مجموعه مقالات کنگره جهانی جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام

مشخصات کتاب

شناسه: کنگره جهانی جریان­های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام (نخستین: 1393: قم)

عنوان و پدیدآور: مجموعه مقالات کنگره جهانی جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام/ تهیه کننده کنگره جهانی جریان­های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام؛ به کوشش مهدی فرمانیان

مشخصات نشر: قم: دارالإعلام لمدرسة اهل البیت (ع)، 1393-

مشخصات ظاهری: ج.

شابک (ج.1): (V.1)

4-2-94805-600-978

شابک (دوره): (V.SET) 1-3-94805-600-978

وضعیت فهرست نویسی: فیپا

یادداشت: کتابنامه

موضوع: سلفیه – عقاید – مقاله­ها و خطابه­ها

موضوع: وهابیه – عقاید – مقاله­ها و خطابه­ها

موضوع: مجتهدان و علما - نظریه درباره سلفیه – مقاله­ها و خطابه­ها

موضوع: مجتهدان و علما - نظریه درباره وهابیه – مقاله­ها و خطابه­ها

رده بندی کنگره: 1393 3م9ک/ 5/238 BP

رده بندی دیوئی: 416/297

شماره کتاب شناسی: 93297416

کنگره جهانی «جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام»

قم، خیابان شهدا، نبش کوچه22، پلاک618

تلفن: 37842141-025

ایمیل: info@makhateraltakfir.com

وب سایت: www.makhateraltakfir.com

مجموعه مقالات کنگره جهانی «جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام»

جلد اول

تهیه کننده: کنگره جهانی «جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام»

به کوشش: مهدی فرمانیان

ناشر: دارالإعلام لمدرسة اهل البیت علیهم السلام

سرویراستار: ابوالفضل طریقه دار

صفحه آرا: محبوب محسنی

نوبت چاپ: اول، 1393

شمارگان: 1000 جلد

چاپ و صحافی: سلیمان زاده

قیمت: 25000 تومان

کلیه حقوق این اثر برای کنگره محفوظ می باشد.

ص: 1

جلد 1

اشاره

بسم الله الرحمن الرحیم

ص: 2

مجموعه مقالات کنگره جهانی جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام

مجموعه مقالات / جلد اول

قم / 1393

ص: 3

ص: 4

اعضای کمیته علمی کنگره جهانی

«جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام»

ریاست کنگره: حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی(دام ظله)

دبیر علمی کنگره: حضرت آیت الله العظمی سبحانی(دام ظله)

رئیس ستاد و قائم مقام دبیر علمی: حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید مهدی علی زاده موسوی

دبیر کمیته علمی کنگره: حجت الاسلام و المسلمین دکتر مهدی فرمانیان

مسئول اجرایی کمیته علمی: جناب آقای محمد علی موحدی پور

مسئول دفتر کمیته علمی: جناب آقای سید محمد مهدی عمادی

سرویراستار: جناب آقای ابوالفضل طریقه دار

ویراستاران: سلمان رحیمی، محمد زارعی حبیب آبادی و محسن خالقی

گروه تبارشناسی

مدیر گروه تبارشناسی: حجت الاسلام و المسلمین دکتر مهدی فرمانیان

دبیر گروه: جناب آقای محمد حسن بهشتی

اعضای شورای علمی گروه:

حجت الاسلام و المسلمین اسد علیزاده

دکتر الله اکبری

حجت الاسلام و المسلمین مهدی پیشوایی

حجت الاسلام و المسلمین دکتر جباری

حجت الاسلام و المسلمین جبرئیلی

حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید لطف­الله جلالی

دکتر داداش نژاد

استاد علی اصغر رضوانی

حجت الاسلام و المسلمین محمد­طاهر رفیعی

استاد قاسم صفری (جوادی)

حجت الاسلام و المسلمین حمیدرضا مطهری

حجت الاسلام و المسلمین دکتر ملک مکان

حجت الاسلام و المسلمین نیکزاد

حجت الاسلام و المسلمین محمدهادی یوسفی غروی

ص: 5

گروه ریشه یابی افکار تکفیری

مدیر گروه ریشه یابی افکار تکفیری: آیت الله حسینی قزوینی

دبیر گروه: حجت الاسلام و المسلمین حبیب عباسی

اعضای شورای علمی گروه:

حجت الاسلام و المسلمین محمدجواد ابوالقاسمی

استاد سید رضا بطاط

حجت الاسلام و المسلمین فلاح الدوخی

حجت الاسلام و المسلمین حسین رجبی

حجت الاسلام و المسلمین اکبر روستایی

آیت الله نجم الدین طبسی

حجت الاسلام و المسلمین محمدجعفر طبسی

حجت الاسلام و المسلمین سید محمد یزدانی

گروه سیاسی

مدیر گروه سیاسی: حجت الاسلام و المسلمین دکتر منصور میراحمدی

دبیر گروه: جناب آقای مختار شیخ حسینی

اعضای شورای علمی گروه:

دکتر شهروز ابراهیمی

دکتر محمد پزشکی

دکتر حسین پوراحمدی

دکتر مسعود پورفرد

دکتر محمد علی حسینی زاده

دکتر صادق حقیقت

دکتر رضا خراسانی

دکتر محمد ستوده

حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید کاظم سید باقری

حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمود شفیعی

دکتر عبدالوهاب فراتی

دکتر ناصر قربان نیا

سرکار خانم دکتر نجمه کیخا

دکترشریف لک زایی

ص: 6

دکتر عنایت الله یزدانی

حجت الاسلام و المسلمین دکتر یزدانی مقدم

گروه راه های برون رفت از بحران تکفیر

مدیر گروه راه های برون رفت از بحران تکفیر: جناب آقای دکتر حسن بیگی

دبیر گروه: جناب آقای دکتر سید جواد امینی

اعضای شورای علمی گروه:

دکتر اکبر استرکی

دکتر سیامک باقری

دکتر هادی جمشیدیان

دکتر حمید رضا حاتمی

دکتر علیرضا خراشادی زاده

جناب آقای محمدرضا خسروی

دکتر سید محمود رضا شمس دولت آبادی

حجت الاسلام و المسلمین محمد حسن دهقان

جناب آقای حمید رحمتی

جناب آقای بهرام رضایی

جناب آقای محمود زرین ماه

جناب آقای عباس عظیمی کیا

جناب آقای مجید فقیه

دکتر سید ضیاءالدین قاضی زاده

جناب آقای علیرضا کیقبادی

جناب آقای علی محمد رضایی

جناب آقای احمد مزینانی

جناب آقای مهدی مزینانی

دکتر عبدالله هندیانی

مسئول ستاد بین الملل: حجت الاسلام و المسلمین سید محمود وزیری

مسئول ستاد اجرایی: حجت الاسلام و المسلمین سید محمدعلی موسوی نسب

مسئول کمیته فرهنگی - تبلیغی: حجت الاسلام و المسلمین علی مولایی

مسئول کمیته رسانه: جناب آقای ابوالفضل صالحی

ص: 7

ص: 8

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم

مقدمه حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی(دام ظله) ریاست عالی کنگره

عصر ما عصر حوادث دردناک و پیچیده و فتنه های خطرناک برای اسلام و مسلمین است و سرچشمه آن دو چیز است توطئه دشمنان خارجی اسلام و همکاری منافقین داخلی.

یکی از خطرناک ترین فتنه ها فتنة تکفیری ها و افراطیون است که اخیراً به صورت گروهی به نام داعش و امثال آن درآمده اند.

فتنه تکفیر از کجا برخاسته؟ و به چه وسیله ای رشد کرده؟ و عوامل گسترش آن چه بوده؟ و راه خاموش کردن آن چیست؟ هر کدام درخور بحث و دقت است، و به یقین برنامه های سیاسی و نظامی (به تنهایی) برای دفع این فتنه ها کارساز نیست هرچند صادقانه باشد.

باید علمای بزرگ اسلام ریشه های این تفکر نادرست را با منطق صحیح قطع کنند و جوانان را از جذب شدن به سوی آن باز دارند.

بر این اساس تصمیم گرفته شد به کمک جمعی از دانشمندان آگاه و دلسوز، کنگرة جهانی به نام «جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام» از تمام مذاهب تشکیل شود و در این زمینه به مطالعات دقیقی بپردازند و نتیجه آن را در دسترس همگان بگذارند تا با آگاهی عموم مسلمین إن شاءالله این فتنه خاموش شود.

آنچه در این آثار مطالعه می فرمایید بخشی از این مطالعات است.

)رَبَّنَا افْتَحْ بَینَنَا وَبَینَ قَوْمِنَا بِالْحَقِّ وَأَنتَ خَیرُ الْفَاتِحِینَ(

قم - حوزه علمیه

ناصر مکارم شیرازی

ذی الحجه 1435 قمری

ص: 9

مقدمه دبیر علمی حضرت آیت الله العظمی سبحانی(دام ظله)

ریشه های پدیدۀ تکفیر و انگیزه تشکیل کنگره جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام

اشاره

ایمان و کفر دو مفهوم متضایفند که از اندیشیدن یکی، دیگری نیز تداعی می شود؛ این نوع حالت را در فلسفه، «تضایف» می نامند.

واژه «ایمان» به معنای تصدیق و باور کردن، و لفظ «کفر» به معنای ستر و احیاناً به معنای انکار است و در اصطلاح متکلمان، مقصود از ایمان، تصدیق نبوت نبیِّ زمان و رسالت او، و مقصود از «کفر» نادیده گرفتن دعوت چنین فردی و یا انکار اوست.

تاریخ دعوتِ آموزگاران آسمانی، حاکی است در هر زمانی که پیامبری مبعوث می شد و دعوت خود را با دلایلی مبرهن می ساخت، جامعه آن روز، به دو گروه مؤمن و کافر تقسیم می شدند، آن کس که به دعوت پیامبری پاسخ مثبت می گفت مؤمن و آن کس که به ندای او پشت می کرد کافر خوانده می شد.

برنامه های تمام پیامبران در دعوت به اصول یکسان بوده و اختلافی در آن ها وجود نداشت و گروه مؤمن در تمام دعوت ها افرادی بودند که به خدای خالق و آفریننده، خدای مدبر و مدیر، ایمان آورده و جز او به معبودی نمی اندیشیدند و رسالت پیامبر زمان خود را از صمیم دل می پذیرفتند.

آن گاه که اراده الهی بر بعثت پیامبر خاتم تعلق گرفت، رسول خاتم، ایمان افراد را با دو کلمه که حاکی از باور باطنی آن ها بود؛ می پذیرفت؛ یعنی هر کس و یا گروهی که

ص: 10

«لا اله الا الله، محمد رسول الله» می گفت وارد خیمه اسلام می شد و از جرگه کفر فاصله می گرفت.

از سوی دیگر، اقرار به کلمه اخلاص - که در آن نفی الوهیت از هر موجودی جز خدا سلب شده - در بردارنده اقرار به سه نوع توحید است: 1. توحید در خالقیت؛ 2.توحید در تدبیر؛ 3. توحید در عبادت. زیرا این سه نوع، از خصایص خدای جهان است نه مخلوق او.

افزون بر این، اساس هر دعوت الهی را ایمان به آخرت تشکیل می داد، طبعاً اقرار به حیات اخروی بسان توحید و رسالت، از عناصر سازنده ایمان می باشد و در کلمه اخلاص نهفته است.

در سیره نبوی فصلی به نام «عام الوفود» است؛ یعنی سالی که هزاران نفر از دور و نزدیک به صورت فردی و یا گروهی به مدینه رو آورده و به حضرتش ایمان آوردند و با گفتن دو جمله پیشین که حاکی از باور واقعی آنان بود، مسلمان خوانده شدند. در این مورد آیه های سوره «نصر» نازل شد؛ آن جا که می فرماید: (إِذَا جَاء نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ * وَرَأَیتَ النَّاسَ یدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجًا)، پذیرش اسلام این گروه ها فقط با اجرای این دو جمله انجام می گرفت و مسائل کلامی و یا فقهی مطرح نمی شد؛ مثلاً هرگز از آنان در مورد جایگاه خدا و یا رؤیت خدا در رستاخیز و یا حدوث و قدم قرآن و امثال این ها سئوال نمی شد. بلکه ایمان اجمالی به رسالت پیامبر خاتم، آنان را از طرح این مسائل بی نیاز می ساخت. هم چنین مسائلی مانند جواز توسل به انبیا و اولیا، و یا نماز در کنار قبورشان، یا زیارت قبور اولیاء الله برای آن ها، مطرح نمی شد.

آغاز فتنه تکفیر

در زمان معاصر، گروهی تندرو و ناآگاه از اصول و مبانی آیین محمدی، اسلام و ایمان را گویی برای خود احتکار کرده و از میان همة مسلمانان، فقط گروه اندکی را مؤمن می دانند و دیگران را کافر و مهدورالدم می شمرند. ریشه این نوع تکفیرها به عصر

ص: 11

ابن تیمیه(ت 728ق.) و پس از وی به وهابیان تندرو برمی گردد و شدّت عمل گروه دوم بیش از فرد نخستین است، زیرا ابن تیمیه غالباً از کلمه بدعت بهره می گیرد، ولی گروه اخیر به جای بدعت، واژة کفر را به کار می برد و ملاک تکفیر، ناهماهنگی با افکار آن ها در امثال مسائل پیشین است.

آن ها به شدت با حفظ قبور پیامبران و اولیای الهی مخالف هستند و زیارتگاه ها را مظهر بت پرستی قلمداد می کنند! در حالی که در طول تاریخ اسلام، قبور انبیای پیشین در فلسطین و اردن و شام و عراق پیوسته محفوظ بوده و مسلمانان گروه گروه به زیارت آن ها می رفتند و هیچ کس چنین کاری را بر خلاف توحید توصیف نمی کرد.

حتی روزی که بیت المقدس به وسیله عمربن خطاب فتح شد، هرگز او به تخریب این مقامات فرمان نداد، بلکه شیوه پیشینیان را در حفظ و آرایش آن ها تأیید کرد.

در طول زمان، پس از رحلت پیامبر، تمام موحدان به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم متوسل شده تا حاجت آنان با شفاعت او برآورده شود. اما این گروه این نوع توسل ها را با توسل مشرکان به بت ها یکسان می گیرند؛ در حالی که ماهیت این دو نوع توسل از هم جداست، و از زمین تا آسمان فاصله دارد.

تکفیرِ خشونت بار

تکفیر پیشینیانِ این گروه، غالباً قلمی و لسانی بود، اما تکفیر از دورۀ وهابیان تندرو، رنگ خشونت به خود گرفت و پیروانشان پیوسته به قُری و قصبات و آبادی های اطراف «نجد» حمله می بردند و آنچه می توانستند غارت می کردند و از این طریق بر قدرت مالی خود می افزودند.

برای آگاهی از جنایت های پایه گذار این مسلک و جانشینان او به دو تاریخ معتبر وهابیان مراجعه شود: یکی «تاریخ ابن غنام» و دیگری «تاریخ ابن بشر» که هر دو، مدت هاست چاپ شده و مورد توجه علما و دانشمندان است.

ص: 12

دامن سخن را در این مورد، کوتاه کرده و سخن خویش را با این بیت به پایان می رسانیم:

شرح این هجران و این خون جگر

این زمان بگذار تا وقت دگر

پس از اشغال افغانستان به وسیله قوای سرخ شوروی سابق، تصمیم گرفته شد که برای طرد قدرت کفر، از این سرزمین، از روح جهادی جوانان مسلمان در منطقه استفاده شود تا دشمن را از سرزمین های اسلامی دور سازند، این طرح از یک نظر زیبا و خداپسندانه بود، اما بر اثر فقدان عالم وارسته و رهبری آگاه از موازین جهاد در میان این جمع، که آنان را به صورت صحیح رهبری کند، سرانجام، تلاشِ پیکارگران به گونه دیگر ادامه پیدا کرد و برخی از آنان با تأثیرپذیری از افکار وهابیان تندرو، بر تکفیر تمام دولت های اسلامی و ملت هایی که در آن زندگی می کنند، پرداختند. شوربختانه ابتدا این کار با حمله به کشورهای مقاوم و استوار در مقابل صهیونیست ها آغاز شد و به جای این که قدس را آزاد کنند به نابود کردن زیرساخت های کشورهای سوریه و عراق روی آوردند. خشونت آنان با کودکان و زنان و پیران وافتادگان و انسان های بی طرف به گونه ای شد که چهره اسلام را در جهان مشوَّه ساخت و دیگر کسی در غرب اظهار علاقه به اسلام نمی کرد. عمل زشت و وحشیانه این گروه کجا و وحی الهی کجا! آن جا که می فرماید: (فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ) (آل عمران: 159) و پیامبر رحمت در حدیثی می فرماید: «إنّ الرفقَ لا یکونُ فی شیء إلّا زانه، ولایُنزَعُ مِن شیء إلّا شأنه»؛ (صحیح مسلم، ج8، ص22) مهربانی ورفق با هرچیز که در آمیزد آن را مزیّن می گرداند و چیزی که رفق و مدارا از آن گرفته شود تباه می گردد.

انگیزه تشکیل کنگره

در این شرایط رقت بار، مرجعیت عالی مقام در حوزه علمیه قم تصمیم گرفت همایشی تحت عنوان «کنگره جهانی جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام» برای معرفی این گروه و پیامدهای عمل آنان، تشکیل شود و در این مورد از علمای

ص: 13

اسلام و محققان خواسته شد که به ریشه یابی و تبیین ماهیت این تکفیر شوم و راه های برون رفت از آن بپردازند. دانشمندان از این دعوت استقبال کردند و در نتیجه، آثاری به دبیرخانه کنگره رسید که بخش مهمی از آن ها ارزشمند و از محتوای عالی برخوردارند؛ از این رو تصمیم گرفته شد این آثار چاپ و منتشر شود و در اختیار اهل نظر و مهمانان عزیز که از داخل و خارج دعوت شده اند قرار گیرد تا از این طریق گامی برای جلوگیری از انتشار این غده سرطانی ویرانگر و ویروس مخوف برداشته شود.

در پایان از تلاش های شبانه روزی اعضای محترم دبیرخانه، سپاس گزاری نموده و زحمات توان فرسای آنان را ارج می نهیم و نیز از کلیه کسانی که این فضای روحانی و علمی را پدید آورده اند، تقدیر و تشکر می کنیم.

قم - جعفرسبحانی

8/6/93

ص: 14

دیباچه

(یاأَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ ادْخُلُواْ فِی السِّلْمِ کَآفَّةً وَلاَ تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّیطَانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ) (بقره208)

در تاریخ اسلام، جنگ های بسیاری میان مسلمانان روی داده است، اما به جز خوارج و جریان های تکفیری در چند قرن اخیر، کمتر فرقه ای، سایر مسلمانان را تکفیر نموده و با استناد به آن، خون و مال و ناموس اهل قبله را مباح شمرده است. در تاریخ اسلام، خوارج طلایه داران تکفیر بودند و در سه قرن اخیر، جریان تکفیر، به بهانه دعوت به توحید، بسیاری از مسلمانان را به خاک و خون کشیده و ابنیه و آثار اسلامی که دارای قداست و هویت تمدنی مسلمانان بود را نابود کرده است.

با وجود تلاش های فراوان علمای بزرگ اسلام برای مقابله با تکفیر، متأسفانه در عصر حاضر، شاهد رشد و گسترش جریان های تکفیری در گوشه و کنار جهان اسلام هستیم. گروه هایی که جنایت هایی را رقم می زنند که نمونه آن را در تاریخ اسلام، کمتر می توان دید. سربریدن، آتش زدن، مثله کردن، تجاوز به نوامیس، نابودی اموال و تخریب بناهای مقدس، گوشه هایی از جنایاتی است که آنان به نام اسلام مرتکب می شوند.

از سوی دیگر، ترور علمای بزرگ اسلام، تخریب اماکن مقدس و هویت ساز اسلامی، ارتکاب به اعمال شنیع و محرم به نام اسلام مانند جهاد نکاح، و ... ضربات جبران ناپذیری بر پیکر جهان اسلام وارد کرده است.

ص: 15

با نگاهی به جغرافیای کشورهای اسلامی ، رد پای این گروه ها را کمابیش در تمامی مناطق اسلامی می­بینیم. گروه هایی مانند جبهة النصره، داعش، القاعده، جندالعدل و حزب التحریر در آسیا و گروه هایی همانند بوکو حرام، الشباب، انصار السنه و انصارالشریعه در آفریقا و گروه های متنوع دیگر، همه نشانگر وجود بحران در جهان اسلام است.

این که چنین وضعیتی معلول چه عواملی است، بحث های گسترده ای می طلبد که در مجموعه مقالات به تفصیل به آن­ها اشاره شده است، اما به اجمال، سهم غرب در پروژه اسلام هراسی و در پی آن، اسلام ستیزی را هرگز نمی توان نادیده گرفت. غرب که با رشد سریع اسلام در جهان روبه­روست، امروز پروژه اسلام علیه اسلام را آغاز کرده است که با حمایت از گروه های افراطی و دامن زدن به اختلافات مذهبی، گروه هایی منتسب به خود مسلمانان، قدرت و قوت مسلمین را تضعیف کند و از طرف دیگر، چهره ای مشوّه از مسلمین در برابر جهانیان ترسیم نماید.

هم­چنین قرائت های انحرافی از مفاهیمی مانند توحید و شرک، ایمان و کفر، بدعت و نظایر آن نیز آنان را به گرداب تکفیر مسلمانان افکنده است.

با این حال به نظر می رسد که جنایت ها و تخریب های جریان های تکفیری آن چنان گسترده و بی محابا بوده که موجی از نفرت و مخالفت با عملکرد آنان را در جهان اسلام به وجود آورده است.

برای مقابله علمی و روشن­گرانه با این جریان، لازم بود عالمان و اندیشوران به ریشه­یابی و راه­های خلاصی از آن­ بپردازند، از این رو کنگره جهانی «جریان­های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام»، با اشراف و هدایت های ارزشمند مرجع جهان تشیع، حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی - ادام الله ظله - بر آن شد تا در حد توان از ظرفیت های علمی جهان اسلام برای مقابله با تکفیر بهره برداری کند. برای این کار، چهار کمیته علمی با عناوین زیر شکل گرفت:

ص: 16

1. تبارشناسی جریان های تکفیری؛

2. ریشه یابی عقاید جریان های تکفیری؛

3. جریان های تکفیری و سیاست؛

4. راه های برون رفت و مقابله با جریان های تکفیری.

محور اول به تبارشناسی جریان های تکفیری می پردازد. خاستگاه، آبشخور و مصادیق تکفیر در طول تاریخ اسلام در این کمیته بررسی می شود.

محور دوم، انحرافات عقیدتی و قرائت های تکفیری از عقاید ناب اسلامی را ریشه یابی خواهد کرد. در این کمیته، اصول و مبانی اعتقادی این گروه ها و جریان ها، نقد و انحرافات آن­ها از اندیشه اسلامی ریشه­یابی می گردد.

محور سوم، عوامل سیاسی رشد و گسترش جریان های تکفیری، وابستگی ها و اهداف آنها را مورد بررسی قرار می دهد.

و محور چهارم، راهکارهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و دینی برای برون رفت از تکفیر، نشان داده خواهد شد.

مقاله­هایی که در این مجموعه گرد آمده است، ماحصل آراء و نظریات اندیشمندان و علمای جهان اسلام، درباره محورها و موضوعات فوق است.

هم­چنین جهت غنای علمی هرچه بیشتر کنگره، پژوهش های مستقلی توسط اندیشمندان انجام شده است که به اجمال عبارتند از:

1. تکفیر از دیدگاه علمای اسلام: در این تحقیق، دیدگاه علمای بزرگ مذاهب و فرقه­های اسلامی، درباره نفی تکفیر بیان شده و تلاش شده است که از سده­های پیشین تا کنون، دیدگاه علما و اندیشمندان در مورد حرمت تکفیر اهل قبله آورده شود.

2. تخریب زیارتگاه های اسلامی در کشورهای عربی: این اثر به کارنامه تاریک جریان های تکفیری در تخریب اماکن مقدس و تمدنی جهان اسلام می پردازد. این تحقیق همراه با تصاویری از زیارتگاه­­ها، قبل و بعد از تخریب است.

ص: 17

3. فتاوای جریان های تکفیری در جواز قتل مسلمانان: جریان های تکفیری به سبب کج فهمی، گاه فتاوایی را صادر می کنند، که با هیچ یک از قواعد فقهی منطبق نیست و کاملاً خارج از آموزه های اسلامی است. این مجموعه به جمع آوری فتاوای تکفیری این جریان ها پرداخته است.

4. کتاب شناسی تکفیر: با مراجعه به آثار و کتاب­هایی که در حوزه تکفیر تألیف شده است، شاهد تعداد بسیاری از آثار علمی در این عرصه هستیم. این پژوهش به معرفی توصیفی آثاری می پردازد که در حوزه تکفیر و نفی تکفیر، انجام شده است.

5. موسوعه نقد وهابیت افراطی: در اندیشه وهابیت، جریان هایی وجود دارند که مسلمین را کافر می­دانند. موسوعه نقد وهابیت افراطی مجموعه ای از آثار علمای اسلام است که از زمان پیدایش این جریان، به نقد و بررسی مبانی اعتقادی آن پرداخته اند.

در پایان آنچه موجب غنای هرچه بیشتر مجموعه مقالات و همچنین پژوهش های مستقل کنگره جهانی جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام شده است، اشراف علمی حضرت آیت الله العظمی سبحانی - ادام الله ظله - است که با رهنمودهای راه­گشا، کمیته های علمی کنگره را همواره یاری کرده­اند.

همچنین از حجت الاسلام والمسلمین دکتر فرمانیان - دبیر کمیته علمی - که در پی گیری و نظم و ترتیب مقالات زحمات بسیاری را متحمل شده اند و مدیران محترم کمیته های علمی حجج اسلام: قزوینی، میراحمدی، فرمانیان و جناب آقای دکتر امینی تشکر می شود.

امید که در سایه تلاش های مجاهدانه مراجع عظام تقلید و علمای اسلام، شاهد تقریب و همگرایی جهان اسلام و ریشه کن کردن فتنه تکفیر در جهان اسلام باشیم.

رئیس ستاد و قائم مقام دبیر علمی

کنگره جهانی جریان­های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام

سید مهدی علیزاده موسوی

ص: 18

فهرست مطالب

بخش اول:

تبارشناسی جریان های افراطی و تکفیری

تأثیر تفکر جهادی «عبدالله عزّام» در گسترش خشونت های «القاعده» 23

محمد طاهر رفیعی

تأثیر افکار ابن تیمیه در گسترش جنایت های جریان های تکفیری 57

مجید فاطمی نژاد

جنایت های وهابیت تکفیری در کربلا و نجف با تأکید بر دوره اول 83

احمد کوثری

احمد بن حنبل و دیدگاه های او دربارهٔ تکفیر 105

حسن اسکندری

نقش اماکن و آثار مذهبی در تمدن اسلامی 131

قادر سعادتی

بخش دوم:

ریشه یابی افکار تکفیری

موانع تکفیر با تأکید بر مسئله جهل از دیدگاه ابن تیمیه 163

عبدالمحمد شریفات

بررسی موانع تکفیر از دیدگاه وهابیت با تأکید بر مانعیت تأویل 205

حسین قاضی زاده

تقابل دیدگاه وهابیت تکفیری در حرمت تکفیر اهل قبله با آیات و روایات 239

سید محمد یزدانی

موضع انتقادی اندیشه وران اهل سنت در برابر جریان های تکفیری 281

علیرضا میرزایی

گونه شناسی ادله روایی سماع موتی؛ با تأکید بر منابع اهل سنت 317

سعید ملک محمد، نفیسه فقیهی مقدس

ص: 19

بخش سوم:

جریان های افراطی و تکفیری و پیامدهای سیاسی آن

تحلیلی بر هویت جدید تروریست های تکفیری در خاورمیانه 357

عبدالوهاب فراتی، ولی محمد احمدوند،

مهدی بخشی شیخ احمد

نقد و بررسی عملکرد و باورهای گروهک تروریستی - تکفیری جندالله 381

شریف لک زایی، رضا لک زایی

بررسی آینده جریان تکفیری القاعده در بستر تحولات بیداری اسلامی 403

سید محمدمهدی حسینی فائق

ظهور اسلام گرایی رادیکال در اندونزی 429

سید محمدحسن خادمی

بررسی زمینه های صدور فتاوای تکفیری و پیامدهای آن بر جهان اسلام 461

محمد عثمانی

بخش چهارم:

بررسی راهکارهای برون رفت از افراط و تکفیر

روش قرآن در علاج و جلوگیری از پدیده تکفیر 495

وحید خورشیدی

اقدامات سلفی های تکفیری؛ فرصت های به وجود آمده برای ایران 529

محمد علی رنجبر

ص: 20

بخش اول: تبارشناسی جریان های افراطی و تکفیری

اشاره

ص: 21

ص: 22

تأثیر تفکر جهادی «عبدالله عزّام» در گسترش خشونت های «القاعده» / محمد طاهر رفیعی

اشاره

محمد طاهر رفیعی(1)

چکیده

اعضای «القاعده» همگی، از مسلمانان اهل سنت اند و قرائتی افراطی و متعصبانه از اسلام و گرایش های افراطی ضدشیعی با رگه های فکری وهابی و تفکر افراطی سلفی دارند که در مجموع، از افراد و جریان های گوناگونی در مصر، عربستان، پاکستان و افغانستان تأثیر پذیرفته اند. در این میان، «عبدالله عزّام» از رهبران جهادی مصر و فلسطین که در زمان جهاد مردم افغانستان ضد شوروی، در این منطقه فعالیت داشت، مهم ترین فرد تأثیرگذار در شکل گیری تفکر رهبران و اعضای القاعده به شمار می آید. او که بیانِ گیرا و قلم روانی داشت، با نوشتن ده ها عنوان کتاب و ارائه سخنرانی ها و بیانیه ها در وصف جهاد، نقش زیادی در جذب نیروهای جهادی از کشورهای اسلامی داشت که بعداً همین نیروها به عضویت القاعده درآمدند. پی بردن به نقش تفکر جهادی عبدالله عزّام در گسترش رفتارهای خشونت آمیز القاعده، مهم ترین مسئله ای است که در این نوشتار تبیین می گردد.

کلیدواژگان: عبدالله عزّام، القاعده، جهاد، بن لادن.

ص: 23


1- سطح 4 جامعة المصطفی و کارشناسی ارشد دین شناسی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمة الله
مقدمه

عبدالله عزّام فلسطینی تبار،(1)

تئوریسین اصلی سلفیه جهادی و القاعده به شمار می آید و مهم ترین فردی بود که با قلم روان و بیان شیوای خود، خط و مشی فکری نیروهای جهادی را تعیین می کرد. عزّام به جریان «اخوان المسلمین مصر»(2)

وابسته بود و بیشتر از افکار «سید قطب» و همین طور «ابن تیمیه» پیروی می کرد و بر همان اساس، به تعریف کفر و ایمان و جهاد و حکومت و مسائل کلامی دیگر می پرداخت، اما او از نظر خط مشی سیاسی به هیچ وجه با رفتار مسالمت آمیز اخوانی های مصر موافق نبود، بلکه تحت تأثیر جریان های افراطی مصر، جهاد و مبارزه را تنها راه دست یابی به حکومت اسلامی و نابودی کفار می دانست. در همین راستا، او با همکاری افرادی در مصر و فلسطین برای سامان دهی جبهه مبارزه بر ضد اسرائیل فعالیت می کرد، اما به دلایل گوناگون، ازجمله اختلافات سیاسی و فکری موجود میان رهبران مبارز در فلسطین و مصر، به انجام دادن این کار موفق نشد. هم زمان، آغاز جهاد در افغانستان بهانه ای شد تا او بتواند به دور از اختلافات موجود در زادگاهش، از طریق این کشور اهداف خود را پی گیرد.(3)

به همین جهت او در اوایل دهه شصت شمسی شخصاً در افغانستان و پاکستان

ص: 24


1- عبدالله عزّام سال 1941م در قریه «سیلة الحارثیة» فلسطین به دنیا آمد. در سن کوچکی به اردن مهاجرت نمود و تحصیلات ابتدایی را همان جا گذارند. لیسانس شرعیات خود را در سال 1966م. از دانشگاه دمشق گرفت و هم زمان با تحصیل در سوریه به اخوان المسلمین مصر پیوست و در جنگ 1967م. اعراب و اسرائیل شرکت کرد. سپس برای ادامه تحصیل عازم مصر شد و ارشد خود را در سال 1969م. و دکترای اصول فقه را در سال 1973م. از دانشگاه الأزهر گرفت. سپس به اردن بازگشت و سال های 1996 تا 1970م. را به تدریس در دانشگاه ادران گذراند. پس از به وجود آمدن مشکلاتی در آن جا به سبب حرکت های انقلابی، مدتی وی از فعالیت های سیاسی اجتماعی کناره گیری کرد. در سال 1981م چند ماهی در دانشگاه ملک عبدالعزیز عربستان مشغول تدریس بود. از آن جا برای تدریس به دانشگاه اسلامی دولتی اسلام آباد داوطلبانه اعزام شد. وی عامل اشتیاق به اسلام آباد را نزدیک شدن به جهاد افغانستان و کمک به آن می دانست و از همان جا فعالیت در جهاد افغانستان را آغاز کرد؛ هم چنان که او از بنیان گذاران اصلی جنبش حماس در فلسطین نیز بود. (عبدالله عزّام، الأسئلة و الأجوبة الجهادیة، ص3، 28 و 63؛ وحید مژده، افغانستان و پنج سال سلطه طالبان، ص58-59).
2- عبدالله عزّام از تمامی اخوانی ها به عنوان برادران خود یاد می کرد. (عبدالله یوسف عزام، همان، ص38).
3- همان، ص24و25.

حضور یافت و «پیشاور» را مرکز فرماندهی خود کرد. در آغاز، وی مؤسسه «مکتبة الخدمات» را با هدف ارائه خدمات بهتر به نیروهای اعزّامی از کشورهای دیگر و همین طور کمک مادی و معنوی به مجاهدان و مردم افغانستان تأسیس کرد.(1) سپس او برای اولین بار نام «سلفیه جهادی» را با اقتدا بر تفکر جهادی حاکم در مصر و فلسطین، بر مجموع این نیروها به کار برد.(2)

او با نوشتن ده ها عنوان کتاب و مقاله و ارائه سخنرانی ها و بیانیه های گوناگون در وصف جهاد و ضرورت بیداری اسلامی، شمار زیادی از اهل سنت، به خصوص نسل جوان را تحت تأثیر قرار داد. مجله «الجهاد» او که در پیشاور منتشر می شد و همین طور کتاب های وی در توصیف جهاد برای جهان عرب، نقشی بسیار مؤثر داشت، تا جایی که بیشتر رهبران القاعده نیز از افکار او تأثیر پذیرفته بودند؛ ازجمله بن لادن، ایمن الظواهری، ابوحفص، خطاب (فرمانده عرب تبار چچن)، ابوسیّاف (رهبر جماعت اسلامی چچن)، ابوسیّاف فلیپینی، ابوهانی (از فرماندهان القاعده در سومالی که نقش محوری را در ترور احمدشاه مسعود داشته است)، ابوهاجر (از یاران نزدیک عبدالله عزّام که در آمریکا زندانی است) و بسیاری دیگر، تماماً از کسانی بودند که کم وبیش از خط فکری عبدالله عزّام پیروی می کردند.(3)

هرچند عزّام در سال 1989م ترور شد، اما فعالیت ها و افکار نیروهای وابسته به او در قالب گروه القاعده به رهبری اسامه بن لادن، نشان دهندۀ تأثیرگذاری خط مشی او میان نیروهای جهادی بود؛ به خصوص آن که آثار وی برای همگان قابل دسترس بود و مطالعه آن ها می توانست تأثیر زیادی در تقویت و پیش برد اهداف عبدالله عزّام داشته باشد.

ص: 25


1- همان، ص35، عبدالله علیخانی، کتاب امنیت بین الملل (4) (ویژه القاعده)، ص199و200.
2- سمیر حمادی، «تأملات فی مصطلح "السلفیة الجهادیة"»، ویکی پیدیا، موسوعة الحرة.
3- وحید مژده، افغانستان و پنج سال سلطه طالبان، ص58 و 59.

نوشتار حاضر درصدد است ضمن تبیین ابعاد تفکر جهادی عبدالله عزّام، تأثیر آن را در رویکردهای جهادی و تکفیری القاعده با روش توصیفی مبتنی بر تحلیل محتوا و براساس اطلاعات کتاب خانه ای بررسی نماید. به خصوص آن که براساس جست وجوهای انجام داده شده، پیشینه ا ی برای این بحث یافت نشد، درحالی که تبیین درست آن ما را با بخشی از مبانی اصلی تندروی های القاعده، بیش از پیش آشنا خواهد کرد.

آرای عزّام، بیشتر با استناد به کتاب های گوناگون او مطرح شده است که فایل های آن تماماً در سایت «عبدالله عزّام»(1)

موجود می باشد. این کتاب ها، چنان که مشخصات نشر آن در فهرست منابع آمده است، تماماً از سوی مؤسسه «مکتبة الخدمات» در پیشاور منتشر شده است و سایت مذکور به نام «عزّام» را نیز همین نهاد اداره می کند. گزارش های شفاهی درخصوص میزان اعتبار بالای این آثار نزد القاعده و حتی سایر اهل سنت، در شرایط کنونی القاعده در دست است. طبق این گزارش ها، هم اکنون نوشته های عزّام به زبان های گوناگون، ترجمه و در سطح وسیع منتشر می شود که نسخه های آن در دست بیشتر جوانان اهل سنت قرار دارد، نکته مهم تر گزارش های مؤثق و مستند مربوط به زمان حیات عزّام و اندکی پس از آن (زمان تشکیل و رشد القاعده)، بیان کننده آن است که این آثار نقش اصلی را در شکل گیری القاعده، هدایت و جهت دهی نیروهای آن (حتی رهبرانشان) داشته است که در این خصوص، در ادامه به تفصیل بیشتر بحث خواهد شد.

سیر تاریخی و تطوّر فکری القاعده

پیشینه شکل گیری سازمان های جهادی، اساساً به تحولات مصر در سال های برمی گردد، رهبران اخوان المسلمین مصر برای مبارزه با «انورسادات» حاکم مصر، سازمان های «الجهاد»، «جماعت اسلامی» و غیره را تشکیل دادند،(2)

اما نام گذاری گروهی به نام «سلفیه جهادی» و «القاعده»، به طور مشخص به جریانی به نام «عرب - افغان ها»

ص: 26


1- http:\\www.azzambooks.4t.comazzam.htm.
2- مصطفی زهران و دیگران، سلفی گری در مصر، ترجمه صغری روستایی، ص159-169.

در دوران جهاد افغانستان با ارتش سرخ شوروی در حدود سه دهه پیش (سال 1358-1367ش) مربوط می شود،(1)

زیرا از آن جا که تسلط کمونیسم در مهم ترین کشور مسلمان آسیایی برای مسلمانان جهان نگران کننده و برای کشورهای دیگر خطرساز بود، جهاد مردم افغانستان بسیار زود مورد حمایت مسلمانان و کشورهای جهان قرار گرفت. علمای اسلامی با صدور فتاوایی، مشروعیت جهاد ضد روسی مردم افغانستان را تأیید کردند و در پی آن، هزاران نفر از جوانان مسلمان کشورهای دیگر به نیروهای جهادی افغانستان پیوستند. کشورهای اسلامی و برخی کشورهای غیر اسلامی نیز حمایت مادی و نظامی از نیروهای مبارز افغانستان را در دستور کار خود قرار دارند و این امر باعث تقویت بیشتر گروه های جهادی شد.

حضور مستقیم برخی رهبران سلفی و جهادی از کشورهای عربی، به خصوص عبدالله عزّام، بن لادن و أیمن الظواهری در افغانستان، از وقایع مهمی بود که در این دوران اتفاق افتاد، زیرا آنان با فعالیت ها و برنامه ریزی های گسترده خود، ضمن آن که باعث تشویق و سامان دهی نیروهای جهادی غیر بومی گردیدند، زمینه را برای راه افتادن جریان جهادی فراگیر به نام «القاعده» نیز فراهم کردند.

بن لادن، میلیاردر و ناراضی عربستانی(2)

که هم زمان با عبدالله عزّام در افغانستان حضور داشت، برای تقویت جبهه های جهاد افغانستان، گروهی به نام «قاعدة الأنصار» را متشکل از نیروهای غیر بومی عمدتاً عرب تأسیس کرد.(3)

اسامه بیشتر با تحصیلات آکادمیک در

ص: 27


1- حسین هوشنگی و احمد پاکتچی، بنیادگرایی و سلفیه، ص479و480.
2- بن لادن در سال 1957م در شهر ریاض عربستان سعودی در خانواده یمنی الأصل به دنیا آمد. پدر اسامه که 25 فرزند داشت، از دوستان بزرگ ملک فیصل، شاه سابق عربستان و صاحب شرکت بزرگ ساختمانی بود. اسامه تحصیلات ابتدایی خود را در مدینه منوره و تحصیلات عالی خود را در رشته «اقتصاد و اداره» در دانشگاه ملک عبدالعزیز به پایان رسانید و بعد، مانند دیگر برادران خود به کار در شرکت بن لادن پرداخت. سرمایه شخصی بن لادن در این زمان، بالغ بر سیصد میلیون دلار می شد. (وحید مژده، افغانستان و پنج سال سلطه طالبان، ص62و63).
3- عبدالله علیخانی، کتاب امنیت بین الملل، ص246. بن لادن در آغاز فعالیت های خود در افغانستان، ابتدا «بیت الأنصار» یا «قاعدة الانصار» را برای سامان دهی و پشتیبانی لجستیکی نیروهای جهادی کشورهای دیگر تأسیس کرد. پس از آن، برای ثبت آمار مجاهدان عرب، پایگاه دیگری تأسیس نمود و نام آن را «القاعده» گذاشت. (محمد محمدیان، بنیادهای فکری القاعده، ص61). «قاعدة الأنصار» در آغاز، تنها چند ساختمان مسکونی را در پیشاور در اختیار داشت که هرکدام با نام مخصوص به خود شناخته می شدند؛ مانند «بیت العراقیین»، «بیت الیمنیین» و غیره. جوانان کم سن و سال تر را به «بیت الشباب» می فرستادند. این جوانان به صورت منظم در درس های تفسیر و ترجمه قرآن کریم، به خصوص درس های عبدالله عزام شرکت می کردند و به صورت ابتدایی با شرایط داخل افغانستان آشنا می شدند و بعد از مدتی، به مراکز نظامی داخل افغانستان اعزام می گردیدند. قاعدة الأنصار، مرکزی نظامی به نام «مأصدة الأنصار» در منطقه «جاجی- پکتیا»ی افغانستان تأسیس کرد و به تدریج در مناطق مختلف افغانستان، مراکز مستقل نظامی، توسط مجاهدان عرب به وجود آمد. هر جوان عرب که به منظور آموزش نظامی به افغانستان می آمد، مخارج سفر وی را مکتب الخدمات و یا قاعدة الأنصار می پرداخت. (وحید مژده، افغانستان و پنج سال سلطه طلبان، ص64).

رشته اقتصاد و تجارت و سرمایه های میلیاردی اش مورد توجه بود. زیرا او با استفاده از تخصص آکادمیک و منابع مالی خود، به خوبی از عهده سامان دهی و حمایت مالی گروه بر آمد. به همین جهت، او بیش از عبدالله عزّام توجه جامعه جهانی و منطقه ای، به خصوص آمریکا، عربستان و پاکستان را به خود جلب کرد و آنان با حمایت مالی و لجستیکی گسترده از بن لادن، او را نماینده اصلی خود در جهاد افغانستان می شناختند و از سازمان او در جهت تأمین منافع خاص خود حمایت می کردند.(1)

اعضای القاعده، از نظر فکری و اعتقادی، بیشتر تحت تأثیر عبدالله عزّام بودند تا بن لادن، زیرا بن لادن نه اطلاعات مذهبی عزّام را داشت و نه از بیان شیوای او بهره مند بود؛ هم چنان که هیچ اثر مکتوب، جز شماری از بیانیه ها و سخنرانی های عمومی از بن لادن به جا نمانده است. حتی شخص بن لادن نیز از افکار عبدالله عزّام تأثیر پذیرفته بود و عزّام از بن لادن در راستای اهداف خاص خود در افغانستان استفاده می کرد، تا جایی که گفته شده است که بن لادن، تحت تأثیر عزّام، به جای مبارزه با کشورهای عربی، جهاد خود را بر ضد شوروی و سپس غرب متمرکز کرده بود.(2)

ص: 28


1- حسین هوشنگی و احمد پاکتچی، بنیادگرایی و سلفیه، ص132و133، 376 و 475 و محمد مصلحی، کالبد شکافی تفکر وهابیت و القاعده. http://islamworld2020.persianblog.ir/post/556/.
2- منتصر الزیات، أیمن الظواهری کما عرفته، ص129 و وحید مژده، افغانستان و پنج سال سلطه طالبان، ص63.

ایمن الظواهری (متولد 1951م.) از مؤسسان و رهبران سازمان «الجهاد» مصر(1) نیز پس از حضور در افغانستان، این کشور را مناسب ترین مکان برای سامان دهی عملیات جهادی تشخیص داد.(2)

هدف مشترک بن لادن، عبدالله عزّام و أیمن الظواهری در ضرورت جهاد و مبارزه با کفار و تلاش یک سان آنان برای هدایت و سامان دهی نیروهای جهادی غیر بومی، مهم ترین انگیزه هایی بود که زمینه همکاری آنان با هم دیگر را فراهم کرد.(3) برهمین اساس، «مکتبة الخدمات» عزّام و « قاعدة الأنصار» بن لادن با همکاری یکدیگر، در راستای هدف مشترک به فعالیت پرداختند تا آن که در زمان طالبان، همکاری و مذاکرات بن لادن با ایمن الظواهری، معاون جماعت الجهاد مصر، باعث شد که آنان نام «قاعدة الجهاد» را برای گروه مشترک خود برگزینند که اسامه، رهبر و ظواهری، معاون آن تعیین شد.(4)

تشکیلاتی شدن نیروهای جهادی بیرونی در کنار عوامل دیگر، ازجمله پیوستن افرادی مانند أیمن الظواهری و پس از آن «زرقاوی»(5)

به القاعده، نقش مهمی در تقویت

ص: 29


1- محمد محمدیان، بنیادهای فکری القاعده، ص65؛ منتصر الزیات، همان، ص12و13.
2- منتصرالزیات، همان، ص95و96.
3- عبدالله علیخانی، کتاب امنیت بین الملل، ص200-202.
4- وحید مژده، افغانستان و پنج سال سلطه طالبان، ص65 و 70.
5- زرقاوی اردنی تبار از رهبران میدانی القاعده شاخه عراق بود. وی در دهه هشتاد میلادی به افغانستان رفت تا در کنار سایر جهادی های عرب در جهاد علیه ارتش سرخ شوروی سهم بگیرد و در همین زمان او به القاعده پیوست و فرماندهی نیروهای القاعده در عراق، رسماً به او سپرده شد. زرقاوی پس از پایان جنگ به اردن بازگشت و گروه «جماعة التوحید» را در سال 1994م تأسیس کرد، اما پس از چهار سال تحمل زندان به جرم نقش داشتن در عملیات های تروریستی، دوباره عازم افغانستان شد. با شروع عملیات نظامی آمریکا در عراق، در کردستان مستقر گردید و همان جا زمینه تأسیس شاخه عراقی «جماعة التوحید و الجهاد» را بنا نهاد. زرقاوی در تاریخ 17/3/1385ش/ 2006م» طی عملیات مشترک نیروهای عراقی و آمریکایی کشته شد. اما بلافاصله پس از آن، اسامه بن لادن در دهم تیر 1385 ابو ایوب مصری را جانشین وی معرفی کرد. (مهدی عباس زاده فتح آبادی، «القاعده پس از 11 سپتامبر» (با تاکید بر عراق)، ص163-164 و 166؛ روزنامه شرق، تهران، 2/3/85، به نقل از: محمد محمدیان، بنیادهای فکری القاعده، ص71 و 152).

و پیش برد اهداف آن داشت، تا اندازه ای که در مدت کوتاهی، ده ها هزار نفر از مسلمانان کشورهای دیگر به این گروه پیوستند.(1)

ضرورت جهاد از نگاه عبدالله عزّام

مهم ترین تئوری عبدالله عزّام، گسترش فرهنگ جهاد و شهادت با هدف تشکیل حکومت اسلامی بود. تاجایی که او را مجدّدِ فرهنگ جهاد در عصر حاضر دانسته اند.(2) اشتیاق او به جهاد باعث شد که از تدریس در دانشگاه های ریاض و اسلام آباد دست بردارد و به جهاد افغانستان بپیوندد و معتقد بود که این تنها راهی است که خداوند از طریق آن، مسلمانان را از مظلومیت نجات خواهد داد.(3)

جهاد از نظر او، تنها به مبارزه با کفار شرق و غرب محدود نمی شد، بلکه او فلسفه حضور خود در افغانستان را مقدمه ای برای گسترش جهاد در کشورهای دیگر، به خصوص فلسطین و همین طور حکومت های کشورهای عربی می دانست، زیرا معتقد بود که جهاد افغانستان، قطعاً به تشکیل حکومت اسلامی در این کشور می انجامد و پس از آن، تجربه های فراوان جوانان عرب از جهاد افغانستان برای ادامه مبارزه، سرنوشت ساز خواهد بود.(4)

برهمین اساس، او از رهبران جهادی افغانستان پیمان گرفته بود که پس از شکست شوروی و تشکیل حکومت اسلامی در افغانستان، در جهاد فلسطین برای نابودی اسرائیل و همین طور حاکمان خائن کشورهای عربی، او را یاری کنند؛ هم چنان که با آشکار شدن نشانه های شکست شوروی در افغانستان، عبدالله عزّام پیوسته به رهبران جهادی

ص: 30


1- براساس سخنان یوسف عبدالله عزّام، آمار عرب افغان ها بسیار زیاد بود، اما به صورت جزئی، کسانی که برای جهاد یک ماهه تا سه ماهه می آمدند، شش تا هفت هزار نفر بودند، جنگ جویان ثابت هزار نفر و نیروهای خدماتی حدود پانصد نفر. این آمار در آخرین آثار عبدالله عزّام آمده است که پیش از کشته شدنش، منتشر شده است (عبدالله عزام، الأسئلة و الأجوبة الجهادیة، ص2).
2- همو، التآمر العالمی، 27ص.
3- (وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِینَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنینَ) (عنکبوت، آیه 69).
4- عبدالله عزّام، الأسئلة و الأجوبة الجهادیة، ص16.

یادآوری می کرد که زمان آغاز جهاد در فلسطین نزدیک است.(1) احتمال ارتباط ترور او در سال 1989م. با افکار جهادی وی بر ضد اسرائیل و سایر کشورهای اسلامی دور از ذهن نیست، زیرا به احتمال زیاد، کشورهای عربی و غربی با احساس خطر از گسترش تفکر عبدالله عزّام برای آینده حیات خود و اسرائیل، زمینه نابودی او را فراهم کرده بودند. چنان که عزّام نیز، از نگرانی شدید غرب در خصوص گسترش جهاد افغانستان به کشورهای دیگر خبر داده بود.(2)

وی با واجب عینی دانستن جهاد حتی بر زنان، البته با رعایت شرایط خاص،(3) آن را به معنای مبارزه با شمشیر در برابر کفار می دانست و تأکید داشت که مطابق نص صریح قرآن کریم، جهاد تا وقتی ادامه می یابد که کفار یا تسلیم شوند و یا با ذلت به پرداخت جذیه تن بدهند (توبه، آیه 29).(4)

به اعتقاد وی جهاد بهترین و برترین فریضه و عبادت الهی است که باید با نیت خالص و کاملاً مطابق سنت الهی باشد؛(5)

و تنها راهی است که خداوند وعده داده است که از طریق آن، مسلمانان را از مظلومیت نجات خواهد داد.(6)

به همین جهت، فریضه جهاد بر انجام دادن تمامی عبادت های دیگر الهی و حتی بر حق الناس، همانند پرداخت دیون، مقدّم است.(7)

البته به شرطی که مجاهد از ویژگی های نیت درست، عزم راسخ، استقامت در برابر سرزنش گران، محبت به دوستان و غلظت و

ص: 31


1- عبدالله عزّام، الأسئلة و الأجوبة الجهادیة، ص12 و 39.
2- عبدالله عزّام، الأسئلة و الأجوبة الجهادیة، ص40.
3- عبدالله عزّام، خروج زنان را برای جهاد بدون محرم جایز نمی داند. هم چنین وظیفه آنان را آموزش یا پرستاری از مریضان و مجروحان و یا کمک به مهاجرین می داند و آنان حق ندارند به جنگ بپردازند. (همو، الحق بالقافله، ص28).
4- همو، إتحاف العباد بفضائل الجهاد، ص1؛ همو، الأسئلة و الأجوبة الجهادیة، ص26 و 68؛ همو، الجهاد و الرباط، ص5.
5- همو، إعلان الجهاد، ص1.
6- (وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِینَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنینَ) (عنکبوت، آیه 69)؛ عبدالله عزّام، الأسئلة و الأجوبة الجهادیة، ص63.
7- همو، التآمر العالمی، ص56-58.

جدیت دربرابر دشمنان (مائده، آیه 54)، کاملاً بهره مند باشد، وگرنه موفقیتی نخواهد داشت.(1)

به همین دلیل وی علت موفق نبودن جهاد فلسطین را دخالت انگیزه های ملی گرایی عربی و مسائل دیگر مانند این ها می دانست که باعث شده بود که اساساً اسلام در مبارزه فلسطینیان حضور رسمی نیابد و در نتیجه، جهاد آنان نیز به سرانجام نرسد.(2)

وی بر اهمیت جهاد تا آن جا تأکید داشت که معتقد بود که احادیث درباره اصغر دانستن جهاد با دشمن در مقایسه با جهاد اکبر نامیدن مبارزه با نفس، نادرست است و اعتباری ندارد.(3)

هم چنان که شیخ عبدالرحمان نیز که بن لادن و ایمن الظواهری به شدت از او تأثیر پذیرفته اند، در رساله ای دوهزار صفحه ای در وصف جهاد، روایات منسوب به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم درباره جهاد اصغر و اکبر را جعلی و ساخته دست دشمنان دین دانسته است! او می گوید که جهاد صرفاً یک مفهوم دارد و آن دست بردن به اسلحه و واداشتن کفار به پذیرفتن اسلام می باشد و تفسیر غیر از این، صرفاً در اثر ترس از قدرت های استعماری به وجود آمده است.(4)

هرچند عبدالله عزّام در موردی، جهاد را به عنوان آخرین راه حل و از باب اضطرار درنظرگرفته است و معتقد می باشد که تا وقتی که ساقط کردنِ نظام های فاسد بدون کشتار و مبارزه مسلحانه ممکن باشد، نباید به کشتار اقدام نمود،(5) اما در موارد دیگر، توسعه معنای جهاد به مباحث علمی، سخنرانی، تبلیغ و همانند آن را تحریف در معنای آن می دانست که بیشتر از سوی افراد ترسو با هدف توجیه نادرست ترک این واجب الهی صورت می گیرد.(6)

همین طور از نظر او، اعتقاد برخی علمای اهل سنت در جهاد

ص: 32


1- همو، التآمر العالمی، ص19.
2- همو، الأسئلة و الأجوبة الجهادیة، ص53، 63، 71و72.
3- همو، الحق بالقافله، ص27.
4- حسین هوشنگی و احمد پاکتچی، بنیادگرایی و سلفیه، ص477.
5- عبدالله عزّام، فی الجهاد آداب و أحکام، ص8.
6- همو، التآمر العالمی، ص56.

نامیدن تبلیغات ضد شیعی و ضد نصیری ها و اکتفا کردن به اظهار بغض و دشمنی درمورد آنان از طریق رسانه ها نادرست است، زیرا این کارها اعمالی ریاکارانه است که هیچ نتیجه عملی برای تضعیف و یا نابودی مخالفان ندارد.(1)

برهمین اساس، بسیاری از رهبران القاعده نیز جهاد را از فرایض مهم الهی و وظیفه اصلی دینی خود می دانند. چنان که سخن گوی القاعده به نام «سلیمان ابوغیث» می گوید:

خداوند به ما فرمان جهاد داده و ما نیز در راه او جهاد کردیم. خداوند به ما فرمان داد به مستضعفین کمک و یاری برسانیم و ما نیز به مستضعفین یاری رساندیم. خداوند به ما فرمان داد کافرین را به وحشت اندازیم و ما نیز کفار را به وحشت انداختیم. خداوند سبحان به ما فرمان داده با امامان و پیشوایان کفر بجنگیم و معتقدیم که ما دین خداوند را یاری کردیم و معتقدیم که ما فریاد و ندای مستضعفین فلسطین، چچن و غیره را در تمام نقاط جهان اجابت کردیم و توانستیم رأس هرم کفر را که شبانه روز و به شکل آشکار خصومت و دشمنی خود را با اسلام بیان می کند، هدف قرار دهیم.(2)

بن لادن با استناد به آیات قرآن درباره جهاد، بر مشروعیت جهاد تأکید می کرد و معتقد بود که جهاد واجب عینی است و اگر کسی نتواند به مجاهدان بپیوندد، گناه کبیره ای مرتکب شده است. او مهم ترین وظیفه مؤمن را پس از ایمان آوردن، دفع دشمن متجاوز می دانست و این که تمام امت باید امکانات، فرزندان و پول خود را به نبرد با کفار و بیرون راندن آن ها از سرزمین های اسلامی اختصاص دهند.(3)

ایمن الظواهری نیز جهاد و مقاومت مسلحانه را تنها راه ساقط کردن حکومت های نامشروع و جای گزینی آن ها به حکومت اسلامی می داند.(4)

ص: 33


1- همو، الجهاد و الرباط، ص6.
2- نوروز، آخرین پیام ماهواره ای رهبران القاعده، 138 (به نقل از. حسین هوشنگی و احمد پاکتچی، بنیادگرایی و سلفیه، ص477).
3- عبدالله علیخانی، کتاب امنیت بین الملل، ص293.
4- منتصر الزیات، أیمن الظواهری کما عرفته، ص78 و 81.
فلسفه جهاد

عبدالله عزّام با استناد به آیات و روایات، دلایل گوناگونی برای ضرورت تداوم جهاد ذکر می کند؛ از جمله جلوگیری از تسلط کفار و حاکم کردن اسلام؛(1) کمبود مرد عمل (زیرا به تعبیر او افراد آگاه در جامعه اندکند و اهل عمل کمتر از آن و کسانی که به جهاد بپردازند، بسیار نادرند و آن هایی که در راه جهاد، صبر و مقاومت داشته باشند، گاهی اصلا یافت نمی شوند.)؛ ترس از آتش جهنم و ضرورت نجات از آن؛(2)

لبیک به ندای الهی برای جهاد؛(3)

پیروی از سیره سلف صالح؛ تأسیس پایگاه محکم برای حفاظت از دارالاسلام؛ حمایت از مستضعفان؛(4)

آرزوی شهادت و رسیدن به بهشت؛(5)

حفظ عزت امت و از بین بردن زمینه های ذلت و خواری؛(6) حفظ هیبت و ابهت امت و رد مکر دشمنان؛(7)

اصلاح زمین و جلوگیری از فساد آن؛(8)

حمایت از شعائر الهی؛(9)

حفظ امت از

ص: 34


1- (وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّی لا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یکُونَ الدِّینُ لِلَّه) (بقره، آیه 193).
2- (إِلاَّ تَنْفِرُوا یعَذِّبْکُمْ عَذاباً أَلیماً وَ یسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیرَکُمْ وَ لا تَضُرُّوهُ شَیئاً وَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَی ءٍ قَدیرٌ) (توبه، آیه 39)؛ (إِنَّ الَّذینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمی أَنْفُسِهِمْ قالُوا فیمَ کُنْتُمْ قالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفینَ فِی الْأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فیها فَأُولئِکَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصیراً) (نساء، آیه 97).
3- (انْفِرُوا خِفافاً وَ ثِقالاً وَ جاهِدُوا بِأَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ فی سَبیلِ اللَّهِ ذلِکُمْ خَیرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ) (توبه، آیه41).
4- (وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فی سَبیلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذینَ یقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیةِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ نَصیراً) (نساء، آیه 75).
5- قال النبی: «إن فی الجنة مائة درجة أعدها الله للمجاهدین فی سبیل الله، ما بین الدرجتین کما بین السماء والأرض، فإذا سألتم الله فسألوه الفردوس» (فتح الباری، ج6، ص9).
6- ففی الحدیث الصحیح الذی رواه أحمد عن ابن عمر مرفوعا. «إذا ضن الناس بالدینار والدرهم وتبایعوا بالعینة واتبعوا أذناب البقر سلط الله علیهم ذلا لایرفعه حتی یراجعوا دینهم» (صحیح الجامع، ص688).
7- (فَقاتِلْ فی سَبیلِ اللَّهِ لا تُکَلَّفُ إِلاَّ نَفْسَکَ وَ حَرِّضِ الْمُؤْمِنینَ عَسَی اللَّهُ أَنْ یکُفَّ بَأْسَ الَّذینَ کَفَرُوا وَ اللَّهُ أَشَدُّ بَأْساً وَ أَشَدُّ تَنْکیلاً) (نساء، آیه 84).
8- (وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْض) (بقره، آیه 251).
9- (وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ یذْکَرُ فیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثیراً وَ لَینْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ ینْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِی عَزیزٌ) (حج، آیه 40).

عذاب و مسخ شدن؛(1)

بی نیاز کردن امت و افزایش ثروت آن؛(2)

تحقق بخشیدن برتری اسلام بر سایر ادیان؛(3)

بهترین عبادت بودن جهاد؛(4)

اجماعی بودن وجوب عینی جهاد.(5)

برهمین اساس، وی جهاد افغانستان را برترین نوع جهاد می دانست که تنها با هدف تشکیل حکومت اسلامی مستقل، بدون وابستگی به غرب صورت می گرفت. به همین جهت از تمام مسلمانان می خواست که به هر نحوی در این جهاد سهم بگیرند. او تلاش می کرد، زمینه را برای جهاد کاملاً اسلامی، مانند آنچه در افغانستان اتفاق افتاد، در فلسطین نیز به وجود بیاورد و تأکید داشت که آزادی فلسطین و ازبین رفتن فتنه یهودیان، تنها از راه جهاد میسر است.(6)

وی جهاد افغانستان را نقطه شروع برای سرنگونی نظام های طاغوت و دیکتاتور عربی و تغییر در تمام دنیا می دانست.(7)

به گفته عبدالله عزّام، جهاد برای دست یابی به خلافت اسلامی و تعیین خلیفه، امر ضروری است، زیرا قرار نیست که خلیفه از آسمان فرود آید و یا از دل زمین بروید، بلکه با جهاد، زمینه تحقق خلافت و تعیین خلیفه اسلامی محقق می گردد.(8)

یکی از دلایل سلفیان در تجویز جهاد، عمل به قاعده «دفع صائل» است. صائل یعنی کسی که به دین، جان، مال، عقل و یا ناموس مردم تجاوز می کند. از نظر آنان، صائل

ص: 35


1- (إِلاَّ تَنْفِرُوا یعَذِّبْکُمْ عَذاباً أَلیماً وَ یسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیرَکُمْ وَ لا تَضُرُّوهُ شَیئاً وَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَی ءٍ قَدیرٌ) (توبه، آیه 39).
2- ففی الحدیث: «وجعل رزقی تحت ظل رمحی». (حدیث صحیح رواه أحمد عن ابن عمر، صحیح الجامع، ص2828).
3- ففی الحدیث: «وذروة سنامه الجهاد». حدیث صحیح عن معاذ وهو رهبانیة هذه الأمة (وعلیک بالجهاد فإنه رهبانیة الإسلام). (حدیث حسن رواه أحمد فی المسند، ج3، ص 82، عن أبی سعید الخدری).
4- ورد فی الحدیث. «إن فی الجنة مائة درجة أعدها الله للمجاهدین فی سبیل الله ما بین کل درجتین کما بین السماء والأرض. (بخاری، حدیث6-9).
5- عبدالله عزّام، الحق بالقافله، ص1-15.
6- (وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّی لا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یکُونَ الدِّینُ لِلَّهِ) (بقره، آیه 193).
7- عبدالله عزّام، التآمر العالمی، ص11.
8- همو، الأسئلة و الأجوبة الجهادیة، ص55.

هرچند مسلمان باشد، باید کشته شود و اگر کسی در مبارزه با او جان خود را از دست دهد، شهید است.(1)

همین تفکر در اندیشه جهادی عزّام نیز کاملاً مشهود می باشد.

شاخصه ها، شرایط و اهداف جهاد

از نظر عزّام، جهاد تنها به معنای مبارزه با شمشیر است و خارج از آن فقط فتوای جهاد را از مصادیق جهاد می دانست؛ منتهی به شرط آن که افراد خبره و آگاه به مسائل اسلامی و شرایط و اوضاع جنگی و قادر به استنباط احکام شرعی، فتوای جهاد را صادر کنند و کسی دیگر غیر از آنان، صلاحیت صدور فتوای شرعی را ندارد.(2) وی با عبادت جمعی دانستن فریضه جهاد، معتقد است که تنها امیر جماعت، یعنی «امیرالمؤمنین» حق صدور فتوای جهاد دارد، زیرا او نایب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در حفظ دین و سیاست دنیاست، اما اگر خلیفه و امام در زمین وجود نداشته باشد، جهاد بر زمین نمی ماند، بلکه علما و یا بزرگان مطاع قوم، به عنوان اولوالامر، دستور جهاد را صادر می کنند. زیرا عمل به فریضه جهاد در صورتی محقق می گردد که حداقل سالی یک بار سپاه مسلمانان برای جهاد گسیل شوند.(3)

از نظر عزّام، وجوب جهاد به زمان و مکان خاصی منحصر نیست، بلکه مانند سایر واجبات اسلامی (نماز و روزه و حج و...) وجوب استمراری دارد. به همین جهت، جهاد در افغانستان یا فلسطین و یا هر نقطه دیگر موضوعیت ندارد، بلکه در هرجای جهان که دشمنان اسلام مشکلی برای مسلمانان به وجود آورده باشند، باید جهاد را گسترش داد. در این جهت، میان کشورهای عربی و غیر آن و همین طور میان کشور

ص: 36


1- وفی الحدیث الصحیح. «من قتل دون ماله فهو شهید، ومن قتل دون دمه فهو شهید، ومن قتل دون دینه فهو شهید، ومن قتل دون أهله فهو شهید» (حدیث صحیح رواه أحمد وأبو داود والترمذی والنسائی)، (ابوعباده انصاری، مفهوم الحاکمیة فی فکر الشهید عبدالله عزام، ص9-12.)
2- عبدالله عزام، إتحاف العباد بفضائل الجهاد، ص33؛ همو، التآمر العالمی، ص17.
3- همو، إعلان الجهاد، ص3.

خاص عربی با دیگر کشورها فرقی نیست.(1)

وی با تأکید به دستور اسلام بر ضرورت جهاد و مهاجرت، از تمام برادران اخوانی خود خواهش می کرد که نگذارند که جهاد متوقف شود، بلکه در گسترش فرهنگ جهاد و شهادت و انتقال آن به نسل های بعد تلاش کنند،(2)

زیرا حیات و نجات مسلمانان در گرو کارهای نیکی مانند جهاد و مبارزه است(3)

و تا وقتی دشمنان به مبارزۀ خود پایان نداده اند، جهاد و هجرت نیز برای مسلمانان هیچ گاه متوقف نخواهد شد.(4)

عزّام جهاد را مانند سایر فریضه های الهی در تمام عمر واجب می داند، منتهی کفایی و عینی بودن آن متناسب با شرایط فرق می کند و در عصر حاضر، جهاد با جان و مال بر تمام مسلمانان واجب عینی است و تا وقتی تمام سرزمین های اسلامی آزاد نشده است وجوب عینی آن باقی می باشد و ترک جهاد بدون عذر، مانند افطار روزه ماه رمضان، بدون عذر می ماند. وقتی جهاد به معنای قیام مسلحانه واجب عینی باشد، تفاوتی میان آن با سایر فریضه های الهی نیست. اذن والدین برای جهاد فرزند ضرورتی ندارد و مکلف باید شخصاً در جهاد حاضر شود و پرداخت مال نیز به تنهایی کفایت نمی کند و هیچ عذری به جز مریضی و پیری و امثال آن در ترک جهاد پذیرفته نیست. جهاد، عبادت جمعی است و به امیر واجب الاطاعه نیاز دارد و تنها افرادی از شرکت در جهاد معذورند که برای تأمین نفقه عیال و والدین خود و یا خدمت به آن ها کسی را نداشته باشد یا حکومت مانع خروج آنان برای جهاد شود. حتی وجوب عینی جهاد از افراد زمین گیر و مریض نیز ساقط نمی شود، بلکه آنان می توانند در بخش آموزش و یا پرستاری از مجروحان و مریض ها و تهیه و توزیع غذا میان مجاهدان خدمت کنند.(5)

ص: 37


1- همو، الأسئلة و الأجوبة الجهادیة، ص3.
2- (فَقاتِلْ فی سَبیلِ اللَّهِ لا تُکَلَّفُ إِلاَّ نَفْسَکَ وَ حَرِّضِ الْمُؤْمِنینَ عَسَی اللَّهُ أَنْ یکُفَّ بَأْسَ الَّذینَ کَفَرُوا وَ اللَّهُ أَشَدُّ بَأْساً وَ أَشَدُّ تَنْکیلاً) (نساء، آیه 84).
3- (مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیینَّهُ حَیاةً طَیبَةً وَ لَنَجْزِینَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یعْمَلُونَ) (نحل، آیه 97).
4- عبدالله عزّام، الأسئلة و الأجوبة الجهادیة، ص 38 و 46.
5- همو، الحق بالقافله، ص22،23،25و28.

تحت تأثیر همین افکار، أیمن الظواهری در آغاز، قدرت را شرط اصلی شروع جهاد می دانست، اما پس از تجربه های ناموفق در فعالیت های سیاسی خود در مصر، فوراً دستور توقف جهاد را صادر کرد و اعضای خود را به تبلیغ از راه رسانه و چاپ کتاب و مقاله تشویق نمود.(1)

حضور «الظواهری» در جهاد افغانستان بر ضد شوروی، تحول مهمی در تفکر جهادی او به وجود آورد و رسما اعلام کرد که شرایط افغانستان، بستر مناسبی برای سامان دهی جهاد و گسترش آن به کشورهای دیگر است. برهمین اساس، فعالیت های سرّی را کنار گذاشت، با القاعده هم پیمان شد و از این طریق، عملیات نظامی خود را در مناطق گوناگون از سر گرفت.(2)

جهاد ابتدایی و شرایط کشتن کافر از نگاه عبدالله عزّام

از نظر عبدالله عزّام، جهاد ابتدایی با کفار چند حالت دارد:

1. کفاری که اهل کتاب و کافر ذمی هستند کشتن آن ها هیچ گاه جایز نیست، مگر آن که با توهین به مقدسات اسلامی، ارتکاب جاسوسی، زنا با زن مسلمان و یا راهزنی از مسلمانان، نقض پیمان کنند. در این صورت، حکم کافر حربی می یابد که اختیارش کاملاً در دست حاکم اسلامی است و از جهت ارتکاب جرایم نیز باید کشته شوند.

2. کافر حربی که بنا به مصالحی، ازجمله آشنایی آن ها با حقیقت اسلام و یا رفتن به مکان امن، پیمان امان موقت به آنان داده می شود.(3) این پیمان اولاً: براساس مصالح مسلمانان صورت می گیرد و ثانیاً: حداکثر زمان آن یک سال است. این جا هرگاه حاکم اسلامی کوچک ترین خیانتی از کفار مشاهده کند، می تواند پایان زمان امان موقت را به آنان اطلاع دهد(4)

و پس از آن، اختیار کافر به دست حاکم اسلامی است که می تواند او را بکشد یا با فدیه و یا تبادل اسرا آزاد کند و یا آن ها را به بردگی بگیرد.

ص: 38


1- منتصر الزیات، أیمن الظواهری کما عرفته، ص17و18.
2- منتصر الزیات، أیمن الظواهری کما عرفته، ص97-99.
3- (وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکینَ اسْتَجارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّی یسْمَعَ کَلامَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یعْلَمُونَ) (توبه، آیه 6).
4- (وَ إِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَةً فَانْبِذْ إِلَیهِمْ عَلی سَواءٍ إِنَّ اللَّهَ لا یحِبُّ الْخائِنینَ). (انفال، آیه58)

کفاری که هیچ پیمانی میان آنان با مسلمانان وجود ندارد، امام مسلمانان یکی از سه راه را به آنان پیشنهاد می کند: پذیرفتن اسلام، جهاد و جنگ یا پرداختن جزیه. اگر راه جنگ را برگزیدند، هنگام جنگ نباید به کشتن افرادی اقدام کنند که نقشی در جنگ نداشته اند؛ همانند: اطفال، سال خوردگان، راهبان، زنان و افراد عاجز، مگر آن که دشمن از آنان به عنوان سپر دفاعی استفاده کند.(1)

اما کشتن حیوانات، اگر امکان بیرون آوردن آن ها وجود ندارد، جایز است، زیرا باقی گذاشتن آن ها باعث تقویت دشمنان می شود.(2)

عزّام در موردی گفته است که هنگام جهاد نه تنها نیروهای دشمن که در حال جنگ هستند باید کشته شوند، بلکه تمام کسانی که اندک فایده ای برای مشرکان در مبارزه با مسلمانان می رسانند، واجب است که از بین بروند، چه راهب معبد باشد یا پیرمرد و افراد مریض زمین گیر. او حتی کشتن زنان کمونیست ها را در افغانستان واجب می دانست، هرچند آنان هیچ نقشی در جنگ نداشته باشند، زیرا معتقد بود که افکار و عقاید آنان باعث آزار و اذیت مسلمانان می شود. همین طور وی از بین بردن درختان، حیوانات و هرچیز دیگر را که اندک فایده ای برای مشرکان داشته باشند، لازم می دانست، مگر آن که بقای هرکدام از آن ها تنها به منفعت مسلمانان باشد و نفعی به حال مشرکان نداشته باشد که در این صورت نباید از بین بروند.(3)

حکم جهاد با دشمن نزدیک و دور
اشاره

از نگاه عبدالله عزّام، دشمنانی که باید با آنان مبارزه شود دو دسته اند: دشمنان نزدیک که عبارتند از نظام های فاسد اسلامی که در این مرحله باید با حاکمان کنونی کشورهای عربی در لیبی و سوریه و عراق و غیره مبارزه کرد تا با ساقط کردن آنان، حکومت اسلامی را تشکیل داد. دسته دوم، دشمن دور است که در رأس آن ها، آمریکا و اسرائیل

ص: 39


1- عبدالله عزّام، اعلان الجهاد، ص4-8.
2- عبدالله عزّام، اعلان الجهاد، ص25.
3- همو، فی الجهاد آداب و احکام، ص5-7.

قرار دارد. در این مرحله، دامنه جهاد به تمام جهان همۀ کفار گسترش می یابد، زیرا اسلام دین جهانی و دین انسانیت است و حکومت اسلامی، به زمان و مکان خاصی محدود نیست، بلکه براساس وعده الهی، اسلام به زودی بر تمام دنیا مسلط می شود و آن زمان، پیروان تمام ادیان از حکومت واحد اسلامی پیروی خواهند کرد.(1) ضمن آن که حق، امر واحد، اصیل و نافع است و باطل، متعدد، زاید و بی فایده می باشد.(2)

از این رو، بشارت ها در فراگیر شدن دین اسلام و از بین رفتن ادیان و آیین های دیگر،(3)

نشان از حقانیت و تحقق حاکمیت دین اسلام بر جهان و نابودی سایر ادیان و تمدن غرب دارد.(4)

به همین جهت، مسلمانان موظفند که با تمام کسانی که مانع گسترش حاکمیت اسلام بر جهان می گردند، مبارزه کنند؛ و حتی مسلمانانِ همکار با کفار را نیز از بین ببرند.(5)

عبدالله عزّام با اعتماد به نفس کامل، حتی اعلام کرده بود که ما برای جهاد به کمک کسی نیاز نداریم، بلکه در آینده بسیار نزدیک، تمام کشورهای جهان را به

ص: 40


1- (هُوَ الَّذی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ) (توبه، آیه 33 و صف، آیه 9)؛ (هُوَ الَّذی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ کَفی بِاللَّهِ شَهیداً) (فتح، آیه 28).
2- (أَ لَمْ تَرَ کَیفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً کَلِمَةً طَیبَةً کَشَجَرَةٍ طَیبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ* تُؤْتی أُکُلَها کُلَّ حینٍ بِإِذْنِ رَبِّها وَ یضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یتَذَکَّرُونَ* وَ مَثَلُ کَلِمَةٍ خَبیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبیثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ ما لَها مِنْ قَرارٍ} (ابراهیم، آیات 24-26)؛ {أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ أَوْدِیةٌ بِقَدَرِها فَاحْتَمَلَ السَّیلُ زَبَداً رابِیاً وَ مِمَّا یوقِدُونَ عَلَیهِ فِی النَّارِ ابْتِغاءَ حِلْیةٍ أَوْ مَتاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ کَذلِکَ یضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیذْهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا ما ینْفَعُ النَّاسَ فَیمْکُثُ فِی الْأَرْضِ کَذلِکَ یضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ). (رعد، آیه 17).
3- افزون بر آیات فوق، به احادیث نبوی زیر در این زمینه استناد شده است. 1. قال: «إن الله زوی لی الأرض فرأیت مشارقها ومغاربها، وإن أمتی سیبلغ ملکها ما زوی لی منها (عارضة الأحوزی بشرح الترمذی، ج9، ص22؛ مختصر صحیح مسلم، رقم 0002، ج2، ص192)؛ 2. قال: «لیبلغن هذا الأمر ما بلغ اللیل والنهار ولا یترک بیت مدر ولا وبر إلا أدخله الله هذا الدین بعز عزیز أو بذل ذلیل عزا یعز الله دین الإسلام وذلا یذل به الکفر» (مسند أحمد، ج4، ص301؛ طبرانی، معجم الکبیر، ج1، ص621 و منابع دیگر). 3. قال: «تکون النبوة فیکم ما شاء الله أن تکون ثم یرفعها الله إذا شاء أن یرفعها، ثم تکون خلافة علی منهاج النبوة فتکون ملکا عارضا فتکون ما شاء الله أن تکون ثم یرفعها الله إذا شاء أن یرفعها، ثم تکون ملکا جبریا فتکون ما شاء الله أن تکون ثم یرفعها الله إذا شاء أن یرفعها، ثم تکون خلافة علی منهاج النبوة ثم سکت (ذکره حذیفة مرفوعا ورواه العراقی عن طریق أحمد، قال. هذا حدیث صحیح).
4- عبدالله عزّام، الإسلام و مستقبل البشریة، ص2-4.
5- همو، الأسئلة و الأجوبة الجهادیة، ص51.

حمایت از خود مجبور خواهیم کرد و با گسترش جهاد افغانستان، اسلام را بر تمام جهان گسترش خواهیم داد.(1)

البته در اولویت بندی جهاد با دشمن دور و نزدیک، اختلاف نظرهایی میان رهبران القاعده وجود داشت و اولویت هرکدام از آنان نیز تحت تأثیر تحولات بعدی تغییر می یافت. به اعتقاد أیمن الظواهری، اولویت در مبارزه با دشمن نزدیک است و پس از نابودی آن، نوبت به جهاد با دشمن دور می رسد.(2)

اسامه بن­لادن، مبارزه با غرب را در رأس برنامه های خود می دانست. برهمین اساس، اولین فتوای جنگ علیه آمریکایی های اشغال گر در سرزمین حرمین شریفین را صادر کرد و در فوریه سال 1998م. با صدور فتوایی، خواستار تأسیس «جبهه جهانی برای جهاد علیه یهودیان و صلیبیان» با هدف توسعه بیشتر اهداف القاعده و افزایش قدرت آن شد.(3)

بن لادن در سال های 1989- 1996م. مبارزه با نیروهای شوروی در افغانستان را با هدف گسترش آن به کشورهای عربی و سپس به تمام جهان دنبال کرد. چنان که از سال 1996 تا 2001م.، او ضمن صدور فتوای جهاد بین المللی علیه غربی ها به رهبری آمریکا با هدف کمک به مسلمانان جهان، در سخنرانی خود به مناسبت استقرار آمریکاییان در عربستان گفته بود: «... باید شخصاً و مستقیماً به آمریکا و اسرائیل ضربه

ص: 41


1- همو، الأسئلة و الأجوبة الجهادیة، ص55.
2- منتصرالزیات، أیمن الظواهری کما عرفته، ص113-119.
3- «جبهه اسلامی جهانی جهاد علیه یهودیان و صلیبیان»، متشکل از رهبران و سازمان های اسلامی فعال در سطح کشوری، معتقد بود. «کشتن آمریکایی ها و متحدان آن ها (نظامی و غیر نظامی) وظیفه فردی هر مسلمان در هر کشوری است که در آن چنین کاری ممکن باشد تا از این راه مسجدالأقصی و مسجد مقدس (مکه) از چنگال کفار خارج شود و آن ها ارتش های خود را از سرزمین های اسلامی در حالتی شکست خورده که دیگر نتوانند مسلمانان را تهدید کنند، خارج سازند.» جبهه اسلامی جهانی، از بدو تأسیس خود گسترش یافت و سازمان های جهادی پاکستان، نظیر لشکر طیبه، حرکت المجاهدین و سپاه صحابه را دربرگرفت. علاوه براین، رهبری جماعت اسلامی مصر، دبیرکل جمعیت علمای اسلام پاکستان و رهبر جنبش جهادی بنگلادش، عضو جبهه مذکور هستند. (عبدالله علیخانی، کتاب امنیت بین الملل، ص249).

بزنیم. از آنچه در توان دارید، دریغ مدارید تا کلام خدا غالب شود.»(1) پس از آن، در زمان تسلط طالبان بر افغانستان و استقرار القاعده در آن جا، بن لادن بیانیه های گوناگونی بر ضرورت جهاد و قیام مسلحانه با نیروهای غربی صادر کرد(2)

و کشتن هر آمریکایی و یهودی در هر نقطه از جهان را مجاز دانست، زیرا آنان از یک سو بر حرمین شریفین تسلط یافته بودند و از سوی دیگر، به کشتن مسلمانان در گوشه های مختلف جهان اقدام می کردند.(3)

او اعلام کرد که مسیحیان و یهودیان با زور و جنگ، فلسطین را از ما گرفتند، نه با گفت و گو و مذاکره؛ بنابراین، ما نیز باید از راه زور آنان را خارج کنیم.(4) بن لادن با توصیف بغداد به «دارالخلافة» گفته بود: «امروز جهاد در فلسطین و عراق، وظیفه همه مردم این دو کشور و دیگر مسلمانان است».(5)

همین امر تحولی اساسی در رتبه بندی جهاد از نگاه «ظواهری» نیز پدید آورد و او با امضای فتوای بن لادن، مبارزه با آمریکا و اسرائیل (دشمن دور) را در اولویت قرار داد(6) و با صدور فتوایی، رسماً اعلام کرد: «مقاومت مسلحانه بر ضد شوروی در افغانستان و اسرائیل در فلسطین، واجب شرعی و از ارکان دین و جهاد است».(7) هم چنان که در بیانیه های منتسب به زرقاوی و ظواهری، بر اهمیت منازعه عراق در اهداف جهادگرایان

ص: 42


1- حسین هوشنگی و احمد پاکتچی، بنیادگرایی و سلفیه، ص301؛ سید مهدی علیزاده موسوی، افغانستان ریشه یابی و بازخوانی تحولات معاصر، ص161-163.
2- عبدالله علیخانی، کتاب امنیت بین الملل، ص271- 275.
3- محمد محمدیان، بنیادهای فکری القاعده، ص83.
4- عبدالله علیخانی، کتاب امنیت بین الملل، ص186.
5- محمد محمدیان، بنیادهای فکری القاعده، ص245.
6- منتصر الزیات، أیمن الظواهری کما عرفته، ص120.
7- منتصر الزیات، أیمن الظواهری کما عرفته، ص101. درمورد، دیگر از این کتاب آمده است که بن لادن تحت تأثیر ظواهری و سایر رهبران جریان های سلفی مصری (جماعت اسلامی و الجهاد)، مفهوم جهاد را از مبارزه با غرب بر ضد نظام های فاسد و ضرورت اخراج نیروهای آمریکایی از کشورهای عربی گسترش داد (همان، ص128).

نیز پیوسته تأکید می شد. الزرقاوی در مه 2005م. با بن لادن تجدید بیعت کرد و موفقیت شورش ها در عراق را نمادی از موفقیت القاعده خواند.(1)

یکی از عوامل مهم افزایش خشونت دینی و انتقال آن از جهاد محلی به جهاد جهانی، فشارهای جدید نظام جهانی به رهبری ایالات متحده علیه ملت ها و تمدن های مختلف می باشد؛ عاملی که موجب شد گروه های جهادی از خشونت ملی یا جنگ علیه دشمن نزدیک (حکومت های جهان اسلام) به جنگ با دشمن دور یا قدرت های غربی مسلط بر جهان و سرکوب گر حکومت های مردمی رو آورند. در این میان، حملات ایالات متحده علیه اعتراض های مردمی در بسیاری از نقاط جهان عرب و جهان اسلام که بیشتر نیز مسالمت آمیز برگزار می شوند، باعث تقویت بیشتر این رویکرد میان طیفی وسیعی از مسلمانان گردید.(2)

استراتژی جهاد با دشمن به جهاد با دشمن نزدیک تغییر کرد. در این میان، سرنگونی حاکمان عربی که از قوانین شریعت اسلامی پیروی نمی کنند، در دستور کار نیروهای القاعده قرار گرفت و آنان در بسیاری از تحولات کشورهای عربی حضور فعال داشتند. چنان که هم اکنون در سوریه چند سال است که برای سرنگونی نظام بشّار اسد تلاش می کنند. پیش از آن نیز مبارزه برای سرنگونی نظام های عربی از اهداف مهم جهاد جهانی ظواهری و اسامه به شمار می آمد.(3)

بن لادن در فتوایی، کشتن هم پیمانان مسلمان آمریکایی ها را نیز واجب دانسته بود و با صدور بیانیه ای در 12 اکتبر 1996م. اعلام کرد: «کشتن آمریکایی و هم پیمانان نظامی آن، واجب دینی بر مسلمانان است [و] تا خروج ارتش آمریکا از اراضی مسلمین، این واجب باید ادامه یابد. مسلمانان باید بر آمریکایی، یعنی سربازان شیطان حمله کنند.»(4)

ص: 43


1- عبدالله علیخانی، کتاب امنیت بین الملل، ص245.
2- سید احمد رفعت و عمرو الشوبکی، آینده جنبش های اسلامی پس از 11 سپتامبر، ترجمه میثم شیروانی، ص220.
3- عبدالله علیخانی، کتاب امنیت بین الملل، ص245.
4- محمد محمدیان، بنیادهای فکری القاعده، ص149.
تکفیر و کشتن شیعیان

عبدالله عزّام، با اشاره به جنگ ایران و عراق، با وجود آن که تمام بعثی ها را کافر می دانست و معتقد بود، تنها برخی از ایرانی ها کافرند و عده ای دیگر مسلمان و یا فاسقند، اما در عین حال، حمایت از ایران علیه رژیم صدام را اجازه نمی داد، زیرا معتقد بود که عراق، آخرین مانع برای گسترش شیعه است و اگر این سد برداشته شود، بسیار زود تفکر شیعی گسترش می یابد. به خصوص آن که حافظ اسد و حزب حاکم سوریه و همین طور جنبش «امل» لبنان نیز به شیعیان تعلق دارند. هم چنین او ایران را مخالف تشکیل حکومت اسلامی سنی در افغانستان می دانست و سعی داشت که با کم رنگ نشان دادن و حتی انکار نقش ایران و حتی شیعیان افغانستان در جهاد ضد شوروی و پررنگ کردن رفتارهای نادرست دولت ایران با مهاجرین افغانستان مقیم آن کشور، به تحریک اختلاف شیعه و اهل سنت بپردازد. به همین علت از کشورهای عربی می خواست که به جای برگزاری کنفرانس های گوناگون برای بیان خطر شیعه و روس و غیره، به تقویت جبهه های جهاد افغانستان بپردازند تا با تشکیل حکومت اسلامی (سنی) در آن و گسترش جهاد به کشورهای دیگر، زمینه گسترش شیعه نیز از بین برود، اما در عین حال، او رویارویی مستقیم با شیعه، به خصوص ایران، را در توان اهل سنت نمی دانست.(1)

برخی رهبران القاعده با کافر دانستن شیعه، هرگونه اقدام برای کشتن شیعیان را واجب می دانند، ازجمله زرقاوی که تفکری افراطی تر نسبت به بسیاری از رهبران القاعده داشت، یکی از بزرگ ترین دغدغه های او، مشروعیت بخشی مبارزه با شیعیان بود. گروه «التوحید و الجهاد» زرقاوی، یکی از مهم ترین جریان های وابسته به القاعده بود که در عراق شکل گرفت. این گروه با همکاری سایر تندروان، پایگاهی عملیاتی به نام «القاعده در سرزمین بین النهرین» با هدف مبارزه با آمریکا و شیعیان در عراق به

ص: 44


1- عبدالله عزّام، الأسئلة و الأجوبة الجهادیة، ص49.

وجود آوردند.(1)

آنان با تحریک آمریکایی ها و تحت تأثیر فتاوای علمای وهابی بر اختلاف میان شیعه و سنی دامن می زدند و با تکفیر شیعیان، رسماً از عربستان می خواستند که با حمله نظامی، اقلیت سنی عراق را مانند بحرین حمایت کنند.(2) در این زمان، گروه های مختلف القاعده با همکاری وهابی ها و سلفی ها و نیز عناصر حزب بعث عراق در یک ائتلاف نامقدس، تلاش کردند تا با راه اندازی انفجارها، کشتن شیعیان و رهبران دینی، تخریب اماکن متبرکه و ترور شخصیت های سیاسی عراق، روند سیاسی این کشور را تغییر دهند.(3)

هم چنین زرقاوی با تکفیر شیعیان و حتی بدتر دانستن آنان از مسیحیان، در 14 سپتامبر 2005م. علیه شیعیان اعلام جهاد کرد(4)

و در پی آن، بیشترین عملیات تروریستی بر ضد آنان و همین طور نیروهای آمریکایی را به راه انداخت که باعث کشته و زخمی شدن شمار زیادی از آنان گردید.(5) زرقاوی با تقسیم دشمن به چهار دستۀ آمریکایی ها، کردها، سربازان پلیس عراق و شیعیان، تأکید می کند که خطر شیعیان برای اهل سنت به مراتب بدتر از خطر آمریکاست، زیرا آمریکایی ها از عراق

ص: 45


1- مهم ترین گروه های القاعده عراق و یا همکاران سلفی آنان که بیشتر پس از حمله آمریکا به وجود آمده بودند، عبارتند از. أبناءالإسلام؛ أجناد الإسلام (این دو گروه پس از سقوط بغداد اعلام موجودیت کردند)؛ امنای بیداری (این گروه در زمان صدام به نام «ببرهای صدام» فعالیت می کرد و سپس همکار القاعده شد)؛ أنصار الإسلام) (10/12/2001)؛ أنصارالسنه (آوریل 2003)؛ أنصار (الجهاد فی العراق؛ امارات عراق اسلامی (25/12/2005)؛ انصار ابن تیمیه (به تازگی تأسیس شده است)؛ گروه آزادی بخش ارتش عراق؛ گروه توحید و جهاد زرقاوی (8/1/2004)؛ جندالرحمن، جندالشام، جندالصحابه (نسخه عراقی سپاه صحابه پاکستان)؛ جندالله، گروه ارتش اسلامی عراق، گروه قیام کنندگان الأنبار، جبهه اسلامی مقاومت عراق (جامع)، مارس 2005؛ جبهه آزادی بخش ملی عراق (متشکل از ده گروه مسلح کوچک وفادار به صدام معدوم در 2/10/2003 اعلام موجودیت کرد)؛ جماعت اسلامی کردستان (مه 2001)؛ جماعت اسلامی مسلح (شاخه فلوجه، جولای 2003)؛ جماعت اسلامی (المجاهده اواخر ژوئن 2003، جند الإسلام (سپتامبر 2001). «سلفی گری در عراق»، http://old.mehrnews.com/fa/NewsDetail.aspx?NewsId=524977.
2- حسین هوشنگی و احمد پاکتچی، بنیادگرایی و سلفیه، ص79، 80، 129 و 130.
3- «سلفی گری در عراق»، http://old.mehrnews.com/fa/NewsDetail.aspx?NewsId=524977.
4- مهدی عباس زاده فتح آبادی، «القاعده پس از 11 سپتامبر»، فصلنامه سیاست، شماره2، ص166.
5- محمد محمدیان، بنیادهای فکری القاعده، ص71.

خواهند رفت و جهاد با آن ها بسیار آسان تر خواهد بود، اما مشکل اصلی، شیعیانند که از خود مردم عراق هستند و پس از آمریکا با همکاری و نمایندگی آمریکا با سنی ها خواهند جنگید تا زمینه گسترش تشیع را از ایران به عراق و سوریه و غیره فراهم کنند. او با استناد به سخنان «ابن تیمیه» در شرور خواندن شیعیان و اتهام آنان به فساد عقیده و همکاری با مغولان در قلع و قمع اهل سنت، پیروان خود را بر ضرورت مبارزه و جهاد برای نابودی شیعیان با هدف ایجاد رویارویی میان شیعه و اهل سنت، تحریک می کرد و قتل آن ها را از کشتن خوارج واجب تر می دانست.(1) ایمن الظواهری نیز در نوار ویدئویی خود، زرقاوی را به سبب انجام دادن عملیات های گوناگون ستایش می کند و لقب «قهرمان اسلام» را برای او به کار می برد.(2) هرچند او در موردی با ابراز نگرانی از اقدامات ضد شیعی زرقاوی، جهاد با کفار اهل کتاب و بی دین را مقدم می دانست و معتقد بود که تا پایان نیافتن مبارزه با آنان، پرداختن به کشتار شیعیان و دیگر مسلمانان مخالف، به صلاح نیست.(3)

با مرگ زرقاوی، القاعده عراق با مشکلات جدی در زمینه رهبری مواجه شد. هم زمان با افزایش یافتن اختلافات و شکاف ها میان رهبر اصلی القاعده عراق و گروه های سنی، موفقیت القاعده شدیداً کاهش یافت تا جایی که زمینه تضعیف آن را در عرصه سیاسی و نظامی نیز فراهم کرد،(4)

ولی به وجود آمدن گروه «داعش» یا همان حکومت عراق و شام و تلاش آن ها برای تسلط بر سوریه و عراق، بار دیگر اوضاع را متشنج و فضا را برای رویارویی بیشتر آنان با شیعیان فراهم کرده است.

ص: 46


1- حسین هوشنگی و احمد پاکتچی، بنیادگرایی و سلفیه، ص128؛ «القاعده عراق و برگی از تاریخ جریان های خاورمیانه»، چشم انداز ایران، شماره 62، تیر و مرداد 1389، ص187-191.
2- شبکه الجزیره، 20/3/1385 (به نقل از. محمد محمدیان، بنیادهای فکری القاعده، ص45-46).
3- «القاعده عراق و برگی از تاریخ جریان های خاورمیانه»، چشم انداز ایران، ص187.
4- «سلفی گری در عراق» http://old.mehrnews.com/fa/NewsDetail.aspx?NewsId=524977..

جنگ های گسترده نیروهای القاعده در قالب گروه های «النصرة» و «داعش» و ده ها گروه دیگر در چند سال اخیر با هدف نابودی حکومت بشار اسد نیز به عنوان حکومت کافر صورت می گیرد. تکفیر آنان، یکی به خاطر بعثی بودن حکومت سوریه است که از نظر عزّام هر بعثی کافر است(1)

و دیگری به خاطر انتساب آنان به شیعه صورت می گیرد که تکفیر گسترده شیعیان، هم اکنون یکی از شعارهای اصلی سلفیان تکفیری به شمار می آید. هم چنان که در سال 1982 م نیز وهابی های سلفی با هم دستی اخوان المسلمین سوریه، با هدف سرنگونی حکومت حافظ اسد، برمبنای تکفیر و واجب القتل دانستن علویان سوری، شورش مسلحانه کردند و در پی این شورش، هزاران نفر از اخوانی ها و سلفی ها به دست نیروهای دولتی کشته شدند.(2) همین مسئله باعث تضاد بیشتر میان اخوانی ها و سلفیان با علویان سوری شد که حوادث چند سال آن نیز از کشتار اخوانی ها در چند دهه پیش بی تأثیر نیست، تا اندازه ای که أیمن الظواهری هم تحت تأثیر تفکرهای افراطی حاکم بر جریان سلفی، از سوری های تندرو و افراد مسلح در کشورهای هم جوار خواسته بود که با تمام توان به یاری مردم سوریه (گروه های مبارز ضد دولتی) بپیوندند.(3)

چنان که عبدالله عزّام نیز پیش از آن با انتقاد از سکوت عرب ها در قبال کشتار اخوانی ها در سوریه، تسلط حکومت های سوری و غیره را نتیجه عملکرد منفعلانه عرب ها دانسته بود.(4)

رویکرد ضد شیعی داعش تحت تأثیر افکار امثال زرقاوی و همانند او، از زمان حمله گسترده به عراق بیشتر نمایان شد، زیرا در این مرحله، هدف مستقیم آن ها، از بین بردن حاکمیت شیعیان بر عراق و احیای خلافت اسلامی با مرکزیت بغداد است که خلیفه آن را نیز تعیین کرده اند.

ص: 47


1- عبدالله عزام، الأسئلة و الأجوبة الجهادیة، ص49،50، 58، 75و77؛ همو، الجهاد و الرباط، ص43.
2- حسین هوشنگی و احمد پاکتچی، بنیادگرایی و سلفیه، ص135.
3- 16 خرداد 1391. http://www.mashreghnews.ir/fa/news/125145،
4- عبدالله عزّام، الأسئلة و الأجوبة الجهادیة، ص49 ،50، 58، 75و77؛ همو، الجهادو الرباط، ص43.
حکم عملیات تروریستی و انتحاری

با وجود تأکید رهبران القاعده بر گسترش جهاد علیه کفار و بسیاری از مسلمانانی که مخالف تفکر آنان هستند، عبدالله عزّام در مواردی با استناد به برخی آیات و روایات، هر نوع عملیات تروریستی ضد مسلمانان و اقدام به کشتن فرد مسلمان و مؤمن را حرام قطعی دانسته و آن را پس از کفر، از گناهان بزرگ تلقی کرده است.(1) وی با استناد به روایاتی از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، تأکید می کند که ایمان با ترور نمی سازد،(2)

کشتن مؤمن نزد خداوند از نابودی تمام دنیا بدتر است،(3) اگر آسمان و زمین در خون مؤمنی مشارکت داشته باشند، خداوند تمام آن ها را وارد جهنم می کند،(4)

هرکسی با حمل سلاح، مؤمنی را بترساند مسلمان نیست، خداوند هیچ عمل نیکی را از قاتل مؤمن نمی پذیرد،(5)

هرگناهی بخشیده می شود، مگر گناه مشرک و یا کسی که مؤمنی را عمداً به قتل برساند(6)

و خداوند لعنت می کند کسی را که با آهن به برادر خود اشاره کند.(7) هرگاه کسی چنین کند بر پرتگاه جهنم قرار می گیرد و اگر به قتل برادر مؤمن خود اقدام بکند، در آتش می افتد.(8)

به همین دلیل پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به اصحاب دستور می داد که نوک های

ص: 48


1- عبدالله عزام، إتحاف العباد بفضائل الجهاد، ص19-28.
2- الإیمان قید الفتک لا یفتک مؤمن، (صحیح الجامع، حدیث 2799).
3- «قتل المؤمن أعظم عند الله من زوال الدنیا»، (صحیح الجامع، حدیث 4237)؛ «لزوال الدنیا أهون علی الله من قتل رجل مسلم» (صحیح الجامع، حدیث 4953).
4- «لو أن أهل السماء والأرض اشترکوا فی دم مؤمن لکبهم الله عزوجل فی النار» (صحیح الجامع، حدیث 5247).
5- «من قتل مؤمنا فاعتبط بقتله لم یقبل الله منه صرفا ولا عدلا» (صحیح الجامع، حدیث 7568).
6- «کل ذنب عسی الله أن یغفره إلا من مات مشرکا أو مؤمن قتل مؤمنا متعمدا» (الاحادیث الصحیحه، حدیث 511؛ صحیح الجامع، حدیث 4524).
7- «إن الملائکة لتلعن أحدکم إذا أشار إلی أخیه بحدیدة، وإن کان أخاه لأبیه وأمه» (صحیح الجامع، حدیث 1953).
8- «إذا أشار الرجل علی أخیه بالسلاح فهما علی جرف جهنم فإذا قتله وقع فیه جمیعا» (صحیح الجامع، حدیث 335)؛ «إذا التقی المسلمان بسیفیهما فقتل أحدهم صاحبه فالقاتل والمقتول فی النار، قیل. یا رسول الله هذا القاتل فما بال المقتول ؟ قال. إنه کان حریصا علی قتل صاحبه» و (صحیح الجامع، حدیث 380).

تیرهای کمان را در جمع با دست بگیرد تا به طرف کسی نشانه نرود،(1)

اما در عین حال، وی عملیات انتحاری را درصورتی که به مصلحت اسلام باشد، از بهترین اعمال می داند و معتقد است که صحابه نیز گاهی در مبارزه با دشمن، درحالی که به کشته شدن یقین داشتند، تنها وارد میدان می شدند و طبق حدیث نبوی، فرشتگان به چنین فردی مباهات می کند.(2)

هم چنین از او نقل شده است که در جملات حماسی خود درمورد «ارهاب» چنین گفته است:

«باکی نداریم اگر یهود و نصارا ما را ارهابی (تروریست) بخوانند، زیرا قرآن می گوید: (تُرْهِبُونَ بِهِ عَدْوَّ اللّهِ وَعَدُوَّکُمْ). پس ارهاب فریضه ای بر گردن ماست.»(3)

البته حرمت قتل مسلمان و مؤمن از نگاه عزّام، باید برمبنای معیار کفر و ایمان از نگاه وی بررسی شود. طبق سخنان پیشین، بسیاری از مسلمانان در دایره کفار قرار می گیرند و در نتیجه، حرمت کشتن مسلمانان نیز به طیف خاصی محدود می شود که بیشتر، مسلمانان همسو با آنان را دربرمی گیرد. هم چنان که ترورهای گسترده اعضای القاعده در کشورهای مختلف، نشان دهندۀ همین عمومیت دایره کفار در دیدگاه شان است.

نقد، بررسی و نتیجه گیری

مهم ترین معضل جهان اسلام، جریان های جهادی تندرو است که در زمان های مختلف، به خصوص در عصر حاضر، حضور فعال داشته و دارند. در این میان، القاعده

ص: 49


1- «أن رسول الله صلی الله علیه وسلم أمر رجلا کان یتصدق بالنبل فی المسجد أن لا یمر بها إلا وهو آخذ بنصولها»، عن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم : «إذا مر أحدکم فی مسجدنا أو فی سوقنا ومعه نبل فلیمسک علی نصلها أو قال فلیقبض بکفه أن تصیب أحدا من المسلمین»، (مختصر أبی داود، حدیث 2474 و 2475).
2- «عجب ربنا من رجل غزا فی سبیل الله فانهزم أصحابه، فعلم ما علیه فرجع حتی أهریق دمه، فیقول الله عزوجل لملائکته. انظروا إلی عبدی رجع رغبة فیما عندی، وشفقة مما عندی حتی أهریق دمه» (صحیح الجامع، حدیث 3876).
3- وحید مژده، افغانستان و پنج سال سلطه طالبان، ص59.

و رهبران آن از مهم ترین جریان های جهادی تندرو معاصرند که همگی از مسلمانان اهل سنت هستند و قرائتی افراطی و متعصبانه از اسلام دارند و تحت تأثیر سید قطب و ابن تیمیه، به تعریف کفر و ایمان و جهاد و حکومت و مسائل کلامی دیگر پرداخته اند. آنان از نظر خط مشی سیاسی با رفتار مسالمت آمیز موافق نیستند، بلکه جهاد و مبارزه را تنها راه دست یابی به حکومت اسلامی و نابودی کفار می دانند. عامل اصلی تندروی های آن ها را می توان در رویکرد نص گرایی افراطی شان پی گیری کرد که در افکار عبدالله عزّام ریشه دارد. برداشت نص گرایانه عزّام و همین طور سایر رهبران القاعده از نصوص جهادی اسلام، باعث شده است که پیروان آنان بدون توجه به هیچ نوع سازندگی و طرح جامع در این زمینه، همواره در حال اعتراض باشند.(1)

متأسفانه در این میان، مبارزه با شیعیان، چنان که به تفصیل از آن بحث شد، در رأس برنامه های برخی از رهبران القاعده قرار گرفته است که در چند سال اخیر، هر روز به اشکال گوناگون در کشورهای مختلف گسترش می یابد. خشونت های گسترده برخی رهبران و اعضای القاعده با برداشت نادرست آنان از «جهاد اسلامی» وگسترش غلط دامنه جهاد در مورد مسلمانان و یا حاکمان جائر، ضمن آن که باعث تقویت گروه های تندرو و ایجاد اختلاف بیشتر در این میان گردیده است، چهره خشن و نامعقولی نیز از اسلام در جهان ارائه داده است، تا جایی که خشم طرف داران پیشین آن در مصر و عربستان را نیز برانگیخته است؛ ازجمله «شیخ سلمان العوده سعودی» در سخنرانی زنده تلویزیونی در تاریخ 14 سپتامبر 2007م، رهبر القاعده را به دلیل کشتار بی گناهان، مورد حمله قرار داد. العوده خطاب به بن لادن گفته بود: «فکر می کنی با بار سنگینی که بر دوش داری، خشنودی الله را به دست خواهی آورد؟ کشتن حداقل صدها هزار نفر بی گناه، بار بسیار سنگینی است».(2)

هم چنین هشت تن از رهبران اصلی جماعت اسلامی

ص: 50


1- سید احمد رفعت و عمرو الشوبکی، آینده جنبش های اسلامی پس از 11 سپتامبر، ص211و212؛ حسین هوشنگی و احمد پاکتچی، بنیادگرایی و سلفیه، ص170.
2- عبدالله علیخانی، کتاب امنیت بین الملل، ص184.

مصر با نوشتن کتابی به نام «استراتیجیة تفجیرات القاعده: الأخطاء و الأخطار» (استراتژی انفجارهای القاعده: اشتباهات و هشدارها) در سال 2004م، خطاهای استراتژیک القاعده را در ایجاد انفجارها و سایر برنامه ها تشریح و مورد انتقاد قرار داده اند.(1)

سلفیان اخوانی مصری، همانند «شیخ محمد طنطاوی» و «یوسف قرضاوی» نیز در مواردی با انتقاد از رویکرد جهادی القاعده، جهاد مورد نظر آنان را غیر قانونی دانسته اند، زیرا به اعتقاد آنان، جهاد تکلیف جمعی است که تحت شرایط خاص انجام می گیرد، نه تکلیف شخصی و تهاجمی. همین طور روشن فکران اهل سنت نیز حملات تروریستی و کشتارهای القاعده را باعث تضعیف و بدنام کردن بیشتر اسلام می دانند، زیرا تحت تأثیر آن، امروز اسلام در غرب با تروریسم مساوی شده است.(2)

برخی مبشران مسیحی، هم اکنون با استناد به رفتارهای جریان های افراطی اسلامی، ازجمله القاعده و پخش تصاویر جنایت های آنان در رسانه ها، می خواهند که تساوی اسلام با خشونت را عیناً به مخاطبان خود القا کنند و اسلام را نزد غیر مسلمانان، دین خشونت طلب معرفی نمایند. هم چنان که آمریکا نیز پس از حادثه یازده سپتامبر با شعار تفکیک میان خیر و شر و یا افراد خوب و بد و تروریست نامیدن افراد تندرو، به مبارزه با مسلمانان برخاست، درحالی که مرز خیر و شر در دین مبین اسلام و در تمام ادیان آسمانی نیز به خوبی روشن شده است. هم چنین در روایات اسلامی، مکرراً خشونت و ترور نهی شده و تروریسم مورد سرزنش قرار گرفته است که مجال طرح آن ها در این جا نیست،(3)

اما غرب بدون توجه به آموزه های دینی، با تفسیر نادرست خود از مسائل فوق و تروریست نامیدن برخی مسلمانان، بسیاری از بی گناهان و حق طلبان را مورد حمله قرار می دهد.(4)

درحالی که شعار غرب در مبارزه با تروریسم و خشونت به

ص: 51


1- محمد محمدیان، بنیادهای فکری القاعده، ص153-154.
2- .. مهدی عباس زاده فتح آبادی، «القاعده پس از 11 سپتامبر»، فصل­نامه سیاست، شماره2، ص152-154.
3- محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج 44، ص344؛ ابی داود سلیمان بن الاشعث سجستانی، سنن أبی داود، ج1، ص631، حدیث 2769؛ محمد محمّدی ری شهری، میزان­­ الحکمه، ج3، ص2249.
4- محمد عیسی منصوری، «المتبنّی للشر و المتبنّی للخیر»، الداعی، ترجمه به عربی از. محمد اجمل قاسمی، ش1و2.

خصوص در کشورهای اسلامی که سرآغاز آن به اتهام مسلمانان در حوادث یازده سپتامبر باز می گردد، خود عامل مهم در ترویج تروریسم و خشونت در منطقه و جهان به شمار می آید. چنان که القاعده که تا پیش از یازده سپتامبر، فعالیتش به برخی کشورهای اسلامی منحصر می شد و احیاناً عملیاتی را نیز در گوشه و کنار جهان انجام می دادند، هم اکنون در حال تبدیل شدن به نیرویی قدرت مند جهان است، تا آن جا که رهبران آن در کشورهای اسلامی به راحتی می توانند جوانان اسلامی را برای تشکیل گروه های جهادی جهانی بسیج کنند و آن ها را آماده هر نوع عملیات انتحاری نمایند.

از موضع گیری های علمای اهل سنت در خصوص رفتار القاعده، به دست می آید که رفتارهای تروریستی و تکفیری این گروه به نام «جهاد اسلامی»، برای هیچ یک از مسلمانان دل سوز و واقع بین قابل توجیه نیست. بنابراین، از آن جا که گروه های تکفیری بیشتر در محیط اهل سنت شکل گرفته اند، در قدم اول، وظیفه علمای بزرگ اهل سنت است که هم گام و هم صدا با علمای سایر مذاهب، به تبیین درست مبانی کلامی جهاد و کفر و ایمان و توحید بپردازند و با صدور فتاوایی، زمینه گسترش بیشتر گروه های تندرو و سوء استفاده دیگران از رفتار و گفتار آنان را از بین ببرند.

ص: 52

منابع
الف. کتاب ها

1.قرآن کریم.

2.اسماعیل، محمود، سلفی ها، ترجمه حسن خاکرند و حجت الله جودکی، چاپ اول: مؤسسه فرهنگی هنری و انتشارات بین الملل الهدی، تهران 1391.

3.انصاری، ابوعباده، مفهوم الحاکمیة فی فکر الشهید عبدالله عزّام، مرکز شهید عزّام الاعلامی، پیشاور پاکستان [بی­تا].

4.جمعی از نویسندگان، بنیادگرایی و سلفیه بازشناسی طیفی از جریان های دینی، به کوشش دکتر حسین هوشنگی و دکتر احمد پاکتچی، انتشارات دانشگاه امام صادق علیه السلام ، تهران 1390.

5.جمعی از نویسندگان، کتاب آسیا (5) ویژه مسائل پاکستان، مؤسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بین المللی ابرار معاصر، تهران 1389.

6.رفعت، سید احمد و عمرو الشوبکی، آینده جنبش های اسلامی پس از 11 سپتامبر، ترجمه میثم شیروانی، چاپ اول: دانشگاه امام صادق علیه السلام ، تهران 1387.

7.زهران، مصطفی و دیگران، سلفی گری در مصر، ترجمه صغری روستایی، چاپ دوم: مؤسسه مطالعات اندیشه سازان نور، تهران 1393.

8.سجستانی ازدی، ابی داود سلیمان ابن اشعث، سنن ابی داود، تحقیق محیی الدین عبدالحمید، دارالفکر، بیروت [بی­تا].

9.عزّام، عبدالله یوسف، إتحاف العباد بفضائل الجهاد، مرکز شهر پاکستان، پیشاور [بی تا].

10.------------------- ، إعلان الجهاد، لجنة التحقیق، پاکستان [بی­تا].

11.------------------- ، الإسلام و مستقبل البشریة، لجنة التحقیق، پاکستان [بی­تا].

12.------------------- ، الأسئلة والأجوبة الجهادیة، لجنة التحقیق، پاکستان [بی تا].

13.------------------- ، التآمر العالمی، مرکز شهید عزّام الإعلامی، پاکستان [بی تا].

14.------------------- ، الجهاد و الرباط، مرکز شهید عزّام الإعلامی، پیشاور پاکستان [بی تا].

15.------------------- ، الحق بالقافله، مرکز شهید عزّام الإعلامی، پیشاور پاکستان [بی تا].

16.------------------- ، العقیدة وأثرها فی بناء الجیل، مرکز شهید عزّام الإعلامی، پیشاور پاکستان [بی تا].

ص: 53

17.------------------- ، آلاء الرحمن فی جهاد الأفغان، مرکز شهید عزّام الإعلامی، پیشاور پاکستان [بی تا].

18.------------------- ، فی الجهاد آداب و أحکام، مرکز شهید عزّام الإعلامی، پیشاور پاکستان [بی تا].

19.علیخانی، عبدالله، کتاب امنیت بین الملل (4) (ویژه القاعده)، مؤسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بین المللی ابرار معاصر، تهران 1388.

20.علیزاده موسوی، سید مهدی، افغانستان، ریشه یابی و بازخوانی تحولات معاصر، چاپ اول: کیش مهر، تهران 1381.

21.فدوی، عبدالقیوم، اسامه بن لادن و ماجراها، چاپ اول: مفاخر، کابل [بی تا].

22.فرهنگ ابجدی، نرم افزار کتابخانه حکمت اسلامی نور.

23.کتاب العین، نرم افزار کتابخانه حکمت اسلامی نور.

24.مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، مؤسسة الوفاء، بیروت 1404ق.

25.محمدی ری شهری، محمد، میزان الحکمه، دارالحدیث مکتب الاعلام الإسلامی، قم 1362-1371.

26.محمدیان، محمد، بنیادهای فکری القاعده، چاپ اول: دانشگاه امام صادق علیه السلام ، تهران 1390.

27.مژده، وحید، افغانستان و پنج سال سلطه طالبان، نشر نی، تهران [بی­تا].

28.الزیات، منتصر، أیمن الظواهری کما عرفته، چاپ دوم: دار مصر المحروسة، مصر 2002م.

29.هرسیج، حسین و مجتبی تویسرکانی، چالش های وهابیت، چاپ اول: دانشگاه امام صادق علیه السلام و پژوهشگاه فرهنگ هنر و ارتباطات، تهران 1392.

30.هوشنگی، حسین و احمد پاکتچی، بنیادگرایی و سلفیه، چاپ اول: دانشگاه امام صادق علیه السلام ، تهران 1390.

ب. مقالات

1. «القاعده عراق و برگی از تاریخ جریان های خاورمیانه»، چشم انداز ایران، تیر و مرداد 1389، ش62.

2. «طریقة مواجهة التحدی الأخطرالذی طرحته الحرب الصلیبیة الصهیونیة المعاصرة»، الداعی، ذی حجه 1431ش، ش12.

3. «جریمة الضعف، من یرتکبها یعَاقَب بموت مُفَاجِیءٍ»، الداعی، سال 31، ش9 و 10.

ص: 54

4. «هل العدوّ المُحَارَب الیوم من قِبَل القوی العالمیة غیرُ مرئی؟»، الداعی، سال 33، جمادی الأولی - جمادی الثانی، 1430ش5 و 6.

http://www.mashreghnews.ir/fa/news/125145

5. حمادی، سمیر، «تأملات فی مصطلح "السلفیة الجهادیة"»، ویکیپدیا، موسوعه الحره.

http://www.wikipedia.com

6. «سلفی گری در عراق»، خبرگزاری مهر،گروه بین الملل:

http://old.mehrnews.com/fa/NewsDetail.aspx?NewsId=524977

7. عباس زاده فتح آبادی، مهدی، «القاعده پس از 11 سپتامبر (با تاکید بر عراق)» فصل نامه سیاست، مجله دانشکده حقوق و علوم سیاسی، دوره40، تابستان 1389، شماره2.

8. منصوری، محمد عیسی، «المتبنّی للشر و المتبنّی للخیر»، الداعی، ترجمه به عربی از محمد اجمل قاسمی، سال 32، محرم و صفر1429، ش1و2.

9. مصلحی، محمد، «کالبد شکافی تفکر وهابیت و القاعده»، سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 5 مهر 1391:

10. http://islamworld2020.persianblog.ir/post/556/

11. http://www.azzambooks.4t.comazzam.htm.

ص: 55

ص: 56

تأثیر افکار ابن تیمیه در گسترش جنایت­های جریان­های تکفیری / مجید فاطمی نژاد

اشاره

مجید فاطمی نژاد(1)

چکیده

مسلمانان جهان و ملت های غیر اسلامی این روزها شاهد شدت حمله های دَدمنشانة گروه­های تکفیری هستند، که با عقاید تند علمای سلفی جهادی و وهابی و با حمایت مالی و نظامی کشورهای غربی و عربی، در حال گسترش در جهان اسلام هستند؛ این مقاله در پی بررسی افکار، عقاید و احکام سخت گیرانة ابن تیمیه و تأثیر آن ها بر گروه­های جهادی وافراطی عصر حاضر است؛ با بررسی­های انجام شده به نظر می­رسد که ابن تیمیه نقش به سزائی در وقایع جهان اسلام به ویژه در سدة اخیر داشته است. وی با سازماندهی برخی از مبانی «سلفیه» هم چون «انفتاح باب اجتهاد و ترویج ظاهرگرایی و مخالفت با عقل و منطق» و با سخت گیری در برخی از معارف اعتقادی سلف هم چون توحید، شرک و منحصر کردن توحید در توحید عبادی و گسترش دایرة تکفیر و هم چنین ارتباط دادن اعتقادات افراطی خود به سیاست برای مقابله با مخالفین خود (مخصوصاً شیعیان) باعث به وجود آمدن رویکردی منفعلانه و در عین حال رادیکالی نسبت به مخالفانشان شد.

در گسترة تاریخ نیز برخی چون محمد بن عبدالوهاب و برخی از جریان های تکفیری حاضر با استفاده از همان تفکرات افراطی و شیوه­های ابن تیمیه، جهان اسلام را به سمت خشونت گرایی و ارهاب سوق می دهند، از این رو امروزه

ص: 57


1- پژوهشگر مؤسسه دارالإعلام لمدرسة اهل البیت علیهم السلام .

شاهد بسیاری از جنایت­ها به اسم اسلام در مناطق مختلفی از جهان اسلام هم چون سوریه، عراق، افغانستان، پاکستان، سومالی و... هستیم.

کلیدواژ­گان: ابن تیمیه، افراطی­گری، تکفیر، گروه­های جهادی و تکفیری، رافضه.

مقدمه

امروزه در جهان اسلام شاهد گرایش­های انحرافی جدیدی در قالب مبارزه با بدعت، شرک و به اصطلاح ایجاد حکومت اسلامی هستیم که بر این اساس بسیاری از مسلمانان به عنوان یک وظیفه دینی و برخی نیز به جهت منافع مادی به پا خواسته اند، و به بهانة مبارزه با کفر، شرک و بدعت، مرتکب جنایت های زیادی شده اند که خیانت هایشان را می توان در کشورهای سوریه، عراق، بحرین، افغانستان و... به وضوح مشاهده کرد. پایه­گذار اصلی این تفکر در قرن هشتم فردی به نام «احمد بن تیمیه حرانی دمشقی» (726ق) بود که در ابتدا آراء و افکار وی به شدت مورد انتقاد علمای معاصر خود قرار گرفت و دیری نپائید که افکار وی رو به خاموشی نهاد، ولی در برخی از محافل درسی شاگردانش، چون ابن قیم جوزی(691-751ق) افکار وی هم چون آتشی در زیر خاکستر مطرح بود تا این که بعد از چهار قرن افکار ابن تیمیه توسط فردی به نام محمد بن عبدالوهاب بروز کرد و آتشی در جهان اسلام به پا نمود که امروزه نیز همان افکار را درقالب گروه های سلفی تکفیری می توان دید، از این رو این مقاله با پیوند جریان محمد بن عبدالوهاب و گروه های تکفیری به افکار و اعتقادهای ابن تیمیه و تأثیر پذیری آن ها از وی، در پی منشأ اصلی ترویج جنایت و خشونت­های امروز جهان اسلام است.

بنابراین در ابتدا مهم­ترین افکار ابن تیمیه را که باعث گسترش خشونت ها شده بررسی و سپس به تأثیرپذیری محمد بن عبدالوهاب و گروه­های تکفیری از افکار وی اشاره می کنیم.

ص: 58

مهم ترین تفکرات ابن تیمیه در باب گسترش جنایت­های سلفیه
ظاهرگرایی

تفکر ظاهرگرایانه که از اهل حدیث و در رأس آن احمد بن حنبل آغاز شد، بعدها به وسیله اشاعره ادامه یافت و در قرن هشتم توسط ابن تیمیه با عقاید جدیدی نظیر: «نفی توسل و تکفیر مرتکبین آن، نفی شفاعت و تبرک جستن و...» سازماندهی شد و در قرن های اخیر نیز پیروان ابن تیمیه، چون محمد بن عبدالوهاب و علمای وهابی به انتشار افکار او پرداختند، ابن تیمیه با احیای نقل­گرایی و توسعة ظاهرگرایی در یک چهارچوب مشخص، توانست شیوه­ ای را در مقابل عقل گرایان تشکیل دهد و معرفت شناسی سلفیه را به سمت ظاهرگرایی سوق دهد.

روش ابن تیمیه در باب «معناشناسی صفات خبریة خداوند» که ظاهرگرایی است(1)

باعث شد تا راه برای قائلین به تشبیه و تجسیم هموار شود، به همین سبب امروزه برخی از علمای وهابی بر ظاهر­گرایی و تجسیم در صفات خداوند اصرار دارند.(2) وی با محکوم کردن عقل گرایان، فیلسوفان و منطقیین را مشرک می خواند(3) و عقل را فقط یک خدمت گزار در محدوده قرآن و سنت معرفی می کند و اجازه ورود به محدوده دین و فراتر از آن را به صورت مستقل نمی دهد.(4)

اخذ به ظاهرگرائی، منزوی کردن عقل و مخالفت با منطق علاوه بر آثار مخرب فقهی که در طول زمان داشته(5)

موجب ظهور

ص: 59


1- ابن تیمیه، مجموع فتاوی، ج5، ص114 و ج17، ص360؛ فتوی الحمویة الکبری، ج1، ص40 و541.
2- محمد صالح بن عثیمین، مجموع فتاوی، ج1، ص115؛ صالح فوزان، الأرشاد الی صحیح الاعتقاد، ص150؛ علی عبدالعزیز الشبل، التنبیه علی المخالفات العقدیة فی فتح الباری، ج3، ص584.
3- ابن تیمیه، الرد علی الکبری، ج2ص507؛ همو، الرد علی المنطقیین، ج1، ص101 و488 و523؛ همو، مجموع فتاوی، ج13، ص237؛ ج4، ص283، 315؛ ج9، ص39؛ همو، عقیدة الاصفهانیه، ص109 و 110؛ همو، الصفدیه، ج1، ص242.
4- همو، درءالتعارض بین العقل و نقل، ج3، ص151؛ همو، منهاج السنه النبویه، ج2، ص215.
5- بی شک بر عقاید کلامی آثار فقهی مهمی، چون مرتد شدن و کافر بودن و... بار می شود و در طول تاریخ به خاطر برخی از مسائل کلامی چون مباحث علم و قدرت خداوند و یا جسم و مکان داشتن خداوند خون های بسیاری ریخته شده، در سوالی از هیئت عالی افتاء عربستان درباره این که اگر کسی قائل باشد به این­که خداوند در همه جا وجود دارد، چیست؟ پاسخ داده اند: خداوند در عرش است و درون جهان نیست بلکه خارج از عالم است و اگر کسی معتقد باشد که خداوند در همه جا هست، کافر، مرتد و بلکه خارج از اسلام است. (فتاوی اللجنه الدائمه للبحوث العلمیه و الافتاء، ج3، ص216 سوال الاول من الفتوی رقم5213).

تصورات خشک و ساده­انگارانه(1)

و در عین حال متعصب گرایانه نسبت به فهم دین شده است، و زمینه را برای گسترش جریان های تکفیری به وجود آورد، صالح السریه رهبر گروه جهادی «الفنیة العسکریه»(2) صراحتاً به ظاهرگرایی در آیه های قرآن حتی در آیات متشابه تصریح می کند و روش صحابه را بر همین می داند و تفکر در این آیات را مخصوص کلام علمای عصر حاضر می­داند.(3)

و شکری مصطفی(4)

به جهت معنای ظاهری روایات منقول از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که حاکی از کاربرد شمشیر در جنگ بین مومنان و کفار است معتقد به تبعیت از سلف صالح، در امور اعتقادی و نظامی شده است. و با کنایه به ابزارهای جدید جنگی، سعی دارد اثبات کند که بنابر سخن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مؤمنان باید در جنگ ها از ابزار های ابتدایی استفاده کنند.(5)

و امروزه نیز فرماندهان و مقامات ارشد گروه های تکفیری با سوء استفاده از روش ظاهرگرایی، اشخاص بسیاری را به بهانة دیدن خداوند و رسیدن به بهشت وادار به جهاد می­کنند.(6)

ص: 60


1- آن ها با تمسک به ظاهر آیات و روایات، برای خود خدایی خیالی ساختند که برای توصیف خداوند آن ها می توان به کتابهای السنة و یا توحید ابن خزیمه رجوع کرد، به عنوان نمونه البانی در حاشیه خود بر السنة ابن ابی عاصم شماره 471 حدیث ام الطفیل، حدیث را صحیح می داند که در آن حدیث خداوند را جوانی با موهای بلند و نعلینی از طلا ترسیم کرده که در سبزه زار ایستاده است... .
2- در سال 1973م تشکیل شد و به گروهک شباب محمد و یا جماعة صالح السریه مشهور است.
3- سید احمد رفعت، النبی المسلح، ج1، الرافضون، ص 34.
4- رهبر گروه جماعة التکفیر و الهجرة.
5- سید احمد رفعت، همان، ج2، الثائرون، ص129-131.
6- به گزارش فارس. گروه های سلفی ووهابی (طالبان) همین رویه را برای پیروان خود پیش گرفته و اسناد بهشت را در قبال کشتن دیگر مسلمانان به آن ها اعطا می کنند. http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13911208000695--sthash.CBOeA1Pl.dpuf و بر اساس گزارش خبری عرب تایمز، در میان کشفیات به دست آمده از اجساد برخی تروریست های تکفیری در سوریه پس از پاکسازی القصیر، علاوه بر بمب های دستی و خشاب ها و گلوله ها، به وفور قرص ها و داروهای تقویت جنسی نیز یافت شده که طبق اظهارات اسیران تکفیری، این قرص ها را برای ورود به کاخ های حوریان در بهشت آماده می کرده اند. طبق فتاوای مفتی های وهابی، هر کس برای جنگیدن با ارتش سوریه و حزب الله و به نیت سرنگونی بشار اسد به سوریه برود، پس از کشته شدن، مستقیماً وارد بهشت و آغوش حوریان می شود! به نقل از: http://www.mashreghnews.ir/fa/news/220910.
اجتهاد و تقلید

این روز­ها همواره فتواهای شتاب زده و افراطی در مورد کشتار مسلمانان از سوی علمای وهابی صادر می شود و به عنوان احکام اسلام به مسلمانان تلقین می شود. ابن تیمیه یکی از شاخص ترین چهره های سلفی در سده های میانه، رویکرد تقلید ستیزی را سامان بخشید،(1) وی انحصار اجتهاد در ائمه چهار گانه اهل سنت را به علت عدم عصمت­شان قبول ندارد و مؤید کلام خود را سخنی از احمد بن حنبل نقل می کند که گفته است: «از من تقلید نکنید، از مالک، شافعی، اوزاعی و ثوری تقلید نکنید، پس یاد بگیرید همان طوری که ما یاد گرفتیم.» از این روی ابن تیمیه هر کسی را به اندازه علمش به احکام مجتهد می­داند،(2)

و حتی حکم به تکفیر و قتل کسی می دهد که معتقد باشد، تقلید یکی از ائمه اربعه به طور معین واجب است، و اگر معتقد باشد به وجوب تقلید، ولی نه به طور معین، ابن تیمیه او را مسلمان نمی­داند،(3)

محمد بن عبدالوهاب نیز که اجتهاد را «رد الأمر إلی الله و رسوله»(4)

می­دانست، با یک گرایش افراطی تری به تقلید ستیزی پرداخت به گونه ای که تقلید کردن را شرک پنداشته و پایه اصلی دین مشرکین معرفی کرد.(5)

وی معتقد بود پیروی از فتاوای علمای مذاهب مختلف، پیروی از آرا و هواهای مختلفی هست که شیطان آن را وضع کرده است.(6)

محمد بن عبدالوهاب در نامة خود به ابن عیسی، فتوا به جواز قتل کسانی که عقیده اهل سنّت و جماعت را دارند می دهد و فقه مصطلح بین مذاهب اسلامی را شرک دانسته و با تمسک به آیه (اتَّخَذُواْ

أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللّهِ)، یکی از مصادیقش را

ص: 61


1- ر.ک: ابن تیمیه، إقامة الدلیل، ج5، ص398؛ لمسودة، ص462 به بعد..
2- ابن تیمیه، مجموع فتاوی، ج20، ص210-214.
3- ابن تیمیه، مجموع فتاوی، ج22، ص249.
4- عبدالرحمن بن محمد بن قاسم، الدرر السنیة، ج4، ص8.
5- محمد بن عبدالله بن سلیمان السلمان، دعوة الشیخ محمد بن عبد الوهاب وأثرها فی العالم الإسلامی، ص119.
6- الأصل السادس رد الشبهة التی وضعها الشیطان فی ترک القرآن و السنّة و اتباع الآراء و الأهواء المتفرقة المختلفة...، (محمد بن عبدالوهاب، مجموعة رسائل فی التوحید والإیمان، ج1، ص396؛ عبدالرحمن بن محمد بن قاسم، الدرر السنیة، ج1، ص174).

«فقه» تفسیر می­کرد و می­گفت: «همین فقه است که خداوند آن را شرک نامیده و دنبال کردن آن را «ارباب غیر از خدا» معرفی کرده است».(1) از این روی از نسبت دادن کفر به علمای سایر مذاهب و حتی علمای حنبلی ابایی نداشت.(2)

البانی، در تعلیق خود بر حدیثی در کتاب حافظ منذری (مختصر صحیح مسلم) فقه مذاهب اسلامی، خصوصاً مذهب حنفی را در کنار کتاب تحریف­شده انجیل قرار می دهد و هم چنین مقلدین مذاهب دیگر را از دشمنان سنّت می­داند.(3)

بنابراین با انفتاح باب اجتهاد و تقلید ستیزی از یک سو وممانعت از عقل گرائی و گرایش به ظاهرگرایی از سویی دیگر باعث شد، تفاسیری جدید از دین در قالب احکام افراطی­گری مطرح شود که سیر این رویکرد باعث شده که امروزه بسیاری از گروه های تکفیری به اسم اجرای احکام اسلام برای خود حکم صادر کنند و مرتکب جنایت های فراوانی شوند.

تفاسیر افراطی از معارف دینی

آنچه که باعث تفاوت ادیان و مذاهب با یک دیگر است، اعتقاداتی است که افراد در هر دین و مذهبی به آن پایبند هستند، افراط گرائی دینی یکی از هنجارهای مذهبی است، که بسیاری از افراد را به خود مشغول ساخته و گرایش های متفاوتی را به وجود آورده است، بی شک دین مبین اسلام نیز از این هنجارها مبری نبوده و در همان اوایل ظهور دین اسلام افراط گرائی با شعار «لاحکم الالله» توسط خوارج بروز یافت، و تا به امروزه در قالب ها و گروه­های مختلفی ادامه داشته، و امروزه نیز در قالب گروه­های جهادی در سرتاسر جهان اسلام شاهد افراطی­گری ها و جنایت های آن ها هستیم که مرجع مبانی اعتقادی بر گرفته از مبانی و اعتقادهای ابن تیمیه است.(4)

ص: 62


1- محمد بن عبدالوهاب، رسائل الشخصیه، ج1، ص277.
2- نمونه های فراوانی از این موضوع در کتاب الدرر السنیة، ج 10موجود است.
3- حسن بن علی سقاف، السلفیة الوهابیة، ص74.
4- همان طور که عبدالله عزّام به ان نکته اذعان می کند (عبدالرحیم علی، حلف الارهاب، ج1، ص22).

ابن تیمیه با قرائتی نو از عقاید سلفیه توحید، را به سه قسم توحید ربوبی، عبادی و توحید اسماء و صفات خداوند تقسیم کرد(1)

و با اهمیت دادن به توحید عبادی و تفسیری افراطی از آن، معتقد بود که پیامبران صرفاً برای دعوت به توحید الهی مبعوث شده اند،(2) بنابراین توحید ربوبی به تنهایی مانع از کفر کسی نمی شود.(3) وی با استدلال به این که «مقصود از توحید در اسلام توحید عبادی است و خداوند با کلمه «لااله الاالله» توحید عبادی را قصد کرده»، دو اصل را برای اسلام ثابت می کند 1. تسلیم فقط در برابر خداوند تعالی 2. تسلیم در برابر خداوند باید خالی از هرگونه شرکی باشد.(4) وی با تجسیم خواندن خداوند(5)

و ندادن ملاکی مشخص برای توحید و شرک، و سخت­گیری در باب استغاثه، توسل و تبرک به غیر خداوند، و قرار دادن آن ها به عنوان یکی از اقسام شرک،(6) راه را برای افراطی­گری وهابیون و گروهای جهادی هموار کرد به طوری که ابن عابدین از علمای مشهور حنفی می نویسد:

فرقة وهابیت تمام اهل سنت را کافر دانسته و فقط خودشان را موحد می پندارند و هر کس با اعتقاداتشان مخالف باشد از دیدگاه آنان مشرک و کافر است و به همین علت کشتار اهل سنت و علمای آن ها را مباح دانسته­اند.(7)

در کتاب کشف الشبهات محمد بن عبدالوهاب، همان کلمات و استدلال های ابن تیمیه مورد توجه قرار گرفته، و معتقد است مشرکان زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم قائل به توحید ربوبی بودند ولی چون در توحید عبادی منحرف شده بودند و از بت ها استمداد می طلبیدند،

ص: 63


1- ابن تیمیه، رسالة التدمریة، الاسماء و الصفات، ج1، ص7.
2- همو، درء التعارض، ج9، ص344؛ همو، الاستقامه، ج1، ص180؛ ج2، ص31.
3- محمد بن عبدالوهاب، مجموعة رسائل، ج5، ص129.
4- همو، اقامة الدلیل، ج2، ص100.
5- ابن تیمیه، مجموع فتاوی، ج3، ص140 و 142و ج6، ص421.
6- همو، الاستغاثه، ج1، ص184؛ ابن تیمیه، اقتضاء الصراط المستقیم لمخالفة أصحاب الجحیم، ص540؛ همو، مجموع فتاوی، ج25، ص323؛ ج27، ص60.
7- حاشیه رد المختار، ج4، ص449.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلمارسال شد تا آن ها را از شرک عبادی نجات دهد و با مشرکان بجنگد، بنابراین اگر کسی در این زمان نیز قائل به توحید ربوبی باشد، ولی اگر در توحید عبادی دچار شرک شود کافر است، و از این نکته چنین استفاده می کنند: «پس کسانی که از قبور و اموات، تبرک، شفاعت و توسل جویند مشرک و کافرند، چرا که در توحید عبادی دچار شرک شده اند.(1)

افراطی گری در تکفیر و مشرک خواندن مسلمانان چنان در سخنان وی تصریح شده که بارها حسن بن فرحان مالکی در کتاب «داعیة و لیس نبیاً»، بر این نکته اشاره کرده و می­گوید:

شایسته نیست این همه خطا مرتکب شویم، تا روا بودن جنگ با مسلمانانِ اهل رکوع وسجود را اثبات کنیم، با این ادعا که آن ها از هر جهت همانند کفاری هستند که همة آن ها اهل نماز، حج، صدقه و ذکر خدا بودند. آن گاه کشتار مسلمانان را در جنگ با آنان با جنگ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم باکفار یکسان بدانیم!(2)

و در جواب از ابن عبدالوهاب می گوید: خداوند شیخ را عفو فرماید، چرا که این عبارت، دلالت بر تکفیر آشکار تمام یا بسیاری از علمای عصر اوست. اگر منظور او همة کسانی باشد که واژة اعتقاد را در کتاب های اعتقادی به کار می برند، او تمام علمای عصر خود را تکفیر کرده است و چنانچه منظور او اعتقاد به باور خاصی باشد مانند «عقیده صوفیه»، برخی از علما را، بدون توجه به تأویل های آنان کافر دانسته است با وجود این که تأویل، یکی ازموانع بزرگ تکفیر به شمار می رود.(3)

امروزه نیز تفکرات افراطی را در سخنان برخی از علمای سلفیه جهادی شاهدیم. در استفتائی که از ابومحمد مقدسی دربارة استغاثه و توسل می­شود وی با اشاره به مسئله توحید و آیات مربوط به آن فتوا به شرک اکبر بودن توسل و زیارت می­دهد و معتقدین

ص: 64


1- محمد بن عبدالوهاب، کشف الشبهات، ص31 - 33 .
2- حسن بن فرحان مالکی، داعیة و لیس نبیاً، ص40.
3- حسن بن فرحان مالکی، داعیة و لیس نبیاً، ص43.

به آن را از اسلام خارج می­شمارد،(1)

ابو مصعب زرقاوی رهبر القاعدة عراق تمام این زیارات و توسلات را جزئی از طاغوت می خواند و آن را مستند به کلام ابن تیمیه می کند،(2)

او می­گوید: «اگر کسی مردم عوام رافضه را مثل مردم عوام اهل سنت بخواند این ظلم به عوام اهل سنت است، چرا که اصل توحید بین این دو گروه متفاوت است، رافضه به حسین علیه السلام و آل البیت استغاثه می کنند و عزاداری و مرثیه خوانی می کنند و قائل به عصمت آن هایند و این ها همه شرکیاتی است که بخشیده نمی­شود و جهل آن ها نمی­تواند عذری برای آن ها باشد.(3)

تکفیر نزد ابن تیمیه

از اساسی ترین مفاهیمی که باعث ترویج خشونت­ها در جهان اسلام شد مفهوم «تکفیر» است که آثار فراوانی بر آن مترتب است از این رو کتاب ها و مقاله های زیادی نگاشته شده است، ولی آنچه که به اختصار در این جا ذکر می شود، تأثیرپذیری گروه های جهادی و افراطی سلفی گری از تفکر تکفیر است. بررسی منشأ این تفکر و علل ترویج آن در میان افراطی گران سلفی می­تواند گام مهمی در عرصة گسترش جنایت های امروز جهان اسلام باشد.

بررسی ها نشان می دهد منشأ این تفکر، گرچه به دوران صدر اسلام باز می گردد، ولی هر چه از عصر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فاصله می گیریم این مسئله به شکل گسترده­تری ادامه داشته و موجب ایجاد فرقه­های گوناگونی شده است، شاید اسف بارترین نمونة تکفیر در صدر اسلام، تکفیر امیرمومنان علی بن ابیطالب علیه السلام باشد که توسط خوارج انجام گرفت که از آن ها به عنوان یک گروه افراطی، تکفیری یاد می­کنند،(4)

ولی آنچه که امروز

ص: 65


1- ابومحمد مقدسی، مجموع استفتاءات، حکم من یستغیث بغیر الله، ص2.
2- ابومصعب زرقاوی، الکلمات المضیئة، ص7.
3- ابومصعب زرقاوی، الکلمات المضیئة، ص325 .
4- طبق نقل مرحوم علامه طباطبایی، طبرسی، زمخشری و... در ذیل آیه 58 از سوره «توبه» دلالت بر وجود ردپای این گروه افراطی در زمان رسول الله است. محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 9، ص 319؛ طبرسی، مجمع البیان، ج5، ص63؛ ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج7، ص454؛ شهرستانی، الملل و النحل، ج1، ص115؛ مسلم نیشابوری، صحیح مسلم، ج2، کتاب الزکاة، ص750 - 743، ح 148، 147، 158 و 156.

باعث تشکیل گروه های تکفیری شده است، تفکرات افراطی خوارج نیست که وهابیان امروزه خود را مبری از آن ها می­دانند،(1)

بلکه افکاری برگرفته از تفکرات ابن تیمیه می باشد. از این رو افکار ابن تیمیه به عنوان منشاء فکری گروه های سلفی و اعمال ابن عبدالوهاب به عنوان الگوی عملی گروه های افراطی سلفی و وهابی قرار گرفت. افکار برخی از روشن فکران عصر حاضر، چون سیدقطب و ابوالاعلی مودودی را نمی توان نادیده گرفت، ولی مهم در این مقاله تأثیرگذاری افکار تکفیری ابن تیمیه است که بدون شک بسیاری از روشن فکران و افراطیون عصر حاضر متأثر از آن بوده­اند، هر چند برخی از علمای وهابی، امروزه در پی اثبات عدم تکفیر از جانب ابن تیمیه شده­اند،(2) ولی شواهدی که در کتاب های ابن تیمیه هست خلاف این مطلب را می­رساند، چرا که با توجه به مبانی روش شناسی وی که بر نقل گرائی و مبانی معرفت شناسی­اش بر حدیث گرائی و مخالفت با عقل­گرائی پایه­گذاری شده است،(3) باعث شده تا مبانی اعتقادی وی در باب توحید منحصر به یک توحید عبادی باشد که بسیاری از اعمال مسلمانان، چون توسل، شفاعت، تبرک و... را شرک بخواند و در یک فتوای افراطی، حکم به قتل و کشتار مسلمانانی بدهد که به قبر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و قبور افراد صالح توسل جسته­اند و از آن ها حاجت خواسته­اند.(4)

این سیر تفکرات و فتاوای ابن تیمیه باعث موجی از افراطی­گری نسبت به تکفیر زائران قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شد،(5) به طوری که محمد بن عبدالوهاب به پیروی از وی، تمام مسلمانانی را که به ملائکه و انبیای الهی و صالحان توسل می­کنند مشرک و کافر

ص: 66


1- به طوری که خود ابن عبدالوهاب نیز آن را انکار می کند و بین وهابیت و خوارج فرق می گذارد، الدرر السنیه، ج8، ص204، القصیمی در کتاب الصراع بین الاسلام والوثنیه،ج1، ص470 این نسبت را رد می کند.
2- مثلاً به کتاب ضوابط التکفیر المعین عند ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب وعلماء نجد، اثر ابوالعلا راشد بن أبی العلا، 1425ق.
3- سید مهدی علیزاده موسوی، مبانی فکری سلفیه و وهابیت، ج1، ص41-55.
4- ابن تیمیه، زیارة القبوروالاستنجاد بالمقبور، ص17.
5- ابن کثیر شاگرد ابن تیمیه این را جزء تحریفات سخنان ابن تیمیه می داند، (ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج14، ص143).

دانسته و ریختن خونشان را مباح و غارت اموالشان را جایز شمرده است،(1) وی در کتاب کشف الشبهات خود بیش از 24 بار مسلمانان را مشرک خوانده و بالغ بر 25 بار آن ها را کافر، مرتد، منافق، دشمن توحید و.. دانسته است،(2) زینی دحلان در این رابطه می نویسد: «که محمد بن عبد الوهاب مسلمانان را از زمان خود تا ششصد سال قبل کافر می دانسته و تمامی کسانی را که از او تبعیت نمی کردند تکفیر کرده و خونشان را مباح می­دانسته است،(3)

در عصر حاضر نیز افرادی، چون عبدالسلام فرج، رهبر گروه افراطی الجهادِ مصر در کتاب الجهاد فریضة غائبه، به صراحت، حکام کشورهای اسلامی و غیر اسلامی را طبق فتوای ابن تیمیه تکفیر کرده(4) و طبق فتوای وی ارتداد حاکمان مسلمان را شدیدتر از غیر مسلمان می­داند،(5) در این کتاب بخشی به نام «مجموعه الفتاوی لابن تیمیة تفید فی هذه العصر» وجود دارد، که بسیاری از احکام جهاد و قتال را در این بخش بر طبق فتاوای وی حکم می کنند که این حکایت از تأثیر پذیری نویسنده از افکار ابن تیمیه دارد.

صالح السریه(6)

در رساله ­الایمان خود به صراحت بهترین عقاید امروز جهان اسلام را اعتقادات ابن تیمه و شاگردانش می داند و در ادامة رسالة خود را بر این اساس بنا می کند.(7)

ص: 67


1- محمد بن عبدالوهاب، کشف الشبهات، ص58؛ همو، مجموع مؤلّفات الشیخ محمّد بن الوهاب، ج6، ص115.
2- سید محسن عاملی، کشف الارتیاب، ص148.
3- زینی دحلان، الدررالسنیة فی الرد علی الوهابیه، ص32.
4- عبدالسلام فرج، الجهاد فریضة الغائبة، ذیل بحث الحکم بغیر ما انزل الله،(ابن تیمیة در کتاب الفتاوی 28/524 می گوید: و معلوم بالاضطرار من دین المسلمین وباتفاق جمیع المسلمین أن من سوغ اتباع غیر دین الإسلام أو اتباع شریعة غیرشریعة محمد صلی الله علیه وسلم فهو کافر).
5- همان، ذیل بحث حکام المسلمین الیوم فی رده عن الاسلام، می گوید: (ابن تیمیة فی الفتاوی 28/534. وقد استقرت السنة بأن عقوبة المرتد أعظم من عقوبة الکافر الأصلی من وجوه متعددة منها. أن المرتد یقتل بکل حال، ولا یضرب علیه الجزیة، ولا تعقد له ذمة، بخلاف الکافر الأصلی).
6- رهبر جنبش التحریر الاسلامی (سازمان آزادی بخش اسلامی) مصر که در سال (1974م) بوجود آمد.
7- صالح السریه، رسالة الایمان، برگرفته از آدرس الکترونیکی. http://www.elismaily.tv
گرایش تکفیری ابن تیمیه در ایجاد تفرقه میان مسلمانان

یکی از مهم ترین عواملی که باعث گسترش جنایت های در میان مسلمانان شد، ایجاد تفرقه میان آن ها و دامن زدن به اختلافات مذهبی و تکفیر کردن مذهب مخالف است. ابن تیمیه با مواضع تندی که علیه شیعیان مخصوصاً در کتاب منهاج السنة خود گرفت و با صدور فتواهایی در این زمینه بی شک توانسته بود برای آیند­گانی که در پی بهانه علیه شیعیان­اند و آن ها را کافر می­دانند، مؤثر باشد.

ابن تیمیه در کتاب منهاج السنه می گوید: «رافضی ها، بناهای ساخته شده بر قبرها را بزرگ می دارند و در آن اعتکاف می کنند و همان طور که به زیارت خانة خدا می روند به زیارت آن بناها می روند و برخی زیارت این بناها را از حج بزرگ تر می دانند، بلکه معتقدند فردی که نمی تواند به زیارت خانة خدا برود، این بناها را زیارت کند. این نوع از دینداری، دینداری مسیحیت و مشرکان است که عبادت کردن بت ها را به عبادت کردن خداوند برتری می دادند.(1)

و یا می گوید: اهل علم بر اساس روایات و احادیث و اسناد موجود متفق اند، که رافضی ها دروغ گوترین طوایف هستند و دروغ گویی از گذشته درمیان آنان وجود داشته است. شافعی می گفت در میان اهل هوی گروهی را شاهدتر بر دروغ و تزویر از رافضی ها ندیدم.(2)

هم چنین وی فصلی جداگانه به نام «مشابهة الرافضه للیهود والنصاری» قرار داده و آن ها را متهم به غلو و تحریف قرآن و ... می کند(3) آن ها را بدتر از خوارج(4)

و در مقابل مسلمانان و در کنار تاتار و مغولان(5)

ص: 68


1- سید محسن امین عاملی، کشف الارتیاب، ص232.
2- ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة، ج1، ص60.
3- ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة، ج1، ص22-29. وی بارها نسبت­های ناروایی به شیعه می دهد به طوری که می گوید. «لو کانُوا مِنَ الطَّیرِ لَکَانُوا رَخَمًا، وَلَوْ کَانُوا مِنَ الْبَهَائِمِ لَکَانُوا حُمُرًا» (اگر شیعه را از پرندگان بدانیم باید آن ها را مرغ نجاست­خوار و اگر از چهارپایان بدانیم باید آن ها را الاغ بدانیم)
4- .ابن تیمیه، مجموع فتاوی، ج28، ص527 و 528، این در حالی است که در منهاج السنه ج1، ص67 حکم به قتل خوارج می دهد.
5- ابن تیمیه، مجموع فتاوی، ج28، ص636 و 638.

می خواند، رافضه را انسان هایی بی­عقل و ­دین می داند.(1)

و در مباحث اعتقادی ایشان را متهم به تجسیم و تعطیل می کند، آن ها را قومی به دور از معارف اهل بیت علیهم السلام دانسته(2) و با این نگاه افراطی به شیعیان و معرفی برخی فرق شیعه، چون نصیریه و اسماعیلیه، به عنوان فرق غالی و کافر(3)

از یک طرف، و از طرفی، قرار دادن تمام فرق شیعه، چون اسماعیلی، اثنی عشری، نصیری، زیدیه در گروه واحدی به اسم رافضه می آورد.(4)

برخی از ادعاهای وی که عقاید شیعه را شرک­آمیزتر و بدتر از اسماعیلیه و نصیریه معرفی می کند.(5)

و عالمان شیعی، چون خواجه نصیر طوسی را به عنوان یکی از علمای اسماعیلی مورد تکفیر قرار می دهد،(6)

تمام این عوامل باعث شده که جریان­های تکفیری نتوانند بین فرق شیعه تمایزی قائل شوند و تمام مذاهب شیعه را به اسم رافضه تکفیر کنند و این موج افراطی به حدی بوده که حتی برخی از علمای وهابی به صراحت حکم به تکفیر شیعیان داده اند.(7)

ابن جبرین از علمای وهابی در پاسخ به این که آیا به فقرای شیعه می توان زکات پرداخت کرد؟ شیعیان را کافر دانسته و پرداخت زکات را به آن ها جایز نمی­داند(8)

و دعا برای پیروزی حزب الله را حرام دانسته و شیعیان را دشمنان اسلام معرفی می کند.(9)

از شیخ عبدالرحمن براک، مفتی سعودی استفتاء شده: آیا امکان جهاد میان اهل سنت و شیعه وجود دارد؟ وی در پاسخ می گوید: «اگر اهل سنت دارای دولت مقتدری باشند و شیعه برنامه شرک آمیز خود را اظهار کند، در این صورت

ص: 69


1- ابن تیمیه، مجموع فتاوی، ج4، ص429.
2- همو، منهاج السنه، ج2، ص243.
3- همو، منهاج السنه، ج2، ص512.
4- به طوری که به امامیه می گوید: فَإِنَّهُمْ جَهْمِیةٌ قَدَرِیةٌ رَافِضَةٌ (همو، منهاج السنه، ج4، ص131).
5- همو، منهاج السنه، ج2، ص626.
6- همو، منهاج السنه، ج3، ص445.
7- علمائی چون محب الدین خطیب و احسان الهی ظهیر و ابراهیم جبهان، امامیه را کافر دانسته اند (به نقل از: عصام العماد، گفت و گوی بی ستیز، ص59).
8- فضیله الشیخ بن جبرین، اللولوالمکین من فتاوی، ص39.
9- همان، شماره فتوی، 15903.

بر اهل سنت واجب است که علیه شیعه اعلام جهاد نموده و آنان را به قتل برساند.»(1)

از طرف هیئت علمای کبار عربستان هم از سوی 38 تن از علمای وهابی بیانیه­ای صادر شد که در آن از اهل سنت دعوت شده بود تا در برابر مخالفان و شیعیان اقدام کنند، که در این بیانیه قتل شیعیان مجاز دانسته شده بود.(2)

نقش ابن تیمیه در گسترش موج تکفیر علیه شیعه

منشأ فتاوای تکفیری علیه شیعه را می توان در خصومت و فضایی تفکر بنی­امیه و تضعیف روحیه­ و فضایی امامیه جست وجو کرد، ابن تیمیه عملاً در ترویج این تفکر تلاش بسیاری کرد به طوری که معتقد بود، دولت بنی امیه بهترین حکومت بوده(3)

و بدبختی اسلام از حکومت عباسی بوده، چرا که حکومت عباسی در دست شیعیان و بدعت گذاران بوده است،(4)

وی هم چنین در جایی دیگر نزول آیه: (وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ)(5) را در شأن بنی امیه انکار کرده و این گونه تفسیر را از تحریفات شیعه در قرآن بر شمرده است.(6) وی به گونه ای تنقیص شخصیت حضرت علی علیه السلام و ائمه طاهرین: را نمود که بسیاری از علماء اهل سنت را به واکنش علیه او واداشت،(7)

ابن حجر عسقلانی در کتاب الدرر الکامنه، صراحت دارد که تعدادی از مسلمانان - یعنی اهل سنت، ابن تیمیه را به خاطر جسارت هایی که به امیر المومنین علیه السلام دارد، منافق می دانند،(8)

چون پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «لا یبغضه إلا منافق».(9) و یا ابن حجر مکی در

ص: 70


1- سایت المنجد، سوال 10272.
2- برگرفته از سایت سازمان تبلیغات اسلامی به نشانی. http://old.ido.ir//a.aspx?a=1385100205.
3- ابن تیمیه، منهاج السنه، ج8، ص238و242.
4- ابن تیمیه، منهاج السنه، ج4، ص130.
5- اسراء، آیه60.
6- همو، منهاج السنه، ج3، ص404.
7- همو، منهاج السنه، ج8، ص330 و ج4، ص496 به تنقیص مقام حضرت علی علیه السلام و ج4، ص245 به تنقیص حضرت فاطمه علیها السلام پرداخته و ازآن طرف به تعریف و تمجید قاتل حضرت علی علیه السلام پرداخته است، همان، ج5، ص47.
8- ابن حجر، الدرر الکامنه، ج1، ص151.
9- . مسلم نیشابوری، صحیح مسلم، ج1، ص61؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج1، ص95؛ ابن حجر عسقلانی، فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، ج1، ص60؛ نووی، شرح مسلم، ج2، ص64.

کتابی که حتی علیه شیعه نوشته است، وقتی به ابن تیمیه می رسد می­گوید: ابن تیمیه کسی است که خداوند او را مخذول و منکوب، گمراه و کور، و ذلیل و بی مقدار کرده است، علمای بزرگ احوال او را بیان کرده و دروغ گفتار او را مشخص کرده اند.(1) در هر صورت تنقیص­های ابن تیمیه نسبت به اهل البیت علیهم السلام و علمای امامیه از یک طرف وتعصب ورزی وی نسبت به بنی امیه و رفع تنقیص­های آنان(2)

از طرف دیگر موجب شد که یک نگاه افراطی همراه با تنفر به شیعه به نام رافضه صورت گیرد؛ به طوری که امروزه کتاب ها و مقاله­هایی فراوانی به صورت رایگان در دفاع از عثمان بن عفان و در دفاع از ابوسفیان و معاویه و عمرو بن عاص توزیع می شود(3)

و گروهای تکفیری رسما اعلام می کنند که در پی احیاء بنی امیه و انتقام از شیعیان هستند.(4)

تکفیر سیاسی

مهم ترین عامل گسترش تکفیر در جهان اسلام از زمانی پدید آمد که وارد مسائل سیاسی شده و علما و امرا آن بیشتر برای پیش برد اهداف سیاسی خود استفاده کردند،(5) ابن تیمیه گرچه بیشتر به عنوان یک عالم دینی مطرح است تا یک عالم سیاسی، ولی در عین حال بسیاری از گروه های افراطی سیاسی منهج علمی و عملی وی را به عنوان یک شناسه مطرح کرده اند و حتی برخی از تحلیل گران در بطن افکار تکفیری ابن تیمیه و ابن قیم جوزی، انگیزه های سیاسی را برای مقابله با شیعه دخیل دانسته اند،(6) از جمله موضع گیری های سیاسی ابن تیمیه، در جریان حمله تاتار به شام و فرار مردم دمشق در

ص: 71


1- ابن حجر، الفتاوی الحدیثة، ص 145.
2- ابن تیمیه، منهاج السنه، ج2، ص225 و رفع تنقیص از یزید و بنی امیه و در ص252 به تمجید از یزید پرداخته است.
3- عصام العماد، نقد الشیخ محمد بن عبدالوهاب من الداخل، ص97.
4- به گزارش سایت رهبران شیعه، گروه تکفیری داعش اعلام کرده که رهبر ما یزید و رهبر دشمنان ما امام حسین علیه السلام است و برای انتقام از خون اجدادشان بپا خواسته اند، (http://www.shia-leaders.com)
5- عبد الاله بلقزیز، الاسلام و السیاسه، ص103.
6- عبد الاله بلقزیز، الاسلام و السیاسه، ص100.

سال (702ق)، بود که ابن تیمیه مردم را به جهاد فراخواند.(1)

بعد از شکست تاتارها، ابن تیمیه به اقدامات جدیدی دست زد، از جمله راندن گروهی از شیعه های باطنی نصیری از کوه های اطراف دمشق بود. ابن تیمیه معتقد بود که این گروه های شیعی جاسوسان و حامیان تاتار بوده و در منطقه فساد می کردند ابن تیمیه با گروهی از یارانش به جنگ این گروه های شیعه رفت و تمام افراد مسلح را کشت و درخت های آن منطقه را قطع کرد.(2) ابن تیمیه با بیان این گزاره که «هر کس دعوت را دریافت کرد و نپذیرفت واجب القتل است» و با قرائت آیه های جهاد در راستای آن و تأکید بر فضائل جهاد، قتل کفار و جهاد علیه آنان را جزء اولویت­های نخست رسالت اسلام شمرده است.

از این روی گروه های افراطی برای رسیدن به اهداف و منافع خود در جهت ترویج مواضع خود و نابودی مخالفانش از حربة جهاد استفاده کرده و برای تغذیه افکار مجاهدین و مشروعیت بخشیدن به جنایت های خود از تفکرات ابن تیمیه به عنوان تأیید اصول و مبانی خود استفاده می­کنند. و از اعمال وی به عنوان یک الگو بهره می گیرند. ایمن الظواهری در فصل چهارم کتاب التبرئه خود که در باب جهاد و امر به معروف است، ابتدا با استناد به کلام ابن تیمیه، جهاد را زمانی معتبر می داند که به رای اهل خبره در دین و دنیا باشد و در پایان این فصل چنین می نویسد:

من امیدوارم که خواننده این کتاب، کلام ابن تیمیه را در باب جهاد هم بخواند، چرا که وی خودش در عرصه جهاد بوده و مسلمانان را برای جهاد تحریک می کرده و عالمی است که احوال جهاد و مجاهدین را به خوبی درک می کرده و باید متذکر شد که وی با این که بخشی از عمر خود را در زندان بوده ولی اصلاً در مبانیش خللی ایجاد نشده بلکه محکم تر نیز شده تا این که در زندان مرد، پس ابن تیمیه استحقاق یک امام و رهبری که بتوان به او اقتدا کرد را دارد.(3)

ص: 72


1- محمد ابوزهره، ابن تیمیه حیاتة و عصره، آراؤه و فقهه، ص35.
2- محمد ابوزهره، ابن تیمیه حیاتة و عصره، آراؤه و فقهه، ص 41 .
3- محمد ربیع ایمن الظواهری، التبرئه، ص61.

ابن تیمیه بعد از واقعه جبل و کسروان، نامه­ای به ملک ناصر می نویسد و در این نامه بعد از حمد خداوند و تمجید از سلطان می نویسد:

مارقین دو دسته اند: دسته اول اهل فجور و طغیان، ظالمان و متجاوزان و کسانی که از شعائر ایمان خارج شدند... گروه دوم مارقین (از دین خارج شدگان) بدعت گذارند. گمراهان منافق و خارج شدگان از سنت و جماعت، جداشدگان از شریعت و اطاعت سلطان مانند اهل جبل، جرد، کسروان که سلطان با آن ها جنگید و پیروزی سلطان از نعمت های خداوند به او بود. آن ها و امثالشان از بزرگ­ترین مفسدان در امور دین و دنیا هستند، آنان معتقدند که ابوبکر، عمر و عثمان، مسلمانان بدر و بیعت رضوان و همه مهاجران و انصار و تابعین و پیشوایان اسلام و علمای مذاهب چهارگانه و شیوخ اسلام و پادشاهان مسلمانان و سربازانشان و همه مسلمانان کافر و مرتد هستند، حتی از یهود و مسیحیت بدتر هستند، زیرا مرتد بدتر از کافر است به این دلیل اهل فرنگ و مغول ها را بر اهل ایمان و قرآن مقدم می دانند.(1)

وی در ادامه نامه خود می نویسد:

طرفداران این مذهب ملعون مانند اهل جبل عامل و نواحی آن و جزین با آمدن تاتار خوشحال شدند. هنگامی که سپاهیان اسلام از سرزمین مصر حرکت کردند، ذلت و بیچارگی آنان برای همه مسلمانان روشن شد. هنگامی که خداوند اسلام را با آمدن سلطان یاری کرد، برای آنان عزایی بود، این گروه باعث شدند که چنگیزخان به سرزمین های اسلامی حمله کند و هولاکو بر بغداد مسلط شود و تا حلب پیش بیاید، این گروه انواع دشمنی را در حق اسلام و اهل آن مرتکب شده اند. علت همه دشمنی ها این است که معتقدند هر کس با آن ها در گمراهیشان همراه نباشد، کافر و مرتد است. از جمله این اعتقادها این است: «کسی که متعه را حرام بداند کافر است، کسی که ابوبکر، عمر و عثمان را دوست داشته باشد یا از آن ها راضی باشد، کافر است. کسی

ص: 73


1- ابن تیمیه، مجموع فتاوی، ص 400.

که ایمان به منتظر نداشته باشد کافر است، کسی که معتقد باشد خدا را در آخرت می بیند کافر است، کسی که بگوید خداوند بر روی آسمان هاست، کافر است، کسی که به قضا و قدر ایمان داشته باشد، کافر است».(1)

هم­چنین ابن تیمیه با جایگاهی که به دست آورده بود به اقداماتی دست می­زد که در اصل وظیفه حکومت بود. او در سال (669ق) به همراه تعدادی از یارانش به خانه ها می رفتند و تمام ظرف ها را شکسته و شراب ها را می ریختند و صاحبان خانه ها را سرزنش یا دستگیر می­کردند. این کار او با استقبال مردم مواجه شد، چرا که تصور می کردند حکم قرآن اجرا شده و زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در حال بازگشت است.(2)

هم­چنین ابن تیمیه همراه با عده ای از یارانش در ماه رجب سال (704ق) صخره ای را که در کنار رود قلوط بود و مردم بدان نذر می­کردند قطع کرد.(3)

استفاده از احکام تکفیر و جهاد برای پیشبرد منافع سیاسی، منجر به یک مدل افراط گرایی و راهبردی شد که اوج این تفکر در قرن دوازدهم توسط محمد بن عبدالوهاب در جزیرة العرب رخ داد، وی در سال 1158ق زمانی که امیر درعیه - ­محمد بن سعود - با وی بیعت نمود و متعهد شدند که با یکدیگر توحید وهابی را در جزیرة العرب گسترش دهند،(4)

و در اولین اقدام به تخریب قبور از جمله قبر زید بن خطاب پرداختند(5) و با تسلط بر مکه محل تولد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را و قبر و بارگاه حضرت خدیجه

ص: 74


1- ابن تیمیه، مجموع فتاوی، ص 401.
2- محمد ابو زهره، ابن تیمیه حیاتة و عصره، آراؤه و فقهه، ص37؛ محمد یوسف موسی، اعلام العرب؛ ابن تیمیه، ص 89.
3- ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج 14، ص 33؛ محمد یوسف موسی، اعلام العرب، همان، ص90.
4- عبدالرحمن بن محمد بن قاسم، الدرر السنیة فی الأجوبة النجدیة، ج1، ص138.
5- عثمان بن بشر نجدی، عنوان المجد فی تاریخ نجد، ص84.

و بسیاری از صحابه و بزرگان دین را با خاک یکسان کردند(1) و یا مرتکب جنایت های هولناکی در سرزمین­های مسلمان از جمله احساء و طائف و نجف و کربلاء و... شدند.(2)

نگاه ابن تیمیه به شیعه و فرقه­های آن به عنوان یک رافضی که دارای اعتقاداتی مخالف با اهل سنت و دارای رویکردی منفعلانه و همراه با دشمنان اسلام است، باعث شده امروزه آتش اختلافات بین مذاهب اسلامی بالا بگیرد و به عنوان یک راهبرد سیاسی برای رسیدن به اهداف پلید خود در محافل غربی مطرح باشد، ایمن الظواهری رهبر القاعده در مجلة نشرة الانصار طی مقاله­ای مواضع خود را در قبال ایران و شیعیان بیان می کند و همان سخنان ابن تیمیه را یک بار دیگر تکرار می کند و می گوید: ما با شیعیان و مردم ایران از نظر اعتقادات با هم اختلافاتی داریم، آن ها ابوبکر و عمر و صحابه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را سب می کنند و قائل به تحریف قرآن هستند و برای ائمه خود عصمت قائلند و به مهدی آخر الزمانی معتقدند که رجعت خواهد کرد که اگر کسی چنین اعتقاداتی داشته باشد مرتد است مگر این که جاهل بوده باشد.(3)

و یا ابومصعب زرقاوی(4)

که مواضعی خشونت آمیز تر علیه شیعه نسبت به دیگر رهبران القاعده داشت به طوری که اولویت جنگ را در ابتداء با آن ها می­دانست،(5) نوشته های وی به روشنی بر این امر گواهی می دهد که در تکفیر کردن مسلمان مخصوصاً شیعیان متأثر از ابن تیمیه بوده وی در کتاب الکلماة المضیئه، با سوءظنی که به شیعیان دارد معتقد است که پشت تمام تحرکات آمریکائی که در منطقه وجود دارد رافضه هم دست دارد، به طوری که می خواهند حکومت خود را از ایران به سمت عراق

ص: 75


1- عبدالرحمن بن محمد بن قاسم، الدرر السنیة فی الأجوبة النجدیة، ج1، ص174، حوادث 1220ق.
2- برای اطلاع بیشتر می توان به تاریخ نجد وقایع 1220و یا 1216 هجری قمری و یا به کتاب بحوث ملل و نحل آیت الله سبحانی، ج4 ص585 الی 589 رجوع کرد.
3- ایمن الظواهری، «موقفنا من ایران الرد علی تهمه التعاون بین الحرکه الجهادیه السلفیه و ایران الرافضه»، مجله نشرة الانصار، شماره91.
4- وی به عنوان رهبر گروهک القاعده در عراق شناخته شده است.
5- حمیدرضا اسماعیلی، القاعده از پندار تا پدیدار، ص120.

و سوریه و سپس کشورهای خلیج فارس ادامه دهند، از این روی وی رافضیان را آدم های منافق می خواند و آن ها را منطبق با آیة (هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّی یؤْفَکُونَ)(1) می­داند و آن ها را تکفیر می­کند و در تأیید کلام خود سخن ابن تیمیه را ذکر می­کند و می گوید:

ابن تیمیه چه خوب حال این رافضه را توصیف کرده که آن ها کفار را علیه مسلمین یاری می­کنند و کمک آن ها به مغول ها باعث خروج چنگیزخان شد و هلاکو خان توانست به کشورهای مسلمان عراق و سوریه برسد، به همین خاطر بود که توانستند لشکر مسلمانان را غارت کنند و...قلب­های مغولان بسیار سخت بود و بر هیچ کسی رحم نمی کردند و مهم­ترین عبادتشان لعن مسلمین و اولیاء الله بود و بزرگ ترین اصل برای آن ها لعن و تکفیر و سب حاکمان اسلام، خلفای راشدین و علماء اسلام بود... و رافضه هم این مغول­ها و دولتشان را دوست دارند، چرا که آن ها به وسیلة همین مغول­ها عزت خودشان را به دست آوردند لذا به آن ها کمک می کردند و مسلمانان را می­کشتند و حریم ها را می­شکستند...و زمانی که مسلمان ها بر مشرکین و نصاری غلبه پیدا می­کردند این روز برای رافضی ها روز غصه و اندوه بود ولی زمانی که آن ها بر مسلمین پیروز شدند این روز روز عید و خوشحالی برای آن ها بوده است.(2)

ابومصعب با اظهار تعجب از این عبارت­ها می گوید:

سبحان الله، مثل این که ابن تیمیه از عالم غیب خبر می داده و به اوضاع عصر حاضر اشراف داشته، لذا آن ها را توصیف کرده و به ما خبر داده، بنابراین راه برای ما روشن گردیده، چرا که باطن این قوم برای ما ظاهر شده است.(3)

ص: 76


1- منافقون، آیه 4.
2- ابن تیمیه، مجموع فتاوی، ج28، ص478 - 527.
3- ابومصعب زرقاوی، الکلمات المضیئة، ص62 - 64.

ابن تیمیه می­گوید: به همین خاطر عامه مردم بدترین احساس را نسبت به آن ها دارند و جنگیدن با آن ها سزاوارتر است تا با خوارج، لذا بین مردم شایع شده که رافضه اهل بدعت­اند و ضد اهل سنت، چرا که دشمنی آن ها با سنت رسول خدا و شریعت اسلام ظاهرتر است.(1)

وی سخنان بسیاری از ابن تیمیه نقل کرده که حاکی از تأثیرپذیری وی دارد.(2)

حتی گروه های تروریستی و افراطی داعش و یا جبهة النصره متأثر از همین گونه تفکرات هستند، در رساله­ا ی به نام دولة البغدادی - الواقع و الحکم الشرعی که منسوب به گروه حکومت داعش هست، گروه های حکومتی را به چند قسم تقسیم کرده و مخالفان خودشان را تکفیر می­کنند و خون و مالشان را مباح می­کنند که در این صورت گروه های جیش المجاهدین و لواء التوحید و أحرارالشام و جبهه النصره کافر می­شوند. در این رساله که گروه­های مخالف خود را محکوم به افراطی گری می­کند آمده که آن ها قضیه تکفیر را با شبهه افکنی و ظن و گمان، بدون هیچ بینة معتبری بیان می­کنند و بسیاری از سربازان هم از آن ها اطاعت می­کنند و مسلمین را می­کشند همان طوری که کفار را می کشند و اعلام می کنند که به آن ها امتیاز می­دهند که در کشتن آن ها اخلاق جنگ را مراعات نکنند و اسیران و زنان و بچه­ها و... را حتی با عملیات های انتحاری بکشند، آن ها همان خوارجی­اند که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرموده بود که از مشکلات این قوم این است که قرآن می­خوانند ولی صدای آن از دهانشان بیشتر نمی­رود، آن ها مسلمانان را می­کشند و بت­پرستان را دعوت می­کنند... اگر آن ها را درک می­کردم آن ها را هم چون قوم عاد می­کشتم،(3)

و ما می بینیم که مصلحت شرعی برای ما تعیین می­کند که این خوارجی که با مجاهدین ما جنگ می کنند باید با آن ها بجنگیم، چرا که آن ها زمین های

ص: 77


1- ابن تیمیه، مجموع فتاوی، ج28، ص482.
2- درکتاب الکلمات المضیئه،ص518 به روشنی بر این مطلب دلالت دارد ویا در ص589 به منهج ابن تیمیه در جهاد با رافضه اشاره می کند.
3- .«ان من ضئضئ هذا قوماً یقرئون القرآن لایجاوز حناجرهم یقتلون أهل الاسلام و یدعون اهل الاوثان، یمرقون من الاسلام کما یمرق السهم من الرمیة، لئن ادرکتهم لأقتلنهم قتل عاد».

آزاد را به فساد می­کشند و از کسانی که ضد بشار اسد هستند انتقام می­گیرند و ثمرات و نتایج جهاد ما را در سوریه از بین می برند.(1)

گزارشی که خبرنگار الحیاة(2) از عقاید رهبران گروه­های تکفیری انتشار کرده به وضوح این خشم افراطی دیده می شود، که باعث شده به آسانی مخالفان خود به ویژه شیعیان را کافر بخوانند و خون و مال و ناموسشان را مباح اعلام کنند، در حالی که هیچ یک از آن ها صلاحیت صدور حکم تکفیر را ندارند.

نتیجه

ابن تیمیه نه تنها به عنوان یک عالم دینی بلکه به عنوان یک رهبر سیاسی توانست نقش بسزایی در وقایع جهان اسلام به ویژه در یک سدة اخیر داشته باشد، وی با سازماندهی برخی از مبانی سلفیه هم چون انفتاح باب اجتهاد و ترویج ظاهرگرایی و مخالفت با عقل و منطق و با سخت گیری در برخی از معارف اعتقادی سلف هم چون توحید و شرک و منحصر کردن توحید در توحید عبادی و گسترش دایره تکفیر و ارتباط آن با سیاست و با یک رویکرد منفعلانه نسبت به شیعه باعث شد که خشونت های جهان اسلام به سمت اختلاف های مذهبی برای تأمین منافع سیاسی حرکت کند، از این روی امروزه شاهد بسیاری از جنایت ها به اسم اسلام در مناطق مختلفی از جهان اسلام هم چون سوریه، عراق، افغانستان، پاکستان، بحرین و... هستیم.

ص: 78


1- دوله البغدادی - الواقع و الحکم الشرعی، الجبهه الاسلامیه - المجلس الشرعی، 1435ه، https://docs.google.com/file/d/0ByiT8r-NIzf_QzJIWVIyci1zMXc/edit?pli=1.
2- به نقل از عمر کاید، خبرنگار الحیاة، بر گرفته از سایت. http://www.rajanews.com/detail.asp?id=171241
منابع

1.ابن ابی عاصم، السنة، تحقیق محمد ناصر الدین البانی، چاپ اول: المکتب الإسلامی، بیروت 1400ق.

2.ابن بشر نجدی، عثمان، عنوان المجد فی تاریخ نجد، دارالحبیب، ریاض1420ق.

3.ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم، اقامة الدلیل علی ابطال التحلیل، برگرفته از نرم افزار مکتبة الشامله.

4.------------------------------- ، اقتضاء الصراط المستقیم لمخالفة أصحاب الجحیم، تحقیق ناصر عبدالکریم العقل، چاپ هفتم: دار عالم الکتب، بیروت 1419ق.

5.------------------------------- ، الاستقامة، نشر دانشگاه محمد بن سعود، مدینه 1403ق.

6.------------------------------- ، الرد علی البکری، تحقیق: محمد علی عجال، مکتبة الغرباء الأثریة، مدینه 1417ق.

7.------------------------------- ، الرد علی المنطقیین، دارالمعرفة، بیروت [بی­تا].

8.------------------------------- ، الصفدیه، تحقیق محمد رشاد سالم، چاپ دوم: نشر ابن تیمیة، مصر 1406ق.

9.------------------------------- ، درء تعارض العقل والنقل، تحقیق محمد رشاد سالم، چاپ دوم: انتشارات جامعة الإمام محمد بن سعود الإسلامیة، عربستان 1411ق.

10.------------------------------- ، رساله التدمریه، العبیکان، ریاض 1421ق.

11.------------------------------- ، زیارة القبور و الإستنجاد بالمقبور، دار­طیبة، ریاض [بی­تا].

12.------------------------------- ، عقیدة الاصفهانیه، المکتبة العصریة، بیروت 1425ق.

13.------------------------------- ، فتوی الحمویه الکبری، تحقیق حمد بن عبدالمحسن تویجری، دارالصمیعی، ریاض [بی­تا].

14.------------------------------- ، مجموع فتاوی و رسائل، مجمع ملک فهد، عربستان 1995م.

15.------------------------------- ، مجموعة الرسائل و المسائل، نشر تراث العربی [بی تا، بی جا].

16.------------------------------- ، منهاج السنّة النبویة، جامعة الإمام محمد بن سعود الإسلامیة، 1406ق /1986م [بی جا].

17.ابن جبرین، اللؤلؤ المکین من فتاوی، عربستان، ریاض [بی تا، بی­نا].

18.ابن حجر هیتمی مکی، أحمد شهاب الدین، الفتاوی الحدیثة، دارالفکر [بی­جا، بی تا].

19.ابن حنبل شیبانی، احمد بن محمّد، مسند احمد بن حنبل، تحقیق شعیب الأرنؤوط و عادل مرشد و دیگران، چاپ اول: مؤسسة الرسالة، بیروت 1421ق.

20.ابن رجب حنبلی، عبد الرحمن بن احمد، فتح الباری شرح صحیح البخاری، چاپ اوّل: مکتبة الغرباء الأثریة، مدینه 1417ق.

ص: 79

21.ابن عبدالوهاب، محمد، الرسائل الشخصیه، دانشگاه محمد بن سعود، ریاض عربستان [بی­تا].

22.----------------------- ، کشف الشبهات، دارالقلم، بیروت [بی تا].

23.----------------------- ، کشف الشبهات، وزارة الشؤون الإسلامیة و الأوقاف و الدعوة و الإرشاد، عربستان 1418ق.

24.----------------------- ، مجموعة رسائل فی التوحید والإیمان، تحقیق اسماعیل بن محمد انصاری، دانشگاه محمد بن سعود، ریاض [بی تا].

25.ابن عثیمین، محمد صالح، مجموع فتاوی بن عثیمین، دارالوطن، عربستان 1413ق.

26.ابن­کثیر، البدایة و النهایة، دارالفکر، بیروت 1407ق.

27.ابوالعلا، راشد، ضوابط تکفیر المعین عند ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب وعلماء نجد، ریاض1425ق [بی­نا].

28.ابوزهره، محمد، ابن تیمیه حیاتة و عصره؛ آراؤه و فقهه، دارالفکر العربی، قاهره 1991م.

29.اسماعیلی، حمید رضا، القاعده از پندار تا پدیدار، اندیشه سازان نور، تهران 1386.

30.آلوسی، محمود، تاریخ النجد، مدبولی، قاهره، [بی­تا].

31.امین، محسن، کشف الارتیاب فی اتباع محمّد بن عبدالوهاب، تحقیق حسن الامین، چاپ دوم، 1382ق. [بی­نا، بی جا].

32.انصاری اسماعیل و دیگران، مجموع مؤلّفات الشیخ محمّد بن الوهاب، دانشگاه محمد بن سعود، ریاض، [بی­تا].

33.ایمن الظواهری، محمد ربیع، التبرئه، [بی­نا، بی جا، بی­تا].

34.برقاوی، عاصم بن محمد بن طاهر، مجموع استفتاءات، ابو محمد مقدسی، [بی­نا، بی­تا].

35.رساله دوله البغدادی - الواقع و الحکم الشرعی، الجبهة الاسلامیة - المجلس الشرعی، 1435ق [بی نا، بی­جا].

36.رفعت، سید احمد، النبی المسلح، کانون الثانی،1991م [بی جا].

37.زرقاوی، ابومصعب، الکلمات المضیئة، شبکه البراق الاسلامیه، 1427ق [بی­جا].

38.زینی دحلان، الدررالسنیه فی الرد علی الوهابیه، [بی­نا، بی­جا، بی­تا].

39.سبحانی، جعفر، بحوث فی الملل و النحل، مؤسسه نشر إسلامی جامعه مدرّسین، قم [بی­تا].

40.سقاف، حسن بن علی، السلفیة الوهابیة أفکارها الاساسیه و جذورها التاریخیه، دارالامام النووی، عمان 1423ق.

41.شوکانی، محمد بن علی بن محمد بن عبدالله، القول المفید فی أدلة الاجتهاد والتقلید، دارالقلم، کویت 1396.

ص: 80

42.صالح السریه، رسالة الایمان، برگرفته از آدرس الکترونیکی: http://www.elismaily.tv

43.صائب، عبدالحمید، ابن تیمیه حیاته عقایده، چاپ دوم: مؤسسه دائرة المعارف فقه اسلامی، قم 1426ق.

44.طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه سید محمدباقر موسوی همدانی، انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، قم 1374.

45.طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، انتشارات ناصر خسرو، تهران 1372.

46.عبدالاله بلقزیز، الاسلام و السیاسه، چاپ دوم: دارالبیضاء، مغرب 2008م.

47.عبدالرحمن بن محمد بن قاسم، الدرر السنیة فی الأجوبة النجدیة، 1417ق/1996م [بی­نا، بی جا].

48.عبدالسلام فرج، محمد، جهاد فریضه غائبه، [بی­نا، بی­تا].

49.عبدالعزیز الشبل، علی، التنبیه علی المخالفات العقدیة فی فتح الباری، دار­الوطن، [بی­تا].

50.عبدالله بن سلیمان، محمد، دعوة الشیخ محمد بن عبد الوهاب وأثرها فی العالم الإسلامی، ناشر وزارت اوقاف اسلامی، عربستان 1422ق.

51.عصام العماد، یحیی، گفت و گوی بی ستیز، دارالغدیر، قم 1386.

52.--------------------- ، نقد الشیخ محمد بن عبد الوهاب من الداخل، نشر اجتهاد، قم 2008م.

53.قصیمی، عبدالله بن علی، الصراع بین الاسلام والوثنیه، 1427 [بی­نا، بی­جا].

54.مالکی، حسن بن فرحان، داعیة و لیس نبیا، دارالرازی، اردن 2004م.

55.مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، دار الکتب الإسلامیة، تهران 1374.

56.موسی، محمد یوسف، اعلام العرب، الموسسة المصریة العامة للتالیف و الترجمة و الطباعة و النشر، مصر [بی­تا].

57.نووی، یحیی بن شرف، المنهاج شرح صحیح مسلم بن الحجاج، چاپ دوم: دار إحیاء التراث العربی، بیروت 1392ق.

58.نیشابوری، مسلم بن حجّاج، المسند الصحیح المختصر بنقل العدل عن العدل إلی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، دار إحیاء التراث العربی، بیروت [بی­تا].

59.www.rajanews.com

60.www.tawhed.ws

61.www.old.ido.ir//a.aspx?a=1385100205

62.www. shamela.ws

63.http://www.elismaily.tv

64.http://www.shia-leaders.com

65.http://www.farsnews.com

66.http://www.mashreghnews.ir

ص: 81

ص: 82

جنایت های وهابیت تکفیری در کربلا و نجف با تأکید بر دوره اول / احمد کوثری (باغچقی)

اشاره

احمد کوثری (باغچقی)(1)

چکیده

وهابیان برای دست یافتن به جایگاه فرماندهی در اسلام و تملک حرم مکه و مدینه، نیاز شدیدی به پشتوانه مالی داشتند. آن ها عراق و عتبات مقدسه را بهترین مکان برای به دست آوردن ثروت تشخیص دادند، زیرا شاهان شیعه ایرانی، خصوصاً نادرشاه افشار به این مکان ها بسیار توجه داشتند و در آن ها سرمایه گذاری فراوان می کردند. بنابراین، با تکیه بر حکمی که از «محمد بن عبدالوهاب» برای تخریب اماکن مقدسه در دست داشتند، حمله به نجف و کربلا و غارتگری این مکان ها را در پیش گرفتند که در کربلا، علاوه بر هتک حرمت حرم سبط پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم ، به غارت اموال حرم و مردم شهر و هتک ناموس زنان و کشتارهای وحشیانه ای روی آوردند. آنان در حمله به نجف اشرف - با وجود حمله های متعدد به این شهر - کاری از پیش نبردند. در مقاله حاضر، به شرح جنایت های وهابیان در این دو شهر مقدس مسلمانان جهان پرداخته می شود.

کلیدواژگان: جنایت های وهابیت، حمله به کربلا، حمله به نجف، قتل و غارت وهابیت، تخریب اماکن مقدس.

ص: 83


1- پژوهشگر مؤسسه تحقیقاتی دارالإعلام لمدرسة اهل البیت علیهم السلام و کارشناسی ارشد مذاهب اسلامی.
مقدمه

سعودیان وهابی، در پایان مراسم حج در سال 1214ق، با توجه به درگیری هایی که دامن گیر دولت عثمانی شده و قدرت آنان را تضعیف کرده بود، به فکر افتادند که مسیر فتوحات خود را به خارج از شبه جزیره عربستان گسترش دهند. آن ها در این مسیر، عراق را بهترین مکان برای تهاجم ها و غارتگری خود یافتند، زیرا در این کشور، عتباتی سرشار از طلاها و اموال گوناگون وجود داشت. عتبات مقدس عراق، علاوه بر کمک های فراوان مردمی، ثروت های زیادی نیز داشت که از عهد نادرشاه جهت ساخت و نگه داری این مکان ها و طلااندازی گنبد، مناره ها و ایوان ها هزینه شده بود(1)

و در دوره پس از او نیز، هدایای گران بهای شاهان زندیه(2) و قاجار(3)

به این مکان ها تعلق یافته بود. این ثروت ها توجه سعودیان وهابی را به این مکان های مقدس جلب کرد تا با غارت آن ها، پایه های نوپای حکومت خود را قدرت بخشند. بدین ترتیب، یکی از مورخان مدافع وهابیت نیز در شرح علل حمله وهابیت به عتبات مقدسه (کربلا) نقل کرده است:

سعود بن عبدالعزیز می خواست که با به چنگ آوردن اموال عتبات عراق (کربلا)، سپاهش را تقویت کند تا بتواند مالک حرم مکه و مدینه هم بشود و حکومت خود را بدین وسیله در جهان اسلام گسترش دهد.(4)

از جنبه دیگر، انهدام گنبد و بارگاه «تربت حسینی» و «علوی» هم احساسات مذهبی شاخه وهابی این مجموعه را تسکین می داد.(5)

آنان که توانسته بودند با تکیه به آموزه های شیخ محمد بن عبدالوهاب، برای حمله به بقاع شریف و تخریب ابینه آن ها، چه در

ص: 84


1- جعفر باقر آل محبوبه، ماضی النجف و حاضرها، ج1، ص 64.
2- ابوالحسن غفاری کاشانی، گلشن مراد، ص658-660؛ پیرزاده نائینی، سفرنامه حاجی پیرزاده، ص339.
3- عباس عزاوی، تاریخ العراق بین احتلالین، ج6، ص108.
4- «یقول ابن سند انّ سعود بن عبدالعزیز اراد القوی باموال کربلاء استعداداً لتملک الحرمین» (منیر عجلانی، تاریخ البلاد العربیة السعودیة، ج2، ص128).
5- سید علی موجانی، تقاریر النجد، ص68 - 69.

کربلا و نجف و چه در مکه و مدینه، مجوز شرعی به دست آورند(1)، تهاجم های خود را به عراق و خصوصاً شهرهای کربلا و نجف آغاز کردند و هرچند در نجف اشرف به توفیقی دست نیافتند، اما در حمله به کربلای معلا، جنایت های بی نظیری در کارنامه خود ثبت نمودند.

البته در این بین نباید از بی تدبیری و حمایت های دولت عثمانی از سعودیان برای تبدیل بحران وهابی- عثمانی به بحران وهابی - شیعی به سادگی عبور کرد و عوامل بیرونی، مانند مشورت های رسمی دولت بریتانیا با امرای سعودی نجد و تفاهم های بین آنان را نیز نباید فراموش کرد.(2)

با این مقدمه به سراغ بررسی جنایت های وهابیان در کربلا و نجف می رویم.

جنایت های وهابیان در کربلا
اشاره

عملیات تهاجم وهابیان به کربلا در دوران حکومت عبدالعزیز با لشکری که وی از نقاط مختلف نجد و نواحی آن پدید آورده بود،(3)

به فرماندهی پسرش سعودی (که مادرش دختر محمد بن عبدالوهاب بود)(4) در سال 1216ق(5)/1801(6)

یا 1802م،(7)

رخ داد. این حادثه، اوج حضور نظامی وهابیان در عتبات مقدسه عراق بود.(8)

برخی از مورخان،

ص: 85


1- ابن بشر، عنوان المجد فی تاریخ النجد، ج1، ص171-172. این مجوز در مکاتبه شیخ محمد بن عبدالوهاب در سال 204ق/ 1789م با علمای مکه رسماً صادر شد.
2- سید علی موجانی، تقاریر نجد، ص81.
3- ابن بشر، همان، ص257- 258.
4- ناصر سعید، تاریخ آل سعود، ص21.
5- ابن بشر، همان، ص257.
6- لویس دوکورانسی، الوهابیون تاریخ ما اهمله التاریخ، ص77؛ محمد کامل، الدعوة الوهابیة، ص53.
7- سنت جون فیلبی، تاریخ نجد، ص142؛ الخلافة فی العربیة السعودیة، ص40؛ ایلکسی فاسیلیف، تاریخ العربیة السعودیة ص131- 133.
8- البته صالح وردانی در کتاب خود به نام مدافع الفقها التطرف بین الفقهاء السلف و فقهاء الخلف (ص 119) این حادثه را در سال 1215ق ذکر کرده است.

این حمله نظامی را در هجده ذی حجه ذکر کرده اند؛ یعنی روز عید غدیر(1) که مردم کربلا برای زیارت مرقد مطهر امیرالمؤمنین علیه السلام به نجف اشرف رفته بودند و شهر کربلا تقریباً خالی از سکنه بوده است و فقط افراد ضعیف و سال خورده باقی مانده بودند،(2)

اما برخی دیگر این حادثه را در ذی قعده(3)

همان سال ذکر کرده اند.

ایلکس فاسیلیف، مستشرق روس تبار، در مورد اختلاف مورخان در خصوص تاریخ دقیق حمله وهابیان به کربلا می نویسد:

حادثه کربلا: امرای درعیه، استیلای بر کربلا را اختیار کردند. کربلا از عتبات مقدس شیعه است که آن ها (وهابیان) از این عتبات کراهت دارند، خصوصاً در کربلا، سبط نبی محمد صلی الله علیه و آله و سلم است و وهابیان در آذر - نیسان (مارس - آبریل) سال 1802 م به آن جا حمله کردند. مستشرقان اروپایی، حادثه هجوم به کربلا را در نیسان 1801 م بیان کرده اند. وقتی که به مصادر نجد آن ها مراجعه می کنیم، ج. روسو، ول. کورانسیز، بورکهالت و وف. منجین این تاریخ را ذکر کرده اند، اما وقتی به مراجع تاریخی - عربی رجوع می کنیم و حتی از اروپایی ها، فیلبی هم تاریخ آذر - نیسان 1802 م را نقل کرده اند و اساس اعتماد این تاریخ، نقل ابن بشر است. ابن سند و ج.رایمون و مجلة المنوعات الادبیة و جمیع مصادر نزدیک زمان حادثه کربلا هم این تاریخ را تأیید می کنند. هم چنین سفیر روسیه در آستانه نیز از شهودی که از عراق برایش رسیده این تاریخ را بیان کرده است، که بعید می باشد شخصی

ص: 86


1- میرزا ابوطالب اصفهانی، مسیر طالبی، ص255؛ منیر عجلانی، تاریخ البلاد العربیة السعودیة، ج2، ص127؛ لویس دوکورانسی، الوهابیون تاریخ ما اهمله التاریخ، ص77.
2- کورانسیز در وصف جنایت های وهابی ها می گوید. «عادت شیعیان این بود که در روز عید غدیر خم، جشن هایی برپا می کردند؛ لذا همگی برای اقامه جشن عید به نجف اشرف می آمدند. به همین دلیل، شهرهای شیعه نشین عراق، به خصوص کربلا، خالی از سکنه می شد. وهابی ها از این فرصت استفاده کردند و در غیاب مدافعان، به شهر حمله بردند. افراد ضعیف و سال خورده که در شهر باقی مانده بودند، توسط سپاه دوازده هزار نفری وهابیان به قتل رسیدند به طوری که تعداد کشتگان در یک روز به سه هزار نفر رسید» (منیر عجلانی، تاریخ البلاد العربیة السعودیة، ج2، ص127).
3- ابن بشر، عنوان المجد فی تاریخ المجد، ص257.

در عراق زندگی کند و سال را اشتباه کند، به خصوص این حادثه مهم را...(1)

وهابیان در این حمله، جنایت های فراوانی مرتکب شدند که دل هر انسان آزاده ای را به درد می آورد، به نحوی که حتی مستشرقان هم از آن با نام «جنایت ها» یاد کرده اند. در این باره، مستشرقی فرانسوی که پس از این حادثه از کربلا عبور کرده است، می گوید:

ما بعد از چندی از حادثه ضریح امام حسین علیه السلام به کربلا وارد شدیم که آثار قساوت قلب و تعصب وهابی ها، نمایان بود معروف بود که در این شهر، ثروت های فراوانی وجود داشته است که قابل شمارش نبودند. چه بسا گفته شده است که حتی نمونه آن گنج ها را پادشاه ایران هم نداشت، زیرا در ضریح امام حسین علیه السلام ، طی سال های طولانی، هدایایی از طلا و نقره و سنگ های قیمتی و تحفه های نادر آورده می شد... و حتی تیمور لنگ هم از اهانت و دستبرد به حضرت چشم پوشی کرد... ولی وهابیان [علاوه بر غارت حرم] اموال مردم را هم تصاحب کردند.(2)

هم چنین، مستشرق روسی با ذکر مطلب بالا ادامه می دهد:

در 20 نیسان سال 1802م م، دوازده هزار وهابی بر ضریح امام حسین علیه السلام حمله کردند و بعد از این که غنائم بی شماری به دست آوردند، اموال مردم را به آتش کشیدند و با شمشیر از بین بردند و بر پیران و کودکان و زنان هم شمشیر کشیدند. قساوت های آنان پایان پذیر نبود؛ تا جایی که از خون کشته ها نهرها جاری شد... و بیشتر از چهارهزار نفر را کشتند... و نقل شده است که دستبردهای خود را بر بیش از چهارهزار شتر بار کردند. بعد از دستبرد و کشتار مردم، به تخریب ضریح امام علیه السلام پرداختند و آن جا را پر از اقذار و خون ها

ص: 87


1- فاسیلف، تاریخ العربیة السعودیة، ص131-132.
2- فاسیلف، تاریخ العربیة السعودیة، ص132-133.

کردند و منبرها و قبه ها را ویران نمودند. تاریخ نگاران به این صورت، تقریباً حمله به کربلا را ذکر کرده اند... .(1)

لویس دوکورانسی نیز می نویسد:

...وهابیان بی آن که مقاومتی جدی در برابرشان صورت گیرد، به سهولت وارد شهر کربلا شدند. پس بی محابا و عمداً به قتل پرداختند تا جایی که شکم های زنان باردار را می شکافتند که چرا در شهر باقی مانده اند.(2)

این اعمال ننگین سعود، نه تنها شیعیان، بلکه تمام جهانیان را به جنبش در آورد و باعث شد که مردم از هر سو علیه وهابی ها قیام کنند و این نوع اعتراض ها، ضربه ای سنگین برای دولت سعودی بود.(3)

سرانجام، عبدالعزیز که صادر کننده دستور حمله به کربلا بود، در سال 1218 ق به دست مردی شیعه به قصد انتقام جسارت هایی که به ضریح مقدس حضرت سیدالشهدا علیه السلام کرده بود، کشته شد. فیلبی در تاریخ خود می نویسد:

این مرد در لباس و شکل درویش ها وارد شهر درعیه شد و چند روزی در آن جا ماند. او هر روز پشت سر عبدالعزیز نماز جماعت می خواند. روزی ناگهان خود را روی عبدالعزیز انداخت و با کارد شکم او را هدف قرار داد و او را به هلاکت رساند.(4)

جنایت های وهابیان در کربلا به صورت های مختلفی است؛ از جمله تخریب اماکن مقدس و مورد احترام مسلمانان، قتل و کشتار مردم، سرقت و راهزنی اموال، هتک ناموس و... . در ادامه به جزئیات این جنایت ها پرداخته می شود:

الف. تخریب مکان های مقدس مسلمانان

وهابیان با هدف تخریب قبه های آل رسول صلی الله علیه و آله و سلم و خصوصاً قبه امام حسین علیه السلام و

ص: 88


1- فاسیلف، تاریخ العربیة السعودیة، ص132-133.
2- لویس دوکورانسی، الوهابیون تاریخ ما اهمله التاریخ، ص77.
3- سنت جون فیلبی، تاریخ نجد، ص142 و 143.
4- سنت جون فیلبی، تاریخ نجد، ص147 و 148.

غارت ذخایر آنان وارد کربلا شدند که به این اهداف هم رسیدند.(1) ابن بشر، تاریخ نگار مورد احترام وهابیان، در تاریخ نجد خود ذیل حوادث سال 1204 ق، نامه ای از محمد بن عبدالوهاب به علمای مکه می دهد که در آن پیشوای وهابیان، رسماً مجوز شرعی تخریب مکان های متبرکه و قبرهای صالحان را صادر کرده است.(2) وی ذیل حوادث سال 1216ق، حمله وهابی ها را چنین توصیف می کند:

درسال 1216 ق، عبدالعزیز بن محمد، سپاهی از اهل نجد و اطراف آن و جنوب و حجاز و تهامه و غیره به فرماندهی سعود (فرزندش) تجهیز کرد و به سمت کربلا و اهل شهر حسین علیه السلام فرستاد. این قضیه در ذی قعده بود. مسلمانان با زور وارد کربلا شدند و غالب اهل شهر را که در بازارها و منازل یافتند، به قتل رساندند و قبه ای را که گفته می شد قبر حسین علیه السلام است، ویران کردند و آنچه در قبّه و غیر قبّه دیدند و ضریحی را که بر روی قبر قرار داشت و جنسش از زمرد و یاقوت و جواهر بود و هر چه در شهر وجود داشت، از اموال و سلاح و لباس و فرش و طلا و نقره و کتاب های گران قیمت و غیره را غارت کردند، به قدری که قابل شمارش نیست. نزدیک ظهر از کربلا با همه آن اموال خارج شدند، در حالی که دو هزار مرد را کشته بودند. سپس سعود بر چشمه معروف به ابیض، این غنائم را تقسیم کرد. البته یک پنجم آن را خود برداشت.(3)

فیلبی، دیگر مورخ مورد اعتماد وهابیان هم در تاریخ نجد خود می نویسد: «...ضریح حسین علیه السلام را تخریب کردند... .»(4)

لویس دکورانسی در این باره می نویسد: «مسجد، مأذنه ها و قبّة حرم را که از طلای خالص بود، خراب کردند… .»(5)

ص: 89


1- احمد مصطفی ابوحاکمه، لمع الشهاب فی سیرة محمد بن عبدالوهاب، ص90.
2- «من محمدبن عبدالوهاب الی العلماء الاعلام فی بلد الله الحرام... هدم بنیان فی ارضنا علی قبور الصالحین... و امرناهم باخلاص الدعاء لله... .» (ابن بشر، عنوان المجد فی تاریخ النجد، ج1، ص171 و 172).
3- همان، ص 257 و 258.
4- فیلبی، تاریخ نجد، ص142 و 143.
5- لوییس دوکورانسی، الوهابیون تاریخ ما اهمله التاریخ، ص77.

براساس گزارش مقامات دیپلماتیک روسیه، پس از تخریب مناره ها و گنبد، (1) مهاجمان درهای صحن را شکستند و سپس وارد رواق و روضه شدند و آجرهای طلا را از گنبد به سرقت بردند. هم چنین ضریح و صندوق مقدس روی تربت را شکستند و همه طلاها، نقره ها و اشیای گران قیمت را تاراج کردند.(2)

هتک حرمت ها فراتر از این هم رفت، به طوری که ساکنان عراق که از این ماجرا آگاه ترند، می گویند:

وهابیان با اسب های خود وارد صحن شریف شدند(3) و صندوق قبر حبیب بن مظاهر را که از چوب بود، شکستند و سوزاندند و با آن در ایوان طرف قبله حرم، قهوه درست کردند…(4) و بعد از کشتار مردم، حرم مطهر را پر از اقذار و خون ها کردند.»(5)

در این جا جالب است به نکته ای مهم که بین برخی مورخان وهابی دیده می شود، اشاره کنیم: آنان برای توجیه جنایت های وهابیان از هیچ عملی دریغ نمی ورزند، تا جایی که حتی برای سرپوش گذاشتن بر جنایت هایشان، انتساب قبر و قبّه شریف امام

ص: 90


1- بنگرید به «بایگانی سیاست خارجی روسیه»، الدیوان 1803، پرونده 2235، ص 38 -40، براساس روایت و فاسیلیف، ص117 و نیز برای مطابقت روایت این حادثه با منابع غربی نک به: J. L. Burchardt, Notes on the Bedouins Wahabys Collected During His Travels the ast, P186. Vo l 2. F. Mengin, Histoire de 1 Egypte sous 1e Governemet de Mohammad ALY. Vol2, P522- 524. 1925. P.Caire 1860. J. Raymond, Les Wahabys Document Indeir de, J. Rousseau, Description du Pachalike de Bagdad Suivie d une Notice Histtorique sur 1es Wahabis, P72- 75. روسو، کنسول فرانسه در بغداد، تأکید کرده است که گزارش خود از این حادثه را با استناد به اظهارات سفیر روسیه روایت می کند. او خود نیز این اخبار را مستقیماً از شاهدانی که در کربلا حضور داشته اند، روایت کرده است. L.A. Coroncez, Histoire des Wahabis Dupuis Leur Orgine Jusqa 1a Fin de P 27. سید علی موجانی، تقاریر نجد، ص83.
2- همان.
3- سید محسن امین، کشف الارتیاب، ص20-21.
4- نزهة الغری فی تاریخ النجف الغری السری، ص52.
5- ایلکسی، فاسیلیف، تاریخ العربیة السعودیة، ص132.

حسین علیه السلام را به ایشان مشکوک دانسته اند؛(1) مثلاً وهابی مصری، محمد حامد فقی، در این مورد می نویسد: «… سعود و لشکرش پیروز و داخل کربلا شدند و قبه عظیمی را که بتی بزرگ شده بود و گمان می کردند که قبر امام حسین بن علی علیه السلام است، ویران کردند.»(2)

ب. قتل و کشتار مردم

مهاجمان وهابی که اکثر مورخان، تعداد سپاهیان آنان را دوازده هزار نفر ذکر کرده اند(3)

و در منابع ایرانی، تعدادشان بین 25(4)

تا دویست هزار(5)

تن نقل شده است، با لشکری مجهز، بی­آن­که مقاومتی جدی در برابرشان صورت گیرد، به سهولت وارد شهر کربلا شدند. پس از آن، بی پروا و عمداً(6) غالب اهل شهر را که در بازارها و منازل یافتند(7)

و حتی اطفال(8)

را هم به قتل رساندند، به طوری که نهرهایی از خون جاری گشت.(9) برخی می نویسند: «وهابیان در یک شب، بیست هزار نفر را به قتل رساندند(10) و افراد کشته شده، انسان های مهمی بودند.»(11)

علیقلی میرزا (اعتضاد السلطنه) در اکسیر التواریخ روایت کرده است:

... ضریح سیمین آن حضرت را به ظلم صریح از هم گسستند، دست ها بستند و پای ها بشکستند، تیغ ها کشیدند، سرها بریدند و سینه ها

ص: 91


1- احمد سالم نفیس، نقض الوهابیة، ص257.
2- محمد حامد فقهی، اثر دعوة الوهابیة، ص 80.
3- منیز عجلانی، تاریخ البلاد العربیة السعودیة، ج2، ص127؛ ایلکسی فاسیلیف، تاریخ العربیة السعودیة، ص131.
4- میرزا ابوطالب طالبی، مسیر طالبی، ص255.
5- آقا احمد بهبهانی، مرآة الاحوال جهان نما، ج1، ص159.
6- لویس دوکورانسی، الوهابیون تاریخ ما اهمله التاریخ، ص77.
7- ابن بشر، عنوان المجد فی تاریخ النجد، ج1، ص257؛ صلاح الدین مختار، تاریخ المملکة العربیة السعودیة فی ماضیها و حاضرها، ج1، ص73.
8- احمد مصطفی ابوحاکمه، لمع الشهاب فی سیرة محمد بن عبدالوهاب، ص90.
9- محمد حامد فقی، اثر دعوة الوهابیة، ص80؛ عبدالله قحطانی، هولاء هم الخوارج، ص178؛ ایلکسی فاسیلیف، تاریخ العربیة السعودیة، ص 132.
10- همایون همتی، الوهابیة، نقد و تحلیل، ص147- 150.
11- لویس دوکورانسی، الوهابیون تاریخ ما اهمله التاریخ، ص77.

دریدند… خلاصه وهابیان در آن آستان ملائک پاسبان از علما، عرفا، زائر و سایر، قریب پنج هزار نفر مقتول ساختند.»(1)

هم چنین، میرزا ابوطالب اصفهانی که شاهد حوادث بعد از ماجرا بوده است، در سفرنامه خود می نویسد:

قریب 25 هزار نفر وهابی وارد کربلا شدند و با شعار «اقتلوا المش-رکین و اذبحو الکافرین» بیش از پنج هزار نفر را کشتند و تعداد زخمی ها که حساب نداشت، صحن مقدس امام حسین علیه السلام از لاشه کشتگان پر و خون از بدن های سر بریده شده، روان بود. پس از یازده ماه، بار دیگر به کربلا رفتم، دیدم که روات هنوز آن حادثه دل خراش را نقل می کنند و گریه سر می دهند، به گونه ای که از شنیدن آن، موها بر اندام راست می شد.(2)

آیت الله سید جواد عاملی که خود شاهد حوادث و از مدافعان شهر نجف اشرف بوده است، می گوید:

امیر نجد در سال 1216 ق به بارگاه امام حسین تجاوز نمود و اموال آن را به غارت برد. نیروهایش، مردان، زنان و کودکان را به قتل رسانده، اموالشان را به غارت بردند و به قبر حضرت امام حسین علیه السلام جسارت نموده و بقعه را تخریب کردند. سپس بر مکه مکرمه و مدینه منوره متعرض شدند و هر آنچه که خواستند در قبرستان بقیع انجام دادند و فقط قبر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم از دست آنان مصون ماند.(3)

هم چنین فیلبی، اقدام مهاجمان را در کشتار مردم، «بدون رأفت» می خواند و در این باره می نویسد:

در سال 1802 م، حادثه کربلا (شهر مقدس) اتفاق افتاد. پس [سپاه سعود بن عبدالعزیز] با زور وارد شهر شدند و بر اهل شهر شمشیر

ص: 92


1- میرزا اعتماد السلطنه، اکسیر التواریخ، ص100 وسید علی موجانی، تقاریر نجد، ص 83.
2- میرزا ابوطالب طالبی، مسیر طالبی، ص255.
3- سید جواد عاملی، مفتاح الکرامة، ج5، ص512.

کشیدند و گردن زدند و اموالشان را ربودند و بدون رأفت در خیابان و منازل، ساکنان کربلا را به قتل رسانیدند... .(1)

ج. سرقت و راهزنی اموال

وهابیان بعد از کشتار مردم و هتک حرمت مکان های متبرک، اموال حرم شریفه و دارایی های مردم را تا حد ممکن غارت کردند،(2)

به طوری که در شهر کربلا تا مدت ها آثار این غارت ها نمایان بود و یکی از گردشگران ایرانی که در سال های بعد به کربلا رفته، این شهر را «فقیر و غارت زده» توصیف کرده است.(3)

ابن بشر در این باره چنین می نویسد:

... و آنچه در قبه و غیر قبه دیدند و ضریحی را که بر روی قبر قرار داشت و جنسش از زمرد و یاقوت و جواهر بود و هر چه در شهر دیدند، از اموال و سلاح و لباس و فرش و طلا و نقره و کتاب های گران قیمت(4)

و غیره را غارت کردند، به قدری که قابل شمارش نیست.(5)

هم چنین منیر عجلانی، طرف دار وهابیت، در کتاب خود به نقل از «کورانسیز» می نویسد: «اموال غارت شده از کربلا قابل وصف نبود و گفته می شد که آن روز دویست شتر را فوق طاقتشان از جواهرهای گران قیمت بار کردند!».(6)

صاحب لمع الشهاب نیز مقدار این غارت ها را شش صد میلیون ریال تخمین زده است،(7)

اما شاید بتوان گفت که دقیق ترین گزارش را از اموال ربوده شده، مستشرقی به نام «فیلیکس

ص: 93


1- سنت جون فیلبی، تاریخ نجد، ص 142.
2- آیا این کار وهابیان برای این بود که خزائن خود را از اموال دزدی پر کنند و این که کتاب اعمالشان از جرایم و گناهان سرشار شود؟! (صفحات من تاریخ الجزیرة العربیة، ص176.)
3- میرزا ابوطالب اصفهانی، مسیر طالبی، ص255.
4- بله حتی کتاب ها را هم سرقت کردند. اعراب نجد چگونه می خواهند با این کتاب ها به خدا تقرب پیدا کنند؟ همانا آن کتاب های فقهی خوارج گمراه است! (عبدالله قحطانی، هولاء هم الخوارج، ص178).
5- ابن بشر، عنوان المجد فی تاریخ النجد، ج1، ص257و 258.
6- «و أما السلب، فکان فوق الوصف و یقال آن مائتی بعیر حملت فوق طاقتها بالمنهوبات الثمینة» (منیر عجلانی، تاریخ البلاد العربیة السعودیة، ج2، ص127).
7- «و اخذ خزائن کثیرة، کانت هناک من الذهب و الجواهر النفیسة، قیل انه اخذ مقدار ستة آلاف مائة الف... .» (احمد مصطفی ابوحاکمه، لمع الشهاب فی سیرة محمد بن عبدالوهاب، ص89).

مانجان» در کتاب تاریخ مصر در عهد محمدعلی ارائه می دهد. وی می نویسد:

بعد از این که وهابیان گنبد روی قبر امام حسین علیه السلام را ویران کردند، گنج هایی در حرم یافتند که آن ها را ربودند. این گنج ها عبارت بودند از: 1. بیست شمشیر زینت شده به جواهر؛ 2. ظروف، شمعدان ها و چراغ های گران قیمت؛ 3. فرش های کم یاب و نادر؛ 4. سینی هایی با روکش طلا؛ 5. قرآن هایی با خط های ممتاز و زینت های نفیس؛ 6. سنگ های قیمتی: لؤلؤ و زمرد و مرجان و... (سعود، لؤلؤئی به اندازه تخم مرغ را برای خودش برداشت) و اشیای قیمتی دیگر. سپس وهابیان طلاکاری های روی دیوار حرم را نیز کندند [و به داخل شهر رفتند] و از بازار شهر آن قدر کالا و پارچه غارت کردند که قابل شمارش نبود…». در ادامه، مانجان، پول های نقد بسیار زیادی را که وهابیان به غارت بردند با مقدار و جزئیاتش بیان می کند.(1)

د. هتک ناموس

وهابی ها در حمله به کربلای معلا، تنها به هتک حرمت حرم و قتل و غارت شهر و اموال مردم بسنده نکردند، بلکه آن ها حتی حرمت زنان مؤمنه را هم شکستند، تا جایی که یکی از مستشرقان روسی که به سفارت روسیه اطلاعاتی ارائه داده، بیان کرده است که مهاجمان وهابی برای تکمیل قساوت های خود، شکم های زنان باردار کربلا را هم می شکافتند.(2) یکی دیگر از نویسندگان، به اسارت زنان مسلمان اشاره کرده است(3) و حتی منیر عجلانیِ طرف دار وهابیت هم به نقل از «فیلیکس مانجان» بر این مطلب صحه می گذارد که مهاجمان وهابی، زنان و دخترانی را به عنوان جاریه و کنیز همراه خود بردند.(4)

جنایت های وهابیت در نجف

پس از پایان مراسم حج در سال 1214ق./1799م.، عبدالعزیز بن محمد بن سعود با

ص: 94


1- منیر عجلانی، تاریخ البلاد العربیة السعودیة، ج2، ص128.
2- لویس دوکورانسی، الوهابیون تاریخ ما اهمله التاریخ، ص77.
3- سید محمد قزوینی، فرقه وهابی و پاسخ شبهات آن ها، ص43.
4- منیر عجلانی، همان، ج2، ص128.

توجه به خلأ قدرت و درگیری های دولت عثمانی، بر آن شد تا مسیر فتوحات وهابیان نجد را از شبه جزیره به خارج از آن گسترش دهد. از این رو، نجف به علت اموال و ثروت های فراوان حرم مولا علی علیه السلام (1) به عنوان هدفی شاخص در نظر گرفته شد(2) و در مدت ده سال، چندین بار حمله های شدیدی به شهر نجف کردند،(3) ولی خوشبختانه در این حمله ها به توفیقی دست نیافتند. در زیر به این تهاجم ها اشاره می شود:

1. در سال 1214ق، اولین یورش وهابیان به نجف اشرف آغاز شد که در این سال، عرب «خزاعل» با آن ها مقابله کردند و سی صد نفرشان را هم کشتند.(4)

2. در سال 1215ق، نیز گروهی برای انهدام مرقد مطهر حضرت امیر علیه السلام عازم نجف شدند که در مسیر با عده ای از اعراب درگیر شدند و شکست خوردند.(5)

3. در سال 1216ق، وهابیان پس از کشتار بی رحمانه اهل کربلا و هتک حرمت حرم حسینی علیه السلام، با همان لشکر راهی نجف اشرف شدند، ولی مردم نجف به سبب آگاهی از ماجرای کشتار و غارت کربلا و آمادگی دفاعی به مقابله برخاستند و حتی زن ها از منزل ها بیرون آمدند و مردان خود را به دفاع تشجیع و تحریک کردند تا اسیر کشتار و چپاول وهابیان نشوند. در نتیجه، سپاه وهابی ها نتوانست به شهر نجف وارد شود.(6)

4. در سال 1220(7) یا 1221ق.(8) نیز وهابیان که نتوانستند از گنج های فراوان حرم امام علی علیه السلام چشم بپوشند، به سرکردگی «سعود» باز هم به نجف اشرف حمله کردند، ولی

ص: 95


1- جعفر باقر آل محبوبه، ماضی النجف و حاضرها، ج1، ص64؛ ابوالحسن غفاری کاشانی، گلشن مراد، ص658-660؛ پیرزاده نائینی، سفرنامه حاجی پیرزاده، ص339؛ عباس عزاوی، تاریخ العراق بین احتلالین، ج6، ص108.
2- سید علی موجانی، تقاریر نجد، ص 68 و 69.
3- ابن عثیمین، تاریخ المملکة السعودیة، ج1، ص92.
4- علی اصغر فقیهی، تاریخ و عقائد وهابیان، ص337.
5- جعفر باقر آل محبوبه، ماضی النجف و حاضرها، ج1، ص325.
6- همان.
7- ابن بشر، عنوان المجد فی تاریخ النجد، ج1، ص288 و 289.
8- سید جواد عاملی، صاحب مفتاح الکرامة که خود در جنگ مقابل وهابیان در نجف اشرف شرکت داشته است، این تاریخ را ذکر می کند و می نویسد: «در شب نهم از ماه صفر سال 1221 ق قبل از صبح، سعود وهابی بر ما در نجف حمله کرد و ما در غفلت بودیم، تا این که برخی از یارانش نزدیک بود وارد نجف شوند. پس از امیرالمؤمنین علیه السلام معجزات و کراماتی ظاهر گشت که بسیاری سپاه سعود کشته شدند و شکست خورده بازگشتند.» (سید محسن امین، کشف الارتیاب، ص20 و 21).

چون شهر برج و حصار داشت و در بیرون نیز خندقی شهر را حفاظت می کرد و هم چنین به این دلیل که حدود دویست نفر از مردم و طلاب علوم دینی تحت رهبری شیخ جعفر نجفی (کاشف الغطاء) که از مراجع اعلم عصر و خود مردی دلیر بود، شبانه روز مشغول دفاع از شهر بودند، وهابیان کاری از پیش نبردند. قوای سعود در این حمله، پانزده هزار وهابی جسور جنگ جو بود. وهابی ها با وجود سعی فراوان نتوانستند وارد شهر بشوند و مدافعان نجف با سرسختی دفاع می کردند. در یکی از روزها، گروهی از وهابی ها از دیوار شهر بالا آمدند و نزدیک بود که شهر را اشغال کنند، ولی با دفاع مردانه مدافعان مسلح مواجه شدند و عقب نشستند. در مدت محاصره نجف، چون مدافعان از درون شهر و برج و حصارها به وهابی ها حمله می کردند، توانستند که هفت صد نفر از آن ها را به قتل برسانند. سرانجام سعود با بقیه یارانش ناامید از نجف اشرف بازگشت. هم چنین در این سال، اهالی نجف قبل از رسیدن قوای سعود، خزانه حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام را به بغداد و از آن جا به کاظمین منتقل کردند و در مخزن آن جا به ودیعت نهادند و بدین گونه از دستبرد آن قوم غارتگر وحشی مصون ماند.(1)

ابن بشر که یورش وهابیان را در حوادث 1220ق ذکر کرده است، در این باره می نویسد:

در آن سال سعود با لشکریان و تجهیزات فراوانی از تمام نجد و اطرافش، قصد شمال و شهر معروف در عراق (نجف اشرف) را کرد و سپاه مسلمانان (وهابی ها) را در اطراف شهر پراکنده نمود و دستور داد که حصار شهر را خراب کنند. چون یاران او به شهر نزدیک شدند، به خندقی عریض و عمیق برخوردند که نتواستند از آن عبور کنند. در جنگی که میان دو طرف روی داد، در اثر تیراندازی از حصارها و برج های شهر، جمعی از مسلمانان (وهابی ها) کشته شدند. آن ها نیز از

ص: 96


1- سید محمد حسینی قزوینی، وهابیت از منظر عقل و شرع، ص97 و98.

شهر عقب نشستند و به غارت اطراف شهر پرداختند و قتل هایی راه انداختند و اموالی را تصاحب کردند... .(1)

5. در سال 1222ق نیز وهابی ها به نجف حمله کردند که سید جواد عاملی ماجرا را این گونه بیان می کند:

در جمادی الثانی سال 1222ق، سعود خارجی با بیست هزار جنگ جو یا بیشتر به سوی عراق آمد. پس خبر داده شد که قصد حمله به نجف اشرف را دارند. همگی به سمت دیوار شهر آمدیم تا این که شب فرا رسید و آن ها با سلاح های خود به سمت دیوار شهر آمدند [و ما مانع ورود آن ها به درون شهر شدیم]. پس سعود با لشکریانش به سوی حله رفتند، در حالی که نتوانستند وارد آن جا هم شوند. سپس به سمت کربلا رفتند، در حالی که آن ها غافل بودند، پس آن ها را محاصره شدیدی کردند که پشت دیوار شهر ماندند و برخی از مردم را کشتند و برخی از وهابیان هم کشته شدند. پس دست خالی بازگشتند و در عراق فساد و شرارت کردند و هر چه توانستند به قتل رساندند و حج را هم به مدت سه سال تعطیل کردند.(2)

6. در سال 1225ق، وهابی ها با اعراب «عنزه» که آن ها را احاطه کرده بودند به سمت نجف اشرف و کربلا آمدند و راه را بستند و به غارت زائران پرداختند. بعد از این که زائران از زیارت امام حسین علیه السلام در نیمه شعبان باز می گشتند، راه را بر زائران بستند و بسیاری از آن ها را کشتند که بیشترشان مسافر عجمی بودند.(3)

علل پیروزی های وهابیان در کربلا و علل شکست در نجف
اشاره

وهابیان که جدای از انگیزه های مذهبی، به سبب اطلاع از ثروت فراوان عتبات مقدس عراق به علت سرمایه گذاری های فراوان دولت های افشاریه و زندیه و قاجاریه، انگیزه

ص: 97


1- ابن بشر، عنوان المجد فی تاریخ النجد، ج1، ص288 و 289.
2- سید محسن امین عاملی، همان، ص20 و 21.
3- صبری پاشا، مقدمه تاریخ وهابیان، ترجمه علی اکبر مهدی پور، ص2؛ احمد سالم نفیس، نقض الوهابیة، ص255؛ صفحات من تاریخ الجزیرة، ص176و177؛ عبدالله قحطانی، هولاء هم الخوارج، ص180.

تهاجم به بقاع شریف در آن ها تقویت شده بود، از سال 1214ق، طی ده سال، تهاجم های مختلفی به کربلا و نجف کردند. مسئله مهمی که در این تهاجم ها دیده می شود این است که چگونه این غارتگران در کربلای معلا موفق شدند که به اهداف خود برسند، اما در نجف اشرف با وجود حمله های متعدد، شکست سنگینی از طرف مقابل خوردند، به نحوی که حتی به درون شهر هم راه نیافتند. در ادامه به این موضوع می پردازیم:

الف. علل پیروزی وهابیان در کربلای معلا
اشاره

الف. علل پیروزی وهابیان در کربلای معلا(1)

1. حمایت حاکم کربلا

بنابر گزارش برخی منابع، «عمر آغا»، حاکم کربلا که فردی متعصب و غیر شیعه بود، احتمالاً با مهاجمان وهابی زد و بندهایی داشت،(2)

زیرا برخی از مهاجمان از قبل با کمک حاکم با لباس زوار داخل شهر شده بودند.(3)

اگر تبانی حاکم با وهابیان هم به اثبات نرسد، بی کفایتی او آشکار است، زیرا وی هنگام حمله، نه تنها مقاومتی نکرد،(4)

بلکه به محلی متواری شد و از حادثه گریخت.(5)

2. بی تدبیری عثمانی ها یا حمایت آن ها

بنابر نقل برخی اخبار، بخشی از سازمان اداری دولت عثمانی در مقاطع زمانی خاص، در تسهیل دسترسی قوای وهابی به مناطق شیعه نشین عراق نقش داشته است؛ مثلاً در دوره ای تاریخی، صدراعظم عثمانی خواسته است که از امکان هدایت تعرضات

ص: 98


1- البته در واقع با حمله به کربلا و تخریب و غارت حرم مطهر فرزند رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ، بزرگ ترین اشتباه خود را دچار شدند و دستشان برای مسلمانان رو شد، به نحوی که حتی موافقان آن ها هم این مسئله را خطا و اشتباه نامیدند. و این فی الواقع یعنی شکست. (منیر عجلانی، تاریخ البلاد العربیة السعودیة، «عهد سعود الکبیر»، ص48؛ فیلبی هم در کتاب تاریخ نجد خود می نویسد: «سعود با سپاهی که پدرش فراهم آورده بود به کربلا یورش برد... به راستی این اعمال ننگین او نه تنها شیعیان، بلکه تمام جهانیان را به جنبش در آورد و باعث شد که مردم از هر سو علیه وهابی ها قیام کنند و این نوع اعتراض ها ضربه ای سنگین برای دولت سعودی بود.» (سنت جون فیلبی، تاریخ نجد، ص 147).
2- ایلکسی فاسیلف، تاریخ العربیة السعودیة، ص131-134.
3- میرزا ابوطالب اصفهانی، مسیر طالبی، ص255.
4- دوکورانسی، الوهابیون تاریخ ما اهمله التاریخ، ص 77.
5- همان.

قوای وهابی به سوی مرز ایران بهره برداری شود و در مواردی نیز، سلیمان پاشا ابوالممالیک، در برابر قدرت عشایر جنوب عراق و جدال آن ها با قوای متعرض وهابی، برخلاف مصلحت، عشایر شیعه در جنوب را سرکوب کرده است.(1)

برخی از مقامات عثمانی درمقابل قوای وهابی، با وجود این که می توانستند مانع پیشروی آن ها به عتبات مقدس شوند، اهتمام کامل خود را به کار نبرده اند، بلکه «مصلحت» را در آن دیدند که تنها در کمین این گروه بمانند تا در مسیر بازگشت بر آن ها شبیخون زنند.(2) زیرا برخی از دولتمردان عثمانی و والی بغداد، واقعاً با توجه به مشکلاتی که بین آنان و حاکمان وهابی وجود داشت، می خواستند که بحران وهابی - عثمانی را به بحران وهابی - شیعی تبدیل کنند و می توان گفت که با حادثه کربلا، آن ها به مقصود خود رسیدند.(3)

بی تدبیری عثمانی ها به حدی رسید که نماینده فتحعلی شاه قاجار در پیامی به حاکم عثمانی از طرف شاه ایران چنین اعلام کرده است: «اگر اولیای دولت عثمانیه را مضایقت نرود، ما لشکری به دفع عبدالعزیز برانگیزیم وگرنه قبل از آن که کار او استوار شود، از هلاک و دمارش خودداری نکنید.»(4)

3. غافل گیری مردم کربلا در پیش بینی حمله و عدم مقاومت آن ها

مسئله مهم دیگری که در پیروزی وهابیان نقش داشت این بود که مردم کربلا و بزرگانشان نتوانسته بودند که حمله وهابیان را پیش بینی کنند و این باعث غافل گیری و عدم تدبیر در این باره شد، اما نکته اصلی این جاست که در منابع تاریخی هم اصلاً گزارشی دال بر این که مردم در مقابل مهاجمان مقاومتی جانانه کرده باشند، نیامده است؛ مثلاً لوئیس دوکورانسی در این باره می نویسد: «وهابیان بی آن که مقاومتی جدی

ص: 99


1- Zekeriyya KURSUN, Necit ve ahsa da osmanli hakimiyeti, P11 and 33. و سید علی موجانی، تقاریر نجد، ص40.
2- گزارش 26 شعبان 1218ق و الی بغداد به باب عالی، بایگانی نخست وزیری جمهوری ترکیه. 00001C/03381/ 000 82 HAT.
3- سید علی موجانی، همان، ص84.
4- همان، ص 85.

در برابرشان صورت گیرد، به سهولت وارد شهر کربلا شدند.»(1)

4. خالی بودن شهر از ساکنان

یکی از علت های مهمی که بسیاری از گزارشگران جنایت وهابیان در کربلا ذکر کرده اند این بوده است که حادثه در روز عید غدیر و در حالی رخ داده که شهر کربلا خالی از ساکنان بوده است.(2)

کورانسیز در وصف جنایت های وهابی ها چنین می نویسد: «عادت شیعیان این بود که در روز عید غدیر خم، جشن هایی برپا می کردند. لذا همگی برای اقامه جشن عید به نجف اشرف می رفتند و به همین دلیل، شهرهای شیعه نشین عراق، به خصوص کربلا، خالی از ساکنان می شد. وهابی ها از این فرصت استفاده نمودند و در غیاب مدافعان به شهر کربلا حمله کردند. در شهر جز افراد ضعیف و سال خورده کسی باقی نمانده بود. پس وهابی ها با سپاه دوزاده هزار نفری، هر کسی را یافتند به قتل رساندند، به طوری که تعداد کشتگان در یک روز به سه هزار نفر رسید.»(3)

ب. علل شکست وهابیان در نجف اشرف
1. حصار و خندق شهر نجف

یکی از مسائلی که در شکست وهابی ها از مدافعان نجف اشرف نقش داشت، حصاری بود که کار احداث آن به تقاضای اهالی نجف و دستور آغا محمد خان، پادشاه قاجار، زیرنظر صدر اعظم او، حاج محمد حسین خان علّاف اصفهانی، از محل اعتبارات دولتی آغاز شده بود و سپس خود صدراعظم، مسئولیت تأمین اعتبار لازم این

ص: 100


1- .دوکورانسی، الوهابیون تاریخ ما اهمله التاریخ، ص77.
2- میرزا ابوطالب اصفهانی، مسیر طالبی، ص255؛ دوکورانسی، الوهابیون تاریخ ما اهمله التاریخ، ص77 و... .
3- منیر عجلانی، تاریخ البلاد العربیة السعودیة، ج2، ص127؛ البته طبق بعضی از گزارش ها، وهابی ها پنج هزار نفر را کشتند و پانزده هزار نفر را مجروح کردند؛ (موسوعة العتبات، ج8، ص273). برخی نیز نوشته اند. «وهابیان در یک شب، بیست هزار نفر را به قتل رساندند» تاریخچه نقد و بررسی وهابی ها، ص162؛ همایون همتی، الوهابیة، نقد و تحلیل، ص147- 150.

امر را از منابع شخصی(1)

برعهده گرفته و آن را تکمیل کرده بود. هم چنین علاوه بر حصار و برجی که به صورت دیواری(2)

دور تا دور شهر را فرا گرفته بود، در بیرون نیز خندقی شهر را حفاظت می کرد.(3)

2. آمادگی مردم نجف در دفاع از شهر خود

عامل دیگری که عمدتاً پس از واقعه کربلا باعث شکست وهابیان در نجف شد این موضوع بود که مردم نجف به سبب آگاهی از ماجرای کشتار و غارت کربلا با آمادگی دفاعی به مقابله برخاستند و حتی زن ها از منزل بیرون آمدند و مردان خود را به دفاع، تشجیع و تحریک کردند تا اسیر کشتار و چپاول وهابیان نشوند و در نتیجه، سپاهیان وهابی نتوانستند به شهر نجف وارد شوند.(4)

3. مبارزه جانانه علما

مسئله مهمی که شهر نجف را در هجوم مقابل وهابی ها مقاوم کرده بود، حضور طلاب دینی و علما به رهبری شیخ جعفر کاشف الغطاء (از مراجع اعلم عصر که خود مردی دلیر بود) در خط مقدم مبارزه با آن ها بود.(5)

خانه شیخ جعفر کاشف الغطاء انبار اسلحه بود و جمعی از مردم و طلاب علوم دینی تحت رهبری ایشان، شبانه روز از شهر دفاع می کردند شیخ جعفر بر هر دروازه نجف و در هر برج، جمعی از طلاب و مردم را به دفاع واداشته بود. شیخ حسین نجف، شیخ خضر شلال، سید جواد عاملی (صاحب مفتاح الکرامه) و شیخ مهدی ملاکتاب از جمله علمای مدافع شهر بودند که مردانی بلند آوازه می باشند.(6)

در این باره، علامه سید جواد عاملی نقل می کند: «به محض خبردار شدن از قصد حمله سعود به نجف اشرف، همگی به سمت دیوار شهر آمدیم تا

ص: 101


1- سید علی موجانی، بازسازی تاریخ فراموش شده، ص97 و 98.
2- سید محسن امین، کشف الارتیاب، ص21.
3- سید محمد حسینی قزوینی، وهابیت از منظر عقل و شرع، ص97 و 98.
4- همان.
5- علی اصغر فقیهی، تاریخ و عقائد وهابیان، ص30.
6- سید محمد حسینی قزوینی، وهابیت از منظر عقل و شرع، ص98.

این که شب فرا رسید و آن ها با سلاح های خود به سمت دیوار شهر آمدند... پس دست خالی بازگشتند.»(1)

نتیجه

وهابیان برای مالک شدن اموال گران­بهای حرم کربلا و نجف و نیز تصرف اموال فراوان عتبات عالیات عراق و سرمایه های بی نظیر، به این مکان ها چشم دوخته بودند. آنان از سال 1214ق.، تهاجم های گسترده خود را آغاز کردند و در سال 1216ق.، با حمله به کربلا و غافل گیری مردم و حمایت یا عدم تدبیر حاکم شهر و دولت عثمانی، جنایت های بسیاری انجام دادند که مورخان تجاوزهای آنان را نه تنها مورد انزجار شیعه، بلکه مورد نفرت تمام جهان اسلام خوانده اند. آنان سرخوش از این جنایت ها و قتل و غارت ها، راه حمله به نجف اشرف را هم در پیش گرفتند، ولی به علت ورود علمای بصیر این شهر به خط مقدم مبارزه، شکست سنگینی خوردند و در حمله های متعدد خود به نجف اشرف هیچ توفیقی کسب نکردند. اهانت های آنان به حرم امیرالمؤمنین علیه السلام و حرم امام حسین علیه السلام ، موجب شناخته شدن مکتب انحرافی وهابیان و خوی وحشیانه شان گشت. با توجه به این مسائل، باید وهابیت را فرقه ای نامید که پیروانش برای رسیدن به اهداف مادی خود، حتی از دستبرد به اماکن مقدس و محترم مسلمانان و هتک ناموس زنان مؤمن هم چشم پوشی نمی کنند.

ص: 102


1- سید محسن امین عاملی، کشف الارتیاب، ص21.
منابع

1.ابن بشر، عثمان بن عبدالله، عنوان المجد فی تاریخ النجد، چاپ چهارم: مطبوعات داره الملک عبدالعزیز، ریاض 1402ق.

2.ابن عبدالوهاب، محمد، مجموع مؤلفات الشیخ محمد بن عبدالوهاب، تحقیق رائدبن صبری بن ابی علفه، چاپ اول: ملیار للاستثمار، بیروت 2010م.

3.احمد مصطفی ابوحاکمه (تحقق)، لمع الشهاب فی سیرة محمد بن عبدالوهاب، مطابع بیبلوس الحدیثة، بیروت 1967م.

4.اصفهانی، میرزا ابوطالب، مسیر طالبی، مرکز تحقیقات رایانه ای اصفهان، [بی تا].

5.امین، سید محسن، کشف الارتیاب فی اتباع محمد بن عبدالوهاب، تحقیق حسن الامین، چاپ دوم: بیروت 1382ق [بی نا]

6.حامد فقی، محمد، أثر الدعوة الوهابیة فی الإصلاح الدینی و العمرانی فی جزیرة العرب و غیرها، قاهره 1354ق [بی­نا].

7.حسینی قزوینی، سید محمد، وهابیت از منظر عقل و شرع، مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولیعصر(عج)، قم [بی­جا، بی­تا].

8.دوکورانسی، لوییس، الوهابیون تاریخ ما اهمله التاریخ، چاپ اول: مکتبة دارالنشر، 2003م [بی جا].

9.رضوی، سید مرتضی، آراء علماء السنة فی الوهابیة، [بی نا، بی­جا، بی تا].

10.--------------------- ، ماضی الوهابیین و حاضرهم، الارشاد للطباعة و النشر، بیروت 1986م.

11.سالم نفیس، احمد، نقض الوهابیة، چاپ اول: دارالمیزان، 1431ق [بی­جا].

12.سجادی، صادق، دائرة المعارف بزرگ اسلامی - آل سعود، چاپ اول: مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، تهران 1383.

13.سعید، ناصر، تاریخ آل سعود، النسخة الاصلیة، [بی نا، بی جا، بی­تا].

14.صبری پاشا، ایوب، تاریخ الوهابیین، ترجمه مسعد بن سویلم الشامان، نشر دارالترجمان الحقیقة، استانبول 1296ق.

15.------------------- ، تاریخ وهابیان، ترجمه علی اکبر مهدی پور، مشعر، تهران [بی تا].

16.عاملی، محمد جواد، مفتاح الکرامیة، تحقیق محمد باقر خالصی، چاپ اول: مؤسسة النشر الاسلامی، قم 1419ق.

17.عثیمین، عبدالله صالح، تاریخ المملکة العربیة السعودیة، چاپ نهم: جامعة الملک السعود، ریاض 1430ق.

ص: 103

18.عجلانی، منیر، تاریخ البلاد العربیة السعودیة الدولة السعودیة الاولی، چاپ دوم: دارالشبل للنشر و التوزیع، ریاض، 1413ق.

19.علیزاده موسوی، سید مهدی، سلفی گری و وهابیت؛ تبارشناسی، چاپ سوم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، قم 1390.

20.فاسیلیف، ایلکسی، تاریخ العربیة السعودیة، چاپ اول: شرکة المطبوعات، بیروت 1995م.

21.فیلبی، سنت جون، تاریخ نجد و دعوت الشیخ محمد بن عبدالوهاب، تعریب عمر دیسراوی، چاپ اول: مکتبة مدبولی، قاهره 1414ق.

22.قحطانی، عبدالله، هولاء هم الخوارج، المکتبة التخصیصة للرد علی الوهابیة، [بی­جا، بی­تا].

23.الگار، حامد، الوهابیة، ترجمه عباس خضیر کاظم، چاپ اول: منشورات الجمل، آلمانیا، بغداد 2006م.

24.مختار، صلاح الدین، تاریخ المملکة العربیة السعودیة فی ماضیها و حاضرها، دار مکتبة الحیاة، بیروت [بی تا].

25.مغنیه، محمد جواد، هذه هی الوهابیة، تحقیق سامی غریزی، چاپ اول: مؤسسه دارالکتاب الاسلامی، قم 1427ق.

26.مقدسی، اکبر (ترجمه)، این است وهابیت، چاپ اول: مؤسسه دارالکتاب الاسلامی، قم 1387.

27.موجانی، سید علی، تقاریر نجد، با همکاری امیر عقیقی بخشایشی، کتاب خانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران، قم 1390.

28.نمایی، احمد (ترجمه)، وهابیگری، چاپ دوم: آستان قدس رضوی، مشهد 1387.

29.همتی، همایون، الوهابیة، نقد و تحلیل المکتبة التخصیصة للرد علی الوهابیة [بی نا، بی­جا، بی تا].

30.وردانی، صالح، مدافع الفقها التطرف بین الفقهاء السلف و فقهاء الخلف، چاپ اول: دارالرای للطباعة و النشر و التوزیع، 1419ق [بی جا]

31.وهبة حافظ، جزیرة العرب فی القرن العشرین، چاپ اول: مطبعة لجنة التألیف و الترجمة و النشر، 1354ق [بی جا].

ص: 104

احمد بن حنبل و دیدگاه های او درباره تکفیر / حسن اسکندری

اشاره

حسن اسکندری(1)

چکیده

احمد ابن حنبل به عنوان پدر معنوی جنبش های سلفیه رویکردی جدید در بینش و رفتار سیاسی، در انتقاد از مخالفانش داشت. او در پی حکومت و قدرت نبود، اما در مقابل مخالفان خود، هم چون جهمیه، زبان به تکفیر گشود و عقیده خلق قرآن را کفر دانست، البته با روی کار آمدن متوکل که شیفته ابن حنبل بود، در پی انتقام از مخالفان و توجیه نظری و عملی خشونت نبود. سلفیه در برخی از عقاید، هم چون نفی توسل و تبرک، با احمد بن حنبل تفاوت دارند. در این مقاله رویکرد ابن حنبل دربارة تکفیر را بررسی کرده و برخی از تفاوت های آن را با سلفیان برمی شمریم.

کلیدواژگان: احمد بن حنبل، تکفیر، جهمیه، خلق قرآن، زندیق، نفی عقل، متکلمان، توسل، سلفیه.

ص: 105


1- پژوهشگر مؤسسه دارالإعلام لمدرسة اهل البیت علیهم السلام
مقدمه

اهل سنت، از نظر فقهی پیرو یکی از مذاهب چهارگانه­اند، که به ترتیب تاریخی عبارتند از: مذهب حنفی که «ابوحنیفه» (80 تا 150ق) بنیان گذارش است؛ مذهب مالکی که «مالک بن انس» (93 تا 179) آن را شکل داد؛ مذهب شافعی که بنیان گذار آن «محمد بن ادریس شافعی» (150 تا 204ق) بود؛ و مذهب حنبلی که «احمد بن حنبل» (164 تا 241ق.) آن را بنیان نهاد.

از نظر کلامی نیز اهل سنت دارای مکتب های کلامی مختلفی هستند، از آن جمله: مذهب اشعری (متوفی 324)، مکتب ماتریدی (متوفی 333)، طحاوی (متوفی 331) و درگذشته، معتزله بوده است. البته امروز، نو معتزلیان را نیز باید در ردیف مکاتب کلامی جدید شمرد.

آنچه بررسی شخصیت و اندیشة احمد بن حنبل را در میان مذاهب اسلامی ضروری می­کند، مدعای بسیاری از تکفیری­ها و وهابیان مبنی بر پیروی آنان از احمد بن حنبل است. آن ها با این ادعا می­کوشند برای خود اصل و ریشه­ای فراهم کنند؛ اما بخش دیگری از حنبلیان هرگز آنان را به رسمیت نشناخته­اند.

در این مقاله، اندیشه و روش احمد بن حنبل در مقابله با مخالفان خویش و میزان تأثیر اندیشه­های او بر آیندگان و نیز درستی و نادرستی ادعای سلفیان تکفیری و وهابی در انتساب خود به این مذهب، بررسی خواهد شد.

فصل اول: زندگانی و آثار احمد
الف. زندگانی

احمد بن حنبل بن هلال شیبانی مروزی، در سال 164 قمری در شهر بغداد به دنیا آمد.(1)

پدرش نظامی بود و پیش از تولد وی، در مرو - از نواحی خراسان- درگذشت و

ص: 106


1- ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج11، ص184.

مادرش در حالی که به او باردار بود، به بغداد رفت.(1) احمد در شانزده سالگی به سماع حدیث روی آورد.(2) از آن پس، زندگی احمد با حدیث گره خورد. ابتدا در شهر بغداد، که در آن زمان، دوران شکوفایی علمی خود را می گذراند، به سماع جدی حدیث پرداخت و سپس به کانون محدثان، یعنی بصره، کوفه، حجاز، یمن و شام سفر کرد و از بسیاری از شخصیت های اهل حدیث، هم چون «وکیع» و «اسحق بن راهویه» حدیث شنید.(3) احمد در سال 241ق. در هفتاد و هفت سالگی، پس از یک دوره بیماری سخت، چشم از جهان فرو بست.

در پی حاکمیت بنی امیه و بنی عباس، ریشه های انحطاط در جامعه اسلامی گسترش یافته و در زوایای مختلف آن رسوخ کرد. سده دوم هجری، دوران تحولات بنیادین اندیشه و عمل در جهان اسلام بود. ورود اندیشه های بیگانه، جلوگیری از نقل و تدوین حدیث و سنت، حاکمان فاسد، انباشت ثروت ناشی از فتوحات و انزاوی کانون علم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، یعنی اهل بیت علیهم السلام ، جامعة اسلامی را با بحران هایی اساسی روبه رو کرده بود. از زمینه­های تقویت ظاهرگرایی و بنیادگرایی می توان به گرایش عام به معنویت در برخی جوامع پس از غلبه فرهنگ مادی­گرایی اشاره کرد. فشارهای ناشی از نزاع بر سر مسئلة خلق قرآن، تفتیش عقاید به حکم مامون و دیگر خلفای عباسی و اجبار همه عالمان اسلامی بر موافقت با نظریه خلق قرآن، افکار عمومی را سرخورده کرده بود.

شهرستانی درباره ریشه شکل گیریِ اندیشة حنبلی می نویسد:

اعلم أن السلف من اصحاب الحدیث لمّا رأوا توغّل المعتزله فی علم الکلام و مخالفة السنة التی عهدوها من الائمه الراشدین و نصرهم جماعةٌ من امراء بنی امیه علی قولهم بالقدر و جماعة من خلفاء بنی العباس علی قولهم بنفی الصفات و خلق القرآن تحیّروا فی تقریر مذهب اهل السنة و الجماعة من ائمه

ص: 107


1- بغدادی، تاریخ بغداد، ج5، ص181.
2- ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج5، ص258.
3- همان، ص264.

السلف فَجَروا علی منهاج السلف المتقدمین علیهم من اصحاب الحدیث مثل مالک بن انس، مقاتل بن سلیمان و سلکوا طریق السلامة فقالوا: نؤمن بماورد به الکتاب والسنة و لا نتعرض للتأویل...؛(1)

پیشینیان از اهل حدیث هنگامی که گزافه گویی های معتزله را در علم کلام دیدند و نیز مخالفت آنان، با روشی که در میان خلفای راشدین متداول بود را، ملاحظه کردند و از سوی دیگر گروهی از خلفای بنی امیه با مطرح کردن مسئله «قضا و قدر» و عده ای از خلفای بنی عباس با مسئله «نفی صفات» و «مخلوق بودن قرآن» به یاریشان شتافتند. در فهم مذهب اهل سنّت به تردید افتادند، بنابراین، بر روش متقدّمین از اصحاب حدیث، مانند: مالک بن انس، مقاتل بن سلیمان حرکت کردند و راه امن را پیمودند و گفتند: به آنچه در کتاب و سنّت آمده ایمان می آوریم و به تأویل نمی پردازیم.

چنان که شهرستانی به وضوح اشاره می کند، شکل گیریِ اهل حدیث و تقلید آنان از سلف صالحِ خود، در نتیجه زیاده­روی معتزله در مسیر پیش روی بود.

آنچه بیش از همه، روابط میان اهل حدیث و معتزله را آشفته کرد، مسئلة حدوث و قدم قرآن بود. معتزلیان قائل به خلق قرآن بودند، زیرا اعتقاد به قدیم بودن قرآن را، با اصل توحید ناسازگار می­دانستند. در نگاه آنان، چنین اعتقادی ریشه در مسیحیت داشت؛ مسیحیان نیز عیسای کلمة الله را قدیم می­دانند و این اندیشه از آموزه های مسیحی به جهان اسلام وارد شده بود. آنان در این زمینه به آیاتی نیز استناد می کردند.(2)

مأمون حساسیت ویژه ای به این موضوع داشت و به شدت بر اهل حدیث سخت می گرفت. والیان مأمون، به دستور او، عالمان و قاضیان و اندیشمندان هر شهر را جمع می­کردند و از آنان به مخلوق بودن قرآن اقرار می گرفتند؛ اگر کسی اقرار نمی­کرد، تنبیه و از مسئولیت های اجتماعی محروم می شد. در این شرایط، محدثان از بیم جان و مقام،

ص: 108


1- عبدالکریم شهرستانی، الملل والنحل، ص102.
2- جعفرسبحانی، فرهنگ عقاید و مذاهب اسلامی، ج4، ص226 و 229.

بر خلاف اعتقاد قلبی، به مخلوق بودن قرآن اقرار کردند، در این میان، تنها احمد بن حنبل اقرار نکرد و به همین علت، زندانی شدن های بسیاری را متحمل شد. در دوران معتصم و واثق نیز چنین وضعیتی برایش وجود داشت و پس از 28 ماه تحمل زندان و شکنجه، آزاد شد. برخی از اهل حدیث، از این دوران گزارش هایی داده اند که اغراق دارد و در راستای قهرمان­سازی در میان عامة مردم انجام شده است، به هر حال معتزله که در دستگاه عباسی نفوذ بسیاری داشتند، با ایجاد شرایط سخت برای مخالفان، نوعی دستگاه تفتیش عقاید به راه انداختند. چنین روشی، در کوتاه مدت آنان را در پیشبرد اهدافشان موفق کرد، اما در ادامه، منجر به از بین رفتن جایگاهشان در میان مردم و بر چیده شدن بساط عقل گرایی در بین اهل سنت گردید. مخالفت های احمد با مسئلة خلق قرآن و رنج های او موجب شد که به قهرمانی برای اهل حدیث تبدیل شود و اهل حدیث از این دوران با عنوان "دوران محنت" یاد کنند و با استفاده تبلیغاتی از آن، عقاید و اندیشه های خود را ترویج کنند. با روی کار آمدن متوکل، شرایط احمد نیز دگرگون شد، جامه های نو بر وی پوشانیدند و تکریمش کردند.

بر اساس سیرة ابن حنبل شاید نتوان همانند دیگر عالمان مسلمان، اندیشه ای به او نسبت داد؛ زیرا با هرگونه اجتهاد، نوآوری و ساختار شکنی مخالف بود، به گونه ای که نوشتن فتواها و پاسخ های دینی برگرفته از آیات و روایات را هم جایز نمی دانست و این نهایت اخباری گری و پرهیز از اندیشة جدید است. تأکید بر همین نگرش، برخاسته از اندیشه هایی است که از حساسیت وی به هرگونه تغییر در امور دینی حکایت دارد. وی با مطرح شدن مسائل جدید مخالف بود و در برابر پرسش های جدید پاسخ می داد: «نمی دانم»(1)

او با احتیاط و پرهیز از پاسخ گویی به پرسش ها در صدد برآمد بحران فکری پیش آمده را حل کند.

ص: 109


1- پاکتچی، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ص726.

ابن حنبل، محدثی بود که با تأویل آیات و روایات، مخالف بود (حتی اگر روایت و نصی صریحا با عقل مخالفت داشت) و بر سنت گرایی تأکید بسیار داشت. از دیگر افکارش، مخالفت شدید با دانش کلام، فرقه های جهمیه، قدریه، رافضه (شیعه) و معتزله، فضیلت خلفا و صحابه، جایز نبودن خروج بر حاکم (حتی فاجر) و منع جدل در مباحث دینی بود.(1) به دلیل این اعتقاد و استنباط ظاهری از روایات، اتهام تشبیه به او زدند، گر چه او می کوشید افکارش رنگ تشبیه نداشته باشد. او می گفت: «بر اساس آیات و سنت، خداوند صورت دارد، ولی نه مانند صورت مخلوقات. خداوند دو دست دارد که در ذات اوست، نه مثل اعضای بدن انسان؛ پس خدا مرکب، جسم و محدود نیست که بازو، ساعد و غیره داشته باشد.»(2)

دلالت ظاهری برخی آیات و روایات و تفاسیر او در این زمینه و مخالفت با تفسیر دیگران که با تشبیه موافق نبودند، زمینه ساز اتهام تشبیه به حنابله شد. این نوع برداشتشان از دین، تعصب شدید و قائل نبودن به تساهل او را می رساند.

برخی ابن حنبل را فقیه نمی دانستند، مثلا ابن جریر طبری، به دلیل فقیه نشمردن ابن حنبل، مورد خشم شدید حنابله قرار گرفت و آزارهای بسیاری دید.(3) ابن ندیم نیز، نام احمد را در زمرة اصحاب حدیث قرار داد و با این که برای فرقه هایی، مانند: مالکیان، شافعیان، حنفیان و شیعیان باب مستقلی در نظر گرفته بود، برای حنبلیان جایگاهی در نظر نگرفت.(4)

از مهم ترین شاگردان و راویان ابن حنبل: ابو داود سجستانی، ابن ابی دنیا، ابوزرعه رازی، ابو حاتم رازی، مسلم بن حجاج و دو پسرش، عبدالله و صالح بودند.(5)

ابوبکر

ص: 110


1- ابن جوزی، مناقب الامام احمد بن حنبل، ص210- 254 ابن ابی یعلی، الاحکام السلطانیه، ج1، ص341و 242.
2- ابن ابی یعلی، طبقات الحنابله، ج1، ص294.
3- ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج8، ص134.
4- ابن ندیم، الفهرست، ص285.
5- ابن جوزی، همان، ص107- 142.

مروزی (275ق) نیز، نزدیک ترین شاگرد و دوست احمد بن حنبل بود(1) که شاگردان بسیاری تربیت کرد، مثلا پس از احمد، فرزندش، صالح و سپس بربهاری، ابوالقاسم خرقی، ابوبکر نجاد، ابو علی نجاد، ابن بطة عکبری، قاضی ابو علی هاشمی، ابن شهاب عکبری، ابن الغباری و ابواسحاق برمی راه او را ادامه دادند.(2)

ب. آثار احمد

ابن حنبل غیر از اثر مشهورش المسند، هیچ کدام از کتاب هایی را که به او نسبت داده اند، تألیف نکرده است. حتی اجازه نداده بود سخنان و فتاوایش، نوشته شوند. بنابراین آثارش پس از مرگ وی، به سرپرستی پسرش و شاگردان دیگرِ او، نوشته شده اند. اصول اعتقادی حنابله، در کتاب هایی، مانند: اصول السنه، اثر ابن حنبل و کتاب های پیروانش (مثل ابن بطه، بربهاری و ابن منده) تدوین شده است، اما حنابله مانند معتزله و امامیه، اصول اعتقادیِ (پنج گانه) مشخص، ندارند، بلکه سه مورد را به صورت کلی بیان می کنند: کتاب، سنت، و فتوا و عملکرد صحابه. حنبلیان برای توحید و امر به معروف و نهی از منکر نیز، جایگاه بسیار بالایی در نظر می گیرند و برخی از آثاری که از احمدبن حنبل به ما رسیده، عبارتند از:

1. المسند. این اثر حاوی سی هزار حدیث است که احمد بن حنبل از میان 700 هزار حدیث، برگزیده است، با تعداد زیادی حدیث (بنابر بعضی منابع حدود یازده هزار) که عبدالله، پسرش، و ابوبکر القاطعی، شاگردش، اضافه کرده اند. ابن جوزی احادیث این کتاب را در سی وهشت موضوع گوناگون دانسته است. این کتاب با اساس قراردادن تاریخ تشرف به اسلام، نخست عشره مبشّره، سپس اهل بیت، فرزندان هاشم، صحابه مکّی، مدنی، کوفی، بصره ای، سوری و در پایان نیز مُسندهای صحابة زن، را در برمی گیرد. المسند در قاهره در شش جلد به چاپ رسیده است.

ص: 111


1- ابن ابی یعلی، همان، ج 1، ص56.
2- ابواسحاق شیرازی، طبقات الفقهاء، ص159- 162.

2. السنّة. که به نام اعتقادُ اهل السنّة هم شناخته شده؛ درباره عقیده ابن حنبل در مورد جهمیّه، مُرجِعه، قَدریّه، خوارج، خلق القرآن، قدر، دجّال، ملائکه، رؤیت الله، کرسی و آخرت، بر اساس گزینش پسرش عبدالله ترتیب داده شده، و در مکه (1405)، قاهره (بی تا) و آخرین بار نیز ابوهاجر محمد سعید بسیونی در بیروت منتشر کرد.

3. العقیده. اثری که حدود ده تن از شاگردانش نقل کرده اند. این اثر که بنا بر بعضی روایات در کنار نوشته های مستقل، بسیاری از روایان مورد بحث در زندگی­نامه مضبوط در طبقات الحنابله از ابن ابی یعلی در حجم مختلف ذکر شده؛ موجود است. کتاب العقیده براساس روایت عبدالوحید بن عبدالعزیز التمیمی، توسط محمد حامد الفقی در مؤخره طبقات الحنبلیه منتشر شده است. نشر دیگری از این کتاب بر اساس روایت ابوبکر الخلال (م311) توسط عبدالعزیز عزالدین السیروانی صورت گرفته است (دمشق، 1408ق). بعضی از نسخه های این کتاب به نام کتاب الاعتقاد شناخته می شود.

4. فضائل الصحابه. کتابی شامل روایاتی که عبدالله بن احمد دربارة فضایل اصحاب کرام از پدرش شنیده است. تنها نسخه این اثر، در کتابخانه سلیمانیه نگه داری می شود و وصی الله بن محمدعباس همراه با ذکر منابع احادیث و فهرستی گسترده، در جدّه منتشر شده است (1403ق).

5. المسائل. این اثر را یکی از شاگردان او یا شخص دیگری تصنیف کرده است. شامل پاسخ های ابن حنبل به سوالات شاگردانش درباره فقه، عقاید و اخلاق، که به اعتقاد شاگردان گوناگونش با این اسم تألیف شده است. این کتاب با گردآوری ابوداود السّجستانی در قاهره (1353ق)، گردآوری عبدالله بن احمد و نیز با تحقیق زهیر الشّاویشی در بیروت ( 1408ق) چاپ شده است. قسمتی از مسائلی که شاگردان ابن حنبل، از جمله: اسحاق بن منصور الکوسج، ابوبکر الأصرم، حنبل بن اسحاق، عبدالملک المیمون، ابوبکر المروزی، حرب بن اسماعیل الکرمانی، ابراهیم بن اسحاق الحربی جمع آورده اند، موجود است.

6. الرد علی الزنادقه و الجهمیه. این اثر، نخستین کتاب در این موضوع است. به همین

ص: 112

دلیل و نیز به سبب نقل عقاید رایج در اعصار اولیه و سلف، مهم است. محمد حامد الفقی، در مجموعه هایی بنام شذرات البلاتین من طیّبات کلمات سلفین الصالحین (قاهره، 1375، صفحه 4- 440)، هم چنین محمد فخر (حما، 1967)، و علی سامی النشّار با عمّار الطالبی به نام عقائد السلفی (اسکندریه، 1971)، این اثر را منتشر کرده اند.

فصل دوم: روش احمد بن حنبل در نقد مخالفین
1. رفتار سیاسی احمد

ابن­حنبل را مردی توصیف کرده اند که از حاکمان دوری می­کرد.(1) در دوران طولانی محنه ( 218-234ق) در هیچ مرحله­ای وظیفة خود ندید که در صدد رویارویی با حکومت برآید. هنگامی که در محافل محدثان بغداد، بر ضدّ تعصب کفرآمیز واثق (حکومت 227- 232ق.) بحث شورش مطرح شد، نقل است که ابن حنبل به شدت با این طرح خطرناک مخالفت می­کرد.(2) هم چنین هیچ نشانه­ای در دست نیست که او در قیام نافرجامی که به رهبری احمد بن نصر خزاعی در 231ق پدید آمد، دخالتی داشته باشد. گرچه ظاهراَ این نظر را تأیید می کرد که احمد شهید از دنیا رفته است.(3)

با روی کار آمدن متوکل و تمایل وی به اصحاب حدیث، او کوشید از متوکل همانند اسلاف بدعت گذار او دوری کند. رفتار خلیفه هر چند از دید ابن­حنبل برای مسلمانان موهبتی بود،(4)

اما برای ابن­حنبل تفاوتی نداشت، جز این که مورد توجه قرار گرفت و

ص: 113


1- هنگامی که محمد بن عبداللّه بن طاهر (م253ق.) تأکید بر دیدار او داشت، او گفت: انا رجل لم اخالط السلطان (ابونعیم اصفهانی، حلیة الاولیاء، ج2، ص220).
2- ابن ابی یعلی، طبقات الحنابله، ج1، ص144 و22؛ خلاّل، السنه، ص133. آنچه سبب خشم فقها بود، طرح القای عقیده جزمی مخلوق بودن قرآن به شاگردان مکتب­خانه­ها بود، امّا ابن حنبل به آنان توصیه کرد بهتر است این بدعت را در دل محکوم کنند (علیکم بالنُکْرة بِقلوبِکُم). روایت دیگری شبیه به این واقعه را خلاّل نقل کرده است. (خلال، السنه، ص133).
3- نقل شده که ابن حنبل به احمد بن نصر دستور داد خود را قربانی کند (احمد بن علی بغدادی، تاریخ بغداد، ج5، ص177).
4- در مورد پشتیبانی ابن حنبل از این نظر که به قدرت رسیدن متوکّل موهبت بزرگی برای مسلمانان بود ر.ک. نامه او در: ابونعیم، همان، ج9، ص216؛ خلال، همان، ص85.

هدف بذل و بخشش های ناخواسته­ای شد که زندگی را بر او مشکل کرد.(1)

به طوری که دربارة هدایایی که متوکل به زور به عموی او و خانواده اش می­داد، ابن حنبل به عموی­ خود، اسحاق، گفت: «اگر تو آن را نمی پذیرفتی، آنان تو را به حال خود می گذاشتند».(2)

مایکل کوک(3)

معتقد است که در بین حنبلیان اولیه، دو چیز به روشنی غایب است:

اول این که: هیچ تمایلی در حنبلیان برای غوغاسالاری و درگیری وجود ندارد. در مقابل برخی از مستشرقین، همانند: مادلونگ و لاپیدوس معتقدند که مذهب حنبلی قدیم، نهضتی نظامی بود و می­کوشید حکومت کند. او می­گوید: در منابع هیچ اشاره­ای نشده که آنان در محلّه های دیگر شهر، که مردم اهمیت زیادی به سخنان و معیارهای آنان نمی­دادند، اقدامی کرده باشند. آن ها در جست وجوی واعظان معتزلی، برای ناسزا گفتن و سرزنش کردنشان نیستند، به عشرت کده­ها حمله نمی­برند و در مراسم جشن لشکریان و نخبگان سیاسی دخالت نمی­کردند، و این موجب شگفتی نیست. حنبلیان، برای رویارویی با اکثریت فاسد، فاقد قدرت و تجهیزات کافی­اند، آن ها امیدی ندارند که بر منطقه خود، مسلط باشند، چه رسد به دیگر نقاط شهر.(4)

البته چند دهه بعد از درگذشت ابن­حنبل و با ظهور بربهاری(م329ق.) کارهای خشونت­آمیز حنبلیان در بغداد فراگیر شد. هنگامی که دانشمند بلندآوازه ابوجعفر طبری در 310ق. درگذشت، ناچار شدند او را در شب به خاک سپارند، زیرا عوام و ظاهراً حنبلیان، با متهم کردن او به تشیع از تشییع، جنازه او ممانعت کردند.(5)

دوم این که: در بین حنبلیان هیچ کس در صدد رویارویی و یا حاضر به همکاری با حکومت نیست، به طوری که ابن حنبل می گوید: آدمی نباید رودرروی حکام (سلطان)

ص: 114


1- در مورد این مشکلات ر.ک. به روایتی از پسر عمویش (تقی الدین مقدسی، ذکرمحنه الامام احمد بن­ حنبل، 84-109).
2- همان، ص105؛ بنگرید: مایکل کوک، امربه معروف و نهی از منکر در اندیشه اسلامی، ج1، ص205 و 201.
3- مایکل­ کوک، همان، ج1، ص205 و 201.
4- همان، ص182.
5- مسکویه، تجارب الامم، ج1، ص84.

قرار گیرد، زیرا «شمشیر او برهنه است». روزی احمد بن شَبوَّیه (م229ق.)، از هم شهریان مروزی او، که با نیّتی متهورانه و منتقدانه برای دیدار خلیفه و "امر و نهی" او به بغداد آمده بود، با او مشورت کرد. ابن حنبل به این سبب که ممکن است او موفق نشود، او را از این کار باز داشت.(1) اسحاق ابن حنبل (م253ق.)، عموی احمد بن [محمد بن] حنبل، به او توصیه کرد که حضور ناخواسته اش در دربار متوکل (حکومت 232-247ق.) را مغتنم شمرد و خلیفه را امر به معروف و نهی از منکر کند، اما او آن توصیه را رد کرد.(2)

حکومت، به ابن­حنبل هجوم برد و آرامش او را در هم ریخت. ابتدا مشکلی پیش آمد که خودش آن را "فتنه الدین" می­نامید، در این فتنه، به سبب خودداری از تظاهر به طرفداری از خلق قرآن، بازجویی و زندانی شد و تازیانه خورد. پس از آن، در نیمه شب، خانه و خانواده­اش مورد حمله و بازرسی قرار گرفت، این تهدید خائناته­تر را "فتنه الدنیا" نامید، زیرا بازی های بی حدّ و حصر دربار خلافت، خاندان او را به تباهی کشاند.(3)

ابن­حنبل سخت شکوه می­کرد: «من شصت سال است که از دست این مردم جان سالم به در برده­ام و اکنون مبتلای رنج کشیدن از آنان شده­ام.»(4) پس از آن که خلیفه به او اجازه رفتن به خانه داد، هنوز از رفت و آمد مقامات خیراندیش حکومتی به خانه­اش در عذاب بود. حتی مرگ هم موجب آسودگیش نشد. در مراسم تدفین او، حاکم طاهری بغداد جلو آمد تا به جای پسر ابن حنبل، بر جنازه او نماز بگزارد.(5)

ص: 115


1- ابن ابی یعلی، طبقات الحنابله، ج1، ص47. (اِنّی اخافُ علیکم).
2- همان، ص 112.
3- در طول دیدارش از دربار او آنان را آفت خود می­نامید (ابونعیم، حلیه الاولیاء، ج9، ص216).
4- همان، ص209.
5- تقی الدین مقدسی، همان، ص112.

ابن حنبل اطاعت قاطع از حاکم را جز در معصیت خدا، پذیرفت، ولی این اطاعت فاقد پرتوی از گرمی یا نشانه­ای از لبخند بود.(1) او نه مخالفی عمل­گرا نسبت به خلفا و نه طرفداری، متعهد به حمایت از آنان، بود.

مسئله مهم این است که یکسان­انگاری جریان­های تندرو و عملگرای سلفی با حنبلیان اولیه و در راس آن احمدبن حنبل خطای آشکار است. احمد به هیچ وجه عملگرا نبوده و در مقابل حنبلیان اصحاب حدیث تندرو می­ایستاده، اما در دفاع از آنچه او «سنت» می­خواند، تکفیر مسلمانان را در معنا و مصداق توسعه داده، که در ادامه به آن پرداخته می­شود.

2. احمد بن حنبل و جهمیه

احمد به همراه چند تن از محدثان سرشناس از جمله: ابوسعید عثمان­بن سعید دارمی و محمدبن ابراهیم بخاری ردیه­های مفصلی بر آرای جهمیه درباره صفات خدا نوشتند و به نظریه مخلوق بودن قرآن و ادله آن به شدت تاختند.(2) اندیشه خلق قرآن نخستین بار در آرای جهم و پیروانش به صورت نظام­مند مطرح شد. جهم به صراحت معتقد بود که فقط خدا ازلی و ابدی است و هر چیز دیگری، از جمله: قرآن، حادث است.(3)

در بررسی از ادله جهمیه در دفاع از نظریه خلق قرآن، باید به دیدگاه آنان درباره صفات خدا توجه کرد. اندیشه جهم درباره صفات خدا، مبتنی بر تنزیه مطلق و نفی صفات و انکار سرسختانه تشبیه بود.(4) دغدغه اصلی جهم، توحید و چگونگی فهم آن بود. او همه صفات طبیعی انسان را، که قرآن به خداوند نسبت می دهد، رد کرد و نپذیرفت و معتقد

ص: 116


1- او با سلام کردن به معتزّ، پسر خلیفه مانند سلام کردن به یک مسلمان عادی، دربار را تحقیر کرد (همان، ص107).
2- ابن حنبل، الرد علی الزنادقه الجهمیه، ص75-84.
3- ابوالحسن اشعری، مقالات الاسلامیین، ص279- 280.
4- علی سامیذ نشار، نشاه الفکر الفلسفی فی الاسلام، ج1، ص357-358.

بود که خداوند نه چهره­ای دارد و نه اندامی و نه قوه شنوایی و بینایی. خداوند سخن نمی گوید، زیرا تکلم نیاز به عضوهای جسمانی دارد، که درباره خداوند صدق نمی­کند.(1)

در مقابل ابن­حنبل بر این باور بود که این­گونه تفکرات "کفر" است:

من زعم ان الله لایتکلم و لایسمع و لایبصر و لایغضب و لایرضی و ذکر اشیاء من هذه الصفات فهو کافر بالله...؛(2)

هر کس گمان کند که خدا تکلم نمی­کند و نمی­شنود و نمی­بیند و غضب نمی­کند و راضی نمی­شود و اموری نظیر آن، پس در حقیقت او کافر به خدا است.

نزاع میان مدافعان و مخالفان نظریه خلق قرآن، باعث ظهور ردیه­های جدی شد. احمدبن حنبل رسالة مستقلی با نام الرد علی الزنادقه الجهیمه را نوشت و جهمیان را زندیق خواند. ابن­تیمیه هم از این رساله یاد کرده و می­گوید: «سلف و ائمه در تکفیر جهمیه نفاة - نافین صفات الهی - به گونه ای تند سخن گفته­اند که در تکفیر غیر آن ها این گونه سخن نگفتند.»(3) هر کس در کلام سلف و ائمه تدبر کند، می فهمد که جهمیه - نافیان صفات - را، از جملة ملاحده زنادقه شمرده­­اند، به همین سبب، امام احمد کتابی در این زمینه با عنوان الرد علی الزنادقة الجهمیه تصنیف کرد و بخاری در آخر کتاب الصحیح بابی به نام التوحید و الرد علی الزنادقة الجهمیه آورده است. در ادامه ابن تیمیه می گوید:

این کلام مبارک را بعضی از اصحاب محمد صلی الله علیه و آله و سلم پیروی کردند و جهمیه را کافر دانسته و در میان 72 فرقه جای ندادند، همان­گونه که منافقان نیز داخل در 72 فرقه نیستند و آنان همان زنادقه می­باشند، گرچه بعضی از پیروان احمد، جهمیه را داخل 72 فرقه می دانند.(4)

ص: 117


1- ابن حنبل، الرد علی الزنادقه الجهمیه، ص66 و 87 و 116 و 129.
2- خلال، السنه، ص71.
3- ابن تیمیه، درء التعارض العقل و النقل، ج3، ص33 و 60.
4- ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج2، ص345.

برداشت ابن­تیمیه در سخن او هویداست که ابن­حنبل مخالفان فکری خویش را، از جمله: جهمیه به علت قائل بودن به خلق قرآن، تکفیر می­کند.(1)

این که جهمیه به موضوع منابع فرق تبدیل شد، ناشی از حلقه درس احمد بن حنبل است. قدیمی­ترین سند، نامه­ای است که ابن­حنبل در ماجرای محنت، به مسدد بن مسرهد اسدی بصری(م 228ق) نوشت؛ مسدد تقاضای توضیح این مسئله را کرده بود که، با توجه به وضع پرتنش و حاد دینی - سیاسی، سنت را چگونه باید فهمید. ابن حنبل در این جا با دردمندی بسیار از سنت سخن می­گوید و جهمیه را از لحاظ مسئله خلق قرآن به سه گروه تقسیم می­نماید و هر سه را تکفیر می­کند.(2)

او در ادامه به معتزله و شیعه اشاره می­کند و برخی سخنان معتزله را کفر دانسته و در نهایت هر دو گروه را به عنوان فرقه­های خارج از سنت ذکر می­کند.(3)

نکته قابل توجه این است که بر مبنای ظاهرگرایان، ردّ یا تاویل آنچه که از سوی آنان سنت نامیده می­شود، مستوجب تکفیر خواهد شد، گرچه گاهی آن سنت یک حدیث ضعیف باشد.(4)

به اعتقاد احمد در هر حال مخالفت با کتاب و سنت کفرآور است،(5)

تلقی احمد بن حنبل به صورت گسترده در میان اهل­سنت پذیرفته شد. محمدبن اسماعیل بخاری در مذاکره­ای با ابن حنبل، اعتقاداتش را عرضه می­دارد که در صورت اشتباه، آن را تصحیح کند؛ او از کافر بودن، معتقدین به خلق قرآن سخن می­گوید و ابن­حنبل آن را تایید می­کند.(6)

احمد گرچه در تکفیر خوارج توقف کرده بود،(7) اما بسیاری از فِرَق را به جهمیه

ص: 118


1- برای مشاهده دیگر واکنش­های تند اصحاب حدیث ر.ک: ابن ابی یعلی، طبقات الحنابله، ج1، ص257.
2- فکل هولاء الجهمیه کفار یستتابون، فان تابوا و الا قتلوا، و اجمع من ادرکنا من اهل العلم. ان هذه مقالته ان لم یتب لم یناکح و لایجوز قضاوه و لاتوکل ذبیحته.(ابن ابی یعلی، طبقات الحنابله، ج1، ص343).
3- همان،341.
4- ابوسهل مغراوی، موسوعه مواقف السلف، ج4، ص9.
5- ابن­ابی­یعلی، همان، ج1، ص341.
6- همان، ص278.
7- خلال، السنه، 145.

ملحق می­کرد و آن ها را زندیق می­دانست.(1)

زندیق، کافری را گویند که کفر خود را پنهان و به اسلام تظاهر می کند، و نیز به معنای کسی است که به شریعتی معتقد نیست و قائل به قدیم بودن عالم است.(2)

ابن­حنبل در باب رویت الهی با وجود احادیث نفی رویت، به احادیث رویت می گراید و گوی سبقت را از دیگر اصحاب حدیث ربوده و به رویت عینی معتقد گشته و از آن به شدت دفاع کرده و عقیده به نفیِ رویت را کفر دانسته است.(3) با گسترش چنین تفکری در آینده­ای نزدیک شاهد بسیاری از اتهامات ارتداد و تکفیر از سوی اصحاب حدیث و سلفیه به مخالفان خویش هستیم.

3. احمدبن­حنبل و متکلمان

در احادیث متنوعی که در منابع اهل سنت وجود دارد، همواره از زبان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و صحابه و تابعین نگرانی هایی از وارد شدن آموزه هایی که از دین نیست به دین ابراز شده است؛ یعنی همان آموزه هایی که در سنت اسلامی بدعت نامیده می شود، علاوه بر آن، حتی پیش بینی هایی نیز برای برخاستن جریان های تهذیب گرا در احادیث دیده می شود که هم تهذیب گرایان برای مشروعیت دادن به رفتار خود به آن ها تمسک می کردند و هم انتظار برای چنین تهذیب گرانی را نزد اهل سنت به یک فرهنگ سنتی مبدل ساخته است، تاریخ اسلام ادعای چنین کسانی را بسیار دیده است. از جمله احادیث مشهور نزد اهل سنت، حدیثی از زبان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به این مضمون است که «خداوند در رأس هر صد سال، برای این امت کسی را بر می انگیزد تا دین امت را تجدید کند»(4)،

تجدیدی که عموماً به معنای بازخوانی اصل و پیرایه زدایی تلقی شده است.(5)

در این میان اصحاب حدیث بر آن همت بستند تا مجدد قرن گشته و عقاید

ص: 119


1- ابن ابی یعلی، همان، ج1، ص286.
2- محمد ابراهیم، جناتی، «ارتداد از دیدگاه مذاهب اسلامی»، کیهان اندیشه، شماره54.
3- من قال ان الله لایری فهو کافر (سجستانی، مسائل احمد، ص263).
4- سجستانی، السنن، ج4، ص109؛ حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج4، ص567-568.
5- مثلاً: ابن­اثیر جزری، جامع الاصول من احادیث الرسول، ج12، ص218-223.

مسلمانان را به آموزه های نقلی بازگردانند.(1) حدیث گرایی مفرط، در نهایت به ستیز با اجتهاد و عقل و رأی انجامید. ابن­حنبل در فرازی که در شرح روایت هفتاد ودو فرقه آورد. اصحاب حدیث را فرقه ناجیه و همه گروه ها را به نوعی داخل در آتش می­داند. او گناهکارانِ اصحاب حدیث را در قبر، آسوده­تر از زاهدان اصحاب رأی می­داند.(2) احمد بیش از هر روش دیگری به روش نقلی اهتمام داشت و به عقل بدبین بود، به همین علت، با متکلمان که از روش های عقلی برای رسیدن به مبانی اعتقادی بهره می بردند، به شدت مخالفت می­کرد. او متکلمان را زندیق و برخی از آنان مانند ابی­داود را کافر می­خواند.(3)

ابو اسماعیل عبدالله بن محمد انصاری هروی حنبلی صوفی، از حنابله، کتاب ذم الکلام را نوشت. احمد بن حنبل علت این مخالفتش را در این می­داند که مباحث متکلمین به بدعت کشانده می­شود.(4) در تعبیرات شرعی، "بدعت" در مقابل "سنّت" آمده و در بسیاری موارد در عبارتی جمع شده اند.(5) ابن­حنبل بیش از دیگران مبارزه با بدعت های فکری و عملی را وجهه نظر قرار داده و بسیاری از افکار و اعمال رایج را بدعت نامیده است. پاسخ او در مسائل اختلافی بیشتر سکوت و لاأدری بوده است.(6) او حتی کسانی را که به اصحاب حدیث طعنه می­زدند، نیز زندیق خوانده است.(7)

احمد کسانی را که بر رأی و قیاس تاکید داشتند را بدعت شمار می­دانست. در هنگام تعارض میان دو خبر، به مرجّحات توجهی نداشت و میان آن ها جمع می­کرد و تا جایی پیش رفت که گاهی به دلیل وجود دو خبر درباره مسئله­ای، دو حکم متفاوت صادر

ص: 120


1- خطبه احمد در دفاع از سنت این گونه آغاز گردید: الحمدلله الذی جعل فی کل زمان بقایا من اهل العلم یدعون من ضل الی الهدی .... ینفون عن دین الله عزوجل تحریف الغالین و انتحال المبطلین و تاویل الضالین الذین عقدوا الویه البدع و اطلقوا عنان الفتنه؛ (ابن ابی یعلی، طبقات الحنابله، ج1، ص342).
2- خطیب بغدادی، شرف اصحاب الحدیث، ص25؛ ابوسهل مغراوی، موسوعه مواقف السلف، ج4، ص13.
3- ابوسهل مغراوی، همان، ج4، ص85؛ به نقل از خلال، السنه؛ طاش زاده، مفتاح السعاده، ج2، ص156.
4- ابن ابی یعلی، همان، ج1، ص62.
5- ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، ج4، ص204.
6- سجستانی، مسائل الامام احمد، ج2، ص275.
7- خطیب بغدادی، شرف اصحاب الحدیث، ص74.

می­کرد. به گفته ابن قیم: «هر گاه صحابه در امری دارای دو نظر می شدند، ابن حنبل نیز در آن مسئله دو نظر را ارائه می­کرد»(1)

البته به تدریج حنابله به سوی علم کلام کشیده شدند. ابویعلی ابن فراء از بزرگان حنبلی بود که در مکه، دمشق و حلب به فراگیری دانش پرداخت. وی شاگرد ابوعبدالله بن حامد حنبلی بود و در سال 402ق. جای استاد را گرفت. او به علوم قرآن، تفسیر و اصول آگاهی داشت و در زمان خود، عالم عراق بود؛ به همین جهت، امامت حنابله در فقه به او رسید. وی تألیفات مفیدی در مذهب حنبلی داشت. کتاب التعلیقه الکبری از اوست. هم چنین، کتاب ابطال التأویل الصفات را نوشته که به دنبالش، علما بر ضد او موضع گرفتند و قادر، خلیفة عباسی، از این کتاب اظهار تعجب کرد. بر اثر نگارش آن، فتنه هایی رخ داد، اما سرانجام، وزیر علی بن مسلمه دو فرقه را صلح داد. او سپس قضاوت در دارالخلافه و حران و حلوان را عهده دار شد و در سال 458ق از دنیا رفت.(2)

ورود او به بحث های کلامی و استفادة فراوان از تأویل و تفسیر سبب شده که بر ضد وی موضع گیری شود.

عالم دیگر، ابوالوفاء علی بن عقیل ظفری حنبلی بغدادی (431 -523ق) از بزرگان حنابله بود که در قرائت، فقه، اصول، کلام، ادب، شعر و نوشتن کتاب های خلاف مهارت داشت. در مناظره بسیار قوی، عمیق و مقاوم بود و کتاب الفنون را در بیش از سیصد جلد نگاشت که مهارت گستردة علمی او را نشان می دهد. با مردم به زبان وعظ سخن می گفت و پس از درگیری اشاعره و حنابله در سال 475ق، وعظ را رها کرد و به تدریس پرداخت.(3)

او فقه را نزد قاضی ابویعلی و اصول و علم کلام را نزد ابوعلی بن ولید و ابن تبان فراگرفت و سرانجام در بغداد از دنیا رفت.(4)

ص: 121


1- عبدالسلام، اعلام الموقعین، ج1، ص 29.
2- ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج18، ص89 -90.
3- صفدی، الوافی بالوفیات، ج21، ص218.
4- ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج12، ص184؛ ذهبی، معرفة القراء الکبار علی الطبقات و الاعصار، ج1، ص468.

با ذکر این دو نمونه می توان گفت حنابله نیز، به تدریج، به مباحث کلامی کشیده شدند و حتی ابن عقیل، از بزرگان حنابله، بسیار متأثر و متحول شد. ابویعلی حنبلی نیز، کتابی کلامی دربارة صفات خداوند نوشت که در آن، با رد و تأویل روایت ها، به شدت مخالفت و بیان کرد باید معنای ظاهری را در نظر گرفت.(1) از سوی دیگر، برخی حنابله، نظری بین نظر ابن عقیل، مبنی بر تعطیل (مانند اشعریان خراسان) و نظر ابن حامد، مبنی بر تشبیه بیان کردند.

فصل سوم: ابن­حنبل و تفاوت او با سلفیان

شاید بیش از هر چیز آنچه سلفیان میانه و معاصر را به طمع انداخته است که از احمد بن حنبل به عنوان هویتی برای خود استفاده کنند، ویژگی های اعتقادی مکتب او باشد. مکتب احمد بن حنبل به دلیل نقل گرایی و ظاهرگرایی، زمینه ای مناسب برای بهره برداری دارد و با این رویکردی که سلفیان برگزیده­اند، چاره ای ندیدند جز آن که خود را به امام احمدبن حنبل منتسب بدانند. گرچه از این انتساب برای مقابله با بحران مشروعیت در جهان اسلام نیز بهره­ می­بردند. این که سلفی گری به معنای مصطلحش، پدیده ای نوظهور و بدعت آمیز است، سلفیان را از زمان ابن­تیمیه، به این سوق داد که خود را به عنوان پیروان راستین احمد بن حنبل معرفی کنند. تشتّت اقوال منسوب به احمدبن حنبل به اندازه­ای بود که گاهی از او در مسئله ای واحد، بیش از چهار یا پنج قول، نقل می­شد.(2)

در این فضای پرآشوب و پرتضاد، احمد بن حنبل با طراحی اصولی خاص، همة این اندیشه های مخالف را از میان برد و اصول ثابت اهل حدیث را رقم زد.

ص: 122


1- ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج5، ص89.
2- ابن هبیره، الافصاح، ج1، ص54.

باید میان اندیشة احمد بن حنبل و سلفیان بعد از او تفاوت هایی قائل شد؛ به این معنا که در روش برخورد با مخالفان، میان این دو دیدگاه تفاوت های بسیاری وجود دارد.(1)

نخستین تفاوت در اعمال خشونت به مخالفان خویش و رفتار تکفیری نسبت به آنان است. بر طبق گزارش­ها، احمدبن­حنبل، تسامح بسیاری در تکفیر داشت و هم چون مرجئه در این مسئله عمل می­کرد.(2)

تفاوت میان اندیشة احمد و خلف او، در عملگرایی است، که سبب شد مهم ترین منتقدان سلفیه و وهابیه در هر عصری، از درون حنبلیان باشند. در عصر بربهاری، گروهی از حنبلیان پیرامون او با خشونت و غوغاسالاری وی به مخالفت برخاستند.(3)

در قرن هفتم که ابن تیمیه اندیشة سلفی گری را با شکل جدیدی مطرح کرد، گروهی از شیوخ حنبلیان با وی به مخالف پرداختند. در قرن دوازدهم نیز نخستین افرادی که به مخالفت با محمد بن عبدالواهاب پرداختند، پدر و برادر اویند که پیرو مذهب حنبلی بودند، تا آن جا که "سلیمان بن عبدالوهاب" برادر محمد، بر عملگرایی و تکفیر مسلمانان و تعارض آن با اندیشه های حنبلیان، کتاب الصواعق الالهیه را نگاشت. بنابراین در فرازهای مختلف تاریخی، خود حنبلیان مهم ترین دشمنان اندیشه ی سلفی گری بوده اند.

تفاوت دوم در این است که احمد، دیدگاه تند اهل حدیث را که مستند به اندیشة عثمانی بود، تعدیل کرد و فرقه های مختلف و متضاد را نظام بخشید،(4)

اما اندیشة سلفی گری نه تنها میان فرقه های اسلامی آتش اختلاف را شعله ور کرد، بلکه حتی موجب شکاف داخلی مکتب حنبلی شد.

ص: 123


1- برای این مطلب بنگرید: سیدمهدی علیزاده موسوی، سلفی گری و وهابیت، ج1، ص73.
2- ر.ک: مجموعه نویسندگان، السلفیه، النشاه، الهویه، المرتکزات، ص50؛ مهدی فرمانیان، فرق تسنن، ص446.
3- محسن نبی نژاد، «بربهاری، ازکهن­ترین تئوریسین­های وهابیت»، مجله سراج منیر، ش4، 1390.
4- رسول جعفریان، «نقش احمدبن حنبل در تعدیل مذهب اهل­سنت»، مجله هفت آسمان، ش5.

در زمانی که میان اهل حدیث، گروهی پسر عموی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را سب می کردند و به علت تبلیغات دستگاه بنی امیه، بهترین و نزدیک ترین افراد به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم همانند علی علیه السلام و خاندانش مطرود شده بودند، احمد به شدت با این جریان مبارزه کرد و با وجود همة مخاطرات، نظریة تربیع را ثابت و جایگاه اهل بیت علیهم السلام را در میان اهل سنت تثبیت کرد.

این در حالی است که سلفی گری در مسیری کاملاً مخالف حرکت کرد و حتی با وجود دیدگاه حدیث گرایی افراطی، احادیث احمد را که پیرامون جایگاه علی علیه السلام و خاندانش می باشد، از موضوعات یا جعلیات شمرد و نسبت دروغ به خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم داد.

زمینه های بروز تشبیه و تجسیم در عقاید احمد وجود دارد، اما هرگز به اندازه ی نگرش های تجسیمی و تشبیهی سلفیان بعدش نیست؛ به عبارت دیگر، مبانی ظاهر گرایی در سلفی گری بعد از او به اوج رسید.

هم چنین در اندیشة سلفی گری ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب، مواردی دیده می شود که هیچ یک در اندیشة اعتقادی ابن­حنبل سابقه ندارد؛ مسائلی مانند: نوع نگاه به سلف، عدم مشروعیت توسل و تبرک، بی­اعتنایی و کاستن از فضایل پیامبر و خاندانش: از مواردی است که هیچ یک در اندیشة احمد بن حنبل نبود و سلفیان بعد، آن ها را ابداع کرده­اند.

بر اساس گزارش سید مرتضی از طرف شیخ مفید، یکی از بزرگان زیدیه به امامی ایراد گرفت که پیروان امامیه، حنبلی هستند. از او پرسیده شد چرا چنین می گوید؟ او گفت: «زیرا شما مانند حنابله، به خواب، وجود معجزه برای بزرگانتان، زیارت قبرها، اعتکاف نزد قبرها باور دارید.»(1)

در این جا، این پرسش پیش می آید که آیا حنابله این

ص: 124


1- علم الهدی، الفصول المختاره، ص128.

موارد را باور دارند؟ حنابله، در اصل با این امور مخالفت ندارند، اما در طول زمان برخی موارد به احمدبن حنبل نسبت داده شده است، که این انتساب صحیح نیست.

ابن تیمیه از ابن حنبل پرسشی را نقل می کند، دربارة کمک خواستن از مردگان؛ پاسخ او چنین بود:

درخواست چیزهایی که تنها در قدرت خداست، از غیر خدا روا نیست؛ مثلا نباید از غیر خدا شفای بیمار، ادای دین، هدایت، بخشش گناهان، رفتن به بهشت، فراگیری دانش، داشتن اخلاق نیکو و غیره را خواست. اگرکسی چنین کند، به خدا شرک ورزیده و این کار مانند پرستش ملائکه، پیامبران و تماثیل است.(1)

این در حالی است که در مواردی، بزرگان حنابله بر خلاف این عقیده رفتار کرده اند، برای نمونه: روزی، ابو علی هاشمی، از بزرگان حنابله، قبر ابن حنبل را می بوسید. به او ایراد گرفتند و او پاسخ داد: «احمد نزد من مقامی بس بزرگ دارد و گمان نمی کنم خداوند مرا برای این کار مؤاخذه کند.»(2)

هم چنین هنگامی که مطیع، خلیفة عباسی، پول بسیاری برای ساختن گنبد بر قبر احمدبن حنبل در نظر گرفت، برخی به خلیفه گفتند: «اگر می خواهی به خدا نزدیک شوی، بدان ابن حنبل با ساختن گنبد مخالف بود؛ پس پول را برای کار گشایی یک نیازمند صرف کن.» خلیفه نیز چنین کرد.(3)

این رخداد چند نکته را می رساند: نخست این که ساختن گنبد بر قبر احمدبن حنبل در آن روزگاران، حتی از نظر اهل سنت معمول بود و مخالفت سرسختانه ای با آن وجود نداشت. دوم آن­که دیدگاه حنابله در این باره شهرت بسیاری نداشت و گرنه خلیفه دست کم برای قبر رهبر حنابله چنین تصمیمی نمی گرفت.

ص: 125


1- ابن تیمیه، زیارت القبور و الاستنجاد بالمقبور، ج1، ص15.
2- ابن­ابی­یعلی، طبقات الحنابله، ج2، ص186.
3- همان، ص250.

از سوی دیگر، قبر امام ابن حنبل مشهور و مورد زیارت مسلمانان است و ذهبی نقل کرده که ضریح او، در بغداد زیارت می شود. به گفتة ابن جوزی، عبدالله بن موسی و پسرش، در تاریکی شب، به زیارت قبر او رفتند و به او توسل جستند.(1)

برای نمونه در حوزه حدیث اهل سنت، مهم ترین روایت در باره جواز توسل را ابن حنبل نقل می­کند. روایت حکایت مرد نابینایی است که به حضور پیامبر صلی الله علیه و آله و سلمآمد و از آن حضرت درباره بازیافتن بینایی­اش از خدا، "استشفا کرد"، حضرت نیز دعایی بدو آموختند:

مسند أحمد: روی عن عثمان بن حنیف أنه قال: إن رجلاً ضریراً أتی النبی فقال: أدع الله أن یعافینی، فقال: «إن شئتَ دعوت وإن شئتَ صبرتَ وهو خیر»، قال: فادعه، فأمره أن یتوضّأ فیحسن وضوءه ویصلّی رکعتین ویدعو بهذا الدعاء: «اللهمّ إنّی أسألک وأتوجّه إلیک بنبیک نبی الرحمة یا محمد إنّی أتوجّه بک إلی ربّی فی حاجتی لتقضی اللهم شفّعه فی). قال ابن حنیف: فوالله ما تفرّقنا وطال بنا الحدیث حتّی دخل علینا کأن لم یکن به ضرّ؛(2)

خداوندا من از تو به خاطر پیامبرت، پیامبر رحمت، تقاضا می کنم و به تو روی می آورم ای محمد! به وسیله تو به سوی پروردگارم برای انجام حاجتم متوجه می شوم خداوندا او را شفیع من ساز.

در منابع دیگر اهل سنت حتی حنابله، به مناسبت های مختلف، از جمله در سخن از آداب استسقاء، سخن از جواز و حتی استحباب توسل به صالحان آمده است. در این باره به یادداشتی از احمدبن حنبل خطاب به شاگردش مروزی و نیز گفتاری از ابراهیم حربی عالم اصحاب حدیث خراسان به طور خاص استناد شده است.(3)

ص: 126


1- همان، ص85.
2- احمد بن حنبل، مسند، ج4، ص138؛ ترمذی، السنن، ج5، ص569.
3- محمد ابن مفلح، الفروع، ج2، ص127؛ علی مرداوی، الانصاف، ج2، ص456؛ محمد حطاب، مواهب الجلیل، ج4، ص405-406.
خاتمه

برخی از تندروی­های امروز «حنابله» به احمدبن حنبل بازگشت می کند؛ زیرا وی با ایستادگی در برابر هر نظر جدید، فقط به کتاب، سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلمو گفتة یاران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اعتنا داشت، در حالی که گروه های دیگر، اجتهاد را کاملاً پذیرفتنی می دانستند. ابن حنبل در برابر برخی از مذاهب اسلامی و متکلمان و جهمیه ایستاد و آن ها را متهم به زندقه کرد و زبان به تکفیرشان گشود. مسئله خلق قرآن نیز تعارض او را با معتزله به حداکثر رساند و معتقد بود که هر کس قائل به خلق قرآن گردد، کافر است. به باور احمد، هر کس بگوید لفظ خوانندة قرآن، مخلوق است، پیرو جهمیه و در نتیجه، از بدعت گذاران است.(1)

با توجه به این رویکرد می توان گفت مردم عوام حنبلی، در پی گیری همچون: روش تندروی را آغاز کردند.

البته بسیاری از مباحث اعتقادی سلفیان از مکتب احمد بن حنبل فاصله دارد. موضوعاتی نظیر تنقیص اهل بیت علیهم السلام ، تکفیر فراگیر مسلمانان بر اساس موضوعاتی نظیر نفی توسل، زیارت، و نذر و قسم.

ص: 127


1- محمد احمد علی محمود، الحنابلة فی بغداد، ص 172.
منابع

1.ابن ابی یعلی، ابوالحسین محمد بن محمد، طبقات الحنابله، تحقیق محمد حامد فقی، قاهره 1413ق.

2.ابن ابی یعلی، محمدبن حسین، الاحکام السلطانیه، دارالفکر، بیروت 1420ق.

3.ابن­اثیر جزری، جامع الاصول من احادیث الرسول، تحقیق محمدحامد الفقی، داراحیاء التراث العربی، بیروت [بی­تا].

4.ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، تحقیق عبدالله قاضی، دارالکتب العلمیه، بیروت 1415ق.

5.ابن تیمیه، احمد، درء تعارض العقل و النقل، تحقیق محمد رشاد سالم، جامعة الإمام محمد بن سعود الإسلامیة، عربستان 1411ق.

6.------------- ، زیارة القبور و استنجاد بالمقبور، ادارة العامه للطبع و الترجمه، ریاض 1410ق.

7.------------- ، مجموع فتاوی، تحقیق عبدالرحمن العاصمی، مکتبه ابن تیمیه [بی­جا، بی تا].

8.------------- ، مجموعه فتاوی، تحقیق عبد الرحمن بن محمد بن قاسم، مجمع الملک فهد لطباعة المصحف الشریف، عربستان 1416ه-/1995م.

9.ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، مناقب الامام احمد بن حنبل، تحقیق عبدالمحسن ترکی، هجر للطباعه و النشر، ریاض 1401ق.

10.ابن حنبل، احمد، الرد علی الزنادقه و الجهمیه لامام اهل السنه، تحقیق علی سامی نشار و عمار جمعی طالبی، اسکندریه مصر 1971م.

11.------------ ، السنه، تحقیق محمد بن سعید، دار ابن القیم، ریاض 1406ق.

12.ابن عساکر، علی بن حسن شافعی، تاریخ مدینه دمشق، دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع، بیروت 1995م.

13.ابن مفلح، محمد، الفروع، تحقیق ابوالزهراء حازم القاضی، بیروت 1418ق [بی نا]

14.ابن ندیم، محمدبن اسحاق، الفهرست، تحقیق رضا تجدد [بی نا، بی­جا، بی­تا].

15.ابن هبیره، یحیی، الافصاح، تحقیق محمد راغب طباخ، المکتبه الحلبیه، حلب 1366ق.

16.ابواسحاق شیرازی، ابراهیم بن علی، طبقات الفقهاء، تحقیق علی محمد عمر، مکتبة الثقافة الدینیة، ریاض 1418ق.

17.ابونعیم، احمد بن عبدالله اصفهانی، حلیة الاولیاء، دارالکتب العلمیه، بیروت [1409ق].

18.اشعری، ابوالحسن، مقالات الإسلامیین واختلاف المصلین، مکتبة العصریة، بیروت 1415ق.

ص: 128

19.بغدادی، احمدبن علی، تاریخ بغداد، تحقیق: بشار عواد معروف، دار الغرب الإسلامی، بیروت 2001م.

20.پاکتچی، احمد، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، چاپ ششم: مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، تهران 1373ش.

21.ترمذی، ابوعیسی محمد بن عیسی، صحیح، تحقیق احمد محمد شاکر و دیگران، دارالفکر، بیروت [بی­تا].

22.جعفریان، رسول، «نقش احمد بن حنبل در تعدیل مذهب اهل­سنت»، مجله هفت آسمان، شماره5، 1379ش.

23.جناتی، محمد ابراهیم، «ارتداد از دیدگاه مذاهب اسلامی»، کیهان اندیشه، شماره54، 1373ش.

24.حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، تحقیق مصطفی عبدالقادر عطا، دارالکتب العلمیه، بیروت 1411ق.

25.حطاب، محمد، مواهب الجلیل، تحقیق زکریا عمیرات، بیروت 1416ق.

26.خطیب بغدادی، احمد بن علی، شرف اصحاب الحدیث، دار إحیاء السنة النبویة جامعة آنقره، آنکارا [بی تا].

27.الخلال، أبو بکر أحمد بن محمد بن هارون بن یزید، السنه، دارالرایه، 1410ق [بی جا]

28.ذهبی، شمس الدین، سیر اعلام النبلاء، تحقیق شعیب ارنووط، الرساله، بیروت 2010م.

29.ذهبی، محمدبن احمد، معرفه القراء الکبار علی الطبقات و الاعصار، تحقیق بشار عواد، موسسه الرساله، بیروت [بی تا].

30.سامی نشار، علی، نشأة الفکر الفلسفی فی الاسلام، دارالمعارف، بیروت 1995م.

31.سبحانی، جعفر، فرهنگ عقاید و مذاهب اسلامی، موسسه امام صادق علیه السلام ، قم 1371ش.

32.سجستانی، ابوداود سلیمان بن اشعث، الأولی، مکتبة ابن تیمیة، مصر 1420ق./1999م.

33.---------------------------------------- ، مسائل احمد، تحقیق رشید رضا، ناشر محمد امین دمج، بیروت [بی تا].

34.------------------------------------- ، السنن، دار احیاء السنة النبویة، قاهره 1369ق.

35.سید مرتضی، علم الهدی، الفصول المختاره، تحقیق سید نورالدین جعفریان اصبهانی و دیگران، دارالمفید، بیروت 1414ق.

36.سیوطی، جلال الدین، تدریب الراوی، دارالکتب العلمیه، بیروت 1399ق.

37.شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، موسسه الحلبی 2010م [بی جا].

ص: 129

38.صفدی، خلیل بن ابیک، الوافی بالوفیات، تحقیق احمد ارنووط و مصطفی ترکی، دارالاحیاء التراث العربی، بیروت 1420ق.

39.طاش زاده، احمد بن مصطفی، مفتاح السعاده، تحقیق بکری و ابوالنور، دارالفکر، قاهره 1348ق.

40.عبدالسلام، محمد، اعلام الموقعین، دارالکتب العلمیه، بیروت 1411ق.

41.عسقلانی، ابن حجر، فتح الباری، دار المعرفة، بیروت 1408ق.

42.علیزاده موسوی، سیدمهدی، سلفی گری و وهابیت؛ تبارشناسی، الهادی، قم 1389ش.

43.فرمانیان، مهدی، مجموعه مقالات فرق تسنن، نشر ادیان، قم 1388ش.

44.کوک، مایکل، امر به معروف و نهی از منکر در اندیشه اسلامی، ترجمه احمد نمایی، چاپ یکم: بنیاد پژوهش های اسلامی، مشهد 1384ش.

45.مجموعه نویسندگان، السلفیه، النشاه، الهویه، معهد المعارف الحکمیه، بیروت 2004م.

46.مرداوی، علی، الانصاف، تحقیق محمدحامد فقی، بیروت 1406ق.

47.مسکویه، ابوعلی احمد بن محمد بن یعقوب، تجارب الامم وتعاقب الهمم، سروش، تهران 2000م.

48.مغراوی، ابوسهل محمد بن عبدالرحمن، موسوعة مواقف السلف فی العقیدة والمنهج والتربیة، المکتبة الإسلامیة للنشر والتوزیع، قاهره [بی تا].

49.مقدسی، تقی الدین عبدالغنی بن عبد الواحد، ذکر محنة الامام احمد بن حنبل، تحقیق عبدالله بن عبدالمحسن ترکی، هجر للطباعه و النشر، مصر 1407ق.

50.نبی نژاد، محسن، «بربهاری، ازکهن­ترین تئوریسین­های وهابیت»، مجله سراج منیر، ش4، 1390.

ص: 130

نقش اماکن و آثار مذهبی در تمدن اسلامی / قادر سعادتی

اشاره

قادر سعادتی(1)

چکیده

اماکن و آثار مذهبی، تاریخ مجسم اسلام و بیانگر پیشرفت تمدن اسلامی می باشند. این آثار، تجلی گاه معماری، خطاطی، نقاشی و دیگر هنرهای مسلمانان در طول تاریخ­اند؛ و علاوه بر این که بهترین مواضع گردشگری فرهنگی هستند، یکی از راه های انتقال فرهنگ غنی اسلام به نسل های بعدی مسلمانان به شمار می روند و می توانند مایة درس آموزی از زندگانی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و مسلمانان صدر اسلام قرار گیرند، از این رو حفظ آن ها در هر جای جهان، صیانت از اصالت، هویت اسلامی و تمدن دینی خواهد بود.

کلیدواژگان: تمدن اسلامی، هنرهای اسلامی، تاریخ تمدن، اماکن مذهبی.

ص: 131


1- پژوهشگر موسسه تحقیقاتی دارالإعلام لمدرسة اهل البیت علیهم السلام.
مقدمه

امروزه برخی از فرقه­ها با دلایل بی اساس، قصد تخریب آثار و اماکن اسلامی را دارند، در حالی که این آثار، نشان تمدن، اصالت و تاریخ امت اسلامی می باشند، و بخش عمده ای از فرهنگ و علوم مسلمانان و هم چنین هنرهای مختلف آن ها، در همین مکان ها متجلی شده است، از این رو لازم است در این باره روشن گری شده و جوانب مسئله مورد توجه قرار گیرد. در این نوشته به برخی از تأثیرات این مکان ها در انعکاس تمدن اسلامی اشاره خواهد شد.

کلیات و تبیین مفاهیم
اماکن و آثار دینی

در این نوشته، اماکن و آثار مذهبی به هر جایی که به دین، آموزه ها و تاریخ مسلمانان ربطی داشته باشد، از قبیل: مساجد، زیارتگاه ها، بیوت پیامبران(، ائمه( و صحابه، و مکان هایی که در آن ها یاد خدا می شود و هم چنین آثار باقی مانده از بزرگان دین، مثل عصا، شمشیر و کتاب های صدر اسلام، اطلاق می گردد.

معنای تمدن

تمدن در لغت به معنای شهرنشینی و خوگرفتن به آن است،(1) اما در اصطلاح جامعه شناسی، تعاریف گوناگونی از آن شده است.

ویل دورانت، تمدن را چنین تعریف می کند: «تمدن به شکل کلی آن، عبارت از نظمی اجتماعی است که در نتیجة وجود آن، خلاقیت فرهنگی امکان پذیر می شود و جریان پیدا می کند. در تمدن، چهار رکن اساسی وجود دارد که عبارت اند از: پیش بینی و احتیاط در امور اقتصادی، سازمان سیاسی و سنن اخلاقی و کوشش در راه معرفت و

ص: 132


1- رضا مهیار، فرهنگ ابجدی عربی فارسی، ص258.

بسط هنر.»(1)

ابن خلدون، از دانشمندان بزرگ اسلامی؛ اجتماع و تعاون، وجود دولت و قانون و نظم را از ارکان مهم تمدن دانسته است.(2)

برخی نیز گفته اند: «تمدن، حاصل تعالی فرهنگ و پذیرش نظم اجتماعی است، یعنی خروج از مرحله بادیه نشینی و گام نهادن در شاه راه نهادینه شدن امور اجتماعی.»(3)

رابطه دین و تمدن

در قرآن، واژة «مدینه» 14 مرتبه، آن هم با «ال» تعریف؛ یعنی به صورت «المدینه» به کار رفته است و «قریه»، 60 مرتبه در شکل های معرفه، نکره، مفرد، تثنیه و جمع دیده می شود. در اصطلاح قرآنی، آبادی های روی زمین - چه بزرگ و چه کوچک - قریه هستند، مگر جایی که افراد صالح و مؤمن در آن باشند. معنای مدنیتی که مقتضای فطرت توحیدی است، شهرنشینی در برابر روستانشینی نیست، زیرا انسان مادی، اگر در شهر هم به سر برد، از حضارت و تمدّن اصیل محروم است؛ کما این که انسان الهی اگر در روستا هم زندگی کند، از تمدّن ناب فطرت برخوردار می باشد.(4)

دستاورد انبیای الهی و دین های آسمانی در جهت تمدن سازی برای بشریت، از دیدگاه دانشمندان غربی امری انکارناپذیر و قطعی است. ویل دورانت، توینبی سمز کلر، گوستاولوبون، کریشنان و بسیاری از جامعه شناسان بزرگ غرب، پیامبران الهی را در تمدن سازی، پیشگام ترین انسان ها،(5)

و مذهب را اولین عامل در به وجود آوردن نظم تمدن، دانسته اند.(6) کریشنان، دین را باطن و اساس تمدن می داند که چونان روح در کالبد سازمان اجتماعی است. چنان که روح مایه حیات جسم است، دین نیز اساس

ص: 133


1- ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج1، ص3.
2- ابن خلدون، مقدمه تاریخ، ص217- 218.
3- علی اکبر ولایتی، فرهنگ و تمدن اسلامی، ص19.
4- عبد الله جوادی آملی، سرچشمه اندیشه، ج5، ص241.
5- آرتور توینبی، تمدنی در بوته آزمایش، ترجمه صابری، ص22 و 207.
6- فخرالدین حجازی، نقش پیامبران در تمدن انسان، ص25.

تمدن است.(1)

ویل دورانت منظم ترین سازمان ها و سودمندترین تشکیلات را مدیون دین می داند.(2)

پس دین و گزینه های مربوط به آن، از جمله: علوم، آموزه ها و فرهنگ های دینی، و اماکن و آثار مربوط به دین، اثر منحصر به فردی در پیشرفت تمدن بشری دارند.

لزوم حفظ آثار و اماکن تاریخی از نظر قرآن

با مراجعه به قرآن کریم روشن می شود که امت های پیشین به حفظ و صیانت از آثار پیامبران خود اهتمام می ورزیدند و به آن تبرک می جستند، همانند صندوقی که در آن مواریث خاندان موسی علیه السلام و هارون علیه السلام قرار داشت و آن را در نبردها حمل می کردند تا از طریق تبرک به آن بر دشمن پیروز گردند. خداوند متعال در این زمینه می فرماید: ( وَ قالَ لَهُمْ نَبِیهُمْ إِنَّ آیةَ مُلْکِهِ أَنْ یأْتِیکُمُ التَّابُوتُ فِیهِ سَکِینَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ بَقِیةٌ مِمَّا تَرَکَ آلُ مُوسی وَ آلُ هارُونَ)(3) و پیامبرشان به آن ها گفت: نشانه حکومت او این است که صندوق عهد را به سوی شما خواهد آورد [همان صندوقی که] در آن آرامشی از پروردگار شما و یادگارهای خاندان موسی وخاندان هارون قرار دارد.

مفسرین گفته اند: «در داخل تابوت عصای حضرت موسی علیه السلام و الواح آن حضرت و عمامه و قبای هارون، بود.»(4) خداوند متعال با ذکر این جریان، نگهداری آثار موسی علیه السلام وهارون علیه السلام را تأیید کرده است. ومعلوم است که حفظ آثار پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم بالاتر از آن هاست.

هم چنین در آیه شریفه (فِی بُیوتٍ أَذِنَ اللهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ)(5) خداوند متعال خانه هایی را ذکر می کند که با بیوت دیگر فرق دارد و خداوند مقام این بیوت را رفیع

ص: 134


1- همان، ص57.
2- همان، ص58.
3- بقره، آیه 248.
4- جلال الدین سیوطی، الدر المنثور، ج1، ص758.
5- نور، آیه 36.

گردانده است. در ذیل این آیه مفسرین نوشته اند: «وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم این آیه را در مسجد تلاوت کرد، فردی برخاست و پرسید: مقصود از این خانه ها چیست؟ پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: خانه های پیامبران؛ در این موقع ابوبکر برخاست و به خانه علی و زهرا علیها السلام اشاره کرد و گفت: ای پیامبر خدا! این خانه از همین خانه هاست که خدا رخصت بر رفعت و منزلت آن داده است؟ حضرت فرمود: آری، بلکه از برترین آن ها است».(1) و هم چنین آیه (قُلْ سیرُوا فِی الْأَرْضِ ثُمَّ انْظُرُوا کَیفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبینَ)(2) و آیات دیگر نیز به لزوم حفظ آثار گذشتگان اشاره دارد و با دیدن این مکان ها، حقایقی برای انسان کشف می شود. این آیات نشان می دهند که آثار و خانه های پیامبران و صالحان، اعتبار خاصّی دارند و پیداست که این منزلت ارتباط به جنبه مادی و خشت و گل آن ها ندارد؛ بلکه این ارزش به علت انسان های والایی است که در آن جا سکونت گزیده اند.

سیره مسلمانان در حفظ آثار دینی

از زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، حفظ آثار آن حضرت و تبرک به آن مرسوم بوده است، مثلاً «عتبان بن مالک» از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم درخواست کرد که در خانه اش نماز گزارند، تا او بتواند آن جا را مصلای خود قرار دهد، و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پذیرفتند.(3) این نشان می دهد که حتی محل نماز خواندن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دارای اهمیت و فضیلت است و تا هر زمان که وجود داشته باشد، نماز خواندن در آن، بهتر از مکان های معمولی است. بعد از رحلت ایشان نیز صحابه سعی داشتند آثار آن حضرت، مانند: لباس(4)، انگشتر(5)،

آلات جنگی(6)

و حتی موی ایشان(7)

را حفظ کنند.

ص: 135


1- همان، ج6، ص203.
2- انعام، آیه 11.
3- بخاری، صحیح البخاری، ج1، ص92، ح425، کتاب الصلوة باب المساجد فی البیوت.
4- مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج6، ص139، ح5530، کتاب اللباس و الزینة، باب تحریم استعمال اناء الذهب.
5- فیروزآبادی، المغانم المطابه فی معالم طابه، ص26.
6- بخاری، همان، ج5، ص81، ح3998، کتاب المغازی، بعد از باب شهود الملائکة بدرا.
7- مسلم بن حجاج، همان، ج7، ص79، کتاب الفضائل، باب قرب النبی من الناس.

هم چنین مکان هایی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در آن حضور داشتند، برای صحابه دارای اهمیت ویژه ای بود، درمیان صحابه «ابن عمر» به پی گیری آثار و محافظت از آن، مشهور است و «ابن تیمیه» می گوید:

از امام احمد دربارة حکم فردی سؤال شد که به این مشاهد می رود، او جواب داد که «ابن عمر» مکان های حرکت پیامبر را پی می گرفت، در مسیرهایی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رفته بود، می رفت، اگر چه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بدون قصد خاصی در آن مسیر رفته بودند.

بخاری در صحیح از موسی بن عقبه نقل کرده که گفت:

سالم بن عبداللَّه را دیدم که به دنبال مکان هایی در مسیر بود و در آن مناطق نماز می گزارد و می گفت که پدرش در آن مکان ها نماز می گزارده و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را دیده است که در آن مکان ها نماز می خوانده است و موسی گفته است که «ابن عمر» در آن اماکن نماز می خوانده است.(1)

سیاحت در کشورهایی که قبور انبیا و اولیا( قرار دارد، نشان می دهد که پیروان پیامبران به حفظ قبور و ساختن بناهای مجلّل بر روی آن ها، اهتمام خاصی می ورزیدند، و سپاه اسلام نیز هنگام فتح شامات دست به تخریب قبور پیامبران نزدند، بلکه خادمان آن ها را در مأموریت خود ابقا کردند. از این رو این بناها تا امروز محفوظ مانده و برای مسلمانان، بلکه برای تمام موحّدان جهان جاذبه خاصی دارد. اگر ساختن بنا بر قبور انبیا و اولیا نشانه شرک بود، جا داشت فاتحان منصوب از سوی خلفا، آن مکان ها را تخریب کنند. کتب تاریخی و سفرنامه ها، گواه وجود صدها آرامگاه و مرقد با شکوه در سرزمین وحی و کشورهای اسلامی است.

ابن جبیر اندلسی جهانگرد معروف اواخر قرن ششم، در سفرنامه اش مشاهد انبیا و صالحان و ائمه اهل بیت علیهم السلام را در مصر، مکه، مدینه، عراق و شام به تفصیل بیان داشته

ص: 136


1- ابن تیمیه، اقتضاء الصراط المستقیم، ج2، ص271- 272.

و ویژگی های روضه ائمه بقیع( و ضریح آن ها را، بیان کرده است.(1)

این ها همه، بیانگر سیره مسلمانان - اعم از شیعه و سنی - در اهمیت دادن و حفظ اماکن و آثار باقی مانده از دوران صدر اسلام است.

ویژگی های تمدن

با توجه به تعاریف تمدن، و ملاک­هایی که برای تمدن، از سوی دانشمندان بیان شده است، می توان گفت: تمدن مجموعه ای از دستاوردهای بشری است که در طول تاریخ به وجود آمده و از عناصر مختلف تشکیل شده و به وسیلة ارکان متعددی پایدار و رونق پذیر است. برخی از ارکان و ویژگی­های مهم یک تمدن عبارت است از:

وجود نظم اجتماعی در یک جامعه، وجود سازمان های سیاسی و اقتصادی برای تأمین رفاه و امنیت جامعه، پیشرفت علوم، خداباوری و دین مداری، وجود سنن اخلاقی و عدالت اجتماعی، هنر، تعاون و آزادی.

اماکن مذهبی، هرکدام نشان گر بخشی از تمدن اسلام هستند؛ بعضی، بیان گر وجود نهادهای سیاسی و اقتصادی در صدر اسلام هستند و برخی اماکن فرهنگ غنی و عدالت محور اسلام و حاکم بودن اخلاق در جامعه اسلامی را نشان می دهند، و عده ای یادآور اعتقادات و خردورزی جوامع اسلامی، و بعضی نشان دهندة پیشرفت هنرهای بشری همراه با معنویت و خدا محوری می باشند. در ادامه به تفصیل در این باره بحث خواهد شد.

رابطه آثار و اماکن با تمدن اسلامی
اشاره

یکی از شاخصه هایی که در یک جامعه، اصالت و تمدن آن جامعه را نشان می دهد، اماکن و آثار باقی مانده از تمدن آن جامعه می باشد، این آثار از جهات متعدد می توانند نشان قدمت و اصالت یک تمدن باشند، به برخی از این جهات اشاره می کنیم:

ص: 137


1- ابن جبیر، رحلة ابن جبیر، ص155.
1. اماکن مذهبی، تجلی گاه تاریخ اسلامی

آثاری که در نقاط مختلف روی زمین از دوران های قدیم باقی ماندة اسناد گویای تاریخ هستند، که انسان ها از آن ها، بیش از تاریخ مدوّن بهره مند می شوند: این آثار اشکال و نقوش روح و تفکرات و قدرت و عظمت و حقارت اقوام را به ما نشان می دهند، در صورتی که تاریخ مدون فقط حوادث وقوع یافته و عکس­های بی روح آن ها را مجسم می کند. کاخ های ویرانه ستمگران، و بناهای شگفت انگیز اهرام مصر و برج بابل و کاخهای کسری و آثار تمدن قوم سبا و صدها مانند آن که در جهان پراکنده اند، هر یک در عین خاموشی، هزار زبان دارند و سخن ها می گویند،(1)

و واقعیت تاریخیِ وجود آن ها را بیان می کنند. به همین سبب قرآن به سیر در مناطقی که اقوام قبلی در آن زیست می کردند و به بلایای الهی دچار شده اند تأکید دارد. و بقایای اماکن و اثرات آن هاست که اهمیت شان را بالا برده و وجود شان را منعکس کرده است.

حفظ تاریخ گذشتگان و صیانت از میراث فرهنگی نیاکان، نشان گر تمدن یک جامعه است که امروزه در جوامع مختلف، اجازه نمی دهند حتی یک اثر کوچک از آثار تمدنشان از بین برود. تمدن اسلامی تنها تمدن پیشتاز عصر خویش بود که مسلمانان در پرتو تعالیم آسمانی، آن را پی ریزی کردند. شکوفایی این تمدن در قرن چهارم و پنجم هجری قمری به اوج رسید و به گفتة محققان غربی، نفوذ آن از طریق اندلس و جنگ های صلیبی به اروپا، یکی از مهم ترین علل شکوفایی و رنسانس غرب در قرون اخیر به شمار می رود. آثار و بناهای مربوط به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و یاران باوفای او جزئی از میراث عمومی این تمدن بزرگ می باشد. تخریب این آثار، نشانه انحطاط فکری و بی توجهی به سازندگان و بنیان گذاران تاریخ وتمدن و از همه مهم تر، عامل رکود انگیزه های فکری و اعتقادی و نابودی استعدادهای درخشان در جامعه بشری می گردد.(2)

ص: 138


1- ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 3، ص103.
2- علی اصغر رضوانی، رفتار وهابیان با مسلمانان، ص112.

اگر آثار تاریخی اسلام، که نشان گر تاریخ و تمدن اسلام هستند؛ از بین بروند، احتمال دارد واقعیت هایی از تاریخ اسلام از یاد رفته و عده ای آن وقایع را انکار کنند. چنان که قبلا همین مسئله دربارة قوم سبا اتفاق افتاده بود، تا این که آثارشان را دانشمندان کشف کردند.(1)

هم چنین در برهه ای از زمان عده ای به جهت فقدان آثار حضرت عیسی علیه السلام، در وجود آن حضرت شک کردند. ویل دورانت، مورّخ آمریکایی در کتاب «تاریخ تمدن» تاریخچه دویست سال تشکیک در حضرت مسیح علیه السلام را آورده است. امّا مسلمانان در طول تاریخ خود از این جهت، سر بلند هستند که ما بزرگانی داریم که بعد از گذشت قرن ها، قبورشان برای ما معلوم است.(2) و برخی از آثارشان در بین ما موجود می باشد. به عبارت دیگر می توان از اماکن و آثار اسلامی، تعبیر به «تاریخ مجسم اسلام» کرد. که هرکدام از آن ها، یادآور حقیقت تاریخی مسلمانان می باشند، مثل: مساجدِ قبا، ذوالقبلتین، مباهله، ستون های مسجد نبوی، مناطق جنگ های پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، و مقابر شهدای اسلام، بیوت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، قبور موجود در قبرستان بقیع، محل شهدای فخ، باغ فدک و سقیفه بنی ساعده و مساجد معروف در شهرهای اسلامی، مشاهد مشرفه مانند: کربلا ومشهد الرضا علیه السلام و... هرکدام گویای گوشه ای از تاریخ اسلام هستند.

2. نقش اماکن مذهبی، در فرهنگ و عقاید اسلامی
اشاره

محققان دربارة فرق بین فرهنگ و تمدن، مطالبی گفته اند:

1. تمدن بیشتر جنبه علمی، عینی، فنی و اطلاعاتی دارد ولی فرهنگ بیشتر جنبه ذهنی و معنوی. موضوعاتی چون فلسفه، حکمت، ادبیات و اعتقادات مذهبی و غیرمذهبی در قلمرو فرهنگ قرار می گیرند.2. تمدن بیشتر جنبه اجتماعی و فرهنگ بیشتر جنبه فردی دارد.(3)

ص: 139


1- ناصر مکارم شیرازی، همان، ج 18، ص69.
2- جعفر سبحانی، آیین وهابیت، ص51.
3- فاطمه جان احمدی، تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی، ص43.

هم چنان که اماکن و آثار گذشتگان نشان از تمدن جامعه اسلامی می باشد، همین اماکن، به ویژه اماکن مقدس مذهبی، در نشان دادن و انتقال فرهنگ و عقاید اسلامی، به جامعه امروزی نیز مؤثر است. برخی از کاربردهای آثار و اماکن مذهبی در فرهنگ اسلامی، عبارتند از:

الف) اماکن اسلامی، معرّف فرهنگ اسلامی

اماکن و آثار اسلامی، می توانند در هر عصری معرّف فرهنگ قرون قبلی باشند، و آثار عصر نبوی با این نگاه، اهمیت ویژه ای پیدا می کنند؛ چون مبیّن فرهنگ اسلامی آن عصر می باشد. برای نمونه؛ آثار کتابتی که از قرون اولیه اسلام به جا مانده است؛ معرّف فرهنگ علم دوستی مسلمانان است. هم چنین آثار هنری، پیشرفت فنون و هنر در بین آن ها را نشان می دهد. برخی از اماکن که یادآور حوادث خاصی در تاریخ اسلام هستند، بر فرهنگ های اجتماعی مسلمانان دلالت دارند، مثل: محل جنگ های احد و خندق و خیبر، که فرهنگ شهامت و شهادت و دفاع از دین را در بین مسلمانان معرفی می کند، و مساجد و معابد متعدد، فرهنگ عبادت را یادآور می شود. دیگر آثار و اماکن، هرکدام می توانند نشان گر گوشه ای از فرهنگ ناب اسلامی، بر پایه توحید، باشند.

این اماکن، همان طور که فرهنگ نما هستند، می توانند فرهنگ آفرین هم باشند؛ به این معنا که با انتقال فرهنگ نسل های قبلی مسلمانان به نسل های بعدی، یکی از عوامل بقای فرهنگ اسلامی محسوب شوند.

ب) آثار اسلامی، یادآور اخلاق و رفتار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و مسلمانان

پشتوانه هریک از آثار و اماکن تاریخی مذهبی، جریانی تاریخی است، که می تواند مایه درس برای دیگران باشد. در این زمینه آثار پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم و اهل بیت ایشان(، که معصوم از گناه می باشند، مایه هدایت و راهنمایی نسل­های آینده خواهد بود. برخی از این آثار عبرت آموز عبارتند از:

ص: 140

1. خانه ها و محل زندگی ساده پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم که متأسفانه از بین رفته اند، می توانست از محرک های قوی برای ترغیب به فرهنگ ساده زیستی باشد، چنان که در تاریخ آمده است: وقتی که ولید بن عبدالملک به عمر بن عبدالعزیز، کارگزار خود در مدینه، دستور داد تا برای گسترش مسجد، خانه های زنان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را خراب کند، در آن روز مردم به سبب ویرانی خانه های پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بسیار گریه کردند. عمران بن ابی انس می گوید:

در مسجد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بودم، گروهی از صحابه از جمله: ابوسلمه بن عبدالرحمان، ابو امامه بن سهل و خارجه بن زید را دیدم که به شدت می گریستند تا این که محاسن آن ها پر از اشک شد و ابو امامه می گفت: «لیتها ترکت حتی یقصر الناس من البنیان ویروا ما رضی الله عز وجل لنبیه صلی الله علیه و آله و سلم ومفاتیح الدنیا بیده.»(1)

کاش این حجره ها ویران نمی شدتا مردم می دیدند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در حالی که همه دنیا به دستش بود، به همین اندازه راضی شده بود سعید بن مسیب می گفت:

والله لوددت أنهم لو ترکوها علی حالها، ینشأ ناس من أهل المدینة ویقدم القادم من الأفق فیری ما اکتفی به رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فی حیاته، فیکون ذلک مما یزهد الناس فی التکاثر والفخر.(2)

ای کاش این ها را خراب نمی کردند تا مردم مدینه و دیگر شهرها زهد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را می دیدند و باعث ترغیب به زهد و دوری از تفاخر می شدند. چنان که از زبان این صحابه و تابعی نیز نقل شده، وجود آثار و بیوت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و اماکن مربوط به تاریخ ایشان، یادآور رفتار و کردار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و موجب ترغیب مسلمانان عصرهای بعدی به تبعیت از ایشان می باشد؛ از این رو این اماکن یکی از راه های انتقال فرهنگ و اخلاق عصر نبوی صلی الله علیه و آله و سلم به نسل های بعدی است.

ص: 141


1- ابن نجار، الدرة الثمینة فی اخبار المدینه، ص91.
2- همان.

2. محل عبادات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و اهل بیت علیهم السلام وصحابه، که هرکدام یادآور لزوم ارتباط با خالق یکتا می باشند، شخص با دیدن مکان هایی مانند، اسطوانه تهجد در مسجد النبی صلی الله علیه و آله و سلم و محل عبادت حضرت علی علیه السلام در مسجد کوفه و عبادت گاه هایی که به دیگران منسوب است، می فهمد که فرهنگ ارتباط با خدا، باید در زندگی جریان داشته باشد.

3. محل غزوات و قبور شهدای راه اسلام، مانند: منطقه احد و قبور شهدای احد منطقه شهدای فخ و کربلای معلا؛ مشاهده این مکان­ها یادآور وجوب دفاع از حق و مقابله با باطل می باشد، و رفتار برخی از صحابه در جان فشانی و حمایت از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در غزوات آن حضرت و دفاع از اهل بیت ایشان( در کربلا و هم چنین فرار برخی دیگر و انحراف آن ها از طریق حق، همه این درس ها در مشاهده این آثار می تواند به نسل های بعد منتقل گردد.

ج) اماکن مذهبی، یادآور اعتقادات اسلامی

از کارکردهای مهم اماکن و آثار مذهبی، تذکر اعتقادات اسلامی برای بیننده است. این کارکرد در مورد مواضع مناسک حج کاملاً مشهود است، که برای متنبّهان سرشار از تذکر توحید و نبوت و معاد می باشند.

رمی جمرات، قربانی کردن در منا به یاد ذبح نفس و طواف خانه کعبه، نشان توحید و نفی شرک؛ مقام ابراهیم، حجر اسماعیل، آب زمزم و سعی، یادآور نبوت انبیای الهی؛ و حضور در عرفات و مشعر، یادآور روز محشر می باشد. علاوه بر این اماکن، آثار زمان پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم نیز می تواند انسان را به اعتقادات حقه متذکر کند. از جمله این آثار می توان به موارد زیر اشاره کرد:

1. قبر شریف نبوی صلی الله علیه و آله و سلم : که هربیننده ای را به یاد رسالت و نبوت ایشان و عظمت مقام آن حضرت، نزد خداوند متعال و خُلق عظیم و قرآن کریم و آموزه های دین اسلام می اندازد.

ص: 142

2. قبور ائمه اهل بیت علیهم السلام در بقیع: که یادآور لزوم مودّت اهل بیت علیهم السلام طبق آیه (قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی)(1) و تأکید پیامبر صلی الله علیه و آله و سلمبر تبعیت از ایشان در حدیث ثقلین که فرمود: «انی تارک فیکم الثقلین، کتاب الله وأهل بیتی وانهما لن یتفرقا حتی یردا علی الحوض»(2) می باشد.

3. محل مسجد ضرار: یادآور لزوم شناخت دشمن و توطئه های او و پرهیز از افتادن در دام نفاق است؛

4. غار حرا: یادآور نزول فرشته وحی و حقانیت نبوت و نزول وحی می باشد.

5. مسجد ذوالقبلتین: نماد تغییر قبله مسلمانان است.

6. مسجد رد الشمس: یادآور معجزه باهره پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم می باشد.

علاوه بر این مثال ها، بقیة آثار و اماکن نیز شخص زائر را به اعتقادات اسلامی متذکر می کند و این مشاهده، تأثیری بالاتر از گفتن و شنیدن و خواندن این اعتقادات دارد.

د) مشاهده اماکن و آثار تاریخی، راهی برای فهم قرآن و روایات

وجود آثار قرون گذشته مسلمانان، به ویژه آثار عصر رسالت، در فهم آیات قرآن و شأن نزولشان و هم چنین در درک احادیث نبوی صلی الله علیه و آله و سلم تأثیر زیادی دارد. حدیث و سیره شریف نبوی، گاهی آمیخته به اسامی مکان ها و اعلام جغرافیایی و غیره است که با تاریخ و تمدّن اسلام در ارتباطند و در مواردی چنان پیوند تنگاتنگی با گذشته فرهنگی این آیین پاک و پیروانش پیدا کرده اند که ذکر هر کدام از آن ها، یادآور حوادث سرنوشت سازی است. از این رو، شناخت این مکان ها، به لحاظ تاریخی و موقعیت جغرافیایی گذشتة آن ها، به شناخت گذشتة مسلمانان و تاریخ و تمدنشان و هم چنین به درک و فهم یک آیه یا حدیث یا دستور اسلامی، کمک زیادی می کند.(3)

ص: 143


1- شوری، آیه 23.
2- حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج3، ص160، ح4711.
3- محمد محمد حسن شراب، فرهنگ اعلام جغرافیایی - تاریخی در حدیث و سیره نبوی، ص9.

برای مثال، قرآن مجید داستان «قوم سبا» را در آیاتی آورده است، و مدت ها بود که مورخان جهان از وجود چنین قوم و تمدنی اظهار بی اطلاعی می کردند. آن ها قبل از اکتشافات جدید، نامی از سلسله ملوک سبا و تمدن عظیم شان نمی بردند، و «سبا» را فقط شخص فرضی می دانستند که پدر مؤسس دولت «حمیر» بود، در حالی که در قرآن یک سوره به نام این قوم است و به یکی از مظاهر تمدن شان که بنای سد تاریخی مارب است، اشاره می کند، اما پس از کشف آثار تاریخی این قوم در یمن، عقیده دانشمندان دگرگون شد. عده معدودی از باستان شناسان بخاطر علاقه شدیدی که به کشف اسرار آثار سبا داشتند به قلب شهر «مارب» و نواحی آن توانستند وارد شوند، و از آثار و نقوش فراوان بر روی سنگ ها نمونه برداری کنند، و از آن پس گروه هایی پیاپی در قرن 19 میلادی به آن جا راه یافتند، و آثار گران بهایی، با خود به اروپا بردند، و از مجموعه این نقوش و خطوط و آثار دیگر که به هزار عدد می رسید به جزئیات تمدن این قوم و حتی تاریخ بنای سد مارب پی بردند، و برای غربیان ثابت شد که آنچه قرآن در این زمینه بیان کرده، یک افسانه نیست، بلکه یک واقعیت تاریخی است که آن ها از آن بی خبر بودند؛ و توانسته اند نقشه هایی را از این سد عظیم و محل عبور آب و مجاری باغستان های سمت چپ و راست و سایر ویژگی های آن تنظیم کنند.(1)

اگر آثار تاریخی اسلام، و اماکنی که نشان گر تاریخ و تمدن آن هستند، از بین بروند، احتمال دارد واقعیت هایی از تاریخ اسلام نیز هم چون مسئله قوم سبا شده و عده ای اتفاق افتادن آن را انکار کنند. از این رو حفظ این اماکن، حفظ تاریخ و تمدن اسلام می باشد.

3. اماکن مذهبی، نشان دهندة نظام اداری پیشرفته اسلام

داشتن قوانین متقن و نظام اداری و سیاسی مشخص در اداره جامعه، یکی از شاخصه های پیشرفت تمدن است، اسلام از لحاظ قانون، عالی ترین قوانین را برای اداره

ص: 144


1- ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 18، ص69.

جامعه بیان کرده است، چون این قوانین، از طرف خالق انسان طراحی شده و او را از لحاظ فردی و اجتماعی به کمالی شایسته سوق می دهد. در عصر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که جوامع گوناگون دارای نظام اداری ناقصی بودند، به ویژه در جزیره العرب که غیر از قبیله گرایی و استبداد بزرگان قوم، نظامی برای اداره معقول جامعه نداشتند، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با هجرت به مدینه و تشکیل حکومت اسلامی، جامعه تازه تشکیل یافته را - که بیشتر افرادش قبل از آن زمان، دشمن هم بودند - به طوری اداره کردند که جامعه ای پر از صمیمیت و نشاط به وجود آمد، و با وجود مشکلات زیاد، افراد آن، احساس خوشبختی و سعادت می کردند. برخی از ارکان نظام اداری جامعه آن روز را می توان از آثار به جا مانده از صدر اسلام فهمید. برای نمونه به مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و مسجد کوفه اشاره می کنیم که در آن زمان مرکز حکومت و کارهای اداری جامعه اسلامی بودند. ستون های متعدد در مسجد نبوی صلی الله علیه و آله و سلم هر کدام نشان گر گوشه ای از کارهای حکومتی اند. برای مثال:

استوانه حَرَس یا محرّس:(1) که امام علی علیه السلام در کنار این ستون می نشستند و از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نگاه بانی می کردند. این ستون نشان داشتن نیروی تأمین امنیت در حکومت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می باشد (معادل وزارت دفاع امروزی)

استوانه وفود: یکی از کارهای جاری رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ، ملاقات با سران قبیله ها برای آشنا ساختن آن ها با اسلام و یا مذاکرات سیاسی بود. آن حضرت محلی را در مسجد به این امر اختصاص داده بود و همیشه در همان مکان، هیئت ها را به حضور می پذیرفت. محل این ملاقات ها در کنار ستونی از ستون های مسجد بود که بعدها به نام اسطوانة الوفود معروف شد و اکنون نیز همین نام را دارد. (معادل وزارت خارجه امروزی)

استوانه حنانه: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در آغاز و زمانی که هنوز منبر ساخته نشده بود، بر تنه درخت خرمایی تکیه می کرد و برای مردم آیات نازل شده را می خواند و دینشان را

ص: 145


1- وجه تسمیه ستون­ها به این نام­ها در کتاب وفاء الوفاء، ج2، ص39-46 آمده است.

تعلیم می داد. نوشته اند، زمانی که برای آن حضرت منبر ساخته شد و برای سخن گفتن روی منبر قرار گرفت، از این درخت ناله ای شبیه ناله شتر برخاست. این ستون نشان گر این است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای آموزش افراد، مکان مشخصی را قرار داده بودند.(معادل وزارت آموزش و پرورش امروزی)

استوانه مُخلّقه: خَلوق به معنای عطر است و مُخَلّقه به معنای معطّر. استوانه مخلّقه ستونی است که بر آن عود می نهادند و فضای مسجد معطّر می شد. این مکان نیز بیان گر این است که در حکومت آن حضرت بر بهداشت نیز توجه می شد؛ به ویژه بهداشت اماکن عمومی (معادل وزارت بهداشت امروزی)

استوانه سریر: یکی دیگر از ستون های مسجد، محلی بود که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ایام اعتکاف را در آن جا به سر می برد. اصحاب در آن جا برگ هایی از درخت خرما پهن می کردند تا رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم روی آن استراحت کند. این محل که در کنار همین اسطوانة السریر قرار داشته، به عنوان جایی که تختخواب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بوده، شناخته شده است. این ستون نیز اهمیت عبادت، مخصوصا عبادات جمعی را می رساند که عامل مهمی در تربیت افراد می باشد. (معادل وزارت ارشاد امروزی)

مأذنة بلال: که محل اذان گفتن بلال، و هم چنین مکانی برای اطلاع رسانی مردم بود. هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می خواستند مردم را برای امر مهمی در مسجد جمع کنند از همین مکان برای دعوت مردم استفاده می شد (معادل وزارت ارتباطات و صدا و سیمای امروزی)

صُفّه: یادآور جان فشانی گروهی از مسلمانان است که خانه و کاشانه ای نداشتند؛ در جلوی مسجد، روی سکو می نشستند، و مسلمانان دیگر هر قدر که می توانستند برای این فقیران غذا و پوشاک می آوردند. (معادل موسسات خیریه امروزی)

هم چنین در حکومت خلفا و حضرت علی علیه السلام نیز به تبعیت از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم همین نظامِ اداری وجود داشت و در اثر گسترش جامعه اسلامی، این نظام، توسعه یافته بود.

ص: 146

مثلا مرکز حکومت امیرالمؤمنین علیه السلام که در کوفه بود و مسجد آن، محل اداره جامعه به حساب می آمد، آثار و اماکن باقی مانده از آن دوران در این مسجد، نیز نشان گر بخشی از این نظام می باشد. از جمله: مکانی که به «رحبة امیرالمؤمنین» مشهور است، که آن حضرت قبل از نماز در آن جا می نشستند و به سؤالات مردم جواب می دادند. و مکانی که به «دکة القضاء» معروف است، که محل قضاوت در حکومت ایشان بود و یادآور قضاوت های شگفت ایشان می باشد. (معادل قوة قضائیه امروزی)

اماکن و آثار باقی مانده از حکومت های اسلامی، هر کدام گوشه ای از پیشرفت تمدن در این جامعه را نشان می دهد که هر کسی با مشاهده آن ها به قوت نظام اداری اسلام پی می برد، و از طرفی الگویی برای جوامع اسلامی آینده به حساب می آید.

4. اماکن مذهبی، منعکس کننده هنرهای اسلامی
اشاره

هنر پدیده ای است که از دیرباز فکر انسان را به خود مشغول داشته است. هنر در جنبه های مختلف زندگی انسان شکل گرفته است، اما مانند هر پدیدة دیگری که در ارتباط با زندگی انسانی قرار می گیرد، برای ثبات و دوامش به تکامل احتیاج دارد. «تکامل یک هنر، بر اساس محرک های دنیوی و دینی صورت می گیرد» اسلام با آیین ها و قوانین خود یکی از قوی ترین محرّک های دینی برای پیشرفت هنر محسوب می شود. بناهای مذهبی هم چون مساجد و مزارات از مراکز مهم خلق آثار هنری شمرده شده اند. زیارتگاه ها و مساجد با کارکردهای هنری مفاهیم اسلامی را با زبان هنر، تصویر و رنگ به دیگران منتقل می کنند. کاشیکاری ها، آجر چینی ها، گچ بری ها، آیینه کاری ها، نقاشی، حکاکی، کنده کاری و ... همگی زبان گویای هنر، برای بیان فرهنگ و تمدن اسلامی هستند.(1)

هنر اسلامی همان هنر قدسی است که پیام الهی را به بشر منتقل می کند، زنده نگه داشتن آرمان های والا، حیات و ارتباط بشر با خدا در روزگار مرگ ارزش ها، هدف مند

ص: 147


1- مرکز تحقیقات حج، مجموعه مقالات هم اندیشی زیارت، ج 2، ص963.

ساختن زندگی در مقابل پوچ انگاری، الحاد و دور شدن از خدا، از جمله پیام ها و کارکردهای معنوی هنر اسلامی است، که در اماکن مقدس خودنمایی می کند. هنر اسلامی در جهان معاصر، کارکردهای ارزشمند و شگفت آوری دارد، نمایاندن زشتی ها، کژی ها و بیدارسازی جامعه و عبرت آموزی به انسان ها برای تصحیح مسیر حرکت و شیوه زندگی، هدایت فرد و جامعه به سوی رستگاری و کمال، آموزش جامعه و کمک به ارتقای فرهنگ و آگاهی افراد، درس بزرگواری، عزت نفس، ایثار، عفو، برابری و مبارزه برای عدالت، از جمله مواردی است که با واسطة بهره گیری از هنر اسلامی می توان به آن ها پرداخته و تأثیرات مستقیم و غیرمستقیمش را نیز در سطح جامعه شاهد بود.(1)

محل ظهور این هنر با این همه کارکرد، فقط اماکن مقدس از جمله مساجد و مشاهد مشرفه می باشد. از جمله هنرهایی که در اماکن و آثار اسلامی بروز پیدا کرده، می توان به هنرهای ذیل اشاره کرد:

الف) معماری اسلامی در اماکن
اشاره

هنر معماری اسلامی برگرفته از زبان قرآن است و غنای تمدن اسلام را با بهره گیری از روح معنویت نشان می دهد. این امر به گونه ای است که اعتقاد به توحید و ایمان به تعالیم اسلام به عنوان اندیشه زیبایی شناسی دین اسلام در معماری اسلامی تجلی می یابد.

هنرمندان، بین معماری و هنر معماری تفاوت قائل شده، و آن ها را دو مفهوم مجزا دانسته اند. در معماری ساخت و ساز در راستای انجام وظیفه اجتماعی و خدمت رسانی است. مانند: ساختن اماکن مسکونی، عبادتی و یا تحصیلی. اما در هنر معماری تأکید بر استفاده از شاهکارهای هنری و دستاوردهای تزئینی بر روی دیوارها، سقف، ستون ها، پنجره ها و درهاست و حتی باغ ها و حوض ها نیز به گونه ای با هنر معماری ترکیب می شوند تا تأثیرگذاری بنا بر بیننده بیشتر شود. از این رو در هنر معماری اسلامی، در

ص: 148


1- «هنر اسلامی، در حاشیه یا در متن»، مجله مسجد، شماره117، ص64.

قرون مختلف، بیشتر از آیات قرآن، به عنوان برجسته ترین ابتکارات هنر اسلامی مورد استفاده قرار می گرفت. نوشته هایی از آیات قرآن بر روی سقف ها، دیوارها و یا ستون ها استفاده و به شکل خاصی تزئین می شد. از برجسته ترین و قدیمی ترین خطوط زیبایی که با هنر معماری اسلامی تزئین شده، داخل قبة الصخره است که آیات قرآن با خط کوفی نوشته و با موزاییک تزئین شده است.

مساجد و بناهای مذهبی در معماری اسلامی، همواره نقطه به اوج رسیدن این هنر بوده اند. جنبه های ساختمانی و نوآوری در فضاهای مساجد و مشاهد مشرفه، ایجاد قوس ها، تاق بندی ها، گنبد و حتی مقرنس به عنوان یک تزئین حجمی و سه بعدی، از نشانه های اوج این هنر در اماکن مقدس می باشد.(1)

هنر معماری اسلامی، علاوه بر این که به عنوان یک هنر مطرح است، پشتوانه علمی داشته و از مقیاس های دقیق ریاضیات و هندسه در این هنر بسیار استفاده می شود. به همین جهت، مکان هایی که در طول قرون متمادی به وسیلة هنرمندان مسلمان، مزیّن به این هنر متعالی شده اند، هم نشانگر اوج هنر این افراد می باشند و هم بیان گر رواج علوم مختلف از جمله ریاضیات و هندسه هستند؛ این مسئله اهمیت این مکان های مقدس را از حیث انعکاس تمدن مسلمانان، بیشتر می کند.

الف.1. نمونه ای از تجلی­گاه های هنر معماری اسلامی

یکی از قدیمی ترین بناهای اسلامی که هنر معماری در آن تجلی یافته، مسجد جامع دمشق است که بین سال های 87 تا 96 هجری در روزگار ولید بن عبدالملک به جای پرستشگاه ژوپیتر (خدای خدایان روم) ساخته شد. ولید برای بنای این مسجد، دوازده هزار استاد هنرمند از روم به دمشق آورد. آن ها نیز دیوارهای مسجد را با کاشی های رنگارنگ و گل ها و بوته ها و رنگ آمیزی های بدیع، تزئین کردند. این مسجد هنوز برپاست و از باشکوه ترین ساختمان های اسلامی به شمار می آید.(2)

ص: 149


1- محمد علی موظف رستمی، آئین مسجد، ج3، ص82.
2- جرجی زیدان، تاریخ التمدن الاسلامی، ج5، ص623.

بناهای مهمی که در قرن اول هجری ساخته شد، از جمله: مسجد اموی در دمشق، مسجد عمروعاص در قاهره، مسجد قیروان در تونس و قبة الصخره در اورشلیم، از هنر معماری فاخری برخوردارند، هم چنین ساختمان بزرگ ترین مسجد جهان، یعنی مسجد قرطبه در اسپانیا، که در آغاز کار امویان اندلس در سال های آخر عمر عبدالرحمان (172ق.) آغاز شد و به تدریج حدودش وسعت یافت و بر ساختمان های آن افزوده شد.(1)

در دوره خلفای فاطمی نیز کار معماری در مصر رونق گرفت و در قرن پنجم هجری گنبدسازی به سبک ایرانی در آن جا معمول گشت. همراه با ساختمان مساجد، هنرهای تزئینی، به ویژه کاشی سازی و مقرنس کاری پیشرفت کرد. در این میان، معماری اسلامی در اسپانیا به گونه ای دیگر بارور شد. کاخ عظیم الحمرا در غرناطه (اواسط قرن هفتم هجری) با حیاط ها و تالارهای باشکوه و نیز گچ بری ها، کاشی ها و مقرنس های بی نظیر، نمونه ای از بناهای اسلامی در اسپانیاست. البته پس از پایان حکومت مسلمانان بر اسپانیا (897ق) نفوذ هنر اسلامی هم چنان در آن جا باقی ماند.(2)

این هنر در تاریخ اسلام با پیشرفت­هایی همراه بوده و هر دوره سبک های جدیدی داشته، که بناهای معماری اخیر جامع این سبک ها می باشند.

الف.2. اماکن مقدس، ارتباط دهنده هنرهای نسل های اسلامی

سیر تکوین هنر و معماری اسلامی در طی دوره های مختلف و تطور زمانی، در اماکن مذهبی و مشاهد بزرگان دین ظهور پیدا کرده است. بسیاری از مساجد تاریخی جهان اسلام در ابتدای ساخت بسیار ساده بودند، اما در طی سالیان متمادی انواعی از هنرهای جدید که برخاسته از قریحة ذاتی هنرمندان مسلمان بود، در این مساجد شکل گرفت و تکامل یافت. این مکان ها وحدتی بین آثار و هنر گذشتگان طی نسل های متمادی قبل و بعد ایجاد کرده اند، که گسستی در این زمینه در آن دیده نمی شود. تمامی

ص: 150


1- زهرا اسلامی فرد، تاریخ فرهنگ و تمدن اسلام، ص151.
2- علی اصغر حلبی، تاریخ تمدن اسلام، ص355.

سبک ها و قالب های مختلف هنری در مساجد، که با اصل اسلام و ارزش های الهی همراه بوده اند. رشد یافته اند، معماران مسلمان با ذوق و سلیقه سرشار، این اماکن را با شیوة جدیدی احداث کرده و در این زمینه دست به نوآوری های کم نظیری زدند که اکنون، مساجد تاریخی از زیباترین جاذبه های فرهنگی جهان هستند. یعنی می توان تطور هنر معماری را در طول قرون گذشته، در اماکن مقدس و آثار به جامانده از آن ها مشاهده کرد. و این یکی از کارکردهای هنری و تاریخی این بناها می باشد.

ب) خطاطی

چنان که تاریخ به ما گزارش کرده، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از نخستین روز نزول قرآن به مسئله کتابت قرآن توجه کامل داشته است، عده ای از اصحاب را به عنوان «کاتبان وحی» به این کار مأمور کرده بودند. هرگاه آیه یا سوره ای نازل می شد، یکی از کاتبان را احضار کرده، آیات را بر او املاء می کرد. این تأکید پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بر کتابت وحی، و هم چنین آیاتی از قرآن که بر اهمیت نوشتن تصریح می کردند، مانند:( الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ)(1) و آیه(ن وَالْقَلَمِ وَمَا یسْطُرُونَ)(2) باعث شد که مسلمانان به کتابت، به ویژه کتابت قرآن روی آورند. ساکنان شبه جزیره عربستان، با دو نوع خط آشنایی داشتند:

1. خطّ کوفی: که از برجسته ترین خوش نویسان این نوع خط، حضرت علی علیه السلام بود. در آن زمان، نگارش با این خط بیشتر معمول بود و تا اوائل قرن پنجم، اقبال عمومی از این خط ادامه داشت.

2. خطّ نسخ: هرچند این نوع خط در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم کاربرد داشته و آن حضرت معمولاً در نامه نگاری هایش از این خط استفاده می کرده است؛ از اوائل قرن پنجم به بعد، استفاده از این خط، گسترش یافت و دیگر خط کوفی از رقابت با آن عاجز ماند. در زمان حیات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم قرآن را بیشتر با خطّ کوفی و سایر متون را با

ص: 151


1- علق، آیه 4.
2- قلم، آیه 1.

خطّ نسخ می نگاشتند.(1) هم چنین ائمه اهل البیت علیه السلام نیز هرکدام در کتابت قرآن، تلاش کرده و نسخه هایی از خط مبارکشان در موزه ها و کتاب خانه های معتبر دنیا موجود است،(2)

که هر کدام از این آثار، علاوه بر ارزش معنوی، نشان گر پیشرفت مسلمانان در هنر خطاطی می باشد.

در قرون بعدی، این هنر با معماری آمیخته شده و در اماکن مقدس خودنمایی کرد، که غالباً در این اماکن، آیات قرآن با خط زیبا بر روی دیوارها و سقف ها نقش می بست، و در مناطق اهل سنت، اسامی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم و خلفاء و ائمه( را می نوشتند و در اماکن مقدس شیعه، مثل مساجد و مشاهد اسامی پنج تن آل کسا و امامان دوازده گانه را با هنر معماری و خطاطی بر روی دیوارها حک می کردند. چنین هنرنمایی هایی که در مساجد قدیمی شهرهای مختلف جهان قابل مشاهده است، این مکان ها را به مواضع نمایش تمدن اسلامی در باب هنر معماری و خطاطی تبدیل کرده است.

ج) نقاشی

در شریعت مقدس اسلام، از نقاشی تصویر جانداران و ساختن مجسمه شان، نهی شده است. از این رو مجسمه سازی و نقاشی جانداران از شغل های حرام یا مکروه بشمار می روند. چنان که در کتب فقهی شیعه(3)

و اهل سنت(4)

وارد شده، و در کتب روایی نیز روایاتی از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و اهل بیت علیه السلام در این باره آمده است.(5)

نقاشی نیز مانند خطاطی، زمانی که با معماری آمیخته می شود، اثرات بدیعی را در اماکن مقدس خلق می کند که ناشی از روح ایمان به مبدأ و معاد می باشد. بر اثر تأکید های پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه: بر پرهیز از نقاشی جانداران و مجسمه سازی، یکی از

ص: 152


1- سید محمّدباقر حجّتی، پژوهشی در تاریخ قرآن کریم، ص212.
2- برای اطلاع از کتاب خانه ها و موزه هایی که نسخه­های قرآن به خط ائمه: در آن ها نگه داری می شوند، مراجعه شود به: سید علی نقی میرحسینی «نقش اهل بیت علیهم السلام در نگارش قرآن»، مجله فرهنگ کوثر، پاییز 1384، ش63.
3- شیخ مرتضی انصاری، کتاب المکاسب، ج1، ص183.
4- عبدالرحمن بن محمد عوض جزیری، الفقه علی المذاهب الأربعة، ج2، ص39.
5- محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج6، ص526، باب تزویق البیوت.

ویژگی های معماری اسلامی، چه در مساجد و چه در بناهای دیگر، پرهیز از شکل ها و مجسمه های انسان و حیوانات است و معمولا به جای آن ها از نقاشی گل و گیاه و اشیای بی جان در تزئین دیوار های مساجد و مدارس و خانه ها، و حتی لباس ها و فرشها استفاده شده است، و این نشانی از هویت اسلامی نقاش و معمار دارد.

تفاوت اصلی نقاشی اسلامی و نقاشی غربی این است که در غرب به سبب ماهیت شمایل انگارانه هنر مسیحی، نقاشی نقش محوری داشته است و جالب این که، سیر حرکت این هنر تأثیرگذار در غرب به سمت انسان بوده است نه توحید «این هنر مبدل به آینه ای شده است که قبل از هر چیز دیگر، عمق و ژرفای روح انسان غربی و نیز گرایش های جدیدی را که در جامعه غربی در حال ظهور بوده اند، منعکس می سازد، هنر غربی حول محوری به نام بشر می چرخد و هیچ گاه چشمانش را به افقی بالاتر باز نمی کند،(1)

اما در هنر نقاشی اسلامی، اعتقادات اسلامی، در نظر گرفته شده و بر اساس توحید سیر می کند و انسان را به سوی خدا سوق می دهد.

هنر نقاشی اسلامی، آمیخته با هنر معماری و خطاطی، در بناهای فاخر قرون مختلف اسلام، قابل مشاهده است و نماد پیشرفت مسلمانان در هنر، با مبانی توحیدی می باشد؛ به طوری که می توان اماکن مقدس را معرّف فنون اسلامی در قرون گذشته دانست.

5. اماکن مذهبی، مواضع گردشگری فرهنگی
اشاره

جهان گردی نیز از ویژگی های مهم تمدن است که هم با آموزش دانش­ها و تبادل دیدگاه ها و هم با رشد اقتصادی و امنیت اجتماعی در پیوند است. هجرت وقتی تمدن ساز است که با هدف و انگیزه ای عالی همراه باشد. دریافت آثار پیشینیان و بهره وری از آن ها، با هجرت و گردش گری هدف مند، ممکن می شود. اماکن مذهبی بهترین مکان برای نشر فرهنگ اسلام و آشنایی مسلمانان و دیگران با تاریخ اسلام است، که قرآن نیز بر این نوع گردشگری تأکید دارد.

ص: 153


1- مصطفی نوروزی، «نقش معنا در نقاشی و معماری اسلامی»، پگاه حوزه، بهمن 1387، ش57، ص 60.
5. الف) توصیه قرآن به گردشگری

دیدن ویرانة کاخ های ستمگران، بناهای شگفت انگیز اهرام مصر، برج بابل، آثار تمدن قوم سبا و صدها مانند آن که در جهان پراکنده اند، تأثیر عمیقی در انسان ها دارد و آن ها را به عبرت گرفتن از عاقبت ظالمان و صالحان وادار می کند، به همین سبب، شاعران نکته سنج، هنگامی که در برابر این آثار قرار می گرفتند، تکان شدیدی در روح خود احساس کرده و اشعار شورانگیزی می سرودند.(1)

از این رو قرآن مجید دستور می دهد که مسلمانان در روی زمین به سیر و سیاحت بپردازند و آثار گذشتگان را دیده و از آن عبرت گیرند. اهمیت جهان گردی در اسلام زیاد است، اما نه مانند توریست های هوس ران امروز؛ بلکه برای بررسی سرنوشت پیشینیان و مشاهده آثار عظمت خداوند در نقاط مختلف جهان، و این همان چیزی است که قرآن نام آن را «سیر فی الارض» گذارده و طی آیات متعددی به آن دستور داده است، از جمله:

1. (قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمِینَ)(2): بگو بروید در روی زمین گردش کنید سپس بنگرید عاقبت و سرانجام گناهکاران چگونه بوده است.

2.(قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیفَ بَدَأَ الْخَلْقَ)(3) بگو در زمین سیر کنید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را به وجود آورده است.

3. (أَ فَلَمْ یسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یعْقِلُونَ بِها ...)(4) و آیات دیگر

طبق این آیه، این نوع سیر در زمین، قلب را دانا، چشم را بینا و گوش را شنوا می گرداند، و از خمودی و جمود، رهایی می بخشد.(5)

با توجه به این آیات اهمیت گردشگری معنوی و فرهنگی در قرآن فهمیده می شود.

ص: 154


1- مانند «خاقانی» که در قصیده معروف خود، به هنگام اشک ریختن در برابر ایوان مدائن می گوید: بر دیده من خندی کاینجا ز چه می گرید؟ خندند بر آن دیده کاینجا نشود گریان!
2- نمل، آیه 71.
3- عنکبوت، آیه 20.
4- حج، آیه 46.
5- ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 3، ص104.
5. ب) دیدن آثار گذشتگان، هدف گردشگری در قرآن

چنان که در آیات مذکور آمده است، از مهم­ترین اهداف سیر در زمین بر اساس قرآن، دیدن آثار گذشتگان است. این مطلب، اهمیت حفظ اماکن و آثار گذشتگان را می رساند. آثار و مقامات انبیاء: بهترین مواضع برای تذکر زندگی توحیدی ایشان می باشد، به ویژه دیدن آثار و اماکنی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در آن ها حضور داشته اند، می تواند عالی­ترین هدف برای مسلمانان، در راستای عمل به آیات قرآن باشد، چون با دیدن آثار ایشان، از زندگی ساده و الهی آن حضرت درس گرفته و اعتقاداتشان به دین مقدس اسلام تقویت می شود.

در دین اسلام نیز رفتن به مقامات انبیا و صالحان؛ یعنی مکان هایی که در آن جا اقامت داشته یا خدا را پرستیده اند، ولی آن را به عنوان مسجد انتخاب نکرده اند، دو قول از علمای معروف در این باره وارد شده است:

1. عده ای از این کار نهی کرده و گفته اند: نمی توان به قصد عبادت، به آن مناطق رفت، مگر این که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم چنین قصدی کرده باشد؛ همان گونه که ایشان در مقام ابراهیم علیه السلام قصد نماز کرد، اما به انگیزة یاد آوری تاریخ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و عبرت گیری از زندگی ایشان قطعا اشکالی ندارد.

2. قول بیشتر علمای اسلام، جایز بودن این عمل است، چنان که از ابن عمر نقل شده که، شایسته می دانست رفتن به اماکنی را که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در آن مناطق رفته بود حتی اگر این امر اتفاقی و بدون قصد باشد.(1)

سندی خواتیمی می گوید از ابوعبداللَّه سؤال کردیم که حکم فردی که به این اماکن برود چیست؟ گفت: بنابر حدیث عتبان بن مالک که از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم درخواست کرد تا در خانه اش نماز گزارند، تا او بتواند آن جا را مصلای خود قرار دهد(2) و بنابر عمل ابن عمر که مواقف و آثار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را دنبال می کرد؛ اشکالی ندارد اما مردم در این امر زیاده روی می کنند.(3) افراط مردم با آگاهی بخشیدن

ص: 155


1- ابن تیمیه، اقتضاء الصراط المستقیم، ج2، ص271.
2- بخاری، صحیح البخاری، ج1، ص92، ح425، کتاب الصلوة، باب المساجد فی البیوت.
3- ابن تیمیه، همان، ص271-272.

آن ها از بین می رود، نه با تخریب آثار انبیاء:.

5. ج) نقش اماکن مذهبی در رواج گردشگری فرهنگی

اماکن و آثار تاریخی مذهبی موجود در کشورهای اسلامی، می تواند جاذبه ای باشد برای گردشگران مسلمان و غیر مسلمان، و از این فرصت، می توان برای تبلیغ دین و معرفی فرهنگ والای اسلام استفاده کرد. از جمله مزایای وجود اماکن و آثار مذهبی، می توان به موارد زیر اشاره کرد:

1. رونق اقتصادی جامعه مسلمانان، که یکی از ارکان پیشرفت تمدن می باشد.

2. استفاده فرهنگی، که مسلمانان می توانند با استفاده از این اماکن، فرهنگ شان را به غیر مسلمانان معرفی کرده و آن ها را با تاریخ و رسومات مسلمانان آشنا کنند.

3. تبلیغات دینی، که می توان در این مکان ها، حقانیت دین اسلام و تعالیم آن را به گوش دیگران رساند.

وجود اماکن مذهبی در یک شهر، زمینه خوبی برای جذب گردشگر و فعالیت­های اقتصادی و فرهنگی و حتی سیاسی را فراهم می آورد که هرکدام از آن ها در پیشرفت فرهنگ و تمدن جامعه نقشی اساسی دارند.

6. شکوفایی و انحطاط تمدن اسلامی

محققان برای شکوفایی هر تمدنی، عوامل مختلفی را شمرده اند، از جمله: ساختار مناسب اجتماعی، سازمان فعال اقتصادی، توسعه رفاه عمومی و گسترش عدالت و... از جمله علل شکوفایی تمدن ها، تعقل و خردگرایی در جامعه می باشد.(1)

در مقابل یکی از علت های انحطاط تمدن ها، جمود فکری و خردگریزی در جوامع، به ویژه دولت هاست. بنابراین شکوفایی و انحطاط تمدن ها ازجمله تمدن اسلامی در دوران های گذشته، محصول جریان های فکری متعددی بوده است. برخی اندیشمندان دلایل و ریشه های افول فرهنگ و تفکر اسلامی را به دوره خلافت متوکل عباسی نسبت داده اند. این خلیفه

ص: 156


1- فاطمه جان احمدی، تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی، ص31.

برخلاف خلفای قبل از خود، که تمایلات معتزلی، یعنی عقل گرایی داشتند، تفکر خردگریزی داشته،(1) و از این رو با انجام کارهای غیرعاقلانه، زمینه های انحطاط تمدن جامعه اسلامی را فراهم کرد. یکی از مصادیق عقل گریزی که امروزه وهابیت دچارش هستند، تخریب آثار گذشتگان و اماکن تاریخی جهان اسلام می باشد که مقدمة افول تمدن، بلکه باعث از بین رفتن آن می شود؛ در حالی که این کار برخلاف رویه عقلای عالم می باشد، چرا که هر کسی سعی دارد آثار تاریخ و اصالت و هویت خود را حفظ کند.

اگر گفته شود که بعضی از مردم در این اماکن برای عبادت خدا شریک قائل می شوند و دور آن طواف می کنند یا به آن نخ می بندند و قربانی می کنند و نوشته در آن جا می افکنند؛ باید پاسخ داد: این اعمال از روی جهل انجام می گیرد، چراکه این افراد ایمان به خدا داشته و اقرار به توحید می کنند، ولی در عمل دچار خطا شده اند. آن ها باید راهنمایی شوند و این امور نباید منجر به بی توجهی به این آثار تاریخی و از بین بردن شان شود و چنین دلایلی حجت های بی اساسی است که نزد علما و عقلا غیرقابل قبول می باشند؛ زیرا می توان مسائل عارضیِ غیرصحیح را با ممانعت و مراقبت و امر به معروف و نهی از منکر از بین برد. در کنار ارشاد، باید آثار را حفظ کرد و برای حفظ اصالتش و ادای امانتی که جزئی از تاریخ بزرگ امت اسلام و تاریخ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم محسوب می شود، توجه به خرج داد.

نتیجه

آثار و اماکن مقدس اسلامی در هرجای جهان، معرف تاریخ امت اسلامی هستند، و متعلق به یک کشور و گروه خاصی نمی باشند، این آثار نشان گر پیشرفت تمدن اسلامی و تجلی گاه تاریخ اسلام و مواضع بروز هنر مسلمانان در طول قرون متمادی می باشند، و از عوامل معرفی و انتقال فرهنگ اصیل دینی به حساب می آیند، از این رو بر مسلمانان در هر جای جهان لازم است، در حفظ این آثار تلاش کرده و با فرق ضاله ای که به بهانه های واهی قصد از بین بردن تمدن عظیم اسلامی را دارند مقابله کردند.

ص: 157


1- علی اکبر ولایتی، فرهنگ و تمدن اسلامی، ص157.
منابع

1.ابن نجار، محمد بن محمود بن حسن، الدرة الثمینة فی أخبار المدینة، تحقیق حسین محمد علی شکری، شرکة دارالأرقم [بی تا].

2.ابن تیمیه، اقتضاء الصراط المستقیم لمخالفة أصحاب الجحیم، تحقیق: ناصر عبد الکریم العقل، چاپ هفتم: دارعالم الکتب، بیروت، 1419ق.

3.ابن جبیر، محمد بن أحمد، رحلة ابن جبیر، دار ومکتبة الهلال، بیروت [بی تا].

4.ابن خلدون، مقدمه تاریخ، دار المکتبه الهلال، بیروت 1996 م

5.اسلامی فرد، زهرا، تاریخ فرهنگ و تمدن اسلام، چاپ اول: دفتر نشر معارف، قم 1389.

6.انصاری، مرتضی، کتاب المکاسب، تحقیق لجنة تراث الشیخ الأعظم، چاپ اول: المؤتمر العالمی الشیخ الأنصاری، قم 1415ق.

7.بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، تحقیق محمد زهیر بن ناصر الناصر، دار طوق النجاة، 1422ق.

8.توینبی آرتور، تمدنی در بوته آزمایش، ترجمه صابری، چاپ اول: امیرکبیر، تهران 1353.

9.جان احمدی، فاطمه، تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی، چاپ اول: دفتر نشر معارف، قم 1386.

10.جزیری، عبد الرحمن بن محمد عوض، الفقه علی المذاهب الأربعة، چاپ دوم: دار الکتب العلمیة، بیروت 1424ق.

11.جوادی آملی، عبداللّه، سرچشمه اندیشه، نشر اسراء، قم [بی تا].

12.جورجی زیدان، تاریخ التمدن الاسلامی، دار مکتبه الحیاه، بیروت [بی تا].

13.حاکم نیشابوری، محمد بن عبد اللّه، المستدرک علی الصحیحین، تحقیق مصطفی عبد القادر عطا، چاپ اول: دار الکتب العلمیة، بیروت 1411ق.

14.حجازی، فخر الدین، نقش پیامبران در تمدن انسان، چاپ اول: نشر بعثت، تهران 1349.

15.حجّتی، سید محمّدباقر، پژوهشی در تاریخ قرآن کریم، چاپ نهم: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران 1375 .

16.حلبی، علی اصغر، تاریخ تمدن اسلام (بررسی هایی چند در فرهنگ و علوم عقلی اسلامی)، چاپ دوم: اساطیر، تهران 1372ش.

17.رضوانی، علی اصغر، رفتار وهابیان با مسلمانان، چاپ اول: نشر مشعر، تهران 1390.

18.سبحانی جعفر، آیین وهابیت، چاپ اول: نشر مشعر، تهران 1364.

ص: 158

19.سمهودی، علی بن عبد الله بن أحمد حسنی شافعی، وفاء الوفاء بأخبار دار المصطفی، چاپ اول: دار الکتب العلمیه، بیروت 1419ق.

20.سیوطی، عبد الرحمن بن ابی بکر جلال الدین، الدر المنثور، دارالفکر، بیروت [بی تا].

21.شراب، محمد محمد حسن، فرهنگ اعلام جغرافیایی - تاریخی در حدیث و سیره نبوی، تحقیق محمد باقر بهبودی، چاپ اول: نشر مشعر، تهران 1383.

22.فیروز آبادی، محمد بن یعقوب، المغانم المطابه فی معالم طابه، تحقیق حمد الجاسر، چاپ اول: دارالیمامه، ریاض 1389ق.

23.کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، دار الکتب الإسلامیة، تهران 1365ش.

24.مجله پگاه حوزه، شماره 57، بهمن 1387.

25.مجله فرهنگ کوثر، شماره 63، پاییز 1384.

26.مجله مسجد، شماره 117، شهریور 1386.

27.مرکز تحقیقات حج، مجموعه مقالات هم اندیشی زیارت، چاپ اول: نشر مشعر، تهران 1387.

28.مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، چاپ اول: دار الکتب الإسلامیة، تهران 1374.

29.مهیار، رضا، فرهنگ ابجدی عربی فارسی، چاپ دوم: نشر اسلامی، تهران 1375.

30.موظف رستمی، محمد علی، آیین مسجد، انشارات گویه، تهران 1381 ش.

31.نیشابوری، مسلم بن حجاج بن مسلم، صحیح مسلم، دارالجیل، بیروت [بی تا].

32.ولایتی، علی اکبر، فرهنگ و تمدن اسلامی، دفتر نشر معارف، تهران [بی تا].

33.ویل دورانت، تاریخ تمدن، ترجمه احمد آرام، چاپ چهارم: انتشارات انقلاب اسلامی، تهران 1372ش.

ص: 159

ص: 160

بخش دوم: ریشه یابی افکار تکفیری

اشاره

ص: 161

ص: 162

موانع تکفیر با تأکید بر مسئله جهل از دیدگاه ابن تیمیه / عبدالمحمد شریفات

اشاره

عبدالمحمد شریفات(1)

چکیده

یکی از مصیبت های بزرگی که امروزه دامن گیرِ جامعه اسلامی شده و به ویژه جوانان را تحت تأثیر قرار داده، مسئلة تکفیر است. این جوانانِ کم تجربه، کم خرد و دارای تعصبات فکری، خون و مال مسلمانان را برای خویش حلال دانسته و دنیا و آخرت خویش را با دنیای زیبای دیگران به آتش کشانده اند؛ خواب را از چشم مسلمانان گرفته و عرصه را برآن ها تنگ کرده­اند.

متاسفانه این اشخاص، تکفیر دیگران را با استناد به فتاوای برخی از علما از قبیل ابن­تیمیه انجام می­دهند در حالی­ که ابن­تیمیه در ناحیة نظری معتقد است: تکفیر یک مسئلة کاملاً شرعی است و کافر کسی است که خدا و رسولش را، کافر باشد و با تعالیم آشکاری که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از جانب خداوند آورده است، مخالفت کند.

ابن­تیمیه می گوید: برخی از افراد کوته نظر و بی­سواد تکفیر را در پیش گرفته و اهل تأویل را تکفیر نموده اند، وی معتقد است چنین اعمالی از هیچ یک از صحابه و تابعین و ائمه مسلمانان سراغ نداریم، و دیدگاه ائمة اربعه چنین نبوده است، بلکه دیدگاه آن ها در تضاد با این نظریه است؛ بنابراین، باید از تکفیر افراد از روی هوا و هوس و یا به جهت این که مخالف ما هستند، پرهیز کرد، هرچند آن ها ما را تکفیر کنند و خون ما را حلال بشمارند.

ص: 163


1- پژوهشگر مؤسسه تحقیقاتی دارالإعلام لمدرسة اهل البیت علیهم السلام.

ابن­تیمیه معتقد است: عموم نمازگزاران اهل ایمانند، هرچند اعتقاداتشان مختلف است. بلکه حتی اگر در اعتقاداتشان برخطا باشند. وی اساس اسلام و شرط مسلمانی را، تنها شهادت به یگانگی خداوند و رسالت پیامبر خاتم می داند و معتقد است تنها انکار شهاتین و ارکان اسلام و آنچه به طور قطع از ضروریات دین است، موجب کفر می باشد.

ابن­تیمیه میان «تکفیر مطلق» و «تکفیر معین» تفاوت قایل شده است. اطلاق تکفیر مطلق به معنای این نیست که هر کس، چنین اعتقاداتی داشته باشد یا چنان رفتارهایی را انجام دهد، کافر است، زیرا ممکن است شرایط تکفیر معین در او نباشد. به همین سبب در تکفیر معین باید نهایت احتیاط را به کار بست. تا بر اساس دلیل محکم و حجت معتبر، یقین به کفر کسی پیدا نکرده ایم، نباید اقدام به تکفیر او کنیم.

ابن­تیمیه معتقد است: قطعی بودن و جهل داشتن در مسئله­ای از مسائل دین، امر نسبی است، از این رو نباید هیچ کس را به صِرفِ مخالفت با مسئله ای از مسائل دینی که در نظر عده ای قطعی می نماید، تکفیر کرد، زیرا قطعی بودنِ امری، بسته به وجود مقدماتی است که ممکن است برای عدة دیگر اثبات نشده باشد، کما این که جهل نیز چنین است. جهل در امور اعتقادی، برای صحابه به وجود آمد، درحالی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هیچ کدام را تکفیر نکردند.

ولی متأسفانه ابن­تیمیه در ناحیه عملی و تطبیق این قواعد دچار اشتباهات عمده­ای شده­ است و برخی از افراد، بلکه برخی از گروه ها را تکفیر کرده ومستمسک برخی از گروه­های تکفیری جوان و جاهل در دورة اخیر شده است.

کلیدواژگان: ابن تیمیه، تکفیر، تکفیر مطلق و معیّن، جهل، اسلام و کفر.

مقدمه

مسئله تکفیر امر آسانی نیست؛ خداوند مسلمانان را از تسریع در تکفیر کردن یکدیگر بر حذر می­دارد و امر می­کند که در حق کسی که در سرزمین غیر مسلمانان است، ولی نشانه های اسلام در او آشکار است، تحقیق کنند و از آنچه دلالت بر احتیاط شرع دربارة مسئله تکفیر و مبالغه کردن در مورد آن دارد، وجوبِ اثبات شروط تکفیر و ارتفاع موانع

ص: 164

تکفیر است. جایز نیست فردی را به صورت معین تکفیر کرد، مگر این که در وی، شروط تکفیر ثابت و موانع آن مرتفع گردد. ابن­تیمیه در جاهای متعددی در رابطه با تکفیر معین تصریح کرده است که تکفیر معین، متوقف بر ثبوت شروط و انتفای موانع است. سؤال مهمی که در این جا مطرح می­شود این است که چه تفاوتی میان تکفیر مطلق و تکفیر معین وجود دارد که ابن­تیمیه را ملزم کرده است، در اطلاق تکفیر، بین تکفیر مطلق و معین فرق بگذارد و تنها شروط و موانع را در تکفیر معین شرط بداند؟ بنابراین جا دارد در ابتدا تکفیر را تعریف کرده، سپس تفاوت تکفیر مطلق و معین بیان شود و در آخر به بیان شروط و موانع آن، با تاکید بر مسئله جهل پرداخته شود.

تعریف ابن­تیمیه از کفر

از آن جا که مقاله دربارة تکفیر است، در ابتدا معنای کفر از دیدگاه ابن­تیمیه بررسی می شود.

ابن­تیمیه می­نویسد:

الکفر: عدم الإیمان، باتفاق المسلمین، سواء اعتقد نقیضه وتکلم به، أو لم یعتقد شیئاً ولم یتکلم؛(1)

به اتفاق مسلمانان کفر یعنی عدم ایمان؛ چه به نقیض آن، یعنی کفر، معتقد باشد و بر زبان بیاورد و چه به نقیض آن، یعنی کفر، معتقد نباشد و بر زبان نیاورد؛ به عبارت دیگر ایمان را یک امر وجودی می­داند که برای تحقق آن نیاز به اقرار دارد.

هم چنین در جای دیگر می­نویسد:

الکفر عدم الإیمان بالله ورسله، سواء کان معه تکذیب، أو لم یکن معه تکذیب، بل شک و ریب، أو إعراض عن هذا کله حسداً، أو کبراً، أو اتباعاً لبعض الأهواء الصارفة عن اتباع الرسالة؛(2)

ص: 165


1- ابن­تیمیه، مجموع الفتاوی، ج20، ص86.
2- همان، ج12، ص335.

کفر ایمان نداشتن به خداوند و پیامبران اوست و فرقی نمی­کند که همراه با اعتقاد تکذیب صورت بگیرد یا نه، بلکه حتی شک در آن و یا اعراض از آن به سبب حسد و کبر و تبعیت از هوای نفسانی که از تبعیت از دین ممانعت کند، کفر شمرده می شود.

از طرفی، ابن­تیمیه معتقد است که کفر، حکم شرعی است و تنها با ادله شرعی ثابت می­گردد، از این رو اگر شخص مسئله­ای را انکار نماید که شرع بر آن دلالت نمی کند و تنها با عقل ثابت می­شود، چنین شخصی متصف به کفر نیست و کافر شمرده نمی­شود.(1)

تعریف تکفیر

عنوان تکفیر و ارتداد از عناوینی است که بسیار استفاده شده و درکلام علما از آن تعاریف مختلفی مطرح شده است.

ابن­تیمیه در کتاب أحکام المرتد دربارة تکفیر و ارتداد می­نویسد:

علما اتفاق دارند کسی که به خداوند شرک بورزد، خدا را انکار نماید، صفتی از صفات او را نفی کند، به خداوند نسبت صاحب فرزند دهد، قائل به قدم و بقای عالم شود و یا حتی تنها شک کند، کل قرآن یا بخشی از آن را انکار کند، معتقد به وجود اختلاف و تناقض در قرآن باشد، شک در اعجاز آن داشته باشد، معتقد به قدرت داشتن بر اتیان قرآن دیگر باشد، قائل به زیادت و نقیصه در آن باشد، معتقد باشد که پیامبر در بخشی از دین کاذب است، اعتقاد به حلیت چیزی که اتفاق بر حرمت آن وجود دارد، مانند: زنا و شرب خمر، امر ضروری از دین را انکار کند، به پیامبر یا پیامبران دیگر که نبوتشان قطعی باشد دشنام دهد، عایشه و دیگر زنان پیامبر را سب نماید و شتم ملت اسلام (مسلمان) یا دین اسلام کند، مرتکب این موارد از دایرة اسلام خارج شده و در جرگة مرتد قرار گرفته و کافر شمرده می­شود.(2)

ص: 166


1- همان، ج17، ص78.
2- همو، أحکام المرتد عند شیخ الإسلام ابن تیمیة، ج1، ص68-109.

البته این نکته ضروری است که تکفیر یک حکم شرعی است(1)

و آن حق خداوند و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است و تنها با نص صریح یا قیاس بر نص صحیح و تحقق شرایط و انتفاع موانع ثابت می شود.(2) شخص مرتد و کافر تنها توسط امام یا نایب آن مجازات می گردد.(3)

فرق بین تکفیر مطلق و معین

در منابع سلفی به ویژه بنابر دیدگاه ابن­تیمیه میان تکفیر مطلق و معین تفاوت وجود دارد و شخصی که به تکفیر مطلق متصف شود بدون تحقق شرایط و انتفای موانع، به تکفیر معین متصف نمی­شود، ولی متاسفانه این مبنا تنها اختصاص به ناحیه تئوری دارد، اما در عمل دچار اشتباهات عمده­ای شده­اند و به سبب شتاب ورزیدن در تکفیر افراد و یا گروه ها و اشتباه در مصادیق، تبعات جبران ناپذیری در پی داشته است.

ابن­تیمیه در برخی از کتاب های خود، ازجمله مجموع الفتاوی، به تفصیل دربارة اقسام تکفیر، شرایط تکفیر و حرمت تکفیر سخن گفته است. وی ابتدا تکفیر را به دو بخش: مطلق و معین تقسیم می­کند.(4)

تکفیر مطلق: حکم به کفر دربارة کلام، فعل یا اعتقادی می باشد که با مبانی اسلام در تضاد و تناقض است؛ هم چنین به صورت مطلق به کسی که چنین دیدگاهی داشته باشد، ­بدون این که فرد خاصی مدِّ نظر باشد.(5)

تکفیر معین: حکم به تکفیر شخص معینی است که عملی را در تضاد با اصول و مبانی اسلام انجام داده و به سبب وجود شروط تکفیر در وی و نبود مانع، کافر خوانده می­شود.

ص: 167


1- همو، الاستقامة، ص381؛ همو، الرد علی البکری، ج1، ص381.
2- .همان.
3- همو، أحکام المرتد عند شیخ الإسلام ابن تیمیة، ج1، ص81.
4- .همان، ج12، ص487 و 498.
5- همو، مجموع الفتاوی، ج12، ص487 و ­498؛ عبدالمجید بن سالم مشعبی، منهج ابن­تیمیه فی­ مسئلة التکفیر، ص193؛ ابی العلا راشد، ضوابط تکفیر المعین عند شیخی الاسلام ابن­تیمیه و ابن­عبدالوهاب و علماء الدعوه الاصلاحیه، ج1، ص41.

ابن­تیمیه، معتقد است که باید میان تکفیر مطلق و معین تفاوت قائل شد؛ یعنی چنین نیست که هر کس فعلی را که منطبق با کفر بود انجام داد، کافر است:

هر فردی که در مسئله­ای از امور اعتقادی مخالفت کرد، به معنی هلاک وی نیست. گاهی شخص مخالف، مجتهدی است که در اجتهاد خود خطا کرده است، چنین خطایی باعث تفسیق نمی شود، بلکه حتی شخص مجتهد در این مسئله گناه مرتکب نشده است؛ و بالاتر از آن اگر مجتهدی در مسئله اجتهاد کرده است و فتوایش صحیح باشد مأجور بوده و دو ثواب خواهد گرفت و در صورت اشتباه یک اجر خواهد داشت و اتفاق مسلمانان بر این است که تکفیر هیچ یک از علما جایز نیست و هرکس چنین عملی انجام دهد مستحق عقوبت شدیدی خواهد بود.(1)

ابن­تیمیه در تبیین تفاوت میان تکفیر مطلق و معین می­گوید:

آنچه بزرگان سلف گفته­اند که اگر کسی فلان چیز را بگوید حکمش فلان است، ناظر به تکفیر مطلق می باشد و صحیح است، اما باید میان تکفیر مطلق و معین تفاوت گذاشت.(2)

ابن­تیمیه در جایی دیگر بیان می کند که حتی برخی از دیدگاه های جهمیه - که از نظر وی، به صورت مطلق کفر است - مانند اعتقاد به خلق قرآن، انکار رؤیت خدا و انکار حضور خداوند بر عرش، موجب نمی­شود که معتقد به این امور، کافر باشد؛ مگر آن که حجت بر تکفیر وی تمام باشد.(3)

ابن تیمیه هم چنین عقاید باطنیه را کفر می­داند، ولی حکم به تکفیر افراد باطنی را مشروط به ثبوت شروط تکفیر و از میان رفتن موانع تکفیر می­داند.(4)

ص: 168


1- ابن­تیمیه، مجموع الفتاوی، ج35، ص99-103؛ ج12، ص180.
2- همو، الاستقامة، ج1، ص164.
3- .همان.
4- همو، بغیة المرتاد، ص353-354 .

ابن­تیمیه در جایی دیگر، تکفیر افراد معین را - هر چند افراد دیدگاه های بدعت آمیز داشته باشند - جایز نمی داند و معتقد است که هیچ کس نمی­تواند احدی از مسلمانان را تکفیر کند، هر چند خطاکار باشند، تا وقتی که حقیقت برای آن ها تبیین شود و شبهه زدوده گردد.(1)

مشخص شد که ابن­تیمیه بین تکفیر مطلق و معین فرق گذاشته و معتقد است که در تکفیر معین تحقق شرایط و انتفاع موانع شرط است،(2)

و تا زمانی که این شرایط حاصل نشود تکفیر مسلمان جایز نبوده وکسانی که مرتکب چنین اعمالی می شود به خاطر خلط در تکفیر مطلق و معین است، این افراد گمان می کنند هنگامی که بزرگان کلمة کفر را به طور مطلق بر زبان جاری کنند منظورشان کفر معین است.(3)

لذا می­بایست چنین افراد مواخذه شدید شوند، زیرا قاعده اولی در مورد مسلمانان، خون و جان و ناموسشان بر یکدیگر حرام است:

(وَالْأَصْلُ أَنَّ دِمَاءَ الْمُسْلِمِینَ وَأَمْوَالَهُمْ وَأَعْرَاضَهُمْ مُحَرَّمَةٌ مِنْ بَعْضِهِمْ عَلَی بَعْضٍ لَا تَحِلُّ إلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ)(4)

دلیل قاعده

ابن­تیمیه جهت اثبات قاعده گفته شده، به روایات ذیل استناد می­کند: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در حجه الوادع فرمودند:

خون و مال و عرض مسلمانان بر یکدیگر حرام است.(5)

ص: 169


1- همو، مجموع الفتاوی، ج35، ص165؛ ج12، ص180. «وَلَا یجِبُ أَنْ یحْکَمَ فِی کُلِّ شَخْصٍ قَالَ ذَلِکَ بِأَنَّهُ کَافِرٌ حَتَّی یثْبُتَ فِی حَقِّهِ شُرُوطُ التَّکْفِیرِ وَتَنْتَفِی مَوَانِعُهُ.»
2- «حَقِیقَةُ الْأَمْرِ أَنَّهُمْ أَصَابَهُمْ فِی أَلْفَاظِ الْعُمُومِ فِی کَلَامِ الْأَئِمَّةِ مَا أَصَابَ الْأَوَّلِینَ فِی أَلْفَاظِ الْعُمُومِ فِی نُصُوصِ الشَّارِعِ کُلَّمَا رَأَوْهُمْ قَالُوا:مَنْ قَالَ کَذَا فَهُوَ کَافِرٌ اعْتَقَدَ الْمُسْتَمِعُ أَنَّ هَذَا اللَّفْظَ شَامِلٌ لِکُلِّ مَنْ قَالَهُ وَلَمْ یتَدَبَّرُوا أَنَّ التَّکْفِیرَ لَهُ شُرُوطٌ وَمَوَانِعُ قَدْ تَنْتَقِی فِی حَقِّ الْمُعَینِ وَأَنَّ تَکْفِیرَ الْمُطْلَقِ لَا یسْتَلْزِمُ تَکْفِیرَ الْمُعَینِ».ابن­تیمیه، مجموع الفتاوی، ج12، ص487.
3- همان.
4- همان، ج3، ص283.
5- «إنَّ دِمَاءَکُمْ وَأَمْوَالَکُمْ وَأَعْرَاضَکُمْ عَلَیکُمْ حَرَامٌ کَحُرْمَةِ یوْمِکُمْ هَذَا فِی بَلَدِکُمْ هَذَا فِی شَهْرِکُمْ هَذَا» محمّد بن اسماعیل بخاری، صحیح بخاری، ج1، ص87؛ «کُلُّ الْمُسْلِمِ عَلَی الْمُسْلِمِ حَرَامٌ: دَمُهُ وَمَالُهُ وَعِرْضُهُ» مسلم بن الحجاج، صحیح مسلم، ج8، ص10.

هر آن کس که به طرف قبله ما نماز بخواند و از ذبیحة ما استفاده کند مسلمان است و در ذمة خدا و رسولش قرار دارد.(1)

اگر دو مسلمان مقابلِ هم قرار گرفته و با یکدیگر بجگند، چه قاتل وچه مقتول، هر دو در آتش­اند. سوال شد ای رسول خدا مقتول چرا؟ حضرت فرمودند: زیرا مقتول نیز قصد جان دیگری را کرده ­است.(2)

پس از من، کافر نشوید به گونه ای که گردن یکدیگر را بزنید.(3)

و طبیعی است که گردن زدن بعد از تکفیرِ یکدیگر محقق می­شود.

هنگامی­که مسلمانی، برادرِ مسلمانش را کافر خطاب کند، به تحقیق این خطاب به یکی از آن دو بر می­گردد.(4) زیرا خطاب کلمة ­"کافر" به مسلمان از دو حالت خارج نیست، یا آن شخص سزاوار چنین نسبتی است یا نه، در صورتی که نسبت به دیگری منتفی باشد به شخص خطاب کننده بر می­گردد.

شروط تکفیر معین
اشاره

ابن­تیمیه بخش دیگری از دیدگاه خود را به شرایط و موانع تکفیر اختصاص داده است. وی درشرایط تکفیر فرد یا گروه معین، دو اصل را بیان می­کند:

کافر معین، قصد معنای کفر آمیز کند:

ابن­تیمیه معتقد است که تکفیر حکم شرعی است و سزاور است که در اطلاق آن یقین به کفر شخص داشته باشیم، به همین سبب حتماً می­بایست فرد از گفته یا عملِ خود قصد کفر کرده و بدان معنا ملتزم و معتقد­ باشد، زیرا چه بسا معنای دیگری غیر از معنای کفر آمیز، قصد کرده ­است و یا کلامی را به زبان جاری نموده که مستلزم امور

ص: 170


1- «مَنْ صَلَّی صَلَاتَنَا وَاسْتَقْبَلَ قِبْلَتَنَا وَأَکَلَ ذَبِیحَتَنَا فَهُوَ الْمُسْلِمُ لَهُ ذِمَّةُ اللَّهِ وَرَسُولِهِ» محمّد بن اسماعیل بخاری، همان، ج1، ص87.
2- «إذَا الْتَقَی الْمُسْلِمَانِ بِسَیفَیهِمَا فَالْقَاتِلُ وَالْمَقْتُولُ فِی النَّارِ قِیلَ یا رَسُولَ اللَّهِ هَذَا الْقَاتِلُ فَمَا بَالُ الْمَقْتُولِ؟ قَالَ: إنَّهُ أَرَادَ قَتْلَ صَاحِبِهِ» مسلم بن الحجاج، صحیح مسلم، ج4، ص­2213.
3- «لَا تَرْجِعُوا بَعْدِی کُفَّارًا یضْرِبُ بَعْضُکُمْ رِقَابَ بَعْضٍ» محمّد بن اسماعیل بخاری، همان، ج1، ص35.
4- «أَیمَا رَجُلٍ قَالَ لِأَخِیهِ یا کَافِرُ فَقَدْ بَاءَ بِهَا أَحَدُهُمَا» همان، ج8، ص26.

کفر آمیزی شده ­است، ولی آن ها را قصد نکرده است و بدان ملتزم نیست، چنین کسی که معتقد است دیدگاهش حاوی معنی کفر نیست، در تکفیرش، یقین حاصل نمی­شود و وضعیت آن مشکوک خواهد بود، از این رو اتهامش به کفر جایز نیست.(1) به گفتة ابن تیمیه، اگر لازمة سخنی کفر باشد، چنانچه فرد به آن لازم، معتقد نباشد، نمی­توان او را تکفیر کرد؛ هم چنین اگر سخنی دارای وجوه مختلفی است که برخی از آن ها کفرآمیز است و برخی دیگر کفرآمیز نیستند، باید حتماً قصد متکلم از سخن مشخص شود که آیا معانی کفر آمیز را ارائه کرده است یا معانی غیر کفرآمیز.(2)

حجت بر کافر معین تمام شده باشد:

ابن­تیمیه معتقد است که شرط دوم در صحت اتصاف به کفر این است که از نظر علمی، حجت بر فرد تمام باشد. وی معتقد است که خداوند هیچ کس را عذاب نمی کند، مگر این که حجت بر آن تمام شده باشد.

ابن­تیمیه می­گوید:

قیام حجت در تکفیر معین شرط است و معتقد است که قیام حجت در حق کفار همان وجود رسول مبلغ و تمکن از شنیدن و تدبر در فرمایشات ایشان است و به صرف تمکن از شنیدن، حجت بر آن تمام نمی­شود.(3)

اما حجت در حق مسلمان، به اخبار ایشان به آن چیزی که پیامبر بدان خبر داده است تمام می شود به گفتة وی حکم وعید به کفر، در حق فرد معین ثابت نمی شود، مگر این که حجت خدا که توسط پیامبران نازل شده است، بر فرد تمام شود؛(4) چنان که خداوند می فرماید: (وَ مَا کُنَّا مُعَذِّبینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولاً).(5)

ص: 171


1- ابن­تیمیه، مجموع الفتاوی، ج5، ص305-307؛ ج20 ص218؛ عبدالمجید مشعبی، منهج ابن­تیمیه فی­مسألة التکفیر، ص209- 211.
2- ­ابن­تیمیه، همان، ج2، ص659.
3- همان، ج16، ص166.
4- همو، بغیة المرتاد، ج1، ص311.
5- اسراء، آیه 15.

وی در مورد مسلمانان می­نویسد:

در تکفیر مسلمانان بایستی وضعیت آنان لحاظ شود: قریب العهد بودن مسلمان به اسلام، جاهل قاصر یا مقصر بودن و هم چنین فعل مورد انکار از حیث ظهور وخفا مورد ملاحظه قرار گیرد، اگر فعل مورد انکار، برای شخص مبهم و مخفی باشد یا در منطقه­ای که به چنین مسائلی جهل دارند زندگی می­کند و یا این که شخص قریب الاسلام باشد و اصلاً چنین مسئله ای به گوشش نرسیده­ باشد. در تکفیر آن قیام حجت شرط است و در غیر آن صورت، می­بایست بررسی کرد، شاید انکارش به جهت شبهه­ای است که دچار آن شده ­است.(1)

ابن­تیمیه در جای دیگر از مجموع الفتاوی می­نویسد:

لَیسَ لِأَحَدِ أَنْ یکَفِّرَ أَحَدًا مِنْ الْمُسْلِمِینَ وَإِنْ أَخْطَأَ وَغَلِطَ حَتَّی تُقَامَ عَلَیهِ الْحُجَّةُ وَتُبَینَ لَهُ الْمَحَجَّةُ وَمَنْ ثَبَتَ إسْلَامُهُ بِیقِینِ لَمْ یزُلْ ذَلِکَ عَنْهُ بِالشَّکِّ؛ بَلْ لَا یزُولُ إلَّا بَعْدَ إقَامَةِ الْحُجَّةِ وَإِزَالَةِ الشُّبْهَةِ؛(2)

هیچ کس حق ندارد مسلمانی را تکفیر کند اگرچه دچار خطا و اشتباه شده باشد، تا این که حجت بر آن تمام شود و حق برایش روشن گردد و هر آن کس که اسلامش یقینی است با شک در اسلامش، اسلام آن زایل نمی­شود، بلکه تنها با اقامه حجت و بر طرف شدن شبهه، اسلامش از بین می­رود.

ادله اشتراط قیام حجت در تکفیر

ابن­تیمیه برای اثبات اشتراط قیام حجت در تکفیر، ادلة زیادی را بیان کرده که به برخی از آنان اشاره می­کنیم:

- آیه (وَمَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولاً)(3)

ابن­تیمیه ذیل این آیه دربارة قیام حجت می­نویسد:

ص: 172


1- ­ابن­تیمیه، مجموع الفتاوی، ج6، ص60-61؛ ج18، ص53-54.
2- همان، ج12، ص466.
3- اسراء، آیه 1.

هرکس با قرآن و سنت مخالفت کند از سه حالت خارج نیست: یا کافر یا فاسق و یا خطاکار شمرده می­شود، مگر آن که مؤمنِ مجتهد باشد و دچار خطا شده باشد که در این صورت به سببِ اجتهادش اجر داده می­شود و خطای وی بخشیده می­شود و هم چنین هر آن کس که جاهل باشد و علم به وی نرسیده­ باشد که حجت بر آن تمام باشد، تکفیر نمی­شود، خلافِ کسی که حجت بر وی تمام شده باشد و با آن مخالفت کند، که در آن صورت، طبقِ قیام حجت مواخذه می­شود.(1)

- آیه (فَذَکِّرْ إنْ نَفَعَتِ الذِّکْرَی)(2)

ابن­تیمیه دربارة این آیه می­نویسد:

بعضی از مردم به واسطة یادآوری، متذکر می­شوند، در آن صورت سود خواهند برد، اما برخی دیگر حجت بر آن ها تمام می­شود و مستحق عذاب خواهند شد، لذا به واسطه تذکیر منفعت حاصل می­شود و حجت بر مردم تمام خواهد شد، و در آن صورت می­توان آن ها را مورد عقاب قرار داد.(3)

- آیه (سَیذَّکَّرُ مَنْ یخْشَی) و(یتَجَنَّبُهَا

الْأَشْقَی)(4)

ابن­تیمیه در ذیل این آیه می­نویسد:

حجت با وجود رسول مبلّغ و متمّکن بودن مردم از گوش دادن و تدبر حاصل می­شود، برخی از کفار از گوش دادن به قرآن امتناع نمودند و راه دیگری را برگزیدند؛ کما این که بسیاری از مسلمانان از شنیدن اقوال اهل کتاب دوری می­کنند و زمانی سود خواهند برد که به تذکیر و یادآوری متذکرین گوش فرا دهند.(5)

ص: 173


1- همان، مجموع الفتاوی، ج1، ص113.
2- .اعلی، آیه 9.
3- ابن­تیمیه، مجموع الفتاوی، ج16، ص161-162.
4- اعلی، آیات10-11.
5- ابن تیمیه، همان، ج16، ص166-167.

- آیه (کُلَّمَا أُلْقِی فِیهَا فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُهَا أَلَمْ یأْتِکُمْ نَذِیرٌ)(قَالُوا بَلَی قَدْ جَاءَنَا نَذِیرٌ فَکَذَّبْنَا وَقُلْنَا مَا نَزَّلَ اللَّهُ مِنْ شَیءٍ إنْ أَنْتُمْ إلَّا فِی ضَلَالٍ کَبِیرٍ)(1)

ابن­تیمیه در مورد آیه گفته شده، می­نویسد:

خداوند به صورت عموم فرموده است: هر بار که گروهی در آن افکنده شوند نگهبانانِ آن از ایشان پرسند: مگر شما را هشدار دهنده ای نیامد. گویند: چرا هشدار دهنده ای به سوی ما آمد و[لی] تکذیب کردیم و گفتیم خدا چیزی فرو نفرستاده­ است. از این آیه به خوبی روشن می شود که خداوند هیج شخص غافلی را عذاب نمی­دهد مگر این که هشدار دهنده به سوی آن فرستاده شده ­باشد.(2)

- آیه (ذَلِکَ أَنْ لَمْ یکُنْ رَبُّکَ مُهْلِکَ الْقُرَی بِظُلْمٍ وَأَهْلُهَا غَافِلُونَ)(3)

ابن­تیمیه ذیل این آیه همان استدلال را مطرح می­کند.

بنابراین ابن­تیمیه شروط تکفیر را در دو قسم- قصد معنای کفرآمیز، قیام حجت - منحصر می­کند. مراد از قصد معنای کفر آمیز در شخص معین، این است که اولاً شخص معین را به لازمة قولِ کفر آمیز، تکفیر نمی­کنند، مگر این که ملتزم به آن باشد و ثانیاً: الفاظ دربردارندة معانی مختلفی است که برخی از آن ها کفرآمیز و بعضی دیگر چنین نیستند، از این رو می­بایست قصدِ شخص معین از آن کلمه را دانست و بر اساسِ آن و با رعایت دیگر شرایط حکم کرد.

قیام حجت در حق مسلمان، یعنی اطلاع داشتن از آنچه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بدان خبر داده است و چنین شرطی دربارة کسی که قریب به عهد اسلام باشد یا این که در منطقه دور سکونت داشته، که مطلع نشده باشد و یا در شهری زندگی می­­کرده که تعالیم اسلامی، مندرس بوده، صدق می­کند؛ البته می­بایست مسئلة انکار شده روشن نباشد؛ مانند: نماز،

ص: 174


1- تبارک، آیات 8-9.
2- ابن­تیمیه، مجموع الفتاوی، ج19، ص215.
3- انعام، آیه 131.

زیرا در آن صورت سکونت در منطقه عالِم خیز شرط نمی­باشد، ولی اگر مسئلة انکار شده از امور شرعی غیر مشهور باشد و یا ادلة آن واضح نباشد، در تکفیر آن، قیامِ حجت شرط است و قیام حجت شامل: توضیح مسئله و بیان محل شبهه است.(1)

موانع تکفیر معین
اشاره

ابن­تیمیه موانعی را نیز برای تکفیر بیان می­کند، که در صورت وجودِ آنان، نمی­توان فردی را کافر شمرد. وی موانع را در دو بخش مطرح می کند:

1. موانع الحاق تکفیر به شخص معین؛

2. مواردی که کفرِ ثابت شده بر شخص معین را، از بین می­برد. ابن تیمیه در این باره به مسئلة توبه اشاره می­کند.

از نظر ابن تیمیه، موانع الحاق تکفیر به شخص معین (قسم اول) در چهار مورد خلاصه می­شود: خطا، ناتوانی، اکراه و جهل .

از آن جا که مقاله حاضر بررسی موانع تکفیر با تاکید بر مسئلة جهل است تنها به بیان سه قسم مذکور و توضیح مختصر آن ها بسنده کرده و بیان اقسام هر یک و ادله اش را به جای دیگر(2)

موکول کرده است:

خطا

ابن­تیمیه معتقد است: خطا، یکی از مواردی است که در مانعیت از تکفیرِ معین مدخلیت دارد.او خطا را این گونه تعریف کرده است.

خطا یعنی این که شخصی ناخواسته و بدون قصد،(3)

کاری کفرآمیز انجام دهد، و فرق نمی­کند که خطا در مسائل علمی یا عملی باشد؛ در هر دو صورت عذر آور است، البته تا زمانی که حجت بر شخص تمام نشده باشد.

ص: 175


1- عبدالمجید مشعبی، منهج ابن­تیمیه فی­مسألة التکفیر، ص226.
2- همان.
3- «و هو أن یقصد شیئاً فیصادف غیرَ ما قصد، و هو باختصار: انتفاء القصد کمن یرید رمی صیدٍ فیصیب إنساناً، أو کمن یرید رمی کتاب کفر فیرمی کتاب الله جلَّ وعلا.»

ادلة عام در معذوریت خطا متعدد است که به برخی از آن ها اشاره می کنیم:

خدواند متعال می فرماید: (وَلَیسَ عَلَیکُمْ جُنَاحٌ فِیمَا أَخْطَأْتُمْ بِهِ وَلَکِنْ مَا تَعَمَّدَتْ قُلُوبُکُمْ)(1)

و رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «إن الله وضع عن أمتی الخطأ والنسیان وما استکرهوا علیه»؛ خداوند متعال گناهِ خطا و فراموشی و کاری را که تحت فشار و به اکراه انجام دهند، از امت من برداشته است.

ادلة زیادی در معذوریتِ خطا وجود دارد که از جمله می توان به: حدیث مسلم که از أنس بن مالک نقل کرده، اشاره کرد: رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «لله أشد فرحا بتوبة عبده حین یتوب إلیه من أحدکم کان علی راحلته بأرض فلاة فانفلتت منه وعلیها طعامه و شرابه، فأیس منها فأتی شجرة فاضطجع فی ظلها قد أیس من راحلته، فبینا هو کذلک إذا هو بها قائمة عنده، فأخذ بخطامها ثم قال من شدة الفرح: اللهم أنت عبدی وأنا ربک أخطأ من شدة الفرح».(2)

در این حدیث آمده که شخصی به خداوند می­گوید: خدایا! تو بندة منی و من خدای تو. بدون تردید چنین سخنی کفر محض است، ولی چون این سخن از روی خطا و لغزش زبان و به سببِ شدت خوشحالی گفته شده ­است، خداوند او را مؤاخذه نمی­کند، و شخص به علّت خطا قصد خود را از دست داده است و چنین حالتی مانع تکفیرش است.

اکراه

ابن­تیمیه یکی از موارد دیگری را که برای شخص معذریت می­آورد اکراه می­داند؛ وی اکراه را این گونه تعریف می­کند:

اکراه یعنی این که فردی تحت فشار و اجبارِ شخص دیگری کاری کفرآمیز انجام دهد به گونه­ای که اختیار و رضایت مکروه منتفی گردد،

ص: 176


1- أحزاب، آیه 5.
2- مسلم بن الحجاج، صحیح مسلم، ج8، ص91.

البته بدون این که خطاب از او برداشته شود یا اهلیتش برای تکلیف ساقط گردد، در این صورت مؤاخذه نخواهد شد.(1)

ابن­تیمیه اکراه را به دو نوع تقسیم می­کند:

اکراه تام: هرچیزی که انجام ندادن آن توسط شخص مکره، منجر به قتل، قطع عضو یا ضربه ای که خوف تلفِ نفس خواهد داشت؛ این نوعِ اکراه، اضطرار و الجا را در پی دارد.

اکراه ناقص: هرچیزی که انجام ندادن آن توسط شخص مکره، منجر به حبس، گرفتاری­ یا ضربی که خوف تلف نفس در آن نباشد؛ این نوع از اکراه اضطرار و الجا را به دنبال ندارد.

ابن­تیمیه معتقد است که شخصِ مکره به اتفاق علما تکفیر نمی شود، سپس به مسئله عَمَّار بْن یاسر اشاره کرده و آن را مصداق اکراهِ تام می داند و برای تأیید کلام خود به آیاتی، از جمله آیه ذیل اشاره می­کند:

خداوند می فرماید: (مَنْ کَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِیمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمَانِ وَلَکِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْرًا فَعَلَیهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ)؛(2)

هر کس پس از ایمان آوردن، به خدا کفر ورزد [عذابی سخت خواهد داشت] مگر آن کس که مجبور شده و[لی] قلبش به ایمان اطمینان دارد، ولی هر که سینه اش به کفر گشاده گردد خشم خدا بر آنان است و برایشان عذابی بزرگ خواهد بود.

تأویل

تأویل یکی از مسائل مهم و مطرح در جامعة اسلامی است و مشکل عمدة گروه های تکفیری همین موضوع است؛ با این که تقریباً اجماع است که شخص متأوّل به ویژه مجتهد اگر در مسئله­ای تأویل کرد تکفیر نمی شود، ولی باز گروه اندکی به خاطر فهم غلط از منابع سلف، تأویلِ در اصول را معذر نمی دانند و با اضافه کردن برخی از قیود،

ص: 177


1- ابن­تیمیه، أحکام المرتد عند شیخ الإسلام ابن تیمیة، ج1، ص66.
2- نحل، آیه 106.

تأویل را منحصر در فروع می­کنند، در حالی که ابن­تیمیه فرقی بین اصول و فروع قرار نداده و تاویل را معذر می­داند:

­أَنَّ الْمُتَأَوِّلَ الَّذِی قَصْدُهُ مُتَابَعَةُ الرَّسُولِ لَا یکْفُرُ، بَلْ وَلَا یفْسُقُ إِذَا اجْتَهَدَ فَأَخْطَأَ. وَهَذَا مَشْهُورٌ عِنْدَ النَّاسِ فِی الْمَسَائِلِ الْعَمَلِیةِ. وَأَمَّا مَسَائِلُ الْعَقَائِدِ فَکَثِیرٌ مِنَ النَّاسِ کَفَّرَ الْمُخْطِئِینَ فِیهَا.وَهَذَا الْقَوْلُ لَا یعَرَفُ عَنْ أَحَدٍ مِنَ الصَّحَابَةِ وَالتَّابِعِینَ لَهُمْ بِإِحْسَانٍ، وَلَا عَنْ أَحَدٍ مِنْ أَئِمَّةِ الْمُسْلِمِینَ، وَإِنَّمَا هُوَ فِی الْأَصْلِ مِنْ أَقْوَالِ أَهْلِ الْبِدَعِ، الَّذِینَ یبْتَدِعُونَ بِدْعَةً وَیکَفِّرُونَ مَنْ خَالَفَهُمْ، کَالْخَوَارِجِ وَالْمُعْتَزِلَةِ وَالْجَهْمِیةِ؛

مشهور مسلمانان معتقدند متأوّلی - در مسائل فروع - که در تأویلش قصد تبعیت از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را داشته باشد و در رسیدن به آن تلاش کند، سپس دچار اشتباه گردد، تکفیر بلکه تفسیق نمی­شود، ولی در مسائل اعتقادی، بسیاری از مردم، متأوّلین را تکفیر کردند، که البته چنین کاری (تکفیر متأوّلین) در کلام صحابه و تابعین و ائمة مسلمانان یافت نمی­شود و چنین عملی از اعمال اهل بدعت (خوارج ،جهمیه، معتزله) است که عمل بدعت آمیز انجام می­دهند و دیگران را تکفیر می­کنند.

از­ عبارت­های گوناگونِ ابن­تیمیه چنین برداشت می­شود:

- مانع از تکفیر، اختصاص به اهل علم و مجتهدین دارد و دیگران که کلام را از روی جهل و هوای نفس بر زبان جاری می­کنند شامل نمی­شود، زیرا در واقع مجتهد مقتضای یک دلیل را با دلیل دیگری که قوی تر از دلیل قبلی باشد ترک می­کند؛ مانند بعضی از صحابه که معتقد به حلّیت خمر شدند و صحابه آن ها را در وهلة اول تکفیر نکردند، بلکه اتفاق کردند که خطای آنان در استدلال را تبین کنند و در صورت اصرار کشته شوند. از این رو تشخیص آن اختصاص به علما و مجامع قضایی دارد و آنچه در حال حاضر در کشورهای اسلامی صورت می گیرد خلاف حکم شرع و عقل است.

- دو نوع تأویل است و تأویل معتبر آن است که وجه سائغ، در شرع و زبان عربی داشته باشد، اما تأویلی که قرینة شرعی و لغوی نداشته باشد، معتبر نیست؛ مانند: تاویلات باطنیه.

ص: 178

ابن­تیمیه معتقد است برخی از مخالفان چه بسا نص به آن ها رسیده باشد، اما آن را بر معنای دیگری تاویل می­کنند که مراد و مقصود از نص نیست، از این رو بدون این که متوجه باشند دچار اشتباه می­گردند، چنین اشخاصی معذورند؛ وی برای تأیید کلامش به قضیه عمر اشاره کرده و می­گوید: همان گونه که عمر به حاطب ابن ابی بلتعه گفت: «دَعْنِی أَضْرِبْ عُنُقَ هَذَا الْمُنَافِقِ وَأَمْثَالِهِ» و هم چنین به کلام أُسَیدِ بْنِ حُضَیرٍ که سَعْدِ بْنِ عُبَادَه را در قضیه افک منافق خطاب می­کند: «اِنَّکَ لَمُنَافِقٌ تُجَادِلُ عَنِ الْمُنَافِقِینَ فِی قِصَّةِ الْإِفْکِ»(1)

ابن­تیمیه به برخی از آیات و روایات دیگری برای اثبات رفع حکم کفر دربارة شخص تأویل­کننده اشاره می­کند:

- عموم نصوص بر معذوریت خطا در تأویل - زیرا تاویل نوعی خطا در اجتهاد است - دلالت می­کنند، از قبیل مثال خداوند در قرآن کریم، که می­فرماید: (رَبَّنَا لاَ تُؤَاخِذْنَا إِن نَّسِینَا أَوْ أَخْطَأْنَا)؛(2) پروردگارا، اگر فراموش کردیم یا به خطا رفتیم ما را مؤاخذه نکن.

ابن­تیمیه در منهاج السنه(3)

می­نویسد: ادله قرآنی - روایی بر معذوریت متأوّل دلالت می­کنند و معتقد است که مورد بخشش خداوند قرار گرفته است، سپس به آیه مذکور اشاره می­کند.

- وجود ادله در سنت که بر بخشش پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و خلفا از برخی متأوّلین خطاکار دلالت می­کند، از جمله: جریان قتل بنی جذیمه توسط خالد بن ولید،(4) قتل مالک بن نویره، کلام صحابه به یکدیگر «انت منافق»، قتل عثمان توسط برخی از صحابه و موارد دیگر که به سببِ تأویلشان عتاب و مؤاخذه نشده­اند.(5)

ص: 179


1- ابن­تیمیه، منهاج السنة النبویة، ج4، ص506.
2- بقره، آیه 286.
3- همان، ج4، ص458.
4- بخاری، صحیح بخاری، ج8، ص56، ش ح: 4339.
5- ابن­تیمیه، منهاج السنه، ج6، ص89؛ ج4، ص 486.

- ائمة سلف نیز برخی از متأوّلین را تکفیرِ معین نکردند و متأسفانه برخی با خلطِ دو مفهومِ مطلق و معین دیگران را تکفیر معین کردند.

احمد بن حنبل، جهمیه را به طور مطلق تکفیر کرد نه به طور معین و بر آن ها رحمت فرستاده و برایشان استغفار می کرد، چون می دانست آنان در تأویل خطا کردند، و برای این ها بیان نشد که با این چنین حرف ها مکذب رسول خدا به حساب می­آیند، از این رو منکر رسول خدا شمرده نمی­شوند؛ با این که منکر اسماء و صفات بودند، و حقیقت قولشان تعطیل خالق بود؛ کما این که می گفتند: قرآن مخلوق است، و خداوند در آخرت دیده نمی شود؛ مردم را به این حرف ها دعوت می کردند، و اگر آن ها اجابت نمی کردند، تعقیب و مجازات و تکفیر می شدند؛ حتی اگر اسیر می گرفتد او را آزاد نمی کردند، تا این که به قول جهمیه اقرار کند، و رزق مخالف خود را از بیت المال قطع می کردند... .

ابن­تیمیه دربارة برخی افراد جاهل می گوید: برخی مسلک تکفیر را در پیش گرفته و همة اهل تأویل، یعنی کسانی که در مسائل اعتقادی اجتهاد می کنند و در اجتهادشان دچار خطا می شوند و کسانی را که از کیش آنان خارج هستند، تکفیر کرده اند، ولی این، همان نظریه خوارج و معتزله و جهمیه است و طایفه ای از اصحاب ائمة اربعه نیز چنین شیوه ای را اختیار کرده اند، اما چنین چیزی را از هیچ یک از صحابه و تابعین و ائمة مسلمانان سراغ نداریم؛ این هرگز دیدگاه ائمة اربعه و دیگران نیست، بلکه عبارات آنان آشکارا در تضاد با این نظریه است.(1)

بنابراین کسی که مسئله­ای را به طرزی دیگر تفسیر کند، یعنی این که شخصی بدون لجاجت و قصد تحریف، یکی از نصوص شرعی را به گونة دیگر فهمیده و برایش سوءتفاهم شده باشد، چنین شخصی فوراً تکفیر نمی­شود؛(2)

و بدون لحاظ شرایط تکفیر معین و تحقق آن شرایط و صرف این که کلامی به زبان بیاورد که مطابق معتقدات گروه خاصی باشد تکفیر نمی شود و در این مسئله جانب احتیاط رعایت شود.

ص: 180


1- همان، ج5، ص 240.
2- همان، ج4، ص 505.
جهل

یکی از اساسی ترین موضوعات در بحث تکفیر، شناخت معیار در تکفیر اشخاص است و تا میزان مشخص نباشد، مسئلة جهل و معذوریت آن روشن نخواهد شد.

جهل یکی از عمده ادله­ای است که شخص متصف به آن، از دایره اسلام خارج نمی شود، ولی از آن جا که شرایطی و موانعی برای اتصاف و عدم اتصاف به آن وجود دارد و از طرفی خودِ معنای جهل نیاز به بیان دارد، که فرق و نسبت آن با تأویل مشخص شود. از این رو بایستی واقع مسئله را لحاظ کرده و میزان احتمال جهل در آن را بررسی کرد و چنین کاری مستلزم لحاظ چند نکته است:

- آیا مسئله از جمله مسائلی است که جهل بردار باشد یا نه؟ آیا از مسائل مبهم و مستحدثه است یا خیر؟

- آیا از مسائل محکمات است که روشن است و تنها یک تفسیر دارد یا از مسائل متشابه است که دارای تفسیرها و تأویلات فراوان است؟

- به وضعیت شخص و محل زندگیش نظر می­کنیم، آیا محل زندگیش، علمی است و علمای زیادی در آن جا زندگی می­کنند، از این رو تحصیل علم به آسانی صورت می گیرد یا محیط زندگیش محلی است که جهل و بدعت در آن فراوان است و اهل بدعت و هوا در آن بسیارند، به گونه­ای که احتمال جهل در مسئله وجود دارد؟

- وضعیت شخص، مورد ملاحظه قرار می­گیرد، آیا از اشخاصی است که از عقل و امور علمی بهره گرفته یا نه؟ آیا تازه مسلمان است یا نه؟ قدرت هجرت جهت تحصیل علم را دارد یا نه؟ عربی را خوب یاد گرفته است یا نه؟

ابن­تیمیه دربارة شخصی که از روی ناآگاهی و نادانسته کاری کفرآمیز انجام دهد، می­نویسد:

هرکس امری از امور شرعی را به سبب جهل انکار کند، تکفیر نمی­شود، زیرا ممکن است چنین شخصی علم به تحریم آن فعل نداشته باشد؛ مثل این که شخص قریب العهد به اسلام باشد (یعنی مدت زیادی از مسلمان شدنش نگذشته باشد) و بر چنین

ص: 181

فعلی، قبل از اسلام آوردن، عادت کرده و از منافات داشتن آن با اسلام باخبر نباشد؛ یا جاهل باشد (مرکب) مثلاً در منطقه ای ساکن باشد که نسبت به این مسئله جاهل باشند، این افراد مستحق عقوبت نیستند مگر این که حجت بر آن ها تمام شود. و سلف بر این مطلب تصریح کرده­اند.(1)

ابن­تیمیه به برخی از آیات و روایات برای اثبات رفع حکم کفر می پردازد:

(رُسُلًا

مُّبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ لِئَلاَّ یکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَکَانَ اللّهُ عَزِیزًا حَکِیمًا)(2) و (وَمَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولًا)(3)

خداوند عقوبت را از کسی که دعوت انبیا به گوشش نرسیده باشد، نفی کرده است و به طریق اولی عقوبت از کسی که مؤمن باشد و نسبت به مسئله ای از مسائل دینی با خبر نشده باشد و آن را انکار کند برداشته است.(4)

ابن­تیمیه دربارة این دو آیه می­نویسد: برخی از مردم نسبت به بعضی مسائلِ شرعی جهل معذر دارند، تکفیر نمی شوند مگر این که بر آن ها اتمام حجت شود.(5)

حدیث ابوهریره که می­گوید: رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:

کان رجل یسرف علی نفسه فلما حضره الموت، قال لبنیه: إذا أنا متُّ فأحرقونی ثم اطحنونی ثم ذرونی فی الریح، فوالله لئن قدر علی ربی لیعذبنی عذابا ما عذبه أحدا، فلما مات فعل به ذلک فأمر الله الأرض فقال: اجمعی ما فیک منه، ففعلت، فإذا هو قائم، فقال: ما حملک علی ما صنعت؟ قال: یا رب خشیتک فغفر له (رواه البخاری)؛

مردی بسیار گناه کرده بود، هنگام مرگ به فرزندانش گفت: پس از مرگم مرا بسوزانید و استخوان هایم را بسابید و خاکسترم را به باد دهید، زیرا اگر خدواند بر من دست بیابد، مرا چنان عذاب می­دهد که کسی را عذاب نداده است. فرزندانش پس از مرگ وی چنین کردند،

ص: 182


1- عبدالله بن احمد، السنه، ص745.
2- نساء، آیه 165.
3- اسراء، 15.
4- عبدالمجید مشعبی، منهج ابن تیمیه فی­مسألة التکفیر، ص252.
5- ابن­تیمیه، مجموع الفتاوی، ج11، ص406.

خداوند متعال به زمین دستور داد که تمام ذرات او را فراهم کند و زمین نیز چنین کرد و ناگاه آن مرد زنده شد، خداوند از او پرسید: چراچنین کردی؟ گفت: ای پروردگار! به خاطر ترس از تو؛ به این سبب خداوند او را بخشید.(1)

این شخص قدرت خداوند و زندگی پس از مرگ را انکار کرد و این قطعاً کفر است، ولی چون انکارش از روی ناآگاهی بود، خداوند او را بخشید. از این رو بخشش خداوند بهترین دلیل است بر این که آن شخص کافر نیست، زیرا اگر کافر بود خداوند او را نمی­بخشید.(2)

حدیث دیگری از ابوهریره:

أَنَّ أَبَا هُرَیرَةَ، أَخْبَرَهُ أَنَّ نَاسًا قَالُوا لِرَسُولِ اللهِ|: یا رَسُولَ اللهِ هَلْ نَرَی رَبَّنَا یوْمَ الْقِیامَةِ؟ فَقَالَ رَسُولُ اللهِ|: هَلْ تُضَارُّونَ فِی رُؤْیةِ الْقَمَرِ لَیلَةَ الْبَدْرِ؟ قَالُوا: لَا یا رَسُولَ اللهِ، قَالَ: هَلْ تُضَارُّونَ فِی الشَّمْسِ لَیسَ دُونَهَا سَحَابٌ؟ قَالُوا: لَا یا رَسُولَ اللهِ، قَالَ: فَإِنَّکُمْ تَرَوْنَهُ؛(3)

ابوهریره از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده است که عده­ای از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم سؤال کردند: آیا خداوند را روز قیامت می توان دید ؟پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: آیا در رؤیت ماه شب چهارده شک دارید؟ گفتند: نه یا رسول خدا، حضرت دوباره فرمودند: آیا در رؤیت آفتاب شک دارید؟ گفتند: نه ای پیامبر خدا، حضرت فرمودند: بی­شک روز قیامت او را با دو چشمانتان خواهید دید.

ابن­تیمیه در بیان دلیل گفته شده، می­نویسد: ایمان، از احکامی است که به خداوند و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اختصاص دارد و هیچ کس حق ندارد در این مورد به ظنِّ خود عمل کند و بر کسانی که کلمه کفر آمیز بر زبان جاری می کنند حکم کافر بار نمایند، تا این که شروط تکفیر بر وی ثابت شود و موانع از آن برطرف گردد. بنابراین کسی­ که بگوید

ص: 183


1- محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، ج4، ص176.
2- ابن تیمیه، همان، ج11، ص409-410.
3- مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج1، ص 163.

خمر یا ربا حلال است و کلامش از روی جهل باشد یا کلامی را انکار کند که به اعتقادشان در قرآن و احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم وجود ندارد، همان گونه که سلف بدان دچار می شدند و بعد از آن از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می­پرسیدند، چنین شخصی تکفیر نمی شود.(1)

معذوریت جهل با گذشت از نقص بشری مناسبت دارد، کما این که باید وضعیت مردم، میزان فهم و علمشان را لحاظ کرد. هم­چنین باید مکان و زمان و انتشار علم در آن اماکن و خالی بودن آن ها از علم را مدّ نظر داشت، بنابراین شخصی که در کشور اسلامی زندگی می­کند مانند شخص جاهلی که در کشور غیر اسلامی زندگی می­کند، نیست. همان طور کسی که قریب العهد باشد نسبت به اسلام با کسی که مدت طولانی از عمرش را مسلمان زیسته است، فرق می­کند. ابن­تیمیه در این باره می­نویسد: گاهی اوقات یکی از قائلین کلام دیگری را انکار می­کند، که این انکار، او را کافر و یا مبتدعِ فاسق می­کند که مستحق طرد می­شود... . این امور را باید شخص عاقل بفهمد و بداند که اگر کسی کلام صادقی را بیان کند، لازمة آن مطابق بودن با مخبر است، و این که نزد شنونده معلوم، مظنون، مجهول، قطعی، یا این که واجب القبول است یا حرام و یا این که جاحدِ آن کافر شمرده شود یا نشود، همة این موارد، احکامی عملی هستند که با اختلاف اشخاص و احوال تغییر می­کنند.(2)

اقوال علما

ابن­تیمیه برای معذوریت جهل و تأیید این نظریه، به بزرگان سلف، به ویژه احمد بن ­­حنبل تمسک می­کند. به گفتة وی، هر چند احمد بن حنبل به دلیل عدم اعتقاد به خلق قرآن، سال ها توسط معتزله، جهمیه و ... به زندان افتاد و شلاق خورد و گاهی هم تکفیر شد، اما احمد بن حنبل آن ها را به گونة معین تکفیر نکرد؛ هر چند به کفر جهمیه به صورت مطلق اعتقاد داشت .

ص: 184


1- ابن تیمیه، همان، ج35، ص165-166.
2- همان، ج 6، ص60؛ عبدالمجید مشعبی، منهج ابن­تیمیه فی­مسألة التکفیر، ص257.

ابن تیمیه می گوید: بعضی اصحاب از کلام مبارک ­پیروی کردند و گفتند: جهمیه کافر هستند و داخل در 72 فرقه نیستند، همان طور که منافقان داخل این 72 فرقه نیستند، که همان زنادقه می باشند، ولی بعضی پیروان احمد، جهمیه را داخل 72 فرقه می دانند.

این چنین حرفی از زهری هم نقل شد که گفت: جعدی از پیروان جعد بن درهم] از امت محمد صلی الله علیه و آله و سلم نیست؛ و عثمان بن سعید دارمی در کتاب الرد علی الجهمیه گفت:

جهمیه در نزد ما از اهل قبله نیستند، بلکه جهمیه فاحش ترین زنادقه هستند، و کفرشان آشکارتر است و تأویل آن ها دربارة کتاب خدا و رد صفات، زشت تر است از زنادقه ای که علی علیه السلام آن ها را به قتل رساند و در آتش سوزاند!

بنابراین با کسانی که او را به زندان انداختند، کتکش زدند و تکفیرش کردند، مانند مسلمانان برخورد می­کرد.(1)

از این رو بزرگان معتقدند که یکی از موارد مُعذّرِیت، جهل است و اگر افرادی تکفیر شده­اند تکفِیر مطلق بوده­است.

معیار معَذِّریت جهل نزد ابن تیمیه
اشاره

برای شناخت معیار تکفیر در مسئلة جهل، لازم است وضعیت شخص را از ناحیه قصور و تقصیر، اسلام و کفر، هم چنین زمان و مکان سکونت و نیز مسئله را از ناحیه اعتقادی بودن(اصول اعتقادی) یا فرعی بودن(احکام عملی) بررسی کرد.

از آن جا که موارد گفته شده، نزد ابن­تیمیه جهت متصف کردن شخصی به جهل و عدم آن معتبر هستند، و تا تحقق پیدا نکنند هیچ کس تکفیر نمی­شود به بیان آن ها می پردازیم:

قصور و تقصیر

قبل از بیان معیار در مسئلة قصور و تقصیر، ابتدا تعریف ابن­تیمیه از جاهل قاصر و مقصر را بیان می­کنیم:

ص: 185


1- همان.

"جاهل قاصر" کسی است که در تحصیل علم کوتاهی نکرده است؛ یعنی، در شرایطی بوده که امکان دسترسی به حکم خدا برایش وجود نداشته است؛ یا کسی که جهل مرکب داشته باشد، هر دو قسم را شامل می­شود.

وی دربارة جهل مرکب می­گوید:

جهل به دو گونه است گاهی مراد از جهل عدم علم است و گاهی مراد از جهل، عدم عمل به موجبِ علم است که آن مورد شامل جهل مرکب می شود.(1)

"جاهل مقصر" کسی است که در تحصیل علم کوتاهی کرده است؛ یعنی، امکان آموختن احکام الهی را داشته، ولی آن ها را یاد نگرفته است.(2)

آنچه نصوص شرعی بدان دلالت می­کنند این است: تا هنگامی که خطاب شرعی به شخص نرسیده باشد، شخص بدان خطاب ملزم نخواهد ­شد، زیرا درک مراد شارع، قبل از وصولِ بیان، غیر ممکن است و چنین چیزی در محدودة قدرت انسان نمی­گنجد.

در روایتی از ابن عباس آمده: ­«شخصی خمری را به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هدیه دادند، حضرت خطاب به آن شخص فرمود: آیا می­دانی خدواند آن را حرام کرده­است؟»(3)

این شخص هنگامی که خمر را به پیامبر هدیه داد، به نص شرعی-تحریم- جهل داشت، از این رو پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم عذرش را پذیرفت و او را تکفیر نکرد و حکم الهی را برایش بیان کرد.

ص: 186


1- « لَفْظُ " الْجَهْلِ " یعَبَّرُ بِهِ عَنْ عَدَمِ الْعِلْمِ وَیعَبَّرُ بِهِ عَنْ عَدَمِ الْعَمَلِ بِمُوجِبِ الْعِلْمِ کَمَا قَالَ النَّبِی صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ {إذَا کَانَ أَحَدُکُمْ صَائِمًا فَلَا یرْفُثْ وَلَا یجْهَلْ فَإِنْ امْرُؤٌ شَاتَمَهُ أَوْ قَاتَلَهُ فَلْیقُلْ إنِّی امْرُؤٌ صَائِمٌ} وَالْجَهْلُ هُنَا هُوَ الْکَلَامُ الْبَاطِلُ بِمَنْزِلَةِ الْجَهْلِ الْمُرَکَّبِ.» محمد بن اسماعیل بخاری، همان، ج3، ص24؛ ابن­تیمیه، مجموع الفتاوی، ج7، ص539.
2- ابن­تیمیه، همان، ج20، ص280.« قال ابن­تیمیه: إن العذر لا یکون عذراً إلا مع العجز عن إزالته، وإلا فمتی أمکن الإنسان معرفة الحق، فقصر فیه، لم یکن معذوراً.»
3- نسائی، السنن الصغری، ج7، ص307.

در روایتی دیگر نقل شده است شخصی به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم این گونه خطاب کرد: ما شاء الله و شئت. حضرت فرمودند: با نحوه خطابت مرا شریک خدواند قرار دادی «أجعلتنی لله نداً»، سپس فرمود: این طور خطاب کن: «قل ما شاء الله وحده» و در روایت دیگر آمده است: «ما شاء الله ثم شئت»(1)

این شخص هنگامی که کلام شرک آمیز بر زبان جاری کرد، بی­شک نمی­دانست که کلامش شرک آلود است، به همین علّت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم عذر ایشان را به سبب جهل پذیرفت و خطاب شرعی را به وی تعلیم داد.

بنابراین معیار در جهل قصوری، بلوغ و عدم بلوغ نص شرعی است، ولی کسانی که جهل تقصیری دارند، جهلی که می­توانستند برطرفش کنند، اما برطرف نکردند، اگرچه ادعا کنند که نص شرعی به آن ها نرسیده است، بلوغ و عدم بلوغ مطرح نیست و جهلشان معذوریت نخواهد داشت.

اصول و فروع

دو نوع دیدگاه در رابطه با مسئلة جهل در اصول و فروع وجود دارد:

1.گروهی که اصل جهل را مُعَذِّر نمی­دانند، بین مسائل اصول یا اعتقادات دین و مسائل فروع یا موارد غیر ضروری فرق می­گذارند و می­گویند: «میان جهل در اصول و فروع تفاوت است و جاهل در اصول معذور نیست، به خلاف جاهل در فروع، که شخص جاهل معذور است تا زمانی که حجت بر وی تمام گردد.»(2)

ابن­تیمیه معتقد است که چنین مطلبی به هیچ وجه صحیح نیست. وی در این باره می­نویسد:

فرق قائل شدن بین مسائل اصول و فروع صحیح نیست، زیرا چنین اصلی، نه در کلام صحابه و تابعین و نه در کلام بزرگان یافت نمی شود، بلکه از معتزله و اهل بدعت گرفته شده و این فرق گذاری

ص: 187


1- سندی، حاشیة السندی علی سنن ابن­ماجه، ج1، ص650.
2- عبد المنعم مصطفی حلیمة، العُذْرُ بالجَهْلِ وقیامُ الحُجَّة، ص40.

یک نوع تناقض گویی است­.(1) بنابراین اگر به آن ها گفته شود که حدّ و مرز اصول دین چیست؟ اگر در جواب بگویند: مسائل اعتقادی. به آن ها گفته می شود: مردم در این مسئله نزاع کردند که آیا محمد صلی الله علیه و آله و سلم پروردگارش را دید یا نه؟ یا این که عثمان افضل است یا علی؟ و در بسیاری از معانی قرآن و تصحیح بعضی احادیث؟ در حالی که این ها از اعتقادات است و به اتفاق مسلمانان کسی در این گونه اعتقادات تکفیر نمی شود، ولی در وجوب نماز و زکات و حج و تحریم فواحش و خمر که از مسائل عملی هستند و فروع می باشند و به اتفاق مسلمانان منکر آن ها تکفیر می شود؛ و اگر گفته شود که اصول دین مسائل قطعی است. در جواب گفته می شود: بسیاری از مسائل نظری قطعی نیستند. بنابراین هر مخطی و مبدع و هر جاهل و گمراهی کافر نیست، بلکه فاسق و عاصی هم نیست. همان طوری که گذشت، تکفیر مسلمان به خاطر انجام دادن گناه و اشتباهی مثل آن مسائلی که اهل قبله در آن اختلاف دارند، جایز نیست.(2)

خداوند متعال فرمود:

(آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَیهِ مِن رَّبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَمَلآئِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لاَ نُفَرِّقُ بَینَ أَحَدٍ مِّن رُّسُلِهِ وَقَالُواْ سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَکَ رَبَّنَا وَإِلَیکَ الْمَصِیرُ)؛(3)

رسول به آنچه خدا بر او نازل کرد ایمان آورده و مؤمنان نیز به خدا و فرشتگان خدا و کتب و پیغمبر خدا ایمان آوردند (و گفتند) ما میان هیچ یک از پیامبران خدا فرق نگذاریم و همه اظهار کردند که ما فرمان خدا را شنیده و اطاعت کردیم، خدایا آمرزش تو می خواهیم و بازگشت همه به سوی توست.

در روایت صحیح آمده که خداوند این دعا را اجابت کرد و مؤمنان را به سببِ خطاهایشان بخشید.

ص: 188


1- ابن­تیمیه، همان، ج23، ص346.
2- همو، المسَائِلُ الماردینیةِ - و هی مسائل یکثر وقوعها و یحصل الابتلاء بها، ج1، ص155-157.
3- بقره آیه 285.

و خوارج مارقین کسانی هستند که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به قتالشان امر کرد یا با امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام یکی از خلفای راشدین قتال کردند، و ائمة دین از صحابه و تابعین و کسانی که بعد از آن ها بودند، بر قتالشان اتفاق دارند، ولی علی بن ابی طالب علیه السلام و سعد بن ابی وقاص و غیر از این دو صحابه، خوارج را تکفیر نکردند، بلکه با این که با آن ها می جنگیدند، آنان را مسلمان قرار دادند، و علی علیه السلام با ایشان جنگ نکرد تا این که خون حرام ریختند و اموال مسلمانان را غارت کردند، بعد از آن علی علیه السلام با آن ها جنگید، به سبب دفع ظلمشان، نه به این علت که آن ها کفار هستند؛ و به خاطر این - که آن ها را مسلمان می دانست - حریمشان را مباح نکرد و اموالشان را غنیمت نگرفت.(1)

بنابراین چنین اشخاصی (خوارج) که با نص و اجماع گمراهیشان ثابت است، تکفیر نشدند، با این که خدا و رسولش به قتال با آن ها امر کردند، پس چگونه است گروه های مختلفی که حق بر آنها مشتبه است در مسائلی که داناتر از آن ها در آن مسائل اشتباه کردند! لذا حلال نیست بر احدی از این طوایف که گروهی دیگر را تکفیر کنند و خون و مالش را حلال بدانند، اگر چه در آن بدعتی محقق شده باشد؛ و کسانی که این ها را تکفیر می کنند، بدعت گزار هستند، چون تکلیف بر خلاف سنت است و بدعت مکفّر غلیظ تر است و غالباً همة این ها جاهل هستند به حقایقی که در آن اختلاف دارند. بنابراین اصل این است که خون مسلمانان و اموال و اعراضشان بر یکدیگر حرام است و حلال نمی شود مگر با اذن خدا و رسول. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در خطبه حجة الوداع فرمود: «همانا خون و اموال و اعراضتان بر شما حرام است مثل حرمت این روز و این شهر و این ماه!» و فرمود: «خون و مال و عرض هر مسلمان بر مسلمانان دیگر حرام است.»(2)

ابن­تیمیه در جای دیگر می­نویسد:

ص: 189


1- ابن­تیمیه، أحکام المرتد عند شیخ الإسلام ابن تیمیة، ج1، ص288.
2- همو، مجموع الفتاوی، ج3، ص282-283.

بیشتر سلف در این مسائل دچار اشتباه شده­اند و اتفاق نظر داشتند که هیچ یک در این مسائل اختلافی تکفیر نمی­شوند؛ از قبیل انکار برخی از صحابه بر این که مرده ندای شخص زنده را نمی­شنود، برخی دیگر رؤیت خداوند توسط پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را انکار کرده­اند و بعضی دیگر در مسئلة خلافت بعد از رسول و هم چنین برتری یکدیگر (بین حضرت امیر و عثمان) اختلاف داشتند همان طور که بعضی در تکفیر، قتال و لعن یکدیگر اقوال معروفی داشتند.(1)

بنابراین می­توان گفت که جهل در صورتی که دواعی آن از بین برود و عواملش - از بین بردن آن از قبیل استفاضه علم صحیح، وجود علما و موارد دیگر-حاصل گردد، شخص متصف به آن، معذور نیست، در حالی که اگر آن شخص به برخی مسائل فرعی که یادگیری آن بر تمام مردم ضروری نیست و شخص متصف به آن ­را گناه کار یا کافری که از دایرة اسلام خارج شده به حساب نیاورند، جاهل باشد، چنین جهلی مُعذّریت می­آورد و شخص متصف به آن تکفیر نمی­شود.(2)

به همین سبب در این موضوع باید قائل به تفاوت باشیم، اما نه از حیث اعتقادی و عدم آن، بلکه از حیث این که آیا چنین علمی یادگیریش بر همه ضروری است و یا تنها بر بخش خاصی از مردم واجب است؛ علما بر طبق همین معیار بین جهل مُعذِّر و عدم آن فرق گذاشتند،(3)

و هنگامی که به کلامشان مراجعه می کنیم، چه بسا در مسئله ای که از اصول است، جهل را معذر می دانند و البته نه بخاطر این که از مسائل اعتقادی یا از اصول آن است، بلکه تنها به موجب این که از مسائل مورد اختلاف و جدال است .

مکان و زمان

ابن­تیمیه معتقد است که یکی دیگر از مواردی که در مُعذِّریت جاهل مدخلیت دارد، مسئلة مکان و زمان است.

ص: 190


1- همان، ج12، ص492.
2- عبد­المنعم مصطفی حلیمة، العُذْرُ بالجَهْلِ وقیامُ الحُجَّة، ص45.
3- همان.

وجود شخص در منطقه ای دور، که وصول علم به آن امکان پذیر نباشد و نیز قدرت هجرت به منطقه ای که در آن علم منتشر می شود را ندارد، چنین شخصی اگر کار کفر آمیزی انجام دهد تا زمان اتمام حجت (ابلاغ حکم شرعی) معذور است، ولی اگر همین شخص قدرت هجرت داشته باشد و موانع معتبر شرعی (مکره یا ترس بر جان و خانواده خویش داشته باشد) برای عدم هجرت نداشته باشد، با این حال برای یادگیری علم هجرت نکند، حکم آن با عالِم در مسئلة انکار شده، مساوی است، یعنی با وی معاملة شخص عالم می­شود، زیرا با وجودِ دوری منطقة سکونتش از علم، اما استطاعتِ بر طرف کردن جهل داشته است؛(1)

خداوند در این باره می فرماید: (فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُم)، هم چنین در جای دیگر از قرآن فرموده (لا یکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَهَا).

بنابراین طبق آیات گفته شده، کوتاهی مسلمان دربارة واجباتی که قدرت یادگیری آن ها را دارد، مقبول نیست و بر اساس آن مؤاخذه خواهد شد؛ هر جای از زمین که سلامت دین و آخرت را به دنبال خواهد داشت بر مسلمان واجب است به آن جا هجرت کند، به ویژه در زمان هایی که فتنه ها در آن گسترده باشد و هرج و مرج و انتهاک مقدسات دین بدون ترس صورت می­گیرد.

اسلام و کفر
اشاره

از جمله مواردی که بنابر دیدگاه ابن­تیمیه در مُعذِّریت جهل مدخلیت دارد، اسلام و کفر است؛ برای تحقق عنوان کفر دربارة شخصی، - مسلمان باشد یا کافر-، ویژگی هایی را می­طلبد که بدون تحققشان عنوان کفر به آن شخص بار نمی­شود.(2)

در ابتدا باید یادآور شویم که هر کافری - چه به سبب عناد، تکبر، اعراض و یا جهل- در دنیا، عنوان کفر بر او منطبق می­گردد، از این رو جهلِ کافر - کسی که انذار رسل

ص: 191


1- «لَا یکَفِّرُ الْعُلَمَاءُ مِنْ اسْتَحَلَّ شَیئًا مِنْ الْمُحَرَّمَاتِ لِقُرْبِ عَهْدِهِ بِالْإِسْلَامِ أَوْ لِنَشْأَتِهِ بِبَادِیةٍ بَعِیدَةٍ؛ فَإِنَّ حُکْمَ الْکُفْرِ لَا یکُونُ إلَّا بَعْدَ بُلُوغِ الرِّسَالَة» ابن­تیمیه، مجموع الفتاوی، ج28، ص500.
2- «لو أسلم رجل ولم یعلم أن الصلاة واجبة علیه أولم یعلم أن الخمر یحرم، لم یکفر بعدم اعتقاد إیجاب هذا وتحریم هذا، بل ولم یعاقب حتی تبلغه الحجة النبویة» ابن­تیمیه، همان، ج 3، ص 21؛ ج11، ص406 - 407.

بدان نرسیده باشد- از اطلاق عنوان کفر بر آن جلو گیری نمی­کند؛ خداوند در قرآن کریم می­فرماید: (إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجَارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّی یسْمَعَ کَلامَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یعْلَمُونَ.)(1)

نکته مهم این است که باید میان کافرِ جاهل و کافرِ غیر جاهل فرق گذاشت. دربارة کافر جاهل، حق جنگ و تعدی بر مقدسات آن را، تا زمان ابلاغ انذار پیامبران نداریم. به خلاف کافر غیر جاهل، که تجاوز بر او و ابتدا به جنگ با وی جایز است. روایات نیز به این نکته مهم اشاره کرده­اند.(2)

کافرِ جاهلِ معذور- منشاء جهلش نرسیدن انذار رسل باشد و جهلش به انذار رسل، از روی عجز باشد و قدرت رفع آن را نداشته باشد-با این که عنوان کفر بر او منطبق می­شود و کافر خطاب می­شود، لازمه اش این نیست که عذاب روز قیامت را برای او حتمی بدانیم، همان طور که حق نداریم به مقدساتش تعدی، و یا شروع به جنگ کنیم. البته لازمه اش این است که برای رسیدن به انذار کوتاهی نکند، ولی در صورتی که جهل آن ناشی از کوتاهی باشد و می­توانست چنین عذری را بر طرف کند، اما به علت اشتغال به دنیا و لذت های آن، نفس خویش را به زحمت نینداخت، معذور نیست و همانند منکر رسالت با وی رفتار خواهد شد، زیرا به اتفاق علما و به دلالت نصوص، شرایط تکلیف - هرچه باشد - استطاعت و انتفای عجز است و درصورت انتفای استطاعت و تحقق عجز، تکلیف برداشته می شود.

از آن جا که معیار در معذوریتِ جهلِ کافر، ­قدرت نداشتن بر حصول معرفت رُسُل و نرسیدن انذار است، به همین سبب در صورت تحقق این شرایط، کافرِ جاهل - چه قبل از بعثت وچه بعد از آن - معذور خواهد بود، زیرا معیار، تحققِ آن شرایط است و قبل و بعدِ بعثت مدخلیت ندارد.(3)

ص: 192


1- توبه، آیه 6.
2- نیشابوری، صحیح مسلم، ج5، ص139.
3- عبد­المنعم مصطفی حلیمة، العُذْرُ بالجَهْلِ وقیامُ الحُجَّة، ص72-73.

برخی از حالات در صورت تحقق در شخص مسلمان، معذوریت به دنبال خواهد داشت و تکفیر نخواهد شد، به برخی اشاره می­کنیم:

شرایط مسلمان جاهل

قریب العهد بودن به اسلام و به عبارت دیگر شخص تازه مسلمان، به صرف انکار مسئله­ای یا انکار امر ضروری تکفیر نمی­گردد، زیرا چنین شخصی در ابتدای اسلام آوردن، قادر به یادگیری تمام مسائل مورد نیازش در محدوده اوامر و نواهی اسلام نخواهد بود. چنین فردی با منتفی شدن مسئلة استطاعت، تکلیف از او برداشته می­شود؛ بنابراین اگر به سبب جهل، مرتکب یکی از نواقض اسلام گردد معذور خواهد بود، تا این که حجت بر آن تمام گردد. چنین شرطی را می توان در آیات(1)

و روایات(2)

یافت.

ابن­تیمیه معتقد است که تازه مسلمان هنگام اسلام آوردن قدرت یادگیری همة احکام و ضروریات دینش را ندارد، زیرا چنین شخصی، استطاعت یادگیری همة آن ها را ندارد، به همین سبب، وجوب از آن برداشته می­شود و بر حاکم لازم است تا زمان استطاعت، وی را مؤاخذه نکند و نسبت به آن رأفت داشته باشد.

ابن­تیمیه بعد از این سخن، برای دفع سؤال مقدّر- چنین برخوردی با یک شخص منکر، زمینه انجام محرمات را فراهم می­کند و از طرف دیگر منجر به ترک امر به واجبات خواهد شد- می­نویسد: چنین امری مستلزم اقرار بر محرمات و ترک امر به واجبات نخواهد شد، زیرا وجوب و تحریم مشروط به علم وعمل است و چنین فرضی منتفی است.

بنابراین بسیاری از امور - واجب یا محرم - ساقط می­شوند، زیرا امکان ابلاغش، که با ابلاغ آن حجت تمام می­شود، وجود ندارد، در نتیجه عجز مسقط امر و نهی است، اگرچه آن امر و نهی وجوب بالاصاله دارد.(3)

ص: 193


1- نساء، آیه 165.
2- محمّد ترمذی، سنن الترمذی، ج4، ص45.
3- ابن­تیمیه، مجموع الفتاوی، ج20، ص60-61.

بنابراین اظهار کفر قبل از بلوغ حجت، با اظهار کفر بعد از بلوغِ حجت فرق می­کند و شخص در بخش اول معذور و در بخش دوم معذور نخواهد بود. مسلمان اگر کلام کفر آمیزی را به زبان بیاورد و نسبت به آن جهل داشته باشد - مثلاً تازه مسلمان باشد- تکفیر نمی­گردد، تا این که حجت بر وی تمام شود.

ممکن است سؤال شود ابن­تیمیه معیار در اقامه حجت را چه می داند؟ به عبارت دیگر مقداری که با تحقق آن، دیگر شخص معذور عنه نیست چه قدر باید باشد؟

معیار در این مورد مختلف است، زیرا میان کافر جاهل و مسلمان جاهلی که کلمه توحید را بر زبان جاری می­کند و به اسلام ایمان (به نحو اجمال) دارد و چه بسا بسیاری از احکام اسلام را به شکل تفصیلی می­شناسد فرق زیادی است. با وجود چنین تفاوت گسترده، معیار در هر یک مختلف خواهد بود؛ و شخص مسلمانِ جاهل در صورتی که ناقضی از نواقض اسلام را انجام دهد، معذور خواهد بود و حجت برای بر طرف کردن جهل آن در این مسئله اقامه می­گردد. مثلاً اگر شخصی حرمت ربا را به خاطر تازه مسلمان شدنش انکار کند، حجت بر وی تمام نمی شود، زیرا هیچ یک قدرت برطرف کردن جهلش از حرمت را ندارند، از این رو تا اقامه حجت و رسیدن بیان حرمت ربا، آن شخص معذور است.(1)

بنابراین حجت و قیام آن بر شخص مسلمان، به اختلاف اشخاص و برحسب شبهات موجود نزد آنان متفاوت است، برخی به مجرد وصول بیان و دلیل شرعی از کتاب و سنت، شبهه برطرف می شود و حجت بر وی تمام می­شود و برخی دیگر منشاء شبهة آنان، فهم خاطی از نص شرعی و مراد شارع است، یا به دلیل عدم استطاعت آن شخص در جمع بین ادله صورت می­گیرد، که در این صورت می­بایست دنبال وسیله­ای گشت که بتوان آن فهمِ اشتباه را اصلاح و بر طرف کرد و صرف بیان و ابلاغ نص شرعی جهت اتمام حجت، کافی نیست.(2)

ص: 194


1- همان، ج 3، ص 21؛ ج11، ص406 - 407.
2- عبد­المنعم مصطفی حلیمة، العُذْرُ بالجَهْلِ وقیامُ الحُجَّة، ص149.
مُعذِّریت و عدم آن نسبت به مسلمانان حاضر

از مطالب گفته شده، روشن شد که جهل هر جا که اسباب و دواعی آن محقق گردد، به گونه­ای که رفعشان ممکن نباشد، صاحبش معذور است تا این که حجت بر وی تمام گردد.

هر زمان و مکانی که علم منتشر شود، به طوری که جست وجو کننده اش با مشکل رو به رو نشود، مگر کسی که از یادگیری آن کوتاهی کند و یا از آن اعراض نماید، در آن صورت دایرة مُعذِّریت جهل محدود می شود(1) و­ واقع مسلمانان در کشورهای مسلمان نشین به ویژه در کشورهای عربی همین گونه است؛ یعنی شخص متأمّل هنگامی که به مسلمانان نظر کند خواهد دید که تبلیغ علوم دینی و الهی در کشورهایشان به حد ولای خویش رسیده است و دلیل آن کثرت وسایلی است که این وظیفه را بر عهده دارند، بنابراین در این مناطق حصول جهل به ویژه در توحید و نواقض آن و در امور ضروری، تقریباً غیر ممکن است و با کمی تأمّل روشن می­شود که سبب جهل حاصل برای مسلمانان، به ویژه در کشورهای عربی، کسل بودن، اشتغال بیش از حد در دنیا، از دست دادن انگیزه در یادگیری علم، تاریکی قلب و قساوت آن و یا دلایل دیگر می­باشد و چنین عللی مُعذّریت برای صاحبش به ارمغان نمی­آورد.(2)

البته لازمة کلام مذکور، این نیست که گروه هایی از مسلمانان که در گرسنگی و جهل زندگی می­کنند و نسبت به برخی مسائل، حتی مسائل ضروری جهل دارند، معذور نباشند؛ به ویژه کسانی که در آفریقا و مناطق جنگلی آن زندگی می­کنند یا برخی که در مناطق درگیری و مورد نزاع زندگی می­کنند که مانع هجرتشان برای تحصیل علم است، همان گونه در جنوب سودان، جنوب فلپین، افغانستان و دیگر اماکن که بر مسلمانان با ظلم حکومت می­کنند. (3)

ص: 195


1- ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج35، ص165-166.
2- عبد­المنعم مصطفی حلیمة، همان، ص151-153.
3- همان.
نقد

ابن تیمیه اقوال و افعال اهل بدعت به ویژه روافض را کفرآمیز می داند، و برخی از آن­ها، از قبیل طوسی و غیره را تکفیر کرده است.(1)

متأسفانه ابن­تیمیه از دو ناحیه دچار خطا شده است:

- بین کفر اعتقادی و کفر فقهی خلط کرده و تمام احکام کفر فقهی را بر کافر اعتقادی تطبیق داده است؛ وی در تعریف کفر می­نویسد: «کفر، یعنی عدم ایمان است.»(2) هم چنین در جای دیگر کفر را این گونه تعریف می­کند: «کفر ایمان نداشتن به خداوند و پیامبران اوست.»(3) این در حالی است که آنچه در قبال ایمان قرار می گیرد کفر اعتقادی است، نه کفر فقهی؛ در واقع در قبال اسلام، کفر فقهی قرار می­گیرد.

- شخص با گفتن شهادتین مسلمان می­شود و احکام اسلام بر وی بار می­گردد. در حالی­که ابن­تیمیه گفتن شهادتین را شرط ایمان ظاهری دانسته، نه شرط اسلام؛ این خلط دوم ایشان در تعریف اسلام و ایمان است.

ابن­تیمیه در­باره شرایط مومن می­نویسد:

فَلَا یکُونُ الرَّجُلُ مُؤْمِنًا ظَاهِرًا حَتَّی یظْهِرَ أَصْلَ الْإِیمَانِ وَهُوَ: شَهَادَةُ أَنْ لَا إلَهَ إلَّا اللَّهُ وَشَهَادَةُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ وَلَا یکُونُ مُؤْمِنًا بَاطِنًا حَتَّی یقِرَّ بِقَلْبِهِ بِذَلِکَ؛(4)

شخص مؤمن ظاهری شمرده نمی­شود، مگر این که اصل ایمان را که همان شهادتین است بر زبان جاری کند و مؤمن باطنی شمرده نمی شود مگر این که قلباً به شهادتین اقرار کند؛ این کلام، خلط میان اسلام و ایمان است .

ص: 196


1- ابن­تیمیه، مجموع الفتاوی، ج35، ص152؛ همو، کتب و رسائل و فتاوی شیخ الإسلام ابن تیمیة، ج35، ص152؛ همو، منهاج السنه، ج1، ص116.
2- همو، مجموع الفتاوی، ج20، ص86.
3- همان، ج12، ص335.
4- همان، ج20، ص86.

- ابن­تیمیه در مصادیق نیز دچار اشتباه شده است و از ناحیه تئوری می نویسد: اقوال و افعال این ها مخالف با رسول است و کفر می باشد، ولی تکفیر شخص معینی از این ها و حکم به تخلید او در آتش، موقوف است به ثبوت شروط تکفیر و انتفای موانع تکفیر؛ ما به طور مطلق وعد و وعید و تکفیر و تفسیق می گوییم، ولی شخص معین را داخل این عام نمی کنیم. ولی در ناحیة عملی تعداد زیادی از گروه ها و افراد معینی از فرقه های مختلف مانند اسماعیلیه، فلاسفه(1) و... را تکفیر معین کرده است. وی برای مثال غزالی و برخی دیگر از صوفیه را تکفیر معین کرده است. بنابراین آنچه به نظر می­رسد ابن­تیمیه در ناحیه عمل و تطبیق قاعده فوق دچار اشتباهات عمده­ای شده که متأسفانه سبب گمراهی تعداد زیادی از گروه های تندرو شده است، و امروزه گروه­های سلفی تکفیری با الهام از همین اشتباهات و بی توجهی به مبانی اصیل اسلامی به جان مسلمانان بی دفاع افتاده و به کوچک و بزرگ رحم نمی­کنند.

نتیجه

ابن تیمیه معتقد است: تکفیر یک مسئلة کاملاً شرعی است و باید بر اساس آنچه در کتاب و سنت آمده، اثبات گردد. کافر کسی است که خدا و رسولش، او را کافر خوانده باشند و با تعالیم آشکاری که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از جانب خداوند آورده است، به مخالفت برخیزد.

بنابراین، باید از تکفیر افراد از روی هوا و هوس و یا به جهت این که مخالف ما هستند، پرهیز کرد، هر چند آن ها ما را تکفیر کنند و خون ما را حلال شمارند.

ابن تیمیه با اشاره به احادیثی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم که بر محفوظ بودن حرمت جان و مال و آبروی مسلمان دلالت دارند، مانند حدیث­ «من صلی صلاتنا واستقبل قبلتنا وأکل ذبیحتنا فهو المسلم...» و احادیث دیگری که ملاک مسلمانی را صِرف اظهار شهادتین و

ص: 197


1- «الفلاسفة والباطنیة هم کفار کفرهم ظاهر عند المسلمین کما ذکر هو وغیره وکفرهم ظاهر عند أقل من له علم وإیمان من المسلمین إذا عرفوا حقیقة قولهم» همو، شرح العقیدة الأصفهانیة، ج1، ص164.

التزام ظاهری به احکام اسلامی بیان می کند، می افزاید: «وهذه الأحادیث کلها فی الصحاح». وی می گوید سلف در تعامل با یکدیگر بر این اساس رفتار می کنند و با وجود منازعاتی که میان آن ها رخ می داد یکدیگر را تکفیر نمی کردند. او با اشاره به مسئلة خوارج که به گفته او پیامبر دستور به قتلشان داده بود و امیرالمؤمنین علی بن ابی­طالب با آنان جنگ کرد و ائمة دین از صحابه و تابعین و ائمة بعد از آنان همه بر کشتن خوارج اتفاق نظر دارند. با این حال علی بن ابی طالب علیه السلام و دیگر صحابه آن ها را تکفیر نکردند. جنگ با خوارج به خاطر دفع ظلم و بغی آن ها بود، نه به دلیل این که کافر بودند؛ به همین دلیل صحابه در جنگ با آنان، احکام جنگ با کفار را جاری نکردند.

ابن­تیمیه می گوید: برخی از جاهلان، مسلک تکفیر را در پیش گرفته و همة اهل تأویل یعنی کسانی را که در مسائل اعتقادی اجتهاد می کنند و در اجتهادشان دچار خطا می شوند و کسانی را که از کیش آن ها خارج هستند، تکفیر کرده اند، ولی این همان نظریه خوارج و معتزله و جهمیه است و طایفه ای از اصحاب ائمه اربعه نیز چنین شیوه ای را اختیار کرده اند، در حالی که چنین چیزی از هیچ یک از صحابه و تابعین و ائمة مسلمین سراغ نداریم؛ و هرگز دیدگاه ایشان این نبوده است؛ بلکه عباراتشان آشکارا در تضاد با این نظریه است.

ابن­تیمیه می گوید: عموم اهل صلاة مؤمن اند، هرچند اعتقاداتشان مختلف است. کسی که اظهار اسلام می کند در صورتی که نفاقش معلوم نگردد، مسلمان است، هرچند در اعتقاداتش برخطا باشد. وی شرط مسلمانی را، تنها شهادت به یگانگی خداوند و رسالت پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلم ، می داند و معتقد است تنها رد و انکار شهادتین و ارکان اسلام و آنچه به طور قطع از ضروریات دین است، موجب کفر می گردد.

یکی از نکات دیگری که در آثار ابن تیمیه می توان یافت، تفاوت قائل شدن میان تکفیر مطلق و تکفیر معین است. تکفیر مطلق آن است که به صورت مطلق، به کفر بودن اعتقاد، گفتار یا رفتاری که در تضاد با اساس اسلام است، حکم شود، بدون آن که سخن از شخص معینی به میان آید، ولی تکفیر معین عبارت است از این که به کفر

ص: 198

شخص یا اشخاص معینی به دلیل مخالفت با اسلام و انجام عملی که در تضاد و تناقض با اسلام است، حکم شود.

تکفیر مطلق یک حکم شرعی است که باید به آن ملتزم شد، اما باید دانست که پذیرش آن به معنای این نیست که هر کسی که چنین اعتقاداتی داشته باشد یا چنان رفتارهایی انجام دهد، کافر است، درست است که هر امر مخالف با کتاب و سنت کفر محسوب می شود، ولی چنین نیست که هرکسی به هر نحوی با کتاب و سنت مخالفت ورزد، کافر باشد، چون ممکن است شرایط تکفیر معین در او نباشد.

ابن­تیمیه توصیه می کند که در تکفیر معین باید نهایت احتیاط را به کار بست. تا بر اساس دلیل محکم و حجت معتبر، یقین به کفر کسی پیدا نکرده ایم، نباید او را تکفیر کنیم، هرچند در وی اعتقادات و اعمال کفر آمیز مشاهده کنیم، زیرا تکفیر معین منوط به وجود شرایط و رفعِ موانع آن است.

ابن­تیمیه می گوید: نمی توان کسی را به صرف مخالفت با مسئله ای از مسائل دینی که در نظر عده ای قطعی می نماید، تکفیر کرد، زیرا قطعی بودنِ امری، بسته به وجود مقدماتی است که ممکن است برای عدة دیگری اثبات نشده باشد، از این رو قطعی بودن امری نسبی است.

ابن­تیمیه معتقد است:

1. جهل یکی از موانع تکفیر معین است، زیرا ایمان به علم تعلق می­گیرد؛

2. جهل در مورد اشخاص یک امر نسبی است، همان گونه که قطعی بودن در مسئله ای از مسائل اعتقادی، امری نسبی است؛

3. جهل در برخی از امور اعتقادی، برای عده ای از صحابه به وجود آمد، ولی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آن ها را تکفیر نکرد، بلکه حتی آن ها را گناه کار ندانست.

4. در مُعذّریت جهل، احوال مختلف مردم، زمان و مکان آن ها از حیث انتشار علم و عدم آن، لحاظ شود همان طور که نسبت به مسئلة انکار شده باید توجه کرد که آیا آن مسئله ظاهر بوده، به گونه­ای بر هیچ کس مخفی نباشد یا نه.

ص: 199

5. براساس ادله شرعی، جایگاه جاهل با عالم فرق می کند و دربارة شخص باید بر اساس جهلش رفتار کرد(1).

6. ابن­تیمیه در مسئلة جهل، برای تکفیر کردن افراد معیارهایی بیان کرده است که بدون تحقق هر یک از آن ها، تکفیر معنا نمی­دهد.

7. ابن­تیمیه در ناحیه عملی و تطبیق قاعده مُعذّریت جهل دچار اشتباهات عمده ای شده و افراد وگروهای زیادی را تکفیر معین کرده است.

شریعت اسلامی بر همین مبنا برای تکفیر، وجود شرایط و انتفای موانع را معتبر دانسته است؛ و پیش از تکفیر، باید شروط و موانع را باید بدون هر گونه تعصب و جانبداری، بررسی کرد و فقط کسانی که شایستگی چنین حکمی را دارند، یعنی فقهای مجتهد و قضات، به این قضیه بپردازند و کسانی که در مسائل فقهی، نیازمند دیگرانند، مانند گروهای تکفیری جدید در منطقه اسلامی - که متأسفانه بسیاری از مسلمانان بی گناه را به خاک و خون کشیده اند - مطلقاً چنین حقی ندارند.

ص: 200


1- همان، ص261.
منابع

1. ابن­تیمیه، احمد بن عبدالحلیم، المسَائِلُ الماردینیةِ - وهی مسائل یکثر وقوعها و یحصل الابتلاء بها، تعلیق شیخ محمد حامد فقی، تخریج خالد بن محمد بن عثمان مصری، دار الفلاح، مصر [بی تا].

2. ------------------------- ، کتب و رسائل و فتاوی شیخ الإسلام ابن تیمیة، تحقیق عبدالرحمن بن محمد بن قاسم عاصمی نجدی، مکتبة ابن تیمیة [بی­تا].

3. ------------------------- ، مختصر منهاج السنة، تلخیص شیخص عبداللّه بن محمد غنیمان، چاپ دوم: دار الصدیق للنشر و التوزیع، صنعا 1426ق.

4. ------------------------- ، شرح العقیدة الأصفهانیة، تحقیق إبراهیم سعیدای، چاپ دوم: مکتبة الرشد، ریاض 1415ق.

5. ------------------------- ، الاستقامة، تحقیق محمد رشاد سالم، چاپ اول: جامعة الإمام محمد بن سعود، مدینه منوره 1403ق.

6. ------------------------- ، الفتوی الحمویة الکبری، تحقیق حمد بن عبد المحسن تویجری، چاپ دوم: دار الصمیعی، ریاض 1425ق.

7. ------------------------- ، بغیة المرتاد فی ­الرد علی­ المتفلسفة و القرامطة و الباطنیة، تحقیق موسی دویش، چاپ سوم: مکتبة ­العلوم و الحکم، مدینه منوره 1415ق.

8. ------------------------- ، مجموع الفتاوی، تحقیق عبدالرحمن ­بن ­محمد­ بن ­قاسم­، مجمع الملک­ فهد­ لطباعة المصحف­ الشریف، مدینه منوره 1416ق.

9. ------------------------- ، منهاج السنة النبویة فی نقض کلام الشیعة القدریة، تحقیق محمد رشاد سالم، چاپ اول: جامعة الإمام محمد بن سعود الإسلامیة، 1406ق.

10. ابی­العلا ­راشد بن­ ابی العلا راشد، ضوابط تکفیر المعین عند شیخی الاسلام ابن­تیمیه و ابن عبدالوهاب و علماء الدعوه الاصلاحیه، مقدمه صالح بن فوزان، مکتبة الرشد، ریاض 1425ق.

11. بخاری، محمّد بن اسماعیل، صحیح البخاری، تحقیق محمد زهیر بن ناصر، چاپ اول: دار طوق النجاة، 1422ق.

12. ترمذی، محمّد بن ­عیسی، سنن الترمذی، تحقیق بشار­ عواد معروف، دار­الغرب الإسلامی، بیروت 1998م.

13. سندی، حاشیة السندی علی سنن ابن­ماجه، چاپ دوم: دارالجیل، بیروت [بی تا].

ص: 201

14. نسائی، احمد بن شعیب، السنن الصغری، تحقیق عبد الفتاح أبو غدة، چاپ دوم: مکتب المطبوعات الإسلامیة، حلب 1406ق.

15. مشعبی، عبدالمجید بن­ سالم بن­ عبدالله، منهج ابن­تیمیه فی­مسئله التکفیر، چاپ اول: مکتبة اضواء السلف، ریاض 1418ق.

16. نیشابوری، مسلم بن الحجاج، صحیح مسلم، دارالجیل، بیروت [بی تا].

17. ------------------------ ، المسند الصحیح المختصر بنقل العدل عن العدل إلی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ، تحقیق محمد فؤاد عبدالباقی، دار إحیاء التراث العربی، بیروت [بی­تا].

ص: 202

بررسی موانع تکفیر از دیدگاه وهابیت با تأکید بر مانعیت تأویل / حسین قاضی زاده

اشاره

حسین قاضی زاده(1)

چکیده

ارتکاب نواقض اسلام، موجب کفر و خروج از اسلام می­گردد، اما زمانی می توان این حکم را به مرحله اجرا و فعلیّت درآورد که موانع تکفیر، مفقود باشد. برای تکفیر، موانعی مانند جهل، خطا، اکراه و تأویل برشمرده شده است. از بین موانع مذکور، مانعیت تأویل از دو جهت حائز اهمیت است: اول این که وجود مبانی، منابع و ادلّه مختلف نزد مذاهب اسلامی، موجب ایجاد اجتهادها و تأویلات متعدد در مورد مسائل دین گردیده و زمینه­ گسترده ای برای تأویل فراهم آورده است. دوم این که مانعیت تأویل، بخش گسترده ای از مسائل اصلی و فرعی را در بر می­گیرد. متأوِّل، مادامی که در تأویل خود دارای دلیل باشد، در مخالفت با اساسی ترین اصول اسلام تا فرعی ترین فروع فقهی معذور و مأجور است. کتاب خدا، سنّت و سیره پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و امیرالمومنین علیه السلام و صحابه و بزرگان دین، همگی دال بر این گستردگی در باب تأویل است.

کلیدواژگان: نواقض اسلام، تکفیر مطلق، تکفیر معیّن، موانع تکفیر، تأویل.

ص: 203


1- پژوهشگر مؤسسه تحقیقاتی دارالإعلام لمدرسة اهل البیت علیهم السلام.
مقدمه

می توان از موضوع تکفیر در زمان حاضر به عنوان بلای امت اسلامی یاد کرد؛ بلایی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در صدر اسلام پیش بینی فرمود و در زمان حاضر به وقوع پیوست. تعبیر دقیق آن حضرت در تشبیه ظهور وهابیت به طلوع شاخ شیطان، حکایت از آزرده شدن پیکر اسلام از این مشرکان مطیع طاغوت دارد. روزی نیست که فتنه تکفیر جان مسلمانان را نگیرد و خون پاک آنان را به اتهام شرک و کفر بر زمین جاری نسازد. فتوا به حلیت خون مسلمین که به گفته امام شافعی بعد از شرک به خدا از بزرگ ترین گناهان است،(1)

به راحتی بر زبان و قلم جاری و موجب تقرّب به خدا قلمداد می­شود.

این وضعیت امت اسلامی در حالی است که منابع اسلام اعم از آیات کتاب خدا و سنّت و سیره پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و امیرالمؤمنین علیه السلام و صحابه و اقوال بزرگان اسلام در موضوع اسلام و کفر بسیار گویا و غنی است. در دین مبین پیامبر رحمت صلی الله علیه و آله و سلم اسلام به سادگی و به سختی زائل می­شود. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شهادت به توحید و رسالت را برای ورود به اسلام کافی می دانست.(2)

به اتفاق جمیع امت اسلام، این اقرار کافر را مسلمان و دشمن را دوست می کند.(3)

زوال اسلام نیز در صورتی است که اوّلا با یکی از ضروریات مخالفت دین(4) صورت بگیرد و ثانیاً موانع تکفیر از هر جهت منتفی باشد. هر جا مانعی وجود داشت نمی­توان حکم به تکفیر صادر کرد، ولو با اصول و ضروریات دین مخالفت صورت گرفته باشد. اما در فتاوای رسمی وهابیت که از طریق «هیئت کبار العلماء» صادر می­شود، موانع

ص: 204


1- وذلک أنا وجدنا الدماء أعظم ما یعصی الله تعالی بها بعد الشرک. (محمد بن ادریس شافعی، الاُمّ، ج6، ص205).
2- ومن المعلوم بالضرورة أنَّ النَّبی. صلی الله علیه وسلم. کان یقبل مِنْ کل منْ جاءه یریدُ الدخولَ فی الإسلامِ الشهادتین فقط. (زین الدین ابن رجب، جامع العلوم والحکم، ج1، ص239).
3- وهذا مما اتفق علیه أئمة الدین، وعلماء المسلمین، فإنهم مجمعون علی ما علم بالاضطرار من دین الرسول أن کل کافر فإنه یدعی إلی الشهادتین سواءً کان معطلاً او مشرکاً او کتابیاً و بذلک یصیر الکافر مسلماً و لا یصیر مسلماً بدون ذلک. (ابن تیمیه، درء تعارض العقل والنقل، ج7، ص8.).
4- مقصود از ضروریات دین، مسائلی است که همه فرق اسلامی بر آن اتفاق دارند و آن را جزو دین می دانند.

تکفیر چنان مضیَّق ترسیم شده که زوال اسلام به سادگی حصول آن و بلکه ساده تر می باشد؛ فتاوایی که از آنان صادر شده در بعض موارد از محمد بن عبد­الوهاب، مؤسس این فرقه هم پیشی گرفته و راه را برای تکفیر مسلمین فراهم تر کرده است.

در این مقاله، تأویل به عنوان یکی از موانع عمده تکفیر، مورد بررسی قرار گرفته است. هیئت کبار عربستان، مانعیت این مورد را تا به حد فروع فقهی تقلیل داده­، اما در اصول دین هر نوع تأویلی را مردود می شمرد و کفر معیّن را برای متأوّل ثابت می داند. مرجع بیان عقاید وهابیت در این مقاله، جواب هایی است که هیئت کبار عربستان به عنوان مرجع رسمی عقاید وهابیت بیان کرده است.

تکفیر مطلق و تکفیر معیّن

تکفیر در کلام بزرگان وهابیت از دو جهت مورد بحث قرار گرفته است: جهت اول، ناظر به ضوابط تکفیر نسبت به نفس عمل و بدون در نظر گرفتن شخص است و جهت دوم، به شرایط و ضوابط تکفیر با توجه به اشخاصی که مرتکب عمل موجب کفر شده­اند، مربوط می­شود که هر یک مباحث گسترده و مهمی را در بر دارد.

جهت اول (ضوابط تکفیر نسبت به نفس عمل) بیان و شمارش افعالی است که با اصل اسلام در تناقض است و نمی­توان بین اسلام و این افعال جمع کرد، لذا موجب کفر می­باشند. به این افعال در اصطلاح «نواقض الاسلام»(1)

می­گویند. البته بحث از نواقض اسلام منحصر به وهابیت نیست، بلکه تمام فرق اسلامی به واسطه فهمی که از اسلام دارند، مرزهایی برای آن ترسیم کرده­اند که ورود در این محدوده به منزله خروج از اسلام می­باشد. از این نوع از تکفیر با عنوان «تکفیر مطلق»(2)

نیز یاد می­شود.

ص: 205


1- نواقض الإسلام هی الموجبة للردة. (محمد تویجری، موسوعة الفقه الإسلامی، ج4، ص507).
2- فَإِن التَّکْفِیر الْمُطلق مثل الْوَعید الْمُطلق لَا یسْتَلْزم تَکْفِیر الشَّخْص الْمعِین حَتَّی تقوم عَلَیهِ الْحجَّة الَّتِی تکفر تارکها. (ابن­تیمیه، کتاب الاستقامه، ص164).

جهت دوم (ضوابط تکفیر نسبت به افراد) نیز بیان موانعی است که با وجود ارتکاب نواقض اسلام مانع حکم به تکفیر می­شود. این بحث به خلاف بحث اول - که به دنبال «اثبات تکفیر» به واسطه بعضی افعال است - در صدد «نفی تکفیر» از بعضی افراد که مرتکب نواقض الاسلام شده­اند می باشد.

نسبت این دو بحث را می­توان از باب مقتضی و مانع برشمرد؛ بحث اول اثبات اقتضای تکفیر در بعضی از افعال را به عهده دارد و بحث دوم به موانع این اقتضاء می پردازد بعد از این که مقتضی موجود و مانع مفقود بود، آن گاه حکم به تکفیر شخص و خروج از اسلام می­گردد. از این نوع تکفیر در اصطلاح با عنوان «تکفیر معیّن» یاد می­شود که برای اثبات آن بعد از ارتکاب نواقض اسلام، نیاز به نفی «موانع تکفیر» است.

مقاله حاضر به توضیح یکی از این موانع با عنوان «مانعیت تأویل» اختصاص دارد. قبل از شروع به بحث موانع تکفیر لازم است به اختصار در مورد بحث اول یعنی نواقض اسلام، توضیحاتی بیان شود تا بحث «موانع تکفیر» جایگاه خود را بیابد و سپس به موضوع مانعیت تأویل پرداخته شود.

نواقض اسلام چیست؟

موضوع نواقض اسلام در باب احکام مرتد مورد بررسی قرار گرفته است. بزرگان وهابی در این موضوع با یکدیگر اختلاف دارند و بعضی از مبانی آنان در این زمینه کاملاً در مقابل قرار دارد.

محمد بن عبدالوهاب نواقض اسلام را ده مورد عنوان می­کند که عبارت اند از: شرک در عبادت خدا، جعل واسطه بین خدا و خلق، تکفیر نکردن مشرکان، اعتقاد به هدایتی برتر از هدایت نبی صلی الله علیه و آله و سلم ، بغض به آنچه رسول صلی الله علیه و آله و سلم آورده، استهزاء به آنچه

ص: 206

رسول صلی الله علیه و آله و سلم آورده، سحر، کمک به مشرکان بر ضد مسلمین، اعتقاد به جواز خروج از شریعت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و اعراض از دین خدا.(1)

ابن­عثیمین از دیگر بزرگان وهابی، دایره نواقض اسلام را وسیع تر از آنچه محمد بن عبدالوهاب بیان کرده، می­داند. او معتقد است نواقضی که ابن­عبدالوهاب بیان کرده در مقام تمثیل است و نه در مقام حصر.(2)

ابن­عثیمین اعتقاد دارد نواقض اسلام بسیار است و نمی­توان حصری برای آن قرار داد. او در مقام بیان ضابطه ای کلی برای تعیین نواقض اسلام، تمام نواقض را دایر مدار دو امر می­داند که عبارت است از: انکار حکم خدا و استکبار در مقام عمل.

مقصود از انکار آن است که انسان منکر مطلبی شود که خدا و رسول صلی الله علیه و آله و سلم به آن خبر داده­اند (امور اخباری) و یا منکر حکمی از احکام شریعت گردد (امور انشایی)، مشروط بر این که که آن حکم مورد اتفاق جمیع مسلمین باشد. به این دسته از نواقض اسلام در اصطلاح «مخالفت اعتقادی» گویند. اما استکبار یعنی انسان با وجود اقرار به آن حکم، در مقام عمل آن را ترک کند؛ مثلاً به وجوب نماز اقرار دارد، اما با این حال آن را ترک می­کند. البته لازم نیست که بگوید من از روی استکبار نماز را ترک می­کنم، بلکه همین که بدون عذر نماز نمی­خواند، استکبار محقّق شده است، لذا به عقیده ابن عثیمین تارک صلاة، کافر است.(3) به این دسته از نواقض اسلام در اصطلاح «مخالفت عملی» گویند.

البته در کلام ابن­عثیمین قیدی وجود دارد که موجب می­شود دایره وسیع نواقض اسلام، محدودتر شود. ابن­ عثیمین معتقد است زمانی انکار یا استکبار، محقق می­شود که

ص: 207


1- اعلم أن نواقض الإسلام عشرة نواقض. (الأول:) الشرک فی عبادة الله تعالی ... (العاشر:) الإعراض عن دین الله تعالی. (محمد ابن عبد الوهاب، مجموعة رسائل فی التوحید والإیمان، ص387).
2- شیخ الإسلام رحمه الله ذکر نواقض الإسلام عشرة لیس علی سبیل الحصر لکنه علی سبیل التمثیل؛ یعنی من نواقض الإسلام هذه العشرة. (محمد ابن­عثیمین، اللقاء الشهری، ج48، ص26).
3- نذکر قاعدة وهی أن الذی یخرج من الملة هو یدور علی أمرین. إما الإنکار، وإما الاستکبار... فجمیع أنواع الردة تعود إلی هذا. إلی الإنکار أو الاستکبار. (محمد ابن­عثیمین، فتاوی نور علی الدرب، ج14، ص3).

موضوع مورد انکار یا استکبار مورد اجماع مسلمین باشد؛ یعنی مسائل اختلافی نمی تواند موجب تکفیر شود.(1)

بن باز، مفتی اعظم سابق عربستان معتقد است نواقض اسلام نه تنها محصور به ده عدد نیست، بلکه اساساً حصری برای آن نیست. (2)

او نیز مانند ابن­عثیمین معتقد است مخالفت اعتقادی و مخالفت عملی با احکام خداوند ناقض اسلام محسوب می­شود، لذا او نیز تارک نماز از روی تنبلی (و نه اعتقادی) را کافر می­داند.(3)

اما عقیده بن باز از یک جهت با کلام ابن­عثیمین متفاوت است. او معتقد است نواقض اسلام، تابعی است از ادّله شرعیه. اگر برای فقیهی دلیل شرعی قائم شد بر این که موضوعی از نواقض اسلام است، حکم به ناقض بودن آن می­شود، لذا ممکن است برای زید، چهارصد ناقض اثبات شود و برای دیگری پانصد ناقض.(4)

با توجه به این مبنای بن باز باید گفت: حکم به تکفیر (مطلق) در مواردی که ناقض بودن آن موضوع خاص، مورد اختلاف است هم صادر می­شود. و لازم نیست که ناقض اسلام از ضروریات اسلام باشد، چرا که در حکم به ناقض بودن عملی، کافی است دلیل شرعی برای شخصی ثابت شود، اگرچه برای دیگری حاصل نشود. طبق این مبنا، هر فرقه­ای از مسلمین حق دارد که فرقه دیگر را تکفیر کند؛ زیرا حقانیت عقیده خود را از ادله استنباط کرده­اند و این نتیجه­ای وحشت ناک است.

البانی از دیگر بزرگان وهابی، مخالف این محدودۀ وسیع برای نواقض اسلام است. او بر خلاف ابن­عثیمین و بن­باز معتقد است مخالفت عملی، موجب تکفیر نمی­شود.

ص: 208


1- ینکر حکماً من أحکام الشریعة الظاهرة التی أجمع المسلمون علیها. (همان).
2- عبد العزیز بن باز، فتاوی نور علی الدرب، ج4، ص107.
3- وترک الصلاة ردة عن الإسلام، وجحد وجوبها ردة عن الإسلام. (همان، ص139).
4- نواقض الإسلام کثیرة ولیس لها حصر، لأن عددها قد یحصره زید ولا یحصره عمرو حسب آراء العلماء واجتهادهم واستنباطهم الأحکام من الأدلة الشرعیة، فقد یعدها زید مثلا أربع مائة ناقض ویعدها الآخر خمس مائة ناقض، لأنه استنبطها من أدلة أخری، فهذا یخضع للأدلة الشرعیة، نواقض الإسلام تخضع للأدلة الشرعیة. (همان، ص107).

البانی در توضیح مخالفت عملی به موضوع ترک نماز اشاره کرده و در عباراتی قابل تأمّل به تطبیق بحث مخالفت عملی پرداخته است:

بسیاری از جوانان مسلمان [جوانان وهابی] بلکه می­توان گفت اکثر آنان نماز نمی خوانند. آیا می­توان حکم به تکفیر آنان صادر کرد یا خیر؟ امروزه فتاوای زیادی شنیده می­شود که تارک نماز کافر است؛ یعنی مرتد از اسلام است… در حالی که او منکر فریضه بودن نماز نیست. چنین شخصی فاسق است، نه کافر. اما کسی که شرعیت نماز را انکار می­کند؛ چنان­که متأسفانه از بعضی جوانان می­شنویم که می­گویند: نماز در بین عرب ها زمانی نازل شد که زندگی بادیه نشینی در کنار نجاسات و کثافات و شترچرانی داشتند، اما الان مردم متمدن شدند، لذا اگر کسی نماز بخواند که هیچ، اما اگر نخواند هم چیزی بر او نخواهد بود این کلام موجب کفر و خروج از اسلام خواهد بود، اما اگر بگویی: نماز بخوان و او در جواب بگوید: خدا می بخشد، در حالی که اعتراف به فریضه بودن نماز دارد و اقرار به گناه می­کند... این شخص را نمی توان تکفیر کرد.(1)

بنابر موضع البانی، نواقض اسلام تنها محدود به مخالفت های اعتقادی است و نه مخالفت های عملی. طبق عقیده او، گذشته از آن که مخالفت عملی منجر به تکفیر نمی شود، مخالفت اعتقادی هم باید در مواردی باشد که در دین معلوم بالضروره باشد.(2)

قید «مورد اتفاقی بودن» از این جهت حائز اهمیت است که اگر کسی به این قید معتقد باشد، باید به محدودترین دایره ممکن برای تکفیر قایل شود، زیرا باید محدوده ای را برای تکفیر قرار دهد که متیقّن و حتمی باشد و موارد اختلافی را خارج کند. بنابراین امثال ابن­عثیمین که معتقد به قید «اتفاقی بودن» هستند، باید تنها مخالفت

ص: 209


1- کثیر من الشباب المسلم بل نستطیع أن نقول مع الأسف أکثرهم لا یصلون، ... هذا لا یجوز تکفیره. (ناصر الدین البانی، موسوعة البانی، ج4، ص249). با توجه به اعتراف البانی به تارک الصلاة بودن اکثر جوانان خودشان و بنابر دیدگاه بن باز و ابن­عثیمین، باید اکثر جوانان وهابی کشته شوند.
2- من أنکر من الإسلام ما هو معلوم بالدین بالضرورة فهو کافر. (همان، ص 43).

اعتقادی را ناقض محسوب کنند، چراکه ناقض بودن مخالفت عملی، اتفاقی نیست و کسانی هستند که تنها مخالفت اعتقادی را ناقض می­دانند. (مانند البانی که تنها مخالفت اعتقادی را ناقض می­داند.)

موانع تکفیر

همان طور که بیان شد موضوع موانع تکفیر بعد از ارتکاب نواقض اسلام و حکم به تکفیر مطلق مطرح می­شود. حکم به کفر و خروج شخصی از اسلام، باید ابتدا بررسی شود که آیا ارتکاب نواقض اسلام از طرف او به سبب عذری صورت گرفته یا خیر؟ بعضی از عذرها مانع از حکم به تکفیر می­شوند و مادامی که آن عذر وجود داشته باشد، نمی­توان حکم به کفر و خروج از اسلام نمود. بزرگان وهابیت در مجموع به چهار مانع اصلی برای تکفیر اشاره کرده­اند که عبارت اند از این قرارند:

جهل: اولین مانعی که در تکفیر معیّن، مورد اشاره قرار گرفته جهل است. اگر کسی مرتکب عملی شود که ناقض اسلام است، اما به مخالفت آن عمل با اسلام جاهل باشد، همین جهل مانع از تکفیر او می­شود.

در مسئله جهل، مواضع مختلفی بین بزرگان وهابیت وجود دارد، اما آنچه که به طور رسمی در هیئت کبار العلماء بیان شده این است که جهل در مسائل اصول دین پذیرفته نیست،(1) مگر در بلاد غیراسلامی که اساساً کلام خدا و رسول خدا ابلاغ نشده باشد که در این صورت در مسائل اصول دین هم معذور خواهند بود. این معذوریت نه به سبب جهل، بلکه به علت عدم ابلاغ است.(2)

بر اساس نظر هیئت کبار، جهل در مسائل فرعی و احکام شرعی، عذر محسوب می شود و ارتکاب جاهلانه عمل مخالف با اسلام موجب کفر نمی گردد.(3)

ص: 210


1- الصواب أنه لا یعذر أحد فی عدم معرفة أصول الإسلام و قواعده. (هیئة کبار العلماء، فتاوی اللجنة الدائمة، المجموعة الثانیه، ج1، ص419).
2- ....إلا إذا کان فی بلاد غیر إسلامیة ولم تبلغه الدعوة فیعذر، لعدم البلاغ لا لمجرد الجهل. (همان، ج2، ص51).
3- أما المسائل الفرعیة التی قد یخفی حکمها، فهذه یعذر فیها بالجهل حتی تقام علیه الحجة، لأحادیث کثیرة وردت فی ذلک. (همان، ج1، ص419).

خطا: دومین مانعی که در تکفیر معین مورد اشاره قرار گرفته «خطا» است. و اگر کسی عملی را که موجب کفر است از روی خطا انجام دهد نمی­توان او را تکفیر کرد. هیئت کبار العلماء در پاسخ به استفتایی در مورد تکفیر دیگران از روی خطا اعلام کرده است:

مادامی که تکفیر از روی خطا باشد، موجب کفر کسی که حکم به تکفیر کرده نمی شود. اگر برای شخص روشن شد که به غلط، مؤمنین را تکفیر کرده و با این حال باز هم بر این عمل اصرار داشت و توبه نکرد، به واسطه حکم به تکفیر غلط خودش محکوم به کفر خواهد بود.(1)

اکراه: سومین مانع تکفیر در بیان بزرگان وهابیت، «اکراه» است؛ به عبارت دیگر اگر از روی اجبار و اکراه، عملی انجام گیرد و یا مطلبی به زبان آید که کفر محسوب می شود، حکم به کفر نمی­شود.(2)

آنچه از بیان بزرگان وهابیت در خصوص اکراه بر می­آید، این است که اگر شخص مکروه اصول دین را نیز منکر شود، خدشه ای به اسلام او وارد نمی­شود. بر این اساس عذر بودن اکراه، محدود به فروع نیست، برخلاف مسئله جهل که محدود به فروع بود، زیرا بزرگان هیئت کبار از آیه 106 سوره نحل(3)

و روایات، معذوریت مکره را به نحو مطلق استفاده کرده­اند.

تأویل: آخرین مانع از موانع تفکیر نزد بزرگان وهابیت، «تأویل» است. موضوع تأویل، موضوعی است که در این مقاله با تفصیل بیشتری به بررسی آن خواهیم پرداخت.

ص: 211


1- وبذلک یعلم أن ما قاله هذا الإمام، خطأ محض وغلط عظیم مخالف للأدلة الشرعیة من الکتاب والسنة ولإجماع أهل العلم، ولکن لا یکفر بذلک حتی یبین له غلطه، فإن أصر علی ذلک ولم یتب حکم بکفره. (همان، ج1، ص403).
2- فإذا کان المسلم یعذر فی کلمة الکفر إذا کان مکرهاً علیها، فشارب الخمر المکره من باب أولی ... (همان، ج22، ص84).
3- (مَن کَفَرَ بِاللّهِ مِن بَعْدِ إیمَانِهِ إِلاَّ مَنْ أُکْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالإِیمَانِ) عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم : «إن الله تجاوز عن أمتی الخطأ والنسیان وما استکرهوا علیه.»
معنای لغوی تأویل

تأویل بر وزن تفعیل، از ماده «أوّل» گرفته شده است. معنای اصلی این ماده، «رجوع» است(1)و

تقریباً در تمام مشتقات این کلمه به نوعی وجود دارد.

مجمع البحرین تأویل را به معنای «ارجاع کلام و برگرداندن آن از معنای ظاهری به معنای خفی» آورده است. (2)

صاحب العین نیز تأویل را به «تفسیر کلامی که معانی مختلف دارد» معنا کرده است.(3)

معنای اصطلاحی تأویل

تأویل در اصطلاح معانی متعددی دارد که در مجموع می­توان سه معنای اصطلاحی برای آن در نظر گرفت:(4)

1. تأویل یعنی رجوع به معنای حقیقی، اگرچه آن معنای حقیقی موافق با ظاهر هم باشد؛

2. مراد از تأویل، همان تفسیر است؛

3. تأویل یعنی برگرداندن لفظ از معنای ظاهری به معنایی مخالف ظاهر. این معنا مشتمل بر دو قسم است:(5)

دسته اول: برگرداندن از معنای ظاهری به سبب وجود دلیل.

دسته دوم: برگرداندن از معنای ظاهری بدون وجود دلیل.

از بین معانی مطرح شده، آنچه در بحث موانع تکفیر مقصود است، دسته اول از معنای سوم می­باشد. اما برگرداندن به معنای مخالف ظاهر، بدون هیچ دلیلی، تأویل

ص: 212


1- محمد بن مکرم، ابن منظور، لسان العرب، ج11، ص32؛ فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج5، ص312 و سید علی اکبر قرشی، قاموس قرآن، ج1، ص141.
2- التأویل إرجاع الکلام و صرفه عن معناه الظاهری إلی معنی أخفی منه. (فخر الدین طریحی، مجمع البحرین، ج 5، ص311).
3- التأویل. تفسیر الکلام الذی تختلف معانیه. (خلیل فراهیدی، کتاب العین، ج 8، ص368).
4- ابن­تیمیه، مجموع الفتاوی، ج4، ص68.
5- ولکن یؤولها وهذا نوعان ... (محمد ابن عثیمین، فتاوی أرکان الإسلام، ج1، ص92).

نیست، بلکه در واقع تکذیب دلیل محسوب می­شود.(1)بنابراین

موضع نزاع در بحث مانعیت تأویل، تأویلی است که دلیلی برای آن وجود داشته باشد و ادله مانعیت و معذریت شامل تأویل بی دلیل نخواهد بود، لذا در تأویل بدون دلیل، مانعی برای تکفیر معیّن متأوّل وجود ندارد.

مانعیت تأویل

مانعیت تأویل برای تکفیر، امری مسلّم نزد بزرگان وهابیت است. ابن­عثیمین،(2) صالح الفوزان،(3)

عبدالرحمن دمشقیه،(4)

و سقّاف،(5)

به معذریّت تأویل تصریح کرده­اند، چنان که پیش از اینان ابن­تیمیه در موارد متعدد به مانع بودن تأویل اشاره کرده است.(6)

در کتاب فتاوی الّلجنة الدائمة که بیان گر موضع رسمی وهابیت در زمان حاضر می باشد نیز به موضوع تأویل پرداخته است:

اگر مسلمانی با حکمی که با نصّ صریح کتاب و سنت، ثابت شده و قابلیت تأویل ندارد، مخالفت کند ... محکوم به کفر می­شود.(7)

چنان که روشن است، وجود قابلیت تأویل، مانعی برای حکم به تکفیر فرض شده است.

ص: 213


1- أن لا یکون له مسوغ فی اللغة العربیة، فهذا موجب للکفر، لأنه إذا لم یکن له مسوغ صار تکذیباً. (همان).
2- ومن الموانع أیضاً أن یکون له شبهة تأویل فی المکفر... (محمد ابن­عثیمین، همان، ج2، ص136).
3- … أما من خالف الحق عن تأویل أو عن جهل فهذا لا یکفّر. (صالح الفوزان، الأجوبة المفیدة عن أسئلة المناهج الجدیدة، ج1، ص95).
4- ... مانع من تکفیره کبعض أنواع الجهل والتأویل والإکراه... (عبدالرحمن دمشقیه، موسوعة أهل السنة فی نقد أصول فرقة الأحباش، ج1، ص858).
5- أنَّ موانع التکفیر أربعة. الجهل والخطأ والتأویل أو الشبهة والإکراه. (علوی السَّقَّاف، التوسط والاقتصاد فی أن الکفر یکون بالقول أو العمل أو الاعتقاد، ج1، ص14).
6- ...آخَرُ أَوْجَبَ تَأْوِیلَهَا، وَإِنْ کَانَ مُخْطِئًا... (ابن­تیمیه، مجموع الفتاوی، ج3، ص231).
7- إذا خالف مسلم حکماً ثابتاً بنص صریح من الکتاب والسنة لا یقبل التأویل... (هیئة کبار العلماء، فتاوی الجنه الدائمه، ج2، ص28).
عدم معذریّت تأویل در اصول

همان طور که بیان شد، تأویل مانع تکفیر می­باشد، اما عمده در این بحث آن است که تأویل در چه مواردی عذر محسوب می­شود و در چه مواردی مانع تکفیر نخواهد بود.

بر اساس نظر هیئت کبار العلماء به عنوان مرجع رسمی بیان عقاید وهابیت، تأویل در فروع مادامی که دلیل مخالف نیز وجود داشته باشد - چنان که فرض مانعیت تأویل تنها در همین صورت است.- موجب تکفیر نمی شود، بلکه شخص در مورد اجتهادی که انجام داده مأجور هم خواهد بود.(1)

اما اگر تأویل در اصول شریعت صورت بگیرد، عذر نخواهد بود و کفر متأوّل را در پی خواهد داشت،(2)

لذا تأویلاتی که منجر به نذر یا ذبح یا غیر آن برای غیر خدا شود، عذر محسوب نمی­شود.(3)

بر طبق همین مبنا، بن­باز - رئیس هئیت کبار - منکر صفات را غیرمعذور و کافر دانسته است،(4) در حالی که مسئله صفات الهی از مسائلی است که دلیل مخالف بر نفی ظاهر صفات وجود دارد و از مواردی محسوب می­شود که تأویل در آن راه دارد، اما از آن جا که در زمره اصول قرار دارد، عذر محسوب نمی­شود.

برای بررسی صحت و سقم این تفصیل (معذریّت تأویل در فروع و عدم معذریّت آن در اصول) ابتدا باید ادله معذریّت تأویل را بررسی کرد تا ورشن شود آیا این ادله، شامل اصول هم می­شود و یا منحصر در فروع است. لذا لازم است ادله مانعیت تأویل بیان شود تا مقدار دلالت آن روشن گردد.

ص: 214


1- إذا خالف حکماً ثابتاً بدلیل مختلف فی ثبوته، أو قابل للتأویل بمعان مختلفة وأحکام متقابلة، فخلافه خلاف فی مسألة اجتهادیة فلا یکفر، بل یعذر فی ذلک من أخطأ ویؤجر علی اجتهاده. (همان)
2- تأویل یتفق مع لغة القرآن وأصول الشریعة و یعذر به صاحبه ... (همان، ص232).
3- استفتایی در مورد عذر بودن یا نبودن جهل. «لا یعذر المکلف بعبادته غیر الله أو تقرّبه بالذبائح لغیر الله أو نذره لغیر الله ونحو ذلک من العبادات التی هی من اختصاص الله، إلا إذا کان فی بلاد غیر إسلامیة ولم تبلغه الدعوة.» (همان، ج1، ص136).
4- … وأما کونه بین المسلمین یسمع القرآن والسنة ثم یبقی علی الشرک وعلی إنکار الصفات فهو غیر معذور. (عبد العزیز، بن باز، فتاوی نور علی الدرب، ج1، ص246).
ادله معذریّت تأویل
اشاره

برای اثبات معذریّت تأویل به ادله­ای تمسک شده که در سه محور قابل بررسی است:

قرآن­کریم

از جمله آیاتی که برای اثبات معذریّت تأویل مورد استفاده قرار گرفته، آیه پنجم سوره احزاب است:(1)

(وَ لَیسَ عَلَیکُمْ جُناحٌ فیما أَخْطَأْتُمْ بِهِ وَ لکِنْ ما تَعَمَّدَتْ قُلُوبُکُمْ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحیماً)؛ و در آنچه اشتباهاً مرتکب آن شده اید بر شما گناهی نیست، ولی در آنچه دل های تان عمد داشته است [مسئولی هستید] و خداست که همواره آمرزنده مهربان است.

آیه شریفه از این جهت که خطا را مورد عفو قرار داده مورد استناد قرار می­گیرد، چراکه تأویل هم نوعی خطا محسوب می­شود. آنچه از این آیه قابل استفاده است، این است که تا هنگامی که خطا موجود باشد، حکم آن (عدم جناح) نیز موجود است، خواه خطا در فروع باشد و یا در اصول، چنان که ابن­تیمیه نیز در عدم تکفیر به واسطه خطا، همین بیان را آورده است.(2)

از جمله آیات دیگر در این مسئله، آیه 286 سوره بقره است:(3)

(لا یکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها)؛ خداوند هیچ کس را جز به قدر توانایی اش تکلیف نمی کند.

این آیه مبارکه تکلیف بیش از توان را از فرد نفی می­کند و روشن است که تأویل کننده، تمام توان خود را به کار گرفته است. از این رو این آیه می تواند دلیلی بر

ص: 215


1- محمد بن عثیمین، شرح کشف الشبهات، ج1، ص44.
2- لَمْ یکُنْ لِأَهْلِ السُّنَّةِ أَنْ یکَفِّرُوا کُلَّ مَنْ قَالَ قَوْلًا أَخْطَأَ فِیهِ، فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ قَالَ. (رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا إنْ نَسِینَا أَوْ أَخْطَأْنَا). (ابن­تیمیه، مجموع الفتاوی، ج7، ص 684).
3- محمد بن عثیمین، شرح کشف الشبهات، ج1، ص44.

معذریّت تأویل باشد. همان طور که از آیه شریفه مشخص است، این دلیل نیز هیچ قیدی ندارد تا به واسطه آن بتوان بین اصول و فروع فرق گذاشت.

از جمله ادله دیگر ادامه همین آیه است که می­فرماید:

(رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا إِن نَّسِینَا أَوْ أَخْطَأْنَا ...)؛ پروردگارا! اگر فراموش کردیم یا به خطا رفتیم، ما را مؤاخذه نکن.

ابن­تیمیه هم در معذور بودن متأوّل به این آیه تمسک کرده تنها آن را مقیّد به این قید کرده که مجتهد باید واقعاً به دنبال حق باشد و در این صورت اگر اشتباه کند معفو خواهد بود.(1)

سنّت:

دومین قسم از ادله که برای مانعیت تأویل مورد استفاده واقع شده، روایات است. از جمله روایات که مورد تمسک قرار گرفته، این روایت نبوی است: «إِنَّ اللَّهَ تَجَاوَزَ لِی عَنْ أُمَّتِی الْخَطَأَ وَالنِّسْیانَ»(2)

ابن­تیمیه از این روایت و آیات سابق برای تصحیح عمل عاملین جنگ جمل در کشتار مسلمین، استفاده می­کند و معتقد است این قتال چون از روی تأویل بوده، معفو است و هیچ گونه تفاوتی بین اصول و فروع قائل نمی شود. وقتی به آیه شریفه برای تصحیح ریختن خون مسلمان تمسک می شود، چگونه می­توان دلالت آن را صرفاً محدود به فروع فقهی نمود؟

مورد دیگر از روایات که در این بحث مورد استفاده قرار گرفته، روایت مرد بنی اسرائیل است که وصیت کرد بعد از مرگش او را بسوزانند و بکوبند و در دریا افکنند، زیرا معتقد بود اگر خداوند بر او دست یابد، او را به گونه ای عذاب می­کند که هیچ کس را در عالم آن گونه عذاب نکرده است. بعد از مرگ به وصیت او عمل شد. خداوند از

ص: 216


1- أَنَّ الْوَعِیدَ لَا یتَنَاوَلُ الْمُجْتَهِدَ الْمُتَأَوِّلَ وَإِنْ کَانَ مُخْطِئًا، فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَی یقُولُ فِی دُعَاءِ الْمُؤْمِنِینَ. (رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا إِنْ نَسِینَا أَوْ أَخْطَأْنَا). (ابن­تیمیه، منهاج السنة النبویة، ج4، ص320).
2- ابن ماجه قزوینی، سنن ابن ماجه، ج1، ص659.

او پرسید: «چه چیز باعث شد این چنین وصیت کنی؟» مرد در جواب گفت: «ترس از تو» و خداوند او را بخشید.(1)

ابن­تیمیه در ذیل این روایت آورده است:

این شخص گمان می­کرد اگر به وصیتش عمل شود، خدا از دست یابی به او عاجز خواهد بود. در واقع در قدرت خداوند شک کرده بود و معتقد بود معاد شامل حالش نمی­شود، و این به اتفاق مسلمین [موجب] کفر است. اما چون جاهل بود و از خدا ترس داشت، مورد مغفرت واقع شد. متأوّلی که اهل اجتهاد و مفید بر متابعت از رسول صلی الله علیه و آله و سلم است، نسبت به این مرد جاهل، اولی به مغفرت است.(2)

طبق بیان ابن­تیمیه، مرد بنی اسرائیلی، منکر معاد خودش بود. با وجود این که این کفر، مورد اتفاق تمام مسلمین است و کفر در اصول محسوب می­شود، (3) اما او مورد مغفرت خداوند قرار گرفت. شخص متأوّل نسبت به این مرد جاهل، شایسته تر برای مغفرت است، پس تأویل در اصول نزد ابن­تیمیه اولی به مغفرت است نسبت به جهل در اصول.(4)

دیگر روایات مورد استناد قرار گرفته در این بحث، روایت ابن عباس ذیل آیه 286 سوره بقره است. بر اساس این روایت، خداوند ادعیه­ موجود در آیه مبنی بر طلب عفو در مورد خطا و نسیان را با عبارت «قد فعلت» اجابت کرده است.(5) ابن­تیمیه با استناد به این روایت در باب تأویل و اجتهاد، بیان داشته مانعیت تأویل شامل مسائل اعتقادی و اصول دین هم می شود.(6)

ص: 217


1- بخاری، الجامع المسند الصحیح، ج4، ص176.
2- ابن­تیمیه، مجموع الفتاوی، ج3، ص231.
3- هل ترونه مؤمناً وهو یقول. «إن قدر الله علی»؟ هذا شک فی قدرة الله عز وجل، إذاً نستطیع أن نقول. هل أخطأ فی الفرع أم أخطأ فی أصل الأصول... (ناصرالدین البانی، موسوعة العلامة الإمام مجدد العصر محمد ناصر الدین الألبانی، ج4، ص، 217).
4- هرچند بزرگان هیئت کبار، جهل در اصول را هم مانع تکفیر ندانسته اند. الصواب أنه لا یعذر أحد فی عدم معرفة أصول الإسلام و قواعده ممن بلغه القرآن و بعث الرسول صلی الله علیه وسلم. (هیئت کبار العلماء، فتاوی اللجنه الدائمیه، المجموعة الثانیه، ج1، ص419).
5- مسلم بن حجّاج نیشابوری، المسند الصحیح المختصر، ج1، ص116.
6- وَ من هَذَا الْبَاب مَا هُوَ من بَاب التَّأْوِیل وَالِاجْتِهَاد ... وَ لَا یعرف الْحق فِی الْمسَائِل الخبریة الاعتقادیة... (ابن تیمیه، الاستقامة ج1، ص26).
سیره:

سومین دلیلی که در اثبات مانعیت تأویل، مورد استناد واقع شده، سیره پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و امیرالمومنین علی علیه السلام و صحابه است که می­توان به موارد زیر اشاره کرد:

ابن­تیمیه در مناهج به ماجرای عفو اسامه بن زید توسط پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم اشاره می کند. اسامه مردی را که لا اله الا الله می گفت، به گمان این که این عمل او از ترس مرگ است، به قتل رساند. اما پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم او را عقاب نکرد؛ زیرا اسامه واقعاً گمان می کرد که قتل آن مرد جایز است.(1) مورد دیگر، ماجرای مردی است که فرد دیگری را به علت تصاحب اموال، در حالی که مدعی اسلام بود کشت و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به دلیل متأوّل بودن، آن شخص، او را توبیخ نکرد.(2)

همین طور آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم ، خالد بن ولید را به سبب کشتن افراد قبیله بنی جذیمه که اسلام را پذیرفته بودند، عقاب نکرد، زیرا خالد در کشتن آن ها متأوّل بود.(3)

عفو خالد بن ولید توسط ابوبکر نیز از همین باب است. او خالد بن ولید را برای کشتن مالک بن نویره عقاب نکرد، زیرا خالد گمان می کرد مالک مرتد شده و عذر تأویل داشت.(4)

نکته­ای که باید در این تأویلات، مورد توجه قرار گیرد این است که قطعاً این تأویلات، تأویل در فروع نیست. وقتی مسلمانی به سبب تأویلی، محکوم به کفر و قتل می­شود، یعنی تأویل در اصل اسلام یا کفر صورت گرفته است این همان تأویل در اصول است که با وجود خطا مورد عفو واقع شده است.

از جمله ادله ای که در کلام ابن­تیمیه و دیگران(5) برای اثبات معذوریت اهل تأویل مورد استناد قرار گرفته، برخورد امیرالمومنین علی علیه السلام با خوارج است. ابن­تیمیه معتقد

ص: 218


1- لَمْ یعَاقِبْ أُسَامَةَ بْنَ زَیدٍ لَمَّا قَتَلَ الرَّجُلَ الَّذِی قَالَ. لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، لِأَنَّهُ ظَنَّ جَوَازَ قَتْلِهِ ... (ابن­تیمیه، منهاج السنة، ج6، ص89).
2- همان.
3- همان.
4- همان.
5- … وإن کان بتأویل کالخوارج فقد ذکرنا أن أکثر الفقهاء لم یحکموا بکفرهم. (ابن قدامة، المغنی، ج9، ص12).

است بدعت خوارج از سوء فهم شان از قرآن­کریم ناشی می شد و قصدشان معارضه نبود.(1)

آنان مؤمنان را تکفیر کردند و از متشابهات قرآن­کریم پیروی کردند و به تأویل آن پرداختند،(2)

اما هیچ یک از صحابه - نه امیرالمؤمنین علیه السلام و نه دیگران - آنان را تکفیر نکردند، بلکه حکم آنان را مانند حکم مسلمین ظالم می دانستند.(3)

به اعتقاد ابن­تیمیه در عین این که حکم به قتال خوارج از طرف پیامبر به امیرالمؤمنین علی علیه السلام ابلاغ شده بود و آن حضرت علیه السلام نیز به جنگ با آنان پرداخت و تمام ائمه دین اعم از صحابه و تابعین و بعد آنان بر قتال با آنان اتفاق داشتند، اما هیچ کس ایشان را تکفیر نکرد و قتل آنان به سبب ظلم و بغی شان بود نه این که آنان کافر بودند.(4)

از دیگر ادله ای که مورد تمسک ابن­تیمیه قرار گرفته، سیره بزرگان مذاهب اربعه است. هیچ یک از آنان، اصحاب بدع مانند جهمیه که قائل به عدم تکلّم خداوند بودند، یا کسانی که به عدم رؤیت خداوند در آخرت معتقد بودند و یا کسانی که قائل به خلق قرآن­کریم بودند را به صورت معین تکفیر نکردند، هرچند این اعتقادات را موجب کفر می دانستند.(5)

ابن تیمیه تصریح می­کند تأویل در این امور محکوم به کفر نمی­شود(6) اگرچه این امور همگی از اصول محسوب می­شوند.

علاوه بر آنچه ذکر شد، می­توان موارد متعدد دیگری را به عنوان شاهد مانعیت تأویل برای تکفیر مورد استناد قرار دارد. اما آنچه که ذکر شد کافی می باشد. موارد مذکور بیان گر این موضوع است که معذریّت تأویل، باب واسعی را در بر می­گیرد، چنان که ابن تیمیه به وسعت باب تأویل در مانعیت تکفیر تصریح کرده است.(7) حال با وجود این

ص: 219


1- ... و بدعة الخوارج إنما هی من سوء فهمهم للقرآن... (ابن­تیمیه، مجموع الفتاوی، ج13، ص30).
2- و صاروا یتبعون المتشابه من القرآن فیتأوّلونه... (همان، ج13، ص210).
3- أنه لم یکن فی الصحابة من یکفرهم لا علی بن أبی طالب. (همان، ج7، ص217).
4- والخوارج المارقون الذین أمر النبی، صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ، بقتالهم ... فقاتلهم لدفع ظلمهم وبغیهم، لا لأنهم کفار. (همان، ج3، ص282).
5- ابن­تیمیه، همان، ج1، ص619.
6- فَإِذَا کَانَ الْمُتَأَوِّلُ الْمُخْطِئُ فِی تِلْکَ، لَا یحْکَمُ بِکُفْرِهِ إلَّا بَعْدَ الْبَیانِ لَهُ وَاسْتِتَابَتِهِ. (همان).
7- وَهَذَا بَابٌ وَاسِعٌ، فَإِنَّهُ یدْخُلُ فِیهِ جَمِیعُ الْأُمُورِ الْمُحَرَّمَةِ بِکِتَابِ أَوْ سُنَّةٍ ... (همان، ج20، ص268).

همه شواهد و قرائن، این سؤال مطرح می­شود که چرا وهابیت امروز مانعیت تأویل را مختص به فروع کرده­اند و متأوّل در اصول را کافر به کفر معیّن می­دانند؟ به بیان دیگر، ادله بزرگان هیئت کبار برای تکفیرِ معیّنِ متأوّل در اصول چیست؟

ادله عدم مانعیت تأویل در اصول
اشاره

بزرگان معاصر وهابیت در هیئت کبار العلما معتقدند مرتکب نواقض اسلام در اصول، معذور نیست و کافر به کفر معیّن محسوب می­شود. آنان برای این مدعا ادله­ای اقامه کرده­اند که باید در کنار ادله سابق بررسی گردد.

در مجموع ادله عدم مانعیت را در دو محور می­توان بررسی کرد:

قرآن­کریم:
اشاره

از جمله آیاتی که در عدم مانعیت تأویل مورد استناد واقع شده آیه 19سوره انعام است:

(وَ أُوحِی إِلَی هَذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ)؛ این قرآن به من وحی شده تا به وسیله آن، شما و هر کس را [که این پیام به او] برسد، هشدار دهم.

آیه دیگری که شبیه به همین سیاق است و مورد استناد واقع شده آیه 52 سوره ابراهیم است:

(هَذَا بَلَاغٌ لِلنَّاسِ وَ لِینْذَرُوا بِهِ)؛ این [قرآن] ابلاغی برای مردم است [تا به وسیله آن هدایت شوند] و بدان بیم یابند.

استدلال به آیات فوق به این صورت است که قرآن­کریم و دین اسلام برای تمام مردم نازل شده و هر کس که این دین بر او ابلاغ شده، حجت بر او تمام است و در عدم اعتقاد به اصول معذور نخواهند بود.

ص: 220

نقد و بررسی

همان طور که در استدلال مطرح شد، بنابر تفسیر ابن­کثیر، قرآن برای همه مخلوقات اعم از انس و جن بلاغ است.(1)

هم چنین بنا بر بیان طبری، قرآن موجب انذار همه مردم است و بعد از ابلاغ آن حجت بر مردم تمام است و دیگر عذری در نپذیرفتن آن از هیچ کس پذیرفته نیست.(2)

اگر صرفاً همین ادله در کتاب و سنّت موجود بود، مدعای بزرگان هیئت کبار برای نپذیرفتن عذر متأوّل در اصول تمام بود. بلکه طبق آیات مطرح شده، متأوّل در فروع فقهی نیز معذور نیست و این که متأوّل در فروع از سوی هیئت کبار، معذور شمرده شده، خلاف آیات شریفه فوق است. اما برای مباح شمردن مال و جان مسلمین، به تفحصّی بیش از این نیاز است. هرچند قرآن­کریم در آیات فوق، هیچ کس را بعد از بلاغ، معذور ندانسته، اما در آیات دیگر، عده­ای را صاحب عذر اعلام کرده است؛ از جمله آیه پنجم سوره احزاب خطاکار را معذور شمرده است:

(وَ لَیسَ عَلَیکُمْ جُناحٌ فیما أَخْطَأْتُمْ بِهِ وَ لکِنْ ما تَعَمَّدَتْ قُلُوبُکُمْ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحیماً)

آیه شریفه 286 سوره بقره نیز خطا و نسیان و آنچه که بالاتر از طاقت است را از عهده مکلّفین برداشته است:

(رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا إِن نَّسِینَا أَوْ أَخْطَأْنَا رَبَّنَا وَلاَ تَحْمِلْ عَلَینَا إِصْرًا کَمَا حَمَلْتَهُ عَلَی الَّذِینَ مِن قَبْلِنَا رَبَّنَا وَلاَ تُحَمِّلْنَا مَا لاَ طَاقَةَ لَنَا بِهِ)

به بیان دیگر، آیات مورد تمسک هیئت کبار به منزله عام و آیات فوق به منزله خاص است و موجب تخصیص عام می­شود؛ یعنی ابتدا بیان می­شود که هیچ کس بعد از بلاغ قرآن­کریم معذور نیست و در آیات دیگر، خطاکار و ناسی را از این حکم عام خارج می­کند.

ص: 221


1- أی هو بلاغ لجمیع الخلق من إنس و جن. ( ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج 4، ص 449).
2- هذا القرآن بلاغ للناس، أبلغ الله به إلیهم فی الحجة علیهم و أعذر إلیهم بما أنزل فیه من مواعظه و عبره. (طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج 13، ص169).

با توجه به آیات خاص می­توان این سؤال را مطرح نمود که اگر آیات خاص، دلالت بر معذور بودن خاطی و ناسی ندارد، چرا خطا و نسیان را در فروع معذور دانسته­اید؟ و اگر آیات فوق بر معذوریت خاطی و ناسی دلالت دارد، به چه دلیل مدلول آیات را منحصر در فروع کرده اید، در حالی که این آیات منحصر به فروع نیست، بلکه اطلاق دارد و اصول و فروع را شامل می­شود.

علاوه بر این، روایات باب و خصوصاً سیره­ای که بیان شد، دلیلی روشن و مؤیّدی محکم برای مدلول آیات خاصِ دالِّ بر استثناء است.

سنّت:
اشاره

در مجموع یک روایت در عدم مانعیت تأویل در اصول، مورد تمسک قرار گرفته است. صحیح مسلم از ابوهریره به نقل از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آورده است:

والذی نفس محمد بیده لا یسمع بی أحد من هذه الأمة یهودی ولا نصرانی ثم یموت ولم یؤمن بالذی أرسلت به إلا کان من أصحاب النار؛

قسم به آن که جان محمد صلی الله علیه و آله و سلم در دست اوست، اگر ندای مرا هر یک از مردم، چه یهودی و چه نصرانی بشنود و به من ایمان نیاورد و در همین حال بمیرد اهل آتش است.

بر اساس این روایت، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم کسانی را که ندای او را بشنوند، معذور ندانسته و کسانی که در بلاد اسلامی زندگی می­کنند، قطعاً ندای ایشان رسول صلی الله علیه و آله و سلم را شنیده­اند، پس در جهل به اصول دین معذور نیستند.(1)

نقد و بررسی

روایت مذکور (مانند آیات شریفه) دال بر این است که هیچ یک از مردم بعد از رسیدن ندای پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم، معذور در عدم پذیرش نیست. اما اشکالی که به استدلال هیئت کبار به آیات شریفه وارد بود، بر این استدلال نیز وارد است؛ به بیان دیگر که

ص: 222


1- هیئت کبار العلماء، فتاوی اللجنه الدائمه، مجموعة الاولی، ج1، ص136.

روایت فوق عام است و با روایات دیگر، تخصیص می خورد، چراکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم خاطی و ناسی را معذور دانسته­ است:

«إِنَّ اللَّهَ تَجَاوَزَ لِی عَنْ أُمَّتِی الْخَطَأَ وَالنِّسْیانَ».(1)

این روایت و امثال آن و نیز سیره هایی که بیان شد، موجب تخصیص روایت مذکور می شود. اشکال دیگری که به استدلال به روایت ابوهریره وارد است این است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در روایت مذکور، در مقام بیان این موضوع می­باشد که هیچ کس در عدم پذیرش اصل اسلام، معذور نیست؛ یعنی آنچه مورد تأکید حضرت قرار گرفته، اصل اسلام است که با ظهور آن، همه، مکلّف به پذیرش دین جدید و مسلمان شدن هستند. مؤیّد این ادّعا مقابله­ای است که در روایت بین دین اسلام و یهودیت و مسیحیت ایجاد شده است. گویا روایت در مقام بیان این مطلب است که بعد از ظهور اسلام، دیگر دین یهودیت و مسیحیت نسخ شده و همه باید متدین به دین اسلام شوند. کسی که ندای پیامبر اسلام را بشنود، در بقاء بر دین یهودیت و مسیحیت معذور نخواهد بود، چنان که در بقاء بر شرک نیز معذور نیست.

بنابر آنچه گفته شد همین که متأوّل، اصل اسلام را پذیرفت، اگرچه در اصول یا فروع آن صاحب تأویل باشد، کلام رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را امتثال کرده و نمی­توان به وسیله این روایت، علیه متأوّل (در اصول) حکم کرد، زیرا روایت اصل اسلام را مطالبه کرده و متأوّل به اصل اسلام اذعان دارد. در نتیجه این روایت تخصصاً از بحث خارج است، چرا که موضوع مورد بحث، موضوعی درون دینی نسبت به اصول و فروع اسلام است، اما روایت مذکور ناظر به موضوعی برون دینی بین اسلام و سایر ادیان الهی یا مشرکانه است.

در مجموع باید گفت ادله­ای که از طرف هیئت کبار مطرح شد، تام نیست و ادله­ای که متأوّل در اصول و فروع را معذور می­دانست، تمام است. البته مبنای بزرگان وهابیت

ص: 223


1- ابن ماجه قزوینی، سنن ابن ماجه، ج1، ص659.

در هیئت کبار، مخالفان متعددی در بین اهل سنّت و حتی بزرگان وهابیت دارد که در ادامه نمونه­هایی از آن بیان می­شود.

بررسی اقوال بزرگان اهل سنّت و وهابیت
اشاره

در کلمات بزرگان اهل سنّت، معذوریت متأوّل در اصول و فروع به عنوان موضوعی مستقل مورد بحث واقع نشده، اما می­توان مستنداتی را ارائه کرد که آنان تأویل در اصول را در صورتی که مستند به دلیلی باشد، عذر می­دانستند و از تکفیر متأوّل خودداری می­کردند. مشاهده اقوال بزرگان اهل سنّت در هر دوره، این موضوع را آشکار می کند که مسئله معذور بودن متأوّل از مسائل مورد اتفاق و مفروغٌ عنه بوده و شاید بتوان ادعا کرد تنها گروهی که عذر در تأویل را منحصر به فروع فقهی کرده­اند، وهابیت می­باشند.

اقوال بزرگان اهل سنّت:

محمد ابن ادریس شافعی (متوفّای 204ق) مؤسّس مذهب شافعی در کتاب الام آورده است:

هیچ یک از سلف و تابعین بعد از ایشان را نمی­یابیم که شهادت اهل تأویل را رد کند، اگرچه اهل تأویل در خطا و گمراهی باشند و حرام خدا را حلال کنند و خون و مالی را که خدا حرام دانسته، حلال بدانند. می دانیم که بالاترین معاصی نزد خداوند بعد از شرک موضوع دماء (ریختن خون انسان ها) است، اما متأوّلین آن را حلال دانستند. با این حال شهادت آنان رد نمی­شود. بنابراین هر کس که تأویلی در قول و یا فعل دارد، شهادتش نافذ است و به واسطه خطا در تأویل، شهادت او رد نمی­شود.(1)

به عقیده شافعی، متأوّلی که خون مسلمانان را حلال می شمرد، نه تنها کافر نیست (با این که مسلمین را محکوم به کفر نموده) بلکه شهادتش هم پذیرفته است. توجه به این

ص: 224


1- فلم نعلم أحدا من سلف هذه الامة یقتدی به ولا من التابعین بعدهم رد شهادة أحد بتأویل وإن خطأه... (محمد بن ادریس الشافعی، الأم، ج6، ص205).

نکته لازم است که موضوع اسلام و کفر از موضوعات فرعی نیست تا بتوان گفت مقصود شافعی، تأویل در فروع است و تأویل در فروع جایز است، بلکه این موضوع از اصول محسوب می­شود و تأویل در آن، تأویل در اصول است.

خطابی (متوفای 388ق) از جمله بزرگان اهل سنّت، در شرح حدیث افتراق امت آورده است:

حدیث مذکور دلالت دارد که هیچ یک از فِرَق، از دین خارج نیستند، زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم همگی را از امت خود دانسته است. هم چنین دلالت دارد که متأوّل خارج از دین نیست، اگرچه در تأویل خود خطا کرده باشد.(1)

روشن است که فِرَق مختلف علاوه بر اختلاف در فروع در بعضی از اصول هم با یکدیگر اختلاف دارند، اما به واسطه تأویلی که برای عقیده خود دارند، معذور معرفی شده­اند.

ابن حزم (متوفای 456ق)، که در کتب وهابیت به کلمات او استناد می­شود، معتقد است کسی که در اخبار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دست به تأویل بزند و حکمی را بر خلاف فرمایش پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم استنباط کند، هر آنچه انجام دهد و یا ترک کند -مادامی که دارای تأویل است - معذور و بلکه مأجور است، زیرا قصدش رسیدن به حق است. اما اگر بعد از این که حق برای او روشن شد، عناد ورزید دیگر عذر نخواهد داشت.(2)

نکته ای که در کلام ابن حزم وجود دارد این است که ابن حزم در کلام خود از عنوان «عناد» استفاده کرده است. بر این اساس، تا هنگامی که این عنوان صدق نکند، متأوّل معذور است، اگرچه ابلاغ صورت گرفته باشد و تا زمانی که متأوّل برای تأویل خود دلیل دارد، عنوان عناد صادق نیست.(3)

البته اگر بعد از زوال دلیل، باز بر تأویل اصرار

ص: 225


1- أن هذه الفرق کلّها غیر خارجة من الدین ... أن المتاول لا یخرج من المله... (خطابی، معالم السنن، ج4، ص295).
2- فهو ماجور معذور، لقصده الی الحق ... (ابن حزم، الدرة فیما یجب اعتقاده، ص414).
3- عناد، زمانی است که شخصی با وجود علم به حق، آن مخالفت کند، در حالی که متأوّل دلیل خود را حق می داند، چنان که طریحی می نویسد. «الباغی الذی یرد الحق مع العلم به.» (طریحی، مجمع البحرین، ج3، ص109).

شود، معاند خواهد بود، چرا که به تأویل بی دلیل برمی گردد که همان تکذیب است و قطعاً از بحث خارج خواهد بود.

ابن­تیمیه (متوفای 728ق) که نزد وهابیت ملّقب به عنوان شیخ الاسلام گردیده، همه محرّمات کتاب و سنّت (اعم از اصول و فروع) را داخل در محدوده تأویل دانسته و مسئله تأویل (و دیگر موانع تکفیر) را منحصر در چند فرع فقهی قرار نداده است:

این (وجود موانع مانعه از مقتضی تحریم) بابی واسع است، زیرا همه امور محرّم در کتاب و سنّت داخل در آن می­شوند، چرا که ممکن است ادله تحریم به بعضی از امت اسلام ابلاغ نشده باشد و یا ابلاغ شده اما نزد آنان ادله­ای باشد که با ادله تحریم در تعارض باشد و آنان ادله معارض را رجحان دهند و در ترجیح خود با عقل و علم، اجتهاد کنند.(1)

ابن وزیر (متوفای 840ق) از علمای مورد وثوق وهابیت، معتقد است تأویل مادامی که به تکذیب نرسد (تأویل بدون دلیل) موجب تکفیر نمی­شود. به نظر او کسی که متأوّل را تکفیر کند، همانند متأوّل که به واسطه بدعت گذاری گمراه شده، دچار گمراهی گردیده است.(2)

در عبارتی که حاکی از دقت مؤلّف در موضوع است، عنوان شده:

آیات و روایات کثیری دلالت بر عفو از خطا دارد و ظاهر این است که اهل تأویل خطاکارند و راهی برای علم به تعمّد داشتن آنان وجود ندارد، زیرا برای فهم این موضوع نیاز به علم به باطن افراد است که غیر از خداوند احدی از آن آگاه نیست.(3)

ص: 226


1- وَهَذَا بَابٌ وَاسِعٌ، فَإِنَّهُ یدْخُلُ فِیهِ جَمِیعُ الْأُمُورِ الْمُحَرَّمَةِ بِکِتَابِ أَوْ سُنَّةٍ إذَا کَانَ بَعْضُ الْأُمَّةِ لَمْ یبْلُغْهُمْ أَدِلَّةُ التَّحْرِیمِ فَاسْتَحَلُّوهَا أَوْ عَارَضَ تِلْکَ الْأَدِلَّةَ عِنْدَهُمْ أَدِلَّةٌ أُخْرَی رَأَوْا رُجْحَانَهَا عَلَیهَا مُجْتَهِدِینَ فِی ذَلِکَ التَّرْجِیحِ بِحَسَبِ عَقْلِهِمْ وَعِلْمِهِمْ. (ابن­تیمیه، مجموع الفتاوی، ج20، ص268).
2- وإنما غَلِطُوا فی بعض العقائد لشُبهَةٍ قَصَرَت عنها أفهامُهم، ... ومن کفَّرهم، فقد اغترَّ فی تکفیره من الشبهة بمثل ما اغتروا به فی بدعتهم من ذلک.(ابن وزیر، العواصم والقواصم، ج4، ص176 و 177).
3- قد تکاثرت الآیات والأحادیث فی العفو عن الخطأ والظاهر أن أهل التأویل أخطأوا ولا سبیل إلی العلم بتعمدهم لأنه من علم الباطن الذی لا یعلمه إلا الله. (ابن وزیر، إیثار الحق علی الخلق، ج1، ص393).

بر اساس این عبارت نمی­توان به سادگی و متأوّلی را محکوم کرد که حجت بر او تمام و مستحق تکفیر معیّن است، چراکه متأوّل، عقیده خود را عقیده حق می­داند و عقیده دیگران را باطل و خلاف راه خدا و رسول می­پندارد.

ابن حجر (متوفای 852ق) معتقد است علمای دین متفّق اند که هر کس در عقیده خود صاحب تأویل باشد (در اصول باشد یا در فروع) معذور است، مشروط بر این که تأویلش وجه علمی داشته و در لغت عرب پسندیده باشد.(1)

حصفکی (متوفای 1088ق) بر این عقیده است که هیچ یک از اهل قبله از جمله کسانی را که منکر صفات و یا منکر رؤیت خداوند هستند، نمی­توان تکفیر کرد، زیرا اعتقاد آنان برآمده تأویل و شبهه­ای است که به آن معتقدند و همین مانع از تکفیر آنان می­شود.(2)

روشن است که مسئله رؤیت خدا و انکار صفات، از فروع محسوب نمی­شود، بلکه از اصول است و در عین حال متأوّل در آن، معذور است.

ابن عابدین (متوفای 1252ق) نیز به مانعیت تأویل در مسئله انکار رؤیت خداوند تصریح کرده است،(3)

چنان که مفهوم کلامش به مانعیت شبهه و تأویل در مخالفت با ضروریات اسلام مانند حدوث عالم، حشر اجساد و علم خداوند به جزئیات نیز دلالت دارد.(4)

اقوال بزرگان وهابیت

آنچه تاکنون بیان شد، مواضع اهل سنّت درباره معذریّت تأویل بود. می توان گفت در بین بزرگان اهل سنّت شخصیتی را نیافتیم که به این موضوع ورود کرده باشد، اما با معذریّت تأویل در اصول مخالفت کرده باشد. تنها گروهی که برخلاف بزرگان اسلام

ص: 227


1- قَالَ الْعُلَمَاءُ کُلُّ متأوّل مَعْذُورٌ بِتَأْوِیلِهِ لَیسَ بِآثِمٍ إِذَا کَانَ تَأْوِیلُهُ سَائِغًا فِی لِسَانِ الْعَرَبِ وَکَانَ لَهُ وَجْهٌ فِی الْعِلْمِ. (ابن حجر عسقلانی، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج12، ص304).
2- وکل من کان من قبلتنا ... لکونه عن تأویل وشبهة. (حصفکی، الدر المختار، ج1، ص604).
3- (بل بنوع شبهة) أی وإن کانت فاسدة کقول منکر الرؤیة بأنه تعالی لا یری لجلاله وعظمته ... (ابن عابدین، حاشیة رد المحتار، ج1، ص561).
4- همان.

در طول بیش از هزار سال، به مخالفت با این روش پرداخته اند، جماعت وهابی هستند. آنچه بیش از این موجب تعجب است، این است که بیشترین شعار متابعت از نیز از همین جماعت به گوش می­رسد.

ممکن است این تصور در ذهن تداعی شود که علت مواضع وهابیت در عدم پذیرش مانعیت تأویل در اصول، مبانی آنان مانند ظاهر­گرایی، سلف گرایی و موارد دیگر است و بنابراین اگر مبانی وهابیت پذیرفته شد، باید این نتایج را نیز پذیرفت و اگر مبانی را رد کنیم، این نتایج نیز به تبع بطلان مبانی، مردود خواهند بود، اما واقع این است که نه تنها موضع وهابیت موافق سلف گرایی و ظاهرگرایی نیست، بلکه در تضاد با آن هم هست (هم ظاهر کتاب و سنّت که مورد اشاره قرار گرفت، موافق با معذوریت متأوّل در اصول و فروع است و هم اقوال سلف، مؤیّد مانعیت تأویل برای تکفیر است). علاوه بر آن، موضع رسمی وهابیت در هیئت کبار در تضاد با موضع بزرگان وهابیت نیز هست که به نمونه هایی از آن اشاره می­شود.

محمد بن عبد­الوهاب (متوفای 1206ق) مؤسّس فرقه وهابیت آورده است:

زمانی که ما اشخاصی را که بت روی قبر عبدالقادر و بت روی قبر احمد البدوی را می پرستیدند، به دلیل جهل شان تکفیر نکردیم، چگونه کسانی را که به ما روی نیاوردند... اما شرک هم نورزید. تکفیر کنیم؟(1)

ابن­عبد­الوهاب مشرک بت پرست را به سبب جهلش تکفیر نمی کند، در حالی که موضوع توحید و شرک، مصداق بارز اصول شمرده می­شود، اما هئیت کبار، جاهل در اصول را معذور نمی داند.(2)

تخلف از اصول زمانی عذر محسوب می­شود که ابلاغ دین صورت نگرفته باشد و ابلاغ در عقیده هیئت کبار، به صرف شنیده شدن ندای اسلام در آن سرزمین صورت می­گیرد، اگرچه ندای اسلام از جماعت قلیلی بیان شود. بنابراین در

ص: 228


1- و اذا کنّا لا نکفّر من عبد الصنم علی قبر عبد القادر ... (محمد بن عبد­الوهاب، فتاوی و مسائل، ص 11).
2- الصواب أنه لا یعذر أحد فی عدم معرفة أصول الإسلام و قواعده ممن بلغه القرآن و بعث الرسول صلی الله علیه وسلم. (هیئت کبار العلماء، فتاوی اللجنة الدائمة، المجموعة الثانیه، ج1، ص419).

نظر هیئت کبار، عابد صنم روی قبر عبدالقادر در سرزمین اسلام بوده و معذور نخواهد بود. اما ابن­عبد­الوهاب قائل به معذوریت جاهل است و قطعاً وقتی جهل در اصول مانع از تکفیر است، در تأویل اصول نیز به طریق اولی معذور خواهد بود، چنان که ابن­تیمیه به اولویت متأوّل نسبت به جاهل در معذوریت تصریح کرده است.(1)

ابن­عثیمین (متوفای 1421ق) از بزرگان معاصر وهابیت، موانع تکفیر را به تفصیل، مورد بحث قرار داده و ادله متعددی برای معذریّت تأویل اقامه کرده که حاکی از مانعیت مطلق تأویل در اصول و فروع است.(2)

البانی (متوفای 1420ق) از دیگر بزرگان معاصر وهابیت، مردم بلاد اسلامی اعم از عرب و عجم و حتی علمای آنان را در مسائل اساسی و اصولی مانند مکان خداوند، معذور می­داند.(3)

او معتقد است تفکیک بین مسئله اصولی با مسائل فرعی که از سوی بعضی از علما صورت گرفته، بی دلیل است،(4)

بلکه خطا چه در اصول باشد و چه در فروع، مورد مغفرت واقع می شود، زیرا خاطی قصد مخالفت ندارد. اما اگر قصد مخالفت وجود داشته باشد چه در اصول باشد و چه در فروع، مورد مؤاخذه خواهد بود.(5)

بنابراین، ملاک قصد مخالفت و عدم قصد مخالفت است و متأوّل مادامی که دلیل دارد، قصد مخالفت ندارد و معذور شمرده می­شود. او در جای دیگری به صراحت به

ص: 229


1- و المتأوّل من اهل الاجتهاد الحریص علی متابعة الرسول صلی الله علیه و آله و سلم اولی بالمغفره من مثل هذا... (ابن­تیمیه، مجموع الفتاوی، ج3، ص231).
2- ومن الموانع أیضاً أن یکون له شبهة تأویل فی المکفر بحیث یظن أنه علی حق. (محمد بن عثیمین، مجموع فتاوی و رسائل ابن عثیمین، ج2، ص136).
3- أن هؤلاء العامة فی مصر و فی أمثالها من البلاد الأخری سواء ما کان منها بلاداً عربیة أو أعجمیة فالشعب هنا وهناک معذور، لأنه لا یعیش فی ذلک الجو الإسلامی ... وأنا فی اعتقادی یکونون معذورین کل العذر. (ناصرالدین البانی، موسوعة الألبانی، ج5، ص755).
4- التفریق بین الأصول والفروع، بین العقیدة والفقه فی مسئلة عدم المؤاخذة بالخطأ فی الفروع والمؤاخذة فی الأصول، هذا التفریق لا أصل له. (همان، ج4، ص217).
5- الخطأ یغتفر مطلقاً، سواء کان فی الفروع أو کان فی الأصول، لأنه عدم المؤاخذة من الله عز وجل لعباده هو لعدم وجود قصد المخالفة من هذا العبد لربه. (همان).

مسئله زیارت قبور، نذر، استغاثه، طلب شفا برای مریض و ... اشاره می­کند و معتقد است در عین این که این موارد موجب کفر است، اما چون بزرگان آنان این مسائل را تأویل می­کنند، نمی­توان آنان را تکفیر نمود.(1)

امثال این مواضع از بزرگان وهابیت در حالی که به مبانی وهابیت معتقدند، نشان دهنده این است که اشکالی که به هیئت کبار در عدم معذوریت متأوّل در اصول وارد است، اشکال مبنایی نیست، بلکه اشکالی است که با مبانی وهابیت نیز سازگار نیست.

نتیجه

حکم به کفر شخص معیّن، نیاز به احراز دو موضوع دارد و تا این دو موضوع احراز نشود، حکم به کفر ممکن نخواهد بود. موضوع اول این که باید ثابت شود عملی که از شخص صادر شده، مخالف با اصل اسلام و موجب خروج از دایره اسلام و ورود به کفر خواهد بود؛ یعنی باید در ابتدا به قطع ثابت شود که عمل مورد نظر ناقض اصل اسلام است و بعد از اثبات این موضوع، مقتضی برای حکم به تکفیر معیّن حاصل شده است.

موضوع دوم که موجب تأثیر مقتضی در فعلیت اقتضاء می­باشد، بررسی عدم وجود مانع است. موانع متعددّی وجود دارد که موجب معذوریت مرتکب نواقض اسلام می گردد؛ از جمله جهل، خطا، اکراه و تأویل. تا وقتی که علم اختیار و عامد بودن شخص و عناد او در مخالفت با اسلام مشخص نشود، نمی­توان حکم به کفر او صادر کرد، حتی اگر مخالفت در اصول اسلام و در امری باشد که جزء ضروریات دین شمرده می­شود.

در هیچ یک از بزرگان اهل سنّت احدی یافت نشد که قائل به معذور نبودن متأوّلِ صاحب دلیل باشد. این موضوع با ادله متعددی از قرآن­کریم و سنّت و سیره بیان گردید.

ص: 230


1- فنجد کثیراً من المسلمین الیوم یطوفون حول القبور، و ینذرون لها النذور، و یستغیثون بها من دون الله عز وجل، ویستشفون یطلبون الشفاء منهم لمرضاهم ... فتجد کبار العلماء یتأولون هذه ... نحن نقول. وقعوا فی الکفر، لکننا لا نکفرهم، لأن حجة الله لم تقم علیهم. (همان، ج4، ص244).

در بین وهابیت نیز بزرگانی وجود دارند که معتقد به معذوریّت متأوّل در اصول هستند.

فتوای علمای حنبلی (هم مذهب با وهابیت) و سایر مذاهب اهل سنت بر این است که شبهات موجب سقوط حدود می­شوند(1)؛

یعنی اگر حدی بر کسی ثابت شد، اما در اقامه حد شبهه ای پیش آمد وجود همین شبهه موجب اسقاط حد می شود. این موضوع با عبارات مختلف در مباحث فقهی اهل سنّت آمده است:

از میان رفتن حدود با شبهات، موضوعی است که شکی در آن نیست؛ اولا به دلیل روایات متعدد از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که دلالت دارد اصحاب تا جایی که ممکن بود دوست داشتند حدود را (به واسطه شبهات) ساقط کنند.(2)

آیا اختلاف هیئت کبار با بزرگان اهل سنّت و حتی بزرگان وهابیت، موجب شبهه نمی­گردد تا مانع حکم به تکفیر معیّن شود؟

آیا با وجودی که تمام مذاهب اسلامی غیر از وهابیت، برای عقاید خود دارای تأویل و دلیل هستند، می توان آن ها را تنها به این دلیل که در اصول با وهابیت اختلاف دارند، محکوم به کفر نمود؟

وسعت تأویل گرایی در ادله بین فِرَق مسلمین، موضوعی بود که در قرن هفتم - در زمان ابن­تیمیه- مورد توجه قرار گرفت و به این نکته اذعان شد که کثیری از مردم در قرآن­کریم تأویل غیرصحیح می­کنند، اما معذورند.(3)

مردم قرون حاضر که حدود هفتصد سال با دوران ابن­تیمیه فاصله دارد. به طریق اولی باید معذور باشند، چون نسبت به قرن ابن­تیمیه از دوران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فاصله بیشتری دارند و عذر قوی تری خواهند داشت.

ص: 231


1- لأن الحدود تدرأ بالشبهات. (عبد الرحمن بن محمّد مقدسی، الشرح الکبیر علی متن المقنع ج10، ص276).
2- درء الحدود بالشبهات فی الحقیقة لا شک فیه أولا للآثار المتکاثرة عن أصحاب النبی. صلی الله علیه وسلم. الدالة بمجموعها علی أنهم یحبون درء الحد ما أمکن…(أحمد بن خلیل حنبلی، شرح زاد المستقنع، ج6، ص 175).
3- فَإِنَّهُ لَا یحْکَمُ بِکُفْرِهِ حَتَّی تَقُومَ عَلَیهِ الْحُجَّةُ الَّتِی مَنْ خَالَفَهَا کَفَرَ، إذْ کَثِیرٌ مِنْ النَّاسِ یخْطِئُ فِیمَا یتَأَوَّلُهُ مِنْ الْقُرْآنِ، وَیجْهَلُ کَثِیرًا مِمَّا یرِدُ مِنْ مَعَانِی الْکِتَابِ وَالسُّنَّةِ. (ابن­تیمیه، مجموع الفتاوی، ج12، ص524).
منابع:

1.ابن وزیر، محمد بن إبراهیم، إیثار الحق علی الخلق فی رد الخلافات الی المذهب الحق من أصول التوحید، چاپ دوم: دار الکتب العلمیة، بیروت 1987م.

2.--------------------------- ، العواصم والقواصم فی الذب عن سنة أبی القاسم، تحقیق و تعلیق شعیب أرنؤوط، چاپ سوم: مؤسسة الرسالة للطباعة و النشر و التوزیع، بیروت 1415ق/1994م.

3.ابن­تیمیه، احمد بن عبدالحلیم، درء تعارض العقل والنقل، تحقیق محمد رشاد سالم، چاپ دوم: جامعة الإمام محمد بن سعود الإسلامیة، ریاض 1411ق.

4.------------------------ ، الاستقامة، تحقیق محمد رشاد سالم، چاپ اول: جامعة الإمام محمد بن سعود، مدینه منوره، 1403ق.

5.------------------------ ، مجموع الفتاوی، تحقیق عبدالرحمن بن محمد بن قاسم، مجمع الملک فهد لطباعة المصحف الشریف، مدینه منوره 1416ق/1995م.

6.------------------------ ، منهاج السنة النبویة فی نقض کلام الشیعة القدریة، تحقیق محمد رشاد سالم، چاپ اول: جامعة الإمام محمد بن سعود الإسلامیة، ریاض 1406ق/1986م.

7.ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، فتح الباری شرح صحیح البخاری، دار المعرفة، بیروت 1379ق.

8.ابن حزم، ابو محمد علی بن أحمد، الدرة فیما یجب اعتقاده، تحقیق احمد الحمد و سعید قزقی، چاپ اول: مکتبة التراث، مکه 1408ق.

9.ابن رجب، زین الدین، جامع العلوم والحکم فی شرح خمسین حدیثاً من جوامع الکلم، تحقیق محمد احمدی ابوالنور، چاپ دوم: دار السلام للطباعة و النشر و التوزیع، 1424ق/2004م [بی جا].

10.ابن عابدین، حاشیة رد المحتار، تحقیق مکتب البحوث و الدراسات، دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع، بیروت 1415ق/1995م.

11.ابن عبدالوهّاب، محمّد، کشف الشبهات، چاپ اول: وزارة الشؤون الإسلامیة و الأوقاف و الدعوة و الإرشاد، ریاض 1418ق.

12.-------------------- ، مجموعة رسائل فی التوحید والإیمان (مطبوع ضمن مؤلفات الشیخ محمد بن عبد الوهاب، الجزء الأول)، تحقیق اسماعیل بن محمد انصاری، جامعة الإمام محمد بن سعود، ریاض [بی تا].

ص: 232

13.-------------------- ، التوحید، تحقیق عبدالعزیز بن عبدالرحمن سعید و غیره، جامعة الأمام محمد بن سعود، ریاض [بی تا].

14.-------------------- ، الجواهر المضیة، چاپ سوم: دار العاصمة، ریاض 1412ق.

15.-------------------- ، فتاوی و مسائل، تحقیق صالح بن عبدالرحمن اطرم و محمد بن عبدالرزاق دویش، جامعة الأمام محمد بن سعود، ریاض [بی تا].

16.--------------------، فتاوی ومسائل، تحقیق صالح بن عبدالرحمن الأطرم و محمد بن عبدالرزاق الدویش، جامعة الأمام محمد بن سعود، ریاض 1421 ق.

17.ابن­عثیمین، محمد، اللقاء الشهری، نرم افزار مکتبة الشاملة [بی­جا، بی­نا].

18.--------------- ، شرح کشف الشبهات ویلیه شرح الأصول الستة، به کوشش فهد بن ناصر بن ابراهیم سلیمان، چاپ اول: دار الثریا للنشر و التوزیع، ریاض 1416ق/1996م.

19.---------------- ، فتاوی نور علی الدرب، چاپ اول: مؤسسة الشیخ محمد بن صالح بن عثیمین الخیریة، 1427ق/2006م [بی جا]

20.---------------- ، فتاوی أرکان الإسلام، به کوشش فهد بن ناصر بن ابراهیم السلیمان، چاپ اول: دارالثریا للنشر و التوزیع، ریاض 1424ق.

21.---------------- ، مجموع فتاوی ورسائل ابن عثیمین، به کوشش فهد بن ناصر بن ابراهیم سلیمان، دار الوطن - دار الثریا، 1413ق [بی جا].

22.ابن قدامه، عبدالله بن احمد، المغنی لإبن قدامة، مکتبة القاهرة، قاهره، 1388ق.

23.ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمرو، تفسیر القرآن العظیم، تحقیق محمد حسین شمس الدین، چاپ اول: دارالکتب العلمیة، منشورات محمدعلی بیضون، بیروت 1419ق.

24.ابن ماجه قزوینی، محمّد بن یزید، سنن ابن ماجه، تحقیق محمد فؤاد عبدالباقی، دار إحیاء الکتب العربیة، [بی جا، بی­تا].

25.ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، چاپ سوم: دارصادر، بیروت 1414ق.

26.البانی، ناصرالدین، موسوعة العلامة الإمام مجدد العصر محمد ناصر الدین الألبانی، چاپ اول: مرکز النعمان للبحوث والدراسات الإسلامیة وتحقیق التراث والترجمة، صنعاء 1431ق/2010م.

27.بخاری، محمد بن اسماعیل، الجامع المسند الصحیح المختصر من أمور رسول الله و سننه و أیامه، تحقیق محمد زهیر بن ناصر، چاپ اول: دار طوق النجاة، 1422ق.

28.بن باز و بن جبرین و ابن­عثیمین، فتاوی إسلامیة، چاپ اول: دار الوطن للنشر، ریاض 1414ق/1994م.

ص: 233

29.بن باز، عبد العزیز، فتاوی نور علی الدرب، دارالوطن للنشر، ریاض 1412ق.

30.تویجری، محمد، موسوعة الفقه الإسلامی، چاپ اول: بیت الأفکار الدولیة، 1430ق/2009م [بی جا].

31.حصفکی، الدر المختار، تحقیق مکتب البحوث و الدراسات، دارالفکر للطباعة و النشر و التوزیع، بیروت 1415ق/1995م.

32.خطابی، ابوسلیمان حمد بن محمد بن ابراهیم بن خطاب بستی، معالم السنن، چاپ اول: المطبعة العلمیة، حلب 1351ق/1932م.

33.دمشقیه، عبدالرحمن، موسوعة أهل السنة فی نقد أصول فرقة الأحباش ومن وافقهم فی أصولهم، نرم افزار مکتبة الشاملة، [بی­جا، بی­تا].

34.سقَّاف، علوی، التوسط و الاقتصاد فی أن الکفر یکون بالقول أو العمل أو الاعتقاد، چاپ اول: دار ابن القیم للنشر و التوزیع، دمام: 1420ق/1999م.

35.شافعی، ابی عبدالله محمد بن ادریس، الأم، چاپ دوم: دار المعرفه، بیروت 1393ق.

36.طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، چاپ اول: دار المعرفه، بیروت 1412ق.

37.طریحی، فخر الدین، مجمع البحرین، تحقیق سید احمد حسینی، چاپ سوم، کتاب فروشی مرتضوی، تهران 1375ش.

38.فراهیدی، خلیل، کتاب العین، چاپ دوم: انتشارات هجرت، قم 1410ق.

39.فوزان، صالح، الأجوبة المفیدة عن أسئلة المناهج الجدیدة، تألیف و تعلیق جَمَال بن فُریحِان الحارِثَّی، [بی نا، بی­جا، بی­نا].

40.قرشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، چاپ ششم: دار الکتب الإسلامیة، تهران 1371ش.

41.اللجنة الدائمة للبحوث العلمیة والإفتاء (بن­باز، صالح فوزان، آل الشیخ، بکر ابوزید، عبدالله بن قعود، عبدالله بن غدیان، عبدالرزاق عفیفی)، فتاوی اللجنة الدائمة - المجموعة الثانیة، تألیف احمد بن عبدالرزاق دویش، رئاسة إدارة البحوث العلمیة والإفتاء، ریاض [بی­تا].

42.نیشابوری، مسلم بن حجّاج، المسند الصحیح المختصر بنقل العدل عن العدل إلی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ، تحقیق محمد فؤاد عبدالباقی، دار إحیاء التراث العربی، بیروت [بی­تا].

ص: 234

تقابل دیدگاه وهابیت تکفیری در حرمت تکفیر اهل قبله با آیات و روایات / سید محمد یزدانی

اشاره

سید محمد یزدانی(1)

چکیده

از دیدگاه قرآن کریم، هیچ مسلمانی حق ندارد برادر مسلمان خود را به کفر و شرک متهم سازد و به این بهانه متعرض جان و مال او شود؛ بلکه اگر کسی اظهار اسلام کرد، بر مسلمانان واجب است که با آغوش باز سخنش را بپذیریند و او را مسلمان بدانند. از آیات قرآن کریم استفاده می شود که گفتار و حال ظاهری افراد، معتبر است. و اگر کسی کوچک ترین نشانه ای از خود مبنی بر مسلمان بودن؛ مثل سلام کردن، نشان داد باید حکم مسلمان بر او جاری شود و خون و مالش محترم است.

قرآن کریم صراحتاً به مسلمانان دستور داده است که از به کار بردن کلمة «یا کافر» برای برادر مسلمان خود، خودداری نمایند.

طبق روایات صحیحی که در کتاب های اهل سنت وجود دارد، هر کس برادر خود را کافر خطاب کند، انگار که او را کشته است، در خون او شریک است و این کفر، به خود او بر می گردد، اما وهابی ها بدون هیچ دلیل و مدرکی تمام مسلمانان را تنها به بهانة توسل و استغاثه، کافر، مشرک و محدور الدم می دانند. طبق مدارکی که در کتاب های وهابیت وجود دارد، محمد بن عبد الوهاب دو خصلت مهم داشته است:

1. تکفیر تمام اهل زمین.

2. جرئت زیاد در ریختن خون افراد بی گناه.

ص: 235


1- فارغ التحصیل سطح چهار از جامعة المصطفی العالمیة؛ کارشناس پاسخ به شبهات در شبکه جهانی ولایت.

آن ها حتی مدعی شده اند که اگر کسی، از خاندان محمد بن عبد الوهاب اطاعت نکند، راهی دوزخ خواهد شد. و این تفکر با آیات و روایات معتبرالسند در تضاد است.

بیان مسئله و قلمرو تحقیق

سال هاست که آشوب و ناامنی، بسیاری از کشورهای اسلامی را فرا گرفته است. گروهی با تکفیر دیگر مذاهب اسلامی، خون آنان را مباح دانسته و به بهانة وجود شرک و بدعت در دیگر مذاهب، اسلحه به دست گرفته و مسلمانان را قتل عام می کنند و جالب این است که آن ها خود را تنها فرقة بر حق و دیگر مذاهب را باطل پنداشته و کشتار پیروان آنان را واجب می دانند و قربة الی الله آنان را به قتل می رسانند.

در این تحقیق به دنبال اثبات این مسئله هستیم که از نظر قرآن و روایاتی که خود تکفیری ها قبول دارند «تکفیر و کشتن هیچ مسلمانی جایز نیست و خون، مال و ناموس هر کسی که شهادتین را بر زبان جاری کند، محترم است.»

سپس در ادامه از کتاب هایی که مورد تایید محمد بن عبد الوهاب و علمای سرشناس وهابی می باشند، ثابت خواهیم کرد که آن ها مردمی را که از مذهب وهابیت پیروی نمی کنند کافر و محدور الدم می دانند و این دیدگاه آن ها در تقابل مستقیم با قرآن و سنت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می باشد.

اهمیت تحقیق

آرامش و امنیت در هر کشوری سنگ بنای هر نوع پیشرفت دنیوی و اخروی است. دین اسلام برای آرامش و امنیت، اهمیت زیادی قائل شده و بر هم زنندة آن را محارب و مفسد فی الأرض خوانده است. از طرف دیگر بسیاری از تکفیری ها، آگاهی کامل از باورهای اصیل اسلامی ندارند و بر این باورند که اندیشة تفکیر، باوری است اسلامی و قرآنی.

از این رو بر ماست که با استدلال به آیات قرآن و روایات مورد قبول خود آنان، این باور را تصحیح و به آرامش و امنیت جامعة اسلامی کمک نماییم.

کلیدواژگان: ایمان، اسلام، تکفیر، وهابیت

ص: 236

پیش از ورود به اصل بحث، برای تبیین مسئله، توضیح برخی واژه های کلیدی این مقاله ضروری است.

اسلام و مسلمان

«اسلام» در لغت به معنای تسلیم شدن و صلح است و «مسلمان» کسی است که دین مبین اسلام را پذیرفته باشد و خود را تسلیم فرمان های خدا و پیامبرش بداند، (1) اما از نگاه شرع و اصطلاحی که اهل سنت و وهابیت قبول دارند؛ «مسلمان کسی است که با زبان به وحدانیت خداوند و نبوت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شهادت دهد، نماز را اقامه کرده، زکات واجب خود را پرداخت نماید، در ماه رمضان روزه بگیرد و در صورت قدرت به زیارت خانة خدا برود.»(2)

طبق روایاتی که در معتبرترین کتاب های اهل سنت پس از قرآن وارد شده است، هر کس با زبان به وحدانیت خداوند و نبوت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم اعتراف کند و عملاً نماز بخواند و زکات پرداخت کند، مسلمان است و جان و مالش محترم و محفوظ است.»(3) و در روایت دیگری نقل شده است: «هر کس بگوید «لا اله الا الله» و تنها با زبان بر وحدانیت خداوند شهادت دهد، برای اثبات مسلمان بودن و حفظ جان و مالش کفایت می کند.»(4)

ص: 237


1- محمد بن أبی بکر الرازی، مختار الصحاح، ج1، ص131.
2- الْإِسْلَامُ أَنْ تَشْهَدَ أَنْ لَا إِلَهَ إلا الله وَأَنَّ مُحَمَّدًا رسول اللَّهِ صلی الله علیه وسلم وَتُقِیمَ الصَّلَاةَ وَتُؤْتِی الزَّکَاةَ وَتَصُومَ رَمَضَانَ وَتَحُجَّ الْبَیتَ إن اسْتَطَعْتَ إلیه سَبِیلًا قال: صَدَقْتَ قال: فَعَجِبْنَا له یسْأَلُهُ وَیصَدِّقُهُ قال: فَأَخْبِرْنِی عن الْإِیمَانِ قال: أَنْ تُؤْمِنَ بِاللَّهِ وَمَلَائِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْیوْمِ الْآخِرِ وَتُؤْمِنَ بِالْقَدَرِ خَیرِهِ وَشَرِّهِ. (مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج1، ص37).
3- عن عبد اللَّهِ بن عُمَرَ قال قال رسول اللَّهِ: أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ الناس حتی یشْهَدُوا أَنْ لَا إِلَهَ إلا الله وَأَنَّ مُحَمَّدًا رسول اللَّهِ وَیقِیمُوا الصَّلَاةَ وَیؤْتُوا الزَّکَاةَ فإذا فَعَلُوا عَصَمُوا مِنِّی دِمَاءَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ إلا بِحَقِّهَا وَحِسَابُهُمْ علی اللَّهِ. (همان، ص53، ح22، کتاب الإیمان، باب الأَمْرِ بِقِتَالِ النَّاسِ حَتَّی یقُولُوا لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ؛ بخاری، صحیح البخاری، ج1، ص17،ح25، کتاب الإیمان، بَاب فَإِنْ تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوْا الزَّکَاةَ فَخَلُّوا سَبِیلَهُمْ).
4- قال قال رسول اللَّهِ: أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ الناس حتی یقُولُوا: «لَا إِلَهَ إلا الله» فَمَنْ قال: «لَا إِلَهَ إلا الله فَقَدْ عَصَمَ مِنِّی نَفْسَهُ وَمَالَهُ إلا بِحَقِّهِ وَحِسَابُهُ علی اللَّهِ» (بخاری، صحیح البخاری، ج3، ص1077، 2786، کتاب الجهاد، باب دُعَاءِ النَّبِیِّ إِلَی الإِسْلاَمِ وَالنُّبُوَّةِ؛ مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج1، ص52، ح22، کتاب الإیمان، باب الأَمْرِ بِقِتَالِ النَّاسِ حَتَّی یقُولُوا لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ).
وهابیت

وهابیت، فرقه ای است نو ظهور که در در تابستان سال (1157ق) در منطقه درعیه (سیزده کیلومتری شمال غربی شهر ریاض) با بیعت محمد بن عبد الوهاب و محمد بن سعود تشکیل شد.

شیخ محمد بن عبد الوهاب و امیر محمد بن سعود، پیمان بستند که بر اساس آن، حکومت و قدرت سیاسی، نسل اندر نسل در اختیار آل سعود (خاندان محمد بن سعود) و رهبری مذهبی و دینی در اختیار آل الشیخ (خاندان محمد بن عبد الوهاب) باشد و هر دو طایفه، همواره از همدیگر پشتیبانی کنند.(1)

وهابیت سه دوره در شبه جزیرة عربستان حکومت کرده است که حکومت اول آن ها در سال (1233ق) با دستگیری عبدالله ب-ن سعود به دست ابراهیم پاشا پسر محمد علی پاشا - حاکم عثمانی مصر و گردن زدن او در میدان بایزید استانبول، در عهد سلطان محمود خان عثمانی پایان یافت.

دوره دوم این حکومت در سال (1236ق) با تصرف منطقة درعیه توسط ترکی بن عبد الله تشکیل و با کشته شدن او در سال (1249ق) به دست پسر عمویش - مشاری بن عبد الله - جنگ قدرت میان خاندان آل سعود بالا گرفت تا این که در سال (1263ق) طومار دومین حکومت وهابیت به دست آل رشید پیچیده شد.

حکومت سوم وهابیت با تصرف شهر ریاض در سال (1319ق) توسط عبدالعزیز بن عبدالرحمن مشهور به «ابن سعود» و ملقب به «شاهین صحرا» آغاز و تا امروز در خاندان او دست به دست می شود.

وهابی ها اعتقادهای ویژه ای دارند که آنان را از سایر مسلمانان متمایز می کند، از جمله این که تمام مسلمانانِ غیر از خود را کافر می دانند، هر گونه استغاثه، توسل و تبرک به قبور انبیاء و صالحین را شرک می پندارند، از سفر برای زیارت انبیاء و صالحین، ساختن گنبد و بارگاه، گذاشتن شمع بر روی مقابر، جشن گرفتن برای تولد

ص: 238


1- ابن بشر، عنوان المجد فی تاریخ نجد، ج1، ص41-42.

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و... جلوگیری می کنند و انجام دهنده آن را کافر و محدور الدم می دانند. اما مهمترین تفاوتی که آنان با سایر مسلمانان دارند، فهم آنان از توحید است. آنان معتقد هستند که فهمشان از توحید سبب نجات آنان از آتش جهنم می شود، در حالی که توحید دیگر مذاهب چنین خاصیتی ندارد.

محمد ناصر الدین البانی در این باره گفته است:

من اقرار می کنم که وهابی هستم، جماعت نجدی از این که وهابی گفته شوند نگران نیستند؛ در حالی که با مسلمانان در اصول مذهب تفاوتی ندارند. غالب مسلمانان امروز یا حنفی هستند، یا شافعی، یا مالکی و یا حنلبی. و نجدی ها خود را از حنابله می دانند و در پیروی از مذهب همانند سایر مسلمانان هستند، اما وهابی ها با سایر مسلمانان در یک ناحیة بسیار مهم اختلاف دارند و آن، فهم آنان از توحید است که فهم صحیحی است. فهم وهابیت از کلمة توحید و «لا اله الا الله»، فهمی است که آنان را از خلود در آتش جهنم در روز قیامت نجات می دهد.(1)

بر همین مبنا، آنان، مسلمانان غیر از خود را کافر و مخلد در آتش جهنم می دانند و بر این باورند که کشتن آنان حلال و تصرف در اموالشان جایز است.

مقدمه

تکفیر و ارهاب، یکی از شوم ترین پدیده هایی است که در قرون اخیر و بیش از گذشته، امنیت جانی، مالی و آرامش خاطر جامعة اسلامی را به یغما برده است.

تکفیری ها با تحریک صهیونیسم و صد البته سرمایه نفتی کشورهای حاشیة خلیج فارس، هر روز امینت و آرامش گوشه ای از سرزمین های اسلامی را با ارهاب، انفجار و

ص: 239


1- فأنا المقر بأننی وهابی الجماعة النجدیین هادول هالی بیقولوا عنه وهابیة یلتقون مع المسلمین فی اصول التمذهب، کما أنه غالب المسلمین الیوم إما حنیفة أو شافعیة أو مالکیة أو حنابلة. النجدیین هادول حنابلة تراهم کسائر المسلمین تماما فی التمذهب، یختلفون عن سائر المسلمین فی ناحیة هامة جدا وهی فهمه للتوحید فهما صحیحا. فهمهم لکلمة التوحید لا إله إلا الله فهما منجی لقائله من الخلود فی النار یوم الله. http://www.alalbany.net/search_wp/fatawa_view.php?id=622.

قتل و غارت برهم می زنند و حتی به زن ها، کودکان و پیرمردها نیز رحم نمی کنند. و تأسف بارتر این که در هنگام انفجار، بریدن سر مسلمانان و کشتارهای دسته جمعی، شعار مقدس «الله اکبر» را نیز سر می دهند. این جریان باعث شده است که این شعار مبارک و دلنشین، به منفورترین شعار نزد سایر ادیان و مذاهب غیر اسلامی تبدیل شود.

اصلاح و تغییر این باور غلط و بسیار مخرب که عاقبت بسیار خطرناکی دارد، وظیفة تمام علمای مسلمان است و بر همین اساس بزرگان شیعه و سنی در برابر این تفکر ایستاده و آن را تقبیح و محکوم کرده اند.

در پیامی که حضرت آیت الله العظمی خامنه ای به مناسبت برگزاری کنگرة عظیم حج صادر کردند، آمده است:

عناصر تکفیری که امروز بازیچة سیاست صهیونیست های غدّار و حامیان غربی آنان شده و دست به جنایت های سهمگین می زنند و خون مسلمانان و بی گناهان را می ریزند، کسانی از مدّعیان دینداری و ملبّسین به لباس روحانیّت که در آتش اختلاف های شیعه و سنّی و امثال آن می دمند، بدانند که نفس مراسم حج، باطل کنندة مدّعای آنان است. شگفتا! کسانی که مراسم برائت از مشرکان را که ریشه در عمل پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم دارد، جدال ممنوع قلمداد می کنند، خود از مؤثّرترین دست اندرکاران ایجاد منازعه های خونین میان مسلمانانند. این جانب هم چون بسیاری از علمای اسلام و دلسوزان امّت اسلامی بار دیگر اعلام می کنم که هر گفته و عملی که موجب برافروختن آتش اختلاف میان مسلمانان شود و نیز اهانت به مقدّسات هر یک از گروه های مسلمان یا تکفیر یکی از مذاهب اسلامی باشد، خدمت به اردوگاه کفر و شرک و خیانت به اسلام و حرام شرعی است.(1)

ابو حامد غزالی، دانشمند پرآوازة اهل سنت دربارة خطر تکفیر مسلمان توسط مسلمان می گوید:

ص: 240


1- http://www.leader.ir/langs/fa/index.php?p=contentShowid=11183

آن چه شایسته است که یک محصل انجام دهد، دوری کردن از تکفیر است، زیرا حلال کردن خون و مال کسانی که به سوی قبله نماز می خوانند و به صراحت شهادتین را می خوانند، خطا است. خطا کردن در ترک کشتن هزار کافر، راحت تر است از ریختن خون یک مسلمان. به درستی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: که من به شما دستور می دهم که با مردم بجنگید تا زمانی که شهادتین را نگفته اند، زمانی که آن را بر زبان جاری کردند، خون و اموال آنان محفوظ است مگر این که حق باشد.(1)

ابن ناصرالدین دمشقی، شاگرد ابن تیمیه در کتابی که در دفاع از تکفیر ابن تیمیه توسط علمای اهل سنت نوشته است، دربارة عواقب تکفیر یک مسلمان می نویسد:

پس لعن کردن مسلمان معین حرام است و بدتر از آن نسبت دادن یک مسلمان به کفر و خروج او از اسلام است، زیرا این کار عواقب بدی دارد که یکی از آن ها شاد کردن دشمنان این ملت پاک سرشت است و این که آن ها می توانند به خاطر لعن و تکفیر بر مسلمانان اشکال بگیرند و شرایع این دین را ضعیف جلوه دهند.(2)

و ای کاش وهابی ها حداقل به نصیحت بزرگان خود گوش می دادند و لااقل به خاطر شاد نشدن دشمنان اسلام، از تکفیر و کشتار مسلمانان بی گناه دست می کشیدند.

محمد بن علی شوکانی که وهابی ها برای سخنان او ارزش ویژه ای قائلند، در بارة حرمت تکفیر می گوید:

ص: 241


1- والذی ینبغی أن یمیل المحصل إلیه الاحتراز من التکفیر ما وجد إلیه سبیلاً. فإن استباحة الدماء والأموال من المصلین إلی القبلة المصرحین بقول: «لا إله إلا الله محمد رسول الله» خطأ، والخطأ فی ترک ألف کافر فی الحیاة أهون من الخطأ فی سفک محجمة من دم مسلم. وقد قال صلی الله علیه وسلم: «أمرت أن أقاتل الناس حتی یقولوا لا إله إلا الله محمد رسول الله، فإذا قالوها فقد عصموا منی دماءهم وأموالهم إلا بحقها». (غزالی، الاقتصاد فی الاعتقاد، ج1، ص270).
2- فلعن المسلم المعین حرام وأشد منه رمیه بالکفر وخروجه من الإسلام وفی ذلک أمور غیر مرضیة منها إشمات الأعداء بأهل هذه الملة الزکیة وتمکینهم بذلک من القدح فی المسلمین واستضعافهم لشرائع هذا الدین (ابن ناصر الدین دمشقی، الرد الوافر، ج1، ص11).

بدان که حکم به خروج یک مسلمان از اسلام و دخول او در کفر، برای مسلمانی که به خدا و روز قیامت ایمان دارد، شایسته نیست؛ مگر این که برای آن دلیلی روشن تر از روشنایی خورشید در وسط روز، داشته باشد، زیرا در روایات صحیح، که از طریق گروهی از صحابه نقل شده است، اگر کسی به برادرش کافر بگوید، یکی از آن ها گرفتارش خواهد شد. این روایت در صحیح بخاری آمده است.(1)

دیگر بزرگان اهل سنت نیز در این باره مطالب زیبا و جالبی دارند که به جهت اختصار به همین اندازه بسنده می کنیم.

البته دوران تکفیر و ارهاب به سر آمده است، زیرا نابودی و اضمحلال، سرنوشت تمام پدیده های غیرعقلانی، تندرو و بی ترمز بوده و هست. امروزه تکفیری ها به جایی رسیده اند که فقط دیگران را نمی کشند، تنها غیر خودی ها را ذبح نمی کنند و سر نمی برند؛ بلکه در بسیاری از کشورها به جان هم افتاده اند و در یک کلام خوی درندگی و ددمنشی، آنان را به خودکشی و رفیق کشی کشانده است. و این نشانة خوبی است برای اضمحلال و نابودی کامل این پدیدة شوم و نامبارک.

این تحقیق شامل دو بخش می شود که در قالب دو گفتار طرح شده است. در گفتار اول، حرمت تکفیر مسلمان و اهل قبله را از دیدگاه آیات قرآن کریم و روایات صحیح السندی که وهابی ها آن را قبول دارند، بررسی و تحلیل کرده ایم.

و در گفتار دوم: مدارکی به صورت مستند از کتاب های خود وهابی ها آورده ایم که ثابت می کند آن ها تمام مسلمانان و بلکه تمام اهل زمین را کافر و مشرک می دانند؛ غیر از کسانی که از وهابیت پیروی کنند.

ص: 242


1- أقول: «اعلم أن الحکم علی الرجل المسلم بخروجه من دین الإسلام ودخوله فی الکفر لا ینبغی لمسلم یؤمن بالله والیوم الآخر أن یقدم علیه إلا ببرهان أوضح من شمس النهار فإنه قد ثبت فی الأحادیث الصحیحة المرویة من طریق جماعة من الصحابة أن من قال لأخیه یا کافر فقد باء بها أحدهما هکذا فی الصحیح» (شوکانی، السیل الجرار، ج4، ص578).
گفتار اول: دیدگاه قرآن و روایات دربارة تکفیر اهل قبله
اشاره

در بخش اول برای اثبات حرمت تکفیر اهل قبله، به سراغ آیات قرآن کریم خواهیم رفت که صراحتاً کافر خواندن دیگران را غیر مشروع اعلام کرده اند و در بخش دوم به روایاتی استناد می کنیم که در صحیح ترین کتاب های اهل سنت وجود دارد و وهابی ها نیز این روایات را برای خود حجت می دانند .

بخش اول: حرمت تفکیر از دیدگاه قرآن
اشاره

قرآن کریم، در آیات متعدد در برابر پدیدة تکفیر، قتل، فساد و غارت موضع گیری و آن را محکوم کرده است تا جایی که کشتن بی دلیل یک انسان را برابر با کشتن تمام بشریت دانسته است:

(مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمیعاً وَمَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیا النَّاسَ جَمیعا)؛(1)

هر کسی انسانی را جز برای انتقام، قتل یا فساد در روی زمین بکشد، مانند آن است که همه مردم را کشته باشد، و هر که شخصی را از مرگ نجات دهد گویی همة مردم را زنده کرده است.

(وَمَنْ یقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فیها وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَیهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظیماً)؛(2)

و هر کس، فرد باایمانی را از روی عمد بکشد، مجازاتِ او دوزخ است در حالی که جاودانه در آن می ماند و خداوند بر او غضب می کند و او را از رحمتش دور می سازد و عذاب عظیمی برای او آماده ساخته است.

این منطق قرآن است که به صراحت، کشتن انسان ها را جنایت بزرگ و گناه آن را به اندازة نسل کشی تمام بشریت تلقی کرده است، اما تکفیر باوران، بدون هیچ دلیل و حجتی کشتن هر کسی را جایز می دانند، مسلمان باشد، غیر مسلمان، زن باشد یا کودک،

ص: 243


1- مائده، آیه 32.
2- نساء، آیه 93.

جوان باشد یا مسن، برای آن ها تفاوتی نمی کند، مهم این است که بتوانند خوی درندگی خود را تشفّی دهند.

1. هر کس بر شما سلام کرد، نباید او را کافر بخوانید:

تردیدی نیست که پدیدة ارهاب و کشتار مسلمین، نتیجة مستقیم تفکر تکفیر است و اگر این باور، علاج و از جامعه اسلامی ریشه کن نشود، جامعة اسلامی هیچ گاه روی آرامش را نخواهد دید.

قرآن کریم راجع به حرمت تکفیر اهل قبله می فرماید:

(یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ فی سَبیلِ اللَّهِ فَتَبَینُوا وَلا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقی إِلَیکُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیاةِ الدُّنْیا فَعِنْدَ اللَّهِ مَغانِمُ کَثیرَةٌ کَذلِکَ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیکُمْ فَتَبَینُوا إِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبیر)؛(1)

ای کسانی که ایمان آورده اید! هنگامی که در راه خدا گام بر می دارید پس خوب وارسی کنید و کسی را که به شما اظهار اسلام می کند نگویید تو مؤمن نیستی، که بهرة ناپایدار زندگی دنیا را بجویید، چرا که غنیمت های فراوان نزد خداست. پیش تر خودتان نیز همین گونه بود.

این آیه به روشنی به تمام مسلمانانی که برای جهاد خارج می شوند، دستور می دهد که اگر کسی نزد شما اظهار اسلام کرد، با آغوش باز سخنش را بپذیرید و حق ندارید که به او بدگمان بوده و بدون دلیل، اسلام او را رد کنید. و سپس در ادامه می افزاید که مبادا برای به دست آوردن غنیمت و اموال بی ارزش دنیا دیگران را متهم به کفر نموده و آن ها را به قتل رسانید. و نیز صراحتاً دستور می دهد که اگر یقین ندارید که شخصی مؤمن هست یا کافر، وظیفه دارید که تحقیق و وارسی کنید و تا زمانی که کفر آن شخص برای شما روشن نشده است، حق ندارید تنها با شبهة کفر و شرک، با او بجنگید و او را بکشید.

ص: 244


1- نساء، آیه 94.

هم چنین از این آیه استفاده می شود که از دیدگاه اسلام، گفتار و حال ظاهری افراد معتبر است، اگر کسی گفت: من موحد هستم، مسلمانان حق ندارند از باطن او تفتیش و به بهانة این که او در باطن مسلمان نیست خونش را بریزند، زیرا این تنها خداوند است که از دل ها و باطن افراد خبر دارد.

درباره شأن نزول این آیه نیز روایات مختلفی نقل شده است. در تعدادی از کتاب های اهل سنت آمده که این آیه دربارة اسامة بن زید که تعدادی از یهودی ها را بعد از گفتن شهادتین کشته بود، نازل شده است.(1)

در کتاب های روائی و تفاسیر اهل سنت افراد دیگری نیز نام برده شده است و البته در بیشتر آن ها بدون ذکر نام و به عنوان یکی از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آورده شده است.

قرطبی در این باره می نویسد:

دربارة قاتل و مقتول در این قصه اختلاف شده است، دیدگاه اکثر علما که در سیرة ابن اسحاق، مصنف أبی داود و استعیاب ابن عبدالبر آمده، این است که قاتل محلم بن جثامه و مقتول عامر بن الأضبط بوده است. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم محلم را نفرین کرد و او تنها هفت روز بعد از آن زنده ماند، هنگامی که می خواستند دفن کنند، زمین بدن او را قبول نمی کرد، بار سوم وقتی دیدند که زمین بدنش را قبول نمی کند، او را در بیابانی رها کردند و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: زمین شرورتر از او را نیز قبول می کند.(2)

در صحیح بخاری و صحیح مسلم که معتبر ترین کتاب های اهل سنت بعد از قرآن به شمار می روند، آمده است:

ص: 245


1- ابن ثیر جزری، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج5، ص148.
2- واختلف فی تعیین القاتل والمقتول فی هذه النازلة فالذی علیه الأکثر وهو فی سیر ابن إسحاق ومصنف أبی داؤد والإستیعاب لإبن عبد البر أن القاتل محلم بن جثامة والمقتول عامر بن الأضبط فدعا علی محلم فما عاش بعد ذلک إلا سبعا ثم دفن فلم تقبله الأرض ثم دفن فلم تقبله ثم دفن ثالثة فلم تقبله فلما رأوا أن الأرض لا تقبله ألقوه فی بعض تلک الشعاب وقال: إن الأرض لتقبل من هو شر منه. (قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، ج5، ص336).

ابن عباس گفت: مردی چند گوسفند داشت و با تعدادی از مسلمانان برخورد کرد و گفت: السلام علیکم، اما مسلمانان او را کشتند و گوسفندانش را گرفتند؛ پس خداوند این آیه را نازل کرد...(1)

و مسلم نیشابوری در صحیح خود می نویسد:

از أسامة بن زید نقل شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ما را به همراه لشکری فرستاد، هنگام صبح در منطقة جهینه، مردی را دستگیر کردیم، او «لا اله الا الله» گفت، اما من با نیزه او را کشتم. در دل ناراحت شدم، جریان را با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در میان گذاشتم، آن حضرت سؤال کرد: آیا او «لا اله الا الله» گفت و او را کشتی؟ گفتم: ای پیامبر خدا او از ترس اسلحة من این جمله را گفت. فرمود: آیا قلب او را شکافتی تا متوجه شوی که قلب او نیز این سخن را گفته یا نه؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم این قدر این جمله را تکرار کرد که آرزو کردم ای کاش امروز اسلام آورده بودم.(2)

فخر الدین رازی در شأن نزول این آیه می نویسد:

تمام مفسران اجماع دارند که این آیات دربارة گروهی از مسلمانان نازل شده است که تعدادی از کافران را ملاقات کردند و آن ها اسلام آوردند، اما توسط مسلمانان - به این خیال که آن ها از ترس مسلمان

ص: 246


1- قال بن عَبَّاسٍ کان رَجُلٌ فی غُنَیمَةٍ له فَلَحِقَهُ الْمُسْلِمُونَ فقال السَّلَامُ عَلَیکُمْ فَقَتَلُوهُ وَأَخَذُوا غُنَیمَتَهُ فَأَنْزَلَ الله فی ذلک إلی قَوْلِهِ «تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیاةِ الدُّنْیا». (بخاری، صحیح البخاری، ج4، ص1677، ح4315، کتاب التفسیر، باب. وَلاَ تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَی إِلَیکُمُ السَّلاَمَ لَسْتَ مُؤْمِنًا؛ مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج4، ص2319، ح3025، التفسیر، باب 1).
2- حدثنا أبو بَکْرِ بن أبی شَیبَةَ حدثنا أبو خَالِدٍ الْأَحْمَرُ ح وحدثنا أبو کُرَیبٍ وإسحاق بن إبراهیم عن أبی مُعَاوِیةَ کلاهما عن الْأَعْمَشِ عن أبی ظِبْیانَ عن أُسَامَةَ بن زَیدٍ وَهَذَا حَدِیثُ بن أبی شَیبَةَ قال: بَعَثَنَا رسول اللَّهِ فی سَرِیةٍ فَصَبَّحْنَا الْحُرَقَاتِ من جُهَینَةَ فَأَدْرَکْتُ رَجُلًا فقال: لَا إِلَهَ إلا الله فَطَعَنْتُهُ فَوَقَعَ فی نَفْسِی من ذلک فَذَکَرْتُهُ لِلنَّبِی فقال: رسول اللَّهِ أَقَالَ لَا إِلَهَ إلا الله وَقَتَلْتَهُ قال قلت یا رَسُولَ اللَّهِ إنما قَالَهَا خَوْفًا من السِّلَاحِ قال أَفَلَا شَقَقْتَ عن قَلْبِهِ حتی تَعْلَمَ أَقَالَهَا أَمْ لَا فما زَالَ یکَرِّرُهَا عَلَی حتی تَمَنَّیتُ أَنِّی أَسْلَمْتُ یوْمَئِذٍ... (مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج1، ص96. ح96، کتاب الإیمان، بَاب تَحْرِیمِ قَتْلِ الْکَافِرِ بَعْدَ أَنْ قال لَا إِلَهَ إِلَا الله).

شده اند - کشته شدند. بر اساس این فرضیه، این آیه دربارة نهی مؤمنان از کشتن کسانی که اظهار ایمان می کنند، نازل شده است.(1)

جالب این است که ابن عبدالبر قرطبی شخصی را که توسط صحابه در این قضیه کشته شده، جزء اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آورده است. وی در کتاب الإستیعاب می نویسد:

این آیه دربارة «مرداس بن نهیک فزاری» نازل شده است که چوپانی تعدادی از گوسفندان به عهده داشت. او با لشکری از مسلمانان که در آن لشکر اسامه بن زید حضور داشت و فرمانده آن سلمه بن الأکوع بوده، ملاقات کرد. وقتی با اسامه رو در رو شد، به او سلام کرد و گفت: که من مؤمن هستم، اما اسامه خیال کرد که او ترس کشته شدن، سلام کرده و او را کشت. پس خداوند این آیه را نازل کرد...(2)

و جالب تر این که شوکانی گفته:

به این آیه استدلال شده بر این که اگر کسی کافری را بعد از این که «لا اله الا الله» گفت، بکشد، کشته می شود، زیرا خون، مال و خانوادة کافر با گفتن این کلمه مصون می شود.(3)

و حتی ابن تیمیه حرانی که تئوریسین اصلی تفکر تکفیری به شمار می رود، دربارة شأن نزول این آیه می گوید:

ص: 247


1- وأجمع المفسرون علی أن هذه الآیات إنما نزلت فی حق جماعة من المسلمین لقوا قوما فأسلموا فقتلوهم وزعموا أنهم إنما أسلموا من الخوف، وعلی هذا التقدیر. فهذه الآیة وردت فی نهی المؤمنین عن قتل الذین یظهرون الایمان. (فخر رازی، التفسیر الکبیر، ج10، ص190).
2- مرداس بن نهیک الفزاری فیه نزلت «ولا تقولوا لمن ألقی إلیکم السلام لست مؤمنا» الآیة کان یرعی غنما له فهجمت علیه سریة رسول الله صلی الله علیه وسلم وفیها أسامة بن زید وأمیرها سلمة بن الأکوع فلقیه اسامة وألقی إلیه السلام وقال: السلام علیکم أنا مؤمن فحسب أسامة أنه ألقی إلیه السلام متعوذا فقتله فأنزل الله عز وجل «یا أیها الذین آمنوا إذا ضربتم فی سبیل الله فتبینوا». (ابن عبد البر قرطبی، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج3، ص1386).
3- وقد استدل بهذه الآیة علی أن من قتل کافرا بعد أن قال لا إله إلا الله قتل به لأنه قد عصم بهذه الکلمة دمه وماله وأهله (الشوکانی، فتح القدیر، ج1، ص501).

این آیه دربارة کسانی نازل شده است که مرد چوپانی را یافتند که او گفت من مسلمان هستم، ولی سخن او را تصدیق نکردند و گوسفندانش را گرفتند، پس خداوند به آن ها دستور داد که تحقیق و وارسی کنند و از تکذیب کسی که ادعای اسلام کرده، به علت طمع در اموال او، نهی کرده است.(1)

و در کتاب دیگر خود می نویسد:

بین مسلمانان اختلافی وجود ندارد که اگر دشمن حربی با دیدن شمشیر اسلام بیاورد، چه اسیر باشد و چه آزاد، اسلامش صحیح است و توبه اش از کفر پذیرفته می شود، اگر این وضعیت او اقتضا می کند که باطنش بر خلاف ظاهر او است.

و نیز رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از منافقین اعمال ظاهری آنان را می پذیرفت و باطن آن ها را به خداوند واگذار کرده بود با این که خداوند خبر داده است که آن ها «سوگند خود را سپر خود قرار داده اند» و خداوند فرموده است: «به خدا سوگند می خورند که (در غیاب پیامبر، سخنان نادرست) نگفته اند در حالی که قطعاً سخنان کفرآمیز گفته اند و پس از اسلام آوردنشان، کافر شده اند و تصمیم (به کار خطرناکی) گرفتند، که به آن نرسیدند». با این توضیح دانسته می شود که اگر کسی اظهار اسلام کرد و از کفر توبه نمود، از او پذیرفته می شود.(2)

در کتاب الجواب الصحیح در تفسیر همین آیه آمده است:

ص: 248


1- وهذه الآیة نزلت فی الذین وجدوا رجلا فی غنیمة له فقال أنا مسلم فلم یصدقوه وأخذوا غنمه فأمرهم الله سبحانه وتعالی بالتثبت والتبین ونهاهم عن تکذیب مدعی الإسلام طمعا فی دنیاه (ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة، ج7، ص234).
2- «ولا تقولوا لمن ألقی إلیکم السلام لست مؤمنا تبتغون عرض الحیاة الدنیا» ولا خلاف بین المسلمین ان الحربی اذا اسلم عند رؤیة السیف وهو مطلق أو مقید یصح اسلامه وتقبل توبته من الکفر وان کانت دلالة الحال تقضی ان باطنه بخلاف ظاهره. وایضا فان النبی صلی الله علیه وسلم کان یقبل من المنافقین علانیتهم ویکل سرائرهم إلی الله مع اخبار الله له انهم اتخذوا ایمانهم جنة وانهم «یحْلِفُونَ بِاللَّهِ ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا کَلِمَةَ الْکُفْرِ وَ کَفَرُوا بَعْدَ إِسْلامِهِمْ وَ هَمُّوا بِما لَمْ ینالُو» فعلم ان من اظهر الاسلام والتوبة من الکفر قبل ذلک منه (ابن تیمیه، الصارم المسلول علی شاتم الرسول، ج3، ص619).

خداوند به مسلمانان دستور داده است در هنگام جهاد، تحقیق و وارسی کنند و به کسی که وضعیت او مشخص نیست، برای به دست آوردن مال دنیا، نگویند که مؤمن نیست. اگر چنین کنند، خبر دادن آن ها از این که مؤمن نبوده، خبری است بدون دلیل و بلکه از روی هوای نفس و این که اموال او را به دست بیاورند. حتی اگر این قضیه در دارالحرب اتفاق بیفتد و سلام دهد.(1)

کاش وهابی ها سخن ابن تیمیه را که از سخن خداوند نیز ارزشمندتر می دانند، می پذیرفتند و اندیشة تکفیر و ارهاب و قتل را از مخیله خود بیرون می کردند، اما انگار توصیه، روایت و آیه، تأثیری بر آن ها ندارد و آن ها را از خواب غفلت بیدار نخواهد کرد.

و باز هم فخر الدین رازی در ذیل آیه می گوید:

من می گویم: این آیه اشاره دارد به این که آن چه در قلب می گذرد، غیر معلوم و اجتناب از ظن واجب است. پس حکم به ظاهر می شود و به کسی که عملی را انجام می دهد حق نداریم بگوییم ظاهر سازی می کند و هم چنین نمی توانیم به کسی که اسلام آورده منافق بگوییم، اما خداوند از دل ها باخبر است و زمانی که به کسی بگوید مؤمن نیست، یقین حاصل می شود.(2)

قرطبی، مفسر نامدار مالکی مذهب در این باره می گوید: «این آیه، باب بزرگی را در فقه باز می کند و آن این که احکام بر معیار ظاهر و گمان اجرا می شود، نه با معیار یقین و اطلاع از اسرار درونی».(3)

ص: 249


1- فأمرهم بالتبین والتثبت فی الجهاد وأن لا یقولوا للمجهول حاله لست مؤمنا یبتغون عرض الحیاة الدنیا فیکون إخبارهم عن کونه لیس مؤمنا خبرا بلا دلیل بل لهوی أنفسهم لیأخذوا ماله وإن کان ذلک فی دار الحرب إذا ألقی السلم... (ابن تیمیه، الجواب الصحیح، ج6 ص456).
2- نقول إشارة إلی أن عمل القلب غیر معلوم واجتناب الظن واجب، وإنما یحکم بالظاهر فلا یقال لمن یفعل فعلاً هو مرائی، ولا لمن أسلم هو منافق، ولکن الله خبیر بما فی الصدور، إذا قال فلان لیس بمؤمن حصل الجزم. (فخررازی، التفسیر الکبیر، ج28، ص190).
3- وفی هذا من الفقه باب عظیم وهو أن الأحکام تناط بالمظان والظواهر لا علی القطع وإطلاع السرائر (قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، ج5، ص339).

و در نهایت از آیه استفاده می شود که اگر کسی کوچک ترین نشانه ای از خود مبنی بر مسلمان بودن را نشان داد، باید حکم مسلمان بر او جاری شود و خون و مالش محفوظ است، زیرا در بین مسلمانان مرسوم و متعارف این است که وقتی به همدیگر رسیدند، سلام می کنند و سلام کردن یکی از نشانه های مسلمان بودن است؛ یعنی برای این که حکم به اسلام کسی بکنیم، تنها یک نشانه ظاهری کافی است.

علاء الدین خازن در تفسیر خود در این باره می نویسد:

مقصود از این آیه همان سلام کردن است. یعنی اگر کسی بر شما سلام کرد، نگویید که او به خاطر ترس از کشته شدن سلام کرده است و سپس با شمشیر به او حمله کنید تا اموالش را بگیرید؛ بلکه باید از کشتن او دست بکشید و آن چه را که برای شما اظهار کرده، از او بپذیرید.(1)

بغوی، مفسر پرآوازة اهل سنت در ذیل این آیه می گوید:

من می گویم: اگر جنگ آوران مسلمان وارد شهر یا دهستانی شدند و شعار اسلام را دیدند، نباید با آنان بجنگند، زیرا رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم وقتی با قومی قصد جنگ داشت و صدای اذان را می شنوید، از جنگ دست می کشید.

از ابن عصام از پدرش نقل شده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم وقتی لشکری را می فرستاد به آن ها می فرمود: «اگر مسجدی را دیدید ویا صدای اذان شنیدید، هیچ کس را نکشید.»(2)

ص: 250


1- «ولا تقولوا لمن ألقی إلیکم السلام» یعنی التحیة یعنی لا تقوموا لمن حیاکم بهذه التحیة أنه إنما قالها تعوذا فتقدموا علیه بالسیف لتأخذوا ماله ولکن کفوا عنه وأقبلوا منه ما أظهره لکم. (الخازن، لباب التأویل فی معانی التنزیل، ج1، ص339).
2- قلت إذا رأی الغزاة فی بلد أو قریة شعار الإسلام فعلیهم أن یکفوا عنهم فإن النبی صلی الله علیه وسلم کان إذا غزا قوما فإن سمع آذانا کف عنهم. أخبرنا عبد الوهاب بن محمد الخطیب أنا عبد العزیز بن أحمد الخلال أنا أبو العباس الأصم أنا الربیع أنا الشافعی أنا سفیان عن عبد الملک بن نوفل بن مساحق عن ابن عصام عن أبیه أن النبی کان إذا بعث سریة قال. إذا رأیتم مسجدا أو سمعتم أذانا فلا تقتلوا أحدا (بغوی، تفسیر البغوی، ج1، ص467).

اما تکفیری ها کسانی را می کشند که هر روز و هر لحظه شعارشان «لا اله الا الله و محمد رسول الله» است، پنج نوبت نماز می خوانند، روزه می گیرند، زکات می دهند و...

2. اطلاق کلمة «یا کافر» بر مسلمان جایز نیست

علاوه بر آنچه گذشت، در ة آیات دیگری نیز وجود دارد که اطلاق کلمة «کافر» را بر مسلمان حرام اعلام کرده است.

خداوند متعال در می فرماید:

(وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ وَلا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإیمان)؛(1)

و عیب یکدیگر را به رخ نکشید و همدیگر را به لقب های زشت مخوانید که بدنامی است، نام کفر و فسوق پس از ایمان.

ابن عبدالبر قرطبی در تفسیر این آیه می نویسد:

جماعتی از اهل علم دربارة آیت (ولا تنابزوا بالألقاب...) گفته اند که مقصود از آن این است که شخصی به برادرش بگوید که ای کافر و ای فاسق. این تفسیر موافق حدیث است؛ پس قرآن و سنت از فاسق خواندن مسلمان و تکفیر او نهی کرده است، آن هم به بیانی که هیچ اشکالی در آن نیست.(2)

و در کتاب الإستذکار پس از نقل روایتی در حرمت تکفیر می نویسد:

جماعتی از مفسران دربارة این آیه گفته اند: که مقصود از آن این است که مردی به برادرش بگوید که ای کافر و ای فاسق. عکرمه، حسن بصری و قتاده همین نظر را داشته اند. نتیجة سخن مجاهد نیز همین

ص: 251


1- حجرات، آیه 11.
2- وقد قال جماعة من أهل العلم فی قول الله عز وجل ) ولا تنابزوا بالألقاب بئس الاسم الفسوق بعد الإیمان (1 هو قول الرجل لأخیه یا کافر یا فاسق وهذا موافق لهذا الحدیث فالقرآن والسنة ینهیان عن تفسیق المسلم وتکفیره ببیان لا إشکال فیه... (ابن عبد البر قرطبی، التمهید، ج17، ص21).

می شود، زیرا او نیز گفته که مقصود این است که کسی را کافر بخوانی در حالی که مسلمان است.(1)

طبری در تفسیر خود، بیهقی در شعب الإیمان و تعداد دیگری از علمای اهل سنت، روایاتی را نقل از عکرمه نقل کرده اند که مقصود از این آیه تکفیر مسلمانان است.(2)

3. اگر شهادتین را بخواند، نماز بخواند و زکات بدهد، کشتن او جایز نیست

خداوند کریم در آیه 5 سوره توبه، ابتدا به مسلمانان دستور می دهد که پس از تمام ماه های حرام، مشرکان را هر کجا که یافتید بکشید و همه جا به کمینشان بنشینید، اما در ادامه می فرماید:

(فَإِنْ تابُوا وَأَقامُوا الصَّلاةَ وَآتَوُا الزَّکاةَ فَخَلُّوا سَبیلَهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ)؛(3)

اگر توبه کردند و نماز برپا داشتند و زکات دادند، راهشان را باز کنید که خداوند بخشندة مهربان است.

(فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ الصَّلَوةَ وَءَاتَوُاْ الزَّکَوةَ فَإِخْوَانُکُمْ فیِ الدِّینِ وَنُفَصِّلُ الاَیاتِ لِقَوْمٍ یعْلَمُون)؛(4)

پس اگر توبه کردند و نماز به پا داشتند و زکات دادند، برادران دینی شما هستند، و ما آیات [خود] را برای قومی که می فهمند توضیح می دهیم.

محمد بن اسماعیل بخاری از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل می کند که آن حضرت فرمود:

ص: 252


1- وفائدة هذا الحدیث النهی عن تکفیر المؤمن وتفسیقه قال الله عز وجل «ولا تنابزوا بالألقب بئس الاسم الفسوق بعد الإیمن». فقال جماعة من المفسرین فی هذه الآیة هو قول الرجل لأخیه یا کافر یا فاسق. وممن قال بذلک عکرمة والحسن وقتادة. وهو معنی قول مجاهد لأنه قال هو الرجل یدعی بالکفر وهو مسلم (همو. الاستذکار، ج8، ص549).
2- حدثنا هناد بن السری قال ثنا أبو الأحوص عن حصین قال سألت عکرمة عن قول الله ولا تنابزوا بالألقاب قال هو قول الرجل للرجل یا منافق یا کافر (طبری، جامع البیان عن تأویل آی القرآن، ج26، ص132؛ بیهقی، شعب الإیمان، ج5، ص308؛ بغوی، تفسیر البغوی، ج4، ص215).
3- توبه، آیه 5.
4- همان، آیه 11.

از جانب خدا به من امر شده است تا زمانی که مردم به یگانگی الله و به حقانیت رسالت محمد صلی الله علیه و آله و سلم شهادت ندهند، نماز را اقامه نکنند و زکات نپردازند، با آنان جهاد کنم، اما هنگامی که این کارها را انجام دادند، مال و جان شان در برابر هرگونه تعرضی محفوظ خواهد ماند مگر در حقی که اسلام تعیین کرده است و سرانجام کار آنان (در جهان آخرت) با خداست.(1)

ابن جریر طبری، مفسر نامدار اهل سنت در ذیل این آیه می نویسد:

خداوند فرموده است: اگر این مشرکانی که دستور دادم آن ها را بکشید، از کفر و شرک دست کشیدند و به خدا و پیامبرش ایمان آوردند، نمازهای واجب را خواندند، زکات واجب را ادا کردند، آن ها برادر دینی شما هستند. بلی آن ها برادران شما در دینی هستند که خداوند به پیروی از آن دستور داه و او همان اسلام است. همین مطالبی را که من گفتم، مفسران نیز گفته اند. از قتاده نقل شده است که اگر آن ها توبه کردند، نماز خواندند و زکات دادند، پس برادران دینی شما هستند. ابن عباس گفته است که طبق این آیه، خون اهل قبله محترم است.(2)

قرطبی دیگر مفسر پرآوازه اهل سنت، تصریح می کند که اگر مشرک توبه کرد، خون و مال او محترم است؛ حتی اگر هنوز نماز نخوانده باشد و هنوز زکات پرداخت نکرده باشد:

ص: 253


1- عن بن عُمَرَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ قال أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ الناس حتی یشْهَدُوا أَنْ لَا إِلَهَ إلا الله وَأَنَّ مُحَمَّدًا رسول اللَّهِ وَیقِیمُوا الصَّلَاةَ وَیؤْتُوا الزَّکَاةَ فإذا فَعَلُوا ذلک عَصَمُوا مِنِّی دِمَاءَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ إلا بِحَقِّ الْإِسْلَامِ وَحِسَابُهُمْ علی اللَّهِ (بخاری، صحیح البخاری، ج1، ص17، ح25،کتاب الإیمان، بَاب فَإِنْ تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوْا الزَّکَاةَ فَخَلُّوا سَبِیلَهُمْ.)
2- یقول جل ثناؤه: فإن رجع هؤلاء المشرکون الذین أمرتکم أیها المؤمنون بقتلهم عن کفرهم وشرکهم بالله إلی الإیمان به وبرسوله وأنابوا إلی طاعته وأقاموا الصلاة المکتوبة فأدوها بحدودها وآتوا الزکاة المفروضة أهلها فإخوانکم فی الدین یقول: فهم إخوانکم فی الدین الذی أمرکم الله به وهو الإسلام . وبنحو ما قلنا فی ذلک قال أهل التأویل... عن قتادة قوله: (فإن تابوا وأقاموا الصلاة وآتوا الزکاة فإخوانکم فی الدین) یقول: إن ترکوا اللات والعزی وشهدوا أن لا إله إلا الله وأن محمدا رسول الله فإخوانکم فی الدین ونفصل الآیات لقوم یعلمون... عن بن عباس (فإن تابوا وأقاموا الصلاة وآتوا الزکاة) قال: حرمت هذه الآیة دماء أهل القبلة (طبری، جامع البیان عن تأویل آی القرآن، ج10، ص87).

با توجه به این آیه روشن می شود که خداوند کشتن را بر شرک معلق کرده است و سپس توبه را آورده است. اصل این است که کشتن تا زمانی است که شخص مشرک باشد و با زایل شدن شرک، کشتن نیز زایل می شود و این بدان معنا است که زوال کشتن به مجرد توبه است و خواندن نماز و پرداخت زکات شرط نیست. بنابراین کشتن به مجرد توبه ساقط می شود؛ قبل از این که زمان نماز و زمان دادن زکات فرا برسد و این مطلب روشن است. نظیر این آیه، این سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است که فرمود: «از جانب خدا به من امر شده است تا زمانی که مردم به یگانگی الله و به حقانیت رسالت محمد صلی الله علیه و آله و سلم شهادت ندهند و نماز را اقامه نکنند و زکات ندهند، با آنان جهاد کنم، اما هنگامی که این کارها را انجام دادند، مال و جانشان در برابر هرگونه تعرضی محفوظ خواهد ماند مگر در حقی که اسلام تعیین کرده است و سرانجام کار آنان (در جهان آخرت) با خداست.(1)

ابن قیم جوزیه، شاگرد ابن تیمیه می گوید: «مسلمانان اجماع دارند که اگر کافری «لا اله الا الله و محمد رسول الله» بگوید: وارد اسلام شده است.»(2)

تذکر این نکته نیز ضروری به نظر می رسد که ایمان آوردن و توبه از شرک، یک امر قلبی و درونی است و کسی غیر از خداوند از آن آگاه نیست؛ بنابراین طبق این دو آیه، هر کسی ظاهراً از شرک توبه کند و در ظاهر نماز بخواند، زکات پرداخت کند، حکم مسلمان بر او جاری شده و از اهل قبله به حساب می آید.

ص: 254


1- قوله تعالی. (فإن تابوا) أی من الشرک (وأقاموا الصلاة وآتوا الزکاة فخلوا سبیلهم) هذه الآیة فیها تأمل وذلک أن الله تعالی علق القتل علی الشرک ثم قال: (فإن تابوا) والأصل أن القتل متی کان للشرک یزول بزواله وذلک یقتضی زوال القتل بمجرد التوبة من غیر اعتبار إقامة الصلاة وإیتاء الزکاة ولذلک سقط القتل بمجرد التوبة قبل وقت الصلاة والزکاة وهذا بین فی هذا المعنی غیر أن الله تعالی ذکر التوبة وذکر معها شرطین آخرین فلا سبیل إلی إلغائهما نظیره قوله صلی الله علیه وسلم.) أمرت أن أقاتل الناس حتی یقولوا لا إله إلا الله ویقیموا الصلاة ویؤتوا الزکاة فإذا فعلوا ذلک عصموا منی دماءهم وأموالهم إلا بحقها وحسابهم علی الله (قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، ج8، ص74).
2- وأجمع المسلمون علی أن الکافر إذا قال لا إله إلا الله محمد رسول الله فقد دخل فی الإسلام (ابن قیم جوزی، مدارج السالکین، ج3، ص452).

و طبق نص صریح قرآن کریم، چنین کسی برادر دینی همة مسلمانان به شمار می رود و خون و مال او محترم است.

جمال الدین غزنوی حنفی در این باره می گوید:

اعتقاد ما این است که ایمان در حقیقت همان تصدیق قلبی است و او همان ایمانی است که بر بندگان واجب است آن را بر زبان جاری کنند تا بر مردم نیت های قلبی او روشن شود و اگر چنین کرد، احکام اسلام بر او جاری می شود . پس اگر کسی قلباً ایمان آورد مؤمن است بین خود او و خداوند و اگر کسی ایمان آورد و بر زبان نیز جاری کرد، از دیدگاه خداوند و از دیدگاه مردم مؤمن است.(1)

حتی اگر کسی یقین داشته باشد که این شخصی که ادعای ایمان می کند، منافق است و ایمان واقعاً در قلب او رسوخ نکرده است، وظیفه دارد که حکم اسلام را بر او جاری کند؛ همان طوری که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم همین حکم را بر مشرکانی که در فتح مکه تسلیم شده بودند و واقعاً اسلام نیاورده بودند، اجرا کرد.

ابن تیمیه حرانی در این باره می نویسد:

بر منافقین احکام ظاهری اسلام جاری می شود. از هیچ یک از طلقا (آزاد شدگان در فتح مکه) بعد از فتح دشمنی با خدا و رسول او دیده نشده است؛ بلکه از همدیگر ارث می بردند و بر آن ها نماز خوانده می شدند، در قبرستان های مسلمانان دفن شدند و احکام اسلام بر آن ها جاری شد، همان طوری که بر دیگر مسلمانان جاری می شد.(2)

ص: 255


1- واعتقد أن الإیمان فی التحقیق وهو التصدیق بالقلب وهو الإیمان المفروض علی العبد الإقرار باللسان لیظهر عند الناس ما فی الجنان فتجری علیه أحکام الإسلام فمن أتی بالتصدیق بالقلب یکون مؤمنا بینه وبین الله تعالی ومن أتی بهما یکون مؤمنا عند الله وعند الناس. (غزنوی، کتاب أصول الدین، ج1، ص250).
2- والمنافقون تجری علیهم فی الظاهر أحکام الإسلام ولم یکن أحد من الطلقاء بعد الفتح یظهر المحادة لله ورسوله بل یرث ویورث ویصلی علیه ویدفن فی مقابر المسلمین وتجری علیه أحکام الإسلام التی تجری علی غیره. (ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة، ج6، ص269).

ابن کثیر دمشقی سلفی که شاگرد ابن تیمیه به شمار می رود، نیز در این باره گفته است:

شافعی گفته: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از کشتن منافقان جلوگیری می کرد تا زمانی که اظهار اسلام می کردند، با این که می دانست آن ها منافق هستند، زیرا آن چیزی که آن ها اظهار می کردند، اثر کفر آن ها را از بین می برد».

مؤید سخن شافعی، این حدیث صحیح است که همگان بر صحت آن اجماع دارند و در صحیحین نیز وارد شده که آن حضرت فرمود:

به من دستور داده شده است که با مردم بجنگم تا این که کلمة توحید را بر زبان جاری کنند. هر وقت چنین کردند، خون و مال آن ها محفوظ است مگر به حقی که اسلام داده است و حساب قیامت آن ها با خداوند است». معنای روایت است که هر کس شهادت به وحدانیت خداوند داد، احکام اسلام در ظاهر بر او جاری می شود و اگر واقعاً به توحید اعتقاد داشت، ثواب آن را در آخرت خواهد چشید و اگر اعتقاد نداشت، جریان حکم اسلام بر او در دنیا و همراهی آن ها با اهل ایمان، فایده ای برای او در آخرت نخواهد داشت.(1)

حال از وهابی ها می پرسیم: اگر کسی مسلمان زاده باشد و یک عمر نماز خوانده باشد و زکات پرداخت کرده باشد و با صدای رسا فریاد بزند که من مسلمانم، می توان او را تکفیر و خونش را مباح اعلام کرد؟

این چند نمونه از آیات قرآن کریم بود که بر طبق آن، هیچ مسلمانی حق ندارد برادر مسلمان خود را تکفیر نماید.

ص: 256


1- قال الشافعی إنما منع رسول الله| من قتل المنافقین ماکانوا یظهارونه من الإسلام مع العلم بنفاقهم لأن ما یظهارونه یجب ما قبله ویؤید هذا قوله علیه الصلاة والسلام فی الحدیث المجمع علی صحته فی الصحیحین وغیرهما أمرت أن أقاتل الناس حتی یقولوا لا إله إلا الله فإذا قالوها عصموا منی دماءهم وأموالهم إلا بحقها وحسابهم علی الله عز وجل ومعنی هذا أن من قالها جرت علیه أحکام الإسلام ظاهرا فإن کان یعتقدها وجد ثواب ذلک فی الدار الآخرة وإن لم یعتقدها لم ینفعه جریان الحکم علیه فی الدنیا وکونه کان خلیط أهل الإیمان. (ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج1، ص50).
بخش دوم: حرمت تکفیر از دیدگاه روایات اهل سنت
اشاره

علاوه بر روایاتی که در تفسیر آیات گذشته، از کتاب های اهل سنت بیان شد، روایات فراوان دیگری نیز در صحیح ترین کتاب های اهل سنت یافت می شود که بر اساس آن ها، هیچ مسلمانی حق ندارد برادر مسلمان خود را تکفیر کند.

1. هر کس مسلمانی را تکفیر کند، انگار که او را کشته است

بخاری در صحیح خود آورده است: «رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:... لعن مؤمن همانند کشتن اوست و هر کس به مؤمنی نسبت کفر دهد، همانند این است که او را کشته باشد.»(1)

طبق این روایت، گناه تکفیر یک مؤمن به اندازة گناه کشتن اوست و همان طور که گذشت، جزای کسی که یک مؤمن را بکشد، طبق نص صریح قرآن کریم، خلود در جهنم، خشم و لعنت خداوند و عذاب عظیم خواهد بود.(2)

2. هر کس مسلمانی را تکفیر کند، خودش گرفتار کفر می شود

بخاری، در همین باب روایات دیگری را نیز نقل کرده است:

از ابوهریره از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده است که فرمود: زمانی که مردی به برادر خود می گوید: »ای کافر»، به راستی که یکی از آن ها گرفتار کفر می شود.

همین روایت از عبد الله بن عمر نیز نقل شده است.(3)

این روایت بدین معنا است که اگر کسی به برادر خودش کافر بگوید، اگر واقعاً آن شخص کافر است، گناهی نکرده و اگر کافر نباشد، خود شخص گوینده در قیامت کافر محشور خواهد شد، چنانچه در روایت دیگری در بخاری آمده است:

ص: 257


1- عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم قال من حَلَفَ بِمِلَّةٍ غَیرِ الْإِسْلَامِ کَاذِبًا فَهُوَ کما قال وَمَنْ قَتَلَ نَفْسَهُ بِشَیءٍ عُذِّبَ بِهِ فی نَارِ جَهَنَّمَ وَلَعْنُ الْمُؤْمِنِ کَقَتْلِهِ وَمَنْ رَمَی مُؤْمِنًا بِکُفْرٍ فَهُوَ کَقَتْلِهِ (بخاری، صحیح البخاری، ج5، ص2264، ح5754، کتاب الأدب، بَاب من أکفر أَخَاهُ بِغَیرِ تَأْوِیلٍ فَهُوَ کما قال).
2- نساء، آیه 93.
3- بخاری، صحیح البخاری، ج5، ص2263، ح5752 و ح5753.

ابوذر از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شنید که می فرمود: هیچ شخصی، دیگری را به فسق و کفر متهم نمی کند؛ مگر این که به خودش برمی گردد، اگر آن شخص این چنین نباشد.(1)

مسلم نیشابوری نیز در صحیح خود روایت دیگری را از جناب ابوذر رحمة الله این چنین نقل کرده است: «هر کسی شخصی را کافر بخواند و یا بگوید که ای دشمن خدا و آن شخص این چنین نباشد، به خود گوینده بر می گردد.»(2)

ابن دقیق العید، از علمای نامدار اهل سنت در شرح این روایت می گوید:

این جمله، هشدار بزرگی است به کسانی که یکی از مسلمین را تکفیر می کنند؛ در حالی که کافر نیست. این منجلاب بزرگی است که افراد زیادی از متکلمین و از کسانی که به اهل سنت و اهل حدیث منسوب هستند، در آن گرفتار شده اند. در آن هنگام که در عقیده ای با هم اختلاف کرده اند، پس بر مخالفین خود خشمگین شده و حکم به کفر او کرده اند. حجاب این گناه را گروهی از حشویه پاره کرده اند. این هشدار بزرگ به آن ها نیز داده شده است، زمانی که دشمنان آن ها این چنین نیستند.(3)

ابن عبدالبر در کتاب التهمید خود در شرح این جمله می گوید:

معنای این جمله که فرمود: «فقد باء بها أحدهما» این است که اگر کسی که به او گفته شد، ای کافر، واقعاً هم کافر باشد، گناه کفر بر گردن خود اوست و گوینده گناهی نکرده است، چون راست گفته است، اما اگر چنین نباشد، گوینده گرفتار گناه بزرگی شده است که با

ص: 258


1- عن أبی ذَرٍّ رضی الله عنه أَنَّهُ سمع النبی صلی الله علیه و آله و سلم یقول: لَا یرْمِی رَجُلٌ رَجُلًا بِالْفُسُوقِ ولا یرْمِیهِ بِالْکُفْرِ إلا ارْتَدَّتْ علیه إن لم یکُنْ صَاحِبُهُ کَذَلِکَ (همان. ج5، ص2247، ح5698، کتاب الأدب، باب مَا ینْهَی مِنَ السِّبَابِ وَاللَّعْنِ).
2- عن أبی ذَرٍّ أَنَّهُ سمع رَسُولَ اللَّهِ6 یقول: «... َمَنْ دَعَا رَجُلًا بِالْکُفْرِ أو قال عَدُوَّ اللَّهِ وَلَیسَ کَذَلِکَ إلا حَارَ علیه. (نیشابوری، صحیح مسلم، ج1، ص79، ح61، کتاب الإیمان، بَاب بَیانِ حَالِ إِیمَانِ من رَغِبَ عن أبیه وهو یعْلَمُ).
3- وهذا وعید عظیم لمن اکفر أحدا من المسلمین ولیس کذلک وهی ورطة عظیمة وقع فیها خلق کثیر من المتکلمین ومن المنسوبین إلی السنة وأهل الحدیث لما اختلفوا فی العقائد فغلظوا علی مخالفیهم وحکموا بکفرهم وخرق حجاب الهیبة فی ذلک جماعة من الحشویة وهذا الوعید لاحق بهم إذا لم یکن خصومهم کذلک (ابن دقیق عید، إحکام الأحکام، ج4، ص76).

گفتن این جمله به پای او نوشته می شود. این نهایت ممانعت و نهی از به کار بردن جمله «ای کافر» برای یکی از اهل قبله است.(1)

ابن حجر عسقلانی دربارة این روایات می نویسد:

نظر حق این است که این روایت دربارة ممانعت مسلمان از به کار بردن کلمه «یا کافر» برای برادر مسلمانش هست... و معنای حدیث این است که تکفیر به خود گوینده برمی گردد. آن­چه برمی گردد تکفیر است نه خود کفر؛ مثل این که آن شخص خودش را تکفیر کرده باشد، زیرا او کسی را تکفیر کرده که مثل خود است. و طوری او را تکفیر کرده که جز کسی که اعتقاد به بطلان دین اسلام داشته باشد، تکفیر نمی شود.(2)

3. هر کس اهل توحید را تکفیر کند، خود او به کفر نزدیک تر است

طبرانی در معجم الکبیر به نقل از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می نویسد که اگر کسی اهل توحید را تکفیر کند، خود او به کفر نزدیک تر است:

عبد الله بن عمر نقل می کند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: از اهل «لا اله الا الله» دست بردارید و آن ها را به علت گناه تکفیر نکنید، زیرا اگر کسی اهل «لا اله الا الله» را تکفیر کند، خود او به کفر نزدیک تر است.(3)

طبق این روایت، هیچ کسی حق ندارد، مسلمانی را که کلمه توحید را بر زبان جاری می کند، تکفیر کند و اگر چنین کند، خود او کافر است، اما متأسفانه وهابی ها به بهانه های واهی؛ مثل سفر برای زیارت، توسل به انبیاء و ... مسلمانان را تکفیر و حکم به کشتن آنان می دهند. و این بر خلاف سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است.

ص: 259


1- المعنی فی قوله فقد باء بها أحدهما یرید أن المقول له یا کافر إن کان کذلک فقد احتمل ذنبه ولا شیء علی القائل له ذلک لصدقه فی قوله فإن لم یکن کذلک فقد باء القائل بذنب کبیر وإثم عظیم واحتمله بقوله ذلک وهذا غایة فی التحذیر من هذا القول والنهی عن أن یقال لأحد من أهل القبلة یا کافر (القرطبی، التمهید، ج17، ص22).
2- والتحقیق أن الحدیث سیق لزجر المسلم عن أن یقول ذلک لأخیه المسلم... فمعنی الحدیث فقد رجع علیه تکفیره فالراجع التکفیر لا الکفر فکأنه کفر نفسه لکونه کفر من هو مثله ومن لا یکفره إلا کافر یعتقد بطلان دین الإسلام (ابن حجر عسقلانی، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج10، ص466).
3- عَنِ بن عُمَرَ قال قال رسول اللَّهِ| کُفُّوا عن أَهْلِ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ لا تُکَفِّرُوهُمْ بِذَنْبٍ فَمَنْ أَکْفَرَ أَهْلَ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ فَهُوَ إلی الْکُفْرِ أَقْرَبُ (طبرانی، المعجم الکبیر، ج12، ص272، ح13089).
4. صحابه، هیچ مسلمانی را تکفیر نکردند:

از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نیز نقل شده است که آن ها به هیچ یک از اهل قبله، کلمه «یا کافر» و «یا مشرک» را به کار نمی برده اند.

طبرانی در معجم اوسط خود می نویسد:

ابوسفیان می گوید به جابر گفتم: آیا شما به یکی از اهل قبله، کافر خطاب می کنید؟ گفت: خیر. گفتم: آیا شما به یکی از اهل قبله، مشرک می گویید؟ گفت: پناه بر خدا (از چنین کاری).(1)

حتی طبق گفتة اهل سنت، امیرمؤمنان علیه السلام کسانی که با او جنگیده اند را نیز تکفیر نکرده است. ابن أبی شیبه در کتاب المصنف و بیهقی در سنن کبری خود می نویسند:

از ابو البختری نقل شده است که از امیرمؤمنان علیه السلام دربارة اهل جمل سؤال شد که آیا آن ها مشرک هستند؟ فرمود: از شرک دور شدند. سؤال کردند: آیا آن ها منافق هستند؟ فرمود: منافقین خداوند را جز اندکی یاد نمی کنند. گفته شد که پس آن ها چی هستند؟ فرمود: آن ها برادران ما هستند که بر ما سرکشی کرده اند.(2)

وقتی امیرمؤمنان علیه السلام که از دیدگاه وهابیت یکی از خلفای راشدین به حساب می آید، دشمنان و محاربین خود را تکفیر نکرده است، چرا وهابی ها که خود را مسلمان و پیرو خلفای اربعه می دانند، مسلمین را بدون هیچ گناهی تکفیر می کنند، می کشند و آرامش و امنیت جامعة اسلامی را به ویرانی، تخریب و فساد تبدیل می کنند؟!

ص: 260


1- حَدَّثَنَا مَنْصُورُ بْنُ دِینَارٍ، عَنِ الأَعْمَشِ، عَنْ أَبِی سُفْیانَ، قَالَ. قُلْتُ لِجَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ. هَلْ کُنْتُمْ تَقُولُونَ لأَحَدٍ مِنْ أَهْلِ الْقِبْلَةِ. کَافِرٌ ؟ قَالَ. لا، قُلْتُ. وَکُنْتُمْ تَقُولُونَ. مُشْرِکٌ؟ قَالَ. مُعَاذَ اللَّهِ. (طبرانی، المعجم الأوسط، ج7، ص230، ح7354).
2- حدثنا یزِیدُ بن هَارُونَ عن شَرِیکٍ عن أبی العنبس عن أبی الْبَخْتَرِی قال سُئِلَ عَلِی عن أَهْلِ الْجَمَلِ قال قِیلَ أَمُشْرِکُونَ هُمْ قال: من الشِّرْکِ فَرُّوا قِیلَ أَمُنَافِقُونَ هُمْ قال: إنَّ الْمُنَافِقِینَ َلاَ یذْکُرُونَ اللَّهَ إَلاَ قَلِیلاً قِیلَ: (فما هم؟ قال) إخْوَانُنَا بَغَوْا عَلَینَا (ابن ابی شیبه، الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار، ج7، ص535، ح37763؛ بیهقی، سنن البیهقی الکبری، ج8، ص173، ح16490).
5. امت اسلام، هیچ گاه دچار کفر نخواهند شد

بخاری در صحیح خود می نویسد:

معاویه بن أبی سفیان خطبه می خواند و می گفت: «هر کس که خداوند در حق او ارادة خیر نماید، به وی فهم دین نصیب خواهد کرد. من - رسول الله - تقسیم کنندة علوم و معارف شریعت هستم، اما عطا کنندة اصلی، خداوند است. و این امت همچنان بر دین خدا استوار خواهد ماند ومخالفت مخالفان به آن ها ضرری نخواهد رساند تا این که قیامت فرا رسد.(1)

سلیمان بن عبدالوهاب، برادر محمد بن عبدالوهاب در وجه دلالت این آیه بر حرمت تکفیر اهل قبله می نویسد:

وجه دلالت روایت این است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خبر داده است که این امت تا قیامت همواره بر صراط مستقیم خواهند بود. روشن است که این اموری که شما وهابی ها، مسلمانان را برای آن تکفیر می کنید، از گذشته و به صورت آشکارا در تمام شهرها انجام می شده است. اگر این کارها، همان بت های بزرگ و انجام دهندة آن بت پرست بودند، طبیعی است که امر امت مستقیم نبود؛ بلکه برعکس بود و شهرهای آن ها بلاد کفر بود و بت به صورت واضح پرستش و احکام اسلام بر بت پرستان اجرا می شده است.(2)

طبق این روایت، مسلمانان همواره در صراط مستقیم هستند، یعنی آن ها هرگز کافر و مشرک نمی شوند. لااقل همة مسلمانان هیچ گاه به صورت دسته جمعی مشرک و کافر

ص: 261


1- مُعَاوِیةَ بن أبی سُفْیانَ یخْطُبُ قال سمعت النبی یقول: من یرِدْ الله بِهِ خَیرًا یفَقِّهْهُ فی الدِّینِ وَإِنَّمَا أنا قَاسِمٌ وَیعْطِی الله وَلَنْ یزَالَ أَمْرُ هذه الْأُمَّةِ مُسْتَقِیمًا حتی تَقُومَ السَّاعَةُ أو حتی یأْتِی أَمْرُ اللَّهِ (بخاری، صحیح البخاری، ج6، ص2667، ح6882).
2- وجه الدلیل منه أن النبی صلی الله علیه و آله و سلم أخبر أن أمر هذه الأمة لا یزال مستقیما إلی أخر الدهر، ومعلوم أن هذه الأمور التی تکفرون بها ما زالت قدیما ظاهرة ملأت البلاد کما تقدم. فلوکانت هذه الأصنام الکبری ومن فعل شیئا من تلک الأفاعیل عابدا للأوثان لم یکن أمر هذه الأمة مستقیما بل منعکسا بلدهم بلد کفر تعبد فیه الأصنام ظاهرا، وتجری علی عبدة الأصنام فیها أحکام الإسلام... (سلیمان بن عبدالوهاب، الصواعق الالهیة فی الرد علی الوهابیة، ص129).

نمی شوند، اما در گفتار دوم ثابت خواهیم کرد که وهابی ها مدعی هستند که تمام مسلمانان در عصر محمد بن عبدالوهاب کافر بوده اند، حتی خود محمد بن عبدالوهاب پیش از تحقیق و تعلیم کافر و مشرک بوده است.

سلیمان بن عبدالوهاب در ادامه می نویسد:

این بر خلاف مذهب شماست، زیرا از دیدگاه شما تمام امت بت پرست هستند و شهرهای مسلمانان مملو از بت است. از دیدگاه شما تمام شهرهای مسلمانان از چیزهایی پر شده است که شما آن را بت می پندارید. و شما گفته اید که اگر کسی انجام دهندة این کارها را تکفیر نکند، خود او کافر است.(1)

بنابراین، دیدگاه وهابیت، در تضاد کامل با این روایت است.

روایات دربارة حرمت تکفیر بیش از آن است که در این مقاله گنجانده شود و از آن جایی که این روایات را از معتبر ترین کتاب های اهل سنت نقل کردیم، برای رسیدن به مقصودمان کافی است. از این رو از اطالة کلام خودداری می شود.

از آن­چه گذشت، این مطلب ثابت شد که تکفیر مسلمان، از دیدگاه صحیح ترین روایات اهل سنت، حرام و گناه بسیار بزرگی است که طبق برخی از روایات معادل کشتن است و تکفیر به خود تکفیر کننده برمی گردد.

گفتار دوم: وهابی ها تمام مسلمانان را کافر می دانند
اشاره

در گفتار پیشین ثابت شد که از دیدگاه آیات و روایات صحیح السند، کافر خواندن مسلمانان حرام است. در گفتار دوم به دنبال این هستیم که ثابت کنیم وهابی ها تمام مسلمانان را کافر و مشرک می دانند و برای اثبات این مطلب به مدارکی از کتاب های خود وهابی ها استناد خواهیم کرد .

ص: 262


1- وهذا خلاف مذهبکم. فإن أمته علی قولکم عبدوا الأصنام کلهم، وملأت الأوثان بلادهم ... کل هذا ممتلئ مما زعمتم أنه الأصنام، وقلتم من لم یکفر من فعل هذا الأمور والأفعال فهو کافر. (همان. ص143).

در تاریخ اسلام، گروه ها و مذاهب مختلفی بوده اند که دیگران را کافر و محدور الدم و تنها خود را مسلمان واقعی می دانسته اند که یکی از این گروه ها در صدر اسلام به نام خوارج، ظهور و در مدت کوتاه جنایت های فراوانی علیه مسلمین انجام داده و حتی به زن باردار نیز رحم نکرده و جنینش را از شکم او درآوردند و کشتند.

وهابیت، دین نو ظهوری که در سال (1157ق) با بیعت محمد بن عبدالوهاب و محمد بن سعود از سرزمین نجد سر درآورد، همانند خوارج، دیگر مسلمانان را تکفیر و خون، مال و ناموسشان را برای خود حلال می دانند.

بر اساس همین تفکر، آن ها در هر سه دورة حکومت خود، به شهرهای مسلمان نشین که اکثراً از پیروان مذاهب اربعة اهل سنت نیز بوده اند، هجوم آورده و آنان را کشتند، اموالشان را به غارت برده و زنان را نیز اسیر خود کردند.

هر چند که برای اثبات این فرضیه ضرورتی به استدلال و استناد به کتاب های خود وهابی ها احساس نمی شود و مردم با چشم خود روزانه شاهد جنایت های وهابی ها در سرزمین های مختلف اسلامی هستند، اما در عین حال ما در گفتار دوم مدارکی را از کتاب های خود وهابی ها ارائه می کنیم تا جای هیچ گونه انکاری باقی نماند. و البته به علت محدودیت در هجم مقاله، ناچار هستیم که به دوازده مورد از این مستندات بسنده نماییم.

1. محمد بن عبد الوهاب: من و اساتیدم تا امروز معنای توحید را نمی دانستیم

محمد بن عبدالوهاب در نامه ای که به مردم ریاض نوشته، تصریح می کند که من و تمام اساتیدم و تمام مسلمانان و اساتیدشان تا امروز معنای توحید را نمی دانستیم و آن چه که بدان عمل می کردیم، دین اسلام نبوده است:

من از وضعیت خودم به شما خبر می دهم. قسم به خدایی که غیر از او خدایی نیست، من قبل از این که دنبال علم بروم و تحقیق کنم اصلاً معنای «لا اله الا الله» را نمی دانستم. کسانی که مرا می شناسند نیز اعتقاد دارند که من معنای «لا اله الا الله» را قبل از این که خداوند، خیری بر

ص: 263

من منت نهد نمی دانستم و اسلام را نمی شناختم.استادان من نیز هیچ کدام معنای «لا اله الا الله» را نمی دانستند و هیچ کدام از آن ها دین اسلام را نمی شناختند. هر کس خیال کند که معنای «لا اله الا الله» و یا معنای اسلام را قبل از این می دانست یا ادعا کند استاد های او تا پیش از این، معنای «لا اله الا الله» و یا معنای اسلام را قبل از این می دانست، او دروغگو و افترا زننده است و خود را با چیزی ستوده است که در او وجود ندارد.(1)

کسی که معنای توحید را نداند و اسلام را نشناسد، طبیعی است که مسلمان نامیده نشد و طبق گفتة محمد بن عبدالوهاب، او و تمام اساتید و بلکه تمام مسلمانان و اساتیدشان تا روزی که محمد بن عبدالوهاب معنای توحید و اسلام را بفهمد، چیزی از توحید و اسلام نمی دانسته اند و در حقیقت مسلمان نبوده اند.

2. محمد بن عبد الوهاب: اکثر مسلمانان، فَرق بین کفر و اسلام را نمی دانند

محمد بن عبدالوهاب در کتاب مختصر سیرة الرسول خود، تصریح می کند که امروز اکثر مردم مرز بین اسلام و کفر را تشخیص نمی دهند:

و از داستان هایی که علما از یاران خود و رفتار و کردار آنان نقل می کنند، با خبر باش تا شاید اسلام و کفر را بشناسی، زیرا اسلام امروزه غریب است و اکثر مردم بین او و کفر را تشخیص نمی دهند و این همان هلاکتی است که امید به رستگاری را از بین می برد.(2)

ص: 264


1- وأنا أخبرکم عن نفسی والله الذی لا اله الا هو لقد طلبت العلم واعتقد من عرفنی أن لی معرفة وأنا ذلک الوقت لا أعرف معنی لا اله الا الله ولا اعرف دین الإسلام قبل هذا الخیر الذی مَنّ الله به. وکذلک مشایخی ما منهم رجل عرف ذلک، فمن زعم من علماء العارض أنه عرف معنی لا اله إلا الله أو عرف معنی الإسلام قبل هذا الوقت، أو زعم عن مشایخه أن أحدا عرف ذلک فقد کذب وافتری ولبس علی الناس ومدح نفسه بما لیس فیه (محمد بن عبدالوهاب، مجموع مؤلفات، کتاب الرسائل الشخصیه، ص104، عبد الرحمن بن محمد نجدی، الدرر السنیة فی أجوبة النجدیة، ج10، ص7).
2- واعرف ما قص العلماء عن أصحابه، وأحوالهم، وأعمالهم. لعلک أن تعرف الإسلام والکفر. فإن الإسلام الیوم غریب، و أکثر الناس لا یمیز بینه وبین الکفر. وذلک هو الهلاک الذی لا یرجی معه فلاح (محمد بن عبدالوهاب، مختصر سیرة الرسول، ص8).

طبق باور محمد بن عبد الوهاب اکثر مردم، چون فرق بین اسلام و کفر را نمی دانند، گرفتار هلاکتی شده اند که با وجود آن امیدی به رستگاری آنان نمی رود و اکثر مردم به جای این که اسلام را انتخاب کنند، کفر را انتخاب کرده اند و راهی جز هلاکت ندارند.

3. محمد بن عبدالوهاب تمام مردم روی زمین را کافر و حلال الدم می دانست

صدیق خان القنوجی که خود از وهابی های نامدار و سرشناس به شمار می رود، در شرح حال محمد بن عبدالوهاب به نقل از محمد ناصر الحازمی که شاگرد شوکانی بوده، می نویسد که محمد بن عبدالوهاب دو خصلت بزرگ داشت: یکی تکفیر تمام مردم روی زمین و دیگری جرئت او در خونریزی و کشتار مردم بی گناه:

دعوت محمد بن عبد الوهاب در نجد و شرق کشورهای عربی تا عمان گسترش یافت و تا سال (1200ق) از حجاز و یمن خارج نشده بود.

شیخ، امام و علامه محمد ناصر الحازمی که شاگرد محمد بن علی شوکانی بوده دربارة او گفته:

او مردی دانشمند، و بر نفس خود در تبعیت از دین مسلط بود، نوشته های او مشهور است که برخی از آن ها مقبول و برخی مردود است. مشهورترین اشکالی که به او گرفته اند دو ویژگی بزرگ او بوده است:

ویژگی اول: او تمام مردم زمین را به مجرد بهانه و بدون دلیل تکفیر می کرد. سید فاضل و علامه داود بن سلیمان در رد او انصاف را رعایت کرده است.

ویژگی دوم: جرئت او بر ریخن خون مردم بی گناه، بدون حجت و بدون ارائة دلیل بود. سید داود بن سلیمان برخی از جزئیات آن را نقل و بسیاری را ترک کرده است.

این اشکالات با اثبات صلاح و صحت اصل دعوت او، اشکالات کوچک و قابل بخششی است.(1)

ص: 265


1- وانتشرت دعوته فی نجد وشرق بلاد العرب إلی عمان ولم یخرج عنها إلی الحجاز والیمن إلا فی حدود المائتین والألف وتوفی سنة 1209... . قال الشیخ الامام العلامة محمد بن ناصر الحازمی الآخذ عن شیخ الاسلام محمد بن علی الشوکانی. هو رجل عالم متبع الغالب علیه فی نفسه الاتباع ورسائله معروفة وفیها المقبول والمردود وأشهر ما ینکر علیه خصلتان کبیرتان. الأولی تکفیر أهل الأرض بمجرد تلفیقات لا دلیل علیها وقد انصف السید الفاضل العلامة داود بن سلیمان فی الرد علیه فی ذلک. الثانیة التجاری علی سفک الدم المعصوم بلا حجة ولا إقامة برهان. وتتبع هذه جزئیات ذکر السید المذکور بعضها وترک کثیرا منها وهی حقیر تغتفر مع صلاح الأصل وصحته انتهی. (قنوجی، أبجد العلوم، ج3، ص195).

بله، محمد بن عبدالوهاب تمام مردم روی زمین را مشرک و کافر می دانست و در کشتن افراد معصوم و بی گناه جرئت زیادی داشت و مردم را بدون اقامة دلیل و حجت ذبح می کرد، اما برای این که حکومت وهابیت تشکیل و سفاکان و جباران به حکومت برسند، این دو اشکال در نظر آنان حقیر و کوچک به شمار می رفت!!

جالب این است که نه محمد ناصر الحازمی این مطلب را رد می کند و نه صدیق حسن خان بر آن حاشیه ای می زند. این نشانگر آن است که این دو وهابی هم با این دو خصلت موافق بوده اند و محمد بن عبدالوهاب را یک چهرة تکفیری و سفاک می دانسته اند.

4. سعود بن عبدالعزیز مردم مکه اگر اسلام نیاورند (وهابی نشوند)، باید کشته شوند

شهرهای مکه و مدینه از دیدگاه تمام مسلمانان، قداست خاصی دارد و در طول تاریخ همواره مورد احترام بوده است، اما در برخی از برهه ها، جباران و خون خوارانی هم چون یزید و حجاج، حرمت این شهر و حرم امن الهی را شکسته و با هجوم به خانة خدا مردمان آن را از دم تیغ گذرانده اند.

تاریخ گواهی می دهد که وهابی ها در هر سه دوره ای که تشکیل حکومت داده اند، برای تصرف حرمین شریفین زشت ترین و ننگین ترین اعمال را انجام داده اند، به طوری که علمای اهل سنت شهادت داده اند که مردم در هنگام محاصرة این شهر توسط

ص: 266

وهابی ها بر اثر قحطی مجبور شده اند از گوشت سگ برای نجات خود از مرگ، تغذیه کنند.(1)

سعود بن عبدالعزیز بن محمد بن سعود در پاسخ به نامه ای که ظاهراً شخصی به او اعتراض کرده که: چرا با مردم مکه این چنین کرده اید، نوشته است: «که اگر مردم مکه، اسلام نیاورند و دست از شرک، گمراهی و فساد برندارند، باید با آن ها جهاد کرده و حرمین را از لوث وجود آنان پاک کنیم.»

اما آن­چه که دربارة حرمین شریفین گفته اید! خدا را بر فضل و کرمش سپاس می گویم، سپاس فراوانی که شایسته اوست، اما هنگامی که مردم حرمین، قصد ندارند اسلام بیاورند، از دستور خدا و پیامبرش سرپیچی می کنند و همانند امروز در شرک، گمراهی و فساد غوطه ور هستند؛ بر ما واجب است که با آن ها جهاد کرده و حرم خدا و پیامبرش را از این چیزها پاک کنیم، اما باید حرمت این دو شهر را حفظ کنیم!(2)

5. هر کس از آل شیخ پیروی نکند، راه اهل جهنم را پیموده است

عبدالرحمن بن محمد نجدی در کتاب الدرر السنیه نامه ای را که تعدادی از نوادگان محمد بن عبدالوهاب برای علما و مردم نجد نوشته اند، آورده است که آنان در این نامه تصریح کرده اند، هر کس از آل الشیخ (خاندان محمد بن عبدالوهاب) پیروی نکند، راه اصحاب جهنم را پیموده است:

ص: 267


1- وحاصروا مکة حتی اشتد البلاء وعم الغلاء وأکل الناس الکلاب والجیف، ثم عقد الشریف غالب معهم الصلح فدخلوا مکة؛ وهابی ها شهر مکه را محاصره کردند؛ به حدی که بر اثر مشکلات و گرانی، مردم مجبور شدند گوشت سگ و مردار تغذیه کنند، سپس غالب شریف با آن ها صلح کرد و آنان وارد مکه شدند. (زینی دحلان، الدرر السنیة فی الرد علی الوهابیة، ص118).
2- وما ذکرت من جهة الحرمین الشریفین، الحمدلله علی فضله و کرمه، حمد کثیرا کما ینبغی أن یحمد، وعز جلاله، لما کان أهل الحرمین آبین عن الإسلام، و ممتنعین عن الإنقیاد لأمر الله و رسوله و مقیمین علی مثل ما أنت علیه الیوم، من الشرک و الضلال و الفساد وجب علینا الجهاد بحمد الله فیما یزیل ذلک عن حرم الله و حرم رسوله، من غیر إستحلال لحرمتهما. (عبد الرحمن بن محمد نجدی، الدرر السنیة فی أجوبة النجدیة، ج9، ص264- 285).

از حسن بن حسین، سعد بن حمد و... و تمامی فرزندان محمد بن عبدالوهاب به تمامی برادران ما از علمای نجد...

شما فهمیدید که خداوند بر مردم نجد در آخرالزمان منت نهاده و شناخت مردم نسبت به آن چیزهایی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم برای آن مبعوث شده از دین اسلام و عمل به آن، اقامه دلیل برای آن و رد اهل بدعت و گمراهی - همان هایی که از دین اسلام خارج شدند و آن را با اعمال پست و اعتقادهای باطل آلوده، عوض کردند - به دست محمد بن عبدالوهاب بیان کرده است.

پس از او، نوادگان محمد بن عبدالوهاب راه او را ادامه دادند و خداوند با حاکمانی از آل سعود آنان را تأیید کرد، آنان برای اقامة دین تلاش کاملی کردند، به طوری که مردم گروه گروه وارد دین خدا شدند و خداوند آثار شرک، بدعت و گمراهی را از نجد محو کرد...

بنابراین شایسته نیست که هیچ یک از مردم، از طریقة آل شیخ - نوادگان محمد بن عبد الوهاب - روی گردانی و با آن ها در اصول دین مخالفت کنند، زیرا آنان صراط مستقیمی هستند که اگر کسی از آن خارج شود، راه اصحاب جهنم را پیموده است.(1)

ص: 268


1- من حسن بن حسین، وسعد بن حمد بن عتیق، وسلیمان بن سحمان، وصالح بن عبد العزیز، وعبد الرحمن بن عبد اللطیف، وعمر بن عبد اللطیف، وعبد الله بن حسن، ومحمد بن إبراهیم بن عبد اللطیف، وکافة آل الشیخ. إلی کافة إخواننا من علماء نجد، وإخوانهم المنتسبین، سلمهم الله تعالی وهداهم، السلام علیکم ورحمة الله وبرکاته. وبعد، تفهمون ما من الله به علی أهل نجد فی آخر هذا الزمان، مما بین الله علی ید الشیخ. محمد بن عبد الوهاب، رحمه الله، من معرفة ما بعث الله به رسوله صلی الله علیه وسلم من دین الإسلام، والعمل به، وإقامة الأدلة علی ذلک، والرد علی أهل البدع والضلالات، ممن خرج عن دین الإسلام، واستبدل به سواه من الأعمال الردیة، والاعتقادات الباطلة الوبیة. ثم ذریته من بعده، سلکوا علی منواله، وأیدهم الله تعالی بولاة الأمر من آل سعود، رحم الله أمواتهم، وأعز بإقامة دینه أحیاءهم، قاموا بهذا الدین أتم القیام، حتی دخل الناس فی دین الله أفواجا، ومحا الله بهم آثار الشرک والبدع والضلالات من نجد، ولله الحمد والمنة... . ولا ینبغی لأحد من الناس العدول عن طریقة آل الشیخ رحمة الله علیهم، ومخالفة ما استمروا علیه فی أصول الدین، فإنه الصراط المستقیم، الذی من حاد عنه فقد سلک طریق أصحاب الجحیم... (عبد الرحمن بن محمد النجدی، الدرر السنیة فی أجوبة النجدیة، ج14، ص374 - 375).

طبق این مستند، نوادگان محمد بن عبد الوهاب بر این باور بوده اند که مردم پیش از ظهورِ جد آنان، از اسلام خارج و گرفتار اعتقادات باطل شده بودند و امروز اگر کسی قصد دارد که راه جهنّمیان را نپیماید و مسلمان محسوب شود، باید از نوادگان محمد بن عبدالوهاب که صراط مستقیم الهی هستند، پیروی کنند، یعنی تمام مسلمانانی که وهابی نیستند، در حقیقت مسلمان نیستند و عاقبت راهی جهنم خواهند شد.

6. عبدالله بن محمد الغنیمان: اگر اشاعره از وهابی ها تبعیت نکنند، کشته می شوند

عبدالله بن محمد الغنیمان از علمای مشهور وهابی و رئیس قسم الدراسات العلیا در دانشگاه اسلامی مدینة منوره، تصریح می کند که اگر اشاعره که اکثریت مسلمانان جهان را تشکیل می دهند، اعتقاد وهابیت را نپذیرند، مجبور هستیم که برای آن ها اسلحه بکشیم.

وی در شرح کتاب التوحید صحیح بخاری می نویسد:

اکثر پیروان مذاهب اربعه در جهان اسلام، امروز از اشاعره هستند. آن ها به نصوصی اعتماد می کنند که صفات خداوند را تأویل می برند که گاهی این تأویل ها به تحریف آن صفات منجر می شود و گاهی تأویلی است که جداً از حقیقت به دور است. دنیا از کتاب های این مذهب پرشده و پیروان آن ها ادعا می کنند که از اهل سنت هستند و کسانی که به ظاهر نصوص، اعتقاد دارند را اهل تشبیه و تجسیم می دانند.

بر علمای مسلمان، همان ها که وارثان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هستند! لازم است که در برابر این موج های سهمگین با رعایت مقتضای حال، با مناظره، تألیف کتاب و بیان حق با دلایل عقلی و نقلی مقاومت کنند و گاهی کار به جایی می رسد که لازم است اسلحه کشیده شود!(1)

ص: 269


1- و قد انتسب إلی الأشعری أکثرالعالم الاسلامی الیوم من أتباع المذاهب الأربعة، وهم یعتمدون علی تأویل نصوص الصفات تأویلا یصل إحیانا إلی التحریف، وأحیانا یکون تأویلا بعیداً جداً، وقد امتلأت الدنیا بکتب هذا المذهب و ادعی أصحابها أنهم أهل السنة، ونسبوا من آمن بالنصوص علی ظاهرها إلی التشبیه والتجسیم. هذا ولابد لعلماء الاسلام. ورثة رسول الله. من مقاومة هذه التیارات الجارفة علی حسب ما تقضیه الحال، من المناظرات، أو بالتألیف و بیان الحق بالبراهین العقلیة و النقلیة و قد یصل الأمر أحیانا إلی شهر السلاح. (عبدالله بن محمد غنیمان، شرح کتاب التوحید من صحیح البخاری، ج1، ص19).

بله، با این که اشاعره اکثریت اهل سنت را تشکیل می دهند، اما اگر گروه اندک وهابی، نتوانستند با مناظره و گفت و گو آن ها را به جرگه خود بکشانند، باید دست به اسلحه ببرند و آن ها را از دم تیغ بگذرانند؛ همان طوری که امروزه در افغانستان، پاکستان، عراق، سوریه، بحرین و... انجام می دهند.

7. محمد بن احمد باشمیل: تمام مسلمانان مشرک و از ملت اسلام خارج شده اند!

محمد بن احمد باشمیل، متفکر، مبلغ، شاعر، نویسنده، روزنامه نگار و کارشناس رادیو و تلویزیون های عربستان سعودی متوفای (1426ق)کتاب های متعددی دارد که در آن، دیگر مسلمانان را غیر موحد و کافر قلمداد کرده است. او کتابی دارد با عنوان کیف نفهم التوحید؟ که در همان پاراگراف اول کتاب پس از حمد و ستایش خداوند می گوید:

از چیزهایی که موجب تأسف و گریه می شود، این است که تمام مسلمانان جاهل هستند و معنای حقیقی عبادت را نمی دانند و به سوی غیر خداوند توجه می کنند و در نتیجه شرکی که آن ها را از ملت اسلام خارج می کند، گرفتار شده اند.(1)

جمله ای روشن تر و واضح تر از این، در تکفیر تمام مسلمانان شاید به ندرت دیده شده است، اما او در سراسر این کتاب تصریح می کند که مسلمانان امروزی از مشرکان زمان جاهلیت مشرک تر هستند که ما به جهت اختصار به همین یک مورد اکتفا می کنیم.

8. بن باز: اکثر مسلمانان گرفتار شرک هستند

بن باز، مفتی اعظم سابق عربستان سعودی پس از آن که دربارة توحید و شناخت خداوند مفصل سخنرانی می کند، در ادامه می نویسد:

در این مسئله، بسیار و خوب تدبر و دقت کن؛ تا برایت روشن شود که اکثر مسلمانان گرفتار جهل بزرگی نسبت به این اصل اساسی شده اند؛

ص: 270


1- ومن المؤسف المبکی أن عامة المسلمین من الجهال لا یعرفون المعنی الحقیقی للعبادة فیتوجهون بها إلی غیر الله تعالی (جهلا) فیقعون فی الشرک المخرج من المللة. (باشمیل، کیف نفهم التوحید، ص5).

تا جایی که غیر خدا را در کنار او عبادت می کنند و از عبادت خالص خداوند که حق اوست، روی گردانده اند.(1)

طبق این مدرک، شیخ بن باز تصریح می کند که اکثر مسلمانان مشرک هستند و غیر خداوند را عبادت می کنند. و این همان تفکری است که سبب اختلاف و تفرقه میان مسلمانان شده و با نصوص صریح قرآن کریم و روایاتی که گذشت در تضاد کامل است.

نتیجه گیری

از نظر قرآن کریم و روایات صحیح السندی که در صحیح ترین کتاب های اهل سنت وجود دارد، تکفیر هیچ مسلمانی جایز نیست؛ بلکه هر شخصی و به هر نحوی اسلام خود را اظهار کند، مسلمانان وظیفه دارند حکم اسلام را بر او جاری کنند و خون و مال او محفوظ است. و اگر کسی برادر مسلمان خود را کافر خطاب کند، همانند این است که او را کشته و گرفتار گناه بزرگی شده است.

اما وهابی ها تمام مسلمانان غیر وهابی را کافر، مشرک و مهدور الدم می دانند، این دیدگاه با آیات قرآن کریم و روایات صحیح السند در تضاد و تناقض است.

بنابراین به علمای وهابی توصیه می کنیم که از تکفیر برادران خود دست بکشند، خون مؤمنان را محترم بشمارند و بیش از این دست به فتنه و فساد نزنند.

ص: 271


1- فتأمل ذلک جیداً وتدبره کثیراً لیتضح لک ما وقع فیه أکثر المسلمین من الجهل العظیم بهذا الأصل الأصیل حتی عبدوا مع الله غیره، وصرفوا خالص حقه لسواه، فالله المستعان. (عبدالعزیز بن عبدالله بن باز، مجموع فتاوی و مقالات متنوعة، ج1، ص16).
منابع

1.قرآن کریم.

2.ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، تحقیق علی محمد بجاوی، چاپ اول: دار الجیل، بیروت 1412ق.

3.--------------------------------- ، التمهید لما فی الموطأ من المعانی والأسانید، تحقیق مصطفی بن احمد علوی، محمد عبد الکبیر بکری، وزارة عموم الأوقاف والشؤون الإسلامیة، مغرب 1387ق.

4.ابن أبی شیبه کوفی، ابوبکر عبد الله بن محمد، الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار، تحقیق کمال یوسف الحوت، چاپ اول: مکتبة الرشد، ریاض 1409ق.

5.ابن اثیر جزری، عزالدین، أسد الغابة فی معرفة الصحابة، تحقیق عادل احمد رفاعی، چاپ اول: دار إحیاء التراث العربی، بیروت 1417ق/1996م.

6.ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم، الجواب الصحیح لمن بدل دین المسیح، تحقیق علی سید صبح مدنی، مطبعة المدنی، مصر [بی تا].

7.-------------------------------- ، الصارم المسلول علی شاتم الرسول، تحقیق محمد عبدالله عمر حلوانی و محمد کبیر احمد شودری، چاپ اول: دار ابن حزم، بیروت 1417ق .

8.-------------------------------- ، کتب ورسائل وفتاوی شیخ الإسلام ابن تیمیة، تحقیق عبدالرحمن بن محمد بن قاسم عاصمی نجدی، چاپ دوم: مکتبة ابن تیمیة، [بی تا، بی جا].

9.-------------------------------- ، منهاج السنة النبویة، تحقیق محمد رشاد سالم، چاپ اول: مؤسسة قرطبة، 1406ق.

10.ابن حجر عسقلانی شافعی، احمد بن علی، فتح الباری شرح صحیح البخاری، تحقیق محب الدین خطیب، دار المعرفة، بیروت [بی­تا].

11.ابن دقیق عید، محمد بن علی، إحکام الأحکام شرح عمدة الأحکام، دارالکتب العلمیة، بیروت [بی­تا].

12.ابن عبدالوهاب، محمد، مجموع مؤلفات/ الرسائل الشخصیة، تحقیق صالح بن فوزان بن عبد الله فوزان، چاپ دوم، [بی نا، بی جا، بی تا].

13.------------------------- ، مختصر السیرة، تحقیق عبدالعزیز بن زید رومی، محمد بلتاجی، سید حجاب، چاپ اول، مطابع الریاض، ریاض، [بی­تا].

14.ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، چاپ اول: دارصادر، بیروت، [بی تا].

ص: 272

15.انصاری قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لأحکام القرآن، دار الشعب، قاهره، [بی­تا].

16.باشمیل، محمد بن احمد، کیف نفهم التوحید، 1406ق [بی جا، بی نا].

17.بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، تحقیق مصطفی دیب البغا، چاپ سوم: دارابن کثیر، یمامه - بیروت 1407ق/1987م.

18.بغوی، حسین بن مسعود، تفسیر البغوی، تحقیق خالد عبد الرحمن العک، دار المعرفة، بیروت [بی تا].

19.بن باز، عبدالعزیز بن عبدالله، مجموع فتاوی ومقالات متنوعه، جمع و ترتیب محمد سعد شویعر، موقع بن باز، [بی جا، بی تا].

20.حنانه، یوسف کمال، المسألة الحجازیة، مطبعة العراق - بغداد 1345ق/1926م [بی نا].

21.دمشقی، محمد بن ابی بکر بن ناصرالدین، الرد الوافر علی من زعم أن من سمی ابن تیمیه شیخ الإسلام کافر، تحقیق زهیر الشاویش، چاپ اول: المکتب الإسلامی، بیروت 1393ق.

22.رازی شافعی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، چاپ اول: دارالکتب العلمیة، بیروت: 1421ق/2000م.

23.رازی، محمد بن أبی بکر، مختار الصحاح، تحقیق محمود خاطر، چاپ جدید: مکتبة لبنان ناشرون، بیروت 1995م.

24.زرعی دمشقی، محمد بن أبی بکر أیوب (مشهور به ابن القیم الجوزیة)، مدارج السالکین بین منازل إیاک نعبد وإیاک نستعین، تحقیق محمد حامد فقی، چاپ دوم: دار الکتاب العربی، بیروت 1393ق/1973م.

25.زینی دحلان، سید احمد، الدرر السنیة فی الرد علی الوهابیة، تحقیق جبرئل حداد، چاپ اول: مکتبة الأحباب، دمشق 1424ق/2003م.

26.سلیمان بن عبدالوهاب، الصواعق الالهیة فی الرد علی الوهابیة، تحقیق سراوی، چاپ اول: دارذوالفقار، بیروت 1998م.

27.شوکانی، محمد بن علی بن محمد، السیل الجرار المتدفق علی حدائق الأزهار، تحقیق محمود ابراهیم زاید، چاپ اول: دار الکتب العلمیة، بیروت 1405ق.

28.طبرانی، سلیمان بن احمد بن ایوب، المعجم الأوسط، تحقیق طارق بن عوض الله بن محمد، عبد المحسن بن إبراهیم حسینی، دارالحرمین، قاهره 1415ق.

29.-------------------------------------- ، المعجم الکبیر، تحقیق حمدی بن عبدالمجید سلفی، چاپ دوم: مکتبة الزهراء، موصل 1404ق/1983م.

30.طبری، محمد بن جریر، جامع البیان عن تأویل آیة القرآن، دار الفکر، بیروت 1405ق.

ص: 273

31.عاصمی قحطانی نجدی، عبدالرحمن بن محمد بن قاسم، الدرر السنیة فی أجوبة النجدیة، چاپ ششم، 1417ق/1996م، [بی­نا، بی­جا].

32.غزالی، محمد بن محمد، الاقتصاد فی الاعتقاد، چاپ اول: دار و مکتبة الهلال، لبنان، 1993م.

33.غزنوی حنفی، جمال الدین احمد بن محمد، کتاب أصول الدین، تحقیق عمر وفیق داعوق، چاپ اول: دارالبشائر الإسلامیة، بیروت 1419ق/1998م.

34.غنیمان، عبدالله بن محمد، شرح کتاب التوحید من صحیح البخاری، چاپ دوم: دارالعاصمة، ریاض 1422ق/2001م.

35.قنوجی بخاری، محمد صدیق خان بن سید حسن خان، أبجد العلوم الوشی المرقوم فی بیان أحوال العلوم، تحقیق عبد الجبار زکار، دار الکتب العلمیة، بیروت 1978م.

36.-----------------------------------------------------------

37.، الدین الخالص، تحقیق محمد سالم هاشم، چاپ اول: دارالکتب العلمیة، بیروت 1415ق/1995م.

38.نبهانی، یوسف بن اسماعیل، شواهد الحق فی الإستغاثة بسید الخلق، تحقیق عبدالوارث محمد علی، چاپ سوم: دار الکتب العلمیة، بیروت 1428ق/2007م.

39.نجدی حنبل، عثمان بن عبد الله بن بشر، عنوان المجد فی تاریخ نجد، تحقیق عبدالرحمن بن عبد اللطیف بن عبد الله آل الشیخ، چاپ چهارم: مطبوعات دارة الملک عبد العزیز، ریاض 1402ق/1982م.

40.نمری قرطبی مالکی، یوسف بن عبدالله بن عبدالبر، الاستذکار الجامع لمذاهب فقهاء الأمصار فی شرح الموطأ، تحقیق سالم محمد عطا - محمد علی معوض، چاپ اول: دارالکتب العلمیة، بیروت 2000م.

41.نیشابوری قشیری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، تحقیق محمد فؤاد عبد الباقی، دار احیاء التراث العربی، بیروت [بی­تا].

ص: 274

موضع انتقادی اندیشه وران اهل سنت در برابر جریان های تکفیری / علیرضا میرزایی

اشاره

علیرضا میرزایی(1)

چکیده

جریان تکفیری به عده معدودی از علمای حنبلی منطقه نجد عربستان متعلق است که برای توجیه رویه خاص خود، به ویژه در شیعه ستیزی، از عنوان اهل سنت و جماعت سوء استفاده می کنند. این اقلیت به رغم این تاکتیک، تاکنون نه تنها در ایجاد اجماع در جهان اهل سنت ناکام مانده اند، بلکه علمای محققِ بی غرض و آزاد اندیشی از اهل سنت نیز به جریان تکفیر واکنش نشان داده اند و با انتقاد جدی و تحلیل دقیق، نقاط ضعف و انشقاق آن را از جریان فکری اسلامی نمایان کرده اند. در مقاله پیش رو، از میان خیل اندیشه وران اهل سنتِ مخالف جریان تکفیر، چند نفر شاخص گزینش و محورهای انتقادی آن ها بازخوانی شده است. نهضت ضدتکفیر، مورد تأکید سلیمان بن عبدالوهاب، زینی دحلان، زاهدکوثری، فرحان مالکی، رمضان البوطی و علی السقاف است که همه از متفکران بنام جهان اهل سنت اند. در نقد جریان تکفیر، ضمن ایجاد جریان فکری متعهد اسلامی (که به صورت مضمر، حامل پیام وحدت اسلامی است). در برابر انحرافی آشکار، سه نکته مهم نیز وجود دارد: 1. مانع از مصادره ناحق عنوان اهل سنت توسط تکفیری هاست؛ 2. از ایجاد اجماع در جهان اهل سنت علیه تشیع و مخالفان ممانعت کرده است؛ 3. ادعاهای جریان

ص: 275


1- دانشجوی دکتری مذاهب اسلامی دانشگاه ادیان و مذاهب، عضو هیئت علمی مجتمع آموزش عالی شهید محلاتی.

تکفیر درمورد راست کیشی خود و شرک وکفر و انحراف مخالفان قانع کننده نیست.

کلیدواژگان: تکفیر، سلفیه، اهل سنت و جماعت، متسلف، متمذهب، ابن تیمیه، محمد بن عبدالوهاب.

مقدمه

در تاریخ تفکر اسلامی، معدود گروه هایی بودند که مخالفان کلامی خود را به کفر متهم می کردند. در رأس این جریان در قرون اولیه، خوارج قرار دارد.(1) در بستر تاریخ اندیشة اسلامی، تکثر فرق کلامی و مکاتب فقهی، امر پذیرفته شده ای است و کسی به واسطه تعلقات مکتبی و فکری با اتهام کفر، طرد و رفض نمی شود. درقرن دوازده هجری، روحانی حنبلی از منطقه «نجد» با رویکرد خاص به مقوله ایمان و به بهانه ایجاد خلوص در بین مسلمانان و دفاع از توحید، اغلب مسلمانان عصرخود را مشرک و کافر نامید و جهاد با آنان را واجب اعلام کرد.(2)

متعاقب آن، نهب و غارت اموال و قتل نفوس محترم مسلمانان توسط تکفیری ها شروع شد که دامنه خسارت بار آن هم چنان ادامه دارد. سلیمان بن عبدالوهاب، برادر بنیان گذار وهابیت تکفیری با مذمت درمورد این جریان می نویسد:

اذا فهمتم ماتقدم فانکم الأن تکفرون من شهد ان لا اله الا الله وحده و ان محمداً عبده و رسله و اقام الصلاة و آتی الزکاة و صام الرمضان و حج البیت مؤمنا بالله و ملائکته و کتبه و رسوله ملتزما لجمیع شعائر الاسلام و تجعلونهم کفارا و بلادهم بلاد حرب، فنحن نسئلکم من امامکم فی ذلک و مِمَّن اخذتم هذا المذهب عنه.(3)

ص: 276


1- ابومنصور عبدالقاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، ص73.
2- محمد بن عبدالوهاب، کشف الشبهات، ص33.
3- سلیمان بن عبدالوهاب، الصواعق الالهیة فی الرّد علی الوهابیّة، ص5.
جریان تکفیر در محک اندیشه عالمان اهل سنت
اشاره

ریشه اصلی جریانی که به تکفیر مربوط است و در عصر حاضر، آثار آن موجب خسارت های جبران ناپذیر در جهان اسلام شده است، به ظهور عالم حنبلی در قرن هفت و هشت به نام «ابن تیمیه حرانی» برمی گردد. اندیشه او در عصرخود با عکس العمل سلبی علمای چهارگانه فقهی اهل سنت مواجه شد و ابن تیمیه، چند سالی با حکم فقهی فقهای اهل سنت، زندانی گردید. بعد از فوت او، غیر از اندکی از شاگردان وفادارش، مانند ابن قیم جوزی، اندیشه های وی هم چنان مورد بی اعتنایی جهان اهل سنت قرار گرفت. در قرن دوازده، عالمی حنبلی در نجد، داعیة احیای اندیشه های ابن تیمیه را داشت که با طرد و رفض جهان اسلام مواجه شد، اما به مرور با پیوند قدرت سیاسی و مالی در شبه جزیره عربستان و اعمال خشونت و کشتار و ارهاب و ارعاب، جای پای خود را محکم کرد و با پروژه مشرک سازی و تکفیر مسلمانان و دعوت به توحید با قرائت خاص و ادعای راست کیشی، به کشتار و غارت دامنه داری دست زد و امروزه اخلافِ هم مسلک او، با ادامه آن روند مخرب، به ایجاد تفرقه و واگرایی در جهان اسلام ادامه می دهند. به رغم تبلیغات پر حجم و اعمال خشونت های افسارگسیخته و ایجاد فضای وحشت، عده زیادی از اندیشه وران جهان اسلام در برابر آن واکنش نشان داده اند و به نقد شخصیت رهبران و محتوای تعلیمی و رفتارهای جریان مذکور پرداخته اند. این اندیشه وران از علمای حنبلی، شافعی، حنفی و مالکی و از سرزمین های مختلف اسلامی انتخاب شده اند. در حقیقت، مخالفت با جریان تندرو تکفیر و رهبران و عقاید کلامی آن ها، بسیار دامنه دار است.

محمد عویس در کتابی 264 صفحه ای با عنوان ابن تیمیه لیس سلفیا، آرا و عقاید ابن تیمیه را رد می کند و او را به تنقیص مقام انبیا و اعتقاد به تشبیه وتجسیم و قیام

ص: 277

حوادث به خدا متهم می کند و رد مطلق نظریه تأویل را بر خلاف روش سلف، معرفی می نماید.(1)

محمود صبیح نیز در کتابی تحت عنوان اخطآ ابن تیمیه فی حق رسول الله و اهل بیته، از ابن تیمیه و اتباع او انتقاد کرده است و او را به جسارت به مقام منیع رسول خدا و ایراد گرفتن به پاره تن ایشان فاطمه زهرا علیها السلام متهم می کند و تحریم توسل توسط تکفیری ها را با توجه به روش بیش از هزار عالم جهان اسلام، مردود اعلام می نماید. او خطای ابن تیمیه را که اکثر اهل بدعت روزگار امروز در عقاید به او استناد می کنند، «خطای شنیع» نام می نهد و در جایی از کتابش، او را به عدم فهم، منتسب می کند. صبیح با تعریض می نویسد: «ابن تیمیه خود را افضل از نبی می دانست که خون مسلمانان را محترم داشت، ولی او و اتباعش آن را مباح می دانند. یکی از اتباع ابن تیمیه در جسارتی آشکار، عصای دستش را از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بعد از وفات مفیدتر می دانست.(2)

وی شواهد زیادی از نظر و رفتار علمای اسلام در استحباب زیارت قبر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که ذکر می کند بر خلاف تعالیم وهابیت تکفیری است.(3)

عبدالله هروی، در کتابی با عنوان المقالات السنیة فی کشف ضلالات احمد بن تیمیه، از تقصیر ابن تیمیه درمورد امام علی علیه السلام با شواهدی از اقرار علمای بزرگ، انتقاد شدید کرده است.(4)

وی با ذکر فضایل امیرالمومنین علی علیه السلام به صورت مستند از بزرگانی چون ابن حجر عسقلانی در کتاب الدرر الکامنه، جلد اول، صفحه 114، حاکم نیشابوری در المستدرک، جلد سوم، صفحه 123، ابن حبان در لسان المیزان، جلد ششم، صفحه 319، ابن حجر در کتاب المطالب العالیة، جلد چهارم،

ص: 278


1- منصور محمد محمد عویس، ابن تیمیه لیس سلفیاً، ص70، 74، 79، 89، 106، 119، 190 و 251.
2- محمد السید صبیح، اخطاء ابن تیمیه فی حق رسول الله و اهل بیته، ص5، 6، 28، 51،،264، 270.
3- همان، ص193. 218.
4- عبد الله هروی، المقالات السنیة فی کشف ضلالات احمد بن تیمیه، ص183، 189.

صفحه 293 و نسائی در خصائص علی، صفحه 119، ابن تیمیه و جریان منتسب به وی را جدا از متفکران بزرگ اهل سنت معرفی می کند.(1)

محمد قطب، برادر نویسنده شهیر مصری، سید قطب، به طعنه، اقدامات وهابیت تکفیری را در انهدام قبور اولیای دین، «توحید قبوری» معرفی می کند که کاری بی حاصل است و در عوض، با شرح اعتقادات صحیح اسلامی، آنان را به «توحید قصوری»، یعنی مبارزه اصولی با صاحبان قصر و حاکمان دور از تعالیم اسلامی فرا می خواند. او در این مورد می نویسد:

انحراف در معنی لا اله الا الله، موجب شده است که معنی عبادت نیز تغییر کند و به عبادت فردی، محدود شود و دیگر مسائل وجودی انسان، ازجمله زندگی سیاسی مغفول می ماند... تک بعدی بودن انسان ها در مسئله عبادت سبب شده است که مردم، امور سیاسی را به دوش سلاطین بیندازند و آن ها نیز دین را مطابق منافعشان تفسیر کنند.(2)

معسری، با تجدید نظر در مفاهیم توحید ارائه شده از سوی وهابیان تکفیری، آنان را به ارائه تعریف نادرست از عبادت متهم می کند. وی معتقد است که توحید وهابی با شرایط و مقتضیات زمان متناسب نیست، زیرا در دنیای امروز که مظاهر جاهلیت جهان را در برگرفته است، علمای وهابی، فقهای سلاطین شده اند و وارثان احبار و کاهنانند. آنان برای خدمت به سروران کافر و ستمگرشان، مردم را گمراه می کنند، چهره دین را تغییر می دهند و با اولیای خدا دشمن و با دشمنان خدا دوستند.(3)

حامد الگار، از اندیشه وران معاصر جهان اهل سنت، در کتابی تحت عنوان وهابیگری، با بررسی ریشه ای خاستگاه و روش و رفتار وهابیت تکفیری و نگاه مسلمانان، آنان را بی هویت و بی ریشه در اسلام و پدید آمده از سرزمین بی حاصل «نجد» که سرزمینی کاملاً بی سابقه در اسلام است، می داند و این که آن ها از اهل سنت و

ص: 279


1- همان، ص195.
2- محمد قطب، مفاهیم ینبغی ان تصحح، ص127.
3- محمد بن عبد الله مسعری، التوحید اصل الاسلام و حقیقة التوحید، ص20.

جماعت نیستند، زیرا تقریبا تمام اعمال و سنت ها و باورهایی که «محمد بن عبد الوهاب» مروج آن بود، در اندیشه سنیان مردود است.(1)

الگار، در تحقیر بنیان گذار وهابیت می نویسد: «همه آثارش هم از نظر محتوا و هم از نظر حجم، کم اهمیت و مختصر است.(2)

او حمله وهابیان به کربلای معلا را در سال 1216 ق و به شهر طائف در سال1217ق و کشتار وسیع مسلمانان و تخریب اماکن و حرم امام حسین علیه السلام و غارت اموال را محکوم و نشانه ددمنشی آن ها معرفی می کند.(3) از نظر الگار، پیآمد مشرک نامیدن مسلمانان غیر وهابی این بود که جنگ با مسلمانان، نه تنها مباح، بلکه واجب شمرده شد.(4)

ایشان در قضاوت نهایی خود می نویسد: وهابیان، اصول تعلیمات اسلام را کاملاً وارونه جلوه دادند.»(5)

در این تحقیق، به محورهای فکری شش نفر از عالمان جهان اهل سنت، با تفصیل بیشتر، توجه شده است:

1. سلیمان بن عبد الوهاب (وفات 1210ق):
اشاره

سلیمان بن عبد الوهاب، از علمای حنبلی نجد و برادر بزرگ تر بنیان گذار سلفی گری تکفیری، از مخالفان جدی است که با نوشتن کتاب الصواعق الالهیة فی الرد علی الوهابیة، بی پرده به خطر این جریان تصریح و بدون تأثیر پذیری از نسبت خانوادگی با آزاد اندیشی، مبانی آن را با محک نقد علمی ارزیابی می کند و با مساعی فراوان، بنیاد های اندیشه آنان را به چالش می کشد. ایشان در کتاب مذکور، از جریان وهابیت به «فتنه» یاد می کند.(6) او در تقبیح نظریات و استدلال های آن ها از تعابیری چون مفاهیم

ص: 280


1- حامد الگار، وهابیگری، ص14و19.
2- همان، ص22.
3- همان، ص29 و 30.
4- همان، ص36.
5- همان، ص60.
6- سلیمان بن عبدالوهاب، الصواعق الالهیة فی الردّ علی الوهابیة، ص44.

«فاسدة» و «احتجاج فاسد» استفاده می کند.(1)

که نشان دهنده موضع شدید سلبی او در مورد جریان مذکور است.

وهابیت تکفیری گسسته از سلف

سلیمان، افراط وهابیان را در مخالفت با توسل و نذر، حتی برخلاف نظر سلف تئوری پرداز آن ها، یعنی ابن تیمیه و ابن قیم می داند.(2)

او سپس نظریه آن ها را درمورد تکفیر مسلمانان به علت نذر و قربانی برای غیر خدا و تبرک به قبر و مسح آن رد می کند.(3)

سلیمان، با مقایسه معنی دار بین عمل صحابه و سلف صالح با وهابیان، به انقطاع روش و دیدگاه آنان با سلف تصریح می کند. خوارج با وجود این که «کلاب النار» نامیده شده اند و طبق خبر نبوی، همانند تیر رها شده از کمان از اسلام خارج شده اند و امام علی علیه السلام و عثمان را تکفیر می کردند، اما امام علی و صحابه آنان را کافر نخواندند.(4)

هم مسلکی با خوارج به جای سلف صالح و بدنه امت

سلیمان، با طعنه ای پر معنی در شبیه سازی زیرکانه می نویسد: «اولین گروهی که از بدنه امت خارج شدند، گروه خوارج در زمان علی بن ابی طالب بودند که در بیان پیامبر، همانند تیری که از کمان رها می شود، از اسلام خارج شدند و با کافر دانستن غیر خود، به کشتار مسلمانان دست زدند.(5)

او با زیرکی و استفهام انکاری می پرسد: «تزعمون انکم ائمة تجب طاعتکم؟(6)

ایشان سپس با ذکر مفاد احادیثی از جوامع روایی اهل سنت و شواهد زیاد از رفتار بزرگان دین که از نظر وهابیان کفر شمرده می شود، مدعای آنان

ص: 281


1- همان، ص53.
2- همان، ص6-9.
3- همان، ص32.
4- همان، ص13.
5- همان، ص12.
6- همان، ص28.

را باطل اعلام می کند.(1)

سلیمان، تلاش بیهوده تکفیری ها را در تخریب قبور صالحان ملامت می کند و آن را پدیده ای برخلاف نظر عموم مسلمانان می داند، زیرا مقبره ها در بلاد مسلمانان از سال های قبل وجود داشته است، ولی کسی به سبب وجود آن ها بلاد مسلمانان را بلاد کفر ننامید.(2)

بی توجهی وهابیان به اصول اندیشه اهل سنت

او در ادامه با لحنی ملامت آمیز، وهابیون را مورد خطاب قرار می دهد که با فرض گمان شما که نذر و امثال آن، برای غیر خدا کفرآمیز می دانید، اصل مسلّمی مورد پذیرش و اجماعی اهل سنت مغفول مانده است که مورد تصریح ابن تیمیه هم می باشد و آن این که: «ان الجاهل و المخطئی من هذه الامة لو عمل من الکفر و الش-رک ما یکون صاحبه مش-رکاً او کافراً لانه یعذر بالجهل و الخطاء حتی تتبین له الحجة...او ینکر ما هو معلوم بالض-رورة من دین الاسلام مما اجمعوا علیه اجماعاً جلیاً قطعیاً یعرفه کل من المسلمین من غیر نظر و تأمل.»(3) او با واقع بینی به اصل دیگری اشاره می کند که مخالف صریح روش پروژه مشرک سازی و کافر انگاری مسلمانان است و آن این که جز در افراد بسیار معدودی، ایمان خالص صددرصدی یافت نمی شود و وجود مقداری ناخالصی، کسی را از آیین اسلام خارج نمی کند: «ههنا اصل آخر و هو ان المسلّم قد تجتمع فیه المادتان الکفر و الاسلام و الکفر والنفاق و الش-رک والایمان و آن ها تجتمع فیه المادتان و لا یکفر کفراً ینقل عن الملة کما هو مذهب اهل السنة والجماعة.»(4)

پروژه تکفیر مسلمانان برخلاف اصول تعلیمی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم

سلیمان، بخش قابل توجهی از کتاب خود را به مخالفت با مشرک سازی و کافر انگاری مسلمانان اختصاص داده است و با ذکر 52 حدیث از کتب معتبر اهل سنت و

ص: 282


1- همان، ص39- 50.
2- همان، ص37-46.
3- همان، ص10.
4- همان، ص11.

جماعت، تصریح می کند که قائلان به شهادتین را نمی توان نسبت کفر داد. پیآمد این دیدگاه، محکومیت علمی و عملی با نظریات و رفتار هایی است که موجب گسستگی در جوامع اسلامی و واگرایی در ملت واحده و کشتار وسیع مسلمانان بعد از ظهور و بروز پدیده تنگ نظرانه تکفیری شد.

2.سید احمد زینی دحلان(1231-1304ق):
اشاره

از علمای شافعی و مفتی مکه، صاحب تألیفات متعددی ازقبیل الفتوحات الاسلامیة بعد الفتوحات النبویة، السیرة النبویة، تاریخ الاندلس، تاریخ امراء بلد الحرام، فتنة وهابیت و الدرر السنیة فی الرد علی الوهابیة است. این عالم سنی در دو کتاب اخیر، خصوصاً فتنه وهابیت، با ادبیات آتشین، از رهبران جریان تکفیر و مواضع فکری و عملکرد آن ها انتقاد کرده است.

توصیف بنیان گذار جریان تکفیر

زینی دحلان، رهبر وهابیت تکفیری را با این عبارت ها توصیف می کند: «محمد بن عبدالوهاب کسی است که این بدعت را جعل کرد. او در روز جمعه در مسجد درعیه خطبه می خواند و در هر خطبه ای می گفت: «هرکس به پیامبر متوسل شود، کافر است» برادرش شیخ سلیمان بن عبدالوهاب که از اهل علم بود، او را شدیداً انکار نمود و از هیچ یک از بدعت هایش پیروی نمی کرد. روزی برادرش سلیمان به او گفت: «ارکان اسلام چندتاست؟ گفت پنج تا، او گفت: ولی تو اسلام را شش تا می دانی و ششم آن این است که هرکس از تو تبعیت نکند، مسلمان نیست.»(1)

محمد بن عبدالوهاب، گمراه کننده مردم و فردی خبیث وکج رفتار و بدعت گذار و تحریف کننده قوانین شرع بود و با علمای دین مخالفت کرد و مومنان را بدون وجه، تکفیر نمود.(2)

استاد رهبر وهابیان، محمد سلیمان کردی، نسبت ابن عبدالوهاب را به کفر

ص: 283


1- احمد زینی دحلان، الدرر السنیة فی الردّ علی الوهابیة، ص39.
2- زینی دحلان، فتنة وهابیت، ص22-49.

از مسلمانانی که او آن ها را متهم به کفر کرد، نزدیک تر می دانست.(1) ابن عبدالوهاب فردی یاوه گو است.(2)

در عبارت های فوق به چند نکته مهم اشاره شده است: 1. محمد بن عبدالوهاب در افزایش ارکان دین بدعت گذار، گمراه کننده، فردی با سوءنیت و کج رفتار است؛ 2.ممنوعیت توسل به پیامبر توسط ابن عبدالوهاب که امری مشروع است؛ 3. عدم اقناع نزدیکان رهبر این جریان از مدعیات وی و صحه گذاشتن برعدم اقناع توسط علمای اهل سنت؛ 4. خود محوری ابن عبدالوهاب در دعوت به اندیشه های خود و تکفیر و مجازات خشن مخالفان توسط پیروان او؛ 5. ادعاهای وهابیت به کفر نزدیک تر است از مخالفان آن ها؛ 6. رهبر وهابیان، فردی بی منطق و یاوه گوست.

انتقاد از رفتارها و خشونت های وهابیت تکفیری

زینی دحلان، ظهور وهابیت را فتنه ناگوار در حجاز توصیف می کند.(3) ایشان معتقد است که فتنه وهابیت یکی از مصیبت های بزرگی بود که اهل اسلام گرفتار آن شدند.(4)

اتهام توسعه آیین وهابیت در سایه کشتار نفوس محترم مسلمانان و غارت اموال آن ها و عدم ترحم به زنان و کودکان در این مسیر نامشروع، از دیگر محورهای انتقادی بر جریان تکفیر است.(5)

از اعمال ناشایست وهابیان، جسارت به حرم نبوی صلی الله علیه و آله و سلم و شکافتن ضریح مطهر و غارت تمام اموال آن در سال 1220ق است.(6)

در این رویه ناروا و بی حاصل، وهابیان گنبدهای اولیای خدا و صالحان را ویران کردند.(7)

زینی دحلان،

ص: 284


1- زینی دحلان، فتنة وهابیت، ص44.
2- زینی دحلان، فتنة وهابیت، ص48.
3- زینی دحلان، فتنة وهابیت، ص20.
4- زینی دحلان، فتنة وهابیت، ص68.
5- زینی دحلان، فتنة وهابیت، ص21، 52، 68 و69.
6- زینی دحلان، فتنة وهابیت، ص56.
7- زینی دحلان، فتنة وهابیت، ص56.

درماندگی و ورشکستگی علمای وهابی را در مقابل محاجة علمای حرمین شریفین، به الاغ هایی تشبیه می کند که از مقابل شیرگریخته اند.(1)

انحراف در دیدگاه های کلامی تکفیری ها

زینی دحلان، عقاید بنیان گذار وهابیت را درمورد منع زیارت و توسل به قبر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تقبیح می کند.(2)

ابن عبدالوهاب در نظریاتش، ادله مقبولی ندارد.(3) او هم چنین بر موضع گیری بسیاری از علمای دین در مقابل نظریات محمدبن عبدالوهاب با تألیف کتب متعدد صحه گذاشته است.(4)

علمای حرمین شریفین در سال1165 ق در حکم رانی مسعود بن سعید بن سعد بن زید، عقاید وهابیان را کفرآمیز می دانستند.(5)

به زعم زینی دحلان، ابن عبدالوهاب آیینی اختراع کرد که مسلمانان گذشته و حال را مشرک قلمداد می کرد.(6)

تشبیه وهابیان به خوارج(7)

و این که آنان همانند خوارج، آیاتی از قرآن را که درمورد کافران است، مؤمنان نسبت می دهند(8)،

از اتهامات وهابیت در اندیشه دحلان است. او با استناد به نصوص و رفتار صحابه به تفصیل، عقاید وهابیان را درمورد رد توسل، استشفا به نبی توسط مرد نابینا، توسل خلیفه دوم به عباس، عموی پیامبر، برای استسقا و استعانت مقبول و مشروع از اولیا، را مردود می داند.(9)

ص: 285


1- زینی دحلان، فتنة وهابیت، ص50.
2- زینی دحلان، فتنة وهابیت، ص25.
3- همان.
4- زینی دحلان، فتنة وهابیت، ص30.
5- زینی دحلان، فتنة وهابیت، ص51.
6- زینی دحلان، فتنه وهابیت، ص31.
7- زینی دحلان، فتنة وهابیت، ص37.
8- همان.
9- زینی دحلان، فتنة وهابیت، ص25، 39، 41-43، 48 و50.
مشروعیت توسل و استغاثه

دحلان، بخش قابل توجهی از کتاب الدرر السنیة را به مشروعیت توسل و مخالفت با نظر وهابی ها دراین مورد اختصاص داده است: «اما منع التوسل مطلقاً فلا وجه له».(1)

وی با صراحت، زیارت و توسل را مبتنی بر کتاب و سنت و اتفاق نظر امت، مشروع می داند: «اعلم رحمک الله ان زیارة قبر نبیناً (ص) مشروعة، مطلوبة بالکتاب والسنة و اجماع الامة».(2) ایشان منشأ توسل را تعلیمات نبی اسلام معرفی می کند: «اما التوسل فقد صح صدوره من النبی صلی الله علیه و آله و سلم ».(3) دحلان، برای متفرد نشان دادن وهابیان در مخالفت با توسل تصریح می کند: «والحاصل، ان مذهب اهل السنة و الاجماع صحة التوسل و جوازه بالنبی صلی الله علیه و آله و سلم فی حیاته و بعد وفاته.»(4)

رفتار صحابه از رفتار های معیار در جهان اهل سنت است. دحلان با این میزان به رد تنگ نظری وهابیت می پردازد: «اما التبرک بآثار الصالحین فقد کان الصحابة یزدحمون علی ماء وضوئه و یتبرکون به.»(5) ایشان با تقبیح مخالفان توسل و کج فهمی آنان در تلقی نادرست از کمک خواهی، اعلام می کند که طرف استغاثه خود خداوند است و دیگران واسطه ای بیش نیستند: «فالمستغاث به حقیقة هو الله تعالی و اما النبی صلی الله علیه و آله و سلم فهو واسطة بینه و بین المستغیث.»(6)

اعتقاد به مؤدی شدن توسل به کفر و شرک، براساس نگاه مانعان توسل، تخیلی نارواست.(7)

او با ذکر شیوه عموم مسلمانان اعم از سلف و خلف، پندار مانعان توسل و تکفیری ها را مردود می داند: «و من تتبع اذکار السلف و الخلف و ادعیتهم و اورادهم وجد فیها شیئاً کثیراً فی التوسل و لم ینکر علیهم احد فی ذلک، حتی جاء هولاء المنکرون.»(8)

ایشان روش

ص: 286


1- زینی دحلان، فتنة وهابیت، ص42.
2- زینی دحلان، فتنة وهابیت، ص10.
3- زینی دحلان، فتنة وهابیت، ص20.
4- زینی دحلان، فتنة وهابیت، ص37.
5- زینی دحلان، فتنة وهابیت، ص102.
6- زینی دحلان، فتنة وهابیت، ص45.
7- زینی دحلان، فتنة وهابیت، ص48.
8- زینی دحلان، فتنة وهابیت، ص76.

تکفیری ها را افراط و تجاوز از حدود می داند که اکثر امت را کافر و خون و اموالشان را مباح و آنان را همانند مشرکان زمان پیامبر تلقی می کنند.(1)

دحلان از صفحه 103 تا 136 کتاب مذکور (فتنه وهابیت)، در عنوانی با نام «طرف من مقابحه»، اعمال و رفتار محمد بن عبد الوهاب و پیش گویی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را درمورد فتنه او با ذکر نمونه های روشن و مستند، مورد انتقاد شدید قرار می دهد. توسل به اولیا و پیامبر، بدون اعتقاد به استقلال در تأثیرگذاری مشروعیت دارد و صحابه عامل به آن بودند.(2)

و شخص رسول خدا این رویه را به امت آموزش داده است.(3)

زینی دحلان، جریان تکفیر را جریانی منحرف و توأم با بدعت می نامد و شخصیت رهبران آن را به چالش جدی می کشد و نقطه تمرکز فکری آن ها را در اتهام شرک و کفر به دیگران با روش علمی و با شواهد متنی و تاریخی و رویه مسلمانان نقد می کند.

3. محمد زاهد کوثری (1296-1371):
اشاره

از بزرگان احناف آسیای صغیر و صاحب تألیفات و تعلیقات بسیاری است. او از مخالفان و منتقدان جدی ابن تیمیه و محمد ابن عبدالوهاب است به گونه ای که ابن تیمیه را بدتر از خوارج معرفی می کند.

خطای فاحش تکفیری ها در حوزه عقاید

کوثری، برای متفرد نشان دادن تکفیری ها در مشروعیت توسل، مسلمانان را به کتاب مصباح الصلاح فی المستغیثین بخیر الانام تلسمانی مالکی از علمای قرن هفتم(م 683ق) ارجاع می دهد. ایشان در کتاب مقالات الکوثری، در مورد تنقیص مقام امام علی علیه السلام درکتب ابن تیمیه واکنش سختی نشان داده است و گروه های تکفیری را به خوارج تشبیه می کند.(4)

که در لسان نبی مکرم صلی الله علیه و آله و سلم به خروج از دین، همانند خروج تیر

ص: 287


1- زینی دحلان، فتنة وهابیت، ص95.
2- زینی دحلان، فتنة وهابیت، ص42.
3- زینی دحلان، فتنة وهابیت، ص39.
4- محمد زاهد کوثری، مقالات الکوثری، ص464.

از کمان تشبیه شده اند.(1)

کوثری، عقاید کلامی ابن تیمیه را در موضوع تشبیه و تجسیم و مطالب خلاف شأن خداوندی(2)

و هم گرایی پیروان ابن عبدالوهاب را با او در این موضوعات، نقد جدی کرده و عقاید آن ها را کفر آشکار نامیده است.(3)

کوثری، با استناد به آیات تنزیه، نظر ابن تیمیه را درمورد قرارگفتن خدا روی عرش که به منزله نشیمن گاه بودن عرش برای خداست و قیام حوادث و اثبات حرکت برای او، کلماتی الحادی و کفر آشکار می نامد. وی درتعریضی آشکار می نویسد: «وهابیان برخلاف کتاب و سنت، خون زائرن قبور و متوسلان را مباح می دانستند.»(4)

کوثری، ابن عبدالوهاب را «زعیم المشبهه» می خواند(5)نظریات ظاهرگرای صریح ابن تیمیه در کتب خود درمورد صفات خبری، موجب این گونه قضاوت های علمای اهل سنت شده است. ابن تیمیه در کتب متعدد خود بر صفات خبری و عدم جواز تأویل آن ها از معانی ظاهری تأکید می کند.(6)

کوثری، شواهد بسیاری از کتاب و سنت و رفتار بزرگان و صحابه و اعتقاد علمای مشهور جهان اهل سنت، مانند فخر رازی، سعدالدین تفتازانی و سید شریف جرجانی، برای نقض عقاید وهابیت و مشروعیت استغاثه و توسل به بزرگان و زیارت قبور نقل می کند و نظریات تکفیری ها را نقد می نماید.(7)

می توان نتیجه گرفت که ایشان، نظریات ابن تیمیه و پیروان او را در صفات خبری و عرصه های دیگر نکوهش می کند و آنان را به تشبیه و تجسیم و انحراف از توحید، یعنی بنیادی ترین اصل اسلامی و قرآنی متهم می کند که نشانه عمق انحراف آن هاست. تلاش

ص: 288


1- احمد بن حنبل، المسند، ج1، ص180و 205.
2- محمد زاهد کوثری، مقالات الکوثری، ص241.
3- محمد زاهد کوثری، مقالات الکوثری، ص263.
4- محمد زاهد کوثری، مقالات الکوثری، ص283 و 285.
5- محمد زاهد کوثری، مقالات الکوثری، ص285.
6- صالح بن عبدالله بن فوزان، شرح العقدة الواسطیة، ص133، 139، 153، 163، 167 و 178؛ ابن تیمیه، الفرقان بین الحق و الباطل، ص129.
7- محمد زاهد کوثری، مقالات الکوثری، ص286- 288و 326.

تبلیغی بی حاصل تکفیری ها ایشان را هرگز قانع نمی کند و این ناکامی بزرگی برای این جریان مدعی تبعیت از سلف است که یک عالم سنی از مطالب آن ها اقناع نشده است.

نقد رفتار خشونت آمیز جریان تکفیر

رفتار بی سابقه و بدعت گونه وهابیان در هدم قبور با این عبارت کوثری مورد انتقاد قرار می گیرد که بر قبر و روضه پیامبر از اول تا حال بنایی مستقر است.(1) هیچ عالم اسلامی در خصوص بنای قبر روضه مطهر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم احساس ناخوشآیندی نداشت. چگونه می شود عملی شرک آمیز باشد، اما قاطبه مسلمانان در مورد آن اهتمام ویژه داشته باشند. کوثری، در تعریضی آشکار می نویسد: «وهابیان برخلاف کتاب و سنت، خون زائران قبور و متوسلان را مباح می دانستند.(2)

اتهام آدم کشی که از گناهان کبیره در لسان قرآن است».(3) از دیگر موارد قابل ذکر در نقد جریان تکفیر می باشد.

4. حسن بن فرحان المالکی (معاصر، متولد1390ق):
اشاره

از علمای معاصرعربستان و دارای تألیفات مهمی از قبیل بیعة علی بن ابی طالب فی ضوء الروایات الصحیة، داعیة لیس نبیا، نحو انقاذ التاریخ الاسلامی و غیره می باشد. او نه تنها با جریان متصلب و ظاهرگرای حاکم برآن جا موافق نیست، بلکه آن ها را با محوریت کتاب داعیة لیس نبیا به صورت جدی نقد قرار کرده است. فضای بسته آن محیط، بر آزاد اندیشی و انصاف علمی وی اثر سوء نداشته است و در فضای تقلید زده وهابیان متحجر ظاهرگرا، فریاد آزاد اندیشی وتلاش اجتهادگونه او بسیار خرسند کننده و امید بخش است.

ص: 289


1- محمد زاهد کوثری، مقالات الکوثری، ص327.
2- محمد زاهد کوثری، مقالات الکوثری، ص283و 285.
3- نساء، آیه 93 و مائده، آیه 32.
مظلومیت تاریخی اهلبیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم

فرحان المالکی، در آن فضای مسموم، با شجاعتی مثال زدنی از مظلومیت اهل بیت و امام علی علیه السلام در فرهنگ اسلامی سخن می گوید و دیکتاتوری بنی امیه را آماج نقد های خود قرار می دهد. او می نویسد:

«به هر حال» نویسنده که با جدیت به بررسی تاریخ پرداخته و به حقانیت امام علی و اهل بیت او و در نهایت، مظلومیت آن ها در فرهنگ ما (اسلامی) پی برده است و نیز ظلم و دیکتاتوری بنی امیه و اوج حمایت از آن ها در فرهنگ ما را شناخته است، چاره ای جز نقد تاریخ ندارد، خواه در ارزیابی خود راه صواب بپوید یا خطا.(1)

او در تعریضی آشکار به مادحین معاویه، همانند ابن تیمیه ودیگران می نویسد: «اگر نگارنده، ستمگری معاویه را ناپسند می شمارد، به دلیل پیروی از فرقه زیدیه یا اباضیه یا امامیه نیست، بلکه به دلیل پیروی از نصوص شرعی است.»(2)

اگر مطالب ابن تیمیه درمورد تمجید از معاویه و بنی امیه با عبارت های فوق مقایسه شود، میزان استقلال رأی و روح جست وجوگری و شجاعت بیان یافته های فرحان مالکی بیشتر نمایان می شود. ابن تیمیه در تعریف از معاویه، سنگ تمام می گذارد: «کانت سیرة معاویة مع رعیتة من خیار الولاة و معاویة کان خیراً من الاشتر النخعی و من محمدبن ابی بکر»؛(3) روش معاویه با مردم از بهترین روش های حاکمان بود و معاویه از مالک اشتر نخعی و محمد بن ابی بکر بهتر بود. «کان (معاویة) یعطی اقاربه عطاءکثیراً و یعطی غیراقاربه به ایضاً و کان محسناً الی جمیع المسلمین»؛(4) معاویه به نزدیکان و غیرآنان بخشش فراوان می کرد و با تمام مسلمانان نکوکار بود.

ص: 290


1- حسن بن فرحان مالکی، داعیة لیس نبیاً، ص19.
2- حسن بن فرحان مالکی، داعیة لیس نبیاً، ص20.
3- ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة، ج3، ص189.
4- ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة، ج3، ص190.

ایشان در فضای بسته و حاکمیت حنابله غیرعقلی و گذشته گرای مذموم، با تأکید بر استقلال فکری، محور حرکت و تبعیت محض را فقط خدا و پیامبرش می داند: «لا نتبع من البشر الا محمداً...لا نتمحو الاحول قال الله و قال رسوله.»(1)

مبارزه بی امان با انحراف تکفیر و ضرورت روشن گری

فرحان مالکی، از جریان وهابیت به عنوان «فتنه بزرگ» و «مصیبت گسترده» نام می برد(2)

برای معرفی حرکت متفرد و غیر اسلامی وهابیت، معتقد است که این جریان که خاستگاهش نجد عربستان می باشد، به همه فرقه های اسلامی ستم کرده است: «وکلهم قد ظلمناهم».(3) وی معتقد است که پیروان ابن عبدالوهاب به اندازه ای منحط شده اند که نظریات او را براحادیث شریف مقدم می دارند که انحرافی آشکار از روش سلفی است.(4) پیروان ظاهرگرای ابن عبدالوهاب، عمر خود را با امور بی ارزش تباه کرده اند و امور مهمی را مانند تکفیر مسلمان و مباح دانستن خونشان که محترم و لازم الرعایه است، کوچک می شمارند و با نابخردی، خود را رهرو سلف صالح می دانند.(5) او خود را به جلوگیری از آثار شوم و آلودگی تکفیر ظالمانه و ریخته شدن خون بی گناهان در محیط خفقان عربستان سعودی متعهد می داند: «من التلوث لتکفیر الظالم او الدماء المعصومه».(6)

فرحان مالکی، ضمن متهم کردن وهابیان به تقلید نابجا از رهبران ظاهرگرا و تکفیری، به صورت مضمر، ضرورت بازگویی خطاهای اشخاصی چون ابن عبدالوهاب و ابن تیمیه را یادآور می شود.(7)

او در تحلیل شخصیت بنیان گذار جریان تکفیر، وی را بدعت گذار و رویه اش را برخلاف اسلاف می داند که سرزمین مسلمان نشین عربستان

ص: 291


1- حسن بن فرحان مالکی، همان، ص17.
2- همان، ص11.
3- همان، ص19.
4- همان، ص14.
5- همان، ص11.
6- همان، ص17.
7- همان.

را به ناروا به دو بخش دارالاسلام و دارالکفر تقسیم کرد.(1) علمای معاصر ابن عبد الوهاب، رتبه و شأن علمی برای او قائل نبودند.(2) او از دانشمندان وهابی به دلیل کتمان اشتباهات ابن تیمیه و ابن عبدالوهاب که زمینه فریب جوانان را فراهم کرده است، به شدت گلایه می کند.(3)

او ابن تیمیه و ابن عبدالوهاب را پیش گامان دعوت به تکفیر می نامد و از آن ها انتقاد می کند.(4)

وی با صراحت کامل اعلام می کند که در مکتب شیخ عبدالوهاب، شوائب وانحرافاتی وجود دارد.(5)

و عدم جامعیت رهبر تکفیری ها مورد تصریح ایشان است.(6) او ابن عبدالوهاب را به افراط گری، غفلت، رفتار ظالمانه با علمای مخالف، ناتوانی و بدعت گذاری توصیف می کند.(7)

در سخنان و بیانات تکفیری ها، از منهج شیخ عبدالوهاب به «دین» یاد شده است که اعترافی است به بدعت در اختراع دینی غیر دین اسلام که مسلمانان به آن اعتقاد دارند. در متن توبه نامه علمای مکه که توسط وهابیان تدوین شده بود، به واژه دین تصریح گردیده است: «ان هذا الدین الذی قام به شیخ محمد بن عبدالوهاب و دعا الیه امام المسلمین سعود بن عبدالعزیز... .»(8)

او به صورت تلویحی به وهابیت افراطی اتهام می زند که به علت تبرئه رهبر خود، اسلام را قربانی کرد(9)

از منظر عده ای از علما، در اندیشه و عمل وهابیت تکفیری، خصایص خوارج وجود دارد: «فهم یرون ان خصائص الخوارج مجتمعة فیهم لانهم یکفرون

ص: 292


1- .همان، ص57.
2- همان، ص21.
3- همان، ص22.
4- همان، ص23.
5- همان، ص24.
6- همان، ص78.
7- همان، ص51-53، 57 و 62.
8- همان، ص88.
9- همان، ص25.

المسلمین ویستبحون دمائهم»(1)

نقد علمی نظریات ابن عبدالوهاب درمورد اتهام زنی وی به مسلمانان وتمجید از کفار قریش نیز در کتاب فرحان مالکی آمده است.(2)

ایشان با تأسف و مقایسه پر معنی از رفتار وهابیت و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می نویسد: «مسلمانان صادق و متدینی به دین داری شهادت دادند و به ارکان اسلام اقرار کردند، اما از جنگ و تکفیر در امان نماندند، در حالی که منافقان صدر اسلام به دروغ شهادت می دادند و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز می دانست که دروغ می گویند، اما جان و مالشان حفظ شد.(3)

چالش های کلامی واعتقادی وهابیت تکفیری

فرحان مالکی در کتاب داعیة لیس نبیاً ازصفحه 33 تا 80، از بند بند کتاب کشف الشبهات را انتقاد علمی و 33 شبهه درباره آن را بیان و نقد می کند. ایشان مشروعیت توسل و شفاعت را با استفاده از سیره گذشتگان اثبات می کند.(4)

وی می نویسد:

هرج و مرج تکفیر، نتیجه حتمی مسلک ابن عبدالوهاب است که قلمرو تکفیر را توسعه داد.(5)

از نظر او، حتی وجود برخی رفتار شائبه انگیز در بین مسلمانان با احتمال تأویل، مانع انتساب آن ها به کفر است: «فتأویل مانع کبیر من موانع التکفیر.(6)

نسفی از اندیشه وران ماتریدی، برخلاف نظر جریان تکفیری ظاهرگرا، از قول بسیاری از علما نقل می کند که نمی توان صفات خبری را بر معانی ظاهری حمل کرد و در مواردی، تأویل را برای صیانت از عقیده صحیح و نسبت مجاز به خداوند واجب می داند.(7)

ص: 293


1- همان، ص43.
2- همان، ص39، 40 و 45.
3- همان، ص48.
4- همان، ص43، 49، 57، 58 و 69.
5- همان، ص63.
6- همان، ص42.
7- ابومصین میمون بن محمد نسفی، تبصرة الادلة علی طریق الامام ابی منصور الماتریدی، ص183 و187.

بیاضی، از مشاهیر متکلمان ماتریدی هم به تأویل صفات خبری از معنای ظاهری قائل است.(1)

فرحان مالکی، با تعریضی که نشان دهندۀ خودمحوری وهابیت تکفیری است، می نویسد: «تعریف آنان از مسلمان با تعریف سایر مسلمانان متفاوت است. مسلمان فقط کسی است که تابع شیخ عبدالوهاب باشد.(2)

از نظر آن ها، مسلمانان جهان غیر از اتباع شیخ عبدالوهاب، دینی غیر از اسلام اختیار کرده اند.(3)

موارد تکفیر آن ها بسیار گسترده است و دامن افراد زیادی را می گیرد که این نمونه ها قابل ذکرند: تکفیر صریح علما و قضات برجسته نجد و اساتید آن ها(4) علمای حنبلی، مثل شیخ سلیمان بن سحیم حنبلی(5)

فرقه امامیه با وجود آن که ابن تیمیه آن ها را فقط بدعت گذار نامیده است.(6)

سب کنندگان صحابه(7)

(برخلاف روش امام علی که با وجود این که خوارج او را تکفیر کردند و دشنام دادند، آنان را تکفیر نکرد)، ابن عربی و اتباع وی،(8) به دلیل نفی صفات که از اعاظم کلامی اهل سنت است(9)،

معتزله، حنفیه، صوفیه وپیروان مذاهب چهار گانه.(10)

فرحان مالکی، در نقد «توحید قبوری» وهابیت می نویسد: «برخی اماکن، همانند مدینة النبی و کنار قبور صالحان در مظان استجابت دعاست و ابن حزم در این مورد ادعای اجماع کرده است.»(11)

ذهبی و برخی از علما، تبرک به قبر را جایز دانسته اند و بارها

ص: 294


1- کمال الدین بیاضی حنفی، اشارات المرام من عبارات الامام، ص186.
2- حسن بن فرحان مالکی، داعیة لیس نبیاً، ص50.
3- همان، ص59.
4- همان، ص82.
5- همان، ص83.
6- همان، ص86.
7- همان، ص86.
8- همان، ص91.
9- همان، ص102.
10- همان.
11- همان، ص42.

گفته اند که خاک فلانی، پادزهری آزموده شده است: «قبر فلان تریاق مجرب». آیا با این اعتقاد، علما کافر شده اند؟(1)

ایشان تصریح می کند که تبرک جستن به خاک قبر صالحان توسط علمایی که ما به سلفی بودن آنان مفتخریم، رایج بوده است.(2)

وی در تعریضی معنی دار می نویسد: «مسلمانان متوسل به قبور انبیا، صاحب قبر را پرستش نمی کنند و ادعای شیخ عبدالوهاب در این مورد اشتباه است. آنان جز خدا را پرستش نمی نمایند.(3)

او هم چنین به تقابل وهابیان با علمای نجد که موافقشان نبودند،(4) اسامی22 نفر از علمای برجسته مخالف وهابیت را ذکر می کند که در میان آنان، از فقها و علمای برجسته حنبلی و ساکن نجد و مناطق دیگر عربستان وجود دارد.(5) او یادآور می شود که لازمه منطقی منهج شیخ عبدالوهاب، تکفیر کسانی است که برای غذا گرفتن به دیگران مراجعه می کنند یا به کعبه سوگند یاد می نمایند یا در مدح صالحان و غیر آن ها مبالغه می کنند. این مسئله، دامن طرف داران افراطی او را می گیرد که از او و ابن تیمیه، به وفور تعریف و تمجید کرده و می کنند.(6)

ظاهرگرایی حنابله تکفیری به اظهار نظرها و فتاوی سخیف و سبک توسط آن ها منجر شده است که مردم در مورد آن بی اعتنایند. تحریم آموزش جدید و بیان این که علوم جدید، پایه های الحاد را تشکیل می دهند،(7)

ممنوعیت بازی فوتبال به دلیل عدم سابقه در زمان خلفای راشدین!(8) و منع از کلاه گذاشتن و پوشیدن شلوار،(9)

نمونه هایی از مطالب فراوانی است که لازمه تصلب دیدگاه وهابیت متحجر می باشد.

ص: 295


1- همان، ص69.
2- همان، ص61.
3- همان، ص43.
4- همان، ص68 ،82 و 83.
5- همان، ص133.
6- همان، ص69.
7- همان، ص118.
8- همان، ص120.
9- همان، ص121.

ابزار تکفیر در اندیشة وهابیت به تعهد درونی تبدیل شده است. به گونه ای که آن ها هم دیگر را نیز تکفیر می کنند.(1)

فرحان مالکی، با تأسف اظهار می کند: «وهابیان به دو دلیل از اهل بیت صلی الله علیه و آله و سلم سفارش شدۀ قرآن و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بیزارند:1. پیروی از ابن تیمیه و غلات حنابله؛ 2. به علت خصومت تاریخی با شیعه.»(2) لذا دشمنی آن ها، جنبة علمی قابل اعتنا ندارد و این خطای فاحش را باید درشمار رفتارهای پرخطای تاریخی آن ها ارزیابی کرد و به انحرافشان از سنت نبوی صلی الله علیه و آله و سلم و روش سلف صالح پی برد. فرحان مالکی در نهایت، ادعای علمای اسلام مبنی بر انحراف ابن عبدالوهاب در سه موضوع تکفیرمسلمانان، ادعای نبوت و اعتقاد به جسم بودن خدا(3) را تأیید می کند و بر آن ها صحه می گذارد.

5. محمد سعید رمضان البوطی(1347-1434ق):
اشاره

البوطی، از علمای معاصر اهل سنت و قربانی خشونت کور سلفی های تکفیری در سوریه، عالمی متین و دانشمندی متفکر و مصلح بود. ایشان در کتاب السلفیة مرحلة زمنیة مبارکة لا مذهب اسلامی، وهابیت تکفیری را به تلویح و تلمیح با «عنوان متمذهب بالسلفیه (متظاهر به سلفی بودن)» منتسب می کند،(4)

که بدعتی است بی سابقه و در بین سلف، سابقه ندارد(5): «التمذهب بالسلفیه، بدعة لایقرها اتباع السلف(6) ان التمذهب بمذهب جدید اسمه السلفیه، یقوم علی عصبیة الانتماء شیئی آخر لا شان له بالاتباع المطلوب».(7)

ایشان روح مذهب مخترع را عصبیت و مبتنی بر خودخواهی می داند: «روحها العصبیه و انانیتها الجماعیه.»(8)

ص: 296


1- همان، ص124.
2- همان، ص125.
3- همان، ص139.
4- محمد سعید رمضان البوطی، السلفیه مرحلة زمینة مبارکة لامذهب اسلامی، ص225 و 231.
5- همان، ص195، 225 و 236.
6- همان، ص219.
7- همان، ص221.
8- همان، ص245.
بدعت سلفیت

این عالم دانشمند، تعیین عنوانی به نام «مذهب سلفی، را بدعتی در دین (بدعه طارئة فی الدین) می داند که امت واحد و یک پارچه اسلامی را از هم جدا کرده است و شمول آن بسیار محدود می باشد و عده ای خاص به نام «سلفی ها» را در بر می گیرد که سلف صالح این امت و خلف ملتزم به راه و روش آن ها، آن را به رسمیت نمی شناسند.(1)

او درمورد بی ریشه بودن این مذهب ادعایی می نویسد: «در زمان سلف، مذهبی سلفی با ممیزاتی که از سایر مسلمانان جدا بوده است و دارای شرف و امتیازی باشد، وجود نداشت».(2)

اگر ادعای سلفیه درست باشد، گروهی هم می توانند مذهبی به نام «راشدین» و «صحابیین» اختراع کنند».(3)

وجود اختلاف در سلف صالح، موجب تقسیم آن ها به گروهی خاص نشد و آن ها مخالفین خود را بدعت گذار نمی نامیدند.(4)

وی در قضاوت قاطع خود در بی هویتی این جماعت می نویسد: «برای محقق فرهنگ و اندیشه و فهم اسلامی احتیاجی به بحث نیست که به علم یقینی متوجه شود. این بدعت جدید(سلفیت)، هیچ ریشه ثابتی در گذشته دور و نزدیک تاریخ این امت و تاریخ قانون گذاری اسلامی ندارد.(5)

سلفیه، از اهل سنت و جماعت نیستند.(6)

اگر منظور آن ها از نام «سلفیه»، اهل سنت و جماعت باشد، مرتکب بدعت در نام گذاری شده اند و اگر منظور چیز دیگری است، پس در اسم و معنی بدعت صورت گرفته است که محتوای آن باطل می باشد.(7)

ص: 297


1- رمضان البوطی، همان، ص13.
2- همان، ص223.
3- همان، ص225.
4- همان.
5- همان، ص250.
6- همان، ص226.
7- همان، ص237.
انعطاف داشتن و سیال بودن در روش سلف صالح و جمود سلفیه

البوطی، به روش تبلیغ آن ها در ادعای انحصار و احتکار حق در خود و نسبت بدعت و ضلالت به دیگران، اعتراض می کند و آن را تعصب شنیع می داند.(1) ایشان روش ظاهرگرایی و تحجر و جمود سلفیت را با شیوه های تحلیلی و ارجاع به مستندات تاریخی و منهج و ممشای سلف صالح رد می کند، زیرا در حیات سلف صالح، دگرگونی های متنوع و مختلف جریان داشته است و آن ها بر گفتار و اقوال خود جمود نداشتند.(2)

او برای اثبات مدعای خود به نمونه هایی اشاره می کند: نحوه زندگی در مکه با هجرت به مدینه متفاوت شد؛ مثلاً در مکه لباس دوخته شده مرسوم نبود، ولی در مدینه تحت تأثیر رسوم یمن و عجم رسم شد و سلف هم از آن تبعیت کردند. کاسه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در مکه از چوب سخت بود و در مدینه از ظرف شیشه ای استفاده نمودند و مهر کردن نامه در مکه معمول نبود، ولی در مدینه، روش حاکمان وقت جهان در مهر کردن نامه ها رسم شد.(3)

او ادامه می دهد که عصر تابعین، معرکه اختلافات فکری و اجتهادی میان بزرگان رأی و حدیث بود(4)

وی در تعریض به روش تصلب در گذشته می نویسد: «منهج سلف اجتهاد در امور اجتهاد پذیر بود.»(5)

البوطی، در اعتراض به شیوه سلفیت تکفیری، انعطاف علمی را شرط روش مقبول می داند: «صاحبان رأی در مسائل، حق دارند به درست بودن نظریات خود مطمئن شوند، ولی حق ندارند مخالفان خود را گمراه و خارج از حوزه هدایت بدانند.»(6)

ص: 298


1- همان، ص239.
2- همان، ص18.
3- رمضان البوطی، همان، ص16.
4- همان، ص19.
5- همان، ص21.
6- همان.

از ویژگی های نوشته البوطی، نقد جدی و روش مند پذیرش فهم مطلق نظریات سلف است.(1)

او تغییر شیوه های فکری (اسالیبهم الفکریه) مسلمانان اول را با توجه به گسترش دایره فتوحات اسلامی و آشنایی با اصول حیات اجتماعی و اقتصادی و ایمان عده ای از پیروان ادیان دیگر که حامل عناصری از ادیان سابق خود بودند و هم چنین مجادله های علمی پیش آمده را امری طبیعی می داند.(2)

وی می نویسد: «شرایط جدید و نیاز به تبلیغات در سرزمین های دیگر، مناقشات ارباب مذاهب، موازین لغت و بیان و ضرورت دفاع عقلی از دین، موجب تغییر رویه صحابه می شد.»(3)

مهم ترین نتیجه این بحث، عدم منهج و شیوه واحد در سلف صالح است که برای ابد قابل تبعیت باشد. لذا پایبندی شدید در ظواهر، موجب رکود اندیشه و سردرگمی است.

آسیب شناسی در حوزه روش سلفیت

البوطی، در موضوع روش شناسی، با بیان معیار فهم درست متون و نصوص دینی به سلفیه ایراد می گیرد که چرا پویا و به روز عمل نمی کنند. فهم از متون دینی، موازینی از قبیل کیفیت دلالت الفاظ بر معنی، نص و ظاهر، مجمل و مفصل، انشا و اخبار، عام و خاص و مطلق و مقید دارد و هرکس به آن ها ملتزم باشد، چه در عصر سلف و چه بعد از آن ها، تابع کتاب الله و سنت رسول الله است و اگر ملتزم نباشد، از کتاب وسنت بهره ای نمی برد، گرچه در زمان صدر اول بوده و در مجالس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم حضور دائم داشته است.(4)

او شیوه ابن تیمیه (آبشخور اصلی نظریه سلفی تکفیری) را به علت تکفیر دیگران با کمترین اجتهاد و نیز مخالفت با تصوف، رد می کند.(5)

ص: 299


1- همان، ص79.
2- همان، ص30.
3- همان، ص32 و 40.
4- .همان، ص79.
5- همان، ص166 و 219.
تیپ شناسی سلفیه

البوطی معتقد است که پیروان مذهب سلفی، بدعت گذار گمراهند و باعث خصومت ها و اختلافات در بین مسلمانان شده اند.(1)

نام بردن از وهابیت سلفی تحت عنوان «الفتنه الشنعاء»(2) و «فتنه بدعت آمیز»، (3)

نشان دهندۀ دیدگاه به شدت انتقادی اوست. البوطی می نویسد: «سلفی های وهابی، گرفتار خفتگی عقل شده اند و نسبت دادن جمود عقلی و عدم تحرک فکری به سلفی های متصلب، توصیف فاصله گرفتن این گروه از روش عقلانی مورد تأکید نصوص دینی و رویه متفکران اسلامی است. (4)

سلفی ها در تمام کیان اسلامی، موجب تفرقه شده اند و به دلیل جراحت های این فتنه بدعت آمیز زیان هایی به پیکره امت واحد وارد شده است که وحدت مسلمانان را تهدید می کند و همه از این وضع گلایه مند هستند.(5)

اقدام برای علاج این جراحت، سد بابی است که از آن به بدنه امت اسلامی رخنه کرده است: «ان استنکار هذه الرعونات الشنیعه، لا یکون الا بمعالجتها ولا یکون معالجتها الا بسد الباب الذی اقتحمت منه.»(6)

انحراف و تزلزل در عقاید سلفیت تکفیری

ایشان در قسمتی از نوشته های خود، از عقاید کلامی سلفیه وهابی انتقاد می کند. توسل به مقام رسول الله و صالحان ثابت است و عده ای در زمان حضرت به عرق، مو و آب وضوی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تبرک می جستند.(7)

توسل به صالحان، انسان را از ملت اسلام خارج نمی کند و اعتقاد به این خروج، توهمی است که دلیل ندارد.(8)

از نظر ما اشکال

ص: 300


1- همان، ص231.
2- رمضان البوطی، السلفیة مرحلة زمنیة مبارکة لامذهب اسلامی، ص244.
3- همان، ص245.
4- همان، ص250.
5- همان، ص244و 245.
6- همان، ص246.
7- همان، ص154.
8- همان، ص156.

ندارد که کسی قصد زیارت قبر و مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را داشته باشد.(1)

نظر و استناد ابن تیمیه درمورد بدعت بودن زیارت قبر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم با میزان لغت و شرع، واهی است.(2) ابن تیمیه در اظهاراتی تند و خارج از عرف، استغاثه کنندگان به میت و غایب و دعاکنندگان در نزد قبور را همانند بت پرستان می داند که شیطان با آنان تخاطب می کند.(3)

البوطی، در قضاوت نهایی، پیروان وهابیت سلفی را گمراهان حیله گری می داند که در پوشش عنوان مردۀ بی روحی به نام «سلفیه» جلوه گری می کنند و از مسیر ترقی باز مانده اند. منهج رشد، مشخص و روشن است و منهجی است که ادعای متمسکان به کتاب و سنت را نشان می دهد و مسیر گمراهان و حیله گران را مشخص می کند، نه این کلمه مردۀ سلفیه. و در نهایت تفاوتی بین سلف و خلف نیست، بلکه منهج شناسی و تمسک به آن مهم است.(4)

6. حسن بن علی السقاف (معاصر، متولد1380ق):
اشاره

ازعلمای شافعی اشعری و از مخالفان و ناقدان معاصر و پرشور وهابیت در کشور اردن است. ایشان در کتاب مناقشة منهج الوهابیة فی العقیدة و التکفیر، السلفیة الوهابیة افکارها الاساسیة و جذورها التاریخیة، اندیشه ها و رفتار تکفیری ها را آماج نقدهای نفس گیر قرار می دهد.

وهابیت، پدیده بیگانه با کلیت جهان اسلام

سقاف به طعنه، وهابیان تکفیری را «متسلف (متظاهر به سلف)» می نامد(5) تأکید وی بر رسمیت مذاهب هفتگانه حنفی، مالکی، شافعی، حنبلی، امامی، اباضی و زیدی و رد

ص: 301


1- همان، ص239.
2- همان، ص240.
3- ابن تیمیه، الفرقان بین اولیاء الرحمن و اولیاء الشیطان، ص74.
4- رمضان البوطی، السلفیة مرحلة زمنیة مبارکة لامذهب اسلامی، ص255.
5- حسن بن علی سقاف، مناقشة منهج الوهابیة، ص18.

نگاه متصلب و متحجر وهابیان تکفیری است.(1)

سقاف از شیوه ها و روش های آن ها با نسبت سنجی از روح تعالیم اسلامی، انتقاد شدید می کند. رویکرد خشن وهابیت با توجه به تأکید اسلام بر اخلاق، عاطفه، الفت و رحمت، مردود می باشد.(2)

عملکرد وهابیت، موجب آزار قلوب مؤمنان راست کردار شده است.(3) مسلمانان در سیر تاریخی خود، واجد علوم با ارزشی مانند کلام، فقه، تصوف و عمارت (بنّایی) شده اند و آن ها را گسترش داده اند و در حوزه مدنیت اجتماعی، با اقلیت های مذهبی با رحمت و مدارا برخورد کرده اند که مایه افتخار در عالم شده است، ولی وهابی ها، ارزشی برای این امور قائل نیستند.(4)

سقاف، سلفیت و وهابیت را یک سان می انگارد که در داخل جزیرة العرب به وهابی حنبلی و در خارج، سلفی نامیده می شوند. وهابیت از سلفیت به وجود آمده است.(5)

برخلاف این نظر، سلفیت انواع مختلفی دارد که شاخه نجدی آن وهابی است، اما در شبه قاره، پیروان دیوبندی شاه ولی الله دهلوی و در مصر، بسیاری از اتباع اخوان المسلمین سلفی هستند، ولی وهابی نمی باشند.

عقاید کلامی وهابیت بر بنای بی بنیاد

از منظر حسن بن علی سقاف، ریشه ظاهرگرایی وهابیت در اندیشه های حنبلی است و مذهب حنبلی نظریات واضحی درمورد تشبیه و تجسیم دارد.(6) ابن عبدالوهاب، دعوت کننده به نظریات تجسیمی است (برای خدا دست و انگشت و ساق و قدم و...از اعضای آدمی قائل است). سقاف، در ریشه یابی تفکر تجسیمی، به مرزهای فراتر از جهان اسلام نظر دارد. فکر تجسیمی از یونان و مسیحیت از طریق افرادی مانند

ص: 302


1- همان، ص7.
2- همان، ص8.
3- همان، ص18.
4- همان، ص16.
5- همان، ص19.
6- همان، ص13.

کعب الاحبار وارد حوزه تفکر اسلامی شد و حنابله ظاهرگرا از آن استقبال کردند.(1) ابن تیمیه و ابن قیم، پیش قراولان وهابیت تشبیهی بودند.(2) وهابیت سلفی، به جسمانیت خدا معتقد است و برای آن، حد و غایت و چشم و...قائل است.(3)

آن ها تصریح می کنند که خدا بر عرش نشسته است که لازمه آن جسمانیت و محدودیت می باشد. ابن تیمیه در کتاب بیان تلبیس الجهمیه می نویسد: «الموصوف بهذه الصفات لا یکون الا جسماً، فالله تعالی جسم لا کالاجسام.»(4)

سقاف، محمد بن عبدالوهاب و اتباع او را به تنقیص مقام نبی مکرم اسلام متهم می کند و آن را از بدترین کفریات وی به شمار می آورد.(5)

پیروان وهابی او از نواصب اند و درمورد آل البیت صلی الله علیه و آله و سلم بغض دارند.(6) سلفی های وهابی ناصبی اند و برای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و آل البیت صلی الله علیه و آله و سلم او احترام قائل نیستند و مخالفتشان با شیعیان و دیگران بر همین اساس است.(7)

او ابن تیمیه را به بی احترامی به خاندان نبوت متهم می کند و می نویسد: «ابن تیمیه که بنیان گذار اصول و قواعد آن ها است، به امام علی صلی الله علیه و آله و سلم و فاطمه زهرا÷ طعنه زده است.»(8)

ایشان ابن عبدالوهاب را به علت نسبت شرک به واسطة استغاثه به اولیای دین، زیارت قبر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و صالحان تقبیح می کند.(9)

بازی با احادیث نبوی و عدم پذیرش آن ها با حکم به عدم صحت شان،(10) از دیگر اتهامات ابن عبدالوهاب و پیروان اوست.

ص: 303


1- همان، ص27 و 30.
2- همان، ص39 و 40.
3- همان، ص58.
4- همان، ص60،61.
5- همان، ص42.
6- همان، ص18 و 20.
7- همان، ص64.
8- همان، ص65.
9- همان، ص45.
10- همان، ص52.

انتقاد از موضع تکفیری ها در تمجید مطلق صحابه و توصیه به عدم ترجیح تعدادی از آن ها، (1)

از نشانه های اندیشه مستقل علی السقاف و ضدیت وی با گذشته نگری مذموم است.

رفتار شناسی وهابیت و ریشه های آن

بن علی السقاف، ریشه رفتار های نسنجیده و غیراسلامی و خشونت های پردامنه وهابیان را در ظاهرگرایی افراطی و خفتگی و تعطیلی عقل می داند. وهابیان با عقل و عقلانیت در ستیزند و به سبب ظاهرگرایی و حدیث گرایی، با استدلال به قرآن مخالفند.(2)

او در طعنه ای آشکار می نویسد: «ما دلیلی در کتاب و سنت برای تعطیلی عقل نداریم و برعکس، نصوص شرعی، ما را به فهم و درک دعوت کرده اند.»(3)

پیروان ابن عبدالوهاب در برخورد با مخالفان، دو شیوه را برگزیده اند: 1. ارهاب فکری؛ 2. ارهاب عملی، (4)

وهابیان، بدعت گذاران نجد اند و مردم را با قتل و غارت به فرمانبرداری از خود درآوردند(5)

از دیگر اقدامات تأمل برانگیز آن ها، ارهاب فکری و نسبت کفر و شرک و بدعت دادن به مخالفان است.(6)

وهابیان سلفی، بزرگان تفسیر را به رسمیت نمی شناسند و با به کارگیری اصول فهم لغت، از قبیل تأویل و مجاز و غیره مخالفند.(7)

آن ها قیاس را جز در مسئله تشبیه خدا به خلقش نمی پذیرند و با پافشاری به خطای خود، به حق اعتراف نمی کنند.(8)

وهابیان با غرور کاذب، خود را فرقه ناجی و بقیه را اهل آتش می دانند.(9)

آن ها پیروان مذاهب اهل سنت و صوفی ها و اشاعره را که

ص: 304


1- همان، ص89.
2- همان، ص54 و 85.
3- همان، ص87.
4- همان، ص116.
5- همان، ص46.
6- همان، ص54.
7- همان.
8- همان، ص55.
9- همان، ص69.

اکثریت اهل سنت و جماعتند و شیعیان و اباضیه را بدعت گذار و دشمن سنت و توحید معرفی می کنند و اهل آتش می دانند.(1)

اینان مخالف تقریبند و بسیاری از اهل سنت از ترس آن ها و متهم شدن به رافضی و شیعه بودن، از اظهار محبت به آل البیت اجتناب می کنند.(2) وهابی ها به مخالفان خود نسبت های کذب می دهند، ادب را در گفت وگو رعایت نمی کنند و کتاب های گذشتگان را تحریف می کنند.(3)

شیوه های مقابله با وهابیت

ایشان علاج ریشه ای بیماری وهابیت متحجر را در احیای اندیشه عقلانی و استقلال فکری و مذمت گذشته گرایی افراطی می داند. شیوه فهم صحیح، منحصر در سلف نیست و هرکس قواعد فهم را به کار گیرد، از کتاب و سنت بهره علمی خواهد برد. تابعیت محض از سلف، بدون فکر مستقل جست وجوگر، انسان را دچار گفتار متناقض می کند، چون آن ها در مواردی با هم اختلاف داشتند!

در خصوص روایتی که آن را احمد حنبل در مسند(4) و ترمذی در سنن(5)

نقل کرده اند که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: «مثل امتی مثل المطر، لا یدری اوله خیر ام آخره»،(6) سقاف در توضیح آن می نویسد: «فهذا کما تری فیه تصریح بان للخلف فضلاً ایضاً کما للسلف.»(7) ایشان با شجاعت اعلام می کند که فهم سلف برای ما حجتِ الزام آور نیست. از امام احمد در مسئله ای سؤال شد و ایشان فتوا داد، به ایشان گفته شد: ابن مبارک که از سلف است به این نظر قائل نیست، احمد با شجاعت پاسخ داد: «ابن مبارک لم ینزل من السماء.»(8)

امام

ص: 305


1- همان.
2- همان، ص64.
3- همان، ص112.
4- احمد بن حنبل، المسند، ج3، ص130.
5- تزمذی، سنن ترمذی، ج5، ص152.
6- سقاف، مناقشة منهج الوهابیة...، ص88.
7- همان.
8- همان، ص89.

ابوحنیفه نیز نظر قاطعی در نفی گذشته گرایی افراطی دارد. بن علی السقاف از قول ایشان نقل می کند: «ماجاء عن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فعلی الرأس و العین و ما جاء من الصحابه اخترنا و ماکان من غیر ذلک، فهم رجال و نحن رجال.»(1)

سقاف، شش راه برای مقابله جدی با وهابیت سلفی پیشنهاد می کند: 1. انتشار کتب برای کشف حقیقت فکر سلفی وهابی و شناسایی اساس آن ها؛ 2. ارائه فکرهای جای گزین وهابیت؛ 3. کمک به علمای خبیر برای بنیان نهادن قواعد عمومی فکر اسلامی؛ 4. تربیت عالمان قوی در مدارس و دانشگاه ها؛ 5. تربیت خطبا، ائمه و واعظان غیر وهابی برای جای گزینی؛ 6. توجیه دکترها و مدرسان برای عدم اشاعه فکر وهابی و تحریک آن ها به ترویج افکار اسلامی.(2)

در نهایت، بن علی السقاف با ذکر نام 105 نفر از علما و نویسندگان برجسته جهان اسلام که به تفکر وهابی نقد نوشته اند، جدایی این فرقه از بدنه جهان اسلام و متفرد بودن اعضایش را اثبات می کند.(3)

نتیجه

اندیشه وران ناقد جریان تکفیر در جهان اهل سنت، ضمن بیگانه معرفی کردن آن از امت اسلامی، به طرح شیوهای علمی دقیق و بی طرفانه و تحلیل آن در چند ساحت پرداخته اند. آن ها هم چنین بنیان گذاران این جریان را معرفی کرده اند که با تئوری پردازی ابن تیمیه شروع می شود و با اعمال خشونت های افسارگسیخته اتباع ابن عبدالوهاب استمرار می یابد. آن ها در جهان اسلام موجب تفرقه و واگرایی شده اند و آسیب های جبران ناپذیر به آن وارد کرده اند. تفسیر آنان از نصوص دینی، ظاهرگرا و متحجرانه است و با این روش، در عقاید کلامی، گرفتار انحرافات جدی شده اند. به

ص: 306


1- همان، ص90.
2- همان، ص121.
3- همان، ص146.

زعم آن ها، معرفی و افشای جریان بیگانه تکفیر از کلیت امت اسلامی و مقابله با آن ضرورت دارد. تکفیری ها در اثبات دعاوی خود و اقناع مخالفان و ارعاب آزاد اندیشان و همراه کردن جهان اهل سنت با خویش برای مقابله با پیروان اهل البیت صلی الله علیه و آله و سلم با ناکامی مواجه شده اند. اعمال خشونت آن ها ناشی از فقدان توان مندی های علمی و اعتقادی است. همراهی و تقویت جریان ضد تکفیر از ضرورت ها و پیش فرض های وحدت اسلامی و صیانت از امت واحده است.

ص: 307

منابع

1. قرآن کریم.

2. ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم، الفرقان بین الحق و الباطل، چاپ اول: عالم الکتب، بیروت 1426ق/2005م.

3. ------------------------------- ، الفرقان بین اولیاء الرحمن و اولیاء الشیطان، دار الکتب العلمیة، بیروت 1402ق/1982م.

4. ------------------------------- ، منهاج السنة النبویة، المطبعة الکبری الامیریة، مصر 1321ق.

5. ابن حنبل، احمد، المسند، دارالفکر، بیروت1414ق/1994م.

6. ابن عبدالوهاب، سلیمان، الصواعق الإلهیة فی الرّد علی الوهابیة، چاپ سوم: المکتبة ایشیق، استانبول - ترکیه 1399ق/1979م.

7. ابن عبدالوهاب، محمد، کشف الشبهات، اسکندریه، دارالایمان [بی تا].

8. الگار، حامد، وهابیگری، ترجمه احمد نمایی، بنیاد پژوهش های اسلامی، مشهد 1387.

9. بغدادی، ابومنصور عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، مکتبة محمد صبیح و اولاده [بی جا، بی­تا].

10. بیاضی حنفی، کمال الدین، اشارات المرام من عبارات الامام، شرکت المصطفی البانی، مصر 1368ق.

11. ترمذی، محمدابن عیسی ابن سوره، سنن ترمذی، مکتبة العصریه، بیروت 1426ق/2006م.

12. رمضان البوطی، محمدسعید، السلفیه مرحلة زمنیة مبارکة لا مذهب اسلامی، دارالفکر، لبنان 1998م.

13. زینی دحلان، احمد، الدررالسنیة فی الرد علی الوهابیة، مکتبة الحقیقة، 1422ق [بی جا، بی تا].

14. -------------------- ، فتنه وهابیت، ترجمه همایون همتی، نشر مشعر، قم [بی­تا].

15. سقاف، حسن بن علی، مناقشه منهج الوهابیه فی العقیده والتکفیر السلفیه الوهابیه افکارها الاساسیه وجذورها التاریخیه، دارالامام النووی، عمان 1423ق/2002م.

16. صبیح، محمد السید، اخطأ ابن تیمیه فی حق رسول الله و اهل بیته، چاپ اول: مصر 1423ق/2003م.

17. عویس، منصور محمد محمد، ابن تیمیه لیس سلفیاً، چاپ اول: دار النهضة العربیة، قاهره 1970م.

18. فوزان، صالح بن عبدالله بن فوزان، شرح العقیدة الواسطیة، چاپ اول: دارالعاصمه، ریاض 1425ق/2005م.

ص: 308

19. قطب، محمد، مفاهیم ینبغی ان تصحح، چاپ نهم: دار الشروق، بیروت 1415م.

20. کوثری، محمدزاهد، مقالات الکوثری، چاپ دوم: دار الاسلام لطباعة و النشر والتوزیع و الترجمه، قاهره 1430ق/2009م.

21. مالکی، حسن بن فرحان، داعیة لیس نبیاً، مرکز دراسات التاریخیه، عمان - اردن 1425ق/2004م.

22. مسعری، محمد بن عبدالله، التوحید اصل الاسلام و حقیقة التوحید، التجدید الاسلامی، لندن 2004م.

23. نسفی، ابومعین میمون بن محمد، تبصرة الادلة علی طریق الامام ابی منصور الماتریدی، دمشق 1990م [بی نا]

24. هروی، عبدالله، المقالات السنیة فی کشف ضلالات احمد بن تیمیه، چاپ دوم: دار المشاریع، بیروت 1417ق/1996م.

ص: 309

ص: 310

گونه شناسی ادله روایی سماع موتی؛ با تأکید بر منابع اهل سنت / سعید ملک محمد، نفیسه فقیهی مقدس

اشاره

سعید ملک محمد(1)

نفیسه فقیهی مقدس(2)

چکیده

سماع موتی از همان ابتدای طرح در آموزه های اسلامی تعجب عده ای را برانگیخته و چیستی و چگونگی آن ابهام گروهی را در پی داشته است. این بحث از موضوعات برجسته و چالش برانگیز اندیشمندان در طی سال های مختلف و بستر طرح نظرگاه هایی متقارب و یا متقابل در مجامع علمی بوده است. آنچه از بررسی متون و مستندات اسلامی مستفاد می گردد این است که جز اندک مخالفانی که در برابر قاطبه موافقان سهم اندکی یافته اند، بیشتر مباحث به گونه هایی که ارتباط عالم پس از مرگ را با جهان مادی تبیین نموده و به سماع موتی پرداخته اند اختصاص یافته است. این نوشتار که با رویکرد ایجابی و با روش توصیفی تحلیلی نگارش یافته است از طریق بازکاوی متون روایی در منابع اهل تسنن و دسته بندی جدید نظریات این حوزه، در صدد گونه شناسی ادله ای است که در نهایت به اثبات سماع موتی منتهی می گردد.

کلیدواژگان: سماع موتی، رد سلام، خطاب المیت، حیات الأنبیا، حیات برزخی

ص: 311


1- دکتری عرفان وتصوف، مدیر گروه اخلاق مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی.
2- دکتری تفسیر تطبیقی، محقق پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، کارشناس شبکه ولایت.
مقدمه

تفکر مبتنی بر عدم سماع موتی که امروزه از سوی وهابیت تکفیری تبلیغ و ترویج می گردد و به دنبال آن مجموعه ای از آموزه های اصیل دینی نظیر توسل، زیارت و... به حکم شرک و کفر از دایره اعتقادات مسلم مسلمانان طرد می شود، خاستگاهی تاریخی دارد که به امیران اموی و حاکمان شجره ملعونه(1) باز می گردد.(2) بطلان توسل و سایر مباحثی که مبنای نظری آن به شنیدن اموات مرتبط می شود، تنها در صورتی مجال عَرضه علمی می یابد که ادله نقلی (مستندات قرآنی و روایی) مخالفان در بررسی های دلالی و تحلیل سندی قابل قبول و کامل باشد؛ حال آن که نه تنها معتقدانِ اندک این اندیشه انحرافی، در اثبات فقدان ادراک اموات دربارة دنیا و بی خبری محض آنان از عالم ماده هیچ توفیق نیافته اند؛ بلکه جامعه اسلامی و از جمله اهل تسنن را به تقابل علمی با این پندار و اثبات عالمانه سماع موتی کشانده اند. به گونه ای که بازکاوی موضوع سماع موتی و طرح مستندات صحیح نقلی و تحلیل های علمی از دستاوردهای مثبت این مواجهه علمی است. هم چنین سیره رفتاری جامعه اسلامی امروز در زیارت و توسل به انبیا و اولیای الهی نشان دیگری در ناکامی تابعین ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب است. پژوهش «گونه شناسی ادله روایی سماع موتی» با هدف کلی اثبات سماع موتی در منابع اهل سنت تدوین شده است و به چگونگی طرح مستندات روایی آن در منابع مکتوب اهل تسنن می پردازد.

ص: 312


1- محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبری، ج5، ص621؛ سمرقندی، تفسیرالسمرقندی المسمی بحرالعلوم، ج2، ص318؛ ابن عطیه اندلسی، المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، ج3، ص468؛ بدرالدین عینی، عمدة القاری شرح الصحیح البخاری، ج19، ص30.
2- حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج4، ص560؛ ابوعبدالله احمد شیبانی، مسند أحمد بن حنبل، ج5، ص422؛ سمهودی، خلاصة الوفا بأخبار دار المصطفی، ج1، ص59؛ ابن عساکر دمشقی، تاریخ مدینة دمشق، ج57، ص249؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج15، ص142.
گفتار اول: کلیات پژوهش
1. تبیین مسئله

یکی از مسائل اختلافی بین مذاهب اسلامی و وهابیان، حیات برزخی است. مسلمانان به حیات برزخی و زندگی مردگان اعتقاد دارند، به گونه ای که امکان ارتباط بین عالم برزخ و عالم ماده وجود دارد؛ بر خلاف وهابیان که میان عالم برزخ و دنیا هیچ ارتباطی قائل نیستند و معتقدند که انسان هنگامی که از دنیا می رود ارتباطش با عالم دنیا قطع می گردد؛ پیامد چنین نگرشی بی فایده بودن خواندن فاتحه برای اموات و به زیارت رفتن و طلب حاجت کردن از آن هاست، زیرا مردگان قادر به شنیدن نیستند. از همین رو وهابیت استعانت از اموات و توسل به آنان را جایز ندانسته اند، بلکه از مظاهر شرک می دانند؛ به عبارت دیگر می توان گفت نگاه حس گرایانه وهابیت تکفیری، علاوه بر آن که در حوزة خداشناسی نمود دارد، در حیطة فرجام شناسی و حیات برزخی نیز آشکار است. چنین رویکردی در هستی شناسی، یادآور اندیشة پوزیتیویسم یا اثبات گرایی در غرب است. اعتقاد به عدم سماع موتی با نگاه ظاهرگرایانه به برخی از آیات قرآن مستند شده است و حتی روایات مؤید سماع موتی نیز رد و در مقابل برای اثبات عدم سماع به سخنان برخی از عالمان استناد می شود؛ حال آن که با تدبر در آیات قرآن و به تصریح روایات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، نه تنها سخن گفتن با درگذشتگان شرک و ناپسند نیست، بلکه مطابق سنت نبوی و سیره مسلمانان از صدر اسلام تا کنون است. به ویژه براساس برخی روایات، آن ها علاوه بر شنیدن در عالم برزخ، قدرت دعا کردن برای زندگان را نیز دارند، همان طور که پاسخ سلام را می دهند و این نوعی دعا در حق سلام کننده است. در این مقاله دیدگاه موافقان سماع موتی و مستندات تحلیلی و روایی آنان بررسی می شود.

ص: 313

2. محدوده پژوهش

در رویکرد ایجابی به مسئلة سماع موتی چند گونه ادله روایی می تواند در نظر قرار گیرد: نخست ادله ای که به صراحت بر سماع موتی تأکید کرده است و بر قدرت شنیدن مردگان دلالت روشن دارد؛ دوم دلایلی که به اثبات حیات پس از مرگ پرداخته است و در نتیجة آن، قدرت بر شنیدن که یکی از لوازم حیات است مستفاد می گردد؛ گونه سوم ادله ای است که حاکی از احاطه عالم برزخ نسبت به عالم ماده و تفوق رتبی مراتب حیات است که به تبع آن ادراک کلی نسبت به این عالم تا حد عرضه اعمال بر اموات و... حاصل می شود؛ چهارمین دسته ادله ای است که به اثبات هوشمندی کل نظام هستی اعم از جماد و نبات و موجودات ذی شعور می پردازد. در این دسته، حتی به فرض پذیرش تفکر باطل وهابی مبنی بر جماد انگاشتن انسان پس از مرگ، می توان ادراک و حتی طبق برخی ادله روایی فریقین سماع را منتج دانست. این نوشتار در نگرش تحلیلی توصیفی خود، به طرح مهم ترین گونه های روایی ادله اول و دوم از میان محورهای یاد شده می پردازد که ارتباط صریح تری با بحث سماع موتی دارد.

3. مفهوم شناسی
الف) سماع

سماع از ریشه سمع است. لغت شناسان واژه سمع را در چهار معنا بررسی کرده اند:

1. گاهی واژه سمع به فعل شنیدن که همان سماع است اطلاق می شود، همچون آیه: (إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ)؛(1) «آن ها از شنیدن حقّ بی نصیبند».

2. به عضو گوش تعبیر می شود، مثل آیه: (خَتَمَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ وَ عَلی سَمْعِهِمْ)؛(2)

«خدا بر دل ها و گوش­های آنان مهر نهاده است».

ص: 314


1- شعراء، آیه 212.
2- بقره، آیه 7.

3. همان فهم و ادراک است. مانند آیه شریفه: (إِنَّکَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَی وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاء)(1)؛ أی لا تفهمهم، لکونهم کالموتی فی افتقادهم بسوء فعلهم القوّة العاقلة التی هی الحیاة المختصّة بالإنسانیة؛ ای پیامبر تو نمی توانی به آن ها سخن خود را بفهمانی؛ چون مانند مردگان قوه عاقله را که خاص حیات انسانی است، از دست داده اند.

4. به معنای طاعت و فرمانبری از حقّ است؛ خدای تعالی می فرماید: (وَ إِذا تُتْلی عَلَیهِمْ آیاتُنا قالُوا قَدْ سَمِعْنا، لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا)؛(2)

«زمانی که آیات ما بر ایشان خوانده می شود می گویند شنیدیم و اگر بخواهیم ما هم مثل آن ها می گوئیم» و آیه: (سَمِعْنا وَ عَصَینا)؛(3)

«شنیدیم و نافرمانی کردیم و به کار نبستیم.»(4)

ب) موتی

واژه موتی به معنی اموات،(5)

جمع «میت« و «میت» است که هر دو به معنی مرده است؛ مثل (أَوَ مَنْ کانَ مَیتاً فَأَحْییناهُ (6) لِنُحْیی بِهِ بَلْدَةً مَیتاً)؛(7)

که مردة انسان و غیر انسان را شامل می شود و (إِنَّکَ مَیتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیتُونَ)،(8) (حَتَّی إِذا أَقَلَّتْ سَحاباً ثِقالًا سُقْناهُ لِبَلَدٍ مَیتٍ)؛(9)

که اولی دربارة انسان و دومی برای غیر انسان آمده است.

در بررسی معجم های لغت و اصطلاح قرآنی «موتی» چند مفهوم دارد که دو معنا مورد توجه است:

ص: 315


1- نمل، آیه80.
2- انفال، آیه31.
3- بقره، آیه93.
4- فراهیدی، کتاب العین، ج1، ص 348؛ راغب اصفهانی، مفردات فی غریب القرآن، ص 425 و فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج4، ص347 ذیل ماده سمع.
5- )بِقادِرٍ عَلی أَنْ یحْیی الْمَوْتی(؛ «می تواند مُردگان را زنده کند؟» احقاف، آیه33.
6- انعام، آیه122.
7- فرقان، آیه49.
8- زمر، آیه30.
9- .اعراف، آیه57.

1. مردگان؛ یعنی کسانی که جان خود را از دست داده و از دنیا رفته اند و غالباً بر جسد آن ها اطلاق می شود.

2 مردگان افراد گمراهی هستند که با اختیارِ خود از مسیر هدایت جدا شده و از قوه تعقل بی بهره اند؛ مثل کافرهایی که مهر بر دل هایشان خورده است و دیگر هدایت نخواهند شد.(1)

پس مفهوم عدم سماع موتی را می توان هم برای کافرانی که سخن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را درک نمی کنند به کار برد و هم برای اجساد بی روحی که به خاک تبدیل شده اند.

مراد از «سماع الموتی» در این نوشتار، شنیدن اموات یا ادراک مردگان است .

4. سؤال های پژوهش
اشاره

در رویکرد مسئلة نوشتار حاضر، سؤال اصلی و سؤال های فرعی ذیل بررسی می گردد:

سؤال اصلی:

چگونه می توان سماع موتی را بر اساس ادله روایی ثابت کرد؟

سؤال های فرعی:

1. گونه های روایی که از طریق آن سماع موتی ثابت می شود، در منابع اهل سنت کدام است؟

2. ادله سماع موتی و استمرار حیات انبیا و اولیای الهی چیست؟

3. علمای اهل سنت که قائل به سماع موتی هستند در مواجهه با روایات مثبت سماع چه رویکردی از خود نشان داده اند؟ (نگرش نقلی صرف یا رویکرد تحلیلی - استدلالی)

ص: 316


1- فراهیدی، کتاب العین، ج8، ص140؛ راغب اصفهانی، مفردات فی غریب القرآن، ج1، ص781؛ حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن، ج11، ص195؛ علی اکبر قرشی، قاموس قرآن، ج7، ص303؛ نشوان حمیری، شمس العلوم، ج9، ص 6409، ذیل ماده موت.
5. اهداف پژوهش

این پژوهش اهداف زیر را در نظر دارد:

اثبات روایی سماع موتی؛

تفکیک و تفصیل روایات دال بر سماع موتی و استمرار حیات پس از مرگ از منابع اهل سنت؛

تبیین نحوه مواجهه علمای اهل سنت با روایات سماع.

6. جامعه آماری

این مقاله در تحلیل مسئله سماع موتی در محورهای یاد شده، منابع حدیثی و کلامی مذاهب اهل سنّت را مد نظر قرار داده است و به ویژه بر منابع پیش از قرن دهم هجری تأکید می کند.

گفتار دوم: گونه های روایی دال بر سماع موتی و تحلیل اندیشوران اهل تسنن پیرامون آن
اشاره

در اولین محور از بررسی گونه ای روایی سماع موتی، به طرح ادله سماع موتی پرداخته شده است و پس از آن دیدگاه تحلیلی علمای اهل سنت تبیین می گردد. لازم به ذکر است در نگرش اندیشوران به این مسئله، برخی رویکرد نقلی صرف اتخاذ کرده و بعضی علاوه بر آن، به طرح نظر و استدلال خود پیرامون مسئله پرداخته اند.

الف) اخبار دال بر سماع موتی
اشاره

از میان روایت های متعددی که قدرت شنیدنِ مردگان را ثابت می کند، برخی اخبار به صراحت از سماع موتی سخن به میان آورده اند که با تکیه بر دلالت منطقی آن، می توان مخالفان را به شرط عدم تعصب در اعتقادات مجاب کرد، زیرا در فضای تعصب و جدال فکری، هر سخن روشن و نص صریحی قابل تأویل و توجیه است. اولین محور از مباحث به این دسته از روایات اختصاص دارد:

ص: 317

1. شنیدن صدای کفش تشییع کنندگان

بسیاری از منابع اهل سنت روایاتی را ذکر کرده اند که: نبی مکرم اسلام در بیان رخدادهای پس از مرگ و مواجهه انسان با عالم برزخ از شنیدن صدای کفش تشییع کنندگان خبر داده اند. این امر بر بطلان پندار کوتاه اندیشانی دلالت می کند که انسان را پس از مرگ چون جماد می دانند. رویکرد نویسندگان در این بحث، یا صرف نقل خبر و بیان روایات است، یا در صدد اثبات تحلیلی مدعای سماع خفق نعلین برآمده اند و یا متعرض حکم فقهی مرتبط با بحث شده اند. اولین محور به بیان برخی از روایاتی که از طریق محدثان و نویسندگان اهل سنت نقل شده است اختصاص می یابد:

1. قال رسول الله:انه لَیسْمَعُ خَفْقَ نِعَالِهِمْ إذَا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ...(1)

2. قال رسول الله: إِنَّ الْمَیتَ إذا وُضِعَ فی قَبْرِهِ إنه لَیسْمَعُ خَفْقَ نِعَالِهِمْ إذا انْصَرَفُوا.(2)

ص: 318


1- «مرده صدای کفش تشییع کنندگان را در بازگشت می شنود.» ابوعبدالله احمد شیبانی، مسند الإمام أحمد بن حنبل،ج2، ص 347؛ احمد بن حنبل در السنه خود، اسناد روایت را صحیح دانسته است: السنه، ج2، ص 612؛ در جای دیگر این مضمون خبر به صورت مرفوع از ابی هریره یا با سندهای دیگر گزارش شده است: همان، ج2، ص445؛ ج2، ص596؛، ابوبکر عبد الله بن محمد، الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار، ج3، ص553 و56؛ حنظلی، مسند إسحاق بن راهویه، ج1، ص314؛ هشام ابن عمار، حدیث هشام بن عمار، ج1، ص 204؛ محمد بن جریر طبری، تهذیب الآثار وتفصیل الثابت عن رسول الله من الأخبار، ج2، ص492، 499، 498، 505؛ همو، جامع البیان عن تأویل آی القرآن، ج13، ص215؛ ابی داود سجستانی، البعث، ج1، ص7؛ طحاوی، شرح معانی الاثار، ج1، ص510؛ احمد دینوری، المجالسة وجواهر العلم، ج1، ص13؛ ابوحاتم تمیمی بستی، صحیح ابن حبان بترتیب ابن بلبان، ج7، ص389؛ سلیمان طبرانی، معجم الاوسط، ج3، ص106؛ ابوعبدالله حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین ج1، ص536؛ احمد بیهقی، إثبات عذاب القبر، ج1، ص61؛ همو، الاعتقاد والهدایة إلی سبیل الرشاد علی مذهب السلف وأصحاب الحدیث، ج1، ص221؛ ابن عبدالبر، الدرر، ج1، ص 106؛ طیوری بن عبدالله صیرفی حنبلی، الطیوریات من انتخاب الشیخ أبی طاهر السلفی، ج9، ص820؛ شمس الدین محمد زرعی دمشقی، إعلام الموقعین عن رب العالمین، ج1، ص179 ؛ ابن کثیر دمشقی، تفسیر القرآن العظیم، ج2، ص535.
2- مرده زمانی که در قبر قرار می گیرد صدای کفش تشییع کنندگان را در هنگام بازگشت می شنود. مسلم بن الحجاج، صحیح مسلم، ج4، ص2201؛ محمد حمیدی، الجمع بین الصحیحین البخاری ومسلم، ج2، ص576؛ کمال الدین محمد سیواسی، شرح فتح القدیر، ج5، ص195؛ طحاوی حنفی، حاشیة علی مراقی الفلاح شرح نور الإیضاح، ج1، ص412.

3. عن أَنَسِ بن مَالِکٍ عَنِ النبی أَنَّهُ قال: إِنَّ الْعَبْدَ إذا وُضِعَ فی قَبْرِهِ وَتَوَلَّی عنه أَصْحَابُهُ أنه لَیسْمَعُ خَفْقَ نِعَالِهِمْ فَیأْتِیهِ مَلَکَانِ فَیقُولاَنِ له ما کُنْتَ تَقُولُ فی هذا الرَّجُلِ یعنی مُحَمَّداً قال أما الْمُؤْمِنُ فیقول أَشْهَدُ أَنَّهُ عبد اللَّهِ وَرَسُولُهُ فَیقَالَ له انْظُرْ إلی مَقْعَدِکَ فی النَّارِ قد أَبْدَلَکَ الله بِهِ مَقْعَداً فی الْجَنَّةِ فَیرَاهُمَا جَمِیعاً.(1)

گروهی از اندیشمندان اهل تسنن، علاوه بر طرح روایات این باب، به تحلیل موضوع پرداخته اند؛ مثلاً طبری در توجیه تعارض ظاهری روایات سماع از جمله روایات سماع خفق نعال با آیه (إِنَّ اللَّهَ یسْمِعُ مَنْ یشاءُ وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ)(2) بیان داشته است که مراد از آیه شریفه، عدم توانایی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بر شنواندن مردگان است، زیرا تنها پروردگار متعال قادر بر این امر است؛ هم چنان که هدایت به ایمان و توفیقِ ارشاد نیز به دست اوست.

طبری در ادامه به تبیین توجیه دوم پرداخته است و می گوید:

مراد از عدم سماع موتی در آیت شریفه، صرف شنیدن نیست؛ بلکه مراد سماعی است که برای آن ها مفید واقع گردد، زیرا آنان از دار اعمال به سرای جزا منتقل شده اند و دیگر مجالی برای بهره مندی از هدایت ندارند.

او در نهایت با توجه به روایات وارده در این خصوص، تصریح می کند که اموات صدای زنده ها را می شنوند و هر باوری غیر از این، ظن نادرست است.(3)

ص: 319


1- مرده زمانی که در قبر قرار می گیرد و اصحابش از وی روی می گردانند صدای کفش آنها (مشایعین) را می شنود، پس آن هنگام دو ملک نزد او می آیند و به او می گویند درباره این مرد یعنی محمد صلی الله علیه و آله و سلم چه می گویی، مؤمن شهادت به عبد و رسول بودن می کند و به او گفته می شود به جایگاهت در آتش نگاه کن، پروردگار جایگاهی در بهشت برای تو مهیا نموده است. محمد بخاری، الجامع الصحیح المختصر، ج1، ص448 و 462؛ احمد بن حنبل، مسند الإمام أحمد بن حنبل، ج3، ص 233؛ همو، السنه، ج2، ص600؛ ابن سری کوفی، لزهد، ج1، ص204؛ ضحاک شیبانی، السنه، ج2، ص 416؛ هبة الله لالکائی، شرح أصول اعتقاد أهل السنة والجماعة، ج6، ص1131؛ ابن عبد البر النمری، التمهید لما فی الموطأ من المعانی والأسانید، ج22، ص249؛ علاء الدین بغدادی، تفسیر الخازن المسمی لباب التأویل فی معانی التنزیل، ج4، ص43 و متذکر می گردد در منابع متعددی نیز واژه قرع، به جاب خفق به کار رفته است.
2- فاطر، آیه22.
3- محمد بن جریر طبری، تهذیب الآثار، ج2، ص519.

مؤلف تفسیر اعراب القرآن که از دیگر موافقان سماع موتی است در رد تعارض ظاهری روایت سمع خفق نعال با آیه (إِنَّ اللَّهَ یسْمِعُ مَنْ یشاءُ وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ)(1) بیان داشته که سخن نبی صلی الله علیه و آله و سلم، مبیّن کلام خداست و پیامبر می فرماید: «ان المیت لیسمع.»(2)

ابن بطال استناد عایشه به آیاتی از قرآن را که به ظاهر بر عدم سماع اموات دلالت دارد بیان کرده است و قول درست را پذیرش اخبار صحیحی می داند که در آن نبی مکرم اسلام به صراحت بر سماع موتی خبر داده اند. از نظر این شارح صحیح بخاری، ایمان به سماع موتی واجب است و نهایت تأویل قابل پذیرش، در جمع بین اخبار دالِ بر سماع و آیاتی که به ظاهر بر عدمِ سماع دلالت دارند، این است که مراد، نفی قدرت استقلالی پیامبر بر سماع موتی است.(3) برخی اندیشوران با رویکرد فقهی در بیان جواز یا عدم جواز مشی بین قبور با کفش، به روایاتی در باب «سمع خفق نعال توسط مردگان» استناد نموده اند؛(4)

این نحوة استدلال، به روشنی از پذیرش سماع موتی در به کارگیریِ مبنای نظری در استنباط های فقهی دلالت می کند.

2. شنیدن سلام
اشاره

از جمله دلایل بدیهی در سماع موتی، سلام گفتن به شخص نبی مکرم اسلام در نماز می باشد که یکی از واجبات فقهی و بایدهای فکری اسلامی است. چنان که مسلمانان، با هر مذهب و مسلک فکری، سلام و صلوات به آخرین سفیر دین الهی را حداقل در پنج نوبت از نمازهای یومیه خود لازم دانسته اند و پس از حیات ظاهری

ص: 320


1- فاطر، آیه 22.
2- ابوجعفر احمد نحاس، اعراب القرآن، ج4، ص 189.
3- ابن بطال بکری قرطبی، شرح صحیح البخاری، ج3، ص361.
4- عبدالبر نمری، التمهید لما فی الموطأ من المعانی والأسانید، ج21، ص78؛، احمد طحاوی حنفی، حاشیة علی مراقی الفلاح شرح نور الإیضاح، ج1، ص412؛ محمد خطیب شربینی، مغنی المحتاج إلی معرفة معانی ألفاظ المنهاج، ج1، ص354؛ احمد عسقلانی، الباری شرح صحیح البخاری، ج3، ص206؛ ابن بطال البکری القرطبی، شرح صحیح البخاری، ج9، ص125؛ ابن الجوزی، کشف المشکل من حدیث الصحیحین، ج3، ص242؛ ابن قدامة المقدسی، المغنی فی فقه الإمام أحمد بن حنبل الشیبانی، ج2، ص223؛ جمال الدین انصاری خزرجی، اللباب فی الجمع بین السنة والکتاب، ج1، ص325.

حضرت نیز به همان منوال پیشین، به نبی مکرم اسلام، سلام و صلوات می فرستند. علاوه بر آن منابع اهل سنت به محورهای متعددی از روایات در باب سلام بر اموات و شنیدن آن اشاره کرده اند که به آن پرداخته می شود.

الف) اخبار سلام پیامبر به اموات

به گزارش تاریخ، زیارت مردگان، سلام کردن و گفت وگو با آن ها، از جمله سیره رفتاری پیامبر رحمت است. عنایت به این که در موارد نقل شده غالباً حضرت، ضمیرِ خطاب به کار می برده اند، در اثبات سماع موتی مفید فایده است، چون سخن گفتن به لحن خطابی در صورتی مفید است که مخاطب قادر بر شنیدن و ادراک گفت وگو باشد؛ در غیر این صورت بیهوده است. مخالفان می کوشند در توجیه این گونه روایات خطابی به مجاز، استعاره و تمثیل در سخن ادیبان و شاعران استناد نموده و مثال هایی را برشمرند که شاعر یا سخنور اجسام بی جان را به مقاصد مختلف مورد خطاب قرار می دهد، اما روشن است که مقایسه کلام نبی مکرم اسلام با این سنخ سخن باطل است؛ کلام و سیره ایشان بنا بر آیات متعددی از کلام وحی حجیت داشته و لازم الاتباع است؛(1) هم چنین باز نمودن باب تشکیک در دلالات سخن بزرگترین رهبر آسمانی، نمی تواند به حد خاصی محدود شود و در نهایت به عدم حجیت سنت نبوی منجر می شود که از دید هیچ مسلمانی پذیرش عقلی و نقلی ندارد .پس از این توضیح اجمالی، روایاتی در باب سلام رسول اعظم بیان می گردد. روایات زیر از جمله روایات متعددی است که سلام پیامبر رحمت صلی الله علیه و آله و سلم به اهل قبور را بیان می دارد:

ص: 321


1- (ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا)؛ هر چه پیامبر به شما داد بستانید، و از هر چه شما را منع کرد اجتناب کنید. حشر، آیه 7؛ (وَ أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُول)؛خدا را اطاعت کنید، و پیامبر را اطاعت کنید. تغابن، آیه12؛ (یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُول)؛ ای کسانی که ایمان آورده اید، از خدا اطاعت کنید و از رسول و اولو الامر خویش فرمان برید. نساء، آیه59 (وَ أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُول)؛ خدا را اطاعت کنید، و پیامبر را اطاعت کنید. مائده، آیه92 و... .

1. عن أبی هُرَیرَةَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ خَرَجَ إلی الْمَقْبُرَةِ فقال السلام علیکم دار قوم مؤمنین و انّا ان شاء الله بکم لاحقون .(1)

2. عن عَائِشَةَ أنّها قالت کان رسول اللَّهِ کُلَّمَا کان لَیلَتُهَا من رسول اللَّهِ یخْرُجُ من آخِرِ اللَّیلِ إلی الْبَقِیعِ فیقول السَّلَامُ عَلَیکُمْ دَارَ قَوْمٍ مُؤْمِنِینَ وَأَتَاکُمْ ما تُوعَدُونَ غَدًا مُؤَجَّلُونَ وَإِنَّا إن شَاءَ الله بِکُمْ لَاحِقُونَ(2)

3. أن رسول الله کان إذا أتی علی المقابر قال السلام علیکم أهل الدار من المؤمنین والمسلمین وإنا إن شاء الله بکم لاحقون أنتم لنا فرط ونحن لکم تبع وأسأل الله العافیة لنا ولکم(3)

علاوه بر نقل این گونه اخبار، برخی احادیث به بیان تعلیمی رسول اکرم در باب سلام گفتن بر اموات اختصاص یافته است. در اثری که ابوهریره به نقل آن مبادرت ورزیده، حضرت ختمی مرتبت، در پاسخ به سؤال یکی از صحابه در مورد نحوه سخن گفتن با مُردگان، هم نحوه سلام و سخن گفتن را تعلیم می نمایند و هم شنیدن سخنان توسط مردگان را متذکر می گردند:

عن أبی هریرة رضی الله عنه قال قال أبو رزین یا رسول الله إن طریقی علی الموتی فهل من کلام أتکلم به إذا مررت علیهم قال: قل السلام علیکم یا أهل القبور من المسلمین

ص: 322


1- ابوهریره نقل می کند که رسول الله خارج شد به سمت قبرستان پس فرمود: سلام بر شما اهل دیار مؤمنین و ما انشاءالله به شما ملحق می شویم. منابع متعددی این مضمون را نقل نموده اند: مسلم نیشابوری قشیری، صحیح مسلم، ج1، ص218؛ ابو عبدالله مالک، موطأ الإمام مالک، ج1،ص28؛ سلیمان ابوداود فارسی، مسند أبی داود الطیالسی، ج1، ص 202؛ ابوبکر عبدالرزاق صنعانی، مصنف عبدالرزاق، ج3، ص 575؛ محمد بصری زهری، الطبقات الکبری، ج2، ص 204؛ احمد بن حنبل، مسند الامام احمد بن حنبل، ج2، ص375؛ همو، السنه، ج6، ص111 و180؛ ابوداود سجستانی، سنن ابی داود، ج3، ص219؛ ابی عوانه اسفرائنی، مسند ابی عوانه، ج1، ص122و... .
2- پیامبر آخر هر شب به بقیع می رفته و چنین می فرمودند: سلام بر شما ای خانه گروه مؤمنان، شما آنچه وعده شده بود یافتید و ما به زودی به شما ملحق خواهیم شد؛ اگر خدا بخواهد. مسلم نیشابوری قشیری، صحیح مسلم، ج2، ص669؛ ابوزید نمیری بصری، تاریخ المدینة المنورة، ج1، ص63؛ احمد ابویعلی، مسند ابو یعلی، ج8، ص69، ص 86؛ محمد تمیمی، صحیح ابن حبان، ج10، ص382.
3- پیامبر زمانی که به مقبره ها می رسید می فرمود: سلام بر شما اهل خانه مؤمنان و مسلمانان؛ ما انشاالله به شما ملحق می شویم، شما بر ما پیشی گرفته اید و ما به شما خواهیم پیوست. از خداوند عافیت برای ما و شما مسئلت می نمایم: احمد نسایی، السنن الکبری، ج6، ص268؛ هبة الله لالکائی، شرح أصول اعتقاد أهل السنة والجماعة من الکتاب والسنة وإجماع الصحابة، ج5، ص969؛ ابومحمد اشبیلی، الأحکام الشرعیة الکبری، ج2، ص547.

والمؤمنین أنتم لنا سلف ونحن لکم تبع وإنا إن شاء الله بکم لاحقون. قال أبو رزین یا رسول الله یسمعون قال: یسمعون ولکن لا یستطیون أن یجیبوا.(1)

علاوه بر این، به اعتراف رهبر فکری وهابیت، رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم این نحوه گفت وگو با مردگان را به مسلمانان نیز تعلیم داده اند. ابن تیمیه که، تناقضات گفتاری وی در بحث سماع موتی مشهود است پس از بیان امر حضرت رسول به سلام دادن بر اموات می نویسد: «این خطاب به مردگان است و فقط کسانی که می شنوند مورد خطاب قرار می گیرند.»(2)

هم چنین ابن کثیر سلفی نیز می نویسد: «خطاب با اهل قبور، گفت و گو با کسانی است که می شنوند و فهم دارند و سلف بر این مسئله اجماع نظر دارند.»(3)

ب) پاسخ مردگان به سلام زنده ها

گونه هایی از اخبار سلام بر اموات در منابع اهل سنت، به بیان احادیثی اختصاص دارد که پاسخ سلام از سوی مردگان است و از طریق اولویت بر سماع سلام دلالت دارد؛ احادیث زیر از این جمله است:

1. قال رسول الله: «ما من أحد مر بقبر أخیه المؤمن کان یعرفه فی الدنیا فیسلم علیه إلا عرفه ورد علیه السلام.»(4)

ص: 323


1- ابوهریره نقل می کند: ابورزین از پیامبر پرسید: مسیر من از کنار مردگان عبور می کند، آیا کلامی هست که با آنان سخن بگویم؛ حضرت فرمودند: بگو سلام بر شما ای اهالی قبرها، شما از ما پیشی گرفته اید و ما به شما ملحق خواهیم شد، ابورزین سؤال کرد یا رسول الله آیا می شنوند؟ حضرت فرمودند بله و لی نمی توانند پاسخ دهند: جلال الدین سیوطی، شرح الصدور بشرح حال الموتی والقبور، ج1، ص201.
2- ابن تیمیه، کتب و رسائل و فتاوی شیخ الإسلام ابن تیمیة، ج24، ص363.
3- ابن کثیر دمشقی، تفسیر القرآن العظیم، ج3، ص439.
4- از ابن عباس به نقل از پیامبر صلی الله علیه وسلم : هر کسی که به قبر برادر مؤمن خود بگذرد که در دنیا او را می شناخت پس به او سلام کند میت از درون قبر او را می شناسد و جواب سلام او را می دهد: نمری قرطبی مالکی، ابوعمر یوسف بن عبدالله بن عبد البر، الاستذکار الجامع لمذاهب فقهاء الأمصار فی شرح الموطأ، ج1، ص185؛ ابومحمد اشبیلی، الاحکام الشرعیه الکبری، ج2، ص546؛ شارح صحیح بخاری صحت روایت را متذکر شده است بدر الدین عینی غیتابی حنفی، عمدة القاری شرح صحیح البخاری، ج8، ص69؛ ابن تیمیه نیز در موارد متعددی صحت روایت را بیان نموده است: ابن تیمیه حرانی حنبلی، کتب ورسائل وفتاوی شیخ الإسلام ابن تیمیة، ج24، ص173؛ همو، قاعدة جلیلة فی التوسل والوسیلة، ج1، ص150؛ همو، الرد علی الأخنائی واستحباب زیارة خیر البریة، ج1، ص88؛ همو، منهاج السنة النبویة، ج2، ص442؛ محمد بن عبدالهادی، الصارم المنکی فی الرد علی السبکی، ج1، ص 295؛ أبوعبدالله زرعی دمشقی، الروح فی الکلام علی أرواح الأموات والأحیاء بالدلائل من الکتاب والسنة، ج1، ص5؛ محمد شوکانی، نیل الاوطار، ج3، ص 305.

2. قال سلیمان بن سحیم رأیت رسول الله فی النوم فقلت یا رسول الله هؤلاء الذین یأتونک ویسلمون علیک أتفقه سلامهم قال: نعم وأرد علیهم.(1)

3. إذا مر الرجل بقبر لرجل یعرفه فسلم علیه رد علیه السلام وعرفه وإذا مر بقبر لا یعرفه وسلم علیه رد علیه اسلام.(2)

هم­چنین حضرت به زیارت قبر شهدای احد امر فرموده است و به صراحت از شنیدن سلام و پاسخ آن حکایت می فرمایند:

وکان رسول الله یقول: ... ثم یقبل علی أصحابه فیقول: ألا تسلمون علی قوم یردون علیکم السلام؟ لا یسلم علیهم أحدٌ إلا ردوا علیه السلام إلی یوم القیامة . ومر رسول الله علی مصعب بن عمیر فوقف علیه، ودعا، وقرأ: «رجالٌ صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه ومنهم من ینتظر وما بدلوا تبدیلاً»، أشهد أن هؤلاء شهداء عند الله یوم القیامة، فأتوهم وزوروهم وسلموا علیهم والذی نفسی بیده، لا یسلم علیهم أحدٌ إلی یوم القیامة إلا ردوا علیه.(3)

ص: 324


1- احمد بیهقی، شعب الایمان، ج3، ص491؛ همو، حیات الانبیاء و الاولیاء، ج1، ص 106؛ محمد الغزالی، إحیاء علوم الدین، ج4، ص491؛ قاضی عیاض، کتاب الشفاء، ج2، ص67؛ محمد ابن منظور، مختصر تاریخ دمشق، ج1، ص307؛ صالحی شامی، سبل الهدی و الرشادفی سیره خیر العباد، ج12، ص 357.
2- اباهریره نقل می کند: اگر انسان از کنار قبر کسی که می شناسد عبور نماید به او سلام کند او پاسخ سلام را داده و او را می شناسد و اگر از کنار قبر کسی که نمی شناسد عبور کند و سلام گوید پاسخ او را خواهد داد. أبوالقاسم تیمی اصبهانی، الحجة فی بیان المحجة وشرح عقیدة أهل السنة، ج2، ص334؛ محمد غزالی، إحیاء علوم الدین، ج4، ص491.
3- رسول الله بر مصعب بن عمیر ایستاد و دعا کرد و این آیه را خواند : از مؤمنان مردانی هستند که به پیمانی که با خدا بسته بودند وفا کردند. بعضی بر سر پیمان خویش جان باختند و بعضی چشم به راهند و هیچ پیمان خود دگرگون نکرده اند. (احزاب، آیه23)، سپس فرمودند : نزد قبورشان بیایید و آن ها را زیارت کنید و بر آن ها سلام کنید، قسم به خدائی که جان من در دست قدرت اوست، کسی بر آن ها سلام نمی کند تا روز قیامت مگر اینکه جواب سلام او را می دهند، محمد واقدی، المغازی، ج1، ص 267؛ محمد سیواسی حنفی، شرح فتح القدیر، ج3، ص183. لازم به ذکر است محمد بن عبدالوهاب و آلوسی متذکر صحت روایت شده اند: محمد بن عبدالوهاب، احکام تمنی الموت، ج1، ص47؛ ابوالفضل آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، ج21، ص55.

بیهقی از اندیشمندان برجسته اهل سنت می نویسد: «زائران قبور شهیدان احد، سلام آن ها را از درون قبر شنیدند»

قال العطاف وحدثتنی خالتی أنّها زارت قبور الشهداء قالت ولیس معی إلا غلامان یحفظان علی الدابة فسلمت علیهم فسمعت رد السلام وقالوا والله إنا نعرفکم کما یعرف بعضنا بعضا قالت فاقشعررت وقلت یا غلام أدننی بغلتی فرکبت.(1)

سیوطی نیز به ذکر روایت علمای اهل سنت تصریح کرده است:

وأخرج ابن جریر فی تهذیب الآثار وإبن أبی الدنیا فی کتاب من عاش بعد الموت والبیهقی فی الدلائل عن العطاف بن خالد قال حدثتنی ...(2)

ج ) جواب پیامبر در قبر به گفتار و سلام

برخی روایات این باب نیز حکایت از پاسخ دادن به سلام زائرانی است که تشرف حضور مرقد نبوی را داشته و یا خواهند داشت:

1. عن إبراهیم بن یسار قال: حججت فی بعض السنین فجئت المدینة فتقدمت إلی قبر رسول الله فسلمت علیه فسمعت من داخل الحجرة: وعلیک السلام. (3)

ص: 325


1- عاطف می گوید خاله ام به من گفت که روزی به زیارت قبر شهدای احد رفتم و فقط دو غلامی که مرکب من را محافظت می کردند همراه من بودند، پس بر قبر شهدا سلام کردم و جواب سلامشان را شنیدم و گفتند که ما شما را می شناسیم همان­گونه که همدیگر را می شناسیم، گفت: مدهوش شدم و گفتم غلام قاطر من را بیار، پس سوار شدم. احمد بیهقی، دلائل النبوة، ج3، ص307، ص308، 309؛ علی سمهودی، خلاصة الوفا بأخبار دار المصطفی، ج1، ص265؛ عبدالله قرشی بغدادی، من عاش بعد الموت، ج1، ص39.
2- ابن جریر در تهذیب الآثار و ابن ابی الدنیا درکتاب من عاش بعد الموت و بیهقی در کتاب الدلائل به ذکر روایت عطاف پرداخته اند: جلال الدین سیوطی، شرح الصدور بشرح حال الموتی والقبور، ج1، ص207.
3- ابراهیم بن یسار می گوید: در سالی که حج انجام دادم به مدینه آمده و سپس رو به قبر رسول اکرم نموده و سلام گفتم و از داخل حجره شنیدم که حضرت فرمود : و علیک السلام. محمد بن یوسف صالحی شامی، سبل الهدی والرشاد فی سیرة خیر العباد، ج12، ص357.

2. ... أَبَا هُرَیرَةَ، یقُولُ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ یقُولُ: " وَالَّذِی نَفْسُ أَبِی الْقَاسِمِ بِیدِهِ، لَینْزِلَنَّ عِیسَی ابن مَرْیمَ إِمَامًا مُقْسِطًا وَحَکَمًا عَدْلا، فَلَیکْسِرَنَّ الصَّلِیبَ، وَلَیقْتُلَنَّ الْخِنْزِیرَ، وَلَیصْلِحَنَّ ذَاتَ الْبَینِ، وَلَیذْهِبَنَّ الشَّحْنَاءَ، وَلَیعْرَضَنَّ عَلَیهِ الْمَالُ فَلا یقْبَلُهُ، ثم لئن قام علی قبری، فقال یا محمد لاجیبنه.(1)

3. أن رسول الله قال: إن عیسی ابن مریم یکون مارا بالمدینة حاجا أو معتمرا ولئن سلم علی لأردن علیه.(2)

4. عن رسول اللَّهِ قال: ما من أَحَدٍ یسَلِّمُ علی الا رَدَّ الله عزوجل إلی روحی حتی أَرُدَّ علیه السَّلاَمَ.(3)

علاوه بر نقل روایت، برخی از بزرگان اهل سنت به تحلیل اخبار پرداخته و از آن حیات همیشگیِ نبی مکرم اسلام رانتیجه گرفته اند. نمونه ای از تبیین روایت به شرح زیر است:

در کتاب ترمذی روایت کردیم که پیامبر فرمودند: هر کس به من سلام می کند خداوند روحم را برمی گرداند تا جواب سلامش را بدهم .از این حدیث استفاده می شود که پیامبر همیشه زنده است، زیرا محال است که در شبانه روز کسی نباشد که بر پیامبر سلام نفرستد. اگر گفته شود که این فرمایش حضرت، تناسبی با حیات دائمی ندارد، چون عالم

ص: 326


1- از رسول الله نقل می کند که فرمود : به تحقیق عیسی بن مریم نازل می شود و حال اینکه امامی عدالت گستر و حاکمی عادل است، پس صلیب را می شکند و گراز را می کشد، و اختلافات و کینه و دشمنی را از بین می برد و اموال بر او عرضه می شود او قبول نمی کند، سپس وقتی که بر قبر من بایستد و بگوید: ای محمد، من جواب او را خواهم داد . ابویعلی موصلی تمیمی، مسند أبی یعلی، ج11، ص462. البانی در ج6، ص 236 سلسله الاحادیث الصحیحه روایت را صحیح دانسته و هیثمی نیز صحت راویان را متذکر شده است: ابوالحسن الهیثمی، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج8، ص211.
2- عیسی بن مریم پس از انجام حج یا عمره از مدینه عبور می کند و اگر به من سلام گوید او را جواب خواهم داد. محمد صالحی شامی، سبل الهدی والرشاد فی سیرة خیر العباد، ج12، ص357.
3- کسی نیست که بر من سلام گوید جز این که خداوند روح مرا باز می گرداند تا به او پاسخ گویم: احمد بن حنبل، مسند أحمد بن حنبل، ج2، ص527؛ ابوداود سجستانی ازدی، سنن أبی داود، ج2، ص218. بزرگان اهل سنت نیز روایت را تصحصح نموده اند: ابوزکریا نووی، الأذکار المنتخبة من کلام سید الأبرار، ج1، ص66؛ همو، ریاض الصالحین من کلام سید المرسلین، ج1، ص255؛ همو، المجموع، ج8، ص200؛ ابن تیمیه نیز علاوه بر ذکرصحت حدیث به شرط مسلم، به فتوای علما در جواز سلام بر حضرت اشاره نموده است: ابن تیمیه، اقتضاء الصراط المستقیم مخالفة أصحاب الجحیم، ج1، ص324.

خالی نمی شود از مسلمانی که بر پیامبر سلام می فرستد؛ بلکه در یک ساعت سلام های متعددی بر حضرت می شود و از این سخن تعدد حیات و وفات پیامبر در کمتر از یک ساعت لازم می آید ؛جواب این است که منظور از روح در این حدیث - رد الله الی روحی - مجازاً حرف زدن است پس گویا پیامبر فرموده باشند که خدا قدرت حرف زدن را به من باز می گرداند و حضرت همیشه زنده است.(1)

ب) تصریح روایات بر سماع اموات

علاوه بر روایاتی که به برخی مصداق های سمع از جمله شنیدن صدای کفش تشییع کنندگان یا شنیدن سلامِ سلام کنندگان و پاسخ به آن اشاره نموده اند؛(2) اخباری نیز به طور کلی بر سماع مردگان تصریح کرده اند. از میان این آثار، منابع متعددی به ذکر حدیث قتیل بدر پرداخته اند. در این روایت صحیح، نبی مکرم اسلام مشرکان کشته شده در نبرد بدر را خطاب قرار داده است و از حق بودن وعده الهی سخن و پرسش می نمایند؛ این رفتار پیامبر اعظم، تعجب برخی را برانگیخت،(3) چه این که بر مبنای فرهنگ جاهلی که تا پیش از اسلام بر آن باور بودند انسان پس از مرگ نابود شده و وجودی ندارد. هم چنان که پروردگار متعال در توصیف منکرین معاد به این تفکر اشاره کرده است؛(4) رسول اکرم در پاسخ به تبیینی روشن در باور اعتقادی معاد مبادرت فرموده

ص: 327


1- جلال الدین سیوطی، الحاوی للفتاوی فی الفقه وعلوم التفسیر والحدیث والاصول والنحو والاعراب وسائر الفنون، ج2، ص143؛ محمد صالحی شامی، سبل الهدی والرشاد فی سیرة خیر العباد، ج12، ص364؛ محمد مناوی، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، ج5، ص467.
2- شایان ذکر است هم چنان که گذشت در برخی از اخبار یاد شده نیز، بر مسئله سماع موتی تصریح شده بود؛ لکن با توجه به این که محور اصلی روایت بر سلام یا بر سمع خفق نعال دلالت داشت در بحث پیش رو از تکرار آن صرف نظر نمودیم.
3- .در برخی روایات اشاره شده که خلیفه دوم به اعتراض می گوید : تکلم أجسادا لا أرواح فیها؛ در اخباری نیز به طور کلی از استعجاب عده ای سخن به میان آمده است : قالوا یا رسول الله أتنادی قوما قد جیفوا.
4- یس، آیه 78.

و مرده را شنواتر از آن ها معرفی می کند. این خبر با طریق متعدد و مضامینی نزدیک به هم در منابع اسلامی یاد شده است:

حدثنا حمید، عن أنس، قال: سمع المسلمون مقال النبی من جوف اللیل وهو علی بئر بدر ینادی: «یا أبا جهل بن هشام، یا عتبة بن ربیعة، یا شیبة بن ربیعة، یا أمیة بن خلف، ألا هل وجدتم ما وعد ربکم حقا ؟ فإنی قد وجدت ما وعدنی ربی حقا» فقال المسلمون: یا رسول الله، تنادی قوما قد جیفوا، فقال: «ما أنتم بأسمع لما أقول منهم إلا أنهم لا یستطیعون أن یجیبونی».(1)

رویکرد تحلیلی اندیشوران اهل سنت در این خصوص قابل تأمل است و به واقع پاسخی روشن به معدود منکران سماع موتی است. ابن عربی بعد از ذکر خبر قتیل بدر بیان می دارد که مرگ، عدم محض و فنای صرف نیست و تبدل حال و انتقال از داری به دار دیگر است... روح دارای قدرت سمع، هوشیاری و علم به حسب ادراکات خویش می باشد.

ابن بطال تحلیل قابل توجهی در بحث کرده است که گزیده ای از آن بیان می گردد:

ص: 328


1- مسلمین صدای پیامبر در شب ر ا شنیدند که بر سر چاه بدر صدا می زد: ای ابا جهل هشام، ای عتبه بن ربیعه، ای امیه بن خلف، آیا آنچه پروردگار به شما وعده داده بود را حق یافتید؛ به تحقیق من آنچه پروردگارم وعده داده بود را حق یافتم؛ مسلمانان گفتند: ای رسول خدا، آیا با کسانی سخن می گویی که مردار شده اند؛ حضرت فرمود که: شما شنواتر از آن ها نیستید جز این که آنان نمی توانند پاسخ گویند: ابی کثیر انصاری زرقی مدنی، حدیث إسماعیل بن جعفر، ج1، ص62؛ نقل دیگر روایت چنین است : ... یا رسول الله أتکلم أجسادا لا أرواح فیها فقال النبی والذی نفسی بیده ما أنتم بأسمع منهم ولکنهم لا یستطیعون أن یردوا علی؛ ابوداود طیالسی، مسند أبی داود الطیالس، ج1، ص 9؛ ابی شیبة کوفی، الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار، ج7، ص362؛ احمد بن حنبل در موارد متعددی مضمون خبر فوق را روایت کرده است : ج1، ص26، ج2، ص131، ج3، ص104، 145، 182، 219، 263، 287، ج4، ص29؛ محمد بخاری، صحیح بخاری، ج1، ص462، ج4، ص1461، 1476؛ مسلم القشیری النیسابوری، صحیح مسلم، ج4، ص2202، 2203؛ احمد شیبانی، الآحاد والمثانی، ج3، ص 445؛ عمرو بن ابی عاصم شیبانی، ج2، ص 425؛ احمد نسائی، المجتبی من السنن، ج4، ص108، 109؛ ابو یعلی موصلی، مسند ابی یعلی، ج1، ص 130و...؛ ذهبی به نقل ابواسحاق، افزوده ای بر روایت نقل کرده است: أنه قال: یا أهل القلیب، بئس عشیرة النبی کنتم لنبیکم کذبتمونی وصدقنی الناس، وأخرجتمونی وآوانی الناس وقاتلتمونی ونصرنی الناس . محمد ذهبی، تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، ج2، ص63.

با استناد به آیاتی از قرآن کریم که به عذاب های برزخی اشاره می کند بازگشت حیات صحیح بوده و اعتقاد به آن لازم است؛ در نتیجه اعتقاد سماع کلام توسط اموات صحیح است و توجیه مخالفان در استناد به آیات قرآن کامل نیست.(1)

نویسنده السیرة النبویة نیز قول عایشه در تعارض روایت قتیل بدر با آیات قرآن را رد نموده و می نویسد: «به خلاف آنچه وی معتقد است، قول درست بر اساس نصوص روشن، قول جمهور صحابه و بعد آنان - در سماع میت - است.»(2)

امام محمد غزالی در شرح کلمه الباعث، روایت قلیب را ذکر نموده و مضمون زیر را بیان کرده است:

پندار کسانی که مرگ را عدم می دانند باطل است؛ چه شهدایی که به فرمایش قرآن کریم زنده هستند و چه اشقیایی که پیامبر در واقعه بدر آن ها را مخاطب ساخت، حیات در همه استمرار دارد؛ ارباب بصیرت می دانند که انسان برای ابد خلق شده است و راهی به عدم و فنا ندارد؛ هرچند مدتی تصرف او در جسدش قطع می شود که در این هنگام به او مرده گفته می شود.(3)

هم چنین سهیلی بیان عایشه از روایت(4)

و اشاره وی به تعارض آن با آیات قرآن را به سبب عدم حضور وی در ماجرای قلیب رد کرده و می گوید:

عایشه در جریان قلیب بدر حضور نداشته و حاضران نسبت به کلام حضرت احفظ هستند. به پیامبر گفته شد آیا با قومی سخن می گویید

ص: 329


1- ابن بطال البکری، شرح صحیح البخاری، ج3، ص 361.
2- ابو الفداء ابن کثیر، السیرة النبویة لابن کثیر، ج2، ص45؛ همو، البدایه و النهایه، ج3، ص 292. هم چنین بقاعی در نگرشی عام تر به طرح بحث جواز سمع برای غیر حی استدلال کرده و افزون بر روایت مذکور می نویسد: وشاهدت أنا فی بلاد العرقوب المجاروة لبانیاس من بلاد الشام شجرة شوک یقال لها الغبیراء متی قیل عندها (هات لی المنجل لأقطع هذه الشجرة) أخذ ورقها فی الحال فی الذبول - فالله أعلم ما سبب ذلک. برهان الدین أبی الحسن بقاعی، نظم الدرر فی تناسب الآیات والسور، ج6، ص298.
3- محمد غزالی، المقصد الأسنی فی شرح معانی أسماء الله الحسنی، ج1، ص125.
4- قالت إنما قال النبی إنهم لیعلمون الآن ما أن کنت أقول لهم حق.

که مردار شده اند؟ حضرت فرمود: شما نسبت به آنچه به آن ها می گویم شنواتر نیستید. درباره نحوه شنیدن می توان گفت آنان با همین سرهای خود شنیدند، به این نحو که روح به جسد یا بعض جسد برگشت نموده است که این قول اکثریت اهل تسنن است؛ یا با گوش قلب یا روح شنیدند بنابر نظر کسانی که سؤال را متوجه روح می دانند.(1)

تحلیلی جامع تر از شنقیطی در پاسخ کسانی که بر محوریت گفتار عایشه به انکار سماع موتی پرداخته اند قابل تأمل است:

تأویل عایشه در روایت که در نهایت با استناد به قرآن، عدم سماع را منتج شده است صحیح نمی باشد . سه نکته در رد تأویل ایشان قابل ذکر است:

1. روایت عدل با تأویل باطل نمی شود.

2. انکار سماع توسط عایشه تمام نیست، زیرا او ضمن نفی سماع، علم را در آنان ثابت نموده است؛ چنان که می گوید: «انهم لیعلمون الآن أن الذی کنت أقول لهم هو الحق؛ روشن است اثبات علم، به صحت سماع منتهی می شود و به عبارتی به دنبال علم، سماع نیز ثابت است.»

3. برای تأویل نیاز به روایات صحیحه است.(2)

هم چنین تحلیل نووی بر سماع اموات چنین است:

مذهب اهل سنت بر خلاف خوارج و معظم معتزله و بعض مرجئه، به عذاب قبر و سؤال دو مَلَک و نشستن مرده در قبر معتقدند. قول کسانی که بازگشت روح را شرط نمی دانند از دیدگاه ما فاسد است، چون الم و احساس از ویژگی های زنده است.(3)

ص: 330


1- سهیلی، روض الانف، ج3، ص86؛ عینی، عمدة القاری شرح صحیح البخاری، ج8، ص202 و ج17، ص93، 94، 120؛ احمد عسقلانی، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج3، ص234. عسقلانی هم چنین در جای دیگر نقل نموده که عایشه گرچه دارای خصائصی چون فهم، ذکاوت، کثرت روایت و ...است، ولی در رد روایت ثقه قول او حجت نیست، مگر با نصی مثل همان نص که دلالت بر نسخ، تخصیص یا استحاله نماید. همان، ج7، ص 304.
2- شنقیطی، إیضاح القرآن بالقرآن، ج6، ص133.
3- ابوزکریا نووی، صحیح مسلم بشرح النووی، ج17، ص202.

یکی از اندیشمندان معاصر اهل سنت گفتار قتاده در روایت مبنی بر این که این گفت وگو، تخاطب حقیقی نبوده و از باب توبیخ و تصغیر است را رد کرده و می نویسد:

روایت نص صریح در سماع موتی است و پیامبر تخصیصی برای آن ذکر ننموده اند. قول قتاده که بخاری نیز به نقل آن مبادرت نموده است، اجتهاد و نظر شخصی وی می باشد.(1)

نویسنده در ادامه بیان داشته که دیگر روایات این باب، نص صریح در سماع موتی است و از ظاهر آن ها عمومیت سماع هر میت مستفاد می گردد.(2)

گفتار سوم: گونه های روایات دال بر استمرار حیات انبیا و اولیای الهی پس از مرگ و تحلیل علمای اهل تسنن
اشاره

برخی از اندیشمندان نیز در اثبات سماع، به حیات انبیا پس از مرگ استناد کرده و البته رویکردهایی متقاربی را در اثبات امر اتخاذ نموده اند؛ برخی تنها به ذکر ادله روایی بسنده کرده، بعضی علاوه بر آن، تحلیل و استدلال علمی خویش را بیان کرده اند، دیگر اندیشوران نیز یا به مسئله به عنوان اصل موضوعی نظر نموده و در بحث هایی چون آداب زیارت، فضیلت زیارت و ... از آن بهره جسته اند و جمعی نیز وجهه اهتمام خویش را بر پاسخ گویی به ادله مخالفان معطوف داشته اند. در این محور به تفکیک یاد شده، مباحث تبیین می گردد.

الف) ادله روایی دال بر حیات پس از مرگ
اشاره

برخی مستندات خبری که بر استمرار حیات بعد از مرگ دلالت دارد؛ از این میان روایاتی به طور صریح به حیات پس از مرگ دلالت نموده اند و برخی به طریق الزامی به اثبات مدعا می انجامد. اخبار زیر از مهم ترین ادله روایی در این خصوص است:

ص: 331


1- حمد تمیمی حنبلی، الفواکه العذاب فی الرد علی من لم یحکم السنة والکتاب، ج6، ص195؛ محمد شنقیطی، إیضاح القرآن بالقرآن، ج6، ص130.
2- همان، ص196.
1. انبیا در قبرهایشان زنده هستند و نماز می خوانند

اخبار صحیحی که بر حیات انبیا در قبر دلالت می کند و حتی بالاتر از آن تصریح به اقامه نماز کرده، گواه روشنی بر استمرار حیات و لوازم آن از جمله سمع و ادراک است. در این مجال اندک در پی تبیین ماهیت این اخبار و بررسی دلالی آن به طور تفصیلی نیستیم و این سؤال که آیا اقامه نماز به شکل ظاهری آن مدنظر می باشد؛ چنان که برخی از تحلیل گران روایی به آن قائل شده اند، و یا مراد دیگری از تعبیر اقامه نماز اراده شده، بحث تفصیلی دیگری است؛ آنچه در اثبات مدعای نوشتار در سماع موتی با استناد به این روایات حاصل می آید این است که جامعه روایی اهل تسنن به حیات پس از مرگ باورمند بوده و اخبار آن را قبول کرده اند. برخی از روایات این باب به اجمال، عبارتند از:

عن أنس بن مالک قال رسول الله الأنبیاء أحیاء فی قبورهم یصلون(1)

ابن حجر از اجماع علما و تواتر روایات دال بر حیات انبیا خبر داده و می نویسد: «الاجماع علی حیات الانبیاء کما تواترت به الاخبار»(2)

علاوه بر وجود اخبار عامی که بر حیات انبیا دلالت دارد، روایاتی نیز به حیات برخی انبیا به طور خاص اشاره دارد .

ص: 332


1- ابویعلی موصلی، مسند أبی یعلی، ج6، ص147؛ تمام الرازی ابوالقاسم، الفوائد، ج1، ص33؛ احمد بیهقی، ج1، ص70؛ ابی یعلی ابوالحسین، طبقات الحنابله، ج1، ص 303؛ ابن هبة الله بن عبدالله، تاریخ مدینة دمشق وذکر فضلها وتسمیة من حلها من الأماثل، ج13، ص326؛ محمد بن مکرم بن منظور، مختصر تاریخ دمشق، ج2، ص413؛ ابن کثیر، فصول من السیره، ج1،ص261؛ علی هیثمی، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج8، ص211؛ عسقلانی، افزون بر ذکر خبر، وثاقت روات را نیز بیان داشته است: احمد عسقلانی، لسان المیزان، ج2، ص175ج2، ص175؛ همو، المطالب العالیة بزوائد المسانید الثمانیة، ج14، ص22؛ جلال الدین سیوطی، الفتح الکبیر فی ضم الزیادة إلی الجامع الصغیر، ج1، ص 471؛ همو، الخصائص الکبری، ج2 ص490؛ همو، جامع الاحادیث، ج3، ص449؛ زکریا انصاری، أسنی المطالب فی شرح روض الطالب، ج1، ص 174؛ محمد رملی الانصاری، غایة البیان شرح زبد ابن رسلان، ج1، ص 18؛ محمد زرقانی، شرح الزرقانی علی موطأ الإمام مالک، ج4، ص357؛ محمد عظیم آبادی، عون المعبود شرح سنن أبی داود، ج3، ص261؛ برخی اندیشمندان نامبرده به صحت اخبار این باب نیز اشاره کرده اند.
2- احمد هیثمی، الفتاوی الکبری الفقهیة، ج2، ص135.

مسلم نیشابوری در کتاب صحیح خود روایت آورده است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شب معراج حضرت موسی علیه السلام را دید که در قبر خود نماز می خواند: «مررت بموسی لیلة أسری بی عند الکثیب الأحمر وهو قائم یصلی فی قبره»(1)

سیوطی دربارة این روایات ادعای تواتر کرده(2)

وسبکی از آن به عنوان عقیده قطعی یاد نموده و دیگر علمای اهل سنت نیز به آن بر اثبات حیات پس از مرگ استناد نموده اند.

2. شنیده شدن صدا از درون قبر
اشاره

اخباری که به هر نحو دلالت بر شنیده شدن صدا از درون قبر که حاکی از حیات پس از مرگ می کند متعددند؛ برخی خبرها از شنیده شدن صدای عذاب خبر می دهند، برخی ناظر به شنیده شدن صدای قرآن از درون قبر است:

الف) شنیده شدن صدای عذاب از درون قبر

عن أبی أَیوبَ رضی الله عَنْهُمْ قال خَرَجَ النبی وقد وَجَبَتْ الشَّمْس فسمع صوتا فقال یهُودُ تُعَذَّبُ فی قُبُورِهَا(3)

هم­چنین رسول مکرم اسلام علت عدم دعاکردن جهت شنیده شدن صدای عذاب قبر، که گویای امکان آن و نشان از حیات مردگان است را ترس از امتناع دفن بیان داشته و می فرماید:

لَوْلَا أَنْ لَا تَدَافَنُوا لَدَعَوْتُ اللَّهَ أَنْ یسْمِعَکُمْ من عَذَابِ الْقَبْرِ؛(4)

ص: 333


1- مسلم نیشابوری قشیری، صحیح مسلم، ج4، ص1845؛ بیان متقاربی از روایت مذکور در منابع یافت می شود: ابن منده در ادامه به صحت روایت تصریح داشته است : محمد بن إسحاق ابن منده، الفوائد، ج1، ص 74؛ سهیلی نیز روایت را صحیح دانسته است : سهیلی، روض الانف، ج1، ص96؛ جلال الدین سیوطی، شرح الصدور بشرح حال الموتی والقبور، ج1، ص 187-236.
2- جلال الدین سیوطی، الحاوی للفتاوی فی الفقه وعلوم التفسیر والحدیث والاصول والنحو والاعراب وسائر الفنون، ج2، ص139.
3- روزی پیامبر هنگام غروب خارج شد، صدائی شنید، پس فرمود: عده ای از یهود هستند که در قبرهایشان عذاب می شوند. محمد بن اسماعیل بخاری جعفی، صحیح البخاری، ج1، ص463، ح 1309؛ مسلم نیسابوری قشیری، صحیح مسلم، ج4، ص2200، ح2869.
4- مسلم نیشابوری قشیری، همان، ج4، ص2200.

اگر نمی ترسیدم که از دفن هم دیگر امتناع کنید دعا می کردم تا صدای عذاب شدن مردگان در قبر را می شنیدید.

ابن تیمیه پس از استناد به روایت مذکور، اخبار سماع موتی را متعدد دانسته و می نویسد:

ثبت عنه فی الصحیح أنه نادی المشرکین یوم بدر لما ألقاهم فی القلیب وقال ما أنتم بأسمع لما أقول منهم والآثار فی هذا کثیرة منتشرة والله أعلم.(1)

ب) شنیده شدن صدای خواندن سوره تبارک میت از درون قبر

چنان که بیان شد برخی روایات به شنیده شدن صدای قرآن از قبرتصریح می کند. این اخبار دلیل واضحی بر استمرار حیات انسان پس از زندگی دنیوی است:

عن ابن عَبَّاسٍ قال ضَرَبَ بَعْضُ أَصْحَابِ النبی خِبَاءَهُ علی قَبْرٍ وهو لَا یحْسِبُ أَنَّهُ قَبْرٌ فإذا فیه إِنْسَانٌ یقْرَأُ سُورَةَ تَبَارَکَ الذی بیده الْمُلْکُ حتی خَتَمَهَا فَأَتَی النبی فقال یا رَسُولَ اللَّهِ إنی ضَرَبْتُ خِبَائِی علی قَبْرٍ وأنا لَا أَحْسِبُ أَنَّهُ قَبْرٌ فإذا فیه إِنْسَانٌ یقْرَأُ سُورَةَ تَبَارَکَ الْمُلْکِ حتی خَتَمَهَا...(2)

ص: 334


1- ثابت شده در صحیح بخاری و مسلم که پیامبر با کشته شدگان مشرکین وقتی که در چاه بدر انداخت صحبت کرد و فرمود شما شنواتر از آن ها نیستید و روایات در این باره زیاد است و الله اعلم؛ ابن تیمیه حرانی، کتب ورسائل وفتاوی شیخ الإسلام ابن تیمیة، ج4، ص273، لازم به ذکر است وی، با وجود پذیرش سماع موتی، توسل و زیارت به اموات را راهی به سوی شرک دانسته و باطل می داند که البته با مبنای پذیرفته شده وی در صحت توسل به زندگان و قبول سماع موتی در تعارض است. ابن تیمیه، قاعده جلیه فی التوسل و الوسیله، ج1، ص136-137؛ همو، کتب ورسائل وفتاوی شیخ الإسلام ابن تیمیة، ج1، ص 330.
2- ابن عباس می گوید بعضی از اصحاب رسول الله خیمه ای بر روی قبر برپاکردند و نمی دانستند که قبر است و در درون قبر کسی سوره تبارک را می خواند و سوره را ختم کرد پس پیامبر آمدند آن صحابی گفت آقا جان من خیمه بر قبری زدم و نمی دانستم قبر است و در قبر شخصی سوره تبارک می خواند تا آن را ختم کرد، محمد الترمذی السلمی، سنن الترمذی، ج5، ص164. بزرگان اهل سنت به حسن بودن روایت نظر داده اند: جلال الدین السیوطی، الخصائص الکبری، ج1، ص364؛ شمس الدین محمد زرعی دمشقی، الروح فی الکلام علی أرواح الأموات والأحیاء بالدلائل من الکتاب والسنة، ج1، ص80؛ عبد الحق اشبیلی ازدی، الأحکام الشرعیة الکبری، ج4، ص34.
ب) ادله تحلیلی
اشاره

برخی از اندیشوران اسلامی به ذکر روایات این باب اکتفا نکرده و به بیان تحلیلی در اثبات مدعای خویش دست یازیده اند؛ در این رویکرد چند نظرگاه کلی است:

1. بیان اثباتی در سماع و ادراک موتی

برخی از تحلیل گران اسلامی نحوه استنتاج خویش از روایات سماع را به روش های گوناگون بیان داشته اند:

سهیلی (م581ق.) پس از بیان روایت، آیه شریفه (وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یرْزَقُون)(1) را ذکر کرده، سپس به معرفی نمونه هایی می پردازد که پس از سال های متمادی جسد سالم آن ها دیده شده است. هر چند این بخش از استنتاج وی، که بر مقدمه سلامت جسم استوار گشته در اثبات مدعا قاصر و قابل خدشه است، ولی در ادامه به اخبار صحیح در این باره استناد کرده و با بررسی سندی بحث اثباتی خویش در مسئله سماع موتی را اتقان بخشیده است.(2)

سبکی نیز ضمن پذیرش قطعی روایات حیات انبیا، علم و احاطه انبیا پس از مرگ را با طرح دو مقدمه تبیین می کند؛ مضمون استنباط وی چنین است:

مقدمه اول آن است که با اخبار صحیح ثابت شده که نبی ما زنده است. دوم آن است که زنده یا جاهل است یا عالم، و در نهایت با توجه به حکم قرآن کریم که می فرماید: (ما ضَلَّ صاحِبُکُمْ وَ ما غَوی)(3) جهل بر پیامبر جایز نمی باشد و ایشان، پس از حیاتِ دنیوی نیز عالِم و دارای فهم است.(4)

ص: 335


1- .آل عمران، آیه 169.
2- 2. سهیلی، روض الانف، ج1، ص96.
3- نجم، آیه 2
4- تاج الدین سبکی، طبقات الشافعیه الکبری، ج3، ص411.

ابن ملقن نیز بحث روایی خود را با بررسی دلالی همراه کرده و به عدم تعارض اخبار در این باب و صحت همه آن ها باورمند است.(1)

هم چنین یکی از شارحان صحیح بخاری، اخبار این باب را به عنوان مؤید یکدیگر ذکر نموده است و در ادامه چنین نتیجه می گیرد که شهیدان به نص قرآن زنده هستند؛ از آن جا که برتریِ پیامبران بر شهدا ثابت است حیات انبیا نیز مستفاد می گردد. وی در نهایت در تحکیم بیان خویش، به دیگر اخبار در موضوع صلوات بر پیامبر و عرضه اعمال متمسک شده است .(2)

تحلیل یکی از اعلام قرن نهم هجری چنین است:

انبیا و از جمله پیامبر زنده اند و حیات ایشان تا قیامت استمرار دارد؛ چند دلیل بر این امر است:

1. ­خداوند در قرآن می فرماید: (وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یرْزَقُون)(3)، شهادت برای حضرت به اتم وجوه حاصل است، زیرا ایشان بنا بر قول پروردگار (وَ یکُونَ الرَّسُولُ عَلَیکُمْ شَهیدا)(4) شهید شهدا است. حتی اگر شهادت را مختص به قتل بدانیم برای حضرت نیز حاصل است به واسطه اکله خیبر؛ چنان که ابن مسعود و ابن عباس تصریح کرده اند که ایشان به شهادت از دنیا رفته اند.

2.­ حدیث مرفوع انس: «الأنبیاء أحیاء فی قبورهم یصلون»؛(5)

3. حدیث مسلم:«أتیت علی موسی لیلة أسری بی وهو قائم یصلی فی قبره»؛(6)

4. حدیث إسراء پیامبر و رؤیت انبیا؛

5. حدیث أوس بن أوس «إن الله حرم علی الأرض أن تأکل أجساد الأنبیاء»(7)

ص: 336


1- عمر بن علی ابن ملقن، البدر المنیر فی تخریج الأحادیث والأثار الواقعة فی الشرح الکبیر، ج5، ص 284 .
2- احمد عسقلانی، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج6، ص487 و نیز ج7، ص 29.
3- 5. آل عمران، آیه 169
4- بقره، آیه 143.
5- انبیا در قبورشان زنده هستند و نماز می خوانند.
6- شبی که به معراج رفتم موسی را دیدم که در قبر نماز می گذارد.
7- خداوند بر زمین حرام کرده که اجساد انبیاء را بخورند - از بین ببرند-.

و آخرین مطلب آن که بزرگانی چون إمام بیهقی و استاد ابوالقاسم قشیری، ابوحاتم بن حبان، ابوطاهر حسین بن علی اردستانی، محیی الدین نووی و محب الدین طبری و دیگران به ادله سماع موتی استناد کرده و بر آن تصریح داشته اند.(1)

2. تبیین اجمالی مراد از حیات و کیفیت سماع

برخی از نویسندگان نیز ضمن توجه کلی به اثبات حیات پس از مرگ، به بیانی اجمالی از کیفیت حیات و یا کیفیت سماع مردگان پرداخته اند؛ خلاصه ای از تحلیل بحث در سیره حلبیه بدین صورت است:

پروردگار متعال در میت قدرت قرار نداده و مرده قادر بر افعال اختیاری نیست، ولی پیامبران و شهدای معرکه دارای قدرت و افعال اختیاری اند. حلبی پس از طرح این ادعا به روایت «الانبیاء احیاء فی قبورهم» استنادکرده و متذکر روایت ابویعلی می شود که: «لینزلن عیسی بن مریم علیها السلام ثم إن قام علی قبری وقال یا محمد لأجبته».(2)

وی در نهایت به این مطلب تصریح نموده که مراد از حیات، حیات حقیقی مانند زندگی دنیایی نیست که مرده نیاز به طعام و شراب داشته باشد، البته ادراکات؛ مثل علم و سمع برای آن ها و سایر اموات ثابت است.(3) کیفیت سمع بنا بر احتمالی از ابن جوزی در بیان کیفیت سماع قتیل بدر این است که پروردگار صدای پیامبر را به ارواح مردگان رسانده است. او در ادامه توضیح می دهد که بدن آلتی برای شنیدن و سایر ادراکات انسان است. پروردگار متعال می تواند بدون وسیله و یا با وسیله ای دیگر، ادراکات را به روح برساند.(4) هر چند برخی از علمای اهل تسنن به نامعلوم بودن کیفیت سمع اشاره داشته اند.(5)

ص: 337


1- ابن الضیاء الحنفی، تاریخ مکة المشرفة والمسجد الحرام والمدینة الشریفة والقبر الشریف، ج1، ص336-337.
2- به تحقیق عیسی بن مریم نازل می شود، بر سر قبر من می ایستد و صدا می زند: ای محمد و من او را پاسخ می گویم.
3- 4. علی حلبی، السیرة الحلبیة فی سیرة الأمین المأمون،ج2، ص432.
4- ابو الفرج ابن جوزی، کشف المشکل من حدیث الصحیحین، ج1، ص 148.
5- ابن عبدالبر پس از ذکر اخبار می نویسد : این ها - شنیدن صدای کفش و شنواتر بودن اموات - از اموری است که کیفیت آن برای ما مشخص نیست و در برابر آن باید تسلیم بود : بن عبد البر النمری، امور التمهید لما فی الموطأ من المعانی والأسانید، ج2، ص 240.

شارح نسائی در باب رویت عرض صلات بر نبی مکرم اسلام(1) به طرح احتمالات پرداخته است و عنوان می کند برخی که مرگ را مانع از سماع می دانستند از کیفیت عرض صلات بعد از مرگ سؤال کرده و پیامبر در پاسخ، روایت «إن الله حرم علی الأرض أن تأکل أجساد الأنبیاء»(2) را فرمودند. این خبر، کنایه ای از حیات انبیا در قبرهایشان است و یا بیانی از خرق عادت مستمره به طریق تمثیل می باشد. چه بسا نزد آنان، مانع عرض صلاة بر رسول اکرم و مانع سماع و ادراک حضرت، فنای بدن بوده نه مجرد مرگ و مفارقت روح، چرا که عود روح به بدن مادامی که جسد از تغییر زیاد به دور باشد ممکن است؛ بر این اساس پیامبر به بقای بدن انبیا اشاره کرده اند. نکته دیگر این است که آن ها با تعجب از بعدِ وفات پیامبر سؤال می کردند، نمی فهمیدندکه عرض صلوات و سماع آن، نیازی به جسم ندارد و بر روح عرضه می شود.(3)

3. تبیین آثار و لوازم سماع موتی

در برابر اندیشورانی که بدون شرح و بسط خاص، به استمرار حیات و یا به مطلق ادراک مردگان مانند سماع و علم که نمودی از استمرار حیات است اشاره نموده اند؛(4)

برخی به اجمال یا تفصیل متذکر آثار و لوازم این باور دینی شده اند. این طیف از جامعه علمی اسلامی سماع مردگان را به عنوان اصل موضوعه در نظر گرفته و در بیان مشروعیت استغاثه و توسل،(5)

آداب زیارت اعم از حضور قلب و رعایت ادب حضور به آن استناد جسته اند؛ و یا در استنتاج فقهی چون جواز یا عدم جواز نماز در مقبره

ص: 338


1- رِوَایة لِلطَّبَرَانِی لیس من عَبْدٍ یصَلِّی عَلَی إلَّا بَلَغَنِی صَلاتُهُ قُلْنَا وَبَعْدَ وَفَاتِک قال وَبَعْدَ وَفَاتِی إنَّ اللَّهَ عز وجل حَرَّمَ علی الْأَرْضِ أَنْ تَأْکُلَ أَجْسَادَ الْأَنْبِیاءِ.
2- خداوند بر زمین حرام کرده که اجساد انبیاء را بخورند- از بین ببرند-.
3- نور الدین السندی، حاشیة السندی علی النسائی، ج3، ص92.
4- تاج الدین السبکی، طبقات الشافعیة الکبری، ج3، ص384؛ محمد صالحی الشامی، سبل الهدی والرشاد فی سیرة خیر العباد، ج2، ص52؛ عبد الرؤوف مناوی، التیسیر بشرح الجامع الصغیر، ج1، ص426؛ همو، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، ج3، ص84؛ محمد شوکانی، نیل الأوطار من أحادیث سید الأخیار شرح منتقی الأخبار، ج3، ص305؛ عبد الحمید شروانی، حواشی الشروانی علی تحفة المحتاج بشرح المنهاج، ج2، ص167.
5- شمس الدین محمد الرملی، فتاوی الرملی، ج6، ص 274.

انبیاء و...،(1)

استحباب صلوات فرستادن بر نبی مکرم اسلام و عدم تفاوت حیات و ممات حضرت(2)

و... به آن متمسک شده اند.(3)

نتیجه بحث

از مجموع مباحث گذشته بدست می آید که مسئله سماع موتی به اعتراف علمای اهل تسنن، دیدگاه غالبی در جامعه اسلامی است. این نگرش با توجه به مبنای فکری مسلمانان در جاودانگی انسان و حیات برزخی وی از مسلمات اعتقادی است و نقطة مقابل تفکر ظاهرگرایانه وهابیت می باشد. تفکر سماع موتی را اندیشوران متعددی از اهل تسنن با طرح روایات ناظر به سماع موتی و یا اخبار دال بر استمرار حیات مطرح کرده و در مواردی با تصحیح سندی و اطلاق دلالی به نتیجه اثبات مطلق سماع رسیده اند. در رویکرد تحلیلی چند نکته کلی قابل ذکر است:

1. سخن منکرین سماع مخالف اخبار صحیحه است و قابل پذیرش نیست .

2. نهایت تأویل قابل پذیرش در جمع بین اخبار دال بر سماع و آیاتی که به ظاهر بر عدم سماع دلالت دارد این است که مراد نفی قدرت استقلالی پیامبر بر سماع موتی است.

3. صحت سماع موتی قطعی است و در احکام جنائز به آن استناد می شود.

ص: 339


1- علی قاری، مرقاة المفاتیح شرح مشکاة المصابیح، ج2، ص389 و ج3، ص 410؛ سلیمان بجیرمی الشافعی، تحفة الحبیب علی شرح الخطیب (البجیرمی علی الخطیب)، ج1، ص18؛ همو، فی التجرید لنفع العبید، ج1، ص335؛ أحمد الطحاوی الحنفی، حاشیة علی مراقی الفلاح شرح نور الإیضاح، ج1،ص241؛ أبی بکر دمیاطی، حاشیة إعانة الطالبین علی حل ألفاظ فتح المعین لشرح قرة العین بمهمات الدین،ج1، ص195 و نیز ج2، ص 277.
2- ابن حجر هیثمی، الزواجر عن اقتراف الکبائر، ج1، ص224، علی قاری، مرقاة المفاتیح شرح مشکاة المصابیح، ج3، ص415.
3- عبدالرحمن ابن جوزی، ( 597) تاریخ بیت المقدس، ج1 ص 10؛ بدر الدین أبو عبد الله محمد بن علی، مختصر الفتاوی المصریة، ج1، ص170؛ مجیرالدین حنبلی علیمی، الأنس الجلیل بتاریخ القدس والخلیل، ج1، ص59؛ ابن حجر هیثمی، فتاوی الحدیثیه، ج1، ص207؛ محمد شربینی، الإقناع فی حل ألفاظ أبی شجاع، ج2، ص585 و همو، مغنی المحتاج إلی معرفة معانی ألفاظ المنهاج، ج1، ص203.

4. استناد منکران سماع به برخی از آیات قرآن، کامل نبوده و حاکی از عدم تدبر در فهم آیات الهی است.

5. دیدگاه مخالفان سماع، اجتهاد شخصی است و با عنایت به نص صریح در موضوع، عمومیت سماع مردگان منتج می گردد.

6. مبنای تئوریک سماع موتی این است که مرگ عدم محض و فنای صرف نبوده و تبدل حال و انتقال از سرایی به سرای دیگر است .

7. مذهب اهل سنت، خلافِ خوارج و معظم معتزله و بعض مرجئه، به عذاب قبر و سؤال دو مَلَک و نشستن مرده در قبر معتقد است. قول کسانی که بازگشت روح را شرط نمی دانند از دیدگاه اهل سنت فاسد است؛ چرا که الم و احساس از ویژگی های زنده است.

8.. با توجه به اصل سماع موتی، زیارت مُردگان و توسل به آن ها جایز است و به ویژه زیارت و توسل به انبیا و اولیای الهی دارای فضایل بی شمار می باشد که مستلزم توجه به آدابش است.

9. گفت وگوی پیامبر با قتیلِ بدر، حقیقی و دال بر سماع موتی است و هر گفتاری که این کلام را به توبیخی بودن یا تصغیر مشرکان تأویل نماید، باطل و توجیه بدون دلیل است.

10. اصل شنیدن مردگان قطعی و البته در کیفیت آن که آیا با آلت حسی و بر مبنای دیدگاه بازگشت روح به جسم صورت می گیرد و یا از طریق روح انسان است اختلاف می باشد و البته این اختلاف به اصل مسئله خللی وارد نمی کند.

ص: 340

منابع

1.ابن ابی شیبه کوفی، ابوبکر عبدالله بن محمد، الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار، تحقیق کمال یوسف الحوت، چاپ اول: مکتبة الرشد، ریاض، 1409ق.

2.ابن جوزی حنبلی، جمال الدین ابوالفرج عبد الرحمن بن علی بن محمد، کشف المشکل من حدیث الصحیحین، تحقیق علی حسین البواب، دارالوطن، ریاض 1418ق/1997م.

3.ابن ضیاء مکی حنفی، ابوالبقاء محمد بن احمد بن محمد، تاریخ مکة المشرفة والمسجد الحرام والمدینة الشریفة والقبر الشریف، تحقیق علاء ابراهیم، ایمن نصر، چاپ دوم: دار الکتب العلمیة بیروت 1424ق/2004م.

4.ابن عربی معافری مالکی، ابوبکر محمد بن عبدالله، أحکام القرآن، تحقیق محمد عبد القادر عطا، دار الفکر للطباعة والنشر، لبنان [بی تا].

5.ابن بطال بکری قرطبی، ابوالحسن علی بن خلف بن عبدالملک، شرح صحیح البخاری، تحقیق ابوتمیم یاسر بن ابراهیم، چاپ دوم: مکتبة الرشد، ریاض 1423ق/2003م.

6.ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم، الرد علی الأخنائی، تحقیق عبدالرحمن بن یحیی معلمی یمانی، المطبعة السلفیة، قاهره [بی تا].

7.-----------------------، قاعدة جلیلة فی التوسل والوسیلة، تحقیق زهیر شاویش، المکتب الإسلامی، بیروت 1390ق/1970م.

8.-----------------------، کتب و رسائل و فتاوی شیخ الإسلام ابن تیمیة، تحقیق عبدالرحمن بن محمد بن قاسم عاصمی نجدی، چاپ دوم: مکتبة ابن تیمیة، [بی تا].

9.----------------------- ، منهاج السنة النبویة، تحقیق محمد رشاد سالم، چاپ اول: مؤسسة قرطبة، 1406ق [بی جا].

10.ابن عبد الوهاب، محمد، أحکام تمنی الموت، تحقیق عبد الرحمن بن محمد السّدحان و شیخ عبدالله بن عبدالرحمن جبرین، چاپ اول: مطابع الریاض، ریاض [بی­­تا].

11.ابن عبدالبر ، الدرر، [بی­نا، بی جا، بی­تا].

12.ابن عساکر دمشقی شافعی، ابی القاسم علی بن حسن ابن هبة الله بن عبدالله، تاریخ مدینة دمشق وذکر فضلها وتسمیة من حلها من الأماثل، تحقیق محب الدین ابی سعید عمر بن غرامه عمری، دار الفکر، بیروت 1995.

13.ابن کثیر دمشقی، ابو الفداء اسماعیل بن عمر، فصول من السیرة، [بی نا، بی جا، بی تا].

14.------------------------------------------- ، السیرة النبویة، [بی نا، بی جا، بی تا].

15.--------------------------------------------، تفسیر القرآن العظیم، دار الفکر، بیروت 1401ق.

ص: 341

16.--------------------------------------------، البدایة والنهایة، مکتبة المعارف، بیروت [بی تا].

17.ابن منده اصفهانی، ابوعمرو عبدالوهاب بن محمد بن اسحاق بن محمد بن منده، الفوائد لإبن منده، تحقیق مسعد عبد الحمید، چاپ اول: دارالصحابة للتراث طنطا، 1412ق.

18.ابن منظور افریقی مصری،محمد بن مکرم، مختصر تاریخ دمشق، [بی­نا، بی جا، بی­تا].

19.ابویعلی موصلی تمیمی، احمد بن علی بن مثنی، مسند أبی یعلی، تحقیق حسین سلیم أسد، چاپ اول: دار المأمون للتراث، دمشق، 1404ق/1984م.

20.ابی داود سجستانی، ابو بکر عبدالله بن سلیمان الاشعث، البعث، [بی­نا، بی جا، بی­تا].

21.اسفراینی، ابوعوانه یعقوب بن اسحاق، مسند أبی عوانة، دارالمعرفة، بیروت [بی­تا].

22.اشبیلی ازدی، ابومحمد عبد الحق بن عبد الرحمن بن عبد الله (معروف بابن الخراط)، الأحکام الشرعیة الکبری، تحقیق ابوعبدالله حسین بن عکاشه، چاپ اول: مکتبة الرشد، ریاض 1422ق/2001م.

23.اصفهانی، ابوالقاسم اسماعیل بن محمد بن الفضل تیمی، الحجة فی بیان المحجة وشرح عقیدة أهل السنة، تحقیق محمد بن ربیع بن هادی عمیر مدخلی، چاپ دوم: دار الرایة، ریاض 1419/1999م .

24.آلوسی بغدادی حنفی، ابوالفضل شهاب الدین سید محمود بن عبدالله، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، دار إحیاء التراث العربی، بیروت [بی­تا].

25.اندلسی، ابومحمد عبدالحق بن غالب بن عطیه، المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، تحقیق عبدالسلام عبدالشافی محمد، چاپ اول: دارالکتب العلمیة، لبنان 1413ق- 1993م.

26.انصاری خزرجی منبجی، جمال الدین ابومحمد علی بن ابی یحیی، اللباب فی الجمع بین السنة والکتاب، تحقیق محمد فضل عبدالعزیز مراد، چاپ دوم: دار القلم - دار الشامیة، دمشق - بیروت 1414ق/1994م .

27.انصاری شافعی، ابویحیی زکریا، أسنی المطالب فی شرح روض الطالب، تحقیق محمد محمد تامر، چاپ اول: دارالکتب العلمیة، بیروت 1422ق/2000م.

28.انصاری شافعی، سراج الدین ابی حفص عمر بن علی بن احمد معروف به ابن ملقن، البدر المنیر فی تخریج الأحادیث والأثار الواقعة فی الشرح الکبیر، تحقیق مصطفی ابوالغیط و عبدالله بن سلیمان ویاسر بن کمال، چاپ اول: دار الهجرة للنشر والتوزیع، ریاض 1425ق/2004م.

29.بجیرمی شافعی، سلیمان بن محمد بن عمر، تحفة الحبیب علی شرح الخطیب، چاپ اول: دارالکتب العلمیة، بیروت 1417ق/1996م.

30.----------------------------------------------، حاشیة البجیرمی علی منهج الطلاب، المکتبة الإسلامیة، دیار بکر، ترکیه [بی­تا].

ص: 342

31.بخاری جعفی، محمد بن اسماعیل ابوعبدالله، الجامع الصحیح المختصر، تحقیق مصطفی دیب البغا، دار ابن کثیر، بیروت 1407ق/1987م.

32.بغدادی حنبلی، ابو الحسین محمد بن أبی یعلی بن الفراء، طبقات الحنابلة، تحقیق محمد حامد الفقی، دارالمعرفة، بیروت [بی­تا].

33.بغدادی شهیر بالخازن، علاءالدین علی بن محمد بن إبراهیم، تفسیر الخازن المسمی لباب التأویل فی معانی التنزیل، دار الفکر، بیروت 1399ق/1979م.

34.بقاعی، برهان الدین ابی الحسن ابراهیم بن عمر، نظم الدرر فی تناسب الآیات والسور، تحقیق عبدالرزاق غالب مهدی، دار الکتب العلمیة، بیروت 1415ق/1995م .

35.ابن ابی الحدید مدائنی معتزلی، ابوحامد عزالدین بن هبة الله بن محمد بن محمد، شرح نهج البلاغة، تحقیق محمد عبدالکریم نمری، چاپ اول: دارالکتب العلمیة، بیروت 1418ق/1998م.

36.بیهقی، ابی بکر احمد بن حسین، حیاة الأنبیاء صلوات الله علیهم بعد وفاتهم، تحقیق دکتور احمد بن عطیه غامدی، مکتبة العلوم والحکم، مدینه منوره 1414ق/1993م .

37.------------------------------، إثبات عذاب القبر، تحقیق شرف محمود القضاة، دار الفرقان، عمان اردن، 1405 ق.

38.------------------------------، دلائل النبوة، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، بیروت [بی­تا].

39.------------------------------، الاعتقاد والهدایة إلی سبیل الرشاد علی مذهب السلف وأصحاب الحدیث، تحقیق احمد عصام الکاتب، چاپ اول: دارالآفاق الجدیدة، بیروت 1401ق.

40.تمیمی بستی، محمد بن حبان بن احمد ابوحاتم، صحیح ابن حبان بترتیب ابن بلبان، تحقیق شعیب ارنؤوط، چاپ اول: مؤسسة الرسالة، بیروت 1414ق/1993م.

41.تمیمی حنبلی، حمد بن ناصر بن عثمان آل معمر، الفواکه العذاب فی الرد علی من لم یحکم السنة والکتاب، [بی­نا، بی جا،­ بی­تا].

42.جکنی شنقیطی، محمد امین بن محمد بن مختار، أضواء البیان فی إیضاح القرآن بالقرآن، تحقیق مکتب البحوث والدراسات، دار الفکر للطباعة و النشر، بیروت 1415ق - 1995م.

43.جوزی، جمال الدین عبدالرحمن بن علی بن محمد، تاریخ بیت المقدس، [بی­نا، بی جا، بی­تا].

44.حاکم نیشابوری، ابوعبدالله محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، تحقیق مصطفی عبد القادر عطا، چاپ اول: دار الکتب العلمیة، بیروت 1411ق/1990م.

45.حلبی، علی بن برهان الدین، السیرة الحلبیة فی سیرة الأمین المأمون، دار المعرفة، بیروت 1400ق.

46.حمیدی، محمد بن فتوح، الجمع بین الصحیحین البخاری ومسلم، تحقیق علی حسین البواب، چاپ دوم: دار ابن حزم، بیروت 1423ق/2002م.

ص: 343

47.حمیری، نشوان بن سعید، شمس العلوم، تصحیح اریانی، مطهر بن علی، دار الفکر، دمشق 1420 ق.

48.حنبلی بعلی، بدرالدین ابوعبدالله محمد بن علی، مختصر الفتاوی المصریة لابن تیمیة، تحقیق محمد حامد فقی، چاپ دوم: دارابن قیم، الدمام، السعودیة 1406 ق/1986م.

49.حنظلی، اسحاق بن ابراهیم بن مخلد بن راهویه، مسند إسحاق بن راهویه، تحقیق عبدالغفور بن عبدالحق بلوشی، چاپ اول: مکتبة الإیمان،، مدینه منوره 1412ق/1991م.

50.دمیاطی، ابی بکر ابن السید محمد شطا، حاشیة إعانة الطالبین علی حل ألفاظ فتح المعین لشرح قرة العین بمهمات الدین، دارالفکر للطباعة والنشر والتوزیع، بیروت [بی تا].

51.دینوری قاضی مالکی، ابوبکر احمد بن مروان بن محمد، المجالسة وجواهر العلم، چاپ اول: دارابن حزم، بیروت 1423ق/2002م .

52.ذهبی شافعی، شمس الدین ابوعبدالله محمد بن احمد بن عثمان، تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمری، چاپ اول: ناشر دارالکتاب عربی، بیروت 1407ق/1987م.

53.رازی ابوالقاسم، تمام بن محمد، الفوائد، تحقیق حمدی عبد المجید سلفی، چاپ اول: مکتبة الرشد، ریاض 1412ق.

54.رملی انصاری، محمد بن احمد، غایة البیان شرح زبد ابن رسلان، دارالمعرفة، بیروت [بی­تا].

55.رملی شوبری شافعی، شمس الدین محمد بن احمد بن حمزة، فتاوی الرملی، [بی­نا، بی جا، بی­تا].

56.زرعی دمشقی، ابوعبد الله شمس الدین محمد بن ابی بکر، الروح فی الکلام علی أرواح الأموات والأحیاء بالدلائل من الکتاب والسنة، دار الکتب العلمیة، بیروت 1395ق/1975م.

57.---------------------------------------------------------، إعلام الموقعین عن رب العالمین، تحقیق طه عبد الرؤوف سعد، دار الجیل، بیروت 1973م.

58.زرقانی، محمد بن عبد الباقی بن یوسف، شرح الزرقانی علی موطأ الإمام مالک، چاپ اول: دارالکتب العلمیة، بیروت 1411ق.

59.زهری، محمد بن سعد بن منیع ابوعبدالله بصری، الطبقات الکبری، دارصادر، بیروت [بی­تا].

60.سبکی شافعی، ابونصر تاج الدین عبدالوهاب بن علی بن عبدالکافی، طبقات الشافعیة الکبری، تحقیق محمود محمد طناحی و عبدالفتاح محمد الحلو، چاپ دوم: هجر للطباعة والنشر والتوزیع، 1413ق.

61.سلمی، هشام بن عمار بن نصیر بن میسرة بن ابان، حدیث هشام بن عمار، تحقیق عبد الله بن وکیل الشیخ، دار اشبیلیا، عربستان 1419ق/1999م .

ص: 344

62.سمهودی، علی بن عبد الله بن احمد الحسنی، خلاصة الوفا بأخبار دار المصطفی، [بی نا، بی جا، بی تا].

63.سندی، نورالدین بن عبدالهادی ابوالحسن، حاشیة السندی علی النسائی، تحقیق عبدالفتاح ابو غده، مکتب المطبوعات الإسلامیة، حلب 1406ق/1986م.

64.سهیلی ، الروض الانف، [بی­نا، بی جا، بی­تا].

65.سیواسی، کمال الدین محمد بن عبد الواحد، شرح فتح القدیر، دار الفکر، بیروت [بی تا].

66.سیوطی، ابو الفضل جلال الدین عبدالرحمن ابی بکر، الخصائص الکبری، دار الکتب العلمیة، بیروت 1405ق/1985م.

67.---------------------------------------------------- ، الصدور بشرح حال الموتی والقبور، تحقیق عبدالمجید طعمة حلبی، دارالمعرفة، لبنان 1417ق/1996م .

68.----------------------------------------------------، الفتح الکبیر فی ضم الزیادة إلی الجامع الصغیر، تحقیق یوسف نبهانی، دار الفکر، بیروت 1423ق/2003م .

69.----------------------------------------------------، جامع الاحادیث (الجامع الصغیر وزوائده والجامع الکبیر)، [بی نا، بی جا، بی­تا].

70.شربینی خطیب شافعی، شمس الدین محمد، الإقناع فی حل ألفاظ أبی شجاع، تحقیق مکتب البحوث والدراسات، دارالفکر، بیروت 1415ق.

71.--------------------------------------------، مغنی المحتاج إلی معرفة معانی ألفاظ المنهاج، دارالفکر، بیروت [بی تا].

72.شروانی طالسی شافعی، عبدالحمید بن موسی بن بایزید بن موسی، حواشی الشروانی علی تحفة المحتاج بشرح المنهاج، دار الفکر، بیروت [بی­تا].

73.شوکانی، محمد بن علی بن محمد، نیل الأوطار من أحادیث سید الأخیار شرح منتقی الأخبار، دارالجیل، بیروت 1973م.

74.شیبانی، عبد الله بن احمد بن حنبل، السنة، تحقیق محمد سعید سالم قحطانی، دار ابن القیم ،دمام 1406ق.

75.----------------------------------،مسند أحمد بن حنبل، مؤسسة قرطبة، مصر [بی­تا].

76.شیبانی، ابوبکر احمد بن عمرو بن ضحاک، الآحاد والمثانی، تحقیق باسم فیصل احمد جوابره، چاپ اول: دارالرایة، ریاض 1411ق/1991م.

77.صالحی شامی، محمد بن یوسف، سبل الهدی والرشاد فی سیرة خیر العباد، تحقیق عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، چاپ اول: دارالکتب العلمیة، بیروت 1414ق.

ص: 345

78.صیرفی حنبلی، ابوالحسینی مبارک بن عبدالجبار طیوری بن عبدالله، الطیوریات من انتخاب الشیخ أبی طاهر السلفی، تحقیق دسمان یحیی معالی و عباس صخر الحسن، چاپ اول: أضواب السلف، ریاض 1425ق/2004م .

79.ضحاک شیبانی، عمرو بن ابی عاصم، السنة، تحقیق محمد ناصر الدین البانی، المکتب الإسلامی، بیروت 1400 ق.

80.طبرانی، ابوالقاسم سلیمان بن احمد بن ایوب، المعجم الأوسط، تحقیق طارق بن عوض الله بن محمد، عبدالمحسن بن ابراهیم حسینی، دارالحرمین، قاهره 1415ق.

81.طبری، ابی جعفر محمد بن جریر، تهذیب الآثار وتفصیل الثابت عن رسول الله من الأخبار، تحقیق محمود محمد شاکر، مطبعة المدنی، قاهره [بی­تا].

82.------------------------------، جامع البیان عن تأویل آی القرآن، دار الفکر، بیروت 1405ق.

83.طحاوی حنفی، ابوجعفر احمد بن محمد بن سلامه، شرح معانی الآثار، تحقیق محمد زهری نجار، چاپ دوم: دارالکتب العلمیه، بیروت 1399م.

84.طحاوی مصری حنفی، احمد بن محمد بن اسماعیل، حاشیة علی مراقی الفلاح شرح نور الإیضاح، چاپ دوم: المطبعة الکبری الأمیریة ببولاق، مصر 1318ق .

85.طیالسی بصری، سلیمان بن داوود ابوداوود فارسی، مسند أبی داوود الطیالسی، دارالمعرفة، بیروت [بی­تا].

86.عسقلانی شافعی، احمد بن علی بن حجر ابوالفضل، فتح الباری شرح صحیح البخاری، تحقیق محب الدین الخطیب، دار المعرفة، بیروت [بی تا]

87.---------------------------------------------------، لسان المیزان، تحقیق دائرة المعرف النظامیة، چاپ سوم: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، بیروت 1406ق/1986م.

88.-------------------------------------------------، المطالب العالیة بزوائد المسانید الثمانیة، تحقیق سعد بن ناصر بن عبدالعزیز شتری، چاپ اول: دارالعاصمة/دار الغیث، عربستان 1419ق.

89.عظیم آبادی، محمد شمس الحق، عون المعبود شرح سنن أبی داوود، چاپ دوم: دارالکتب العلمیة، بیروت 1995م.

90.علیمی حنبلی، مجیرالدین عبدالرحمن بن محمد بن عبدالرحمن بن محمد، الأنس الجلیل بتاریخ القدس والخلیل، تحقیق عدنان یونس عبدالمجید نباته، مکتبة دندیس، عمان 1420ق/1999م .

91.عینی غیتابی حنفی، بدرالدین ابومحمد محمود بن احمد، عمدة القاری شرح صحیح البخاری، دار دارإحیاء التراث العربی، بیروت [بی­تا].

ص: 346

92.غزالی، محمد بن محمد ابوحامد، المقصد الأسنی فی شرح معانی أسماء الله الحسنی، تحقیق بسام عبد الوهاب الجابی، چاپ اول: الجفان والجابی، قبرص 1407ق/1987م.

93.---------------------------------، إحیاء علوم الدین، دارالمعرفة، بیروت [بی­تا].

94.قرشی بغدادی، ابوبکر عبدالله بن محمد بن عبید ابن ابی دنیا، من عاش بعد الموت، تحقیق محمد حسام بیضون، چاپ اول: دارالنشر مؤسسة الکتب الثقافیة، بیروت 1413ق.

95.قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج ابوالحسین، صحیح مسلم، تحقیق محمد فؤاد عبدالباقی، دارإحیاء التراث العربی، بیروت [بی­تا].

96.کوفی، هناد بن سری، الزهد، تحقیق عبدالرحمن عبدالجبار الفریوائی، چاپ اول: دار الخلفاء للکتاب الإسلامی، کویت 1406ق.

97.کائی، ابوالقاسم هبة الله بن الحسن بن منصور، شرح أصول اعتقاد أهل السنة والجماعة من الکتاب والسنة وإجماع الصحابة، تحقیق احمد سعد حمدان، دار طیبة، ریاض 1402ق.

98.مالک بن أنس ابوعبدالله الأصبحی، موطأ الإمام مالک، تحقیق محمد فؤاد عبد الباقی، دار إحیاء التراث العربی، مصر [بی­تا].

99.مقدسی حنبلی، ابومحمد عبد الله بن احمد بن قدامه، المغنی فی فقه الإمام أحمد بن حنبل الشیبانی، چاپ اول: دارالفکر، بیروت 1405ق.

100.ملا علی قاری، نورالدین ابوالحسن علی بن سلطان محمد هروی، مرقاة المفاتیح شرح مشکاة المصابیح، تحقیق جمال عیتانی، چاپ اول: دار الکتب العلمیة، بیروت 1422ق/2001م .

101.مناوی، محمد عبد الرؤوف بن علی بن زین العابدین، التیسیر بشرح الجامع الصغیر، چاپ سوم: مکتبة الإمام الشافعی، ریاض 1408ق/1988م.

102.-----------------------------------------------------، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، چاپ اول: المکتبة التجاریة الکبری، مصر 1356ق.

103.نحاس مرادی مصری، ابوجعفر احمد بن محمد بن اسماعیل، إعراب القرآن، تحقیق زهیر غازی زاهد، چاپ سوم: عالم الکتب، بیروت 1409ق/1988م.

104.نسائی، احمد بن شعیب ابو عبدالرحمن، المجتبی من السنن، تحقیق عبدالفتاح ابوغدة ، چاپ دوم: مکتب المطبوعات الإسلامیة، حلب 1406ق/1986م.

105.نمری قرطبی مالکی، ابوعمر یوسف بن عبدالله بن عبدالبر، التمهید لما فی الموطأ من المعانی والأسانید، تحقیق مصطفی بن احمد علوی، تحقیق محمد عبد الکبیر بکری، وزارة عموم الأوقاف والشؤون الإسلامیة، مغرب 1387ق.

106.نمیری بصری، ابوزید عمر بن شبه، تاریخ المدینة المنورة، تحقیق علی محمد دندل و یاسین سعدالدین بیان، دارالکتب العلمیة، بیروت 1417ق/1996م.

ص: 347

107.هیتمی مکی، احمد شهاب الدین ابن حجر، الفتاوی الحدیثیة، دارالفکر [بی جا، بی­تا].

108.هیثمی، ابوالحسن نور الدین علی بن ابی بکر، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، دارالریان للتراث- قاهره، دار الکتاب العربی، بیروت [بی­تا].

109.هیثمی، ابوالعباس احمد بن محمد بن علی ابن حجر، الزواجر عن اقتراف الکبائر، تحقیق تم التحقیق والاعداد مرکز الدراسات و البحوث بمکتبة نزار مصطفی الباز، چاپ دوم: المکتبة العصریة، بیروت 1420ق/1999م .

110.واقدی، ابوعبدالله محمد بن عمر بن واقد، کتاب المغازی، تحقیق محمد عبدالقادر احمد عطا، چاپ اول: دارالکتب العلمیه، بیروت 1424ق/2004م.

ص: 348

بخش سوم: جریان های افراطی و تکفیری و پیامدهای سیاسی آن

اشاره

ص: 349

ص: 350

تحلیلی بر هویت جدید تروریست های تکفیری در خاورمیانه (با تأکید بر برخی از شاخص های توسعه یافتگی) / عبدالوهاب فراتی، ولی محمد احمدوند، مهدی بخشی شیخ احمد

اشاره

عبدالوهاب فراتی(1)

ولی محمد احمدوند(2)

مهدی بخشی شیخ احمد(3)

چکیده

مطالعات کنونی از تحولات چند ساله اخیر در خاورمیانه نشان می دهد که ظاهراً میان فقدان شاخص های توسعه یافتگی - به ویژه دموکراسی - و گسترش اسلام گراییِ افراطی ارتباط محکمی وجود دارد و گروه های افراطی و جنگ های جهادی در فقدان همین شاخص ها رونق پیدا کرده اند. این نشان می دهد که گسترش دموکراسی و تعمیق برخی از شاخص های توسعه یافتگی می تواند توده های مردم را از گروه های جهادی دور کند و آن ها را قانع سازد که بهترین الگوی زندگی، تساهل و مدارای سیاسی است. روند تحولات دموکراتیک در افغانستان و عراق تأییدی بر این مطالعات است. به همین دلیل برخی از پژوهشگران علوم سیاسی بر این عقیده اند که گسترش جنگ های جهادی در خاورمیانه عربی ریشه در بحران های عقب ماندگی این کشورها دارد و انگیزه های مذهبی در رتبه های بعدی در تعمیق این گروه ها اثر می گذارد. این مقاله تلاشی است تا از همین دیدگاه به بررسی تأثیر شاخص های

ص: 351


1- استادیار پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی
2- پژوهشگر پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی
3- مدرس دانشگاه آزاد اردبیل

توسعه یافتگی در ظهور و بسط گروه های تروریستی تکفیری بپردازد و برخی از شاخص های موجود در این باره را بسنجد.

کلیدواژگان: تروریسم، تروریسم مذهبی، شاخص های توسعه یافتگی، دموکراسی، جریان های تکفیری خاورمیانه.

الف. سرشت و ویژگی های تروریست های تکفیری

منطقه خاورمیانه از جمله مناطق پر آشوب جهان است که مواجهة خشونت های جدید را تجربه می کند. این تجربه زیان بار که متأسفانه به نام اسلام رقم می خورد، پدیده نوظهوری است که برخی از پژوهشگران علوم سیاسی از آن به «تروریسم جدید» یاد می کنند. پیوند اسلام گرایی با پدیده هایی مثل «خشونت»، «عملیات انتحاری» و «ضد مدرنیته» در تبلیغات غرب، برای کسانی که اطلاعی از اسلام ندارند، این توهّم را به وجود آورده است که اسلام یعنی خشونت. این ترادف که محصول اعمال گروه های تکفیری در خاورمیانه است، سبب شده تا دانشمندان علوم سیاسی از زاویة دیگری به تحلیل این پدیده بپردازند. از نظر آن ها تکفیری های فعال در خاورمیانه دست به اقداماتی می زنند که غیر قابل باور است. ترورهایی که انجام می دهند کمتر در عملیات های تروریستی پیشین سابقه داشته است. استفاده آن ها از روش­ها و فنّاوری های جدید به ویژه انهدام خود از طریق عملیات انتحاری باعث شده است تا عده­ای از کارشناسان جهت بررسی تروریسم جدید از اصطلاح «فوق تروریسم» (Super terrorism) استفاده کنند.(1)

تعصب جدیدی که بعضی از سازمان­های تروریستی، به ویژه گروه های تکفیری به راه اندخته اند، ما را وارد عصر جدید تروریسم کرده است که در آن، هم ترفندهای کشتن افراد و هم گستردگی سطح خسارت مورد توجه قرار گرفته است.

ص: 352


1- 1.Freedman, Lawrence, “The Third World War”, Survival, Vol. 43, No. 4, winter 2001, p. 61-88.

بدون این که علاقه ای به تعریف دقیق تروریسم داشته باشم(1) و یا بخواهم تفاوت های فقهی این واژه با واژگانی هم چون عملیات استشهادی را بررسی کنم، تنها بر این نکته تأکید می کنم که به سختی می توان میان تروریسم و بنیادگرایی، جنگ­های چریکی، جرم و جنایت و نیز قتل­های سریالی، تمایز قائل شد. در بسیاری از موارد ممکن است یک عامل انتحاری، از دیدگاه این مقاله یک تروریست به شمار آید، ولی از منظر خود او و کسانی که او را به چنین کاری تشویق کرده اند، و یا او را آموزش داده اند، یک جنگجوی آزاد به حساب آید که فاصله او با بهشت به اندازه فشار دادن یک ماشه کوچک کمربند انفجاری است. بی­شک نمی­توان هیچ تعریفی از تروریسم بیان کرد که همة انواعِ گوناگون این پدیده را که در طول تاریخ همواره وجود داشته است، دربرگیرد. با این حال منظور از تکفیری های تروریست در این پژوهش، گروه ها یا سازمان­هایی هستند که به بهانه های مذهبی، خشونت سیستماتیک را حربة اصلی­ خویش قرار داده اند. بر همین اساس تروریسم نزد این گروه ها، تاکتیکی حساب شده است که از انگیزه­های مذهبی برخواسته و از زور یا خشونت علیه حکومت ها، یا مردم استفاده می­کنند. تحت تأثیر قرار دادن افکار عمومی و وادار کردن مخالفین به عقب نشینی، هدف اصلی آن ها در عرصه مبارزه سیاسی است. در این عمل، قانون زیر پا گذاشته می­شود و هدف، بیشتر ایجاد ترس در گروه بزرگی از مردم است. تروریسم مذهبی که گروه های تکفیری به راه انداخته اند با گونه­های گذشته آن این تفاوت را دارد که قربانیان آن اغلب شهروندان بی­گناهی هستند که یا به طور تصادفی انتخاب شده­اند یا آن که به طور اتفاقی در موقعیت­های تروریستی حضور داشته­اند. بدین سان تروریسم را می­توان به مثابه ابزاری در نظر گرفت که از هشت جزء تشکیل شده است:

1. عمل عمدی؛

2. دارای منطق خاص خود از سوی مرتکبین؛

ص: 353


1- رک. بدی، توماس جی.، «تعریف تروریسم بین المللی؛ نگرش علمی»، ترجمه سید رضا میر طاهر، مطالعات راهبردی؛ رضا سلیمانی، «آشفتگی معنایی تروریسم»، علوم سیاسی.

3. خشونت آمیز؛

4. دارای هدف مذهبی و سیاسی؛

5. وحشت آفرین؛

6. سرپیچی از قوانین متعارف در جنگ­ها؛

7. انتخاب اهداف خود از بین جامعه؛

8. خواستار تغییر رفتار به خصوص در جامعة مورد نظر.(1)

آنچه رفتار خشونت آمیز گروه های تکفیری را از سایر تروریست ها جدا می سازد، آن است که انگیزه­های مذهبی، اصلی­ترین ویژگی ترورهای آن ها به شمار می آید. در واقع انگیزه­های مذهبی باعث شده است تا تکفیری­ها خشونت را وظیفه­ای الهی برای خود دانسته و در نتیجه برای اعمال خود مشروعیت مذهبی قائل باشند. آن ها با تعمیم مفهوم شرک بر مخالفان خود اعم از شیعه، سنی و مسیحی از یک سو و نیز استناد نادرست به سنت و سیرة صحابه در انجام نوع فجیعی از کشتن مثل سر بریدن، از سوی دیگر، چنین اقدامی را عملی دارای اجر می دانند و تبعاً از میان برداشتن انبوهی از آن ها را که از مسیر عملیات های انتحاری آسان تر است، دروازه بهشت قلمداد می کنند. در بسیاری از موارد، گروه­های تکفیری دارای علایق مذهبی ایدئولوژی کلی­گرایانه هستند؛ بدین معنا که دنیا را میدان نبرد میان خیر و شر(2) می­دانند. در همین راستا نیز از واژگانی کیهانی(3) و دیالکتیکی از قبیل مؤمنین در مقابل کافران، نظم علیه هرج ومرج و عدالت علیه بی­عدالتی استفاده می­کنند. در نتیجه بیشتر این گروه­ها از نماد­های مذهبی برای جمع کردن مردم در اطراف خود استفاده می­کنند. آن ها خود را مستضعفینی معرفی می­ کنند که برای احقاق حقوق خود علیه ستمگران قیام کرده­اند و می­خواهند ملت خود را

ص: 354


1- Garrison, Arthur H., “Terrorism. the Nature of Its History”, Criminal Justice Studies, Vol. 16(1), 2003, p 41, and. Shughart, William F., “An Analytical History of Terrorism, 1945-2000”, Public Choice, Vol. 128, No. 1, spring 2006, p 9.
2- Good and Evil.
3- Cosmic.

یا از دست حاکمان ظالم و یا از دست دشمنان خارجی نجات دهند. با این همه، به دلیل این که بیشتر آن ها تمایل دارند که شهروندان غیر نظامی را مورد هدف قرار دهند و هیچ توجهی به جنس و سن آن ها ندارند، در نتیجه از سوی قسمت اعظمی از هم کیشان خود طرد می­شوند. هم چنین نوع جنگی که تروریست­های مذهبی به راه انداخته­اند، ویژگی­های منحصر به فردی دارد. این جنگ­ها غیر متعارف و غیر متمرکز شده­اند. این گروه­ها بر خلاف جنگ­های سابق، هم دولت­ها و هم ملت­ها را هدف قرار می­دهند. اعضای این گروه­ها هیچ لباس متحدی (یونیفورم) نمی­پوشند و اهداف خود را از میان مردم عادی انتخاب می­کنند.(1)

برای استفاده و حمایت از خشونت مذهبی باید «دشمنان تعریف شده ای» وجود داشته باشند. مشخص کردن دشمن و تصمیم برای استفاده از خشونت علیه آن ها به میزان بحرانی بستگی دارد که ایمان و جوامع گروه های تکفیری را تهدید می­کند. در سطح داخلی ممکن است مخالفت­ها به سمت فساد و بی عدالتی های سیستم سیاسی و یا سایر جوامع مذهبی هدایت شود. در سطح خارجی نیز ممکن است علیه نیروهای خارجی که در جامعه حضور فرهنگی، اقتصادی و یا سیاسی دارند و تهدیدی علیه جامعه مذهبی چنین گروه هایی محسوب می­شوند، تمرکز یابد. گروه های تکفیری از «وسایل، روش­ها و زمان­هایی» استفاده می­کنند که بیشترین تأثیر را داشته باشند. آن ها در مقابل دشمنان ابر قدرت خود از عملیات­های انتحاری استفاده می­کنند. این عمل

ص: 355


1- Tucker, David, “What's New about the New Terrorism and How Dangerous Is It?”, Terrorism and Political Violence, No. 13, Autumn 2001, p. 6; and. Crenshaw, Marta, “Political Explanations”, in. The Club de Madrid, Addressing the Causes of Terrorism, Madrid, Scholz Friends, 2005, p. 15. Brinkley, David, Radical Theology as a Destabilizing aspect of the 21st Century Strategic Security Continuum, U.S. War College, Carlisle Barracks, Pennsylvania, 2006, p. 7, available at:www.dtic.mil/cgibin/GetTRDoc?AD=ADA448500Location=U2doc=GetTRDoc.pdf. Ranstorp, Magnus, “Terrorism in the Name of Religion”, Journal of International Affairs, Vol. 50, No. 1, summer 1996, p. 42.

باعث می­شود که سایرین نیز راه آن ها را ادامه دهند. اهداف انتخابی از سوی آن ها، نمادین است.(1)

این امر باعث می­شود تا از سویی بیشترین تأثیر روان شناختی را بر روی دشمن بگذارد و از سوی دیگر نیز اعتبار گروه های تروریستی را میان هواداران شان بالا ببرد. حمله به نمادهای مهم نیز از جمله اهدافی است که به عمد از سوی چنین گروه هایی انتخاب می­شود تا واکنش دشمن را در پی داشته باشد؛ مثل حمله تکفیری های عراق به مرقد مطهر عسگریین' در سامرا که یکی از نماد های شیعه در جهان است.

از نظر سازمانی نیز گروه های تکفیری، ساختاری رسمی به صورت هرمی(2)

دارند؛ بدین معنا که اعضای آن در پایین هرم و گروه مدیریتی یا رئیس در رأس هرم قرار گرفته­اند. این شکل از ساختار سازمانی در گروه­های سیاسی، اجتماعی، مذهبی و نظامی دیده می­شود. جایگزین ساختار هرمی، سیستم سلولی یا شبکه­ای است. در این نوع از ساختار سازمانی هیچ گونه کنترل مرکزی بر اعضا و یا سلول ها وجود ندارد و همه­ی سلول ها به صورت مستقل عمل می­کنند و هیچ وقت گزارشی به ستاد فرماندهی نمی دهند. این نوع از ساختار، «مقاومت بدون رهبری»(3) نیز نامیده می شود که در گروه های تکفیری وجود دارد. در واقع چنین ساختاری به همه گروه­های منفرد تشکیل دهندة یک سازمان این اجازه را می­دهد که به تنهایی دست به عمل بزنند. مقاومت بدون رهبری، سیستمی است که در آن سازمان بر اساس اعضا و سلول­هایش به فعالیت می­پردازد و از هیچ هستة رهبری و یا کنترلی برخوردار نیست. در واقع مبارز ها به خواست خود، به عضویت این شبکه ها در می­آیند و آزاد هستند که به ایجاد سلول در محیط پیرامونی خود بپردازند. در نتیجه، ضربه زدن به اعضا و سازمان ها باعث از میان رفتن شبکه­ها نمی­شود؛ به عبارت دیگر، ساختار گروه های تکفیری به نحوی است

ص: 356


1- Ranstorp, Magnus, “Terrorism in the Name of Religion”, Journal of International Affairs, Vol. 50, No. 1, summer 1996, p. 49.
2- Pyramid.
3- Leaderless Resistance.

که به سختی قابل شناسایی می­باشند. این گروه ها، به دلیل جایگزین شدن روابط شخصی به جای روابط مبتنی بر سلسله مراتب، به جای این که سازمان قلمداد شوند، بیشتر تحت عنوان شبکه توصیف می­شوند. گروه های تکفیری، به دلیل این که بیشتر به وسیلة یک ایدئولوژی مشترک و نه به صورت فیزیکی شکل یافته­اند، تحت عنوان دولت مجازی نیز یاد می­شوند. در واقع دولت مجازی، طرحی فراگیر است که بر شبکه­ای از سازمان­ها حاکم بوده و به طور ایده­آل پیوند هایی نامرئی پدید می­آورد که طرح را نگه می­دارد. شبکه ترور، رهبری عملیات ندارد بلکه از واحدهایی تشکیل شده که به سرعت در بخش­های مختلف جهان شکل می­گیرند. علاوه بر این، انعطاف پذیری در ساختار سازمانی، این امکان را برای واحد های دور دست به وجود می­آورد که بدون اطلاع از دستورهای مرکزی که فاقد وجود فیزیکی است، دست به عملیات تروریستی بزنند و به صورت یک دولت مجازی عمل کنند. این ساختار انعطاف پذیر این امکان را فراهم می­کند تا عملیات شبکه به لحاظ اقتصادی و اعضا کارآمد تر شود.(1)

به طورکلی سه نوع شبکه وجود دارد: اولی شبکة زنجیره­ای(2) نامیده می­شود که در آن مردم، کالا ها و اطلاعات در یک خط ارتباطی حرکت می کنند و دارای نقاط اتصال جداگانه­ای است. این نوع از شبکه برای سازمان­های قاچاق مناسب است. دومین نوع، شبکه کانونی(3)

است که بیشتر در شرکت های تجاری دیده می­شود و در آن همة بازیگران سعی می­کنند تا هسته یا بازیگر اصلی شبکه باشند. گروه های تروریستی قدیمی و نیز جنایی از این نوع شبکه ها استفاده می­کردند. شبکه سلولی یا پیچیده(4) سومین نوعِ از انواع ساختار های شبکه­ای است که در گروه های نظامی کوچک دیده

ص: 357


1- Lesser, Ian O., “Countering The New Terrorism. Implications for Strategy”, in. Countering the New Terrorism, eds. Ian O. Lesser et al, Santa Monica, Calif. RAND, 1999, p. 86; and see. Beam, Louis, “Leaderless Resistance”, The Seditionist, Issue 12, February 1992, also available at. www.louisbeam.com/leaderless.html.
2- Chain network.
3- Hub network.
4- All-channel network.

می­شود. جایی که هر گروهی به گروه دیگر متصل است و ارتباطات و عدم تمرکز بالایی در شبکه حاکم است. گروه های تکفیری از چنین شبکه­ای استفاده می­کنند(1).

اما آنچه اهمیت دارد این مطلب است که امروزه تروریست های تکفیری از تهدیدی ملی به تهدیدی بین­المللی تبدیل شده و در این عصر جهانی شدن و فناوری های پیشرفته، دیگر اقدامات تروریستی آن ها محصور در مرز های ملی یا منطقه­ای نمانده است. گرچه ترور های تکفیری توسط گروه هایی انجام می­شود که در مناطق حاشیه­ای و یا نیمه حاشیه­ای جهان؛ مثل اردن، یمن، افغانستان و عراق قرار دارند، یا از منزویان دولت های مدرن به شمار می آیند؛ همانند سلفی های چچنی و آلمانی، ولی اهداف واقع در هستة اصلی و یا اهداف متعلق به آن ها را در سراسر جهان مورد هدف قرار می­دهند و هرجایی از جهان که زمینة مستعدی برای انجام فریضة جهاد برای آن ها فراهم آورد روانه آن جا می شوند؛ به عبارت دیگر این نوع از تروریسم، فرا ملیتی(2) بوده و مرز های ملی را در می­نوردد.(3)

با وجود این که حمایت کننده های دولتی از گروه های تکفیری، مثل عربستان سعودی هنوز هم نقش مهمی در تکفیری های جدید ایفا می­کنند، اما جهانی­شدن و در نتیجه، راحتی حرکت مردم و پول های آن ها فرصتی در اختیار تکفیری­ها قرار داده است تا منابع مالی خود را از طریق راه­های غیر قانونی و جنایت آمیز به دست

ص: 358


1- Arquilla, John Ranfeldt, David Zanini, Michele, “Networks, Net wars, and Information-Age Terrorism”, in. Countering the New Terrorism, eds. Ian O. Lesser et al, Santa Monica, Calif. RAND, 1999, pp. 49-50.
2- Transnational.
3- یوسف زین العابدین، «تروریسم، چالش ژئوپلیتیکی نوین در جهان»، فصلنامه سیاست خارجی.

آورند؛ به عنوان مثال گروه های تکفیری از سازمان های جاسوسی پول دریافت می کنند و یا از طریق غارت اموال دولت و مردم در کشورهایی مثل سوریه و عراق مشکلات مالی خود را حل می کنند.

به دلیل پشتیبانی نشدن از سوی دولت­ها، اعضای تکفیری ها بیشتر غیر حرفه­ای (آماتور) هستند و به طور کامل از جوامع خود جدا نمی­شوند. این افراد بیشتر آموزش های خود را از طریق راه های غیر رسمی (از جمله اینترنت) به دست می­آورند. غیر حرفه ای بودن اعضای چنین سازمان­هایی باعث می­شود تا به آموزش و حمایت­های لجستیکی زیادی نیاز نداشته باشند(1).

علاوه بر این خود شبکه­ها حمایت­های لازم را از آن ها به عمل می­آورند و نیازی به پشتیبانی دولتی ندارند. به دلیل غیر حرفه­ای بودن تکفیری ها و فعالیت­های آن ها در زندگی روزمره، شناسایی آن ها نیز سخت­تر شده است، چرا که از یک سو تا قبل از دست زدن به اعمال تروریستی، کسی آن ها را نمی شناسد و از سوی دیگر بعد از عملیات نیز بلافاصله از گروه جدا شده و به فعالیت های عادی و زندگی روزمرة خود می­پردازند.

ب. ریشه های ظهور و بسط سلفی های تکفیری
1. نداری و سطح تحصیلات

ظهور نسل جدیدی از تروریست های تکفیری که چهره رحمانی اسلام را در جهان خدشه دار کرده اند، برخاسته از عوامل متعددی است که توجه به آن ها اهمیت دارد. بدون این که قصد بررسی همة عوامل موجود در این باره را داشته باشم بیشتر می کوشم از چشم انداز توسعه یافتگی به بررسی ابعادی از این رخداد بپردازم. از منظر توسعه یافتگی، افراد به دلیل ارتقای سطح سواد و نیز تمکن مالی، آن چنان به زندگی فنی گره می خورند که نه وقت پرداختن به ایدئولوژی های کاذبی مثل تفکر سلفیه دارند و نه ورود به این گروه ها را عقلانی تفسیر می کنند. افراد بدون این که به نوع تفکر و عقیده

ص: 359


1- Hoffman, “Terrorism Trends and Prospects”, op.cit, p. 20-26.

دیگران اهمیت بدهند، در کنار آن ها زندگی می کنند و تساهل و مدارای سیاسی و فکری را سرلوحه کار خود قرار می دهند. تجارب میدانی این جانب از کشور های ترکیه و مالزی که دو الگوی توسعه یافته در جهان اسلام هستند نشان می دهد که آن ها به سبب رشد عقلانی که بر اثر روند رو به رشدِ شاخص های توسعه یافتگی داشته اند، کمتر به چنین افکاری تمایل پیدا کرده اند. اهل سنت نیز در کنار علویان و شیعیان در شهر های توسعه یافته ای مثل استانبول زندگی می کنند و هر زمان که اذان های یکدیگر را می شنوند، در نماز جماعت همدیگر شرکت کرده و با هم مصافحه می کنند. عکس این، مشاهدات عینی دیگری از کشور های توسعه نیافته ای مثل عراق، سوریه و افغانستان، نشان می دهد که پایین بودن شاخص های توسعه یافتگی، هزینه زندگی سیاسی آن ها را بالا برده و آن ها را در وضعیتی منفی از رشد نگه داشته است. حتی اخبار دریافتی از افغانستان و پاکستان نشان می دهد که گروه های تکفیری به محلی برای امرار معاش افراد بی کار و تهی دست تبدیل شده اند و البته به تدریج، جذابیت های مذهبی به انگیزه های قدرتمندتری در رفتار آن ها تبدیل شده است؛ اما آنچه تحلیل و فهم ما را از ارتباط سلفیه با شاخص های توسعه یافتگی پیچیده تر می کند آن است که بدنه اصلی این گروه ها را افراد طبقه متوسط شهری تشکیل داده که هم تحصیلات بالا و هم توانایی مالی خوبی دارند. اغلب رهبران گروه های داعش، جبهه النصره و القاعده این چنین هستند. بخش دیگری از اعضای این گروه ها، از کشورهای توسعه یافته مثل فرانسه، آلمان و انگلیس روانه معرکه سوریه شده و از طبقات مدرن به شمار می آیند. این که نداری و پایین بودن سطح سواد تا چه میزان در رشد و بسط تکفیری ها نقش داشته است؟ سؤالی است که پاسخ های مختلفی به آن داده شده است. با این همه به نظر می رسد گروه های جهادی از هر دو گروه تشکیل شده اند؛ بدین معنا که مؤسسین آن ها از طبقات متوسط شهری، با دینی احساسی- عاطفی هستند و توزیع کنندگان و هواخواهان آن ها از طبقات پایین اجتماعی اند، که سواد چندانی ندارند.

ص: 360

به همین دلیل، برخی از سیاست پژوهان در تحلیل سؤال مذکور، به عوامل خارجی و محیطی مانند فقر، سطح فکری و فرهنگی، سطح سواد و آموزش ساختار های سیاسی و اجتماعی در ظهور گروه های سلفی توجه کرده اند.(1)

که البته در ادبیات رایج، فقر به عنوان عامل تروریسم بیش از هر عامل دیگری ظاهر می شود. از این نگاه، فقر اقتصادی، در سطوح نازل شاخص های زیستی عامل ایجاد و گسترش گرایش های سلفی گری قلمداد شده است. مقولة فقر بر این اساس تعریف می شود که هر فرد حداقل نیازهای پایه ای را برای معیشت دارد که تأمین نشدن آن ها موجب بروز مشکل می شود؛ به عبارت دیگر، فقر محرومیت عمیق از مواهب مادی است که راه توسعه متعارف فرد را تا آن درجه مانع می شود که یکپارچگی شخص را به هم می ریزد. فقیر بودن از این دیدگاه به معنای ناتوانی در تأمین نیازهای بیولوژیکی خود و خانواده از طریق منابع یا فعالیت خویش است.(2)

نظریه پردازان این طیف معتقدند که سلفی گری و گسترش آن در خاورمیانه رابطه متقابل با فقر مادی دارد و خشونت های تروریستی از یک طرف می تواند باعث افزایش فقر شود و از طرف دیگر فقر موجب رشد تروریسم

ص: 361


1- بر خلاف این رویکرد، شرق شناسان جدید معتقدند که سلفی گری بیش از هر عاملی متأثر از ویژگی های ذاتی اسلام است نه نتیجه دگرگونی های سیاسی و اقتصادی. سلفی گری از این نگاه پیامد ویژگی های اسلام و تطبیق ناپذیری آن با مدرنیسم و در نتیجه غرب گرایی است. در این تلقی اسلام غیر قابل تغییر است و با این افکار و پدیده های جدید تعارض ذاتی دارد و برای تعارض و ستیز با این پدیده های جدید جنبش های اسلام گرایی و بنیادگرایی شکل گرفته است و تا اندازه ای نیز مورد حمایت مسلمانان قرار گرفته است. از این رو، جنبش های سلفی گرایانه پیش از آن که صرفاً یک واقعیت واکنشی و انفعالی باشند پدیده ای است فعال که از متن دین و ارزش های دینی ریشه می گیرد. این جنبش ها در راستای اهداف جهان گیرانه اسلامی می باشند. بنیاد گرایی اسلامی در حقیقت تأیید و اثبات نظریه برخورد تمدن ها است. نگاه ذات گرایانه به پدیده سلفیسم را می توان در دو شاخه جای داد. یکی جریان وفادار به نص که در فقه و شریعت اسلامی ریشه دارد مانند جریان وهابیت در عربستان و شاخه دیگر همان جریان رادیکالی است که ریشه در وهابیت دارد ولی کمتر به نص قرآن وفا دار است و عمدتاً یا به دلیل عدم آگاهی از دکترین سنتی اسلام در خود آزادی های قابل ملاحظه ای احساس می کند. سازمان القاعده، طالبان در افغانستان و پاکستان و گروه های نو پدیدی مثل داعش و جبهه النصره در ذیل آن قرار می گیرند.
2- هانری بارتلی، پیشرفت و فقر، مفاهیم و دیالکتیک آن ها در تمدن ها و فرهنگ ها، در مارک هنر و پاولی، «فقر، پیشرفت و توسعه».

شود. از این نگاه، کشور های با میزان بالای جمعیت فقیر، بیشتر در معرض رشد گروه های سلفی گری و تروریسم هستند؛ مثل افغانستان و پاکستان. گروه های تروریستی به بهانه پناهگاه، کشورهای فقیر و ضعیف را قربانی اقدامات خود می کنند. عضو گیری آن ها در چنین کشورهایی مدیون نارضایتی های پرورش یافته از فقر است. نقطه مقابل این دو کشور، کشور ترکیه که رشد اقتصادی هشت درصدی را تجربه می کند و ثروت مردم رو به افزایش است تمایل مردم به گروه های سلفی گری در این کشور بسیار کمتر است و هیچ دغدغه مادی نمی تواند آن ها را به سمت کسب درآمد از طریق نظامی گری سوق دهد.

گرچه فقر و بی عدالتی خود به خود به خشونت منتهی نمی شود اما در شرایط زمانی و مکانی خاص و تحت تأثیر پاره ای از عوامل، ممکن است به فروپاشی هنجارهای حاکم و اصول و قواعدی که مانع خشونت می گردند منجر شوند و نابسامانی اجتماعی فراهم آورند که در آن صورت، اِعمال خشونت غیر قابل پیش گیری است. امیل دورکِیم معتقد است که نابسامانی اجتماعی در نهایت موجب پیدایش حس رنجیدگی و ملامت آزار دهنده ای می شود که نتیجه آن به دو صورت خودکشی و دیگرکشی بروز می کند.(1) البته این موضع رئیس پیشین سازمان تجارت جهانی، وزیر کنونی خزانه داری انگلستان و بسیاری از محققین مبنی بر رابطه فقر و تروریسم با نقدهای گسترده ای روبرو بوده است. این که آیا تروریسم واقعاً در تنگ دستی و فقدان تحصیلات ریشه دارد یا نه؟ از نظر عقلی ممکن است بپذیریم احتمالاً درگیر شدن افرادی که عملاً چیزی برای از دست دادن ندارند در فعالیت هایی که به نابودی خودشان منجر می شود از بقیة افراد بیشتر است. این شعور متعارف را می توان نتیجه مقایسه بی واسطه از تحلیل های پیشین از فعالیت های تروریستی تلقی کرد؛ به عنوان مثال نظریة اقتصادی و سنتی جنایت(2) را

ص: 362


1- به نقل از ژیلبر آشکار، جدال دو توحش، یازده سپتامبر و ایجاد بی نظمی نوین جهانی، ترجمه حسن مرتضوی.
2- .Becker, Gary S. (1968). “Crime and Punishment. An Economic Approach.” The Journal of Political Economy 76(2). p.169-217.

می توان برای تحلیل فعالیت های تروریستی به کار گرفت. هم چنین می توان از نظریة اقتصادی خودکشی(1)

برای تحلیل عملیات انتحاری بهره برد، یا به وضع اقتصادی فرقه های مذهبی «برمان»(2)

برای تبیین مشارکت در گروه های تروریستی جدا از دیگران استناد کرد. به کارگیری این نظریه ها به منظور تبیین انواع تروریسم ممکن است به غلط به ما بفهماند که این اشخاص به خاطر فقدان زمینه کافی برای چیره شدن بر بی عدالتی های اجتماعی و اقتصادی با تملایات تروریستی بیشتر به شیوه ای خاص گرایش دارند. افرادی با فرصت های کمتر درون دنیای حقوقی با دنیای بیرونی یا دنیای سکولار، آمادگی بیشتری جهت ارتکاب جنایت و خودکشی یا پیوستن به فرقه های مذهبی دارند. افرادی با مجال کمتر نیز مستعدّ پیوستن به گروه های تکفیری هستند.

بررسی ذهنیت تروریستی را می توان با مروری انتقادی نسبت به نوشته های گسترده در خصوص «بیزاری از جنایت»، - پدیده ای که بسیاری از عالمان آن را خیلی مرتبط به تروریسم قلمداد کرده اند (هام و کرس)-(3)

آغاز کرد. به همین قیاس گلیسر و ایچ (1998)(4) بر اساس شواهد مبتنی بر تجربه گفته اند که اعدامِ بدون محاکمه سیاه پوستان و رشد واقعی تولید ناخالص ملی در بین سال های 1938 تا 1982 با یکدیگر وابستگی مثبت داشته اند. در ضمن با به کارگیری اطلاعات خام گروه های متنفر از جنایت در ایالات متحده در سال 1997 دریافتند که احتمال وجود گروه هایی هم چون کوکلاکس کلن با حداقل دیپلم متوسط در یک محلة مشخص به طور مثبت با سهم جمعیت آن

ص: 363


1- .Hamermesh, Daniel S. and Neal M. Soss. (1974). “An Economic Theory of Suicide.” The Journal of Political Economy 82 (1). p.83-98.
2- .Berman, Eli. (2000). “Sect, Subsidy and Sacrifice. An Economist’s View of Ultra- Orthodox Jews.” Quarterly Journal of Economics 115 (3). p.905-953.
3- .Hamm, Mark S. (1998). “Terrorism, Hate Crime, and Antigovernment Violence. A Review of the Research.” In The Future of Terrorism. Violence in the New Millennium. London. SAGE. pp. 59-96.
4- Kressel, Neil J. (1996). Mass Hate. The Global Rise of Genocide and Terror, New York:Plenum Press

ناحیه مرتبط بوده است. بالعکس، داده های جمع آوری شده بین سال های 1987 تا 1995 در شهر نیویورک نشان می دهد که جنایت های انجام شده علیه سیاهان، یهودیان، آسیایی ها و هم جنس گرایان با نرخ بیکاری شهر ارتباطی نداشته است. از این رو، می توان استدلال کرد که شواهد پژوهش های نسبتاً بزرگ تر وجود رابطه مستقیم بین فقدان تحصیلات و تروریسم در ایالات متحده را نفی می کند؛ بنابراین نبود هر گونه رابطه معکوس بین تنفر از جنایت و فقر یا فقدان تحصیلات، منحصر به ایالات متحده نیست. تنها کروگر و پیشگه (1997)(1) توانستند با استدلال ثابت کنند که مقدار خشونت ارتکابی علیه خارجی ها در آلمان به تحصیلات و میانگین دستمزد حاصل از تولید صنعتی آن کشور ربطی ندارد.

به همین قیاس، بر اساس مطالعات اداره پژوهش های فدرال 1999 در رابطه با ویژگی های جامعه شناختی تروریست های کشورهای مختلف این گونه نشان می دهد که تروریست ها عموماً تحصیلاتی بالاتر از حد متوسط دارند. تعداد بسیار کمی از تروریست های غربی درس نخوانده و بی سوادند. اعضای مسن تر و سرکردگان غالباً افرادی متخصص هم چون دکتر، بانک دار، وکیل، مهندس، روزنامه نگار، استاد دانشگاه و مدیران میانی دولت بوده اند. این حقیقت که تروریست ها محصور به هیچ مرز بندی ملی نیستند از ناحیه راسل و میلر (1983)(2)

هم حمایت می شود. این دو کوشیدند تا نمایی جامعه شناختی از تروریست های نوین ترسیم کنند. آن ها توانستند این مهم را بر مبنای کار تألیفی به ضمیمه تحلیل اجتماعی اقتصادی خصوصیات بیش از 350 تروریست از میان گروه های فعال تروریستی در سال های 1966 تا 1976 از کشورهای آرژانتین، برزیل، آلمان، ایران، ایرلند، ایتالیا، ژاپن، فلسطین، اسپانیا و ترکیه انجام دهند.

آن ها بر اساس تحلیل همه جانبه استدلال می کنند که تقریباً دو سوم کسانی که به عنوان

ص: 364


1- Krueger, Alan and Jörn-Steffen Pischke. (1997). "A Statistical Analysis of Crime Against Foreigners in Unified Germany."Journal of Human Resources 32 (1). p.1. 209-82
2- Russell, Charles and Bowman Miller. (1983). “Profile of a Terrorist.” Reprinted in Perspectives on Terrorism, Wilmington, Delaware. Scholarly Resources Inc.. p. 45-60.

تروریست شناسایی شده اند افرادی با تحصیلات دانشگاهی فارغ التحصیل مقطع کارشناسی ارشد و یا دانشجوی مقطع کارشناسی ارشد هستند. هم چنین خانم «حسن» در کتابی جالب و کنجکاوانه (2001)(1)

اخیراً نشان داده که در قضیه تروریسم مدل های سنتی جنایت، خود کشی و دین مورد استفاده قرار نمی گیرد. او در مقاله ای حاوی مصاحبه هایش با حدود 250 تروریست و هم دستانشان شامل کسانی که در عملیات انتحاری ناکام مانده اند، نیز خانواده بمب گذاران متوفی و کسانی که بمب گذاران را آموزش داده اند و آن ها را به مأموریت فرستاده اند چنین گزارش داده است:

هیچ یک از آن ها بی سواد، به شدت فقیر، کوته فکر یا افسرده نبوده اند. بسیاری از آن ها از طبقات میانی جامعه بوده اند و از متواریان که بگذریم بقیه شغل و حقوق ماهیانه داشته اند. دو نفر از آن ها نیز فرزند اشخاص میلیونر بوده اند.

اخیراً تشکیک در مورد این گمانه که فقر و جهل علت اصلی تروریسم می باشد آغاز شده است. ویلگورن در مقاله اش در خصوص ویژگی های تروریست های هواپیما ربا در حادثه 11 سپتامبر 2001 که در روزنامه نیویورک تایمز منتشر شده می نویسد:

در میان آن ها افراد بالغ و تحصیل کرده و متخصص بودند که سال ها برای مطالعه و آموزش در ایالات متحده وقت صرف کرده بودند.(2)

غیر از او، دانیل پایپس نویسنده کتاب «صدای پای اسلام جنگ طلب» معتقد است تروریست های سلفی بر خلاف تصور عامه، از اقشار فقیر، بی سواد و حاشیه نشین نیستند، بلکه بیشتر جوانانی تحصیل کرده از طبقات متوسط به بالای اجتماعی می باشند که محرک آن ها نه مشکلات مادی معیشتی بلکه ایدئولوژی اسلام گرای جهادی است.(3)

از این لحاظ اگر جریان تروریستی سلفی گری به عنوان یک شکل افراطی از عمل گرایی سیاسی تلقی شود رابطه عمیقش با فقر و جهل نباید تعجب کسی را بر انگیزد.

ص: 365


1- Hassan, Nasra. (2001). “An Arsenal of Believers.” The New Yorker, November 19. p.36-41
2- Wilgoren, J. (2001). The Hijackers. A Terrorist profile emerges that confounds the Experts. New York Times
3- daniel pipes(2003):”militant Islam reach America” published by Norton compannt.

سال ها پیش لرنر در سال 1958 یعنی سالی پیش تر از این که گروه تروریست های تحصیل کرده در کالج های غربی به سوریه، عراق و افغانستان سرازیر شوند این پیوند ظاهراً متناقض را در پژوهشی دربارة عمل گرایی سیاسی در خاورمیانه مطرح کرد. سخن اصلی در این مقاله این بود: «این فرض متعارف مبنی بر این که تروریست ها از میان ندار ها هستند فاقد وجاهت منطقی است. تروریست ها از میان زیاده خواهان برخاسته اند.»

این مقاله علی رغم یافته های تحقیقات میدانی فوق و هم چنین شواهد رسانه ای مبنی بر درصد بالای تحصیل کرده ها و مرفهین در گروه های سلفی بر آن است که نمی توان به صورت تام عامل فقر را نادیده گرفت. کمترین تأثیر آن آماده کردن محیطی مستعد برای تکثیر ویروس ترور است. اگر چه خود ویروس را اراده های افزون طلب فراری به وجود آورده باشند. در هر صورت فقر عامل معدّه است اما موجبه نیست. برای رهایی از این بحران، می بایست از عوامل بنیادی تر سراغ گرفت.

2. تعصب و جمود فکری

به غیر از فقر و افت تحصیلات که زمینه ساز سلفی های تکفیری است، عامل مهم در میان آن ها، تعصب های بی پایه مذهبی است. تعصب به معنای سخت گیری و از چیزی سخت حمایت کردن است.(1)

این واژه با حمیّت مترادف است و انسان متعصب کسی است که عمل وی در چارچوب موازین عقلی و منطقی نیست. بیشتر بردة احساس است تا خرد. تعصب در طرفداری بی مورد خشم کنترل نشده و تصلّب محض به پاره ای ارزش های تفسیر پذیر موضوعیت می یابد. در تعصب فقط احساس دخیل نیست. نوعی خود خواهی و «خود برتر بینی» نیز نهفته است. ابن خلدون تعصب را پایه قدرت سیاسی ذکر کرده است. به زعم وی گروه های قبیله ای که در ارتباطی احساسی - عاطفی با یکدیگرند می توانند به شرط وجود عاملی تهییج کننده و البته تجهیزگر در

ص: 366


1- فرهنگ معین، ذیل واژه تعصب.

راستای اهداف قدرت طلبانه مورد استفاده قرار گیرند. مثال وی اساس حکومت هایی است که در طول تاریخ با اتکا بر این عنصر غریزی توانستند بر دیگر اقوامی که ارتباطات احساسی - عاطفی بین آن ها کم رنگ و ضعیف شده بود غلبه کنند. حمیت نیز بر همین منوال واژه ای است که از ادبیات قرآنی گرفته شده است. قرآن کسانی را که در تعصب بی منطق از موازین عدل الهی فاصله می گیرند به حمیت جاهلی تعبیر کرده است.(1) وضعیتی که رسالت قرآن عبور از آن و رسیدن به تعادل است.

به زعم نویسنده مقاله حاضر، تعصب دینی بن مایه اصلی سلفی های تکفیری است که در جهت دسترسی به اهداف خود از هیچ گونه جنایتی فروگذار نمی کنند و این را نمی توان منحصر در اسلام دانست. همه ادیان چه مسیحیت، چه یهودیت و چه بودا واجد وجهی از خود حقیقت بینی اند که متشرعین جاهل را آماده هر گونه اقدام عمل گرایانه می کنند، چه انسانی و چه غیر انسانی؛ اما آنچه در تحلیل تعصب اهمیت دارد پایه های آن یعنی جهل و دیگری تحریک است که تکفیری ها را به سمت خشونت های جدید می کشاند.

مراد از جهل بی سوادی نیست. چنانچه گفته شد، تحقیقات گسترده ای در رابطه با فقر، بی سوادی و خشونت ذکر شد. معیّن شد این بی سوادی و فقدان تحصیلات دانشگاهی نیست که منجر به خشونت های تروریستی می گردد. نظر به تحقیقات به عمل آمده بیشتر اعضای بلند پایه و اعضای میانه و بسیاری از اعضای دون پایه گروه های سلفی دارای تحصیلات دانشگاهی از کالج های غربی اند. لذا نمی توان جهل را با بی سوادی مترادف دانست. یکی از راه گشاترین تحقیقات در این زمینه اثر فاخر ایزوتسو با عنوان «مفاهیم دینی و اخلاقی در قرآن» است. به زعم وی آنچه باعث تمایز اندیشة حیات جاهلی از حیات اسلام است، جهلی است که در مقابل آن «حلم» قرار می گیرد نه کتابت و سواد.(2)

حلم عبارت است از صبر و متانت و نجنبیدن بی منطق احساسی در

ص: 367


1- فتح، آیه 26.
2- توشیهیکو ایزوتسو، مفاهیم اخلاقی دینی در قرآن مجید، ترجمه فریدون بدره ای، ص25.

برابر محرک های بیرونی. در حلم نوعی اعتدال و حوصله قرار دارد. چنانچه قرآن از حیات جاهلی نقل می کند مردمی تصویر می شوند که به بهانه های واهی و کوچک دچار برافروختگی و عصیان می شوند. چه بسا که چند قبیله به خاطر سرایشِ شعرِ هجو آمیز یا کلامِ گزندة یکی از افراد قبایل، به جان هم افتاده اند و بدون ذره ای عاقبت اندیشی خون ها بر زمین ریخته اند.(1)

نظر به تحقیقات مستشرقین، در حیات جاهلی پیش از اسلام، همه عناصر یک حیات متمدن وجود داشت. به نظر آن ها سه شاخصه کتابت و سواد، ابنیه و آثار مدنی و تجارت که پایه های اصلی یک حیات متمدن محسوب می شوند در عربستان قبل از اسلام وجود داشت. اعراب هم دارای خط و کتابت بودند، هم تجار قریش در عرصه تجارت شرق و غرب فعال بودند و هم این که در عربستانِ قبل از اسلام، ابنیه و آثار مدنی دیده می شد. ولی قرآن این حیات را با داشتن شاخص های تمدن، حیات جاهلی می خواند نه حیات متمدن. صفت جهل بر آن اطلاق می کند و لزوم عبور از آن را گوشزد می کند. به نظر می رسد در آن حیات جاهلی، کتابت و سواد بود ولی فهم وجود نداشت، تجارت بود ولی اثری از تسامح که محصول تضارب آرا و برخورد تمدن ها می باشد، نبود. در آن جا مدنیّت بود، شهر بود، اجتماع انسان ها وجود داشت ولی فرهنگ تعامل مدنی وجود نداشت. کافی بود شاعری شعری بسراید و ملتی در آتش بسوزند. لذا در این شرایط فرهنگی است که حلم که جامع صفات صبر و عفو و مدارا است وجود ندارد این جا بیشتر غریزه فرمان می دهد تا عقل حسابگر. به همین دلیل قرآن وقتی می خواهد مؤمنین غیر حلیم را تقبیح کند از صفت حمیت و تعصب جاهلی سخن به میان می آورد.(2)

ص: 368


1- محمد سعید حنایی کاشانی، «تسامح و تساهل»، نامه فرهنگ؛ حسن بن عبدالله عسکری، معجم الفروق اللغویة، الحاوی لکتاب ابی هلال العسکری و جزءآ من کتاب السید نورالدین الجزائری.
2- فتح، آیه 26.

پایه دیگر تعصب خشن، تحریک از خارج است؛ یعنی در تعصب، جهل، واقعیتی درونی ولی تحریک، عاملی خارجی است. جهل، عنصری ناخواسته است ولی تحریک، هدفمند و با فاعلیتی حسابگر است. تحریک عمدتاً به پروژه های سیاسی با ملاحظه قدرت بر می گردد. حرکت های تروریستی خشن را نمی توان جریاناتی خود جوش تلقی نمود. معمولاً یک ذهن دوراندیش دست های سیاه پشت پرده را می بیند که با تحریک و لمس احساسات جاهلان متعصب سعی در پیش برد اهداف خود از طریقِ حرکت های تروریستی دارد. مورخینی که از آزارِ نومسیحیان در امپراتوری روم گزارش داده اند فقط به پایه جهل پاره ای انسان های متعصب توجه نکرده اند، بلکه بیشتر نگاه ها را متوجه بزرگان کنیسه هایی کرده اند که با ظهور آیین جدید موقعیت خود را در خطر می دیدند. به همین منوال خشونت سیاسی که فِرَق مذهبی علیه یکدیگر مرتکب می شدند بیشتر دلایل مادی داشت تا این که فقط متکی بر احساس باشد. ماکیاولی وقتی که شهریار را نوشت بزرگان کلیسای روم را متهم نمود که با گسترش خشونت و جنگ بین ولایات ایتالیا باعث پاره پاره شدن وفاداری های ملی شده اند. ماکیاولی مطامع مادی آن ها را می دید نه دغدغه حقیقت را. در بسیاری مواضع، این خود ملاحظات قدرت نیست که عریان آشکار می شود بلکه نقاب دین می زند و پشت آن پنهان می ماند. در این میان چه کسی بهتر از جهال متعصب بی خرد است؟ جالب است بدانیم بسیاری از فاتحان بد نام تاریخ با ظاهر موجه و متشرع وارد کارزار قدرت می شدند. تیمور لنگ که هر از چندگاه با عنوان جهاد و فتح سرزمین های کفر، جنگ های خونینی به راه می انداخت، حافظ قرآن بود. گفته اند قرآن را از اول به آخر و از آخر به اول از حفظ می خواند. تیمور خیلی متشرع بود ولی از هر شهری که خارج می شد کله مناره ای از سر مردم بی دفاع به جا می گذاشت. امروز نیز تروریست های تکفیری همان راهی را می روند که بد نامان تاریخ پیموده اند. سلفی گری از این حیث صرفاً متکی بر جهل نیست. تقریباً در هر جنایت و تروری که این روز ها در خاورمیانه اتفاق می افتد دست های خبیث سوداگران قدرت دیده می شود. دلار های نفتی، سرمایه های ملی و نیروهای اجتماعی که بعضی از

ص: 369

سرزمین های عرب به جای این که در خدمت مصالح مسلمین به کار بندند صرف کشتار مردان، زنان و کودکانی می کنند که هر روزه اخبار آن از شهرهای بغداد و دمشق و بیروت و پیشاور و کابل مخابره می شود. در نتیجه آنچه امروز با نام تروریسم شناخته می شود مولود هم آغوشی دو چیز است: جهل و خباثت. این خباثت همان «آنارشیست هدف مند» آمریکائی ها در خاورمیانه است که بهتر می تواند اهداف دول غربی در منطقه خاورمیانه را تأمین کند.

نتیجه گیری

هم چنان که گفته شد گروه های تکفیری راهی در جهان اسلام برای حل مسائل سیاسی گشوده اند که در تاریخ تروریسم بی سابقه بوده است. آن ها با گشودن فصل جدیدی از آدم کشی پدیده «تروریسم نوین» را رقم زدند که دارای ماهیت و سازمان دهی خاصی است. علل این پدیده را می توان جهل، تعصب و بی سوادی دانست که به نوعی از مؤلفه های توسعه نیافتگی به شمار می آیند. در واقع، فقدان دموکراسی، موقعیتی را برای پیدایش گروه های تکفیری فراهم نموده تا آن ها برای رسیدن به اهداف سیاسی خویش دست به اسلحه برند و بر بحران عقب ماندگی کشور متبوع خویش بیفزایند. به همین دلیل، شاید تنها راه حل چنین پدیده ای ترویج روح تساهل دینی در یک الگوی توسعه دینی است. تسامح که به معنای «به آسانی و نرمی با کسی برخورد کردن» است آن گاه که با تساهل به معنای بخشش، ترکیب می شود ملتی رحمانی از مسلمانان فراهم می آورد و امت پیامبر اسلام را دوباره به آیین سمحه و سهله باز می گرداند.

ص: 370

منابع
کتاب ها:

1.قرآن کریم.

2.نهج البلاغه.

3.آشکار، ژیلبر، جدال دو توحش، یازده سپتامبر و ایجاد بی نظمی نوین جهانی، ترجمه حسن مرتضوی، اختران، تهران 1384.

4.ایزوتسو، توشیهیکو، مفاهیم اخلاقی دینی در قرآن مجید، ترجمه فریدون بدره یی، چاپ دوم: نشر فرزان، تهران 1388.

5.بارتلی، هانری، پیشرفت و فقر، مفاهیم و دیالکتیک آن ها در تمدن ها و فرهنگ ها، در مارک هنری، پاولی، فقر، پیشرفت و توسعه، ترجمه مسعود محمدی، دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، 1374.

6.البوطی، رمضان، سلفیه بدعت یا مذهب، ترجمه حسن صابری، چاپ اول: آستان قدس رضوی، مشهد 1373.

7.حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه، موسسه آل البیت لاحیاء التراث، قم 1412 ق.

8.خلیل بن احمد، کتاب العین، مهدی مخزومی و ابراهیم سامرائی، قم 1409.

9.رابرت گر، تد، چرا انسان ها شورش می کنند؟، پژوهشکده مطالعات راهبردی، تهران 1377.

10.راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، محمد سید کیلانی، تهران 1332.

11.عالم، عبدالرحمن، تاریخ فلسفه سیاسی غرب، انتشارات دفتر مطالعات سیاسی، 1383 [بی جا]

12.عسکری، حسن بن عبداللّه، معجم الفروق اللغویة، قم 1412ق [بی نا].

13.علی، جواد، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، بغداد 1933م.

14.فضایی، یوسف، مناظرات امام فخر رازی، تهران 1361 [بی نا].

15.فقیهی، علی اصغر، وهابیان، جلد اول، انتشارات صبا، 1352 [بی جا].

16.فیروز آبادی، القاموس المحیط، جلد 3، دار الاحیاء التراث، [بی جا، بی تا].

17.ماکیاولی، نیکولو، شهریار، ترجمه داریوش آشوری، نشر مرکز، تهران 1375.

ص: 371

مقالات:

1.توماس جی، بدی، «تعریف تروریسم بین المللی؛ نگرش علمی»، ترجمه سید رضا میر طاهر، مجله مطالعات راهبردی، شماره 5 و 6، پاییز و زمستان 1378.

2.چریس، برنارد، «چهار اسلام»، ترجمه علی گل محمدی، ماهنامه زمانه، شماره 22، 1382.

3.حنایی کاشانی، محمد سعید، «تسامح و تساهل»، نامه فرهنگ، شماره 28.

4.دری نورگورانی، حسن، «اقتصاد تروریسم»، فصل نامه علمی پژوهشی آفاق امنیت، سال پنجم، شماره 16، 1391.

5.زین العابدین، یوسف، «تروریسم، چالش ژئوپلیتیکی نوین در جهان»، فصلنامه سیاست خارجی، سال بیست و یکم، شماره 3، پاییز 1386.

6.سلیمانی، رضا، «آشفتگی معنایی تروریسم»، علوم سیاسی، سال نهم، شماره 36، زمستان 1385.

7.سیف اللهی، سیف الله، «در تبین توسعه و توسعه نیافتگی»، فصل نامه علوم اجتماعی، شماره 1 و 2، پاییز و زمستان 1370.

8.عبداللهی، احمد، «توسعه نیافتگی و توسعه یافتگی»، نشریه ادبیات و زبان ها، شماره3، پاییز 1371.

کتاب های لاتین:

1.Becker, Gary S. (1968). “Crime and Punishment: An Economic Approach.” The Journal of Political Economy 76 (2):p.169-217.

2.Berman, Eli. (2000). “Sect, Subsidy and Sacrifice: An Economist’s View of Ultra- Orthodox Jews.” Quarterly Journal of Economics 115(3): p.905-953.

3.Brinkley, David, Radical Theology as a Destabilizing aspect of the 21st Century Strategic Security Continuum, U.S. War College, Carlisle Barracks, Pennsylvania, 2006, p. 7.

4.Crenshaw Marta, “Political Explanations”, in: The Club de Madrid, Addressing the Causes of Terrorism, Madrid, Scholz Friends, 2005, p. 15.

5.daniel pipes(2003):”militant Islam reach America” published by Norton compannt20.

6.Freedman, Lawrence, “The Third World War”, Survival, Vol. 43, No. 4, winter 2001, p. 61-88.

7.Garrison, Arthur H., “Terrorism: the Nature of Its History”, Criminal Justice Studies, Vol. 16(1), 2003, p 41, and: Shughart, William F., “An Analytical History of Terrorism, 1945-2000”, Public Choice, Vol. 128, No. 1, spring 2006, p 9.

ص: 372

8.Hamermesh, Daniel S. and Neal M. Soss. (1974). “An Economic Theory of Suicide.” The Journal of Political Economy 82 (1): p.83-98.

9.Hamm, Mark S. (1998). “Terrorism, Hate Crime, and Antigovernment Violence: A Review of the Research.” In The Future of Terrorism: Violence in the New Millennium. London: SAGE: p. 59-96.

10.Hassan, Nasra. (2001) “An Arsenal of Believers.” The New Yorker, November 19: p.36-41.

11.Jefferson, Philip, and Frederic L. Pryor. (1999) "On the Geography of Hate." Economics `Letters 65 (3): p.389-395.

12.Kressel, Neil J. (1996). Mass Hate: The Global Rise of Genocide and Terror, New York:Plenum Press.

13.Krueger, Alan and Jörn-Steffen Pischke. (1997). "A Statistical Analysis of Crime Against Foreigners in Unified Germany." Journal of Human Resources 32 (1): p. 82-209.

14.Lerner, Daniel (1958). The Passing of Traditional Society The Free Press.

15.oxford advanced dictionary (1998-9).

16.Ranstorp, Magnus, “Terrorism in the Name of Religion”, Journal of International Affairs, Vol. 50, No. 1, summer 1996, p. 49.

17.Russel. Charles and Bowman Miller. (1983). “Profile of a Terrorist.” Reprinted in Perspectives on Terrorism, Wilmington, Delaware: Scholarly Resources Inc.: p. 45-60.

18.Tucker, David, “What's New about the New Terrorism and How Dangerous Is It”, Terrorism and Political Violence, No. 13, Autumn 2001, p6.

ص: 373

ص: 374

نقد و بررسی عملکرد و باورهای گروهک تروریستی - تکفیری جندالله / شریف لک زایی، رضا لک زایی

اشاره

شریف لک زایی(1)

رضا لک زایی(2)

چکیده

در این مقاله عملکرد و باورهای گروهک تروریستی - تکفیری موسوم به جندالله به سرکردگی عبدالمالک ریگی که در جنوب شرق کشور ایران - به ویژه در استان سیستان و بلوچستان - دست به ترور و کشتار مردم زده است بررسی و نقد می شود.

در بخش عملکردهای تروریستی این گروهک؛ از منطقه تاسوکی در شمال استان تا عملیات های انتحاری کور در تاسوعای حسینی در جنوب استان در چابهار، تا عملیات انتحاری در زاهدان، در مسجد علی بن ابی طالب و مسجد جامع پرداخته می شود.

در بخش اندیشه، باورهای تروریست ها از قبیل مشرک دانستن شیعه، معتقد بودن شیعه به تحریف قرآن، تحریم عزاداری امام حسین، بدعت دانستن عید نوروز، نسبت دادن شهادت امام حسین به شیعه و... بررسی و نقد می شود.

روش مقاله، توصیفی - تحلیلی و بر اساس چارچوب نظری برگرفته از حدیث نبوی است. سعی شده است که ادعاهای تروریست ها، بر اساس آیات قرآن و

ص: 375


1- استادیار پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی؛ sharif_lakzaee@yahoo.com
2- پژوهشگر پژوهشگاه بین المللی جامعة المصطفی - صلوات الله علیه و آله - العالمیه؛ rlakzaee@gmail.com؛ گفتنی است که وی به مدت پنج ماه گروگان گروهک تروریستی جندالله بوده است و وقایع این پنج ماه را در کتابی با عنوان "تاسوکی؛ خاطرات یک گروگان" (چاپ چهارم، قم، بوستان کتاب، 1391) منتشر نموده است.

روایات اهل سنت نقد شود. از این رو هدف مقاله علاوه بر معرفی اقدامات جنایت کارانه این گروه تروریستی، تأکید بر افتراق عمل و باور آنان از آموزه های اهل سنت است. ضمن این که بر تناقض عمل آنان با آموزه­های قرآنی و روایی تأکید می­شود.

کلیدواژگان: تروریسم، سیستان و بلوچستان، گروه جندالله.

درآمد

به طور کلی جریان های موجود در جهان اسلام را در سه رده می توان دسته بندی کرد: اسلام لائیک با محوریت ترکیه، اسلام تکفیری با محوریت و حمایت عربستان سعودی و اسلام ناب محمدی با محوریت ایران. تمام گروهک های تروریستی که داعیة اسلام و مسلمانی دارند و اکنون در نقاط مختلف دنیا از جمله سوریه، عراق، پاکستان، افغانستان و... فعال هستند، ذیل جریان اسلام تکفیری قرار می گیرند. گروهک تروریستی جندالله که بعدها نامش را به «جنبش مقاومت مردمی ایران» تغییر داد، در جنوب شرق ایران - استان سیستان و بلوچستان - دستش را به خون آحاد مردم از شیعه و سنی آلوده کرده است، داخل همین جریان قرار دارد. البته می توان این سه جریان را با استفاده از جریان شناسی جامع و کلان امام خمینی ذیل دو جریان اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله و سلم و اسلام آمریکایی قرار داد. آنچه این دو اسلام را از هم جدا می کند و مقابل یکدیگر قرار می دهد منافع آمریکا و صهیونیست هاست. این یک ملاک مهم است که به افراد قدرت تشخیص می دهد تا راه حقیقی را پیدا کنند و از طرفی با این رویکرد روشن می شود که دشمن اصلی آمریکاست و تکفیری ها دشمن فرعی محسوب می شوند که رهبر انقلاب اسلامی ایران نیز بر آن تأکید داشته و دارد.

آنچه که در این نوشته به آن می پردازیم، موشکافی های کلامی و تاریخی نیست و فقط بیان عملکرد و سوابق این گروهک نیست، بلکه تلاش می شود تا از یک سو تناقض و تقابل صریح گروهک تروریستی ریگی را با استفاده از دلالت های مطابقی آموزه های قرآنی و روایی کتب اهل سنت نشان دهیم و از سوی دیگر نشان دهیم که

ص: 376

این گروهک در خدمت منافع شیطان بزرگ است که در راستای اهداف دشمنان اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله و سلم از هیچ جنایتی فروگذار نکرده است.

چارچوب نظری

بر اساس نظریة طبقه بندی علوم از نگرگاه امام خمینی، هر سازمان و بلکه هر انسانی حداقل از سه دیدگاه قابل بررسی است: اندیشه، انگیزه و عمل. امام خمینی بر اساس فرمایش حضرت رسول الله که می فرمایند: «انَّمَا الْعِلْمُ ثَلاثَةٌ آیةٌ مُحْکَمَةٌ وَ فَریضَةٌ عادِلةٌ و سُنَّةٌ قائِمَةٌ» همانا دانش سه گونه است: آیتی محکم، فریضه ای عادله، سنتی استوار»(1) معتقدند متعلَّق دانش سه مرتبه از مراتب وجود انسان است. در این نظریه بر اساس ساختمان ظاهری و باطنی وجود انسان و جهان، علوم سه بخش می شوند که البته این سه بخش، سه مرتبه وجودی هستند نه آن که قسیم هم باشند و اگر در وجود انسان یا در عرصه جامعه به گونه ای در هم تنیده این سه بخش آشکار شد، آن گاه آن انسان و آن جامعه زندگی الهی را تجربه می کند. حضرت امام در کتاب شرح حدیث این را بحث کرده اند.(2)

سازمان های تروریستی و از جمله گروهک تروریستی موسوم به جندالله به سرکردگی عبدالمالک ریگی از این امر مستثنا نیست. در این مقاله پس از طرح پیشینه و اقدامات این گروهک، به بررسی و نقد آن از سه دیدگاه مؤلفه های اعتقادی، اخلاقی و رفتاری می پردازیم.

پیشینه و ادبیات بحث

غربت خونبار(3) اولین کتابی بود که در چهلم شهدای فاجعه تروریستی تاسوکی منتشر شد. در این کتاب گزارشی از این حادثة تروریستی از زبان مجروحین، زندگی نامه و

ص: 377


1- .کلینی، اصول کافی، ج 1، ص37، حدیث 1.
2- امام خمینی، چهل حدیث، حدیث بیست و چهارم، ص384.
3- اعضای کمیته علمی ستاد یادواره شهدای تاسوکی سیستان، غربت خونبار.

تصاویر شهدا، بازتاب این فاجعه در مطبوعات و رسانه ها و اشعاری در رثای شهیدان تاسوکی آمده است. این کتاب 221 صفحه ای، پاسخی بود به تروریست هایی که بعد، به دروغ ادعا کردند، که در واقعة تروریستی تاسوکی در جاده زابل به زاهدان به کاروان مسئولان حمله کرده اند؛ چرا که این شهدا مردم کوچه و بازار بودند از کشاورز تا دانشجو.

دومین کتاب، خاطرات یکی از گروگان های فاجعة تروریستی تاسوکی بود. در این کتاب، به تفصیل آنچه به مدت 150 روز بر گروگان ها گذشته، آمده است. در این کتاب تناقض های فکری و رفتاری تروریست ها با آموزه های دینی و مذهبی که خودشان مدعی آن بودند، نشان داده شده است. (1)

گروهک عبدالمالک قطعه پازل جنگ نرم(2) نیز از کتاب هایی است که فعالیت های تروریستی این گروهک را در 175 صفحه تحلیل و تبیین کرده است. شاید یکی از دلایلی که باعث شده است نویسنده کتاب در چارچوب جنگ نرم، اقدام های این گروهک را تحلیل کند، جنگ روانی پس از اقدامات تروریستی این گروهک باشد، زیرا ترور در حیطة جنگ سخت قرار دارد نه جنگ نرم. همین نویسنده در کتاب 175 صفحه ای دیگری با عنوان مرداب انتحار(3)

عملیات استشهادی را با انتحاری مقایسه کرده است. در این کتاب شخصیت هفت عامل انتحاریِ اخیر در استان سیستان و بلوچستان به همراه شخصیت عبدالمالک ریگی تحلیل شده است. ایشان سپس به تحلیل چهار شخصیتی که عملیات های استشهادی انجام داده اند پرداخته است تا خواننده تفاوت عملیات استشهادی را از انتحاری دریابد.

ص: 378


1- رضا لک­زایی، تاسوکی. خاطرات یک گروگان.
2- علیرضا کیخا، گروهک عبدالمالک قطعه پازل جنگ نرم.
3- علیرضا کیخا، مرداب انتحار.

کتاب در چنگال عقاب(1)

گزارشی واقعی و مستندگونه از نحوه رهگیری و فرود هواپیمای حامل عبدالمالک ریگی است که در 230 صفحه این مطلب را ضمن درج تصاویر برخی از شهدا بررسی کرده است.

نویسندة دیگری در مقاله «گروه جندالله نماد افراط گرایی مذهبی در ایران»(2)

به عوامل و زمینه های پیدایش این گروهک و فعالیت های تروریستی پرداخته است. در این مقاله از عوامل شکل گیری این گروهک تروریستی و تاریخچه آن از آغاز تا دستگیری ریگی و هم چنین ویژگی های جغرافیایی، ژئوپولوتیک، مواد مخدر، عامل ایدئولوژیک، عوامل بیرونی (بیگانه) و مسائل قومی و مذهبی سخن گفته شده است.(3)

سیمای جمهوری اسلامی ایران نیز با چند فیلم مستند از جنایت های این گروهک پرده برداشته است و صدای جمهوری اسلامی ایران در شبکه معارف با نمایشی رادیویی با عنوان تاسوکی در چندین قسمت توجهش را به این موضوع نشان داده است. مجمع جهانی اهل بیت هم با اختصاص ویژه نامه شماره 72 ماه نامه گنجینه مجمع در اسفند 1391 تلاش کرد تا از مظلومیت رسانه ای شهدای ترور استان سیستان و بلوچستان بکاهد.

آنچه که در این مقاله ملاحظه می کنید نقد و بررسی این گروهک در سه حوزة بینش، گرایش و کنش است که این کار با استناد به آیات قرآن و احادیث پیامبر اعظم - برگرفته از کتب معتبر اهل سنت - صورت گرفته است. چنین کاری در هیچ یک از آثار پیش گفته انجام نشده است. این موضوع به ویژه با تداوم اقدامات تروریستی این

ص: 379


1- سید حکمت قاضی میرسعید (به کوشش)، در چنگال عقاب. گزارشی واقعی و مستند از نحوه رهگیری و فرود هواپیمای حامل عبدالمالک ریگی.
2- . برای مطالعه این مقاله ر.ک. http://www.tasooki.com/index.php?option=com_contenttask=viewid=752Itemid=42
3- همچنین برای مطالعه این مقاله ر.ک. «گروه جند الله نماد افراط گرایی مذهبی در ایران»، محسن ساجدی، در گفتار نهم کتاب تروریسم در ایران معاصر(مطالعه موردی پس از انقلاب اسلامی)، به کوشش حمیدرضا اسماعیلی، ص239.

جریان تکفیری و تروریستی نیازمند بررسی است تا زمینه­های ناگفته­ای از کارهای جنایت کارانة این گروه­های تروریستی و تکفیری بازنمایی شود و حداقل تأکید شود که راه این گروه­ها از راه مسلمانان جداست و عمل و فکر آن ها مبتنی بر آموزه­های اسلامی نیست.

فهرست برخی از اقدامات تروریستی

ردیف

تاریخ

مکان

شهدا

زخمی ها

گروگان ها

توضیح

1

7

دی 1384

1

9

گروگان

گرفتن سربازان مرزی

2

25

اسفند 1384

تاسوکی

(واقع در90 کیلومتری جاده زابل به زاهدان)

22

7

7

تعداد

زیادی از شهدا افراد معمولی مانند دانش­آموز، دانشجو، روحانی، کاسب، معلم و...

بودند.

3

23اردیبهشت

1385

دارزین(جاده

بم - کرمان)

12

فاجعه

تروریستی دارزین

4

22

فروردین 1385

پاکستان

شهادت

حمید رضا کاوه

او

سرهنگ بازنشسته نیروی انتظامی بود که طبق اطلاع، خانواده وی چهل میلیون تومان

جهت آزادی او به تروریست ها پرداخته بود.

5

12

خرداد 1385

پاکستان

شهادت

احمد زاهدشیخی

وی

مکانیک سپاه و مدتی گروگان تروریست ها بود.

6

13

بهمن 1385

خیابان

بزرگمهر زاهدان.

4

همه

شهدا از کارکنان نیروی انتظامی بودند.

7

25

بهمن 1385

بلوار

ثارالله زاهدان

11

18

انفجار

اتوبوس حامل نیروهای سپاه و حماسه شهید مسلم کیخا

8

25

مرداد 1386

چابهار

21

همه

غیر نظامی بودند که به پاکستان منتقل و بعد از چند روز آزاد شدند

9

27

بهمن 1386

مدرسه

دخترانه معرفت زاهدان

انفجار

بمب صوتی که تلفاتی در بر نداشت.

10

23

خرداد 1387

سراوان

16

16

سرباز

و پرسنل نیروی انتظامی بودند که مدتی گروگان بودند و همه به شهادت رسیدند.

11

2

اردیبهشت 1387

امام

جمعه فهرج، «حجت الاسلام والمسلمین جواد طاهری» بعد از اقامۀ نماز مغرب و عشا در

دبیرستان دخترانۀ آسیه، هنگام بازگشت، ربوده شد. وی پس از تحمل دو ماه اسارت آزاد

شد.

ص: 380

12

10

اردیبهشت 1387

امام

جماعت مسجد چهارده معصوم زاهدان «حجت الاسلام والمسلمین حسین بیجاری» پس از ادای

نماز مغرب و عشا، هنگام بازگشت از مسجد ترور شد. این ترور منجر به زخمی شدن وی شد.

13

30

بهمن 1387

انفجار

بمب صوتی در مسجد الغدیر زاهدان که تلفاتی در بر نداشت.

14

16

فروردین 1388

«حجت

الاسلام والمسلمین علی عبادی» در شهرستان خاش، که قبلاً شهید توکلی در یکی از روستاهای

آن به شهادت رسیده بود، ترور و به شهادت رسید.

15

7

خرداد 1388

مسجد

علی بن ابی طالب علیه السلام زاهدان

20

200

انفجار

انتحاری

16

26

مهر 1388

پیشین

43

سردار

شهید شوشتری و محمدزاده به همراه جمعی از فرماندهان و برادران اهل سنت به شهادت رسیدند.

17

بهمن

1388

زاهدان

2

ربودن

و به شهادت رساندن راننده های تاکسی توسط گروهگ تروریستی جندالشیطان از جمله شهیدان

فلاحتی و محمدعلی ثانی حیدری.

18

24

تیر 1389

مسجد

جامع زاهدان

27

307

مصادف

با اعیاد شعبانیه این انفجار انتحاری در نزدیکی مسجد انجام شد. (حماسه شهید

گلدوی)

19

24

آذر 1389

چابهار

39

فاجعه

تاسوعای چابهار و شهادت تعدادی از مردم از جمله کودک دو ماهه و کودکان و زنان

و... .

20

30

دی 1390

راسک

«مولوی

مصطفی جنگی زهی» امام جمعه مسجد جامع خضرا اهل سنت شهر راسک مرکز شهرستان سرباز

ترور و به شهادت رسید.

21

3

سفند1390

شهادت

رمضان سنچولی در مقابله با چهار تن از سرکردگان گروهک تروریستی جندالله.

تأملی در عمق باورها

گروهک تروریستی جندالله در بُعدِ اندیشه که حوزه تفکر و باور است، دارای اعتقاداتی است که در نتیجة آن، فضای زیست مسلمانی شیعیان با اهل سنت را مخدوش و با اختلال مواجه می­سازد. برخی از اعتقاداتِ علیه شیعیان که این گروه بر آن ها تأکید دارد در ادامه شمارش می­شود.

ص: 381

اعضای این گروه تروریستی و تکفیری، معتقد به کفر شیعیان است و کسی که حتی در کفر شیعه هم تردید کند کافر است. از نظر این گروه، به قتل رساندن چند شیعه هم ثواب زیادی دارد و هم مسیرِ رفتن به بهشت را هموار می کند. توسل و رفتن به زیارت قبور امامان و امام زادگان شرک است. هدف امام حسین امر به معروف نبوده، بلکه دست یافتن به حکومت چند روزه دنیا بوده است و متأسفانه یزید، با به شهادت رساندن ایشان مرتکب فسق شد. امام زمان به دنیا نیامده است. گاهی به گروگان ها می گفتند این امام زمان شما کجاست تا سوار بر اسب سفید برای نجات شما بیاید.

از سویی معتقد بودند که قرآن تحریف نشده است و بر این باور بودند که شیعه معتقد به تحریف قرآن است. عزاداری و گفتن یا حسین و اضافه نمودن یای منادا قبل از هر اسم دیگری به جز «یا الله» شرک است. البته اگر انسانی را که دارای حیات ظاهری است، مورد خطاب قرار بدهید، این شرک محسوب نمی شود. در این مقاله به بررسی همة این ادعاها نمی پردازیم اما به طور کلی پاسخ های این شبهات را می دهیم تا برای کسانی که به دنبال حقیقت باشند، راه را روشن تر نماید.(1)

پرسش کلیدی این است که آیا گوینده «لااله الا الله» مسلمان است یا خیر؟ برای پاسخ به این پرسش به حدیثی از حضرت رسول توسل می جوییم:

اخبرنا یونس بن عبدالاعلی و الحرث بن مسکین قراءة علیه و انا اسمع عن ابن وهب قال اخبرنی یونس عن ابن شهاب قال حدثنی سعید بن المسیّب أنّ أبا هریره أخبره أن رسول الله صلی الله علیه و سلم، قال أمرت أن أقاتل الناس حتی یقولوا لاإله إلا الله فمن قال لاإله إلا الله عصم منی ماله و نفسه إلا بحقه و حسابه علی الله؛(2)

ص: 382


1- این باورها را نگارنده در ایامی که در گروگان این گروهک تروریستی بود بارها از زبان اعضای آن شنیده است. برای تفصیل بیشتر ر.ک. تاسوکی. خاطرات یک گروگان، پیشین.
2- سنن النسائی، ج6، (باب وجوب الجهاد)، بشرح الحافظ جلال الدین السیوطی و حاشیه الامام السندی، ص4_5.

من مأمورم با کفار بجنگم تا این که لااله الا الله بگویند. هر کس گفت لااله الا الله از طرف من مال و جانش محفوظ است، مگر به سبب حقی که بر [گردن] او می آید و حسابش با خداست.

بر اساس این حدیث که در کتاب سنن نسائی آمده، گوینده «لااله الا الله» مسلمان است و جان و مالش در امان است و کسی حق تعرض به او ندارد مگر در صورتی که آن مسلمان جرمی مرتکب شود؛ مثلاً کسی را به ناحق بکشد و اولیای دم خواستار قصاص شوند که در این جا حکم خدا که همان قصاص است باید جاری شود. نکتة ظریفی که در این حدیث وجود دارد این است که پیامبر نمی فرماید گوینده «لااله الا الله» کافر یا مشرک می شود بلکه گویا این طور می فرماید که وقتی کسی «لااله الا الله» گفت جان و مالش در امان است؛ بعد هم که جرمی مرتکب شد از دایرة اسلام بیرون نمی رود و باید حکم خدا را بر او اجرا کرد، مگر این که جرمش ارتداد و انکار قول «لا اله الا الله» و بیرون رفتن از دین باشد.

در سنن ابن داوود همین حدیث با اندک تفاوتی این گونه نقل شده است:

حَدَّثَنَا مُسَدَّدٌ حَدَّثَنَا أَبُو مُعَاوِیةَ عَنْ الْأَعْمَشِ عَنْ أَبِی صَالِحٍ عَنْ أَبِی هُرَیرَةَ قَال قَالَ رَسُولُ اللَّهِ أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّی یقُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ فَإِذَا قَالُوهَا مَنَعُوا مِنِّی دِمَاءَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ إِلَّا بِحَقِّهَا وَحِسَابُهُمْ عَلَی اللَّهِ تَعَالَی.(1)

این حدیث شریف را تطبیق می دهیم بر شهدای مسجد علی بن ابی طالب که در حال نماز با انفجار انتحاری به شهادت رسیدند،(2)

یا بر راننده های تاکسی بی گناه و بی دفاع که با فریب، ربوده و به دار آویخته شدند، یا شهدای تاسوعای چابهار که در حال عزاداری بر سالار شهیدان به شهادت رسیدند، یا بر نوزاد دو ماهه - ثنا پردل - و ده دانش آموز ده، دوازده ساله شهدای تاسوعای چابهار تطبیق بدهیم. و دیگر کودکانی

ص: 383


1- حدیث 2270 به نقل از. https://www.islamware.com/app/hadith/4/114/؛ ملاحظه شده در تاریخ. 13/2/1393. در این باره احادیث دیگری هم هست که می توانید به همین آدرس مراجعه کنید.
2- برای مطالعه راجع به جزئیات این فاجعه تروریستی و زندگی نامه شهدا ر.ک. فاطمه قاسمی و یونس اربابی، گلدسته های خونین، مشهد، نشر شاملو، 1390.

که هنوز به سنّ تکلیف نرسیده بودند و تکلیفی متوجهشان نبوده است. بنابراین، گروهک تروریستی تکفیری موسوم به جندالله، اعتقادی خلافِ اعتقاد پیامبر رحمت و رسول مهربانی ها داشته است و بر اساس آن عمل کرده و خون گویندگان و معتقدان به لا اله الا الله را به ناحق ریخته است.

در این جا لازم است که متن فتوای یکی از علمای شیعه را که در همین باره است، نقل کنیم:

بسمه تعالی

ما جمعی هستیم ساکن در محلی که اهل سنت زندگی می کنند و آن ها ما را کافر می دانند و می گویند شیعه کافر است. در این صورت آیا ما هم می توانیم با آن ها معامله به مثل کنیم و همان طوری که آن ها ما را کافر می دانند ما هم با آن ها معامله کفار کنیم. مستدعی است وظیفه شرعی ما را در مقابل این حملات بیان کنید. امضا: جمعی از مؤمنین.

آیت الله العظمی وحید خراسانی در پاسخ چنین مرقوم فرموده است:

بسم الله الرحمن الرحیم

هر کس شهادت به وحدانیت خداوند متعال و رسالت خاتم انبیا صلی الله علیه و آله و سلم بدهد مسلمان است، و جان و عِرض و مال او مانند جان و عرض و مال کسی که پیرو مذهب جعفری است محترم است. و وظیفه شرعی شما آن است که با گوینده شهادتین هر چند شما را کافر بداند به حسن معاشرت رفتار کنید، و اگر آن ها به ناحق با شما رفتار کردند شما از صراط مستقیم حق و عدل منحرف نشوید، اگر کسی از آن ها مریض شد به عیادت او بروید، و اگر از دنیا رفت به تشییع جنازه او حاضر شوید، و اگر حاجتی به شما داشت حاجت او را برآورید، و به حکم خدا تسلیم باشید که فرمود: (وَلا یجرِمَنَّکُم شَنَآنُ قَومٍ عَلی أَلّا تَعدِلُوا

ص: 384

اعدِلوا هُوَ أَقرَبُ لِلتَّقوی)(1) و به فرمان خداوند متعال عمل کنید که فرمود: (وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَی إِلَیکُمُ السَّلَامَ لَسْتَ مُؤْمِنًا)(2) و السلام علیکم و رحمه الله.(3)

آنچه در این فتوا بر آن تأکید می کنیم این آیه از قرآن کریم است:

(لَا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَی إِلَیکُمُ السَّلَامَ لَسْتَ مُؤْمِنًا)

و به کسی که نزد شما [اظهارِ] اسلام می کند نگویید: تو مؤمن نیستی.»(4)

چنان که روشن است آیه می فرماید به کسی که اظهار اسلام می کند و خود را مسلمان می داند و شهادتین را بر زبان جاری می کند، نگویید که تو مؤمن نیستی. روشن است که این آیه به تنهایی، یک دلیل قرآنی در کنار ادله روایی محسوب می شود.

پرسش دیگر این است که: آیا نباید شهروندان و هم وطنان ایرانی از رهبر و یا اولی الامر خویش اطاعت کنند؟ در حدیثی که در سنن ابن ماجهاز رسول خدا نقل شده، چنین می خوانیم:

... عن ابی هریره قال: قال رسول الله من اطاعنی فقد اطاع الله و من عصانی فقد عصی الله و من اطاع الامام فقد اطاعنی و من عصی الامام فقد عصانی؛(5)

هر کس از من اطاعت کند، از خداوند اطاعت کرده است و هر کس از من نافرمانی کند، خدا را نافرمانی کرده است و هر کس امام را اطاعت کند، از من اطاعت کرده است و هر کس از امام اطاعت نکند، از من اطاعت نکرده است.

بنابراین اگر شخص یا تشکیلاتی این حدیث حضرت ختمی مرتبت را خوانده و دانسته باشد، هیچ گاه با دشمنِ کشور متحد نمی شود و دست به سلاح نمی برد و علیه

ص: 385


1- مائده، آیه 8..
2- نسا، آیه 94.
3- به نقل از سایت تابناک. http://www.tabnak.ir/pages/?cid=25383؛ ملاحظه شده در تاریخ. 13/2/1393.
4- نسا، آیه 94.
5- الحافظ أبی عبدالله محمد بن یزید القزوینی، سنن ابن ماجه،، علّق علیه محمدفؤاد عبدالباقی، الجزء الثانی، کتاب الجهاد، باب 39، حدیث 2859، ص954.

هموطنان نظامی و غیرنظامی خویش جنایت نمی کند. این سخن، جدای از برخی نظریه های سیاسی تعدای از متفکران اهل سنت؛ مثل فضل الله بن روزبهان خنجی است که معتقدند از حاکم ظالم که به زور حکومت را به دست آورده است باید اطاعت کرد، چرا که «الحقُّ لِمَن غَلَب» که وارد آن وادی نمی شویم.(1)

تأملی در مبانی اخلاقی

در بُعدِ انگیزه که حوزه اخلاق است از سخنان رهبر انقلاب اسلامی، امام خمینی، بهره می گیریم. ایشان در بحث انسان شناسی که در کتاب شرح جنود عقل و جهل مطرح کرده، معتقد است در وجود انسان چهار قوه فعال است: شهویه، غضبیه، وهمیه یا شیطنت و عاقله. این چهار نیرو بر سر به دست آوردن ریاست بدن، با یکدیگر نزاع دارند. هر کدام از این قوا که ریاست را به دست گرفت، طبیعتاً سایر قوا تابع او می شوند. برای مثال کسانی که قوه غضبیه رئیس شان شده است، سایر قوا را تحت الشعاع و زیر سلطه خود قرار می دهد. نمونه های آن هم در طول تاریخ زیاد است؛ مانند هیتلر، صدام، چنگیز و ... .

این گونه افراد، از ارتکاب جنایت دچار عذاب وجدان نمی شوند، بلکه احساس رضایت می کنند، چون در دستگاه وجودی شان، قوه غضبیه ریاست را برعهده دارد و در ایجاد گرایش ها، رفتارها و باورها تأثیر خود را می گذارد. در مقابل، چه کسی دچار عذاب وجدان می شود؟ کسی که قوه عاقله حاکم بر وجود او باشد و به حکم عقل، به خیر و شر امور دنیایی و آخرتی توجه کند، ولی کسی که درنده خویی بر او حاکم باشد، از درنده خویی خوشحال هم می شود. شاید به لحاظ فلسفی به این شکل بتوان به این سؤال پاسخ داد. طبیعتاً مسائل دیگری نیز مزید بر علت است.

اما چرا یک قوة خاص، مثلاً قوة غضبیه در یک فرد شکوفا می شود و اداره وجود آدمی را بر عهده می گیرد. نقش مسائل تربیتی این جا آشکار می شود و از طرف دیگر

ص: 386


1- ر.ک. فضل الله بن روزبهان خنجی، سلوک الملوک، به تصحیح و با مقدمه. محمدعلی موحد.

تربیت در خلأ شکل نمی گیرد بلکه بر اساس اندیشه است که شاکلة گرایش آدمی ساخته شود. پس تربیت که مبتنی بر اندیشه و اعتقاد و باور است، ساختار انگیزه انسان می شود.

اکنون نوبت آن است که این سخنان را به کار بندیم. مالک ریگی در اعترافاتش چنین می گوید:

من فکر می کردم که شیعیان کافرند، العیاذ بالله. مثلاً شیعه مسلمان نیست؛ خب! قلبم کور شده بود ولی آن تعصبات غلط، آن تعصبات، آن جمود سبب می شوند که انسان حتی یک جنایت بسیار بزرگی را می کند و بعد خوش هم هست. خوشحال هم می شود که من مثلاً خدا را راضی کردم و به خدا رسیدم و تقرب حاصل کردم. و اگر بشود هر انسانی که حرف مرا می شنود از دوست و غیر دوست، از نزدیک و دور، هر نوع تعصبی را کنار بگذارد همه کارها آسان می شود و دیگر می داند که این کار خطا بوده و این کار خطا نبوده است. من وقتی این جا آمدم [زندان]، برخورد دوستان و بچه های این جا را با خودم دیدم، خود به خود آن تعصبات شکست و بعضی وقت ها فکر می کردم که ای کاش من را در همان روزهای اول [کتک] می زدند که در آن ذهنیتی که دارم بمانم و می گفتم در آن موقع درست است که جسم من ضربه می دید اما با همان تصوراتی که قبلاً داشتم می ماندم ولی وقتی که اخلاق و رفتار خوب این ها را دیدم که نمی توانست تصنعی باشد چرا که بالاخره تأثیر تصنعی در یک لحظه یا در یک ساعت است؛ ولی با یک شخص نشستیم و غذا خوردیم، با همدیگر صحبت کردیم، با همدیگر خندیدیم و اصلاً در آن روزهای اول بزرگ ترین شکنجه روی من همین بود که چرا این ها با من این طور برخورد می کنند؟! یا این که با خودم می نشستم تلقین می کردم که این ها همه اش تصنعی است ولی نمی توانستم خودم را قانع کنم و اولین چیزی که از بین رفت به نظر

ص: 387

من آن تعصب بود. وقتی تعصب از بین می رود، انسان تمام جریانات را راحت می تواند بفهمد. اصلاً فهم مسئله، مشکل پیدا نمی کند.(1)

در این عبارت ها به خوبی می توان تأثیر عنصر شناخت و اندیشه را بر اخلاق و رفتارِ این تروریست مشاهده کرد. «تعصب غلط» چندین بار تکرار می شود، تعصبی که قلب را کور و اندیشه و بینش و شناخت او را دچار اختلال کرده و وقتی شناخت با درهم شکستن تعصب حاصل می شود، به خدا پناه می برد که شیعه را کافر دانسته است.

بنابراین، در این گروهک، قوه غضبیه حرف اول را می زده است، گرچه پندارشان این بوده که این قوه عاقله است که ریاست دارد. اعتقادی هم که شکل گرفته مبتنی بر تعصب بوده است، نه شناخت صحیح. به ناچار تعصب کور و غلط که آمد کبر، دروغ، اعتماد به نفس کاذب و دیگر رذیلت های اخلاقی را هم به دنبال دارد؛ برای مثال در واقعة تروریستی تاسوکی در 24 اسفند 1384 که در آن عده ای از انسان های بی گناه و بی دفاع _طلبه، دانشجو، دانش آموز، کاسب و ... _ به شهادت رسیدند، این گروهک مدعی شد که به کاروانی از مسئولان نظام جمهوری اسلامی ایران حمله کرده است! در صورتی که راست گویی در تمامی ادیان تأکید شده است و مؤمن و ملحد، راست گفتن را عملی نیک و انسانی می دانند. از بررسی دیگر رذیلت های اخلاقی و جنود جهل که در این جا صف کشیده اند، به دلیل اختصار صرف نظر می کنیم و خوانندگان را به کتاب تاسوکی؛ خاطرات یک گروگان ارجاع می دهیم.

تأملی در عرصة رفتارها

آنچه در حوزة رفتاری مطلوب است این است که رفتار انسان مطابق موازین شرعی و آیات و روایات باشد. در حوزة رفتاری، افراد این گروهک در یک سطح نبودند ولی نماز جماعت می خواندند. برخی از آن ها بعد از نماز سوره یس یا سوره رحمان می خواندند. تعدادی از آن ها حافظ برخی از سوره­ها و آیات قرآن بودند. آن ها

ص: 388


1- ر.ک. سایت بنیاد هابیلیان، ویژه نامه شهدای تاسوکی، بخش اعترافات، ملاحظه شده در 26/12/1392.

اقدام های تروریستی و شرارت آمیزشان علیه هموطنان را جهاد و خود را مجاهد می دانستند. رفتارهای شیعیان از جمله عزاداری سالار شهیدان را به شدت نکوهش می کردند و کاملاً مخالف با روضه خوانی و سینه زنی بودند. معتقد بودند که می توان از اسرائیل و آمریکا پول گرفت و آن پول را در راه جهاد هزینه کرد.(1) عبدالمالک ریگی بعد از دستگیری اعتراف کرد که از ناتو چند هزار دلار دریافت کرده است. می گفتند سنت رسول الله این است که در جهاد، زنان، کودکان و پیرمردها را نمی کشته است، از این رو ما هم در تاسوکی به این افراد کاری نداشتیم؛ در حالی که در موارد متعددی این گروهک موجب شهادت کودکان و زنان شده است؛ از جمله در هفتم خرداد 1388 در مسجد علی بن ابی طالب شهرستان زاهدان، در بیست و چهارم تیر 1389 در مسجد جامع(2) شهرستان زاهدان، در 26 مهر 1388 در شهرستان پیشین،(3) در چابهار در تاسوعای 1389 و ... . در موارد گفته شده، این گروهک تروریست زنان، کودکان و کهن سالان را به خاک و خون کشیدند و سنت نبوی را که قائل به آن بودند، نقض کردند.

آیا می توان از مشرک پول گرفت و با آن پول جهاد کرد؟ پاسخ را از کلام پیامبر اکرم در سنن ابن ماجه می شنویم: «إنا لانستعین بمشرکٍ؛ ما از مشرک یاری نمی طلبیم.»(4)

شاید از این که "مشرک" نکره آمده بتوان استظهار سالبه کلیه کرد و گفت پیامبر فرموده اند ما از هیچ مشرکی، کمک نمی خواهیم؛ و از این که فرموده اند «ما» و نه من،

ص: 389


1- ر.ک. مصاحبه رضا لک زایی با پگاه حوزه با عنوان امید به تقریب، شماره 203، ص14 به بعد.
2- برای مطالعه راجع به جزئیات فاجعه تروریستی انتحاری مسجد علی بن ابی طالب علیه السلام و مسجد جامع و زندگی نامه شهدا ر.ک. گلدسته های خونین، فاطمه قاسمی و یونس اربابی.
3- برای مطالعه بیشتر. ر.ک. شهیدان همبستگی. سرگذشتی از سرلشکر پاسدار شهید نورعلی شوشتری و دیگر شهیدان فاجعه تروریستی مهرماه 1388 منادیان وحدت، امنیت، خدمت، دفتر اول. پیشوای پیشین، مصطفی محمدی، 1390.
4- الحافظ أبی عبدالله محمد بن یزید القزوینی، سنن ابن ماجه،، علّق علیه محمدفؤاد عبدالباقی، الجزء الثانی، کتاب الجهاد، باب 27، حدیث 2832، ص 945.

استظهار کنیم که هر کس محمدی منش و پیرو اسلام ناب است به پیامبر اقتدا می کند؛ گویی پیامبر فرموده اند ما مسلمانان از هیچ مشرکی، کمکی نمی خواهیم.

اکنون باید بررسی کنیم آیا این گروهک از مشرکین یاری طلبیده اند یا خیر. برای یافتن پاسخ، اعترافات برادر مالک ریگی را مرور می­کنیم:

منابع درآمدی گروه، هزینه های سفرهای عبدالمالک، سیستم های ماهواره ای، تجهیزات نظامی، تأمین مربی و استاد برای آموزش، ایجاد پایگاه و دفاتر در دبی، امارات، لندن و آمریکا، ماهواره های خبری و پوشش های ماهواره ای، گوشی های ماهواره ای و شارژ آن ها با دلار رایگان و سایر امکانات، مستقیماً از آمریکا تأمین می شد.(1)

مایلیم بر چند کلمه «مستقیماً از آمریکا» تأکید کنیم و علاوه بر حدیث نبوی، بگوییم که آمریکا از برخی اسلام ها حمایت می کند، اسلامی که امام خمینی آن را اسلام آمریکایی نامید.

این گروهک که از امکانات آمریکا بهره برده، دستش به خون زنان و کودکان آغشته است؛ حال آن که پیامبر رحمت از کشتن زنان و کودکان به وضوح نهی فرموده اند و در صحیح بخاری است چنین آمده که:

اسحاق بن ابراهیم قال قلت لاب اسامه: حدثکم عبیدالله عن نافع عن ابن عمر رضی الله عنهما قال وجدت امراة مقتولة فی بعض مغازی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فنهی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم عن قتل النساء و الصبیان.(2)

حال آن که ریگی به برادرش دستور می دهد که همسر خودش را به قتل برساند و او همسرش خانم فائزه منصوری را که مادر سه فرزند - یک پسر و دو دختر دو قلو - است در خواب به ضرب گلوله می کشد.(3)

کاملاً واضح است که دستور عبدالمالک

ص: 390


1- سایت بنیاد هابیلیان، ویژه نامه شهدای تاسوکی، بخش اعترافات، ملاحظه شده در 13/2/1393.
2- ابی عبدالله محمدبن اسماعیل البخاری، صحیح بخاری، المجلد الثانی، کتاب الجهاد و السیر، باب قتل النساء فی الحرب، ص172.
3- ر.ک. اعترافات عبدالحمید ریگی در کتاب در چنگال عقاب، به کوشش. سیدحکمت قاضی میرسعید، ص150.

ریگی در چه نسبتی با فرمایش پیامبر قرار دارد و روشن می شود که وقتی امام خمینی از اسلام آمریکایی نام می برد این عنوان چه طور مصادیق خودش را در آینده های دور و نزدیک و در طول تاریخ پیدا می کند.

آنچه باید بر آن تأکید کنیم این است که سنت رسول الله به عنوان یک اصل ثابت رفتاری توسط این گروهک به رسمیت شناخته نمی شود؛ مثلاً وقتی یکی از گروگان ها به حدیثی در کتابی که خودشان در اختیار گروگان ها قرار داده اند، استناد می کند، پاسخ می شنود که از این چیزها زیاد می­نویسند و لحظاتی بعد کتاب را از دست رس گروگان­ها خارج کرده و پس می گیرند.(1)

نمونه دیگر زمانی است که یکی از گروگان ها می پرسد: این رفیق شما چرا از ما این قدر کار می کشد؟ مگر نگفتید که سنت رسو ل الله این بوده که از اسیر کار نمی کشیده است؟ پاسخ می شنود که هر کدام از ما قانون خودش را دارد.(2)

همه مسلمانان می دانند که ماه محرم ماه حرام است و جهاد در آن حرام اعلام شده است. قرآن صریحاً می فرماید:

(إنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِندَ اللّهِ اثْنَا عَ-شَرَ شَهْرًا فِی کِتَابِ اللّهِ یوْمَ خَلَقَ السَّمَاوَات وَالأَرْضَ مِنْهَا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیمُ فَلاَ تَظْلِمُواْ فِیهِنَّ أَنفُسَکُمْ)

در حقیقت شمار ماه ها (ی قمری) نزد خداوند (در علم ازلی و لوح محفوظ او) دوازده ماه است که در کتاب خدا (جهان هستی که کتاب تکوینی است) از روزی که آسمان ها و این زمین را آفریده ثابت و محقق است (و از کیفیت تنظیم کره زمین و ماه در منظومه شمسی نشأت یافته)، چهار ماه از آن ها (رجب، ذی قعده، ذی حجّه و محرّم) حرام است (محترم است و جنگ در آن ها حرام است) این دستور آیینی است استوار و پایدار، پس در این ماه ها (با شکستن حرمت آن ها و جنگ با یکدیگر) بر خود ستم مکنید.(3)

ص: 391


1- رضا لک زایی، تاسوکی. خاطرات یک گروگان، ص 185 _ 186.
2- همان، ص 195.
3- توبه، آیه 36.

مدعیان عمل به قرآن، در ماه محرم که جنگ - و نه دفاع - در آن حرام است، در تاسوعای حسینی 1389 در شهرستان چابهار حدود چهل نفر از هم وطنان را در اقدامی انتحاری به شهادت رساندند و مرتکب جنایت شد و به فرمایش خداوند عمل نکردند. در میان این چهل نفر و اگر دقیق تر بگوییم این 39 نفر، یک کودک چهارساله و یک نوزاد دو ماهه و هفت خانم و ده دانش آموز بودند.

این گروهک مدعی بود که گروه هایی در ایران به ما ظلم کرده اند و به همین دلیل ما به جای آمریکا و صهیونیست با ایران مبارزه می کنیم، در صورتی که قرآن می فرماید: اگر گروهی به شما ظلم کردند، شما به عدالت رفتار کنید و ظلم نکنید:

(وَلاَ یجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَی أَلاَّ تَعْدِلُواْ)؛

دشمنی با جمعیتی، شما را به گناه و ترک عدالت نکشاند.(1)

حال کسانی که به قرآن معتقدند و این آیه را قبول دارند، ما هم فرض می گیریم که نهادی هم به آن ها ظلم کرده است، در این فرض - که به درستی و نادرستی اش کاری نداریم - مردم عادی چه گناهی کرده اند که به خاک و خون کشیده می شوند؟! این هم نکتۀ دیگری است که نشان می دهد این گروهک برخلاف قرآن عمل کرده است. نباید فراموش کرد که خون دانش آموزها و پیران اهل سنت آمیخته با خون نوزادها، کودکان و پیران شیعه توسط این گروهک ریخته شد.(2)

قرآن می فرماید:

ص: 392


1- مائده، آیه8.
2- به عنوان نمونه برای مطالعه راجع به مطهره نارویی دانش آموز اهل سنت ر.ک. نرم افزار حبیب دلها، قم. مؤسسه عرشیان کویر تاسوکی و مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی، 1392؛ و یا ر.ک. حبیب دلها، دفتر چهارم، به کوشش رضا لک زایی، تهران. ابناء الرسول، 1392، ص 285؛ و ر.ک. حبیب دلها، دفتر دوم، مصاحبه با پدر و مادر علی صیاد، شهید چهارساله تاسوعای چابهار، به کوشش رضا لک زایی، تهران. ابناء الرسول، 1392، ص376 و برای آشنایی با شهدای کهن سال و خردسال اهل سنت ر.ک. شهیدان همبستگی. سرگذشتی از سرلشکر پاسدار شهید نورعلی شوشتری و دیگر شهیدان فاجعه تروریستی مهرماه 1388 منادیان وحدت، امنیت، خدمت، دفتر اول. پیشوای پیشین، مصطفی محمدی، تهران. سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، نمایندگی ولی فقیه، معاونت روابط عمومی و انتشارات، 1390.

( فاقْتُلُواْ الْمُشْرکِینَ حَیثُ وَجَدتُّمُوهُمْ وَ خُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُواْ لَهُمْ کُلَّ مَرْصَدٍ)؛

مشرک ها را هر جا که یافتید بکشید (در داخل حرم و بیرون آن، در ماه های حرام و خارج آن) و آن ها را دستگیر نمایید و در محاصره قرار دهید و برایشان در هر کمین گاهی بنشینید.)(1)

یعنی مشرک ها را هر کجا یافتید با آنان بجگید. در این جا باید تفاوت کافر حربی و غیرحربی را توضیح داد و گفت آیه در مقام بیان حکم چه کسانی است و یا سخن از مشرک هایی است که مسلمان ها با آن ها پیمانی امضا کرده و آن را نقض کرده اند که ما از آن می گذریم، آنچه به بحث ما مربوط است ادامة آیه است:

(فإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ الصلاَةَ وَآتَوُاْ الزَّکَاةَ فَخَلُّواْ سبِیلَهُمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِیم)؛

پس اگر توبه کردند و نماز را برپا داشتند و زکات دادند راهشان را بازگذارید، که همانا خداوند بسیار آمرزنده و مهربان است.(2)

غایت قتال در این آیه توبه، اقامه نماز و دادنِ زکات تعبیر شده حال آن که اگر مصداق این آیه را شیعه بدانیم که این گروهک این طور می گوید، این که تحصیل حاصل است! چون شیعه همة این کارها را انجام می دهد؛ یعنی هم نماز می خواند و هم زکات می دهد. از سوی دیگر، وقتی عده ای نماز می خوانند، زکات می دهند و در مسجد در حال عبادت هستند، یا در جاده در حال تردد، یا در خیابان - شیعه و سنی - در حال عزاداری برای فرزند پیامبر و یا در بانک مشغول انجام خدمت به مردم می باشند، این آیه بر این افراد چه طور دلالت می کند؟ آیا وجدان هر انسان آزاده ای شهادت نمی دهد که مصداق بارز این آیه رژیم غاصب صهیونیستی است؟ در این جا بار دیگر تعصب است که در عدم درک آیه های قرآن خود را نشان می دهد. از طرف دیگر گفته شد که پیامبر می فرمایند گوینده «لا اله الا الله» مسلمان و در امان است.

ص: 393


1- توبه، آیه 5.
2- همان.
خاتمه

از آنچه گذشت می­توان دریافت که گروهک تروریستی تکفیری و شرورِ به اصطلاح جندالله و یاوران آن ها و دیگر گروهک­های تروریستی تکفیری، نه در حوزة باورها، اعتقادات صحیح دارند و نه در حوزة اخلاق و عمل دارای رفتار شایسته و مبتنی بر قرآن و شریعت هستند. به برخی از نمونه­ها که از مشاهدات عینی بود در متن اشاره شد. از این رو می­توان به اهداف اختلاف افکنانه و انگیزه­های غیر الهی آن ها پی برد. انگیزه­هایی که در پرتو حمایت از قومی خاص تبلور یافته است، در حالی که خواسته های دشمنان این مرز و بوم را اجرا می­کند.

در جمع­بندی و نتیجه­گیری نهایی شاید بتوان گفت ایجاد این گروهک تروریستی و دیگر گروهک­ها برای مشغول کردن مسلمان ها و غفلت از دشمن های اصلی ملت­های اسلامی است. به طور قطع منافع اقدامات چنین گروه­هایی نه برای خود آن ها و نه برای جوامع مسلمان است، بلکه برای کسانی است که هیچ نسبتی با اسلام و مسلمان ها ندارند و در اندیشه غارت منابع آنان هستند. روشن است که فقر فرهنگی و اقتصادی و به ویژه باورهای نادرست اعتقادی عامل جذب افراد به این گروه­ها است.

ص: 394

منابع

1. قرآن کریم

2. اسماعیلی، حمیدرضا (به کوشش)، تروریسم در ایران معاصر (مطالعه موردی پس از انقلاب اسلامی)، مؤسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی، تهران 1390

3. بخاری، ابی عبدالله محمدبن اسماعیل، صحیح بخاری، بیروت، دارالمعرفة، [بی تا].

4. خنجی، فضل الله بن روزبهان، سلوک الملوک، به تصحیح و با مقدمه محمد علی موحد، خوارزمی، تهران 1362.

5. قاسمی، فاطمه و اربابی، یونس، گلدسته های خونین، شاملو، مشهد1390.

6. قاضی میرسعید، سید حکمت (به کوشش)، در چنگال عقاب، نشر مکعب، تهران1390.

7. قزوینی، حافظ ابی عبدالله محمد بن یزید، سنن ابن ماجه، تعلیق محمدفؤاد عبدالباقی، [بی نا، بی جا، بی تا].

8. کیخا، علیرضا، گروهک عبدالمالک قطعه پازل جنگ نرم، سپهر آذین، قم 1389.

9. --------------- ، مرداب انتحار، سپهر آذین، قم1391.

10. لک زایی، رضا، تاسوکی؛ خاطرات یک گروگان، چاپ چهارم، بوستان کتاب، قم 1391.

11. ----------------، حبیب دلها، دفتر دوم، ابناء الرسول، تهران 1392.

12. ----------------، حبیب دلها، دفتر چهارم، ابناء الرسول، تهران 1392.

13. سایت بنیاد هابیلیان، ویژه نامه شهدای تاسوکی، بخش اعترافات، ملاحظه شده در 26/12/1392.

14. محمدی، مصطفی، شهیدان همبستگی: سرگذشتی از سرلشکر پاسدار شهید نورعلی شوشتری و دیگر شهیدان فاجعه تروریستی مهرماه 1388 منادیان وحدت، امنیت، خدمت، دفتر اول، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، نمایندگی ولی فقیه، معاونت روابط عمومی و انتشارات، 1390.

15. اعضای کمیته علمی ستاد یادواره شهدای تاسوکی سیستان، غربت خونبار، دستان، تهران 1385.

16. ماهنامه گنجینه (وابسته به مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام )، شماره 72، اسفند 1391.

17. مؤسسه عرشیان کویر تاسوکی و مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی، حبیب دلها (نرم افزار)، قم 1392.

18. https://www.islamware.com/app/hadith/4/114/

19. http://www.tabnak.ir/pages/?cid=25383

20. http://www.tasooki.com/index.php?option=com_contenttask=viewid=752Itemid=42

ص: 395

ص: 396

بررسی آینده جریان تکفیری القاعده در بستر تحولات بیداری اسلامی / سید محمدمهدی حسینی فائق

اشاره

سید محمدمهدی حسینی فائق(1)

چکیده

با گذشت بیش از یک دهه از حملات یازده سپتامبر، در محافل مختلف شایع شده است که القاعده در میدان جنگ با دشمنان خود به رهبری ایالات متحده، شکست خورده است. با این حال شماری از اقدامات موفق و ناموفق این گروه حکایت از هوشمندی، انطباق پذیری و انعطاف پذیری القاعده دارد. علی رغم سال ها تلاش کشورهای غربی برای مقابله با فعالیت های عضوگیری القاعده و تاثیرگذاری فکری آن، جهاد سفلی به مثابه ایدئولوژی هدایت گر القاعده همچنان توانسته به جذب پیروان ادامه دهد و از ابزارهای مختلف برای اشاعه ایدئولوژی خود و ترویج افراط گرایی خشونت آمیز استفاده کند. یکی از تحولات مهم در طی سالهای اخیر، شکل گیری نوعی انقلاب در کشورهای عربی اسلامی منطقه خاورمیانه و شمال آفریقاست که تحت عنوان بیداری اسلامی یا بهار عربی خوانده می شود. بیداری اسلامی فضایی را پدید آورده که همه ی گروهها و احزاب (اسلام گرا، ناسیونالیست، کمونیست و...) امکان فعالیت یافته اند. در میان این گروهها، القاعده از اهمیت بسزایی برخوردار است زیرا یکی از نمادهای افراط گرایی و رادیکالیسم اسلامی محسوب می شود و همواره به خاطر نوعِ فعالیت و عملکرد پیروانش همواره در صدر اخبار و توجهات بوده و کشورهای غربی هزینه ی زیادی برای مقابله و نابودی این گروه کرده اند. در آغاز بیداری اسلامی، با گسترش موج اسلام خواهی و دموکراسی خواهی مردم (و تضاد

ص: 397


1- دانشجوی دکترای اندیشه سیاسی اسلام.

خواست و شعارهای مردم با ایدئولوژی و آرمان القاعده) به نظر می رسید که القاعده به روزهای آخر خود نزدیک شده باشد. این مساله همراه با کشته شدن بن لادن، فشار بر این سازمان را مضاعف نمود. اما همانطور که گفتیم این سازمان از انعطاف و قابلیت ویژه ای برخوردار است و تا حدودی توانسته خود را با شرایط جدید تطبیق دهد. در این مقاله کوشیده ایم با بررسی منابع کتابخانه ای و بهره گیری از تحقیقات انجام شده، تاثیر بیداری اسلامی بر القاعده را مورد ارزیابی قرار دهیم. دو متغیرِ ما در این پژوهش «بیداری اسلامی» - متغیر مستقل- و «القاعده» -متغیر وابسته- می باشند. در این ضمن تلاش شده ابعاد مختلف بیداری اسلامی و تاثیراتی را که می تواند بر القاعده بگذارد، همراه با در نظر داشتن برخی احتمالات تبیین نماییم.

مقدمه

با گذشت بیش از یک دهه از حملات یازده سپتامبر، در محافل گوناگون شایع شده که القاعده در میدان جنگ با دشمنان خود (به رهبری ایالات متحده)، شکست خورده است. با این حال شماری از اقدامات این گروه، حکایت از هوشمندی، انطباق پذیری و انعطاف پذیری القاعده دارد. علی رغم سال ها تلاش کشورهای غربی برای مقابله با فعالیت های عضوگیری القاعده و تأثیرگذاری فکری آن، جهاد سلفی به مثابه ایدئولوژی هدایت گر القاعده همچنان توانسته به جذب پیروانش ادامه دهد و از ابزارهای مختلف برای ترویج ایدئولوژی خود و اشاعة افراط گرایی خشونت آمیز استفاده کند. یکی از تحولات مهم در طی سال های اخیر، شکل گیری نوعی انقلاب در کشورهای عربی - اسلامی منطقة خاورمیانه و شمال آفریقاست که تحت عنوان «بیداری اسلامی یا بهار عربی» خوانده می شود. بیداری اسلامی فضایی را پدید آورده که همة گروه ها و احزاب (اسلام گرا، ناسیونالیست، کمونیست و...) امکان فعالیت یافته اند. در میان این گروه ها، القاعده اهمیت به سزایی دارد، زیرا یکی از نمادهای افراط گرایی و رادیکالیسم اسلامی محسوب می شود و همواره به خاطر نوعِ فعالیت و عملکرد پیروانش در صدر اخبار بوده و کشورهای غربی هزینة زیادی برای مقابله و نابودی این گروه کرده اند. در آغاز

ص: 398

بیداری اسلامی، با گسترش موج اسلام خواهی و دموکراسی خواهی مردم (و تضاد خواست های مردم با ایدئولوژی و آرمان القاعده) به نظر می رسید که القاعده به روزهای آخر خود نزدیک شده است. این مسئله همراه با کشته شدن بن لادن، فشار بر این سازمان را بیشتر نمود، ولی همانطور که بیان شد این سازمان انعطاف و قابلیت ویژه ای دارد و تا حدودی توانسته خود را با شرایط جدید تطبیق دهد.

در این مقاله کوشیده ایم با بررسی منابع و بهره گیری از تحقیقات انجام شده، تأثیر بیداری اسلامی بر القاعده را ارزیابی کنیم. دو متغیرِ ما در این پژوهش «بیداری اسلامی» - متغیر مستقل - و «القاعده» - متغیر وابسته - می باشند. در ضمن، تلاش شده ابعاد گوناگون بیداری اسلامی و تأثیراتی را که می تواند بر القاعده بگذارد، همراه با در نظر داشتن برخی احتمالات تبیین شود.

1. زمینه های شکل گیری القاعده

القاعده یکی از جریان های افراطی مسلمان است که امروزه به عنوان یک سازمان تروریستی در جهان شناخته شده است. در مورد ریشه های شکل گیری این سازمان، مباحث نظری فراوانی مطرح شده است که اگر بخواهیم در یک دسته بندی کلی بیان کنیم می توان از عوامل داخلی (جهان اسلام) و خارجی صحبت به میان آورد که البته هر کدام از عوامل یاد شده شقوق مختلفی دارند که حکایت از پیچیدگی این تشکیلات می کند و نباید به آن فقط به عنوان یک سازمان، گروه یا جنبش صرف نگاه کرد.

ریشه های داخلی شکل گیری این سازمان را باید در جنگ افغانستان و شوروی و شکل گیری سازمانی به نام «الخدمه» یا «مکتب الخدمه» در پیشاور پاکستان جست وجو کرد. مکتب الخدمه سازمانی اسلامی بود که در سال 1980 به منظور افزایش منابع مالی و سربازگیری مجاهدین خارجی برای جنگ علیه روسیه در افغانستان تأسیس گردید.(1) این سازمان توسط «عبدالله یوسف عزّام»، محقق مسلمان فلسطینی و عضو انجمن

ص: 399


1- ناصرالبحری، 2005.

«اخوت مسلمان»، سرمایه گذاری شد. مکتب الخدمه، مؤسسه های مهمان در پیشاور پاکستان (نزدیک به مرز افغانستان) و کمپ های آموزشی شبه نظامی در افغانستان را که کار آماده سازی سربازهای ملی غیر افغان برای جنگ افغانستان را بر عهده داشتند سازماندهی می کرد. این تشکیلات در ابتدا فقط کمک های مالی را انجام می داد. فرایند این کمک ها این گونه بود که مجاهدین مسلمانی(1) که خواستار شرکت در جهاد علیه شوروی بودند با کمک و سازماندهی سه موسسة «محمد بن لادن» (پدر اسامه بن لادن)، «سازمان جهانی امداد رسانی اسلامی» و «دفاتر اتحادیه جهانی اسلام» به افغانستان اعزّام می شدند و تحت آموزش و حمایت های مالی قرار می گرفتند. در کنار فعالیتِ این نهادهای واسطه، باید به تبلیغات گسترده اخوان المسلمین در سراسر کشورهای عرب و اسلامی درباره اهمیت جهاد اسلامی و ضرورت بسیج همه امکانات مالی و جانی برای حمایت از مسلمانان که در آن زمان به «جهاد» با شوروی تفسیر می شد اشاره کنیم. از سوی دیگر تشکیلات امنیتی کشورهای عربی برای رهایی از دست جوانان بنیادگرای اسلامی، که با دولت های خود بر سر مسائل مختلف درگیر بودند، این مسیر را بهترین راه برای خلاصی از دست آنان می د انستند، زیرا به عقیدة آنان، جوانان تندرو توانایی مقابله با شوروی را نداشتند و به زودی از پا در می آمدند.(2)

البته در روند شکل گیری القاعده نباید فقط به تحولات تاریخی و عینی توجه کرد، زیرا نمی توان نقش عوامل اندیشه ای و ایدئولوژیک را نادیده گرفت. به نظر می رسد القاعده به طور خاص تحت تأثیر آراء و اندیشه های ابن تیمیه، مودودی، سید قطب و دو گروه سلفی انقلابی «الجهاد» و «جماعت اسلامی مصر» شکل گرفته و امروزه خود ادامه دهندة و حتی داعیه دار جریان فکری نوسلفیه در جهان اسلام است(3) و امروزه آنچه

ص: 400


1- .ر.ک. ابوجندل ناصر البحری، تنظیم القاعده من داخل. طی همین فرایند شاهد شکل گیری گروه هایی به نام «عرب افغان» هستیم.
2- خالد خلیل اسعد، بن لادن، او را نمی توان شناخت، ص36.
3- برای مطالعه بیشتر در زمینه رابطه القاعده و نو سلفیه به این منبع مراجعه کنید. محمودیان، محمد، پژوهشنامه علوم سیاسی(1391). «تاثیر اندیشه های نوسلفیسم بر روند فکری ایدئولوژیک القاعده»، سال هفتم، شماره سوم، تابستان 1391.

نقش محرک اصلی فعالیت های این سازمان و الهام بخشی به پیروان آن را ایفا می کند همین تأثیر پذیری ایدئولوژیک است.

اما در میان مؤلفه های خارج از جهان اسلام که در شکل گیری القاعده مؤثر بودند، نقش کشورهای آمریکا، عربستان و پاکستان غیر قابل انکار است. هدف آمریکا از کمک به تشکیلات القاعده و سایر مجاهدین بر اساس مقابله با شوروی، انتقام از جنگ ویتنام(1)

تقویت گروه های رادیکال ضد شیعه در مقابله با ایران(2) و انتقال کانون جهاد از فلسطین به افغانستان و دور کردن توجهات از منازعة اعراب و اسرائیل(3)

بود.

کمک های آمریکا از مارس 1985 با ابلاغ دستورالعمل 166 امنیت ملی توسط ریگان به طرز قابل ملاحظه ای افزایش یافت. افزایش منظم تسلیحات و حضور پنهانی افسران و کارشناسان سیا و پنتاگون بخشی از این کمک ها بوده و پاکستان با توجه به همسایگی با افغانستان نقشی بسیار اساسی در شکل گیری القاعده ایفا کرده و به نوعی کانال ارتباطی آمریکا و عربستان با اعضای القاعده بوده است.

این کشور تحت تأثیر منازعة تاریخی خود با افغانستان بر سر خط مرزی دیوراند، امیدوار بود با کمک به مجاهدین سنّی و روی کار آمدن آنان این مشکل را به نفع خود حل کند، البته علاوه بر این ها رقابت با هند، مقابله با نفوذ ایران و هم سویی با غرب به ویژه آمریکا نیز عوامل موثر در مشارکت و مداخلة پاکستان در این روند به شمار می رفت.(4)

نباید از نقش پاکستان در توسعه رادیکالیسم سلفی غافل شویم. وجود مدارس مذهبی پاکستان که در عمل، مراکز اصلی رشد و تربیت دینی و ایدئولوژیک جریان های متمایل به طالبان و القاعده هستند(5)

تا به امروز (با کمک های مالی و فکری عربستان) نقش خود را به طور موثر ایفا کرده اند. عربستان هم ضمن هم سویی با سیاست های ایالات متحده، مقابله

ص: 401


1- حمیدرضا اسماعیلی، القاعده از پندار تا پدیدار، ص58.
2- گریلبر آشکار، جلال در توحش، ص65.
3- پل میشائیل و دوران، اسامه بن لادن و تروریسم جهانی، ص26.
4- عبدالقوم سجادی، «طالبان؛ ایران و پاکستان، علوم سیاسی»، دانشگاه باقرالعلوم، پاییز 1377، شماره 2.
5- ر.ک. اولرنیس لادورنر، خاستگاه افراطی در پاکستان.

با موج آزادی خواهی متاثر از انقلاب شیعی ایران و نیز گسترش نفوذ مذهبی و فرهنگی خود در جهان اسلام در شکل گیری القاعده نقش به سزایی ایفا کرد.

جریان القاعده با پایان جنگ و خروج شوروی از افغانستان، تحت تأثیر تفکرات وهابیت و سلفی و با تفسیر جدیدی که از مفاهیم اسلامی نظیر «جهاد، دارالاسلام و دارالکفر» داشتند، در سال 1998 با تأسیس «جبهة جهانی اسلامی جهاد علیه یهودیان و صلیبیون»(1)

وارد فاز جدیدی در دو سطح ایدئولوژیک و عملیاتی شدند. به موجب فتوای صادره از سوی این جبهه، کشتن هر آمریکایی و هم پیمانان نظامی- مدنی آن ها بر هر مسلمان، در هر زمان و مکان واجب است. اوج عظمت تشکیلات القاعده و جهانی شدن نام آن، در انفجارهای هم زمان سفارت خانه های آمریکا در نایروبی و دارالسلام در سال 1998 نمود پیدا کرد. این فرایند با انفجار ناو آمریکایی S.S.Cool در آب های یمن در سال 2000 و حمله به مراکز تجاری نیویورک و مقر پنتاگون در یازده سپتامبر 2001 تکمیل شد.(2)

2. القاعده و بیداری اسلامی
اشاره

اعتراض های سیاسی و حوادث اخیر کشورهای عربیِ منطقة خاورمیانه که از خودسوزی یک جوان تونسی آغاز شد و به مصر، لیبی، یمن، بحرین و سوریه سرایت کرد و در برخی کشورهای منطقه، موجب تغییر هیئت حاکمه شد، صرف نظر از نام هایی که برای آن به کاربرده شده (بیداری اسلامی یا بهار عربی)،(3)

یک واقعیت

ص: 402


1- Islamic World Front for Jihad against the Jews and Christian
2- محمد محودیان، «تأثیر اندیشه های نوسلفیسم بر روند فکری ایدئولوژیک القاعده» پژوهشنامه علوم سیاسی، سال هفتم، شماره سوم، تابستان 1391.
3- صرف نظر از تفاوت ها و مباحث تئوریکِ، روشن است که هر یک از الفاظ یاد شده بر وجهی از وجوه گسترده و فراگیر حوادث امروز جهان عرب دلالت دارند اما؛ باید توجه داشت با این که عناوین یاد شده برای بازنمایی و معرفی واقعیتی مشهود به کار رفته اند، اما در ضمن آن رقابتی ایدئولوژیک یا سیاسی نهفته وجود دارد که در تلاش است این رویدادها را از دیدگاه خود «مصادره به مطلوب» نماید و حتی می توان گفت در این رقابت سعی در الهام آفرینی و القای برخی مفاهیم خاص وجود دارد.

غیرقابل انکار در جهان عرب می باشد که بدون شک دارای ابعاد سیاسی، اجتماعی منطقه ای و بین المللی گسترده ای است. برای چرایی بروز این تحولات نظریات مختلفی ذکرشده از جمله: قیام علیه تحقیر، حرکت برای دست یابی به دموکراسی،(1)

تأثیرات توسعة انسانی،(2)

بحران سیاسی و ناکارآمدی حکومت ها و توجه به اسلام به عنوان یک ایدئولوژی سیاسی، اجتماعی و مذهبی.(3)

در هر حال تحولات اخیر نه تنها دولت های منطقه و برخی مناسبات منطقه ای و بین المللی را تغییر داده بلکه بر گروه ها و جنبش های فعال نظیر القاعده نیز تأثیرگذار بوده است. با وقوع بیداری اسلامی این فرضیه شکل گرفت که زوال و شکست القاعده نزدیک است، زیرا مبارزة جهانی علیه تروریسم و ضربه های وارد شده به القاعده و خصوصا مرگ بن لادن (در سال 2011) روز به روز این جریان را ضعیف تر کرده است و با موج دموکراسی خواهی مردم منطقه و شرکت آنان در انتخابات و تلاش برای دست یابی به حکومت های مردمی، دیگر جایی برای القاعده، گروه های تندرو و طرفداران خلافت اسلامی باقی نمی ماند، اما برخی دیگر معتقدند که شرایط جدید سیاسی در جهان عرب، زمینه های دوگانه ای برای رشد یا تضعیف جریان های وابسته به القاعده ایجاد کرده و به راحتی نمی توان از زوال یا تقویت القاعده صحبت کرد، زیرا مؤلفه های مختلفی در این فرایند دخیل هستند و به طور جدا از هم قابل بررسی نمی باشند. به عنوان نمونه بیداری اسلامی که تحولات منطقه در بستر آن اتفاق افتاده،

ص: 403


1- Fakhro, Elham Hokayem, Emile (2011). "Waking The Arabs", Survival, Vol. 53, No.2, May April.
2- برای آگاهی بیشتر از جزییات این نظریه به این منبع مراجعه کنید: Randall Kuhn (2011).On the Role of Human Development in the Arab Spring, September, University of Denver, Josef Korbel School of International Studies
3- .برای مطالعه بیشتر مراجعه کنید به. حسینی فائق، سیدمحمدمهدی (1391). بیداری اسلامی و تحولات منطقه ای، تهران. دانشگاه امام صادق علیه السلام ، صفحات 145 تا 154.

دچار فراز و نشیب های متعدد است(1)

لذا اگر بخواهیم تأثیرات بیداری اسلامی را بررسی کنیم ابتدا باید ارزیابی صحیحی از آیندة بیداری اسلامی ارائه دهیم و در ضمن آن نیز وضعیت القاعده و تحولات داخلی آن را مدنظر داشته باشیم. در ارتباط با تأثیرات بیداری اسلامی بر القاعده به طور عمده دو دیدگاه وجود دارد که یکی بر «امکان زوال» و دیگری بر «امکان موفقیت» القاعده در آیندة بیداری اسلامی تاکید دارد. در ادامة بحث دو دیدگاه مذکور را در سایه تحولات بیداری اسلامی مورد بررسی خواهیم کرد.

1-2. بیداری اسلامی و امکان زوال القاعده

بر اساس این نگاه با شروع بیداری اسلامی، القاعده از دو جهت تحت فشار قرار گرفته که این فشارها در آیندة نه چندان دور می تواند به انزوا و حتی نابودی این سازمان منجر گردد. در خصوص فشارهای وارده بر القاعده، مورد نخست در ارتباط مستقیم با بیداری اسلامی است و مورد دوم هم به تشکیلات داخلی سازمان القاعده مربوط است که در ادامه، هر دو مورد را بررسی می کنیم.

بیداری اسلامی و تحولات پس از آن دربردارندة خبرهای خوشایندی برای القاعده نبود و سکوت و سردرگمی رهبران القاعده با گذشت چند هفته از آغاز جنبش های مردمی (به طور خاص در تونس) حاکی از نوعی ناخرسندی آنان از تحولات پیش رو بود.(2) آنچه در طی بیداری اسلامی در تونس، مصر، یمن و لیبی اتفاق افتاد هیچ گونه هماهنگی با رهبران و افراد القاعده نداشت و گاه کاملاً در تضاد با اهداف و آرمان های آنان بود. در ادامه برای روشن شدن این ادعا به مقایسة میان اهداف و انگیزه های

ص: 404


1- مثال واضحی که در این مورد می توان آورد تحولات مصر است که مبارک برکنار شد، اسلامگرایان در فرایند انتخابات و تحت عنوان دموکراسی قدرت را به دست گرفتند اما مجدداً ارتش با نادیده گرفتن آراء مردم (و با نوعی بازگشت به دوران مبارک)، قدرت را در دست گرفت. این تحولات به خوبی نشان دهنده ی این است که هنوز ثبات حاصل نشده و در این شرایط بی ثبات، وقوع هر اتفاقی شگفت انگیز نخواهد بود.
2- Burk, Jason wars, Alen Lane, Fenguin Group.

انقلابیون با آرمان های القاعده می پردازیم تا به نوعی، ناکامی القاعده را در این تحولات نشان دهیم.

الف: فروپاشی رژیم های مصر، لیبی و تونس بر اساس مقابله با استبداد و سایر مشکلات داخلی صورت گرفت. و ارتباطی با تشکیل حکومت اسلامی یا امت اسلامی نداشت.

ب: حضور گسترده مردم در خیابان های تونس و مصر با دعوت القاعده صورت نگرفت و حتی حرکت مبارزه علیه قذافی نه تنها جهاد نبود بلکه در تضاد کامل با اصول القاعده بود، زیرا مخالفان قذافی با نیروهای ناتو در براندازی قذافی همکاری کردند.(1)

پ: یکی از اصول اساسی القاعده این است که رژیم های فاسد و دست نشاندة غرب، باید از طریق عملیات و حمله های جهادی، مقهور شوند و در این میان حرکت های مسالمت آمیز جایی ندارند در حالیکه در تونس، مصر و حتی لیبی تغییرات اتفاق افتاده سازگاری و هماهنگی چندانی با این اصول القاعده نداشتند.(2)

ت: انتخاب شکل مسالمت آمیز حرکت بیداری اسلامی در مصر و تونس و دخالت ناتو در لیبی به طور آشکار در تقابل با آموزة جهاد القاعده بود. آلکس ویلنر می گوید:

یکی از پیامدهای حرکت موفقیت آمیز مردم در مصر و تونس، نوعی شرم ساری و خجلت برای القاعده بوده، زیرا آنان مدعی بودند که تنها راه موفقیت آمیز و رهایی بخش برای مسلمانان استفاده از جهاد و فعالیت های خشونت آمیز است.(3)

ص: 405


1- Holbrook, Ponal Al-Qaeda’s Response to the Arabspring, Perspectives on Terrorism, vol 6, No6.
2- Forest, James J.F, Perecptiochellenges faced by Al-Qaede on the Battlefield in flueance warface v016 issuel.
3- Wilner, Alexs opportunitycosts or costly opportunities?

ث: وقوع بیداری اسلامی و برکناری رژیم های سکولار، ضعف گفتمانی و جایگاه سست القاعده را در میان افکار عمومی جهان عرب آشکار کرد.(1)

ج: ایده هایی که مردم برای دست یابی به آن به پاخاستند نظیر اسلام،(2) آزادی، دموکراسی، فرصت های برابر مشارکت سیاسی- اقتصادی و رفاه جزو آرمان ها و اهداف القاعده نبودند.(3)

استفادة گروه های اسلام گرا از ابزار حزب و انتخابات به هیچ وجه مورد قبول القاعده نبود.

علاوه بر آنچه که گفته شد (که به نوعی در ارتباط مستقیم با بیداری اسلامی هستند)، مؤلفه های دیگری در ضعیف شدن القاعده تأثیر داشته که برآیند مجموع این مولفه ها به تقویت این نظریه کمک می کنند که چشم انداز امیدبخشی برای القاعده در بستر تحولات بیداری اسلامی وجود ندارد و احتمال منزوی شدن و ضعیف شدن آن مورد انتظار است.(4)

اما در مورد بررسی سایر مولفه ها که به نوعی در ارتباط با بیداری اسلامی و ساختار تشکیلاتی القاعده است نکات قابل ملاحظه ای وجود دارد. یکی از مهم ترین مسائلی که هم زمان با بیداری اسلامی، القاعده را متاثر کرد و فشار وارده بر آنان را مضاعف ساخت، مرگ بن لادن بود. به عقیدة برخی، با مرگ وی رسما شکست و نابودی این

ص: 406


1- Lahoud, nelly, ayman al- zawahiris reaction to recolation in the middle east’ in CTC sentinel vol 4 N.4.
2- ذکر این نکته ضروری است که برداشت القاعده از اسلام، مبتنی بر برداشت متحجرانه و خشک وهابیت افراطی است که جایگاهی در میان اکثریت مسلمانان ندارد و حتی گروه های اسلامی و مسلمانانی که بر اسلامی شدن حکومت و قوانین تاکید داشتند، با اسلام القاعده تفاوت بنیادین دارند.
3- Gerges A.fawaz the rise and fall of al- Qaede oxford university press.
4- برای آگاهی بیشتر در مورد این نظریه می توانید به این منبع مراجعه کنید: W. Kimball Lewis (2012). Al Qaeda and The Arab Spring – An Ideological Assessment, MASTER OF SCIENCE IN INFORMATION OPERATIONS, from the NAVAL POSTGRADUATE SCHOOL, December 2012

سازمان آغاز شد. در همین زمینه جان برنان(1)

اعلام کرد: «از زمانی که این جنگ [علیه تروریسم] آغاز شده برای نخستین بار می توانیم به آینده نگاه کنیم و دنیایی بدون القاعده را تصور نماییم.»(2)

در اظهارات مشابهی نیز لئون پانتا(3)

(یکی دیگر از مقامات آمریکایی) پس از این که بر شکست راهبردی القاعده تاکید کرده بود(4)

تاکید داشت:

«ما نه تنها فرماندهی آنان را مورد هدف قرار داده ایم، بلکه قابلیت آنان را در هرگونه کنترل و فرماندهی مختل نموده ایم».(5)

البته مقامات آمریکایی دلایل موجهی برای چنین اظهاراتی داشتند، زیرا ضربه های بسیار سنگینی به هستة مرکزی و فرماندهی القاعده وارد کرده بودند. علاوه بر کشته شدن بن لادن، الیاس کشمیری از فرماندهان عالی رتبه القاعده(6) و نیز عطیه عبدالرحمن و جانشین او ابویحیی اللیبی به دست نیروهای آمریکایی از بین رفته بودند.(7)

در دولت اوباما شاهد افزایش چهاربرابری قتل هدف دار رهبران القاعده هستیم.(8)

و حدود 34 تن از رهبران اصلی القاعده در پاکستان از پای درآمده اند.(9)

افزون بر این 235 نفر از افراد عادی سازمان نیز کشته شدند. بر مبنای همین اظهاراتِ مقامات رسمی

ص: 407


1- john. O.brennan
2- Ferran, lee, “alquaede shadow of Former self, us counter says’ ABC news lnvestigative, 30 april.
3- Leon Panetta
4- Panetta, “panetta says Al Qaede feat with in Reach” Al juzeera, 9 july.
5- Stewart, phil “strikes onal Qaeda leave only handful of top targots.
6- US Department of State, Country Reports on Terrorism 2011, page. 5
7- Gorman, Siobhan, CIA kills Al Quedu’s No2.
8- Masters, jon athan ‘Back grounder Geted killinegs.”
9- Bergen and Tiedemann, “the year of Dron. l euderkilled”.

آمریکایی و برخی تحلیل گران، هستة مرکزی و مغز متفکر تشکیلات القاعده در «مسیر اضمحلال قرار گرفته که احیای آن بسیار مشکل خواهد بود».(1)

به نظر می رسد این اجماع که القاعده در آستانة فروپاشی است، نیاز به مستندات قوی تری دارد، زیرا شواهد معتبر و قابل تاملی در ردِ یا حداقل تضعیف این نظریه وجود دارد. بخشی از این اظهارات براساس تبلیغات و عملیات روانی دولت آمریکا صورت می گیرد زیرا آنان به عنوان داعیه داران مقابله با تروریسم باید بر موفقیت و پیروزی خود و شکست دشمن تاکید کنند. در (می 2012) هنگامی که مرکز آکادمی نظامی مبارزه با تروریسم (CTC)(2)

هفده سند مربوط به بن لادن (اسنادی که از مخفیگاه وی به دست آمده بودند) را منتشر کرد.(3)

مقامات آمریکایی مدعی شدند: که بنا به اظهارات روزهای پایانی بن لادن، وی آیندة روشنی را برای سازمان متصور نبوده است و این مطلب به طور گسترده توسط رسانه ها منعکس شد(4)

در حالی که نتیجه ای که (CTC) گرفته بود مبتنی بر شواهد و مستندات اندک بوده است.

در همین زمینه خوان زرات(5)

می گوید:

در مورد قدرت القاعده و عناصر تأثیرگذار آن باید ارزیابی مجدد صورت گیرد. القاعده، بر اثر مبارزات علیه آن، تحت فشار زیادی قرار

ص: 408


1- Hoffman, Alquedes uncertainfuture, sudiesin conflict.
2- U.S. Military Academy’s Combating Terrorism Center (CTC)
3- Lahoud, nellyetal. Leters from Abbottabad. bin lad on sidelined.
4- به عنوان نمونه بنگرید به: Osama bin Laden’s Last Words Show Dark Days for Al Qaeda,” CBS World News, 3 May 2012 www.cbsnews.com/8301-202 162-57426970/osama-bin-ladens-last-wordsshow-dark-days-for-al Qaeda/ Peter Baker,“Recovered bin Laden Letters Show a Divided Al Qaeda,” New York Times, 3May; Ben Fenton,Johanna Kassel, and Richard McGregor, “Bin Laden Papers Reveal Al Qaeda Rifts,” Financial Times (London), 3 May 2012; and Gregg Miller and Peter Finn, “New Osama bin Laden Documents Released,” Washington Post, 3 May 2012.
5- Juan Zarate

گرفته است و اکنون مخالفان بیشتری پیدا کرده، به خصوص در میان مسلمانانی که بیشترین آسیب را از القاعده دیده اند.

اما اظهاراتی از این دست که «سازمان القاعده خلع سلاح شده، رو به نابودی است» بیشتر از این که بر پایه استدلال و شواهد مستند و معتبر باشد، برپایه تفسیر جهت دار و گاه غیرواقع بینانه صورت می گیرد. به عنوان نمونه پس از حملة آمریکا به عراق، موج عظیمی از تبلیغات غرب آغاز شد که القاعده به پایان کار خود رسیده و دیگری نمی تواند کاری از پیش ببرد،(1)

اما در (مارس 2004م) شاهد بمب گذاری های مادرید، سال (2005م) در مترو لندن و بمب گذاری در خطوط هواپیمایی آمریکا بودیم و همین فعالیت و حضور القاعده در اروپا و آمریکا گواه این بود که بسیاری از این ارزیابی ها از دقت کافی برخوردار نبوده اند. به نظر می رسد این ارزیابی های شتاب زده در برآورد قدرت القاعده، برخاسته از عدم شناختِ ساختار و ایدئولوژی این سازمان است.

2-2. بیداری اسلامی بستری برای خیزش دوباره القاعده

مخالفان نظریه نخست تأثیر منفی عوامل یاد شده بر سازمان «القاعده» را می پذیرند، اما با این تفاوت که آنان تحولات جاری را با نگاه مثبت (از منظر القاعده) به آینده دنبال می کنند. در ادامة بحث، نخست فرصت هایی که در نتیجة بیداری اسلامی برای القاعده به وجود آمده را بررسی می کنیم و پس از آن با ارزیابی ساختار ایدئولوژیک و تشکیلاتی القاعده، تلاش خواهیم کرد به دقت این دیدگاه را مورد نقادی قرار دهیم.

بیداری اسلامی، هر چند که در ابتدای کار موجی از امید و خوش بینی را در سرتاسر کشورهای عربی اسلامی به راه انداخت، اما به تدریج با گذشت زمان و کم شدن شور انقلابی، وجود موانع جدی بر سر راه انقلابیون، باعث شکل گیری نوعی یاس و سرخوردگی عمومی گردید. اصولاً در هر انقلاب یا تغییر رژیمی، هیئت حاکمه (پس از تغییرات) با انبوهی از مسائل امنیتی (اعم از فرقه ای، قومی، قبیله ای، بازماندگان رژیم

ص: 409


1- Sands David R. “al-Quidas credibility ‘on the ine’ as war in irag winds down”.

سابق، شورش و خشونت، ناامنی و حمله های تروریستی) مواجه است و این مسائل امنیتی در کنار خواسته های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی مردم بر دشواری کار می افزاید و پیش بینی آینده را دشوار می کند. در ابتدای بیداری اسلامی همان طور که پیش از این گفتیم القاعده به هیچ وجه جایگاهی در میان مردم و خواسته های آنان نداشت. مردم تمایلی به تشکیل جریان خلافتِ اسلامی القاعده نداشتند، بلکه به دنبال پایان یافتن تبعیض، فساد و حاکمیت اسلام، ایجاد آزادی، دموکراسی و فرصت های برابر سیاسی، اقتصادی بودند. بدیهی است که این خواسته ها در هر انقلابی می تواند جزو اهداف انقلابیون باشد، اما با گذشت نزدیک سه سال از بیداری اسلامی بهتر است میزان تحقق این شعارها و وضعیت فعلی کشورهای منطقه را ارزیابی کنیم.

الف. در تونس و مصر به عنوان کشورهای پیشرو و حتی الگو، هنوز تغییر رژیم به طور کامل صورت نگرفته و فعالیت انقلابیون هنوز در چارچوب قوانین پیش از انقلاب یا با مشارکت عناصر بازمانده از رژیم قبلی صورت می گیرد.

ب. بر اثر آشوب و ناآرامی های ایجاد شده، بسیاری از فرصت های شغلی از بین رفته و وضعیت اقتصادی برخی از این کشورها در وضعیت مناسبی قرار ندارد.

پ. رژیم قذافی سرنگون شده ولی این کشور به صحنة درگیری نظامی میان قبایل مختلف تبدیل شده است.

ت. در یمن، توافق عبدالله صالح برای واگذاری قدرت هنوز روشن نیست.

ث. جنگ در سوریه ادامه دارد و آیندة این کشور بسیار مبهم است و احتمال تجزیة این کشور وجود دارد.

چ. در بحرین شیعیان به پا خاسته اند اما رژیم آل خلیفه هیچ انعطافی نشان نداده و به سرکوب گستردة مخالفان مشغول است.

چ. در عراق گروهک های وابسته به القاعده با انجام عملیات تروریستی، امنیت داخلی این کشور را تهدید می کنند و سعی در تشدید درگیری های فرقه ای دارند و امکان حملة القاعدة عراق به سوریه وجود دارد.

ص: 410

براساس آنچه گفته شد وضعیت فعلی کشورهای دخیل در تحولات بیداری اسلامی چندان مطلوب به نظر نمی رسد. البته اصولاً هر انقلابی باعث رشد فزایندة خواسته ها می شود، اما باید توجه داشت انتقال قدرت و حاکمیت از رژیم های خودکامه به سیستم دموکراسی شاید در یک فرایند طولانی مدت اتفاق افتد و حتی شاید اتفاق نیفتد و این تهدیدی جدی محسوب می شود.(1)

«خطر جدی پس از انقلاب سطح بالای سرخوردگی، خشم و ناامیدی و...است».(2)

هم اکنون القاعده پس از یک سکوت، سردرگمی و شاید ناامیدی، فعالیت و تلاش خود را آغاز کرده، به معترضان پیام می دهد(3)

که سکولاریسم را نپذیرند و شریعت را به عنوان منبع اصلی قوانین قرار دهند. البته تلاش های القاعده در جهت سامان بخشیدن به امور نیست و بیشتر به دنبال این است که از هرگونه ناآرامی بهره برداری کند. به نظر می رسد اگر فرایند انتقال قدرت و برقراری دموکراسی طولانی شود و یا دموکراسی های تازه متولد شده به سمت دولت مردان خودکامه گرایش پیدا کنند، القاعده فضای مناسبی را در اختیار خواهد داشت تا از خشم و نارضایتی مردم استفاده کند و اعضای جدیدی به خدمت بگیرد؛ به عبارتی یکی از عمده ترین فرصت ها برای القاعده نه در بیداری اسلامی، بلکه در ناکامی بیداری اسلامی نهفته است.(4)

امروز پس از گذشت حدود سه

ص: 411


1- Jenkins brian Mishael. AlQuede in its third Decade- lmersile dedline.
2- Wilner AlexY opportunity costsor costy opportunities.
3- اخیراَ الظواهری در پیامی به مردم مصر از آنان خواسته. در مقابل کودتای نظامیان به پا خیزند و اجازه ندهند نظامیان که ابزار دست آمریکا هستند و از طرف عربستان و کشورهای حاشیة خلیج فارس حمایت مالی می شوند، کنترل امور آنان را به دست گیرند.
4- .گفتنی است که موارد یاد شده به معنای شکست جریان بیداری اسلامی به شمار نمی رود، زیرا به عقیدة آگاهان و صاحب نظران، بیداری اسلامی یک تحول صرفا انقلابی یا سیاسی نیست بلکه یک جریان عمیق و اصیل اسلامی است که در کل تاریخ اسلام و سرزمینهای اسلامی ریشه دارد و در مسیر خود با فراز و نشیب های متعدد روبرو خواهد شد، لذا نباید با نگاهی سطحی به برخی تحولات سیاسی از شکست یا خاتمة این جریان صحبت به میان آورد.

سال از آغاز حرکت بیداری اسلامی، زمزمه های ناکامی یا ناکارآمدی دولت هایِ پس از بیداری اسلامی به گوش می رسد.

ناامیدی و آشوبی که پس از انقلاب به وجود آمده به طور غیر قابل انکاری فرصت های مناسبی را برای گسترش نفوذ القاعده فراهم می کند. مشکلات اقتصادی، آشوب و ناآرامی، عدم ثبات سیاسی و امنیت، حتی بهترین نظام های منطقه را تحت تأثیر قرار می دهد و با بروز اختلاف میان انقلابیون و تشدید مشکلات هر آن امکان بازگشت مجدد عناصر رژیم گذشته وجود دارد.(1)

بروس ریدل، از «بنیاد بروکینگز» مدعی است که ظهور دوباره القاعده ثابت می کند که این سازمان توانسته طوری خود را مدیریت کند که از تحولات دنیای عرب سود ببرد. او می گوید:

خط مشی القاعده در سال 2011 در پی وقوع بهار عربی با چالش روبه رو شد. تظاهرات مسالمت آمیز در سقوط دیکتاتورها موفق بود. روایت القاعده [در آن وقت] با خطر روبه رو بود. ترور باعث تغییر نشده بود». وی در ادامه توضیح می دهد: «اما امروز، همه چیز متفاوت است. القاعده در سال 2013 اعتبار پیدا کرده، به ویژه در مصر. جریان ضد انقلاب موفق شده و حکومت منتخب را کنار زده است». بروس ریدل می افزاید: «برای آنانی که می خواهند به القاعده بپیوندند، اتفاقات قاهره و دمشق این سخن آنان را اعتبار می بخشد که مدت هاست می گویند: جهاد امروز، تنها راه حل مشکل تغییر، در دنیای اسلام است.(2)

مطلب دیگری که در مورد القاعده باید مورد بحث قرار گیرد بررسی این ادعاست که القاعده با کشته شدن بن لادن و سایر رهبران اصلی آن دیگر امیدی به آینده ندارد. باید توجه داشته باشیم که این سازمان بیش از یک دهه است که در مقابل بزرگ ترین حملات بین المللی (که بر ضد سازمان های تروریستی سامان یافته بود)، مقاومت کرده و

ص: 412


1- Juanz. Zarate “Alqaede stims Again”.
2- عاصف حسینی، القاعده خطرناک تر از گذشته شده است.

توانسته خود را با سخت ترین شرایط تطبیق دهد. بیداری اسلامی و به طور خاص ناآرامی ها و جنگ طولانی مدت در سوریه سبب منافع فراوانی برای القاعده شده است تا آنان بتوانند در این شرایط دشوار، نفوذ خود را در این کشور و کشورهای همسایه افزایش دهند. این وضعیت به طور بالقوه می تواند اوضاع نابسامان هستة مرکزی فرماندهی القاعده را احیا کند و ارتباط های آن را افزایش دهد. علاوه بر این، حضور بی دردسر القاعده در پاکستان و نیز خروج نیروهای آمریکایی و نیروهای (ISAF) از افغانستان تا سال 2014، از جمله مسائلی هستند که در آیندة نزدیک (حداقل تا پنج سال آینده) می توانند به احیای مجدد هستة مرکزی این سازمان و فراهم آوردن یک فضای امنِ حیاتی و نیز حریم فیزیکی کمک کنند. در طول تاریخ القاعده، حیات این سازمان همواره به یک حوزه جغرافیایی امن وابسته بوده است. در اوضاع آشفته بیداری اسلامی القاعده این امکان را یافته تا در منطقة لوانت(1)برای

خود مامنی پیدا کند و در نتیجه، حضور خود را علاوه بر پاکستان، افغانستان، سومالی و یمن، در مناطق جدید گسترش دهد.(2)

کارشناسان مبارزه با تروریسم می گویند: جنگ داخلی سوریه که در آن اسلام گرایان داوطلب از سراسر اروپا و کشورهای عربی جمع شده اند، مزیت بزرگی برای القاعده بوده است. دیوید کیلکولن، کارشناس مبارزه با تروریسم و مشاور حکومت امریکا می گوید:

گروه های مرتبط به القاعده ائتلافی را تشکیل داده اند که شامل 45 هزار چریک جنگجو در این کشور است». او می افزاید: «این عدد بسیار قابل توجه است؛ تقریبا دو برابر جنگجویان طالبان در افغانستان».

کیلکولن در ادامه می گوید: «ما شاهد تجدید قوای القاعده در همة جبهه ها هستیم».(3)

ص: 413


1- Levant
2- Hoffman, Bruce. Al qaedes uncertaion Futurs.
3- عاصف حسینی، القاعده خطرناک تر از گذشته شده است.

هر چند که مرگ بن لادن پیامدهای منفی برای سازمان داشته، اما ساده انگاری است که با نبود بن لادن حکم به مرگ القاعده بدهیم، زیرا عدم حضور بن لادن برای سازمان در گذشته نیز تجربه شده و القاعده بعد از سال 2002م و سخت شدن شرایط، الگوی «سلسله مراتبی سازمانی» خود را به الگوی «شبکه محوری» تغییر داد.(1)

بن لادن به منظور حفظ بقای سازمان و تطبیق با شرایط محیطی با واگذاری حق تصمیم گیری به شاخه های محلی و شبکه های وابسته، دوام سازمان را تضمین نمود. باید توجه داشته باشیم که القاعده یک سازمان باز و کاملاً انعطاف پذیر است که علاوه بر اهمیت رهبران اصلی، دارای شاخه های مستقلی است که خود این شاخه ها نیز ارتباط ها و زیر مجموعه های دیگری دارند.(2)

این نوع تشکیلات به القاعده اجازه می دهد تا شاخه ها و زیرشاخه های خود را تا حد امکان با هر میزان از اعضا گسترش دهد. در این شاخه ها رهبران هم طراز وجود دارند که قدرت تصمیم گیری برای بخش های بزرگی از شبکه را دارا می باشند. براساس تحلیل ریاضی شبکه های اجتماعی، افرادی که بیشترین ارتباط را دارند قدرت بیشتری نیز دارند.(3)

توزیع قدرت و منابع در میان شبکه های مختلف باعث شده که سازمان در مواقع بحرانی نظیر مشکلات مالی، کشته شدن برخی رهبران و مسائلی از این دست با بحران روبرو نشود. به نظر کارشناسان مطالعات شبکه ها، برای مقابله با چنین سازمان هایی، از بین بردن حداقل پنجاه درصد ارتباط میان مراکز اصلی یکی از اقدامات ضروری است. چیزی که تا کنون آمریکا و سایر کشورهای دخیل در مبارزه با القاعده نتوانسته اند انجام دهند.

نکتة مهم دیگر که دربارة تشکیلات القاعده این است که هر چند بن لادن نقش محور این تشکیلات بود اما گروه هایی(4)

هم بوده اند که تمایل چندانی به اطاعت مستقیم از وی

ص: 414


1- McAllister, Bad “Al qaede and the lnnovative frim. demytho;og zing the network.
2- .ibid.
3- Krebs, valdis. In flow- mupping and measuring social networks- social car togralhy.
4- به عنوان نمونه، گروه بوکوحرام (Boko Haram) در نیجریه می باشد که بن لادن در راستای توسعه ی القاعده به آفریقا با رهبر این گروه به طور مستقیم دیدار کرد (Burke, 2012). برخی منابع از امکان پیوند و اتحاد قریب الوقوع این دو گروه حکایت دارند.

نداشته اند.(1) و تقریبا مستقل از وی و حتی مستقل از نام القاعده، (اما در راستای اهداف القاعده) فعالیت می کرده اند.(2)

لذا همانطور که پیش از این هم گفتیم طبیعی است که فعالیت القاعده پس از مرگ بن لادن با مشکل اساسی روبه رو نشده است. به نظر می رسد برنامه های آتی آنان بر اساس محورهای زیر باشد:

الف: تاکید بر ادامة جنگ علیه آمریکا و جهان غرب (اکنون القاعده به نوعی خود را در بیداری اسلامی پیروز می داند، زیرا از نظر آنان رژیم های دست نشاندة غرب برکنار شده اند و این شکستی برای غرب محسوب می شود).

ب: تلاش برای ایجاد پایگاه های امنِ فیزیکی در مناطق مورد منازعه.

پ: تلاش برای تأسیس یک حکومت اسلامی (به طور خاص در سوریه) که کاملا از دسترس ودخالت آمریکا به دور باشد.

ت: بهره گیری هر چه بیشتر از غفلت سرویس های اطلاعاتی و امنیتی کشورهای منطقه، که به شدت درگیر مسائل داخلی خود هستند.

نتیجه گیری
اشاره

برای ارزیابی صحیح از تأثیر بیداری اسلامی یا بهار عربی بر القاعده باید به دو مولفة اصلی توجه شود: نخست: بیداری اسلامی و دوم سازمان یا تشکیلات القاعده. بیداری اسلامی را نباید یک واقعة ثابت و ایستا فرض کنیم که به همان شکلی که آغاز شده ادامه خواهد داشت، زیرا تحولاتی که در متن بیداری اسلامی اتفاق افتاده از فراز و فرودهای فراوان و بستر پویای آن حکایت دارد. در طرف مقابل القاعده هم وضعیت مشابهی دارد. سازمانی که ریشه های آن به ربع قرن باز می گردد و با تمام مشکلاتی که پیش روی آن بوده (خصوصاً در پانزده سال اخیر) نه تنها توانسته موجودیت خود را حفظ کند بلکه اکنون زمزمه هایی از موفقیت های آیندة آن به گوش می رسد. همان طور

ص: 415


1- Lahoud, nelly, ayman al-ZAwahiri’s Reaction to revolautionto revolation in thmiddle East.
2- Byman, Daniel “splitting al-Qaideand its affiliates.

که پیش از این بحث شد دو نظرة عمده در این زمینه وجود دارد که یکی بر «امکان زوال» القاعده و دیگری بر «امکان موفقیت» القاعده در بستر بیداری اسلامی تاکید دارد. بدیهی است که نباید به قطعیت دربارة هر یک از نظریات صحبت کرد، زیرا ممکن است بخشی از نظریه مطابق با واقع باشد و بخشی از آن تطابق چندانی نداشته باشد. در ادامة بحث برای روشن تر شدن نتیجه و عدم تکرار آنچه که گفته شد بحث را با طرح چند احتمال(1)

تکمیل خواهیم کرد.

احتمال نخست، بیداری اسلامی: تشکیل حکومت های دموکراتیک

احتمال یاد شده در اوایل بیداری اسلامی بسیار پررنگ بود؛ خصوصاً با برگزاری انتخابات گسترده در مصر و تونس؛ در صورت تداوم روند دموکراتیک و تشکیل حکومت های مردم سالار، اسلامی، تقویت همه احزاب، سازمان های مردم نهاد، جایگاه القاعده بسار متزلزل خواهد شد و به تدریج، پایگاه مردمی خود را از دست خواهد داد و با موفقیت و پیشرفت الگوهای دموکراتیک حتی احتمال زیر سوال رفتن مشروعیت القاعده نزد پیروان آن وجود دارد. از طرف دیگر، با از بین رفتن بن لادن (و برخی از رهبران اصلی القاعده) ضعف نسبی این سازمان آغاز شده و بیداری اسلامی به ضعف بیشترِ این سازمان سرعت خواهد داد.البته در حال حاضر با توجه به تحولات جاری، این احتمال ضعیف شده است وشاید صحبت از آن منطقی نباشد.

احتمال دوم؛ وقوع موانع بر سر راه بیداری اسلامی

وجود مشکلات پس از انقلاب و دشواری اوضاع و طولانی شدن فرایند انتقال قدرت سبب شده القاعده از انزوای اولیه بیرون آید و تلاش خود را برای تغییر شرایط آغاز نماید. این تلاش در دو جهت صورت گرفته است: نخست: نیروهای القاعده با استفاده از آشوب و ناآرامی ایجاد شده، غفلت نیروهای امنیتی و مهم تر از همه

ص: 416


1- در احتمال های یاد شده، بیداری اسلامی را متغیر مستقل و القاعده را متغیر وابسته فرض می کنیم بدین صورت که، آینده القاعده وابسته به موفقیت بیداری اسلامی (یا شکست آن) می باشد.

بهره گیری از یاس و سرخوردگی مردم تلاش می کنند اعضای جدیدی جذب کنند و در این راه با هوشمندی، بر اسلام (با تفسیر خاص سلفی، تکفیری و وهابی) و جهاد به عنوان تنها راه حل تأکید می کنند(1)

و مردم را به مبارزه علیه غرب برمی انگیزند. به نظر می رسد اکنون بهترین فرصت برای القاعده است تا با بهره گیری از خشم مردم و ناآرامی موجود علیه نظامیان، آنان را به سمت القاعده و عملیات های تروریستی سوق دهند. چیزی که در اوایل دهه 90 اتفاق افتاد و نتیجة آن گسترش عملیات های خشونت آمیز بود.

دوم: القاعده با استفاده از آشوب و ناآرامی های ایجاد شده توانسته حضور فیزیکی خود را در کشورهای مختلف تثبیت کند و یا توسعه دهد. در این فضا شاهد رشد سریع گروه های وابسته و همکار القاعده هستیم.(2)

ناآرامی هایی که در سوریه، لیبی و مصر در حال وقوع است این کشورها را به مانند یک حیات خلوت برای القاعده تبدیل کرده است(3)

چیزی که تا پیش از این فقط در افغانستان و سومالی برای آن ممکن بود. اکنون نیروهای القاعده به راحتی در سوریه در حال آموزش هستند و تجربة نظامی کسب می کنند. در لیبی جهادگرانی که سابقاً در ارتباط با القاعده بودند اکنون بیش از پیش مجهز شده اند و نگرانی های عمده ای در مورد سلاح هایی که توسط آنان از پایگاههای نظامی قذافی به غارت رفته، وجود دارد. برخی منابع(4)

گزارش می دهند که این تجهیزات به القاعدة مغرب انتقال داده شده است. اکنون جهادگران از کپنهاک تا کنیا با دعوت ایمن الظواهری (مرد شماره یک القاعده، پس از مرگ بن لادن) خود را به

ص: 417


1- البته باید توجه داشته باشیم که این فرض نادرست است که القاعده فقط از مسلمانان استفاده می کند، زیرا آنان برای دستیابی به اهداف خود از هر وسیله ای استفاده می کنند. به عنوان نمونه بن لادن در طرح های خود علیه آمریکا، توصیه می کند که یارانش از نیروهای غیر مسلمان و اقلیت ها (به طور خاص آفریقایی ها و اتباع آمریکای لاتین) استفاده کنند (miller, 2011).
2- Riedel, Bruce, the coming of Al Queda3.in.
3- .http://www.nytimes.com/2013/08/06/world/middleeast/rebels-gain-control-of-government-air-base-in-syria.html?_r=0
4- Jenkins, Brian Micheal. Al Qaede in its third Decade- irrevers Decline.

سوریه رسانده اند تا در جهاد اسلامی علیه رژیم اسد شرکت کنند و به شهادت و بهشت وعده داده شده، نائل شوند. فرار گستردة طرفداران الظواهری از زندان های عراق، (1)

لیبی و پاکستان پاسخی به پیام وی مبنی بر شرکت در جهاد بوده است. انرژی و تلاش الظواهری و یارانش در حال حاضر بر بحران و ناآرامی های داخل سرزمین های عربی و اسلامی متمرکز شده است و به نظر می رسد نسل جدیدی از القاعده در حال شکل گیری است(2)

که تمرکز خود را به جای توجه به دشمنی با آمریکا و اروپا بر دشمنان داخلی معطوف نموده است (حداقل در حال حاضر)، اما نباید فراموش کنیم که همچنان برای آنان اهداف راحت و در دسترس، قابل چشم پوشی نیست مانند کشتن مسیحیان، خراب کاری و انفجار در تاسیسات مربوط به غربی ها و یا حمله به سفارت خانه ها که همواره یکی از اهداف مورد علاقة آنان بوده است. در مجموع هرگونه ناکامی در تحقق اهداف بیداری اسلامی زمینه مناسبی را برای فعالیت القاعده فراهم خواهد کرد. البته این لزوماً به معنای موفقیت و پیروزی القاعده نیست، اما حداقل بسترهای مناسبی را برای فعالیت مهیا می کند و پس از گذشت بیش از یک دهة پایانی برای فعالیت القاعده به چشم نمی خورد.

(با توجه به رویکرد توصیفی و تبیینی مقاله از ارائه راهکار در جهت مقابله با این جریان صرف نظر شد)

ص: 418


1- http://www.thedailybeast.com/articles/2013/07/29/al-qaeda-in-iraq-abu-ghraib-jailbreak-a-counterterrorism-nightmare.html
2- Riedel, Bruce, the coming of Al Quede, 3,0.
منابع

1.آشکار، ژیلبر، جدال در توحش، 11 سپتامبر، ترجمه حسن مرتضوی، تهران، اختران [بی تا].

2.اسماعیلی، حمیدرضا، القاعده از پندار تا پدیدار، تهران، اندیشه سازان نور، 1386.

3.اسعد خالد خلیل، بن لادن، او را نمی توان شناخت، ترجمه حیدر سهیلی اصفهانی، جام جم، تهران 1380.

4.پل، میشائیل و دوران، خالد، اسامه بن لادن و تروریسم جهانی، ترجمه هومن وطن خواه، نشر کاروان، تهران 1381.

5.سجادی، عبدالقیوم، «طالبان؛ ایران و پاکستان، مطالعه سیاست خارجی ایران پاکستان و عربستان درباره افغانستان از سقوط مزار تا کنون»، علوم سیاسی، دانشگاه باقرالعلوم علیه السلام، ش2، پاییز 1377.

6.حسینی فائق، سیدمحمدمهدی، بیداری اسلامی و تحولات منطقه ای، دانشگاه امام صادق علیه السلام، تهران [بی تا].

7.لادورنر، اولرنیس، خاستگاه افراطی در پاکستان، مدرسه حقانیه، محمد علی فیروزآبادی، شرق، 29/1/1385.

8.حسینی، عاصف، القاعده خطرناکتر از گذشته شده است، رادیو دویچه وله. قابل دسترسی در: http://dw.de/p/1AZun

9.محمودیان، محمد، «تأثیر اندیشه های نوسلفیسم بر روند فکری ایدئولوژیک القاعده»، پژوهشنامه علوم سیاسی، سال هفتم، شماره سوم، تابستان 1391.

10.ناصر بحری، ابوجندل، تنظیم القاعده من داخل، القدس العربیه، 18 مارس 2005.

11.Fakhro, Elham Hokayem, Emile (2011). "Waking The Arabs", Survival, Vol. 53, No.2, May April.

12.Randall Kuhn (2011).On the Role of Human Development in the Arab Spring, September 2011, University of Denver, Josef Korbel School of International Studies

13.Burke, Jason (2012) The 9/11 Wars, Allen Lane, Penguin Group.

14.Holbrook, Donald (2012). Al-Qaeda’s Response to the Arab Spring, Perspectives on Terrorism, Vol 6, No 6 –in:

15.http://www.terrorismanalysts.com/pt/index.php/pot/article/view/228/html

16.Forest, James J.F(2012) ‘Perception Challenges Faced by Al-Qaeda on the Battlefield of Influence Warfare”, Perspectives on Terrorism, Vol. 6, Issue 1, March.

17.Wilner, Alex S. (2011) ‘Opportunity Costs or Costly Opportunities? The Arab Spring, Osama Bin Laden, and Al-Qaeda's African Affiliates’, Perspectives on Terrorism, Vol. 5, Issues 3 - 4, September.

ص: 419

18.Lahoud , Nelly (2011) ‘Ayman al-Zawahiri’s Reaction to Revolution in the Middle East’ in CTC Sentinel, Vol. 4, No. 4.

19.Gerges , A. Fawaz (2011) The Rise and Fall of Al-Qaeda, Oxford University Press.

20.Lewis ,W. Kimball (2012). Al Qaeda and The Arab Spring – An Ideological Assessment, MASTER OF SCIENCE IN INFORMATION OPERATIONS, from the NAVAL POSTGRADUATE SCHOOL, December .

21.Ferran, Lee, “Al Qaeda ‘Shadow of Former Self’, US Counter-Terror Official Says,” ABC News Investigative, 30 April 2012. Available at

http://abcnews.go.com/blogs/headlines/2012/04/al Qaeda-shadow-of-former-self/

22.Panetta (2011). “Panetta Says Al Qaeda Defeat ‘Within Reach’,” al Jazeera, 9 July.

23.at http://english.aljazeera.net/news/asia/2011/07/201179211045505379.html

24.Stewart , Phil (2012). “Strikes on al Qaeda Leave Only ‘Handful’ of Top Targets,” Reuters (US Edition), 11 June. Available at

http://www.reuters.com/article/2012/06/22/us-usa-panettasaudi-idUSBRE85L05320120622

25.US Department of State, Country Reports on Terrorism 2011 (Washington, DC: US Department of State Publication, April 2012), p. 5. Available at,

26.http://www.state.gov/documents/organization/195768.pdf

27.Gorman , Siobhan(2012). “CIA Kills Al Qaeda’s No. 2,” Wall Street Journal, 6 June.

28.Masters, Jonathan (2012). “Backgrounder: Targeted Killings,” Council on Foreign Relations,30 April 2012. Available at

http://www.cfr.org/counterterrorism/targeted-killings/p9627

29.Bergen and Tiedemann (2010). “TheYear of the Drone: Leaders Killed,” Counterterrorism Strategy Initiative, New AmericaFoundation, February 24, 2010,Available at

30.http://www.newamerica.net/sites/newamerica.net/files/policydocs/bergentiedemann2.pdf

31.Yoo , John (2012). “Obama, Drones and Thomas Aquinas,” Wall Street Journal, 8 June.

32.Hoffman, Bruce (2013). Al Qaeda's Uncertain Future, Studies in Conflict Terrorism, 36:635–653, 2013.

33.Lahoud, Nelly et al.(2012). Letters from Abbottabad: Bin Laden Sidelined? West Point, NY:Combating Terrorism Center, 3 May 2012.

ص: 420

34. Zarate , Juan (2012). “Winning the War on Terror: Marking Success and Confronting Challenges,”text of prepared remarks at the Washington Institute for Near East Policy, Washington, DC, 23 April 2008. at

http://www.washingtoninstitute.org/templateC07.php?CID=393

35. Sands David R (2003). “Al-Qa’ida’s Credibility ‘on the Line’ as War in Iraq Winds Down,” Washington Times, 24 April 2003.

36. Osama bin Laden’s Last Words Show Dark Days for Al Qaeda,” CBS World News, 3 May 2012.

http: www.cbsnews.com/8301-202 162-57426970/osama-bin-ladens-last-wordsshow-dark-days-for-al Qaeda/

37. Peter Baker,“Recovered bin Laden Letters Show a Divided Al Qaeda,” New York Times, 3May 2012;

38. Ben Fenton,Johanna Kassel, and Richard McGregor, “Bin Laden Papers Reveal Al Qaeda Rifts,” Financial Times (London), 3 May 2012;

39. Gregg Miller and Peter Finn, “New Osama bin Laden Documents Released,” Washington Post, 3 May 2012.

40. Jenkins, Brian Michael (2012). Al Qaeda in Its Third Decade -Irreversible Decline

41. or Imminent Victory?The RAND Corporation-2012

42. Wilner , Alex S. (2011). ‘Opportunity Costs or Costly

43. Opportunities? The Arab Spring, Osama Bin Laden, and Al-Qaeda's African Affiliates’ in Perspectives on Terrorism, Vol. 5, Issues 3 - 4, September

44. Juan Z. Zarate. (2011) ‘Al Qaeda Stirs Again’ in The New York Times, 17 April

45. McAllister, Brad (2004)."Al Qaeda and the Innovative Firm: Demythologizing the Network." Studies in Conflict Terrorism 27

46. Krebs, Valdis (2004). In Flow – Mapping and Measuring Social Networks – Social Cartography. 2004.21 Nov. 2004. .

47. Byman, Daniel (2012). “Splitting al-Qa’ida and its affiliates,” Foreign Policy: The AfPak

48. Channel, 30 July 2012. Available at

http://afpak.foreignpolicy.com/posts/2012/07/30/splitting alqaida and its affiliates.

49. Riedel , Bruce (2013). The Coming of Al Qaeda 3.0, in:

http://www.brookings.edu/research/opinions/2013/08/06-new-terror-generation-al-qaeda-version-3-riedel

ص: 421

ص: 422

ظهور اسلام گرایی رادیکال در اندونزی / سید محمد حسن خادمی

اشاره

سید محمد حسن خادمی(1)

چکیده

اسلام گرایی افراطی، پدیده ای است که در سه دهه گذشته در جنوب شرق آسیا ظهورکرده است. پیروان اسلام در این منطقه، همواره مسلمانانی میانه رو و غیرمتعصّب شناخته می شدند، لکن در دو دهه اخیر و پس از یک دوره سرکوب اسلام سیاسی در اندونزی، اسلام گرایان در اثر عواملی دوباره فعال شدند و به مرزبندی و تفکیک خود با جریان های مخالف پرداخته اند و در این فضا، زمینه برای گسترش اسلام گرایی تکفیری نیز مهیا شده است. وجه تمایز جریانان های تکفیری با سایر گروه های اسلام گرا در اندونزی، داشتن خصوصیاتی هم چون حداکثرگرایی دینی، جزم گرایی، نفی تکثر گرایی و توسل به خشونت می باشد. در این تحقیق، حرکت های مذهبی که در قالب اسلام گرایی افراطی در دوران پس از «سوهارتو» در اندونزی شکل گرفته اند بررسی می شود. طی این دوران، مسائل و بحران های داخلی اندونزی و هم چنین عوامل تأثیرگذار خارجی در شکل گیری این جریان ها در این کشور نقش مؤثر داشته اند. یافته های این تحقیق نشان خواهد داد که بهترین راهکار برون رفت از خطر جریان های تکفیری در این منطقه، به کارگیری راهبرد حذف آسیب پذیری ها است. اکثر منابع استفاده شده در این تحقیق، متن ها و مقاله هایی هستند که محققان این حوزه به زبان های انگلیسی و اندونزیایی منتشر کرده اند.

کلیدواژگان: اسلام گرایی رادیکال، جنوب شرق آسیا، تکفیر، افراطی گری، وهابیت.

ص: 423


1- کارشناسی ارشد دانشگاه باقرالعلوم.
مقدمه

در کشور اندونزی، جریان های اسلام گرای افراطی یا همان جنبش هایی که با عنوان «گروه های دعوت» یا «جهاد» شناخته شده اند در دوران پس از «سوهارتو» ظهور و گسترش بیشتری یافتند و به صورت فزاینده در «جنوب شرق آسیا در حال فعالیت و تبلیغات هستند. تحقیق حاضر، با این پیش فرض که شکل گیری جنبش ها تحت تأثیر بحران های سیاسی و اجتماعی است، درصدد حل این مسئله می باشد که چه عوامل و زمینه هایی در شکل گیری جنبش های اسلامی رادیکال در اندونزی نقش داشته اند؟ پاسخ این مسئله با پرداختن به سئوال های فرعی زیر روشن می شود:

1. شاخصه های کلی اسلام گرایی رادیکال در اندونزی چیست؟

2. ریشه های اسلام گرایی رادیکال در اندونزی به کجا باز می گردد؟

3. چه عواملی در گسترش اسلام گرایی رادیکال در اندونزی مؤثر بوده اند؟

4. راهکار مقابله با خطرات افراط گرایی اسلامی در اندونزی چیست؟

فضای باز سیاسی که از سال 1998م پس از سقوط سوهارتو در اندونزی به وجود آمد، زمینه را برای حضور گروه های اسلام گرا در عرصه سیاسی و حتی همکاری آن ها با نیروهای سکولار فراهم کرد. از آن جا که در دوران استبداد سوهارتو، اسلام گرایان تحت سرکوب شدید دولتی قرار داشتند، پس از برکناری وی، در فضای جدید، گروه های اسلام گرا سعی کردند که جایگاه خود را در جامعه اندونزی بازپس گیرند و در این میان، زمینه برای ظهور و گسترش فعالیت اسلام گرایان افراطی و جهادی نیز مهیا شد.

شاید تا چند دهه قبل کمتر کسی انتظار داشت که مسائلی هم چون «تروریزمِ به نام اسلام و گروه های جهادی» در جنوب شرق آسیا مطرح باشد، زیرا اسلام در این منطقه همواره میانه رو، سطحی و انعطاف پذیر بوده است. گرچه امروزه نیز اسلام گرایی افراطی، متصلب و جهادی، کشور اندونزی را به ذهن متبادر نمی کند، اما کم و بیش حرکت هایی در این کشور به چشم می خورد که ناشی از سوء استفاده گروه های افراطی

ص: 424

از شرایط جدید اندونزی است. در دو دهه گذشته میلادی، مسلمانان این منطقه بیش از پیش به دین حساسیت پیدا کرده اند و معتقدند که بیگانگان در پی تضعیف اسلام در دنیا هستند. در این شرایط، گروه های افراط گرای اندونزی با بهره گیری از حساسیت دینی مردم و القای این که اسلام در حال به حاشیه رفتن است، دوباره فعال شده اند و به مقابله، مرزبندی و تفکیک خود با جریان های مخالف پرداخته اند.

شاخصه های اسلام گرایی رادیکال

برای روشن شدن مراد از اسلام گرایی رادیکال در جنوب شرق آسیا، در ابتدا باید بین اقوام و طوایف مسلمان جدایی طلب و اسلام گرایان، تفاوت قائل شد. فعالیت جنبش های مسلمان جدایی طلب، بیشتر در فیلیپین (جنبش جدایی طلب مورو)،(1) جنوب تایلند (جبهه انقلاب ملی تایلند)(2)

و میانمار به چشم می خورد. در دهه های گذشته، این مناطق شاهد خشونت ها و درگیری هایی بین نیروهای دولتی و این گروه ها بوده است. جنبش های جدایی طلب از لحاظ فلسفه وجودی، اهداف و خط مشی، با سایر گروه های اسلام گرا تفاوت دارند و مسئله اصلی آن ها، سرزمین خود مختاری و یا استقلال کامل از دولت مرکزی است. آنچه امروز در اندونزی در جریان است، مسئله سرزمین و تغییر مرزهای جغرافیایی نیست، بلکه تغییر جامعه است و این یکی از شاخصه های اصلی اسلام گرایان می باشد: «نخست یک جامعه اسلامی که در آن اصول اسلامی حاکم باشد تشکیل دهید، آن گاه خواهید دید که اسلام چگونه حکومت خواهد کرد.»(3)

یکی از وجوه تمایز اسلام گرایی افراطی از سایر جنبش های اسلام گرا توسل به خشونت جهت تغییر جامعه است. چنین رویکردی از اسلام گرایی افراطی با عنوان «تروریزم به نام اسلام» نیز تعریف می شود. شاخصه اصلی تروریزم، اتکا به خشونت

ص: 425


1- Bangsamoro separatist movement.
2- Barisan Revolusi Nasional (BRN).
3- سید قطب، ما چه می گوییم، ترجمه سید هادی خسروشاهی، ص48.

علیه غیرنظامیان است. اکنون اکثر مسلمانان جنوب شرق آسیا بر این مسئله اجماع دارند که اعمال خشونت علیه مردم و به نام اسلام، هرگز پذیرفتنی نیست. طبق این تعریف، فقط گروه های محدودی در میان سازمان های اسلام گرای فعال در منطقه جنوب شرق آسیا در زمره گروه های افراط گرا قرار می گیرند. البته نمی توان گفت که صرف توسل به خشونت، همیشه به معنی افراط گرایی است. جهاد دفاعی و توسل به زور برای دفاع از سرزمین اسلامی درمقابل تجاوز خارجی و یا علیه اقدامات ضداسلامی از تعریف افراط گرایی خارج می باشد. بسیاری از مسلمانان جنوب شرق آسیا، گروه های مسلمان جدایی طلب فعال در تایلند و میانمار را تا زمانی که به غیر نظامیان تعرض نکنند، افراط گرا نمی دانند، بلکه آن ها را جنبش هایی می دانند که از حقوق خود درمقابل بی عدالتی های دولت مرکزی دفاع می کنند و خواهان خودمختاری در سرزمین خویشند.

حداکثرگرایی اسلامی، تأکید بر نص گرایی و جزم گرایی در فهم اسلام و لزوم استخراج مستقیم یا غیر مستقیم تمام احکام و موضوعات از قرآن، بیانگر وجوه تمایز عقیدتی گروه های افراط گرا از سایر اسلام گرایان است(1)

گروه های افراطی اسلام گرا، عمدتاً در پی تأسیس «امارت اسلامی» هستند؛ یعنی نوعی از حکومت دینی که هدف آن احیای خلافت و رجوع به گذشته جامعه اسلامی و با تأسی به «سلف صالح» است. طبیعتاً این نوع اسلام گرایی با هرگونه تکثرگرایی دینی و سیاسی مخالف می باشد. در حال حاضر، دین رسمی اندونزی اسلام است و دادگاه های این کشور نیز برپایه احکام اسلامی فعالیت می کنند، اما اکثر مسلمانان اندونزی خواهان برپایی امارت اسلامی و به کارگیری برداشت های سخت گیرانه اسلامی نیستند؛ اسلامی که شدیداً به تفکیک با دیگران می پردازد و غیرمسلمانان را از هرگونه حقی محروم می کند و برای نائل شدن به اهداف خود، توسل به خشونت را مجاز می داند.

ص: 426


1- همو، معالم فی الطریق.

با توجه به فضای امروز اندونزی و براساس توضیحات فوق، اسلام گرایی افراطی در یکی از شاخصه های زیر را دارد:

الف. توسل به خشونت علیه غیرنظامیان به نام اسلام و به منظور رسیدن به اهداف دینی و تغییر جامعه؛

ب. برداشت خاص از اسلام که با هرگونه تکثرگرایی، چه در عرصه دینی و چه در عرصه سیاسی مخالف است و غیرمسلمانان را از حقوق اساسی خود محروم می کند.

تاریخچه اسلام گرایی رادیکال در اندونزی

سابقه اسلام گرایی رادیکال در اندونزی به اوایل قرن نوزدهم میلادی برمی گردد؛ زمانی که جنبش «پادری»(1)

در غرب «سوماترا» به پاخاست. رهبران این جنبش، سه تن از مسلمانان منطقه بودند که در سال 1803م برای سفر حج به عربستان رفته بودند. در آن زمان، مکه و مدینه تحت تسلط وهابیان بود. این سه نفر که تحت تأثیر گفتمان وهابیت قرار گرفته بودند، پس از بازگشت از حج تلاش کردند تا با تقلید از وهابیت، اسلام را در «سوماترا» احیا کنند. درگیری بین جنبش پادری و حکومت محلی که در آن زمان دست نشانده استعمار هلند بود بالا گرفت و سرانجام حکومت محلی سقوط کرد. اسلام گرایان پادری از دولت هلند خواستند که حکومت را به آن ها واگذار کند، اما نهایتاً از ارتش هلند شکست خوردند و در سال 1938م به کلی قلع و قمع شدند.

در اوایل قرن بیستم، دو سازمان اسلام گرا در اندونزی به وجود آمدند که به نحوی افراطی بودند: «جماعت الارشاد»(2)

و اسلام گرایان «پرسیس».(3)

جماعت الارشاد را مبلغّی سودانی در سال 1915م پایه گذاری کرد. هدف اصلی آن ها اصلاح احکام عملی اسلام با رجوع مستقیم به قرآن و حدیث بود. البته این جماعت از حقوق عرب تبارهای ساکن

ص: 427


1- Padri movement.
2- Jam’iyyat al-Islah wa al-Irshad.
3- Persatuan Islam.

اندونزی نیز دفاع می کرد. این گروه، مدارس متعددی در «جاوه»، «سورابایا» و «مالانگ»(1)

تأسیس کردند.

جنبش پرسیس (وحدت اسلامی) را گروهی از بازرگانان «باندونگ»(2) تأسیس کردند. یک سال بعد، فردی سنگاپوری تبار به نام «تامیل آحسن»(3) به آن ها ملحق شد و این گروه را به افراطی ترین سازمان اسلام گرا در آن زمان تبدیل کرد. او فردی سلفی مسلک بود که شرایع موجود را مملو از بدعت و خرافه می دانست و شدیداً با آن ها مخالفت می کرد. تامیل حسن، مخالف ملی گرایی بود و عقیده داشت که همه مسلمانان باید تحت دولت واحد، یعنی همان امارت اسلامی قراربگیرند. وی مدرسه ای در «جاوه شرقی» تأسیس کرد که «جعفر عمر طالب»، فرمانده لشکر جهاد(4) دو سال در آن جا آموزش می دید.

بعد از استقلال اندونزی از استعمار هلند، شخصی روحانی از اهل جاوه به نام «کارتوسویریو»(5) در سال 1949م، جنبش جدیدی به نام «کشور اسلامی اندونزی»(6)پایه گذاری

کرد که بعدها به نام جنبش «دار الاسلام» معروف شد. این جنبش که از «جاوه غربی» تا ایالت «آچه»(7)

و «سولاوسی» گسترش یافت، بیش از آن که مذهبی باشد، رنگ و بوی سیاسی داشت. رهبران این جنبش به سیاست های «سوکارنو»، (8)

اولین رئیس جمهور اندونزی، معترض بودند و از اسلام برای انتقاد علیه دولت اندونزی و مشروعیت بخشیدن به فعالیت های خود استفاده می کردند. هدف اصلی این جنبش، تأسیس امارت اسلامی بود.

ص: 428


1- Java, Surabaya and Malang.
2- Bandung.
3- Tamil A. Hasan.
4- Laskar Jihad.
5- Kartosuwiryo.
6- NII, Negara Islam Indonesia.
7- Aceh.
8- Sukarno.

سابقه اسلام گرایی افراطی در اندونزی، نشان می دهد که این جنبش ها با توجه به شاخصه هایشان به دو نوع عمده تقسیم می شوند:

1. جنبش هایی که برای رسیدن به اهداف خود به زور و خشونت متوسل می شوند؛ مانند جنبش «پادری» و جنبش «دارالاسلام». این جنبش ها با عنوان «گروه های جهادی» شناخته می شوند.

2. جنبش هایی که مبنای حرکت خود را بر فعالیت های آموزشی گذاشته اند تا بدین طریق وضع موجود را تغییر دهند؛ مانند جنبش «الارشاد» و جنبش «پرسیس». این جنبش ها با عنوان «گروه های دعوت اسلامی» شناخته می شوند.

ظهور مجدد اسلام گرایی افراطی در اندونزی (شاخصه ها و فعالیت های آن)

ظهور مجدد اسلام گرایی افراطی در اندونزی در جریان بحران های دهه هشتاد میلادی در جنوب شرق آسیا و بعد از سقوط «سوهارتو» بود. از سال 1990م تاکنون، سازمان های اسلام گرای متعددی در اندونزی شکل گرفته اند که رویکرد تکفیری و افراطی گری داشته اند. از جمله آن ها می توان به سازمان های ذیل اشاره کرد:

الف. مجلس مجاهدان اندونزی؛(1)

ب. جبهه مدافعان اسلام؛(2)

ج. حزب التحریر؛(3)

د. مجمع ارتباطات اهل سنت و جماعت؛(4)

ه-. لشکر جهاد.

این سازمان ها از جهاتی اهداف یک سان دارند. وجه اشتراک آن ها، مقابله با غیرمسلمانان و نفی حقوق شان، تغییر جامعه اندونزی برمبنای حداکثرگرایی اسلامی و

ص: 429


1- Majelis Mujahidin Indonesia.
2- Front Pembela Islam.
3- Hizbut Tahrir.
4- Forum Komunikasi Ah;lussunnah Wal-Tama’ah.

اقامه شریعت و اجرای احکام اسلامی در این کشور با برداشت جزم گرایانه از اسلام بوده است، لکن خط مشی آن ها در تحقق اهدافشان با یکدیگر متفاوت است. این سازمان ها به صورت شبکه ای با هم مرتبط اند، اگرچه هرکدام از آن ها سازمان دهی خاص خود را دارند. رهبری و هدایت این سازمان ها را عمدتاً کسانی به عهده دارند که یا خود عرب اند یا در کشورهای عربی، هم چون عربستان سعودی تعلیم دیده اند و شدیداً از افکار افراطی و سلفی گری متأثرند.

نکته مشترک قابل توجه بین تمام این سازمان ها این است که اکثر آن ها تحت رهبری عرب ها یا عرب تبارها هستند. به عقیده بعضی تحلیل گران، این سازمان ها به دنبال عربی سازی ماهیت جنبش های اسلامی در اندونزی هستند.(1)

مجلس مجاهدان اندونزی (MMI)، پس از سقوط سوهارتو و در پی تشکیل کنگره مجاهدان اندونزی تأسیس شد. شرکت کنندگان در این کنگره، عده ای از چریک های افغان، گروه هایی از اسلام گرایان اندونزی و بعضی از اعضای سابق جنبش دار الاسلام (DI) بودند.

شاید به دلیل وجود عناصر جنبش دارالاسلام بود که مجلس مجاهدان اندونزی نیز همان هدف دارالاسلام، یعنی برپایی امارت اسلامی را دنبال کرد. زمانی که اکثر مسلمانان میانه رو اندونزی، اعضای دارالاسلام را شورشی می دانستند، مجلس مجاهدان اندونزی از آن ها به عنوان «مجاهد» تجلیل می کرد.

در حال حاضر، رهبر مجلس مجاهدان اندونزی، «شیخ ابوبکر بعاشیر» است. وی پیش از آن در سازمان افراط گرای مالایی- اندونزیایی به نام «جماعت اسلامیه»(2) فعالیت می کرد. در زمان حکومت سوهارتو در سال 1978م، به جرم شورش علیه حکومت، چهار سال زندانی بود. او پس از آزادیش فعالیت جهادی خود را از سرگرفت و چون

ص: 430


1- Azyumavdi Azra, Recent Developmennt of Indonesian islam, p16.
2- Jemaah Islamiyah.

بیم داشت که دوباره زندانی شود، به مالزی گریخت. او در دوران پس از سوهارتو، دوباره به اندونزی بازگشت و مجلس مجاهدان اندونزی را پایه گذاری کرد، اما دیری نگذشت که بازهم محاکمه و روانه زندان شد. این بار به جرم ارتباط با القاعده و دست داشتن در سلسله بمب گذاری های ایالت «بالی».(1)

در این بمب گذاری ها که بین سال های 2002 تا 2005 م انجام داده شد، مراکز متعددی در بالی و هم چنین سفارت استرالیا هدف قرار گرفت.

جبهه مدافعان اسلام (FPI) را گروهی از شیوخ عرب در «جاکارتا» در سال 1998 تأسیس کردند. انگیزه و عوامل تأسیس این سازمان این بود که آن ها عقیده داشتند:

1. مسلمانان اندونزی همواره به وسیله حکومت سرکوب شده اند؛

2. حقوق بشر درمورد مسلمانان اندونزی رعایت نشده است و هیچ مرجعی تاکنون به دنبال احقاق حقوق آن ها نبوده است؛

3. خود مسلمانان نیز تاکنون پاسخ ظلم هایی را که به آن ها شده است، نداده اند.

عوامل مذکور، انگیزه ای شد برای تشکیل جبهه ای به نام «مدافعان» اسلام که هدف اصلی آن موارد زیر بود:

1. کمک به مسلمانان سرکوب شده برای دفاع از عزت و حرمت اسلام؛

2. احیای روح جهادی در میان مسلمانان اندونزی؛

3. اجرای دین با امر به معروف و نهی از منکر.

تفاوت این جنبش با سایر جنبش های اسلام گرای افراطی در اندونزی این است که جبهه مدافعان اسلام به دنبال به دست گرفتن حکومت و تأسیس امارت اسلامی نبوده است.(2)

نکته قابل توجه این که رهبر این گروه، «حبیب محمد»، (3) فارق التحصیل دانشگاه «ملک سعود» ریاض است. از شاخصه های این گروه این است که اولاً: تأثیر و نفوذ

ص: 431


1- Bali.
2- Jajan,Jahroni,­3«Defendig th Majesty of islam:indonesias front pambela Islam(FPI) 1990-2003», studia islamika, indonesia, 11(2) ,P197-253.
3- Habib Muhammad Rizieq.

زیادی در پارلمان اندونزی دارد، تا حدی که در تعیین بعضی از سیاست های دولت دخیل بوده است؛ ثانیاً: این که در بسیاری موارد، جهت انجام دادن امر به معروف و نهی از منکر، مستقلاً به زور متوسل شده که نمونه آن، تعطیل کردن مکان های تفریحی و یا تخریب مراکز فساد در ماه رمضان بوده است.

حزب «التحریر» (HT)، یکی دیگر از گروه های اسلام گرای افراطی در اندونزی می باشد. این سازمان، فراملی است که آن را شخصی فلسطینی تبار در سال 1952 م در لبنان پایه گذاری کرد. حزب التحریر که در بسیاری از کشورهای عربی نیز فعال است، در دوران سوهارتو در اندونزی فعالیت مخفیانه خود را آغاز نمود و پس از سقوط سوهارتو، حضور خود را به وسیله راهپیمایی های اعتراض آمیز متعددی علنی کرد و گسترش داد. رهبر این گروه در اندونزی، همواره ناشناخته مانده است و تنها مسئول شناسایی شده آن، «اسماعیل یوسانتو»(1)

می باشد که خود را سخن گوی این گروه معرفی می کند. علت این امر، تجربه آن ها در دست گیر شدن رهبران گروهشان در کشور های عربی است. شاخصه ها و اهداف این گروه، حاکی از سلفی مسلک بودن و افراط گرایی آن هاست که عبارتند از:

1. اجرای احکام اسلامی، هم در عرصه عمومی و هم در عرصه حکومتی؛

2. عقیده بر این که اسلام نه تنها دین، بلکه نظامی سیاسی است (الدین و الدوله)؛

3. تأسیس امارت اسلامی و احیای خلافت با رجوع به گذشته اسلام (سلف صالح)؛

4. نفی هرگونه تکثرگرایی دینی، حتی در میان فرقه های اهل سنت و تکفیر سایر فرقه ها؛

5. عقیده بر این که تنها حکومت اسلامی می تواند وجود داشته باشد و آن همان حکومت پیامبر و صحابه می باشد.(2)

ص: 432


1- Ismail Yusanto.
2- .Saiful umam, «Radical Muslim in Indonesia:the case of J'far umar thalib and the lasckar Jihad»,v016,n01,2006 ,pm.

از میان سازمان های اسلام گرای افراطی اندونزی، «مجمع ارتباطات اهل سنت و جماعت» (FKAWJ) از همه جنجال برانگیزتر بوده است. امروزه نام لشکر جهاد (Laskar Jihad) که شاخه نظامی این جنبش است، در همه جای اندونزی شناخته شده می باشد.

مؤسس این سازمان، شیخ سلفی اندونزیایی به نام «جعفر عمر طالب» است. انگیزه اولیه از تأسیس این گروه مخالفت با رهبری زنان بود؛ زیرا پس از سقوط سوهارتو، بین دو نفر از نامزد های ریاست جمهوری رقابت انتخاباتی به وجود آمده بود؛ یعنی «یوسف حبیبی» و خانم «مگاواتی سوکارنو»، دختر اولین رئیس جمهور اندونزی. جعفر عمر طالب و همراهانش که سلفی مسلک بودند، با رهبری زنان مخالفت داشتند و اولین تجمع اعتراض آمیز خود را به منظور محکوم کردن کاندیداتوری مگاواتی سوکارنو برگزار کردند. بعد از تأسیس این سازمان، جعفر عمر طالب جهت احیای جهاد و حمایت از مسلمانان در درگیری های قومی و مذهبی که عمدتاً در مناطق «آمبون»(1) و «مالوکو»(2) میان مسلمانان و مسیحیان روی می داد، شاخه نظامی این سازمان را به نام «لشکر» جهاد تشکیل داد. جعفر به مدت دو سال در افغانستان از مجاهدان افغان آموزش نظامی دیده بود. سپس در عربستان سعودی به سازمانی وهابی به نام «جماعه الدعوه الی القرآن و الحدیث» ملحق شده بود و مدت ها در یمن شاگرد «شیخ مقبل بن هادی»، رهبر وهابیان یمن، بوده است. او در عربستان سعودی نزد «البانی» و «بن باز» نیز تلمّذ کرده است.(3)

وی شدیداً تحت تأثیر گفتمان وهابیت بوده و خط مشی سلفی گری و وهابی گری را دنبال کرده است.

موارد ذیل، بیانگر شاخصه ها و اهداف لشکر جهاد در اندونزی است:

ص: 433


1- Ambon.
2- Maluku.
3- .Muhammad Sirozi« the Intellectual Roots of Islamic Radicalism in Indonesia: Ja'far umar Thalib of lascar Jihad(Jihad fighters) and His Educational Background» vol 95,no1,January2005.

1. همان طور که از نام گذاری این گروه مشخص است، جهاد اصلی ترین شاخصه این گروه می باشد. لشکر جهاد با تشکیل هسته های فرماندهی در جای جای اندونزی به یارگیری، جذب و آموزش مجاهدان جهت اعزّام به مناطق مختلف اندونزی و انجام دادن عملیات نظامی پرداخته است. این گروه بیشتر در مناطقی درگیر بوده که در آن ها بین مسلمانان و مسیحیان اختلاف وجود داشته است.

2. تأیید و حمایت از جانب شیوخ وهابی؛ لشکر جهاد برای پیش برد اهداف خود، از یارگیری گرفته تا عملیات، همواره به جمع آوری فتوا از علمای وهابی سعودی و یمنی پرداخته است و این فتواها، نوعی حمایت معنوی برای این گروه محسوب می شوند. از میان شیوخی که در تأیید لشکر جهاد فتوا صادر کرده اند، می توان از اشخاص ذیل نام برد:

الف. شیخ عبد المحسن عباد (مفتی مدینه)؛

ب. شیخ احمد نجم (عضو مجمع عالی علمای سعودی)؛

ج. شیخ مقبل بن هادی (استاد جعفر عمر طالب و مفتی سلفی در یمن)؛

د. شیخ ربیع بن هادی (شیخ سعودی)؛

ه- . شیخ صالح سحیمی (از مفتیان سلفی مدینه)؛

و. شیخ وحید جبیری (از مفتیان سلفی مدینه)؛

ز. شیخ محمد بن هادی؛ از مفتیان سلفی مدینه)؛(1)

3. شاخصه دیگر این گروه این است که به دنبال تأسیس امارت اسلامی از طریق احیای خلافت نیست، بلکه به دنبال بازسازی امارت اسلامی در حکومت موجود می باشد. به عبارت دیگر، لشکر جهاد امارت اسلامی را در رجوع به گذشته جست وجو نمی کند و معتقد است که همین دولت موجود در اندونزی را باید اسلامی کرد. علت این امر آن است که لشکر جهاد، حکومت موجود در اندونزی را حکومتی اسلامی

ص: 434


1- .Hasan noorhaidi,«therise of the lascar Jiad in the eraof transition in Indonesia»,vol 73, 73, p166.

می داند و بعضی مفتیان وهابی، طبق برداشتی خاص از اسلام، شورش علیه حاکمان مسلمان را (ولو این که ظالم، فاسق یا مستبد باشند) جایز نمی دانند. جعفر عمر طالب با عبد الرحمن وحید، رئیس جمهور وقت اندونزی، ملاقات داشته است و دولت عبدالرحمن وحید نیز با وی با تسامح رفتار کرده است که نمونه آن، عدم ممانعت دولت از اعزّام نیروهای لشکر جهاد به مناطق درگیری بین مسلمانان و مسیحیان است.(1)

4. احیای هجرت؛ تقسیم دنیا به «دارالاسلام» و «دارالحرب» و لزوم هجرت از بلاد غیراسلامی به بلاد اسلامی.

لشکر جهاد در سال 2002 م از «مجمع ارتباطات اهل سنت و جماعت» جدا شد. در سال های اخیر، جعفر عمر طالب سعی کرده است که خود را به سازمان های غیرسلفی نزدیک کند. البته بعضی، علت این رویکرد را فشارهایی می دانند که بعد از وقایع یازده سپتامبر متوجه گروه های سلفی و مرتبط با القاعده بوده است.(2)

خشونت به نام اسلام، پدیده جدیدی در اندونزی نبوده است، اما در دو دهه اخیر و پس از سقوط سوهارتو، اندونزی شاهد رشد چشمگیر چنین اقداماتی از سوی گروه های اسلام گرای افراطی بوده است که برخی مظاهر آن در این کشور عبارتند از:

1. بمب گذاری؛ از جمله سلسه بمب گذاری های بالی، بمب گذاری در چندین کلیسا در شهرهای مختلف اندونزی در آستانه کریسمس سال 2000م و در سال 2009 م در جاکارتا.

2. درگیری های فرقه ای - مذهبی؛ مانند اعتراض ها علیه چینی ها که تقریباً چهار درصد جمعیت اندونزی را تشکیل می دهند و تلاش برای جلوگیری از نفوذشان در دستگاه حکومتی، خشونت علیه فرقه «احمدیه» و قتل برخی از آنان، درگیری با مسیحیان ساکن «مالوکو» و «آمبون» و هم چنین حمله به کلیساها و تخریب آن ها.

ص: 435


1- .b Gatra, era Media Informasi, p66-68.
2- .ibid, p74-76.

یکی از بارزترین مصادیق درگیری های فرقه ای در اندونزی، قضیه «سامپانگ»(1)

است. سامپانگ منطقه ای شیعه نشین در شرق جاوه است که به طور مستمر از جانب گروه های افراطی تهدید شده است. در دسامبر سال 2011 م، نزدیک پانصد نفر از اعضای گروه های تکفیری به این منطقه حمله کردند و مدرسه شیعیان را به آتش کشیدند. خانه های مسکونی شیعیان نیز سوزانده شد و بیش از هفت صد تن از شیعیان منطقه آواره شدند.(2)

3. اعمال خشونت به منظور نهی از منکر؛ حمله به مراکز فساد، ازجمله قمارخانه ها، شراب فروشی ها و کلوپ های شبانه و تخریب بعضی از این مکان ها.

4. تظاهرات ضد حکومتی جهت اعمال فشار؛ تظاهرات اعتراض آمیز در مورد حضور زنان در عرصه سیاست، تجمع اعتراض آمیز مقابل سفارت آمریکا و تظاهرات جهت کسب حمایت دولت برای مقابله با مسیحیان.

عوامل شکل گیری و هدایت جنبش های اسلام گرای افراطی در اندونزی
اشاره

در خلال دهه های گذشته، عوامل متعددی دست به دست هم داده اند و محرک شکل گیری مجدد اسلام گرایی رادیکال در قالب سازمان های اسلامی جدید در اندونزی شده اند. موارد ذیل، عواملی عمده ای هستند که در گسترش اسلام گرایی رادیکال در اندونزی در دو دهه اخیر، مؤثر بوده اند:

1. سرکوب اسلام گرایان در دوران سوهارتو

سوهارتو با ائتلاف افسران ارتش، قدرت را دردست گرفت. وی در تضعیف گروه های اسلامی مبارز و اصلاح طلبان اندونزیایی، بسیار موفق بود، اما با توجه به فشارهای سیاسی مختلف بر جنبش های اسلامی، مسلمانان و سازمان های اسلامی آنان دست از مبارزه برنداشتند. وی با مدرنیزه کردن کشور اندونزی با جهت گیری های سکولاریستی، تأکید بر

ص: 436


1- Sampang.
2- Farah Bukhari And others, UJN Observes Mission To Indonesia. Investigating Claims of SECTarianism, p9.

اصول پنج گانة «پانچاسیلا»،(1)

حذف نقش اسلام به صورت ایدئولوژی سیاسی و سیاست زدایی عقیده مذهبی، در مسیر غرب گرایی قرار گرفت.(2)

به حاشیه راندن اسلام گرایان در دوران سوهارتو و رسوب شدگی(3) آن، انگیزه را برای ظهور مجدد این گروه در شرایط بحران به وجود آورد.

در بسیاری از نقاط جهان، به محض این که فرهنگ تثبیت یافته، شروع به افول می کند و برخی از مردم احساس تهدید می کنند، مردم با تأیید مجدد شیوه های سنتی زندگی، به شدت به این افول واکنش نشان می دهند(4)

در زمان استبداد سوهارتو، برخی از مسلمانان تهدید فرهنگی را احساس کرده بودند، لذا در پی فعال سازی مجدد(5)

خود برآمدند.

دولت سوهارتو، با تمرد طلبی غیردینی می خواست به نظم جدیدی برسد که مورد اعتراض و شورش مسلمانان قرارگرفت و نمونه آن، شورش مسلمانان در ایالت «آچه» در سال 1953م است. وی سرانجام پس از سه دهه حکومت بلامنازع، در جریان بحران ها و تنش های اجتماعی و حزبی سقوط کرد و «حبیبی» جانشین وی شد.

2. بحران ها

بحران های سیاسی و اقتصادی که در دهه نود جنوب شرق آسیا را تحت تأثیر قرار داده بود، بیشتر از همه بر اندونزی تأثیرگذاشت. فساد دولتی و بحران اقتصادی، موجب افزایش بی کاری، سقوط ارزش پول اندونزی، ورشکستگی بسیاری از بانک ها و کسری بودجه شد، تاحدی که بسیاری از مردم اندونزی زیرخط فقر قرارگرفتند و درنتیجه، دولت حمایت مردمی را از دست داد.

ص: 437


1- Pancasila.
2- .سید میر صالح حسینی جبلی، جنبش ­های اسلامی در اندونزی، ص234.
3- Sedimentation.
4- .Michael M.J.Fisher,« Islam and the Revolt of the Petit Bur, eoisie», vol111, no1, winter 1982, p101.
5- .Reactivation.

سلسله بحران های دهه هشتاد میلادی در اندونزی و پیامد های آن، مانند اختلاس، فساد سازمان های دولتی و گسترش فقر و بی کاری، باعث شد که اسلام سیاسی برای بسیاری از مردم اندونزی به عنوان یک «آلترنیتیوی معتبر» مطرح شود. هرچند این عوامل به طور مستقیم سبب تحریک گروه های اسلام گرای افراطی به روی آوردن به خشونت نمی شود، اما اظهارات شبه نظامیان اسلام گرا بیانگر این حقیقت است که بروز نابرابری و فساد در جامعه، به کارگیری خشونت را توسط این گروه توجیه می کند؛ خصوصاً وقتی که مردم، فساد گسترده و فراگیر را ناشی از فساد عقیدتی دستگاه حکومتی بدانند.(1)

در جریان بحران های اندونزی و افول مشروعیت دولت، تنها گروهی که هنوز طرف دار حزب حاکم بود، چینی تبارهایی بودند که روابط نزدیکی با دولت سوهارتو داشتند. از طرفی، مردم اندونزی بیگانگان را عامل بحران در کشورشان می دانستند و حمایت چینی تبارها از دولت نیز به این دیدگاه دامن می زد. در این شرایط که گروه های اسلام گرا سعی می کردند که خود را به عنوان بدیل جریان های حاکم مطرح کنند، درگیری بین اسلام گرایان و غیرمسلمانان اندونزی بالاگرفت و گروه های اسلام گرای افراطی دوباره فعال شدند و خود را در صحنه نزاع حاضر کردند. در اعتراض های سال 1998م اندونزی، به چینی تبارها به علت رابطه ای که با حزب کمونیست داشتند، حمله شد. در این خشونت ها تعداد بسیاری از آنان کشته شدند و یا اموال خود را از دست دادند.(2)

3. گفتمان وهابیت

در سال های اخیر، رشد اسلام گرایی افراطی در جنوب شرق آسیا به وسیله نفوذ ایدئولوژیک وهابیت و حمایت مادی عربستان سعودی در منطقه، تسریع و هدایت شده است. بسیاری از رهبران گروه های جهادی در اندونزی، تحت تأثیر گفتمان وهابیت

ص: 438


1- .Felix Heiduk,«Between aRockand a Hard: place: RadiclIslam in post Suharto Indonesia», vol6(1) ,2012, p38.
2- .MelyG Tan, Etnis TionGhoa Dj Indonesia, p239-248.

بوده اند و خط مشی سلفی گری داشته اند. اکثر آن ها در عربستان سعودی نزد مفتیان وهابی تحصیل کرده اند و پس از بازگشت به اندونزی، مورد حمایت معنوی و مادی آن ها قرارگرفته اند. پول عربستان سعودی به دو شکل در گروه های اسلام گرای اندونزی سرمایه گذاری می شود: پولی که آشکارا جهت امور دینی-آموزشی وهابیت هزینه می شود و پولی که به صورت مخفیانه بین گروه های جهادی و نظامی اسلام گرا تقسیم می گردد. پول های سرازیر شده از عربستان باعث شده است که گروه های افراطی در مراکز آموزشی مسلمانان اندونزی نفوذ نمایند و روز به روز گسترش بیشتری پیدا کنند.(1)

سابقه اولین تاخت و تاز وهابیت در اندونزی به سال 1804م بازمی گردد؛ هنگامی که رهبران جنبش پادری از عربستان بازگشتند و تحت تأثیر آموزه های وهابیت، این جنبش را بنیان نهادند. وهابیت در دو قرن گذشته، کماکان در میان حرکت های اسلامی اندونزی رخنه کرده است. برخی از این گروه ها، هم چون لشکر جهاد و جبهه مدافعان اسلام، رویکرد جهادی دارند و برخی دیگر، هم چون جنبش «پرسیس»، دعوت به تبعیت از سلف صالح را هدف خود قرار داده اند. وجه اشتراک اکثر این گروه ها، تغذیه مالی و ایدئولوژیک از عربستان سعودی است. حمایت های مالی این کشور به گروه های سلفی اندونزی منحصر نمی شود، بلکه بسیاری از مدارس دینی اهل سنت را نیز در اندونزی حمایت می کند تا از این طریق در درازمدت، فقه حنبلی را در این کشور جایگزین فقه شافعی کند.

از سال 1980م، کتاب های عقیدتی زیادی با محتوای شیعه، تکفیر احمدیه، مسیحیت و ناسازگاری با لیبرالیزم با قیمت بسیار ارزان، بازارهای کتاب اندونزی را پرکرده اند که منشا اکثر آن ها عربستان سعودی یا کویت است. سفارت عربستان سعودی در بسیاری

ص: 439


1- .Jane periez,«Saudis Quietly promote strict Islam in indonesia», the new York timse, July5.

از مباحث و اختلافات مذهبی اندونزی دخالت می کند و طلبه های فارق التحصیل این کشور نیز حضور چشمگیری در محافل دینی یافته اند.(1)

منطقه جنوب شرق آسیا، همواره یکی از اهداف مهم جریان وهابیت بوده است، زیرا بیشترین جمعیت مسلمان در این منطقه زندگی می کنند. جریان های تکفیری وهابیت به طور ملایم در حال استحاله ساکنان این منطقه هستند و سعی می کنند که مسلمانان میانه رو این منطقه را تا چند نسل دیگر به مجاهدان تکفیری تبدیل کنند.

در اندونزی، فیلیپین، مالزی و جنوب تایلند، گروه های وهابی، ائمه جماعات روستا ها را تحت نفوذ خود در آورده اند و یا آن ها را به کلی جایگزین کرده اند. روند گرایش به وهابیت با بازگشت کارگران اندونزیایی شاغل در عربستان تسریع یافته است. عربستان سعودی، کودکان خانواده های فقیر اندونزیایی را برای تحصیل به کشور خود اعزّام می کند و بسیاری از این افراد در بازگشت، جذب گروه های تروریستی وهابی می شوند.(2)

4. حوادث خاورمیانه

یکی از عوامل مهم در گسترش گروه های جهادی در اندونزی، وضعیت کشورهای مسلمان خاورمیانه و لشکرکشی آمریکا به این منطقه است. وضعیت فلسطین، جنگ در عراق و افغانستان و عملیات علیه القاعده در پاکستان، همه از سوی اسلام گرایان افراطی به جنگ ضد اسلام تعبیر شده است، نه جنگ علیه تروریزم. این حوادث موجب شد که بسیاری از این گروه ها موجودیت خود را به نام دفاع از اسلام مشروعیت بخشند.

القاعده در اندونزی، جماعت اسلامی (JI) را به عنوان یک نیرویی استراتژیک جهت فعالیت جهادی خود در سراسر جهان می شناسد. بعضی از رهبران جماعت اسلامیه کسانی بوده اند که در افغانستان برای

ص: 440


1- Martin van Bruinessen,«Wahhabi Influencces in Indonesia: real and imagined», p1 and 2.
2- .curtin Winsor,«Saudi Arabia: Wahhabism and the spread of sunni theof ascism», vo12 ,No1, 2007, p6.

گروه های جهادی نیرو جذب می کردند. رابطه القاعده و جماعت اسلامی از همان ابتدا بسیار مستحکم بوده است.(1)

با وجود رابطه نزدیک بین گروه های افراط گرای اندونزی و القاعده، طبیعتاً در جریان جنگ علیه القاعده در افغانستان، پاکستان و عراق، این گروه ها واکنش نشان داده اند و به یارگیری و حمایت از آن پرداخته اند. گرچه پیآمد این جنگ، اعزّام نیروهای جهادی در سطح گسترده از اندونزی به مناطق درگیری نبوده است، اما حداقل فعالیت این گروه ها در اندونزی به عنوان دفاع از اسلام مقابل تجاوز آمریکا در برخی از اذهان توجیه شده است. حضور نیروهای خارجی در کشورهای اسلامی، زمینه سوء استفاده گروه های جهادی را با عنوان «دفاع از کیان اسلام» فراهم کرده و موجب گرایش بیشتر مردم به این گروه ها شده است.

از سوی دیگر، در پی انقلاب های کشورهای عربی و بحران سوریه و هم چنین ظهور گروه هایی هم چون «دولت اسلامی عراق و شام» (داعش)، گروه های افراط گرای اندونزی به حمایت آشکار از این گروه ها و به ویژه داعش پرداخته اند. در شانزدهم مارس سال 2014 م، صدها نفر از اسلام گرایان افراطی، در حالی که پرچم داعش را حمل می نمودند، در مرکز جاکارتا تظاهرات کردند. در پی بحران سوریه، کمپین های متعددی در اندونزی جهت حمایت از گروه های تروریستی فعال در سوریه به وجود آمده است.(2)

ظهور طرفداران داعش در اندونزی، رابطه بین گروه های تکفیری داخل اندونزی و گروه های جهادی بین المللی را تحکیم کرده است و هرچه که بحران سوریه طولانی تر می شود، شمار بیشتری از مجاهدان تکفیری اندونزیایی به سوریه اعزّام می شوند. براساس گزارش های رسمی مقامات اندونزی، تا نوامبر سال 2013 م پنجاه تن از اتباع

ص: 441


1- Claude Monqiquet and others, «the Involvment of Salafism/ wahhabism in the support and supply of arms To Rebel Groups Around th world»,p8.
2- .navhat nuraniyah,« Jihadists in Syria: Indonesian Extremists Giving support»,No68, 2014, p1.

اندونزی در بین تروریست های تکفیری سوریه حضور داشته اند.(1) حتی این احتمال وجود دارد که طرفداران داعش، نمایندگی ها و سازمان های وابسته به خود را در اندونزی نیز تأسیس کنند، گرچه در حال حاضر این مسئله تهدیدی بالفعل در اندونزی محسوب نمی شود.

5. جهانی شدن و رسانه ها

نهایتاً عاملی که نباید از آن غفلت کرد، نقش رسانه ها، خصوصاً اینترنت است. گروه های اسلام گرای افراطی که عمدتاً به صورت شبکه ای عمل می کنند، از طریق رسانه ها و اینترنت موفق شده اند که ساختار شبکه ای خود را در سراسر جهان گسترش دهند؛ برای نمونه می توان به سایت اینترنتی لشکر جهاد(2)

اشاره کرد که این گروه از طریق آن، فعالیت تبلیغی وسیعی انجام می دهد و به معرفی، عضوگیری و ارتباط با سازمان های جهادی فراملی می پردازد. در دو دهه گذشته، رسانه ها در معرفی گروه های افراطی و انتشار ایده های آن ها در سطح جهانی نقش بسزایی داشته اند.

اینترنت برای گروه های اسلام گرای افراطی، امکان گذر از محدودیت مرزهای جغرافیایی و ملی و هم چنین به کارگیری هویت های چندگانه و تأسیس تشکیلاتی فراملی را فراهم می کند. البته در کشوری مثل اندونزی که بسیاری از مردم آن هنوز به اینترنت دست رسی ندارند، گروه های افراطی به وسیله متصل کردن اینترنت به شبکه های ارتباطی محلی خود، نفوذ خود را در بین اقشار مختلف گسترش داده اند؛ به این نحو که پیام دریافتی از فضای سایبری توسط اشخاص و گروه های محلی در بین کسانی که به اینترنت دست رسی ندارند، منتشر می شود. گروه های افراطی، از اینترنت به عنوان دامی برای جذب نیرو در سطوح محلی، ملی و بین المللی استفاده می کنند.(3)

ص: 442


1- Weak Therefore Violent, 2013. the Mujahidinof Westevn Indoesia, IPAC Report, No5, Jakarta, 2013, p16.
2- www.laskarjihad.or.id.
3- .Merlyna Lim, Islamic Raicalism and Anti-Americanism in Indonesia: The Role Of Internet, Pviii.
مقابله با گسترش اسلام گرایی افراطی در اندونزی
اشاره

افراط گرایی و تکفیر، همواره تهدیدی جدی در دنیای اسلام بوده است. ظهور افراط گرایی در هر نقطه از جهان اسلام، کل جامعه اسلامی را به خطر می اندازد، به ویژه در عصر حاضر که به دلیل جهانی شدن، امکان سرایت و انتشار چنین ایده هایی هم چون ویروسی در سطح جهانی و ماورای مرزهای ملی وجود دارد. طبیعتاً اگر جهان اسلام خطر گسترش چنین ایده هایی را درک کرده باشد، درصدد مقابله با آن برمی آید.

همواره برای رسیدن به هر هدفی به یک راهبرد مناسب نیاز است. تبیین راهبرد، شناخت کافی جوانب و ویژگی های جامعه و منطقه هدف را می طلبد. اگر هدف، مقابله با تهدید گروه های افراط گرا باشد، در مواجهه با چنین تهدیدی، امکان به کار گرفتن دو نوع راهبرد امنیتی وجود دارد: الف. حذف تهدید؛ ب. حذف آسیب پذیری ها. این دو راهکار در نظریه های امنیتی با عنوان «دکترین امنیتی مبتنی بر تهدیدات» و «دکترین امنیتی مبتنی بر آسیب پذیری ها» شناخته می شوند.

راهکار آسیب پذیری داخلی، متوجه کاهش یا حذف زمینه ها و بستر های بی ثباتی و ناامنی است، در حالی که راهکار تهدیدات، بیشتر خارجی، فاعل محور و متوجه رفتارها و افعال بازیگران است.(1)

راهبرد اول، مقابله فعال، تهاجمی، و جنگ پیش گیرانه علیه تهدید را می طلبد. لازمه به کار گرفتن چنین راهبردی، شناسایی کامل تهدید و حذف آن با اعمال زور است(2) در شناخت رجهان یا عدم رجهان به کار بردن این راهبرد جهت مقابله با تهدید گروه های افراطی اندونزی، پاسخ به سؤالات ذیل لازم است:

1. ماهیت تهدید گروه های تکفیری و افراطی در اندونزی چیست؟

2. آیا به کارگیری عامل خشونت و زور جهت مقابله با این جریان ها به حذف تهدید آن ها منجر خواهد شد؟

ص: 443


1- علی عبدالله خانی، نظریه های امنیت، ص 49.
2- همان، ص234.

3. آیا امکان توسل به زور در سطح وسیع جهت مقابله با شبکه های مخفی این گروه ها وجود دارد؟

ماهیت تهدید گروه های افراطی، صرفاً جنبه سخت افزاری ندارد و ماورای تمام اقدامات تروریستی این گروه ها، مجموعه ای از باورها و ایدئولوژی های القا شده نهفته است. آنچه در مورد تروریست انتحاری جنبه تهدیدآمیز بیشتری دارد، طرز تفکر و عقیده ای است که ایدة تکفیر و انتحار را در بین مردم جاهل گسترش می دهد. شناخت بعد نرم افزاری این تهدید و مقابله با آن نسبت به بعد سخت افزاری اش اهمیت بیشتری دارد، زیرا اگر این ایده گسترش نیافت و یا باطل شد، پیامدهایش نیز به تبع آن لغو خواهند شد. آنچه امروز جامعه مسلمان اندونزی را تهدید می کند، تنها سلسله ای از اقدامات خشونت آمیز علیه مردم نیست، بلکه هجمه ایدوئولوژیک وهابیت است که ایدة تکفیر را در اذهان خام مسلمانان این منطقه نهادینه می کند.

به کارگیری زور علیه چنین تهدیدی در صورت موفقیت، تنها می تواند به صورت مقطعی جنبه های سخت افزاری این تهدید را رفع کند و جنبه های نرم افزاری آن با اعمال زور مرتفع نخواهد شد. اگر دشمن با قدرت نرم وارد شد، تنها با قدرت نرم می توان به مقابله با آن برخاست. شاید استفاده از زور به طور مقطعی باعث کاهش فعالیت گروه های تندرو شود، اما «یک فضای بحرانی کافی است که این گروه های رسوب شده را دوباره فعال کرده و یا فعالیت آن ها را بیش از پیش گسترش دهد.»(1)

حتی اگر هدف صرفاً مقابله با جنبه های سخت افزاری تهدید گروه های تکفیری در اندونزی باشد، در به کارگیری عامل زور جهت مقابله با این گروه ها محدودیت هایی وجود دارد. در درجه اول، با توجه به این که این گروه ها در قلمرو حاکمیت دولت ملی اندونزی فعالیت می کنند، تنها نیروهای دولتی این کشور هستند که می توانند در مقابله با این گروه ها به زور متوسل شوند. طبیعتاً چنین مسئله ای، داخلی تلقی می شود و امکان

ص: 444


1- بابی اس سعید، هراس بنیادین (اروپامداری و ظهور اسلام گرایی)، ص36.

ورود و مشارکت نیروهای غیربومی در این اقدام وجود نخواهد داشت. نکته دیگر این که فعالیت زیرزمینی گروه های افراطی، امکان شناسایی شان و جنگِ برابر علیه آن ها را نخواهد داد. کاربرد زور در این موارد، به جنگ های نابرابر و چریکی منجر خواهد شد که تهدید، خشونت و نا امنی بیشتری درون جامعه به بار خواهد آورد.

در مجموع، به کار گرفتن راهبرد حذف تهدید جهت مقابله با گروه های افراط گرای اندونزی به حذف همه جوانب تهدید منجر نخواهد شد. تهدید اصلی که همان جنبه های ایدوئولوژیک و نرم افزاری تهدید است، به قوت خود باقی خواهد ماند و نهایتاً به کارگیری عامل زور، تنها نتایج مقطعی خواهد داشت.

راهبرد دوم در مقابله با تهدید گروه های افراط گرا، حذف آسیب پذیری هاست. در این راهبرد، با شناسایی نقاطی که در برابر تهدید آسیب پذیرند، سعی در ایمن سازی و حذف آسیب پذیری آن ها می شود. چنین راهبردی، در مقابله با انتشار بیماری های ویروسی بسیار موفق بوده است، بدین نحو که به جای تلاش برای نابودی ویروس ها و عوامل بیماری زا که امری غیرممکن می باشد، خود انسان ها دربرابر این عوامل واکسینه و ایمن سازی می شوند و دیگر زمینه ای برای رشد و نمو سرایت این عوامل تهدیدزا باقی نمی ماند. وقتی تهدید، قدرت آسیب رسانی نداشته باشد، دیگر تهدید محسوب نمی شود.

از دیدگاه برخی از نظریه پردازان امنیتی، امنیت به معنای حذف تهدید نیست، بلکه کاهش و یا فقدان آسیب پذیری می باشد: «هر اندازه دولت یا رژیمی در طیفی از آسیب پذیری تا فقدان آسیب پذیری حرکت کند، امنیت او بیشتر خواهد شد.»(1)

قدم اول برای مقابله با جریان های افراطی در اندونزی، یافتن نقاط آسیب پذیری جامعه اندونزی از جانب این گروه هاست. بررسی فعالیت گروه های افراطی در جهان اسلام، نشان می دهد که این گروه ها در بسیاری از مناطق محروم و فاقد آموزش، از

ص: 445


1- نظریه های امنیت، ص 49.

جهل مردم استفاده کرده اند و با تحریک تعصبات مذهبی مسلمانان و گسترش برنامه های تبلیغی خود در بین اقشار محروم و کم سواد، ایده های وهابیت و تکفیر را در میان آن ها گسترش داده اند. این در حالی است که چنین ایده هایی در مجامع علمی خریدار ندارد و افراد تحصیل کرده، کمتر به افراط گرایی و تکفیر روی می آورند.

جهل در جامعه، نقطه ضعف بزرگی است که زمینه ایجاد هر نوع آسیب پذیری عقیدتی را فراهم می کند. در شرایطی که گروه های افراط گرا و تکفیری از جهل مردم سوء استفاده می کنند، یکی از کارآمدترین راهکارهای مقابله با آن، حذف این آسیب پذیری از طریق آموزش، آگاهی افزایی و تبلیغات است. بدین نحو زمینه های آسیب پذیری از بین می رود و تهدید، خطرهای خود را از دست خواهد داد.

انتخاب راهکار آسیب پذیری ها به آن معناست که کار پایه دکترین امنیتی براساس از بین بردن و یا تحت کنترل درآوردن زمینه ها، بستر ها و موقعیت هایی است که نقاط ضعف و آسیب پذیری محسوب می شود، دارای بعد امنیتی است و هدف تهدیدات دشمنان و رقبا قرار خواهد گرفت.(1)

تاریخچه، عوامل و زمینه های ظهور اسلام گرایی رادیکال در اندونزی، بیانگر این حقیقت است که تهدید اساسی این جریان ها، رخنه کردن در اذهان و عقاید مردم به منظور استحاله دینی آن هاست. تلاش وهابیت و عربستان سعودی برای حضور در مجامع دینی اندونزی، تأثیرگذاری بر مسائل و جریان های مذهبی، دامن زدن به اختلافات مذهبی، تغییر ائمه جماعات شهر ها و روستا ها، اعزّام اقشار فقیر اندونزی به کشور عربستان جهت تحصیل دین و سازمان دهی شبکه های دعوت اسلامی در مناطق مختلف اندونزی، همه مؤید این مطلب اند که وهابیت و جریان های افراطی، سعی در استحاله مسلمانان اندونزی با سوء استفاده از مهم ترین نقطه آسیب پذیری شان؛ یعنی جهل و فقدان آموزش دارند. مقابله با چنین تهدیدی، به کار گرفتن راهبرد و راهکار

ص: 446


1- همان، 49.

عملی مناسب در این کشور جهت افزایش آگاهی دینی مردم و ریشه کن کردن زمینه های آسیب پذیری آن ها را می طلبد. راهبرد و راهکار، دو مقوله متفاوتند. مراد از راهبرد، همان استراتژی(1)

است که در مورد راهکار عمومیت دارد. استراتژی، خط مشی کلان است که تاکتیک و لجستیک لازم برای وصول به هدف را تبیین می کند. هر استراتژی، ممکن است شامل چند راهکار (2)

متعدد باشد. با توجه به رجهان به کارگیری راهبرد حذف آسیب پذیری ها در مواجهه با تهدید جریان های تکفیری، راهکارهای ذیل می توانند در راستای این راهبرد به کار گرفته شوند:

الف. آموزش و آگاهی افزایی

جهل در جوامع اسلامی، از نقاط آسیب پذیر مهم این جوامع از جریان های تکفیری است. جریان های تکفیری با نفوذ به مناطق محروم اندونزی که فاقد آموزش کافی بوده اند، اسلام را به گونه ای که خود تفسیر کرده اند به مردم القا می کنند. معمولاً بیشترین کسانی که جذب تبلیغات این گروه ها می شوند، افراد کم سواد و یا اشخاصی هستند که اطلاعات دینی کافی ندارند. چنین افرادی، زمینه پذیرش هر نوع ایده ای را به اسم اسلام دارند. درمقابل، افراد تحصیل کرده و یا کسانی که اطلاعات دینی مناسبی دارند، کمتر جذب این گروه ها می شوند. حتی بسیاری از علمای اهل سنت درمقابل این گروه ها برخاسته اند و ادعاهای آنان را باطل می شمارند؛ مثلاً در زمانی که گروه های تکفیری نه تنها شیعه، بلکه حتی مذاهب و فرقه های اهل سنت را نیز تکفیر می کردند، «شیخ شلتوت»، رئیس الازهر، با این ایده مخالفت کرد و تشیع را از مذاهب اسلامی جایز الاتّباع معرفی نمود.

آگاهی افزایی، آموزش و معرفی صحیح اسلام و مذاهب اسلامی، راهکار مقابله با سوء استفاده جریان های تکفیری از جهل جوامع اسلامی است. این راهکار به طور عملی

ص: 447


1- Strategy.
2- Tactic.

با اعزّام نیروهای تبلیغی، تأسیس شبکه های ماهواره ای به زبان های مختلف و تبلیغ در فضای مجازی قابل اجراست.

ب. ایجاد روحیه «تقریب و گفتگو»

هما ن طور که گذشت، اندونزی در سال های گذشته شاهد درگیری های فرقه ای متعددی میان گروه های تکفیری و پیروان سایر مذاهب، هم چون شیعیان، مسیحیان و فرقه احمدیه بوده است. جریان های تکفیری، اغلب با تحریک تعصبات دینی مسلمانان و ایجاد روحیه تفکیک افراطی در میان آن ها، به درگیری های فرقه ای و مذهبی دامن می زنند. تفکیک به این معناست که شخص هویت خود را براساس نفی غیرخود تعریف کند؛ مثلاً این که سنی خود را «غیرشیعه» تعریف کند. چنین رویکردی، تضاد و تقابل بیشتر بین فرقه ها و مذاهب را به دنبال خواهد داشت، زیرا فرد در ابتدا پیروان فرقه ها و مذاهب دیگر را «غیرخودی» تعریف می کند و سپس همه کمالات خود را با آن ها مغایر می بیند.

راهکار مقابله با این طرز فکر، بیان مشترکات دینی و مذهبی از طریق رویکرد «گفت وگو و تقریب» است. مثلاً گفتگوی بین اسلام و مسیحیت، یهود و ادیان دیگر، از میزان تقابل و تنش میان پیروان این ادیان می کاهد و امکان هم زیستی میان آنان به وجود می آورد.

تقریب درمورد نزدیک کردن پیروان مذاهب مختلف دین واحد کاربرد دارد. تأکید بر مشترکات دینی، پرهیز از توهین به مقدسات یکدیگر و قبول عذر و ادله مذاهب دیگر، مواردی است که در ایجاد روحیه تقریبی میان پیروان مذاهب مختلف دین واحد مؤثرند. تقریب در اسلام، به معنای نزدیک کردن پیروان مذاهب مختلف شیعه و سنی به یکدیگر با تأکید بر مشترکات آن ها هم چون قرآن، پیامبر، قبله و عقاید و اعمال مشترک است. طبیعتاً به کار گرفتن چنین راهبردی، احترام متقابل و عدم توهین به

ص: 448

مقدسات مذهبی یکدیگر را می طلبد، زیرا عدم مراعات این مسائل تعصب زاست و زمینه بروز اختلاف و سوء استفاده جریان های تکفیری را فراهم خواهد کرد.

ج. مقابله نرم

از آن جا که یکی از جنبه های تهدید جریان های تکفیری، تهاجم نرم آن ها در میان جوامع اسلامی است، تنها راهکار برای مقابله کردن با این تهاجم، مقابله نرم است. جبهه نرم، محدوده جغرافیایی خاصی ندارد و به کشور اندونزی محدود نمی شود. جریان های تکفیری در راستای ایجاد اختلاف و تحریک تعصبات دینی به شبهه افکنی علیه سایر فرقه ها و مذاهب می پردازند. در حال حاضر، این جریان ها با بهره گیری از امکانات مختلف تبلیغی و ارتباطی، هم چون شبکه های ماهواره ای و اینترنت، ادله و مستنداتی ارائه می دهند که مضمون آن ها تکفیر مذاهب دیگر هم چون شیعه است. اگر این شبهات القا شده درمیان جوامع مسلمانان بی پاسخ بماند، به مرور نهادینه می شود و به تبع آن، ایدة تکفیر در اذهان مسلمانان رسوخ می کند.

مقابله نرم با این تهدید، مستلزم این است که علما و صاحب نظران مذاهب مختلف و خصوصاً شیعه که قربانی اصلی این تهاجم می باشد، ضمن پاسخ گویی و رد شبهات القاشده توسط این گروه ها، ماهیت این جریان ها را برای جامعه مسلمانان بَرمَلا و آن ها را از تهدیدهایش آگاه کنند. دامنه جنگ نرم علیه جریان های تکفیری بسیار وسیع است؛ از اینترنت و کانال های تلویزیونی گرفته تا مطبوعات، کتب، مقاله ها و یا حتی مساجد، مدارس، مجامع علمی و دانشگاه ها.

نتیجه

امروزه کشور اندونزی به خاستگاه جدیدی برای جریان های اسلام گرای افراطی تبدیل شده است و خطر این جریان ها اکنون کل جامعه مسلمانان را تهدید می کند. طبق آنچه گذشت، می توان به این نتیجه رسید که عواملی هم چون جهانی شدن و رشد رسانه ها، بحران های سیاسی و اقتصادی جنوب شرق آسیا، حوادث خاورمیانه و

ص: 449

دگرگونی حکومت ها، گفتمان وهابیت و حمایت های عربستان سعودی، در ظهور و گسترش این جنبش های افراط گرا و تکفیری در کشور اندونزی نقش مؤثر داشته اند. گروه های اسلام گرای افراطی در اندونزی، عمدتاً اهداف مشترکی را هم چون تغییر جامعه، رجوع به گذشته اسلام و تأسیس امارت اسلامی دنبال می کنند اما تفاوت هایی در خط مشی آن ها وجود دارد. بعضی از آنان برای رسیدن به اهداف خود به خشونت متوسل می شوند و برخی مبنای حرکت خود را بر فعالیت های تبلیغی گذاشته اند تا به وسیله استحاله دینی جامعه، وضع موجود را تغییر دهند. در حال حاضر، گروه های افراط گرا اقلیتی از مسلمانان اندونزی را تشکیل می دهند و طبیعتاً هنوز نتوانسته اند به طور کلان اهداف تبلیغی و جهادی خود را در این کشور تحقق بخشند، اما ظهور چنین جریانی حتی در سطح محدود، تهدیدی بالقوه برای جامعه مسلمان اندونزی و کل جهان اسلام است. با بررسی راهکارهای مقابله با خطر این جریان ها، مشخص شد که استفاده از قوه قهریه، راهکار کارآمدی برای حذف تهدید آن ها نیست، زیرا خطر جریان های تکفیری و افراط گرا بیشتر جنبه نرم افزاری دارد و این قدرت نرم است که می تواند با تهاجم نرم مقابله کند. به کار گرفتن راهبرد حذف آسیب پذیری ها بسیار کارآمد تر از راهبرد حذف تهدید است. افزایش آگاهی دینی مسلمانان اندونزی و ایجاد روحیه تقریب بین مذاهب، زمینه نفوذ ایده های تکفیری را از بین می برد و به کاهش آسیب پذیری جامعه مسلمان اندونزی از خطر جریان های افراط گرا منجر خواهد شد.

ص: 450

منابع

1.حسینی جبلی، سید میر صالح، جنبش های اسلامی در اندونزی، مؤسسه بوستان کتاب، مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، قم 1390.

2.سید قطب، ما چه می گوییم، ترجمه سید هادی خسروشاهی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران 1370.

3.---------- ، معالم فی الطریق، دارالشروق، قاهره 1983م.

4.عبد الله خانی، علی، نظریه های امنیت، مؤسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بین المللی ابرار معاصر ایران، تهران 1389.

5.عید، بابی اس، هراس بنیادین (اروپا مداری و ظهور اسلام گرایی)، ترجمه غلامرضا جمشیدی ها، مؤسسه انتشارات دانشگاه تهران، تهران 1390.

6.»Weak Therefore Violent:The Mujahidin Of Western Indonesia«, IPAC Report No.5, Jakarta, 2013.

7.Azra, Azyumardi, Recent Development of Indonesian Islam, The Indonesian Quarterly, 32, 2, 2004.

8.Bruinessen, Martin van, »Wahhabi influences in Indonesia; real and imagined«, Igitur Archief - Utrecht Publishing and Archiving Service,2002 (Retrieved from http://www.temoa.info/node/325593)

9.Bukhari, Farah Mirza And others, UJN OBSERVER MISSION TO INDONESIA: INVESTIGATING CLAIMS OF SECTARIANISM, Islamic Human Rights Commission, UK, 2013.

10.Fischer, Michael M. J, »Islam and the Revolt of the Petit Bourgeoisie«, Daedalus, Boston, vol 111, no 1, Winter 1982.

11.Gatra, a, Era Media Informasi, Jakarta, Indonesia, 25 2002 .

12.Gatra, b, Era Media Informasi, Jakarta, Indonesia,26 October 2002 .

13.Heiduk, Felix, »Between a Rock and a Hard Place: Radical Islam in Post-Suharto Indonesia«, International Journal of Conflict and Violence (IJCV), Vol. 6 (1), 2012.

14.http://www.rsis.edu.sg/publications/Perspective/RSIS0682014.pdf).

15.Jahroni, Jajang, »Defending the Majesty of Islam: Indonesia’s Front Pembela Islam (FPI) 1990-2003« Studia Islamika, Indonesia, 11(2), 2004.

ص: 451

16.6. Lim, Merlyna, Islamic Radicalism and Anti-Americanism in Indonesia: The Role of the Internet, East-West Center, Washington, 2005.

17.7. Moniquet, Claude and others, The Involvement Of Salafism/Wahhabism In The Support And Supply Of Arms To Rebel Groups Around The World, European Strategic Intelligence and Security Center (ESISC), Belgium, 2013.

18.8. Noorhaidi, Hasan, »the rise of the Laskar Jihad in the era of transition in Indonesia«, Faith and politics, Indonesia, vol.73, 2002.

19.9. Nuraniyah, Navhat» Jihadists in Syria: Indonesian Extremists Giving Support?«, Rsis Commentaries, No. 68, Singapore, 2014 (Retrieved from:

20.10. Perlez, Jane, »Saudis Quietly Promote Strict Islam in Indonesia«, The New York Times, July 5, 2003 (Retrieved from: www.nytimes.com/2003/07/05/international/asia/05INDO.html).

21.11. Rabasa, Angel M, »Radical Islamist Ideologies in Southeast Asia«, Current Trends in Islamist Ideology, Hudson Institute, Washington DC, Vol 1, 2005.

22.12. Sirozi, Muhammad, »The Intellectual Roots of Islamic Radicalism in Indonesia: Ja’far Umar Talib of Laskar Jihad (Jihad Fighters) and His Educational Background«, The Muslim World, vol. 95, no. 1, January, 2005.

23.13. Tan, Mely G, Etnis Tionghoa di Indonesia: Kumpulan Tulisan, Yayasan Obor, Jakarta, Indonesia, 2008.

24.14. Umam, Saiful, »Radical Muslims in Indonesia: The Case of Ja’far Umar Thalib and The Laskar Jihad«, Explorations In Southeast Asian Studies, Hawaii, Vol. 6, No. 1, 2006.

25.Von Der Mehden, Fred, Radical Islam in Southeast Asia and Its Challenge to U.S. Policy, James A Baker III Institute For Public Policy Of Rice University, Houston, 2005.

26.Winsor, Curtin, »Saudi Arabia; Wahhabism and the Spread of Sunni Theofascism«, Mideast Monitor Vol.2, No.1,UK, June/July, 2007.

ص: 452

بررسی زمینه های صدور فتاوای تکفیری و پیامدهای آن بر جهان اسلام / محمد عثمانی

اشاره

محمد عثمانی(1)

چکیده

عملکرد جریان های تکفیری در جهان اسلام زمینه بروز بحران های جدی را فراهم کرده است که قتل و عام مسلمانان مهم ترین پیامد آن محسوب می شود. رشد و گسترش این جریان معلول شرایط فکری و اجتماعی فراوانی است که منجر به این نتیجه شده است. زمینه نظری و تئوریک عملکرد خشونت آمیز گروه های تکفیری ریشه در صدور برخی فتاوای فقهای سلفی دارد که زمینه توجیه فعالیت این گروه ها را فراهم کرده و در رشد و گسترش آنها نقش زیادی داشته است. تبارشناسی فتاوای تکفیری در بین مسلمانان به لحاظ تاریخی بخش زیادی از پیشینه قوام یافتن این جریانات در جهان اسلام را تبیین می کند.

جریان تکفیری همان طور که در میدان عمل، نیروها و افراد زیادی در اختیار دارد؛ در عرصه تولید و توزیع اندیشه نیز نیاز به تئوریسین هایی دارد که مبانی تئوریک این کنش خشونت آمیز را توجیه کنند این مقاله با تبارشناسی فتاوای تکفیری در جهان اسلام به نقش فتاوای فقهای سلفی در تکفیر دیگر گروه های اسلامی پرداخته و زمینه های عینی و ذهنی صدور چنین فتاوایی را بررسی می کند و در این زمینه با بهره گیری از هرمنوتیک انتقادی این فرضیه را پیگیری می کند که فتوای تکفیر مبتنی بر پیش فهم ها، زیست جهان و افق معنای خاص فقهای سلفی است که با صدور آن فرصت شکل گیری و گسترش این جریان را

ص: 453


1- کارشناسی ارشد علوم سیاسی.

فراهم می کنند. در این مقاله زمینه های شکل گیری چنین فتاوا و پیامدهای آن بر جهان اسلام را با رویکرد انتقادی بررسی می کنیم.

کلیدواژگان: سلفی گری، تکفیر، افراط، خشونت، فتوی.

مقدمه

پدیده افراطی گری در بستر ادیان و مذاهب گوناگون، از جمله اسلام، امری نوظهور نیست، بلکه از قرون اولیۀ نهادینه شدن دین اسلام در جوامع مختلف، افراطی گری، واپس گرایی و خشونت، نمودی عملی داشته است. این پدیده به خصوص در عصر عباسی تجلّی بیشتری یافت، زیرا در این دوره، دین اسلام از راهبرد جهادی و ورود به سرزمین های دیگر، به نهادینگی و ایجاد همبستگی اجتماعی بر اساس هویت اسلام، تغییر رویکرد داد. از این رو اسلام به مثابه راهبردی هویتی برای ایجاد همبستگی اجتماعی میان عرب ها و اقوام سرزمین های فتح شده و تازه مسلمان، ایفای نقش نمود. با توجه به این شرایط نوین، خوانش و تفسیر اسلام برای هم سازی و تطابق با تحولاّت اجتماعی، سیاسی و فرهنگی آغاز شد. این نگرش تفسیری به دین اسلام، ورود داده های علمی ذهنی و عینی را با آن همراه ساخت، لذا فلسفه های یونانی و حکمت عملی ایرانی، ابزار استنتاج علوم در سرزمین های فتح شده بودند که بعدها توسط مسلمانان، برای نهادینگی این رهیافت مورد بهره برداری قرار گرفت. و تفاسیری از اسلام با بن مایه روش شناختی از علوم سرزمین های دیگر نمود یافت.

در مقابل این رهیافت علمی، در بستر جامعه اسلامی مخالفت هایی صورت پذیرفت که خواهان بازگشت به دوران سلف صالح و اسلام ساده و بی آلایش بود. این جریان در جامعه اسلامی به نام «سلفی ها» معروف شدند. اشاعره شاخه ای از این جریان بود که خود را در تضاد با معتزله تعریف می نمودند. سلفی گری، جریانی است که ریشه هایش در بستر تمدّن اسلامی وجود دارد. جریان تکفیری که امروزه کشورهای اسلامی را در برگرفته است، ریشه و خاست گاهی در عمق تاریخ تمدّن اسلامی دارد. فهم و خوانش ابعاد ذهنی این جریان و بسترهای اجتماعی نمود آن، ما را در شناخت بهتر و نیز

ص: 454

مواجهه منطقی با چنین جریانی، یاری می کند، لذا برای فهم بهتر، با رویکرد هرمنوتیکی به خوانش این جریان می پردازیم. ما جریان سلفی و نمود عینی امروزین آن، یعنی تکفیری ها را به مثابه «متن» می بینیم و سپس از این زاویه به خوانش و فهم آن از طریق رهیافت هرمنوتیک انتقادی می پردازیم.(1)

هرمنوتیک، سنّتی فکری و فلسفی است که می کوشد فهم روشنی از متون ارائه دهد؛ به عبارت دیگر هرمنوتیک، علم مطالعۀ و به ویژه فهم متن است، به صورتی که فهم اثر، متناسب با مضمون آن باشد. امر سیاسی،(2)

از دو نظر می تواند به عنوان متن، بررسی و تأویل شود: یکی به صورت متن مکتوب و دیگر به صورت کنش ها و رویدادهای سیاسی. برای استفاده از مفهوم متن برای کنش های معنادار، چهار ملاک را باید مدنظر قرار داد:

1. نحوه عمل شخص یا گروه، باید تثبیت شده باشد، به طوری که بتوان به این رفتار به طور مشخص اشاره کرد و عینیتی برای آن قائل شد.

2. همان طور که متن از مؤلف فاصله می گیرد و سپس به موضوع مطالعه تبدیل می شود، عمل سیاسی نیز باید از عاملان سیاسی فاصله گیرد و پیآمد های سیاسی خاص خود را داشته باشد. به این ترتیب، استقلالی برای کنش ها ایجاد می شود.

3. هر کنش معنادار، هنگامی به صورت متن در می آید که آن قدر اهمیت داشته باشد که تنها در ارتباط با شرایط بی واسطه و اولیۀ تکوین آن مطرح نشود، بلکه در چارچوب های اجتماعی نیز بگنجد.

4. عمل سیاسی و اجتماعی زمانی متن است که بتواند طیف وسیعی از مخاطبان را شامل شود. در این وضع، معنا در حال تعلیق قرار می گیرد، زیرا کنش های انسانی

ص: 455


1- صادق حقیقت، روش شناسی در علوم سیاسی، ص 210.
2- منظور از امر سیاسی در این مقاله، عرصه اقتدار خواهد بود، یعنی آن جایی که نیازمند تصمیم های یگانه، مطلق و نهایی وجود دارد. برای مطالعه بیشتر در این زمینه ر.ک. کارل اشمیت، مفهوم امر سیاسی، ترجمه سهیل صفاری.

همانند اثری است و با ارجاع های جدید، می توان معناهای جدیدی را به آن نسبت داد. در این شرایط، زمینه های سیاسی اهمیت فراوان دارد، زیرا روابط مستقیمی با مفهوم پراکسیس (توانایی کنشی انسان برای ایجاد تغییر در نحوه زیست خویش) دارد. این موضوع با ویژگی برساختگی معنای سیاسی، پیوند تنگاتنگی دارد.(1)

حال در این چشم انداز، ما به جریان سلفی و شاخ و برگ های آن در طول تاریخ، به مثابه متن توجه می کنیم. این جریان محصول روابط سیاسی و اجتماعی جامعه اسلامی در دوره میانه است، از این رو برای درک و فهم روابط سیاسی حاکم بر جامعه و نیز بسترهای ذهنی آن باید این جریان را به صورت متن دید. در درون متن می توان زوایای مختلف روابطِ انسانی و نیز بسترهای واقعیت ساز سیاسی را خوانش نمود. جریان سلفی تمام شرایط مطرح برای تصور متنی را دارد. در این چشم انداز، تمام زوایای حاکم بر شکل گیری متن را دارد. بی شک در این مسیر ما این خوانش را از چشم اندازی انتقادی مورد توجه قرار می دهیم. هرمنوتیک انتقادی این زاویۀ دید را به ما می دهد.

اساس هرمنوتیک انتقادی، بر نقد محتوای متن متمرکز می شود. هم چنین شرایط مادی شکل گیری متن را مورد بررسی قرار می دهد و ایدئولوژی حاکم بر متن را نقد می کند و توصیه هایی برای تصحیح فهم نادرست، ارائه می دهد. هرمنوتیک انتقادی ابعاد علمی میان کنش سیاسی و تفسیر، ارتباط برقرار می کند؛ یعنی آگاهی هرمنوتیکی، در یک پارچه کردن تجربیات علمی با تجربه زندگی، نمود می یابد. هدف این یک پارچه سازی، رهایی سیاسی است. هرمنوتیک، میانجی فرآیندها سیاسی- اجتماعی و انگیزه های فردی است و تفسیر نیز بر این پایه شکل می گیرد. این رویکرد، گذشته از تفسیر، ارتباط عمل و چارچوب آن، تفسیری درباره مواضع ایدئولوژیک مسلک های سیاسی است و نشان می دهد که چگونه این تفسیرها، بر اساس منافع شکل گرفته اند.

ص: 456


1- جهانگیر معینی علمداری، روش شناسی علوم سیاسی، ص185.

هرمنوتیک انتقادی به نظام زبانی نیز توجه می کند، به صورتی که معتقد است زبان و عمل سیاسی، به طور متقابل، هم دیگر را تفسیر می کنند، از این رو زبان میانجی «آگاهی هرمنوتیک» در پراکسیس سیاسی و اجتماعی است، لذا اعمال اجتماعی و سیاسی فقط از طریق پیوندهای عینی و واقعی خود با زبان کار، ادراک می شوند. در نهایت هرمنوتیک را می توان رهیافتی مجهّز به نظرات تأویلی یافت که در چارچوب عینی پدید آمده است، فرآیندهای ارتباطی را به رسمیت می شناشد و نگرشی دیالکتیکی دارد.(1)

حال باید به این نکته توجه نمود که جریان سلفی در دل تاریخ اسلام دوره میانه، در فرآیند دیالکتیک ذهن و عین اجتماعی، پدید آمده است. براین اساس چارچوب های بایسته برای نگرش متنی را می توان در آن دید. از این رو در فرآیند این نوشتار از چشم انداز، چارچوب نظری ترسیمی به متن و زمینه های متن تاریخ اسلام برای واکنشی جریان سلفی توجه می کنیم.

1. مبانی نظری و شرایط اجتماعی شکل گیری اندیشه های سلفی
الف. شرایط اجتماعی و سیاسی شکل گیری سلفی گرایی

آغاز قرن دوم هجری که به عصر میانه معروف است، با تدوین تمدن اسلامی همراه بود. عصر جهاد و گسترش اسلام به پایان رسیده بود و زمان نهادینه سازی و شکل دهی ساختار اجتماعی و سیاسی فرا رسیده بود. براین اساس تاریخِ طی شده و تحوّلاتِ رخ داده، جامعه ای نو بنیادی را برساخته بود. جامعه از بافت یک دست و یک رنگی خویش خارج شده، تنوّع قومیت و زبانی بر آن حاکم شده بود. دیگر خبری از ارتباطات بسیط و چهره به چهره میان شهروندان جامعه اسلامی نبود، بلکه تکثّر اقوام مسلمان شده، روابط اجتماعی را پیچیده ساخته بود. این تحوّل، نیازها و خواسته های مسلمانان را تغییر داده بود؛ یعنی ارتباط با اقوام تازه مسلمان، تحوّل ذهنی و به تبع آن تغییر عینی را

ص: 457


1- عباس منوچهری و دیگران، رهیافت و روش در علوم سیاسی، ص،45.

رقم زده بود. از این رو دیگر اسلام بسیط و ساده عصر اولیه اسلام (عصر تکوین) جواب گوی نیاز جامعه نبود.(1)

گستردگی اجتماعی جامعه اسلامی، هم زیستی مسالمت آمیز اقوام و گروه ها را بایسته ساخته بود؛ به خصوص آن که این گستردگی، بنیانی فرهنگی داشت، لذا هم زیستی عادلانه و مسالمت آمیز، احترام به فرهنگ ها را ضروری می نمود. این خواست با امر دین، تلاقی می یافت، زیرا بر اساس نظم حاکم بر روابط اجتماعی مسلمانان در بستر جامعه، اسلام برسازنده و تنظیم کننده روابط اجتماعی محسوب می شد. از آن جهت که جامعه، تنوّع اجتماعی نداشت و روابط پیچیده ای بر آن حاکم نبوده، دین اسلام نیز سادگی و بسیط بودن را در درون خود نهادینه ساخته بود، لذا هر مسلمانی در شبه جزیره حجاز، نیازها و خواسته های خود را با مواجهۀ مستقیم با متن مقدس قرآن کسب و بدان عمل می نمود. در صورت عدم وجود مسئله در آن متن مقدس، سنّت پیامبر و خلفا پاسخ گوی آن امر می بود.

این وضعیت دیگر در شرایط عصر تدوین نمی توانست ادامه یابد، زیرا پیچیدگی اجتماعی، ساختار جدیدی را ناگزیر می ساخت. چون اسلام بنیان اصلی تنظیم کننده روابط اجتماعی جامعه بود، با تحوّل جامعه و تکثر آن، خوانش جدید را طلب می کرد. جامعه ساده حجاز نه از لحاظ علمی و نه بافت اجتماعی با رهیافت های علمی مواجه نشده بود. شرایط زندگی قبایلی، جامعه ساده و بسیط اجتماعی را به همراه آورده بود، لذا عرب ها با دانش اداره سرزمین های پهناور آشنا نبودند. در قرن دوم که گستردگی سرزمین های تحت سلطه اسلام رقم خورد، این خلأ دانشی، عرب ها را به سوی تجارب ملل دیگر و نیز ملل تازه مسلمان، سوق داد. آنان برای اداره این امپراطوری نیاز به دانش داشتند که نزد ایرانیان بود با ورود ایرانیان به دربار عباسی، عصر طلایی علم گرایی و توجه به تجارب تمدّن های دیگر، رقم خورد. در این عصر براساس این نیاز، پایه های

ص: 458


1- محمد عابد الجابری، العقل السیاسی، ص 145.

تمدّنی اسلام بر خرابه های تمدّن های پیشین ایران، یونان، روم، مصر و... استوار شد. اتحاد مسلمانان -با توجه به تنوّع قومی و فرهنگی- بر محور اسلام، دوره ای را شکل می دهد که اسلام به مثابه هویت، قد علم می کند. این رویکرد نیاز به خوانش نوین از دین اسلام داشت؛ که دستآوردهای علمی یونانی و ایرانی و روم را در شکل گیری دستگاه تولید علم اسلام به کار گیرد. فقه دانش بومی تمدن اسلامی، که از برای تنظیم روابط مسلمانان برساخته شد، بنیان های استنتاج علمی آن از منطق یونانی ارسطو برگرفته شده بود.(1)

بر این اساس در این دوره ترجمه متون علمی یونانی، ایرانی و رومی به زبان عربی، رهیافت های علمی به خوانش، تأویل و اجتهاد نوین از دین را صورت داد. و از این منظر علم دین شکل گرفت. در نتیجۀ این فرآیند، گروه ها، گرایش ها و فرقه های مختلف به وجود آمد. مذاهب مختلف در دل تمدّن اسلامی در نتیجه این بسترِ علم گرایانه و در پی پاسخ به نیازها و سؤال های علمی و سیاسی مردم شکل گرفتند. مذاهب چهارگانه اهل تسنّن و شیعه، مکاتب معتزله، اشاعره، اخباری و اصولی و... نمونه ای از این خوانش های گوناگون از دین اسلام بوده است.

در این شرایط اجتماعی و سیاسی جریانی نمود یافت که خواهان بازگشت به دوران سلف صالح و عصر اسلام ساده و بسیط بودند. آنان معتقد بودند که امروزه تحت تاثیر رویکرد های علم گرایانه و دستآوردهای ملت های دیگر، اسلام از بعد ساده و قابل فهم برای همگان به دور شده است. اسلام در دیدگاه اینان در عصر میانه، به خوانش ها و فهم های افراد تبدیل شده و از غایت و مقاصد شارع مقدس غافل شده است. فقها و متکلّمان مسلمان در جهت اهداف دنیایی و در خدمت به نظام سیاسی، اندیشه های پراکنده­ای را برساخته اند. این گونه پراکندگی در آراء، از نظر این جریان، ضرورت

ص: 459


1- محمد عماره، الاسلام و فلسفة الحکم، ص 45.

بازگشت به دوران اسلام ساده، عمل به آموزه های دین را بیشتر می نماید. آنان معتقدند: و اسلام بیش از آن که نیاز به فهم داشته باشد، نیازمند عمل به احکام و فرامین آن دارد.

با دقت در معادلات قدرت در عصر عباسی، به این نکته پی می بریم که جریان سلفی، واکنشی سیاسی به شرایط سیاسی حکومت بوده است. ورود برمکیان -که قومی ایرانی بودند- به دربار عباسی، شرایط سیاسی جدید را در دل تمدّن اسلامی به وجود آورد. آزادی بیان و اندیشه، تساوی اقوام مختلف مسلمان، نوآوری و بدعت در خوانش دین و شکل گیری گروه هایی با عقاید خلاف رویه حاکم، از پدیده های نوظهور ناشی از حاکمیت آنان بود. پشتوانه ایدئولوژیک معتزله برای حکومت، زمینه شکل گیری گروه ها و جریان های مخالف و اپوزیسیون در حکومت اسلامی شد.سلفی ها نیز در قامت جریانی مخالف جریان حاکم در قدرت به ایفای نقش می پرداختند. لذا پس از مدتی کوتاه به دلیل مبانی فکری مبتنی بر نص گرایی، توانستند با همراهی خلیفه، برمکیان را از قدرت خارج کنند و در نتیجه این خروج، معتزله نیز به حاشیه رفت. سلفی گرایان، سپس قدرت را به دست گرفتند و از ابزارهای تکفیر و برخورد فیزیکیِ خشونت گرایانه بهره می بردند(1).(2)

ب. مبانی نظری اندیشه های سلفی

اندیشه های ابتدایی سلفی گرایان بر پایه آرای احمد بن حنبل، فقیه أهل تسنّن شکل گرفت. نکته بنیادینی که در آراء اندیشمندان این جریان وجود دارد، بازگشت به دوران اسلام اولیه ساده و بسیط بوده است. اینان پیچیدگی در درک اسلام را انحراف از حقانیت دین و غایت شارع مقدس می دانند، زیرا بسیاری، آرای خود را به نام دین و

ص: 460


1- یوسف قرضاوی، فقه الدولة فی الإسلام، ص 113.
2- .جریان سلفی پس از شکل گیری در طول تاریخ تحوّل و تطور خود، به شاخه ها با گرایش های مختلفی تقسیم شد؛ به خصوص آن که این جریان در بستر اجتماعی و فرهنگی هر کشوری وارد شد، شکل و ساختاری متناسب با آن جامعه پیدا کرد. در این زمینه کتابی پژوهشی در باب بهارهای عربی توسط نگارنده به سرانجام رسیده که به زودی انتشار می یابد. در این کتاب، جریان سلفی، گرایش و شاخه های آن مورد کنکاش قرار گرفته است.

خدا در قالب اجتهاد به مسلمانان عرضه می دارند، در حالی که بیشتر این اجتهادها چیزی جز تفسیر به رأی گویندگان آن نیست. بر این اساس برای جلوگیری از این نوع نگاه باید به متن مقدس قرآن و فهم شنیداری آن بازگشت؛ یعنی همان شیوه ای که طی آن مسلمان عصر پیامبر و دهه های بعد از آن با شنیدن آیات قرآن، معنای آن را بدون روش های علمی می فهمیدند. این شیوه، تکلّف در درک معنا را از بین می برد و نیز انسان مؤمن را در مواجهه با حقیقت دین قرار می دهد.(1)

نص گرایی، نقطه عزیمت سلفیه در فهم دین تلّقی می شود. آنان در رویارویی با متن از بهره گیری از روش های علمی وارداتی از سرزمین های دیگر دوری می کردند، زیرا این روش ها را عامل اصلی گرایش به اجتهاد به رأی می دانستند. سلفیان مواجهه بی پیرایه و بی تکلّف را مبنای درک صحیح از دین می دانستند. احمد بن حنبل مبانی فکری این جریان را در مواجهه با هر چیزی که بدعت در دامان دین می دید، شکل داد. در این جریان، ایمان که نقطه آغاز دین داری به حساب می آید، رهیافتی زبانی و عمل گرایانه تصور می شود که شما را به آنچه، حقانیت و حقیقت است، نایل می کند و با پذیرش یقینی روبه رو می سازد. این یقین، ناشی از اتصال به منبع فیض ازلی دانسته می شود. نگرش ایستایی که در این جریان نهفته است از این مبنا ساطع می شود؛ زیرا ایمان همان پذیرش یقینی و قلبی آدمی از داده های دینی است.(2)

قرآن نیز در دیدگاه سلفی ها، کلام محض خداوند است. این کلام چنان که معتزله می گوید، مخلوق نیست. هم چنین شریک خداوند در قدیم بودن هم نیست. صفات خداوندی نیز آن گونه که خود را در متن مقدس توصیف کرده، باید دانست و از گرایش به تفسیر و تأویل خودداری کرد، زیرا هیچ کلام زمینی و محصور در ماده نمی تواند به موازات کلام خداوند در آید؛ تفسیر چیزی جز درک امور، مطابق با نظر فرد مفّسر نیست، از این رو سلفی ها با بازگشت به دوران سلف صالح، شیوه مواجهه اولیه با قرآن

ص: 461


1- عبدالرحمن بدوی، موسوعة الحاضرة العرببیة الإسلامیة، ص 445.
2- .یوسف قرضاوی، الاجتهاد فی الشریعة الاسلامیة، ص 115.

را مبنای عمل قرار می دهند. در هنگام نزول وحی، پیامبر آن را بر عموم تلاوت می نمود و مردم نیز با شنیدن آیات، به نیکی معنا و مراد شارع را درک می کردند و بدان عمل می کردند.

آنان معتقدند در امور متافیزیکی چون عالم غیب، روح، بهشت و جهنم و... نباید در آن تفکر کرد، زیرا غور در این موضوع ها بر حیرانی جوینده می افزاید. این مسائل را باید از طریق ایمان و آن گونه که خداوند در قرآن فرموده پذیرفت.

قضاء و قدر نیز دو مقوله ای است که سلفی ها آن را مکمل ایمان تلقی می کنند؛ یعنی دو مقوله از جانب خداوند، که انسان بدان دچار می شود، از این رو تغییر و تعویق در آن وجود ندارد. هر گونه کوشش در جهت مقابله با این دو مقوله، به مثابه اعلام جنگ و ایستادگی در برابر خداوند است. آخرین نکته ای که سلفی ها به عنوان مبنا مطرح می سازند، موضوع عدم توجه به اختلاف های صحابه پس از فوت پیامبر و خودداری از تحلیل آن است، زیرا به برداشت های ناسالم از یاران پیامبر منجر می شود.(1)

از مبانی فکری دیگر سلفی ها، انکار علم کلام است. آنان علت این امر را محال بودن احاطه بر امور متافیزیکی با عقل محصور در فیزیک می دانند که منجر به خود رأیی و نیز تحمیل دیدگاه بشری بر خداوند خواهد شد. هم چنین سلفی ها اختلاف صحابه در صدر اسلام را از نظرگاه تأمل دور نگه می دارند. و معتقدند تنها باید به ذکر محاسن و فضایل آن ها پرداخت، زیرا صحابه، ولی الأمر و واجب طاعه هستند و حتی اگر فاجر باشند، باید از آن ها اطاعت کرد و قیام علیه آن ها، عملی منکَر خواهد بود، زیرا که جامعه را در خطری وحشت ناک فرو خواهد برد. در نهایت در باب عبادات، معاملات و جهاد، جریان سلفی به ظواهر نص به دور از تفسیر عمل می کند.(2)

با نگرش بر مبانی فکری سلفیه، می توان چند ویژگی را در این جریان نهادینه یافت:

ص: 462


1- عبدالرحمن بدوی، موسوعة الحضارة العربیة الاسلامیة، ص 458.
2- همان.

توجه به نص و نص گرایی با تکیه بر این نکته که هر تر و خشکی را خداوند در قرآن برای بشر در قرآن ذکر کرده است، از مهم ترین این ویژگی هاست. از این رو هر فرد مسلمان برای نیازهای فکری خود باید فقط به قرآن مراجعه کند. هم چنین این کتاب از عالم غیب برای انسان ارسال شده است، نمی توان آن را در حد فهم و درک بشر پایین آورد. این به مثابه دخالت در کار شارع مقدس و ارتقای جایگاه مفسر تا حد خداوندگار است که کفر و مستوجب عقوبت خواهد بود. سلفیان در مجازات انسان های این چنین، کاربرد شدیدترین مجازات را برای جلوگیری از تکرار مجاز می شمارند.

این مبانی نظری، ذهنیت مسلمان سلفی را برساخته است. این تلقی از دین، تفسیری است که سلفیه از پذیرش آن سر باز می زند، اما این مبانی فکری در عرصه عملی، جوی از رعب و وحشتی را به نام خدا و دین برساخته است.(1)

2. شرایط سیاسی و اجتماعی سلفی گرایی در دوران معاصر
اشاره

جریان سلفی در مسیر تکوّن خود چهار مرحله بنیادین را پشت سرگذرانده است: در قرن هفتم هجری، ابن تیمیه حرّانی تحت تأثیر تعالیم احمد بن حنبل، جریان سلفیه اولیه را باز تولید نمود. این مرحله ابتدایی شکل گیری تئوری جریان سلفی بود. مرحله دوم محمد بن عبدالوهاب این تئوری های برساخته ابن تیمیه را در عرصه واقعیت نمود عینی بخشید. پس از جنگ جهانی اول، مرحله سوم این جریان شکل گرفت که با پول عربستان ترویج و تکوین این جریان را در جهان اسلام رقم می زد. در این دوره از هند و پاکستان تا الجزایر، جولان گاه آنان شد. مرحله چهارم دوره ای است که امروز ما در آن زندگی می کنیم؛ عصر ایدئولوژی سازی و مبارزه علنی با دشمنان کافراندیش(2)

در تمام این مراحل چهارگانه جریان سلفی بر پایه مبانی یک سان و اهداف مشخص گام برداشته است. به اعتقاد این جریان، جهاد واژه کلیدی دین مقدس اسلام محسوب

ص: 463


1- همان، ص 465.
2- احمد امین، ضحی الاسلام، الجزء الثانی و الثالث، ص 16.

می شود، لذا با عمل به دستورهای جهادی اسلام می توان سربلندی مسلمانان و رهایی آنان از سلطه کافران را رقم زد. حال با بررسی دو مرحله اساسی تکوین و ترویج و عصر ایدئولوژی سازی، باید شرایط امروزی جامعه اسلامی و جایگاه سلفی های تکفیری را فهمی انتقادی نمود.

الف.فهم انتقادی عصر تکوین و ترویج

اگر احمد ابن حنبل اندیشه های سلفی را تدوین نمود، محمد بن عبدالوهاب این جریان ذهنی را با همراهی ابن سعود در عربستان واقعیتی بیرونی بخشید. عبدالوهاب با توجه به زیربنای فقهی احمد بن حنبل و خوانش ابن تمیمیه حرّانی از فقه او، واقعیتی سلفی گرایانه با نگرش پیرایشِ اسلام از زواید، در عربستان پایه گذاری نمود. بی شک حمایت سیاسی دولت عربستان سعودی از این نگرش در تبدیل آن به یک جریان بی تأثیر نبوده است. تأسیس دانشگاه ام القری در مدینه و تربیت دانشجویانی از مناطق مختلف اسلامی بر پایه آموزه های سلفی و بازگشت آن ها به سرزمین های خود، عامل انتشار، گسترش و شناسایی این جریان بود. امروز عربستان حامی مالی و فکری اصلی جریان سلفی محسوب می شود.(1)

مهم ترین عامل تقویت سلفی گرایی و گرایش به آن در عصر جدید، پدیده بازگشت به خویشتن در جهان اسلام بود. اشغال سرزمین های اسلامی در قالب سیاست های استعماری، مسلمانان، را در مواجهه با فرهنگ غربی قرار داد. غربی ها جهت بهره مندی از منابع سرزمین های اسلامی، مواجهه فرهنگی را در دستور کار خویش قرار داده بودند. از این رو اندیشمندان مسلمان با طرح ایده بازگشت به خویشتن، توانایی اندوخته های فرهنگی اسلامی در مواجهه با فرهنگ غربی را مطرح ساختند. اوج بازگشت به خویشتن هم زمان با نمود ملی گرایی(ناسیونالیسم) در مناطق اسلامی بود. دهه 60 میلاد اوج رویایی جهان اسلام و غرب بود، لذا رویکرد بازگشت به خویشتن، نقطه رهایی از

ص: 464


1- حسین خلف شیخ خزعل، الشیخ محمد عبدالوهاب، ص 141.

استعمار و نگاه توسعه طلبانه آن بود. در این مسیر نمود انقلاب ها، رهیافت خشونت گرایانه به جریان های سلفی راه پیدا کرد.

جریان سلفی که خود داعیه بازگشت به عصر سلف - صالح که خویشتن واقعی مسلمانان بود - را داشت، در این فرآیند، نمود عملی بیشتری در عرصه سیاسی پیدا کرد. افرادی چون حسن البنا و سید قطب، احیای اسلام حقیقی با الهام از سلف صالح را در عرصه سیاسی جهان عرب-اسلام مطرح می ساختند. براساس مبانی فکری سلفی، دوری از دین مبین اسلام یا ارائه مباحث ضد دین، مستلزم قتل است: این جریان در مواجهه با متن مقدس اسلام و نمود های عملی آن، رهیافتی ایستا و تغییر ناپذیر دارد. آنان دین مبین را مبتنی بر چارچوبی ایستا درک می کنند که تحوّل زمانی و مکانی آن را تغییر نمی دهد. از این رو هر تحولّی در دامان دین، به معنای دوری از مقاصد شارع مقدس و تحت عنوان تفسیر به رأی تلّقی کردند. و آن را کفری مستوجب عقوبت مرگ دانستند. این مبنا، نقطه عزیمت به سوی خشونت در جامعه اسلامی بود.(1)

با این پشتوانه فکری، سلفی ها در دهه 60 میلادی به ترور مبادرت ورزیدند. ترور نافرجام جمال عبدالناصر، زمینه سرکوب این جریان در مصر و به دنبال آن در تمام جهان عرب و اسلام را فراهم کرد. همین نگاه در تحلیل عملکرد انور السادات در نزدیکی به اسرائیل، ترور او را به همراه داشت. عمل گرایی خشونت گرایانه در میانه قرن بیستم، به سرکوب این جریان از جانب حکومت ها منجر شد، اما هیچ گاه این جریان از عرصه عینی جامعه محو نشد.

در این دوره، جریان سلفی در عرصه ملی به فعالیت می پرداختند؛ یعنی دامنه فعالیت تبلیغی و دعوت در محدودۀ مرزهای ملی صورت می پذیرفت. لذا در مواجهه با مسائل داخلی به تکفیر و خشونت مبادرت می ورزیدند. و جز مسئله فلسطین که خاص تمام جهان اسلام بود، امور دیگر مسلمانان برای آنان اهمیتی و اولویتی نداشت.

ص: 465


1- محمد عابد الجابری، العقل السیاسی، ص 285.

مهم ترین ویژگی که می توان برای این دوران متصوّر شد، این است که جریان سلفی، ورود به عرصه سیاست را با منطق گذشته گرای خود و رهیافت خشونت آمیز، صورتی نو بخشید، زیرا همواره در طول تاریخ سلفی ها در کنار امر سیاست علیه جریان ها و افراد مخالف فعالیت می کردند، اما در این دوره، سلفی ها در حاشیه قدرت علیه نظام حکومتی، خشونت می ورزیدند. بی شک این رویکرد عمل گرای خشونت آمیز در منطق سلفی از مبانی فکری آنان بر می خیزد، به صورتی که چه در قدرت و به مثابه حامی قدرت حاکم باشد و چه در حاشیه قدرت، این منطق ایستایی و خشونت آمیز همواره در این جریان نمود داشته و نهادینه است.(1)

ب. فهم انتقادی عصر ایدئولوژی
دوره سازماندهی نظامی:

پس از جنگ جهانی دوم، شرایط جهان تغییر بنیادین یافت. سیاست استعماری مستقیم که انگلستان و فرانسه و... آن را دنبال می کردند، با ورود آمریکا و کسب قدرت در عرصه بین الملل متحول شد. شکل گیری دولت های دست نشانده و مطیع غرب، مهم ترین عنصر این سیاست نوین بود. هم چنین جهان تحت تأثیر نزاع دو ابرقدرت بزرگ جهان شوروی و آمریکا قرار گرفت، زیرا این جنگ سرد، جهان را به دو بلوک شرق و غرب تقسیم کرده بود و کشورهای جهان نیز از این نزاع متأثر می شدند. بلوک غرب با ایدئولوژی سرمایه داری در مقابل توسعه طلبی های بلوک شرقِ کمونیست، صف آرایی کرده بود. کشورهای اسلامی نیز در این نزاع آسیب های فراوانی دیدند، زیرا منطقه خاورمیانه به دلیل منابع غنی نفت و آب های آزاد، همواره مورد توجه ابرقدرت ها بوده است. استعمار مستقیم خود نشانه ای بر موقعیت ژئوفیزیک خاورمیانه بود.

پس از جنگ جهانی دوم، آمریکا منافع دولت های غربی را با سیاست استعماری نوین، یعنی حمایت از دست نشانده های غرب، تأمین می نمود. شوروی نیز که به دلیل

ص: 466


1- داود فیرحی، دیپلماسی ایرانی،www.irdiplomacy.ir.

نیاز به منابع انرژی و آب های آزاد، همواره رسیدن به خلیج فارس را جزو آرمان های خود می پنداشت، در جهت تحقق آرمان های خود به اشغال افغانستان مبادرت ورزد.(1)

این عمل افکار عمومی جهان اسلام و حکومت های آن و نیز دولت های غربی را برآشفت، زیرا حمله به سرزمینی اسلامی با توجه به ذهنیت عمومی مسلمانان که از مسئله فلسطین زخم خورده بود، قابل پذیرش نبود.

دولت های سرزمین های اسلامی و غربی نیز که از توسعه طلبی شوروی هراس ناک بودند، از نیروهای مردمی مسلمان در مواجهه با شوروی بهره فراوانی بردند.(2)

بر این اساس با حمایت های مالی حکومت عربستان و سازمان های اطلاعاتی دولت های غربی، نیروهای مردمی مسلمان با گرایش سلفی، جهت مبارزه با شوروی راهی افغانستان شدند. دلیل پیش گامی سلفی ها در این جریان، منطق درونی اندیشه های آنان است. مبارزه با دشمنان اسلام و حمل سلاح در این مسیر، مسئله پذیرفته این جریان بود. دعوت به جنگ با اعلام جهاد علمای سلفی به آسانی امکان پذیر می شود. در این میان نیروهای سلفی مردمی در افغانستان، ساختاری منظم و نظام مند یافتند. پیش از این، جریان سلفی امکان سازمان یابی با وجه نظامی را نیافته بود، بلکه همواره سران جریان با صدور فتوا، مؤمنان مسلمان را به صورت انفرادی بسیج می نمود، اما نظام یابی در افغانستان، سران جریان را به این نکته مهم سوق داد که جهاد امری انفرادی نیست و باید شرایط تحقق جهاد حقیقی در سرزمین های اسلامی هموار شود.(3)

در اندیشه سلفی ها، جهاد مؤلفه ای محوری مبتنی بر متن مقدس است. آنان معتقدند که جهاد باید همواره با اذن ولی امر و حاکم و یا خلیفه مسلمین باشد. حال پرسش مطرح در شرایط جدید این است که با حاکمان مسلمان فاسد و دست نشانده غرب و عدم وجود امیری مشروع، إذن جهاد چگونه محقق می شود؟ در پاسخ به این سؤال،

ص: 467


1- محمد حسین هیکل، «السلفیة فی صعید الثورات العربیة» الاهرام، ص 10.
2- هشام شرابی، مقدمات الدراسات المجتمع العربی، ص 95.
3- فرد هالیدی و دیگران، خاورمیانه، نظریه و عمل، ترجمه عسگر قهرمان پور، ص 135.

اندیشمندان سلفی به این نتیجه رسیدند که باید سازمان هایی با رویکرد اسلامی جایگزین ساختار دولت شوند، آن گاه امیرانی مشروع در رأس این سازمان ها قرار گیرند که در نقش امام شرعی، اجازه جهاد با کافران را صادر نماید. در آثار این نویسندگان بیان شده که هر کس در هر گوشه ای از جهان می تواند با تشکیل گروه و یا سازمان، به فعل جهاد مبادرت ورزند. هم چنین تا زمانی که بستر تشکیل حکومت اسلامی حقیقی مهیا شود، باید این سازمان ها نقش های اسلامی مطرح در متن مقدس اسلام را به فعلیت درآورند. این ایده زمینه شکل گیری سازمان های جهادی چون القاعده، طالبان، بوکوحرام و... را به وجود آورد.(1)

در درون این سازمان ها گرایش به خشونت، امری پذیرفته ای به حساب می آید، زیرا این سازمان ها با بنیان مبارزه و جنگ ایدئولوژیک (جهاد) شکل یافته اند. در جنگ نیز خشونت به قصد نابودی، امری بایسته تلقی می شود. در آثار اندیشمندان جهادی، خشونت به شدیدترین صورت ترویج می شود، زیرا دشمن را باید به هر وسیله ممکن از صحنه روزگار محو نمود تا هدف نهایی باقی بماند. بی شک این غایت در اندیشه های آنان، اسلام است..

در این نگرش بهره گیری از سلاح های کشتار جمعی چون شیمیایی و هسته ای نیز توصیه شده است. در آرای اندیشمندان این جریان اظهار شده که با استناد به متون دینی، استفاده از سلاح های کشتار جمعی، مجاز است. شیوه این کشتار امروزه دیگر به صورت جنگ های کلاسیک نیست، زیرا دشمن از توان بالای سرکوب و قدرت برخوردار است، از این رو استفاده از روش های عملیات انتحاری و بمب گذاری در محل های شلوغ و حتی معابد و مساجد که به کشتار هزاران انسان منجر شود، مجاز خواهد بود. در منطق این جریان، عملیات انتحاری با عنوان «عملیات استشهادی» یاد و ستایش می شود. این خشونت بی شک با توجه به نص اسلام تئوریزه می شود.(2)

ص: 468


1- حیدر ابراهیم علی، التیارات الاسلامیة و قضیة الدیمقراطیة، همان 285.
2- همان.

پس از خروج شوروی از افغانستان، این اندیشۀ سازماندهی شده، برای بقا نیازمند دشمن بود. هم چنین این دشمن تراشی می بایست از منظر ایدئولوژی، توجیه می شد. بر این اساس دوره ای در تاریخ تکوین جریان سلفی نمود یافت که با ایدئولوژی سازی، دشمن تراشی را رقم زده، بقای خود را در عرصه سیاست جهانی موجب شد. ساخت. این جریان با ساختار جدید، پاسخی به سیاست های غرب در قبال جهان اسلام تلقی شد. اولین حضور عینی این جریان در قالب سازمان القاعده، با حمله به سفارت آمریکا در کنیا آغاز شد. اوج فعالیت آن ها نیز حمله یازدهم سپتامبر به برج های دوقلوی مرکز تجارت جهانی در نیویورک بود. این حوادث، جهان را با سازمان و پدیده نوین سلفی گرایی جهادی در عصر مدرن آشنا ساخت.(1)

بحث اصلی جریان سلفیة جهادی، امروز متوجه طبقه محروم یا آزادی و استقلال جوامع اسلامی نیست، بلکه مسئله اصلی، جهاد با دشمن است. از این رو در منطق اسلام گرایان سلفی، بازگشت به اسلام راستین سلف صالح، غایتی تحقق پذیر است. لذا هر سرزمین اسلامی که جولان گاه غربی های کافر قرار گرفته، باید از طریق جنگ و یا خشونت، به رهایی آن مبادرت ورزند. از این رو با پایان جنگ در افغانستان، دشمن اصلی مسلمانان، آمریکا تلقی شد، به خصوص آن که سرزمین های اسلامی، عرصه حضور آمریکایی ها شده است. خروج آمریکایی ها از سرزمین های اسلامی و پایان ظلم به مسلمانان از طریق عمّال دست نشانده آن ها، به عنوان اولویت جدید سلفیان تلقی شد. در بررسی نوشته های تحلیل گران این جریان در می یابیم که آنان معتقدند چون ما توان جنگ منظّم و علنی با حکومت ها را نداریم، باید به جنگ های نامنظم و چون عملیات تروریستی -که در منطق آنان عملیات استشهادی است- همت نماییم. یازده سپتامبر، اعلام جنگ علنی این جریان با آمریکا و غرب بود.(2)

ص: 469


1- همان.
2- همان.

این نگرش جنگ طلبانه، جریان سلفی را در رویارویی علنی با جهان قرار داد، زیرا این سازمان فرآیند نظام و امنیت جهانی را مورد تهدید قرار داده بود. از این رو ساختار های حکومتی در جهان، علیه این جریان و حامیان آن تحت عنوان مبارزه با تروریسم متحد شدند. ضربات مهلکی که به این جریان وارد شد، آنان را در مسیر حاشیه ای قرار داد که در نتیجه آن ابزار در دست سیاست مداران قرار گرفتند و از مسیر اهداف ایدئولوژیک خود دور شدند.

عصر فهم دموکراتیک از رابطه دین و سیاست (پست سکولاریسم):

پس از سقوط برج های دو قلو و نگاه بدبینانه به مسلمانان، رهیافت نوینی در عرصه جریان های اسلامی نمود یافت و آن بازگشت دوباره دین و مذهب به عرصه سیاست بود. البته این رویکرد مختص جهان اسلام نبود، بلکه اندیشه ای مطرح از جانب فلاسفه غرب بود، اما در جهان اسلام، امکان نمود آن بیشتر بود، زیرا انقلاب های بیداری اسلامی (بهار عربی) امکان بازگشت عملی اسلام گریان به دنیای سیاست را مهیا ساخته بود. اقبال عمومی نیز، بستر این رویکرد را هموار کرده بود.(1)

بازگشت دین به عرصه سیاست که به «پست سکولاریسم»(2)

مشهور شد، در جهان اسلام به دو صورت، «معنویت گرایانه، مسالمت جویانه» و «رادیکالیسم و خشونت طلبانه» بوده است. این دو رهیافت را باید در شرایط اجتماعی سرزمین انقلاب زده، فهم نمود. بی شک شرایط انقلابی، فرآیند های خشونت گرایانه را از دو سوی حکومت و مردم رقم می زند. در این مسیر، پس از پیروزی انقلاب ها در بعضی از سرزمین های عربی، با تحقق اهداف انقلابی، پذیرش قانون و بازی دموکراتیک، بقای جریان های اسلام گرا در عرصه سیاست تضمین شد، اما در بعضی از سرزمین ها که انقلاب از

ص: 470


1- داود فیرحی، دیپلماسی ایرانی، www.irdiplomacy.ir
2- در دوره مدرنیته، اساس بر جدایی دین از سیاست استوار گردیده بود.امروزه شرایط بازگشت دین به عرصه سیاست با رویکرد نوین فراهم شده است. از این رو بازگشت دین به عرصه سیاست به «پست سکولاریسم» که نشان از دوره ما بعد از سکولاریسم است، نام گذاری شده است.

خواست عمومی، عدول نموده، جنگ و خشونت، محملی برای نمود جریان سلفی تکفیری شده است. حال با بررسی شرایط اجتماعی و سیاسی، چگونگی نمود دو جریان مسالمت آمیز و خشونت گرایانه اسلامی را مورد کنکاش قرار می دهیم.(1)

جریان سلفی مسالمت جو در عرصه سیاست: پس از پیروزی انقلاب های بیداری اسلامی در تونس و مصر، جریان های سلفی که پیش از این در حاشیه قرار داشتند، زمینه فعالیت سیاسی در این جوامع را پیدا کردند. ذهنیت عمومی در جهان عرب به دلیل نگرش خشونت گرایانه نهادینه در این جریان، چندان اقبالی را بدان ها نشان نمی داد، اما آنان به دلیل هم یاری اجتماعی با طبقه محروم جامعه، پایگاه اجتماعی را برای خود در این طبقه تعریف کردند. تجربه دوره فعالیت خشونت آمیز، به نیکی این جریان را در شرایط آگاهی سیاسی و اجتماعی قرار داده است، به صورتی که جامعه با رویکرد خشونت گرایانه دینی، همراهی چندانی ندارد. لذا برای جلب افکار عمومی ناگزیر از بازی در زمین دموکراسی هستند. تفسیر ایدئولوژیک این جریان از داده های غربی چون دموکراسی، هم دلانه نیست، زیرا غرب و دستاوردهای بشری آن از جانب این جریان، مورد دانسته می شود. از این رو پذیرش این مبنا برای فعالیت سیاسی جریان سلفی در عصر جدید با دشواری های ایدئولوژیک همراه خواهد بود.(2)

در نوشته های اندیشمندان این جریان، طیف وسیعی از آرا وجود دارد که در حکمِ گم راهی و کفر تلّقی می شود. تمدّن غربی و دستاوردهای ذهنی و عینی و عقاید شیعه، در این بستر قرار دارند. حال برای ورود به بازی دموکراسی نیاز به توجیه ایدئولوژیک بود. از این رو در نوشته های آنان به این نکته اشاره شد که تجربه های تاریخی به نیکی نشان می دهد. کاربرد خشونت و نیز بهره گیری از رهیافت تحمیل در جامعه، جریان را منزوی می کند. این فرآیند انزوا بود که حکومت را در مسیر سرکوب جریان سلفی موفق ساخت. جریان غالب سلفی در مواجهه با دموکراسی به عنوان پدیده ای سیاسی،

ص: 471


1- خلیفة الکواری، «عوائق الانتقال الدیمقراطیة فی بلدان العربیة»، المستقبل، ش 116، ص 55.
2- محمد عماره، الاسلام و فلسفه الحکم، ص94.

آن را وارداتی از سرزمین های کافر و در تضاد با اسلام تلقی می کنند. لذا تمام فرآیند هایی که در عرصه سیاسی بر روش هایی چون تحزّب، تکثرگرایی و رواداری استوار شده را رد می کنند.

بر این اساس راه صحیح برای تاثیرگذاری اجتماعی، کسب مشروعیت و مقبولیت عمومی است. این رهیافت نیز تنها از طریق فعالیت مسالمت آمیز حاصل می شود. تحقق حکومتی اسلامی که احکام دین را به اجرا درآورد، غایت این جریان است که این نیز جز با اقبال عمومی محقق نمی شود. امروز که جامعه استفاده از ابزارهای غربی را در دستور کار خود قرار داده، ما نیز برای هدفی بزرگ تر باید بدان تن دردهیم. آن گاه که مشروعیت مردمی از طریق اقبال عمومی در انتخابات حاصل شد، اسلام و شیوه های آن را باید در عمل به اجرا در آورد.

در رویارویی با این دیدگاه، جریان سلفی به دو دسته تقسیم شدند: عده ای به صورت مبنایی عمل سیاسی را را رد می کند و وظیفه تبلیغ و هم یاری مسلمانان را برای خود تعریف می کنند. در مقابل گروه دیگر، گزینش گرایی را در دستور کار خود قرار می دهند. یعنی در میان داده ها، خوب و در نهایت خوب ترین را باید انتخاب می نمایند. در این چارچوب، سلفی ها با انقلاب مردمی بیداری اسلامی همراهی نکردند، بلکه پس از پیروزی و با تغییر در استراتژی عمل سیاسی خود، بدان گرویدند. تغییر در استراتژی، تحوّل بنیادین را در گفتمان حاکم بر این جریان رقم زد. توجه به مفهوم دولت و ساختار آن، همان تحوّل گفتمان این جریان بود، زیرا وقتی سلفی ها غایت تشکیل حکومت اسلامی را در سر دارند، باید به این مفاهیم توجه نمایند و از طریق فرآیند نظام مند، بدان نایل شوند. اقدام خشونت آمیز علیه ساختار، به ناگزیر دامن آن ها را در عرصه برسانی حکومت اسلامی خواهد گرفت.(1)

ص: 472


1- عبدالرحمن بدوی، موسوعة الحرکات الاسلامیة فی الوطن العربیة، ایران و ترکیه، ص 191.

جریان سلفی با استفاده از فرصتی که دموکراسی در فرآیند انتخابات به آن ها داد، بسیاری از نیروهای خود را به درون پارلمان قانون اساسی فرستادند و از این مجال در تصویب قوانین و تطبیق آن با رهیافت اسلامی بهره های فراوانی بردند. این شیوه مورد استفاده در مصر، اقبال بسیاری از جانب دیگر سلفی های سرزمین های عربی را به همراه داشت. لذا اگر در گذشته ورود به عرصه تغییرات بنیادین چون پذیرش عمل سیاسی و تحزّب را بی فایده می دانستند، امروز با کسب موفقیت، گرایش به آن را مفیدتر از به کارگیری ساختارهای نظامی برای جنگ های نامنظم می دانند. پذیرش این مبنا که هر تغییر و تحوّلی در جامعه باید از طریق فرآیند دموکراتیک سیاسی باشد، موفقیتی بزرگ است.

جریان سلفی خشونت گرا در عرصه سیاست: جریان سلفی - همان گونه که ذکر شد- در مقطعی از تاریخ تکوین خود، بر پایه حمایت های مالی کشورهایی چون عربستان و سازمان های اطلاعاتی غرب، ساختارهای نظامی پیدا کردند. این حمایت هیچ گاه از این جریان قطع نشد، بلکه در مقاطع تاریخی گوناگون، فرآیندی صعودی و نزولی داشته است. در جریان انقلاب های بیداری اسلامی در کشورهای عربی، بخشی از این جریان، تن به بازی دمکراتیک داد، اما در سوریه این جریان مسیر تاریخی گذشته خود را با شدت ایدئولوژیک بیشتر، ظهور داد.(1)

سوریه در میان کشورهای عربی به دلیل رویکرد مقاومت در برابر اسرائیل از جایگاه راهبردی مهمی برخوردار بود. هم چنین حکومت این کشور به دلیل برخورداری از حمایت از علوی ها، از آلمان های شیعی در راهبرد مقاومت خود بهره می گیرد. لذا جبهه مقاومت شیعه مرکب از ایران، سوریه و حزب الله لبنان و نیز تا حدودی حکومت عراق در این منطقه شکل گرفته است. در کنار این جبهه، روسیه و چین نیز به دلیل منافع اقتصادی و راهبردی سیاسی حضور دارند.

ص: 473


1- همان، ص 110.

این جبهه همواره از جانب غرب مورد هجمه های گوناگون قرار می گرفت. پس از سقوط صدام حسین در عراق و روی کار آمدن دولت با گرایش شیعی، خطر امپراتوری شیعه بر مدار «هلال خصیب» از سوی عربستان و کشورهای عربی منطقه مطرح شد. عربستان که به لحاظ ایدئولوژیک با جریان مقاومت در تضاد بود، بیش از همه به این توهم دامن می زد. جریان وهابیت که تئوریزه شده اندیشه های ابن تیمیه حرّانی است، همواره شیعه را انحرافی از اسلام و برساخته ذهن عبدالله بن سباء یهودی تلقی می کند. بر این اساس ایران به دلیل اکثریت شیعی آن مورد بی مهری عربستان قرار دارد. اوج این رویکرد به ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی است که همیشه سیاست های خود و دیگر کشورهای عربی منطقه را بر ترس از توسعه طلبی شیعی ایران بنا می نهد. بی شک دولت های غربی در شکل گیری وحشت از اسلام شیعی بی تأثیر نبودند. این سیاست در جهت حفظ امنیت اسرائیل، نیز دامن زده می شود.(1)

عربستان که منشأ جریان سلفی جهادی در منطقه محسوب می شود، در جریان اعتراض های مسالمت آمیز مردمی که مسئله ای داخلی بود، با تزریق نیرو و اسلحه وارد فازی جدید در سیاست منطقه ای شد. جریان مقاومت در منطقه همواره از جانب دولت های عربی با اتهام کارشکنی در فرآیند صلح فلسطین و اسرائیل مواجه بود. در این اتهام، سوریه و حزب الله دو نیروی اصلی مدنظر بودند. سوریه سرزمین های خود را در اشغال اسرائیل می دید و حزب الله نیز با مقاومت در مقابل زیاده خواهی ها و تجاوزات اسرائیل، راهبرد جدیدی را برای جهان عرب به ارمغان آورده بود. این رویکرد جدیدی در مقابل روش های دولت های عرب بود. استقبال عمومی از مقاومت حزب الله، دولت های عربی را در افکار عمومی عربی مورد انتقاد و چالش قرار داده بود. اکنون که سوریه دچار مسئله ای درونی شده بود، بهترین فرصت ضربه زدن به

ص: 474


1- حیدر ابراهیم علی، التیارات الاسلامیة و قضیة الدیمقراطیة، ص 278.

دولت سوریه بود. هم چنین بلوک مقاومت، که متشکل از خط شیعی ایران، سوریه، حزب الله و تا حدودی حکومت عراق بود، در این فرآیند شکست می خوردند.(1)

در این مسیر دولت هایی چون عربستان به نیکی می دانستند دخالت در این فرآیند، چه بسا پیامدهای ناگواری برای آنان خواهد داشت، زیرا دولت عربستان به دلیل شکاف های اجتماعی و سیاسی درونی خود، با چالش های بسیاری روبه رو است. این دخالت، توجه مخالفان داخلی به بیرون را توجیه می نمود. از این رو در این فرآیند از پتانسیل جریان سلفی و علمای آن در شهر مدینه و دانشگاه ام القراء بهره بردند. اتهام دخالت ایران در سرکوب معترضان، علمای سلفی جهادی را علیه شیعیان تحریک کرد. این جریان که از لحاظ ایدئولوژیک با تفکر شیعی مشکل داشتند، اکنون فرصت رویارویی و جنگ علنی را با آنان یافته بودند. لذا در مقام اول با صدور فتوا های علنی، شیعه را کافران منحرف از دین اسلام خطاب کردند و سپس حوادث سوریه را جنگ علنی شیعه با سنی ها قلمداد کردند. و براین اساس علیه شیعیان اعلام جهاد کردند. از تمام نیروهای مؤمن تقاضا شد، که به جنگ مقدس علیه شیعیان در سوریه بپیوندند. این فتوا، مبارزۀ مسالمت آمیز مردم سوریه که امری داخلی بود را از مسیر اصلی خود خارج و به جنگی تمام عیار تبدیل ساخت. در این فتوا، میدان جنگ فقط سوریه نبود، بلکه تمام سرزمین های اسلامی که شیعیان در آن تردد می کنند، محلی برای جنگ تلقی شد. مسائل و مشکلات عراق و فعالیت های تروریستی در استان سیستان و بلوچستان ایران، نمونه ای از عرصه جنگ تلقی می شد.

علمای سلفی جهادی، چون این نبرد را طولانی و مشکل می دانستند، در جهت ایستادگی نیروهای جهادی خود، از صدور فتواهایی چون «جهاد نکاح» نیز ابایی نداشتند. در این میان شیخ یوسف القرضاوی مفتی مصری متمایل به اخوان، در این جریان به سوی سلفی های جهادی گرایش یافته، نقش به سزایی را ایفا نمود. فتوای

ص: 475


1- عبدالله بلقزیز، ربیع العربی… الی این؟، ص165.

جهاد در ابتدا از جانب وی صادر شد و عرصه جنگ داخلی سوریه را میدان نزاع شیعه و سنی خواند. این مفتی که سال های زیادی را در کشور قطر اقامت دارد، این فتوا را تحت تأثیر سیاست خارجی قطر صادر نمود، زیرا اسلام گرایان اخوانی هیچ گاه در مسیر تکوین فکری خود، به نزاع های فرقه گرایانه دامن نزده اند، اما دولت قطر همواره سیاست حمایت مالی از جریان های تندروی اسلامی را در دستور کار خود قرار داده است.

قطر کشور کوچکی در دریای خلیج فارس، امنیت خود و اعضای دیگر شورای همکاری خلیج فارس، را از ترس ایران، مورد تهدید می دید. لذا با دفاع و حمایت از سلفی های جهادی و تندرو، امنیت ملی خود را با وجود این جریان ها گره می زد. افتتاح دفتر طالبان در قطر نمونه ای از سیاست های حمایتی قطر از تندروهای اسلامی بود. شیخ یوسف القرضاوی نیز در این چارچوب، در بستر سیاست حمایتی از سلفی ها، اقدام به صدور فتوای جهاد کرد. به تبع او نیز علمای دیگر أهل تسنّن در مدینه با او همراهی کردند و بلوک بندی با رویکرد ایدئولوژیک را در جهان اسلام شکل دادند.(1)

در مسیر درک و فهم شرایط حاکم بر کشورهای انقلاب زدۀ عربی، غرب و یا عربستان هیچ کدام در پی مداخله تاثیرگذار منفی بر روند انقلاب نبودند و حتی با آرامش دیپلماتیک در حمایت از تغییر و تحوّل نیز گام برای داشتند. اما در مسئله سوریه بی هیچ درنگی، راه مواجهه با دولت را در پیش گرفتند. حداقل لازم می نمود، شرایط معادلات قدرت و تحوّل خواهی در سوریه نمایان می شد، آن گاه راه رویارویی را در پیش می گرفتند.

تمام عناصر و داده های عرصه واقع گرایانه سیاست در سوریه و منطقه، مفسّر را به نتیجه توطئه رهنمون می سازد.حتی می توان به این نکته توجه نمود که در فرآیند انقلاب در کشورهای عربی، علمای دینی به طور کلی و علمای سلفی به طور خاص، یا از همراهی و حمایت سرباز زدند و یا در حمایت گام برداشتند. سؤال مطرح در این

ص: 476


1- محمد عثمانی، «احیاء العقلانیة مادة یمقراطیة فی بلدان العربیة» الشرق الاوسط، 22/3/2014، ص 12.

چارچوب این است که شرایط سوریه مصر، تونس، لیبی و یمن و... چه تفاوتی دارد که به اقدام علیه نظام و ساختار از زاویه دینی همت می گمارند. با انقلاب بحرین که انقلاب اکثریت شیعی علیه اقلیت سنی است، از چشم انداز جهادی برخورد نمی کنند، اما در سوریه معادلات قدرت، پیرامون جبهه مقاومت، جهاد با کافران شیعی را به همراه می آورد.(1)

3. فهم انتقادی از پیامدهای رویکرد خشونت گرایانه و تکفیری سلفی ها در جهان اسلام

اکنون در نگاه به عرصه کلی سیاست در منطقه خاورمیانه، می توان دو تصویر از جایگاه و رویکرد عملی، سلفی ها را درک و فهم نمود: در یک تصویر که در مصر و تونس نمود دارد، جریان سلفی تن به قواعد بازی دموکراتیک در چارچوب قانون داده است. در تصویر دیگر، جریان سلفی با رویکرد اقدام علیه قانون و ساختار برساختۀ، غیراسلامی، در پی جهاد خشونت گرایانه است. بی شک این دو تصویر در جهان اسلام به طور خاص و نیز جهان به بین الملل، پیآمد های عینی خواهد داشت که تأثیرش بر همگان جاری خواهد بود. حال با توجه به این فرآیند، می توان رویکرد خشونت گرایانه را در قالب روابط تأثیر گذار سیاسی و اجتماعی فهم نمود. در این بستر پیامد قدرت گیری این جریان را در منطقه مورد کنکاش قرار می دهیم.

الف. در ترسیم چشم انداز معادلات مبارزاتی در منطقه، جریان سلفی جهادی معتقدند بود که باید از استراتژی غرب در منطقه خاورمیانه، علیه خودشان بهره برد. غربی ها معتقد بودند که باید نزاع با اسلام گریان تندرو را در منطقه خاورمیانه محدود کرد تا غرب در امان و امنیت به سر برد. این استراتژی در طول تاریخ، حضور نظامی غرب را در منطقه خاورمیانه برای دفاع از منافع خویش، پررنگ ساخته بود. اکنون نیز که در جهان اسلام، خودآگاهی نسبت به این وضعیت صورت گرفته، مسلمانان سلفی

ص: 477


1- همان.

جهادی، باید جنگ را در دل دشمن خویش در غرب، پرپا دارند، تا مسلمانان درخاورمیانه امنیت داشته باشند.(1)

این نگاه راهبردی جریان سلفی جهادی، حوادثی چون یازدهم سپتامبر را به همراه داشت. هم چنین سلسه ای از انفجارهای انتحاری، امنیت غرب را به مخاطره انداخت. بی شک این راهبرد سطح نزاع را در درون سرزمین های غربی و به دور از خاورمیانه به پیش برد. غرب برای رهایی از این مخمصه به دنبال راه حلی بود. خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان و عراق به همراه قدرت گیری نزاع فرقه گرایانه مذهبی در این دو کشور، آغاز فرآیندی بود که بعدها با درگیری های داخلی سوریه به اوج خود رسید. در این رویکرد، بازگشت نیروهای سلفی جهادی به خاورمیانه از طریق دامن زدن به نزاع های مذهبی در درون سرزمین های اسلامی پیگیری می شد. روحانیت سنی بهترین نیرو برای دامن زدن به نزاع بود. عدم توجه به سیاست، فهم معادلات قدرت را برای آنان پیچیده ساخته بود. بی شک در اندیشه این طیف، شیعه کشی، به مثابه رهایی اسلام از انحراف است، اما پشت پرده این نزاع، رهایی غرب از ناامنی است.

استراتژی آمریکایی در دو دهه گذشته، پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، برخورد تمدّن ها بود. در این استراتژی پیش بینی شده بود که دیر یا زود، دو جهان تمدّنی غرب و اسلام به تصادم و جنگ خواهند رسید. حمله یازدهم سپتامبر و حمله آمریکا به افغانستان و سپس عراق را باید در این چارچوب، خوانش نمود. اما در نهایت برای پایان این نزاع می بایست، میدان نبرد و نیز طرف های درگیر آن تغییر می کردند.

ب. نزدیک یک قرن است که در دل جهان اسلام نظامی برساخته شده که این منطقه را وارد نزاعی دائمی کرده است. بلوک بندی در منطقه خاورمیانه با توجه به این نزاع صورت بندی شده است. یک طرف اسرائیل و حامیان غربی آن قرار دارند و در مقابل جهان اسلام است. این صورت بندی در طول تاریخ، گاهی در بستر ناسیونالیسم عربی

ص: 478


1- عبدالحق زلوم، الربیع العربی ثورة ام فوضی غیر خلاقة؟، ص 144.

و گاهی جریان سلفی و صورت های گوناگون، خود نمایی می کرد. غرب در طول عمر این نظام، حمایت از آن را بر خود مفروض دانسته است.(1)

پس از شکست رویکرد ناسیونالیسم عربی (جمال عبدالناصر) در قبال این مسئله، فرایند جدیدی با رهیافت مقاومت به وجود آمد. این رویکرد در ائتلاف میان کشورها و گروه هایی به وجود آمد که ویژگی غالب آن، شیعی بودن بود. ایران، سوریه و حزب الله به همراه بعضی از جریان های اسلامی فلسطینی، چون حماس، جهاد اسلامی و... این بلوک مقاومت را شکل داده بودند. پیروزی حزب الله در مواجهه با اسرائیل، این راهبرد را در بعد عملی مورد پذیرش قرار داد. اسرائیل نیز همواره این بلوک مقاومت را خطر اصلی خود به حساب می آورد.(2)

پس از انقلاب عربی که دامنه آن به سوریه نیز رسیده بود، بهترین فرصت برای شکست ائتلاف مقاومت فراهم شد. ناخودآگاهی، علمای اهل تسنّن از پشت پرده معادلات قدرت در منطقه، موجب همراهی آنان با این خواست شد. شکست جبهه مقاومت در منطقه توسط علمای سنی سلفی - جهادی در عربستان و چهره میانه رویی چون شیخ یوسف القرضاوی، وجه پذیرفته به خود می گرفت. لذا در این چارچوب، فتوای تکفیر شیعیان و سپس مجاز بودن قتل آنان اعلام شد. آن گاه با صدور فرمان جهاد و با توجیه ایدئولوژیک، جنگ دیروز سلفی ها با غربی ها، به منطقه خاورمیانه و نزاع با شیعیان انتقال یافت. این عمل چند دستاورد بزرگ برای غرب در منطقه داشت: 1.اسرائیل به مثابه دشمن اصلی مطرح در ذهن عرب ها به حاشیه رانده شد و شیعیان این جایگاه را یافتند؛ 2. غرب دامنه نزاع را از سرزمین های خود دور ساخته، موضوع آن را تغییر داد و در حال حاضر غرب دشمن اولیه جریان سلفی جهادی نیست؛ 3.

ص: 479


1- .همان.
2- همان.

مسلمانان با نزاع درونی، همدیگر را خنثی و ضعیف می کنند و آن گاه خطر اسلام برای غرب از بین می رود.(1)

اگر به این فرآیند جهادی که در گذشته در خارج از مرزهای جهان اسلام تعریف می شد و اکنون در درون این تمدّن فهمیده می شود، دقت کنیم، در می یابیم که نتیجه حداقلی صدور چنین فتاوایی را می توان در موارد فوق خلاصه کرد. اسلام سلفی جهادی با رهیافت تکفیری که امروز به خدمت گرفته، آگاهانه یا غیرآگاهانه در خدمت سیاست های ابرقدرت ها عمل می کند.

4. نتیجه گیری

در نگرش کلی به این مبحث و زوایای تاریخی آن، یک نتیجه کلی را می توان اخذ نمود و آن این که جریان سلفی در واکنش به شرایط اجتماعی و فرهنگی جدیدی که در دل تمدّن در حال تکوین، نمود یافته بود، سر بر آورد. هم چنین چون در مقام مخالفت و نوگرایی در دین، خواهان بازگشت به دوران سلف صالح بود، اساس کار خود را بر بنیاد ایستایی استوار نمود. در این مبنا که متن، پایه اساسی آن بود، تحوّل پذیری و خوانش جدید مطابق با شرایط جدید مکانی و زمانی رد می شود. ایستایی در فهم دین را به ذات خود دین معطوف می کنند که خداوند چون ازلی، ثابت و بدون تغییر است، تغییر بر امر متافیزیک مطابقت ندارد، لذا هر آنچه از او ساطع می شود نیز ثابت و تحوّل ناپذیر است. آنچه تغییر می کند، ماده است و از ذات خداوندی و کلام او، امر تحوّل پذیر خارج نمی شود. براین اساس قرآن چون کلام خداوند است، ثابت و بدون تغییر است. هر تفسیر و تأویلی که به کتاب قرآن نسبت داده می شود، تفسیر به رأی مفسّر است و این تفسیر را نباید به خدا نسبت داد. آنان برای مواجهه با این تفسیرها در دل تمدّن اسلامی، از حربه تکفیر و خشونت بهره های فراوانی بردند.

ص: 480


1- محمد عثمانی، «احیاء العقلانیة مادة للدیمقراطیة فی بلدان العرب»، الشرق الاوسط، 22/3/2014، ص 12.

حال با توجه به این چشم انداز، این سؤال را می توان مطرح ساخت که آیا متن گرایی نهفته در جریان سلفی با خشونت هم زاد است؟ در پاسخ به این سؤال و براساس یافته های این مقاله و فهم ما از تاریخ این جریان، می توانیم این نتیجه را بگیریم که خشونت نهادینه در نگرش عمل گرایانه این جریان، ناشی از مواجهه تاریخی آنان با متن مقدس است. واقعیت های سیاسی و اجتماعی در قرن دوم هجری (عصر میانه) ایستاگرایان را در مواجهه با تحوّل خواهان (معتزله و شیعه) در موضع صرف قرار داده بود. از این رو برای بقا، رویارویی مستقیم تکفیری و خشونت آمیز را اتخاذ کردند. تاریخ سلفیه، مملو، از تکفیر و کاربرد خشونت با دگراندیشان به خصوص در عرصه دینی است. این رویکرد با این ویژگی ها، همواره برای بقای خود دشمنی را فرض کرده و راه مواجهه نظامی و بسیج توده ها را از طریق فتوای شرع در دستور کار خود قرار داده است. مواجهه خشونت گرایانه با دشمن را نیز به عنوان تجلّی خشم الهی از طریق مؤمنان را بازتاب می دهند.

اکنون سلفیه جهادی که از ورود به فرآیند فعالیت علنی سر باز زده و از تن دادن به قواعد دموکراتیک خودداری کرده، خطری جدی برای امنیت جهان اسلام تلقی می شود؛ به خصوص آن که معادلات سیاسی قدرت های بزرگ مبتنی بر نزاع در درون منطقه خاورمیانه است و سلفی گراها بهترین گزینه برای خدمت به مصالح غرب به حساب می آیند. تغییر اولویت ها، خود گواهی بر این مدعاست. جنگ با شیعه به جای جنگ با اسرائیل، صف آرایی در مقابل بلوک مقاومت در جهان اسلام به جای ایستادگی در مقابل زیاده خواهی های غرب، انتقال گفت وگو انتقادی با قدرت های حاکم در سرزمین های اسلامی به جنگ داخلی در جهان اسلام و برادرکشی و... نمونه هایی از این تغییر اولویت هاست.

در پایان باید بر این نکته تأکید نماییم که: رهبران دینی، تأثیر شگرفی بر سوق دهی افکار عمومی جهان اسلام دارند. اگر این پتانسیل در جهت سازماندهی عادلانه امور در داخل و ایستادگی در مقابل استعمار غربی در انواع مختلفش به کار گرفته شود، بی شک شاهد جهانی عادلانه با مردمانی هم دل خواهیم بود.

ص: 481

منابع

1. معینی علمداری، جهانگیر، روش شناسی علوم سیاسی، دانشگاه تهران، تهران 1380.

2. حقیقت، صادق، روش شناسی در علوم سیاسی، دانشگاه مفید، قم 1385.

3. منوچهری، عباس و دیگران، رهیافت و روش در علوم سیاسی، سمت، تهران 1383.

4. امین، احمد، فجر الإسلام، دار الکتاب العربی، بیروت 1978م.

5. ------------ ، ضحی الاسلام، مکتبة النهضة المصریه، قاهره 1977م.

6. عابد جابری، محمد، العقل السیاسی، مرکز دراسات الوحدة العربیة، بیروت، 2005م.

7. بدوی، عبدالرحمن، موسوعه الحضاره العربیه الاسلامیه (بحوث علوم اصول الدین، فقه، عقل و نقل) المؤسسة العربیة للدراسات و النشر، بیروت 1995م.

8. زلوم، عبدالحق، الربیع العربی ثوره أم فوضی غیر خلاقه؟ دارالطلیعه، بیروت 2011م.

9. عماره، محمد، الاسلام و فلسفه الحکم، دارالشروق، بیروت 1989م.

10. عماره، محمد، معرکة الإسلام و اصول الحکم، دارالشروق، بیروت 1989م.

11. قرضاوی، یوسف، من فقه الدوله فی الإسلام، دار الشروق، بیروت1997م.

12. قرضاوی، یوسف، الاجتهاد فی الشریعه الاسلامیه، دار الشروق، بیروت 2008م.

13. هالیدی، فرد و دیگران، خاورمیانه نو، نظریه و عمل، ترجمه عسگر قهرمان پور، امیرکبیر، تهران 1392.

14. خلف الشیخ خزعل، حسین، الشیخ محمد عبدالوهاب، دار النشر المطبوعات، بیروت 1990م.

15. هیکل، محمد حسنین، «السلفیه فی صعید الثورات العربیه»، جریده الأهرام 2013م.

16. ابراهیم علی، حیدر، التیارات الاسلامیه و قضیه الدیمقراطیه، مرکز دراسات الوحده العربیه، بیروت 2004م.

17. شرابی، هشام، مقدمات الدرسات المجتمع العربی، دار المتحده لنشر، بیروت 1984م.

18. موسوعة الحرکات الاسلامیة فی الوطن العربی، ایران و ترکیه، مرکز دراسات الوحده العربیه، بیروت 2004م.

19. کواری خلیفه، «عوائق الانتقال الدیمقراطیه فی بلدان مجلس التعاون»، المستقبل، ش116.

20. بلقزیز، عبدالله، ربیع العربی...الی این؟، مرکز الدراسات الوحده العربیه، بیروت 2011م.

ص: 482

21. عثمانی، محمد، «احیاء العقلانیة مادة للدیمقراطیة فی بلدان العربیة»، جریدة الشرق الأوسط، 22/3/2014

22. فیرحی، داود، دیپلماسی ایرانی، WWW.iriplomacy.ir.

23. سلامة معتز الثوره ام الاصلاح الخیار الأمن لدول الخلیج، مرکز الدراسات السیاسة و الاستراتیجیة بالإهرام، قاهره 2011م.

24. کارل اشمیت، مفهوم امر سیاسی، ترجمه سهیل صفاری، نگاه معاصر، تهران 1392.

ص: 483

ص: 484

بخش چهارم: بررسی راهکارهای برون رفت از افراط و تکفیر

اشاره

ص: 485

ص: 486

روش قرآن در علاج و جلوگیری از پدیده تکفیر / وحید خورشیدی

اشاره

وحید خورشیدی(1)

چکیده

یکی از مسائلی که در قرآن بر آن تاکید شده، عدم تکفیر مسلمانان است. قرآن راهکارهایی به مسلمانان پیشنهاد کرده است تا از این پدیده که جان مسلمانان دیگر را به خطر می اندازد، جلوگیری کند. یکی از روش های قرآن شتاب نورزیدن در تکفیر کسی است که اظهار اسلام می کند. هم­چنین توصیه به شک نکردن در اسلام دیگران، توصیف کردن دو گروه مسلمان در حال جنگ به ایمان، امر به اصلاح بین دو گروه در حال نزاع و با عظمت نشان دادن خون مسلمان، از راه های علاج تکفیر می باشد که قرآن به آن پرداخته است. این نوشتار در پی آن است تا با موشکافی در آیات الهی، روش قرآن در علاج و جلوگیری از پدیده تکفیر را بیان کند.

کلیدواژگان: روش قرآن، علاج، تکفیر، عدم شک، ایمان، اصلاح، خون مسلمان.

مقدمه

در طول تاریخ اسلام، افراد و گروه هایی بوده اند که مخالفان خود را تکفیر می کردند و با کوچک ترین عاملی آنان را از دین اسلام خارج کرده و حکم به وجوب قتل آنان می دادند. همواره تکفیر گروهی از مسلمانان توسط گروهی دیگر به دلیل معارض بودن

ص: 487


1- البیت علیهم السلام و کارشناسی ارشد شیعه شناسی.

مبانی و یا عدم فهم مبانی یکدیگر، موجب وارد شدن آسیب های زیادی به امت اسلامی گردیده است. از نظر اسلام، مسلمان کسی است که شهادتین را بر زبان جاری می سازد؛ گرچه در باطن، اعتقاد دیگری داشته باشد. بر اساس شریعت اسلامی، صحیح نیست فرقه ای اسلامی و یا فردی از امت اسلامی را بی دلیل متهم به کفر کند، مادامی که اعتراف به شهادتین کند، و ضرورتی از ضروریات دین را انکار نکند. به همین سبب در این نوشتار، سعی شده است تا راه کارهای قرآن، در علاج و جلوگیری از پدیدة خطرناک و مخرب تکفیر بیان شود و این که قرآن از چه طریقی با این پدیده مبارزه کرده است. از آن جا که گروه های تکفیری خود را مسلمان، و مسلمانان دیگر را کافر می دانند، ضروری است تا برای همه مشخص شود که روش این گروه، خلاف قرآن و اسلام اصیل است. در خصوص این موضوع با عنوان هایی؛ مانند تکفیر در قرآن و سنت، به آن پرداخته شده، اما بیشتر به صورت کلی گویی بوده است، ولی در این نوشتار به آیات به صورت جزئی و با دقت بیشتر پرداخته شده است، تا موضوع کاربردی تر شود. این مقاله، موضوع خود را چنین دنبال کرده است: معنای لغوی و اصطلاحی تکفیر، روش قرآن در علاج تکفیر، حق تکفیر از آنِ چه کسی است و در پایان به مخالفت تکفیری ها به ویژه وهابیت، از منش قرآن پرداخته شده است.

تکفیر در لغت و اصطلاح

واژه تکفیر مصدر باب تفعیل است که از ریشه «کفّر یکفّر» گرفته شده و ثلاثی مجرد آن «کفر» است. کفر در لغت همان طور که در المفردات آمده، به معنای پوشاندن شیء است. شب را کافر گویند چون اشخاص را می پوشاند و زارع را کافر گویند، زیرا تخم را در زمین می پوشاند، بعد گوید کفر نعمت، پوشاندن آن است با ترک شکر و بزرگ ترین کفر، انکار وحدانیت خداوند یا نبوت است.(1)

ص: 488


1- راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ج 1، ص 433.

زبیدی و جوهری کفر را به ضد ایمان معنا کرده و در ادامه تکفیر را به فروتنی، محوکردن و از بین بردن چیزی معنا کرده اند.(1)

زبیدی یکی از معانی تکفیر را کافر دانستن دیگران دانسته است: وکفره تکفیرا: نسبه إلی الکفر.(2)

در کتاب معجم اللغة العربیة المعاصرة نیز آمده است: «کفَّر الشَّخصَ: کفّره: حمله علی الکفر و نسبه الیه و قال له کفرت»؛(3)

تکفیر یک شخص؛ یعنی که او را کافر دانسته، یا نسبت کفر به او داده و یا به او گفته شود کافر شدی. وی در ادامه گوید: به عده ای که جماعت تکفیری می گویند به این سبب است که این گروه، افرادی سخت گیری هستند که اهل معصیت را به کفر متهم کرده و عده زیادی را تکفیر و به قتل می رسانند.(4)

عبدالمنعم نیز در ذیل ماده تکفیر گوید: تکفیر نسبت دادن یکی از اهل قبله به کفر است.(5)

از بین این معانی که برای کفر گفته شد، هنگامی که به صورت مطلق آورده شود، غالباً به معنی ضد ایمان به کار می رود، هم­چنان که ملا علی قاری به این مطلب اشاره کرده است.(6)

کفر در اصطلاح همان طور که ایجی گفته، عدم تصدیق پیامبر و انکار یکی از ضروریات دین است.(7)

ابن حزم نیز گوید: کفر در دین، صفت کسی است که آنچه که خدا ایمان به آن را واجب کرده است، بعد از اتمام حجت انکار کند.(8)

ابن تیمیه نیز معتقد است کفر، عدم ایمان به خدا و رسول است.(9) وی در جای دیگر کفر را انکار

ص: 489


1- محمد مرتضی زبیدی، تاج العروس، ج 14، ص50 ؛ جوهری، الصحاح، ج2، ص 807.
2- همان، ص 456.
3- احمد عبدالحمید عمر، معجم اللغة العربیة المعاصرة، ج3، ص 1943.
4- همان، ص 1944.
5- محمود عبدالمنعم، معجم المصطلحات والالفاظ الفقهیه، ج1، ص 487 .
6- بدر الدین عینی، عمدة القاری شرح صحیح البخاری، ج 1، ص 216.
7- عضد الدین ایجی، المواقف، ج 3، ص 544.
8- علی ابن حزم، الإحکام فی أصول الأحکام، ج1، ص 49.
9- ابن تیمیه، کتب و رسائل و فتاوی شیخ الإسلام ابن تیمیة، ج12، ص335.

ضروری دین و احکام متواتر دانسته است.(1) در کتاب دیگرش نیز گوید: همانا کفر عبارت است از تکذیب رسول خدا از آن چه خبر داده است و امتناع از پیروی حضرت در صورتی که علم به صدق پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دارد؛ مانند: فرعون و یهود و مثل آن ها.(2) فخر رازی گفته است: کفر به معنی عدم ایمان؛ یعنی عدم تصدیق ضروریاتی است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آورده است.(3)

ابن الوزیر نیز می گوید: اصل کفر تکذیب عمدی چیزی از کتاب خدا یا یکی از پیامبران است و یا تکذیب چیزی که پیامبران آن را آورده اند البته در صورتی که آن چیز به طور مشخص از ضروریات دین باشد.(4)

بنابراین کفر در اصطلاح عبارت از عدم ایمان به خدا، رسول و انکار ضروری دین است. طبق این تعریفی که از علمای اهل سنت ذکر شد، کسی که منکر خدا، نبوت و ضروریات دین نباشد، از دایرة کفر خارج است. تکفیر نیز به این معناست که شخصی یک نفر از مسلمانان را کافر بداند.

بخش اول) تأمل و عدم شک دراسلام دیگران
الف) عجله نکردن در حکم کردن در مورد دیگران

از روش های قرآن در علاج پدیدة تکفیر، امرکردن مؤمنان به درنگ و عجله نکردن در حکم به عدم اسلام دیگران است که این امر در حالت جنگ صادر شده است. خداوند می فرماید:

(یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَتَبَینُوا وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقی إِلَیکُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیاةِ الدُّنْیا فَعِنْدَ اللَّهِ مَغانِمُ کَثِیرَةٌ کَذلِکَ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیکُمْ فَتَبَینُوا إِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیراً)؛(5) ای کسانی که ایمان آورده اید هنگامی که در راه خدا گام بر می دارید (و به

ص: 490


1- همان، ج1، ص106.
2- همو، درء تعارض العقل والنقل، ج1، ص242.
3- سعد تفتازانی، شرح المقاصد فی علم الکلام، ج2، ص267.
4- محمد بن وزیر، إیثار الحق علی الخلق فی رد الخلافات إلی المذهب الحق من أصول التوحید، ج1، ص 376.
5- نساء، آیه 94.

سفری برای جهاد می روید) تحقیق کنید و به کسی که اظهار صلح و اسلام می کند نگویید مسلمان نیستی، به خاطر این که سرمایه ناپایدار دنیا (و غنائمی) به دست آورید، زیرا غنیمت های بزرگی در نزد خدا (برای شما) است، شما قبلاً چنین بودید و خداوند بر شما منت گذارد(و هدایت نمود) بنابراین (به شکرانه این نعمت بزرگ) تحقیق کنید، خداوند به آنچه عمل می کنید آگاه است.

در روایات و تفاسیر شأن نزول هایی دربارة این آیه نقل شده است که با هم شباهت دارند؛ از جمله این که: پیامبر بعد از بازگشت از جنگ خیبر، اسامة بن زید را با جمعی از مسلمان ها به سوی یهودیانی که در یکی از روستاهای فدک زندگی می کردند فرستاد، تا آن ها را به اسلام و یا قبول شرایط ذمه دعوت کنند. یکی از یهودیان به نام مرداس که از آمدن سپاه اسلام با خبر شده بود اموال و فرزندان خود را در پناه کوهی قرار داد و به استقبال مسلمانان شتافت، در حالی که به یگانگی خدا و نبوت پیامبر گواهی می داد. اسامة بن زید به گمان این که مرد یهودی از ترس جان و برای حفظ مال اظهار اسلام می کند و در باطن مسلمان نیست، به او حمله کرد و او را کشت و گوسفندانش به غنیمت گرفت؛ هنگامی که خبر به پیامبر رسید پیامبر از این جریان سخت ناراحت شد تا این که آیة فوق نازل شد.(1)

با دقت در آیه به این نکته پی می بریم که نباید در اطلاق کفر بر دیگران و لو این که قبلاً کافر بوده یا این که در باطن کافر، ولی به ظاهر ادعای اسلام کرده و شهادتین بر زبان جاری کرده است، عجله کرد، بلکه باید سخنش را پذیرفت.

طبری مفسر سرشناس اهل سنت این آیه را مخصوص زمان جنگ دانسته و آن را به عدم عجله در تکفیر دیگران تفسیر کرده است:

(إذا ضربتم فی سبیل الله) یقول إذا سرتم مسیر ا لله فی جهاد أعدائکم (فتبینوا) یقول فتأنوا فی قتل من أشکل علیکم أمره فلم تعلموا حقیقة إسلامه ولا کفره ولا تعجلوا فتقتلوا من التبس علیکم أمره ولا

ص: 491


1- [1]. حسین بغوی، تفسیر البغوی، ج1، ص466؛ محمد قرطبی، تفسیر القرطبی، ج5، ص336.

تتقدموا علی قتل أحد إلا علی قتل من علمتموه یقینا حربا لکم ولله ولرسوله؛(1) زمانی که در راه خدا گام برمی دارید؛ یعنی زمانی که برای خدا در مسیر جهاد با دشمنان هستید. تحقیق کنید؛ یعنی در قتل کسی که امرش بر شما مشکل شده است و نمی دانید که آیا او واقعاً اسلام آورده و یا کافر است، عجله نکنید تا مبادا کسی را به قتل برسانید و کسی را نکشید مگر این که به یقین بدانید که او با شما، رسول و خدا قصد جنگ دارد.

البته وی برای روش شدن مطلب به معنی لغوی «فتبینوا» اشاره کرده و آن را به تأنی و درنگ - خلاف عجله - معنی کرده است.(2)

بیضاوی نیز همین تفسیر را کرده و معتقد است مراد از «فتبینوا» عدم عجله در حکم کردن به کسی است که در جنگ، اظهار اسلام می کند(3)

و در ادامه گوید: ولا تبادروا إلی قتلهم ظنا بأنهم دخلوا فیه اتقاء وخوفا فإن إبقاء ألف کافر أهون عند الله من قتل امرئ مسلم وتکریره تأکید لتعظیم الأمر؛(4) در قتل آن ها به این گمان که از ترس و تقیه داخل در اسلام شده اند، عجله نکنید. همانا باقی بودن هزار کافر نزد خدا از قتل یک مسلمان آسان تر است و تکرار« فتبینوا» تاکید بر عظمت این امر است.

غزالی نیز در خصوص عدم عجله در تکفیر مسلمانان چنین گفته است: شایسته است که از تکفیر اگر راهی بر آن پیدا نشد، دوری کرد؛ زیرا مباح دانستن خون مسلمان که به توحید اقرار دارد، اشتباه است و اشتباه در ترک هزار کافر (زنده ماندن) از ریختن خون یک مسلمان آسان تر است.(5)

ناصر سعدی، مفسر مورد اعتماد وهابیان نیز در تفسیر جمله «فتبینوا» می گوید: زمانی که کسی برای جهاد با دشمنان خدا آماده شده است و به مقابلة آن ها می رود، او

ص: 492


1- محمد طبری، تفسیر الطبری، ج5، ص221.
2- همان، ص 225.
3- ناصرالدین بیضاوی، تفسیر البیضاوی، ج2، ص237.
4- همان.
5- محمد شوکانی، نیل الأوطار من أحادیث سید الأخیار شرح منتقی الأخبار، ج7، ص353.

مأمور به جست وجو در خصوص کسی است که می گوید من اسلام آوردم و قرینه محکمی نیز بر این دلالت دارد. کسی که تظاهر به اسلام در موقعیت جنگ می کند، به سبب حفظ جان خود از کشته شدن است، ولی آیه دلالت دارد که باید دربارة او درنگ کرد و جست وجو کرد تا امر روشن شود و گرفتار اشتباه نشد.(1)

وی هم­چنین در جای دیگر در ذیل همین آیه، به فایدة عدم عجله در حکم به کفر دیگران پرداخته و معتقد است درنگ کردن در این امور باعث فواید زیاد و موجب دفع شر بزرگ می شود. با این کار دین آن شخص معلوم می شود به خلاف آن زمانی که با عجله دربارة کسی حکم کنی؛ زیرا در صورت عجله کار به جایی کشیده می شود که شایسته نیست.(2)

فخر رازی نیز در ذیل آیه گوید: مقصود از این آیه مبالغه در تحریم قتل مؤمنان بوده و مبالغه در ترکِ قتل آن هاست تا خون حرامی به تأویل ضعیف ریخته نشود.(3)

با دقت در آیه و نگاهی که مفسرین به آن داشته اند، به خوبی فهمیده می شود که چگونه خداوند امر به تأنی در حکم به تکفیر دیگران کرده است، آن هم در بدترین زمان ها؛ یعنی موقع جنگ که گمان دروغ و فریب می رود ولی خداوند در این حالات نیز دستور می دهد که دربارة آن شخصی که تظاهر به اسلام می کند، عجله نکرده و او را به کفر متهم نکنند؛ هم­چنان که قرطبی نیز به این مطلب اشاره کرده است که: در فقه، حکم کردن به ظاهر ملاک و معیار است نه باطن.(4)در اهمیت این مطلب همین بس که در آخر آیه امر به عدم عجله کردن تکرار شده است (فتبینوا ان الله بما تعلمون خبیرا) در حقیقت خداوند می خواهد بفرماید که چه قدر حکم به تکفیر خطر دارد. . نفی اسلام از احدی جایز نیست مگر این که دلیل قطعی بر تکفیر او وجود داشته باشد. روایات نیز

ص: 493


1- عبدالرحمان سعدی، تفسیر السعدی، ج 1، ص 195.
2- همان، ص 194.
3- فخر الدین رازی، التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج 11، ص 3.
4- محمد قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، ج 5، ص 339.

این مطلب را تایید می کنند؛ مثلاً این که اسامه بن زید می گوید: رسول الله ما را به سوی قبیلة حُرقات فرستاد. صبح بر آن ها یورش بردیم و شکستشان دادیم. من و یک انصاری به مردی از آن ها رسیدیم. هنگامی که بر او مسلط شدیم، لا إله إلا الله گفت. مرد انصاری، دست نگه داشت ولی من آن قدر به او نیزه زدم که کشته شد. هنگامی که به مدینه آمدیم و خبر به نبی اکرم رسید، فرمود: ای اسامه! بعد از این که لا إله إلا الله گفت، او را کشتی؟ گفتم: او برای نجاتش، شهادت آورد. سپس رسول خدا آن قدر این جمله را تکرار کرد که من آرزو کردم ای کاش! قبل از آن روز، مسلمان نشده بودم.(1)

ب) عدم شک در اسلام دیگران

از روش های قرآن در علاج پدیده تکفیر، نهی از تشکیک در اسلام دیگران و حکم به کفر آن ها حتی در زمان جنگ است. قرآن در این می فرماید: (وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقی إِلَیکُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً)؛(2)

به کسی که اظهار صلح و اسلام می کند، نگویید مسلمان نیستی.

از این آیه فهمیده می شود که وقتی کسی اظهار اسلام کرد، واجب است که حرف او را قبول کرده و او را کافر ندانست . از اطلاق این دستور نیز چنین برداشت می شود که نباید سخن آن کسی که ادعای اسلام می کند، حمل بر تقیه و یا ترس او بکنند، بلکه باید سخن او را که می گوید: من مسلمانم، بدون هیچ قید و شرطی پذیرفت.

فخر رازی نیز در ذیل بیان معنی سلام، شبیه همان کلام بیضاوی را ذکر کرده است: سلام دو معنا دارد یکی این که مراد از سلام، تحیت بر مسلمانان است؛ یعنی وقتی کسی به شما با سلام تحیت گفت، نگویید او این کلمه را به سببِ پناه آوردن به شما گفت و حرف او را قبول نکرده و بر او شمشیر کشیده و و مالش را تصاحب کنید، بلکه در این خصوص دست از او برداشته و سخن او را در آنچه به ظاهر گفته است، قبول

ص: 494


1- محمد بخاری، صحیح البخاری، ج 4، ص 1555.
2- نساء، آیه 94.

کنید و معنی دیگر سلام این است که کسی که از جنگ با شما دست کشیده است، نگویید مؤمن نیستید.(1)

طبری در ذیل این بخش از آیه نساء، به جنگ نکردن با شخصی که اظهار اسلام کرده، اشاره می کند: ولا تقولوا لمن استسلم لکم فلم یقاتلکم مظهرا لکم أنه من أهل ملتکم ودعوتکم لست مؤمنا؛(2) کسی که تسلیم شما شده است و با شما جنگ نمی کند و به ظاهر می گوید من از اهل دین شما هستم، نگویید مؤمن نیستی.

شوکانی تفسیر جالبی از این قسمت آیه کرده است: مراد از نهی در «لا تقولوا لمن القی...»، نهی مسلمانان از مسامحه در آن چیزی است که کافر دربارة اسلامش به آن استدلال کرده است و هم­چنین نهی مسلمانان از این است که بگویند تظاهر به اسلامِ کافر به سبب پناهندگی و تقیه بوده است.(3)

بنابراین طبق این آیه اصل در حکم به اسلام دیگران، ظاهر است نه باطن؛ یعنی در خروج شخصی از کفر، تظاهر به اسلام کافی است، همان طور که علمای اهل سنت این اصل را قبول کرده اند و بر آن تاکید می کنند. شاطبی در کتاب الموفقیات به این مسئله اشاره کرده است: اصل در احکام، حکم به ظاهر است، هم­چنان که پیامبر با این که از طریق وحی منافقان و غیره را می شناخت، ولی طبق ظاهر عمل می کرد.(4)

بخش دوم) توصیف به ایمان و تاکید بر اخوت ایمانی
الف) وصف طوایف متحاربه به ایمان
اشاره

از روش های قرآن در علاج انحرافات افراد و جامعه، تنبیه به اصل ایمان است. خداوند طایفه های مسلمانان را که در حال جنگ با هم هستند، اهل ایمان نامیده است:

ص: 495


1- فخر الدین رازی، التفسیر الکبیر، ج 11، ص 3.
2- [2]. محمد طبری، تفسیر الطبری، ج 5، ص 221.
3- محمد شوکانی، فتح القدیر الجامع بین فنی الروایة والدرایة من علم التفسیر، ج 1، ص 501.
4- ابراهیم شاطبی، الموافقات فی أصول الفقه، ج 2، ص 271.

(وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَینَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَی الْأُخْری فَقاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّی تَفِی ءَ إِلی أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَینَهُما بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْمُقْسِطِینَ إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَینَ أَخَوَیکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ)؛(1) هرگاه دو گروه از مؤمنان با هم به جنگ پردازند در میان آن ها صلح بر قرار سازید و اگر یکی از آن ها بر دیگری تجاوز کند با طایفه ظالم پیکار کنید تا به فرمان خدا باز گردد، هرگاه بازگشت (و زمینه صلح فراهم شد) در میان آن دو بر طبق عدالت صلح بر قرار سازید، و عدالت پیشه کنید که خداوند عدالت پیشه گان را دوست دارد. مؤمنان برادر یکدیگرند، بنابراین میان دو برادر خود صلح بر قرار سازید، و تقوای الهی پیشه کنید تا مشمول رحمت او شوید.

شأن نزول این آیات به دلیلِ نزاع بین دو طایفة معروف مدینه؛ یعنی اوس و خزرج بوده است.

هم­چنان که می بینیم در این آیه جنگیدن مسلمان ها با یکدیگر، که از گناهان کبیره است، موجب خروج از دایرة مسلمانی نشده است(2)بخاری نیز با استدلال به این آیه و آیات دیگر معتقد است شخص با گناه کردن، هرچند آن گناه بزرگ باشد، از دایرة ایمان خارج نمی شود.(3) ثعلبی نیز با استدلال به این آیه می گوید: این آیات دلالت بر این دارد که بغی، ایمان را از بین نمی برد؛ زیرا خداوند آن ها را در حالی که اهل بغی هستند، برادران ایمانی نامیده است.(4)

ابن قدامه نیز در ذیل این آیات پنچ فایده ذکر کرده که اولین آن این است که قرآن، مسلمان هایی را که با یکدیگر در حال جنگ هستند و اهل بغی می باشند، از ایمان خارج نکرده و آن ها را مؤمنان نامیده است(5).

عینی نیز در ذیل این آیه اشاره کرده که خداوند

ص: 496


1- حجرات، آیات 9 -10.
2- سفر بن عبدالرحمان حوالی، شرح العقیدة الطحاویة، ص42.
3- اسماعیل ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج4، ص212.
4- ابواسحاق احمد ثعلبی، الکشف والبیان (تفسیر الثعلبی)، ج 9، ص 79.
5- ابن قدامه مقدسی، المغنی فی فقه الإمام أحمد بن حنبل الشیبانی، ج 9، ص 3.

اهل قتال را مؤمن دانسته و از ایمان خارج نکرده است.(1)

البانی نیز در ذیل این آیه به مطلب عدم تکفیر اهل بغی اشاره کرده و گوید: خداوند در این آیه فرقة تجاوزگر را که با فرقة حق و مؤمن جنگ می کند، حکم به کفر نکرده است.(2)

ابن باز نیز به این مسئله اشاره کرده است که جنگ بین مؤمنان آن ها را از دایره ایمان خارج نمی کند، هرچند موجب ضعف ایمان آن ها می شود.(3)

البته در روایات اهل سنت نیز به این مطلب اشاره شده است که بین دو طایفه ای که در حال جنگ با هم بودند، به هر دو گروه، مسلمان اطلاق شده است؛ مانند این روایت که پیامبر فرمودند: «ابْنِی هذا سَیدٌ وَلَعَلَّ اللَّهَ أَنْ یصْلِحَ بِهِ بین فِئَتَینِ من الْمُسْلِمِینَ؛(4) این فرزندم آقاست و امید است که خداوند توسط ایشان بین دو لشکر بزرگ مسلمین (لشگر امام حسن علیه السلام و معاویه) صلح برقرار سازد.»

بنابراین خداوند ایمان دو گروه را که با هم در حال جنگ هستند، نفی نکرده است و حکم به کفر آن ها نمی کند، بلکه ذکر می کند که آن ها اهل ایمان هستند و این ایمان است که موجب صلح بین آن ها می شود؛ زیرا اگر یک طرف کافر بود در این صورت صلح معنا نداشت. پس طبق این منهج قرآنی نباید بعضی از مسلمانان برخی دیگر را تکفیر کنند، در حالی که خداوند حتی مسلمانان در حال جنگ را، از اهل ایمان شمرده است.

پاسخ به یک شبهه

ممکن است در این جا سؤالی مطرح شود که در برخی احادیث صحیح، جنگ و قتال مسلمان ها با یکدیگر کفر تلقی شده است، در این صورت این روایات با این آیات که اهل قتال را مؤمن دانسته است، چگونه قابل جمع می باشد؟ مثلاً در روایات نبوی

ص: 497


1- بدر الدین عینی، عمدة القاری شرح صحیح البخاری، ج 1، ص 209.
2- ناصر الدین البانی، فتنه التکفیر، ص 27.
3- عبدالعزیز بن باز، مجموع فتاوی العلامة عبد العزیز بن باز، ج2، ص194.
4- محمد بخاری، صحیح البخاری، ج 3، ص 1328.

آمده است که: «سِبَابُ الْمُسْلِمِ فُسُوقٌ وَقِتَالُهُ کُفْرٌ؛(1)

ناسزا گفتن به مسلمان، فسق است و جنگیدن با او، کفر می باشد»، یا در روایت دیگر پیامبر فرمودند: «لَا تَرْجِعُوا بَعْدِی کُفَّارًا یضْرِبُ بَعْضُکُمْ رِقَابَ بَعْضٍ؛(2) بعد از من کافر نشوید تا با جنگ یکدیگر را نابود سازید.»

این شبهه چنین پاسخ داده شده است:

اولاً: مراد از کفر در این روایات و روایات شبیه آن، کفر اصغر است که موجب خروج از دین نمی شود، خلافِ کفر اکبر که موجب خروج از دین است. کفر اصغر، همان کفر عملی است. این نوع کفر، انسان را از دایرة اسلام خارج نمی کند. گناهانی که در قرآن و سنت کلمة کفر به آن اطلاق شده است و به حد کفر اکبر نمی رسد؛ مانند کفران نعمت از این جمله اند، ولی کفر اکبر، انسان را از حیطة اسلام خارج کرده و اعمال را از بین می برد. البته این تقسیمی است که اهل سنت کرده اند.

ابن قیم جوزیه در کتاب مدارج السائلین بعد از تقسیم کفر به دو نوع اکبر و اصغر، می گوید: کفر اکبر موجب خلود در جهنم می شود، خلافِ کفر اصغر که مستحق عذاب است فقط، نه خلودِ در جهنم.(3)

وی در ادامه راه حلی را دربارة این روایات «سِبَابُ الْمُسْلِمِ فُسُوقٌ وَقِتَالُهُ کُفْرٌ» و غیره کرده و آن ها را به کفر اصغر حمل کرده است . همچنین به پاسخ ابن عباس در رابطه با آیة (وَ مَنْ لَمْ یحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ)؛(4)

و آن ها که به احکامی که خدا نازل کرده حکم نمی کنند، کافرند، اشاره کرده است که گفته است: مراد از کفر در این آیه، خروج از ملت نیست و این کافر مانند کسی نیست که به خداوند، فرشتگان، کتاب ها و پیامبران کفر ورزیده باشد. ابن تیمیه نیز شبیه همین توجیه را دارد.(5)

ص: 498


1- همان، ج 1، ص 27.
2- همان، ج 4، ص 1599.
3- محمد بن قیم، مدارج السالکین، ج 1، ص 336.
4- مائده، آیه 44.
5- ابن تیمیه، کتب و رسائل و فتاوی شیخ الإسلام ابن تیمیة، ج 7، ص 254.

ثانیاً: اطلاق واژة کفر بر این موارد از باب شدت و تغلیظ است. چنان که ابن حجر در توجیه این روایات می گوید: فدل علی أن بعض الأعمال یطلق علیه الکفر تغلیظا؛(1) این ها دلالت بر این دارد که اطلاق کفر بر برخی از اعمال به سببِ غلظت است و به معنی حقیقی؛ یعنی خروج از دین نیست.

پس این روایات ربطی به کفر به معنی خروج از دین ندارد، تا با آیات گفته شده، تعارض داشته باشد؛ بلکه مراد از کفر در آن ها، کفر اصغر است که حتی مسلمان نیز به موجبِ برخی از گناهان ممکن است این نوع از کفر را داشته باشد. اگر در متون دینی دربارة فعل یا باوری، واژة کفر استعمال شده باشد، همواره دال بر کفر اکبر؛ یعنی کفری که شخص را از دین خارج می کند، نیست. بنابراین در تکفیر باید توجه داشت که برداشتی ظاهری از متن نداشته باشیم و هر کفری را حمل بر کفر اکبر نکنیم؛ جنگ و قتال مسلمین با یکدیگر کفر تلقی شده، ولی بدون شک این کفر، کفر اکبر نیست.

ب) امر به اصلاح بین اهل نزاع

اولین وسیلة علاجِ اختلاف، بین دو طایفة در حال جنگ، که قرآن به آن اشاره کرده است، امر به آشتی دادن بین آن هاست. چون خداوند فرمود: (فَأَصْلِحُوا

بَینَهُما).(2) این امر، تأکیدی از خداوند است بر مؤمنان که باید بین دو گروه مسلمان در حال جنگ، صلح برقرار کنند و این که آن ها را به حکم کتاب الله دعوت کنند. همچنان که مفسرین به این امر اشاره کرده اند؛ مثلاً جصاص می گوید: این دستوری است به اصلاح بین دو طایفة در حال جنگ و این که به کتاب و سنت و رجوع از بغی فرا می خواند.(3)

در این آیه امر به صلح، یک امر عامی است که باید بین این دو گروه متنازع انجام شود، بدون این که میل به یک طرف کرد و یا حکم به کفر آن ها شود . باید بین آن ها به عدالت صلح داد و تنها در صورتی که یک گروه بر دیگری بغی کند و از درخواست

ص: 499


1- ابن حجر عسقلانی، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج 1، ص 113.
2- حجرات، آیه 9.
3- احمد جصاص، أحکام القرآن، ج 5، ص 282.

حکم به کتاب خدا امتناع کند، باید با طایفه متجاوز جنگید تا به حکم خدا گردن نهد. همچنان که مفسرین نیز به این مطلب اشاره کرده اند.(1)

این صلح آن قدر اهمیت دارد که در یک آیه دو بار تکرار شده است. یکی این که در آغاز جنگ سعی در اصلاح بین آن ها بکنید، دیگر این که اگر گروه متجاوز بعد از جنگ، زمینه اصلاح داشت، باز بین آن ها به عدالت صلح دهید. نکتة مهم در این آیه آن است که در هر بار، خداوند حکم به کفر آن ها نکرده است بلکه با آن ها معاملة اهل ایمان کرده است. این صلح در آیة بعدی نیز تکرار شده است (فَأَصْلِحُوا

بَینَ أَخَوَیکُمْ) تا به مسلمانان نشان بدهد که آشتی بهتر از تفرقه و اختلاف بین مسلمانان است. به همین سبب از این آیات فهمیده می شود که در اصلاح بین افراد و یا گروه های در حال نزاع، نباید حکم به تکفیر آن ها کرد، بلکه باید بین آن ها معاملة اهل ایمان کرد.

ج) تأکید بر اخوت ایمانی

از روش های قرآن در علاج و جلوگیری از تکفیر یکدیگر، تأکید بر اخوت ایمانی بین دو گروه مسلمان است. خداوند به صراحت تمام مؤمنان را برادر یکدیگر دانسته و می فرماید:( إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَینَ أَخَوَیکُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ)؛(2)

مؤمنان برادر یکدیگرند.

اخوت در عقیده و دین به مراتب از اخوت در نسب، قوی تر و پایدارتر است؛ زیرا برادری در نسب، در صورت مخالفت با دین قطع می شود، ولی اخوت در دین، با مخالفت با نسب، قطع نمی شود.(3)

به همین سبب است که خداوند به مؤمنان در حال جنگ تأکید می کند که برادارن یکدیگر هستند تا بین آن ها را اصلاح کند، گویا خداوند بر این امر تأکید می کند که مؤمنان که در حال جنگ با هم هستند، گویا در نسب و ولادت با یکدیگر برادرند.

ص: 500


1- محمد طبری، تفسیر الطبری، ج 26، ص 127.
2- .حجرات، آیه10.
3- محمد قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، ج 16، ص 322.

ابن تیمیه در ذیل این آیه می گوید: با وجود این که مؤمنان درحال قتال با یکدیگر هستند، ولی آن ها را برادر یکدیگر قرار داد، در حالی که خود خدا امر به قتال با اهل بغی و تجاوز کرده است، ولی هر بغی و ظلمی عموم مردم را از دایرة ایمان خارج نمی کند.(1)

ذهبی نیز می گوید: این آیه، مؤمنانِ در حال جنگ را اهل ایمان دانسته و خبر داده است که آن ها برادران یکدیگرند.(2)

درکتاب اعلام السنه نیز آمده است که خداوند با این آیه مؤمنان را توصیف به ایمان کرده و آن ها را برادر ایمانی خطاب کرده است، و این نشان از آن دارد که چیزی از ایمان آن ها را نفی نکرده است.(3)

سعدی در تفسیر خود در ذیل این قسمت از آیه می گوید: این پیمانی از پیمان های خداوند بین مؤمنان است، بر این که اگر شخصی در مشرق یا مغرب زمین به خدا، ملائکه، کتب، پیامبران خدا و روز قیامت ایمان دارد، او برادر دینی مؤمنان است و این اخوت موجب می شود که مؤمنان هر چه برای خود دوست دارند، برای برادران ایمانی خود نیز دوست داشته باشند و هر چه بر خود نمی پسندند، بر آن ها نیز نپسندند. وی در ادامه این اخوت را راه علاج جنگ و تفرقه بین مؤمنان دانسته است، از این طریق که مؤمنان باید بین خود را که برادر هم هستند، اصلاح کنند.(4)

چنان که قبلاً ذکر شد شأن نزول و سیاق این آیات دربارة جنگ و نزاع بین دو گروه از مؤمنان است، ولی خداوند از هر دو گروه به ایمان یاد کرده و آن ها را برادر ایمانی یکدیگر نامیده است، در حالی که آن ها گناه کار و اهل بغی بودند. چنان که در روایات فراوان در کتب حدیثی، تفسیری، تاریخی و اعتقادی اهل سنت آمده است که حضرت علی، اهل جمل، صفین و نهروان را که علیه ایشان می جنگیدند کفار ندانسته بلکه آن ها را برادر خود خطاب کرده است و آن ها را فقط اهل بغی و نیز نافرمان معرفی کرده اند.

ص: 501


1- ابن تیمیه، الفتاوی الکبری لشیخ الإسلام ابن تیمیة، ج 4، ص 265.
2- محمد ذهبی، المنتقی من منهاج الاعتدال فی نقض کلام أهل الرفض والاعتزال، ج 1،ص 559.
3- حافظ حکمی، أعلام السنة المنشورة، ج 1، ص 232.
4- عبد الرحمن سعدی، تفسیر السعدی، ج 1، ص 800-801 .

در تفسیر بغوی آمده است: «أن علی بن أبی طالب رضی الله عنه سئل وهو القدوة فی قتال: أهل البغی عن أهل الجمل وصفین أمشرکون هم فقال لا من الش-رک فروا، فقیل: أمنافقون هم، فقال: لا إن المنافقین لا یذکرون الله إلا قلیلا، قیل: فما حالهم، قال: إخواننا بغوا علینا؛(1) از علی که پیشوا در جنگ اهل بغی بود دربارة اهل جمل و صفین پرسیده شد که آیا مشرکند. حضرت فرمود: از شرک فرار کردند. گفته شد: منافقند؟ حضرت فرمود: منافق که ذکر خدا نمی گوید مگر اندک. گفته شد: پس حالشان چگونه است؟ فرمود: آن ها برادران ما هستند که از ما نافرمانی کردند.»

مثل همین روایت دربارة اهل نهروان نیز نقل شده است.(2)

ناگفته نماند که جنگ حضرت علی با این گروه ها طبق دستور صریح پیامبر بوده است، چنان که حضرت علی فرمودند: «عَهِدَ إِلَی رَسُولُ الله فِی قِتَالِ النَّاکِثِینَ، وَالْقَاسِطِینَ، وَالْمَارِقِینَ؛(3)رسول خدا، از من برای جنگ با ناکثین و قاسطین و مارقین پیمان گرفت.» این روایت با چندین سند و در ده ها کتاب اهل سنت نقل شده است.

طبق این روایات، حضرت با اهل جمل، صفین و نهروان، معاملة اسلام کرده و حکم به ایمان ظاهری آن ها داده و برادر ایمانی خود خطاب کرده است؛ و الا افرادی مثل معاویه در این که باطناً کافر بودند، شکی نیست، همان طور که خود حضرت علی به این مطلب اشاره کرده است. آن حضرت در نامة 16 نهج البلاغه، خطاب به یاران خود می فرماید:

وَأَعْطُوا السُّیوفَ حُقُوقَهَا وَوَطِّئُوا لِلْجُنُوبِ مَصَارِعَهَا وَاذْمُرُوا أَنْفُسَکُمْ عَلَی الطَّعْنِ الدَّعْسِی وَالضَّرْبِ الطِّلَحْفِی وَأَمِیتُوا الْأَصْوَاتَ فَإِنَّهُ أَطْرَدُ لِلْفَشَلِ . فَوَ الَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَبَرَأَ النَّسَمَةَ مَا أَسْلَمُوا وَلَکِنِ اسْتَسْلَمُوا وَأَسَرُّوا الْکُفْرَ فَلَمَّا وَجَدُوا أَعْوَاناً عَلَیهِ أَظْهَرُوهُ؛(4)

ص: 502


1- بغوی، تفسیر البغوی، ج 4، ص 213.
2- اسماعیل ابن کثیر، البدایة والنهایة، ج 7، ص 290.
3- ابو بکر بزار، البحر الزخار (مسند البزار)، ج3، ص26- 27، ح774.
4- شریف رضی، نهج البلاغة( للصبحی صالح)، ص 374.

حق شمشیرها را ادا کنید، و پشت دشمن را به خاک بمالید، و برای فرو کردن نیزه ها، و محکم ترین ضربه های شمشیر، خود را آماده کنید، صدای خود را در سینه ها نگه دارید که در زدودن سستی نقش به سزایی دارد. به خدایی که دانه را شکافت، و پدیده ها را آفرید، آن ها اسلام را نپذیرفتند، بلکه به ظاهر تسلیم شدند، و کفر خود را پنهان داشتند و آن گاه که یاورانی یافتند آن را آشکار ساختند.

حضرت علی در باطن، کسانی را که با او می جنگیدند مسلمان نمی دانست، ولی در ظاهر چون اظهار اسلام کردند با آن ها معامله اسلام کرد و آن ها را برادران ایمانی خطاب کرده و در ظاهر حکم به کفر آن ها نکرد.

بنابراین قرآن با برادر ایمانی دانستن مؤمنان، به ویژه در حال جنگ و نزاع، جلوی تکفیر مؤمنان را گرفته است و آن ها را که اهل بغی هستند، از ایمان خارج ندانسته است، بلکه با برادر خواندن آن ها، می خواهد جلوی اختلاف و تفرقه را گرفته و صلح را با این روش برای آن ها به ارمغان بیاورد. همچنان که در آیات دیگر، قاتل و ولی دم را برادر یکدیگر دانسته است: (فَمَنْ عُفِی لَهُ مِنْ أَخیهِ شَی ءٌ فَاتِّباعٌ بِالْمَعْرُوفِ)؛(1)

پس اگر کسی از سوی برادر (دینی) خود، چیزی به او بخشیده شود، (و حکم قصاص او، تبدیل به خونبها گردد)، باید از راه پسندیده پیروی کند.

بخش سوم) تاکید بر عظمت خون مسلمان و حفظ آن
الف) قتل مؤمن، برابر قتل تمام مردم است

مهم ترین چیزی که موجب حلال شدن خون مسلمان می شود، تکفیر است. همچنان که گفته شد تکفیر نسبت دادن اهل قبله به کفر است. در قرآن کریم، موضوع قتل و کشتار به اندازه ای اهمیت دارد که کشتن یک نفر به ناحق، برابر کشتار تمام بشر به شمار می آید و احیای یک نفر، برابرِ احیای تمام بشر است. به همین سبب، قرآن

ص: 503


1- بقره، آیه 178.

برای این که از ریختن خون مسلمان به ناحق، جلوگیری کند، قتل یک نفر را برابر قتل تمام مردم دانسته است:

(مِنْ أَجْلِ ذلِکَ کَتَبْنا عَلی بَنی إِسْرائیلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمیعاً وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیا النَّاسَ جَمیعاً وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُنا بِالْبَیناتِ ثُمَّ إِنَّ کَثیراً مِنْهُمْ بَعْدَ ذلِکَ فِی الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ)؛(1) به همین دلیل، بر بنی اسرائیل مقرّر داشتیم که هر کس، انسانی را بدون ارتکاب قتل یا فساد در روی زمین بکشد، چنان است که گویی همه انسان ها را کشته و هر کس، انسانی را از مرگ رهایی بخشد، چنان است که گویی همه مردم را زنده کرده است. و رسولان ما، دلایل روشن برای بنی اسرائیل آوردند، ولی بسیاری از آن ها، پس از آن در روی زمین، تعدّی و اسراف کردند.

منظور این است که قتل یک نفر، به مثابة قتل تمام مردم شده است و شکی نیست که هدف، مبالغه در شرح مجازات قتل عمد عدوانی و بزرگ نشان دادن چنین کاری است، همان طور که که قتل تمام خلایق برای هرکس امر عظیمی است قتل یک نفر نیز چنین است، همچنان که فخر رازی به این مطلب اشاره کرده است.(2)

قرطبی نیز در این باره از ابن عباس چنین نقل می کند:

معنای این آیه چنین است که کسی که یک نفر را بکشد و حرمتش را از بین ببرد، مانند این است که تمام مردم را کشته است و کسی که از کشتن یک نفر دست بکشد و خونش را به خاطر ترس از خدا حفظ کند، مانند این است که تمام مردم را زنده کرده است.(3)

سعدی نیز در تفسیر خود در ذیل این آیه می گوید:

زمانی که شخصی به قتل کسی که مستحق کشتن نیست، اقدام می کند، این آیه نشان می دهد که بین این مقتول و فردِ دیگر فرقی نیست و این نفس اماره است که قاتل را برای کشتن وسوسه می کند و اگر قاتل

ص: 504


1- مائده، آیه 32.
2- فخر الدین رازی، التفسیر الکبیر، ج 11، ص 168.
3- .محمد قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، ج 6، ص 146.

چنین کاری را بکند گویا تمام مردم را کشته است؛ همچنین اگر شخصی، از کشتن کسی که نفس بر کشتن آن وسوسه می کند، از خوف خدا دست به چنین قتلی نزند، گویا تمام مردم را زنده کرده است.(1)

البته برخی از مفسران معتقدند منظور از احیا در «و من أحیاها» این است که کسی سبب بقای نفسی را مثلاً با نهی قاتلِ آن شخص یا با نجات دادن شخص از مهلکه ها فراهم بسازد.(2)

روایات فراوانی نیز در تأیید همین آیه از زبان پیامبر، برای جلوگیری از ریختن خون ناحق، نازل شده است که به دو مورد اشاره می کنیم:

«لا یزَالَ الْمُؤْمِنُ فی فُسْحَةٍ من دِینِهِ ما لم یصِبْ دَمًا حَرَامًا»؛(3)

مؤمن از جانب دین اسلام پیوسته در گشایش و فراخی قرار دارد، مادامی که خون حرامی نریخته باشد.

روایت دیگر این است:

«من قَتَلَ مُعَاهَدًا لم یرِحْ رَائِحَةَ الْجَنَّةِ»؛(4) هرکس شخصی را که در پناه اسلام است، به ناحق بکشد، بوی بهشت را استشمام نخواهد کرد.

ب) عذاب شدید در انتظار قاتل مؤمن

خداوند در آیه دیگری نیز برای جلوگیری از خونریزی، عذاب های شدیدی برای قاتل ذکر کرده است، تا با این روش، اهمیت حفظ نفس مؤمنان را بیان کرده باشد:

(وَ مَنْ یقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِیها وَ غَضِبَ اللهُ عَلَیهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظِیماً)؛(5)

و هر کس، فرد با ایمانی را از روی عمد به قتل برساند، مجازاتِ او دوزخ است؛ در حالی که جاودانه در آن می ماند؛ و خداوند بر او غضب می کند؛ و او را از رحمتش دور می سازد؛ و عذاب عظیمی برای او آماده می سازد.

ص: 505


1- عبدالرحمان سعدی، تیسیر الکریم الرحمن فی تفسیر کلام المنان، ج 1، ص 229.
2- سید محمود آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، ج 6، ص 118.
3- محمد بخاری، صحیح البخاری، ج 6، ص 2517.
4- همان، ج 3، ص 1155.
5- نساء، آیه 93.

قرآن در این آیه پنج مرتبه از مجازات را برای کسی که عمداً مؤمنی را به قتل برساند، ذکر می کند:

1. مجازات جهنم 2. جاودانگی در جهنم 3. خشم خداوند 4. لعنت خداوند 5. عذاب عظیم؛ که این نشان از بزرگ بودن جرم است؛ چنان که ابن عثیمین (مفتی وهابیت) نیز به این مسئله در ذیل همین آیه اشاره کرده است:

«إن العمد أعظم جرماً من أن تدخله الکفارة و لیس فیه إلا هذا الوعید الشدید وهذا القول أصح»؛(1) همانا قتل عمد جرمش بزرگ تر از آن است که در اِزای آن کفاره داد و دربارة این قتل چیزی نیست (آن را جبران نمی کند) مگر وعده عذاب شدید. این صحیح ترین قول است.

هم­چنان که در این دو آیه ملاحظه شد، خداوند از طریق بزرگ جلوه دادن کشتن مسلمان، توجه ویژه به حفظ نفس و مقرر کردن عذاب های سخت، برای قاتلِ مؤمن، سعی در جلوگیری از تجاوز به حقوق مؤمنان، به ویژه نفس آن ها کرده است، ولی گروه های تکفیری با کافر دانستنِ دیگران و نادیده گرفتن این آیات، خون مسلمانان (بزرگ و کوچک) را به ناحق ریختند که به مواردی از آن ها اشاره خواهیم کرد.

بخش چهارم) امر به چنگ زدن به ریسمان خدا و اطاعت اولی الامر
دستور چنگ زدن به ریسمان خدا و عدم تفرقه

یکی از راه های قرآن برای علاج تکفیر، چنگ زدن همة مسلمانان به کتاب خدا و سنت رسول و دوری از تفرقه است:

(اعْتَصِمُوا

بِحَبْلِ اللَّهِ جَمیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَینَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً وَ کُنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها کَذلِکَ یبَینُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ)؛(2) و همگی به ریسمان خدا (قرآن، اسلام و هر گونه وسیله وحدت)، چنگ زنید، و پراکنده

ص: 506


1- [1]. محمد بن عثیمین، الشرح الممتع علی زاد المستقنع، ج 14، ص191.
2- آل عمران، آیه 103.

نشوید! و نعمت خدا را بر خود، به یاد آرید که چگونه دشمن یکدیگر بودید، و او میان دل های شما، الفت ایجاد کرد، و به برکتِ نعمتِ او، برادر شدید! و شما بر لبِ حفره ای از آتش بودید، خدا شما را از آن نجات داد. این چنین، خداوند آیات خود را برای شما آشکار می سازد، شاید هدایت شوید.

طبری در ذیل این آیه می گوید: خودتان را به ریسمان خداوند بیاویزید و به دین خدا و پیمان او؛ یعنی الفت و اجتماع بر حق و تسلیم امر الهی بودن، که در کتابش به آن عهد بسته اید، تمسک کنید.(1)

بعد از این که خداوند امر به اتحاد کرد، از تفرقه نیز نهی کرده و فرمودند: «وَ لا تَفَرَّقُوا»؛ یعنی که از دین خدا و عهدی که با او بسته اید (متحد بودن در اطاعت خدا و رسولش) جدا نشوید.(2)

قرطبی نیز در تفسیر آیه می گوید: «فإن الله تعالی یأمر بالألفة وینهی عن الفرقة فإن الفرقة هلکة والجماعة نجاة»(3)؛ خداوند امر به الفت کرده و از تفرقه نهی فرموده است، زیرا در تفرقه هلاکت و در جماعت، نجات است.

در آیة دیگر، بعد از این که امر به اطاعت خدا و رسولش شده است، به نتیجة تفرقه که از بین رفتن قدرت و شوکت است، اشاره شده است:

(وَ أَطیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ ریحُکُمْ وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرینَ)(4)؛ و (فرمان) خدا و پیامبرش را اطاعت نمایید! و نزاع (کشمکش) نکنید، تا سست نشوید، و قدرت (شوکت) شما از بین نرود! و صبر کنید که خداوند با صابران است.

تفرقه و اختلاف، بزرگ ترین عامل ضعف است. یکی از چیزهایی که موجب تفرقه می شود، تکفیر مسلمانان است، ولی تمسک به کتاب خدا و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از اسباب وحدت بین مسلمانان است که راه را برای اختلاف و جدایی مسلمانان از همدیگر،

ص: 507


1- محمد طبری، تفسیر الطبری، ج 4، ص 30.
2- همان، ص32.
3- محمد قرطبی، لجامع لأحکام القرآن، ج 4، ص 159.
4- انفال، آیه 46.

می بندد. قرآن نیز به این موضوع اشاره کرده است و رجوع به خدا و رسولش را از راه های رفع اختلاف بیان کرده است:

(یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَی ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیوْمِ الْآخِرِ ذلِکَ خَیرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْویلاً)؛(1)

ای کسانی که ایمان آورده اید! اطاعت کنید خدا را! و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولو الأمر (اوصیای پیامبر) را! و هر گاه در چیزی نزاع داشتید، آن را به خدا و پیامبر بازگردانید (و از آن ها داوری بطلبید) اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید! این (کار) برای شما بهتر، و عاقبتش نیکوتر است.

بنابراین یکی از دستورهای قرآن این است که آحاد امت اسلامی با یکدیگر متحد باشند؛ نقطة مقابل این آموزة قرآنی، آموزش استعماری می باشد که در صدد است تا میان مسلمانان اختلاف بیندازد و عده ای، گروهِ دیگر را تکفیر و لعن کنند.

تکفیر، حق خدا و رسول

بعد از بیان روش قرآن در علاج و جلوگیری از پدیده تکفیر، ضروری است به این بحث نیز پرداخته شود که چه کسانی اجازة تکفیر دارند؟ آیا هر کسی می تواند دیگران را در جرگه کفار داخل کند؟ تکفیر در چه صورتی جایز است؟

همچنان که علما گفته اند، تکفیر مسئله ای شرعی است که به دست خدا و رسول می باشد و کسی حق ندارد مسلمانی را متهم به کفر کند؛ مگر این که دلیل شرعی قطعی داشته باشد. شهرستانی در این باره می گوید: «لان التکفیر حکم شرعی»(2)

امام قرانی نیز معتقد است کفر یک مسئله شرعی است نه عقلی.(3) ابن حجر هیثمی نیز می گوید: «التکفیر حکم شرعی سببه جحد»؛(4)

تکفیر حکم شرعی است که سببش حجد است.

ص: 508


1- نساء، آیه 59.
2- محمد شهرستانی، الملل والنحل، ج 1، ص203.
3- احمد قرانی، الفروق أو أنوار البروق فی أنواء الفروق (مع الهوامش ) ج 4، ص 298.
4- احمد بن حجر، الصواعق المحرقة علی أهل الرفض والضلال والزندقة، ج 1، ص 132.

ابن تیمیه که به عنوان رهبر فکری و عقیدتی وهابیت شهرت گرفته است، تکفیر را یک مسئله فقهی دانسته و معتقد است تکفیر، حق الله است و کسی حق ندارد هیچ کسی را کافر بداند و به این حق خداوند تجاوز کند و مسئله تکفیر از جمله مسائلی است که فقط خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می توانند در آن اظهار نظر کنند.

وی در کتاب الاستغاثه می گوید:

اهل علم و سنت، مخالفان خود را تکفیر نمی کند، هرچند آن مخالف، این اهل علم و سنت را تکفیر کند، زیرا کفر، حکم شرعی است؛ پس انسان حق ندارد در این موضوع مقابله به مثل کند و او را تکفیر کند. هم­چنان که اگر کسی تو را تکذیب و یا به اهلت تجاوز کند، حق نداری او را تکذیب و یا به به اهلش تجاوز کنی؛ چون کذب و زنا حق الله است. هم­چنین تکفیر نیز حق الله است و هیچ کس حق تکفیر ندارد مگر این که خداوند و رسولش شخصی را تکفیر کنند. هم­چنین تکفیر شخص معین و جواز قتل او، بستگی به این دارد که از طرف رسول خدا دلیلی باشد که تکفیر مخالف او جایز است؛ وگرنه هرکسی که جاهل به دین است تکفیر نمی شود.(1)

وی در جای دیگر نیز نقل می کند که وجوب و تحریم، ثواب و عقاب، تکفیر و تفسیق کار خدا و رسولش می باشد و کسی در این خصوص نمی تواند دخالت کند.(2)

همچنین در جای دیگر می گوید: هیچ کس حق ندارد که احدی از مسلمانان را تکفیر کند هرچند خطا و اشتباه کرده باشد مگر این که دلیل بر این تکفیر داشته باشد.(3)

ابن قیم، شاگرد مشهور ابن تیمیه، نیز می گوید: «الکفر حق الله ثم رسوله بالش-رع یثبت لا بقول فلان»؛(4) کفر، حق خدا و سپس رسول خداست که با شرع ثابت می شود نه با گفتة کسی.

ص: 509


1- ابن تیمیه، الإستغاثة فی الرد علی البکری، ج 1، ص 381.
2- همو، کتب ورسائل وفتاوی شیخ الإسلام ابن تیمیة، ج 5، ص 554.
3- همان، ج 12، ص 501.
4- احمد بن قیم، توضیح المقاصد وتصحیح القواعد فی شرح قصیدة الإمام ابن القیم، ج 2، ص 412.

ابن عثیمین نیز که از عالمان بزرگ وهابیان است، تکفیر را حق خدا و رسول خدا دانسته و معتقد است کسی که دیگری را تکفیر کند در حقیقت، خود آن شخص کافر است. وی گوید:

پناه به خداوند، کسانی که مسلمانان را تکفیر می کنند از امت اسلامی خارج و شکی نیست که آن ها جزء کفار هستند، زیرا پیامبر خبر داده است که کسی که به برادر خود بگوید: ای کافر؛ به یکی از آن دو برمی گردد، اگر کسی که تکفیر شده واقعاً کافر باشد پس او کافر است، ولی اگر آن شخص در واقع کافر نبود گویند کافر است. لذا انسان باید زبان و قلبش را از تکفیر مسلمانان نگه دارد و این تکفیر حق خدا و رسول اوست و هر کس را تکفیر کنند آن شخص کافر است، هرچند در نزد ما مسلمان باشد و هر کس را تکفیر نکنند او مسلمان است، هرچند کسی بگوید آن شخص کافر است.(1)

ولید بن راشد بن عبدالعزیز السعیدان درکتاب الاجماع العقدی که 619 مطلب از مسائل مورد اتفاق اهل سنت را ذکر کرده است، تکفیر را نیز از مواردی دانسته است که اهل سنت اتفاق دارند که حق شارع است. وی می نویسد: «وأجمعوا علی أن التکفیر حق للشارع فلا نکفر إلا من کفره الله تعالی و رسوله صلی الله علیه و آله و سلم»؛(2)

اهل سنت اجماع دارند که تکفیر حق شارع است و ما کسی را تکفیر نمی کنیم مگر این که خدا و رسولش او را تکفیر کرده باشند.

حمد محمد بوقرین بعد از این که تکفیر را حکم شرعی دانسته است می گوید: «رای شخصی در مسئله تکفیر دخالتی ندارد، زیرا این مسئله شرعی است، نه عقلی، و کافر کسی است که خدا و رسول، او را کافر بداند نه غیر.»(3)

ص: 510


1- محمد بن عثیمین، شرح ریاض الصالحین، ج6، ص 479.
2- ولید سعیدان، الإجماع العقدی، شماره 568، ص 52.
3- حمد محمد بوقرین، لتکفیر. مفهومه و أخطاره و ضوابطه، ص50.

بنابراین وقتی معلوم شد که تکفیر، حق خدا و رسولش است، کسی حق ندارد در این خصوص به حدود الهی تجاوز کند، مگر این که دلیل قطعی از جانب شرع داشته باشد، همچنان که علمای اهل سنت به این مسئله اقرار کرده اند. ذهبی تکفیر را فقط در صورتی جایز می داند که دلیل قطعی داشته باشد. وی خطاب به علما می گوید: «فما ینبغی لک یا فقیه أن تبادر إلی تکفیر المسلم إلا ببرهان قطعی»؛(1)

بر تو ای فقیه شایسته نیست که بر تکفیر مسلمانی مبادرت کنی مگر این که برهان قطعی داشته باشی.

شوکانی نیز، که از بزرگان مشهور اهل سنت است، تکفیر را با دلیل روشن جایز دانسته و می گوید: «من می گویم بدان که حکم بر مرد مسلمانی که از دین خارج شده و در کفر داخل شده است، بر شخص مؤمن به خدا و قیامت شایسته نیست مگر این که دلیلی روشن تر از آفتاب داشته باشد.»(2)

عبدالله بن محمد بن عبدالوهاب نیز در این خصوص می نویسد: «واجب است کسی در مسئله تکفیر، حرفی را به زبان نیاورد مگر با علم و برهانی از جانب خدا و از این که کسی را با فهم و استحسان عقلی خود خارج از دین اسلام بداند پرهیز کند، زیرا اخراج کسی از دین اسلام و یا ادخال کسی به دین اسلام از بزرگ ترین امور دین است.» و در ادامه متذکر می شود که در مسئلة تکفیر باید نصّی از طرف معصوم؛ یعنی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم داشته باشیم و چه بسا شیطان، افراد زیادی را در این باره فریب داد و حکم به اسلام کسی کردند که کتاب، سنت و اجماع حکم به کفر او کرده بود و حکم به کفر کسی کردند که کتاب، سنت و اجماع حکم به اسلام آن شخص کرده بود.(3)

ص: 511


1- محمد ذهبی، سیر أعلام النبلاء، ج 14، ص 343.
2- محمد شوکانی، السیل الجرار المتدفق علی حدائق الأزهار، ج 4، ص 578.
3- علماء نجد، الدرر السنیة فی الأجوبة النجدیة، ج10، ص 374؛ عبدالعزیز بن محمد بن علی العبد اللطیف، نواقض الإیمان القولیة والعملیة، ج1، ص7.

هم چنین ابن الوزیر، که از بزرگان علمای یمین است، معتقد است حتی در صورتی که دلیل بر کفر کسی وجود داشته باشد، باید جانب احتیاط را در مورد تکفیر او رعایت کرد. وی می نویسد:

جمهور علما وقتی تکفیر کسی را که دلیل، اقتضای تکفیر او می کند، ترک و جانب احتیاط را می گیرند، به طریق اولی باید درمورد کسی که نصی بر کفر او نیست، احتیاط و تقوا را در این صورت رعایت کرد.

وی در ادامه به این سؤال نیز پاسخ می دهد که در صورت وجود نص چرا باید دست از تکفیر کشید، مهم ترین دلیل را، عدم تکفیر خوارج به وسیله حضرت علی علیه السلام دانسته و می گوید: با این که خوارج به حضرت بغض و کینه داشتند و این بغض هم نشانه نفاق آن ها بود و با این که آن ها علی علیه السلام را تکفیر کردند ولی حضرت آن ها را تکفیر نکرد.(1)

با مطالبی که از علمای بزرگ اهل سنت و وهابی نقل کردیم، روشن شد که تکفیر، حق الله می باشد و کسی غیر از خدا و رسولش نمی تواند دیگری را تکفیر کند، مگر این که دلیل شرعی و قطعی - نه ظنی- داشته باشد و در صورت وجود دلیل قطعی نیز باید احتیاط را رعایت کرد و اگر بدون دلیل بخواهد مسلمانی را تکفیر کند، خودِ او کافر است همچنان که ابن عثیمین اشاره کردند.

روش تکفیری ها و مخالفت با قرآن در تکفیر مسلمانان

تکفیر در تاریخ جوامع اسلامی پیشینه ای دارد، اما می توان پیدایش فرقة وهابیت را نقطة عطفی در تاریخچه مبحث تکفیر در بین مذاهب اسلامی دانست؛ چون تا پیش از پیدایش وهابیت، که خود را بازگو کننده اسلام خالص می شمرد؛ تکفیر ایدة اصلی هیچ فرقه و مذهبی از مذاهب اسلامی نبوده است. فقط در منطق بزرگان وهابیت است که تکفیر جایگاهی بر جسته و رکنی غیر قابل تغییر دارد.

ص: 512


1- محمد ابن الوزیر، إیثار الحق علی الخلق فی رد الخلافات إلی المذهب الحق من أصول التوحید، ج1، ص388.

وهابیت معتقدند که تنها خودشان مسلمانند و هر کس که مخالف اعتقاداتشان باشد، مشرک است؛ به سببِ همین اعتقاد، کشتن اهل سنت و علمای اسلام را جایز می دانند.(1) سهارنپوری به این مطلب در کتاب خود اشاره کرده است. آلوسی نیز در کتاب تاریخ نجد به این امر اذعان کرده است که وهابیان، مسلمانان را از انجام حج منع کرده و در تکفیر مخالفان خود مبالغه کردند.(2)

در کتاب السحب الوائله نیز آمده است که: هرکس با محمد بن عبدالوهاب مخالفت می کرد، او را تکفیر کرده و خونش را مباح می دانست.(3) البته برادر محمد­بن­عبد الوهاب نیز به این مطلب اشاره کرده است که بردارش هر کس را که مخالف او باشد کافر می دانست.(4)

ابن غنام، از مورخان وهابی، در کتابش می نویسد: اکثر مسلمانان در آغاز قرن دوازده هجری یعنی قبل از قیام محمد بن عبدالوهاب، مشرک بوده و به ارتداد جاهیلت برگشته بودند.(5)

مؤلف در این کتاب به شدت از محمد بن عبد الوهاب تمجید و حمایت کرده است.

عالمان وهابی تنها طریق نجات را پیروی از راه آل شیخ دانسته و مخالفان خود را گمراه و اهل جهنم می دانند.(6)

با همین تکفیرها بود که جان مردان، زنان و کودکان را بر خود حلال دانستند؛ همچنان که جبرتی در کتاب تاریخی خود به این جنایت اشاره کرده است: مردان را کشته و زنان و کودکان را اسیر کردند که این مرام وهابیان است(7) . ابن بشر نیز چنین اعتراف می کند که وهابیان، خون هزاران نفر را در ممالک اسلامی به زمین ریختند.(8)

ص: 513


1- مولانا خلیل احمد سهارنپوری، عقائد علماء اهل السنة الدیوبندیه (المهند علی المفند)، ص58.
2- سید محمود آلوسی، تاریخ نجد، ص94.
3- محمد ابن حمید، السحب الوائله علی ضرایح الحنابله، ص 276.
4- سلیمان بن عبد الوهاب، الصواعق الهیه فی الرد علی الوهابیه، ص4.
5- حسین بن غنام، تاریخ نجد، ص 13.
6- علماء نجد، الدرر السنیة فی الأجوبة النجدیة، ج 14، ص 375.
7- عبدالرحمان جبرتی، عجائب الاثار، ص373.
8- عثمان بن بشر، عنوان المجد فی تاریخ نجد، ص257-258.

وهابیت با تکفیر مسلمانان، دستورهای قرآن را که امر به اخوت بین مؤمنان و عدم تکفیر مسلمانان کرده است، نادیده گرفته و خون مؤمنان را که قرآن به بزرگی از آن یاده کرده است، به ناحق بر زمین می ریزند، که این عین مخالفت با منطق و روش قرآن است. اهل سنت از دست تکفیرهایِ وهابی، در طول تاریخ در امان نماندند، ولی شیعیان بیشترین قربانی این تکفیر در طول تاریخ بوده اند، تا آن جا که محمد بن عبدالوهاب نه تنها شیعیان را تکفیر کرده، بلکه شک کنندگان در کفرِ آن ها را نیز کافر دانسته و می گوید: «ومن شک فی کفرهم بعد قیام الحجة علیهم فهو کافر»؛(1) کسی که در کفر شیعیان شک کند بعد از این که حجت برای آن ها تمام شده باشد، او کافر است.

افندی از جمله افراد تکفیری بود که خطرناک ترین فتوا را دربارة تکفیر شیعیان در طول تاریخ صادر کرده است. محمد امین، مشهور به ابن عابدین، از فقهای مشهور احناف در کتاب تنقیح الفتاوی الحامدیه، فتوای مشهور عبدالله افندی درباره تکفیر و جواز قتل شیعیان را بیان کرده و این حرف او را نیز نقل کرده است که اگر کسی در کفر و قتل شیعیان شک یا توقف کند کافر است. وی جریان فتوایی افندی را چنین نقل کرده است:

در مجموعه ای از رساله های شیخ الإسلام عبدالله افندی در سال 1146 ه- ق، پس از مراجعتش از مدینه منوره این گونه دیدم که سؤال شده بود: نظر شما درباره کشتن شیعیان، به خاطر خروج آنان بر حاکم اسلامی و یا کفر آنان چیست؟ اگر به سبب کفر باشد علت کفر آنان چیست؟ و در صورت اثبات کفر اگر توبه کردند، آیا توبه و اسلام آن ها مانند مرتد پذیرفته می شود، یا مانند کسی که پیامبر را سب کند، پذیرفته نمی شود و باید کشته شوند؟ و اگر کافر هستند آیا حدّ قتل جاری می شود یا کفر؟ و آیا جایز است از آنان جزیه گرفته و کشته نشوند و زنانشان به بردگی گرفته شوند؟ وی در پاسخ می نویسد: «أَنَّ هَؤُلَاءِ الْکَفَرَةَ وَالْبُغَاةَ الْفَجَرَةَ جَمَعُوا بَینَ أَصْنَافِ الْکُفْرِ وَالْبَغْی وَالْعِنَادِ وَأَنْوَاعِ الْفِسْقِ

ص: 514


1- علماء نجد، الدرر السنیة فی الأجوبة النجدیة، ج10، ص440 .

وَالزَّنْدَقَةِ وَالْإِلْحَادِ وَمَنْ تَوَقَّفَ فِی کُفْرِهِمْ وَإِلْحَادِهِمْ وَوُجُوبِ قِتَالِهِمْ وَجَوَازِ قَتْلِهِمْ فَهُوَ کَافِرٌ مِثْلُهُمْ»؛ این کافران ستمگر و جنایت کار (منظور وی شیعیان است)، همة انواع کفر، ستم، فسق و بی دینی را در خود جمع کرده اند. کسی که در کفر، شرک، بی دینی و قتل آنان شک و تردید کند خود کافر است...! این گروه کافر(شیعیان)، توبه کنند یا نکنند کشتنشان واجب است چرا که اگر توبه کنند و مسلمان شوند باید حد بر آنان جاری شود و حدّ چنین کسی کشتن اوست و پس از قتل حکم مسلمان را دارند و اگر توبه نکنند کشته و احکام کفار بر آن ها جاری می شود. به همین جهت باقی گذاردن آنان و دریافت جزیه جایز نیست، بلکه باید کشته شوند و زنان و فرزندانشان نیز به کنیزی گرفته شوند، چون حکم فرزند، تابع مادر است.(1)

این در حالی است که قاضی ایجی می­گوید: «جمهور فقیهان و متکلمان اهل سنت بر این امر اتفاق دارند که نمی­توان احدی از اهل قبله را تکفیر نمود... .»(2)

قاضی سبکی نیز می­گوید: «اقدام بر تکفیر مؤمنین جداً دشوار است. و هر کسی که در قلبش ایمان است، تکفیر اهل هوا و بدعت را دشوار می­شمرد، در صورتی که اقرار به شهادتین دارد؛ زیرا تکفیر امری دشوار و خطیر است.»(3)

نتیجه

قرآن به عنوان منبع اولیه مسلمانان، اولین کتابی است که تکفیر مسلمانان را محکوم کرده است. قرآن برای این که جلوی تکفیر را بگیرد و این پدیده را علاج کند، راه هایی را فرا روی مسلمانان قرار داده است: یکی از آن ها، شتاب نورزیدن در تکفیر دیگران و شک نکردن در اسلام کسی است که به ظاهر ادعای اسلام می کند. راه دیگر توصیف به ایمان کردن مسلمانانی است که با هم در حال جنگ هستند و تأکید بر اخوت ایمانی

ص: 515


1- محمد امین بن عابدین، العقود الدریة فی تنقیح الفتاوی الحامدیة، ج 1، ص 103.
2- عضد الدین ایجی، المواقف، ج 3، ص560.
3- سبکی، الیواقت و الجواهر، ص58.

بین آن ها. همچنین با دستور دادن به اصلاح بین اهل نزاع، جلوی اختلاف و تکفیر را گرفته است. قرآن با بزرگ نشان دادن خون مؤمن، در حفظ او کوشیده است تا مبادا کسی با تکفیر، به حقوقش تجاوز کند. رجوع به اولوالامر از جمله روش های قرآن در علاج پدیدة خطرناک تکفیر است. در ادامه به این نکته اشاره شده که تکفیر مسئله ای شرعی است که حق خدا و رسول است و کسی حق ندارد بدون دلیلِ قطعی، دیگری را کافر بداند. همچنین به روش غلط و غیر قرآنی تکفیری ها اشاره شد که با این که مخالفانشان مسلمان بودند ولی آن ها را تکفیر کرده و خونشان را بر خود مباح دانستند.

ص: 516

منابع

1.قرآن

2.ابن وزیر، محمد بن نصر المرتضی، إیثار الحق علی الخلق فی رد الخلافات إلی المذهب الحق من أصول التوحید، چاپ دوم: دار الکتب العلمیه، بیروت 1987م.

3.ابن باز، عبدالعزیز، مجموع فتاوی العلامة عبد العزیز بن باز، تحقیق اشرف علی جمعه، محمد بن سعد الشویعر، ریاض [بی­نا، بی­تا].

4.ابن بشر، عثمان بن عبد الله، عنوان المجد فی تاریخ نجد، چاپ چهارم: مطبوعات دارة الملک عبد العزیز، ریاض [بی تا].

5.ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم، الإستغاثة فی الرد علی البکری، تحقیق عبدالله بن محمد سهلی، چاپ اول: دار الوطن، ریاض 1417.

6.---------------------------------، کتب و رسائل و فتاوی شیخ الإسلام ابن تیمیة، تحقیق عبدالرحمن بن محمد بن قاسم عاصمی نجدی، چاپ دوم: مکتبه ابن تیمیه، ریاض [بی­نا].

7.-----------------------------------، الفتاوی الکبری لشیخ الإسلام ابن تیمیة، تحقیق قدم له حسنین محمد مخلوف، دار المعرفة، بیروت [بی تا].

8.-----------------------------------، درء تعارض العقل والنقل، تحقیق عبد اللطیف عبد الرحمن، دار الکتب العلمیة، بیروت 1417ق/1997م.

9.ابن حجر، ابو العباس احمد بن محمد بن علی، الصواعق المحرقة علی أهل الرفض و الضلال و الزندقة، تحقیق عبد الرحمن بن عبد الله ترکی، کامل محمد الخراط، چاپ اول: مؤسسه الرساله، بیروت 1417ق/1997م.

10.ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی بن حجر ابو الفضل، فتح الباری شرح صحیح البخاری، تحقیق محب الدین الخطیب، دار المعرفه، بیروت [بی تا].

11.ابن قیم، احمد بن ابراهیم بن عیسی، توضیح المقاصد وتصحیح القواعد فی شرح قصیدة الإمام ابن القیم، تحقیق زهیر الشاویش، چاپ سوم: المکتب الإسلامی، بیروت 1406ق.

12.ابن حزم، علی بن احمد، الإحکام فی أصول الأحکام، چاپ اول: دار الحدیث، قاهره 1404.

13.ابن حمید، محمد بن عبدالله ابن حمید، نجدی حنبلی مفتی مکه، السحب الوائله علی ضرایح الحنابله، مکتبة امام احمد [بی جا، بی تا]

14.ابن عابدین، محمد أمین بن عمر بن عبد العزیز عابدین دمشقی حنفی، العقود الدریة فی تنقیح الفتاوی الحامدیة، [بی نا، بی جا، بی تا]

ص: 517

15.ابن عبدالوهاب، سلیمان، الصواعق الهیه فی الرد علی الوهابیه، چاپ سوم: دار الشفقه، استانبول 1399ق.

16.ابن عثیمین، محمد بن صالح بن محمد عثیمین، شرح ریاض الصالحین، دار الوطن للنشر، ریاض 1426ق.

17.-------------------------------------------------- ، الشرح الممتع علی زاد المستقنع، چاپ اول: دار ابن الجوزی، 1422-1428.

18.ابن قیم، محمد بن ابی بکر ایوب زرعی، مدارج السالکین بین منازل إیاک نعبد وإیاک نستعین، تحقیق محمد حامد فقی، چاپ دوم: دار الکتاب العربی، بیروت 1393ق/1973م.

19.ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة والنهایة، مکتبه المعارف. بیروت [بی تا].

20.-----------------،تفسیر القرآن العظیم، دار الفکر، بیروت 1401ق.

21.آلوسی، شهاب الدین سید محمود، تاریخ نجد، تحقیق محمد بهجة اثری، مکتبة دار المدبلولی، قاهره [بی تا].

22.------------------------------------، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، دار إحیاء التراث العربی، بیروت [بی تا].

23.ایجی، عضد الدین عبد الرحمن، کتاب المواقف، تحقیق عبد الرحمن عمیره، چاپ اول: دارالجیل، بیروت 1417ق/1997م.

24.البانی، محمد ناصر، فتنة التکفیر، چاپ دوم: دار ابن خزیمه، ریاض [بی­تا].

25.بخاری، ابوعبدالله محمد بن إسماعیل، صحیح البخاری، تحقیق مصطفی دیب البغا، چاپ سوم: دارابن کثیر، یمامه بیروت 1407ق/1987.

26.بزار، ابو بکر احمد بن عمرو، البحر الزخار (مسند البزار)، تحقیق محفوظ الرحمن زین الله، چاپ اول: مؤسسة علوم القرآن، مکتبة العلوم و الحکم، بیروت 1409ق.

27.بغوی، حسین بن مسعود، تفسیر البغوی، تحقیق خالد عبد الرحمن العک، دار المعرفه، بیروت [بی­تا].

28.بوقرین، حمد محمد، التکفیر - مفهومه و أخطاره و ضوابطه. [بی نا، بی جا، بی تا].

29.بیضاوی، ناصر الدین ابوالخیر عبدالله بن عمر بن محمد، أنوار التنزیل وأسرار التأویل (تفسیر البیضاوی)، دار الفکر، بیروت [بی تا].

30.تفتازانی، سعد الدین مسعود، شرح المقاصد فی علم الکلام، چاپ اول: دار المعارف النعمانیه، پاکستان 1401ق/1981م .

31.ثعلبی، ابوإسحاق احمد بن محمد بن ابراهیم، الکشف والبیان، تحقیق الإمام أبی محمد بن عاشور، چاپ اول: دار إحیاء التراث العربی، بیروت 1422ق/2002م.

ص: 518

32.جبرتی، عبدالرحمان بن حسن جبرتی، عجائب الاثار، تحقیق عبدالرحمان عبد الرحیم، چاپ سوم، دارالکتب المصریه، قاهره [بی تا].

33.جصاص، احمد بن علی رازی، أحکام القرآن، تحقیق محمد صادق قمحاوی، دار إحیاء التراث العربی، بیروت 1405ق.

34.جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح تاج اللغه وصحاح العربیه، تحقیق احمد عبدالغفور عطار، چاپ چهارم: دار العلم للملایین، بیروت 1407ق.

35.حسین بن غنام، تاریخ نجد، چاپ چهارم، دارالشروق، 1415ق.

36.حکمی، حافظ بن أحمد بن علی، أعلام السنه المنشوره [بی نا، بی جا، بی تا].

37.حوالی، سفر بن عبدالرحمن، شرح العقیدة الطحاویة، دارالمعرفه [بی جا، بی تا].

38.ذهبی، ابو عبد الله محمد بن عثمان، سیر أعلام النبلاء، تحقیق شعیب الأرناؤوط، محمد نعیم عرقسوسی، چاپ نهم: مؤسسه الرساله، بیروت 1413ق.

39.----------------، المنتقی من منهاج الاعتدال فی نقض کلام أهل الرفض والاعتزال، تحقیق محب الدین الخطیب [بی نا، بی جا، بی تا].

40.رازی شافعی، فخر الدین محمد بن عمر تمیمی، التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، چاپ اول: دارالکتب العلمیه، بیروت 1421ق/2000م.

41.راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق محمد سید گیلانی، دارالمعرفه، لبنان [بی­تا].

42.رضی، شریف، نهج البلاغة للصبحی صالح، تحقیق و تصحیح فیض الإسلام، چاپ اول: هجرت، قم 1414 ق.

43.زبیدی، محمد مرتضی حسینی، تاج العروس من جواهر القاموس، تحقیق جمعی از محققین، دارالهدایه [بی جا، بی تا].

44.سبکی، الیواقت و الجواهر [بی نا، بی جا، بی تا].

45.سعدی، عبد الرحمن بن ناصر، تیسیر الکریم الرحمن فی تفسیر کلام المنان (تفسیر السعدی)، تحقیق ابن عثیمین، مؤسسة الرساله، بیروت 1421ق/2000م.

46.سهارنپوری، عقائد علماء اهل السنة الدیوبندیه (المهند علی المفند)، مولانا خلیل احمد سهارنپوری، تحقیق دکتر سید طالب رحمان، چاپ اول، ریاض [بی­تا].

47.شوکانی، محمد بن علی بن محمد، فتح القدیر الجامع بین فنی الروایة والدرایة من علم التفسیر، دارالفکر، بیروت [بی­تا].

48.-------------------------------------، السیل الجرار المتدفق علی حدائق الأزهار، تحقیق محمود إبراهیم زاید، چاپ اول: دار الکتب العلمیه، بیروت 1405.

ص: 519

49.-------------------------------------،نیل الأوطار من أحادیث سید و الأخیار شرح منتقی الأخبار، دار الجیل، بیروت 1973م.

50.شهرستانی، محمد بن عبد الکریم، الملل والنحل، تحقیق محمد سید گیلانی، دار المعرفه، بیروت 1404.

51.طبری، ابوجعفر محمد بن جریر بن یزید بن کثیر بن غالب، جامع البیان عن تأویل آی القرآن (تفسیرطبری)، دار الفکر، بیروت 1405.

52.عبدالحمید عمر، أحمد مختار، معجم اللغة العربیة المعاصرة، چاپ اول: عالم الکتب، 1429ق/2008م.

53.عبدالمنعم، محمود عبدالرحمان، معجم المصطلحات والالفاظ الفقهیه، دار الفضیله [بی جا، بی تا].

54.عقدی، ولید بن راشد بن عبدالعزیز السعیدان، الإجماع العقدی [بی نا، بی جا، بی تا].

55.علماء نجد، الدرر السنیة فی الأجوبة النجدیة، تحقیق عبد الرحمان بن محمد بن قاسم، چاپ ششم. [بی نا، بی جا، بی تا].

56.عینی، بدر الدین ابومحمد محمود بن أحمد، عمدة القاری شرح صحیح البخاری، دار إحیاء التراث العربی، بیروت [بی­تا].

57.غرناطی کلبی معروف به شاطبی، إبراهیم بن موسی لخمی، الموافقات فی أصول الفقه، تحقیق عبدالله دراز، دار المعرفه، بیروت [بی­تا].

58.قرافی، أبو العباس احمد بن ادریس صنهاجی، الفروق أو أنوار البروق فی أنواء الفروق (مع الهوامش)، تحقیق خلیل المنصور، چاپ اول: دار الکتب العلمیه، بیروت 1418ق - 1998م.

59.قرطبی، ابوعبد الله محمد بن احمد بن ابی بکر بن فرح، الجامع لأحکام القرآن، دار الشعب، قاهره [بی­تا].

60.مقدسی، ابومحمد عبد الله بن أحمد بن قدامة، المغنی فی فقه الإمام أحمد بن حنبل الشیبانی، چاپ اول: دار الفکر، بیروت 1405.

ص: 520

اقدامات سلفی های تکفیری؛ فرصت های به وجود آمده برای جمهوری اسلامی ایران / محمد علی رنجبر

اشاره

محمد علی رنجبر(1)

چکیده

تکفیری های جدید که متاثر از بنیادگرایی متعصب سلفی های سابق هستند، تهدیدات زیادی را برای مسلمانان منطقه و حتی سایر ملت ها به وجود آورده اند. این تهدیدات به ویژه بعد از تحولات اخیر جهان اسلام (بیداری اسلامی) شکل جدیدی به خود گرفت. دربارة این موضوع کتاب ها و مقالاتی نوشته شده است، ولی آنچه کمتر در محافل علمی به آن پرداخته شده، فرصت های به وجود آمده از اقدامات تکفیری ها، مخصوصاً برای جمهوری اسلامی ایران (به عنوان پرچم دار حقانیت تشیع و محور جبهه مقاومت) است. از این رو این مقاله با طرح این سوال که اقدامات تکفیری ها چه فرصت هایی برای جمهوری اسلامی ایران به وجود آورده است، در صدد است تا با الهام از سیره امام سجاد علیه السلام و حضرت زینب علیها السلام که رفتار وحشیانه تکفیری های اموی را در برابرِ سید الشهدا تبدیل به فرصت، بصریت بخشی به مردم زمانة خود و معرفی چهره نفاق گونه آن ها کنند و بر حقانیت خود صحه گذارند؛ به بررسی این فرصت ها برای ایران در شرایط کنونی می پردازد. نوع رفتار وحشیانه و غیر اسلامی این گروه در تحولات اخیر، بهترین فرصت برای شیعیان جهان و ایران اسلامی است تا با استفاده از حربه های نرم و رسانه ای به معرفی چهره نفاق گونه آن ها بپردازد. ضمن این که می توانند بر اساس بسیج عمومی مردم

ص: 521


1- دانش آموخته حوزه علمیه قم و دانشجوی دکترای علوم سیاسی موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمة الله

علیه آن ها و ایجاد اتحاد بین شیعیان و اهل سنتِ اعتدالی و حتی غیر مسلمانان علیه آنان اعلام جنگ علنی کند. به عبارت دیگر بهره گیری از حوزه های نرم و سخت می تواند عامل برون رفت و خلاصی ملت های جهان از خطر جریان های تکفیری باشد. زیرا در شرایط فعلی که عربستان به عنوان بزرگترین حامی گروه های تکفیری خود را معرفی کرده است می توان با کمی فعالیت، اجماعی جهانی و منطقه ای علیه آل سعود و رژیم عربستان ایجاد کرد.

کلیدواژ گان: سلفی گری، وهابیت، تکفیرگرایی، جمهوری اسلامی ایران، دیپلماسی عمومی، قدرت نرم، امنیت.

مقدمه

در طول تاریخ، مهم ترین خطر درونی جهان اسلام وجود گروه های سلفی تکفیری است. آن ها با تفسیر انحصارطلبانه و تمامیت خواه خود از دین اسلام همواره سعی در تکفیر سایرین و تسلط بر جهان اسلام با شیوه های وحشیانه و غیر اسلامی داشته اند.

اما آنچه که باعث خطر روزافزون آن ها به ویژه در سه ساله اخیر شده است، احساس خطر جبهة غربی - اسرائیلی از بیداری اسلامی مردمِ منطقه و غالب شدن گفتمان مقاومت در جهان اسلام است. غربی ها با احساس خطر از نفوذ انقلاب اسلامی در قالب بیداری اسلامی و غلبه گفتمان مقاومت، به اهداف مشترکی با جریان های تکفیری در منطقه دست یافته اند. از این رو آن ها با حمایت همه جانبه از این گروه ها در صدد به انحراف کشاندن بیداری اسلامی و ایجاد شکاف در جبهه مقاومت بر آمدند. غافل از این که وجود این گروه ها و اقدامات وحشیانة آن ها می­تواند برای جبهه مقاومت یک فرصت بی بدیل در معرفی اسلام ناب و به چالش کشیدن سیاست های آن ها در حمایت از این گروه ها، برای جهانیان داشته باشد. به همین سبب مقاله حاضر در صدد است تا با مرور اجمالی مفهوم، تاریخچه و شاخصه های سلفی گری تکفیری، به تشریح اقدام های تکفیری ها در منطقه بپردازد و در ادامه، فرصت های به وجود آمده برای

ص: 522

جمهوری اسلامی ایران (به عنوان محور مقاومت) را در سه سطح داخلی، منطقه ای و جهانی بررسی کند.

از این رو این مقاله در سه بخش تنظیم شده است: الف) مفهوم، پیشینه و شاخصه های سلفی های تکفیری ب) بررسی اقدامات اخیر تکفیری ها ج) فرصت های به وجود آمده برای جمهوری اسلامی ایران.

شایان ذکر است که نگارنده ضمن عنایت و توجه به همه فرصت های به وجود آمده از جهات مختلف: سیاسی، امنیتی، فکری و اعتقادی، فرهنگی، اقتصادی؛ هدف از نگارش این مقاله صرفاً برشمردن برخی از مهم ترین فرصت های سیاسی امنیتی برای جمهوری اسلامی ایران است.

الف) مفهوم، پیشینه و شاخصه های سلفی های تکفیری
اشاره

سلفی­گری در معنای لغوی به معنای کهنه پرستی یا تقلید کورکورانه از مردگان است، ولی سلفیه در معنای اصطلاحی آن، نام فرقه ای است که تمسک به دین اسلام جسته، خود را پیرو سلف صالح می دانند و در اعمال و اعتقادات خود، سعی بر تابعیت از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم ، صحابه و تابعین دارند. آن ها معتقدند که عقاید اسلامی باید به همان نحو بیان شوند که در عصر صحابه و تابعین مطرح بوده است؛ یعنی عقاید اسلامی را باید از کتاب و سنت فراگرفت و عالمان نباید به طرح ادله ای غیر از آنچه قرآن در اختیار می گذارد، بپردازند. در اندیشه سلفی ها، اسلوب های عقلی و منطقی جایگاهی ندارد و تنها نصوص قرآن، احادیث و نیز ادله مفهوم از نص قرآن برایشان حجیت دارد.(1)

در یک تعریف عملیاتی از مفهوم سلفی­گری می توان آن را مقولة مشکّک و دارای مراتب دانست که در عالم خارج، گروهِ وسیعی از سلفی گری سنتی و معتدل تا

ص: 523


1- علی اصغر فقیهی، وهابیان، ص20.

سلفی گری افراطی را در بر می گیرد.(1)

با توجه به دلالت های متعدد و متناقضی که امروزه سلفی گری پیدا کرده است، نسبت سنجی آن با رویکردهای نزدیک به ویژه سلف گرایان و فرق اسلامی و گرایش های دیگر نظیر وهابی گری، ضروری است. امروزه، در سایة تعریف آشفته ای که از مفهوم اهل سنت می شود، جریان سلفی، واژة «سلف» را مصادره به مطلوب کرده و حتی مفهوم اهل سنت را عمدتاً در تقابل با شیعیان به کار می بردند.(2)

معتقدان به سلف صالح، عقاید خود را به احمد بن حنبل (241- 164ق) نسبت می دادند، اما پاره ای از فاضلان حنبلی در نسبت آن سخنان به احمد بن حنبل، با آن ها به مناقشه پرداختند. در آن زمان، میان این گروه و اشاعره مناقشات شدیدی جریان داشت و هرکدام، ادعا می کرد که دعوت آن ها براساس مذهب سلف صالح است. معتقدان به سلف صالح با روش معتزله به شدّت مخالفت می کردند، زیرا معتزله در تبیین عقاید اسلامی از فلاسفه ای بهره می بردند که آن ها نیز افکارشان را از منطق یونان اقتباس می کردند. تصاویری که از احمد بن حنبل در منابع مختلف آمده، وی را محدثی سنت گرا و ضد فقاهت نشان می دهد که از تمسک به رأی تبرّی می جسته و تنها به قرآن و حدیث استدلال می کرده است و چون در استناد به حدیث بسیار مبالغه می کرده، گروهی از بزرگان اسلام، مانند: محمد بن جریر طبری و محمد بن اسحاق الندیم، او را از بزرگان حدیث - و نه از مجتهدان اسلام - شمرده اند. درواقع ابن حنبل به عنوان محدثی برجسته و پیرو طریقه اصحاب حدیث با هرگونه روش تاویلی و تفسیر متون مخالف بود و با اصحاب رای، ناسازگاری داشت. وی مخالفت با سنت را بدعت می خواند و با «اهل الاهواء و البدع» موافق نبود.(3) آنچه مسلم است، احمد بن حنبل بیش از 150 سال پیشوای عقاید سنتی - سلفی بود، ولی «به طورکلی قشری بودن، متابعت از ظاهر کلام، جمود افکار، تعصب مفرط حنبلیان، دورافتادگی مکتب فقهی ایشان از

ص: 524


1- سید باقر سید نژاد، موج جدید سلفی گری و تاثیر آن بر سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، ص 104.
2- حامد الگار، وهابی گری، ص14.
3- دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج 6، ص722.

واقعیت زنده تاریخی و مهجوری از هر آنچه در اجتماع و زندگی روزمره تازه بود، در مجموع، منجر به سقوط و انحطاط این مذهب و کم طرفدار بودن این فرقه شد.»(1)

محمد ابوزهره در بیان عقاید این نحله در کتاب تاریخ المذاهب الاسلامیة می نویسد:

«هر عملی که در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم وجود نداشته و انجام نمی شده است، بعداً نیز نباید انجام شود.» ابن تیمیه (661- 728ق.) - فقیه و متکلم حنبلی - از این اصل کلی سه قاعده دیگر استخراج و استنتاج کرد:

«1. هیچ فرد نیکوکاری یا دوستی از دوستان خدا را نباید وسیله ای برای نزدیک شدن به خدا قرار داد؛

2. به هیچ زنده یا مرده ای نباید پناه برد و از هیچ کس نباید یاری خواست؛

3. به قبر هیچ پیغمبر یا فرد نیکوکاری نباید تبرک جست یا تعظیم کرد.»(2)

پس از مرگ احمد بن حنبل افکار وی نزدیک به یک قرن ملاک سنت و بدعت بود، تا این که عقاید وی و نیز سلفی گری تحت تأثیر انتشار مذهب اشعری کم کم فراموش شد.

در قرن چهارم هجری ابومحمد حسن بن علی بن خلف بربهاری برای احیای سلفی گری تلاش کرد، اما در برابر شورش مردم کاری از پیش نبرد.

در اواخر قرن هفتم و اوایل قرن هشتم احمد بن تیمیه و سپس شاگردان ابن قیم الجوزیه عقاید حنابله را به گونه ای افراطی تر احیا کردند. ابن تیمیه به عنوان متکلم و مدافع متعصب مذهب حنبلی، با آزاداندیشی و تأویل مخالف بود و از این رو اقداماتش بیش از پیش باعث انحطاط و عقب ماندگی مذهب حنبلی شد. عصر ابن تیمیه، دوره انحطاط و تنزل تفکر فلسفی و استدلال منطقی و هم چنین قرن روی آوردن به ظواهر دین عنوان شده است. در واقع، در این عصر «فقها و متکلمان قشری بعضی مذاهب -

ص: 525


1- یوسف فضایی، مناظرات امام فخر رازی، ص209- 208.
2- عبدالمحسن مشکوةالدینی، «اختلاف روش های فکری در اسلام»، مجله ادبیات و علوم انسانی دانشگاه مشهد، ش دوم، ص509.

مانند مذهب حنبلی - به عنوان دفاع از عقاید خاص مذهبی خود، به توجیه اصول و فروع مذهب خود پرداختند و احیاناً در این راه ضدِ علم و فلسفه قیام کردند. ابن تیمیه از این کسانی بود که در مذهب حنبلی قیام کرد. وی به عنوان دفاع از آن مذهب، مبارزاتی با مذاهب دیگر اسلامی می کرد و عقاید خود را به عنوان زنده کردن عقاید مذهب حنبلی در بسیاری از کتاب های خود بیان کرد.»(1)

با مرگ ابن تیمیه، دعوت به سلفی گری و احیای مکتب احمد بن حنبل در عرصه اعتقادات به فراموشی سپرده شد.

در قرن دوازدهم هجری قمری، محمد بن عبدالوهاب نجدی (1206- 1115ق) با طرح مجدد ادعای بازگشت به اسلام اصیل، اندیشه پیروی از سلف صالح را بار دیگر به عرصه منازعات کلامی آورد. او با استناد به «بدأ الاسلام غریبا و سیعود غریبا» معتقد بود که اسلام اصل نخستین را در غربت یافته است؛ ازاین رو، وی با آنچه خود آن را بدعت می خواند، به مبارزه برخاست و مسلمان ها را به سادگی اولیه دین و پیروی از سلف صالح دعوت می کرد و مظهر بارز سلف صالح او، امام احمد بن حنبل بود.

یکی از آثار عبدالوهاب، «التوحید و مختصر سیرة الرسول» نام دارد. نهضت وی جنبة ضد حکومت عثمانی یافت و پس از آن که امیران سعودی نجد - که حنبلی مذهب بودند - به آیین او گرویدند، وی برای فرمانروایی عثمانی خطرساز شد؛ از این رو محمد علی پاشا، خدیو مصر، از جانب سلطان عثمانی برای سرکوب آن ها مأمور شد؛ علی رغم این سرکوب، با گذر زمان، پیروان محمد بن عبدالوهاب بر نجد و حجاز تسلط یافتند و دولت سعودی کنونی را تشکیل دادند(2)

به اعتقاد وهابیان، این مذهب نه نحله ای جدید، بلکه همان مذهب سلف صالح است و به همین سبب، خود را «سلفیه» نیز می نامند، زیرا مدعی هستند که در اعمال و افعال خود، از سلف صالح، یعنی از اصحاب پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم و تابعین پیروی می کنند.

ص: 526


1- رمضان البوطی، سلفیه بدعت یا مذهب، ، ص277.
2- مقصود فراستخواه، سرآغاز نواندیشی معاصر، ص129.

وهابیان معتقدند که باید اساس دین بر قرآن و مفاهیم ظاهری احادیث صحیح پیامبر صلی الله علیه و آله و سلمو اصحاب او نهاده شود و در پی آنند که این آیات و روایات بدون هرگونه تغییر و تأویل مورد استناد و عمل قرار گیرد؛ یعنی فقط به ظاهر مفاهیم آن ها عمل شود. از این رو، آن دسته از رفتار و کردار مسلمانان را که با قرآن و احادیث اصلی تطبیق نمی کند، انحراف از اصول و فروع اصلی قرآن و اسلام می شمارند.

امروزه در میان وهابیان دو گرایش اصلی وجود دارد: یک گروه، وهابیان سنتی هستند که هنوز تا حد زیادی به افکار محمد بن عبدالوهاب - بنیان گذار وهابیت - وفادار مانده اند و خطوط اصلی اندیشه آن ها برگرفته از اندیشه های اوست. به دلیل حمایت همه جانبه و مطلق عالمان این گروه ازسیاست های حاکمیت سعودی می توان آنان را وهابیان درباری نیز نامید. دستة دیگر جریانی است که در دوره های اخیر ظهور کرده است، این جریان که می توان آن را وهابیت انقلابی یا جهادی نامید، در قبال حاکمیت عربستان سعودی و عالمان وهابی طرفدار حاکمیت، موضع انتقادی دارند؛ به لحاظ اندیشه نیز این گروه، بیشتر از اندیشه های اسلام گرایانی چون سید قطب و برادرش محمد قطب متاثرند و بر همین اساس برداشت وهابیان سنتی را از مسائلی چون توحید و شرک به چالش می کشند. البته خود وهابیان انقلابی نیز به لحاظ اندیشه یکسان نیستند بلکه طیف وسیعی از اسامه بن لادن و محمد مسعری و سعد الفقیه گرفته تا کسانی چون سلمان العوده و سفر الحوالی را شامل می شوند.(1)

سلفی­گری به دلیل فقدان نظام معرفتی منسجم، گروه گسترده ای را شامل می شود که اختلاف نظر آن ها با یکدیگر کمتر از نزاع آن ها با غیر سلفی ها نیست، ولی آنچه در این تحقیق مد نظر است معنای افراطی آن است.

با توجه به خاستگاه، افکار و جریانات امروزی به طور کلی می توان سه ویژگی برجسته برای سلفی های تکفیری برشمرد، که عبارتند از:

ص: 527


1- حیدر محمد شریف، سلفی گری نوین، ص98.
1. فرقه گرایی

یکی از ویژگی های جریان سلفی گری و محیط ادراکی آن «فرقه گرایی خود بنیاد و مخرب» است، از آن رو که این جریان با تفسیر انحصار طلبانه از فرقه ناجیه، مبدع ارزش ها و باورهای جدید ذیل سلفی گری است که بیشتر مسلمانان آن را خلاف کتاب و سنت می دانند. مخرب به این دلیل که این جریان با تکفیر فرق اسلامی و حتی جوامع مسلمان در قالب مأموریت خاص به اقدام تخریبی علیه آن ها مبادرت کرده و این اعمال را مقدس می شمارد.

2. تکفیرگرایی

تکفیرگرایی، مسئلة نسبتاً جدید و خطرناکی بود که ابن تیمیه(1263-1328م) آن را در آغاز دعوت خویش تئوریزه کرد، بسط داد و در نهایت به اصول فکری گروه های سلفی راه یافت. امروزه جریان سلفی گری به اعتبار این شاخصه، «تکفیری» نامیده می شود و دایرة موضوعاتی که از نظر آن ها موجب کفر و شرک می شود بسیار متنوع و از حد شمارش خارج است.(1)

3. ابزارگرایی ناشی از تقدم عمل بر اندیشه (تروریسم انتحاری)

مسئله «اصالت ظواهر»(2)

در بین سلفی ها سرانجامش نوعی ابزارگرایی ناشی از تقدم عمل بر نظر را در نظام فکری این جریان باز می کند که با ایده های ماکیاولیستی هم خوانی دارد. به طوری که این جریان های افراطی سلفی­گری برای رسیدن به هدف، تمام راه های غیر مشروع را پیشنهاد می کنند.(3)

این جریان با تکیه بر این میراث تاریخی و با الهام از انگاره پردازی های سلفی،گسترده ترین شبکه تروریستی در جهان را

ص: 528


1- سید باقر سیدنژاد، سلفی گری در عراق و تاثیر آن بر جمهوری اسلامی ایران، ص100.
2- در واقع، مهم­ترین اصل معرفت شناسی سلفی ها، «نقل گرایی» Revelationism به معنای ترجیح نقل بر عقل و التزام به لوازم آن است. این تیمیه در مقام نظریه پردازی و تبیین سلفی گری تصریح می کند که سلفی گری به عقل ایمان ندارد، زیرا آن را گمراه کننده می داند (محمد ابوزهره، سلفیان، ترجمه علیرضا ایمانی، قم. ادیان). او در این راستا، اعتبار احکام شرع را مستغنی از امضای عقل معرفی می کند.( ابن تیمیه، تعارض العقل و النقل).
3- مسعود پورفرد، جهان اسلام و رادیکالیزم افراطی، ص15.

سازمان دهی کرده که به دلیل بهره گیری از اشکال گوناگون خشونت ورزی، نظیر «تروریسم انتحاری» نماینده شاخص تروریسم جدید در دوران معاصر به حساب می آید.

ب) بررسی اقدامات اخیر تکفیری ها
اشاره

بعد از بررسی اجمالی مفهوم، پیشینه و ویژگی های سلفی های تکفیری در ادامه به برخی اعمال وحشیانه تکفیری ها در موج اخیر اقداماتشان می پردازیم.

کارهای تکفیری ها به قدری وحشیانه و به دور از منطق است که دل هر انسان منصفی را جریحه دار می کند. در ادامه به برخی از آن ها اشاره خواهیم کرد:

1. صدور فتواهای عجیب توسط مفتی های تکفیری

یکی از محرّک های اصلی رفتارهای خشونت بار تکفیری ها بهره گیری از فتواهای عجیبی است که مفتی های وهابی(تکفیری) صادر می کنند. فتواهایی از قبیل:

1. بستن کمربند ایمنی حرام است! زیرا مانع قضا و قدر می شود!

2. همبستر شدن با همسر مرده حلال است؛

3. فتوای جنجال برانگیز دیگری که شیخ عبد الباری الزمزمی، رئیس انجمن مطالعات و تحقیقات در مغرب صادر کرد، این است که هم بستری مرد با همسرش که تازه فوت کرده، مجاز است!

4. خوردن سمبوسه حرام است به علت شکل سه ضلعی آن، که مشابه تثلیث مقدس مسیحیان است؛

5. خوردن گوشت جن جایز است؛

6. کسی که به سببِ بیماری ایدز بمیرد، شهید است؛

7. خطر شیعیان برای اسلام بیشتر از یهود و نصاری است. به عنوان نمونه «ناصر العمر» یکی از مفتیان کینه توز وهابی در پاسخ به این سؤال که(خطر شیعیان برای اسلام

ص: 529

بیشتر از یهود و نصاری است، برای نجات امت اسلام چگونه این طایفه را ریشه کن کنیم؟) این چنین پاسخ می دهد:

در ابتدا باید بدانیم که شیعیان جز با یک حکومت اسلامی جهادی ریشه کن نمی شوند، شیعیان بعد از برپایی حکومت اسلامی مذکور دو راه دارند:یا این که اسلام را بپذیرند! یا این که سر بریده شوند، اگر اصرار کردند بر مذهب خود باقی بمانند با آن ها باید چنین برخورد کنید:

اول) شیعیان را چون سر بریدن گوسفند، سر ببرید تا خون سر تا پای آن ها را فرا بگیرد، و چه منظره بدیعی است زمانی که تو می بینی اجساد شیعیان در دریایی از خون شناورند و صدای امواج خون رافضی گوش هایت را نوازش می دهد و جنازه هایشان، چشم هایت را به وجد می آورد.

دوم) زنان آن ها را به اسارت ببرید و در میان رزمندگان به صورت عادلانه تقسیم کنید.

سوم) کودکان شیعه را به فراگیری تعلیمات اسلامی صحیح وا دارید و توحید و عقیده را به آن ها آموزش دهید، آموزش های نظامی دهید تا در فتوحات اسلامی از آنان استفاده شود.

چهارم) معابد و ضریح های شرک آلود شیعه را ویران کنید.

پنجم) خانه های آن ها را تفتیش کنید و کتاب های شرک آلودشان از بین ببرید.

ششم) آن ها را مجبور کنید کودکان خود را با اسمائی مانند معاویه، یزید و... نامگذاری کنند.

هفتم) روز عاشورا را جشن بگیرید و شیعیان را مجبور کنید در آن شرکت کنند.

از جنجال برانگیزترین، فتواهای مفتی های تکفیری، فتوای «جهاد نکاح» بوده است. فتوایی که محمد عریفی مفتی سعودی صادرکرد و باعث گسیل بسیاری از زنان و دختران عربی و حتی اروپایی به سوریه شد. براساس این فتوا دختران 14تا 16 ساله و

ص: 530

یا «زنان مطلقه»، اگر برای رفع نیازهای شورشیان سوری به این کشور سفرکنند، ثوابشان بهشت است.(1)

2. بهره گیری از نمادهای مذهبی

یکی از مهم ترین اقدامات تکفیری ها بهره گیری از نمادهای اسلامی است؛ به عنوان نمونه:

بر بالای قرارگاه های داعش جملات قصار و نشانه های القاعده ای کاملاً آشکار است که در اصل جملات و نشانه های وهابی است و دعوتشان به توحید و ملزم کردن به حضور در مساجد و ادای نماز جمعه و جماعت به همان شیوه ای که وهابیت آن را انجام می دهد، همان گونه که نگاهی به دیدگاه ها و خط مشی فکری آن ها به راحتی نشان می دهد که وهابیت الهام بخششان در تمام امور است.(2)

3. بریدن سر انسان های بی گناه و تبدیل سر آن ها به توپ فوتبال

یکی از اقدامات شنیع گروه های تکفیری بریدن سر انسان های بی گناه و تبدیل آن ها به توپ فوتبال است. اقدامی که دل هر بیننده و شنونده ای را جریحه دار می کند. در این ارتباط گروه های تروریستی فعال در سوریه تصویری را در صفحه توئیتر خود منتشر کردند که نشان می دهد اعضای این گروه تا چه حد از اصول اولیه انسانیت دور شده اند.

4. خوردن گوشت قربانیان

به گزارش خبرنگار خبرگزاری فارس در دمشق، در تازه ترین جنایت های این گروه، شبکه های اجتماعی اینترنتی اقدام به انتشار تصاویری از گروه تروریستی «جبهة النصره» کرده اند که در آن نشان داده شده، عناصر این گروه تکفیری پس از جدا کردن سر دو نفر از نیروهای ارتش سوریه در حمله به زندان مرکزی «درعا» واقع در جنوب سوریه اقدام به پختن آن روی آتش می کنند.

ص: 531


1- گزارش فتواها و اقدامات تکان دهنده تکفیریه. http://www.seratnews.ir/fa/news/171140.
2- همان.
5. تجاوز گسترده به زنان سوری

گروه های تکفیری با استفاده از فتوای جهاد نکاح، تجاوزات گسترده ای به زنان بی گناه سوری داشته اند؛ آن ها حتی به بهانه های دیگری دست به این اقدام غیرانسانی زده اند؛ به عنوان نمونه: گروه داعش خطاب به مسیحیان سوریه اعلام کرده است که در صورت اسلام نیاوردن برای این که زنده بمانید، باید همسرانتان به مدت یک هفته با یکی از فرماندهان داعش همبستر شود.(1)

6. تخریب قبور مقدس و زیارتگاه های شیعی

یکی از اقدامات شنیعی که وهابی ها علیه مقدسات شیعیان انجام می دهند تخریب زیارتگاه های شیعی است.

برای مثال تروریست های تکفیری در سوریه صحن های قبر عمّار یاسر و اویس قرنی دو صحابی بزرگوار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و امیرالمؤمنین علیه السلام را تخریب کرده و با شلیک های پیاپی موشک به دیوارهای حرم، بخش های زیادی از آن را منهدم کردند.

تروریست های سوریه در هر منطقه ای که پا می گذارند هر نماد شیعی که توجه آن ها را جلب می کند از بین می برند. در همین راستا مکان های متبرک شخصیت های جهان تشیّع مثل حجر بن عدی را در تیررس حملات خمپاره ای و موشکی خود قرار دادند.

7. حمله به سفارتخانه ها و دیپلمات های ایرانی

یکی از اقدامات غیر متعارف و وحشیانه تکفیری ها حمله به سفارت خانه ها و دیپلمات های ایرانی است. حملات چندباره به سفارت ایران در اردن و یا ربودن کاردار ایران در لیبی و دیگر اقدامات مؤید این موضوع است.

8. استفاده از سلاح های شیمیایی

یکی از اعمال غیر انسانی تروریست های تکفیری البته تحت حمایت جبهه غربی و عربی و ترکیه، استفاده از سلاح های شیمیایی علیه مردم مظلوم سوریه بوده است. البته

ص: 532


1- http://www.seratnews.ir/fa/news/171140

غربی ها در ابتدا تلاش کردند که این عمل را به دولت بشار اسد نسبت دهند ولی در ادامه، بازرسی های بازرسان بین المللی نشان داد که این عمل از سوی تروریست های تکفیری انجام شده است.

9. تکفیر یکدیگر

یکی از اقدامات گروه های تکفیری علاوه بر تکفیر تمام فرق و مذاهب اسلامی، تکفیر گروه های خودی در جبهه نبرد نیز می باشد؛ به عنوان نمونه:(1) در عراق رایج است که داعش، گروه های فعال در عرصه میدانی عراق را از ارتش اسلامی عراق و جماعت انصار السنه - هیئت شرعی، گرفته تا جبهه اسلامی مقاومت عراق (جامع) و جنبش مقاومت اسلامی (حماس) را تکفیر و آن ها را مزدور و مرتد می داند. در سوریه نیز داعش برخی از گروه های تروریستی هم کیش خود، مانند: «النصرة» و «جبهه اسلامی» را مرتد می داند. تکفیرِ گروه های دیگر از سوی داعش امر جدیدی نیست، چون وقتی تکفیر به سلاحی رایج در میان گروه های القاعده ای تبدیل می شود، کسی یا گروهی را مستثنا نمی کند.

10. بهره گیری از کمک های مخفیانه و آشکار اسرائیل

گروه های تکفیری به رغم شعار اسلام خواهی خود، در اقدامات اخیرشان کاملاً مورد حمایت اسراییل قرار گرفته اند و نکته حائز اهمیت این که آن هیچ اقدامی علیه منافع اسراییل در منطقه نداشته اند و بلکه در عمل پذیرای کمک های شایان اطلاعاتی، نظامی، پزشکی و غیره بوده اند.

در پایان باید اشاره کرد که تجربه تاریخی نشان داده است، گروه های تکفیری در صورت شکست و یا پیروزی به خاطر تحقیر و یا سرمست از پیروزی دست به

ص: 533


1- نگاهی به اندیشه ها و ریشه های داعش، . http://www.mashreghnews.ir/fa/news/287441.

اقدامات فراگیری می زنند که تمام جامعه جهانی را دچار درگیری می کند؛ نمونه آشکار این مسئله را می توان در حرکت های گروه طالبان و القاعده مشاهده کرد.(1)

ج) فرصت های جمهوری اسلامی ایران بر اساس دیپلماسی عمومی یا قدرت نرم
اشاره

پیشرفت ارتباطات و اطلاعات در جامعه اطلاعاتی بین المللی و به تبع آن ظهور سیاست فرا بین المللی، ایجاب کننده دیپلماسی جدیدی است که بر شفافیت و همکاری با بازیگران جامعه مدنی و فروملی در حوزه همگانی استوار می باشد. این نوع دیپلماسی که غالباً دیپلماسی عمومی خوانده می شود مستلزم ارتباط با رهبران احزاب سیاسی، گروه های ذی نفع، نخبگان سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، علمی و رسانه ای به عنوان سازندگان افکار عمومی برای شکل دهی به افکار و هماهنگ سازی اذهان آن ها با اهداف سیاست خارجی است. هم چنین اجرای موفقیت آمیز دیپلماسی عمومی مستلزم به کارگیری بهینة فناوری و ابزارهای جدید اطلاعاتی و ارتباطی در چارچوب دیپلماسی رسانه ای نیز می باشد، زیرا شالوده دیپلماسی عمومی، اعمال و به کارگیری قدرت نرم برای مدیریت افکار عمومی جهانی است.(2)

برخی دیپلماسی عمومی را تأثیرگذاری بر نگرش های عمومی برای شکل دهی و اجرای سیاست های خارجی و شامل ابعادی از روابط بین المللی می دانند که فراتر از دیپلماسی سنتی عمل می کند و عواملی همچون: شکل دهی به افکار عمومی در سایر کشورها، تعامل میان منافع گروه های خصوصی یک کشور با منافع گروه های خصوصی در کشوری دیگر، برقراری ارتباط گران نظیر دیپلمات ها و فرستادگان به خارج و در نهایت فرایند های تعاملات میان فرهنگی از جملة عناصر این دیپلماسی هستند.(3)

ص: 534


1- برای مطالعه بیشتر مراجعه شود به کتاب. امنیت بین الملل (4). (ویژه القاعده).
2- دهقانی فیروزآبادی و علیرضا فیروزی، «دیپلماسی عمومی جمهوری اسلامی ایران در دوران اصول گرایی»، فصلنامه روابط خارجی، سال چهارم، شماره دوم، تابستان 1391، ص71-110.
3- حسام الدین آشنا، فرهنگ ارتباطات و سیاست خارجی، ارائه مدلی برای دیپلماسی عمومی، ص227- 262؛ چارلز ولف و برایان روزن، دیپلماسی عمومی. بوسه مرگ، ص 93- 103؛ محمد قلی میناوند، «درآمدی بر دیپلماسی افکار عمومی»، فصلنامه عملیات روانی، به نقل از فارس نیوز (14/2/1384).

با توجه به این تعریف و مقایسه مؤلفه های اساسی این نوع دیپلماسی با دیپلماسی رسمی و سنتی، بیان گر سه محور اساسی زیر است:(1)

1. دیپلماسی عمومی آشکار است، درحالی که دیپلماسی رسمی و سنتی، پنهان است؛

2. مخاطبان دیپلماسی عمومی گروه های هدف خاص و یا عموم مردم جامعه در دلِ یک ملت دیگرند، در حالی که در دیپلماسی رسمی مخاطبان دولت ها هستند؛

3. موضوعات دیپلماسی عمومی به رفتار و تمایلات مردم در دیگر کشورها مربوط می شود، در حالی که دیپلماسی سنتی با رفتار و سیاست های دولت ها سروکار دارد.

بنا به تعاریف یاد شده می توان منبع اساسی و مبنای دیپلماسی عمومی را آن چیزی دانست که «جوزف نای» با مفهوم «قدرت نرم» کرده است. از نظر «نای» قدرت نرم شیوه ای جدید از اعمال قدرت در مقایسه با شیوه های سنتی است که موجب می شود یک کشور کاری کند تا کشورهای دیگر همان چیزی را بخواهند که او می خواهد؛ وی این را قدرت متقاعد کننده نیز می خواند. به عبارت دیگر قدرت نرم توانایی شکل یا تغییر دادن ترجیحات و اولویت های دیگران است.(2)

از این رو بخش اعظمی از دیپلماسی رسانه ای غرب به توجیه افکار عمومی داخلی و حتی خارجی می پردازد. در این رابطه پروفسور مولانا می نویسد: غرب همیشه سعی کرده با تبلیغات وسیع سیاسی و استفاده از زیرساخت های ارتباطی و اطلاعاتی و پروپاگاندا، محیط سیاسی و افکار عمومی ملی و بین المللی را تحت تأثیر پیام ها، سیاست ها و اهداف خود قرار دهد و بدین ترتیب، از طریق رسانه های مدرن و سازمان های بین المللی امروزی دستور روز را برای مخاطبان تعیین کند. برخی از ابعاد این تبلیغات و پروپاگاندا به دیپلماسی عمومی معروف شده است.(3)

ص: 535


1- چارلز ولف و برایان روزن، ص94- 95. حسن حسینی، دیپلماسی عمومی؛ سازو کارها و ساختارها، ص65.
2- جوزف نای، کاربرد قدرت نرم، ص1- 37.
3- مولانا، «جایگاه ایران در فناوری هسته ای»، کیهان، 21/8/83. www.kayhannews.ir/830821/16.htm

با توجه به آنچه ذکر شد در ادامه به فرصت های جمهوری اسلامی ایران در سطوح سه گانه بر اساس بهره گیری از دیپلماسی عمومی و قدرت نرم، می پردازیم.

1. در سطح داخلی
1-1. آگاهی بخشی به مردم در رابطه با کمک ایران به حزب الله و سوریه

همان گونه که اشاره شد توجیه افکار عمومی داخلی نسبت به سیاست های خارجی دولت ها از اصول مهم و اساسی در اداره کشورهاست، و کشورهای غربی به ویژه آمریکا به خوبی از این ابزار استفاده می کنند. البته باید توجه کرد که یکی از اصول اساسی و حاکم در مدیریت استراتژیک امام و رهبری نیز، ارتقای آگاهی مردم به منظور بصیرت بخشی است.(1)

با توجه به این نکات یکی از مشکلات دستگاه دیپلماسی ما این است که در قالب دیپلماسی رسانه ای و عمومی، به خوبی نتوانسته است برخی از سیاست های خارجی خود را، مخصوصاً در منطقه برای مردم و حتی برخی از خواص توجیه کنید. یکی از این موارد، سیاست حمایت و کمک به گروه های مقاومت از قبیل حزب الله، حماس و رژیم سوریه است. این مسئله تا جایی پیش رفته که برخی از کاندیداهای ریاست جمهوری چه در زمان انتخابات ریاست جمهوری دوره دهم و چه در انتخابات دور یازدهم نیز به انتقاد از این رویکرد پرداخته و به شدت از دستگاه دیپلماسی ما کرده اند.(2)

این موضوع، سوالات و شبهات زیادی در بین قشر تحصیل کرده و جوان و حتی مردم عادی ایجاد کرده است. نویسنده با توجه به رشته تحصیلی و حضور در سطح دانشگاه و جامعه به عنوان مدرس و یا سخنران بارها با این سؤال که چرا به این گروه ها کمک می کنیم؟ مواجه شده ام. اوج این مسئله را در فتنه 88 شاهد بودیم که عده ای شعار «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» سر می دادند.

ص: 536


1- محمد علی رنجبر، اتخاذ استراتژی های خردمندانه بعد از انقلاب در ایران و مصر، ص 209-216.
2- به مشروح مناظرات انتخاباتی دوره دهم و یازدهم ریاست جمهوری مراجعه شود.

از این رو با توجه به اقدامات وحشیانه گروه های تروریستی و تکفیری در منطقه، این فرصت برای دیپلماسی رسانه ای و عمومی ایجاد شده است که با ساخت مستند، فیلم، خبر، کتاب، پخش تصاویر اقدامات آن ها و غیره... خواص و مردم را از خطر این گروه ها آگاه کند و نشان دهد که در صورت عدم ایجاد جبهه ای قوی و مقاوم در برابر این تروریست ها، آن ها البته با کمک غرب و اسراییل و سایر کشورهای مرتجع منطقه، منافع ملی ما را به خطر می اندازند، و باید بر این نکته تأکید کرد که کمک ما به این گروه ها در کنار انجام وظایف اسلامی و انسانی موجب تقویت توان دفاعی و تأمین منافع ملی ما نیز خواهد شد.

2-1. نشان دادن کار آمدی نظام اسلامی مبتنی بر ولایت فقیه در ایجاد امنیت

حکومت ها بر دو پایه مشروعیت و کارآمدی استوارند، به نحوی که اگر حکومت مشروعی نتواند کارآمدی خود را نشان دهد موردِ اقبال مردم به عنوان یکی از مهم ترین ارکان حکومت قرار نمی گیرد. از این رو کارآمدی تأثیر مستقیمی در بالابردن مقبولیت یک حکومت دارد.

بدون تردید می توان گفت که یکی از مهم ترین اهداف هر دولتی در کنار اهدافی چون تأمین سعادت و عدالت، استقرار امنیت است تا جایی که بسیاری، فلسفه تشکیل دولت را برقراری امنیت دانسته اند.

مفهوم امنیت مصونیت از تعرض و تصرف اجباری بدون رضایت است و در مورد افراد به معنای آن است که نسبت به حقوق و آزادی های مشروع خود بیم و هراسی نداشته باشند، و تحت هیچ شرایطی حقوق مشروع آن ها به مخاطره نیفتاده و عاملی این حقوق را تهدید نکند.(1)

در میان فیلسوفان غربی «هابز» برجسته ترین نظریه پرداز این تفکر می باشد. در جهان اسلام نیز این نوع تفکر در اندیشه ابن خلدون ظهور بیشتری دارد. وی پس از تشریح علت شکل گیری جامعه می گوید:

ص: 537


1- عباسعلی عمید زنجانی، مبانی اندیشه سیاسی اسلام، ص362.

هر گاه این اجتماع برای بشر حاصل آید و آبادانی جهان به وسیله آن صورت پذیرد، ناگزیر باید حاکمی در میان آنان باشد تا از تجاوز دسته ای به دسته ای دیگر جلوگیری کند، زیرا تجاوز در طبایع حیوانی بشر، مخمر است.(1)

این که تا چه اندازه ای چنین رویکردی دربارة دولت قابل دفاع است، نیازمند مجال دیگری است، ولی مسلم است حفظ امنیت از اهداف اساسی دولت می­باشد؛ به گونه ای که شهروندان حتی از ناحیه حاکمیت نیز باید احساس امنیت نماند.

در اندیشه اسلامی، امنیت از مهم ترین و بزرگ ترین نعمت های الهی دانسته شده است.(2) روایات متعدی نیز اهمیت آن را در زندگی سیاسی متذکر می شود. از میان این روایات به دو مورد از امیرالمومنین علیه السلام اشاره می کنیم: «شرّ البلاد بلاءٌ لا امن فیه؛ بدترین جوامع، جامعه ای است که در آن امنیت نباشد.»(3) و «شر الأوطان ما لم یأمن فیه القطان؛ بدترین مکان ها برای سکونت مکانی است که ساکنانش در آن امنیت نداشته باشند.»(4)

روایت های مذکور، گویای این نکته است که حاکمیت باید یکی از کارهای اصلی خود را، حفظ امنیت همه جانبه اعم از ناحیه حاکمیت و غیر آن بداند. البته نظریه پردازان ولایت فقیه به این امر واقف بوده اند، به همین دلیل در موارد متعددی به لزوم تأمین تاکید کرده و آن را از اهداف شکل گیری حکومت اسلامی دانسته اند.(5)

با توجه به این نکته که یکی از مهم ترین اهداف حکومت ها خواه اسلامی و خواه غیر اسلامی ایجاد امنیت می باشد، از این رو اقدامات تکفیری ها در منطقه و عدم توفیقشان برای به خطر انداختن امنیت جمهوری اسلامی ایران، این فرصت را برای دولت مردان ما مهیا کرده است که بتوانند با نشان دادن امنیت بالا در ایران کارآمدی

ص: 538


1- عبدالرحمان ابن خلدون، مقدمه، جواب یک، ص 77-79.
2- عبدالله جوادی آملی، حق و تکلیف در اسلام، ص201.
3- عبدالواحد بن محمد تمیمی آمدی، غرر الحکم و درر الحکم، ص47.
4- همان.
5- صحیفه امام، ج5، ص 518.

نظام اسلامی مبتنی بر ولایت فقیه را به مردم نشان داده و احساس رضایت را در آن ها دو چندان کنند.

2. در سطح منطقه
1-2. خنثی کردن سیاست «ایران هراسی»

موقعیت جغرافیایی خاورمیانه، این منطقه را واجد ویژگی هایی کرده که همواره سیاست بین المللی را متأثر از خود کرده است. وجود رودها، دریاچه ها، دریاها و تنگه های متعدد، منابع عظیم انرژی و غیره نشانه هایی از اهمیت استراتژیکی و ژئوپلیتیکی این منطقه است که در میان آن ها تنگه های بسفر، داردانل، کانال سوئز و تنگه هرمز جایگاه خاصی دارند.

بنابراین تسلط بر این منطقه و نقاط استراتژیک آن، مزیت مهم نظامی و استراتژیکی است و همین امر، یکی از دلایل مهم چالش دو ابر قدرت ایالات متحده امریکا و اتحاد جماهیر شوروی در دوران جنگ سرد به شمار می رفت. بعد از پایان جنگ سرد و یک جانبه گرایی آمریکا در مناطق مختلف جهان و به ویژه منطقة خاورمیانه، نه تنها از اهمیت این منطقه نکاست، بلکه با ظهور قدرت های منطقه ای جدید و تعارض منافع آنان با آمریکا، عمق راهبردی مناطقی چون خاورمیانه را بیش از پیش افزایش داد. در این میان وقوع انقلاب اسلامی در ایران و از بین رفتن پایگاه مطمئن ایالات متحده در منطقه حساس خاورمیانه با ارتشی مجهز، بازاری وسیع و حکومتی مطیع، نگرانی های جدیدی برای قدرت فاتح جنگ سرد به وجود آورد. هژمونی منطقه ای آمریکا با تهدیدی جدی رو به رو شد و احتمال سرایت این انقلاب به کشورهای هم جوار آن، بیش از پیش منافع خاورمیانه ای آمریکا را در معرض خطر قرار داد.

بازتعریف منافع منطقه ای، حرکت در راستای عملی کردن تغییر در نظم منطقه ای، جهت دهی به روند انتقال قدرت در منطقه و سرانجام بازتعریف نظم منطقه ای از سوی ایران انقلابی، طبیعتاً با مقاومت و موانع جدی از سوی برخی بازیگران مواجه شد و با

ص: 539

توسل به استراتژی های مختلف، در پی توقف این روند برآمدند. بزرگ ترین قدرت متضرر این جریان یعنی ایالات متحده با توسل به استراتژی نرم «ایران هراسی» بیش از سه دهه است که مقابله با نظام ج.ا.ایران را در دستور کارش قرار داده است.(1)

در واقع آمریکا با بهره گیری از رسانه های خود و استناد به برخی از بیانات امام خمینی(ره) منبی بر صدور انقلاب اسلامی،(2) این گونه تبلیغ می کردند که ایران به دنبال صدور انقلاب خود از راه های نظامی به کشورهای منطقه است.

اما ایران هراسی چیست؟ ایران هراسی اشاره به مخالفت با سیاست ها، فرهنگ، جامعه، اقتصاد یا نقش بین المللی ایران دارد. هم چنین ایران هراسی به سیاست هایی اطلاق می گردد که برای رسیدن به منافع خاص علیه این کشور یا معرفی کردن ایران به عنوان تهدیدی برای کشوری خاص یا در شکل بزرگ تر برای صلح بین المللی مطرح می گردد. گاه ایران هراسی با احساسات ضد ایرانی هم پوشانی دارد.(3)

البته آمریکا با اعمال سیاست «ایران هراسی» علاوه بر هدف بازدارندگی ایران در منطقه به دنبال فروش تسلیحات خود به کشورهای منطقه نیز می باشد.

با توجه به سیاست «ایران هراسی»، اقدامات وحشیانه تروریست های تکفیری که تحتِ حمایت کشورهای غربی و منطقه ای هستند و همین طور رفتار منطقی ایران نسبت به همسایگان منطقه ای خود در 35 سال بعد از انقلاب، فرصت ویژ ه ای برای ایران فراهم کرده است که سیاست «ایران هراسی» را به چالش کشیده و خطر را متوجه تکفیری ها و حکومت های حامی این گروه ها کند.

ص: 540


1- جلیل دارا و ولی اله حامی، «ایران هراسی، ابزار هژمونی طلبی آمریکا در خاورمیانه»، فصلنامه رهیافت انقلاب اسلامی، سال هفتم، شمار 24 پاییز 1392، ص 61-82.
2- البته آن ها همواره تفسیر نادرستی از بیانات امام راحل داشته اند و نتوانسته اند عمق بیانات ایشان را دریافت کنند.
3- محسن شریعتی نیا، «ایران هراسی. دلایل و پیامدها»، فصلنامه روابط خارجی، سال دوم، شماره ششم، تابستان1389.ص 191-210.

چرا که رفتار ایران نشان داده است که علی رغم کمک برخی همسایگان از حمله صدام به ایران و برخی اقدامات خراب کارانة دیگر علیه ایران؛ هیچ گاه به دنبال انتقام گرفتن نبوده است. از این رو می توان ثابت کرد که ایران اسلامی نه تنها برای منطقه و جهان اسلام تهدید نبوده است بلکه همواره در مقابل خطراتی که جهان اسلام را تهدید کرده، ایستاده است.

2-2. به چالش کشیدن سیاست های عربستان و ترکیه در مخالفت با محور مقاومت و حمایت از اسراییل

کشورهای عربستان و ترکیه (به ویژه بعد از روی کار آمدن اسلام گرایان در ترکیه) همواره داعیه رهبری جهان اسلام و ایفای نقش «برادر بزرگتر» را داشته اند، زیرا حاکمان عربستان خود را خادم حرمین شریفین می دانند و ترکیه نیز داعیه دار خلافت عثمانی است، ولی روند تحولات نشان می دهد که علی رغم این که اسراییل بزرگ ترین تهدید و چالش در جهان اسلام و منطقه خاورمیانه است و به رغم شعار حمایت از مسلمانان آواره فلسطینی، اما در عمل هم عربستان و هم ترکیه به جای پیوستن به محور مقاومت علیه زیاده خواهی های اسراییل و کمک به جمهوری اسلامی ایران برای اتحاد جهان اسلامی علیه تهدیدات مشترک، متاسفانه این کشورها سیاست ضربه زدن به محور مقاومت را در دستور سیاست خارجی خود قرار داده اند و با حمایت از گروه های تکفیری و تروریستی مشغول ضربه زدن به گروه های مقاومت می باشند.

برای نمونه، از همان ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی که مهم ترین شعارش اعتلای اسلام و مبارزه علیه استکبار و رژیم غاصب اسراییل به عنوان غده سرطانی منطقه بود. عربستان سعودی، برای کاستن از اثرات انقلاب اسلامی ایران بر جامعه عربستان دست به اقدامات پرهزینه ای زد. تأسیس مؤسسات تبلیغاتی برای خدشه دار کردن چهره انقلاب، تشکیل شورای همکاری خلیج فارس، حمایت همه جانبه از رژیم بعثی در جنگ تحمیلی، خریدهای تسلیحاتی و... بخشی از اقدامات حکومت عربستان بود. بسیاری از افسران و درجه داران شیعه را از ارتش اخراج کرد. از حضور نظامیان پاکستان

ص: 541

به دلیل آن که بسیاری از آن ها از انقلاب متأثر شده و از این انقلاب تمجید می کردند در ارتش عربستان کاسته و به جای آن ها سعی شد از نیروهای بنگلادشی استفاده شود. بسیاری از کارگران و متخصصان شیعه که در شرکت «آرامکو» مشغول به کار بودند از کار اخراج شدند. استفاده از بلندگو در مساجد شیعه ممنوع اعلام شد. خانه های افراد مظنون به طور متوالی و ناگهانی مورد بازرسی و تفتیش قرار گرفت. هم زمان با این اعمال، دولت عربستان برای مخدوش کردن برنامه های صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران به پخش پارازیت بر روی این برنامه ها اقدام کرد. از سوی دیگر دولت سعودی با تزریق امکانات مادی در جامعه اهل سنت سعی کرد با جلب گروه های کم درآمد از جذابیت انقلاب اسلامی در نظر آن ها بکاهد.(1)

نکته جالب این است که در کنار این خصومت آشکار عربستان و ترکیه نسبت به ایران و گروه های مقاومت، اما این دو کشور به هیچ وجه اقدام عملی و قاطعانه ای در برابر اقدامات وحشیانه اسراییل علیه مسلمانان مظلوم فلسطین انجام ندادند و برعکس با حمایت قاطعانه و آشکار خود از تروریست های تکفیری در سوریه و لبنان و ایران چهرة واقعی خود را به مسلمانان منطقه و جهان نشان داده اند.

از این رو اقدامات تکفیری ها که یکی از آن ها درخواست کمک از اسراییل بود، می تواند فرصت خوبی برای دیپلماسی رسانه ای ما باشد که با نشان دادن چهرة واقعی این کشورها، گفتمان مقاومت با رهبری جمهوری اسلامی ایران را به عنوان گفتمان غالب و مدیریتی توان مند و عزت مند در جلو بردنِ اهداف اسلامی معرفی کرد.

3-2. به چالش کشاندن سیاست آمریکا در ایجاد و حمایت از گروه های تکفیری در منطقه خاور میانه

به دنبال پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و ناکامی دولت آمریکا از برخورد مستقیم در شکست دادن نظام نوپای جمهوری اسلامی، متفکرین و سیاست گذاران آمریکایی

ص: 542


1- منوچهر محمدی، بازتاب جهانی انقلاب اسلامی، ص157.

به این جمع بندی رسیدند که برای مقابله با انقلاب اسلامی باید با خلق و تقویت یک جنش افراطی سنی ضد شیعی به مقابله برآیند.

هنری کسینجر در سال 1359 نظریه ای را مطرح کرد که با استقبال دولت مردان آمریکایی مواجه شد و به مرحله اجرا درآمد. کسینجر معتقد بود با استفاده از اختلاف های مذهبی میان تشیع و تسنن باید ضمن تقویت این تضادها بر اساس سیاست قدیمی امپریالیسم «تفرقه بیانداز و حکومت کن» زمینه ایجاد یک جنبش ضد شیعی و در واقع حکومتی بر مبنای تعصبات شدید و افراطی سنی گری فراهم کرده و آن را به مقابله با انقلاب اسلامی در ایران تشویق کرد. در این راستا با حمایت مالی و آموزشی پاکستان و عربستان سعودی گروهی به نام طالبان و القاعده شکل گرفت.(1)

این گروه در دوران اشغال افغانستان به واسطة اتحاد جماهیر شوروی کم کم به کشور برگشتند و در کنار سایر مجاهدین افغانی به جنگ با روس ها پرداختند. آن ها در این راه از کمک های بی دریغ بسیاری از داوطلبان غیرافغانی و کمک مالی عربستان برخوردار گردیده و حتی توانستند داوطلبان غیر افغانی را برای مقابله با روس ها جلب کنند. عوامل فوق موجب تقویت بیشتر جایگاه این گروه نسبت به سایر گروه های جهادی گردید. گروه القاعده به فرماندهی «اسامه بن لادن» ثروتمند سعودی نیز در همین راستا شکل گرفت. بعد از خروج نیروهای روسی از افغانستان، گروه طالبان توانست بر بخش عمده ای از خاک افغانستان تسلط یابد. آن ها با کنار زدن سایر گروه های جهادی و با تکیه بر تفسیر متحجرانه و قشری گری، سیستمی ظاهراً اسلامی و در عین حال در خصومت با جمهوری اسلامی به وجود آوردند. این نظام مورد شناسایی کشورهای پاکستان، عربستان سعودی و امارات متحدة عربی قرار گرفت. آمریکایی ها در اعمار این سیاست دو اشتباه استراتژیک مرتکب شدند. اول آن که تکیه بر تعصبات مذهبی طالبان حتی اگر چه در تخاصم انقلاب اسلامی باشد، ضرورتاً و برای همیشه در خدمت دولت

ص: 543


1- همان، ص 442.

مردان آمریکا و در راستای منافعشان نخواهد بود، چرا که به هر تقدیر آمریکایی ها را نیز آن قدر دشمن و اشغال گر و کافر تلقی خواهند کرد، که نسبت به روس ها چنین نظری داشتند. از طرف دیگر جامعه جهانی آمادگی برای پذیرش نظامی با این تعصبات و روحیات طالبانی قرون وسطایی نخواهد داشت. به همین دلیل به جز سه دولت فوق هیچ دولت دیگر حاضر نگردید که آن ها را به رسمیت بشناسد.(1)

طالبان و القاعده که قرار بود به عنوان اهرم در خدمت سیاست های آمریکا در منطقه قرار بگیرد به ضد آن تبدیل گردید. آمریکا مجبور شد بعد از 11 سپتامبر به بهانه مبارزه با تروریسم نیروهای خود را به از میان برداشتن پدیده ای که خود خلق کرده بود به کار گیرد. در واقع آمریکا نه تنها کمکی به محدود کردن بیداری اسلامی و تشیع و ایران نکرد، بلکه موجب گردید بیداری اسلامی و روحیه انقلابی و خصومت با آمریکا در میان اهل سنت نیز گسترش یافته و همه جا گیر شود. آمریکایی ها زمانی که سفارتخانه های آمریکا در کنیا و تانزانیا منفجر گردید متوجه اشتباهات خود در تقویت طالبان و بن لادن در افغانستان گردیدند. ملامحمد عمر سر دسته طالبان اسامه بن لادن را در کنار خویش جای داد و با او پیوند خویشی برقرار کرد و صریحاً از او حمایت کرد. طالبان در برابر اقدامات شان هرگز خود را مقصر نمی دانستند، بلکه انتظار پاداش داشتند، زیرا بر این باورند که با کافران جهاد کرده و آن ها را کشته و ثواب کرده اند.

حمایت آمریکا از اقدامات اخیر تکفیری ها نیز روشن است، زیرا آن ها به هیچ وجه اقدامات تکفیری ها در سوریه را محکوم نکردند؛ ضمن این که از طریق متحدین خود در منطقه (ترکیه، عربستان، اسراییل و قطر) به تکفیری ها کمک می کنند.

با توجه به سابقه دولت آمریکا در ایجاد، تقویت و حمایت از گروه های سلفی تکفیری و تبدیل شدن این گروه ها به تهدید کنندة صلح و امنیت منطقه ای و جهانی، این فرصت برای ما به وجود آمده که سیاست های آمریکا در منطقه خاورمیانه را به

ص: 544


1- همان، ص 443.

چالش بکشیم و حمایت آمریکا از این گروه ها با توجه به اقدامات وحشیانه آن ها فرصت مناسبی برای نقد و به چالش کشیدن این سیاست هاست.

3. در سطح جهانی
1-3. نشان دادن ناکارآمدی سازمان ها و نهادهای بین المللی در جلوگیری از اقدامات تکفیری ها

یکی از اساسی ترین اهداف شکل گیری سازمان های بین المللی ایجاد صلح و امنیت بین المللی است، چرا که برقراری این امنیت، و ایجاد همکاری های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی از اساسی ترین نیازهای و دیرینه ترین آرزوهای بشر بوده است. اما پیش برد هدف های صلح بین المللی و رفاه عمومی جهانیان بدون تشکیل نهاد هایی که این اهداف را دنبال می کنند میسر نبوده است.(1)

در بین این سازمان ها مهم ترین جایی که این هدف را دنبال می کند سازمان ملل است و اصلی ترین رکنی که عهده دار این موضوع است، شورای امنیت سازمان ملل می باشد.

مواد 24 تا 26 منشور وظایف شورای امنیت را بیان کرده است. طبق مواد مذکور حفظ صلح و امنیت بین المللی به عهده شورای امنیت گذارده شده است و اعضای سازمان توافق کرده اند که شورای امنیت در اجرای وظایفی که به موجب این مسئولیت بر عهده دارد، از سوی آن ها عمل کند. علاوه بر وظیفه اصلی مذکور، شورای امنیت موظف است در چارچوب اهداف و اصول سازمان فعالیت کند، به عبارت دیگر اقدامات و تصمیمات شورای امنیت باید مطابق با مندرجات منشور باشد و فعالیت خودسرانه انجام ندهد... در اجرای وظایف اصلی خود -حفظ صلح و امنیت بین المللی- شورای امنیت از دو طریق عمل می کند:

1. مداخله مسالمت آمیز در حل اختلافاتی که احتمال دارد صلح و امنیت بین المللی را به خطر بیندازند و یا فراهم نمودن وسایل حل آن؛

ص: 545


1- رضا موسی زاده، سازمان های بین المللی، ص19.

2- مداخله قهر آمیز و یا اتخاذ روش های اجبارکننده پس از شکست طریقه اول.(1)

در این مجال فرصت پرداختن به این که شورای امنیت تا چه اندازه در اجرای اهداف خود موفق عمل کرده است، مهیا نیست، اما با توجه به اقداماتی که گروه های تکفیری در منطقه انجام داده اند و با عنایت به سابقه عملکرد گذشته آن ها در تهدید صلح و امنیت جهانی باید دید که آیا سازمان ملل و شورای امنیت توانسته است جلوی اقدامات این ترورسیت های تکفیری را بگیرد؟

عمل کرد سازمان ملل و شورای امنیت و دیگر سازمان های بین المللی و حقوق بشری کاملاً هماهنگ با این گروه ها و در راستای اهداف آن ها بوده است، چرا که تجربه تاریخی نشان داده است این سازمان ها فقط ابزاری هستند در دست قدرت های بزرگ و لابی صهیونیستی و علی رغم اقدامات وحشیانه تکفیری ها در سوریه، عراق و لبنان و اقدامات خلاف عرف و دیپلماتیک آن ها در حمله به سفارتخانه ها و کنسولگری ها؛ متأسفانه این سازمان و شورای امنیت به جای برخورد با این گروه ها و حامیان اصلی آن ها در منطقه؛ یعنی ترکیه، عربستان، قطر و اسراییل، گروه های مقاومت و دولت سوریه را محکوم می کند. آن ها با برگزاری دو نشست جانب دارانه ژنو 1 و ژنو 2 باز هم نتوانستند جلوی اقدامات وحشیانه تکفیری ها را بگیرند، تا جایی که اخضر ابراهیمی(نماینده سازمان ملل برای حل و فصل مسئله سوریه) در نشست خبری در ژنو گفت: از مردم سوریه عذرخواهی می کنم که کار چندان زیادی انجام ندادیم.(2)

با توجه به ناکارآمدی این سازمان ها و شورای امنیت، فرصت مناسبی برای جمهوری اسلامی ایران و دستگاه دیپلماسی فراهم شده است که کارآمدی این سازمان ها را به چالش بکشد و بر ضرورت ایجاد تحول ساختاری در آن جا تأکید کند.

ص: 546


1- همان، ص 122.
2- به گزارش تابناک به نقل از سی ان ان. http://www.tabnak.ir/fa/news/378956
2-3. به چالش کشیدن نظم نوین جهانی آمریکا

بعد از جنگ جهانی دوم و مخصوصاً بعد از پایان جنگ سرد، آمریکا خود را ابرقدرت جهان معرفی کرد. از این دوره با عنوان دوران صلح آمریکایی(1) یا نظم نوین جهانی(2) یاد می کنند. مهم ترین ویژگی این دوران بهره گیری از روش های توجیه کننده و نرم در مدیریت جهانی از سوی آمریکاست. آن ها خود را قوم برتر دنیا که صلح و امنیت در بین شان نهادینه شده است معرفی می کنند و معتقدند که تنها ما می توانیم دنیا را از توحّش و بربریت درآورده، به سمت صلح، آرامش و امنیت هدایت کنیم. دکترین آن ها همواره بی ثبات سازی گسترده در سطح جهانی است که توجیه کننده حضور آمریکا برای دخالت در کشورهای هدف است، ولی تجربه تاریخی نشان داده است که حضور آمریکایی ها بیش از این که تأمین کنندة امنیت مردم باشد، فراهم کنندة منافع خود آمریکاست. حضور نیروهای آمریکایی در عراق و افغانستان شاهدی است بر این ادعا.

با توجه به این مسئله اقدامات تروریست های تکفیری در منطقه می تواند فرصت مغتنمی برای ما باشد تا نظم جدید آمریکا را به چالش بکشیم و به جهانیان نشان دهیم که این نظم در تأمین امنیت جهانی ناکارآمد است.

جمع بندی

با توجه به تحقیقات صورت گرفته به جمع بندی این مطالب می پردازیم:

1. مطالعه تاریخ سلفی گری افراطی و وهابیت نشان دهندة این نکته است که پیوند عمیقی بین تفکرات سلفی های افراطی و وهابیت با گرو های تکفیری جدید وجود دارد، چرا که سه ویژگی: فرقه گرایی، تکفیرگرایی و خشونت گرایی یا تروریسم در رفتار هر دو به خوبی قابل مشاهده است، اما نکته ای که محرک ایجاد و حمایت از این گروه ها

ص: 547


1- .Pax Americana.
2- .New World Order.

در موج جدید شده است شیوع بیداری اسلامی در منطقه و تقویت جبهه مقاومت به رهبری انقلاب اسلامی است.

2. اقدامات تکفیری ها متأثر از فتواهای عجیب و غیر اسلامی مفتی های وهابی است که برخی از این اقدامات وحشیانه عبارت بودند از:

الف. بهره گیری از نمادهای مذهبی؛

ب. بریدن سر انسان های بی گناه و تبدیل سر آن ها به توپ فوتبال؛

ج. خوردن گوشت قربانیان؛

د. تجاوز گسترده به زنان سوری؛

ه-. تخریب قبور مقدس و زیارتگاه های شیعی؛

و. حمله به سفارت­خانه ها و دیپلمات های ایرانی؛

ز. استفاده از سلاح های شیمیایی­؛

ح. تکفیر یکدیگر؛

ط. بهره گیری از کمک های مخفیانه و آشکار اسراییل.

3. اقدامات وحشیانه تکفیری ها در کنار تهدیداتی که برای جهان اسلام و سایر ملل ایجاد می کند، می تواند موجد فرصت هایی برای جمهوری اسلامی ایران باشد. در این مقاله سعی شد این فرصت ها در سه سطح داخلی، منطقه ای و جهانی بررسی شوند. فرصت های جمهوری اسلامی در سطح داخلی عبارت بودند از: 1. آگاهی بخشی به مردم در رابطه با کمک ایران به حزب الله و سوریه 2. نشان دادن کارآمدی نظام اسلامی مبتنی بر ولایت فقیه در ایجاد امنیت.

این فرصت ها در سطح جهانی عبارت بودند از: 1. خنثی کردن سیاست «ایران هراسی» 2. به چالش کشیدن سیاست های عربستان و ترکیه در مخالف با محور مقاومت و حمایت از اسراییل 3. به چالش کشاندن سیاست آمریکا در ایجاد و حمایت از گروه های تکفیری در منطقه خاورمیانه.

ص: 548

در سطح جهانی نیز اقدامات تکفیری ها، فرصت هایی برای جمهوری اسلامی فراهم کرده است که عبارت بودند از: 1. نشان دادن ناکارآمدی سازمان ها و نهاد های بین المللی در جلوگیری از اقدامات تکفیری ها 2. به چالش کشیدن نظم نوین جهانی آمریکا.

4. در پایان شایسته است به این نکته اشاره شود که نتیجة بهره گیری از همة این فرصت ها، معرفی اسلام ناب به همه مردم و جهانیان خواهد بود، ولی شرط اصلی بهره گیری از این موقعیت ها داشتن نگاهی راهبردی و کلان به مسائل و بهره گیری از دستگاه دیپلماسی قوی و کارآمد است. دستگاهی که صرفاً در وزارت خارجه ایران خلاصه نشود و از همه پتانسیل های قدرت نرم بهره گرفته شود.

به بیان دیگر اگر تمام بخش های کشور اعم از حوزه های علمیه، دانشگاه ها، صدا و سیما، مجموعه های فرهنگی و سایر مراکز دولتی و غیر دولتی در کنار دستگاه دیپلماسی و وزارت خارجه قرار بگیرند می توان تهدید تکفیری ها را تبدیل به فرصت کرد و از این فرصت ها نهایت بهره و استفاده را برد.

ص: 549

منابع

1.آشنا، حسام الدین، «فرهنگ ارتباطات و سیاست خارجی، ارائه مدلی برای دیپلماسی عمومی»، فصلنامه پژوهشی دانشگاه امام صادق علیه السلام ، ش 21، بهار1383.

2.ابن خلدون،عبدالرحمان، مقدمه، ترجمه محمد پروین گنابادی، انتشارات علمی - فرهنگی، تهران 1383.

3.الگار، حامد، وهابیگری، ترجمه احمد نمایی، بنیاد پژوهش های اسلامی، مشهد 1387.

4.پورفرد، مسعود، «جهان اسلام و رادیکالیزم افراطی»، نشریه پگاه حوزه، ش 204، 1386.

5.تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمد، غرر الحکم و درر الحکم، موسسه الاعلمی للمطبوعات. بیروت 1407ق.

6.جوادی آملی، عبدالله، حق و تکلیف در اسلام، مرکز نشر اسراء، قم1384.

7.حیدری، محمد شریف، «سلفی گری نوین»، طلوع، ش 27، 1388.

8.دارا، جلیل و حامی، ولی اله، «ایران هراسی، ابزار هژمونی طلبی آمریکا در خاورمیانه»، فصلنامه رهیافت انقلاب اسلامی، سال هفتم، ش 24، پاییز 1392.

9.دهقانی فیروزآبادی، سید جلال و فیروزی، علیرضا، «دیپلماسی عمومی جمهوری اسلامی ایران در دوران اصول گرایی»، فصلنامه روابط خارجی، سال چهارم، ش دوم، تابستان 1391.

10.رمضان البوطی، سلفیه بدعت یا مذهب، ترجمه حسن صابری، آستان قدس رضوی، مشهد 1373.

11.رنجبر، محمدعلی، «اتخاذ استراتژی های خردمندانه بعد از انقلاب در ایران و مصر»، مجله مدرسه اسلامی علوم سیاسی، سال اول، پیش شماره اسفند و فروردین 1392و1393.

12.سید نژاد، سید باقر، «موج جدید سلفی گری و تاثیر آن بر سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران»، مطالعات راهبردی، سال سیزدهم، ش 47، بهار 1389.

13.شریعتی نیا، محسن، «ایران هراسی: دلایل و پیامدها»، فصلنامه روابط خارجی، سال دوم، ش 6، تابستان 1389.

14.عمید زنجانی، عباسعلی، مبانی اندیشه سیاسی اسلام، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، تهران 1374.

15.عبدالله خانی، علی، امنیت بین الملل (4): (ویژه القاعده)/ نظارت و تدوین موسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بین المللی ابرار معاصر تهران، معاونت پژوهشی، ابرار معاصر، تهران 1388.

16.عبید الجحمی، سعید علی، «18 تنظیم القاعده: النشاه، الخلفیه الفکریه - الامتدادیه»، القدس العربی ارقام 12/13/14/18/2، 2008.

ص: 550

17.فراستخواه، مقصود، سرآغاز نواندیشی معاصر، شرکت سهامی انتشار، تهران 1377.

18.فضائی، یوسف، مناظرات امام فخر رازی درباره مذاهب اهل سنت، عطائی، تهران 1360.

19.فقیهی، علی اصغر، وهابیان، انتشارات صبا، تهران 1352.

20.محمدی، منوچهر، بازتاب جهانی انقلاب اسلامی، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، تهران 1385.

21.مشکوةالدینی،عبدالمحسن، «اختلاف روش های فکری در اسلام»، مجله ادبیات و علوم انسانی، سال هشتم، ش دوم، تابستان 1354.

22.موسوی بجنوردی، کاظم، دایرة المعارف بزرگ اسلامی، مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، تهران 1367 .

23.موسوی خمینی، روح الله، صحیفه امام خمینی، ج5، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران 1378.

24.موسی زاده، رضا، سازمان های بین المللی، بنیاد حقوقی میزان، تهران 1388.

25.مولانا، حمید، «جایگاه ایران در فنآوری هسته ای»، کیهان، 21/8/83.

26.میناوند، محمد قلی، «درآمدی بر دیپلماسی افکار عمومی»، فصلنامه عملیات روانی، به نقل از فارس نیوز، (14/2/1384).

27.نای، جوزف، «کاربرد قدرت نرم»، ترجمه سیدرضا میرطاهر، فصلنامه راهبرد دفاعی، سال دوم، ش6، زمستان 1383.

28.ولف، چارلز، روزن، برایان، «دیپلماسی عمومی: بوسه مرگ»، ترجمه علی گل محمدی، ماهنامه زمانه، ش 32-31.

29.http://www.tabnak.ir/fa/news/378956.

30.http://www.mashreghnews.ir/fa/news/287441.

31.www.kayhannews.ir/830821/16.htm.

ص: 551

جلد 2

مشخصات کتاب

شناسه: کنگره جهانی جریان­های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام (نخستین: 1393: قم)

عنوان و پدیدآور: مجموعه مقالات کنگره جهانی جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام/ تهیه کننده کنگره جهانی جریان­های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام؛ به کوشش مهدی فرمانیان

مشخصات نشر: قم: دارالإعلام لمدرسة اهل البیت (ع)، 1393-

مشخصات ظاهری: ج.

شابک (ج.2):2-6-94805-600-978 (V.2)

شابک (دوره): 1-3-94805-600-978 (V.SET)

وضعیت فهرست نویسی: فیپا

یادداشت: فهرست نویسی بر اساس جلد دوم: 1393

یادداشت: کتابنامه

موضوع: سلفیه – عقاید – مقاله­ها و خطابه­ها

موضوع: وهابیه – عقاید – مقاله­ها و خطابه­ها

موضوع: مجتهدان و علما - نظریه درباره سلفیه – مقاله­ها و خطابه­ها

موضوع: مجتهدان و علما - نظریه درباره وهابیه – مقاله­ها و خطابه­ها

رده بندی کنگره: 1393 3م9ک/ 5/238 BP

رده بندی دیوئی: 416/297

شماره کتاب شناسی: 93297416

کنگره جهانی «جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام»

قم، خیابان شهدا، نبش کوچه22، پلاک618

تلفن: 37842141-025

ایمیل: info@makhateraltakfir.com

وب سایت: www.makhateraltakfir.com

مجموعه مقالات کنگره جهانی «جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام»

جلد دوم

تهیه کننده: کنگره جهانی «جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام»

به کوشش: مهدی فرمانیان

ناشر: دارالإعلام لمدرسة اهل البیت علیهم السلام

سرویراستار: ابوالفضل طریقه دار

صفحه آرا: محبوب محسنی

نوبت چاپ: اول، 1393

شمارگان: 1000 جلد

چاپ و صحافی: سلیمان زاده

قیمت: 25000 تومان

کلیه حقوق این اثر برای کنگره محفوظ می باشد.

ص: 1

اشاره

بسم الله الرحمن الرحیم

ص: 2

مجموعه مقالات کنگره جهانی جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام

مجموعه مقالات/جلد دوم

قم/1393

ص: 3

ص: 4

اعضای کمیته علمی کنگره جهانی

«جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام»

ریاست کنگره: حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی(دام ظله)

دبیر علمی کنگره: حضرت آیت الله العظمی سبحانی(دام ظله)

رئیس ستاد و قائم مقام دبیر علمی: حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید مهدی علی زاده موسوی

دبیر کمیته علمی کنگره: حجت الاسلام و المسلمین دکتر مهدی فرمانیان

مسئول اجرایی کمیته علمی: جناب آقای محمد علی موحدی پور

مسئول دفتر کمیته علمی: جناب آقای سید محمد مهدی عمادی

سرویراستار: جناب آقای ابوالفضل طریقه دار

ویراستاران: سلمان رحیمی، محمد زارعی حبیب آبادی و محسن خالقی

گروه تبارشناسی

مدیر گروه تبارشناسی: حجت الاسلام و المسلمین دکتر مهدی فرمانیان

دبیر گروه: جناب آقای محمد حسن بهشتی

اعضای شورای علمی گروه:

حجت الاسلام و المسلمین اسد علیزاده

دکتر الله اکبری

حجت الاسلام و المسلمین مهدی پیشوایی

حجت الاسلام و المسلمین دکتر جباری

حجت الاسلام و المسلمین جبرئیلی

حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید لطف­الله جلالی

دکتر داداش نژاد

استاد علی اصغر رضوانی

حجت الاسلام و المسلمین محمد­طاهر رفیعی

استاد قاسم صفری (جوادی)

حجت الاسلام و المسلمین حمیدرضا مطهری

حجت الاسلام و المسلمین دکتر ملک مکان

حجت الاسلام و المسلمین نیکزاد

حجت الاسلام و المسلمین محمدهادی یوسفی غروی

ص: 5

گروه ریشه یابی افکار تکفیری

مدیر گروه ریشه یابی افکار تکفیری: آیت الله حسینی قزوینی

دبیر گروه: حجت الاسلام و المسلمین حبیب عباسی

اعضای شورای علمی گروه:

حجت الاسلام و المسلمین محمدجواد ابوالقاسمی

استاد سید رضا بطاط

حجت الاسلام و المسلمین فلاح الدوخی

حجت الاسلام و المسلمین حسین رجبی

حجت الاسلام و المسلمین اکبر روستایی

آیت الله نجم الدین طبسی

حجت الاسلام و المسلمین محمدجعفر طبسی

حجت الاسلام و المسلمین سید محمد یزدانی

گروه سیاسی

مدیر گروه سیاسی: حجت الاسلام و المسلمین دکتر منصور میراحمدی

دبیر گروه: جناب آقای مختار شیخ حسینی

اعضای شورای علمی گروه:

دکتر شهروز ابراهیمی

دکتر محمد پزشکی

دکتر حسین پوراحمدی

دکتر مسعود پورفرد

دکتر محمد علی حسینی زاده

دکتر صادق حقیقت

دکتر رضا خراسانی

دکتر محمد ستوده

حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید کاظم سید باقری

حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمود شفیعی

دکتر عبدالوهاب فراتی

دکتر ناصر قربان نیا

سرکار خانم دکتر نجمه کیخا

دکترشریف لک زایی

ص: 6

دکتر عنایت الله یزدانی

حجت الاسلام و المسلمین دکتر یزدانی مقدم

گروه راه های برون رفت از بحران تکفیر

مدیر گروه راه های برون رفت از بحران تکفیر: جناب آقای دکتر حسن بیگی

دبیر گروه: جناب آقای دکتر سید جواد امینی

اعضای شورای علمی گروه:

دکتر اکبر استرکی

دکتر سیامک باقری

دکتر هادی جمشیدیان

دکتر حمید رضا حاتمی

دکتر علیرضا خراشادی زاده

جناب آقای محمدرضا خسروی

دکتر سید محمود رضا شمس دولت آبادی

حجت الاسلام و المسلمین محمد حسن دهقان

جناب آقای حمید رحمتی

جناب آقای بهرام رضایی

جناب آقای محمود زرین ماه

جناب آقای عباس عظیمی کیا

جناب آقای مجید فقیه

دکتر سید ضیاءالدین قاضی زاده

جناب آقای علیرضا کیقبادی

جناب آقای علی محمد رضایی

جناب آقای احمد مزینانی

جناب آقای مهدی مزینانی

دکتر عبدالله هندیانی

مسئول ستاد بین الملل: حجت الاسلام و المسلمین سید محمود وزیری

مسئول ستاد اجرایی: حجت الاسلام و المسلمین سید محمدعلی موسوی نسب

مسئول کمیته فرهنگی - تبلیغی: حجت الاسلام و المسلمین علی مولایی

مسئول کمیته رسانه: جناب آقای ابوالفضل صالحی

ص: 7

ص: 8

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم

توضیح ریاست عالی کنگره

مقدمه حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی(دام ظله) ریاست عالی کنگره:

عصر ما عصر حوادث دردناک و پیچیده و فتنه های خطرناک برای اسلام و مسلمین است و سرچشمه آن دو چیز است توطئه دشمنان خارجی اسلام و همکاری منافقین داخلی.

یکی از خطرناک ترین فتنه ها فتنة تکفیری ها و افراطیون است که اخیراً به صورت گروهی به نام داعش و امثال آن درآمده اند.

فتنه تکفیر از کجا برخاسته؟ و به چه وسیله ای رشد کرده؟ و عوامل گسترش آن چه بوده؟ و راه خاموش کردن آن چیست؟ هر کدام درخور بحث و دقت است، و به یقین برنامه های سیاسی و نظامی (به تنهایی) برای دفع این فتنه ها کارساز نیست هرچند صادقانه باشد.

باید علمای بزرگ اسلام ریشه های این تفکر نادرست را با منطق صحیح قطع کنند و جوانان را از جذب شدن به سوی آن باز دارند.

بر این اساس تصمیم گرفته شد به کمک جمعی از دانشمندان آگاه و دلسوز، کنگرة جهانی به نام «جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام» از تمام مذاهب تشکیل شود و در این زمینه به مطالعات دقیقی بپردازند و نتیجه آن را در دسترس همگان بگذارند تا با آگاهی عموم مسلمین إن شاءالله این فتنه خاموش شود.

آنچه در این آثار مطالعه می فرمایید بخشی از این مطالعات است.

)رَبَّنَا افْتَحْ بَیْنَنَا وَبَیْنَ قَوْمِنَا بِالْحَقِّ وَأَنتَ خَیْرُ الْفَاتِحِینَ(

قم - حوزه علمیه

ناصر مکارم شیرازی

ذی الحجه 1435 قمری

ص: 9

ص: 10

مقدمه دبیر علمی حضرت آیت الله العظمی سبحانی(دام ظله)

اشاره

ریشه های پدیدۀ تکفیر و انگیزه تشکیل

کنگره جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام

ایمان و کفر دو مفهوم متضایفند که از اندیشیدن یکی، دیگری نیز تداعی می شود؛ این نوع حالت را در فلسفه، «تضایف» می نامند.

واژه «ایمان» به معنای تصدیق و باور کردن، و لفظ «کفر» به معنای ستر و احیاناً به معنای انکار است و در اصطلاح متکلمان، مقصود از ایمان، تصدیق نبوت نبیِّ زمان و رسالت او، و مقصود از «کفر» نادیده گرفتن دعوت چنین فردی و یا انکار اوست.

تاریخ دعوتِ آموزگاران آسمانی، حاکی است در هر زمانی که پیامبری مبعوث می شد و دعوت خود را با دلایلی مبرهن می ساخت، جامعه آن روز، به دو گروه مؤمن و کافر تقسیم می شدند، آن کس که به دعوت پیامبری پاسخ مثبت می گفت مؤمن و آن کس که به ندای او پشت می کرد کافر خوانده می شد.

برنامه های تمام پیامبران در دعوت به اصول یکسان بوده و اختلافی در آن ها وجود نداشت و گروه مؤمن در تمام دعوت ها افرادی بودند که به خدای خالق و آفریننده، خدای مدبر و مدیر، ایمان آورده و جز او به معبودی نمی اندیشیدند و رسالت پیامبر زمان خود را از صمیم دل می پذیرفتند.

آن گاه که اراده الهی بر بعثت پیامبر خاتم تعلق گرفت، رسول خاتم، ایمان افراد را با دو کلمه که حاکی از باور باطنی آن ها بود؛ می پذیرفت؛ یعنی هر کس و یا گروهی که

ص: 11

«لا اله الا الله، محمد رسول الله» می گفت وارد خیمه اسلام می شد و از جرگه کفر فاصله می گرفت.

از سوی دیگر، اقرار به کلمه اخلاص - که در آن نفی الوهیت از هر موجودی جز خدا سلب شده - در بردارنده اقرار به سه نوع توحید است: 1. توحید در خالقیت؛ 2.توحید در تدبیر؛ 3. توحید در عبادت. زیرا این سه نوع، از خصایص خدای جهان است نه مخلوق او.

افزون بر این، اساس هر دعوت الهی را ایمان به آخرت تشکیل می داد، طبعاً اقرار به حیات اخروی بسان توحید و رسالت، از عناصر سازنده ایمان می باشد و در کلمه اخلاص نهفته است.

در سیره نبوی فصلی به نام «عام الوفود» است؛ یعنی سالی که هزاران نفر از دور و نزدیک به صورت فردی و یا گروهی به مدینه رو آورده و به حضرتش ایمان آوردند و با گفتن دو جمله پیشین که حاکی از باور واقعی آنان بود، مسلمان خوانده شدند. در این مورد آیه های سوره «نصر» نازل شد؛ آن جا که می فرماید: (إِذَا جَاء نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ وَرَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجًا)، پذیرش اسلام این گروه ها فقط با اجرای این دو جمله انجام می گرفت و مسائل کلامی و یا فقهی مطرح نمی شد؛ مثلاً هرگز از آنان در مورد جایگاه خدا و یا رؤیت خدا در رستاخیز و یا حدوث و قدم قرآن و امثال این ها سئوال نمی شد. بلکه ایمان اجمالی به رسالت پیامبر خاتم، آنان را از طرح این مسائل بی نیاز می ساخت. هم چنین مسائلی مانند جواز توسل به انبیا و اولیا، و یا نماز در کنار قبورشان، یا زیارت قبور اولیاء الله برای آن ها، مطرح نمی شد.

آغاز فتنه تکفیر

در زمان معاصر، گروهی تندرو و ناآگاه از اصول و مبانی آیین محمدی، اسلام و ایمان را گویی برای خود احتکار کرده و از میان همة مسلمانان، فقط گروه اندکی را مؤمن می دانند و دیگران را کافر و مهدورالدم می شمرند. ریشه این نوع تکفیرها به عصر

ص: 12

ابن تیمیه(ت 728ق.) و پس از وی به وهابیان تندرو برمی گردد و شدّت عمل گروه دوم بیش از فرد نخستین است، زیرا ابن تیمیه غالباً از کلمه بدعت بهره می گیرد، ولی گروه اخیر به جای بدعت، واژة کفر را به کار می برد و ملاک تکفیر، ناهماهنگی با افکار آن ها در امثال مسائل پیشین است.

آن ها به شدت با حفظ قبور پیامبران و اولیای الهی مخالف هستند و زیارتگاه ها را مظهر بت پرستی قلمداد می کنند! در حالی که در طول تاریخ اسلام، قبور انبیای پیشین در فلسطین و اردن و شام و عراق پیوسته محفوظ بوده و مسلمانان گروه گروه به زیارت آن ها می رفتند و هیچ کس چنین کاری را بر خلاف توحید توصیف نمی کرد.

حتی روزی که بیت المقدس به وسیله عمربن خطاب فتح شد، هرگز او به تخریب این مقامات فرمان نداد، بلکه شیوه پیشینیان را در حفظ و آرایش آن ها تأیید کرد.

در طول زمان، پس از رحلت پیامبر، تمام موحدان به پیامبر اکرم6 متوسل شده تا حاجت آنان با شفاعت او برآورده شود. اما این گروه این نوع توسل ها را با توسل مشرکان به بت ها یکسان می گیرند؛ در حالی که ماهیت این دو نوع توسل از هم جداست، و از زمین تا آسمان فاصله دارد.

تکفیرِ خشونت بار

تکفیر پیشینیانِ این گروه، غالباً قلمی و لسانی بود، اما تکفیر از دورۀ وهابیان تندرو، رنگ خشونت به خود گرفت و پیروانشان پیوسته به قُری و قصبات و آبادی های اطراف «نجد» حمله می بردند و آنچه می توانستند غارت می کردند و از این طریق بر قدرت مالی خود می افزودند.

برای آگاهی از جنایت های پایه گذار این مسلک و جانشینان او به دو تاریخ معتبر وهابیان مراجعه شود: یکی «تاریخ ابن غنام» و دیگری «تاریخ ابن بشر» که هر دو، مدت هاست چاپ شده و مورد توجه علما و دانشمندان است.

ص: 13

دامن سخن را در این مورد، کوتاه کرده و سخن خویش را با این بیت به پایان می رسانیم:

شرح این هجران و این خون جگر

این زمان بگذار تا وقت دگر

پس از اشغال افغانستان به وسیله قوای سرخ شوروی سابق، تصمیم گرفته شد که برای طرد قدرت کفر، از این سرزمین، از روح جهادی جوانان مسلمان در منطقه استفاده شود تا دشمن را از سرزمین های اسلامی دور سازند، این طرح از یک نظر زیبا و خداپسندانه بود، اما بر اثر فقدان عالم وارسته و رهبری آگاه از موازین جهاد در میان این جمع، که آنان را به صورت صحیح رهبری کند، سرانجام، تلاشِ پیکارگران به گونه دیگر ادامه پیدا کرد و برخی از آنان با تأثیرپذیری از افکار وهابیان تندرو، بر تکفیر تمام دولت های اسلامی و ملت هایی که در آن زندگی می کنند، پرداختند. شوربختانه ابتدا این کار با حمله به کشورهای مقاوم و استوار در مقابل صهیونیست ها آغاز شد و به جای این که قدس را آزاد کنند به نابود کردن زیرساخت های کشورهای سوریه و عراق روی آوردند. خشونت آنان با کودکان و زنان و پیران وافتادگان و انسان های بی طرف به گونه ای شد که چهره اسلام را در جهان مشوَّه ساخت و دیگر کسی در غرب اظهار علاقه به اسلام نمی کرد. عمل زشت و وحشیانه این گروه کجا و وحی الهی کجا! آن جا که می فرماید: (فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ) (آل عمران: 159) و پیامبر رحمت در حدیثی می فرماید: «إنّ الرفقَ لا یکونُ فی شیء إلّا زانه، ولایُنزَعُ مِن شیء إلّا شأنه»؛ (صحیح مسلم، ج8، ص22) مهربانی ورفق با هرچیز که در آمیزد آن را مزیّن می گرداند و چیزی که رفق و مدارا از آن گرفته شود تباه می گردد.

انگیزه تشکیل کنگره

در این شرایط رقت بار، مرجعیت عالی مقام در حوزه علمیه قم تصمیم گرفت همایشی تحت عنوان «کنگره جهانی جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام» برای معرفی این گروه و پیامدهای عمل آنان، تشکیل شود و در این مورد از علمای

ص: 14

اسلام و محققان خواسته شد که به ریشه یابی و تبیین ماهیت این تکفیر شوم و راه های برون رفت از آن بپردازند. دانشمندان از این دعوت استقبال کردند و در نتیجه، آثاری به دبیرخانه کنگره رسید که بخش مهمی از آن ها ارزشمند و از محتوای عالی برخوردارند؛ از این رو تصمیم گرفته شد این آثار چاپ و منتشر شود و در اختیار اهل نظر و مهمانان عزیز که از داخل و خارج دعوت شده اند قرار گیرد تا از این طریق گامی برای جلوگیری از انتشار این غده سرطانی ویرانگر و ویروس مخوف برداشته شود.

در پایان از تلاش های شبانه روزی اعضای محترم دبیرخانه، سپاس گزاری نموده و زحمات توان فرسای آنان را ارج می نهیم و نیز از کلیه کسانی که این فضای روحانی و علمی را پدید آورده اند، تقدیر و تشکر می کنیم.

قم - جعفرسبحانی

8/6/93

ص: 15

ص: 16

دیباچه

(یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ ادْخُلُواْ فِی السِّلْمِ کَآفَّةً وَلاَ تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ) (بقره208)

در تاریخ اسلام، جنگ های بسیاری میان مسلمانان روی داده است، اما به جز خوارج و جریان های تکفیری در چند قرن اخیر، کمتر فرقه ای، سایر مسلمانان را تکفیر نموده و با استناد به آن، خون و مال و ناموس اهل قبله را مباح شمرده است. خوارج، طلایه داران تکفیر بودند، اما در سه قرن اخیر، وهابیان، خشن تر از آنان پرچم تکفیر را به دست گرفتند و به بهانه دعوت به توحید، بسیاری از مسلمانان را به خاک و خون کشیده و بناها و آثار اسلامی را که دارای قداست و هویت تمدنی مسلمانان بود نابود کرده اند.

با وجود تلاش های فراوان علمای بزرگ اسلام برای مقابله با تکفیر، متأسفانه در عصر حاضر، شاهد رشد و گسترش جریان های تکفیری در گوشه و کنار جهان اسلام هستیم. گروه هایی که جنایت هایی را رقم می زنند که نمونه آن را در تاریخ اسلام، کمتر می توان دید. سربریدن، آتش زدن، مثله کردن، تجاوز به نوامیس، نابودی اموال و تخریب بناهای مقدس، گوشه هایی از جنایاتی است که آنان به نام اسلام مرتکب می شوند.

از سوی دیگر، ترور علمای بزرگ اسلام، تخریب اماکن مقدس و هویت ساز اسلامی، ارتکاب اعمال شنیع و محرم به نام اسلام مانند جهاد نکاح و ... ضربات جبران ناپذیری بر پیکر جهان اسلام وارد کرده است.

با نگاهی به جغرافیای کشورهای اسلامی، رد پای این گروه ها را کمابیش در تمامی مناطق اسلامی می­بینیم. گروه هایی مانند جبهة النصره، داعش، القاعده، جندالعدل و

ص: 17

حزب التحریر در آسیا و گروه هایی همانند بوکو حرام، الشباب، انصار السنه و انصارالشریعه در آفریقا و گروه های متنوع دیگر، همه نشانگر وجود بحران در جهان اسلام است.

این که چنین وضعیتی معلول چه عواملی است، بحث های گسترده ای می طلبد که در مجموعه مقالات به تفصیل به آن­ها اشاره شده است، اما به اجمال، سهم غرب در پروژه اسلام هراسی و در پی آن، اسلام ستیزی را هرگز نمی توان نادیده گرفت. غرب که با رشد سریع اسلام در جهان روبه­روست، امروز پروژه اسلام علیه اسلام را آغاز کرده است با حمایت از گروه های افراطی و دامن زدن به اختلافات مذهبی، قدرت و قوت مسلمین را تضعیف کند و از طرف دیگر، چهره ای مشوّه از مسلمین در برابر جهانیان ترسیم نماید.

هم­چنین با قرائت های انحرافی از مفاهیمی مانند توحید و شرک، ایمان و کفر، بدعت و نظایر آن مسلمانان را به گرداب تکفیر افکنده است.

با این حال به نظر می رسد که جنایت ها و تخریب های جریان های تکفیری آن چنان گسترده و بی محابا بوده که موجی از نفرت و مخالفت با عملکرد آنان را در جهان اسلام به وجود آورده است.

برای مقابله علمی و روشن­گرانه با این جریان، لازم بود عالمان و اندیشوران به ریشه­یابی و راه­های خلاصی از آن­ بپردازند، از این رو کنگره جهانی «جریان­های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام»، با اشراف و هدایت های ارزشمند مرجع جهان تشیع، حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی - ادام الله ظله - بر آن شد تا در حد توان از ظرفیت های علمی جهان اسلام برای مقابله با تکفیر بهره برداری کند. برای این کار، چهار کمیته علمی با عناوین زیر شکل گرفت:

1. تبارشناسی جریان های تکفیری؛

2. ریشه یابی عقاید جریان های تکفیری؛

ص: 18

3. جریان های تکفیری و سیاست؛

4. راه های برون رفت و مقابله با جریان های تکفیری.

محور اول به تبارشناسی جریان های تکفیری می پردازد. خاستگاه، آبشخور و مصادیق تکفیر در طول تاریخ اسلام در این کمیته بررسی می شود.

محور دوم، انحرافات عقیدتی و قرائت های تکفیری از عقاید ناب اسلامی را ریشه یابی خواهد کرد. در این کمیته، اصول و مبانی اعتقادی این گروه ها و جریان ها، نقد و انحرافات آن­ها از اندیشه اسلامی ریشه­یابی می گردد.

محور سوم، عوامل سیاسیِ رشد و گسترش جریان های تکفیری، وابستگی ها و اهداف آنها را بررسی می کند.

و محور چهارم، راهکارهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و دینی برای برون رفت از تکفیر، نشان داده خواهد شد.

مقاله­هایی که در این مجموعه گرد آمده است، ماحصل آراء و نظریات اندیشمندان و علمای جهان اسلام، درباره محورها و موضوعات فوق است.

هم­چنین جهت غنای علمی هرچه بیشتر کنگره، پژوهش های مستقلی توسط اندیشمندان انجام شده است که به اجمال عبارتند از:

1. تکفیر از دیدگاه علمای اسلام: در این تحقیق، دیدگاه علمای بزرگ مذاهب و فرقه­های اسلامی، درباره نفی تکفیر بیان شده و تلاش شده است که از سده­های پیشین تا کنون، دیدگاه علما و اندیشمندان در مورد حرمت تکفیر اهل قبله آورده شود.

2. تخریب زیارتگاه های اسلامی در کشورهای عربی: این اثر به کارنامه تاریک جریان های تکفیری در تخریب اماکن مقدس و تمدنی جهان اسلام می پردازد. این تحقیق همراه با تصاویری از زیارتگاه­­ها، قبل و بعد از تخریب است.

3. فتاوای جریان های تکفیری در جواز قتل مسلمانان: جریان های تکفیری به سبب کج فهمی، گاه فتاوایی را صادر می کنند، که با هیچ یک از قواعد فقهی منطبق نیست و

ص: 19

کاملاً خارج از آموزه های اسلامی است. این مجموعه به جمع آوری فتاوای تکفیری این جریان ها پرداخته است.

4. کتاب شناسی تکفیر: با مراجعه به آثار و کتاب­هایی که در حوزه تکفیر تألیف شده است، شاهد تعداد بسیاری از آثار علمی در این عرصه هستیم. این پژوهش به معرفی توصیفی آثاری می پردازد که در حوزه تکفیر و نفی تکفیر، انجام شده است.

5. موسوعه نقد وهابیت افراطی: در اندیشه وهابیت، جریان هایی وجود دارند که مسلمین را کافر می­دانند. موسوعه نقد وهابیت افراطی مجموعه ای از آثار علمای اسلام است که از زمان پیدایش این جریان، به نقد و بررسی مبانی اعتقادی آن پرداخته اند.

بی تردید آنچه موجب غنای هرچه بیشتر مجموعه مقالات و هم چنین پژوهش های مستقل کنگره جهانی جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام شده است، اشراف علمی حضرت آیت الله العظمی سبحانی - ادام الله ظله - است که با رهنمودهای راه­گشا، کمیته های علمی کنگره را همواره یاری کرده­اند.

هم چنین از حجت الاسلام والمسلمین دکتر فرمانیان - دبیر کمیته علمی - که در پی گیری و نظم و ترتیب مقالات زحمات بسیاری را متحمل شده اند و مدیران محترم کمیته های علمی حجج اسلام: قزوینی، میراحمدی، فرمانیان و جناب آقای دکتر امینی تشکر می شود.

امید که در سایه تلاش های مجاهدانه مراجع عظام تقلید و علمای اسلام، شاهد تقریب و همگرایی جهان اسلام و ریشه کن کردن فتنه تکفیر در جهان اسلام باشیم.

رئیس ستاد و قائم مقام دبیر علمی

کنگره جهانی جریان­های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام

سید مهدی علیزاده موسوی

22/6/1393

ص: 20

فهرست مطالب

بخش اول:

تبارشناسی جریان های افراطی و تکفیری

چیستی و چرایی شکل گیری جریان های تکفیری و دلایل قدرت یابی آنها در دهه اخیر 25

مهدی فرمانیان

جریان جهیمان العتیبی، اخوان سعودی و سلفیه جهادی 53

یاسر قزوینی حائری

علل شکل گیری جریان های

تکفیری در افغانستان و شبه قاره هند 95

محمدطاهر رفیعی

سلفی گری در تونس و آینده پیش رو 135

عنایت الله یزدانی، مصطفی قاسمی

بررسی و نقد اندیشه سپاه صحابه در تکفیر و اباحه دماء شیعیان 169

علی ملاموسی میبدی

بخش دوم:

ریشه یابی افکار تکفیری

بررسی و نقد تکفیر مسلمانان از جانب وهابیان 191

مهدی پیشوایی

اصول روش شناسی سلفیه 219

ابوالفضل غفاری

شباهت های وهابیان تکفیری با خوارج و حکم آن ها 245

محمد جواد حاجی قاسمی

سیر تطور اندیشه تقلید از مذاهب از نظر سلفیان تکفیری و... 293

اکبر روستایی

اسلام، آیین صلح و دوستی، رأفت و رحمت 323

علی جان محمدی (قره باغی)

ص: 21

بخش سوم:

جریان های افراطی و تکفیری و پیامدهای سیاسی آن

جریان تکفیری و سیاست خشونت 373

منصور میر احمدی، علی اکبر ولدبیگی

الگوی حکومت در اندیشه جریان سلفی تکفیری 417

محمد اسماعیل نباتیان

مبانی فکری دشمنی غرب با دین اسلام 453

ستّار جبّار الجابری، مترجم: میثم صفری

داعش و خشونت عریان: فهم غیرعقلانی دین و ترکیب آن با فناوریهای جدید 473

محمود شفیعی

نقش قدرت های بین المللی در رشد و گسترش جریان های تکفیری و... 511

مختار شیخ حسینی، محمد جواد خلیلی

اثر معکوس تروریسم بر کشورهای پشتیبان آن 537

محمّد هاشم البطاط، مترجم: میثم صفری

بخش چهارم:

بررسی راهکارهای برون رفت از افراط و تکفیر

راهبردهای خروج از بازی برد - باخت در مواجهه با افراطگرایی اسلامی در خاورمیانه 563

حسین پوراحمدی، حامد اسفندیاری

ص: 22

بخش اول: تبارشناسی جریان های افراطی و تکفیری

اشاره

ص: 23

ص: 24

چیستی و چرایی شکل گیری جریان های تکفیری و دلایل قدرت یابی آنها در دهه اخیر / مهدی فرمانیان

اشاره

مهدی فرمانیان(1)

چکیده

با ورود فرهنگ غرب به جهان اسلام و فروپاشی امپراتوری عثمانی در 1925، اهل سنت برای احیای مجدد خلافت اسلامی تلاش فراوانی کردند و بدین منظور گروه ها و احزاب متعددی در جهان اسلام شکل گرفت. از جنبش خلافت هند و اخوان المسلمین مصر گرفته تا گروه های جهادی در نیم قرن اخیر، همگی به دنبال احیای خلافت اسلامی بوده اند؛ اما حضور آمریکا پس از یازدهم سپتامبر 2001 و لشکرکشی آنها به منطقه، نه تنها باعث از بین رفتن تروریسم در منطقه نشد، بلکه گروه های تکفیری گسترش یافت؛ این گروه ها نه تنها در جهان اسلام بلکه در جهان غرب هم ظهور یافتند. متأسفانه حضور آمریکا - به عمد یا به سهو- باعث گسترش جریان های تکفیری شد و همان هدفی که برای آن به منطقه لشکر کشیدند به ضد خود تبدیل شد.

کلیدواژگان: وهابیت، سپاه صحابه، القاعده، آمریکا، جهاد.

ص: 25


1- استادیار و رئیس دانشکده مذاهب اسلامی دانشگاه ادیان و مذاهب قم.
مقدمه

ورود فرهنگ غرب به جهان اسلام و فروپاشی امپراتوری عثمانی بازتاب فراوانی در جامعه اسلامی داشت. مسئله خلافت از اساسی ترین مسائلی است که در یک صد سال گذشته ذهن و فکر مسلمانان اهل سنت را به خود مشغول کرد. در همین زمینه متفکران اسلامی صدها کتاب نگاشتند و ده ها حزب و گروه سیاسی تشکیل شد. خلافت اسلامی از دست رفته بود؛ جهان اسلام گرفتار فرهنگ غرب شده بود و هیچ بارقه امیدی دیده نمی شد.

تعدادی از متفکران اهل سنت مصری، راهکار اصلی برای برون رفت از این وضعیت اسفناک را، بازگشت به سلف می دانستند.(1)

عده ای که دغدغه دین داشتند و نمی خواستند فرهنگ غرب بر تار و پود مسلمین سایه افکند خود را سلفی نامیدند. بازگشت به سلف نخستین بار در مصر طنین انداز شد و محمد عبده، عبدالرحمان کواکبی، محب الدین خطیب و سید محمد رشید رضا نخستین افرادی بودند که شعار بازگشت به سلف را مطرح کردند، اما وهابیان از این شعار سوء استفاده کردند و خود را سلفی نامیدند و افکار ابن تیمیه را به عنوان افکار سلف ترویج کردند؛ و این چنین عده ای از دردمندان مسلمان به دام افکار ابن تیمیه افتادند و خشونت و تکفیرِ برگرفته از افکار ابن تیمیه را تبلیغ کردند.(2)

این گروه ها برای احیای خلافت اسلامی یا دست کم تأسیس حکومت اسلامی به فتواهای ابن تیمیه تمسک کرده،(3)

گاه با حکم جهاد، تکفیر را در جهان اسلام نهادینه

ص: 26


1- البته سه جریان مطرح در جهان اسلام شکل گرفت که عبارت اند از: اصول گرایان (بنیادگرایان یا سلفیان)، اصلاح طلبان (جمع بین سنت و تجدد) و روشنفکران (پذیرنده بیشتر مبانی غرب و تفسیر دین بر اساس فرهنگ مدرنیته)، اما از آن جهت که این مقاله به تکفیری ها اختصاص دارد از جریان های دیگر ذکری به میان نمی آید.
2- نک.: محمد سعید رمضان البوطی، سلفیه: بدعت یا مذهب، ص248 به بعد.
3- نک.: سید محمد رشید رضا، الخلافة و الامامة العظمی، تمام کتاب.

می کردند.(1)

بنابراین، می توان با قاطعیت گفت که همه جریان های تکفیری از دل گرایش های فکری سلفیه بیرون آمده اند و همه سلفیان تحت تأثیر ابن تیمیه اند. به عبارتی، امروزه جهان اسلام با پدیده ای به نام ابن تیمیه روبه روست که به اسم سلف و سلفی گری، خشونت را ترویج می کند و به کفر دیگر مسلمانان فتوا می دهد.

بنابراین، در این نوشته در پی آنیم تا با بیانی کوتاه از چیستی جریان های تکفیری، به علل گسترش آنها پرداخته، نشان دهیم که لشکرکشی آمریکا به منطقه برای از بین بردن تکفیری ها، نه تنها به هدف خود نزدیک نشد، بلکه به ضد خود تبدیل شد و پایگاه مردمی تکفیری ها را دوچندان کرد.

چیستی جریان های تکفیری

از آنجایی که تمام جریان های تکفیری از دل سلفیه بیرون آمده اند، بنابراین شناخت جریان های تکفیری بدون شناخت سلفیه امکان پذیر نیست و از آن جهت که تمام افکار سلفی گری وابستگی تام به آرا و افکار ابن تیمیه دارد، به همین جهت ابتدا باید تفکرات ابن تیمیه را شناخت و سپس درباره جریان های تکفیری سخن گفت.

ابن تیمیه رهبر علی الاطلاق تکفیری ها: یقیناً رهبر علی الاطلاق تمام جریان های تکفیری ابن تیمیه است و سلفی گری و تکفیر بدون ابن تیمیه بی معناست. وی در 664ق. در خانواده ای حنبلی - اصحاب حدیثی متولد شد. او در خاندانی بزرگ شد که از قدیم الایام مخالف متکلمان، فلاسفه، عرفا و صوفیان بودند و تاریخ اصحاب حدیث پر است از کشمکش های آنها با اشاعره و صوفیان.(2)

بنابراین، مخالفت ابن تیمیه با آنها تازگی نداشت؛ بلکه آنچه تازگی داشت اجتهادهای جدید ابن تیمیه بود. او با تضییق در مفهوم «سلف» و تفسیر جدید از حدیث خیرالقرون، مکتب سلفیه را تأسیس کرد.

ص: 27


1- نک.: محمد عبدالسلام فرج، الفریضة الغائبه، تمام کتاب.
2- یوسف قرضاوی، الصحوة الاسلامیة، ص201 .

ابن تیمیه با توسعه مفهوم عبادت، بسیاری از عقاید و اعمال مسلمین، به ویژه احترام به قبور، را از مصادیق شرک دانست و فاعلان آن را از مسلمانی خارج و آنها را متهم به کفر و شرک کرد.(1)

ابن تیمیه در آثار خود صدها بار بلکه هزاران بار از الفاظ تداعی کننده تکفیر استفاده کرد. بر اساس بررسی لوح فشرده مجموعه آثار ابن تیمیه، وی در آثار خود 917 بار از لفظ «کافر»، 892 بار از لفظ «یقتل»، 829 بار از لفظ «مرتد»، 219 بار از لفظ «یستتاب»، 97 بار از لفظ «حلال الدم» و 97 بار از لفظ «وجب توبته و الا قتل» استفاده کرده است و اگر به صورت دستی جست وجو شود یقیناً موارد بیشتری یافت می شود.(2)

وی همچنین با حرام دانستن تقلید از ائمه اربعه و اعتقاد به انفتاح باب اجتهاد، خود را مجتهد مطلق دانست و حتی فتوا داد که تقلید از ائمه اربعه کفر و ارتداد است.(3)

همین مسئله باعث شد امروزه، در نگاه پیروان ایشان تقلید حرام باشد و افرادی مثل اسامه بن لادن و زرقاوی ظهور کنند که از اسلام چیزی نمی دانند، اما به راحتی فتوا به کفر و قتل و ترور می دهند. در کنار حرمت تقلید، فتاوای شاذ دیگری از ایشان صادر شد که باعث تفرقه در جهان امروز است. یکی از فتاوای شاذ ایشان، جواز مقابله با غازان خان حاکم مغول مسلمان شده بود که با اندیشه سیاسی اهل سنت ناسازگار است؛ اما همین فتوا امروزه مستمسک گروه های جهادی برای مقابله با حاکمان سرزمین های اسلامی و ترور مخالفان شده است.(4)

به عبارت دیگر، نخستین فردی که مجوز جهاد

ص: 28


1- نک.: ابن تیمیه، زیارة القبور، تمام کتاب؛ همو، قاعدة جلیلة فی التوسل و الوسیلة، تمام کتاب.
2- نک.: عبدالحکیم ابواللوز، الحرکات السلفیه فی المغرب، ص113. وی در این کتاب با بررسی لوح فشرده آثار ابن تیمیه به این اعداد رسیده است و فقط جست وجوی کلمه ای کرده است. اگر جست وجوی محتوایی شود به مراتب بیش از این یافت می شود. شایان ذکر است که تناقضات در آرای ابن تیمیه آن قدر زیاد است که هم تکفیریون و هم ضدتکفیری ها به فتاوای ابن تیمیه استناد می کنند و آن را از خود می دانند. نک.: اباذر نصر اصفهانی، کتاب شناسی تکفیر، مجموعه آثار کنگره جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام. سرتاسر کتاب پر است از آثاری که له و علیه تکفیری هاست و هر دو به فتاوای ابن تیمیه استناد می کنند.
3- ابن تیمیه، مجموع فتاوی ابن تیمیه، ج4، ص124.
4- نک.: محمد عبدالسلام فرج، الفریضة الغائبه، ص21. در این کتاب با استناد به فتوای ابن تیمیه، جنگ علیه تمام حاکمان اسلامی، نه تنها مجاز، بلکه واجب دانسته شده است.

علیه حاکم مسلمان را صادر کرد، ابن تیمیه است و امروزه جهادی ها با تمسک به فتواهای جهادی ابن تیمیه به قتل و کشتار مسلمانان دست می زنند.

کالبدشکافی مفهوم سلفی گری: منظور از «سلفی گری» در کاربرد امروزین آن چیست و به چه چیزی اشاره دارد؟ سلف در لغت به معنای پیشینیان و گذشتگان است.(1)

به عبارت دیگر، سلف به افرادی که در مکتب و اندیشه، با ما مشترک بودند و اکنون در قید حیات نیستند، اطلاق می شود؛ اما در اصطلاح ابن تیمیه و پیروانش به معنای بازگشت به فهم صحابه، تابعان و علمای مورد اعتماد اصحاب حدیث در سه قرن اول اسلام و برتر دانستن فهم و اندیشه آنهاست.(2)

به قول جاعل و مبدع اصطلاح «سلفیه»، یعنی ابن تیمیه، سلفی گری به این معناست که فهم سلفِ قرون فاضله از کتاب و سنت را از فهم خلف برتر بدانیم. فهم سلف یعنی فهم صحابه، تابعین، تابعین تابعین و علمای مورد قبول اصحاب اثر و اصحاب حدیث، و فهم خلف یعنی فهم اشاعره، ماتریدیه، فلاسفه و عرفا. بنابراین، از نگاه ابن تیمیه، فهم اشاعره، ماتریدیه، فلاسفه، عرفا و صوفیه، فهم دارای انحراف، بدعت، ضالّ، غیرحق و باطل است.(3)

به نظر ابن تیمیه، هر کس معتقد باشد فهم اصحاب حدیث سه قرن اول اسلام در باب صفات خداوند، از فهم بعدی ها (قرن چهارم به بعد) برتر است او سلفی است و مکتبش سلفیه. دلیل ابن تیمیه روایتی از پیامبر است که چهار بار در صحیح بخاری با مضامین نزدیک به هم تکرار شده است. پیامبر می فرماید: «خیر القرون قرنی ثم یلونی ثم

ص: 29


1- ابن منظور، لسان العرب، ج6، ص330-331؛ المعجم الوسیط، ج1، ذیل ماده سلف.
2- نک.: مهدی فرمانیان، درس نامه فرق و مذاهب کلامی اهل سنت، ص269-285؛ علی الله بداشتی، بررسی و نقد آرای سلفیه درباره توحید، ص35-73، بحثی مبسوط در باب معنای اصطلاحی مفهوم سلفیه.
3- مجموع فتاوی ابن تیمیه، ج4، ص126؛ همو، الفتوی الحمویة الکبری، ص43.

یلونی»؛ بهترین قرن، قرن من است، سپس قرن بعدی و سپس قرن بعدی.(1)

در برخی از روایات آمده است که پیامبر فرمود: «بعد از این سه قرن خیری نیست».(2)

ابن تیمیه با استناد به خیریت در این روایت که عام و مطلق است، همه چیز این سه قرن را بهتر از قرون دیگر دانسته، نام این قرون را قرون فاضله نامیده است.(3)

در نگاه ابن تیمیه و پیروانش، بر اساس این روایت فهم برتر و به عبارتی بهترین فهم، از آن علمای قرون نخستین است. بنابراین، وظیفه هر مسلمانی، بازگشت به فهم سلف صالح است. زیرا آنان اسلام را از همه بهتر فهمیده اند و از آن جهت که ابن تیمیه در سلک اصحاب حدیث است، مصادره به مطلوب کرده، با تمسک به این روایت، فهم ظاهرگرا، ضدتأویلی و ضدعقل اصحاب حدیث را به عنوان مشارالیه این حدیث معرفی کرده است.

اما امروزه مفهوم «سلفی گری» در جهان اسلام انطباق دقیقی با تعریف ابن تیمیه ندارد. یعنی سلفی گری در جهان اسلام بیشتر از اینکه طرفدار برتری فهم سلف باشد، معتقد به عقاید تکفیری ابن تیمیه است. لذا بهتر است جریان های سلفی در جهان اسلام را، بیشتر از آنکه سلفی به معنای برتر دانستن فهم سلف بدانیم، در زمره جریان های ابن تیمیه ای محسوب کنیم. زیرا بیشتر جریان های مهم سلفی در عصر حاضر با تعریفی که ابن تیمیه از سلفی گری ارائه داده، ارتباطی ندارند و بی توجه به آن تعریف، خود را سلفی می نامند. بنابراین، در واقع این جریان ها را سلفی به مفهوم دقیق کلمه نمی توان دانست و از آن جهت سلفی نامیده می شوند که همه یا برخی از عقاید ابن تیمیه را پذیرفته اند. بنابراین، باید به جای جریان های سلفی بگوییم «جریان های ابن تیمیه ای».

ص: 30


1- محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح بخاری، حدیث 473؛ ابن تیمیه، مجموع فتاوی، ج4، ص346.
2- محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح بخاری، حدیث 4365.
3- ابن تیمیه، مجموع فتاوی ابن تیمیه، ج4، ص321.
تاریخچه سلفی گری

سلف گرایی به مثابه یک روش: تا قبل از ظهور ابن تیمیه در قرن هشتم، توجه به آرای سلف، به مثابه یکی از روش های فکری اصحاب حدیث، در میان محدثان اهل سنت مطرح بود و طیفی از بزرگان اصحاب حدیث مقید بودند تا از افکار سلف خود عدول نکنند. فقهای اثرگرای مدینه در دو قرن اول هجری را می توان پیش قراولان رویکرد سلفی گرایی در قرون پیش از احمد بن حنبل دانست. خود احمد بن حنبل بسیار مقید بود عقاید خود را بر اساس فکر اصحاب اثر مدینه تنظیم کند و حتی الامکان از آن عدول نکند. در زمان محدثان قرون سوم تا هشتم، سلفی گرایی معنایی به غیر از معنای لغوی نداشت. یعنی توجه به افکار گذشتگان و این توجه، مقید به زمانی نبود و هیچ کس از محدثان به حدیث خیرالقرون تمسک نمی کرد. بنابراین، با توجه به معنای لغوی کلمه «سلف»، هر روز به تعداد افرادی که تحت پوشش مفهوم «سلف» قرار می گرفتند، افزوده می شد.(1)

سلف گرایی به عنوان یک مکتب: با ظهور ابن تیمیه و استدلال به حدیث خیرالقرون، محدوده زمانی سلف مقید به قرون فاضله (قرن اول تا سوم) شد و مفهوم سلف از معنای لغوی به معنای اصطلاحی تغییر معناشناختی یافت. در این نگاه، فهم ظاهرگرای سلف (صحابه، تابعین و تابعین تابعین و ائمه اربعه) از فهم تأویل گرای خلف (اشاعره و ماتریدیه) برتر شد. در این زمان دیگر سلف گرایی یک رویکرد نبود، بلکه کم کم خود را به عنوان یک مکتب در مقابل اشاعره، اصحاب حدیث و ماتریدیه معرفی می کرد. تمام این تحولات به دست ابن تیمیه در حال انجام بود. وی در کتاب الفتوی الحمویه الکبری برای نخستین بار از مکتبی به نام سلفیه نام برد و این چنین مکتبی با عنوان سلفیه در جهان اسلام تأسیس شد.(2)

با بررسی تمام آثار ملل و نحل، از جمله مقالات

ص: 31


1- مهدی فرمانیان، آشنایی با فرق تسنن، درس سلفیه؛ همو، «گرایش های فکری سلفیه در جهان معاصر»، مجله مشکات، ش104.
2- .[2] ابن تیمیه، فتوی الحمویة الکبری، ص34-40.

الاسلامیین ابوالحسن اشعری، الفرق بین الفرق بغدادی، الفصل ابن حزم، الملل و النحل شهرستانی و دیگر آثار، به این نتیجه می رسیم که هیچ یک از این نویسندگان از مکتبی به نام سلفیه یاد نکرده اند.

جالب است بدانیم که یوسف قرضاوی - که خود یک سلفی تمام عیار است - در کتاب الصحوة الاسلامیة من المراهقه الی الرشد تصریح دارد که کلمه سلفیه، لفظی جدید است و به تازگی در ادبیات جهان اسلام وارد شده است. وی می گوید: عین عبارت یوسف قرضاوی چنین است:

تعبیر سلفیون (سلفی ها) تعبیر جدیدی است. نمی دانم از چه زمانی در جهان اسلام شایع شده است. قبلاً به سلفی ها، اهل حدیث، اهل اثر یا حنابله می گفتند که در مقابل اهل کلام در عقاید و اهل رأی در فقه به کار می رفت. دعواها و مشاجرات علمی و عملی زیادی میان حنابله و اشاعره و ماتریدیه در طول تاریخ اتفاق افتاده است.(1)

دیدگاه یوسف قرضاوی بسیار دقیق و منطبق با واقع است. زیرا با به محاق رفتن فکر ابن تیمیه از قرن هشتم تا عصر حاضر هیچ کس از مکتب سلفیه خبری نداشت و نخستین بار لفظ «سلفیه» را در شمال آفریقا، محب الدین خطیب و سید محمد رشید رضا مطرح کردند. وهابیت در این هشتاد سال گذشته از این اسم به نفع خود استفاده کرد و خود را به عنوان سلفی و مکتب خود را مکتب سلفیه نام نهاد. شاید به همین علت است که نویسنده مدخل «سلفیة» دائرة المعارف اسلام (encyclopedia of Islam) چاپ لیدن، سلفیه را نه به وهابیت بلکه به جریان های سلفی شمال آفریقا اطلاق کرده است.(2)

ص: 32


1- یوسف قرضاوی، الصحوة الاسلامیة من المراهقة الی الرشد، ص201.
2- دائرة المعارف اسلام، ج9، ص976-987.
جریان های تکفیری در عصر حاضر

در سی سال اخیر، گروه های متعدد و متنوعی از جریان های تکفیری در کشورهای اسلامی به وجود آمده اند که دکمجیان در کتاب جنبش های اسلامی در جهان عرب، به صورت گسترده، به صدها گروه از این جریان ها اشاره کرده است که غالباً به یکی از سه جریان اصلی تکفیری وهابیت، سپاه صحابه و طالبان، و سلفیه جهادی (القاعده) وابسته اند. اکثر این گروه ها تابع شرایط و مقتضیات زمان به سلفیه جهادی پیوسته، اگرچه قبلاً از طیف های دیگر بوده اند و گاه اصلاً سلفی نبوده اند. بنابراین، مهم ترین گروه سلفیه جهادی است که جهاد را واجب دانسته، صدها گروه به آن متعلق است.

وهابیت و تکفیر مسلمانان

وهابیت تحت تأثیر آرا و افکار ابن تیمیه، تمام مسلمانان را به خاطر توسل به ارواح بزرگان و احترام به قبور اولیای الاهی، مشرک به شرک جلی و کافر به کفر اکبر می داند و معتقد است شرک مسلمانان در عصر حاضر از شرک مشرکان زمان رسول خدا بیشتر و بزرگ تر است. بنابراین، مسلمانان باید دوباره اسلام بیاورند، شهادتین را به زبان جاری کنند و از آبا و اجداد خود تبری بجویند. در غیر این صورت، مهدورالدم بوده، جان و مالشان احترام ندارد و کشتن آنها در صورت امتناع از پذیرش دوباره اسلام واجب است و اموال و زنان و فرزندانشان به عنوان غنیمت جنگی اخذ می شود.(1) در نگاه وهابیت، یک میلیارد و پانصد میلیون مسلمان - به غیر از هم مسلکان ایشان - همگی کافر و مشرک و مهدورالدم هستند و حتی سلفیانی مثل اخوان المسلمین و طالبان اگرچه مشرک نیستند، اما بدعت گذارند و باید از بدعت دست بردارند.(2)

ص: 33


1- در این زمینه بنگرید به آثار متعددی که در نقد وهابیت نوشته شده است: سید محسن امین، کشف الارتیاب؛ جعفر سبحانی، آیین وهابیت؛ نجم الدین طبسی، رویکرد عقلانی به باورهای وهابیت؛ علی اصغر فقیهی، وهابیان؛ علی اصغر رضوانی، پاسخ به شبهات وهابیت و سلفی گری.
2- نک.: نورة بنت حسن غاوی، اضواء السلفیة علی الجماعة الاخوانیة، تمام کتاب و مقدمه ربیع مدخلی بر آن. در این زمینه می توان به آثار ربیع مدخلی، از بزرگان وهابیت، مراجعه کرد که همه را مشرک و کافر یا دست کم بدعت گذار می داند.

با مراجعه به تاریخ وهابیت به این نتیجه می رسیم که این فرقه حتی به هم کیشان فقهی و هم مسلکان اعتقادی خود هم رحم نکرده و بیشتر مقتولان دوره اول وهابیت، که با فتاوای محمد بن عبدالوهاب به قتل رسیده اند، اهل سنت حنبلی مذهب با رویکرد اصحاب حدیث بوده اند.(1)

تکفیر مسلمانان، هم در آثار محمد بن عبدالوهاب به وضوح دیده می شود و هم در رفتار وهابیان در دوره پیدایش و دوره ظهور مجدد دیده می شود که در ادامه به برخی از آنها اشاره می کنیم.

محمد بن عبدالوهاب در رساله نواقض الاسلام، ده چیز را ناقض اسلام دانسته، به کفر مرتکب آن فتوا داده است: یکم؛ شرک در عبادت خدا، مانند ذبح کردن برای غیرخداوند که به عقیده او بسیاری از مسلمانان مشمول آن هستند! و حال آنکه تمام مسلمانان نذر را مخصوص خدا می دانند و ثواب آن را به اولیای الاهی هدیه می کنند. دوم؛ کسی که میان خود و خداوند واسطه ای قرار دهد و آن واسطه را بخواند و از وی طلب شفاعت کند، به اجماع علما کافر است! البته معلوم نیست مراد محمد بن عبدالوهاب از اجماع یادشده، اتفاق نظر فقهای اسلامی است یا فقط خودش منظور است! چراکه تکفیر مسلمانان به خاطر شفاعت از اولیای الاهی، به هیچ وجه مورد اتفاق و اجماع فقهای اسلام نیست، بلکه قول به عدم تکفیر و جواز آن، صدها برابر بیشتر از نظر محمد بن عبدالوهاب شهرت دارد. سوم؛ کسی که مشرکان را تکفیر نکند یا در کفر آنها تردید کند یا عقیده آنها را درست بپندارد، کافر است! بنابراین، مثلاً کسی که در کفر توسل کنندگان به رسول خدا تردید داشته باشد، خودش هم کافر خواهد بود! ... هشتم؛ کمک به مشرکان و یاری رساندن آنها علیه مسلمانان، کفر است. البته ظاهراً منظور محمد بن عبدالوهاب از مشرکان، مسلمانان غیروهابی، به ویژه صوفیان و شیعیان، است که به پیامبر توسل می کنند! ... او در همه این موارد تنها به مسلمانان نظر داشته است!(2)

ص: 34


1- نک.: حسین ابن غنام، تاریخ نجد؛ نجدی، عثمان، المجد فی تاریخ النجد؛ که هر دو را وهابیان طرفدار محمد بن عبدالوهاب و هم عصر او نوشته اند.
2- محمد بن عبدالوهاب، مجموعة الرسائل، رساله نواقض الاسلام، ج1، ص231-243.

ابن بشر، یکی از نویسندگان وهابی درباره رفتار تکفیری وهابیان در حمله وهابیت به کربلا می نویسد:

وقتی سال 1216 هجری آغاز شد، عبدالعزیز لشکری گران از تمام اطراف نجد و جنوب حجاز به قصد تصرف سرزمین کربلا حرکت داد. این سپاه بر اهالی شهر کربلا وارد شد و بیشتر اهالی آن را در بازارها و خانه ها کشت و گنبدی را که بر روی قبر حسین بود، خراب کرد و آنچه را در ضریح و حوالی آن بود، غارت کرد و چیزهایی را که با زمرد و یاقوت و جواهرات، زینت شده بود و دیگر چیزهایی را که قابل شمارش نیست، همه را برداشتند. آنها در آنجا زیاد درنگ نکردند و حدود ظهر با تمام اموالی که برداشته بودند آنجا را ترک کردند، در حالی که حدود دو هزار نفر از اهالی کربلا را کشتند.(1)

جمیل صدقی زهاوی درباره حمله وهابیان به طائف می نویسد:

از قبیح ترین کارهای وهابیان این بود که هنگام وارد شدن به شهر طائف مردم را به صورت دسته جمعی کشتند و به کوچک و بزرگ رحم نکردند و همگی را به یکسان از دم تیغ شمشیر و نیزه گذراندند و حتی طفل های شیرخوار را بر سینه های مادرانشان سر بریدند. همچنین عده ای را که مشغول فراگیری قرآن بودند نیز به قتل رساندند و وقتی همه افرادی را که درون خانه بودند به بیرون و به کاروان سراها و مساجد بردند، همه را به قتل رساندند. حتی کسانی را که در مساجد در حال رکوع و سجود بودند نیز کشتند، به حدی که به جز بیست و چند نفر از اهالی آن شهر، دیگر کسی باقی نماند ... و نحوة کشتن این طور بود که در روز اول عده ای را به قتل رساندند و در روز دوم و سوم از راه مکر و خدعه به مردم امان دادند و چون بر آنها وارد شدند اسلحه ها را از آنها گرفتند و همگی را به قتل رساندند، و عده ای دیگر را تا وادی «وجّ» امان دادند و آنگاه در سرما برهنه و عریان و بدون هیچ لباسی آنها را رها کردند و اموال و پول های نقد و اثاث منزلشان را

ص: 35


1- عثمان نجدی، عنوان المجد فی تاریخ النجد، ج1، ص257 و 258.

به غارت بردند. حتی کتاب ها را در روی زمین و کوچه و بازار ریختند که بادها آنها را ورق ورق می کرد؛ کتاب هایی که در بینشان قرآن ها و نسخه های بخاری و مسلم و بقیه کتاب های حدیث و فقه و دیگر علوم وجود داشت که به هزاران تألیف می رسید. این کتاب ها تا چند روز روی زمین بود و آنها بر روی کتاب ها راه می رفتند و کسی جرئت نداشت ورقه ای از آنها را از زیر پا بردارد. سپس خانه ها را خراب و با خاک یکسان کردند. این عمل فجیع در 1217 قمری به وقوع پیوست.(1)

آن فتاوای محمد بن عبدالوهاب با کمک سیاسی آل سعود در دوره اول ظهور وهابیت عینیت یافت و قتل بسیاری از مسلمانان را رقم زد. همین روش و سیره، شیوه و روش وهابیت در عصر حاضر است که در آثار بن باز و ابن عثیمین و بن جبرین از علمای بزرگ وهابیت در دهه اخیر دیده می شود، اما به خاطر مقتضیات زمان و مکان توانایی انجام این روش را ندارند و خشونت و تکفیر را به بیرون از عربستان برده، افکار تکفیری را در جوامع دیگر پخش می کنند و در موقع مقتضی مثل مسئله سوریه، از آن استفاده می کنند.

سپاه صحابه و تکفیر شیعه

پیشینه فکری سپاه صحابه به جریان فکری دیوبندیه(2)

باز می گردد. در قرن دوازده هجری در هند فردی ظهور کرد که حامل برخی از افکار ابن تیمیه بود. شاه ولی الله دهلوی با تلفیق تصوف و ماتریدیه با سلفیت مکتبی ایجاد کرد که بعدها با عنوان مکتب دیوبندیه شناخته شد. دیوبندیه را به هیچ وجه نمی توان سلفی یا یکی از جریان های سلفی دانست. زیرا هیچ گاه دیوبندیه به برتر بودن فهم سلف بر فهم خلف معتقد نیست،

ص: 36


1- جمیل صدقی زهاوی، الفجر الصادق فی الرد علی الفرقة الوهابیة المارقة، ص19-20؛ نیز نک.: علی اصغر رضوانی، وهابیان را بهتر بشناسیم، ص31؛ سید محسن امین، کشف الارتیاب، ص47-55.
2- درباره دیوبندیه نک.: مهدی فرمانیان، «دیوبندیه»، طلوع، ش13؛ سید مهدی علیزاده موسوی، مکتب دیوبند؛ محمد طاهر رفیعی، نقد و بررسی اندیشه های کلامی دیوبندیه، پایان نامه کارشناسی ارشد مؤسسه امام خمینی.

اما از آن جهت که برخی از افکار تکفیری ابن تیمیه را قبول دارد، از روی تسامح از دیوبندیه به عنوان یکی از جریان های سلفی یاد می شود.

در 1985 جریان تکفیری سپاه صحابه در پاکستان به وجود آمد که به تکفیر شیعه می پردازد و کاری به غیرشیعه ندارد. زیرا بزرگان دیوبندی قائل به تکفیر مسلمانان نبودند و شاه ولی الله دهلوی در عین اعتقاد به شرک بودن برخی اعمال مسلمانان، برخلاف وهابیت آنها را به خاطر این اعمال کافر ندانسته و بر مسلمان بودن مسلمین تأکید دارد، ولی برخی از فتواهای بزرگان دیوبندیه مبنی بر کفر شیعه، مستمسکی برای سپاه صحابه بر تکفیر شیعیان و به شهادت رساندن شیعیان شده است.(1) در بیانیه های سپاه صحابه آمده است که پاکستان باید از حضور شیعیان خالی شود و پاکستان بدون شیعه می خواهیم. لذا در ایام عزاداری اباعبدالله الحسین به دسته جات عزاداری حمله کرده، شیعیان را به شهادت می رسانند.(2)

در سه دهه اخیر در کنار سپاه صحابه، چندین گروه افراطی و تکفیری دیگر نیز در پاکستان شکل گرفته است. لشکر جهنگوی، لشکر طیبه و جیش محمد از مهم ترین گروه های تکفیری در پاکستان هستند که لشکر جهنگوی از بقیه نسبت به شیعیان سخت گیرتر و تندتر است.(3)

یکی از عوامل گسترش گروه های تکفیری علیه شیعه در پاکستان و کشورهای دیگر، رفتار برخی از شیعیان در توهین و اهانت به مقدسات و بزرگان اهل سنت است؛ مثل آقای اللهیاری در شبکه اهل بیت، آقای یاسر الحبیب در لندن و آیت الله سید صادق شیرازی در شبکه های ماهواره ای متعدد. آیت الله خامنه ای سخنی به این مضمون داشتند که تشیع آمریکایی و لندنی تشیع واقعی نیست. این سخن اشاره به شبکه های ماهواره ای پخش شونده از آمریکا و لندن است که مصداق اتم آن شبکه اهل بیت آقای اللهیاری است که توهین را به حد اعلای خود رسانده و کسی دیگر، اعم از شیعه و سنی، نمانده

ص: 37


1- نک.: علیرضا میرزایی، «سپاه صحابه نماینده افراط گرایی دیوبندیه»، سراج منیر، ش11.
2- نک.: محمد طاهر رفیعی، نقد و بررسی اندیشه های کلامی دیوبندیه، فصل آخر.
3- جواد جمالی، افراط گرایی در پاکستان، فصل لشکر جهنگوی و طیبه.

که مورد اهانت ایشان قرار نگیرد. بهترین تعبیر برای این گونه شبکه ها این است که آنها را «طبل های جنگ مذهبی» بنامیم که به این مسائل دامن می زنند و کاری به عواقب آن ندارند.

سلفیه جهادی و گسترش خشونت و قتل به اسم اسلام

سومین و مهم ترین جریان تکفیری، جریان سلفیه جهادی است که از دل آن، القاعده و داعش بیرون آمد. پیدایش سلفیه جهادی به کتابی از سید قطب به نام معالم فی الطریق باز می گردد. سید قطب با نگارش این کتاب بیان داشت که ما در دوران جاهلیت قرن بیستم، که بدتر از جاهلیت زمان پیامبر است، زندگی می کنیم و باید این جاهلیت را که همان فرهنگ غرب است از بین ببریم. تا اینجای سخنان سید قطب اشکالی نداشت، اما دومین مسئله ای که ایشان در این کتاب مطرح کرد، جهان اسلام را به تلاطم انداخت. وی بیان داشت که هر کس به این جاهلیت راضی باشد او هم کافر است و تمام شهرهای اسلامی، شهرهای جاهلی است و این چنین تمام مسلمانان و شهرهای آنها به حکم سید قطب کافر شدند. سید قطب به پیروان خود توصیه کرد که همچون پیامبر از مکه جاهلی به مدینة النبی هجرت کنند و یک شهر اسلامی تشکیل دهند و سپس با جهاد برای تشکیل حکومت اسلامی بکوشند.(1)

در همان زمان، تعدادی از جوانان تندرو و افراطی اخوان المسلمین به تفکرات سید قطب پیوستند و گروه های تکفیری متعددی را در مصر و کشورهای عربی تأسیس کردند. مهم ترین گروه ها عبارت اند از: جماعه المسلمین یا گروه التکفیر و الهجره به رهبری شکری مصطفی و گروه الجهاد به رهبری محمد عبدالسلام فرج. عبدالسلام فرج مؤلف کتابی است که یکی از تأثیرگذارترین کتاب ها در گسترش تفکر جهادی در میان جوانان مصر است. وی در کتاب الفریضة الغائبه، جهاد را فریضه ای می داند که مسلمانان قرن ها آن را فراموش کرده اند، لذا باید آن را دوباره احیا کرد. ایشان جهاد را مثل نماز،

ص: 38


1- نک.: محمد مسجد جامعی، زمینه های سیاسی حکومت اسلامی در تشیع و تسنن، ص160-169.

واجب عینی برای هر مسلمان، اعم از زن و مرد، دانسته، تمام حاکمان اسلامی را به حکم آیه )وَمَن لَّمْ یَحْکُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ ( کافر معرفی می کند و جهاد علیه آنان را واجب می داند. به نظر وی، جنگ و جهاد علیه دشمنان داخلی، یعنی حکّام مسلمان، بر دشمنان خارجی، یعنی غرب و استکبار جهانی، مقدم است و تا مدافعان تفکر غرب را در داخل از بین نبریم، پرداختن به دشمن خارجی بی معناست. بدین ترتیب فضای مخالفت با غرب، به داخل جهان اسلام برگشت و جنگ میان مسلمانان شکل گرفت.(1) ژیل کوپل در کتاب پیامبر و فرعون به خوبی این فضا را ترسیم کرده، با گزارش از کتاب معالم فی الطریق، اثر آن را در گسترش سلفیه جهادی نشان داده است.

جنگ افغانستان فرصت خوبی برای سلفیان جهادی بود. شوروی کافر به کشوری اسلامی حمله کرد و دفاع از اسلام و مسلمانان با فتواهای جهادی علمای اهل سنت و وهابیت واجب شد. این تحلیل باعث شد بسیاری از سلفیان جهادی به افغانستان رفته، با عنوان افغان العرب یا عرب - افغان مشغول جهاد علیه شوروی شوند. فتاوای جهاد علمای وهابیت و دیوبندیه در این زمینه، رغبت این افراد را دوچندان کرد و اسامه بن لادن پس از آشنایی با عبدالله عَزّام، رهبر افغان العرب ها و حکم جهاد علمای وهابی، راهی افغانستان شد و در آنجا به عنوان معاون عبدالله عزام مشغول به کار شد و رشادت هایی از خود نشان داد.(2)

بعد از جنگ افغانستان و ترور عبدالله عزام به دست سرویس های اطلاعاتی آمریکا، افغان العرب ها پراکنده شدند و اسامه بن لادن به سودان رفت. در 1994 بار دیگر سلفیان جهادی دور هم جمع شدند و اسامه بن لادن را به عنوان رهبر خود انتخاب کردند. بدین ترتیب گروه تکفیری القاعده در پیشاور پاکستان تأسیس شد؛ البته برخی تأسیس

ص: 39


1- نک.: محمد عماره، الفریضه الغائبه عرض و نقد، تمام کتاب.
2- درباره افغان العرب ها نک.: ابوولید مصری، بر بام جهان؛ سلسله مقالات وحید مژده (بیست مقاله) در خبرگزاری آوای افغان.

القاعده را به سال 1988، یعنی بعد از اتمام جنگ افغانستان، باز می گردانند که شواهد کافی برای آن وجود ندارد.(1)

با تأسیس القاعده، که مهم ترین هدفش مبارزه با آمریکا بود، پایگاه ها و سفارت خانه های آمریکا در آفریقا مورد حمله موشکی و انتحاری القاعده قرار گرفت و ده ها نفر از نظامیان آمریکایی به دست القاعده به قتل رسیدند. با بمب گذاری در سفارت خانه های آمریکا در کنیا و تانزانیا و حمله به کشتی آمریکایی در خلیج عدن، القاعده به عنوان گروه تروریستی از سوی آمریکا معرفی شد. در این زمان طالبان در افغانستان ظهور کرد و از بن لادن برای حضور در افغانستان دعوت به عمل آورد و اسامه بن لادن از سودان به افغانستان عزیمت کرد. آمریکا، اسامه بن لادن را به عنوان رهبر گروه تروریستی القاعده از طالبان درخواست کرد که با مخالفت طالبان مواجه شد. یازده سپتامبر 2001 اتفاق افتاد و حمله به برج های دوقلوی تجارت جهانی به اسم القاعده تمام شد و آمریکا به افغانستان و سپس عراق حمله کرد. آمریکا تا 2010 موفق به کشتن بن لادن نشد. زیرا اسامه بن لادن پنج سال تحت حمایت اطلاعات ارتش پاکستان در منطقه نظامی ابوت آباد اسلام آباد زندگی می کرد و کسی از این مسئله خبر نداشت. با اطلاعات به دست آمده، در 2010 آمریکا شبانه به ابوت آباد حمله کرد و اسامه بن لادن کشته شد و بعد از وی، ایمن الظواهری، پزشک جراح مصری و رهبر گروه الجهاد مصر، رهبر القاعده شد.(2)

با حضور آمریکا در خلیج فارس و حمله به عراق، گروه جدیدی در عراق شکل گرفت که رهبری آن را ابومصعب زرقاوی بر عهده داشت. زرقاوی بیشترین حملات خود را به سمت شیعیان نشانه گرفت و در بیانیه های خود استدلال می کرد که از آن جهت که شیعۀ کافرِ مشرک با آمریکای کافر هم دست شده و به قتل مسلمانان پرداخته و برای نهادینه کردن فرهنگ جاهلی در کشور عراق می کوشد، لذا بیشترین حملات ما

ص: 40


1- درباره القاعده آثار فراوانی نوشته شده است. یکی از این آثار کتاب مفید القاعده و اخواتها است که کمیل طویل، نویسنده آن، با بیش از بیست نفر از سران القاعده مصاحبه کرده و سپس این اثر را تألیف کرده است.
2- در این زمینه نک.: خبرگزاری جمهوری اسلامی و دیگر خبرگزاری ها در زمان قتل اسامه بن لادن در 2010.

باید متوجه حکومت شیعه در عراق باشد تا نه آمریکا به هدفش برسد و نه شیعه بتواند در عراق جای پایی پیدا کند.(1)

با ظهور بیداری اسلامی در کشورهای اسلامی و اتفاقات سوریه، القاعده سوریه با عنوان جبهة النصرة اعلام موجودیت کرد و دیگر پیروان القاعده را به کمک طلبید. القاعده عراق به رهبری ابوبکر البغدادی به سوریه رفت و در کنار جبهه النصره به جنگ علیه دولت سوریه پرداخت. اختلافات داخلی گروه های مختلف القاعده در سوریه باعث شد ابوبکر البغدادی از فرامین رهبر القاعده سوریه، یعنی محمد جولانی، سرباز زند و اختلافات به قتل میان اعضای جبهه النصره و القاعده عراق منجر شود. مسئله به ایمن الظواهری، رهبر القاعده، گزارش شد و وی دستور داد ابوبکر البغدادی به فرامین محمد جولانی رهبر جبهة النصرة گوش فرا دهد، اما ابوبکر البغدادی از بیعت ایمن الظواهری خارج شد و داعش (دولت اسلامی عراق و شام) را تأسیس کرد. بنابراین، در این زمان گروه تکفیری جدیدی به وجود آمد که مهم ترین هدفش تشکیل حکومت در عراق و شام است و مهم ترین مخالفان خود را شیعیان عراق و شام می داند و با دولت سوریه و عراق در جنگ است.(2)

این سه جریان، مهم ترین جریان های تکفیری جهان اسلام هستند که خود هر کدام به صدها گروه کوچک تر تقسیم شده اند و در هر کشوری با نام خاصی ظهور یافته اند. همچنین بسیاری از افراد یک گروه به گروه های دیگر پیوسته، تفکیک یکی از دیگری را دشوار ساخته اند. برای نمونه، با حمله آمریکا به افغانستان، گروه های تکفیری سپاه صحابه و طالبان به القاعده نزدیک شدند و القاعده یارگیری خود را از جوانان افراطی طالبان در کنار یارگیری از جوانان تند اخوان المسلمین انجام می دهد.

ص: 41


1- نک.: مهدی فرمانیان، سلفیه: حال و آینده، بخش القاعده عراق (در دست چاپ).
2- نک.: حمزه مصطفی مصطفی، «جبهة النصره لاهل الشام من التأسیس الی الانقسام»، مجله دراسات السیاسیة، مرکز العربی للابحاث و دراسات السیاسات، ش5، نوامبر 2013م.
چرایی شکل گیری جریان های سلفی

شاید مهم ترین بستر رشد سلفی گری، فقدان یک تفکر اسلا م گرای بدیل در صحنه جهان اسلام باشد. بعد از فروپاشی امپراتوری عثمانی، جهان اهل سنت به دنبال ایجاد بدیلی برای امپراتوری عثمانی بود و در این زمینه تلاش فراوانی کرد. از راه اندازی جنبش خلافت در هند، پیشنهاد رشید رضا مبنی بر پذیرش خلافت حاکم قریشی و زیدی مذهب یمن از سوی مسلمانان تا تأسیس اخوان المسلمین و حزب التحریر همگی در راستای احیای خلافت اسلامی بود. حمید عنایت در دو اثر معروفش درباره اندیشه سیاسی مسلمانان و تلاش متفکران و مصلحان اهل سنت برای راه اندازی مجدد امپراتوری اسلامی، به خوبی نشان داده است که علمای اهل سنت در زمینه اندیشه سیاسی با وضعیت فعلی جهان اسلام چه راه حل هایی ارائه داده اند؛ اما مسائل جهان اسلام پیچیده تر از آن بود که این راه حل ها جواب دهد و همه تلاش های عالمان اهل سنت به شکست انجامید و روزنه امیدها به یأس تبدیل شد.

حال باید جهان اسلام چه می کرد؟ جریان های فکری متعددی در جهان اسلام شکل گرفت تا عقب ماندگی و تحقیر مسلمانان را جبران کند، اما هیچ یک از جریان ها کاری از پیش نبردند. جریان روشنفکری که اکثر افکار و فرهنگ غرب را پذیرفته بود، به جای اینکه فکری برای اسلام کند، خود جذب مدرنیته شد و اصول اومانیسم را پذیرفت و اسلام را به نفع غرب تفسیر کرد. جریان اصلاح طلبی با فروکاستن مسائل جهان اسلام به مسائل فقهی، عملاً کاری از پیش نبرد و جهان اسلام فرومانده تر از قبل به راه خود ادامه داد.

در اینجا بود که شعار بازگشت به سلف، که سید جمال و محمد عبده آن را در جهان طنین انداز کرده بودند، از سوی عده ای مثل وهابیت و سید محمد رشید رضا به نفع ابن تیمیه مصادره شد و بازگشت به سلف تفسیری ابن تیمیه ای یافت و چرخش فکر جهان اسلام، که می رفت به سمت اصلاح گری محمد عبده سرعت بگیرد، به وسیله شاگردش رشیدرضا به سمت ابن تیمیه چرخید و اتفاقی که نباید بیفتد افتاد و جهان

ص: 42

اسلام در دام افکار ابن تیمیه به عنوان تنها روش خروج جهان اسلام از بن بست به وجودآمده، افتاد.

در این زمان برخی از مسائل سیاسی و فکری جهان اسلام به وهابیت (برای گسترش فکر ابن تیمیه) کمک کرد. پنج کشور مهم عربی، یعنی مصر، سوریه، اردن، عراق و لیبی، به سمت بلوک شرق گرایش یافتند و جریان چپ در کشورهای اسلامی گسترش یافت. عربستان و شاه ایران با کمک آمریکا برای جلوگیری از گسترش جریان چپ در کشورهای خاورمیانه، کنفرانس اسلامی را تأسیس کردند و آمریکا دست عربستان را برای گسترش وهابیت و سلفی گری در جهان اسلام باز گذاشت. بدین ترتیب سیاست آمریکا برای مقابله با کمونیسم در خدمت وهابیت قرار گرفت و موجب گسترش سلفی گری در جهان اسلام شد.(1)

عامل دیگر گسترش سلفی گری در جهان اسلام، خود شعار بازگشت به سلف بود. نزد اهل سنت، کلمه «سلف» قداست خاصی دارد و یادآور دوران خلافت خلفا و صحابه و اوج قدرت خلافت آنهاست. در نگاه اهل سنت، دو چیز در قدرت سیاسی مهم است؛ نخست امپراتوری و اقتدار خلافت؛ و دیگری گسترش سرزمین های اسلامی و فتح کشورهای مشرک و تبدیل آن به کشور توحیدی. مهم نیست که حاکم ظالم باشد یا نه، بلکه مهم ابهت و اقتدار خلافت است. حال اگر خود خلیفه هم کاره ای نباشد و بازیچه دست دیگران باشد مهم نیست، مهم اقتدار خلافت است که باید باقی باشد. اگر قریشی باشد بهتر و اگر نباشد مهم نیست؛ اقتدار امپراتوری وجود داشته باشد، کافی است. در نگاه اهل سنت، این اقتدار در دوره خلفا و سپس در دوره بنی امیه بیش از دیگر خلافت ها تجلی یافته است. لذا بازگشت به سلف، یعنی بازگشت به اقتدار گذشته.(2)

دلیل دیگر گسترش تفکر سلفی، رویکرد توحیدی سلفیان است که با دستگاه فکری اهل سنت سازگار است. تمام اهل سنت، اعم از اشاعره، ماتریدیه و اصحاب حدیث،

ص: 43


1- نک.: حسن اسکندری، «نقش سازمان کنفرانس اسلامی در گسترش وهابیت»، سراج منیر، ش2.
2- نک.: محمد سعید رمضان البوطی، سلفیه: بدعت یا مذهب، ص 247.

قائل به نظریه خلق افعال عباد یا کسب هستند. یعنی تمام اهل سنتی که تحت تأثیر تصوف نیستند، قائل اند که تمام افعال اختیاری اولیاء الله، خلق خدا و کسب عبد است. با این تفسیر، پیامبری که نمی تواند حتی افعال اختیاری خود را بیافریند، چگونه می تواند مرده را زنده کند و مریض را شفا دهد؟ بنابراین، بر اساس تمام مکاتب اهل سنت، آیاتی که خلق و شفاء را به اولیاء الله نسبت می دهند، مَجاز است نه حقیقت و آیه «خلق کل شیء» بر تمام آیات قرآن، حاکم است. لذا استغاثه به ارواح اولیای الاهی، بنا بر نظریه کسب نزد همه اهل سنت، بوی شرک می دهد مگر اینکه رویکرد صوفیانه داشته باشد و ولایت تکوینی اولیاء الله را بپذیرد.(1)

رویکرد نفی هر گونه توسل به غیرخدا، نه تنها برای بسیاری از روشنفکران اهل سنت، بلکه برای روشنفکران شیعه هم جاذبه دارد و این رویکرد را در افرادی مثل محمد عبده می بینیم که این گونه توسلات و تضرعات را نه از مقوله مصادیق شرک، بلکه از مقوله خرافات جایز نمی داند و در این زمینه با وهابیت و سلفی گری هم نوا می شود. عقل گرایی برخاسته از غرب، نه از باب شرک، بلکه از باب خرافات به وهابیت و سلفی گری کمک می کند. شاید روشنفکران با تخریب قبور مخالف باشند، اما با این نوع توسلات مردم عوام به قبور اولیاء الله هم مخالف اند. بنابراین، تفکر تاریخی خلقِ افعال عباد و جریان روشنفکری، تسهیل کننده است و زمینه مساعدی را برای پذیرش افکار سلفی به وجود می آورد، مگر آنکه آن فرد تفکر صوفیانه داشته باشد و مبحث انسان کامل و ولایت تکوینی مانع پذیرش افکار سلفی باشد. بنابراین، تفکر اهل سنت ظرفیت های فراوانی برای پذیرش افکار سلفی گری دارد، ولی به شرط آنکه با رویکرد نرم و ملایم و ضدتکفیری باشد.

عامل دیگر گسترش سلفی گری، حضور تفکر اموی گری در سلفیان است که بر تاریخ و رجال و حدیث و فکر و کلام اهل سنت سایه افکنده است و اگر جریان

ص: 44


1- نک.: مهدی فرمانیان، درس نامه فرق و مذاهب کلامی اهل سنت، درس اشاعره و ماتریدیه، نظریه کسب و نقدهای وارده به محتوای آن.

تصوف از اهل سنت رخت بربندد، یقیناً رویکردهای عثمانی در اهل سنت رشد می کند. رفتار اشتباه طیف مخالفان تقریب در شیعه، مثل آیت الله شیرازی و وابستگان به این طیف فکری، در اهانت به مقدسات و بزرگان اهل سنت، به شدت در گسترش تفکر عثمانی - اموی تأثیرگذار است. گسترش تفکر اموی، باعث گسترش تفکر ناصبی گری در جهان اسلام است که نشانه هایی از ناصبی گری در جهان دیده می شود. دعوای شیعه- سنی به شدت می تواند بر گسترش سلفی گری در میان اهل سنت تأثیر بگذارد.

دیگر عامل مساعد در گسترش سلفی گری، به قدرت رسیدن شیعه در ایران و سپس در دیگر کشورهاست. خلافت اسلامی، نزد اهل سنت به مراتب بیشتر از شیعیان اهمیت دارد. اهل سنت در طول تاریخ همیشه امپراتوری و خلافت داشته اند. اکنون که از منظر خود می بینند که شیعۀ بدعت گذار به حکومت رسیده، اما سنی ای که حق است نتوانسته به حکومت برسد، این پرسش برای آنها طرح می شود که مشکل از کجاست که خدا از اهل سنت روی گردان شده و شیعه بدعت گذار و کافر را قدرت داده است. در نگاه آنها، مهم ترین دلیل روی گردان شدن خدا از اهل سنت، دور شدن آنها از ایمان و عمل سلف است. لذا بازگشت به سلف که فقط از سوی سلفی ها مطرح می شود و به شدت تحت تأثیر ابن تیمیه است، تنها راه حل برون رفت جهان اسلام از این وضعیت مطرح می شود که جوانان نیز آن را می پذیرند.(1)

به عبارت دیگر، اکنون همه عوامل سیاسی، اجتماعی، تاریخی و فرهنگی آماده اند تا تفکر سلفی گری در جهان اسلام گسترش پیدا کند و به احتمال زیاد هر روز گسترش سلفی ها زیادتر خواهد شد، مگر آنکه جریانی معتدل از دل اهل سنت به قدرت برسد و فضای تکفیر در جهان اسلام فروکش کند.

ص: 45


1- نک.: سالم بهنساوی، نقد و بررسی اندیشه تکفیر، ص165-198.
دلایل قدرت یابی جریان های تکفیری در یک دهه اخیر

مهم ترین عامل قدرت یابی جریان های تکفیری، بدون هیچ شک و شبهه ای، حضور نظامی آمریکا در منطقه در یک دهه اخیر است. بر اساس تفکر سید قطب، همه مشکلات ما از جاهلیت قرن بیستم است و جاهلیت قرن بیستم چیزی به غیر از فرهنگ غرب و دموکراسی و اومانیسم نیست.(1)

حال یک دهه است که آمریکا با تمام توان - حتی به صورت نظامی- آمده است تا این فرهنگ را در منطقه نهادینه کند. در این صورت وظیفه یک مسلمان متدین غیرتمند چیست؟ جنگ و جهاد علیه آنها و مسببان و کمک کنندگان به آنها در منطقه.

در نگاه القاعده، آل سعود هم مثل بقیه حاکمان اسلامی، کافر است و فرقی میان آل سعود و دیگر حکومت ها نیست؛(2)

اما حکومت شیعه عراق رسماً با کمک آمریکا بر سر کار آمده و باید با او مخالفت کرد. همچنین در طول تاریخ همیشه حکومت عراق در دست اهل سنت بوده و امروز، همچون زمان حمله هلاکوخان مغول به بغداد به همراهی خواجه نصیرالدین طوسی شیعه، یک بار دیگر آمریکای کافر با هم دستی شیعه کافر و مشرک به فتح بغداد دست زده و وظیفه هر مسلمانی است که نگذارد این پیمان میان شیعه و آمریکا تحقق عملی پیدا کند، لذا همه مسلمانان - حتی با عملیات انتحاری - باید جلوی این هم پیمانی را گرفته، از تکرار تاریخ جلوگیری کنند.

حضور آمریکا در افغانستان باعث شد بسیاری از جوانان جماعه التبلیغ، که به تبلیغ مذهب دیوبندی مشغول بودند و کاری به سیاست نداشتند، جذب گروه های تکفیری شوند و احساس کنند امروز دیگر با تبلیغ نمی توان جهان اسلام را از ورطه سقوط نجات داد. لذا به جریان های تکفیری پیوستند و وزنه این جریان ها را سنگین تر کردند.

ص: 46


1- نک.: سید قطب، معالم فی الطریق، ص 143.
2- نک.: جمعی از محققان، عقیدة الطاعة و تبدیع المختلف السلفیة الجامیة که به نقد تفکرات سلفیه جهادی درباره آل سعود پرداخته است. همچنین نامه های ابوولید مصری به محقق استرالیایی درباره القاعده و جواب ایشان درباره حاکمان عربستان و ایران در اینترنت.

سقوط مرسی از حکومت در مصر باعث شد گروه های جهادی عزم خود را بیشتر جزم کرده، تصور کنند تنها راه باقی مانده برای احقاق حق خود، فقط جهاد و مبارزه مسلحانه است. یقیناً سقوط مرسی به گسترش افکار سلفیه جهادی و گروه های تکفیری کمک خواهد کرد. اگر این اتفاقات در کشورهای دیگر، مثل تونس و لیبی، هم بیفتد و افراد سکولار در رأس امور قرار گیرند، یقیناً به قدرت یابی جریان های سلفی کمک خواهد کرد.

مسئله سوریه از دیگر اموری است که باعث گسترش تفکر تکفیری ها شد. با فتوای جهاد از سوی افرادی مثل یوسف قرضاوی، که به رهبر معنوی اخوان المسلمین یا فقیه اخوان معروف است، بسیاری از جوانان تند اخوانی و غیراخوانی به سوریه رفتند و جذب گروه های تکفیری در سوریه شدند و بعد از اختلاف داعش با جبهه النصره، عده ای از همین جوانان، اکنون در کنار داعش به مبارزه مسلحانه با حکومت عراق می پردازند و نمی دانند که به جنگ مذهبی دامن زده و در زمین آمریکا بازی می کنند. بنابراین، می توان به صراحت بیان کرد که علت اصلی قدرت یابی جریان های تکفیری در یک دهه اخیر، حضور آمریکا در منطقه است و هر چه این حضور پررنگ تر شود و حکومت اسلام گرایان در مصر و الجزایر به کمک آمریکا با کودتای نظامی از میان برداشته شود، تعداد تکفیری ها در جهان گسترش خواهد یافت.

نتیجه گیری

از مجموع مطالب ارائه شده به دست آمد که با توجه به ورود فرهنگ غرب به کشورهای اسلامی و فروپاشی امپراتوری عثمانی، جریان های مختلفی برای احیا یا بازسازی فکر سیاسی اهل سنت در جهان اسلام ظهور یافتند که تفکر سلفی مصر یکی از این جریان ها بود. تفکر سلفی اصلاحی مصر، با کمک پول های عربستان و سیاست های مهار سوسیالیسم از سوی آمریکا، به تفکر سلفی وهابی نزدیک شد، اما از دل جریان سلفی اصلاحی اخوان المسلمین، جریان سلفیه جهادی بیرون آمد که تمام

ص: 47

مسلمانان را به علت پذیرش یا سکوت در مقابل جاهلیت قرن بیستم، کافر می دانست. این جریان بعد از یازدهم سپتامبر 2001 و حمله آمریکا به افغانستان و عراق توانست از پایگاه مردمی بیشتری برخوردار شود و جوانان بسیاری از سراسر جهان به این تفکر روی آوردند و به القاعده و سپس داعش پیوستند. حضور آمریکا و ساقط کردن حکومت اسلام گرایان در الجزایر و مصر از مهم ترین عوامل گسترش تکفیری ها در دهه اخیر است. همچنین حضور آمریکا در عراق باعث شد برخی از کشورهای حاشیه خلیج فارس با سوء استفاده از تکفیری ها فضا را به سمت جنگ شیعه و سنی سوق دهند و داعش را به جنگ با شیعه ترغیب کنند که ظرافت و هوشیاری مسئولان در عدم ورود به جنگ مذهبی را می طلبد.

ص: 48

منابع

1.ابواللوز، عبدالحکیم، الحرکات السلفیه فی المغرب، مرکز دراسات الوحدة العربیه، مغرب، 2009م.

2.ابوولید مصری، حامد مصطفی، غوغایی بر بام جهان، ترجمه: مرتضوی، [بی نا، بی جا، بی تا].

3.اسکندری، حسن، «نقش سازمان کنفرانس اسلامی در گسترش وهابیت»، در: سراج منیر، س1، ش2، 1389ش.

4.بهنساوی، سالم، نقد و بررسی اندیشه تکفیر، ترجمه: سالم افسری، چاپ اول، نشر احسان، تهران، 1388ش.

5.جمالی، جواد، افراط گرایی در پاکستان: مبانی، عملکرد و چشم انداز، چاپ اول، مؤسسه اندیشه سازان نور، تهران، 1390ش.

6.دکمجیان، هرایر، جنبش های اسلامی معاصر در جهان عرب: بررسی پدیده بنیادگرایی اسلامی، ترجمه: حمید احمدی، چاپ پنجم، انتشارات کیهان، تهران: 1388ش.

7.رضوانی، علی اصغر، وهابیان را بهتر بشناسیم، چاپ اول، دلیل ما، قم، 1387ش.

8.رفیعی، محمد طاهر، نقد و بررسی اندیشه های کلامی دیوبندیه، پایان نامه کارشناسی ارشد، استاد راهنما: مهدی فرمانیان، استاد مشاور: حسن یوسفیان، مؤسسه امام خمینی، قم، 1390ش.

9.رمضان البوطی، محمد سعید، سلفیه بدعت یا مذهب: نقدی بر مبانی وهابیت، تقریظ: واعظ زاده خراسانی، ترجمه: حسین صابری، چاپ چهارم، بنیاد پژوهش های آستان قدس رضوی، مشهد، 1389ش.

10.زهاوی، جمیل صدقی، الفجر الصادق فی الرد علی الفرقه الوهابیه المارقه، طبع بغداد، 2004م.

ص: 49

11.طویل، کمیل، القاعده و خواهرانش، ترجمه: محمدعلی پوشی و محمدرضا بلوردی، چاپ اول، مؤسسه اندیشه سازان نور، تهران، 1391ش.

12.عبدالسلام فرج، محمد، الفریضه الغائبه، مصر، [بی نا، بی جا، بی تا].

13.علیزاده موسوی، سید مهدی، مکتب دیوبند و جنبش جماعه التبلیغ، چاپ اول، دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1392ش.

14.عماره، محمد، الفریضه الغائبه: عرض و نقد، دار البیضاء، قاهره، 1433ق.

15.فرمانیان، مهدی، «شبه قاره هند، دیوبندیه و رابطه آن با وهابیت»، در: طلوع، ش13، 1382ش.

16.فرمانیان، مهدی، «گرایش های فکری سلفیه در جهان معاصر»، در: مشکات، ش104، 1388ش.

17.فرمانیان، مهدی، آشنایی با فرق تسنن، چاپ دوم، مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، 1388ش.

18.فرمانیان، مهدی، درس نامه فرق و مذاهب کلامی اهل سنت، چاپ اول، مؤسسه آموزشی و پژوهشی مذاهب اسلامی، قم، 1390ش.

19.الله بداشتی، علی، بررسی و نقد آرای سلفیه درباره توحید از دیدگاه قرآن، سنت و برهان، چاپ اول، نشر تحسین، قم، 1392ش.

20.مسجد جامعی، محمد، زمینه های سیاسی حکومت اسلامی در تشیع و تسنن، چاپ اول، انتشارات دانشگاه ادیان و مذاهب، 1387ش.

21.مصطفی مصطفی، حمزه، «جبهه النصره لاهل الشام من التأسیس الی الانقسام»، مجله دراسات السیاسیه، مرکز العربی للابحاث و دراسات السیاسات، ش5، نوامبر 2013م.

22.میرزایی، علیرضا، «سپاه صحابه نماینده افراط گرایی دیوبندیه»، در: سراج منیر، ش11، 1392ش.

23.نجدی، عثمان، المجد فی تاریخ النجد، [بی نا، بی جا، بی تا]

ص: 50

24.نصر اصفهانی، اباذر، کتاب شناسی تکفیر، مجموعه آثار کنگره جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام.

25.avapress.com

ص: 51

ص: 52

جریان جهیمان العتیبی، اخوان سعودی و سلفیه جهادی / یاسر قزوینی حائری

اشاره

یاسر قزوینی حائری(1)

چکیده

در اول محرم سال 1400 هجری، حادثه­ای شگفت رخ نمود. گروهی تحت رهبری شخصی به نام «جهیمان العتیبی»، حرم شریف مکی را با دعوی مهدویت اشغال کردند. این اشغال حدود دو هفته طول کشید تا اینکه در نهایت، نیروهای سعودی با کمک نیروهای بیگانه در درگیری خونینی این گروه را شکست دادند و رهبرانش را کشتند. این نوشته بر آن است تا نسبت این حادثه را با حوادث قبل و بعدش بررسی کند. این در حالی است که به دلایل مختلفی همچون دعوی مهدویت و خواست حاکمیت آل سعود و ... این حادثه به مثابه رویدادی یکتا و خلق الساعه در نظر گرفته می­­شود که عقبه و دنباله ای ندارد. همچنین مناسبات تاریخی و نظری جریان «جهیمان العتیبی» با جریان «اخوان سعودی» و «اهل حدیث» از یک سو، و «السلفیة الجهادیه» و یکی از رهبران مهم آن، یعنی «ابومحمد المقدسی»، از سوی دیگر، نسبت این جریان با جهاد در افغانستان و اسلام­گرایی در کویت، به ویژه «دکتر عبدالله النفیسی» بررسی می­شود. با توجه به شواهد مختلف می­توان نتیجه گرفت که جریان جهیمان، نه تنها جریانی خلق الساعه نیست، بلکه شاید بتوان آن را مرحله ای از مراحل تکوین «السلفیة الجهادیه» در ­نظر ­گرفت.

کلید واژگان: جهیمان العتیبی، السلفیة الجهادیة، مهدویت، حرم مکی، تکفیر.

ص: 53


1- عضو هیئت علمی گروه تاریخ دانشگاه تهران.
مقدمه

در ابتدای قرن جدید هجری، یعنی در روز اول محرم سال 1400، واقعه ای شگفت و منحصر به فرد در عربستان سعودی اتفاق افتاد که تا­کنون بحث های فراوانی در خصوص آن صورت گرفته، اما تا به حال، تمام زوایای این حادثة روشن نشده است.

«ای مسلمانان، بدانید که تمام صفات مهدی موعود بر کسی تطبیق می­کند که لحظاتی بعد بین رکن و مقام با او بیعت خواهید کرد، او اکنون در میان ماست. همچنان، برادرتان جهیمان بن محمد بن سیف العتیبی، او نیز همراه ماست». این بخشی از خطبه مشهوری بود که فیصل العجمی در سه شنبه، روز نخست سال هجری جدید (1400ق.)، مطابق با بیستم نوامبر 1979م. بر نمازگزاران مسجدالحرام خواند. این آغاز پانزده روز اشغال مسجد­الحرام به دست گروهی به رهبری جهیمان العتیبی بود که با دعوی مهدویت، مسجد­الحرام را تصرف کرده بودند و در نهایت، تحرکشان با کشته شدن مهدی این گروه، محمد بن عبدالله القحطانی در محوطه مسجد­الحرام و تسلیم شدن ­جهیمان و اعدام وی و 62 تن از یارانش، دو ماه پس از جریان تصرف و زندانی شدن بسیاری دیگر، به پایان رسید.(1)

مسئله و پرسش اصلی این پژوهش آن است که این حادثه شگفت با آنچه امروزه «سلفیه جهادیه» نام گرفته است چه نسبتی می تواند داشته باشد؟

پیش از بحث درباره این پرسش، باید گفت که «سلفیه جهادیه»، معمولاً در مقابل «سلفیه علمیه» یا «سلفیه تقلیدیه» یا سنتی قرار می گیرد و گفته می شود سلفیه علمیه یا تقلیدیه به ظاهر متن دینی پای بند است و به دلیل امر به اطاعت از ولی امر در امور سیاسی، کاملاً مطیع حاکمیت است، اما سلفیه جهادیه، متن­گرایی و ظاهر­گرایی سلفیه علمیه را با تأثیر­های پذیرفته از جنبش های اسلام سیاسی درهم آمیخته و آن چیزی شده

ص: 54


1- منصور نقیدان، «جهیمان بعد ثمانیة وعشرین عاماً ... نهایة أسطورة»، عیون علی المدود (1-2)، الوقت (بحرین)، العدد 379، 16 صفر 1428/6 مارس 2007.

است که امروزه از آن با عنوان سلفیه جهادیه یاد می شود.(1) اصطلاح سلفیه جهادیه، گاهی از سوی کسانی که به این نام خوانده می شوند، انکار شده است. ظاهراً این اصطلاح، ساخته و پرداخته سازمان­های اطلاعاتی است، اما در ­هر ­صورت، مراد از سلفیه جهادیه جریانی است که از دهه هشتاد میلادی فعالیتش را آغاز کرد و چهره های فکری آن، کسانی چون ابومحمد مقدسی، ابوقتاده الفلسطینی، ابومصعب السوری و ایمن الظواهری هستند، هرچند شکل­گیری نظری ابتدایی آن در دهه شصت را سید قطب تحت تأثیر نوشته های ابوالاعلی المودودی صورت داد. شاید بتوان معالم فی الطریق را نخستین مانیفست سلفیه جهادیه در نظر گرفت. این جریان در دهه هفتاد با «صالح سریه» و «محمد عبدالسلام فرج» و «الجماعة الاسلامیه» و «الجهاد مصر» ادامه یافت. در این بین «عبدالله عزام» برخی از اصول سلفیه جهادیه را در افغانستان بنیان نهاد. «رضوان السید» معتقد است نخستین بار عبدالله عزام در 1987م. و به جهت وحدت بخشیدن به صفوف سلفی های عرب و غیر­عرب در افغانستان در آستانه خروج روس ها از این اصطلاح استفاده کرد.(2)

در هر­ صورت، می توان نسبت های گوناگونی میان این دو جریان، یعنی جریان جهیمان العتیبی و السلفیة الجهادیة در نظر ­گرفت. تباین، نخستین رابطه­ای است که به نظر می رسد و خواسته یا ناخواسته، بیشتر تحلیل ها به آن سمت می رود؛ بدین معنا که تحرکات جهیمان العتیبی و گروهش و حادثه اشغال مسجدالحرام چون حادثه ای یکتا، شگفت و خلق الساعه، با فضای قبل و بعد از خود ارتباطی ندارد. گویی این حادثه بدون هیچ مقدمه ای و یک­­باره زاده شد و پس از چند روز خونین در نهایت پایان یافت و اثری هم از آن بر جای نماند.(3)

ص: 55


1- خالد مشوح، التیارات الدینیه فی السعودیه، من السلفیه الی جهادیه «القاعده» وما بینهما من تیارات، ص29.
2- سمیر حمادی، «تأملات فی مصطلح السلفیة الجهادیة»، سایت اسلام مغربی: http://www.islammaghribi.com.
3- ترکی حمد، رهبر جریان لیبرال عربستان سعودی، در مقاله ای تقریباً قائل به چنین نظری می شود؛ نک.: ترکی حمد، «المجتمع السعودی یتخلص من هیمنة جهیمان الفکریة، عودة إلی التسامح»، المجله السبت، 21 نوفمبر 2009.

نسبت دیگری که می توان بین جنبش جهیمان و سلفیه جهادیه تصور کرد، وجود ارتباط میان این دو جریان است که فرضیه پژوهش پیش رو نیز همین است. در واقع، فرضیه این پژوهش آن است که حادثه اشغال حرم مکی، نه تنها تباینی با فضای شکل­دهنده سلفیه جهادی ندارد، بلکه می توان آن را به مثابه حلقه وصل کننده و مرحله ای از تکامل فرآیند شکل­گیری آنچه امروزه «السلفیة الجهادیة» نامیده می شود، تلقی کرد. در این بین، حتی برخی از حادثه اشغال حرم مکی به مثابه تولد دوباره درون جریان وهابیت تعبیر می کنند،(1)

هرچند برخی ابعاد آن، همچون مهدویت، به واسطه مراحل بعدی شکل­گیری گفتمان سلفیه جهادی به حاشیه رانده شد و برخی دیگر از ابعاد آن، مثل عدم پای­بندی به مشروعیت حکومت­ها برجسته شد.

این پژوهش ادعا ندارد که ریشه سلفیه جهادیه در رابطه­ای خطی، صرفاً در جنبش جهیمان نهفته است، زیرا اساساً این پژوهش به وجود فضاهای مختلف چندعاملی معتقد است، که بر اثر حوادث و افکار و علل دور و نزدیک مختلفی به وجود می آید و موجب شکل­گیری تحرکات مختلفی می شود. در این بین، ادعا یا فرضیه این پژوهش، صرفاً این است که جنبش جهیمان العتیبی به مثابه عنصری مهم در شکل گیری فضایی که سلفیه جهادی در آن شکل گرفته، ایفای نقش کرده است و این نقش نیز نقشی مهم است که شاید بتوان حتی آن را مرحله ای در ­جهت تکامل سلفیه جهادی تلقی کرد.

آغاز و پایان اشغال مسجدالحرام

تقریباً در 1976م.، جهیمان به نقاط مختلف عربستان سعودی سفر کرد تا آموزه هایش را منتشر کند. وی در ریاض با محمد بن عبدالله القحطانی آشنا شد که در دانشگاه ریاض، فقه و حقوق می خواند. از این زمان بود که جهیمان مسئله ظهور مهدی را مهم تلقی کرد و این­گونه بود که محمد، جذب فعالیت های جهیمان شد و ترک تحصیل کرد. در 1978م.، دولت، فعالیت های طرفداران جهیمان را زیر نظر گرفت و برخی از آنها را

ص: 56


1- فؤاد ابراهیم، السلفیة الجهادیة فی السعودیة، ص68.

به زندان افکند، اما به دلیل وساطت برخی شیوخ، آزادشان کرد و جهیمان و گروهش، بار دیگر به نقاط مختلف عربستان سعودی سفر کردند و اندیشه های خود را به تمام نقاط عربستان سعودی رساندند.(1)

با بالا گرفتن کار جهیمان، دولت تصمیم گرفت او و یارانش را دست­گیر کند، اما برخی دوستداران او در دولت، وی را مطلع کردند و او چند روزی را در بیابان گذراند تا دست نیروهای دولتی به او نرسد.(2) پس از چندی و بر اثر وساطت شیوخ، یاران زندانی شده جهیمان آزاد شدند و همین امر باعث شد موج جدیدی از پیوستن جوانان به جهیمان آغاز شود.(3)

در 1979م./1339ق.، سخنانی درباره آخر­الزمان و اینکه جهان، آخرین روزهایش را پیش از قیامت می گذراند، در میان گروه رایج شد و آرام آرام گروه به این نتیجه رسید که دوره، دوره آخر­الزمان است و موعد ظهور مهدی موعود فرا رسیده؛ و خواب های زیادی که افراد گروه در این باب می دیدند یا تعریف می کردند، گروه را هر چه بیشتر به اندیشه ظهور مهدی موعود نزدیک­تر می­کرد.(4)

در نهایت، گروه، محمد بن عبدالله القحطانی را به عنوان مهدی موعود شناخت و در تاریخ اول محرم 1400 هجری، با اسلحه هایی که در تابوت ها پنهان کرده بودند، وارد مسجد الحرام شدند و درهای مسجد را بستند و بین رکن و مقام، از یاران و مردم موجود در مسجد برای محمد بن عبدالله بیعت گرفتند. نماینده اشغالگران بیت الله الحرام خواسته های ایشان را این گونه از بلندگوی مسجدالحرام اعلام کرد: 1. از بین بردن مظاهر و نشانه های فرهنگ غرب و رواج فرهنگ اسلامی و قطع روابط با کشورهای استعماری غرب؛ 2. سرنگونی حکومت سلطنتی موروثی و برقراری حکومت اسلامی و محاکمه خاندان آل سعود و

ص: 57


1- رائد خمار، «احتلال الحرم المکی فی أول محرم 1400 هجری جهیمان یعلن أن القحطانی هو المهدی المنتظر»، القبس (کویت)، العدد 13160، 17 ینایر 2010م.، 2 صفر 1431ه.ق.
2- ناصر حزیمی، ذکریاتی مع جهیمان العتیبی قائد المحتلین للمسجد الحرام، الاخوان المسلمون السلفیون فی الخلیج، ص325.
3- ناصر حزیمی، ذکریاتی مع جهیمان العتیبی قائد المحتلین للمسجد الحرام، الاخوان المسلمون السلفیون فی الخلیج، ص328.
4- ناصر حزیمی، ذکریاتی مع جهیمان العتیبی قائد المحتلین للمسجد الحرام، الاخوان المسلمون السلفیون فی الخلیج، ص336.

مصادره اموالشان؛ 3. تکفیر ملک خالد(1)

و نواده­اش که بر­خلاف ارزش های اسلامی حکم می کنند؛(2) 4. متوقف کردن صادرات نفت به ایالات متحده آمریکا و کاهش تولید در ­حد نیاز و جلوگیری از اتلاف ثروت ملی؛ 5. اخراج همه کارشناسان و مستشاران نظامی خارجی.(3)

حمزه الحسن، معارض شیعه عربستانی، معتقد است دولت سعودی در ابتدا می کوشید مهاجمان به بیت الله الحرام را شیعه جلوه دهد، اما در نهایت نتوانست هویت ایشان را مخفی کند.(4)

این در حالی است که احمد عدنان، روشن­فکر و روزنامه نگار عربستانی، در مقاله ای با استناد به اسناد و مصاحبه ها و کنفرانس های خبری آن ایام نشان داد که دولت عربستان سعودی، به ویژه امیر نایف، وزیر دفاع، هر گونه ارتباط بین گروه جهیمان و قدرت های منطقه ای و جهانی شامل ایران انقلابی و حتی آمریکا را رد می کرد.(5) در این بین، هیئت علمای عربستان سعودی به گمراهی گروه جهیمان رأی

ص: 58


1- خالد بن عبد العزیز، چهارمین پادشاه آل سعود، در ربیع الاول 1331ق./1291ش. در ریاض به دنیا آمد. وی پنجمین فرزند عبدالعزیزبن سعود بود. پس از قتل ملک فیصل در 5 فروردین 1354ش./25 مارس 1975م. به دست برادرزاده اش، امیرفیصل بن مساعد بن عبدالعزیز محمد، که بزرگ ترین فرزند عبدالعزیز بود، با رضایت، پادشاهی را به خالد واگذار کرد. خانواده سلطنتی نیز با او بیعت کردند و ملک خالد، با موافقت خانواده سلطنتی، فهد بن عبدالعزیز را به ولی عهدی برگزید. وی سرانجام در 1982م. از دنیا رفت و فهد بن عبدالعزیز جانشین وی شد (محمد مالکی، «خالد بن عبد العزیز»، دانش نامه جهان اسلام، http://www.encyclopaediaislamica.com/madkhal2.php?sid=6772)
2- گفته می شود جهیمان العتیبی طالب اصلاح حاکمیت بود و آن را تکفیر نمی کرد که با این بخش از خواسته های یاران او در مسجدالحرام هم خوانی ندارد. البته می توان گفت اگر در ادبیات ایدئولوژیک جهیمان و یارانش، که پیش از اشغال مسجدالحرام منتشر می شده، تکفیر خاندان حاکم جای نداشته است و بیشتر بر اصلاح تأکید شده بود، این می تواند امری طبیعی باشد، زیرا تکفیر می توانست گروه جهیمان را هر چه بیشتر با مخاطره روبه رو کند. به دیگر سخن، شاید این گروه پیش از اشغال مسجدالحرام به گونه ای تقیه روی آورده بودند. البته در غیر این صورت، می توان گفت بی گمان، با توجه به ذهنیت جهیمان و یارانش، مرحله پیش و پس از ظهور مهدی، بی شک دو مرحله جدا از هم است که شاید تکفیر حاکمیت اگر در مرحله اول اظهار نشده است، پس از ظهور و با توجه به شرایط جدید اظهار می شد.
3- سازمان انقلاب اسلامی جزیرة العرب، قیام کعبه (سرآغاز خونین قرن)، ص68.
4- حمزه حسن، الشیعة فی المملکة العربیة السعودیة العهد السعودی 1913-1991م.، ص384.
5- احمد عدنان، ناصر حزیمی، منصور نقیدان، قصة وفکر المحتلین للمسجد الحرام، ص14.

دادند(1)

و در سه روز نخست، درگیری هایی به صورت جسته گریخته بین نیروهای جهیمان و تک تیراندازان سعودی رخ می­داد تا اینکه چند روز بعد، دیگر از محمد بن عبدالله خبری نشد و گفته شد به قتل رسیده است، اما جهیمان نمی پذیرفت و می گفت مهدی تا رسالتش را انجام ندهد، نخواهد مرد.(2)

این در حالی بود که نیروهای سعودی نیز عکسی از جسد او منتشر کردند، ولی برخی معتقد بودند عکس منتشرشده جعلی است و محمد بن عبدالله کشته نشده است.(3) درگیری ها دو هفته ادامه یافت و نیروهای سعودی در نهایت توانستند با استفاده از روش هایی همچون قطع آب و برق مسجدالحرام و استفاده از جنگ افزارهای سنگین و توپ و تانک و بالگرد و با مساعدت نیروهای ویژه فرانسوی،(4) به محوطه مسجدالحرام نفوذ کنند،(5)

و در نهایت، عملیات اشغال مسجدالحرام به صورت خونین پایان پذیرفت و جهیمان العتیبی دست­گیر شد و سپس بسیاری از دست­گیرشدگان، اعدام و برخی نیز زندانی شدند.

نسبت حادثه اشغال حرم مکی با مراحل پیشین و پسین

حادثه اشغال مسجد الحرام را، که فقط دو هفته طول کشید، نمی توان حادثه ای کوچک شمرد، زیرا برخی از زوایای آن تاکنون به وضوح بررسی نشده است. بی شک حادثه اشغال بیت الله الحرام، حادثه ای نبود که یک­باره اتفاق بیفتد، هرچند گاهی تلاش شده است این حادثه به صورت تافته ای جدابافته تلقی، و به گونه ای روایت شود که گویی با فضای تاریخی خود ارتباطی نداشته است. احمد عدنان، روشن­فکر و روزنامه نگار عربستانی، در این باره معتقد است:

ص: 59


1- منصور نقیدان، السلفیون اهل الحدیث (دراسه فی فکر المحتلین للمسجد الحرام)، قضایا الاسلامیین فی الخلیج، ص78.
2- ناصر حزیمی، ذکریاتی مع جهیمان العتیبی قائد المحتلین للمسجد الحرام، ص346.
3- سازمان انقلاب اسلامی جزیرة العرب، قیام کعبه (سرآغاز خونین قرن)، ص77.
4- ستیفان لاکروا، زمن الصحوه (الحرکات الاسلامیه المعاصره فی السعودیه)، ص135.
5- سازمان انقلاب اسلامی جزیرة العرب، قیام کعبه (سرآغاز خونین قرن)، ص97.

نمی توان حادثه اشغال حرم مکی را بدون بستگی های آن با ابعاد سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی در خود عربستان و ایستگاه های منطقه ای بزرگ و تأثیرات آن بر جریان های اسلام سیاسی گوناگون دریافت، اما اصرار روایت رسمی دولت عربستان بر جدایی حرکت جهیمان از تمام اینها، اگر در گذشته قابل فهم بود، امروزه توجیه پذیر نیست.(1)

همین خواست معطوف به تافته جدابافته تلقی کردن حادثه اشغال حرم مکی، باعث شده است اهمیت حادثه کم و بیش دیده نشود و ارتباط علت و معلولی آن با حوادث و فضای فکری پیش و پس از آن نادیده گرفته شود. این در حالی است که با کمی دقت درمی یابیم که نمی­توان حادثه اشغال حرم مکی به دست جهیمان العتیبی و یارانش را جدا از فضای تاریخی آن در نظر گرفت.

اخوان به مثابه عقبه تاریخی

گفته می شود رهبران گروه بَدَوی «اخوان» که عنصر اصلی سپاه آل سعود بودند و پس از مخالفت با ملک عبدالعزیز، مؤسس دوره سوم حاکمیت آل سعود، به دست او سرکوب شدند،(2)

پدران فکری گروه جهیمان به شمار می رفتند. شاید نخستین پرسش این باشد که اخوان چه کسانی هستند و در چه فضایی می اندیشیدند؟

در واقع «اخوان»(3)

یا برادران، ستون فقرات سپاه ملک عبدالعزیز را تشکیل می دادند. آنان بَدَویانی بودند که در نجد و اطراف آن می زیستند و بر مبنای شورای مذهبی، ملک عبدالعزیز را یاری می رساندند. پس از استقرار حاکمیت آل سعود در دوره ملک عبدالعزیز، شور اخوان مشکل ساز شد، زیرا آنان استقرار را برنمی­تافتند. از این رو، طرحی مبنی بر جانشین کردن آنها با الگوگیری از هجرت دوره پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از سوی

ص: 60


1- احمد عدنان، قصة و فکر المحتلین للمسجد الحرام، ص30.
2- جون س. حبیب، الاخوان السعودیون فی عقدین 1328ه-- 1349ه-، 1910م-1930م، ص227.
3- این گروه را نباید با گروه اخوان المسلمین مصر اشتباه گرفت.

ملک عبدالعزیز ریخته شد و اخوان در شهرک هایی موسوم به «هجر» سکنا گزیدند، اما این امر موجب نشد شور جهاد از سر اخوان بیرون رود. ابن سعود، علی رغم قدرت عظیم و وجهه ای که داشت، نتوانست برای همیشه قبایل مبارز و رهبران آنها را تحت کنترل کامل درآورد. او همچنین نتوانست مانع از این شود که رهبران مذکور، از شمشیر دولبه افراطی­گرایی مذهبی برای رویارویی با حکومت مرکزگرای او استفاده کنند. در اواسط دهه 1920م.، اخوان معارض، علناً از اطاعت ابن سعود سرپیچی و به مناطق تحت قیمومیت انگلستان در عراق حمله کردند. سرانجام، عبدالعزیز در نبرد السبله (1929م.)، اخوان تحت رهبری «فیصل الدویش» و «ابن عمید سلطان بن بجاد»، رهبران قبایل «مطیر» و «عتیبه»، را شکست داد و شورش ایشان را با خشونت تمام سرکوب کرد.(1)

جهیمان العتیبی، در یکی از مراکز اسکان اخوان به نام «هجر ساجر» به دنیا آمد و کودکی خود را با اندیشه­های اخوانی­ها سپری کرد،(2)

زیرا پدرش در زمره یاران سلطان­ بن ­بجاد، یکی از رهبران اخوانی معارض ملک عبدالعزیز بود. از این رو، او با خاطرات جنگ های پرافتخار اخوان و خیانت ملک عبدالعزیز به اخوانی ها، که می خواست امارت خود را به یک دولت- ملت تبدیل کند، بزرگ شد؛ امری که به نظر می رسد در مخالفت او با حاکمیت آل سعود نقش بسزایی داشت.(3)

وی بیست سال پیش از تحرکات افراطی­اش، نظامی دون پایه­ای در گارد ملی بود. در اوایل دهه هفتاد میلادی از گارد ملی خارج شد، در حالی که پیش از آن به همراه چند تن دیگر، گروه «الجماعه السلفیه» را در دهه شصت میلادی و با حمایت عبدالعزیز بن باز در مدینه تأسیس کرد. فعالیت های این گروه، بیشتر در میان روستاها و مناطق «هجر»، که بدویان در آنها یک جانشین شده

ص: 61


1- عباس محمود عقاد، مع عاهل الجزیرة العربیة، ص33.
2- منصور نقیدان، «جهیمان بعد ثمانیة وعشرین عاماً ... نهایة أسطورة».
3- ستیفان لاکروا، زمن الصحوة (الحرکات الاسلامیه فی السعودیه)، ص126.

بودند، به ویژه در غرب عربستان، صورت می گرفت و بیشتر اعضای گروه خود را «اخوان» می نامیدند.(1)

اخوان به مثابه عقبه قبیله ای

جهیمان همچون پدران اخوانی اش، فردی بَدَوی بود و زندگی بدوی را می ستود و ترکیب یاران او نیز نشان می­دهد که بیشتر ایشان از بَدَویان بودند.(2) وی همچنین تعصب ویژه­ای به قبیله اش (عتیبه) داشت؛(3)

قبیله ای که نقش ویژه­ای در تحرکات اعتراض­آمیز اخوانی­ها علیه ملک عبدالعزیز داشتند. در خاطرات دوستان جهیمان آمده است که با اینکه وی عادت داشت در پذیرفتن احادیث منتسب به پیامبر گرامی اسلام تردید کند و به راحتی هر حدیثی را نمی پذیرفت، وقتی پای ذکر روایات مرتبط با قهرمانی های قبیله اش می­رسید بدون هیچ تحقیقی آنها را مسلّم فرض می کرد و به نقل آنها می پرداخت.(4)

این بَدَوی­گری و نگاه ویژه به قبیله را نیز می توان از شاخصه های اخوانی او تلقی کرد. هرچند افتخار به قبیله چیزی نبود که در آن روز از عربستان سعودی رخت بربسته باشد، اما در بسیاری از فضاها، قبیله­گرایی در چالش با تجدد قرار داشت. از سویی، این قبیله­گرایی باعث نشد جهیمان، ابعاد منطقه ای به خود نگیرد، زیرا می بینیم که در اوج این جنبش، یعنی دوره اشغال مسجدالحرام، بسیاری از جوانان اسلام­گرای غیر­عربستانی به این جنبش پیوسته بودند و این نمونه ای بود از آنچه بعدها با عنوان «افغان العرب» در افغانستان شکل گرفت.

ص: 62


1- منصور نقیدان، السلفیون اهل الحدیث، ص40 و 41.
2- ستیفان لاکروا، زمن الصحوة (الحرکات الاسلامیة فی السعودیه)، ص161.
3- ناصر حزیمی، ذکریاتی مع جهیمان العتیبی قائد المحتلین للمسجد الحرام، ص310.
4- همو، ایام مع جهیمان، کنت مع «الجماعة السلفیة المحتسبة»، ص39.
بازتولید گفتمان بن غنام

شاید بتوان جنبش جهیمان العتیبی را ادامه دهنده گفتمانی تلقی کرد که پیش از آن اخوانی ها هم ادامه دهنده آن بودند؛ گفتمانی که نگارنده در جایی دیگر با عنوان گفتمان «بن غنامی»(1)

از آن یاد کرده است. گفتمان بن غنام (نخستین مورخ تاریخ وهابیت)، گفتمانی است که در آن، وهابیان خود را تنها مسلمانان و اقلیتی نجات بخش قلمداد می کنند که قرار است اکثر مسلمانان را، که به زعم ایشان مشرک شده اند، به راه راست هدایت کنند یا با ایشان بجنگند. این گفتمان، بعدها به گروه اخوان منتقل شد، اما ملک عبدالعزیز بن عبدالرحمن که قصد داشت یک دولت - ملت تشکیل دهد، این اندیشه های افراطی نادیده گیرندة قواعد سرزمینی را برنمی تابید. زیرا این اندیشه های بدون سرزمین، همواره به دنبال جهاد و درگیری بودند. این در حالی است که ملک عبدالعزیز، پس از یک­پارچه کردن آنچه امروزه «المملکه العربیه السعودیه» نامیده می شود، به استقرار این سرزمین به مثابه یک شبه دولت- ملت فکر می کرد، اما اخوانی ها که استقرار سرزمینی را برنمی تافتند، قصد داشتند به عراق شیعی حمله کنند که از سویی، زیر نظر امپراتوری بریتانیا اداره می­شد؛ امری که باعث شد چالش میان عبدالعزیز و اخوان به اوج خود برسد.

از سویی می توان گفت اخوانی ها با انتقاد از اتحاد عبدالعزیز با کفار انگلیسی، نخستین تحول گفتمانی را در گفتمان بن غنام رقم زدند که بعدها از سوی فرزند معنوی­شان، جهیمان پی­گیری شد و پس از او از سوی القاعده ادامه یافت.

همین امر باعث شد برخی از کارشناسان نسبت حرکت جهیمان با اخوان را امری حاشیه ای در ­نظر ­بگیرند و اساساً جنبش جهیمان را بیشتر واکنشی به فضای دهه هفتاد عربستان سعودی، پس از آنچه «الطفرة النفطیه» (پرش نفتی) نامیده می شود، تلقی کنند(2) که در اثر آن، جامعه عربستان سعودی به سمت جامعه ای مصرفی سوق داده می شد. در

ص: 63


1- یاسر قزوینی حائری، نگاهی به الگوهای تاریخ نویسی سعودی، ص137-156.
2- توماس هیغهامر، ستیفان لاکروا، حتی لایعود جهیمان حفریات ایدیولوجیه وملاحق وثائقیه نادره، ص57.

واقع، دلارهای نفتی باعث شدند جامعه سعودی راه بدویت تا تجدد و ورود به عرصه های جهانی را در سایه یک دولت رانتی به سرعت طی کند که در آن، مدیریت ثروت باد­آورده نفت در دست بخش بسیار کوچکی از جامعه باشد.(1)

همین امر، تعارض های زیادی را در عرصه های گوناگون جامعه سعودی، به ویژه در ایجاد طبقة ثروت­مند دولتی یا شبه دولتی، به وجود آورد که از رانت های نفتی استفاده می­کند، حال آنکه اکثریت با مشکلاتی همچون پرداخت اجاره و ... دست و پنجه نرم می­کنند.(2)

در این بین، می­توان تحرک جهیمان را به این شکل جدید در جامعه عربستان سعودی تلقی کرد که تخلف از شریعت نیز در آن کم نبود.

در واقع، رویکردهای متجددانه ملک عبدالعزیز، از جمله رویکردهای سرزمینی او، پیش از این، گفتمان بن غنامی اخوان را به چالش کشیده و به حاشیه رانده بود. این بار، با توجه به نفوذ بیش از پیش تجدد در عربستان سعودی، به ویژه در دهه شصت و هفتاد، با عنایت به درآمدهای فزاینده نفتی، واکنشی این چنین از سوی بازماندگان گفتمان بن غنامی اخوان، دور از انتظار نبود. رویکردهای بَدَوی بن غنامی در آمیزش با رویکردهای جدیدتر برخی منتسبان سابق جریان های افراطی برگرفته از الگوهای «اخوان المسلمین»(3)

از نوع جریان های متأثر از سید قطب و نیز «التکفیر» و «الهجره» مصر، توانست خود را تا حدودی از حاشیه بیرون آورد و در حادثه مکه، سرآغازی شود برای دوره ای جدید که تا امروز ادامه دارد.(4)

ص: 64


1- محمد بن صنیتان، السعودیه الدوله والمجتمع (محددات تکون الکیان السعودی)، ص51؛ (Pascal, Ménoret, The Saudi enigma: a history, p. 153).
2- ولید بن محمد ماجد، اسوار الصمت، ص30.
3- منصور نقیدان، عیون علی الحدود (2-2)، «جهیمان بعد ثمانیة وعشرین عاماً ... نهایة أسطورة»، الوقت (بحرین)، العدد 380، 17 صفر 1428/7 مارس 2007.
4- البانی، به عنوان پدر ایدئولوژیک اهل حدیث، که برخی از ایشان به جهیمان پیوستند، دو چهره شاخص اخوان المسلمین، یعنی سید قطب را به دلیل برخی افکار وحدت وجودی که در فی ظلال القرآن منتشر کرده بود و حسن البنا را به دلیل تناقض برخی آرائش با مذهب سنت به نظر بنانی، به شدت نقد کرده بود. وی همچنین این انتقاد را در خصوص اخوانی ها مطرح می کرد که به سیاست بیش از عقیده اهتمام می ورزند. (لاکروا، ستیفان، زمن الحصوة (الحرکات الاسلامیة المعاصرة فی السعودیة، ص118) و همین مخالفت البانی با ورود به امور سیاسی، یکی از تفاوت های او و جهیمان نیز به حساب می آید (الحرکات الاسلامیة المعاصرة فی السعودیة، ص126).
امارت اسلامی و دولت - ملت

فؤاد ابراهیم، معارض و پژوهش­گر شیعی عربستانی، این تقابل بین اخوان و عبدالعزیز را تقابل بین نظریه امارت اسلامی و نظریه حاکمیت سرزمینی تلقی می کند. وی معتقد است نواخوانی­ها، به رهبری جهیمان العتیبی در 1400/1979، خواب و خیال «امارت اسلامی» را، که ذهن اخوانی های نخستین را به خود مشغول کرده بود، زنده کردند. جهیمان و یارانش، مکه مکرمه را به مثابه پایگاه امارت اسلامی خود انتخاب کرده بودند. نواخوانی ها که بن باز آنها را «السلفیة المحتسبه» می خواند(1) و وظایف امر به معروف و نهی از منکر را در جامعه بر عهده داشتند، وظیفه خود را تغییر دادند و طرح سیاسی بزرگی را تحت عنوان «اصلاح دولت و تطبیق شریعت» در ذهن می­پروراندند که اوج آن، بر پا داشتن امارتی اسلامی بود.

نشانه های این نظریه را می­توان در رساله الامارة والطاعة والبیعة جهیمان العتیبی دید. وی شروطی را برای اطاعت از امام قرار داد، از جمله بر پا داشتن امر جهاد که اگر امام مانع آن شود، از او نباید اطاعت کرد.(2)

از منظر فؤاد ابراهیم، این رویکرد نه تنها با از میان رفتن جهیمان و یارانش، منسوخ نشد، بلکه زمینه ساز ظهور گروه­های سلفی جهادی، به ویژه القاعده شد(3) که در سال­های اخیر، در هر جا که استقرار می یابند، با نام «امارت اسلامی» از حاکمیت خود یاد می کنند. البته برخی از کارشناسان مسائل جریان های سلفی، مانند «خالد المشوح»، می کوشند جریان جهیمان را بیشتر با جریان اخوان سعودی مرتبط کنند تا فضای سلفی جهادی بعدی. المشوح معتقد است اگر بخواهیم آغازی برای سلفیه جهادیه در نظر بگیریم، این امر در جهاد افغانستان آغاز

ص: 65


1- الحرکات الاسلامیة المعاصرة فی السعودیة، ص123.
2- فؤاد ابراهیم، السلفیة الجهادیة فی السعودیة، ص27 و 28.
3- فؤاد ابراهیم، السلفیة الجهادیة فی السعودیة، ص28.

شده است، در آنجایی که اندیشه های سلفی غیرسیاسی با اندیشه های اخوانی و قطبی سیاسی در هم آمیختند. به نظر او، با توجه به رسائل جهیمان و انتقاد او از اخوان المسلمین به دلیل ورودشان به سیاست، جریان جهیمان را نیز باید به جریان سلفیه سنتی، که غیرسیاسی بود، ملحق کرد.(1)

زیرا به نظر می رسد با توجه به عملکرد جریان جهیمان، که عملکردی کاملاً سیاسی است، نمی توان به این تحلیل المشوح، صرفاً به جهت انتقاد او از ورود اخوان المسلمین به سیاست تکیه کرد.

از سویی، برخی دیگر از کارشناسان با تکیه بر برخی شواهد، معتقدند جریان جهیمان با گروه التکفیر و الهجره در مصر ارتباط داشته است؛(2) که در این صورت، جریان جهیمان با جریان کلی سلفیه جهادیه مرتبط خواهد شد؛ هرچند نباید نزدیکی جریان جهیمان با اخوان سعودی و تفاوت های جریان جهیمان با جریان های سلفیه جهادیه بعدی را نیز از نظر دور داشت. این در حالی است که جریان اخوان سعودی را نیز نمی توان جریانی غیرسیاسی در نظر گرفت.(3)

زیرا ایشان نیز به عمل سیاسی دست زده اند، هرچند به قواعد سیاست امروز، از جمله مسئله دولت - ملت پای­بند نبوده باشند. جالب­تر اینکه ادعایی وجود دارد که اخوان مصر را متأثر از اخوان سعودی و مرتبط با آن تلقی می کند و «رشید رضا» را حلقه اتصال اخوان سعودی با اخوان المسلمین مصر می داند(4)

که در این صورت، تفکیک بین اخوان سعودی و جریان جهیمان، و نیز تفکیک آنها از سلفیه جهادیه به دلیل متأثر بودن از اخوان، شاید چندان درست نباشد. همچنین ادعای پیش گفته، یعنی اینکه رشید رضا حلقه وصل اخوان سعودی و اخوان المسلمین مصر بوده است (که دکتر ابوالاسعاد هم آن را مطرح کرده)، شاید چندان دقیق نباشد. زیرا وی به طور مشخص، رابطه ای را بین اخوان سعودی و

ص: 66


1- خالد المشوح، التیارات الدینیة فی السعودیة، من السلفیة الی جهادیه «القاعده» وما بینهما من تیارات، ص33 و 34.
2- منصور نقیدان، السلفیون اهل الحدیث، ص46.
3- محمد ابوالاسعاد، السعودیة والاخوان المسلمون، ص19.
4- محمد ابوالاسعاد، السعودیة والاخوان المسلمون، ص29.

اخوان المسلمین نشان نمی دهد، بلکه سخن او، رابطه وهابیت و عربستان سعودی با اخوان به واسطه رشید رضاست که به نظر می رسد با ادعای ارتباط وی با اخوان سعودی، که در ادامه کار ملک عبدالعزیز معارض وی می شوند، متفاوت باشد.

البته نظر دیگری نیز وجود دارد که به گونه ای مسئله مهدویت را به غیرسیاسی بودن جریان جهیمان یا بالعکس، مرتبط می­کند. طبق این تحلیل، جهیمان همچون سلفی های سنتی، حاکمیت را تکفیر نکرده است، بلکه مبارزه با ایشان را نیز مشروع نمی دانست(1)

و به همین جهت هم دست به دامان رویکرد مهدوی شده است تا عمل خود را نه عمل سیاسی علیه حاکمیت، بلکه عملی دینی جلوه دهد که به گونه ای تقدیرگرایی نیز می گراید.

به طور کلی، می توان رویکردهای جهیمان درباره حاکمیت سعودی را این­گونه خلاصه کرد و با رویکردهای اخوانی پیشین و رویکردهای القاعده پسین در ارتباط دانست: باور جهیمان و یارانش این بود که آل سعود پس از اینکه از جهاد دست کشیدند، از دین به عنوان ابزاری برای رسیدن به مطامع دنیوی خود بهره بردند و ولایت مسیحیان (آمریکایی ها) را پذیرفتند و شر و فساد را برای مسلمانان به ارمغان آوردند. این مقوله گاهی با مفاهیمی چون خیانت آل سعود ابراز می شود. این همان استدلالی است که اخوانی های نخستین نیز در خصوص حاکمیت عبدالعزیز می­کردند و از منظر روبرلت لیسی، نویسنده انگلیسی، همان استدلالی است که بن لادن نیز در حوادث یازده سپتامبر از آن استفاده کرد.(2)

ص: 67


1- توماس هیغهامر و ستیفان لاکروا، حتی لا یعود جهیمان حضریات ایدیولوجیه و ملاحق و ثائقیة نادرة، ص60، (به نقل از الکواشف الجلیه المقدسی).
2- روبرت لیسی، المملکه من الداخل، تاریخ السعودیه الحدیث، ص29 و 30.
جهیمان و اهل حدیث

از 1977م.، گروه «السلفیة المحتسبة»، که جهیمان از اعضای برجسته آن بود، وارد فعالیت های جدیدی شد و به انتقاد از خانواده حاکم و اسراف و تبذیر ایشان پرداخت. حتی گاهی مشروعیت حاکمیت آنها را زیر سؤال برد. این موضع جوانان منتسب به «جماعة السلفیة المحتسبة» و رویکرد ریشه ای تر ایشان مبنی بر کنار نهادن ائمه اربعه و برگرفتن روایات و احادیث به شکل مستقل و بدون واسطه ائمه اربعه، که از رویکردهای محمد ناصرالدین الالبانی گرفته شده بود، باعث شد میان ایشان و قضات و رهبران دینی رسمی و نهادی، اختلافات شدیدی به وجود آید.(1)

محمد ناصرالدین الالبانی، در 1914م. در آلبانی به دنیا آمد و در هشت سالگی با پدرش به دمشق سفر کرد و فقه حنفی را از پدر آموخت و پس از آن، پای دروس حدیث حاضر شد تا اینکه از بزرگ­ترین علمای حدیث به شمار آمد. در 1960م. به دعوت از نایب رئیس «الجامعه الاسلامیه» به تدریس در آنجا مشغول شد، اما به دلیل انتقاداتی که از فقها می کرد، از سوی ایشان عنصری نامطلوب تلقی شد. وی سرانجام در 1999م. درگذشت.(2)

البانی حتی خود محمد بن عبدالوهاب را تنها یک سلفی و نه بیش از آن می­دانست که برخی از آثارش نیز آثاری ضعیف است،(3)

اما پس از چندی، جهیمان که به سبک زندگی جدید سعودی ها انتقاد می کرد و با هر گونه مدرن سازی، از جمله رواج تلویزیون و حتی بازی فوتبال مخالفت می­کرد، با رهبران گروه به منازعه پرداخت و از آن خارج شد و با برخی از اعضای سلفی­ای که با خود همراه کرده بود، گروه جدیدی تشکیل داد که بسیاری از ایشان از قبیله «العتیبه» بودند.(4)

وی نشست هایی ترتیب داد که در آن از دوری رهبران مسلمان از اسلامی که صحیح می پنداشت، انتقاد می کرد.(5)

ص: 68


1- روبرت لیسی، المملکه من الداخل، تاریخ السعودیه الحدیث، ص48.
2- روبرت لیسی، المملکه من الداخل، تاریخ السعودیه الحدیث، ص41 و 42.
3- ستیفان لاکروا، زمن الصحوة (الحرکات الاسلامیة المعاصرة فی السعودیة)، ص114 و 115.
4- John P. Miglietta, American Alliance Policy in the Middle East, p. 276.
5- رائد خمار، «احتلال الحرم المکی فی أول محرم 1400 هجری جهیمان یعلن أن القحطانی هو المهدی المنتظر»، القبس (کویت)، العدد 13160، 17 ینایر 2010/2 صفر 1431.

گروه اخوان به لحاظ اینکه به اهل حدیث منتسب بود و از فقه مذاهب اربعه تقدس زدایی می کرد و بر توجه مستقیم به منابع تأکید داشت، با ایجاد تزلزل در مرجعیت فقهای حنبلی عربستان سعودی چالشی را با ایشان آغاز کرد. فتوای شاذ یکی از فقهای گروه با نام «علی المزروعی»، مبنی بر جواز اکل و شرب پس از اذان صبح در روزه ماه مبارک رمضان در آستانه عملیات اشغال مسجدالحرام، جنجال برانگیز شد و علی المزروعی از تدریس در مسجدالحرام منع گردید و بسیاری از افراد گروه، تحت نظر قرار گرفتند.(1)

موارد دیگری، مانند ایجاد خلل در گفتن «الصلاة خیر من النوم» در اذان صبح، بدعت تلقی کردن محراب مساجد، و نماز گزاردن با پاپوش و ... از دیگر مسائلی بود که فقهای حنبلی را به نزاع با این گروه فرا می خواند.(2)

در آستانه اشغال مسجدالحرام، الجماعة السلفیه به دو گروه معتدل، به رهبری ابوبکر الجزائری، و رادیکال، به رهبری جهیمان العتیبی، تقسیم شد.(3) گفته می شود کار برخی از اعضای گروه برای دولت آل سعود به مثابه کارمند، موجب اختلاف شده بود. زیرا جهیمان کار برای دولت را حرام تلقی می کرد.(4) جهیمان در این مرحله، انتقادات خود به مشروعیت آل سعود را افزایش داد؛ بلکه تمام حکام جهان اسلام را به باد انتقاد گرفت و معتقد بود حکام وقت جهان اسلام، هیچ­ یک بر مبنایی که اصحاب با رسول خدا بیعت کردند، با مردم مبایعه نکرده­اند.(5)

هیچ کس از انتقاد شدید، بلکه تهاجم نرم این گروه رادیکال در امان نبود؛ از حکام آل سعود گرفته تا رهبران دینی و متولیان نهاد دینی در عربستان سعودی تا گروه هایی

ص: 69


1- ناصر حزیمی، ذکریاتی مع جهیمان العتیبی قائد المحتلین للمسجد الحرام، ص320.
2- ناصر حزیمی، ذکریاتی مع جهیمان العتیبی قائد المحتلین للمسجد الحرام، ص321.
3- منصور نقیدان، السلفیون اهل الحدیث (دراسه فی فکر المحتلین للمسجد الحرام)، ص59 و 60.
4- ناصر حزیمی، ذکریاتی مع جهیمان العتیبی قائد المحتلین للمسجد الحرام، ص322.
5- منصور نقیدان، السلفیون اهل الحدیث (دراسة فی فکر المحتلین للمسجد الحرام)، ص62.

چون اخوان المسلمین و «جماعة التبلیغ»(1) و شیعیان؛ مثلاً جهیمان در باب شیعیان می نویسد: «آیا تاکنون دیده اید که در دین اسلام کسی از روافض زکات بستاند و به ایشان اعانه اختصاص دهد و ایشان را از رعایای خود بشمرد، چنان­که امروز با رافضی های جنوب و احساء برخورد می شود؟».(2) این عبارت به خوبی نشان دهنده ریشه های بدوی و اخوانی جهیمان است.

پیش از این، از گفتمان بن غنامی سخن راندیم و اینکه اخوان سلفی حاملان این گفتمان بودند که در نهایت، ملک عبدالعزیز آن را به حاشیه راند. یکی از عناصر مهم گفتمان بن غنام این بود که تنها وهابیان را مسلمان می خواند و بقیه، به ویژه شیعه، را تقریباً از دایره اسلام دور می داشت، همچنان­که عبارات اخیر جهیمان نیز بر چنین امری تأکید دارند و اساساً از پذیرش شیعیان از جانب آل سعود به مثابه هم­ وطنان سعودی و تلقی ایشان به مثابه بخشی از جامعه انتقاد شده است. جالب اینکه با تمام این سخنان، معارضان شیعی عربستان، در آن روزها که در سازمان انقلاب اسلامی جزیرة العرب فعالیت می کردند، در مسئله اشغال مسجدالحرام از او حمایت می کردند و پس از مرگش او را شهید می خواندند.(3)

ص: 70


1- «جماعة التبلیغ» گروهی بود که با هدف نشر تقوا و هدایت در شبه قاره هند شکل گرفت و در دهه هفتاد قرن گذشته در عربستان سعودی طرفدارانی پیدا کرد و به طور فزاینده ای توسعه یافت. «تفاوت جماعه التبلیغ» عربستان با «جماعه التبلیغ مادر» در شبه قاره این بود که جماعه التبلیغ عربستان سخت به آموزه های وهابی متمسک بود و برخورداری از عقاید وهابی شرط ورود افراد به این گروه به شمار می رفت؛ ستیفان لاکروا، زمن الصحوة (الحرکات الاسلامیة المعاصرة فی السعودیة)، ص106.
2- منصور نقیدان، السلفیون اهل الحدیث (دراسه فی فکر المحتلین للمسجد الحرام)، ص66.
3- «من فکر الشهید جهیمان عتیبی»، الثورة الاسلامیه، العدد39، شوال 1403ق، یولیو، 1983م، ص18. (نگارنده در این باره به تفصیل در رساله دکتری خود تحت عنوان جامعه شیعیان عربستان از 1960 تا 2010 میلادی، بحث کرده است).
جهیمان العتیبی و ابومحمد المقدسی

حضور «عصام البرقاوی» جوان (ابومحمد المقدسی) به مثابه یکی از نظریه پردازان امروزی السلفیة الجهادیه و پدر معنوی تروریست معروف اردنی، «ابومصعب الزرقاوی» که فرماندهی «القاعدة فی بلاد الرافدین» را در عراق بر عهده داشت(1)(2)

و ادامه رویکرد جهیمان توسط وی را برخی نشانه ای از ارتباط بین حادثه اشغال مسجد­الحرام و آنچه در این سال ها به نام القاعده یا السلفیة الجهادیة رخ نموده تلقی می کنند. برخی از کارشناسان نیز المقدسی را مهم­ترین وارث اندیشه های جهیمان می­دانند.(3)

اصالت ابومحمد المقدسی از برقای نابلس فلسطین است. وی از پدر و مادری اردنی فلسطینی الاصل به دنیا آمد و در کویت بزرگ شد و با توجه به نفوذ السلفیة المحتسبه و جهیمان العتیبی در کویت، از ایشان تأثیر پذیرفت و در دوران جهاد افغانستان به این کشور رفت و در 1984م.، کتاب معروف خود ملة ابراهیم را نوشت. برخی معتقدند این کتاب با استناد به نظریات علمای وهابی قرن نوزده، تحولی در رویکرد جهادی محسوب می شود.(4)

برخی دیگر نیز معتقدند این اثر المقدسی را می توان از نظر میزان تأثیرگذاری بر سلفیه جهادیه و نیز از لحاظ قالب­بندی، با معالم فی الطریق سید قطب مقایسه کرد،(5)

همچنان­که رویکرد تکفیر حکومت ها و ایمان به وجود جوامع جاهلی

ص: 71


1- Jean-charles Brisard with Damien Martinez, Zarqawi the new face of Al-Qaeda, P. 128, 129.
2- منصور نقیدان، السلفیون اهل الحدیث (دراسة فی فکر المحتلین للمسجد الحرام)، ص34.
3- توماس هیغهامر و ستیفان لاکروا، حتی لا یعود جهیمان حضریات ایدیولوجیه و ملاحق و ثائقیة نادرة، ص59.
4- «المملکة العربیة السعودیة: من هم الإسلامویون؟»، 21 أیلول 2004م، التقریر رقم 31 للمجموعة الدولیة لمعالجة... الأزمات (الشرق الأوسط)، ص6.
5- مشاری ذایدی، «أبومحمد مقدسی... رحلة فکر یبذر التعصب ویحصد الدماء»، الشرق الاوسط، العدد 9718، الخمی-س 1 جم-ادی الثانی 1426 ه- 7 یولیو 2005م، http://www.aawsat.com/details.asp?issueno=9532article=310381--.Uy-nQfmSyN0.

جدید نیز در این اثر به زعم برخی، از سید قطب اخذ شده است، امری که به زعم برخی، اقدامی جدید در سلفیه است.(1)

المقدسی در دهه هشتاد میلادی در پیشاور پاکستان مستقر شد و در نیمه دوم دهه هشتاد به یکی از نظریه پردازان جهاد در افغانستان تبدیل شد.(2) وی در نیمه دهه نود میلادی به اردن بازگشت و در آنجا بارها به زندان افتاد. المقدسی را امروزه یکی از رهبران اصلی الجهادیة السلفیه تلقی می­کنند. او در برخی از کتاب هایش با نام «ابومحمد عصام بن طاهر البرقاوی الحافی العتیبی المقدسی» امضا کرده است.(3)

اینکه المقدسی خود را العتیبی نام می نهد، چه بسا متأثر از جهیمان باشد که از قبیله عتیبه بود، به ویژه اینکه برخی نویسندگان، کتاب ملة ابراهیم او را حاشیه ای بر کتابی از جهیمان تلقی می کنند.(4)

جهیمان العتیبی در دوره ای که از سوی دولت سعودی در تعقیب بود، جزوه ای با عنوان «رفع الالتباس عن ملة من جعله الله اماما للناس» نگاشت که در آن بر الگوی ملت ابراهیم تأکید کرد که در قرآن کریم نیز از آن یاد شده است(5) و دولت سعودی را با الگوی ملت ابراهیم مغایر دانست و به یارانش دستور داده بود تا از کارهای دولتی استعفا بدهند، زیرا دولت بر اساس شریعت اسلامی رفتار نمی کند. این توجه به ملت ابراهیم، بعدها توسط ابومحمد المقدسی پی­گیری شد و پس از چندی، المقدسی کتاب ملة ابراهیم را در تکمیل ایده جهیمان نوشت.(6)

البته المقدسی در این کتاب از جهیمان

ص: 72


1- خالد غنامی، «التکفیر ملة واحدة،» الوطن السعودیة، لإثنین 14 مایو 2007م.، در: http://www.elaph.com/Web/NewsPapers/2007/5/233504.htm.
2- «المملکة العربیة السعودیة: من هم الإسلامویون؟»، ص6.
3- مشاری ذایدی، «أبومحمد مقدسی... رحلة فکر یبذر التعصب ویحصد الدماء،».
4- «لقاء مع منصور نقیدان حول أبومحمد مقدسی، لقاء أجراه الباحث الهولندی (Joas Wagemakers) مع منصور نقیدان لإعداد أطروحة حول أبومحمد مقدسی»، بتاریخ فی 6 دیسمبر 2008، در: http://alnogaidan.com/joas-wagemakers-6-2008
5- ستیفان لاکروا، زمن الصحوة (الحرکات الاسلامیة المعاصرة فی السعودیة)، ص131.
6- Meijer, Roel, Global Salafism: Islam's New Religious Movement, p. 438.

پیش­تر رفت و ایده او را به مرحله تکفیر دولت ها رسانید. در واقع، برخی از کارشناسان نتیجه تحرکات جهیمان را برآمدن الجهادیه السلفیه تلقی می­کنند و جنبش جهیمان را مرحله آغازین الجهادیه السلفیه می­دانند.(1)

برخی هم معتقدند برقاوی، شاخص های رادیکال قطبی گری را، که به تکفیر حاکمیت ها می انجامید، در رویکرد جهیمان پررنگ تر کرد.(2)

منصور النقیدان، کارشناس مسائل سلفیه جهادیه و یکی از اعضای سابق گروه های افراطی، در خصوص مناسبات المقدسی، سید قطب و سلفیه جهادیه پا را فراتر نهاده، می گوید سید قطب، اساساً تأثیر مستقیمی بر تکفیری ها و جهادی ها نداشت، بلکه تأثیر مستقیم او بر المقدسی بود و المقدسی بود که رویکردهای سید قطب را وارد اندیشه سلفیه جهادیه کرد؛(3)

هرچند شاید بتوان در این ادعا تردیدهایی وارد کرد که بحث از آن مجال دیگری می طلبد. البته المقدسی در کتاب الکواشف الجلیة فی تکفیر الدولة السعودیة، معتقد است جهیمان با تمام فعالیت­هایش حاکمیت هایی همچون سعودی را همچنان مسلمان تلقی می کرد و آنها را تکفیر نکرده بود.(4)

پس از شکست تحرکات جهیمان در حرم مکی، در میان جریان اهل حدیث چنددستگی به وجود آمد و گروهی که گاهی از آنها با عنوان اهل حدیث انقلابی یاد می شود و البته نام رسمی تر آنها «اهل الحدیث الرفضیین (رافضان)» یا «الرفضیین» به تنهایی بود، که با کنار گذاشتن رویکردهای مهدوی جهیمان، دیدگاه­های دیگر او را پذیرفتند و بدان مؤمن ماندند. این گروه که رافض و ردکننده نامیده شده بودند، در واقع مشروعیت آل سعود را می پذیرفتند و از این رو، از جامعه کناره گرفتند و برخی از ایشان

ص: 73


1- مشاری ذایدی، «ربع قرن علی حرکة جهیمان... ماذا بقی وماذا فنی؟ (2/2)»، الشرق الاوسط (لندن)، العدد 9220، 5 مح-رم 1425 ه- 25 فبرایر 2004م.
2- ستیفان لاکروا، زمن الصحوة (الحرکات الاسلامیة المعاصرة فی السعودیة)، ص137.
3- «لقاء مع منصور النقیدان حول أبومحمد مقدسی»، در: http://alnogaidan.com/joas-wagemakers-6-2008
4- توماس هیغهامر، حتی لا یعود جهیمان حضریات ایدیولوجیه و ملاحق و ثائقیة نادرة، ص60.

در بیابان ساکن شدند. اینها همچنین هر گونه تعامل با دولت را رد می کردند. درنتیجه به تجارت دست زدند و تجارت را از آن رو که پیامبر اکرم بدان می پرداختند، به عنوان شغل پذیرفته بودند.

دو تن از اعضای گروه الرفضیین با نام های «سعود العتیبی» و «سعود القحطانی» بعدها به، «القاعده فی جزیرة العرب» (شاخه عربستان القاعده) پیوستند.(1) در دهه نود میلادی، بسیاری از اینها با توجه به نزدیکی افکار المقدسی و جهیمان، به اندیشه­های المقدسی رو آوردند. مقدسی، وقتی رفت و آمد خود با السلفیة المحتسبة را آغاز کرد، کراهت شدیدی نسبت به آل سعود پیدا کرده بود و کتاب الکواشف الجلیة فی کفر الدولة السعودیة را نوشت و در آن، وضعیت عربستان سعودی را با ملت ابراهیم، مفهوم مورد علاقه جهیمان، مقایسه کرد.(2) این کتاب در عربستان با استقبال خوبی مواجه شد و تا امروز نیز تأثیرات خود را بر جریان های سلفی دارد.(3)

المقدسی در بهار 1990 دیداری از عربستان و منطقه «بریده» داشت و با بقایای جریان جهیمان ملاقات کرد.(4)

ملة ابراهیم
اشاره

در ادامه این بخش، خوب است محتوای دو اثر یادشده، یعنی «رفع الالتباس عن ملة من جعله الله إماما للناس» نوشته جهیمان العتیبی و ملة ابراهیم نوشته المقدسی را، که هر دو به «ملة ابراهیم» اشاره دارند، با یکدیگر مقایسه کنیم:

اصل برائت

«برائت» یکی از مفاهیم مهمی است که در هر دوی این رساله ها و در ابتدای کار دیده می شود. جهیمان العتیبی در آغاز رساله خود از محافظه کاری برخی، به ویژه علما،

ص: 74


1- ستیفان لاکروا، زمن الصحوة (الحرکات الاسلامیة المعاصرة فی السعودیة)، ص136.
2- ستیفان لاکروا، زمن الصحوة (الحرکات الاسلامیة المعاصرة فی السعودیة)، ص137و 138.
3- منصور نقیدان، «مقدسی فی بریدة»، الاتحاد، الإثنین 3 مارس 2014م.
4- منصور نقیدان، «مقدسی فی بریدة»، الاتحاد، الإثنین 3 مارس 2014م.

در خصوص اصل برائت از مشرکان و ترس آنها از این اصل انتقاد می کند.(1) این در حالی است که المقدسی، اساساً رساله خود را با بخشی تحت عنوان «برائت» آغاز می کند و در این بخش، از طاغوت های تاریخ و دستگاه های حکومتی ظالم و علمای حامی ایشان اظهار برائت می کند.(2)

المقدسی، مسئله برائت را که جهیمان با تعبیر «التبرؤ من المش-رکین وإظهار عداوتهم والصدع بالحق»(3) از آن یاد می کند و خود در جای دیگر، آن­ را با تعبیر «الصدع بالتوحید والبرائة من الشرک والتندید»(4) و با استناد به این آیه شریفه (قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْرَاهِیمَ وَالَّذِینَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَاء مِنکُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ)(5) با حضرت ابراهیم و ملة ابراهیم پیوند می زند.(6)

و در ادامه، در پاسخ به واکنش بسیاری از منتقدان به چاپ های قبلی جزوه «ملة ابراهیم» اظهار می دارد: «متون زیاد و صریحی بیان می دارند که روش پیامبر و اصل دعوت ایشان نیز برائت از کفار و بت های دروغی و شریعت های باطل ایشان بوده است، درست مانند ابراهیم».(7)

المقدسی به آیات دیگری نیز جهت مستند کردن برائت حضرت ابراهیم استناد می کند؛ از جمله این آیه شریفه (وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ لِأَبِیهِ وَقَوْمِهِ إِنَّنِی بَرَاء مِّمَّا تَعْبُدُونَ إِلَّا الَّذِی فَطَرَنِی فَإِنَّهُ سَیَهْدِینِ).(8)

به نظر می رسد یکی از دغدغه­های مهم هر دو رساله، تأکید بر برائت حضرت ابراهیم از مشرکان، و یکی دانستن این روش (ملة ابراهیم) با روش پیامبر اسلام و انتقاد از کسانی است که در مورد این برائت، به

ص: 75


1- جهیمان بن محمد عتیب-ی، رفع الالتباس عن ملة من جعله الله إماماً للناس، ص3.
2- أبو محمد عاصم مقدسی، ملّة إبراهیم ودعوة الأنبیاء والمرسلین وأسالیب الطغاة فی تمییعها وصرف الدعاة عنها، ص1.
3- جهیمان بن محمد عتیب-ی، رفع الالتباس عن ملة من جعله الله اماماً للناس، ص3.
4- أبو محمد عاصم مقدسی، ملة ابراهیم و دعوة الانبیاء و المرسلین و...، ص8.
5- ممتحنه، آیه 4.
6- أبو محمد عاصم مقدسی، ملة ابراهیم و دعوة الانبیاء و المرسلین و...، ص6.
7- أبو محمد عاصم مقدسی، ملة ابراهیم و دعوة الانبیاء و المرسلین و...، ص7.
8- زخرف، آیات 26-27.

دلایل مختلف، از جمله حضور در دستگاه حاکمیت یا ترس بر جان و مال خود، یا حتی ترس بر مسلمانان، از خود محافظه­کاری نشان می دهند.

پس از بخش مقدماتی، در هر دو رساله به فصلی تحت عنوان «فصل فی بیان ملة ابراهیم» برمی خوریم که هر دو نویسنده، در آن منظور از ملة ابراهیم را تبیین می کنند. در این بخش در هر دو رساله، یعنی رساله جهیمان و رساله المقدسی، دو شاخص برای ملة ابراهیم در نظر گرفته شده است: اخلاص در عبادت و برائت از شرک. تعبیر جهیمان، «1- اخلاص العبادة لله وحده؛ 2- التبرؤ من الشرک واهله واظهار العداوة لهم»(1) است و تعبیر المقدسی «اخلاص العبادة لله وحده، بکل ما تحویه کلمة العبادة من معان والبراءة من الش-رک وأهله».(2) المقدسی در ادامه، دو شاخص مورد بحث را این­گونه از محمد بن عبدالوهاب نقل می کند:

یقول الامام الشیخ محمد بن عبد الوهاب رحمة الله تعالی:«أصل دین الاسلام وقاعدته أمران: الأول الأمر بعبادة الله وحده لا شریک له والتحریض علی ذلک والموالاة فیه وتکفیر من ترکه؛ الثانی الانذار عن الشرک فی عباده الله والتغلیظ فی ذلک والمعاداه فیه وتکفیر من فعله.(3)

یکی دیگر از مسائلی که در مقایسه رساله جهیمان و المقدسی باید مد نظر قرار گیرد، این است که این برائت و دشمنی باید در قبال چه کسانی باشد؟ آیا تنها کفار و مشرکان رسمی، یعنی غیرمسلمانان محارب، مد نظر هستند یا اینکه مسلمانان نیز در این گروه اند. اجمالاً می توان گفت که از نظر هر دو، یعنی جهیمان و المقدسی، مسلمانان نیز در گروه کفار و مشرکان هستند، اما به نظر می رسد هر دو، تعریف جامع و کاملی برای اینها ارائه نمی دهند و با اینکه مثلاً المقدسی از انواع کفر و طوایف و گروه های مختلف کافر سخن به میان می­آورد، اما در نهایت تعریف دقیقی به دست نمی دهد.(4)

آنچه در هر

ص: 76


1- جهیمان بن محمد عتیب-ی، رفع الالتباس عن ملة من جعل الله اماماً للناس، ص5.
2- ابومحمد عاصم مقدسی، ملة ابراهیم و دعوة الانبیاء و المرسلین و...، ص13و 14.
3- ابومحمد عاصم مقدسی، ملة ابراهیم و دعوة الانبیاء و المرسلین و...، ص14.
4- أبو محمد عاصم مقدسی، ملة ابراهیم و دعوة الانبیاء والمرسلین و ...، ص16.

دو رساله مشترک است، انتقاد از دایره­ای است که دیگر رقیبان داعی برای کفر و شرک تعیین و تعریف می کنند.

جهیمان العتیبی در رساله خود، داعیانی را که اولویت بندی در مسئله اطلاق کفر و شرک را رعایت نمی کنند، چند گروه می­داند: نخستین آنها کسانی هستند که اساس دین را «محاربه قبوریون» و «صوفیه» و «اهل بدعت» می­دانند؛ گروه دوم افرادی هستند که سخن گروه اول را تکرار می کنند، اما گونه ای تعصب مذهبی کور نیز دارند؛ گروه سوم نیز به گفته جهیمان، داعیانی هستند که اهتمام خود را به پاسخ­گویی به شیوعی ها و مارکسیست ها و اثبات وجود خدا قرار داده­اند و نهایت تلاش خود را صرف به دست آوردن مناصب مهم حاکمیتی به جهت رسیدن به قدرت می کنند. گروه های دیگری نیز وجود دارند که جهیمان به دلیل اینکه آنها جاهل اند، از ذکر آنها صرف نظر می کند. وی در ادامه، باور این داعیان در مورد دایره کفر و شرک را صحیح تلقی می کند، با این تفاوت که از اولویت­بندی شان انتقاد می کند و معتقد است باید با صاحبان قدرتی که دین را ویران می­کنند، مقابله کرد، نه گروه های مشرک یا کافر، یا مرتدی که قدرتی در دست ندارند.(1)

المقدسی نیز در بخشی از فصل اول رساله­اش به این امر می­پردازد و جالب است که جهیمان را نیز در این فقره یاد می کند. وی در جایی اظهار می دارد که طاغوت ها گاهی حتی برای اسلام، کنفرانس های بزرگ برگزار می­کنند و در کتاب ها و مجلات از اسلام سخن می گویند و مراکز و نهادهایی برای آن ایجاد می کنند، اما این اسلامی کج و معوج است که دو بال آن را بریده و از مسئله موالات و برائت و آشکار کردن ستیز با دشمنان دین بسیار دور است. وی در ادامه به طور مشخص، عربستان سعودی را به عنوان مصداق آنچه ذکر کرده یاد می کند و می گوید که ما این امر را به وضوح در حکومتی که «سعودیه» نام گرفته می بینیم. وی اظهار می دارد که در عربستان سعودی، مردم به توحید

ص: 77


1- جهیمان بن محمد عتیب-ی، رفع الالتباس عن ملة من جعله الله اماماً للناس، ص6 و 7.

و خواندن کتاب های توحیدی تشویق می شوند و علما به محاربه با قبور و صوفیه و توسل به درختان و سنگ ها و ... مجاز هستند و بلکه تشویق می­شوند، در حالی که زیانی به سیاست داخلی و خارجی ایشان نمی­رساند. در واقع، از منظر المقدسی، تا وقتی این توحید ناقص به دور از سلاطین و درگاه کفرآمیزشان باشد و کاری به کار آنها نداشته باشد، از سوی آنان حمایت خواهد شد. در این بخش است که المقدسی از جهیمان نام برده و می گوید:

اگر جز این بود، پس کجاست نوشته های جهیمان و امثال او که توحید در آنها متبلور شده است؟ چرا حاکمیت از کتاب­ها حمایت نمی­کند و مردم را به خواندن آنها فرا نمی­خواند، اگر مسئله تکفیر حاکمیت است که جهیمان در آن کتاب ها حاکمیت را تکفیر نکرده است یا اینکه مسئله این است که توحید جهیمان با مزاج و خواسته طاغیان نمی خواند؛ توحیدی سیاسی که به مسئله ولایت و برائت و بیعت و امارت می پردازد؟ به سخن او در رساله امر به معروف و نهی از منکر از رساله های هفت گانه اش رجوع کنید که او را در این امر، سخت بابصیرت یافتم. خدایش بیامرزد.(1)

برائت و هویت

یکی دیگر از مسائلی که می توان در دو رساله جهیمان و المقدسی دید این است که مسئله برائت در نزد ایشان به مثابه امری هویتی است؛ یعنی اینکه از طریق برائت از دشمنان خدا و کفار و مشرکان و اظهار عداوت در مورد آنهاست که «دیگری سازی» به عنوان یکی از ارکان هویت­سازی، سامان می یابد. جهیمان العتیبی در جایی از رساله خود می نویسد:

از ویژگی های طائفه (فرقه) ناجیه که پیامبر از آن یاد کرده اند، یکی آن است که حق را ظاهر می سازد و آن را مخفی و پنهان نمی­کند. حضرت رسول نیز دعوت خود را آشکارا بیان کرد و دشمنی با کفار و برائت از

ص: 78


1- ابومحمد عاصم مقدسی، ملة ابراهیم و دعوة الانبیاء و المرسلین و...، ص16.

آنها را به صورت علنی اظهار می داشتند ... این است ملة ابراهیم. به همین دلیل، یاران ایشان آزار دیدند و از شهر و دیارشان رانده شدند. اما شما (خطاب به داعیان حاکمیتی و محافظه کار) کارمند و داعی و مدرس و سرباز و کارشناس و ... باقی خواهید ماند ... اگر شما هم اصل برائت را به پا می­داشتید و دشمنی خود را با آنان آشکار می­کردید طرد می شدید و آزار می دیدید و شما را به مناصب دولتی نمی رساندند و نخبگان شما کشته می شدند، همچنان­که با پیامبر و یاران ایشان رفتار کردند، زیرا اصل دعوت آنها این­گونه بود.(1)

المقدسی نیز در فقره ای مشابه اظهار می دارد که برخی گمان می کنند که با توجه به توحید نظری و تدریس آن و ایجاد مراکز و دانشکده و پژوهشکده برای مطالعه توحید نظری، ملة ابراهیم را محقق کرده­اند، حال آنکه اگر ابراهیم به این توحید نظری اکتفا می کرد و وارد عرصه توحید عملی نمی­شد و از عقاید مشرکان برائت نمی­جست کسی او را به آتش نمی­انداخت.(2)

وی در فقرات مختلفی از این رساله، ملة ابراهیم را اصل دین تلقی می­کند و در انتقاد به کسانی که ملة ابراهیم را آخرین مرحله دین می­دانند می­گوید که دین با شیوه ملة ابراهیم باید آغاز شود، زیرا نفی و اثبات عبارت «لا اله الا الله» را به طور کامل در بر دارد.(3) المقدسی در جای دیگری از رساله خود به هویت سازی مسئله برائت اشاره کرده، خطاب به منتقدان اصل برائت این پرسش را مطرح می­کند که اگر اصل برائت را آشکارا ظاهر نکنیم، پس حق چگونه ظاهر خواهد شد و مردم چگونه می خواهند دین خود را به بهترین وجه دریابند و حق را از باطل و دشمن را از دوست تمیز دهند.(4) وی در ادامه می­افزاید:

چه بسا بیشتر مردم به بهانه مصالح دعوت و فتنه انگیزی، برائت ظاهری را کنار نهند ... و چه فتنه ای بزرگ­تر از کتمان توحید و فریب مردم در

ص: 79


1- جهیمان بن محمد عتیب-ی، رفع الالتباس عن ملة من جعله الله اماماً للناس، ص12و 13.
2- ابومحمد عاصم مقدسی، ملة ابراهیم و دعوة الانبیاء و المرسلین و...، ص14و 15.
3- ابومحمد عاصم مقدسی، ملة ابراهیم و دعوة الانبیاء و المرسلین و...، ص21.
4- ابومحمد عاصم مقدسی، ملة ابراهیم و دعوة الانبیاء و المرسلین و...، ص23.

امر دین و چه مصلحتی عظیم­تر از بر پا داشتن ملة ابراهیم و اظهار تبعیت از دین الاهی و دشمنی با طاغوت. اگر مسلمانان از این رهگذر به بلا و آزمایش مبتلا نشوند، پس آزمایش و بلا برای چه وقت و در چه زمینه ای خواهد بود؟(1)

ترس از فتنه، یکی از مواردی است که داعیان به دلیل آن، از آشکار کردن عداوت و برائت خود از مشرکان و کافران خودداری می­کنند. همان­گونه که در فقره پیش آمد، المقدسی به این امر تأکید کرده­ است، همچنان­که جهیمان نیز در رساله خود بر آن تأکید دارد.(2)

برائت و دعوت

در هر دو رساله، بارها و بارها از دعوت و داعیان و کسانی که به دعوت دینی می پردازند سخن به میان آمده است؛ به ویژه از داعیانی که در خصوص برائت، از خود محافظه­کاری نشان می­دهند، به شدت انتقاد شده است و ایشان مرتبط با دستگاه های طاغوتی و دنبال مناصب دولتی قلمداد شده اند. فراوانی سخن از داعیان محافظه کار و دولتی به گونه ای است که می توان گفت یکی از اهداف مهم این دو رساله، انتقاد و حتی حمله به این داعیان است، تا جایی که جهیمان یکی از فصل های سه گانه رساله خود را تحت عنوان «فصل فی بیان أن قیام الدین لا یکون بالمداهنه والسکوت بل بالصدع بالحق والصبر علی الأذی» به این امر اختصاص داده است.(3)

در این بین المقدسی نیز بسیاری از فصول رساله خود را به داعیان و انتقاد از حمله به آنها اختصاص داده است. تنها با نگاهی به فهرست رساله او می توان به این نتیجه رسید که المقدسی نیز همچون سلف خود، جهیمان العتیبی، داعیان یا دعاة دین و مبلغان دینی را که آنان داعیان حکومتی تلقی می کنند، به عنوان یکی از اهداف انتقادات

ص: 80


1- ابومحمد عاصم مقدسی، ملة ابراهیم و دعوة الانبیاء و المرسلین و...، ص23.
2- جهیمان بن محمد عتیبی، رفع الالتباس عن ملة من جعله الله اماماً للناس، ص8.
3- جهیمان بن محمد عتیبی، رفع الالتباس عن ملة من جعله الله اماماً للناس، ص8.

خود قرار داده است. برخی از موضوعات مورد ­بحث المقدسی، که در فهرست رساله او آمده و به داعیان پرداخته و مستقیماً از ایشان یا امر دعوت نام برده­ است، عبارت اند از: «هاویة مصلحة الدعوة أو خدیعة ابلیس»، «شبهة: أن ملة ابراهیم هذه تفضح الدعوة وتنافی السریة»، «أعظم نصر للدین اعلان ملة ابراهیم ولو لم تقم الدولة وأبید الدعاة جمیعاً فما الدولة الاسلامیة إلا وسیلة لاعلاء هذه الملة واعلانها»، «اذا صدع بعض الدعاة بهذه الملة وأعلنوها، رُخص لغیرهم ترک الصدع بها»، «الفرق بین مخادعة الکفار أثناء المواجهة لنصر الدین وبین انحرافات کثیر من الدعاة»، «انحراف کثیر من الدعاة فی هذا الزمان عن ملة ابراهیم»، «العزلة خیر وأفضل من الدعوة المنحرفة عن طریق المرسلین»، «العابد المعتزل خیر من الداعیة المداهن الملبس»، «إلی المنحرفین عن دعوة لمرسلین ممن یتشدقون بکلام سید قطب»، «الطغاة یتمنون أن ینحرف الدعاة عن ملة ابراهیم الی المداهنة»، «محاولات الطغاة لحرف الدعاة عن هذه الطریق»، «البرلمانات ومجالس الأمة الشرکیة وجر الدعاة الیها»، «استغلال کثیر من العلماء والدعاة واستغفالهم وتجنیدهم لمحاربة أعداء الطواغیت»، «اشغالهم فی مؤسسات الضرار الحکومیة کرابطة العالم الاسلامی و وزارات الاوقاف والمعاهد والاذاعات وهبئات الأمر بالمعروف واستغلال ذلک لصالح الطغاة وحکوماتهم»، «متی یصحوا الدعاه ومتی تنتهی الغفلات».(1)

با توجه به موضوعات یادشده، که در فهرست رساله آمده اند و بیشترین فراوانی را در رساله المقدسی دارند، می توان گفت که رساله المقدسی نیز همچون رساله جهیمان، انتقاد از داعیان را وجهه همت خود قرار داده است. به ویژه اینکه آنچنان­که المقدسی در ابتدا و در فقرات دیگری از رساله اش یاد می کند، داعیان و مبلغان و عالمان دینی از نظریه «ملة ابراهیم» او بیش از هر کسی انتقاد کرده­اند.

با توجه به آنچه گفته شد، شاید بتوان گفت نظریه «ملة ابراهیم» المقدسی با توجه به تأخر زمانی آن نسبت به رساله جهیمان و تأثیری که المقدسی از جهیمان گرفته بود و

ص: 81


1- ابومحمد عاصم مقدسی، ملة ابراهیم ودعوة الانبیاء والمرسلین و ...، ص73 -76.

همچنین شباهت مضمونی زیادی که دو رساله با هم دارند، متأثر از رساله جهیمان نوشته شده است که این امر نشان دهندة تأثیر جهیمان و اندیشه هایش بر جریان سلفیه جهادی امروز است.

نفوذ جهیمان العتیبی در کویت

چنان که گفته شد، المقدسی تأثیر خود را از جهیمان در کویت اخذ کرده بود، زیرا جهیمان و رویکردهایش در کویت با استقبال روبه رو شده بود. در دوره قبل از یورش به حرم مکی، رساله های مربوط به گروه جهیمان به بهای چاپ و بدون دریافت سود از سوی انتشارات چپ گرای «دارالطلیعه» در کویت به طبع رسید که دامنه تبلیغاتی گروه را به گونه ای دیگر گسترش داد.(1)

در اسناد تازه انتشاریافته سیا و برخی منابع دیگر آمده که خود جهیمان نیز چندی در کویت حضور داشته است.(2)

در واقع، برخی از طیف های اسلام گرا در کویت، حامی اندیشه های جهیمان شدند که می توان «عبدالله النفیسی»، چهره شناخته شده و پرفراز و نشیب سیاست و اندیشه سیاسی در کویت(3)

را از برجسته ترین افرادی دانست که جذب جهیمان شده بودند.(4) عبدالله النفیسی، دانش آموخته دکتری علوم سیاسی از انگلستان است و استاد علوم سیاسی در دانشگاه های کویت. وی چهره جالبی در میان نخبگان اندیشه سیاسی در کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس است و بیش از هر چیز، تحولات زیاد او از این شاخه، به آن شاخه از چپ گرایی تا اسلام گرایی و ... مورد توجه قرار گرفته است. در این بین، تبلیغ جریان های چپ برای جریان جهیمان، امری جالب است، زیرا به نظر می رسد این گروه ها با توجه به داشتن ضدیتی با آنچه ارتجاع می نامیدند، در فضای آن روز، که

ص: 82


1- منصور نقیدان، السلفیون اهل الحدیث (دراسه فی فکر المحتلین للمسجد الحرام)، ص64.
2- المجله،21 نوفمبر 2009، http://www.majalla.com/arb/2009/11/article5511029.
3- علی عمیم، «عبدالله نفیسی الرجل... الفکره.. التقلبات»، المجله (لندن)، العدد 1256، 3-9/10/2004، 19-25 شعبان 1425ق.، ص19-31.
4- منصور نقیدان، اخوان المسلمون فی الامارات التمدد والانحسار، الاخوان المسلمون فی الخلیج، ص58.

دولت آل سعود نماد ارتجاع و ضدیت با پیش­گامی رویکرد چپ در جهان عرب به حساب می­آمد، در حمایت از جریان جهیمان دشمن مشترک را هدف قرار داده بودند. هرچند برخی نیز به گونه ای می خواهند ارتباط جریان جهیمان با جریان چپ گرای الطلیعه را از طریق عبدالله النفیسی قلمداد کنند.(1)

النفیسی در جایی درباره جنبش جهیمان و اهمیت آن می­نویسد:

صدها تن از هم میهنان که سال­هاست در سکوت به فعالیت هایشان ادامه می دهند و برای استفاده از سلاح تمرین می­کنند، و مفاهیمی را تبلیغ می کنند که بدان باور دارند و در دل­هاشان جای گرفته است و کتاب و نشریه های خود را در میان دیگر هم میهنان در شهرهای شلوغ و روستاهای دور و نزدیک و حتی در دل بادیه و صحرا توزیع می کنند و پس از آن، حرم شریف را پایگاه خود قرار داد­ه­اند و از آنجا با نظام سیاسی با قدرت اسلحه به مدت نیم ماه مبارزه می کنند؛ امری این­چنین، بی­گمان ریشه هایی سترگ در دل جامعه دارد و بی شک نشان دهنده مسئله و دغدغه ای است که بسیار ساده انگارانه است که آن حادثه را که جهانی را لرزانید، حاشیه ای و احمقانه تلقی کنیم. آن پدیده (یعنی جهیمان بن محمد بن سیف العتیبی و برادران پاک و نیکش و دغدغه­هاشان که خدا بیامرزدشان) در مسائل اجتماعی و دینی و فرهنگی و اقتصادی و سیاسی دامنه داری ریشه داشت که بخش بزرگی از جامعه را در بر می گرفت که تنها در میان این عده قلیل متبلور شد.(2)

در این عبارت می بینیم که چگونه عبدالله النفیسی جریان جهیمان را ریشه دار در مسائل اجتماعی روز تلقی می کند. وی در کتاب عندما یحکم الاسلام، جهیمان را در صف کسانی چون سید قطب و ابوالاعلی المودودی و شوکانی و ابن تیمیه و ابن قیم

ص: 83


1- علی عمیم، «عبدالله النفیسی الرجل - الفکره - التقلبات سیره غیر تبجیلیه» جداول للنشر و التوزیع، 2012م، ص79.
2- علی عمیم، «عبدالله النفیسی الرجل - الفکره - التقلبات سیره غیر تبجیلیه» جداول للنشر و التوزیع، 2012م، ص128.

الجوزیه و ماوردی قرار می دهد.(1)

گفتنی است که عبدالله النفیسی، امروزه به عنوان متفکری اخوانی نزدیک به القاعده، طرفداران بسیاری دارد، تا جایی که برخی شخصیت امروز او را شخصیتی «کاریزماتیک» در حوزه کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس تلقی می کنند.(2)

جهاد در افغانستان

مسئله جهاد در افغانستان از طریق ابعاد مختلفی با جریان جهیمان العتیبی ارتباط پیدا می کند. نخستین جهت، حضور هوادارانی چون المقدسی در افغانستان است. کسانی که دست کم در دل با جهیمان همراهی می­کردند و پس از شکست تحرک جهیمان به افغانستان آمده بودند تا به راستی جهاد را تجربه کنند. در این بین به افراد مختلفی می توان اشاره کرد؛ مثلاً «محمد امیر سلیمان صقر» از اعضای جماعت اسلامی بود که به عربستان رفت و در تحرکات جهیمان مشارکت داشت و پس از شکست اشغال حرم مکی، نه سال به زندان افتاد و بعد از آزادی برای جهاد در افغانستان به پیشاور رفت.(3) برخی مدعی­اند که حتی بن لادن نیز از جهیمان و حادثه اشغال مسجدالحرام متأثر بوده است(4)

که البته نمی­توان رابطه ارگانیکی بین این­ دو متصور شد، بلکه گفته می­شود بن لادن (که در آن زمان جوان بوده)، مخالف تحرک جهیمان بوده است و در سال های بعد، وقتی در افغانستان حضور داشت، جهیمان را مسلمانی راستین و بی­گناه تلقی کرد.(5) البته خانواده بن لادن با حادثه اشغال حرم مکی بی­ارتباط نبودند. طبق گفته­ها،

ص: 84


1- علی عمیم، «عبدالله النفیسی الرجل - الفکره - التقلبات سیره غیر تبجیلیه» جداول للنشر و التوزیع، 2012م، ص128 و 129.
2- عبدالله رشید، حکایة النفیسی «غیر المبجل... وقلم العمیم المدجج»، المجله، الجمعة، 2 مارس 2012م، در: http://www.majalla.com/arb/2012/03/article55232907.
3- "The Makkan Siege: In Defense of Juhaymān", p. 13, available at: http://www.ahlu-sunnah.com/attachment.php?attachmentid=1667d=1280248308.
4- Chalk, Peter, Encyclopedia of Terrorism, abc-clio, p. 121.
5- حازم دیاب، حازم، «التحول ... کیف دنس المتمردون الحرم المکی ... وتضامن أسامة بن لادن معهم بعد ذلک؟»، 4، شبکه الحریه الاخباریه، در: http://www.hoorya.com/news/908239.

محروس بن محمد بن لادن، یکی از برادران اسامه، جذب جریان جهیمان شده بود و در اشغال حرم مکی نیز مشارکت داشت، اما با توجه به اینکه شرکت بن لادن، متولی توسعه حرم مکی در آن دوره بود، وی در ادامه اشغال به همکاری با شرکت بن لادن و نیروهای امنیتی ترغیب شد و در ورود نیروهای امنیتی به حرم با آنها همکاری کرد.(1) البته نسبت خانواده بن لادن با مسئله اشغال حرم مکی، بحث هایی را به همراه داشته است که شرح آن مجال دیگری می­طلبد.

هنوز زمان زیادی از پایان یافتن اشغال مسجدالحرام نگذشته بود که مسئله اشغال افغانستان پیش آمد و فرصت خوبی فراهم شد تا تمام پیروان دور و نزدیک جهیمان، از ­جمله المقدسی در قالب گروه­های «افغان العرب» به جهاد در افغانستان بپیوندند. در این بین، اقدامات حاکمیت سعودی قابل توجه است؛ امری که نمی­توان آنها را جدای از پیامدهای حادثه اشغال مکه در ­نظر ­گرفت. برخی معتقدند پس از قتل جهیمان، روند حرکت عربستان تغییر کرد، تا جایی که برخی گفتند: ­«ما جهیمان را کشتیم و اندیشه اش را گرفتیم».(2)

در واقع، این سخن را به این دلیل می­گویند که پس از حادثه مکه، حاکمیت سعودی برای جلوگیری از شکل گیری دوباره چنین حادثه ای به جای سرکوب و محدود کردن جریان های اسلامی، توجه بیشتری به این جریان ها کرد و به نهادهای دینی، کمک مالی کرد.(3) به ویژه اینکه با پیش آمدن مسئله اشغال افغانستان از سوی شوروی، این مسئله بهترین راه برای خلاصی یافتن از طرفداران نگاه­های جهیمان تلقی شد و جهاد در افغانستان به انحای مختلف حمایت شد و رفتن به افغانستان برای جهاد، به انحای مختلف تشویق می شد.(4)

ص: 85


1- Trofimov, Yaroslav, The Siege of Mecca: The 1979 Uprising at Islam's Holiest Shrine, p. 247; Moore, Michael, The Official Fahrenheit 9/11 Reader, Simon and Schuster, p. 264.
2- احمد عدنان، قصة و فکر المحتلین للمسجد الحرام، ص32.
3- «المملکة العربیة السعودیة: من هم الإسلامویون؟»، ص3.
4- Murad Makhmudov and Lee Jay Walker, Afghanistan, Iraq, Pakistan and Syria: US and Islamist policies creating daily instability, Modern Tokyo Times, November 6, 2012, available at: https://islamicinquisition.wordpress.com/tag/juhayman-al-otaibi-and-islamism.

آزادی رفت و آمد جهادی های سعودی به کشورشان و آزادی تبلیغ در عربستان برای جهاد در افغانستان، اگر با وضعیت مشابه افغان العرب های مصری و سوری و برخی دیگر از کشورهای مسلمان مقایسه شود، خواهیم دید که آزادی عمل جهادی های سعودی در مقایسه با مصری ها و سوری ها و ... بیشتر بود و حاکمیت در مورد آنها، مضایقاتی مانند مصر و سوریه ایجاد نمی کرد. این در حالی بود که جهادی های مصری و سوری، در ­صورت رفتن به افغانستان، دیگر نمی توانستند به کشورهایشان برگردند.(1) البته می­توان گفت که این الگو در رفتار با جریان­های افراطی، تنها به آن دوره محدود نمی شود، بلکه در دوره­های بعدی، به ویژه بعد از اشغال عراق و سقوط صدام در 2003م. و بعد از حوادث اخیر سوریه و قدرت­مند شدن گروه های تکفیری در این کشور نیز ادامه یافته است. باید در ­نظر ­داشت که اعتقاد به وجود چنین الگویی، به معنای ساده گرفتن ساز و کار حمایت از تروریسم و افراطی گری توسط عربستان سعودی نیست، بلکه چنان­که گفته شد، این حمایت در شبکه ای پیچیده از روابط فرهنگی، اجتماعی، فکری و سیاسی شکل می گیرد که توجه به این ساز و کار و بررسی آن می تواند بسیار مهم باشد.

چرایی یکتاانگاری جریان جهیمان

اینکه چرا به مسئله جهیمان، کمتر به عنوان مرحله­ای از مراحل سلفیه جهادی نگاه شده است، به نظر می­رسد چندان پیچیده نباشد. البته این گفته بدین معنا نیست که تاکنون کسی به این امر نپرداخته است، بلکه در سال­های اخیر نویسندگان متعددی از خود عربستان و همچنین نویسندگان غربی کوشیده اند جریان جهیمان و حادثه اشغال حرم مکی را در فضای تاریخی و در زنجیره علت و معلولی تاریخی خود و نه تافته­ای جدابافته بررسی کنند. شاید این نگاه در میان پژوهشگران ایرانی کمتر دیده شود، هرچند در ایران نیز کم و بیش به این امر اشاره شده است؛ مثلاً حمید احمدی، استاد

ص: 86


1- «المملکة العربیة السعودیة: من هم الاسلامویون؟»، ص4.

علوم سیاسی دانشگاه تهران، در یکی از کتاب­هایی که در سال­های اخیر درباره اسلام گرایی به نگارش درآورده، به طور گذرا در این باره سخن گفته و جهیمان العتیبی را در ­کنار نام های اصلی تحول در اندیشه های اسلام سیاسی سنی یاد کرده است و می نویسد:­

تأثیر قبلی اندیشه­های برخی فقهای تندروی اهل سنت، نظیر احمد بن حنبل، ابن تیمیه و ابن قیم در دیدگاه­های ایدئولوژیک سید قطب، عبدالسلام فرج و جهیمان العتیبی به این تغییر و تحول ایدئولوژیک از رادیکالیسم اسلامی به سوی خشونت فرقه گرایی وهابی، بسیار مؤثر بود.(1)

اینکه چرا در کشور ما چندان به مسئله جهیمان و تأثیر آن بر افراطی گری مذهبی توجه نشده است، شاید به چند علت باشد: نخست اینکه اساساً به نظر می­رسد گاهی در ­مورد مباحث جزئی درباره جریان­های اسلام گرا با گونه­ای فقر مواجهیم. از سوی دیگر، شاید اینکه جهیمان و حرکت او یکی از حلقه­های وصل فرآیند شکل­گیری افراطی­گری مذهبی تلقی شود، با این نظریه ساده انگارانه که حاکمیت آل سعود به طور مکانیکی، افراطی­گری را در جهان اسلام، به ویژه از جهت مالی، حمایت می­کند، مغایر تلقی شود. در واقع معنای این سخن، رد حمایت حکومت آل سعود از افراطی­گری مذهبی نیست و سخن دوم نیز به معنای تأیید همه جانبه این امر نیست، بلکه به این معناست که این حمایت، حمایتی ساده انگارانه و ساده سازی شده نیست، بلکه فرآیندی پیچیده است که به عوامل متعددی، از جمله نهادهای خیریه و مساجد و مؤسسات غیر دولتی و همچنین ارتباطات و مناسبات گروه های مختلف جهادی با جناح های مختلف فکری، فرهنگی و سیاسی داخل عربستان سعودی باز می گردد که به پژوهشی جدی نیاز دارد. زیرا اساساً حاکمیت عربستان سعودی، حاکمیتی یک پارچه نیست، بلکه

ص: 87


1- حمید احمدی، جامعه شناسی سیاسی جنبش های اسلامی، ص100.

از گروه های فشار و رویکردهای مختلف ایدئولوژیک و فرهنگی و اجتماعی و حتی خانوادگی متأثر است که در کنار تمام این عوامل، به عمل گرایی سیاسی نیز می اندیشد.

البته نباید فراموش کرد که یکتاانگاری جریان جهیمان، فقط به ما محصور نمی شود، بلکه امنیتی بودن این حادثه که باعث مخفی ماندن بسیاری از زوایای آن شده است و همچنین جنس این جریان، به ویژه ادعای مهدویت در آن و نیز خواست حاکمیت آل سعود، چنان که پیش از این نیز به نقل از نویسندگان سعودی اشاره شد، بر این قرار گرفته بود که این حادثه، رخدادی یکتا و بدون ارتباط با زمینه های پیدایش افراطی گری مذهبی تلقی شود.

مهدویت جهیمان

به نظر می رسد آنچه جهیمان العتیبی را از دیگر رهبران افراطی گری مذهبی جدا کرده است، چگونگی استفاده او از اندیشه مهدویت باشد؛ امری که به نظر می رسد مانند پرده ای سترگ بر دیگر ابعاد جریان او سایه افکنده است. گفته می شود که رویکردهای مهدوی جهیمان، متأخر است و از سال 1987م. آغاز شده بود.(1)

به نظر می رسد این استفاده از مفهوم مهدویت، زاییده چند عنصر در ذهن جهیمان و یاران او باشد: نخست اینکه اندیشه مهدویت، چنان که می دانیم به اندیشه شیعی منحصر نیست، بلکه اکثر مسلمانان با تفاوت هایی بدان اعتقاد دارند. یکی از نقاط عزیمت های جهیمان برای دعوی مهدویت، اعتقاد او به این بود که ائمه باید از قریش باشند؛ امری که در میان اهل سنت پذیرفته شده است. او با توجه به این قاعده و با توجه به فساد خاندان حاکم و پذیرفتن ولایت مسیحیان، مشروعیت آل سعود را، که از سلاله پیامبر نبودند، به چالش کشید.(2)

از طرف دیگر، با فرا رسیدن سال 1400م. و گونه ای اعتقاد سده گرایی بر این مبنا که در هر صد سال، یک مجدّد ظهور می کند، طبق ادبیاتی که در

ص: 88


1- ستیفان لاکروا، زمن الصحوة (الحرکات الاسلامیة المعاصرة فی السعودیة)، ص133.
2- روبرت لیسی، المملکة من الداخل، تاریخ السعودیة الحدیث، ص30.

تمدن مسلمانان وجود داشت و همچنین اعتقاد به اینکه آخرالزمان فرا رسیده است، با تطبیق دادن نشانه هایی در خود شبه جزیره، مانند شکست «شرفای حجاز» از آل سعود و دیگر نشانه ها، رویکرد خاص وی در خصوص مهدویت تقویت شد؛ یعنی از سویی ما نیازمند حاکمی قرشی هستیم و از سوی دیگر، آخر الزمان فرا رسیده است. نتیجه این دو مقدمه از نظر جهیمان و یارانش، مهدویت محمد بن عبدالله القحطانی بود که به از سلاله پیامبر بودن وی اعتقاد داشتند.

در این بین، به نظر می رسد جریان ها یا افرادی که می خواهند جریان جهیمان را تخطئه کنند، بر اعتقادات ویژه مهدوی این جریان تأکید می کرده و می کنند و بالعکس، کسانی که می خواهند از این جریان به نیکی یاد کنند، می کوشند مسئله مهدویت او را کمتر ذکر کنند، بلکه بر مبارزه او با حاکمیت آل سعود، که آن را ارتجاعی یا ظالم می خواندند، و بر استبدادستیزی و استعمارستیزی این جریان تکیه کنند.

مشاری الذایدی، پژوهشگر مسائل السلفیة الجهادیه، در مقاله ای با این پیش فرض که جهیمان و گروهش، هیچ گاه حکومت سعودی را تکفیر نکرده بودند، این پرسش را مطرح می کند که با وجود عدم تکفیر نظام از سوی جهیمان، چرا وی دست به حرکت مسلحانه می زند؟ الذایدی خود در پاسخ به این موضوع به مسئله مهدویت می­پردازد و می­گوید:« از آنجایی که مسئله مهدویت در سال­های آخرِ منجر به اشغال بیت الله الحرام، ذهن جهیمان و گروه او را سخت به خود مشغول کرده بود، دلیل حرکت مسلحانه وی علیه نظام سعودی، همراهی با مهدی موعود بود، نه در اثر تکفیر نظام».(1) این در حالی است که روایت «سازمان انقلاب اسلامی جزیرة العرب» که گروه معارض شیعی از شرق عربستان است و در این برهه زمانی از جریان جهیمان دفاع می کرد، با توجه به بیانیه ای که سخن گوی گروه در مسجدالحرام خواند، این گونه بیان می دارد که جهیمان و

ص: 89


1- مشاری ذایدی، «ربع قرن علی حرکة جهیمان... ماذا بقی وماذا فنی؟ (2/2).»، الشرق الاوسط (لندن)، العدد 9220، 5 محرم 1425ق، 25 فبرایر 2004م.

گروهش، دست کم ملک خالد و خانواده اش را تکفیر کرده بود.(1) البته ما در اینجا قصد نداریم دریابیم که جهیمان، به واقع نظام سعودی را تکفیر کرده بود یا نه، بلکه مراد ما توجه به این امر است که مسئله مهدویتِ مطرح شده از جانب جهیمان، در رویکرد سلفی پژوهان نزدیک نظام سعودی، فلسفه اصلی قیام جهیمان تلقی شده است.

خواست حاکمیت

حاکمیت آل سعود در جای جای بحث از جهیمان و یارانش می کوشد این جریان را جریانی خلق الساعه و بدون عقبه تلقی کند.(2) در این بین از حساسیت این حادثه به لحاظ امنیتی برای حاکمان سعودی نباید غافل شد؛ امری که باعث شده است بسیاری از ابعاد مسئله جهیمان نادیده گرفته شود. از سویی، با توجه به التهاب آن روزگار، به ویژه پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، وابسته ندانستن جریان جهیمان به یکی از جریان های خارج از عربستان به دلیل باز نکردن جبهه ای خارجی، معقول به نظر می رسید. همچنین، آغاز اشغال افغانستان و بسیج سلفی ها برای جهاد در افغانستان، تنها پنج هفته بعد از ماجرای اشغال حرم مکی و آغاز انتفاضه محرم در شرق عربستان، همه و همه توجهات را به خود جلب می کرد و به ویژه با مطرح شدن مسئله افغانستان و نرم شدن حاکمیت در قبال اسلام گرایان و عدم یادآوری جریان جهیمان و یکتا تلقی کردن آن برای حاکمیت سعودی، بهتر از آن بود که این حادثه را رویدادی ریشه دار تلقی کند.

سخن پایانی

در پایان باید گفت: با اینکه بسیاری از عوامل باعث شده اند که جریان جهیمان العتیبی، جریانی یکتا و تافتة جدابافته تلقی شود، اما به نظر می رسد این حادثه با توجه به عقبه تاریخی و فکری خود در جریان اخوان سعودی و اهل حدیث و تأثیرات مختلف آن از طریق اشخاصی چون ابومحمد المقدسی و عبدالله النفیسی یا از طریق

ص: 90


1- سازمان انقلاب اسلامی جزیرة العرب، قیام کعبه، (سرآغاز خونین قرن)، ص68.
2- احمد عدنان، وثائق «جهیمان» استعادة اوراق منسیة، ص9.

انتقال برخی از مفاهیم به جهادگران در افغانستان، بر فضای امروز سلفیه جهادیه تأثیرگذار بوده است و باید آن را نه تافته ای جدابافته، بلکه دست کم در زنجیره علت و معلولی فرآیند شکل­گیری سلفیه جهادیه تلقی کرد.

ص: 91

منابع

1.ابراهیم، فؤاد، السلفیة الجهادیة فی السعودیة، چاپ اول: دار الساقی، بیروت، 2009م.

2.ابوالاسعاد، محمد، السعودیة والاخوان المسلمون، مرکز الدراسات والمعلومات القانونیه لحقوق الانسان، قاهره 1995م.

3.احمدی، حمید، جامعه شناسی سیاسی جنبش های اسلامی، چاپ اول: دانشگاه امام صادق علیه السلام، تهران، 1390.

4.حبیب، جون س.، الاخوان السعودیون فی عقدین (1328-1349/1910-1930)، ترجمه صبری محمد حسن، دار المریخ، ریاض 1419ق.، 1998م.

5.حزیمی، ناصر، ایام مع جهیمان، کنت مع «الجماعة السلفیة المحتسبه»، چاپ دوم: الشبکه العربیه للابحاث والنشر، بیروت 2011م.

6.حزیمی، ناصر، ذکریاتی مع جهیمان العتیبی قائد المحتلین للمسجد الحرام الاخوان المسلمون السلفیون فی الخلیج، چاپ دوم: مرکز المسبار للدراسات والبحوث، دبی 2011م.

7.حسن، حمزه، الشیعة فی المملکة العربیة السعودیة العهد السعودی 1913-1991م.، الجزء الثانی، چاپ اول: مؤسسه البقیع لاحیاء التراث، 1413ق./1993م [بی جا].

8.حمد، ترکی، «المجتمع السعودی یتخلص من هیمنة جهیمان الفکریة، عودة إلی التسامح»، مجله السبت، 21 نوفمبر 2009

9.خمار، رائد، «احتلال الحرم المکی فی أول محرم 1400 هجری جهیمان یعلن أن القحطانی هو المهدی المنتظر»، القبس (کویت)، العدد 13160، 17 ینایر 2010م.، 2 صفر 1431ه.ق.

10.سازمان انقلاب اسلامی جزیرة العرب، قیام کعبه (سرآغاز خونین قرن)، ترجمه شاکر کسرایی، انتشارات نور، تهران، 1360ش.

11.عتیب-ی، جهیمان بن محمد، رفع الالتباس عن ملة من جعله الله إماماً للناس، [بی نا، بی جا، بی تا].

12.عدنان، احمد؛ حزیمی، ناصر؛ نقیدان، منصور، قصة وفکر المحتلین للمسجد الحرام، چاپ اول: مرکز المسبار للدراسات والبحوث، فبرایر (شباط)، دبی 2011م.

13.عقاد، عباس محمود، مع عاهل الجزیرة العربیه، منشورات المکتبة العصریه، صیدا - بیروت [بی تا].

14.عمیم، علی، عبدالله النفیسی، الرجل- الفکره- التقلبات سیره غیر تبجیلیه، چاپ جدید، جداول للنشر والتوزیع، بیروت 2012م.

15.لاکروا، ستیفان، زمن الصحوه (الحرکات الاسلامیه المعاصره فی السعودیه)، ترجمه و اشراف عبدالحق الزموری، چاپ اول: الشبکة العربیة للبحاث والنشر، بیروت 2012م.

ص: 92

16.لیسی، روبرت، المملکه من الداخل، تاریخ السعودیه الحدیث، ترجمه به عربی خالد بن عبدالرحمن العوض، مرکز المسبار للدراسات والبحوث، دبی 2011م.

17.ماجد، ولید بن محمد، اسوار الصمت، چاپ اول: التنویر للطباعه والنشر والتوزیع، بیروت 2012م.

18.محمد بن صنیتان، السعودیه الدوله والمجتمع (محددات تکون الکیان السعودی)، الشبکة العربیة للابحاث والنشر، بیروت 2008م.

19.مشوح، خالد، التیارات الدینیة فی السعودیة، من السلفیه الی جهادیه «القاعده» وما بینهما من تیارات، چاپ دوم: مرکز الدین والسیاسه للدراسات والبحوث، الانتشار العربی، ریاض - بیروت، 2012م.

20.مقدسی، أبو محمد عاصم، ملّة إبراهیم ودعوة الأنبیاء والمرسلین وأسالیب الطغاة فی تمییعها وصرف الدعاة عنها، [بی نا، بی جا، بی تا]

21.«المملکة العربیة السعودیة: من هم الإسلامویون؟»، 21 أیلول 2004م، التقریر رقم 31 للمجموعة الدولیة لمعالجة... الأزمات (الشرق الأوسط)،

22.نقیدان، منصور، السلفیون اهل الحدیث (دراسه فی فکر المحتلین للمسجد الحرام)، قضایا الاسلامیین فی الخلیج، چاپ دوم: مرکز المسبار للدراسات والبحوث، دبی 2011م.

23.هیغهامر، توماس، وستیفان لاکروا، حتی لایعود جهیمان حفریات ایدیولوجیه وملاحق وثائقیه نادره، اعداد و ترجمه و تحقیق حمد عیسی، چاپ دوم: منتدی المعارف، بیروت 2014م.

24.Moore, Michael, The Official Fahrenheit 9/11 Reader, Simon and Schuster, New York, London, Torento, Sydney, 2004.

25.Chalk, Peter, Encyclopedia of Terrorism, abc-clio, Santa Barbara, 2012.

26.Jean-charles Brisard with Damien Martinez, Zarqawi the new face of Al-Qaeda, polity Press, Cambridge, 2005.

27.Meijer, Roel, Global Salafism: Islam's New Religious Movement, Columbia University Press, New York, 2009.

28.Ménoret, Pascal, The Saudi Enigma: A History, World Book Publishing, 2005.

29.Miglietta, John P., American Alliance Policy in the Middle East, 1945-1992: Iran, Israel and Saudi Arabia, Lexington Books, Oxford, 2002.

30.Murad Makhmudov and Lee Jay Walker, "Afghanistan, Iraq, Pakistan and Syria: US and Islamist policies creating daily instability", Modern Tokyo Times, November 6, 2012.

31.Trofimov, Yaroslav, The Siege of Mecca: The 1979 Uprising at Islam's Holiest Shrine, Random House LLC, New York, 2008.

32.http://islammaghribi.com

ص: 93

33.http://majalla.com

34.http://hoorya.com

35.http://aawsat.com

36.http://elaph.com

37.http://alnogaidan.com

38.http://encyclopaediaislamica.com

39.http://alittihad.ae

40.http://Ahlu-sunnah.com

41.http://islamicinquisition.wordpress.com

42.http;//tawhed.ws

ص: 94

علل شکل گیری جریان های تکفیری در افغانستان و شبه قاره هند / محمدطاهر رفیعی

اشاره

محمدطاهر رفیعی(1)

چکیده

جهان اسلام در دو قرن اخیر، و به ویژه چند دهه گذشته، شاهد شکل گیری و رشد جریان های گوناگون با افکار متفاوت بوده است. افراطی گری تکفیری از بدترین و خطرناک ترین رویدادهایی است که در این دوران به وجود آمده است. این در حالی است که تکفیر و کشتار بی جهت انسان ها، نه با مبانی دینی اسلام سازگار است و نه رهبران دینی و علمای بزرگ اسلامی آن را تأیید می کنند. بنابراین، پی بردن به علل شکل گیری و گسترش چنین جریان هایی در منطقه، اهمیت زیادی دارد. نوشتار حاضر درصدد است ضمن شناسایی اجمالی مهم ترین جریان های تکفیری و افراطی افغانستان و شبه قاره هند، علل شکل گیری و رشد آنها را بررسی کند. به خصوص آنکه امروزه شاهد گسترش اختلافات مذهبی، توسعه مدارس مذهبی و نیز تهاجم های گسترده خارجی هستیم که این امور در پیدایش و تقویت جریان های تکفیری بی تأثیر نیست.

کلیدواژگان: تکفیر، تکفیری، افراطی گری، جریان های تکفیری، شبه قاره، افغانستان.

ص: 95


1- سطح 4 جامعة المصطفی و کارشناسی ارشد دین شناسی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمة الله
مقدمه

پس از گسترش اسلام به افغانستان (در قرن اول هجری) و شبه قاره (از قرن چهارم به بعد)، در طول قرن های طولانی، مسلمانان این مناطق با صلح و آرامش نسبی زندگی می کردند و غیرمسلمانان نیز تحت حاکمیت حاکمان مسلمان، زندگی نسبتاً آرامی داشتند. در این میان، ترویج مذهب حنفی، مکتب کلامی ماتریدی و عرفان و تصوف، بر تعامل بیشتر اهل سنت با دیگر مذاهب و نیز نحله های غیرمسلمان منطقه کمک می کرد، اما حاکمیت اسلام و تثبیت مذهب خاص، به خصوص در سرزمین هزار ادیان هند، که نحله های گوناگون اسلامی نیز به آن افزوده شده بود، نمی توانست به دور از اعمال خشونت دینی و مذهبی صورت گیرد، چنان که حاکمان اسلامی نیز در مواردی، خشونت ها و محدودیت های زیادی را بر غیرمسلمانان و پیروان مذاهب دیگر اعمال می کردند.(1)

همین امر، مشکلات فزاینده ای برای آینده مسلمانان به وجود آورد، تا جایی که قرن ها بعد با حضور استعمار انگلیس در شبه قاره هند از 1707م.، هم زمان با زوال حکومت اسلامی مغولان، غیرمسلمانان، به خصوص هندوها و سیک های هند، در رویارویی مستقیم با مسلمانان هند قرار گرفتند. حمایت انگلیس از هندوها در کنار فعالیت های ضداسلامی دیگر این کشور، باعث شد مسلمانان از ادارات دولتی اخراج و

ص: 96


1- جواهر لعل نهرو، ضمن نقل فتوحات سلطان محمود غزنوی و نقش آن در گسترش اسلام، بیش از آنکه او را سلطانی فاتح و سیاسی بداند، حاکمی خشن و خون ریز می داند که تمام هدفش، گسترش قلمرو حکومت با فتح مناطق جدید بود. او می نویسد: «محمود غزنوی، که بزرگ ترین ویران کننده و غارت گر هند بوده است و به نام قهرمان اسلام در جنگ با «کفار بت پرست» مشهور شده، یک سپاه هندو تحت فرماندهی یک سردار هندو به نام «تیلک» داشت. محمود این سپاه هندو را با خود به غزنین برد و از آنها برای درهم کوفتن شورش های مسلمانان استفاده می کرد. بدین قرار، برای محمود موضوع مبهم و هدف اصلی، فتح و پیروزی بود، نه هدف های مذهبی. در هند او به اصطلاح «بت پرستان» را با کمک سربازان مسلمان خود می کشت و در آسیای مرکزی نیز مسلمانان هم کیش خود را با دست سربازان هندوی خود از میان برمی داشت و می کشت (جواهر لعل نهرو، نگاهی به تاریخ جهان، ج1، ص416 و 417؛ همو، کشف هند، ج1، ص377).

از صحنه سیاسی کنار گذاشته شوند و فعالیت های اجتماعی آنان نیز کاملاً محدود شود.(1)

در پی این تحولات، مسلمانان با راه اندازی قیام های مختلف، تشکیل دادن احزاب سیاسی گوناگون و توسعه مدارس مذهبی، مبارزه های گسترده ای علیه استعمار انگلیس و سیک ها آغاز کردند که در نهایت به تجزیه شبه قاره هند و تأسیس کشور مستقل اسلامی پاکستان انجامید. گسترش مدارس مذهبی و اختلافات فکری حاکم در میان مسلمانان در فرآیند مبارزه های ضداستعماری آنان و تشدید آن پس از استقلال پاکستان، باعث به وجود آمدن مکتب ها و گروه های مختلفی، از جمله مکتب دیوبندیه، بریلویه، جماعت اسلامی مودودی و جمعیت اهل حدیث میان اهل سنت شد.(2)

تشدید اختلافات فکری و اعتقادی جریان های فوق در کنار تحولات بعدی، مانند تشدید اختلافات هند و پاکستان بر سر منطقه مورد مناقشه کشمیر، جدایی بنگلادش از پاکستان، تحقق نیافتن کامل اهداف مورد نظر اسلام گرایان از استقلال پاکستان، پیروزی انقلاب اسلامی ایران، تجاوز ارتش سرخ شوروی به افغانستان و آغاز جهاد ضدکمونیستی (1358-1367ش.)، جنگ های داخلی نیروهای جهادی افغانستان (1367ش. به بعد)، ظهور طالبان (1371ش.) و القاعده (در طول دوران جهاد و زمان طالبان) و آغاز جنگ جامعه بین المللی به رهبری آمریکا علیه این دو گروه (1380ش.)، باعث گسترش افراطی گری شد که در نتیجه آن، گروه های تندروی جدیدی مانند سپاه صحابه، لشکر جهنگوی، لشکر طیبه، گروه های مختلف طالبان افغانستان و پاکستان، القاعده و برخی گروهای دیگر، اکثراً با ایدئولوژی واحد و حوزه های فعالیت مختلف به وجود آمدند یا تقویت شدند.

ص: 97


1- همو، نگاهی به تاریخ جهان، ص458؛ عبدالمنعم نمر، تاریخ الاسلام فی الهند، ص560-565؛ قاسم صافی گلپایگانی، سفرنامه پاکستان، ص31؛ عبدالوهاب خلیل الرحمن، الدعوة السلفیة فی شبه القارة الهندیة و أثرها فی مقاومة الإنحراف الدینیة، ص363-367.
2- 3. برای اطلاع بیشتر از چگونگی شکل گیری این گروه ها، فعالیت ها و روابط آنان با همدیگر، نک.: قاسم صافی گلپایگانی، سفرنامه پاکستان، صفحات گوناگون؛ محمد اکرم عارفی، جنبش اسلامی پاکستان، صفحات گوناگون؛ و رفیعی، محمدطاهر، «نقد و بررسی اندیشه های کلامی دیوبندیه»، پایان نامه کارشناسی ارشد، فصل اول و نهم.

نوشتار حاضر درصدد است ضمن شناسایی بیشتر مهم ترین گروه های تکفیری و تندروی معاصر در افغانستان و شبه قاره هند، محرک ها و عوامل شکل گیری و تقویت آنها را با روش توصیفی مبتنی بر تحلیل تحولات منطقه و بر اساس اطلاعات کتاب خانه ای، بررسی کند. تأکید بر عنوان تلفیقی «شبه قاره هند و افغانستان» نیز به این دلیل است که اهل سنت این مناطق و تحولات سیاسی - اجتماعی آنها در دو قرن اخیر، کاملاً با هم گره خورده اند؛ به طوری که جریان های اهل سنت، قطع نظر از خاستگاه اصلی آنان، در تمام آن مناطق نفوذ دارند.

مهم ترین جریان های تکفیری و تندروی منطقه

چنان که اشاره شد، تحولات سیاسی- اجتماعی دو قرن اخیر، به خصوص چند دهه گذشته شبه قاره هند و افغانستان، باعث ظهور جریان های مختلف با رویکردهای گوناگون میان مسلمانان شد که برخی معتدل و آزادی خواه و شماری نیز تندرو و فرقه گرا هستند. تندروان، با برداشت های سطحی خود از متون دینی، فضای همدلی و هم فکری مسلمانان را به سوی خشونت های مذهبی در سایه تکفیر دیگران سوق می دادند، اما جریان های اعتدال گرا، ضمن آنکه به تعامل با دیگر مسلمانان تأکید داشتند، از رویکردهای تکفیری گروه های تندرو نیز شدیداً پرهیز می کردند.

در این میان، «بریلویه»، از جمله مکتب های مهم معاصر است که احمدرضاخان بریلوی (1272-1340ق.) آن را در شهر رای بریلی هند، و با شعار مبارزه با افکار جریان های دیگر، به خصوص «دیوبندیه» به وجود آورد.(1)

بریلویه از مکتب کلامی ماتریدی، مذهب فقهی حنفی، طریقه تصوف قادریه و سلسله های دیگر تصوف پیروی می کند، اما با وجود این، متأسفانه تکفیر از ابزار اساسی برخی بریلویان در نقد دیدگاه

ص: 98


1- محمد مسعود احمد، الشیخ احمدرضاخان البریلوی، ص15-23 و 35-39؛ مانع بن حماد جهنی، الموسوعة المیسرة فی الأدیان والمذاهب المعاصرة، ج1، ص302 و 303؛ حسن انوشه، دانش نامه ادب فارسی در شبه قاره هند، ج4، بخش یکم، مدخل «احمدرضاخان بریلوی»، ص115-116؛ مصباح الله عبدالباقی، المدارس الدینیة الباکستانیة، ص59 و 60.

مخالفان است و آنان افزون بر تکفیر و تفسیق ابن تیمیه و ابن عبدالوهاب و پیروان وهابی آنان،(1)

بسیاری از بزرگان دیوبندیه را نیز با انتساب به وهابیت(2) یا دلایل دیگر، تکفیر می کنند.(3)

به تعبیر برخی نویسندگان، بریلویه در راستای مخالفت با دیوبندیه، جریانی تکفیری به راه انداخته بود(4)

و به گفته برخی دیوبندیان، اساساً تکفیر، شغل اصلی بریلویان است و با پرچم تکفیری که آنان برافراشته اند، کمتر کسی از تیررس آنان در امان مانده است،(5) تا جایی که آنان تمام دیوبندیان و بسیاری از بزرگان دیگر شبه قاره و نیز حاکمان سعودی و همه مسلمانان حجاز و زائران مکه و مدینه را تکفیر کرده اند.(6) همچنین دیوبندیان را در کنار وهابیت و «پنجپیریه» و برخی گرو ه های دیگر، کافر و مرتد و بدترین منافق خوانده اند و ذبیحه آنان را نجس و مردار و حرام می دانند(7) و از بزرگان آن با عناوین اشقیاء بدبخت، مرتد، بی دین، بدمذهب، خبیث، فاجر، کافر، ملحد،

ص: 99


1- محمد رابع حسنی ندوی، رسائل الأعلام إلی أبی الحسن الندوی، ص 44.
2- مانع بن حماد جهنی، الموسوعة المیسرة فی الادیان والمذاهب المعاصرة، احمدرضاخان، مؤسس بریلویه، ضمن نکوهش و تکفیر رشید احمد گنگوهی و خلیل احمد سهارنپوری به دلیل اقدامشان بر نوشتن کتاب المهند علی المفند، گفته است که علمای حرمین نیز خلیل احمد و هم کیشان او را به سبب عقاید وهابی گری تکفیر کرده اند (احمدرضاخان بریلوی قادری، الدولة المکیة بالمادة الغیبیة، ص71-73).
3- محمد رابع حسنی ندوی، رسائل الأعلام محمد رابع، ص44 و 45.
4- خالد محمود، مطالعه بریلویت (اردو)، ج1، ص272-278؛ حافظ عبدالحق، البیان الحق: تحریک آزادی مین اکابر علمائی دیوبند کاکردار اور بریلویت کامکروه چهره، ص18-20.
5- نورمحمد مظاهری، رضاخانیون کی کفرسازیان، ص230 و 231. عبدالحی حسنی در توصیف احمدرضاخان بریلوی گفته است: «کان متشددا فی المسائل الفقهیة و الکلامیة، متوسعا، مسارعا فی التکفیر، قد حمل لواء التکفیر و التفریق فی الدیار الهندیة فی العصر الأخیر و تولی کبره، و أصبح زعیم هذه الطائفة تنتصر له و تنتسب إلیه و تحتج بأقواله، و کان لایتسامح و لایسمح بتأویل فی کفر من لایوافقه علی عقیدته و تحقیقه أو من یری فیه إنحرافا عن مسلکه و مسلک آبائه شدید المعارضة دائم التعقیب لکل حرکة إصلاحیة»؛ محمد عاشق الاهی بلندشهری مدنی، بریلوی علماء و مشائخ کیلئی لمحة فکریة، ص91 و 92.
6- رضاخانیون کی کفرسازیان، ص125-182 و 214-274؛ محمد الیاس گهمن، فرقه بریلویت پاک و هند کاتحقیقی جائزه، ص478-519؛ حسین احمد مدنی، الشهاب الثاقب علی المستشرق الکاذب، ص128 و 129؛ نجم الدین إحیائی، زلزله در زلزله، ص130-138؛ خالد محمود، شاه اسماعیل محدث دهلوی، ص22؛ محمدتقی عثمانی، اکابر دیوبند کیاتهی؟، ص33-36؛ خالد محمود، مطالعه بریلویت (اردو)، ج7، ص34 و 37.
7- نثار احمدخان فتحی، تهمت وهابیت اور علمائی دیوبند، ص12-14 و 35.

کذاب، گمراه، ستمکار، جهنمی، گروه شیطان، ملعون، شیطان، زندیق، مکار، معاند حق، خارجی و امثال اینها، یاد می کنند.(1) احمدرضاخان، محمد قاسم نانوتوی، بنیان گذار دیوبندیه را به اتهام انکار خاتمیت پیامبر6 و اشرف علی تهانوی را به اتهام انکار علم غیب نبی، کافر دانسته، با تعابیر زننده ای از آنها یاد کرده است.(2)

در موردی نیز، حدود سی صد عالم بریلوی، فتوای کفر و ارتداد دیوبندی ها را به شرح زیر صادر کردند:

وهابیون دیوبندی به خاطر اهانت و هتک تمام اولیا و انبیا، حتی حضرت پیامبر اسلام و مخصوصاً ذات باری تعالی در عبادت هایشان، قطعاً مرتد و کافرند و کفر و ارتداد آنان به شدیدترین مرتبه رسیده است. اگر کسی ذره ای در کفریت و ارتداد آنان تردید کند، او خودش کافر و مرتد است. مسلمانان باید از آنان به طور کلی دوری گزینند. نه تنها پشت سر آنان نماز نخوانند، که حتی آنان را در صف جماعت خود و در داخل مساجد نیز راه ندهند. نه از ذبیحه آنها بخورند و نه در خوشی و غم آنان شرکت کنند، نه اجازه ورود در نزد خود دهند و نه به عیادت آنان روند. در تدفین و تکفین شان شرکت نکنند و در قبرستان مسلمین جای ندهند. باید با احتیاط کامل از آنان اجتناب کنند.(3)

هرچند بسیاری از موارد تکفیر فوق از طریق دیوبندیان نقل شده است، اما بسیاری از استنادات آنها بر منابع بریلویان، قابل تأیید است.

در مجموع، تضادهای دیوبندیان و بریلویان بسیار شدید است که با وجود تلاش های زیاد برای کاهش تنش و ایجاد هم فکری میان آنان، توفیقی در این زمینه به دست نیامده است.(4)

اختلاف آنان در بدعت های عملی، به اختلافات سیاسی آنان نیز کشیده شده

ص: 100


1- حسین احمد مدنی، الشهاب الثاقب علی المستشرق الکاذب، ص92-94.
2- احمدرضاخان بریلوی، العقیدة فی الإسلام، ص 21.
3- «تین سو علماکا متفقه فتوی (فتوای مشترک سیصد تن از علما)، به نقل از: محمد اکرم عارفی، جنبش اسلامی پاکستان، ص 166 و 167.
4- مطالعه بریلویت (اردو)، ج8، ص269-276.

است، تا آنجا که هر دیدگاهی را که دیوبندیه تأیید می کرد، بریلویه به آن به دیده تردید می نگریست و آن را نمی پذیرفت(1) که برخی از جزئیات آن، ذیل بحث «تأثیر دخالت های خارجی در رشد اندیشه تکفیری» بیان می شود.

در مقابل، «دیوبندیه» که در فرآیند مبارزه مسلمانان هند با استعمار انگلیس به وجود آمد،(2)

بر اعتدال و وحدت مسلمانان تأکید می کند و بر همین اساس، در صدور حکم تکفیر سایر مسلمانان، حتی بریلویان، احتیاط می کنند و مدعی اند تا کفر قطعی کسی ثابت نشود، نمی توان او را مشرک و کافر دانست،(3) تا جایی که به بریلویان نیز تذکر می دهند که از عذاب قیامت بترسند و از تکفیر دیگران دست بردارند.

چگونه دیوبندیان کافرند، در حالی که هیچ یک از جریان ها و چهره های هندی آنها را کافر ندانسته اند؟(4)

اشرف علی تهانوی، در پاسخ به این پرسش که «بریلویه، دیوبندی ها را تکفیر می کنند، آیا شما نیز آنها را کافر می دانید؟» گفته است ما نمی توانیم دیگران را به صرف آنکه ما را کافر می دانند، تکفیر کنیم، زیرا:

ص: 101


1- مصباح الله عبدالباقی، المدارس الدینیة الباکستانیة، من الجامعة الحقانیة إلی المسجد الاحمد، ص85..
2- مکتب «دیوبندیه» در 15 محرم 1283 ه.ق. در فرآیند مبارزه با استعمار انگلیس، بر مبنای نوعی تفکر کلامی- فقهی در چارچوب فقه حنفی و کلام ماتریدی- اشعری و با تأثیر از افکار شاه ولی الله دهلوی و تصوف احمدسرهندی به وجود آمد. محمد قاسم نانوتوی، محمود حسن دیوبندی، اشرف علی تهانوی، خلیل احمد سهارنپوری، انورشاه کشمیری و برخی دیگر، از مهم ترین بزرگان آن به شمار می آید. درباره تاریخچه دیوبند و دیوبندیه مراجعه شود به: محمد طیب قاسمی، علماء دیوبند، عقیدة و منهجا، ص225-226؛ همو، گزارش سفر افغانستان، ص30-32؛ طالب الرحمان ابی اسامه، الدیوبندیة، تعریفها و عقائدها، ص21 و صفحات دیگر آن؛ «الجامعة الإسلامیة دار العلوم دیوبند، الهند فی سطور»، http://www.darululoom-deoband.com؛ محمود حافظ عبدالرب میرزا، «ضوء علی قصة تأسیس جامعة دارالعلوم/دیوبند (الهند)»، الداعی، س30، ش5، جمادی الأولی 1427؛ محمدتقی عثمانی، «أساس مذهب علما دیوبند»، سایت دارالعلوم، http://www.darululoom-deoband.com؛ محمدطاهر رفیعی، «نقد و بررسی اندیشه های کلامی دیوبندیه»، پایان نامه کارشناسی ارشد، ص12-61.
3- محمد اقبال قرشی، معارف الاکابر، ص256-257؛ محمد رحمت الله ندوی، اشرف علی التهانوی حکیم الأمة و شیخ مشایخ العصر فی المسند، ص150-152.
4- محمد عاشق الاهی بلندشهری مدنی، بریلوی، علماء و مشائخ کیلئی لمحة فکریة، ص76 و 77.

تکفیر مسلمانان از دو حال خارج نیست: یا به حق است یا برخلاف حق. اگر کسی را که احتمال کافر بودنش وجود دارد، کافر ندانیم، ولی در حقیقت او کافر باشد، گناهی نکرده ایم، اما بدترین گناه آن است که ما افرادی را تکفیر کنیم که آنها در حقیقت کافر نیستند ... با صرف شبهه، کسی از ملت اسلام خارج نمی شود و ما عقاید آنها را توجیه و تأویل می کنیم، هرچند تأویلات دور از ذهن باشد، مگر آنکه مانند قادیانیه، کفر آنها ثابت شود.(1)

در عین حال، با وجود مخالفت بسیاری از علمای دیوبند با تکفیر و کشتار مسلمانان، برخی از دیوبندیان، از جمله مولوی سید محمد مرتضی دیوبندی، از احمدرضاخان بریلوی به کافر، دجال، میته حاضره، خارج از اسلام و غیره نام برده است.(2)

برخی اعضای جماعت تبلیغ دیوبندی نیز در سخنانی گفته اند که بریلویه مشرک واقعی هستند.(3)

همچنین، متأسفانه مهم ترین گروه های تکفیری شبه قاره و افغانستان، از جمله سپاه صحابه، لشکر جهنگوی و غیره، از سوی افراد وابسته به مکتب دیوبندیه شکل گرفته است که از این جهت می توان دیوبندیه را خاستگاه اصلی مهم ترین جریان های تکفیری منطقه دانست.

سپاه صحابه (SSP)،(4) از گروه های افراطی و پرنفوذ فرقه گرای معاصر است که حقنواز جهنگوی (متولد 1952م.)، از افراد وابسته به جمعیت علمای اسلام دیوبند، در ششم سپتامبر 1985م. آن را در شهر جهنگ(5)

از توابع ایالت پنجاب پاکستان، به منظور مقابله با نفوذ ایران و دشمنی با شیعیان به وجود آورد.(6)

این گروه، از گروه های قدرتمند

ص: 102


1- اشرف علی تهانوی، حکیم الأمة و شیخ المشایخ العصر فی المسند، ص150-152.
2- رساله در رد التکفیر علی الفحاش الشهیر، به نقل از: محمد اکرم عارفی، جنبش اسلامی پاکستان، ص166 و 167.
3- یوسف الملاحی، «إصلاح وإنصاف لا هدم ولا إعتساف»، سایت جماعت تبلیغ: http://www.binatiih.com.
4- .Sipah-e-Sahaba Pakistan.
5- Jhang.
6- رب نواز ظاهر، نقوش جهنگوی، ص15 و 56؛ جمعی از نویسندگان، کتاب آسیا (5) ویژه مسائل پاکستان، ص38-39 (پی نوشت های صفحه 29)، ص187-188 و 244؛ جمالی، جواد، «افراطی گری در پاکستان»، ماه نامه مطالعات سیاسی راه نما: http://www.rah-nama.ir/fa/content/192.

و پرنفوذ فرقه گراست،(1)

تا جایی که گفته شده است تنها در کراچی و پنجاب، اعضای آن به سی صد هزار عضو می رسد.(2)

خشونت های تروریستی زیادی در کارنامه این گروه به ثبت رسیده است(3)

که مجال طرح آنها در اینجا نیست و در ادامه به تناسب، به مواردی از آن اشاره می شود. اما تشدید فعالیت های فرقه ای سپاه صحابه، باعث شکل گیری جریان های تکفیری افراطی تر دیگر به نام «لشکر جهنگوی» (Lashkar-i-jhangvi)(LJ)(4)

در دهه 1990 (1374ش.) شد.

لشکر جهنگوی یکی از بدترین گروه های تکفیری است که در دهه 1990، پس از ترور حق نواز جهنگوی، رهبر سپاه صحابه، سه تن از اعضای برجسته «سپاه صحابه» به نام های «ریاض بسرا»، «اکرم لاهوری» و «مالک عشاق» آن را تأسیس کردند و نام آن نیز با انتساب به حق نواز جهنگوی انتخاب شد.(5) هدف اصلی این گروه، ادامه دادن راه سپاه صحابه در مبارزه با شیعیان بود و تنها تفاوت آنها، شاید گرایش شدیدتر لشکر جنهگوی به خشونت باشد، تا جایی که همین امر باعث قطع رابطه اعظم طارق، رهبر سپاه صحابه با آن شد؛(6) هرچند برخی معتقدند با وجود اختلافات لشکر جهنگوی و سپاه صحابه، این دو گروه ارتباطشان را با یکدیگر حفظ کرده اند و هنوز هم روابط نزدیکی با هم دارند و با همکاری یکدیگر، علیه شیعیان فعالیت می کنند.(7)

ص: 103


1- جمعی از نویسندگان، کتاب آسیا (5) ویژه مسائل پاکستان، ص38-39، ص187 و 188 و 244.
2- ناصری، عنایت الله، «به بهانه نزدیک شدن گروه طالبان به پایتخت پاکستان و بررسی شبکه تروریزم در آن کشور»: http://www.afghanirca.com؛ شفیعی، نوذر، «رادیکالیسم اسلامی در پاکستان»: http://www.iranembassy.pk.
3- «جایگاه احزاب و گروه ها در پاکستان»، در: روزنامه کیهان، سال شصت و چهارم، ش19215، 6 آبان 1387؛ مهدی عراقی، «نقش احزاب و جنبش های اسلامی در صحنه سیاسی پاکستان»: http://www.aftab.ir؛ نوذر شفیعیhttp:// www.iranembassy.Pk: «رادیکالیسم اسلامی در پاکستان»
4- Lashkar-i-jhangvi.
5- http://avapress.com/prtj8vei.uqehtzsffu.html.
6- http://www.asnoor.ir/Public/Articles/ViewArticles.aspx?Code=172551,27/9/1387.
7- http://avapress.com/prtj8vei.uqehtzsffu.html.

مهم تر از همه، طالبان افغانستان و پاکستان و نیز القاعده است که همکاری آنها با سایر تندروان، باعث تقویت بیشتر جریان های تکفیری منطقه شده است. طالبان افغانستان که در فرآیند جنگ های داخلی نیروهای جهادی افغانستان، از میان فارغ التحصیلان مدارس مذهبی پاکستان و افغانستان شکل گرفت،(1)

هرچند بیشتر به عنوان گروهی تندرو مطرح است تا تکفیری، اما خشونت های فراوانش علیه مخالفان، به خصوص شیعیان هنگام تسلط بر افغانستان(2) و نیز ارتباط مستمر آن با گروه های تروریستی تکفیری، مانند سپاه صحابه، لشکر جهنگوی و دیگر گروه ها، حمایت قاطع آنها از القاعده و تشکیل شاخه های جدید تکفیری طالبان، به خصوص در پاکستان که در ادامه بیشتر معرفی می شود، تأییدی بر تکفیری بودن حداقل طیفی از طالبان یا به تعبیر محتاطانه تر، نفوذ جریان های تکفیری میان آنان است.

گروه «تحرک طالبان پاکستان» و شاخه های فرعی آن، از جمله تحریک نفاذ شریعت محمدی، طالبان هوادار ملانذیر، گروه بیت الله محسود، طالبان پنجابی و غیره(3)

نیز از شاخه های افراطی طالبان در پاکستان هستند که گرایش تکفیری دارند.(4)

این گروه ها، که در چند دهه اخیر از سوی گروههای جنگ جو در مناطق قبایلی پاکستان به وجود آمده اند، با در اختیار داشتن ده ها هزار نیروی تندرو و تشکیل نوعی حکومت مستقل با قوانین خاص خود در آن مناطق، مشکلات زیادی برای شیعیان و حکومت پاکستان به وجود آورده اند(5)

که حتی ارتش و دولت پاکستان نیز در رویارویی با آنان نتوانسته است

ص: 104


1- جمعی از نویسندگان، کتاب آسیا (5) ویژه مسائل پاکستان، ص55؛ میرآقا حق جو، افغانستان و مداخلات خارجی، ص 170 و 171.
2- جمعی از نویسندگان، کتاب آسیا (5) ویژه مسائل پاکستان، ص55؛ میرآقا حق جو، افغانستان و مداخلات خارجی، ص234.
3- عبدالله علیخانی، کتاب امنیت بین الملل (4)، (ویژه القاعده)، ص93-122.
4- جواد جمالی، «افراطی گری در پاکستان»، ماه نامه مطالعات سیاسی راه نما: http://www.rah-nama.ir/fa/content/192؛ ضیاء دانش، «کشته شدن محسود و تأثیر آن در امنیت منطقه»، http://www.payam-aftab.com/fa/news/24990؛ http://hamshahrionline.ir/details/238040.
5- عبدالله علیخانی، کتاب امنیت بین الملل (4) ویژه القاعده، ص105-112.

کاری از پیش ببرد. همچنان که حملات مکرر پهپادهای آمریکایی به مناطق تحت نفوذ طالبان و کشته شدن چندین تن از رهبران آن نیز مانع تسلط آنان بر آن مناطق نشده است.

افزون بر گروه های فوق، گروه های تندروی دیگری نیز متأثر از آنها در شبه قاره هند و افغانستان فعالیت داشته و دارند، هرچند ممکن است رویکرد تکفیری آنان به اندازه سپاه صحابه و لشکر جهنگوی، شدید نباشد، یا زمینه بروز چنین تفکری برای آنان کمتر فراهم شده باشد. از جمله این گروه ها می توان به «حرکت الجهاد الاسلامی»، از گروه های جهادی دیوبندی اشاره کرد که در فرآیند جهاد مردم افغانستان علیه شوروی در 1980م. تشکیل شد.(1)

بنیان گذاران آن، ابتدا به جریان تندروی حرکت انقلاب گروه «مولوی نصرالله منصور افغانستان» پیوستند که نفوذ زیادی نیز در استان «پکتیا» داشت. همچنین آنان با حزب اسلامی شاخه یونس خالص و جلال الدین حقانی، که هر دو گرایش های سلفی وهابی دارند و حقانی یکی از فرماندهان بلندپایه طالبان شد، رابطه نزدیک داشتند.(2)

سازمان «حرکت المجاهدین» به عنوان جناح انشعابی از حرکت الجهاد الاسلامی (HuJI)(3)

از سوی جمعیت علمای اسلام (شاخه فضل الرحمان) و به رهبری شخصی به نام «اختر» در 1985م. تأسیس شد. این گروه به سرعت مورد حمایت «آی.اس.آی» قرار گرفت و سازمان اطلاعات پاکستان، امکانات آموزشی برای این گروه در وزیرستان جنوبی (پاکستان) و ولایت «خوست» افغانستان فراهم کرد. این گروه، افزون بر نقش داشتن در جنگ های فرقه ای، بیشتر، گرایش های ضدهندویی و ضدآمریکایی دارد و به همین جهت، حمایت آن از طالبان و القاعده، باعث قرار گرفتن آن در فهرست

ص: 105


1- همان، ص78.
2- عنایت الله ناصری، «به بهانه نزدیک شدن گروه طالبان به پایتخت پاکستان و بررسی شبکه تروریزم در آن کشور»: http://www.afghanirca.com.
3- همان.

گروه های تروریستی و ممنوعیت فعالیت آن در اواخر 2001 م. شد.(1)

این گروه با پیوستن رسمی به القاعده پس از آن واقعه، فعالیت خود را در کشورهای دیگر گسترش داد.(2)

چنان که سازمان «حرکت المجاهدین العالمی» نیز، که یکی از شاخه های انشعابی «حرکت المجاهدین» است، مورد حمایت القاعده قرار دارد.(3)

جیش محمد Jaish-e-mohammad) (JM))، یکی دیگر از گروه های تروریستی فعال نسبتاً جدیدی است که در 31 ژانویه 2000م. به دست شماری از اعضای ناراضی «حرکت الجهاد الاسلامی» به رهبری مولانا مسعود اظهر، ابتدا در کراچی به وجود آمد و هم اکنون در بهاولپور مستقر است.(4) جیش محمد با گروه های تندروی لشکر طیبه، لشکر جهنگوی، سپاه صحابه طالبان و القاعده پیوند نزدیک دارد و «جمعیت علمای اسلامی- شاخه فضل الرحمان» (JHI-F)، سازمان اطلاعات پاکستان، طالبان، اسامه بن لادن و برخی گروه های دیگر نیز از حامیان سیاسی، مالی و لجستیکی آن به شمار می آیند.(5) این گروه به عنوان قسمتی از شبکه اسلام گرایان افراطی، حضور فعالی در خشونت های تروریستی در جامو و کشمیر دارد(6) و به استقلال کشمیر و تضعیف قدرت هند معتقد است و از نوعی ایدئولوژی اسلام خواهانه دفاع می کند که با غرب، یهودیان و هند سر ستیز دارد. رهبر این گروه معتقد است مسلمانان تا زمانی که هند و آمریکا را نابود نکردهاند، نباید آرام و ساکت بمانند.(7)

بر همین اساس، این گروه که از سکوت و سازش ضمنی دولت پاکستان با هند بر سر کشمیر ناراضی بود، به تقابل نظامی علیه آن متمایل

ص: 106


1- عبدالله علیخانی، کتاب امنیت بین الملل (4)، (ویژه القاعده)، ص78، 79 و 83.
2- جواد جمالی، «افراطی گری در پاکستان»، ماه نامه مطالعات سیاسی راه نما: http://www.rah-nama.ir/fa/content/192 مقاله مذکور، تأسیس این گروه را در 1992 م. به رهبری «قاری سیفالله» بیان کرده است.
3- عبدالله علیخانی، کتاب امنیت بین الملل (4) (ویژه القاعده)، ص83.
4- «افراطی گری در پاکستان»، ماه نامه مطالعات سیاسی راه نما.
5- جمعی از نویسندگان، کتاب آسیا (5) (ویژه مسائل پاکستان)، ص186-187.
6- همان، ص41، 253 و 254؛ نوذر شفیعی، «رادیکالیسم اسلامی در پاکستان»: http://www.iranembassy.pk.
7- همان و ص252 و 253.

شد.(1)

چنان که افراد این گروه جزء کسانی بودند که به شرکت در سوء قصدهای نافرجام علیه «مشرف» در اواخر 2003م. متهم شدند. عمر سعید شیخ، یکی از مقامات جیش محمد نیز به دلیل قتل دنیل پرل، روزنامه نگار غربی، به اعدام محکوم شد.(2)

القاعده و سلفیه جهادی نیز هرچند گروه تروریستی و تکفیری فراگیر دارای فعالیت های جهانی هستند، اما تحولات چند دهه اخیر افغانستان، عامل اصلی شکل گیری آن به شمار می آید که در ادامه به تناسب از آن بیشتر بحث می شود.

در مجموع، مهم ترین گروه های تندرو و تکفیری معاصر شبه قاره هند و افغانستان به لحاظ نوع فعالیت ها، عوامل شکل گیری و ارتباطات آنان با همدیگر، که طی تحولات- سیاسی اجتماعی چند دهه اخیر به وجود آمده اند، در قالب جدول زیر معرفی می شود و در ادامه مباحث بیشتری در خصوص هر یک از جریان ها طرح خواهد شد:

ص: 107


1- «افراطی گری در پاکستان»، ماه نامه مطالعات سیاسی راه نما: http://www.rah-nama.ir/fa/content/192.
2- جمعی از نویسندگان، کتاب آسیا (5) ویژه مسائل پاکستان، ص186 و 187.

ردیف

مهم ترین گروه های تندرو و تکفیری

مکتب فکری

تأسیس

بنیان گذار

رهبر

1

تحرک

طالبان پاکستان

دیوبندی

2006م.

بیت الله

محسود

حکیم الله

محسود

3

تحرک

نفاذ شریعت محمدی

وهابی

- سلفی

1992م.

صوفی

محمد

فضل الله

4

سپاه

صحابه

دیوبندی

1985م.

حق نواز

جهنگوی

محمد

احمد لدهیانوی

5

لشکر

جهنگوی

دیوبندی-

وهابی

1996م.

ریاض

بسرا

قاری

ظفر

6

لشکر

طیبه

دیویندی

و اهل حدیث

1989م.

حافظ

محمد سعید

ضرارشاه

7

جیش

محمد

دیوبندی

- سلفی

2000م.

مسعود

اظهر

مسعود

اظهر

8

حرکت

المجاهدین

دیوبندی

- سلفی

1998م.

فضل الرحمن

خلیل

فضل الرحمن

9

حرکت

الجهاد الاسلامی

دیوبندی

- سلفی

1992م.

قاری

سیف الله

محمد

الیاس کشمیری

10

طالبان

افغانستان

دیویندی

- سلفی

1373ش.

ملا

محمد عمر

ملا

عمر

11

شورای

کویته

دیوبندی

- سلفی

2002م.

ملا

محمد عمر

ملا

عمر

ص: 108

حوزه جغرافیایی

اهداف

رویکردها

پیوندهای درونی

مناطق

قبایلی پاکستان

جهاد

دفاعی به منظور تشکیل حکومت

ضددولتی

و

ضد شیعی

همکاری

با القاعده و

جهنگوی

دره

سوات

اجرای

شریعت طالبانی

ضدآمریکا

و غرب و ضددولتی

همکاری

با طالبان

و

القاعده

پنجاب

و سایر ایالات

جلوگیری

از رشد تشیع سیاسی

ضددولتی

و ضدشیعی

همکاری

با

تحریک

طالبان و جهنگوی

سراسر

پاکستان

فرقه گرایی

و تأسیس حکومت

ضدشیعی

ارتباط

با طالبان و القاعده

پنجاب

و کشمیر

آزادسازی

کشمیر از سلطه هند

ضدهندی

و ضدآمریکایی

پیوند

با القاعده و غیره

کراچی

و کشمیر

استقلال

کشمیر و تضعیف قدرت هند

ضدهندی،

ضددولتی و ضدآمریکایی

همکاری

با

سپاه صحابه و جهنگوی

کشمیر

ترویج

جهاد بین المللی

ضدهند

و ضدآمریکایی

پیوند

با جیش محمد و غیره

هند،

پاکستان و بنگلادش

جهاد

برای استقلال کشمیر

ضدهندی

همکاری

با القاعده

و

طالبان

افغانستان

تشکیل

حکومت اسلامی

فرقه ای

و ضداحزاب مخالف داخلی

پیوند

با القاعده و احزاب و گروه های پاکستان

کویته و مناطق

گوناگون افغانستان

آزادسازی

افغانستان از سلطه بیگانگان

ضد

آمریکا و ناتو و دولت افغانستان

پیوند

با القاعده وگروه های پاکستانی

ص: 109

نقش اختلافات فکری و مذهبی در افزایش افراطی گری و تکفیر

اختلافات مذهبی و فکری مسلمانان شبه قاره و افغانستان، به خصوص میان طیفی از اهل سنت با شیعیان، نقش بنیادی در تشدید تندروی و پیدایش گروه های تکفیری داشته است که ریشه آن نیز بیشتر به ظهور وهابیت در شبه جزیره عربستان باز می گردد. رویکرد افراطی وهابیت در آغاز، موجی از نفرت و انزجار در مورد خود را میان مسلمانان، به خصوص در افغانستان و شبه قاره هند به وجود آورده بود، تا جایی که ارتباط با وهابیت جرم تلقی می شد و حتی برخی می کوشیدند مخالفان خود را بیشتر بر مبنای ارتباط با وهابیت تکفیر کنند.(1)

اما از طرف دیگر، به وجود آمدن گروه های هم سو با وهابیت در شبه قاره و افغانستان، باعث ترویج خشونت های فرقه ای به نام مبارزه با بدعت ها و خرافات با هدف حذف مخالفان مذهبی، به خصوص شیعیان، با ابزار تکفیر و مشرک دانستن آنها، شد.

از نظر زمانی، احمد بن عرفان (1201-1246ق.) و شاه اسماعیل دهلوی (1193-1246ق.)، جزء نخستین افرادی هستند که به وهابی گری متهم شدند. زیرا آن دو تا اندازه زیادی تحت تأثیر تفکر افراطی وهابیت قرار داشتند یا دست کم مانند آن می اندیشیدند. احمد عرفان و شاه اسماعیل در راستای مبارزه های ضداستعماری، در شرایطی که برخی علمای هند، بیشتر به خاطر تسلط وهابیت بر حجاز، فتوای واجب نبودن حج را برای مسلمانان هند صادر کرده بودند، تعمداً برای شکستن این وضعیت، با جمع زیادی از مردم به حج رفتند و پس از دو سال اقامت در حجاز (1237-1239ق.) به هند بازگشتند. پس از این سفر بود که آنها ضمن آغاز مبارزه با انگلیسی ها و همچنین سیک ها، در مخالفت با بدعت ها و خرافاتی که به اعتقادشان دامن گیر مسلمانان شده بود، جدی تر شدند. آنها ابتدا بر مناطقی از هند (شمال و غرب هند، پیشاور و شهرهای و قریه های مجاور آن) مسلط شدند و با شعار «احیای خلافت

ص: 110


1- عبدالمنعم نمر، تاریخ الإسلام فی الهند، ص531 و 532.

اسلامی»، حکومت موقتی را بر مبنای شریعت اسلامی تشکیل دادند و قوانین اسلامی مطابق با برداشت های افراطی خود را در آن اجرا کردند. پس از آن، قیام بزرگ و نافرجام «بالاکوت» را در شمال غربی هند در 1246ق./1831م.، علیه سیک ها و انگلیسی ها راه انداختند، ولی به دلایلی، از جمله همکاری نکردن برخی مسلمانان با آنان به خاطر متهم بودن آنها به وهابیت، قیامشان شدیداً سرکوب شد و رهبران قیام به همراه شمار زیادی از طرفداران خود کشته شدند.(1)

پیروان احمد بن عرفان و شاه اسماعیل نیز می پذیرند که دعوت آنها با دعوت محمد بن عبدالوهاب همخوانی داشته است و اینکه در نوع تبلیغات و عقاید، با هم تفاوتی نداشته اند،(2)

اما ادعای ارتباط آن دو را با وهابیت، از توطئه های انگلیس می دانند.(3)

زیرا انگلیس با استناد به سخنان و رفتارهای آنان، حیله­ای به کار برد و سید احمد و طرفداران او را به وهابی بودن متهم کرد؛ امری که برای مردم بسیار نفرت­انگیز بود و به همین دلیل مردم از همکاری با سید احمد خودداری و زمینه نابودی او و شکست قیامش را فراهم کردند.(4)

تأکید آنها بر مبارزه با آنچه آن را خرافات و بدعت ها می دانستند،(5)

پیروان آن دو را در تضاد کامل با شیعیان و برخی جریان های صوفی مسلک اهل سنت قرار داد، تا جایی

ص: 111


1- ابوالحسن علی حسنی ندوی، إذا هبت ریح الإیمان، ص15 و 17؛ همو، سیرت سید احمد شهید، صفحات گوناگون؛ همو، التفسیر السیاسی للإسلام، ص113-116؛ همو، ربانیة لارهبانیة، ص64-67؛ عبدالحی حسنی، نزهة الخواطر، ج7، ص900؛ مسعود ندوی، تاریخ الدعوة الإسلامیة فی الهند، ص166 و 176؛ حسن انوشه، دانش نامه ادب فارسی در شبه قاره هند، ج4، بخش یکم، مدخل «احمد رای بریلوی»، ص112-115؛ احمد شنتناوی، و ابراهیم زکی خورشید، دائرة المعارف الإسلامیة، ج1، ص497.
2- ابوالحسن علی حسنی ندوی، من أعلام المسلمین ومشاهیرهم، ص136؛ همو، إذا هبت ریح الإیمان، ص18؛ أبوالمکرم بن عبدالجلیل، الإمام محمد بن عبدالوهاب بین مؤیدیها و معارضیها فی شبه القارة الهندیة، ص12 و 13، (مقدمه مبارکفوری).
3- ابوالحسن علی حسنی ندوی، من أعلام المسلمین ومشاهیرهم، ص140-143؛ مصباح الله، عبدالباقی، المدارس الدینیة الباکستانیة، ص76-77؛ علیرضا عطار، دین و سیاست، ص318.
4- عبدالمنعم نمر، تاریخ الإسلام فی الهند، ص531 و 532.
5- أبوالمکرم بن عبدالجلیل، الإمام محمد بن عبدالوهاب بین مؤیدیها و معارضیها فی شبه القارة الهندیة، ص12و13؛ محمد حماد کریمی، «حضرت سید احمد شهید رحمه الله علیه کی نمایان دعوتی خدمات اور امتیازی خصوصیات»، ماه نامه دارالعلوم، ش11، ذی حجه 1432- نوامبر 2011.

که آنان به علت تضاد با عقاید شیعه و مراسم مذهبی شیعیان، مبارزه با آنان را بر جهاد با سیک­ها نیز مقدم می داشتند.(1)

پس از آن نیز ارتباط با وهابیت، به ابزار مهم بریلویه در تکفیر مخالفان، به خصوص وهابیان تبدیل شد که جزئیات بیشتر آن ذیل معرفی جریان های تکفیری بیان شد. در چند دهه اخیر نیز، مهم ترین گروه های تکفیری، مانند سپاه صحابه، لشکر جهنگوی و غیره، که از سوی افراد وابسته به مکتب دیوبندیه ایجاد شده اند، بیشتر با تأثیرپذیری از تفکر وهابیت و گروه های تندروی دیگر به کشتار و ترور مخالفان خود می اندیشند.(2)

سپاه صحابه، اساساً با هدف جلوگیری از نفوذ ایران در پاکستان،(3)

دشمنی با شیعیان،(4)

مبارزه با مراسم مذهبی آنان(5) و ادعای حفظ و پاسداری از حرمت صحابه(6) به وجود آمده است.(7)

حق نواز جهنگوی، رهبر سپاه صحابه، فردی متعصب و به شدت ضدشیعه بود، تا جایی که او، محبت علی (رض) و بغض معاویه را دیوار حایل میان شیعه و اهل سنت و سب و توهین به صحابه را دیوار ثابت میان شیعه و سنی دانسته است.(8) پیروان حق نواز نیز او را مجدد عصر شمرده اند(9) و تولدش را اعلان پیام مرگ به شیعه تلقی می کردند.(10)

ص: 112


1- دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ج7، مدخل «احمد رای بریلوی»، ص 41.
2- رب نواز ظاهر، نقوش جهنگوی، ص17 و 18؛ صالح وردانی، فرق أهل السنة جماعات الماضی و جماعات الحاضر، ص223.
3- جواد جمالی، «افراطی گری در پاکستان»، ماه نامه مطالعات سیاسی راه نما: http://www.rah-nama.ir/fa/content/192.
4- نقوش جهنگوی، ص56.
5- نقوش جهنگوی،ص40.
6- نقوش جهنگوی،ص15، (مقدمه «مهر محمد میانوالوی»).
7- نقوش جهنگوی،ص22.
8- نقوش جهنگوی،ص12 و 13.
9- نقوش جهنگوی،ص29، 57 و 61.
10- نقوش جهنگوی،ص15-18.

سپاه صحابه، خواهان آن است که پاکستان، کشور سنی خالص(1) و بر مبنای خلافت راشده اسلامی(2) باشد و دولت، شیعه را رسماً اقلیتی غیرمسلمان اعلام کند. زیرا به اعتقاد آنها 98 درصد جمعیت پاکستان را اهل سنت تشکیل می دهند و تنها دو درصد آن از شیعیان است؛ پس این اقلیت، صلاحیت ندارد که با تشکیل حزب و امثال آن در پاکستان مانور دهد.(3)

در همین راستا، این گروه و شاخه نظامی آن، یعنی لشکر جهنگوی، که هر دو از خطرناک ترین گروه های تکفیری منطقه به شمار می آیند، مبارزه های گسترده ای علیه خطرهای احتمالی شیعیان به راه انداختند،(4) تاجایی که آنان، افزون بر ترور بسیاری از سیاست مداران پاکستانی، مسئول اصلی کشتار بسیاری از شیعیان پاکستانی و مقامات و شهروندان ایرانی نیز به شمار می آیند.(5)

به گفته رحمان ملک، وزیر کشور پاکستان، هشتاد درصد اقدامات تروریستی و عملیات های فرقه ای در مناطق مختلف پاکستان، توسط عناصر افراط گرا و تندروی گروه لشکر جهنگوی انجام می شود.(6)

خشونت های بی حد و حصر گروه تروریستی «لشکر جهنگوی» در مناطق شیعه نشین پاکستان و کشتار شیعیان مظلوم و بی گناه پاکستانی، نام این گروه افراطی و مخوف را بیش از هر زمان دیگری بر سر زبان ها انداخته است.(7) این گروه پس از حمله تروریستی بهمن ماه 1391ش. به شیعیان «کویته» پاکستان که باعث کشته و زخمی شدن بیش از صد نفر شد، ضمن به عهده گرفتن مسئولیت انفجار، در نامه ای رسماً اعلام کرد: «شیعه کافر و کشتنش واجب است. ما پاکستان را از قوم ناپاک رها می کنیم. معنای

ص: 113


1- نقوش جهنگوی،ص28 و 59-60.
2- نقوش جهنگوی،ص28.
3- نقوش جهنگوی،ص54 و 55.
4- جمعی از نویسندگان، کتاب آسیا (5) ویژه مسائل پاکستان، ص38، 39، 187، 188 و 244.
5- جمعی از نویسندگان، کتاب آسیا (5) ویژه مسائل پاکستان، ص39، 40، 189، 190، 245 و 249؛ جمعی از نویسندگان، مناسبات راهبردی ایران و پاکستان، ص160، 161 و 166؛ «جایگاه احزاب و گروه ها در پاکستان»، روزنامه کیهان، ش19215 و مهدی عراقی، «نقش احزاب و جنبش های اسلامی در صحنه سیاسی پاکستان»: http://www.aftab.ir.
6- http://www.asnoor.ir/Public/Articles/ViewArticles.aspx?Code=219172, 1392/12/24
7- .http://avapress.com/prtj8vei.uqehtzsffu.html.

پاکستان، سرزمین پاک است و شیعیان در اینجا حق زندگی کردن ندارند. ما فتوا و دست خط علمای دینی را در دست داریم که شیعیان کافرند».(1)

در این میان، نقش آثار ضدشیعی منتشرشده از سوی علمای شبه قاره هند را نیز نمی توان نادیده گرفت که به تشدید اختلافات مذهبی در رویارویی بیشتر تندروان با شیعیان انجامید. زیرا متأسفانه در طول دو قرن اخیر، کتاب های زیادی از سوی علمای جریان های گوناگون علیه شیعیان و در نقد و رد عقاید آنان نوشته شده است که تحفة اثناعشریه شاه عبدالعزیز دهلوی (1159-1239ق.) از بدترین نوع آنهاست.

نقش مدارس مذهبی پاکستان در رشد افراطی گری

به طور کلی، سه نوع نظام آموزشی در پاکستان حاکم است: مذهبی، دولتی و خصوصی. مدارس مذهبی پاکستان، مشهورترین بخش ساختار آموزش و پرورش این کشور به شمار می رود و عمدتاً از دانش آموزانی تشکیل شده است که به فقیرترین اقشار جامعه وابسته اند. نظام آموزش دولتی به زبان اردوست و شصت درصد کودکان واجد شرایط تحصیل در چنین مدارسی تحصیل می کنند. اکثر دانش آموزان مدارس دولتی، به اقشار اجتماعی- اقتصادی متوسط و کمی پایین تر از حد متوسط تعلق دارند. خانواده های اقشار ثروت مند پاکستان، نظام آموزش و پرورش دولتی را به کلی کنار گذاشته اند و فرزندان خود را انحصاراً به مدارس انگلیسی زبان خصوصی می فرستند که آموزشی با کیفیت بالا ارائه می دهند.

این نظام سه بعدی آموزش، باعث شکل گیری تفاوت های چشمگیری در نوع نگرش دانش آموزان این مدارس شده است؛ از جمله دانش آموزان مدارس دولتی اردوزبان، تا حدودی بیشتر با مخالفان مدارا می کنند و کمتر به افکار جهادی گرایش دارند، اما با این

ص: 114


1- متن اصلی و کامل نامه جهنگوی به زبان اردو و ترجمه آن به فارسی که با عنوان «فقاتلوا أئمة الکفر، شیعه کافرهی، شیعه واجب القتل هی» آغاز می شود، در این آدرس موجود است: www.http://hazarapix.jimdo.com...D8%A7.

حال، نسبت به دانش آموزان مدارس خصوصی، بیشتر در مقابل این پدیده انعطاف دارند، چنان که بسیاری از آنها به شکلی اجتناب ناپذیر، کسانی همچون اسامه بن لادن و صدام حسین را به دلیل رویکرد ضدغربی شان ستایش می کنند.

دانش آموزان مدارس خصوصی، همتایان خود در مدارس دولتی را قبول ندارند و حاضر به تحمل روستاییان نیستند. اکثر آنها، ترکیه را الگوی مناسبی برای پاکستان می دانند. در این میان، دانش آموزان مدارس مذهبی، نظر مثبتی در خصوص جهاد دارند. آنها دیدگاه های اسامه بن لادن را بیشتر می پذیرند و او را قهرمانی می پندارند که بر غرب فاسد تاخته است. همچنین آنها اغلب به افغانستان تحت حکومت طالبان و ایران، به دلیل سیاست های ضدغربی شان، به عنوان کشورهای الگو می نگرند.(1)

توسعه مدارس مذهبی، به خصوص در پاکستان، در سایه همکاری برخی حاکمان با اسلام گرایان، بستر مناسبی برای تشکیل گروه های مختلف سیاسی و نظامی از میان فارغ التحصیلان مدارس فراهم کرد که تماماً با هدف واحد (دفاع از اسلام مورد نظرشان)، اما با شیوه های نسبتاً متفاوت وارد مبارزه شدند.(2) با وجود آنکه مراکز اصلی مذهبی در هند و پاکستان، نظام آموزشی خود را توسعه داده اند و فراگیری علوم جدید را نیز در کنار علوم اسلامی الزامی کرده اند،(3) اما اغلب مدارس مذهبی پاکستان، ضمن دور نگه داشتن محصلان خود از فراگیری علوم جدید، مبارزه با مراکز آموزشی علوم روز را جزء برنامه ها و وظایف اصلی خود می دانند، چنان که در زمان حاکمیت طالبان بر

ص: 115


1- عبدالله علیخانی، کتاب امنیت بین الملل (4) (ویژه القاعده)، ص112-117.
2- محمد اکرم عارفی، جنبش اسلامی پاکستان، ص 81.
3- انجمن فقه دارالعلوم دیوبند در تاریخ 8-9 محرم الحرام 1431 ه.ق. (26-27 دسامبر 2009م.) گردهمایی بزرگی با حضور مدارس وابسته به دارالعلوم، از جمله مظاهرالعلوم سهارنپور، ندوةالعلماء لکهنو و جامعه اسلامیه علیگره تشکیل داد. در این اجلاس، دیوبندیان ضمن تأکید بر ضرورت توجه جدی به آموزش فقه در مدارس دینی، توجه به مسائل جدید و همچنین تربیت افراد متخصص را برای یافتن احکام مسائل مستحدثه، از ضروریات مدارس دینی دانستند (تنویر خالد، قاسمی، «مجمع الفقه الإسلامی یعقد بمدینة "دیوبند" ندوةً حول مناهج تدریس الفقه الإسلامی بالمدارس والجامعات الإسلامیة فی شبه القارة الهندیة»، الداعی، س34، ش4-5، ربیع الثانی- جمادی الاول 1413ق.).

افغانستان نیز بیشتر مدارس دولتی تعطیل شد و به خصوص، تحصیل دختران و زنان در مدارس دولتی کاملاً ممنوع گردید؛ و هم اکنون نیز در مناطق تحت سلطه طالبان در افغانستان و پاکستان، اوضاع همین گونه است.

از آن طرف، حاکم نبودن نظام آموزشی واحد و مناسب با شرایط زمان بر مدارس مذهبی و اداره سلیقه ای آنها در کنار اختلافات فکری جریان های گوناگون، این مدارس را به سوی افراطی گری درونی و مذهبی سوق داده است، زیرا هدف عمده مدیران، رؤسا و طلاب مدارس مذهبی، ترویج و اشاعه چیزی است که از نظر آنان رفتار اصیل اسلامی است. به همین جهت، اغلب این مدارس، گسترش ایدئولوژی اسلامی را در عرصه داخلی از وظایف خود میدانند.(1)

متأسفانه استفاده از ابزار تکفیر و تفسیق دیگران و ارتکاب خشونت های بیشتر در سایه این تفکر از بدترین ابزار آنها برای رسیدن به اهدافشان به شمار می آید. به همین جهت در طول سه دهه اخیر، بخش اعظم افراطیون تکفیری، از فارغ التحصیلان مدارس مذهبی پاکستان یا مرتبط با آنها به وجود آمده اند و برخی از آنان، مانند سپاه صحابه و لشکر جهنگوی، با گرایش های شدید فرقه گرایانه به فعالیت های دهشت افکنانه مسلحانه، از جمله ترور اهل تشیع، روی آوردند.(2)

پس از 11 سپتامبر 2001م.، بیشتر مدارس مذهبی به سوی ضدیت با غرب هدایت شدند و بر این اساس، هم اکنون این مدارس منشأ احساسات ضدغربی به شمار می آیند و آنها همه مظاهر اجتماعی و سیاسی غرب را نفی می کنند، تا حدی که حتی ورزش کریکت را دسیسه می دانند. چنان که در اوایل 2008م.، «وفاق المدارس العربیه» وابسته به مکتب دیوبندیه، برگزاری مسابقات کریکت را محکوم کرد.(3)

ص: 116


1- جواد جمالی، «افراطی گری در پاکستان»، ماه نامه مطالعات سیاسی راه نما: http://www.rah-nama.ir/fa/content/192.
2- جمعی از نویسندگان، مناسبات راهبردی ایران و پاکستان، ص148.
3- مهین السادت صمدی، «مدارس، نیروی مهارناپذیر پاکستان»، روزنامه ایران، ش4040، ص19، 13/7/1387.

در همین دوران، نوعی «طالبانیسم» جدید از میان فارغ التحصیلان مدارس به وجود آمد که با پناه دادن به جنگجوهای انتحاری از کشورهای خارجی، در صدد بی ثبات کردن دولت تازه تأسیس افغانستان و نیز مبارزه با پاکستان و حتی برخی کشورهای دیگر برآمدند.(1)

به دنبال این قضیه، آمریکا و جامعه بین الملل در چارچوب مبارزه با افراطی گری مذهبی، پاکستان را مجبور کردند تا فشار بر مدارس دینی این کشور و اخراج طلبه های خارجی آن را در صدر برنامه های خود قرار دهد.(2) ژنرال مشرف، رئیس جمهور وقت پاکستان، ابتدا زیر بار نمی رفت و می گفت که مدارس دینی، تشکیلات وسیع غیردولتی هستند که به بیش از یک میلیون طلبه به صورت مجانی آموزش های دینی می دهند و نباید تصور کرد که تمام آنها خلاف کارند،(3)

اما پس از وقوع حمله انتحاری در لندن در تاریخ 7 جولای 2005م.، اتهام ها علیه مدارس دینی پاکستان به اوج خود رسید، به خصوص آنکه شخص محارب، از انتحاریون پاکستانی تبار و در یکی از مدارس دینی لاهور آموزش دیده بود. پس از این حمله، فشار غربی ها بر دولت پاکستان برای مهار تندروان فارغ التحصیل از مدارس دینی بیشتر شد. تا اندازه ای که سرکنسول آمریکا در پیشاور، مستقیماً از دارالعلوم مرکزی پیشاور بازدید کرد و از نزدیک از جزئیات کار آن مطلع شد. در پی افزایش فشارها، پرویز مشرف در پانزده جولای 2005م.، اجلاسی با مسئولین امور امنیتی ایالت های چهارگانه پاکستان در اسلام آباد تشکیل داد و از آنها خواست اقدامات جدی و فوری علیه دهشت افگنان و تروریست ها آغاز کنند که در پی آن، فشارها بر مدارس دینی بیشتر شد و شمار زیادی از فعالان مدارس دینی دستگیر و بازداشت شدند.(4)

ص: 117


1- همان.
2- آزاده بابایی نژاد، «آینده نامعلوم برای مدارس دینی پاکستان»، روزنامه اعتماد ملی، ش1448، ص13، 31/4/1386.
3- «پیشینه و حال مدارس دینی پاکستان»: www.aftab.ir.
4- احمد سعیدی، «مدارس دینی و مسئولیت حکومت پاکستان»: http://www.jame-ghor.com.

پس از آن، حکومت های پاکستان برای اصلاح متون آموزشی مدارس بسیار کوشید، هرچند در عمل توفیق چندانی نداشت؛ ازجمله در اوایل جولای 2008م.، آصف علی زرداری، رهبر حزب مردم پاکستان در بیست و سومین کنگره بین المللی سوسیالیست ها در شهر آتن، در اظهاراتش از تبدیل شدن مدارس به پناهگاه های شورشیان در مناطق قبایلی افغانستان و پاکستان خبر داد. زرداری، آن روز این وعده مشرف را تکرار کرد که حکومت وی متون آموزشی مدارس پاکستان را بررسی می کند و هر نوع محتوای ترویج دهنده خشونت را حذف خواهد کرد.(1)

اغلب گروه های مذهبی و سیاسی، طرح زرداری را برای مهار این مدارس تقبیح کردند. قاضی حسین احمد، رهبر حزب جماعت اسلامی پاکستان اظهار داشت که بیانیه آصف علی زرداری، بازتاب دهنده بیانیه های رئیس جمهور، مشرف است که پاکستان می کوشید از طریق آن به غرب اطمینان همبستگی دهد. حسین احمد احمد، هشدار داد که زرداری و دیگر رهبران پاکستانی باید سر و صدای سودجویانه علیه مدارس را که از اصطلاح «پاکستان سرزمین تروریست ها»، بهره می گیرند، خاموش کنند. همچنین اغلب احزاب با حزب مردم زرداری در این زمینه مخالف بودند. مولوی های پاکستان نیز از دولت خواستند تا محصلان خارجی را، که اغلب از اتباع تندروی عرب هستند، در فهرست سیاه درج کنند.(2)

تأثیر دخالت های خارجی در رشد جریان های تکفیری

طبق گزارش ها، استعمار انگلیس در زمان تسلط بر شبه قاره هند از 1707 تا حدود 1950م.، در تشدید بسیاری از اختلافات فکری و مذهبی میان مسلمانان نقش مستقیم داشته است، تا اندازه ای که گروه های مختلف، به خصوص دیوبندیه و بریلویه،

ص: 118


1- مهین السادات صمدی، «مدارس، نیروی مهارناپذیر پاکستان»، روزنامه ایران، ش4040، ص19، 13/7/1387.
2- مهین السادات صمدی، «مدارس، نیروی مهارناپذیر پاکستان»، روزنامه ایران، ش4040، ص19، 13/7/1387.

افراطی گری طرف مقابل را متأثر از ارتباط آنها با استعمار می دانستند؛(1)

از جمله درباره بریلویان گفته شده است که آنان با حرکت های ضداستعماری دیوبندیان در قالب جنبش خلافت، جنبش ترک موالات با استعمار و نیز قیام ضداستعماری حریریه محمود حسن دیوبندی، شدیداً مخالفت می کردند و در مقابل، دیوبندیان، بریلویان را به علت همین مخالفت ها و دلایل و شواهد دیگر، به همکاری با استعمار برای ضربه زدن به دیوبندیان متهم کرده اند (2) و گفته اند که بریلویان، معافیت نامه های گوناگونی از استعمار انگلیس گرفته بودند و بر این اساس، با آزادی کامل به ترویج افکار خود و تخطئه و تکفیر دیگران می پرداختند.(3) به گفته برخی از نویسندگان، انگلیسی ها از یک سو بریلویان را تشویق می کردند که با وهابی خواندن حکومت حجاز و وهابی دانستن دیوبندیان، مسلمانان را علیه آنان تحریک کنند؛ و از سوی دیگر، با تشویق بریلویان به قبرپرستی و انجام دادن سایر کارهای خرافی، زمینه رویارویی دیگر مسلمانان با آنها را فراهم می کردند.(4)

از آن طرف، فعالیت های گسترده ضداستعماری علمای دیوبندیه نیز مانع آن نشده است که مخالفان آنان شواهد فراوانی دال بر ارتباط آنان با استعمار، بیان نکنند. از نظر آنان، رویکردهای افراطی دیوبندیان، بیشتر به دخالت های انگلیس در متون و برنامه های آموزشی آن ارتباط می یابد و دیوبندیان، تحت تأثیر ارتباط با انگلیس، گروه های مخالف خود را از اهل حدیث، شیعیان و غیره به اتهام ارتباط با وهابیت یا اعتقاد به تجسیم و مکان برای خداوند تعالی یا جایز دانستن تقیه و توهین به سلف، تکفیر و تفسیق می کردند، ازدواج با آنان و خوردن ذبیحه شان را حرام می دانستند و با یاغی خواندن

ص: 119


1- خالد محمود، مطالعه بریلویت (اردو)، ج3، ص358-368؛ نورمحمد مظاهری، رضاخانیون کی کفرسازیان، ص245-254؛ عبدالغنی شاهوزهی، صراط المستقیم، ص135-138.
2- خالد محمود، مطالعه بریلویت (اردو)، ج3، ص358-368.
3- نورمحمد مظاهری، رضاخانیون کی کفرسازیان، ص245-254.
4- خالد محمود، مطالعه بریلویت (اردو)، ج5، ص34-37.

آنها، خود را از دست داشتن در شورش های آنان تبرئه و زمینه سرکوبی شان را به دست انگلیس فراهم می کردند.(1)

قطع نظر از صحت و سقم این نسبت ها، مجموع اظهارنظرهای فوق از سوی جریان های مختلف علیه همدیگر، نشان دهندۀ آن است که تشدید افراطی گری و ترویج تکفیر و تفسیق میان مسلمانان باعث شده بود آنها استعمار انگلیس را مهم ترین عامل در ایجاد اختلاف میان مسلمانان بدانند؛ امری که قطع نظر از اظهارنظرهای فوق نیز دور از ذهن نیست.

نقش استعمار انگلیس در گسترش اندیشه های تکفیری و جنایت های متأثر از آن در افغانستان نیز مشهود است. انگلیس پس از تسلط بر شبه قاره هند، چندین بار برای تسلط بر افغانستان نیز اقدام کرد، اما هر بار با شکست سنگینی، مجبور به عقب نشینی شد تا آنکه تصمیم گرفت سیاست های استعماری خود را از طریق حاکمان خائن پی گیری کند.

در این میان، حکومت «عبدالرحمان خان جبار» (1880-1901م.) از فرقه گراترین حکومت هایی بود که با همکاری و برنامه ریزی کامل انگلیس به وجود آمد. عبدالرحمان، که مردی جاه طلب و از سلسله شاهان پیشین افغانستان بود، در 1880م.، هم زمان با شکست انگلیس در چند شهر مهم افغانستان، حکومت کابل را به دست گرفت. از آن به بعد نامه نگاری های انگلیس با او شروع شد که در نهایت، به پیوند دوستانه و وابستگی کامل او با این کشور انجامید،(2)

تا آنجا که انگلیسی ها رسماً اعلام کردند که در قدرت یافتن عبدالرحمان نقش مستقیم داشته اند و جالب آنکه خود او نیز نه تنها وجود این ارتباط را نفی نمی کرد، بلکه همکاری های طرفینی را امری عادی نشان می داد.(3) انگلیس برای اثبات حمایت های همه جانبه خود از عبدالرحمان، سالانه

ص: 120


1- عبدالغنی شاهوزهی، صراط المستقیم، ص138.
2- میرمحمّدصدیق فرهنگ، افغانستان در پنج قرن اخیر، ص390-392.
3- ایرج افشار، تاریخ افغانستان: سفرنامه و خاطرات عبدالرحمان خان، ص412-420.

مقدار زیادی اسلحه و مهمات جنگی به حکومت افغانستان در مقابل مبلغی پول تحویل می داد و در 1885م.، یکی از فرماندهان انگلیسی، شمشیر مزین به الماس و طلا را با تعظیم و تکریم به عبدالرحمان هدیه داد و او نیز در مقابل پاسخ داد: «گردن دشمن دولت خود و دولت شما را با این شمشیر خواهم زد». پس از آن نیز پیوسته به صراحت اعلام می کرد که در انجام دادن کارهایم از «فرمان فرما» (انگلیسی ها) دستور می گیرم و آنها هر تصمیمی بگیرند، همان اجرا خواهد شد.(1)

آنچه پس از این پیوند نامبارک و حمایت های همه جانبه اتفاق افتاد، ترویج نفاق و اختلافات قومی و مذهبی بود که فتاوای علمای درباری اهل سنت نیز هر روز بر دامنه اش می افزود و در نتیجه آن، تصفیه کامل قومی و مذهبی، به خصوص در مورد قوم هزاره و شیعیان، رقم خورد که شاید تاریخ بشر مانند آن را کمتر به ثبت رسانده باشد، تا جایی که از سرهای کشتگان، مناره های نمایشی می ساختند؛ از جمله عبدالرحمان با حمایت سیاسی و نظامی انگلیس و فتاوای علمای درباری اهل سنت در ضرورت مبارزه با شیعیان هزاره، پس از سه سال جنگ با شیعیان مناطق مرکزی (1891-1893م.)، در نهایت با حمله گسترده به آن مناطق، قتل و غارت بی سابقه ای راه انداخت که در نتیجه آن، هزاران نفر از مردم در مناطق گوناگون به بهانه های واهی قتل عام شدند و دختران، زنان و فرزندان خردسال شیعیان به عنوان برده و کنیز در بازارهای افغانستان و شبه قاره به هندوها، سیک ها، مسیحیان و دیگران فروخته شدند.(2) به گفته مقامات انگلیسی، از ماه جولای 1892 تا ژوئن 1894م.، تنها در بازار کابل حدود نُه هزار نفر از شیعیان هزاره به عنوان کنیز و غلام در معرض خرید و فروش قرار گرفته بودند. حتی عبدالرحمان نیز وقتی خبر خوش گذرانی های جنگجویان خود را در مناطق

ص: 121


1- محمد عیسی غرجستانی، کلّه منارها در افغانستان، ص 52 و 53.
2- میرمحمّدصدیق فرهنگ، افغانستان در پنج قرن اخیر، ص402 و 403؛ محمد عیسی غرجستانی، کله منارها در افغانستان، ص 217-234.

مرکزی شنید با کمال وقاهت، از آنان خواست که شماری از زنان و دختران را برای حرم سرا برگزینند.(1)

بیشتر تحلیل گران، این رویکرد عبدالرحمان را از تضاد او با مذهب شیعه متأثر می دانستند که فتاوای علمای درباری در سایه حمایت های همه جانبه انگلیس، هر روز بر دامنه آن می افزود که جزئیات دردناک آن در کتاب های تاریخی افغانستان، تماماً بیان شده است و مجال بررسی بیشتر آن در قالب این نوشتار کوتاه میسر نیست.(2)

در عصر حاضر نیز با وجود تشکیل جبهه بین المللی مبارزه با «تروریسم» به رهبری آمریکا و انگلیس و لشکرکشی گسترده آنها به افغانستان و جاهای دیگر به بهانه مبارزه با جریان های تندرو و تکفیری، نه تنها توفیقی در این زمینه به دست نیامده است، بلکه گروه ها و احزاب گوناگونی به نام دفاع از دین و مذهب در منطقه ظهور کرده اند که بیشترشان به جای رویارویی با آمریکا و غرب، مسلمانان و کشورهای اسلامی را با ابزار تکفیر و ترور هدف قرار داده اند. شواهد نشان می دهد که کشورهای غربی، نه تنها برای نابودی گروه های تکفیری و تندرو تلاش نمی کنند، بلکه به شیوه های مختلف از آنان حمایت می کنند. چنان که بر اساس برخی گزارش ها، حمایت آمریکا و بعضی از کشورهای عربی از گروه های تکفیری، مانند لشگر جهنگوی و غیره، تا اندازه ای است که برخی منابع غربی از شماری از کشورهای عربی با عنوان «عابربانک تروریست ها» یاد کرده اند و جالب آنکه وزارت خارجه آمریکا، حمایت مالی این کشورها از تروریسم، مانند طالبان و لشکر طیبه در پاکستان را به رسمیت می شناسد.(3) بر این اساس، برخی معتقدند گروه های تروریستی، مانند لشکر جهنگوی، اساساً بخشی از

ص: 122


1- میرمحمّدصدیق فرهنگ، افغانستان در پنج قرن اخیر، ص403.
2- برای اطلاع بیشتر از فجایع و جنایت های عبدالرحمن، نک.: محمد ملا فیض، سراج التواریخ، ج3، ص193-453؛ محمد عیسی غرجستانی، کله منارها در افغانستان، ص217-234.
3- تونی کارتالوچی ((Tony Cartalucc، «شبکه ترور آمریکا در پاکستان»: http://www.rah-nama.ir/fa/content/682.

شبکه ترور آمریکا، اسرائیل و برخی کشورهای عربی هستند که در قالب تروریسم جهانی از آنها حمایت می شود.(1)

نقش دولت و احزاب اسلامی پاکستان در تقویت جریان های تکفیری

بر اساس گزارش ها، گروه های تندروی پیشین، پیوسته از حمایت برخی سازمان های دولتی و احزاب و جریان های سیاسی- مذهبی پاکستان و همکاران خارجی شان بهره مند بوده اند؛ از جمله جریان تکفیری «سپاه صحابه» با حمایت پاکستان و برخی کشورهای غربی و عربی برای مقابله با نفوذ ایران در پاکستان و جلوگیری از رشد تشیع، به وجود آمده بود.(2)

زیرا پس از پیروی انقلاب اسلامی ایران، برخی کشورهای عربی و غربی، از جمله عربستان و آمریکا، از رشد و گسترش تفکر انقلاب اسلامی ایران در میان شیعیان پاکستان و جاهای دیگر احساس خطر کردند، به خصوص آنکه تحرکاتی نیز در قالب تشکیل احزاب سیاسی- مذهبی، از سوی شیعیان صورت گرفته بود. از این رو، آنان سپاه صحابه را صرفاً به منظور مبارزه با رشد تشیع تشکیل دادند.(3) این گروه و همچنین شاخه نظامی آن، لشکر جهنگوی، سال ها تحت حمایت سازمان های اطلاعاتی و احزاب سیاسی پاکستان، آزادانه فعالیت می کرد، هرچند به دلیل تندروی های گسترده سپاه صحابه، دولت پاکستان این گروه را پس از یازده سپتامبر منحل اعلام کرد و فعالیت اعضای آن غیرقانونی دانسته شد.(4) همچنین، اقدامات گسترده تروریستی جهنگوی در مورد فعالان گروه ها و جریان های مخالف، به خصوص شیعیان، مقامات دولتی، پزشکان، تجار و متفکران پاکستانی، باعث قرار گرفتن نام این گروه در فهرست

ص: 123


1- همان.
2- صالح وردانی، فرق أهل السنة جماعات الماضی وجماعات الحاضر، ص223؛ جواد جمالی، «افراطی گری در پاکستان»، ماه نامه مطالعات سیاسی راه نما: http://www.rah-nama.ir/fa/content/192.
3- رب نواز ظاهر، نقوش جهنگوی، ص15 و 56؛ جمعی از نویسندگان، کتاب آسیا (5) ویژه مسائل پاکستان، ص38، 39 (پی نوشت های ص29)، ص187، 188 و 244؛ جواد جمالی، «افراطی گری در پاکستان»، ماه نامه مطالعات سیاسی راه نما: http://www.rah-nama.ir/fa/content/192.
4- همان و احمد فراهانی، «قتل رهبر گروه سپاه صحابه»، روزنامه جام جم، ش2637، ص6، 27/5/1388.

گروه های تروریستی شد(1)

که سرانجام در 2002م.، فعالیت این حزب نیز به دلیل مشارکت در اقدامات نظامی، غیرقانونی اعلام شد.(2)

سازمان «حرکت المجاهدین» نیز، که آن را جمعیت علمای اسلام (شاخه فضل الرحمان) به رهبری شخصی به نام «اختر» در 1985م. تأسیس کرده بودند، به زودی مورد حمایت «آی.اس.آی» قرار گرفت و سازمان اطلاعات پاکستان، امکانات آموزشی برای این گروه در وزیرستان جنوبی (پاکستان) و ولایت «خوست» افغانستان فراهم کرد.(3)

همچنین «جیش محمد» که به لحاظ سیاسی با «جمعیت علمای اسلامی- شاخه فضل الرحمان» (JHI-F) پیوند نزدیک دارد، سازمان اطلاعات پاکستان به همراه طالبان و القاعده، تأمین کننده اصلی منابع مالی و لجستیکی آن به شمار آمده اند.(4)

در دوران ظهور و حکومت طالبان در افغانستان نیز احزاب سیاسی پاکستان در کنار ارتش و اطلاعات دولت از حامیان اصلی آن بودند؛ از جمله «مولانا فضل الرحمان» و «مولانا سمیع الحق» از رهبران جمعیت علمای اسلام، هزاران نفر از دانش آموزان مدارس خود را به افغانستان اعزام کردند تا در کنار طالبان بجنگند. آنها بارها به تحریک طالبان و به نفع آن فتوا صادر کردند تا انگیزه پیوستن جنگجویان مدارس دینی پاکستان را به طالبان افغانستان تقویت کنند.(5)

پس از حوادث یازده سپتامبر و سقوط طالبان، هرچند حکومت پاکستان با تغییر سیاست خود در ظاهر از حمایت از طالبان دست برداشت و به صف مخالفان آن پیوست، اما احزاب سیاسی و نهادهای مهم دولت، مانند ارتش و سازمان اطلاعات پاکستان، همچنان روابط دوستانه خود را با طالبان حفظ کردند. اسلام گرایان با ارادت خاصی که به طالبان داشتند، ضمن پناه دادن به نیروهای فراری آنان، برای «ملاعمر» دعا

ص: 124


1- http://avapress.com/prtj8vei.uqehtzsffu.html.
2- .http://www.asnoor.ir/Public/News/ViewNews.aspx?Code=806340,15/12/91.
3- عبدالله علیخانی، کتاب امنیت بین الملل (4) (ویژه القاعده)، ص78-79 و 83.
4- جمعی از نویسندگان، کتاب آسیا (5) ویژه مسائل پاکستان، ص186-187.
5- محمد اکرم اندیشمند، «ظهور پاکستان در همسایگی افغانستان»، afghanistanhistory.net.

می کردند و از «طالبانی» که در جریان جنگ با جبهه متحد شمال و آمریکا کشته شده بودند، تجلیل می کردند.(1)

از نظر سیاسی نیز، عناصر دیوبندی پشتون تبار در دولت پاکستان، همواره برای تقویت طالبان مخفیانه می کوشیدند.(2)

در خصوص گروه «القاعده» نیز باید گفت افزون بر آنکه در آغاز تشکیل خود از حمایت مستقیم احزاب سیاسی و سازمان های دولتی پاکستان برخوردار بود، پس از حمله آمریکا به افغانستان برای نابودی القاعده، باز هم نهادهای فوق، ارتباط سری خود را با القاعده حفظ کردند، تا جایی که احزاب سیاسی پاکستان، اسامه بن لادن را به عنوان ناجی و مجاهد فی سبیل الله تقدیس می کردند.(3) به همین جهت، آنها با همکاری دولت مشرف با آمریکا برای حمله به افغانستان به شدت مخالفت کردند و در مورد هر اقدامی در این زمینه هشدار دادند.(4)

این گروه ها، از جمله جمعیت علمای دیوبندی و سپاه صحابه که از موضع گیری های مشرف علیه بن لادن به خشم آمده بودند، تظاهرات گسترده و دوام داری راه انداختند.(5)

در این راه پیمایی ها، تصاویر بن لادن در شکل جنگجوی مقدس اسلامی حمل می شد.(6)

«مَثَل خان دوران صافی»، یکی از سران جمعیت علمای پاکستان، گفته بود: «هر کس اسامه را تروریست بگوید، بی دین است».(7) با وجود این، طبق برخی گزارش ها، پس از تشدید فعالیت های تروریستی گروه های تندرو، احزاب سیاسی، تحت فشار آمریکا و غرب، تا اندازه ی از تندروان فاصله گرفتند، چنان که مولانا فضل الرحمان، رئیس جمعیت علمای اسلام و دبیر اجرایی «مجلس متحد

ص: 125


1- محمد حسن، خوشبو والاعقیده یعنی عقیدة حیات النبی، ص117 و 118.
2- محمد سرافراز، جنبش طالبان از ظهور تا افول، ص271-279.
3- عبدالقیوم فدوی، اسامه بن لادن و ماجراها، ص229.
4- عبدالقیوم فدوی، اسامه بن لادن و ماجراها، ص198.
5- عبدالقیوم فدوی، اسامه بن لادن و ماجراها، ص190.
6- مهدی عباس زاده فتح آبادی، «القاعده پس از 11 سپتامبر» (با تأکید بر عراق)، فصل نامه سیاست، دوره 40، ش2، ص159، 1389 ه.ش.
7- روزنامه پشتوزبان «وحدت»، چاپ پیشاور، 11/6/1378 (به نقل از: عبدالقیوم فدوی، اسامه بن لان و ماجراها، ص69).

عمل»، در سفر رسمی خود به دهلی و کابل در 2003م.، علناً «مجلس متحد عمل» را از نیروهای جهادی در کشمیر و جنگجویان بازگشته طالبان در جنوب افغانستان جدا کرد.(1)

در تاریخ هجده مهر 1392ش. نیز فضل الرحمان سفری سه روزه به کابل داشت و در گفت وگو با کرزی، رئیس جمهور افغانستان، هر دو طرف بر اهمیت مبارزه با تروریزم تأکید کردند.(2)

همچنین مولانا فضل علی، از رهبران ارشد جمعیت علمای اسلام (فضل الرحمان)، در فوریه 2013 م. گفته بود که اسلام از خشونت تنفر دارد؛ در اسلام هیچ جایی برای اقدامات خشن، به ویژه قتل مردم بی گناه در مسجد، خیابان و بازار نیست، تخریب مدارس آموزشی و مذهبی، کاملاً برخلاف آموزه های اسلام و شریعت است و آنهایی که پاکستان را بی ثبات می کنند، خواسته های دشمنان پاکستان و اسلام را برآورده می کنند.(3)

حاجی جلیل جان، دبیر اطلاع رسانی استانی جمعیت، ضمن اعلام انزجار از کشتار افراد بی گناه و غیراسلامی دانستن آن گفته بود: «جمعیت علمای اسلام، حمایت از طالبان را قبلاً متوقف کرده است و کشتار مردم بی گناه را محکوم می کند».(4)

تأثیر ائتلاف تندروان در افزایش خطر جریان های تکفیری

افزون بر عوامل پیشین، همکاری های گسترده گروه های تندرو با همدیگر نیز نقش زیادی در افزایش خطر جریان های تکفیری داشته است. مهم ترین نوع همکاری آنان، چنان که پیش از این نیز مطرح شد، به دوران جهاد افغانستان و پس از آن، ظهور طالبان باز می گردد که حکومت موقت طالبان، اوج قدرت القاعده و سایر گروه های تندرو به شمار می آمد. پس از سقوط طالبان نیز اغلب گروه های تندروی دیگر که در بسیاری از

ص: 126


1- زیبا فرزین نیا، سیاست خارجی پاکستان، ص96 و 97.
2- http://avapress.com/vdcjymea.uqemvzsffu.html,19/7/1392 http://tolonews.com/fa/afghanistan/12276-karzai-meets-with-mawlana-fazl-rahman,1392/07/22
3- http://centralasiaonline.com/fa/articles/caii/features/pakistan/main//feature-22.2.2011.
4- .Ibid.

آموزه ها، به ویژه «جهاد با کفار» با القاعده فصل مشترک داشتند، به عضویت جبهه بینالمللی بنلادن درآمدند و به حمایت مالی و نظامی از یکدیگر پرداختند،(1) تا جایی که این ائتلاف، اسامه بن لادن را به بزرگ ترین یار و حامی طالبان تبدیل کرد و ظرف پنج سال اول این ائتلاف، القاعده بیش از صد میلیون دلار به طالبان کمک کرده بود.(2)

پیوستن گروه های تکفیری به القاعده، زنگ خطر بزرگی برای جهان بود که ناظران سیاسی به آن هشدار داده بودند،(3)

چنان که پس از آن نیز عملیات القاعده بیش از پیش گسترش یافت،(4) و به دلیل ناتوانی القاعده به دلایل امنیتی (از جمله ناتوانی در اجرای عملیات مستقیم در بعضی مناطق به سبب آشکار شدن هویت اعضایش) از این گروه ها برای رسیدن به مقصود خود استفاده می کرد.(5)

در این مرحله، القاعده توانست با همکاری جریان های تندروی منطقه، پایگاه ها، شرکا و پیروان بیشتری نسبت به گذشته در سراسر دنیا، به ویژه پاکستان به دست آورد.(6)

با گسترش مبارزۀ نیروهای ائتلافی تندروان به رهبری القاعده از 2010م. به بعد، این گروه ها به خطر جدی برای پاکستان و افغانستان، کشورهای عربی و جامعه جهانی تبدیل شدند.(7)

زیرا آنها بر اساس مبانی کلامی القاعده در تعریف کفر و ایمان و مبارزه و جهاد، دامنه فعالیت های خود را با جذب افراد و گروه های جدید به سرعت گسترش دادند که در پی آن، القاعده بیش از

ص: 127


1- حسین هوشنگی، و احمد پاکتچی، بنیادگرایی و سلفیه، ص76 و مهدی عباس زاده فتح آبادی، «القاعده پس از 11 سپتامبر» (با تأکید بر عراق)، ص156.
2- روزنامه انتخاب، 21/7/1380، (به نقل از: عبدالقیوم فدوی، اسامه بن لادن و ماجراها، ص195).
3- عبدالقیوم فدوی، اسامه بن لادن و ماجراها، ص40 و 41؛ جواد جمالی، «آینده اسلام گرایی در پاکستان»، فصل نامه مطالعات راهبردی جهان اسلام، س11، ش41، ص8، 1389 ه.ش.
4- محمد محمودیان، بنیادهای فکری القاعده، ص77-89؛ عبدالله علیخانی، کتاب امنیت بین الملل (4) (ویژه القاعده)، ص246-250.
5- جمعی از نویسندگان، کتاب آسیا (5) ویژه مسائل پاکستان، ص39، 40، 189، 190، 245 و 249.
6- محمد محمودیان، بنیادهای فکری القاعده، ص94-102؛ عبدالله علیخانی، کتاب امنیت بین الملل (4) (ویژه القاعده)، ص197-199؛ جواد جمالی، آینده اسلام گرایی در پاکستان، ص7.
7- مهدی عباس زاده فتح آبادی، «القاعده پس از 11سپتامبر»، ص154، 155.

پیش گسترش یافت، تا جایی که هم اکنون گروه ها و شاخه های فرعی فراوانی وابسته به القاعده در کشورهای گوناگون شمال آفریقا، خاورمیانه و جنوب آسیا، دیده می شوند که آمار نیروهای هر کدام به هزاران و چه بسا ده ها هزار نفر می رسد و ممکن است طی تحولات گوناگون، در آینده نیروهای بیشتری به القاعده ملحق شوند و اهداف و برنامه های آنان نیز در سطح جهانی گسترش یابد.(1)

طالبان پاکستان نیز با همکاری گروه های جیش محمد، لشکر طیبه، حزب المجاهدین، سپاه صحابه، لشکر جهنگوی و غیره و نیز جنگجویان خارجی اعراب و القاعده و با حمایت «سازمان اطلاعات پاکستان» (ISI)، در نوامبر و سپتامبر 2009 م.، مناطق فتا، به ویژه وزیرستان شمالی و جنوبی را از کنترل دولت پاکستان خارج کردند و تحت سلطه خود درآوردند.(2)

به اعتقاد مقامات اسلام آباد، نوع روابط برخی از این گروه ها به گونه ای است که اعضای آنها در کنار یکدیگر آموزش می بینند و مبارزه می کنند،(3)

تا آنجایی که بیشتر گروه های تندرو به دلیل انجام دادن عملیات های تروریستی و حمایت از القاعده تحت تعقیب قرار گرفتند و برخی از آنها تا سرحد نابودی پیش رفتند؛ از جمله حمایت های حرکت المجاهدین و سازمان «حرکت المجاهدین العالمی» از شاخه های انشعابی «حرکت المجاهدین» از القاعده و طالبان، باعث ممنوعیت فعالیت این گروه ها در 2001م. شده است.(4)

همچنین آمریکا و سازمان ملل متحد، گروه اول را در آگوست 2001م. به اتهام همکاری با القاعده، در فهرست سازمانهای تروریستی قرار دادند.(5)

ممنوعیت فعالیت سپاه صحابه و لشکر جهنگوی و قرار گرفتن آنها در فهرست

ص: 128


1- خادم الشریف، ایران 19/6/1384 (به نقل از: محمد مصلحی، کالبدشکافی تفکر وهابیت و القاعده»، سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی: http://islamworld2020.persianblog.ir/post/556/، 5 مهر 1391.
2- جمعی از نویسندگان، کتاب آسیا (5) ویژه مسائل پاکستان، ص88.
3- همان؛ نوذر شفیعی، «رادیکالیسم اسلامی در پاکستان»: http://www.iranembassy.pk؛ جواد جمالی، «افراطی گری در پاکستان»، ماه نامه مطالعات سیاسی راه نما: http://www.rah-nama.ir/fa/content/192.
4- عبدالله علیخانی، کتاب امنیت بین الملل (4) (ویژه القاعده)، ص78-79 و 83.
5- «افراطی گری در پاکستان»، ماه نامه مطالعات سیاسی راه نما: http://www.rah-nama.ir/fa/content/192.

گروه های تروریستی نیز پیش از این مطرح شد. پافشاری طالبان افغانستان نیز بر حمایت همه جانبه از القاعده و بن لادن، باعث سقوط حکومت آنها، حذف رهبرانشان از صحنه سیاسی افغانستان و تبدیل شدن آن به گروه معارض تروریستی شد.

نتیجه گیری

تکفیر مخالفان برای توجیه مبارزه با آنان، پدیده ای است که طی دو قرن اخیر در شبه قاره و افغانستان به وجود آمده است و در چند دهه گذشته، به شدت افزایش یافته است، در حالی که تکفیر و کشتار بی جهت انسان ها، نه با مبانی دینی اسلام سازگار است و نه رهبران دینی و علمای بزرگ اسلامی آن را تأیید می کنند. بررسی بسترهای شکل گیری و گسترش جریان های تکفیری و تندروی منطقه نشان می دهد که گسترش اختلافات فکری و مذهبی مسلمانان، تحت تأثیر نفوذ افکار افراطی و تحولات سیاسی - اجتماعی، باعث شکل گیری نحله های گوناگون شده، که تلاش هر کدام با توسعه مدارس مذهبی و تربیت جوانان بر اساس برداشت ها و رویکردهای خاص خود، زمینه را برای به وجود آمدن نسل جدید از افراطیون در منطقه فراهم ساخت. در این میان، تهاجم گسترده شرق و غرب به منطقه، در کنار برخی تحولات مهم جهان اسلام، از جمله پیروزی انقلاب اسلامی ایران، بستر مناسبی برای ورود تندروان به میدان مبارزه فراهم کرد. حمایت های سازمان های دولتی و احزاب اسلام گرا از تندروان، و نیز تربیت حداقل جمعی از آنان بر مبنای تفکر افراطی وهابی، باعث تشدید فعالیت های گروه های تندرو شد که با ابزار تکفیر و تفسیق به کشتار بی رحمانه مسلمانان می پرداختند. در این میان، فشارهای جامعه جهانی به رهبری آمریکا برای محدود کردن فعالیت های آنان و جلوگیری از حملات آنها به کشورهای دیگر، نه تنها باعث متوقف شدن تندروی های آنان نشد، بلکه زمینه را برای ائتلاف گسترده گروه های تندرو فراهم کرد، تا جایی که پس از آن، حملات تروریستی آنها بر مبنای تکفیر و تفسیق دیگران، فراتر از افغانستان و شبه قاره هند را تحت تأثیر قرار داد که هر روز با حملات مرگبار خود، باعث کشتار افراد زیادی در منطقه و جهان می شوند.

ص: 129

منابع

1.ابوالمکرم بن عبدالجلیل، دعوة الإمام محمد بن عبد الوهاب بین مؤیدیها و معارضیها فی شبه القارة الهندیة، چاپ دوم: دار السلام للنشر و التوزیع، ریاض 1421ق.

2.ابی اسامه، طالب الرحمان، الدیوبندیه - تعریفها، عقائدها، چاپ اول: دار الکتاب و السنة، پاکستان [بی تا].

3.احیائی، نجم الدین، زلزله در زلزله، مکتبة اصلاح معاشره، پاکستان - کراچی، 1421ق./2000 م.

4.افشار، ایرج، تاریخ افغانستان: سفرنامه و خاطرات عبدالرحمان خان، چاپ اول: ثامن الأئمه، تهران 1381ش.

5.انوشه، حسن (ناظر)، دانش نامه ادب فارسی در شبه قاره هند، چاپ اول: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، 1380.

6.الاهی بلندشهری مدنی، محمد عاشق، بریلوی علماء و مشائخ کیلئی لمحة فکریه، دارالاشاعت، پاکستان، کراچی: 1408 ق.

7.بابایی نژاد، آزاده، «آینده نامعلوم برای مدارس دینی پاکستان»، روزنامه اعتماد ملی، ش1448، 31 تیر 1386.

8.بریلوی قادری، احمدرضاخان، الدولة المکیة بالمادة الغیبیة، مکتبة الحقیقة، استانبول ترکیه، 1422ق./ 2002 م.

9.بریلوی قادری، احمدرضاخان، العقیدة فی الإسلام، ترجمه به عربی و تحقیق و تعلیق منظر الإسلام هندی، چاپ اول: مرکز اهل السنة برکات رضا، گجرات هند 1425ق./ 2004 م.

10.«جایگاه احزاب و گروه ها در پاکستان»، ترجمه محمد صرفی، روزنامه کیهان، س64، ش19215، 6 آبان 1387.

11.جمالی، جواد، «آینده اسلام گرایی در پاکستان»، فصل نامه مطالعات راهبردی جهان اسلام، س11، ش41، 1389ش.

12.جمعی از نویسندگان، کتاب آسیا (5) ویژه مسائل پاکستان، نظارت و تدوین، مؤسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بین­المللی ابرار معاصر، تهران، 1389ش.

13.جمعی از نویسندگان، مناسبات راهبردی ایران و پاکستان، به اهتمام طیبه واعظی، چاپ اول: پژوهشکده مطالعات راهبردی، تهران، 1390ش.

14.جهنی، مانع بن حماد (ناظر)، الموسوعة المیسرة فی الأدیان والمذاهب والأدیان المعاصرة، چاپ سوم: دارالندوة، ریاض، 1418 ق.

ص: 130

15.حسن، محمد، خوشبو والاعقیده یعنی عقیده حیات النبی صلی الله علیه و آله و سلم ، چاپ اول: مکتبة الشهباز، هند 1431ق./ 2010 م.

16.حسنی ندوی، ابوالحسن علی، إذا هبت ریح الإیمان، چاپ دهم: مؤسسة الرسالة، بیروت 1406ق./ 1985 م.

17.حسنی ندوی، ابوالحسن علی، التفسیر السیاسی للاسلام فی مرآة کتابات الأستاذ أبی الأعلی المودودی و الشهید سید قطب، دار آفاق الغد، مصر، [بی تا].

18.حسنی ندوی، ابوالحسن علی، ربانیة لارهبانیة، چاپ دوم، دار ابن کثیر، دمشق، بیروت، 1431ق./ 2010 م.

19.------------------------------ ، من أعلام المسلمین ومشاهیرهم، تهیه کننده: سید عبدالماجد الغوری، چاپ اول، دار ابن کثیر، بیروت، 1423ق./ 2002 م.

20.حسنی ندوی، محمد رابع، رسائل الأعلام إلی العلامة أبی الحسن الندوی، چاپ اول، دار ابن کثیر، بیروت، 1425ق./ 2004 م.

21.حسنی، عبدالحی، الاعلام بمن فی تاریخ الهند من الاعلام- المسمی ب «نزهة الخواطر وبهجة المسامع والنواظر»، چاپ اول، دار ابن حزم، [بی جا]، 1420ق./ 1999 م.

22.حق جو، میرآقا، افغانستان و مداخلات خارجی، سپهر، قم، 1380ش.

23.خلیل الرحمان، عبدالوهاب، الدعوة السلفیة فی شبه القارة الهندیة وأثرها فی مقاومة الإنحرافات الدینیة، جامعة أم القری، مکه مکرمه، 1406/1407 ه.ق.

24.دائرة المعارف بزرگ اسلامی، چاپ دوم، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، تهران، 1377ش.

25.رب نواز ظاهر، نقوش جهنگوی، مکتبه خلافت راشده، پاکستان، کراچی، [بی تا].

26.رفیعی، محمد طاهر، «بررسی رابطه عقاید دبوبندیه و هابیت»، سراج منیر، ش4، 1391ش.

27.-------------------- ، نقد و بررسی اندیشه های کلامی دیوبندیه، پایان نامه کارشناسی ارشد، استاد راهنما: مهدی فرمانیان، استاد مشاور: حسن یوسفیان، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، قم، 1390ش.

28.سرافراز، محمد، جنبش طالبان از ظهور تا افول، چاپ اول: سروش، تهران، 1390ش.

29.شاهوزهی، مولوی عبدالغنی، صراط المستقیم: نقدی بر فقه مقلدین، [بی نا، بی جا، بی تا].

30.شنتناوی، احمد و ابراهیم زکی خورشید، دائرة المعارف الإسلامیة، دار الفکر، [بی جا، بی تا].

31.صافی گلپایگانی، قاسم، سفرنامه پاکستان «نگرشی به تاریخ و فرهنگ»، چاپ اول، کلمه، بهمن، تهران، 1366ش.

ص: 131

32.صمدی، مهین السادت، «مدارس، نیروی مهارناپذیر پاکستان»، روزنامه ایران، ش4040، 13 مهر 1387.

33.عارفی، محمد اکرم، جنبش اسلامی پاکستان، بررسی عوامل ناکامی در ایجاد نظام اسلامی، بوستان کتاب، قم، 1382ش.

34.عباس زاده فتح آبادی، مهدی، «القاعده پس از 11 سپتامبر (با تأکید بر عراق)»، در: فصل نامه سیاست، دوره 40، ش2، 1389ش.

35.عبدالباقی، مصباح الله، المدارس الدینیة الباکستانیه من الجامعة الحقانیة إلی المسجد الأحمر، چاپ اول: مکتبة مدبولی، قاهره [بی تا].

36.عبدالحق، حافظ، البیان الحق: تحریک آزادی مین اکابر علمائی دیوبند کاکردار اور بریلویت کامکروه چهره (اردو)، مجلس شوری اهل حق، [بی جا، بی تا].

37.عبدالرب میرزا، محمود حافظ، «ضوء علی قصة تأسیس جامعة دارالعلوم/ دیوبند (الهند)»، در: الداعی، س30، ش5، جمادی الأولی 1427.

38.عثمانی، محمد تقی، «اکابر دیوبند کیاتهی؟»، در: ماه نامه دارالعلوم دیوبند، سپتامبر- اکتبر 2010 م.

39.عطار، علیرضا، دین و سیاست: مورد هند، چاپ اول، مرکز چاپ و انتشارات امور خارجه، تهران، 1381ش.

40.علیخانی، عبدالله، کتاب امنیت بین الملل (4) (ویژه القاعده)، مؤسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بین المللی ابرار معاصر، تهران، 1388ش.

41.غرجستانی، محمد عیسی، کله منارها در افغانستان، تهیه و تنظیم: عزیزالله رحیمی، اسماعیلیان، قم، 1372ش.

42.فتحی، نثار احمدخان، تهمت وهابیت اور علمائی دیوبند، مکتبه الشیخ، پاکستان، کراچی [بی تا].

43.فدوی، عبدالقیوم، اسامه بن لادن و ماجراها، چاپ اول، مفاخر، کابل، 1381ش.

44.فراهانی، احمد، «قتل رهبر گروه سپاه صحابه»، روزنامه جام جم، ش2637، 27 مرداد 1388.

45.فرزین نیا، زیبا، بنگلادش، چاپ اول، وزارت امور خارجه، تهران، 1373ش.

46.فرهنگ، میرمحمدصدّیق، افغانستان در پنج قرن اخیر، چاپ دوم، وفایی، قم، 1374ش.

47.قاسمی، تنویر خالد، «مجمع الفقه الإسلامی یعقد بمدینة "دیوبند" ندوةً حول مناهج تدریس الفقه الإسلامی بالمدارس والجامعات الإسلامیّة فی شبه القارة الهندیّة»، الداعی، ش4-5، س34، ربیع الثانی - جمادی الاول 1431ق.

48.قاسمی، محمد طیب، علماء دیوبند: عقیدة و منهجا، دارالعلوم، دیوبند هند، 1430ق./ 2009 م.

ص: 132

49.---------------------- ، گزارش سفر افغانستان در پرتو پیوستگی های دینی و عرفانی دارالعلوم دیوبند، ترجمه: نذیر احمد سلامی، تصحیح: علی بردبار جهان تیغ و غلام حسین جهان تیغ، چاپ اول، اهل بیت (ع)، به همت «مؤسسه فرهنگی هفت اقلیم شرق»، زاهدان و قم، 1382ش.

50.قرشی، محمد اقبال، معارف الاکابر بروایت حکیم الأمت حضرت مولانا أشرف علی التهانوی، اداره اسلامیات، پاکستان، لاهور، [بی تا].

51.کریمی، محمد حماد، «حضرت سید احمد شهید رحمة الله علیه کی نمایان دعوتی خدمات اور امتیازی خصوصیات»، در: ماه نامه دارالعلوم، ش11، ذی حجه 1432ق./ نوامبر 2011 م.

52.گهمن، محمد الیاس، فرقه بریلویت پاک و هند کا تحقیقی جائزه، مکتبه اهل السنه والجماعه، پاکستان، لاهور، سرگودها، [بی تا].

53.گیلانی، سید ناظر احسن، سیری در زندگی حضرت امام مولانا محمد قاسم نانوتوی، ترجمه و اقتباس: صلاح الدین شهنوازی، چاپ اول، صدیقی، زاهدان، 1384ش.

54.محمود، خالد، شاه اسماعیل محدث دهلوی، چاپ چهارم، مکتبه دار المعارف، پاکستان، لاهور، 1986 م.

55.-------------- ، مطالعه بریلویت، حافظی بُکدپو دیوبند، هند، دیوبند، 2004 م.

56.محمودیان، محمد، بنیادهای فکری القاعده (تأثیرات اندیشه های وهابی- سلفی)، چاپ اول، دانشگاه امام صادق (ع)، تهران، 1390ش.

57.مدنی، حسین احمد، الشهاب الثاقب علی المستشرق الکاذب، چاپ دوم، دار الکتاب، لاهور، 2004 م.

58.مسعود احمد، محمد، الشیخ احمدرضاخان البریلوی و شیء من حیاته و افکاره و خدماته، مؤسسه رضا بالجامعة النظامیة الرضویة، لاهور، 1411ق./ 1991 م.

59.مظاهری، نورمحمد، رضاخانیون کی کفرسازیان، تحفظ نظریات دیوبند اکادمی، پاکستان، کراچی، 1430 ق./ 2009 م.

60.ندوی، محمد رحمت الله، اشرف علی التهانوی حکیم الأمة و شیخ مشایخ العصر فی الهند، چاپ اول، دار القلم، دمشق، 1427ق./ 2006 م.

61.ندوی، مسعود، تاریخ الدعوة الإسلامیة فی الهند، دار العربیة، بیروت، [بی تا].

62.نمر، عبدالمنعم، تاریخ الاسلام فی الهند، چاپ اول، المؤسسة الجامعیة للدراسات و النشر و التوزیع، بیروت، 1401ق./ 1981 م.

63.نهرو، جواهر لعل، کشف هند، ترجمه: محمود تفضلی، چاپ دوم، مؤسسه انتشاراتی امیرکبیر، تهران، 1361ش.

ص: 133

64.----------------- ، نگاهی به تاریخ جهان، چاپ هشتم، مؤسسه انتشاراتی امیرکبیر، تهران، 1366ش.

65.هوشنگی، حسین و احمد پاکتچی، بنیادگرایی و سلفیه، چاپ اول، دانشگاه امام صادق (ع)، تهران، 1390ش.

66.وردانی، صالح، فرق أهل السنة جماعات الماضی و جماعات الحاضر، چاپ اول، مرکز الأبحاث القائدیة، قم، 1424ق.

67.afghanirca.com

68.afghanistanhistory.net

69.aftab.ir

70.asnoor.ir

71.avapress.com

72.binatiih.com

73.centralasiaonline.com

74.Darululoom-deoband.com

75.fghanirca.com

76.hamshahrionline.ir

77.hazarapix.jimdo.com

78.iranembassy.pk

79.iransharghi.com

80.islamworld2020.persianblog.ir

81.jame-ghor.com

82.payam-aftab.com

83.rah-nama.ir

84.tolonews.com

ص: 134

سلفی گری در تونس و آینده پیش رو / عنایت الله یزدانی، مصطفی قاسمی

اشاره

عنایت الله یزدانی(1)

مصطفی قاسمی(2)

چکیده

جریان های سلفی در تونس را می توان به سه شاخه تقسیم کرد: 1. سلفی علمی؛ 2. سلفی حرکتی یا اصلاحی؛ 3. سلفی جهادی. از میان جریان های سلفی که خواستار اجرای شریعت اسلامی و تدوین قوانین بر اساس احکام دینی هستند، جریان جهادی، تعصب بسیاری به مذهب مالکی دارد و گرایش وهابی نیز در این جریان، حضور جدی دارد. جنبش «النهضه»، مهم ترین جریان اسلام گرای تونس، می کوشد برای تقویت جایگاه خود در مقابل رقیبان سکولارش، سلفی ها، به خصوص «سلفی های علمی» را به سمت خود جذب کند، اما از طرفی، به دلیل فشارهای بین المللی، این جنبش در برابر برخی از سلفی ها، به خصوص جهادی ها، مواضع تندی به کار گرفت. نکته مهم آنکه جامعه تونس نیز با رویکرد مسامحه آمیز خود، همچنان با جریان سلفی تعارض جدی دارد. با توجه به فضا و فرهنگ جامعه تونس، به نظر می رسد جریان های جهادی و رادیکال سلفی تونس که خواهان خلافت اسلامی با استانداردهای وهابیت اند، در آینده این کشور تأثیر عمده و مهمی نخواهند داشت، بلکه هر از گاهی به عنوان نیرویی اخلالگر ظاهر می شوند، اما جریان معتدل سلفی با

ص: 135


1- دانشیار روابط بین الملل گروه علوم سیاسی دانشگاه اصفهان.
2- دانشجوی دکتری روابط بین الملل گروه علوم سیاسی دانشگاه اصفهان.

همراهی سایر احزاب میانه روی اسلامی، نسبت به همتایان تندروی خود، حضوری پررنگ تر خواهند داشت.

کلید واژگان: سلفی گری، جریان های سلفی، احزاب سلفی، النهضه، تونس.

مقدمه

سلفی گری در اصطلاح به جریانی فکری گفته می شود که معتقد است مسلمانان برای دست یابی به اقتدار و عزت گذشته خود باید به شیوه های فکری و ارزش های بزرگان دینی در گذشته تمسک جویند. ریشه های این تفکر، به جریانی در نیمه نخست سده سوم هجری، تحت عنوان «اصحاب حدیث» می رسد. در این میان، احمد بن حنبل به عنوان شخصیت و رهبر مهم فکری این جریان مطرح شد و شهرت بسیاری یافت. ادعای سلفی ها، که عمدتاً از پیروان امام احمد بن حنبل، مؤسس مذهب حنبلی، هستند، آن است که در اعمال، افعال و اعتقادات دینی و مذهبی خود، تابع سلف صالح، یعنی اصحاب پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم و تابعان اند.

در اواخر قرن هفتم و اوایل قرن هشتم، «احمد بن تیمیه» و سپس شاگرد او «ابن قیم جوزی»، عقاید حنبلیان را به گونه ای افراطی احیا کردند. سرانجام محمد بن عبدالوهاب بن سلیمان تمیمی، با الهام از اندیشه های ابن تیمیه و شاگرد او ابن قیم جوزی و با طرح مجدد ادعای بازگشت به اسلام اصیل، اندیشه پیروی از سلف صالح را بار دیگر رواج داد و قرائتی بسیار افراطی را به عرصه منازعات کلامی آورد. البته باید اذعان کرد که سلفی ها نیز مانند همه جریان های دیگر، طیف هایی را شامل می شوند که از افراطی خشونت طلب تا اصلاحی و میانه رو را در بر می گیرد.

بروز و حدوث سلسله تحولات اجتماعی و اقتصادی در پایان دهه های 1970 و 1980م.، همچون پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و رشد حرکت های اسلامی، سبب رشد و گسترش اسلام گرایی به معنای عام و اسلام گرایی سلفی وهابی و جهاد تکفیری به معنای خاص آن در شمال آفریقا در آغاز دهه هشتاد شد. با محدود کردن جماعت

ص: 136

«اخوان المسلمین» در مصر و دیگر کشورهای شمال آفریقا و نیز شکست های پی در پی ارتش های عربی در جنگ با اسرائیل و همچنین سیاست دولت های عربی در مبارزه با ایدئولوژی انقلابی ایران، فضا و مجال مناسبی برای سلفی های وهابی و جهادی تکفیری در شمال آفریقا به وجود آمد؛ فضایی که تا پیش از این، اسلام فقاهتی و اسلام سلفی اخوانی به همراه اندیشه های صوفیانه، همه آن را پوشش می دادند.

علت های دیگری نیز در این میان مؤثر بود؛ از جمله بازیابی هویت مکدر عربی ناشی از شکست ناسیونالیسم عربی، ایجاد هویت غرب ستیز و ملی و بومی نگرانه، ایجاد طبقه های گوناگون اجتماعی و گسیختگی اجتماعی در منطقه و حاشیه نشینی در مناطق فقیرنشین و مستعد افراط گرایی جهادی و تکفیری.

این جریان در تونس، همچون سایر کشورهای عربی شمال آفریقا، در دهه­های واپسین سده بیستم ظهور اجتماعی یافت. از آن هنگام، سلفی­گری توانست به صورت روزافزون در سطوح اجتماعی و سیاسی رشد کند و به رغم تمام تلاش­های رژیم «بن علی» برای رویارویی با سلفی­ها، پایگاه اجتماعی خویش را گسترش دهد. هم زمان با انقلاب های عربی، جنبش سلفی گری در تونس با آزادی همه زندانیان جنبش و سایر گروه های اسلامی و همچنین گسترش اتحاد میان «النهضه» و «سلفی ها» رشد یافت.

پرسش های قابل طرح این است که جریان های سلفی حاضر در تونس کدام اند؟ و آینده پیش روی این جریان ها چه خواهد بود؟ فرضیه این مقاله این است که به طور کلی سلفی گری در تونس را می توان در قالب سه جریان اصلی سلفیه علمی، جنبشی و جهادی بررسی کرد. همچنین فرضیه این مقاله برای پرسش دوم این است که غیر از سلفیه جهادی، دو جریان دیگر در کنار جریان اسلام گرای معتدل در تونس آینده ایفای نقش خواهند کرد.

ص: 137

1. سلفی گری در تونس از گذشته تا کنون (بررسی مختصر)
اشاره

مسیر، افکار، مرجعیت و سازمان دهی جریان سلفی وهابی در کل جهان اسلام پدیده ای نوظهور نیست و تلاش ها برای ترویج تفکر سلفی وهابی در تونس به اوایل قرن نوزده باز می گردد. در 1803م. محمد بن عبدالوهاب خطاب به مردم تونس، آنها را به سلفیت دعوت کرد. احمد بن ابی الضیاف، مورخ تونسی (1802-1874م.)، در بخش سوم از کتاب الاتحاف درباره این دعوت و دعوت پادشاه تونس (محمد الامین بای) از علما برای بیان نظریاتشان درباره آن، بحث کرده است. واکنش علمای تونس در این خصوص منفی بود. آنها این دعوت را به طور قاطع رد کردند.

تاریخ ظهور و شکل گیری تشکیلاتی سلفیت به طور مشخص و واضح در تونس به اوایل دهه نود از قرن گذشته میلادی باز می گردد. تا پیش از برخورد جدی دولت با سلفی های میانه رو در تونس، فضای اسلامی تونس تحت سیطره و نفوذ گروه های اسلام گرای میانه رو قرار داشت. مهم ترین این گروه ها، «اخوان المسلمین» و «جنبش اتجاه اسلامی» بودند که گروه اخیر بعدها تحت رهبری «راشد الغنوشی» به «النهضه» تغییر نام داد. با خیزش اسلامی عمومی در تونس که بعدها شدیداً از انقلاب اسلامی در ایران متأثر شد، دولت آن کشور به شدت با گروه های اسلام گرای تونس که عمدتاً خط مشی سلفی میانه رو داشتند، برخورد کرد تا اینکه عملاً در طول دهه نود از حضور رسمی النهضه و بیشتر گروه های اسلامی میانه رو در کشور خبری نبود. به این دلیل بر خیل جوانان بریده از جامعه و گروه های سنتی موجود در آن به شدت افزوده شد و در نتیجه فضای مناسبی برای رشد گروه های تندروی جهادی و تکفیری فراهم آمد.

تأخیر در ظهور سلفیه و انتشار آنها در تونس، علت های متعددی دارد، از جمله:

الف. وجود نهاد عظیم «جامع الزیتونه» به همراه علما و شیوخ اشعری و جایگاه برجسته و اصیل این نهاد که هیچ عقیده ای را خلاف عقیده و تصوف سنی مسلک خود، مخصوصاً تفکر وهابی، نمی پذیرد. این جایگاه و اصالت، منشأ تقویت روحیه عمومی ملت تونس و پای بندی آنان به فرهنگ و اسلام محلی خودشان است؛ فرهنگی که آنها

ص: 138

را در مقابل افکار و اندیشه های نفوذی، که قصد تغییر شیوه زندگی و تفکر چندصدساله آنها را دارد، مصون کرده است.

ب. تونس خیلی زود و به تنهایی طرح «مدرنیزاسیون مدنی» را بر اساس «حزب الدستور» (قانون اساسی) و به رهبری «حبیب بورقیبه» آغاز کرد و وارد درگیری طولانی مدتی با گروه های افراطی و واپس گرا شد که این امر خلاف رویکرد سلفی ها بود.

ج. جنبش اسلام گرایی تونس، طی سه مرحله خود (جماعت اسلامی از 1969 تا 1979م.، سپس جنبش اتجاه اسلامی از 1979 تا 1989م. و بالأخره جبنش النهضه از 1989 تا به امروز)، تا حدی تحت تأثیر طرح مدرنیزاسیون قرار گرفت که این مسئله نیز باعث تأخیر ظهور جریان سلفی در تونس شد.

د. اثرگذاری فکری رهبرانی چون «عبدالعزیز الثعالبی»، «طاهر» و سپس فرزند وی «فاضل بن عاشور» و تمام کسانی که افکار اسلام گرایانه روشن گرایانه را پذیرفته بودند.(1)

علی رغم تأخیر در ظهور و انتشار سلفیه در تونس، همه گیر شدن موج اسلام گرایی، به ویژه افزایش نفوذ آن در میان جوانان طبقه متوسط شهری باعث شد طی چند دهه، گرایش به اسلام در بافت اجتماعی همه کشورهای عربی نفوذ کند. تونس نیز از گسترش این نوع اسلام گرایی بی نصیب نماند و زمانی که موج جنبش های اسلام گرا طی دهه های 1340 و 1350ش. جهان عرب را در بر می گرفت، بافت سیاسی - اجتماعی تونس با یک دهه تأخیر از این موج تأثیر پذیرفت و به مثابه جنبشی سیاسی در دوران «بورقیبه» و «بن علی» هویت یافت.

عوامل متعددی در شیوع جریان سلفی، مخصوصاً «وهابی» و «جهادی» در تونس پس از مقاومت طولانی مدت این کشور در مقابل این جریان نقش داشتند که مهم ترین آنها عبارت اند از:

ص: 139


1- محمد نجیب وهیبی، «السلفیة فی تونس»، http://arabobservatory.com.

الف. اندیشه سلفی­گری جهادی پس از جنگ افغانستان به تدریج ابعادی بین­المللی و گسترده­تر از مرزهای برخی از کشورهای عربی به خود گرفت. این تحول، به ویژه پس از تأسیس سازمان «القاعده» و رویارویی آن با غرب از طریق حمله های گسترده و اثرگذاری چون حادثه 11 سپتامبر 2001م.، شکلی عملی به خود گرفت. 11 سپتامبر و سپس اشغال دو کشور اسلامی افغانستان و عراق در سال­های نخست، موجی از گرایش به جریان­های تندروی سلفی و تکفیری را در کشورهای عربی، از جمله تونس، به راه انداخت.

ب. دومین عامل، انقلاب تکنولوژی ارتباطات بود که نه تنها انتشار اندیشه سلفی گری را همچون سایر اندیشه­ها از طریق تلویزیون­های ماهواره­ای و نیز اینترنت میسر کرد، بلکه به تدریج قدرت و قابلیت سازمان دهی این جریان­ها را با بهره­گیری از تکنولوژی­های ارتباطی پیشرفته بالا برد. فناوری های پیشرفته ارتباطی برای جریان­های سلفی این امکان را فراهم کرد که گفتمان خود را برای مخاطبان بیشتری مطرح کنند؛ امری که در عمل به معنای دور زدن سرکوب دولتی و منع حضور فیزیکی این جریان­ها در بسیاری از کشورها، از جمله تونس، بود.

ج. سومین عامل که خاص تونس است و در برخی کشورهای عربی نیز به صورت های متفاوت و متناسب با این کشورها مشاهده می­شود، خروج نیروهای اسلام گرای میانه­رو از صحنه، در نتیجه سرکوب حکومت بن علی و همچنین منع برپایی مناسبت­های دینی و در مجموع، تلاش برای نهادینه کردن سکولاریزاسیون در جامعه تونس بود. این امر از یک سو به خروج نیروهای اسلام­گرای میانه رو از صحنه و در نتیجه به ایجاد خلأ میان جامعه و نهاد دینی سنتی انجامید و از سوی دیگر باعث گرایش بسیاری از جوانان تونسی به جریان­های تندرو شد که هم در سطح رسانه­های ممنوعه فعال بودند و هم گفتمانی را حمل می­کردند که ظلم و فشار حکومت را تقبیح می­کرد و لذا به آن توجه می شد.(1)

ص: 140


1- توفیق مدینی، تونس الثورة المخذورة و بناء الدولة الدیموقراطیه، ص107.

همچنین قطع جریان روشنگری و اصلاحات اجتماعی و دینی، که با «خیرالدین» و «طاهر حداد» و «طاهر بن عاشور» و ... شروع شده بود، و قطع هر نوع گفت وگوی فکری و تبادل اندیشه درباره مسائل مربوط به جنبش اسلامی از سوی حکومت، از عوامل مهم گسترش سلفی گری در تونس بود.(1)

چنان که اشاره شد، جنبش سلفیه به مثابه جنبشی سیاسی در دوران بورقیبه و بن علی هویت یافت. سیاست های غربی سازی «زین العابدین بن علی»، رییس جمهور پیشین تونس، با واکنش شدید موج تازه بنیادگرایی و نیز اسلام سلفی در این کشور روبه رو شد، اما به دلیل اینکه بخش بزرگی از جامعه تونس به سیاست نگاهی عرفی دارند، روی کار آمدن اسلام گراها با واکنش منفی گروه های لیبرال عرفی گرا مواجه شد.(2)

سلفی ها در دوره زمامداری بن علی، تمام توان و وقت خود را بر علوم شرعی و مساجد متمرکز کرده بودند و با سیاست کاری نداشتند. با این حال، رژیم بن علی، به عنوان رژیمی سکولار، با سلفی­ها، به عنوان جریانی اسلام­گرا، با ابزار سرکوب برخورد می­کرد و تمام ابزارهای خود را برای جلوگیری از رشد این جریان به کار گرفت. این امر سبب شد در واپسین سال­های حکومت بن علی، هزاران عضو جریان­های سلفی در زندان­های رژیم پیشین تونس جای گیرند. با این حال، رویارویی و سرکوب یادشده به هیچ وجه نتوانست از گسترش حضور و فعالیت جریان سلفی در تونس بکاهد و تنها از شدت آن کاست. در واقع، در فضایی که رژیم، اصلی­ترین جریان اسلام­گرای تونس، یعنی حزب النهضه را به حاشیه رانده و قدرت تحرک را از آن سلب کرده بود و سایر جریان­ها و احزاب سیاسی، وضعیت بغرنجی را به علت سرکوب و استبداد رژیم بن علی تجربه می­کردند، جریان سلفی، ابزارهای دینی ویژه­ای همچون مساجد و نهادهای خیریه برای بسط گفتمان خویش و جذب جوانان تونسی داشت که سایر

ص: 141


1- محمد نجیب وهیبی، «السلفیة فی التونس»، http://arabobsercatory.com/?p=6951
2- «تونس در مسیر ثبات سیاسی» http://www.khabarpu.com/h.php.t=180-xFA-xNEWS-x81014.17-xixalx-xdvul-ij-tlxj=ehad-lxalx-h-axjuav.

احزاب از آن برخوردار نبودند. در نتیجه، رشد سلفی­گری تا انقلاب «یاسمن» 2011م. ادامه یافت.

با وقوع انقلاب یادشده و گریز بن علی از تونس، فضای فعالیت برای جریان سلفی، همچون سایر جریان­ها و احزاب سیاسی، بازتر شد. در دوره پس از انقلاب، جریان سلفی در فراز و نشیب­هایی متوالی، وارد تعامل و نیز رویارویی با وضعیت جدید شده است. این امر از رشد گرایش­های مختلف سلفی در تونس حکایت دارد؛ جریان هایی که از یک سو جویای تعامل با نظام جدید و ورود به صحنه سیاسی و به کارگیری ابزارهای مسالمت­آمیز در این زمینه هستند و از سوی دیگر، خواستار دگرگون کردن وضعیت سیاسی تازه تونس بوده اند و در این راه از تمام ابزارها، از جمله ترور مخالفان خویش، بهره می­گیرند.

1. 1. بافت انسانی جریان سلفی در تونس

برای محاسبه رقم ها، آمار و درصد های مربوط به این موضوع، ناگزیر به استفاده از اطلاعات مربوط به 1208 مورد از سلفی ها از 2007 تا 2009م. بسنده می کنیم:

استان

درصد

استان

درصد

تونس

63/23

بن

عروس

73/1

بنزوت

77/10

سلیانه

62/1

مدنین

84/8

المنستیر

27/1

سیدی

بوزید

45/8

تطاوین

15/1

قبلی

02/6

اریانه

15/1

مهدیه

56/5

حبزوبه

15/1

سوسه

33/5

بابس

92/0

القصرین

98/4

توزر

81/.

قیروان

70/3

باجه

69/0

نابل

36/3

متولدین

خارج

69/0

صفاقس

78/2

اغوان

11/0

اکاف

20/2

ص: 142

1. 2. پراکندگی جغرافیایی جریان سلفی در تونس (از 2007 تا 2009م.)

این جریان بر اساس گروه سنی به دسته های زیر تقسیم می شود:

الف. از 19 تا 24 سال: حدود 30 درصد؛

ب. از 25 تا 30 سال: حدود 48 درصد؛

ج. از 31 تا 37 سال: حدود 11 درصد.

بقیه در گروه های سنی دیگر قرار دارند. در این آمار، کارگران 36 درصد، دانشجویان و دانش آموزان 34 درصد، تجار پانزده درصد و بقیه، صاحبان سایر مشاغل از سلفی ها را تشکیل داده اند.(1)

2. جریان ها و احزاب سلفی در تونس
2. 1. جریان های سلفی در تونس
اشاره

همان گونه که پیش از این ذکر شد، جریان های سلفیه در تونس به سه دسته علمی، حرکتی و سلفیه جهادی تقسیم می شوند. این جریان ها در اهداف و روش­ها و مهم تر از آن، در برخی از باورهای دینی با یکدیگر تباین هایی دارند. وجه اختلاف آنها، مواضعشان در خصوص حاکم و تصورشان از فعالیت سازمان یافته و مکانیسم کار است. برخی از آنها طرفدار سازش با نظام اند؛ بعضی فقط به دعوت به اصلاحات بسنده می کنند و گروهی خواستار جهاد هستند. دانشگاه «زیتونه» و مرکز پژوهش های اسلامی وابسته به آن در قیروان، مهم ترین پایگاه و عَقَبه فکری جریان های سلفیه است. این جریان ها در مقایسه با جریان نخبگان اسلامگرای لائیک، در اقلیت قرار دارند که شرح مفصل آن در ادامه می آید:

ص: 143


1- محمد کریشان، «السلفیون فی تونس»: http://www.cttcyssir.com/index.php/news-art/articalcs/articalcs/1508-201203-28-09-49-17.html.
2. 1. 1. سلفیه علمی

سلفیه علمی، یکی از گروه های جریان سلفی در تونس است. این گروه، صلح طلب هستند و به طرح دعوت و وعظ بسنده می کنند. مبلغان آن، به ابعاد فقهی و عقیدتی تکیه کرده اند و به دنبال علوم شرعی هستند. آنها خود را دنباله رو مراجع سلفیه علمی در خارج (مثلاً مصر) و مخصوصاً نهاد دینی وهابی در عربستان می دانند. این جریان در دهه 1990م. با بازگشت جمعی از دانش آموختگان تونسی از دانشگاه اسلامی به تونس و تلاش آنها برای ترویج افکار سلفیه علمی در میان جوانان، وارد این کشور شد و به سبب وجود شبکه های ماهواره ای و اینترنت، به سرعت شیوع یافت.(1)

به اعتقاد این دسته از سلفی ها، قیام علیه حاکم حرام است، حتی اگر ظالم باشد. اغلب شیوخ آنها از هواداران رژیم بن علی بودند و بن علی نیز فعالیت های آنها را تا حدودی نادیده می گرفت. رویکرد سلفی­های علمی تونس، نه تنها در جهت حفظ نظام بن علی بود، بلکه همچنین این جریان با تحریم عملیات استشهادی فلسطینی­ها علیه اسرائیل و «خودکشی» خواندن آن، عملاً فاصله قابل توجهی از دیگر انواع سلفیتِ تونسی و عربی گرفت. از جمله مهم ترین شخصیت های جریان­ سلفی­گری علمی، «کمال بن محمد بن علی المرزوقی» و نیز «شیخ بشیر بن حسن» هستند.

نگاه سلفی­گری علمی به فعالیت سیاسی و حزبی و نیز جمعیتی، نگاهی منفی است و بر این مقوله مبتنی است که اسلام با حزب گرایی سازگار نیست. از جمله تبعات این کار، ایجاد انشقاق درون امت است. در نتیجه، فعالیت حزبی در ساختار سیاسی یا فراتر از آن، به هر صورتی که باشد، از دید آنها مذموم است. آنها سیاست را امری منافی پرهیزگاری و بی فایده و حقیر می شمارند و برایشان، دموکراسی نیرنگی گمراه کننده و شیوه ای وسوسه انگیز است که در نهایت در مسیری دور از جاده منتهی به خلافت، به بن بست می رسد.(2)

ص: 144


1- همان.
2- .Monica Marks, Youth politics and Tunisian Salafism, p. 109.

بدین ترتیب، سلفیت علمی با رد قیام علیه حکومت موجود و حاکمی که اولی الامر در نظر گرفته می­شود، حرکت در خارج از چارچوب­های موجود را برای ایجاد تغییر، طرد می­کند و از سوی دیگر، با رد فعالیت حزبی و انجمنی و سازمانی درون چارچوب موجود، آن را بدعتی مذموم می داند و رد می­کند. لذا تغییر در نگاه این جریان، اساساً نباید از سوی جامعه صورت بگیرد.(1)

پیروان این جریان با دوری از سیاست، از طریق مدارس مذهبی و انجمن های اسلامی و سازمان های خیریه و امداد، فعالیت های خود را به امور آموزشی و اجتماعی محدود می کنند. سلفی گری علمی، تربیت دینی و تبلیغ و ارشاد را هدف خود می داند و گاه حتی به وابستگی به سلفی گری «مدخلی» متهم می شوند که بر آشتی جویی و مدارا با حاکمان و منع خروج بر آنان تأکید شدید دارد.

تعداد سلفی های علمی، حدود بیست هزار نفر است که بیشتر در شهرهای «تونس» و «سوسه» (170 کیلومتری پایتخت) حضور دارند. بیش از نیمی از حامیان «النهضه»، روابط نزدیکی با سلفی های علمی دارند و اکثر افراد این گروه نیز امروزه حامی «جنبش النهضه» هستند. شیخ معروف آن، «شیخ بشیر بن حسن» است که اکنون با النهضه همکاری می کند. وی در خطبه ای، مخالفان این جنبش را کافر دانسته است.(2) این جریان در تونس، مخصوصاً در میان جوانان تحصیل کرده شیوع یافته است و پیروان زیادی دارد و به اختصار به آنها «سلفی ها» می گویند، اما آنها برخلاف سایر گروه های اسلامگرا، مثل «النهضه» یا «حزب التحریر» در قالب جماعت یا جنبش تشکیلاتی و هرمی منسجم سازمان دهی نشده اند، بلکه در قالب گروه های پراکنده، هر یک مسجد و مرجع خاص خود را دارند.

ص: 145


1- حسن احمدیان، «سلفی گری و احزاب سلفی در تونس بعد از انقلاب».
2- احمد نظیف، «تونس: السلفیة و اخواتها من تراث الحنابلة إلی افکار الجهاد و مروراً بالوهابیة»، موقع الحوار، (http://www.ahcwar.org/dcbat/show.art.asppaid=92789
2. 1. 2. سلفیه حرکتی (اصلاح طلب یا جنبشی)

این جریان از نظر فکری و عملی، تا حدی شبیه سلفیه علمی و نزدیک به تفکر اخوانی است. این جریان که پیش تر فقط خواستار اصلاحات سیاسی بود، امروزه خواهان مشارکت عملی در فعالیت های سیاسی و تشکیل حزب و تفکر سلفی به عنوان چارچوبی جهت تبیین نحوه برخورد با واقعیت های سیاسی - اقتصادی- آموزشی و اقتصادی است. به عبارتی این جریان، زندگی سیاسی دموکراتیک را پذیرفته است و در چارچوب آن فعالیت می­کند و انتخابات آزاد را به عنوان ابزاری برای چرخش نخبگان می پذیرد. این جریان سلفی، در 1988م. با تأسیس «جبهه اسلامی تونس» به رهبری «محمدعلی الحراثی»، «عبدالله الحاجی» و «محمد خوجه» فعالیت خود را آغاز کرد(1)

و پس از بازگشت بسیاری از جوانان تونسی جهادگر مستقر در افغانستان به تونس، ظهور و بروز جدی یافت. البته جبهه اسلامی تونس، در ابتدا شامل بسیاری از سلفی­ها، از جمله سلفی­های جهادی می­شد که در سال­های بعد، این دو جریان از یکدیگر جدا شدند. در واقع روشن است که جریان سلفیت سیاسی یا جنبشی، به تدریج و با جدا شدن از سلفی­های جهادی، به سوی پذیرش ساز و کارهای سیاست رسمی و عمل در چارچوب آنها حرکت کرده است. این جریان در دوره جدید، بسیار به سلفیت مصری نزدیک شده و اغلب گفتمانی نزدیک به آنها در پیش گرفته است.

پس از انقلاب «یاسمن» تونس، چند حزب سلفی از درون این جریان ظهور کرد که از جمله مهم ترین آنها، «حزب الإصالة السلفی»، «حزب الإصلاح السلفی و حزب الرحمة السلفی» هستند. البته این نوع سلفی­گری به فعالیت حزبی محدود نماند و فعالیت در چارچوب جمعیت­های خیریه، آموزشی و غیره را نیز در پیش گرفت. در حال حاضر ده ها جمعیت و انجمن زیر چتر این نوع سلفیت در تونس فعال اند(2)

که زیر چتر فراگیر

ص: 146


1- همان.
2- عثمان لحیانی، «هل یفرط التونسیون فی نعمة السلم؟ السلفیة فی تونس ... شرطة اسلامیة و خیم دعویة و قوافل خیریة»، موقع الخبر، 9 نوفمبر 2012م.

«الجبهه التونسیة للجمعیات الإسلامیة» با مدیریتِ شیخ مختار الجبالی، که از جمله شناخته شده­ترین و معتبرترین شیوخ سلفیتِ تونسی است، فعالیت می­کنند.

ویژگی­ های دیگر این جریان سلفی در تونس عبارت اند از:

الف. مذهب مالکی، مبنای شرعی جنبش سلفی در تونس است و بر اعتقاد صحیح به کتاب و سنت پیامبر مبتنی است؛

ب. کار سازمانی و حزبی مجاز است و با قوانین شرع در تضاد نیست؛

ج. فراخوان برای مشارکت سیاسی به منظور کاهش شر و ترویج خیر و نیکی در کشور ضروری و واجب است؛

د. اسلام باید به عنوان شیوه و راه حلی برای مشکلات مردم در سراسر جهان و نیز اتخاذ رویکردی معتدل و به دور از خشونت و افراط گرایی ارائه شود.

سلفیه حرکتی، هواداران بسیاری در میان کارمندان دون پایه دارد. به رغم تردیدها و بحث های بسیاری که در خصوص گرایش این جریان به خشونت یا عدم خشونت در تغییرات سیاسی وجود دارد، رهبران آن به صراحت اعلام کرده اند که به دنبال تغییر مسالمت آمیزند.

2. 1. 3. سلفی جهادی

این گروه، افراطی ترین گروه سلفی است و به عکس جریان سلفیه حرکتی، خواستار شورش علیه حاکم و انواع فعالیت های جمعی، از جمله عملیات مسلحانه است. این نوع سلفیت، البته در سطح منطقه­ای فراگیر بوده است و نمی­توان آن را در کشورهایی خاص خلاصه کرد. در این معنا، سلفیت جهادی جریانی بین­المللی است که ماهیت و اهداف خود را از همین بُعد بین­المللی کنش خویش می­گیرد؛ کنشی که بنا بر اعتقاد بزرگان این جریان، برای مقاومت در برابر تهاجم صلیبی به سرزمین­های اسلامی انجام داده می­شود و هدف آن، مبارزه با اشغالگران و آزاد کردن سرزمین­های اسلامی از نفوذ

ص: 147

و حضور صلیبی­هاست. به ویژه پس از اشغال افغانستان و عراق، بُعد بین­المللی کنش این نوع سلفی­گری آشکارتر شد و به صورت گسترده­تر محل تأکید قرار گرفت.

این گروه در تونس، برای نخستین بار در دهه هشتاد میلادی، با حضور جمعی از جوانان، که دست به ضدعملیات ساده ابتدایی زده بودند، فعالیت خود را آغاز کرد. در عملیات مذکور، تعدادی از عوامل آن کشته و برخی بازداشت شدند و گروهی دیگر به خارج از تونس گریختند که یکی از آنها «شیخ محمد الازرق» بود که فتوای جهاد و مشروعیت اقدام علیه حکومت و دستگاه های وابسته به آن را صادر کرده بود. وی پس از انجام دادن این عملیات به عربستان گریخت، اما نظام عربستان در اواسط دهه هشتاد میلادی وی را دستگیر کرد و تحویل دستگاه اطلاعات تونس داد و حکم اعدام وی صادر شد.

در دهه 1990م.، فعالیت سلفیت جهادی و اندیشه این جریان در تونس با ورود «شیخ الضریر الإدریسی» از عربستان و آموزش­های دینیِ وی در استان «سیدی بوزید»، رشد خود را آغاز کرد. تعدادی از عناصر این جهاد در اواخر دهه هشتاد و اوایل دهه نود قرن گذشته میلادی، پس از چند تجربه جهادی ناموفق به افغانستان رفتند و برخی از آنها کوشیدند هسته جماعت جهادی یکپارچه ای نظیر کار لیبیایی ها و الجزایری های مقیم افغانستان تشکیل دهند، اما تلاششان به دلیل فقدان کادرهای شایسته بین آنها بی­نتیجه ماند. پس از خروج افغان های عرب از افغانستان در 1992م.، جهادی های تونسی به سودان رفتند و باز هم کوشیدند جماعت مورد نظرشان را تشکیل دهند، اما این بار هم ناکام ماندند. پس از تسلط طالبان بر افغانستان و ورود موج دوم افغان های عرب به این کشور، ده ها تن از جهادی های تونسی، پس از شرکت در جنگ با صربستان و نسل کشی، در اواسط دهه نود از بوسنی وارد افغانستان شدند و در آنجا توانستند پایگاه مستقلی برای خود تشکیل دهند، اما فرصتی برای توسعه این پایگاه به منظور بازگشت به تونس برای جهاد پیدا نکردند.

ص: 148

در دهه نخست سده بیست و یکم، این جریان توانمندی قابل توجهی در بسیج جوانان تونسی و فرستادن آنها به «جبهه­های جهاد» در افغانستان و عراق داشت.(1) بعد از حادثه یازده سپتامبر و حمله آمریکا به افغانستان در دسامبر 2001م.، اردوگاه سلفی های جهادی تونسی نیز در جنگ علیه نیروهای آمریکایی در جبهه ارتفاعات تورابورا در کوه های سلیمان در غرب جلال آباد شرکت کردند و ده ها نفر از آنها کشته و تعدادی نیز اسیر شدند و به این ترتیب، تجربه نوپای جهادیان تونسی در آزمایشگاه های افغانستان از پا افتاد.

نظام «زین­العابدین بن علی» طبعاً در برابر این جریان و اهداف آن قرار می­گرفت. این رویارویی به دو دلیل عمده صورت می­گرفت: نخست بیم از قدرتمند شدن سلفیت جهادی در تونس و تأثیری بود که این جریان خطرناک می توانست بر تداوم حکومتِ بن علی داشته باشد. به ویژه آنکه سلفیت جهادی برخلاف نمونه علمی آن، از نظریه طاعت گذشته، جویای رویارویی با رژیم­هایی بود که متحد غرب به شمار می­رفتند که طبعاً رژیم بن علی نیز از جمله این رژیم­ها بود. بدین ترتیب، ابتدا قانونی برای مبارزه با تروریسم وضع شد و سپس محاکمه اعضای این جریان آغاز شد. در نتیجه، سازمانی زیرزمینی به نام «جند اسد بن الفرات» تأسیس شد و رویارویی با نیروهای دولتی، پیش از انقلاب تونس وارد مرحله­ جدیدی شد.

دومین دلیل رویارویی نظام بن علی با سلفیت جهادی، تلاش برای قرار دادنِ سرکوب­های داخلی رژیم علیه نیروهای مخالف، زیر چتر مبارزه با تروریسم در اتحاد با ایالات متحده بود. به عبارتی، رژیم بن علی از جنگ علیه تروریسم، که در آن دوره، اولویت نخستِ ایالات متحده در منطقه و جهان بود، برای توجیه سرکوب داخلی بهره می گرفت. لذا بقایای این جریان مجبور شدند به تشکل های منطقه ای القاعده در مغرب عربی در ارتفاعات الجزایر بپیوندند.

ص: 149


1- حسن احمدیان، «سلفی گری و احزاب سلفی در تونس بعد از انقلاب»، ص12.

پس از 14 ژانویه 2011م.، سازمان جهانی القاعده و بازوی منطقه ای آن در مغرب عربی، جریان جهادی تونسی را با استفاده از نظریات رهبران و نیروهای آموزش دیده و پول احیا کرد. هدف از احیای این مجموعه، بر هم زدن ثبات در منطقه و پیش برد برنامه های خود در عرصه سیاست بین الملل و جذب نیروهای جدید و آموزش آنها و نیز تلاش برای کاهش فشارهای موجود بر روی گروه های مسلح در الجزایر و لیبی و ایجاد خط امداد لجستیکی برای آنان بود.(1)

سلفی های جهادی که به جهاد به عنوان وظیفه و تکلیف نگاه می کنند، با توجه به بُعد بین­المللی، جهاد را تنها به مرزهای تونس محدود نمی دانند، تا جایی که جهادگرایان سلفی در جنگ داخلی سوریه نیز شرکت فعال دارند. سلفی های جهادی در شمال پایتخت تونس در شهرهایی مثل «بیزرت»، «جندوبا»، «کاروان»، «مهدیا»، «سوس»، «سفاکس»، «تزور» و «ژربا مدنین» حضور دارند. قبل از انقلاب تونس، شمار جهادی ها صدها نفر بود، اما امروزه شمار آنها به هفت هزار تا نه هزار نفر می رسد.

محدوده جغرافیایی خشونت­ها در تونس، حاکی از آن است که اغلب کسانی که در خشونت­های تونس دست داشته اند، در مناطق حاشیه­ای تونس یا اطراف شهرهای بزرگ این کشور ساکن، و اغلب بیکار و پیش تر زندانی بوده اند.(2)

جوانان مناطق مرزی و فقیر و محروم در حاشیه پایتخت و استان های «بنزرت» و «سیدی بوزید» و «مدنین»، عناصر اصلی این جریان را تشکیل می دهند و از همین مناطق، جذب و آموزش نیرو با وعده بهشت و حورالعین برای اعزام به سوریه صورت می پذیرد. به اعتراف تعدادی از جوانان تونسی که برای جهاد به سوریه رفته اند و پس از پی بردن به حقیقت ادعاهای دروغین غرب و القاعده به تونس بازگشته اند، اکثر آنها به دلیل کمی سن یا بیکار بودن به سوریه می روند. در واقع، دو دلیل فقر مالی و عدم درک

ص: 150


1- محمد کریشان، «السلفیون فی تونس»، 28 آذار، مارس2012م. http://www.etteyssir.com/index.php/news-art/articales/articales/1508-2012-03-28-09-49-17.html
2- همان.

صحیح از اسلام باعث شده است جوانان تونسی بهترین طعمه برای تاجران قطری و سعودی برای قربانی شدن در سوریه به شمار روند.(1)

گروه سلفی جهادی، مانند دیگر گروه های اسلامگرا در مصر، محبوبیت خود را در سایه مشکلات اقتصادی کشور از طریق کمک به مناطق فقیرنشین کسب کرده است و در پی آن، توانسته است ضمن نشر افکار و اندیشه های خود، صدها جوان تونسی را به عنوان مجاهد برای جنگ در سوریه بسیج کند.

با توجه به این وضعیت، تفسیر اقتصادی از پدیده سلفی جهادی در تونس نیز تأمل برانگیز است. عجیب نیست که اغلب کسانی که وارد سلفیه جهادی می شوند، از محله های فقیرنشین برخاسته اند که آمار فقر و بیکاری در آنها بالاست.(2) جوانان بیکاری که در خانواده های فقیر رشد کرده اند، عناصر اصلی هستند که تمام ویژگی ها و شرایط اجتماعی پذیرش تفکر سلفی جهادی را دارند. آنها ذخیره و پشتوانه اجتماعی این جریان هستند و دقیقاً فرمان بردار مافیای سلفی جهادی اند؛ مثلاً اگر از جوانانی که به سفارت آمریکا در تونس حمله کردند بپرسیم که آیا همگی فیلم توهین آمیز به شخصیت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را دیده اند، درمی یابیم که فقط تعداد کمی از آنها این فیلم را دیده اند و بقیه بنا به فرمان سرکرده های خود و تحت تأثیر عملیات شست و شوی مغزی به راه افتاده اند.(3)

این گروه هیچ اعتقادی به دستاوردهای فرهنگی جدید، نظیر عکس، فیلم، کتاب و فناوری ندارد و پیش از این، تحت عنوان گستاخی به دین، به نمایشگاه های برپاشده در این حوزه ها حمله کرده بود.

مهم ترین گروه هایی که می توان آنها را جزء جریان های جهادی دانست، «انصار الشریعه» و «جریان بیداری اسلامی» هستند. یکی از رهبران این جریان نیز «نصرالدین

ص: 151


1- همان.
2- Monica Marks, Youth Polities and Tunisan Salafism, p. 111.
3- آمال موسی، «رسائل السلفیه الجهادیه فی تونس»، 2تشرین2/ نوفمبر2012م. http:www.islammaghribi.com%d9%85%

العلوی» است که به صراحت خواستار کفن پوشیدن و جهاد علیه دولت و ملت و سردمداران کفر در تونس است.(1)

بعد از انقلاب تونس، جریان جهادی در قالب سازمان «انصار الشریعه» به رهبری «ابوعیاض تونسی» سازمان دهی شد. او در سخنانی گفته بود که تونس سرزمین تبلیغ و دعوت است، نه جهاد. سیف الدین الرایس، سخنگوی انصار الشریعه، در کنفرانسی مطبوعاتی در تونس گفت که این گروه «به مجوز دولت برای تبلیغ کلام خدا نیاز ندارد»(2) اما دولت همواره این سازمان را به دست داشتن در اقدامات خشونت آمیز، به خصوص حمله به سفارت خانه آمریکا در سپتامبر 2012، متهم می کرد. جریان جهادی در زمان حکومت زین العابدین بن علی، عملیات های انفرادی و گروهی شاخصی در تونس انجام دادند که می توان به منفجر کردن دیر یهودیان در جزیره «جربه» در آوریل 2002 و درگیری با ارتش تونس در حومه جنوبی پایتخت در 2006 اشاره کرد.

انصار الشریعه به علت گستاخی غربی ها به پیامبر اسلام، در سپتامبر 2012 به سفارت آمریکا در تونس حمله کرد و به این دلیل در تونس معروف شد. رهبر این گروه بنیادگرا از سال 2003 تا 2011 م. در تونس در بازداشت بوده، پس از آن زیر لوای القاعده در افغانستان می جنگیده است. گفته می شود که ترور شخصیت های اصلی تونس (شکری بالعید و محمد البراهمی) بر عهده این گروه بوده است.

جریان جهادی به رهبری چهار سرگروه فعالیت می کند؛ گروه اول به فرماندهی «سیف الله بن حسین» (ابوعیاض) است که وی با چهره های سلفی تونس، مانند «شیخ خطیب الادریسی» مرتبط است؛ گروه دوم به فرماندهی «ابو ایوب» (سلیم الفندری) است که از گروه اول جدا شده است و در پایتخت و بعضی از استان های تونس طرفدارانی دارد. این گروه به دلیل اختلاف های شدید داخلی که پس از انقلاب بیداری اسلامی در تونس میان افرادش به وجود آمد، فعالیت تشکیلاتی منسجم ندارند؛ گروه سوم، گروه

ص: 152


1- محمد کریشان، «السلفیون فی تونس»، 28 آذر/مارس2012م.
2- Ross Gartensein, Ansar Al-sharia Tunisia's long game: Dawa, Hisba, and jihad, p. 6.

«ابواسحاق» است که جمعی محدودند و پس از انقلاب بیداری اسلامی با شعار «تونس ارض دعوة و لیست ارض جهاد»، خود را به جریان سلفی علمی (التیار السلفی العلمی) نزدیک کردند؛ گروه چهارم، گروهی تندرو از نظر دینی و بسیار خشمناک در برخورد و شکل گیری هستند و به هیچ عنوان خود را رسانه ای نمی کنند و با گروه های سلفی تندرو در الجزایر مرتبط اند و در حوادث «الروحیه» در می 2011 و «بئر علی بن خلیفه» در فوریه 2012 و «فرنانه» در دسامبر 2012 نقش داشته اند.(1)

2. 2. احزاب سلفی تونس

در اثر انقلاب تونس، گرایشی میان سلفی­های تونس به منظور کسب مشروعیت قانونی از طریق تأسیس احزاب سیاسی مشاهده شد. در نتیجه این گرایش، تعدادی از احزاب سلفی در صحنه ظهور کردند که ضمن عمل در چارچوب های رسمی و قانونی، جویای پیشبرد برنامه­های خویش از راه­های مسالمت­جویانه هستند.

نخستین حزب سلفی، «حزب اصالت» بود که در مارس 2012 توانست مجوز فعالیت بگیرد و به صورت قانونی به فعالیت بپردازد. رهبری این حزب را «مولدی علی»، استاد حقوق بین­الملل و از جمله شخصیت­های تحت تعقیب دوره بن علی به عهده دارد. این حزب از احزاب سلفی نزدیک به «حزب النور» مصر است و گرایشی آشکار به اولویت بخشیدن به دعوت و تبلیغ دینی در عرصه اجتماعی دارد.

حزب دوم، «حزب الرحمه» است که در جولای 2012 توانست مجوز فعالیت خود را دریافت کند و رسماً به فعالیت بپردازد. رهبر این حزب، «سعید الجزائری» است که از جمله افراد منشعب شده از النهضه است. این حزب نیز همچون «حزب اصالت»، بر اعمال شریعت در چارچوبی قانونی تأکید می­کند و به ویژه بر مسائل اجتماعی طبقات ضعیف، از جمله اشتغال، بهداشت، خانه­سازی و نیز آموزش متمرکز است.

ص: 153


1- توفیق مدینی، تونس الثورة المغدورة و بناء الدولة الدیموقراطیه، ص107.

سومین حزب، «جبهه اصلاح» است. این حزب در می 2012 قانونی شد و نفوذ و اعتباری بیشتر از دو حزب نخست به دست آورد. گفته می­شود این حزب از میان احزاب سلفی، نزدیک­ترین رویکردها را به النهضه دارد. بنا بر بعضی گزارش­ها، این حزب را می­توان میراث د­ار جبهه اسلامی اصلاح تونس دانست؛ جبهه­ای که در اواخر دهه1980 به مبارزه مسلحانه علیه رژیم حاکم دعوت کرد و «محمد خوجه» را در رأس خود دارد. اعضای اصلی این جبهه پس از انقلاب تونس در اجتماعی که با اخوان تونس برگزار کردند، خط مشی مسلحانه را کنار گذاشتند و در سایه تحول وضعیت تونس و سقوط نظام استبدادی و رواج آزادی­های سیاسی، وارد فرآیندهای قانونی موجود شدند و در نتیجه، با تأسیس حزب، رسماً به صحنه سیاسی وارد شدند. این حزب افراد فراوانی را از درون النهضه که از عملکرد رهبری شان ناراضی بوده­اند و نیز بسیاری از سلفی­های جهادی را به خود جذب کرد.(1)

جبهه اصلاح و کادر رهبری و اغلب پیروان آن اهداف و روش­های حرکت «اتجاه اسلامی»(2)

را دنبال می­کنند. در مجموع، این حزب، بنا بر گفتمان مطرح شده از سوی رهبر آن، به دنبال تحقق دموکراسی اسلامی است که همان نهادینه کردن شریعت است.

معروف­ترین و قدرتمندترین حزب سلفی در دوره جدید، حزب «التحریر» است. البته به لحاظ برنامه و اهداف، این حزب تفاوت­های بارزی با دیگر احزاب سلفی دارد. این حزب جزئی از حزب التحریر در سایر کشورهای اسلامی به شمار می­رود که در اصل از سوی مجموعه­ای انشعاب یافته از اخوان المسلمین در دهه 1950 تأسیس شد و هدف خود را اعاده خلافت و نیز حرکت به سوی حاکم کردن شریعت در امت اسلامی تحت حکومت خلافت قرار داد. این حزب اساساً در واکنش به تغییر اهداف

ص: 154


1- Fabio Merone and Francesco Cavatorta, «Salafist Moouvance and Sheikh-ism in the Tunisian Democratic Transition», in: Working Paper in International Studies, no. 7, 2012.
2- اتجاه اسلامی نام دیرین النهضه در دهه 1980م. بود. این اشاره به تبعیت از اهداف و روش­های اتجاه اسلامی که اغلب این حزب مطرح می­کنند متضمن این معناست که حزب النهضه از اهداف اولیه اش منحرف شده است و حزب اصلاح، جویای احیای آن است.

اخوان المسلمین و گرایش تدریجی آن به حرکت در چارچوب­های موجود شکل گرفت و هدف احیای خلافت را که به تدریج در گفتمانِ اخوانی رنگ می­باخت، محقق کرد.

این حزب فعالیت خود را در دهه 1980 آغاز کرد و در آن دوره در سایه فضای سرکوب حاکم بر تونس، به صورت مجموعه­ای کوچک و کم­تحرک عمل می­کرد. همچنین در برخی مناطق تونس پایگاه­های مردمی قابل توجهی دارد؛ به ویژه در مناطق حاشیه­ای پایتخت و نیز برخی از شهرهای اطراف آن، محبوبیتش حتی از النهضه بیشتر است. حزب التحریر به دلیل ایستارهای تندی که اغلب در برابر نهادهای دولتی و در مخالفت با رویه­های حاکم بر آن اتخاذ می­کند، بسیاری از جوانان و طرفداران جریان­های سلفی جهادی را جذب کرده و می­کند.

از دید این جوانان، التحریر تنها حزبی است که از اسلام راستین دفاع می کند و جویای حاکم کردنِ آن بر تونس و سایر کشورهای اسلامی است. جالب آنکه به رغم عدم پذیرش واقعیت­های سیاسی موجود و نیز دولت ملی و دموکراسی، حزب التحریر در دوره پس از انقلاب، بارها درخواست خود را برای تبدیل شدن به حزبی قانونی مطرح کرده است که تا پیش از تشکیل دولت تحت رهبری النهضه، این درخواست رد می­شد، اما با فشارهایی که این حزب به دولت موسوم به «ترویکا» تحت رهبری النهضه وارد کرد، در نهایت توانست در جولای 2012، وضعیت قانونی به دست آورد و به فعالیتِ رسمی بپردازد.

حزب التحریر کاملاً خود را از سایر احزاب سلفی دور می­کند و بنا بر گفتمان مطرح شده از سوی رهبر آن، دیگر احزاب سلفی یا به شدت به عربستان سعودی نزدیک اند و ایدئولوژی واردشده از این کشور را در تونس دنبال می کنند یا آنکه جریان­هایی خشونت­طلب اند که به صورت تاکتیکی، حزب تأسیس کرده اند و وارد فرآیند سیاسی جدید تونس شده اند. از دید این حزب، سلفیت علمی در حال حاضر کاملاً در اختیار عربستان است و از سوی این کشور برای منحرف کردن خیزش­های انقلابی و جلوگیری از رسیدن آنها به خاک عربستان و کشورهای شبه جزیره عرب

ص: 155

استفاده می­کند. از سوی دیگر، به رغم کنار گذاشته شدن خشونت به عنوان استراتژی از سوی سلفیت جهادی، از دید حزب التحریر، آنها به رغم اعلام دوری از خشونت، با بهره­گیری از ابزارهای خشونت آمیز به تخریب سلفیت واقعی (که حزب التحریر است) می­پردازند.

از میان چهار حزب سلفی یادشده، «حزب اصلاح» به رغم طرح انتقادات، از سایر احزاب به النهضه و جریان اسلامگرایی میانه نزدیک­تر است. دو حزب «الرحمة» و «الاصالة» توجه چندانی به مسائل سیاسی ندارند و اغلب جویای تحولات اجتماعی اند. از میان این احزاب، تنها حزبی که جریانی تحول خواه و مخالف وضع موجود سیاسی است، حزب التحریر است که برنامۀ ایدئولوژیک مشخصی با هدف تأسیس خلافت اسلامی و بازگشت به سیره سلف صالح دارد و دموکراسی جدید تونس را رد می­کند. با این­حال، التحریر در صحنه سیاسی تونس حضوری رسمی یافته، به عنوان نیرویی اثرگذار مطرح است.(1)

3. اقدامات سلفی ها پس از انقلاب در تونس

از هنگام سقوط رژیم بن علی، تونس به تدریج وارد دوره­ای از خشونت شد که جریان سلفی در آن نقش محوری داشت. ترور مخالفان سیاسی، به ویژه چهره­های سکولار شناخته شده تونس، از جمله این گرایش های خشونت بار در جریان سلفی بوده است. آغاز راه با ترور «شکری بلعید»، دبیر کل حزب ملی­گرایان دموکراتیک بود که پس از تهدید مکرر از سوی سلفی­ها، در نهایت در فوریه 2013 ترور شد. اگرچه هیچ گاه مشخص نشد که چه کسی مسئول این ترور است، اما تمام شواهد نشان می­داد که سلفی­ها مسئول اصلی بوده اند.

یکی دیگر از اقدامات آنان، از بین بردن مظاهر شیعی و اهل بیت علیهم السلام و امامزادگان منتسب به اهل بیت علیهم السلام است. آنها جمعیت امر به معروف و نهی از منکر را با هدف

ص: 156


1- حسن احمدیان، «سلفی گری و احزاب سلفی در تونس بعد از انقلاب»، ص32.

ترویج فرهنگ دینی و پیش گیری از رواج فرهنگ غربی تأسیس کردند و توانستند به آن تحت نام «جمعیت میانه برای آگاه­سازی و اصلاح» رسمیت ببخشند. بیش از فعالیت­های رسمی، کنش غیررسمی و اجتماعی سلفی­ها در دوره جدید تونس مورد توجه قرار گرفته است؛ از جمله این فعالیت­ها حمله به مراکز فرهنگی­ای بوده است که غیراسلامی تشخیص داده می­شد. افزون بر این، در سه سال گذشته، حمله به سینماها، برخی از شبکه­های تلویزیونی، اصناف و نیز دفاتر احزاب سکولار و میکده­ها و کاباره­ها در شهرهای مختلف تونس از جمله فعالیت­های سلفی­ها به شمار می­رود.

در واقع، از هنگام انقلاب و سقوط بن علی، می­توان پیوستاری صعودی در خصوص گرایش سلفی­ها به خشونت در این کشور ترسیم کرد. افزون بر حملاتی که در بالا به آنها اشاره شد، به تدریج و با درک این واقعیت که در تونس جدید برخلاف تونس بن علی، نیرویی وجود ندارد که بتواند مانع حضور فعالانه سلفی ها شود یا آنها را سرکوب کند، خشونت به سطح بی­سابقه­ای رسید. اقداماتی مانند مقابله سلفی­ها با نیروهای امنیتی در شهر «جندوبه» در فوریه 2012، مبارزه با سایر نیروها در سطح دانشگاه­ها و نیز خارج از آنها و تلاش برای جایگزین کردن پرچم سیاه رنگ جماعت سلفی به جای پرچم تونس که در موارد بسیاری به رویارویی­هایی هرچند محدود انجامیده، حاکی از تشدید تدریجی خشونت از سوی جریان سلفی بوده است.(1)

در ژوئن 2012، در نتیجه حمله سلفی­ها به نمایشگاه نقاشی­ در پایتخت، که به درگیری­های مهمی انجامید، رژیم مجبور شد به مدت دو روز حالت فوق العاده اعلام و قانون منع آمد و شد را اجرا کند. در ماه رمضان 2012 رویارویی­ها وسیع تر شد. سلفی­ها از یک سو با نیروهای امنیتی و از سوی دیگر با اعضای النهضه به زد و خورد می پرداختند و جو ناامنی را تشدید می­کردند. در سپتامبر همان سال در واکنش به فیلمی که در یوتیوب قرار گرفت، تظاهراتی گسترده به رهبری سلفی­ها در برابر سفارت

ص: 157


1- أیمن خالد، «تونس فی ظل السلفیة الحدیدة»، 3 نوفمبر 2012، http://www.citoyen.tn%d9%85%D9%82

آمریکا انجام شد و به مدرسه آمریکایی نزدیک سفارت حمله کردند و دارایی­های آن را به یغما بردند.

در اواخر 2012م.، وضعیت به سوی تشدید شکاف­های اجتماعی و بروز زد و خوردهای مذهبی پیش رفت. در اکتبر این سال، حمله به صوفی­ها یکی از کارهایی بود که سلفی­ها انجام دادند. این حملات در مناطق مختلف صورت می گرفت و حاکی از رویکردی تازه در جریان سلفی در تونس پس از انقلاب، با هدف بسط ناامنی بود. در 2012م.، در حوالی مرز مشترک تونس با الجزایر گروهی از سلفی­ها با نیروهای نظامی درگیر شدند که به کشته شدن یک نظامی تونسی انجامید. پس از آن نیز رویارویی­هایی میان نیروهای امنیتی و نظامی تونس با سلفی ها در شهرها و مناطق مختلف این کشور رخ داد که حاکی از احتمالاتی نه چندان مطلوب در خصوص آینده تونس است. از دید بسیاری از ناظران، روند تصاعدی خشونت­های جاری در تونس، وضعیت الجزایر در اواخر دهه 1980 را به یاد می­آورد؛ خشونت هایی که در نهایت به جنگ داخلی ویرانگری منتهی شد که تبعات آن تا به امروز ادامه دارد. با این حال به نظر می­رسد تفاوت­های آشکاری میان دو وضعیت مذکور وجود دارد. در نگاه به تونس، تعداد کشته­ها و نیز درگیری ها به شدت کمتر از الجزایر در واپسین سال­های دهه 1980 بوده است.

با وجود این، نمی­توان به تمام فعالیت­های خشونت­آمیز صورت گرفته در دو سال گذشته با یک انگیزه و در یک چارچوب نگریست و از گرایش سازمان دهی شده و کاملاً هدفمند سلفی­های تونس به خشونت تعبیر کرد، زیرا بسیاری از درگیری ها و خشونت­های صورت گرفته، اساساً حالت فردی داشته، با انگیزه­هایی غیرسازمانی انجام می شده است. با این حال، حملاتی که به برخی از مراکز فرهنگی و تفریحی تونس صورت گرفت، کاملاً سازمان دهی شده و در چارچوب گفتمان سلفی بود.(1)

ص: 158


1- «سلفی گری و احزاب سلفی در تونس بعد از انقلاب»، ص20.

علاوه بر اقدامات در سطح جامعه تونس، سلفی ها در سازمان دهی و اعزام جوانان تونسی به سوریه نیز فعال بوده اند. وزارت کشور تونس تا به حال چندین بار از متلاشی کردن باندهای انتقال جوانان به سوریه خبر داده است. لطفی بن جدو، وزیر کشور تونس، از جلوگیری از سفر هشت هزار تونسی به سوریه خبر داده است.(1) وی همچنین چندین بار مسئله موسوم به «جهاد نکاح» و رفتن دختران تونسی به سوریه برای انجام این جهاد را تأیید کرده است.

4. تعامل سلفی ها با النهضه

بازی و تعامل با سلفیت از سیاست های داخلی النهضه در تونس به شمار می رود. روابط ویژه میان این دو گروه بعد از انتخابات 23 اکتبر 2011 تقویت شد. النهضه در بحث تقویت مبانی دینی مردم، دست سلفی های علمی را در تونس باز گذاشت تا دین در میان مردم تقویت شود؛(2) و معتقد است با این کار، النهضه نیز به عنوان جریانی دینی تقویت خواهد شد. همچنین با هدف اینکه جریان جهادی افراطی را تضعیف کند، به جریان سلفی علمی پر و بال و میدان داد. بدین منظور راشد الغنوشی، وزیر امور دینی را از افراد نزدیک به خود قرار داد و به این ترتیب بسیاری از مساجد در اختیار سلفی ها قرار گرفت. البته برخی تندروی ها از سوی سلفی ها صورت گرفت، به طوری که وزارت امور دینی به مقابله با جریان افراطی مجبور شد و درگیری هایی نیز بین آ نها رخ داد.(3)

شیخ راشد، معتقد است سلفی ها فرزندان جامعه اند و همان طور که بن علی نتوانست جریان افراطی را با تندروی سرکوب کند، النهضه نیز نمی تواند با جریان تندروی سلفی

ص: 159


1- «الارهابیون التونسیون الموجودون فی سوریة، خطر حقیقی علی أمن تونس، 5/3/2014م. http://www.asharaqalarabi.org.uk/-532014-ad-id!59092.ks.
2- Claude Moniquet, "The involvement of salafism-Wahhabism in the support and supply of arms to Rebel Groups Around the world", in: CEO, European Strategic Intelligence and security Center (ESISC), European Parliament's Committee on Foreign Affairs, Belgium, 2013, p. 20.
3- Anouar Boukhars, In The Crossfire: Islamists Travails in Tunisia", in: Carnegie Endowment for International Peace, Publications Department, 1779 Massachusetts Avenue, NW, Washington, DC 2003, 2014, p. 19.

به سختی برخورد کند. لذا نباید با سلفی ها برخورد امنیتی و پلیسی شود، بلکه باید آنها را متقاعد کرد تا وارد بازی و فضای سیاسی شوند.(1)

حمله به سفارت آمریکا در تونس، که این گروه آن را سازمان دهی کرده بود، تا حدودی به این تلاش ها لطمه زد و چهره دولت تونس در سطح بین المللی را هم ناتوان نشان داد. بعد از ترور «شکری بالعید» و «محمد البراهمی»، از مخالفان چپگرای دولت تونس، که گفته می شود به دست سلفی ها ترور شدند، فشارها بر النهضه به عنوان حامی سلفی ها در تونس افزایش یافت.(2) از طرفی، النهضه، که ابتدا زمینه فعالیت سلفی ها را در مساجد و نهادهای دینی تونس فراهم کرده بود، با این اتهام سلفی ها مواجه شد که النهضه بیش از اندازه سکولار است و شریعت اسلامی را در جامعه تونس اجرا نمی کند. حتی در برخی مواقع، سلفی ها ائمه جماعات النهضه را از مساجد بیرون کردند و درگیری هایی نیز بین دولت و سلفی ها به وجود آمد. بعد از این تحولات، راشد الغنوشی در اظهاراتی، سلفی های تندرو را خوارج زمان معرفی کرد.(3)

از این رو النهضة در یک سال اخیر که در مسند حکومت بود، کوشید در نحوه برخوردش با این گروه تجدید نظر کند. بدین ترتیب، النهضه مجبور به تغییر راهبرد شد و سخت شدن رویکرد حزب به صورت جدی با اعلان انصارالشریعه به عنوان سازمان تروریستی در 2013م. آغاز شد.(4)

به نظر می رسد النهضه، در ابتدا، با سیاست باز گذاشتن دست سلفی ها در تونس، و در ادامه، با فشار بر آنها و دست گیری برخی از عناصر سلفی، اهداف زیر را دنبال می کرد:

ص: 160


1- Rashid Ghannouchi, Interview with Le Monde, October 10, 2012.
2- Moniquet, Claude, "The Involvement of Salafism Wahhabism in the Support and Supply of Arms to Rebel Groups Around the World", in: CEO, European Strategic Intelligence and security Center (ESISC), European Parliament's Committee on Foreign Affairs, Belgium, 2013, p. 20.
3- «نگاهی به احزاب صاحب قدرت در تونس، فرصتی برای تولد احزاب سیاسی»، مجله بیداری اسلامی، س2، ش6، آبان 1393، ص28.
4- Anouar Boukhars, "In the Crossfire: Islamists Travials in Tunisia", in: Carnegie Endowment for International Peace, Publications Department, 1779 Massachusetts Avenue, NW, Washington, DC 2003, 2014, p. 19.

الف. اینکه نشان دهد سلفی ها نماینده اسلام واقعی در تونس نیستند.

ب. ترساندن قدرت های خارجی، مثل فرانسوی ها، آمریکایی ها و ...، از سلفی ها و کسب حمایت غرب برای حاکمیت اسلامگراهای میانه رو در تونس؛ 98 درصد مردم تونس مسلمان اند و اگر غرب به حضور اسلام گراهای میانه و النهضه در قدرت راضی نباشد و در سیاست های آنها اخلال ایجاد کند، احتمال حضور اسلامگراهای تندرو در جامعه وجود خواهد شد. النهضه می خواهد از این طریق، حمایت نقش آفرینان غربی دخیل در تونس را با خود به همراه داشته باشد.

ج. الغنوشی با میدان دادن به سلفی ها، کوشیده است آنها را وارد روند سیاسی کرده، از این طریق کنترلشان کند. النهضه می کوشد جهت تقویت جایگاه خود در مقابله با رقبای سکولارش، سلفی ها را به سمت خود جذب کند. به غیر از جهادی ها، در دو طیف دیگر سلفی ها، یعنی سلفی های علمی و حرکتی، همواره شاهد بوده ایم که آنها در صف حاکمان قرار داشته اند. حلقه اول النهضه نیز به جریان سلفی های علمی گرایش دارند. النهضه، جنبش سلفی ها را متحد خود برای دوران سخت و زمان انتخابات می ببیند، به طوری که احتمال حمایت النهضه از جنبش سلفی ها در انتخابات آتی 2014 زیاد است.

5. آینده پیش روی سلفیت در تونس

با توجه به حضور سه طیف مختلف جریان سلفی در تونس و اختلافات این سه طیف در اهداف، روش­ها و مهم تر از آن، در برخی از باورهای دینی با یکدیگر، می توان آینده متفاوتی را برای آنها در نظر گرفت. پس از انقلاب، تحولی آشکار در رویکردهای جریان­های سلفی بروز یافت. در واقع سلفی­های بازگشته از زندان و تبعید، با واقعیت­های سیاسی و اجتماعی نوینی روبه رو شدند که تغییر در گفتمان و رویکردها را به آنها تحمیل می­کرد. از جمله ویژگی­های بارز وضعیت سیاسی و اجتماعی جدید جامعه

ص: 161

تونس، تغییر مسالمت­آمیز رژیمی بود که سلفی­ها با رویارویی نظامی نتوانسته بودند آن را متزلزل کنند.

نکته دوم آنکه در فضای جدید، آزادی برای سازمان دهی و فعالیت های بی­سابقه به جریان سلفی داده شد، به نحوی که مبارزه با وضعیت موجود، معنای خود را از دست داد.

در نتیجه تحولات یادشده، جریان سلفی به بازبینی نگاه خویش پرداخت و رویکردهای خود را متناسب با وضعیت جدید، بازتعریف کرد. از جمله نتایج این بازبینی آن بود که سرزمین تونس از سوی این جریان به عنوان سرزمین دعوت و ابلاغ دین در نظر گرفته شد و دیگر برخلاف گذشته، سرزمین جهاد و مبارزه نبود؛ امری که نشان دهنده آمادگی جریان سلفی برای پذیرش تغییر و ورود به زندگی حزبی در چارچوب موجود بود. دومین نتیجه، تلاش برای گسترش فعالیت های اجتماعی و خیریه این جریان بود که در فضای آزاد پس از انقلاب، امکان پذیر بود و از آن استقبال می شد.

سوم آنکه جریان سلفی به جای مبارزه با رژیم، تلاش برای وارد کردن شریعت به قانون اساسی را مهم ترین هدف خود در دوره جدید تعیین کرد و به منظور تحقق آن، فعالیت­های خود را گسترش داد.

از هنگام انقلاب، جریان سلفیت جهادی با گسترش فعالیت­های رسمی خود و دوری از خشونت، حضورش را در صحنه گسترش داد و با تأسیس «جماعت انصارالشریعه» و برگزاری نشست­ها و همایش­های گسترده، حجم حضور اجتماعی خود را نشان داد. شعار بزرگ ترین همایش سلفی­ها در 2011م. در شهر قیروان، «از خود ما بشنوید و درباره ما نشنوید»(1) بود که گویای آگاهی این جریان در مورد چهره مخوفی بود که در تونس از آن وجود داشت.(2)

این همایش­ با حضور شیوخ بزرگ سلفیت جهادی، از

ص: 162


1- إسمعوا منا و لا تسمعوا عنا.
2- ماهر عباسی، «تأملات فی واقع السلفیة المعاویة فی تونس»، موقع الحوار، 26 نوفمبر 2013م.

جمله «شیخ الضریر الادریسی»، و نیز حدود پانزده هزار تن از اعضا و طرفداران این جریان برگزار شد.

اگرچه تحولات یادشده در بالا نشان دهنده بروز تغییراتی در گفتمان و عملکرد سلفیت جهادی بود، این بدان معنا نیست که این جریان به کلی از تاریخ و ریشه­های فکری خویش فاصله گرفته باشد. در واقع این جریان به تدریج در برابر وضعیت تازه ایجادشده در تونس قرار گرفت و حتی هنگامی که تصور می­شد در نتیجه انقلاب و بازگشت سلفیت به صحنه به صورتی رسمی مانع گرایش آن به تکفیر مخالف و نیز سبب عملکرد آن در چارچوب های قانونی موجود خواهد شد، مطالعه گفتمان آن نشان داد که بحث تکفیر و لزوم پیروی از قرائت های این جریان همچنان در گفتمان اجتماعی و سیاسی آن موج می­زند.

لذا با توجه به اینکه بستر جامعه تونس هرگز افراطی نیست و رویکرد مسلحانه را نمی پذیرد و در حقیقت، تفکر سلفی ها با چیزی که مردم از میانه روی در امور دینی می خواهند، تناقض دارد، این امر خود مانع مهم فراروی گروه های تندروی سلفی در تونس خواهد بود. علی رغم فقدان فضای مثبت در تونس برای فعالیت این جریان، اگر جریان سلفی گری در دیگر نقاط دنیا رشد کند، قطعاً در تونس هم شاهد افزایش فعالیت آنها خواهیم بود. بدون در نظر گرفتن این مسئله، با توجه به فضا و فرهنگ جامعه تونس، به نظر می رسد جریان های تندرو، جهادی و رادیکال سلفی تونس، که خواهان خلافت اسلامی با استانداردهای وهابیت اند، نمی توانند در جامعه تونس عمق داشته باشند و جریانی دائمی نخواهند بود و در آینده نیز تأثیر عمده و مهمی در این کشور نخواهند داشت و نقش آنها هر از گاهی به عنوان یک نیروی اخلالگر قابل تصور خواهد بود.(1)

در حال حاضر نیز هرچند انصارالشریعه در قالب انجمن هایی در تونس حضور دارند، اما به حوزه زیرزمینی انتقال یافته اند و شاخه های نظامی آنها در خانه ای

ص: 163


1- هوشنگ عزیزی، «جریان شناسی سلفی ها در تونس»، پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه، 7/12/1391.

تیمی در تونس و در کوه های مرزی با الجزایر مستقر شده اند و تحرکاتشان به گونه ای محدود شده است.

دو طیف دیگر سلفی ها، یعنی سلفی های علمی و حرکتی، وضعیتی متفاوت با سلفی های جهادی خواهند داشت. با توجه به اینکه سلفی های علمی قیام علیه حاکم را حرام و فعالیت سیاسی و حزبی و نیز جمعیتی را مذموم می دانند، همچنان در جامعه آینده تونس حضور خواهند داشت، اما با توجه به نزدیکی شان به النهضه، حضور النهضه در حاکمیت آینده تونس، باعث گسترش فعالیت های آنها در جامعه، به خصوص نهادهای دینی خواهد شد.

با توجه به اینکه سلفی های حرکتی، زندگی سیاسی دموکراتیک را پذیرفته اند و با تشکیل حزب، در فعالیت های سیاسی جامعه مشارکت عملی دارند، شاهد حضور جدی تر این جریان در آینده تونس خواهیم بود. البته این جریان به تنهایی توانایی حضور در صحنه سیاسی و اجتماعی تونس را نخواهد داشت و به هر میزان که این طیف سیاست های خود را با واقعیت های جامعه تونس و سیاست های النهضه، به عنوان مهم ترین جریان اسلامگرای تونس هماهنگ کند، در کنار این حزب می تواند به نقش آفرینی در صحنه تونس بپردازد.(1) لذا در میان جریان های مختلف سلفی در تونس، جریان معتدل سلفی با همراهی سایر احزاب میانه روی اسلامی، حضوری پررنگ تر نسبت به همتایان تندروی خود خواهد داشت.

نتیجه گیری

جریان سلفی در تونس را می توان به سه طیف تقسیم کرد. در این میان، جریان های سلفی حرکتی و علمی با توجه به باورها و مبانی اعتقادیشان، حضوری پررنگ تر نسبت به جریان جهادی در تونس خواهند داشت. جریان جهادی، که مهم ترین جریان مشکل ساز در تونس است، می تواند بر امنیت و ثبات آینده تونس تأثیر بگذارد. با توجه

ص: 164


1- همان.

به اینکه بستر و فضای جامعه تونس با تفکر سلفی ها متضاد است، حضور و گسترش فعالیت آنها با موانع مهمی روبه رو خواهد شد.

در عین حال، برای برخورد با سلفی های جهادی، توجه به چند نکته مهم است؛ نکته اول، تفسیر اقتصادی از پدیده سلفی جهادی در تونس است. آنچه مشخص است این است که جریان سلفی جهادی تا حدودی محبوبیت خود را به دلیل مشکلات اقتصادی کشور از طریق کمک به مناطق فقیرنشین کسب کرده است و در پی آن، توانسته است ضمن نشر افکار و اندیشه های خود، علاوه بر اقدامات ناامن کننده در داخل تونس، صدها جوان تونسی را تحت نام «جهاد» برای جنگ در سوریه بسیج کند. لذا به میزان بهبود وضعیت اقتصادی تونس، می توانیم شاهد به حاشیه رانده شدن این جریان در تونس باشیم.

نکته دوم اینکه عدم درک صحیح از اسلام، باعث گرایش جوانان به این جریان ها شده است. آنچه مشخص است این است که این جریان بخشی از جامعه تونس به شمار می رود و نمی توان آنها را سرکوب کرد و پیروانش را به زندان انداخت، بلکه باید بطلان فکری و عقیدتی شان را در فضایی غیرمتضاد با دین مبین اسلام ثابت کرد.

ص: 165

منابع

1.«نگاهی به احزاب صاحب قدرت در تونس، فرصتی برای تولد احزاب سیاسی»، بیداری اسلامی، س2، ش6، 1392.

2.احمدیان، حسن، «سلفی گری و احزاب سلفی در تونس بعد از انقلاب»، در مؤسسه مطالعات اندیشه سازان نور، ش123، تهران، 1393ش.

3.عباسی، ماهر، «تأملات فی واقع السلفیة الجهادیة فی تونس»، موقع الحوار، (26 نوفمبر 2013م).

4.لحیانی، عثمان، «هل یفرّط التونسیون فی نعمة السلم؟ السلفیة فی تونس ... شرطة إسلامیة وخیم دعویة وقوافل خیریة»، موقع الخبر، (9 نوفمبر 2012م.).

5.مدینی، توفیق، تونس الثوره المغدوره و بناء الدوله الدیموقراطیه، بیروت 2012م [بی نا]

6.Boukhars, Anouar, "IN The Crossfire: Islamists Travails in Tunisia", Carnegie Endowment for International Peace, Publications Department, 1779 Massachusetts Avenue, NW, Washington, DC 2003, 2014.

7.Gartensein, Ross, "Ansar Al-Sharia Tunisia's Long Game: Dawa, Hisba, and Jihad", the International Center for Counter-Terrorism (ICCT) - The Hague, 2013.

8.Ghannouchi, Rashid, interview with Le Monde, October 10, 2012, Boukhars, 2014

9.Marks, Monica, "Youth Politics and Tunisian Salafism: Understanding the Jihad Current", Mediterranean Politics, Vol. 18, No. 1, St Antony's College, Oxford University, UK, 2013.

10.Moniquet, Claude, "The involvement of salafism- Wahhabism in the support and supply of Arms to Rebel Groups around the World", CEO,European Strategic Intelligence and security Center (ESISC), European Parliament's Committee on Foreign Affairs, Belgium, 2013.

11.Merone, Fabio; Cavatorta, Francesco, "Salafist Moouvance and Sheikh-ism in the Tunisian Democratic Transition", Working Paper in International Studies, no. 7, 2012.

12.ahewar.org

13.arabobservatory.com

14.asharqalarabi.org.uk

15.citoyen.tn

ص: 166

16.etteyssir.com

17.islammaghribi.com

18.khabarpu.com

19.opinionslibres.net

ص: 167

ص: 168

بررسی و نقد اندیشه سپاه صحابه در تکفیر و اباحه دماء شیعیان / علی ملاموسی میبدی

اشاره

علی ملاموسی میبدی(1)

چکیده

یکی از گروههای تکفیری که در کشور پاکستان تأسیس شد انجمن سپاه صحابه بود. این انجمن برای دفع نفوذ جمهوری اسلامی ایران و تقویت شیعیان پاکستان تشکیل شد. رهبران این گروه از طریق کتاب، مجله و سخنرانی در بین هواداران خود، به تکفیر شیعیان پرداختند و در کشور پاکستان جنگ مذهبی بین شیعه و سنی به راه انداختند. دلیل عمده سپاه صحابه برای تکفیر و کشتار شیعیان، متهم کردن آنها به تکفیر صحابه، تحریف قرآن و مسئلة خاتمیت است. به زعم آنها، به این جهت که شیعیان صحابه را کافر می دانند و قائل به تحریف قرآن شدهاند و راجع به امامان خود به گونه ای غلو می کنند که ملازم با عدم ختم نبوت است و نیز کفر بودن چنین عقایدی نزد علمای اسلام مسلم است، پس شیعیان با داشتن چنین عقایدی کافر هستند. این در حالی است که عقاید شیعه تحت هیچ یک از عناوین گفته شده قرار نمی گیرد. از سوی دیگر، هیچ یک از اموری که مورد اختلاف سپاه صحابه با شیعه است، از ضروریات دین نیست که انکار آن منجر به کفر شود.

کلید واژگان: سپاه صحابه، تکفیر شیعیان، تکفیر صحابه، خاتمیت، تحریف قرآن.

ص: 169


1- دانش پژوه مؤسسه تحقیقاتی دارالإعلام لمدرسة اهل البیت علیهم السلام.
مقدمه

یکی از معضلاتی که در یکی دو قرن اخیر، جهان اسلام با آن دست به گریبان است و به سبب آن بسیاری از مسلمانان بی گناه قتل عام می شوند، مسئلة تکفیر بین مذاهب است. این موضوع در شبه قاره هند، به ویژه در کشور پاکستان، نمود بیشتری دارد. در هندوستان سالیان زیادی شیعیان به همراه اهل سنت در کنار هم زندگی می کردند؛ اختلاف مذهبی با هم داشتند ولی وضعیت به گونه ای نبود که یکدیگر را تکفیر کنند. در مبارزه با استعمار، شیعه و سنی در کنار هم به مبارزه می پرداختند و هر دو مذهب، در استقلال پاکستان در 1947م. نقش عمده ای داشتند. پس از استقلال پاکستان و تشکیل کشوری اسلامی و در کنار هم قرار گرفتن مذاهب اسلامی، ضرورت نیاز به وحدت و تقریب بین مذاهب بیشتر احساس می شد، ولی وضعیت در این کشور به گونه ای شد که دیوبندیان و بریلویها دست به تکفیر هم زدند و شیعیان پاکستان هم از این جنگ مذهبی در امان نماندند و از طرف گروهی از دیوبندیان، به نام سپاه صحابه، تکفیر شدند. آنها با نگارش کتاب و انتشار ماهنامه هایی در سراسر پاکستان و گرفتن استفتاهایی از علمای پاکستان جنگ مذهبی را بین شیعه و سنی به راه انداختند که تا به حال این وضعیت ادامه دارد. هزاران نفر از شیعیان از زمان تشکیل این انجمن تا به حال به شهادت رسیدند. سپاه صحابه در توجیه عملکرد اشتباه خود به دلایل و مستنداتی اشاره می کند که شیعیان از آن مبرا بودهاند. این رساله به بررسی دلایل سپاه صحابه می پردازد.

سپاه صحابه

پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل حکومت اسلامی بر مبنای مذهب شیعه در ایران، تأثیر بسیاری بر بیداری مسلمانان جهان، به ویژه مردم پاکستان، گذاشت. شیعیان پاکستان که تا قبل از انقلاب اسلامی ایران از تحرکات سیاسی شان خبر چندانی نبود، بعد از انقلاب در ایران، کم کم وارد تحرکات سیاسی شدند که می توان از مهم ترین

ص: 170

اقدامات آنها به تشکیل نهضت جعفری اشاره کرد. حدود 5 سال از انقلاب ایران نگذشت که گروه تندروی دیوبندی مسلک در پاکستان که فکر تشکیل حکومتی همانند نظام خلفای راشدین را در سر داشتند، در تاریخ 20 ذی الحجه 1405/ 6 سپتامبر 1985، به رهبری حق نواز جهنگوی، انجمن سپاه صحابه را تشکیل دادند. این انجمن به نام دفاع از مقام صحابه ولی به هدف جلوگیری از شیعه شدن اهل سنت پاکستان و تأثیر نپذیرفتن آنها از انقلاب اسلامی ایران به تشویش اذهان عمومی علیه شیعیان و عقاید آنها پرداخت و معتقدات شیعیان را به گونه ای جلوه داد که شیعیان را کافر معرفی کند. آنها حزب «جماعت اسلامی» پاکستان را به دلیل دفاع از انقلاب ایران شدیداً نقد می کنند،(1)

تا مبادا آنها با تأثیرپذیری از انقلاب ایران زمینة تشکیل نظام شیعی در پاکستان را به وجود آورند. انجمن سپاه صحابه برای جلوگیری از تأثیر انقلاب ایران در پاکستان، با دلایل واهی اقدام به کافر نشان دادن شیعیان کرد تا با این کار تنفر عمومی نسبت به شیعه و عقاید و نظام حکومتی آنها ایجاد کند.

سپاه صحابه و تکفیر شیعیان

ضیاء الرحمن فاروقی از رهبران سپاه صحابه معتقد است شیعیان 14 قرن، خود را با تقیه مسلمان معرفی کردهاند، در حالی که عقاید آنها با عقاید اسلام در تضاد است. آنها کلمه طیبه «لا اله الّا الله» را عوض می کنند، قائل به تحریف قرآن کریم و کفر صحابه هستند. تمامی علمای اسلام، چه بریلوی، چه دیوبندی و چه اهل حدیث، قائل اند که عقاید شیعیان از اسلام به دور است. شیعیان بعد از انقلاب اسلامی ایران علمدار اسلام شدند و ادعا می کنند که پیرو امت اسلامی هستند، در حالی که حقیقت این گونه نیست.(2) شیعیان سالیان زیاد هویت اصلی خود را از همه مخفی می کردند تا اینکه بعد از تشکیل

ص: 171


1- نک.: طاهر رب نواز، نقوش جهنگوی، ص24.
2- ضیاءالرحمن فاروقی، تاریخی دستاویز، ص13.

سپاه صحابه در دهه 90 میلادی کفر شیعیان بر همگی نمایان شد.(1) فاروقی در کتاب تاریخی دستاویز و اعظم طارق از دیگر رهبران سپاه صحابه در کتاب فیصله آپ کرین و دیگر آثار خود، مطالب خود را به گونه ای پیش می برند که شیعه در نهایت کافر تلقی شود. از اینرو فاروقی بر روی جلد کتاب تاریخی دستاویز خود از مخاطب می پرسد: «شیعه مسلمان یا کافر؟ فیصله آپ کرین؛ شیعه مسلمان است یا کافر شما قضاوت کنید».

این در حالی است که عملکرد سپاه صحابه با روح اسلام و برنامه های اسلامی سازگاری ندارد. خداوند تبارک و تعالی در قرآن کریم خطاب به صحابه می فرماید: )وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَی إِلَیْکُمُ السَّلَامَ لَسْتَ مُؤْمِنًا(؛(2)

به کسی که اظهار اسلام می کند نگویید مسلمان نیستی؛ یعنی همین که شخصی اظهار به اسلام کند و شهادتین را بگوید، کافی است که وی را مسلمان بدانید و جان و مالش را محفوظ بدارید، حتی اگر در میدان جنگ و جهاد باشد.

در روایات صحیحی از پیامبر اکرم وارد شده است که ایشان صحابه را از تکفیر یکدیگر منع می کنند. در روایت متفق علیه از پیامبر اکرم نقل شده است: «إِذَا قَالَ الرَّجُلُ لِأَخِیهِ یَا کَافِرُ، فَقَدْ بَاءَ بِهِ أَحَدُهُمَا؛ اگر کسی به برادر خود بگوید: ای کافر، گناه آن به یکی از آن دو برمی گردد».(3) بخاری از پیامبر اکرم نقل می کند: «مَنْ رَمَی مُؤْمِنًا بِکُفْرٍ فَهُوَ کَقَتْلِهِ؛ کسی که برادر مؤمنش را رمی به کفر کند و او را کافر خطاب کند مثل آن است که وی را به قتل رسانده است».(4)

ص: 172


1- همان، ص14.
2- نساء: 94.
3- محمّد بن اسماعیل بخاری، صحیح بخاری، ج8، ص26؛ مسلم بن حجاج نیشابوری، صحیح مسلم، ج1، ص79.
4- محمّد بن اسماعیل بخاری، همان، ج8، ص26.

ابوداوود از پیامبر اکرم نقل می کند: «ثَلَاثٌ مِنْ أَصْلِ الْإِیمَانِ: الْکَفُّ عَمَّنْ قَالَ: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، وَلَا نُکَفِّرُهُ بِذَنْبٍ؛ سه چیز از پایه های ایمان به شمار می آید؛ یکی از آنها جلوگیری از کشتن کسی است که به توحید شهادت دهد. چنین فردی تکفیر نشده و با عمل ناپسند و گناه از زمره اسلام بیرون نمی آید».(1)

در روایت صحیح دیگری، که بخاری از پیامبر اکرم نقل می کند، آمده است: «من صلی صلاتنا و استقبل قبلتنا و أکل ذبیحتنا فهو المسلم؛ کسی که نماز ما را بخواند و رو به قبله مسلمانان کند و ذبیحه ما را حلال بداند، وی مسلمان است».(2)

چنانچه ملاحظه می شود پیامبر اکرم در روایات صحیح و معتبر، صحابه و مسلمان های بعد از خود را از تکفیر یکدیگر بر حذر می دارد و به صرف اقرار به شهادتین و استقبال به قبله، شخص را در گروه مسلمانان قرار می دهد. علمای مسلمانان نیز به تبعیت از کلام خدا و پیروی از سخنان رسول اکرم، مسلمانان را از تکفیر یکدیگر منع کردهاند.

نووی در این باره می گوید: «قول جمهور فقهای شافعی و غیر وی، بر عدم تکفیر احدی از اهل قبله است».(3) همین کلام را نووی در شرحش بر صحیح مسلم می آورد و در ادامه می افزاید: «احدی از اهل اهواء و بدع تکفیر نمی شود و فقط در صورتی می توان تکفیر کرد که منکر ضروری اسلام باشد».(4)

قاضی عضد الدین ایجی نظر عموم متکلمان و فقیهان را بر عدم تکفیر اهل قبله می داند و در ادامه می افزاید: «پیامبر گرامی اسلام هرگز از اعتقادات کسی که حکم به

ص: 173


1- سلیمان بن اشعث ابوداود سجستانی، سنن أبی داود، ج3، ص18.
2- محمّد بن اسماعیل بخاری، همان، ج1، ص87.
3- یحیی بن شرف نووی، روضة الطالبین وعمدة المفتین، ج11، ص239.
4- همو، المنهاج شرح صحیح مسلم بن الحجاج، ج1، ص150.

اسلامش می شد بحث و تفحّص نمی کردند و سیرة صحابه و تابعین هم بر همین امر بود و خطای عقیدتی یک مسلمان به حقیقت اسلام او ضرر نمی رساند».(1)

ابوحنیفه یکی از ائمه چهارگانه اهل سنت هم هیچ مسلمانی را به سبب گناهی که مرتکب می شد حتی کبیره، تکفیر نمیکرد(2)

و همانند شافعی اهل بدعتی را که به قبله مسلمین به نماز می ایستد کافر خطاب نمیکرد.(3)

سعدالدین تفتازانی از قواعد اهل سنت را عدم تکفیر اهل قبله دانسته،(4) معتقد است مخالف مذهب حق از اهل قبله کافر نیست و این تا زمانی است که ضرورتی از ضروریات دین مانند: حدوث عالم و حشر در قیامت را منکر نشود. وی دلیل گفته خودش را عمل رسول گرامی اسلام و صحابه و تابعین دانسته که در عقاید مردم تفتیش نمی کردند و آنچه را به ظاهر حق بود، از مردم می پذیرفتند.(5)

ملاعلی قاری، اهل قبله را کسانی می داند که به ضروریات دین، مانند حدوث عالم و حشر اجساد و علم خداوند به کلیات و جزئیات، معتقد باشد.(6) به نظر محقّق دوانی، اهل قبله کسانی هستند که با اعتقاد قلبی به اسلام اظهار به شهادتین کنند.(7)

به اعتقاد فخرالدین رازی، علّت عدم تکفیر اهل قبله، عدم اعتقاد آنها به چیزی است که منجر به انکار رسالت نبی اکرم شود.(8)

ابوالحسن اشعری معتقد است بعد از پیامبر گرامی اسلام در بسیاری از امور میان مسلمانان اختلاف پدید آمد، به طوری که برخی از آنها، دیگری را گمراه دانسته، از

ص: 174


1- عبدالرحمن بن احمد ایجی، المواقف، ج3، ص257.
2- نعمان بن ثابت أبو حنیفه، الفقه الأکبر، ص43.
3- زینالدین بن ابراهیم ابن نجیم، البحر الرائق شرح کنز الدقائق، ج1، ص371.
4- مسعود بن عمر تفتازانی، شرح العقائد النسفیة، ص108.
5- همو، شرح المقاصد فی علم الکلام، ج5، ص227.
6- ملا علی قاری، شرح کتاب الفقه الأکبر، ص258.
7- جلال الدین دوانی، شرح العقائد العضدیة، ص142.
8- فخر رازی، المحصل، ص572.

ایشان برائت می جستند؛ و با اینکه به فرقه های مخالف و پراکنده منشعب شدند، ولی اسلام همه را فرا می گرفت.(1)

محمد الغزالی از رهبران فکری اخوانالمسلمین وضعیت مسلمانان بعد از پیامبر اکرم را اینگونه ترسیم می کند که مسلمانان به دو گروه بزرگ شیعه و سنی تقسیم شدند که این دو گروه از ایمان به خدا و رسالت رسول اکرم برخوردار بودند و هیچ کدام در داشتن عناصر اصلی اعتقاد که در صلاح دین نقشی داشته باشد نسبت به دیگری زیاده ای نداشتند.(2)

شایان ذکر است که قول به عدم تکفیر اهل قبله ویژه اهل سنت نیست، بلکه شیعیان احدی از اهل قبله را کافر نمی دانند و قائل به حرمت مال و خون و جواز نکاح و توارث در بین جمیع فرق اسلامی هستند. سید محسن امین، از بزرگان شیعه، بر این امر تصریح کرده است.(3)

چنان که از نصوص و روایات و سخنان علمای مذاهب اسلامی دانسته شد، ایشان هیچ یک از فرق اسلامی را تکفیر و از زمره اسلام خارج نکرده اند و به نحوی در صدد اتحاد بین مسلمانان و جلوگیری از افراطی گری ها و کشتار بین مسلمانان هستند. خلیل احمد سهارنپوری از بزرگان دارالعلوم دیوبند عدم تکفیر مسلمانان را روش علمای دارالعلوم و بزرگان و مشایخ خود دانسته، می گوید آنها رفض و ابتداع در دین را موجب کفر مسلمان نمی دانند. این حکم تا زمانی است که آن شخص منکر ضروری دین نشود، ولی باز هم در این زمینه بسیار احتیاط می کنند، به طوری که تساهل در امر تکفیر پیش نیاید.(4)

ص: 175


1- ابوالحسن اشعری، مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، ص2.
2- محمّد غزالی، کیف نفهم الإسلام، ص123.
3- محسن امین، أعیان الشیعة، ج1، ص82.
4- خلیل احمد سهارنپوری، المهنّد علی المفنّد، ص58.

شیخ الاسلام حسین احمد مدنی، یکی دیگر از بزرگان دیوبند، بعد از نقل طولانی از کلمات برخی از مشایخ دیوبند مبنی بر احتیاط آنها در مسئلة تکفیر مسلمانان، متذکر شدت احتیاط رشید احمد گنگوهی و پیروانش در تکفیر مسلمانان می شود. به گفتة وی رویه علمای دیوبند در این مسئله بر این است که اگر یک در هزار، احتمال ایمان در مقابل کفر شخصی باشد، حمل بر ایمانش می کنند، نه آنکه همانند محمد ابن عبدالوهاب و پیروانش آن شخص را کافر بدانند.(1)

محمد انور شاه کشمیری، یکی دیگر از بزرگان دیوبند، مسئلة تکفیر مسلمانان را از امور خطیری میداند که افرادی همچون محمد بن عبدالوهاب، که در تکفیر مسلمانان افراط می کنند، نباید ورود داشته باشند و تنها افرادی می توانند در این باره اظهار نظر کنند که عالم به وجوه و اسباب کفر باشند.(2)

اما در مقابل، سپاه صحابه، که خود را از اهل سنت و جماعت معرفی می کنند، باید به جای اینکه در سرتاسر کتابش هایشان، دم از کافر بودن شیعه بزنند، به کتاب خدا و روایات صحاح و کتب کلامی و فقهی بزرگان اهل سنت، مخصوصاً به رویه اسلاف و بزرگان خود از علمای احناف و علمای دارالعلوم دیوبند توجه کنند و متذکر این امر شوند که بزرگان آنها چگونه در مسئلة تکفیر مسلمانان افراط نمیکردند و حتی اگر احتمال ضعیفی دال بر ایمان شخص داشتند حکم به اسلامش می کردند و به راحتی حکم تکفیر وی را صادر نمی کردند؛ حکم به تکفیری که طبق گفته کشمیری هر کسی اهلیت نظر دادن در مورد آن را ندارد.

ادله سپاه صحابه در تکفیر شیعه
اشاره

رهبران سپاه صحابه، و در رأس آنها ضیاءالرحمن فاروقی و اعظم طارق، دلیل عمده کافر بودن شیعه را در سه مسئله ذکر می کنند:

ص: 176


1- حسین احمد مدنی، الشهاب الثاقب علی المسترق الکاذب، ص44.
2- محمد انور شاه کشمیری، فیض الباری علی صحیح البخاری، ج1، ص252.

1. به اعتقاد شیعیان، تمامی صحابه، به جز عده اندکی، تماماً بعد از پیامبر اکرم کافر شده اند.

2. شیعیان صفاتی را برای ائمه خود ذکر می کنند که لازمه پیامبر بودن آنهاست و با مسئلۀ ختم نبوت سازگاری ندارد.

3. شیعیان قائل به تحریف در آیات قرآن هستند.

اینها مواردی است که به نظر علمای اسلام هر کس به آن اعتقاد داشته باشد موجب خروج او از دایره اسلام و کفر او می شود.

برای روشن شدن مطلب به تفصیل این موارد را بررسی کرده، سپس به نقد ادله آنها می پردازیم:

1. تکفیر شیعه به سبب کافر دانستن صحابه

ضیاء الرحمن فاروقی در باب ششم از کتاب تاریخی دستاویز به صورت مفصل با شاهد قرار دادن برخی از روایات و در کنار هم قرار دادن برخی سخنان علمای شیعه، این گونه بیان میکند که شیعیان اعتقاد دارند صحابه پیامبر همگی به جز تعداد اندکی به خاطر انکار ولایت حضرت امیرالمؤمنین مرتد شده اند.(1) اعظم طارق، همچون فاروقی، همین رویه را در پیش می گیرد و تکفیر صحابه از جانب شیعه را دلیل بر کافر بودن شیعیان می داند.(2)

اگر کسی درباره نظر شیعه راجع به صحابه تحقیق کند نظر شیعه را نظر معتدلی می یابد، نه مانند غلاتی که تمامی آنها را تکفیر می کنند و نه مانند جمهور که تمامی آنها را توثیق می کنند. به نظر شیعه، صحبت با پیامبر، فضیلت است، ولی مجرد صحبت کافی نیست و صحابه مانند دیگر مردمان هستند. در بین آنها افراد عادل و افراد باغی و منافق و مجهول الحال وجود داشتند. شیعیان به قول عدول آنها استناد کرده، قول خروج کنندگان بر وصی و برادر پیامبر و همچنین مرتکبین کبایر را رد می کنند و ارزشی

ص: 177


1- ضیاء الرحمن فاروقی، تاریخی دستاویز، ص488.
2- اعظم طارق، فیصله آپ کرین، ص10.

برای احادیث آنها قائل نیستند و در بارة مجهول الحال توقّف می کند، تا اینکه روشن شود.(1)

در واقع موضع اختلاف بین شیعه و اهل سنت در مورد عدالت جمیع صحابه یا بعض صحابه است. اهل سنت تمامی صحابه را عادل می دانند، ولی شیعه برخی از آنها را عادل می دانند و اینکه شیعه قائل به سب و لعن صحابه است یا اینکه شیعه قائل به ارتداد صحابه بعد از نبی اکرم است و یا اینکه روایات صحابه علیالاطلاق حجّت نیست، اینها از تهمت های اموی- ناصبی بر ضد شیعه است، در حالی که شیعه از این تهمت ها مبراست. شیعیان دستورهای دین خود را از بزرگان صحابه اخذ می کنند و در حق کسانی از صحابه که نمی شناسند کلامی نمی گویند و بر قسم آخر که قائل به فسق آنها هستند و عادل نمی دانند، این حکم را از کتاب و سنت گرفته اند.(2)

از اینرو سیف الدین آمدی در مسئلة تکفیر روافض بر این امر تأکید دارد که اگر روافض برخی از صحابه را با تأویل و دلیلی از کتاب و سنّت تکفیر می کنند، آنها را نمی شود به سبب این کارشان تکفیر کرد.(3)

اگر در جواب گفته شود که قرآن و احادیث حکم به تزکیه و صلاح تمامی اصحاب کرده است و رد این کلام، رد قرآن و سنت است که موجب کفر می شود.

در جواب می گوییم تکفیر به دلایل مذکور ناتمام است: زیرا مدح و ثنای قرآن مخصوص برخی از صحابه یا افراد ویژه ای از صحابه نشده تا تکذیب آنها موجب تکذیب قرآن و رسول شده باشد، چون کسانی که گروهی از صحابه را بدگویی و تضعیف می کنند، می گویند: این گروه از صحابه مشمول آن مدح عام نیستند. از این رو قدح و تضعیف چند تن از صحابه، تکذیب قرآن به شمار نمی آید، اما روایاتی که در تزکیه برخی از صحابه آمده، خبر واحد است و کسی که آنها را انکار کند، کافر

ص: 178


1- عبد الحسین شرف الدین، اجوبة مسائل جار الله، ص14.
2- جعفر سبحانی، بحوث فی الملل والنحل، ج 6، ص427.
3- علی بن محمّد آمدی، أبکار الأفکار فی أصول الدین، ج5، ص102.

نمی شود. افزون بر اینکه ثنا و مدح صحابه مشروط به سلامت و عاقبت به خیر بودن است و پاره ای از صحابه به دلیل ارتکاب اعمال ناروا و ظلم به اهل بیت پیامبر به این شرط عمل نکردند.(1)

شاهد بر این مسئله، یعنی عدم تکفیر شیعه از منظر علمای اهل سنت، رویکردی است که آنها نسبت به خوارج اتخاذ کرده اند. علامه شامی بعد از اینکه خوارج را کسانی معرفی می کند که جان و مال مسلمانان را برای خود حلال می دانند و صحابه را تکفیر می کنند، حکم آنها را نزد جمهور فقها و اهل حدیث حکم بغات دانسته است و این به مقتضای اجماع فقها، یعنی عدم تکفیر خوارج، است.(2)

ابن تیمیه حرانی رویکرد صحابه و سلف را در عدم تکفیر خوارجی دانسته که قائل به تکفیر حضرت امیرالمؤمنین و عثمان و پیروان آنها بودند و خون مسلمانان را حلال می شمردند.(3)

نتیجه کلام اینکه شیعیان نه منکر صحبت صحابه پیامبر اکرم شدند و نه اینکه قائل به تکفیر تمامی صحابه پیامبر اکرم شدند. چنانچه بیان شد، موضع اختلاف بین شیعه و سنی در دایره عدالت صحابه است، که اهل سنت این دایره را به تمامی صحابه می گسترانند، ولی شیعیان این عدالت را ویژه کسانی می دانند که دلیلی از کتاب و سنت بر عدالتش باشد تا بتوانند دستورهای دینشان را از آنها دریافت کنند. در نتیجه اینکه تکفیر تمامی صحابه را به شیعه نسبت می دهند، تهمتی به مذهب شیعه است و شیعیان از این عقیده مبرا هستند.

2. ختم نبوت و تکفیر شیعه

یکی دیگر از اتهاماتی که سپاه صحابه به شیعه وارد می کنند و به موجب آن شیعه را از دایره اسلام خارج می دانند، مسئلة ختم نبوت است. به نظر آنها از آنجایی که خاتمیت پیامبر اکرم از ضروریات دین مبین اسلام است و اگر کسی بدان ایمان نداشته

ص: 179


1- میر سید شریف، شرح المواقف، ج8، ص343.
2- محمّد امین بن عمر ابن عابدین، رد المحتار علی الدر المختار، ج4، ص262.
3- ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة فی نقض کلام الشیعة القدریة، ج5، ص95.

باشد به اتفاق مسلمانان، کافر، و از دایره اسلام خارج است و از طرف دیگر شیعیان تمامی صفات موجود برای انبیا را برای دوازده امام خود ثابت می دانند و آنها را همانند پیامبر اکرم، معصوم و واجب الطاعة و ... می دانند، در نتیجه با این عقیده، شیعیان قائل به دوازده امام پیامبرنما شده اند، که این خود به نحوی منجر به انکار ختم نبوت می شود.(1)

در حالی که شیعه امامیه همانند سایر مسلمانان ایمان به فراگیر بودن رسالت حضرت نبی اکرم دارند، همچنانکه ایمان به خاتمیت رسالت پیامبر اکرم دارند. شیخ طوسی از بزرگان مذهب شیعه، اعتقاد شیعیان بر خاتمیت پیامبر اکرم را به این معنا می داند که تا روز قیامت هیچ پیامبری بعد از ایشان مبعوث نمی شود.(2) طبق نظر شیعه، مسئلة خاتمیت به گونه ای است که آن را از مسائل ضروری دین مبین اسلام می دانند و دلیل بر خاتمیت را قول خداوند کریم: )مَا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِکُمْ وَلَکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِیِّینَ وَکَانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمًا((3) و )إِنَّهُ لَکِتَابٌ عَزِیزٌ * لَا یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ(،(4) دانسته و روایاتی که در کتب روایی شیعه نقل شده است، همانند حدیث نبوی که فرمودند: «أما ترضی أن تکون منّی بمنزلة هارون من موسی إلاّ أنّه لا نبیّ بعدی»(5) و کلام امیرالمؤمنین، امام اول شیعیان، هنگامی که برای غسل دادن پیامبر اکرم آمده بودند، فرمودند: «بأبی أنت وأُمّی لقد انقطع بموتک ما لم ینقطع بموت غیرک من النبوّة والاَنباء وأخبار السماء»(6) و احادیث متضافر دیگر که به حد تواتر رسیده و اعتقاد به خاتمیت را نزد شیعه ثابت میکند. مذهب شیعه چنان به این عقیده پای بند است که حتی فقهای شیعه برخی

ص: 180


1- ضیاءالرحمن فاروقی، خمینی ازم اور اسلام، ص61.
2- شیخ طوسی، العقائد الجعفریة، ص248.
3- احزاب، آیه 40.
4- فصلت، آیه 41-42.
5- کلینی، الکافی، ج8، ص107.
6- سید رضی، نهج البلاغه، ج2، ص228.

از فرق ضاله، همچون بابیان و بهائیان و قادیانیه را که منکر خاتمیت و عالم گیر بودن دعوت و رسالت پیامبر شده اند، مرتد دانسته، آنها را از زمرة اسلام خارج می دانند.(1)

اما اینکه چرا شیعه اطاعت از ائمه خود را همانند اطاعت از نبی مکرم اسلام واجب می داند به موجب نصوصی است که در این باره وارد شده است. در حدیث ثقلین نقل شده است که حضرت نبی اکرم فرمودند: «إنی قد ترکت فیکم أمرین لن تضلوا بعدی ما إن تمسکتم بهما؛ کتاب الله وعترتی أهل بیتی».(2) طبق این حدیث، تمسک به احادیث ایشان و پیروی از آنها، پیروی از قول رسول اکرم است.

یا در روایت دیگر پیامبر اکرم، اهل بیت گرامی اش را به کشتی نوح تشبیه کرد: «مَثَلُ أَهْلِ بَیْتِی مَثَلُ سَفِینَةِ نُوحٍ مَنْ رَکِبَهَا نَجَا، وَمَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِقَ؛ مثل اهل بیت من همانند کشتی نوح است. هر که سوار بر آن شود نجات یافته و هر که از آن تخلف کند غرق می شود»؛(3)

و روایات دیگری که دلالت بر حجیت اقوال و افعال اهل بیت دارد. همچنین دیگر وصایای پیامبر گرامی اسلام که در حق عترت خود فرموده اند.(4)

در بارة عصمت ائمه دوازده گانه شیعه امامیه آنچه باعث شده است سپاه صحابه ائمه دوازدهگانه را نزد شیعه، نبی بپندارند، گمانشان به این است که «عصمت» رابطه تساوی با مقام «نبوت» دارد. غافل از اینکه نسبت عصمت به نبوت رابطه اعم است. به این مفهوم که می تواند شخصی معصوم - یعنی دارای قوهای که شخص را از وقوع در خطا و معصیت حفظ کند - باشد، ولی با این حال دارای مقام نبوت نباشد و این چیزی نیست که شیعه از خود اختراع کرده باشد. آیات شریف قرآن کریم و روایات نبوی بر این اعتقاد دلالت دارد. خداوند در قرآن در حق اهل بیت پیامبر می فرماید: )إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ

ص: 181


1- جعفر سبحانی، الانصاف فی مسائل دام فیها الخلاف، ج2، ص356.
2- کلینی، الکافی، ج2، ص415؛ مسلم نیشابوری، صحیح مسلم، ج4، ص1873.
3- محمّد بن عبدالله نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج2، ص373؛ محمّد بن جریر طبری، المسترشد، ص360.
4- جعفر سبحانی، همان، ج 2، ص360.

لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً(؛(1) که مراد از رجس در آیة کریمه، رجس معنوی است که ظاهرترین آن «فسق» است، که به موجب آیه، از اهل بیت به دور است.

در حدیث ثقلین، که قبلاً گفته شد و در کتب شیعه و سنی نقل شده است، اهل بیت پیامبر، عدل قرآن معرفی شده اند و این یعنی همان طور که قرآن از هر خطایی مصون است ایشان هم از خطا معصوم بوده، هیچ کدام با دیگری مخالفت نمی کنند.

در روایت دیگری وارد شده است که پیامبر اکرم می فرمایند: «عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ، وَلَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ»(2)طبق این روایت، کسی که حق، دایر مدار اوست چگونه می تواند خطا و گناه داشته باشد؟

رویه شیعه دربارة صفات ائمه شان اختصاصی به عصمت و مرجعیت علمی یا واجب الطاعة بودن ایشان ندارد؛ بلکه صفات دیگر ائمه را، که از طریق قرآن و نصوص معتبر ذکر شده، برای امامان خود ثابت می دانند و چیزی ماسوای آنچه دلیل معتبر بر آن دارند، برای امامان خود قائل نیستند.

از اینرو نتیجه کلام این است که نسبت دادن اعتقاد عدم خاتمیت نبوت پیامبر اسلام به شیعة امامیه از طرف سپاه صحابه، اتهام بی اساسی است و شیعة امامیه همچون دیگر مذاهب اسلامی، بر مسئلة خاتمیت تأکید دارد و اعتقاد به اشتراک ائمه در برخی از صفات با پیامبر اکرم دلیل نمی شود که آنها قائل به نبوت ائمه هستند؛ بلکه اعتقاد به این صفات از باب تبعیت از کتاب و سنت نبوی بوده است، نه چیز دیگر.

3. تحریف قرآن و تکفیر شیعه

تحریف قرآن یکی دیگر از بهانه هایی است که رهبران سپاه صحابه برای تکفیر شیعیان در پیش گرفته اند. فاروقی باب دوم از کتاب تاریخی دستاویز را به این امر اختصاص داده، تحریف قرآن را از اعتقادات شیعه امامیه معرفی می کند. او معتقد است

ص: 182


1- احزاب، آیه 33.
2- احمد خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج16، ص470.

شیعیان نه تنها قائل به تحریف معنوی قرآن هستند، بلکه معتقد به تحریف ظاهری آن هم هستند، و شیعه ای که چنین اعتقادی دارد، نباید خودش را مسلمان معرفی کند و کافر است.(1)

فاروقی مسئلة تحریف قرآن را در کتابهای اصول کافی، احتجاج طبرسی، تفسیر قمی، تفسیر عیاشی، تفسیر صافی، رجال کشی و فصلالخطاب امری ثابت شده تلقی می کند.(2)

اعظم طارق با تأیید کلام فاروقی از بزرگان دیوبند درخواست میکند که به کفر نویسندگان این کتاب ها و پیروان آنها، یعنی شیعیان فتوا دهند.(3) رهبران سپاه صحابه در تأیید ادعای خود به روایاتی که در این کتابها، از جمله کتاب معروف کافی نقل شده، استناد می کنند و وجود چنین روایاتی را دلیل بر مدعایشان، مبنی بر تحریف قرآن می دانند. این در حالی است که بیشتر علمای شیعه تحریف در آیات قرآن را نمی پذیرند و شیعه امامیه را از این عقیده مبرّا می دانند.

شیخ صدوق از بزرگان مذهب امامیه، اعتقاد شیعه را بر این اساس می داند که قرآنی که خداوند متعال بر پیامبر اکرم نازل کرده، همان قرآنی است که در دست مردم وجود دارد و چیزی بیشتر از آیات آن نیست. تعداد سوره های آن 114 عدد است و اگر کسی به ما نسبت دهد که بیشتر از این را قائل هستیم، آن شخص کاذب است.(4)

شیخ طوسی در این باره می گوید:

قول به زیادت و نقصان هر دو درباره قرآن کریم مردود است؛ زیرا درباره تحریف به زیاده، اجماع بر بطلان آن است و راجع به قول به نقصان در قرآن، ظاهر کلام مسلمانان بر عدم نقصان است و همین قول مناسب برای مذهب ما است و بر این قول سید مرتضی تأکید دارد و از ظاهر روایات هم همین قول برمی آید. مگر اینکه روایات بسیاری از

ص: 183


1- ضیاءالرحمن فاروقی، تاریخی دستاویز، ص22.
2- همو، خمینی ازم اور اسلام، ص56.
3- محمد اعظم طارق، فیصله آپ کرین، ص5 و لمحه فکریه، ص51.
4- شیخ صدوق، الاعتقادات، ص84.

طریق خاصه و عامه دال بر تحریف به نقصیه هستند، که طریق آنان به صورت اخبار آحاد است که علم آور نیستند و قول اولی اعراض از چنین روایاتی است.(1)

امام خمینی برخی روایات موجود در این باب را ضعیف دانسته اند که صلاحیت استدلال ندارند و برخی دیگر را از روایات مجعول شمرده اند که امارات جعل بر آن آشکار است و برخی از احادیث را دارای غرابت دانسته اند. دربارة بعضی که صحیح السند هستند، معتقدند حاکی از تفسیر و تأویل در آیه هستند، نه اینکه دلالت بر تحریف در الفاظ و عبارات قرآن داشته باشند.(2)

رحمت الله هندی از علمای احناف و شبه قاره هند اتهام تحریف قرآن را از شیعه امامیه دور شمرده، معتقد است نزد شیعه امامیه قرآن از هر گونه تغییر و تبدیل محفوظ بوده است. لذا اگر کسی از آنها، قائل به نقصان در قرآن شود، قول او را مردود می دانند و نمی پذیرند.(3)

محمد غزالی می گوید:

من از برخی در مجلس علمی شنیدم که می گفت شیعه قرآن دیگری دارد که نسبت به قرآن معروف دارای کم و زیاده است. من به آن شخص گفتم: این قرآنی که شما می گویید کجا ست؟ چرا هیچ انس و جنّی خلال این روزگار طویل بر این کتاب اطّلاعی ندارد؟ اینها افترا بر شیعه است.(4)

از طرف دیگر، صرف وجود روایات در کتب شیعه دلیل بر اعتقاد آنها به تحریف قرآن نیست؛ چراکه همین اشکال را می توان به اهل سنت وارد کرد. در کتب روایی اهل سنت، حتی صحاح آنها، روایات زیادی دال بر تحریف موجود است. آلوسی در

ص: 184


1- شیخ طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج1، ص3.
2- روح الله خمینی، تهذیب الأصول، ج2، ص165.
3- رحمت الله عثمانی هندی، إظهار الحقّ، ص355.
4- محمد غزالی، دفاع عن العقیدة والشریعة ضد مطاعن المستشرقین، ص219.

روح المعانی بعد از نقل اخبار دال بر تحریف می گوید روایات در این باب بسیار است.(1)

قول تعداد اندکی از افراد یک مذهب دلیل بر اعتقاد تمامی اهل مذهب بر آن امر نیست. فخر رازی در تفسیر کبیر خود نقل می کند که ابن مسعود قائل بود که سوره فاتحه و معوذتین جزء قرآن نیست.(2)

سیوطی از طریق صحیح از ابن عباس نقل می کند که ابن مسعود می گفت: «قرآن را با آنچه از قرآن نیست مخلوط نکنید. سوره ناس و فلق از کتاب الله نیست. پیامبر اکرم از آن دو به عنوان تعویذ به کار می برد».(3)

نتیجة کلام اینکه اکثر قریب به اتفاق علمای شیعه و اهل سنت قائل به عدم تحریف قرآن هستند و وجود روایات در کتابهای شیعه و سنی، یا برخی افرادی از شیعه و سنی که قائل به تحریف هستند، دلیل نمی شود که تمام مذهب به آن اعتقاد داشته باشند.

نتیجه گیری

با بررسی صورت گرفته به وضوح دانسته شد که اتهاماتی که سپاه صحابه به شیعیان نسبت می دهند و آن را دستاویزی جهت تکفیر شیعه قرار دادهاند هیچ کدام مبنای علمی ندارد و مذهب شیعه از آن به دور است. شیعیان هیچ گاه قائل به کافر بودن صحابه نبوده اند و قرآن موجود را همان قرآنی می دانند که بر رسول گرامی اسلام نازل شده و بدون هیچ نقصانی به دست ما رسیده است. همچنان که پیامبر اکرم را آخرین پیامبر الاهی میدانند. صفاتی که شیعیان برای ائمة معصومین قائل هستند، همه آنها را از طریق آیات قرآن کریم و روایات نبوی بر آن حضرات ثابت می دانند.

ص: 185


1- محمود آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، ج1، ص26.
2- فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج1، ص190.
3- جلال الدین سیوطی، الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور، ج8، ص683.
منابع

1.قرآن کریم.

2.ابن عابدین، محمّد امین بن عمر، رد المحتار علی الدر المختار، چاپ دوم: دار الفکر، بیروت، 1412ق.

3.ابن نجیم، زین الدین بن ابراهیم، البحر الرائق شرح کنز الدقائق، چاپ دوم: دار الکتاب الإسلامی، [بیتا].

4.ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم، منهاج السنة النبویة فی نقض کلام الشیعة القدریة، تحقیق محمد رشاد سالم، چاپ اوّل: جامعة الإمام محمد بن سعود الإسلامیة، 1406ق.

5.ابو حنیفه، نعمان بن ثابت، الفقه الأکبر، چاپ اول: مکتبة الفرقان، امارات عربی 1419ق.

6.ابوداود سجستانی، سلیمان بن اشعث، سنن أبی داود، تحقیق محمد محیی الدین عبدالحمید، المکتبة العصریة، بیروت [بیتا].

7.اشعری، علی بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، تصحیح هلموت ریتر، چاپ سوم: دار فرانز شتایز، فیسبادن آلمان، 1400 ق.

8.اعظم طارق، محمّد، فیصله آپ کرین، انجمن سپاه صحابه، کراچی، [بی تا].

9.اعظم طارق، محمّد، لمحة فکریة، انجمن سپاه صحابه، کراچی، [بی تا].

10.آلوسی، محمود بن عبدالله، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، تحقیق علی عبدالباری عطیه، چاپ اوّل: دار الکتب العلمیه، بیروت 1415 ق.

11.آمدی، علی بن محمّد، أبکار الأفکار فی أصول الدین، تحقیق احمد محمد المهدی، چاپ دوم: دار الکتب و الوثائق القومیة، قاهره 1424ق.

12.امین، محسن، أعیان الشیعة، تحقیق و تخریج حسن امین، دار التعارف للمطبوعات، بیروت [بیتا].

13.ایجی، عبدالرحمن بن احمد، المواقف، تحقیق عبد الرحمن عمیرة، دار الجیل، بیروت 1417ق.

14.بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، تحقیق محمد زهیر بن ناصر، چاپ اوّل: دار طوق النجاة، 1422ق.

15.تفتازانی، مسعود بن عمر، شرح العقائد النسفیة، چاپ اول: مکتبة الکلیات الأزهریة، قاهره: 1407ق.

16.تفتازانی، مسعود بن عمر، شرح المقاصد فی علم الکلام، چاپ اوّل: نشر الشریف الرضی، قم 1409ق.

ص: 186

17.خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، تحقیق بشار عواد معروف، چاپ اوّل: دار الغرب الاسلامی، بیروت 1422ق.

18.خمینی، روح الله، تهذیب الأصول، مقرر بحث جعفر سبحانی، دار الفکر، قم [بیتا].

19.رب نواز، طاهر، نقوش جهنگوی، مکتبة خلافت راشده، کراچی [بیتا].

20.سبحانی، جعفر، الانصاف فی مسائل دام فیها الخلاف، چاپ اوّل، نشر امام صادق، قم 1423ق.

21.سبحانی، جعفر، بحوث فی الملل والنحل، مؤسسة النشر الإسلامی - مؤسسة الإمام الصادق، قم، [بی تا].

22.سهانپوری، خلیل احمد، عقائد علماء أهل السنّة الدیوبندیّة (المهنّد علی المفنّد)، تحقیق سیّد طالب الرحمن، چاپ اوّل: جامعة الإمام محمّد بن سعود الاسلامیة، ریاض 1427ق.

23.سید رضی، نهج البلاغه، تحقیق و شرح شیخ محمد عبده، چاپ اوّل: دار الذخائر، قم 1412ق.

24.سیوطی، عبدالرحمن بن ابی بکر، الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور، دارالفکر، بیروت [بیتا].

25.شرف الدین موسوی، عبدالحسین، أجوبة مسائل جار الله، چاپ دوم: مطبعة العرفان، صیدا، 1373ق.

26.شیخ صدوق، علی ابن بابویه، الاعتقادات، چاپ دوم: المؤتمر العالمی للشیخ المفید، قم 1414ق.

27.شیخ طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، تحقیق و تصحیح احمد حبیب قصیر عاملی، چاپ اوّل: مکتب الإعلام الإسلامی، 1409ق.

28.شیخ طوسی، محمد بن حسن، العقائد الجعفریة، چاپ اول: مکتبة النشر الإسلامی، قم 1411ق.

29.طبری، محمّد بن جریر، المسترشد، تحقیق احمد محمودی، چاپ اوّل: مؤسسة الثقافة الإسلامیة لکوشانبور، قم 1415ق.

30.غزالی، محمّد، دفاع عن العقیدة والشریعة ضد مطاعن المستشرقین، چاپ اوّل: دار نهضة، مصر [بیتا].

31.غزالی، محمّد، کیف نفهم الإسلام، چاپ اوّل: دار نهضة، مصر [بیتا].

32.فاروقی، ضیاء الرحمن، تاریخی دستاویز، چاپ دوم: نشر سپاه صحابه، جهنگ، 1995م.

33.----------------------- ، خمینی ازم اور اسلام، اشاعة المعارف، فیصل آباد، [بیتا].

34.فخر الدین رازی، محمّد بن عمر، المحصل، چاپ اوّل: دار الرازی، عمان 1411ق.

35.فخر الدین رازی، محمّد بن عمر، مفاتیح الغیب، چاپ سوم: دار إحیاء التراث العربی، بیروت 1420ق.

36.کشمیری، محمد انور شاه، فیض الباری علی صحیح البخاری، تحقیق محمد بدر عالم میرتهی، چاپ اوّل: دارالکتب العلمیة، بیروت 1426ق.

ص: 187

37.کلینی، محمّد بن یعقوب، الکافی، تحقیق علی اکبر غفاری، چاپ پنجم: دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1363ش.

38.کیرانوی عثمانی، رحمت الله بن خلیل الرحمن هندی، إظهار الحق، دار الکتب العلمیة، بیروت [بی تا].

39.محقق دوانی، جلال الدین، شرح العقائد العضدیة، 1423ق. [بی نا، بی جا]،

40.مدنی، حسین احمد، الشهاب الثاقب علی المسترق الکاذب، کتاب خانه امدادیه، دیوبند [بیتا].

41.ملا علی قاری، شرح کتاب الفقه الأکبر، چاپ دوم: دار الکتب العلمیة، بیروت 1428ق.

42.میر سید شریف، شرح المواقف، چاپ اول: نشر الشریف الرضی، قم 1325ق.

43.نووی، یحیی بن شرف، المنهاج شرح صحیح مسلم بن الحجاج، چاپ دوم: دار إحیاء التراث العربی، بیروت 1392ق.

44.----------------------- ، روضة الطالبین و عمدة المفتین، تحقیق زهیر الشاویش، چاپ سوم: المکتب الإسلامی، بیروت 1412ق.

45.نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، تحقیق مصطفی عبد القادر عطا، چاپ اوّل: دار الکتب العلمیة، بیروت 1411ق.

46.نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، تحقیق محمد فؤاد عبدالباقی، دار إحیاء التراث العربی، بیروت [بیتا].

ص: 188

بخش دوم: ریشه یابی افکار تکفیری

اشاره

ص: 189

ص: 190

بررسی و نقد تکفیر مسلمانان از جانب وهابیان / مهدی پیشوایی

اشاره

مهدی پیشوایی(1)

چکیده

از آغاز ظهور وهابیت، «کفر» و «ایمان» و «توحید» و «شرک» محور اصلی اعتقادات آنها بوده است. وهابیان، توحید و شرک را به طرز خاصی و با معیارهای خود تعریف، و بدون اثبات کردنش آن را تفسیر می کنند. آنها از جنبه­های گوناگون به فرقه خوارج شبیه اند. مهم­ترین وجه شباهت این دو گروه این است که هر دو فقط خود را مسلمان می­دانند و سایر مسلمانان را تکفیر می­کنند؛ همچنین دایره ایمان را تنگ­تر و حیطه کفر را وسیع تر ترسیم می­کنند. در این مقاله، ملاک­ها و مرزهایی که وهابیان در خصوص کفر و ایمان مطرح می­کنند با استناد به احادیث نبوی و نظریات علمای بزرگ اسلامی نقد شده، گوشه هایی از جنایت ها و کشتارهای آنها، که بر اثر همین تعریف نادرست از توحید و شرک صورت گرفته، بیان می شود.

کلیدواژ گان: شرک، ایمان، کفر، وهابیت، تکفیر.

ص: 191


1- استاد تاریخ حوزه علمیه قم
مقدمه

پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم ، که برای هدایت بشریت از طرف خداوند به پیامبری رسید، مردم را به اصول اعتقادی روشن و ساده ای دعوت کرد که پیچیدگی بسیاری از ادیان و مذاهب و فلسفه ها را نداشت. او مردم را به ترک بت پرستی و پرستش خدای یکتا و پذیرفتن نبوت خویش دعوت کرد. هر کس این اصول را می پذیرفت، مسلمان تلقی می شد و پیامبر از او نمی­خواست که در خصوص آن اصول، دقت و موشکافی علمی و فلسفی داشته باشد.

البته به تدریج وظایف و تکلیف­های عملی نیز، مانند به جای آوردن نماز، پرداخت زکات، گرفتن روزه و ... واجب شد، اما در پذیرش اصل اسلام، التزام و پای بندی به اصول اعتقادی یادشده کافی بود. مطالعه در تاریخ این مسائل و چگونگی پذیرش اسلام از طرف بت پرستان، این مطلب را به روشنی اثبات می کند. مطالعه سیره پیامبر نشان می­دهد که وقتی افراد به محضر او می­آمدند و شهادتین می­گفتند و به خواندن نماز و پرداخت زکات ملتزم می­شدند، پیامبر از آنها می پذیرفت.

برای آنکه تعریف روشنی از «اسلام» و شرایط «مسلمان» داشته باشیم، چند نمونه حدیث از کتاب­های مهم اهل سنت در این زمینه نقل می کنیم:

1. پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

[از طرف خداوند] مأموریت یافتم که با مردم [کافر] بجنگم تا شهادت دهند که خدایی جز الله نیست و محمد فرستاده خداست و نماز بخوانند و زکات بپردازند. وقتی که چنین کردند، جان ها و اموالشان از ناحیه من محفوظ خواهد بود، مگر آنکه آن را بر هم زنند و حسابشان با خداست (راست و دروغشان و نهانشان را تنها خدا می داند.(1)

2. باز حضرت فرمود:

ص: 192


1- «أمرت ان اقاتل الناس حتی یشهدوا ان لا اله الا الله و ان محمداً رسول الله و یقیموا الصلاة و یؤتوا الزکاة فاذا فعلوا ذلک عصموا منی دماءهم و اموالهم الا بحق الاسلام و حسابهم علی الله» (اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، ج1، باب 17، ص75، ح24). متقی هندی پس از نقل این حدیث از بخاری، مسلم، ابی داود، ترمذی، نسائی و ابن ماجه می گوید: «این حدیث متواتر است» (متقی هندی، کنز العمال، ج1، ص88). مقصود از جمله «بحق الاسلام» در این حدیث این است که مرتکب زنا شود یا مرتد گردد یا مرتکب قتل شود (همان، ص89).

[از طرف خداوند] مأموریت یافتم که با مردم [کافر] بجنگم تا بگویند: لااله الا الله. وقتی که این جمله را گفتند، جان­ها و اموالشان از ناحیه من محفوظ خواهد ماند مگر آنکه آن را بر­ هم زنند و حسابشان با خداست (راست و دروغشان و نهانشان را تنها خدا می­داند).(1)

3. همچنین آن حضرت فرمود:

[از طرف خداوند] مأموریت یافتم که با مردم [کافر] بجنگم تا شهادت دهند که خدایی جز الله نیست و محمد بنده و فرستاده اوست و قبله ما را قبول کنند و از ذبیحه ما بخورند و مثل ما نماز بخوانند. وقتی که چنین کردند، جان­ها و اموالشان بر ما حرام خواهد بود، مگر آنکه آن را بر هم زنند. در این صورت در نفع و ضرر با مسلمانان یکسان خواهند بود.(2)

4. و نیز فرمود:

[از طرف خداوند] مأموریت یافتم که با مردم [کافر] بجنگم تا شهادت دهند که خدایی جز الله نیست و به [نبوت] من و آیینی که آوردم، ایمان بیاورند. وقتی که چنین کردند، جان­ها واموالشان از جانب من محفوظ خواهد بود، مگر آنکه آن را بر ­هم زنند و حسابشان با خداست. راست و دروغ و نهانشان را تنها خدا می داند.(3)

ص: 193


1- محمد ترمذی، سنن ترمذی، ج5، کتاب الایمان، ص3، ح2606؛ ابی داوود سجستانی، سنن ابی داود، ج3، ص44، ح2640؛ حافظ نسائی، سنن نسائی، ج7، ص79.
2- محمد ترمذی، سنن ترمذی، ج5، کتاب الایمان، ص4، ح2608؛ حافظ نسائی، سنن نسائی، ج7، ص76 (از همان طریق و با همان مضمون با اندکی تفاوت در الفاظ. همچنین حدیث شماره 2642 در سنن ابی داود به همین مضمون، حدیث 2 در سنن نسائی، ج7، ص79 از طریق جابر و ابی صالح از ابوهریره و قریب به این مضمون در سنن نسائی، ج7، ص75، ج6، ص7، ج7، ص76، ج7، ص81، ج7، ص76، ج3، ص14، ج6، ص4 و 56، ج7، ص78، ج7، ص77 و 79، ج7، ص77).
3- «امرت ان اقاتل الناس حتی یشهدوا ان لا اله الا الله یؤمنوا بی و بما جئت به فاذا فعلوا ذلک عصموا منی دماء هم و اموالهم الا بحقها و حسابهم علی الله عزوجل» (مسلم نیشابوری، صحیح مسلم، ج1، ص210؛ متقی هندی، کنز العمال، ج1، الفصل الخامس فی حکم الاسلام، ص88 و احادیث مشابه دیگر در: ج1، ص87 و 89).
حرمت تکفیر مسلمان

از طرف دیگر، پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم از تکفیر مسلمانان نهی کرده و در این زمینه هشدار داده است. بر اساس برخی روایات، تکفیر مسلمان را همچون قتل او معرفی کرده است که برای نمونه به نقل چند حدیث اکتفا می کنیم:

1. پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «هر ­کس به برادر [مسلمان] خود بگوید ای کافر! یکی از آن دو، گرفتار آن می گردد».(1)

2. ابوذر می­گوید: «از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که می فرمود: «اگر شخصی، دیگری را به فسق یا کفر متهم کند، اگر او چنین نباشد به خود گوینده باز می­گردد؛ خود او گرفتار فسق یا کفر می­شود».(2)

3. پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «لعن مؤمن مثل کشتن اوست و هر کس مؤمنی را به کفر متهم کند، مثل این می­باشد که او را کشته است».(3)

4. حافظ محمد بن احمد ذهبی (663-748ق.) در کتاب الکبائر، که درباره گناهان کبیره تألیف کرده است، یکی از گناهان کبیره را اذیت و آزار مسلمانان و ناسزاگویی به آنان می شمارد، و ذیل عنوان «اذیة المسلمین وشتمهم» از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل می کند که فرمود:

ص: 194


1- ایمّا ر­جل قال لأخیه: یا کافر، فقد باء به احدهما (اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، ج8، کتاب الأدب، باب 595، ح982؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج2، ص60 از طریق عبدالله بن عمر، ابن­ماجه، سنن ابن ماجه، ج5، کتاب الایمان، باب 16، ح1637). در مسند احمد، به جای «ایما ر­جل»، «ایماء امرء» آمده است که از نظر معنا فرقی با هم ندارند. مسلم این حدیث را از طریق «عبدالله بن دینار» نقل کرده که ذیل آن چنین آمده است: «ان کان کما قال و الارجعت علیه (مسلم نیشابوری، صحیح مسلم، ج2، ص49). همچنین احادیثی با همین مضمون در مسند احمد، ج2، ص142 و ص23 و صحیح مسلم، ج2، ص49 از طریق «ابن­عمر» و صحیح بخاری، ج8، کتاب الادب، باب 595، ح981 از طریق ابوهریره از پیامبر نقل شده است.
2- عن ابی ذر انه سمع من رسول الله یقول: «لایرمی رجل رجلاً بالفسق و لایرمیه بالکفر الا ارتدت علیه ان لم یکن صاحبه کذلک» (اسماعیل بخاری، صحیح بخاری، ج8، کتاب الادب، باب 566، باب ما ینهی عنه من السباب و اللعن، ص336، ح927 و احمد بن حنبل، مسند احمد، ج5، ص181).
3- «لعن المؤمن کقتله و من رمی مؤمنأ بکفر فهو کقتله» (اسماعیل بخاری، صحیح بخاری، ج8، کتاب الاَیمان و النذور، باب846، ح1505).

«هرکس شخصی را کافر صدا کند یا دشمن خدا بنامد در حالی که چنین نباشد، خود وی به آن گرفتار می­شود».(1)

5. پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «هر فرد مسلمانی که مسلمان دیگر را کافر بشمارد، اگر او کافر نباشد، خود گوینده کافر خواهد بود».(2)

6. بر اساس روایت دیگری حضرت فرمود:

سه چیز از پایه های ایمان است: نخستین آنها خودداری از [آزار و اذیت] کسی است که بگوید لا اله الا الله. چنین کسی را نباید به علت ارتکاب گناهی، کافر شمرد و نباید او را به سبب عملی، خارج از اسلام دانست.(3)

7. باز آن حضرت فرمود: «هر کس مؤمنی را به کفر متهم کند، مثل قاتل اوست».(4)

محمد بن علی شوکانی، که از فقهای حنبلی است و با وهابیان هم مسلک است، از «ابوسعید خدری» از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم نقل می کند که علی علیه السلام، که از طرف پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم جهت تبلیغ به یمن اعزام شده بود، اندکی طلا برای پیامبر فرستاد. حضرت آن را بین چهار نفر تقسیم کرد. شخصی گفت: یا رسول الله! تقوا پیشه کن. حضرت فرمود: وای بر تو! آیا من شایسته ترین فرد روی زمین برای رعایت تقوا نیستم؟! آن شخص محضر پیامبر را ترک کرد [و] حرکت نمود که برود. خالد بن ولید به حضرت گفت: آیا گردن او را بزنم؟ حضرت فرمود: نه، شاید نماز می خواند. خالد گفت: چه بسا نمازگزار که چیزی به زبان می گوید که در دلش نیست. حضرت فرمود: من اجازه ندارم که دل­های مردم را سوراخ و شکمشان را پاره کنم تا ببینم در دل آنها چیست.(5)

ص: 195


1- شمس الدین ذهبی، الکبائر، ص110 و 111 (به نقل از بخاری مسلم و احمد حنبل).
2- ایما رجل مسلم اکفر رجلاً مسلماً، فان کان کافراً و الا کان هو الکافر» (ابی داوود سجستانی، سنن ابی داود، ج4، کتاب السنه، باب الدلیل علی زیاده الأیمان و نقصه، ص221، ح4687).
3- «ثلاثة من اصل الایمان: الکف عمن قال لا اله الا الله و لا تکفره بذنب و لا تخرجه من الاسلام بعمل» (ابی داوود سجستانی، سنن ابی داود، ج3، کتاب الجهاد، باب الغز مع ائمه الجور، ص18، ح2532).
4- «و من قذف مؤمنا بکفر فهو کقاتله» (ابن­ماجه، سنن ابن­ماجه، ج5، کتاب الایمان، باب16، ح2636).
5- «فقال رسول الله: انی لم اومر ان انقب عن قلوب الناس و لا اشق بطونهم» (محمد علی شوکانی، نیل الاوطار، ج1، ص289). شوکانی پس از نقل این حدیث می­گوید: «این حدیث مورد اتفاق محدثان است».
نظریات علمای اسلام در خصوص تکفیر

بر اساس همین تأکیدهای پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم ، فقها و علمای اسلام از گذشته تا کنون به شدت از تکفیر مسلمانان و هر گونه متهم کردن آنها به انحراف و گمراهی خودداری می کردند و به مسلمانان هشدار می دادند که چنین نکنند. در ادامه، برای نمونه، نظریات چند نفر از علمای اهل سنت را در این باره می­آوریم:

1. نووی، عالم و محدث بزرگ اهل سنت، می­گوید:

بدان که عقیده اهل حق بر این است که هیچ یک از اهل قبله به خاطر گناه، کافر شمرده نمی­شود. همچنین پیروان آرا و مذاهب و بدعت­ها نیز کافر محسوب نمی­شوند. [فقط] کسی که یکی از ضروریات اسلام را انکار کند، حکم به کفر و ارتداد او صادر می شود، مگر آنکه تازه مسلمان باشد.(1)

2. فخر رازی می گوید: «کفر عبارت است از انکار یکی از ضروریات اسلام. بنابراین، ما هیچ یک از اهل قبله را تکفیر نمی کنیم، زیرا منکر بودن آنها به ضروریات اسلام معلوم نیست».(2)

3. ابوالحسن اشعری، مؤسس مذهب اشعری، می­نویسد:

بعد از پیامبر اسلام، میان مسلمانان در بسیاری از امور اختلاف پدید آمد، به طوری که برخی از آنان، بعضی دیگر را گمراه شمردند و از آنان تبرا جستند، و با اینکه به فرقه­های مختلف و گروه­های پراکنده تقسیم شدند، ولی اسلام همه را فرا می­گیرد و همه را شامل می­شود؛ همه مسلمان هستند.(3)

4. تفتازانی می­گوید:

مخالف حق از اهل قبله، کافر شمرده نمی­شود، مگر اینکه ضروریات دین، مانند حدوث عالم، قیامت و حشر ابدان را انکار کند ... پیامبر و

ص: 196


1- نووی، شرح صحیح مسلم، ج1، ص150.
2- «الکفر عبارة عن انکار ما علم بالضرورة مجیی الرسول به. فعلی هذا لا نکفر احداً من اهل القبلة لأن کونهم منکرین لما جاء به الرسول غیر معلوم ضرورة بل نظراً» (فخر رازی، محصل افکار المتقدمین والمتأخرین، ص350).
3- ابوالحسن اشعری، مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، ص2.

صحابه از عقاید مردم تفتیش نمی­کردند و آن را که به ظاهر حق بود، می­پذیرفتند.(1)

باید توجه داشت که موارد اختلاف مسلمانان، غالباً در امور نظری و اجتهادی است که امکان خطا و اشتباه در آنها هست و گاه نظریه طرفین با استناد به اخبار، ظنی یا قابل تأویل است که احتمال جعل و کذب نیز در آنها وجود دارد. بنابراین، جایز نیست در چنین مواردی، یکدیگر را تکفیر کنند. با این وضع، چگونه پذیرفتنی است که مسلمانان را که اهل قبله هستند و اصول اعتقادی مشترک دارند، به علت اختلاف در برخی امور اجتهادی تکفیر کنند.

روش سلف در خصوص تکفیر

ابن­تیمیه، بنیان­گذار وهابیت، در فتاوای خود می­گوید:

پیشوایان اهل سنت و جماعت، مردم را مجبور نمی­کردند که در موارد اجتهادی، رأی آنها را بپذیرند. به همین جهت وقتی هارون (خلیفه عباسی) از مالک بن انس نظرخواهی کرد که مردم را وادار کند که از فتاوای او در کتاب موطأ پیروی کنند، وی گفت: «این کار را نکن، زیرا اصحاب پیامبر در مناطق مختلف پراکنده شده اند و هر گروه مسائل فقهی را از شخصی، که نزد آنان بوده است [گرفته] و من فقط علم مردم شهر خود را گرد آورده­ام.(2)

به گفته ابن­تیمیه، مالک می گفت: «من بشری بیش نیستم. ممکن است رأی من درست باشد و ممکن است اشتباه کنم. گفتار مرا به قرآن و سنت عرضه کنید [تا صحت و سقم آن روشن شود]».(3)

همچنین ابن­تیمیه از ابوحنیفه نقل می­کند که می­گفت: «این رأی من است. هر کس رأیی بهتر از من برای ما بیاورد، از او می پذیریم». به گفته وی، مزنی، در اول کتاب

ص: 197


1- مسعود بن عمر تفتازانی، شرح المقاصد، ج5، ص227.
2- ابن­تیمیه، الفتاوی الکبری، ج5، ص18.
3- همان.

مختصر، نوشته است: «این کتابی است که علم شافعی را در آن برای کسانی که می­خواهند با آن آشنا شوند، تلخیص کرده­ام، ولی اعلام می کنم که خود شافعی مردم را از تقلید وی یا تقلید سایر علما نهی کرده است».(1)

احمد بن حنبل نیز گفته است: «سزاوار نیست که فقیه، مردم را به پیروی از مذهب خویش وادارد و در این راه بر آنها سخت گیرد». همچنین گفته است: «در دین خود از اشخاص تقلید نکن، زیرا آنها از خطا و اشتباه محفوظ نیستند».(2)

ابن قیّم، که پس از ابن­تیمیه بزرگ­ترین پیشوا و مقتدای وهابیان است، می­گوید:

مسلمانان درباره بعضی از احکام اختلاف نظر پیدا می کنند، ولی این باعث نمی­شود که بگوییم از اسلام خارج شده­اند. صحابه پیامبر در بسیاری از مسائل و احکام اختلاف نظر داشتند، در حالی که آنها سرآمد مؤمنان و از نظر ایمان کامل­ترین امت بودند.

مقصود این است که مسلمانان هر ­وقت در ­پاره­ای از احکام و مسائل اختلاف نظر پیدا کردند، اگر طبق دستور خدا که فرموده است «و هر گاه در چیزی نزاع کردید آن را به خدا و پیامبر ارجاع، دهید اگر ایمان به خدا و روز رستاخیز دارید»،(3) آن را به خدا و پیامبر ارجاع کنند، از حقیقت اسلام خارج نمی­گردند.(4)

رشید رضا، که طرفداری او از وهابیت بر اهل فضل و اطلاع پوشیده نیست، در مقدمه ای که درباره فواید کتاب المغنی تألیف «ابن­قدامه» (در فقه حنبلی) نوشته از اختلاف مسلمانان در مسائل اجتهادی، سخت انتقاد می کند و آنها را به وحدت و خودداری از تکفیر یکدیگر فرا می­خواند. او می نویسد:

در اواخر قرن گذشته، آزار بعضی از متعصبان در طرابلس شام به دست بعضی دیگر از مسلمانان به جایی رسید که یکی از علمای بزرگ

ص: 198


1- همان.
2- همان.
3- )... فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن کُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ...( (نساء، آیه 59).
4- ابن­قیم جوزیه، اعلام الموقعین، ج1، ص49.

شافعی نزد مفتی و رئیس علما رفت و شکایت کرد که مساجد را بین ما و حنفی­ها تقسیم کن، زیرا فلان فقیه حنفی، ما را مثل اهل ذمه محسوب می کند. وی اضافه کرد: امروزه مسئله ازدواج مرد حنفی با زن شافعی بر سر زبان­ها افتاده است. برخی آن را جایز نمی­دانند و بعضی تجویز می کنند و می گویند چنین زنی مثل زن ذمیه است!

همچنین می­گوید:

این تعصب و آزار دیگران و جدایی بین مسلمانان به علت آرای اجتهادی کجا، و تساهل و اغماض سلف صالح کجا، که سهل­گیری در شریعت و فقدان عسر و حرج را که خدا خواسته است، شیوه خود قرار داده بودند و از ایجاد تفرقه در میان مسلمانان با دلایل ظنی اجتهادی (که هر­ کس آن را به نصوص شرعی یا حکمت شارع نزدیک­تر ببیند، به نحوی آن را ترجیح می­دهد) خودداری می­کردند، به طوری که مشهورترین پیشوایان فقه و حدیث جایز نمی دانستند که به صورت قطعی فتوا دهند؛ مثلاً می گفتند: این کار را بد می دانم یا می ترسم چنین باشد یا سزاوار نیست، یا دوست ندارم یا آن را نمی پسندم و در مقابل می­گفتند: انسان احتیاطاً چنین عمل کند. امام احمد بن حنبل نیز در مسائل اجتهادی همین گونه که نقل کردیم، می­گفت.(1)

رشید رضا در بخشی دیگر از این مقدمه می نویسد:

واقعیت این است که اکثر مطالب کتب فقهی، مسائل اجتهادی و آرای ظنی می­باشد که بعضی از آنها از سخنان فقها و برخی دیگر، از دلایل دقیق قیاسی استنباط شده است(2)

که بیشتر علمای سلف صالح امثال آنها را قبول ندارند. پس چنین آرا و فتوا­هایی به همان اندازه محترم است که فتواهای مخالف آنها در مذاهب دیگر و این از باب احترام به علم و استقلال رأی و برای پرهیز از تبدیل اختلاف نظر به اسباب عداوت و دشمنی در میان امت واحده است که به حفظ اتحاد و اتفاق موظف اند،

ص: 199


1- ابن­قدامه، المغنی، ج1، ص12 و 13.
2- مقصود رشید رضا، فقه اهل سنت است.

ولی هیچ یک از این آرا و فتواها نباید پایه اسلام و ایمان شمرده شود یا منکر آن کافر به حساب آید یا گناهکار شمرده شود، چه در انکار آن مجتهد باشد یا مقلد.

رشید رضا اضافه می­کند:

بزرگان علمای صحابه و تابعان و سایر مجتهدان سلف پرهیز داشتند که اجتهاد های ظنی خود را حکم خدا و شرع خدا بنامند، بلکه بلندپایه ترین و دانشمند­ترین آنها می گفتند: این مقتضای علم و اجتهاد من است، اگر درست باشد از خداست و از لطف اوست و اگر اشتباه باشد، از من است و از شیطان.(1)

محمد بن عبدالوهاب، در یکی از کتاب­های خود می گوید:

بدان که جایز نیست انسان از روی هوای نفسانی یا تعصب یا به دلیل انکار بعضی از مسائل مورد اختلاف مردم، مسلمانی را منافق بنامد. انسان باید در این کار سخت بر حذر باشد، زیرا در حدیث صحیح از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده است: هر کس مسلمانی را به کفر متهم کند، مثل این است که او را کشته است.(2)

موارد تکفیر مسلمانان از جانب بزرگان وهابیت

1. با همه دلایلی که در خصوص منع تکفیر تا به اینجا گفته شد، ابن­قیم، توسل مسلمانان به پیامبر و صالحان را شرک معرفی کرده، با این اتهام به مسلمانان می­تازد. او می نویسد:

پیامبر اسلام قبر­های اصحاب خود را برای این زیارت می کرد که برای آنها دعا کند و بر آنها رحمت فرستد، ولی مشرکان (یعنی مسلمانانی که توسل را جایز می­دانند) برخلاف روش رسول خدا مرده را می خوانند

ص: 200


1- ابن­قدامه، المغنی، ص­19 ­و 20.
2- «قد صح فی ذلک الحدیث عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم فی من رمی مؤمنا بکفر فهو کقتله» (محمد بن عبدالوهاب، نواقض الاسلام ضمن مجموعه التوحید، ص50). متن حدیث در صحیح بخاری بدین صورت است: «من رمی مؤمنا بکفر فهو کقتله» (ج8، ص354).

و او را شریک خدا قرار می­دهند و خدا را به او سوگند می­دهند و حوائج خود را از او می خواهند و از او استغاثه و به او توجه می کنند. روش اینان، شرک و اهانت به خودشان و به مرده است.(1)

البته موضوع توسل در کتاب­های مرتبط، بررسی، و پاسخ این اتهام داده شده است. در اینجا سخن ابن­قیم را فقط از نظر متهم کردن مسلمانان به کفر و شرک نقل کردیم. عجیب است که ابن­قیم در یکی از کتاب­هایش درباره احتیاط و پرهیز صحابه و تابعان در دادن فتوا داد سخن می­دهد و می گوید:

صحابه و تابعان، فتوا دادن را بد می دانستند و هر کدام دوست داشتند که دیگری مسئولیت فتوا دادن را عهده­دار شود و فقط وقتی که بر آنان واجب عینی می شد، اجتهاد خود را در فهم حکم مسئله از کتاب و سنت و سخنان خلفای راشدین به کار می بردند و آنگاه فتوا می دادند.(2)

با این حال، چنان­که گذشت، ابن­قیم، برعکس گفته خویش، در تکفیر مسلمانان شتاب دارد و ای کاش مثل صحابه عمل می­کرد و اجازه می داد در این باره دیگران فتوا بدهند.

2. محمد بن عبدالوهاب (که هشدار او در خصوص تکفیر مسلمانان قبلاً ذکر شد)، در پاسخ نامه­ای که به گفته خودش از «عمان» برای وی رسیده بود، می نویسد: «سوألاتی از عمان به ما رسیده که یک نفر جهمی گمراه نوشته است».(3) آنگاه در پاسخ آن، ضمن اصرار بر جسمیت خدا و استقرار او بر عرش می­گوید: «ولی پیروان جَهم، این اسناد و دلایل را انکار کرده­اند و در تکذیب آنها عناد ورزیده­اند و از این جهت از نظر اکثر اهل سنت و جماعت کافر شده­اند».(4)

وهابیان اصرار عجیبی بر اثبات کفر مسلمانان دارند. آنان به جای کوشش برای رفع اشتباه یا ابهام و در عوض طرح دلایل علمی، طرف مقابل را به کفر و شرک متهم

ص: 201


1- ابن­قیم جوزیه، زاد المعاد، ج1، ص179.
2- همو، اعلام الموقعین، ج1، ص33.
3- «فقد وردت علینا اسئله من عمان صدرت من جَهمی ضالّ».
4- بمجموعة التوحید، الرساله الحادیه عشر، ص40 و 44.

می کنند. محمد بن عبدالوهاب در اوایل فعالیت خود در نجد، در پاسخ یکی از علمای جزیرة العرب به نام سلیمان بن سخیم چنین نوشت: «پیش از پاسخ، به تو می گوییم که تو و پدرت تصریح می کنید که کافر و مشرک و منافق هستید». آنگاه در ادامة نامه نوشت: «اما دلایل اینکه تو شخصی معاند و از روی علم و آگاهی، گمراه هستی و کفر را بر اسلام برگزیده­ای چند تاست». سپس کوشیده است با چند دلیل، کفر سلیمان را اثبات کند.(1)

راستی این چه شیوه ای است که وهابیان برگزیده­اند که به ­جای اثبات بطلان فکر و حرف و سخن طرف مقابل، به صاحب فکر و سخن حمله کرده، او را ترور شخصیت می­کنند؟! آیا این همان «مجادله احسن» است که خداوند در قرآن به آن توصیه کرده است؟!

3. امیر صنعانی (محمد بن اسماعیل)، یکی دیگر از سلفیان، درخواست کنندگان شفاعت از پیامبر و صالحان را کافر و کفر آنها را کفر اصلی معرفی می کند. وی پس از ذکر این گروه می نویسد:

اگر بگویی این قبرپرستان می­گویند «ما به خدا شرک نمی­ورزیم و برای او شریک قائل نیستیم، توسل به اولیا که شرک نیست»، می گویم: «بلی، آنها چیزی را که در دل ندارند با زبان می­گویند، ولی این نشان می دهد که آنها اصلاً معنای شرک را نفهمیده­اند». اگر بگویی «آنها نمی­دانند که به واسطه کاری که می کنند، مشرک اند»، می گویم «فقها در کتاب­های فقه درباره ارتداد آورده­اند که هر کس کلمه کفر را بر زبان آورد، کافر می شود، هرچند معنای آن را نفهمد و این گواه بر این است که آنها نه حقیقت اسلام و نه ماهیت توحید را می دانند، بنابراین کافر شده­اند، آن هم کافر اصلی».(2)

ص: 202


1- حسین خلف شیخ خزعل، تاریخ الجزیره العربیه فی عصر الشیخ محمد بن عبدالوهاب، ص94-96.
2- ابن امیر صنعانی، تطهیر الاعتقاد عن ادران الالحاد، ضمن مجموعه الجامع الفرید، ص503.

آیا استدلالی محکم­تر از این هم پیدا می شود؟ کسی که کافر است، آن ­هم کافر اصلی، تکلیفش روشن است و مسلمانان دیگر حرفی با او ندارند و دیگر زحمت استدلال و بحث و گفت­و­گو با او از همه برداشته شده است! بر اساس این استدلال، اگر صنعانی سخنی بگوید که مضمون آن کفر باشد، وی کافر شده است، هرچند معنای سخن خود را نفهمیده باشد! چنان­که بر اساس احادیثی که در آغاز این بخش از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم نقل کردیم، چون صنعانی مسلمانان را تکفیر کرده است، این کفر به خود او باز می­گردد. آیا نباید پرسید که چگونه صنعانی و امثال او هشدار «ابن­تیمیه» و «ابن­قیم» و سایر رهبران وهابیت را در خصوص تکفیر مسلمانان نادیده گرفته و می­گیرند؟ این سخنان متناقض سران وهابیت چگونه قابل توجیه است؟!

اعتراض علمای اسلام به وهابیت

از همان آغاز ظهور وهابیت، علمای اسلام با حربه کفر و شرک وهابیت به شدت مخالفت، و آنان را به علت تکفیر مسلمانان محکوم کرده­اند. در اینجا درباره مخالفت علمای اسلام با محمد بن عبدالوهاب اندکی توضیح می دهیم. در این زمینه برای نمونه، اعتراض سخت دو نفر از علمای آن عصر به وی را ذکر می کنیم: یکی برادرش، شیخ سلیمان و دیگری استادش، شیخ محمد بن سلیمان کردی.

1. شیخ سلیمان، برادر محمد بن عبدالوهاب، که یکی از مخالفان بزرگ وی بود، کتابی به نام الصواعق الألهیه در رد او نوشت. وی در این کتاب، سخنان برادرش را نقد و رد می کند و در خصوص تکفیر مسلمانان به وی هشدار می دهد و می­نویسد:

این امور (اموری که محمد بن عبدالوهاب موجب شرک و کفر معرفی می کند) قبلاً در زمان امام احمد حنبل و در زمان ائمه اسلام به وجود آمده بود و بعضی آن را انکار کردند، ولی همچنان رواج یافت، به طوری که همه بلاد اسلام را پر کرد. همه این کارهایی که شما مردم را به سبب آنها تکفیر می کنید، صورت گرفت، ولی از هیچ یک از پیشوایان اسلام نقل نشده است که مرتکبان این اعمال را کافر یا مرتد

ص: 203

دانسته و دستور جهاد با آنان را داده باشند یا بلاد مسلمانان را آن گونه که شما می گویید، بلاد شرک یا بلاد حرب نامیده باشند. شما کسانی را نیز که این کار ها را کفر ندانند، تکفیر می کنید، گرچه خودشان آنها را انجام نداده باشند. آیا شما گمان می کنید که این امور (توسل، طلب شفاعت و ...) واسطه قرار دادن در عبادت است و انجام دهنده آن اجماعاً کافر است، در حالی­ که هشت­صد سال از زمان پیشوایان اسلام(1)

می گذرد، ولی از هیچ عالمی از علمای اسلام نقل نشده است که این امور را کفر دانسته باشند؛ و اصولاً هیچ عاقلی چنین گمانی نمی کند. به خدا سوگند، لازمه سخن شما این است که تمام امت اسلام بعد از زمان احمد حنبل چه عالمان، چه امرا و چه عامه مردم همه کافر و مرتدند، انا لله و انا الیه راجعون. فغان و فریاد از دست شما، به خدا پناه می بریم. آیا شما آن­گونه که عوامتان می­گویند، معتقدید که حجت فقط به وسیله شما تمام و دین اسلام فقط به وسیله شما شناخته شده است؟! ای بندگان خدا بس کنید.(2)

2. سید احمد زینی دحلان، مفتی مکه، می نویسد: «یکی از کسانی که در رد ابن عبدالوهاب کتاب نوشت، بزرگ ترین استادش، شیخ محمد بن سلیمان کردی است. او ضمن سخنانی به ابن­عبدالوهاب گفت:

من تو را به خاطر خدا نصیحت می کنم که زبان خود را از [تکفیر] مسلمانان باز داری. اگر از شخصی شنیدی که بر این عقیده دارد که هنگام توسل و استغاثه، شخص مورد استغاثه و توسل اثر می گذارد نه خدا، راه درست را به او نشان بده و با دلیل برای او بیان کن که غیر از خدا هیچ کس و هیچ چیز تأثیر ندارد. و اگر خود­داری ورزید، آنگاه فقط او را تکفیر کن، اما راهی برای تکفیر اکثریت مسلمانان نداری، زیرا این تو هستی که با اکثریت مسلمانان به مخالفت برخاسته ای و

ص: 204


1- مقصود شیخ سلیمان از پیشوایان، چهار پیشوای اهل سنت و دیگر کسانی هستند که اهل سنت سخن آنان را حجت می دانند و مقصود او از هشت­صد سال، فاصله میان قرن سوم تا زمان شیخ محمد بن عبدالوهاب، یعنی قرن دوازدهم، است.
2- سلیمان بن عبدالوهاب، الصواعق الالهیه، ص38؛ علی اصغر فقیهی، وهابیان، ص240 و 241.

شذوذ و تک روی می کنی و کسی که تک­روی می کند به کفر نزدیک­تر است، زیرا او از راهی غیر از راه مؤمنان پیروی می کند. چنان­که خداوند می­فرماید: )وَمَن یُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِن بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُ الْهُدَی وَیَتَّبِعْ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّی وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَسَاءتْ مَصِیرًا:((1) کسی که بعد از آشکار شدن حق، با پیامبر مخالفت کند و از راهی جز راه مؤمنان پیروی نماید، ما او را به همان راه که می رود می­بریم و به دوزخ وارد می کنیم و چنین کسی جایگاه بدی دارد.(2)

شیعه، آماج تیر تکفیر و تهمت وهابیان

تندترین، و بی­پایه ترین و کینه توزانه ترین اظهار­ نظرها و داوری­های وهابیان، درباره شیعیان است. آنان شیعیان را بیش از دیگران تکفیر می­کنند و سخنانشان در مورد آنها آکنده از کینه، تعصب، حمله، نیش، ناسزا، حق­کشی و تحریف حقائق است. در این زمینه، چند نمونه از سخنان سران وهابیت را نقل می کنیم:

1. ابن­تیمیه از شیعیان با طعنه به عنوان «رافضه» یاد می کند و در یکی از تألیفاتش می گوید:

شرک و سایر بدعت­ها بر دروغ و افترا استوار است. و لذا هر کس که از توحید و سنت دورتر باشد، به شرک و پیروی از بدعت نزدیک­تر است؛ مانند رافضه که دروغ­گو­ترین گروه های پیرو آرا و مذاهب و مشرک­ترین آنها هستند. در میان پیروان آرا و مذاهب، هیچ گروهی دروغ­گوتر از آنها و دورتر از توحید یافت نمی شود.(3)

2. صنعانی، درخواست کنندگان شفاعت (پیامبر) را کافر و کفر آنها را کفر اصلی می داند.(4)

ص: 205


1- نساء، آیه 115. علمای علم اصول فقه اهل سنت، این آیه را از دلایل حجیت اجماع شمرده اند. مقصود زینی دحلان این است که محمد بن عبدالوهاب با اجماع علمای اسلام مخالفت می کند.
2- احمد زینی دحلان، الفتوحات الاسلامیه بعد مضیّ الفتوحات النبویه، ج2، ص244 و 245.
3- ابن­تیمیه، اقتضاء الصراط المستقیم مخالفه اصحاب الجحیم، ص391.
4- محمد بن اسماعیل الصنعانی، تطهیر الاعتقاد عن ادران الالحاد، ضمن مجموعه الجامع الفرید، ص503.

3. از ابن جبرین، که از مفتیان بزرگ سعودی است، پرسیدند: «آیا به فتوای شما به فقرای شیعه می­توان زکات داد؟»، پاسخ داد: «طبق نظر علمای اسلام، به کافر نمی­شود زکات داد و شیعیان بدون شک کافرند».(1)

4. «هیئت عالی افتای سعودی» در پاسخ به پرسشی درباره شیعه نوشته است: «همان گونه که در پرسش آمده است، آنان (جعفریه) که یا علی، یا حسن و یا حسین می گویند، مشرک و مرتد و از دین خارج­اند».(2)

تکفیر توسط خوارج زمان

وهابیان از جهات گوناگون به فرقه خوارج شباهت دارند،(3) اما مهم­ترین وجه شباهت این دو گروه این است که هر دو فقط خود را مسلمان می دانند و سایر مسلمانان را تکفیر می کنند. خوارج که در جنگ صفین، علی علیه السلام را به پذیرش آتش­بس و حکمیت وا داشتند، بعداً از سخن خود برگشتند و قبول حکمیت را خطا و گناه اعلام کردند و با شعار «لاحکم الا لله»(4) (حکم فقط از آن خداست) در برابر امیرمؤمنان علیه السلام عَلَم مخالفت برافراشتند. آنها در ابتدای امر، عقاید خاصی نداشتند و تنها با اعتراض به مسئله حکمیت و اینکه در دین خدا نمی­توان اشخاص را حَکَم قرار داد، از امیرمؤمنان علیه السلام جدا شدند و کل آرا و اندیشه های آنان در شعار، «لا حکم الا الله» خلاصه می شد، اما به تدریج به گروهی کوته فکر، خودمحور، تنگ نظر و افراطی تبدیل شدند و عقاید خاص کلامی پیدا کردند. اصول عقاید آنها، که محور کل موضع­گیری­ها و مجادلاتشان بود، از این قرار است:

ص: 206


1- سید محمد حسینی قزوینی، وهابیت از منظر عقل و شرع، ص166 (به نقل از: اللؤلؤ المکین من فتاوی فضیلة الشیخ ابن­جبرین، ص39).
2- همان، ص170 (به نقل از: فتاوی اللجنه الدائمه للبحوث العلمیه والافتاء، ج3، ص373، فتوای شماره 3008).
3- سید محسن امین، کشف الارتیاب، ص114-126.
4- نهج البلاغه، خطبه 40.

1. علی، عثمان، عمروعاص، ابوموسی اشعری، شرکت کنندگان در جنگ جمل و تمام کسانی که به حکمیت راضی شده­اند، کافرند.(1)

اکثر گروه خوارج معتقد بودند ارتکاب گناه کبیره موجب کفر است(2) و مرتکب گناه کبیره، اگرچه ایمان قلبی داشته باشد و نماز هم بخواند، کافر است و جان و مال او احترام ندارد.

بدین ترتیب، موضوع «کفر» و «ایمان»، اساس تفکر آنها را تشکیل می داد و این دو کلمه را به طرز خاصی تفسیر می کردند و دامنه کفر را توسعه می دادند. خوارج برای اثبات پندار خود مبنی بر کفر مرتکبان گناه کبیره، به ظاهر آیاتی از قرآن مجید استناد می­کردند؛ مانند آیه 97 سوره آل عمران، 87 سوره یوسف و 55 سوره نور و با دست آویز قرار ­دادن آنها، مخالفان خود را کافر اعلام می­کردند، در حالی که با دقت و تدبر در مضامین آیات یادشده، معلوم می شود که آنها بر گفته های خوارج دلالتی ندارد و با عقیده آنها نیز مرتبط نیست.(3)

خوارج کم­کم به جایی رسیدند که جز خود، همه مسلمانان را کافر اعلام می­کردند. عقیده سخیف خوارج در خصوص تکفیر مسلمانان، آثار ویرانگری در جامعه اسلامی به ­بار ­آورد و سبب شد با بهانه های واهی، خون مسلمانان را بریزند. خوارج، که خود را نمایندگان و متولیان اسلام می دانستند، هر مسلمانی را که با آنها هم عقیده نبود، تکفیر می­کردند و می کشتند. یک نمونه آن، قتل «عبدالله» پسر «خبّاب بن اَرَتّ»،(4) صحابی پیامبر اسلام است که به پارسایی و خیر و صلاح شهرت داشت.(5) خوارج وقتی با او روبه­رو شدند، پرسش هایی از وی کردند؛ از ­جمله نظر او را درباره علی علیه السلام پرسیدند. او پاسخ داد: «علی خدا را بهتر از شما شناخته است و او از شما دیندارتر و با بصیرت تر

ص: 207


1- عبدالقاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، ص73.
2- همان، ص73.
3- یعقوب جعفری، خوارج در تاریخ، ص255 و 256.
4- ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج4، ص253.
5- خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج1، ص205.

است».(1)

به جرم این سخن، او و همسر باردارش را کشتند(2) و شکم همسرش را دریدند(3)

و سه زن دیگر را، که یکی از آنها صحابیّه ای به نام «ام سنان» بود، به قتل رساندند.(4)

بررسی عملکرد و رفتار وهابیان با سایر مسلمانان نشان می­دهد که آنان عیناً مانند خوارج هستند، هم از لحاظ عقیده، و هم از لحاظ رفتار. آنها مانند خوارج، غیر از خودشان همه را کافر می­دانند و در کشتن مسلمانان هیچ تردیدی نمی­کنند. ذیلاً شواهد این موضوع را می­آوریم:

آیا مسلمانان از یهود و نصارا کافرترند؟!

طبق آنچه گذشت، ابن­تیمیه می گوید: «پیشوایان اهل سنت، مردم را مجبور نمی­کردند که در موارد اجتهادی، رأی آنان را بپذیرند». وی چنان چوب تکفیر بر سر مخالفان نظریه خود فرود می آورد که گویی چنین سخنی از او نیست! وی همچنین درباره درخواست شفاعت از پیامبر و صالحان می گوید: «هر کس میان خود و خدا واسطه­هایی قرار دهد و آنها را بخواند و از آنها شفاعت بخواهد و متوسلشان شود، بالاجماع کافر شده است».(5)

البته باید یادآوری کرد که کسانی که به پیامبر و صالحان توسل می جویند، در واقع چون مسلمان اند به خدای یگانه متوسل می­شوند و پیامبر و صالحان را وسیله قرار می­دهند؛ و توسل جستن صرف به آنها تهمتی است که ابن تیمیه و پیروان او بر مسلمانان وارد می کنند.

ص: 208


1- «ان علیاً اعلم بکتاب الله منکم و اشدّ توقیاً علی دینه و ابعد بصیره».
2- ابن­عبد ربه، العقد الفرید، ج2، ص390؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج2، ص282.
3- خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ص206؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج6، ص46؛ ابن قتیبه دینوری، الامامه والسیاسه، ج1، ص147.
4- محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ص46؛ ابن­­قتیبه دینوری، الامامه والسیاسه، ص147.
5- محمد بن عبدالوهاب، القواعد الواسطیه، ضمن مجموعه التوحید، ص93.

یکی از نویسندگان وهابی در حاشیه سخن ابن­تیمیه در خصوص مخالفت با بزرگداشت پیامبر و جشن سالروز میلاد آن حضرت می گوید: «این گونه اعیاد شرک آلود را فقط عُبیدیان (فاطمیان) به وجود آورده اند که امت بر زندیق بودن آنها و نیز بر اینکه آنها از یهود و نصارا کافرترند و مایه گرفتاری مسلمانان اند، اجماع و اتفاق نظر دارند».(1)

وهابیان، موضوع «توحید» و «شرک» را به طرز خاصی تفسیر می کنند و غیر از گروه خود، همه مسلمانان را کافر می دانند و به ظاهر آیاتی از قرآن کریم استناد می کنند که به بت پرستان و مشرکان مربوط است، ولی آنها را با مسلمانان تطبیق می کنند. شاید کسانی که از تفکر و عقاید این گروه اطلاع دقیق ندارند، این سخن را حمل بر مبالغه و داوری متعصبانه کنند، اما مطالعه اسناد و شواهد تاریخی مربوط به این گروه، به ویژه اظهارات دانشمندانی که با رهبران وهابیت معاصر یا به زمان آنان نزدیک بودند، این مسئله را با قاطعیت اثبات می کند.

پیامدهای تکفیر مسلمانان از جانب وهابیت
اشاره

طبعاً تفکر تکفیری، پیامدهای ویرانگر و خطرناکی دارد که ذیلاً برخی از آنها را بیان می­کنیم:

1. کشتار مسلمانان شهر طائف

احمد زینی دحلان (1231-1304 ه.ق)، فقیه و مفتی شافعیه در مکه که بیست و پنج سال پس از فوت محمد بن عبدالوهاب (1206ق.) متولد شده و بنابراین به عصر وی نزدیک بوده است، درباره تکفیری­های وهابیان در مکه و نجد و اطراف آن می نویسد:

وقتی کسی می­خواست از روی میل و اراده یا از روی اجبار آیین وهابیت را بپذیرد، پیروان محمد بن عبدالوهاب به او دستور می دادند که ابتدا شهادتین بگوید. آنگاه به وی می گفتند: گواهی بده که تو کافر بوده­ای، و نیز شهادت بده که پدر و مادرت نیز کافر بوده اند. سپس

ص: 209


1- ما احدث هذه الاعیاد الشرکیه الا العبیدیون الذین اجمعت الامه علی زندقتهم و انهم کانوا اکفر من الیهود و النصاری وانهم کانوا وبالا علی المسلمین» (ابن­تیمیه، اقتضاء الصراط المستقیم، ص294).

گروهی از بزرگ­ترین علمای گذشته را نام می بردند و می گفتند: شهادت بده که اینها نیز کافر بوده اند. اگر شهادت می داد، می پذیرفتند وگرنه دستور قتل او را صادر می کردند. آنان صراحتاًً امت اسلامی را از شش صد سال پیش تا آن زمان کافر اعلام می کردند. نخستین کسی که این معنا را ادعا کرد، محمد­ بن ­عبدالوهاب بود و بعداً، پیروانش از وی تبعیت کردند. کسی که مذهب آنان را می پذیرفت اگر قبل از آن حج به جا آورده بود، به وی می گفتند باید دوباره حج به جا آوری، زیرا حج اول را زمانی انجام داده ای که مشرک بوده ای، پس تکلیف حج از تو ساقط نشده است. کسانی را که از خارج نجد به آنان می پیوستند، مهاجران و کسانی را که از خود آن منطقه بودند، انصار می نامیدند.(1)

زینی دحلان در یکی دیگر از تألیفات خود می نویسد:

در سال 1217 وهابیان با سپاه انبوهی به طائف حمله کردند و در ماه ذی القعده آن سال، این شهر را به محاصره درآوردند و سپس این شهر را تصرف کرده، اهالی آن را از زن و مرد و کوچک و بزرگ به قتل رساندند و جز تعداد اندکی از مردم شهر نجات نیافتند و تمام اموال مردم شهر را غارت کردند.(2)

2. حمله به کربلا با شعار «اقتلوا المشرکین»

به گفته «میرزا ابوطالب خان»، که یازده ماه پس از حمله وهابیان به کربلا وارد این شهر شده،(3)

شعار وهابیان هنگام یورش به این شهر و قتل­عام مردم مسلمان آن «اقتلوا المشرکین و اذبحوا الکافرین» بوده است. وی در این باره چنین می نویسد:

هجدهم ذی­حجه، روز غدیر خم که اکثر مردم معتبر کربلا به زیارت مخصوصه نجف رفته بودند، قریب بیست و پنج هزار وهابی، سوار اسب­های عربی و شترهای نجیب وارد نواحی شهر کربلا شدند. چون

ص: 210


1- احمد زینی دحلان، الدرر السنیه فی الرد علی الوهابیه، ص50.
2- همو، الفتوحات الاسلامیه بعد مضیّ الفتوحات النبویه، ص246.
3- ورود وی به کربلا بر اساس تاریخی که به دست می دهد در شوال 1271ق. بوده است.

بعضی از آنها در لباس زوار، قبل از این داخل شهر شده بودند و عمر آغای حاکم به سبب تعصب تسنن به آنها زبان داشت،(1) ­به حمله اول اندرون شهر درآمده، صدای اقتلوا المشرکین و آوازه اذبحوا­ الکافرین در دادند و عمر آغا به دیهی گریخته، آخر کار به فرمان سلیمان پاشا به قصاص رسید. بعد قتل و اَسرِ عام می­خواستند که خشته­های طلای گنبد را کنده، ببرند، از غایت استحکام، میسر نیامد. لهذا قبر اندرون گنبد را به کلنگ و تبر خراب کرده، قریب به شام، بی خوف و سببی ظاهر به وطن خود برگشتند. زیاده از پنج هزار نفر کشته شد و زخمی­ها را خود حساب نیست. از آن جمله میرزا حسن نام، شاهزاده ایرانی و میرزا محمد، طبیب لکنهویی و علی نقی خان لاهوری معه برادرش، میرزا قنبر علی و کنیز و غلام و آنچه اسباب کار­آمدنی بود، خصوص طلا و نقره، از سرکار حضرت و سایر سکنه شهر به تمام، به جاروب غارت پاک رُفتند. در صحن عباس و گنبد آن جناب، کسی از آن بلیه رهایی نیافت. و شدت آن حادثه به جایی رسید که من بعد یازده ماه از آن وارد آن شهر شدم، هنوز آن­قدر تازگی داشت که به جز نقل آن حدیثی دیگر در شهر نبوده و روات در اثنای حکایت می گریستند، و از استماع آن موها بر اندام راست می شد، اما مقتولین این حادثه اکثری به نامردی کشته شدند، بلکه چون گوسفندان، دست و پا بربسته خود را به قصاب بی­رحم سپردند.(2)

در بعضی از منابع تاریخی آمده است که دوازده هزار نفر سپاه وهابیان وارد کربلا شدند، در حالی که بیشتر مردم کربلا به مناسبت عید غدیر برای زیارت امیرالمؤمنین علیه السلام به نجف اشرف رفته بودند و در شهر جز عده اندکی از افراد ناتوان باقی نمانده بود. وهابیان به هر کس که برخوردند، کشتند، به طوری که تعداد کشته­ها در یک روز به سه

ص: 211


1- یعنی با آنها هم­زبان بود و تبانی داشت.
2- میرزا ابوطالب خان، مسیر طالبی یا سفرنامه میرزا ابوطالب خان، به کوشش: حسین خدیو­جم، ص408 و 409.

هزار نفر رسید. اموال غارت شده از کربلا وصف شدنی نبود و گفته می­شد به ­اندازه دویست بار سنگین شتر از کربلا، اموال و کالاهای قیمتی به غارت بردند.(1)

3. گرفتاری حاجیان یمنی

گواه دیگر بر این موضوع، گزارش محمد بن علی شوکانی است. وی، که معاصر محمد بن عبدالوهاب و ساکن یمن بوده و گزارش فعالیت های او و حاکم نجد، «عبدالعزیز بن سعود» را دریافت می کرده، ضمن شرح حال عبدالعزیز بن سعود، پس از تجلیل از او به علت اینکه مردم را به اقامه نماز و شعائر اسلام در منطقه حکومت خود وا داشته، با لحن ملایمی به انتقاد می پردازد و می نویسد:

ولی آنان (پیروان عبدالعزیز) معتقدند هر کس تابع حکومت حاکم نجد و مطیع اوامر او نباشد، از اسلام خارج است. امیرالحاج یمن، سید محمد بن حسین مراجل کبسی به من خبر داد که گروهی از آنان، او و همراهانش را که حاجیان یمن بودند، کافر خطاب کردند و گفتند ناگریز باید نزد حاکم نجد بروید تا او درباره مسلمان بودن شما نظر بدهد. امیر الحاج و همراهانش پس از زحمات زیاد از چنگ آنان رهایی یافته بودند.

البته باید توجه داشت که در آن زمان «عبدالعزیز بن سعود» و «محمد بن عبدالوهاب» با هم همکاری می کردند، که اولی حاکم و دومی مفتی بود. شوکانی سپس می افزاید:

برخی از مردم معتقدند عبدالعزیز عقاید خوارج را دارد، ولی من گمان نمی­کنم این موضوع صحیح باشد. زیرا حاکم نجد و همه پیروانش به آنچه از محمد بن عبدالوهاب یاد گرفته­اند، عمل می کنند و او حنبلی بود و در مدینه حدیث آموخته و به نجد بازگشته بود. او بر اساس

ص: 212


1- سید محمد حسینی قزوینی، وهابیت از منظر عقل و شرع، ص­108 (به نقل از کتاب تاریخ العربیه السعودیه، ص126).

اجتهاد های گروهی از حنبلیان متأخر، مانند ابن­تیمیه و ابن­قیم و امثال اینها عمل می­کرد.(1)

اعتراف هواداران وهابیت به تکفیری بودن وهابیان

گویا بر اساس همین دلایل و شواهد انکار­ناپذیر است که گولدزیهر (1850-1921م.)، مستشرق مشهور مجارستانی که در آثارش از وهابیان طرفداری می کند، به شباهت وهابیان با خوارج از نظر جمود اعتقادی و تکفیر مسلمانان تصریح می کند:

هدف و مقصود وهابیان، فقط تجدید و احیای اسلام نخستین به همان صورت اولیه است. این موضوع گرچه از لحاظ نظری غالباً حتی از طرف علما با موافقت و تسلیم مواجه می شود، اما از لحاظ علمی، اهل سنت ناگریز باید آنها را از خوارج بدانند که از مسلمانان منشعب شدند ... بنابراین، وهابیان گروهی هستند که از حوزه اسلام سنتی خارج شدند و همان کارها را کردند که خوارج در دوره­های اولیه اسلام کردند.(2)

چنان­که اشاره شد، برخی از طرفداران وهابیت، از تندروی­های وهابیان انتقاد کرده اند. یکی از آنان، محمود شکری آلوسی است. وی که آشکارا به وهابیت گرایش دارد و کتاب تاریخ نجد را به این دلیل نوشته که نجد خاستگاه امیر سعود و شیخ محمد بن عبدالوهاب بوده است، پس از آنکه در این کتاب از درگذشت امیر سعود و جانشینی پسرش عبدالعزیز و موفقیت­های نظامی وی یاد می کند، می نویسد:

چیزی که هست او (عبدالعزیز) از انجام دادن حج جلوگیری و علیه سلطان قیام کرد، در تکفیر مخالفانشان افراط ورزید و در برخی از احکام سخت­گیری نمود. نجدیان (وهابیان) بسیاری از امور را به ظاهرشان حمل کردند.(3)

چنان­که مردم نیز در نکوهش آنان افراط

ص: 213


1- محمد علی شوکانی، البدر الطالع بمحاسن من بعد القرن السابع، ج2، ص5 و 6.
2- گلدزیهر، ایگناس، العقیده والشریعه فی الاسلام، ص267.
3- گویا مقصود آلوسی، استناد وهابیان به ظواهر آیات و روایات است.

نمودند، در­ حالی­ که مقتضای انصاف، انتخاب روش میانه و معتدل است. نه تندروی و سخت­گیری هایی که علمای نجد و مردمش در پیش گرفتند، درست است که حمله­های خود مسلمانان را جهاد فی سبیل الله نامیدند و مانع انجام دادن حج شدند و نه سهل گیری مردم عراق و شامات و دیگران درست است که به غیرخدا قسم یاد می کنند و بر فراز قبرهای صالحان، بقعه های مزین به طلا و نقره و رنگ های مختلف می سازند و برای آنها نذر می کنند و یک سلسله کارهای دیگر انجام می­دهند که شارع از آنها نهی کرده است.(1)

خلاصه آنکه افراط و تفریط در کار دین، شایسته شأن مسلمان نیست، بلکه سزاوار این است که از روش سلف صالح پیروی کنند. تکفیر مسلمان، از طرف مسلمان موجب خشم و کینه در میان آنان می­شود.(2)

نتیجه گیری

محور کار وهابیان، «ایمان» و «کفر» و «توحید» و «شرک» است و ملاک و مرزهایی که در خصوص کفر و ایمان معرفی می­کنند، با احادیث نبوی و علمای بزرگ اسلامی سازگار نیست. وهابیان هر کس را که با عقیده آنها مخالف باشد، کافر و مشرک معرفی می­کنند. این گروه از این نظر شباهت زیادی با خوارج دارند که دایره ایمان را تنگ و دایره کفر را گسترده کرده بودند و با دست آویزهای بی­اساس، مخالفان خود را خارج از دایره ایمان معرفی می­کردند و خون آنها را می­ریختند. وهابیان نیز بر سر هر مسئله اختلافی، مخالفان خود را خارج از دایره اسلام معرفی می­کنند و خون آنها را هدر می دانند و در این زمینه، بیشترین دشمنی را با شیعه دارند. در این مقاله، تکفیر مسلمانان از جانب وهابیان با دلایل علمی بررسی و نقد شد.

ص: 214


1- در خصوص سوگند به غیر­خدا، ساختن بقعه و چند موضوع دیگر که ­آلوسی آنها را حرام معرفی کرده در کتاب های مربوط به نقد آرا و عقاید وهابیان بحث شده و بی پایگی حرمت آنها ثابت شده است (برای نمونه: جعفر سبحانی، آیین وهابیت).
2- سید محمود شکری آلوسی، تاریخ نجد، ص98.
منابع

1.قرآن کریم.

2.ابن­ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، چاپ اول: دار احیاء الکتب العربیه، قاهره 1378ق.

3.ابن­اعثم کوفی، الفتوح، چاپ اول: دار الکتب العلمیه، بیروت 1406ق.

4.ابن­تیمیه، احمد بن عبدالحلیم، اقتضاء الصراط المستقیم مخالفه اصحاب الجحیم، دار الفکر، بیروت [بی­تا].

5.----------------------------- ، الفتاوی الکبری، چاپ اول: دار القلم، بیروت 1407ق.

6.ابن­عبد ربه، العقد الفرید، دار الکتاب العربی، بیروت 1403ق.

7.ابن­قتیبه دینوری، الامامة والسیاسة، چاپ سوم: مکتبة مصطفی البابی الحلبی، قاهره 1382ق.

8.ابن­قدامه، المغنی، دار الکتاب العربی، بیروت 1403ق.

9.ابن­قیم جوزیه، اعلام الموقعین، دار الجیل، بیروت 1973م.

10.------------ ، زاد المعاد فی هدی خیر العباد، دار احیاء التراث العربی، بیروت [بی­تا].

11.ابن­ماجه، محمد بن یزید، سنن ابن­ ماجه، تحقیق ابراهیم عطوه عوض، دار احیاء التراث العربی، بیروت [بی­تا].

12.ابی داوود سجستانی، سلیمان ابن اشعث، سنن ابی داود، دار الفکر، بیروت [بی­تا].

13.احمد بن حنبل، مسند احمد، دار الفکر، بیروت [بی­تا].

14.اشعری، ابوالحسن علی بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، ترجمه محسن مؤیدی، انتشارات امیرکبیر، تهران 1362ش.

15.آلوسی، سید محمود شکری، تاریخ نجد، چاپ دوم، المطبعة السلفیة، قاهره 1347ق.

16.امین، سید محسن، کشف الارتیاب فی اتباع محمد بن عبدالوهاب، دار الغدیر، بیروت [بی تا].

17.بخاری، اسماعیل، صحیح البخاری، شرح شیخ قاسم شماعی رفاعی، دار القلم، بیروت 1407ق.

18.بغدادی، عبد القاهر، الفرق بین الفرق، دار المعرفه، بیروت [بی­تا].

19.ترمذی، محمد، سنن ترمذی (الجامع الصحیح)، تحقیق احمد محمد شاکر، دار احیاء التراث العربی، بیروت [بی تا].

20.تفتازانی، مسعود بن عمر، شرح المقاصد، منشورات الشریف الرضی، قم 1409ق.

21.جعفری، یعقوب، خوارج در تاریخ، چاپ اول: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران 1371ش.

22.حسینی قزوینی، سید محمد، وهابیت از منظر عقل و شرع، مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر(عج)، قم [بی تا].

ص: 215

23.خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، دار الکتاب العربی، بیروت [بی­تا].

24.خلف شیخ خزعل، حسین، تاریخ الجزیرة العربیة فی عصر الشیخ محمد بن عبدالوهاب، دار الهلال، بیروت [بی­تا].

25.ذهبی، شمس الدین، الکبائر، چاپ سوم: مکتبة المؤید، 1411ق.

26.زینی دحلان، احمد، الدرر السنیة فی الرد علی الوهابیة، چاپ سوم: مکتبة مصطفی البابی الحلبی، قاهره، 1386ق.

27.زینی دحلان، احمد، الفتوحات الاسلامیه بعد مضیّ الفتوحات النبویة، مکتبة التجاریة الکبری، قاهره [بی­تا].

28.سلیمان بن عبدالوهاب، الصواعق الالهیه، چاپ سوم، مکتبة ایشیق، استانبول 1397ق.

29.شوکانی، محمد علی، البدر الطالع بمحاسن من بعد القرن السابع، دار المعرفه، بیروت [بی تا].

30.شوکانی، محمد علی، نیل الاوطار، دار الجیل، بیروت [بی­تا].

31.صنعانی، ابن الامیر، تطهیر الاعتقاد عن ادران الالحاد، ضمن مجموعه الجامع الفرید، مدینه [بی تا].

32.طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم والملوک، دار القاموس الحدیث، بیروت [بی­تا].

33.فخر رازی، محمد بن عمر، محصل افکار المتقدمین والمتأخرین من العلماء والحکماء والمتکلّمین، چاپ اول: دار الکتاب العربی، بیروت، 1404ق.

34.فقیهی، علی اصغر، وهابیان، چاپ دوم، انتشارات اسماعیلیان، قم 1364ش.

35.گلدزیهر، ایگناس، العقیده والشریعه فی الاسلام، تحقیق محمد یوسف موسی و غیره، چاپ دوم: دار الکتب الحدیثه، قاهره [بی­تا].

36.متقی هندی، کنز العمال، مکتبة التراث الاسلامی، حلب [بی تا].

37.محمد بن عبدالوهاب، القواعد الواسطیه، ضمن مجموعه التوحید، دار الفکر، بیروت [بی­تا].

38.محمد بن عبدالوهاب، مجموعه التوحید، دار الفکر، بیروت [بی­تا].

39.محمد بن عبدالوهاب، نواقض الاسلام، ضمن مجموعه التوحید، دارالفکر، بیروت [بی­تا].

40.میرزا ابوطالب خان، مسیر طالبی یا سفرنامه میرزا ابوطالب خان، به کوشش حسین خدیوجم، چاپ دوم، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، تهران 1363ش.

41.نسائی، حافظ، سنن نسائی، شرح: حافظ جلال الدین سیوطی، دار احیاء التراث العربی، بیروت [بی تا].

42.نیشابوری، مسلم، صحیح مسلم، شرح الامام النووی، دار الفکر، بیروت 1401ق.

ص: 216

اصول روش شناسی سلفیه / ابوالفضل غفاری

اشاره

ابوالفضل غفاری(1)

چکیده

ویژگی های روش شناختی سلفیه معاصر، این جریان را در وضعیت معرفتی و عملی خاصی قرار داده که متفاوت از اهل سنت، پیامدهای مختلفی در عرصه نظر و عمل به وجود آورده است. با توجه به مهم ترین آموزه سلفی گری، یعنی بازگشت بی واسطه به قرآن، در ذات خود، «رادیکالیسم» را در بیرون و درون جهان اسلام موجب شده است. روش شناسی سلفی، خصوصاً سلفیه جهادی، با تأکید بر فهم سلف صالح و ظاهر گرایی افراطی، عقل را به حاشیه برده، نتایج مهمی از حیث تحولات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی به بار آورده است که مهم ترین آن، باز تولید ناگزیر خشونت به نام «جهاد» از سوی این جریان است. این مقاله به پیشینه روش شناختی سلفیه و اصول روش شناختی سلفی گری و همچنین به گونه شناسی جریان های معاصر سلفی گری و پیامدهایی پرداخته که بر اساس اصول روش شناسی سلفی گری، خود به خود، باعث بازتولید ناگزیرخشونت تحت عنوان اصل عملی جهاد شده است.

کلیدواژگان: روش شناسی، سلفیه، رادیکالیسم، خشونت، جهاد.

ص: 217


1- دانشجوی دکتری علوم سیاسی دانشگاه باقرالعلوم علیه السلام.
مقدمه

سلفیان، روش شناسی ویژه ای برای جست وجو و فهم دین بر گزیده اند که بر اساس آن، برای تشخیص درست شریعت باید به قرآن، سنت و سیره مسلمانان آغازین رجوع کرد. این نگرش با توجه به روش شناسی ویژه ای که برگزیده اند، نتایج متفاوتی در عرصه نظر و عمل به وجود آورده است. «سلفیسم» بر کتاب و سنت و شیوه سلف صالح تأکید دارد، در حالی که اهل سنت از منظر روش شناسی، منابع را کتاب، سنت، اجماع، قیاس، مصالح مرسله، سد ذرایع و ... می­دانند. این روش شناسی با توجه به ضرورت بازگشت بی واسطه به قرآن در ذات خود، بستر را برای ورود غیرکارشناسان فراهم می­کند؛ فهم کسانی که متأثر از پیرامون، مسائل و دشواری­های سیاسی - اجتماعی خود بوده و می­تواند باعث برداشت های نسنجیده شود. درخواست­های غیرجامع، روش های نقطه­ای، فهم های ناروشمند و دغدغه­های برخاسته از عقده­های فروخورده ناشی از اجتماع، زمینه را برای خشونت و رادیکالیسم فراهم می­کند. این امور، پیامدهای مهمی از حیث تحولات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در بر دارد که مهم ترین آنها تعطیل فقه یا دست کم تقلیل آن به علم جمع آوری و تبویب احادیث است. با این روش، زمینه اجتهاد و فهم اجتهادی از میان می رود و واسطه­های کارشناس فهم نصوص، حذف می­شود که این امر به تولید ناگزیر خشونت به نام جهاد می­انجامد.

روش شناسی، جزء مقوم هر اندیشه­ای، از جمله اندیشۀ سیاسی است، فقدان روش یا برساختن روشی که بر قوانین و قواعد دانش و اندیشۀ مورد نظر مبتنی نباشد، به دنبال خود نوعی هرج و مرج در فهم به وجود می­آورد و زمینه­ساز روندهایی خطرناک در برداشت از متون می شود. با توجه به اهمیت مسئله روش شناسی و تأثیرگذاری مستقیم آن در شناخت بنیادهای فکری جریان های تکفیری، این نوشتار در صدد تبیین رابطه بین روش شناسی سلفی گری و تولید خشونت است. به بیان دیگر، پیامدهای التزام و عدم التزام به روش شناسی مطلوب در جریان های تکفیری را بررسی می کنیم.

ص: 218

1. گونه شناسی جریان های سلفی
اشاره

«سلف» در لغت، به معنای پیشین است. به گفته «ابن فارس»، سلف، اصلی است که بر تقدم و سبقت دلالت دارد؛ پس سلف کسانی هستند که در گذشته بوده اند.(1) معنای اصطلاحی «سلف» از دید نظریه پردازان سلفیه به صورت های گوناگونی تعریف شده است؛ مثلاً ابن تیمیه معتقد است «سلف» کسانی هستند که در سه قرن بهترِ اسلام زندگی می کردند و تمام فضایل را داشتند و برای حل هر مشکلی از دیگران شایسته­ترند که شامل صحابه، تابعان، و تابعانِ تابعان می شوند.(2)

ابن قیم جوزی، در کتاب اعلام الموقعین، بحثی تحت عنوان «فی جواز الفتوی بالاثار السلفیه و الفتاوی الصحابیه» دارد که با استناد به آیه 100 سوره «توبه»، مسلمانان را به پیروی از نخستین گروندگان به اسلام، از مهاجران و انصار، دعوت می کند.(3)

مهم ترین دلیل سلفیه برای مشروعیت سلف، حدیث «خیره» است که پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

خیر الناس قرنی، ثم الذین یلونهم، ثم الذین یلونهم، ثم یجیء اقوام تسبق شهادة احدهم یمینه و یمینه شهادة؛(4) بهترین مردم، مردمان قرن من هستند. سپس کسانی که در پی ایشان می آیند و سپس دیگرانی که در پی می آیند. پس از ایشان مردمانی می آیند که گواهی هر یک سوگندشان، و سوگند هر کدام، گواهی شان را نقض می کند.

سلفیان با تکیه بر این حدیث، سه قرن نخستین اسلام را بهترین قرون اسلام می شمارند و به همین سبب برای کسانی که در این سه قرن زندگی کرده اند، مرجعیت

ص: 219


1- ابن­فارس، معجم مقاییس اللغه، ج3، ص95.
2- ابن تیمیه، مجموعة الفتاوی، ج4، ص96.
3- ابن قیم جوزی، اعلام الموقعین، ج5، ص543-556.
4- محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح بخاری، ص645؛ احمد بن حنبل، مسند الامام احمد بن حنبل، ج7، ص199-200.

در ابعاد مختلف قائل اند.(1)

سلفیه پدیده ای است ناخواسته و نوساخته که انحصار طلبانه، مدعی مسلمانی است و همه را جز خود، کافر می شمرد. این در حالی است که [باید دید] چگونه برساختن مذهبی به نام «سلفیه» و تکفیر همه دیگر مذاهب، بدعتی است که با ادعای پیروی از سلف سازگاری ندارد.(2)

جریان های مختلف سلفی گری، هرچند از نظر خاستگاه و پیشینه با هم مشترک اند، اما سه عامل «عقاید»، «سیاست» و «روش رسیدن به هدف»، تفاوت هایی در جریان های مختلف سلفی گری به وجود آورده است؛ مثلاً در بحث عقاید، در اینکه منبع معرفتی، حدیث است یا اینکه باید مستقیماً به نص مراجعه کرد یا در مورد مکتب «دیوبند»، که به دو اصل طریقت و شریعت قائل اند، تفاوت هایی وجود دارد.

در بحث سیاست، مسائلی مانند حد و مرز، حضور در سیاست، چگونگی تعامل با دولت و نحوه برخورد با مسلمانان و غیر مسلمانان، از موارد اختلافی است. آن گونه که روش رسیدن به هدف، روش ترور و خشونت و جهاد برای رسیدن به هدف با این فرض که همه سعی مسلمانان باید معطوف به جهاد باشد و نیز دعوت و روش تبلیغی، یعنی امر به معروف و نهی از منکر، که مهم­ترین معرف توحید و خروج از شرک است، از بحث هایی است که دیدگاه های مختلفی در خصوص آنها وجود دارد.

بر اساس این شاخصه ها، می توان جریان های سلفی را به چند دسته تقسیم کرد:

1. 1. سلفی تکفیری

سابقه «تکفیر» به قرن اول هجری باز می گردد که هم زمان با ظهور «خوارج» است. دغدغه اصلی خوارج، مسئله ایمان و کفر بود که می­تواند تأثیر­های مهم سیاسی به لحاظ برخورداری افراد از حقوق ناشی از عضویت در جامعه اسلامی، همچون حرمت جان، مال و حق زندگی داشته باشد. آموزه دیگر خوارج را می­توان «نفی حکومت» دانست.

ص: 220


1- سید مهدی علیزاده موسوی، تبارشناسی سلفی گری و وهابیت، ص32.
2- سعید رمضان بوطی، سلفیه بدعت یا مذهب، ص16.

به دلیل فهم نادرست از آیه )إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلّهِ((1) طبق دیدگاه خوارج، خداوند باید مستقیماً در این جهان حکومت کند. بر اساس مسئله ایمان و کفر، خوارج مرتکب گناه گبیره را کافر می دانستند. فرد با ارتکاب کبیره از عضویت در جامعه اسلامی نیز خارج می شود. امر به معروف و نهی از منکر در همه درجات آن واجب است که لازمه آن، نظارت شدید بر رفتار فردی و اجتماعی افراد است و یکی از مراتب امر به معروف و نهی از منکر را وجوب خروج و جنگ با حاکم ستمگر می دانستند. بر اساس این آموزه ها، ویژگی های روش شناختی خوارج را می توان چنین بر شمرد: الف. تمرکز بر آموزه های نقلی دینی و پرهیز از رجوع به عقل؛ ب. اخذ ظواهر دینی و رد هر گونه تفسیر و تأویل؛ ج. عمل گرایی شدید در اندیشه و تقدم عمل بر نظریه؛ د. پایان تقدیس قدرت سیاسی پس از رحلت پیامبر و انتقال آن به کل جامعه اسلامی، ه-. دیدگاه خوارج در مورد اعتقاد به دموکراسی فراگیر و افراطی که به برابری تمام مسلمانان در امر حکومت معتقد بودند و نیز «آنارشیسم» که برخی از محققان تاریخ اسلام، به ویژه خاورشناسان، به آن توجه کرده­اند.

در دوران معاصر، سلفی گری تکفیری بر اساس آموزه خوارج، مرتکب کبیره را کافر می دانند. لذا مخالفان خود را کافر می شمارند [و] نوعی تلازم بین ایمان و عمل قائل اند. این جریان، هیچ تفاوتی میان کافران و مسلمانان شیعه و سنی قائل نیست و همه را مستحق مرگ می داند.(2)

البته باید به این نکته اشاره کرد که کشور­های غربی هم از این ظرفیت برای مقابله با رشد اسلام گرایی در غرب استفاده می کنند. آنها پروژه «اسلام ستیزی» در جهان اسلام را با استفاده از این گروه ها دنبال می کنند.

ص: 221


1- یوسف، آیه 40.
2- سید مهدی علیزاده موسوی، همان، ص96.
1. 2. سلفی­ جهادی

«سلفیه جهادی»، جریانی است که در اندیشه های «ابوالاعلی مودودی» ریشه دارد. به نظر «حمید عنایت»، جان کلام نظریه آماده سازی انقلاب اسلامی مودودی این است که حکومت اسلامی، بدون انقلابی اسلامی، لاجرم وا می ماند و فرو می ریزد.(1) ریشه­های دیگر این جریان در اندیشه سید قطب است که همه جوامع را «جوامع جاهلی» نام نهاد و نیز در اندیشه «محمد عبدالسلام» که بحث «الفریضة الغائبه» را مطرح کرد. به این ترتیب، مفهوم «جهاد» یکی از لوازم بازگشت به عظمت اسلامی تلقی شد که دو صورت داشت: جهاد با دشمن داخلی و جهاد با دشمن خارجی. طبق این عقیده، بر هر مسلمانی واجب است که هر سال جهاد انجام دهد یا هزینه دوازده ماهه یک سرباز را تأمین کند.

«عبداللطیف هرماسی»، سلفی گری جهادی را چنین توصیف می کند:

سلفی گری جهادی در فعالیت های خود به تعریف رایج میان علمای اسلام توجهی ندارند که جهان را به دو بخش اسلام و کفر تقسیم می کنند، بلکه با توسعه در مفهوم شرک و کفر، گروه بزرگی از مسلمانان را نیز از دایره اسلام خارج می کنند. از سوی دیگر، رنگی کاملاً سیاسی به فعالیت های خود می دهند و روش آنان در مبارزه، جهاد است، که برای توجیه آن، ناگزیر باید برای مخالفان خود حکم کفر و ارتداد صادر کنند.(2)

جریان های «بن لادن» و «طالبان» و گروه «النصره» و جریان هایی که علیه سوریه و عراق عمل می کنند، جزء سلفی های جهادی هستند. این گروه ها قائل به جهادند و اصل اعتقادی شان بر این است که باید با جهاد، حکومت اسلامی بر پا کرد که این جریان به «رادیکالیسم» تمایل یافته و اقدامات افراط گرایانه و خشونت آمیزی در جهان انجام داده است.

ص: 222


1- نک.: حمید عنایت، اندیشه سیاسی در اسلام معاصر، ص178-196.
2- عبداللطیف هرماسی، مصاحبه با «سوئیس اینفو»، www.swissinfo.ch.
1. 3. سلفی تبلیغی

«سلفی گری تبلیغی»، نوعی از سلفی گری است [که] محور فعالیت خود را تبلیغ اندیشه ها و مبانی سلفی گری قرار می دهد. این جریان می کوشد با بهره گیری از فناوری پیش رفته ارتباطی، گفتمان سلفی گری را جهانی کند. همچنین با ترویج مبانی سلفی گری، مثل حدیث گرایی، گذشته گرایی، توحید و شرک و ایمان و کفر از یک طرف و شبهه افکنی برای تخریب عقاید بقیه مسلمانان، هدف خود را پی گیری می کند.(1)

پیروان این جریان با ورود به فضای مجازی و استفاده از آن، نوعی اسلام سلفی آنلاین به وجود آورده اند. آنها با استفاده از شبکه های اجتماعی مجازی و تار نما های اینترنتی، بستر ارتباط معنا دار گفتمان اسلام سلفی و جهانی سازی را فراهم کرده اند. نمونه جریان سلفی گری تبلیغی، «جماعت تبلیغ» است. این گروه به روش چهره به چهره معتقد است و در ایران نیز فعال است. «اهل قرآن پاکستان» هم در سلک سلفی گری تبلیغی فعالیت می­کنند.

2. پیشینۀ روش شناختی جریان های سلفی­

ریشه های روش شناسانه سلفیه را باید در جریان «ظاهر گرایی» پی گرفت. این جریان با احمد بن حنبل شروع شد. آنها به جای آنکه معیار رسیدن به حق را «وحی» قرار دهند، «حدیث» را ملاک فهم وحی قرار می دهند و هر چه از حدیث به دست می آورند، بر قرآن تحمیل می کنند و در حقیقت، از این طریق رأی خودشان را بر قرآن تحمیل می کنند.(2) این جریان با ظهور «اشعریان»، رفته رفته از رونق افتاد، ولی به کلی منسوخ نشد. جریان سلفی، که زبان دین را انعطاف ناپذیر می دانستند، بار دیگر در قرن هشتم هجری با ظهور «ابن تیمیه» رواج یافت. ابن تیمیه با توجه به برداشتی که از آیات و روایات داشت، خطی انحرافی ایجاد کرد که در دوره های بعد شاگردانش آن را دنبال

ص: 223


1- سید مهدی علیزاده موسوی، تبارشناسی سلفی گری و وهابیت، ص100.
2- جعفر سبحانی، البحوث فی الملل والنحل، ص268- 278.

کردند. از جمله عقاید ابن تیمیه که بر روش شناسی سلفیه، تأثیری انکارناپذیر دارد، موارد زیر است:

الف. مخالفت با برهان عقلی: یکی از بنیادهای فکری ابن تیمیه، مخالفت با برهان عقلی است، از همین بزنگاه است که برای خداوند قائل به جسم شده است. به نظر وی، موجود قائم بالنفس، غیرقابل اشاره حسی و رؤیت ناپذیر وجود خارجی ندارد و صرفاً ساخته و پرداخته ذهن است: «واما اثبات موجود قائم بنفسه لایشار الیه و لایکون داخل العالم و لاخارجه، فهذا مما یعلم العقل استحالته ... وبطلانه».(1)

ابن تیمیه به دلیل رویکرد حس گرایانه خود، معیارهای موجود مادی و غیرمادی را خلط کرده است، زیرا رؤیت به معنای ادراک حسی، مستلزم جسم بودن مرئی است. لذا برای خداوند قائل به جسم شده است و چون حس گراست، جمود بر ظواهر کرده است و از این مرحله فراتر نمی رود. ابن تیمیه در نقض المنطق بر «حس مشهود» تأکید می کند. وی با بی اعتبار کردن قیاس برهانی، برای عقل در گسترش علوم، مجالی باقی نمی گذارد و حس و استقرا را «فعال ما یشاء» می داند.(2)

این حس گرایی موجب می شود ابن تیمیه خداوند را به اجسام و مخلوقات تشبیه کند که دست، چشم و گوش دارد و بر عرش نشسته است.

ب. نقل­گرایی افراطی: در ادامۀ بند پیشین، ابن تیمیه و شاگردان و پیروان او دچار نقل گرایی افراطی اند و با توجه به همین امر است که از نظر روش شناسی، ابن تیمیه روش خود را بر سه پایه بنیان نهاده است: ستیز با فلسفه و منطق، جدال با علم کلام، نقل گرایی سلفی.(3)

وی در کتاب الرد علی المنطقیین به شدت به فلسفه و منطق می­تازد و مسلمانان را از فراگیری فلسفه و منطق نهی می کند و خاستگاه منطق را «یونان»

ص: 224


1- ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة، ج2، ص334.
2- نک.: همو، نقض المنطق، ص200- 205.
3- سید مهدی علیزاده موسوی، تبارشناسی سلفی گری و وهابیت، ص259.

می داند.(1)

او همچنین در الفتوی الحمویه الکبری، به سختی با علم کلام مخالفت می­کند و متکلمان را متهم می کند که قول خلف را بر قول سلف ترجیح می دهند و این امر موجب نادانی دو چندان آنها شده است. به عقیده وی، حیران ترین مردم در هنگام مرگ، اصحاب کلام اند.(2)

لذا وی در نتیجه مقابله با عقل گرایی، نقل گرایی را در تمام حوزه های الاهیات، احکام، اخلاق و اصول دین می پذیرد و تنها رجوع به کتاب و سنت را مشروع می داند. این مسئله منجر به سلف گرایی و گذشته گرایی می شود که به جای توجه به زمان و مکان و اجتهاد، راه را برای جمود بر ظواهر به صورت خودکار باز می کند.

ج. تعصبات ناشایست: یکی از باورهای دیگری که اثری مستقیم بر روش شناسی ابن تیمیه و جریان های تکفیری دارد، تعصبات شدید مذهبی است، به گونه­ای که به سادگی به خود حق می­دهند تا دیگران را به کفر و شرک متهم کنند. از این جهت، ابن تیمیه با مذهب شیعه، ضدیت شدیدی دارد. وی مهم ترین دیدگاه خود را علیه شیعه در دو کتاب منهاج السنة النبویة فی النقض علی الرافضة و القدریة، و رأس الحسین آورده است. منهاج السنة در مقابل منهاج الکرامة علامه حلی است که به شدت به شیعه حمله کرده است و نسبت های ناروایی به شیعه نسبت می دهد.(3) وی همچنین شرک بودن زیارت قبور و توسل و نفی فضائل اهل بیت علیهم السلام و امور دیگری را نیز به مکتب خود افزود و نگرش متفاوتی در امر دین عرضه داشت. هر چند از اندیشه های او استقبال گسترده ای نشد، اما قرن ها بعد، یعنی در قرن دوازدهم هجری، مبنای فکری «محمد بن عبدالوهاب» نجدی قرار گرفت.

در اثر همین تعصبات و باورهای ناشایست، محمد بن عبدالوهاب موجی از تندروی و سخت گیری به راه انداخت و کم کم همه مسلمانان را تکفیر کرد و مذاهب دیگر را اهل بدعت خواند و مدعی شد که اسلام ناب در اختیار سلف است و فهم آنها از کتاب

ص: 225


1- ابن تیمیه، الرد علی المنطقیین، ص124-159.
2- نک.: ابن تیمیه، الفتوی الحمویة الکبری، ص191- 195.
3- نک.: همو، منهاج السنة، ج1، ص38-57.

و سنت برای همگان حجت است و هر کس از این راه عدول کند، بدعت گذار و خارج از اسلام است. محمد بن عبدالوهاب در کتاب کشف الشبهات حکم به ارتداد مسلمانان می دهد و درنتیجه، جواز قتل آنها را صادر کرده، همه مسلمانان عصر خود را کافر معرفی می کند. این کتاب، مبنای اباحه خون و مال و ناموس مسلمانان و کشتارهای بسیاری را سبب شده است. ابن عبدالوهاب، برخلاف ابن تیمیه که بیشتر در عرصه نظر فعال بود، توانست سلفی گری را به عرصه عمل وارد کند. وی مسلمانان را کافر و سزاوار مرگ دانست و تصاحب اموال و ناموس آنها را مباح اعلام کرد.

پس از اشاره به پیشینه روش شناختی سلفی گری، اصول روش شناختی سلفیه را بررسی می­کنیم:

3. اصول روش شناختی سلفیه
3. 1. فهم مستقیم «نص»

اساس بحث سلفیه بر این امر استوار است که مستقیماً به متن مراجعه کنید و رهبران مذهبی را رها کنید. بر اساس این آموزه، واسطه ها حذف می شوند و به بازگشت به نص توجه می شود. مراجعه به نص بدون تئوری به این معناست که هر حکمی در نص هست، باید همان طور اجرا شود و به تأویل و تفسیر و توضیح احتیاج ندارد.

به نظر «قرضاوی»، ظاهرگرایان جدید، وارث ظاهریه قدیم هستند که به فهم حرفی دلایل شرع اکتفا کرده، از مقصود شارع در ورای این الفاظ غفلت می کنند. وی این جریان را «فقه النصوص بمعزل عن المقاصد» می نامد(1)

و شش ویژگی برای آن برمی شمرد: 1. فهم و تفسیر حرفی نصوص دین؛ 2. میل به تشدید و سخت گیری در احکام؛ 3.تکیه

ص: 226


1- نک.: یوسف مصطفی قرضاوی، دراسة فی فقه: مقاصد الشریعة، بین المقاصد الکلیة والنصوص الجزئیة، ص288.

و اعتماد غرور آمیز به رأی و دیدگاهشان؛ 4. انکار و طرد شدید مخالفان؛ 5. تکفیر مخالفان؛ 6. بی مبالاتی در ایجاد فتنه.(1)

سلفیه در فهم قرآن فقط به ظاهر آن، یعنی ظواهر الفاظ و لغات توجه می­کنند، هرچند مستلزم معنای خلاف عقل باشد. این روش نتیجه جمود فکری و برداشت های سطحی از آیات و معارف قرآن است. محدود کردن فهم قرآن به کشف معنای لغات، در حقیقت بستن راه فهم آن است. زیرا چنین فهمی قرآن را از لحاظ زمانی و مکانی محدود می کند و نتیجه چنین روشی، بی توجهی به مصالح جوامع، مسائل نوپیدا و احکام جدید است.

این روش در مقابل روشی است که زبان قرآن را الفاظ آن نمی داند، بلکه فرهنگ قرآن را پیام آور می داند. این پیام به زبان فطرت بشر تعلق دارد که مربوط به همه فرهنگ هاست و اختصاص به زبان خاصی ندارد.(2)

3. 2. تزکیه، توحید در مقابل شرک

سلفیه جدید، دنیا را به توحید و شرک تقسیم می کند؛ یعنی بخشی که مؤمن هستند و بخشی که غیر مؤمن اند و بین اینها رابطه جنگی بر قرار می کنند. بر اساس این آموزه، اینها با دو جریان در گیر می شوند: اول، گروه ها و فرقه هایی که به نظرشان جامعه را تهدید می کنند که این را اصطلاحاً «عدو قریب» می گویند و دوم، استعمار یا دشمن بیرونی است که آن را «عدو بعید» می­نامند، ولی بیشترین در گیری شان با داخل و «عدو قریب» است. از نتایج چنین روشی، برجسته شدن اصل عملی «جهاد» است که به رادیکالیسم و کاربرد خشونت تحت عنوان جهاد منجر می­شود. می توان گفت دیدگاه های ابوالاعلی مودودی و سید قطب همراه عبدالسلام فرج، چارچوب فکری بسیاری از اسلام گرایان سلفی را در دهه 80 و 90 میلادی طراحی کرد. لذا به اختصار به مهم ترین آموزه های سید قطب اشاره می کنیم.

ص: 227


1- داوود فیرحی، فقه و سیاست در ایران معاصر، ص68.
2- عبدالله جوادی آملی، دین شناسی، ص79.

سید قطب، چهار دوره فکری داشته است: 1. دوره تمایلات الحادی؛ 2. دوره گرایش های سکولاریستی؛ 3. گرایش به حکومت اسلامی و پیوند دین و سیاست که کتاب فی الضلال را می نویسد؛ 4. گرایش­های رادیکالی که پس از سفر وی به آمریکا به وجود آمد و کتاب معالم فی الطریق در این مقطع نوشته شد که به مانیفست افراطیان در جهان اسلام تبدیل شده است.

سه مفهوم کلیدی در اندیشه سید قطب عبارت اند از:

الف. جاهلیت: وی معتقد است تمام جوامع زمان وی، چه مسلمان و چه غیرمسلمان، جاهلی اند. ریشه های جاهلیت در خواسته های انسان است که اجازه نمی دهد افراد از میل به خودبزرگ بینی شان بیرون بیایند یا در منافع برخی افراد، طبقه­ها، ملت ها یا نژادهاست که منافع آنان بر تقاضا برای عدالت و خیر، غالب می شود.

ب. حاکمیت: سید قطب، حاکمیت را ذاتاً و صرفاً امری الاهی می داند که اگر غیر الاهی شد، جاهلی می شود. اگر جامعه بخواهد جاهلی نباشد، باید حاکمیت الاهی در آن استقرار پیدا کند، اما این روند احیای جامعه اسلامی چگونه آغاز می شود؟ چگونه می توان اسلام را جایگزین جاهلیت کرد؟ پاسخ سید قطب این است که حیات بخشیدن به جامعه اسلامی، مستلزم ظهور گروه پیشتاز اسلامی است که این گروه پیشتاز تا تشکیل نشود، جامعه الاهی هم تحقق نمی یابد که این همان مفهوم جماعت است.

ج. جماعت: این گروه پیشتاز تا تشکیل نشود، جامعه الاهی تحقق نمی یابد. گروه پیشتاز در دو سطح باید مقابله کند؛ در سطح نظری با رد آرا و استدلال های جاهلیت و نشان دادن فساد آن، و در سطح عملی، از طریق جنبش سازمان یافته و مجهز به همه توانایی هایی که بتوان از آن برای مبارزه با جاهلیتی قدرتمند بهره­ برد.

مرحله اول، تکوین و شکل گیری عقیده و مرحله دوم، قیام یا استقرار عقیده است که مفهوم جهاد به اصل کلیدی تبدیل می شود. دین دعوت است و این دعوت، همواره باید

ص: 228

همراه با جهاد باشد و جهاد حرکت تهاجمی است نه صرفاً تدافعی. به نظر سید قطب، ما موظفیم جامعه جاهلی را به جامعه الاهی تبدیل کنیم؛ مانند حرکت خود پیامبر. ماهیت شبکه ای بودن جهاد بر اساس شبکه ای از رابطه­هاست و به فرمان فقیه و مفتی نیاز ندارد. بعد از سید قطب، محمد عبدالسلام فرج، مفهوم «الفریضة الغائبه» را مطرح کرد که به این ترتیب، مفهوم جهاد یکی از لوازم بازگشت به عظمت اسلامی تلقی شد که دو صورت داشت: جهاد با دشمن داخلی و جهاد با دشمن خارجی. بنابراین، تأثیر سید قطب بر «بن لادن» و «ایمن الظواهری» مشهود است و افکار سید قطب در جهان اسلام تحول اساسی ایجاد کرد و رادیکالیسم را به وجود آورد.(1)

برخی عبارات کتاب معالم فی الطریق را به سادگی می توان دعوتی آشکار به استفاده از خشونت علیه جامعه اسلامی موجود تفسیر کرد. هر کشوری که با مسلمانان به خاطر عقیده شان سر جنگ داشته باشد و مانع از عمل به دینشان شود و در آن شریعت تعطیل گردد، دارالحرب است، حتی اگر خانواده و خویشان یا مردمش در آن زندگی کنند.(2)

بر اساس همین آموزه سید قطب، عبدالله عزام در کتاب اعلان الجهاد می­گوید: «فاالجهاد عبادة جماعیة لا یقوم الا بوجود جماعة تواجه المجتمع الجاهل او الکافر».(3)

پس سلفی ها با تکیه بر ایدئال هایشان، خشونت را روا می دارند. مکانیسم اعمال ایده ها، خشونت است. بر اساس منطقی که در اجرا دارند، چیزی را تولید می کنند که به رادیکالیسم معروف است. پیروان رادیکالیسم به علوم اسلامی کلاسیک احتیاجی پیدا نمی کنند و همین که زبان عربی را بدانند و قرآن را بفهمند و آن را به کار ببندند، کافی است. اینکه آیا شرایطی برای جهاد هست یا خیر، اهمیتی ندارد و به حاشیه می رود. بر اساس همین آموزه هاست که سازمان الجهاد درباره «مسلمانی» معتقد است که از طریق جهاد دائمی می توان به آن رسید و کوتاهی مسلمانان و رهبرانشان در اجرای تعهدات

ص: 229


1- نک.: سید قطب، معالم فی الطریق.
2- لوآی. م. صفی، چالش مدرنیته، ص176.
3- نک.: عبدالله عزام، اعلان الجهاد.

اسلام، آنها را کافر می کند. لذا «انور السادات» را به دلیل اینکه یکی از ائمه کفر است، به قتل رساندند و این در حالی است که در اندیشه علمای سنتی، جهاد باید بر اساس فرمان باشد.

نظریه های کلاسیک، بر اساس مکاتب اجتهادی عمل می کردند، اما سلفی های جدید، در صورتی با اجتهاد موافق اند که توجیه گر آنها باشد و الا نه تنها به رهبران مذهبی مراجعه نمی کنند، بلکه انتظار حمایت از آنها را دارند. این جریان با توسعه در دایره «بدعت»، بسیاری از مسائل علمی و مذهبی اختلافی را که اهل سنت در دایره خلافات اجتهادی قرار می دادند مشمول بدعت می دانند و مخالفان خود را با عنوان اهل بدعت، طرد و تکفیر می کنند.(1)

پیروان سلفی گری با توجه به روش شناسی ای که برگزیده اند، در وضعیت معرفتی و علمی خاصی قرار می گیرند که نه تنها به غیر مسلمانان به دلیل فقدان توحیدشان می تازند، بلکه با استفاده از تکفیر به غیرسازی و خشونت در جوامع اسلامی نیز حکم می کنند. اینها مفهوم توحید را مقابل بدعت و شرک قرار می دهند که مستلزم خشونت در بیرون و درون جوامع اسلامی است؛ نوعی از ایمان گرایی اسلامی که تنها دغدغه آن جست و جوی دین ناب و انجام دادن دقیق توصیه های وحی بی هیچ تفسیری است، آن گونه که به پیامبر اسلام نازل شده است. لذا این طریقه نوعی ظاهرگرایی افراطی است که نتیجه ای جز خشونت ندارد.

3. 3. تقدیم نقل بر عقل

یکی از مباحث مهم روش شناختی، نسبت و رابطه عقل و نقل است. این مسئله را می توان از دیدگاه شریعت مداران و عقل گرایان بررسی کرد. در فقه سیاسی اهل سنت، به عقل و استنباط های عقلی توجه نشده است. بر اساس نوع برداشت فقه سیاسی اهل

ص: 230


1- داوود فیرحی، فقه و سیاست در ایران معاصر، ص84.

سنت، اجماع و عمل و رأی صحابه، نه به دلیل مجتهد بودن آنها، بلکه به این علت حجت است که آنها در واقع آشنا به سنت اند.

قیاس هم در نظر اهل سنت، به معنای توجه به عقل و روش عقلی نیست، بلکه الحاق احکام غیرصریح به احکام صریح جوهره قیاس است که حجت آن برگرفته از آن احکام صریح و ثابت است.(1)

بر اساس این شاخصه ها، فقه سیاسی اهل سنت از نظر روش شناختی، اساساً نص گراست و جایگاه زیادی برای عقل و روش عقلی قائل نیست. ترجیح نقل بر عقل و اولویت نص نازل شده، اعم از قرآن، سنت و عمل صحابه، به مهم ترین اصل معرفت شناختی اهل سنت تبدیل می شود که اشعری در کتاب الابانة عن اصول الدیانة به آن می پردازد. وی در فصل نخست الابانه می گوید:

قولی که بدان قائل هستیم و دیانتی که به آن تدین داریم، عبارت است از تمسک به کتاب خدا و سنت پیامبران علیهم السلام و آنچه از بزرگان صحابه و تابعان و ائمه حدیث روایت شده است ما به آنها اعتصام کرده و چنگ زده ایم و نیز به آنچه ابوعبدالله احمد بن حنبل قائل است و بدان وسیله حق را آشکار و گمراهی را دفع کرده و روش و منهاج را توضیح داده است.(2)

ابن تیمیه نیز برای اینکه از نفوذ عقل در زندگی سیاسی مؤمنان برای همیشه جلوگیری کند، به یک اصل اشاره می کند که برای اهل حدیث اهمیت فراوانی دارد. او می گوید: «هیچ گاه انسان، مؤمن واقعی نخواهد بود، مگر اینکه نسبت به پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم ایمان جازم داشته باشد. ایمان جازم نیز چیزی است که در آن هیچ قید و شرطی نباشد. چنین شخصی هرگز مؤمن واقعی نخواهد بود». وی در درء تعارض العقل والنقل می گوید:

ص: 231


1- داوود فیرحی، روش شناسی دانش سیاسی در تمدن اسلامی، ص88.
2- ابوالحسن اشعری، الابانة عن اصول الدیانة، ج2، ص20.

نصوص ثابت از رسول صلی الله علیه و آله و سلم هرگز با صریح معقول، معارض نیست تا اینکه بگوییم عقل مقدم بر آن است یا نه؟ و هر آنچه معارض آن نصوص است، نه عقل بلکه شبهات و خیالات است که بر مبنای معانی متشابه و الفاظ مجمل استوار است و هر گاه تفسیر و تبیین شوند، معلوم می شود که شبهه سوفسطایی هستند، نه برهان عقلی.(1)

فقه اهل سنت نص گراست، اما در جایی که بخشی از نص اجمال دارد، باید این اجمال را با مکانیزم های عقلی شفاف کرد. اهل سنت این را می پذیرند، اما سلفی ها تفسیر و توجیه را یکی تصور می کنند و می گویند:

هر تفسیری نوعی توجیه است و این کار شهامت جهان اسلام را می گیرد و این تفاوتی است که با فقه اهل سنت پیدا می کنند. این نگرش باعث شد که میزان، فهم و درک سلف باشد و نتیجه آن در عرصه نظر، تعطیل عقل و شعور است که تنها باید به سخنان سلف گوش داد و در عرصه عمل این است که تنها با سلاح تکفیر و تفجیر با مسلمانان روبه رو می شوند.

پس حدیث گرایی احمد بن حنبل در عقاید و فقه و پذیرش اخبار وارده و فهم سلف، باعث شده است که سلفی گری هر گونه عقل گرایی را نفی کند و مخالف هر گونه چند و چون در احادیث موجود باشد. تنها چیزی که اهمیت دارد، اجرای نصوص به هر طریق ممکن است و نتیجه عملی آن، خشونت با استناد به جهاد است، که در اندیشه سید قطب، عبدالسلام فرج، و عبدالله عزام نظریه پردازی شده است. استفاده از مفهوم جهاد و توسعه مفهومی آن و عدم نیاز به مفسر و مجتهد در توضیح نص، باعث خشونت، حکم به قتل و ترور تحت عناوینی مانند جهاد، کفر، نفاق در بینش و روش سلفی گری شده است.

حال پرسش این است که اگر منبع فکری، کتاب و سنت است، این دو منبع بر عقل بسیار تأکید می کنند و واژه «عقل» در قرآن 49 بار آمده است، پس چگونه است که

ص: 232


1- ابن تیمیه، درء تعارض العقل والنقل، ص156.

سلفی ها عقل را تعطیل می کنند، و با استناد به مفهوم جهاد، چنین فجایعی را انجام می دهند.

3. 4. اتّباع در مقابل تقلید

روش شناسی سلفی گری در مقابل «تقلید»، بحث «اتّباع» را مطرح می کند. «اتّباع» یعنی خواندن مستقیم متن که پیامدهای فراوانی به دنبال دارد. اهل سنت، رهبران مکتب­های چهارگانه را در واقع مرجع افتاء و تصمیم تلقی می کردند، اما بر اساس روش شناسی سلفی گری، جوانان مسلمان مستقیم به نص مراجعه می کنند که نتیجه اش این است که مرجعیت روحانیت سنتی را قبول ندارند و این باعث می شود که مسئله اجتهاد و تقلید یا مفتی و مقلد، بی معنا شود و نتیجه آن، در حاشیه قرار گرفتن مکتب­های چهارگانه است.

بر اساس این نوع نگاه و روش شناسی، سلفی گری نوعی ظاهر گرایی افراطی است که می اندیشد هیچ معنای مصلحت و قصدی ورای معنای حرفی نصوص دینی نیست و درنتیجه، نیاز به هم سنجی ادله شرعی و اجتهاد در نصوص نیست، و تنها چیزی که اهمیت دارد، اجرای این نصوص به هر ترتیب ممکن است. این روش شناسی با توجه به ضرورت بازگشت بی واسطه به قرآن در ذات خود، مولد رادیکالیسم در درون و بیرون جهان اسلام است.(1)

این در حالی است که بر اساس روش شناسی اجتهادی، استنباط احکام شرعی از منابع معرفتی معتبر با مراجعه فقیهانه صورت می گیرد و عامه مسلمانان از فتوای شرعی او، که شریعت شناسی متخصص بود، تقلید می کردند. منابع برای فقه سیاسی اهل سنت، قرآن، سنت، اجماع و قیاس است که میان آنها ارتباطی از نوع ارتباط اصل و فرع وجود دارد که قرآن مهم ترین است و سنت، اجماع و قیاس در مرحله دوم قرار می گیرند، اما سنت بر دو منبع دیگر برتری دارد و در مرتبه بعد، اجماع و سپس قیاس است که

ص: 233


1- داوود فیرحی، فقه و سیاست در ایران معاصر، ص83.

ضرورت تحویل منابع دیگر به نص هم در روش شناسی اهل سنت نمایان است. بر اساس این منابع، در اندیشه اهل سنت، بر اساس نظریه تصویب که حکم خدا در مسئله مورد اجتهاد را همان می داند که مجتهد پس از جهد و تلاش به آن دست می یابد و بر اساس اندیشه شیعه، نظریه «تخطئه» که اجتهاد را فعالیتی خطاپذیر می داند که در صورت اصابت به واقع، دو ثواب و در صورت عدم اصابت به واقع، یک ثواب دارد.(1)

طبق نظریه «تصویب» در اندیشه اهل سنت و «تخطئه» در اندیشه شیعه، مجتهدان نوعی تساهل و تسامح شناختی و عملی داشتند که در عرصه نظر، مخالفان خود را تحمل می کردند که نتیجه آن تکثر گرایی بود، اما بر اساس روش شناسی سلفی گری، احکام عملی دین را باید از منابع و نصوص اصلی دین و متون مقدس جست، نه از کتاب هایی که فقیهان نگاشته اند. طبق نظر اینها، اشعریان و معتزلیان و مذاهب چهارگانه فقهی مکتب­های کلامی ای هستند که خودشان را بر نص تحمیل می کنند. لذا آموزه «اتّباع»، یعنی خواندن مستقیم نص، باعث ظهور متفکرانی شد که از جنس فارغ التحصیلان مدارس ستنی نبودند و مطالعاتشان فردی بود؛ یعنی اسلام شناسی و اسلام گرایی آنان بدون معلم بود و با مراجعه مستقیم به نص، رویکرد جهادی پیدا کردند. آنها معتقد بودند که باید آیه را برداشت و به آن عمل کرد که در این صورت، دو اصل «دعوت» و «جهاد» برجسته می شود. آنان نوعی درک بسیط از نص دارند که حرمت و وجوب را از مجتهد یا مفتی نمی گیرند. لذا به مجتهدان بزرگ تکیه نمی کنند و این مسائل به تشخیص خودشان از نص باز می­گردد. پرسش هایی از قبیل اینکه «آیا نصی بر نص دیگر اولویت دارد یا نه؟» و «آیا شرایطی برای عمل به نص وجود دارد یا نه»، در روش شناسی سلفی گری جایگاهی ندارد. بنابراین، این روش شناسی، پیامدش خشونت و رادیکالیسم می شود.

ص: 234


1- منصور میراحمدی، درس گفتارهایی در فقه سیاسی، ص132.

محمد عبده معتقد بود که گروه­های وهابی و حدیث­گرا، چنین می­پندارند که غبار تقلید و پرده­ها و موانعی را که میان آنان و تأمل در آیات قرآن و متون روایات وجود دارد، کنار زده­اند، اما این گروه، از گروه علمای مقلد، تنگ نظرتر و متعصب­تر هستند. این گروه باور دارند که باید ظاهر الفاظ را اخذ و به آن عمل کرد، بدون آنکه به اصولی توجه داشته باشند که دین بر آن بنا شده است. به واقع این گروه­ها، نه دوستدار علم اند و نه علاقه­مند به مدنیت و تمدن سالم.(1)

3. 5. رد تأویل کتاب و سنت

آموزه دیگر سلفیه که از نتایج روش شناسی ظاهرگرایی است، رد تأویل و تفسیر است. به نظر سلفیه، اگر باب تأویل یا تفسیر را باز کنیم، اساس دین از بین می رود: «لو فتحنا باب التأویل لانهدم الدین». همین امر باعث می شود که بسیاری از آیات را با توجه به معنای ظاهری تفسیر کنند. این آموزه در زمینه صفات الاهی موجب تشبیه و تجسیم الاهی شده است، چنان که برای خداوند جسم قائل شده اند و ذات خداوند را بسان اجسام مکاندار دانسته، خداوند را به اجسام و مخلوقات تشبیه کرده اند.

جمود بر ظواهر و تدبر نکردن در آیات، موجب می شود معانی عمیق هستی شناختی دین را بر ظاهر محسوس و مادی آن حمل کنند، برای مثال، در آیات )وَجَاء رَبُّکَ وَالْمَلَکُ صَفًّا صَفًّا((2) یا )یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ ((3) می گویند: خداوند را دستی بزرگ است بالاتر از همه دست ها، یا خداوند را پایی است که با آن راه می رود و در حالی که فرشتگان در پیش روی اویند، از مقابل آنها رد می شود.(4)

این روش، یعنی اخذ ظواهر نصوص، باعث انکار تعلیل و تأویل احکام توسط عقل و ایجاد نوعی بدبینی به رأی و عقل و درنتیجه، رواج عقاید باطل در میان مسلمانان، از

ص: 235


1- محمد عبده، الاسلام والنصرانیة بین العلم والمدنیة.
2- فجر، آیه 22.
3- فتح، آیه 10.
4- حمید پارسانیا، حدیث پیمانه، ص45.

قبیل تجسیم و تشبیه شده است. نتیجه عملی آن، رفتار خشن و تشدید حکم از طرف معتقدان به سلفی گری است. همین آموزه، سلفی گری را دچار جمود فکری در مسائل عقیدتی، سیاسی، عبادی، اجتماعی کرده است. رد تأویل و تفسیر در سلفیه، باعث شده است که با هر گونه تفسیر قرآن مخالف باشند: «برای هیچ کس تفسیر قرآن مطلقاً جایز نیست، اگرچه وی دانشمند و ادیب باشد و اطلاعاتی گسترده در ادله، فقه، نحو، اخبار و آثار داشته باشد و فقط به روایات پیامبر، صحابه و تابعان استناد جوید».(1)

همین آموزه در خصوص بحث حقیقت و مجاز در آیات قرآن اهمیت دارد. سلفیه به نبود مجاز در قرآن باور دارند و معتقدند هر کلمه ای که در قرآن آمده است، معنای حقیقی آن اراده شده است. کسانی مانند ابن تیمیه در مجموعة الفتاوی و ابن قیم در مختصر الصواعق المرسلة و معاصرانی مانند شنقیطی در منع جواز المجاز فی المنزل التعبد و الاعجاز به آن باور دارند.(2)

پس مخالفت سلفی گری با تأویل و تفسیر، باعث شده که معنای مؤول و معنای مجازی در آیات قرآن انکار شود و عقیده­های باطل و انحرافی در اندیشه سلفی در عرصه نظر و عمل به وجود آید که در زمینه صفات الاهی، موجب تشبیه و تجسیم خداوند شده است. آنها مفاهیمی مانند «استوا» و «ید» را به معنای «نشستن» و «دست» به خداوند نسبت می دهند که موجب تشبیه خداوند به انسان شده است و این همه، از نتایج روش شناختی سلفی گری نشئت می گیرد.

جالب آنکه «ناصر الالبانی» (1914-1999م.) در کتاب سلسلة الأحادیث الضعیفه، نخستین حدیثی را که رد و انکار کرده و بطلان آن را اعلام می­کند این است: «الدین هو العقل و من لادین له لاعقل له». وی در ادامه تأکید می­کند که: «ومما یحسن التنبیه علیه أن کل ما ورد فی فضل العقل من الأحادیث لا یصح منها شیء وهی تدور بین الضعف والوضع».(3)

ص: 236


1- محمدحسین ذهبی، التفسیر، ج1، ص183.
2- سید مهدی علیزاده موسوی، تبارشناسی سلفی گری و وهابیت، ص62.
3- ناصرالدین البانی، سلسلة الاحادیث الضعیفة والموضوعة واثرها السوء فی الامة، ص52.

شایان ذکر است که از نگاه سلفیان، هیچ یک از احادیث مرتبط با فضیلت عقل، صحیح نیست، بلکه ضعیف و ساختگی است؛ چنان که «عبدالله بن باز» (1910-1999م.) مفتی سابق وهابی، برخلاف همۀ ادلۀ قطعی عقلی و تجربی، همچنان بر باورهای قرون وسطایی حرکت خورشید و ثبات زمین تأکید می­کند و باور به ثبوت خورشید و عدم حرکت آن را کفر و گمراهی می داند.(1)

نتیجه گیری

در مقاله حاضر، به ویژگی های روش شناختی سلفی گری و رابطه آن با جواز خشونت پرداختیم. سلفیان، روش شناسی ویژه ای برای جست و جو و فهم دین بر گزیده اند که طبق آن، تشخیص درست شریعت باید بر اساس تفسیر به قرآن، سنت و سیره مسلمانان اوایل صورت گیرد؛ یعنی کسانی که در سه قرن اول زندگی می کردند که سلفی ها به آنان «سلف صالح» می گویند.

سلفی گری که در جریان ظاهرگرایی ریشه دارد، با تکیه بر آموزه های احمد بن حنبل شروع شد و به دنبال او، یکی از پیروان حنبلی به نام «ابن تیمیه» در قرن هشتم، نگرش متفاوتی در امر دین به واسطه آموزه های او عرضه داشت. گرچه از اندیشه های ابن تیمیه در زمان خودش استقبال نشد، اما در قرن دوازدهم هجری، مبنای فکری محمد بن عبد الوهاب نجدی قرار گرفت. سلفی گری در نجد، موجی از تندروی و سخت گیری به راه انداخت که پیروان آن به تکفیر همه مسلمانان پرداختند و تنها مدعی اسلام ناب محمدی شدند و مذاهب دیگر را اهل بدعت و خارج از اسلام دانستند. این آموزه ها با تغییراتی در بعضی مفاهیم و نیز توسعه مفاهیمی از قبیل بدعت و جهاد، باعث شد سلفیه معاصر در وضعیت معرفتی و عملی خاصی قرار گیرند که شرایط امکان متفاوت مشرب قدمایی خود داشته باشد. مشرب قدمایی، با تکیه بر نظریه «تصویب» مجتهدان،

ص: 237


1- عبدالعزیز بن عبدالله بن باز، الادلة النقلیة والحسیة علی جریان الشمس وسکون الارض وامکان الصعود الی الکواکب، ص17 (خود او به وضوح اعلام کرده است که: «ان القول بثبوت الشمس وعدم جریانها، کفر وضلال»).

نوعی تساهل و تسامح شناختی و عملی داشت و به ناچار مخالفان خود را حداقل در نظر تحمل می­کرد و در عمل نیز کم و بیش شاهد تکثر گرایی آنها هستیم، اما سلفیه معاصر، نه تنها به غیر مسلمانان به دلیل فقدان توحیدشان می تازند، بلکه با استناد به حربه «تکفیر» به غیرسازی و خشونت در جوامع اسلامی حکم می کنند.

روش شناسی سلفیه معاصر با آموزه بازگشت به نص و رها کردن رهبران مذهبی، مسئله اجتهاد و تقلید یا مفتی و مقلد را از بین می برد و تنها چیزی که اهمیت دارد، اجرای نص به هر ترتیب ممکن، به ویژه با استناد به جهاد است. بر اساس این روش شناسی، احکام عملی دین را باید از منابع و نصوص اصلی دینی متون مقدس جست، نه از کتاب هایی که فقیهان نگاشته اند. پیامد این کار «رادیکالیسم» است، چون بی توجه به مقاصد، به فهم حرفی نصوص اهمیت می دهد. همچنین شرایط اجرای نص، مجمل و مبیّن، حقیقت و مجاز در نصوص و نیز شرایط جهاد بی معنا می شود؛ و برای انجام دادن جهاد هم، نظر حاکم شرط نیست، چون وجوب و حرمت را از نظر مفتی نمی گیرند و به تشخیص خودشان عمل می کنند که این باعث افراط گرایی و رادیکالیسم بر اساس روش شناسی سلفی گری می شود.

نکته­ای کلیدی که در این باره باید به آن توجه کرد این است که با نفی اجتهاد، جریان های تکفیری - سلفی، فاقد نظریه شده است و این یعنی مراجعه به نص بدون نظریه، که نتیجه اش امری ناروشمند است. لذا هر حکمی که در نص هست، باید به همان نحو اجرا شود و به تأویل، تفسیر و توضیح احتیاج ندارد. اگر در سلفیه قدیم، «اتباع اجتهادی» وجود داشت، یعنی مجتهدی بود که روش استنباط را به کار می­بست و عامه مسلمانان از فتوای شرعی او، که شریعت شناسی متخصص بود، «تقلید» می­کردند، اما سلفیه جدید، «اتباع» را نه در مقابل تفاسیر رها از نصوص دینی، بلکه در برابر «تقلید

ص: 238

از مجتهد» قرار می­دهند. بنابراین، حقیقت یا احکام عملی دین درست را باید از منابع و نصوص اصلی دین جست وجو کرد، نه از کتاب هایی که فقیهان نگاشته­اند.(1)

این امر تغییری اساسی در نوع برداشت ها و هرج و مرجی در فهم نصوص به وجود می­آورد که دیدگاه شخصی افراد، بدون وساطت فقها، معنادار و معتبر می­شود. پس فرد، خود جهاد می­کند و به حکم عالم یا مفتی نیاز ندارد. در این حال، شخص برداشت خود را به قرآن نسبت می دهد و طبیعی است که علاوه بر احساس تکلیف، تحریک روحی - روانی نیز می­شود.

از اصول روش شناختی سلفیه، تقسیم دنیا به توحید و شرک با استفاده از مفهوم بدعت و رابطه جنگی برقرار کردن بین مذاهب و نیز تکفیر مذاهبی است که مانند آنان نمی اندیشند. آنها با استفاده از آموزه های سید قطب در مورد جامعه جاهلی، تمام جوامع موجود را جاهلی می­دانند و با دو گروه درگیر می شوند: گروهی که جامعه را تهدید می کنند که آن ها را «عدو قریب» می نامد و گروهی که استعمار و دشمن بیرونی است که آنان را «عدو بعید» می نامند و بیشترین درگیری سلفی ها با «عدو قریب» با استفاده از اصل عملی جهاد است. از دیگر اصول روش شناختی سلفی گری، تقدیم نقل بر عقل و ظاهر گرایی افراطی است که به تعطیل عقل انجامیده است و خود به خود، خشونت و ترور را برای رسیدن به هدف در پی دارد.

آموزه دیگر، رد هر گونه تأویل و تفسیر است که این آموزه باعث شده است سلفی گری به این معتقد شود که اگر باب تأویل باز شود، دین از بین خواهد رفت. این امر سبب شد سلفی ها در زمینه صفات الاهی قائل به تشبیه و تجسیم شوند و خداوند را به اجسام و مخلوقات تشبیه کنند. آموزه رد تأویل و تفسیر موجب به وجود آمدن نوعی بدبینی به رأی و عقل و رواج عقاید باطل شد که نتیجه عملی آن، رفتار خشن و تشدید حکم از طرف معتقدان به سلفی گری است.

ص: 239


1- نک.: داوود فیرحی، فقه و سیاست در ایران معاصر، ص82.

این اصول روش شناختی، سلفی گری را دچار جمود فکری در مسائل عقیدتی، سیاسی، عبادی و اجتماعی کرده است. پس نوع روش شناسی سلفی گری بر جواز خشونت بر اساس اصل عملی جهاد از سوی این جریان تأثیر مستقیمی داشته، آثار سیاسی، اجتماعی و فرهنگی زیادی در جهان به وجود آورده است. کشورهای غربی نیز با اهداف سیاسی خود از ظرفیت این جریان ها استفاده می کنند و هدف اسلام هراسی را با توجه به عملکرد خشونت بار این گروه ها دنبال می کنند تا مسلمانان را خشن، قاتل، و ویرانگر نشان دهند. این در صورتی است که علمای شیعه و سنی، روش و بینش این جریان را محکوم کرده­اند و برداشت اینها از اسلام با دین پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم ، که دین دعوت به صلح و اخلاق است، فرسنگ ها فاصله دارد.

در فقه و اندیشۀ سیاسی اهل سنت، نوعی حدیث گرایی و روحیه اشعری­گری وجود دارد که چندان برداشت­های خردورزانه را برنمی­تابد؛ اشعریه­ای که نه تنها معتزله را، بلکه همراه با آن، کل روند گفتمان خردگرایانه کلامی - فقهی را به کناری نهاد.(1)

در گذر زمان، جنبش اصلاحی که «سید جمال» آغاز کرد، چون به «محمد عبده» رسید، متأسفانه روندی کاهشی به خود گرفت و زمانی که به «رشید رضا» رسید، با افکار تعصب­آلود و سلفی به افول گرایید. او، که در آغاز اندیشه­هایی اصلاحی داشت، در آخر به دام گرایش های سلفی ابن تیمیه و وهابیت درافتاد. سلفیه غالباً با روش نص­گرا، نقل گرا و حدیث­گرایی که دارد، سر از اقدامات افراط گرایانه و خشونت آمیز در می­آورد که اجتهاد را نمی­پذیرد و به جهاد و تکفیر می­پردازد.

ص: 240


1- آنتونی بلک، تاریخ اندیشه سیاسی اسلام، ص131.
منابع

1.ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم، الرد علی المنطقیین، دار ترجمان السنة، پاکستان، [بی­تا].

2.------------------------------------- ، الفتاوی الحمویة الکبری، تحقیق حمد بن عبد الحسین تویجری، دارالصمیعی، ریاض 1425ق.

3.--------------------------------- ، مجموعة الفتاوی، تحقیق عامر الجزار و انوار الباز، دار الوفا، 1426ق [بی جا].

4.--------------------------------- ، مختصر منهاج السنة، ترجمه اسحاق دبیر، انتشارات حقیقت، تهران، 1386ش.

5.-------------------------------- ، نقض المنطق، تحقیق محمد عبدالرازق حمزه و سلیمان بن عبدالرحمن، مکتبة السنة المحمدیة، قاهره 1406ق.

6.ابن حنبل، احمد بن محمد، مسند الامام احمد بن حنبل، تحقیق شعیب الارنووط و عادل مرشد، مؤسسة الرساله، 1421ق. [بی جا].

7.ابن قیم جوزیه، محمد بن ابی بکر، مختصر الصواعق المرسله، دار الحدیث، 1412ق. [بی جا].

8.---------------------------------- ، اعلام الموقعین عن رب العالمین، دار ابن جوزی، 1423ق. [بی جا].

9.اشعری، ابوالحسن، الابانة عن اصول الدیانة، تحقیق فوقیت حسین محمود، دار الانصار، قاهره 1397ق.

10.بلک، آنتونی، تاریخ اندیشه سیاسی اسلام، ترجمه محمدحسین وقار، اطلاعات، تهران، 1385.

11.بن باز، عبدالعزیز بن عبدالله، الأدلة النقلیة و الحسیة علی جریان الشمس و سکون الأرض و إمکان الصعود إلی الکواکب، چاپ اول، مکتبة الریاض الحدیثة، ریاض 1402ق./1982م.

12.البوطی، سعید رمضان، سلفیه، بدعت یا مذهب، ترجمه حسین صابری، بنیاد پژوهش های آستان قدس رضوی، مشهد 1387ش.

13.پارسانیا، حمید، حدیث پیمانه (پژوهشی در انقلاب اسلامی)، دفتر نشر معارف، قم 1389.

14.جوادی آملی، عبدالله، دین شناسی، نشر اسراء، قم [بی­تا].

15.ذهبی، محمد حسین، التفسیر والمفسرون، مکتبة الوهبه [بی­جا، بی تا].

16.سبحانی، جعفر، البحوث فی الملل والنحل، مؤسسه نشر اسلامی، قم 1414ق.

17.سید قطب، معالم فی الطریق، ترجمه محمود محمودی، نشر احسان، تهران 1361ش.

ص: 241

18.شنقیطی، محمد امین، منع الجواز المجاز فی المنزل اللتعبد والاعجاز، مکتبة ابن تیمیه، قاهره [بی تا].

19.صفی، لوآی م.، چالش مدرنیته: جهان عرب در جست وجوی اصالت، ترجمه سید احمد موثقی، نشر دادگستر، تهران 1380.

20.عزام، عبدالله، اعلان الجهاد، مرکز الشهید عزام الاعلامی، پاکستان، 1413ق.

21.علیزاده موسوی، سید مهدی، تبار شناسی سلفی گری و وهابیت، دفتر تبلیغات اسلامی، قم 1393.

22.عنایت، حمید، اندیشه سیاسی در اسلام معاصر، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، خوارزمی، تهران 1372.

23.فیرحی، داوود، روش شناسی دانش سیاسی در تمدن اسلامی، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، قم 1387ش.

24.--------------- ، فقه و سیاست در ایران معاصر، نشر نی، تهران 1391ش.

25.قرضاوی، یوسف مصطفی، دراسة فی فقه مقاصد الشریعة بین المقاصد الکلیة والنصوص الجزئیة، دار الشروق، قاهره 1427ق.

26.میراحمدی، منصور، درس گفتارهایی در فقه سیاسی، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، قم 1389.

27.البانی، ناصرالدین، سلسلة الأحادیث الضعیفة والموضوعة وأثرها السوء فی الامة، چاپ اول: دارالنشر مکتبة المعارف، ریاض 1412ق./1922م.

ص: 242

شباهت های وهابیان تکفیری با خوارج و حکم آن ها / محمد جواد حاجی قاسمی

اشاره

محمد جواد حاجی قاسمی(1)

چکیده

در این مقاله، ابتدا کلمات علمای اهل سنت در مورد تطبیق لفظ خوارج بر وهابیان تکفیری بررسی می شود، و سپس وجوه اشتراک وهابیان با خوارج در ظاهر و در سیره و کشتن مسلمانان، اعتقاد به تبدیل شدن بلاد اسلام به بلاد شرک به سبب گناه، ساختن حدود جدید و سایر شباهت ها بیان می شود و در انتها نیز اختلاف علمای اهل سنت در حکم خوارج، طبق روایت ها و مبانی مختلف شان از قبیل تکفیر، تضلیل و قتل مطرح می شود.

کلید واژگان: وهابیت، تکفیر، خوارج، بلاد کفر، گناه کبیره، شرک، توحید.

ص: 243


1- کارشناس شبکه ولایت.
مقدمه

یکی از فتنه های مشکل ساز برای امت اسلامی، فتنه خوارج بود. آنان افراد بی بصیرتی بودند که با ادعای دین داری و در لباس دین و تقوا، به علت فهم اشتباهشان از دین، دیگران را تکفیر کردند و بین مسلمانان جنگ داخلی به راه انداختند. در حقیقت، فتنه آنان سخت تر از فتنه سلطه طلبان و حاکمان ستمگر بود، زیرا حقیقت ظلم این سلطه طلبان با اندکی تحقیق و تفحص بر همگان روشن می شد، اما با تحقیق در مورد خوارج، جز عبادت و حرف های فریبنده و توجیهات دینی، چیز دیگری دست گیر انسان نمی شود! و جز افراد متخصص و خبره به دین، نمی توانستند انحراف درونی خوارج را کشف کنند.

همین ظاهر جذاب و فریبنده بود که بسیاری از مردم را فریفته خود و شیفته روش خوارج کرد، اما وقتی که نوبت به تحقق بخشی به اثرهای این عبادت ها رسید، چیزی جز خشونت با مسلمانان و خون ریزی آنان حاصل نگشت و صحت گفته آشنایان به دین در خصوص خوارج بر همگان روشن شد و نتیجه آن جنگ نهروان بود که به کشته شدن بیشتر خوارج انجامید.

این جنگ پایان کار خوارج نبود و اصل این تفکر در دل برخی از مردم ریشه دوانده و از نسلی به نسل دیگر منتقل شد، اما هر بار با اسمی دیگر که بتواند مردم را دوباره جذب خویش کند و در واقع باطن و حقیقت همان حقیقت بود و علمای مسلمان در دوران های مختلف با بررسی همین خصوصیات، خوارج زمان خویش را (در هر قالب و اسمی که بودند) می شناختند و به سایر مسلمانان معرفی می کردند.

در دوران ما نیز گروه هایی وجود دارند که با اسم های مختلفی از قبیل سلفی گری جدید، وهابیت و ... سایر مسلمانان را تکفیر می کنند و با آن ها می جنگند. از خصوصیات گروه های تکفیری دوران ما و به خصوص وهابیان که توجه بسیاری از محققان را به خود جلب کرده است، شبا هت های ظاهری، سلوکی و عقیدتی آنان با

ص: 244

خوارج می باشد. این شباهت ها به حدی است که حتی بسیاری از علمای اهل سنت نیز بدان تصریح کرده اند و این تصریحات، به خصوص در سال های اخیر، و به خاطر جنایات فجیع وهابیون تکفیری رشد فزاینده ای داشته است؛ این جنایات که به اسم دین ضربه اساسی به وجهه اسلام زده است، علمای شیعه و سنی را بر آن داشت که روش و سیره تکفیری ها را با سیره و دستورهای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم تطبیق دهند و حقیقت امر این اعمال را برای مردم بیان کنند و به مردم بگویند که آیا واقعاً این کارها جزو دین به حساب می آید؟

در این میان وهابیان و تکفیری های جدید، توقع داشتند که به دلیل تظاهر به سنی گری، علمای اهل سنت به خود جذب کنند، یا حد اقل علمای اهل سنت، به علت مسائل مذهبی، با آنان برخورد نکنند، اما علمای اهل سنت دوشادوش علمای شیعه با تأکید فراوان بر خارجی بودن این گروه، سهم بسزایی در آگاه کردن مردم داشته اند و یکی از علت های اساسی جلوگیری از رشد آ ن ها همین سخنان است که در بخش اول به قسمتی از سخنان بزرگان و سرشناسان اهل سنت در این زمینه اشاره می کنیم.

1. علمای اهل سنت و معرفی وهابیت به عنوان خوارج

کمتر کسی از علمای اهل سنت پیدا می شود که در دوران معاصر، علیه وهابیت و تکفیری ها اظهار نظر نکرده باشد و یا حد اقل در باب تصحیح عقاید عموم اهل سنت، ضد تفکرات تکفیری تلاش نکرده باشد. در این میان گروهی هستند که لفظ «خوارج» را برای وهابیان به کار برده اند که به برخی از آن ها اشاره می کنیم:

الف. ابن عابدین حنفی: وی که از علمای به نام حنفی است در حاشیه رد المحتار می گوید:

سخنی در مورد طرف داران عبدالوهاب، خوارج زمان ما ... برای خارجی شدن کافی است که دشمنان خود را کافر معرفی کنی، همان طور که در زمان ما در خصوص طرف داران عبد الوهاب رخ داده است که در نجد شورش و حرمین را فتح کردند و مدعی بودند که حنبلی هستند، ولی

ص: 245

می گفتند که تنها آن ها هستند که مسلمانند و هر کس با آن ها مخالفت کند، مشرک است و با این بهانه خون اهل سنت را حلال شمردند و علمای آنان را کشتند تا اینکه خداوند شوکت آنان را از بین برد و بلاد آنان را خراب کرد و لشکر مسلمانان را در سال 1233ق بر آنان غالب نمود.(1)

ب. علامه صاوی مالکی: او نیز که از علمای مشهور مصر است، در تفسیر خود به نام حاشیة العلامة الصاوی علی تفسیر الجلالین در ذیل آیه شریفه )الَّذِینَ کَفَرُوا لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ کَبِیرٌ((2) می گوید:

گفته شده که این آیه در مورد خوارج نازل شده است که آیات قرآن و روایات را تأویل نمودند و با آن خون مسلمانان و اموال آن ها را حلال کردند! همان طور که الآن در گروه های مشابه آن ها دیده می شود؛ گروهی که در زمین عربستان هستند و به آن ها وهابیت گفته می شود و گمان می کنند که اهل حق اند. آگاه باشید که آن ها دروغ می گویند، شیطان بر آنان چیره شده و آن ها را از یاد خدا غافل کرده است. آنها حزب شیطان اند و حزب شیطان زیان کار است. از خداوند می خواهیم که ریشه آنها را بکند!.(3)

ص: 246


1- مطلب فی أتباع عبد الوهاب الخوارج فی زماننا قوله «ویکفرون أصحاب نبینا» علمت أن هذا غیر شرط فی مسمی الخوارج بل هو بیان لمن خرجوا علی سیدنا علی رضی الله تعالی عنه وإلا فیکفی فیهم اعتقادهم کفر من خرجوا علیه کما وقع فی زماننا فی اتباع عبد الوهاب الذین خرجوا من نجد وتغلبوا علی الحرمین وکانوا ینتحلون مذهب الحنابلة لکنهم اعتقدوا أنهم هم المسلمون وأن من خالف اعتقادهم مشرکون واستباحوا بذلک قتل أهل السنة وقتل علمائهم حتی کسر الله تعالی شوکتهم وخرب بلادهم وظفر بهم عساکر المسلمین عام ثلاث وثلاثین ومائتین وألف. (محمد أمین، ابن عابدین، حاشیة ابن عابدین، ج4، ص262).
2- فاطر، آیه 7.
3- وقیل هذه الآیة نزلت فی الخوارج الذین یحرّفون تأویل الکتاب والسنة ویستحلون بذلک دماء المسلمین وأموالهم کما هو مُشَاهَدٌ الآن فی نَظَائِرهم وهم فرقة بأرض الحجاز یقال لهم الوهابیة یحسبون أنهم علی شیء ألا إنهم هم الکاذبون استحوذ علیهم الشیطان فأنساهم ذکر الله أولئک حزب الشیطان ألا إن حزب الشیطان هم ال-خاسرون نسأل الله الکریم أن یقطع دابرهم. (صاوی مالکی، حاشیة العلامة الصاوی علی تفسیر الجلالین، ج 5، ص 78).

ج. سید شریف عبدالله فضل پاشا علوی حجازی: وی که از علمای مصر بود، کتابی با نام صدق الخبر فی خوارج قرن الثانی عشر علیه وهابی ها تألیف کرد(1)

و در این کتاب، با دلایل اهل سنت ثابت کرد که وهابی ها، خوارج آخر الزمان ذکر شده در روایات رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هستند.

د. علمای مکه و مدینه در زمان سقوط دوره اول وهابی: خالد فهمی، فارغ التحصیل دانشگاه آکسفورد و استاد در بخش خاورمیانه دانشگاه نیویورک و عضو گروه تاریخ مصر و گروه تاریخ آمریکا در شبکه «التحریر» مصر مصاحبه ای داشت و در این مصاحبه، مدرکی بسیار مهم ارائه کرد که مفتیان، ائمه جمعه و جماعات مکه و مدینه و به خصوص مسجد الحرام و مسجد النبی آن را مهر کرده اند. این مدرک در واقع، نامه این عالمان به «محمد علی طولون پاشا»، فرمانده سپاه مصر است که در آن از وی برای شکست دادن وهابی ها تشکر نموده اند. در این نامه آمده است:

به استحضار شما می رسانند که لشکریان پیروز شما به نزد آن ها رفته و آنان را از دست این اشرار خوارج نجات داده اند؛ سرکشان تجاوز کار، باغیان کافر، کسانی که در جزیرة العرب فساد می کردند و عقاید خود را با حلول (تجسیم) و الحاد فاسد کرده بودند و خون مسلمانان را حلال می شمردند و راه تمام حجاج را به بیت الله الحرام بسته بودند. خداوند را برای این کار شما ونعمت بزرگ شکرگذاری می کنیم.(2)

ه . شیخ احمد بدر الدین حسون (مفتی اعظم اهل سنت سوریه): وی در سخنرانی معروف خویش در مورد تکفیری ها و وهابیان می گوید:

ص: 247


1- این کتاب در سال 1346 قمری در چاپ خانه «الکومین لاذقیه» سوریه به چاپ رسید و سپس در «دار و مکتبة بیبلیون»، پاریس در سال 2008م تجدید چاپ شد.
2- ینهون إلی مسامعکم العالیة الطاهرة بأنه قد وفدت إلیهم عساکرکم المنصورة فأنقذتهم من أیدی أولئک الشرور الخوارج المعتدین الطغاة البغاة الملحدین الذین سعوا فی جزیرة العرب بالفساد وزیفوا عقائدهم بالحلول والإلحاد واستحلوا دماء أهل الإسلام وصدوا کل وافد إلی بیت الله الحرام فشکرا لله صنیعکم علی هذه النعمة العظیمة. http://www.youtube.com/watch?v=a46YH5zI7DY.

چه کسانی حضرت علی را کشتند؟ کسانی که اگر نماز بخوانند، از نماز خواندن خویش خجالت زده می شویم و اگر روزه بگیرند، از روزه گرفتن خویش خجالت می کشیم، اما همان طور که تیر از کمان بیرون می رود، از دین خارج می شوند! این ها همان کسانی هستند که تظاهر به تمسک به دین می کنند ولی همه مسلمانان را تکفیر می نمایند، همان کسانی که ریش های آنان بسیار بلند است و لباس های آنان کوتاه و مسواک چوبی در دست آنان است و در دنیا هیچ اسلامی جز خودشان نمی بینند و بقیه کافرند و بسیار متأسفم که بگویم این ها دوباره بازگشته اند! ... همین ها هستند که سرور ما علی را کشتند، همین کسانی که به تازگی به وجود آمده اند. آن ها خطری هستند که از آن خطرناک تر نیست!(1)

و. شیخ احمد الطیب (شیخ الازهر مصر): او مصاحبه ای در شبکه «دریم» داشت و در آن به صراحت تکفیریان را خوارج زمان نامید.(2)

ز. شیخ علی جمعة (مفتی الازهر مصر): وی در سخنرانی خویش در نماز جمعه گفت:

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرموده اند که قومی می آیند با عمری اندک، تصوراتی ابلهانه، ولی کلام برترین مخلوقات (پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ) را می گویند، قرآن می خوانند، ولی از حنجره آنان عبور نمی کند. خوشا به حال کسی که به دست آن ها کشته می شود و کسی که آن ها را می کشد، به خدا نزدیک است! پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در مورد سگ های جهنم هشدار داده و فرموده است

ص: 248


1- ومن قتل علیاً رضوان الله علیه؟ أناس إذا صلوا خجلنا من صلاتنا وإذا صاموا خجلنا من صومنا یمرقون من الدین کما یمرق السهم من الرمیة هؤلاء الذین یظهرون التمسک بالدین ویکفرون عموم المسلمین هولاء الذین تطول لحاهم وتقصر أثوابهم ویکثر مظاهر الأراک فی أیدیهم ولا یرون فی الدنیا إسلاما إلا هم والآخر کفار ، ویؤسفنی أن أقول إنهم الآن یعودون ... هؤلاء من قتلوا سیدنا علیا، هؤلاء الذین یخرجون جددا الآن وهم خطر ما بعدهم خطر! http://www.youtube.com/watch?v=vIukDxJZ4lA
2- مصاحبه با وی، این گونه شروع می شود: «فضیلتک واصف بعض السلفیین بأنهم خوارج العصر». http://www.youtube.com/watch?v=shbIK0K_U10

که خوارج سگ های جهنم اند... بله این ها کسانی هستند که بدون علم در چیز هایی که نمی فهمند، سخن می گویند. آن ها بلای زمان ما هستند.(1)

ح. شیخ احمد محمود کریمة (از علمای سرشناس الازهر): وی رتبه اول دکترا در دانشگاه الازهر و از علمای اهل سنتی است که سخنرانی های فراوانی ضد وهابیت دارد و در بسیاری از آن ها، وهابیت را خوارج زمان معرفی کرده است. یکی از سخنرانی های مشهور وی، مصاحبه با «طونی خلیفه» در شبکه «القاهرة والناس» در زمان درگیری های سلفیان مصری و طرف داران عربستان با ارتش مصر است که در آن می گوید:

این سلفیان دین جدیدی اختراع کردند که با اسلام صحیح مخالف است، و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خبر داد که این ها خوارج دوران هستند و در حدیث صحیح از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمده است که فرمود: در آخر الزمان، گروهی کم سن و سال و نادان می آیند که سخنان برترین مخلوقات را می گویند، ولی از اسلام خارج می شوند، همان طور که تیر از کمان بیرون می رود، نماز و روزه خود را در مقابل نماز و روزه آن ها کم می شمارید، قرآن می خوانند، ولی از حنجره آن ها عبور نمی کند... این ها خوارج آخر الزمان هستند و اتفاقات رخ داده به دست آن ها گواه این مطلب است. (2)

ص: 249


1- فقال (النبی صلی الله علیه وآله): سیأتی أقوام أحداث الأسنان سفهاء الأحلام یقولون من کلام خیر البریة لا یجاوز إیمانهم تراقیهم طوبی لمن قتلهم وقتلوه من قتلهم کان أولی بالله منهم حذرنا رسول الله صلی الله علیه وسلم من کلاب النار وقال الخوارج کلاب النار ... نعم إن هؤلاء الذین یتکلمون بغیر علم فیما لا یتقنون بلاء العصر. http://www.youtube.com/watch?v=M9jJUqFgwuo
2- هؤلاء المتسلفون الذین اخترعوا دینا جدیدا یخالف ما علیه صحیح الإسلام وأخبر بهم النبی صلی الله علیه و آله و سلم بأنهم خوارج الزمان فقال فی ما صح عنه سیخرج فی أواخر الزمان حدثاء الأسنان سفهاء الأحلام یقولون من قول خیر البریة یمرقون من الدین مروق السهم من الرمیة تحقرون صلاتکم إلی صلاتهم وصیامکم إلی صیامهم یقرئون القرآن لا یجاوز حلقومهم ... هم خوارج هذا الزمان والوقائع تشهد... . http://www.youtube.com/watch?v=eouNGwBSLdE.

ط. دکتر سید جبر الحسنی از علمای الازهر: وی در مورد وهابیت و تکفیری ها می گوید:

بعضی از عالمان در کتاب های خویش آن ها را قرنیون نام گذاری کرده اند؛ زیرا قرن الشیطان (شاخ یا امت شیطان) از نجد بیرون می آید و آن ها را قرنی نامیدند تا به قرن الشیطان نسبتشان دهند؛ بعضی از مردم آن ها را وهابی نامیدند، زیرا در ابتدا با محمد بن عبد الوهاب شروع شد... همان طور که در صحیح بخاری آمده است که وقتی برای اهل شام دعای برکت کرد برای یمن نیز دعای برکت نمود، به او گفتند برای نجد نیز دعا کنید. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: قرن الشیطان از آن جا بیرون می آید. پیامبر نیز راست می گفت، این فکر در نجد گسترش پیدا کرد، این یک مذهب شیطانی است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آن ها را چنین نامیده است.(1)

ی. حسن الشافعی، مشاور ارشد شیخ الازهر و رئیس فرهنگستان زبان عربی: وی مصاحبه ای با شبکه «بی بی سی» داشت. مجری از او پرسید: به نظر شما این گروه های تند رو خوارج هستند؟ وی در پاسخ گفت: «بله آن ها قطعاً خوارج هستند، چون خود را از صف امت اسلامی جدا کردند و ضد آن سلاح برداشتند و همین معنای خارجی بودن است.(2)

ک. حاجی ماموستا شکری (از علمای سرشناس سنی کردستان): او در ویدئویی که در فضای مجازی موجود است، در مورد وهابیت می گوید:

ص: 250


1- .[1] بعض العلماء فی کتبهم سماهم بالقرنیون، لان من النجد یخرج قرن الشیطان؛ فسماهم القرنیون نسبة بهذا الإسم؛ وبعض العلماء سماهم الوهابیة؛ لان هذا الفکر اول ما نشأ، نشأ علی لسان محمد بن عبد الوهاب... کما ورد فی حدیث صحیح البخاری عندما دعا صلی الله علیه و آله و سلم للشام بالبرکة وللیمن بالبرکة، فقیل له ولنجدنا یا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فقال صلی الله علیه و آله و سلم عندها یطلع قرن الشیطان وصدق رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم وانتشر هذا الفکر من قبل نجد فهو مذهب شیطانی کما سماه النبی صلی الله علیه وسلم. http://www.youtube.com/watch?v=VigZZSZWrwE.
2- أما إنهم خوارج، فهم خوارج قطعا لأنهم انشقوا عن صفوف المسلمین ورفعوا السلاح... .

اساس وهابیت از کجا پیدا شده است؟ اساس این ها از ذو الخویصرة (از خوارج) است که در مقابل پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به حضرت بی ادبی کرد. این شخص دچار کوته نظری بود... اگر همان صحابه و عالمان اطراف پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم الان نیز زنده بودند، از زبان قلم و قتل وهابیان در امان نبودند.

ل. شیخ محمد زغموط (رئیس مجلس اسلامی فلسطین): او در سخنرانی خود بعد از ترور «شیخ بوطی» گفت:

این وهابیانی که از نسل خوارج اند و از خارجی به خارجی دیگر منتقل شدند، تا به این زمان رسیدند. این ها خوارج و قاتلان امت اند، اعوان آمریکا و صهیونیست ها هستند، این ها ساخته و پرداخته دشمنان امت اند... آن ها هیچ ارتباطی به اسلام و مسلمانان ندارند، آن ها خوارج امت اند.(1)

م. مولوی عبد الرحمن سربازی (از علمای سرشناس سنی ایران) وی نیز می گوید:

وهابیت خطری است که از نظر علمای مذاهب اربعه، رشد خیلی عجیب و بدجوری پیدا کرده اند. دیگر هم نوشته اند؛ علامه شامی معروف است؛ سید محمد امین بن عابدین که اینها مثل خوارج عمل می کنند و کارهایی دارند می کنند که خود را فقط مسلمان می دانند و غیر خود را مسلمان نمی دانند و قتل مسلمین را و کشتن مسلمین را این ها مثل خوارج جایز می دانند.(2)

ن. عبد القادر الشیخ ابراهیم (از علمای اهل سنت سومالی): وی در مصاحبه با «شبکه العالم» می گوید: «ما در سومالی به آن ها سلفی نمی گوییم، خوارج می گوییم...».(3)

ص: 251


1- هؤلاء الذین تنقلوا من ظهور الخوارج ، من خارج الی خارج حتی وصلوا الیوم إلی هنا ، هؤلاء هم خوارج الأمة قتلة الأمة أعوان الأمریکان أعوان الصهاینة ، هولاء صنائع أعداء الأمة ... هؤلاء لا صلة لهم لا بالإسلام ولا بالمسلمین هم خوارج هذه الأمة. http://www.youtube.com/watch?v=Rqo-qjo7BvA.
2- .http://www.aparat.com/v/hzMNf.
3- .[3]. نحن لا نقول السلفیة فی الصومال ، نسمّیهم الخوارج... . http://www.youtube.com/watch?v=fSg6enH7YXc.

س. شیخ عبد العزیز هرتلی شافعی (از علمای سرشناس اهل سنت کردستان): این عالم سرشناس کرد شافعی، کتابی به نام خوارج وهابی و سلفی ها را بهتر بشناسیم ضد وهابیت تألیف کرده است که در آن وهابیان را خوارج آخر الزمان معرفی می کند.(1)

ع. الشیخ عبدالله القحطانی: وی که از علمای اهل سنت «عمان» و از استادان به نام فقه و اصول عقاید در این کشور است، کتابی به نام هؤلاء هم الخوارج تألیف کرده است که در آن به صراحت وهابیان و سلفیت تکفیری را خوارج زمان ما معرفی می کند.(2)

ف. استاد مصطفی الحبیبی (استاد دانشگاه اسلامی تونس): وی نیز در سخنرانی های خود، وهابیان را خوارج زمان می داند.(3)

2. شباهت های وهابیان با خوارج
اشاره

حال که موضع بزرگان علمای اهل سنت در مورد وهابیان و مدعیان سلفی گری مشخص شد، به بیان شباهت های این گروه ها با خوارج می پردازیم و در ابتدا شباهت های ظاهری را بیان می کنیم:

الف. سر تراشیده

یکی از علائم ظاهری خوارج در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم طبق روایات اهل سنت، سر تراشیده است. احمد بن حنبل در مسند خویش روایتی آورده است که دیگر علمای اهل سنت، از جمله حمزه احمد الزین آن را تصحیح کرده اند.(4) وی می نویسد:

ص: 252


1- این کتاب در ایران با ترجمه جعفر پروینی در سال 1389 توسط انتشارات «شیخی» تهران چاپ شد.
2- این کتاب بدون تاریخ نشر و ناشر چاپ شده است، ولی در فضای مجازی به راحتی قابل دسترسی است.
3- لذلک نحن الآن نسمی الوهابیة بخوارج العصر. http://www.youtube.com/watch?v=W2GxaCHFN2E.
4- عبد الصَّمَدِ قال: لَیْتَ أنی رأیت رَجُلاً من أَصْحَابِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه وسلم یحدثنی عَنِ الْخَوَارِجِ قال فَلَقِیتُ أَبَا بَرْزَةَ فی نَفَرٍ من أَصْحَابِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه وسلم فقلت حدثنی شَیْئاً سَمِعْتَهُ من رسول اللَّهِ صلی الله علیه وسلم فی الْخَوَارِجِ قال أُحَدِّثُکُمْ بشیء قد سَمِعَتْهُ أذنای وَرَأَتْهُ عینای أُتِیَ رسول اللَّهِ صلی الله علیه وسلم بِدَنَانِیرَ فَقَسَمَهَا وَثَمَّ رَجُلٌ مَطْمُومُ الشَّعْرِ آدَمُ أو أَسْوَدُ بین عَیْنَیْهِ أَثَرُ السُّجُودِ وعلیه ثَوْبَانِ أَبْیَضَانِ فَجَعَلَ یَأْتِیهِ من قِبَلِ یَمِینِهِ وَیَتَعَرَّضُ له فلم یُعْطِهِ شَیْئاً قال یا محمد ما عَدَلْتَ الْیَوْمَ فی الْقِسْمَةِ فَغَضِبَ عضبا شَدِیداً ثُمَّ قال والله لاَ تَجِدُونَ بعدی أَحَداً أَعْدَلَ عَلَیْکُمْ مِنِّی ثَلاَثَ مرات ثُمَّ قال یَخْرُجُ من قِبَلِ الْمَشْرِقِ رِجَالٌ کان هذا منهم هَدْیُهُمْ هَکَذَا یقرؤون الْقُرْآنَ لاَ تَرَاقِیَهُمْ یَمْرُقُونَ مِنَ الدِّینِ کما یَمْرُقُ السَّهْمُ مِنَ الرَّمِیَّةِ ثُمَّ لاَ یَرْجِعُونَ فیه سِیمَاهُمُ التَّحْلِیقُ لاَ یَزَالُونَ یَخْرُجُونَ حتی یَخْرُجَ آخِرُهُمْ مع الدَّجَّالِ فإذا لَقِیتُمُوهُمْ فَاقْتُلُوهُمْ هُمْ شَرُّ الْخَلْقِ وَالْخَلِیقَةِ. (مسند الإمام أحمد بن حنبل، شرح: حمزة احمد الزین، ج 15، ص 42، ذیل ح 19694.)

شریک بن شهاب گفت: آرزو داشتم که یکی از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را ببینم تا در مورد خوارج به من حدیثی بگوید تا این که ابا برزه را در روز عرفه در میان جمعی از یارانش دیدم و به او گفتم: چیزی را که از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در مورد خوارج شنیدی به من بگو. او پاسخ داد: چیزی را به تو می گویم که گوش خودم شنیده و دو چشم خودم دیده است. برای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم سکه های طلایی آوردند و حضرت آن ها را تقسیم می کرد و شخصی با سر تراشیده و چهره سیاه نزد حضرت بود. بین دو چشمش جای سجده بود و دو تکه لباس سفید بر تن داشت. چندین بار نزد حضرت آمد، اما پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم چیزی به وی ندادند. پس گفت: ای محمد! قسم به خدا که امروز در تقسیم اموال عدالت را مراعات نکردی! پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بسیار خشمگین شد و سپس فرمود: قسم به خدا بعد از من شخصی عادل تر از من را نخواهید دید! و این جمله را سه بار مطرح کردند! سپس فرمودند: از سمت مشرق گروهی قیام می کنند که انگار او یکی از آن هاست! روش آن ها چنین است: قرآن می خوانند، ولی از استخوان ترقوه آن ها عبور نمی کند! از دین مانند بیرون رفتن تیر از کمان بیرون می روند! و دیگر به دین باز نمی گردند! سپس دست خود را روی سینه اش گذاشت و فرمود: علامت ظاهری آن ها سر تراشیده است! و به صورت مستمر قیام می کنند تا این که آخرین آن ها به همراه دجال قیام کند! اگر آن ها را دیدید، بکشیدشان که آن ها بدترین مخلوقات با بدترین اخلاق هستند.(1)

ص: 253


1- همان.

مضمون روایت مسند احمد در سنن نسائی آمده است، اما با تفاوتی اندک که ثابت می کند کسانی که با سرتراشیده می آیند، خوارج آخر الزمان هستند!(1)

وهابیان نیز با تأسی به این علامت (در دوره اول حکومت خویش) به همه اتباع خود دستور تراشیدن سر می دادند. در این زمینه در کتاب الجواهر المضیة که سخنان و نامه های محمد بن عبد الوهاب و علمای درجه یک وهابیت را ذکر کرده است، در مورد تراشیدن سر چنین می گوید:

سؤال در مورد تراشیدن موی سر... ولی امر (محمد بن سعود) دستور به تراشیدن موی سر داد، زیرا تراشیدن نزد ما رسم است و جز نادان ها این کار را ترک نمی کنند. به همین دلیل، نهی حاکم از نتراشیدن برای راهنمایی مردم است، نه به معنی حرام کردن این کار، تا این که راه فساد باز نشود، زیرا کافران در زمان ما سر خود را نمی تراشند و نتراشیدن سر، شبیه شدن به آن ها است!(2)

در همین زمینه، «زین الدین دحلان»، مفتی اعظم شافعی های مکه در زمان سقوط حکومت اول وهابیت، به نقل از «مفتی زبید» می نویسد:

سید عبد الرحمن اهدل مفتی زبید می گفت: به نوشتن کتاب در رد وهابیت احتیاج نیست، بلکه همین علامت که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرموده اند (علامت ظاهری شان سرتراشیدن است) برای رد آن ها کفایت

ص: 254


1- .یَخْرُجُ فی آخِرِ الزَّمَانِ قَوْمٌ کَأَنَّ هذا منهم یقرئون الْقُرْآنَ لَا یُجَاوِزُ تَرَاقِیَهُمْ یَمْرُقُونَ من الْإِسْلَامِ کما یَمْرُقُ السَّهْمُ من الرَّمِیَّةِ سِیمَاهُمْ التَّحْلِیقُ لَا یَزَالُونَ یَخْرُجُونَ حتی یَخْرُجَ آخِرُهُمْ مع الْمَسِیحِ الدَّجال. (سنن النسائی، ج7 ، ص120، ح4103.)
2- وأما السؤال الخامس عن حلق شعر الرأس ... وأما تعزیز من لم یحلق وأخذ ماله فلا یجوز وینهی فاعله عن ذلک ... وإنما نهی عنه ولی الأمر لأن الحلق هو العادة عندنا ولا یترکه إلا السفهاء عندنا فنهی عن ذلک تنزیها لا نهی تحریم سدا للذریعة ولأن کفار زماننا لا یحلقون فصار فی عدم الحلق تشبها بهم. (محمد بن عبد الوهاب، مجموعة الرسائل والمسائل النجدیة الجزء الرابع المسماة بالجواهر المضیة، ص 578، باب «حکم المصافحة والمعانقة وتقبیل الید وحلق الرأس».)

می کند، زیرا هیچ یک از بدعت گذاران قبل از وهابیت چنین نمی کرده اند!(1)

ب. تراشیدن سبیل و کوتاه کردن لباس

یکی دیگر از روایات مطرح شده در کتاب های اهل سنت، در مورد خوارج، روایتی است که در کتاب تاریخ بغداد یا تاریخ مدینة السلام آمده است که خوارج سر خود را می تراشند و لباس خود را تا نصف ساق، کوتاه می کنند. خطیب بغدادی در این زمینه از «عایشه» همسر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در بیان نشانه های خوارج چنین نقل می کند که:

از پیامبر شنیدم که فرمود: امت من بر دو فرقه می شوند و یکی از آن دو از دین بیرون می رود؛ گروهی که سر خود را تیغ می زند و سبیل را نیز از ته می تراشند! لباس های آنان تا نیمه ساق پایشان است. قرآن می خوانند، اما از گلوی آنان عبور نمی کند (به درون آن ها نمی رسد) و کسی که از همه مردم به من محبوب تر است و خدا نیز او را از همه بیشتر دوست دارد، با آن ها می جنگد.(2)

همین نشانه ها اکنون نیز در ظاهر وهابیان به خوبی دیده می شود.

ج. صفات منطبق بر فرقه شاخ (یا امت) شیطان در روایات رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم
اشاره

یکی از نشانه هایی که برای فتنه و خوارج آخر الزمان، در روایت های اهل سنت آمده، «دو شاخ شیطان» است که علمای اهل سنت در ذیل این روایات، آن ها را با خوارج مرتبط دانسته اند. «سهیلی» در این زمینه می نویسد: «راستی سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم

ص: 255


1- وکان السید عبد الرحمن الأهدل مفتی زبید یقول لا حاجة إلی التألیف فی الرد علی الوهابیة بل یکفی فی الرد علیهم قوله صلی الله علیه وسلم سیماهم التحلیق فإنه لم یفعله أحد من المبتدعة غیرهم. (احمد بن زینی دحلان، فتنة الوهابیة، ص14.)
2- فقالت عائشة ما یمنعنی ما بینی وبین علی أن أقول الحق سمعت النبی صلی الله علیه وسلم یقول تفترق أمتی علی فرقتین تمرق بینهما فرقة محلقون رؤوسهم محفون شواربهم أزرهم إلی أنصاف سوقهم یقرؤون القرآن لا یتجاوز تراقیهم. (خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج1، ص160.)

در مورد خوارج آشکار شد که اولین آن ها شخصی از اهل نجد بود، همان جایی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در مورد آن فرموده بود که شاخ شیطان از آن جا بیرون می آید.»(1)

برای روشن تر شدن این مطلب، برخی از روایت های اهل سنت را در این زمینه مطرح می کنیم:

1. شاخ شیطان از منطقه نجد بیرون خواهد آمد!

در صحیح بخاری آمده است:

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: خداوندا! به منطقه شام ما برکت بفرست و به منطقه یمن ما. گفتند: ای رسول خدا! و برای منطقه نجد ما؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دوباره فرمودند: خداوندا! به منطقه شام ما برکت بفرست. و به منطقه یمن ما! دوباره پرسیدند: ای رسول خدا! و برای منطقه نجد ما؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: زلزله ها و فتنه ها از آن جاست و شاخ شیطان از آن جا بیرون می آید!(2)

جالب است که محمد بن عبدالوهاب از منطقه نجد می باشد و در همین منطقه با محمد بن سعود پیمان همکاری بست. البته وهابیان، این روایت، این گونه توجیه کرده اند که نجد به معنی منطقه هموار است! و چنین منطقه ای در عراق می باشد! و مقصود از نجد در روایات، عراق است! آن ها کلام صریح رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را با بهانه های واهی توجیه می کنند. یکی از معاصران محمد بن عبدالوهاب، «محمد بن اسماعیل صنعانی»، امیر و مجتهد یمن بود. او به محض این که از جریان قیام مذهبی نجدی ها آگاهی یافت، بسیار خوشحال شد و قصیده ای سرود که مطلع آن این است:

ص: 256


1- وظهر صدق الحدیث فی الخوارج وکان أولهم من ضئضئی ذلک الرجل أی من أصله وکانوا من أهل نجد التی قال النبی منها یطلع قرن الشیطان. (سهیلی، الروض الانف، ج 4، ص274.)
2- حدثنا محمد بن الْمُثَنَّی قال: حدثنا حُسَیْنُ بن الْحَسَنِ قال: حدثنا بن عَوْنٍ عن نَافِعٍ عن بن عُمَرَ قال: اللهم بَارِکْ لنا فی شَامِنَا وفی یَمَنِنَا قال قالوا وفی نَجْدِنَا قال قال اللهم بَارِکْ لنا فی شَامِنَا وفی یَمَنِنَا قال قالوا وفی نَجْدِنَا قال قال هُنَاکَ الزَّلَازِلُ وَالْفِتَنُ وَبِهَا یَطْلُعُ قَرْنُ الشَّیْطَانِ. (محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، ج 1،ص 351، ش 990.)

«سلام من بر نجد و ساکنانش باد...»؛(1) یعنی علامت ویژه وهابیان را نجدی بودن آن ها می داند! ولی همین شیخ، آن گاه که از حقیقت قضیه آگاه شد و دید که جریان امر از غرض ورزی و توطئه چینی خالی نیست، از کار خود به شدت پشیمان شد و اشعار دیگری سرود که مطلع آن چنین است: «من از آنچه درباره نجد گفته بودم، برگشتم، چون خلاف آنچه پیش من بود، ثابت شد.»

هم چنین در کتاب های لغت، «نجد» را غیر از عراق معرفی کرده اند. فیومی می گوید: «نجد بخش معروفی از دیار عرب است که در کنار عراق می باشد، ولی جزو حجاز نیست، اگر چه از جزیرة العرب است.»(2)

ابن منظور افریقی نیز می نویسد: «هر آنچه از سرزمین تهامه تا سرزمین عراق که ارتفاع داشته باشد، نجد نامیده می شود»(3) ابیوردی اموی نیز در شعر خود می گوید: «تو اگر به عراق بروی، با این که دلت در نجد است ...»(4)

که به خوبی فرق بین عراق و نجد را بیان می کند. به همین دلیل، «شیخ سلیمان بن عبدالوهاب»، برادر محمد بن عبدالوهاب، در کتاب خود که ضد وهابیت تألیف کرده است، می نویسد:

ص: 257


1- وتعدی ذلک إلی تکفیر جمهور المسلمین وقد قاتلهم بهذا الوجه الذی أبداه وقد وقفت علی رسالة لهم فی هذا الشأن وقد کان المولی العلامة السید محمد بن إسماعیل الأمیر بلغة من أحوال هذا النجدی ما سره فقال قصیدته المشهورة: سلام علی نجد ومن حل فی نجد وإن کان تسلیمی علی البعد لا یجدی ثم لما تحقق الاحوال من بعض من وصل إلی الیمن وجد الأمر غیر صاف عن الأدغال وقال : رجعت عن القول الذی قلت فی النجد فقد صح لی عنه خلاف الذی عندی. (قنوجی بخاری، أبجد العلوم الوشی المرقوم فی بیان أحوال العلوم، ج 3، ص 196.)
2- و (النجد) ما ارتفع من الأرض و الجمع (نجود) مثل فلس و فلوس و بالواحد سمی بلاد معروفة من دیار العرب مما یلی العراق و لیست من الحجاز و إن کانت من جزیرة العرب. بن علی المقری (الوفاة: 770ه)، احمد بن محمد فیومی، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی، ج2، ص593.
3- وما ارتفع عن تهامة إلی أرض العراق، فهو نجد. (ابن منظور، لسان العرب، ج3، ص413.)
4- فَإِنَّکَ إِنْ أَعْرَقْتَ وَالقَلْبُ مُنْجِدٌ نَدِمْتَ وَلَمْ تَشْمُمْ عَراراً وَلا رَنْدا. (ابیوردی، دیوان الأبیوردی، ج 1، ص 770.)

از دلایل باطل بودن مذهب شما روایتی است که در صحیحین آمده می باشد که ابتدای کفر از سمت مشرق می باشد». سپس در ادامه می نویسد: «شهادت می دهم که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم راست گوست و امانت خویش را ادا کرد و رسالتش را رساند.(1)

2. شاخ شیطان از شرق مدینه بیرون می آید!

نشانه دیگری که در صحیح بخاری در مورد «شاخ شیطان» و «خوارج» آمده آن است که شاخ شیطان از شرق مدینه بیرون خواهد آمد! در این کتاب آمده است: «رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در حالی که رو به مشرق بودند، فرمودند: آگاه باشید که فتنه ها از این جاست. همین جاست که شاخ شیطان از آن بیرون می آید!».(2)

3. شاخ شیطان از میان دو قبیله «ربیعه» و «مضر» بیرون می آید!

یکی دیگر از نشانه هایی که برای شاخ شیطان و خوارج آخر الزمان در کتاب های اهل سنت آمده است، بیرون آمدن این شاخ از بین دو قبیله ربیعه و مضر می باشد. در صحیح مسلم آمده است:

رسول خدا با دست خویش به سمت یمن اشاره کردند و فرمودند: آگاه باشید که ایمان در این جا ست و قساوت و سنگ دلی، در میان کسانی است که پشت سر شتران فریاد بر می آورند! در همان جا که دو شاخ شیطان در میان دو قبیله ربیعه و مضر بیرون می آید!(3)

ص: 258


1- (فصل) ومما یدل علی بطلان مذهبکم ما فی الصحیحین عن أبی هریرة رضی الله تعالی عنه عن النبی صلی الله علیه وسلم أنه قال رأس الکفر نحو المشرق وفی روایة الإیمان یمانی والفتنة من ها هنا حیث یطلع قرن الشیطان وفی الصحیحین أیضا عن ابن عمر رضی الله تعالی عنه عن النبی صلی الله علیه وسلم أنه قال وهو مستقبل المشرق إن الفتنة هاهنا ... أقول أشهد أن رسول الله صلی الله علیه وسلم لصادق فصلوات الله وسلامه وبرکاته علیه وعلی آله وصحبه أجمعین لقد أدی الأمانة وبلغ الرسالة. (سلیمان بن عبد الوهاب، الصواعق الإلهیة فی الرد علی الوهابیة، ص 43.)
2- حدثنا قُتَیْبَةُ بن سَعِیدٍ حدثنا لَیْثٌ عن نَافِعٍ عن بن عُمَرَ رضی الله عنهما أَنَّهُ سمع رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم وهو مُسْتَقْبِلٌ الْمَشْرِقَ یقول ألا إِنَّ الْفِتْنَةَ هَا هُنَا من حَیْثُ یَطْلُعُ قَرْنُ الشَّیْطَانِ. (محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج 6، ص 2598، ش 6680.)
3- حدثنا أبو بَکْرِ بن أبی شَیْبَةَ حدثنا أبو أُسَامَةَ ح وحدثنا بن نُمَیْرٍ حدثنا أبی ح وحدثنا أبو کُرَیْبٍ حدثنا بن إِدْرِیسَ کلهم عن إسماعیل بن أبی خَالِدٍ ح وحدثنا یحیی بن حَبِیبٍ الْحَارِثِیُّ واللفظ له حدثنا مُعْتَمِرٌ عن إسماعیل قال: سمعت قَیْسًا یَرْوِی عن أبی مَسْعُودٍ قال: أَشَارَ النبی صلی الله علیه وسلم بیده نحو الْیَمَنِ فقال ألا إِنَّ الْإِیمَانَ ها هنا وأن الْقَسْوَةَ وَغِلَظَ الْقُلُوبِ فی الْفَدَّادِینَ عِنْدَ أُصُولِ أَذْنَابِ الْإِبِلِ حَیْثُ یَطْلُعُ قَرْنَا الشَّیْطَانِ فی رَبِیعَةَ وَمُضَرَ. (مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج 1، ص71، ش51.)

این نکته چه ارتباطی به وهابیان دارد؟ در کتابی که امین الریحانی وهابی، در سیره ملک عبدالعزیز آل سعود تألیف کرده است، با نشان دادن شجره نامه محمد بن عبد الوهاب و محمد بن سعود، می گوید: «محمد بن عبدالوهاب از قبیله مضر و محمد بن سعود از قبیله ربیعه است.»(1)

د. استفاده ابزاری از شعار «لا حکم إلا لله»

یکی از نشانه های ظاهری خوارج، شعار مشهور آنان، یعنی «لا حکم إلا لله» بود. یوسف محمد الغفیص در این زمینه در شرح العقیدة الطحاویة می نویسد:

اولین بدعتی که در اسلام به وجود آمد، بدعت خوارج بود که اهل آن به حق نیز ظلم کردند، زیرا حق را دلیلی بر بدعت خویش دانستند و آن را شعاری برای بدعت خویش قرار دادند و به علی علیه السلام گفتند: مردمان را در دین حاکم قرار دادی و حکمی جز برای خدا نیست!(2)

هم چنین محمد عیدان أحمد الدلیمی در زمینه سوء استفاده خوارج از این شعار می نویسد: خوارج برای کفر حضرت علی علیه السلام به آیه )إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلّهِ( استدلال می کردند و می گفتند که علی، مردمان را در مورد کتاب خدا حاکم قرار داده است! پس غیر خدا را حاکم بر مسلمانان کرده است»(3)

ص: 259


1- امین ریحانی، تاریخ نجد وسیرة عبد العزیز آل سعود، ص 33.
2- وأول بدعة حدثت فی الإسلام وهی بدعة الخوارج استطال أهلها بالحق؛ لأنهم ادعوا الحق دلیلاً علی بدعتهم -أی جعلوه شعاراً لبدعتهم- فقالوا لعلی: «حکمت الرجال فی دین الله، ولا حکم إلا لله»، فالکلمة حق، وعلی نفسه قال: «کلمة حق أُرید بها باطل». (یوسف محمد، الغفیص، شرح العقیدة الطحاویة، ج 1، ص 311.)
3- واستدلوا علی کفر علی- رضی الله عنه- بقوله تعالی:)إنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ( بحجة أن علیاً حکّم الرجال فی کتاب الله فیکون قد حکم غیر الله فی أمر المسلمین. (محمود عیدان احمد لدلیمی، الصحابة ومکانتهم عند المسلمین، ج1، ص129.)

جالب این است که محمد بن عبد الوهاب نیز به همین عبارت استدلال می نمود و مخالفان مسلمان خویش را تکفیر می کرد! در کتاب الرسائل الشخصیه وی آمده است:

مخالف ما )قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ( را در باب توحید کافی دانسته است. سپس کارها[ی مخلوقات وخالق] را یکی دانسته است و بنا بر این خالقی جز خدا نیست. و هم چنین در باب الوهیت، جز خدا کسی پرستیده نمی شود و در باب امر و نهی نیز یکی است. پس «لا حکم إلا لله». این سه نوع را قبول کرده است اما خود دوباره به آن کافر می شود! اما اگر ما [با همین مقدمات]، کسی که می گوید: عبد القادر (گیلانی) و اولیای نفع و ضرر دارند را تکفیر کنیم، [مخالف ما] می گوید: مسلمانان را تکفیر کردید! اگر کسی که شمسان و تاج و حطاب را می خواند، کافر دانستیم، می گوید: مسلمانان را تکفیر کردید. عجیب این است که او قبول دارد که یکی از بخش های توحید، توحید در امر و نهی و قبول کردن «لا حکم إلا لله» است، ولی اگر به حکم خدا عمل کنیم، کلام ما را نمی پذیرد.(1)

همان گونه که پیداست، محمد بن عبد الوهاب نیز مانند خوارج، با سوء استفاده از عبارت «لا حکم إلا لله» می خواهد آنچه را به ادعایش حکم الله است، بر دیگران تحمیل کند. همان طور که خوارج عقیده اشتباه خویش را با سوء استفاده از «لا حکم إلا لله» بر دیگران تحمیل می کردند.

ه. ضریب هوشی پایین، قرائت قرآن و سنت بدون فهم آن ها

در صحیح مسلم، روایتی از امیرمؤمنان علیه السلام نقل می کند که حضرت به نقل از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:

ص: 260


1- الخامس: أنه ذکر فی )قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ( أنها کافیة فی التوحید فوحد نفسه الأفعال فلا خالق إلا الله، وفی الألوهیة فلا یعبد إلا إیاه، وبالأمر والنهی فلا حکم إلا لله، فیقرر هذه الأنواع الثلاثة، ثم یکفر بها کلها ویرد علینا ؛ فإذا کفرنا من قال إن عبد القادر والأولیاء ینفعون ویضرون قال : کفرتم أهل الإسلام، وإذا کفرنا من یدعو شمسان وتاجا وحطاباً قال کفرتم أهل الإسلام، والعجب أنه یقول إن من التوحید توحید الله بالأمر والنهی فلا حکم إلا لله، ثم یرد علینا إذا عملنا بحکم الله. (محمد بن عبد الوهاب، الرسائل الشخصیة، الرسالة الثالثة عشر، ج1، ص 57.)

در آخر الزمان قومی می آیند با عمری اندک. تصوراتی ابلهانه دارند، ولی کلام برترین مخلوقات (رسول خدا) را می گویند! قرآن می خوانند، اما از حنجره آن ها عبور نمی کند! از دین مانند بیرون رفتن تیر از کمان بیرون می روند. اگر آن ها را دیدید، بکشید، زیرا کشتن آن ها در روز قیامت نزد خداوند پاداش دارد!(1)

همین روایت را بخاری به صورت ناقص در «باب قتل الخوارج»(2) مطرح می کند. که نشان می دهد که این خصوصیات، ویژگی های خوارج آخر الزمان است. البته در بین خوارج، افرادی با علم و هوش بالا نیز یافت می شد، اما خصوصیاتی که ذیل روایات ذکر شد در بین اتباع آن ها امری رایج بود.(3)

امروزه نیز بیشتر وهابیانی که عملیات تروریستی و انتحاری انجام می دهند، از جهت سطح فکر بسیار بسته و محدودند و عموماً سن پایین دارند! که وهابیان با تحریکشان، آنان را به خودکشی و کشتن مسلمانان وادار می کنند!

جالب است که خود وهابیان اعتراف کرده اند که بیشتر طرف داران این گونه نظریات، نادان اند و بهره هوشی پایینی دارند! نتایج تحقیقی که در روزنامه «عکاظ» عربستان چاپ شده است، نشان می دهد که 78درصد طرف داران عملیات تروریستی و عقاید

ص: 261


1- حدثنا محمد بن عبد اللَّهِ بن نُمَیْرٍ وَعَبْدُ اللَّهِ بن سَعِیدٍ الْأَشَجُّ جمیعا عن وَکِیعٍ قال الْأَشَجُّ حدثنا وَکِیعٌ حدثنا الْأَعْمَشُ عن خَیْثَمَةَ عن سُوَیْدِ بن غَفَلَةَ قال: قال عَلِیٌّ إذا حَدَّثْتُکُمْ عن رسول اللَّهِ صلی الله علیه وسلم فَلَأَنْ أَخِرَّ من السَّمَاءِ أَحَبُّ إلی من أَنْ أَقُولَ علیه ما لم یَقُلْ وإذا حَدَّثْتُکُمْ فِیمَا بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ فإن الْحَرْبَ خَدْعَةٌ سمعت رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم یقول سَیَخْرُجُ فی آخِرِ الزَّمَانِ قَوْمٌ أَحْدَاثُ الْأَسْنَانِ سُفَهَاءُ الْأَحْلَامِ یَقُولُونَ من خَیْرِ قَوْلِ الْبَرِیَّةِ یقرأون الْقُرْآنَ لَا یُجَاوِزُ حَنَاجِرَهُمْ یَمْرُقُونَ من الدِّینِ کما یَمْرُقُ السَّهْمُ من الرَّمِیَّةِ فإذا لَقِیتُمُوهُمْ فَاقْتُلُوهُمْ فإن فی قَتْلِهِمْ أَجْرًا لِمَنْ قَتَلَهُمْ عِنْدَ اللَّهِ یوم الْقِیَامَةِ. (مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج2،ص 746، ش 1066.)
2- محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، ج6، ص2539.
3- ابوعبید «از علمای سرشناس خوارج بود و در مورد او گفته شده است: در زمین هیچ یک از خوارج نبود که از ابو عبیده به تمام علوم بیشتر آگاهی داشته باشد. لم یکن فی الأرض خارجی أعلم بجمیع العلوم من أبی عبیدة»؛ در زمین هیچ یک از خوارج نبود که از ابوعبیده به تمام علوم بیشتر آگاهی داشته باشد. (ذهبی، سیر أعلام النبلاء، ج 9،ص 446.)

وهابی، در مدرسه موفق نبوده اند و حتی نمی توانستند حداقل نمره قبولی کسب کنند.(1)

البته ممکن است که در میان رؤسا و بزرگانشان افرادی با هوش بالا وجود داشته باشد که از هوش پایین طرف داران خود سوء استفاده می کنند، اما این مسئله با قاعده عمومی ذکر شده منافاتی ندارد.

تنها نگاهی به فهرست فتواهای عالمان بزرگ وهابیت، به خوبی بیانگر این مدعاست که یا طرف داران آن ها و کسانی که فتواهای آنان را قبول می کنند، نادان هستند و یا مفتیان (و یا هردوی آنان) زیرا باطل بودن این فتواها و دلایل آن ها بسیار واضح است!

«بن باز»، مفتی اعظم سابق عربستان در فتواهایی که تمام آن ها در سایت و کتاب های وی موجود است، می گوید:

1. هرکس بگوید خورشید ثابت است و زمین حرکت می کند، کافر است!(2)

2. پوشیدن کفش پاشنه بلند حرام می باشد، زیرا ممکن است شخص به زمین بخورد!(3)

3. گل فروختن در کنار بیمارستان و هدیه دادن گل به مریض جایز نیست! زیرا شبهه شرک و توهم تأثیر گذاری گل در خوب شدن بیمار دارد!(4)

4. گل گذاشتن روی قبر سرباز گمنام حرام است! زیرا ممکن است موجب پرستش وی شود!(5)

5. عکس برداری حرام است و مجله ها باید بدون عکس چاپ شوند.(6)

«آل الشیخ»، مفتی اعظم فعلی عربستان نیز فتوا داده است:

ص: 262


1- بدر بن احمد کریم، «ارقام مفجعة»، جریدة عکاظ، شماره 3504، 20 ژانویه 2011.
2- بن باز، الادلة النقلیة والحسیة علی جریان الشمس وسکون الأرض، ص17.
3- .http://alifta.net/Fatawa/FatawaChapters.aspx?View=PagePageID=1310PageNo=1 BookID=2.
4- .http://alifta.net/fatawa/fatawaDetails.aspx?BookID=3View=PagePageNo=15PageID=4614.
5- http://alifta.net/fatawa/fatawaDetails.aspx?View=PagePageID=3075PageNo=1BookID=3
6- http://www.binbaz.org.sa/mat/1750.

1. خریدن، فروختن و هدیه دادن گل حرام است!(1)

ب. جشن گرفتن برای میلاد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بدعت است، ولی جشن گرفتن برای روز ملی مملکت در عربستان کار نیکویی است!(2)

«ابن عثیمین» که از سال 1407ق عضو هیئت «کبار العلماء» عربستان سعودی بود، در فتواهایی که در سایت او نیز موجود است، می گوید:

1. شلوار پوشیدن برای زنان حرام است!(3)

2. آموختن زبان انگلیسی به کودکان حرام است!(4)

3. بر مردم همه دنیا واجب است که عربی یاد بگیرند!(5)

4. واجب است بدانیم که شب و روز به سبب گردش خورشید دور زمین به وجود می آید!(6)

هم چنین در ویدئویی که از وی در فضای مجازی پخش شده است، فتوا می دهد: «کلاه نباید نقاب داشته باشد، زیرا نرسیدن نور مستقیم خورشید به چشم، به آن ضرر می زند!».(7)

«عبیکان»، مستشار عالی سعودی نیز در فتوایی که در سایت وی موجود است، می گوید: «هرکس که به علت آنفولانزای خوکی بمیرد، شهید است»!(8) وی هم چنین از طرف داران فتوا به «جواز عمومی ارضاع کبیر» است!(9)

ص: 263


1- .http:// alifta.net/fatawa/fatawaDetails.aspx?BookID=3View=PagePageNo=7PageID =14468.
2- https://wahabinews.files.wordpress.com/407448/03/2012_326755264029216_10261885977 6192 _926742_1325385215_n.jpg
3- .http://ibnothaimeen.com/all/noor/article_8965.shtml.
4- .http:// ibnothaimeen.com/all/books/article_18120.shtml.
5- .http:// ibnothaimeen.com/all/books/article_18125.shtml.
6- .http:// ibnothaimeen.com/all/noor/article_6463.shtml.
7- .https://youtube.com/watch?v=zf6kS7cjMtc.
8- .http://al-obeikan.com//article/104-
9- .http://al-obeikan.com/article/178-

«شیخ ماهر القحطانی»، از وهابیان سرشناس و مبلغ سلفی گری در اروپا نیز که بزرگان علمای عربستان، از جمله «شیخ صالح بن فوزان»، رتبه علمی او را تأیید کرده اند، در رساله ای به نام رسالة کشف الغلس فی حکم الجرس (که در سایت اینترنتی وی موجود است)(1) می گوید:

1. تصویربرداری با دوربین برای تلویزیون و عکاسی و... و دیدن آن حرام است!

2. استفاده از زنگ در مدارس، آتش نشانی، تلفن و... جایز نیست! و واجب، شکستن آن ها و رهایی از دست آنهاست، زیرا وسیله موسیقی شیطان اند!

وجود چنین فتواهایی در کتاب های عالمان وهابی و عمل نکردن خود شان به آن ها، قطعاً موجب شک و تردید در صحت این فتواها می شود؛ اما طرف داران وهابیت از خود سؤال نمی کنند که اگر این مسائل حرام است، پس چرا تمام علمای ما از آن استفاده می کنند و برای آنان اشکالی ندارد؟! همین مطلب، نشان دهند پیروی کورکورانه و بدون فکر طرف داران وهابیون از علمایشان است.

و. تظاهر فراوان به عبادت ها و قرائت قرآن و پرداختن به سنت

شباهت دیگر وهابیان با خوارج آن است که خوارج به ظاهر مقدس بودند و به نماز و تلاوت قرآن اهتمام زیاد می ورزیدند و حتی از کثرت سجده، پیشانی شان پینه می بست. ابن تیمیه در این زمینه می نویسد:

احمد بن حنبل گفته است: با ده سند صحیح در مورد خوارج آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: هر کدام از شما نماز خود را در مقابل نماز او کوچک می بیند و روزه خویش را در برابر روزه او کم می داند و قرآن خواندن خود را در مقابل قرآن خواندن آن ها بی ارزش می پندارد. قرآن می خوانند، ولی از حنجره آن ها عبور نمی کند و از اسلام بیرون می روند، همان طور که تیر از کمان بیرون می رود. هرجا آنان را دیدید،

ص: 264


1- www.al-sunan.org/vb/showthread.php?t=6323.

بکشیدشان که کشتن آن ها نزد خدا در روز قیامت پاداش برای قاتل دارد.(1)

«ابن عبد البر» نیز می نویسد: «از عبیدالله بن ابی یزید روایت شده است که در مورد کوشش فراوان خوارج در نماز و روزه و قرائت قرآن با ابن عباس سخن گفتم، پاسخ داد: سخت کوشی آن ها از کوشش یهود و نصارا بیشتر نیست و همه آن ها گمراهند.»(2)

در مقابل، همان طور که در سخنان «بدرالدین حسون» در بخش قبل آمد، وهابیان نیز چنین هستند؛ یعنی به ظاهر در دین تعصب دارند و در ظواهر مسائل دینی بسیار سخت گیرند. آنان حتی گروهی به نام «گروه امر به معروف» در عربستان سعودی تشکیل داده اند که به صورت مستقیم زیر نظر عالمان وهابی فعالیت می کند و وظیفه آن، برخورد با هرگونه مظاهر خلاف دین و شئونات در عربستان است، ولی این تظاهر، در باطن خالی از حقیقت است و فهم در آن موجود نیست. از اقدامات دیگر آنان، برگزاری رسمی نماز «تراویح»، درست کردن شبکه هایی با نام قرآن و سنت که دائما قرآن پخش می کند و یا متن روایات را می خواند، اما هیچ تفسیری برای آیات و روایات بیان نمی کنند.

3. شبهات سیره وهابیان و خوارج
الف. کشتن مسلمانان و رها کردن کافران

یکی از خصوصیات خوارج که در کتاب های اهل سنت آمده است و بر وهابیان مطابقت می کند، کشتن مسلمانان است. در صحیح بخاری، معتبر ترین کتاب اهل سنت، آمده است:

ص: 265


1- قال أحمد بن حنبل صح الحدیث فی الخوارج من عشرة أوجه قال النبی صلی الله علیه وسلم: «یحقر أحدکم صلاته مع صلاتهم وصیامه مع صیامهم وقراءته مع قراءتهم یقرأون القرآن لایجاوز حناجرهم یمرقون من الاسلام کما یمرق السهم من الرمیة أینما لقیتموهم فاقتلوهم فإن فی قتلهم أجرا عند الله لمن قتلهم یوم القیامة». (ابن تیمیه، کتب ورسائل وفتاوی ابن تیمیة فی الفقه، ج 19، ص 72.)
2- روی بن وهب وغیره عن سفیان بن عیینة عن عبید الله بن أبی یزید قال ذکرت الخوارج واجتهادهم یعنی فی الصلاة والصیام وتلاوة القرآن عند بن عباس فقال لیسوا بأشد اجتهادا من الیهود والنصاری ثم هم یضلون (ابن عبدالبر قرطبی، الاستذکار، ج 2، ص 499.)

علی بن ابی طالب، مقداری طلا به نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرستاد و آن حضرت آن را بین چهار نفر تقسیم کرد. قریش و انصار خشمگین شدند و گفتند: آیا به بت های اهل نجد طلا می دهد و ما را رها می کند؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: من می خواهم دل آن ها را به دست آورم. سپس شخصی که چشمانش فرو رفته و گونه ها و پیشانی اش بیرون زده بود و ریش فراوانی داشت و سر خود را تراشیده بود، گفت: ای محمد! تقوا داشته باش! رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: اگر من سرکشی خدا را بنمایم، دیگر چه کسی از او اطاعت می کند؟ آیا خداوند مرا امین خود در زمین قرار می دهد، اما شما من را امین نمی دانید؟ خالد بن ولید خواست که آن شخص را بکشد، ولی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مانع شدند و فرمودند: در پی این شخص، گروهی می آیند که قرآن می خوانند، اما از حنجره آن ها عبور نمی کند! از دین مانند بیرون رفتن تیر از کمان بیرون می روند. اهل اسلام را می کشند، اما اهل بت پرستی را رها می کنند! اگر من آن ها را دریابم، مانند قوم عاد، آن ها را خواهم کشت!(1)

شبیه همین نشانه، در مورد وهابیان نیز صدق می کند. با وجود دشمنی های فراوان اسرائیل با مسلمانان، تا به حال هیچ گونه عملیات قابل توجهی علیه اسرائیل انجام نداده اند(2)

و حتی در چندین مورد، پایشان را از این فراتر گذاشته و دعا کردن برای پیروزی مسلمانان بر یهود و نصاری را تحریم کرده اند! در زمان جنگ مسلمانان «چچن» با نیروهای متجاوز که مسلمان نیز نبودند، وزارت اوقاف عربستان بیانیه ای با مضمون

ص: 266


1- عن أبی سَعِیدٍ رضی الله عنه قال: بَعَثَ عَلِیٌّ رضی الله عنه إلی النبی صلی الله علیه وسلم بِذُهَیْبَةٍ فَقَسَمَهَا بین الْأَرْبَعَةِ الْأَقْرَعِ بن حَابِسٍ الْحَنْظَلِیِّ ثُمَّ الْمُجَاشِعِیِّ وَعُیَیْنَةَ بن بَدْرٍ الْفَزَارِیِّ وَزَیْدٍ الطَّائِیِّ ثُمَّ أَحَدِ بَنِی نَبْهَانَ وَعَلْقَمَةَ بن عُلَاثَةَ الْعَامِرِیِّ ثُمَّ أَحَدِ بَنِی کِلَابٍ فَغَضِبَتْ قُرَیْشٌ وَالْأَنْصَارُ قالوا یُعْطِی صَنَادِیدَ أَهْلِ نَجْدٍ وَیَدَعُنَا قال إنما أَتَأَلَّفُهُمْ فَأَقْبَلَ رَجُلٌ غَائِرُ الْعَیْنَیْنِ مُشْرِفُ الْوَجْنَتَیْنِ نَاتِئُ الْجَبِینِ کَثُّ اللِّحْیَةِ مَحْلُوقٌ فقال اتَّقِ اللَّهَ یا محمد فقال من یُطِعْ اللَّهَ إذا عَصَیْتُ أَیَأْمَنُنِی الله علی أَهْلِ الأرض فلا تأمنوننی فَسَأَلَهُ رَجُلٌ قَتْلَهُ أَحْسِبُهُ خَالِدَ بن الْوَلِیدِ فَمَنَعَهُ فلما ولی قال إِنَّ من ضِئْضِئِ هذا أو فی عَقِبِ هذا قوم یقرؤون الْقُرْآنَ لَا یُجَاوِزُ حَنَاجِرَهُمْ یَمْرُقُونَ من الدِّینِ مُرُوقَ السَّهْمِ من الرَّمِیَّةِ یَقْتُلُونَ أَهْلَ الْإِسْلَامِ وَیَدَعُونَ أَهْلَ الْأَوْثَانِ لَئِنْ أنا أَدْرَکْتُهُمْ لَأَقْتُلَنَّهُمْ قَتْلَ عَادٍ. (محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، ج 3، ص 1219، ش 3166.)
2- کار به جایی رسید که روزنامه صهیونیستی ها «آرتص» در مقاله ای نوشت:«خوب شد که داعش ما را تهدید هم نمی کند». http://farsi.alarabiya.net/fa/middle-

ذیل و امضای «صالح بن عبد العزیز بن محمد آل الشیخ» وزیر اوقاف وقت عربستان، صادر کرد:

به ما خبر رسیده است که گروهی از ائمه مساجد، در نماز خود دست به دعا می گیرند و برای مسلمانان چچن (ضد کفار) دعا می کنند. چون این کار اذن ولی امر را می خواهد، بنا بر این به تمام ائمه جماعات ابلاغ کنید که چنین کاری را ترک کنند وهرکس که به این دستور ملتزم نبود، به ما خبر داده شود!(1)

هم چنین در زمان حمله اسرائیل به جنوب لبنان، از «بن جبرین» سؤال شد که آیا می توان برای پیروزی حزب الله دعا کرد؟ وی در پاسخ نوشت: «جایز نیست به حزب الله رافضی کمک کرد ... و جایز نیست برای پیروزی آنان دعا کرد! و نصیحت ما به اهل سنت آن است که از آنان بیزاری جویند!.»(2) این در حالی است که وهابیان یا کافران همکاری نظامی فراوانی دارند و پایگاه های نظامی زیادی حتی در جزیرة العرب به کافران اختصاص داده شده است!(3)

ص: 267


1- .[1] سلام علیکم ورحمة الله وبرکاته اما بعد: فقد بلغنا قیام بعض أئمة المساجد بالقنوت للمسلمین فی الشیشان ،وحیث أن هذا یتطلب اذن ولی الامر: قاعتمدوا ابلاغ الائمة بالمتناع عن ذلک ، والرفع لنا عمن لا یلتزم به. http://i12.servimg.com/u/f12/14/52/97/26/4/fkv0x10.jpg.
2- .[2] الإجابة: لا یجوز نصرة هذا الحزب الرافضی ... ولا یجوز الدعاء لهم بالنصر والتمکین، ونصیحتنا لأهل السنّة أن یتبرؤا منهم... . (عبد الله بن جبرین، رقم الفتوی: 15903، تاریخ الفتوی: 21/6/1427ق (26/5/85) – 17/07/2006م، شبکه «نور الإسلام».) www.islamlight.net.
3- بعضی از این پایگاه ها عبارتند از پایگاه «ام الملح»، در جنوب عربستان که مخصوص هواپیماهای بدون سرنشین آمریکاست. http://www.tasnimnews.com/Home/Single/347489. هم چنین فهرست برخی دیگر از این پایگاه ها به صورت تصویری در آدرس ذیل آمده است : http://www.mashreghnews.ir/fa/news/84012/%D9%81%D9%87%D8%B1%D8%B3%D8%AA-%D9%85%D9%87%D9%85%D8%AA%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D9%BE%D8%A7%DB%8C%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%A2%D9%85%D8%B1%DB%8C%DA%A9%D8%A7-%DA%A9%D9%87-%D8%AF%D8%B1-%D8%AA%DB%8C%D8%B1%D8%25

عجیب تر آن که وهابیان با کافران در جنگ علیه مسلمانان هم دست شدند. آنچه به صورت مسلّم در تاریخ در این زمینه بیان شده است، همکاری عمیق انگلستان و حکومت وهابی در حجاز است که در این زمینه نام افرادی مانند «ویلیام هنری شکسپیر»، «جان فیلبی» و «پرسی کوکس» از همه بیشتر در این ماجرا به چشم می خورد. جان فیلبی که از جاسوسان مشهور انگلیس و مشاور ملک عبد العزیز بود، در کتاب بعثة إلی نجد در بیان متن قرارداد امضا شده بین ملک عبد العزیز و پرسی کوکس (مسئول کنترل امور خاورمیانه از جانب انگلستان) می نویسد: «در زمان تهاجم هر گونه نیروی بیگانه به ممالک آل سعود، حکومت انگلستان حق دارد که بدون هیچ گونه اجازه خاندان آل سعود، وارد این کشور شود و به هر صورت که برای حفظ مصالح خویش مناسب دید، به جنگ با متجاوزان بجنگد.» هم چنین در بند دیگری می نویسد: «آل سعود تعهد می کند که به هیچ وجه، هیچ گونه نامه نگاری و قرارداد و طرح همکاری با هیچ کشور خارجی بدون هماهنگی با انگلیسی ها نداشته باشد!»(1)

وهابیان از یک سو، قرارداد همکاری با کافران امضا می کنند و از سوی دیگر، وقتی از «بن باز مفتی»، اعظم عربستان، سؤال شد که آیا می توان با شیعیان برای جنگ با کمونیست ها متحد شد، پاسخ داد: «این کار ممکن نیست، بلکه واجب است که اهل سنت با هم متحد شوند و یکی امت و یک جسد باشند !».(2) همین وهابیان، وقتی صدام به کویت حمله کرد، با کافران همراه شدند و ضد صدام (که زمانی او را مسلمان می دانستند و به وی در جنگ علیه ایران کمک می کردند) جنگیدند.

ص: 268


1- فی حال اعتداء أیة قوة أجنبیة علی أراضی ممالک ابن سعود وذریته بدون الرجوع إلی الحکومة البریطانیة وبدون إعطائها فرصة للاتصال بابن سعود وتسویة الأمر ستساعد الحکومة البریطانیة ابن سعود إلی الدرجة التی تراها وبالطریقة التی تعتقدها کافیة لحمایة مصالحه وأراضیه ؛ یوافق ابن سعود ویعد أن یمتنع من الدخول فی أیة مراسلات أو اتفاقیات أو معاهدات مع أیة أمة أو قوة أجنبیة... . (جان فیلبی، بعثة إلی نجد، ص 256.)
2- مجلة المجاهد السنة الأولی، عدد 10، شهر صفر1410ق.
ب. کشتن مسلمانان به علت ارتکاب گناه کبیره

ابن تیمیه که وهابیان او را «شیخ الاسلام» می دانند، در کتاب مجموع الفتاوی می گوید: «خوارج، به سبب ارتکاب گناه، شخص را کافر شمرده و به این ترتیب، خون مسلمانان و اموال آنان را حلال می دانند، و می گویند که مناطق اسلامی، مناطق حرب (جنگ با اهل آن) و مناطق آنها، مناطق ایمان است!».(1) وهابیان نیز بسیاری از مردم را به دلیل قبول نداشتن اعتقادشان تکفیر می کنند! در کتاب الدرر السنیة فی الاجوبة النجدیة فهرستی از مناطق و افراد و جاهایی ذکر شده است که وهابیان آن ها را تکفیر کرده اند که عبارتند از:

ساکنان بلاد نجد در زمان محمد بن عبد الوهاب، مکه، طائف، مدینه، جده، ساکنان کشور مصر، یمن و منطقه صنعاء، برع، مخا، حضرموت، شحر عدن یافع نجران، بلاد شام، از جمله حلب و دمشق و ...، ساکنان مناطق موصل، مناطق کرد نشین، کربلا، نجف و سایر بلاد رافضه، زائرین حرم امام حسین، حرم حضرت عباس، حرم امیر مومنان، حرم ابو حنیفه و...، ساکنان مناطق کنار شط (دجله و فرات)، مجره و کشور بحرین.(2)

البته این ها تنها مناطقی است که محمد بن عبد الوهاب آن ها را دیده بود و گرنه همین کارها در ایران، افغانستان، پاکستان، هند و آفریقا نیز صورت می گرفت! در واقع او همه مسلمانان غیر از خود را کافر می دانست!

«محمد صدیق حسن القنوجی» که از مروجین مهم نظریات ابن تیمیه و محمد بن عبد الوهاب در هندوستان است و «شیخ حمد بن علی بن محمد بن عتیق بن راشد وهابی» تزکیه او را نوشته و او را برادر خود خوانده است،(3)

در کتاب خود الدین

ص: 269


1- الفرق الثانی فی الخوارج وأهل البدع انهم یکفرون بالذنوب والسیئات ویترتب علی تکفیرهم بالذنوب استحلال دماء المسلمین وأموالهم وان دار الاسلام دار حرب ودارهم هی دار الایمان. (ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج19، ص 73.)
2- .[2] عبد الرحمن بن محمد بن قاسم (الوفاة 1392 ه)، عاصمی نجدی، الدرر السنیة فی الأجوبة النجدیة، ج 1، ص379 - 386.
3- .[3]إنه أخ صادق ذو فهم راسخ وطریقة مستقیمة. http://vb.tafsir.net/tafsir7206/--.VA7J9GNafew.

الخالص در مورد پیروان مذاهب چهارگانه اهل سنت می نویسد: «تقلید مذاهب شرک است! در مورد مقلدان مذاهب تفکر کن که چگونه خود اقرار می کنند که از مردگان علما و اولیا تقلید می کنند...».(1)

این تکفیرها به حدی گسترده شده است که بن باز، مفتی اعظم عربستان، کتابی به نام الادلة النقلیة والحسیة علی جریان الشمس والقمر وسکون الارض تألیف کرده و در آن برای آگاه کردن تمام مردم دنیا فتوا داد ه است: «هرکس بگوید خورشید ثابت است و زمین حرکت می کند، کافر می باشد!»(2) طبیعتاً این فتوا به معنی تکفیر تمام مسلمانان به غیر از طرف داران بن باز بود.

ج. اعتقاد به تبدیل شدن بلاد اسلام به بلاد کفر به سبب ارتکاب گناه

خوارج، معتقدند که بلاد اسلامی به علت ارتکاب گناه، به بلاد کفر تبدیل می شودند «حلبی» در کتاب خویش می نویسد: «خوارج کسانی هستند که انجام دهنده گناه کبیره را کافر می دانند، و می گویند او جهنمی شده است و می گویند که بلاد اسلامی به دلیل انجام دادن گناهان کبیره، به بلاد کفر تبدیل می شوند (و می توان با آن ها جنگید).»(3)

ص: 270


1- تقلید المذاهب من الشرک... . محمد صدیق خان، ابوالطیب، الدین الخالص، ج ص140.
2- .أما بعد فإنه لما شاع بین الکثیر من الکتاب والمدرسین والطلاب القول بأن الشمس ثابتة والأرض دائرة کتبت فی ذلک مقالا یتضمن إنکار هذا القول وبیان شناعته وذکر بعض الأدلة النقلیة والحسیة علی بطلانه وغلط قائله وأوضحت فیه أن القول بثبوت الشمس وعدم جریانها کفر وضلال ... وکما أن هذا القول الباطل مخالف للنصوص فهو مخالف للمشاهد المحسوس ، ومکابرة للمعقول والواقع فلم یزل الناس مسلمهم وکافرهم یشاهدون الشمس جاریة طالعة وغاربة ویشاهدون الأرض قارة ثابتة ویشاهدون کل بلد وکل جبل فی جهته لم یتغیر فی ذلک شیء ولو کانت الأرض تدور کما یزعمون لکانت البلدان والجبال والأشجار والأنهار والبحار لا قرار لها ولشاهد الناس البلدان المغربیة فی المشرق والمشرقیة فی المغرب ولتغیرت القبلة علی الناس حتی لا یقر لها قرار. (بن باز، الادلة النقلیة والحسیة علی جریان الشمس وسکون الأرض، ص 17.)
3- والخوارج قوم یکفرون مرتکب الکبیرة ویحکمون بحبوط عمل مرتکبها وتخلیده فی النار ویحکمون بأن دار الإسلام تصیر بظهور الکبائر فیها دار کفر. (علی بن برهان الدین حلبی شافعی، إنسان العیون فی سیرة الأمین والمأمون الشهیر بالسیرة الحلبیة، ج 2، ص173.)

در مورد وهابیان نیز شبیه همین عقیده مطرح شده است. طبق آنچه در کتاب مجموعة الرسائل والمسائل النجدیة آمده است، عالمان وهابی هنگام حمله به مکه و مدینه، باید ذهن اتباع خود را برای حمله به این دو شهر مقدس آماده می کردند. به همین جهت، «شیخ حمد بن عتیق» و دیگر عالمان وهابی صدر اول، در جلسه ای در این مورد بحث کردند که آیا مکه بلاد کفر است یا بلاد اسلام!(1)

و سپس در ادامه، شهر مکه را به علت گناهان متعدد اهل آن، بلاد کفر معرفی می نمودند!(2)

د. تطبیق آیات مربوط به کفر و تطبیق دادن آن ها بر مسلمانان و کشتن آنان با این بهانه

یکی از خصوصیات مهم خوارج در روایات اهل سنت، تطبیق دادن آیات نازل شده در مورد کافران خصوصیات بر طوایف اسلامی است! آن ها می گویند: با این که فلان آیه در مورد کافران است، اما ما این آیه را بر مسلمانان تطبیق می دهیم و می گوییم که این مسلمان نیز در حکم همان کافر است! در صحیح بخاری آمده است: «باب کشتن خوارج: و ابن عمر آن ها را بدترین مخلوقات خداوند می دانست و می گفت: آنان به سراغ آیاتی که در مورد کافران بود رفتند و آن ها را به مومنان نسبت دادند!».(3)

وهابیان نیز می گفتند: درست است که بسیاری از آیات در مورد کفر و شرک کافران است، ولی نباید قرآن را تعطیل کرد و باید مصداقی از آن در بین مسلمانان پیدا کرد! در کتاب مجموعة الرسائل والمسائل النجدیة که سخنرانی ها و نامه های محمد بن عبد الوهاب را جمع آوری کرده آمده است:

ص: 271


1- .[1] جرت المذاکرة فی کون مکة بلد کفر أم بلد إسلام. (محمد بن عبد الوهاب، مجموعة الرسائل والمسائل النجدیة، الجزء الاول، ص 742.)
2- .[2] فلا یشک من له أدنی علم أن هذه البلاد محکوم علیها بأنها بلاد کفر وشرک ... فمن المتقرر أن أهل الآفاق تبع لأهل تلک البلاد فی دعاء الکعبة والمقام والحطیم کما یسمعه کل سامع ویعرفه کل موحد. (همان، ص743و 744.)
3- بَاب قَتْلِ الْخَوَارِجِ وَالْمُلْحِدِینَ بَعْدَ إِقَامَةِ الْحُجَّةِ علیهم وَقَوْلِ اللَّهِ تَعَالَی )وما کان الله لِیُضِلَّ قَوْمًا بَعْدَ إِذْ هَدَاهُمْ حتی یُبَیِّنَ لهم ما یَتَّقُونَ( وکان بن عُمَرَ یَرَاهُمْ شِرَارَ خَلْقِ اللَّهِ وقال إِنَّهُمْ انْطَلَقُوا إلی آیَاتٍ نَزَلَتْ فی الْکُفَّارِ فَجَعَلُوهَا علی الْمُؤْمِنِینَ. (محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، ج6، ص 2539.)

یکی از شبه های قبوریان این است که وقتی بعضی از آیات را به آن ها می گوییم، می گوید: این در مورد بت پرستان نازل شده است، این در مورد ابوجهل است! این در مورد فلانی و فلانی است. خدا او را بکشد، می خواهد آیات قرآن را تعطیل کند که شامل او و امثال او از کسانی نشود که غیر خدا را می پرستند!(1)

ه. استفاده از ظواهر ابتدایی و غیر مقصود ادله برای تکفیر دیگران

یکی از خصوصیات خوارج آن بود که هر روایتی را که در آن «لفظ کفر» آمده بود، حمل بر ظاهر می نمودند سریعاً با استفاده از آن، مخالفان خود را تکفیر می کردند. علمای اهل سنت در ذیل روایت «لا ترجعوا بعدی کفارا یضرب بعضکم رقاب بعض» و «سباب المسلم فسوق وقتاله کفر»، عقیده خوارج را نقد کرده که ظاهر این روایت را دلیل بر تکفیر صحابه می دانند و در این زمینه می گویند:

آنچه بین صحابه رخ داده به سبب جایز شمردن قتال مسلمان نبوده است تا این که حدیث را بر ظاهرش حمل کنیم و بگوییم درگیری آن ها موجب کفر شده است، همان طور که خوارج و طرف داران آن ها استدلال می کنند که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: فحش دادن به مسلمانان فسق است و جنگ با مسلمان کفر می باشد.(2)

وهابیان نیز با استدلال به ظاهر الفاظ، هر جا لفظ «کفر» یا «شرک» را در روایات ببینند، به تکفیر صاحب آن حکم می کنند؛ مثلاً محمد بن عبدالوهاب در کتاب التوحید خویش با استناد به روایت «الطیرة شرک»، کسی را که فال بد بزند، مشرک می داند!(3) یا با

ص: 272


1- ومن شبهاته قوله فی بعض الآیات: هذه نزلت فیمن یعبدالأصنام ، هذه نزلت فی أبی جهل ، هذه نزلت فی فلان و فلان، یرید قاتله الله تعطیل القرآن عن أن یتناول أمثالهم وأشباههم ممن یعبد غیر الله ویعدل بربه. (محمد بن عبد الوهاب، مجموعة الرسائل والمسائل النجدیة، الجزء الثالث، ص 78.)
2- وما جری بین الصحابة رضی الله عنهم من قتال لم یکن عن استحلال له حتی یحمل الحدیث علی ظاهره وأن قتالهم کفر، کما استدل الخوارج ومن شایعهم بقوله صلی الله علیه وسلم : "سباب المسلم فسوق وقتاله کفر". (عماد سید شربینی، عدالة الصحابة رضی الله عنهم فی ضوء القرآن الکریم، ج1، ص 52.)
3- وعن ابن مسعود رضی الله عنه مرفوعاً: الطیرة شرک، الطیرة شرک، ولکن الله یذهبه بالتوکل ... فیه مسائل: ... العاشرة: التصریح بأن الطیرة شرک. (محمد بن عبد الوهاب، کتاب التوحید الذی هو حق الله علی العبید، ص 41.)

استفاده از روایت «من خلف بغیر الله فقد کفر أو أشرک»، قسم به غیر خدا را شرک می داند!(1)

هم چنین «محمود عیدان أحمد الدلیمی» می نویسد: «از ساده فهمی خوارج و سطحی نگری هایشان، این بود که نصوص قرآن را به صورت بسیار ابتدایی حمل بر ظاهر می کردند.(2)

و. ایجاد شبهه در باب شفاعت

«نووی»، یکی از عالمان مشهور اهل سنت، در مورد شفاعت و منکران آن می گوید:

باب اثبات شفاعت و بیرون آوردن یکتاپرستان از آتش: قاضی عیاض گفته است: مذهب اهل سنت، جواز شفاعت است، عقلاً و وجوب آن به علت صریح کلام خداوند که فرمود: ) یَوْمَئِذٍ لَّا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَرَضِیَ لَهُ قَوْلًا( و هم چنین این آیه )وَلَا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَی ( و شبیه این آیات و هم چنین به دلیل روایات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و آن قدر روایت از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در مورد شفاعت آمده که مجموع آن ها متواتر است که پیامبر در آخرت برای مؤمنان گناه کار شفاعت می کند و همه گذشتگان اهل سنت بر این مطلب اجماع دارند، اما خوارج و گروهی از معتزله با این مطلب مخالفت کرده اند!(3)

«ابن خزیمة» نیز در مورد انکار شفاعت توسط خوارج می نویسد:

ص: 273


1- وعن عمر بن الخطاب رضی الله عنه: أن رسول الله صلی الله علیه وسلم قال: (من حلف بغیر الله فقد کفر أو أشرک) رواه الترمذی وحسنه، وصححه الحاکم. فیه مسائل: ... الثالثة: أن الحلف بغیر الله شرک. (همان، ص 51.)
2- فمن بساطة الخوارج وسطحیتهم فهمهم لنصوص القرآن علی ظاهرها ببساطة شدیدة. (محمود عیدان احمد دلیمی، الصحابة ومکانتهم عند المسلمین، ج1، ص 129.)
3- باب اثبات الشفاعة واخراج الموحدین من النار: قال القاضی عیاض رحمه الله مذهب أهل السنة جواز الشفاعة عقلا ووجوبها سمعا بصریح قوله تعالی «یومئذ لا تنفع الشفاعة إلا من أذن له الرحمن ورضی له قولا» وقوله «ولا یشفعون إلا لمن ارتضی» وأمثالهما وبخبر الصادق صلی الله علیه و آله و سلم وقد جاءت الآثار التی بلغت بمجموعها التواتر بصحة الشفاعة فی الآخرة لمذنبی المؤمنین وأجمع السلف والخلف ومن بعدهم من أهل السنة علیها ومنعت الخوارج وبعض المعتزلة منها وتعلقوا بمذاهبهم فی تخلید المذنبین فی النار. (نووی، صحیح مسلم بشرح النووی، ج3، ص35.)

ابوبکر [بن خزیمة] می نویسد: ما سابقاً روایاتی نقل کرده ایم که اهل جهل و لجاجت گمان کرده اند که بر خلاف اخباری است که ما اکنون در باب اثبات شفاعت و بیرون آوردن بعضی از اهل توحید از آتش بعد از وارد شدن به آن به سبب گناهانشان ذکر کرده ایم، با وجود این که این روایات بسیار زیاد است و سند آن نیز صحیح و راویان آن عادل هستند و روایاتی که قبلاً ذکر کردیم (در باب جاودانگی برخی گناهکاران در آتش)، با روایات شفاعت در نزد ما منافاتی ندارد و جاهلانی که در این فصل سخن از آنان بود دو گروه هستند: گروه خوارج و گروه معتزله که قبول ندارند کسی از اهل آتش از آن بیرون آید! و روایاتی را که در باب شفاعت ذکر کردیم، منکرند!

این عبارت به خوبی نشان می دهد که خوارج با دست آویز قرار دادن برخی نصوص و فهم ناصحیحشان، شفاعت را منکر می شدند و روایاتی را که خلاف اعتقادشان بود، با وجود صحت سند، قبول نمی کردند!(1)

وهابیان نیز با همین روش، و با تکیه بر ظاهر برخی آیات قرآن کریم و روایات، طلب شفاعت از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را شرک معرفی می کنند! مثلاً با استدلال به آیه )قُلْ أَوَلَوْ کَانُوا لا یَمْلِکُونَ شَیْئاً( و )قل لله الشفاعة جمیعا((2) می گویند: «دیگران (غیر خدا) مالک شفاعت نیستند. پس شما شفاعت را از کسی می خواهید که مالک آن نیست. شفاعت را تنها باید از خدا بخواهی و از کس دیگر نخواهی!».(3) این وهابیان، هیچ گاه تفسیر آیاتی مانند )لَا

ص: 274


1- قال أبو بکر قد روینا أخبارا عن النبی یحسب کثیر من أهل الجهل والعناد أنها خلاف هذه الأخبار التی ذکرناها مع کثرتها وصحة سندها وعدالة ناقلیها فی الشفاعة وفی إخراج بعض أهل التوحید من النار بعدما أدخلوها بذنوبهم وخطایاهم ولیست بخلاف تلک الأخبار عندنا بحمد الله ونعمته وأهل الجهل الذین ذکرتهم فی هذا الفصل صنفان صنف منهم الخوارج والمعتزلة أنکرت إخراج أحد من النار ممن یدخل النار وأنکرت هذه الأخبار التی ذکرناها فی الشفاعة. (ابوبکر ابن خزیمة، کتاب التوحید وإثبات صفات الرب عز وجل، ج 2، ص 769.)
2- زمر، آیات43 و 44.
3- .[3] )قُلْ أَوَلَوْ کَانُوا لا یَمْلِکُونَ شَیْئاً( فالشفاعة لیست ملکاً لهم، فأنتم تطلبون منهم ما لا یملکون. )قُلْ لِلَّهِ الشَّفَاعَةُ جَمِیعاً( إذاً تُطلب الشفاعة من الله سبحانه وتعالی، ولم تطلب من غیره. (صالح بن فوزان، إعانة المستفید بشرح کتاب التوحید، ج 1، ص242.)

یَمْلِکُونَ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمَنِ عَهْدًا((1) را که مالکیت طولیه اشخاصی دیگر را در مورد شفاعت ثابت می کند، برای مردم مطرح نمی کنند!

ز. جواز خروج بر حاکم

یکی از خصوصیات خوارج که با آن شناخته می شوند، جواز خروج بر حاکم به دلیل مخالفت با سنت است و اصلاً به همین علت به آن ها «خوارج» گفته می شود. شهرستانی در ملل و نحل می گوید: «خوارج اهل کبائر را تکفیر می کنند و اعتقاد دارند که اگر امام مخالف سنت عمل کند، خروج بر او لازم و واجب است.»(2)

شبیه همین خصوصیت در وهابیان نیز موجود است که دستور خروج بر حاکم سوریه را صادر کردند.

این در حالی است که اهل سنت، هر گونه خروج بر حاکم، حتی حاکم ستمگر را حرام می دانند. عالمان اهل سنت با استناد به روایت خلیفه دوم که گفته است: «اگر امیر تو را زد، صبر کن، اگر تو را محروم کرد صبرکن، اگر تو را بر کاری وا داشت که دینت را نقض می کرد، بگو: سمعا و طاعة، جانم را حفظ می کنم، نه دینم را و از جماعت جدا مشو»(3) و روایات دیگر، به حرمت خروج بر حاکم به علت فسق یا کفرش فتوا داده اند. حتی «البانی» وهابی، در مورد خروج بر حاکم - زمانی که گروهی قصد مقابله با حاکمان عربستان را داشتند) با اشاره به مبانی اهل سنت می گوید:

ص: 275


1- مریم، آیه 87.
2- ویکفرون أصحاب الکبائر ویرون الخروج علی الإمام إذا خالف السنة حقا واجبا. (شهرستانی، الملل والنحل، ج 1، ص 115.)
3- .[3] عن سوید بن غفلة قال قال لی عمر یا أبا أمیة إنی لا أدری لعلی أن لا ألقاک بعد عامی هذا فاسمع وأطع وإن أمر علیک عبد حبشی مجدع إن ضربک فاصبر وإن حرمک فاصبر وإن أراد أمرا ینتقص دینک فقل سمع وطاعة دمی دون دینی فلا تفارق الجماعة. (ابن ابی شیبه کوفی، الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار (مصنف ابن أبی شیبة)، ج 6، ص 544، ش 33711.)

ما دایما می گوییم که خروج بر حاکم، به هیچ وجه جایز نیست حتی اگر به کفر او یقین داشته باشید.(1) با وجود این فتوای البانی، «عرعور» شاگرد وی و از مبلغان مصروف او، از داعیه داران خروج بر حاکم سوریه و جنگ علیه وی است!(2)

ح. حدود جدید

یکی دیگر از خصوصیات خوارج که در کتاب های اهل سنت آمده است، ایجاد حدود جدید یا گسترش دادن دایره حدود به مواردی می باشد که در شرع نیامده است. «ابن طاهر بغدادی» می نویسد:

اهل سنت، خوارج را که دست دزد را به سبب دزدی مال کم و زیاد از حرز و غیر حرز قطع می کنند، گمراه می دانند؛ همان طور که خوارج روایات صحیحه در باب لزوم اعتبار نصاب و وجود حرز را در قطع کردن دست دزد رد می کنند!(3)

«ابن اثیر» نیز در شرح حال «عبد الله بن خباب» می نویسد:

خوارج، عبد الله بن خباب را کشتند. گروهی از آنان از بصره به سمت خوارج کوفه می رفتند و در راه، عبد الله بن خباب و همسرش را دیدند. گفتند تو کیستی؟ گفت: عبد الله بن خباب، صحابی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم . سپس از او در مورد ابوبکر و عمر و عثمان سؤال کردند و بر آن ها مدح کرد. او را سر بریدند و خونش جاری شد و همسر او را نیز که حامله بود، کشتند. او به آن ها گفت: من زن هستم! آیا از خدا

ص: 276


1- فنحن نذکر دائماً وأبداً أن الخروج علی الحکام - ولو کانوا من المقطوع بکفرهم- لیس مشروعاً إطلاقاً. http://audio.islamweb.net/audio/Fulltxt.php?audioid=1683.
2- http://ar.wikipedia.org/wiki/%D9%B9%D8%AF%D9%86%D8%A7%D9%86_%D8%A7%D9%84% D8 %B9%D8%B1%D8%B9%D9%88%D8%B1.
3- .[3] الخوارج الذین قطعوا ید السارق فی القلیل والکثیر من الحرز وغیر الحرز کردهم الاخبار الصحاح فی اعتبار النصاب والحرز فی القطع (عبد القاهر بغدادی، الفرق بین الفرق وبیان الفرقة الناجیة، ج 1، ص 314.)

نمی ترسید؟! با وجود این شکم او را پاره کردند! این در سال 37ق بود.(1)

هم چنین خوارج به جواز قتل کودکان فتوا داده بودند. «ابوالفرج» در کتاب تلبیس ابلیس در بیان نشانه ها و خصوصیات خوراج می نویسد: «آن ها ریختن خون کودکان را جایز می دانستند».(2) شیخ محمود عیدان أحمد الدلیمی» نیز در این زمینه می نویسد: «نافع بن ازرق، رهبر ازارقه خوارج، برای جواز کشتن کودکان به آیه «ونوح گفت ای پروردگار از کفار بر روی زمین یک تن را باقی مگذار» استدلال می کرد!«.(3) وهابیان نیز با ساختن حدود جدید، راه خوارج را در پیش گرفتند! آنان اعمالی مانند آتش زدن مردم، کشتن افراد نابالغ و زنان و حتی طفل شیرخوار! و... انجام دادند که شاهد واضح این جنایت ها ویدئوهایی است که خود آن ها در شبکه هایشان با افتخار پخش کردند!.(4)

ط. نبش قبور بزرگان

یکی از خصوصیاتی که در مورد خوارج در تاریخ نقل شده، تلاش آن ها برای نبش قبور بزرگان است. در این زمینه «بلاذری» می نویسد: «قبر او (حضرت علی علیه السلام) از آن رو مخفی شد که خوارج قبر ایشان را نبش نکنند!»(5) «ذهبی» نیز می نویسد: «اهل علم

ص: 277


1- .[1] وقتل عبد الله بن خباب ، قتله الخوارج ، کان طائفة منهم أقبلوا من البصرة إلی اخواتهم من أهل الکوفة ، فلقوا عبد الله بن خباب ومعه امرأته ، فقالوا له : من أنت ؟ قال: أنا عبد الله بن خباب صاحب رسول الله، فسألوه عن أبی بکر وعمَر وعثمان وعلی، فأثنی علیهم خیراً، فذبحوه فسال دمه فی الماء، وقتلوا المرأة وهی حامل مُتِمّ فقالت: أنا امرأة، ألا تتقون الله؟ فبقروا بطنها، وذلک سنة سبع وثلاثین، وکان من سادات المسلمین رضی الله عنه. (ابن اثیر، أسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج 3، ص 225.)
2- واستحلوا دماء الأطفال. (ابوالفرج اصفهانی، تلبیس إبلیس، ج 1، ص 117.)
3- فقد استدل نافع بن الأزرق زعیم الأزارقة من الخوارج علی جواز قتل أطفال مخالفیهم بقوله تعالی: )وَقَالَ نُوحٌ رَبِّ لاَ تَذَرْ عَلَی الأَرْضِ مِنَ الْکَافِرِینَ دَیَّارًا إِنَّکَ إِنْ تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبَادَکَ وَلاَ یَلِدُوا إِلاَّ فَاجِرًا کَفَّارًا(. (محمود عیدان احمد دلیمی، الصحابة ومکانتهم عند المسلمین، ج1، ص 129.)
4- ویدئوی مرتبط با جنایت های وهابیان در مورد افراد خردسال است که افتخار کردن یکی از مبلغان وهابی مرتبط با «جبهة النصرة» را در کشتن دو کودک بی گناه نشان می دهد. http://www.youtube.com/watch?v=N0Tz7-Skpbc.
5- وغمی قبره مخافة أن ینبشه الخوارج فلم یعرف. (احمد بن یحیی بلاذری، أنساب الأشراف، ج 1، ص 376.)

می دانند که علی و معاویه و عمرو بن العاص، هر کدام در قصر الاماره خویش دفن شد ند، تا خوارج قبر آنان را نبش نکنند!»(1)

وهابیون و اتباع آن ها «جبهة النصرة»(2)نیز همین سیره را با نبش قبور چندین صحابی، از جمله صحابی جلیل القدر، «حجر بن عدی» تکرار کردند.(3)

4. حکم خوارج در کتاب های اهل سنت
الف. حکم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در مورد خوارج در کتاب های اهل سنت
اشاره

در خصوص حکم خوارج در کتاب های اهل سنت، روایاتی آمده است که ظاهر آن ها به تکفیر خوارج تصریح می کند، ولی برخی از عالمان اهل سنت، این روایات را تأویل می کنند. در ابتدا برخی از این روایات را ذکر می کنیم:

1. از دین بیرون می روند و دیگر در آن داخل نمی شوند

این مضمون در بسیاری از کتاب های اهل سنت آمده است که از دین یا اسلام بیرون می روند و دیگر در آن وارد نمی شوند.(4)

2. آن ها بدترین مخلوقاتند!

در این زمینه نیز روایات فراوانی در کتاب های اهل سنت وجود دارد و حتی «مسلم نیشابوری» یکی از ابواب کتاب خویش را با این عنوان، نام گذاری کرده است.(5)

هم چنین مضمون های مانند این که آن ها بدترین انسان ها یا بدترین کشتگان و منفورترین مخلوقات نزد خدا هستند در کتاب های اهل سنت به چشم می خورد.(6)

ص: 278


1- وأهل العلم یعلمون أن علیا ومعاویة وعمرو بن العاص دفن کل واحد منهم بقصر الإمارة خوفا علیه من نبش الخوارج. (ابوعبد الله محمد بن عثمان ذهبی، المنتقی من منهاج الاعتدال، ج1، ص 424.
2- http://www.youtube.com/watch?v=koqvNX2QZlY.
3- http://www.al-akhbar.com/node/182436.
4- .[4] یَخْرُجُونَ من الدِّینِ کما یَخْرُجُ السَّهْمُ من الرَّمِیَّةِ ثُمَّ لَا یَعُودُونَ فیه. (مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج 2، ص 750.)
5- بَاب الْخَوَارِجِ شَرِّ الْخَلْقِ وَالْخَلِیقَةِ. (همان.)
6- وعند البزار من طریق الشعبی عن مسروق عن عائشة قالت ذکر رسول الله صلی الله علیه وسلم الخوارج فقال هم شرار أمتی یقتلهم خیار أمتی وسنده حسن ... وفی حدیث أبی سعید عند أحمد هم شر البریة وفی روایة عبید الله بن أبی رافع عن علی عند مسلم من أبغض خلق الله إلیه وفی حدیث عبد الله بن خباب یعنی عن أبیه عند الطبرانی شر قتلی أظلتهم السماء وأقلتهم الأرض. (احمد بن علی عسقلانی، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج 12، ص 286.)
3. اگر خوارج را ببینم، آن ها را خواهم کشت!

یکی از مضمون های موجود در مورد خوارج، وجوب کشتن آن ها در همه جاست!(1)

4. آن ها را مانند قوم عاد و ثمود بکشید!

یکی از عبارت هایی که از آن تکفیر خوارج استنباط شده، کلام رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است که در باب کشتن آن ها می فرماید: «آن ها را مانند قوم عاد(2)و

ثمود(3)

(که هر دو کافر بودند) بکشید!».

5. کشتن خوارج در قیامت ثواب و پاداش دارد

در روایاتی که وجوب کشتن خوارج آمده است، بعد از حکم به وجوب کشتن تعلیل آورده است که کشتن آنها در روز قیامت پاداش فراوان دارد.(4)

6. قاتلان خوارج برترین افرادند

یکی از مسائل مرتبط با کشتن خوارج، مدح قاتلان آن ها ست قاتلان خوارج، صفاتی مانند «برترین مخلوقات» و «اخیار امت»(5)دارند.

ب. نظریات عالمان اهل سنت در مورد تکفیر خوارج
اشاره

برخی علمای اهل سنت با استناد به این روایت ها و نیز دلایل دیگر، از جمله روایتی که در آن آمده است: «هرکس مسلمانی را تکفیر کند، خود دچار آن می شود»،(6) به تکفیر مطلق خوارج حکم کرده اند و برخی دیگر نیز ظاهر این دلایل را تأویل نموده اند.

ص: 279


1- فإذا لَقِیتُمُوهُمْ فَاقْتُلُوهُمْ. (مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج 2، ص 746.)
2- .[2] لَئِنْ أَدْرَکْتُهُمْ لَأَقْتُلَنَّهُمْ قَتْلَ عَادٍ. (همان، ج 2، ص741.)
3- .[3] لَئِنْ أَدْرَکْتُهُمْ لَأَقْتُلَنَّهُمْ قَتْلَ ثَمُودَ. (همان،ج2، ص 743.)
4- .[4] فإن فی قَتْلِهِمْ أَجْرًا لِمَنْ قَتَلَهُمْ عِنْدَ اللَّهِ یوم الْقِیَامَةِ. (همان، ج 2، ص746.)
5- .[5] وعند البزار من طریق الشعبی عن مسروق عن عائشة قالت ذکر رسول الله صلی الله علیه وسلم الخوارج فقال هم شرار أمتی یقتلهم خیار أمتی وسنده حسن وعند الطبرانی من هذا الوجه مرفوعا هم شر الخلق والخلیقة یقتلهم خیر الخلق والخلیقة. (احمد بن علی عسقلانی شافعی، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج12، ص286.)
6- .[6] عن أبی هُرَیْرَةَ رضی الله عنه أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم قال إذا قال الرَّجُلُ لِأَخِیهِ یا کَافِرُ فَقَدْ بَاءَ بِهِ أَحَدُهُمَا. (محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، ج 5، ص2263، ش 5752.)
1. قاتلان به کفر خوارج

بسیاری از علمای سنی و وهابی، به تکفیر صریح خوارج حکم کرده اند؛ از جمله بن باز، مفتی اعظم عربستان. وی در فتوایی که در سایتش آمده است، می گوید: «درست این است که خوارج کفارند... به سبب دلایلی که به این سختی در مورد آنان سخن گفته است و هم چنین این که آنان مسلمانان را تکفیر می کنند و چون در آتش، جاودانه اند، ظاهر این ادله کفر خوارج است».(1)

هم چنین محمد بن إسماعیل بخاری،(2)

أبو بکر بن العربی،(3)سبکی،(4)ملطی،(5)ابو

المظفر شاهور (شهفور) الاسفرائینی(6)

و قاضی عیاض،(7)

نیز این نظر را نقل کرده است.

2. قائلین به اسلام خوارج

هم در میان علمای اهل سنت و هم در میان علمای وهابی، کسانی وجود دارند که قائل به اسلام خوارجند، اما قبول اسلام آن ها به معنی نکشتنشان نیست؛ از جمله این علما، «شیخ ناصر بن عبد الکریم العقل» است که در پاسخ به استفتایی در مورد خوارج می گوید: «خوارج در اسلام بدعت گذار به حساب می آیند، ولی کافر نیستند، چون فی الجمله به اسلام اقرار می کنند».(8)

از دیگر علمایی که به این نظر شهره اند، می توان به خطابی،(9)ابن بطال،(10)امام

شافعی،(11)و

شاطبی(12)

اشاره کرد.

ص: 280


1- .[1] والصواب أنهم کفار ... والظاهر من الأدلة أنهم بهذا التنطع وبتکفیرهم المسلمین، وتخلیدهم فی النار أنهم کفارٌ بهذا. http://www.binbaz.org.sa/mat/20688.
2- .[2] احمد بن علی عسقلانی، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج 12، ص299.
3- همان.
4- همان.
5- ابو الحسن ملطی شافعی، التنبیه والرد علی أهل الأهواء والبدع، ج1، ص51.
6- ابوالمظفر اسفرائینی، التبصیر فی الدین وتمییز الفرقة الناجیة، ص45.
7- احمد بن علی عسقلانی شافعی، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج 12، ص 300.
8- .[8] الخوارج فی الإسلام یعتبرون مبتدعة ولیسوا کفارا لأنهم فی الجملة یقرون بالإسلام. http://ar.islamway.net/fatwa/33545/%D8%AD%D9%83%D9%85-%D8%A7%D9%84%D8%AE%D9%88%D8%A7%D8%B1%D8%AC-%D9%81%D9%8A-%D8%A7%D9%84%D8%A5%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85
9- احمد بن علی عسقلانی شافعی، همان.
10- همان، ج12، ص 301.
11- http://www.dorar.net/enc/firq/117.
12- ابواسحاق شاطبی، الاعتصام، ج2، ص185.
3. قائلین به توقف

علمای زیادی نیز قائل به توقف خوارجند. از احمد بن حنبل نقل شده است که به جای آن که به کفر خوارج تصریح کند، تنها آن ها را «مارقه» می دانست.(1) هم چنین از علمای دیگری، از جمله امام الحرمین جوینی و باقلانی و غزالی نیز همین نظر ذکر شده است.(2)

4. قائلان به تفصیل طبق آرای عقیدتی

برخی از علما، با توجه به اختلافاتی که بین گروه های مختلف خوارج در طول تاریخ وجود داشته است، نه مطلقاً به تکفیر حکم کرده اند و نه به اسلام، بلکه این حکم را بر اعتقادات فرقه و گروه معلق دانسته اند.(3)

ج. نظریات علمای اهل سنت در مورد کشتن یا زندانی کردن خوارج
1. جواز کشتن خوارج به صورت مطلق
اشاره

کسانی که به ارتداد خوارج فتوا داده اند، در واقع حکم قتل مطلق آن ها را صادر کرده اند. علاوه بر این، در بین کسانی که حکم کفر را صادر نکرده اند، کسانی هستند که طبق روایات مطلقه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به جواز کشتن خوارج به صورت مطلق حکم کرده اند. «ابن بطال»، در شرح خود بر صحیح بخاری می نویسد: «بعضی از علما گفته اند

ص: 281


1- فی توقف أبی عبدالله فی المارقة وأخبرنی یوسف بن موسی أن أبا عبدالله قیل له أکفر الخوارج قال هم مارقة قیل أکفار هم قال هم مارقة مرقوا من الدین. (ابوبکر احمد بن محمد، الخلال، ج 1، ص 145.)
2- احمد بن علی عسقلانی، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج12، ص300.
3- والواقع أن الحکم بتکفیر الخوارج علی الإطلاق فیه غلو وأن الحکم بالتسویة بینهم وبین غیرهم من فرق المسلمین فیه تساهل ... وفیما یظهر لی أن لا یعمم الحکم علی جمیع الخوارج بل یقال فی حق کل فرقة بماتستحقه من الحکم حسب قربها أو بعدها عن الدین وحسب ما یظهر من اعتقادتها وآرائهاأما الحکم علیهم جمیعا بحکم واحد مدحا أو ذما فإنه یکون حکما غیر دقیق. (غالب عواجی، الخوارج تاریخهم وآراؤهم الاعتقادیة وموقف الإسلام منها، ص544.)

کسانی که علامت های گفته شده در روایت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در مورد خوارج بر آنان تطبیق کند، حتی توبه داده نمی شوند! و حضرت علی علیه السلام نیز هیچ کدام از آنان را توبه نداد!».(1)

1-1. ابو سعید خدری

احمد بن حنبل، روایتی از «ابوسعید خدری» نقل می کند که مطلقاً کشتن خوارج را جایز می داند و قیدی برای آن بیان نکرده است. وی می گوید: «کشتن آن ها برای من حلال تر از کشتن همان تعداد از ترک ها (کفار حربی) است!».(2)

1-2. شیخ احمد کریمه

«شیخ احمد کریمه» در این زمینه در سخنرانی خود (که قبلاً به آن اشاره شد) می گوید: «در تکمله عرایضم می گویم: کسانی که خون مسلمانان را مباح می دانند، خودشان مرتدند!».(3)

2. فرض قیام مسلحانه یا قصد آن یا تکفیر مسلمانان بدون قیام یا دست گیری بعد از قیام
اشاره

در این زمینه چند فرض و حالت وجود دارد:

2-1. فرض حمله به مسلمانان و قصد جان و مال آ ن ها

در این صورت، تقریباً تمام علمای اهل سنت به جواز کشتن آن ها فتوا داده اند؛ و در سخت گیرانه ترین حالت، گفته اند که اگر درگیری را رها کرد، دیگر مسلمان حق کشتن او را ندارد(4)و

در واقع چنین فردی را کافر نمی دانند، ولی او را باغی می دانند.(5)

ص: 282


1- وقد قال بعض العلماء : إن من وسمه النبی - صلی الله علیه وسلم - بتحلیق أو غیره أنه لا یستتاب إذا وجدت فیه السیما ، ألا تری أن علیًا ، رضی الله عنه ، لم ینقل عنه أنه استتاب أحدًا منهم. (ابن بطال بکری قرطبی، شرح صحیح البخاری، ج 10، ص 557.)
2- .[2] قال فَرَأَیْتُ أَبَا سَعِیدٍ بعدما کَبِرَ وَیَدَاهُ تَرْتَعِشُ یقول قِتَالُهُمْ أَحَلُّ عندی من قِتَالِ عِدَّتِهِمْ مِنَ التُّرْکِ . (احمد بن حنبل، مسند الإمام أحمد بن حنبل، ج 3، ص 33، ش 11303.)
3- ولکن استکمالا لما قلته فی الذین یستحلون الدماء أنهم مرتدون. http://www.youtube.com/watch?v=U0lwbd-hXzc.
4- ویحل قتال الخوارج واللصوص إذا عرضوا للرجل فی نفسه وماله أو ما دون نفسه فله أن یقاتل عن نفسه وماله حتی یدفع عنه فی مقامه ولیس له إذا فارقوه أو ترکوه أن یطلبهم ولا یتبع آثارهم وقد سلم منهم ذلک إلی اللأئمة إنما هو یدفع عن نفسه فی مقامه وینوی بجهده أن لا یقتل أحدا فإن أتی علی یده فی دفعه عن نفسه فی المعرکة فأبعد الله المقتول وإن قتل هو فی ذلک الحال وهو یدفع عن نفسه وماله رجونا له الشهادة کما فی الأثر وجمیع الآثار إنما أمر بقتاله ولم یؤمر بقتله. (هبة الله لالکائی، شرح أصول اعتقاد أهل السنة والجماعة من الکتاب والسنة وإجماع الصحابة، ج 1، ص 168.)
5- قال القرطبی فی المفهم والقول بتکفیرهم أظهر فی الحدیث قال فعلی القول بتکفیرهم یقاتلون ویقتلون وتسبی أموالهم وهو قول طائفة من أهل الحدیث فی أموال الخوارج وعلی القول بعدم تکفیرهم یسلک بهم مسلک أهل البغی إذا شقوا العصا ونصبوا الحرب. (احمد بن علی عسقلانی، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج 12، ص301.)

کسانی که مطلقاً خوارج را کافر یا مسلمان می دانند، ولی طبق روایت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم حکم قتل آن ها را عام می دانند، قائل به جواز کشتن آ ن ها هستند.

2-2. فرض عدم قیام با قصد قیام

«سرخسی» در این زمینه با اشاره به روایتی از حضرت علی علیه السلام که قبل از این که خوارج دست به شمشیر ببرند، آن ها را نکشت، می گوید:

این روایات دلیل بر آن است که مادامی که قیام نکرده اند، امام حق کشتن آن ها را ندارد و همین فتوا را حسن از ابوحنیفه نقل کرده که گفته است: مادامی که قصد بر خروج ندارند، امام کاری به آن ها ندارد، اما اگر به او خبر رسید که قصد خروج دارند، شایسته است که آن ها را زندانی کند تا کار آن ها خراب تر نشود، زیرا قصد بر گناه و برانگیختن فتنه دارند.(1)

علمایی که به سبب تکفیر آنان یا براساس روایت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به قتل یا ارتداد آن ها حکم داده اند، در این جا به جواز کشتن قائلند.

ص: 283


1- وفی هذا دلیل علی أن من لم یظهر منه خروج فلیس للإمام أن یقتله وهو روایة الحسن عن أبی حنیفة رحمهما الله تعالی قال ما لم یعزموا علی الخروج فالإمام لا یتعرض لهم فإذا بلغه عزمهم علی الخروج فحینئذ ینبغی له أن یأخذهم فیحبسهم قبل أن یتفاقم الأمر لعزمهم علی المعصیة وتهییج الفتنة. (شمس الدین سرخسی، المبسوط، ج 10، ص 125.)
2-3. فرض عدم قیام بدون قصد قیام همراه با اظهار عقیده و تکفیر مسلمانان

سرخسی در ادامه می نویسد: «و این ثابت می کند مادامی که قصد خروج نداشته باشند، امام حق زندانی کردن آن ها را ندارد.»(1)

البته این سخنان تنها زمانی معنی دارد که خارجی بودن شخص مشخص شده باشد؛ یعنی خصوصیات خوارج که در روایات رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمده است، بر آنان تطبیق کند. از شافعی نیز شبیه همین فتوا نقل شده است. «قنوجی بخاری» می گوید: «شافعی گفته است که اگر گروهی نظر خوارج را اظهار کردند و با جماعت همراه نشدند و آنان را تکفیر کردند، به صرف تکفیر، قتل آن ها حلال نمی شود.»(2)

همان طور که گفته شد، این فتوا خلاف فتوای کسانی است که به جواز قتل مطلق خوارج قائلند.

2-4. فرض دستگیری بعد از قیام مسلحانه

در این زمینه نیز بین علمای اهل سنت اختلاف است. از «مالک بن انس» روایت شده است که اگر خوارج بعد از دست گیری توبه کردند، خون هایی که ریخته اند نابخشیده می شود!(3)و

قائلان به جواز کشتن مطلق یا به سبب عقیده، در این جا نیز حکم به جواز کرده اند.

نتیجه گیری

در کتاب های اهل سنت، دلایل فراوانی برای خارجی بودن وهابیت وجود دارد و علمای اهل سنت با توجه به این دلایل، به خارجی بودن آن ها حکم کرده اند و حکم خوارج نیز طبق روایات اهل سنت، قتل یا زندان است.

ص: 284


1- ثم فیه دلیل علی أنهم ما لم یعزموا علی الخروج فالإمام لا یتعرض لهم بالحبس والقتل. (همان.)
2- .[2] قال الشافعی: ولو أن قوما أظهروا رأی الخوارج وتجنبوا الجماعات وأکفروهم لم یحل بذلک قتالهم. (ابوالطیب قنوجی بخاری، الروضة الندیة شرح الدرر البهیة، ج 2، ص 295.)
3- .[3] [قلت] أرأیت الخوارج إذا خرجوا فأصابوا الدماء والأموال ثم تابوا ورجعوا (قال) بلغنی أن مالکا قال الدماء موضوعة عنهم. (مالک بن انس، المدونة الکبری، ج 3، ص 48.)
منابع
الف. کتاب ها

1.قرآن کریم.

2.ابن ابی شیبه کوفی، عبد الله بن محمد، الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار (مصنف ابن أبی شیبة)، تحقیق کمال یوسف الحوت، چاپ اول: مکتبة الرشد الریاض 1409 ق.

3.ابن اثیر جزری، عزالدین، أسد الغابة فی معرفة الصحابة، تحقیق عادل احمد رفاعی، چاپ اول: دار إحیاء التراث العربی، بیروت 1417ق./ 1996 م.

4.بن باز، عبدالعزیز بن عبدالله، الادلة النقلیة والحسیة علی جریان الشمس وسکون الأرض، طبعة مکتبة الریاض الحدیثة بالبطحاء، [بی تا].

5.ابن بطال بکری قرطبی، ابوالحسن علی بن خلف بن عبدالملک بن بطال، شرح صحیح البخاری، تحقیق ابوتمیم یاسر بن ابراهیم، چاپ دوم: مکتبة الرشد، ریاض1423ق./ 2003م.

6.ابن تیمیه حرانی، احمد بن عبد الحلیم، کتب ورسائل وفتاوی ابن تیمیة فی الفقه، تحقیق عبدالرحمن بن محمد بن قاسم عاصمی نجدی، چاپ دوم: مکتبة ابن تیمیة، [بی جا، بی تا].

7.---------------------- ، مجموع الفتاوی، چاپ دوم: مکتبة ابن تیمیة، [بی جا، بی تا].

8.ابن حنبل شیبانی، ابوعبد الله احمد، مسند الإمام أحمد بن حنبل، با شرح حمزة احمد الزین، دار الحدیث، قاهره، [بی تا].

9.---------------------- ، مسند الإمام أحمد بن حنبل، مؤسسة قرطبة، مصر، [بی تا].

10.ابن خزیمه، ابوبکر محمد بن اسحاق، کتاب التوحید وإثبات صفات الرب عز وجل، تحقیق عبد العزیز بن إبراهیم الشهوان چاپ پنجم: مکتبة الرشد، ریاض 1414ق./1994م.

11.ابن عابدین، محمد امین بن عمر بن عبدالعزیز، حاشیة رد المحتار علی الدر المختار شرح تنویر الأبصار فقه أبو حنیفة (حاشیة ابن عابدین)، دار الفکر للطباعة والنشر، بیروت 1421ق./2000م.

12.ابن عبدالبر قرطبی، ابوعمر یوسف بن عبدالله، التمهید، تحقیق مصطفی بن احمد علوی، محمد عبد الکبیر البکری، وزارة عموم الأوقاف والشؤن الإسلامیة، مغرب 1387.

13.-------------------------------------------- ، الاستذکار، تحقیق سالم محمد عطا- محمد علی معوض، چاپ اول: دار الکتب العلمیة، بیروت 2000م.

14.ابن منظور افریقی، محمد بن مکرم بن منظور مصری، لسان العرب، چاپ اول: دار صادر،بیروت [بی تا].

15.ابو فرج اصفهانی، عبدالرحمن بن علی بن محمد، تلبیس إبلیس، تحقیق سید جمیلی، چاپ اول: دار الکتاب العربی، بیروت 1405ق./ 1985م.

ص: 285

16.ابیوردی، دیوان الأبیوردی، [بی نا، بی جا، بی تا].

17.احمد بن زینی دحلان، فتنة الوهابیة، مکتبة الحقیقة، استانبول 1422ق.

18.اسفرائینی، ابوالمظفر طاهر بن محمد (شهفور)، التبصیر فی الدین وتمییز الفرقة الناجیة، چاپ اول: عالم الکتب، بیروت 1403ق.

19.بخاری، محمد بن اسماعیل جعفی، صحیح البخاری، تحقیق مصطفی دیب البغا، چاپ سوم: دار ابن کثیر، یمامه - بیروت 1407ق./1987 م.

20.بغدادی، عبد القاهر بن طاهر بن محمد، الفرق بین الفرق وبیان الفرقة الناجیة، چاپ دوم: دار الآفاق الجدیدة، بیروت 1977م.

21.بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، أنساب الأشراف، [بی نا، بی جا، بی تا].

22.حلبی شافعی، علی بن برهان الدین، إنسان العیون فی سیرة الأمین والمأمون الشهیر بالسیرة الحلبیة، [بی نا، بی جا، بی تا].

23.خطیب بغدادی، احمد بن علی ابو بکر، تاریخ بغداد، دار النشر: دار الکتب العلمیة، بیروت [بی تا].

24.خلال، ابو بکر احمد بن محمد بن هارون بن یزید، العقیدة، تحقیق عطیة زهرانی، چاپ اول: دار الرایة، ریاض 1410ق./1989م.

25.دلیمی، محمود عیدان احمد، الصحابة ومکانتهم عند المسلمین رسالة ماجستیر فی العلوم الإسلامیة، بإشراف دکتور حارث سلیمان الضاری، 1413ق./1993 م.

26.ذهبی، ابوعبدالله محمد بن عثمان، المنتقی من منهاج الاعتدال، تحقیق محب الدین الخطیب، [بی نا، بی جا، بی تا].

27.--------------------------------- ، سیر أعلام النبلاء، تحقیق شعیب ارناؤوط، محمد نعیم عرقسوسی، چاپ نهم: مؤسسة الرسالة، بیروت 1413ق.

28.راغب اصفهانی، مفردات ألفاظ القرآن، تحقیق صفوان عدنان داودی چاپ دوم: طلیعة النور، 1427ق.، [بی جا].

29.ریحانی، امین، تاریخ نجد وسیرة عبد العزیز آل سعود، طبعة المنشورات الفاخریة، [بی جا، بی تا].

30.سرخسی، شمس الدین، المبسوط، دار المعرفة، بیروت [بی جا، بی تا].

31.سلیمان بن عبد الوهاب، الصواعق الإلهیة فی الرد علی الوهابیة، چاپ سوم: مکتبة ایشیق، استانبول 1399 ق./1979 م.

32.سهیلی، الروض الانف، [بی نا، بی تا].

33.شاطبی، أبو إسحاق، الاعتصام، المکتبة التجاریة الکبری، مصر [بی تا].

ص: 286

34.شربینی، الدکتور عماد السید، عدالة الصحابة رضی الله عنهم فی ضوء القرآن الکریم والسنة النبویة ودفع الشبهات، طبعة سنة، 1425ق./2005م. [بی جا].

35.شهرستانی، محمد بن عبد الکریم بن ابی بکر احمد، الملل والنحل، تحقیق محمد سید کیلانی، دار المعرفة، بیروت 1404ق.

36.صاوی مالکی، احمد بن محمد خلوتی صاوی مصری مالکی، حاشیة العلامة الصاوی علی تفسیر الجلالین، طبعة دار احیاء التراث العربی، بیروت [بی تا].

37.عاصمی نجدی، عبدالرحمن بن محمد بن قاسم، الدرر السنیة فی الأجوبة النجدیة، 1417ق. [بی نا، بی جا].

38.عسقلانی شافعی، احمد بن علی بن حجر ابوالفضل، فتح الباری شرح صحیح البخاری، تحقیق محب الدین خطیب، دار المعرفة، بیروت [بی تا].

39.عواجی، غالب، الخوارج تاریخهم وآراؤهم الاعتقادیة وموقف الإسلام منها، [بی نا، بی جا، بی تا].

40.غفیص، یوسف محمد، شرح العقیدة الطحاویة، [بی نا، بی جا، بی تا].

41.فوزان، صالح بن فوزان بن عبد الله، إعانة المستفید بشرح کتاب التوحید، چاپ سوم: مؤسسة الرسالة الطبعة 1423ق/ 2002م.

42.فیلبی، جان، بعثة إلی نجد، ترجمه دکتور عبد الله صالح العثیمین، چاپ دوم: مکتبة العبیکان، [بی تا].

43.فیومی، أحمد بن محمد بن علی مقری، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی، المکتبة العلمیة، بیروت، [بی تا].

44.قنوجی بخاری، أبوالطیب محمد صدیق خان بن حسن بن علی ابن لطف الله الحسینی، أبجد العلوم الوشی المرقوم فی بیان أحوال العلوم، تحقیق: عبدالجبار زکار، دار الکتب العلمیة، بیروت 1978م.

45.-------------- ، الروضة الندیة شرح الدرر البهیة، دارالمعرفة، [بی جا، بی تا].

46.-------------- ، الدین الخالص، چاپ اول: دار الکتب العلمیة، بیروت 1415ق.

47.لالکائی، هبة الله بن الحسن بن منصور أبو القاسم، شرح أصول اعتقاد أهل السنة والجماعة من الکتاب والسنة وإجماع الصحابة، تحقیق : د. أحمد سعد حمدان، دار طیبة، الریاض1402ق.

48.مالک بن انس، المدونة الکبری، دار صادر، بیروت.

49.محمد بن عبد الوهاب، کتاب التوحید الذی هو حق الله علی العبید، مجموعة التوحید النجدیة، مکة المکرمة 1391ق.

50.محمد بن عبد الوهاب، الرسائل الشخصیة، [بی نا، بی جا، بی تا].

ص: 287

51.-------------------، مجموعة الرسائل والمسائل النجدیة الجزء الرابع المسماة بالجواهر المضیة، مطبعة المنار، مصر 1349ق.

52.-----------------، مجموعة الرسائل والمسائل النجدیة، چاپ اول: مطبعة المنار، مصر 1346ق.

53.الملطی الشافعی، أبو الحسن محمد بن أحمدد بن عبد الرحمن، التنبیه والرد علی أهل الأهواء والبدع، تحقیق: محمد زاهد بن الحسن الکوثری، المکتبة الأزهریة للتراث، مصر 1418ق/1997م.

54.النسائی، أحمد بن شعیب أبو عبد الرحمن، سنن النسائی (المجتبی)، تحقیق : عبدالفتاح أبو غدة، چاپ دوم: مکتب المطبوعات الإسلامیة، حلب 1406ق/ 1986م.

55.نووی ،یحیی بن شرف بن مری أبو زکریا، صحیح مسلم بشرح النووی، چاپ دوم: دار إحیاء التراث العربی، بیروت 1392ق.

56.نیسابوری، مسلم بن حجاج، أبو الحسین قشیری، صحیح مسلم، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، دار إحیاء التراث العربی، بیروت.

ب. روزنامه ها و مجلات

1. جریدة «عکاظ»، شماره 3504، تاریخ 20 ژانویه 2011.

2. مجلة «المجاهد السنة الأولی»، عدد 10، شهر صفر 1410 ق.

ج. سایت ها

1. al-akhbar.com

2. alifta.net

3. al-obeikan.com

4. al-sunan.org

5. aparat.com

6. ar.islamway.net

7. ar.wikipedia.org

8. audio.islamweb.net

9. binbaz.org.sa

10. dorar.net

11. farsi.alarabiya.net

12. ibnothaimeen.com

13. mashreghnews.ir

14. tasnimnews.com

15. vb.tafsir.net

16. wahabinews.files.wordpress.com

17. youtube.com

ص: 288

سیر تطور اندیشه تقلید از مذاهب از نظر سلفیان تکفیری و تکفیر مذاهب اربعه از دیدگاه آنان / اکبر روستایی

اشاره

اکبر روستایی(1)

چکیده

یکی از مطالبی که ضرورت آن از نظر عقلی ثابت شده است، رجوع به متخصص در هر ­­علمی است و از نظر عاقلان، هیچ تردیدی در این مسئله نیست. بر این اساس، عموم مردم نیز در مسائل مختلف به افراد متخصص در آن زمینه مراجعه می­کنند. بنابراین، مسائل دینی نیز از این قاعده کلی مستثنا نیست و برای به دست آوردن احکام شرعی، طبیعتاً به تخصص در این زمینه یا رجوع به مجتهد جامع­الشرایط نیاز است. در مورد این مسئله، میان شیعه و اهل سنت اختلافی وجود ندارد. حتی علمای اهل سنت در این باره ادعای اجماع کرده­اند، اما در این بین، وهابیان با تمام مسلمانان اختلاف دارند. البته عبارات وهابیان در خصوص این مسئله به شدت مضطرب است. در این مقاله، ابتدا به بیان دیدگاه های سلفیان تکفیری درباره تشکیل مذاهب و سیر تطور اندیشه آنها درباره تقلید می­پردازیم و در ضمن آن اشکال­هایی را که بر اساس گفته هایشان به آنان وارد است، گوشزد می­کنیم. در ادامه بحث، نظریات علمای اهل سنت را در زمینه تقلید بیان کرده، اندیشه سلفیان تکفیری را از نگاه آنان نقد می­کنیم.

کلیدواژگان: تقلید، احکام شرعی، مجتهد، سلفیان تکفیری.

ص: 289


1- کارشناس شبکه ولایت.
مقدمه

یکی از مسائل مهمی که از دیر­باز در بین جوامع اسلامی مطرح بوده، بحث «تقلید» است. البته تقلید از عالمان دینی در بین شیعیان، بعد از «عصر غیبت صغری» آغاز شده است. زیرا قبل از آن، یعنی در دوران ائمه اطهار، بر ­اساس حدیث «ثقلین» و سفارش پیامبر ­اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ، شیعیان از طریق ارتباط مستقیم با امام علیه السلام یا از طریق نایبان ائمه، به نظر امامشان دست می­یافتند و به تقلید نیازی نبود، اما در دوران «غیبت کبری»، با توجه به غیبت امام زمان(عج) و انسداد باب علم، شیعیان به سفارش آن حضرت به علما رجوع کرده، در احکام فرعی شرعی از آنها تقلید می کنند.

در بین اهل تسنن، به علت اینکه با غصب خلافت، مردم از شاهراه هدایت ثقلین به بیراهه کشانده شدند، بعد از وفات رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم تنها به گفته­های «صحابه» اکتفا کردند. تقلید از همان زمان در بین پیروان مکتب خلافت مطرح شد، اما با­ توجه به اختلاف­های شدید صحابه در مسائل مختلف و بدعت­هایی که ایجاد شده بود، در قرن دوم هجری، پای قیاس و استحسان و ... به میان آمد و مذاهب فقهی مختلفی ایجاد شد و همه اهل تسنن از این مذهب­ها تقلید می­کردند تا اینکه در قرن­های بعد، مذاهب چهارگانه اهل تسنن به رسمیت شناخته شد و دیگر مذاهب اهل سنت از میان رفت. در این برهه بود که اجتهاد در میان اهل تسنن، عملاً از بین رفت. در این میان، «ابن­تیمیه» و پیروانش اندیشه رجوع مستقیم به ظاهر قرآن و سنت را مطرح کردند و تشکیل مذاهب را بدعت شمردند و کار به جایی رسید که حتی تقلید از امام مشخص را کفر قلمداد کردند. در این مقاله بر ­آنیم که سیر تطور اندیشه تقلید از مذاهب و زندیق و کافر خواندن پیروان مذاهب اسلامی از نظر سلفیان تکفیری و اضطراب در گفتار تکفیری­ها را بررسی کنیم.

ص: 290

انحصار مذاهب اهل سنت در چهار فرقه

در زمان حیات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ، اصحاب آن حضرت با مراجعه به ایشان پاسخ مسائل دینی خود را می­یافتند. رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم با توجه به نیازهای اعتقادی و فقهی و عبادی امت، مسیر صحیح هدایت را برای نسل­های بعد از خود نیز مشخص کردند که تمسک به کتاب و عترت بود. این مسئله در قالب حدیث ثقلین با سندهای صحیح نقل شده است.(1)

بعد از شهادت آن حضرت، شیعیان طبق دستور پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، قرآن و اهل بیت را تنها پناهگاه و مرجع در امر دین می­دانستند و تنها به این دو ثقل تمسک می­جستند و مراجعه به دیگران را به هیچ عنوان جایز نمی­دانستند. در دوره 260 ساله حضور امامان، شیعیان با مراجعه مستقیم به آنها یا نایبان ویژه­شان، پاسخ مسائل دینی خود را می­گرفتند. بعد از سال 260 ه.ق. در دوره­ غیبت صغری، این ارتباط از طریق چهار نایب خاص(2)

امام زمان (عج) ادامه یافت. «علی­ بن محمد سمری»، آخرین نایب حضرت، در واپسین روزهای زندگی­اش، توقیع شریفی از طرف آن حجت الاهی بدین مضمون دریافت کرد: «وأما الحوادث الواقعة فارجعوا فیها إلی رواة حدیثنا فإنهم حجتی علیکم وأنا حجة الله علیهم»؛ از این پس در مسائل دینی به فقها مراجعه کنید. آنها راهنما و حجت من بر شمایند و من حجت خداوند بر آنها هستم.

بر این اساس، در دوران غیبت کبری، طبق دستور حضرت ولی عصر(عج)، وظیفه­ بیان احکام شرعی و دینی به عهده نایبان عام ایشان، یعنی فقیهان شیعه، نهاده شد که تا به امروز این مسئله ادامه دارد.

پیروان مکتب خلافت، به علت کنار گذاشتن مکتب امامت، به ناچار مجبور شدند برای یافتن پاسخ پرسش های دینی خود به آرای صحابه رجوع کنند و به این دلیل که صحابه اختلاف­های زیادی با هم داشتند، مردم با موجی از آرای متشتت مواجه شدند تا

ص: 291


1- مسلم بن حجاج نیشابوری، صحیح مسلم، ص980، ح2408؛ ابن­حجر هیثمی، الصواعق المحرقة، ج2، ص440؛ محمد ناصرالدین البانی، السلسلة الصحیحة، ج4، ص355 و 356.
2- عثمان بن سعید، محمد بن عثمان، حسین بن روح و علی بن محمد سمری.

جایی که بسیاری از حقایق دینی از بین رفت و دست خوش تحریف شد، به گونه­ای که حتی «انس بن مالک»(1)

فریاد برآورد: «ما أَعْرِفُ شیئا مِمَّا کان علی عَهْدِ النبی صلی الله علیه وسلم قِیلَ الصَّلَاةُ قال أَلَیْسَ ضَیَّعْتُمْ ما ضَیَّعْتُمْ فیها»؛(2) هیچ یک از اعمال و دستورهایی را که در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بود، در حال حاضر نمی­شناسم (وجود ندارد و همه از بین رفته است). به او گفتند: نماز (آیا نماز هم از بین رفته است)؟! انس گفت : آیا نماز را نیز ضایع نکردید؟

از این رو پیروان مکتب «سقیفه» به اجتهاد روی آوردند و در قرن دوم، مکتب­های فقهی مختلف، چون مکتب «اهل حدیث» و «قیاس و رأی» به وجود آمد و افرادی مثل ابوحنیفه، مالک بن انس، سفیان بن عیینه، سفیان ثوری، اوزاعی، شافعی، احمد بن حنبل و ... سردمداران مکتب­های فقهی اهل تسنن به شمار آمدند. گفته شده است که «مذاهب گوناگون در آن دوره به بیش از صد مذهب رسیده بود».(3) بعد از مدتی، تقلید از امامان مذاهب همگانی و اجتهاد مستقل (بدون توجه به روش فقهی امامان مذاهب) ممنوع شد و هر کسی که می­خواست فقه بخواند، اول قرآن و سنت را فرا می­گرفت، سپس به مطالعه و یادگیری مبانی فقهی امام مذهب خود می­پرداخت و پس از فراگیری اصول استنباط و روش فقهی او، به استنباط احکام بر اساس روش امام مذهبش می­پرداخت.

درباره زمان بسته شدن باب اجتهاد در میان اهل سنت اختلاف نظر وجود دارد. بعضی از حنفی­ها معتقد بودند پس از ابوحنیفه و شاگردان وی کسی حق اجتهاد ندارد:

بعد از ابو­حنیفه و زفر[بن هذیل] و ابو­یوسف و محمد بن حسن [شیبانی] و حسن بن زیاد [لؤلؤی]، کسی حق ندارد اجتهاد کند و نظریات فقهی که شافعی و احمد بن حنبل و اسحاق بن راهویه و

ص: 292


1- یکی از صحابه پیرو مکتب سقیفه.
2- محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح بخاری، ج1، ص197.
3- http://islampedia.ir/fa/. به نقل از: ناصر مکارم شیرازی، دائرة المعارف فقه مقارن، ص137، به نقل از دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج6، ص605.

ابوثور و داود بن علی و علمای دیگر اختیار کرده­اند، شاذ است و اجماع را از بین برده است.(1)

بعضی دیگر چنین معتقد بودند: «هیچ کس حق ندارد خارج از نظریات اوزاعی و سفیان ثوری و عبدالله بن مبارک و وکیع بن جراح، نظری اختیار کند».(2)

«بکر بن علاء مالکی»، مبدأ تقلیدِ صِرف و عدم اجتهاد در میان اهل سنت را سال دویست هجری می­داند؛ وی می گوید: «بعد از سال دویست هجری احدی حق ندارد اجتهاد کند».(3)

بعضی از پیروان او، شافعی را آخرین مجتهد می­دانستند و می گفتند: «بعد از شافعی هیچ کسی حق اجتهاد ندارد».(4)

این اختلاف­ها ادامه داشت تا اینکه مذاهب اهل تسنن در چهار مذهب حنفی، مالکی، شافعی و حنبلی منحصر شد و تقلید از دیگر مذاهب حرام گردید. درباره تاریخ حصر مذاهب، اختلاف نظر وجود دارد. «یاقوت حموی»، حصر مذاهب را به زمان «قادر بالله عباسی»، یعنی 381 ه.ق.، مربوط می­داند. وی در این باره چنین می­نویسد:

در مجموعه­ای که مربوط به بعضی از اهل بصره بود، خواندم که قادر بالله عباسی در زمان خودش از چهار نفر از علمای چهار فرقه اهل سنت خواست که هر کدامشان کتابی مختصر درباره مذهب خود برای او بنویسند. ماوردی کتاب الاقناع را نوشت، أبوالحسین القدوری کتاب مختصر القدوری فی الفقه الحنفی را نگاشت و قاضی ابومحمد عبدالوهاب بن محمد بن نصر مالکی کتاب مختصر را درباره فقه مالکی

ص: 293


1- ابن­حزم، الإحکام فی أصول الأحکام، ج4، ص538. ابن­قیم جوزیه و صنعانی و ابراهیم هلال، این مطلب را قول بسیاری از حنفی­ها می­دانند. ابن­قیم جوزیة، إعلام الموقعین عن رب العالمین، ج2، ص276؛ محمد بن اسماعیل صنعانی، إرشاد النقاد إلی تیسیر الاجتهاد، ص27؛ إبراهیم إبراهیم هلال، ولایة الله والطریق إلیها، ص­328 و 329.
2- همان منابع.
3- ابن­حزم، الإحکام فی أصول الأحکام، ج4، ص538؛ ابن­قیم جوزیة، إعلام الموقعین عن رب العالمین، ج2، ص276؛ محمد بن اسماعیل صنعانی، إرشاد النقاد إلی تیسیر الاجتهاد، ص27؛ إبراهیم إبراهیم هلال، ولایة الله والطریق إلیها، ص­329.
4- ابن­قیم جوزیة، إعلام الموقعین عن رب العالمین، ج2، ص276؛ محمد بن اسماعیل صنعانی، إرشاد النقاد إلی تیسیر الاجتهاد، ص27؛ إبراهیم إبراهیم هلال، ولایة الله والطریق إلیها، ص­329.

نوشت و نمی دانم چه کسی بر ­اساس مذهب احمد بن حنبل برای او کتاب نوشت. این کتاب­ها را به او دادند. خادم قادر بالله عباسی پیش ماوردی (که در آن زمان قاضی القضاة حکومت بود) رفت و به او گفت: امیر­المؤمنین (کنایه از قادر بالله عباسی) خطاب به تو می­گوید: خدا دینت را حفظ کند، همان­طور، که دین ما را حفظ می کنی (کنایه از اینکه از این پس بر ­اساس این مجموعه حکم کن ولاغیر). بر اساس همین مجموعه، قاضی القضاة (ماوردی) فتوایی را در مورد ارثیه بستگان میت انتخاب کرد و آن این بود که فامیل دور و نزدیک به صورت مساوی از میت ارث ببرند و این نظر بعضی از علمای گذشته بود.(1)

چنان که گذشت، از دیدگاه یاقوت حموی، به رسمیت شناخته شدن و انحصار مذاهب اهل تسنن در چهار مذهب، در دوره قادر بالله و حامی چهار مذهب مذکور، این پادشاه عباسی بوده است.

«مقریزی»، حصر مذاهب را متعلق به زمان «ملک بَیبَرس»(2) می­داند و معتقد است به دستور این پادشاه، چهار مذهب اهل سنت به عنوان مذاهب رسمی معرفی شدند و تقلید از سایر مذاهب تحریم و در این چهار فرقه منحصر شد. بدین ترتیب، بقیه مذاهب اهل سنت از بین رفتند:

زمانی که ملک بَیبَرس البند قداری به حکومت رسید، در مصر و قاهره چهار قاضی منصوب کرد که مذهبشان شافعی و مالکی و حنفی و حنبلی بود. استمرار این مسئله از 665ق. شروع شد تا زمانی که در تمام شهرهای اسلامی (در میان مذاهب اهل تسنن)، مذهبی غیر از این چهار مذهب و مذهب اشعری شناخته نمی­شد. برای اهل چهار مذهب مدرسه­ها و خانقاه­ها و محل­هایی برای تجمعشان در همه سرزمین­های اسلامی

ص: 294


1- شهاب الدین یاقوت حموی، معجم الأدباء (إرشاد الأریب إلی معرفة الأدیب)، ج5، ص1956.
2- (Baybars) بیبرس، الملک الظاهر رکن الدین، چهارمین سلطان از سلسله پادشاهان بحری مصر است که در دوره سلطنت هفده ساله خود، بارها صلیبیان را شکست داد و نه بار با سپاه مغول جنگید؛ جان جوزف ساندرز، تاریخ فتوحات مغول، ص80، پاورقی شماره1. در نهایت، ملک بیبرس پس از بازگشت از سرزمین روم در 27 محرم 676 ه.ق. درگذشت؛ عباس اقبال آشتیانی، تاریخ مغول، ص­215.

ساخته شد و کسی را که مذهب دیگری ابراز می­کرد به آن مکان ها راه نمی دادند و بر او سخت می گرفتند و تا زمانی که فردی مقلد یکی از چهار مذهب فوق نمی­بود، نه به عنوان قاضی انتخاب می­شد و نه شهادتش را می­پذیرفتند و نه فرصت می­دادند که سخنرانی و تدریس کند و فقهای این شهرها در طول این مدت فتوا می دادند که واجب است فقط از این چهار مذهب تبعیت کرد و پیروی از دیگر مذاهب حرام است و تا به امروز نیز عملکرد عالمان به همین صورت است.(1)

صنعانی، علاوه بر مطالب فوق، چنین می نویسد: «هر یک از این چهار مذهب مانند دین مستقلی بود و عالمان هر کدام از این چهار مذهب، تصریح می­کردند که هر کس به مخالف مذهبش در نماز اقتدا کند، نمازش باطل است». (2)

بدین ترتیب، چهار مذهب فعلی اهل تسنن به رسمیت شناخته شد و تمام امکانات حکومت فقط در اختیار آنها قرار گرفت و بقیه مذاهب از بین رفت. البته نکته ای که باقی می­ماند در ­مورد این است که آیا حصر مذاهب در زمان قادر بالله عباسی بوده است یا در زمان ملک بیبرس؟ در این خصوص نمی­توان قضاوت قطعی کرد، اما بعضی از پژوهشگران و عالمان احتمال داده­اند که پایه ریزی حصر مذاهب در زمان قادر بالله بود، ولی اصول این مذاهب در زمان بَیبَرس استوار شد. آیت الله العظمی خویی در این زمینه چنین می­نویسند: «من المحتمل أن القادر بالله غرس هذه البذرة وتم نتاجها وتحکمت أصولها فی زمن الملک بیبرس».(3)

چرا تقلید می کنیم؟

در چکیده مقاله بیان کردیم که تقلید از متخصص در امور فقهی از نظر عقلی امری ضروری است، زیرا همان­طور که در هر علمی عقل اقتضا می­کند که به متخصص در آن

ص: 295


1- احمد بن علی بن­ عبدالقادر مقریزی و ابو العباس الحسینی العبیدی، المواعظ و الاعتبار بذکر الخطط و الاآثار، ج­4، ص­167.
2- محمد بن اسماعیل صنعانی، إرشاد النقاد إلی تیسیر الاجتهاد، ج1، ص­19و20.
3- سید ابوالقاسم خویی، الاجتهاد والتقلید، ص14.

زمینه مراجعه کنیم، در مسائل دینی نیز این ضرورت پابرجاست و همان عقل حکم می­کند که برای به دست آوردن احکام شرعی نیز مانند هر علم دیگر، یا باید در آن زمینه تخصص لازم را به دست آورد یا به متخصص آن فن، یعنی همان مجتهد جامع الشرایط رجوع کرد. به علاوه، قرآن و روایات پیامبر و اهل بیت شامل محکم و متشابه و عام و خاص و ناسخ و منسوخ و مطلق و مقید است(1)

و در روایات اهل بیت تأکید شده است که برای فهم دقیق این مطالب، باید به اهل این علم، یعنی اهل بیت یا افراد منصوب از جانبشان مراجعه کرد. در روایتی آمده است که جماعتی از صوفیه به محضر امام صادق­ علیه السلام رسیدند و حضرت آنها را عتاب کرد و فرمود:

آنچه را که از آن سودی نمی­برید، رها کنید. به من بگویید که آیا ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه قرآن را می­دانید که هر کسی که گمراه شده به این دلیل است، و هر که از این امت هلاک شده به این علت است. آنان گفتند: بخشی را می­دانیم، ولی همه آن را نمی­دانیم. حضرت فرمود: از نادانی است که چنین نظریاتی دارید [و چنین مذاهبی اختراع کرده­اید]. احادیث رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نیز این چنین است (مانند قرآن، ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه دارد) ... ای جماعت، به آدابی که خداوند برای مؤمنان قرار داده است، ادب شوید (آدابی را که خداوند به مؤمنان داده است در خود به وجود آورید) و به امر و نهی الاهی اکتفا کنید و آنچه را برای شما مشتبه شده و به آن علم ندارید، رها کنید و علم را به اهل آن (عالم) واگذارید تا ثواب برید و نزد خداوند تبارک و تعالی معذور باشید. به دنبال فراگیری علم ناسخ و منسوخ و

ص: 296


1- در روایتی به نقل از امیر المؤمنین علیه السلام چنین نقل شده است: «عَلِی بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَی عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عُمَرَ الْیمَانِی عَنْ أَبَانِ بْنِ أَبِی عَیاشٍ عَنْ سُلَیمِ بْنِ قَیسٍ الْهِلَالِی قَالَ قُلْتُ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام ... فَإِنَّ أَمْرَ النَّبِی صلی الله علیه و آله و سلم مِثْلُ الْقُرْآنِ نَاسِخٌ وَ مَنْسُوخٌ وَ خَاصٌّ وَ عَامٌّ وَ مُحْکَمٌ وَ مُتَشَابِهٌ قَدْ کَانَ یکُونُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم الْکَلَامُ لَهُ وَجْهَانِ کَلَامٌ عَامٌّ وَ کَلَامٌ خَاصٌّ مِثْلُ الْقُرْآنِ» (محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج1، ص63 و64، باب اختلاف الحدیث، ح1.) در روایت دیگری امام رضا علیه السلام فرموده­اند: «إن فی اخبارنا متشابها کمتشابه القرآن ومحکما کمحکم القرآن فردوا متشابهها إلی محکمها ولا تتبعوا متشابهها دون محکمها فتضلوا» (شیخ صدوق، عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج1، ص261، ح39.)

محکم و متشابه قرآن و حلال و حرام آن باشید، زیرا این کار شما را به خدا نزدیک و از نادانی دور می­کند، نادانی را برای اهلش رها کنید، زیرا نادان­ها بسیار و اهل دانش کم­اند.(1)

همان طور که ملاحظه کردید، امام علیه السلام در این روایت تأکید می­­کنند که قرآن و احادیث رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ، ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه دارد و فهم اشتباه آنها باعث گمراهی می­شود و به این دلیل برای فهم صحیح آن باید به اهل علم (اهل بیت علیهم السلام) مراجعه کرد و افراد به تنهایی نمی­توانند حقیقت این امور را به دست آورند. از این رو یا باید به اهل بیت علیهم السلام مراجعه کرد یا به افرادی که بر اساس علوم اهل بیت علیهم السلام و فرمایش­های آن بزرگواران حکم می­کنند، همان­گونه که اهل بیت علیهم السلام، شیعیان را به مراجعه به این افراد، یعنی فقیهان مذهب بر حق شیعه دوازده امامی راهنمایی می­کردند.

امام صادق علیه السلام در روایت چنین فرمودند: «شعیب عقرقوفی می­گوید به امام صادق علیه السلام گفتم که گاه [در مسائل دینی] نیاز پیدا می­کنیم که درباره مطلبی بپرسیم؛ از چه کسی بپرسیم؟ حضرت فرمودند، سؤال­هایتان را از ابابصیر بپرسید».(2)

در روایت دیگری به نقل از امام رضا علیه السلام چنین آمده است:

علی بن مسیب می گوید به امام رضا علیه السلام عرض کردم که راه من دور است و همیشه نمی­توانم به محضر شما شرفیاب شوم، مسائل دینی­ام را از چه کسی بپرسم؟ حضرت فرمودند: از زکریا بن آدم قمی بپرس. او در امور دین و دنیا فردی مورد اطمینان است. علی بن مسیب می­گوید وقتی باز­گشتم، پیش زکریا بن آدم رفتم و هر سؤالی که داشتم از او پرسیدم.(3)

ص: 297


1- محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج5، ص­65، 66 و70، باب دخول الصوفیة علی أبی عبد الله علیه السلام واحتجاجهم علیه فیما ینهون، باب الناس عنه من طلب الرزق، ح1؛ شیخ هادی نجفی بعد از نقل روایت می­نویسد: «الروایة معتبرة الإسناد»؛ این روایت از نظر سند معتبر است؛ هادی نجفی، موسوعة أحادیث أهل البیت علیهم السلام، ج4، ص178.
2- محمد بن حسن طوسی، اختیار معرفة الرجال (رجال کشی)، ج1، ص400، ح291.
3- همان، ج2، ص­858، ح1112.

چنان که گذشت، در این روایات ائمه علیهم السلام مردم را در مسائل دینی به مجتهدان ارجاع می­دادند که سؤالات دینی خود را از آنها بپرسند. این عمل در ­حالی است که باب علم هنوز بسته نشده بود و امامان علیهم السلام به صورت آشکار در میان مردم حضور داشتند. حال وقتی این عمل در زمان حضور ذوات مقدس معصومین علیهم السلام روا باشد، به طریق اولی در زمان غیبت امام عصر (عج) نیز جایز است و همان طور­ که گذشت، امام عصر (عج) در توقیع شریفی که برای آخرین نایب خاصشان، یعنی علی بن محمد سمری فرستادند، چنین فرمودند: «[از این پس] در مسائل دینی به فقها مراجعه کنید. آنها راهنما و حجت من بر شمایند و من حجت خداوند بر آنان هستم».(1)

بر این اساس، امام زمان (عج) وظیفه مردم را در زمان غیبت کبری مشخص کردند و دستور دادند که مردم در مسائل دینی به فقیهان مراجعه کنند تا به گمراهی نیفتند. بنابراین، تقلید از عالم در امور دینی، علاوه بر اینکه موافق حکم عقل است، دستور ائمه معصومین علیهم السلام نیز هست.

اهل سنت نیز تقلید را جایز و ترک آن را موجب گمراهی می­دانند؛ مثلاً «خلیل احمد سهارنپوری» در این باره چنین می گوید: «در این عصر، هر فردی باید از یکی از امامان چهارگانه (مذاهب) تقلید کند، بلکه این کار واجب است، زیرا ما تجربه کرده­ایم که نتیجه ترک کردن تقلید از امامان مذاهب و تبعیت از رأی و هواهای نفسانی، سقوط در گودال کفر و بی­دینی است».(2)

بنابراین، تقلید از نظر شیعه و سنی امری جایز است، و حتی علمای اهل سنت نیز بر جواز تقلید، ادعای اجماع کرده­اند.(3)

ص: 298


1- محمد بن حسن طوسی، الغبیة، ص­291.
2- خلیل احمد سهارنفوری، عقائد أهل السنة الدیوبندیة، ص­51.
3- عبدالله بن احمد مقدسی، روضة الناظر وجنة المناظر، ج1، ص383.
دلایل وهابیت بر منع تقلید

دلایل وهابیت بر عدم جواز تقلید در چند مورد خلاصه می شود که در اینجا به اختصار ذکر می کنیم؛ از نظر آنها، تقلید:

1. موجب فساد دین می­شود.(1)

2. بدعت است و در سده­های اولیه اسلام نبوده است.(2)

3. موجب کینه و دشمنی بین مسلمانان می­شود.(3)

4. سبب شرک و کفر است.(4)

5. تقلید از مذهب معین به معنای این است که فرد را به منزله پیامبر قرار داده ای.(5)

6. جایز نیست، زیرا هر یک از مذاهب، هم قابلیت خطا دارند و هم قابلیت صواب.(6)

این موارد، دلایل وهابیان در منع تقلید بود. البته در این مقاله هدف ما نقد تک تک نیست، بلکه در ادامه به بیان سیر تطور اندیشه تقلید از مذاهب از نظر سلفیان تکفیری و تکفیر مذاهب اربعه از دیدگاه آنها می پردازیم و در نهایت، نظر علمای اهل سنت را در رد وهابیان درباره همین مسئله ذکر می­کنیم.

ص: 299


1- ابن­تیمیه، منهاج السنة النبویة، ج6، ص303.
2- ابن­قیم جوزیة، إعلام الموقعین عن رب العالمین، ج2، ص­208؛ همان، ج2، ص­228؛ همان، ج2، ص­269؛ محمد بشیر سهسوانی هندی، صیانة الإنسان عن وسوسة الشیخ دحلان، ص7 و8؛ محمد بن صالح عثیمین، فتاوی نور علی الدرب، جزء 112، ص25 (مطابق با نرم افزار مکتبة الشاملة.
3- مقبل بن هادی وادعی، إجابة السائل علی أهم المسائل، ص317 و 318، پاسخ سؤال 161.
4- ابن­تیمیه، کتب ورسائل وفتاوی ابن­تیمیة فی الفقه، ج22، ص­249؛ محمد بن عبدالوهاب، الرسائل الشخصیة، ص­277 و 288، الرسالة التاسعة والثلاثون، رسالة أرسلها إلی عبد الوهاب بن عبد الله بن عیسی؛ همو، مجموعة رسائل فی التوحید والإیمان، ص­336؛ محمد صدیق قنوجی بخاری، الدین الخالص، ج1، ص140؛ محمد سلطان معصومی خجندی، هل المسلم ملزم باتباع مذهب معین من المذاهب الأربعة، ص5 و 13.
5- همان.
6- محمد بن صالح عثیمین، فتاوی نور علی الدرب، جزء23، ص24 (مطابق با نرم افزار مکتبة الشاملة).
1. تشکیل مذاهب بدعت است
اشاره

در میان سلفیان تکفیری، برخی از سردمداران شاخص آنها با صراحت تمام گفته­اند که اصل تشکیل مذاهب بدعت است که در اینجا به آنها می­پردازیم:

ابن­تیمیه حرانی

ابن­تیمیه حرانی، نظریه پرداز وهابیت، درباره اصل تشکیل مذهب چنین می­نویسد: «اصل تشکیل مذاهب، کار زندیق­های منافق و قصدشان نیز فاسد کردن دین اسلام بود».(1)

ابن­قیم جوزیه

ابن­قیم جوزیه، شاگرد ابن­تیمیه با بیانی دیگر به این مسئله می­پردازد:

ما می­دانیم که در عصر صحابه حتی یک نفر نبوده است که فرد دیگری در تمامی اقوالش از او تقلید کرده باشد و یک حرف او را هم کنار نگذاشته باشد و اقوال غیر او را کنار گذاشته باشد و به هیچ چیز از آن اقوال عمل نکرده باشد و به یقین می­دانیم که این مطلب در عصر تابعان وتابعانِ تابعان نیز نبوده است. پس باید مقلدانی که از یک نفر تقلید می­کنند، ما را تکذیب کنند. و برای تکذیب ما، [اگر می توانند] یک نفر را بیاورند که در سه قرن اول این راه خطرناک آنها را پیموده باشد. قطعاً این بدعت در قرن چهارم ایجاد شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آن را مذمت کرده است.(2)

ابن­قیم در جای دیگری تقلید از یک نفر را از بدعت­های بزرگ و زشت­ترین کارها می­داند:

در مورد راه و روش صحابه، آشکار است که در میان آنها فردی نبوده است که از فرد دیگر به طور کامل در تمام گفتارهایش تقلید، و با صحابه دیگر مخالفت کند، به گونه­ای که هیچ یک از نظریات او را رد

ص: 300


1- ابن­تیمیه، منهاج السنة النبویة، ج6، ص­303.
2- ابن­قیم جوزیه، إعلام الموقعین عن رب العالمین، ج2، ص­208.

نکند و هیچ کدام از اقوال صحابه دیگر را قبول نکند؛ این کار از بزرگ­ترین بدعت­ها و زشت ترین کارهاست. (1)

وی در جای دیگری می­نویسد: «ما به علت اطاعت از خدا و رسول، تقلید را منع می­کنیم. خداوند و پیامبر او از تقلید منع کرده­اند و مقلدان در قرآن مذمت شده­اند و امر شده است که قرآن و رسول خدا حاکم باشند و فقط از دستورهای آنها اطاعت شود.(2)

محمد بشیر سهسوانی

محمد بشیر سهسوانی نیز تقلید را بدعت می­شمرد:

نظر تحقیقی این است: آن عقیده­ای که گذشتگان در قرون اولیه اسلام بر آن بودند، مذهب نامیده نمی شد و به هیچ عنوان صحیح نیست که در اسلام چیزی به عنوان مذهب نامیده شود، زیرا این دین تمامی­اش اسلام است و یکی است و جدایی و اختلافی در آن نیست. خداوند به رسولش فرمود: «کسانی که آیین خود را پراکنده کردند، و به دسته های گوناگون تقسیم شدند، تو هیچ رابطه ای با آنها نداری» و باز فرمود: «دین را بر پا دارید و در آن تفرقه ایجاد نکنید». با اضافه شدن بدعت­هایی که گروه­های مختلف به آن تعصب می­ورزیدند، نام مذهب بر اسلام نهاده شد.(3)

مقبل بن هادی الوادعی

مقبل بن هادی الوادعی که از علمای وهابی معاصر است، در این باره می­نویسد:

خداوند درباره پیروی از مذاهب چهارگانه دلیل و آیه­ای نازل نکرده است ... این مذاهب باعث تفرقه بین مردم شده­اند ... و بین مردم کینه و دشمنی به وجود آورده­اند. خداوند ما را جز به پیروی از قرآن و سنت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دستور نداده است. مذاهب چهارگانه بدعتی

ص: 301


1- همان، ج2، ص228.
2- همان، ص269.
3- محمد بشیر سهسوانی هندی، صیانة الإنسان عن وسوسة الشیخ دحلان، ص­7 و8.

هستند که در قرآن و سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نیامده­اند؛ این بدعت بعد از قرن های برتر(1) ایجاد شده است.(2)

چنان که گذشت، افراد مذکور معتقد بودند تقلید بعد از قرن پیروان تابعان به وجود آمده و در قرن صحابه و تابعان و پیروان آنها نبوده است، اما شایان ذکر است که حتی در این مسئله بین وهابیان اختلاف وجود دارد و هنوز نتوانسته­اند آن را بین خود حل کنند. «ابن­عثیمین» در فتوایی چنین می­گوید: «ای شیخ! تقلید در چه زمانی و چرا ایجاد شده است؟ این مسئله بعد از عصر صحابه در قرن دوم از قرن­های این امت (زمان تابعان) ایجاد شده است».(3)

افراد یادشده، اساس تشکیل مذاهب و تقلید از آنها را بدعت می­شمردند و بر این اساس، تمام امت اسلامی را بدعت­گذار می­پندارند. زیرا علمای اهل سنت نیز تقلید در احکام را امری اجماعی می­دانند. بنابراین از نظر سلفیان تکفیری، تنها تکفیری­ها اهل بدعت نیستند و بدعت، گریبان­گیر بقیه افراد جامعه اسلامی هم هست. سلفیان تکفیری به این مقدار بسنده نکرده­اند، بلکه پا را فراتر گذاشته­اند و با صراحت، تقلید را شرک و کفر می­پندارند و بر این اساس، حکم تکفیر را بر تمام مسلمانان جاری می­دانند. در ذیل به ذکر مواردی در این زمینه می­پردازیم:

2. تقلید، شرک و کفر است
ابن­تیمیه حرانی

وی می­گوید: «اگر اعتقاد داشته باشد که بر مردم واجب است که از یکی از امامان چهارگانه به طور خاص تبعیت کنند، نه عالم دیگر، باید توبه­اش داد، اگر توبه کرد خوب است وگرنه باید کشته شود».(4)

ص: 302


1- قرن صحابه و تابعان و پیروان تابعان.
2- مقبل بن هادی وادعی، إجابة السائل علی أهم المسائل، ص317 و318، پاسخ سؤال 161.
3- محمد بن طالح عثیمین، فتاوی نور علی الدرب، جزء 112، ص­250 (مطابق با نرم افزار مکتبة الشاملة).
4- ابن­تیمیه، کتب ورسائل وفتاوی ابن­تیمیة فی الفقه، ج22، ص249.
محمد بن عبدالوهاب

محمد بن عبدالوهاب نیز معتقد است:

یکی از دلایل ابن­تیمیه بر بطلان روش شما این آیه است: «[­آنها] دانشمندان و راهبان خویش را معبودهایی در­ برابر خدا قرار دادند». این آیه را رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و امامان بعد از ایشان به همان چیزی تفسیر کرده­اند که شما آن را فقه می­نامید و خداوند آن را شرک نامیده است و آنها دانشمندان خویش را معبود قرار دادند. در این مسئله بین مفسران اختلافی نمی­بینم (همه مفسران همان­گونه که من گفتم­ تفسیر ­کرده­اند). بنابراین، کسی که خداوند علم را روزی او گردانیده است، می­داند که این مکتب­هایی که شما آورده­اید و به آنها شادید و از جانب کسانی که گمان می­کنید عالم اند برای مردم می­خوانید، مصداق این آیات است: «این چنین در برابر هر پیامبری، دشمنی از شیاطین انس و جنّ قرار دادیم، آنها به طور سرّی [و درگوشی] سخنان فریبنده و بی اساس [برای اغفال مردم] به یکدیگر می گفتند و اگر پروردگارت می خواست، چنین نمی کردند (می توانست جلوی آنها را بگیرد، ولی اجبار سودی ندارد). بنابراین، آنها و تهمت­هایشان را به حال خود واگذار! نتیجه [وسوسه های شیطان و تبلیغ­های شیطان صفتان] این خواهد شد که دل­های منکران قیامت، به آنها متمایل می­شود». لیکن این آیات و مانند اینها از علومی است که نزد شما مهجور مانده است، بلکه عجیب تر اینکه شما معنای شهادت به یگانگی خدا را نمی­فهمید و این بت­هایی (علما) را که در منطقه خرج و غیر­آن پرستیده می­شوند، انکار نمی­کنید و به اجماع اهل علم، این کار شرک اکبر [و باعث خروج از دین است].(1)

ص: 303


1- محمد بن عبد الوهاب، الرسائل الشخصیة، ص277 و 288، الرسالة التاسعة والثلاثون، رسالة أرسلها إلی عبد الوهاب بن عبد الله بن عیسی.

وی در جای دیگری می­گوید: دین مشرکان بر اصولی مبتنی بود که بزرگ­ترین آنها تقلید است. این قاعده بزرگ تمام کفار است، چه اولین و چه آخرین فرد آنها.(1)

پیروان محمد بن عبدالوهاب نیز این اندیشه را به وی نسبت داده­اند. محمد بن عبد الله بن سلیمان السلمان (معاصر) که یکی از پیروان وهابیت است، چنین می­نویسد:

در بسیاری از موارد، شیخ محمد بن عبدالوهاب تقلید را مذمت کرده است، به گونه ای که آن را از اموری قرار داده که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با مشرکان بر سر همین مسئله مخالفت می­کرد و بر همین اساس، در این مورد می­گوید: دین مشرکان بر اصولی مبتنی بود که بزرگ­ترین آنها تقلید است. تقلید قاعده بزرگ تمام کفار است، چه اولین و چه آخرین فرد آنها.(2)

قنوجی البخاری

قنوجی البخاری که از علمای وهابی است در کتاب الدین الخالص می­نویسد:

تقلید مذاهب شرک است: درباره مقلدان مذاهب بیندیش که چگونه به تقلید از عالمان و اولیایی اعتراف می­کنند که از دنیا رفته­اند، و معتقدند فهم قرآن و سنت به آنها اختصاص دارد ... ما نمی­دانیم آنها در روز قیامت در برابر این کارشان چه عذری دارند و چه چیزی آنها را از عذاب و عقاب الاهی نجات می­دهد؟(3)

این حرف قنوجی البخاری، مخالف نظر بسیاری از اهل سنت است. در کتاب الموسوعة الفقهیة چنین آمده است: «شافعی می­گوید با مرگ صاحبان مذاهب، مذهب­ها نمی­میرند. صاحب کتاب المحصول در کتابش به این مطلب تصریح و ادعای اجماع کرده است، زیرا مجتهدی که حکمی را استنباط می­کند، آن حکم نزدش حکمی دائمی است.(4)

ص: 304


1- همو، مجموعة رسائل فی التوحید والإیمان، ص336.
2- محمد بن عبد الله بن سلیمان سلمان، دعوة الشیخ محمد بن عبد الوهاب وأثرها فی العالم الإسلامی، ص119.
3- محمد صدیق قنوجی بخاری، الدین الخالص، ج1، ص140.
4- وزارة الأوقاف والشئون الإسلامیة - الکویت، الموسوعة الفقهیة، ج32، ص­29 و 30.

بر این اساس، صاحب المحصول می­گوید اهل سنت اجماع دارند که با مرگ صاحب مذهب، مذهب او نمی­میرد، اما قنوجی البخاری، تقلید از همین مذاهب را شرک می­داند و لذا، از نگاه وی، اهل سنت مشرک می­شوند. نکته مهم این است که بر اساس نظر قنوجی البخاری، علاوه بر همه مسلمانان اهل سنت، حتی ابن تیمیه نیز مشرک می­شود. زیرا او نیز حنبلی بود و در بسیاری از موارد از احمد بن حنبل (که قرن­ها قبل از ابن تیمیه از دنیا رفته است) تبعیت می­کرد. ابن­عثیمین (معاصر) در پاسخ به استفتائی درباره تقلید از مذاهب چنین می­گوید:

حکم تقلید از مذاهب چهارگانه چیست؟ عثیمین در پاسخ می­گوید: مردم در مورد التزام به مذاهب به چند دسته تقسیم می­شوند: بعضی به یک مذهب مشخص منتسب اند، به دلیل اینکه گمان می­کنند نزدیک ترین مذهب به قول حق، همان مذهب است، ولی زمانی که حق برایش مشخص شود، از آن تبعیت می­کند و آنچه را مُقَلدش می­گوید، ترک می­کند و در این مسئله حرجی نیست. بزرگان علما، مانند شیخ الاسلام ابن­تیمیه در خصوص مذهب امام احمد بن حنبل همین گونه عمل می­کرده­اند؛ به این معنا که ابن­تیمیه از اصحاب احمد بوده و حنبلی به حساب می­آمده است، اما با این حال، همان­گونه که ما از کتاب­ها و فتواهایش مطلعیم، زمانی که مسئله­ای برایش مشخص­ می­شد، از آن تبعیت می­کرد و برایش مهم نبود که از اصولی که اصحاب احمد بن حنبل بر آن پای­بندند، خارج شود. امثال ابن­تیمیه فراوان اند و این کار اشکال ندارد، زیرا منتسب شدن به مذهب و بررسی قواعد و اصول آن، در فهمیدن قرآن و سنت به انسان کمک می­کند.(1)

محمد سلطان المعصومی

محمد سلطان المعصومی، یکی دیگر از وهابیان است که تقلید را کفر می­پندارد:

ص: 305


1- محمد بن صالح عثیمین، فتاوی نور علی الدرب، جزء 112، ص­25-27 (مطابق با نرم افزار مکتبة الشاملة).

بدان بسیاری از عالمان اسلام، چه رسد به جاهلان آنها، معتقدند که مسلمانان باید یکی از مذهب­های منسوب به امامان چهارگانه را، مانند ابوحنیفه و مالک و شافعی و احمد، بپذیرند. این [تفکر] غلط است و از جهل و عدم شناخت گوینده آن به اسلام حکایت دارد ... تبعیت از مذهبی از مذاهب چهارگانه یا غیر آنها، نه واجب است و نه مستحب و بر هیچ مسلمانی واجب نیست که به طور خاص به یکی از این مذاهب ملتزم شود، بلکه اگر فردی به یکی از مذاهب خاص پای­بند شود، خطاکار و تقلیدش کورکورانه است! ... هیچ شک و شبهه ای نیست که این امور (تقلید) بدعتی است که بعد از سه قرن [اول : صحابه، تابعان، پیروان تابعان) ایجاد شده است و هر بدعتی که به عنوان دین و ثواب مورد اعتقاد باشد، ضلالت و گمراهی است ... پس هر کس در مورد [تقلید] فرد معیّنی غیر از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ، تعصب به خرج دهد و نظرش این باشد که گفتار او، و نه دیگر امامان، صحیح و تبعیت از او واجب است، گمراه و نادان است. بلکه گاه کافر به حساب می­آید که باید توبه­اش داد. اگر توبه کرد خوب است و گرنه باید کشته شود. اگر اعتقاد داشته باشد که بر مردم واجب است که از یکی از امامان چهارگانه به طور خاص تبعیت کنند، آن عالم را به منزله پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم قرار داده و این اعتقاد، کفر است.(1)

محمدحسن جان سرهندی مجددی

وی از عالمان حنفی دیوبندی شبه قاره هند و از مخالفان سرسخت وهابیت در سده گذشته بوده است. محمدحسن جان در مقدمه کتابی که در نقد وهابیت دارد، چنین می­نویسد:

خلاصه این است که اختلاف میان مقلدان و غیرمقلدان (وهابیان)، روی چهار محور است که وهابی­ها آنها را شرک، کفر و بدعت می­پندارند و ما در این نوشتار در پرتو قرآن و سنت و عمل سلف صالح، آنها را ثابت می­کنیم و آنها عبارت اند ­از: تعظیم و احترام به غیرخدا؛ توسل؛

ص: 306


1- محمد سلطان معصومی خجندی، هل المسلم ملزم باتباع مذهب معین من المذاهب الأربعة، ص5-13.

مخاطب قرار دادن غایب با حرف ندا؛ و سماع موتی؛ تقلید از امامان مذاهب است هم وهابی­ها و هم وهابی­های حنفی نما واقعیت را بپذیرند و تعصب و افراط گرایی را رها کنند.

بنا بر اعتقاد عده ای از وهابیان، تقلید شرک و کفر به حساب می­آید، اما برخی دیگر از پیروان این عقیده، مقلدان را یهودیان اهل سنت می­دانند:

3. مقلدان، یهودیان اهل سنت­اند
سیف الرحمان احمد

سیف الرحمان احمد، یکی دیگر از پیروان این مکتب، در زمان معاصر، معتقد است: «کسی که شیعیان را یهود این امت می­داند، راست گفته است و یهود اهل سنت همان کسانی هستند که تقلید می کنند و بر تقلید خود اصرار می ورزند؛ خصوصاً بعضی از حنفی­ها، مانند جماعت تبلیغ که یاور نادانی و جمود بر تقلیدند.(1)

بنا بر اعتقاد عده ای از وهابیان، مقلدان مذاهب، یهودیان اهل سنت­اند، اما برخی دیگر از پیروان این عقیده، تقلید از مذاهب اهل سنت را منحصر در چهار فرقه نمی­دانند:

4. تقلید از مذاهب اهل سنت در چهار فرقه منحصر نیست
محمد بن صالح العثیمین

عثیمین چنین می­نویسد:

حق در مذهب های چهارگانه منحصر نیست، بلکه گاهی حق در غیر این چهار مذهب است ... و خود امامان مذاهب را خداوند، پیشوای بندگان قرار نداده است ... شکی نیست که مذهب ابوحنیفه و احمد و شافعی و مالک و مذهب عالمان دیگر، هم قابلیت خطا دارد و هم قابلیت صواب.(2)

ص: 307


1- سیف الرحمن احمد، نظرة عابرة اعتباریة حول جماعة التبلیغیة، ص58.
2- محمد بن صالح عثیمین، فتاوی نور علی الدرب، جزء23، ص24 (مطابق با نرم افزار مکتبة الشاملة).

برخلاف این افراد، برخی دیگر از وهابیان فقط به گفتن اینکه «ما مقلد نیستم» بسنده می­کنند و تقلید را جایز نمی­دانند:

5. تقلید جایز نیست
عبدالرحمان عبدالخالق

عبدالرحمان عبدالخالق در کتابی که درباره اصول عملی دعوت سلفیان نگاشته، چنین می­نویسد: «شبهه دوم؛ گفتار بعضی است که ما را مقلد می­پندارند. این تهمت است، ما تقلید نمی­کنیم».(1)

خلیل احمد سهارنپوری

وی از عالمان حنفی دیوبندی شبه قاره هند و از مخالفان سرسخت وهابیت بود. سهارنپوری در کتاب المهند علی المفند می­نویسد: «لقب وهابی در اصطلاح سرزمین هند در اصل بر کسی اطلاق می­شد که تقلید امامان مذاهب را ترک می­کرد».(2)

محمد عمر سربازی

وی از عالمان حنفی دیوبندی ایران و از مخالفان وهابیت بود. سربازی در کتاب فتاوی منبع العلوم کوه ون در پاسخ به پرسشی درباره تفاوت وهابیت و اهل سنت می­گوید: «بین وهابی­ نجدی و میان مقلدان مذاهب چند فرق هست: اول اینکه وهابی­ها قائل به تقلید نیستند؛ دوم اینکه تصوف را منکرند؛ سوم توسل بالاموات را مطلقاً منکرند».(3)

بدین ترتیب این دسته از وهابیان تقلید را جایز نمی­دانند، اما برخی دیگر بین مضطر و غیرمضطر فرق می گذارند:

ص: 308


1- عبدالرحمن عبدالخالق، الأصول العلمیة للدعوة السلفیة، ص3.
2- خلیل احمد سهارنفوری، عقائد أهل السنة الدیوبندیة، ص35.
3- محمد عمر سربازی، فتاوی منبع العلوم کوه ون، ج1، ص287.
6. تقلید برای مضطر جایز است
شنقیطی

شنقیطی، بین مضطر و غیرمضطر تفاوت قائل است. وی در کتاب أضواء البیان، بعد از ذکر مطالبی، چنین می­نویسد:

با توجه به مطالب گذشته معلوم می­شود کسی که تقلید کورکورانه دارد، به گونه­ای است که قدرتی بر غیر این کار ندارد، با اینکه در این زمینه کوتاهی نکرده است، زیرا به هیچ عنوان قدرت فهمیدن ندارد یا اینکه قدرت فهمیدن دارد، اما مشکلات سختی گریبان­گیر او و مانع یادگیری­اش شده است و یا اینکه در اثنای یادگیری است، ولی به تدریج مطالب را فرا می­گیرد، زیرا قادر نیست تمام مطالب مورد نیازش را یک­باره فرا گیرد و یا شخص هم­طراز خود را پیدا نمی­کند که از او مطالب را بیاموزد و مانند این موارد. چنین شخصی در این تقلید کورکورانه ناچار است، زیرا ضرورت چنین اقتضا می­کند و راهی جز این ندارد، اما فردی که قدرت یادگیری طاقت فرسا دارد، اما کوتاهی کند و آرا و نظریات عالمان را بر آنچه از وحی فهمیده می­شود، مقدم کرده است، این فرد عذری ندارد (باید خودش دنبال مطالب برود و نباید تقلید کند). (1)

وی در ادامه در خصوص تقلید از امامان چهارگانه اهل سنت می­گوید:

بدان نظر ما در خصوص علمای بزرگ، اعم از امامان چهارگانه یا غیر آنها، همان نظر سایر مسلمانان منصف است و آن دوستی و بزرگداشت و مدح آنان به سبب علم و تقوای آنهاست و در عمل به کتاب و سنت و مقدم کردن آن دو بر نظریاتشان پیرو آنها هستیم (مانند آنها ما هم از قرآن و سنت پیروی می­کنیم) و قرآن و سنت را بر رأی و نظر آنها مقدم می­کنیم و اقوال آنها را یاد می­گیریم برای اینکه از آن در شناختن حق کمک بگیریم و آنچه را مخالف قرآن و سنت است، ترک کنیم و

ص: 309


1- محمد امین شنقیطی، أضواء البیان فی إیضاح القرآن بالقرآن، ج7، ص356 و357.

درباره مسائلی که در مورد آنها در قرآن و سنت تصریحی نداریم، قول حق این است که به اجتهاد آنها در این مسائل توجه می­کنیم (در این مسائل به نظریات آنها عمل می­کنیم).(1)

بدین ترتیب شنقیطی فقط تقلید کردن مضطر را جایز می­شمرد و تنها در مسائلی که درباره آنها نصی وارد نشده است به اجتهاد امامان مذاهب رجوع می­کند.

عبدالعزیز بن باز

بن باز در جواب علامه صاوی که تقلید را از واجب ترین واجب­ها می­داند، می­گوید:

شکی نیست که این اطلاق خطاست، زیرا زمانی که فرد علم داشته باشد، تقلید کردن از هیچ یک از امامان چهارگانه و غیر آنها، واجب نیست، چون حق در تقلید احدی از مردم نیست، بلکه در پیروی از قرآن و سنت است. نهایت امر، تقلید فقط در ضرورت جایز است؛­ آن هم تقلید از کسی که به علم و فضیلت و عقیده درست شناخته شده باشد.(2)

هیئت عالی افتاء عربستان

هیئت عالی افتاء عربستان نیز فقط برای فردی که توان بحث و بررسی ندارد، تقلید را جایز می­شمرد: «فردی که از بحث و بررسی در دلایل شرعی و استنباط احکام ناتوان است، جایز است که از عالمی که در دلایل شرعی اهلیت اجتهاد دارد، تقلید کند».(3)

در جای دیگری همین هیئت افتاء، به جواز تقلید فتوا می­دهد:

اگر مسلمانی قدرت استنباط احکام را از ادله مختلف داشت، واجب است این کار را انجام دهد و در غیر این صورت، از یکی از علمای اسلام تقلید کند که مسلمانان او را به عنوان مقتدا قبول دارند.(4)

ص: 310


1- همان، ص357.
2- .http://www.binbaz.org.sa/mat/8568.
3- احمد بن عبدالرزاق دویش، فتاوی اللجنة الدائمة للبحوث العلمیة والإفتاء- المجموعة الأولی، ج5، ص30، السؤال الثانی من الفتوی رقم 11296.
4- همان، ج5، ص33 و 34، الفتوی رقم 5560.

البته این فتوای هیئت عالی افتاء وهابیان، به این معنا نیست که آنها تقلید از عالم مشخص را جایز می­دانند، بلکه این کار از نظر آنها مجاز نیست:

جایز نیست شخصی بر یک مذهب تکیه کند و به تمام دستورهای آن مذهب عمل کند و به مستند شرعی آن توجه نکند و لازم نیست یک مذهب واحد داشته باشد، بلکه اگر اهل علم باشد باید به دلایل شرعی رجوع کند وگرنه همان طور که گذشت، باید مسائل و مشکلات [شرعی] خودش را از اهل علم بپرسد.(1)

بدین ترتیب در بین پیروان وهابیت، نه تنها اختلاف آرای زیادی در زمینه تقلید وجود دارد، بلکه اضطراب سخنان آنان به حدی است که برخی تقلید را شرک و کفر می­پندارند و برخی جایز می­دانند.

نظر اهل سنت در رد وهابیت

چنان که گذشت، اهل سنت نه تنها قائل به تقلیدند، بلکه در مورد ضرورت تقلید، ادعای اجماع دارند، اما مطلب به اینجا ختم نمی­شود. بسیاری از عالمان اهل سنت در ­خصوص مسئله تقلید به وهابیان به شدت انتقاد کرده­اند که در این مختصر، به ذکر چند مورد می­پردازیم:

شیخ سلیمان بن عبدالوهاب

شیخ سلیمان، برادر محمد بن عبدالوهاب، نخستین کسی است که درون خانه عبدالوهاب به نقد آرا و افکار برادر می­پردازد و عقاید برادرش محمد را حتی در این زمینه به چالش می­کشد:

آیا گمان می­کنید که بر انسان نادان واجب است که از شما تقلید کند و تقلید از امامان اهل علم را رها کند؟! بلکه امامان اهل علم اجماع دارند که تقلید جز از عالمان مجتهد جایز نیست و هر کسی که به درجه اجتهاد نرسیده باشد، باید نظر اهل اجتهاد را بیان کند و بر اساس آن

ص: 311


1- همان، ج5، ص40، ذیل السؤال الثانی من الفتوی رقم 5166.

فتوا صادر کند و سؤال کننده باید از امثال این افراد سؤالش را بپرسد، زیرا اینها نظریات اهل اجتهاد را حکایت می­کنند. البته از حکایت کننده نباید تقلید کرد، بلکه باید از مجتهد تقلید شود. این چیزی است که تمام اهل علم بدان تصریح کرده­اند. اگر آن را از جایگاهش بطلبی، می­یابی و آنچه تو را کفایت کند، در قبل گفته شد.(1)

خلیل احمد سهارنپوری

سهارنپوری، ترک تقلید را سقوط در گودال کفر و الحاد می­داند:

در این عصر هر فردی باید از یکی از امامان چهارگانه (مذاهب) تقلید کند، بلکه این کار واجب است، زیرا ما تجربه کرده­ایم که نتیجه ترک کردن تقلید امامان مذاهب و تبعیت از رأی و هواهای نفسانی، سقوط در گودال کفر و بی دینی است و به همین دلیل، ما و پیشوایانمان در اصول و فروع از امام مسلمانان، ابوحنیفه، تقلید می­کنیم ... پیشوایان ما در این زمینه کتاب­های متعددی نوشته­اند که در تمام سرزمین­ها منتشر شده است.(2)

شیخ محمد عبده

محمد عبده، وهابیان را مخالف علم و مدنیت می­داند:

گروه اندکی گمان می­کنند که غبار تقلید را زدوده­اند و حجاب­های میان خود و تدبر در آیات قرآن و متون احادیث برای فهمیدن احکام شرعی از آنها را کنار زده­اند... اما این گروه، تنگ نظرتر از مقلدان هستند. آنها معتقدند عمل کردن به آنچه از ظاهر الفاظ به دست می­آید، واجب است، بدون اینکه به اصولی توجه کنند که دین بر آنها قرار گرفته و دعوت به سوی آنها بوده است و پیامبران به سبب آنها آمده­اند. آنها نه از بزرگان علم هستند و نه دوستدار مدنیت سالم.(3)

ص: 312


1- سلیمان بن عبدالوهاب، الصواعق الهیة، جزء4، ص33 (مطابق با نرم افزار مکتبة الشاملة).
2- خلیل احمد سهارنفوری، عقائد أهل السنة الدیوبندیة، ص51.
3- محمد عبده، الإسلام والنصرانیة مع العلم والمدنیة، ص127و 128، القسم الثانی فی الإسلام، فصل: الإسلام الیوم أو الاحتجاج بالمسلمین علی الإسلام، المقال الرابع لذلک الإمام الحکیم. رشید رضا در پاورقی کتاب چنین می نویسد: «یعنی بهذه الفئة هل الحدیث و من یسمون الوهابیة؛ منظور محمد عبده از این گروه اندک، اهل حدیث و کسانی هستند که وهابی نامیده می­شوند»؛ همان، ص128.
یوسف السید هاشم السید أحمد الرفاعی

عالمان اهل سنت در بعضی از موارد نیز عالمان وهابی را نصیحت، و عملکرد وهابیت را در برخورد با اهل سنت سرزنش کرده­اند: «شما گفتید که حسن البنا و همچنین شهدای افغانستان، شهید نشده­اند، زیرا عقیده آنها صحیح نبوده است، بلکه حنفی و اهل تقلید و سرگردان و هلاک شده­اند و فقط خودتان را به تنهایی اهل نجات می­دانید».(1)

عالمان اهل سنت در این زمینه نیز، مانند دیگر موارد اختلافی، به وهابیان شدیداً انتقاد، و انحراف آنها را گوشزد کرده­اند. باشد که روزی وهابیان از این انحراف­ها و ایجاد تفرقه دست بردارند و به آغوش جامعه اسلامی باز گردند.

نتیجه گیری

در ابتدای مقاله گفتیم که یکی از اختلاف­های عمده اهل سنت با سلفیان تکفیری درباره اصل تشکیل مذاهب و مسئله تقلید بود، به گونه ای که اهل سنت، تقلید از مذاهب را واجب، بلکه اجماعی و عدم تقلید را موجب سقوط در چاه کفر و الحاد دانسته­اند و در مقابل، وهابیان تکفیری، تشکیل مذاهب را بدعت و تقلید را کفر و شرک پنداشتند و این خود تفاوتی است بسیار بزرگ بین اهل­سنت و سلفیان تکفیری، و باعث تمایز اهل سنت از وهابیت تکفیری می شود. این پژوهش در جهت شناخت بهتر تفاوت­های اهل سنت با وهابیت تکفیری و به طور خاص، تفاوت دیدگاه آنها در بحث تقلید از مذاهب، شکل گرفت. همچنین به دنبال ایجاد فضایی آرام و علمی و بدون تعصب است و به آزاد­اندیشی و کنار ­گذاشتن تعصب­های فرقه­ای کمک می­کند.

ص: 313


1- یوسف سید هاشم رفاعی، نصیحة لإخواننا علماء نجد، ص72.
منابع

1.قرآن کریم، ترجمه: ناصر مکارم شیرازی.

2.ابن­تیمیه، احمد بن عبدالحلیم، کتب ورسائل وفتاوی ابن­تیمیة فی الفقه، تحقیق: عبدالرحمن بن محمد بن قاسم عاصمی نجدی، چاپ­ دوم، مکتبة ابن­تیمیة، قاهره، [بی­تا].

3.------------------------------- ، منهاج السنة النبویة، تحقیق محمد رشاد سالم، چاپ اول: مؤسسة قرطبة، عربستان 1406ق.

4.ابن­حزم، علی بن احمد بن حزم اندلسی، الإحکام فی أصول الأحکام، چاپ اول: دار ­الحدیث، قاهره 1404ق.

5.ابن­قیم جوزیه، ابوعبدالله شمس الدین محمد بن ابی بکر بن ایوب بن سعد زرعی دمشقی، إعلام الموقعین عن رب العالمین، تحقیق طه عبدالرئوف سعد، دارالجیل، بیروت 1973م.

6.ابوالعباس حسینی عبیدی احمد بن علی بن عبدالقادر، تقی الدین مقریزی، المواعظ والاعتبار بذکر الخطط والآثار، چاپ اول: دار ­الکتب العلمیة، بیروت 1418ق.

7.احمد، سیف الرحمن، نظرة عابرة اعتباریة حول جماعة التبلیغیة، دار ­الحدیث، مدینه [بی­تا].

8.اقبال آشتیانی، عباس، تاریخ مغول، چاپ نهم، انتشارات امیرکبیر، تهران، 1388 ه.ش.

9.حموی، شهاب الدین ابوعبدالله یاقوت بن عبدالله رومی، معجم الأدباء (إرشاد الأریب إلی معرفة الأدیب)، تحقیق احسان عباس، چاپ اول: دار الغرب الإسلام، بیروت 1414ق.

10.خویی، سید ابوالقاسم، الاجتهاد والتقلید، چاپ سوم: انصاریان، قم 1410ق.

11.دویش، احمد بن عبد الرزاق (جمع و ترتیب)، فتاوی اللجنة الدائمة للبحوث العلمیة والإفتاء (المجموعة الأولی)، رئاسة إدارة البحوث العلمیة والإفتاء (الإدارة العامة للطبع)، ریاض [بی­تا].

12.رفاعی، یوسف سید هاشم سید احمد، نصیحة لإخواننا علماء نجد، تحقیق محمد سعید رمضان بوطی، چاپ اول: مکتبة الاسد، دمشق 1420ق.

13.ساندرز، جان جوزف، تاریخ فتوحات مغول، ترجمه ابوالقاسم حالت، چاپ پنجم: انتشارات امیرکبیر، تهران، 1390ش.

14.سربازی، محمد عمر، فتاوی منبع العلوم کوه ون، مدرسه دینی منبع العلوم کوه­ون، ایران­شهر، 1385ش.

15.سهارنفوری، خلیل احمد، عقائد أهل السنة الدیوبندیة، تحقیق سید طالب الرحمن (وهابی)، چاپ اول: مکتبة الملک فهد الوطنیة، ریاض 1427ق.

ص: 314

16.سهسوانی هندی، محمد بشیر، صیانة الإنسان عن وسوسة الشیخ دحلان، تحقیق اسماعیل انصاری و غیره، تصحیح عبدالله بن عبدالرحمن بن جبرین، چاپ پنجم، 1395ق. [بی­نا، بی­جا].

17.شنقیطی، محمد امین بن محمد بن مختار جکنی، أضواء البیان فی إیضاح القرآن بالقرآن، تحقیق مکتب البحوث والدراسات، دار الفکر للطباعة والنشر، بیروت 1415ق.

18.صنعانی، محمد بن إسماعیل، إرشاد النقاد إلی تیسیر الاجتهاد، تحقیق صلاح الدین مقبول احمد، چاپ اول: الدار السلفیة، کویت 1405ق.

19.طوسی، ابی جعفر محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال (رجال کشی)، تصحیح و تعلیق معلم ثالث میرداماد استربادی، تحقیق سید مهدی رجائی، مؤسسة آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث، قم 1404ق.

20.طوسی، ابی جعفر محمد بن حسن، الغبیة، تحقیق عبادالله تهرانی و علی احمد ناصح، چاپ اول: مؤسسة المعارف الاسلامیة، قم، 1411 ه.ق.

21.عبدالخالق، عبدالرحمن، الأصول العلمیة للدعوة السلفیة، چاپ دوم، (مطابق با نرم افزار المکتبة الشاملة)، کویت 1403ق. [بی نا]

22.عثیمین، محمد بن صالح، فتاوی نور علی الدرب، مؤسسة الشیخ محمد بن صالح بن عثیمین الخیریة، عربستان، 1427ق.

23.قنوجی بخاری، محمد صدیق حسن، الدین الخالص، تحقیق محمد سالم هاشم، چاپ اول: دارالکتب العلمیة، بیروت 1415ق.

24.کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تحقیق علی اکبر غفاری، چاپ پنجم: دار ­الکتب الإسلامیة، تهران 1363.

25.محمد بن عبد الله بن سلیمان سلمان، دعوة الشیخ محمد بن عبد الوهاب وأثرها فی العالم الإسلامی، چاپ اول: وزارة الشئون الإسلامیة والأوقاف والدعوة والإرشاد، (آدرس در متن مطابق با نرم افزار مکتبة الشاملة)، عربستان، 1422ق.

26.محمد بن عبدالوهاب، الرسائل الشخصیة، تحقیق صالح بن فوزان بن عبدالله فوزان و محمد بن صالح عیلقی، جامعة الإمام محمد بن سعود، ریاض [بی­تا].

27.--------------------- ، مجموعة رسائل فی التوحید والإیمان، تحقیق اسماعیل بن محمد انصاری، مطابع الریاض، ریاض [بی­تا].

28.معصومی خجندی، محمد سلطان، هل المسلم ملزم باتباع مذهب معین من المذاهب الأربعة، جمعیة التراث الإسلامی، عربستان 1358ق.

29.مقدسی، عبدالله بن احمد بن قدامه، روضة الناظر وجنة المناظر، تحقیق عبدالعزیز عبدالرحمن السعید، چاپ دوم: جامعة الإمام محمد بن سعود، ریاض، 1399ق.

ص: 315

30.نجفی، هادی، موسوعة أحادیث أهل البیت (، چاپ اول: دار احیاء التراث العربی، بیروت 1423ق.

31.هلال، ابراهیم ابراهیم، ولایة الله والطریق إلیها، تحقیق تقدیم ابن ­الخطیب، دار الکتب الحدیثة، قاهره [بی­تا].

32.وادعی، مقبل بن هادی، إجابة السائل علی أهم المسائل، چاپ دوم:­ دار ­الحرمین، قاهره 1420ق.

33.وزارة الأوقاف والشئون الإسلامیة (الکویت)، الموسوعة الفقهیة، چاپ اول: مطابع دار الصفوة، مصر 1415ق.

34.binbaz.org

ص: 316

اسلام، آیین صلح و دوستی، رأفت و رحمت / علی جان محمدی (قره باغی)

اشاره

علی جان محمدی (قره باغی)(1)

چکیده

اسلام، دین صلح و سازش و پیام­آور رحمت و مهربانی است و قرآن، این منشور جاوید اسلام، ایجاد صلح و اصلاح گری را از ضروریات زندگی اجتماعی انسانی دانسته و همواره بر آن تأکید کرده است. از دیدگاه قرآن و روایات اهل بیت علیهم السلام، مسلمانان برادر هم­دیگرند و باید در سایه قرآن و روایات، اختلاف­های فرقه ای و مذهبی شان را کنار بگذارند و راه صلح و در­پیش­گیرند. بدون تردید در جامعه اسلامی به سبب تعدد اقوام و مذاهب، وجود اختلاف­ها و تصادم­ها اجتناب ناپذیر است، اما این مطلب نباید باعث شکاف بیشتر در میان صفوف مسلمانان شود. از این رو قرآن کریم راهکارهایی ایجاد صلح در میان مذاهب و فراتر از آن در میان ملت­های اسلامی ارائه کرده است. در این نوشتار ابتدا آیاتی که اهمیت و ضرورت صلح را بیان کرده­اند، با توجه به دیدگاه مفسران و نیز روایات فریقین بررسی می کنیم و در بخش دیگر، راهکارهای ایجاد صلح در میان مذاهب و در سطح جهانی و بین الادیانی از نظر قرآن بیان شده است.

دیدگاه اسلام در زمینه صلح و اصلاح گری روشن است؛ اما در مقابل آن، پدیده شوم تکفیر که از قرن هفتم توسط ابن­تیمیه حرانی پایه­گذاری شد. وی در نوشته­ها و گفتارش، تمامی عقاید مسلمانان را زیر سؤال برد و مسلمانان را

ص: 317


1- فارغ التحصیل سطح چهارم از جامعة المصطفی العالمیه، پژوهشگر موسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف)

خارج از اسلام دانست و به تکفیر و ارتدارد و زندیق بودن آن ها فتوا داد که علمای عصرش او را محکوم کردند. «محمد بن عبدالوهاب» نیز در قرن دوازدهم با همکاری آل سعود، درباره افکار وی را در جهان منتشر کرد و براساس آن، یک بار دیگر مسلمانان را تکفیر نمود که امروزه این تفکر در میان گروهایی وجود دارد و هر ازگاهی طرف د اران آن ها در قالب گروهای وحشی «وهابیت، القاعده، طالبان و داعش» ظهور کرده و مسلمانان را به خاطر مخالف با عقاید آن ها از دم تیغ می گذارنند. آن ها از زمان ابن­تیمیه تاکنون در فتواهایشان حکم تکفیر مذاهب اسلامی، به ویژه شیعیان را صادر کرده و همواره در کشورهای اسلامی باعث ایجاد فتنه و آشوب شده­اند نمونه­هایی از فتواهای تکفیری آنان را در بخش پایانی آورده­ایم که ضدیت آن ها را با صلح مورد نظر قرآن و روایات ثابت می کند.

کلیدواژگان: صلح، دوستی، رحمت، رأفت، اهمیت صلح، راهکارهای صلح.

مقدمه

صلح و دوستی، زیباترین واژه­هایی است که دل هر انسان آزاده ای را جذب خود می ­کند و به روح و روان او طراوت وصف ناپذیری می بخشد؛ اما جریان تکفیری «وهابیت» و گروه های کوچک دیگر، از جمله کسانی هستند که پایه های صلح و امنیت جامعه اسلامی و بلکه امنیت جهانی را متزلزل کرده­اند و هر روزه تعدادی از مسلمانان بی گناه را با حربه تکفیر می ­کشند.

در گام نخست، بر علمای امت اسلام لازم است که در مقابل آن ها کمر همت بندند و مسلمانان را با زبان گفتار و نوشتارشان از بند تکفیر آن ها نجات دهند و تکفیر­ها را از جامعه اسلامی طرد و نابود کنند. در گام دوم نیز مسائل اختلافی درون مذهبی را که دست آویز وهابیت شده­اند، از راه­های مسالمت آمیزی که قرآن کریم راهکارهای آن را بیان کرده است، حل و فصل نمایند تا در نهایت، جامعه آرامش واقعی خود را بازیابد.

مقاله حاضر به منظور ارائه راهکارهای قرآن در زمینه صلح و سازش و معرفی دین اسلام به عنوان آیین «صلح و دوستی، رأفت و رحمت» در چند بخش تدوین شده

ص: 318

است: در بخش نخست، کلید واژگان موضوع «صلح و دوستی، رأفت و رحمت» از نظر لغوی و اصطلاحی به صورت جامع تبیین شده است؛ بخش دوم، از ضرورت و اهمیت صلح در اسلام سخن می­گوییم و اهمیت آن را از نگاه آیات و روایات بررسی می­کنیم؛ در بخش سوم، راهکارهای ایجاد صلح و دوستی (که بیشترین مطالب این نوشتار را تشکیل می دهد) در محیط های مختلف اجتماعی، به ویژه در میان مذاهب و بین ادیان، ارائه شده است؛ در بخش چهارم نیز پاره ای از فتواهای تکفیری مفتیان وهابی در تکفیر شیعیان و اعلام جهاد علیه آن ها و تکفیر همه مسلمانان آورده شده است تا بر همگان روشن شود که این جریان تکفیر، مخالف صلح و مسالمت و برادری دینی است. از این رو دیده می شود که آن ها در سراسر عالم اسلامی، هر روز مرتکب جنایت هایی می شوند و مسلمانان را به صورت دسته جمعی قتل عام می کنند و از این جاست که باید مسلمانان خطر آن ها را جدی بگیرند و در مقابلشان متحد شوند و اختلاف­های قومی، فرقه ای و مذهبی را در سایه رهنمودهای قرآن و روایات، کنار بگذارند.

1. تعریف لغوی و اصطلاحی واژه ها
اشاره

به رسم روش تحقیق، ابتدا کلید واژهای موضوع مورد بحث را از لحاظ لغت و اصطلاح بررسی می کنیم:

1-1. تعریف واژه «صلح»
1-1-1. تعریف لغوی

واژه «صُلْح»، اسم مصدر(1)

و مصدر آن «صلاح» است که در لغت به معنای «ضد فساد» آمده و جمع آن «صلحا»ست(2)

واژه­ «صُلح» به معنای مصالحه و پایان دادن به خصومت، جنگ و سازش و توافق کردن با طرف مقابل است(3)

و به قول «راغب»،

ص: 319


1- و(الصلح) اسم منه. (فیومی، المصباح المنیر، ج1، ص345).
2- صلاح : ضدالفساد... والجمع صلحاء (محمد بن مکرم بن منظور افریقی مصری، لسان العرب، ج2، ص516).
3- و الصلاح بالکسر مصدر المصالحة، و الاسم الصلح یذکر و یؤنث، و منه صلح الحدیبیة. (طریحی، مجمع البحرین، ج 2، ص388).

معنای ویژه «صلح»، برطرف کردن نفرت و اختلاف از میان مردم است(1) تا در سایه آن، وحدت و شرایط مسالمت آمیز حاکم شود.

1-1-2. تعریف اصطلاحی

«صلح» در اصطلاح، با توجه به متعلق آن، تعریف های گوناگون دارد.

الف: در اصطلاح شرعی، «صلح» پیمانی است که میان طرفین منازع ایجاد می شود و به دلیل نص و اجماع جایزمی­باشد.(2)

حال ممکن است برای تملیک عین، منفعت، و اسقاط دین و حق به صورت مجانی و یا درمقابل عوض باشد که برای تراضی و تسالم میان طرفین ایجاد شده است.(3)

ب: در عرف مردم و اصطلاح سیاسی نیز «صلح» بار معنای خاصی دارد که در حل منازعات بین المللی و کشوری به کار می رود؛ حال ممکن است در مقابل صلح، عوضی معین شود یا نشود. «سلم» به فتح سین و کسر، نیز یکی از الفاظی است که در صلح میان متخاصمین به کار می رود.(4)

ج: گاهی صلح درجهت تقریب بین مذاهب به کار می رود.

در این تحقیق، منظور از «صلح»، صرفا به معنای رفع منازعه و فقدان جنگ نیست، بلکه معنای جامع آن مراد است که شامل حل اختلافات مسائل علمی میان مذاهب هم می شود.

ص: 320


1- و الصُّلْحُ یختصّ بإزالة النّفار بین الناس. (راغب اصفهانی، المفردات، ص490).
2- الصلح عقد شرع لقطع التنازع بین المتخاصمین وهو عقد سایغ بالنص والاجماع (حسن بن یوسف حلی، تذکرة الفقهاء، ج2، ص177).
3- الصلح عقد شرعی للتراضی والتسالم بین شخصین فی أمر: من تملیک عین أو منفعة أو إسقاط دین أو حق أو غیر ذلک مجانا ، أو بعوض. (سید ابوالقاسم موسوی خوئی، منهاج الصالحین، ج2، ص192).
4- احمد بن محمد فیومی، مصباح المنیر، ص287.
1-2. تعریف واژه «دوستی»
1-2-1. در لغت

دومین واژه کلیدی، «دوستی» است که در زبان عربی از آن به «حُب» تعبیر می شود. لغت شناسانی مانند «ابن­منظور»، واژه «حُب» را به معنای دوستی و دوست داشتن معنا کرده اند که نقیض آن واژه «بغض» به معنای دشمنی است و «حِب» با کسره نیز به معنای محبت و دوستی به کار می­رود.(1)

لذا وقتی می گوییم: «احببت فلاناً»؛ معنایش این است که او را در معرض دوست داشتن قرار دادم.(2)

در روایتی، امام صادق علیه السلام نیز واژه «حب» را ضد «بغض» دانسته است.(3)

1-2-1. در اصطلاح

در اصطلاح، «حب» (دوستی) به معنای میل قلبی است که در نفس و روح انسان از چیزی پدید می ­آید که به آ ن رغبت دارد. «مازندرانی»، شارح اصول کافی می گوید: «حُب» با ضمه و کسره و نیز «محبة» به معنای میل قلبی به چیزی است که با او سازگاری دارد(4)

که اکثر اوقات آن را به زبان می آورد و گاهی در دلش از آن یاد آوری می کند.(5)

ص: 321


1- الحُبُّ: نَقِیضُ البُغْضِ. و الحُبُّ: الودادُ و المَحَبَّةُ، و کذلک الحِبُّ بالکسر. (محمد بن مکرم افریقی، لسان العرب، ج 1، ص289).
2- وأحببت فلاناً أی جعلته معرضاً بأن تحبه والمحبة الأرادة. (علی بن محمد بغدادی، لباب التأویل فی معانی التنزیل، ج1، ص136).
3- والسلامة وضدها البلاء، و الحب وضده البغض. (محمد بن علی صدوق، خصال، ص590).
4- الحب بالضم والکسر والمحبة میل القلب إلی ما یلائمه. (مولی محمد صالح مازندرانی، شرح اصول الکافی، ج1، ص249).
5- وفی الاصطلاح: الحب میل القلب وتوجهه إلی شیء وذکره إیاه فی أکثر أوقاته بلسانه وذکره بقلبه. (محمود عینی، عمدة القاری، ج20، ص203).

«بغض» نیز در اصطلاح به معنای عدم تمایل قلبی و انزجاری است که دشمنی و یا حد اقل کراهت و ناخوشایندی را به همراه دارد و مرحوم سبزواری در کفایه الاحکام «بغض» را در اصطلاح به همین صورت معنا کرده است.(1)

1-3. تعریف واژه رحمت
1-3-1. در لغت

این واژه از ماده «رحم» و معنای آن «نرم دلی»، «مهربانی» و به عبارت دیگر، «نرم خویی» است و «مرحمة» نیز معنایش همان است.(2)

برخی از لغویان، «رحم» را به معنای «رأفة» گرفته که شدت مهربانی را می رساند، روشن خواهد شد که بین «رحمة» و «رأفه»، تفاوت وجود دارد.(3)

1-3-2. در اصطلاح

معنای اصطلاحی این واژه با معنای لغوی آن تفاوتی ندارد و نیکی کردن به طرف مقابل را اقتضاء می کند. گاهی به معنای صرف مهربانی و نرم­دلی و گاهی به معنای احسان و نیکی کردنی به­کار می­رود که مجرد از رقت است؛ مثل «رَحِمَ اللّهُ فلاناً»، خدا او را مورد احسان و رحمت قرار دهد که غالبا به­صورت دعاست و هرگاه خداوند با این واژه توصیف شود، چیزی جز احسان مجرد و بدون رقت و رحم­دلی نیست.(4)

بنابراین، «رحمة» شامل دو معناست: یکی رقت و نرم دلی و دیگری احسان و نیکی.

ص: 322


1- والذی یفهم منه ومن العرف أیضا أن البغض نوع عداوة وکراهة، بحیث لو وصل إلیه نعمة یتألم به، وإذا فارقت منه یسره أو قریب من ذلک. (محمد باقر سبزاوری، کفایة الأحکام، ج2، ص753).
2- رحم: الرحمة: الرقة والتعطف، و المرحمة مثله، وقد رحمته و ترحمت علیه. و تراحم القوم: رحم بعضهم بعضا. و الرحمة: المغفرة. (افریقی مصری، لسان العرب، ج12، ص230).
3- (رحم) الراء والحاء والمیم أصل واحد یدل علی الرقة والعطف والرأفة (ابن فارس، معجم مقاییس اللغه، ج2، ص498).
4- راغب اصفهانی، المفردات، ص348.
1-4. واژه «رأفت» در لغت و اصطلاح

این واژه، از ماده «رأف» است که برخی آن را به معنای «رحمة» و بسیاری دیگر آن را به معنای «شدت رحمت» گرفته­اند که فوق رحمت می­باشد.(1) تفاوت این واژه با «رحمت» این است که رحمت گاهی ممکن است به علت درنظر داشتن مصلحت هایی و از روی کراهت صورت گیرد، اما «رأفت» که فوق رحمت و دقیق تر از آن است، هرگز کراهت در آن راه ندارد و مصحلتی نیست.(2)

به عبارت روشن­تر، رأفت همان مهربانی و لطف و رحمت خالص و نهایی است که از روی کراهت و مصلحت صورت نمی گیرد و از جهت کیفیت، اقوای از رحمت است، اما رحمت مطلق عطوفت می­باشد که از روی مصلحت واقع می شود، هرچند در آن کراهت هم باشد؛ مانند این که دارو دادن به مریض، نوعی رحمت می­باشد، اما ممکن است مطابق میل مریض نباشد.

2. اهمیت و ضرورت صلح در اسلام
اشاره

صلح و اعتمادسازی در جامعه، یکی از مفاهیم عالی و دستور قرآنی است که در سایه آن، جوامع بشری می توانند به سعادت و کمال برسند. و به تعبیر دیگر، «صلح» معبری مهم است که با پیمودن این راه، انسان­ها به افق روشنی از زندگی اجتماعی دست خواهند یافت.

همان­گونه که در بخش مفاهیم یادآور شدیم، در قرآن کریم گاهی از واژه «صلح»(3) و گاهی از واژه «سلم»(4)

استفاده شده است که با معنای صلح مترادف می باشد. این تعبیر­ها نشان دهنده این نکته است که روح جامعه انسانی با خشونت و جنگ سازگار نیست و باید برای برقراری آرامش واقعی، صلح پیشه کرد.

ص: 323


1- محمد بن مکرم افریقی مصری، لسان العرب، ج9، ص112.
2- رأف: الرأفة: الرحمة، وقیل: أشد الرحمة، ... و الرأفة أرق من الرحمة ولا تکاد تقع فی الکراهة، والرحمة قد تقع فی الکراهة للمصلحة. (همان؛ طریحی، مجمع البحرین، ج 5، ص61).
3- وَ الصُّلْحُ خَیْرٌ (نساء، آیه 128).
4- )یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّةً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ(. (بقره، آیه 208).
2-1. اهمیت صلح در آیات قرآن
اشاره

در قرآن کریم، واژه «صلح» و مشتقات آن بیش از ده ها بار به­کار رفته است، اما در این نوشتار، موارد مربوط به این بحث را ذکر می کنیم:

آیه اول:

اصلاح ذات البین و ایجاد تفاهم و زدودن کدورت­ها و دشمنی­ها و تبدیل آن به صمیمیت و دوستی، یکی از برنامه های مهم اسلامی می­باشد که در این آیه بیان شده است:)فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَیْنِکُمْ وَ أَطیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ(.(1)

این آیه درباره اختلاف صحابه به سر غنایم جنگی نازل شده که یکی از مصداق­های «انفال» است.

طبق روایت «عبادة بن صامت»، در جنگ «بدر»، وقتی دشمنان شکست خوردند، گروهی از مسلمانان آن ها را دنبال کردند تا نابود کنند. عده­ای نیز با رسول خدا ماندند و برخی نیز بر لشکر دشمن غالب شدند و غنایم را جمع آوری کردند، اما در میان هر سه گروه اختلاف صورت گرفت و هر کدام خود را مستحق غنیمت می دانستند. در این هنگام بود که آیه نازل شد و آن ها را به تقوای الهی سفارش کرد و به اصلاح در میان­شان دستور داد و رسول خدا به صورت مساوی غنایم را در میان آنان تقسیم کرد.(2)

از محتوای این آیه می­فهمیم که «اصلاح ذات البین» و ایجاد تفاهم و زدودن کدورت­ها، از برنامه­های مهم اسلامی است. مفهوم این آیه به زمان و مورد شأن نزول آن منحصر نیست و این نکته را در جای خودش در بخش سوم از زبان «ابن­عباس»، نقل می­کنیم.

ص: 324


1- انفال، آیه1.
2- حسن بن محمد قمی نیشابوری، تفسیر غرائب القرآن ورغائب الفرقان، ج3، ص372.
آیه دوم:

از آن­جا که جنگ و دشمنی در میان مومنان، پدیده­ای شوم است، در آیه دیگر نیز خداوند به اصلاح و برقراری صلح دستور داده است: )وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَی الْأُخْری فَقاتِلُوا الَّتی تَبْغی حَتَّی تَفی ءَ إِلی أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطینَ(؛(1) و اگر دو طایفه از مومنان با هم بجنگند، میان آن دو را اصلاح دهید و اگر [باز] یکی از آن دو بر دیگری تعدی کرد، با آن [طایفه ای] که تعدی می کند، بجنگید تا به فرمان خدا بازگردد. پس اگر بازگشت، میان آن ها را دادگرانه سازش دهید و عدالت کنید، که خدا دادگران را دوست می دارد.

در شأن نزول این آیه، علمای اهل سنت دو روایت ذکر کرده اند: برخی از روایات می گویند:

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم سوار بر مرکبش بود و از میان مجلس برخی از انصار عبور می کرد. عبدالله ­بن ابی، منافق مشهور مدینه دماغش را گرفت و گفت: راهش را باز کنید. عبد الله بن رواحه گفت: بوی بول حمار پیامبر خوشبوتر از مشک و عنبر توست. رسول خدا رفت و مشاجره و مجادله میان آن ها درگرفت و قبیله هر دو طرف (اوس و خزرج) آمدند و با عصا یا نعل و یا شاخه خرما هم­دیگر را می زدند. رسول خدا برگشت و میان آن ها صلح برقرارکرد.(2)

روایت دیگر این است که میان دو قبیله «اوس» و«خزرج» در زمان رسول خدا جنگی صورت گرفت که با شاخه خرما و نعل هم­دیگر را می­زدند خداوند متعال این آیه را درباره آن ها نازل کرد. موارد دیگری را نیز ذکر کرده­اند که میان قبیله اوس و خزرج اختلافی رخ داده و باعث درگیری لفظی و فیزیکی شده و این آیه درباره اصلاح میان

ص: 325


1- حجرات، آیه9.
2- زمخشری، الکشاف، ج4، ص367.

آن ها نازل شد.(1)

«قرطبی»، از مفسران اهل سنت، ذیل این آیه می نویسد: تمام مسلمانان مخاطب این آیه هستند که در صورت پیش­آمد نزاع، مأمور به اصلاحات هستند.(2)

آیه سوم:

در آیه دیگر، مومنان برادر هم محسوب شده­اند و اصلاح بین آن ها را واجب شمرده است: )إنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ(؛(3)

مومنان برادر یکدیگرند: پس دو برادر خود را صلح و آشتی دهید و تقوای الهی پیشه کنید، باشد که مشمول رحمت او شوید!

این آیه در ادامه آیه­ای دیگر آمده و به اصلاح میان دو برادر مومن دستور داده است. از این جهت، برخی گفته­اند که این دستور در اصلاح میان اوس و خزرج صادر شده است، اما اکثر مفسران اهل سنت، این دستور را مخصوص این واقعه نمی دانند، بلکه حکم اصلاح را شامل عموم مسلمانان می دانند.

«شوکانی»، بعد از جمله )فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ(، می گوید:

«أَخَوَیْکُمْ » یعنی تمام مسلمانانی که با هم دشمنی و جنگ داشته باشند. و این­که در آیه به تعبیر تثنیه اخویکم آمده است، می خواهد این نکته را بیان کند که اصلاح میان بیشتر از دو نفر به طریق اولی واجب.(4)

«ابوحیان اندلسی» می گوید: «وقتی اصلاح میان دو نفر واجب باشد، میان بیشتر از دو نفر لازم واجب تر است».(5)

«آلوسی»، با تصریح به مطلب فوق، دلیل وجوب اصلاح میان

ص: 326


1- قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، ج14، ص181.
2- همان، ج14، ص181.
3- حجرات، آیه10.
4- یعنی کل مسلمین تخاصما وتقاتلا وتخصیص الاثنین بالذکر لإثبات وجوب الإصلاح فیما فوقهما بطریق الأولی. (شوکانی، فتح القدیر، ج 5، ص63).
5- فإذا کان الإصلاح لازما بین اثنین، فهو ألزم بین أکثر من اثنین. (اندلسی، البحر المحیط فی التفسیر، ج 9، ص516).

بیشتر از دو نفر را دو برابر بودن فتنه و فساد می داند و این نکته را نیز یادآور شده است که که تنها در سایه اخوت دینی می توان چنین اصلاحی ایجاد کرد.(1)

نکته مهم در این آیه، مسئله «اخوت» است. اگر مسلمانان عالم بر محور «اخوت دینی» نتوانند گردهم آیند و اختلاف­هایشان را حل نکنند، دیگر هیچ وجه مشترکی نمی تواند گره­گشای حل آن­ها باشد، اما نکته مهم­تر از آن، دانستن معیار برادری دینی است. آیا صرف ادعای مسلمان بودن کافی است و یا مسلمانی با معیار مشخصی اثبات می­شود؟

در این زمینه همه علمای فریقین اتفاق نظر دارند که اگر فردی به وحدانیت خداوند و رسالت پیامبر شهادت بدهد و به معاد و قیامت اعتقاد داشته باشد، مسلمان است. یکی از مفسران اهل سنت، سخن قشنگی را ذیل این آیه بیان کرده است:

جمله )إنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ(، عقدی است که خداوند آن را میان مؤمنان بسته و نشان­ دهنده این نکته است که هر فردی که به خدا، فرشتگان، کتاب­های آسمانی، رسولان و روز آخرت ایمان داشته باشد، چه در شرق باشد یا غرب، طبق این آیه مومن و برادر مومنان محسوب می شود. به موجب آن باید مومنان آنچه را برای خودشان دوست دارند برای او نیز دوست داشته باشند و هر چه را برای خود ناپسند می دانند برای او نخواهند.(2)

آیه چهارم:

در آیه دیگر به اهمیت اصلاحگری اشاره شده و از ترک نیکی و تقوا و اصلاح بین مردم نهی شده است:

ص: 327


1- آلوسی، روح المعانی، ج26، ص151.
2- هذا عقد، عقده اللّه بین المؤمنین، أنه إذا وجد من أی شخص کان فی مشرق الأرض و مغربها، الایمان باللّه، و ملائکته، و کتبه، و رسله، و الیوم الآخر، فانَه أخ للمؤمنین، أخوة توجب أن یحب له المومنون ما یحبون لانفسهم، و یکرهوا له ما یکرهون لانفسهم، (عبدالرحمن بن ناصر آل سعدی، تیسیر الکریم الرحمن، ص967).

)وَلاَ تَجْعَلُواْ اللّهَ عُرْضَةً لِّأَیْمَانِکُمْ أَن تَبَرُّواْ وَتَتَّقُواْ وَتُصْلِحُواْ بَیْنَ النَّاسِ وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ(؛(1) و خدا را دستآویز سوگندهای خود قرار مدهید تا [بدین بهانه] از نیکوکاری و پرهیزگاری و سازش دادن میان مردم [بازایستید] و خدا شنوای داناست.

اصلاح و اصلاحگری تا اندازه­ای اهمیت دارد که اگر شخصی قسم یاد کند که در میان مردم کار اصلاحگری انجام ندهد یا با خویشاوندانش صله رحم نکند، این سوگندش مانع از انجام دادن این کار­های خیر نمی شود.

از این آیه استفاده می شود که اگر کسی بر ترک اعمال خیر و نیک سوگند یادکرد، اصلاً سوگندش اعتباری ندارد وگرنه «حنث قسم» جایز نیست.

طبق گفته مفسران اهل سنت، این آیه درباره «عبدالله بن رواحه» نازل شده است. داستانش این است که «بشیر بن نعمان»، شوهر خواهر عبدالله بود وخواهرش را طلاق داد. عبدالله بن رواحه سوگند خورد که بعد از آن دیگر نزد بشیر نرود و با او سخن نگوید و میان او و همسرش صلح ایجاد نکند.(2)

این آیه نازل شد و دستور داد که نام خداوند را در معرض سوگندهای ارزش قرار ندهید و کوچک نکنید.

این آیه هرچند در خصوص رویداد ویژه ای نازل شده است، اما معنا و حکم آن به مورد شأن نزول منحصر نیست، بلکه حکم آن عمومی و برای همه زمان­ها می­باشد. این مطلب از کلمه «الناس» کاملاً مشهود است، زیرا این کلمه همه افراد بشر را شامل می­شود. از این جهت مفسران حکم آیه را عام گرفته­اند؛ «سمرقندی» از مفسران اهل سنت می نویسد: «) وَتُصْلِحُواْ بَیْنَ النَّاسِ (؛ أی بین إخوانکم؛(3) یعنی میان برادرانتان اصلاح کنید».

ص: 328


1- بقره، آیه224.
2- آلوسی، روح المعانی، ج2، ص126.
3- نصر بن محمد سمرقندی، تفسیر السمرقندی، ج1، ص174.
آیه پنجم:

در آیه دیگر تأکید می کند که اگر در جنگ، طرف مقابل پیشنهاد صلح و سازش داد، باید آن را پذیرفت و از آن استقبال کرد: )وَإِن جَنَحُواْ لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَتَوَکَّلْ عَلَی اللّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ(.(1)

«جنحوا» به معنای میل و تمایل و «سلم» به معنای «مسالمه»، «مصالحه» و «ترک جنگ» است. «فاجنح لها»، یعنی اگر آن ها تمایل به مصالحه داشتند، شما هم به سوی صلح و سازش مایل شوید و صلح کنید. مفسران درباره شأن نزول این آیه دو قول ذکر کرده اند: قول اول این که است که درباره مشرکان قریش نازل شده است؛ یعنی اگر آن ها پیشنهاد صلح دادند، آن را بپذیرید، چنان­که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با درخواست مشرکان مکه درحدیبیه صلح کردند که تا ده سال با هم جنگی نداشته باشند و این صلح با یک سری شرط و شرایطی منعقد شد.

قول دوم، بنا به نظر «مجاهد»، یکی از مفسران تابعان، این است که آیه درباره یهودیان «بنی قریظه» و «بنی نضیر» نازل شده است،(2)

زیرا اگر در صلح کردن مصلحتی باشد، مانند جهاد است، چون مقصود از جهاد دفع شر می­باشد و در سایه صلح نیز همین مقصود حاصل می شود؛(3) این شأن نزول را برخی مفسران، مانند «ابن­کثیر» قبول ندارند.(4)

آیه ششم:

آیه دیگر نشان می دهد که اصلاحگری از برنامه های پیامبران الهی بوده است:

)وَوَاعَدْنَا مُوسَی ثَلاَثِینَ لَیْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً وَقَالَ مُوسَی لأَخِیهِ هَارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَأَصْلِحْ وَلاَ تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ(؛(5) و ما با موسی، سی شب وعده گذاشتیم. سپس آن

ص: 329


1- انفال، آیه61.
2- محمد بن یوسف اندلسی، تفسیر البحر المحیط، ج4، ص509.
3- عثمان بن علی زیلعی، تبیین الحقائق، ج3، ص245.
4- اسماعیل بن عمر دمشقی، تفسیر ابن کثیر، ج2، ص323.
5- اعراف، آیه142.

را با ده شب [دیگر] تکمیل نمودیم. به این ترتیب، میعاد پروردگارش [با او]، چهل شب تمام شد و موسی به برادرش هارون گفت: جانشین من در میان قومم باش و [آنها] را اصلاح کن! و از روش مفسدان پیروی منما!

هنگامی که حضرت موسی علیه السلام برای میقات پروردگارش به کوه «طور» رفت، برادرش حضرت هارون علیه السلام را جانشین خود در میان قومش تعیین کرد و به او فرمود:)اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی(؛ جانشین من در میان قوم باش)وَأَصْلَحَ(؛ مصلح باش و امور بنی اسرائیل را اصلاح کن و اگر شخصی از آن ها تو را به سوی افساد دعوت کرد، پیروی نکن.(1)

حضرت موسی علیه السلام در جمله )وَأَصْلِحْ وَلاَ تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ ( وصیتی جامع و حیاتی درباره ملاک سیاست بیان کرده است و آن این­که سیاست امت بر محور اصلاحگری دور می زند که گمشده حقیقی بشر در عصر حاضر می­باشد.

جمع­بندی:

از مجموع این آیات، نکته­های ذیل به دست می آید:

نکته اول: اصلاحگری و حل اختلاف در میان مسلمانان از امور واجب است و این نکته از تعبیرهای «واصلحوا»، «فأصلحوا»،­ و «تصلحوا» به دست می آید؛

نکته دوم: کسانی که در­صدد اختلاف و تفرقه میان صفوف مسلمانان هستند، تقوا ندارند؛

نکته سوم: مومنان برادر هم­دیگرند و از این جهت نباید میان دو برادر اختلاف و نزاع باشد و اگر چنین شرایطی پیش بیاید، بردیگران واجب است که میان آن ها صلح و سازش برقرار کنند.

نکته چهارم: در هر اجتماعی، اختلاف، امری طبیعی و اجتناب ناپذیر است، اما اهمیت صلح پس از این رخداد به خوبی روشن می شود. به عبارت دیگر، تا زمانی­که جامعه ای در امنیت کامل به سرمی برد و از هرگونه نزاع و اختلاف به دور است، اهمیت

ص: 330


1- زمخشری، الکشاف، ج2، ص142؛ محمد بن عمر رازی، التفسیر الکبیر، ج14، ص184.

صلح و ضرورت آن چندان درک نمی شود، اما اگر در همین جامعه، امنیت از بین برود و تفرقه به جای وحدت رخ نماید، آن­وقت است که ضرورت صلح وامنیت برای هر فردی روشن می شود. از این جهت در آیات فوق بر ضرورت و اهمیت آن تأکید شده است به این نکته آیه زیر نیز دلالت دارد: )وَ أَطیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ ریحُکُمْ وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرینَ(.(1)

تاریخ بشر نیز نشان داده است جامعه ای که در آن اختلاف کنار گذاشته نشده و نزاع و کشمش ادامه پیدا کرده است، به مرور زمان شوکت و قدرتش را از دست داده یا به کلی نابود شده­اند و یا مستعمره قدرت­های دیگری قرار گرفته اند.

قرآن کریم در آیه دیگر، این واقعیت را این­گونه بیان کرده است:

)وَمَا کَانَ رَبُّکَ لِیُهْلِکَ الْقُرَی بِظُلْمٍ وَأَهْلُهَا مُصْلِحُونَ(؛(2)

و پروردگار تو [هرگز] بر آن نبوده است که شهرهایی را که مردمش اصلاحگرند، به ستم هلاک کند.

طبق سنت های الهی که در این جهان مشاهده می شود، یکی از عوامل اصلی هر رخداد و حادثه ای که واقع شده، اعمال و کردار انسان ها بوده است. براین اساس، اگر جامعه ای دادگر و مصلح باشد، خداوند متعال نیز اجر و پاداش آن را به طور کامل خواهد داد:

)وَالَّذِینَ یُمَسَّکُونَ بِالْکِتَابِ وَأَقَامُواْ الصَّلاَةَ إِنَّا لاَ نُضِیعُ أَجْرَ الْمُصْلِحِینَ(؛(3) و آن ها که به کتاب (خدا) تمسّک جویند، و نماز برپا دارند، [پاداش بزرگی خواهند داشت، زیرا] ما پاداش مصلحان را ضایع نخواهیم کرد!

نکته پنجم: اصلاحگری و صلح آن قدر اهمیت دارد که اگر شخصی بر ترک آن، سوگند یاد کند، سوگندش ارزشی ندارد و درصورتی­که این کار از او بر می­آید، نباید این سوگند را بهانه­ای برای ترک اصلاح قرار دهد.

ص: 331


1- انفال، آیه46.
2- هود، آیه117.
3- اعراف، آیه170.
2-2. اهمیت صلح از دیدگاه روایات
اشاره

در این قسمت به اختصار به روایاتی اشاره می­کنیم که از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه اطهار علیهم السلام نقل شده است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ایجاد صلح و سازش را عمل مورد پسند خدا و رسولش می داند و این مطلب را به یکی از صحابه خودش به نام «ابو ایوب» بیان فرموده است:

یا أَبَا أَیُّوبَ أَلا أَدُلُّکَ علی عَمِلٍ یَرْضَاهُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ قال بَلَی قال تُصْلِحُ بین الناس إذا تَفَاسَدُوا وَتُقَارِبُ بَیْنَهُمْ إذا تَبَاعَدُوا؛(1) ای ابوایوب ! آیا تو را به عملی که مورد رضایت خدا و رسولش باشد، راهنمایی کنم؟ عرض کرد: بلی. فرمود: بین مردم آشتی بده، هرگاه فسادی بینشان پدید آمد و هر زمان با یک­دیگر دشمنی کردند، بینشان ایجاد دوستی کن.

در نقل دیگر، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

یا أبا أیوب ألا أدلک علی صدقة یحبها الله ورسوله تصلح بین الناس إذا تباغضوا وتفاسدوا؛(2) ای ابوایوب! شما را به صدقه ای راهنمایی کنم که خداوند و رسولش آن را دوست دارد، میان مردم زمانی که بین­شان نفرت و فساد پدید آمد، آشتی برقرار­کن.

در روایت دیگر که آن را «ابودرداء» نقل کرده است، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

أَ لَا أُخْبِرُکُمْ بِأَفْضَلَ مِنْ دَرَجَةِ الصِّیَامِ وَ الصَّدَقَةِ وَ الصَّلَاةِ قَالُوا بَلَی یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ صَلَاحُ ذَاتِ لْبَیْنِ وَ فَسَادُ ذَاتِ الْبَیْنِ وَ هِیَ الْحَالِقَةُ؛ آیا شما را به چیزی بالاتر از روزه داری، صدقه و نماز آگاه کنم؟ عرض کردند: آری یا رسول الله. فرمود: آشتی دادن بین مردم، زیرا برهم زدن بین مردم نابودکننده است.(3)

امیر مؤمنان علیه السلام نیز در نهج البلاغه، آشتی و صلح میان مردم را سفارش کرده است و می فرماید:

ص: 332


1- طبرانی، المعجم الکبیر، ج8، ص257.
2- عبد العظیم منذری، الترغیب والترهیب، ج3، ص321.
3- احمد بن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج6، ص444.

أوصیکما وجمیع ولدی وأهلی ومن بلغه کتابی بتقوی الله ونظم أمرکم ، وصلاح ذات بینکم ، فإنی سمعت جدکما صلی الله علیه وآله یقول : صلاح ذات البین أفضل من عامة الصلاة والصیام؛ به شما و تمام فرزندان و اهل بیتم و کسانی که این سفارش من به آن ها می رسد به تقوای الهی و نظم در امر و اصلاح میان خودتان سفارش می کنم، زیرا از جد شما پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که فرمود: اصلاح رابطه میان مردم از انواع نماز و روزه مستحب هم برتر است.(1)

امام صادق علیه السلام نیز فرمود: «صَدَقَةٌ یُحِبُّهَا اللَّهُ إِصْلَاحٌ بَیْنِ النَّاسِ إِذَا تَفَاسَدُوا وَ تَقَارُبٌ بَیْنِهِمْ إِذَا تَبَاعَدُوا؛(2) صدقه ای را که خدا دوست دارد، اصلاح میان مردم است، زمانی­که اختلاف و فساد یابند و نزدیک کردن آن ها به یکدیگر، وقتی که از هم دور شوند».

جمع­بندی

از مجموع آیات و روایات به دست می آید که صلح و اصلاحگری در جامعه امری ضروری و مهم است، به­گونه ای که اگر اصلاحگری و اعتماد سازی انجام داده نشود و اختلاف سلیقه­ای یا مذهبی قابل­حل و اصلاح نباشد، شیرازه اجتماع از هم پاشیده می شود.

وظیفه همه مسلمانان، عمل کردن به دستورهای آیات و روایات است، اما متأسفانه امروزه عده­ای تحت عنوان مسلمان، بقیه مسلمانان را از زمره اسلام خارج می دانند و چون بقیه مسلمانان عقایدشان را نمی پذیرند، آنان کافر می­دانند و خون و مال­شان را مباح می­کنند.

گروه «وهابیت» درعصرکنونی، در پوشش «داعش» ظهور کرده و در کشورهای اسلامی، جان میلیون­ها مسلمان را به خطر انداخته­اند و هر روز با تجاوز بی رحمانه­شان، زنان و کودکان بی­گناه را قتل عام می­کنند و در عین حال خود را مسلمان و پیرو راستین پیامبر می دانند.

ص: 333


1- سید رضی، نهج البلاغة، ص77.
2- محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج2، ص209.

وهابیت و داعش، فتنه ای است که اکنون دامن­گیر جامعه­اسلامی شده است و اصلاحگری در میان امت، جز با نابودی آنان صورت نمی­پذیرد. قرآن کریم، جنگ با این­گونه عناصر فتنه انگیز و تکفیری را لازم و ضروری و ایجاد اصلاحات را در سایه برچیدن آن ها دانسته است:

)وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّی لا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ بِما یَعْمَلُونَ بَصیرٌ(؛(1) و با آنان بجنگید تا فتنه ای برجای نماند و دین یک­سره از آن خدا گردد. پس اگر [از کفر] بازایستند، قطعاً خدا به آنچه انجام می دهند، بیناست.

3. راهکارهای صلح از دیدگاه اسلام
اشاره

«صلح» حاصل زندگی مسالمت­آمیز و هم­زیستی بدون خشونت در میان انسان­ها است. و مفهوم آن در زمینه­های مختلفی مانند مجموعه خانواده، پیروان دین یا ادیان و نیز در سطح بین المللی قابل تطبیق می­باشد. دین مقدس اسلام برای ایجاد صلح در همه زمینه­های فوق، اهمیت خاصی قائل است و در جای جای قرآن مجید به مناسبت های مختلف بر آن تأکید نموده و به مسلمانان در تأمین آن دستور داده است.

از آن­جا که صلح در محیط خانواده خارج از بحث ماست از توضیح و تفصیل در این زمینه خود­داری و به موارد دیگر می پردازیم:

3-1. صلح در محیط اجتماعی

اجتماع، محیطی وسیع تر از خانواده است که از افراد اقوام، گروه ها و مذاهب تشکیل می شود و در آن، انواع رسم­ها، آداب، فرهنگ و اندیشه وجود دارد. طبعا محیطی که افراد مختلفی با انواع فرهنگ و آداب اجتماعی و یا مذاهب دارد، در برخی موارد و در پاره­ای از امور با اختلاف و نزاع رو به رو خواهد شد و دیده شده است که حتی به درگیری وخون ریزی جبران ناپذیری نیز انجامیده و حتی به تکفیر طرف مقابل منجر شده است.

ص: 334


1- انفال، آیه39.

به دلیل این که جامعه به آرامش و امنیت اجتماعی و حاکمیت اتحاد و همدلی در مقابل دشمنان خارج از خود نیاز دارد، باید این تضاد و اختلاف کنار گذاشته شود، و با ایجاد صلح و آشتی، اختلاف ها به وحدت و همدلی و همکاری تبدیل گردد.

قرآن کریم برای ایجاد امنیت و اتحاد و صلح و تفاهم نیز در این زمینه راهکارهایی بیان کرده است که در قسمت بعدی بیان خواهیم کرد.

3-2. صلح در سطح جامعه­های جهانی
اشاره

جامعه جهانی، متشکل از جوامعی است که در این کره خاکی زندگی می کنند و مجموعه آن ها را «جامعه­جهانی» می گویند و با توجه به فناوری اطلاعاتی که امروزه به وجود آمده، جهان عملاً به «دهکده جهانی» تبدیل شده است.

جامعه جهانی از جهت­های مختلفی قابل تقسیم می­باشد که یکی از آن ها، تقسیم بر اساس دین و فرهنگ حاکم برآن است.

دو گروه ذیل این تقسیم­بندی قرار می گیرند:

الف. جامعه اسلامی؛ منظور از جامعه اسلامی، جوامعی است که پیرو دین اسلام­اند، بدون این­که زبان یا تقسیم جغرافیایی آن مدنظر باشد.

ب. جامعه غیر اسلامی؛ یعنی جوامعی که پیرو سایر ادیان­اند و یا از هیچ یک از آن ها پیروی و اطاعت نمی­کنند.

3-2-1. راهکارهای ایجاد صلح در جامعه اسلامی
اشاره

در قرآن کریم و روایات، برای ایجاد صلح و تفاهم در میان اقوام، گروه ها و مذاهب موجود در جامعه و کشور، راهکارهای متعددی بیان شده است که در این قسمت به صورت فهرست، به آن ها اشاره می کنیم:

3-2-1-1. تبیین عواقب اختلاف

نخستین راه برای ایجاد صلح و تفاهم، تبیین عواقب و نتایج زیان­بار ناشی از اختلاف و تفرقه در میان امت اسلامی است. این راهکار درحقیقت، راه پیشگیری از اختلاف را برای مومنان بیان می کند و می فرماید:

ص: 335

)وَ أَطیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ ریحُکُمْ وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرینَ(؛(1)

و [فرمان] خدا و پیامبرش را اطاعت نمایید! و نزاع [وکشمکش] نکنید تا سست نشوید و قدرت [وشوکت] شما از میان نرود! و صبر و استقامت کنید که خداوند با استقامت کنندگان است!

هرچند این آیه درباره پرهیز از اختلاف در رویارویی با دشمن سخن می گوید، اما مورد مخصص نیست، بلکه شامل همه موارد اختلافات داخلی یک قوم، گروه و ملت و مقابله با دشمن می شود و درآن به دو نتیجه اختلاف، یعنی سستی و از بین رفتن غرور و شوکت و قدرت مسلمانان (فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ ریحُکُمْ) اشاره کرده است.

«فشل» در لغت به معنای ترس و کم دلی است(2)

که نتیجه آن سست شدن بنیان قدرت و شوکت درمقابل دشمن خواهد بود. «ریح» در لغت به معنای هوای متحرک است، اما در این جا کنایه از «غلبه و پیروزی» است؛(3)

یعنی اگر درمقابل دشمن، اتحاد و انسجام حفظ شود، ارمغانش پیروزی است و اگر اختلافی پیش آید، صد در صد نتیجه آن مغلوب شدن خواهد بود.

مفسران شیعه و اهل سنت، «اذهاب ریح» را به معنای از دست دادن اراده، عزت و شوکت، دولت و پایداری،(4)

قوت و قدرت،(5)

اخوت و برادری،(6)

وحدت و همدلی(7)

و

ص: 336


1- .انفال، آیه46.
2- الفشل: الرجل الضعیف الجبان. (افریقی مصری، لسان العرب، ج11، ص520).
3- والریح معروف وهی فیما قیل الهواء المتحرک. ... وقد یستعار الریح للغلبة فی قوله: (وتذهب ریحکم). (راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ج1، ص206).
4- «وَ تَذْهَبَ رِیحُکُمْ» ای و لا تختلفوا بالنزاع فیما بینکم حتی یورث ذلکم ضعف ارادتکم و ذهاب عزتکم و دولتکم او غلبتکم فان اختلاف الآراء یخل بالوحدة و یوهن القوة. (علامه طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 9، ص95).
5- ای صولتکم وقوتکم او نصرتکم او دولتکم. (مجلسی، بحار­الانوار، ج19، ص235)؛ معناه : تذهب صولتکم وقوتکم. (طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج4، ص476).
6- وَ تَذْهَبَ رِیحُکُمْ إسلامیا أخویا. (صادقی تهرانی، البلاغ فی تفسیر القرآن بالقرآن، ص183).
7- أی قوتکم وحدتکم. (ابن کثیر، تفسیر القران العظیم، ج2، ص317).

نصرت و پیروزی(1) گرفته اند. به نظر می رسد که همه این معانی، شامل «اذهاب ریح» خواهد شد، زیرا اگر در برابر دشمن خارجی اختلاف ها کنار گذاشته نشود و صلح و وحدت ایجاد نشود، نتیجه­اش این است که همه این موارد از دست می­رود و شکست درمقابل دشمن قعطی است.

3-2-1-2. ترویج اخوت اسلامی

بدون شک، یکی از عوامل مهم جنگ ها در طول تاریخ، نژادپرستی، قوم­گرایی، برتری جویی و تعصب­های مذهبی بوده است. سؤال ­این است که با توجه به این­مشکل، در­روابط حقوقی انسان­ها بایکدیگر، راه حل اسلام چیست؟

قرآن کریم در ابتدا به همه افراد بشر گوشزد می کند که شما در نزد خداوند، گرامی و محترمید و از این جهت بر بسیاری از مخلوقات الهی برتری دارید:)وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلی کَثِیر مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِیلاً(.(2)

مفسران گفته اند: «گرامی داشتن انسان به این است که خداوند به آن ها قوه نطق، عقل و تمییز داده و به صورت زیبا و معتدل آفریده و آن ها را بر موجودات روی زمین مسلط کرده است».(3)

در نتیجه، وقتی انسان این گونه بر سایر مخلوقات برتری داشته باشد، آیا سزاوار اختلاف و تفرقه و پیروی از هوای نفس می­باشد؟

قرآن در مرحله بعد نیز به صراحت بیان می کند که همه افراد بشر از یک پدر و مادر آفریده شده؛ اما این­که به صورت اقوام و قبیله در آمده­اند فقط برای تشخص و شناخت هم­دیگر است وگرنه در حقیقت هیچ یک بر دیگری برتری ندارند، جز آن­هایی که تقوای الهی پیشه کنند:

ص: 337


1- أی قوتکم ونصرکم. (قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج8، ص24).
2- اسراء، آیه 70.
3- یعنی: (کرمنا) هم بالنطق والعقل والتمییز والصورة الحسنة والقامة المعتدلة، وتدبیر أمر المعاش والمعاد، وبتسلیطهم علی ما فی الأرض، وتسخیر سائر الحیوانات لهم تفسیر. (شیخ طبرسی، جوامع الجامع، ج2، ص385).

)یا ایهَا النّاس انّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَر وَ أُنْثی وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاکُمْ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ(.(1)

در مرحله بعد، به امت اسلام خطاب می کند که شما امت واحده هستید:

)إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ أَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ(؛(2)

این است امت شما که امتی یگانه می­باشد و منم پروردگار شما، پس مرا بپرستید.

در مرحله چهارم، مؤمنان را خطاب قرار می­دهد و می فرماید:

)إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ(؛(3)

درحقیقت مؤمنان با هم برادرند. پس میانه برادرانتان را اصلاح کنید و از خدا پروا بدارید، امید که مورد رحمت قرار گیرید.

مؤمنان در این آیه شامل همه مسلمانان می شود و مفسران شیعه و اهل سنت از این آیه مبارکه، اصلاح­گری را در همه زمان­ها در میانشان آن ها لازم دانسته و بر این حقیقت تصریح کرده اند.

شیخ طوسی در تفسیر این کلمه می گوید: «[إنما المؤمنون] الذین یوحدون الله تعالی ویعملون بطاعاته ویقرون بنبوة نبیه ویعملون بما جاء به»؛(4) مؤمنان کسانی هستند که اعتقاد به یگانگی خداوند دارند، دستورهایش را اطاعت می کنند، اقرار به رسالت پیامبر دارند و به آنچه از ایشان دستور رسیده است عمل می کنند.

آیة الله العظمی مکارم شیرازی از مفسران معاصر می فرماید:

این جمله یکی از شعارهای اساسی و ریشه دار اسلامی است؛ شعاری بسیارگیرا، عمیق، مؤثر و پرمعنا. دیگران وقتی می خواهند اظهارعلاقه به هم مسلکان خود کنند، از آنان با عنوان رفیق یاد می کنند، ولی اسلام سطح پیوند علایق دوستی مسلمین را به قدری بالا برده که به صورت

ص: 338


1- حجرات، آیه 13.
2- انبیاء، آیه92.
3- حجرات، آیه 10.
4- شیخ طوسی، التبیان، ج 9، ص346.

نزدیک­ترین پیوند دو انسان با یکدیگر، آن­هم پیوندی براساس مساوات و برابری مطرح می کند و آن علاقه دو برادر نسبت به یکدیگر است. روی این اصل مهم اسلامی، مسلمانان از هر نژاد و هر قبیله و دارای هر زبان و هر سن و سال با یکدیگر احساس عمیق برادری می کنند، هرچند یکی در شرق جهان زندگی کند و دیگری در غرب.(1)

«محمد بن ابوبکر زرعی»، از دانشمندان اهل سنت، عقیده جمهور اهل سنت را در باره اصلاح­گری و استناد به این آیه بیان کرده است:

والجمهور یقولون: قد دل الکتاب والسنة والقیاس علی صحة هذا الصلح فإن الله سبحانه تعالی ندب إلی الإصلاح بین الناس وأخبر أن الصلح خیر وقال: )إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ(؛ جمهور علما می گویند: کتاب، سنت و قیاس بر صحت صلح میان مسلمانان دلالت می کند، زیرا خداوند سبحان مردم را به اصلاح­گری فرا خوانده و خبر داده که صلح بهتر و خیر است و فرمود: «مؤمنان برادر هم­دیگرند، پس میان برادرانتان اصلاح نمایید».(2)

بنابراین، فراز نخست آیه تصریح دارد که همه مؤمنان برادر یکدیگرند و درگیری و نزاع میان آنان مانند نزاع میان دو برادر نسبی است. از این جهت شایسته نیست که دو برادر با هم نزاع داشته باشند و به جای اختلاف، باید صلح سرلوحه زندگی اجتماعی شان باشد.

در کلام رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم که در منابع فریقین نقل شده، آن حضرت مسلمانان را برادر یکدیگر خوانده است.

امام صادق علیه السلام فرمود: رسول خدا در «حجة الوداع» خطبه خواند و مطالب بسیاری را بیان کرد و ازجمله فرمود: الْمُسْلِمُونَ إِخْوَةٌ تَتَکَافَی دِمَاؤُهُمْ یَسْعَی بِذِمَّتِهِمْ أَدْنَاهُمْ هُمْ یَدٌ عَلَی مَنْ

ص: 339


1- ناصر مکارم شیرازی، الأمثل فی تفسیر کتاب الله المنزل، ج16، ص541.
2- محمد بن ابی بکر زرعی، اغاثة اللهفان، ج2، ص26.

سِوَاهُ؛(1) مسلمانان برادرند و خونشان با هم برابر. تعهد پست ترین آن ها به عهده همه است و همه باید همدست باشند بر علیه دیگران».

در سند دیگر به نقل از امام صادق علیه السلام، رسول خدا فرمود: «الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ تَتَکَافَی دِمَاؤُهُمْ...».(2)

در منابع اهل سنت، علاوه بر روایت مذکور، از «ابن­عباس» نقل شده است که پیامبر فرمود: «إن کل مسلم أخو المسلم المسلمون إخوة»؛(3) همانا تمام مسلمانان برادر مسلمان دیگری­اند، مسلمانان برادرند».

در روایت دیگر به نقل از «حبیب بن خراش»، آن حضرت فرمود: «الْمُسْلِمُونَ إِخْوَةٌ لا فَضْلَ لأَحَدٍ علی أَحَدٍ إِلا بِالتَّقْوَیم»؛(4) مسلمانان برادر هم هستند، هیچ یک بر دیگری برتری ندارند جز با تقوا».

از مجموع این آ یات و روایات به دست می آید که مسلمانان و مؤمنان برادر هم و مانند اعضای بدن هستند. پس نباید در میان­شان اختلاف و تفرقه باشد و اگر مشکلی رخ دهد، باید آ ن را اصلاح کرد، زیرا برادری با اختلاف نمی سازد.

بنابراین، یک راه حل قرآنی و روایی این است که باید اخوت اسلامی و دینی را در میان مسلمانان ترویج تا داد در پرتو این مفهوم قرآنی، بتوانند حرمت برادری یکدیگر را حفظ کنند و این پیوند برادری را هرچه بیشتر مستحکم نمایند.

در سیره رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم ، اخوت دینی اهمیت ویژه ای­ دارد. از این جهت آن حضرت در مکه و مدینه در میان اصحابش پیمان برادری برقرارکرد.

ص: 340


1- شیخ صدوق، الامالی، ص351.
2- شیخ مفید، الأمالی، ص 187.
3- حاکم نیسابوری، المستدرک علی الصحیحین ،ج1، ص171؛ احمد بن حسین بیهقی، دلائل النبوة ، ج5، ص449 و ذهبی، تاریخ­الاسلام، ج2، ص709.
4- طبرانی، المعجم الکبیر، ج4، ص25 و ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج4، ص218.
3-2-1-3. ایجاد صلح و سازش میان طرفین متنازع

با توجه به رخدادهای تاریخی، وقوع اختلاف و نزاع درمیان مسلمانان، امری اجتناب ناپذیر است. قرآن­کریم در این شرایط، میانجی­گری و ایجاد صلح و تفاهم را در میان آن ها واجب و ضروری دانسته است و در آیات متعدد بر آن تأکید می کند و می فرماید:

)وَإِن طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا فَإِن بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَی الْأُخْرَی فَقَاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّی تَفِیءَ إِلَی أَمْرِ اللَّهِ فَإِن فَاءتْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ(؛(1) و اگر دو طایفه از مؤمنان با هم بجنگند، میان آن دو را اصلاح کنید و اگر [باز] یکی از آن دو بر دیگری تعدی کرد، با آن [طایفه ای] که تعدی می کند بجنگید تا به فرمان خدا بازگردد. پس اگر بازگشت، میان آن ها را دادگرانه سازش دهید و عدالت کنید که خدا دادگران را دوست می دارد.

خداوند در این آیه دو مرتبه با تعبیر «فأَصْلِحُوا»، ایجاد صلح را ضروری دانسته است و در آیه دیگری نیز می فرماید: )إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ(؛(2)همانا

مؤمنان برادر هم­دیگرند. پس در میان­شان صلح برقرار کنید.

در آیه دیگر نیز می فرماید:) فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَیْنِکُمْ وَ أَطیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ(.(3)

شأن نزول این دو آیه را قبلاً ذکر کردیم و در این جا به دو نکته مهم اشاره می­کنیم که از آیات استفاده می شود:

نکته اول: مفهوم این آ یه به مورد شأن نزول منحصر نیست، بلکه دستوری همگانی و­برای همه زمان­هاست؛ ابن­عباس، از مفسران بزرگ صحابی، در ذیل همین آیه بر این نکته تأکید می­کند و می گوید:

ص: 341


1- حجرات، آیه 9.
2- همان، آیه10.
3- انفال، آیه 1.

«هذا تحریج من الله علی المؤمنین أن یتقوا ویصلحوا ذات بینهم»؛(1) این تکلیف از جانب خداوند بر مؤمنان است که تقوا پیشه نمایند و در میان­شان اصلاح ایجاد کنند.

حتی ابن­تیمیه نیز با استناد به این آیه، بر الفت قلبی و اصلاح میان مسلمانان تأکید می­کند و مضمون آیه را به زمان شأن نزولش محدود نمی­داند و می نویسد:

وتعلمون ان من القواعد العظیمة التی هی من جماع الدین تالیف القلوب واجتماع الکلمة وصلاح ذات البین، فان الله تعالی یقول: )فَاتَّقُواْ اللّهَ وَأَصْلِحُواْ ذَاتَ بِیْنِکُمْ... (وأمثال ذلک من النصوص التی تأمر بالجماعة والائتلاف وتنهی عن الفرقة والاختلاف؛(2) می دانید از پایه های اساسی که باعث اجتماع دینی می شود، الفت قلبی، وحدت کلمه و اصلاح میان مردم است، زیرا خداوند می فرماید: تقوا پیشه کنید و میان مردم صلح نمایید و مانند این نصوصی که به وحدت و اتفاق دستور می دهد و از تفرقه و اختلاف نهی می کند.

نکته دوم: این­که جامعه اسلامی که در آن برادری و یک­رنگی برقرار است، نیاز به صلح و سازش دارد، زیرا برادری دینی با اختلاف نمی سازد.

نکته سوم: بر منادیان صلح واجب است که اختلاف میان مسلمانان را حل کنند، زیرا اولا: در اثر اختلاف، شوکت و قدرت و عظمت و عزت مؤمنان و مسلمانان از میان می رود. ثانیا: اگر در جامعه ای از اصلاح و اصلاح­گری خبری نبود، طبق سنت الهی گرفتار عذاب خواهند شد. قرآن کریم درباره این موضوع می فرماید:)وَمَا کَانَ رَبُّکَ لِیُهْلِکَ الْقُرَی بِظُلْمٍ وَأَهْلُهَا مُصْلِحُونَ(؛(3)

خداوند هرگز قوم و ملت و شهر و دیاری را به سبب ظلم و ستمش نابود نمی کند، اگر آن ها در راه اصلاح گام بردارند.

ص: 342


1- عبد الله القرشی بغدادی، مداراة الناس، ج 1، ص120.
2- ابن تیمیه، کتب ورسائل وفتاوی ابن تیمیة فی الفقه، ج 28، ص51.
3- هود، آیه 117.
3-2-1-4. تأکید بر ارزش­های مشترک
اشاره

راهکار دیگر قرآن کریم این است که برای ایجاد صلح و تفاهم و وحدت اسلامی، باید بر ارزش­های مشترک میان مسلمانان تأکید و تکیه کرد که برخی از آن ها بیان می شود:

3-2-1-4-1. وحدت مسلمانان در اصل دین و اصول اسلامی

اصول بسیاری، همانند توحید، نبوت، معاد و نیز فروعات دینی از ارزش­های مشترک میان مذاهب اسلامی است و اگر آن­ها روی این ارزش­های مشترک تمرکز نمایند و مسائل اختلافی میان خود را از یا گفت­وگوی علمی حل کنند، اختلاف و نزاع­ها کنار گذاشته خواهد شد و جای خود را به صلح و وحدت خواهد داد.

بر­اساس همین مشترک در اصول و فروع دینی است که قرآن کریم همه امت اسلامی را امت واحده می داند و می فرماید:)إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ أَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ(.(1)

فراز دوم این آیه نیز اعتقاد مشترک توحیدی مسلمانان را بیان می کند.

3-2-1-4-2. وحدت مسلمانان درتمسک به کتاب و اهل بیت علیهم السلام

محبت به اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ارزش مشترک دیگری است که در ایجاد صلح و صمیمیت میان مسلمان و پیروان مذاهب موثر می­باشد. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مودت و محبت اهل بیت خود را مزد رسالتش قلمداد کرده است:

)قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فیها حُسْناً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکُورٌ(.(2)

ضمیر در «لا أَسْئَلُکُمْ» به همه مسلمانان باز می گردد و شامل طبقه­ای خاص یا مذهب مشخصی نیست؛ یعنی ای پیامبر به امت اسلام بگو به ازای رسالتم پاداشی از شما نمی­خواهم، مگر دوستی خویشاوندانم.»

ص: 343


1- انبیاء، آیه92.
2- شوری، آیه 23.

تمسک به اهل بیت علیهم السلام، محور وحدت و همدلی و مایه هدایت و استواری و پایداری در راه مستقیم الهی است. از این رو پیامبر رحمت، بارها مسلمانان را به پیروی از اهل بیت درکنار تمسک به قرآن دعوت کرد و در غدیر خم فرمود:

انی قد تَرَکْتُ فِیکُمْ ما ان أَخَذْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا بعدی الثَّقَلَینِ أَحَدُهُمَا أَکْبَرُ مِنَ الآخَرِ کِتَابُ اللَّهِ حَبْلٌ مَمْدُودٌ مِنَ السَّمَاءِ إلی الأَرْضِ وعترتی أَهْلُ بیتی الا وانهما لَنْ یفْتَرِقَا حتی یرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ.(1) من دو چیز گران­بها را که یکی بزرگ­تر از دیگری است در میان شما گذاشتم که اگر به آن تمسک کنید، هرگز بعد از من گمراه نمی­شوید. یکی کتاب خداوند، رشته ای ­ که از آسمان به زمین کشیده شده است و دیگر، عترت اهل بیت من آگاه باشید این دو تا زمانی که بر من وارد شوند، از هم­دیگر جدا نمی­گردند.

در برخی از روایات به جای «ثقلین»، تعبیر به «دو خلیفه و جانشین» شده است:

«انی تَارِکٌ فِیکُمْ خَلِیفَتَینِ کِتَابُ اللَّهِ حَبْلٌ مَمْدُودٌ ما بین السَّمَاءِ وَالأَرْضِ أو ما بین السَّمَاءِ إلی الأَرْضِ وعترتی أَهْلُ بیتی وَإِنَّهُمَا لَنْ یتَفَرَّقَا حتی یرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ».(2)

طبق روایات، در قرآن کریم نیز اهل بیت علیهم السلام «حبل الله» هستند که خداوند تمسک به آن ها سفارش کرده است:

)وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوانا...((3)

به نقل از «ثعلبی»، یکی از مفسران اهل سنت، امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه فرموده است: «نحن حبل الله الذی قال الله:)واعتصموا بحبل الله جمیعاً ولا تفرقوا(؛(4)

حبل الله در آیه ما هستیم».

ص: 344


1- احمد بن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج3، ص59، ح11578.
2- همان، ج5، ص181، ح21618.
3- آل عمران، آیه 103.
4- تفسیر الثعلبی، ج3، ص163
3-2-1-5. مناظره و گفتمان علمی با روش نیکو

با توجه به تاریخ اسلام وفرقه­های اسلامی، از گذشته دور تاکنون، پیروان مذاهب در برخی مسائل دینی و اعتقادی اختلاف نظر داشته­اند؛ اما در پاره­ای از اوقات، پیروان مذاهب در مقام اثبات عقایدشان، به مقدسات توهین و تمسخر کرده­اند و حتی پیروان دیگر مذاهب را تکفیر نموده­اند که نمونه کامل و بارز آن وهابیان هستند. این گروه در نوشتار و گفتارشان در رسانه های جمعی و ماهواره ای، نه تنها شیعیان، بلکه همه مسلمانان را که مخالف عقیده آن ها باشد، تکفیر می کنند و روز به روز مسائل مذهبی و عقیدتی خاص مذاهب را با تحلیل­هایشان، در رسانه­ها مطرح می­کنند و زمینه نفاق و شکاف میان مسلمانان را فراهم می نمایند و چه بسا آن ها را به جان هم می اندازند.

با توجه به این شرایط، ضروری است که علما، دانشمندان و رهبران مذاهب هوشیار باشید که این­گونه مسائل را با گفت­وگوی احسن و عالمانه و عادلانه حل کنند و از اهانت بیشتر به مقدسات دینی مذاهب جلوگیری نمایند.

قرآن کریم نیز در چنین شرایطی، «جدال احسن» را بهترین راه حل می داند و می فرماید:

)ادْعُ إِلی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِی أَحْسَنُ...(؛(1)

با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت دعوت کن و با آنان به شیوه ای که نیکوتر است مجادله نما.

هم چنین در گفت وگو با اهل کتاب می فرماید:

)وَلا تُجادِلُوا أَهْلَ الْکِتابِ إِلاّ بِالَّتِی هِی أَحْسَنُ(؛(2)

و با اهل کتاب، جز به شیوه ای که بهتر است، مجادله نکنید.

قرآن مسلمانان را از شیوه مجادله غیراحسن و فحش و ناسزاگویی به مقدسات، حتی با غیرمسلمان بر حذر داشته است ومی فرماید:

ص: 345


1- نحل، آیه 125.
2- عنکبوت، آیه46.

)وَ لا تَسُبُّوا الَّذِینَ یدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ فَیسُبُّوا اللّهَ عَدْواً بِغَیرِ عِلْم(؛(1)

به آنهایی که جز خدا را می خوانند دشنام ندهید که آنان از روی دشمنی و نادانی خدا را دشنام خواهند داد.

هرچند شأن نزول این آیات درباره گفت وگوی منطقی میان مسلمانان و بت پرستان صدر اسلام است، زیرا اما مورد مخصص نیست و شامل گفت وگوی میان مذاهب اسلام به طریق اولی نیز می شود. بنابراین، بهترین راه حل اختلاف نظر، گفت وگوی علمی و منطقی و به دور از هر گونه اهانت است، زیرا در این صورت، هم وحدت مسلمانان حفظ می شود و هم اختلاف نظر با روش علمی حل می شود و جلوی اتهام ارتداد و تکفیر در جامعه گرفته خواهد شد.

3-2-1-6. پرهیز از تکفیر مذاهب

راهکار دیگر قرآن کریم برای ایجاد صلح و سازش، این است که مسلمانان از تکفیر هم­دیگر بپرهیزند. از نگاه متون دینی، هر شخصی که اعتقاد به وحدانیت خداوند و رسالت پیامبران و روز رستاخیز داشته باشد، مسلمان است و جان و مالش در پناه اسلام محترم و محفوظ می­باشد. ازاین رو قرآن کریم به مسلمانان دستور داده است که اگر کسی گفت من مسلمانم، او را به کفر متهم نکنید:

)یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ فی سَبیلِ اللَّهِ فَتَبَیَّنُوا وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقی إِلَیْکُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیاةِ الدُّنْیا فَعِنْدَ اللَّهِ مَغانِمُ کَثیرَةٌ کَذلِکَ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیْکُمْ فَتَبَیَّنُوا إِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبیراً(؛(2)

ای کسانی که ایمان آورده اید! هنگامی که در راه خدا گام می زنید [و به سفری برای جهاد می روید]، تحقیق کنید! و برای این که سرمایه ناپایدار دنیا [و غنایمی] به دست آورید، به کسی که اظهار صلح و اسلام می کند، نگویید: «مسلمان نیستی»، زیرا غنیمت های فراوانی [برای شما] نزد خداست. شما قبلاً چنین بودید و خداوند بر شما منت نهاد [و هدایت شدید]. پس، [بشکرانه این نعمت بزرگ] تحقیق کنید! خداوند به آنچه انجام می دهید آگاه است.

ص: 346


1- انعام، آیه 108.
2- نساء، آیه94.

این آیه به مجاهدان در راه خدا دستور می دهد که اگر در جنگ، از طرف مقابل مسلمان شد و ایمان آورد، برای به­دست آوردن غنایمشان به دروغ به آن ها نگویید که شما مسلمان نیستید؛ یعنی تکفیرش نکنید. از این آیه استفاده می شود که به طریق اولی، کسانی را که مسلمان هستند، نباید تکفیر کرد، همان­گونه که برخی از تندروان اهل سنت و گروه وهابیت، شیعیان را به سبب عقایدشان تکفیر می­کنند. درباره این مطلب در بخش دوم توضیح کافی داده خواهد شد.

طبق روایاتی که در منابع اسلامی وارد شده است، صرف اسلام آوردن موجب حفظ خون و مال شخص تازه مسلمان می شود. امام صادق علیه السلام فرموده است:

«الْإِسْلَامُ یُحْقَنُ بِهِ الدَّمُ وَ تُؤَدَّی بِهِ الْأَمَانَةُ وَ تُسْتَحَلُّ بِهِ الْفُرُوجُ وَ الثَّوَابُ عَلَی الْإِیمَان»؛(1) در سایه اسلام، خون مسلمان محفوظ می ماند، امانت او باز پس داده می شود و ازدواج او حلال می گردد، ولی پاداش الهی براساس ایمان است».

ایشان در روایت دیگر فرمود: «الْإِسْلَامُ شَهَادَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ التَّصْدِیقُ بِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم بِهِ حُقِنَتِ الدِّمَاءُ وَ عَلَیْهِ جَرَتِ الْمَنَاکِحُ وَ الْمَوَارِیثُ وَ عَلَی ظَاهِرِهِ جَمَاعَةُ النَّاسِ»؛ اسلام، یعنی گواهی به وحدانیت خدا و تصدیق به رسالت رسول خدا. با اسلام، خون مسلمانان محفوظ می ماند و بر همین اساس، سنت ازدواج و سهام ارث برقرار می گردد. توده مردم نیز بر ظاهر اسلام حرکت می کنند.(2)

در منابع اهل سنت نیز آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

أمرت أن أقاتل الناس حتی یقولوا لا إله إلا الله فإذا قالوا لا إله إلا الله عصموا منی دماءهم وأموالهم إلا بحقها وحسابهم علی الله؛(3) من مأمور شدم تا جایی با کافران بجنگم که به وحدانیت خداوند اقرار کنند. وقتی

ص: 347


1- کلینی، الکافی، ج2، ص24.
2- همان، ج2، ص24.
3- ابن ابی شیبة، المصنف، ج6، ص480.

این شهادت را گفتند، از جانب من خون و اموال­شان محفوظ است، مگر این که سبب خاصی به وجود آید، و حساب­شان با خداوند است.

علمای شیعه و اهل سنت، طبق همین روایات معتقدند کسانی که شهادتین را به زبان جاری می کنند، مسلمان هستند و تمام احکامی اسلامی درباره آن­ها جاری است.

«شهید اول»، مسلمان را این گونه معرفی می کند:

والمراد بالمسلم من أظهر الشهادتین ، ولم یجحد ما علم ثبوته من الدین ضرورة؛(1) مراد ما از مسلمان کسی است که شهادتین را ظاهر کند (جاری کند) و اموری را که از ضروریات دین شمرده شده است، با این­که علم و یقین به ضروری بودن آن دارد، انکار نکند.

امام خمینی بعد از روایات فوق می فرماید:

وأن الاسلام عبارة عن الشهادتین، وبهما حقنت الدماء وجرت الأحکام وإن کان الثواب علی الایمان والفضل له؛(2) اسلام عبارت است از شهادت دادن به وحدانیت خداوند و رسالت پیامبر. کسی که به آن ها شهادت دهد، خونش محفوظ و احکام اسلامی بر او جاری است، هرچند پاداش در برابر ایمان است.

«قرطبی»، یکی از علمای اهل سنت می نویسد:

«وأما الإسلام فقبول ما أتی به النبی صلی الله علیه و آله و سلم فی الظاهر وذلک یحقن الدم؛(3) اسلام، قبول کردن برنامه رسول خداست که از جانب خداوند آورده است و همین باعث حفظ خون مسلمان می شود.

براساس این آموزه های قرآنی و روایات، تکفیر مسلمان برخلاف دستور قرآن و گفتار پیامبر و اهل بیت آن حضرت است.

ص: 348


1- عاملی الشهید الاول، (ذکری الشیعة فی أحکام الشریعة، ج1، ص402).
2- سید روح الله خمینی، کتاب الطهارة، ج3، ص322.
3- قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج 16، ص348.
3-2-2. راهکارهای صلح در جامعه جهانی
اشاره

آنچه تاکنون گفته شد، راهکار قرآن در ایجاد صلح میان امت های مسلمان بود، اما نوع دیگر آن، صلح در سطح جوامع جهانی است. همان­گونه که می دانیم جز دین اسلام، ادیان دیگری نیز در گستره این جهان وجود دارند و در­صدی از جمعیت جهان را پیروان آن ها تشکیل می دهند. پیروان دین اسلام، بقیه ادیان الهی و پیامبران و کتاب های آسمانی آن ها را نیز قبول داردند؛ اما آنها، دین اسلام را به عنوان خاتم ادیان قبول ندارند و به رسالت رسول خاتم صلی الله علیه و آله و سلم نیز معتقد نیستند. و حتی طبق آیات قرآن، آن ها در میان خودشان نیز اختلاف دارند و پیروان دیگر ادیان را تکفیر می کنند. قرآن کریم مسئله تکفیر را از زبان یهود و نصارا چنین نقل می کند:

)وَ قالَتِ الْیَهُودُ لَیْسَتِ النَّصاری عَلی شَیْ ءٍ وَ قالَتِ النَّصاری لَیْسَتِ الْیَهُودُ عَلی شَیْ ءٍ وَ هُمْ یَتْلُونَ الْکِتابَ کَذلِکَ قالَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ فَاللَّهُ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فیما کانُوا فیهِ یَخْتَلِفُونَ(؛(1)

یهودیان گفتند: مسیحیان هیچ موقعیتی [نزد خدا] ندارند و مسیحیان نیز گفتند: یهودیان هیچ موقعیتی ندارند [و بر باطلند]، درحالی­که هر دو دسته، کتاب آسمانی را می خوانند [و باید از این­گونه تعصب ها برکنار باشند]. افراد نادان [دیگر، همچون مشرکان] نیز سخنی مانند سخن آن ها داشتند! خداوند در روز قیامت، درباره آنچه در آن اختلاف داشتند، داوری می کند.

از دیدگاه مسلمانان، بقیه ادیان نیز در زمان خودشان برحق بوده­اند، ولی با آمدن اسلام، ادیان دیگر منسوخ شدند و بندگان خدا، دیگر به آن­ها عمل نمی­کنند. از آن جا که پیروان ادیان، هر یک خودشان را بر حق می دانند، طبعاً طرف مقابل را ناحق می پندارند که مشکلاتی به همین دلیل به وجود آمده است؛ هم­چنان­که در جهان کنونی شاهد آن هستیم که حتی گاهی به جنگ های خونین بین ادیان نیز منجر شده است. از

ص: 349


1- بقره، آیه113.

طرفی، بشر به آرامش نیاز دارد و این جز با هم زیستی مسالمت آمیز درکنار هم دیگر میسر نمی­شود.

قرآن کریم برای برقراری آرامش و امنیت و ایجاد صلح بین ادیان نیز راهکارهایی ارائه کرده است که در این قسمت به برخی از آن ها اشاره می کنیم:

3-2-2-1. آزادی انتخاب دین و عقیده

ازنظر قرآن کریم، اسلام آخرین دین الهی و تنها سر لوحه عمل برای همه افراد بشر است. در آیات گوناگون، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آخرین پیامبر، رسالتش جهانی و قرآن، را نسخه نهایی برای همه بندگان معرفی شده است.

آیه اول:)ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ وَ کانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلیماً(؛(1)

محمّد صلی الله علیه و آله و سلم پدر هیچ یک از مردان شما نیست، ولی رسول خدا و ختم کننده و آخرین پیامبران است و خداوند به همه چیز آگاه می باشد!

آیه دوم:)وَ أُوحِیَ إِلَیَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ(؛(2) این قرآن بر من وحی شده است تا شما و تمام کسانی را که این قرآن به آن ها می رسد، انذار کنم (و به سوی خدا دعوت نمایم).

آیه سوم:)تَبارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلی عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعالَمِینَ نَذِیراً(؛(3)

جاوید و پر برکت است خداوندی که قرآن را بر بنده اش نازل کرد تا تمام اهل جهان را انذار کند.

آیه چهارم: )وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا کَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِیراً وَ نَذِیراً (؛(4)

ما تو را برای عموم مردم جز بشارت و انذار دهنده نفرستادیم.

آیه پنجم:)قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعاً(؛(5)

بگو: ای مردم! من فرستاده خدا به سوی همه شما هستم.

ص: 350


1- احزاب، آیه40.
2- انعام،آیه 19.
3- فرقان، آیه 1.
4- سبأ، آیه 28.
5- اعراف،آیه 158.

حال با توجه به این که دین اسلام آخرین دین، کتابش آخرین سرلوحه عمل و پیامبرش خاتم الانبیا است، قرآن کریم پذیرش دین اسلام را اجباری نمی داند: )لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ(؛(1) در[قبول کردن] دین هیچ اکراهی نیست، [زیرا] راه درست از بیراهه آشکار شده است. بنابراین، افراد بشر در انتخاب عقیده و پیروی از دین اسلام مجبور نیستند.

برای تفهیم بیشتر این آیه ذکر چند نکته لازم است:

اولاً: عدم اجبار در قبول دین اسلام به معنای این نیست که ادیان دیگر برای برنامه امروز انسان ها مجاز و یا بر حق باشد، زیرا با آمدن دین اسلام، ادیان قبلی منسوخ شده است و آخرین سرمشق اعمال، دین اسلام می­باشد. از این جهت قرآن کریم در آیه دیگر گوشزد می کند که خداوند ادیان دیگر را نمی­پذیرد:

)وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ(؛(2)

و هرکس جز اسلام [و تسلیم در برابر فرمان حق] آیینی برای خود انتخاب کند، از او پذیرفته نخواهد شد و او در آخرت، از زیان کاران است.

ثانیا: خداوند به بشر اراده و اختیار داده است و اگر قرار باشد که با جبر دین را قبول کند، دیگر اراده و اختیار معنایی نخواهد داشت. قرآن کریم این مطلب را در آیه ذیل بیان کرده است:

)وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعاً أَ فَأَنْتَ تُکْرِهُ النّاسَ حَتّی یکُونُوا مُؤْمِنِینَ(؛(3) اگر پروردگارت می خواست، تمام اهل زمین (بدون این­که اختیاری داشته باشند) ایمان می­آوردند. پس آیا تو مردم را به اکراه وامی داری که مؤمن شوند؟

ص: 351


1- بقره، آیه256.
2- آل عمران، آیه85.
3- یونس، آیه99.

هم چنین در آیه دیگر می فرماید:)وَقُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ; فَمَنْ شاءَ فَلْیؤْمِنْ وَمَنْ شاءَ فَلْیکْفُرْ(؛(1)

و بگو: دین حق همان است که از جانب پروردگار شما آمد، پس هر که می­خواهد ایمان آورد و هر که می خواهد کافر شود.

بنابراین، چون خداوند به انسان در انتخاب دین اراده و اختیار داده و از طرفی، پیامبر اسلام را خاتم پیامبران و برنامه های او را آخرین برنامه زندگی و سعادت بشر معرفی کرده است، پس اگر فردی با اختیار خود از دین اسلام روی­گردان شود، جای عقوبت و مؤاخذه باقی است.

با توجه به این توضیحات، تنافی ظاهری مضمون آیه: )وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ(، با آیه)لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ( برطرف می شود.

3-2-2-2. تأکید بر اصول مشترک میان ادیان

از ابتدای دعوت علنی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، پیروان ادیان دیگر با آن حضرت مخالفت می کردند و ایشان را خارج از دین خود لقب می­دادند. حتی یهودیان با این که پیمان صلح و سازش با حضرت برقرار کرده بودند، در پشت پرده، نقشه کشتن ایشان را درسرداشتند.

خداوند متعال وقتی دید که آن ها اهل هدایت شدن نیستند، به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دستور داد که آن ها را به هم زیستی مسالمت آمیز و با تأکید بر اصل مشترک «توحید» دعوت کند:

)قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا إِلی کَلِمَة سَواء بَینَنا وَ بَینَکُمْ أَلاّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیئاً وَ لا یتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنّا مُسْلِمُونَ(؛(2)

بگو: ای اهل کتاب! بیایید به سوی سخنی که میان ما و شما یک سان است که جز خداوند یگانه را نپرستیم و چیزی را

ص: 352


1- کهف، آیه29.
2- آل عمران، آیه 64.

همتای او قرار ندهیم و بعضی از ما، بعضی دیگر را [غیر از خدای یگانه] به خدایی نپذیرد. هرگاه [از این دعوت] سرباز زنند، بگویید: گواه باشید که ما مسلمانیم.

قرآن در این آیه به مسلمانان می­آموزد که اگر کسانی حاضر نبودند در تمام اهداف مقدستان با شما هم­کاری کنند، از پا ننشینید و بکوشید حداقل در قسمتی که با شما اهداف مشترک دارند، همکاری آن ها را جلب کنید و آن را پایه پیش برد اهداف تان قرار دهید؛ مثلاً پیامبر در نامه خود به «اسقف رم»، بر اشتراک ها تأکید می­کند و می نویسد:

فإن عیسی بن مریم روح الله وکلمته ألقاها إلی مریم الزکیة وإنی أو من بالله وما أنزل إلینا وما أنزل إالی إبراهیم وإسماعیل وإسحاق ویعقوب والأسباط وما أوتی موسی وعیسی وما أوتی النبیون من ربهم لا نفرق بین أحد منهم ونحن له مسلمون والسلام علی من اتبع الهدی؛(1) همانا عیسی بن مریم روح و کلمه خداست که خداوند آن را بر مریم پاک القا فرمود و من به خداوند و آنچه به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و فرزندان او نازل کرده و آنچه به موسی و عیسی و پیامبران از سوی پروردگار یکتا اعطا شده است، ایمان دارم و میان هیچ یکی از آن ها تفاوت قائل نیستم... .

شیوه رفتار پیامبر در اعلام و ابلاغ دین، با توجه به آیات قرآنی، موجب شد که اسلام به سرعت رشد کند و در کمتر از نیم قرن، یکی از بزرگ ترین ادیان در جهان تلقی شود. البته چنین رفتارهایی همواره میسر نبود یا این که با اصول دیگر در تزاحم بود و یا در برخی موارد، به سبب عناد کفار مؤثر واقع نمی شد و از سوی دیگر، کفار نیز در صدد ضربه زدن به مسلمانان برمی آمدند که در این صورت، پیامبر ضرورتاً اقدامات نظامی انجام می­داد. بنابراین، این راهکار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می تواند سرمشق خوبی در شرایط امروزی برای همه مسلمانان در برقراری صلح بین ادیان باشد.

ص: 353


1- محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج1، ص276.
3-2-2-3. نفی نژاد پرستی و تکیه بر آرمان­های مشترک میان همه انسان ها

از نظر قرآن، افراد بشر بر هم دیگر برتری ندارند و پدر و مادر اولیه شان یکی است و عامل برتری، فقط تقواست. قران کریم در این زمینه می فرماید:

)یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثی وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیرٌ(؛(1) ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیره ها و قبیله ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید (این ها ملاک امتیاز نیست.) گرامی ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست. خداوند دانا و آگاه است!

طبق این آیه، اختلاف در نژاد، زبان، قوم و ملیت، تنها برای شناخت انسان ها و یکی از آیات الهی است، نه دلیل برتری برخی بر بعضی دیگر، اما با تأسف باید گفت که بشر از دیرباز تاکنون این موارد را دلیل برتری دانسته و از این رو می بینیم که در طول تاریخ، گرفتار جنگ های خونین و خانمان سوز شده است.

قرآن کریم در آیه دیگر، مجموعه انسانها را «امت واحده» خوانده است:

)کانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ

اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتابَ

بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فیمَا اخْتَلَفُوا فیهِ ...(؛(2)مردم [در آغاز] یک دسته بودند [و تضادی در میان آن ها وجود نداشت. به تدریج جوامع و طبقات پدید آمد و اختلاف ها و تضادهایی در میان آن ها پیدا شد. در این حال] خداوند، پیامبران را برانگیخت تا مردم را بشارت و بیم دهند و با آن ها کتاب آسمانی نازل نمود که به سوی حق دعوت می کرد تا در میان مردم، در آنچه اختلاف داشتند، داوری کند... .

کلمه «الناس» و یا خطاب هایی مانند «یاایهاالناس»، «یا بنی آدم» و«یا ایها الانسان»، شامل همه افراد بشر می شود این تعبیرها دلیل بر این است که نژاد و قوم و قبیله ارزش و موجب برتری نیست.

ص: 354


1- حجرات، آیه13.
2- بقره، آیه213.

بنابراین، باید روی آرمان­های مشترک میان همه انسان ها که عبارت از تساوی همه در «انسانیت» است، برای برقراری صلح جهانی و پایدار و برخورداری از حقوق مساوی انسانی تکیه کرد.

3-2-2-4. گفت وگوی مسالمت آمیز میان ادیان

همان گونه که گفتیم، اختلاف میان مذاهب در یک دین، امری اجتناب ناپذیر است. با وجود این، اختلاف میان پیروان ادیان گوناگون به طریق اولی امری ناگزیر خواهد بود، اما قرآن کریم در این مورد نیز راهکار اساسی ارائه داده است و گفت وگوی «احسن» و «جدال نیکو» را با تأکید بر اصل مشترک توحید درحل مسائل، راهکار خوبی می داند و می فرماید:

)وَ لا تُجادِلُوا أَهْلَ الْکِتابِ إِلاَّ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ إِلاَّ الَّذینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَ قُولُوا آمَنَّا بِالَّذی أُنْزِلَ إِلَیْنا وَ أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ وَ إِلهُنا وَ إِلهُکُمْ واحِدٌ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ(؛(1)با

اهل کتاب جز به روشی که از همه نیکوتر است مجادله نکنید، مگر کسانی از آنان که ستم کردند و [به آنها] بگویید: ما به تمام آنچه از سوی خدا بر ما و شما نازل شده است ایمان آورده ایم و معبود ما و شما یکی است و ما در برابر او تسلیم هستیم!

یکی از مصداق­های بارز «جدال احسن» این است که از توهین و جسارت به مقدسات یکدیگر باید پرهیز کنیم وگرنه هرگز به صلح و سازش دست نخواهیم یافت. دستور خداوند متعال این است:

)وَ لا تَسُبُّوا الَّذینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَیَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَیْرِ عِلْمٍ کَذلِکَ زَیَّنَّا لِکُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلی رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَیُنَبِّئُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ(؛(2)

[به معبود] کسانی که غیر خدا را می خوانند، دشنام ندهید، مبادا آن ها [نیز] از روی [ظلم و] جهل، خدا را دشنام دهند! چنین برای هر امتی عملشان را زینت دادیم، سپس بازگشت همه آنان به سوی پروردگارشان است و آن ها را از آنچه عمل می کردند، آگاه می­کند [و پاداش و کیفر می دهد].

ص: 355


1- عنکبوت، آیه46.
2- انعام، آیه 108.

بنابراین، اختلاف های بین ادیان را می توان با تکیه بر ارزش­های مشترک و گفت وگوی مسالمت آمیز حل کرد.

4. استقبال از پیشنهاد صلح عزت مندانه (صلح بین المللی)
اشاره

اسلام از ابتدا، اصول صلح را پی ریزی کرده و از این طریق، راه را برای پیمودن صلح بین المللی و هم زیستی مسالمت آمیز هموار نموده است. قرآن کریم به مسلمانان دستور می دهد که اگر دشمن تمایل به صلح داشته باشد، شما هم از صلح استقبال کنید:

)وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها وَ تَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ((1)

«جنحوا» از ریشه «جنح» به معنای میل و تمایل پیدا کردن به چیزی(2) و واژه «سِلْم» به کسر سین و یا «سَلْم» با فتحه، به معنای صلح و سازش است.(3)

پس معنای آیه این می شود: اگر آن ها به صلح و ترک جنگ تمایل پیدا کردند، شما هم با آن ها صلح کنید.(4)

در آیه دیگر نیز آمده است که اگر آن ها پیشنهاد صلح دادند، دیگر شما حق تعرض به آن ها را ندارید:

)فَإِنِ اعْتَزَلُوکُمْ فَلَمْ یُقاتِلُوکُمْ وَ أَلْقَوْا إِلَیْکُمُ السَّلَمَ فَما جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ عَلَیْهِمْ سَبیلاً(.(5)

در آیه دیگر نیز مسئله صلح و تسالم مطرح شده است که از آن وجوب صلح استفاده می شود:

)یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّةً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ(؛(6)

ای کسانی که ایمان آورده اید، همگی در صلح و آشتی درآیید! و از گام های (وسوسه­ها) شیطان پیروی نکنید که او دشمن آشکار شماست.

ص: 356


1- انفال، آیه61.
2- جنح: جَنَحَ إِلیه یَجْنَحُ ویَجْنُحُ جُنُوحاً، واجْتَنحَ: مالَ. (ابن منظور، لسان العرب، ج 2، ص428).
3- (السِّلْمُ) بِکَسْرِ السِّینِ و فَتْحِهَا الصُّلْح. (فیومی، مصباح المنیر، ص 287).
4- (وإن جنحوا للسلم) أی: مالوا إلی الصلح، وترک الحرب (فاجنح لها) أی: مل إلیها واقبلها منهم، وإنما أنث لأن السلم بمعنی المسالمة. (مجمع البیان، ج4، ص488).
5- نساء، آیه90.
6- بقره، آیه208.

دو نکته مهم در این آیه وجود دارد:

نکته اول: صلح و آرامش، تنها در پرتو ایمان امکان پذیر و پایدار است نه در اتکا به امور مادی و ابزارهای جنگی، زیرا عالم ماده و علاقه به آن، همواره سرچشمه کشمکش ها و تصادم ها بوده است و اگر نیروی معنوی ایمان، آدمی را کنترل نکند، صلح غیرممکن می باشد.

نکته دوم: صلح در صورتی عاقلانه است که هر دو طرف، از اجرای نقشه های شیطانی در پشت پرده صلح بپرهیزند، زیرا کسانی که از وسوسه های شیطانی (خطوات الشیطان) پیروی می کنند، صلح را بهانه­ای برای تجدید قوا و اجرای نقشه های خود قرار می دهند.

امیر مؤمنان علیه السلام نیز به این حقیقت در نهج البلاغه تصریح کرده است:

ولا تدفعن صلحا دعاک إلیه عدوک ولله فیه رضی ، فإن فی الصلح دعة لجنودک وراحة من همومک وأمنا لبلادک . ولکن الحذر کل الحذر من عدوک بعد صلحه ، فإن العدو ربما قارب لیتغفل(1)؛ و از صلح و آشتی که رضا و خوشنودی خدا در آن است و دشمنت تو را به آن بخواند، سرپیچی مکن، زیرا در آشتی، راحت لشگریان و آسودگی از اندوه ها و آسایش برای اهل شهرهاست، اما تمام خوف از دشمن، در مرحله بعد از صلح است زیرا دشمن گاهی برای این که انسان را غافل کند، پیشنهاد صلح می دهد و خودش را نزدیک می سازد.

راهکارهایی که گفته شد، در برقراری صلح میان ادیان و یا کشورهای جهان، وقتی کارساز و مشکل گشاست که طرف های مقابل نیز اهل صلح و پای بند به اصول صلح و مبانی اعتقادی خود باشند و با توجه به نیروی ایمانی که دارند، بتوانند بر مفاد صلح پایدار بماند، اما اگر طرف مقابل، خودش شیطان و عاری از ایمان باشد، در این جا

ص: 357


1- سید رضی، نهج البلاغة، ص106

اصلا بحث صلح و سازش مطرح نمی شود، از نیروی ایمان بی بهره است و به همین دلیل، دنبال اجرای نقشه های شوم شیطانی خود خواهد بود.

جمع­بندی:

قرآن کریم، این کتاب آسمانی که هادی همه افراد بشر و آخرین نسخه نجات بخش بشر است، در محیط های گوناگون، خانوادگی، اجتماعی و جهانی و نیز در سطح مذاهب و ملیت ها و جهان بشریت، برای بر قراری صلح و آشتی و امنیت، راهکارهای اساسی و عاقلانه و عادله دارد که اگر افراد بشر به این راهکار­ها توجه کنند و آن­ها را اجرا نمایند، به سعادت پایدار خواهند رسید.

پاسخ به یک سؤال

در مقابل آیاتی که صلح و سازش را در میان ادیان مطرح می کنند، آیات دیگر بر جنگ با کافران تأکید دارند. و در این جا برخی از آن ها اشاره می کنیم:

)قاتِلُوا الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ لا یُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ لا یَدینُونَ دینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ حَتَّی یُعْطُوا الْجِزْیَةَ عَنْ یَدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ(.(1)

)وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّی لا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلا عُدْوانَ إِلاَّ عَلَی الظَّالِمینَ(.(2)

)یا أَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنافِقینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصیرُ(.(3)

)وَقَاتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُمْ وَلاَ تَعْتَدُواْ إِنَّ اللّهَ لاَ یُحِبِّالْمُعْتَدِینَ(.(4)

و آیات دیگر...

ص: 358


1- توبه، آیه29.
2- بقره، آیه 193.
3- توبه، آیه 73.
4- بقره، آیه 190.

از طرفی پیروان ادیان دیگر از نظر اسلام چون اعتقاد به رسالت همه پیامبران ندارند، کافر و یا مشرک هستند و آیات ذکر شده، جنگ با کافران را جایز و گاهی واجب دانسته است. حال سؤال این می باشد که جنگ و صلح با آن ها چگونه توجیه می شود؟

از این آیات می توان چند پاسخ ارائه کرد:

پاسخ اول: آیات فوق، قتال و جنگ با کافران حربی(1)را تجویز می کند(2)و

دلالت مطابقی، التزامی و تضمنی هیچ یک از آیات این نیست که جنگ با کافرانی که اسلام را نپذیرند و بدون تحقق تجاوز و عداوت از سوی آن ها و تنها به جرم عدم پذیرش اسلام، بر مسلمانان واجب باشد. بنابراین، صرف نپذیرفتن اسلام، دلیل بر جنگ با کافران نیست.

پاسخ دوم: این آیات با آیاتی که درباره صلح و سازش صحبت می کند، منافات ندارد؛ زیرا این آ یات بیان می کند که جنگ مقدمه صلح است؛ یعنی گروه هایی را که در صدد ایجاد فتنه هستند و درمیان مسلمانان نفاق ایجاد می کنند، باید از صحنه کنار زد: )وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّی لا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ لِلَّهِ(و با فرونشاندن آتش فتنه و فساد، باید زمینه صلح جهانی را فراهم کرد، زیرا با وجود آن ها هرگز صلح برقرار نخواهد شد.

به این دلیل که دراین مقاله بنابر اختصار است، از پرداختن بیشتر به آیات و مباحث دیگر خودداری می کنیم.

نتیجه گیری

صلح و اصلاحگری از دیدگاه قرآن کریم و روایات، اهمیت فراوان دارد و همواره بر آن تأکید شده است، زیرا از نظر قرآن و روایات، همه امت اسلام برادر دینی

ص: 359


1- کافران حربی، غیرمسلمانانی هستند که تصمیم جنگ با مسلمانان دارند یا هم پیمان با گروه در حال جنگ با مسلمانان می باشند و آن گروه را علیه مسلمانان یاری می رسانند.
2- جواد کاظمی در ذیل این آیه می نویسد: )الَّذِین َیُقاتِلُونَکُمْ(؛ أی الکفّار مطلقآ فإنّهم بصدد قتال المسلمین، و علی قصده، لاستحلالهم المقاتلة لهم فهم فی حکم المقاتلین، قاتلوا أولم یقاتلوا. (جواد بن سعید کاظمی، مسالک الافهام الی آیات الاحکام، ج2، ص309).

هم دیگرند و درمیان دو برادر نباید اختلاف و نزاع باشد. آیاتی که در بخش دوم آوردیم، اهمیت و ضرورت اصلاحات را به خوبی روشن کند.

حال اگر جامعه اسلامی گرفتار اختلاف و نفاق شد، قرآن کریم در این زمینه نیز راهکارهای ارزنده ای بیان کرده است که با توجه به این رهنمودها، اختلاف در هر موضوع و زمینه و طبقاتی که باشد، حل خواهد شد.

علی رغم توصیه و تأکید قرآن و روایات بر ایجاد صلح و سازش در میان امت اسلامی، پدیده تکفیر در مقابل آن قرار دارد. جریان تکفیر، امروزه بیشتر از هر زمان دیگر در قالب گروه­های کوچکی مانند وهابیت و داعش و القاعده ظهور گرده­اند و برخلاف توصیه­های آیات قرآن و روایات پذیرفته شده نزد فریقین، مسلمانان را (اعم از شیعه و اهل سنت) تکفیر می­کنند و تنها خودشان را مسلمان می دانند. البته ریشه این جریان به تفکر ابن تیمیه و محمد بن عبد الوهاب باز می گردد و در شرایط کنونی، مفتیان وهابی با توجه به سخنان آن ها فتوای قتل عام شیعیان و بقیه مذاهب اسلامی را صادر می کنند و هر روز در کشورهای سوریه، عراق، لبنان، افغانستان، پاکستان و... خون هزاران مسلمان به جرم پیروی از قرآن و اهل بیت علیهم السلام ریخته می شود.

بر همه علمای اسلام لازم است که خطر جریان تکفیری های را به همه گوشزد کنند و در مقابل آن ها اتفاق نظر قاطعانه داشته باشند تا بدین طریق، و را از دست آنان نجات دهند.

ص: 360

منابع

1.قرآن کریم

2.ابن ابی شیبه کوفی، عبدالله بن محمد، الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار، تحقیق: کمال یوسف الحوت، چاپ اول: مکتبة الرشد، ریاض 1409ق.

3.ابن عساکر دمشقی شافعی، علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق وذکر فضلها وتسمیة من حلها من الأماثل، تحقیق محب دین ابی سعید عمر بن غرامه عمری، دارالفکر، بیروت 1995.

4.ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر قرشی، تفسیر القرآن العظیم، دار الفکر، لبنان 1401ق.

5.ابی حیان اندلسی، محمد بن یوسف، تفسیر البحر المحیط، تحقیق شیخ عادل احمد عبد موجود - شیخ علی محمد معوض و دیگران، چاپ اول: دار الکتب العلمیة، بیروت 1422ق/2001م .

6.احمد بن فارس بن زکریا، معجم مقاییس اللغة، تحقیق عبد السلام محمد هارون، چاپ دوم: دارالجیل،بیروت 1420ق/1999م.

7.افریقی مصری، جمال الدین محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، چاپ اول: دارصادر، بیروت [بی تا].

8.آل سعدی عبدالرحمن بن ناصر، تیسیر الکریم الرحمن، مکتبة النهضة العربیه، بیروت 1408ق.

9.انصاری قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لأحکام القرآن، دار الشعب، قاهره [بی تا].

10.بخاری جعفی، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، تحقیق د. مصطفی دیب البغا،چاپ دوم: دار بن کثیر، بیروت 1407ق/1987م.

11.بیهقی، احمد بن حسین بن علی، دلائل النبوة، طبق برنامه الجامع الکبیر.

12.جواد بن سعید کاظمی، مسالک الافهام الی آیات الاحکام ، کتاب فروشی مرتضوی، تهران 1365.

13.حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، تحقیق مصطفی عبد القادر عطا، چاپ اول: دارالکتب العلمیة، بیروت 1411ق/ 1990م.

14.حسینی زبیدی حنفی، محمد مرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، تحقیق مجموعه من المحققین، دار الهدایة.

15.حلی، حسن بن یوسف، تذکرة الفقهاء، تحقیق موسسه آل بیت علیهم السلام لاحیاء تراث، چاپ اول: موسسه آل بیت علیهم السلام، قم 1414.

16.راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق محمد سید کیلانی، دارالمعرفه، لبنان [بی تا].

17.زبن علی بن الحسن، التبیان فی تفسیر القرآن، تحقیق وتصحیح احمد حبیب قصیر عاملی، چاپ اول: مکتب الاعلام الاسلامی، 1409ق [بی جا].

ص: 361

18.زمخشری خوارزمی، محمود بن عمرو بن احمد جار الله، الکشاف عن حقائق التنزیل وعیون الأقاویل فی وجوه التأویل، تحقیق عبد الرزاق المهدی، دار إحیاء التراث العربی، بیروت [بی تا].

19.زهری، محمد بن سعد بن منیع ابوعبدالله البصری، الطبقات الکبری، دارصادر، بیروت [بی تا].

20.سبزاوری، محمد باقر، کفایة الأحکام، تحقیق شیخ مرتضی واعظی اراکی، چاپ اول:موسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین، قم1423.

21.سید رضی، نهج البلاغة، تحقیق و شرح الشیخ محمد عبده، چاپ اول: دار الذخائر، قم 1412ق/1370 ش.

22.سیواسی، محمد بن عبد واحد، شرح فتح القدیر،چاپ­دوم: دارالفکر،بیروت [بی تا].

23.شیبانی، احمد بن حنبل، مسند أحمد بن حنبل، موسسة قرطبة، مصر [بی تا].

24.شیخ المفید، محمد بن محمد بن النعمان، أمالی، تحقیق الحسین استاد ولی - علی اکبر غفاری، چاپ­دوم: دار المفید للطباعه والنشر والتوزیع، بیروت 1414ق/1993م.

25.صادقی تهرانی، محمد، البلاغ فی تفسیر القرآن بالقرآن، قم 1419ق [بی­نا].

26.صدوق، محمد بن علی بن حسین، الأمالی، چاپ اول قسم الدراسات الاسلامیة - مؤسسه البعثة، قم 1417ق.

27.صدوق، محمد بن علی بن حسین، الخصال، تحقیق تصحیح وتعلیق علی أکبر الغفاری، منشورات جماعة المدرسین فی الحوزة العلمیة فی قم المقدسة، قم 1403ق/ 1362ش.

28.طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الأوسط، تحقیق طارق بن عوض الله بن محمد، عبد المحسن بن ابراهیم حسینی، دارالحرمین، قاهره 1415ق.

29.طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، تحقیق حمدی بن عبدالمجید السلفی، چاپ دوم: مکتبة الزهراء، 1404ق/1983م.

30.طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، تحقیق لجنة من العلماء والمحققین الأخصائیین، چاپ اول: موسسة الاعلمی للمطبوعات،1415ق - 1995م.[بی­جا].

31.طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، تحقیق سید احمد حسینی، چاپ دوم: مکتب النشر الثقافة الإسلامیة 1408ق/ 1367ش [بی­جا].

32.عاملی (شهید أول)، محمد بن جمال الدین مکی، ذکری الشیعة فی أحکام الشریعة، تحقیق موسسة آل البیت علیهم السلام،چاپ­ اول: موسسة آل البیت علیهم السلام لاحیاء التراث، قم 1419ق.

33.عینی غیتابی حنفی، محمود بن احمد، عمدة القاری شرح صحیح البخاری، دارإحیاء التراث العربی، بیروت [بی تا].

ص: 362

34.فیومی، احمد بن محمد، مصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی، المکتبة العلمیة، بیروت [بی تا].

35.کلینی رازی، محمد بن یعقوب، الأصول من الکافی، چاپ دوم: اسلامیه، تهران 1362ش.

36.مازندرانی، مولی محمد صالح، شرح أصول الکافی، تحقیق مع تعلیقات میرزا ابو الحسن شعرانی، ضبط و تصحیح سید علی عاشور، چاپ اول: دار إحیاء التراث العربی للطباعة والنشر والتوزیع، بیروت - لبنان 1421ق/2000م.

37.مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار ،تحقیق محمد باقر بهبودی، چاپ دوم: موسسة الوفاء، بیروت 1403ق/ 1983م.

38.منذری، عبد عظیم بن عبد قوی ،الترغیب والترهیب من الحدیث الشریف، تحقیق ابراهیم شمس الدین، چاپ اول: دارالکتب العلمیة، بیروت1417ق.

39.موسوی خمینی، سید روح الله، کتاب الطهارة، مطبعة مهر،قم [بی نا،بی تا].

40.موسوی خوئی، سید أبوالقاسم، منهاج الصالحین، مدینة العلم، قم 1410ق.

41.نیشابوری، حسن بن محمد بن حسین معروف بالنظام اعرج، تفسیر غرائب القرآن ورغائب الفرقان، تحقیق شیخ زکریا عمیران، چاپ اول: دارالکتب العلمیة، بیروت 1416ق/1996م.

ص: 363

ص: 364

بخش سوم: جریان های افراطی و تکفیری و پیامدهای سیاسی آن

اشاره

ص: 365

ص: 366

جریان تکفیری و سیاست خشونت / منصور میر احمدی، علی اکبر ولدبیگی

اشاره

منصور میر احمدی(1)

علی اکبر ولدبیگی(2)

چکیده

ظهور جریان تکفیری در تحولات سیاسی اجتماعی جدید در جهان اسلام، حکایت از گونه خاصی از سیاست دارد که در نوشتار حاضر از آن به سیاست خشونت تعبیر می گردد. سیاست خشونت نوعی سیاست است که مهمترین ویژگی آن تجویز بکارگیری خشونت در فرایند رسیدن به آرمان و وضعیت مطلوب است. جریان تکفیری بر اساس چنین نگرشی تمامی فرایند های جاری در جهان را ناروا دانسته، با تجویز خشونت در سطوح مختلف در صدد مقابله با فرایند های مذکور و تحقق آرمان های خود هستند. علاوه بر این، نگرش آنان به قواعد و الزامات حاکم بر سیاست، نیز از ویژ گی های افراطی برخوردار است. پی آمد چنین دیدگاهی ظهور چرخه باطل خشونت در مناسبات سیاسی اجتماعی است که نگرش آنان به سیاست را تکمیل می کند. مقاله حاضر، با مطالعه و بررسی دیدگاه های سیاسی اجتماعی طرفداران جریان تکفیری، گونه شناسی خاصی از سیاست در نظر آنان توضیح می دهد. به نظر نگارنده این گونه از سیاست، برخاسته از نظام معنایی خاصی است که در مقاله ضمن تبیین آن، تأثیرش را بر افکار سیاسی آنان توضیح می دهد.

کلید واژگان: جریان تکفیری، سیاست خشونت، نظام معنایی، افراطی گری، چرخه خشونت.

ص: 367


1- دانشیار گروه علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی.
2- ؟؟؟
مقدمه

جهان اسلام در سال های اخیر شاهد شکل گیری گونه ای خاص از سیاست است. این سیاست را می توان سیاست خشونت نامید. سیاست خشونت تجویز کنندة خشونت برای رسیدن به وضع مطلوب از نگاه حاملان آن است. اندیشه های افراطی در زمینه های عینی خاصی شکل گرفته و شکوفا می شود. از این رو، تبیین این زمینه ها نقش مهمی در تبیین چرایی شکل گیری این گونه سیاست و اندیشه ها دارد. بنابراین مقاله حاضر تلاشی برای فهم و معرفی سیاست خشونت بر اساس افکار تکفیری ها در جهان اسلام است. ازدیدگاه حاکم بر این نوشتار، اسلام، دینی طرفدار صلح و زندگی مسالمت آمیز است و ظهور سیاست خشونت ارتباط معرفتی با دین و آموز ه های دینی ندارد. آنچه موجب ظهور این نوع سیاست در جهان اسلام شده است، قرار گرفتن اندیشه های سلفی در زمینه های عینی خاص، که تولید کننده و توجیه کننده خشونت است، می باشد.

از طرفی تصور می شود، سیاست خشونت با تروریسم، شباهت های زیادی دارد و فهم سیاست خشونت در گرو فهم تعامل این افکار با زمینه های عینی این سیاست در جهان اسلام است. براین اساس، ابتدا به مقایسه سیاست خشونت با ویژگی های تروریسم در جهت شباهت می پردازیم، سپس با شرح زمینه های فکری و عینی این سیاست، ابعاد آن در دو سطح منطقه ای و جهانی مورد توجه قرار می گیرد و در پایان شباهت سیاست خشونت به تروریسم و فرضیه معنایابی این سیاست به تروریسم ارزیابی می شود.

1. تروریسم و سیاست خشونت
اشاره

تروریسم «Terrorism» از ریشه لاتینی «Terror» به معنای ترس و وحشت گرفته شده است و به رفتار و اعمال فرد یا گروهی اطلاق می شود که از راه ایجاد ترس و وحشت و به کار بستن زور می خواهد به هدف های سیاسی خود برسد. هم چنین کارهای خشنونت آمیز و غیر قانونی حکومت ها برای سرکوبی مخالفان خود و ترساندن آن ها نیز

ص: 368

در ردیف تروریسم قرار دارد، که از آن به «تروریسم دولتی» یاد می شود(1) و به اعمال تروریستی که به منظور تأمین مقاصد سیاسی در سطح بین الملل انجام می شود، تروریسم بین المللی اطلاق می گردد،(2)

اما چون تعریف های زیادی از تروریسم و هنوز تعریف جامعی وجود ندارد که تروریسم را پوشش بدهد، به برخی ویژگی های مشترک آن اشاره می کنیم و از آوردن تعاریف متعدد صرف نظر می کنیم.

1.1. شاخص های تروریسم

الکس اشمید در اثر خود به نام راهنمای تحقیق درباره مفاهیم، نظریه ها، اطلاعات پایه و تألیفات در باب تروریسم بیش از صد تعریف از تروریسم گردآوری کرده است. در مجموع به عناصری مشترک در تعاریف رسیده است که عبارتند از: «خشونت، جنبه سیاسی پدیده، وحشت و ترس».(3)

عمومی ترین ویژگی تروریسم، خشونت یا تهدید به خشونت می باشد.(4) هر اقدام تروریستی نوعی اقدام خشونت آمیز نیز می باشد، اما هر عمل خشونت آمیز، اقدامی تروریستی نیست. اقدام خشونت آمیز دو وجهی است: قاتل و مقتول یا ضارب و مجروح، در حالی که اقدام تروریستی یک وجه آن انجام «خشونت و تهدید»، وجه دوم آن «انتقال پیام خشونت» و وجه سوم آن «احساس وحشت جدی» می باشد. از نظر اشمید بین هدف خشونت و هدف ترور و بین قربانی و حریف تفاوت وجود دارد؛ در یک قتل تروریستی قربانی به راحتی می تواند تغییر کند، زیرا هدف غایی تأثیر بر افکار عمومی است.(5)

ص: 369


1- حسن علیزاده، فرهنگ خاص علوم سیاسی، ص274.
2- محمود طلوعی، فرهنگ جامع سیاسی، ص356.
3- محمد علی اردبیلی، مفهوم تروریسم «تروریسم و دفاع مشروع از منظر اسلام و حقوق بین الملل»، مجموعه مقالات و سخنرانی ها، همایش پنجم و ششم، دی ماه1380، ص119.
4- سیامک ره بیک، «تحلیل تروریسم در نسبیت مفهومی امنیت و منافع ملی»، «تروریسم و دفاع مشروع از منظر اسلام و حقوق بین الملل»، مجموعه مقالات، ص221.
5- علی عبدالله خانی، تروریسم شناسی، ص39- 40.

ویژگی مهم دیگر تروریسم جنبه سیاسی آن است. مثلاً در جهت تأثیر بر نظام سیاسی یا نظام بین المللی و غیره طراحی شود. آخرین ویژگی مهم تروریسم در تعریف اشمید وحشت و ترس است. تروریسم از طریق ایجاد ارعاب و وحشت صورت می گیرد و اغلب صرف کشتن قربانیان ملاک نیست و ممکن است این عمل بر اساس اتفاق باشد.

انگیزه از اقدامات تروریستی، ممکن است برای رسیدن به اهداف سیاسی یا مذهبی انجام شود و یا برای کسب منافع شخصی صورت گیرد. برای نمونه اگر سارقی به بانک حمله کند و پس از کشتن رئیس بانک با مقداری پول فرار کند نمی توان او را تروریست نامید، ولی اگر انگیزه وی در سرقت از بانک، ایجاد ترس و وحشت در مردم یا مقاصدی مانند بی اعتماد کردن مردم به بانک ها و بی ثبات کردن اقتصاد باشد، این کار یک اقدام ترویستی به حساب می آید.(1)

1.2. سیاست خشونت

«سیاست خشونت» به اعمالی غیر متعارف و نوعی انحراف از رویه مشهور مسلمانان اطلاق می شود که جریان تکفیری برای رسیدن به اهداف سیاسی و غیر سیاسی به صورت غیر قانونی با وحشت افکنی و خشونت در سطح منطقه ای، در میان کشورهای اسلامی و یا در سطح بین المللی از آن استفاده می کنند.

1.3. شاخص های سیاست خشونت

یکی از ویژگی های سیاست خشونت به اسارت گرفتن دیپلمات ها، و حمله به سفارتخانه ها می باشد که به عنوان عملی غیر قانونی، با وجود آیین نامه های بین المللی و صیانت دیپلماتیک است. طالبان در 17 مرداد 1377 با حمله به سر کنسولگری ایران در شهر مزار شریف، هشت دیپلمات و یک خبرنگار ایران را به قتل رساندند. در 1998م. بمب گذاری در سفارت خانه های آمریکا در تانزانیا و کنیا منجر به کشته شدن 224 نفر

ص: 370


1- همان.

شد و تنها در میان آن ها 12نفر آمریکایی بودند. در 2002م. انفجار در یک محوطه باستانی در تونس به کشته شدن 17نفر از جمله11جهانگرد آلمانی منجر شد. در همین سال انفجار بمب در خارج از محوطه سفارت آمریکا در کراچی و قتل 12نفر و انفجار در کلوپ شبانه در بالی اندونزی و کشته شدن 202نفر که بیشتر شهروندان استرالیایی بودند؛ حادثه 11سپتامبر و مواردی از این قبیل، بوده است.

«ابومصعب زرقاوی» با اعلام جهاد علیه شیعیان، کلید موفقیت جریان تکفیری در جهان را شیعیان می دانست. وی معتقد بود، در صورت تحریک شیعیان به جنگ فرقه ای، می توان اهل تسنن غافل را بیدار کرد و به میدان کشانید، یعنی استفاده از خشونت برای تأثیر بر افکار عمومی سلفی ها، انتحار و بمب گذاری در میان شیعیان و کشتن افراد بی گناه برای جذب اهل سنت و تاثیر گذاری بر اهل تسن است. آن ها افرد بی گناه را می کشند و با وحشت افکنی می خواهند پیام خود را به آمریکا و یا افکار عمومی سلفی ها و سایر مسلمانان برسانند. با حمله به سفارتخانه های آمریکا خود را در مقابل آمریکا جلوه دهند، تا بی خاصیتی حکام عرب و مسلمان را به مردم کشورهای اسلامی نشان دهند و حمایت مردم را به دست آورند.

2. زمینه های فکری سیاست خشونت
اشاره

جریان نوظهور سلفی در تاریخ اسلام به گروهی از مسلمانان اطلاق می شود که به فلسفه ای متمایز از دیگر مذاهب اسلامی استناد می کنند. به اعتقاد برخی از اندیشمندان اهل تسنن، اختراع اصطلاح «سلفیه» بدعتی جدید در اسلام است و سلف صالح با آن هیچ گونه آشنایی نداشته اند. زیرا پیشوایان سلف اساساً مفهوم این کلمه را برای هیچ شخصیت متمایز از دیگران و یا وجود فکری و اعتقادی که خاص آنان باشد و ایشان را از دیگر مسلمان ها جدا کند، قرار نداده است. اما این گروه از مجموعه آرای اجتهادی خود عنوان جداگانه ای برای شخصیت اسلامی خویش ساخته اند که آن ها را از دیگر

ص: 371

مسلمانان دور کرده است و از تفکرات خود، دژی ساخته اند، تا از درون آن، با هرکس که با رأی شان مخالفت کند، به صورت خشونت آمیز برخورد کنند.(1)

سلفی های تکفیری برای جذب افراد از اتفاقات بوجود آمده، مانند: حرکت های اصلاح دینی بهره جستند و به بهانه وفاداری به سلف صالح، به تدریج شرایط را برای به کار گیری سیاست خشونت آماده می کردند.

حرکت اصلاح دینی، توسط مصلحانی، مانند: سید جمال و محمد عبده به دنبال اوضاع آشفته مصر در اوایل قرن اخیر، زمانی که این کشور در اشغال انگلستان بود، تأثیر زیادی در گسترش واژه سلفیه در مجامع عمومی داشت. تا پیش از آن کاربرد این کلمه بیشتر محدود به محافل علمی بود، اما به زودی از حد علمی فراتر رفت و عنوان برخی مجله ها و چاپخانه ها را در مصر به خود اختصاص داد. از طرفی میان مذهب وهابی و دعوت اصلاح دینی وجه مشترکی به نام مبارزه با بدعت ها و خرافه ها و به ویژه بدعت های صوفیان مورد توجه قرار گرفت. این امر موجب رواج بیشتر واژه سلفیه در میان وهابی ها شد. تا پیش از این سرچشمه وهابیت تنها «محمد بن عبدالوهاب» بود اما وهابی ها؛ استفاده از کلمه «سلفیه»، قصد داشتند این طور به مردم وانمود کنند که افکار وهابیت به عبدالوهاب محدود نمی شود.(2)

یکی از ویژگی های تکفیری ها این است که فکر می کنند، تمامی آنچه را که بدان اعتقاد دارند جزء اصول اعتقادی اسلام است، آن ها برای پیشبرد اهداف خود، به جای استدلال از تکفیر استفاده می کنند و افکار خود را ملاک کفر و اسلام دیگران قرار می دهند.

جریان های سلفی به صورت نماد تکفیر و سیاست خشونت شناخته می شوند، اما خطر استفاده از این روش به طور عام در جوامع اسلامی وجود دارد. در برخی مواقع برخورد با اندیشه های مخالف و خارج از چارچوب اندیشه های حاکم و عدم تحمل

ص: 372


1- محمد سعید رمضان البوطی، سلفیه بدعت و مذهب، ترجمه حسین صابری، ص24-30.
2- همان.

آن، تا جایی پیش رفت که برخی از اهل فکر هم با هرگونه فکر مغایر با اندیشه خود، شدیداً مخالفت می کردند و حاضر به تحمل تفکر مخالف نبودند و برداشت خود از دین را عین دین تلقی می کردند.(1)

برخی بر این باور هستند که برای دفاع از حق از هر وسیله ای هرچند نامشروع می توان استفاد کرد. و وقتی راهی آسان تر وجود دارد، لزومی ندارد راه پرمشقت را برای رسیدن به هدف انتخاب کرد؛ به عبارت دیگر وقتی برای از میدان خارج کردن یک فکر انحرافی، سلاح تکفیر ساده ترین راه است، نباید وقت خود را به طرح استدلال تلف کرد. برای مبارزه با بدعت ها، به عنوان هدفی مقدس، دروغ یا هر نسبتی را می توانید به آن ها بدهید و برای رسیدن به مقصد از هر وسیله ای استفاده کنید. آن ها در راستای «سیاست خشونت» آیاتی که دربارة جهاد با کفار نازل شده را، دلیلی بر به کار بردن زور می دانند، که به مراتب بالاتر از تکفیر است.(2)

سلاح تکفیر از جانب جریان های تکفیری صرفاً برای سایر مذاهب اسلامی غیر سلفی به کار برده نمی شود، بلکه در درون سلفیه هم کاربرد دارد. در ادامه می بینیم که به چه صورت زمینه های سیاست خشونت در دو نگرش اعتقادی، در میان سلفی ها ریشه دارد؟ از طرفی یک گروه از آن ها طرفداران والی و حاکم اسلامی هستند و هر گونه تشکیل حزب و خروج بر سلطان را تکفیر می کنند و گروه دیگر با زمینه چینی و ایجاد تردید در تقلیدگرایی، سعی بر متزلزل کردن جایگاه مفتی ها و سلطه حکام دارند.

جریان های سلفی با «منهج نویسی» تلاش کرده اند تا به شرح و بیان اعتقادات متفاوت خود بپردازند، که با اندک تأمل می توان ریشه های سیاست خشونت را در دادن روش های اعتقادی آن ها دربارة خودشان و از طرف دیگر در مورد سایر مذاهب اسلامی و غیر اسلامی ملاحظه کرد.

ص: 373


1- مجید صفا تاج، تکفیر، ص12-13.
2- همان، ص14.

منهج در لغت به معنای روش است و از دیدگاه سلفیه به مسیری اطلاق می شود که سلف صالح در برابر اهل هوا و بدعت بکار گرفته اند؛ یعنی مسلمانان به منهج سلف صالح در تعامل با نصوص شرعی تکیه کنند که به لحاظ فهم و عمل مایه ماندگاری و موجب عدم تحریف دین در اذهان آن هاست.(1)

همان طور که اشاره شد، به لحاظ فکری دو گروه عمده در میان سلفی های تکفیری به روش سلف صالح استناد می کنند:

2.1. سلفی های حکومتی

دسته ای سلفی های حکومتی هستند. آن ها تمامی کسانی که حزب و جماعت تشکیل داده اند را بدعت گذار خطاب کردند. «هادی مدخلی» در «منهج اهل السنه فی النقد الرجال و الکتب و الطوائف» با استدلال از منهج و روش سلف صالح، سکوت کنندگان و چشم پوشندگان بر بدعت را مورد مذمت قرار داد و با استناد به سخن پیشوایان سلفی، کسانی که از اهل بدعت دفاع می کنند را گمراه تر از بدعت گذاران می داند و مدافعان آن ها را همانند خوارج توصیف می کند، و سلفی ها را از یاری رساندن به کسانی که در چارچوب حزب و سیاست کار می کنند بر حذر می دارد.(2)

با نگاهی به سخنان برخی علمای سلفی که عمدتا حکومتی هستند، معلوم می شود که آن ها با گروه هایی مانند: اخوان المسلمین، جماعة التبلیغ، حزب التحریر و غیره به مخالفت برخاسته و به آن ها نسبت کفر می دهند. در این راستا رساله کوچکی با عنوان اقوال علماء السنه فی جماعه اخوان المسلمین منتشر شد که حاوی فتاوای عده ای از علمای سلفی ازجمله: بن باز، البانی، بن عثیمین، و عده ای دیگر علیه گروه های غیرحکومتی فتوا داده اند.

آن ها با استناد به فتوای بن باز، جماعة التبلیغ و اخوان المسلمین را به دلیل ایجاد بدعت و شکاف در بین اهل سنت جزء فرقه های جهنمی معرفی می کنند. به فتوای

ص: 374


1- http://manhaaj.com
2- ربیع الهادی مدخلی، «منهج اهل السنة فی النقد الرجال و الکتب و الطوایف». http://www.rabee.net/show-des.aspx?pid=1id=15

محمد بن صالح العثیمین، در کتاب و سنت، دلیلی مبنی بر مباح شمرده شدن جماعت ها وجود ندارد، بلکه جماعت ها در کتاب و سنت مذموم شده اند. بنابراین تعدد جماعت ها و اخوان ها، کاری ناپسند است. به گفته صالح اللحیدان حرکت اخوان و جماعت تبلیغ غیر صحیح است و روش همه جماعت ها و احزاب و گروه ها درست نیست و چنین دسته جاتی سلفی اصل نیستند. هم چنین صالح بن فوزان، جماعت ها را وارداتی و انحرافی و تفرقه افکن می نامد.(1)

2.2. سلفی های مخالف حکومت

سلفی های مخالف حکومت به لحاظ نظری با برداشتی جدید و با استناد به روش سلف صالح، گروه اول را مورد انتقاد قرار دادند. یکی از افرادی که با منهج نویسی سعی کرد از مفتی های سلفی حکومتی انتقاد کند و فتواهای آن ها را تضعیف کند، «احمد صویان» است. صویان با تألیف کتاب منهج اهل السنة والجماعة فی التقویم الرجال و مؤلفاتهم با استناد به منهج سلف صالح، در تقلید از رجال دینی سلفی تشکیک کرد و به زمینه سازی برای انتقاد از حاکم و خروج بر ولات امر پرداخت. وی تقلید را از اسباب هلاکت و مؤثر بر افکار اسلامی دانست و ثمره تقلید را اهمال نص شرعی و تعطیل عقل بشری عنوان کرد.(2)

اما پیامد گریز از تقلید گرایی این است که هر کسی به تنهایی حکم شرعی خود را استنباط کند و طرح چنین روشی نه تنها موجب هرج و مرج است، بلکه زمینه ای برای افراط گرایی و سیاست خشونت است.

ص: 375


1- .ابوالبراء سمیرالمغربی، «اقوال علماء السنة فی جماعة اخوان المسلمین». http://www.ajury.com/vb/showthread.php
2- احمد بن عبدالرحمن الصویان، «منهج اهل السنة و الجماعة فی التقویم الرجال و مؤلفاتهم» (الریاض: شارع العلیا العام ) ص18 . http://books.google.com/books/about/%D9%85%D9%86%D9%87%D8%AC_%D8%A3%D9%87%D9%84_%D8%A7%D9%84%D8%B3%D9%86%D8%A9_%D9%88%D8%A7%D9%84%D8%AC%D9%85%D8%A7.

احمد صویان، با اشاره به مضمون این حدیث معروف که برای شناخت حق از باطل باید رجال را به وسیله حق شناخت، نه حق را به وسیله رجال، تصریح می کند، کل بنی آدم از جمله حاکم خطا می کنند و برافروخته شدن آتش دشمنی در میان حرکت های اسلامی معاصر به سبب جهل علمی و عملی دربارة پیشوایان اول است و نباید برخطای علما و نوشته های آن ها سکوت کرد، بلکه نقد آن ها موجب تصحیح مسیر امت می شود.(1)

اظهار نظر این گروه از سلفی ها، زمینه ساز تفسیرهای شخصی شده و می بینیم که چگونه رفتارها تا حد افراط پیش رفته و خشونت افزایش پیدا کرده است. علاوه بر این بحران کشورهای اسلامی در مناطق مختلف از جمله: کشورهای عربی و شمال آفریقا، افغانستان، عراق و سوریه و غیره و شرایط انقلابی و جنگی در این کشورها مجال داد تا این گروه ها در کنار جنبش های اعتراضی، سیاست خشونت را عملیاتی کنند و چهره خشونت آمیزشان را بیشتر نشان دهند.

از موضع گیری علمای تکفیری که گفته شد، علاوه بر اعتقادات مذهبی، رفتارهای سیاسی آن ها در چارچوب حزب یا جماعت نیز قابل مشاهده است و در کنار تأثیرگذاری زمینه های اعتقادی و فکری سیاست خشونت، تأثیرگذاری افراد با نفوذ در ارتباط با وضعیت سیاسی برخی کشورهای اسلامی بسیار مؤثر بوده است. بنابراین شناخت کافی سیاست خشونت، ناگزیر از دریافت خاستگاه فکری آن است.

3. تأثیر افراد با نفوذ در سیاست خشونت
اشاره

رویکرد رادیکال برخی اندیشمدان اسلامی، به ویژه سید قطب تأثیر فراوانی بر تفاسیر گوناگون از اندیشه های وی به جا گذاشته است. این تفسیرها منجر به انشعاب هایی شده است که در عملکرد مثبت و منفی آن ها مؤثر بوده است. برای بیان این مسئله لازم است، زمینه های سیاست خشونت را به عنوان برداشت منفی از برخی

ص: 376


1- همان، ص23-60.

اندیشه های رادیکال که در سیاست خشونت آمیز جریان تکفیری اثرگذار بوده است، دنبال شود. این افکار زمینه را برای شکل گیری سیاست خشونت در میان برخی از مسلمانان فراهم ساخت. این زمینه سازی را می توان در مفهوم «تکفیر» و جایگاه آن در اندیشه جریان تکفیری توضیح داد. جریان تکفیری بر بنیان مشروعیت تکفیر شکل گرفته است. این جریان که به تعبیر دیگر، جریانی نو سلفی است، به عقیده ای کاملا متمایز از دیگر مذاهب اسلامی باور دارد، با توضیح اندیشه سید قطب در این راستا، به شرح مختصری از عملکرد، افرادی تأثیر گذار مانند: عبدالله عزام، بن لادن و ایمن ظواهری در چارچوب سیاست خشونت می پردازیم.

3.1. سید قطب

سید قطب با به جا گذاشتن آثار خود تأثیر زیادی بر نهضت های اسلامی در مبارزه با استعمار و حکومت های فاسد اسلامی داشته است. به دلیل فراوانی آثار، تفسیر سیاسی عرفانی بر قرآن کریم و اعدام وی در زندان، مورد ستایش نوسیندگان و اندیشمندان قرار گرفته است، اما خواهد آمد که چگونه بعضی از تکفیری ها با در پیش گرفتن سیاست خشونت از اندیشه های قطب در جهت منفی استفاده کردند و این عمل، آن ها را از دایره مشهور مسلمانان خارج کرد.

قطب در سال 1345 نسبت به احزاب مصر بد بین شد و آن ها را رها کرد. تلاش های او دربارة حوادث سیاسی - اجتماعی آن زمان، ملک فاروق را به وحشت انداخت. در 1948م. برای اقامتی نامحدود او را به آمریکا فرستادند تا شاید با طرز تفکری متمایل با آمریکا به مصر برگردد اما چنین نشد و این تجربه بر خلاف انتظار آن ها، او را به اسلام نزدیک تر کرد. در 26 اکتبر 1954م. یکی از اعضای اخوان المسلمین به نام «محمود عبدالطیف» کوشید «عبدالناصر» را در اسکندریه ترور کند. این مسئله بهانه ای شد تا ناصر کار اخوان را یک سره کند و سید قطب نیز دستگیر شد و در یک محاکمه به 25 سال زندان محکوم شد. پس از آزادی از زندان، بقایای اخوان در اطرافش گرد آمدند.

ص: 377

در30 اوت 1965م. ناصر از توطئه جدید اخوان المسلمین سخن گفت و سید قطب به عنوان رهبر اصلی آن دوباره دستگیر و در اوت 1966م. به دار آویخته شد.(1)

بعد از مرگ وی تفاسیر گوناگون از اندیشه های او منجر به ظهور برخی انشعابات در گروه های سلفی و اخوان المسلمین شد که برخی از آن ها عبارتند از: جماعة المسلمین، موسوم به التکفیر و الهجره به رهبری شکری احمد و منظمه التحریر الاسلامی به رهبری صالح سریه، الجهاد به رهبری شیخ عمر عبدالرحمن و محمد عبدالسلام فرج و گروه های دیگر شد. گروه الجهاد بعداً اقدام به ترور «انور سادات» رئیس جمهور مصر کرد و در این راستا القاعده و طالبان نیز سیاست خشونت را در پیش گرفتند و بدین ترتیب اثرگذاری اندیشه های سید قطب به صورت منفی نیز در جریان های تکفیری هنوز ادامه دارد.(2)

سید قطب با ابراز نگرنی از وضع زمانه اش که در آن، وضعیت انسان، مورد تهدید قرار گرفته است و تنها راه نجات بشریت اسلام است، با تقبیح تمدن غرب تصریح کرد:

هربار زندگی انسانی و صفت ویژه بشری به شدت مورد تهدید بوده است، چه بسا تحولی در حین وقوع بوده و جامعه بشری را از مرگ انسانیت نجات داده است. برخی برای ایجاد آن تحول نجات بخش، چشم امید به فلسفه مارکس دوخته بودند ... ولی این پنداری بیهوده بود؛ زیرا مارکسیسم فقط جهشی است در همین راه و هرگز تحولی در طبیعت این راه در هدف و روش نیست. وضع زندگی بشر در سایه تمدن کنونی، انسانیت را به فنا تهدید می کند. این تمدن با طبیعت انسان، ناسازگار است و نسبت به ویژگی های انسانی او بی اعنتاست. با او طبق مقیاس های مادی یا حیوانی، که در دنیای حیوانات قابل بررسی

ص: 378


1- ژیل کوپل، پیامبر و فرعون، ترجمه حمید رسایی، ص38-41.
2- ابراهیم برزگر، استعاره صراط در اندیشه سیاسی سید قطب، ص16-17.

است معامله می کند، اما چشم امید جز به تفکر اسلامی و روش اسلامی به چیز دیگر نمی توان داشت.(1)

وی در ادامه می گوید:

بی شک تمدن غرب منکر خدا نیست، ولی در وضع کنونی برای خدا جایی نیست... مذهبی که امروزه مالک و حاکم عقل اروپاست، آیین مسیح نیست، ماده پرستی است و در آمریکا کلیسا به جز عبادت و پرستش، مرکز همه چیز است. خیلی دشورا است که آدمی در آمریکا بتواند میان کلیسا و مراکز تفریح (یا به قول خودشان Good Time fun) فرق بگذارد.(2)

قطب با اشاره به این که انسان در تمدن غرب و سوسیالیسم شرق، غریب و بیگانه است، گفت:

اصول انقلاب کبیر فرانسه و رؤیاهای مارکس و لنین فقط با انسان های جامد و مجسمه های بی جان قابل تطبیق است...انسان بایستی مقیاس همه چیز قرار می گرفت، ولی واقعیت عکس آن است. او در دنیایی که خود پدید آورده است، بیگانه و غریب به نظر می رسد. نتوانسته دنیایی درخور خویشتن بسازد، زیرا از شناخت طبیعت خود، عملاً بی بهره است... وقتی آدمی شرافت خدا داد خویش را انکار کرد، وجودی که خدا او را مدبر و مهندس ماشین خواسته، خود را ماشین به حساب آورد و با این که باید صاحب اختیار ماشین و اقتصاد باشد، طوق بندگی آن ها را به گردن افکند... .(3)

سید قطب با تدوین کتاب معالم فی الطریق مانیفست جریان رادیکالیسم اسلامی را در اختیار نهاد. اندیشه سیاسی او در این اثر و دیگر آثارش بر پایۀ سه مفهوم اساسی: جاهلیت، حاکمیت و جماعت شکل گرفته، که به ترتیب بر افکار کلی فرآیندهای حاکم

ص: 379


1- سید قطب، ادعا نامه ای علیه تمدن غرب، ترجمه سید علی خامنه ای و سید هادی خامنه ای، ص26-29.
2- همان ص148- 150.
3- همان، ص200- 215.

بر جهان و جاهلی بودن آن، ضرورت طراحی جامعه آرمانی بر مبنای حاکمیت الهی و با مراجعه به بنیادهای اصلی اسلام (قرآن و سنت) و ضرورت تشکیل جماعت و گروه پیشتاز برای مبارزه و جهاد به منظور تحقق حاکمیت الهی در جامعه جاهلی دلالت دارند.(1)

در توضیح جاهلیت معتقد است: جاهلیت بر اساس، اصل مخالفت با حکومت خداوند بر روی زمین استوار است. جاهلیت انسان را به جای خداوند، حاکم دانسته و بعضی از انسان ها را خدای انسان های دیگر قرار می دهد. جوامع کمونیستی، خدا را انکار می کنند و حزب مورد پرستش قرار می گیرد. در مرحله بعد جوامع یهودی و مسیحی هستند و نهایتاً جوامعی که خود را اسلامی قلمداد می کنند، به ستایش دیگران به جز خدا می پردازند و به حاکمیت غیر خدا معتقدند و سازمان، قوانین، ارزش ها، قضاوت ها، و سنت های خود و تقریباً تمامی اصول موجودیت شان را از آن می گیرند.(2)

سید قطب در بخشی از کتاب معالم فی الطریق، تحت عنوان، جهاد در راه خدا، توضیح می دهد:

منظور از مفهوم جهاد تمامی معانی آن است. منظور از جهاد آن طور که مأیوسان و شکست خوردگان آن را تا حد جنگ دفاعی پایین آورده و یا آن را به مبارزه درونی مؤمن علیه تحریکات و هوس ها محدود می کنند، نیست. «حرف» و بیان با مکاتب و مفاهیم نادرست، مخالفت می ورزد، اما این «جنبش» است که موانع مادی و سیستم سیاسی را از میان بر می دارد.(3)

یعنی در واقع شمشیر و سایر مبارزات کلامی هردو لازم و ملزوم یکدیگر هستند و تبلیغ و دعوت به تنهایی برای مبارزه و برقراری حکومت خداوند بر زمین کارساز نیست. متأسفانه این نوع طرز تفکر از سید قطب زمینه ساز تکفیر و افراط گرایی در

ص: 380


1- منصور میر احمدی، «مقایسه ویژگی های معرفت شناختی جریان های فکری سیاسی معاصر در جهان اسلام»، فصل نامه رهیافت سیاسی و بین الملل، شماره8، زمستان 1385، ص180- 181.
2- ژوپل کوپل، پیامبر و فرعون، ترجمه حمید رسایی، ص38- 41.
3- همان، ص56.

خشونت شد و گروه هایی از این سلاح استفاده کردند و سیاست خشونت را در پیش گرفتند. سیاست خشونت فقط بر خواسته خود ت-أکید می کند و به حقوق و خواسته های دیگران توجه ندارد. چنین سیاستی هیچ نظر مخالفی را بر نمی تابد، و بیشتر علمای اسلام با چنین روشی موافق نیستند.

سید قطب معتقد بود که اسلام پیوسته در حال مبارزه است و هیچ محدویتی برای مبارزه در دنیا وجود ندارد و کسی که مبارزه نکند، باید در مسلمان بودن خود شک داشته باشد؛ زیرا هیچ مسلمانی به زندان و شکنجه ظالمان تن نمی دهد و اجازه این کار را به آن ها نمی دهد. او در این باره گفت:

افرادی که فکر می کنند مسلمان هستند و علیه انواع مظالم مبارزه بی امان را آغاز نمی کنند و در راه احیای حقوق لگدمال شده مستضعفان و مظلومان جوامع با جدیت عمل نمی کنند و تمام نیروی مادی و معنوی خود را در مقابل طاغوت ها و جباران بسیج نمی کنند، آن ها یا خطاکارند یا منافق و یا جاهل به تمام قوانین و اصول اسلام هستند... اسلام در ذات خود یک جنبش آزادی بخش است. از ضمیر خود آغاز و به محیط اجتماعی خاتمه می یابد. اسلام فکر صحیح به پیروان خود نمی بخشد و سپس آن ها را رها کند، تا در مقابل حکومت های جبار و یاغی زمینی، خاضع و خاشع باشند...و در برابر هر نوع ستم خاموش باشند. خواه این ظلم بر خودشان واقع شود یا بر جامعه انسانیت و یا در هر نقطه از زمین و تحت هرگونه حکومتی باشد. ممکن نیست قلب یک انسان، اسلام را به عنوان یک ایدئولوژی انقلابی قبول کند و سپس به نظام ظالمانه ای که بر اساس زندان و شکنجه و آزار مصلحان و انقلاب های راستین بنا شده، تن بدهد.(1)

ص: 381


1- سید قطب، اسلام و عملکرد استعمار، ترجمه اسدالله محمودی، ص10.

بنابراین، انسان ها یا جاهل هستند و از حاکمیت خدا بر روی زمین حمایت نمی کنند و یا این که مسلمان هستند و پیوسته به مبارزه برای از میان برداشتن جهالت و حکومت غیر خدا به جهاد می پردازند.

سید قطب ایدئولوژی بیگانه را مناسب کشورهای اسلامی نمی داند. سرخوردگی کشورهای اسلامی آزاد شده از کشورهای اروپا و آمریکا که سمبل دموکراسی بودند از یک طرف، و وابستگی های آن ها به کشورهای سوسیالیستی که حمایت سیاسی و شبه نظامی از آن ها می کردند، برخی کشورهای اسلامی از جمله مصر را به سوسیالیسم خوش بین ساخت و آن ها را بسوی سوسیالیسم کشانید و رهبران سوسیالیست مصر تقریباً برای ایدئولوژی اسلامی جایی نگذاشته بودند، سید قطب به عنوان یکی از رهبران اخوان المسلمین از غریب ماندن ایدئولوژی اسلامی و از استعمار فکری که بر حکومت مصر حکم فرما بود به شدت ناراحت بود و در صدد یافتن و ارائه عیوب سیستم های بیگانه و پیدا کردن سرچشمه های تاریخی آن بود، تا ثابت کند که عوامل روحی و اجتماعی و... غرب و شرق متفاوت است و نباید سیستم های آنان را به عاریت گرفت، زیرا وصله هایی ناجور هستند.(1)

سید قطب با اعلام پیش رو بودن اسلام معتقد است که امکان ندارد اسلام قلبی را نورانی سازد، آن را هدایت کند، سپس آن را در برابر سلطانی غیر از سلطنت خداوند تسلیم و ذلیل بیابد؛ نمی شود اسلام خانۀ دلی را آباد سازد، سپس آن را در برابر نوعی از ظلم ها، ساکت نگه دارد، خواه این ستم بر شخص او باشد یا بر انسان ها در هر سرزمین و در تحت سیطرۀ هر حکومت که باشد، بنابراین اگر ستم در جامعه ای رواج دارد و مظلومان فریادشان بلند است و ملت مسلمان برای دفع آن قد علم نکرده اند و آن را در هم نشکسته اند؛ در وجود واقعی این ملت مسلمان تردید کنید. می گوید یا اسلام حقیقی

ص: 382


1- همو، ویژگی های ایدئولوژی اسلامی، ترجمه سید محمد خامنه ای، ص42-43.

در دل ها راه یافته و هست یا نیست؟ اگر هست مبارزه ای پایان نیافتنی و جهادی قطع نشدنی است. اسلام عقیده ای انقلابی و جنبش زاست!(1)

می گوید آن هایی که ظلم را در اجتماع با چشم خود می بینند و در هرکجا فساد را مشاهده می کنند و دست بلند نمی کنند و زبان حرکت نمی دهند، این ها با نور اسلام، قلب و روح شان آباد نشده است. اگر اسلام دل آن ها را آباد ساخته بود از همان زمان که شعله مقدس آن بر قلوبشان تابیده بود، ایشان را مشتعل می ساخت و به سوی میدان نبرد و دفاع می کشانید، و به افرادی مجاهد و مبارز تبدیل می کرد. هر روزی و ساعتی بدون جهاد بگذرد، و هر لحظه ای که بدون عملی بر ضد آنان پایان پذیرد گناهی است، که درون وی آن را احساس می کند و برافکار او سنگینی می کند، معصیتی است که جز جهادی پی گیر و مبارزه ای پر شور کفاره ای ندارد.(2)

قطب عقیده داشت که پیوندهای اعتقادی و ایدئولوژیک، قوی تر از پیوندهای میهن پرستی وابسته به اقلیم جغرافیایی است. وی مسئله مهم تری را نیز مطرح می کرد و آن این که اسلام این حق را به مسلمانان اعطا کرده است که اگر عملکردهای شخصی باعث شود، نتوان او را به عنوان مسلمان تلقی کرد، به او حمله کنند و جان و مالش را مورد تهاجم قرار دهند. ترور انور سادات، رئیس جمهور مصر در سال 1981م. نتیجه همین نظر بود سازمان مُنَظَمة الجهاد که این ترور را انجام داد، معتقد بود، سادات با اسرائیل صلح کرده و هم چنین قانون جاری در مصر با شریعت اسلام مخالف بوده است. بنابراین رهبر الجهاد، سادات را غیر مسلمان و کافر دانست و ترور را مشروع و قانونی اعلام کرد.(3)

قطب یکی از چهره های کم نظیر جهان اسلام است که فریاد غرب ستیزی و اسلام خواهی او فراتر از مرزهای جغرافیایی کشورش طنین انداز شد. جهاد در سایر

ص: 383


1- همو، اسلام و استعمار، ترجمه محمد جعفر امامی، ص8 -9 .
2- همان، ص10-12.
3- پیتر مارسدن، طالبان (جنگ، مذهب و نظم نوین در افغانستان)، ص83.

کشورهای اسلامی از جمله ایران، افغانستان، پاکستان، ترکیه و... متأثر از افکار او بود. ترجمه کتاب های او در دهه چهل در ایران موجبات شناخت اهداف استعمار و مارکسیسم را فراهم کرد. در افغانستان خشم مجاهدان افغان را بر پیکرۀ کمونیسم شعله ور کرد.

قطب به دنبال یک اسلام سیاسی فعال و خواستار به دست آوردن حاکمیت بود. تا هم زمان با اجرای شریعت اسلام، بتوان در برابر غرب و دنیای کمونیستی ایستاد. وی معتقد بود هر کجا مسلمانان پیشرفت و پیروزی داشته باشند، پله ای است برای ایجاد حکومت جهانی اسلام. در این رابطه، نامه قطب به آیت الله کاشانی به مناسبت ملی شدن صنعت نفت گویای این مسئله است؛ به اعتقاد او نهضت ملی شدن صنعت نفت «ملی» نیست، بلکه نهضتی اسلامی به رهبری یک روحانی است. استعمار غربی می داند که اگر میهن اسلامی یکپارچه شود چه موقعیت نظامی، سیاسی و اقتصادی نیرومندی خواهد داشت.(1)

موضع گیری سید قطب بسیار تهاجمی است. تقریباً بیشتر فقهای اهل تسنن، به ویژه در عصر حاضر، تنها زمانی جهاد را مشروع دانسته اند که به صورت دفاعی باشد، بیشتر فقهای شیعه دوازده امامی نیز جهاد ابتدایی در زمان غیبت امام معصوم علیه السلام را حرام می دانند. در اهل تسنن و به ویژه از دهه1950م. و فتوای «محمود شلتوت» اکثر علمای سرشناس اهل تسنن در اینکه فقط جهاد دفاعی جایزاست، اتفاق دارند. یعنی هر گاه کیان امت اسلامی به خطر افتد، بر کل امت واجب است که به جهاد دفاعی برخیزند. دیدگاه سنتی اهل تسنن، برآن است که با وجود حکومت اسلامی، وظیفۀ حاکم است که با مشورت علما، اعلان جهاد کند. در صورتی که حکومت اسلامی وجود نداشته باشد مراجع دینی، علما و مفتیان از چنین حقی برخوردارند.(2)

ص: 384


1- احمد نجفی، سید قطب؛ طلایه دار بیداری اسلامی، ص32.
2- مهدی بخشی شیخ احمد، «بررسی و عوامل اندیشه و عینی شکل گیری القاعده»، http://www.irdc.ir/fa/content/5190/default.aspx.

برخی سلفی های افراطی با تأثیرپذیری از اندیشه های جهادی قطب، تشکل ها و جماعت هایی را سازمان دادند و از فتوای سنتی و مشهور علمای اهل تسنن عبور کردند و به تدریج سیاست خشونت را حد افراط در پیش گرفتند. برای بیان این مطلب به شرح عملکرد بعضی از افراد مشهور این جریان می پردازیم:

3.2. عبدالله عزام

عبدالله عزام از اولین اشخاصی است که برای شرکت در جهاد علیه شوروی برای اشاعه افکار خود به افغانستان رفت. وی تنها راه موفقیت در استقرار جامعه اسلامی را جهاد علیه دشمنان اسلام می دانست، او به یکی از رهبران برجسته جهاد تبدیل شد و در بیست و چهارم نوامبر 1989م. به همراه پسرش و در راه رفتن به نماز جمعه در پیشاور پاکستان ترور شد.(1)

عبدالله عزام بسیار متأثر از شخصیت سید قطب بود. با تمجید از قطب، از وی به عنوان «غول تفکر اسلامی» یاد می کند. معتقد است که قطب در آستانه انقلاب 1952م. مصر، تنها مدت کوتاهی با دولت مصر همراهی کرد، زیرا ویژگی صداقت طلبی او هرگونه ارتباط او را با سیاست مداران حاکم، محال کرده بود. وی جهاد در راه خدا را معامله با خدا و وظیفه هر انسان مؤمنی می داند و معتقد است هیچ جهادی بدون قتل و قتال جهاد نیست. عزام همانند سید قطب از رقص و پای کوبی آمریکایی ها به هنگام ترور حسن البناء، رئیس حزب اخوان المسلمین ناخشنود بود و آن را عملی ناشایست بیان می کرد.(2)

وی با برشمردن امتیازات سید قطب، جهاد در افغانستان را مدیون افکار او می دانست و در این باره گفت:

آثار سید قطب دارای امتیازات منحصر به فرد در بین نوشته ها و کتاب های دنیای معاصر است. قطب در برابر خداوند روسفید است و

ص: 385


1- همان، ص116-117.
2- عبدالله عزام، «عملاق الفکرالاسلامی»؛ الشهید سید قطبhttp://www.tawhed.ws/r?i=k57givt8.

میراث بزرگ تفکر اسلامی وی، نسل های آینده را زنده می کند. کسانی که وارد افغانستان می شوند آثار عمیق افکار سید قطب را در جهاد اسلامی، بیشتر از جاهای دیگر می بینند. آن ها لباس نمی خواهند، اگرچه برهنه باشند، غذا نمی خواهند، اگرچه گرسنه باشند، سلاح نمی خواهند، اما از شما کتاب های سید قطب را می خواهند.(1)

عبدالله عزام، تنها راه حل برپایی حکومت اسلامی را جهاد با دشمنان اسلام می داند و با یارگیری از کشورهای مختلف، برای جهاد در افغانستان، زمینه ساز سیاست خشونت و گردهمایی یک نیروی فرا ملی به نام سازمان القاعده و تشکیل یک نیروی قوی افراط گرا می شود. او در اصل از بنیان گذاران جنبش اسلامی فلسطین بود و قصد داشت در افغانستان پایگاهی برای جهاد در کشورهای دیگر بنا کند، پس از حمله نیروهای روس در سال1979م. به افغانستان، به کشورهای مختلف سفر کرد، تا نیروهای جوانی برای جهاد در افغانستان جمع آوری کند. او معتاد به جهاد بود. زیرا در موعظه ای که کمی قبل از مرگش بیان کرده بود، ادعا می کرد که دیگر نمی تواند بدون جهاد زندگی کند. او استاد اسامه بن لادن بود. ایدئولوژی جدید جهاد گرایی را به وی تعلیم داد و به لحاظ اسلامی به آن هویت بخشید. البته بن لادن خیلی زود به لحاظ سیاسی اهدافش را بالاتر و دورتر برد و تصمیم او فتح کردن تمام جهان شد.(2)

عبد الله عزام، با خطابه ها و دعوت های خود از مسلمانان و فراهم کردن زمینه هجرت جوانان به منظور دفاع از مسلمانان افغانی، باعث شد تا جوانانی از سراسر جهان اسلام به این کشور سرازیر شوند. وی به تدریج به عامل اصلی برای جمع آوری کمک ها تبدیل شد و دفتری در پیشاور پاکستان تأسیس کرد. این دفتر مبدأ اعزام به اردوگاه های افغانستان بود. یکی از جوانانی که راهی پاکستان شد، اسامه بن لادن بود. وی مدت کوتاهی در کنار نیروهای داوطلب عرب در افغانستان جنگ کرد، اما در کنار آن با

ص: 386


1- همو، سیدقطب؛ «عشرون عاماً علی الشهادة»، www.tawhed.ws/r?i=k57givt8//:http.
2- میشل پولی، خالد دوران، بن لادن کیست؟، ترجمه مهشید میرمغری، ص37.

نسخه برداری از الگوی عبد الله عزام، دفتر ویژه ای در پاکستان تأسیس کرد و با جمع آوری کمک های مردمی این روند را ادامه داد. تا این که از جهاد افغانی به جهاد جهانی برسد.(1)

3.3. اسامه بن لادن

اسامه بن لادن یک اشرف زادۀ شهرت طلب و دارای نفوذ فراوان در بین سرمایه داران و جوانان عرب و حتی ناراضیان خانوادۀ سلطنتی آل سعود بود. فعالیت های نظامی و آموزشی اسامه هم برای آمریکا و هم برای عربستان سعودی به عنوان زنگ خطری جدی تلقی گردید، به سبب ممنوع الخروج قرار گرفتن فرزندانش از عربستان، نسبت به آمریکا و شاه فهد شدیداً عقده ای شده بود.(2)

حمله به نیروهای آمریکایی در ظهران را یک جنگ مقدس و جهاد خواند و تأکید داشت سربازان آمریکایی باید خاک عربستان سعودی را ترک کنند. چون آن ها مسلمان نیستند و تا وقتی که آمریکا نیروهای نظامی اش را از خاک عربستان سعودی بیرون نکند، وی در خارج از آمریکا، هر نوع ساختمان و سفارت های آمریکایی را تخریب خواهد کرد. معتقد بود که طبق دستور آمریکا چهارفرزندش در عربستان سعودی تحت نظر قرار گرفته اند، در این صورت چه طور ممکن است در برابر فهد و آمریکا خاموش باشد؟(3)

با قرار گرفتن در مقابل آمریکا، سیاست خشونت، کم کم چهره جدیدتری به خود می گیرد و جهانی می شود. به احتمال زیاد ضد غربی بودن بن لادن، حتی بدون حضور نیروهای نظامی آمریکا در عربستان هم شکل می گرفت. بن لادن نزد شاگردان محمد

ص: 387


1- علی شقیر ، القاعده، «نحوه شکل گیری و توسعه عقیدتی/عبدالله عزام که بود؟»، روزنامه السفیر لبنان پایگاه خبری عماد http://emadnews.com/?p=133708.
2- عبدالقیوم فدوی، اسامه بن لادن و ماجراها، ص41.
3- همان، ص50.

قطب درس خوانده بود. کتاب های سید قطب را مطالعه کرد و بعد مخالف آمریکا شد.(1)

وی بعضی از علمای سعودی از جمله: بن باز و محمد بن الصالح العثیمین را به دلیل عدم مخالفت و یا حمایت از حضور نیروهای آمریکایی در کشورشان، «علمای سلطان» خوانده است.(2)

دو اعلامیه از بن لادن صادر شد که در آن ها سعی می کند سیاست خشونت را مقدس نشان دهد. اولین اعلامیه در 26 آگوست 1996م. و تحت عنوان «اعلامیه جهادی علیه آمریکا که دو سرزمین و مکان مقدس را اشغال کرده است» و رژیم عربستان هم، شریعت اسلامی را، کنار گذاشته و به نیروهای خارجی اجازه داده تا کشور را اشغال کنند.(3)

اعلامیه دوم در 23 فوریه 1998م. و تحت عنوان «جبهه جهانی اسلامی برای جهاد علیه یهودیان و نصرانیان است» برآن است که سالیان متمادی ایالات متحده مقدس ترین سرزمین های اسلام یعنی شبه جزیره عربستان را اشغال کرده است و ثروت این سرزمین را به یغما برده است، حاکمانش را کنترل و مردمانش را تحقیر می کند؛ هم چنین به دنبال تحریم اعمال شده آمریکا بر عراق، بالغ بر یک میلیون نفر کشته شده اند و هدف اصلی آمریکا حمایت از دولت یهودی و منحرف کردن افکار عمومی، از فلسطین و قتل عام مسلمانان آن جاست. بنابراین تنها پاسخ مناسبی که مسلمانان می توانند به این خیانت بدهند، جهاد است.(4)

هم زمان افراط گراها ایده های خود را عملی تر می کنند و سیاست خشونت از این به بعد پررنگ تر می شود. در سال 1995م. برای اولین بار تلاش کردند با یک سوء قصد،

ص: 388


1- عصام العماد، «جریان های جدید وهابیت»، 27 آبان، 1387 http://www.shia-news.com/fa/print/10717
2- وحید مژده، «چرا طالبان به ملا کشی روی آورده اند؟» http://www.zendagi.com/new_page_473.htm
3- مهدی بخشی شیخ احمد، «بررسی و عوامل اندیشه ای و عینی شکل گیری القاعده»، پایان نامه کارشناسی ارشد، ص121.
4- همان، ص121- 122.

قدرت خود را در سطح جهانی به نمایش در آوررند؛ اما چندان موفقیت آمیز نبود. آنان سفارت مصر را در اسلام آباد، پایتخت پاکستان، منفجر کردند. قرار بود هم زمان محله توریستی «خان خلیلی» به هوا برود، ولی سوء قصد کنندگان دیر رسیدند. سپس در آگوست 1998م. عملیات خراب کارانه ای در سفارت های آمریکا در دارالسلام و نایروبی انجام شد. قرار بود، آمریکایی ها هدف قرار گیرند، اما در کنار شش آمریکایی صدها آفریقایی هم کشته شدند.(1)

حالا سیاست خشونت بن لادن و دوستان نزدیک وی همانند ایمن ظواهری، تمایل خود را به قتل عامی جهانی و ویرانگر نشان می دهند. با نگاهی کوتاه به نقش ایمن ظواهری در این هم کاری به ادامه چرخه باطل خشونت در سیاست های داخلی و خارجی افراطگراهای تکفیری می پردازیم.

3.4. ایمن ظواهری

ایمن ظواهری تا زمان حیات بن لادن نفر دوم سازمان القاعده به حساب می آمد و پس از اسامه بن لادن، وی نقش اول در سازمان القاعده را بازی می کند. او در سال1993م. به ریاست الجهاد رسید و با آشنایی با بن لادن بنیان گذار سازمان القاعده در سال1998م. الجهاد را با القاعده ادغام کرد، رادیکالیسم قوت مضاعف، یافت و هنوز به فعالیت خود ادامه می دهند.(2)

ظواهری استدلال می کند چون فضا در کشورهای عرب برای جنگ چریکی مناسب نیست، بنابراین لازم است تا جهادگران اقدامات سیاسی خود را به درون توده ها، بکشانند و همراه با عملیات انتحاری شهری علیه رژیم های سکولار، حملات خود را متوجه دشمنان بیرونی، یعنی اسرائیل و ایالات متحده سازند تا حمایت عمومی از جهاد را افزایش دهند. در واقع از سیاست خشونت به عنوان وسیله ای پرهیاهو استفاده می کند

ص: 389


1- میشل پولی، خالد دوران، بن لادن کیست؟، ترجمه مهشید میرمغری، ص37.
2- منصور میراحمدی، «مقایسه ویژگی های معرفت شناختی جریان های فکری سیاسی معاصر در جهان اسلام»، فصل نامه رهیافت سیاسی و بین المللی، شماره 8، زمستان1385، ص180- 181.

که از طریق آن، فرقه کوچک افراطی ها بتوانند جهادی عظیم علیه کافران و حمایت توده های مسلمان را به دست آورند.(1)

ایمن ظواهری در مصاحبه ای با یک روزنامه نگار کُرد زبان می گوید: پلیس و سپاه عراق مرتد هستند و در کشتن آن ها شکی نیست. هر کس به آمریکا کمک کند، خونش بر مسلمانان حلال است. او در این مصاحبه با ابراز خوشحالی به سبب جنگ با آمریکا می گوید: «آمریکا و عراق از دست مجاهدان کمرشان شکسته، آن ها ضررهای خود را آشکار نمی کنند. ما چه در آمریکا و چه در خارج از آن، تا آخرین مجاهد روبه روی او خواهیم ایستاد».(2)

وی دربارۀ رویداد 11 سپتامبر می گوید:

آن کار، شکستن پشت آمریکای صلیبی بود. به گونه ای آمریکا را سرگردان کرده است که سپاه خود را در جهان پخش کرده، برای کنترل کردن آنچه آن را القاعده می نامند. چون القاعده برای جهاد اسلامی به یکی از اصول تبدیل شده است.

ظواهری معتقد است که باید جهاد را به سطح جهانی کشیده و در جبهه های مختلف و به ویژه علیه ایالات متحده و متحدانش، یعنی اسرائیل و رژیم های سکولار خاورمیانه درگیر شد.(3)

در کنار بن لادن، نقش ایمن ظواهری، در تقویت القاعده و کمک رساندن به بن لادن بسیار مؤثر بود. ظواهری با اعتقاد به این که مبارزه جهانی شده است، وظایفی را برای افراط گرایان تکفیری ذکر می کند که عبارتند از:

ثابت قدم بودن در اصول اعتقادی؛ نزدیکی بیشتر به توده ها؛ وفاداری به آرمان استقرار دولت اسلامی درکل جهان اسلام؛ انتخاب

ص: 390


1- .یعقوب نعمتی وروجنی، «القاعده، تاریخچه و ریشه های فکری» http://www.bashgah.net/fa/content/show/36948
2- «جامعه اهل سنت غرب» 10/5/1389 http://blogsky.com/1387/04/02/ post-172/
3- همان.

استراتژی های مختلف در مراحل گوناگون نبرد؛ از دست ندادن امید؛ نبرد جنبش اسلامی و پیش آهنگ های جهادی با دشمنان اصلی خود، یعنی ایالات متحده، روسیه و اسرائیل؛ کشاندن مبارزه با اتحاد یهودی نصرانی به کل جهان؛ اتحاد در مقابل دشمن واحد؛ تجدید سازمان و حمایت از کشورهای در حال مبارزه؛ تغییر در روش های جهاد.(1)

بعد از مرگ بن لادن، ایمن ظواهری به عنوان مرد شماره یک القاعده در کنار سلفی های «سروری» در سوریه به حمایت از مخالفان حکومت سوریه، در برابر بشاراسد وارد جنگ شده است. این بار شرایط اقتضا کرده تا القاعده به مقابله با دشمن نزدیک بپردازد. هدف ظواهری و القاعده علاوه بر سرنگونی حکومت بشار اسد و سایر حکومت های سکولار همراه با غرب، ادامه جنگ در سراسر جهان با غرب را، نیز مد نظر دارند.

4. زمینه های عینی سیاست خشونت
اشاره

بی تردید، سیاست خشونت در زمینه های عینی خاصی می روید. در جهان اسلام، سیاست خشونت در بستر رفتارهایی شکل گرفته است که برخی از عوامل و دولت های منطقه و فرا منطقه دربارة کشورهای اسلامی به انجام می رسانند. در واقع رفتار این دولت ها در دو سطح منطقه ای و فرامنطقه ای زمینه ساز شکل گیری سیاست خشونت است. در این بخش به اختصار به بررسی نقش این دولت ها در زمینه سازی سیاست خشونت در برخی کشورهای اسلامی می پردازیم. به بیان دیگر به بررسی فرایندی که به مرور زمان بروز می کند می پردازیم. زیرا ابعاد سیاست خشونت در گذر زمان شکل می گیرد.

ص: 391


1- مهدی بخشی شیخ احمد، «بررسی وعوامل اندیشه ای و عینی شکل گیری القاعده»، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشکده حقوق و علوم سیاسی، دانشگاه علامه طباطبایی، 1385، ص105.
4.1. آمریکا و برخی کشورهای غربی

گذشته از حمایت غربی ها از صهیونیسم، عامل دیگری که برخی از گروه ها در کشورهای اسلامی را به واکنش خشونت آمیز علیه غرب وادار کرد، مسئله استعمار بوده است. وقتی معلوم شد که دولت های غربی همگی در تجاوز به شرق همراه هستند و ادعاهای آزادی خواهانۀ آن ها جلوه ای از نیرنگ استعماری است، آثار تردید مسلمانان و کشورهای عربی در تمدن و ارزش های غرب پیدا شد و این گمان، کم کم نیرو گرفت، که ادب و فلسفه و هنر و مُدِ غرب چه بسا دست اویز غرب برای تحکیم سلطۀ سیاسی خویش است و هجوم استعمار غرب را بر جهان اسلامی، شکل تازه ای از جنگ های صلیبی می دیدند.(1)

به نظر آن ها غرب زمانی توانست بر سرزمین های اسلامی مسلط شود که نخست با گسترش فرهنگ خویش در میان مسلمانان، در مبانی دینی و سنن دیرین آنان رخنه انداخت. به همین دلیل، نخستین شرط پیروزی مسلمانان در پیکار با استعمار نیز، طرد فرهنگ غرب است. این مسئله را اندیشمندان اسلامی از جمله سید قطب که شرح آن گذشت، مطرح کرده اند که نسخۀ نظام سرمایه داری و کمونیست مناسب کشورهای اسلامی نیست.(2)

حضور استعمار غرب در کشورهای منطقه، وابستگی حاکمان این کشورها به دوَل استعماری را درپی داشت که در حقیقت بیان گر نبود عدالت، آزادی و دموکراسی در این جوامع بود. این پدیده موجب از بین رفتن عزت امت اسلامی شد و افزایش نارضایتی ها، شکست الگوها و ایدئولوژی های غرب و شرق، مانند: لیبرالیسم، سوسیالیسم و کمونیسم در جوامع اسلامی بستری برای ظهور رادیکالیسم افراطی و سیاست خشونت شده است.

ص: 392


1- حمید عنایت، سیری در اندیشه سیاسی عرب، ص243.
2- همان، ص244.

لیبرالیسم اسلامی با غرب کنار آمد و با تشدید استعمار به یاری آن شتافت؛ نتیجه سوسیالیسم عربی نیز چیزی جز اشغال بخش های بیشتری از سرزمین اسلامی به وسیلۀ اسرائیل و کشورهای غربی نبود و موجب شکل گیری طبقه ممتاز جدید و افزایش زندانیان سیاسی و اسلام گرا شد که حاکمیت فساد و محدودیت آزادی های مدنی را در پی داشت.(1)

اقتصاد کشورهای اسلامی تحت سلطه قدرت های صنعتی بوده است و به تعبیر لنین:

سرمایه مالی به اندازه ای پر قدرت است و شاید بتوان گفت آن چنان نیرویی تعیین کننده در تمام روابط اقتصادی و بین المللی است که قادر است حتی دولت های بهره مند از استقلال سیاسی را نیز به خود وابسته کند.(2)

حتی در کشورهایی که دولت مردمی قدرت را به دست می گرفتند و حاضر به همکاری با غربی ها نمی شدند، خطر از هر طرف، همه را تهدید می کرد.(3)

تحمیل شرایط جنگ و صلح به کشورها، سابقه دیرینه دارد. قدرت های بزرگ با در اختیار داشتن «نیروهای واکنش سریع»، «استقرار موشک های جدید با چند کلاهک هسته ای» و با کاربردهای مختلف و تکنیک های بسیار پیشرفته از قدرت تخریب و غافل گیری و کنترل نظامی جهان، از طریق تسلط بر تکنولوژی پیچیدۀ جنگی، قادرند کشوری را به اشغال نظامی خود در آورند، چاه های نفت، معادن، پالایشگاه ها و کارخانجات عمده، راه های آبی و نقاط استراتژیک جهان را در زمانی کوتاه تصرف کنند.(4)

همین کشورهای قدرتمند برای دست یابی به منافع خود و تسلط بیشتر به منابع کشورهای اسلامی با چراغ سبز و یا سکوت خود شاهد حمله نظامی رژیم بعثی عراق به ایران و بعد از آن حمله به کویت باشند، در حالی که می توانستند با تذکر جدی به

ص: 393


1- حمید رضایی، القاعده؛ از پندار تا پدیدار، ص128.
2- جک وودیس، مقدمه ای بر استعمار نو، ترجمه سعید روحانی، ص48-140.
3- همان، ص141.
4- رضا ایراملو، استراتژی استعمار نو، ص54- 55.

صدام حسین رئیس جمهور عراق از پیش آمدن چنین وقایعی جلوگیری کنند، اما چنین نشد تا حضور خود را به منطقۀ خاورمیانه و دست رسی بیشتر خود را بر منابع و ذخایر کشورهای اسلامی فراهم کنند. در این راستا و با شکل گیری نگرش منفی مسلمانان به آمریکا و غرب، گروه های سلفی افراطی هم با جذب بعضی از افراد، از این وضعیت سوء استفاده کردند و سیاست خشونت را مقتضی برخورد با غرب و حکومت های طرفدار غرب تشخیص دادند.

شایان ذکر است که در میان سیاسیون آمریکا نیز کسانی هستند که سیاست های ضد تروریستی این کشور را نادرست ارزیابی کرده اند و تحت عنوان «ورود مخاطره آمیز آمریکا به دنیای اسلام» از آن یاد شده است و این را موجب جهت گیری های ضدآمریکایی و تروریستی دانسته اند. بنابراین خود آمریکایی ها هم به نوعی اقرار دارند بر این که عملکرد آن ها در دنیای اسلام موجب تقویت سیاست خشونت از جانب جریان تکفیری شده است. «ریچارد کلارک» در ذیل این عنوان می گوید:

ریگان با رویارویی در برابر شوروی در خاک افغانستان، استقرار نیرو در خلیج فارس و تقویت اسرائیل به عنوان پایگاهی برای قوای جنوبی آمریکا در مقابل شوروی، معادلات جدیدی را به وجود آورد. تحریم نفتی اعراب علیه آمریکا در سال 1974 باعث شد تا این کشور اهمیت خلیج فارس را در سطح جهانی دریابد. بهبود رابطه ما با اسرائیل ...ملت های عرب را عصبانی کرد و باعث جهت گیری گروه های ضد آمریکایی و ترویستی شد.(1)

این مسؤل بلند پایه آمریکایی با غلط دانستن سیاست های ضد تروریستی دولت آمریکا گفت:

بعد از 11 سپتامبر هیچ اولویتی برای تصرف عراق وجود نداشت. رئیس جمهور آمریکا باید اول همه نقاط ضعفش را در داخل از بین می برد و امنیت داخلی را افزایش می داد، دوم این که اقداماتی در جهت مقابله با

ص: 394


1- ریچارد.آ. کلارک، علیه همه دشمنان (جنگ داخلی آمریکا با ترور)، ترجمه کیوان افخمی نیا، ص60-74.

ایدئولوژی القاعده در سراسر دنیا شروع می کرد و با هم کاری با کشورهای دوست به منظور ریشه کن کردن القاعده، منابع مالی آن ها را می خشکاند...(1)

ایالات متحده از القاعده در مقابل حمله نظامی اتحاد جماهیر شوروی سابق به افغانستان برای تضعیف کمونیست با ارسال موشک های ضد هوایی استینگر به بن لادن و کمک های مالی از طریق بانک بین المللی سرمایه در افغانستان حمایت کرد و از طرفی کمک به القاعده برای محدود سازی ایران و ایدئولوژی انقلاب اسلامی بود که با یاری رساندن به جنبش های رادیکالیسم ضد شیعی مانند القاعده این کار را انجام داد. هدف دیگر واشنگتن از حمایت القاعده، دور کردن کانون بحران خاورمیانه از منطقه فلسطین و معرفی افغانستان به عنوان کانون جدید توجه بود.(2)

هم چنین آمریکا توانست تا حدود زیادی کشورهای عربی مانند عربستان و مصر را به نیروهای ضد روسیه ملحق کند، اما به این مسئله توجه نکرد که بعد از بیرون رفتن روسیه از افغانستان تکلیف سلفی های خشونت طلب چه می شود.

اگرچه ایدئولوژی غرب هم مورد نفرت سلفی های افراطی بود، اما آن ها به دلیل مقابله با دشمن مشترک، یعنی شوروی، از آمریکا موشک های استینگر دریافت کردند. اگرچه آن ها سخنان ضد آمریکایی می گفتند، اسلحه را نیز با واسطه از آمریکا دریافت می کردند. عبدالله عزام حتی هنگامی که به منظور جمع آوری پول از دوستان حزبی خود به آمریکا رفته بود، در خاک آن کشور دست از ناسزا گویی به ایالات متحده بر نداشت.(3)

بنابراین سلفی های افراطی بلافاصله پس از عقب راندن شوروی، در مقطعی از زمان از جانب آمریکا کمک دریافت کرده بودند، اما با گذشت زمان که منافع مشترک آن ها

ص: 395


1- همان، ص309.
2- حمید رضا اسماعیلی، القاعده از پندار تا پدیدار، ص58 - 59 .
3- میشل پولی و خالد دوران، بن لادن کیست؟، ترجمه مهشید میرمعزی، ص37.

پایان یافت، نیروی خود را علیه آمریکایی ها به کار گرفتند، زیرا آن ها را حامی حاکمان سکولار در کشورهای اسلامی و مسئول اعمال خشونت آمیز در اسرائیل می دانستند.

4.2. برخی از کشورهای اسلامی
اشاره

علاوه بر آمریکا و برخی از کشور های اروپایی، برخی از کشورهای اسلامی نیز در زمینه سازی سیاست خشونت، در جهان اسلام، نقش مؤثری ایفا کرده اند. در میان کشورهای اسلامی در درجه نخست عربستان سعودی و در درجه دوم می توان از نقش پاکستان در این باره سخن گفت.

1. عربستان سعودی:

اهداف عربستان سعودی از حمایت جریان تکفیری، مقابله با نفوذ سیاسی مذهبی ایران، تلاش برای تحکیم مرکزیت عربستان به عنوان داعیه دار خلافت اسلامی و مرکزیت جهان اسلام است که در این راستا، عربستان تلاش می کند با کمک های مالی و آموزش مذهبی، در کنار رایزنی با مقامات آمریکایی برای خرید سلاح های مورد نیاز القاعده، نقش مهمی در تقویت سیاست خشونت اجرا کند. عربستان با این کار، بحران را نیز از داخل به خارج هدایت کرد تا از دردسر احتمالی بن لادن و القاعده در امان بماند.(1)

عربستان سعودی بودجه ای برای شبکه های تروریستی ندارد، ولی 4000 شاهزاده ای که کشور را اداره می کنند، از جنبش های اسلام گرا حمایت مالی می کنند، عربستان یک شبکة بانکی با هدف تأمین مالی توسعۀ کشورهای نوپا تأسیس کرده است، شرط این کمک ها این است که کشور برخوردار، برای اشاعۀ کیش حنبلی از شعبه های مذهب سنی مانعی ایجاد نکند.(2)

ص: 396


1- همان، ص61.
2- ژان شارل بریزار، بن لادن؛ حقیقت ممنوع، ترجمه عبدالحسین نیک گهر، ص87.

ساخت اماکن خیریه وابسته به سعودی ها در آمریکا و دیگر نقاط جهان بستری برای پیش برد سیاست خشونت، جریان تکفیری و تأمین اعتبار مالی تروریست ها شناخته شده است. آمریکا مقامات سعودی را وادار به تعطیلی برخی از این مکان ها کرد. در سال2004م. مقام های آمریکایی و سعودی، در یک کنفرانس خبری مشترک در واشنگتن از تعطیلی پنج شعبه یک مؤسسه خیره معتبر سعودی به نام «الحرمین» خبر دادند و پس از آن 10شعبه دیگر این مؤسسه نیز در نقاط مختلف جهان، از اندونزی تا هلند، به اتهام تأمین اعتبار تروریست ها تعطیل شدند. این مؤسسه، صدها مسجد ساخته بود، چندین یتیم خانه را اداره می کرد و در تجهیز چندین درمانگاه و بیمارستان نقش داشت.(1)

2. پاکستان:

پاکستان نیز در زمینه سازی سیاست خشونت نقش مهمی داشته است. بعد از شکست روسیه در افغانستان و بیرون رفتن نیروهای این کشور در سال 1979م.، عشایر افغان برای رسیدن به قدرت سعی بر سرنگونی رژیم دست نشانده آن جا را داشتند. وزارت اطلاعات پاکستان که قدرت زیادی در افغانستان داشت، از نفوذ خود برای جایگزین کردن نیروی جدید که همان طالبان بود، استفاده کرد.(2)

کمک های ایالات متحده که از طریق سیرویس مخفی پاکستان در اختیار جنگ جویان افغان قرار می گرفت، از 35میلیون دلار در سال 1982م. به 600 میلیون دلار در سال 1987م. افزایش یافت. با تعلیم مقدماتی جنگ جویان افغان توسط آمریکا در پاکستان و آشنایی با سلاح های پیشرفته، استینگرهای آمریکا تا سپتامبر 1986م. به صورت قاچاق به افغانستان ارسال شدند. هم چنین سرویس اطلاعاتی ارتش پاکستان علاوه بر آمریکا،

ص: 397


1- راجر هاردی، جهاد و دلارهای نفتی عربستان، http://islamworld2020.persianblog.ir/post/117
2- ریچارد، آ. کلارک، علیه همه دشمنان (جنگ داخلی آمریکا با ترور)، ترجمه کیوان افخمی نیا، ص60-74.

از عربستان سعودی و دیگر جا ها کمک های مالی دریافت می کرد تا عشایر افغان و داوطلبان عرب منطقه را سازماندهی کند.(1)

پاکستان برای حل اختلافات مرزی با افغانستان، که پشتونستان براساس معاهده «دیوراند» تحت فشار انگلیسی ها به دولت پاکستان واگذار شد و همواره مورد ادعای ارضی دولت های افغانستان قرار داشته است، در صدد بود با روی کار آمدن یک دولت اسلام گرای سنی و مذهبی در افغانستان، مسئلة پشتونستان را از اذهان دور سازد که این سیاست، با حمایت از طالبان پی گیری شد. هدف دیگر پاکستان، منافع اقتصادی و ترانزیت کالا و انرژی، رقابت با هند، مقابله با نفوذ ایران و همسویی با غرب به ویژه آمریکا و توسعه رادیکالیسم سلفی با تشکیل و تأسیس مدارس مذهبی و حمایت از آن هاست.(2)

غرب به ویژه آمریکا و توسعه رادیکالیسم سلفی با تشکیل و تأسیس مدارس مذهبی و حمایت از آن ها ست.(3)

3. ترکیه

ترکیه و برخی کشورهای عربی مانند: قطر، اردن و عربستان از جریان تکفیری و سایر مخالفان دولت بشار اسد در بحران سوریه حمایت کردند. پس از اشغال نظامی عراق به وسیلة آمریکا، جنبش سلفی سوریه هم زبان با جنبش سلفی عراق علیه اشغالگران اعلام جهاد کردند. پس از آن که قدرت های عرب سنی منطقه، نظیر عربستان سعودی و قطر، شروع به ارسال کمک های نظامی و مالی به مخالفان اسد کردند، دو همسایه سنی نشین دیگر سوریه، یعنی ترکیه و اردن هم، به گذرگاهی برای رساندن کمک به

ص: 398


1- همان، ص78.
2- حمید رضا اسماعیلی، القاعده؛ از پندار تا پدیدار، ص60.
3- همان.

مخالفان حکومت سوریه تبدیل شدند و گروه های تکفیری منطقه به سوریه سرازیر شدند.(1)

«احمد داوود اوغلو» وزیر خارجه ترکیه با تأکید بر این که خاورمیانه جدیدی در حال متولد شدن است، اعلام کرد: «ما مالک، پیشتاز و خدمت گذار این خاورمیانه جدید خواهیم بود.»، اما این کشور به مخالفان سوری اجازه داد تا در استانبول دفتر داشته باشند و آن ها را آموزش می داد و به ادوات نظامی تجهیز می کرد. ترکیه در سوریه، به دنبال یک آرمان منحصراً سنی بوده است. از رویارویی با حاکمیت علوی سوریه استقبال می کرد. از سوی دیگر با ایران نوعی رقابت تاریخی و ژئوپلتیک در سوریه داشت و مهم ترین انگیزه ترکیه در حمایت از مخالفان سوریه، گرایش قومی و حمایت از سنی هاست.(2)

4. قطر:

قطر نقش مرموزی را در تحولات جدید منطقه بازی کرده است. یکی از کشورهایی است که جریان سلفی را رهبری می کند. مذهب رسمی این کشور وهابی است، اما در ضدیت و رقابت با عربستان سعودی است. در قطر رهبرانی مانند قرضاوی هستند که سلفی اجتهادی هستند که با وهابیت عربستان بسیار فرق دارند. اگر تهدیدی از ناحیه ایران احساس نکنند، مایل هستند خود را از زیر سایه عربستان خارج کنند. به همین دلیل سیاست خارجی ایران باید به آن جا توجه بیشتری داشته باشد.(3)

قطر با برقراری روابط نزدیک با کشورهای غربی، به ویژه آمریکا، قدرت بیشتری برای حمایت از سیاست خشونت پیدا کرد. این کشور با حمایت آمریکا نه تنها حاشیه

ص: 399


1- «سلفی گرایی در سوریه و آینده بحران»، پژوهشکده مطالعات روابط بین الملل http://riirpolitics.com/?q=fa/node/1564.
2- چرا ترکیه به دنبال تغییر رژیم در سوریه است؟ چهارشنبه 17 اردیبهشت 1393 http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13910508001196
3- داوود فیرحی، «مسائل جهان اسلام و تحولات اخیر کشورهای عربی از نقطه نظرات مختلف»، Lemonpress.ir/fa/news/29804

امنیتی برای خود فراهم کرد، بلکه در حمایت مالی و تسلیحاتی مستقیم از سلفی های تکفیری در سوریه، نقش مهمی داشت.

در راستای حمایت از سیاست خشونت، قطر، عربستان و ترکیه پایگاه هایی را برای آموزش و اعزام افراد (تکفیری و غیر تکفیری) به خاک سوریه ایجاد کردند. این افراد از کشورهای مختلف اسلامی و عربی هستند که به دست نظامیان آمریکایی و ترک آموزش دیده اند، سپس برای اجرای نقشه های خود، عازم سوریه شده و در قبال این اقدام، حقوق بالایی دریافت می کردند. هم چنین ایستگاه هایی برای انتقال سلاح به داخل سوریه نیز در نظر گرفته شده بود، که یکی از آ ن ها در منطقه تحت نفوذ سعد حریری رئیس جریان المستقبل لبنان و سمیر جعجع سیاست مدار لبنانی در بیروت است که هزینه مالی آن را عربستان و قطر تامین می کردند.(1)

5. سطوح سیاست خشونت
اشاره

سیاست خشونت نزد طرفداران جریان تکفیری در دو سطح عمده باید اجرا شود. اگرچه ممکن است نسبت به اولویت بندی این سطوح میان طرفداران این جریان اختلاف نظر وجود داشته باشد، اما اختلافی در جواز بکارگیری سیاست خشونت در این دو سطح وجود ندارد.

5-1. منطقه ای

جریان تکفیری نسبت به سایر مذاهب اسلامی رویکردی تمامیت خواه دارد. این سیاست با فرایند سنتی و یا مدرن گشایش در گفت و گو و تعامل، مقابله می کند و گرایشی تردید ناپذیر از طریق رد غیرعقلانی تمامی بدیل هاست. آن ها تلاش می کنند از طریق برخی مؤلفه های اسلامی، مانند: جهادگرایی و یا استفاده از حمایت های قومی،

ص: 400


1- «قطر در رؤیای دستیابی به قدرت منطقه ای»، به نقل از روزنامه جمهوری اسلامی 1390/9/23 http://www.bashgah.net/fa/content/show/92941.

خود را بر جوامع اسلامی تحمیل کنند. سیاست خشونت با به جا گذاشتن تأثیرات شوم خود، وارث چرخه باطل خشونت در مناسبات سیاسی اجتماعی شد.

تجربه طالبان در افغانستان و تعبیر آن ها از اسلام، جهاد و تغییرات اجتماعی در افغانستان امری غیر عادی و غریب بود. زیرا ظهور این جنبش به هیچ کدام از گروه های عمده اسلام گرا که در سراسر دوران جنگ های ضد شوروی که سر برآوردند، شباهت ندارد. انحطاط و زوال مشروعیت سایر گرایش ها در جریان کشمکش بر سر قدرت، یک خلاء ایدئولوژیک به وجود آورد که زمینه ظهور طالبان را فراهم کرد. آن ها جز برداشت خاص خود از اسلام هیچ نوع تفسیر دیگر را قبول نداشتند.(1)

با سقوط حکومت نجیب الله، دست نشانده روس در افغانستان، حاکمیت پشتونیسم نیز به پایان رسید، اما پشتونیسم در چهرۀ طالبان دوباره ظهور کرد و در نتیجه افغانستان را به سرزمین ترور و تمدن ستیز در جهان معروف ساخت. چرخه باطل سیاست خشونت در این کشور که سرانجامی جز شکست نداشت، به مناسبات اجتماعی و لایه های درونی جامعه افغانستان نفوذ کرد. عکس عایشه زن 18ساله افغانی بر روی مجله تایم که ازدواج نا موفقی در سنین کودکی داشته و به وسیله خانوادۀ همسرش آزار دیده است، به سبب فرار از خانواده همسرش، دادگاه طالبان رأی به بریدن بینی و گوش او در قبال گناهش داده و این حد را شوهرش در مورد او جاری می کند.(2)

تأثیر سیاست خشونت برجامعه افغانستان با ایجاد رعب و وحشت در راستای تطبیق اهداف و اجرای تفکر دینی طالبان، پدیده ای است که در تمام حوزه های اجتماعی و سیاسی جریان داشت. طالبان برای تثبیت حاکمیت خود از خشونت به عنوان ابزار اصلی حکومت، بهره برداری می کرد. عدم انعطاف، آنان را در مخاصمات جدی با داخل و خارج افغانستان قرار داد. به اسارت گرفتن دیپلمات ها، خبرنگار و امداد رسانان ایرانی

ص: 401


1- احمد رشید، طالبان، اسلام، نفت و بازی بزرگ جدید، ترجمه اسد الله انشائی و صادق باقری، ص143- 144.
2- ن.م آرمانپور، «بدبختی افغانستان را باید در وابستگی پشتونیسم به استعمار جستجو نمود»، اسفند1388. http://.jawedan.com

با وجود آیین نامه های بین المللی و صیانت دیپلماتیک انجام شد. این اقدام طالبان در 17 مرداد 1377 با حمله به سر کنسولگری ایران در شهر مزار شریف هشت دیپلمات و یک خبرنگار ایران را به شهادت رساندند.(1)

این اعمال تأثیر زشت سیاست خشونت طالبان بر جامعه افغانستان و پیرامون آن را به نمایش می گذارد.

حمله تروریستی 11سپتامبر سبب شد تا آمریکا و ناتو به بهانه مبارزه با تروریسم به افغانستان حمله کنند. این حمله به تسلط طالبان در افغانستان پایان داد، اما نتوانسته عامل نا امنی و اقدام های انتحاری را که متوجه طالبان بوده است، از بین ببرد.

بکارگیری سیاست خشونت و وحشت افکنی طالبان در بین مردم افغانستان، برکسی پوشیده نیست. طالبان بارها شاهراه کابل غزنی را بسته و به بازرسی ماشین ها و بازجویی مسافران پرداخته است. سربازان طالبان در همین مسیر زنان و دخترانی را که با «برقع» صورتشان را نپوشیده بودند به عنوان بد حجاب از ماشین پیاده کرده و در کنار جاده آن ها را شلاق می زدند.(2)

سیاست خشونت جریان تکفیری در سایر کشورهای اسلامی نیز به شدت دنبال شده است. «ابومصعب زرقاوی» به عنوان طراح سلسله عملیات های انفجاری در کربلا، به طور صریح به شیعیان اعلان جنگ داد. در سوریه نیز همین سیاست دنبال می شود و زرقاوی معتقد است، میان کفر و ایمان در شام فاصله است و باید برای جای پای خود در آن جا تلاش فراوان کنند. وی کلید موفقیت جریان تکفیری در جهان را، شیعیان می داند. معتقد است، در صورت تحریک شیعیان به جنگ فرقه ای، می توان اهل تسنن غافل را بیدار کرد و به میدان کشانید.(3)

ص: 402


1- علی خسرو شیری، «شهادت دیپلمات های ایرانی در افغانستان»، 23 مرداد 1387، مرکز اسناد انقلاب اسلامی 10/5/1389 http://irdC.ir/fa/conten/6417/default.aspx.
2- همان.
3- محمد رضا تاجیک، بررسی ساختار و تشکیلات گروه های تروریستی (مطالعه موردی سازمان القاعده)، ص135- 138.

این مسئله تداعی کننده یکی از ویژگی های مهم سیاست خشونت این جریان است: انتحار و بمب گذاری در میان شیعیان برای جذب اهل سنت و تأثیر گذاری بر اهل تسن است. تروریست ها گاهی در میان مردم بی گناه وحشت افکنی می کنند و آن ها را هدف قرار می دهند، تا پیام خود را به بخش دیگری برسانند.

5-2. جهانی

سیاست خشونت محدود به کشورهای اسلامی نمی شود، بلکه در وسعتی فراگیر، چالشی بزرگ، برای غرب و آمریکا نیز به حساب می آید. برای این که چرخه سیاست خشونت متوقف نشود و به نوعی بتواند جذابیت خود را بعد از شکست شوروی در افغانستان، حفظ کند، این سیاست به استراتژی جدید، نیاز داشت؛ زیرا جریان تکفیری در علل ناکامی پروژه های جهادی به این نتیجه رسیدند که شکست دادن نظام های سیاسی عربی تا زمانی که حاکمان عرب از حمایت ایالات متحده برخوردارند نا ممکن است و باید آمریکا را به عرصه پیکار با اسلام گرایان بکشانند، تا حکومت های عربی ناچار به دفاع از آمریکایی ها شده و در نتیجه مشروعیت شان در چشم شهروندان عرب از بین برود.

رژیم های عربی و استبدادی ناکارآمد، نیز جریان تکفیری را تقویت می کنند، احساسات ضد آمریکایی و ضد اسرائیلی را دامن می زنند، تا هدف نارضایی عمومی را تغییر دهند. یعنی هردو طرف برای پیش برد، اهداف شان از کارت آمریکا و اسرائیل استفاده می کنند.(1)

بنابراین بن لادن به عنوان رهبر القاعده پروژه اش را که انتقال صحنه درگیری از دشمن نزدیک به دشمن دور را ایجاب می کرد، با تشکیل جبهه جهانی پیکار با یهودیان و صلیبیان در 23 فوریه1998م. عملیاتی کرد، و پس از چند ماه با انفجار دو سفارتخانه ایالات متحده در نایروبی و دار السلام به مرحله عمل رساند.(2)

ص: 403


1- کریستوفر هیویت، درک تروریسم در آمریکا: از کوکلوس کلان تا القاعده، ص98.
2- مجید مرادی، «روایتی مستند از طالبان/ نگاهی به کتاب القاعده و هم پیمانانش»، پگاه حوزه،14 اردیبهشت 1387، شماره 230، 12/5/89.www.hawzah.net

به نظر می رسد به دلیل مرگ بن لادن موانعی برای جریان تکفیری به وجود آمد. برای همین، چرخه سیاست خشونت، ترجیح داد درگیری را به سمت دشمن نزدیک به چرخاند در قسمتی از بیانیه ایمن ظواهری آمده است:

هدف قرار دادن مزدوران آمریکا در هر کشوری شرایط خاصی دارد و اصل بر عدم ورود به رویارویی و نزاع با آن هاست، به جز در کشورهایی که رویارویی با آن ها امری ناگزیر باشد. سوریه، افغانستان، عراق، یمن و سومالی کشورهایی هستند که این رویارویی حتمی است.(1)

به نظر می رسد یک بار دیگر و همانند جنگ با شوروی در افغانستان، فاصله میان جریان تکفیری و آمریکا در سوریه کمتر شده است و هدف و منافع مشترک آن ها، یعنی سرنگونی دولت سوریه و بشار اسد آن ها را به هم نزدیک کرده است.

هدف قرار دادن دشمن نزدیک با وجود بحران در سوریه، از یک طرف مجالی بود، برای حضور دوبارة سیاست خشونت و اعلام این که بعد از بن لادن این جریان به کار خود ادامه می دهد و از طرف دیگر مجالی بود برای غربی ها تا بتوانند با ایجاد شرایطی خاص آن ها را مشغول در سوریه نگه دارند و با فرسایشی کردن جنگ در سوریه و تضعیف هردو، یعنی هم دولت سوریه و هم مخالفان تکفیری، این وضعیت به سود غرب ادامه یابد.

جریان تکفیری در جنگ افغانستان مورد توجه جهان اسلام بودند. جهان اسلام می پنداشت آن ها در مقابل کمونیست ها می جنگند، اما وقتی جنگ افغانستان تمام شد، در مقابل دیگر مذاهب اسلامی، سیاست خشونت را دنبال کردند و این مسئله جایگاه آن ها را در جهان اسلام تنزل داد. «ابومصعب زرقاوی» وارد عراق شد، تا با صلیبی ها بجنگد، اما شیعیان و اهل سنّت را مورد هدف قرار داد. آن ها در عراق، الجزایر، در مترو اسپانیا، سوریه و دیگر جاها سیاست خشونت را با شیوه خاص خود ادامه دادند.(2)

ص: 404


1- ایمن ظواهری، «ارشادهای عمومی درباره فعالیت های جهادی»، سه شنبه 26 شهریور 1392-14:48:33 http://fa.alalam.ir/news/1517574
2- سید مهدی علیزاده موسوی، «جریان های درون وهابیت»، http://www.vahhabiyat.com/showdata.aspx?dataid=5607siteid=1

هم چنین بن لادن در سپتامبر2001م. از درون به امریکا ضربه زد و به نصیحت معترضان درون تشکیلات خود نظیر میزبانش «ملا محمد عمر» در افغانستان که هدف قرار ندادن آمریکایی ها و اکتفا به حمله به یهودیان را ترجیح می داد، گوش نکرد. چرخه باطل سیاست خشونت بهانه خوبی برای حمله آمریکا به افغانستان شد و نسل کاملی از رهبران جهاد و آموزش دیدگان اردوگاه های افغانستان را نابود یا پراکنده ساخته و به حکومت طالبان پایان داد.(1)

یکی از عناصر نزدیک به بن لادن در نشریه اینترنتی «الانصار» برای نخستین بار مسئولیت حوادث 11سپتامبر را به عهده گرفت. «ابوعبید قرشی» از معاونان نزدیک به رهبر القاعده در مقاله ای چنین بیان کرد: همین افتخار برای القاعده بس است که درحملات خود در 11سپتامبر پایه های استرانژیک دفاعی آمریکا را درهم ریخت ... پایه هایی که حتی اتحاد جماهیر شوروی سابق نیز نتوانست آن ها را درهم بکوبد... .(2)

نگاهی به فهرست عمده حملات تروریستی که القاعده از دهه90 مظنون به دست داشتن در آن ها بوده است، در شناخت ماهیت سیاست خشونت بسیار مؤثر است.

این فهرست عبارتند از:

در سال1993 دست داشتن در بمب گذاری مرکز تجارت جهانی که به کشته شدن 6 نفر انجامید و همکاری با شبه نظامیان سومالیایی در کشتار سربازان آمریکایی؛ در 1996 انفجار در برج های الخبر عربستان(ظهران) و قتل 19 نظامی آمریکایی؛ در 1998م. بمب گذاری در سفارت خانه های آمریکا در تانزانیا و کنیا که منجر به کشته شدن 224نفر شدن و تنها در میان آن ها 12نفر آمریکایی بودند؛ در 1999م. بمب گذاری در کشتی آمریکایی در یمن و قتل 17 نظامی؛ در 2001م. حمله به نیویورک و

ص: 405


1- مجید مرادی، همان.
2- محمد رضا تاجیک، بررسی ساختار و تشکیلات گروه های تروریستی (مطالعه موردی سازمان القاعده)، ص135- 138.

واشنگتون در 11سپتامبر؛ در 2002م. انفجار در یک محوطه باستانی در تونس که به کشته شدن 17نفر، از جمله11جهانگرد آلمانی منجر شد. در همین سال انفجار بمب در خارج از محوطه سفارت آمریکا در کراچی و قتل 12نفر و انفجار در کلوپ شبانه در بالی اندونزی و کشته شدن 202نفر که بیشتر شهروندان استرالیایی بودند؛ در 2003م. بمب گذاری در یک مجتمع مسکونی در ریاض عربستان و قتل 18 آمریکایی؛ سال 2004 انفجار ده بمب مهیب در مادرید و کشته شدن 191نفر» و ... .

بن لادن در وصیت نامه خود که بعد از مرگ وی منتشر شد، به برخی بمب گذاری های القاعده اعتراف کرد و به ادامه سیاست خشونت تأکید داشت و علمای سلفی که با وی همراهی نکرده بودند را خاین به امت خطاب کرد و نوشت:

دلیل شیخ(...) و همراهانش این بود که باید یهود و مسیحیان و افکار عمومی آن ها را راضی کرد در حالی که این سخن خداوند سبحان را فراموش کرده اند که می فرماید: «یهود و نصاری از تو راضی و خشنود نمی شوند، مگر آن که دین آن ها را بپذیری» این چنین علمایی به رسالت خود که خدمت به امت و پرداختن به امور آن بود، خیانت کردند و با دشمنان این امت، دوستی و با پیشگامان مجاهدی که نخستین شکست تاریخی را بر آمریکا وارد ساختند، دشمنی کردند. حادثه نیویورک و واشنگتن، سومین ضربه از ضربات فزاینده ای است که آمریکا آن را دریافت کرد. نخستین آن، انفجار مارنیز در لبنان بود، دومینش انفجار سفارت امریکا در نایروبی بود... آخرین سفارش من به تمام مجاهدان این است که صفوف خود را از این علما و این ذلت پذیران پاکسازی کنید! به ویژه علمایی که از جهاد باز مانده و خوار کننده این امت هستند... .(1)

ص: 406


1- «وصیت نامه بن لادن»، فردا نیوز، جمعه 28 رمضان سال 1422 مطابق با 14/12/2001. http://www.fardanews.com/fa/news/146289/%D9%88%D8%B5%DB%8C%D8%AA-%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%A8%D9%86-%D9%84%D8%A7%D8%AF%D9%86-

از آنچه که در سطوح سیاست خشونت در عملکرد جریان تکفیری گذشت، به طور خلاصه می توان ویژگی هایی برای این سیاست برشمرد، که در صورت شباهت با ویژگی های ترورریسم، فرضیه معنایابی سیاست خشونت به معنایی خاص، یعنی تروریسم به اثبات می رسد.

6. جمع بندی

آن چه از نوشتار حاضر برای ما معلوم شد، این است که جریان تکفیری هر آن چه را می اندیشد و بدان اعتقاد دارد، جزء اصول اعتقادی اسلام می داند. این جریان برای پیش برد اهداف خود به جای استدلال از تکفیر استفاده می کند. افکار خود را ملاک کفر و اسلام دیگران قرار می دهد.

تکفیری ها به دو گروه عمده حکومتی و غیر حکومتی تقسیم می شوند؛ حکومتی ها هرگونه تشکیل حزب و جماعت را بدعت می دانند و توجیه گر حکوت در همکاری با کشورهای غربی و کارهای حکومتی هستند؛ در مقابل غیر حکومتی ها با تشکیک در تقلید از رجال دینی سلفی به زمینه سازی برای انتقاد از حاکم و خروج بر ولات امر پرداختند. تقلید را از اسباب هلاکت و مؤثر بر افکار اسلامی دانستند و ثمره تقلید را اهمال نص شرعی و تعطیل عقل بشری عنوان کردند؛ اما پیامد این روش این است که هر کسی به تنهایی حکم شرعی خود را استنباط کند و دادن چنین روشی زمینه ای برای افراط گرایی شد. ترویج فردی کردن حکم و فتوا در کنار رادیکالیسم فکری، که محدودة جهاد را از جهاد دفاعی به جهاد ابتدایی ارتقا داد، به همراه کمک های مالی و نظامی کشورها زمینه ساز سیاست خشونت شد.

سیاست خشونت از حدود جهاد ابتدایی هم بالاتر رفت و با نادیده گرفتن حقوق اولیه انسان ها، اقداماتی غیر انسانی را در پیش گرفت. آن ها حمله به سفارتخانه ها و اماکن غیر نظامی را نیز در دستور کار خود قرار دادند. بر این اساس، سیاست خشونت شباهت بسیار به نظام معنایی خاص به نام «تروریسم» دارد؛ یعنی سیاست خشونت در

ص: 407

مرکز دایره ای قرار می گیرد که ویژگی هایی مانند: خشونت، ترس و وحشت افکنی، هدف نهایی، جنبه سیاسی، سازماندهی، غیر قانونی بودن و غیره، اطراف این دایره را احاطه کرده است. اگر ترور به معنای ترس و وحشت است و هدف غایی تروریسم، تأثیر بر افکار عمومی است و یا خشونت و جنبه سیاسی از ویژگی های ترور است،(1) این ویژگی ها با مرکزیت سیاست خشونت، در رفتار جریان تکفیری، قابل مشاهده است.

از طرفی با مشخص شدن ویژگی های سیاست خشونت معنایی خاص از آن به ذهن متبادر می شود که این معنا تمایل شدید به تروریسم دارد. از طرفی دیگر، سیاست خشونت اگرچه از طریق مفهوم جهاد طبق نگرش تکفیری ها با دین پیوندی معنادار برقرار می سازد، با نگاهی دقیق به مفهوم جهاد عدم ارتباط مفهومی آن با جهاد آشکار می گردد؛ زیرا نه عملکرد سیاست خشونت در محدوده جهاد می گنجد و نه اعمال غیر عاقلانه آن ها با رفتار یک جهادگر تناسب دارد. کار آن ها درحد و حدود جهاد نیست، چون عمل آن ها به نوعی گسست از نظر فقهی و اعتقادی بیشتر مسلمانان بوده است، زیرا عقیده غالب در میان مسلمان ها مبتنی بر جهاد دفاعی است. هم چنین اعمال آن ها غیر عاقلانه به شمار می آید، زیرا بدون گناه، مردم بی دفاع را می کشند، اعمال غیر قانونی انجام می دهند و بدترین رفتارها را درباره دیگران انجام می دهند؛ رفتاری که هیچ تردیدی بر قبیح بودن و غیر عقلانی بودن آن ها نیست.

ص: 408


1- محمد علی اردبیلی، «تروریسم و دفاع مشروع از نظر اسلام» (مجموعه مقالات)، دانشکده علوم قضایی، ص119.
کتابنامه
الف) کتاب ها

1. آ.کلارک، ریچارد، علیه همه دشمنان (جنگ داخلی آمریکا با ترور)، ترجمه کیوان افخمی نیا، روشنگران و مطالعات زنان، تهران 1384.

2. اردبیلی، محمد علی، مفهوم تروریسم، در «تروریسم و دفاع مشروع از منظر اسلام و حقوق بین الملل (مجموعه مقالات و سخنرانی ها همایش پنجم و ششم دیماه 1380)، روزنامه رسمی دانشکده علوم قضایی، تهران 1381.

3. ------------------ ، تروریسم و دفاع مشروع از نظر اسلام (مجموعه مقالات) دانشکده علوم قضایی، روزنامه رسمی، تهران 1381.

4. اسماعیلی، حمید رضا، القاعده؛از پندار تا پدیدار، اندیشه سازان نور، تهران 1386.

5. آیرملو، رضا، استراتژی استعمار نو، سپهر، تهران 1366.

6. برزگر، ابراهیم، استعاره صراط در اندیشه سیاسی سید قطب، دانشگاه امام صادق علیه السلام، تهران 1390.

7. بریزار، ژان شارل، بن لادن؛ حقیقت ممنوع، ترجمه عبدالحسین نیک گهر، آگاه، تهران 1381.

8. البوطی، محمد سعید رمضان، سلفیه بدعت یا مذهب، ترجمه حسین صابری، آستان قدس رضوی، مشهد 1375.

9. پولی، میشل، دوران، خالد، بن لادن کیست؟، ترجمه مهشید میرمعزی، روزنه، تهران 1380.

10. تاجیک، محمد رضا، بررسی ساختار و تشکیلات گروه های تروریستی(مطالعه موردی سازمان القاعده)، دفتر گسترش تولید علم، 1387 [بی جا].

11. رشید، احمد، طالبان، اسلام، نفت و بازی بزرگ جدید، ترجمه اسدالله نشایی و صادق باقری، دانش هستی، تهران 1379.

12. ره پیک، سیامک، تحلیل تروریسم در نسبیت مفهومی امنیت و منافع ملی، در «تروریسم ودفاع مشروع از نظر اسلام و حقوق بین الملل» (مجموعه مقالات).

13. شیخ احمد، مهدی بخشی، بررسی و عوامل اندیشه ای و عینی شکل گیری القاعده، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشکده حقوق و علوم سیاسی، دانشگاه علامه طباطبایی، تهران 1385.

14. صفا تاج، مجید، تکفیر، نشر اسلامی، تهران 1380.

15. طلوعی، محمود، فرهنگ جامع سیاسی، چاپ دوم: علمی، تهران 1377.

16. عبدالله خانی، علی، تروریسم شناسی، ابرار معاصر، تهران 1386.

17. علیزاده، حسن، فرهنگ خاص علوم سیاسی، روزنه، تهران 1377.

18. عنایت، حمید، سیری در اندیشۀ سیاسی عرب، چاپ سوم: سپهر، تهران 1363.

19. فدوی، عبدالقیوم، اسامه بن لادن و ماجراها، مفاخر، کابل 1381.

20. کوپل، ژیل، پیامبر و فرعون، ترجمه حمید رسایی، کیهان، تهران 1366.

ص: 409

21. سید قطب، ادعانامه ای علیه تمدن غرب، ترجمه سید علی خامنه ای و سید هادی خامنه ای، طوس، مشهد 1351.

22. ----------، اسلام و عملکرد استعمار، ترجمه اسدالله محمودی، ناصرخسرو، تهران 1361.

23. ----------، ویژگی های ایدئولوژی اسلامی، ترجمه سید محمد خامنه ای، کیهان، تهران 1369.

24. ----------، اسلام و استعمار، ترجمه محمد جعفر امامی، امید، قم [بی تا].

25. مارسدن، پیتر، طالبان (جنگ، مذهب و نظم نوین در افغانستان) وزارت خارجه تهران 1379.

26. میراحمدی، منصور، «مقایسه ویژگی معرفت شناختی جریان های فکری سیاسی معاصر در جهان اسلام»، فصل نامه رهیافت سیاسی و بین الملل، شماره 8، زمستان 1385.

27. وودیس، جک، مقدمه ای بر استعمار نو، ترجمه سعید روحانی، پیروز، تهران 1359.

28. هیویت، کریستوفر، درک تروریسم در آمریکا: از کوکلوس کلان تا القاعده، ترجمه مؤسسه مطالعات اندیشه سازان نور، تهران 1384.

ب) اینترنت

1. http://irdc.ir

2. http://fa.alalam.ir

3. http://emadnews.com

4. http://shia-news.com

5. http://zendagi.com

6. http://bashgah.net

7. http://blogsky.com

8. http://islamworld2020.persianblog.ir

9. http://riirpolitics.com

10. http://farsnews.com

11. http://Lemonpress.ir

12. http://bashgah.net

13. http://jawedan.com

14. http://irdc.ir

15. http://hawzah.net.

16. http://vahhabiyat.com

17. http://www.fardanews.com

18. http://www.books.google.com

19. http: //www.ajurry.com

20. http://www.tawhed.ws

21. http://www.tawhed.ws

22. http://www.rabee.net

ص: 410

الگوی حکومت در اندیشه جریان سلفی تکفیری / محمد اسماعیل نباتیان

اشاره

محمد اسماعیل نباتیان(1)

چکیده

جریان های سلفی تکفیری گرچه در بستر اندیشه اهل سنت نضج و نمو یافته است، اما با عنایت به رویکرد آرمان خواهانه به خلافت راشده و تمرکز نظر و عمل خود بر خروج از وضع موجود و تحول آن به عصر سلف صالح، در زمینه های اعتقادی، سیاسی و اجتماعی، فاصله هایی از اهل سنت گرفته اند که می تواند الگوی حکومتی آن­ها را متمایز نماید. الگوی حکومتی مورد نظر جریان سلفی تکفیری، در ساختار و کارکرد به شدت ریشه در گذشته و خلافت راشده دارد و حتی شیوه دست یابی به قدرت سیاسی نیز در جهاد و یا انتخاب اهل حل و عقد خلاصه شده و برخلاف الگوی حکومت در اندیشه اسلامی معاصر، در مبانی و چارچوب، از تمسک به تجارب بشری جدید به شدت استنکاف دارد و با رویکردی متحجرانه و براساس برداشت های متعصبانه ظاهرگرایانه و با تفسیر به رأی از آیات و روایات، مدلی غیرپاسخ گو و مستبد و بر پایه قوانین شریعتی که خودشان تفسیر و تعریف می کنند، ابتنا دارد و مردم در قبال این حکومت صرفاً تکلیف دارند و به شدت مؤلفه های مدرن به ویژه در حوزه نقش مردم در قدرت را ردّ و تقبیح می کنند.

کلید واژگان: سلفی، تکفیری، حکومت، خلافت، جهاد.

ص: 411


1- دانش آموخته حوزه علمیه قم و دکترای انقلاب اسلامی.
مقدمه

بررسی دقیق و منطقیِ مسئله الگوی حکومت در اندیشه سلفی تکفیری مستلزم اتخاذ یک چارچوب نظریِ صائبی است. با توجه به وجود تمایزات میان الگوی حکومت در اندیشه این جریان ها با جریان های اسلامی دیگر؛ به ویژه در حوزه ساختار و کارکرد نظام سیاسی، جهت تحلیل مسئله از مدل تحلیل سیستمی بهره بردیم. در این راستا، در بخش ساختار، مسائلِ عناصر قدرت، مرزهای قدرت و شبکه قدرت مورد بررسی قرارگرفته و در بخش کارکرد، مرکز رهبری، دامنه قدرت و جریان قدرت بحث و تبیین شده است.

با عنایت به این­که مفهوم کلیدیِ «سلفی تکفیری» در این مقاله، به توضیحی درباره این مفهوم اشاره می کنیم. سلفی تکفیری به گرایش گروهی از سلفی ها گفته می شود که مخالفان خود را کافر می شمارند. براساس مبنای فکری آنان میان ایمان و عمل، تلازم وجود دارد؛ به این معنا که اگر کسی ایمان به خدا داشته باشد و مرتکب کبائر شود، از دین خارج شده و کافر شمرده می شود که اگر این کفر اکبر باشد جهاد علیه شان واجب می شود. در تاریخ اسلامی تنها گروهی که چنین عقیده ای داشتند، خوارج بودند.(1)

گفتنی است که این مقاله با رویکرد «نگاهی از درون» به تحلیل حکومت در اندیشه این جریان پرداخته است و در آن سعی شده با تمسک به آثار متفکران و رهبران جریان سلفی تکفیری، نگرش آن ها به حکومت و سیاست را تبیین، تحلیل شود.

سیر تطور جریان سیاسی - مذهبی سلفی تکفیری

در بررسی سیر تکوین و توسعه اندیشه سیاسی سلفی تکفیری، یکی از تحولات مهم که نقطه جهش و بازآفرینی این تفکر در جهان اسلام محسوب می شود، الغای خلافت عثمانی در سال 1924م. به حکم مجلس کبیر ملی ترکیه است.(2)

یکی از پی آمدهای مهم

ص: 412


1- سید مهدی علیزاده موسوی، تبارشناسی سلفی گری و وهابیت، ج1، ص94.
2- حمید عنایت، اندیشه سیاسی در اسلام معاصر، ص115.

الغای خلافت، شکل گیری آرمان خلافت و بازگشت به سلف صالح و خلافت راشده در جهان اهل سنت می باشد. در این­جا به بررسی نقاط عطف و سیر تطور سیاسی و اعتقادی جریان سلفی تکفیری در قالب چهار نقطه عطف و مرحله، می پردازیم. شایان ذکر است که ابن تیمیه، از علمای اهل سنت در قرن هفتم هجری، را می توان مبدأ و منشأ نظریه پردازی در باب سلفی تکفیری تلقی کرد.(1)

البته رویکرد ابن تیمیه بیشتر اعتقادی بود تا سیاسی. در ادامه، محمد بن عبدالوهاب در قرن دوازدهم هجری در مقام بسط این تفکر انحرافی در جهان اسلام و اتصال آن با سیاست برآمد که محصول آن وهابیت سیاسی ای است که بر بستر نظام قبیله ای آل سعود در عربستان شکل گرفت.(2)

وی نیز رویکرد تکفیر اعتقادی و با تمرکز بر تکفیر شیعیان را در پیش گرفت.

1. مرحله اوّل، سقوط خلافت و ظهور آرمان خلافت: سقوط خلافت عثمانی، ظهور آرمان احیای خلافت اسلامی و بازگشت به سلف صالح را در پی داشت که متفکرانی چون رشید رضا و نیز جمعیت اخوان المسلمین در بازخیزی و بسط اندیشه سلفیه (البته با رویکرد سلفی دعوتی) نقش مؤثری داشتند. به طوری که رشید رضا با هدف احیای خلافت راشده، حتی طرحی عملیاتی را جهت احیای خلافت پیشنهادی ارائه کرد که در آن، خلیفه، مرکز خلافت (شهر موصل) و شیوه تعیین خلیفه (اهل حل وعقد و مجلس الشوری) و شرایط خلیفه (اجتهاد و قرشی) مشخص شده بود.(3) اخوان المسلمین نیز با رویکرد سلفی دعوتی در پی توجه به سلف صالح و بازگشت خلافت راشده برآمد.(4)

از ویژگی های مهم این مرحله، تأکید بر سلفیت منهای تکفیر دیگر

ص: 413


1- علیزاده موسوی، همان، ج1، ص31.
2- مؤسسه مطالعات اندیشه سازان نور، وهابیت سیاسی، ص105 و 159.
3- حمید عنایت، همان، ص132 رک: ابومصعب سوری، دعوة المقاومة الاسلامیة العالمیة، ص444.
4- حمید عنایت، اندیشه سیاسی در جهان عرب، ص125؛ رک: مجید خدوری، گرایش های سیاسی در جهان عرب.

مذاهب اسلامی، رویکرد دعوت، و جواز بهره گیری از نهادهای مدرن در نیل به اهداف مانند پارلمان و انتخابات و... است.(1)

2. مرحله دوم نشانه گذار راه جهاد تکفیری (معالم فی الطریق): سید قطب، نقطه عطف در اندیشه سلفی تکفیری به ویژه تکفیر سیاسی به حساب می آید.(2) کتاب معالم فی الطریق وی راهنمای تحول و ورود به گفتمان سلفی تکفیری است که اساساً کیان خود را در طرد و تکفیر دیگران (به طور خاص سکولارها) جست­وجو می کرد. سید قطب با طرح «جامعه جاهلی - جامعه اسلامی» و ضرورت خروج از جامعه جاهلی (که همه جوامع مسلمان و غیرمسلمان را شامل می شد) از طریق هجرت یا جهاد، در مقام ارائه راهبردی برای تأسیس جامعه اسلامی برآمد. به اعتقاد قطب، خروج از جامعه جاهلی مستلزم یک انقلاب واقعی تحت رهبری یک «پیشتاز امت» است که متأثر از «تنها نسل قرآن» یعنی صحابه می باشد.(3)در

این راستا هنگامی که سه فرد مؤمن ایمان و عقیده پیدا کنند، در واقع یک جامعه اسلامی مستقل و جدای از جامعه جاهلی عملاً موجودیت پیدا می کند؛ سه نفر، ده نفر می شود و ده نفر صدنفر، و صدنفر هزار نفر، هزار نفر بیست هزار نفر می شود، و بدین ترتیب جامعه اسلامی ظهور می کند و ریشه می گیرد. در این مسیر، مبارزه دائمی است و جهاد تا روز قیامت به طول می انجامد.(4)

پیامد اندیشه سید قطب پس از اعدامش در 1966م. گرایش هوادارانش به سوی هجرت و جهاد علیه جامعه جاهلی موجود بود(5)و

تشکیل دو گروه رادیکالِ جماعه المسلمین (الهجره و التکفیر) به رهبری احمد شکری مصطفی،(6)

و جماعة الجهاد به

ص: 414


1- حمید عنایت، همان، ص125.
2- ایمن ظواهری، فرسان تحت رایة النبی، ص11-12؛ حسین بن محمود، مراحل التطور الفکری لحیاة سیدقطب، ص49؛ عبدالسلام فرج، الفریضة الغائبة، ص12.
3- سید قطب، معالم فی الطریق، ص22.
4- همان، ص105-106
5- ایمن ظواهری، فرسان تحت رایة النبی، ص13.
6- ژیل کوپل، پیامبر و فرعون، ص87-101.

رهبری محمد عبدالسلام فرج بود. عبدالسلام فرج، بنیان­گذار و تئوریسین و رهبر جماعة الجهاد، با نگارش جزوه «الفریضه الغائبه»، شیوه قیام علیه جامعه جاهلی و اولویت جهاد علیه حکومت های سکولار (عدو قریب) را تئوریزه کرد که نمود عینی آن، ترور انورسادات، رئیس جمهور مصر در 1980م. به دست اعضای جماعة الجهاد بود.(1) از

ویژگی های این مرحله، ورود مفهوم «تکفیر» به حوزه عقاید سیاسی - مذهبی جریان سلفی است، که برخلاف تکفیر وهابیت که گونه ای عقاید فردی مثل توسل و زیارت را شامل می شد، همه شئون زندگی اجتماعی و سیاسی نیز را شامل می شد، به طوری که حتی شکل حکومت مثل دموکراسی را هم فرامی گرفت.(2)

3. مرحله سوم، افغانستان، بستر تکوین «تنظیم القاعده» و شبکه عنکبوتی تکفیری: تهاجم شوروی به کشور مسلمان افغانستان در سال 1358ش. از سویی، و سرکوبی شدید جریان سلفی تکفیری در مصر و دیگر کشورهای عربی از سوی دیگر، سبب شد که به تدریج مجاهدین عرب به سوی افغانستان جهت جهاد با کفار گسیل شوند.(3)

درکنار حضور پراکنده مجاهدین، حضور جماعه الجهاد (به رهبری دکتر ایمن الظواهری مصری از یاران نزدیک عبدالسلام فرج که در سال 1985م. از زندان مصر آزاد شد) در افغانستان، با توجه به تجربه مبارزه شان، کانون تأثیرگذار گردید و حلقه اصلی یاران اسامه بن لادن را تشکیل دادند که به تدریج زمینه ساز سیطره تفکرات سلفی تکفیری بر عرب - افغان ها گردید.(4)

هرچند تمرکز این جریان در دهه80 و 90 میلادی بیشتر بر عدوّ بعید (امریکا و صهیونیسم) بود که تشکیل جبهه جهانی اسلام علیه صهیونیسم در 1998م.، و متعاقب آن انفجار سفارت­خانه های امریکا در کنیا و تانزانیا در همان سال و

ص: 415


1- همان، ص233-240، عبدالسلام فرج، الفریضة الغائبة، ص14-18.
2- ضحی الخطیب، ضوابط التکفیر بین الامس و الیوم، ص85 و 112 و 192.
3- .ر.ک: عبدالله عزّام، اعلان الجهاد، ص5 و همو، جهاد الشعب المسلم، ص12.
4- عبدالله، الطویل، القاعده و خواهرانش، ص293 و 388؛ ابوقتاده فلسطینی، حکیم الحرکة الاسلامیة، ص3-4.

نیز یازده سپتامبر در امریکا از پیامدهای آن می باشد.(1)استراتژی

القاعده ایجاد شبکه گسترده در جهان و جهاد برای تأسیس امارت ها بود که تأسیس امارت طالبان در افغانستان در 1995م. تا حدی نخستین تبلور بیرونی این اندیشه بود.

4. مرحله چهارم، خلافت داعش: تهاجم قدرت های غربی به عراق و سقوط صدام در 2003م.، خلأ قدرتی را در عراق موجب شد که زمینه ظهور گروه های سلفی تکفیریِ منبعث از القاعده را فراهم نمود. به ویژه قدرت گرفتن شیعیان در عراق به عنوان نظامی کافر و مهدورالدم از نظر تکفیری ها و نیز حضور آمریکا (به عنوان عدو بعید) در عراق در این مسیر تأثیر بسیاری نهاد. در سال 2006م. «تنظیم القاعده فی بلاد الرافدین» (جماعه التوحید و الجهاد) به رهبری ابومصعب الزرقاوی (از فرماندهان باسابقه القاعده و نماینده آن در عراق) تأسیس شد.(2)

در سال 2005م. در راستای راهبرد القاعده مبنی بر تأسیس امارت و دولت های کوچک و حتی کوچ شونده، الدولة الاسلامیه فی العراق تشکیل گردید. با قتل امیران این دولت، ابومصعب الزرقاوی در 2006م. و ابوعمر البغدادی در 2010م.، ابراهیم عواد ابراهیم البدری السامرایی معروف به ابوبکر البغدادی توسط مجلس الشوری به امیری دولت اسلامی عراق منصوب گردید. بغدادی علی رغم مخالفت مرکزیت القاعده، در 2013م. حوزه عملیاتی خود را به سوریه گسترش داد و با اشغال بخش هایی از خاک سوریه، نام الدولة الاسلامیه فی العراق و الشام (داعش) را بر سازمان خود نهاد و در سال2014م. با تهاجم به استان نینوای عراق و اشغال موصل، اعلان خلافت اسلامی کرد و از همه مسلمانان خواست که برای بیعت با او به عراق هجرت نمایند.(3)

نکته مهم در اعلان خلافت البغدادی، تغییر در استراتژی القاعده بود که در پی تأسیس امارت ها بود تا خلافت؛ به همین علت با واکنش تند سلفی های وابسته به

ص: 416


1- عبدالله طویل، القاعده و خواهرانش، ص402-403.
2- کامران کرمی، سلفی گری و خاورمیانه عربی، ص26-29.
3- ابوهمام بکر بن عبدالعزیز الأثری، مدی الایادی لبیعه البغدادی، ص2-5.

القاعده مواجه شد. اما با عنایت به آرمان بازگشت خلافت که از زمان سقوط خلافت عثمانی شکل گرفته بود، اعلان خلافت و نفی همه مرزهای ملی، برای برخی از جریان های تکفیری، تحقق آن آرمان به حساب می آمد به طوری که از هواداران این جریان از اندونزی تا مغرب، به بیعت با داعش پرداختند. هرچند علمای اهل سنت و نیز جریان های سلفی تکفیری در مقام مقابله با آن برآمدند.

ویژگی های حکومت در اندیشه سلفی تکفیری

نگاهی به نظر و عمل سیاسی رهبران جریان سلفی تکفیری مبیّن آن است که شباهت های زیادی با نظام سیاسی قدیم در اهل سنت دارد. به ویژه که با عنایت به الگوی آرمانی خلافت راشدین در اندیشه این جریان، مختصات حاکم بر تجربه خلافت راشدین با حکومت های سنتی اقتدارگرا هم خوانی دارد. با این وصف، وجوه تمایز قابل توجهی میان این دو وجود دارد. پیش از بیان ویژگی های حکومت در اندیشه سلفی تکفیری، لازم است که به ضرورت و مشروعیت حکومت از دیدگاه این جریان بپردازیم.

ضرورت تأسیس حکومت اسلامی

نگاه سلبی سلفی ها به جامعه امروز و تلقی جامعه جاهلی از آن، از سویی، و به تبع، نگاه آرمانی به عصر خلفای راشدین و سلف صالح، از سوی دیگر، زمینه تأمل آن­ها در راه های خروج از جامعه جاهلی امروز و دست یابی به الگوهای زندگی اجتماعی و سیاسی سلف صالح و به ویژه خلافت راشده را سبب شده است. از جمله گزاره های تقریباً اجماعی میان متفکران و رهبران جریان سلفی تکفیری، ضرورت تشکیل «الخلافة علی منهاج النبی» می باشد. البته در تاکتیک های نیل به این آرمان، میان رهبران سلفی اختلاف نظر وجود دارد.

عبدالسلام فرج از رهبران سلفی تکفیری مصری در الفریضه الغائبه در ضرورت اقامه حکومت می نویسد:

ص: 417

اقامه احکام الهی بر روی زمین بر همه مسلمین واجب است و به تبع این وجوب، برپایی دولت اسلامی نیز بر مسلمین واجب است، چراکه آن واجب تمام نمی شود مگر به انجام این واجب. هم چنین زمانی که دولت اسلامی اقامه نشود مگر به قتال، پس قتال نیز واجب می شود. میان مسلمانان اجماع هست در وجوب برپایی خلافت اسلامی و اعلان خلافت... ؛ پس بر هر مسلمانی واجب است که تلاش جدی کند برای بازگشت خلافت.(1)

هدف نهایی ایدئولوژی سلفی تکفیری القاعده، دست­یابی به حکومتی فقهی است که ریشه در سلفی گری دارد و بر تمام جهان حکم می راند. این حکومت دینی که شکل گیری جامعه دینی، از طریق اجرای قوانین فقهی بر آن مبتنی است، مهم ترین خواسته و موتور محرکه فعالیت های القاعده به شمار می رود.(2)

امارت طالبان بر افغانستان در واقع جلوه و تبلوری از حکومت مورد نظر القاعده بود. اسامه بن لادن می گوید: «ما برای جهاد در راه خداوند قادر متعال از وطن خود خارج شده ایم ... هدف و میل قلبی ما نیز این بوده که در راه برپایی و تحکیم حکومت اسلامی و پیاده کردن احکام اسلامی جهاد کنیم. این هدف ماست».(3)

به تعبیر رفاعی سرور، از متفکران سلفی تکفیری: «هدف اسلامی ای که جنبش اسلامی در پی آن است عبارت است از: برپایی جامعه اسلامی مبتنی بر توحید، جهاد و برپایی دولتی که به واسطه آن خلافت اسلامی اقامه گردد.(4)

تجربه تاریخی اسلام درباره دو خلیفه نخست و نیز تأکیدات قرآن مبنی بر مشورت و شورا باعث شده است تا نظریات الیتیستی و نخبه گرایانه در دیدگاه های رهبران جریان های سلفی تکفیری تقویت شود و جایگاهی نیز برای مشورت با اهل حل و عقد

ص: 418


1- عبدالسلام فرج، الفریضة الغائبه، ص4.
2- رک: ایمن الظواهری، فرسان تحت رایة النبی، ص231-232.
3- همان، ص174-177.
4- سرو رفاعی، التصور السیاسی للحرکة الاسلامیة، ص198.

و نخبگان سلفی قائل شوند. اما این شورا و مشورت هیچ گاه قابل تعمیم به عموم مردم و گروه های دیگر نیست. لذا ظواهری تأکید دارد:

مجاهدین نمی توانند با زور حکومت کنند یا مستقیماً قدرت را به دست گیرند. حکومت باید به اصل اسلامی شورا وفادار باشد و امر به معروف و نهی از منکر را به اجرا گذارد. هم چنین باید مبتنی بر نظر «اهل حل و عقد» باشد و نظر علما را به عنوان کارشناسان شریعت لحاظ کند.(1)

با این وصف، حکومتی که این جریان ها در پی اقامه آن هستند، علی رغم نگاه آرمانی شان به خلافت راشدین، بیشتر با خلافت نوع دوم که رشید رضا ذکر می کند یعنی «خلافت بالفعل» هم خوانی دارد. رشید رضا با تفکیک «خلافت آرمانی» (که در عصر خلفای راشدین وجود داشته) از «خلافت بالفعل» که بیشترین بخش تاریخ مسلمانان تحت حکم آن گذشته، خلافت بالفعل را به «امامة الضرورة» و «استبداد (التغلب بالقوه)» تقسیم کرده و ثابت می کند که این خلافت در شرایط خاص به عنوان ضرورت موقت، مجاز و تحمل شده است.(2) همان طور

که در سخن رفاعی سرور آمده، هدف این جریان ها اقامه دولت اسلامی جهت زمینه سازی برای برپایی خلافت اسلامی است و دولت اسلامی با خلافت بالفعل رشید رضا هم خوانی بیشتری دارد.

براین اساس تقریباً همه جریان های وابسته به القاعده در کشورهای مختلف، ضمن ردّ خلافت اسلامی داعش در عراق و شام، هدف خود را تأسیس «امارت اسلامی» می دانند که نمونه آن در حکومت طالبان افغانستان بروز یافت.(3)

ص: 419


1- حسام افشار، کالبدشکافی تفکر وهابیت و القاعده، ص12.
2- حمید عنایت، اندیشه سیاسی در اسلام معاصر، ص132.
3- ر.ک: ابوقتاده لفلسطینی، ثیاب الخلیفه، ص3؛ طارق عبدالحلیم، الخلافة بین السنیة والعبثیة، ص5؛ ایمن ظواهری، رسالة الشیخ د. أیمن الظواهری وجوابه علی المشایخ بشأن تنظیم «الدولة»، ص2.
جهاد؛ تنها راه حل دست یابی به حکومت مشروع و ضروری

از مؤلفه های بنیادین اندیشه سیاسی سلفی تکفیری، «جهاد» به عنوان تنها راه حل گذار از جامعه جاهلی به جامعه اسلامی است.(1)

به همین دلیل، جهاد اوجب واجبات و بالاترین عبادات تلقی شده است. عبدالسلام فرج می نویسد:

«کسی که واقعاً می خواهد به اعلا درجه اطاعت مشغول شود و بالاترین عبادات را انجام دهد، لازم است که به جهاد در راه خدا بپردازد».(2)

با توجه به نقش بسیار پررنگ جهاد در اندیشه این جریان هاست که خود را «سلفی جهادی» معرفی می کنند.(3)

فرج با تقسیم دشمن اسلام به عدوِّ قریب (حکّام جهان اسلام) و عدوِّ بعید (استعمار و اسرائیل)، جهاد با دشمن قریب را اولی دانسته است: «أن قتال العدو القریب أولی من قتال العدو البعید»، چراکه عامل وجود استعمار (عدو بعید) در بلاد اسلامی، حکام به ظاهر مسلمان هستند، لذا شروع جهاد با استعمار، غیرمفید وتضیع وقت خواهد بود.(4)

آنان این دیدگاه خود را به نظر ابن تیمیه مستند می کند: «ویقول ابن تیمیة: کل طائفة خرجت عن شریعة من شرائع الإسلام الظاهرة المتواترة فإنه یجب قتالها باتفاق أئمة المسلمین وإن تکلمت بالشهادتین».(5)

البته این جریان تلاش دارد معنایی محدود از جهاد ارائه نماید که با مفهوم گسترده در منابع اسلامی تفاوت دارد؛ از جمله دکتر شیخ عبدالله عزّام، از رهبران و متفکران جریان سلفی، می گوید: یک فهم نادرست از کلمه جهاد در میان مسلمانان شکل گرفته که فکر می کنند جهاد هر نوع تلاش در راه خداست و آن را محدود به سحرخیز بودن و خواندن خطبه و سخنرانی و یا خدمت به خانواده و پدر و مادر کرده اند؛ در حالی که

ص: 420


1- ابومصعب سوری، دعوة المقاومة الاسلامیة، ص888-893 و عبدالسلام فرج، الفریضه الغائبه، ص11.
2- عبدالسلام فرج، همان، ص11.
3- ایمن الظواهری، فرسان تحت رایه النبی، ص19.
4- عبدالسلام فرج، همان، ص 15-16و19.
5- ابن تیمیه، الفتاوی الکبری، باب الجهاد، ص 281.

جهاد صرفاً به معنای «قتال» است.(1) و جهاد عبادتی از برترین فرائض و افضل واجبات نزد خداوند است.(2)

همان طور که اشاره شد، در اندیشه سلفی تکفیری، جهاد نقش طریقیت دارد و تنها طریق برای خروج از جهان جاهلی و نیل به حکومت و خلافت اسلامی است. از این رو رفاعی سرور، از مفتیان تکفیری، معتقد است: برپایی حکومت واجب است و به اعتبار این­که برای حکومت حد نهایتی است که آن خلافت است، خلافت به عنوان ساختار سیاسی برای هدایت می باشد. لکن برپایی حکومت ابتدائاً و خلافت به عنوان غایت نهایی مستلزم قدرت و جهاد است و آن مستلزم شهادت است و غایت شهادت بهشت می باشد.(3)

الظواهری، امیر جماعة القاعده، در خصوص استراتژی القاعده در بهره گیری از جهاد می نویسد:

راهبرد حرکت جهادی باید مبتنی بر سیطره بر بخشی از زمین در قلب جهان اسلام و برپایی دولت اسلامی در آن باشد که زمینه بازگشت خلافت راشده براساس منهاج نبوی را فراهم نماید. همان طور که پیروزی محقق نمی شود مگر با اشغال نظامی یک سرزمین. وی در این باره به نمونه امارت طالبان در افغانستان اشاره می کند.(4)

مشروعیت الهی
اشاره

جریان سلفی تکفیری با عنایت به این­که حکومت خلفای راشدین را حکومت آرمانی خود معرفی می کند، لذا هر نظم سیاسی در قالب خلافت غیر این را برنمی تابد و به اعتقاد اینها حکومت تغلبیه موجود در کشورهای اسلامی، مرتد و کافر محسوب

ص: 421


1- همو، خضم المعرکه، ص1-2.
2- عبدالله عزّام، اعلان الجهاد، ص1.
3- سرور رفاعی، التصورالسیاسی للحرکة الاسلامیة، ص82.
4- ایمن ظواهری، فرسان تحت رایة النبی، ص231.

می شوند و حتی قیام علیه شان به عنوان دشمن قریب واجب عینی است. این برخلاف دیدگاه خلافت در نظریه های قدیم و نیز جدید اهل سنت است که در نظریه های قدیم، استیلا و تغلب را یکی از منابع مشروعیت دانسته و قیام علیه آن­ها را مجاز نمی دانند و یا در نظریه های جدید اهل سنت که نظام های مدرن نظیر دموکراسی را می پذیرند.

به اعتقاد آنها مشروعیت حاکمان از جانب عالم بالاست و رهبران جوامع باید خاستگاه دینی و برآمده از شرع داشته باشند.(1)مبنای

مشروعیت حتی تغلب هم باشد، اما در خلافت و حکومت تکفیری حکومت های موجود و متغلب چون به اجرای احکام اسلامی اقدام نمی کنند مشروعیت ندارند و بلکه مرتد و کافر هستند و قیام علیه شان واجب عینی است.

نکته شایان ذکر این­که محور این جریان ها عقیده است و براین اساس مشروعیت فقط الهی می باشد، در نتیجه انسان در اندیشه آن­ها نقشی ندارد و به تبع این، به شدت با تفکراتی که انسان در آن­ها مبنا باشد مخالفت می کنند، نظیر دموکراسی و لوازم آن مثل انتخابات و تفکیک قوا، و این­ها در حد شرک و کفر تلقی می کنند.(2)

حال، به بیان مختصات خلافت و حکومت از دیدگاه جریان سلفی تکفیری می پردازیم.

1. اقتدارگرایی

حکومت آرمانی سلفی تکفیری، خلافت راشدین است و از ویژگی های این نوع نظام سیاسی اقتدارگرایی است که در دوره های پس از آن نیز در جهان اسلام تداوم یافت. این جریان قائل به مرجعیت سیاسی سلف هستند و می گویند که خلافت باید به شکل اولیه خود یعنی خلافت راشده ایجاد گردد. البته برخی از طیف های این جریان خلافت راشدین را در عصر حاضر امکان پذیر نمی داند و عصر تحقق آن را پس از ظهور مهدی

ص: 422


1- ابومصعب سوری، دعوة المقاومة الاسلامیة، ص1079.
2- رک: همان، ص1021؛ طرطوسی، حکم الإسلام فی الدیمقراطیة، ص5؛ ابومصعب زرقاوی، دیمقراطیه، ص3.

موعود می دانند؛ (بیانیه «شروط الخلافه الراشده و اثبات أنها لاتکون إلا للمهدی فی آخرالزمان») لذا در پی تأسیس امارت یا دولت اسلامی نظیر امارت طالبان در افغانستان می باشند؛ نظام امارت یا دولت اسلامی شکلی از اقتدارگرایی است. در این نظام سیاسی، اقتدارگرایی چنان گسترده است که سخنی از آزادی و مشارکت سیاسی مردم مطرح نیست؛ به طوری که مظاهر مشارکت جدید همچون دموکراسی، انتخابات و تفکیک قدرت به شدت مورد طرد جریان سلفی تکفیری است و حتی آن­ها را مظاهر شرک و کفر تلقی کرده و تمسک به آن­ها را موجب کفر و شرک خوانده است: «بی شک دموکراسی کثیف و کفراست که نفوس سلیم و مومن از آن ابا دارند...».(1) وی هم­چنین می نویسد: « دموکراسی فتنه این عصر است که الوهیت و حاکمیت مخلوق را موجب می شود».

عمر عبدالحکیم (ابومصعب السوری)، از رهبران و متفکران سلفی تکفیری در کتاب دعوة المقاومه... (از مهم ترین آثار این جریان) در این خصوص می نویسد:

جهادگرایان دموکراسی را فلسفه و نظام کافر تلقی می کنند که با دین اسلام تناقض دارد.... عموم جهادیون معتقدند مسلمانان دموکرات که به پارلمان وارد می شوند و در قوه مقننه یا وزارت و حکومت که قوه مجریه است، مشغول می شوند، مرتکب عمل کفرآمیز می شوند.(2)

این رویکرد سلبی نسبت به دموکراسی به حدی است که گروه داعش آن را توجیهی برای قتل 1500نفر از اهل سنتِ وابسته به ارتش آزاد سوریه دانسته و می نویسد: «این­ها کمک کنندگان به ارتش آزاد بودند که تصریح دارد به برپایی دموکراسی و این در نظر علمای خودشان هم کفر است، چراکه بر سکولاریسم ابتنا دارد».(3)

ص: 423


1- طرطوسی، حکم الإسلام فی الدیمقراطیة، ص7.
2- ابومصعب سوری، دعوة المقاومة الاسلامیة، ص794.
3- مختار ابوزبیر، الدولة الاسلامیة باقیه، ص5.

از دیدگاه رهبران این جریان، دموکراسی براساس اصل به رسمیت شناختن نظر «اکثریت» استوار است؛ یعنی هر چه را اکثریت بپذیرد، حتی کفر و باطل، قبول می کند. بنابراین، دموکراسی «حقیقت» را «اکثریت» می داند که از منظر اسلام اصلی باطل است. «حقیقت» از نگاه اسلام آن است که با کتاب و سنت سازگار باشد؛ خواه یاران آن کم باشند یا زیاد. لذا هرچه با کتاب و سنت مخالف باشد، باطل است، هرچند تمام دنیا با آن موافقت کنند.(1)

به عبارت دیگر، علت مخالفت شان با دموکراسی این است که حکومت براساس «بغیرما انزل الله» شکل می گیرد و طبق قوانین وضعی بشری یا عرف ها و تقالید حکم می کنند و این کفر وشرک می باشد.(2)

البته وی در جای دیگر، این نظر خود را تا حدی تلطیف کرده و می گوید:

مجاهدین نمی توانند با زور حکومت کنند یا مستقیماً قدرت را به دست گیرند. حکومت باید به اصل اسلامی شورا وفادار باشد و امر به معروف و نهی از منکر را به اجرا گذارد. هم­چنین باید مبتنی بر نظر اهل حل و عقد باشد و نظر علما را به عنوان کارشناسان شریعت لحاظ کند.(3)

در همین راستا در نامه ای به زرقاوی، امیر القاعده عراق، که در 9ژوئیه 2005 منتشر شد، در خصوص ضرورت توجه به اقتضائات و مصالح سیاسی، و هشدار درباره تکرار اشتباهات طالبان، می نویسد: «جهاد در عراق بدون دست یابی به حداقلی از حمایت مردم نمی تواند موفق باشد».(4)

با این وصف، آثار و تفکرات رهبران جریان سلفی تکفیری بیانگر آن است که اندیشه این جریان بر تغلّب ابتنا دارد و اگر از توجه به نظر اهل حل وعقد یا مردم سخن گفته اند، بنابر اقتضائات سیاسی می باشد.

ص: 424


1- ابومصعب زرقاوی، کلمات مضیئه، ص 7-5.
2- علی خضیرالخضیر، فتوای مفتی شیخ علی بن خضیرالخضیر.
3- طارق عبدالحلیم، الخلافه بین السنیه و العبثیه، ص1 و همو، قیام الدوله الاسلام بین الواقع و الاوهام، قسمت8.
4- همان.
2. شخص محوری

اندیشه سیاسی جریان سلفی تکفیر با تأثیرپذیری از اندیشه سیاسی قدیم اهل سنت، برای حکم رانی دو خصلت اساسی ملازم هم قائل است: شخص محوری و دانش محوری. لذا در این نظریه ها علم و اجتهاد از شرایط اصلی امیر یا خلیفه معرفی شده است و با نگاهی به نظریات علمای قدیم که حاکم اسلامی را افضل قریش در علم و دین می دانستند(1) سعی کرده اند بر این دو خصلت فضل و قریشی تأکید داشته باشند؛(2) برای مثال، خلافت داعش پس از اعلان خلافت، در پی جعل نسب قرشی و اجتهاد برای البغدادی برآمد.(3)

3. وحدت قوا؛ ولایت عام

ولایت عام نیز مانند دیگر خصلت های در نظام سیاسی قدیم اهل سنت در اندیشه جریان سلفی تکفیری نیز به وضوح مشاهده می شود. امیر یا خلیفه سلفی، مسئول تمام امور سیاسی، دینی، اجتماعی و قضایی و غیره در جامعه اسلامی محسوب می شود. البته تجربه تاریخی اسلام درباره دو خلیفه نخست و نیز تأکیدات قرآن مبنی بر مشورت و شورا باعث شده است تا نظریات الیتیستی و نخبه گرایانه در اندیشه سلفی ها تقویت شود و جایگاهی نیز برای مشورت با اهل حل و عقد و نخبگان سلفی قائل شوند. اما این شورا و مشورت هیچ گاه قابل تعمیم به عموم مردم و گروه های دیگر نیست. در همین راستا الدولة الاسلامیه فی العراق که بعدها به «داعش» مشهور شد، از زمان تأسیس آن در 2008م. مجلس الشوری نیز ایجاد کرده که نظریات و ملاحظات شورای مجاهدین و رهبران جهادی - به تعبیرشان اهل حل و عقد - در آن مطرح می گردد و خلیفه داعشی

ص: 425


1- داود فیرحی، نظام سیاسی و دولت در اسلام، ص53.
2- رک: مختار ابوزبیر، دولة الاسلام باقیه، ص3-4؛ سرور رفاعی، التصورالسیاسی للحرکة الاسلامیه، ص280و289؛ ابومصعب سوری، دعوة المقاومة الاسلامیة، ص793.
3- اثری، مدالأیادی لبیعة البغدادی، ص4و5.

نیز- طبق بیانیه این مجلس - توسط مجلس الشوری با لحاظ شرایطی که در اندیشه سیاسی اهل سنت آمده، تعیین می کند.(1)

دکتر عبدالله عزّام در اعلان الجهاد ضمن اشاره به جایگاه امام و خلیفه، درباره اختیارات و وظایف خلیفه می نویسد:

امام و خلیفه به عنوان امام نصب شده تا به حفظ دین، حمایت بلاد، سد مرزها، اقامه حدود شرعی، حفظ حقوق، صیانت از نمادهای دینی، تقسیم غنائم، اقامه شعائر اسلامی مانند نماز و حج و روزه و جمع آوری زکات و طرد مفسدان، اقدام نماید.(2)

4. الگوی امپراتوری

در ایدئولوژی سلفی تکفیری هیچ انسانی اعم از مسلمان و غیرمسلمان، اصالتی ندارد و اصالت با ایدئولوژی سلفی و حکومت مورد نظر است و تلاش برای کسب حکومت نیز با هدف هدایت، توجیه می گردد: «و باعتبار أن للسلطة حدًّا نهائیًّا.. وهو الخلافة، أصبحت الخلافة هی الصیغة السیاسیة لغایة الهدایة».(3)

در واقع همان طور که ایمن الظواهری در فرسان تحت رایه النبی مبنای تکوین دولت اسلامی را عقیده می داند و جهاد نیز برای تحقق عقیده وشریعت در جامعه واجب شده است. لذا حدود و ثغور دولت اسلامی از نظر تکفیری ها با حوزه سکونت مسلمانان تلازم دارد. رفاعی سرور از رهبران فکری این جریان، می نویسد:

بنیان اقامه دولت اسلامی بر دعوت و نشر عقیده است ...اساساً وظیفه دولت اسلامی دفاع از عقیده است ... و مبنای مشروعیت حکومت و محور و سبب وجودش همانا تبلیغ دعوت در آن است... در واقع دین

ص: 426


1- همان، ص6.
2- عبدالله عزّام، اعلان الجهاد، ص4؛ ر.ک.: ابومصعب سوری، دعوة المقاومة الاسلامیة، ص794-795.
3- سرور رفاعی، التصورالسیاسی للحرکة الاسلامیة، ص83.

مشروعیت بخش حکومت است و حکومت ابزار و وسیله دین به شمار می رود.(1)

وی در ادامه، دولت را ابزار اساسی اقامه دین تلقی می کند.(2)

عبدالله عزام نیز در تعریف دارالاسلام، معیار آن را مستولی شدن احکام اسلامی می داند و در صورتی که به جای احکام، قوانین بشری اجرا گردد، دیگر دارالاسلام نخواهد بود. و بنابر نظر جمهور فقها از مالکی، شافعی، احمد و دوشاگرد محمد حنفیه، همانا اگر در سرزمین هایی اسلامی به غیر ما أنزل الله حکم شود، آنها جزء دارالاسلام به حساب نخواهند آمد و دارالحرب خواهند شد».(3)

شاید صریح ترین بیان در اندیشه حکومت فراگیر و فراملی سلفی تکفیری، سخن ایمن الظواهری (امیر سازمان القاعده) در فرسان تحت رأیه النبی باشد که بر تأسیس دولت اسلامی در قلب جهان اسلام و زمینه سازی برای بازگشت خلافت راشده براساس سیره نبوی - بدون لحاظ مرزبندی های ملی - تأکید می کند.(4)

بنابراین مبنای مرزبندی سیاسی جریان سلفی تکفیری، همان عقیده است؛ به خصوص که برخی از گروه های این جریان، دایره این عقیده را بسیار محدود می بینند و تحت تأثیر سیدقطب، جامعه جاهلی یا کافر(دارالکفر یا دارالحرب) را حتی شامل جوامع مسلمان نشین که همفکر این­ها نیستند می دانند.(5)

اساساً دارالاسلام مورد نظر این جریان، به دلیل وحدت در عقیده، مغایر با مرز بندی های ملی است، به همین دلیل هم رشید رضا در ارائه پیشنهاد خلافت، منطقه بی طرفی را معرفی می کند که به عنوان مرکز

ص: 427


1- همان، ص 86..
2- همان، ص88 و89 و 90.
3- عبدالله عزّام، اعلان الجهاد، ص5.
4- ایمن ظواهری، فرسان تحت رایة النبی، ص231.
5- رک: سید قطب، معالم فی الطریق، ص105-106؛ ابومصعب زرقاوی، کلمات مضیئه، ص34؛ ابومصعب سوری، دعوة المقاومة الاسلامیة العالمیة، ص964 و 985 و 1071.

خلافت اسلامی باشد و به تدریج همه مسلمین به آن روی آورند(1) و هم گروه داعش نیز با تبلیغات وسیع و معرفی دولت خود به عنوان خلافت اسلامی راشده، سعی در اخذ بیعت از مسلمانان دارد و در همین راستا گروه های سلفی ای از اندونزی تا مغرب با او بیعت کرده اند.(2)اصولاً

ساختار القاعده یک ساختار جهانی و فراتر از مرزبندی های ملی است.(3) در این راستا داعش در نقشه سیاسی ای که برای خلافت اسلامی منتشر کرده، کل سرزمین های اسلامی از غرب چین تا اندلس را فرامی گیرد. اصولاً جهت گیری تکفیری ها به ویژه داعش با نگاه به گذشته و سلف صالح است و حتی در نام گذاری مناطق و سرزمین های اسلامی از اسامی همان مقاطع زمانی بهره برده شده است. به تعبیر دکتر داود فیرحی این­ها در پی احیای عصر هارون الرشید هستند.(4)

ساختار حکومت در اندیشه سلفی تکفیری

نگاهی به آثار جریان های تکفیری مبیّن آن است که ساختار آرمانی همانا خلافت خلفای راشدین است که با ساختار خلافت قدیم نزد اهل سنت شباهت بیشتری دارد و می توان عناصر، مرزها و شبکه قدرت مشابه گذشته در بیانیه ها و کتاب هایشان مشاهده کرد، هرچند تفاوت های قابل توجهی در آن­ها دیده می شود که توضیح آن می آید.

1. عناصر قدرت: نگرش سلفی های تکفیری و به طور خاص جریان های مرتبط با القاعده، چون هدف خود را تأسیس حکومتی بر مبنای مؤلفه های خلافت خلفای راشدین معرفی می کنند، لذا در تبیین عناصر قدرت در این دیدگاه ها می شود به مفاهیم خلافت قدیم دست یازید. مهم ترین این عناصر و نهادها عبارت است از:

ص: 428


1- حمید عنایت، اندیشه سیاسی در اسلام معاصر، ص132.
2- صادق رمضانی، «داعش در تونس» و سید جواد میرخلیلی، «داعش در اندونزی»، مندرج در: محمد اسماعیل نباتیان، تحلیلی بر جریان بعثی- تکفیری داعش، ص92-97.
3- رک: ابومصعب سوری، دعوة المقاومة الاسلامیة، ص191و 1079؛ ابومصعب، زرقاوی، کلمات مضیئه، ص21؛ و ایمن ظواهری، فرسان تحت رایة النبی، ص143.
4- داود فیرحی، «داعش در پی احیای عصر هارون است»، http://www.isna.ir

الف) خلیفه: بی شک مهم ترین نهاد قدرت در این نظریات، خلیفه است. خلیفه به عنوان جانشین رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رهبر و زعیم مسلمانان است که به تدبیر امور آن­ها اقدام می کند. متفکران قدیم اهل سنت شرایط و ویژگی هایی برای خلیفه برشمرده اند؛ از جمله ماوردی هفت خصلتِ عدالت، علم، سلامت حواس، سلامت اعضا، تدبیر سیاسی، شجاعت و نسب قریشی.(1)

رشید رضا از رهبران فکری سلفی گری در «الخلافة أو الامامة العظمی» ویژگی «اجتهاد» را از شروط لازم خلیفه قلمداد کرده است.(2)

گروه های جهادی و تکفیری بر خلاف گروه های سلفی غیرتکفیری مانند اخوان المسلمین، روش های مدرن در نیل به حکومت اسلامی را برنمی تابند، بلکه با تمسک به راهکارهای سید قطب و دیدگاه های عبدالسلام فرج که خواهان حرکت های انقلابی و اصلاح امور مسلمین به صورت جهادی و نه تدریجی بودند، تلاش کرده اند با اعمال انقلابی به سرعت جامعة کافر شده را به جامعه ای مسلمان تبدیل و حکومت اسلامی را با جهاد مداوم احیا کنند،(3)

و به تعبیر الظواهری، «پیروزی (برپایی دولت اسلامی) محقق نمی شود مگر با اشغال نظامی یک سرزمین». وی در این باره به نمونه امارت طالبان در افغانستان اشاره می کند.(4)

آنان به طور معمول با رهبر (ولی امر) خود بیعت می کنند و عملاً نوعی خلیفه گری کوچ کننده را به نمایش می گذارند. اوج این نوع رفتار را می توان در بیعت گروه های مختلف جهادی و تکفیری در سراسر جهان عرب با اسامه بن لادن، امیر سازمان القاعده، مشاهده کرد.(5)

ص: 429


1- همو، نظام سیاسی و دولت در اسلام، ص 104.
2- حمید عنایت، اندیشه سیاسی اسلام معاصر، ص132.
3- ژیل کوپل، پیامبر و فرعون، ص341-344.
4- ایمن ظواهری، فرسان تحت رایة النبی، ص231.
5- عبدالله طویل، القاعده و خواهرانش، ص391-393.

البته در جهشی اعتقادی، گروه داعش (الدوله الاسلامیه فی العراق و الشام) با تصرف شهر موصل، اعلان الخلافة الراشده کرد و همه مسلمین را به بیعت با خود فراخواند،(1) در حالی که این مغایر با اندیشه جریان سلفی القاعده بود که راهبرد تأسیس امارت و دولت اسلامی برای زمینه سازی بازگشت خلافت راشده را در پیش گرفته اند.(2)

دولت داعش در بیانیه های خود مدعی اند که خلیفه خود را بر مبنای شیوه خلافت راشده و توسط اهل حل و عقد انتخاب کرده اند و فرد خلیفه یعنی ابوبکر البغدادی (ابراهیم عواد ابراهیم البدری السامرایی) تمام شروط منصوص خلیفه یعنی اجتهاد، عدالت، تدبیر و قریشی بودن را داراست. حتی شجره نامه قریشی دقیقی را برای او جعل کرده اند:

ابوبکر القرشی الحسینی البغدادی من أحفاد عرموش بن علی بن عید بن بدری بن بدرالدین بن خلیل بن حسین بن عبدالله بن ابراهیم الأواه بن الشریف یحیی عزالدین بن الشریف بشیر بن ماجد بن عطیه بن یعلی بن دوید بن ماجد بن عبدالرحمن بن قاسم بن الشریف ادریس بن جعفر الزکی بن الهادی بن محمد الجواد بن علی الرضا بن موسی الکاظم بن جعفر الصادق بن محمد الباقر بن علی العابدین بن الحسین علی بن ابی طالب و فاطمه بنت محمد رسول الله صلی الله علیه و اله و سلم.(3)

در این کتاب سعی شده همه خصوصیات خلیفه که در آثار گذشته اهل سنت ذکر شده، برای ابوبکر البغدادی احصا نمایند؛ از جمله با اشاره به نظر ابن جماعه که ده خصلت برای خلیفه شمرده، همه این ویژگی ها را برای البغدادی احصا نموده اند:

قال الامام بدرالدین بن جماعه فی شروط الامامه: فلأهلیتها عشر شروط و هی: أن یکون الامام ذکراً، حراً، بالغاً، عاقلاً، مسلماً، عدلاً، قرشیاً، عالماً، کافیاً لمایتولّاه من

ص: 430


1- رک: الأثری، مدالایادی لبیعة البغدادی، ص1-2.
2- ابوقتاده فلسطینی، ثیاب الخلیفه، ص1؛ ایمن، ظواهری، رسالة الشیخ د. أیمن الظواهری وجوابه علی المشایخ، ص1-2؛ طارق عبدالحلیم، الدوله الاسلام بین الواقع و الاوهام، قسمت8.
3- اثری، مد الأیادی لبیعة البغدادی، ص2.

سیاسه الأمه و مصالحها. فمتی عقدت البیعه لمن هذه صفته - و لم یکن ثمه إمام غیره - انقعدت بیعته و إمامته، و لزمت طاعته فی غیر معصیه الله و رسوله.(1)

فراتر این­که در ادعایی معتقد شدند: «ولقد اجتمع فی الشیخ أبی بکر ما تفرق فی غیره: علم ینتهی إلی النبی صلی الله علیه و آله وسلم، و نسب ینتهی إلی النبی صلی الله علیه و آله و سلم؛ در ابوبکر همه خوبی ها که میان دیگران پراکنده است جمع شده است: علمش که به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می رسد و نسب اش که به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم منتهی می شود».(2)

هم­چنین در تطبیق شرایط خلیفه بر ابوبکر البغدادی، به سوابق وی اشاره کرد و نوشته اند: ابوبکر البغدادی در مساجد متعدد عراق به امامت جماعت و خطابه می پرداخت. هم­چنین امیر برخی از گروه های جهادی در عراق، عضویت در مجلس شورای مجاهدین، ریاست کمیته های شرعی و قضایی در دولت اسلامی عراقی و سپس امیر دولت اسلامی عراق به بیعت مجلس شورای مجاهدین و اهل حل و عقد می باشد.(3)

هرچند ایمن الظواهری، امیر شبکه القاعده، در بیانیه ای، ضمن ردّ خلافت اسلامی داعش، از جایگاه خود و ابوبکر البغدادی با عنوان «امیر» یاد کرده و می نویسد: «أن الدولةَ الإسلامیةَ فی العراقِ فرع تابع لجماعة قاعدة الجهاد، وأن أمیرها وجنودها فی عنقهم بیعة لجماعة قاعدة الجهاد وأمیرها الشیخ أسامة بن لادن - رحمه الله- ثم شخصی الضعیف».(4)

ب) وزارت و وزیر: در نظام خلافت اسلامی، وزارت عالی ترین نهاد اجرایی است که از دوره عباسی تأسیس گردید. در این نظریه، نهاد وزارت به دو قسم وزارت تفویض و وزارت تنفیذ تقسیم می شود. در وزارت تفویض، خلیفه تمام یا بخشی از اختیارات خود را به وزیر واگذار می کند. اما وزارت تنفیذ کار ستادی انجام می دهد و در هیچ کاری اختیار تام ندارد و صرفاً مجری دستورهای خلیفه است.(5)

ص: 431


1- ابوحسن ماوردی، الأحکام السلطانیه، ص6.
2- اثری، مد الأیادی لبیعه البغدادی، ص5.
3- همان.
4- http://www.almaqreze.net
5- داود فیرحی، نظام سیاسی و دولت دراسلام، ص 105.

به علت این­که گروه های تکفیری سابقه حکومت داری ندارند؛ بیشتر نظراتشان برگرفته از علمای قدیم به ویژه ابن تیمیه، ابن جماعه، ابن قیم و ... می باشد و آرای آنان را در متون خود بازگو کرده اند.(1)

با این حال، در امارت ها و دولت هایی که در افغانستان، سومالی و عراق تشکیل داده اند، وزارت هایی تأسیس کرده اند؛ از جمله در بیانیه مجلس الشورای داعش بر تعیین شیخ مجاهد ابوعبدالله حسنی قرشی به عنوان وزیر اول و نائب خلیفه اشاره شده است و یا دولت داعش قبل از اعلان خلافت، ابوحمزه به عنوان وزیر جنگ منسوب شده بود.(2)

در خلافت داعش، برای هر ولایتی(مانند ولایت موصل، رقه، تکریت، دیرالزور و...) یک امیری از سوی خلیفه منسوب شده است که جانشین خلیفه در آن محسوب می شود و همه امور سیاسی، نظامی، امنیتی و شرعی را برعهده دارد.(3)

با عنایت به محوریت عقیده در ایدئولوژی سلفی تکفیری، یکی از وزارت هایی که در این دولت ها تشکیل شده، «وزارت امور شرعی» است که شامل بخش های قضایی و امر به معروف و نهی از منکر و ارشاد و جذب افراد به داعش و دعوت و پی­گیری رسانه ای، اجرای احکام دینی می باشد.(4)

2. مرزهای قدرت: گروه های سلفی جهادی تکفیری به نمایندگی القاعده، عمده تمرکز خود را بر مفهوم امت اسلامی و دارالاسلام معطوف داشته اند. اساساً در ذات فکری گروه هایی همچون القاعده چیزی به عنوان تکثر در عرصه های مختلف جایگاهی ندارد؛ خواه این تکثر در عرصه ذهن و بیان باشد یا در صحنه دیانت یا دولت ملت. مفاهیم به کار رفته در اعلامیه ها و مصاحبه های رهبران القاعده بیش از آن­که به ملت و

ص: 432


1- رک: سیدقطب، معالم فی الطریق؛ عبدالسلام فرج، الفریضه الغائبه، ص1؛ ایمن ظواهری، فرسان تحت رایه النبی، ص5-6؛ ابومصعب سوری، دعوة المقاومة الاسلامیة، ص793.
2- ر.ک: ابوحمزه المهاجر، زادالمجاهد.
3- مشرق نیوز، «نگاهی به ساختارگروهک تروریستی داعش»، mashreghnews.ir
4- «بیانیه دیوان القضاء»، وب سایت جهاد علیه بنیاد سکولاریسم.

قومیت تأکید کند، مفاهیمی کلی و عام نگرند و متأثر از مفهوم امت گرایانه، جهان اسلام و جمیع مسلمانان را خطاب قرار می دهند.(1)

دکتر عبدالله عزام درباره مرزهای قدرت، ضمن مبنا قراردادن عقیده، در تعریف این مرزها معتقد است:

اگر دار، دارالاسلام باشد ولی بر آن مردمی مستولی شوند که شریعت الهی را تعطیل کرده و در آن قوانین دیگری که براساس هواهای بشری تدوین شده، اجرا گردد و یا ترکیبی از شریعت الهی با قوانین بشری به منصه اجرا گذاشته شود، در این صورت این دار، دارالاسلام نخواهد بود... . جمهور فقها می گویند که این دارالحرب است و این نظر مالک و شافعی و احمد حنبل و دو شاگرد ابوحنیفه (امام محمد و امام ابویوسف) است؛ چراکه آن­ها معتقدند: این دار با اجرای احکام شرک در آن به دارالحرب تبدیل می شود، زیرا ظهور اسلام به واسطه احکامش است و زمانی که این احکام زائل شود، دارالاسلام باقی نمی مانند.(2)

عبدالسلام فرج، بنیان­گذار جماعه الجهاد، با طرح این سؤال که آیا ما در دولت اسلامی زندگی می کنیم یا نه، در تبیین شرایط دولت اسلامی و دارالاسلام می نویسد:

از شروط دولت اسلامی، سیطره احکام اسلامی است... . امام محمد و امام ابویوسف صاحبی ابوحنیفه فتوا داده اند که حکم دار، تابع احکامی است که در آن سیطره دارد؛ لذا اگر احکامی که سیطره دارند احکام اسلامی باشند آن دارالاسلام است و اگر احکامی که سیطره دارند احکام کفر باشند دارالکفر می باشند.(3)

ص: 433


1- ابو همام بکر بن عبدالعزیز اثری، مد الأیادی لبیعة البغدادی، ص1؛ ابومصعب سوری، دعوة المقاومة الاسلامیة، ص794-794.
2- عبدالله، عزّام، اعلان الجهاد، ص5.
3- عبدالسلام فرج، الفریضة الغائبه، ص5.

عبدالسلام فرج در ادامه با اشاره به فتوای ابن تیمیه، چنین نتیجه می گیرد: «هر فرقه ای که از شریعتی از شرایع مبیّن و متواتر اسلام خارج شود، ائمه مسلمین اتفاق نظر دارند که قتال با او واجب است».(1)

رفاعی سرور، از متفکران سلفی، معتقد است: «إن حقیقة دولة الدعوة لا تتجلی إلا فی التجربة الإسلامیة؛ لأن دار الإسلام هی الدار التی تعلوها أحکام الإسلام، وعندما لا تعلوها أحکام الإسلام لا تکون إسلامیة، وتصیر خارج نطاق التجربة».(2)

3. شبکه قدرت: شبکه قدرت در رویکردهای جریان های تکفیری گرچه تا حدی شبیه نظریه خلافت قدیم نزد اهل سنت است، اما تفاوت های معتنابهی نیز دارد؛ از جمله افراد جامعه در این نظام سیاسی به سه قسم تقسیم می شود: 1. مسلمانان، 2. غیرمسلمانان، 3. مرتدان یا منافقان و یا مشرکان نظیر شیعیان و سکولارها.(3)

برخی از رهبران این جریان و به طور خاص القاعده «مسلمانان» - قسم اوّل از سه گروه جامعه را به پنج گروه تقسیم می کنند:

1.عامه: آن­ها اکثریتی ساکت و حاضر، اما در اصل غایب اند. این­ها برای تبلیغات و بازی های سیاسی طعمه ای مناسب هستند.

2. علما و نخبگان؛

3. اخوان: آنان دست به تجارت با خون شهدا زده و بزرگی خود را بر جمجمه های مخلصان بنا نهاده اند. دست از سلاح و زره برداشته، به جهاد جواب «نه» گفته... و دروغ بافته اند. دین آن­ها دو رنگی است، پای بند اصول ثابتی نیستند و سخنانشان از پایگاه شریعت برخوردار نیست.

ص: 434


1- همان، ص6.
2- رفاعی، سرور، التصورالسیاسی للحرکة الاسلامیه، ص95.
3- ر.ک: عبدالله طویل، القاعده و خواهرانش؛ عبدالقدوس بدرالدین مناصره، دولة الخلافة الإسلامیة وأبو بصیر رضی الله عنه؛ ابومصعب سوری، عوة المقاومة الاسلامیة، ص628و964 و 985.

4. مجاهدان: آنها مخلصان اهل سنت و عصاره بهترین های این سرزمین هستند. در یک کلام می توان آنان را منتسب به اصل عقاید اهل سنت و مذهب سلفی دانست. این گروه با دو ویژگی زیر از «مجاهدین مهاجر» متمایز می شوند: اول، بیشتر آن­ها دچار فقر تجربه و مهارت، به خصوص در زمینه کار گروهی و سازمانی هستند... دوم، با آن­که مین ها کاشته، موشک ها شلیک و خمپاره ها پرتاب می شوند، آن­ها هم چنان خواهان سلامت و بازگشت به آغوش همسران خود بدون کوچک ترین خراشی هستند.

5. مجاهدان مهاجر (همان سلفیان رادیکال): آنان مسلمانان واقعی هستند که تعدادشان بسیار اندک است.(1)

براین اساس تنها گروه پنجم هستند که به عنوان حامیان فعال سیاسی در دولت فعال می باشند و به تعبیر دقیق تر اهل حل و عقد محسوب می شوند؛ لذا تنها این گروه در تعیین خلیفه داعش حضور داشتند و معتقدند این همان رویه خلفای راشدین است.(2) اما مجاهدان نیز حامیان فعال به حساب می آیند و گروه عامه اهل سنت را به عنوان حامیان منفعل می توان برشمرد.

قسم سوم، یعنی مرتدان یا مشرکان که همان مسلمانان شیعه و سکولارها هستند، را نیز می توان از فعالان سیاسی به حساب آورد، اما در بُعد مخالف و معارض نظام دولت و خلافت تکفیری، چراکه ماهیت نظام سیاسی و رویکرد سیاسی دو گروه شیعه و سکولارها با نظام خلافت اختلاف بنیادی دارد و این­ها در صدد تغییر این نظام می باشند. به همین علت نظام خلافت تکفیری به ویژه شیعیان را حتی به عنوان شهروندان معمولی نیز قبول نداشته و آن­ها را مهدورالدم می داند که باید به علت شرک شان کشته شوند.(3)

به طوری که محمدبن عبدالوهاب در یکی از کتاب هایش بیش

ص: 435


1- ابومصعب زرقاوی، کلمات مضیئه، ص69.
2- رک: الأثری، مدی الأیادی لبیعة البغدادی.
3- رک: ابومصعب زرقاوی، کلمات مضیئه، ص495؛ منبر التوحید و الجهاد، حکم الشیعه الروافض؛ احمد موثقی، جنبش های اسلامی معاصر، ص161-170.

از 25 بار مسلمان غیروهابی (که عمدتاً ناظر بر شیعیان است) را مشرک، کافر، بت پرست، مرتد، منکر توحید و ... خوانده است.(1)

در این میان، غیرمسلمانان و نیز زنان هیچ نقشی در این شبکه قدرت ندارند، همان طور که در عصر خلفای راشدین، به عنوان الگوی آرمانی این جریان ها، غیرمسلمانان و زنان در هیچ منصب سیاسی و حکومتی حضور نداشتند و اصولاً در آثار اهل سنت از گذشته تاکنون برای زنان نقشی قائل نشده اند به طوری که در گزاره «همه مردم مدینه از کوچک و بزرگ با خلفا بیعت می کردند»، هرگز زنان را جزء همه مردم، الناس، اهالی مدینه یا اهل حل و عقد یا صحابه قصد و اراده نکرده اند.(2)

کارکرد حکومت در اندیشه سلفی تکفیری

مراد از کارکردهای حکومت وظایف و کمکی است که فعالیت هر جزء و بخش از نظام خلافت، به فعالیت مجموعه و کل آن نظام سیاسی می کند. در کارکرد حکومت سه مفهوم اصلی را می توان مشاهده کرد: نهاد رهبری و تصمیم گیری، دامنه و گستره قدرت حکومت، و شیوه و جهت جریان قدرت.

1. رهبری و مرکز تصمیم گیری: نگاهی به آثار مکتوب و بیانیه های جریان های تکفیری مبیّن آن است که نقش اصلی در تصمیم گیری، رهبری و صدور دستورهای مختلف شخص «امیر» (در دولت یا امارت مانند طالبان و یا شبکه القاعده) یا «خلیفه» (در خلافت داعش) می باشد. نقش تصمیم گیری امیر بعضاً به حوزه خصوصی مانند ازدواج هم سرایت می کرد؛ نظیر نقش شکری مصطفی (رهبری و امیر جماعه المسلمین مشهور به التکفیر و الهجره) در تعیین شوهر یا همسر و نیز طلاق برای اعضای جامعه اسلامی در هجرت که در کوه های اطراف قاهره تشکیل داده بود.(3) در واقع جایگاه امیر

ص: 436


1- رک: احمد موثقی، همان، ص161-170.
2- رک: فیرحی، نظام سیاسی اسلام، ص123
3- ژیل کوپل، پیامبر و فرعون، ص97-99.

یا خلیفه جایگاه خلیفه در اندیشه قدیم اهل سنت است؛ به طوری که تمام قدرت در دستان امیر یا خلیفه متمرکز بوده و همه عزل و نصب ها از او سرچشمه می گیرد.

البته در کنار جایگاه امیر یا خلیفه، مجلس الشوری دولة العراق الاسلامیة یا شورای مجاهدین نیز نقش قابل توجهی در اتخاذ تصمیمات دارد، از تعیین خلیفه یا امیر تا ارائه مشورت در انتخاب فرماندهان.(1)

که به نظر می رسد گاهی به سمت نوعی نخبه گرایی سوق پیدا می کنند و قدرت مطلق در دستان خلیفه قرار نمی گیرد.

2. دامنه قدرت: ایدئولوژی جریان های تکفیری نظیر القاعده بیشتر مصروف جهاد و تشکیل خلافت اسلامی شده است؛ لذا در این ایدئولوژی هیچ انسانی اعم از مسلمان و غیرمسلمان، اصالتی ندارد و اصالت با ایدئولوژی سلفی و حکومت است؛ یعنی خلافت اسلامی بر بنیاد شریعت استوار است و حکومت حالت ابزاری دارد.(2)

براین اساس، گستره قدرت حکومت بسیار فراگیر بوده و محدود به حوزه عمومی نمی باشد و حوزه خصوصی را نیز شامل می گردد، چراکه در این نظام اساساً میان حوزه عمومی و خصوصی تفکیک روشنی انجام نشده است.(3)

از آثار و بیانیه های رهبران این جریان ها به دست می آید که حدود اختیارات خلیفه یا امیر در امور امت به صورت مطلق بوده و از حفظ دین، اجرای شریعت، احکام قضایی، امنیت، حفظ ثغور، جهاد با معاندان و کافران تا جمع آوری مالیات و خراج و تعیین مقامات نظامی و اقتصادی و مذهبی را شامل می گردد.(4)

عبدالله عزّام، از رهبران اولیه و از متفکران جریان تکفیری، ویژگی ها و حوزه اختیارات دولت اسلامی با استناد به ماوردی، ابن جماعه و ابویعلی فراء، ده مورد شمرده و می نویسد:

ص: 437


1- رک: الأثری، مد الأیادی لبیعه البغدادی، ص6.
2- سرور رفاعی، التصورالسیاسی للحرکه الاسلامیه، ص65 و 88
3- ر.ک: همان؛ ابومعصب السوری، دعوة المقاومة الاسلامیة، ص794-796؛ ایمن، ظواهری، فرسان تحت رایة النبی، ص6.
4- ابومصعب زرقاوی، کلمات مضیئه، ص21-23.

1. حفظ دین براساس اصولی که سلف امت در آن اجماع داشتند؛ 2. اجرای احکام و اقامه عدل میان مردم و اجرای احکام؛ 3. سوم، ایجاد امنیت داخلی؛ 4. اقامه حدود تا محارم الهی از هتک مصون بمانند؛ 5. حفظ ثغور و امنیت خارجی؛ 6. جمع آوری فیء و صدقات و آنچه شرع واجب کرده است؛ 7. تقسیم بیت المال میان مستحقین؛ 9.تعیین مقامات؛10. اشراف بر امور و نظارت ولایی بر امور سیاسی و دینی.(1)

در میان برخی از گروه های این جریان، به ولایت امیر یا خلیفه در حوزه خصوصی تصریح و تاکید شده است؛ نظیر نقش شکری مصطفی (رهبرجماعت التکفیر و الهجره) در تعیین شوهر یا همسر و نیز طلاق برای اعضای جامعه اسلامی در هجرت،(2) و جهاد النکاح در میان گروه جبهه النصره و داعش که براساس صلاح دید امیر ولایت یا جهاد، ازدواج ها و طلاق ها انجام می شود.(3)

3. جریان قدرت: همان طور که در نظریه های قدیم خلافت ذکر شده و در نظر و عمل جریان های تکفیری نیز مشاهده می گردد، حکومت نه به عنوان ابزاری برای تحقق اراده مؤمنان بلکه ابزاری برای اجرای شریعت و نظارت و کنترل اعمال مردم واجب شده است. لذا مجرای رسمی ای برای ارزیابی تصمیمات حکومت و انتقال بازخوردها به مرکز تصمیم گیری توجیه پذیر نمی باشد.(4)

اصولاً این جریان ها سازوکارهایی چون انتخابات و رأی اکثریت و دموکراسی که همه در راستای اِعمال اراده مردم می باشد، به شدت ردّ کرده و آن را کفر و ارتداد می دانند.(5)

عمرعبدالحکیم (ابومصعب السوری) درباره دموکراسی معتقد است: «یعتبر الجهادیون الدیمقراطیة ،فلسفة و نظاماً کفریاً یتناقض مع

ص: 438


1- عبدالله عزام، اعلان الجهاد، ص8.
2- ژیل کوپل، پیامبر و فرعون، ص97-99.
3- «نگاهی به ساختارگروهک تروریستی داعش»، مشرق نیوز، mashreghnews.ir.
4- ایمن ظواهری، فرسان تحت رایه النبی، ص231-232.
5- عمرعبدالحکیم ابومصعب سوری، ، دعوة المقاومة الاسلامیة، ص794 و 1021 و 1078-1080؛ سرور رفاعی، التصورالسیاسی للحرکه الاسلامیه، ص88؛ طرطوسی، دیمقراطیه قذره.

دین الإسلام جملة وتفصیلاً ». همان طورکه ابوبصیر طرطوسی از مفتیان سلفی تکفیری، نیز می نویسد:

وکذلک الدیمقراطیة ... فتنة هذا العصر ... التی تُکرس ألوهیة المخلوق وحاکمیته .. وترد له خاصیة الحکم والتشریع من دون الله .. وتُعلی إرادته وحکمه علی إرادة وحکم الله تعالی .. هی کفر بواح ومروق من الدین، فمن اعتقد بها بمفهومها هذا، والمعمول به فی بلاد الغرب وغیرها من الأمصار .. أو دعا إلیها، أو حکم بها .. فهو کافر مرتد مهما زعم بلسانه أنه من المسلمین.(1)

سلفی­های تکفیری معتقدند تشکیلات و احزاب سیاسی چون به گسترش فعالیت عناصر غیردینی یاری می رسانند مورد تأیید اسلام نیستند و با آن به شدت مخالفت می کنند. هم­چنین آزادی عقیده از آن­جا که می تواند به ارتداد و الحاد بینجامد باطل است و نیز آزادی بیان چون به ناسزاگویی به خدا و قوانین الهی می انجامد مورد تأیید نیست.(2)

براساس اندیشه رهبران فکری این جریان نظیر سید قطب و عبدالسلام فرج و الظواهری، اینان خواهان حرکت های انقلابی و اصلاح امور مسلمین به صورت جهادی و نه تدریجی هستند. آنان به طور معمول با رهبر (ولی امر) خود بیعت می کنند و عملاً نوعی خلیفه گری کوچ کشده را به نمایش می گذارند.(3)

اوج این نوع رفتار را می توان در بیعت گروه های مختلف جهادی و تکفیری در سراسر جهان عرب با اسامه بن لادن، رهبر سازمان القاعده، مشاهده کرد.(4)

تحزب و رقابت سیاسی: یکی از مباحث مهمی که در قالب حکومت و حکومت­داری، اندیشه سیاسی گروه های اسلام­گرای سلفی را به خود مشغول کرده، مسئله

ص: 439


1- طرطوسی، هذه عقیدتنا وهذا الذی ندعو إلیه، ص2.
2- ابومعصب السوری، دعوة المقاومة الاسلامیة، ص794 و 1021 و 1078-1080؛ سرو ر رفاعی، التصورالسیاسی للحرکه الاسلامیه، ص88؛ الطرطوسی، حکم الدیمقراطیه فی الاسلام؛ ابومصعب زرقاوی، کلمات مضیئه، ص43.
3- سیدقطب، معالم فی الطریق، ص98؛ عبدالسلام فرج، الفریضه الغائبه، ص2-3؛ ایمن الظواهری، فرسان تحت رایه النبی، ص231.
4- عبدالله الطویل، القاعده و خواهرانش، ص403.

تحزب و کثرت­گرایی در جامعه اسلامی در قالب حکومت اسلامی است. اساساً ذات و بن مایه دیدگاه های سلفی گرا چندان تفاهم و توافقی با حضور و نقش آفرینی احزاب در حکومت اسلامی ندارد. گروه های سلفی جهادی تکفیری به طور خاص القاعده، عمده تمرکز خود را بر مفهوم امت اسلامی و دارالاسلام معطوف داشته اند. اساساً در اندیشه گروه هایی همچون القاعده مفهومی به عنوان تکثّر جایگاهی ندارد؛ خواه این تکثر در عرصه ذهن و بیان باشد یا در صحنه دیانت یا دولت ملت. مفاهیم به کار رفته در اعلامیه ها و مصاحبه های رهبران القاعده بیش از آن­که به ملت و قومیت تأکید کند، مفاهیمی کلی و عام نگرند و متأثر از مفهوم امت گرایانه، جهان اسلام و جمیع مسلمانان را خطاب قرار می دهند.(1)

این جریان ها نظام دموکراسی را ردّ کرده و آن را از مظاهر شرک قلمداد می کنند؛ چراکه دموکراسی براساس آزادی تشکیل گروه ها، احزاب سیاسی و نهادهای گوناگون با هر فکر و عقیده ای استوار است و این از نظر شرعی، بنابه برخی دلایل، باطل است؛ از جمله این­که احزاب و گروه ها با تمام عقاید و افکار شرک آمیزشان به راحتی به رسمیت شناخته می شوند و می توانند امور بیهوده و باطل را در کشور و میان بندگان رواج دهند. این مسئله کاملاً با متون دینی مغایر است؛ زیرا امور کفرآمیز را باید انکار کرد و درصدد تغییر آن برآمد، نه اینکه به آن اعتراف کرد.... بنابراین به رسمیت شناختن احزاب کافر، به مثابه راضی بودن به کفر است، و رضایت دادن به کفر عین کفر است... .(2)

سید قطب، یکی از نظریه پردازان مهم سلفی، اساساً با مفهوم تحزب مخالف بود و سرشت حکومتی را که برپایه انتخابات و تحزب بنا شده باشد، با روح اسلام و شرع مغایر می دانست. گروه های جهادی و تکفیری از اساس مفهوم تحزب و کثرت­گرایی را

ص: 440


1- سرور رفاعی، التصور السیاسی للحرکه الاسلامیه، ص88-89؛ ابومصعب سوری، دعوة المقاومة الاسلامیة، ص794 و 1021؛ ابوبصیر طرطوسی، الدیمقراطیه قذره.
2- ابومصعب زرقاوی، کلمات مضیئه، ص 5-7.

در جامعه اسلامی و حکومت­داری رد می کنند.(1)

محمد عبدالسلام فرج در رساله «الفریضة الغایبة» می نویسد: «احکامی که امروز بر مسلمانان حاکم است، احکام کفر(آمیز) و قوانینی است که کافران وضع کرده؛(2)

از این رو، وی و قاطبه سلفی های جهادی، مفاهیمی همچون تحزّب که مسلمانان را بدان سوق داده اند خلاف شرع می دانند و نفی می کنند و اساساً نمی توانند نفرت و انزجار خود را به این شیوه حکومت­داری که بر پایه انتخابات و از طریق احزاب، حاکمیت خدا را به مردم تفویض می کند، پنهان دارند. سلفی های جهادی و تکفیری و در رأس آن­ها سازمان القاعده با تفسیر خاصی که از دموکراسی و تکثّر به دست می دهند، آن را مطلقاً خلاف شرع می دانند و بدین علت با هر گونه تحزّب و آزادی بیان به شدت مخالف اند. اساساً در نظام سیاسی مد نظر القاعده، با توجه به آن­که نهاد خلافت مطلوبیت خاصی دارد و قوانین نیز توسط فقها و علمای سلفی با تأسّی به احکام الهی تبیین و وضع می شوند، دیگر مجالی برای طرح احزاب یا تکثر سیاسی یا عقیدتی باقی نمی ماند.

نقش و جایگاه امت و ملت در اندیشه سلفی تکفیری: به تعبیر دقیق تر القاعده در میان نظام های سیاسی موجود به تأسی از امپراتوری های اموی و عباسی، هم چنان نظام مونارشی (سلطنتی) را بهترین نظام حکومتی می داند و با توجه به ویژگی های ایدئولوژیک خود و نیز از آن­جا که نتوانسته در جلب افکار عمومی مسلمانان موفق باشد با دموکراسی مخالفت می ورزد. البته تجربه تاریخی اسلام درباره دو خلیفه نخست و نیز تأکیدات قرآن مبنی بر مشورت و شورا باعث شده است تا نظریات الیتیستی و نخبه گرایانه در آن­ها تقویت شود و جایگاهی نیز برای مشورت با اهل حل و عقد و نخبگان سلفی قائل شوند. اما این شورا و مشورت هیچ گاه قابل تعمیم به عموم مردم و گروه های دیگر نیست. لذا ظواهری تأکید دارد «مجاهدین» نمی توانند با زور حکومت کنند یا مستقیماً قدرت را به دست گیرند. حکومت باید به اصل اسلامی شورا وفادار

ص: 441


1- سید قطب، معالم فی الطریق، ص6.
2- عبدالسلام فرج، الفریضة الغایبة، ص5.

باشد و «امر به معروف و نهی از منکر» را به اجرا گذارد. هم چنین باید مبتنی بر نظر «اهل حل و عقد» باشد و نظر علما را به عنوان کارشناسان شریعت لحاظ کند.(1)

در واقع، اسلام­گرایان سلفی چندان اهمیتی به مفهوم ملت نمی دهند و همواره بر مفهوم امت در مقابل ملت گرایی و ملی گرایی تأکید می ورزند. سید قطب با مذمت ملی گرایی و ناسیونالیسم عربی، آن را مفهومی وارداتی و غربی می دانست که مخدوش کننده قوام امت اسلامی است. اساساً وی قومیت گرایی و ناسیونالیسم را نشانه هایی از جاهلیت تلقی می کرد. قطب با تأکید بر مفهوم امت اسلامی در برابر ملت و ملی گرایی، ایدئولوژی و اساس مرام اسلام­گرایان را در قبال این دست مفاهیم مشخص کرده است و عملاً تمام اسلام­گرایان سلفی، از جمله اخوان المسلمین و سلفی های جهادی و تکفیری در عرصه نظر کمابیش با این دیدگاه موافقند.(2)

جریان های تکفیری اساساً از آن حیث دموکراسی را ردّ می کنند که دموکراسی براساس اصل به رسمیت شناختن نظر «اکثریت» استوار است؛ یعنی هر چه را اکثریت بپذیرد، حتی کفر و باطل، قبول می کند. بنابراین، دموکراسی «حقیقت» را «اکثریت» می داند که از منظر اسلام اصلی باطل است. «حقیقت» از نگاه اسلام آن است که با کتاب و سنت سازگار باشد؛ خواه یاران آن کم باشند یا زیاد. لذا هرچه با کتاب و سنت مخالف باشد، باطل است. هرچند تمام دنیا با آن موافقت کنند.(3)

جمع بندی

جریان های سلفی- تکفیری در بستر اندیشه اهل سنت نضج و نمو یافته، اما با عنایت به رویکرد آرمان خواهانه به خلافت راشده و تمرکز نظر و عمل خود بر خروج از وضع موجود و تحول آن به عصر سلف صالح، در زمینه های اعتقادی، سیاسی و اجتماعی،

ص: 442


1- ایمن ظواهری، فرسان تحت رایه النبی، ص98 و 168.
2- ژیل کوپل، پیامبر و فرعون، ص53و 7-82.
3- ابومصعب زرقاوی، کلمات مضیئه، ص 7-5.

فاصله هایی از اهل سنت گرفته اند که می تواند الگوی حکومتی آن­ها را متمایز نماید. الگوی حکومتی مورد نظر جریان سلفی- تکفیری، در ساختار و کارکرد به شدت ریشه در گذشته و خلافت راشده دارد و حتی شیوه دست یابی به قدرت سیاسی نیز در جهاد و یا انتخاب اهل حل و عقد خلاصه شده و برخلاف الگوی حکومت در اندیشه اسلامی معاصر، در مبانی و چارچوب، از تمسک به تجارب بشری جدید به شدت استنکاف می کند.

برای بررسی مسئله الگوی حکومت در اندیشه سلفی- تکفیری از مدل تحلیل سیستمی بهره بردیم. در این راستا، ابتدا سیری از تطور این جریان و نیز ضرورت و مشروعیت حکومت از دیدگاه آن­ها را تبیین کردیم و سپس در بخش ساختار، مسائل عناصر قدرت، مرزهای قدرت و شبکه قدرت را مورد بررسی قرار دادیم و در بخش کارکرد، مرکز رهبری، دامنه قدرت و جریان قدرت را بحث و تبیین نمودیم.

با عنایت به گذشته گرایی غلیظ در اندیشه تکفیری، ویژگی ها و نیز ساختار و کارکرد نظام سیاسی موردنظرشان دارای وجود تمایزی است؛ از جمله: تأکید بر عناصر قدرت قدیم مانند خلیفه و وزیر، نفی مرزهای ملی و تقسیم عقیدتی جهان به دارالاسلام و دارالکفر، فرآیند قدرت، تحدید روابط قدرت به مسلمانان، و ... می باشد.

ص: 443

منابع
الف) کتاب ها:

1.ابن تیمیه، الفتاوی الکبری، برگرفته از سایت روح الاسلام.

2.ابوزبیر، مختار، دوله الاسلام باقیه، مؤسسة الکتائب، 1431ق، [بی­جا].

3.ابوقتاده فلسطینی، عمر محمود عثمان، حکم الله تعالی فی مبدلین لشریعه الرحمن، منبرالتوحید والجهاد، [بی تا].

4.------------------------------------ ، حکیم الحرکة الاسلامیة الدکتر ایمن الظواهری، منبرالتوحید و الجهاد، [بی­تا].

5.ابوقتاده فلسطینی، ثیاب الخلیفه، منبرالتوحید و الجهاد، 1435ق.

6.الأثری، ابوهمام بکر بن عبدالعزیز، مد الأیادی لبیعة البغدادی، 1435ق [بی نا، بی جا].

7.حسین بن محمود، مراحل التطور الفکری فی حیاه سید قطب، دارالجبهه للنشر و التوزیع، 1429ق.

8.خدوری، مجید، گرایش های سیاسی در جهان عرب، ترجمه عبد الرحمن عالم، دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، تهران 1372.

9.خطیب، ضحی، ضوابط التکفیر بین الامس و الیوم، با اشراف: کمال السید، دارالبراق، بیروت 1428ق.

10.زرقاوی، ابومصعب، کلمات مضیئه، الکتاب الجامع لخطب و کلمات الشیخ المعتز بدینه، شبکه البراق الاسلامیه، 1427ق.

11.سرور، رفاعی، التصورالسیاسی للحرکه الاسلامیه، چاپ دوم: النخبه الاعلام الجهادی، 1433ق [بی جا].

12.سید امام الشریف، عبدالقادر عبدالعزیز، العمدة فی اعداد العدة للجهاد فی سبیل الله، [بی نا، بی جا، بی تا].

13.طرالطوسی، ابوبصیر، دیمقراطیه قذره، منبرالتوحید و الجهاد، [بی جا، بی تا].

14.------------------------ ، هذه عقیدتنا وهذا الذی ندعو إلیه، منبرالتوحید والجهاد، 1435ق [بی جا]

15.طویل، عبدالله، القاعده و خواهرانش، ترجمه محمدعلی پویشی و محمدرضا بلوردی، اندیشه سازان نور، تهران 1391.

16.ظواهری، ایمن، الولاء و البراء؛عقیده منقوله و واقع مفقود، 1423ق [بی جا، بی نا].

17.-------------- ، رسالة الشیخ د. أیمن الظواهری وجوابه علی المشایخ بشأن تنظیم «الدولة»، منبرالتوحید و الجهاد،[بی جا، بی تا].

18.--------------- ، فرسان تحت رایه النبی، منبرالتوحید والجهاد، [بی جا، بی تا].

19.عبدالحکیم، عمر(ابومصعب السوری)، دعوه المقاومه الاسلامیه العالمیه، [بی نا، بی جا، بی تا].

20.عبدالحلیم، طارق، الخلافة بین السنیة والعبثیة، منبرالتوحید و الجهاد، 1435ق، [بی جا].

ص: 444

21.---------------- ، الدولة الاسلامیة بین الواقع و الاوهام، وب سایت د.طارق عبدالحلیم: www.tariqabdelhaleem.net، 1435ق.

22.عزّام، عبدالله، اعلان الجهاد، منبرالتوحید والجهاد، [بی جا، بی تا].

23.------------- ، جهاد الشعب المسلم، منبرالتوحید والجهاد، [بی جا، بی تا].

24.------------- ، خضم المعرکه، منبرالتوحید والجهاد، [بی جا، بی تا].

25.عطوان، کمیل، سازمان سری القاعده، اندیشه سازان نور، تهران 1391.

26.علیزاده موسوی، سید مهدی، تبارشناسی سلفی گری و وهابیت، آوای منجی، قم 1393.

27.عنایت، حمید، سیری در اندیشه سیاسی عرب، امیرکبیر، تهران 1363.

28.--------------- ، اندیشه سیاسی اسلام معاصر، خوارزمی، تهران 1372 ش.

29.الفوزان، صالح بن فوزان، الولاء والبراء فی الاسلام، مرکز البحث العلمی و جمعیة دارالکتاب والسنة، لواء، غزه فلسطین،[بی تا].

30.فیرحی، داود، «داعش به دنبال احیای عصر هارون الرشید است»، http://www.isna.ir

31.------------- ، نظام سیاسی و دولت در اسلام، سمت، تهران 1382.

32.سید قطب، معالم فی الطریق، منبر التوحید و الجهاد، 1435ق، [بی جا].

33.کرمی چرمه، کامران، سلفی گری و خاورمیانه عربی، خبرگزاری فارس، تهران 1393.

34.کوپل، ژیل، پیامبر وفرعون، ترجمه حمید احمدی، کیهان، تهران 1382.

35.مشرق نیوز، «نگاهی به ساختارگروهک تروریستی داعش»، mashreghnews.ir

36.موثقی، احمد، جنبش های اسلامی معاصر، سمت، تهران 1389.

37.مؤسسه مطالعات اندیشه سازان نور، وهابیت سیاسی، انتشارات اندیشه سازان نور، تهران 1391.

38.نباتیان، محمداسماعیل و معینی پور، مسعود، تحلیلی بر جریان بعثی تکفیری داعش، گزارش راهبردی شماره5، قم، مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام

ب) مقالات:

1. افشار، حسام، «کالبدشکافی تفکر وهابیت و القاعده»، بانک مقالات جهان اسلام.

2. جوکار، محمد صادق، «چیستی نوبنیادگرایی اسلامی»، وب سایت باشگاه اندیشه.

ج) اینترنت:

1. http://www.alboraq.info

2. http://www.almaqdese.com

3. http://www.alsunnah.info

4. http://www.jameataleman.org

5. http://www.nadyelfikr.com

6. http://www.tawhed.ws

ص: 445

ص: 446

مبانی فکری دشمنی غرب با دین اسلام / ستّار جبّار الجابری

اشاره

ستّار جبّار الجابری(1)

مترجم: میثم صفری

چکیده

غربی ها از بروز جریان های تکفیری در جهان اسلام حمایت می کنند. این رفتار غربی ها معلول برخی عوامل است. یکی از عوامل آن، اعتماد بر منابع و مراجع استشراقی شرور است. این مقاله به تبیین و بررسی این مطلب با تکیه بر سه محور مبانی فکری دشمنی غرب با دین اسلام، سیاست غربی و جریانات تکفیری و گفتگوی تمدن ها و چالش جهانی سازی می پردازد.

کلیدواژگان: جریانات تکفیری، تروریسم، گفتگوی تمدن ها، جهان سازی، سیاست غرب.

ص: 447


1- استادیار مرکز پژوهش­های استراتژیک و بین المللی دانشگاه بغداد.
پیش گفتار

جهان از پدیدة تروریسم و تروریست­ها رنج می­برد؛ به گونه­ای که این پدیده به خطری تبدیل شده که همة جوامع بشری به ویژه جهان اسلام را تهدید می­کند؛ زیرا که بذر جریانات تکفیری در این سرزمین­ها کاشته شده و با اراده­های مشکوک رشد و نموّ یافته است. به ناچار ما باید دلایلی که در پشت این رشد مشکوک قرار دارد را مورد پژوهش و بررسی قرار دهیم. به استناد نظراتی که اندیش­مندان و پژوهش­گران با هم ردّ و بدل می­کنند به نظر می­رسد که سیاست­های کشورهای غربی در خط مقدم این پدیده قرار داشته باشد.

این پژوهش بر تبیین انگیزه­هایی متمرکز خواهد شد که غرب را وا داشته تا به دین اسلام به عنوان خطری نگاه کند که آن را تهدید به زوال و نابودی می­کند؛ و در نتیجه تلاش نموده تا در جهان اسلام از تروریسم پشتیبانی کند.

این پژوهش بر طبق روش علمی صورت می­پذیرد و به مواردی که در پی می­آید تقسیم خواهد شد:

1. مبانی فکری دشمنی با دین اسلام: در این قسمت در مورد دلایلی که دین اسلام را دشمن اول قلمداد نموده که تمدن غربی را مورد تهدید خود قرار می­دهد بحث خواهیم کرد. ما بر نظریة برخورد تمدن­های ساموئل هانتینگتون متمرکز خواهیم شد. این نظریه برجسته­ترین شواهد و نظریاتی است که غرب در نظریه­پردازی برای رویارویی با اسلام ومسلمانان تکیه نموده و هم چنان تکیه می­کند و به مبنای فکری تبدیل شده که نظریات غربی بر گرد آن می­گردند.

2. سیاست غربی و جریانات تکفیری: ما در این بخش بر بارزترین دلایلی که کشورهای غربی را به سوی پشتیبانی از جریانات تکفیری در جهان اسلام فراخوانده تاکید خواهیم کرد.

ص: 448

3. گفت وگوی تمدن­ها و چالش جهانی­سازی: در این بخش بر اهمیت گفت وگوی تمدن­ها تاکید می­شود که از طریق آن مسلمانان تصویر درخشانی از دین حنیف خود ارائه می­کنند. مشکل اساسی و بنیادینی که این گفت وگو با آن روبرو است چالش جهانی­سازی است. تلاش­های غرب بر این محور استوار است که این گفت وگو را در چارچوب سرمایه­داری جهانی نادیده بگیرد.

1. مبانی فکری دشمنی با دین اسلام

در سال 1996م. کتاب برخورد تمدّن­ها و بازسازی نظم جهانی(1) نوشتة ساموئیل هانتینگتون منتشر شد. اندیشة اساسی این کتاب در این مطلب تجلّی یافته که فرهنگ و مذهب یا هویت تمدنی زیربنای شکل­گیری نمونه­های انسجام، گسیختگی و درگیری در جهان پس از جنگ سرد است. مهم­ترین و گسترده­ترین جنگ­ها میان ملت­هایی شکل می­گیرد که وابسته و منتسب به هویت­های فرهنگی و مذهبی گوناگون هستند. این جنگ حتمی است؛ ولی نه میان قدرت­های بزرگ بلکه بین تمدن­هایی است که هانتینگتون آن­ها را به سه قسمت تقسیم می­کند. قسمتی که برای ما اهمّیّت دارد تمدن­های چالش­زا است که عبارت از تمدن اسلامی و چینی است. رابطة میان این دو تمدن تنش و درگیری است و در بیش­تر اوقات دشمنانه و خشونت­آمیز است. اسلام از دیدگاه تمدن غربی دشمن شمارة یک است؛ زیرا معتقد است که بیداری اسلامی به مسلمانان خودباوری و اعتقاد به مهم بودن تمدن و ارزش­های آن ها در مقایسه با تمدن غربی است.(2)

هانتینگتون در طرح­بحث­های خود به فرضیه­ای اساسی استناد می­کند که

ص: 449


1- برخورد تمدن­ها (clash of civilizations) نظریه­ای است که سموئیل هانتینگتون، استاد علوم سیاسی در دانشگاه هاروارد آمریکا منادی آن شده است. قاعده زیربنایی این نظریه بر این مطلب متمرکز است که درگیری های مهم در سیاست بین المللی بین کشورها و گروه­هایی خواهد بود که به تمدّن­های گوناگون مربوط می­شود و در آینده برخوردهای تمدّنی بر سیاست جهانی مسلّط خواهند شد و میدان اساسی سیاست خطوط تماس میان این تمدّن­ها خواهد بود. ر.ک: ساموئیل هانتینتگون، برخورد تمدّن و بازسازی نظم جهانی، چاپ اول، تعریب مالک ابو شهیوه و محمود خلف، انتشارات الدار الجماهیریّة للنشر و التوزیع، مصراته- لیبی، 1999، ص246.
2- همان، ص14.

مفادش این است که: سرچشمة اصلی درگیری­ها و جنگ­های آینده فرهنگی خواهد بود. با این­که حکومت مردمی در ایفای نقش بنیادی در امور جهانی به صورت مستمر حضور دارد؛ ولی درگیری­های مهم در ساست بین المللی میان تمدن­های مختلف خواهد بود؛ که روابط انسجام و درگیری را تشکیل خواهد داد. بر این اساس درگیری­های سیاسی­ای که بروز خواهد یافت درگیری­های نژادی و قومی خواهد بود؛ در حالی­که درگیری­های پیش­رو در سطح جهانی جنگ تمدن­ها خواهد بود؛ همان­گونه که مسائل اساسی در عرصة جهانی و بین المللی به صورت مستقیم به اختلاف بین تمدن­ها مرتبط خواهد شد.(1)

هانتینگتون در نظریة خود معتقد است که درگیری اساسی میان غرب و تمدنش و نوعی از هم­پیمانی بزرگ میان دو تمدن اسلامی و چینی- که نامش را از کونفوسیوسیم تغییر داده است- خواهد بود. تمدن چینی با قدرت صنعتی و نظامی و تمدن اسلامی با ذخایر نفتی و نزدیکی جغرافیایی با غرب در این عرصه حضور خواهند داشت. غرب به شدت تاکید می­کند که اسلام سرسخت­ترین دشمنان تمدن ارتودکسی است. غرب توصیه می­کند که روسیه که میان مروّجان غرب­گرایی و سلفی­گری پاره پاره شده است؛ هم­پیمان طبیعی غرب در رویارویی با هم­پیمانی اصلی میان دو تمدن اسلامی و چینی باشد.

هم­چنین او تاکید می­کند چالشی که این دو تمدن برای تمدن غربی ایجاد می­کنند؛ بارزترین ضعفش در ادعاهایش در مورد جهانی­سازی است. او معتقد است که آیندة تمدن­­ها بر آیندة تمدن غربی و به طور مشخص بر ایالات متحدة آمریکا و ملت آمریکا تکیه دارد؛ می­خواهد که هویّت غربی را مستند نماید. با این طرح، او این گونه القا می کند که عقیدة آمریکایی محتوای جدید تمدّن غربی است؛ تا از آن محافظت نموده و در مقابل تمدّن­های چالش­زا در آن­ها نوآوری کند؛ با تاکید بر این مطلب که، غربی­ها باید بدانند که تمدّن آن­ها منحصر به فرد است ولی تمدّن جهانی نیست.(2)

ص: 450


1- همان، ص251.
2- همان، ص256.

هانتینگتون رابطة اسلام با غرب را رابطه­ای دشمنانه به صورت کلی توصیف می­کند. عواملی همچون مختل شدن موازنة جمعیتی، رشد اقتصادی و پیشرفت فرهنگی و میزان تعهّد دینی به سبب پدیدة بالا رفتن مهاجرت به غرب که سعی در جهانی دانستن ارزش های غربی، تحمیل پیشرفت اقتصادی و نظامی و اضافة بر این­ها سقوط مجموعة سیاسی و نظامی اردوگاه کمونیستی - که جای خالی­ای را به وجود آورد که ضروری است پر شود- در شکل­گیری این رابطة دشمنانه سهیم بوده­اند؛ هم­چنین غرب خطرات متعددی را از جانب اسلام احساس می­کند؛ مهم­ترین این موارد در اختیار داشتن سلاح غیر متعارف در برخی از کشورهای اسلامی از جمله اسلحه­های اتمی، موضوع مهاجرت ناخواسته در غرب اروپایی- آمریکایی و موضوع جنگ بر ضد تروریسم است.(1)

هانتینگتون در بیان اختلاف و جدی بودن خودش هنگامی که وضعیت دشمنی که آن را میان اسلام و غرب مفروض دانسته، آن را به شبه جنگ توصیف می­کند و دلیلش را کرنش نکردن برخی از کشورها نسبت به اصل هیمنة آمریکا می­داند که ایالات متحدة آمریکا می­خواهد آن را بر طبق مقیاس آمریکایی بر جهان تطبیق نماید؛ حتی اگر این کار، تحمیل با زور و قدرت را بطلبد. این کار باعث شد تا شیوه­های جدیدی در ایستادگی مقابل این گرایش­ها به وجود آید؛ که برخی از آن­ها به خشونت یا تحریم اقتصادی(2) می­رسد. این وضعیت در عراق بین سال های 1990-2003 اتفاق افتاد و هم چنین است تلاش برای هدف قرار دادن جمهوری اسلامی ایران با وجود تفاوتی که میان این دو تجربه وجود دارد.

به نظر می­رسد دیدگاه تند بلکه دشمنانة هانتینگتون بر ضد اسلام از سنت­های استشراقی نشأت گرفته است همان­گونه که ممکن است از دو قطبی فرهنگی شرق - غرب گرفته باشد که مایل به بحرانی جلوه دادن اوضاع و بستن افق راه و حل ها هستند؛

ص: 451


1- همان، ص266.
2- همان، ص268.

زیرا با برچسب خشن و خونین مشهور شده است.(1)

این مکتب فکری که زیر بنای نقطة اتکای فکری و سیاسی خود را در پرتو داده­های سیاسی بنا نهاده و به صورت مثبت و منفی با آن ترکیب شده، آن­ها را واداشته است تا به بهانة دفاع از ارزش­ها و میراث تمدنی خودشان به سوی خودشان متمرکز شوند و از بالا به دیگران نگاه می­کنند و آن ها را بربر­هایی می­دانند که نمی­توان با آن­ها گفتگو و زندگی کرد.

طرح­های هانتینتگون در برابر موفقیتش در نفوذ به عمق فرهنگ آمریکایی رایج از راه خرد کردن مناطق شکننده در آن­جا، مجهّز نمودن آن به حامیان و پشتیبان­ها و ارائة تفسیر فلسفی از انواع برتری­جویی موجود در میان آن­ها به این­که یک ساختار عمومی است و اشکالی ندارد؛ با استقبال از درون کشور آمریکا مواجه شد. بیشتر آمریکایی­ها به مفهوم تدبیر الهی آفرینش ایمان دارند؛ و این، مفهومی است که از زمان گام­های نخستین پدران موسس کشور آمریکا رواج داشته است؛ زیرا در وجدان آن­ها این مطلب وجود دارد که خداوند متعال آن­ها را برای ساختن آفرینش و اصلاح آن مهیا کرده است؛ به همین دلیل هم بر خودشان نام «ملت برگزیده» نهاده­اند. همان­گونه که معتقدند خداوند بر دوش ایالات متحده ماموریت مقدسی مخصوص به آن­ها گذاشته است؛ به این معنا که تصمیمی الهی در ساختن آفرینش وجود دارد و ایالات متحدة آمریکا بر طبق این ساختار مکلّف به رسالتی ربّانی است که رهبر این جهان باشد.(2)

یقیناً این طرح و توجیه فلسفی و تئوریک آن، نشان از منطق استعماری و نژادپرستی دارد و دارای آثار برتری جویانة فریفته شده است که برای دیگران - هر که باشد- هیچ ارزشی قائل نیست؛ هم­چنین تهدیدی برای جهان و نژاد بشری محسوب می­شود؛ زیرا

ص: 452


1- جانیس ج. تیری، السیاسة الخارجیة أمریکیة: دور جماعات الضغط و المجموعات ذات الاهتمامات الخاصّة (سیاست خارجی آمریکا: نقش گروه­های فشار و مجموعه­های دارای تلاش­های ویژه)، تعریب احسان البستانی، ص146.
2- حمید السعدون، صدام الهویّات، ص33.

از شخصیت و هویت انسانی به شیوه­ای خودشیفته تعبیر می­کنند که با جامعة بشری معاصر مناسبتی ندارد.(1)

این آگاهی­های آشفته و پیچیده و پر از تصاویر گردآوری شده، هانتینتگون را به یک داوری ارزشی آشفته­ای رسانید که خلاصه­اش این است: مشکل اساسی غرب بنیادگرایی اسلامی نیست؛ بلکه اسلامی است که نماد و نمود تمدّن گوناگون است و پیروان خود را با برتری تمدّن­شان متقاعد می­کند ولی یک دغدغه و نگرانی یا عقدة کمبودی مقابل ضعفشان در برابر غرب در درون آن­ها نهفته است؛ بر این اساس او معتقد است که در برابر تمدّن­های دیگر دارای اصطکاک و دشمنی است. او این اعتقاد را از راه به کار بردن تعبیر «مرزهای خون­آلود اسلام» نشان می­دهد.(2)

در مقابل برخی از تندروهای مسلمان بر این باور هستند که مشکل، خود غرب به صورت کامل است؛ زیرا نماد تمدّن متفاوتی است و به پیروان خود اطمینان می­دهد که آن­ها فرهنگی جهانی را به همراه خود دارند و معتقد به برتری خود هستند که مسئولیت نشر این فرهنگ در جهان را بر آن­ها تکلیف می­کند؛ حتی اگر انجام این تکلیف به کار بردن قدرت، خشونت و اجبار را بطلبد.(3)

بر این اساس غرب از اندیش­مندان و مراکز پژوهشی و سیاست­مداران در راه جست جو از سازوکارهایی که این گرایش­ها را از آن­ها دور می­کند و ایجاد درگیری های داخلی، اسلامی - اسلامی و تلاش برای نابودی اسلام از درون از راه ایجاد جریانات فکری تندرو که درگیری را با درون جامعة اسلامی آغاز نموده تا تصفیة حسابش با خود مسلمانان باشد؛ پیش از آن­که به غرب بپردازند.(4)

ص: 453


1- همان.
2- همان، ص38.
3- مجموعه نویسندگان، صراع الحضارات أم حوار الثقافات، نوشته فخری لبیب، ص 88 به بعد.
4- ستّار جبّار الجابریّ، «أیّ حوار نرید»، مجله بین المللی المرصد، مرکز پژوهش­های بین المللی، دانشگاه بغداد، شماره چهارم، حزیران – 2007، ص22.

تز فکری هانتینتگون که در برخورد تمدّن­ها نمود یافت، از زمان اعلام آن به عنوان چراغ راهی برای سیاست­های خارجی آمریکا باقی مانده است؛ این نظریّه که اصول فکری خود را از وجدان جمعی جامعة آمریکا می­گیرد؛ یک مشارکت فکری و تئوریک صرف نیست؛ بلکه پژوهش تئوریک فلسفی­ای دربارة پیشرفت مسیر تاریخی یا ورزشی فکری در تاریخ، اجتماع و سیاست است. سیاست خارجی آمریکا در تعامل خود با جامعة جهانی بر این نظریّه تکیه کرده است؛ بلکه مدیریت سیاست آمریکا معتقد است که این نظریه صلاحیت دارد که محتوای عملی برای استراتژی آمریکا باشد. آمریکا از طریق این نظریّه با جهان در عصر جدید با توانمندی­های سنتی یا جدید تعامل می­کند. این نظریّه نماد بنیان ایدئولوژیکی است که به سیاست خارجی آمریکا امکان موفقیت و برتری را می­دهد.(1)

هم­چنین این تئوری از گرایش شخصیت خودشیفتة آمریکایی، تنومند شده است؛ به خصوص نگاه پست به دیگران تنها به خاطر این­که فرهنگ و گرایش­های آن­ها با وضعیت رایج و مشهور آمریکایی­ها شباهتی ندارد. این نگاه به معنای اختلاف و سپس جدایی­ای است که گاهی با خشونت هم همراه است. این نظریّه هم­چنین ارزش­های آمریکایی را منحصر به فرد می­داند که امکان شبیه شدن به ارزش­های تمدّن­های پیشین دیگر شود یا محو شدن در آن­ها را ندارند؛ زیرا آن ارزش­ها قدیمی شده و صلاحیت همراهی با زندگی این زمانه را ندارند.(2)

منطق استعماری، نژادپرستانه و برتری جویانة این­چنینی تهدیدی برای جهان و نژاد انسانی تشکیل می­دهد. این گرایش سلطه­آمیز که در سایة عصر اتمی بسیار خطرناک شده است و در روزگار مدیریت رییس جمهور سابق آمریکا، جرج بوش پسر، و گروه نو محافظه­کاران اطراف او به صورت گسترده مورد پذیرش قرار گرفت. پس از آن که متوجه شدند که ره­آورد فکری هانتینتگون ابزاری اساسی و دارای کارآیی بالا در فهم

ص: 454


1- حمید لسعدون، صدام الهویّات، ص41.
2- همان، ص44.

محیط بین­الملل را تشکیل می­دهد. آن فهم فکری و سیاسی مشکوک و نادرست و خود برتربین را نام­گذاری دورة نو محافظه­کاران تشریح می­کند؛ که اراده کرده است تا تا جهان بر گرد واشنگتن و تصمیمات و مقررات او بچرخد؛ هر چند این کار نمود قدرت خشن را داشته باشد؛ ولی آنان نمی­فهمند که با این کارهای خود میخی بر تابوت این امپراتوری مجلل می­کوبند که در روزگاری سلطة بی قید و شرط بر صحنة سیاسی بین­المللی داشت و اکنون رو به زوال و نابودی است.(1)

این نظریّه فرهیختگان و روشنفکران را به خود مشغول کرده است. در نتیجه بر آن شرح­ها و حاشیه­هایی در تایید یا رد آن نوشته شد. اعراب بیشترین گروه هدف را در این نظریّه داشته­اند؛ بلکه نصف کتاب تقریبا در مورد آن­ها صحبت می­کند؛ دلیلش هم این است که صاحب این کتاب معتقد است موازنة قدرت بین تمدّن­ها رو به سوی تغییر و تحوّل پیش می­رود. تمدّن غربی از نفوذ نسبی خود به عقب رفته و تمدّن­های آسیایی به سوی پیشرفت و گسترش در شالوده­ها و بنیادهای اقتصادی، نظامی و سیاسی خود گام بر می­دارند. اسلام از لحاظ شمار جمعیّت به حدّ انفجار رسیده است. این موضوع به ثبات نداشتن کشورهای اسلامی، همسایگان آن­ها و تمدّن­های غیر غربی به صورت کلی منجر شده است. کشورهای اسلامی الآن خود را دارای فرهنگی با ارزش بالا می­دانند.

اما تز جهانی تمدّن غربی باعث شده است تا این تمدّن در جنگ با تمدن­های دیگر به ویژه به صورت مهم تر و خطرناک­تری با تمدّن اسلام و چین به سر ببرد. مورد مهم برای ما در این پژوهش، اسلام است. دلیلش هم این است که همة دانشمندان بزرگ به وجود تمدّن اسلامی ممتاز اعتراف می­کنند. هنگامی که این تمدن در قرن هفتم میلادی در شبه جزیرة عربستان ظهور کرد؛ اسلام به سرعت از طریق شمال آفریقا و شبه جزیرة ایبری و هم­چنین از سمت شرق تا شبه قارة هند و جنوب شرقی آسیا منتشر شده است. در نتیجة

ص: 455


1- همان، ص46.

گسترش جغرافیای سیاسی اسلام فرهنگ­های گوناگون برجسته یا شاخه­های تمدّنی در درون اسلام پیدا شدند؛ که در میان آن­ها عرب، ترک، فارس و مالاوی­ها قرار دارند.(1)

در مورد جنبش­های اسلامی که هانتینتگون نامش را بیداری اسلامی می­گذارد؛ باید گفت که نگاه ما به این جنبش­های اسلامی در کشورهای عربی به صورت خاص و کشورهای اسلامی به صورت عام باید به عنوان پاسخی به مشکلات جاری در زندگی روزمرة آن­ها در جوامعشان باشد. در پس این بیداری، دلایلی همچون: حکومت سلطه­گرا، تمدّن­گرایی پر شتاب، تحولات اجتماعی، فرهنگی و آموزشی، واقعیت وابستگی و عقب­افتادگی دولت حاکم و ناتوانی آن قرار دارند.

اسلام و مسلمانان دشمن شماره یک و خطری واقعی باقی می­مانند که هانتینتگون به دنبال آن است که در اذهان جوامع تمدّن غربی آن را نهادینه کند؛ زیرا ملت­های اسلامی در تلاش برای جستن طرحی متمدنانه هستند که اسلام عنصر اساسی و بنیادین آن و داده­های متمدنانة جهانی اساس آن را تشکیل دهد. به همین دلیل هانتینتگون اسلام و تمدّن آن را تهدیدی برای تمدّن غربی می­داند.(2)

بنابراین نظریّة برخورد تمدّن­ها بر این باور است که تمدّن غربی محور و مرکز است و انزوا گزینی فرهنگی و ارزشی برای آن تمدّن (اسلام) و منافع استراتژیک سیاسی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی آن است. او فقط به منافع غربی ایمان دارد؛ و برای اسلام مرزهای خون­آلود قرار می­دهد؛ و اسلام را از زمان پدیدار شدنش را به خشونت پیوند می­زند. از دیدگاه او تاریخ اسلام همه­اش درگیری و خشونت با طرف­های خارجی اش و افراد در داخل قلمرو اسلامی بوده است. این نظریّه تلاشی برای متقاعد نمودن غرب به متحد بودن مسلمانان با غرب است. او نمونه­ها و حوادثی را به صورت گزینشی انتخاب

ص: 456


1- غازی سعید سلیمان، المنهج الاسلامی فی التعایش السلمی مع غیر المسلمین بغداد، 2009.
2- وجدان فریق عناد، «القرآن الکریم طریقنا لتجاوز العجز الحضاریّ»، مجله المصباح، ش10، 2012م.

نموده و آن­ها را به شکلی تفسیر نموده که با اندیشه­ها و نتایج مورد انتظار او سازگار باشد؛ با این­که می­داند اندیشه­ها و تجزیه و تحلیل­های او با هم متناقض هستند.(1)

از نظریة برخورد تمدن­ها می­توان این نکته را دانست که یکی از مهم­ترین دلایل تنش­های موجود در رابطة میان مسلمانان و جامعة اروپایی- آمریکایی در اشتباهات کشنده در فهم دو طرف از یکدیگر نهفته است. شاید در تصاویر مرسوم نزد غرب و به طور مشخص، ایالات متحدة آمریکا از اسلام و مسلمانان تصاویر خصومت­آمیز و مشکوک وجود داشته باشد. همان­گونه که نگاه و دیدگاه ذخیره شده در مخیّلة جمعی که از ایدئولوژی و مؤلّفه­هایی از دیانت مسیحی - یهودی تشکیل یافته است؛ زمینه اسناد دادن همة تصمیمات ظالمانه و غیر منصفانه­ای که ایالات متحده بر ضد بسیاری از مسائل اسلامی گرفته را فراهم می­کند. و با نگاه پیشین و مرسومی که نزد آن­ها وجود دارد؛ سبقة انعطاف ناپذیری از اسلام و مسلمانان نزد مراکز تصمیم سیاسی در ایالات متحدة آمریکا شکل می­گیرد.(2)

شاید در توصیف رییس جمهور آمریکا - بوش پسر- از دین اسلام به اسلام فاشیستی نوعی از پیش­زمینة فکری و متاثر از ایدئولوژی انزجار و کینه نسبت به طرف مقابل وجود داشته باشد. گویا او می­خواهد لباسی بر اسلام بپوشاند که جوامع اسلامی آن را نمی­شناسند و زاییدة جوامع غربی است. این توصیف با شیوة عمومیت دادنی که به کار برده شده مسالة خطرناک و ویرانگری است؛ چون رییس جمهور آمریکا صاحب قوی­ترین حکومت در جهان در زمان معاصر است.(3)

ص: 457


1- ر.ک.: حمید سعدون، الغرب و الإسلام و الصراع الحضاری، ص84..
2- حمید سعدون، صدام الهویّات، ص26.
3- همان، ص28.
2. سیاست غربی و جریانات تکفیری

در سال­های اخیر در صحنة فرهنگی و اجتماعی اندیشه­هایی آکنده از غلو و افراط و فعالیت­های تروریستی مسلّط شده است که در آن بالاترین حد از کاربرد خشونت وجود دارد. اندیشه­هایی که قلم­هایی در خدمت آن­ها در می­آیند؛ مکان­هایی جهت آماده­سازی و تبلیغات با ابزارها و شیوه­های متنوع در اختیار آن­ها گذاشته می­شود؛ به این موارد مبالغ مالی هنگفت افزوده می­شود. این اندیشه­ها به بالاترین حد تعصّب متمایل می­شوند. گروهی از آن­ها به موقعیت و دیدگاه تکفیری رسیده­اند که صاحبان این اندیشه­ها با وجود کوته­فکریشان به خودشان حق محاکمة دیگران و صدور حکم در مورد آن­ها را می­دهند.

بی­تردید مجموعه­ای از عوامل در ظهور این جریان­ها سهیم بوده­اند؛ برخی از این عوامل به شخصیّت و ذات خود این­ها بر می­گردد و برخی با تاثیرپذیری از فضای فرهنگی یا سبک­های خشن زندگی شکل گرفته و برخی دیگر دلایل معرفتی یا سیاسی دارند. از جمله عوامل انتشار و شیوع این جریانات می­توان به عوامل ذیل اشاره نمود:

جهل، فهم غلط از متون و احکام شرعی، تعصّب، مناطق حاشیه­ای، فقر، بی کاری، خودکامگی، برده­سازی، استعمار، صهیونیسم، تبلیغات و سرکوب آزادی­ها.(1)

ما در این بخش بر دلایلی که باعث شده تا سیاست­های غربی از این جریانات تکفیری حمایت و پشتیبانی کنند متمرکز خواهیم شد.

به نظر می­رسد که یکی از مهم­ترین دلایل تنش­های موجود در رابطة میان مسلمانان و جامعة اروپایی - آمریکایی در اشتباهات کشنده در فهم دو طرف از یکدیگر نهفته است. شاید در تصاویر مرسوم نزد غرب و به طور مشخص، ایالات متحدة آمریکا از اسلام و مسلمانان تصاویر خصومت­آمیز و مشکوک وجود داشته باشد. همان­گونه که

ص: 458


1- .اسعد سحمرانی، مکوّنات شخصیّة الإرهابیّ و سبل المعالجة، مرکز آفاق الدراسات و البحوث. در آدرس ذیل منتشر شده است: http://aafaqcenter.com/index.php/post/2029.

نگاه و دیدگاه ذخیره شده در مخیّلة جمعی که از ایدئولوژی و مؤلّفه­هایی از دیانت مسیحی - یهودی تشکیل یافته است؛ زمینة اسناد دادن همة تصمیمات ظالمانه و غیر منصفانه­ای که ایالات متحده بر ضد بسیاری از مسائل اسلامی گرفته را فراهم می­کند. و با نگاه پیشین و مرسومی که نزد آن­ها وجود دارد؛ سابقة انعطاف ناپذیری از اسلام و مسلمانان نزد مراکز تصمیم­سازی سیاسی در ایالات متحدة آمریکا شکل می­گیرد.(1)

با این گرایش، تابلوهای جهانی­سازی و نظام نئولیبرال جهانی شده و مسلّحی که ایالات متحدة آمریکا نقش رییس و فعّال این عرصه را ایفا کرده است. این­ها عناوین اصلی­ای هستند که تفکر اروپایی- آمریکایی برای روزهای آینده به آن­ها خواهد پرداخت؛ به ویژه آن­که یگانه بودن آمریکا در تعیین سرنوشت جهان نزدیک به قطعی شدن است؛ بر این اساس طرفداری بی قید و شرط از دشمن صهیونیستی توسط ایالات متحدة آمریکا و اختصاص دادن تروریسم به اسلام، دو انحراف آشکار در همة مسیرهای منطقی است که واجب می­داند که کشور قدرت مندتر در این زمان به آن­ها متصف شود. اسلام مرکز یا مکانی برای پرورش تروریسم نیست؛ بله اسلام از همة ادیان بیشتر به صلح، هم زیستی، الفت و برادری جهانی فرا می­خواند. اما خشونتی که رواج دارد و آن را تروریسم می­نامند و آن را به اسلام می­چسبانند از ستم واقع شده بر اهل دین اسلام و در کشورهایشان از سوی قدرت­های مسلط و دارای نفوذ سرچشمه گرفته است. لذا بر ایالات متحدة آمریکا واجب است که اگر در قطع و خشک کردن منشا و سرچشمة تروریسم بین­المللی صادق است؛ به سراغ افکار عمومی مسلمانان و اعراب برود؛ افکاری که بر کرامت انسانی و دوری از خودبینی و جنون بزرگی - فریفته شدن به جلال و جبروت قدرت- تاکید می­کنند؛ و با دیگران منصف و به دور از جانب داری و تعصب باشد. در خط مقدم همة این­ها مسألة فلسطین و حقوق ملت آن

ص: 459


1- حمید سعدون، صدام الهویّات، ص26.

قرار دارد. ایالات متحده از آن­جایی که جهان را «دهکدة جهانی» می­داند تلاش کند تا ساکنان جهان با امنیت، ثبات و آرامش زندگی کنند.(1)

میان اسلام و غرب شکاف تفاهمی وجود دارد؛ زیرا رهبران غربی در اغلب اوقات اندیشة خودشان در مورد اسلام را از طریق منابع و مراجع استشراقی شرور و دشمن اسلام به دست می­آورند... از مشهورترین این مراجع: مستشرق (خاور­شناس) دلیسی اولیری و پدر لامانس است؛ علاوه بر این­ها لابی صهیونیستی محرک فعلی نظام آمریکا قرار دارد.(2)

این پژوهش­گران مستشرق و جز این­ها به تصمیم گیرندگان غربی تصویر زشتی از اسلام و مسلمانان ارائه می کنند. آن­ها آیات قرآن را تحریف می­کنند، از کتاب­های مسلمانان مطالبی که خوششان نمی­آید را حذف می­کنند، آیات قرآن را با ابیات شعری مخلوط می­کنند، احادیث نبوی را از برخی از خودشان قرار می­دهند و ابایی از این ندارند که یک جمله را از یک متن طولانی حذف کنند تا بر اساس آن توهمات خود را بنا بگذارند.(3) و سپس پژوهش­هایی را بیرون آورده و به تصمیم­سازان غربی در طبقی از طلا به عنوان نتایج علمی خالص تقدیم می­کنند.

به عنوان نمونه؛ عصمت عبد المجید بر نقش پژوهش­گران خاورشناس در تشکیل اندیشة تصمیم­گیران در مورد اسلام و مسلمانان مورد تاکید قرار می­دهد. عصمت عبد المجید، دبیر کل سابق اتحادیة عرب در سالن کنفرانس بین المللی برای همکاری اروپا و مدیترانه هنگام برگزاری این کنفرانس که در مارسیلیا در جنوب فرانسه برگزار شد؛ تقاضای سخنرانی کرد تا بر صحبت نمایندة زن فرانسه در پارلمان اروپا که

ص: 460


1- ر.ک: روژه گارودی، من أجل حوار بین الحضارات؛ ستّار جبّار جابریّ، أیّ حوار نرید، ص24.
2- محمد مسعد یاقوت، حوار الحضارات و خناجر فی جسد الإسلام ر.ک: http://www.nabilrahma.com
3- محمد مسعد یاقوت، حوار الحضارات و خناجر فی جسد الإسلام؛ ر.ک: علی حسن الخربوطلی، المستشرقون و التاریخ الإسلامی، ص109-110؛ عبد الله ناصح علوان، معالم الحضارة فی الإسلام وأثرها فی النهضة الأروبیة، ص155-156.

«فرنسواز جروستیت» نامیده می­شد حاشیه ای بزند. او با مقایسة زنان و مردان اسلام را به دشمنی با زنان و نهادینه­نمودن پست بودنش متهم کرد. دکتر عصمت عبد المجید با یک زبان فرانسوی قوی شروع به رد کردن یک به یک ادعاهای نمایندة زن پارلمان اروپا کرد و با براهین منطقی به او حمله کرد. او تعجب خود را از اصرار غرب و اروپا بر دشمنی با اسلام و دشمن شمارة یک دانستن آن ابراز کرد. دکتر عصمت عبد المجید در رد کلام نماینده گفت: ای خانم! اسلامی که شما در موردش صحبت می­کنید اسلام صحیح ما نیست؛ بلکه اسلام شماست که خودتان از دروغ­ها و افتراهایی که ربطی به حقیقت دین اسلام و زندگی مسلمانان ندارد برای خودتان ساخته­اید... من در این­جا از شما می­خواهم به آن­چه می­گویم گوش دهید تا مطالبی را که در مورد اسلام و اهلش در سرتان دارید اصلاح کنید... دین حنیف ما دین تسامح و مهربانی است؛ ولی متاسفانه شما هنگامی که در موردش صحبت می­کنید خود را به فراموشی می­زنید و تنها از نگاه بنیادگرایی و تندروی و افراطی­ها به این مسأله می­نگرید. این باعث شد تا از شما سوال کنم: چرا ما از هیچ­کدام از شما گروه پژوهشگران اروپایی نشنیدیم که در مورد بنیادگرایی و افراطی­گری صرب­ها صحبتی به میان آورد که مسلمانان بوسنی را به قتل رساندند و خون­ها و عرض آن­ها را برای خودشان مباح شمردند. کارهایی که هیچ عقل یا دین یا منطق صحیحی قبول نمی­کند؟! یا بنیادگرایی و افراطی­گری و تعصّب در شریعت بی­مسمّای شما تنها سهم اسلام و مسلمانان است؟! نه خانم! اسلام صحیح، آنی نیست که شما در موردش صحبت می­کنید... .(1)

پس از آن خانم نماینده بار دیگر به جایگاه سخنرانی رفت تا معذرت­خواهی خودش را به دکتر عصمت عبد المجید و همة مسلمانان حاضر در سالن کنفرانس اعلام کند و گفت: او در همة حرف­هایی که زدم به

ص: 461


1- عصمت عبدالمجید، مواقف و تحدّیات فی العالم العربی، ص31-32، به نقل از محمد مسعد یاقوت در کتاب حوار الحضارات و خناجر فی جسد الإسلام.

پژوهشی که یکی از پژوهش­گران به صورت اختصاصی برای اتحادیه اروپایی آماده نموده استناد کرده است.(1)

گفته­های نمایندة زن فرانسه به یک مطلب بسیار مهم و خطرناک اشاره می­کند که مفادش این است: اتحادیة اروپا بر پژوهش­های پژوهش­گران کینه­توز به مثابة منابع و مراجع برای ادبیات و تصمیمات اتحادیة اروپا تکیه می کند. همین حرف بر سازمان ملل و سپس شورای امنیت سازمان ملل قابل تطبیق است. آن­ها بر پژوهش­های این چنینی که این نمایندة زن به نمونه­ای از آن اشاره کرده تکیه و استناد می­کنند.

به نظر می­رسد که با این فهم برتری­جویانه و مغرض در مورد اسلام گفتگو محال باشد. در چنین شرایطی دقیقا مداخلات نظامی آمریکا وارد عمل شده و برنامه­های اصلاحی از نوع اقدام خاورمیانة بزرگ را تحمیل می­کنند؛ اقدامی که در درجة اول از بین بردن عقیدة اسلامی از همة عرصه­های زندگی اجتماعی را هدف می­گیرد و آن­چه را که در محافل روشنفکران و فرهیختگان به دین لیبرالی شناخته می­شود را ایجاد می کند.(2)

نقش غرب در متبلور ساختن اندیشة وهابی­گری بی هیچ صحبتی از اصول مسلّم تاریخی شده است. جریانات تکفیری و سلفی­گری به هیچ وجه ارتباطی به اسلام ندارد؛ بلکه فرقه­های ساختگی از سوی غرب برای تضعیف جوامع اسلامی هستند.

شکست ایالات متحده و طرف داران آن در ساقط کردن سوریه باعث شد تا آن­ها به سوی معرکة جدیدی بروند که به موجب این تصمیم «دولت خلافت» در بستر تروریسم تکفیری اعلام حضور کرد و سازمان تروریستی دولت عراق و شام در رأس آن قرار گرفت تا منویات ایالات متحده در مورد منطقه را محقّق سازند؛ تا آن را در بین مجموعه­های تروریستی قرار دهد که نیروهای خود را با هدف­ نابود کردن منطقه از طریق آشوب ویران گری که هیچ چیزی را باقی نمی­گذارد؛ به آن­جا بفرستد.

ص: 462


1- محمد مسعد یاقوت، حوار الحضارات و خناجر فی جسد الإسلام.
2- محمد حسنین هیکل، نهایات الطرق العربیّ التائه، ص125.

هدف حقیقی در ورای کشتاری که امروز در کشورهای عربی رخ می­دهد تضعیف این کشورها پس از تحلیل نیروهای نظامی آن­ها و ویران کردن سازمان­ها و از بین بردن بافت اجتماعی در آن است. این نقشه به دنبال توقف هر مقاومتی بر ضد استعمار غربی جدید که در صهیونیسم پیچیده شده، است تا میان این­ها و تحقق هر پیروزی­ای که به دنبال شکستن پیروی بی چون و چرا از غرب است؛ مانع شوند.(1)

یکی از پژوهش­گران زن عرب گفته است:

غربی که آمریکا آن را رهبری می­کند؛ بهار عربی را با هدف تغییر نظام و آشوب­گری مصادره کرده است. لذا دیدیم که تونس، مصر، یمن، لیبی و سوریه­ای که به پیروزی بزرگی دست پیدا کردند؛ اما این طرح به زمین خورد و غرب و پشتیبانان آن مانند: ترکیه، قطر، اخوان المسلمین و جریانات تکفیری به جست جو از گزینه­های دیگر پرداختند.

سناء السعید تاکید کرده که آمریکا سر افعی در منطقه است. اوست که تروریسم را منتشر ساخته و از آن حمایت کرده است. او با این کار خود ثابت کرده که جنگش بر ضد تروریسم، جنگی دروغین است. گواه بر این مطلب پروراندن طالبان توسط آمریکا در افغانستان است برای این­که در راس جنگی بر ضد اتحاد جماهیر شوروی سابق در افغانستان باشد.

هم­چنین این پژوهش­گر حوادثی که امروز در عراق به وقوع می­پیوندد و سیطرة داعش بر مناطقی از آن را محصول سیاست آمریکا از زمان حمله به عراق در سال 2003م. می­داند تا این­که مجبور شد پیش از پایان سال 2011م. نیروهایش را از عراق بیرون بکشد. حملة آمریکا به عراق یک میراث امنیتی سنگینی را برای ارتش عراق بر جای گذاشت. ارتشی که با تروریسم تکفیری حمایت شده از سوی غرب، ترکیه و کشورهای خلیج مانند قطر مواجه شده است.

این روزنامه­نگار مصری گفته است:

ص: 463


1- سناء السعید، (رأس الأفعی)، روزنامة الوفد مصر، 7 تمّوز 2014.

فراخوان سازمان تروریستی دولت عراق وشام مبنی بر استمرار جهاد تا رسیدن به بغداد و به خصوص پس از اعلام برپایی دولتی با نام «دولت خلافت» و منصوب نمودن ابوبکر البغدادی به عنوان خلیفه به این معناست که این دولت به کمتر از ترسیم دوبارة نقشة خاورمیانه از نو راضی نیست؛ و این دقیقا همان هدف ایالات متحده است.(1)

3. گفت وگوی تمدن­ها و چالش جهانی­سازی

دعوت به گفت وگوی تمدّن­ها یک راه عینی و مثبت برای تز برخورد تمدن­های ساموئیل هانتینتگون است. بسیاری از اندیشمندان غربی تلاش کردند تا بر آن، ساختارهای فکری خود را بنا نهاده و آن را ریشه­دار کنند. به خصوص پس از پایان یافتن جنگ سرد میان اردوگاه کمونیستی و سرمایه­داری. تفسیرها از این نظریه متعدد شد؛ برخی این فراخوان را دعوتی برای روبرو شدن با دشمن جدید بر بنیان­های تمدنی و نه ایدئولوژیک می­دانند که نگاه مشترکی را به غرب فراهم می­کند؛ و سبب محافظت از هم­پیمانی سیاسی و فرهنگی به خاطر ترس از رقابت اقتصادی میان کشورهای این پیمان که گاهی از اوقات منجر به برخوردهایی می­شود که هم­پیمان غربی را از بین می برد. بنا بر تفسیر دیگر، این فراخوانی کینه­ها و دشمنی­های کهنه و قدیمی و مدفون شده در نزد برخی از محافل غربی بر ضد برخی از تمدّن­های شرقی و به خصوص اسلامی به خاطر برخی ملاحظات تاریخی، عقیدتی، سیاسی و فرهنگی را منعکس می­کند.

به هر حال، انگیزة تز برخورد تمدّن­ها هر چه باشد واکنش متوازن و عاقلانه در یک زمان انگیزة گفت وگوی تمدّن­ها است. این، فراخوانی است که محافل بسیاری در دنیا به خصوص در جهان اسلام به آن پاسخ داده­اند؛ همان­گونه که صداهای معقولی هم در غرب این دعوت­ها را پذیرفته­اند. موضوعات این فراخوان عبارتند از: اهمیت برطرف کردن سوء تفاهم متقابل از طریق شناخت بهتر و ژرف­تر و گسترده­تر و شامل­تر از طرف مقابل، رهایی یافتن از تصویر مرسوم منفی که گاهی برخی از رسانه­ها و

ص: 464


1- همان.

سازمان های سیاسی و مدنی از طرف مقابل ارائه می­کنند و او را خطر، تهدید و دشمن قلمداد می­کنند، و هم­چنین به کار بستن رسانه­ها، برنامه­های آموزشی و فن­آوری اطلاعات و ارتباطات مدرن جهت دست یابی به یک دیدگاه واقع­گرایانة بی­طرف در مورد اندیشه، عادت­ها، سنّت­ها، رفتار و تجربیات طرف مقابل. این­ها همه به خاطر این است که فرهنگ، بالا و پایین ندارد و همة فرهنگ­ها با هم مساوی هستند و شایسته است که ویژگی­های فرهنگی و تفاوت آن­ها محترم شمرده شوند.(1)

امّا در مورد عوامل گفت وگوی تمدّن­ها باید گفت که این گفتگو یک تمایل متقابل در هم­زیستی، تفاهم و همیاری را منعکس می­کند که از یک اصلی نشأت می­گیرد که مفادش این است: جهان با مشکلات و بحران­هایی روبه رو می شود که بزرگ­تر از آن است که تمدنی اعلام کند من کلید سحر­آمیزی برای حل آن در اختیار دارم؛ یا یک ایدئولوژی ادعا کند که حقیقت را در انحصار خود دارد؛ بلکه این موضوع می­طلبد که هر طرفی اقرار کند بخشی از حقیقت را در اختیار دارد و انکار نکند که طرف­های دیگر بخشی از آن را دارند؛ و هم­چنین باید اقرار کنند که همه این قدرت را دارند که با مشارکت هم به گونه­ای در ارائة راه حل ها برای آن مشکلات سهیم باشند. ضمانت استمرار روند تمدن های بشری بدون این­که اخلالی به یکی از مؤلفه­های آن وارد شود؛ گاهی منجر به وضعیت عدم توازنی می شود که بشر را در مرحلة جدیدی از اضطراب ها، آشوب، جنگ­های نژادی، ملی و دینی وارد می­کند که به تخریب و هلاکت می انجامد.

ص: 465


1- محمد العربی الخطابی، (من أجل حوار بین الحضارات) مجلة المناهل، شماره 10، سال چهارم، 1397ه-/1977م؛ محمد خاقانی، (أصولنا فی حوار الحضارات) مجلة بین المللی المرصد، مرکز پژوهش­های بین­المللی، دانشگاه بغداد، شماره سوم، آذار- نیسان2007.
منابع

1. هانتینتگون، ساموئیل، برخورد تمدّن و بازسازی نظم جهانی، چاپ اول، تعریب: مالک ابو شهیوه و محمود خلف، الدار الجماهیریّة للنشر و التوزیع، مصراته - لیبی 1999.

2. تیری، جانیس ج.، السیاسة الخارجیّة اأمریکیّة: دور جماعات الضغط و المجموعات ذات الاهتمامات الخاصّة (سیاست خارجی آمریکا: نقش گروه­های فشار و مجموعه­های دارای تلاش های ویژه)، تعریب: إحسان البستانیّ، الدار العربیة للعلوم ناشرون، بیروت 2006.

3. السعدون، حمید، صدام الهویّات (برخورد هویت­ها)، بغداد 2013 [بی نا].

4. الجابریّ، ستّار جبّار، «أیّ حوار نرید (چه گفت وگویی را می­خواهیم)»، مجله بین المللی المرصد، مرکز پژوهش­های بین المللی دانشگاه بغداد، شماره چهارم، حزیران، 2007.

5. سلیمان، غازی سعید، المنهج الإسلامیّ فی التعایش السلمیّ مع غیر المسلمین (سبک زندگی اسلامی در هم­زیستی مسالمت­آمیز با غیر مسلمانان)، بغداد، 2009، [بی نا].

6. عناد، وجدان فریق، «القرآن الکریم طریقنا لتجاوز العجز الحضاری (قرآن کریم راه ما برای عبور از نبودِ تمدن)»، مجله المصباح، شمارة 10، سال 2012.

7. سعدون، حمید، الغرب و الإسلام و الصراع الحضاری (غرب و اسلام و جنگ تمدنی)، دار وائل للطباعة و النشر، عمان، 2002.

8. سحمرانی، اسعد، مکوّنات شخصیّة الإرهابیّ و سبل المعالجة (مؤلّفه­های شخصیّت تروریست و راه های بررسی آن)، مرکز آفاق الدراسات و البحوث: http://aafaqcenter.com/index.php/post/2029

9. گارودی، روژه، من أجل حوار بین الحضارات (با هدف گفتگو بین تمدن­ها)، تعریب: عادل العوا، چاپ چهارم، عویدات للنشر و الطباعة، بیروت، 1999.

10. یاقوت، محمد مسعد، حوار الحضارات و خناجر فی جسد الإسلام (گفت وگوی تمدن­ها و خنجرهای در پیکره اسلام)، ر.ک: http://www.nabilrahma.com

11. عبد المجید، عصمت، مواقف و تحدّیات فی العالم العربیّ (دیدگاه­ها و چالش­ها در جهان عرب)، دار الشرق، قاهره 2003.

12. هیکل، محمّد حسنین، نهایات الطرق العربیّ التائه (سرانجام راه­های سرگردان عربی)، چاپ دوم: قاهره 2002.

13. سناء السعید، «رأس الأفعی (سر افعی)»، روزنامه الوفد مصر، 7 تموز، 2014.

14. خطابی، محمد عربی، «من أجل حوار بین الحضارات (به خاطر گفت وگویی میان تمدن­ها)»، مجله المناهل، ش10، سال چهارم، 1397ق./1977م.

15. خاقانی، محمد، «أصولنا فی حوار الحضارات (اصول ما در گفت وگوی تمدن­ها)»، مجله بین المللی المرصد، مرکز پژوهش­های بین­المللی، دانشگاه بغداد، ش3، آذار - نیسان 2007.

ص: 466

داعش و خشونت عریان: فهم غیرعقلانی دین و ترکیب آن با فناوری­های جدید / محمود شفیعی

اشاره

محمود شفیعی(1)

چکیده

«داعش»، نام مخفف دولت اسلامی عراق و شام است که بعد از اشغال بخشی از سوریه و عراق به وسیله تندروترین شاخه عراقی القاعده با رهبری «ابوبکر بغدادی» ظهور یافت و اینک به «دولت­ اسلامی» تغییر نام داده است. انواع خشونتهای بی­منطق، وحشیانه و ناقض اصول اخلاقی این گروه، آن هم به صورت پی­درپی و در سطح گسترده علیه نظامیان و شهروندان عادی از زن و مرد و کودک و بزرگ، دو کشور عراق و سوریه و چه بسا خاورمیانه را در بحرانی تلخ و دل خراش فرو برده است. با وجود این، مسئله مورد نظر پژوهش حاضر این است که این گروه مدعی دیانت و ایمان، چگونه این همه خشونت ناموجه براساس مبانی دینی، عقلی، انسانی و وجدانی را علیه هم کیشان و مؤمنان و شیعیان عراق و سوریه با اتهام ارتداد و کفر اعمال می کند. فرضیه تحقیق حاضر در پاسخ به این مسئله این است که جذب شدن «داعش» به فناوریهای جدید و ترکیب یافتن ناپالوده این علاقه با مجموعه عقاید دینی خام و صیقل­ناخورده با تأملات عقلی و تجربههای اجتماعی انسانی، زمینه ساز استفاده جنون­آمیز از فناوری جدید از سوی داعش علیه جهان اسلام شیعی و حتی سنی و بلکه علیه بشریت شده است. در راستای اثبات این فرضیه، چند بحث فرعی را دنبال کردهایم. ابتدا تعالیم مهم دینی و

ص: 467


1- ؟؟؟

تعبیرهای آن که به اعمال خشونت آمیز رهبران قدیم و جدید «القاعده» موثر بوده بررسی شدهاند. در این زمینه به دو بحث اساسی «کفر و ایمان» و«جهاد» از گذشته تاکنون پرداخته­ایم. هم­چنین به علایق گروه­های تندرو القاعده و داعش به فناوریهای سختافزاری با تأکید بر بعد نظامی و نرمافزاری دنیای مجازی اینترنت توجه شده است. در گام سوم، بازتابهای آموزههای دینی و علایق فناوری در زیست جهان این گروه ترسیم است و نیز مختصات زیست جهانی داعش بعد از معرفی آن به مثابه افق معنایی، معرفی شده­اند. زیست جهان داعش، مختصاتی دارد که به کنشهای خشن نظامی علیه شیعیان عراق و سوریه منجر شده است که ما در این زمینه استدلال کردهایم که مجموعه خشونتهای اعمال شده با ارجاع به چنان زیست جهان عقلانی ناشدهای، توجیه پذیر است. در پایان نیز بعد از جمع بندی، نتیجه گیری از بحثها چند توصیه فرهنگی برای خشکاندن ریشه افراطگرایی خشن دینی ارائه کردهایم.

کلید­واژگان: داعش، کفر و ایمان، جهاد، فناوری، زیست جهان، خشونت.

مقدمه

پدیداری داعش در میانه تحولات شبه انقلابی دهه اخیر خاورمیانه عربی، بدون تردید بدترین حادثه سیاسی و اجتماعی است که اکنون نه ­تنها بخشی از آن تحولات امید­بخش را به انحطاط کشانده، بلکه جهان اسلام را با فتنه­ای عظیم مواجه کرده است. این گروه ظاهرگرای مذهبی که خود را «دولتی اسلامی» در سرزمین عراق و شام در قالب«خلافت» خطاب می­کند، بدون پای­بندی به هیچ اصول انسانی، عقلانی، وجدانی، اخلاقی و آموزه­های بنیادی و محکم دینی، هم­کیشان مسلمان خود را قتل­عام می­کنند. آنان جهان اسلام را به محنتی بزرگ از درون گرفتار کرده­اند و بیشترین سود را نصیب بدخواهان و منفعت طلبانی نموده­اند که نه­تنها تعلق خاطری به اسلام و جوامع اسلامی ندارند، بلکه اکنون قرن­هاست که در مناسبات جهانی بین­المللی، همیشه سلطه و چیره­گی خود را در روابطشان با کشورهای اسلامی در هر شرایط متغیری حفظ کرده­اند. تبیین دقیق این پدیده تلخ سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و مذهبی (فتنه­ای که اگر ملت­

ص: 468

های اسلامی و دولت­های منطقه دیر بجنبند، می­تواند اسرائیل دوم یا بسیار بدتر از آن را بر همگان تحمیل کند)، بدون شک نیازمند رویکردی چند وجهی به مسائل پیچیده خاورمیانه است. توجه به شکاف­های شیعه و سنی، اعتدال­گرایی و افراط­گرایی، دولت و ملت، داخلی وخارجی و منطقه­ای و بین­المللی، محافظه­کاری و انقلابی­گری، عرب و عجم و بین اقوام نیز از مسائل درخور بررسی است. اما پرداختن به همه عوامل این مسئله برای نویسنده مقدور نمی­باشد؛ مثلاً نقش قدرت­های بزرگ بین المللی و قدرت ها ی منطقه­ای برای برنده شدن در بازی ها ی اقتصادی - سیاسی بنیادی، دائمی، و سودآور در بهره گرفتن از تمام مهره­های مشروع و نامشروع در این فرآیند بر کسی پوشیده نیست. با این همه، باید پذیرفت که بدون زمینه ها ی پیشین ذهنی و فکری در امور انسانی، ابزار شدن گروهی برای منافع دیگران با اعمال این همه خشونت وحشیانه و عریان امکان پذیر نیست. در مقاله حاضر، درصدد پاسخ به این سؤال هستیم که عوامل درونی زمینه ساز رفتارهای خشونت­آمیز و انسان­ستیزانه داعش با پوشش دینی چیست(اعم ازایده و علایق عملی)؟ پاسخ پژوهش حاضر (فرضیه) به مسئله این است که جذب شدن داعش به فناوری­های جدید و ترکیب یافتن ناپالوده این علاقه با مجموعه عقاید دینی خام و صیقل ناخورده با تاملات عقلی و تجربه اجتماعی انسانی، زمینه­ساز استفاده جنون­آمیز فناوری جدید از سوی داعش علیه جهان اسلام شیعی و حتی سنی و بلکه علیه بشریت شده است.

برای اثبات فرضیه تلاش کرده­ایم چند پرسش فرعی مطرح کنیم و به آن ها پاسخ دهیم. ابتدا به جواب این سؤال فرعی پرداخته­ایم که این گروه چه برداشتی از آموزه­های اسلامی درخصوص بحث «کفر و ایمان» و «جهاد» دارند و در گام دوم به این سؤال پاسخ داده­ایم که عقاید داعش در­باره فناوری ها ی جدید چیست و آنان با کدام توجیه ذهنی به استفاده از دستآوردهای تمدنی، خصوصاً در بخش نظامی شده­اند و پس از این، با طرح بحثی کوتاه درباره «زیست جهان»، به مثابه چارچوب مفهومی مناسب برای درک دنیای ذهنی مشترک زمینه­ساز کنش­های جمعی، به پرسش و پاسخ در مورد

ص: 469

مختصات زیست جهان سلفی گرایانه داعش پرداخته­­ایم. واپسین پرسش و پاسخ این تحقیق به اقتضاهای زیست­جهان داعش برای خشونت­های عریان و غیرانسانی اختصاص یافته است. قبل از پاسخ به سؤالات فرعی به اختصار، نحوه شکل گیری داعش بررسی خواهد شد. به این ترتیب مباحث ذیل را پی­گیری می­نماییم:

فرآیند شکل­گیری گروه داعش؛ برداشت­های داعش از تعالیم دینی؛ عقاید داعش درمورد فناوری­های جدید و علایقشان به آن؛ چیستی «زیست جهان» و مختصات زیست جهان سلفی- داعشی؛ زیست جهان عقلانی ناشده و خشونت­های ضد انسانی؛ جمع بندی و نتیجه گیری.

الف. فرآیند شکل گیری گروه داعش

دولت اسلامی عراق و شام (ISIS) یا داعش که به تدریج نام جدید «دولت اسلامی» را بر خود نهاده­اند، گروه جهادی سنی القاعده­ای است که می­خواهد دولت چند ملیتی اسلامی مبتنی بر شریعت تأسیس کند. این گروه، باقی مانده القاعده عراقند که بعد از سقوط حاکم مستبدش، وارد جنگ چریکی علیه نیروهای ائتلاف و متحدان داخلی آن ها شدند.(1)

بعد از خروج نیروهای آمریکایی در اواخر سال 2011م.، القاعده حمله به اهداف عمدتاً شیعه را با هدف ایجاد منازعه میان اقلیت سنی عراق و دولت شیعه «نوری المالکی»، شروع کرد. القاعده عراق در سال 2012م.، نام جدید خود را تحت

ص: 470


1- در جنگ عراق در20 مارس 2003،که با حمله ائتلاف بین المللی به رهبری آمریکا و بریتانیا به عراق آغاز شد، نیروهای اصلی حمله کننده به عراق شامل ارتش­های ایالات متحده آمریکا، پادشاهی متحده بریتانیا و لهستان بودند، ولی 29 کشور دیگر از جمله ژاپن، کره جنوبی، ایتالیا، اسپانیا و دیگر کشورها نیز به نیروهای ائتلاف در اشغال عراق به لحاظ نظامی و لجستیکی یاری رساندند. این جنگ با خروج آخرین تیپ رزمی آمریکایی در 19 اوت 2010، به طور رسمی خاتمه یافت. البته آخرین سربازان آمریکایی تا پایان سال 2011، طبق توافق دو کشور خاک عراق را ترک کردند. توجیه این جنگ از «سوی جرج» بوش رابطه صدام با القاعده و دیگر، لزوم نابودی سلاح ها ی کشتار جمعی عراق اعلام شد. Fa.wikipedia.org/wiki/جنگ-عراق. Fa.wikipedia.org/wiki/(تاریخ - عراق - (2011- تا -2003.

عنوان «دولت اسلامی عراق و شرق مدیترانه» ( (ISILیا «دولت اسلامی عراق و شام» ((ISISاعلام کرد و ابتدا برای سرنگونی دولت «اسد» وارد سوریه شد. این گروه تا ژوئن 2014م. با عقب نشینی ارتش عراق در شهرهای فلوجه و موصل، زیر ساخت­های دولتی و منطقه­ای هر دو طرف مرز سوریه و عراق را تحت کنترل درآورد.

«ابوبکر البغدادی» سرکرده داعش، ابتدا به دنبال تأسیس دولت در عراق بود، اما بحران سوریه بر اشتهایش افزود و همین موضوع باعث شد که نام گروه تغییر کند. داعش نه­تنها مثل القاعده جنگ چریکی را دنبال می­کند، بلکه قلمروگشایی و فتح اراضی از مبانی مهم جنگی این گروه محسوب می­شود.

اولین رهبر این گروه متجاسر قبل از تکوین آن، «ابومصعب الزرقاوی» اردنی بوده است. زرقاوی، ابتدا رهبری شبه نظامیان داوطلب هرات را به عهده داشت و در سال 2001م. به شمال عراق فرار کرد و در آن­جا به «انصار الاسلام» (جنبش جدایی طلب کردهای عراق) پیوست و رهبری شاخه عربی آن را به عهده گرفت. افراد شاخه القاعده در عراق را نیروهای زرقاوی در پاکستان و افغانستان تشکیل می­دادند و بعداً تعدادی نیز از سوریه، عراق و دیگر همسایگان به آن پیوستند و آرایش این گروه تا سال 2006م.، رنگ عراقی به خود گرفت. به هر ترتیب، زرقاوی که به دلیل جاه طلبی­هایش در عراق با «ظواهری» هم اختلاف پیدا کرده بود، در ژوئن 2006م. در حمله هوایی آمریکا کشته شد. «ایمن الظواهری»، رهبر فعلی القاعده، بعد از مرگ زرقاوی، «ابو ایوب المصری» معتمد خود و متخصص کار با مواد منفجره را به سمت رهبری القاعده عراق برگزید، اما «المصری» نیز در اکتبر 2006م.، نام دولت اسلامی عراق را پذیرفت، امری که ظواهری از آن هراس داشت.

هم­اکنون داعش را ابوبکر البغدادی (معروف به ابودعاء) رهبری می­کند. او با اسم «ابراهیم عواد» در 1971م. در سامرا به دنیا آمد و از دانشگاه اسلامی بغداد مدرک دکترا گرفت و تا مرحله عضویت در هئیت علمی پیش رفت. هرچند روحیه او در دوران تحصیل و بعد از آن آرام گزارش شده است، پس از اشغال عراق توسط آمریکا در

ص: 471

2003م.، در منطقه فلوجه درکنار ارتش صدام و همراه و هم پیمان با آنان با آمریکایی­ها جنگید و به­وسیله آن ها دست­گیر شد و به زندان رفت. البغدادی بعد از رهایی از زندان به دستور بن­لادن به عنوان مجاهد به «القاعده بین النهرین» پیوست.آمریکایی­ها بسیاری از فرماندهان این گروه را به تدریج کشتند که از جملة کشتگان، دو سرکرده اصلی، یعنی «ابوعمر البغدادی» و «ابو حمزه المهاجر» بودند و بعد از این­ها، ابوبکر بغدادی سرکرده جدید انتخاب شد. او توانست بیشترین مخالفان آمریکایی را دور خود جمع کند و به خطرناک­ترین و قوی­ترین گروه تروریستی ضد آمریکایی تبدیل شود. آمریکا در سال 2011م.، جایزه ده میلیون دلاری برای دست­گیری او اختصاص داد همان گونه که جایزه 25 میلیون دلاری برای ایمن الظواهری قرار داده است. بعد از جنگ داخلی در سوریه، این گروه نام خود را به «دولت اسلامی عراق و شام» تغییر داد و برای جنگ علیه دولت اسد به عنوان وابسته القاعده به سوریه رفت. درسال 2013م.، صدها تن از افرادی که از زندان ابوقریب گریخته بودند به این گروه پیوستند. البغدادی در سوریه با «النصره» از وابستگان القاعده اختلاف پیدا کرد و از اطاعت الظواهری هم بیرون آمد و اعلام کرد که فقط بن لادن را رهبر القاعده می­داند.

از دیگر رهبران داعش، می­توان به فاضل احمد عبد الله الحیالی، هماهنگ کننده امور امارت عراق (معروف به ابو معتز) اشاره کرد که به نبرد موصل نظارت داشت. «عدنان لطیف حمدی السویداوی» والی «الانبار» و عضو شورای نظامی داعش به حساب می­آید، «احمد محسن»، معروف به «ابو فاطمه»، والی استان ها ی جنوب فرات مرکزی است، «موفق مصطفی محمد الکرموش»، معروف به «ابو صلاح»، مسئول مالی امارت عراق می باشد، «محمد حمید اللیمی»، معروف به «ابوهاجر العسافی»، هماهنگ کننده امور پستی میان استان­هاست، «عوف عبد الرحمن العفری»، معروف به «ابو سجی»، مسئول هماهنگ کننده امور بیوه زنان، خانواده کشتگان و اسیران این گروه می­باشد، «فارس ریاض النعیمی»، معروف به «ابو شیماء»، مسئول ویژه امور پستی و خزائن

ص: 472

انتخاب شده است و«عبد محمود الطائی»، معروف به «ابو کفاح»، مسئول امور مواد منفجره و بمب­گذاری این گروه می باشد.

ظاهراً داعش هجده سرکرده مهم دارد. نیروهای اصلی این گروه را فرماندهان و مدیران دوران بعث و چهره ها ی نزدیک به صدام، نظامیان بریده از ارتش سوریه و عراق، جنگ­جویانی از اروپا، چچن، بوسنی، شرق ترکستان، لیبی، افغانستان و چندین کشور دیگر تشکیل میدهند. به هر ترتیب، امروزه داعش خود را در جایگاه رهبر گروه ها ی جهادی می­بیند و بغدادی جهاد خود را جهانی می­داند و لذا چچنی اگر قرآن بداند حق دستور دادن به یک عراقی یا عرب را خواهد داشت. بنابراین، برای این گروه برخلاف القاعده به رهبری ظواهری، سیاست گام به گام توجه به قوم یا طایفه خاص، رعایت امور اخلاقی در کشتن و بستن، تقسیم کار و تمرکز بر سرزمینی خاص و... معنایی ندارد.(1)

ب.برداشت های داعش از تعالیم دینی

گروه­های تندرو اسلامی ازجمله داعش، از جهتی تداوم بخش جریان ظاهر­گرا، متصلب، خشک مغز و قشری نگر به نام «خوارج» در جهان اسلامند و بنیادهای تفکر سطحی نگرانه خوارج قدیم در خوارج جدید نیز در­حال جریان است. درحالی­که تقسیم دوگانه «کفر» و «اسلام» در صدر اسلام، معاندان و محاربان با اسلام نو­پا را از مسلمانان گرونده به دین آسمانی جدا می کرد (که هم­چنان بر شرک ورزی اصرار میورزیدند و فضای توحیدی را برنمی­تافتند و سخت در مقابل آن ایستاده بودند). با وجود این، بعد از گسترش اسلام و برچیده شدن سلطه کفار مشرک محارب از «جزیرة العرب»، چندان

ص: 473


1- مطالب مربوط به این بحث، عمدتاً از آدرس ذیل تلخیص و بازسازی شده است: http://www.taghadom.com/technology-it/cartech/427-special-report/212411. منابع دیگر در این زمینه: fa.alalam.ir/news/1601742. http://www.aparat.com/v/9ETG2/.

جایگاهی برای این تقسیم در داخل جهان اسلام باقی نمانده بود، اما به تدریج در تاریخ بعد از صدر اسلام و در فرآیند شکل­گیری نحله­های کلامی، سرو­کله خوارج پیدا شد و این فرقه جزم­گرای غیر عقلانی به شکل دیگری به تقسیم دو­گانه مسلمان و کافر در داخل جهان اسلام پرداخت.

بنابر نظر خوارج اولیه که به اخلاف خود نیز عقایدشان را منتقل کرده­اند، مسلمانی که مرتکب گناه کبیره شود، دیگر مسلمان نیست، او را باید کافر و مستحق دوزخ دانست و کشتن او جایز شمرده می­شود. با توجه به انعطاف پذیری مفهوم «گناه کبیره» با چنین تفسیری از آن، عنصر خطرناکی وارد فضای «جهان زیست» دینی در وجه افراطی شد. معنای گناه کبیره را می­شد در جهات مختلف و بی­رویه دائما گسترش داد تا آن­جا که هر­چه را طبع میل فرد خارجی مسلک نباشد، شامل گرد؛ مثلاً در صحیح ترمذی آمده است: «کسی که قرآن را به رأی خود تفسیر کند، کافر شده است!». چنین تهمت­هایی به اسم اسلام و پیامبر، دائما وارد زندگی بخشی از اسلام­گرایان می­شد و اولین ریشه تقابل از درون در همین برهه از زمان شکل می گرفت.(1) خوارج زمانه ما با چنین تصوری و در فضای تحقیر­های روا ­داشته شده علیه جهان اسلام از سوی استعمار خارجی و استبداد داخلی، هر­چند با کینه عمیق­تر در ابتدا شیعیان را هدف گرفته­اند، هر مسلمانی را با اندک بهانه­ای (اعم از شیعه و سنی) با ذهن متصلب­شان به ارتداد متهم می­کنند، او را کافر و بدتر از کافر حربی یهودی یا مسیحی و ریختن خونش را مباح می­دانند.

بعد از بحث کفر و ایمان در مورد با این آموزه، مسئله جهاد و فهم نادرست و نابه هنگام تاریخی از آن در اندیشه رادیکالیسم اسلامی، راهنمای عمل سیاسی و نظامی داعش به عنوان افراطی­ترین شاخه القاعده قرارگرفته است. آنان بخشی از القاعده­اند، این آموزه را از مجموعه­ای از رهبران کلاسیک و جدید خود برگرفته­ اند. مهم­ترین شخصیت

ص: 474


1- توشهیکوایزوتسو، خدا و انسان در قرآن، ترجمه احمد آرام، ص5-63.

معنوی و سیاسی القاعده، یعنی بن­لادن، برای داعش مرجعیت دینی­دار ادعا می­شود که «ابن­تیمیه»­ و«ابن قیم­الجوزی» از متفکران مرجع در سلفی­گری و وهابی­گری، از راهنمایان ایدئولوژیک بن­لادن هستند. در عین حال، بن­لادن نه متأثر از ابن عبد الوهاب از پیروان ابن تیمیه و نه تابع اسلام وهابی محافظه کارانه عربستان سعودی است.(1)

به تفاوت­های بن­لادن با وهابیت موجود به زودی اشاره خواهیم کرد. برای فهم ذهنیت داعش، عقاید بن لادن و تعداد دیگری از رهبران گذشته و حال القاعده در ­باب جهاد باید بررسی شود. به این منظور، ابتدا به بررسی عقاید دینی کلاسیک­هایی می پردایم که بن لادن از آن ها متأثر بوده است. غیر از دو نظریه­پرداز کلاسیک پیش گفته، «سید قطب» از نظریه­پردازان بنام «اخوان المسلمین» و «عبدالسلام فرج»، نظریه پرداز سازمان «الجهاد و الجماعه الاسلامیه» مصر و نیز «عبدالله عزام» از استادان بلافصل بن لادن که تأثیر زیادی هم بر او گذاشته است، به مسئله اهمیت اصل جهاد در اصول دین و ضرورت کاربرد آن در عمل اسلامی پرداخته­اند(2) که به عقاید ناپخته و غیرعقلانی این مجموعه نیز در «شیوه طرح فریضه اسلامی جهاد» اشاره خواهیم کرد. هم­چنین در پایان، عقاید بن لادن و رهبر فعلی داعش، یعنی ابوبکر بغدادی که خود را تابع بن لادن، و نه ایمن الظواهری (رهبر فعلی القاعده) می داند، بررسی خواهد شد.

در میان اصول اساسی ایدئولوژیک اسلام رادیکال القاعده و رهبران آن بعد از «توحید»، مفهوم «جهاد» و شیوه تفسیر و تبدیل آن به عمل سیاسی و اقدام جمعی، جایگاه محوری داشته است. سروران و ایدئولوگ­های برجسته اسلام رادیکال، بخش مهمی از آثار خود را به توجیه کاربرد مفهوم «جهاد» در جنبش­های اسلامی اختصاص داده­اند. ابن­ تیمیه در جهان اسلام: اولین کسی است که به تفصیل، بحث جهاد را بررسی

ص: 475


1- DeLong-Bas, Natana (2007). Wahhabi Islam. London: I. B. Tauris. p. 266, 273, 279. http://en.wikipedia.org/wiki/Beliefs_and_ideology_of_Osama_bin_Laden.
2- ریچارد بونی، «جهاد: از قرآن تا بن لادن» ناقد حمید احمدی، مطالعات راهبردی، تابستان 1385، ش32، ص421 - 429.

کرد و آن را در شرایطی که مغول ها مرکز خلافت اسلامی، یعنی بغداد را در قرن هفتم هجری تصرف کردند و صلیبیان که بخش دیگری از جهان اسلام را اشغال کرده بودند، علیه هر دو گروه به کار برد. او با قائل شدن جایگاه فوق­العاده برای جهاد، آن را بر همه فرایض مقدم کرد و در ضمن استدلال­های گوناگون «شهادت» را به مثابه آسان ترین شکل مردن، از جمله توجیهات برای جهاد دانست. به نظر او، مسلمانانی که در جهاد شرکت نکنند. و کسانی که از قانون اسلام سرباز زنند، کافرند و باید با آن ها جنگید، حتی اگر شهادتین را نیز گفته باشند نظریات وی، شالوده اولیه اسلام­گرایی رادیکال محسوب می­شود.(1)

«سید قطب»، از متفکران اسلام­گرای رادیکال مصری می باشد که به­صورت مبسوطی جهاد را بررسی کرده است. از نظر وی، مسلمانان واقعی آن هایی هستند که در راه اعتلای حق به جهاد مشغول اند. او به نقل تأییدی از ابن قیم، مدعی می شود که پیامبر6در مدینه مأمور شد که علاوه بر دعوت، از جنگ نیز استفاده کند، منتها تنها با کسانی که با وی جنگ می کنند، اما بعد از این مرحله، درنهایت دستور خدا این است که مسلمانان تا استقرار نهایی دین، با تمام مشرکان بجنگند. برقراری حکومت خداوند و قوانین او و حذف طاغوت و قوانینی که بشر وضع کرده است، تنها با موعظه به دست نمی آید. افراد اشغال کننده جای خدا به این راحتی حاضر نیستند که قدرت را رها کنند. دین، فلسفه نیست، بلکه عمل می باشد که نه صرفاً با موعظه، بلکه با همراهی جنبش قابل پیاده­سازی است. تبلیغ اسلام از طریق «شمشیر» و «کتاب» که لازم و ملزوم همند، ممکن می باشد. در تاریخ اسلام، «شمشیر» برای به انقیاد درآوردن سرزمین های غیراسلامی و مشرکان داخلی به کار گرفته شده و «کتاب» برای به اسلام در آوردن مسیحیان و یهودیانی که به زور به اسلام نمی­گرویدند. سید قطب در انتقاد از کسانی که جهاد در اسلام را تنها دفاعی می دانند، آن ها را شرق شناسانی معرفی می­کند که

ص: 476


1- مهدی بخشی شیخ احمد، «جهاد: از ابن تیمیه تا بن لادن»، علوم سیاسی، تابستان 1385، ش34، ص169-194.

می خواهند ماهیت و هدف اسلام را تغییر دهند. به عبارت دیگر، کسانی که جهاد را صرفاً برای دفاع از سرزمین اسلام می دانند، هدف دین را فراموش کرده­اند و در اصل، ارزش اسلام را پایین تر از سرزمین ها ی اسلامی قرار می دهند. سید قطب با معنا کردن صلح به شکلی خاص، معتقد است که هم زیستی و صلح خدایی، باید تحقق بخش عدالت اجتماعی و امنیت عمومی برای مردم باشد، نه صرف خودداری از جنگ به هر قیمتی، حتی با غلبه ظلم و ستم بر مردم. سید قطب با استناد به آیات قرآن، چند دلیل برای جهاد بر می شمارد: 1. حاکمیت خداوند؛ 2. سامان دادن به مسائل بشریت با راهنمایی خداوند؛ 3. طرد نیروها و همه سیستم های شیطانی موجود در جاهلیت جدید، مانند طرد نظام­های جاهلی قبل از اسلام؛ 4. طرد حکومت فرد یا افرادی بر مردم به جای حاکمیت خدا و قوانین او.(1)

«عبد­السلام فرج»، مهندس الکترونیک رهبر جهاد اسلامی مصر که یکی از اعضای آن، یعنی «خالد اسلامبولی»، در سال1981م.، «انور سادات» را ترور کرد، در جزوه ای به نام الفریضة الغایبه، جهاد را تنها نبرد مقدس لازم در جنگ علیه حاکم ظالم معرفی کرد که به زعم وی علما آن را تاکنون پنهان نموده­اند. به نظر او، تنها راه بازگشت به گذشته با­شکوه اسلام، احیای جهاد است. هیچ شکی وجود ندارد که تنها راه از بین بردن بت های این جهان، استفاده از شمشیر می­باشد. وی با استفاده از روایتی از «ابوحنیفه» می گوید: «سرزمین اسلامی با داشتن یکی از شرایط آتی، سرزمین کفار محسوب می شود:1. مبنا شدن قوانین غیراسلامی؛ 2. فقدان امنیت؛ 3. به خطر افتادن موجودیت سرزمین اسلامی.

عبد السلام نتیجه می گیرد که مصر نیز به سبب سلطه قوانین غیراسلامی، سرزمین کفار محسوب می شود. به اعتقاد وی، حاکمان کنونی کشورهای اسلامی از دین برگشته­اند و در راستای امپریالیسم، به کمونیست یا صهیونیست تبدیل شده­اند. فرج به

ص: 477


1- مهدی بخشی شیخ احمد، «جهاد: از ابن تیمیه تا بن لادن»، علوم سیاسی، تابستان 1385، ش34، ص169-194.

تبعیت از رهبران فقهی اعلام می کند که مجازات کسانی که مرتد شده­اند، از جزای کسانی که از اول کافر گردیده­اند، سنگین­تر است و لذا باید با مرتدان جنگید و آن ها را از بین برد، حتی اگر به حمل اسلحه نیز قادر نباشند. او به نقل از ابن­تیمیه، حاکمان امروزی جوامع اسلامی را در عبور از قوانین الهی و اجرای قوانین بشری با مغول ها یکی دانسته است. عبدالسلام معتقد بود که هرچند جهاد امروز مسلمانان باید آزادسازی «اورشلیم» باشد، توجه به چند نکته ضروری است: 1. نبرد با دشمن نزدیک تر قبل از دشمن دورتر واجب­تراست؛ 2. جنگ فقط باید تحت پرچم اسلام صورت گیرد؛ 3. پایه حضور امپریالیسم در کشورهای اسلامی؛ حاکمان به ظاهر اسلامی­اند که نقطه شروع، باید سرنگونی این­ها باشد.

به نظر فرج، زمانی که امام، مسلمانان را به جهاد دعوت می کند، همه باید لبیک بگویند و لزومی ندارد که از والدین خود اجازه بگیرند، چون دراین­صورت جهاد مثل نماز و روزه واجب می­شود. به نظر عبد السلام، اسلام به زور شمشیر گسترش یافته و جهاد دفاعی مردود است و جهاد تا قیامت ادامه خواهد داشت.(1) او و دیگر اسلام گرایان رادیکال که چنین تفسیر افراطی دارند، حدیث معروفی که جهاد با نفس را از جهاد با دشمن بزرگ­تر معرفی کرده است، رد می­کنند و معتقدند که این حدیث جعلی می­باشد.(2)

اشغال افغانستان در سال 1979م. در رادیکال­ترشدن جهاد، نقطه عطف مهمی است که طی آن، بخشی از علمای اسلام سنی علیه شوروی اعلام جهاد کردند. این حادثه، دولت ها یی چون عربستان و گروه ها ی منفرد را به سمت مشروعیت بخشی به جنگ و جهاد رهنمون کرد. در این میان، «عبدالله عزام» از جمله افرادی بود که دانشگاه ملک عبد العزیز عربستان را رها کرد و برای آموزش به مجاهدان به پاکستان رفت و در سال 1985م. به کمک هلال احمرکویت و عربستان، سازمان «مکتب الخدمت للمجاهدین

ص: 478


1- مهدی بخشی شیخ احمد، «جهاد: از ابن تیمیه تا بن لادن»، علوم سیاسی، تابستان 1385، ش34، ص169-194.
2- مهدی بخشی شیخ احمد، «جهاد: از ابن تیمیه تا بن لادن»، علوم سیاسی، تابستان 1385، ش34، ص169-194.

العرب» را با همکاری اسامه بن لادن و با هدف کمک های انسان دوستانه به مجاهدان افغانی تأسیس کرد. عزام، رهبر و موعظه­گر کاریزماتیک و اصلی ترین ایدئولوگ «عرب افغان­ها» و استاد بن لادن در دانشگاه بود که بعد از اتمام تحصیلاتش به اردن و سپس سوریه رفت و از دانشگاه دمشق دکترای حقوق اسلامی گرفت. در اواخر دهه 1960م. به مصر رفت و در دانشگاه «الازهر» تحصیلات تکمیلی خود را به پایان رساند و درسال 1973م. به عربستان بازگشت و در دانشگاه «جده» به تدریس پرداخت. او از اولین کسانی است که به یاری مجاهدان افغانی شتافت و به این منظور در پیشاور مستقر می شد. عزام به این نتیجه رسید که تنها راه موفقیت در استقرار جامعه­اسلامی، جهاد است. او با نوشتن چند کتاب از رهبران مهم جهادی شد، اما در سال 1989م. در پیشاور ترور شد. عزام، دلایل زیادی در کتاب­هایش برای جهاد ذکر کرده است که ازجمله به موارد ذیل میتوان اشاره کرد: 1. جلوگیری ازتسلط کافران بر مسلمانان؛ 2. کمبود مسلمانانی که جان خود را در راه اسلام فدا می کنند؛ 3. تداوم راه سلف صالح؛ 4. استقرار جامعه اسلامی؛ 4. شهادت و رسیدن به بهشت؛ 5. حفاظت از سرزمین اسلام و جلوگیری از فاسد شدن آن؛ 6. جهاد اوج همه چیز در اسلام است؛ 7. جهاد اوج عبادت است. او بعد از ایمان، اولین وظیفه را جهاد می داند که فراموش شده و موجب فلاکت مسلمانان گشته است.

عزام، هر دو قسم جهاد تهاجمی به سرزمین کافران و نیز جهاد تدافعی را پذیرفته است. از جمله موارد جنگ دفاعی واجب، زمانی است که کافران گروهی از مسلمانان را دستگیر و زندانی کنند. برای جهاد علیه کافرانی که سرزمین اسلامی را اشغال کرده باشند، اجازه گرفتن از والدین یا هرکس دیگر ضرورتی ندارد. فراموشی جهاد شبیه ترک نماز و روزه و شاید هم بدتر از آن هاست. اندیشه­های عزام در نظریه­پردازی برای سازمان ها ی جهادی جدید، نقش بسزایی داشته است. نوشته­های عبدالله عزام به مانیفستی برای جنگ جویان مسلمانی تبدیل شد که می خواستند جهاد جهانی علیه غرب به راه اندازند و دولت های دست نشانده خاورمیانه را براندازند. او بیشترین تأثیر

ص: 479

را در شکل گیری دیدگاه های بن لادن داشته است و سال ها راهنمای فکری بن­لادن بوده است و تحت تأثیر از افکار عبدالله عزام بود که سازمانی بین المللی به منظور یارگیری از میان داوطلبانی از سراسر دنیای اسلام برای جهاد در افغانستان به وجود آمد و «شبکه بین المللی سلول ها ی ترور» شکل گرفت که همه جنبش های رادیکال از آن حمایت می کردند.(1)

بن لادن (1957-2011م.) مؤسس القاعده، درسال­های 1996 و 1998م. دو فتوا درباره لزوم جهاد با اسرائیل و حامیان نیرو­های نظامی غرب در کشورهای اسلامی صادر کرده است که به زودی در مورد آن ها بحث خواهیم کرد. به نظر، بن لادن دشمنان طرز فکر جهادی را شامل شهروندان غیرنظامی و نظامی از کشور آمریکا و کشورهای متحد آن می داند.(2)

او در دورانی که ملا­عمر در افغانستان حکومت می کرد، بر این اعتقاد افراطی از اسلام بود که افغانستان تنها کشور اسلامی در جهان اسلام است.(3) وی هر­چند مشابهت­­­هایی با اسلام وهابی دارد، با سه تفاوت اساسی از آن جدا می شود: 1. وهابی اعلام جهاد را به رهبر سیاسی مربوط می داند، درحالی­که او خود بدون این­که رهبر سیاسی دولتی باشد، مفتی جهاد بود؛ 2. وهابی با خاندان سعودی در پیوند عمیق قرار دارد(4)؛

درحالی که بن لادن بارها خواستار سرنگونی این خاندان شده است؛ 3. در­حالی­که دغدغه وهابیت، عبادت خدا، نفی بت­ها و تضمین تبعیت از قانون شریعت می­باشد،

ص: 480


1- مهدی بخشی شیخ احمد، «جهاد: از ابن تیمیه تا بن لادن»، علوم سیاسی، تابستان 1385، ش34، ص169-194.
2- http://en.wikipedia.org/wiki/Beliefs-and-ideology-of-Osama-bin-Laden.
3- Bruce Lawrence (2005), Messages to the World: The Statements of Osama bin Laden,Verso, p143. http://en.wikipedia.org/wiki/Beliefs-and-ideology-of-Osama-bin-Laden.
4- اتحاد و پیوند وهابیت و آل سعود از زمان تکوین تا قرون اخیر ادامه داشته است. با این حال، این پیوند به معنی اختلاف آنان در مسائل مختلف سیاسی و اجتماعی نیست؛ همان اختلافاتی که به تدریج بخشی وهابیت را از آل سعود جدا می­کند. اخیراً پایان نامه­ای در دانشگاه مفید با عنوان «سیاست­های دولت عربستان در قبال شیعیان این کشور» دفاع شد که یک فصل آن، نحوه تکوین دولت سعودی در پیوند با وهابیت را به تفصیل و مستند به منابع فراوان توضیح می­دهد.

هدف اصلی بن لادن مقاومت درمقابل سلطه غرب و مبارزه با رژیم هایی است که بر اساس قانون اسلام حکومت نمی کنند.(1)

در مورد دولت عربستان، باتوجه به اشکالات عدیده ای که با نگاه ایدئولوژیک از رفتارها و اقدامات آن دولت گرفته است، به صراحت با آن مخالفت نموده و دربرابر آن قرار گرفته است.(2)بن لادن

در زمانی که شوروی افغانستان را اشغال کرده بود، سرمایه شخصی خود را برای جذب سرباز از کشورهای اسلامی برای جنگ علیه شوروی خرج کرد و در این دوره، مدتی کوتاه از دخالت آمریکا در شوروی استقبال نمود؛ هر چند رابطه مثبت او با آمریکا به زودی بعد از خروج سربازان شوروی به تلخی گرایید.(3)

بن لادن قبل از حادثه 11 سپتامبر، ویژگی های جنگ خود را «جنگ صلیبی آمریکا علیه ملت­های اسلامی» نام گذاری کرد و از جنگ بین جهان اسلام و آمریکا با متحدانش سخن گفت. به لحاظ داخلی، به مسلمانان توصیه می کند که به دنبال رهبری باشند که آن ها را متحد کند و خلافت اسلامی برپا نماید. در دو اعلامیه جهاد علیه آمریکا، هسته مرکزی فلسفه فکری بن لادن را می توان دریافت. در اعلامیه 26 آگوست 1996م.،(4) بن­لادن ­رژیم عربستان سعودی را به دو دلیل نامشروع دانست: 1. کنار گذاشتن شریعت اسلامی؛ 2. اشغال کشور به وسیله صلیبیان آمریکایی. به نظر بن لادن آمریکا دو شهر مقدس مکه و مدینه را اشغال کرده است و مسلمانان باید کفاران را از شبه جزیره عربستان با جنگ اخراج کنند. بن لادن نیز مانند ابن تیمیه، اولین وظیفه مسلمانان را بعد از ایمان، جهاد تهاجمی می داند که برای تثبیت حاکمیت خداوند بر

ص: 481


1- .Commins, David, The Wahhabi Mission and Saudi Arabia. I. B. Tauris. pp.185 and 190. http://en.wikipedia.org/wiki/Beliefs-and-ideology-of-Osama-bin-Laden.
2- http://en.wikipedia.org/wiki/Beliefs-and-ideology-of-Osama-bin-Laden.
3- Ibid.
4- .Christopher M. Blanchard (Analyst in Middle Eastern Affairs Foreign Affairs, Defense, and Trade Division), Al Qaeda: statements and Evolving Ideology (CRS-Congressional Research Service- Report for congress, Order Code RL 32779, Updated July 9, 2007) Prepared for Members and Committees of Congress, pp:5-6.

روی زمین در این زمان با اخراج آمریکا از سرزمین مقدس صورت می گیرد. هیچ شرطی برای انجام دادن جهاد وجود ندارد. دومین فتوا در23 فوریه 1998م. علیه یهودیان و نصرانیان صادر شد. در این اعلامیه، هم­صدا با مبارزان مصری، پاکستانی و بنگلادشی، به جنگ علیه آمریکایی ها و متحدانش که علیه خدا، پیامبرش و مسلمانان اعلان جنگ کرده­اند، تأکید می­کند. بن­لادن سه جرم آمریکا را چنین برشمرده است: 1. اشغال سرزمین مقدس عربستان و به یغما بردن ثروتش و کنترل تحقیر آمیز حاکمان و مردمش؛ 2.تحریم علیه عراق و در نتیجه، کشته شدن بیش­از یک میلیون عراقی؛ 3. حمایت از دولت یهودی و قتل عام مسلمانان آن­جا. بنابراین جهاد عینی دفاعی بر تک تک مسلمانان علیه نصرانی­ها و یهودیان، خصوصاً آمریکا واجب است. به نظر بن لادن، در شرایط فعلی که فرصت جهاد پیش آمده است، فراموشی گذشته باید فراموش گردد و با دشمنان اسلام، خصوصاً دشمنان خارجی، یعنی اتحاد نصرانی- یهودی باید جنگید. بن لادن با تکیه بر پیروزی بر شوروی در افغانستان، معتقد است که به شهادت مبارزان سومالی، آمریکا از روسیه نیز ضعیف­تر می­باشد.(1)

ایمن الظواهری، رهبر جهاد اسلامی مصر و نفر دوم سازمان القاعده و از امضا کنندگان اعلامیه 1998م.، هدف از جنگ کنونی مبارزان اسلامی را سرنگونی دولت ها ی نامشروع و استقرار حاکمیت خدا می داند. جنگ علیه اتحاد یهودی آمریکایی، سرنوشت محتوم می­باشد و با استناد به دو روایت، مرگ را بهتر از عقب نشینی می داند. ظواهری به نقل از سید قطب می گوید: «برادر! به سمت جلو حرکت کن. سرت را به راست یا چپ نچرخان و تنها به بهشت نگاه کن.»(2)

ص: 482


1- مهدی بخشی شیخ احمد، «جهاد: از ابن تیمیه تا بن لادن»، علوم سیاسی، ش24، تابستان 1385، ص164-194. منابع دیگر در این زمینه: DeLong-Bas, Natana (2007), Wahhabi Islam. London: I. B. Tauris. p.272. http://en.wikipedia.org/wiki/Beliefs_and_ideology_of_Osama_bin_Laden.
2- همان.

بعد از حملات11سپتامبر، القاعده دلایل شرعی آن را تبیین کرد: خدا کمک کرد که جوانان با ایمان در این عملیات خون صلیبیان را ریختند، همان­طور­که­ آن ها برای دهه­ها خون این­ها را به شیشه کرده بودند. این جوانان نه برای ثروت، شهرت یا هر علاقه زود­گذر دیگر، بلکه در دفاع از مذهب و مسلمانان به این کار دست زدند، زیراصلیبیان آنان بیش از پنجاه سال در فلسطین قتل عام کردند، در عراق کشتار بی سابقه راه انداختند، صرب­ها در بوسنی نسل­کشی کردند، بندگان گاو، مردم بی­گناه را در کشمیر کشتند. و مردم چچن، افغانستان، جمهوری­های آسیای مرکزی به وسیله صلیبی­های مستبد شوروی نابود و آواره شدند. آمریکا هم در افغانستان جنایت کرد، همان­طور که در تیمور شرقی به کشتار مسلمانان دست زدند. آمریکا با پوشش سازمان ملل، مسلمانان سومالی را کشت. جبهه صلیبی - یهودی در­حال نابود کردن مسلمانان به جرم خداپرستی است.

القاعده در توجیه کشته شدن بی­گناهان و مسلمانانی که بین کشته شدگان11 سپتامبر بودند، معتقد است که کشتن غیر­نظامیان کاملاً ممنوع نیست و در شرایط و به دلایلی کشتن آنان مجاز است: 1. برای مقابله به مثل، طبق آیه «اگر کسی به شما حمله کرد، شما نیز با روش مشابه به او حمله کنید»(1)

می توان تاکتیک دشمن را علیه خودشان به کار گرفت. آن ها در فلسطین شهروندان عادی را می کشند، پس ما هم می­توانیم؛ 2. هنگام حمله به قلعه نظامی دشمن، تمایز بین جنگ­جو و مردم عادی ممکن نیست؛ 3. مشارکت شهروندان عادی در عمل، حرف یا ذهن (تمایلات قلبی شخص عادی به دشمن)، مشروعیت جنگ علیه آنان را توجیه می کند؛ 4. مرکز تجارت جهانی، دژ دشمن بود که مستقیم علیه دشمنان اعلان جنگ کرده بود؛ 5. طبق روایتی از پیامبر6، استفاده از منجنیق برای حمله به دشمن عجین شده با جمعیت عادی، مشروع است. پس حمله به دشمن با سلاح ها ی کشتار جمعی و حمله با هواپیما به

ص: 483


1- بقره، آیه 194.

برج­ها از قبیل همان حمله با منجنیق می­باشد؛ 6. سپر شدن زنان، بچه­ها و سایر گروه­ها به وسیله دشمن، مجوز کشتن آنان است؛ 7. پیمان شکنی دشمن، کشتن آنان در هر شرایطی را تجویز می کند؛ 8. مسلمانانی که در آن­جا کشته شدند، یا اضطرار بوده است که جزیه دریافت می کنند یا از باب تنبیه بوده است که درخدمت دشمن نباشند.

القاعده معتقد است که استفاده از خشونت، حاکمان بت پرست جوامع را از بین می­برد و مانند حضرت محمد6 که عصر جدیدی از روشنایی عدالت را بعد از فتح مکه برای بشریت به ارمغان آورد، القاعده نیز مردم را از تاریکی و جاهلیت نجات می­دهد و به سوی نور هدایت خواهد کرد.(1) مؤسسان القاعده و وابستگانشان کسانی را که با آن ها هم اعتقاد نیستند و با تأسیس دولت اسلامی مد نظر آن ها مخالفت می کنند وهم­چنین کسانی را که از دولت­های موجود و فعالیت­های مشترکشان با دیگران در جهان اسلام حمایت می­کنند، مرتد می­دانند.(2)

در جریان اشغال عراق توسط آمریکا و نیروهای متحد و حمایت کشورهای اسلامی سنی از این اشغال و دولت جدیدی که شیعیان در آن دست بالا را به طور طبیعی کسب کردند، بین رهبر شاخه عراقی القاعده، یعنی الزرقاوی و ایمن الظواهری، رهبر اصلی القاعده، اختلاف پیش آمد، زیرا ظواهری معتقد بود که نباید علیه شیعیان اقدام شورشی کرد و آن ها را قتل عام نمود و با آنان وارد جنگ جهادی شد، زیرا جهاد قاعدتاً علیه کفار تشریع شده است، نه علیه فرقه مذهبی اسلامی. در مقابل، زرقاوی چنین تفکیکی را نپذیرفت و شیعیان عراق را نیز مانند نیروهای متحد و آمریکا دشمن کافر تلقی کرد که باید با آنان وارد مبارزه و جنگ و جهاد شد.(3)

همین تفاوت، بعد از کشته شدن زرقاوی باعث شدکه القاعده عراق از سازمان مرکزی القاعده به رهبری ظواهری جدا

ص: 484


1- همان.
2- Christopher M. Blanchard, Al Qaeda: statements and Evolving Ideology, p. 19.
3- Ibid p12.

شود و در ادامه به داعش با رهبری ابوبکر بغدادی بپیوندد که خود را مستقیم به بن لادن وصل می­کند.

در واقع تفکر جاهلانه و افراطی این گروه، غلیظ­تر از افکار خام القاعده است. یکی از والیان گروه تروریستی داعش که در دام نیروهای امنیتی عراق افتاده اظهار داشته است: «از نگاه ما فقط وهابی ها در امانند» اوهم­چنین تصریح کرده است: «شیعیان و سنی ها کافرند، مگر این­که توبه کنند و با ابو عمر البغدادی بیعت نمایند.»(1)

ج. عقاید داعش در­باره فناوری­های جدید و علاقه­شان به آن

برای فهم عقاید این گروه جزم­گرا در مورد فناوری­های جدید، ابتدا لازم است که مروری بر عقاید کلامی سلفیه وهابی به عنوان مبنای فهم این گروه از تجدد و تمدن داشته باشیم و جایگاه فناوری جدید در عقاید این گروه را درون آن جویا شویم. سلفیان به مجردات معتقد نیستند، و همه عالم، اعم از خدا را محسوس می­دانند. خدا جسم نیست اما محسوس است و می­توان او را در قیامت با چشم سر دید. غیب را چون در قرآن آمده است قبول دارند، اما معنای غیب، موجوداتی فراتر از ماده، مانند عقول و از این قبیل نیست. فرشتگان هم جسمند و هم از نور آفریده شده­اند. روح، مادی است و فراتر از بدن نمی­باشد. به لحاظ معرفتی، سلفیان فقط راه «نقل» را قبول دارند و از عقل و شهود گریزانند، چون فقط نشان دهنده باطلند. فقط باید به وحی، اعم از کتاب و سنت و اجماع سلف مراجعه کرد. تجربه را به عنوان راه شناخت می­پذیرند، اما تا زمانی که با نقل در تعارض نباشد. سلفیان به تبعیت از ابن تیمیه، معتقدند که بین عقل و نقل تعارض نیست، زیرا عقل راهی به عالم علوی ندارد و عهده­دار تعالیم قدسی، فقط نقل است و اگر تعارضی بین عقل و نقل دیده می­شود، چنین عقلی عقل

ص: 485


1- http://www.iribnews.ir/NewsBody.aspx?ID=52818. http://behtarinkhabar.ir/, http://news.wikipg.com/news_tag/.

یونانی می­باشد که جز بدعت گزاری کار دیگری انجام نمی­دهد. به لحاظ روش­شناسی، به برتری فهم سلف تأکید دارند، زیرا فقط فهم سلف خلوص دار و فهم­های دیگر(متکلمان، فیلسوفان و عرفا و...) هیچ ربطی به اسلام ندارند و گمراه کننده­اند. به نظر آنان، همه الفاظ قرآن حقیقت است و در آن مجازی وجود ندارد.(1)

گروه داعش با چنین عقبه فکری کلامی، امروزه با جنبه­های عقلانی تجدد ضدیت شدید دارند، خصوصاً در حوزه دستآوردهای سیاسی از قبیل دموکراسی و حقوق انسان و پیشرفت جامعه و حاکمیت مردم بر سرنوشت خود، و چنین دیدگاه­های- توان­مندهای تنگ و تاریک را به جای انتساب به واپس­گرایی خود به اسلام نسبت می دهند.(2) در حقیقت، تأملات تاریخی انسان توان­مند یک­سره مهر بطلان می خورد وآن­جا که محصولات مادی چنین تمدنی که به تجربه و حس در­آمده است و امروزه ازآن مجموعه به «فناوری» تعبیر می کنند، تنها این امور محسوس را با شریعت می سنجند و بدون این­که توان درک عقبه فکری آن را داشته باشند، فقط به سمت آنچه مصداقی از مفهوم دینی باشد، گرایش پیدا می­کنند. داعشیان در شرایط تاریخی مدرن که پیشرفت تکنولوژی بشر در اوج قرار گرفته است، تلاش می کنند که از طریق ترکیب جهالت «متوهمانه تقدیس یافته» خود، با ابزارها و فناوری­های جدید در حوزه ها ی سخت افزاری نظامی و نرم افزاری رسانه ای الکترونیکی، جامعه ای بَدَوی به اسم دین و مذهب تأسیس کنند و خود را خلیفه جهان اسلام بنامند.

به نظر این گروه، در­صورتی­که علم جدید فرآورده­هایی خلاف ظاهر قرآن و سنت داشته باشد، علم نیست، بلکه جهل است. بر این اساس، معتقدندکه می توان از فناوری جدید استفاده کرد اما تازمانی­که نتیجه آن با قرآن و سنت مخالف نباشد.(3) به صورت

ص: 486


1- http://tehranpress.com/fa/news-details/48496. مهدی فرمانیان، مبانی فکری سلفیه، پایان نامه مقطع دکترا، مرکز تربیت مدرس دانشگاه قم، 1388.
2- http://kordestanweb.ir.
3- http://tehranpress.com/fa/news-details/48496.

موردی، درخصوص رهبر معدوم این گروه، بن­لادن گفته شده است که درباره فناوری احساسات دو­گانه داشته است. از یک طرف به ماشین­های سنگین و نیز مهندسی ژنتیک گیاهان علاقه نشان می داده و از طرف دیگر، از دستگاه آب سرد کن متنفر بوده است.(1)پیروان بن لادن از جوانان سرخورده مسلمان اروپایی و آمریکایی گرفته تا کسانی که از کشورهای اسلامی به اطاعت او در­آمده بودند، کم و بیش چنین رفتار دو­گانه ای را بروز داده اند. در دوران حمله انتحاری به برج­های دو قلو به عنوان قلب اقتصاد سرمایه داری تحت سلطه یهودیان و صهیونیست­ها، حامیان بن لادن معجونی از شیفتگی به فناوری و نفرت از غرب را به نمایش گذاشتند. در واقع، «جلوه همیشه به یاد ماندنی ترکیب معجزه­آسای عصبیت و تکنیک، 11سپتامبر است. آفرینندگان آن مهندسانی مؤمن بودند. مهندسی نیهیلیستی، مهندسی ویرانگر است. منهدسی است که هنرش فقط در ویران کردن و فرا­خواندن به انهدام از سر کینه­ای مفرط درآمیخته با ناامیدی مفرط است.»(2) آنان کفش «آدیداس» می پوشند و لباس­های مارک­دار غربی به تن می کنند و در«مک دونالدها» همبرگر سفارش می­دهند و «کوکاکولا» می نوشند، اما لبریز از نفرت از تجدد در کلیت خود بوده و هستند. پارادوکس نفرت و شیدایی به تجدد در وجود آنان موج می زند. این دو گانگی درباره «طالبان» نیز به درستی صادق بوده است. طالبان افغان با فناوری در زمینه سینما و تلویزیون سخت مخالفت می کردند. آنان با بسیاری از جلوه­های دیگر تمدن جدید دشمنی می ورزیدند، اما سخت مشتاق آن بودند که از آخرین تکنولوژی در زمینه سلاح و شیوه­های اعمال قهر بهره برند. این­جاست که مشاهده می شود اسلام سیاسی غیر­عقلانی قدرت طلب القاعده­ای و تکنیک و فناوری در سطح اعمال قهر به راحتی به وحدت می رسند.­(3)

ص: 487


1- Wikipedia, beliefs and ideology of Osama bin laden, Technology
2- محمد رضا نیک فر، «ایمان و تکنیک»، سایت نیلگون، 6آذر 1384، ص22 (البته آنچه از این منبع در این تحقیق آورده ­امری، با توجه به فهم خودم با تصرفاتی در مطالب نویسنده صورت گرفته است).
3- همان، ص26.

به طور کلی، وقتی عقلانیت تکنیکی با ایمان اسلامی صیقل ناخورده با تأملات عقلانی و آغشته بر تعبد جاهلانه در می­آمیزد، فناوری ها ی سخت و نرم، نه نجات بخش و رفاه آور، بلکه که فاجعه آفرین می شوند. دنیای مجازی، انواع ترورهای شخصی و شخصیتی انسان­ها در اقصی نقاط جهان را تسهیل می کند و سلاح های گرم، به سمت مؤمنان نشانه گیری می شوند. چنین دین و ایمانی که پرده ای بر کشف و بسط حقیقت و میل به آن می گردد، کارآمدترین ابزار سودآور برای زندگی بشر را به شرورترین آن تبدیل می­کند.

از این نکته هم نمی توان صرف­نظر­کرد که خود شکل­گیری دنیای مجازی به عنوان محصول بالاترین مرحله پیشرفت تکنیکی بشر در دور­شدن انسان­ها از فهم عقلانی دین، بسی مؤثر افتاده و جای معلمان واقعی دین را اظهارات سخیف منتشر شده در سایت­های مجازی گرفته است که جوان مسلمان امروز، بدون به دست آوردن وزن و اعتبار این آموزه­های سطحی و خلق­الساعة معطوف به سود­آوری سرمایه­دارانه، مسحورش می­شود و دنیای کاذب دینی برای خود می سازد. بی دلیل نیست که امروزه فرقه ها و مذهب­های بشر­ساخته از هر زمان دیگر رشد بیشتری یافته­اندکه علل شکل گیری آن ها نیز تقریباً بر کسی روشن نیست.

تکنیک در عصر جدید، سرمایه وگرایش به اقتباس تکنیک مدرن، پیش از هر چیز، میل به تولید سرمایه­دارانه است.که این خود زمینه­ای برای آلوده کردن ایمان به متاع اندک دنیایی می­باشد. از­ این­رو، عظمت خواهی ایمانی شاید در حاشیه به نیهیلیسم برسد، تکنیک، وسیله و شیوه کشتن، آلت شکنجه، شیوه بازجویی، و فن اداره زندان سیستم تعقیب و مراقبت و تجسس و سانسور و خفه کردن و آوازه­گری و دروغ پراکنی نیز هست. همچنین نظام، ارتش، تفنگ، نیروگاه اتمی، و بمب اتمی، تکنیک می­باشد.(1)

ص: 488


1- همان، ص14.از بحث­های نیک فر برای بینش نیهیلیستی اسلام گرایان افراطی، چند خصیصه را می توان برشمرد: 1. نفی ارزش­های اخلاقی جهان روا و منحصرکردن «خوب» برای گروهی خاص که خودشان باشند؛ 2. منحصر کردن حقیقت به درک گروه خاص که خودشان باشند؛ 3. منحصر کردن خدای رحیم برای گروه خاص که خودشان باشند؛ 4. منحصر کردن دین در میان خود و انتساب دادن کفر به غیر خود. آنان با چنین بینشی خارج از دنیای کوچک و تنگ خود را دنیایی شیطانی دیده و به نفی مطلق آن می پردازند. تقدیس دینی نفی چون با تکنیک درمی­آمیزد، تروریسم نیهیلیستی دینی از آن حاصل می شود. اینگونه است که نیهیلیسم دینی نه درد مردمان عادی، بلکه بیماری نخبگان مسلمان مهندس است و اینانند که از دین، الهیات سیاسی مرگ آور می سازند. آن ها تشنه قدرت­اند و قدرت را از سر ناامیدی در نفی می بینند و بس (همان، ص21-22).

از این گزارش­ها از عراق حاکی از آن است که تجمع یافته­گان در گرد داعش از دورترین نقاط جهان، نه تنها مسلمانان خوارج مسلک جاهل، بلکه که جاه طلبان، لمپن­های بی­کار، جانیان بین المللی، پیروان شهوت و غضب، قدرت و ثروت طلبان نیز می باشند، هرچند که خود را با صورتی از ایمان کاذب در پرده جهل به این امور بنمایانند.

د. چیستی«زیست جهان» و مختصات زیست جهان سلفی - داعشی
اشاره

د. چیستی«زیست جهان» و مختصات زیست جهان سلفی - داعشی(1)

برای نشان دادن مختصات زیست جهان سلفی - داعش، ابتدا لازم است که به طورکلی به سه آموزه درباره مفهوم زیست جهان توجه کنیم. این­که زیست جهان چیست، چگونه شکل می گیرد و چگونه می توان زیست جهان معتبر را از غیر­معتبر تفکیک کرد.

زیست جهان، افق معنایی مشترکی است که برای گروه­های اجتماعی از کوچک­ترین تا بزرگ­ترین واحد آن در سطوح مختلف، دنیای مشترکی به وجود می آورد. این افق معنایی راهنما، معنا بخش و امکان پذیر کننده تمام کنش های اجتماعی افراد در جامعه است. هیچ فردی در هیچ کنشی نمی­تواند پای خود را از زیست جهان بیرون بگذارد. هیچ کنشی بدون هنجار خاص (باید­ها و نباید­های موردی که کنش خاصی را در قالب فعل یا ترک گفتاری، کرداری و پنداری از عدم به وجود می رساند) تحقق نمی­یابد و

ص: 489


1- «جهان زیست»، «جهان زندگی» یا «زیست جهان»، ترجمه واژه«life world» انگلیسی است. این مفهوم را فیلسوف اجتماعی معروف آلمانی، یورگن ها برماس در ضمن نظریه «کنش ارتباطی» مطرح کرده است. هرچند زیست جهان درون نظریه کنش ارتباطی پیچیدگی خاصی دارد و مباحث مفصلی درباره آن شکل گرفته است، در پژوهش حاضر به اندازه­ای که راهنمای موضوع پژوهش قرار گیرد، در ساده ترین وجه ممکن به­آن توجه شده است.

هیچ هنجاری تا به مرحله وجودی زیست جهان (تبدیل شدن به افق معنایی مشترک) نرسد، نمی تواند مبنای عمل قرار گیرد. زیست جهان، به مثابه مجموعه ای از هنجارهای درونی شده، در مرتبه­ای شهودی برای جمع کوچک و بزرگ، نقش ایفا می­کند و برای مجموعه خود امری آشنا، شفاف و مبنای اعتبار هر کنش اجتماعی می­باشد. زیست جهان در جامعه به وجود آورنده­اش هم بستگی­های اجتماعی در سطح کوچک و بزرگ است و به تکوین هویت­های اجتماعی افراد منجر می شود. در یک رابطه متقابل، هر­گونه کنشی در تمام حوزه­های زندگی کوچک و بزرگ اجتماعی از درون جهان زیست، جریان پیدا می کند و درعین حال، خود این جهان زیست در فرآیند زندگی اجتماعی به تدریج شکل می­گیرد، ماندگار می گردد و دائما به نسل­های بعدی منتقل می­شود.

منبع زیست جهان، یعنی همان افق معنایی تسهیل­کننده هر کنش جمعی، متعدد است: هر عمل اجتماعی، بازتابی در زیست جهان دارد. بنابراین بخشی از عناصر زیست جهان از نحوه زندگی در دنیای عینی محسوس به دست می آید. هم چنین خصوصیات زیست شناختی هر فرد و محیط­های گوناگونی که تجربه کرده است، خصوصیاتی که به طور ژنتیکی به ارث برده است و توانایی­های فیزیکی که از آن ها بهره­مند می­باشد، همگی بازتابی در زیست جهان پیدا می کنند. منظور این است که معطوف به هر­یک از این حوزه­ها، هنجارهایی تولید می گردند که تا مرحله «افق معنایی» برای شخص درون یک گروه ارتقا می یابند. مهم­ترین منبع زیست جهان، نه از زندگی محسوس بیرونی، بلکه از جهان ارزش­های ذهنی بیرونی، اما غیرمحسوس به دست می­آید. خود این جهان ارزشی غیر محسوس، از تعالیم دینی و نیز معارف عقلانی به دست آمده است. به طور کلی، هریک از آموزه­های تجربی، عقلی و دینی طی فرایندی، جنبه هنجاری پیدا می­کنند و در نهایت به زیست جهان منتقل می­شوند و به اجزای سازنده آن تبدیل می گردند. در جوامع دینی، بیشترین نقش در مختصات زیست جهان، ازآن تعالیم دینی است و در چنین جوامعی، افراد به شدت از آموزه­های دینی متأثرند و لذا در میان آن ها افق معنایی،

ص: 490

شکل می­گیرد که آن افق معنایی، نه تنها از نحوه زندگی دنیایی حسی، بلکه از تعالیم دینی به دست آمده است.

بحث دیگر درباره زیست جهان، تقسیم­بندی آن از حیث «عقلانیت» می­باشد که آن را به دو قسم «زیست جهان عقلانی معتبر» و «زیست جهان غیرعقلانی غیر معتبر» تقسیم می­کنند. زیست جهان عقلانی، در فرآیند مباحثه­های دائمی افراد درباره مجموعه ارزش­های پذیرفته شده­ای شکل می­گیردکه اکنون مردود واقع شده است و پذیرش دوباره آن بعد از استدلال­های قانع کننده در فرآیند مباحثه­های جمعی به دست می آید. چنین زیست جهانی، در واقع افق معنایی قابل دفاع با عقل جمعی تاریخی است که عناصر ثابت و متغیر آن به اندازه کافی از پشتیبانی عقلانی جمعی برخوردار است. در مقابل، زیست جهان غیرعقلانی، مجموعه هنجارهایی است که در قرآیند بحث­های آزاد و منصفانه به اندازه کافی در مورد آن تعقل جمعی نشده و اکنون که این هنجارها به مرتبه افق معنایی ارتقا یافته است، به شکلی متصلبانه و جازمانه مبنای اقدامات و رفتار اجتماعی افراد قرار می­گیرد.(1)

با این مقدمه درباره زیست جهان، مختصات زیست جهان داعش را به مثابه گروه اجتماعی اسلام گرا بررسی می­کنیم. در این بحث تلاش براین است که منابع دینی زیست جهان داعش را پیدا کنیم و نشان دهیم که مهم ترین مختصات مهم زیست

ص: 491


1- در بحث «زیست جهان» عمدتاً به کتابی که از سوی صاحب این قلم منتشر شده و منابع آن متکی بوده­ام. (رک: محمود شفیعی، جامعه شناسی سیاسی ایران ص44-59). منابع دیگر در این زمینه: مایکل پیوزی، یورگن ها برماس، ترجمه احمد تدین؛ حسین­علی نوذری، باز خوانی ها برماس؛ رابر هولاب و یورگن ها برماس، نقد در حوزه عمومی، ترجمه حسین بشیریه. Jougen Habermas, The Theory of Communicative Action, vol, 1, by:Thomas MccarthY. Jougen Habermas, The Theory of Communicative Action(life world and system: A Critique Of Functionalist Reason) vol, 2: Trans by: Thomas Mccarthy.

جهانی این گروه برگرفته از آموزه­های دینی است. عناصر دیگری هم از دنیای محسوس فناوری برگرفته شده است. با توجه به بحث­های پیشین درباره عقاید دینی و علایق تکنیکی داعش، پنج مفهوم معرفی می­شود که با دلالت­های خاص تا مرحله تبدیل شدن به عناصر وجودی زیست جهانی ارتقایافته و­ شکل­دهنده افق معنایی القاعده و داعش شده است و اعمال بیرونی آن ها که در جنگ علیه مخالفانشان با چنین زیست جهانی پیوند می­خورند. این پنج مفهوم عبارتند از: کافران، جهاد، فناوری نظامی، فناوری ارتباطات و استراتژی جنگ. در واقع این پنج مفهوم در خصوص گروه داعش صرفاً پنج مفهوم معرفتی نیست، بلکه مجموعه­ای از هنجارها و ارزش­ها هم از آن ها استخراج می­شود و بالاتر این­که این مفاهیم، عناصر مهم تشکیل دهنده زیست جهان این گروه شده و از جنبه معرفتی و ارزشی به جنبه وجودی ارتقا یافته است و تمامی کنش­های خشن این گروه در پیوند با چنین زیست­جهانی معنا می­یابد و تفسیر می­شود. در ذیل، هر­یک از دلالت­های خبری و هنجاری این مفاهیم را می­شمریم و در پایان، زیست جهان برآمده از چنین هنجارهایی را ترسیم می­کنیم.

1. کفاران

آمریکا و شهروندان یهودی و مسیحی و دیگر فرقه­ها و مذاهب موجود در آن سرزمین از چند جهت کافرند و باید با آن ها جنگید:

[حمایت از اسرائیل که چندین دهه است مسلمانان فلسطین را قتل عام میکند؛]

[در جنگ با عراق، هزاران مسلمان عراقی را قتل عام کردند؛]

[در جنگ با افغانستان هزاران مسلمان افغانی را قتل عام کردند؛]

شوروی سابق و روسیه فعلی و شهروندان مسیحی و غیرمسیحی این کشور از چند جهت کافرند و باید با آنان جنگید:

* حمایت از یوگسلاوها که هزاران مسلمان بوسنی را به خاک و خون کشیدند؛

* این کشور به افغانستان تجاوز و هزاران مسلمان افغانی را قتل عام کرد؛

ص: 492

* روسیه در چچن هزاران مسلمان را تاکنون به قتل رسانده است.

اسرائیل و همه یهودیانی که در سرزمین غصبی فلسطین تحت حکومت اسرائیل زندگی می کنند کافرند؛ زیرا سرزمین مسلمانان را تصرف کرده و هزاران نفر را به قتل رسانده است. دولت لبنان که با اسرائیل معاهده صلح بسته است، کافر است و باید با این دولت جنگید. دولت شیعی «بشار اسد» در سوریه و همه شیعیانی که از این رژیم حمایت کرده­اند کافرند؛ زیرا که این رژیم با سربازان شیعی خود هزاران مسلمان غیرشیعی سوریه را قتل عام کرده است.

دولت شیعه «نوری المالکی» در عراق و مردمان شیعه در این کشور که از دولت آن حمایت می کنند، به دلیل حمایت از آمریکا در جنگ با «صدام حسین» و داشتن روابط و نیز تعهدات صلح آمیز با آن کشور، همه کافرند و باید با شیعیان و دولت شیعی این کشور جنگید. دولت و ملت ایران، خصوصاً اکثریت مطلق شیعه در آن کشور به دلیل جنگ با رژیم «صدام حسین» و نیز به علت حمایت از دولت شیعی عراق و هم­چنین به سبب حمایت از دولت بعثی شیعی سوریه در جنگ داخلی، کافرند و باید با این کشور جنگید.

2. فریضه جهاد

جهاد از واجبات مسلّم دینی است. اهمیت جهاد از هر واجب دیگری، حتی نماز و روزه بالاتر می­باشد.جهاد در شکل تدافعی و حتی تهاجمی، به اجازه دولت و رئیس آن ربطی ندارد و واجبی است که مستقیم متوجه تک تک مسلمانان می شود. جهاد خصوصاً در شکل تدافعی، واجب عینی است و هیچ کسی حق ندارد آن را ترک کند. جهاد مانند نماز و روزه، واجبی مطلق است و به اجازه پدر و مادر مشروط نیست. بعد از اعلام جهاد از سوی خلیفه مسلمانان (که قبلاً این خلیفه «بن­لادن» و بعداً «ایمن الظواهری» و بعد از اختلاف «بغدادی» با او «ابوبکر بغدادی» است)، هیچ کس حق تمرد و سرپیچی از فرمان خلیفه را نخواهد داشت. سرپیچی­کنندگان از فرمان جهاد، هر­چند

ص: 493

مسلمان سنی باشند، کافرند و باید با همه مخالفان جهاد یا سکوت­کنندگان در برابر آن جنگید.

3. فناوری­های سخت افزاری ( تکنولوژی نظامی)

بخشی از فناوری که متضاد با آموزه­های اسلامی براساس دید حس گرایانه دین، مردود است. از این جهت در مورد فناوری حس دو­گانه ای دارند. فناوری­های سخت­افزاری، عموماً و فناوری­های نظامی، خصوصاً به مثابه امری حسی، آن­جا که با نگاه ظاهرگرایان هماهنگ با تعالیم دینی درک می­شوند، مورد توجه القاعده وداعش قرار گرفته و کل به بهره­گیری از آن ها تمایل شدید دارند. دانش فناورانه نیز برای القاعده و داعش جاذبه دارد و اساساً بسیاری از رهبران القاعده و اسلام گرایان تندرو کسانی هستند که قبل از اطلاع از علوم دینی در رشته­های مهندسی تحصیل کرده­اند. علی­رغم جذب القاعده و داعش به ابعاد ظاهری تمدن جدید، از ابعاد انسانی اجتماعی آن، خصوصا از ابعاد سیاسی از قبیل دموکراسی، حقوق ذاتی بشر، حق تعیین سرنوشت بشدت متنفرند.

4. فناوری­های نرم افزاری (تکنولوژی ارتباطات)

بهره­گیری از فناوری ارتباطات، خصوصاً دنیای مجازی اینترنت با نگاهی ابزاری و به­عنوان وسیله­ای برای مبارزه جنگی با دشمن، مطلوب است. القاعده و شاخه­های مختلف آن، از­جمله داعش، از اینترنت برای ارتباط دائمی با یاران و وفاداران خود در نقاط جهان جهت ضربه زدن به دشمن، همیشه بهره برده­اند. ایجاد وحشت در میان دشمنان با بیشترین استفاده از تصویرها و فیلم و انتشار آن با اینترنت در سطح جهان مطلوب بوده است و از این طریق توانسته­اند خشونت را به اوج برسانند و دنیای درونی شان را برای جهانیان افشا کنند.

بسیاری از آموزه­های القاعده، ازجمله عقاید گروه داعش برای اعضا و کسانی که می خواهند بدان ملحق شوند، نه در مدرسه­های علمیه و با دقت علمی لازم، بلکه به

ص: 494

صورت سطحی و سرپایی از طریق فضای مجازی اینترنت، تولید، توزیع و آموزش داده می شود.

5. استراتژی جنگ و جهاد

جنگ را باید از نزدیک­ترین دشمن شروع کرد و الان شیعیان در عراق و سوریه نزدیک ترین دشمنان اند؛ جنگ را باید از ضعیف ترین نقطه شروع کرد و اکنون شیعیان در این دو کشور به علت ضعف دولت مرکزی، ناتوان ترین دشمنان اند؛ جنگ را باید از ضعیف ترین گروه و افراد شروع کرد ودر حال حاضر، شهروندان عادی شیعه در این دو کشور با توجه به عدم دست رسی به هر­گونه سلاح و نیز با توجه به نداشتن دولت حامی قدرت­مند، ضعیف­ترین افراد و گروه به حساب می آیند؛ جنگ را در­حد­امکان باید با بدترین دشمنان شروع کرد و بدترین دشمنان قبل از یهود و مسیح، مرتدانند و شیعیان در این دو کشور، همان مرتدانی هستند که بدترین دشمنان اسلام به حساب می آیند؛ برای برنده شدن در جنگ، باید هر عملیات جنگی را با بدترین و خشن ترین شیوه انجام داد تا در دل دشمن ترس شدید به وجود آید و بدون هرگونه مقاومتی تسلیم شوند. بنابراین باید در کشتن شیعیان بی پناه به بدترین و خشن ترین شیوه ممکن عمل کرد.

برای برنده شدن در جنگ، هیچ اصل اخلاقی توجه نمی شود و اساساً «اخلاق» که امری ماقبل دینی است، برای این گروه جایگاهی ندارد. از این رو برای پیروزی در جنگ باید هر عملی را از قبیل کشتن کودکان، پیرمردان و پیرزنان گرفته تا هر شهروند عادی غافل دیگر انجام داد.

دقت در اقتضاهای هنجاری به مرحلة زیست جهان رسیدة هریک از مفاهیم پنج­گانه فوق نشان می دهد که چنین عناصر زیست جهانی، تماماً از لحاظ عقلی مردود است و به هیچ وجه با این کلیت، چنین عناصری با استدلال­های عقلانی پذیرفته شده همگانی قابل دفاع نیست و در صحت هرکدام، ده­ها اما و اگر می توان طرح کرد. با مقایسه ارزش­های اسلامی پذیرفته شده نزد اکثر مسلمانان و نیز ارزش­های جهان شمول رایج

ص: 495

در مناسبات اجتماعی دنیای کنونی، تردیدی در غیر­عقلانی بودن مختصات زیست جهانی داعش باقی نمی ماند و غیر­معتبر بودن چنین زیست جهانی بدیهی به نظر می رسد، اما متأسفانه می بینیم که خوارج دوران ما با نام «القاعده» و «داعش» به حیات خود ادامه می­دهند و مانند خوارج صدر اسلام، اعمال خشن اجتماعی خود را توجیه می­کنند. چنین افق معنایی شکل­گرفته برای داعش، این گروه را برای بدترین اعمال خشن علیه مخالفانشان مهیا کرده­ است که به بخشی از اقدامات خشونت­آمیز خارج از هر­گونه اصول انسانی، اخلاقی وجدانی و دینی این گروه زودی اشاره خواهیم کرد.

ه. زیست جهان عقلانی ناشده داعش و خشونت ها ی ضد­انسانی

از آنچه تاکنون درباره جریان القاعده بیان شد و ترسیمی که از زیست جهان داعش ارائه گردید، انتظار انواع خشونت از آن ها امری طبیعی است، اما قبل از بحث در­باره انواع خشونت­های اسلام گرایان افراطی، تذکر این نکته در­باره کلیت اسلام گرایی در قرن بیستم لازم است که تنها یک شاخه از آن ها به افراط گرایی دچار شده است و نباید این خطا را به پای کل جریان اسلام گرایی نوشت. باید اذعان کرد که این افراط به تدریج دامن بخش کوچکی از اسلام­گرایی را آلوده نمود که گزارشی کوتاه از آن حرکت تدریجی به سمت افراط ارایه می­شود:

در قرن بیستم، اندیشه های اسلام­گرایانه بازگشت به خویشتن و مقاومت در­برابر سلطه های یک­ سویه استعماری غلبه یافت. برای رهایی از زیاده خواهی­های جهان غرب و بین­الملل­گرایی کمونیستی، اسلام به­عنوان راه­حل از سوی اندیشه اسلامی مطرح شد و اندیشه امت اسلامی پا­گرفت. این مرحله با هم­فکری عقیدتی و هم­سویی سیاسی، بدون هر­گونه گرایش به سمت­ اقدامات و رفتارهای پیش­دستانه خشن رقم خورد. در مرحله دوم، بنیادگرایی جای اسلام گرایی اولیه را پر­کرد و از شدت هم فکری عقیدتی و هم­سویی سیاسی در بعضی از شاخه­های آن کاسته شد و سر­انجام در مرحله سوم، در بستر فناوری­های جدید در حوزه رسانه ای و شکل­گیری دنیای مجازی اینترنتی،

ص: 496

نئوبنیاد­گرایی متفاوتی به تدریج در بخشی از جهان اسلام ظهور کرد. اسلام­گرایی اولیه(1)

در نیمه دوم قرن بیستم، اندک­اندک از ایده های آرمانی فاصله گرفت و اهداف ملی یا عقیده دینی خاص و یا علاقه­های قومی و طایفه ای اختلاف برانگیز را دنبال کرد. از این جهت، اولاً: اسلام گرایان به جای جهان اسلام، بر سرزمین خاص متمرکز شدند؛ مثلاً اسلام گرایان در شبه قاره، دنبال ایجاد پاکستان و اخوان­المسلمین نیز در هر کشوری برنامه خاصی را پی­گرفتند که بعضاً با علاقه­های دینی تعمیم پذیر فاصله می گرفت و ایده جهان اسلام و امت اسلامی فقط در حد شعار باقی می­ماند. ثانیا: خشونت­گرایی به ویژگی بخشی از اسلام­گرایان بدل شد. اسلام گرایان اولیه، خود قربانی خشونت بودند و آنان از خشونت فقط به صورت محدود و طبیعی در میدان نبرد بهره می جستند و در به کارگیری خشونت، افراطی وجود نداشت. انقلاب اسلامی ایران در فرآیند انقلاب، شعار «ارتش برادر ماست» را سر می داد و از «گل دربرابر گلوله» دفاع می کرد. البته اسلام­گرایان اولیه و ثانویه در اینکه اسلام راه حل است، مشترک بودند و امام نسل اولیه به هیچ وجه برای خشونت اصالتی قائل نبود. به این ترتیب، در جریان بنیادگرایی، انحرافی شکل گرفت که جریان «القاعده» اکنون مظهر آن می­باشد و شاخه «داعش» اوج این انحراف را در عقاید افراطی و اعمال و اقدامات خشن خود نشان داده است.

مرام داعش درکل و بلکه با شدت بیشتر، همان مرام القاعده است و بنیاد فکری داعش مانند القاعده، برگرفته از تفکر سلفی می باشد. در شبکه حقوق بشر سوریه، مجموعه اعمال خشونت طلبانه داعش در هفت حوزه تقسیم بندی شده است: 1. کشتار غیر­قانونی؛ 2. آدم ربایی، بازداشت و شکنجه؛ 3. خشونت در مراکز رسانه ای و علیه

ص: 497


1- از چهره­های برجسته اسلام گرا، آرمان گرا و عام گرای اسلامی می­توان سید جمال الدین اسد آبادی، اقبال لاهوری، دکتر علی شریعتی و امام خمینی را نام برد که هرکدام به شکلی، منادی بازگشت به اسلام بودند و ابزار آن ها برای رسیدن به هدف، آگاهی بخشی و فعالیت­های کاملا جا افتاده و مورد قبول عرف و شرع بود. بخشی از اسلام گرایان بعدی و گرایش­های خاص گرایانه، کاملاً از این نگرش جدا شدند.

فعالان و کارکنان آن ها؛ 4. خشونت در سطح کارکنان بیمارستان؛ 5. محاصره؛ 6. انفجارها؛ 7. محدودیت­های اعمال شده بر ساکنان منطقه­های تحت کنترل.(1)

داعش در مناطق تحت سیطره خود، قوانین ضدانسانی و ضددینی بسیاری را به اسم «دین خالص» اجرا می کند: سربریدن مخالفان، شکنجه و شلاق در ملاء عام، ممنوعیت پوشیدن شلوار جین برای زنان و مردان کمرباریک، کوتاه کردن مو، نمایش لباس ها ی زنانه در ویترین و کارکردن مردان در فروشگاه لباس زنانه، ورود مردان به مغازه­های لباس خیاطی زنانه، تبلیغ آرایشگاه­های زنانه، استفاده از کلمه داعش، مراجعه زنان به دکتر زنان و زایمان، شانه کردن موی سر و صورت برای مردان، کشیدن سیگار و قلیان و نشستن زنان بر صندلی و... از­جمله مقرراتی است که عرصه را بر زندگی عرفی عقلایی مردم تنگ­کرده است.

داعش مانند دیگر گروه ها ی تندرو چون طالبان، القاعده، بوکوحرام وچه بسا بدتر از همه آن ها، صحنه­هایی بس دهشتناک بر آفریده­ و جنگ خانگی به­راه انداخته اند که جز کشت و کشتار و هلاکت حرث و نسل مسلمانان نتیجه ای در پی نداشته و عملکردشان تصویر ناخوشآیندی از اسلام و مسلمانان در جهان به نمایش گذاشته است. تکفیری­های حال حاضر و در رأس آن ها داعش، هزاران انسان را با توهمات دینی آلوده ای انواع شهوت­رانی­ها و غضب­های سرکشانه به مسلخ می برند و با سرهای بی­گناه آنان ملعبه می کنند. اکنون در پیرامون مرزهای کشور عزیز ما شعله­های آتش سلفی زبانه می کشد و هر لحظه فزونی می گیرد. هرچند این فتنه برخاسته، اولین قربانیانش را از شیعیان و سنیان می گیرد، کارزاری علیه عقلانیت، انسانیت و دیانت است که اگر مهار نشود، بسیار فراتر از شامات و عراق و خاورمیانه، امنیت تمام جهان را نیز به خطر می اندازد.

ص: 498


1- .www.sn-hr.org, Syrian Network For Human Rights, Islamic State of Iraq and Levant Organization (ISIL).

اسلام­گرایان تندرو که در دنیای مجازی اینترنت، خشونت عریان و چندش آور را مکرراً تجربه کرده و به بخشی از وضعیت وجودی خود تبدیل نموده­اند، هنگامی که به جهان واقعی باز می گردند، در سایه عدم بلوغ و جهلی که به آن مبتلایند، با خشونتی باورنکردنی به کشتار کسانی­ می پردازندکه آنان را برای خود بدترین دشمن (شیعیان) می دانند. فناوری­های مدرن کمک کرد تا آنان رفتارهای بی­رحمانه و قهرمان پندارانه خود را در معرض دید همگان قرار بدهند. پخش و نشر این قساوت­ها، امروزه در عراق خشونت را عادی جلوه داده است. نمایش سرهای بریده دشمنان توهمی، بخشی از این بازی بی­رحمانه است.(1) وحشی­گری­های داعش فراتر از آن­چیزی است که به گوشه کوچکی از آن در این­جا اشاره شد و این رویه هم­چنان در تصرف شده سوریه و عراق ادامه دارد.

جمع بندی و نتیجه گیری

تعالیم دینی قرآن (به تعبیر علی علیه السلام خطاب به خوارج دوره خود)، صامت است. عدم تأمل در این آموزه­ها و طرد تعقل از عرصه دین ورزی، اولین زمینه پیشین ذهنی - دینی پیدایش خوارج قدیم و جدید را رقم زده است که امروزه القاعده با تمام شاخه هایش، خصوصاً افراطی­ترین آن یعنی داعش، میراث چنین جریان ناگواری در تاریخ اسلام می­باشد. دنیای پیچیده کنونی که فناوری­های سخت افزاری و نرم افزاری، تنها صورت ظاهری آن را به روز می دهد، واقعیت حادث شده است که همگان با اقتضاهای چنین جهانی، زندگی روزمره خود را تجربه می کنند. مسلط شدن آگاهانه بر چنین جهانی، مستلزم تأمل تام و مستقل در همه ابعاد تجدد و تمدن می باشد و بدون تردید، زندگی متجددانه بدون تأمل در چیستی آن، زندگی درونی و جهان اجتماعی را در قفس آهنین خود فروخواهد برد و امکان بهره­وری انسانی از آن به کنار خواهد

ص: 499


1- در فضای مجازی اینترنت، نمونه های زیادی از این خشونت های وحشیانه در قالب تصویر و فیلم در دست رس جهانیان قرار گرفته است.

رفت. ظاهرگرایان اسلامی، نه­تنها با تعالیم دینی، بلکه با فناوری­های جدید نیز مواجهه ای غیرعقلانی داشته­اند. ترکیب ناپالوده ایمان دینی با تکنیک جدید در جهان کنونی، اعمال خشونت عریان از سوی بخشی از اسلام­گرایان افراطی علیه مؤمنان را تسهیل کرده است. به نظر می رسد که هرچند مقابله با زیاده روی­های کنونی داعش در عراق و سوریه ضرورتی فوری است (که دولت و ملت عراق، ملت­ها و دولت­های اسلامی و نیز سازمان­های بین المللی باید بدان همت نهند)، ریشه­کن شدن این جریان در جهان اسلام و افول آن، به حرکت فرهنگی عمیق نیاز دارد که به بعضی از کلیات آن اشاره می­شود:

الف: طرح و بسط گفت­وگوهای دائمی در سطح ملی و بین­المللی در موضوعات اساسی دینی: طرح مباحث دینی در فضاهای بسته و در سطح نظری و رها کردن آن در سطح عملی و غفلت کردن از طرح آن ها معطوف به زندگی عینی، راهنما شدن آموزه های دینی در زندگی روزمره را با مشکل مواجه خواهد کرد. از طریق گفت وگوهای آزاد ملی و بین المللی، به تدریج آموزه­های دینی وضوح بیشتری می یابند و با عقلانیت تاریخی هر دوره هماهنگ می­شوند. فهم دینی، افزایش پیدا می کند و نسل جدید در هر دوره­ای، تعارض بین زندگی دینی و دنیای را به حداقل ممکن می رساند؛ مثلاً درباره جهاد، مسائل گوناگونی وجود دارد که می توان مورد آن ها گفت­وگو کرد. باید معنای جهاد در اسلام و قرآن را بررسید که آیا جهاد مساوی جنگ است یا هرگونه تلاش برای رساندن جامعه به سعادت و رستگاری می­باشد. انواع جهاد و این­که جهاد تهاجمی به اندازه کافی استدلال دینی دارد یا ندارد و اگر دارد، شرایط و گستره آن چیست و این­که محدودیت­های اخلاقی و حقوق بشر دوستانه در جهاد از منظر دینی کدامند و اینکه آیا می توان به بهانه جهاد از نزدیک ترین نقطه جهان شروع کرد و همه را قلع و قمع نمود و مسائل دیگر.

ب: تبدیل کردن رسانه­های دیداری و شنیداری تک­صدایی در کشورهای اسلامی به رسانه­های خصوصی و آزاد: شبکه­های رادیویی وتلویزیونی که دائماً به صورت

ص: 500

یک سویه، تنها یک فکر دینی را به شکل تبلیغی - تهییجی غیر استدلالی در کشورهای مختلف اسلامی پخش می کنند، در رشد و بلوغ دینی مسلمانان نمی توانند تأثیری داشته باشند. تنها رسانه­های آزاد انتقادی اند که امکان حضور جریان­های فکری مختلف را تسهیل می­کنند و در نهایت به بالغ شدن دینی اجتماعی یاری می رسانند. واقعیت این است که تاکنون در اکثر کشورهای اسلامی با مسلط بودن دولت­ها بر رسانه­ها، چنین موقعیتی به وجود نیامده است. عقلانی شدن فضای دینی، تنها با خصوصی سازی رسانه­های دیداری و شنیداری و شکل­گیری بحث­های آزاد، منصفانه، مستقل و غیرتهییجی - تبلیغی تحقق می­یابد. امروزه در کشورهای اسلامی، غلبه اقتدارگرایی، مانع بزرگ چنین رویه­ای است. توسعه فکری و فرهنگی و تقویت زندگی مؤمنانه در دنیای پیچیده امروز، بدون دست­رسی به رسانه­های آزاد، امری غیر­ممکن است.

ج: طرح و بسط گفت­وگوهای دائمی در سطح ملی و بین­المللی در موضوعات اساسی معطوف به ابعاد چیستی مدرنیته و مظاهر پیدا و ناپیدای آن: همه می دانیم که زندگی انسان­ها در همه حوزه­های خرد و کلان، خصوصی و عمومی، فردی و جمعی، سیاسی و اجتماعی و اقتصادی با همه زیر مجموعه­هایشان، در مقایسه با دنیای ساده در دوران گذشته بسی متفاوت شده و مظاهر تمدن و تجدد در همه سطوح زندگی ما رخنه کرده است. اراده و اختیار و انسانیت انسان اقتضا می­کند که بهره گیری از زندگی جدید با آگاهی کامل و با کنترل آن به وسیله خود انسان­ جریان یابد. بدون تردید، زندگی تکنیکی امروزه بشر، هم تسهیل کننده و هم کاهنده است. یافتن هر­یک از ابعاد مثبت و منفی تجدد، تنها در یک فرآیند دائمی گفت­وگوی آزادانه و منصفانه امکان­پذیر است. طرد تجدد و جذب بی­چون و چرای آن، هردو از بزرگترین آسیب­های مناسبات زندگی اجتماعی در شرایط جدید است.

د: تلاش همگانی در جهان اسلام برای کاستن از برخوردهای عاطفی فرقه­های مذهبی علیه هم­دیگر: بی­تردید مذهب بر حق در عالم ثبوت بیش از یکی نیست، اما بشر به کشف عالم ثبوت قادر نمی­باشد. در عالم اثبات همان­طور که مشاهده می شود،

ص: 501

هر فرقه ای خود را برحق می داند. در چنین شرایطی، منطق و تجربة تلخ و شیرین تاریخی اقتضا می کند که از مشروعیت حمله مذهبی به مذهب دیگر در هیچ سطحی از سطوح نظری و عملی دفاع نکنیم. بدون تردید، جریحه دار کردن عواطف دینی فرقه­های مذهبی در سطح نظر، زمینه ساز شکل­گیری منازعات مذهبی در سطح عمل خواهد شد. جنگ­های مذهبی، بخشی از تاریخ تلخ زندگی اجتماعی بشر در گذشته بوده است. بنابراین، برگشت به چنین تجربه­ای غیر از تکرار همان نتایج کاهندة تلخ، دست آورد مثبتی نخواهد داشت، بلکه با توجه به ابزارهای خشن موجود در شرایط جدید، تلخی های تکرار آن تجربه، بدتر از گذشته خواهد بود.

ص: 502

منابع
الف. فارسی

1. ایزوتسو، توشهیکو، خدا و انسان در قرآن، ترجمه احمد آرام، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران 1374.

2. بونی، ریچارد، «جهاد: از قرآن تا بن لادن»، ناقد حمید احمدی، مطالعات راهبردی، ش32، تابستان 1385.

3. بخشی شیخ احمد، مهدی، «جهاد: از ابن­تیمیه تا بن لادن»، علوم سیاسی، ش 34، تابستان 1385.

4. پیوزی، مایکل، یورگن ها برماس، ترجمه احمد تدین هرمس، تهران 1378.

5. شفیعی، محمود، جامعه شناسی سیاسی ایران، دانشگاه امام صادق علیه السلام، تهران 1389.

6. فرمانیان، مهدی، مبانی فکری سلفیه، پایان نامه مقطع دکترا، مرکز تربیت مدرس دانشگاه قم، 1388.

7. نوذری، حسین­علی، باز­خوانی ها برماس، چشمه، تهران 1381.

8. نیک فر، محمد رضا، «ایمان و تکنیک»، سایت نیلگون، 6آذر 1384.

9. هولاب، رابرت و یورگن ها برماس، نقد در حوزه عمومی، ترجمه حسین بشیریه نی، تهران 1375.

ب.لاتین

1. DeLong-Bas, Natan, Wahhabi Islam, I.B. Tauris, London 2007.

2. Bruce Lawrence, Messages to the World: the Statements of Osama bin Laden, Verso, 2005.

3. Commins, David, The Wahhabi Mission and Saudi Arabia, I.B. Tauris, London, 2006.

4. Christopher M. Blanchard, Al Qaeda: statements and Evolving Ideology (CRS-Congressional Research Service- Report for congress, Order Code RL 32779, Updated July 9, 2007 39(

5. Jougen Habermas, The Theory of Communicative Action, vol. 1, by :Thomas Mccarthy (Beacon press, 1984)

6. Jougen Habermas, The Theory of Communicative Action (life world and system: A Critique Of Functionalist Reason) vol. 2: Trans by: Thomas Mccarthy Beacon press, 1987.

ج. سایت­ها

1. http://behtarinkhabar.ir/.

2. http://en.wikipedia.org

ص: 503

3. http://kordestanweb.ir/

4. http://news.wikipg.com

5. http://tehranpress.com

6. http://www.aparat.com

7. http://www.iribnews.ir

8. http://www.taghadom.com

9. http://www.fa.alalam.ir

10. http://www.fa.wikipedia.org

11. http://www.fa.wikipedia.org

12. http://www.wikipedia.com

ص: 504

نقش قدرت های بین المللی در رشد و گسترش جریان های تکفیری و پی آمدهای آن بر جهان اسلام / مختار شیخ حسینی، محمد جواد خلیلی

اشاره

مختار شیخ حسینی(1)

محمد جواد خلیلی(2)

چکیده

شکل­گیری و رشد سلفی­گری تکفیری که امروزه به مهم­ترین معضل جهان اسلام تبدیل شده است، در عوامل مختلفی ریشه دارد. تأکید بر عوامل داخلی و اندیشه­ای این جریان، بخش زیادی از واقعیت جریان تکفیری را تبیین می­کند، اما تحلیل جامع از عملکرد تاریخی و فعلی این جریان، در­صورتی امکان پذیر است که متغیر استعمار و قدرت های بزرگ بین­المللی را نیز در تقویت و توسعه این جریان در­نظر داشته باشیم. به لحاظ تاریخی، پیوند اندیشه تکفیری سلفیه به رهبری «محمد بن عبدالوهاب» با قدرت سیاسی «آل سعود»، با هدایت و پشتیبانی «بریتانیا» برای مقابله با «عثمانی­ها» صورت گرفت و این جریان در شبه جزیره عربستان، همواره در راستای منافع استعماری بریتانیا عمل کرده است. در دوران جنگ سرد نیز حمایت آمریکا از «القاعده» در افغانستان برای مقابله با نفوذ «شوروی سابق»، واقعیتی تاریخی است که «بلوک غرب» از ظرفیت­های این جریان جهت منافع استعماری خود بهره­گرفت. در حال حاضر نیز این قدرت­های بزرگ ازگسترش فعالیت جریان های تکفیری در برخی کشورهای اسلامی مانند عراق و سوریه حمایت می­کنند.

ص: 505


1- دانش آموخته حوزه علمیه قم و دانشجوی دکترای علوم سیاسی دانشگاه باقرالعلوم قم.
2- دانش آموخته حوزه علمیه قم و دانشجوی دکترای علوم سیاسی دانشگاه یاسوج.

گسترش و رشد تفکر تکفیری، فرصت­هایی برای منافع قدرت­های استعماری فراهم کرده است که از رشد آن در برخی مناطق جهان اسلام حمایت و در برخی مناطق با آن مقابله می­کنند. با این رویکرد گزینشی، استعمارگران در مقاطعی، از جریان تکفیری حمایت کرده اند و در مقاطعی نیز با استناد به عملکرد تروریستی و خشونت آمیز آن­ها، زمینه تهاجم نظامی علیه کشورهای اسلامی با ادعای مبارزه با تروریسم را فراهم نموده اند. در این مقاله با بررسی تاریخی نقش قدرت های بزرگ در تقویت و توسعه جریان­های تکفیری، به ارتباط این دو متغیر با یکدیگر و تأثیرهای آن بر جهان اسلام خواهیم پرداخت.

کلید واژگان: سلفی­گری، استعمارگران، اسلام، القاعده، وهابیت، آمریکا.

مقدمه

جریان تکفیری که امروز مهم ترین چالش جهان اسلام است، در بستر اندیشه و شرایط محیطی خاصی رشد کرده است. هر­چند مهم ترین زمینه اندیشه تکفیر، تفسیر متصلب و ظاهرگرایانه از «نص» است، اما تبدیل این اندیشه به کنش خشونت آمیز، حاصل زمینه های عینی است که شرایط را برای بروز و ظهور این اندیشه فراهم نموده است. تحلیل صرفاً اندیشه ای از این جریان، تنها بخشی از واقعیت جریان تکفیری را تبیین می کند. بیشتر پژوهش ها در تاریخ و ادوار جریان تکفیری، به جنبه کلامی و اعتقادی این جریان توجه دارند در­حالی­که تحلیل عینی، شرایط محیطی، منطقه ای و بین­المللی رشد این اندیشه و تبدیل آن به کنش های خشونت آمیز در تبیین دلایل رشد و گسترش این جریان نقش مهمی دارد.

جنبه های اندیشه ای رشد جریان تکفیری به عنوان فرا نظریه، زیر­بنای ایدئولوژیک این جریان را تشکیل می دهد و بازخوانی این تفکر در هر دوره، موجب صورت­بندی جدیدی از آن شده است که با ادعای ارائه اسلام ناب و دین خالص، جذابیت زیادی برای انسان مسلمان مدرن دارد. تاریخ جریان تکفیری، نشان دهنده تأثیر شرایط عینی (محیطی، منطقه ای و بین المللی) در رشد و تحقق این اندیشه در عمل بوده است. در

ص: 506

واقع اندیشه و مبانی فرا نظری این جریان، تنها در زمان هایی تحقق عملی یافته اند که شرایط عینی، زمینه را برای این اندیشه فراهم کرده است.

یکی از عوامل عینی در رشد و گسترش جریان های تکفیری، نقش قدرت های بزرگ منطقه ای و بین المللی بوده است که تاریخ اندیشه تکفیری ها نیز نشان دهنده نقش این عامل در چند مرحله تاریخی بوده است. مهم ترین هدف قدرت های بزرگ در خصوص جریان تکفیری، استفاده از ظرفیت آنها برای نفوذ در جهان اسلام و رسیدن به منافع ملی و فرا ملی خودشان بوده است. در واقع، جریان های تکفیری تا زمانی­که در راستای سیاست های قدرت های بزرگ عمل کرده اند، این قدرت­ها به­صورت مستقیم و غیر­مستقیم از آن­ها حمایت نموده­اند، اما زمانی­که این گروه­ها منافع قدرت های بزرگ را تهدید کرده­اند، به شدت سرکوب شده اند. با توجه به «آنارشیک» بودن نظام بین الملل (عدم وجود قدرت فائقه)، قدرت های بزرگ با تکیه برمنابع مادی قدرت، ظرفیت بیشتری برای دست­یابی به منافع فراملی خود دارند.

در هر دوره تاریخ روابط بین الملل نیز برخی قدرت ها در جهت دهی به رفتارهای بین­المللی نقش بیشتری برعهده داشته اند. رشد اولیه جریان تکفیری در منطقه «نجد» در قرن نوزدهم میلادی با موافقت و حمایت بریتانیا به عنوان بزرگ­ترین قدرت بین­المللی مواجه شد و در قرن 20 نیز حمایت آمریکا از جریان «القاعده» در افغانستان در برابر شوری، نشان دهنده اهمیت جریان تکفیری در سیاست قدرت های بزرگ است. امروزه نیز نقش قدرت های بزرگ بین المللی (آمریکا، اتحادیه اروپا و...) و منطقه ای (عربستان، قطر و ترکیه) در رشد و گسترش این جریان ها انکار ناشدنی است. در این مقاله به اختصار به زمینه های اندیشه ای رشد جریان تکفیر در سه مقطع (وهابیت نجد، القاعده در افغانستان و گروه داعش) اشاره خواهد شد و سپس به نقش قدرت های بزرگ در رشد و گسترش این جریان با استفاده از چارچوب «تئوریک رئالیسم» ساختاری خواهیم پرداخت.

ص: 507

رئالیسم ساختاری به مثابه چارچوب تئوریک

نوواقع­گرایی، یکی از نظریاتی است که مسئله تأثیرگذاری نظام بین الملل بر رفتار کشورها و تأثیرپذیری واحدها از این نظام بین الملل را تحت عنوان «نظریه رئالیسم ساختاری» مطرح کرد. و مهم­ترین متفکر آن «کنث والتز» است که این تئوری را در کتاب تئوری سیاست بین­الملل بیان کرده است. به عقیده والتز، سیاست خارجی کشورها تحت تأثیر نظام بین الملل شکل می گیرد در این دیدگاه، دولت و فرد در تصمیم گیری ها نقش چندانی ندارند، بلکه ساختار نظام بین الملل محدودیت هایی بر سیاست های کشورها و گروه­ها اعمال می کند. در این تئوری، سیستم بینالمللی و ساختارهای آن بر رفتار دولتها تأثیر میگذارند و با قید و بندهایی که بر رفتار دولتها اعمال میکنند، روابط بینالمللی را شکل میدهند و رفتار دولتها را شبیه بههم و یک­سان می سازند.(1)

ساختار نظام بین­الملل در این نظریه سه ویژگی مهم دارد:

اصل اول یا اصل سازمان دهنده در نظام داخلی سلسله مراتبی و در نظام بینالمللی آنارشی است؛ البته آنارشی به معنای فاقد اقتدار مرکزی.(2) بر این اساس در نظام بین الملل، قدرت فائقۀ نظم دهنده باشد وجود ندارد.

اصل دوم، کار ویژه واحدها یا دولتهاست. دولتها از نظر قدرت، اگرچه با یکدیگر متفاوتند، اما رفتاری مشابه و یک­سان دارند. این رفتار مشابه، از تأثیر و قید و بندهای ناشی از اصل نظم دهنده سیستم، یعنی «آنارشیم» متأثر است.(3) در واقع به دلیل اینکه در محیط بینالملل هیچ اقتدار مرکزی وجود ندارد، هر واحد مجبور است که خودش امنیتش را تأمین کند، زیرا مرجعی وجود ندارد که امنیت اعضایش را تأمین کند. این

ص: 508


1- حمید احمدی، «ساختار گرایی در نظریه روابط بین الملل»، مجله حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران، 1376، ص122.
2- حمیرا مشیرزاده، تحول در نظریه های روابط بین الملل، ص114.
3- حمید احمدی، همان، ص123.

تأمین امنیت اعضا توسط خودشان برای آنها امری حیاتی است.(1) مهم ترین ارزش در این فضا، بقاست و کشورها برای بقای خود باید قدرت نظامی را افزایش دهند یا دست به ائتلاف بزنند تا بتوانند در این سیستم آنارشیک به منافع خود دست یابند.

اصل سوم، توزیع توان­مندیهاست. در نظام بین الملل، توزیع توان­مندیها در میان واحدها، عامل تمایز آنها است. این اصل تعیین میکند که هریک از واحدها چه میزان از توان­مندی لازم را برای تأمین امنیت برخوردار است.(2)

اگرچه رفتار دولتها با هم یک­سان است، ولی از نظر توان­مندی با هم دیگر متفاوتند،(3)

از آنجا که این توزیع توان مندیها و تغییر در چگونگی توزیع برای «والتز» اهمیت دارد، وی به اشکال مختلف نظامهایی میپردازد که حاصل تغییر در توزیع توان­مندیها هستند. از نظر والتز، از میان انواع نظامها، ساختار دو قطبی باثباتتر است، درحالیکه به نظر «مورگنتا»، نظام چند قطبی همراه با عامل ایجاد توازن، باثباتتر می­باشد.(4)

والتز با استفاده از نظریه سیستم ها و با تأثیرپذیری از رفتارگرایی، نظریهای ارائه می دهد که در آن ضمن تأیید برخی اصول اساسی واقعگرایی «مورگنتا» و تقویت هنجارهای مرسوم آن، برخی از ویژگیها و هنجارهای مرسوم را به چالش میکشد و در مقابل آن هنجارسازی میکند. وی در مقابل واقعگرایی که بر سه اصل دولتگرایی، بقا و خودیاری تأکید داشت، به محوریت مفهوم سیستم حاکم بر نظام بینالملل پای­بند است و بهجای افراد و دولتها، بر ساختار نظام بین الملل به عنوان اصل سازماندهنده تأکید دارد. والتز، نظریه خود را بهترین نظریه برای تحلیل نظام بینالملل میداند.(5)

ص: 509


1- Waltz, K, Theory of international politics, P 126.
2- حمیرا مشیرزاده، همان، ص114.
3- حمید احمدی، همان، ص124.
4- حمیرا مشیرزاده، همان، ص116.
5- علیرضا فروزی، مبانی انسانشناختی نظریه های روابط بینالملل (واقعگرایی و لیبرالیسم) و اسلام، پایان­نامه کارشناسی ارشد دانشگاه علامه، تهران، 1392.

بر اساس این تئوری، هر بازیگری که قدرت بیشتری داشته باشد، می تواند به منافع بیشتری در سطح بین الملل دست یابد و نظم موقتی سیستم در این تئوری، به­وسیله بازیگران برتر فراهم می شود. در دوره امپراتوری، نظم سیستم، سلسله مراتبی است و در دوره دو قطبی، دو بلوک، نظم سیستم را طراحی می­کنند و در­صورت تعدد قدرت ها در نظام بین الملل، بازیگری بیشترین منافع را کسب می­کند که قدرت بیشتری داشته باشد.

با توسعه مفهومی این نظریه، می توان درمورد موضوع این مقاله، سه دوره زمانی را در خصوص رشد جریان تکفیری و نظام بین الملل در­نظر­گرفت: در مقطع اول، در قرن نوزدهم میلادی که امپراتوری بریتانیا مهم ترین قدرت نظام بین الملل بود و نظم سیستم تا حدی وابسته به این قدرت برتر بود و به تبع نظم بین المللی، نظم منطقه ای در خاورمیانه نیز تابعی از منافع بریتاتیا بود، شکل­گیری اولیه حکومت «آل سعود» با تکیه بر قدرت مذهبی وهابیت و پیوند آن با بریتانیا، زمینه رشد این جریان را فراهم کرد. در مقطع دوم نیز شاهد حمایت اولیه آمریکا از رشد «القاعده» در افغانستان برای مقابله با نفوذ شوروی هستیم و مقطع سوم در قرن بیست و یکم میلادی، حمایت قدرت­های بزرگ و منطقه ای از رشد جریان های تکفیری در عراق و سوریه، نشان دهنده تأثیر این متغیر (قدرت های بزرگ) در رشد این جریان هاست. بر اساس رئالیسم ساختاری، چون قدرت نظم دهنده ای در سطح ساختار وجود ندارد، قدرت های بزرگ به میزان قدرتی که دارند از این گروه­ها در راستای رسیدن به منافع خود بهره می گیرند.

زمینه ذهنی (اندیشه ای) رشد جریان تکفیری (از وهابیت تا داعش)

«سلفیه»، اصطلاح نوظهوری در تاریخ اندیشه اسلامی است که گروهی از اهل حدیث و پیروان، «احمد ابن حنبل»، «ابن تیمیه» و «محمد بن عبد الوهاب» برای خویش برگزیده اند. اینان در روش شناخت نقل­گرا و در فهم نقل، ظاهرگرا هستند، عقل را شایسته فهم مسائل الهی نمی­دانند، رسالتشان را تنها در فهم درست سخنان سلف

ص: 510

می دانند.(1)ریشه های

فکری وهابیت را باید در اندیشه های ابن تیمیه جست­وجو کرد. محمد بن عبدالوهاب قرن ها بعد مفسر و مبلغ این تفکر بود، درحالی­که شرایط حاکم بر زمانه ابن تیمیه طوری نبود که او آموزه های شاذ خود را بر جامعه تحمیل کند. در زمان محمد بن عبدالوهاب، شرایط اجتماعی و فرهنگی نجد و پیوند او با قدرت سیاسی آل سعود، باعث گسترش این تفکر شد.

ابن تیمیه در شمار متفکرانی است که با سقوط خلافت عباسیان در سال 656ق به دلیل حمله مغول به نظریه پردازی در غیاب خلافت پرداخت. ویژگی مهم این دوره، حمله مغولان به «دارالاسلام» بود و برای اندیشه­وران اهمیت این دوره به دلیل سلطه کافران بر ممالک اسلامی بود. مهم­ترین اثر ابن تیمیه در اندیشه سیاسی، کتاب السیاسه الشرعیه فی اصلاح الراعی والراعیه است که آن را بین سال­های 709و 714ق نوشته است.(2)

البته «سلفی­گری»، مفهوم بسیط و منسجمی نیست، بلکه در دل خود گرایش ها و طیف های گوناگونی دارد. برخی ازاین گرایش ها، با هدف هم­گرایی و ایجاد اتحاد و یک پارچگی میان مسلمانان، به سلف چنگ زده و کوشیده اند با این مفهوم، ارزش زندگی بخش اسلامی را زنده کنند، اما برخی دیگر با گذشته­گرایی و ارتجاع و مبارزه با عقلانیت، راه تحجر و تکفیر را برگزیده ا ند.(3)

جریان وهابیت را می توان نسل اول تفکر تکفیری در جهان اسلام قلمداد کرد که با فتواهای محمد بن عبدالوهاب و اندیشه ابن تیمیه، بخش های زیادی از جهان اسلام با این اندیشه تعرض کردند.

نسل دیگر این جریان افراط­گرا را می توان در اندیشه گروه تروریستی القاعده شناسایی کرد. «بن لادن» از ابتدا تحت تأثیر مکتب اسلام سلفی قرارگرفت و بیش از

ص: 511


1- علی الله بداشتی، «نقد مبانی سلفیه در توحید»، شماره 74، 1382، ص 169.
2- حاتم قادری، اندیشه های سیاسی در اسلام و ایران، ص 105.
3- سید مهدی علیزاده موسوی، تبارشناسی سلفی­گری و وهابیت، ص142.

همه از «عبدالله عزّام» و «ایمن الظواهری» تاثیر پذیرفت.(1) عملیات تروریستی گروه القاعده در کشورهای اسلامی، نماد افراط­گرایی محسوب می شود.

نسل سوم جریان تکفیری و افراط­گرا را می­توان در گروه موسوم به «داعش» بررسی کرد(2) که به لحاظ اندیشه­ای، بیشترین تأثیر را از «سید قطب»، «عبدالسلام فرج» و در دروه معاصر، «عبدالله عزام» پذیرفته است. این جریان هرچند به لحاظ سیاسی با عربستان همکاری دارد و مهم­ترین پشتوانه مالی و نظامی را از این کشور دریافت می کند، اما به لحاظ اندیشه ای، به نسل دوم و سوم سلفی های تکفیری وابسته­اند. اگر محمد بن عبدالوهاب و ابن تیمیه را نسل اول این جریان و سید قطب و عبدالسلام فرج را مهم ترین تئوریسین های نسل دوم افراط­گرایی در خاورمیانه معرفی کنیم، جریان داعش، معرف نسل سومی از این جریان است که وام­ دار اندیشه بن لادن، ایمن الظواهری و عبدالله عزام می­باشد.

بر­اساس طبقه بندی سلفیه معاصر به سروریه، جهادیه و جامیه نیز این جریان در طیف جهادی قرار­می­گیرد که با هر دو نوع سلفی­گری مرسوم تفاوت­هایی دارد. این اندیشه قائل به «عدو بعید» (تمدن مادی غربی) و «عدو قریب» (دولت ها و گروه­هایی که در کشورهای اسلامی براساس تفسیر این گروه عمل نمی­کنند) است و هردو عدو در این اندیشه مورد تهاجم قرار­می­گیرد اما چون امکان مبارزه با «عدو البعید» فعلا فراهم نیست، آن­ها به «عدو قریب» می پردازند و حملات آنها متوجه مسلمانان است.

به لحاظ اندیشه، این جریان اعتقاد دارد که در کشورهای اسلامی فعلی، احکام اسلام اجرا نمی­شود و رهبران این کشورها منافقانی هستند که به ظاهر ادعای اسلام دارند و بر­اساس همین منطق در مصر، «انور سادات» را ترور کردند. ادعای آن­ها احیای خلافت اسلامی با مکانیسم جهاد و هجرت می­باشد. این مفاهیم درکتاب­های سید قطب،

ص: 512


1- عبدالباری عطوان، سازمان سری القاعده، ص80.
2- مختار شیخ حسینی، «زمینه های ذهنی- عینی رشد داعش در عراق»، هفته­نامه پنجره، شماره 199، 1393.

عبدالسلام فرج و عبدالله عزام تئوری پردازی شده است و امروزه زمینه کنش سیاسی داعش و دیگر جریان های تکفیری را فراهم کرده است. وجود اتباع کشورهای مختلف در تشکیلات نظامی جریان داعش نیز نشان دهنده اهمیت هجرت در این اندیشه می­باشد که پیروان آن با ادعای هجرت از جوامع جاهله به این گروه می پیوندند و هدف آن­ها احیای خلافت اسلامی است.

بررسی صحبت ها و پیام های رهبران داعش و دیگر گروه­های تکفیری نشان می دهد که تأثیر اندیشه سید قطب، عبدالسلام فرج و عبدالله عزام بر شکل­گیری این جریان نقش اساسی داشته است. تفسیر متصلبانه و ظاهر­گرایانه از مفاهیم اسلامی مانند جهاد، فرصت گرایش به خشونت در این گروه­ها را افزایش داده است و با تکفیر مخالفان خود، دایره دشمنانشان را توسعه داده­اند که حتی شامل بسیاری از اهل سنت نیز می باشد. این جریان به صورت شبکه ای و حتی بدون نیاز به رهبر می تواند در هرجایی­که حداقلی از پیروان آن حضور داشته باشند، به خشونت گرایی منجر شود.(1)

نقش قدرت های بزرگ در رشد وگسترش جریان تکفیری

هرچند زمینه های اندیشه ای در گسترش جریان تکفیری نقش مهمی داشته است و بدون توجه به این زمینه های درونی جهان اسلام، نمی­توان تحلیل جامعی از این جریان ها ارائه داد، اما رشد قارچ گونه این جریان ها در مقطع­های زمانی مختلف، نشان دهنده تأثیرگذاری متغیر جدید «نقش قدرت های بزرگ» در گسترش این جریان بوده است. از دیدگاه «فیرحی» نیز هر­چند برخی از تحلیل­گران معتقدند که سلفیزم یک اندیشه تهی است و دست ساز بیرونی ها هست، اما مطالعات من نشان می دهد سلفیزم یک جریانی است که از درون بحران جهان اسلام درمی­آید، اما اگر کشورهای دیگر می توانند از آن استفاده کنند، در واقع هنر استفاده را دارند و بلدند که چگونه از جریان های درون­جوش در جهان اسلام استفاده کنند... طبیعی است که هر کشوری به

ص: 513


1- همان.

فراخور دریافت سیاست خارجی و قدرت و تجربه اش از این جریان های محلی بهره می برد. درک من این است که این تحولات، پایه درونی دارد، اما بهره برداری های بیرونی صورت می گیرد. علتش هم این است که اولاً: خود این جریان پتانسیل را دارد؛ دوم این­که آن­ها یی که بهره می برند دیپلماسی های پخته چندین صد ساله دارند و می دانند که از جریان های محلی چگونه استفاده کنند و استفاده هم می کنند؛(1) بنابراین به­نظر می­رسد نقش قدرت های خارج از جهان اسلام در رشد و گسترش این جریان تأثیر مهمی دارد، به طوری­که آیه الله اصفی از علمای نجف نیز در این زمینه اعتقاد دارد که زمینه های مختلفی موجب شعله ور شدن آتش فتنه های مذهبی درجهان اسلام شده است که فقط نگاه سطحی به این مسئله، نقش استکبار جهانی را نا­دیده می­گیرد در­حالی­که تجربه استعمارگرانی مانند فرانسه، پرتقال، ایتالیا و دیگر کشورهای استعمارگر، نشان دهنده استفاده از فتنه مذهبی در داخل ملت ها برای رسیدن به اهداف استعمار دارد. جنگ های مذهبی به­دلیل این­که زود شعله ور می شود، در سیاست استکبارجهانی نقش زیادی دارد. این تجربه استعمارگران قرون گذشته در اختیار آمریکا قرار گرفته است (2)و

امروز آمریکا در خشونت های مذهبی و شعله ور کردن آتش آن نقش اساسی دارد. درعراق امروزه این مسئله اثبات شده است که آمریکا در زمینه های این مسئله نقش اصلی را دارد و آمریکا سعی می کند تا با ایجاد دیوار بلند بی اعتمادی بین اهل سنت و شیعه عراق، آنها را وارد این جنگ مذهبی کند و بهترین فرصت برای نفوذ و سلطه آمریکا، زمانی است که مسلمانان وارد این بازی طراحی شده استکبارجهانی شوند و هیچ ابزاری مانند جنگ های مذهبی، فرصتی برای سیطره آآآآمریکا بر جهان اسلام فراهم نمی کند(3)

با توجه به تأثیرگذاری این متغیر (نقش قدرت های بزرگ) در رشد و گسترش جریان های تکفیری، به بررسی نقش این متغیر در سه دوره زمانی فعالیت گروه های تکفیری

ص: 514


1- .http://feirahi.halghe.ir/1392/12/25.
2- محمد مهدی اصفی، الامه الواحده و الموقف من الفتنه الطائفیه، ص22.
3- همان، ص23.

(وهابیت در نجد، القاعده و داعش) می پردازیم و در­نهایت به پی­آمدهای رشد این جریان ها برای جهان اسلام اشاره می شود.

بریتانیا و جریان تکفیری

آل سعود قبیله ای در منطقه نجد بود که با داشتن رقبای زیاد و نداشتن پایگاه اجتماعی، برای گسترش قلمرو با چالش­های جدی روبه­رو بود و با توجه به دور بودن سرزمین نجد در آن زمان از حیطه بازی قدرت های بزرگ، بهترین راه برای قبیله­ای که آرزوی رهبری سیاسی بر منطقه­های اطراف را داشت، به خدمت گرفتن ایدئولوژی با قدرت بسیج کنندگی بالای توده های اجتماعی بود. محمد بن عبدالوهاب نیز که ارائه دهنده تفسیر جدیدی از دین و به تبع آن استنباط های جدید از مسائلی مانند توحید، شفاعت و... بود، به پشتیبان سیاسی نیاز داشت تا تحت حمایت آن بتواند به گسترش نفوذ عقیدتی خود بپردازد. این نیاز دو جانبه، وهابیت را به آل سعود نزدیک کرد و با پیوند قدرت و مذهب، باعث گسترش قلمرو هر دو نهاد شد.

ترویج آرا و افکار ابن تیمیه توسط محمد بن عبد الوهاب در شرایطی در دهه های نخست قرن سیزده و قرن نوزده میلادی صورت پذیرفت که استعمارگران صلیبی از چهارسو به امت اسلامی هجوم آورده بودند: انگلیسی ها که بخش زیادی از هند را از دست مسلمانان خارج کرده بودند و به سمت جنوب ایران درحرکت بودند، فرانسوی­ها که با اشغال سوریه، مصر و فلسطین، در رقابت با عثمانی­ها بودند، روس­ها که با حملات مکرر خود به ایران و عثمانی به دنبال توسعه نفوذ خود در جهان اسلام بودند و آمریکایی ها که چشم طمع به کشورهای شمال آفریقا داشتند. در چنین شرایطی که جهان اسلام به وحدت و همدلی نیاز داشت، محمد بن عبدالوهاب مسلمانان را به جرم شفاعت خواهی از پاکان «زیارت قبور اولیاء الهی» مشرک و بت پرست خواند و با برانگیختن اعراب بادیه نشین، مناطق سنی و شیعه نشین را به خاک و خون کشید و اموال مسلمانان را غارت کرد.(1)

ص: 515


1- جعفر سبحانی، وهابیت مبانی فکری و کارنامه عملی، ص35 و36.

مثلث قدرت درشرایط آن روز شبه جزیره به این صورت بود که «شریف حسین» بر مکه و مدینه حاکم بود و عثمانی­ها از او حمایت می­کردند و بی­طرفی او در بین مسلمانان پذیرفته شده بود. «آل رشید»، یکی از قدرت های دیگر شبه جزیره بود که مستقیماً تحت نفوذ عثمانی ها قرار داشت و بریتانیا نیز از جریان وهابیت در نجد حمایت کرد. سیاست بریتانیا برای تضعیف عثمانی­ها، حمایت از آل سعود به عنوان مخالفان آنان در منطقه بود. ابن­عبدالوهاب نیز با همه مذاهب اسلامی (به جز حنبلی) درافتاد و چون در روزگار او عثمانیان بر اعراب و از جمله عربستان حکومت می کردند، نهضت او رنگ ضد عثمانی به خود گرفت و جنبه سیاسی یافت.(1)

با توجه به سیستم نظام بین المللی درقرن نوزده میلادی و تا قبل از جنگ جهانی دوم، بریتانیا تقریباً مهم ترین قدرت نظام بین الملل محسوب می شد و در نظام موازنه قوا نیز نقش موازنه دهنده را ایفا می کرد و با توجه به قدرت نظامی و دریایی، منافع فراملی زیادی برای خود تعریف کرده بود.

با توجه به این­که سیاست بریتانیا استفاده ابزاری از این جریان در راستای سیاست های خود بود، در زمان های که تحرکات این جریان علیه­شان بود به مقابله شدید با آنها می پرداخت؛ مثلا در سال 1921م.، پس از گردهمایی عالمان و پیروان قبایل در ریاض که طی آن، ابن­سعود را پادشاه نجد و همه سرزمین های وابسته به آن خواندند، فیصل، پسر سعود، «ابها«، پایتخت «عسیر» را اشغال کرد که در این هنگام انگلیسی ها مستقیماً وارد جنگ شدند و از سوی عراق و اردن به نجد تاختند و چندین شکست بر وهابیان وارد کردند.(2)

انگلیسی ها حتی در زمانی که شریف حسین با وهابی­ها درگیر بود، از پشتیبانی او شانه خالی کردند و در مقابل به او وعده حکومت فرزندانش در عراق و اردن را دادند و چون آل سعود با این طرح مخالفت بود، انگلیس از ترس عقیم ماندن طرحش مجبور

ص: 516


1- علی اصغر حلبی، تاریخ نهضت های دینی سیاسی معاصر، ص 98.
2- همان، ص31 .

شد که امتیازی برای «ابن سعد» قائل شود و پیمانی در سال 1927م. میان طرفین امضا شد که براساس آن، انگلستان استقلال کامل و مطلق ابن سعود را به رسمیت شناخت.(1)

با آغاز جنگ جهانی اول، انگلیس دو خاندان ابن سعود و شریف حسین را علیه عثمانی­ها تحریک می کرد و «توماس ادوارد لارسن» را به اردوگاه شریف حسین و «ویلیام شکسپیر» را به اردوگاه سعودی ها فرستاد و با بستن پیمان هایی با آل سعود از نفوذ ترک های جوان و آلمان در سواحل خلیج فارس جلوگیری کرد.(2)

در مارس 1934 م.، دولت آل سعود تصمیم به حمله به یمن را داشت و در این حمله، هم منابع اقتصادی و جایگاه یمن مهم بود و هم تحریک علمای وهابی مبنی بر تکفیر گروه زیدیه تأثیر­گذار بود با توجه به اینکه یمن قدرت مقاومت در برابر آل سعود را نداشت، از بریتانیا تقاضای کمک کرد و انگلستان به تقاضای «امام یحیی» پاسخ مثبت داد، زیرا امنیت «عدن» و تنگه «باب المندب» برای او جنبه سوق الجیشی بسیار مهم داشت و بندر عدن از یک قرن پیش، تحت سلطه بریتانیا قرار داشت. از طرفی، ایتالیا نیز از سلطه آل سعود و وهابی ها بر این منطقه نگران بود و نگرانی ایتالیا متوجه مستعمراتش، یعنی «اریتره» و «سومالی» بود. به همین دلیل، صد و پنجاه سرباز خود را در ناحیه مجاور باب المندب قرار داد تا ورودی دریای سرخ را کنترل کنند. ابن سعود که موازنه قدرت را به نفع خود نمی دید، به مذاکره با یمن راضی شد.(3)

منطقه خلیج فارس برای بریتانیا علاوه بر رقابت با عثمانی ها، که یکی از رقبای مهم بریتانیا بودند، اهمیت خاصی داشت و از دست دادن این منطقه به معنای از دست دادن بازار و منابع معدنی و از همه مهم­تر از دست دادن هندوستان بود. سیاست انگلستان در­مورد حکومت ابن سعود را می توان تابعی از اختلاف این کشور با عثمانی­ها دانست که تا قبل از فروپاشی عثمانی، از حکومت آل سعود به عنوان ابزاری در امتیاز گرفتن از

ص: 517


1- همان، ص32.
2- زهرا مسجد جامعی، نظری بر تاریخ وهابیت، ص90.
3- نور الدین شیرازی، نظام آل سعود، ص65.

عثمانی ها بهره می بردند و در این راه، گاهی به حمایت همه جانبه از عبدالعزیز مجبور می شدند. بعد از فروپاشی عثمانی­ها در برخی موارد که آل سعود رقیبی برای انگلستان در منطقه بود، به مبارزه مستقیم نیز کشیده می شد. سیر این برخوردها را می توان از قرارداد 1915 م. «کاکس» از سوی انگلستان و ابن سعود مشاهده کرد در این قرارداد برای طرفین تعهداتی ذکر شد که عبارت بودند از:

1. ابن سعود بر سرزمین های حمایت شده بریتانیا در شبهه جزیره حمله نکند (منظور قلمرو «شریف حسین»، دیگر متحد بریتانیا می­باشد که از سوی آل سعود با خطر مواجه بود، ولی حضور بازیگر دیگری مانند شریف حسین در قلمرو حجاز خوش­آیند آل سعود نبود و در نهایت نیز به­وسیله آن­ها از میان برداشته شد)؛

2. آل سعود نباید به دشمنان بریتانیا در نجد امتیازی دهد (احتمالاً منظور آن­ها آلمانی ها و عثمانی ها بودند)؛

3. آل سعود باید سیاست خارجی خود را با انگلستان هماهنگ کند (انگلیسی ها با این شرط، دست آل سعود را از ایجاد ارتباط با دیگر قدرت­ها کوتاه می کردند و در واقع آن­ها را در محدوده قدرت خود نگه می داشتند)؛

4. انگلستان تعهد می کند که در­برابر این تعهدات آل سعود، هر سال مبلغ شصت هزار لیره به ابن سعود بپردازد.(1)

بنابراین، رابطه بریتانیا و وهابیت را می توان تابعی از نظام بین المللی در آن دوره دانست که مهم ترین قدرت نظام بین الملل (بریتانیا) از این جریان افراط­گرا در راستای سیاست های خود بهره گرفت و هرزمان منافعش از سوی این گروه به خطر افتاد، به شدت با آن برخورد کرد.

ص: 518


1- دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ص30.
آمریکا و القاعده

بعد از جنگ جهانی دوم به دلیل تغییر بازیگران، آمریکا و شوروی به عنوان مهم ترین بازیگران نظام بین الملل ظهورکردند و با شکل­گیری بلوک دو قطبی، تقریباً همه موضوعات و چالش­ها در نظام بین الملل در اصطکاک منافع این دو بازیگر رخ می داد. این نظام از اواخر دهه­ 1940 م. تا اواخر دهه 1980م. بر جوامع حاکم بود که ویژگی اساسی آن را منازعه و رقابت میان ایالات متحده آمریکا و شوروی تشکیل می داد.(1)

بر­اساس نظریه «رئالیسم ساختاری» والتز، در این نظام نیز بازیگرانی که قدرت بیشتری داشته باشند به منافع بیشتری دست می یابند و ظرفیت جهت دهی ساختار را دارند. بر این اساس، ایالات متحده که مهم­ترین تعارضش در این دوره با منافع شوروی بود، از جریان های تکفیری و افراطی در راستای رسیدن به منافعش بهره­ گرفت. القاعده یکی از سازمان های تکفیری معاصر است که در سال 1988 میلادی در «پیشاور» پاکستان از دفتر خدمات «بیت الانصار» تجلی یافت که وظیفه پشتیبانی و لجستیک مجاهدان افغانی را برعهده داشت و از سال 1988 تا 1995 م.، حوزه فعالیت این سازمان در افغانستان و سودان بود، اما از سال 1995 م. به بعد و هم­زمان با انفجارهای ریاض و تعدادی انفجار دیگر در شرق قاره آفریقا، نام این سازمان بر سر زبان ها افتاد.(2)

از سال 1986 تا 1989 م.، مبارزان عرب در بسیاری از درگیری ها در جبهه ها در­کنار مبارزان افغان علیه روس ها جنگیدند. در این مدت، بهترین فرصت برای مجاهدان عرب از این لحاظ بود که از سوی دولت عربستان، پاکستان و آمریکا نه تنها هیچ­گونه سخت­گیری نمی دیدند، بلکه به ادامه کار هم تشویق می شدند. استراتژی آمریکا در این مقطع، بر حمایت از مجاهدان افغانی و هر گروهی استوار بود که بتواند جلوی گسترش «کمونیسم» را بگیرد. آمریکا در این خصوص، کمک های مالی- تسلیحاتی قابل

ص: 519


1- امیر محمد حاجی یوسفی، سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در پرتوتحولات منطقه ای، ص61.
2- محمد محمودیان، «تأثیر اندیشه نو­سلفیسم برروند فکری - ایدئولوژیک القاعده» پژوهش­نامه علوم سیاسی، سال هفتم، شماره سوم، تابستان، ص81 .

ملاحظه ای به مبارزان افغان حتی عرب های افغان کرد.(1)

در این مقطع، سیاست آمریکا حمایت از جریان تکفیری القاعده بود. براساس این سیاست، آمریکا، عربستان و پاکستان در اتحاد نانوشته­ای، برای کنترل تهدید شوروی از ایدئولوژی وهابیت برای ایجاد جنگ نیابتی علیه شوروی حمایت کردند.(2)

شکست شوروی در افغانستان و فروپاشی بلوک شرق، زمینه قدرت بیشتر ایالات متحده را فراهم کرد. در این بازه زمانی به دلیل عدم وجود شوروی، فعالیت گروه های تکفیری به نفع آمریکا نبود و این کشور به دنبال نوع خاصی از دولت سازی براساس منافع خود بود. این نوع دولت سازی در ادبیات روابط بین­الملل، فرآیند خاصی از شکل دادن دولت می­باشد که بعد از جنگ جهانی دوم مرسوم شده و در کشورهایی مانند آلمان، ژاپن، افغانستان، سومالی و عراق با دخالت ایالات متحده صورت پذیرفته است.(3)

گروه­های تکفیری، پس از بازگشت از افغانستان به افراط­گرایی متمایل شدند(4)

و در این مقطع، خطری برای سیاست های آمریکا در کشورهای اسلامی محسوب می شدند. حادثه 11 سپتامبر بهانه­ای برای آمریکا فراهم کرد تا با اشغال نظامی افغانستان و عراق به جهان اسلام هجوم آورد. تاریخ ارتباط آمریکا با القاعده نشان داد که تا زمانی این جریان حمایت می­شد که در راستای منافع آمریکا قرار داشت، اما به محض تهدید کردن منافع آمریکا، به شدت سرکوب شد. آمریکا در جنگ شوروی علیه افغانستان به تجهیز این جریان ها پرداخت، اما در حمله به عراق و افغانستان از اقدامات همین جریان ها، دلایلی برای حمله به کشورهای اسلامی فراهم کرد و در سیاست خارجی آمریکا، مثلثی از سه عنصر تروریسم، دولت های یاغی و سلاح های کشتار جمعی، زمینه

ص: 520


1- همان، ص 85.
2- مهدی عباس زاده فتح آبادی، «القاعده پس از 11 سپتامبر، با تأکید بر عراق»، فصل­نامه سیاست، دوره 401، شماره 2، 1389، ص 114.
3- امیر محمد حاجی یوسفی و احمد سلطانی نژاد، سامان سیاسی در عراق جدید، ص 92.
4- مهدی، عباس زاده فتح آبادی، «القاعده پس از 11 سپتامبر با تأکید بر عراق»، فصل­نامه سیاست، دوره 401، شماره 2، 1389، ص 151 .

ظهور چالش گرانی را ایجاد کرد که آمریکا با نیروها و تجهیزات متعارف قادر به مهار آنها نیست. در نتیجه، توسل به راهبرد پیش­گیرانه برای مقابله با آن­ها ضرورت می­یابد. عملیاتی کردن این مسئله، مستلزم تغییراتی بود که حادثه 11 سپتامبر اسباب آن را فراهم کرد. (1)سیاست های اسلام هراسی و محکوم کردن مسلمانان به عنوان تروریست، نتیجه فعالیت جریان تکفیری القاعده بود که این بهانه را در اختیار آمریکا قرار داد و ایالات متحده نیز با توجه به توان نظامی و رسانه ای خود، از این ابزار برای رسیدن به منافعش بهره کافی برد.

داعش و منازعه قدرت های بین المللی

سقوط نظام دو قطبی و حرکت نظام بین الملل به سمت تک -چند قطبی و ظهور قدرت های نوظهور، هرچند یک- جانبه­گرایی آمریکا را محدود کرده است، اما به لحاظ منابع نظامی، هم­چنان ایالات متحده مهم ترین قدرت در سطح بین المللی است و به همین دلیل نیز بیش از همه توان بهره­گیری از جریان های تکفیری را دارد. تجربه امروز داعش نیز نشان دهنده نفوذ قدرت های بین المللی، مانند آمریکا و قدرت های منطقه ای، مانند ترکیه و عربستان در این جریان تکفیری است و هر قدرت به تناسب منابع و توان، ظرفیت بهره برداری از جریان­های تکفیری را دارد.

در­مورد رشد داعش، هرچند زمینه های داخلی در عراق مانند طایفه­گرایی، ضعف ارتش و عدم نفوذ دولت بر همه مناطق کشور، زمینه های رشد این گروه تکفیری را فراهم کرده است، اما انتخابات اخیر پارلمانی عراق و رأی بالای ائتلاف دولت قانون به رهبری «نوری مالکی»، موجب نگرانی برخی از اهل سنت از شکل­گیری سومین دولت شیعی در عراق شده است. عدم تمکین به رأی اکثر مردم عراق، حمایت های منطقه ای عربستان از گروه داعش و پیوستن بازمانده های حزب «بعث» به این گروه تروریستی در

ص: 521


1- عباس خلجی، «رویکرد سیاست خارجی آمریکا به تروریسم»، فصل نامه سیاست دفاعی، سال11، شماره 46، آذر1382، ص131و132.

عراق، همه دنبال­کننده یک هدف اند و آن هم ناکارآمد جلوه دادن دولت شیعی نوری المالکی است تا در آستانه شکل­گیری دولت جدید، از نخست وزیر شدن شیعه دیگرجلوگیری شود.

در سطح منطقه ای، قطر یکی از حامیان مهم جریان های تکفیری است که در رقابت با عربستان برای رهبری کشورهای عربی، از هیچ حمایتی از جریان های تکفیری دریغ نمی کند. عربستان سعودی به عنوان مهم ترین حامی جریان های تکفیری در خاورمیانه، اجازه فعالیت جریان های تکفیری را در کشور خود را بسیار محدود کرده است، زیرا حضور شرکت های نفتی و صنعتی غربی، خصوصاً آمریکایی در این کشور به فضای امن برای فعالیت نیاز دارند و عربستان با در ک این شرایط، جریان های رادیکال کشور خود را به دیگر کشورهای منطقه سرازیر می کند و انتخاب کشورهای هدف نیز بر اساس سیاست راهبردی این کشور طراحی می شود؛ مثلا هیچ گاه جریان های تکفیری در «بحرین» علیه دولت فعالیت نداشته اند، اما کشورهایی مانند عراق، یمن، سوریه و لبنان، مقصد این گروه ها تعیین می شود.(1)

در سطح بین المللی نیز آمریکایی ها به خوبی می دانند که در صورت قدرت یافتن گروه های تکفیری، منافع آن ها تأمین نخواهد شد، چون این گروه ها منشأ نا امنی اند و این ناامنی در منطقه ای که مهم ترین مسیر انتقال انرژی جهان است؛ به ضرر آمریکایی ها خواهد بود. از سویی، آمریکایی ها به جنبه ضد غربی اندیشه این جریان ها آگاهند و می دانند که در صورت قدرت یافتن، یهودیان و مسیحیان، عدو بعید این جریان اند و در صورت پیروزی این جریان ها بر عدو قریب (مسلمانان و دولت های اسلامی فعلی مخالف این جریان) سراغ عدو بعید خواهند رفت.

در کنگره ای که در پایتخت اردن با عنوان «الموقف الأمریکی تجاه الأزمة فی سوریا: المحددات والتحولات» در تاریخ 11/5/2014م. برگزار شد، کارشناسان بر این مسئله تأکید کردند

ص: 522


1- مختار شیخ حسینی، «زمینه های ذهنی عینی رشد داعش درعراق»، هفته نامه پنجره، شماره 199، 1393.

که گسترش جریان های تکفیری و تروریستی در سوریه و کشورهای اسلامی به تضعیف کشورهای اسلامی منجر خواهد شد و این موضوع فرصتی برای امنیت بیشتر اسرائیل است. انهدام سلاح های شیمیایی سوریه نیز در راستای همین سیاست آمریکا دنبال می شد تا در آینده خطری از جانب این سلاح ها متوجه آمریکا نباشد. در سیاست های آمریکا در حمایت از جریان های تکفیری، تناقض وجود دارد که آمریکا از سویی از آزادی و دموکراسی حمایت می کند، اما از سوی دیگر از جریان های تروریستی در عراق و سوریه نیز حمایت می کند و سیاست کلی این کشور در منطقه این است که گروه های تروریستی و تکفیری، آن قدر گسترش یابند و آن قدرجهان اسلام را ناتوان و ضعیف کنند تا هیچ خطری اسرائیل را تهدید نکند.(1)

بنابراین، آمریکا سعی می کند که از این جریان ها تا جایی حمایت کند که منافع ملی اش تأمین شود. صدور نفت عراق و شرکت های اقتصادی آمریکایی در این کشور، نگرانی عمده آمریکایی هاست و در بلند مدت، حمایت از این گروه به نفع آنها نیست، اما در کوتاه مدت به دلیل تضعیف دولت نوری مالکی و ایجاد زمینه برای حضور نظامی مجدد و محدود

در عراق، به صورت عملی با داعش مخالفت نمی کند. آمریکا بعد از خروج نظامی از عراق در سال 2011 و سپردن امنیت این کشور به دست دولت مرکزی عراق، از ناتوانی دولت نوری مالکی در تأمین امنیت این کشور استقبال می کند و ایجاد ناامنی های داخلی، می تواند درخواست ها برای بازگشت آمریکا را با هزینه کمتری به این کشور فراهم کند. تجربه حمایت مقطعی آمریکا از القاعده در حمله شوروی به افغانستان و مخالفت شدید بعدی با آن در حمله سال2001م. به افغانستان، نشان می دهد که جریان های تکفیری، ابزاری برای منافع ملی آمریکا تلقی می شوند و تا زمانی که اهدافشان را اجرا کنند، از آن ها حمایت می شود، اما حمایت بلند مدت از جریان های تکفیری در استراتژی آمریکا جایی ندارد.(2)

در یک استراتژی کلی در عصر

ص: 523


1- .http://mesc.com.jo/Activities/Act_Saloon/Act_Saloon_17.html
2- مختار شیخ حسینی، همان.

کنونی، غرب به جریان های غرب ستیز و مخالف خود عنوان سلفی می دهد و می کوشد که طیف های اسلامی مخالف غرب را در ردیف جریان های واپس گرا و سلفی قرار دهد تا هم مورد تهاجم تبلیغاتی و نظامی غرب قرار گیرند و هم جهان اسلام به عنوان گروه های سلفی و افراطی، آنان را طرد کنند.(1)

پس آمدهای گسترش جریان تکفیری برای جهان اسلام
1. فراموشی آرمان امت اسلامی

جهان اسلام درصورت عمل کردن به آموزه های دینی و قرآنی، امت واحده است. تصور جهان اسلام به عنوان امت واحده و کل یک پارچه که نیروی انسانی و منابع انرژی بسیار زیادی دارد، هر قدرت بین الملی را با چالش مواجه خواهد کرد. حرکت هایی در جهان اسلام در این زمنیه، مانند شکل گیری کنفرانس اسلامی، حرکت های تقریبی و... نیز بر همین اساس شکل گرفته است، اما مهم ترین موضوعی که می تواند رسیدن جهان اسلام را به این آرمان ناکام کند؛ درگیری های مذهبی و تشتت های درونی است. کوبیدن بر طبل تکفیر و افراط گرایی، جهان اسلام را به درگیری های داخلی فرو خواهد برد و امت واحده در حد آرمانی دست نیافتنی باقی خواهد ماند، در حالی که قرآن کریم )إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً (.(2)

2. فراموشی اولویت «فلسطین»

مسئله فلسطین یکی از چالش های مهم دهه های اخیر جهان اسلام بوده است. اشغال بخشی از جهان اسلام با واکنش متفاوت مسلمانان مواجه شد، به طوری که چهار جنگ موسوم به جنگ های اعراب و اسرائیل به دلیل همین مسئله رخ داد. به تدریج، برخی سران کشورهای اسلامی، اولویت فلسطین را از سیاست خارجی خود حذف کردند و

ص: 524


1- سید مهدی علیزاده موسوی، تبارشناسی سلفی گری و وهابیت، ص91.
2- انبیاء، آیه92.

عادی سازی روابط با اسرائیل در دستور کار قرار گرفت. دولت «حسنی مبارک» در مصر، نمونه این فراز و فرود در زمینه فلسطین بود.

هر چند دولت های اسلامی در سیاست های خود در مورد فلسطین تجدید نظر هایی کردند، اما جایگاه فلسطین در میان ملت های مسلمان هم چنان برجسته و حساسیت برانگیز است و همواره در مناسبت های مختلف، مسلمانان با مصائب فلسطینیان هم دردی می کنند. رشد جریان های تکفیری و مشغول کردن جهان اسلام به در گیری های درونی، موجب فراموشی فلسطین از اولویت دولت ها و ملت ها در جهان اسلام شده است. فراموشی فلسطین، زمینه حملات شدید تر رژیم صهیونیستی بر غزه را فراهم کرده است و جهان اسلام نیز به دلیل درگیر بودن با مسئله تکفیر، نتوانسته است راه حل عملی برای حمایت از این مردم مظلوم ارائه دهد.

3. بستن راه های تقریب مسلمانان

یکی از زمینه های هم گرایی در جهان اسلام، حرکت های تقریبی است که علمای شیعه و سنی به آن اهتمام ورزیده اند. علمایی مانند شیخ شلتوت، آیت الله بروجردی، امام خمینی و ... سیرتفکری را دنبال کرده اند که به هم گرایی جهان اسلام کمک می کند و توجه به مشترکات در این اندیشه، فرصت های زیادی برای جهان اسلام فراهم می نماید، اما تحریک جریان های تکفیری و حمایت قدرت های بین المللی از آنها، این سنت فکری و عملی را در تاریخ مسلمانان، خدشه دار کرده است. گسترش اندیشه جریان تکفیری به برجسته شدن افتراق های گروه های مختلف مسلمانان و فراموش شدن محورهای مشترک و در نهایت، شکسته شدن استراتژی های تقریب منجر خواهد شد.

4. نا امن سازی جهان اسلام

امروزه پیش فرض مسلّم پیشرفت و توسعه در هرکشوری، امنیت است. در واقع امنیت ضروری ترین نیاز بشر می باشد و دولت ها نیز مهم ترین وظیفه خود را تأمین امنیت می دانند. عدم سرمایه گذاری های بلند مدت در کشورهای اسلامی، زمینه

ص: 525

عقب ماندگی و توسعه نیافتگی ها را موجب شده است. یکی از پی آمدهای جریان تکفیری، نا امن سازی جهان اسلام است که نتایج منفی زیادی به دنبال خواهد داشت. عدم رغبت شرکت های بزرگ بین المللی به سرمایه گذاری در جهان اسلام، یکی از این نتایج می باشد. پی آمد دیگر نا امن سازی جهان اسلام، فراهم شدن بازار فروش تسلیحات در کشورهای اسلامی است، زیرا با نا امن شدن منطقه توسط جریان های تکفیری، کشورهای منطقه به خریدن اسلحه از غرب مجبور می شود که خود و این انبار تسلیحات نیز یکی از زمینه های احساس ناامنی در جهان اسلام می باشد.

5. ترویج اسلام هراسی

امروز پس از سقوط کمونیسم و بلوک شرق و پایان یافتن جنگ سرد بین غرب و شرق با دو ایدئولوژی «لیبرالیسم» و «کمونیسم»، نظام سرمایه داری تنها رقیب خود را «اسلام» می داند که مرکز گسترش آن در خاورمیانه است که بیشتر کشورهای آن را مسلمانان تشکیل می دهند. رسانه های غربی برای منفی جلوه دادن چهره مسلمانان، عده ای تکفیری را که با خشونت وترور قرین اند، به عنوان مسلمانان خاورمیانه جلوه می دهند و با استفاده از ابزارهای رسانه ای قوی، سعی می کنند که این تفکر را القا کنند که خاورمیانه، کانون بحرانی برای جهان است و دلیل بحرانی بودن این منطقه را وجود مسلمانان در این منطقه ابراز می کنند. امروزه در رسانه های غربی، اسلام دشمن جدید نظام سرمایه داری بعد از کمونیسم مصرفی می شود و برای این تبلیغ به اسبابی نیاز دارند که متأسفانه جریان های تکفیری در اختیار آن ها قرار می دهند. نتیجه این عملکرد نشان داده است که چهره خشونت آمیز و متصلب از اسلام رحمانی، مردم دنیا را از اسلام ناب دور می کند.

نتیجه گیری

بر اساس چارچوب تئوریک مقاله (نظریه رئالیسم ساختاری کنث والتز)، ساختار نظام بین الملل، «آنارشیک» است و قدرت فائقه و نظم دهنده در سطح بین المللی وجود

ص: 526

ندارد. در چنین سیستمی، اصل اولی، بقای دولت هاست و هدف هر دولت، دست یابی به منافع ملی خود در فضایی منازعه آمیز است. مبنای سنجش نفوذ کشورها در چنین سیستمی، قدرت مادی با اولویت نظامی است و هر کشوری که قدرت نظامی بیشتری داشته باشد، می تواند به راحتی به منافع ملی خود برسد. بنابراین در چنین سیستمی، اصل برای کشورها دست یابی به منافع ملی است و قدرت های بزرگ به دلیل در اختیار داشتن منابع مادی بیشتر، توان افزون تری در تأثیرگذاری منافع و دست یافتن به آن را دارند. تحلیل شکل گیری و توسعه جریان های تکفیری در سطح بین الملل، نشان می دهد که در هر مقطع زمانی، قدرت های مختلف بین­المللی از این جریان ها در راستای منافع ملی خود بهره برده اند و در واقع، جریان های تکفیری به عنوان متغیر در سیاست منطقه ای هر یک از قدرت های بزرگ بین المللی خصوصاً بریتانیا و آمریکا جایگاه مهمی داشته اند.

یافته های این مقاله نشان می دهد که هر چند زمینه های ذهنی و عینی جوامع اسلامی، مستعد رشد چنین جریانی بوده است، اما منافعی که این جریان های تکفیری برای قدرت های بزرگ ایجاد کرده اند، این گروه ها را به ابزار در سیاست خارجی قدرت های بین­المللی تبدیل کرده است.

پس از شکل­گیری اولیه جریان وهابیت در منطقه نجد و پیوند آن با قدرت سیاسی ابن سعود، بریتانیا از این جریان در مقابل نفوذ عثمانی ها در شبه جزیره عربستان بهره گرفت و با ایجاد ارتباط با این گروه و کمک های مالی و نظامی، زمینه رشد این جریان را فراهم کرد و به تدریج با تکیه بر ظرفیت های این جریان تکفیری به نفوذ عثمانی ها با سقوط آل رشید در شبه جزیره پایان داد.

تجربه جنگ سرد در قرن بیستم نیز نشان می دهد که آمریکا به عنوان یکی از قدرت های مهم نظام بین الملل برای رسیدن به منافع ملی و فراملی خود در رقابت با شوروی، از جریان های تکفیری حمایت مالی و نظامی کرد و با تجهیز آنها در قالب القاعده در افغانستان، توانست بر رقیب خود در عرصه بین المللی، یعنی شوروی فائق

ص: 527

آید که این دومین تجربه استفاده قدرت های بزرگ بین المللی از جریان های تکفیری در راستای منافع خود بود.

سومین تجربه استفاده از جریان های تکفیری در جهت اسلام هراسی و مقابله با گسترش اسلام در غرب بود. در این پروژه نیز قدرت های بین المللی با استفاده از ابزار رسانه، چهره ای خشن از اسلام ترویج دادند تا زمینه گرایش به اسلام در جهان معاصر کاهش یابد. آخرین تجربه نیز مربوط حمایت قدرت های بین المللی و منطقه ای از جریان های تکفیری در سوریه و عراق است که برای تضعیف محور مقاومت در منطقه (ایران - عراق - سوریه - حزب الله وحماس) از این جریان حمایت می کنند، اما جریان های تکفیری هیچ گاه متحد استراتژیک و بلند مدت برای قدرت های بزرگ نبوده است، بلکه صرفاً تا زمانی حمایت می شوند که تأمین می شوند که تأمین کنندة منافع و اجرا کنندة اهداف آن ها باشند.

ص: 528

منابع

1.الله بداشتی، علی، «نقد مبانی سلفیه در توحید»، مقالات و بررسی ها، شماره 74 ، 1382.

2.احمدی، حمید، «ساختار گرایی در نظریه روابط بین الملل»، مجله حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران، 1376.

3.اصفی، محمد مهدی، الامه الواحدة و الموقف من الفتنة الطائفیه، مجمع العالمی لاهل البیت، نجف 1432.

4.امین، محسن، کشف الارتیاب، ترجمه علی اکبر فائزی پور تهرانی، انتشارات مطبوعات دینی، قم 1387.

5.بخشی شیخ احمد، مهدی، «جهاد از ابن تیمیه تا بن لادن»، راهبرد، شماره 39 ، 1385.

6.حاجی یوسفی، امیر محمد، سیاست خارجی جمهوری اسلامی در پرتو تحولات منطقه ای، دفتر مطالعات سیاسی بین المللی، تهران1384.

7.حاجی یوسفی، امیر محمد و سلطانی نژاد، احمد، سامان سیاسی در عراق جدید، دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، تهران 1386.

8.حلبی، علی اصغر، تاریخ نهضت های دینی سیاسی معاصر،چاپ چهارم: نشر زوار، تهران1390.

9.سبحانی، جعفر، وهابیت، مبانی فکری و کارنامه عملی، انتشارات توحید، قم1380.

10.----------------- ، آئین وهابیت، دفتر انتشارات اسلامی، قم1388.

11.خلجی، عباس، «رویکرد سیاست خارجی آمریکا به تروریسم»، فصل نامه سیاست دفاعی، سال 11، ش 46، آذر1382.

12.علیزاده موسوی، سید مهدی، تبارشناسی سلفی گری و و هابیت، چاپ ششم: آوای منجی، قم 1393.

13.عباس زاده فتح آبادی، مهدی، «القاعده پس از 11 سپتامبر، با تاکید بر عراق»، فصل نامه سیاست، دوره 401، شماره 2، 1389.

14.شیرازی، نور الدین، نظام آل سعود، انتشارات فرا اندیش، 1367.

15.جمعی از مؤلفان، وهابیت سیاسی،اندیشه سازان نور، تهران 1390.

16.شیخ حسینی، مختار، «زمینه های ذهنی عینی رشد داعش در عراق»، هفته نامه پنجره، شماره199، 1393.

17.----------------------------- ، «سه ضلعی رشد داعش در عراق»، ویژه نامه تحلیلی بر جریان بعثی - تکفیری داعش، مجمع جهانی اهل بیت، قم1393.

ص: 529

18.قادری، حاتم، اندیشه های سیاسی در اسلام و ایران، سمت، تهران1385.

19.کرمانی، طوبی، «نگاهی بروهابیت»، مقالات و بررسی ها، دفتر 73 تابستان.

20.کاظمی دینان، سید مرتضی، علل خیزش شیعان حاشیه جنوبی خلیج فارس عربستان سعودی، بحرین ، کویت، مؤسسه شیعه شناسی، 1388.

21.عطوان، عبدالباری، سازمان سری القاعده، ترجمه فرزان شهیدی، اندیشه سازان نور، تهران1391.

22.فروزی، علیرضا، مبانی انسانشناختی نظریههای روابط بینالملل (واقعگرایی و لیبرالیسم) و اسلام، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه علامه، 1392.

23.محمودیان، محمد، «تأثیر اندیشه نو سلفیسم بر روند فکری - ایدئولوژیک القاعده»، پژوهش نامه علوم سیاسی، سال هفتم ، شماره سوم، تابستان.

24.مشیرزاده، حمیرا، تحول در نظریه های روابط بین الملل، سمت، تهران1388.

25.مسجد جامعی، زهرا، نظری بر تاریخ وهابیت، وزارت فرهنگ و ارشاد، تهران1380.

26.Waltz, K (1977)) Theory Of International Politcs, New York: Random House.1979.

27.http://feirahi.halghe.ir/1392/12/25.

28.http://mesc.com.jo/Activities/Act_Saloon/Act_Saloon_17.html

ص: 530

اثر معکوس تروریسم بر کشورهای پشتیبان آن رویکرد تحلیلی / محمّد هاشم البطاط

اشاره

محمّد هاشم البطاط(1)

مترجم: میثم صفری

چکیده

برخی از کشورهای معاصر میزبان و حامی گروه های تروریستی بوده و هستند، اما حقیقت آن است که این حمایت ها اثری معکوس به دنبال داشته و دارد. حکومت های حامی پس از گذشت مدتی، خود از جمله قربانیان و زیان دیدگان اصلیِ گروه های تروریستی شده اند. این مطلب با تکیه بر تجربه و تجزیه و تحلیل های مبتنی بر پایه های دانش روانشناسی سیاسی قابل اثبات است.

کلیدواژگان: تروریسم، 11سپتامبر، جامعه جهانی، پشتیبانی

ص: 531


1- استادیار علوم سیاسی دانشگاه مستنصریة عراق.
پیش گفتار

یکی از برجسته­ترین موضوعات، در گذشته و حال، فعالیت تروریستی و ابهامات پیرامون تجزیه و تحلیل عناصر تشکیل دهنده و دلایل انجام آن بوده است. هر چه قلمرو تاثیرگذاری تروریسم بر جوامع مختلف بشری در جهان گسترده­تر شود؛ تلاش­ها در جهت تفسیر و تجزیه و تحلیل این پدیده که از کشتار و ترسانیدن مردم بی­گناه به بهانة دین­داری یا پاک­سازی زمین از شرک و انحراف جدا نیست افزایش می­یابد. با وجود پژوهش­ها و مباحث بسیار صورت گرفته در جهت تحلیل اقدام تروریستی از زوایای گوناگون؛ امّا یک کاستی در رویکردهای تحلیلی از نظر حمایت مالی و پشتیبانی لوجستیکی شماری از کشورها از تروریسم با هدف به­کارگیری نتایج به دست آمده از اقدامات تروریستی آن­ها وجود دارد. بر این اساس، این پژوهش با رویکردی تحلیلی به اثر معکوس ناشی از بر عهده گرفتن نقش پشتیبانی توسّط تعدادی از کشورهای معاصر نسبت به گروه­های تروریستی می­پردازد؛ به گونه­ای که در تبیین چگونگی بازتاب تاثیر این پشتیبانی بر خود کشورهای پشتیبان سهمی داشته باشد. این پژوهش به خصوص در سایة سازوکار تجزیه و تحلیل مبتنی بر پایه­های دانش روان­شناسی سیاسی و با هدف ارائة قرائتی علمی از کیفیت تغییر ذهنی، روانی و سیاسی تروریست­ها از حمله بر اهداف مورد نظر کشورهای پشتیبان آن­ها به هجوم بر خود این کشورهای پشتیبان ارائه شده است. این پژوهش بر فرضیه­ای استوار است که مفادش وجود اثر معکوس پشتیبانی از تروریسم از سوی برخی از کشورها و بازتاب آن بر این کشورها در آینده می­باشد. با هدف اثبات این فرضیه، پژوهش به محورهای ذیل تقسیم شده است:

محور اول: مفهوم و اهداف کشورهای پشتیبان تروریسم؛

محور دوم: فعالیت تروریستی و اثر معکوس بر پشتیبان­های آن؛

محور سوم: آیندة اثر معکوس تروریسم بر کشورهای پشتیبان آن.

ص: 532

محور اول: مفهوم و اهداف کشورهای پشتیبان تروریسم
اشاره

در این محور، شناختی ماهوی و معنایی از کشورهای پشتیبان تروریسم و هم­چنین تحلیل اهداف پذیرش ریسک (خطرپذیری) پشتیبانی از گروه­های خطرناکی ارائه می­شود که از خشونت به عنوان تنها ابزار جهت ایجاد تحول استفاده نموده و با دیگران به مثابة تروریست­ها رفتار می­کنند.

1-1. مفهوم کشورهای پشتیبان تروریسم (sponsor states of terrorism)

بررسی مفهومی کشورهای پشتیبان تروریسم ما را به این مطلب رهنمون می­سازد که برخی از کشورها گزینة همکاری متقابل و پشتیبانی از گروه­های تروریستی را اساس کار خود قرار داده­اند. این کشورها پس از این باور به انتخاب این گزینه روی می­آورند که منافع ملی آنان ممکن است از طریق این همکاری و کمک تامین شود(1)کشورهای پشتیبان تروریسم کار خود را با پشتیبانی و کمک­های لوجستیکی و هر آن­چه که در موفقیت تروریست­ها در اجرای عملیات آن­ها در جهت تضعیف طرف مقابل که تهدیدی ضد کشورهای پشتیبان تروریسم را تشکیل می دهد؛ سهیم است؛ آغاز می­کنند. شاید خوب باشد به این نکته اشاره شود که این کشورهای پشتیبان در آینده زیر بار سنگین وضعیت مبهم، پیچیده و سوال­برانگیزی قرار خواهند گرفت که مرتبط با چگونگی متقاعد نمودن تروریست­ها در مورد این مطلب است که این کشورها با اعتقادات تروریستی مورد قبول آن­ها هیچ­گونه اختلاف و مغایرتی ندارند. در وضعیتی که ایدئولوژی­های بسیاری از این کشورها با ایدئولوژی تروریسم متفاوت است. این امر باعث می­شود که کشورهای پشتیبان تروریست در چارچوب تعیین مفهوم آن در زیر بار سنگینی از تناقض ایدئولوژیک با باورهای تروریستی قرار گیرند؛ این واقعیّت منجر به شناخت یک جنبه از جنبه­های ابعاد مفهومی این واژه خواهد شد که عبارت است از این­که: این کشورها این آمادگی را دارند که گزینه­های مشروع و نامشروع و غیر قانونی

ص: 533


1- احمد زیدان الإرهاب، دراسة فی الأسباب والأبعاد، ص32.

مختلف را در راه رسیدن به منافع ملی خودشان در پیش بگیرند؛ حتی اگر کار به تعارض بزرگ با قوانین جامعة جهانی و طبیعت سازوکارهای قانونی­ای برسد که گزینه­های آسان­سازی روابط بین کشورها را معین می­کنند. این مطلب، به تناقض کامل و کلی این کشورها با ادعای آشکار آن­ها مبنی بر مبارزة آن­ها با تروریسم در مناسبات و روابط خارجی آن­ها با کشورهای دیگر اشاره می­کند.

«دیوید پترسون» تلاش می­کند تا مفهوم «کشورهای پشتیبان تروریسم» را این­گونه تعریف کند:

مجموعه­ای از کشورهایی که بر این باور هستند که منافع ملّی آن­ها باید بدون در نظر گرفتن ابزار و سازوکارها پیموده شده در راه دستیابی به آن­ها محقّق شود. این باور، آن­ها را وادار نموده تا دست خود را در دست تروریست­ها قرار داده و تمام نیازمندی­های آنها در راه اجرای عملیّاتشان را برایشان فراهم کنند. تروریست­ها بر این باور هستند که این اقدامات از گرایش­های عقیدتی آنان نشات گرفته و در راه اجرای آنچه معتقدند که جهاد است از آن بهره می­برند. و به طور هم­زمان این اقدامات در خدمت منافع اختصاصی کشورهای پشتیبان است.(1)

به این معنا که اشتراک منافع میان این کشورها و تروریست­ها، کشورها را مجبور می­کند تا ماموریت فراهم­سازی نیازهای اجرای اقدامات تروریستی و ارائة حمایت و مشورت به گروه­های تروریستی با هدف تحقق بخشیدن به منافع مشترک میان دو طرف را بر عهده بگیرند؛ گاهی دو طرف با هم توافق­نامة ایدئولوژیک دارند و گاهی ندارند.(2)

ویلیام سون به این مطلب اشاره می­کند که تعیین قلمرو معنایی واژة «کشورهای پشتیبان تروریسم» در این معنا متمثل می­شود که این کشورها از فعالیت تروریستی حمایت و پشتیبانی نموده و به آن­ها مشاوره می­دهند و برایشان برنامه­ریزی می­کنند؛ البته این تعیین معنا نباید ما را از کیفیت تعامل این کشورها با تروریست­ها و متقاعد

ص: 534


1- .David Peterson, Sponsor States of Terrorism, p321.
2- یوسف فرج، العملیّات الإرهابیة فی ضوء القانون الدولیّ الإنسانی، ص21.

نمودن آن ها به پذیرش حمایت و همکاری با آن­ها غافل نماید. بررسی این مطلب ما را به این نکته می­رساند که کشورهای پشتیبان تروریسم، کشورهایی هستند که یا از لحاظ ایدئولوژیکی به اعتقادات تروریستی نزدیک هستند؛ مانند کشور عربستان سعودی و یا کشورهایی هستند که آژانس­های اطلاعاتی را به شخصیت­هایی مجهز می­کنند که اعلام می شود آن­ها به اندیشة تکفیری ایمان دارند؛ به گونه­ای که این افراد مجهّز شده نقش و ماموریت مهم نزدیک شدن به تروریست­ها و پیوستن به آنان به عنوان افراد معتقد به این اندیشه را بر عهده می­گیرند و سپس این کشورها پشتیبانی از تروریست­ها و اقدامات آنان را از طریق این افراد انجام می­دهند. این، همان نقشی است که کشور ایالات متّحدة آمریکا آن را انجام می­دهد.(1)

هم چنین این بررسی معنایی واژة کشورهای پشتیبان تروریسم نباید ما را از اختلاف در ایدئولوژی و برنامه­ریزی در انجام پشتیبانی غافل نماید. زیرا یکی از عناصر تاثیرگذار در اقدامات تروریستی انجام انجام شده توسّط این تروریست­ها، اصل ثابت تهدید و ارعاب است؛ به گونه­ای که در بسیاری از اوقات انجام اقدامات انتحاری را می­طلبد که در وهلة نخست جان تروریست انتحاری را می­گیرد. این مسأله کشورهای پشتیبان تروریست را وادار می­کند تا سازوکاری را بپیمایند که از طریق آن به صورت مستقیم یا غیر مستقیم، تروریست­ها را متقاعد می­کند که این کشورها به درستی باور تکفیری ایمان داشته و روش تکفیری در تعامل با دیگران کارآمدی بیشتری در رسیدن به مقصود خود دارد. در نتیجة عظمت پیموده شدن سازوکار حمایت تروریسم از سوی برخی از کشورها اصطلاح تروریسم دولتی (Terrorism Sponsored by State) پدیدار شد که دقیقا به همان مضمون کشور پشتیبان تروریست اشاره می­کند و کاشف از این مطلب است که یک کشور از تروریسم به عنوان ابزاری جای­گزین از جنگ نظامی یا جنگ آشکار استفاده نماید و فعالیت­های خود را متوجه کشوری بزرگ یا هر کشور دیگری که با آن­ دشمنی و درگیری سیاسی

ص: 535


1- William Son, Terrorism- Study in Thought and Conduct, P52.

یا نژادی و یا ... دارد؛ می­کند. این شیوه، به دنبال محقّق نمودن دست آوردهای سیاسی یا غیر آن است.(1)

جهت تکمیل بررسی مفهومی موضوع مورد بحث، مهم است که به تفاوت معنایی میان دو اصطلاح «حمایت مالی» (Sponsorship) و «پشتیبانی» (Supporting) اشاره شود. حامی، ارائة حمایت به گروه­های تروریستی را بر عهده می­گیرد؛ به این معنا که گاهی گروه­ها از تعدادی از هسته­ها و شبکه­های تروریستی تشکیل شده و حمایت به معنای دور دانستن نقش بنیان­گذاری نسبت به گروه­های تروریستی از این کشورها است؛ در حالی­که اصطلاح پشتیبانی، شامل نقش تاسیسی و پشتیبانی لوجستیکی و غیر آن است؛ این تفاوت باعث شده است تا ما این اصطلاح (پشتیبان) را به جای اصطلاح دیگر (حامی) به کار ببریم.

2-1. اهداف کشورهای پشتیبان تروریسم
اشاره

اهداف کشورهای پشتیبان تروریسم با توجه به شماری از عواملی که این کشورها بر طبق آن­ها به سمت پشتیبانی از فعّالیّت تروریستی و آماده شدن جهت پذیرش ریسک همکاری با تروریست­ها می­روند با یکدیگر متفاوت است. شاید بتوان برجسته­ترین این اهداف را که مطابق آن­ها کشورها به انتخاب گزینة پشتیبانی از تروریسم روی می­آورند را در اینجا ذکر کرد:

1-2-1. ارتباط تنگاتنگ ایدئولوژیک میان کشور پشتیبان تروریسم و تروریست­ها ­

این به هم­پیوستگی در باور و عقیده منجر می­شود به این­که این کشورها به سمت پشتیبانی از فعّالیّت تروریستی و ارائة کمک به تروریست­ها بروند؛ بلکه در بسیاری از اوقات گروه­های تروریستی را پایه­گذاری نموده و مسئولیّت مهندسی شبکه­های تروریستی داخل این گروه­ها را بر عهده بگیرند. چه بسا بتوان گفت که به­خاطر برخی دلایل این عامل از عوامل قوی شمرده می­شود؛ که از جمله مهم­ترین این دلایل، این

ص: 536


1- ماجد موریس، الإرهاب، الظاهرة وأبعادها النفسیّة (پدیده تروریسم و ابعاد فکری و روانی آن)، ص29.

است که: به هم­پیوستگی و در هم آمیختگی ایدئولوژیک، کار مهم نزدیکی به تروریست­ها، مسلّح نمودن آن­ها و توضیح چگونگی همکاری با آن­ها را برای این کشورهای پشتیبان آسان می­کند؛ زیرا تشابه در اعتقاد باعث می­شود که آن­ها هرگز نیازی به جست جوی از سازوکار احاطه پیدا کردن به طرز تفکر تروریست؛ بلکه ورود به آن و هماهنگی مشترک مستقیم با آن­ها­ نداشته باشند. هم چنین این کشورها هیچ­گاه زیر بار سنگین ترس از انتخاب گزینه­های متناقض با ایدئولوژی­های درونی خودشان قرار نخواهند گرفت؛ به عبارت دیگر این کشورها هیچ­گاه دچار تناقض بین آن­چه به صورت علنی ادعا می­کنند یا جزو باورهای واقعی آنان است و بین روش پشتیبانی از تروریست­ها نمی­شوند. این مسأله باعث می­شود که این کشورها مانند وضعیّت کنونی برخی از کشورهای دیگر نشوند که در ایدئولوژی­ها یا در مبانی اعلام شده علنی آن­ها با باورهای تروریست­ها تناقض وجود دارد. شاید از جمله بارزترین نمونه­های­ کشورهایی که به طور کامل با تروریسم تطابق ایدئولوژیک دارند؛ عربستان سعودی باشد.(1)

2-2-1. اشتراک در منافع میان کشورهای پشتیبان تروریسم و فعالیت­های تروریستی

به گونه­ای که این کشورها را وادار نموده تا از تروریست­ها پشتیبانی کرده و همه کمک­های مورد نیاز آن­ها را ارائه کنند. زیرا این کشورها معتقدند که همه نتایجی که از اجرای کارهای تروریستی در هر نقطه از دنیا به دست می­آید به گونه­ای به تحقق منفعت ملی آن­ها می­انجامد و این­ها باعث می­شود تا این کشورها نقش پشتیبانی از تروریست­ها را بر عهده بگیرند. شاید از آشکارترین نمونه­ها بر این مورد پشتیبانی ایالات متحدة آمریکا از گروهک تروریستی طالبان در زمان اشغال افغانستان توسط اتحاد جماهیر شوروی پیش از تغییر رابطة بین دو طرف به برخورد و جنگ باشد؛ تا آن­جا که آمریکا بر آن­ها نام «مبارزان آزادی» را نهاد. از این نمونه می­توان به عنوان

ص: 537


1- .Daniel Brown, the CONFICT BETWEEN East and West, p351.

شاخصی برای اثر معکوس تروریسم یاد نمود؛ زیرا با وجود تفاوت ایدئولوژیک میان آمریکا و گروه طالبان ولی اولی با تلاش و جدیت فراوان به پشتیبانی از دومی پرداخت؛ آن­هم به خاطر اشتراک منفعتی میان آن­دو که مبارزه با اتحاد جماهیر شوروی بود.(1)

3-2-1. ایجاد شکاف در درون پیکرة تروریسم

این کار در جهت تلاش برای ایجاد تغییر در موازنة قدرت داخل گروه­های تروریستی انجام می­گیرد؛ زیرا این هدف و عامل کاشف از این است که برخی از کشورها گاهی به خاطر دلایل معینی به پشتیبانی از تروریسم ولی در کنار عامل موازنه قدرت در داخل گروه­های تروریستی روی می­آورند؛ زیرا هدف حقیقی آن­ها خود موازنه نیست؛ بلکه هدف نهایی آن­ها همان موازنة قدرت داخل گروه­های تروریستی است که به حمایت از تروریسم می­پردازند تا در آن­سوی پشتیبانی، تغییر موازنة قدرت را محقق سازند. بر این اساس امیر نشین قطر تلاش کرد تا با پشتیبانی از گروهک داعش در سوریه نقش عربستان سعودی پشتیبان جبهة النصره را تضعیف کند.(2)

4-2-1. اذیت کردن دشمنان

شماری از کشورهای پشتیبان تروریسم با هدف اذیت رساندن زیاد به کشورهای دشمن خود دست به این پشتیبانی می­زنند؛ بدون آن­که نیازمند ورود به جنگی آشکار با آن­ها باشند. این کشورها از طریق پشتیبانی از تروریست­ها بدون آن­که وارد جنگی آشکار با خسارت­های بسیار سنگین شوند به گرایش­ها و تمایلات خود جامة عمل خواهند پوشید.(3)

5-2-1. به دست آوردن قدرت دیپلماسی برای مذاکره

کشورها در سایة این هدف به سراغ محقق ساختن قدرت دیپلماسی بیشتر هنگام ورود به میز مذاکره با کشورهای دشمن خود با فشار بر آن­ها از طریق برگ برندة

ص: 538


1- جان هوسمن، کتابThe Contemporary State and Society ، ص17.
2- .Willim Son, op.cit P 55.
3- .Daniel L. Byman, the Changing of terrorism, p25.

تروریست­ها می­روند.(1)

کشورهای دشمن هم باید به درخواست­های آنان در برابر دست برداشتن از پشتیبانی تروریسم پاسخ مثبت دهند. به این صورت برخی از کشورها به دنبال بالا بردن و تقویت برگه­های برنده برای مذاکرات از طریق پشتیبانی از تروریسم می­روند.

6-2-1. گرفتن جلوی قدرتمند شدن کشورهای دیگر

برخی از کشورها بر این اعتقاد هستند که منافع ملّی آن­ها ارتباط بسیار زیادی به تضعیف کشورهای دیگر و جلوگیری از قدرت مند شدن آن­ها دارد؛ زیرا معتقدند که قدرت داشتن این کشورها به افزایش و گسترش نقش منطقه­ای یا بین­المللی آنان خواهد انجامید. بر این اساس تمام تلاش و امکانات خود را به کار می­گیرند تا از قدرت گرفتن دیگران جلوگیری به عمل بیاورند. شاید در باور این کشورها یکی از موفّق­ترین راه­ها جهت تضعیف دشمنان در تخلیة قوای کشورهای دیگر از راه بالا بردن اقدامات تروریستی در داخل سرزمین­های آن­ها نهفته باشد. در نتیجه، قوای آن­ها در یک جنگ طولانی ضد تروریسم تحلیل خواهد رفت. به ویژه آن­که طبیعت قواعد درگیری با تروریسم با قواعد درگیری میان نیروهای در جنگ­های نظامی متفاوت است؛ زیرا گروه­های تروریستی بر سازوکار جنگ فرسایشی طولانی تکیه می­کنند.

7-2-1. تسلّط یافتن بر بخشی از کشورهای دیگر

برخی از کشورها به دنبال این هستند که از طریق پشتیبانی از تروریسم بر بخشی از کشور دشمن مسلط شوند؛ زیرا با سیطره یافتن تروریست­ها بر بخشی از کشور دشمن، کشور پشتیبان تروریسم این امکان را پیدا خواهد کرد که بر مقررات جغرافیایی مناطق مورد سیطره­اش حکومت نماید و خواست خود را بر کشورهای دیگر تحمیل نماید. این مسأله باعث می­شود که کشور پشتیبان تروریسم حاکمیّت بخشی از کشور دیگر را

ص: 539


1- .Ibid, p25.

به دست بگیرند و در نتیجه کشور دیگر، به زیر بار سنگین خواری و ذلت و کرنش در مقابل کشور پشتیبان قرار خواهد گرفت.

8-2-1. کسب نیروی بازدارنده

هنگامی که برخی از کشورها احساس می­کنند که از سوی کشور یا کشورهای دیگر تحت فشار قرار گرفته­اند؛ آن ها به پشتیبانی از تروریسم در برخی از کشورهای دشمن یا در مناطقی که نقاط استراتژیک جهت نفوذ در کشورهای دشمن به حساب می­آید، روی می­آورند. این کار، به کشورهای پشتیبان قدرت بازدارندگی مهمّی می بخشد که در از بین بردن یا کاستن از خطرات قرار گرفتن در معرض حمله یا از سوی کشورهای دشمن آن­ها سهم بسزایی دارد.(1)

محور دوم: فعّالیّت تروریستی و اثر معکوس بر پشتیبان­های آن

نمی­توان طبیعت و ماهیّت خطرناک در فعّالیّت تروریستی را جز از راه ورود به روش تفکر و اندیشه­ای که تروریست­ها از طریق آن به هستی، دین و آینده نگاه می­کنند؛ مورد بررسی کامل قرار داد؛ زیرا تفکر و ذهن تروریست از اصل مسلّم «بازگشت به پاکی» از طریق سازوکار بازگشت تاریخی به سیرة گذشتگان (سلف) به دور از شبهات و بدعت­های دینی از جانب مسلمانان نشات می­گیرد. بر حسب تفکّر تروریسم، حرکت به سوی پاکی دین و در نتیجة آن پاکی هستی و سپس ضمانت آیندة الاهی بر روی زمین در صورت ظهور مصادیق دینی تنها از راه انجام اقدامات پاکسازی وضعیت­های شرک­آلودی که بر امّت­های اسلامی سیطره یافته است و تلاش در جهت رهایی یافتن از آنان با سازوکارهای کشتن و ترساندن صورت می­پذیرد.

بر این اساس فهم خاص و ویژه از طرز فکر تروریسم به مجموعه­ای از مقدمات فراگیر جهت شناسایی روش فکری­ای غوطه­ور در سطحی­نگری و نبود ژرف­نگری در تجزیه و تحلیل مسائل وابسته است. به این معنا که ما در برابر یک دیدگاه و نگاه عقب

ص: 540


1- Ibid, p25.

افتاده از سازوکار تفکر باز در برخورد با مسائل دین و هستی قرار داریم. به همین دلیل کشورهای پشتیبان تروریسم تلاش می­کنند تا این روش تفکر را عاشقانه جلوه داده و آن را رشد بدهند. این پشتیبانی در وخامت کینة تروریسم بر ضد دشمنان، سهیم بوده است؛ خواه این دشمنان وابسته به درون جامعة اسلامی باشند یعنی مسلمانانی که با منظومة فکری تکفیری­های تروریست اختلاف عقیده دارند یا از بیرون کیان اسلامی هستند؛ یعنی کسانی که به دین­های دیگر وابسته هستند. کشورهای پشتیبان تروریسم تلاش می­کنند تا تعارض فکری یا رفتاری یا هر دو میان تروریست­ها و دشمنانشان را با هدف کسب دست آورد سیاسی ناشی از اقدامات تروریستی که تروریست­ها آن­ها را انجام می­دهند؛ را به کار گرفته و در این زمینه بزرگ­نمایی کنند.(1)

شاید مهم باشد که اشاره کنیم کشورهای پشتیبان تروریسم به خوبی این مطلب را نفهمیده­اند که تفاهم با اندیشة تروریسم در مورد مسائل پیرامون دوستی و دشمنی جز در چارچوب رفتار مشابه با اندیشه و رفتار تروریستی ممکن نیست. این مسأله در هر لحظة آینده به تعارض و تناقض می­انجامد؛ به خصوص با روشن شدن این مطلب که روش تکفیری در تعامل با دیگران، جز سازوکار خشونت چیز دیگری را بلد نیست. این سازوکار نمی­تواند به صورت مداوم در آسان­سازی روابط میان کشورها موفّق باشد و در تمامی زمان­ها و مکان­ها میان کشورهای پشتیبان تروریسم و تروریست­ها برخورد و نزاع پیش خواهد آمد. زیرا روش تفکر تروریستی این است که هر کس با ما باشد تمام خوبی­ها را دارد و هر کس با ما نباشد؛ حتّی اگر بر ضدّ ما هم نباشد کاملا بد است؛ و از آن­جایی که دیگران کاملا بد هستند لذا هیچ توجیهی جلوی به کار بردن هر گونه خشونت ممکن جهت از عرصه به در کردن او و نابود کردنش را نمی­گیرد.(2)

در بافت این طرز فکر نمی­توان همراهی و دوستی با تروریست­ها را تضمین کرد؛ و این، مطلبی است که کشورهای پشتیبان تروریست­ها آن را نفهمیده­اند یا حداقل فهمیده­اند ولی گمان کرده و

ص: 541


1- یوسف سلیمان، الإرهاب والعنف السیاسی مدخل إلی التحلیل النفسی، ص 82.
2- ماجد موریس، همان، ص 269.

می­کنند که همراهی با فعّالیّت تروریستی و پشتیبانی از آن، آن­ها را در حاشیة امنی قرار خواهد داد. ولی این اتّفاق به خاطر چندین دلیل روی نخواهد داد؛ که شاید از جمله بارزترین آن­ها این باشد که ریسک بزرگ در اقدامات تروریستی از این اعتقاد تروریست­ها نشات می­گیرد که کارهایی که آن­ها در راه پاک­سازی اسلام از نمودهای شرکی که به پندار آن­ها به اسلام چسبیده، با به کارگیری ترساندن دیگران انجام می­دهند بدون در نظر گرفتن ابزارها، عواقب و نتیجه­ها است و آنان به خاطر محقق نمودن این هدف به استقبال شهادت می­روند! این اندیشه باعث می­شود که تروریست در ضمن چارچوب دانش روان­شناسی سیاسی عبارت باشد از یک طرز تفکر بسته که قابلیت فهم طبیعت و ماهیّت تغییرات در روابط بین افراد و گروه­ها و ملت­ها و کشورها را ندارد. خشونت در برابر دیگران جایگاه اول و آخر را در هدف آسان­سازی ارتباط با دیگران داراست. از نگاه تروریست­ها دوست، کسی است که با این طرز فکر او موافق است و دشمن با این طرز تفکرش مخالف است. طبیعتاً هر کشوری هر اندازه هم که در سیاست خارجی خود در افراطی­گری غرق باشد؛ نمی­تواند در تعامل با دیگران این سازوکار را به صورت مستمر ادامه دهد؛ به خصوص آن که دنیای سیاست با شتاب زیادی دست خوش تغییر و تحول می­شود. دشمنی و دوستی با مسألة تغییر ناپذیرها، اولویّت­ها و منافع و مصالح مرتبط است. تغییر در هر لحظه­ای رخ می­دهد تا کشوری پس از آن­که در دشمنی با دولت دیگر به سر می­برده به دوست او تبدیل شود. این حرف در مورد تروریست­ها نفعی و فایده­ای ندارد؛ آن­هایی که فکر می­کنند دیگران باید طرد شوند. تغییرات میان دوستی و دشمنی نزد تروریست­ها زیر بار انواع زیادی از سختی و تعصّب قرار دارد. به همین دلیل جوزف وینسلت اشاره می­کند که مشکل پشتیبان تروریسم این است که در مورد نتایج مترتّب بر این کار پشتیبانی تامّلی نکرده است؛ زیرا نمی­توان به صورت مستمر محبت تروریست­ها را از طریق پشتیبانی از آن­ها به دست آورد. تروریست با شیوة بسته فکر می­کند و به سرعت در این طرز فکر هر چیزی به دشمن او تبدیل می­شود. مسأله­ای که بر پیچیدگی این مطلب می­افزاید این

ص: 542

است که همة کشورهای جهان حتّی کشورهایی که وضعیّت بنیادگرایی دینی متعصبانه­ای مانند عربستان سعودی دارند؛ در آینده نمی­توانند با سیاست تروریستی در تعاملات خود همگام و هماهنگ شوند و در نتیجه اختلافی که امروز با بهانة توافق استراتژیک میان کشورهای پشتیبان تروریسم و تروریست­ها در جریان است؛ به سرعت به گونه­ای ظاهر می­شود که با وجود آن، به دست آوردن هر گونه هدفی از اهداف توافق میان دو طرف سخت خواهد شد و سازگاری به ناسازگاری تبدیل خواهد شد. و از طفره­رفتن استراتژیک به سوی جنگ پیش خواهد رفت.(1)

شاید از جمله آشکارترین نمونه­ها برای این موضوع تغییر و تحولی باشد که در میان ایالات متحدة آمریکا و گروه تروریستی طالبان رخ داد و روابط از پیوند به جنگ منتقل شد. پس از آن­که آمریکا بر آن­ها نام «مبارزان آزادی» را نهاد؛ در طول یک شب و روز به دشمنانی تبدیل شدند که حدّ قتل در موردشان صادر شد. طبیعی است که همان گونه که «علی حرب» اندیشمند عرب معتقد است: کارها به صاحبان آن­ها بر می­گردند.(2)

تروریست­های مورد پشتیبانی آمریکا به دشمنان او تبدیل و با او وارد جنگ شدند. حوادث 11 سپتامبر چیزی جز دلیلی بر این مطلب نیست. البته فقط این مورد نیست؛ بلکه گزارش­ها پرده از روی حجم بالایی از تهدیدهایی برداشته که تروریست­ها در داخل ایالات متحدة آمریکا انجام داده و می دهند.(3)

اثر معکوس فعّالیّت تروریستی بر پشتیبان­ها آن از شخصیت جمود فکری که گریبان گیر تروریست­ها شده، اعتقاد بی قید و بند به خشونت به عنوان ابزاری در تعامل با دیگران و تنگ­کردن دایرة ازدحام میان دوستان و دشمنان در داخل سیستم فکری تروریستی نشأت گرفته است. این امر باعث شده است که بسیاری از کشورهای

ص: 543


1- .Joseph Wenslete, the International Polices - an Introduction, p321.
2- علی حرب، ثورات القوّة الناعمة فی الوطن العربیّ من المنظومة إلی الشبکة، ص46.
3- .Stephen Downs and Others, iventing Terrorists- the law fare of preemptive Prosecution, p13.

پشتیبان تروریسم که یقین داشتند پشتیبانی آن­ها در نهایت به تحقق بخشی از اهداف یا همة آن­ها - که موجب انجام این پشتیبانی­ها شد- خواهد انجامید؛ از بسیاری از اثرات معکوسی که به خودشان برگشت، رنج ببرند. گزارش­های لو رفته در ضمن اسناد ویکی لیکس از وجود چندین نقشه گروهک القاعده برای اجرای حملاتی در داخل عربستان سعودی، قطر، ترکیه، اردن، آمریکا، اسرائیل و جز این­ها از کشورهایی که از برجسته ترین کشورهای پشتیبان تروریسم به حساب می­آیند؛ پرده برداشته است.(1)

اثر معکوس تروریسم بر کشورهای پشتیبان آن، با این مسأله در ارتباط است که دلیل مشکل تروریسم جدید در هویّت ناپایدار و متغیّر آن نمود دارد؛ یعنی تروریسم پدیده­ای ناپایدار است؛ به گونه­ای که از مرزهای ملی و منطقة نفوذ حکومت­ها پا را فراتر گذاشته است.(2)

این انتقال که در بسیاری از اوقات با شتاب است در داخل طرز فکر تروریستی از ویژگی­ای با جوانب متعدد گسترانیده شده است. یکی از جوانب آن عبارت است از این اعتقاد تروریست­ها که همة کشورها کافر هستند و شریعت اسلامی را بر طبق فهم تکفیری از این شریعت اجرا نمی­کنند؛ و در جنبه­ای دیگر باور خرد جمعی تروریسم وجود دارد که معتقدند شایسته نیست که مرزهای جغرافیایی مشخص کنندة کشورهای اسلامی باقی بماند؛ زیرا ساختة دست استعمار است که پیکر امّت اسلامی را پاره پاره کرده­اند. در نتیجة این اعتقاد اقدامات تروریستی باید در کشورهای مختلف و نه منحصراً در برخی از کشورها انجام گیرد. این اعتقاد سر سیطرة گروهک تروریستی داعش بر بخش­هایی از عراق و سوریه و اعلام قصد خود جهت سیطره بر بخش­هایی از لبنان و اردن و سپس رفتن به سمت کویت، عربستان سعودی و دیگر کشورهای عربی حوزة خلیج فارس را مشخص می­کند. تروریسم تا زمانی که کشورها

ص: 544


1- .Michele Stockman, "the Psychology of Political Terrorism", political Psychology Edited by: Margaret G. Herman. 1 Edition, p383.
2- .Martha Crenshaw, "the Psychology of Political Terrorism", in Political Psychology, Edited by: Margaret G. Herman. 1 Edition, p 383.

از آن پشتیبانی می­کنند و امکانات هنگفتی را در خدمتشان قرار می­دهند به این گمان که در آینده گرفتار اقدامات آن­ها نخواهد شد؛ هم چنان وارد کشورهای آنان خواهد شد.

نویسنده، دانیل بایمان توانسته است که در کتاب خود با نام: ارتباطات کشنده، کشورهای پشتیبان تروریسم به تحلیل طبیعت رابطة میان دو طرف دست یابد تا به این نظر برسد که امکان انتقال تروریسم به این کشورها هم چنان وجود دارد؛ بلکه بسیار منطقی است، زیرا پشتیبانی تروریسم در قلب سازوکار تفکر تکفیری که تروریست­ها بر مبنای آن می­اندیشند به دگرگونی ارتباط از توافق و همراهی به اصطکاک خواهد انجامید.(1)

در حالی­که جوزف هارت معتقد است که اثر معکوس فعالیت تروریستی از طریق علائم و عملکردهای ذیل تشکیل می­شود:(2)

1. وجود فکری تروریستی مبنی بر این­که هیچ کشوری امروزه از مشروعیت دینی در حاکمیت سیاسی خود برخوردار نیست؛ و این امر منجر به عدم مقبولیت شرعی و سیاسی جهت بر عهده گرفتن سلطة سیاسی و رتق و فتق مستقیم امور حکومتی در کشورها موجود می­شود.

2. روشی که کشورهای پشتیبان تروریسم از طریق آن به پشتیبانی می­پردازند هر چه باشد از متقاعد نمودن خرد جمعی تروریسم در مورد مشروع بودن سیستم حکومتی در این کشورها یا دور کردن آن­ها از اندیشة انجام اقدامات تروریستی و حملات به این کشورهای پشتیبان عاجز هستند.

3. هر اندازه که کشورهای پشتیبان تروریسم کشوری اسلامی به حساب بیایند؛ احتمال وارد شدن آن­ها در زمینة انتقام تروریسم قوی است. درست است که این حرف معنایش این نیست که کشورهای غیر اسلامی از انتقام تروریستی در امان خواهند بود.

ص: 545


1- برای دانستن بیشتر در این زمینه؛ ر.ک: Daniel L. Byman, Deadly Connections: States that sponsor Terrorism, 1 Edition
2- Joseph Heart, the International Terrorism- Historical Understanding ,p15-16.

البته مانعی ندارد که اقرار کنیم به این­که کشورهای اسلامی به دلایل متعدد بیشتر در خطر تروریسم قرار دارند؛ از جملة این دلایل، اعتقاد گروه­های تروریستی به خطرناک تر بودن کشورهای اسلامی ای - که از نظر آن­ها منحرف هستند - از کشورهای کافر است؛ زیرا بر طبق اعتقاد تروریست­ها آن­ها دین اسلام را از درون خورده و فاسد می­کنند؛ و هم چنین نزدیک به عمق استراتژیکی هستند که تروریست­ها از آن­جا نشأت گرفته اند. و به طور همزمان برخی از این کشورها زمینة حیاتی برای اقدام تروریستی تشکیل می­دهند؛ در کنار وجود پایگاه اجتماعی­ای که منبع اساسی جهت مسلّح کردن با هدف فراهم سازی برای تشکلات تروریستی به حساب می­آیند.

4. در بسیاری از اوقات کشورهای پشتیبان تروریسم سعی می­کنند تا نتایج به دست آمده از اقدامات تروریستی را در ویژگی­ای سیاسی به کار ببرند. به عبارت دیگر آن­ها تلاش می­کنند تا دست آورد سیاسی مهمی را از طریق تروریسم کسب نمایند. تروریست­ها خودشان اخیرا متوجه این مطلب شده­اند و از آن­جایی که تفکر تروریست­ها تنگ و محدود است؛ لذا این کشورها را در لیست مناطق کاندیدا جهت جنگ­های فرسایشی از طریق سازوکارهای اشغال تروریستی که دشمنان خود را با آن­ها مشغول می­کنند، قرار داده­اند. هدف آن­ها از این کار قدرت نگرفتن کشورهای پشتیبان با هزینة قدرت گروه­های تروریستی است.

5. با توجه به مطالب گذشته تروریست­ها شروع به جست وجو از منابع تامین سرمایة ویژة خودشان کردند. سر تسلط گروه­های تروریستی بر برخی از منابع انرژی در سوریه مانند نفت و گاز و فروختن آن­ها و تامین سرمایة مخصوص به خودشان به دور از تاثیرات کشورهای پشتیبان همین است. آن­ها تلاش می­کنند تا این کشورها را از راه انجام اقدامات تروریستی تضعیف کرده و این کشورها را در جنگی باز به روش فرسایشی طولانی وارد نمایند که گروه­های تروریستی آن را به خوبی بلدند.

ص: 546

محور سوم: آیندة اثر معکوس تروریسم بر کشورهای پشتیبان آن

هم چنان بسیاری از کشورهایی که به سوی پشتیبانی از تروریسم رفته­اند؛ عظمت خطری که آن­ها را به خاطر اقدام به انتخاب گزینة خطرناکی این­چنین در بر گرفته را درک نمی­کنند. زیرا ماهیّت خشونت نزد گروه­های تروریستی باعث می­شود که آن­ها نتوانند در تعامل با دشمنان خود بیش از یک سازوکار را تشخیص دهند. به عبارت دیگر؛ درجة دشمنی هر چه باشد؛ در صورت اختلافات ایدئولوژیک این کشور یا کشور دیگر با عقیدة این گروه­ها؛ این گروه­ها میان حجم تفاوت و شیوة خشن به کار برده شده در جنگ با دشمنان هیچ تمایزی را قائل نمی­شوند. در نتیجه قساوت تروریستی در برابر کشورهای پشتیبانشان کم نمی­شود. به خصوص آن­که تکیة این گروه­ها بر عملیات انتحاری است که در طی آن، عامل انتحاری جان خودش را از دست می­دهد؛ بسیاری از کشورها را به انجام پشتیبانی از تروریسم به شکل مخفی و غیر مستقیم کشانیده است. دلیل این کار این است که تروریست­ها به دنبال پولی برای خودشان نیستند؛ زیرا آن­ها با هدف رسیدن به آن­چه که توهم حق بودنش را دارند اقدام به این جانفشانی می­کنند. این مسأله کشورها را واداشته تا از بستن قرارداد علنی با این گروه­ها دوری کنند و در بسیاری از اوقات به تعامل مخفیانه با رهبران رده بالای گروه­های تروریستی بپردازند و این تعامل را از دیگر افراد گروه­ها پوشیده نگه دارند. دلیل این کار از نگاه «اسماعیل فادی» این است که این کشورها این کار را پس از آن­ انجام دادند که دیدند شبکه­های تروریستی نقشه­هایی کشیده­اند و برخی از آن­ها را داخل کشورهای پشتیبان تروریسم اجرا کرده­اند به گونه­ای که نوعی از انواع «کودتای جادو بر ضد جادوگر»(1) را به نمایش گذاشته­اند. این کودتا به آیندة خطرناکی خواهد انجامید که کشورهایی که از تروریسم پشتیبانی کرده و می­کنند را در بر خواهد گرفت؛ و آن­ها را بر لبة پرتگاهی قرار می­دهد که به وارد شدن آن­ها در زیر بار سنگین اقدامات

ص: 547


1- سلیمان فادی، «العقل الإرهابیّ - دراسة فی ضوء علم النفس السیاسی»، مجله علم النفس، شمارة 26، 2011م، قاهره، ص 153.

تروریستی مرتبط است. عامل اساسی که خطر تروریست­ها را بحرانی و وخیم می­کند تکیة آن­ها بر جنگ فرسایشی و دوری از جنگ­های مستقیم با نیروهای مسلّح نظامی است.(1) در نتیجه کشورهای پشتیبان در برابر جنگی فرسایشی قرار خواهند گرفت که بر ابزار غافل گیر کنندة انفجاری یا حمله و یا غیر آن از تجهیزات نظامی استوار است. این مسأله حوادث روی داده در برخی از کشورهای پشتیبان مانند آمریکا را به اثبات می رساند. اخیرا در آمریکا انفجاری مهیب در مارتن بوستون در سال 2013میلادی روی داد. یا انفجار یکی از موسّسات که در سال 2013 در قطر اتفاق افتاد و اعلام شد که انفجار یکی از لوله­های گاز بوده است. و هم چنین انفجاری که در عربستان سعودی در سال 2014م رخ داده است؛ و انفجارات زیاد دیگری که در کشورهایی به وقوع پیوسته است که از دیرباز معتقد بودند از انتقام تروریسم و قدرت آن در امان خواهند بود. تشکلی که به دولت اسلامی عراق و شام نامیده می­شود اعلام کرده است که در تلاش است تا سیستم های حکومتی کشورهای حاشیة خلیج فارس را به دلیل نامشروع بودن ساقط کند و سعی می­کند تا دولت خود را در غرب و جنوب گسترش دهد. بنابراین یکی از شاخص­های آیندة اثر معکوس تروریسم بر این کشورها این است که آن­ها در مسائلی وارد می­شوند که اگر وارد نشوند هم به آن نیازی ندارند و از تروریسم در برابر کشورهای دیگر حمایت می­کنند.(2) امّا ابهام اساسی و محوری در این زمینه با قلمرو فهم به هنگام استقرار و ثبات در این کشورها در برابر این آینده­ای که جهت­گیری آن­ها به سوی آن است مرتبط است. به نظر می­رسد که این کشورها هم چنان به طور کامل نسبت به طبیعت و ماهیّت شرایط پیش­رو آگاهی ندارند؛ به همین دلیل مشاهده می شود بسیاری از این کشورها هم­چنان مایلند که به حمایت مداوم خودشان از تروریسم ادامه دهند به صورتی­که آیندة اثر معکوس تروریسم بر آن­ها غیر از خواسته­ها و انتظارات

ص: 548


1- با وجود برخی استثنائات؛ همان­گونه که وضعیّت در عراق، سوریه و لیبی این­گونه است؛ زیرا در این کشورها درگیری­های مستقیمی میان نیروهای مسلّح و تروریست­ها وجود دارد.
2- محمّد احمد فوزی، «الإرهاب والإرهاب المضاد»، روزنامه الکترونی الفارس، www.alfaris.net.

آن­ها است؛ به ویژه در چارچوب تجزیه و تحلیل های معاصر در مورد شیوة عقلی تروریسم در پرتو دست آوردهای دانش روان­شناسی سیاسی که به این حقیقت رسیده­اند که این طرز تفکر به آیندة زمین با چشم مالیخولیایی نگاه می­کند که از این اصل ریشه گرفته که آسمان و دنیای دیگر، زندگی حقیقی است؛ و عیبی ندارد که همة افراد روی زمین کشته شوند؛ زیرا این کار به صورت مداوم در شتاب­کردن در فرستادن کافر به آتش جهنّم و مومن به بهشت سهیم خواهد بود و طرز تفکر تروریسم در درون خود به همة نظام­های سیاسی موجود امروزه اعتقادی ندارد؛ و هر چه برخی از نظام­ها تلاش کنند تا به آن­ها بفهماند که منتسب به شریعت اسلامی هستند؛ فایده­ای ندارد. طبق دیدگاه «ویلیام کرون» گروه­های تروریستی تحلیل های خود را در پرتو دانش روان­شناسی سیاسی این­گونه اظهار می­کنند که آن­ها گروه­هایی هستند که با خشم و کینه در برابر دیگران زندگی می­کنند و نمی­توانند از کفر دیگران به بهانة این­که از آنان حمایت یا پشتیبانی لوجستیکی کرده چشم­پوشی کنند؛ و نمی­توان طرز تفکر تروریستی را نسبت به امکان شکل­گیری روابط دوستانه با دیگرانی که با آن ها اختلاف دارد متقاعد نمود؛ زیرا از درک طبیعت روابط دوستانه بیرون از عملکرد خشن و قتل ناتوان است؛ یا زندگی با موافقت و سازگاری صد در صد که کار بسیار مشکلی- اگر محال نباشد- است و یا ترساندن و کشتن دیگران که در عقیدة این­ها کافر به حساب می­آیند. در نتیجه آینده­­ای که در انتظار کشورهای پشتیبان تروریسم است عاقبت نیکویی نیست و عواقب وخیمی را به همراه دارد.(1)

پس از این واقعیّت، نویسنده باید نصیحتی را به این کشورها داشته باشد که دست از حمایت تروریسم بردارند و اگر به خاطر کشورهایی که از مصیبت­ها و محنت آن­ها رنج می­برند نمی­خواهند یا نمی­توانند دست از این حمایت بردارند؛ لا اقل به خاطر کشورهای خودشان این کار را انجام دهند پیش از آن­که آینده با روزهای سخت و خشن خود به سراغ آن­ها بیاید؛ به ویژه آن­که خشونتی که

ص: 549


1- .William Grown, "the Future of terrorism in next Decade", Western Studies Magazine, Issue 64, 2012, Cambridge, P26.

گروه های تروریستی پا در مسیر آن گذاشته­اند؛ میزان بالایی از آزردن دیگران با هدف دست یابی به مقدار بیشتری از خواسته­های خود در آن وجود دارد.(1)

چه بسا بتوان گفت که گروه­های تروریستی در آینده پس از آن­که توانستند خود را تامین مالی کنند نقشة تهاجم قدرت مندی به کشورهایی که از آن­ها پشتیبانی کرده­اند را خواهند کشید. به ویژه پس از سیطرة سازمان تروریستی داعش بر منابع نفتی، این سازمان به یکی از سازمان­های تروریستی ثروت مند - اگر ثروت مندترین آن­ها نباشد- تبدیل شده است؛ زیرا افراد آگاه به این نکته اشاره کرده­اند که درآمد مالی آن­ها به یک میلیون دلار در روز رسیده است؛(2)

و این بدین معناست که این سازمان هیچ نیازی به پشتیبانی برخی از کشورها ندارد و در آینده از کرنش در برابر خواسته­های آن­ها رها خواهد شد؛ نکتة قابل توجه در این موضوع این است که سازمان داعش به عنوان نمونه اعلام کرده است که پس از آن­که بتواند نفت استخراج شده از چاه­های عراق و سوریه را بفروشد در آینده کشورهای شبه جزیرة عربی را به صورت مستقیم به دولت جدید خود ضمیمه خواهد کرد. و این به معنای تهدیدی برای این کشورهایی است که از آن­ها پشتیبانی زیادی به این سازمان و غیر آن رسیده است. بر این اساس می­توان گفت که آیندة اثر معکوس تروریسم بر کشورهای پشتیبان به معنای انتقال این کشورها از وضعیت آشتی که در زیر سایة آن زندگی می­کنند به وضعیت مشغول شدن به فرسایش مداوم و پیوسته است که گروه­های تروریستی در آن مداخله خواهند کرد و چه بسا به وضعیّت درگیری مستقیم - آن­گونه که در عراق و سوریه وضعیّت این­گونه است- منتقل شود. این مسأله ثابت می­کند که هیچ محل امنی از تروریسم وجود ندارد و همان مواردی را که کشورهای پشتیبان تروریست از خود دور می­دانند گریبانشان را خواهد

ص: 550


1- .Ibid, p28.
2- گزارش بین المللی­ای که سازمان ملل متحد به آن تکیه نمود و از طریق آن به جهان در مورد این سازمان هشداد داده است؛ دیده شود. این گزارش منتشر شده در آدرس زیر به شکل پیوست وجو دارد: The democratic world magazine- issue 14, 2014, u-k ، مجله دنیای دمکراتیک، ص 31

گرفت؛ و اگر کشورهایی که از لحاظ جغرافیایی از عمق استراتژیک گروه­های تروریستی دور هستند و از اثر معکوس تروریسم جدا نیستند؛ پس کشورهای نزدیک به آن­ها به طریق اولی بیشتر در معرض این تاثیر خواهند بود.

گفتار پایانی

این پژوهش تلاش نموده است تا رویکردی تحلیلی برای اثر معکوس تروریسم بر کشورهای پشتیبان ارائه نماید تا پژوهش­گر از طریق آن به این نکته برسد که اعتقاد کشورهایی که پشتیبانی­ای را به تروریسم ارائه نمودند به این که دور از دست رس آن­ها خواهند بود؛ خطایش ثابت شده است و باید از تاثیر گذاری بر کشورهای دیگر و دخالت در امور داخلی آن­ها از طریق چنین سازوکارهای نامشروع دست بر دارند؛ به ویژه آن­که تروریسم پدیده­ای است که از دیرباز جهان را نگران کرده است و با ویژگی انتقال سریع و پر شتاب و گسترش از کشوری به کشور دیگر متمایز شده است. طرز تفکرتروریسم غیر قابل بازگشایی و پذیرش دیگران هر چقدر هم که از آن­ها حمایت کرده باشد، است. این موضوع باعث می­شود تا کشورهای پشتیبان تروریسم در برابر مشکل رنج­بردن و قرار گرفتن در معرض خطراتی که به کشورهای دیگر رسیده قرار بگیرد. این حقیقت از لحاظ منطقی بر آن­ها واجب می­کند که از حمایت خود دست برداشته و با جدیت به همة کارهای ممکنی که در راه مبارزه با تروریسم و دفع خطر آن سهمی دارند روی بیاورند. آن خطری که هیچ کشوری - هر چقدر هم که معتقد باشد در حاشیة امن قرار دارد- از آن خلاصی پیدا نمی­کند؛ به ویژه پس از آن­که نشانه­های مواجه شدن بسیاری از چندین کشوری که پشتیبان تروریسم به شمار می­آیند با حملاتی که گروه­های تروریستی آن­ها را انجام داده­اند؛ آشکار شده است. تا چه رسد به تهدید­های آشکاری که بیش از یک سازمان تروریستی به سوی این کشورها روانه کرده است و به تغییر در سیاست این سازمان­ها در مقابل کشورهایی که از طریق حمایت از آن­ها با آن­ها هم­پیمان شده­اند. شاید آینده با روزهای آبستن خود پرده از روی بسیاری

ص: 551

از رنج و سرنگونی نسبت به این کشورها را بر دارد؛ تا زمانی که از حمایت تروریسم دست بر ندارند و با صداقت و جدیت به سوی خودداری از رفتارهای خود مقابل کشورهای دیگر گام بر ندارند.

ص: 552

منابع

1. زیدان، احمد، الإرهاب، دراسة فی الأسباب والأبعاد (پژوهشی در باب علل و ابعاد تروریسم)، چاپ اول: دار الأمل، بیروت 2005 میلادی.

2. فرج، یوسف، «العملیّات الإرهابیة فی ضوء القانون الدولی الإنسانی» (اقدامات تروریستی در پرتو قانون بشری بین المللی)، مجله (القانون الدولیّ الإنسانی)، شماره 15، بیروت 2010 میلادی.

3. موریس، ماجد، الإرهاب، الظاهرة وأبعادها النفسیّة (پدیده تروریسم و ابعاد فکری و روانی آن)، چاپ اول: دار الفارابی، بیروت 2005 میلادی.

4. هوسمن، جان، کتابThe Contemporary State and Society

(جامعه و دولت معاصر)، ویراست سوم، چاپ جوزف پارک، 2004م.

5. سلیمان، یوسف، الإرهاب والعنف السیاسی مدخل إلی التحلیل النفسی (تروریسم و خشونت سیاسی، مدخلی به تحلیل روانی)، چاپ دوم: موسسة الفکر الدیمقراطی (اندیشه دمکراتیک)، بیروت 2010 م.

6. حرب، علی، ثورات القوة الناعمة فی الوطن العربی من المنظومة إلی الشبکة (انقلاب­های قدرت نرم در وطن عربی)، چاپ سوم: الدار العربیة للعلوم ناشرون، بیروت 1434ه- ، 2013م.

7. فادی، سلیمان، «العقل الإرهابی- دراسة فی ضوء علم النفس السیاسی» (اندیشه تروریستی- پژوهشی در پرتو دانش روان­شناسی سیاسی)، مجله علم النفس (روان­شناسی)، شماره 26، قاهره 2011م.

8. فوزی، محمّد احمد، «الإرهاب والإرهاب المضاد (تروریسم و ضدّ تروریسم)»، روزنامه الکترونی الفارس، www.alfaris.net

9. William Grown, "the Future of terrorism in next Decade", Western Studies Magazine, Issue 64, 2012, Cambridge.

10. David Peterson, Sponsor States of Terrorism, 1 Edition, New York Printing Home 2002, p321.

11. William Son ,Terrorism- Study in Thought and Conduct, Second Edition, William House for Printing Service, 2010

12. Daniel Brown, the CONFICT BETWEEN East and West, 2 Edition , Chicago UNIVERSITY, 2002.

13. Daniel L. Byman, the Changing of terrorism – Analysis paper, the saban Center for Middle East Policy, 2008.

ص: 553

14. Joseph Wenslete, the International Polices – an Introduction, 2 Edition, George Grahajre Home. Washington, 2010.

15. Stephen Downs and Others, iventing Terrorists- the law fare of preemptive Prosecution, Study by Project Salam and NCPCF, 2014.

16. Michele Stockman, "the Psychology of Political Terrorism", in political Psychology , Edited by:Margaret G. Herman. 1 Edition.

17. Martha Crenshaw, "the Psychology of Political Terrorism", in Political Psychology , Edited by: Margaret G. Herman. 1 Edition.

ص: 554

بخش چهارم: بررسی راهکارهای برون رفت از افراط و تکفیر

اشاره

ص: 555

ص: 556

راهبردهای خروج از بازی برد - باخت در مواجهه با افراط­گرایی اسلامی در خاورمیانه / حسین پوراحمدی، حامد اسفندیاری

اشاره

حسین پوراحمدی(1)

حامد اسفندیاری(2)

چکیده

یکی از زمینه های رشد جریان­های افراط­گرایی موسوم به «اسلامی»، فرصت هایی است که به ظاهر از قبل آن برای برخی از بازیگران ایدئولوگ فراهم می­شود؛ مثلا در مناسبات قدرت در خاورمیانه، عربستان و قطر که حامی اصلی جریان های سلفی و وهابی می­باشند، با حمایت از این جریان ها به دنبال بر­هم زدن موازنه قدرت موجود در منطقه به نفع قطب اهل سنت در­مقابل تشیع هستند. در این بین، دولت سعودی به همراه سایر متحدان منطقه­ای خود توانسته است که با صرف هزینه های مالی و برقراری روابط استراتژیک با کشورهای غربی و آمریکا، ایده «مقابله با تشیع» را محور فعالیت های راهبردی قدرت­های منطقه­ای و بین­المللی در خاورمیانه معرفی کند. با به­کار گرفتن چنین رویکردی از سوی بازیگران مؤثر منطقه، راهبرد هم­گرایی منطقه ای در زمینه مقابله با افراط گرایی، شکل عملی به خود نخواهد گرفت، زیرا حمایت از جریان های رادیکال، برگ برنده این گروه از بازیگران در مقابله با طرف­های رقیب به حساب می­آید. راه حل مؤثر در مقابله با افراط گرایی دینی، تلاش برای خارج کردن حمایت از افراط گرایی دینی به عنوان راهبرد مؤثر در

ص: 557


1- ؟؟؟
2- دانشجوی دکتری دانشگاه شهید بهشتی.

پیش برد شرایط برد - باخت در مناسبات منطقه­ای در بین بازیگران ذی نفوذ می باشد. افراط گرایی دینی، باید با روشن­گری­ها و هم­چنین شکل­دهی به سازوکارهایی که بر تکالیف بازیگران تأکید دارد، از ابزار اعمال فشار خارج شود. در این پژوهش، با استفاده از روش کتاب­خانه­ای و استفاده از منابع الکترونیکی، سعی می­کنیم که راهکارهای تدوین راهبرد خروج از شرایط برد - باخت را در مواجهه با افراط گرایی دینی در بین بازیگران منطقة خاورمیانه شناسایی و معرفی کنیم.

کلیدواژگان: افراط­گرایی، خاورمیانه، اسلام، برد- باخت.

مقدمه

درگیری­های دینی و مذهبی در­طول تاریخ، سابقه دیرینه­ای دارند. این رویارویی ها گاه جنبه «درون پارادایمی» و گاه جنبه «بین پاردایمی» دارند که از دسته بندی اول می توان با عنوان «منازعه مذهبی» و از دسته بندی دوم با عنوان «منازعه دینی» یاد کرد، اما با توجه به تحولات چند سال اخیر منطقه خاورمیانه، به ویژه بعد از تحولات سوریه و ظهور فجیع ترین و خشن­ترین جنبه «تروریست» در این کشور و نیز عراق، تأکید صرف بر مبانی هویتی شکل­گیری جریان های افراطی در منطقه نمی­تواند ما را در شناخت چرایی تولد و استمرار و چگونگی مقابله با این جریان ها یاری رساند. رویکرد اصلی که پژوهش حاضر در بررسی افراط­گرایی دینی و مذهبی در منطقه خاورمیانه دنبال می­کند، پرداختن به مسائل سیاسی، راهبردی و حقوقی است. فرضیه عملیاتی این پژوهش، شکل تعدیل شده­ای از نظریه رئالیستی است. مطابق این فرضیه، دولت در خاورمیانه، مهم­ترین بازیگر عرصه سیاست خارجی است و منافع نخبگان دولتی در گرو افزایش استقلال و امنیت دولت­هاست. فرضیه این ادعای رئالیستی را می پذیرد که «آنارشی» به عنوان خصلت درونی نظام دولتی، باعث ناامنی شدید و مبارزه گسترده بر سر قدرت می­شود. در غیاب هم­گرایی هایی منطقه ای از حیث سیاسی، فرهنگی و مذهبی و بهره­گیری برخی بازیگران از جریان افراط گرایی به مثابه ابزار اعمال فشار،

ص: 558

صرف روی­آوردن به رویکرد همکاری­های منطقه­ای، نمی­تواند خطر افراط گرایی اسلامی را در خاورمیانه برطرف کند، زیرا مطابق فرضیات این تحقیق، دولت های منطقه، به­ویژه بازیگران کلیدی که به کمک ظرفیت­های داخلی خود یا به دلیل حمایت­های خارجی، توان نقش­آفرینی بالایی دارند درصددند که با انباشت و توازن قدرت، با تهدیدهایی که متوجه آنان است، مقابله کنند. غلبه بر افراط گرایی دینی، علاوه بر به­کار گرفتن راهبردهای فرهنگی و رسانه ای، نیازمند توجه به کارویژه های حقوقی، سازمانی، سیاسی و امنیتی نیز می باشد.

در این پژوهش در بخش نخست، ابتدا اشاره ای به زمینه های شکل­گیری افراط­گرایی اسلامی از منظر فرضیات این پژوهش در خاورمیانه خواهیم داشت و در گام بعد، به معرفی شرایط موجود برای حذف راهبرد برد - باخت از مناسبات قدرت در حمایت از افراط­گرایی اسلامی در منطقه خاورمیانه خواهیم پرداخت.

1. افراط­گرایی در خاورمیانه، پدیده یا پروژه؟
اشاره

افراط­گرایی در شکل امروزی خود و در قالب ظهور گروه های تکفیری، تهدیدی جدی علیه صلح و ثبات منطقه و بلکه جهان به حساب می­آید. از این رهگذر، آسیب هایی جدی نیز متوجه هویت اسلام سیاسی در منطقه است. ترویج خشونت و مشروعیت برخورد با آن در انظار مردم جهان، می­تواند مقدمه تحقق ایده غرب در کنارزدن اسلام از مناسبات سیاسی کشورهای مسلمان و روابط خارجی آن­ها باشد. الگوی غربی، همواره اسلام را نقطه مقابل رویکرد تمدنی خود به حساب می­آورد. این مسئله شاید در منازعات تاریخی بلند مدتی ریشه داشته باشد که نمونه آن را می­توان در جنگ های صلیبی ردیابی کرد. در ادامه نیز در میانه تلاش روشن­فکران مسلمان در تبیین چرایی عقب افتادگی مسلمانان، شاهد توجه جدی آن­ها به راهبردهای غرب در رویارویی با دنیای اسلام بوده ایم، اما با شکل­گیری «رژیم صهیونیستی» در منطقه خاورمیانه و در قلب کانون تحولات اسلامی و آن­هم در سرزمین مقدسی به نام

ص: 559

«فلسطین»، رویارویی جدی حرکت های اسلامی با اسرائیل و حامیان غربی آن، حیات تازه­ای یافت. در کانون مبارزه­های مردم مسلمان در مقابله با اسرائیل و توطئه های غرب، شاهد کارشکنی های دولت های وابسته منطقه بوده ایم؛ موضوعی که خود به بروز یکی از بنیان های اتخاذ رویکردهایی در قالب حرکت­های جهادی منجر شد. بنابراین، با ریشه­یابی چرایی شکل­گیری گروه های جهادی در محیط اسلامی، باید خاطر­نشان کنیم که خاستگاه اولیه معاصر این جریان، رویکرد «بین پارادایمی» داشت، اما این مسئله بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با مدیریت جبهه غربی- عربی - اسرائیلی به منازعه «درون پارایمی» در قالب افراط گرایی مذهبی تبدیل شد. در واقع، جهاد که یکی از مقومات اسلام می باشد، وضع ابتدایی اش جنبه دفاعی در­برابر کافرانی دارد که قصد دارند بر جامعه مسلمانان استیلا یابند. مطابق آیات قرآن کریم که شرح آن­ها خارج از گنجایش این مقاله است، جهاد صرفا در مواجهه با کفار حربی، مشروعیت می یابد و مسلمانان حتی در­برابر کفار غیر­حربی باید طریقه صلح و عدالت پیش گیرند، اما امروزه شاهد آنیم که افراط­گرایان به اصطلاح اهل سنت که خود را به اسلام منتسب می کنند جهاد را علیه سایر فرقه­های اسلامی، به ویژه شیعه به­کار می­برند، که در ادامه به تبیین چرایی استمرار این جریان در جهان اسلام، به­خصوص در منطقه خاورمیانه می پردازیم.

1-1. منازعه بین پارادایمی: اسلام­گرایی به مثابه جریان هویت ساز

اگر در این بخش، اسلام­گرایی را تعهد به اسلام به عنوان منبع هویت بخش در مقابل رویکردهایی چون استبداد داخلی، غرب و استعمار تلقی کنیم که گاه با توسل به حرکت های جهادی همراه شده­اند و در ادبیات نویسندگان و سیاست­مداران غربی با عنوان «رادیکالیسم اسلامی» شناخته می­شود، باید بگوییم که خاستگاه اولیه شکل­گیری چنین جریانی در دوران معاصر، رویارویی با غرب و الگوهای سیاسی وابسته به آن در کشورهای مسلمان بوده است. «لهود و جونز­» در تعریف اسلام­گرایی با تأکید بر وجه

ص: 560

هویت بخش اسلام در رویارویی با «دیگری» به تعریفی از اسلام­گرایی می­پردازند که در آن وجه دینی ملاک است، نه مذهبی:

اسلام­گرایی بیانگر تعهد به اسلام در سطح ایدئولوژی است و به گروهی از افراد اشاره دارد که از اسلام برای تعریف هویت های سیاسی خود استفاده می­کنند. گروه های رادیکال اعتقاد دارند که باید با استفاده از ایدئولوژی اسلام، جهان را که وارد مناسبات ناعادلانه و نابرابر شده است، به مسیر درست بازگردانند. این ها با این بهانه، استفاده از سلاح و اعمال خشونت برای رسیدن به اهداف خود را توجیه می­کنند.(1)

«انوشیروان احتشامی» در مقاله­ای با عنوان «اسلام به مثابه نیروی سیاسی در سیاست های بین­الملل» در کتاب اسلام در سیاست­های جهانی به تبیین برخی رویکردهای مطرح در زمینه چرایی تولد حرکت­های بنیادگرایانه در محیط اسلامی می پردازد که در آن­ها وجه بین پارادایمی خاستگاهی این حرکت، پررنگ تر می­نماید.(2) رهبران فکری جریان های اسلامی از تقویت اسلام­گرایی در زمینه مقابله با چالش های نظام های استبدادی غرب­گرا و استعماری استفاده می­کردند لذا می توان اذعان کرد که شکل­گیری و توسعه اسلام­گرایی که ابعاد جهادی نیز به خود می گرفت، به نوعی واکنش به بحران­های بر­جای مانده از پروژه دولت- ملت سازی در منطقه خاورمیانه نیز به حساب می­آید؛ بحران­هایی نظیر فقر فزاینده، محرومیت های اجتماعی، فساد، عدم حاکمیت قانون، وابستگی حکومت ها به غرب برای تأمین امنیت، وابستگی اقتصادی به غرب، افت فزاینده مشروعیت سیاسی، عدم ثبات سیاسی به دلیل ناکارآمدی در تعبیه جای­گزینی نظام های سیاسی و نظام های سیاسی غیر­پاسخ­گو. در واقع، مسلمانان از اسلام برای بازسازی نظم عمومی جدید استفاده کرده­اند.(3)

ص: 561


1- Nelly Lahoud and Anthony H. Johns, Islam in World Politics, P 16.
2- .Ibid, P 31.
3- .Taylor, A., The Islamic Question in Middle East Politics.

اسلام­گرایی در بستر بین پارادایمی، هم­چنین به مثابه شکلی از ملی­گرایی فرهنگی قلمداد می شود که پاسخی بومی به ضعف اقتدار و ساختارهای اجتماعی و سیاسی سنتی است. «مایکل فیشر» معتقد است که روی آوردن به رادیکالیسم، واکنشی به فرسایش فرهنگ مسلمانان بوده است.(1) به زعم برخی تحلیل­گران، اسلام­گرایی می تواند واکنشی به فرآیند جهانی شدن قلمداد شود و به دنبال آن است که در تمام جنبه های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی، استانداردهای زندگی دیگر جوامع غیر­غربی را به چالش بکشد.

«احتشامی» در کتاب یاد شده، علت اساسی شکل­گیری اسلام­گرایی رادیکال را ملی گرایی فرهنگی می داند که می خواهد فرآیند غربی­سازی جهان را به چالش بکشد. به موازات تلاش های ایالات متحده که سعی می­کند ارزش­های خود را به عنوان ارزش­های جهانی به تمام نقاط دنیا تحمیل کند، رویکردهای اسلام­گرایی، رقابت با هنجارها و زدودن ساحت جوامع اسلامی از رخنه چنین انگاره هایی را دنبال می­کنند.(2)

«نیلی لهود و آنتونی جونز»، در­باب چرایی ادامه حیات اسلام­گرایی در منطقه معتقدند: «پایان دوران استعمار­گرایی اروپایی ها تا­کنون مشکلات دنباله­داری در زمینه بازسازی نظم جدید در منطقه به جای گذاشته است. به دلیل چالش­های مربوط به مرزها، اقتصاد، اقوام و...که از­سوی قدرت های متروپل بر این کشورها تحمیل شده است، اختلافات جدی بین اسلام­گرایان و غربی­ها وجود دارد.»(3)

آشکارترین برآورد ظهور اسلام­گرایی در راستای برخورد تمدن ها بین «دارالاسلام» و «جهان مسیحی» غربی ارزیابی می­شده است. «برنارد لوئیس» نخستین کسی بود که این مسئله را در سال 1990 م. مطرح کرد، اما «هانتینگتون» در سال 1993 م. این بحث را

ص: 562


1- .Fischer, M., "Islam and the Revolt of the Petit Bourgeoisie", Daedalus, vol 111, no1, p101-125.
2- .ibid, p 45.
3- .ibid, p 9.

عمومیت بخشید و چنین استدلال کرد که منازعه بین تمدن­ها، جای­گزین ایدئولوژی ها و دیگر اشکال منازعه خواهد شد.

در­واقع همان­طور که از استدلال های نویسندگان فوق آشکار است، خاستگاه اولیه شکل­گیری اسلام گرایی به معنای پای­بندی به اسلام به مثابه منبع هویت بخش در­برابر «دیگری» در دوران معاصر، رویارویی با غرب و الگوهای سیاسی وابسته به آن در کشورهای مسلمان می­باشد که گاه ابعاد جهادی نیز به­خود گرفته است. این موضوع در گذر زمان و به واسطه درکی که آمریکا و اسرائیل از خطرهای اسلام­گرایی به دست آوردند، توانست به پروژه ای درون پارادایمی تغییر یابد؛ به این معنا که با بخش بخش شدن اسلام، هویت های گوناگونی در آن مجال بروز یافت که خود در ادامه، سرچشمه منازعات افراطی شد در ادامه به تبیین چرایی شکل­گیری و استمرار این بحران در حیات سیاسی و اجتماعی خاورمیانه می­پردازیم.

1-2. تحول بنیادگرایی اسلامی به افراط­گرایی درون پارادایمی

همان­طورکه ذکر شد، به اذعان عمده کارشناسان خاورمیانه، خاستگاه شکل­گیری حرکت های اسلامی، مقابله با غرب و اسرائیل بوده است، اما این مسئله می توانست تهدیدی جدی برای منافع غرب و رژیم نوپای صهیونیستی باشد. ازاین رو با پیروزی انقلاب اسلامی که هویت شیعی داشت، زمینه مناسبی برای شکل­گیری افراط­گرایی مذهبی در دل اهل سنت در­مورد شیعه و ایران پدید آمد. این امر با دو هدف صورت می گرفت: اول خنثی کردن تهدید ایران و دوم، فرسایش ظرفیت های اعتراضی ملت­های مسلمان منطقه علیه غرب و اسرائیل.

در­باب چرایی رویکرد تقابل­جویانه غرب و در رأس آن آمریکا با اسلام، باید اعلام کرد که ویژگی های فرهنگی منطقه خاورمیانه، تهدید علیه منافع لیبرال دموکراسی غرب

ص: 563

و نظام سرمایه داری جهانی به رهبری آمریکا را تقویت می کند و تلاش آمریکا در­جهت برخورد با این تهدیدها امری راهبردی برای کاخ سفید محسوب می شود.(1)

در باب چرایی شکل­گیری افراط­گرایی درون پارادایمی، علاوه بر نقش آمریکا و اسرائیل، نویسندگان به علت های دیگری، از­جمله ماهیت منطقه خاورمیانه، مسائل هویتی و مناسبات قدرت، اشاره دارند. تقریباً هیچ­گونه موازنه باثباتی در خاورمیانه شکل نگرفته است که علت آن را می­توان نقش کشورهای مداخله­گر و قدرت های تأثیرگذار در خاورمیانه دانست. آمریکا در­صدد بود تا قدرت سیاسی ایران را از­طریق کشورهای منطقه خلیج فارس، به ویژه در فضای ائتلاف عراق- عربستان کاهش دهد.(2) این مسئله به حمایت این کشور از بازیگران منطقه ای مثل عربستان سعودی منجر شده است که به لحاظ ایدئولوژیکی با جمهوری اسلامی ایران اختلاف­های مبنایی و هویتی دارند و فراگیر شدن مدل اسلام سیاسی ایران را تهدیدی جدی برای خود احساس می کنند. با این حال، ایالات متحده آمریکا ترجیح می­دهد که با حمایت از این کشورها در عرصه­های مادی و انگاره­های هویتی، به تقویت شکاف­های منطقه­ای یاری رساند تا به واسطه آن، هم تهدیدهای ایران را در صدور باورهای انقلابی خنثی کند و نیز با در­گیر­کردن کشورهای منطقه در منازعات قومی و مذهبی، پتانسل آن­ها را در­جهت شکل دادن به وحدت راهبردی در طرح ریزی الگوی اسلام سیاسی موفق و البته مخالف الگوی تمدنی غربی بفرساید.

از سوی دیگر، ویژگی های حاکم بر منطقه را در تشدید افراط­گرایی مذهبی نباید از­نظر دور­داشت. در دوران معاصر، خاورمیانه به نقطه ثقل بحران های جهانی تبدیل شده است؛ منطقه­ای که آبستن جنگ­های طولانی مدت بوده است. خاورمیانه منطقه­ای می باشد که آنارشی و ناامنی که در قالب اندیشه مکتب واقع­گرایی در سیاست بین­الملل،

ص: 564


1- حسین دهشیار، سیاست خارجی آمریکا در آسیا، ص 23-41.
2- Hurd, Jerald, Legitimacy and Strategic Behavior, The Instrumental Use of Norms in World Politics, December, www.World PublicOpionion.org, P 35.

مهم­ترین ویژگی نظام دولت ها معرفی می­گردد، بیش از همه جا، دیده می­شود.(1) برخی از پژوهش­گران، ماهیت تعارض­آمیز تحولات مربوط به خاورمیانه را به سبب وجود برخی مؤلفه­ها، از جمله رژیم سازی های ناقص، همیشگی می دانند و معتقدند که منطقه به لحاظ ظرفیت های هم­گرایی ارزشی، دچار نقصان های جدی است.(2) یکی از دلایل مهم این نقیصه، تعارض­های هویتی و ورود این مقوله به مناسبات قدرت می باشد. هویت قومی ذاتا پدید­آوردنده احساس وفاداری و پیوندهای عاطفی است.(3) مرزهای میان کشورها نمی تواند اعضای گروه قومی را وادار یا مجاب کند که دلبستگی­ها و نگرانی­های­شان را درمورد وضعیت هم تباران قومی خویش در سایر کشورها، به ویژه ممالک هم­جوار نادیده بگیرند. تداوم و تشدید این پیوندها، نگرش­ها و تصمیم­های دولت­مردان و نهادهای حکومتی را در عرصه سیاست خارجی تحت تأثیر قرار خواهد داد.(4)

بحث معضلات هویتی را باید در ردیف ماهیت منطقه خاورمیانه بررسی کرد. در واقع، در منطقه مذکور به سبب پراکندگی هویت اقوام و مذاهب مختلف در کشورهای گوناگون، این زمینه برای برخی از بازیگران فراهم شده است تا در­راستای تلاش برای تقویت حوزه نفوذ خود از این عنصر به مثابه ابزار قدرت استفاده کنند. معضل هویت، زمینه­ساز کشمکش­های منطقه­ای در قالب افراط­گرایی مذهبی شده است. «هینه بوش»، در کتاب خود از قول «گاس»(5) نقل می­کند که یکی از جلوه­های بارز سازگاری ضعیف

ص: 565


1- هینه بوش ریموند و انوشیروان احتشامی، سیاست خارجی کشورهای خاورمیانه، ترجمه رحمان قهرمان پور و مرتضی مسماح، ص: 1.
2- مهدی، عابدی، «بازتولید بحران در ساختار امنیتی خاورمیانه: به سوی شناسایی یک ابر بحران»، دانشگاه آزاد اسلامی واحد شهرضا: فصل­نامه تحقیقات سیاسی و بین المللی، شماره نخست، بهار، ص 65-90 و ص 78.
3- .Horowitz, Donald, ethnics Group in conflict, P: 21.
4- جعفر، حق پناه، «هویت، قومیت، و سیاست خارجی در خاورمیانه»، تهران: فصل نامه سیاست، مجله دانشکده حقوق و علوم سیاسی، دوره 41، شماره 1، ص 81- 95 و ص 86.
5- Gause.

دولت و ملت، انضمام طلبی(1) شایع و ذاتی در منطقه است. منظور از انضمام طلبی، نارضایتی از سازگاری خطوط مرزی یا «مرزهای تصور شده برای اجتماعات» می­باشد. انضمام طلبی، ناشی از سرریز شدن ادامه­دار جوامع (نژادی یا مذهبی) فرو­دولتی به آن سوی مرزها (بینا- دولتی شدن) است که باعث درگیری بر سر سرزمین ها می­شود. در­نتیجه، کشورها درمورد حدود مرزهای یکدیگر تردید می­نمایند و با حمایت از اجتماع­های ناراضی فرادولتی، در امور داخلی یکدیگر «مداخله» می­کنند و کار می­تواند به جایی برسد که عملا به رویارویی نظامی دو کشور منجر شود.(2)

2. علل ناکارآمدی ترویج افراط­گرایی مذهبی در خاورمیانه
اشاره

از مجموع شواهد موجود، آنچه مسلّم است، هدایت جریان های افراطی مذهبی از طریق شبکه­های اطلاعاتی منطقه­ای و بین­المللی می باشد. در­واقع، بسیاری از کارشناسان مطالعات خاورمیانه برای حرکت های افراطی در منطقه، اصالتی قائل نیستند، زیرا آنها معتقدند که جریان های سنتی وابسته به حرکت های رادیکال در جهان اسلام، بعدها با ورود به عرصه نقش­آفرینی­های سیاسی و اجتماعی، شاهد تعدیل­های جدی در حد استحاله شدن در قالب اسلام سیاسی سکولار و یا با درجه ای خفیف­تر، اسلام سیاسی مدنی بوده اند.

2-1. نفی اصالت ذاتی حرکت های افراطی

«احمد ممتاز» در­باب اصالت نداشتن افراط­گرایی منتسب به اسلام در بین توده های مردم مسلمان منطقه و احزاب سیاسی اسلامی معتقد است:

یکی از دلایل اقبال نسبی به بنیادگرایان در برخی کشورهای اسلامی، دور بودن آنان از صحنه عملی سیاست­ورزی و امور اجرایی روزمره کشور که موجب شده است که به دلیل املای نانوشته­شان، هم سابقه پاک و جذابی داشته باشند و هم به دلیل انتقادهای آرمان گرایانه و

ص: 566


1- Irredentism.
2- هینه بوش، همان، ص 28و29.

تندشان بتوانند از­میان ناراضیان از سیاست­های دولت­های حاکم، هوادارانی بیایند. از طرفی چون آنان به تشکیل دولت مؤفق نمی­شوند، این چهره پاک را حفظ می­کنند. البته در مواردی که آنان موفق شده­اند که به قدرت برسند، یا به سرعت به سمت عقل­گرایی و تعدیل شعارهای افراطی و آرمان گرایانه و پذیرش اسباب و لوازم عرفی اداره دستگاه اجرایی حرکت کرده­اند و یا به دلیل ناکارآمدی، به سرعت محبوبیت خود را از دست داده­اند. از نمونه گروه اخیر می­توان به جماعت اسلامی پاکستان اشاره کرد که در سال 1978م در دولت ضیاءالحق، چهار وزارت­خانه اطلاعات، صدا و سیما، آب و برق وطرح و برنامه و توسعه را به دست آوردند، اما بعد از مدتی سه وزارت­خانه، به شدت ناکارآمدی خود را نشان دادند و نتوانستند ابتکار عملی در اداره امور به خرج دهند.(1)

«احتشامی» نیز برای الگوهای اسلام­گرایی که رویکردهای منازعه­جو دارند، در منطقه در قامت نظام های سیاسی اصالتی مشاهده نمی­کند. وی در نفی ادامه حیات افراط گرایی معتقد است:

برای نشان دادن فقدان رویکرد «اسلامی» به سیاست­های بین­الملل، ارائه یک نمونه کافی است. واکنش ها به دخالت قدرت­های غربی در سرزمین­های اسلامی در عراق و افغانستان به­گونه­ای بوده است که مخالف طبع اسلام­گرایی رادیکال می باشد. حتی دولت اسلام­گرایی مانند پاکستان که حامی جدی طالبان بود، در حمله آمریکا به افغانستان با این کشور همراهی کرد.(2)

«لهود و جونز» نیز با رد اصالت ذاتی افراط­گرایی در اندیشه­های اسلامی چنین تقریر می­کنند:

موضوع مهم آن است که آیا اسلام دین صلح می­باشد یا متجاوز؟ آیا محصول نهایی این دین صلح است یا جنگ؟ مانند سایر ادیان، اسلام

ص: 567


1- Ahmad, Mumtaz, Islamic Fundamentalist in South Asia, p 408.
2- Nelly Lahoud and Anthony H. Johns, Islam in world politics, p 45.

می­تواند به هر­یک از رویکردها منجر شود. می­توان مانند سایر ادیان، رویکردها و انگاره­های جدیدی در اندیشه­های مبنایی اسلام داشت، اما نکته اساسی آن است که برخی از رویکردهای حاضر در این دین، برخی از ابعاد غیر­دینی حوزه مطالعات روابط بین­الملل را وارد حوزه دین کرده است.(1)

نفی اصالت افراط گرایی در قالب دینی یا مذهبی آن، عرصه را برای برآورد دیگر از چرایی استمرار حرکت های افراطی در خاورمیانه در قالب راهبرد موازنه قدرت باز می­کند.

2-2. ناکارآمدی الگوی حمایت از افراط­گرایی مذهبی به مثابه راهبردی برای موزانه قدرت

حوزه ژئوپلیتیکی خلیج فارس تحت سلطه دو دولت قدرت­مند این منطقه، یعنی ایران و عربستان بعد از فروپاشی عراق قرار داشته است. ایران و عربستان هر­دو با قابلیت های منحصر به فرد در مقایسه با دیگر کشورهای این سیستم، قابلیت تأثیرگذاری شگرف را بر تحولات منطقه و فضای سیاسی حاکم بر آن پیدا کرده اند.(2)

عربستان سعودی در دهه پنجاه میلادی، قدرت و توانایی کافی برای گسترش نفوذ خود را در خارج از مرزهایش نداشت، اما بعد از سال 1973 م و به دنبال افزایش قیمت نفت، عربستان سعودی توانست خود را به اقتصاد جهانی تحمیل کند و این امر تا حدی دایره نفوذ این کشور در منطقه را نیز افزایش داد. در همین راستا، عربستان سعودی در سال 1981 م. از طریق تأسیس «شورای همکاری خلیج فارس»، تلاش کرد تا دایره نفوذ خود را بیش از پیش گسترش دهد. از سوی دیگر و به موازات این اقدامات، عربستان سعودی تلاش وافری کرد تا با تکیه بر میلیاردها دلار در­آمدهای نفتی با چاپ و انتشار روزنامه و مجلات مختلف، راه­اندازی شبکه های رادیویی و تلویزیونی و تاسیس مراکز

ص: 568


1- Ibid, p24.
2- Christin, Marschall, Iran’s Persian Gulf Policy, p70.

چاپ و نشر و مدارس دینی، نفوذ خود را در کشورهای جهان اسلام و جهان عرب افزایش دهد. هدف اساسی این اقدامات، ترویج اندیشه و دیدگاه های وهابی سلفی در­مقابله با ایدئولوژی های لائیک، ملی­گرا، لیبرال و حتی شیعه بوده است که برای عربستان تهدید تلقی می­شدند.(1) بعد پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1979م.، عربستان سعودی همراه با راهبردهای خصومت آمیز آمریکا علیه جمهوری اسلامی ایران، از موقعیت برتری برای پیش­برد سیاست موازنه قدرت در­برابر ایران برخوردار شد.

حال، رهبران ریاض از تقویت جایگاه منطقه ای ایران همراه با شکل­گیری دولت شیعه در عراق، تقویت «حزب الله» در لبنان و «اسد» در سوریه نگرانند و سعی در مهار سیاستی دارند که خود آن را «هلال شیعی» می نامند. این سیاست عربستان که با همراهی برخی از کشورهای منطقه از­جمله قطر و ترکیه صورت می­پذیرد، نتیجه عینی­اش حمایت از رشد جریان های افراطی در سوریه، عراق، لبنان، یمن و تقویت دیکتاتوری بحرین می باشد. از دیدگاه مقامات عربستان، تقویت این شبکه های افراطی باید به شکل­گیری راهبردی مبتنی باشد که «العربیه» از آن به «هلال داعش» تعبیر می کند.(2)

یکی از علت­های مهم شیوع افراط گرایی مذهبی در منطقه، حمایت قدرت های خارجی بوده است. در این باب «هفنر» در­خصوص نقش قدرت های خارجی در رادیکالیزه کردن گروه های اسلام­گرا معتقد است:

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال 1979 م. با رویکردی شیعی، ایالات متحده به وحشت افتاد و تلاش کرد که مانع توسعه این تحول در سایر کشورهای اسلامی شود. هدف، مبارزه با ایدئولوژی شیعه بود. از این رو حمایت های وسیعی از عربستان شد تا شبکه های وهابی را در کشورهای دیگر تقویت کند تا این مسئله مانع حرکت شیعه در منطقه شود. آمریکا از این نکته غافل بود که تعالیم وهابی ها،

ص: 569


1- محمدرضا، حاتمی، «تحولات و ساختار منطقه خاورمیانه»، تهران: فصل­نامه روابط خارجی، سال سوم 1390، شماره چهارم، ص218 و 219.
2- http://www.alarabiya.net/ar/arab-and-world/2014/06/13.

تندروی های بیش از اندازه ای را به مخاطبان خود آموزش می­دهد. رویکرد وهابی، کمترین تساهل را در برابر دیگران به­کار گرفته است.(1)

«ری تکیه» و «ولی نصر» در یادداشت تحلیلی خود با عنوان «هزینه مهار ایران: سیاست های غلط آمریکا در خاورمیانه» در سال 2008 م. مدعی شدند که آمریکا در راستای مقابله با انقلاب اسلامی ایران که ماهیت ایدئولوژیک و شیعی داشت، تاکنون در منطقه از جریان هایی حمایت کرده است که نتیجه نهایی آن رشد افراط گرایی مذهبی در منطقه می­باشد و این درحالی است که هیچ سابقه ای از حرکت های تروریستی شیعیان در منطقه وجود ندارد.(2)

آمریکا و متحدانش تلاش می­کردند که در مجموعه تحولات منطقه، موازنه قدرت در حال تغییر را به نفع خود هدایت کنند، زیرا ایالات متحده، تغییر توازن قدرت در خاورمیانه جدید را به دلیل سرعت تحولات و نقش آفرینی مردم در بسترهای اسلامی، با منافع خود مغایر می­داند. هم­چنین به دلیل عملکرد و رفتار منطقی جمهوری اسلامی ایران، توازن نفوذ نیز به ضرر محور آمریکا و رژیم صهیونیستی و به نفع جمهوری اسلامی می باشد.(3)

ناکارآمدی الگوی حمایت از افراط گرایی از سوی آمریکا و برخی بازیگران منطقه ای در طول سال های گذشته آشکار شده است. درواقع، جمهوری اسلامی ایران توانست با تکیه بر توان­مندی خود و بهره­گیری از پتانسیل نیروهای مردمی در منطقه، کارآیی حمایت از افراط­گرایی به عنوان ابزار فشار قدرت های منطقه ای و خارجی را خدشه دار کند.

ص: 570


1- Robert W. Hefner, Remaking Muslim politics: pluralism, contestation, and democratization, p22.
2- http://www.foreignaffairs.com/articles/63048/vali-nasr-and-ray-takeyh/the-costs-of-containing -iran.
3- امیر، عبداللهیان، «ناکامی طرح خاورمیانه بزرگ و خیزیش بیداری اسلامی در جهان عرب: مطالعه موردی بحرین»، فصل­نامه مطالعات راهبردی، سال چهاردهم 1390، شماره دوم، ص 21.
2-3. اقبال مردم منطقه به اسلام میانه­رو و کارآمد

از جمله شرایط دیگری که زمینه را برای خروج از راهبرد حمایت از افراط گرایی فراهم کرده است، اقبال گسترده مسلمانان به مدل حکومت مردم سالاری دینی است که در قالب آن، مدلی از حکومت و نظام سیاسی ارائه می­شود که ضمن رد توسل به راهبردهای خشونت­زا و پاسخ­گو دانستن خود دربرابر تمام قشرهای جامعه، به فکر توسعه و ارتقای کارآمدی و مطلوبیت خود می باشد. جریان نوگرایی اسلامی یا جریان معتدل و میانه­رو (هرچند دیدگاه مختلفی در احزاب این جریان وجود دارد)، خشونت­گرایی و توسل به مبارزه­های مسلحانه را درجهت تشکیل نظام و حکومت اسلامی رد می­کند و انتخابات را برای تشکیل حکومت و رهبری آن می پذیرد و از باور خود به دموکراسی و از تعهد به کثرت گرایی سیاسی سخن می­گوید.

نوگرایی اسلامی و اسلام­گرایی میانه­رو درصدد تلفیق دین با افکار مدرن است. این جریان نیز طیف وسیع دارد و شامل افراطی و میانه رو، از طرف­دارن حکومت اسلامی معتدل تا طرف­دار تفکیک دین از دولت و در واقع «سکولاریزم سیاسی» پیش می رود. اخیر، بسیاری از ویژگی­های مدرنیته را می­پذیرند؛ از برابری زن ومرد تا «پلورالیزم سیاسی». «حزب النهضه» در سودان، «حزب عدالت و توسعه» در ترکیه، بدنه اصلی «اخوان المسلمین» مصر، «حزب النهضه» در تونس، «نهضت اسلامی» تاجیکستان، «جمعیت اسلامی» افغانستان یا بخش­هایی از آن و شماری دیگر از احزاب اسلامی در کشورهای مختلف مسلمان، شامل جریان نوگرایی اسلامی یا اسلام­گرایی میانه­رو می­شوند.

برخی از نویسندگان غربی درباب چرایی اقبال به اسلام میانه­رو از سوی احزاب و نیروهای اجتماعی کشورهای مسلمان، نقش قدرت های فرا منطقه ای را برجسته کرده­اند. نقش قدرت­های خارجی در ترویج اسلام میانه رو از دو جهت بوده است: دسته اول به آثار روی کار آمدن اسلام­گراهای میانه­رو در منطقه توجه کرده است و دسته دوم این آثار را درمورد کشورهای غربی بررسی نموده است.

ص: 571

درباب دسته اول، «رابرت هفنر» معتقد است:

ایالات متحده آمریکا تاکنون هزینه های زیادی برای برپایی مدارس مذهبی که به ترویج اسلام میانه­رو می پردازند، صرف کرده است.(1) تکامل تحولات منطقه به سوی رویکردهای میانه­رو و مشارکت اسلامی بدون توسل به درگیری، مسئله­ای بوده است که آن را «حزب عدالت و توسعه» در ترکیه توسعه داده است.(2) اسلام میانه­رو با اقبال گسترده به روندهای دموکراتیک، توانسته است که ظرفیت­های مطلوبی برای مشارکت گسترده نیروهای اجتماعی فراهم آورد.(3)

دسته دوم، نقش قدرت های خارجی را در ترویج اسلام­گرایی میانه­رو درمورد آثاری که این مسئله می تواند برای جامعه غربی داشته باشد، بررسی کرده­اند. «هیلل فریش» در این باب معتقد است: «دولت های اروپایی در راستای خنثی کردن رویکردهای افراطی اسلامی در کشورهای غربی، از جریان ها و رهبران میانه رو در اسلام حمایت می کنند. دولت فرانسه در سال 2003 م. این کار را با کمک مالی برای ساخت مسجد ابوبکر پاریس انجام داد.(4)

«هیلل فریش» می افزاید:

تهدید اسلام­گرایی بیش از سایر چالش های داخلی جوامع غربی، در غرب جدی است. باید بخش های زیادی از مسلمانان اروپایی و آنان که به تازگی در جوامع غربی پذیرفته شده­اند، تحت تعالیم شدید ارزش­های سکولار غرب قرار­گیرند. نتیجه این تعالیم غربی باید آن باشد که مسلمانان خود را درهم­بستگی بیشتری با جامعه غربی احساس کنند. دولت های غربی تلاش می­کنند تا در راستای محدود کردن افراط گرایی، به تعامل بیشتر با جریان های اسلامی میانه­رو بپردازند. از

ص: 572


1- Robert w.Hefner, ibid, P 81.
2- Ibid, p95.
3- Ibid, p277.
4- Hillel Frisch and EfraimInbar, Radical Islam and International Security Challenges and res Julie, P: 112.

این رو بسیاری از رهبران اسلامی در کشورهای اروپایی در­راستای جلب همکاری دولت­های غربی، تلاش می­کنند تا رویکردهای میانه روتری از خود به نمایش بگذارند.(1)

«چرنوف»، در­باب شرایط لازم برای استقرار اسلام­گرایی میانه­رو معتقد است: «دولت های مشارکت­جو، تأثیر بسیار زیادی بر گروه های اسلام­گرا برای به­کار گرفتن راهبرد های مسالمت آمیز و بسیج صلح آمیز نیروها و کاهش روی آوری به حرکت های خشونت آمیز دارند».(2) چرنوف در ادامه به بررسی سه راهکار برخی از دولت ها برای تشویق اسلام گرایان برای به­کار گرفتن راهبردهای مسالمت­آمیز می پردازد:

- راه اندازی سازوکارهای نهادی برای مشارکت سیاسی؛

- تضمین برقراری قانون و نظم در سرتاسر سرزمین، به­نحوی­که در هیچ نقطه­ای فقدان این مسئله مشاهده نشود؛

- فراهم کردن خدمات اجتماعی برای به دست آوردن اعتبار بین مردم و بازداشتن اسلام­گرایان رادیکال برای سوء استفاده از این مسئله. نویسنده نمونه این کشورها را ترکیه و مالزی می­داند.

بررسی سوابق این کشورها حاکی از آن است که به­کار گرفتن رویکردهای مشارکت جویانه توسط دولت ها، تأثیر بسیار زیادی در بسیج صلح­آمیز اسلام­گرایان دارد. در ترکیه، «حزب اسلام­گرای میانه­رو» و «حزب عدالت و توسعه» از سال 2002م. با استفاده از ظرفیت های موجود در نظام سیاسی این کشور توانسته اند که قدرت را به دست گیرند. نتیجه مهم دیگر که نویسنده به آن اشاره می­کند آن است که دولت­های مشارکت­جو با فراهم کردن زمینه برای مشارکت فعال سایر جریان ها و گروه های اجتماعی و سیاسی در قدرت، عرصه را برای دخالت خارجی نیروها مسدود می­کنند.

ص: 573


1- Ibid, p117.
2- Chernov Hwang, Peaceful Islamist Mobilization in the Muslim World, p161.

چرنوف، علاقه به روندهای دموکراتیک را که می تواند شاخصه اسلام گرایی میانه رو باشد، در دل اندیشه های سیاسی اسلام می جوید و معتقد است:

مسبب مشکلات جهان اسلام در ورود به روندهای دیکتاتوری دین اسلام نیست. مانند سایر ادیان، اسلام نیز عناصر و مؤلفه­های دموکراتیک، مانند «اجماع»، «شورا» و «اجتهاد» دارد. حتی گروه­های تندرو برای فعال شدن در نظام سیاسی تمایل زیادی دارند. در اندونزی ما شاهد این مسئله بوده ایم که دو حزب تندرو، حاضر شدند که نیروهای خود را تحت تعلیم آموزه­های مربوط به جهاد قرار دهند.(1)

از نیمه دوم قرن بیستم، اسلام­گرایان به عنوان نیروی اجتماعی- سیاسی در جهان اسلام شکل گرفت. روشن­فکران مسلمان برجسته ای چون «حسن البنا»، «ابوالعلی مودودی» و «سید قطب»، اسلام را راه­حلی برای مشکلات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی جهان اسلام قلمداد می­کردند. در این بین، شریعت طرح اصلی بود که برای جوامع اسلامی ارائه می­شد. این بنیاد تفکر نسل اول احزاب سیاسی اسلامی بود. شکل­گیری رویکرد جدید آمریکا درقبال اسلام سیاسی با ظهور نسل دوم احزاب سیاسی اسلام­گرا در ترکیه، مالزی و اندونزی هم­زمان شده است. هویت این احزاب، اسلامی است، اما آنان برنامه­های سیاسی خود را بر محور اصول پذیرفته شده جهانی مستقر کرده­اند؛ اصولی مانند دموکراسی، عدالت اجتماعی، حاکمیت قانون، حقوق بشر، تکثرگرایی و پاسخ­گویی حکومت ها. این اصول جدید، جای­گزینی می باشند برای اجرای خشک و سخت قوانین شریعت. بر عکس نسل اول احزاب سیاسی اسلام­گرا، نسل دوم از روابط مثبت با غرب حمایت می­کند و با منافع راهبردی و امنیتی کلیدی آمریکا مخالفت نمی­کند.(2) و به نوعی تلاش می­کنند که با پذیرش نظم موجود، به تعریف حوزه منافع خود با کمترین تباین با منافع قدرت های منطقه ای و بین­المللی بپردازند.

ص: 574


1- .Ibid, P 161-169.
2- .Halim, Rane, EMERGING TRENDS IN ISLAMIST POLITICAL THOUGHT Implications for Islam-West Relations.

در چارچوب رونق اسلام­گرایی میانه­رو تهدیدها و فرصت­های دو­سویه ای نهفته است. از یک سو در این شکلی نیست که اسلام مدل نظام سیاسی ترقی­خواه و کمال­گرایانه ای دارد که به مشارکت توده های مردم توجه می­کند، هم­چنین در این باب نیز نمی­توان تردید کرد که ترویج این مدل از اسلام سیاسی می­تواند زمینه پیگیری راهبردهای افراطی را مسدود کند، اما درعین­حال باید به تبعات و تهدیدهای این مسئله در منفعلانه عمل کردن جهان اسلام نیز توجه کرد.

2-4. فراگیر شدن تهدید افراط گرایی: فعال شدن زمینه همکاری ها برای مقابله

افراط­گرایی امروزه علت حمایت های مالی و اطلاعاتی که از سوی برخی بازیگران منطقه ای و بین­المللی دریافت می کند، سرعت و ظرفیت تحرکی بالایی دارد، این موضوع به گسترش تهدیدهای امنیتی آن­ها در گستره وسیع­تری خواهید انجامید که علاوه بر کشورهای خاورمیانه، کشورهای حوزه آسایی میانه، قفقاز، روسیه، چین و حتی اروپا را دربرخواهد گرفت.

از این رو کلیه کشورهای آسیای مرکزی با این­که درمورد بحران سوریه اعلام بی­طرفی کرده اند، در این روزها شدیداً نگران بازگشت گروه های افراطی هستند که با وعده­های مختلف و عناوین گوناگون از جهاد مقدس و جهاد نکاح تا وعده بهشت و هم­چنین جنگیدن درمقابل دریافت حقوق به سوریه رفته­اند و در نبرد علیه دولت این کشور شرکت داشته­اند؛ مثلاً درمورد جمهوری آذربایجان که یکی از کشورهای قفقاز جنوبی است، برخی از منابع خبری این کشور عنوان کرده اند تعداد افرادی که به سوریه در این مدت روانه شده اند، بیش از 250 نفر هستند که عمدتاً با جبهه تروریستی «النصره» وابسته به القاعده همکاری می­کنند.

در میان کشورهای آسیای مرکزی، به خصوص کشورهای ازبکستان، تاجیکستان و قرقیزستان بیشترین زمینه را برای فعالیت های تروریستی دارند و استان هایی از این کشورها که در دره «فرغانه» قرار دارند با این شرایط مواجهند. استان «اوش» واقع در

ص: 575

کشور قرقیزستان، یکی از مناطقی است که از آن به­عنوان محل جذب افراد به صفوف سازمان های تروریستی بین­المللی استفاده می شود و در بحران سوریه هم اعزام برخی جوانان قرقیزی به این کشور از سوی جریان های سلفی بیشتر از منطقه مذکور صورت می­پذیرفته است. این اقدام آن­قدر باعث نگرانی «بیشکک» شد تاجایی که علمای قرقیزستان جنگ با سوریه را حرام اعلام کرده اند. این درحالی است که برخی از کارشناسان آسیای مرکزی معتقدند که حداقل 1500 نفر از گروه های شبه نظامی این منطقه درکنار مخالفان دمشق می­جنگند. شرکت اتباع این کشورها در جنگ سوریه و آموزش های تروریستی که به آن­ها داده می­شود، باعث به صدا در آمدن زنگ خطری برای دولت های این منطقه شده است.(1)

البته نگرانی­ها از بازگشت گروه­های تروریستی و گستره تهدیدهای امنیتی آن­ها، تنها به کشورهای فوق محدود نمی شود. به گزارش روزنامه انگلیسی «گاردین»، تونی بلر، نخست وزیر سابق انگلیس از حزب کارگر، با هشدار درمورد شیوع افراط­گرایی در اروپا، خواهان همکاری کشورهای اروپایی با روسیه و چین در قالب «گروه 20»، برای مقابله با ترویج بی ثباتی و ناامنی در اروپا شده بود. به گزارش گاردین، بلر در اشاره مستقیم به عربستان سعودی اعلام داشته است: «این بی معنی است که ما میلیاردها دلار صرف ترتیبات امنیتی خود بکنیم تا به حفظ روابط دفاعی و امنیتی با کشورهایی بپردازیم که در مدارس و مؤسسات مدنی آن­ها ایدئولوژی ترویج داده می­شود که ضد امنیت ماست».(2)

هم­چنین ولادمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه، در سال 2013 م. با چاپ یادداشتی در روزنامه «نیویورک تامیز» درخصوص خطر افراط گرایی در دنیا و مرزهای کشور خود هشدار داده بود. پوتین در این مقاله به شدت درمورد خطرهای امنیتی حرکت­های

ص: 576


1- http://www.teror-victims.com/fa/index.php?Page=definitionUID=9034897
2- http://www.theguardian.com/politics/2014/apr/23/tony-blair-west-take-sides -growing-threat-radical-islam.

افراطی در آسیای مرکزی و قفقاز ابزار نگرانی کرده بود. وی ضمن مخاطب قرار دادن مردم آمریکا، به سیاست­های زمام­داران این کشور در حمایت از گروه­های تروریستی در سوریه انتقاد کرد و نگرانی خود را درمورد خطر بازگشت گروه­هایی از تروریست ها که از کشورهای همسایه روسیه و چچن به سوریه رفته اند، ابراز نمود. رئیس جمهور روسیه نیز راه مقابله با گروه های تروریستی را همکاری های چندجانبه اعلام کرد و خواهان هم­اندیشی و همکاری رهبران کشورهای مسلمان برای مقابله با این جریان های تندرو شد.(1)

«مؤسسه هرتیج» نیز با اشاره به عواقب شعله ور شدن افراط گرایی در خاورمیانه و در مرزهای روسیه، درخصوص عواقب این مسئله به آمریکا هشدار داده است.(2) با توجه به نگرانی­های امنیتی کشورهای منطقه و دنیا از خطر شیوع «تروریسم» در قالب افراط گرایی دینی و مذهبی، می توان دستور کار همکاری­های منطقه­ای و بین­المللی در قالب تعریف رژیم­های ضد تروریستی تنظیم کرد. اهمیت این مسئله از آن رو است که هرگونه توسعه طلبی بین المللی و منطقه ای می­تواند آثار مخاطره­آمیزی در امنیت منطقه­ای به جا گذارد. ضرورت­ها و نیازهای امنیتی کشورهای منطقه ایجاب می کند که آنان از الگوی همکاری چند­جانبه برای عبور از تهدیدهای منطقه ای بهره برند.(3)

ضرورت های امنیت سازی در خلیج فارس و خاورمیانه، نیازمند ظرفیت سازی و اصلاحات ساختاری می باشد. به طورکلی، ظرفیت سازی به معنای آن است که واحدهای سیاسی بتوانند از قابلیت های استراتژیک خود برای ایفای نقش منطقه ای بهره

ص: 577


1- http://www.nytimes.com/2013/09/12/opinion/putin-plea-for-caution-from-russia-on-syria.html?pagewanted=all.
2- http://www.heritage.org/research/reports/2012/03/a-threat-to-the-west-the-rise-of-islamist-insurgency-in-the-northern-caucasus.
3- ص 55.

گیرند. چنین قابلیت­هایی در حوزه اقتصادی، تکنولوژیک، فرهنگی و سیاست خارجی شکل می گیرد.(1)

در کنار ضرورت های امنیتی و سیاسی برای دست­یابی به همکاری های منطقه­ای، باید اعلام داشت که علقه های فرهنگی قومی و جهانی اسلام، قابلیت خاصی برای ایجاد هم­بستگی بین­المللی فراهم می­کند که از دیگر ادیان جهان بسیار بیشتر است.(2) در این راستا، «بری بوزان و گنزالس» درمورد چالش کشورهای خاورمیانه در مسیر همکاری و شکل­گیری نظام­های سیاسی هم­گراتر معتقدند: «همان­گونه که چین و ژاپن در بین جامعه جهانی پذیرفته شده اند و ارزش­های غربی یافته­اند، کشورهای خاورمیانه نیز می­توانستند از این مسئله مستثنا نباشند، اما برخی از مؤلفه­ها، ازجمله حضور اخلال­گر اسرائیل، موضوع نفت و مسئله منافع قدرت­های خارجی در این منطقه، مؤلفه قدرت را وارد تعاملات اعضا نموده است».(3)

با وجود این چالش­ها، ضرورت دست­یابی به رژیم های همکاری در مقابله با افراط گرایی، باعث می­شود که بازیگران منطقه ای با تعدیل برخی مناسبات قدرت خود، اقدام­هایی عاجلی در زمینه دست­یابی به رژیم­های همکاری انجام دهند. البته دراین حین، احتمال دارد که برخی بازیگران منطقه ای که خود را در موضع برتر می­بینند، کارشکنی­هایی انجام دهند، اما با فعال کردن سیاست خارجی، می­توان امیدوار به تنظیم دستور­العمل رژیم های همکاری بین کشورهای منطقه و فرامنطقه امیدوار شد.

آن دسته از بازیگران منطقه ای نیز که با فرض برتری هویتی خویش به دنبال بهره­گیری از افراط­گرایی مذهبی به مثابه ابزار قدرت هستند، باید این مسئله را درک کنند که آنچه در دوران معاصر ماهیت هویتی خاورمیانه را منحصربه­فرد می کند، پیشینه

ص: 578


1- عباس، مصلی نژاد، «پی­آمدهای بی ثباتی امنیتی بر موازنه قدرت در خاورمیانه»، تهران: فصل­نامه ژئوپلیتیک، سال هشتم، شماره سوم، ص 56.
2- گراهام، فولر، و لسر یان، احساس محاصره ژئوپلیتیک اسلام و غرب، ترجمه علیرضا فرشچی و علی اکبر کرمی، ص 260.
3- Buzan, Barry Ana Gonzalez-Pelaez, International Society and the Middle East English School Theory at the Regional Level, London: Palgrave.

هویت­های فرادولتی آن است. چون نظام دولتی بر یک وحدت فرهنگی و زبانی از پیش موجود تحمیل شد (وحدتی که هنوز کمابیش وجود دارد) وفاداری توده­ها به دولت، عمدتاً در مواردی که به ملت خاص در جهان عرب محدود شود، رنگ می بازد و هویت یابی توده ای با اجتماعات بزرگ تر(ملت عربی و امت اسلامی) آن را تهدید می کند.(1) به گفته «کینلی» نتیجه این امر، نظامی از دولت های سرزمینی است و نه (لااقل تا به حال) دولت- ملت(2) که تداوم این امر به معنای رها شدن فرقه های افراطی از بند هویت های ملی خواهد بود که برخی از بازیگران منطقه ای به دنبال بهره گیری از آن هستند.

از این رو به نظر می­آید که هم­گرا شدن راهبردهای کشورهای خاورمیانه و هم­چنین برخی از کشورهای آسیایی، ازجمله چین، آسیای میانه و قفقاز و روسیه در تعریف رژیم های همکاری، می­تواند یکی از مؤلفه های مهم و درعین­حالی آنی مقابله با افراط­گرایی به حساب آید.

نتیجه گیری

افراط­گرایی مذهبی، یا دینی در خاستگاه شکل­گیری­اش و در ادامه حیات خود در اعصار و مکان های مختلف، از علت های گوناگونی متأثر می­باشد که مقابله با آن را پیچیده تر کرده است. بسیاری از پژوهش­های صورت گرفته در مطالعه مسئله افراط­گرایی به خاستگاه اولیه توجه داشته و سعی کرده اند که این مسئله را در قالب هویتی و عقیدتی توضیح دهند. هرچند بی تردید افراط­گرایی در برداشت­های متفاوت و بعضاً متعارض از اصول شرع ریشه دارد، اما اگر به دنبال غلو کردن در نقش مؤلفه­های خارج

ص: 579


1- Hudson, Michael, Arab Politics: The Search for Legitimacy, NewHaven, CT: Yale University Press, pp. 33–55; BahgatKorany, “The Dialecticsof Inter-Arab Relations, 1967–1987,” in Abdullah Battah and YehudaLukas, eds., The Arab-Israeli Conflict: Two Decades of Change, Boulder, CO:Westview Press, 1988, pp. 164–178.
2- Eberhard Kienle, Ba’th versus Ba’th: The Conflict Between Syria andIraq, London: I. B. Tauris, p1–30

از دین در برجسته شدن این مسئله نباشیم، باید اذعان کنیم که ادامه حیات این مسئله در دوران معاصر در قالب مناسبات امنیتی و سیاسی قدرت های منطقه ای و بین المللی قابل درک است.

افراط گرایی مذهبی موجود در خاورمیانه از حد و اندازه مسئله­ای هویتی فراتر رفته و شکل ابزار فشار به خود گرفته است. به عبارت دقیق­تر، باید بگوییم که به هویت­یابی برخی بازیگران منطقه ای در قالب انگاره های دینی و مذهبی برای سایر بازیگران منطقه ای و بین­المللی، به صورت تهدید نگریسته می شود. از این رو هویت یابی های متعارض، هرچند از ریشه و خاستگاه اعتقادی مشترک نداشته باشند، درجهت ایجاد یک جبهه موازی و مقابله کننده ایجاد می شوند. زمانی که افراط­گرایی را درقالب هویت­یابی جنبش های اجتماعی و جریان های سیاسی تلقی کنیم، با شرایطی که این مسئله را متأثر از مؤلفه­های قدرت برآورد نماییم، طبیعاً راه­حل­هایمان متفاوت خواهد بود. البته این پژوهش، ریشه­های هویتی افراط­گرایی مذهبی در خاورمیانه را رد نمی کند، اما در شرایط کنونی، وزن اصلی را به خاستگاه های سیاسی و امنیتی چرایی ادامه حیات این جریان ها می­دهد.

نکته مهم آن است که هرکدام از بازیگران منطقه ای حامی افراط گرایی، ضمن برخورداری از اختلاف منافع در اعمال سیاست های خود، ظرفیت های لازم را نیز برای نهادینه کردن بی ثباتی در منطقه دارند. هم­چنین این بی ثباتی علاوه بر آن که در بلند مدت به تقویت جریان های افراط گرایی خواهد انجامید که در غیاب تکالیف بین­المللی به دست اندازی به محدوده دولت- ملت های منطقه می­پردازند، خواهد انجامید، به هیچ وجه برای تحقق ایده تمدن اسلامی- ایرانی مطلوب نیست. یکی از کارویژه های اصلی سیاست خارجی کشورها را می­توان تأمین صلح، امنیت ملی، ثبات و تعادل منطقه ای دانست. طبعاً تحقق این امر به گونه یک­جانبه امکان پذیر نخواهد بود.

ظرفیت های لازم برای مقابله با جریان های تندروی مذهبی و دینی درحال شکل­گیری است. هم­چنین آن­که رویکرد مسلمانان منطقه به مدل اسلام سیاسی

ص: 580

دموکراتیک تر و مسئولیت پذیرتر که بتواند کارویژه­های دولت را با کارآمدی بالا ایفا کند، در حال ارتقاست. از یک سو بازیگران منطقه­ای با ناکامی در تحقق سیاست های خود به علت حمایت از این جریان ها و متأثر شدن از عواقب منفی حمایت از این جنبش های تندرو، ضمن واقع بینانه کردن دیدگاه های خود درخصوص ناکارآمدی ترویج افراط گرایی، آمادگی بیشتری نسبت به گذشته برای حل اختلاف­های خود درقالب دستورالعمل های سیاسی و حقوقی دارند از سوی دیگر، افراط­گرایی مذهبی و دینی، امروزه تنها خاورمیانه را تهدید نمی­کند، بلکه گسترده شدن این جریان در کشورهای آسیای میانه و قفقاز و اروپا و تهدید منافع کشورهایی مانند چین، روسیه و عمده کشورهای اروپایی، می تواند مقدمه شکل­گیری همکاری های منطقه ای و بین­المللی برای مقابله با این جریان باشد. حذف اندیشه های افراطی، غیرممکن می نماید، اما با به­کار گرفتن تدبیرهای حقوقی، سیاسی، امنیتی و سازمانی و با تعریف رژیم های دسته جمعی که برآمده از منافع و دغدغه های مشترک کشورهای منطقه باشد، می توان از سرعت و گستره تأثیرگذاری این جریان کاست. بی تردید، تحقق کامل این ایده محتمل نمی نماید، اما می تواند آنی ترین دستورالعمل برای مواجهه با این جریان باشد که درصورت عدم مقابله با آن، ضمن فرسایش انرژی کشورهای منطقه، به نهادینه شدن بی ثباتی در منطقه منجر می شود؛ موضوعی که با چشم اندازهای توسعه و تمدن سازانه جمهوری اسلامی ایران قرار کاملاً متعارض است.

فعال کردن حوزه سیاست خارجی در راستای شکل دهی به نوعی مشارکت منطقه­ای، به ویژه با کشورهایی مانند ترکیه، روسیه و حتی چین و درپیش­گرفتن «دیپلماسی اقناع» برای همراه کردن سیاست مداران عربستان (که در دولت حاضر عزم جدی برای تحقق آن دیده می­شود)، می تواند ضمن خارج کردن جمهوری اسلامی ایران از به­کار گرفتن سیاست­های منفعلانه درمقابله با تهدیدهای امنیتی، ظرفیت های بالای کشور را برای تمدن سازی اسلامی- ایرانی نیز بسیج کند.

ص: 581

به طورکلی، همواره نشانه هایی از تلاش بازیگران منطقه ای برای عبور از تعادل­گرایی وجود دارد. طبعاً در چنین منطقه ای به­کار گرفتن هر گونه سیاستی که به عدم تعادل امنیتی منجر شود، مخاطرات راهبردی را اجتناب ناپذیر می­کند. از این رو بازیگران منطقه ای باید با درک منافع راهبردی یکدیگر، از تلاش برای برهم زدن موازنه قدرت به نفع خود اجتناب کنند.

ص: 582

منابع
الف. فارسی

1.حاتمی، محمدرضا، «تحولات و ساختار منطقه خاورمیانه»، فصل­نامه روابط خارجی، سال سوم، شماره چهارم، تهران 1390.

2.حق پناه، جعفر، «هویت، قومیت، و سیاست خارجی در خاورمیانه»، فصل­نامه سیاست، مجله دانشکده حقوق و علوم سیاسی، دوره 41، شماره 1، تهران 1390.

3.دهشیار، حسین، سیاست خارجی آمریکا در آسیا، انتشارات مؤسسه فرهنگی و مطالعات تحقیقات بین­المللی ابرار معاصر تهران، تهران 1382.

4.عابدی ، مهدی، «بازتولید بحران در ساختار امنیتی خاورمیانه: به سوی شناسایی یک ابر بحران»، دانشگاه آزاد اسلامی واحد شهرضا: فصل­نامه تحقیقات سیاسی و بین­المللی، شماره نخست، بهار 1388.

5.عبداللهیان، امیر، «ناکامی طرح خاورمیانه بزرگ و خیزیش بیداری اسلامی در جهان عرب: مطالعه موردی بحرین»، فصل­نامه مطالعات راهبردی، سال چهاردهم، شماره دوم، 1390.

6.فولر، گراهام، و لسر یان، احساس محاصره ژئوپلیتیک اسلام و غرب، ترجمه علیرضا فرشچی و علی اکبر کرمی، دوره عالی جنگ دانشکده فرماندهی و ستاد سپاه، تهران 1384.

7.مصلی نژاد، عباس، «پیامدهای بی ثباتی امنیتی بر موازنه قدرت در خاورمیانه»، فصل­نامه ژئوپلیتیک، سال هشتم، شماره سوم، تهران 1391.

8.هینه بوش، ریموند و انوشیروان، احتشامی، سیاست خارجی کشورهای خاورمیانه، ترجمه رحمان قهرمان پور و مرتضی مسماح، انتشارات دانشگاه امام صادق(ع)، تهران 1389.

ب. لاتین

1.Ahmad, Mumtaz, Islamic Fundamentalist in South Asia, Chicago: University of Chicago Press, 1990.

2.Buzan, Barry Ana Gonzalez-Pelaez, International Society and the Middle East English School Theory at the Regional Level, London: Palgrave, 2009.

3.Christin, Marschall, Iran’s Persian Gulf Policy, Routledge Curzon Pub, 2003.

4.Eberhard Kienle, Ba’th versus Ba’th: The Conflict Between Syria andIraq, London: I. B. Tauris, 1990.

ص: 583

5.Fischer, M. “Islam and the Revolt of the Petit Bourgeoisie”, Daedalus, 1982.

6.Halim, Rane, EMERGING TRENDS IN ISLAMIST POLITICAL THOUGHT Implications for Islam-West Relations, Australia: National Centre of Excellence for Islamic Studies, Griffith University, 2010.

7.Hillel Frisch and EfraimInbar, Radical Islam and International Security Challenges and res Julie Chernov Hwang (2009) Peaceful Islamist Mobilization in the Muslim World, United States: Palgrave Macmillan ponses, USA: Routledge,2008.

8.Horowitz, Donald, ethnics Group in conflict, Berekly: University of California Press, 1985.

9.Hurd, Jerald Legitimacy and Strategic Behavior. The Instrumental Use of Norms in World Politics, December, www.World PublicOpionion.org, 2010.

10.Hudson, Michael, Arab Politics: The Search for Legitimacy, NewHaven, CT: Yale University Press, 1977; BahgatKorany, “The Dialecticsof Inter-Arab Relations, 1967–1987,” in Abdullah Battah and YehudaLukas, eds., The Arab-Israeli Conflict: Two Decades of Change, Boulder, CO:Westview Press, 1988.

11.Nelly Lahoud and Anthony H. Johns, Islam in World Politics, United States: Palgrave, 2005.

12.Robert W. Hefner, Remaking Muslim politics :pluralism, contestation, democratization, Princeton University Press, 2005.

13.Taylor, A., The Islamic Question in Middle East Politics, Boulder: West view Press, 1988.

14.http://www.foreignaffairs.com/articles/63048/vali-nasr-and-ray-takeyh/the-costs-of-containing-iran.

ص: 584

جلد 3

مشخصات کتاب

سرشناسه: کنگره جهانی جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام (نخستین: 1393: قم)

عنوان و پدیدآور: مجموعه مقالات کنگره جهانی جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام/ تهیه کننده کنگره جهانی جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام؛ به کوشش مهدی فرمانیان

مشخصات نشر: قم: دارالاعلام لمدرسة اهل البیت(ع)، 13-

مشخصات ظاهری: ج.

شابک (ج.3): 978-600-7667-03-3 (V.1)

شابک (دوره): 978-600-94845-3-9 (V.SET)

وضعیت فهرست نویسی: فیپا

یادداشت: فهرست نویسی بر اساس جلد سوم: 1393

یادداشت: کتاب نامه

موضوع: تکفیر - مقاله ها و خطابه ها

موضوع: تکفیر - کنگره ها

موضوع: سلفیه - عقاید - مقاله ها و خطابه ها

موضوع: مجتهدان و علما - نظریه درباره تکفیر - مقاله ها و خطابه ها

موضوع: مجتهدان و علما - نظریه درباره سلفیه - مقاله ها و خطابه ها

شناسه افزوده: فرمانیان، مهدی، 1352- ، گردآورنده

رده بندی کنگره: 1393 3م9ک/ 3/225 BP

رده بندی دیوئی: 456/297

شماره کتاب شناسی: 932297456

کنگره جهانی «جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام»

قم، خیابان شهدا، نبش کوچه22، پلاک618

تلفن: 37842141-025

ایمیل: info@makhateraltakfir.com

وب سایت: www.makhateraltakfir.com

مجموعه مقالات کنگره جهانی «جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام»

جلد سوم

تهیه کننده: کنگره جهانی «جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام»

به کوشش: مهدی فرمانیان

ناشر: دارالإعلام لمدرسة اهل البیت علیهم السلام

سرویراستار: ابوالفضل طریقه دار

طراح جلد:محمد مهدی اسعدی

صفحه آرا: علی نصیر محمدی

ناظر چاپ:سید محمد موسوی

نوبت چاپ: اول، 1393

شمارگان: 1000 جلد

چاپ و صحافی: کمال الملک

قیمت: 25000 تومان

قم، خیابان شهید فاطمی، کوچه شماره2، فرعی اول، پلاک 31

تلفن: 37740729-025 ایمیل: info@darolelam.ir

وب سایت: darolelam.ir

کلیه حقوق این اثر برای کنگره محفوظ می باشد.

ص: 1

اشاره

بسم الله الرحمن الرحیم

ص: 2

مجموعه مقالات کنگره جهانی جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام

مجموعه مقالات/جلد سوم

قم/1393

ص: 3

ص: 4

اعضای ستاد برگزاری کنگره

«جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام»

ریاست کنگره: حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی(دام ظله)

دبیر علمی کنگره: حضرت آیت الله العظمی سبحانی(دام ظله)

رئیس ستاد و قائم مقام دبیر علمی: حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید مهدی علی زاده موسوی

دبیر کمیته علمی کنگره: حجت الاسلام و المسلمین دکتر مهدی فرمانیان

مسئول اجرایی کمیته علمی: جناب آقای محمد علی موحدی پور

مسئول مقالات اهل سنت داخل: حجت الاسلام و المسلمین محمد رضا خوشخو

مسئول دفتر کمیته علمی: جناب آقای سید محمد مهدی عمادی

مسئول هماهنگی مقالات: جناب آقای عباس صادقی خواه

سرویراستار: جناب آقای ابوالفضل طریقه دار

ویراستاران: سلمان رحیمی، محمد زارعی حبیب آبادی و برخوردار.

گروه تبارشناسی جریان های افراطی و تکفیری

مدیر گروه: حجت الاسلام و المسلمین دکتر مهدی فرمانیان

دبیر گروه: جناب آقای محمد حسن بهشتی

اعضای شورای علمی گروه:

حجت الاسلام و المسلمین اسد علیزاده

دکتر محمد الله اکبری

حجت الاسلام و المسلمین مهدی پیشوایی

حجت الاسلام و المسلمین دکتر جباری

حجت الاسلام و المسلمین جبرئیلی

حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید لطف­الله جلالی

دکتر داداش نژاد

استاد علی اصغر رضوانی

حجت الاسلام و المسلمین محمد­طاهر رفیعی

استاد قاسم صفری (جوادی)

حجت الاسلام و المسلمین حمیدرضا مطهری

حجت الاسلام و المسلمین دکتر ملک مکان

ص: 5

حجت الاسلام و المسلمین نیکزاد

حجت الاسلام و المسلمین محمدهادی یوسفی غروی

گروه ریشه یابی افکار تکفیری

مدیر گروه: آیت الله حسینی قزوینی

دبیر گروه: حجت الاسلام و المسلمین حبیب عباسی

اعضای شورای علمی گروه:

حجت الاسلام و المسلمین محمدجواد ابوالقاسمی

استاد سید رضا بطاط

حجت الاسلام و المسلمین فلاح الدوخی

حجت الاسلام و المسلمین حسین رجبی

حجت الاسلام و المسلمین اکبر روستایی

آیت الله نجم الدین طبسی

حجت الاسلام و المسلمین محمدجعفر طبسی

حجت الاسلام و المسلمین سید محمد یزدانی

گروه جریان های افراطی و تکفیری و پیامدهای سیاسی آن

مدیر گروه: حجت الاسلام و المسلمین دکتر منصور میراحمدی

دبیر گروه: جناب آقای مختار شیخ حسینی

اعضای شورای علمی گروه:

دکتر شهروز ابراهیمی

دکتر محمد پزشکی

دکتر حسین پوراحمدی

دکتر مسعود پورفرد

دکتر محمد علی حسینی زاده

دکتر صادق حقیقت

دکتر رضا خراسانی

دکتر محمد ستوده

حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید کاظم سید باقری

حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمود شفیعی

دکتر عبدالوهاب فراتی

دکتر ناصر قربان نیا

ص: 6

سرکار خانم دکتر نجمه کیخا

دکترشریف لک زایی

دکتر عنایت الله یزدانی

حجت الاسلام و المسلمین دکتر یزدانی مقدم

گروه بررسی راه کارهای برون رفت از افراط و تکفیر

مدیر گروه: جناب آقای دکتر حسن بیگی

دبیر گروه: جناب آقای دکتر سید جواد امینی

اعضای شورای علمی گروه:

دکتر اکبر استرکی

دکتر سیامک باقری

دکتر هادی جمشیدیان

دکتر حمید رضا حاتمی

دکتر علیرضا خراشادی زاده

جناب آقای محمدرضا خسروی

دکتر سید محمود رضا شمس دولت آبادی

حجت الاسلام و المسلمین محمد حسن دهقان

جناب آقای حمید رحمتی

جناب آقای بهرام رضایی

جناب آقای محمود زرین ماه

جناب آقای عباس عظیمی کیا

جناب آقای مجید فقیه

دکتر سید ضیاءالدین قاضی زاده

جناب آقای علیرضا کیقبادی

جناب آقای علی محمد رضایی

جناب آقای احمد مزینانی

جناب آقای مهدی مزینانی

دکتر عبدالله هندیانی

مسئول ستاد بین الملل: حجت الاسلام و المسلمین سید محمود وزیری

معاون مسئول بین الملل: حجت الاسلام والمسلمین محمد رضا خوشخو

مسئول دفتر بین الملل: جناب آقای مرتضی احمدی

ص: 7

مسئول ستاد اجرایی: حجت الاسلام و المسلمین سید محمدعلی موسوی نسب

مسئول دبیرخانه مرکزی: جناب آقای سید جمال الدین طباطبایی

مسئول دفتر دبیرخانه: جناب آقای سید محمد باقر باقریان موّحد

مسئول مکاتبات دبیرخانه مرکزی: جناب آقای محمد مهدی فضلی

مسئول امور مالی: جناب آقای ابوالفضل سعادتی

مسئول سایت: حجت الاسلام والمسلمین سید مصطفی طباطبایی شیرازی

مسئول فناوری: جناب آقای مجتبی تمیمی

مسئول کمیته مدعوین داخلی: حجت الاسلام والمسلمین علی اصغر ضیایی

مسئول کمیته فرهنگی - تبلیغی: حجت الاسلام و المسلمین علی مولایی

مسئول کمیته رسانه: جناب آقای ابوالفضل صالحی

مسئول کمیته اسکان: جناب آقای سید رضا حسینی

ص: 8

فهرست مطالب

مقدمه حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی(دام ظلّه)؛ ریاست عالی کنگره 11

مقدمه دبیر علمی حضرت آیت الله العظمی سبحانی(دام ظلّه) 13

دیباچه 19

بخش اول:

تبارشناسی جریان های افراطی و تکفیری

فتنه تکفیر 25

مولا بخش مبارکی

بخش دوم:

ریشه یابی افکار تکفیری

حرمت تکفیر نزد اهل سنّت 51

آخوند ابوبکر خوجملی

حرمت تکفیر اهل قبله در اندیشه علمای اسلام 71

مولوی نذیر احمد سلامی

مبانی اعتقادی جریان های تکفیری 79

مولوی عبدالصمد کریم زائی

بررسی تطبیقی ایمان و کفر از دیدگاه مذاهب تکفیری 113

مولوی عبدالواحد خواجوی

حرمت تکفیر اهل قبله در اندیشه علمای اسلام 133

مولوی جواد روحانی لاشاری

بررسی تطبیقی توسل از دیدگاه مذاهب اسلامی و نقد خطاهای وهابیت 169

دکتر سید عبدالقادر حسینی

بررسی تطبیقی ایمان و کفر از دیدگاه مذاهب اسلامی و جریان های تکفیری 199

محمود ابن خیاط

تکفیر از دیدگاه قرآن 210

احمد سارمی

ص: 9

حرمت تکفیر اهل قبله در کتاب و سنت 232

عبدالطیف عرب تیموری

توسل از دیدگاه قرآن و سنت 260

عبدالسلام کریمی

اسلام، آیین صلح و دوستی و رأفت و رحمت 310

غلام یحیی شامردی

اسلام آیین صلح و دوستی و رحمت و رأفت 343

حاج خلیل صیادی

تکفیر و حقوق بشر اسلامی 371

آبتین امیری

اسلام، آیین صلح و دوستی و رأفت و رحمت با نظری بر ... 405

عبدالله دریایی صلغی

حرمت تکفیراهل قبله در کتاب و سنت و اندیشه علمای اسلام 425

عید محمد عرب بیاس آبادی

بخش سوم:

جریان های افراطی و تکفیری و پیامدهای سیاسی آن

نقش گروه های تکفیری در تغییر نقشه منطقه 461

بهروز خیریه

بخش چهارم:

بررسی راهکارهای برون رفت از افراط و تکفیر

معرفی و بررسی شیوه های مقابله با تکفیر در جهان اسلام و آثار آن 493

سید معصوم عبداللهی

ص: 10

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم

مقدمه حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی(دام ظلّه) ریاست عالی کنگره:

عصر ما روزگارِ حوادث دردناک و پیچیده و فتنه های خطرناک برای اسلام و مسلمین است و سرچشمه آن دو چیز است: توطئه دشمنان خارجی اسلام و همکاری منافقین داخلی.

یکی از خطرناک ترین آن ها فتنة تکفیری ها و افراطیون است که اخیراً به صورت گروهی به نام داعش و امثال آن درآمده اند.

فتنه تکفیر از کجا برخاسته؟ و به چه وسیله ای رشد کرده؟ و عوامل گسترش آن، چه بوده؟ و راه خاموش کردن آن چیست؟ هر کدام درخور بحث و دقت است، و به یقین برنامه های سیاسی و نظامی، به تنهایی برای دفع این فتنه ها کارساز نیست هرچند صادقانه باشد.

باید علمای بزرگ اسلام ریشه های این تفکر نادرست را با منطق صحیح قطع کنند و جوانان را از جذب شدن به سوی آن باز دارند.

بر این اساس، تصمیم گرفته شد به کمک جمعی از دانشمندان آگاه و دلسوز، کنگرة جهانی به نام «جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام» از تمام مذاهب تشکیل شود و در این زمینه به مطالعات دقیقی بپردازند و نتیجه آن را در دسترس همگان بگذارند تا با آگاهی عموم مسلمین إن شاءالله این فتنه خاموش شود.

آنچه در این آثار مطالعه می فرمایید بخشی از این مطالعات است.

)رَبَّنَا افْتَحْ بَینَنَا وَبَینَ قَوْمِنَا بِالْحَقِّ وَأَنتَ خَیرُ الْفَاتِحِینَ(

قم - حوزه علمیه

ناصر مکارم شیرازی

ذی الحجه 1435 قمری

ص: 11

ص: 12

مقدمه دبیر علمی حضرت آیت الله العظمی سبحانی(دام ظلّه)

ریشه های پدیدۀ تکفیر و انگیزه تشکیل کنگره جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام

اشاره

ایمان و کفر دو مفهوم متضایفند که از اندیشیدن یکی، دیگری نیز تداعی می شود؛ این نوع حالت را در فلسفه، «تضایف» می نامند.

واژه «ایمان» به معنای تصدیق و باور کردن، و لفظ «کفر» به معنای ستر و احیاناً به معنای انکار است و در اصطلاح متکلمان، مقصود از ایمان، تصدیق نبوت نبی زمان و رسالت او، و مقصود از «کفر» نادیده گرفتن دعوت چنین فردی و یا انکار اوست.

تاریخ دعوتِ آموزگاران آسمانی، حاکی است در هر زمانی که پیامبری مبعوث می شد و دعوت خود را با دلایلی مبرهن می ساخت، جامعه آن روز، به دو گروه مؤمن و کافر تقسیم می شدند، آن کس که به دعوت پیامبری پاسخ مثبت می گفت مؤمن و آن کس که به ندای او پشت می کرد کافر خوانده می شد.

برنامه های تمام پیامبران در دعوت به اصول یکسان بوده و اختلافی در آن ها وجود نداشت و گروه مؤمن در تمام دعوت ها افرادی بودند که به خدای خالق و آفریننده، خدای مدبر و مدیر، ایمان آورده و جز او به معبودی نمی اندیشیدند و رسالت پیامبر زمان خود را از صمیم دل می پذیرفتند.

آن گاه که اراده الهی بر بعثت پیامبر خاتم تعلق گرفت، رسول خاتم، ایمان افراد را با دو کلمه که حاکی از باور باطنی آن ها بود؛ می پذیرفت؛ یعنی هر کس و یا گروهی که

ص: 13

«لا اله الا الله، محمد رسول الله» می گفت وارد خیمه اسلام می شد و از جرگه کفر فاصله می گرفت.

از سوی دیگر، اقرار به کلمه اخلاص - که در آن نفی الوهیت از هر موجودی جز خدا سلب شده - در بردارنده اقرار به سه نوع توحید است: 1. توحید در خالقیت؛ 2. توحید در تدبیر؛ 3. توحید در عبادت. زیرا این سه نوع، از خصایص خدای جهان است نه مخلوق او.

افزون بر این، اساس هر دعوت الهی را ایمان به آخرت تشکیل می داد، طبعاً اقرار به حیات اخروی بسان توحید و رسالت، از عناصر سازنده ایمان می باشد و در کلمه اخلاص نهفته است.

در سیره نبوی فصلی به نام «عام الوفود» است؛ یعنی سالی که هزاران نفر از دور و نزدیک به صورت فردی و یا گروهی به مدینه رو آورده و به حضرتش ایمان آوردند و با گفتن دو جمله پیشین که حاکی از باور واقعی آنان بود، مسلمان خوانده شدند. در این مورد آیه های سوره «نصر» نازل شد؛ آن جا که می فرماید: >إِذَا جَاء نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ وَرَأَیتَ النَّاسَ یدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجًا< پذیرش اسلام این گروه ها فقط با اجرای این دو جمله انجام می گرفت و مسائل کلامی و یا فقهی مطرح نمی شد؛ مثلاً هرگز از آنان در مورد جایگاه خدا و یا رؤیت خدا در رستاخیز و یا حدوث و قدم قرآن و امثال این ها سؤال نمی شد. بلکه ایمان اجمالی به رسالت پیامبر خاتم، آنان را از طرح این مسائل بی نیاز می ساخت. هم چنین مسائلی مانند جواز توسل به انبیا و اولیا، و یا نماز در کنار قبورشان، یا زیارت قبور اولیاء الله برای آن ها، مطرح نمی شد.

آغاز فتنه تکفیر

در زمان معاصر، گروهی تندرو و ناآگاه از اصول و مبانی آیین محمدی، اسلام و ایمان را گویی برای خود احتکار کرده و از میان همة مسلمانان، فقط گروه اندکی را مؤمن می دانند و دیگران را کافر و مهدورالدم می شمرند. ریشه این نوع تکفیرها به عصر

ص: 14

ابن تیمیه (ت 728ق.) و پس از وی به وهابیان تندرو برمی گردد و شدّت عمل گروه دوم بیش از فرد نخستین است، زیرا ابن تیمیه غالباً از کلمه بدعت بهره می گیرد، ولی گروه اخیر به جای بدعت، واژة کفر را به کار می برد و ملاک تکفیر، ناهماهنگی با افکار آن ها در امثال مسائل پیشین است.

آن ها به شدت با حفظ قبور پیامبران و اولیای الهی مخالف هستند و زیارتگاه ها را مظهر بت پرستی قلمداد می کنند! در حالی که در طول تاریخ اسلام، قبور انبیای پیشین در فلسطین و اردن و شام و عراق پیوسته محفوظ بوده و مسلمانان گروه گروه به زیارت آن ها می رفتند و هیچ کس چنین کاری را بر خلاف توحید توصیف نمی کرد.

حتی روزی که بیت المقدس به وسیله عمربن خطاب فتح شد، هرگز او به تخریب این مقامات فرمان نداد، بلکه شیوه پیشینیان را در حفظ و آرایش آن ها تأیید کرد.

در طول زمان، پس از رحلت پیامبر، تمام موحدان به پیامبر اکرم6 متوسل شده تا حاجت آنان با شفاعت او برآورده شود. اما این گروه این نوع توسل ها را با توسل مشرکان به بت ها یکسان می گیرند؛ در حالی که ماهیت این دو نوع توسل از هم جداست، و از زمین تا آسمان فاصله دارد.

تکفیرِ خشونت بار

تکفیر پیشینیانِ این گروه، غالباً قلمی و لسانی بود، اما تکفیر از دورۀ وهابیان تندرو، رنگ خشونت به خود گرفت و پیروانشان پیوسته به قُری و قصبات و آبادی های اطراف «نجد» حمله می بردند و آنچه می توانستند غارت می کردند و از این طریق بر قدرت مالی خود می افزودند.

برای آگاهی از جنایت های پایه گذار این مسلک و جانشینان او به دو تاریخ معتبر وهابیان مراجعه شود: یکی «تاریخ ابن غنام» و دیگری «تاریخ ابن بشر» که هر دو، مدت هاست چاپ شده و مورد توجه علما و دانشمندان است.

ص: 15

دامن سخن را در این مورد، کوتاه کرده و سخن خویش را با این بیت به پایان می رسانیم:

شرح این هجران و این خون جگر ای-ن زم-ان بگ-ذار ت-ا وق-ت دگ-ر

پس از اشغال افغانستان به وسیله قوای سرخ شوروی سابق، تصمیم گرفته شد که برای طرد قدرت کفر، از این سرزمین، از روح جهادی جوانان مسلمان در منطقه استفاده شود تا دشمن را از سرزمین های اسلامی دور سازند، این طرح از یک نظر زیبا و خداپسندانه بود، اما بر اثر فقدان عالم وارسته و رهبری آگاه از موازین جهاد در میان این جمع، که آنان را به صورت صحیح رهبری کند، سرانجام، تلاشِ پیکارگران به گونه دیگر ادامه پیدا کرد و برخی از آنان با تأثیرپذیری از افکار وهابیان تندرو، بر تکفیر تمام دولت های اسلامی و ملت هایی که در آن زندگی می کنند، پرداختند. شوربختانه ابتدا این کار با حمله به کشورهای مقاوم و استوار در مقابل صهیونیست ها آغاز شد و به جای این که قدس را آزاد کنند به نابود کردن زیرساخت های کشورهای سوریه و عراق روی آوردند. خشونت آنان با کودکان و زنان و پیران وافتادگان و انسان های بی طرف به گونه ای شد که چهره اسلام را در جهان مشوَّه ساخت و دیگر کسی در غرب اظهار علاقه به اسلام نمی کرد. عمل زشت و وحشیانه این گروه کجا و وحی الهی کجا! آن جا که می فرماید: >فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ< (آل عمران: 159) و پیامبر رحمت در حدیثی می فرماید: «إنّ الرفقَ لا یکونُ فی شیء إلّا زانه، ولاینزَعُ مِن شیء إلّا شأنه»؛ (صحیح مسلم، ج8، ص22) مهربانی و رفق با هرچیز که در آمیزد آن را مزین می گرداند و چیزی که رفق و مدارا از آن گرفته شود تباه می گردد.

انگیزه تشکیل کنگره

در این شرایط رقت بار، مرجعیت عالی مقام در حوزه علمیه قم تصمیم گرفت همایشی تحت عنوان «کنگره جهانی جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام» برای معرفی این گروه و پیامدهای عمل آنان، تشکیل شود و در این مورد از علمای

ص: 16

اسلام و محققان خواسته شد که به ریشه یابی و تبیین ماهیت این تکفیر شوم و راه های برون رفت از آن بپردازند. دانشمندان از این دعوت استقبال کردند و در نتیجه، آثاری به دبیرخانه کنگره رسید که بخش مهمی از آن ها ارزشمند و از محتوای عالی برخوردارند؛ از این رو تصمیم گرفته شد این آثار چاپ و منتشر شود و در اختیار اهل نظر و مهمانان عزیز که از داخل و خارج دعوت شده اند قرار گیرد تا از این طریق گامی برای جلوگیری از انتشار این غده سرطانی ویرانگر و ویروس مخوف برداشته شود.

در پایان از تلاش های شبانه روزی اعضای محترم دبیرخانه، سپاس گزاری نموده و زحمات توان فرسای آنان را ارج می نهیم و نیز از کلیه کسانی که این فضای روحانی و علمی را پدید آورده اند، تقدیر و تشکر می کنیم.

قم - جعفرسبحانی

8/6/93

ص: 17

ص: 18

دیباچه

>یاأَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ ادْخُلُواْ فِی السِّلْمِ کَآفَّةً وَلاَ تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّیطَانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ< (بقره:208)

در تاریخ اسلام، جنگ های بسیاری میان مسلمانان روی داده است، اما به جز خوارج و جریان های تکفیری در چند قرن اخیر، کمتر فرقه ای، سایر مسلمانان را تکفیر نموده و با استناد به آن، خون و مال و ناموس اهل قبله را مباح شمرده است. خوارج، طلایه داران تکفیر بودند، اما در سه قرن اخیر، وهابیان، خشن تر از آنان پرچم تکفیر را به دست گرفتند و به بهانه دعوت به توحید، بسیاری از مسلمانان را به خاک و خون کشیده و بناها و آثار اسلامی را که دارای قداست و هویت تمدنی مسلمانان بود نابود کرده اند.

با وجود تلاش های فراوان علمای بزرگ اسلام برای مقابله با تکفیر، متأسفانه در عصر حاضر، شاهد رشد و گسترش جریان های تکفیری در گوشه و کنار جهان اسلام هستیم. گروه هایی که جنایت هایی را رقم می زنند که نمونه آن را در تاریخ اسلام، کمتر می توان دید. سربریدن، آتش زدن، مثله کردن، تجاوز به نوامیس، نابودی اموال و تخریب بناهای مقدس، گوشه هایی از جنایاتی است که آنان به نام اسلام مرتکب می شوند.

از سوی دیگر، ترور علمای بزرگ اسلام، تخریب اماکن مقدس و هویت ساز اسلامی، ارتکاب اعمال شنیع و محرم به نام اسلام مانند جهاد نکاح و... ضربات جبران ناپذیری بر پیکر جهان اسلام وارد کرده است.

با نگاهی به جغرافیای کشورهای اسلامی، رد پای این گروه ها را کمابیش در تمامی مناطق اسلامی می بینیم. گروه هایی مانند: جبهة النصره، داعش، القاعده، جندالعدل و

ص: 19

حزب التحریر در آسیا و گروه هایی همانند بوکو حرام، الشباب، انصارالسنه و انصارالشریعه در آفریقا و گروه های متنوع دیگر، همه نشانگر وجود بحران در جهان اسلام است.

این که چنین وضعیتی معلول چه عواملی است، بحث های گسترده ای می طلبد که در مجموعه مقالات به تفصیل به آن ها اشاره شده است، اما به اجمال، سهم غرب در پروژه اسلام هراسی و در پی آن، اسلام ستیزی را هرگز نمی توان نادیده گرفت. غرب که با رشد سریع اسلام در جهان روبه روست، امروز پروژه اسلام علیه اسلام را آغاز کرده است با حمایت از گروه های افراطی و دامن زدن به اختلافات مذهبی، قدرت و قوت مسلمین را تضعیف کند و از طرف دیگر، چهره ای مشوّه از مسلمین در برابر جهانیان ترسیم نماید.

هم چنین با قرائت های انحرافی از مفاهیمی مانند توحید و شرک، ایمان و کفر، بدعت و نظایر آن مسلمانان را به گرداب تکفیر افکنده است.

با این حال به نظر می رسد که جنایت ها و تخریب های جریان های تکفیری آن چنان گسترده و بی محابا بوده که موجی از نفرت و مخالفت با عملکرد آنان را در جهان اسلام به وجود آورده است.

برای مقابله علمی و روشن گرانه با این جریان، لازم بود عالمان و اندیشوران به ریشه یابی و راه های خلاصی از آن بپردازند، از این رو کنگره جهانی «جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام»، با اشراف و هدایت های ارزشمند مرجع جهان تشیع، حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی - ادام الله ظله - بر آن شد تا در حد توان از ظرفیت های علمی جهان اسلام برای مقابله با تکفیر بهره برداری کند. برای این کار، چهار کمیته علمی با عناوین زیر شکل گرفت:

1. تبارشناسی جریان های تکفیری؛

2. ریشه یابی عقاید جریان های تکفیری؛

ص: 20

3. جریان های تکفیری و سیاست؛

4. راه های برون رفت و مقابله با جریان های تکفیری.

محور اول به تبارشناسی جریان های تکفیری می پردازد. خاستگاه، آبشخور و مصادیق تکفیر در طول تاریخ اسلام در این کمیته بررسی می شود.

محور دوم، انحرافات عقیدتی و قرائت های تکفیری از عقاید ناب اسلامی را ریشه یابی خواهد کرد. در این کمیته، اصول و مبانی اعتقادی این گروه ها و جریان ها، نقد و انحرافات آن ها از اندیشه اسلامی ریشه یابی می گردد.

محور سوم، عوامل سیاسی رشد و گسترش جریان های تکفیری، وابستگی ها و اهداف آن ها را بررسی می کند.

و محور چهارم، راهکارهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و دینی برای برون رفت از تکفیر، نشان داده خواهد شد.

مقاله هایی که در این مجموعه گرد آمده است، ماحصل آراء و نظریات اندیشمندان و علمای جهان اسلام، درباره محورها و موضوعات فوق است.

هم چنین جهت غنای علمی هرچه بیشتر کنگره، پژوهش های مستقلی توسط اندیشمندان انجام شده است که به اجمال عبارتند از:

1. تکفیر از دیدگاه علمای اسلام: در این تحقیق، دیدگاه علمای بزرگ مذاهب و فرقه های اسلامی، درباره نفی تکفیر بیان شده و تلاش شده است که از سده های پیشین تا کنون، دیدگاه علما و اندیشمندان در مورد حرمت تکفیر اهل قبله آورده شود.

2. تخریب زیارتگاه های اسلامی در کشورهای عربی: این اثر به کارنامه تاریک جریان های تکفیری در تخریب اماکن مقدس و تمدنی جهان اسلام می پردازد. این تحقیق همراه با تصاویری از زیارتگاه ها، قبل و بعد از تخریب است.

3. فتاوای جریان های تکفیری در جواز قتل مسلمانان: جریان های تکفیری به سبب کج فهمی، گاه فتاوایی را صادر می کنند، که با هیچ یک از قواعد فقهی منطبق نیست و

ص: 21

کاملاً خارج از آموزه های اسلامی است. این مجموعه به جمع آوری فتاوای تکفیری این جریان ها پرداخته است.

4. کتاب شناسی تکفیر: با مراجعه به آثار و کتاب هایی که در حوزه تکفیر تألیف شده است، شاهد تعداد بسیاری از آثار علمی در این عرصه هستیم. این پژوهش به معرفی توصیفی آثاری می پردازد که در حوزه تکفیر و نفی تکفیر، انجام شده است.

5. موسوعه نقد وهابیت افراطی: در اندیشه وهابیت، جریان هایی وجود دارند که مسلمین را کافر می دانند. موسوعه نقد وهابیت افراطی مجموعه ای از آثار علمای اسلام است که از زمان پیدایش این جریان، به نقد و بررسی مبانی اعتقادی آن پرداخته اند.

بی تردید آنچه موجب غنای هرچه بیشتر مجموعه مقالات و هم چنین پژوهش های مستقل کنگره جهانی جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام شده است، اشراف علمی حضرت آیت الله العظمی سبحانی - ادام الله ظله - است که با رهنمودهای راه گشا، کمیته های علمی کنگره را همواره یاری کرده اند.

هم چنین از حجت الاسلام والمسلمین دکتر فرمانیان - دبیر کمیته علمی - که در پی گیری و نظم و ترتیب مقالات زحمات بسیاری را متحمل شده اند و مدیران محترم کمیته های علمی حجج اسلام: قزوینی، میراحمدی، فرمانیان و جناب آقای دکتر امینی تشکر می شود.

امید که در سایه تلاش های مجاهدانه مراجع عظام تقلید و علمای اسلام، شاهد تقریب و همگرایی جهان اسلام و ریشه کن کردن فتنه تکفیر در جهان اسلام باشیم.

رئیس ستاد و قائم مقام دبیر علمی

کنگره جهانی جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام

سید مهدی علیزاده موسوی

22/6/1393

ص: 22

بخش اول: تبارشناسی جریان های افراطی و تکفیری

اشاره

ص: 23

ص: 24

فتنه تکفیر / مولا بخش مبارکی

اشاره

مولا بخش مبارکی(1)

چکیده

فتنه تکفیر یکی از دردناک ترین مصائب جهان اسلام است.

سال هاست که عده ای به نام اسلام، خون مسلمانان زیادی را می ریزند و موجی از هراس و وحشت از اسلام را در دل های غیر مسلمان به وجود آورده اند. پدیده تکفیر باید در چند مرحله مورد بررسی قرار بگیرد:

1- تکفیر از تأسیس تثبیت

2- جریان های تکفیری در دوره معاصر

3- معیار اسلام و کفر در قرآن

4- موجبات کفر در قرآن

5- حرمت تکفیر اهل قبله در اندیشه علمای اسلام

در پایان مقاله نیز به بررسی سماع موتی خواهیم پرداخت.

کلیدواژگان: فتنه تکفیر، اسلام و کفر، علمای اسلام، سماع موتی.

ص: 25


1- . مدیر مدرسه دارالعلوم چاتف.

دین مبین اسلام بدین منظور ظهور کرد تا مردم را ازتاریکی های جهالت و نادانی به نور پروردگار جهانیان رهنمون سازد و شارع، تحقق این منظور را در ایمان آوردن به خداوند، فرشتگان، کتاب های آسمانی، پیامبران، روز رستاخیز و ایمان به قدر خیر و شر آن قرار داده است. هم چنین خداوند متعال برای متمایز ساختن کافر از مسلمان، نشانه ای ظاهری که همان گواهی دادن به این که معبود به حقی جز خداوند نیست و محمد صلی الله علیه و آله و سلم فرستاده اوست در نظر گرفته است، بر همین اساس، معیار صریح جدا کننده اسلام از کفر همین دو شهادت است. پس هر کس به این عقاید که درحقیقت اصول و مبانی اسلام می باشند و به احکام حلال و حرام مبتنی بر آن ها ایمان نداشته باشد یا این که با تکیه بر عقل خود چیزی را که خداوند حرام دانسته واجب بداند یا چیزی که خداوند آن را حرام دانسته حلال نماید کافر می گردد و در دنیا، احکام مسلمانان بر او صادق و جاری نمی شود، امّا تعیین سرنوشت نهایی او در عالم آخرت - یعنی جاودانگی در آتش جهنم - می بایست که عدم ایمان وی ناشی از خودخواهی و عناد و انکار این عقاید پس از اطلاع و تبلیغ آن ها به او باشد. خداوند متعال می فرماید:«ستمگرانه و مستکبرانه معجزات را انکار کردند هرچند که در دل بدان ها یقین و اطمینان داشتند».(1)

و نیز می فرماید: «این قرآن بر من نازل شده تا شما را و تمام کسانی را که این قرآن بدان ها می رسد بیم دهم».

جهان اسلام و فتنه تکفیر

یکی از دردناک ترین مسائلی که امروز جهان اسلام با آن روبه رو ست فتنه تکفیر است. این غده بدخیم که به تصویر منفی از اسلام دامن زده وجنایت های بی شماری را در سوریه، عراق، پاکستان و کشورهای دیگر مرتکب شده است؛ اقداماتی که برخی از آن ها در قیاس با فجایع بودائیان در قبال مسلمانان میانمار به مراتب شرم آورتر است. در این جنایت ها، مردم بی دفاع در کوچه و بازار و محل کار به خاک و خون کشیده شده و

ص: 26


1- . نمل، آیه 14.

یا به طرز وحشیانه ای سر بریده می شوند. جنایت های گسترده این فرقه تکفیری در حق مسلمانان بی دفاع، اعم از شیعه و سنّی ضرورت توجه ویژه به گسترش روزافزون این پدیده تلخ درجوامع اسلامی را دو چندان می سازد. شاید در ابتدا آشنائی با سیر تطور و شکل گیری این جریان انحرافی و آشنایی با مبانی آن ضروری به نظر برسد اگرچه برای پرداختن به این موضوع، مجالی بس وسیع نیاز است با این حال در این مقاله، سعی خواهیم کرد تا به خاستگاه و جریان شناسی پدیده تکفیر بپردازیم.

پیشینه تکفیر در جهان اسلام به صدر اسلام باز می گردد؛ به این معنا که در برهه هایی از تاریخ، گروه هایی از مسلمانان مخالفان خود را کافر نامیده اند. واقعه مهم تاریخی درباره تکفیر، غائله خوارج است، بسیاری از فرقه های خوارج، کسی را که مرتکب یکی از گناهان کبیره می شد کافر می دانستند.

دو نکته اساسی در این باره وجود دارد که توجه به آن ضروری است: اول این که فتوای به تکفیر دیگران در تاریخ اسلام امر قابل قبولی میان اندیشمندان بزرگ نبوده است. دوم این که هر چند چنین نظریاتی در میان بعضی از افراد در بعضی از مذاهب مذاهب دیده می شود، اما هیچ یک از مذاهب رایج اسلامی حکم به اباحه خون و مال مخالفان خود نداده اند.

همان طور که ذکر شد در تاریخ اسلام فتنه تکفیر به همراه اباحه خون، مال، ناموس، با خوارج آغاز می شود. در حوزه نظری، اندیشه تکفیری در چند قرن گذشته ریشه در دیدگاه های ابن تیمیه دارد و گروه های تکفیری، دیدگاه تکفیری خود را از ابن تیمیه وام گرفته اند، از این رو، برای فهم دیدگاه تکفیریون باید ابن تیمیه را نقطه عزیمت قرار داد. هر چند ابن تیمیه نظریه پرداز پروژه تکفیر در جهان اسلام است،اما در روزگار وی، دیدگاه تکفیری از مرز نظریه پیش تر نرفت و در حوزه عمل به اباحه خون و مال مسلمانان نینجامید. ابن تیمیه به رغم تعریفی که از کفر ارائه می دهد و حصول کفر را با انکار ضروری دین و یا احکام متواتر، و مورد اجماع گره می زند، اما در عمل گروه های

ص: 27

فراوانی از مسلمانان را تحت عناوین گوناگون تکفیر کرده و از دایره اسلام خارج نموده است و با این نگرش،دایره مفهوم ایمان را بسیار تنگ و ضیق در نظر گرفته است.

تکفیر در دوره محمد بن عبدالوهاب

در قرن دوازدهم با ظهور محمد بن عبدالوهاب در منطقة نجد اندیشة تکفیر از حوزة نظر وارد مرحلة عملی شد، در این مرحله، محمد بن عبدالوهاب واژه هایی مانند شرک و کفر را به سادگی درباره مسلمانان به کاربرد و خون مال و ناموس آنان را مباح شمرد. رساله های اعتقادی وی لبریز از تکفیر نه تنها عوام مسلمانان بلکه علمای اسلامی است. محمد بن عبدالوهاب در تکفیر حتی به مبانی ابن تیمیه نیز وفادار نماند و خون، مال وناموس مسلمانان را مباح شمرد. وی در کشف الشبهات رسماً علمای اسلام را مشرکان زمان نامیده و حکم تکفیر آنان را صادر کرده است. محمد بن عبدالوهاب صریحاً اعلام می کند که بسیاری از اهل این دوران و نیز زمانه گذشته، خود را فریب می دهند و می پندارند که انتسابشان به اسلام و گفتن شهادتین، خون و مال آنان را محترم می کند.

از همان وقت که محمد بن عبدالوهاب عقاید خود را ابراز و مردم را به پذیرش آن ها دعوت کرد گروه زیادی از علمای بزرگ به مخالفت با عقاید او پرداختند. نخستین کسی که به شدت با او مخالفت برخاست برادرش «شیخ سلیمان بن عبدالوهاب» بودند که از علمای حنبلی محسوب می شود. شیخ سلیمان، کتابی تحت عنوان الصواعق الالهیه فی الرد علی الوهابیه تألیف کرد و در آن عقاید برادرش را رد کرد. زینی دحلان می گوید: پدر محمد بن عبدالوهاب مردی صالح از اهل علم بود، برادرش شیخ سلیمان نیز از اهل علم محسوب می شد و چون شیخ عبدالوهاب و شیخ سلیمان در ابتدای امر یعنی از زمانی که محمد بن عبدالوهاب در مدنیه منوره به تحصیل اشتغال داشت از سخنان و کارهای او دریافتند که چنان داعیه ای دارد او را سرزنش می کردند و مردم را از وی برحذر می داشتند. محمود عقاد می گوید: بزرگ ترین مخالف محمد بن عبدالوهاب برادرش شیخ سلمیان صاحب کتاب الصواعق الالهیه است. عقاد همچنین

ص: 28

گفته است که شیخ سلیمان برادر شیخ محمد که از بزرگ ترین مخالفان او بود در ضمن این که سخنان برادرش را به شدت رد می کند می گوید: اموری که وهابیان آن را موجب کفر و شرک می دانند و بهانة مباح شدن مال و جان مسلمانان می پندارند در زمان ائمه اسلام به وجود آمده بود، ولی از هیچ یک از ائمه‰ شنیده و روایت نشده که مرتکبین این اعمال راکافر یا مرتد دانسته و دستور جهاد با آنان را داده باشند و یا اینکه بلاد مسلمانان را به همان گونه که شما می گویید بلاد شرک و دارالکفر نامیده باشند. در حالی که وهابیان خود را پیرو احمد بن حنبل می دانند محمد بن عبدالوهاب، علمای حنبلی را گرفتار شرک اکبر و ارتداد می خواند. ابن فیروز که خود عالمی حنبلی و مقلد ابن تیمیه و ابن قیم است به سبب نپذیرفتن وهابیت در نگاه محمد بن عبدالوهاب، کافر و مرتد است.

سنت تکفیر در نسل محمد بن عبدالوهاب (آل شیخ) هم چنان باقیمانده است. نوه ی او همانند پدربزرگ خود مسلمانان عصر خود را به شرک و کفر متهم کرد و آنان را بدتر از مشرکان پیش از اسلام معنای لا اله الا اللّه را بهتر از مسلمانان می فهمید.

جریان های تکفیری در دورة معاصر

هر چند بیش از سه قرن از آغاز فتنة تکفیری ها می گذرد و در طول این مدت این جریان با افت و خیز های فراوانی روبه رو بوده است، اما هرگز گذر زمان و تحولات داخلی و خارجی از رویکرد افراطی این اندیشه نکاسته است. هم چنین گفتنی است که می بایست میان وهابیت و تکفیر تمایزاتی قائل شد و هر گروه وهابی را نمی توان جریانی تکفیری قلمداد کرد. امروزه شاهد آن هستیم که برخی از جریان های داخلی وهابیت، در واکنش به واقعیت های جهان اسلام وجامعة خود به اعتدال روی آورده اند. البته این گروه ها نتوانسته اند بر فضای غالب وهابیت تأثیر به سزایی داشته باشند، از سوی دیگر در ارزیابی وضعیت تکفیر در دوران معاصر باید توجه داشت که در قرن اخیر، جهان اسلام شرایط جدیدی را تجربه می کند؛ وجود دشمنان مشترک بزرگی

ص: 29

همانند آمریکا و اسرائیل و گسترش موج اسلام ستیزی و اسلام هراسی در غرب، و در مقابل رشد بیداری اسلامی، زمینه های هم گرایی و تقریب را میان ملل مسلمان فراهم کرده است، هم چنین عملکرد بد گروه های تکفیری همانند القاعده، سپاه صحابه، لشکر جنگهوی و حزب التحریر موجب گسترش اندیشه های تکفیری در جهان اسلام شده است.

در این میان، عموم مسلمانان که از گرایش های تند تکفیری و ارهابی خسته هستند امروزه به دنبال یافتن مسیری برای وحدت و همدلی می باشند تا بتوانند در برابر دشمنان قدرتمند و متحد خود پیروز شوند، اما در حالی که امروز جهان اسلام بیش از هر زمان دیگری به وحدت و یکپارچگی نیاز دارد وهابیت تکفیری هم چنان بر طبل تکفیر می کوبد و همچون اسلاف خود به جای مبارزه با دشمنان قسم خورده ی اسلام بذر تکفیر را در جهان اسلام می پراکند و قوای مسملین را تحلیل می برد.(1)

معیار اسلام و کفر در قرآن کریم

خداوند متعال، معیار اسلام و کفر را در قرآن به صورت شفاف بیان کرده است. از دیدگاه قرآن، کسی که شعائر اسلام را اظهار نماید و بگوید من مسلمانم، او مسلمان است و کسی اجازه تعرض به او را ندارد. قرآن مجید، اظهار اسلام را نشانه مسلمان بودن می داند و می فرماید:)یا ایها الذین آمنوا اذا ضربتم فی سبیل الله فتبینوا و لا تقولوا لمن القی الیکم السّلام لست مومناً(؛(2)

ای کسانی که ایمان آورده اید هنگامی که در راه خدا گام می زنید و برای جهاد می روید تحقیق کنید و به خاطر این که سرمایه ناپایداری و غنایمی به دست آورید به کسی که اظهار اسلام می کند نگویید که مسلمان نیستی.

در شأن نزول این آیه آمده است: پس از بازگشت رسول خدا از غزوه خیبر «اسامة بن زید» رضی الله عنه را به همراه جمعی به سوی تعدادی از روستاهای یهودی نشین اطراف فدک

ص: 30


1- . مکر تکفیر، ص 19 - 2 - 21.
2- . سوره نساء، آیه 94.

فرستاد تا آنان را به اسلام دعوت کند مردی یهودی به نام «مرداس بن نهیک» که از حضور اسامه آگاهی یافت نزدیکان و اموال خود را در کنار کوه جمع نمود و نزد اسامه رضی الله عنه آمد در حالی که می گفت:«اشهد ان لا اله الا اللّه و ان محمداً رسول اللّه» اما اسامه او را کشت. وی پس از بازگشت، نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رفت و جریان را برای حضرت بازگو کرد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به او گفت: مردی را کشتی که به لا اله الا الله و انّ رسول الله شهادت داد. اسامه رضی الله عنه گفت ای رسول خدا او برای نجات از کشتن شهادت داد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: آیا دل او را شکافتی تا آگاهی یابی.

هم چنین به نقل از ابن عباس رضی الله عنه شأن نزول این آیه این گونه است: گروهی از صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از راهی می گذشتند که مردی یهودی از بنی سلیم به صحابه - رضوان الله اجمعین- سلام کرد، آنان با خود گفتند سلام او برای نجات و پناه بردن بوده است از این رو وی را به قتل رساندند و غنائمش را گرفتند. پس از آن که نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آمدند این آیه نازل شد.

خداوند متعال پیش از این آیه دربارة حفظ جان افراد مؤمن می فرماید:)و ماکان لمؤمن ان یقتل مومناً الاخطا و من یقتل مومنا متعمدا فجراؤه جهنم خالدا فیها(.(1)

از این آیات، محفوظ و مصون بودن خون انسان مؤمن و مسلمان استفاده می شود.

موجبات کفر در قرآن مجید

کسی که به جای خدا غیر او را برگزیند و برای او شریک قرار دهد، برای نمونه، دو آیه زیر را شاهد می آوریم:

)لقد کفر الذین قالوا ان الله هو المسیح ابن مریم(؛(2)

)لقد کفر الذین قالوا ان الله ثالث ثلاثة((3) انکار قرآن مجید است.

ص: 31


1- . نساء، آیه 93.
2- . مائده،آیه 72.
3- . همان.

)یقول الذین کفروا ان هذا الا اساطیر الاولین((1) )لقال الذین کفروا ان هذا الاسحر مبین(.(2)

انکار خدا و رسول یکی دیگر از موجبات کفر است.

)ذلک بانّهم کفروا باللّه و رسوله اولئک الذین کفروا بآیات ربّهم و لقائه الی...( (3)

و کسانی که چیزهایی که خداوند تبارک و تعالی آن ها را حلال دانسته حرام بدانند. و چیزهای حرام را حلال بدانند.

موجبات کفر در احادیث نبوی

احادیث فراوانی از پیامبر اسلام وجود دارد که از تکفیر کسی که شهادتین گفته است نهی فرموده اند چه رسد به کسی که به انجام دستورهای دینی متعهد است نمونه هایی از این احادیث را نقل می کنیم:

«بنی الاسلام علی خمس شهادة ان لا اله الا اللّه و ان محمد رسول الله والإقرار بماجاء به من عند الله و الجهاد ماض منذ بعث رسله الی آخر عصابة تکون من المسلمین فلا تکفروهم بذنب و لاتشهدوا علیهم بشرک».(4)

2. ابوداود از نافع و او از ابن عمر رضی الله عنه نقل می کند که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:

ایّها الرجل مسلم کفَّر رجلا مسلماً فان کان کافرا و الاّ کان هو الکافر.(5)

مسلم به نقل از نافع و اواز ابن عمر رضی الله عنه روایت کرده است:

«اذا کفّر الرجل اخاه فقد باءبها احدهم؛(6) هرگاه مسلمانی برادر دینی اش را تکفیر کند گناه ای نسبت را یکی از آن دو به دوش کشیده است.

4. مسلم از عبدالله بن دنیار و او از ابن عمر رضی الله عنه روایت کرده است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:«أیّما امرء قال لاخیه یا کافر فقد باء بها احدهما ان کانت کما قال و الا رجعت علیه».(7)

ص: 32


1- . انعام، آیه 25.
2- . همان، آیه7.
3- . کهف، آیه 105.
4- . سنن ابی داود، 4672.
5- . همان.
6- . صحیح مسلم، 2714.
7- . همان.

5. بخاری در کتاب خود می گوید: برخی از گناهان باز مانده دوران جاهلیت هستند و هیچ کسی با انجام آن ها کافر نمی شود مگر با شرک ورزیدن. از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم روایت می کند که خطاب به فردی فرمود: در تو آثار جاهلیت هست و خداوند تبارک و تعالی می فرماید:)انّ اللّه لا یغفر ان یشرک به و یغفر مادون ذلک لمن یشاء(.

6. ترمذی در کتاب سنن خود به نقل از ابن ضحاک روایت می کند که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:«لیس علی العبد نذر فیما لایملک و لاعن المومن کفاتله و من قذف مؤمناً».

7. ابوداود از اسامة بن زیدنقل می کند: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ما را به جنگی در منطقه حرقات فرستاد ما در پیشاپیش لشکر بودیم وقتی دشمن شکست خورد و در حال فرار بود یک نفر از آن ها را دستگیر کردیم او در این موقعیت لا اله الاّ اللّه گفت او را آن قدر زدیم تا جان سپرد، وقتی ماجرا را برای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم گفتیم حضرت فرمود شما در روز قیامت با لا اله الا اللّه چه خواهید کرد، گفتیم یا رسول اللّه او از ترس شمشیر و کشته شدن لا اله الّا اللّه گفت، حضرت فرمود: آیا تو از ذهن او با خبری و فهمیدی که او از ترس، کلمه توحید بر زبان آورد، در روز قیامت در مقابل لا اله الاّ اللّه چه خواهی گفت اسامه رضی الله عنه گفت رسول خدا صلی اللّه علیه و سلم همیشه این جمله را تکرار می کرد تا آن جا که من آرزو می کردم ای کاش من مسلمان نشده بودم مگر همان روز.

8. هنگامی که ذوالخویصرة به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم اهانت نمود و گفت به عدالت رفتار کن در بین کسانی که در جلسه حاضر بودند ولوله ای بر پا شد، از آن جلمه خالد بن ولید -رضی الله- بود که به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم گفت: یا رسول الله اجازه دهید گردنش را بزنم، حضرت فرمودند:«لافلعله یکون یصلی فقال: إنه رب مُصل یقول بلسانه ما لیس بقلبه انی لم اؤمران انقب قلوب الناس و لا اشق بطونهم».

در پرتو این احادیث فراوان و روشنگر از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم و سخنان اندیشمندان اسلامی در می یابیم که تکفیر مسلمان،کاری سهل و ساده نیست بلکه بسیار دشوار و خطیر است. خداوند تبارک و تعای می فرمایند:)ولاتکونوا کالذین تفرقوا و اختلفوا

ص: 33

من بعد ماجائتهم البینات و أولئک لهم عذاب عظیم(؛(1)

و مانند کسانی نباشید که پراکنده شدند و اختلاف کردند آن هم پس از آن که نشانه های روشن پروردگار به آن ها رسید و آن ها عذاب عظیمی دارند.

مسلمانان همواره در طول قرن های متمادی، هدف نقشه های شوم و تفرقه افکنانه استعمارگران بوده اند، آنان سعی کرده اند از طریق درگیر کردن مسلمانان و ایجاد تفرقه در بین صفوف مسلمین، طُعمه لذیذی برای خود فراهم آورند تا بتوانند با وسایل گوناگون به غارت ثروت های مادی و از بیرن بین فرهنگ و تمدن اسلامی بپردازند. در همین راستا شاهدیم که گاه و بی گاه آتش فتنه ای را در مورد مسائل جزئی فقهی که هیچ ارتباطی با مسائل اعتقادی ندارند روشن می کنند تا مسلمانان به تکفیر یکدیگر بپردازند در حالی که همیشه در بین فقها، مسائل فقهی مورد اختلاف بوده و هست؛ به عنوان مثال در مسئله روی هم گذاشتن دست ها هنگام نماز نظریات متفاوتی وجود دارد: برخی از فقها معتقد به استحباب، بعضی معتقد به کراهت وگروهی دیگر قائل به حرمت آن شده اند. در این مسئله هر مجتهدی نظر خاصی دارد و هیچ مجتهد یا فقیهی نمی تواند فقیه دیگر را و مقلدان او را تکفیر کند. در سایر مسائل فقهی نیز داستان از همین قرار است و اجتهاد در مورد آن ها جایگاه خاص را داراست. برخی از مسائل اعتقادی نیز که از ضروریات اسلام به شمار نمی رود همانند مسائل فقهی محل بحث، بررسی، استدلال و اجتهاد هستند از قبیل عصمت انبیاء پیش و پس از بعثت، حدوث و قدم قرآن، عینیت صفات خداوند با ذات یا زیادت آن بر ذات او. این گونه مسائل، مرز توحید و شرک یا ایمان و کفر نیست تا هر اندیشمندی بتواند دیگری را تکفیر کند. هر محققی حق دارد با توجه به دلایل خودعقیده ای خاص برگزیند و اگر کسی خود، اهل تحقیق نبود اعتقاد اجمالی او به محتوای رسالت رسول اسلام صلی الله علیه و آله و سلم کافی است.

با توجه به مطالب مذکور به این نتیجه می رسیم که تکفیر مسلمانان نسبت به یکدیگر در زمینه مسائل فقهی و یا اعتقادی که از ضروریات دین نیست امری ناپسند و

ص: 34


1- . آل عمران: 105.

گناهی نابخشودنی است و حاصلی جز خدمت به استعمار ندارد. در این باره نیازی به اطاله کلام و ذکر مثال های متعدد نیست کافی است با نگاهی به وضعیت کنونی مسلمانان و پراکندگی صفوف آنان این نکته را دریابیم؛ حال آن که اختلافات آنان در برخی مسائل فرعی فقهی و عقیدتی غیرضروری خلاصه می شود.

حرمت تکفیر اهل قبله در اندیشه علماء اسلام

چنانچه حضرت علامّه قاریŠ در شرح شفا می فرمایند:«ادخال کافر فی الملة الاسلامیة او اخراج مسلم عنها عظیم فی الدین»(1)

قال الله تبارک و تعالی فی القرآن المجید )فلا و ربک لایؤمنون حتّی یحکموک فیما شجر بینهم( در روح المعانی تفسیر این آیت را از سلف این گونه نقل فرموده است: فقد روی عن الجعفر الصادق رضی الله عنه انّه قال لو ان قوماً عبدواللّه تعالی و اقاموا الصلوة و اتوالزکاة و صاموا رمضان و حج البیت...»؛ هر شخصی که نماز و روزه بگیرد تکفیر او از نظر حدیث نبوی و کتب فقه و عقاید درست نیست کما رواه ابوداود فی الجهاد عن انس رضی الله عنه قال قال رسول اللّهŒ:«ثلث من اصل الایمان: الکف عمن قال لا اله الاّ الله و لا تکفره بذنب و لاتخرجه من الاسلام بعمل الحدیث».

در شرح فقه اکبر عقاید، امام اعظمŠ و در شرح عقاید از قول شیخ ابوالحسن اشعریŠ مسلک اهل سنت و جماعت این طور نقل شده است:«و من قواعداهل السنة و الجماعة ان لایکفرو احد من اهل القبله»(2) عن ابی حنیفة رضی الله عنه

لانکفر اهل القبله بذنب انتهی عقیده بالذنب فی عبارة الامام و اصله فی حدیث ابی داود کما ثّر انفاً».

حضرت ملا علی قاریŠ در شرح فقه اکبر این طور می فرمایند: «اعلم ان المراد باهل القبله الذین تفوق علی ماهو من ضروریات الدین کحدوث العالم وحشرالاجساد و علم الله تعالی بالکلیات و الجزئیات و ما اشقبه ذالک من المسائل المهمات فمن واجب طول عمره علی الطاعات و العبادات مع اعتقاد قدم العالم و نفی الحشر او نفی علمه سبحانه و تعالی بالجزئیات لایکون من اهل القبله و ان المراد

ص: 35


1- . شرح شفا، ص 500.
2- . شرح التحریر، ج3، ص318.

بعدم تکفیر احد من اهل القبله السنة انه لایکفر احد مالم یوجد شئ من امارات الکفر و علاماته و لم یصدر عنه شئ من موجباته و فی شرح مقاصد فلا نزاع فی کفر اهل القبلة المواطب طول عمره علی الطاعات باعتقاد قدم العالم و نفی الحشر و نفی العلم بالجزئیات و نحوذالک من موجبات الکفر»(1)

در شرح عقاید نفی نبراس چنین می فرماید: اهل القبله فی اصطلاح المتکلمین مصدق بضروریات الدین الی قوله فمن انکر شیئاً من الضروریات الی قوله لم یکن من اهل القبله و لو کان مجاهداً بالطاعات و کذالک من باشر شیئا من امارات التکذیب کسجود الصنم و الاهانة بامر شرعی و الاستهزاء علیه فلیس من اهل القبله و معنی عدم تکفیر القبله ان لایکفر بارتکاب المعاصی ولا بانکار الامور الخفیفة غیر المشهورة هذا ما حققه المحققون ولاشک فی تکفیر من انکر ان القرآن کلام الله بل قال انّه کلام محمد صلی الله علیه و آله و سلم او غیره من الخلق ملکان بشراً و لانکفرا حداً من اهل القبلة بذنب مالم یستحله ان شاءالله».(2)

عن النبی Œ: «انّه قال لایحل دم امرء مسلم یشهد ان لا اله الا اللّه و انّی رسول الله الاّ باحدی ثلاث».

دیدگاه علمای دیوبندیه برائت علمای دیوبند در عقاید وهابیت سوال می شود از فخر المحدثین حضرت مولانا خلیل احمد سهارنپوریŠ سوال دوازدهم:

محمد بن عبدالوهاب خون و مال و آبرو ی مسلمین را حلال می پنداشت و همه را به شرک نسبت می داد و درشأن سلف، گستاخی می کرد، در این مورد نظر شما چیست؟ آیا شما تکفیر سلف و مسلمین و اهل قبله را جایز می دانید و در این باره مشرب شما چگونه است؟

جواب از مولانا خلیل احمدŠ: به نظر ما حکم شان همان است که صاحب کتاب در مختار فرموده است: خوارج گروهی است دارای شوکت و قوت که بر امام وقت [امام علی رضی الله عنه ] با تاویل خروج نموده اند و عقیده دارند که امام، مرتکب باطنی کفر ویا معصیت است که قتال با او را واجب می سازد. با همین گونه تأویل آن ها تعرض به جان و مال ما را برای خود حلال تصوّر می کنند و زنان ما را به اسارت و بردگی می گیرند.

ص: 36


1- . جواهر الفقه، ج1، ص13-14.
2- . شرح عقاید، ص572.

(سپس می فرماید) حکم آن ها همانند حکم باغیان است. باز می فرماید: کافر قرار ندادن ما آن ها را صرفاً به این خاطر است که این کارشان از راه تأویل است؛ هر چند که تأویلشان باطل است.

علامه شامی (سید محمد امین بن عابدینŠ در شرحش رد المختار فرموده است:

«چنا ن که در زمان ما از پیروان محمد بن عبدالوهاب چنین عملی سر زد که آن ها از نجد بیرون آمده بر حرمین شرفین غالب شدند و خود را دارای مذهب حنبلی قلمداد می کردند. اما عقیده آن ها بر این بود که فقط آن ها مسلمان هستند و کسانی که مخالف عقایدشان باشند مشرک هستند و با همین تصور، کشتن اهل سنت و قتل علمای آنان را مباح دانستند تا این که خداوند متعال شوکت و قدرت آن ها را شکست. می گویم محمد بن عبدالوهاب و هیچ یک از پیروان و هوادارانش در هیچ یک از سلسله های علمی یا فقهی و حدیث تفسر و تصوف جز مشایخ ما نیستند.

اما حلال شمردن خون ها و آبرو و اموال مسلمین یا به ناحق می شود و یا به حق، پس اگر به نا حق باشد بدون تأویل است که در این صورت، کفر و خروج از اسلام است یا تأویلی است که در شرع جواز ندارد که در این صورت فسق است و اگر به حق باشد آن گاه امری جایز و حتی واجب است. امّا تکفیر مسلمین سلف پس حاشا که ما آن ها را تکفیر کنیم بلکه چنین حرکتی به نظر ما برابر با رفض و ایجاد بدعت در دین و مبتدعانی که اهل قبله هستند هم تا زمانی که یک حکم ضروری بدیهی از ضروریات دین را منکر نشده باشند کافر قرار نمی دهیم و هرگاه انکار امری از ضروریات دین از آن ها ثابت شد آن ها را تکفیر می کنیم. و در این امر هم محتاطانه عمل می کنیم. این نظر ما و روش مشایخ مان‚ می باشد».(1)

در فتاوی محمودیه چنین می فرماید:«ای الفاظ المشتمله علی الکفر یلزم منه الکفر قطعاً انکاراً لنصوص القطعیته من الکتاب و السنة انکار معراج رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم یا اینکه بگونة قصه های بیان شده در قرآن بی بنیاد هستند «فهذا کذب صریح علی الله تعالی لقوله تعالی نحن نقص علیکم احسن القصص یا اینکه بگوید ان الوحی

ص: 37


1- . عقاید اهل سنت، ص99.

کان مخترعاً من جهة النبی صلی الله علیه و آله و سلم و ان لم یکن منزلا من الله تعالی علی زعم هذا القائل و هو کذب و اختراع و افتراء کما افترت الیهود و النصاری علی الله تعالی و رسله فصاروا مردودین من جناب الحق تعالی محذلین بکید الشیطان و سماهم الله الکافرین الملحدین با اینکه کسی بگوید اسلام دین کاملی نیست در مقابل خداوند می فرماید: )الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دیناً( لمّا ثبت ان هذه النکاة المذکورة معارضة لنص الکتاب و السنة و انکار و تمسخربها فنقول ان الفقهاء‚ قطعوا حکم الکفر علی هذا مثل الزعیم فقال فی التاتارخانیة اذا انکرایةً من القرآن او سخر بآیة من القرآن و فی الخزانه او عاب فقد کفر.(1)

کسی که دیگر مسلمانی را کافر بگوید خودش کافر می شود باب ما یتعلق بتکفیر المسلم عن ابی ذر رضی الله عنه انه سمع النبی صلی الله علیه و آله و سلم یقول لایرمی رجل رجلاً بالفسوق، و لایرمیه بالکفر الاّ ارتدت علیه ان لم یکن صاحبه.

کذالک صحیح بخاری(2) و کذا فی صحیح المسلم.(3)

قال الامام النوویŠ فی تأویل الحدیث أوجه أحدها انّه محمول علی المستحل کذالک وهذا یکفر کذا فی المرقاة(4)

عن ابن عمر 3 قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم «ایما امری قال لاخیه کافر فقد باءبها احدهما ان کان کما قال و الاّ رجعت معنا ان ذالک یؤل به الی الکفر و ذالک ان المعاصی کماقالوا یرید الکفر و یخاف علی المکثر منها ان یکون عاقبة شومها المصیر الی الکفر و یؤید هذا الوجه ماجاء فی روایه فان کان کما قال و الاّ فقد باء بالکفر(5) و فی الخلاصة:«من ابغض عالماً من غیر مسبب ظاهر خیف علیه الکفر»(6)

و عن ابی ذر رضی الله عنه قال قال رسول اللهŒ: من دعا رجلاً بالکفر او قال عدو الله و لیس کذلک الاحار علیه».

«[متفق علیه]» و المختار للفتوی فی جنس هذه المسائل ان القائل بمثل هذه المقالات (ای قوله یا

ص: 38


1- . کتاب احکام المرتدین، فصل فیما یتعلق بالقرآن ج5، ص390.
2- . کتاب الادب با ما ینهی عن المساجد و اللعن 2/893.
3- . کتاب الایمان باب بیان حال ایمان من قال لاخیه المسلم یا کافر 1/57 قدیمی.
4- . شرح المشکوة کتاب الآداب باب حفظ اللسان 8/596 مکتبه حقانیه پشاور.
5- . الصحیح لمسلم مع شرحه النووی کتاب الایمان باب ماجاء فی بیان حال ایمان من قال لافیه المسلم یا کافر» - 571 - قدیمی.
6- . شرح الفقه الاکبر فصل فی العلم و العلماء.

کافر) و یا یهودی و غیر ها ان کان اراد الشتم ولایعتقده کافراً لایکف و ان کان یعتقده کافراً مخاطبه بهذا بناًء و علی اعتقاد انه کافر یکفر.(1)

فتاوی رشیدیه

و قال شمس الائمة السرخسی -رحمه الله تعالی:«السجود لغیر الله تعالی علی وجه التعظیم کفر» و قال العلامة الآلوسی -رحمة الله علیه تعالی- تحت قوله تعالی:)و لکن رسول الله و خاتم النبیین(، و کونه -صلی الله تعالی علیه و سلم- خاتم النبیین مما نطق به الکتاب و صدعت به السنة و اجمعت علیه الامة فیکفر مدعی خلافه و یقتل ان اصّر»(2)

«و دعوی النبوة بعد نبینا صلی الله علیه و آله و سلم کفربالاجماع و کذا فی شرح العقیده الطحاویه مطلب فی کل من «اعی النبوة بعد صلی الله علیه و آله و سلم کاذب و من جحد القرآن ای کلّه او سورة منه اوایة قلت و کذا کلمة او قراءة متواترة کفر»(3)

و بالجملة فالعلم بالغیب أمر تفرد به سبحانه تعالی ولاسبیل للعباد الیه الا باعلام منه و الهام بطریق المعجزة او الکرامة اوالارشاد الی الاستدلال بالامارات فیما یمکن فیه ذالک ثم اعلم ان الانبیاء( لم یعلموا المغیبات من الاشیاء الاّ ما علّمهم اللّه تعالی احیانا و ذکر الحنفیة تصریحاً بالتکفیر باعتقاده ان النبی صلی الله علیه و آله و سلم یعلم الغیب لمعاوضة قولی تعالی قل لایعلم الغیب الا الله یاقل لایعلم الغیب من فی السموّات و الارض الغیب الا الله.

نظریه دکتر یوسف قرضاوی درباره تکفیر و تکفیری ها

نخستین مطلبی که لازم است در مورد پدیده افراط در تکفیر بیان کنم این است که این پدیده، نیاز به تحقیق و بررسی و ریشه یابی تمام جوانب آن را دارد تا با این شیوه در جهت رفع مشکلاتی که در این زمینه ایجاد شده گامی سنجیده تر برداشته باشیم. اگر قدرتمندان در این فکرند که می توان با قلع و قمع یا اعمال زور و زندان و سایر موارد تهدید به مبارزه با این پدیده پرداخت سخت در اشتباهند. زیرا اندیشه را تنها با اندیشه می توان رد کرد و فکر را باید با فکر پاسخ داد در برابر مبارزه با چنین پدیده هایی از

ص: 39


1- . الفتاوی العالمگیریه کتاب السر موجبات الکفر انواع و منها ما یتعلق تبلیقین الکفر و الامر بالارتداد.
2- . آلوسی، روح المعانی، ج2، ص41.
3- . شرح الفقه الاکبر، ص167.

به کارگیری تهدید به تنهایی جز این که آن را توسعه بیشتری بخشد و پیروانش را به اصرار و پا فشاری وا دارد نتیجه دیگری حاصل نخواهد شد. بنابراین لازم است که با اقامه دلیل و برهان و رفع تشویش افکار و با دلایل منطقی و قانع کننده به توجیه چنین افراد پرداخته شود.

محقق و پژوهشگر با ریشه یابی این قضیه در می یابد که پدیده افراط در تکفیر دارای علل و اسبابی به شرح زیر است:

1. شیوع کفر و ارتداد علنی و آشکار در جوامع اسلامی؛ برخورداری کافران و مرتدّان از مقام و منصب اجتماعی و افتخار آنان به کفریاتشان. از طرف دیگر، رسانه های گروهی به طور آشکار و پنهان برای ترویج کفر و ارتداد در میان همه مسلمانان می کوشند؛ بدون این که مورد تعرّض کسی قرار بگیرند. یا کسانی باشند که آنان را از این ضلالت و گمراهی باز دارند.

2. تساهل و کم کاری بسیاری از علمای دین در خصوص این گونه افراد؛ در حالی که اسلام، کاملاً از آنان بیزار می باشد.

3. تجاوز و حمله به افکار و اندیشه های اصیل اسلامی و دعوتگران دینی که ملتزم به قرآن و سنت هستند و در فشار قراردادن آنان و دعوتشان و ظلم و سخت گیری در حق آزاد اندیشان. طبیعی است که چنین گرایش های انحرافی به صورت زیرزمینی و در فضایی به دور از نور و روشنایی عمل کنند. این جوانان با توشه اندکی از فقه و اصول اسلامی دارند و بدون تعمق و همه جانبه نگری، بعضی نصوص را بدون توجه به سایر نصوص به عنوان دلیل می گیرند و یا غافل از محکمات به متشابهات می پردازند.

یا بر اثر توجه به جزئیات از قواعد کلّی شریعت غافل می مانند و یا از بعضی نصوص به طور سطحی و به سرعت نتیجه گیری می کنند؛ بدون این که به شرایط لازم برای فتوا دادن توجه کنند و بدون اهلیت کافی فتوا می دهند. باید دانست،اخلاص به تنهایی وقتی که قرین فهم عمیق از شریعت خداوند متعال و احکام او نگردد هرگز کفایت نمی کند در غیر این صورت، پیروان این اندیشه ها به چاهی که قبل از آنان

ص: 40

خوارج در آن افتاده بودند خواهند افتاد. به گفتة امام احمد بن حنبل -رحمة الله علیه- خوارج هم اگرچه حرص و ولع شدیدی به عبادت و مجادلات اعتقادی داشتند، اما از جهات بسیاری، مورد مذمّت ده ها حدیث نبوی قرار گرفته اند. در همین راستا پیشوایان گذشته، همواره امّت اسلامی را به فراگیری علم قبل از تعبّد و اجتهاد قبل از جهاد سفارش نموده اند تا مبادا ندانسته از برنامه های الهی منحرف گردند.

حسن بصری -رحمة الله علیه- می فرماید: عالمان بدون علم، همچون رهروان بدون راهند که فساد چنین کسانی بیش از اصلاح آنان است در طلب و جویای چنان علمی باشید که به عبادت زیان نرساند و چنان در طلب و جویایی عبادت باشید که زیانی به علم نرساند، زیرا گروهی بدون برخورداری از علم و دانش به عبادت پرداختند و در اثر نداشتن علم و آگاهی علیه امّت محمد صلی الله علیه و آله و سلم شمشیر کشیدند. اگر آنان علم کافی می داشتند هرگز مرتکب چنان اعمالی نمی شدند.

مستحقان تکفیر

بسی شایسته است کسانی را کافر بشماری که بدون شرم و رو در بایستی کفر خود را آشکار می سازند و از تکفیر کسانی که ظاهراً اسلام را پذیرفته اند خودداری کنیم، اگرچه باطن آنان خالی از ایمان و اعتقاد باشد. این گونه اشخاص در عرف اسلام، «منافق» نامیده می شوند؛ آنان که با زبان خویش می گویند ایمان داریم در حالی که قلب هایشان خالی از نور ایمان است یا رفتارشان گفتارشان را تصدیق نمی کند. در دنیا به مقتضای ظاهر، احکام اسلام را برآنان جاری می کنیم و در آخرت، به واسطه کفری که مرتکب شده اند و بر آن سرپوش گذاشته اند به برترین جایگاه فرستاده می شوند.

کافرانی که بدون هیچ شک و تردیدی به خاطر تکفیرشان واجب است از جامعه اسلامی طرد شوند عبارتند از: کمونیست هایی که بر عقاید خود اصرار می ورزند و علی رغم مخالفت هایی که مکتب کمونیستی با عقاید شریعت و ارزش های اسلامی دارند آن را به عنوان یک فلسفه و نظام زندگی می پذیرند و معتقدند که دین، افیون

ص: 41

جامعه است و به طور کلّی با دین اسلام دشمنی می ورزند و از میان ادیان، بیشتر اسلام را نشانه گرفته اند، چرا که اسلام دارای برنامه ای فراگیر و همه جانبه است.

2.سیاستمداران لائیک و رجال سیاسی وابسته به احزاب سکولار که آشکارا اسلام را رد می کنند و نگرش آنان این است که دین باید از سیاست جدا گردد.

مسئله سماع اموات

این مسئله که آیا مردگان اموات می توانند کلام کسی را بشنوند یا خیر از مسائلی است که خود صحابه علیهم السلام درباره آن با هم اختلاف نظر داشته اند: حضرت عبدالله بن عمر1 سماع مرده را به اثبات می رساند و حضرت ام المؤمنین عایشه صدیقه1 آنرا نفی می نماید، لذا اصحاب دیگر و تابعین هم به دو گروه تقسیم شده اند: بعضی قائل به اثبات وبعضی معتقد به نفی آن می باشند و این مضمون در قرآن یکی در سوره نمل و دوّم در سوره رم آیه 52 و 53 تقریباً با همین الفاظ آمده است:)انک لا تسمع الموتی ولاتسمع الصمّ الدّعا اذا ولوّا مدبرین((1) به این الفاظ آمده است: )و ما انت بسمع من فی القبور(؛(2)

«شما نمی توانید کسانی را بشنوانید که در قبر ها هستند.»

در این هر سه آیه این امر قابل توجه است که در هیچ یک از آن ها نفرمود که مردگان نمی توانند بشنوند بلکه در هر سه آیه این نکته را نفی نمود که شما نمی توانید آن ها را بشنوانید. از اختیار کردن این تعبیر و عنوان در هر سه آیه اشاره واضح به این است که امکان دارد مردگان استعداد و صلاحیت شنیدن را داشته باشند ولی ما نمی توانیم با اختیار خود آن ها را بشنوانیم.

در مقابل این سه آیه، آیه دیگری در قرآن کریم در حق شهدا آمده که این را اثبات می کند که:«به شهدا در قبرهایشان زندگی خاصی عنایت شده است و طبق آن زندگی به آن ها رزق هم می رسد و نسبت به بستگان و پس ماندگان شان از جانب خدا به آن ها

ص: 42


1- . نمل: 80.
2- . فاطر: 22.

بشارت داده می شود: )ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاء عند ربّهم یرزقون فرحین بما اتاهم الله من فضله و یستبشرون بالذین لم یلحفطه بهم من خلفهم الاخوف الیهم و لا هم یحزنون(.(1)

این آیه دلیلی است بر این که پس از مرگ هم می تواند در روح انسانی، شعور و ادراک باقی بماند بلکه در حق شهدا این آیه بر وقوع آن شهادت می دهد. شاید سؤال کنند: این امر مختص به شهدا ست نه اموات دیگر؟ جواب این است که: از این آیه حداقل این ثابت می شود که پس از مرگ هم در روح انسانی می تواند شعور و ادراک و ارتباطی به این دنیا باقی بماند چنان که به شهدا این اعزاز داده شده است که ارتباط ارواح شان با قبور و اجسادشان برقرار می ماند.

هم چنین هر وقت خدا بخواهد می تواند به اموات دیگر هم این فرصت را بدهد. حضرت عبدالله بن عمر رضی الله عنه که قائل به سماع موتی است قول او نیز مستند به حدیث صحیحی است که از خود او با اسناد صحیح منقول است؛ به این عبارت: «مامن أحد یمرّ بقبر اخیه المسلم کان یعرفه فی الدنیا فیسلم علیه الاّ رد الله علیه روحه حتی یرد علیه السلام»؛ کسی نیست که به کنار قبر برادر مسلمان خود که در دنیا او را می شناخت گذر نکند و درود به آن نفرستد مگر اینکه خداوند روح آن شخص را برمی گرداند (قبر) و جواب سلام دهنده را می دهد.

فاعلم ان مسئله سماع الموتی و عدمه من المسایل التی وقع الخلاف فیه بین الصحابه رضوان الله تعالی علیهم اجمعین فهذا عبدالله بن عمر رضی الله عنه یثبت السماع للموتی و هذه ام المؤمنین عایشه 1 تنفیه و الی کل مالت طائفة من علماء و الصحابه و التابعین.(2)

و فی کفایت المفتی للحضرت مولانا مفتی کفایت الله دهلویŠ: سوال سماع موتی نزد علمای محققین ثابت است یا نه؟

جواب: مسئله سماع موتی از قرون اولی مختلف فیه بوده و هست: اکثر صوفیه به سماع موتی قائل هستند لکن علمای حنفیه قائل به سماع موتی نیستند. بله وقتی که مرده

ص: 43


1- . آل عمران: 169.
2- . محمد شفیع: احکام القرآن.

در قبر گذاشته می شود این قدر حیات به او داده می شود که عذاب یا آرامش را حس کند.»(1)

ولایرد تعذیب المیت فی قبره لانه توضع فیه الحیاة عندالعامة بقدر ما یحس بالالم و ابنیة لیست بشرط عند اهل السنة بل تجعل الحیاة فی تلک الاجزاء المتفرقة التی لایدرکه البصر و قال بعد اربعه اسطر و لایرد ما فی الصحیح من قوله صلی الله علیه و آله و سلم لاهل قلیب بدر هل وجدتم و ماوعدکم ربکم حقا فقال عمر اتعلم المیت یا رسول الله فقال علیه السلام و الذین نفسی بیده ما انتم باسمع من هولاء او منهم فقد اجاب عند المشائیخ بأنه غیر ثابت یعنی من جهة المعنی و ذالک لان عایشة 1 ردته بقوله تعالی:)و ما انت بسمع من فی القبور انک لاتسمع الموتی( و ان انّها قال علی وجه الموعظة للاحیاء و بأنّه مخصوص بأولئک تضعیفا للحرمت علیهم و بانه خصوصیة له علیه السلام معجزة لکن یشکل علیهم ما فی مسلم ان المیت لیسمع قرع نعالهم اذا انصرفوا الا ان یخصوا ذالک باول الوضع فی القبر مقدمة للسوال جمعاً بینه و بینه الآتین فانه شبه فیهما الکفار بالموتی لافادة بعد سماعهم و هوفرع عدم سماع الموتی خلاصه الکلام این که: این مسئله، فروعی است که در بین بزرگان صحابه مثل حضرت عمر رضی الله عنه ابن عمر رضی الله عنه حضرت عبدالله بن عباس 3 و حضرت عایشه3 مورد اختلاف رأی قرار گرفته و از سلف تا خلف هیچ یک از آن ها هم دیگر را به گمراهی و وهابی گری متهم نکرده اند، زیرا این مسئله فقهی است و در مسائل فقهی حتی در زمان خود رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم نیز تفاوت نظر وجود داشته برادر مسلمانش می گذرد که او را در دنیا می شناخت به او سلام می کند مگر اللّه تبارک و تعالی روح آن مرده را باز به او بر می گرداند تا به سلام جواب بدهد از این هم ثابت می شود که وقتی کسی سر قبر برادر مسلمانش رفته سلام گوید آن مرده سلام او را می شنود و به او جواب می دهد، بدین صورت که اللّه تعالی در آن زمان روح او را به دنیا بر می گرداند. از این حدیث دو امر ثابت می گردد: یکی از این که مردگان می توانند بشنوند، دوم این که شنیدن آن ها و ما با اختیار خود ما نیست بلکه هرگاه خدا بخواهد می شنوند. و اگر نخواهد نمی شنوند. این حدیث نشان می دهد که هنگام سلام گفتن مسلمانی حق تعالی روح مرده را بر می گرداند و سلام را به او

ص: 44


1- . الشامی: ج2، ص 134.

می شنواند و به او توانایی می دهد تا جواب سلام را بدهد نسبت به بقیه ی احوال و کلمات نمی توان به طور قطعی فیصله داد که مرده آن ها را می شنود یا خیر.

امام غزالی، علامه سبکی و غیره چنین تحقیق کرده اند که این امر از احادیث صحیح و آیة مذکور قرآن ثابت است که بعضی از اوقات، مردگان کلام زندگان را می شوند ولی این ثابت نیست که هر مرده ای در هر زمانی کلام هر کس راحتماً می شنود پس بدین طریق بین روایات و آیات هم توافق ایجاد می گردد امکان دارد که مرده در بعضی اوقات کلام زندگان را بشنود و در بعضی اوقات دیگر نشنود، زیرا از آیات سوره نحل و سورة روم و سورة فاطر هم این ثابت گردید که شنوانیدن مردگان در اختیار ما نیست بلکه کسی که خدا بخواهد به او می شنواند لذا در مواردی که از احادیث صحیح شنیدن ثابت گردد در آن جا بر شنیدن باید عقیده داشت و جایی که ثابت نیست در آن جا هر دو احتمال وجود دارد بنابراین نه مجالی برای اثبات قطعی است و نه برای نفی قطعی و الله اعلم بالصواب»(1)

و نیز از احادیث ذیل، سماع موتی ثابت می شود که حضرت ابن عمر، و پدرش عمر سماع موتی را ثابت می کنند:

عن انس رضی الله عنه : ان ا لنبی صلی الله علیه و آله و سلم قال العبد اذا وضع فی قبره و تولی و ذهب اصحابه حتی انّه یسمع قرع تعالهم(2) عن صالح قال حدثنی نافع عن ابن عمر 1 تعالی اخبره قال اطلع النبی صلی الله علیه و آله و سلم علی اهل قلیب فقال وجدتم ماوعدکم ربّکم حقا فقیل له تدعوا فقیل له تدعوا امواتا قال ما انتم بأسمع منهم ولکن لایجیبون حضرت بی بی عایشه 1 و ابن عباس از آیات قرآنی نفی سماع را ثابت می کنید قال اللّه تبارک و تعالی: )انک لاتسمع الموتی و قال تعالی و ما انت یسمع من فی القبور(.(3)

ص: 45


1- . تفسیر معارف القرآن، ج10، ص 237 به بعد.
2- . بخاری، صحیح بخاری، کتاب الجنائز، باب المیت یسمع خفق النعال ص 48.
3- . فاطر: 22.
درباره سماع موتی

سوال: انسان را بعد موت ادراک و شعور باقیمانده و زائران خود را می شناسند و سلام و کلام شان را می شنود یا نه؟

جواب: انسان را بعد ادراک باقی می ماند بر این معنی شرع شریف و قواعد فلسفی اجماع دارند امّا در شرع شریف پس عذاب قبر و تنعیم القبر به تواتر ثابت است و تفصیل آن دفتر طویل می خواهد در کتاب شرح الصدور فی احوال الموتی و القبور که تصنیف شیخ جلال الدین سیوطی است و دیگر کتب حدیث باید دید و در کتب کلامیه اثبات عذاب القبر می نمایند، حتی که بعض اهل کلام منکر آن را کافر می دانند عذاب و تنعیم به غیر ادراک و شعور نمی تواند شد و نیز در احادیث صحیحه مشهور در باب زیارت قبور و سلام برموتی و همکلامی با آن ها که:«انتم سلفنا و نحن بالاثر و انا ان شاءالله بکم لاحقون» ثابت است.

درصحیح بخاری وصحیح مسلم موجود است که آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم به شهدای بدر خطاب فرمودند:«هل وجدتم ماوعدربکم حقا»، مردم عرض کردند: یا رسول الله اتکلم من اجساد و لیس فیها روح فرمودند ما انتم باسمع منهم ولکن لایجیبون و در قرآن مجید هم ثابت است )لاتقولوا لمن یقتل فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون فرحین بما آتاهم الله من فضله((1) بلکه احوال پس ماندگان هم خوشی و بشادت ثابت است )و یستبشرون بالذین لم یلحقوا بهم من خلفهم الاّ خوف علهیم و لایحزنون((2)

بالجمله، افکار شعور و ادراک اموات اگر کفر نباشد در الحاد بودن او شبیه نیست فتاوی عزیزی ج اول ص 91-92

نظریه حضرت مولانا شاه عبدالعزیز محدث دهلویŠ درباره عدم تکفیر اهل قبله

و قال المدقق شمس الدین الحیالی فی حاشیة قوله و من الواعد اهل السنة ان لایکفر معنی هذا القاعده ان لایکفر فی المسائل الجتهادیه اذا لانزاع فی تکفیر من انکر ضروریات الذین هل التحقق ان

ص: 46


1- . بقره: 154.
2- . آل عمران: 17.

المراد باهل القبله فی هذا القاعده هم الذین لاشکرون ضروریات الدین لامن یوجه، وجهه الی القلبه فی الصلوة قال الله تعالی:)لیس البرّ ان تولوا وجوهکم قبل المشرق و المغرب و لکن البر من امن باللّه و الیوم الآخر((1) فی الصلوة قال الله تعالی:)لیس البّر ان تولوا وجوهکم قبل المشرق و المغرب و لکن البر من امن بالله و الیوم الآخر((2) فمن انکر ضرویات الدین لم یبق من اهل القبله لان ضروریات الدین منحصرة عندهم فی ثلاثة مدلول الکتاب بشرط ان یکون نصاً صریحاً لایمکن تأویله کتحریم الاصحاب و الثبات و تحریم الخمر و المیسر.

پس شایسته نیست که هیچ یک کلمه گوی لاالاّ اللّه محمد رسول اللّه را کافر بخوانیم. اسلام دین عطوفت و رأفت است: )محمد رسول الله و الذین معه اشداء علی الکفّار رحماء بینهم((3)

دین محبت بین برادر مسلمان.تعرض به عزت و آبرو و ناموس هیچ یک از برادران مسلمان جایز نیست؛ خصوصاً در دورة حاضر که دشمنان قسم خوردة اسلام و قرآن از هر طرف به مسلمانان حمله ور هستند باید از فتنه آن ها آگاه باشیم و وحدت وانسجام خود را حفظ کنیم. اللّهم وفقنا لما تحبّ و ترضا و اجعل آخرتنا خیر من الدنیا.

ص: 47


1- . فتاوی عزیری، ج اول، ص 92 - 91.
2- . بقره: 177.
3- . فتح: 29.

ص: 48

بخش دوم: ریشه یابی افکار تکفیری

اشاره

ص: 49

ص: 50

حرمت تکفیر نزد اهل سنّت / آخوند ابوبکر خوجملی

اشاره

آخوند ابوبکر خوجملی(1)

شکّی نیست که تکفیر (یعنی حکم به خروج شخصی از قلمرو اسلام) بدون حجّت قاطع و برهان آشکارتر از خورشید است؛ همان گونه که از بزرگ ترین گناه کبیره است؛ زیرا حکم کنندة به آن یا قائل و معتقد به آن در مورد مسلمان به طور ناحقّ، کافر است؛ به شرط آن که به همراه اعتقاد باشد؛ همان گونه که در کتاب «الدرّ المختار»(2) آمده است:

1. کسی که به مسلمانی بگوید: ای کافر! باید تعزیر شود. آیا اگر مسلمانی اعتقاد به کفر مسلمانی داشته باشد کافر است؟ بله! اگر اعتقاد نداشته باشد خیر. به این حکم فتوا داده شده است و در روایتی نبوی آمده است.

2. هر کس به برادر دینی اش بگوید: ای کافر! به یکی از آن ها این نسبت بر می گردد؛ اگر واقعیّت همان باشد که گفته است آن طرف مقابل کافر می شود و در غیر این صورت به خودش بر می گردد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: هیچ کس به دیگری نسبت فسوق و کفر نمی دهد مگر آن که به خودش بر می گردد؛ به شرط آن که طرف مقابل مستحقّ این نسبت نباشد.

روش تکفیر، خطرناک ترین شیوه برای از بین بردن پاکی مسلمانان و مباح شمردن خون آن ها و غارت اموالشان است؛ زیرا به پشتوانة حکم شرعی این کار

ص: 51


1- . امام جمعه نگین شهر
2- . الدرّ المختار، ج 4.

انجام می شود؛ هر چند حکم باطلی باشد. ما امروزه این شیوه را در جهان اسلام در قالب انفجارها، ذبح کردن ها و کشتن گروه های مسلمان؛ کودکان، زنان، گنهکاران و بی گناهان شاهد هستیم؛ در حالی که این افراد مدّعی هستند در راه خدا و برای برپایی حکومت اسلامی عادل مجاهده می کنند. عجیب این است که این نوع از تکفیر هیچ ریشه و اساسی در منابع مشهور و معتبر مذاهب اسلامی ندارد. به همین دلیل این مقاله با عنوان «حرمت تکفیر نزد دانشمندان اهل سنّت» را تهیّه کردم تا مشخّص شود که تکفیر با این شیوه نزد بزرگان مذاهب اسلامی، محدّثان و مفسّران مردود است.

حرمت تکفیر نزد عموم اهل سنت و جماعت

بزرگان اهل سنّت گفته اند: از جمله شرایط سنّت و جماعت این است که کسی از اهل قبله را تکفیر نکند. از برخی از آن ها در مورد «فاجر» و «بَرّ» سوال شد؛ پاسخ دادند: فاجر، فرد فاسق از اهل اسلام و «بَرَ» فرد عادل و معتدل از اهل اسلام است. روایتی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم وارد شده که فرمود: هیچ کس با گناه از اهل اسلام بیرون نمی رود(1).

قاعده: هر کس اسلامش ثابت شده، با شکّ از بین نمی رود.

پیشوایان اهل سنّت و جماعت بر این قاعده اجماع دارند. ورع و تقوای آن ها از همة مردم بیشتر است. تکفیر مسلمان مسألة بسیار خطرناکی است. بدون دلیل و برهان نباید وارد آن شد. تا جایی که راه دارد باید از آن دوری کرد. پیامبر اکرم از تکفیر یکدیگر بدون دلیل قاطع نهی کرده است. ایشان فرموده است: هر کس به برادر دینی اش بگوید: ای کافر! این نسبت به یکی از آن ها بر می گردد؛ اگر واقعیّت همان باشد که گفته است آن طرف مقابل کافر می شود و در غیر این صورت به خودش بر می گردد(2).

ص: 52


1- . البحر الرائق شرح کنز الدقائق، ج2، ص 85.
2- . الإیمان حقیقته، ج 1، ص 139.

در کتاب «الحاوی الکبیر» آمده است که اهل سنّت و جماعت کسانی هستند که ده ویژگی در آن ها باشد:

1. در مورد خداوند متعال کلامی که لایق صفات او نباشد نمی گوید.

2. اقرار می کند که قرآن، کلام خداوند متعال است و مخلوق نیست.

3. در نماز جمعه و عید فطر و قربان پشت سر هر امام جماعت صالح یا فاجری شرکت می کند.

4. تقدیر –خوب و بدش- را از خداوند متعال می داند.

5. مسح بر روی کفش را جایز می داند.

6. بر ضدّ حاکم جامعه با شمشیر (قدرت) خروج نمی کند.

7. ابوبکر، عمر، عثمان و علی را بر دیگر صحابه ترجیح می دهد.

8. هیچ کسی از اهل قبله را به واسطة گناهی تکفیر نمی کند.

9. بر مردة از اهل قبله نماز می خواند.

10. جماعت را رحمت و تفرقه را عذاب می داند(1).

محقّق «ابن هُمام» در اواخر «تحریر» گفته است: جهل بدعت گذار مانند معتزله، که مانع ثبوت صفات زائده برای خداوند متعال، عذاب قبر، شفاعت، بیرون رفتن مرتکب گناه کبیره از اسلام و رویت خداوند متعال؛ شایستگی عذر بودن را ندارد؛ زیرا ادلّة کتاب و سنّت صحیح واضح و بی ابهام است؛ اما چنین شخصی کافر نمی شود؛ زیرا به قرآن یا حدیث و یا عقل تمسّک کرده است؛ از تکفیر اهل قبله نهی شده؛ اجماع بر پذیرش شهادت آن ها و عدم قبول شهادت کافر بر ضدّ مسلمان وجود دارد. دلیل این که شهادت «فرقة خطّابیه» پذیرفته نمی شود کفر آن ها نیست؛ بلکه به دلیل این که آن ها شهادت زور و ناحقّ را برای کسی که هم عقیدة آنان است یا قسم خورده که بر حقّ است، قبول می کنند(2).

ص: 53


1- . البحر الرائق شرح کنز الدقائق، ج2، ص 84..
2- . ابن عابدین، ردّ المحتار علی الدرّ المحتار، ج 4، ص 244
حرمت تکفیر نزد پیشوایان چهارگانة اهل سنّت
فقه حنفی

از ابوالحسن علیّ بن احمد فارسی نقل شده که گفته است: روایت کرده برای ما فقیه، نصیر بن یحیی که گفته است: شنیدم ابو مطیع حکم بن عبد الله بلخی می گفت: در مورد اصول اهل سنّت و جماعت از ابوحنیفه، نعمان بن ثابت رضی الله عنه پرسیدم؛ جواب داد: این که هیچ کسی از اهل قبله را به دلیل گناهی تکفیر نکنی، ایمان را از کسی نفی نکنی، امر به معروف و نهی از منکر کنی، بدانی هر چیز که به تو رسیده است، می بایست به تو برسد، و هر چیز که به تو نرسیده، نمی بایست به تو برسد (ایمان به قضا و قدر الهی) و از هیچ کدام از اصحاب رسول خدا تبرّی نجویی(1).

کسی که به مسلمانی بگوید: ای کافر! باید تعزیر شود. آیا اگر مسلمانی اعتقاد به کفر مسلمانی داشته باشد کافر است؟ بله! اگر اعتقاد نداشته باشد خیر. به این حکم فتوا داده شده است. در «شرح وهبانیه» آمده است که اگر طرف مقابل به این ندا (ای کافر!) جواب دهد و بگوید: بله! کفر او ثابت می شود(2). در «تاترخانیه» آمده است: تا زمانی که نگوید: ای کافر به خدا!، تعزیر نمی شود؛ چون احتمال دارد که مقصودش کافر به طاغوت بوده باشد. در کتاب «الدرّ المحتار» ادامه داده است: یا به مسلمان صالحی بگوید: ای فاسق! باز همین حکم تعزیر را دارد؛ مگر آن که فسقش معلوم باشد که در این صورت تعزیر نمی شود. اگر منظور گوینده اثبات فسق خالی بدون بیان سبب آن باشد؛ در دادگاه شنیده نمی شود و اگر سبب شرعی برای آن بیان کند، قاضی از او بیّنه نمی خواهد؛ بلکه از طرف مقابلش در مورد واجباتی که شناخت آن ها واجب است می پرسد؛ اگر آن ها را نداند فسقش ثابت می شود و در نتیجه نسبت دهندة فسق تعزیر نمی شود. مقیّد کردن این مسأله به مسلمان، مورد اتّفاق همة فقها است؛ زیرا اگر مسلمانی به اهل ذمّه نسبت فسق بدهد تعزیر می شود؛ زیرا مرتکب معصیت شده است.

ص: 54


1- . ابوحنیفه، الشرح المیسّر علی الفقهین الأبسط والأکبر، ج 1، ص 76.
2- . الدرّ المختار، ج 4.

همان گونه که در کتاب «البحر» آمده است: بگوید: ای کافر! یا ای یهودی! و مقصود او دشنام باشد و معتقد به کافر بودن او نباشد؛ تعزیر می شود ولی تکفیر نمی شود؛ امّا اگر معتقد به کفر مخاطب باشد، کافر می شود؛ زیرا اسلام را کفر پنداشته است(1).

هر کس مرتدّ شود، و تقاضای مهلت کند؛ بنابر مذهب اسلامی مستحبّ است حاکم شرع اسلام را بر او عرضه کند؛ تا شبهة او برطرف شود. واجب است –برخی گفته اند: مستحبّ است- سه روز زندانی شود و در هر روز اسلام بر او عرضه می شود؛ و چنان چه تقاضای مهلت نکند همان لحظه، حاکم شرع او را می کشد؛ مگر آن که امید به اسلام آوردنش داشته باشد. و هم چنین اگر برای بار دوم مرتدّ شد باز همین حکم را دارد ولی این بار شلّاق هم می خورد و در بار سوم به همین شکل زندانی می شود تا توبه اش آشکار شود و در صورت بازگشت به ارتداد به همین منوال عمل می شود(2).

در صورتی که در مورد مسلمانی شهادت به ارتداد دادند ولی او منکر آن است؛ متعرّض او نمی شوند. دلیل این حکم تکذیب شاهدان عادل نیست؛ بلکه دلیلش این است که انکار ارتداد، توبه و رجوع به دین اسلام است؛ در نتیجه فقط حکم کشتن او برداشته می شود؛ امّا بقیة احکام مرتدّ مانند: حبط عمل، بطلان وقف، جدا شدن همسر در صورت قبول شدن توبه اش ثابت می شود و در غیر این صورت کشته می شود؛ مانند ارتداد به سبب ناسزا گفتن به پیامبر اکرم (صلیّ الله علیه {وآله})(3).

از ابوحنیفه و شافعی تکفیر نکردن بدعت گذاران اهل قبله ثابت شده است. دلیل حکم این است که خود آن اعتقاد کفر است و گویندة آن، گویندة کفر است؛ هر چند کافر نشده است؛ بنا بر این که این گفتار او نتیجه به کار بردن تمام تلاشش در راه به دست آوردن حقّ باشد(4).

ص: 55


1- . مجمع الأنهر فی شرح ملتقی الأبحر، ج4ص214.
2- . الدرّ المختار، ج 4.
3- . منبع پیشین.
4- . زین الدین بن ابراهیم بن محمّد (ابن نجم)، البحر الراتق شرح کنز الدقائق، ج 1، ص 364.
فقه مالکی

هیچ شخصی به دلیل گناه کافر نمی شود. از آن جایی که در کافر دانستن مرتکب گناه کبیره اختلاف وجود دارد و قول درست این است که او کافر نمی شود. کسی که حکم به اسلام او شده است به واسطة گناه –صغیره باشد یا کبیره- از اهل قبله بودن خارج نمی شود. البته به شرط آن که آن گناه را حلال نداند. مذهب همة اهل سنّت در گذشته و حال همین است؛ به جز خوارج که گفته اند: هر گناهی، کبیره است و هر گناه کبیره ای اعمال را حبط می کند و مرتکب آن کافر است. و به جز معتزله که گفته اند: هر گناه کبیره ای حبط کنندة عمل است و مرتکب آن جایگاهی ما بین دو جایگاه دارد؛ نه مومن نامیده می شود و نه کافر؛ بلکه به او فاسق می گویند. این نظر بنا بر مبنای آن ها در حسن و قبح عقلی است(1).

در مورد حکم شهادت به کفر یک مسلمان تفصیل وجود دارد. قاضی به حرف شاهد مبنی بر کفر مسلمان بسنده نمی کند؛ بلکه باید دلیل کفر او را هم به صورت شفّاف و نه به صورت مجمل بیان کند؛ به این صورت که بگوید: به دلیل فلان گفتار یا کردارش کافر شده است؛ زیرا این احتمال وجود دارد که شاهد اعتقاد داشته باشد فعلی که از آن مسلمان سر زده کفر است در حالی که در واقع این چنین نباشد. واجب است که مرتدّ –هر چند برده یا زن باشد- سه روز و شب از روز ثبوت کفرش -نه از روز شهادت به کفرش و یا روزی که او را به محکمه برده اند- توبه داده می شود و او گرسنه و تشنه نگه داشته نمی شود؛ بلکه از مال خودش به او طعام و آب داده می شود. از مال او به فرزند و همسرش نفقه داده نمی شود؛ زیرا اموالش توقیف شده و به سبب ارتدادش معسر به حساب می آید. نباید چنین شخصی زده شود؛ هر چند توبه نکرده باشد. اگر توبه کرد رها می شود و در غیر این صورت با شمشیر کشته می شود و با جزیه رها نمی شود و به بردگی هم گرفته نمی شود(2).

ص: 56


1- . الفواکه الدوانی علی رسالة ابن أبی زید القیروانی، ج 1، ص 374.
2- . الشرح الکبیر، ج 4.

شخص مرتدّ مادامی که توبه نکرده است سه روز بدون گرسنگی، تشنگی و مجازات توبه داده می شود؛ در صورتی که توبه کرد رها می شود و در غیر این صورت کشته می شود. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «هر کس دین خود را تغییر دهد او را بکشید». مالک گفته است: این دستور پیامبر در مورد کسی است که از اسلام به دین دیگری رفته است نه کسی که از دینی غیر از اسلام به غیر اسلام رفته است.

نظر عمر رضی الله عنه و غیر او مبنی بر توبه دادن سه روزة مرتدّ به دلیل این فرمایش خداوند متعال است: {قُلْ لِلَّذینَ کَفَرُوا إِنْ یَنْتَهُوا }(1). از مالک در مورد این گفتة عمر سوال شد: «هان! سه روز او را حبس می کنید و در هر روز به او یک قرص نان می دهید». مالک گفت: «اشکالی ندارد ولی اجماعی بر آن نیست». مالک گفته است: «اگر مرتدّ توبه کند توبه اش پذیرفته می شود و حدّی بر او در مورد رفتار او در زمان مرتدّ بودنش نیست. از «ابن شاس» نقل شده که گفته است: «عرضه کردن توبه بر مرتدّ واجب است و در نصّ آمده است که سه روز به او مهلت داده می شود». مالک گفته است: در زمان توبه دادن، گرسنگی و تشنگی دادن به او و مجازاتش در صورت توبه کردن را در متون دینی نیافتم(2).

فقه شافعی

شافعی گفته است: هیچ کس از اهل قبله تکفیر نمی شود؛ به استثنای مجسّمه (قائل به جسمانی بودن خداوند متعال) و منکر علم خداوند متعال به جزئیات(3).

(کتاب توحید) نخستینِ واجبات، شناخت پروردگار، اعتقاد به واجب الوجود بودن او، یکتا بودنش، قدیم بودن او، شبیه نداشتن او، مَثَل و مِثل نداشتن. خداوند متعال با اسما و صفات ذاتیش و علم جزئی و کلّی خود به امور، لا یزالی است. اعتقاد به این که خداوند متعال رسولانش را به عنوان بشارت دهنده و بیم دهنده فرستاده است تا حجّت

ص: 57


1- . انفال/38.
2- . التاج والإکلیل لمختصر خلیل، ج 2.
3- . شافعی، الأشباه والنظائر.

تمام شود و راه درست آشکار شود. ایمان به قدر، خوب و بدش، شیرین و تلخش، ایمان به غیب و هر آن چه از دیدگان ما پنهان است و خداوند راستگو از آن ها خبر داده است: از احوالات برزخ، حشر، جزا، عقاب، بهشت و دوزخ. کسی از اهل قبله را نباید به دلیل ارتکاب گناهی تکفیر و او را جاویدان در جهنّم بدانیم. از مشاجرات و نزاع های میان صحابه دست برداریم و حرف های درست آن ها را با احسان توجیه کنیم. خداوند ما و آن ها را در بهشت های خود منزل دهد(1)!

«متولّی» گفته است: چنان چه مسلمانی بگوید: ای کافر! بدون آن که آن را توجیه کند کافر می شود؛ زیرا او اسلام را کفر نامیده است. تصمیم قطعی به کافر شدن در آینده، موجب کفر در زمان حال است؛ هم چنین تردید داشتن در این که در آینده کافر می شود یا نه، سبب کفر در زمان حال است؛ هم چنین معلّق کردن کفر به کاری در آینده باعث کفر در زمان حال می شود؛ مثل این که بگوید: اگر مالم یا فرزندم از بین برود؛ یهودی یا نصرانی می شوم. او گفته است: رضایت به کفر باعث کافر شدن می شود؛ حتّی اگر کافری که می خواهد مسلمان شود از او بخواهد کلمة توحید را به او تلقین کند؛ و او این کار را نکند یا به او اشاره کند که اسلام نیاورد و یا به مسلمانی اشاره کند که مرتدّ شود؛ او کافر است؛ بر خلاف زمانی که به مسلمانی بگوید: خداوند ایمان را از او بگیرد! یا به کافری بگوید: خداوند ایمان را روزیش نکند؛ این دو مورد کفر نیست؛ چون مصداق رضایت به کفر نیست؛ بلکه او را نفرین کرده که مجازاتش تشدید شود. البته قاضی حسین در «الفتاوی» وجه ضعیفی را آورده که هر کس به مسلمانی بگوید: خدا ایمانش را سلب کند! کافر می شود(2). و الله اعلم.

اگر فردی به مسلمانی بگوید: ای کافر! بدون آن که آن را توجیه کند کافر شده است؛ زیرا اسلام را کفر نامیده است(3).

ص: 58


1- . التذکرة.
2- . نووی، روضة الطالبین وعمدة المفتین، ج 3.
3- . تقی الدین ابوبکر بن محمّد حسینی حصنی دمشقی شافعی، کفایة الأخیار فی حلّ غایة الاختصار، ج 2.
فقه حنبلی

تکفیر مسلمان به دلیل گناهی که مرتکب شده یا اشتباهی که انجام داده است؛ مانند مسائلی که اهل قبله در مورد آن ها با هم اختلاف و نزاع دارند. خداوند متعال می فرماید: {آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا غُفْرانَکَ رَبَّنا وَ إِلَیْکَ الْمَصیرُ }(1). در روایت صحیحی ثابت شده است که خداوند متعال این دعا را مستجاب کرد و خطاهای مسلمانان را بخشید. خوارج از دین برگشته ای که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به پیکار با آن ها دستور داده و امیر المومنین علیّ بن ابی طالب یکی از خلفای راشدین با آن ها جنگیده؛ و پیشوایان دین از صحابه و تابعین پس از آن ها بر پیکار با آن ها اتّفاق نظر دارند؛ را هیچ وقت علیّ بن ابی طالب، سعد بن ابی وقّاص و دیگران از صحابه تکفیر نکردند؛ بلکه با وجود پیکار با آن ها، آن ها را مسلمان قلمداد کردند و حتّی بر اساس این که خون هدر آن ها را بریزند با آن ها پیکار نکردند؛ بلکه بر اموال مسلمانان حمله کردند؛ امیر المومنین علیّ بن ابی طالب برای دفع ستم آن ها با آن ها جنگید؛ نه به دلیل کافر بودنشان، بر همین اساس حریم آن ها را به اسارت نگرفت و اموالشان را به غارت نبرد(2). اگر آن هایی که گمراهیشان با نصّ و اجماع ثابت شده است؛ با وجود امر خدا و رسولش صلی الله علیه و آله و سلم به پیکار با آن ها؛ تکفیر نشدند؛ پس وضعیّت طوایف مختلفی که حقّ بر آن ها مشتبه شده است در مسائلی که افراد داناتری از آن ها هم به اشتباه افتاده اند؛ وضعیت چگونه خواهد بود؟! هیچ یک از این طوایف حق ندارد دیگری را تکفیر کند و مال و ریختن خونش را حلال بشمرد؛ هر چند در آن ها بدعت قطعی باشد؛ پس اگر تکفیر کننده خودش بدعت گذار باشد وضعیّت چگونه خواهد بود؟! گاهی، بدعت این ها غلیظ تر است. غالبا این افراد به حقایق موضوعات اختلافی جاهل هستند(3).

ص: 59


1- . بقره/285.
2- . بحث فی التکفیر، ج 1، ص 12.
3- . منبع پیشین.

ناسزا گفتن دو حالت دارد؛ یا ناسزایی است که موجب نقص در دین طرف مقابل می شود؛ مانند این که به او ناسزای کفرآمیز بدهد و او را کافر بداند. این از بدترین ناسزاها است؛ و همانی است که پیامبر اکرم به آن اشاره کرده است؛ آنجا که فرموده: هنگامی که فردی به برادر مسلمانش بگوید: ای کافر! اگر همان گونه که می گوید باشد که هیچ و گر نه به سوی خودش بر می گردد؛ پناه بر خدا! این، بزرگ ترین ناسزا است. ناسزا گفتن با ایرادی دینی که موجب خروج او از دین اسلام می شود(1).

فرد، به دلیل گفتن: ای کافر! ای منافق! ای دزد! ای لوچ! ای گنگ! ای کور! ای فلج! ای پسر زمین گیر کور لنگ! ای سخن چین! ای حروری! (منسوب به حروریه یکی از فرقه های خوارج) تعزیر می شود(2).

اقوال علما، فقها، مفسّرین و محدّثین اهل سنّت در بر حذر داشتن از تکفیر

علمای مسلمان سنگینی هزینة تکفیر مسلمان را درک کرده اند؛ پس اجماع کرده اند که جز با دلیل قاطع تکفیر جایز و قابل دفاع نیست؛ زیرا شهادت به کفر بر انسان موحّد از بزرگ ترین دروغ ها، ستم ها و تهمت ها است. شیخ الاسلام تقی الدین سبکی می گوید: اقدام کردن به تکفیر مومنان بسیار سخت است. هر کس که در قلبش ایمانی وجود دارد؛ تکفیر اهل هوا و هوس و بدعت ها را با وجود گفتن لا اله الّا الله محمّد رسول الله را بزرگ می شمارد. تکفیر امر وحشتناک و پر خطری است... الخ. او دربارة گران و خطرناک بودن تکفیر زیاد سخن گفته است(3).

شوکانی گفته است: بدان! شایسته نیست برای مسلمانی که ایمان به خدا و روز جزا دارد اقدام به حکم بر فرد مسلمانی به خروج او از دین اسلام و ورود او در کفر کند؛ مگر آن که برهانی روشن تر از خورشید داشته باشد. در احادیث رسیده از طریق گروهی از صحابه ثابت شده است: «هر کس به برادر دینیش بگوید: ای کافر! به یکی از آندو بر

ص: 60


1- . محمّد بن محمّد مختار شنقیطی، شرح زاد المستقنع، ص 226.
2- . کشاف القناع عن متن الإقناع، ج 2، ص 6.
3- . الإیمان والکفر فی الکتاب والسنّة، ج 1، ص 49.

می گردد». در این احادیث و مانند این ها بزرگ ترین موعظه گر و مانع از شتاب در تکفیر وجود دارد(1).

ابن حزم معتقد است که شایسته است برهان مطلوب برای حکم به کفر مسلمان، هم طراز برهانی باشد که اسلامش با آن ثابت شده است؛ بر این اساس نام اسلام از فرد مسلمان جز با نصّ یا اجماع برداشته نمی شود؛ «حقّ این است که هر کس عقیدة اسلام برای او ثابت شده است تنها با نفی نصوص یا اجماع از بین می رود؛ امّا با ادّعا و تهمت، خیر. پس واجب است که کسی را به دلیل گفته اش تکفیر نکرد؛ مگر آن که گفته اش مخالف با کلامی باشد که نزد او صحیح است که خداوند متعال یا رسول خدا آن را گفته اند. پس اجازة ارتکاب خلاف خداوند متعال و رسولش را طلب می کند. خواه در عقاید دینی باشد یا در فرقه ای باشد و یا در فتوایی؛ و خواه آن چه از رسول خدا صحیح است از طریق اجماع نقل شده باشد یا به نحو تواتر و یا خبر واحد. مانند همین کلام باقلانی گفته است: «مسلمان تکفیر نمی شود به واسطة گفته ای و یا نظری؛ مگر آن که مسلمانان اجماع کنند که این فرد کافر است و دلیلی بر آن وجود دارد در نتیجه حکم به کفر او می شود. ابن تیمیه می گوید: هیچ کس حقّ ندارد یکی از مسلمانان را تکفیر کند؛ هر چند اشتباهی از او سر زده باشد؛ تا این که حجّتی بر آن اقامه شود و راه برای او تبیین شود. هر کس به یقین ایمانش ثابت شده باشد، با شکّ از بین نمی رود. بلکه تنها پس از اقامة حجّت و برطرف شدن شبهه زایل می شود. گفتة دیگری که مانند همین قول موافق احتیاط و سالم از این مصیبت است، گفتة ابن عبد البرّ است: «از دیدگاه صحیح که معارضی ندارد؛ هر کس عقیدة اسلام برایش در وقتی ثابت شده باشد با اجماعی از سوی مسلمانان؛ سپس گناهی مرتکب شود یا تاویل و توجیهی کند؛ اختلاف کرده اند پس از این گناه و توجیه، در خروجش از اسلام؛ اختلاف مسلمانان پس از اجماعشان معنایی ندارد که حجّتی باشد برای خروج او از اسلام. از اسلامی که

ص: 61


1- . الملخّص الفقهی، ج 2، ص 237.

با اجماع ثابت شده است جز با اجماعی دیگر یا سنّت ثابت بدون معارض نمی توان بیرون رفت(1).

اهل سنّت و جماعت که اهل فقاهت و حدیث هستند اتّفاق نظر دارند که هیچ کس به واسطه گناهی - هر چند کبیره باشد - از اسلام بیرون نمی برد. اهل بدعت ها با اهل سنّت و جماعت مخالفت کرده اند. پس واجب این است که جز کسی که همگان اجماع بر تکفیرش دارند، کافر شمرده نشود یا بر تکفیر او دلیلی آورده شده باشد که معارضی از کتاب یا سنّت نداشته باشد. «ابن نجیم» از طحاوی و دیگر علمای حنفی قولشان را نقل کرده است که مسلمان جز با امری که یقینا کفرش را ثابت می کند از اسلام خارج نمی شود: «یقین کند که مرتدّ شده است به آن حکم کند و در موردی که ارتداد مشکوک است حکم به آن نمی شود؛ زیرا اسلام ثابت شده با شک زائل نمی شود و اسلام علوّ دارد. شایسته است برای عالمی که این داوری پیش او آورده شده است؛ مبادرت به تکفیر اهل اسلام نکند(2).

زرکشی می گوید: «باید متوجّه بود و از کسی که مبادرت به تکفیر می کند بر حذر بود... باید از کفر او ترسید؛ زیرا مسلمانی را تکفیر کرده است».

غزالی می گوید: چیزی که سزاوار است طالب علم متمایل به آن باشد این است که از تکفیر تا جایی که راه دارد احتراز کند؛ زیرا مباح شمردن ریختن خون و اموال نمازگزاران رو به قبله و تصریح کنندگان به «لا اله الّا الله محمّد رسول الله» اشتباه است، و اشتباه در رها کردن هزار کافر در زندگی (نکشتن آن ها) آسان تر از خطای در ریختن قدر خون حجامتی از خون مسلمان است. او می گوید: توصیة من این است که زبانت را از اهل قبله تا می توانی نگه دار! تا زمانی که می گویند: «لا اله الّا الله محمّد رسول الله» و آن را نقض نکرده اند. زیرا تکفیر خطر دارد؛ در حالی که سکوت خطری ندارد.

ابن نجیم حرص و اصرار اهل علم بر عذر آوردن برای مسلمان و نشتافتن آن ها به

ص: 62


1- . د. منقذ بن محمود سقار، التکفیر وضوابطه، ج 1، ص 12.
2- . همان.

سوی تکفیر مسلمانان را نقل می کند؛ هر چه هم که شبهه ای که باعث ارتکاب کار تکفیر زا شده؛ سست باشد. می گوید: در «الفتاوی الصغری» آمده است که کفر مسألة بزرگی است؛ پس من تا زمانی که روایتی را می یابم که فرد بر طبق آن کافر نیست به سوی تکفیر او نمی روم.

می گوید: در خلاصه و غیر آن: اگر در موردی چند احتمال و دلیل موجب تکفیر وجود داشت و یک دلیل هم تکفیر را منع می کرد؛ بر مفتی واجب است که به دلیلی که تکفیر را منع می کند متمایل شود؛ زیرا نسبت به مومن باید حسن ظنّ داشت. سپس ایشان چکیدة نظر خود را می آورد و می گوید: مطلبی که برای من محرز شده این است که تا زمانی که امکان حمل کلام و عمل مسلمان بر محمل نیکویی وجود دارد یا در کفر او اختلاف است هر چند به دلیل روایت ضعیفی؛ فتوای به تکفیر یک مسلمان داده نمی شود؛ بر این اساس همة الفاظ کفرآور که در روایات آمده است فتوای به کفر به واسطة آن ها نمی شود و من خودم را ملزم کرده ام که به هیچ وجه فتوای به تکفیر ندهم.

ملیباری اجماع علمای قدیم و جدید را بر احتیاط و صبر در این مسأله نقل کرده است: «شایسته است برای مفتی که تا می تواند در حکم به تکفیر احتیاط کند؛ زیرا خطر آن عظیم است و غالبا عوام مردم قصد کفرگویی ندارند. پیشوایان ما در قدیم و جدید هم چنان بر این نظر هستند.

علمای اسلام، گروه گروه و تک تک بر خطرناک بودن اعتقاد به کفر مسلمان با هم اتّفاق نظر دارند؛ و معتقدند اشتباه در نسبت دادن مسلمان به کفر از بزرگ ترین ظلم ها و مایه خسران است. اصل در مورد مسلمان سلامت او از کفر است. اسلام برای او به یقین ثابت شده است؛ پس تنها با یقین زائل می شود. پایین تر از یقین را با حسن ظنّ، عذرجویی و پوشیده نگه داشتن دفع می کنیم؛ بدون آن که به سراغ تکفیر مسلمان به استناد روایات ضعیف برویم؛ دلیل این نظر، احتیاط در دین و حفظ ناموس، آبرو و خون مسلمانان است.

«نووی» گفته است: محدثان، فقها و متکلّمان اهل سنّت اجماع دارند که مومنی که

ص: 63

حکم به اهل قبله بودن او شده است و در آتش جهنّم خلود ندارد؛ کسی است که با قلب خود به اسلام اعتقاد محکم و خالی از شکّ و تردید دارد و شهادتین را بر زبان آورده است؛ پس اگر بر یکی از این ها بسنده کند از اهل قبله نیست؛ مگر آن که به دلیل عیبی در زبانش نتواند شهادتین را بر زبان آورد که در این صورت مومن است.

ملّا علی قاری گفته است: اجماع بر ایمان کسی منعقد شده است که با قلبش آن را تصدیق کند و با زبانش به آن اقرار کند؛ مگر آن که مانعی مانند: گنگی و مانند آن جلوی اقرار زبانی او را بگیرد.

ابوالحسن مالکی گفته است: چه نیکوست آن چه عیاض گفته است!: اگر اعتقاد و نطق وجود داشته باشد به اجماع او مومن است و در صورت نبودِ آن دو به اتّفاق کافر است. اگر اعتقاد وجود داشته باشد ولی مانعی از نطق باشد؛ او بنا بر مشهور مومن است؛ و اگر فقط نطق زبانی ایمان باشد او در صدر اسلام منافق بوده است و الأن زندیق و کافر(1).

ابن ابی العزّ حنفی گفته است: اجماع کرده اند که اگر شخصی با قلبش ایمان را تصدیق کند ولی با جوارحش عملی ایمانی را انجام ندهد؛ او عصیان کنندة خدا و رسولش و مستحقّ عذاب است.

ابن حزم گفته است: هر کس با قلبش ایمان داشته باشد و با زبانش صحبت ایمانی کند؛ موفّق به ایمان شده است؛ خواه بتواند استدلال کند یا نتواند؛ در نزد خدا و مسلمانان مومن است. هر کس همة اعمال ایمانی را ضایع کند؛ او مومن گنهکار و ناقص الایمان است ولی کافر نیست(2).

ابوحامد غزالی می گوید: کفر، حکمی شرعی مانند: بردگی و حرّیّت است؛ زیرا معنای آن مباح کردن خون و حکم به جاودانگی در آتش جهنّم است. مدرک این حکم شرعی است؛ یا با نصّ فهمیده می شود و یا با قیاس منصوص. قاضی عیاض تاکید

ص: 64


1- . الغلوّ فی التکفیر، ج 1، ص 14.
2- . همان.

می کند که کشف اشتباه و ابهام در آن، جایش شرع است و عقل در این زمینه مجالی ندارد. ابن تیمیه می گوید: کفر، حکمی شرعی است که از صاحب شریعت دریافت شده است. گاهی از اوقات با عقل درستی گفتار و خطای آن دانسته می شود؛ ولی هر موردی که از نظر عقل اشتباه است، در شرع، کفر نیست؛ همان گونه که هر آن چه در دیدگاه عقل درست است در دیدگاه شرع معرفت نسبت به آن واجب نیست. ابن وزیر می گوید: تکفیر حکم نقلی (سمعی) محض است و عقل هیچ مدخلیّتی در آن ندارد. او می گوید: «دلیل بر کفر و فسق، فقط نقلی قطعی است(1)».

در کتاب «الفتاوی الصغری» آمده است: «کفر، مسألة بزرگی است. من تا زمانی که روایتی مبنی بر کافر نبودن فردی را نیابم هیچ مومنی را کافر نمی کنم... الخ»

در خلاصه و غیر آن آمده است که چنان چه در مسأله ای چند دلیل وجود دارد که تکفیر را واجب می کنند و یک دلیل هم وجود دارد که آن را منع می کند؛ بر مفتی واجب است به دلیل حسن ظنّ داشتن به مسلمان به دلیلی که کفر را منع می کند متمایل شود. در «البزّازیّه» اضافه کرده است: مگر آن که آن طرف تصریح به قصد مسبّب و دلیل کفر کند که در این صورت دیگر تاویل و توجیه برایش نفعی ندارد.

در کتاب «تاترخانیّه» آمده است: «با احتمال، تکفیر صورت نمی گیرد؛ زیرا کفر آخرِ مجازات است؛ و نهایت جنایت را می طلبد و با احتمال نهایتی در کار نیست».

در «البحر» از «الجامع الصغیر» نقل کرده است: چنان چه فرد کلمة کفرآمیزی را عمدا بر زبان بیاورد ولی اعتقادی به آن کفر نداشته باشد؛ برخی از اصحاب ما می گویند: کافر نمی شود؛ زیرا کفر متعلّق به ضمیر و باطن و قلب انسان است و در این جا ضمیر او با کفر گره نخورده است. برخی دیگر می گویند: کافر می شود. این نظر، از دیدگاه من درست است؛ زیرا او دینش را کم بها دانسته است. سپس در «البحر» گفته است: نتیجه آن که هر کس از روی شوخی یا بازی به کلام کفرآمیزی تکلّم کند؛ نزد همه کافر است و عقیده اش معتبر نیست؛ همان گونه که در «الخانیة» به آن تصریح کرده است؛ و هر کس

ص: 65


1- . منقذ بن محمود سقار، التکفیر وضوابطه.

از روی اشتباه یا اجبار به آن تکلّم کند؛ نزد همگان کافر نیست؛ و هر کس عامدانه و عالمانه به آن تکلّم کند در نزد همه کافر شده است. هر کس از روی اختیار و در حالی که جهل به کفر بودن آن کلام دارد؛ آن را بر زبان بیاورد در مورد کفر چنین شخصی اختلاف وجود دارد.

شیخ محمّد عبده گفته است: «از جمله اصول دین اسلام، دوری از تکفیر است. چیزی که میان مسلمانان مشهور شده است و از قواعد احکام دین آن ها دانسته می شود این است که؛ هر گاه کلامی از گوینده ای صادر شد که از صد احتمال کفر در آن داده می شد و یک احتمال ایمان وجود داشت بر ایمان حمل می شود و حمل آن بر کفر جایز نیست.

شیخ محمّد راغب از ابوحامد غزالی از کتاب «التفرقة بین الإسلام والزندقة» او نقل کرده که گفته است: توصیه آن است که زبانت را تا جایی که امکان دارد از اهل قبله نگه دار؛ تا زمانی که می گویند: لا اله الّا الله محمّد رسول الله و آن را نقض نکرده اند. نقضش به این است که دروغ بر پیامبر را با عذر یا بی عذر تجویز کنند.

غزالی گفته است: چگونه به کسی که ایمان به خدا و روز جزا دارد و خدا را با گفتارش که او را تنزیه می کند و عملی که قصد می کند با آن خدا را با اخلاص و با آن ایمانش را افزایش می دهد و معرفت به خداوند متعال پیدا می کند و سپس خداوند متعال به او اکرام می کند و زمینة دستیابی بیشتر را به او می دهد و رضایت خود را به او اعلام می کند؛ آن وقت کسی بدون دلیل شرعی او را تکفیر می کند و این، مقیاس کار قرار نمی گیرد؛ ایمان از او بیرون نمی رود مگر با رها کردن آن و اعتقاد به آن چه با موجودیّت ایمان سازگار نیست(1).

حسن ظنّ در ایمان شخص (حنفیّه)

اگر کافری در مسجدی نماز خواند؛ خواه به عنوان امام جماعت، یا ماموم یا فرادی؛ این کار او اسلامش محسوب می شود.

ص: 66


1- . آراء علماء المسلمین فی التقیة والصحابة وصیانة القرآن الکریم، ج4ص7

ابوحنیفه گفته است: چنان چه کافر نماز جماعت بخواند، این کار اسلام او را نشان می دهد، خواه امام باشد یا ماموم. و اگر به صورت فرادی نمازش را بخواند، اگر در مسجد باشد اسلام او ثابت می شود؛ در یکی از روایاتی که از ابوحنیفه نقل شده است؛ و اگر در غیر مسجد باشد، اسلامش ثابت نمی شود؛ ابوحنیفه به این آیة شریفه استدلال کرده است: { إِنَّمَا یَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ وَأَقَامَ الصَّلَاةَ وَآتَی الزَّکَاةَ وَلَمْ یَخْشَ إِلَّا اللَّهَ فَعَسَی أُولَئِکَ أَنْ یَکُونُوا مِنَ الْمُهْتَدِینَ }. در این آیة شریفه آبادانی مساجد، نشانه ای بر ایمان دانسته شده است. آبادانی مسجد، آبادانی ساختمانی نیست؛ بلکه آبادانی آن با خواندن نماز در آن است(1).

به روایت انس بن مالک از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ایشان فرمود: «هر کس رو به قبلة ما کند، نماز ما را بخواند و ذبیحة ما را بخورد؛ حکم ما یکی است». در روایت دیگری آمده است: «او مسلمان است؛ و با ما در همة احکام شریک و مشترک است». معنای هر دو روایت یکی است. پیامبر فرمود: هر کسی را که دیدید ملازم مسجد است؛ پس شهادت به ایمان او بدهید. فرمود: آگاه باشید که من از کشتن نمازگزاران نهی شده ام؛ حال که با نماز خون او از ریخته شدن حفظ شده است واجب است که حکم به اسلام طرف شود. و فرمود: فاصلة بین کفر و ایمان، ترک نماز است.

نتیجه

از آراء پیشوایان چهارگانة اهل سنّت و فقها، مفسّران و محدّثان آن ها که در مطالب گذشته ارائه شد؛ برای ما آشکار می شود که پدیدة تکفیر که امّت اسلامی ما در این زمانه به آن مبتلا شده است که عصمت و مصونیت مسلمانان را از بین برده و خون ها و اموال و دیار آن ها را مباح شمرده است؛ هیچ پایه و اساسی در نظریّات مجتهدان ندارد؛ جز در خوارج که پسر عموی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و یکی از ده نفر بشارت داده شدة به بهشت (عشرة مبشّره)، یعنی حضرت علی (کرّم الله وجهه) را تکفیر کردند. خوارج نخستین گروهی هستند که در ورطة تکفیر افتادند؛ زیرا آن ها در مسألة حکمیّت )لا حکم الّا لله(

ص: 67


1- . ابو الحسن ماوردی، الحاوی الکبیر.

حضرت را تکفیر کردند و کافر خواندند؛ زیرا او به حکمیّت میان ایشان و اهل شام رضایت دادند. حضرت فرمود: مقصود خوارج از کلام )لا حکم الّا لله( کلام حقّی است که ارادة باطل از آن شده است. خوارج هم چنین حکم به کافر بودن مرتکب گناه کبیره کردند. بر گمراهی این گروه و صحبت کردن آن ها در مورد خدا و رسولش از روی غیر علم، فتنه ها و اختلافات و نزاع هایی مترتّب شد. خون ها ریخته شد. حرمت ها هتک شد. مسلمانان از آغاز آن تا به الآن آثار مخرّب آن دردهای بزرگ و محنت های فراوان را تحمّل کرده اند. هم چنین برخی از گروه های اسلامی در زمان حاضر قائل به تکفیر حاکمان مسلمانان و جوامع اسلامی هستند و دعوت به شورش علیه آن ها می کنند. این گروه ها با این مسلک فکری و عملی به نقاط مشترکی با خوارج رسیده اند؛ از جمله: تکفیر مرتکبین گناه کبیره، دعوت به شورش بر زمامداران و برانگیختن فتنه ها در صفوف مسلمانان. از دلایل گمراهی صاحبان این گفته ها و باورها فهم نادرست آن ها مانند خوارج از این فرمایش الهی است: {وَمَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ}(1). آن ها کفر در این جا را به خروج از دین تفسیر کرده اند؛ و فرقی میان کسانی که در آن واقع شده اند؛ و اصحاب آیین های دیگر که از دین اسلام خارج شده اند نیست. آن ها در مورد این آیه به فهم صحابة رسول خدا و گفته های پیشوایان معتبر در این زمینه و نه به معنای لفظ «کفر» در زبان عربی مراجعه نکرده اند. این مسأله ضرورت آگاه بودن مبلّغان از قرآن کریم و سنّت پیامبر و گفته های سلف صالح و معانی و مدالیل الفاظ عربی در متون کتاب و سنّت را مورد تاکید قرار می دهد. لفظ «کفر» در این آیه فقط بر یک معنا (خروج از دین)، دلالت نمی کند. این لفظ مانند لفظ «ظلم» و «فسق» در این دو آیة کریمه است: {وَمَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ}(2) { وَمَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ }(3). وصف به ظلم یا فسق به معنای خروج افرادی که متّصف به آن ها هستند از

ص: 68


1- . مائده/44.
2- . مائده/45.
3- . مائده/47.

اسلام نیست؛ هم چنین، اتّصاف به مبدأ کفر به معنای خروج از دین نیست. یکی از نویسندگان که نسبت به خطرناک بودن تکفیر هشدار می دهد؛ گفته است: خلاصة حرف در مورد مباحث مرتبط با فتنة تکفیر -که امتداد همان شیوة خوارج است- که برخی از گروه ها و طوایف در حال حاضر در آن افتاده اند این است که شایسته است همة مبلّغان از واقع شدن در آن بر حذر باشند و هر مبلّغی باید روش سلف صالح و ضوابطی را که باید به هنگام اطلاق کلمة «کفر» بر یکی از مردم مراعات کرد را بداند؛ از جمله مهم ترین آن ها این است: تکفیر نکردن مسلمان به دلیل ارتکاب گناهان کبیره و صغیره: حکم به ارتداد چنین شخصی نمی شود تا این که از او کاری سر بزند که شهادتین او را نقض و باطل کند. باید چنان چه از مسلمان عملی سر زد که موجب حکم به ارتداد او می شود حجّت را بر او تمام کرد و شبهاتش را برطرف کرد. علامت اسلام کافر بر زبان آوردن شهادت «لا اله الّا الله» و «محمّد رسول الله» و اقرار قلبی او به مقتضای این دو شهادت است. از جمله نکاتی که باید در این جا به آن توجّه کرد این است که احکام مرتبط با مردم بر مبنای ظاهر آن ها جاری می شود؛ امّا داوری در مورد باطن مردم به دست خداست. عمر بن خطّاب رضی الله عنه گفته است: مردمی در عهد رسول خدا وحی را می گرفتند و الآن وحی قطع شده است؛ الآن من بر مبنای آن چه از شما ظاهر است با شما برخورد می کنم. هر کس برای ما خیری را آشکار کند به او امنیّت می دهیم و او را نزدیک خودمان می گردانیم؛ در باطن او ما سهمی نداریم؛ خداوند به حساب آن رسیدگی می کند. هر کس برای ما بدی ای را آشکار کند به او امان نمی دهیم و او را تصدیق نمی کنیم؛ هر چند بگوید: باطنش خوب است.

معنای حرفش این نیست که حکم به کفر او می شود؛ تا مادامی که مرتکب کاری نشده باشد که از طرف خدا حکم به کفر او شود. روش سلف صالح همین گونه بوده است. بر طبق ظاهر حکم می کنند و خداوند بر نهان ها و باطن افراد اشراف و احاطه دارد. سلف صالح در امر تکفیر بسیار احتیاط می کردند. نصوص را در کنار یکدیگر قرار می دهند و بدون افراط یا غلوّ یا زیاده روی آن را تفسیر می کنند.

ص: 69

ص: 70

حرمت تکفیر اهل قبله در اندیشه علمای اسلام / مولوی نذیر احمد سلامی

اشاره

مولوی نذیر احمد سلامی(1)

چکیده

پرسش اصلی مقاله این است: آیا گروه های تکفیری امثال داعش و غیره مشروعیت دارند و می توان ادعای تشکیل خلافت اسلامی آن ها را از نگاه کتاب و سنت وعلمای اسلام توجیه کرد؟

گروهک داعش، جبهه النصره و سایر تکفیری ها که به بهانه ادعای خلافت اسلامی دست به قتل و کشتارِ جمعیِ مردم بی گناه و تخریب بلاد، منازل، مساجد و معابد می زنند و از احساسات دینی و مذهبیِ مردمِ ساده لوح سؤ استفاده می کنند و خوش خدمتی به اربابان غربی خود،بدترین خیانت های ضد انسانی،اخلاقی و اسلامی را مرتکب می شوند، لازم است که صحت و سقم حرکات و دیدگاه های آن ها در پرتو کتاب سنت و فتاوی علما و اندیشمندان اسلامی سنجیده شود.

این مقاله با شرح آیات، روایات و فتاوی فقها، محدثین و علمای اسلامی ثابت کرده است که تکفیر اهل قبله عملی نازیبا و متضاد با موازین شرعی است و کشتار مسلمانان، تخریبِ حرث و نسل، بلاد و معابد و مساجد به بهانه جهاد اسلامی،کاری است شیطانی که تمام سود آن عاید رژیم اشغالگر و ضرر آن بر امت اسلامی می شود.

فاکتورها و مستندات معتبری برگرفته از کتاب و سنت و فتاوی مفتیان عظام درجهت ابطال و غیر شرعی بودن دیدگاه تکفیری ها ارائه گردیده است و این که داعش و تکفیری ها یک پیوند آمریکایی، اسرائیلی و عربی است و با اهداف

ص: 71


1- . مدرس حوزه و دانشگاه ونماینده مردم در خبرگان رهبری.

از پیش تعیین شده، یعنی تأمین امنیت اسرائیلی، جلوگیری از نفوذ ایران اسلامی و اخوان المسلمین در منطقه و جوامع اسلامی است.

کلید واژ گان: تکفیر اهل قبله، داعش، النصره، کتاب و سنت، فقها و محدثین

تکفیر از دیدگاه اهل تفسیر:

«ا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إِذَا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَتَبَیَّنُواْ وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ أَلْقَی إِلَیْکُمُ السَّلاَمَ لَسْتَ مُؤْمِنًا»(1).

ای کسانی که ایمان آورده اید، هنگامی که در راه خدا (برای جهاد) سفر کردید خوب بررسی و تفحص نمایید، به کسی که اظهار اسلام می کند، نگویید مومن نیستید.

نشانه های اسلام در وجود شخص برای مسلمان بودن او کفایت می کند و تفتیش باطن جایز نیست.

علامه مفتی محمد شفیعŠ مفتی اعظم پاکستان در تفسیر آیة فوق با استناد به سخنان ابن کثیر می نویسند: «از آیه فوق چنین بر می آید: هر کس اظهار ایمان و اسلام کند، برای هیچ مسلمانی جایز نیست که بدون تحقیق ادعای مسلمان بودن او را حمل بر نفاق کند. شأن نزول آیه فوق به حوادثی بر می گردد که عده ای از صحابه در خصوص آن ها با سوء تفاهم هایی مواجه شده بودند:

امام ترمذی و مسند احمد به نقل از حضرت عبداله بن عباس چنین می فرمایند:

«شخصی از طایفه بنی سلمه گوسفندانش را به صحرا برده بود. در راه با گروهی از صحابه -رضوان الله علیهم اجمعین- روبه رو شد و به آن ها سلام گفت و اظهار اسلام نمود، صحابه فکری کردند که او صرفاً به دلیل نجات جان و مالش اظهار اسلام نموده است، لذا او را به قتل رسانده و گوسفندانش را به غنیمت بردند و بعد برای بیان ماجرای به حضور رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم رسیدند، آیه فوق در همین خصوص نازل شد.(2)

در حدیثی دیگر از عبداله بن عباس رضی الله عنه که امام بخاری آن را به صورت اجمال و بزاز آن را با شرح و بسط بیشتری نقل نموده است، چنین آمده است:

ص: 72


1- . نساء، آیه 94.
2- . معارف القرآن، ص 19.

حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دسته ای از مجاهدین را به فرماندهی«مقداد بن اسود» اعزام کردند، زمانی که این دسته مجاهدین وارد محل مورد نظر شده کفار به جز یک نفر همگی فرار را بر قرار ترجیح داده از صحنه گریختند. کسی که فرار نکرده بود،شخص ثروتمندی بود. کلمه شهادت را بر زبان آورد - حضرت مقداد به گمان این که این شخص به دلیل نجات جان و مالش کلمه شهادت گفته است و قلباً آن را باور ندارد،او را به قتل رساند. یکی از سپاهیان اسلام ضمن نکوهش این عمل، جریان را به اطلاع رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم رساند، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم مقداد را احضار کرد و فرمود: «روز قیامت چه جوابی دارید؟ «کلمه لا اله الا الله» روز قیامت از دست تو شکایت خواهد کرد».(1)

)تبتغون عرض الحیاة الدنیا((2)؛ [ نگویید تو مؤمن نیستی] که بخواهید بهرۀ ناپایدار زندگی دنیا را به دست آرید.

این بخش از آیه که ادامه و تکمله آیه 94 سوره نساء است به نحو احسن به اهداف گروه های تکفیر و تروریسم اشاره دارد و با اهداف نامیمون گروهک داعش منطبق است؛ یعنی این که این همه جنایات به منظور به دست آوردن متاع اندک دنیوی و خشنود کردن اربابان غربی انجام می گیرد.(3)

به اهل قبله کافر نگویید:

از آیات و روایات مذکور چنین بر می آید، هر شخصی که خود را مسلمان معرفی کند، خواه به صورت خواندن کلمه شهادت و یا به صورت اظهار شعائر اسلامی، مانند: گفتن اذان،خواندن نماز و به جا آوردن روزه و... غیره، لازم است که سایر مسلمین او را مسلمان بدانند و ضمن مصون بودن جان مال، شایسته است که مانند مسلمان با وی رفتار شود، زیرا کیفیات قلبی و باطنی را جز خداوند دانای پیدا و پنهان کسی دیگر نمی داند؛ حتی اعمال این شخص نمی تواند مبنای تعامل مسلمانان با او شد. حضرت مولانا مفتی محمد شفیع -رحمة الله- مفتی اعظم پاکستان چنین می فرمایند:

ص: 73


1- . همان.
2- . نساء، آیه 94.
3- . همان.

«نیز در این خصوص اعمال او، نباید ملاک رفتار مسلمانان با وی باشد؛ مثلاً فرض شود که او نماز نمی خواند روزه نمی گیرد، مرتکب انواع گناه و معاصی می شود باز هم کسی حق ندارد او را از دایره اسلام خارج کند یا ماندن کفار با وی رفتار کند.(1)

تکفیر از نگاه امام اعظم امام ابوحنیفه

حضرت امام ابوحنیفه رضی الله عنه در کتاب معروفش فقه اکبر و شرح فقه اکبر می فرمایند: «ولا نکفر بذنب مسلماً من الذنوب و ان کانت کبیرة ولا نزیل اسم الایمان عنه و نتمیه مومناً حقیقةً»؛ یعنی هیچ اهل قبله و مسلمانی را به خاطر ارتکاب گناه کافر نمی دانیم و اسم ایمان را از وی سلب نمی کنیم و او را مومن واقعی می دانیم.(2)

نکته شایان توجه:

از قرآن و حدیث ثابت است هر کس خود را مسلمان می نامد: نسبت دادن کفر به او جایز نیست. مطلب روشن این سخن آن است،مادام که قول یا عملی که علامت قطعی کفر است از وی صادر نشود و انجام نگیرد. ادعای مسلمان بودن او پذیرفته می شود و مانند مسلمانان با وی رفتار می شود. کیفیات قبلی و درونی او و هم چنین منافق و مخلص بودن او به ذات حق موکول می گردد. (لایغرب عنه شئ) هیچ چیزی از حضرت پنهان نیست.

حضرت مولانا مفتی محمد شفیع در این خصوص می گوید:

«کلمه را بگوید و اهل قبله را مسلمان بدانید، این که در قلب و باطن او چه نهفته است؟ تفتیش آن جزء وظایف انسان ها نیست. این موضوع را به خداوند موکول کنید.»

تکفیر از دیدگاه محدثین:

امام بخاری در باب المغازی حدیثی را به شماره 1599 از حضرت عبدالله بن عمر رضی الله عنه چنین نقل می کند:

ص: 74


1- . جواهر اللغة، ج 1، ص 12.
2- . شرح فقه اکبر، ص 177.

«رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم حضرت خالد را به طرف قبیله جذیمه اعزام کردند، خالد آن را به اسلام دعوت کرد، آن ها دعوت اسلام را پذیرفتند، ولی به دلایلی مسلمان بودن خود را بر زبان نیاوردند و به جای اسلمنا (مسلمان شدیم) واژه صبنانا (از دین پدری خارج شدیم) را به کار بردند. حضرت خالد عده ای از آن ها را به قتل رساند و عده ای را دستگیر و میان مجاهدین تقسیم کرد و بعد دستور داد هر کس اسیر خود را باید به قتل برساند. عبدالله بن عمر می گوید: من و همراهانم اسیران خود را نکشتیم، وقتی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از ماجرا مطلع شدند دست های مبارک خود را بلند کردند و گفتند: اللهم انی ابرأ الیک مماضع خالد؛ پروردگارا از آنچه که خالد انجام داده است،من به دربار تو عذرخواهی می کنم.

افراد قبیله خدیمه با وصف این که مسلمان بودن خود را بر زبان نیاورده بودند، اما حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم از کشته شدن آنان اظهار نگرانی نموده و رفتار حضرت خالد را نکوهش کردند.

هم چنین امام بخاری در باب المغازی حدیثی رابه شماره 1602 نقل می کند که خلاصه آن به شرح زیر می باشد:

حضرت علی رضی الله عنه مقداری طلای ناخالص از یمن برای رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به مدینه منوره فرستادند و حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم درحال تقسیم آن ها بود که یکی از حاضرین به عنوان اعتراض گفت: «اتق الله یا رسول الله»؛ ای پیامبر خدا در توزیع عدالت را رعایت کن. حضرت فرمودند: الست احقُّ أهل الأرض أن یتّق الله؛ آیا شایسته ترین فرد روی زمین نیستم که بیش از دیگران عدالت را رعایت می کنم. خالد گفت: یا رسول الله اجازت بده تا گردن او را بزنم، حضرت فرمودند: اجازت ندارید، شاید اواهل نماز باشد. خالد گفت: بسیاری اهل نماز بر زبان می گویند آنچه را که قبلاً بدان باور ندارند، حضرت فرمودند: من مأمور نیستم دل های مردم را بشکافم و شکم آن ها را پاره کنم.

علاوه بر این حضرت علی -رضی الله- عنه در خصوص آن دسته از خوارج که پند و اندرز را نپذیرفتند و علیه آن بزرگ.ار وارد جمگ شدند، هرگز کافر نگفتند و به

ص: 75

برخی اصحاب خود که خوارج را کافر می گفتند، فرمودند: «هم اخواننا بغوا علینا»؛ اینان برادران ما هستند که علیه ما شورش کردند.

همه این آیات و روایات و نظریات عالمان اسلامی، متضاد با رفتار و ادعای گروهک داعش هستند. رفتار گروهک داعش مدعی دروغین خلافت و دولت اسلامی در پرتو،کتاب، سنت و سیره ائمه بهترین سند و فاکتور بسیار معتبری بر بطلان حرکات و رفتار آن هستند.

اگر تاریخ مسلمانان را بررسی کنیم نمونه های بی شماری بر بطلان ادعای داعش به دست می آید، لکن در این نوشتار، مجال طرح بیشتر نیست.

ص: 76

منابع

1. قرآن کریم.

2. محمد شفیع، علامه مفتی، معارف القرآن، چاپ دائرة المعارف کراچی، [ بی تا].

3. ____________، جواهر اللغه، چاپ دائرة المعارف کراچی، [ بی تا].

4. ابو حنیفه، فقه اکبر، دار الفکر، بیروت 1410 ق.

5. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری.

ص: 77

ص: 78

مبانی اعتقادی جریان های تکفیری / مولوی عبدالصمد کریم زائی

اشاره

مولوی عبدالصمد کریم زائی(1)

چکیده

با مطالعه قرآن کریم و روایات نبی گرامی اسلام پی می بریم که تکفیر مسلمانان، مخالف آیات قرآن کریم، روایت نبوی، سیره پیامبر اکرم و صحابه و نظریات علمای اسلام می باشد و هیچ مدرک عقلی و شرعی ندارد و نباید به راحتی مسلمانان را تکفیر و با آبروی آنان بازی کرد.اولین و کمترین درجه مسلمانی اقرار و گواهی به وحدانیت خداوند تبارک و تعالی و رسالت پیامبر اکرم است. بنابر سخنان عموم مفسران، فقیهان و دانشمندان، خون و مال چنین شخصی محفوظ است و هیچ کس حق تعرض به او را ندارد، زیرا تکفیر مسلمان، پیامدهای سنگینی دارد؛ مانند مباح شدن مال و جان شخص تکفیرشده، حرام شدن زن او، ارث نبردن وی از خویشاوندانش و... این مقاله با بیان مهم ترین مبانی اعتقادی وهابیون تکفیری چون توحید و شرک، ایمان و کفر، بدعت و سنت، سماع موتی، و بررسی تطبیقی آن ها با دیگر مذاهب اسلامی در پی نقد اندیشه تکفیری است.

واژگان کلیدی: توحید و شرک، ایمان و کفر، سماع موتی، وهابیون تکفیری، بدعت و سنت.

ص: 79


1- . امام جمعه مسجد فاطمه الزهرای ایرانشهر، مدیر مدرسه خدیجه الکبری(ایرانشهر).
مقدمه

در عصرکنونی، بزرگ ترین معضل جهان اسلام، اختلاف و تفرقه، بویژه در اثر اقدامات گروه های تکفیری است که با اعمال وحشیانه خود، ضربه سنگینی بر پیکر اسلام و آبروی مسلمانان وارد می کنند. آنان اسلام را که دین رحمت و مودت است به عنوان آیین سرشار از خشونت و خون ریزی معرفی می کنند، درحالی که اسلام آیینی است که حتی با غیر مسلمانان نیز دستور مدارا می دهد. این جریان با چهره ای که از اسلام ارائه می دهد، نه تنها آموزه های ارزشمند و نورانی اسلام را دربرابر چشم جهانیان زشت جلوه می دهد ما بلکه که همه مسلمانان را از دایره ایمان خارج می شمرد. و برخلاف سایر مذاهب اسلامی، آنان را مشرک و کافر می خواند. خطر این جریان، کمتر از دشمنان خارجی نیست؛ جریانی که همچون غده سرطانی، در پیکر اسلام و مسلمانان رشد کرده است و در این مسیر، هر روز قربانیان بی گناه زیادی را از عالم اسلام به خاک و خون می کشد و نیز بر طبل ویرانی آثار هویت ساز و مقدس مسلمانان می کوبد. البته ناگفته نماند که نباید نقش استعمار و استکبار و مسلمانان فریب خورده را نادیده گرفت، زیرا دشمنان اسلام به خوبی دریافته اند که یکی از راه های تضعیف بنیه مسلمانان، ایجاد اختلاف درمیان مسلمانان است. به همین دلیل با رو ش های گوناگون از این گرایش های افراطی و گروه های تکفیری حمایت می کنند. کاش لبه تیغ تکفیر بجای آن که بر جان مسلمانان فرود می آید، بر تن دشمنان اسلام فرود می آمد.

بررسی تطبیقی توحید و شرک از دیدگاه مذهب های اسلامی و جریان های تکفیری

توحید از مصدر فعل «وَحَّدَ یُوَحِّدُ» و، به معنای یکتا قرار دادن چیزی است.(1) در اصطلاح عبارت است از ایمان و اعتقاد به وجود اللّه، و وحدانیت او در ألوهیت و ربوبیت و اسما و صفاتش. پس توحید با سه امر متحقق می شود:

ص: 80


1- . لسان العرب،ماده «وحد» و القاموس المحیط،ج1، ص 343.

الف. اعتقاد به وحدانیت اللّه در ربوبیت؛ یعنی اعتقاد به وجود اللّه و یگانه بودن او در تمام افعالش؛ مثل آفریدن، روزی دادن، زنده کردن، میراندن و تصرف در امور و تدبیر برای همه: ]أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ تَبَارَکَ اللّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ(؛(1) بدان که آفریدن و فرمانروایی برای اوست. فرخنده خدایی است پروردگار جهانیان.) )الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ(؛(2) ستایش برای خدای است، پروردگار عالَم ها. اکثر مردم و حتی مشرکان عرب در طول تاریخ به توحید و ربوبیت خداوند اقرار کرده اند، چنان که خدای تعالی از آن ها خبر می دهد: ]قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أَمْ مَنْ یَمْلِکُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَمَنْ یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَیُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَمَنْ یُدَبِّرُ الْأَمْرَ فَسَیَقُولُونَ اللّهُ(؛(3) بگو چه کسی از آسمان و زمین به شما روزی می دهد یا چه کسی مالک گوش و چشم هاست و کیست که زنده را از مرده بیرون می آورد و مرده را از زنده بیرون می آورد و کیست که امور را تدبیر می کند؟ خواهند گفت: او خداست. )وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللّهُ(؛ و اگر از ایشان بپرسی که چه کسی آسمان و زمین را آفرید، حتماً می گویند: خدا آفریده است.(4)

ب. اعتقاد به وحدانیت اللّه در ألوهیت؛ یعنی یگانه قراردادن خداوند در عبادت؛ مثل نماز، روزه، زکات، حج، نذر، قربانی و طلب کمک. خداوند متعال می فرمایند: )فَاعْلَمْ أَنَّهُ لَا إِلهَ إِلَّا اللّهُ(؛(5) «پس بدان که هیچ معبودی جز خدا نیست. )قُلْ إِنَّ صَلَاتِی وَ نُسُکِی وَ مَحْیَایَ وَ مَمَاتِی لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ ٭ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ بِذلِکَ أُمِرْتُ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ(؛(6) بگو همانا نماز من و (سایر) عبادات من و زندگانی من و مرگ من، برای خدا، پروردگار جهانیان است (که) او را شریکی نیست و بر این (کار) دستور یافته ام و من نخستین مسلمانم. )إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ((7)؛ تنها تو را

ص: 81


1- . اعراف، آیه 54.
2- . فاتحه،آیه 1.
3- . یونس، آیه 31.
4- . لقمان، آیه 25 و نیز مؤمنون،آیات 84-89.
5- . محمد،آیه 19.
6- . انعام، آیات 162 و 163.
7- . فاتحه، آیه 4.

می پرستیم و تنها از تو یاری می جوییم. )وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا اللّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ حُنَفَاءَ وَیُقِیمُوا الصَّلَاةَ وَیُؤْتُوا الزَّکَاةَ وَذَلِکَ دِینُ الْقَیِّمَةِ((1)؛ و امر نشدند، مگر آن که خدا را بپرستند و در حالی که به توحید گراییده اند دین (خود) را برای او خالص گردانند و نماز برپا دارند و زکات بپردازند و دین (ثابت و) پایدار همین است. )وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ((2)؛ در آیات متعدد(3)

از زبان انبیای مختلف (نوح، هود، صالح، و شعیب) آمده است: )اُعْبُدُوا اللّهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ( خدا را عبادت کنید. شما را هیچ معبود (برحقی) غیر از او نیست.»

ج. اعتقاد به یگانگی اللّه در اسما و صفات؛ یعنی تسمیه و توصیف خدا به آنچه خود را متصف کرده یا در احادیث صحیح به آن متصف و تسمیه شده است، آن چنانکه شایسته شأن اوست؛ بدون ثابت کردن مشابه و مثال برای او و بدون تأویل و بیان کردن کیفیت برای صفات خدا و بدون نفی کردن صفات او. خداوند می فرمایند: )لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ((4)؛ «مانند او چیزی نیست و او شنوای بیناست. )وَ للّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَی فَادْعُوهُ بِهَا وَ ذَرُوا الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی أَسْمَائِهِ سَیُجْزَوْنَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ((5)؛ «و نام های نیکو به خدا اختصاص دارد. نام های نیک است؛ پس او را به آن نام ها بخوانید؛ و کسانی را که در مورد نام های او به کژی می گرایند، رها کنید زود است که به (سزای) آنچه انجام می دادند،کیفر خواهند یافت. )وَلَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُوًا أَحَدٌ((6)؛ «و هیچ کس همتای او نبوده و نیست. )وَلَا یُحِیطُونَ بِهِ عِلْمًا((7)؛ «و (آدمیان، خدا را) از روی دانش، احاطه نکنند. )هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِیًّا((8)؛ «آیا می دانی برای او همنامی (مانندی).

ص: 82


1- . بینه، آیه 5.
2- . الذاریات، آیه 56.
3- . اعراف، آیات 59، 65،73 و 85؛ هود، آیات 50 و 60 و 84 و مؤمنون، آیات 23 و 32.
4- شوری، آیه 11.
5- . اعراف، آیه 180.
6- . اخلاص، آیه 4.
7- . طه، آیه 110.
8- . مریم، آیه 65 نک شرح العقیدة الطحاویة، ص 76 و تسهیل العقیدة الاسلامیة،ص 37.

«ابن ابوالعز حنفی» ) توحید را در دو قسم خلاصه کرده است. او از دو قسم «توحید در ربوبیت» و «توحید در اسماء و صفات» به توحید در اثبات و معرفت، و از «توحید در الوهیت» به توحید در طلب و قصد تعبیر کرده است.(1)

اقسام توحید نزد متکلمان

اهل کلام، سه قسم توحید را این گونه بیان می کنند:

1. توحید در ذات؛ یعنی به اعتبار ذاتش قابل تقسیم نیست.

2. توحید در صفات؛ یعنی در صفاتش مشابهی ندارد.

3. توحید در افعال؛ یعنی در افعالش کسی با او شریک نیست.(2)

همان تقسیم اول، ارجح است به دلیل آن که متکلمان توحید الوهیت را جزو مراتب توحید ذکر نکرده اند و دقیق تر از تقسیم اول، تقسیم «شاه ولی الله» است که حاوی مراتب توحید از دیدگاه هر دو گروه می باشد.

مراتب توحید از دیدگاه شاه ولی الله دهلوی

شاه ولی اللّه ) مراتب توحید را چهار مورد دانسته و چهارمین را توحید در الوهیت ذکر کرده است:

«باید دانست که توحید بر چهار قسم است:

1. حصر وجوب وجود در ذات اللّه تبارک وتعالی. پس غیر از او واجب الوجود نیست؛ 2. حصر خلقت عرش، آسمان ها، زمین و سایر موجودات و تمامی کائنات در ذات اللّه تعالی. و در مورد این دو قسم از اقسام توحید در کتاب های الهی مورد بحث شده است و هیچ کس از مشرکان، یهودیان و مسیحیان در خصوص آن اختلافی ندارند، بلکه قرآن عظیم به صورت نص قطعی آن را از مقدمات مسلّم نزد آنان به حساب آورده است، چنان که می فرماید: )وَ لَئِن سَألْتَهُم مَنْ خَلَقَ السَّمَوَاتِ و الأرضَ لَیَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ العَزِیزُ

ص: 83


1- . شرح الحدیقة العقیدة، ص 88.
2- . مجموع الفتاوی، ج3،ص 98.

العَلِیمُ((1)؛ و اگر از آنان بپرسی که چه کسی آسمان ها و زمین را آفریده است؟ حتماً می گویند: خداوند قادر و دانا آن ها را آفریده است. 3. حصر تدبیر آسمان ها، زمین و آنچه بین آن هاست در ذات اللّه تعالی. 4. کسی جز او شایسته و سزاوار عبادت نیست، این دو قسم از اقسام توحید نیز به مقتضای ارتباط طبیعی که با هم دارند، لازم و ملزوم یکدیگرند.»(2)

شرک در لغت به معنای شراکت، حصه و نصیب و انباز است: ) ما لهم فیهما من شرک((3)؛ «ما» اصطلاحاً درست متضاد و مقابل توحید است. ساده ترین و بهترین راه برای شناختن و فهمیدن معنی شرک، مقایسه آن با توحید می باشد که هم توحید و هم شرک را به این طریق بهتر می توان شناخت. از این رو با عنایت به آنچه در سطور قبل نوشتیم که توحید بر دو نوع نظری و عملی است، شرک نیز بر دو گونه است: 1. شرک نظری؛ 2.شرک عملی. شرک نظری این است که عقیده ما درباره خدا خارج از محور توحید باشد و به اصطلاح، شرک نظری شناخت نادرست از خداست. چون شرک نظری در جایگاه متضاد با توحید نظری قرار گرفته است، مانند او ابعاد گوناگونی دارد که به جهت اختصار، تنها به بیان شرک ذاتی، شرک صفاتی و شرک افعالی اکتفا می کنیم.

شرک ذاتی، معتقد بودن به وجود دو یا سه یا چند خدای مستقل از یکدیگر است که آن را به ترتیب به ثنویت، تثلیت و غیره عنوان می کنند. شرک ذاتی کاملاً نقطه مقابل توحید ذاتی است. شرک افعالی عبارت است از اعتقاد بر این که غیر از خدا، موجود یا موجودات دیگری نیز در آفرینش و اداره جهان مؤثرند؛ مانند زرتشتیان که معتقد بودند خوبی ها را خدا و بدی ها را موجود دیگری آفریده است. به عبارت دیگر، «یزدان» را خالق خیر و نور و «اهریمن» را آفریننده شر و تاریکی می دادند. آنان همچون فرقه «قدریه»، قضا و قدر الهی را منکر شدند و خیر و شر را به خود منسوب کردند، بر

ص: 84


1- . زخرف، آیه 9.
2- . ترجمه حجة الله البالغة، ج1،ص 170 و 171 با اندکی تغییر.
3- . سبأ،آیه 22.

خلاف «جبریان» که خود را در مقابل قضا و قدر مجبور مطلق دانستند. در روایتی فرموده اند: «القدریه مجوس هذه الامة» همچنین ستاره پرستان که به عقیده بعضی، مراد از «صابئون» در قرآن آن ها هستند و یا کسانی که مخلوقات خدا مانند خورشید، ماه و سایر اجرام فلکی را شریک خداوند در اداره امور جهان می دانستند. شرک عملی نیز همان شرک در عبادات(پرستش) است؛ به این معنا که انسان تن به عبادت و پرستش خدا می دهد. این نوع شرک در مقابل توحید علمی قرار دارد.

به همین دلیل، عنایت به گستردگی مفهوم عبادت و بندگی در منطق قرآن مجید، ما را به وسعت دامنه شرک عملی بیشتر آگاه می کند. بندگی و عبادت و پرستش، در قرآن صرفاً در این معنا محدود نیست که انسان درمقابل کسی یا چیزی به سجده درآید و او را خالق و پروردگار خویش شمارد، بلکه بندگی و عبادت در مفاهیم قرآنی عبارت است از تذلل و کرنش و رام شدن و دربرابر چیزی، اطاعت از او.بنابراین هرگاه در مقابل کسی یا چیزی و تسلیم می شویم، گویی این را عبادت یا بندگی کرده ایم وآن گاه ما عبد اوییم و وی معبود و اله ما قرار گرفته است. با نگاهی به آیات فراوان در این مورد، مطلب به خوبی روشن می شود. قرآن می فرماید:

)ان اعبدوا الله و اجتنبوا الطاغوت((1)، )الم اعهد الیکم یا بنی آدم ان لا تعبداوا الشیطان((2) و آیه )و تلک نعمته تمنها علی ان عبدت بنی اسرائیل((3) در خطاب حضرت کلیم خدا موسی علیه السلام به فرعون و نیز آیه )یریدون ان یتحاکموا الی الطاغوت و قد امروا ان یکفروا به((4) و غیره.

آیا کسی شیطان را سجده کرده یا طاغوت را خالق کائنات دانسته است و یا همه بنی اسرائیل، فرعون را سجده می کردند که چنین آیاتی نازل شده است؟ خیر، بلکه منظور از آن ها، خود را تسلیم آنان کردن است. بر این اساس در جهان بینی اسلامی، هر

ص: 85


1- . نحل، آیه 36.
2- . یس، آیه 60.
3- . شعرا،آیه 22.
4- . نساء، آیه 60.

اطاعت و تسلیمی عبادت است که اگر برای خدا باشد، عبادت او و توحید عملی است و اگر برای خدا نباشد، شرک به خداست. پس لازمه توحید این است که اولا: انسان خود را از سلطه و اطاعت غیر الله آزاد نماید و از هرگونه خود پرستی، پول پرستی، شکم پرستی، طاغوت پرستی، و شخصی پرستی دور کند؛ ثانیا: در برابر آنچه خدا به آن امر می کند، تسلیم شود و فرمان هرکس دیگری را با هر پست و مقامی باشد، چون درمقام معارضه و خلاف رب العالمین قرار بگیرد، به دیوار بزند که فرمان مصطفوی«لا طاعه لمخلوق فی معصیه الخالق»(1) نص صریح بر آن است.

شرک جلی و خفی

اگر شرک کاملاً صریح و آشکار باشد، مثل معتقد بودن به ثنویت یا تثلیت، آن را شرک آشکار و جلی می نامند و این باعث خروج حتمی انسان از دایره توحید و محدوده اسلام می شود، اما باید توجه داشته باشیم که مراتب ضعیف تری برای شرک نیز وجود دارد که شرک صریح و آشکار نیست و به همین دلیل که نوعی خفا در آن وجود دارد و آشکار نیست، دین مبین اسلام با آن در تمام منابع، اعم از آیات و روایات از باب «سد الذرائع»

و بالاخره به شرک جلی منجر نشود، مخالفت کرده و آن «شرک خفی» نامیده است، مثلاً در احادیث، سوگند خوردن به غیر خدا شرک دانسته شده است: «من حلف بغیر الله فقد کفر او اشرک».(2) به «ریا» نیز شرک گفته شده است: «الشرک اخفی فی امتی من دبیب المنته»(3): راه یافتن شرک در فکر و دل انسان از راه رفتن مورچه کوچکی که در تاریکی شب بر سنگی صاف می گدرذ، مخفی تر است.

در نظر قرآن کریم، کسی که برخلاف امر خدا از هوای نفس خود پیروی می کند یا به جاه طلبی و شهوت پرستی و مال اندوزی می پردازد، گرفتار شرک خفی است: )ارایت من اتخذ الهه هواه((4)

ص: 86


1- . فتح الباری، ج13، ص 105.
2- . سنن ابوداود.
3- . سنن ترمذی.
4- . فرقان، آیه 43.

شرک از دیدگاه تکفیری ها عبارت است از شریک قائل شدن برای خداوند و استقلال دادن به غیر او، هم چنین آنان استمداد و توسل را نیز شرک می دانند.

بررسی تطبیقی ایمان وکفر از دیدگاه مذهب های اسلامی و جریان های تکفیری

ایمان در لغت به معنای تصدیق و باور داشتن است، هرچند گاهی به معنای وثوق و اطمینان نیز به کار می رود، اما در اصطلاح شرعی عبارت است از تصدیق و جزم به مسائل ضروری دین. از این رو تصدیق مسائل ظنی و اجتهادی که موجب علم ضروری نمی شود، در تحقق ایمان کافی نیست و انکار آن نیز موجب کفر نمی شود. در این مسئله دیدگاه ه-ای مختلف مطرح شده است؛ گ-روه-ی ایم-ان را مرکب از سه رکن دانسته اند:

1. تصدیق قلبی؛

2. اقرار زبانی؛

3. عمل جوارح.

محدثان می گویند: عمل صالح، رکن ایمان است، اما رکن از دو قسم تشکیل می گردد: اصلی و فرعی، و عمل از ارکان فرعی به شمار می آید. نظیر شاخه درخت که با جدا شدن، نام درخت بر او صدق می کند. معتزله و خوارج نیز از کسانی هستند که ایمان را از سه امر فوق مرکب دانسته اند، به گونه ای که با فقدان یکی از آن ها ایمان نیز از بین می رود، زیرا قاعده عقلی بر آن است که مرکب با بعضی از اجزا منتفی می شود.

البته بین معتزله و خوارج در یک نکته اختلاف است و آن هم این که معتزله می گویند: با ترک عمل صالح یا ارتکاب گناه کبیره، نه مؤمن بر او صدق می کند و نه کافر، بلکه فرد سومی است؛ یعنی فاسق، اما خوارج می گویند: چنین شخصی از ایمان بیرون رفته و کافر می شود.

محققان و متکلمان، ایمان را بسیط دانسته و می گویند: ایمان تصدیق قلبی است، اما اقرار زبانی و عمل جوارحی شرط لازم آن می باشد. اقرار زبانی را از آن جهت شرط

ص: 87

دانسته اند تا کسانی را که در دل، یقین و معرفت دارند، اما در ظاهر و با زبان شهادت نمی دهند، خارج کنند. از این رو اقرار را در برابر جحود قرار داده اند )وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَیْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا((1)؛ با آن که در پیش خود یقین داشتند، از کبر و نخوت و ستمگری انکار کردند.

البته اقرار درصورتی شرط است که عذر و مانعی وجود نداشته باشد، زیرا اقرار زبانی در موارد ترس و اکراه، ساقط می شود، چنان که قرآن کریم می فرماید: )ا لَّا مَنْ أُکْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمَانِ((2)؛ جز آن که از روی اجبار به زبان کافر شود و دلش در ایمان ثابت باشد.

بنابراین اگر کسی در غیر موارد ضرورت، شهادتین را به زبان نگوید، کافر است، چنان که اگر کسی به اسلام التزام نداشته باشد و از کفر برائت نجوید (مانند هرقل) نیز مسلمان نیست. در این مسئله نیز علما دیدگاه های مختلف دارند. کسانی که ایمان را مرکب دانسته اند، زیاده و نقیصه ایمان را پذیرفته اند، دربرابر کسانی که به بساطت ایمان معتقد هستند. محدثان برای ایمان دو مرتبه ذکر کرده اند:

1. مرتبه ی نخست، تصدیق قلبی: اثر این مرتبه، نجات از آتش دوزخ است، هر چند مدتی در آتش بماند.

2. تصدیق به قلب، اقرار به زبان و عمل به جوارح: نتیجه این مرتبه، ورود به بهشت می باشد. بر این اساس، اگر عمل صالح نباشد، ایمان محفوظ است.

از این رو منافق چون از مرتبه نخست، یعنی تصدیق قلبی بی بهره می باشد، جزو مؤمنین به شمار نمی آید، چنان که در قرآن می فرماید )وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آَمَنَّا بِاللَّهِ وَبِالْیَوْمِ الْآَخِرِ وَمَا هُمْ بِمُؤْمِنِینَ((3)

فقیهان و متکلمان که ایمان را بسیط دانسته اند، عمل صالح را شرط اجرای احکام و باعث زینت و انبساط و نور می دانند.

ص: 88


1- . نحل،آیه 14.
2- . همان، آیه 106.
3- . بقره، آیه 8.
کفر و اقسام آن

کفر بر دو قسم است: حقیقی و حکمی. کفر حقیقی عبارت است از: انکار یکی از ضروریات دین و چهار قسم دارد (صاحب تاج العروس نیز این چهار قسم را ذکر کرده است):

1. کفر انکاری؛ یعنی انکار توحید به قلب و زبان؛

2. کفر جحودی؛ یعنی خدا را می شناسد، اما با زبان اقرار نمی کند؛ نظیر شیطان؛ 3.کفر عناد و لجاجت؛ یعنی خداوند بزرگ را شناخته و اقرار زبانی نیز دارد، اما از پذیرش ایمان سر باز می زند؛ مانند هرقل؛ 4. کفر نفاق؛ یعنی در ظاهر اقرار دارد، اما در دل کفر می ورزد؛ مانند منافقان.

«حصکفی» می گوید: کافران به پنج صنف تقسیم می شوند: 1.کسی که خالق هستی را انکار می کند، مانند «دهری»؛ 2. کسی که وحدانیت خدا را انکار می کند، مانند «ثنویه»؛ 3. کسی که بعثت رسول خدا را انکار می کند؛ 4. کسی که خدا، وحدانیت و رسالت رسول خدا را نپذیرفته است؛ 5. کسی که همه مراحل قلبی را پذیرفته است،اما عمومیت رسالت مصطفی را قبول ندارد.

کفر حکمی، کفری است که یکی از شعارها و نشانه های کافران را ملتزم باشد، زیرا التزام داشتن به شعارهای کفر، نشانه تکذیب اسلام است، چنان که در شرح مواقف بدین مطلب اشاره شده است. در حاشیه فیض الباری درباره اقسام کفر چنین آمده است: «اگر کسی اقرار و اذعان ظاهری و باطنی به اسلام نداشته باشد، کافر است و اگر اعتراف زبانی دارد، اما در قلب، کفر را پنهان نماید، منافق است. اگر اعتراف زبانی و قلبی داشته باشد، اما بعضی از ضروریات دین را برخلاف اجماع امت تفسیر کند، این شخص زندیق است؛ نظیر این که بگوید: آنچه در قرآن در مورد بهشت و دوزخ آمده، حق است، اما بهشت و دوزخ در خارج وجود ندارد، بلکه مقصود از بهشت، ابتهاج و خوش حالی است که در پرتو ملکات پسندیده پیدا می شود و مقصود از آتش، ندامت و پشیمانی است که به وسیله ملکات ناپسند حاصل می شود.»

ص: 89

مراتب کفر از دیدگاه شیعه

در روایتی از امام صادق† کفر به پنج مرحله تقسیم شده است: مرحله اول، انکار ربوبیت است؛ در مرحله بعدی حق را می داند و انکار می کند؛ مرحله سوم، کفران نعمت می باشد؛ مرحله چهارم، ترک دستورهای خداوند است؛ آخرین مرحله نیز کفر برائه یا بیزاری جستن می باشد.

تفکیر در نگاه شیعه

تردید و انکار الوهیت، توحید، رسالت پیامبر، قیامت و انکار ضروری اسلام، موجب کفر است، هرچند از روی جهالت باشد. علاوه بر این ها غلو کسی که برای غیر خدا ربوبیت قائل باشد و نیز کافر محسوب می شود. اعتقاد به جسمانیت خداوند (حدوث و نیاز به مکان)، استخفاف نماز، انکار واجبات، (انکار حرمت شراب و زنا، اهانت و دشنام دادن به اهل بیت کسانی که علی علیه السلام را کافر می دانند و از آن حضرت اطاعت نکردند و بغض او و اهل بیت را به دل داشتند، از مصداق های کفر شمرده شده است.

تکفیری ها با توجه به قرائتی که از دو محور «ایمان» و «کفر» یا «توحید» و «شرک» دارند تمام مسلمانان را کافر می دانند. آنان چون ظاهرگرا هستند و عبادت را صرفاً به خضوع و خشوع معنا می کنند، مانند خوارج فکر می کنند و کسی را که مرتکب گناه کبیره می شود، از اسلام خارج می دانند.

حرمت تکفیر اهل قبله در کتاب و سنت

نصوص شرعی، شتاب زدگی در تکفیر کردن را منع کرده اند. حضرت «عبد الله بن عمر» 1 می گوید: «رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند أیما رجل قال لأخیه: یا کافر فقد باء بها أحدهما)متفق علیه(»؛ هرکس به برادر مسلمانش خطاب کند: ای کافر! یکی از آن دو نفر قطعاً کافر خواهد بود.

سبب به اهمیت فوق العاده این مسئله، الله متعال به تثبت و خویشتن داری دستور

ص: 90

داده و فرموده است: )یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا إِذَا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَتَبَیَّنُوا وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَی إِلَیْکُمُ السَّلَامَ لَسْتَ مُؤْمِنًا تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا((1).

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «من صلی صلاتنا واستقبل قبلتنا و اکل ذبیحتنا، فذلک المسلم الذی له ذمة الله وذمة رسوله فلا تحقر و الله فی ذمته». فرمودند: «ثلاث من اصل الایمان: الکف عمن قال لا اله الا الله، لا نکفره بذنب ولا نخرجه من الاسلام بعمل...»

«عن ابی هریرة، قال: کان النبی بارزا یوما للناس فاتاه رجل فقال: ما الایمان؟ قال Œ: الایمان ان تؤمن بالله و ملائکته و تؤمن بالبعث، قال: و ما الاسلام؟ قال Œ: الاسلام ان تعبد الله و لا تشرک به شیئاً و تقیم الصلاة و توتی الزکاة المفروضة و تصوم رمضان.»(2)

در حدیث دیگری که در صحیح بخاری و مسلم آمده است نیز معیار ایمان همین امور معرفی شده است:

«عن طلحة بن عبیدالله، قال: جاء رجل الی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم من اهل نجد ناثر الراس نسمع دوی ّ صوته و لانفقه ما یقول حتی دنی فاذا هو یسئل عن الاسلام، فقال رسول الله Œ: خمس صلوات فی الیوم و اللیلة، قال: هل علی ّ غیرها؟ قال: لا الا ان تطوّع، قال Œ: و صیام رمضان، قال: هل علی ّ غیره؟ قال: لا الا ان تطوّع، قال: و ذکر له الزکاة، قال: هل علی ّ غیرها؟ قال: لا الا ان تطوّع، قال: فادبر الرجل و هو یقول و الله لاازید و لا انقص: قال رسول الله Œ: افلح ان صدق».(3)

در سنن نسائی از «انس بن مالک«چنین نقل شده است:

«من شهد ان لا اله الا الله و استقبل قبلتنا و صلّی صلاتنا و اکل ذبیحتنا فذلک مسلم، له ما للمسلم و علیه ما علی المسلم.»(4)

حرمت تکفیر اهل قبله در اندیشه علمای اسلام

شریعت اسلامی برهمین مبنا برای تکفیر، وجود شرط ها و انتفای موانع را معتبر

ص: 91


1- . نساء، آیه 9.
2- . صحیح مسلم، ج1، ص 33.
3- . صحیح بخاری،ج3، ص 162.
4- . سنن نسائی،ج7،ص 75.

دانسته است. بنابراین پیش از تکفیر، وجود و انتفای موانع را باید بدون هرگونه تعصب و هواخواهی بررسی کرد و فقط کسانی که شایستگی چنین حکمی را دارند، یعنی مجتهد و قاضیان باید به این مسئله بپردازند و کسانی که درمسائل فقهی، مثلا شکستن وضو، نماز، روزه و… صاحب نظر نیستند و خود برای تشخیص حلال و حرام و جایز و ناجایز، نیازمند دیگرانند، به هیچ عنوان چنین حقی ندارند.

یکی از قواعدی که اهل سنت بدان معتقدند، عدم جواز تکفیر اهل قبله است:«و من قواعد اهل السنه و الجماعه ان لا یکفر واحد من اهل القبله، عن ابی حنیفه رضی الله عنه لا تکفر اهل القبله بذنب».در روایات زیادی به این اصل اشاره شده است. رسول خدا فرمودند:«ثلاث من اصل الایمان: الکفّ عمن قال لا اله الا الله و لا تکفر و لا تخرجه من السلام بعمل»؛ سه چیز از پایه های ایمان است: یکی از آن ها جلوگیری از کشتن کسی که به «توحید» شهادت دهد. چنین فردی تکفیر نمی شود و با عمل ناپسند و گناه از اسلام بیرون نمی رود.(1) امام ابوجعفر طحاوی از ابوحنیفه روایت می کند: «انا لا نکفر احدا من اهل القبیله بذنب، مالم یستحله ولا نقول لا یضر مع الایمان ذنب لمن عمله».(2) البته مراد از اهل قبله،کسانی هستند که به ضروریات دین، روز قیامت و خداوند بزرگ باور داشته باشند.

ملا علی قاری می نویسد: «فمن واظب طول عمره علی الطاعات و العبادات مع اعتقاد قدم العالم و نفی الحشر او نفی علمه سبحانه و تعالی بالجزئیات لا یکون من اهل القبله عند اهل السنة»؛ اگر کسی تمام عمرش مشغول عبادت و طاعت باشد، اما یکی از ضروریات را انکار کند، کافر است و از اهل قبله به شمار نمی آید.»(3)

متأسفانه امروزه جامعه اسلامی به درد بسیار بزرگی گرفتار شده که آن افراط و تفریط در تکفیر است، به گونه ای که برخی از گروه ها به مجرد کوچک ترین حرکت ناشایست، فرد مسلمان را از دین اسلام خارج می دانند. پس اگر از مسلمانی عمل

ص: 92


1- . شرح مقاصد، ص 52.
2- . عقیدة الطحاویة، ص 20.
3- . شرح فقه اکبر،ص 188.

خلاف دیده شود و در آن عمل یا گفتار، احتمال ضعیفی وجود داشته باشد که بتوان آن را بر کفر حمل کرد و یا در آن عمل و گفتار بین مجتهدان اختلاف است، به طوری که برخی از آنان بر کفر فتوا نداده اند، در این صورت، مفتی مسلمانان نمی تواند به کفر آن شخص حکم نماید، مگر آن که خودش تصریح کند که مقصود من، معنای ضعیف نمی باشد. بنابراین نسبت دادن کفر به مسلمانان بسیار خطرناک است، چنان که مسلمان دانستن کافر نیز کمتر از آن نیست. از این رو باید با کسانی که به صراحت با اسلام مخالفت می کنند، برخورد شود، زیرا برخورد نکردن با چنین افرادی، ضررهایی برای اسلام دارد؛ مانند «مسیلمه کذاب» و کسانی که پس از وفات رسول خدا مرتد شدند و خلیفه اول با آنان جهاد کرد. تا زمانی که در کلام یا عمل مسلمانی احتمال تأویل وجود داشته باشد یا در میان فقیهان و مجتهدان، کوچک ترین اختلافی در آن مسئله دیده شود و از سویی، ضروریات دین انکار نشود، قطعاً فرد مسلمان است و نباید او را کافر دانست.

ملا علی قاری در شرح فقه اکبر از امام اعظم ابو حنیفه رضی الله عنه نقل کرده است:

«لا نکفّر أحداً من اهل القبلة». آن گاه افزوده است: «این عقیده اکثر فقهاست».(1) فخرالدین رازی گفته است: «کفر عبارت است از انکار آنچه بالضرورة معلوم است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از جانب خداوند آورده است. بنابراین هیچ یک از اهل قبله تکفیر نمی شوند».(2) قاضی عضدالدین ایجی نیز در این باره چنین گفته است: «اکثر متکلمان و فقیهان معتقدند که هیچ یک از اهل قبله تکفیر نمی شوند».(3)

ابن حزم اندلسی می گوید: «هیچ مسلمانی را به علت فتوای یا سخنی درباب یک اعتقاد نمی توان تکفیر کرد». وی سپس می گوید: رأی کسانی مانند امام ابوحنیفه، شافعی و... نیز همین است: «و ذهبت طائفة الی انه لا یکفر و لا یفسق مسلم بقول قاله فی اعتقاد او فتیا و ان

ص: 93


1- . شرح فقه اکبر، ص 189.
2- . تلخیص المحصل، ص 405.
3- . شرح المواقف،ج8، ص 339.

کل من اجتهد فی شی ء من ذل فبأن بما رأی انه الحق فانه مأجور علی کل حال ان اصاب فاجران و ان اخطا فاجر واحد، وهذا قول ابن ابی لیلی و ابی حنیفة و الشافعی و سفیان الثوری و داود بن علی و هو قول کل من عرفنا له قولا فی هذه المسئلة من الصحابة (رضی اللّه عنهم) لا نعلم منهم خلافا فی ذل اصلاً»(1)؛ گروهی از علما معتقدند که هیچ مسلمانی به سبب عقیده یا فتوایی تکفیر و تفسیق نمی شود. هرکس در مورد چیزی اجتهاد کند و معتقد باشد که آنچه او بدان رسیده، حق می باشد، مأجور است که اگر درواقع هم به حق رسیده باشد، دو اجر و اگر از حق خطا کرده باشد، یک اجر برای او خواهد بود. این نظر ابن ابی لیلی، امام ابوحنیفه، شافعی، سفیان ثوری و داود بن علی است و این نظر هر صاحب نظری می باشد که تاکنون شناخته ام از صحابه علیهم السلام و مخالف آن را تاکنون ندیده ام.

در الیواقیت و الجواهر، اثر یکی از نویسندگان بزرگ اهل سنت از قول»شیخ تقی الدین السبکی» در فتوایی چنین آمده است: «اعلم یا اخی ان الاقدام علی تکفیر المومنین عسرٌ جدّا و کل من فی قلبه ایمان یستعظم القول بتکفیر اهل الاهواء و البدع مع قولهم لا اله الا الله، محمد رسول الله، فان التکفیر امر هائل عظیم».(2) غزالی نیز با این که فلاسفه را به دلیل اعتقاد به قدیم بودن عالم و انکار معاد جسمانی و علم خداوند به جزئیات، مستحق تکفیر قطعی می داند(3)، ولی درمورد تکفیر فرقه های کلامی معتقد است: «تا وقتی می توان برای دیدگاه های فرقه های مسلمان محملی در شرع یافت، باید از تکفیر دوری جست. مباح دانستن ریختن خون کسانی که رو به قبله نماز می گذارند و شهادتین بر زبان جاری می کنند، خطا خواهد بود. ترک قتال با هزار کافر واجب القتل آسان تر است از ریختن خون یک مسلمان. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: من با مردم تا وقت ادای شهادتین مأمور به جهاد بودم، اما با ادای آن خون و مال آن ها جز در موارد خاص در امان ماند.»(4)

ص: 94


1- . ابن حزم، ص 274.
2- . به نقل از الفصول المهمة، ص 34.
3- . غزالی، ص 268.
4- . همان، ص 269 و 270.
بررسی شباهت های ظاهری، اعتقادی و عملی جریان های تکفیری با خوارج
اشاره

از شباهت های تکفیری با خوارج می توان به مسئله «تکفیر» اشاره کرد. هر دو گروه در طول تاریخ اسلام، خون و مال مسلمانان را به بهانه های واهی مباح اعلام کرده و می کنند، اما تکفیری ها، گوی سبقت را از خوارج ربوده اند، چرا که خوارج، افراد مرتکب کبیره را تکفیر می کردند، اما تکفیری ها مسلمانانی را که به مناسک شرعی خود عمل می کنند، (زیارت، توسل به اولیای الهی وغیره)،کافر و مهدور الدم و المال می دانند.

با نگاهی گذرا به اندیشه های خوارج و تکفیری ها، به خوبی می توان میان آن ها شباهت های بسیاری یافت. خوارج مسلمانان را کافر شمردند و بر آن ها تیغ کشیدند و نه تنها مردان، بلکه کودکان و زنان مسلمان را نیز کشتند و در میان قربانیان خوارج، کمتر کافر اصلی، همچون یهود و نصاری دیده می شد. آنان سرزمین اسلامی را «دارالحرب» و «دارالکفر» نام نهادند و به کشتار گسترده مسلمانان پرداختند. تکفیری ها نیز همه مسلمانان را کافر فرض و تنها خود را مسلمان و موحد معرفی کردند و به همین بهانه، به کشتار مسلمانان می پردازند. آنان نیز سرزمین های مسلمانان را «دارالکفر» تلقی می کنند. تفاوت تکفیری ها با خوارج این است که خوارج هرچند خون مسلمانان را مباح شمردند، اما برای کشتار مسلمانان به کفر متوسل نشدند، در حالی که تکفیری ها با کمک عناصر انگلیسی و آمریکایی به کشتار مسلمانان می پردازند مسلمانان را به کفر و شرک متهم می کنند، در تعامل با کافران و دشمنان اصلی اسلام، لحظه ای کوتاهی نمی کنند.

خوارج با استفاده از کلمات حق، اراده باطل می کردند اِنْ الحکم الاّ لله وتکفیری ها نیز با تکیه بر معنی ظاهری آیات و تفسیر باطل از آن ها، به بی راهه گام نهادند.

هم چنین همانگونه که تلازم میان ایمان و عمل، مبنای فکری خوارج را تشکیل می داد و مرتکب کبیره در نگاه آنان، خارج از دین بود، در نگاه تکفیری ها نیز مسائلی که مستلزم شرک نیست، شرک شمرده شد و فاعل آن، از نگاه آنان کافر و مهدور الدم و

ص: 95

المال تلقی گردید. با این حال، تکفیری ها در تلاوت قرآن، بر نمازهای پنجگانه و درمجموع، انجام دادن ظاهری مناسک دینی، تقید و تأکید زیادی دارند، تا آن جا که گاه عبادات مسلمانان دیگر را برنمی تابند و خود را در این زمینه پیش گام می شمارند. چنین وضعیتی درمیان خوارج نیز کاملاً وجود داشت. آنان بسیار به ظواهر دین مقید بودند، پیشانی هایشان از شدت سجود پینه بسته بود، قرآن را به زیبایی تلاوت می کردند و نمازهایشان بسیار طولانی بود: «گروهی درمیان شما پدیدار می شوند که با نمازهایشان نماز شما، با روزه هایشان روزه شما و با اعمالشان اعمال شما را تحقیر می کنند! قرآن می خوانند، اما از حنجره شان پایین تر نمی رود. آنان از دین خارج می شوند، همانگونه که تیر از چله کمان می جهد.»

شباهت های تکفیری ها با خوارج، تنها به روحیه خشن و جنگ طلب آن ها در ریختن خون مسلمانان بی گناه خلاصه نمی شود، بلکه میان پیروان این دو فرقه، شباهت های بسیار دیگری نیز وجود دارد که در این جا تنها به برخی از آن ها اشاره می شود.

1. شباهت در شعار

شعار خوارج، «لا حکم الا لله» و برگرفته از آیه شریفه )ان الحکم الا لله( حکم از آن خداست شعارهایی که اگرچه ظاهر این سخنان حق است اما از آنها اراده باطل می شود.

2. شباهت در مقدس مآبی

خوارج، مردمانی متعصب و سخت پای بند به ظواهر دین بودند و آن قدر در عبادات جدیت به خرج می دادند که جبین هایشان سیاه شده بود. آن ها فوق العاده از گناه دوری می کردند و در ظاهر به انجام دادن عبادات اصرار می ورزیدند. وهابی ها نیز مانند خوارج متعصب و سخت پای بند به دین هستند و کاملاً ظواهر را رعایت می کنند. پارسایی آن ها به قدری است که به غلط از بسیاری از ابزار و امکانات جدید روز نیز اجتناب می کنند.

ص: 96

3. شباهت در اعتقادات فاسد

خوارج غیر از خود، همه مسلمانان را کافر می دانستند و معتقد بودند که هرکس گناه کبیره انجام دهد، کافر است و خالد در جهنم. تکفیری ها نیز مسلمانی را که با عقایدشان مخالف باشند، مشرک و خون و مالشان را حلال می دانند.

4. شباهت در استدلال به ظواهر

خوارج برای اثبات عقاید فاسد خود به ظواهر آیات و روایات استدلال می کردند و چنین می پنداشتند که هر گناه کبیره ای موجب کفر است. تکفیری ها نیزهمین عقیده و فکر را دارند.

5. شباهت در جنگ با سلاطین اسلامی

خوارج، جنگ با سلاطین اسلامی را جایز می دانستند، زیرا معتقد بودند که این پادشاهان، پیشوایان ضلالت و گمراهی اند. تکفیری ها هم مانند خوارج، جنگ با سلاطین اسلامی را جایز می دانند، زیرا معتقدند که این پادشاهان، پیشوایان ضلالت و گمراهی و یاوران شرک و بدعت می باشند.

6. شباهت در روحیه جنگ طلبی

خوارج از مرگ هراسی نداشتند و همیشه در جنگ ها پیش قدم بودند، چرا که گمان می کردند به سوی بهشت می روند. تکفیری ها نیز اظهار شجاعت می کنند و به جنگ های بسیاری اقدام کرده اند و از مرگ باکی ندارند، چون به خیال خود به بهشت می روند.

7. شباهت در جمود فکری

خوارج در نهایت جمود فکری و خشک مقدسی بودند، خون و مال مسلمانی که شفاعت بخواهد و توسلی بجوید، آن هم از کسی که خدا چنین مقامی را برای او قرار داده است، به او حمله کرده و او را می کشند.

ص: 97

8. شباهت در خروج از دین

پیغمبر اکرم… درباره خوارج فرموده اند: اینان از دین بیرون می روند، همان گونه که تیر از کمان بیرون می رود: «یخرج فیکم قوم تحقرون صلاتکم مع صلاتهم و صیامکم مع صیامهم و عملکم مع عملهم، یقرئون القرآن لا یجاوز حناجرهم، یمرقون من الدین کما یمرق السهم من الرمیة»(1) «گروهی در میان شما پدیدار می شوند که با نمازهایشان نماز شما، با روزه هایشان روزهای شما، و با اعمالشان اعمال شما را تحقیر می کنند! قرآن می خوانند، اما از حنجره شان پایین تر نمی رود. آنان از دین خارج می شوند، همان گونه که تیر از چله کمان می جهد.»(2)

9. شباهت در استفاده ابزاری از قرآن

همان طور که خوارج آیاتی را که درباره مشرکان در قرآن نازل شده است به مسلمانان نسبت می دادند، تکفیری ها نیز چنین می کنند.

10. شباهت در شمایل ظاهری تکفیری ها

تکفیری ها در ظاهر نیز مانند خوارج هستند. خوارج موهای خود را می تراشیدند. در کتاب نهایة در لغت «تسبید»، حدیثی نقل کرده که در خوارج آشکار است. سپس به تراشیدن سر و مو را از بیخ و بن کندن معنا می کند.

بررسی تطبیقی سنت و بدعت در اندیشه اسلامی و جریان های تکفیری

نوآوری

و بدعت باید مستند به شرع باشد و به شرع نسبت بدهد و الا اگر نوآوری باشد و به شرع نسبت ندهد درست نیست و چیزی که نوآوری شمرده شود که در دین مقدس اسلام ریشه و اصلی نداشته باشد، و صورتش نو باشد، ولی ریشه و اصلش در قرآن و حدیث نداشته باشد به آن بدعت می گویند.

ص: 98


1- . صحیح بخاری،کتاب الفتن.
2- . همان.

در حالی که تکفیری ها به بهانه بدعت در دین، خون و مال مسلمانان را مباح شمرده اند و در طول تاریخ به کشتار آنان پرداخته اند که چنین رویکردی، درمیان هیچ یک از مذهب های اسلامی دیده نمی شود.

بررسی تطبیقی حیات برزخی (سماع موتی) از دیدگاه مذاهب اسلامی و جریان های تکفیری

این مسئله از اعتقادات ضروری نیست که نفی و اثبات آن، مدار کفر و اسلام کسی باشد، بلکه یکی از بحث های علمی و تحقیقی است. عده ای بر این قائلند که مرده صدای زنده را می شنود و برای آن ذکر کرده اند و عده ای معتقدند که مرده صدای زنده را نمی شنود. دلایل کسانی که می گویند مرده می شنود، روایت امام بخاری در کتاب المغازی است: «ففی الصحیحین عن انس عن ابی طلحة قال لما کان یوم بدر و ظهر علیهم نبی الله صلی الله علیه و آله و سلم امر ببضعه و عشرین و فی روایت اربعه و عشرین رجل من صنادید قریش فالقوا فی طوی من اطواء بدر - فقال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم قال یا ابا جهل یا امیه یا شیبه - الیس قد وجدتم ما وعد ربکم حقا فانی وجدت ما وعد ربی حقا فقال عمر - رسول الله ما تکلم من اجساد لا ارواح فیها فقال و الذی نفسی بیده ما انتم باسمع لما اقول منه و فی صحیحین عن ابن عمر قال: اطلع النبی صلی الله علیه و آله و سلم علی اهل القلیب فقال وجدتم ما وعد ربکم حقا قیل له اتدعوا امواتا قال ما انتم باسمع منهم و لکن لا یجیبون و فی روایت قال انهم الان یسمعون ما اقول.»(1)

دلایل کسانی که می گویند مرده نمی شنود، حدیثی است که حضرت عایشه1 می گوید: «عن عروه عن عایشه انها قال (ما) قالرسول الله صلی الله علیه و آله و سلم انهم لیسمعون الان ما اقول و قد وهم یعنی ابن عمر (انما) قال انهم لیعلمون الان ما کنت اقول لهم - انه حق - ثم قرات قوله تعالی )انک لا تسمع الموتی و ما انت بمسمع من فی القبور( (2) علاوه بر حضرت عایشه1، گروه کثیری از علما

ص: 99


1- . صحیح بخاری،کتاب الجنائز.
2- . فاطر،آیه 22.

با بحث «نفی سماع موتی» موافق هستند؛ مانند قاضی ابو یعلی که در کتاب جامع اکبر گفته است: «واحتجوا بما احتجت به عایشه و بانه یجوز ان یکون ذالک معجزه مختصه بالنبی صلی الله علیه و آله وسلم دون غیره و هو سماع الموته کلامه و فی صحیح البخاری قال قتاده - احیاهم الله تعالی (یعنی اهل القلیب) حتی اسمعهم قوله توبیخا و تصغیر او نقمه و حسره و ندما(1) و ذهب طوایف من اهل العلم (و هم اکثرون) و هو اختیار الطبری و غیره و کذلک ذکره ابن قتیبه و غیره من العلما و هولاء یحتجون بحدیث القلیب کما سبق و لیس هو بوهم ممن رواه فان ابن عمر و ابا طلحه و غیرهما ممن شهد القصه حکیاه عن النبی صلی الله علیه و آله وسلم و عایشه لم تشهد ذالک (قال الحافظ ابن حجر فی فتح الباری(2)،قال

السهیلی عایشه لم تحضر قول النبی صلی الله علیه و آله وسلم فغیرها ممن حضر احفظ للفظ النبی صلی الله علیه و آله وسلمثم تعقبه ابن حجر فقال لکن لا یقدح ذلک فی روایتهما لانه مرسل صحابی و هو محمول علی انها سمعت ذلک ممن حضره او من النبی صلی الله علیه و آله وسلم بعد و لو کان ذلک قادحا فی روایتها لقدح فی روایت ابن عمر فانه لم یحضر ایضا - ولا مانع ان یکون النبی صلی الله علیه و آله و سلم قال اللفظین معا فانه لا تعارض بینهما - روایتهما عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم انه قال انهم لیعلمون الان ان ما کنت اقول لهم حق - یوید روایت من روی انهم لیسمعون و لا ینافیه فان المیت اذا جاز ان یعلم جاز ان یسمع لان الموت ینافی العلم کما ینافی السمع و البصر فلو کان مانعا من البعض لکان مانعا من الجمیع، خلاصه این که قول معتمد و معتدل این است که در هر جایی که بحث شنیدن مرده منصوص است ویا بحث نفی سماع می باشد، بدون تأمل باید یقین کرد که اگر خداوند متعال بخواهد می شنواند و اگر نخواهند نمی شنوند؛ البته مثل حال زنده نیست که به طریق عادت حتماً بشنود.

گفتنی است که از ظاهر الفاظ آیات قرآن نفی شنیدن مردگان کاملاً مشهود می باشد، ولی به علت آن که احادیث سماع موتی، احادیث صحیحی هستند و بحث نیز عقیدتی نیست، بعضی علما بین آیات قرآن و احادیث صحیحه تطبیقی انجام داده و فرموده اند که از نفی اِسماع، نفی سماع نمی تواند مراد باشد. باوجود این جریان های تکفیری با استناد به آیات قائل به عدم سماع هستند. ناصر الدین البانی کتابی در همین زمینه با

ص: 100


1- . صحیح بخاری، حدیث شماره 3976.
2- . همان، ج3، ص 234.

عنوان

الآیات البینات فی عدم سماع الاموات تألیف کرده و کوشیده است که با تکیه بر آرا و نظریات متفکران اسلامی، منکر شنیدن مردگان شود.

در مورد حیات برزخی از منظر قرآن و حدیث بحث کردیم و گفته شد که مردگان صدای زندگان را می شنوند. در این میان،تکفیری ها با تمسک به ظاهر برخی آیات و روایات، منکر شنیدن مردگان شده اند که در ادامه، دلایل ایشان بررسی و نقد خواهد شد:

آیات سماع موتی

یکی از آیاتی که تکفیری ها برای عدم قدرت مردگان برای شنیدن صدای زندگان به آن استدلال می کنند،آیه زیر است:

)إنَّکَ لاَ تُسمِعُ المَوْتَی وَ لا َ تُسمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ إذَا وَلَّوْا مُدبِریِن(.(1) تو نمی توانی سخن خود را به مردگان بشنوانی (و آنان را هدایت کنی.) آنان ناشنوایانی هستند که تو از شنواندن و رساندن دعوتت به آنان ناتوانی؛ به ویژه آن گاه که از تو روی برمی تابند و پشت می کنند».

همین آیه با همین عبارات، در سوره روم، آیه 52 تکرار شده است. و تکفیری ها با استناد به این آیه شریفه که خداوند فرموده است تو نمی توانی سخن خود را به مردگان بشنوانی، کوشیده اند که دیدگاه خود را تأیید کنند. نخستین گمراهی تکقیری ها در استدلال به این آیه، در مبنای معناشناسی آنان ریشه دارد، چون آن ها «موتی» را بر معنی ظاهری آن، یعنی کسانی که روح از بدنشان مفارقت کرده است، حمل می کنند، اما در گذشته بیان شد که تکیه بر معنی ظاهری آیات، بدون توجه به قرائن و شواهد، موجب انحراف و گمراهی است و پی آمدهای بسیار ناگواری دارد و هرگز با منطق قرآن و دیدگاه مسلمانان سازگار نیست. این در حالی است که قرائن و شواهد در این آیه و آیات نزدیک به آن، به خوبی نشان می دهد که مراد قرآن از «موتی»، هرگز معنای ظاهری نیست، بلکه کافرانی هستند که قلب های آنان مرده و بر چشم ها و گوش هایشان

ص: 101


1- . نمل، آیه 80.

مهر زده شده است. به همین سبب نیز پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم نمی تواند به آنان چیزی بشنواند. آیه بعد قرینه محکمی براین تفسیر است:

)وَ مَا أنتَ بِهاَدِی الْعَمیِ عَن ضَلاَلَتِهِم إن تُسمِعُ إلاَّ مَن یُؤمِنُ بِآیَاتِنَا فَهُم مُسلِموُنَ((1)؛ای پیامبر! اینان کورند و به بی راهه می روند و تو نمی توانی کوران را راه بنمایی و آنان را از گمراهی بازداری. تو فقط می توانی سخنت را به کسانی بشنوانی و آنان راهدایت کنی که در آیات ما (که همه بیان گر توحید است) بیندیشند و تصدیق کنند. اینان اند که دربرابر ما تسلیم می شوند و ایمان می آورند.

خداوند در این آیه شریفه کافران را به نابینایان تشبیه کرده است. در مجموع، آیات 80و81 سوره نمل، مردم را به چهار گروه تقسیم می کنند:

1. گروه مرگان که هیچ حقیقتی را درک نمی کنند، هرچند در ظاهر زنده اند: )فَإنَّکَ لاَ تُسمِع الْمَوتیَ(َ(2)؛

2. گروه ناشنوایان که آمادگی شنیدن سخن حق را ندارند: )وَ لاَ تُسمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ(؛

3. گروهی که از دیدن چهره ی حق محرومند: )وَ مَا أنْتَ بِهاُدیِ الْعُمیِ عَن ضَلاَلَتِهِم((3)؛

4. مؤمنان واقعی که دل هایی دانا،گوش هایی شنوا و چشمانی بینا دارند: ) إلاَّ مَن یُؤمِنُ بِآیَاتِناَ فَهُم مُسلِموُنَ(.

چنان که دیده می شود، قرآن برای فهم بیش تر مخاطب، از روش تشبیه معقول به محسوس استفاده کرده است. در این آیات، کافران در عدم پذیرش حق، به مردگان تشبیه شده اند تا برای انسان ها بهتر قابل فهم باشد. البته شکی نیست که مراد از شنواندن (سماع) در این آیات، پذیرفتن است، چرا که مشرکان و کافران از نظر ظاهری، قدرت شنیدن دارند و پیامبرگرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم می تواند صدای خود را به گوش آنان برسانند، اما شنیدن غیر از پذیرفتن است و خداوند در این آیه

ص: 102


1- . همان، آیه 81.
2- . روم،آیه 51.
3- . همان، آیه 52.

شریفه به پیامبر خود می فرماید: «کفار، هرچند در ظاهر می شنوند، اما سخن تو را نمی پذیرند».

قرینه دیگری که نشان می دهد مراد از «موتی» در این آیه شریفه، و منظور از شنیدن، پذیرفتن است، بخش دیگری از آیه می باشد که شنیدن را صرفاً مخصوص مؤمنان می داند. در این آیه، خداوند به پیامبرش صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: تو نمی توانی به مردگان (کافران) سخنی بشنوانی، اما در ادامه آیه، بیان می کند که تنها مؤمنان صدای تو را می شنوند. بنابراین، در این آیه نه تنها مراد ازشنیدن، پذیرفتن است، بلکه مراد از «موتی» نیز کافران می باشد و سماع هم به مؤمنان اختصاص یافته است. چنین تقابلی، نشان دهنده این واقعیت است که مراد خداوند از «موتی» در این آیه شریفه، کافران و مشرکانند که نمی توانند بشنوند و کسانی که قدرت شنیدن و پذیرفتن سخن پیامبرگرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم را دارند، مؤمنان می باشند. بیش تر مفسران نیز با توجه به قرائن قرآنی،چنین تفسیری را پذیرفته اند؛ کسانی مانند قرطبی، طبری و فخر رازی.

دراین میان، برخی مانند ناصرالدین البانی که دربرابر اتقان دلیل ناتوان شده اند، شبهه ای را مطرح کرده اند و آن هم این که هرچند مراد از «موتی» در این آیه کفارند، اما در این آیه کافران از جهت عدم قدرت در شنیدن به اموات تشبیه شده اند و بنابراین، اموات به طریق اولی چنین قدرتی ندارند. پاسخ این شبهه را ابن قیم گفته است: «آیه بر کافری دلالت دارد که قلبش مرده است، به گونه ای که نمی توانی حقایق را به او برسانی تا از آن بهره مند شود؛ همان گونه که نمی توانی به کسانی که در قبرند، چیزی بشنوانی، به گونه ای که نفع برند.»

بنابراین، وجه شبه (علت شباهت) میان مردگان و کافران دراین است: همان گونه که موعظه ها و هدایت های پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم در مردگان اثری ندارد و آنان پس از مرگ نمی توانند هدایت شوند یا از سخنان پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم برای تشخیص مسیر درست استفاده کنند و فرصتشان پایان یافته است،کافران نیز از این نظر شبیه به مردگان اند؛ یعنی هرچه بر آنان پند و موعظه و به پذیرش راه حق دعوت کنی نمی پذیرند.

ص: 103

مشکل دیگر البانی در این شبهه، ظاهرگرایی است. وی «سماع» را بر معنای لغوی «شنیدن» حمل کرده است در حالی که وجه شبه، هرگز معنی ظاهری «شنیدن» نیست، زیرا اگر مراد از شنیدن، معنی لغوی (ظاهری) باشد، بی شک هیچ شباهتی میان مردگان و کافران وجود ندارد؛ چون کافران اندام حسی شنوایی داشتند و بنابراین صدای پیامبر صلی الله علیه و آله را ازطریق ارتعاشات پرده گوش می شنیدند، در حالی که اندام حسی شنوایی مردگان، از کار افتاده است و آنان قدرت شنیدن ظاهری ندارند.

اسلام، آیین صلح و دوستی ورأفت و رحمت

از مهم ترین آموزه های دینی،تأکیدِ بر صلح و همزیستی می باشد و اسلام به عنوان مبنای ایجاد صلح جهانی به طور کامل به آن پرداخته است. اسلام آیینی است تعصب گریز و خشونت ستیز و صلح محور و نیز بالنده و حاضر در هر زمان و آزادی بخش به انسان می باشد.

اگر ارشادهای قرآنی و دستورات پیامبر بزرگوار اسلام حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم به طور دقیق و همه جانبه، بی طرفانه و منصفانه تحلیل و ارزیابی شود به روشنی درخواهیم یافت که دین اسلام دین صلح و رحمت بوده است و در هیچ زمانی دین جنگ و کشتار نبوده و نخواهد بود. پیامبر ما حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم برای گسترش صلح، آرامش و رحمت مبعوث شده است. طبیعتاً دینی که اساس آن رحمت باشد، پیامبر آن نیز باید پیام آور رحمت و صلح باشد. )و ما ارسلناک الا رحمة للعالمین((1)؛ و ما تو را ج--ز مایه رحمت برای جهانیان نفرستاده ایم. هم چنین پیامبر اسلام حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم در این مورد می فرمایند: «و أنا نبی الرحمة»(2)، «و انما انا رحمة مهداة»(3) صحابه کرام بعد از همه تجاوزها و اهانت هایی که مشرکان مکه علیه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و اصحابش روا داشتند، نزد پیامبر اسلام

ص: 104


1- . انبیاء،آیه 107.
2- . سنن ترمذی، ص 106.
3- . ابن کثیر،تفسیر القرآن العظیم، ج3، ص 221.

عرض کردند: یا رسول الله! در حق این قوم نفرین بفرست تا از شر آن نجات یابیم، ولی پیامبر اسلام در جواب صحابه کرام فرمودند: «انی لم ابعث لعانآ و انما بعثت رحمة»(1)؛ من برای نفرین کردن فرستاده نشدم، بلکه برای رحمت فرستاده شده ام. واقعاً هم روش پیامبر اسلام، روش عفو و گذشت و رحمت و مرحمت بود. واقعه شهادت حضرت حمزه 1 توسط وحشی و قصه عفو و بخشش وی توسط آن حضرت، یکی از مصداق های بارز رحمت و بخشش این پیامبر و دین الهی است. پایه و ستون شریعت اسلام را صلح، رحمت و عدم خشونت تشکیل می دهد، قرآن عظیم الشان و سنت پیامبر اسلام بر اصل صلح و رفتار مسالمت آمیز تأکید دارد و همه احکام اسلامی و الهی نیز بر این اصل استوار می باشد. قرآن عظیم الشأن، اعراب جاهلیت را که به جنگ و خون ریزی عادت کرده بودند، در اولین پیام خویش آنان را به صلح دعوت کرده و خطاب به آنان فرموده است: )وإن جنحوا للسلم فاجنح لها و تو کل علی الله((2)؛ چنانچه برای صلح آغوش گشودند تو نیز برای صلح آغوش بگشای. دین اسلام حتی در میدان جنگ و نبرد هم خواهان صلح و آشتی است: )ولا تقولوا لمن اَلقی اِلیکم السلم لست مؤمنآ((3)؛ به آن که با شما از در آشتی و تسلیم در آید، مگویید که بی ایمان است.

مفسران معتقدند که اگر کسی که با مسلمانان در حال نبرد، اقدامی صلح جویانه انجام دهد، بر مسلمانان واجب است تا به آن به جواب مثبت بپردازد و از جنگ دست بردارند.(4) سلام (صلح) یکی از نام های پروردگار می باشد )هو الله الذی لا اله هو الملک القدوس السلام((5)؛ اوست خداوندی که خدایی جز او نیست، فرمانروای قدوس سلامت (بخش). قرآن عظیم الشأن 1400سال قبل شعار صلح جهانی را برای عالم بشریت مژده

ص: 105


1- . همان،ج3،ص 211.
2- . انفال، آیه 61.
3- . نساء،آیه 63.
4- . قرطبی،الجامع الاحکام القرآن، ج5، ص 140 و 336.
5- . الحشر، آیه 23.

داده و فرموده است: )یا ایها الذین امنوا ادخلوا فی السلم کافه و لاتتبعوا خطوات الشیطان( (1)؛ ای کسانی که ایمان آورده اید، همگی در صلح درآیید و از پیروی راه شیطان بپرهیزید. قرآن کریم، التزام مسلمانان را به صلح و امنیت با زیبایی خاص خویش چنین بیان می کند )فان اعتزلوکم فلم یقاتلوکم و القوا الیکم السلم فما جعل الله لکم علیهم سبیل((2)؛ یعنی وقتی که از شما دست بردارند و با شما سر جنگ نداشته باشند و بخواهند از در آشتی با شما پیش آیند، خداوند راهی را برای شما علیه آنان قرار نداده است.

بر اساس همین دلایل و حکمت است که آیاتی که بر صلح و آشتی دلالت دارند، نسخ نشده اند و جنگ و مبارزه، زمانی رواست که صلح خواهی وجود نداشته باشد. اصطلاح «سلام» و مشتقات آن در بیش از صد آیه از قرآن عظیم الشأن به کار رفته است. و بالعکس اصطلاح «جنگ» یا «حرب» و مشتقات آن به جز در شش آیه از قرآن کریم ذکر نشده است.

پیامبر اسلام، حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم اولین شخصیتی در عالم بشریت است که دیپلماسی واقعی صلح جویانه را به کار گرفت. سفیران و هیئت های سیاسی و دیپلماتیک خویش را برای برقراری روابط مسالمت آمیز نزد دولت ها و امپراتوری های زمان خویش گسیل داشت که از آن جمله می توان به ارسال نامه های صلح آمیز به پادشاهان مصر، بیزانس، حبشه، فارس و غیره اشاره کرد.

«سلام» مشتق از «سلم» است.اصطلاح «السلام علیکم و رحمة الله و برکاته» و «علیکم السلام و رحمة الله و برکاته» کلماتی هستند که روزانه میلیون ها مسلمان از ته قلب آن ها را بر زبان جاری می کنند که در این اصطلاحات، عالی ترین مفاهیم صلح و دوستی و محبت و آشتی نهفته است. هم چنین مسلمانان همه روزه نمازهای پنج گانه خویش را به عالی ترین شعار صلح، دوستی، محبت و رحمت، یعنی با شعار «السلام علیکم و رحمة الله» به پایان می رسانند. مورخان می نویسند: «پیامبر اسلام، حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم قبل از هجرت،

ص: 106


1- . بقره،آیه 208.
2- . نساء،آیه 90.

زمانیکه در مکه زندگی می کرد، هیچ وقت به عملیات نظامی و امور جنگی نپرداخت، ولی زمانی که به مدینه منوره هجرت کرد و در آن دیار، مسلمانان مورد آزار و تجاوز متعدد کافران و دشمنان اسلام قرارگرفتند، لذا جهت حفظ و صیانت این دین الهی، جهاد ازسوی پروردگار بر مسلمانان فرض گردید. همین بود که مسلمانان به علت دفاع از خود و دین و عقایدشان و به سبب دفاع از ناموس خود و درنهایت از حکومت و زندگی خویش، دست به مبارزه مسلحانه زدند.

همان گونه که ما شاهد هستیم، اکثر جهادهای حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم جنگ های تدافعی بود، نه تهاجمی. در احادیث متبرکه ذکر شده است که پیامبر اسلام زمانی که گروه های نظامی خویش را به سوی جبهه ها اعزام می کردند، اکیداً به ایشان می فرمودند: «و لاتقتلوا شیخآ فانیآ و لا طفلا صغیراً و لا امرآة و لاتغلوا و اصلحوا و احسنوا ان الله یحب المحسنین»(1)؛ سالمندان، پیر مردان، اطفال و زنان را به قتل نرسانید، خیانت نکنید، صلح را درپیش گیرید و نیکی کنید که پروردگار، نیکوکاران را دوست می دارد. این است عظمت اسلام و زعامت پیامبر عالم بشریت که همه فرموده هایش بر مفاهیم صلح، مرحمت و عطوفت استوار می باشد و پیروان خویش را به امر مقدس صلح دعوت کرده است.

تاریخ دعوت اسلامی ثابت کرده است که مسلمانان پیش از آن که قادر باشند آزار و شکنجه مشرکان را از سر راه خویش بردارند، خود قربانی خشونت ها و شکنجه مشرکان قرارگرفته اند، از خانه و کاشانه خویش بیرون رانده شدند و راه حبشه را درپیش گرفتند و درنهایت به آن سر زمین پناه بردند. مسلمانان هیچ گاه به زور متوسل نشدند، مگر دربرابر زور که منطق نمی پذیرد. تا زمانی که به مسلمانان تعرض نشده، هیچ بدی از آنان سر نزده است. برخورد مسلمانان با دولت حبشه مبین چنین واقعیت است. در جزیرة العرب، جنگی میان مسلمانان و قبیله های عرب در نگرفت، جز آن که ماهیت دفاعی داشت یا هدفی پیش گیرانه در میان بود. حق شمشیر برابر با حق زندگی است. هرجا اسلام دست گرفتن شمشیر را لازم دانسته، از باب اضطرار و برای حق

ص: 107


1- . الشامی، ج7، ص 6 یا ج 6، ص 7.

حیات خویش بوده است. حق زندگی در اسلام، یعنی حق آزادی در دعوت و عقیده. اگر به نقشه فعلی جهان نظر بیندازیم، درخواهیم یافت که شمشیر جز در اندک مواردی، موجب نفوذ اسلام در جهان نشده است. سرزمین هایی که جنگ در آن ها کمتر روی داده است، بیش ترین عوامل آن مسلمان اند. نمونه بارز آن، کشورهایی چون اندونزی، هند و چین و غیره هستند. بر این اساس، طبق حقوق اساسی اسلام، رابطه میان ملت ها بر روابط مسالمت آمیز مبتنی است و توسل به جنگ در اسلام به واقع دفاع در برابر جنگی است که آتش آن را دیگران روشن کرده اند.

مشهورترین آیه قرآن عظیم الشأن درباره جنگ، آیه ٢6 سوره توبه می باشد: )وقاتلوا المشرکین کافة کما یقاتلوکم کافة و اعلموا ان الله مع المتقین(. مفسرین در تفسیر این آیه متبرکه چنین نوشته اند:

1. هدف این آیه متبرکه، حفظ حق حیات انسانی است. بر این اساس، چنان چه دشمنان اسلام همگی قصد سلب حیات مسلمانان را کنند، ضروری است که مسلمانان نیز از حق خویش دفاع کنند، زیرا حق مشروع است که دربرابر دشمنان آنان بایستند و مقاومت کنند. برای همه معلوم است که چنین دفاعی با فطرت انسانی نیز سازگار می باشد.

٢. در آیه متبرکه آمده است: چون آنان قصد جنگ با همه شما داشتند، شما نیز با آنان کارزار کنید. بنابراین آنان هستند که به مسلمانان تعرض می کنند و مسلمانان

نیز در جواب اقدام تجاوزکارانه دشمن با تمام توان با آنان مقابله می نمایند. اگر غزوات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دقیقاً تحلیل و مطالعه شوند، درخواهیم یافت که همه آن ها ماهیت دفاعی و با اصل صلح و مرحمت سازگاری دارد. غزوه های اسلام با هدف اجبار مردم برای پذیرفتن دین جدید نبوده است، زیرا دین در ماهیت خود اجبار را نمی پذیرد، بلکه همه درگیری هایی که در عصر رسالت صورت گرفته، در جهت مقاومت بوده و هرکدام از آن ها طبق شرایط و اقتضای خاص، با قصد دفاع از هویت اسلامی انجام داده شده است.

ص: 108

این مشرکان بودند که محمد صلی الله علیه و سلم و یارانش را از دیارشان بیرون کردند. اگر کافران یاران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را از خانه و کاشانه شان بیرون نمی راندند و باز در مدینه علیه شان جنگ و تجاوز را روا نمی داشتند، به هیچ وجه جنگی صورت نمی پذیرفت، ولی همین مشرکان مکه بودند که علیه مسلمانان در مدینه هجوم بردند و می خواستند که پایتخت مسلمانان را در مدینه با جنگ های «احد» و «احزاب» نابود کنند. ما می توانیم از روابط حسنه و مسالمت آمیزی یاد کنیم که مسلمانان و دولت اسلامی با دولت حبشه در صدر اسلام داشتند که نمادی از روابط صلح آمیز اسلام و مسلمانان با دیگر دولت ها می باشد.

در دوران اخیر، دشمنان اسلام با وسایل ارتباط جمعی و با سبک و آهنگ جدیدی، شبهه ها و القائات واهی به سمع جهانیان بدین عنوان می رسانند که جهاد به معنای جنگ مسلحانه است و این که حتی در قاموس های معتبر جهان به مفهوم جنگ مسلحانه تعریف شده است، در حالی که جهاد انواع مختلف دارد که تنها یک نوع آن مبارزه مسلحانه است. بله باید گفت که هدف از جهاد که دین مقدس اسلام بدان تأکید می کند، تأمین امنیت و تضمین حاکمیت و استقلال و دفاع از امت اسلامی است. جهاد برای استقرار صلح و حمایت از ادیان آسمانی فرض شده است. قرآن عظیم الشأن این مطلب را با زیبایی خاص چنین تعریف می کند: )وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیرًا وَلَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ( (1)؛ و اگر خداوند بعضی از مردم را به دست بعضی دیگر دفع نمی کرد، هم صومعه های راهبان و معبدهای مسیحیان و عبادتگاه های یهودیان و مسلمانان که نام خداوند در آن ها بسیار یاد می شود، ویران می گردید و خداوند توانای پیروزمند است.

جهاد هیچ گاه مفهوم جنگی دینی برای وادار کردن دیگران برای پذیرش دین اسلام نداشته است و ندارد. چنین برداشتی با ماهیت، روح و جوهر دین مقدس اسلام و روح

ص: 109


1- . حج، آیه 40.

هدایت قرآن عظیم الشأن(1) که برای آزادی عقیده اعلام شده است، ناسازگار و متضاد می باشد.

در تاریخ زندگی پیامبر اسلام، هیچ گاه دیده نشده است که شخص مسیحی را به این دلیل که اسلام را قبول نکرده است، به قتل رسانیده باشد، بلکه بالعکس، پیامبر اسلام با مسیحیان نجران با اکرام برخورد کرده و حتی به آنان اجازه داده است تا در مسجد های مسلمانان به عبادت خویش بپردازند. مورخان، بهترین دوران را مرحله دو ساله صلح حدیبیه می دانند؛ صلحی که بین مسلمانان و قریش صورت گرفت. در این دو سال، افراد زیادی به دین اسلام مشرّف شدند که تعدادشان بیش از کسانی است که از آغاز اسلام تا زمان عقد این پیمان (نزدیک بیست سال) مسلمان شده بودند.

چنانچه گفتیم، روابط میان جهان اسلام با غیرمسلمانان بر اصل متین صلح مبتنی است که درصورت تعرض نظامی به سرزمین اسلامی، درقالب حق دفاع مشروع و قانونی توجیه می شود. دفاع مشروع نیز حقی می باشد که در حقوق بین الملل نیز پذیرفته شده و ماده 5١ منشور سازمان ملل متحد نیز بدان تصریح کرده است. هم چنین اگر دین اسلام را دین کامل بدانیم، منطقی است که درکنار مجموع مقررات اخلاقی و قواعد مورد نیاز زندگی، به قواعد جنگی و صلح و روابط خارجی نیز پرداخته است، زیرا زندگی بشر، همواره از جنگ ها و صلح ها متشکل شده که این ها امری اجتناب ناپذیر است.

مگر موجودیت چنین قواعد و مقرراتی در نظام حقوقی، نمی تواند دلیلی بر دائمی بودن وضعیت در آن نظام باشد؟ چون در اسلام، جهاد فرض گردیده است پس مسلمانان همواره در جنگ دائمی با غیرمسلمانان به سر می برند؟ هم چنین قابل ذکر است که آیا ادیان دیگر همیشه در صلح زندگی کرده اند و هرگز جنگ نکرده اند؟ مگر در تاریخ مسیحیت، جنگ های متعددی برای مسیحی کردن دیگران صورت نگرفته

ص: 110


1- . لا اکراه فی الدین.

است؟ آیا می توان جنگ هایی را که مسیحیان به راه انداخته اند به حساب دین حضرت عیسی علیه السلام گذاشت که از آن با عنوان «دین صلح» یاد می شود؟

آنان که می گویند اسلام دین شمشیر است، اگر هدفشان از دین شمشیر، آن باشد که این، دین جهاد و به خصوص جهاد نظامی را بر پیروان خویش فرض گردانیده است و مفهوم جهاد را وسیع تر از جنگ با شمشیر می دانند، در آن صورت سخن بجایی گفته اند، ولی اگر هدفشان این باشد که دین اسلام به زور شمشیر گسترش یافته است، سخت در اشتباه اند، زیرا دین اسلام، دین عقل و منطق، صلح، ترحم، گذشت و شفقت است. دین اسلام، از راه عقل و منطق جهانشمول شده است. پیروان خویش را همیشه به استدلال، منطق و برهان دعوت می کند، آن جا که می فرماید: )أدع الی سبیل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتی هی أحسن( (1)؛ به راه پروردگارت با حکمت و پندهای نیکو فراخوان و با آنان به شیوه ای که بهتر است، مجادله و مقابله کن.

دین اسلام دین اعتقاد و باور قلبی است که با اراده و اختیار باید آن را پذیرفت، نه با قهر و غلبه و شمشیر. دعوت اسلام به زبان منحصر نیست، بلکه در عمل نیز باید نشان داد که دین اسلام صلح، صفا، دین رحمت و مرحمت است. بله، مسلمانان شمشیر دارند، ولی برای دفاع و رفع موانع مشروع و با حفظ و صیانت از اصول و قواعد اسلامی و انسانی. دفاع و اشاعه دین مبین اسلام براساس دعوت است، نه برای هجوم و غلبه بر دیگران.

نتیجه گیری

هرچند در بین امت اسلامی افراد جاهل و گروه های تکفیری هستند که به نام اسلام، سایر برادران مسلمان خود را تکفیر می کنند ولی این را نباید به حساب آموزه های دینی یا اهل سنت گذاشت، چرا که دامن این آیین از این دستورهای غیرالهی و انسانی مبراست و این رفتارهای غیر انسانی را باید برخواسته از افکار آلوده و غیردینی و

ص: 111


1- . نحل، آیه 125.

غیرعقلی افراد مسلمان نما به حساب آورد. لذا عالمان و اندیشه وران جهان اسلام باید به میدان مبارزه آیند و با تمام قوا با فتنه تکفیر مقابله کنند و چهره زشت و سخیف آنان را آشکار نمایند و مبانی اعتقادی آنان را تبیین کنند و مسلمانان را آگاه نمایند و ندای وحدت را در جهان اسلام طنین اندازند و به نفی افراط و تفریط و انحراف اقدام کنند.

ص: 112

بررسی تطبیقی ایمان و کفر از دیدگاه مذاهب تکفیری / مولوی عبدالواحد خواجوی

اشاره

مولوی عبدالواحد خواجوی(1)

چکیده

ظهور جریان های تکفیری در کشور های اسلامی و تکفیر مسلمین توسط این گروه ها از مسائلی است که امروزه جهان اسلام دچار آن شده است.

گروه های تکفیری با سوء استفاده از الفاظی مانند شرک، کفر، بدعت و امثال آن، مسلمین را به کفر متهم می کنند. اما با بررسی معنای اسلام و کفر در قرآن و روایات، بطلان اعتقادات آن ها معلوم می گردد. لذا علمای اسلام در طول تاریخ، تکفیر مسلمین را تحریم کرده اند و اقرار به شهادتین را معیار اسلام دانسته اند. تفکر تکفیر پیامدهای بدی برای جهان اسلام دارد که موجب اسلام هراسی و سوء استفاده دشمنان اسلام می شود، با توجه به آیات و روایات تنها راه برون رفت از این معضل اتحاد مسلمین در مقابل جریان های تکفیری می باشد.

کلیدواژگان: ایمان و کفر، معیار اسلام، جریان های تکفیری، وحدت اسلامی.

ص: 113


1- . امام جمعه اهل سنت شیراز.
مسلمانان و بیداری اسلامی

مسلمانان در سایه دین مبین اسلام به برادری رسیدند و با محوریت قرآن و با تمسک به سیره، متحد شدند. خداوند تعالی می فرماید: )انَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ...((1) «بدرستیکه مؤمنان برادران همدیگرند.» در حدیثی، مسلم از ابوهریرة از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده است: «استالمُسلمُ أخوالمسلم» مسلمانان برادر مسلمان است. پیروان مکتب اسلام و اندیشمندان دینی و منادیان وحدت، در بین مسلمانان ندای برادری سر دادند و بر مشترکات دینی تأکید کردند. امّت اسلامی در جهان اسلام در برابر کفر و استکبار ایستاد. چون اعتصام به حبل الله و تمسک به قرآن کریم و عمل به سیره پیامبر اکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم کلید نجات و مجد و عظمت و شوکت و اقتدار مسلمانان دانستند. بیداری اسلام در سراسر جهان اسلام به اوج خود رسید، امّا استکبار با هزاران ترفند به عناوین مختلف و با روشن کردن آتش تفرقه و با به جان هم انداختن مسلمانان توانست به نقشه پلید و شوم خود دست یابد. و از طریق سران کشور های اسلامی آتش کینه و کدورت و بغض و عداوت را در بین امّت اسلام شعله ور سازد و به هدف خود برسد. متأسفانه گروهی از مسلمانان نابخرد و افراطی با نقشه کفّار با پای خود بدون فکر و اندیشه به سوی هلاکت و بدبختی پیش رفتند؛ غافل از این که خداوند سبحان می فرماید: )وَلاَ تُلْقُواْ بِأَیْدِیکُمْ إِلَی التَّهْلُکَةِ ((2)؛ «خود را به دست خویش به هلاکت نیفکنید.»

باید دانست که جنگ اصلی بین اسلام و کفر و استکبار است. ما باید حول همین محور، متحد شویم و از تفرقه بپرهیزیم، زیرا در اثر تفرقه و قتل و غارت و ویرانی، کیان رژیم اشغال گر و غاصبِ اسرائیل، مستحکم می شود. کسانی که خود را پیرو قرآن و رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم می دانند باید دارای این ویژگی باشند که خداوند منان می فرماید: ) أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ( (3) در برابر کفار تند و سرسخت و با یکدیگر مهربان و دلسوزند و جنگ را به زیان اسلام و مسلمانان و به نفع دشمنان دین به پیش نبرند.

ص: 114


1- . حجرات، آیه 1.
2- . بقره، آیه 195.
3- . فتح، آیه 29.
جریان تکفیری ها و گروهک ترویستی «داعش»

از صدر اسلام کفّار همواره با امّت اسلام کینه داشته و دارند و از عظمت و قدرت و شوکت و انسجام یک پارچه مسلمانان می هراسند.

در این برهه از زمان، جهان اسلام از سوی کفّار و استکبار جهانی توسط تکفیری ها و گروهک تروریستی موسوم به «داعش» با حمله های سخت و دردناکی مواجه شده و به بهانه مذهب و یا حزب و یا قوم و قبیله و یا زبان و نژاد و ملیّت مسلمانان را به جان هم انداخته اند. در این نزاع ها متأسفانه روزانه ده ها نفر از انسان های بی گناه کشته و یا زخمی می شوند و مردان و زنان سالخورده و اطفال خردسال را با بی رحمی به طرز فجیعی سر می برند: ) بِأَیِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ((1)؛ «به سبب کدامین گناه کشته شده است؟»

خانه ها و پناه گاه های مردم و حتّی اماکن مقدس اسلامی را ویران نموده، و ذخایر و منابع مالی کشور ها را که اموال بیت المال است به تاراج می برند و ثروت و دارایی های ملّت را منفجر کرده یا به آتش می کشانند. آنان ثبات و امنیّت کشورها و آسایش و آرامش مردم را به مخاطره می اندازند.

تکفیری ها و گروهک تروریستی «داعش»، ادّعای اسلام و ایمان دارند، در حالی که نزد کفّار آموزش دیده و می بینند. آنان با در اختیار قرار دادن پایگاه های نظامی در خاک و سرزمین کشورهای اسلامی و کمک های مالی و تسلیحاتی از جانب سران ممالک اسلامی که دست نشانده های آنان هستند، به منظور بقا و حفظ کرّسی خود مانند برده حلقه به گوش، در خدمت و مطیع امرشان هستند و هر چه دستور بدهند اطاعت می کنند.

افراطی گری و قتل و غارت، ایجاد ناامنی و از بین بردن اثبات، در هیچ مذهبی از مذاهب اسلامی جایگاهی ندارد و مورد تأیید اسلام نیست.

آری! این جریان پلید و زشت تکفیری و گروهک های تروریستی و نامشروع، ترفند و توطئه و نقشه شوم استکبار و دشمن مشترک است که افرادی جاهل و نابخرد و افراطی را به عناوین مختلف تحریک نموده و به نام جهاد و شهادت در راه خدا و وعده بهشت،

ص: 115


1- . تکویر 9.

جوانان و نوجوانان را که از مکر و حیله آنان خبر ندارند فرا می خوانند و پس از آموزش نظامی وتروریستی به میدان کارزار می برند، و با مال و ثروت و سلاح مسلمانان امّت اسلام را به جان هم انداخته، و امنیّت و ثبات کشورهای اسلامی را بی ثبات و ناامن کرده اند. هدف و برنامه کفّار و دشمن مشترک شیعه و سنی به زیر سلطة آوردنِ سران کشورهای اسلامی و به یغما بردن منابع گران بها و ثروت های آنان است.

)وَلا تَکُونُوا کَالَّذِینَ تَفَرَّقُوا وَاخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْبَیِّنَاتُ وَأُولَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ(؛(1)

«و مانند کسانی نشوید که پراکنده شدند و اختلاف ورزیدند (آن هم) پس از آن که نشانه های روشن (پروردگارشان) به آنان رسید. و ایشان را عذاب بزرگی است.»

)وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ وَاذْکُرُواْ نِعْمَةَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنتُمْ أَعْدَاء فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَکُنتُمْ عَلَیَ شَفَا حُفْرَةٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَکُم مِّنْهَا کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ... (؛(2) «و همگی به رشته (ناگسستنی قرآن) خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید و نعمت خدا را بر خود به یاد آورید، بدان گاه که (برای همدیگر) دشمنانی بودید و خدا میان دل هایشان، انس و الفت برقرار کرد و آن ها را به هم پیوند داد.»

لذا بر امّت اسلام لازم و واجب است که امر خدا را اطاعت کرده و با اعتصام به حبل الله (قرآن کریم) و با محوریّت قرار دادن آن با هم متّحد و منسجم باشند تا دشمن مشترک مأیوس و ناکام و نابود گردد. این اتّخاذ و انسجام به منظور برادر بودن و دست به دست هم دادن و یکی بودن ماست.

آری! در عصرحاضر استکبار جهانی در رأس آن ها آمریکا و اسرائیل جهان اسلام را تهدید می کنند.

همه مذاهب اسلامی چه شیعه و چه سنی باید در کنار هم و با هم باشند و دست به دست هم بدهند، زیرا که پروردگار همه یکی و آن خداوند یکتای بی همتاست. پیغمبر همه، حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم و قبله ما کعبه مشرّفه است. همه با رؤیت هلال ماه مبارک رمضان روزه می گیریم و با رؤیت ماه شوال عید می کنیم. همه با هم به حج خانه خدا

ص: 116


1- . آل عمران، آیه 105.
2- . آل عمران، آیه 103.

مشرّف می شویم و کعبه را طواف می کنیم، جمرات سه گانه را - که نماد شیطان هستند- رمی می کنیم. و همه ایمان و اعتقاد به آخرت و حشرونشر و بهشت و دوزخ داریم و....

خداوند تعالی تمام مسلمانان را برادر هم دانسته و می فرماید: ) إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکمْ تُرْحَمُونَ (؛ (1)

«فقط مؤمنان برادران همدیگرند، پس میان برادران خود صلح و صفا برقرار کنید، و از خدا ترس و پروا داشته باشید تا به شما رحم شود.»

امت اسلام امّت میانه و اعتدال است.که در این باره قرآن کریم می فرماید:

)وَکَذَلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِّتَکُونُواْ شُهَدَاء عَلَی النَّاسِ وَیَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیدًا...(؛(2)

«و بی گمان، شما را ملّت میانه روی قرار داده ایم (که نه در دین افراط و غلوّی می ورزید و نه در آن تفریط و تعطیلی می شناسید) تا گواهانی بر مردم باشید و پیغمبر دین بر شما گواه باشد.»

خداوند منّان، نعمت عظیمی را به امت اسلام عطا فرموده، که به دیگر امّت ها داده نشده، و آن، پیام اسلام است. پیامی که مایة هدایت همه بشریت است. نعمت امّت وسط بودن، یعنی امّت میان برگزیده، در حالی که دیگر امت ها یا در جناح افراط و یا درجناح تفریط هستد. اما امت اسلامی در تمامی امور اعم از دینی و دنیوی، مادّی و روحی، فردی و اجتماعی در مسیر وسط و اعتدال رو به جلو هستند.

در امّت حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم اعتدال در جنبه های مختلفی وجود دارد، که به بعضی از آن ها اشاره می کنیم:

1- اعتدال در عقیده: بدین معناست که هر مسلمان به اصول اولیه و عقاید زیربنایی خود، ایمان کامل دارد، اما این احتمال را هم می دهد که پاره ای برداشت های او اشتباه باشد و یا دیگر گروه ها و مذاهب اسلامی، بهتر فهمیده باشند.

2- اعتدال در عمل و عبادت: امّت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم جذبه پای بند بودن بر احکام خدا و

ص: 117


1- . حجرات، آیه 10.
2- . بقره، آیه 143.

پیغمبرش بوجود آورده است و به دنیا نشان داده است که در دیانت و سیاست، و هم چنین بین دین و دنیا هیچ منافاتی وجود ندارد.

3- اعتدال در اقتصاد: صرفه جویی در امور معیشت و نگه داشتن جانب اعتدال در خوراک و پوشاک و مسکن و دیگر امور اقتصادی.

4- اعتدال در اجتماع و تمدّن: در امت های پیشین به حقوق انسانی اعتنایی نداشتند و هر قدرتمندی، انسانی را که برخلاف مقصد خود می یافت، با سرکوب کردن و کشتن و غارت نمودن اموالش او را از پای در می آورد. برای زنان هیچ حق وحقوق و ارزشی قائل نبودند. و اطفال را زنده به گور می کردند. دین مبین اسلام به همه این بی عدالتی ها خاتمه داد.

یکی از ثمرات میانه روی امّت اسلام این است که مسلمانان در روز قیامت در مقام شهادت علیه امّت های گذشته قرار می گیرند و گواهی می دهند که پیامبرانشان دعوت خدا را به آنان رسانیده اند، ولی مادّی گرایان به شهوات و لذاّت دل بسته و از حق وحقوق خداوند متعال غافل شده اند. و روحانیان آن ها خود را از بهره های پاک این جهان محروم گردانیده و از راه اعتدال و میانه به وادی انحراف لغزیده اند.

تکفیر بعضی از مسلمانان توسّط برخی از فرقه ها وگروه ها افراطی

برخی از فرقه ها وگروه های افراطی که عقاید بعضی از مسلمانان را قبول ندارند، آنان را تکفیر کرده و مرتد می دانند. و از این رو خون و آبروی آنان را مباح دانسته اند. که این نوع برخورد، سبب اختلاف و درگیری و کشت و کشتار در بین آنان و غارت اموالشان شده است.

گرچه در اصل و اساس دین اسلام با هم مشترک هستند و فقط در برخی از مسائل فرعی دین در برداشت از آیات قرآن کریم و یا برداشت از احادیث نبوی شریف و روایات و اخبار از بزرگان و صحابه و... برای استنباط احکام با هم اختلاف دارند که در این خصوص رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرموده اند: «اختلاف امّت من (در مسائل فرعی) رحمت

ص: 118

است»، چون برداشت از آیات و احادیث و... اجتهاد علمای مجتهد است. اجتهاد از نگاه شرع مطهر اسلام امری مشروع و پسندیده و مطلوب و مورد تأیید است. و برداشت های مجتهد در مسائل فرعی دین، به خاطر اجتهادش حتی اگر در برداشت از ادلّه، اشتباه باشد گناهکار نمی شود.

طبق عقیده اسلامی، مجتهدی که در اجتهاد خود، در برداشت و استنباط از ادله اشتباه نکرده و راه صواب رفته باشد، دو اجر و ثواب دارد: اجری به خاطر اجتهادش و اجری دیگر برای راه صواب و امّا مجتهدی که در اجتهاد خود در برداشت و استنباط از ادّله اشتباه کرده باشد. نه این که گناه کار نمی شود بلکه به خاطر اجتهادش از یک اجر و ثواب الهی نیز برخوردار خواهد شد.

لذا عالم مجتهد در هر شرایطی بر اجتهاد و تلاش علمی خود که هدفش اخلاص و رسیدن به آنچه را که خداوند یکتا و پیغمبرش خواسته اند برسد مأجور می باشد.

هر انسان مسلمانی می داند کسی که کلمه توحید (لا اله إلا الله) را بر زبان براند و بر رسالت حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم معترف باشد وبگوید (محمد رسول اللّه) از زمره مسلمانان به شمار می آید.

برای روشن شدن این مطلب به اجمال، به تعریف اسلام و ایمان و کفر و شرک می پردازیم.

الف. اسلام، در لغت یعنی تسلیم شدن: از نگاه شرع، اسلام بر پنج رکن استوار است:

1- گواهی دادن به این که جز خداوند یکتا معبود دیگری وجود ندارد، و همانا که حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم رسول و فرستاده خدا است؛

2- بر پا داشتن نمازش؛

3- پرداخت کردن زکات؛

4- گرفتن روزه ماه مبارک رمضان؛

5- حجّ خانه خدا رفتن برای کسانی که استطاعت داشته باشند.

ص: 119

پس با اقرار شخص به شهادتین و اعتقاد به سایر ارکان اسلام، آن شخص در زمره مسلمانان به شمار می آید و احکام دین مبین اسلام بر او مترتّب می گردد.

ب. ایمان، در لغت به معنای تصدیق است. اما در اصطلاح، عبارت است از تصدیق قلبی و قطعی به وجود خداوند یکتا که خالق جهان هستی، و ایمان به وجود ملائکه، کتاب های آسمانی، پیغمبران خدا و ایمان به قضا و قدر، که با تصدیق با جازم قلبی. کسی که ایمان بیاورد آثار دینی و دنیوی و اخروی بر آن مترتّب می گردد، از جمله:

1- اثر دینی: شخص، در زمره مؤمنین به شمار می آید.

2- اثر دنیوی: حرمت خون و مال و آبروی انسان مؤمن است مگر این که مرتکب قتل و یا زنا بشود ویا از دین مبین اسلام به کفر بر گردد (مرتد بشود).

3- اثر اخروی: قبولی طاعات و عبادات و اعمال نیک و خداپسندانه، و دریافت اجر و پاداش از خداوند متعال.

در مورد ارکان اسلام و ایمان در بخشی از حدیثی که مسلم از عمر روایت کرده است، رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:

«الإسلام أن تَشْهَدَ أَنْ لاإِلٰهَ إِلاَّ أللّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رسولُ اللهِ، وَ تُقیمَ الصَّلاةَ، وَ تؤتِیَ الزَّکاةَ، وَ تصومَ رَمَضان، و تَحُجَّ البیت إِن آستَطَعتَ إلیه سبیلاً... الایمانُ: أنّ تؤْمِنَ باللّهِ و ملائکَتِهَ و کُتبه و رسله، و الیوم الآخرِ، و تؤمن بالقدر خیره شَرِّه».

ج. کفر: در لغت یعنی پوشاندن، و در اصطلاح، به معنای معتقد نبودن و ایمان نداشتن به خداوند سبحان و سایر چیزهایی است که باید بدان ایمان داشت و معتقد بود مثل معتقد نبودن به رکنی از ارکان اسلام؛ یعنی بگوید فرض نیست. ویا معتقد نبودن به رکنی از ارکان ایمان، زیرا در مورد همه ارکان اسلام و ایمان خداوند سبحان در قرآن مجید نازل فرموده و پیغمبر عظیم الشأن اسلام و نیز در احادیث متعددی بیان فرموده است.

بنابراین، کافر به کسی گفته می شود که به رکنی از ارکان اسلام و یا به رکنی از ارکان ایمان، و یا به همه آن ها معتقد نباشد.

د. شرک: به معنای معتقد به شریک بودن برای خداوند یکتای بی همتاست.

ص: 120

موجبات اسلام و کفر

علمای اسلام با توجه به احادیث نبوی شریف و اصول کلی دین، حدّ و مرز اسلام و کفر را بیان فرموده اند؛ به گونه ای که اگر شخصی معتقد به رکنی از ارکان اسلام و یا معتقد به رکنی از ارکان ایمان نباشد و یا تمام آن ها را نپذیرد و انکار نماید، از دائره اسلام خارج است ودر زمره کفّار بشمار می آید.

لذا جایز نیست شخصی را که شهادیتن (لا إله الا اللّه و محمد رسول الله) بر زبان می آورد، و معتقد به پیروی از قرآن کریم و پیروی از راه و روش رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم باشد تکفیر نماید. چون به آن شخص، مسلمان اطلاق می شود. به مصداق حدیثی که ابن عمر روایت کرده که رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرموده اند: «أُمرت أن أقاتل النّاس حتّی یشهدوا أَن لا إله إلاّ اللّهُ و أنّ محمداً رسول الله، و یقیموا الصّلاة و یؤتوا الزّکاة، فإذا فعلوا ذلک عصموا منّی دماءهم و أموالهم إلاّ بحق الإسلام و حسابهم علی اللّه»؛

از جانب خداوند تعالی مأموریت یافته ام که با بت پرستان بجنگم تا این که گواهی بدهند که جز خداوند یکتا معبود دیگری وجود ندارد و همانا که حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم رسول و فرستاده خداست، نماز بر پای دارند، زکات اموال پرداخت نمایند. هرگاه این کار ها را انجام دادند، خون ها و اموالشان محفوظ می ماند مگر به حق اسلام. و در مورد حساب باطنشان و صداقت دل هایشان باخداوند تعالی است، زیرا او از دل های بندگان خود با خبر است.

دیدگاه اهل سنت در مورد اصول مسلمان

اهل سنّت بر این باورند که هرگاه شخص و یا فرقه ای (لا إله إلاّ اللّهُ، محمدٌ رسول اللّه) بر زبان جاری سازد و روبه قبله (کعبه مشرّفه) نماز بخواند و از ذبیحه مسلمانان بخورد مسلمان است، و با این عنوان حرام است خونش ریخته شود. به مصداق حدیثی که بخاری از انس روایت کرده، رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرموده اند: «مَن صلّی صلاتنا، و أستقبل قبلتنا و أکل ذبیحتنا فذلک آلمسلم الذّی ذمَّة اللّه و ذمّة رسوله فلا تحقر و اللّه فی ذمّته»؛

ص: 121

در حدیث دیگری به روایت ابو داود از - انس- رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم فرموده اند: «ثلاث من أفضل الایمان، الکفّ عمّن قال لا إله إلاّ اللّه، و لاتکفره بذنبٍ، و لا تخرجه من الإسلام بعمل...»؛

«سه چیز از اصل ایمان است: خودداری کردن از آزار و اذیت و یا کشتن کسی که «لا إله إلا اللّه» می گوید، و به سبب ارتکاب گناهی تکفیر نمی شود و مرتد نمی گردد و از اسلام خارج نمی شود.»

آری! این موارد، از اصول کلّی اسلام و عقیده و راه و روش اهل سنّت می باشد.

حکم تکفیر کردن مسلمان و پیامد های آن:

تکفیر کردن انسان مسلمان از دیدگاه شرع مطهّر اسلام، حرام و از نظر دینی و دنیوی و اخروی ناروا و بسیار خطرناک است. توضیح بیشتر آن است که:

الف- از نظر دینی: در حدیثی بخاری و مسلم به نقل از ابی بکر رضی الله عنه روایت کرده اند که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در خطبه «حجة الوداع» محورهای سه گانه ظلم و ستم در مورد حقوق الهی بیان داشت و فرمود:

«إنّ دماءکم وأموالکم و أعراضکم حرامٌ علیکم کحرمة یومکم هذا، فی شهرکم هذا،فی بلدکم هذا»؛

«همانا جان و مال و آبروی شما، همانند این روز و این ماه واین سرزمین محترم هستند لذا تعرّض به جان و مال و آبروی یکدیگر حرام است، مانند حرمت این روز «عرفه» و این ماه (ذی الحّجه) و این سرزمین (مکه مکرمه)».

لذا تکفیر کردن انسان مسلمان و تعرض به اموال و هتک حرمت و آبروی او به مصداق حدیث مذکور حرام است و این روش، مخالفت با فرمایش رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم است، که در حقیقت، فرموده پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمان خداوند عزّوجل است که می فرماید: )وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَی(؛(1)

«و از روی هوا و هوس سخن نمی گوید مگر آن چیزی که به او وحی می شود.»

ص: 122


1- . نجم، آیات 2و 3.

ب- از جهت دنیوی: یکی از نمونه های پیامد دنیوی تکفیر کردن انسان مسلمان، همین اوضاع تأسف بار و وحشت انگیزی است که به وسیله گروه های تکفیری و داعشی ها در عراق و سوریه و شهرهای دیگر، هر روزه به وقوع می پیوندند. در واقع، وحشت و ترس و ناامنی، پی آمد روشن تکفیر دیگران است. گروهک های تکفیری و تروریستی، که در حقیقت اهل بغی و ظلم و ستم و چپاول و ویران گری هستند، به جان و مال و ناموس مردم تعرّض کرده و کشورها و سرزمین های امن و آرام را ناامن و بی ثبات کرده اند و فتنه و فساد و ناامنی را به اوج خود رسانده اند. کفّار واستکبار جهانی، در رأس آن ها آمریکا و اسرائیل به منظور حفظ صهیونیست ها، اختلافات دینی و مذهبی و قومی و ملیّتی را در بین امت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم به وجود آورده و مسلمانان را به جان هم انداخته اند و از این روش های خشونت طلبانه و ابلهانه گروه های افراطی خوشحالند و سود می برند. آنان با این ترفند و نقشه شوم و پلید خود توانسته اند با به جان هم انداختن مسلمانان در کشورهای اسلامی، هرج و مرج و قتل و غارت و فساد و تباهی به راه اندازند.

هدف دیگر دشمن، اسلام هراسی و چهره اسلام را زشت و کریه نشان دادن است تا کسی به دین اسلام تمایل پیدا نکند. و از طرفی دیگر، سلاح های خود را به آنان بفروشند. هم چنین سران کشورهای اسلامی را تحت سلطه خود درآورده و ممالک اسلامی را در مستعمره خود قرار دهند تا بتوانند بر آنان حکم فرما باشند، و از این طریق منابع و ذخائر مالی و ثروت های آن ها را به چپاول ببرند، و در نهایت مسلمانان را نابود کرده و ریشه اسلام را بخشکانند.

ج- از حیث اخروی: نتیجه راه و روش تکفیری ها در مورد یورش بردن به کشور ها و کشتن انسان های بی گناه و مظلوم در آخرت همین است که خداوند سبحان می فرماید:)وَمَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُتَعَمِّدًا فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِیهَا وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَابًا عَظِیمًا((1)

ص: 123


1- . نساء، آیه 93.

«و کسی که مؤمنی را از روز عمد بکشد (و از ایمان او با خبر بوده و تجاوز کارانه او را به قتل برساند و چنین قتلی را حلال بداند،کافر به شمار می آید و) کیفر او دوزخ است و جاودانه در آن جا می ماند و خدا بر او خشم می گیرد و او را از رحمت خود محروم می سازد و برای او عذاب بزرگی آماده می کند.»

راه برون رفت از این هرج ومرج:

راه نجات و برون رفت از این هرج و مرج و فساد و اوضاع و خیم و نابسامان در ممالک اسلامی و در بین مسلمانان، برگشتن به سوی خدا (پای بند بودن به احکام قرآن کریم) و اطاعت از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم است.

خداوند متعال می فرماید: )وَأَطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلا تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِیحُکُمْ وَاصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ((1)

«و از خدا و پیغمبرش اطاعت نمایید و (در میان خود اختلاف و) کشمکش مکنید (که اگر چنین کنید) درمانده و ناتوان می شوید و شکوه و هیبت شما از میان می رود (و ترس و هراسی از شما نمی شود)، شکیبایی کنید که خدا با شکیبایان است.»

از آیه مبارکه فوق، چنین استنباط می شود که راه برون رفت از اوضاع نابسامان و آشفته در جهان اسلام عبارتند از:

1. لزوم اطاعت از فرمان خدا و رسولش که بر همه واجب است: )أطیعو اللّه و رسوله...(.

2. بر مسلمانان واجب است از نزاع و درگیری با یکدیگر بپرهیزند، چون نزاع مسلمانان، موجب سست شدن آنان در جنگ علیه دشمنان دین و مسلمانان می شود: )و تذهب ریحکم...(.

3. پرهیز از نزاع و درگیری مسلمانان با یکدیگر سبب مجد و عظمت و قدرت آنان می شود.

4. امّت اسلامی موقع نبرد با دشمنان دین نباید از خود ضعف و سستی نشان بدهند.

ص: 124


1- . انفال، آیه 46.

5. با اطاعت از خدا و پیغمبرش صلی الله علیه و آله و سلم وحدت و عظمت و شوکت به امّت اسلامی بر می گردد.

6. لزوم صبر و بردباری و تحمّل سختی ها در برابر دشمنان: )و اصبروا....(

7. اطاعت از خدا و رسولش، و پرهیز از نزاع و درگیری بین مسلمانان و تحمل سختی ها در برابر دشمنان نیاز به صبر دارد که این از صفات مؤمن است.

8. پیروی از تعالیم شرع مطهّر اسلام و رهبری دینی و اتحاد و انسجام و همبستگی مسلمانان، راه عزّت و عظمت و شوکت و سربلندی است.

وحدت در بین مسلمانان با پیروی از قرآن و راه و روش رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم تحقق می یابد. از جمله راه های مجد و عظمت و قدرت و سربلندی و افتخار امّت اسلام، محور قراردادن قرآن کریم است، که مسلمانان را به وحدت و همبستگی فرا می خواند. وحدت به معنای گردهم آمدن بر محور قرآن و هدف مشترک در مقابل اختلاف و از هم گسیختگی است. عدم اتّحاد و وجود اختلاف باعث از بین رفتن مجد و عظمت و شوکت و افتخار امّت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم می شود.

خداوند منّان در آیات متعددی از قرآن کریم مردم را به وحدت فرا می خواند؛ برای نمونه در این آیه به صراحت می فرماید: )وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ...(.(1)

در این آیه، خداوند سبحان امر به وحدت می فرماید، و به مؤمنان دستور می دهد همگی به ریسمان ناگسستنی الهی(قرآن کریم) چنگ بزنید و متفرق نشوید.

خداوند عزوجل نه تنها مردم را به اتّحاد و همبستگی فراخوانده، بلکه محور وحدت را که حبل الله است معرفی کرده است.

محمد بن اسحاق بن یسار می گوید: این آیه در شأن «اوس» و «خزرج» نازل شده است، که مردی از قوم یهود، از کنار جماعتی از قبایل اوس و خزرج می گذشت، متوجه اتحاد و انسجام و الفت در بین آنان شد، لذا حسادت ورزید و تصمیم گرفت بین آنان

ص: 125


1- . آل عمران، آیه 103.

اختلاف و تفرقه بیندازد و آشوب بر پا نماید. به مردی مأموریت داد تا در بین آنان بنشیند، و آنان را به یاد اختلافات و جنگ هایی بیندازد که در بین شان بود و ناسزاهایی که به همدیگر می گفتند.

او این کار را با مهارت انجام داد، لذا بار دیگر کینه و کدورت های گذشته نسبت به یکدیگر از سر گرفته شد، و سلاح های خود را برداشتند تا جنگ کنند. رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم از ماجرا باخبر شدند و به نزد آنان تشریف بردند و فرمودند: «آیا به دنبال زمان جاهلیّت هستید در حالی که من در بین شما هستم؟ و رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آیه مذکور را تلاوت فرمود و آنان از کار خود پشیمان شدند و صلح و آشتی برقرار کردند، و هم دیگر را در آغوش گرفتند، و سلاح را بر زمین گذاشتند.

آری! این نتیجه پای بند بودن به احکام قرآن و پیروی از راه و روش پیغمبر خداست و نتیجة مسلمان و مؤمن بودن است.

هم اکنون کفار از اتحاد وانسجام و همدلی و عظمت و قدرت و شوکت مسلمانان هراسان شده و رشک می ورزند لذا آشوب و فتنه به پا کرده اند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پس از ورودشان از مکه مکرمه به مدینه منوره و تشکیل حکومت اسلامی بین مهاجرین و انصار و بین قبایل اوسی و خزرج و دیگر قبایل عرب رابطه مؤاخات (برادری) برقرار کرد. در حدیثی که مسلم از ابوهریره روایت کرده، رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرموده اند:

«لاتحاسدوا و لاتتاجشوا و لاتباغضوا و لاتدابروا و لایبع بعضکم علی بیع بعض، وکونوا عباد الله إخواناً، المسلم أخوا المسلم لایظلمه و لایحقره و لایخذله، التّقوی هاهنا و یشیر إلی صدره ثلاث مرّاتٍ بحسب أمریء من الشّرِّ أن یحقر أخاه المسلم»؛

«به یکدیگر حسادت نورزید، قیمت کالا ها را بدون این که قصد خرید داشته باشید، بالا نبرید، با یکدیگر دشمنی و قهر (و قطع رابطه) نکنید، و هیچ کس به خاطر خود معامله شخصی دیگری را به هم نزند و برادروار، بندگان (نیک و عبادت گزار) خدا باشید، مسلمان برادر مسلمان است، به او ستم نمی کند، او را خوار و زبون نمی گرداند و

ص: 126

دست از یاری اش نمی کشد. تقوا این جاست». و سه بار به سینه خود اشاره کرد: «همین قدر برای بد بودن شخص کافی است که برادر مسلمانش را کوچک بشمارد.»

افراد و گروه هایی که به نام مسلمان علیه مسلمانان و یا حکومت اسلامی یورش می برند یاغی به شمار می آیند، چون انسان مسلمان به نفع دشمنان دین علیه مسلمانان و حکومت اسلامی بر نمی خیزد و قیام نمی کند و برخلاف فرموده و راه و روش رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم عمل نمی کند و به جان و مال و ناموس آنان تعرّض نمی نماید و چنین اقداماتی را برخود حرام می داند.

باغیان (شورشیان علیه حکومت اسلامی):

باغیان جمع «باغی» است. باغیان افرادی اند که از حدودی که باید به رعایت آن ها پایبند باشند، تجاوز کرده اند.

«بغی» در لغت به معنای ظلم و ستم است. امّا در اینجا منظور از باغیان گروهی از انسان ها هستند که ادّعای اسلام و ایمان دارند و کلمه شهادتین (لا إله إلاّاللّه و محمّدٌ رسول اللّه) را بر زبان جاری می سازند، و علیه امام و یا حاکم مسلمانان قیام نموده و از دستورهای او پیروی نمی کنند و یا مانع اجرای قانون می شوند.

با توجه به تعریف فوق می توان گفت که تفکیری ها و گروهک موسوم به «داعش» از جمله باغیان هستند.

دلیل اهل بغی دانستن گروهک «داعش» و تکفیری ها

تکفیری ها و گروهک «داعش» به جهت این که مرتکب بغی و ظلم و ستم و تجاوز از حدّ، و عدول از حق می باشند، «باغی» نامیده می شوند. دلیل بر آن، قول خداوند متعال است که می فرماید: )وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَی الأخْرَی فَقَاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّی تَفِیءَ إِلَی أَمْرِ اللَّه...(؛(1)

ص: 127


1- . حجرات، آیه 9.

«هرگاه دو گروه از مؤمنان با هم به جنگ پرداختند، در میان آن صلح برقرار سازید. اگر یکی از آنان در حق دیگری ستم کند و تعدّی ورزد (و صلح را پذیرا نشود) با آن دسته ای که ستم می کند و تعدّی می ورزد، بجنگید تا زمانی که به سوی اطاعت از فرمان خدا بر گردد و حکم او را پذیرا شود.»

شرایط جنگ با باغیان

در صورتی که باغیان دارای شرایط زیر باشند با آنان جنگ صورت می گیرد:

1. دارای شوکت و قدرت و نیرو باشند و از خود دفاع نمایند، هم چنین امکانات مقاومت در برابر حکومت را داشته و از فرمانده مطاعی نیز برخوردار باشند؛

2. از حیطه قدرت حکومت بیرون رفته باشند؛

3. این گروه باید بر تأویلی درست که مجال توجیه و اجتهاد در آن باشد، اعتماد کرده و طبق آن، تمرّد خویش را جایز بدانند، هر چند این تأویل باطل و فاسد باشد.

حکم جنگ علیه «باغیان»

جنگ با «باغیان» واجب است؛ به این دلیل که:

خداوند متعال می فرماید: )وَإِن طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا فَإِن بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَی الْأُخْرَی فَقَاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّی تَفِیءَ إِلَی أَمْرِ اللَّهِ...(؛(1)

«هرگاه دو گروه از مؤمنان با هم به جنگ پرداختند، در میان آنان صلح برقرار سازید، اگر یکی از آنان در حق دیگری ستم کند و تعدّی ورزد (و صلح را پذیرا نشود) با آن دسته ای که ستم می کند و تعدّی می ورزد بجنگید تا زمانی که به سوی اطاعت از فرمان خدا بر گردد و حکم او را بپذیرد».

دلیل دیگر از حدیث است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «من فارق الجماعة قید شبرٍ عقد خلع ریقة الإسلام من عنقه»؛(2)

ص: 128


1- . حجرات، آیه 9.
2- . سنن ابوداود، 4758.

«هر کس به اندازه یک وجب از جماعت مسلمانان دوری کند، ریسمان اسلام از گردنش خارج کرده است.»

فلسفه وجوب جنگ با باغیان

فلسفه وجوب جنگ با باغیان، برقراری ثبات کارها، و امنیت برای حکومت و ملّت است. و این اصلی کلی برای اجتماع گروه مسلمانان و حفظ وحدت و ترسیدن دشمنان از آن ها می باشد.

کیفر باغیان

سزای کسانی که در کشورهای اسلامی بین دولت و ملّت هرج و مرج و آشوب و فساد به پا می کنند، و ثبات و امنیّت و آرامش مردم را به مخاطره می اندازند و ذخایر و منابع مالی حکومت و اموال و ثروت های ملّت را به یغما برده و یا از بین می برند و... همین است که خداوند عزوّجل می فرماید: )إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِینَ یُحَارِبُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَیَسْعَوْنَ فِی الأرْضِ فَسَادًا أَنْ یُقَتَّلُوا أَوْ یُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدِیهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ أَوْ یُنْفَوْا مِنَ الأرْضِ ذَلِکَ لَهُمْ خِزْیٌ فِی الدُّنْیَا وَلَهُمْ فِی الآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِیمٌ((1)

«کیفر کسانی که (بر حکومت اسلامی می شورند و بر احکام شریعت می تازند و بدین وسیله) با خداوند و پیغمبرش می جنگند و در روی زمین (با تهدید امنیت مردم و سلب حقوق انسان ها) دست به فساد و تباهی می زنند این است که (در برابر کشتن مردم) کشته شوند، یا (در برابر کشتن مردم و غصب اموال) به دار زده شوند، یا (در برابر راهزنی و غصب اموال، تنها) دست و پای آن ها در جهت عکس یکدیگر بریده شود، و یا این که (در برابر قطع طریق و تهدید، تنها) از جایی به جای دیگر تبعید گردند و یا زندانی شوند. این رسوایی آنان در دنیا است، و برای ایشان در آخرت عذاب بزرگی است.»

باغیان طبق جنایتی که مرتکب می گردند مجازات می شوند، کسانی که جرمشان

ص: 129


1- . مائده، آیه 33.

سنگین باشد اعدام می شوند و اعدام چنین کسانی واجب است، و کسانی که جرمشان سبک تر باشد و به حبس ابد یا تبعید محکوم می شوند.

گروه های تکفیری و تروریستی موسوم به«داعش»

گروه های تفکیری و تروریستی موسوم به «داعش» از حد و حدود شرع اسلام گذشته، و خون و مال و ناموس امّت اسلام؛ اعم از شیعه و سنّی را مباح دانسته، و به اسلام و مسلمان لطمه بزرگی وارد کرده است. آنان مرتکب قتل و غارت و فساد و ناامنی و حرج و مرج و بی ثابتی در ممالک اسلامی از جمله سوریه و عراق و... شده اند، و به گونه ای چهره اسلام را زشت و خشن به جهانیان معرفی کرده اند که مردم غیرمسلمان، مسلمانان را تجاوزگر می پندارند و از آن ها می هراسند. به همین جرم بزرگ است که داعشیان، اهل بغی هستند و رویارویی و مقابله با آنان لازم و واجب است.

اگر گروه های تکفیری و تروریستی «داعش» راست می گویند که به حمایت از اسلام و مسلمین و دفاع از مظلومین و مستضعفان برخاسته اند و دلشان به حال امّت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم می سوزد و هدفشان ترویج اسلام واقعی و عمل به فرموده خدا و پیغمبرش حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم است، و می خواهند جایگاه دین و امّت را به دست بیاورند و به حمایت از آنان قیام کرده اند، چرا به دفاع و حمایت از مردم مظلوم و ستمدیده فلسطین و برای آزادسازی قدس شریف و مسجدالاقصی که اولین قبله مسلمانان است بر نمی خیزند، ملّت مظلوم و ستمدیده ای که زیر رگبار گلوله های صهیونیست و با شلیک خمپاره ها و با پرتاب موشک ها از زمین و هوا مورد هجوم کفّار قرار گرفته اند و زنان و مردان غیر نظامی و سال خوردگان و اطفال بی گناه روزانه شهید و هزاران نفر از خانه و سرزمین خود آواره و بی سرپناه می شوند.

از همین روست که می گوییم ادّعای داعش در حمله به کشورهای اسلامی به منظور قوّت و قدرت و شوکت اسلام و برای دفاع و حمایت از مظلومان و مستضعفان و به خاطر عمل به احکام شرع، فریب و دروغی بیش نیست. این اعمال وحشیانة

ص: 130

تروریست ها نقشه شوم کفار و استکبار جهانی است که در رأس آن ها آمریکا و اسرائیل قرار دارند. بر ما لازم و واجب است که در مرحله اول، تکفیری ها را با پند و اندرز نصیحت و ارشاد کنیم و در مرحله دوم در صورتی که از راه و روش خود برنگشتند، برای دفاع از خون مال و آبروی مردم، و برای برقراری ثبات و ایجاد امنیت و ایجاد امنیت کشور و مردم علیه آن ها قیام کرده و به هر نحو ممکن آنان را سرکوب نماییم.

ص: 131

ص: 132

حرمت تکفیر اهل قبله در اندیشه علمای اسلام / مولوی جواد روحانی لاشاری

اشاره

مولوی جواد روحانی لاشاری(1)

چکیده

امروز جریان های تکفیری، بسیاری از مسلمانان را مشرک و کافر می خوانند این منش تکفیری ها با اقوال علمای اهل سنت مخالف است. علمای اهل سنت همواره اهل قبله را مسلمان دانسته اند و از تکفیر مسلمانان پرهیز می کردند. این مطلب با دقت در سخنان علمای اهل سنت به دست می آید. این مقاله به جمع آوری اقوال علمای مسلمین در این باره می پردازد.

کلید واژگان: ایمان، اسلام، کفر، ارتداد، اهل قبله، فرق، وهابیت و....

مقدمه

با توجه به تلاش دشمنان اسلام و مسلمین و آنچه در دستور کار ملحدان، یهودیان، مسیحیان به خصوص صهیونیسم با سرمایه گذاری تکفیریون تیشه بر ریشه ما می زنند ما به مطالبی چون: تعریف اسلام، ایمان و کفر و اهل قبله تا بتواینم بهتر اهل اسلام را شناسایی کنیم تا از فتنه تکفیر اهل قبله پرهیز و جنبه احتیاطی را به بحث گذاشته ایم تا بهتر کمک کند که مسلمان کیست و کافر چیست؟ و جریان تکفیری دردی است بین شیعه و سنی و از آن شکوه دارند. ما مسئله تکفیر را مردود می شماریم وقتی که کسی شهادتین بر زبان جاری می کند؛ خدا یکی است، قبله یکی است، دین و اسلام یکی است، به نبوت و معاد معتقد است و به همه ضروریات دین تاکید و اذعان دارند

ص: 133


1- . محقق و پژوهشگر.

می طلبد ما خدا محوری فکر کنیم نه خود محوری و سلفی و تکفیری محور. باید هشیار باشیم تا با حربه تکفیر به یکدیگر و به مقدسات اهانت و راه تفرقه و درگیری داخلی بین امت اسلامی دامن نزنیم.

امتی بودیم امم گردیده ایم بزم خود را خود زهم پاشیده ایم

امروز سلفیت، وهابیت، اهل حدیث، مسلمان را «مشرک و کافر» معرفی می کنند و خود را «موحد» می دانند. با توجه به موضوع مقاله بخشی از آن کلامی و بخشی فقهی است. سلفیت برخلاف مذاهب اربعه راه می روند و خوارج این امت محسوب می شوند و در سلسلة علم، فقه، حدیث، تفسیر و تصوف از مشایخ ما جدا می باشند.

تعریف اسلام

)یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إِذَا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَتَبَیَّنُواْ وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ أَلْقَی إِلَیْکُمُ السَّلاَمَ لَسْتَ مُؤْمِنًا(.(1)

ای مومنان چون در راه خدا بیرون روید و در کار دشمن دوست تحقیق و جستجو کنید و بر آن کسی که اظهار اسلام می کند و به شما تسلیم فرود می آورد نسبت کفر ندهید.

)آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلائِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ((2)

)وَالَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِمَآ أُنزِلَ إِلَیْکَ وَمَآ أُنْزِلَ مِن قَبْلِکَ وَبِالْأَخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ((3)

در آیات فوق ایمان و ایمانیات یک مسلمان بیان گردیده و به کلماتی چون اسلام، ایمان و مومنون اشاره شده است. سلام، تسلیم و (استسلام) به یک تعبیر معنی می شوند.

اسلام از ماده (س ل م) اشتقاق یافته و واژه اسلام مشتق از سلم است و یکی از نام های الهی نیز سلام اند که از هر عیب و نقص فنا و سالم می باشند.

ص: 134


1- . نساء: 94.
2- . بقره: 284.
3- . بقره: 4.

اسلام در لغت یعنی: انقیاد و تسلیم شخص تسلیم و فرمانبردار را گویند و در لغت مسلم را مسلمان می نامند. و معنی آن در چهار روش بکار رفته اند:

1. صلح و سازش

2. تسلیم امر الهی شدن در هر امر و نهی بدون چون و چرا

3. اطاعت و فرمانبرداری

4. سپردن خود به خدا

اسلام آوردن: در اصطلاح عبارت از گفتن شهادتین و بر زبان راندن: اشهد ان لااله الا الله واشهد ان محمد عبده و رسوله) (و) (ولااله الا الله و محمد رسول الله) را گویند.

با اقرار این الفاظ فرد داخل اسلام می شود و از آن روز به بعد مسلمان بشمار می آید. با اجرای قوانین و احکام الهی از آن تاریخ به بعد احترام حفظ: جان و مالش و آبرویش واجب قرار می گیرند و این تعریف شامل آن دسته از کسانی هم می شود که ظاهر آن را تلفظ نماید.

)قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَکِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُم( (1)

اسلام عبارت است از انقیاد و قبول هر حکم تکوینی و تشریعی از جانب خداوند این واژه وسائر مشتقات آن حدود 70 بار در قرآن بکار رفته اند. و طبق بیان قرآن حقیقت دین را تسلیم در برابر خدا و احکام او می داند. و تصریح کرده اند تنها دینی معتبر است که در چهارچوب اسلام متکی باشد (ان الدین عندالله الاسلام).

خلاصه: طبق تصریح قرآن: اسلام نام دینی است که شارع آن محمد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم می باشد.

ایمان
اشاره

)آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلائِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ( (2)

ص: 135


1- . حجرات:14.
2- . بقره: 284.

)والَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْکَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِکَ وَبِالآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ ( (1)

ایمان از أمن است یعنی ضد ترس از باب افعال به معنای متعدی نیز بکار می روند گاهی متعدی بنفسه و گاهی با حذف جر نیز استعمال می شود گاهی به معنای اذعان و تصدیق هم می آید و گاهی به معنای انقیاد و اطاعت محض نیز بکار رفته است.

ایمان به معنای آرامش نفسانی یعنی تصدیق از مصدر أمن گرفته شده است، که به زبان فارسی یعنی: گرویدن می باشد.

تعریف ایمان:

ایمان مصدر باب افعال مجرد آن امن می باشد. که همزه به صورت های مختلفی می آید کاهی تعدی گاهی صیروره، در این جا احتمال هر دو موجود است از این رو در لغت گاهی تصدیق گاهی اعتماد استعمال می شود.

الایمان هو تصدیق النبی صلی الله علیه و آله و سلم فی جمیع ما علم مجئه به ضرورة.

ایمان در اصطلاح شرع عبارت است از باور قلبی، یقین به وجود خدا، ایمان به انبیاء و رسل، ایمان به وقوع قیامت (رستاخیز) معاد و انچه پیامبر اسلام بیان داشته اند که بطور قطع و تواتر ثابت اند.

ارکان ایمان:

عبارتند از: ایمان بخدا، فرشتگان، کتابهای آسمانی، سائر انبیاء و رسولان، اما در مسائلی که جزئیات آن به تواتر ایمان تفصیلی به ضروریات دین لازم است کفایت می کند. با این تفصیل تعریف ایمان مشهوراند که اهم جزء آن دواند ؟ 1- ایمان به الله ذوالجلال 2- ایمان به رسول اللهŒ.

ایمان به خداوند تنها به اعتقاد به وجود خدا منحصر نمی شود بلکه شامل تمامی صفات کامله او اعم از: علم، سمع، بصر، قدرت و... همه در او داخل اند و ضروری است به آن همه ایمان داشت آنچه در قرآن و حدیث گفته شده است وگر نه اینطوری

ص: 136


1- . بقره: 4.

هر اهل مذهب بوجود و صفات او را قبول دارند مثل یهود، نصرانی یا مجوسی ها، هندوها بر این متفق اند.

همچنین ایمان به رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بدین منظور نیست که بر وجود او ایمان داشت که او در مکه متولد شده اند و به مدینه هجرت کرده اند و 63 سال عمر کرده اند، و فلان فلان کار را انجام داده اند. بلکه ایمان به رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم که حقیقت آن در قرآن چنین بیان شده است: (فلا و ربک لایؤمنون حتی یحکموک فیما شجر بینهم ثم لایجدوا فی انفسهم حرجأ مما قضیت ویسلموا تسلیما) بر محور این آیه و آیات دیگر تسلیم باشیم به تعلیمات و دستورات رسول اللهŒ.

هنگامی که حقیقت ایمان واضح و روشن شد خود به خود حقیقت کفر و ارتداد نیز واضح است. هر دستورات و نواهی خدا و رسول را قبول کردن ایمان (ایمان) است و قبول نکردن و انکار نمودن ایمان (کفر و ارتداد) می باشد.(1)

تعریف کفر

)مَن یَکْفُرْ بِاللّهِ وَمَلاَئِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلاً بَعِیدًا(.(2)

کسی که به خدا و فرشتگان و کتاب های آسمانی و پیامبران و روز قیامت کافر شود وی گمراهی است که از حق بسیار دور شده است.

الفاظی چون: مشرک، کافر، مرتد، ظالم، فاسق، فاجر، منافق، زندیق و گناهکار هر کدام خود تعبیر و معنایی دارند. و گناهکار به دو بخش تقسیم می شود: صغیره و کبیره (کوچک و بزرگ) چون این جا بحث ما کفر تکفیریان است بدان می پردازیم:

واژه کفر: در لغت به معنای ستر و پوشاندن می آید:

الکفر فی الغة ستر النعمه واصله الکفر بالفتح هوالستر و منه قبل للذارع و الیل کافر کالحام کافور؛ (3)

ص: 137


1- . عثمانی، مفتی محمد شفیع، جواهرالفقه، بحث اصول تکفیر، تعریف ایمان و ارتداد: 1/24 و 25
2- . نساء: 136
3- . تفسیر بیضاوی.

کفر در لغت یعنی ستر (پوشاندن) و اصل کفر به فتح قرائت می شود؛ یعنی پنهان کردن هم چنین کشاورز تخم را به زمین پنهان می کند و شب روشنی روز را پنهان می نماید را کافر گویند مثل حام کافور.

کفر سترالحق عناداً. (1) کفر پوشاندن حق از روی دشمنی و ضدیت را کفر گویند.

ریشه کفر: به طور مجاز به معنای عدم ایمان، ناسپاسی استعمال می شود. ازاین رو کفر ضد ایمان است (چون حق پوشانده می شود).

کفران نعمت به معنای پوشیدن صاحب نعمت و انکار از آن می باشد.

کفر در اصطلاح: عبارت است از: انکار توحید، نبوت و معاد و یا انکار یکی از ضروریات دین که ضروریات دین عبارتند از: انکار الله، فرشتگان، کتاب های آسمانی، پیامبران، روز قیامت که تفصیل آن در بحث ضروریات دین و حدیث جبرئیل ملاحظه شوند، فرد یکی از این ضروریات را منکر شد کافر و مرتد می شود. از این رو علمای مذهب و دین با این تعاریف به تشخیص دادن کفر و تقسیم بندی آن پرداخته اند.

اقسام کفر

1- کافر اگر به ظاهر مدعی اسلام باشد «منافق» نام دارد.

2- کافر اگر به تعدد اله قائل است «مشرک» نامیده می شود.

- مسلمانی اگر بعد از اسلام کافر شد «مرتد» گفته می شود.

- کافر اگر صانع را نفی کند «معطل» نامیده می شود.

- اگر کسی به یکی از ادیان منسوخه مثل یهود و عیسویت معتقد باشد «اهل کتاب» نامیده می شود.

- انسانی اگر عالم را قدیم بداند حوادث و وقایع را به زمان نسبت دهد «دهری» گفته می شود.

ص: 138


1- . نعمانی: دوست محمد، سال1388 مجموعه مقالات کلامی چابهار صفحه 233.

- انسانی اگر وجود خدا را انکار کند در اصطلاح روز «ماتریالیست» (مادی گرا) نام می گیرد.

- اگر فردی در عین حال اقرار به رسالت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و التزام به تکالیف دینی است ولی دارای اعتقادی کفر آمیز باشد «زندیق» نام دارد.(1)

صورت های مختلف تکذیب ضروریات دین

همان طوری که در بحث کفر گفتیم: مشرک، کافر، مرتد، ظالم، فاسق، فاجر، منافق، زندیق و گناه کار. هر کدام جدا معنایی دارند و توضیح دادیم که کفر به اصطلاح شریعت، ضد ایمان و مقابل آن قرار دارد و معنای شرعی ایمان آن است که عدم انکار از تمامی ضروریات دین و آنچه آن حضرت به طور تواتر و توارث خبر داده اند تصدیق همه آن امور را ایمان می گویند. پس معنای اصطلاحی آن چنین تعبیر می شود: «تکذیب النبی صلی الله علیه و آله و سلم فی شیء من ضروریات الدین». در نتیجه، برای حصول ایمان تمامی ضروریات (بدیهی) دین را تصدیق کردن ضروری است و برای تحقق کفر کافی است یک امر ضروری را انکار کردن موجب کفر می شود. بنابراین، تکذیبِ ضروریات دین به صورت های مختلف و با ماهیت کفر در آن تکذیب کفر محقق می شود این جاست خود تکذیب صورت های مختلفی دارند تا اقسام مختلف کفر شناسائی شوند. از این رو علما برای تشخیص تکذیب اسلام اقسام مختلفی را بیان داشته اند چون: کفر انکار، کفر حجود، کفر عناد، کفر زندقه (زندیق) یا الحاد بتعییری ملحد.

1- کفر انکار: آن است که در دل تصدیق رسالت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را نمی کند و در زبان نیز صداقت را اقرار نمی نماید، یعنی هم از دل و هم از زبان بر رسالت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم انکار دارند.

2- کفر جحود: یعنی در دل دین را حق می داند و بر حقانیت آن دین قائل است ولی بر زبان صداقت را اقرار نمی نماید بلکه انکار می کند مثل کفر ابلیس و کفر یهود و....

ص: 139


1- . طبق بیان علامه تفتازی در شرح مقاصد.

3- کفر عناد: آن است دین را بدل حق می داند و به زبان صداقت دین را اقرار می کند ولیکن علاوه از دین حق از ادیان دیگر تبری نمی جوید و التزام طاعت نمی شود.

4- کفر نفاق: در دل تکذیب می کند و به زبان بنابر مصلحتی اقرار می نماید.

5- کفر زندقه: به ظاهر تمام ضروریات دین را اقرار می کند و به ظاهر امر ضروری دین را انکار نمی کند ولیکن امری از ضروریات دین را چنان بیان می کند که صحابه و تابعین و ائمه امت و خلاف اجماع است. چنین شخصی ملحد و زندیق گفته می شود.(1)

علامه شاه ولی الله محدث دهلوی در تعریف زندیق می نویسند: «و ان اعتراف به ظاهر الکنه یفسر بعض ماثبت من الدین ضرورة بخلاف ما فسره الصحابة و التابعون واجمعت الامة علیه ف هو الزندیق»(2)

پایه ها و اصول کفر

عقیده و ایمان یک اثر قلبی است و دسترسی به آن امکان ندارد مگر از سه راه شناسایی می شود: گفتار، کردار و عقیده.

اصول و پایه های کفر سه قسم اند: کفر اعتقادی، کفر قولی و کفر عملی.

کفر اعتقادی: یعنی هر عقیده ای به یکی از ارکان ضرر وارد کند یا مخالف معتقدات قطعی اسلام باشد مانند: انکار خالق یکتا، انکار صفات او، انکار رسولان و انبیاء و تکذیب آنان و انکار عمومیت رسالت حضرت صلی الله علیه و آله و سلم و انکار یکی از ضروریات دین اسلام.

کفر قولی: هر سخنی عقیده کفر یا انکار عقیده اسلامی یا استهزای دین را در برداشته باشد، موجب کفر می شود مانند: سّب خالق - نعوذُبالله- وسّب (رسولان) الهی و....

کفر عملی: هر عمل و کرداری که نشانه آشکاری بر عقیده کفر داشته باشد موجب کفر می گردد مثل اهانت به مقدسات دین اسلام و....

ص: 140


1- . نذیر احمد، مدنی، اشرف التوضیح تقریر اردو مشکوة المصابیح، کتاب الایمان، ج 1، ص 125.
2- . دهلوی، شرح مسوی بر موطاء امام مالک، چاپ پاکستان، ج 2، ص 130.
سبب کفر

انکارِ موجبات ایمان، سبب کفر می شود و موجبات ایمان در حدیث جبرئیل بدین شرح بیان شده اند:

حدیث جبرئیل علیه سلام

عبدالله فرزند عمر فاروق از پدر ارجمند خود می فرمایند: روزی در بین ما و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مردی به شدت سفید پوش با موهای بسیار سیاه در حالی که ما آثار سفر را بر او ندیدیم و احدی از ما او را نشناخت تا این که کنار رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نشست زانوهای خود را کنار زانوهای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم گذاشت و هر دو دستش را بر ران های آن حضرت نهاد و فرمود ای محمداخبرنی عن الاسلام فقال رسول الله الاسلام ان تشهد ان لا الا الله و ان محمداً رسول الله و تقیم الصلوة و تؤتی الزکوة و تصوم رمضان و تحج البیت ان استطعت الیه سبیلاً قال صدقت قال فعجبناله یسئله و یصدقه.

قال فاخبرنی عن الایمان قال: ان تومنَ بالله و ملئکة و کتبه و رُسُلهِ والیوم الاخر و تؤمن بالقدر خیره و شره قال صدقت.

قال فاخبرنی عن الاحسان قال: ان تعبد الله کانک تراه فان لم تکن تراه فانه یراک.

قال فاخبرنی عن الساعة قال: ماالمسئول عنها باعلَم من السائل.

قال فاخبرنی عن اماراتها قال: ان تلد الامة ربتها وان تری الحفاة العراه العاله رعاءَ الشاء یتطاولون فی البنیان قال انطلق فلبثت مَلیا ثم قال لی یا عُمَراتدری من السائل قلت الله و رسوله اعلم قال فانه جبرئیلْ اتاکم یعلمکم دینکم.(1)

طبق توضیح حدیث فوق که به حدیث جبرئیل مشهور است موجبات اسلام و ایمان چنین بیان و تعریف شده اند:

الاسلام ان تشهد ان لا اله الله و ان محمداً رسول الله و تقیم الصلوة و تؤتی الزکوة و تصوم رمضان و تحج البیت.

ص: 141


1- . مسلم بن حجاج نیشابوری، صحیح مسلم، کتاب الایمان، ج 1، ص 27. (و) بخاری، صحیح بخاری، باب 34 کتاب الایمان مجلد اول، پرسش جبرئیل درباره ایمان، اسلام و احسان.

اسلام آن است که شهادتین خواند: 1- تشهد ان لا اله الله و ان محمداً رسول الله. 2- اقامه نماز 3- ادای و پرداخت زکات 4- روزه ماه مبارک رمضان 5- حج بیت الله در صورت استطاعت.

در تعریف و موجبات ایمان فرمودند: این که ایمان آورد به الله، به فرشتگان، به کتاب های آسمانی، به همه رسل، به روز آخرت، به تقدیر خیر و شر.

همه این ها موجبات ایمان هستند در صورت انکار کفر در آن نمایان و فرد مرتکب ارتداد و آن شخص مرتد می شود؛ یعنی از اسلام خارج و وارد کفر می گردد که احکام آن در بحث مرتدین بیان شده است.

همچنین مسائل قطعی که در قرآن و روایات متواتره دیگر در بحث ضروریات دین بیان شده اند به ویژه در بحث حرام و حلال و غیره....

مرتد

ارتدادِ مرتدین، ارتداد در لغت: به معنای برگشت و باز آمدن، آمده است و در اصطلاح شرع: کسی که از ایمان و اسلام برگشت چنین شخصی برگشته از اسلام را مرتد گویند. یا یکی از ضروریات دین اسلام را انکار نماید چنین شخصی مرتد می شود.

کفر و ارتداد به این سادگی نیست مگر یک حکم قطعی و مسئله ای ضروری از دین انکار شود و آن گاه احکام ارتداد و کفر بر کسی که منکر آن حکم قطعی و مسئله ضروری است اعمال می شود.(1)

موجبات ارتداد

امور زیر موجب ارتداد شخص می شوند:

1- انکار یکی از ضروریات و قطعیات دین اسلام؛

ص: 142


1- . مفتی محمد شفیع، عثمانی، جواهر الفقه، بحث اصول تکفیر، ج 1، ص 25.

2- بی ادبی و گستاخی در شأن خدا و رسول الله و سائر انبیاء الهی؛

3- سّب به انبیاء خدا؛

4- تاویل ضروریات قطعیات دین بر خلاف اجماع؛

5- تبری جستن از دین اسلام؛

6- ظهور و علائم خاصه موجبات کفر.

حکم مرتد: به اجماع مسلمین در صورت عدم توبه سزای آن قتل است.

رجوع از ارتداد

بازگشت دوباره به اسلام بر مرتدان را سه راه است: 1- توبه نمایند 2- تجدید اسلام نمایند 3- تجدید نکاح شوند.

اعتدال و احتیاط در تکفیر

عوامل تکفیر همیشه تبعیض، افراط، تفریط و غلو (زیاده روی) بوده وظیفه علما در برابر این عوامل مبارزه با حکمت و اعتدال راه برون رفت از تکفیر است. البته از سوی علمای معتدل آرای اتخاذ تا از عوامل آن جلوگیری شود بدور از افراط و تفریط. چون کسی را کافر قرار دادن بسیار سنگین و مسئلة دقیق و محکمی است. این جاست که علما و اهل کلام گفته اند:

«اذا کان لها تسع و تسعون احتمالاً للکفر و احتمالاً واحد فی نفیه فالاولی للمفتی و القاضی ان یعمل بالاحتمال النافی لان الخطا فی ابقاء الف کافر اهون من الخطاء فی افتاء مسلم واحد و فی المسئله المذکورة تصریح بانه یقبل من صاحبها التأویل...»(1)

اگر نود و نه درصد احتمال کفر است و یک درصد از آن احتمال نفی بر کفر است پس بهتر و اولی برای مفتی و قاضی آن است بر همان احتمال یک درصد نفی آن عمل نماید، چرا چون خطا در ابقا هزار کافر آسان تر از خطای فتاوی یک مسلمان است و در مسئله فوق، ذکر شده تصریح است که از صاحب آن، تأویل قبول گردد.

ص: 143


1- . ابومنتهی، مغنیساوی، شرح فقه اکبر، ص 24.

یعنی اگر هزار نفر را به اشتباه مسلمان بخوانیم این امر پیش خدا آسان تر است از اینکه یک نفر را با شک و تردید کافر بخوانیم.

یعنی اگر ما اشتباه کردیم کافر را مسلمان خواندیم قابل تحمّل است ولی این که یک مسلمان را کافر بخوانیم خیلی سنگین است.(1)

ضابطه و قانون تکفیر

کلام و سخن مسلمانان تا امکان دارد توجیه و تأویل صحیح کرده شود. اگر دربارة کافر بودن شخصی ائمة مجتهدین، کوچک ترین اختلافی داشته باشند، کافر گفته نشود. اما اگر شخصی منکر ضروریات دین باشد، فتوای کفر برای او صادر شود.(2)

کبائر و نفاق

همیشه انسان از راه گناه و معصیت دچار لغزش و مرتکب گناه می شود.(3) از این رو علما به تقسیم معصیت توجه ویژه ای داشته اند، ولی در کل معصیت یعنی مخالفت با حق تعالی است. یعنی نافرمانی خدا و اکثر محققین امت و علمای ملت، گناه را بر دو نوع تقسیم کرده اند: صغیره و کبیره (کوچک و بزرگ).

علت تقسیم بندی آن به اعتبار تفاوت آثار مختلف آن است. که بعضی آثار، دالِّ بر صغیره ولی در مجموع به طور کلی، کل گناه خطرناک اند. چرا؟ چون اگر انسان بر آن گناه خاتمه یابد سرنوشت بدی به دنبال خواهد داشت که بخشیده نمی شوند مثل: (کفر و شرک).

و بعضی از گناهان چنین اند که از توبه معاف نمی شوند و برخی می شوند و از انجام حسنات معاف می گردند؟

باز هم گناهان صغیره و کبیره دو قسم اند: قسم اضافی و قسم حقیقی.

ص: 144


1- . محمد قاسم، قاسمی، مجله هفت اقلیم شرق، ص 7 و 8.
2- . عبدالغنی، محمدی، گنیجینۀ احکام و مسایل اسلامی، شماره سوال 122، ج 1، ص 104 و 105.
3- . بعضاً منجر به کفر می انجامد.

اطلاق اضافی: آن است که یک گناه را با گناه دیگر مقایسه می کنیم که آیا بزرگ است یا کوچک، بنا به اعتبار مافوق صغیره است ولی به اعتبار ما تحت، کبیره می شود. مثل: مضاجعت با اجنبیه زنا به اعتباری صغیره است لیکن چون نظر به اجنبیه هستند طبق این اعتبار کبیره محسوب می شوند.

اطلاق حقیقی: آن است که تقابل با گناهان دیگر به غیر از ذات و حقیقت نظر کرده و فیصله می گردد که آیا به اعتبار ذات بزرگ است یا کوچک از این رو بنا بر اعتبار اطلاق حقیقی بعضی کبائر می شوند و بعضاً صغائر، لیکن باعتبار اطلاق اضافی گناه من وجه بزرگ است و من وجه کوچک. بنابراین، فیصله در اطلاق اضافی آسان است. به خاطر نسبت دادن او به بزرگ صغیره و نسبت دادن به طرف کوچک صغیره می شود ملاحظه این جاست که از لحاظ معنای حقیقی، صغیره است و کبیره را به او تعریف کرده اند.

تعریف پسندیده

علما بر اطلاق حقیقی و اضافی تعاریف مختلفی داشته اند، ولی تعریف حافظ ابن قیم پسندیده علامه نانوتوی و شیخ الهند می باشد: هر گناه مفسده خرابی آن به اعتبار ذات است کبیره اند و هر آن گناهی که ذریعه و وسیله باشد بر آن صغائراند. گویا کبائر از قبیل مقاصداند و صغائر وسیله اند؛ مثلاً زنا به اعتبار ذات خرابی است این کبیره است و نظر بازی برای زنا مقدمه اند و مبدأ آن می باشند از جمله صغائر محسوب می شوند. این جاست مولانا فرموده اند:

باز آ باز آ هر آنچه هستی باز گر کافر و گبر بت پرستی باز آ

این درگه ما درگه نا امیدی نیست صد بار اگر توبه شکستی باز آ

حکم کفر و شرک

اگر کسی بر کفر و شرک خاتمه یابد سزای او خلود فی النار است و سزای خلود فی نار به او می رسد و هیچ گاه برای او مغفرتی در کار نیست، قرآن می فرماید: )إِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ

ص: 145

أَن یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِکَ لِمَن یَشَاء(1)( لفظ شرک به اصطلاح قرآنی به معنای اعم خوانده می شود که در آن کفر شامل است چون کفرهم منافی ایمان است کفر را نیز شرک می نامند. خداوند لفظ «مادون» به کار برده اند. نه کفر و کفر در «مادون» داخل نیست. مشرک در صفات خصوصی الله شک می کند و کفر به صراحت منکر احکام الله می شود، پس کفر مافوق شرک است نه «مادون» بنابراین کفر در مادون داخل نیست.

حکم کبائر

اگر کسی مرتکب گناه کبیره شود در صورتی توبه کند وعده معافی موجود است اگر به غیر از توبه مرد، سزای «خلود فی النار» بر او نیست، البته خطر «دخول فی النار» هست و «دخول فی النار» بر او نیز ضروری نیست حق تعالی از در فضل خود زمینه شفاعت را فراهم و معاف می نماید.(2)

حکم صغائر

کسی که مرتکب گناه صغیره شود هنگامی که نیکی و اعمال صالح انجام می دهد ضمن انجام دادن حسنات معاف می شود. بعضی توسط وضو گرفتن، بعضی با خواندن نماز، بعضی با ادای زکات و روزه... البته این حق نیز برای الله محفوظ است که مرتکبین گناه کبیره و صغیره را مؤاخذه نماید و آن ها را تنبیه کند و یا سزا دهند.

نفاق

انسان هایی هستند دو پهلو که به ظاهر اسلام می آورند و مسلمانند و در باطن از صنف دوم اند؛ یعنی منافق اند. نفاق نیز دو قسم است: اعتقادی و عملی.

نفاق اعتقادی: توسط زبان بر مصلحتی شهادتین می خواند، ولی در دل به توحید و

ص: 146


1- . نساء: 48.
2- . الکبائر الاشراک بالله و عقوق الوالدین: نافرمانی والدین هم گناه کبیره اند و اطاعت از آنان از مباحات و در دائره واجب هستند، البته در معاصی از والدین اطاعت نشود.و چنین وقتی اطاعت از آنان جائز نیست.

رسالت و لوازمات آن اعتقادی ندارد، و یک قسمی از کفرند. اگر از این مرض توبه نکرد موجب «خلود فی النار» می شود.

نفاق عملی: در دل اعتقادش درست است، لیکن در عمل، اعمالش چنین اند که مثل اعمال منافقین چنین عملی را اختیار می کند همان طوری که منافقین شعار می دهند و در روایات شعار خصوصی چنین بیان شده است: «اذا حدّث کَذَبَ و اذا وَعَدَ اَخَلَفَ و اذائتمِنَ خان»

زمانِ حرف زدن دروغ می گوید، وعده خلافی می کند، در امانت خیانت می کند.

حکم نفاق عملی

مانند حکم کبیره است که سزای «خلود فی النار» نمی رسد ولی خطر «دخول فی النار» هست.

نشانه های نفاق

در روایت فوق نشانه های نفاق را رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم سه نشانی بیان کرده اند: 1- منافق درغگو است؛ 2- منافق وعده خلافی می کند؛ 3- منافق در امانت خیانت می کند.

شاید سؤال شود که: بعضی از مسلمانان نیز این گونه اند تکلیف آنان چیست؟

جواب: اولاً این گونه روایات از نوع بیان نفاق عملی اند و چنین فردی نفاق در عمل است. در واقع در مورد مسلمانان، علامت نیستند بلکه خصلتند و به خاطر دوام و یا استمرار به دلیل «استمرار اذا» مقصودند که مسلمان دچار دوام بر آن خصلت ها نمی شود.

ثانیاً: در این جا بیان تشبیه است نه بیان استمرار و نشانه نفاق اعتقادی نیستند یعنی در مسلمان چنین علامتی اگر ظاهر شد کالمنافق است، یعنی شباهت در کار منافق دارند. و این بیان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به خاطر نجات از فتنه نفاق محفوظ شوند بیان گردید این علامات در منافقین آن روز نمایان می شود و در عین حال مسلمانان محفوظ بودند از آن.

ص: 147

تعریف فرقه های اسلامی

در این بخش، شناسایی فرقه، بسیار ضروری است که کدام فرقه اسلامی است، بنابراین در خصوص تعاریف فرقه اسلامی می گوییم: فرقه اسلامی به آن جماعتی گفته می شود که دعوای مسلمانی می کند و خود را به طرف اسلام منسوب می نماید که در واقع او مسلمان است چون به ظاهر آن ملاحظه می شود.(1)

در حدیث تصریح است آخرامتم به 73 فرقه تقسیم می شود که میان آن یک فرقه ناجی است و بقیه همه دوزخ می روند، و تلاش همه فرقه ها بر ان است که تا خود را ناجی نمایند و روایت حدیث چنین آمده است:

«و ان بنی اسرائیل تفرقت علی ثنتین و سبعین ملة و تفترق امتی علی ثلاث و سبعین ملة کلهم فی النار الا ملة واحدة قالوا من هی یا رسول الله قال ما انا علیه واصحابی»(2)

همانا بنی اسرائیل 72 فرقه شدند و امت من نیز 73 فرقه می شوند همگی در آتش اند مگر ملتی واحد، صحابه پرسیدند ملت واحد چه کسانی اند؟ آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «آنچه من برآنم و بعد از من صحابه من بر آن عامل اند».

حاصل بحث آن است که از حیث اعتقادی امت به 73 فرقه متفرق می شوند فقط یک فرقه ای از آن ها از راه غلط محفوظ می ماند. البته تنبیهات دخول دوزخ هست. و امید خروج نیز هست طبق روایتی معیار شناخت فرق اسلامی حدیث ذیل است: «ما انا علیه و اصحابی».

یعنی اصول طریق آراء و عقاید اهل سنت و جماعت و مشایخ دیوبندیون ما به طور کلی آن است که از ذوات مقدسه و شخصیات مبارکه آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم و آنچه از آن حضرت توسط یارانش یعنی حضرات صحابه صلی الله علیه و آله و سلم و اهل بیت کریمه حضرتش صلی الله علیه و آله و سلم به این امت انتقال یافته و رسیده است. بر معیار فوق عمل می کنند و حق اند.

امام اشعری می فرمایند:

ص: 148


1- . مدنی، نذیر احمد، اشرف التوضیح تقریر اردو مشکوة المصابیح، کتاب الایمان: 1/131.
2- . همان، به روایت عبدالله بن عمر: 1/30.

«اختلف المسلمون بعد نبیهم فی اشیاء و ضلل بعضهم و تبرأ بعضهم عن بعضهم فصاروا فرقاً متباینین الا ان الاسلام یجمعهم و یعمهم فهذا مذهب و علیه اصحابنا»؛

پس از پیامبر مسلمانان درباره بعضی چیزها دچار اختلاف شدند به گونه ای که یکدیگر را گمراه دانسته و از هم برائت می جستند اما در عین حال اسلام همه آنان را جمع نموده و تحت پوشش خود قرار داد و این مذهب و عقیده بیشتر اصحاب ما می باشد.

شما فرقه های مختلفی در جهان اسلام سراغ دارید ولی همه آن ها به دلایل مختلفی در اصول عقاید و اقسام مختلف عوامل و محرکات دیگر به انحراف کشیده اند مثل: رافضه، معتزله، جبریه، قدریه، خوارج، مرجئه و انواع و اقسام فرقه های دیگر، ولی مذهب معتدل که از افراط و تفریط دور است اهل سنت و جماعت اند و مسلک معتدل حضرات مشایخ ما دیوبندیان می باشند، چون از افراط و تفریط دورند.

اهل قبله

لفظ اهل قبله، اصطلاحی است ویژه و شرعی که توسط شارع اسلام و حضرات ائمه دین و متکلمین و سایر به کار می رود. این اصطلاح را بیشتر متکلمین در اصول بر آن انگشت گذاشته و بیان داشته اند. اهل قبله کسانی اند که تمام ضروریات دین را تصدیق کنند و هیچ امری از ضروریات دین را منکر نشوند. مراد از اهل قبله کسانی نیستند که وقت نماز رو به قبله کنند و نماز خوانند، اما از طرفی، امر ضروری از دین را منکر باشد. به اصطلاح متکلمین چنین شخصی اهل قبله محسوب نمی شود، زیرا امر ضروری دین را منکر است او کافر است نه اهل قبله:(1) «و نسمی اهل قبلتنا مسلمین مؤمنین ماداموا بما جاء به النبی صلی الله علیه و آله و سلم معترفین وله بکل ما قاله واخبر مصدقین.»(2)

«و لا نکفر احدا من اهل القبلة بذنب مالم یستحله»(3)

ص: 149


1- . کشمیری، الکفار الملحدین فی ضروریات دین، ص 15 و 18 و 78.
2- . طحاوی، العقیدة الطحاویة، ص 46.
3- . همان، ص 48.

و اهل قبله، کسانی اند که ویژگی های زیر را داشته باشند:

1. موحد به وحدانیت خدا باشد در عبادت؛

2. مخلص باشد در معامله؛

3. عامل به معنای کلمه توحید در ظاهر و یا باطن؛

4. تصدیق کننده رسول الله باشد به آنچه خبر داده اند؛

5. ممتثل امر او باشد؛

6. آنچه موجب نقض (لا اله الا الله) باشد عمل نمی کند؛

7. دارای ایمان کامل متضمن اقرار عمل در اعتقاد.(1)

ولا نکفر مسلماً بذنب من الذنوب و ان کانت کبیرة اذا لم یستحلها و لا نزیل عنه اسم الایمان و نسمیه مؤمناً حقیقة و یجوزان یکون مؤمناً فاسقاً غیر کافر.(2)

اهل قبله کیست ؟

تا این جا روشن شد که لفظ اهل قبله اصطلاحی است شرعی که معنای آن به اهل اسلام اطلاق می شود و اهل اسلام به کسانی گفته می شود که از او تلفظ یا سخنی کفر به زبان نیاورد؛ یعنی به افرادی اطلاق می شود که تمام ضروریات دین اسلام را قبول دارد. چنانچه علامه ملاعلی قاری در توضیح این مطلب بیشتر بیان می دارند:

«اعلم ان المراد باهل القبله الذین اتفقوا علی ما هو من ضروریات الدین کحدوث العالم و حشر الاجساد و علم الله بالکلیات و الجزئیات و ما اشبه ذلک من المسائل ضمن واظب طول عمره علی الطاعات و العبادات مع اعتقاد قدم العالم او نفی الحشر او نفی علمه سبحانه بالجزئیات لا یکون من اهل القبلة و ان المراد بعد تکفیر احد من اهل القبلة عند اهل السنة انه لا یکفر ما لم یوجد شیء من امارات الکفر و علاماته و لم یصدر عنه شیء من موجباته.»(3)

ص: 150


1- . همان، ص 47.
2- . مغنیساوی، شرح فقه اکبر، ص 24.
3- . ملا علی، قاری، شرح فقه اکبر، ص 189.

بدان که مراد از اهل قبله که بر آن اتفاق شده است کسانی اند که ضروریات دین مثل: حدوث عالم، حشر اجساد، علم کلی و جزئی الله و مشابه این گونه مسائلی که منکر باشد. چنین فردی اگرچه در طول عمر بر طاعات و عبادات مواظبت کند، و اما در عین حال به قدیم بودن عالم و نفی حشر، عقیده داشته باشد و علم الهی را نفی کند، چنین شخصی اهل قبله نیست. این که اهل سنت هیچ یک از اهل قبله را تکفیر نمی کنند در صورتی است که نشانه ها و موجبات کفر در او دیده نشود.

علامه مفتی محمد شفیع اعظم کراچی پاکستان می نویسند:

«اهل قبله فی اصطلاح المتکلمین من یصدق بضروریات الدین الی قوله من انکر شیأ من الضروریات الی قوله لم یکن من اهل القبلة و لو کان مجاهداً بالطاعات و کذالک من باشر شیئاً من امارات التکذیب کسجود الصنم و الاهانه بامر شرعی و الاستهزاء علیه فلیس من اهل القبلة و معنی عدم تکفیر اهل القبلة ان لا یکفر بارتکاب المعاصی و لا بانکار الامور الخفیفة غیر المشهورة هذا ما حققه المحققون»؛(1)

اهل قبله در اصطلاح متکلمین کسانی اند که ضروریات دین را تصدیق کنند اگر کسی چیزی از ضروریات دین را منکر شود از اهل قبله به شمار نمی آید ولو در طاعات، مجاهد باشد هم چنین اگر کسی از نشانه های تکذیب مثل سجده بت و اهانت کردن به امری شرعی و مسخره نمودن آن پس چنین کسی اهل قبله نیست و در معنای عدم تکفیر اهل قبله با مرتکب گناه تکفیر نمی شود نه به انکار امور خفیفه غیر مشهوره و این مطلبی است نه تنها ما بلکه همه محققان بدان پرداخته اند.

خلاصه: طبق بیان و شرح فوق و توضیحات علما، آنچه مهم است فهم دو نکته در مباحث مهم بود: 1- امر ضروری دین 2- امر بدیهی و قطعی. اگر کسی این دو نکته را منکر باشد کافر و مرتد محسوب می شود و کسی که منکر نباشد با پذیرش ضروریات دین و هم چنین عمل به قطعیات وی مومن و مسلمان است و واجب است آبرو و حیثیت شخصیتی او را حراست کرد.

این که تفاوت ضروریات و قطعیات چیست در صفحات بعدی به آن پرداخته ایم.

ص: 151


1- . مفتی محمد شفیع، عثمانی، جواهر الفقه، بحث اصول تکفیر، ج 1، ص 25.
حاصل بحث در اهل قبله

همة مباحثی که در بحث تکفیر اهل قبله به طور تفصیل بیان شد، فقط به زبان شهادتین خواندن، در هنگام نماز رو به قبله کردن، یا خلاف نظر اجماع تأویل کردن همه این ها فرد را از کفر نمی رهاند تا زمانی که یک امر ضروری از دین را انکار دارد. حرف روشن این جاست که شهادت «مسیلمه کذاب» و جماعت او در اذان چنین شهادتین می گفتند: «اشهد ان لا اله الا الله و اشهد انّ محمد رسول الله» و رو به قبله می کردند و نماز می خواندند، اما با این همه با آنان جنگیدند که مطابق یک رأی بیست و هشت هزار آدمی به هلاکت رسید و 1200 نفر صحابی به شهادت رسیدند. ولی هیچ یک از صحابه نگفتند ایشان کلمه گویند و اهل قبله اند جنگ با ایشان و این همه خسارات جایز نیست.

هم چنین بر مانعین زکات دوران ابوبکر صدیق خلیفه راشد، کافر تشخیص داده شدند و با آن ها جهاد گردید، حال آن که آنان هم کلمه گوی بودند و رو به قبله نماز می خواندند، ولیکن چون یک امر ضروری از اسلام را منکر شدند یعنی زکات را انکار ورزیدند بنابراین آنان مرتد تشخیص داده شدند و علیه آنان جهاد شد.

ضرورت دین چیست ؟

در این جا وقتی که بحث ضرورت مطرح است مراد از آن لزوم «فی العمل» نیست، بلکه ضرورت «فی الثبوت» مراد است؛ یعنی آن خبری که ثبوت آن به طریق تواتر از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ثابت است که در نقل آن شهرت یافته است، حتی عوام نیز بدون استدلال یقین می کنند که این خبر، خبری دینی است که از آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم منقول است. این قسم را قطعی ثبوت و ضرورت بدیهی گفته می شود و چنین خبری ضروریات دین گفته می شود آنجا که خبر از کارهای حرام است یا فرض است یا مستحب، خواه مباح؛ مثلاً حرمت شراب نقلش از آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم متواتر است و آن قدر مستفیض یافته عوام نیز فهمیده اند که حرام بودن شراب یک مسئله دینی گفته می شود و حرمت شراب از

ص: 152

ضروریات دین است یا مثلاً مسواک زدن از آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم منقول است و نقل آن به درجه ضرورت رسیده است که گفته می شود مستحب بودن مسواک ضرورت دین است. با چهار رکعت فرض ظهر به طریق تواتر و توارث از آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم منقول است و عوام نیز بدون از استدلال بر این یقین رسیده اند که چهار رکعت فرض تعلیم رسول الله اند و حرف دین است و این هم از ضروریات دین است. غرض از بیان به اصطلاح متکلمین ضروریات دین آن خبر و حرف ها را گویند که از آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم به طور قطعی و بدیهی ثابت اند.

فرق ضروریات با قطعیات

در حکم این دو مطلب یعنی: ضروریات و قطعیات، فرق است:

ضروریات دین را انکار کردن، به اجماع امت، مطلقاً کفر است و در این جا ناآگاهی و جهالت عذری قرار نمی گیرند و تأویل نیز در آن شنیده نمی شود.

قطعیات محضه آنچه شهرت نیافته اند نزد «حنفیه» در آن تفصیل است، اگر فرد عامی به وجه ناآگاهی و جهالت از این قطعیات محضه، انکار کند. حکم ارتداد و کفر را نباید اجرا کرد بلکه او را تبلیغ کرد تا اصلاح شود اگر بعد از تبلیغ اصلاح نشد آن گاه حکم کفر بر آن داده شود.(1)

قطعی الدلالة و ضروریات دین چیست ؟

آن احکامی است که در قرآن و حدیث متواتره ثابت است و آن دسته مسائلی که نزد عامه مسلمانان مشهور و معروف است هر طبقه ای اعم از طبقه خواص و طبقه عوام از آن با خبر است و یا آن دسته، حج، زکات، سرقت، شراب خوری را گناه دانستن، آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم را خاتم الانبیاء قائل بودن، این نوع احکام از قطعیات ضروری دین تعبیر می شوند. و آنچه مشهور نیستند فقط قطعیات گفته می شوند جزء ضروریات دین نیستند.(2)

ص: 153


1- . مفتی محمد شفیع، عثمانی، جواهر الفقه بحث اصول تکفیر، ج 1، ص 28.
2- . همان، بحث اصول تکفیر، ج 1، ص 27.
احکام تکفیر از منظر: خدا و رسول ائمه دین و علمای مذاهب

تکفیر مسلمانان گناهی بسیار سنگین و موجب فتنه و فساد و نابخشودنی که خداوند متعال و نبی رحمت، صحابه عزیز، ائمه دین و سایر علما و فقهای امت محققین ارجمند و مجتهدین اهل سنت از هر گونه افراط و زیاده روی دوری گزیده اند و به ظاهر، حال و اقرار افراد اکتفا نموده و از تکفیر جداً بر حذر داشته اند:

الله - ذوالجلال - صراحتاً اعلام فرموده اند:

)یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إِذَا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَتَبَیَّنُواْ وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ أَلْقَی إِلَیْکُمُ السَّلاَمَ لَسْتَ مُؤْمِنًا((1) «ای مومنان چون در راه خدا بیرون روید در کار دشمن، دوست تحقیق کنید و بر آن کسی که اظهار اسلام می کند و تسلیم شما فرود می آورد نسبت کفر ندهید.»

تکفیری ها چه سندی بالاتر از این می خواهند؟!

حضرت انس از حضرت محمد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم روایت می کند که رسول الله فرمود:

«من صلی صلاتنا واستقبل قبلتنا و أکل ذ بیحتنا فذلک المسلم، الذی له ذمة الله و ذمة رسوله، فلا تخفروا الله فی ذمته»؛(2) هر کسی مانند ما نماز بخوانند و به قبله ما رو نماید و ذبیحه ما را بخورد، وی مسلمان است و چنین شخصی را خدا و رسول امان داده اند، پس به کسی که در امان خدا و رسولش است خیانت نکنید. هم چنین حضرت انس از آن حضرت روایت می فرمایند:

«ثلاث من اصل الایمان الکف عمن قال لا اله الا الله و لا نکفره بذنب و لا تخرجه من الاسلام بعمل و الجهاد ماض منه بعثنی الله...»(3)

سه چیز اصل ایمان است: 1. کسی که لا اله الا الله را بگوید و به خاطر گناه او را کافر نمی گوییم؛ 2. و به خاطر عمل نکردن او را از اسلام خارج نمی کنیم؛ 3. و جهاد جاری است تا روز بعثت (قیامت).

1) ابن عمر روایت کرده است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

ص: 154


1- . نساء، آیه 94.
2- . بخاری، صحیح بخاری، کتاب الصلوة ة باب فضل استقبال القبله:ج 1، ص56 و 57.
3- . سجستانی، سنن ابوداود، باب الجهاد به شماره 2532، ج1، ص 343.

«اذا کفر الرجل اخاه فقد باءبها احدهم»؛ هر گاه مسلمانی برادر دینی اش را تکفیر کند. گناه این نسبت را یکی از آن دو به دوش کشیده است.

2) ابن عمر روایت کرده است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

«أیما امرء قال لاخیه یا کافر فقد باوبها احدهما، ان کان کما قال والاّ رجعت علی»؛(1)

اگر کسی به برادر دینی اش (کافر) خطاب کند، گناه این نسبت را یکی از آن دو به دوش می کشد، اگر راستگو باشد که هیچ، والاّ به خود او بر می گردد.

3) امام بخاری روایت کرده اند: «برخی از گناهان بازمانده دوران جاهلیت اند و هیچ کس با انجام آن ها کافر نمی شود، مگر با شرک ورزیدن» از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم روایت می کند که خطاب به فردی فرمود: «در تو آثار جاهلیت هست» و خداوند می فرماید: «ان الله لا یغفران یشرک به و یغفر مادون ذلک لمن یشاء».(2)

4) امام ترمذی در سنن خود به نقل از ثائب ابن ضحاک روایت می کند که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «لیس علی العبد نذر فیما لا یملک و لا عن المؤمن کقاتله و من قذف مؤمناً بکفر فهو کقاتل».(3)

هیچ کس نمی تواند در مورد اموال دیگران نذر کند و لعن کننده مؤمن مانند قاتل اوست و هر کس به مومنی نسبت کفر دهد، مانند آن است که او را کشته است.

5) «أیما رجل مسلم اکفر رجلاً مسلماً فان کان کافراً و الاّ کان هو الکافر».(4)

از همه این روایات چنین بر می آید که تکفیر مسلمانی کاری سهل و ساده نیست و بسیار دشوار و خطیر است. و در روایات کثیری از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم وجود دارد از تکفیرکسی که شهادتین گفته است نهی فرموده اند.

ولی دشمنان اسلام شبانه روزی تلاش دارند آتش اختلاف را بین مسلمانان و فرقه های اسلامی ایجاد تفرقه و از این طریق بین اهل اسلام نقشه تفرقه می کشند تا

ص: 155


1- . قشیری نیشابوری، صحیح مسلم، کتاب الایمان، ج 1، ص 57 (و) سنن ترمذی.
2- . بخاری، صحیح بخاری، باب المعاصی امرا کجاهلیة، ج 1، ص 11.
3- . ابو عیسی ترمذی، سنن ترمذی، کتاب الایمان: شماره 2636: ج 5، ص 22.
4- [4]. سجستانی، کتاب السنة: 4/221 به شماره 4687.

صفوف مسلمین را طعمه خود نمایند. و فتنه تکفیر را به راه انداخته اند تا مسلمانان به تکفیر یکدیگر بپردازند.

6) ابوذر غفاری از آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم روایت می کنند که: «لا یرمّی رجل رجلاً بالفسوق و لا یرمیه بالکفر، الا ارتّد علیه»؛(1)

مردی، مردی دیگر را به فسق متهم نکند، هم چنین تکفیر ننماید مگر کسی که مرتد شد او را می توان کافر گفت.

7) روزی آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم در جمعی از اصحابش حاضر شد، فرمودند: مالک را نمی بینم: یکی از مسلمانان با عصبانیت گفت: یا رسول الله: او منافق شده ! حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم گفت: چه می گویی؟ گفت: می بینم رفت و آمدش با آن هاست حضرت فرمود: با «لا اله الا الله» چه می کنی؟ یعنی ساده نیست گوینده «لا اله الا الله» را کافر و منافق نامید.(2)

فتاوی صحابه و حضرت علی

هیچ یک از صحابه رسول الله مسلمانان را تکفیر نکرده اند از جمله حضرت علی چون شدت عمل و آغاز تکفیر از دوران این بزرگوار شروع شد که در مقابله با خوارج آنان مسلمانان را به راحتی تکفیر می کردند، ولی این بغات را حضرت علی چنین فرمودند: «اخواننا بغوا علینا»؛(3) خوارج برادران ما هستند ولی علیه ما سرپیچی نمودند.

فتاوی امام اعظم امام ابوحنیفه

ولا نکفر مسلماً بذنب من الذنوب و ان کانت کبیرة اذا لم یستحلها و لا نزیل عنه اسم الایمان و نسمیه مؤمناً حقیقة و یجوز ان یکون مومناً فاسقاً غیر کافر... و لا نقول ان المؤمن لاتضره الذنوب و لا نقول انه لایدخل النار.(4)

ص: 156


1- . محمدی، عبدالغنی، گنجینه احکام و مسایل اسلامی، باب سوم: 1/80 بروایت بخاری.
2- . محمد قاسم، قاسمی، مجله تفکر آری تکفیر نه، سخنرانی مورخ 27/10/1389.
3- . ابن عابدین، حاشیه ابن عابدین ردالمحتار علی الدر المختار، باب البغاة.
4- . ابوحنیفه، متن فقه اکبر، ص 24 و 25.

ما مسلمانی را کافر نمی گوییم به گناهی از گناه ها ولو آن گناه که مسلمان مرتکب شده گناه کبیره باشد تا مادامی که آن گناه را حلال نداند و اسم ایمان را از او نمی زدائیم و حقیقتاً او را مؤمن نام می نهیم البته جایز است او را مؤمن فاسق بدانیم غیر از کافر... البته این را هم نمی گوییم که گناه برای مؤمن ضرر ندارد و این را هم نمی گوییم وارد جهنم نمی شود.

فتاوی امام طحاوی

علامه و امام طحاوی که آرا و نظریات امام اعظم و صاحبین یعنی: امام یوسف و امام محمد شیبانی و به نمایندگی آنان و خود اعلام نظر می کنند و می نویسند:

«و نسمّی اهل قبلتنا مسلمین مؤمنین، ماداموا بما جاءَ به النبیُّ صلی الله علیه و آله و سلم مُعترفین، و له بکل ما قال و أخبر مصدقین... و لا نکفر أحداً من اهل القبلة بذنب، مالم یستحله و لا نقول لا یضرّ مع الایمان ذنبٌ لمن عمله»؛(1)

و ما اهل قبله را مسلمان مؤمن نام می گذاریم تا آن وقت به آنچه آن حضرت آورده اند اعتراف می کند و به هر آنچه پیامبر خبر داده اند تصدیق نماید و احدی از اهل قبله را کافر نمی دانیم به خاطر ارتکاب گناه تا وقتی که آن گناه را حلال نداند و این را هم نمی گوییم همراه با ایمان گناه ضرر ندارد به آنچه عمل می کند.

بنابراین اصل و قاعده نزد اهل سنت و جماعت از امام ابوحنیفه گرفته و امام شیخ ابوالحسن اشعری تا فخر رازی و سایر علما و امامان دیگر بر عدم تکفیر اهل قبله است و تکفیر اهل قبله را به شدت قولاً و عملاً رد نموده اند.

قول امام حرمین

ملا علی قاری قول امام حرمین را چنین نقل می کنند: «ادخال کافر فی الملة الاسلامیه او اخراج مسلم عنها عظیم فی الدین».(2)

داخل کردن کافری در ملت اسلام و هم چنین اخراج کردن مسلمانی به کفر این گناهی است بزرگ در دین.

ص: 157


1- . ابن جعفر طحاوی، متن العقیدة الطحاویة، ص 14.
2- . ملاعلی، قاری، شرح شفاء، ج 2، ص 500.
امام شافعی

«لا ارد الشهادة احد من اهل هواء».(1)

فتاوی علمای اسلام

علامه علاء الدین حصکفی می نویسند: «[و] اعلم أنه لا یفتی بکفر مسلم أمکن حمل کلامه علی محمل حسن أوکان فی کفره خلاف و لو کان ذلک (روایة ضعیفه) کما حرره فی البحر، و عزاه فی الاشباه إلی الصغری».(2)

علامه شیخ ابوالحسن اشعری

عقیده اهل سنت را چنین نقل می کنند:

«و من قواعد اهل السنة و الجماعة ان لا یکفر واحد من اهل القبلة».(3)

از جمله قانون و قواعد اهل سنت و جماعت آن است که احدی از اهل قبله را تکفیر نمی کنند.

صاحب بحر الرائق

می نویسند: مسلمانی اگر قائل به عقیده ای باشد که نزد اکثر ائمه دین کفر است، اما بعضی از علما قائل به کفر بودن آن نیستند؛ یعنی کافر بودن آن مختلف فیه می باشد، پس بر چنین مسلمانی حکم کفر دادن جایز نیست.(4)

ملاعلی قاری

قول امام حرمین را چنین نقل می کنند: «ادخال کافر فی الملة الاسلامیه او اخراج مسلم عنها عظیم فی الدین». داخل کردن کافری در ملت اسلامی و اخراج نمودن مسلمانی را از اسلام گناه بزرگی است در دین.(5)

ص: 158


1- . مجله هفت اقلیم شرق، ویژه نامه همایش علمی تفکر آری تکفیر نه.
2- . ابن عابدین، حاشیه ابن عابدین ردالمحتار علی الدرالمختار، باب المرتد.
3- . نسفی، شرح عقائد، ص 31 و شرح التحریر،ج 3، ص 318.
4- . بحر الرائق، ج 5، باب المرتد.
5- . شرح شفاء از ملاعلی قاری، ج 2، ص 500.
فتاوی علمای دارالعلوم دیوبند

این فتاوی از آن جا دارای اهمیت پرفراز و نشیبی است که تنها قابل توجه نویسنده آن سطور نبوده، بلکه یک سند موثقی است از سوی علمای دیوبند و کسانی که خود را دیوبندی می خوانند. به نام دیار هند و با تایید علمای به نام جهان اسلام از سوی مذاهب اربعه اهل سنت و جماعت از جمله کشور عربستان سعودی برخوردارند که: 23 نفر و شخصیت بزرگ علمی دارالعلوم دیوبند در هندوستان و سی نفر از علمای به نام حرمین شریفین و سیزده نفر از علمای جامعة الازهر مصر و سوریه و سایر بلاد اسلامی و ده ها شخصیت علمی دیگر که علامه فخرالمحدثین حضرت مولانا خلیل احمد سهارنپوری نگاشته اند که متن عربی سوال و الجواب فتاوی مذکور بدین شرح می باشند:

السؤال الثانی عشر:

قد کان محمد بن عبدالوهاب النجدی یستحل دماء المسلمین و اموالهم و اعراضهم و کان ینسب الناس کلهم الی الشرک و یسّب السلف فکیف ترون ذلک و هل تجوزون تکفیر السلف و المسلمین و اهل القبلة ام کیف مشربکم؟

الجواب:

«الحکم عندنا فیهم ما قال صاحب الدرالمختار و خوارج و هم قوم لهم منعة خرجوا علیه بتأویل یرون انّه علی باطل کفرأ و معصیته توجب قتاله بتأویلهم یستحلون دمائنا و اموالنا و یسبون نساءنا الی ان قال و حکمهم حکم البغاة ثم قال و انما نکفرهم لکونه عن تأویل و ان کان باطلاً و قال الشامی فی حاشیة کما وقع فی زماننا فی اتباع عبدالوهاب الذین خرجوا من نجد و تغلبوا علی الحرمین و کانوا ینتحلون مذهب الحنابله لکنهم اعتقدوا انهم هم المسلمون و ان من خالف اعتقادهم مشرکون واستباحوا بذلک قتل اهل السنة و قتل علماءهم حتی کسر الله شوکتهم ثم اقول لیس هو و لا احد من اتباعه و شیعة من مشائخنا فی سلسلة من سلاسل العلم من الفقه و الحدیث و التفسیر و التصوف و امّا استحلال دماء المسلمین و اموالهم و اعراضهم فاما ان یکون بغیر حق او بحق فان کان بغیر حق فاما ان یکون من غیر تأویل فکفر و خروج من الاسلام و ان

ص: 159

کان بتأویل لا یسوغ فی الشرع ففسق و امّا ان کان بحق فجائز واجب و اما تکفیر السلف من المسلمین فحاشا ان نکفر احدا منهم بل هو عندنا رفض و ابتداع فی الدین و تکفیر اهل القبلة من المبتدعین فلا نکفّرهم مالم ینکروا حکماً ضروریاً من ضروریات الدین فاذا ثبت انکار امر ضروری من الدین نکفّرهم و نحتاط فیه و هذا دأبنا و دأب مشائخنا رحمهم الله تعالی».(1)

نظر علمای دیوبند بر خلاف وهابیت محمد بن عبدالوهاب نجدی

سوال دوازدهم:

محمد بن عبدالوهاب نجدی خون ها و مال و آبروهای مسلمین را حلال می پنداشت و همه مردم را به شرک نسبت می داد و در شأن سلف گستاخی می کرد، در این مورد نظر شما چیست؟ و آیا شما تکفیر سلف مسلمین و اهل قبله را جایز می دانید؟ و در این باره مشرب شما چگونه است؟

جواب:

به نظر ما حکمشان همان است که صاحب کتاب دّرمختار فرموده است. خوارج گروهی است دارای شوکت و قوت که بر امام با تأویل خروج نموده اند و عقیده دارند که امام، مرتکب باطلی کفر و یا معصیت است که قتال با او را واجب می سازد، و با همین گونه تأویل آن ها تعرّض به جان و مال ما را برای خود حلال تصور می کنند و زن های ما را به اسارت و بردگی می گیرند (سپس می فرماید) حکم آن ها همانند حکم باغیان است (و باز می فرماید) و کافر قرار ندادن ما آن ها را صرفاً به این خاطر است که این کارشان از راه تاویل است هر چند که تأویلشان باطل هم هست.

و علامه شامی (سید محمد امین ابن عابدین) در شرحش (ردّالمختار) فرموده است: «چنان که در زمان ما از پیروان محمد بن عبدالوهاب هم چنین عملی سر زد که آن ها از نجد بیرون آمده بر حرمین شریفین متغلب شدند خود را دارای مذهب حنبلی قلمداد می کردند اما عقیده آن ها بر این بود که فقط آن ها مسلمان هستند و کسانی که مخالف

ص: 160


1- . خلیل احمد، سهارنپوری، الوُّهند علی المفّتد، سوال شماره دوازدهم.

عقایدشان باشند مشرک هستند و با همین تصور کشتن اهل سنت و قتل علمای شان را مباح دانستند تا این که خداوند شوکت و قدرت آن ها را شکست داد. پس از این همه، من به وضاحت می گویم که محمد بن عبدالوهاب و هیچ یک از پیروان و هوادارانش در هیچ یک از سلاسل علمی یا فقهی و حدیث و تفسیر و تصوّف نیستند.

و اما حلال شمردن خون ها و آبرو و اموال مسلمین یا به ناحق می شود و یا به حق، پس اگر به ناحق باشد یا بدون تأویل است که در این صورت کفر و خروج از اسلام است و یا با تأویلی است که در شرع جواز ندارد که در این صورت، فسق است و اگر به حق باشد آن گاه امری جایز و حتی واجب است. اما تکفیر مسلمین سلف پس حاشا که ما احدی از آن ها را تکفیر کنیم، بلکه چنین حرکتی به نظر ما برابر با رفض و ایجاد بدعت در دین است و مبتدعانی را که اهل قبله هستند هم تا زمانی که یک حکم ضروری (بدیهی) از ضروریات دین را منکر نشده باشند ما کافر قرار نمی دهیم و هر گاه انکار امری از ضروریات دین از آن ها را تکفیر می کنیم و در این امر هم محتاطانه عمل می کنیم، این روش ما و روش همه مشایخ ما می باشد.(1)

فتاوی علامه مفتی محمد شفیع دارالعلوم کراچی

و لا نکفر اهل القبلة بذنب فقیّدُه بِالذنب فِی عبارة الامام اصله فی حدیث ابی داود کما مرآنفا.(2)

علامه مفتی محمود فقیه پاکستان

اگر بعضی افراد به زیارت قبور رفته و فاتحه می خوانند نباید آن ها را به مشرکین تشبیه کرد، زیرا مشرکین مکه، منکر وحی و رسالت حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم و تمام شعائر الله و عقاید بودند...(3)

فتوای علامه مولانا عبدالحمید اسماعیل زهی

امام جمعه و رهبر دینی اهل سنت استان سیستان و بلوچستان

ص: 161


1- . عبدالرحمن، سربازی، عقاید اهل سنت و الجماعت در ردّ وهابیت و بدعت (ترجمه)، ص 98-100.
2- . محمد شفیع، عثمانی، جواهر الفقه، ج 1، ص 31.
3- . مفتی محمود، ملتانی، تفسیر محمود، ج 1، ص 21.

همان طور که طبق فتوای رهبری، اهانت به مقدسات اهل سنت حرام شرعی اعلام شد ما علمای اهل سنت نیز اعلام می کنیم که اهانت به ائمه شیعه و مقدسات این مذهب حرام شرعی است، زیرا ما شیعه را مسلمان و جزو فرقه اسلامی می دانیم و با برادران شیعه خود قرابت و اخوت تاریخی داریم.

وی با اشاره به محبت اهل سنت به اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اشاره کرد و افزود: محبت اهل بیت در قلب آحاد اهل سنت جای دارد و نگاهی به نام های مرسوم بین فرزندان اهل سنت نشانگر این عشق بی پایان آن ها به خاندان پاک نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم است.

وی افزود: حفظ حرمت صحابه بزرگوار رسول مکرم اسلام از جمله مواردی است که شامل فتوای اخیر رهبری نیز هست و ما بر رعایت حرمت این بزرگواران تأکید داریم.(1)

فتاوی دارافتاء دارالعلوم زاهدان

درباره شیعه باید گفت که: شیعه یکی از فرقه های اسلامی است، در طول تاریخ علما و اندیشمندان از تکفیر هر یک از فرق اسلامی دوری نموده اند، و تکفیر هر فرد و فرقه ای که شهادتین را بر زبان می آورد و ضروریات دین را انکار نمی کند ناجایز و حرام است.(2)

فتاوی دارالعلوم زنگیان سراوان

اهل قبله کسانی که ضروریات دین را قبول دارند و مذهب آنان مستنداً کتاب و سنت است از اهل سنت و شیعه مسلمان هستند و تکفیر آنان جایز نیست، بلکه بر خلاف شرع مقدس اسلام است، زیرا تکفیر حق شارع (خدا تعالی و رسول اوست) پیامبر از تکفیر مسلمانان نهی کرده است چنان که در حدیث انس پیامبر فرمودند:

«ثلاث من اصل الایمان الکف عن قال لا اله الا الله لا نکفره بذنب و لا نخرجه من الاسلام بعمل» روش علمای سلف و ائمه مجتهدین نیز چنین بوده است.(3)

ص: 162


1- . مجله ندای جمعه، شماره سوم، سال اول، آبان ماه 1389، ص 3.
2- . فتاوی دارالعلوم زاهدان، ممهور به مهر دارالافتاء، طی نامه شماره 2841 مورخ 25/10/1389، ارسال به موسسه فرهنگی هفت اقلیم شرق.
3- . ویژه نامه همایش علمی تفکر اری و تکفیر نه، مجله هفت اقلیم شرق؛ ص 27.

فتاوی امام جمعه کنارک مولانا عبدالملک ملکی پور

اهل سنت و جماعت معتقد بر این است که نمی شود اهل قبله را تکفیر کرد، همین مفهوم از امام ابوحنیفه نیز منقول است که ما کسی از اهل قبله را به سبب ارتکاب گناه، کافر تلقی نمی کنیم.(1)

فتاوی مولانا نظام الدین روانبد پیشین فرزند مولانا مرحوم عبدالله روانبد

تکفیر اهل قبله اعم از اهل سنت و شیعه و دیگر فرق اسلامی که مذهب آنان هستند به کتاب و سنت باشد و منکر یکی از ضروریات دین نباشند، جایز نیست و بر خلاف شرع مقدس اسلام می باشد... «و لا نکفر احدأ من اهل القبلة بذنب مالم یستحله».(2)

فتاوی مولانا نظر محمد دیدگاه

موقف امام ابوحنیفه دربارة بدعت خوارج در تکفیر مسلمین به ارتکاب گناهان کبیره: «لا نکفر مسلماً بذنب من الذنوب و ان کانت کبیرة اذا لم یستحلها و لانزیل عنه الایمان». هم چنین فرمودند: «و لا نقول انّه یخلد فیها و ان کان فاسقاً بعد ان یخرج من الدنیا مومناً» و هم چنین فرموده اند: طحاوی دربارة اعتقاد اهل سنت و الجماعة طبق مذهب ابوحنیفه و صاحبیه «و لانکفّر احداً من اهل القبلة بذنب ما لم یستحله» و همچنین فرمودند: «و اهل الکبائر من امته محمد فی النار لا یخلدون اذا ماتوا و هم موحّدون».(3)

فتاوی حضرت مولانا عبدالرحمن سربازی امام جمعه محترم چابهار

این از اصول مسلّمه اهل سنت می باشد خلافاً للخوارج که مسلمانان ولو مرتکب گناه کبیره شود تکفیر نمی شود و تکفیر وی جایز نیست در کتاب فقه اکبر از امام ابوحنیفه چنین آمده است:

1- «و لا نکفر مسلماً بذنب من الذنوب و ان کانت کبیرة اذا لم یستحلها و لانزیل عنه اسم الایمان و نسمیّه مؤمناً حقیقة الخ».(4)

ص: 163


1- . همان، مجله هفت اقلیم شرق، ص 28.
2- . همان، مجله هفت اقلیم شرق، ص 29.
3- . همان، ص 30، فتاوی دست نویس وی در مجله هفت اقلیم شرق، مورخ 25/10/89 محفوظ اند.
4- . مجله هفت اقلیم شرق، ص 32 عبارت عربی: (شرح فقه اکبر).

2- علامه شرف الدین صاحب فصول المهمه می فرماید: از امام شافعی در رسالة نیز ابن حزم ابن ابی لیلی - امام ابوحنیفه، سفیان شوری، داود بن علی، امام ابوالحسن اشعری و غیرهم. عدم تکفیر اهل قبله به گناه نقل شده است.(44)

فتاوی حضرت علامه مولانا مرحوم محمد عمر سربازی کوه ونی

در پاسخ به سؤالی: آیا گناه کبیره از ایمان خارج می شود یا نه؟ جواب در این مورد علما اختلاف دارند: جمهور اهل سنت و جماعت می گویند: بعد از ایمان آوردن با مرتکب شدن هر گونه گناهی که باشد انسان کافر نمی شود.(1)

علامه دکتر یوسف قرضاوی رئیس اتحادیه جهانی علمای مسلمان

یکی از آن مسائل تکفیر است، کسانی هستند که حکم کفر شیعیان را صادر می کنند و کسان دیگری هستند که اهل سنت را تکفیر می کنند. اما ما می خواهیم که اسلام محور جمع کننده میان همگان و محور وحدت باشد. اگر در میان اهل سنت کسانی هستند که شیعیان را تکفیر می کنند. در میان شیعیان نیز کسانی هستند که اهل سنت را کافر می دانند و شاید عکس العملشان تندتر و سخت تر از آن دسته از اهل سنت تکفیری است. در میان شیعیان اشخاصی وجود دارند که می گویند: خدا و پیامبر و پیشوایان اهل سنت است من نمی خواهم این جا از اشخاصی همچون شیخ نعمت الله جزایری و شیخ مجلسی مؤلف کتاب بحارالانوار سخن بگویم. زیرا نمی خواهیم برای تندروها و غلات حساب باز کنیم، چون اگر در پس آن ها روان شویم هیچ گاه با یکدیگر کنار نخواهیم آمد. بلکه باید بر روی دیدگاه های افراد معتدل و میانه رو تکیه کرد و به آنها امید بست. ما مسئله تکفیر را مردود می شماریم، همین که همه ما به «لا اله الا الله و محمد رسول الله» شهادت می دهیم، شهادتی که تضمین کننده، احترام و پاسداری از جان و مال انسان مسلمان است و به سوی یک قبله نماز می خوانیم و به وحدت اهل قبله باور داریم کافی است.

ص: 164


1- .[1] محمد عمر، سربازی، مجالس قطب الارشاد، ص 86 و شماره 44.

در ارتباط با مسئله تکفیر باید گفت که تکفیر موضوع دو طرفه است، اما مهم این است که بدانیم چه تعداد از اهل سنت شیعه را تکفیر می کنند، بدون تردید جمهور و اکثریت قریب به اتفاق اهل سنت به تکفیر متوسل نمی شوند، نباید فتوای تکفیر شیعه از طرف چند نفر را بهانه قرار بدهیم.(1)

راه برون رفت از تکفیر

برای جلوگیری از فتنه تکفیریون و دوری از افراط و تفریط و غلّو، چند نکته به نظر می رسد:

1- اعتدال (عدالت) در همه امور رعایت شود، چون در دنیا فرقه های گوناگون وجود دارد، لذا در برابر همه مذاهب از روش اعتدال بهره گرفت تا امت دچار افتراق و تشتت نشود، علما و مشایخ دیوبندی ما راه اعتدال در تمام شئون زندگی و در کلیه مسائل عین اسلام محسوب می شود پس مسلک دیوبند یعنی راه اعتدال.

2- آزادی بیان هر کسی بدون از هیچ خوفی نظرش را بیان کند.

3- کمک گرفتن از کارشناسان مختلف اجتماعی به خصوص از علمای معتدل.

4- احترام و اکرام کریم بزرگان و رهبران دینی در همه فرقه ها و مذاهب اسلامی.

پرهیز از دو عامل مهم: انحراف و جهالت.

6- دوری از تبعیض اعم از: قومی، مذهبی ؟، سیاسی، اجتماعی و....

7- علمای شیعه و سنی در جهان اسلام در این میان وظیفه سنگین تری دارند.

برای قیام جهت پاسداشت دستآوردهای معنوی و انسانی دین خدا، علما تریبون دین را با معنویت رحمانی دین، مدارا و نوع دوستی را ترویج کنند.

8 - احترام به مقدسات اسلام و دین، قرآن، اصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم به امّهات المومنین به ویژه ام المومنین عایشه صدیقه و اهل بیت کریمه رسول اللهŒ.

ص: 165


1- .[1] عبدالعزیز، سلیمی، ندای اسلام، متن مناظره تلویزیونی، دکتر یوسف قرضاوی وآیت الله هاشمی رفسنجانی، شماره 28، ص 55 و 57.

9- نشست علمی با حضور علمای فرقه های اسلامی مسائل شذوذ را پیدا کرد و اخبار ضعیف را کنار گذاشت و این مسئولیت به عهده علمای امت است.

10- جلوگیری از افراط و تفریط و غلو در همه مذاهب و فرقه ها.

نتیجه گیری

پس از روشن شدن تعاریف اسلام، ایمان، کفر و اهل قبله، آرای ائمه دین و علمای مذهب هر کدام تأکید داشتن که حفظ ضروریات دین الزامی است و برای اثبات کفر انکار یکی از ضروریات دینی کافی است، و ضروریات دین تشریح شدند خطر جدید و جدی تکفیریان موجب شده بر کمر اسلام و مسلمانان گروهی افراطی علم نخوانده تفریطی به کمک استکبار رفته و دروازه تکفیر را با کمک: یهودیت، مسیحیت و صهیونیسم دولتی جهانی به مسلمانان را نشانه دری گشوده اند تا از این راه اسلام و مسلمین را نابود کنند.

اسلام میان روی را می خواهد نه افراط و نه تفریط را، امت وسط را می طلبد، از این رو باید در تکفیر فرقه های اسلامی احتیاط به خرج داد و 99% را در ذره بین مطالعه و تحقیق بر فتاوی خود مد نظر داشته باشیم، آن طور هم نباشد، که کافر را به ملت اسلام و ملت اسلام را از اسلام خارج کنیم. این خیانتی بس بزرگ دینی است: )یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إِذَا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَتَبَیَّنُواْ وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ أَلْقَی إِلَیْکُمُ السَّلاَمَ لَسْتَ مُؤْمِنًا(.(1)

در این آیه، خارج کردن مسلمان را از دایره اسلام گناه عظیم بیان کرده اند. به هر جهت، ما تکفیر فرقه های اسلامی و مسلمین را مردود می شماریم وحدت را رویکرد خودمان قرار دهیم. و این دعوت اسلامی، مذهبی دینی و مسلکی و مردمی و قلبی ما است.

ص: 166


1- نساء، آیه 94.
منابع

1. قرآن کریم

2. ابن عابدین، محمد امین، ردالمحتار علی الدرالمختار حاشیه ابن عابدین، جلد سوم، لبنان، دارالکتب العلمیة، بیروت 1410 ق.

3. ابو عبدالله بخاری، محمد بن اسمعیل، صحیح بخاری، جلد اول، کتاب خانه قدیمی آرام باغ کراچی، پاکستان 1381 ق.

4. ابوحنیفه امام اعظم، نعمان بن ثابت، متن فقه اکبر، آرام باغ کراچی، پاکستان [بی تا].

5. اسماعیل زهی، عبدالحمید، ندای جمعه، شماره سوم، سال اول آبان ماه زاهدان 1389.

6. بیضاوی، ابوبکر، تفسیر بیضاوی، آرام باغ کراچی، پاکستان [بی تا].

7. ترمذی ابو عیسی، محمد بن عیسی، سنن ترمذی، جلد اول، نورانی کتب خانه قصه خوانی شهر، پیشاور [بی تا].

8. جهان تیغ، غلامحسین، «تفکر اری تکفیر نه»، مجلة هفت اقلیم شرق، موسسه فرهنگی هفت اقلیم شرق، قم 1389 ش.

9. دهلوی، اسحق، شرح موطاء امام مالک، (پاکستان).

10. سجستانی ابو داود، سلیمان ابن اشعث، سنن ابو داود، جلد اول، مکتبه حقانیه، پیشاور [بی تا].

11. سربازی ملازهی، علامه مولانا محمدعمر، مجالس قطب الارشاد، عبدالجلیل محمدی، جلد اول، مدرسه دینی منبع العلوم کوه ون 1390 ش.

12. سلیمی، عبدالعزیز، فصلنامه ندای اسلام، دوره هفتم شماره 28، زمستان 1385، متن مناظره تلویزیونی.

13. سهارنپوری، خلیل احمد، المهند علی المغند عقائد اهل سنت و الجماعت، کراچی [بی تا].

14. سهارنپوری، خلیل احمد، عقائد اهل سنت و الجماعت در رد وهابیت و بدعت، عبدالرحمن سربازی ملازهی، تک جلدی، ایران چابهار، ناشر مدرسه عربیه اسلامیه چابهار 1370 ش.

15. طحاوی ابی جعفر، احمد بن محمد، العقیدة الطحاویه، لبنان، بیروت 1412 ق.

16. طحاوی ابی جعفر، احمد بن محمد، متن العقیدة الطحاویة، مکتبة البشری، کراچی 1342 ق.

17. عثمانی، مفتی محمد شفیع، جواهر الفقه، جلد اول، پاکستان، کراچی.

18. قاری، ملاعلی، شرح فقه اکبر، افغانستان (دست نویس)

19. قشیری ابوالحسین، مسلم بن حجاج نیشابوری، صحیح مسلم، جلد اول، مطبع اصح المطابع، پاکستان 1376 ق.

20. کشمیری، انورشاه، الکغار الملحدین فی ضروریات الدین، تک جلدی، پاکستان، [بی تا].

ص: 167

21. محمدی، عبدالغنی، گنجینة احکام و مسائل اسلامی، جلد اول، موسسه فرهنگی انتشاراتی آزاد، مشهد 1390 ش.

22. مدنی، نذیر احمد، اشرف التوضیح تقریر اردو مشکوة المصابیح، جلد اول: مکتبه اسلامیه امدادیه فیصل آباد، پاکستان 1408ق.

23. مغنیساوی ابو منتهی، احمد بن محمد، شرح فقه اکبر، تک جلدی، آرام باغ کراچی، پاکستان، 1391.

24. ملتانی، محمود، تفسیر محمود، (تفسیر)، پاکستان، ملتان. (دست نویس).

25. نسفی: افندی، شرح عقائد، تک جلدی، آرام باغ کراچی، پاکستان، [بی تا].

26. نعمانی، دوست محمد، مجموعه مقالات کمیسیون فقهی، کلامی، اجتماعی، همایش علمی تحقیق مذاهب اسلامی 1389 چابهار، دوره بیست و دوم، اول زمستان 1391.

ص: 168

بررسی تطبیقی توسل از دیدگاه مذاهب اسلامی و نقد خطاهای وهابیت / دکتر سید عبدالقادر حسینی

اشاره

دکتر سید عبدالقادر حسینی(1)

چکیده

یکی از مسائلی که باعث بروز اختلاف در میان مسلمانان شده است مسئله توسل می باشد. منشأ توسل باورهای دینی است که با توجه به گسترۀ اسلام و وجود مذاهب و مکاتب مختلف، به طور طبیعی نمودهایی پرتنوّع یافته است. در زمینه توسل بر آیات و روایات فراوانی استناد شده است. با صرف نظر از روایات و اقوال پرشماری که دربارۀ توسل در سطح مفاهیم نظری وجود دارد، روایات بسیاری یافت می شود که نمونه های عملی توسل را در میان مردم مسلمان از سده های نخست نشان می دهد. با ژرف نگری در منابع اسلامی به این نتیجه می رسیم که توسل انواع مختلفی دارد. جواز بعضی از انواع توسل مورد اتفاق همه دانشمندان اسلام است، بعضی از آن ممنوع و بعضی دیگر مورد اختلاف است. توسل به حقّ نبی، توسل به آثار نبی و توسل به دعای نبی و اولیای الهی بعد از حیات، از انواع اختلافی توسل است.

در قرن هشتم، ابن تیمیه بعضی از انواع توسل را دارای اشکال دانست و شکاف بزرگی را بین مسلمانان ایجاد نمود. محمدبن عبدالوهاب نیز در قرن دوازدهم آن را تشدید بخشید و این مسئله باعث اختلاف میان مسلمانان شده به طوری که امروزه در جهان اسلام وسیله نفی و تکفیر عده ای از مسلمانان گردیده و لطمه ها و ضربات جبران ناپذیری بر پیکره جهان اسلام وارد ساخته است.

ص: 169


1- . محقق و مدرس دانشگاه .

در این نوشتار پس از بررسی مفهوم توسل، به دیدگاه قرآن، روایات و سیره مسلمین در این باره پرداخته شده در پایان به شبهات پیرامون پاسخ داده شده است.

کلیدواژگان: توسل، آیات، روایات، اهل سنت، اهل بیت، ابن تیمیه.

واژه توسل (الوسیله)

واژه شناسان، «توسل» (وسیله) را چنین معنا کرده اند: درجه، قربت، منزلت نزد خدا(1)جستن، رغبت،(2) توسل جستن شیء با رغبت،(3) شیءای که به توسط آن به غیر نزدیک شوند،(4) تقرب و نزدیکی.(5) با توجه به معانی مختلف و مشترک توسل و وسیله، می توانیم در یک جمله کوتاه بگوییم: توسل این است که عملی را با شوق و رغبت برای رسیدن به قرب خدا انجام دهیم.

بر این اساس، معنای اصطلاحی توسل این است که عبد چیزی یا کسی را در پیشگاه باری تعالی واسطه کند تا خداوند عالم دعای او را بپذیرد و او به مطلوب خویش برسد. به ترسیم دیگر، می توانیم بگوییم، وسیله هر چیزی است که آدمی را به خدا نزدیک می کند. به اعمال نیک، ترک منهیات، دعا، واسطه جستن به اسمی از اسمای الهی و صفتی از اوصاف خداوندی یا مؤمن صالح، وسیله اطلاق می شود.(6) بنابراین، «وسیله» را چنین تعریف کرده اند: «اسم لکل ما یتوصل به الی مرضاة الله من علم و عمل»(7)

ص: 170


1- . ابن منظور، لسان العرب، ج 15، ص 301؛ و فراهیدی، خلیل احمد، کتاب العین، ج 3، ص1951؛ و ابن سیده ابی الحسن علی بن اسماعیل، المحکم و المحیط الاعظم، ج 8، ص612 و محمد فخرالدین طریحی، المجمع البحرین، ج 3، ص1935.
2- . ابن فارس، معجم المقایس اللغة، ج 6، ص110.
3- . راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص523.
4- . جوهری، الصحاح، ج5، ص1841 و فیومی، مصباح المنیر، ص660.
5- . سید علی اکبر قریشی، قاموس القرآن، ج 5و7، ص 218.
6- . سیدمحمود آلوسی، تفسیر روح المعانی، ج 6، ص 126 - 128.
7- . محمد رشیدرضا، تفسیر القرآن الکریم(المنار)، ج 6، ص307.
انواع توسل

با ژرف نگری در منابع اسلامی به این نتیجه می رسیم که هیچ یک از دانشمندان اسلام، توسل جستن را ممنوع نمی دانند. حتی ابن تیمیه نیز که بزرگ ترین ناقدان توسل است، بعضی از انواع آن را جایز می شمارد. در این جا لازم می دانیم قبل از ورود به بحث و مقایسه بین فریقین، انواع توسل را به طور اجمال ترسیم نماییم. توسل به طور کلی به سه نوع تقسیم می گردد:

الف. توسل های مشروع: توسل به ذات خدا، اوصاف خدا، ایمان و اعمال نیک، قرآن، توسل به نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در روز قیامت و آثار و دعا و محبت آن حضرت در زمان حیات آن جناب، دعای برادر مؤمنان، انبیا و اوصیا در زمان حیات آنان.

ب. توسل های غیر مشروع: توسل به طاغوت، بتها و نیز توسل به انبیا و اوصیا با این اعتقاد که آن ها مستقل اند.

ج. توسل مورد اختلاف: توسل به حق نبی در حیات برزخی، توسل به دعای نبی و آثار نبی و اولیا در حیات برزخی آنان. بحث اساسی ما در مورد آخر است؛ زیرا نوع اول را همه مشروع می دانند و نوع دوم را دانشمندان ممنوع می شمارند.

توسل در قرآن

لفظ «الوسیله» دوبار در قرآن آمده است: یک بار در سوره مائده، آیه 35 )وَابْتَغُواْ

إِلَیهِ الْوَسِیلَةَ(. و بار دیگر در سوره اسراء، آیه 57 )أُولَئِکَ

الَّذِینَ یَدْعُونَ یَبْتَغُونَ إِلَی رَبِّهِمُ الْوَسِیلَةَ( اکنون به برخی از آیاتی که دال بر توسل اند، اشاره می کنیم.

1. آیه توسل: )یَاا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَابْتَغُواْ إِلَیهِ الْوَسِیلَةَ وَجَاهِدُواْ فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ(؛(1) ای کسانی که ایمان آورده اید، از مخالفت فرمان خدا بپرهیزید و وسیله ای برای تقرب به او بجویید و در راه او جهاد نمایید، باشد که رستگار شوید.

ص: 171


1- . مائده، آیه 35.

در این آیه امر شده است که آدمی برای تقرب الهی وسیله ای بجوید. انسان مادی نمی تواند بدون وسیله لازم به خدا نزدیک شود و به مقام قرب الهی برسد، بلکه واسطه ای لازم است که او را به این مقام برساند. این واسطه می تواند عبادت و کارهای نیک باشد و انسان به کمک نماز، روزه، حج و اعمال خیر دیگر به خداوند متعال نزدیک شود. و یا این واسطه می تواند محبت اولیای خدا باشدکه خود او تأکید نموده است: )قُل لَّا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی (.(1)

انسان با توسل به کسانی که محبوب خدا هستند، مانند پیامبران و معصومان و مؤمنان صالح، به تقرب الهی دست می یابد. در آیة مذکور واژة «وسیله» مطلق آمده است. پس هر چیزی که مرضی و مورد توجه خدا باشد می تواند وسیله قرار گیرد. حال ممکن است این وسیله از نوع افعال باشد، مانند نماز، روزه، حج، جهاد، یا از انواع اشخاص باشد، مانند انبیا و اولیای خدا، یا از نوع اشیا باشد، مانند کعبه، حجرالاسود، مقام ابراهیم و قرآن. خلاصه هر چیزی که ما را به خدا نزدیک کند و ما را به یاد خدا بیندازد، می تواند وسیله قرار گیرد. مثلاً درباره اولیای خدا از پیامبر گرامی چنین روایت شده است: «هم الذین اذا رؤا ذکر الله؛ آنها کسانی اند که هنگامی که مردم آنها را ببینند، خدا را به یاد می آورند.»(2)

2. آیه وحدت: )وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ((3) همگی به ریسمان خدا چنگ بزنید و از هم جدا نشوید. پرسش اساسی این است که در آیة مزبور، منظور از «حبل الله» چیست؟ پاسخ این است که بی تردید چیزی غیر از خداست؛ زیرا «حبل الله» از اسمای الهی نیست. این «حبل الله» می تواند قرآن، اسلام، پیامبر، ائمه و مسلمانان باشد. در هر حال، این آیه بر جواز توسل به غیر خدا دلالت می کند؛ چون «حبل الله» هر چه باشد، چیزی است که واسطه ارتباط میان مردم و خداست. به نظر می رسد اولیای الهی مصداق

ص: 172


1- . شوری، آیه 23.
2- . یعقوب جعفری، تفسیر کوثر، ج 3، ص 142 به بعد.
3- . آل عمران، آیه 103.

روشنی برای حبل الله اند و چنگ زدن و توسل جستن به آن ها موجب تقرب الهی می شود.

3. آیه استغفار: )وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآؤُوکَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللّهَ تَوَّابًا رَّحِیمًا ((1) و اگر آن ها هنگامی که به نفس خود ظلم کرده اند، پیش تو آیند و از خدا طلب مغفرت کنند و رسول هم برای آنان طلب آمرزش کند، خداوند را توبه پذیر و مهربان خواهند یافت. مفسر بزرگ اهل سنت، ابن کثیر، در ضمن تفسیر آیه مذکور، این حکایت مشهو را نقل کرده است که شیخ ابومنصور صباغ از عتبی نقل می کند و او می گوید: من نزدیک قبر نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نشسته بودم که مردی اعرابی آمد و گفت: السلام علیک یا رسول الله، من این قول خدا را شنیده ام که می فرماید: ولو انهم اذ ظلموا انفسهم جائوک.... آمده ام در حالی که از گناهم طلب آمرزش کرده، تو را در پیشگاه خداوند عالم شفیع خود قرار می دهم.

یا خیر من دفنت بالقاع اعظمة فطاب من طیبهن القاع والاکم

نفسی الف-داء لقبر انت س-اکنه فیه العقاف و فیه الجود و الکرم

آن مرد این اشعار را انشا کرد و رفت. در این هنگام خواب بر من غالب شد. رسول خدا را در خواب دیدم که فرمود: ای عتبی خودت را به اعرابی برسان و به او بشارت بده که خداوند او را بخشیده است.(2)

بیضاوی، مفسر بزرگ دیگری از اهل سنت، می گوید:

«این خطاکاران پیش رسول خدا معذرت خواهی می کردند و رسول اکرم هم شفیع آن ها می شد و خدا نیز آنان را می بخشید. رسول خدا حق دارد که عذر آن ها را بپذیرد و برای آن ها شفاعت کند؛ گرچه جرم شان بزرگ باشد. منصب رسول خدا این است که اهل کبائر را شفاعت کند»(3)

ص: 173


1- . نساء، آیه 64.
2- . محمدعلی صابونی، مختصر تفسیر ابن کثیر، ج1، ص410 و ثعالبی، تفسیر ثعالبی، ج 2، ص257.
3- . بیضاوی، تفسیر بیضاوی، ج 1، ص 222؛ ابی مسعود، تفسیر ابن مسعود، ج 2، ص 158 و صابونی، صفوة التفاسیر، ج 1، ص286.

قرطبی در تفسیر جامع الاحکام القرآن آورده است:

ابوصادق از حضرت علی علیه السلام نقل می کند که سه روز پس از رحلت پیامبر اکرمŒ، مردی اعرابی آمد و خود را بر قبر نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم انداخت و خاک قبر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را به سر گرفت و گفت: ای رسول خداŒ، فرمان دادی، ما اطاعت کردیم و یکی از آیاتی که بر تو نازل شده این است: )ولو انهم اذ ظلموا انفسهم....( من بر نفس خود ظلم کرده ام و تو برایم طلب آمرزش کن. در این حال، از قبر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم صدا آمد: خدا تو را بخشیده است.(1)

امام مفسران اهل سنت، فخرالدین رازی، در تفسیر می گوید: ممکن بود بدون استغفار رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم توبه آنها پذیرفته شود، اما وقتی استغفار رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به توبه آنها ضمیمه شود، قبول توبه حتمی خواهد بود.(2) همین کار مصداق بارز توسل به پیامبر است که خداوند آن را به مردم آموخته است و این آیه مشروعیت توسل به غیر خدا را به روشنی ثابت می کند.(3)

آیت الله مکارم شیرازی می گوید: «از این آیه پاسخ کسانی که توسل جستن به پیامبر و یا امام را یک نوع شرک می پندارند، روشن می شود، زیرا این آیه صریحاً می گوید که رو آوردن به پیامبر و او را بر درگاه خدا شفیع قرار دادن و وساطت و استغفار او، برای گنه کاران مؤثر است و موجب پذیرش توبه و رحمت الهی است. اگر وساطت و دعا و استغفار خواستن از سوی خدا شرک بود، چگونه ممکن بود در قرآن چنین دستوری به گنه کاران داده شود. منتها افراد خطاکار باید نخست توبه کنند و از راه خطا برگردند، سپس برای قبول توبه خود از استغفار پیامبر استفاده کنند. پس پیامبر آمرزنده گناه نیست؛ او تنها می تواند از

ص: 174


1- . قرطبی، تفسیر جامع الاحکام القرآن، ج 5، ص265.
2- . فخر رازی، تفسیر فخر رازی، ج 6 - 10، ص 166.
3- . یعقوب جعفری، تفسیر کوثر، ج 2، ص4.

خدا طلب آمرزش کند. این آیه نیز پاسخ دندان شکنی است به آن ها که این گونه وساطت را انکار می کنند».(1)

خلاصه کلام این که: این آیه به روشنی دلالت دارد که شفاعت خواهی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم کار مطلوبی است. حتی بعد از حیات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم هم، در طول تاریخ، مسلمانان آگاه با الهام از این آیه، از آن حضرت تقاضای شفاعت می کنند و او را میان خود و خدا وسیله قرار می دهند. این سنتی است که دانشمندان اسلامی به آن عمل کرده اند.(2)

4. آیه مدح متوسلان: )قُلِ ادْعُواْ الَّذِینَ زَعَمْتُم مِّن دُونِهِ فَلاَ یَمْلِکُونَ کَشْفَ الضُّرِّ عَنکُمْ وَلاَ تَحْوِیلاً أُولَئِکَ الَّذِینَ یَدْعُونَ یَبْتَغُونَ إِلَی رَبِّهِمُ الْوَسِیلَةَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ وَیَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَیَخَافُونَ عَذَابَهُ إِنَّ عَذَابَ رَبِّکَ کَانَ مَحْذُورًا((3) بگو: کسانی را که غیر از خدا را (معبود خود) می پندارند، آن ها نمی توانند مشکلی را از شما برطرف سازند و نه تغییری در آن ایجاد کنند. کسانی را که آنان می خوانند، خودشان وسیله ای (برای تقرب) به پروردگارشان می جویند؛ وسیله ای هر چه نزدیک تر و به رحمت او امیدوارند و از عذاب او می ترسند؛ چرا که عذاب پروردگارت همواره در خور پرهیز و وحشت است. این دو آیه بر مشروعیت توسل به افرادی که مقرب اند دلالت می کند.

مفسران اتفاق نظر دارند که )یتبغون الی ربهم الوسیلة ایّهم اقرب( مدح و توصیف برای مؤمنان است؛ زیرا آنان برای رسیدن به خدا توسل می جویند. البته در اینکه متوسلان باید به چه کسانی متوسل شوند، اختلاف وجود دارد، اما همگان به حقیقت جواز توسل اعتراف نموده اند.مؤمنان برخلاف مشرکان به کسانی متوسل می شوند که اهل باشند و صلاحیت رفع مشکلات را داشته باشند. این آیه مشرکان را نکوهش می کند که آنها چیزهایی را عبادت می کنند و از آنها طلب حاجت می کنند که اصلاً مالک نفع و ضرر

ص: 175


1- . آیة الله مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج3، ص 499.
2- . یعقوب جعفری، تفسیر کوثر، ج2، ص475.
3- . اسراء، آیه 56 و 57.

خود نیستند. به مشرکان خطاب شده است: )ادْعُواْ الَّذِینَ زَعَمْتُم مِّن دُونِهِ( جناب شیخ طوسی آیه را چنین معنا کرده است: «یفی الذین زعمتم انهم ارباب و آلهة من دون الله.» پس مشرکان به کسانی متوسل می شدند که آنها را خدا تصور می کردند، ولی در آیه بعدی کسانی توصیف شده اند که برای رسیدن به خدا توسل می جویند، نه اینکه «متوسل به» را خدا می پندارند.

پس بدون پندار معبودیت، توسل جستن به کسانی که مقرب درگاه خداوندند عیبی ندارد. مشرکان بُت ها را به عنوان قادر مطلق می پرستیدند، لذا خدا آن ها را توبیخ کرده است، اما کسانی که خدا را معبود حقیقی و قادر مطلق می دانند و به مقربان خداوند توسل می جویند، قابل ملامت نیستند.(1)

از این دو آیه نیز استفاده می شود که طلب استغفار از دیگری، نه تنها منافات با توحید ندارد، بلکه راهی برای رسیدن به لطف پروردگار است. همین که یعقوب، پیامبر بزرگ خدا، تقاضای فرزندان را می پذیرد و پاسخ مثبت به آ ن ها می دهد، نشان دهندة این نکته است که توسل به اولیای الهی امری جایز است. آن ها که این امر را ممنوع و مخالف اصل توحید می پندارند، گویا از اصل متون دینی و به ویژه قرآن آگاهی کافی ندارند یا لجاجت بی مورد می ورزند.(2)

توسل در نزد اهل سنت

دکترمحمد طاهر القادری، دانشمند اهل سنت و پاکستانی است. او می نویسد:

توسل مسئله ای است که به نص صریح و احادیث صحیح و متواتر ثابت شده است و اکثر مسلمانان از قدیم تا امروز به آن عمل نموده اند. متاسفانه امروزه آن را مسئله متنازع و موضوع مناظره و مجادله قرار داده اند و در نتیجه مخالفان و موافقان یکدیگر را به شرک و کفر متهم می کنند. اگر ما در احادیث نبوی اندیشه کنیم، می فهمیم و این حقیقت

ص: 176


1- . برداشت نویسنده از: علامه طباطبائی، تفسیر المیزان، ج 15، ص 127 به بعد.
2- . آیت الله مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 10، ص75.

آشکار خواهد شد که قرآن و حدیث توسل را جایز قرار داده اند. صدها روایت و فرمان نبوی شاهد برای لزوم توسل در تقرب به خداوند متعال اند.(1)

مشروعیت توسل به اولیای خدا و واسطه قرار دادن آن ها برای تقرب به خداوند و طلب حاجت از او، در روایات متعددی آمده و سیرة مسلمانان از عصر پیامبر تاکنون بر آن جاری بوده است. این امر نه تنها شرک نیست، بلکه اظهار تذلل و خشوع بیشتر در پیشگاه خداوند است. کسی که پیامبر و اولیاء الله را وسیله تقرب به خدا قرار می دهد، در واقع خود را در محضر خدا آن چنان کوچک و بی مقدار می داند که اطمینان ندارد خداوند به او توجه و عنایت خواهد کرد؛ لذا کسانی را که نزد خدا آبرو دارند و مورد توجه و لطف اویند، وسیله قرار می دهد تا خداوند به احترام آن ها او را نیز از رحمت واسعه خود برخوردار سازد و این نهایت تذلل و خشوع و اظهار عبودیت برای خداست.

داستان صحابی نابینا که نزد رسول مکرم اسلام آمد و گفت: ای رسول خدا، از خدا بخواه که به من عافیت دهد. پیامبر فرمود: اگر خواستی دعا می کنم و اگر خواستی صبر کن و صبر برای تو بهتر است؛ گفت: دعا بفرما. پیامبر به او دستور داد: با دقت، وضویی نیکو بگیر و دو رکعت نماز بخوان و بعد از آن چنین دعا کن:خدایا! از تو می خواهم به وسیله پیامبرت که پیامبر رحمت است و به سوی تو متوجه می شوم تا حاجتم برآورده شود. خداوندا! او را شفیع من قرار بده.

ابن حنیف گوید:»فوالله ما فرقنا وطال بنا الحدیث حتی دخل علینا لم یکن به ضر»؛ به خدا سوگند، ما متفرق نشده بودیم و سخنی طول نکشیده بود که آن مرد بر ما وارد شد، در حالی که گویا هیچ آفتی در او نبود.

ابن ماجه و حاکم این روایت را صحیح دانسته اند.(2)

ص: 177


1- . دکتر محمدطاهر قادری، عقیده توسل، ص 121.
2- . ابن ماجه، سنن ابن ماجه، ج 1، ص 441.

مضمون حدیث بسیار روشن است و جای هیچ گونه توجیه و تأویل نیست. پیامبر اکرمŒ، خود، دعا نفرموده، بلکه به او آموخته است که چگونه به پیامبر توسل جوید و از خداوند منان بخواهد. آن فرد نیز رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را وسیله تقرب خود به خدا قرار داده است.

نقد و بررسی روایت

همه دانشمندان دربارة سند حدیث مذکور متفق القول اند که روایتی صحیح است. حتی ابن تیمیه، صاحب کتاب التوصل الی حقیقة التوسل و تمام مفسران اهل سنت، از جمله رشیدرضا و مراغی که مداحان ابن تیمیه اند، این روایت را صحیح دانسته اند، اما چون سند حدیث خدشه ناپذیر بوده است، دست به تأویل زده اند. ابن تیمیه، رفاعی، رشیدرضا و مراغی می نویسند که روایت صحیح است، ولی نابینا به دعای رسول متوسل شده است؛ لذا این روایت دلیل بر جواز توسل به شخص رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و اولیای الهی نیست، زیرا مرد نابینا از رسول خدا دعا خواسته بود و رسول اکرم به او دعا آموخت و نه توسل به خود را.

آیت الله جعفر سبحانی در پاسخ به این شبهه می گوید:

اگر این حدیث را به دست فردی آشنا به زبان عربی بدهید که ذهنش از مناقشات وهابی ها در مسئله توسل به کلی خالی باشد و از او بپرسید پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در دعایی که به نابینا تعلیم فرمود، چه دستوری داد و او را در استجابت دعای خود چگونه ارشاد کرد، به شما پاسخ خواهد داد: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به او تعلیم داد که پیامبر رحمت را وسیله خود قرار دهد و به او توسل بجوید و از خدا بخواهد که خداوند حاجت او را برآورده سازد. این مطلب از جمله های زیر به خوبی استفاده می شود: الف. «اللهم انی اسئلک و اتوجه الیک بنبیک» بارالها، از تو مسئلت می کنم و روی می آورم به تو به وسیله پیامبرت. در این جا مراد خود نبی است،

ص: 178

نه دعای نبی و تصور این که مقصود دعای نبی است، برخلاف ظاهر و فاقد برهان است.(1)

ب. «محمد نبی الرحمة.» برای این که روشن شود مقصود مسئلت از خدا به خاطر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و توجه به خدا به وسیله اوست، لفظ نبی را با جمله «محمد نبی الرحمة» توصیف کرده است تا حقیقت را روشن تر و هدف را واضح تر سازد.

ج. «یا محمد انی اتوجه الی ربّی.» این جمله می رساند که آن مرد حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم را وجهه دعای خود قرار می دهد، نه دعای آن حضرت را.

د. مفاد جمله «وشفعه فی» این است: پروردگارا! او را شفیع من قرار بده و شفاعت او را در مورد من بپذیر. در این جمله آنچه مورد سخن است، همان ذات گرامی و شخصیت والا مقام آن حضرت است و سخنی از دعای پیامبر به میان نیامده است.(2)

1. جابربن عبدالله انصاری از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم روایت می کند: «من قال حین یسمع النداء (الاذان) اللهم ربّ هذه الدعوة والصلواة القائمة آت محمد الوسیلة والفضیلة وبعثه مقاماً محموداً الذی وعدته حلت له شفاعتی یوم القیامة»، هرکس به هنگام شنیدن اذان بگوید: خدایا، ای صاحب این دعوت نامه و نماز به پا داشته شده، به محمد وسیله و فضیلت بده و او را به مقام پسندیده ای که وعده کرده ای برسان، شفاعت من در روز قیامت به او خواهد رسید.

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در این حدیث از مسلمانان خواسته که وسیله بودن آن حضرت را از خدا طلب کنند. دانشمندان اهل سنت می گویند: این دعا چیزی جز نماز است که پیامبر گرامی به مسلمانان تعلیم داده است. خداوند امر فرموده است که با پیامبر و خاندان او

ص: 179


1- . جهت مطالعه بیشتر رجوع شود به: ابن ماجه، سنن ابن ماجه، ج 1، ص 441؛ و حاکم، مستدرک، ج 1، ص 313؛ و نورالدین علی بن ابی بکر هیثمی، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج 2، ص 279؛ و متقی هندی، کنزالعمال، ج 2، ص181، ج 6، ص 521؛ و طبری، المعجم الکبیر، ج 9، ص 30، و سمهودی، وفاء الوفاء، ج 3و4، ص 1372.
2- . جعفر سبحانی، توسل، ص124 به بعد.

را نیز همراه کنند و دعا را با توسل پایان دهند. در بعضی جاها آمده است که دعا با وسیله مقدمه نماز است.(1)

در احادیث اهل بیت آمده است که در بهشت مکان بلندی قرار دارد که برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است. از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نیز نقل شده است:

«فاذا سألتم الله فاسئلوا لی الوسیلة» اصحاب گفتند: یا رسول الله، من سکن معک فیها؟ قال: علی و فاطمه و الحسن و الحسین†. این حدیث را حدیث وسیله می گویند، اما چون به مذاق برخی خوش نمی آمده، آن را به گونه ای دیگر نقل نموده اند.(2)

2- از ابوسعید خدری نقل شده است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

ما خرج رجل من بیته الی الصلاة و قال: اللهم بحق السائلین علیک و بحق من مشایی هذا فانی لم اخرج اشراً ولابطراً ولا ریاء ولاسمعة و خرجت اتقاء سخطک وابتغاء رضاتک فاسلک ان تعیذنی من النار وان تغفر ذنوبی انه لایغفر الذنوب الا انت الا اقبل الله علیه بوجهه واستغفر له سبعون الف ملک؛(3) هر کس از خانه خارج شود و این دعا را بخواند، خداوند به او رو می آورد و هفتاد هزار فرشته برای او طلب آمرزش می کنند: خدایا! به حق سائلان درگاهت و به حق این راه رفتن من که از جهت نافرمانی و خوش گذرانی و ریا و سمعه نیست، بلکه برای پرهیز از خشم تو و جست جوی خشنودی توست، از تو می خواهم که مرا از آتش جهنم پناه دهی و گناهان مرا ببخشی که کسی جز تو گناهان مرا نمی بخشد و....

در این حدیث، پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم به مردم یاد می دهد که به هنگام درخواست حاجت از خداوند، به سائلان درگاه ربوبی که همان صالحان و اولیای الهی اند توسل بجویند و آن ها را واسطه قرار بدهند.(4)

ص: 180


1- . جهت مطالعه بیشتر رجوع شود به: صحیح بخاری، ج 1، ص 208؛ و سنن نسائی، ج 2، ص 827؛ سنن ترمذی، ج 1، ص 283؛ هیثمی، المعجم الزوائد، ج 1، ص333؛ و متقی هندی، کنزالعمال، ج 2، ص80، ج 7، ص 698 و 703؛ و بیهقی، سنن بیهقی، ج2، ص174.
2- . محمود محمد بن عیسی، العقاید الاسلامیة، ج 4، ص 295.
3- . سنن ابن ماجه، ج 1، ص 261.
4- . آیت الله جعفر سبحانی، آیین وهابیت، ص 158.

3- زمانی که فاطمه بنت اسد از دنیا رفت، پیامبر خدا در هنگام دفن او چنین دعا فرمود: «الله الذی یحیی و یمیت و هو حی لایموت اغفر لامی فاطمه بنت اسد و وسع علیها مدخلها بحق نبیتک والانبیاء الذین قبلی»؛(1)

خداوند زنده می کند و می میراند و زنده است و نمی میرد. خدایا! مادرم فاطمه بنت اسد را بیامرز و جایگاه او را وسیع گردان؛ به حق پیامبرت و به حق پیامبران پیش از من.در این روایت، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم خود و انبیای ماسبق را وسیله قرار داده است، از این سیره پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فهمیده می شود که انبیا در عالم برزخ زنده اند و می توانند مورد توسل قرار گیرند.

توسل در مکتب اهل بیت علیهم السلام

مکتب اهل بیت به توسل اعتقاد دارد و عملاً هم به ذوات مقدس توسل می جوید. روایات مکتب اهل بیت در این باب فراوان است. ما در این مختصر، بعضی از این روایات را می آوریم:

1. سلمان فارسی از پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم چنین نقل می کند: خداوند می فرماید: ای بندگان، آیا چنین نیست که چه بسا کسی حاجات های بزرگی از شما می خواهد و شما حوایج او را برنمی آورید، تا این که کسی محبوب ترین مردم نزد شماست، شفیع قرار می دهد؛ آن گاه حاجت ها را به احترام آن شفیع برمی آورید؟

«الا فاعلموا ان اکرم الخلق علی وافضلهم لدی محمد واخوه ومن بعدهم الائمة الذین هم الوسائل الیّ»؛(2)

حال آگاه باشید و بدانید که گرامی ترین خلق نزد من، محمد و برادر وی علی و امامان پس از اویند که همانا وسیله مردم به سوی من اند. اینک هر کس حاجتی دارد و نفعی را طالب است یا آن که دچار حادثه ای صعب و زیانبار گشته خواهان رفع آن

ص: 181


1- . محمد نقشبندی، حلیة الاولیاء، ج 2، ص 121.
2- . مجلسی، بحارالانوار، ج 94، ص 22.

است، باید مرا به محمد و خاندان پاکش بخواند تا به نیکوترین وجه حاجت او را برآورم.

2. ابن شهر آشوب از امام علی علیه السلام نقل می کند که حضرت در ذیل آیه )وابتغوا الیه الوسیلة( فرمود: «انا وسیلته»(1) من وسیله خدا هستم.

3. از حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام چنین نقل شده است: «قال رسول الله: الائمة من ولد الحسین من اطاعهم فقد اطاع الله و من عصاهم فقد عصا الله هم عروة الوثقی وهم الوسیلة الی الله»؛ امامان از فرزندان حسین اند. هرکس از آنان اطاعت کند، از خدا اطاعت کرده است و هر کس از آنان سرپیچی کند، همانا خدا را نافرمانی کرده است. آنان دستگیره محکم و وسیله به سوی خدایند.

4. در امالی شیخ مفید به نقل از محمدبن مثنی آمده است: من از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود: «نحن السبب بینکم و بین الله عزوجل»(2)

5. ابان بن تغلب از امام باقر علیه السلام نقل می کند: «آل محمد هم حبل الله الذی امر بالاعتصام به فقال: واعتصموا بحبل الله جمیعاً ولاتفرقوا»؛(3) آل محمد ریسمان خدایند که فرموده است: همگی چنگ به ریسمان خدا بزنید و پراکنده نشوید.

6. مردی اعرابی از رسول خدا پرسید: در آیه )واعتصموا بحبل الله( مراد از «حبل» چیست؟ رسول اکرم دست او را گرفت و بر شانه حضرت علی علیه السلام گذاشت و فرمود: «یا اعرابی هذا حبل الله فاعصتم به»؛ این ریسمان خداست، به او چنگ بزن. آن اعرابی نیز حضرت علی آمد و او را در آغوش گرفت و گفت: خداوندا! من تو را شاهد می گیرم که چنگ به ریسمانت زده ام. آن گاه رسول خدا فرمود: هر که می خواهد به اهل بهشت بنگرد، به این مرد نگاه کند.

لزوم تمسک به حبل الله از مسلّمات قرآن است و آیه شریفه «اعتصام» صراحت دارد

ص: 182


1- . طباطبایی، المیزان، ج 4، ص 262.
2- . مجلسی، همان، ج 23، ص 101 و حویزی، تفسیر نورالثقلین، ج 1، ص 626.
3- . همان، ج 36، ص 16.

که خداوند متعال از جانب خود برای نجات آدمیان ریسمانی تعیین کرده است و آن را که وسیله و سبب نیل به سعادت دنیا و آخرت و رسیدن به قرب الهی است، در دسترس ابنای بشر قرار داده و همگی را به اعتصام به آن امر فرموده است. این همان دستور توسل و استمداد از غیر خدا (به اذن او) است که آیه با کمال وضوح بیان کرده است. پیامبر اکرمŒ؛ یعنی مفسر قرآن، نیز مصداق آن را نشان داده و آل محمد را حبل الله و وسیله قرب بندگان به خدا نامیده است. شیخ صدوق از امام صادق علیه السلام چنین نقل می کند: روز قیامت پس از آن که بهشتیان به بهشت و دوزخیان به دوزخ مسکن یابند، بنده ای هفتاد خریف در میان آتش بماند (خریف هفتاد سال است). سپس به خدا رو می کند و می گوید: «یا رب اسألک بحق محمد و اهل بیته لما رحمتنی». خدا به جبرئیل فرمان می دهد او را از جهنم بیرون آورد. آن گاه خدا می فرماید: آگاه باش، به عزت و جلالت خودم سوگند، اگر نبودند کسانی که مرا به حقشان قسم دادی، هر آینه بر مذلت و خواری ات در آتش می افزودم، ولی بر خودم حتم کرده ام هر بنده ای مرا به حق محمد و اهل بیتش قسم دهد و سعادت خویش را از من بخواهد، او را بیامرزم و از گناهی که بین من و اوست، درگذرم. اینک تو را آمرزیدم و از گناهت درگذشتم. آن گاه او را به بهشت می برند.(1)

توسل به آثار اولیا در سیرة اصحاب و تابعین
اشاره

علاوه بر نص آیات و روایات، توسل به اولیای الهی در سیرة اصحاب و تابعین و مسلمانان جایگاه ویژه ای دارد. اصحاب در صدر اسلام و مسلمانان به تابعیت آنان، تاکنون همواره در مقام دعا و نیایش به انبیای عظام، اولیا و صلحای ارجمند و انسان های الهی متوسل شده اند و مقربان و آبرومندان در پیشگاه الهی را وسیله قرار داده اند تا خداوند به احترام آن ها دعایشان را مستجاب کند و حوایجشان را برآورده سازد. اکنون چند نمونه از این امر را می آوریم.

ص: 183


1- . مجلسی، همان، ج 27، ص 212.
1. ام المومنین و حکم توسل به قبر نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم

پس از رحلت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم در مدینه، قحطی شدیدی رخ داد و مردم از این قحطی به ستوه آمدند و این مسئله را پیش حضرت عایشه شکوه نمودند. او گفت: «ا نظروا الی قبر رسول الله فاجعلوا منه کواً الی السماء حتی لایکون بینه و بین السماء سقف»؛ به قبر پیامبر نگاه کنید و آن را دریچه ای به آسمان قرار دهید؛ به طوری که میان قبر و آسمان سقفی نباشد. مردم چنین کردند و باران آمد؛ زمین سرسبز شد؛ شترها چنان فربه شدند که گویا می ترکیدند. آن سال را عام الفتق؛ سال فراوانی، نامیدند.(1)

2. حضرت عمر و توسل به عموی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم

عن انس بن مالک: «ان عمر بن الخطاب کان اذا قحطوا استسقی بالعباس بن عبدالمطلب فقال: اللهم انا کنا نتوسل الیک بنبینا فستقنا و انا نتوسل الیک لعم نبینا فاسقنا قال: فیسقون»؛

انس می گوید: عمر بن خطاب در خشک سالی با توسل به عباس بن عبدالمطلب از خدا طلب باران می کرد و می گفت: خدایا، ما همواره به وسیله پیامبرت به تو متوسل می شدیم و ما را سیراب می کردی. اینک به وسیله عموی پیامبرمان به تو متوسل می شویم؛ پس ما را سیراب کن. وی می گوید: آنان سیراب می شدند

در روایت تاریخی دیگری، در سال رماده، هنگامی که قحطی به اوج رسید، عمر به وسیله عباس طلب باران نمود. خداوند نیز باران فرستاد و زمین سرسبز شد. در این هنگام عمر رو به مردم کرد و گفت: به خدا سوگند، عباس وسیله ما در پیشگاه خداست و مقامی در نزد خدا دارد: «سال الام-ام وق-د تتابع جدبنا فسقی الغم-ام بغ-رة العباس ع-م النبی وصن-وا والده ال-ذی ورث النبی بذک دون الناس احیی الاله به البلاد فاصبحت محضرة الاجناب بعد الیأس».(2)

این حکایت تاریخی به ما نشان می دهد یکی از مصادیق «وسیله»، توسل به ذوات محترم و صاحب منزلت است که مایة تقرب به خداوند می باشند. قسطانی می گوید:

ص: 184


1- . سمهودی، وفاء الوفا، ج 4، ص1374 و دارمی، سنن دارمی، ج 1، ص 43، رقم 93؛ و سبکی، شفاء السقام، 128 و دکتر محمدطاهر قادری، عقیده توسل، ص 231.
2- . صحیح بخاری، ج 2، ص 75 و سمهودی، وفاءالوفاء، ج 4، ص 1375.

وقتی عمر به وسیله عباس، طلب باران نمود، گفت: ای مردم، پیامبر خدا عباس را به دیده پدری می نگریست. از او پیروی کنید و او را وسیله خود به سوی خدا قرار دهید. این عمل اندیشه کسانی را باطل می کند که مطلق توسل و یا توسل به غیر پیامبر را تحریم کرده اند.

3. راهنمایی عثمان بن حنیف

در دوران خلیفه سوم، مردی برای حاجتی پیش عثمان بن عفان آمد. خلیفه به آن شخص توجه نکرد. این شخص در راه با عثمان بن حنیف ملاقات کرد و از خلیفه سوم به علت عدم توجه به او شکوه نمود. ابن حنیف آن شخص را به این طریق امر نمود: وضو بگیر و به مسجد برو، دو رکعت نماز بخوان و این دعا را بخوان:»اللهم انی اسئلک و اتوجه الیک بنبینا محمد نبی الرحمة یا محمد انی اتوجه بک ربی فتقضی لی حاجتی «

مرد رفت و به این گفته عمل نمود. سپس به خانه عثمان رفت و حاجتش برآورده شد. وقتی مرد دوباره با عثمان بن حنیف دیدار کرد، از راهنمایی او تشکر نمود. ابن حنیف گفت: من کاری نکردم. تنها آنچه را از رسول خدا دیده بودم، به تو گوشزد کردم.(1)

4. توسل به قبر نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم

در دوران عمر بن خطاب خشک سالی پدیدار گشت. بلال بن حرث نزد قبر نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آمد و گفت»یا رسول الله استسق لامتک فانهم هلکوا«؛ ای پیامبر، برای امت خود طلب باران کن که هلاک می شوند. دکتر طاهر قادری می نویسد: ابن تیمیه در کتاب اقتضاء الصراط، ص 373، این روایت را تأیید نموده است و ابن کثیر در البدایة و النهایة، ج 5، ص 167 نیز روایت مذکور را صحیح دانسته است. مؤلف عقیده توسل اعتراضاتی را که به این روایت نموده اند، پاسخ داده است.(2)

ص: 185


1- . علامه عبدالحسین امینی، الغدیر، ج7، ص301 و عاملی، الانتصار، ج 5، ص 355.
2- . آیت الله جعفر سبحانی، آیین وهابیت، ص 165.
5. توسل در نزد مالک

ابو جعفر منصور، خلیفه عباسی، از مالک بن انس، امام مالکیه، دربارة کیفیت زیارت قبر رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم پرسید: زائر هنگام زیارت رو به قبله باشد یا رو به قبر پیامبرŒ؟ مالک بن انس در پاسخ گفت:»لم تصرف وجهک عنه وهو وسیلتک و وسیلة ابیک آدم الی الله یوم القیامة بل استقبله واستشفع به فیشفعک الله قال الله تعالی ولو انهم اذ ظلموا انفسهم«؛ چرا چهره از او برمی گردانی؟ او وسیله تو و وسیله پدر تو آدم در روز رستاخیز است. رو به او کن و او را شفیع خود قرار بده. خدا شفاعت او را می پذیرد. خدا می فرماید: اگر آنان به نفس خویشتن ستم کنند....(1)

6. توسل به باب الحوائج رضی الله عنه

حسن بن ابراهیم ابوعلی خلالی که شیخ حنابله در دوران خود بود، می گفت»: ما همنی امر فقصدت قبر موسی بن جعفر فتوسلت به الا سهل الله لی ما احب«، هیچ امر مهمی برای من اتفاق نیفتاد مگر این که به زیارت قبر موسی بن جعفر رفتم و به او متوسل شدم و خداوند آنچه را می خواستم، به آسانی در اختیار من گذاشت.(2)

7. توسل به علی بن حسین رضی الله عنه

زهری می گوید: بیمار شدم و نزدیک به هلاکت شدم. گفتم: مرا به خدا وسیلتی باید. در عهد خود هیچ کس را فاضل تر از علی بن حسین رضی الله عنه نشناختم. گفتم: یا بن رسول اللهŒ، حال من این است که تو می بینی. بر من لطف کن به دعایی که از تو گرامی تر نزد خدا کسی نیست. گفت: من دعا می کنم تو آمین بگو، یا تو دعا کن من آمین می گویم. گفتم: دعا و آمین تو بگو؛ من بر اثر آمین می گویم. دست برداشت و گفت: بارخدایا! پسر شهاب، من و آبای مرا وسیله می سازد. خدا به آن اخلاص که تو از پدران من می دانی، حاجت او را روا کن و او را شفا بده. زهری می گوید: به آن خدای که جان جان ها به

ص: 186


1- . فتح الباری فی شرح البخاری، ج 2، ص 413.
2- . دکتر محمدطاهر قادری، عقیده توسل، ص 243.

دست اوست، پس از آن هرگز بیمار نشدم و دست تنگ نشدم و با هیچ سختی روبه رو نشدم و از آن هنگام تاکنون در راحت هستم. امید می دارم خدا مرا بیامرزد و بر من رحمت کند به وسیله دعای زین العابدین علی بن حسین رضی الله عنه .(1)

8. توسل نزد امام شافعی

ابن حجر هیثمی در کتاب صواعق المحرقة از امام شافعی نقل می کند که سروده است:

آل الن--بی ذری-ع-تی ه-م الی--ه وسی-ل-تی ارجوبهم اعطی غداً بیدی الیمین صحیفتی(2)

«خاندان پیامبر وسیله من به سوی خدا هستند و امیدوارم با توسل به آنان نامه اعمالم فردا به دست راستم داده شود».

با توجه به منابع اسلامی به این نتیجه می رسیم که توسل به اولیای خدا به ویژه رسول اکرمŒ، هم در حیات ظاهری و هم در دوران حیات برزخی آنان جایز است و سیره صحابه و تابعین و روایات فراوان، گواه این سخن اند. صاحب عقیده توسل می نویسد: همان گونه که توسل به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در حیات ظاهری آن حضرت جایز است، بعد از رحلت آن حضرت نیز توسل به او صحیح است و هیچ دلیل شرعی و عقلی نداریم که بعد از وصال آن حضرت توسل به او ممنوع باشد.

عقیده ما این است: وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم یا یکی از اولیای خدا را وسیله قرار می دهیم، هرگز آن ها را شریک و مساوی خدا نمی دانیم. آنان فقط متوسل به خداوند اند. او «وحده لاشریک له» است و هیچ نبی یا ولی، زنده یا مرده، شریک او نخواهد شد. ما برای قبولی دعا آن ها را وسیله قرار می دهیم، اما قدرت قبول دعا فقط به دست خداست.(3)

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در حیات و ممات یکسان است. عبدالله بن مسعود از رسول اکرم روایت می کند:

ص: 187


1- . سمهودی، وفاء الوفاء، ج 4، ص 1376.
2- . خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج 1، ص 120.
3- . جرجانی، تفسیر گازر، ج 2، ص 362.

حیاتی خیر لکم تحدثون و تحدث لکم و وفاتی خیرلکم تعرض علی اعمالکم فما رأیت من خیر حمدت الله علیه و ما رایت من شرّ استغفرت الله لکم؛(1) در زندگی من برای شما خیر وجود دارد، زیرا احادیث را می گویید و در وفات من هم برای شما خیر وجود دارد، زیرا اعمال شما پیش من عرضه خواهد شد. هرگاه در اعمال شما نیکی را ببینم، خوشحال می شوم و شکر خدا می کنم و هرگاه بدی شما را نگاه کنم، برای شما استغفار می کنم.

با در نظر گرفتن این همه شواهد می توان ادعا نمود که پیامبران و اولیای خدا و اهل بیت علیهم السلام برجسته ترین وسیله تقرب به خداوند هستند.

نقد و بررسی اقوال مخالفان در مسئله توسل

اصل توسل مورد اتفاق همه مسلمانان، اعم از اهل سنت، شیعه و حتی وهابیان، است. همه می گویند باید بین بندگان و خالق وسیله ای باشد تا بندگان به خدا تقرب جویند و مورد عنایت خالق قرار گیرند، ولی در تعیین مصداق یا مصادیق توسل بین دانشمندان اختلاف نظر وجود دارد. در دیدگاه ما، هر آنچه بنده را به خدا نزدیک کند، شیء یا فرد، از مصادیق توسل است. البته قادر مطلق خداست و اجابت نیز در دست اوست. آنچه را ما بین خودمان و خدا وسیله قرار می دهیم، دارای استقلال نمی دانیم و فقط آن را از خودمان بهتر و نزد خدا عزیز و آبرومند می بینیم و این است که آن را وسیله اجابت دعا قرار می دهیم. بیشتر دانشمندان اهل سنت نیز چنین عقیده ای دارند و از صدر اسلام تاکنون به آن نیز عمل کرده اند. البته کسانی که ناقدان و حتی مخالفان توسل اند و حتی در بعضی از موارد، جویندگان توسل را کافر یا از کافر بدتر و واجب القتل می دانند، به طور کلی منکر توسل نیستند؛ بلکه آن ها نیز بعضی موارد از توسل را قبول دارند و به آن هم عمل می کنند. ما در این مقام، اقوال کسانی را که ناقدان و مخالفان توسل هستند، نقد و بررسی می کنیم.

ص: 188


1- . ابن حجر هیثمی، صواعق المحرقة، ص 178.

ابن تیمیه توسل را به سه نوع تقسیم کرده است:

الف. توسل به ایمان و اطاعت: توسلی که اصل ایمان و اسلام است، توسل به ایمان به خدا و اطاعت به اوست. ابن تیمیه تفسیر آیه )وابتغوا الیه الوسیلة( را ایمان و اطاعت رسول خدا می پندارد. وقتی از او پرسیدند: آیا توسل به نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم جایز است یا خیر، پاسخ داد: ایمان به نبی و اطاعت از او و محبت به او و وسیله قرار دادن واجباتی که پیامبر واجب کرده است، به اتفاق مسلمانان جایز و مشروع است.(1)

ب: دعا و شفاعت پیامبر اکرمŒ: در نظر او، این دو نوع را همه مسلمانان جایز می دانند.

ج: توسل به خدا به معنای قسم دادن به ذات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و غیر آن:

ابن تیمیه این نوع را حرام می داند و معتقد است این همان نوع است که صحابه و تابعین در طول حیات و بعد از رحلت پیامبر انجام نداده اند. احادیثی نیز که بر توسل به ذات نبی و غیر آن دلالت می کنند، همه ضعیف اند و حجت نیستند. این همان نظر ابن حنیفه است(2)

برخی از پیروان ابن تیمیه توسل را اول بر دو قسم کرده اند و گفته اند: توسل به ایمان و اطاعت از نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم جایز و مشروع است، ولی توسل به ذات نبی و اقسام دیگر توسل غیرمشروع است. در نظر اینان، توسل به ایمان و اطاعت رسول خدا، جزء اعمال صالح و از وسایل مشروعی است که انسان را به خدا نزدیک می کند. لفظ توسل در عرف صحابه دربارة دعا و شفاعت پیامبر نیز به کار می رفته است. دلیل مشروعیت این نوع توسل هم حدیث نبوی است که از انس بن مالک روایت شده است: روز جمعه مردی به در مسجد آمد و از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم خواست برای باران دعا کند. مرد گفت «یا رسول الله هلکت الاموال وانقطعت السبیل فادع الله یغیثاً»؛ «ای رسول خدا، اموال ما هلاک و راه ها بسته شده، دعا کن که باران ببارد». پیامبر گرامی اسلام دست های مبارک را بلند

ص: 189


1- . دکتر محمدطاهر قادری، عقیده توسل، ص 222 - 23.
2- . نورالدین علی بن ابی بکر، مجمع الزوائد، ج 9، ص 24.

کرد و دعا نمود: «اللهم اسقنا اللهم اسقنا.»؛ پروردگارا، ما را سیراب کن، پروردگارا ما را سیراب کن.(1)

وجه استدلال این است که صحابه نزد رسول اکرم آمدند و از رسول خدا خواستند دعا کند. این امر مشروع است، اما اکنون که رسول خدا مرده است، ممکن نیست کسی از او طلب دعا کند. اکنون فقط اطاعت نبی و محبت به او باقی مانده است. ابن تیمیه روایاتی را که در آن ها توسل به ذات نبی آمده است، به دعای پیامبر تأویل می کند. وی دلیل عدم جواز توسل به ذات پیامبر را همان روایت استسقای عمر به عموی پیامبر آورده و گفته است: اگر بعد از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم توسل به آن حضرت جایز بود، چرا عمر به پیامبر توسل نکرد و عباس را انتخاب نمود؟ لذا عمل عمر، دلیل عدم جواز توسل به پیامبر در عالم حیات برزخی است.(2)

نقد و بررسی دیدگاه ابن تیمیه

چنان که دانسته شد، ابن تیمیه اصل توسل را می پذیرد و از سوی دیگر توسل به غیر خدا را شرک می داند؛ زیرا قرآن، خواندن غیر خدا را منع نموده است: )فلاتدعوامع الله احداً(. بنابراین، توسل به ذات اولیای الهی و مقام و حرمت آن ها حرام است. در پاسخ باید گفت:

اولاً: طبق نظر شما خواندن غیر خدا شرک است. در این صورت، چگونه اعمال صالح و دعای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را نیز وسیله قرار می دهید؟ اگر خواندن غیر خدا شرک باشد، توسل به اعمال صالح و دعای پیامبر نیز شرک به شمار می آید.

ثانیاً: معنای شرک بودن توسل به ذات اولیای الهی چیست؟ زیرا شرک این است که آدمی غیر خدا را در مقابل خدا مستقل بالذات بداند یا در صفات و افعال قائل به استقلال او شود یا غیر خدا را قابل پرستش بداند. اکنون چرا باید بگوییم متوسل شرک

ص: 190


1- . دکتر محمدطاهر قادری، عقیده توسل، ص 382.
2- . رشیدرضا، المنار، ج 6، ص 308.

ورزیده است؟ مگر خالق جهان را دو تا پنداشته است که به اعتقاد توحیدی در خالقیت او لطمه ای بخورد؟ یا مدبر کارگردان را دوتا دانسته است تا توحید در ربوبیت او انکار شود؟ یا غیر خدا را پرستش نموده است تا توحید عبادت و پرستش او دست خوش اختلال گردد؟ وسیله قرار دادن ذات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم یا به جاه آن حضرت توسل جستن، در هیچ کدام از انواع شرک داخل نیست.

در این جا مناسب است بعضی از اقوال دانشمندان اهل سنت را ملاحظه کنیم:

شیخ محمد الفقی می گوید:انبیا و رسل از همه برترند. اینان در پیشگاه خداوند عالم منزلت ویژه ای دارند: )ذلک فضل الله یؤتیه من یشاء والله ذوالفضل العظیم(،(1)

مردم در هنگام مشکلات به آنان مراجعه می کنند و آنان مستجاب الدعوه اند و جواز توسل به جاه و دعای آن ها احادیث متواتر و اخبار مستفیض دارد.

دکتر عبدالملک السعدی می گوید: هنگامی که می گوییم: «اللهم انی توسلت الیک. بجاه فلان...» در جایز بودن آن خلافی نیست، زیرا مراد از جاه ذات نیست، بلکه مکان و مرتبه آن است، چون در قرآن دربارة حضرت موسی آمده است: )انَ عِندَ اللَّهِ وَجِیهًا((2) و در مورد حضرت عیسی آمده است: ) وَجِیهًا فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ(.(3)

این را کسی انکار نمی کند؛ زیرا احتمال ندارد که نسبت تأثیر به «متوسل به» بدهد؛ زیرا او مقصود نیست، بلکه جاه و مکانت «متوسل به» نزد خدا مراد است. اما قصه استسقای عمر به عباس این است که عمر نگفت به عباس بن عبدالمطلب توسل می جوید، بلکه گفت: «بالعباس عم نبیک». وجاهت عباس از نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بوده است و این خود اعترافی است که جاه نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بعد از رحلت نیز همیشه باقی است، حتی به عباس، عموی آن حضرت هم سرایت کرده است.

زرقانی دانشمند دیگر اهل سنت، می گوید:

ص: 191


1- . حدید: 27.
2- . احزاب: 69.
3- . آل عمران: 45.

به پیامبر توسل جویید و از خدا به جاهش سؤال کنید، چون این کار کوه های گناه را می ریزد، زیرا عظمت هیچ گناهی به برکت شفاعت و عظمت او نزد خدا نمی رسد و اگر کسی خلاف این معتقد شود، از این رحمت محروم خواهد ماند».

وقتی ما سیره صحابه، تابعین و مسلمانان را می بینیم، روشن می شود که آنان بعد از رحلت آن حضرت، به قبر نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می رفتند و دعا می کردند و رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را وسیله قرار می دادند. این ادعای ابن تیمیه که می گوید: ما در صحابه، تابعین و تابعین تابعین کسانی را نیافتیم که به قبر رسول توسل جسته باشند و نماز و دعا خوانده باشند، نادرست است. کسانی که از تاریخ اسلام بی خبرند و عموم مردم که غالباً با تاریخ اسلام و متون دینی و اعتقادی سروکار ندارند یا کسانی که غرض و مرض دارند، فوراً سخنان ابن تیمیه یا مانند او را می پذیرند. دانشمند برجسته اهل سنت، ذینی دحلان، در سیره خود می نویسد: بعد از رحلت پیامبر اکرمŒابوبکر خطاب به پیامبر گفت: «اذکرنا یا محمد عند ربک ولکنی علی بالک».(1)

حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام نیز به هنگام غسل دادن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم خطاب به آن حضرت فرمود:

«بابی انت و امی یا رسول الله لقد انقطع بموتک ما لم ینقطع بموت غیرک من النبوة والانباء واخبار السماء...بابی انت و امی اذکرنا عند ربک و جعلنا من بالک»؛(2)پدرم و مادرم فدای تو ای رسول خدا! با مرگ تو رشته ای پاره شد که در مرگ دیگران این گونه قطع نشد. با مرگ تو رشته پیامبری، فرود آمدن پیام و اخبار آسمانی گسست. پدرم و مادرم فدای تو! ما را در پیشگاه پروردگارت یاد کن و در خاطر نگه دار.

سمهودی به نقل از حافظ عبدالله محمد بن موسی بن النعمان، از علی علیه السلام نقل می کند که فرمود:

سه روز بعد از رحلت رسول اکرم مردی اعرابی آمد و خود را بر قبر

ص: 192


1- . مائده، آیه 54.
2- . فقی محمد، التوسل و الزیارة، ص 161.

نبی انداخت و خاک بر سر خود گرفت و گفت: تو گفتی و ما شنیدیم. آنچه را تو از خدا گرفتی، ما از تو گرفتیم و این (آیه) بر شما نازل شد: )وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآؤُوکَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللّهَ تَوَّابًا رَّحِیمًا(.(1)اکنون من بر نفس خودم ظلم کردم و آمده ام تا تو برای من استغفار کنی.(2)

سمهودی می گوید: مقام استغفار رسول به علت موت او پایان نمی یابد، چون استغفار رسول خدا برای همه مومنان است. ما نمی پذیریم که رسول اکرم بعد از موت استغفار نمی کند، زیرا ثابت شده که پیامبر در برزخ زنده است و در روایات صحیح آمده است که اعمال بندگان خدمت رسول اکرم عرضه می شود و این کمال رحمت آن حضرت است که هر کسی نزد آن حضرت رود، او را محروم نکند، علما از این آیه اطلاق و عموم را فهمیده اند که هم در حال حیات و هم در حال ممات آن حضرت قابل استفاده است.

این روایت چنان مشهور است که همه مصنفان در کتاب های خود نقل نموده اند.

ابن عساکر در تاریخ خود و ابن جوزی در مشیر الغرام الساکن آن را نقل کرده اند که(3) توسل به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بعد از رحلت آن حضرت، سیره مستمر اصحاب و مسلمانان بوده است. حال چگونه ابن تیمیه می گوید هیچ کس از اصحاب و تابعان توسل نکرده است؟ او سیره مسلمین را نادیده گرفته و فتوای کفر و قتل داده و عالم اسلام را به علت افتراق درونی و همین فتواها دشمن یکدیگر ساخته است.

نقد و بررسی دیدگاه مراغی

مفسر اهل سنت، مراغی، در تفسیر آیه )وَابْتَغُواْ إِلَیهِ الْوَسِیلَةَ( گفته است: وسیله؛ یعنی نزدیک شدن به خدا به وسیله طاعت و عملی که خدا به آن راضی باشد. کسی از

ص: 193


1- . سعدی دقیق، البدعة فی مفهومها الاسلامی، ص 45.
2- . سمهودی، وفاء الوفاء، ج 3، ص 380 به بعد.
3- . حلبی، سیرة الحلبیة، ج 3، ص 39.

اصحاب و تابعان جز این را توسل نخوانده اند. ولی در قرون وسطی دیده می شود که انبیا و صلحا را وسیله قرب الهی قرار می دهند و از آن ها طلب حاجت می کنند و از قبر آن ها جلب منفعت و دفع ضرر می نمایند. حتی مردم با خدا نیز اصحاب قبور را می خوانند و خیال می کنند آنان می شنوند و جواب می دهند، اما علمای عامه با این کار مخالف اند. دلیل آنان هم این آیات قرآن است: ) فَلَا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدًا ( )إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ عِبَادٌ أَمْثَالُکُمْ( )الَّذِینَ تَدْعُونَ مِن دُونِهِ مَا یَمْلِکُونَ مِن قِطْمِیرٍ( )إِن تَدْعُوهُمْ لَا یَسْمَعُوا دُعَاءکُمْ وَلَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجَابُوا لَکُمْ وَیَوْمَ الْقِیَامَةِ یَکْفُرُونَ بِشِرْکِکُمْ (.

مراغی حق ابن تیمیه و ابن وهاب را ادا کرده است، اما باید دید قول او تا کجا درست است. اکنون به نقد و بررسی این سخن می پردازیم.

الف. مراغی گفته است:«توسل به انبیا و صلحا تا قرون وسطی رواج نداشته است و اصحاب و تابعین این کار را نکرده اند». اما سخن او قرین صحت نیست. وقتی ما به تاریخ اسلام و سیره اصحاب و تابعین نگاه می کنیم، درمی یابیم که آنان هم در حیات و هم بعد از رحلت آن حضرت به او متوسل می شدند. بیش از این نمونه های بسیاری را در این باره نقل کردیم. سمهودی در جلد چهارم کتاب وفاء الوفاء و تقی الدین سبکی در شفاء الاسقام مباحثی را برای اثبات زیارت قبر نبی اختصاص داده اند.

ب. سخن دیگر مراغی این است که: «مردم از اصحاب قبور طلب حاجت می کنند و طلب جلب منفعت و دفع ضرر می نمایند». این تهمتی عظیم به عاشقان اسلام و پیامبر است. تاکنون هیچ کس از مسلمانان شیعه و سنی، از خود صاحب قبر طلب حاجت یا جلب منفعت و دفع ضرر نکرده است. مسلمانان، صاحب قبر را فقط واسطه برای اجابت دعا و جلب منفعت یا دفع ضرر قرار می دهند و هر چه می طلبند از خدا می خواهند نه از کسی دیگر. مسلمانان به قبر رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم متوسل می شوند و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را «متوسل به» قرار می دهند و این هیچ اشکالی ندارد، زیرا هنگامی که ما ارواح طیبه را در عالم برزخ زنده می دانیم و امکان ارتباط با آنان را بر اساس قرآن و سنت

ص: 194

ثابت می شماریم، چه اشکال دارد آن ها را برای طلب حاجت واسطه و وسیله قرار بدهیم؟

اما این سخن مراغی که مسلمانان از اصحاب قبور بدون خدا حاجت طلب می کنند و با خدا آن ها را می خوانند نیز تهمت محض به اهل توحید است. به نظر اکثر مفسران، مراد آیه )فَلَا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدًا( پرستش غیر خداست؛ یعنی با خدا کسی را پرستش نکنید. شما کجا دیده اید که مسلمانی بدون خدا کسی را پرستش کرده باشد. هیچ کس از مسلمانان کلمه گو، کسی را با خدا در عبادت شریک نمی کند. خدا وحده لاشریک له است و این اعتقاد همه متوسلان به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است.

ج. سخن دیگری که مراغی به زبان آورده این است: «هیچ کس از علمای عامه به دلیل آیات مذکور به این عقیده معتقد نیست».

در پاسخ این ادعا باید گفت: از مفسر قرآن بسیار بعید است که آیاتی را که دربارة کفار و مشرکان آمده، بر مسلمان و مؤمن موحد تطبیق دهد. همه مفسران گفته اند آیات مذکور درباره مشرکان نازل شده است. تمسک و توسل به رسول خدا و شریک قرار دادن غیر خدا به خدا تفاوت بسیار دارد.

اولاً: مشرکان بت ها را عبادت می کنند، اما مسلمانان عبادت را فقط برای خدا سزاوار می دانند.

ثانیاً: مشرکان آنچه می پرستند، در مقابل خدا قرار می دهند؛ یعنی آن ها را در مقابل خدا همه کاره می شمارند، ولی مسلمانان اولیای خدا را فقط واسطه بین خود و خدا قرار می دهند و آن ها را مأذون خدا می شمارند و آن ها را بدون قدرت خدا عاجز می دانند.

آلوسی، مفسر بزرگ اهل سنت، می گوید: من مانعی در توسل به درگاه خداوند با مقام پیامبر، چه در حال حیات و چه پس از رحلت او، نمی بینم. او در جای دیگر نیز می گوید: توسل جستن به مقام کسی غیر از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در پیشگاه خدا مانعی ندارد؛ به شرط این که او واقعاً در نزد خدا مقامی داشته باشد.

ص: 195

شیخ الاسلام تقی الدین سبکی می نویسد: توسل و استغاثه به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و شفیع قرار دادن آن حضرت جایز است و نیکو و این امر بر هر دینداری معلوم است و از انبیا و مرسلین سرزده و سیره سلف صالح و علما و عوام مسلمانان بوده است. توسل به پیامبر در هر حال جایز است؛ قبل از خلقت و بعد از خلقت؛ در زمان حیات و بعد از رحلت آن حضرت؛ در عالم برزخ و بعد از به پا شدن قیامت و بهشت. توسل به پیامبر نیز این است که انسان در طلب از خدا، خود پیامبر یا جاه و مقام و برکت آن حضرت را وسیله قرار دهد. این سه نوع توسل جایز است و درباره هریک از آن ها خبر صحیح وارد شده است. حال تفاوتی ندارد که این امر توسل یا استغاثه یا تشفع نامیده شود.

با این همه شواهد، مراغی به چه دلیل می گوید که هیچ کس از علمای عامه به این عقیده پای بند نیست؟

رفع یک شبهه

کسانی که منکر توسل به ارواح انبیا و اولیای الهی اند، آن را قبیح و ناروا می شمرند. به گفته آنان، خواندن مردگان، خطاب به شخص معدوم است و خطاب به معدوم قبیح است. این سخن را عبدالوهاب بیان کرده است. سخن دیگر را ابن تیمیه چنین مطرح می کند: یاری طلبیدن و توسل جستن به مردگان شرک و نیز ندا کردن شخص معدوم است و این کار قبیح وحرام است؛ زیرا قرآن می فرماید: ) إِن تَدْعُوهُمْ لَا یَسْمَعُوا دُعَاءکُمْ …(. این مطالب در سه امر خلاصه می شود:

الف: خواندن مردگان خطاب به معدوم است؛

ب: خواندن ارواح شرک است؛

ج: خواندن مردگان بدعت است.

حال ما باید این سه نکته را نقد و بررسی کنیم تا مسئله واضح شود.

اولاً: خواندن مردگان در زمره خطاب به معدوم نمی گنجد، زیرا طبق قرآن و سنت، مردگان در عالم برزخ می شنوند و صداها به آن ها می رسد. روایات متعددی نیز در

ص: 196

این باره آمده است. در روایتی که گذشت، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: اگر من زنده باشم برای شما خیر است و اگر مرده باشم نیز برای شما خیر است، زیرا اعمال شما به ما می رسد. اگر نیکی در اعمالتان ببینم خوشحال می شوم و اگر بدی ببینم، برایتان استغفار می کنم.(1) عبدالله بن مسعود از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم چنین روایت کرده است:

«ان لله ملائکة سیاحین فی الارض یبلغونی من امتی السلام»؛(2) خداوند فرشتگانی دارد که در زمین می گردند و سلام امتم را به من ابلاغ می کنند.

ثانیاً: به فرض که توسل به مردگان فعل قبیح یا خطاب به معدوم باشد، شرک نخواهد بود. شرک در مقابل توحید است و همان گونه که توحید اقسامی دارد (توحید ذاتی، توحید صفاتی، توحید، افعالی توحید، عبادتی)، شرک هم انواع دارد (شرک در ذات، در صفات، افعال و عبادت). حال پرسش این است که توسل بر کدام شرک منطبق است. عقیده ما این است که توسل جستن به انبیای الهی برای برآورده شدن حاجت هم در دوران زندگی و هم پس از حیات آنان، کار ناروایی نیست و شرک به شمار نمی آید.

خداوند وحده لاشریک له است، اما این نظام تکوینی با سبب و وسیله می چرخد و توسل در نظام آفرینش سنتی اساسی و تکوینی است. این کار نیز به هیچ عنوان با قدرت مطلقه باری تعالی منافاتی ندارد. لذا ما می گوییم توحید در نظام الهی عین توسل است و توسل نیز عین توحید است. هر موحد معترف به نظام خدایی، قطعاً متوسل است و هر متوسل روشندل و واقع بین، به طور حتم موحد است.

خلاصه این که: اسناد فعل و اثر به هریک از موجودات جهان بر اساس این اعتقاد است که آن موجود را خدا آفریده و نیرو و اثر بخشی او از خداست و خدا نیز ما را، به توسل به آن، امر کرده است. این از دیدگاه تعالیم اسلامی مستلزم شرک و ضد توحید نیست، بلکه صددرصد توحید خالص و نمایانگر حقیقت حق الله است.(3) ثالثاً: توسل

ص: 197


1- . آلوسی، روح المعانی، ج 6، ص 14 - 15.
2- . سبکی، شفاء الاقسام، ص46.
3- . ابن تیمیه، منهاج السنة، ص 11.

بدعت نیست. آنچه بین شیعه و اهل سنت مسلّم است، این تعریف بدعت است: «البدعة ادخال ما لیس من الدین فی الدین بقصد الدین» ما از آیات و روایات ثابت کرده ایم که توسل، فعلی مشروع و مستحسن است و چیزی نیست که در منابع دینی نیامده باشد و بعضی آن را به عنوان دین انجام دهند. کسانی که منکر بعضی از انواع توسل اند نیز بعضی از انواع دیگر آن را قبول دارند و حتی کسانی را که معتقد به آن نشوند، کافر می دانند.

جمع بندی

مسئله توسل امری مسلّم بین مسلمانان بوده است و همه بدان عمل نموده اند. اگر اختلافی در آن وجود داشته باشد، در تعین مصداق توسل است.

در قرآن مجید نیز حکم به توسل به صراحت آمده است. چون این حکم به طور مطلق و عام آمده است، دانشمندان در تعیین وسیله اختلاف کرده اند. بعضی از آنان فقط عمل خیر و ایمان به خدا و اطاعت رسول را وسیله قرار می دهند و دیگران می گویند چون حکم مطلق است، توسل جستن به هر آنچه آدمی را به خدا نزدیک کند، جایز است.

از روایات اهل بیت روشن می شود که بهترین وسیله نزدیکی بندگان به خدا، پیامبر گرامی اسلام و اهل بیت اند.

از منابع اسلامی واضح می شود که توسل جستن و وسیله قرار دادن پیامبر گرامی اسلام جایز است و تفاوتی بین حیات و ممات آن حضرت نیست.

سیرة صحابه نشان می دهد که آنان هم در زمان رسول خدا به او توسل می جستند و هم بعد از رحلت آن حضرت به قبر او پناه می بردند.

آیاتی که مخالفان توسل به عنوان دلیل آورده اند، همه دربارة مشرکان و عبادت آنان است و هیچ ربطی به موضوع ما ندارد.

کسانی که می گویند توسل شرک است، در حقیقت به مفهوم شرک توجه نکرده اند؛ چون شرک این است که ما متوسل را مستقل از خدا بدانیم یا برای او عبادت کنیم؛ ولی هیچ کس از متوسلان وسیله را پرستش نمی کند و آن را در مقابل خدا دارای استقلال و قادر مطلق نمی داند. آری، توسل عین توحید و توحید عین توسل است.

ص: 198

بررسی تطبیقی ایمان و کفر از دیدگاه مذاهب اسلامی و جریان های تکفیری / محمود ابن خیاط

اشاره

محمود ابن خیاط(1)

چکیده

جریان تکفیر مسلمانان امروزه یکی از معضلات جهان اسلام به شمار می آید که گریبان گیر بسیاری از مسلمان های مظلوم و بی گناه شده است در این مقاله با بررسی مسأله اسلام و کفر از دیدگاه قرآن و سنت و برخی ازعلماء اسلام اثبات می کند که انسان با ذکر شرط و تبیین به جرگه اسلام وارد می شود و نباید کسی را به آسانی محکوم به کفر کنیم چرا که مصادیق تکفیر از منظر قرآن و سنت بیان شده است.

کلیدواژگان: تکفیر، اسلام، قرآن و سنت، علماء اسلام.

ص: 199


1- . مدیر مدرسه علوم دینی سقز.

بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ. إِنَّ الْحَمدُلِلّهِ نَحْمَدُهُ و نَستَغفِرُهُ وَ نَعُوذُ بِاللّهِ مِنْ شرُوُرِ اَنْفُسِنا وَ سَیِّئاتِ اَعمالِنا. مَنْ یَهْدِهِ اللّهُ فَلا مُضِلَّ لَهُ وَ مَنْ یُضلِلْ فَلا هادِیَ لَهُ وَ أَشْهَدُ اَنْ لا إلهَ إلّا اللّهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ.

موضوع تکفیر و کافر دانستن دیگران، جریانی است که وحدت جامعه دینی را تهدید می کند و به راستی بین گروه جامعه اسلامی شکافی عمیق پدید می آورد و با روح دعوت که قرین مهربانی و شفقت است، تناقض فراوان دارد.

تکفیر در دین اسلام، کاملاً حرام شده است. خداوند تبارک و تعالی ما مسلمانان را برادر هم دیگر دانسته و فرموده اند: ) إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ(؛(1) بدرستی که مؤمنان برادران یک دیگرند. پس میان برادران خود صلح برقرار کنید و از خدا پروا داشته باشید، تا به شما رحم شود.

آیا مسلمانی که به فرمان خداوند قدم برمی دارد و پروا دارد، برادر دینی خود را کافر می داند و بی رحمانه به قتل و نابودی او می پردازد؟ برادر دینی یا نَسَبی هنگام مشکلات و گرفتاری ها دست برادر خود را می گیرد و در راه نجات او جان خود را فدا می کند، نه این که با قساوت قلب او را به مسلخ و کشتارگاه بکشد. مسلمانانی که برادر دینی خود را کافر و کشتن او را حلال و بلامانع و حتی در بعضی موارد واجب می دانند،آیا تابع قرآن و سنت هستند یا پیرو نفس و شیطان و یا نوکر و سرسپرده کفر جهانی و ابرقدرت های تشنه به خون مسلمانان؟ بنابراین در این مقاله به بررسی تطبیقی ایمان و کفر از دیدگاه مذهب های اسلامی می پردازیم تا مسلمان و کافر را بشناسیم. در این مورد، قرآن و سنت نبوی را معیار صحت و سقم گفتار خود قرار می دهیم تا این که از روی جهل و نادانی یا عناد و لجاجت برادر دینی خود را تکفیر نکنیم و ترس خداوند را در دل داشته باشیم، زیرا به راستی خدا شدیدالعقاب است.

ص: 200


1- . حجرات،آیه 10.
مسلمان کیست؟

گفتن شهادتین، یعنی کلمات طیبه «اَشْهَدُ أَنَّ لا إِلهَ إلَّا اللّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ»، خون و مال مسلمانان مگر در مواضع حق از تعرض مصون می دارد و حسابشان در آخرت با خداست. در حقیقت احادیثی صحیح، بلکه در حد تواتر از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در این خصوص وارد شده است: «أُمِرْتُ أَنْ أقاتِلَ النّاسَ حَتّی یَشهَدُوا: لا إلَه إلّا اللهُ و أنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ، وَ یُقیمُوا الصَّلاةَ، و یؤتُوا الزَّکاةَ، فَإِذا فَعَلُوا ذلِکَ عَصَمُوا مِنّی دِماءَهُمْ وَ أَموالَهُم إلّا بِحَقِّ الإِسلامِ، وَ حِسابُهُمْ عَلَی اللّهِ».(1)؛ به من دستور داده شده است که با مردم بجنگم تا این که به وحدانیت خدا و رسالت محمد صلی الله علیه و آله و سلم اقرار کنند و نماز را به جای آورند و زکات بپردازند همین که این کارها را انجام دادند، خون و مال آنان از جانب من محفوظ است، مگر در برابر حقی که به احکام اسلام به عهده خواهند داشت و حساب نیست و کارهای پنهانی آنان با خداست.

وجوب رجوع به قرآن و سنت

در این جا لازم است که به نصوص قرآن و سنت نبوی رجوع کنیم تا در پرتو آن ها، قواعد و حقایق شرعی که پذیرش داوری آن ها در مسئله بزرگی چون تکفیر واجب شده است در دین خدا و زندگی مردم مقرر کنیم. اعتقاد کلی ما در حقیقت به نصوص ثابت و محفوظ از کتاب خدا و سنت رسولش می باشد که تنها حجت و محل اتکا هستند، بدون این که جایی برای منازعه باقی بماند.

ویژگی ها و عوامل مسلمان شدن انسان ها

1. هر انسانی با گفتن شهادتین، مسلمان می شود و احکام مسلمانان در خصوص او جاری می گردد و اگر در باطن کافر هم باشد، به ما دستور داده شده است که به ظاهر حکم کنیم و اسرار نهانی را به خداوند واگذاریم.

ص: 201


1- . بخاری، صحیح بخاری،حدیث شماره 25، ص 18.

2. قاعده دوم این است که اگر کسی موحد، یعنی معتقد به «لا إلَه إلّا اللّه» بمیرد، نزد خداوند مستحق دو چیز می شود: الف. نجات از جاودانگی در آتش دوزخ، حتی اگر به اندازه دانه خردل در قلبش ایمان باشد و حتی در صورت ارتکاب گناهان، چه حق الله، مثل زنا و چه حق الناس، مانند سرقت باشد؛ ب. بی شک وارد بهشت می شود، اگرچه ورودش به آن جا به تأخیر انداخته شود و با پیشی گرفتگان وارد بهشت نشود، به جهت گناهانی که از آن ها توبه نکرده است.

3. وقتی کسی با گفتن شهادتین مسلمان شد، به انجام دادن تمام احکام اسلامی ملتزم می گردد؛ یعنی غیر از ایمان، باید عدالت و پاکی رفتار کند و در برابر خداوند خاضع و تسلیم باشد. هم چنین باید به مقتضای آن احکام عمل کند؛ یعنی احکامی که از نظر قرآن و سنت ثابت نیست. خداوند می فرماید: ) فَلاَ وَرَبِّکَ لاَ یُؤْمِنُونَ حَتَّیَ یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لاَ یَجِدُواْ فِی أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَیْتَ وَیُسَلِّمُواْ تَسْلِیمًا((1)؛ ولی چنین نیست، به پروردگارت سوگند که ایمان نمی آورند، مگر تو را در مورد آن چه در میانشان مایه اختلاف است، داور گردانند؛ سپس از قضاوت تو در دل هایشان احساس ناراحتی (و تردید) نکنند و کاملاً سر تسلیم فرود می آورند.

4. گناه کبیره از ایمان می کاهد، اما آن را از بین نمی برد. به دلیل آیه زیر و دلایل دیگر، قرآن مجید برای دو طایفه از مسلمانان که به جنگ پرداخته اند، ایمان قائل شده است: ) وَإِن طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا فَإِن بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَی الْأُخْرَی فَقَاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّی تَفِیءَ إِلَی أَمْرِ اللَّهِ( (2)؛ و اگر دو گروه از مؤمنان با یکدیگر به جنگ برخاستند میان شان آشتی افکنید و اگر (باز) یک گروه بر دیگری تعدّی کرد، با آن که تعدّی کرده بجنگید تا به فرمان خدا بازگردد.

5. امکان بخشش گناهان غیر از شرک: گناهی که بخشیده نمی شود، شریک قائل شدن برای خداوند متعال است و آمرزش گناهان دیگر، اعم از کبیره و صغیره، به

ص: 202


1- . نساء، آیه 65.
2- . حجرات، آیه 9.

خواست خداوند است که اگر بخواهد مرتکب را می بخشد و اگر بخواهد عذاب می کند.

خداوند متعال فرموده است: ) إِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِکَ لِمَن یَشَاء وَمَن یُشْرِکْ بِاللّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلاً بَعِیدًا(؛(1) خدا کسی را که برای او شریکی قرار دهد، نمی آمرزد و جز آن هر گناهی را برای هر که بخواهد می آمرزد. و هر کس که برای خدا شریکی قرار دهد، یقیناً به گمراهی دور و درازی افتاده است.

گفتار و فتواهای علمای اسلام در مورد تکفیر
1. رأی اشاعره و سایر متکلمان اسلامی

در کتاب مواقف به نگارش «عضدالدین ایجی» و شرح «سید شریف جرجانی»، از کتاب های عمده ی متأخران أشاعره آمده است: «نظر جمهور متکلمان و فقیهان بر این است که هیچ یک از اهل قبله تکفیر نمی شوند». حضرت شیخ ابوالحسن اشعری در اول کتاب مقالات الإسلامیّین فرموده است: «مسلمانان بعد از پیامبرشان در اموری اختلاف کردند بعضی به دیگران نسبت گمراهی دادند و گروهی از ایشان از دیگران دوری جستند و در نتیجه، فرقه های مخالف هم پدید آمدند، درحالی که جز این نیست که اسلام همه آن ها را در خود جای می دهد و جمع می کند. پس مذهب او این است و بیشتر اصحاب ما بر آن هستند.»

2. آرای فقیهان

عبارت هایی از حنفیان در جامع الفصولین، از کتاب های حنفیان گفته شده است:

طحاوی از اصحاب ما روایت کرده است: هیچ فردی از ایمان خارج نمی شود، مگر به سبب انکار امری که او را وارد ایمان کرده است. پس اگر یقین حاصل شد که آن ارتداد می باشد، حکم آن داده می شود و آنچه مشکوک است، حکم ارتداد به آن داده نمی شود، زیرا اسلام یقینی

ص: 203


1- . نساء،آیه 116.

و ثابت است و با شک از بین نمی رود. با درنظرگرفتن این مطلب که اسلام برتری دارد... و شایسته است که اگر زمانی این مسئله نزد عالمی مطرح شد، اهل اسلام را تکفیر نکند.

در فتاوای صغری آمده است:

«اگر جهتی برای عدم تکفیر وجود داشته باشد، بر مفتی است که به جانبی تمایل پیدا کند که مانع تکفیر بشود.» در خلاصه و سایر کتاب ها آمده است:

اگر مسئله، وجوه مختلف داشته و متضمن احتمال های گوناگون باشد که وجهی موجب تکفیر و وجه دیگر مانع از آن است، بر مفتی است که بنا بر حسن ظن در خصوص مسلمانان به جانبی تمایل پیدا کند که مانع تکفیر می باشد.

عبارت هایی از مالکیان:

درخصوص نظریات مالکیان به تحقیق زیر «امام شاطبی» اکتفا می کنیم:

در ألإعتصام، ضمن معرفی اهل بدعت و پیروان نفس و مخالفان امت اسلامی، اعم از خوارج و غیر آنان فرموده است: «درحقیقت، امت اسلامی در تکفیر این فرقه ها، یعنی پیروان بدعت های بزرگ، اختلاف کرده اند، ولی آن چه به نظر قوی تر و به حسب امر جامع تر است این می باشد که قطعاً به تکفیر ایشان حکم داده نمی شود و دلیل بر این کار نیز عملکرد سلف صالح در میان ایشان است که گواهی بر این مدعی می باشد.»

عبارت هایی از شافعیان: «امام نووی» در شرح مسلم می گوید:

بدان! مذهب حق آن است که هیچ یک از اهل قبله با گناه کافر نمی شوند و پیروان هوای نفس و بدعت چون معتزله و خوارج و سایرین به علت هواپرستی و بدعت هایی که آورده اند، تکفیر نمی شوند و اگر کسی از آنان چیزی از ضروریات دین را تکذیب (انکار) کرد، به کفر و ارتداد او حکم داده می شود، مگر آن که تازه اسلام آورده باشد و یا در محلی دورافتاده از مسلمانان زندگی کند و سایر امور به نحوی از او مخفی مانده باشد تا این که موضوع را دریابد. اگر تکرار کرد، به کفرش حکم داده می شود و هم چنین است اگر کسی زنا، شراب، قتل و

ص: 204

سایر محرماتی که حرام بودنش به آسانی فهمیده می شود را حلال قرار بدهد.(1)

عبارت هایی از حنبلیان؛ خوارج از دین برگشته ای که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به جنگ با آنان امر نمود و حضرت علی1 (که یکی از خلفای راشدین بود) با آنان به جنگ پرداخت، به طوری که این جنگ مورد اتفاق أئمه دین از صحابه کرام و تابعان و پیروان آن ها می باشد، اما در عین حال، حضرت علی، سعد بن أبی وقّاص و دیگر صحابه1 آنان را تکفیر نکردند، بلکه با وجود جنگ با آن ها، آنان را مسلمان تلقی کردند.

با وجود عدم کافر شدن خوارج که گمراهی شان بنا بر نص و اجماع ثابت شده است و خدا و رسولش به مبارزه با آن ها دستور داده اند، پس چگونه می توان گروه هایی را کافر دانست که حق برایشان مشتبه شده است، در حالی که کسانی آگاه تر و داناتر از این ها در این راه به اشتباه رفته اند؟

پس برای هیچ یک از این گروه ها جایز نیست که گروه دیگر را تکفیر کنند و باید دانست که بدعت این تکفیرکنندگان بسیار شدیدتر است و غالباً بیشتر آن ها در مورد مسئله مورد اختلاف، جاهل می باشند. اصل آن است که خون، مال و ناموس مسلمانان حرمت دارد و این حرمت به جز به دستور خدا و رسولش حلال نمی شود.

تکفیر کسانی که استحقاق آن را دارند

در این جا شایسته است کسانی را که علناً کفر خود را آشکار می کنند، بدون تردید تکفیر کنیم و از کافر دانستن کسانی که ظاهراً اسلام را پذیرفته اند، بپرهیزیم، حتی اگر در مورد اسلام نیت بدی داشته باشند. افراد منافق در عرف اسلام «منافق» نامیده می شوند. آنان که با زبان خویش می گویند ایمان آوردیم، در حالی که قلب هایشان کافر است، آیا اعمال آن ها گفته هایشان را تصدیق نمی کند؟ بی تردید باید در دنیا به مقتضای ظاهرشان احکام اسلام را بر آن ها جاری کنیم و در آخرت به سبب کفری که مرتکب شدند به بدترین جایگاه می افتند.

ص: 205


1- . نووی، شرح مسلم، ج1، ص 50.

کسانی که واجب است با تکفیر و بدون شک و تردید و ترسی دفع گردند، گروه های زیر می باشند:

1. کافران: کفر در اصطلاح و لسان شرع عبارت است از انکار کردن یکی از اصول دین، مانند ذات خداوند، توحید، نبوت، معاد و یا انکار یکی از ضروریات دین همچون نماز، زکات، روزه و حج، به عبارت دیگر انکار آن چیزی است که خداوند شناخت و اعتراف به آن را واجب کرده باشد.(1)

2. مشرکان: کسانی که برای خداوند شریک در عبادت قرار می دهند و با خداوند، کسان یا چیزهای دیگر را پرستش می کنند. خداوند در قرآن مجید فرموده اند: ) إِنَّهُ مَن یُشْرِکْ بِاللّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللّهُ عَلَیهِ الْجَنَّةَ وَمَأْوَاهُ النَّارُ((2)؛ بی گمان هر کس شریکی برای خداوند قرار دهد،خدا بهشت را بر او حرام کرده است (هرگز به بهشت گام نمی نهد) و جایگاه او آتش (دوزخ) است.

3. کمونیست هایی که برای آرای خویش اصرار می ورزند و به آن از دیدگاه فلسفی و به عنوان نظام زندگی ایمان دارند، علی رغم مخالفت هایی که با عقاید شریعت و ارزش های اسلامی دارد. آنان معتقدند که دین، افیون جامعه است و به طور کلی با دین دشمنی می ورزند و با اسلام از جهت این که برنامه ای کلی، عقیدتی و فرهنگی دارد، عداوت و دشمنی بیشتری دارند.

4. حاکمان لائیک و مردان سیاسی محض وابسته به احزاب لائیک که آشکارا اسلام را رد می کنند و فریادشان این است که دین باید از سیاست جدا شود و چون به سوی حکم خدا و رسولش فراخوانده شوند، سرباز می زنند و امتناع می ورزند. علاوه بر این، با منادیان دعوت اسلام و مجاهدان تحکیم شریعت نیز می جنگند.

5. پیروان جماعت هایی چون دروزی ها و نصیریان و امثال آنان از فرقه های باطنیه، بابیه، بهائیه و قادیانیه که با وجود ختم نبوت از جانب خداوند، ادعای نبوت می کنند.

به علاوه، اعمالی نیز هست که باعث کفران و گمراهی افراد می شود:

ص: 206


1- . مصطفی خرم دل، العقیدة الاسلامیة، ص 577.
2- . مائدة، آیه 72.

1. اخذ راه غیر مؤمنان: خداوند تبارک و تعالی در قرآن کریم فرموده اند: ) وَمَن یُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِن بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُ الْهُدَی وَیَتَّبِعْ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّی وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَسَاءتْ مَصِیرًا(؛(1) و هر کس بعد از آن که (راه) هدایت (از راه ضلالت) برای او روشن شده با پیامبر به مخالفت برخیزد، (راهی) جز راه مؤمنان در پیش گیرد، او را به همان جهتی که (به دوزخ منتهی می شود) و دوستش داشته است، وا می گذاریم (و با همان کافرانی همدم می نماییم که ایشان را به دوستی گرفته است) و به دوزخ او را می سوزانیم و چه بازگشت گاه بدی است.

2. غلو و زیاده روی در دین: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: «إیّاکُمْ وَ الْغُلُوَّ فی الدّینِ فإنَّما أَهْلَکَ مَنْ کانَ قَبْلَکُمْ ألْغُلُوُّ فی الدّینِ»؛ بر شما باد احتیاط از غلو که همانا زیاده روی در دین، پیش از شما بسیاری را به هلاکت افکنده است.

از ابن مسعود 1 روایت شده است که آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «هَلَکَ المُتَنَطِّعوُنَ، هَلَکَ المُتَنَطِّعُونَ،هَلَکَ المُتَنَطِّعُونَ»؛ همانا افراط کنندگان هلاک شدند....

نتیجه

معلوم است که ما مسلمانان حق نداریم نمازگزاران و اهل قبله را کافر بدانیم و خون و مال و ناموس مسلمانان حرمت دارد. جریان برادرکشی که عده ای افراطی و تندرو به راه انداخته اند از راه و روش کتاب و سنت و راه مسلمانان به دور است و آنان از خوارج هم بی رحم تر می باشند و نقشه استکبار جهانی را اجرا می کنند. آنان غیر مسلمانان را هم از راه دین و انسانیت بیزار می کنند و به تهمت و افترای دین ستیزانی که مسلمانان را تروریست می دانند، جامه عمل می پوشانند. راه چاره آن است که همگی به دین الهی و دستورهای کتاب آسمانی چنگ زنیم و همانطور که قرآن ما را مسلمان خوانده است، برادر دینی خودمان را مسلمان خطاب کنیم و از کلمات و عبارت های تفرقه انگیز پرهیز کنیم. هم چنین از طریق رسانه ها برادری اسلامی را احیا کنیم و از توهین به مقدسات مذهب های دیگر و جریحه دار کردن قلب و احساس برادران دینی خود برحذر باشیم و غیرمسلمانان را به دین اسلام جذب کنیم و....

ص: 207


1- . نساء، آیه 115.
منابع

1. قرآن کریم

2. اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین.

3. امام شاطبی، الاعتصام.

4. ایجی، عضدالدین، مواقف.

5. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری.

6. خرم دل، دکتر مصطفی، العقیدة الاسلامیة

7. خرم دل، دکتر مصطفی، تفسیر نور.

8. قرضاوی،دکتر یوسف، پدیده افراط در تکفیر، ترجمه مسعود انصاری تالش.

9. نووی، شرح مسلم.

ص: 208

تکفیر از دیدگاه قرآن / احمد سارمی

اشاره

احمد سارمی(1)

چکیده

دین اسلام پیام آور صلح و آشتی است. این دین ظهور پیدا کرد تا مردم را از تاریکی های جهالت و نادانی به نور ایمان رهنمون سازد.

خداوند متعال برای متمایز ساختن کافر از مسلمان نشانه های ظاهری، که همان گفتن شهادتین(2) است، در نظر گرفته تا هر کسی که به آن ها اقرار کند، مسلمان و هر کسی که منکر آن ها شود کافر است.

مسلمانان در عصر پیامبراسلام صلی الله علیه و آله و سلم در زمینة اصول و فروع دارای یک روش بودند، ولی دیری نپایید که فتنه ای بزرگ پدیدار گشت و برخی از مسلمانان بر اساس فهم غلط و بینش نادرست از اسلام، مسلمانان گناه کار را تکفیر کردند.

نوزاد آن فتنه، روز به روز بزرگ تر شد، تا جایی که برخی، بزرگان دین را نیز تکفیر کردند. پس از مدتی آتش فتنه فروکش کرد و این اندیشه وارونه متلاشی شد، ولی به خاطر آگاهی اندک برخی از مسلمانان از رهنمودهای واقعی اسلام، بار دیگر این فکر از سرآستین فریب خوردگان استکبار سردرآورد و گروهی فریب خورده به این گونه افکار و اعتقادات گرایش پیدا کردند، و پا را فراتر ازهم کیشان گذشته خود گذاشته، بلکه بر اساس اصول و مبانی دیدگاه های افراطی برخی از خوارج، هر کسی به آن نپیوندد و اعتقادات آن ها را قبول

ص: 209


1- . استاد حوزه علمیه اهل سنت تربت جام.
2- . اشهدان لا اله الا الله وان محمداً رسول الله.

نداشته باشد، نیز کافر است. براین اساس، این مقاله، اندیشه تکفیر، از دیدگاه قرآن، سنت، ائمه و مجتهدین بررسی نموده و ریشه ها و عوامل تکفیر مسلمانان و پیامدها و آثار آن را در جامعه اسلامی بر شمرده است و راه حل های برون رفت از آن را اشاره نموده و وظیفة علمای اسلام در برابر حرکت تکفیری ها را به صورت خلاصه نگاشته است.

کلید واژگان: قرآن، رسول اکرمŒ، اسلام، ائمه، مجتهدین، تکفیر، تفسیق، متکلمین.

مقدمه

اختلاف، درگیری و تکفیر از عواملی است که موجب ویرانی های فراوان و نابودی استعدادها و امکانات مادی و معنوی یک دین و امت می گردد. از سویی تفرقه بهترین بستر نفوذ دشمنان اسلام و سیطره آنان بر سرنوشت امّت اسلامی است. بررسی چنین آفتی در درون امّت اسلامی و کشف راه های برون رفت از آن از ضرورت های اساسی است و باید مسلمانان از هر فرقه و مذهبی در برابر این پدیدة غم انگیز، مقابله نمایند. با نگاهی به جامعه اسلامی در می یابیم که قتل ها، ویرانی ها، انفجارها، در کشورهای اسلامی مصیبت ها آفریده است. در فلسطین، سوریه، عراق، پاکستان، افغانستان خون ها ریخته شده و بناها ویران شده است. چرا کشورهای غیر مسلمان به دنبال پیشرفت، ابتکار، اختراع و نوآوری های جدید هستند، ولی امّت اسلامی درگیر دشمنی، تفرقه و تکفیر باشد؟ آیا حرکت تندِ تکفیری ها یک عذاب برای امت اسلامی نیست؟ آیا علمای امت نباید در مقابل این حرکت، برنامه ریزی دقیق داشته باشند، تا نقشه دشمنان اسلام را خنثی نمایند؟ درواقع یکی از دردناک ترین وسایلی که امروزه جهان اسلام با آن روبه روست، فتنه تکفیر است. پیشینه تکفیر، به صدر اسلام باز می گردد، به این معنا که در دوره هایی از تاریخ، گروه هایی از مسلمانان، مخالفان خود را کافر نامیده اند، واقعه مهم تاریخی دربارة تکفیر، غائله خوارج است. خوارج در زمان خلافت حضرت علی رضی الله عنه ، بعد از ماجرای حکمیت، ظهور کردند و نام «شُراة» یعنی «خریداران بهشت» یا

ص: 210

«خودفروشان به خدای بزرگ» را برای خود انتخاب کردند، ولی مسلمانان آن ها را خوارج (خارج شدگان از دایره اسلام) نامیدند. ریشه خوارج به مرد بی ادبی به نام حرقوص، ملقب به «ذوالخویصره» در زمان پیامبراسلام صلی الله علیه و آله و سلم باز می گردد، ماجرا از این قرار بود که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بعد از غزوه حُنین مشغول تقسیم غنائم در بین مسلمانان بود که این فرد بی ادب به ایشان اعتراض کرد و گفت: «یا رسول الله اتق الله یا رسول الله اعدل»؛ ای پیامبر از خدا بترس و غنایم را عادلانه تقسیم کن. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: اگر من عادل نباشم چه کسی عادل است؟ آن گاه حضرت عمر و حضرت خالد بن ولید گفتند: ای پیامبر دستور بفرما تا گردنش را بزنیم. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: از او دست بردارید که از شالوده مذهب او گروهی پیدا می شوند، قرآن می خوانند، ولی از گردنشان تجاوز نمی کند، مسلمانان را می کشند و از کافران اعراض می نمایند. اگر من زنده بمانم مانند قوم عاد آنان را نابودخواهم نمود.(1)

مفهوم تکفیر

تکفیر، واژه ای است که با آن، فردی به کفر منسوب و متّصف می شود و در اثر آن، چنین فردی متصُف ازچارچوب اسلام خارج می گردد و دیگر احکام اسلام بر او مترتب نمی شود؛ یعنی مسلمان نیست. از این رو، عنوان کفر در روابط اجتماعی، معاشرت ها، دادوستدها و درنکاح، اکل، شرب و.... تأثیر می گذارد.

البته در جوامع اسلامی، کمتر کسی است که با واژه کفر وتکفیر آشنایی نداشته باشد، ولی مفهوم دقیق لغوی، اصطلاحی و قلمرو فقهی در این مجال خالی از لطف نیست.

تعریف کفر

کفر در لغت به معنای پوشاندن شیء یا پوشیدن، انکار نعمت به کار رفته است و مقابل این واژه، ایمان است. به عنوان مثال، کشاورز و شب را کافر می گویند، چون

ص: 211


1- . ر.ک: عبدالله عبدالعزیز هرتلی،خوارج را بهتر بشناسیم.

زمین و فضا را می پوشاند. کفر و نعمت و کفران آن، به معنای پوشیدن نعمت و به مقتضای آن عمل نکردن است.

راغب می نویسد:

«الکفر فی اللغه ستر الشی و وصف اللیل باالکافر لستره الاشخاص و الزارع لستره و البذر فی الارض.... و کفر نعمه و کفران ها ستره بترک ادا شکرها»(1)

مفهوم اصطلاحی کفر

کفر در اصطلاح شرع، یعنی انکار اصلی از اصول دین یا انکار یکی از ضروریات دین (با علم به آن) در سخن یا کرداراست.

قرآن کریم اقسام کافر را چنین می شمارد:

انکار اقسام توحیدو یا برای خداوند متعال شریک قراردادن.

)لقد کفرالذین قالوا ان الله هو المسیح بن مریم(؛(2)

«بی گمان کسانی کافرند که می گویند (خدا در عیسی حلول کرده است) و خدا همان مسیح پسر مریم است.»

)لقد کفرالذین قالوا ان الله ثالث ثلاثه(؛(3)

«بی گمان کسانی کافرند که می گویند خداوند یکی از سه خداست !»(4)

انکار رسالت پیامبرگرامی اسلام؛

)فلن یغفر الله لهم ذلک بانهم کفروا بالله و رسوله(؛

«هرگز خداوند آنان را نمی آمرزد. این بدان خاطر است که به خدا و پیغمبرش ایمان ندارد»

ص: 212


1- . المفردات فی غریب القرآن ص 423.
2- . مائده، آیه 72.
3- . مائده، آیه 73.
4- . توبه، آیه 80.
انکار قرآن کریم

)یقول الذین کفروا ان هذا الا اساطیر الاولین(؛(1)

«می گویند [کسانی که کافر شدند] نیست آیات قرآنی مگر افسانه پیشینیان»

انکارقیامت و معاد

)اولئک الذین کفروا بایات ربهم ولقائه فحبطت اعمالهم (؛(2)

آنان (کفار)کسانی اند که به آیات قرآنی و دلایل قدرت پرودگارشان و ملاقات او (در جهان دیگر، برای حساب و کتاب) بی باور و کافرند در نتیجه اعمالشان باطل و هدر می رود "

عدم انحصار عبادت برای خداوند

)ویعبدون من دون الله ما لا یضرهم و لا ینفعهم(؛(3)

«اینان(کفار)غیر از خدا چیزهایی را می پرستند که نه بدیشان زیان می رساند و نه سودی عائدشان می سازند».

دیدگاه قرآن کریم

قرآن کریم، مسلمانان را از کافر انگاشتن هر که تظاهر به اسلام نماید بر حذر داشته و فرموده است:

)یا ایها الذین امنواذا ضربتم فی سبیل الله فتبینوا و لا تقولوا لمن القی الیکم السلام لست مومناً یبتغون عرض الحیاة الدنیا فعندالله مغانم کثیرة کذلک کنتم من قبل فمن الله علیکم فتبینوا ان الله کان بما تعملون خبیرا(؛(4)

«ای کسانی که ایمان آورده اید ! هنگامی که در راه خدا بیرون می روید بررسی کنید وبه کسی که برای شما تظاهر به اسلام می نماید نگویید که

ص: 213


1- . انعام، آیه 25.
2- . کهف، آیه 105.
3- . یونس، آیه 18.
4- . نساء، آیه 94.

تو مومن نیستی، تا فراخی زندگی دنیا را تحصیل نمایید، چه آن که نزد خدا بهره های فراوان است، شما بیشتر چنین بودید پس خدا بر شما منت نهاد، اکنون بررسی کنید همانا خداوند به آنچه انجام می دهید آگاه است.»

در شأن نزول این آیه روایت شده است که پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم گروهی از اصحاب خود را به فرماندهی اسامة بن زید برای جنگ با بنی ضُمره فرستادند. آنان با مردی از قبیله مذکور به نام مِرداس روبه رو شدند که مقداری دارایی و شتری سرخ رو داشت، هنگامی که مِرداس با سپاه اسامه روبه رو شد برآنان سلام کرد و کلمه شهادتین را بر زبان راند، اما اسامه به سخن او توجهی نکرد و وی را به قتل رساند تا دارایی و شتر او را به غنیمت بگیرد. همراهان اسامه پس از بازگشت ماجرا را به پیامبراسلام صلی الله علیه و آله و سلم گزارش دادند و گفتند: ای رسول خدا! ندیدی که اسامه چگونه مردی را که می گفت لا اله الا الله محمد رسول الله به قتل رساند؟! پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم وقتی این گزارش را شنید خطاب به اسامۀ فرمود: با لا اله الا الله چه کردی؟ اسامۀ گفت ای رسول خدا ! آن مرد تنها برای این شهادتین را گفت که جان خویش را حفظ کند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: آیا تو دلش را شکافتی و از درونش آگاهی یافتی؟در این هنگام آیه مذکور نازل شده و اسامه سوگند یاد کرد که دیگر هرگز با کسی که شهادتین را بر زبان می راند نجنگد.(1)

این روایت و روایات فراوان دیگر، هم حاکی از آنند که نمی توان کسی را که شهادتین بر زبان جاری می کند، کافر یا مشرک نامید. و به این بهانه جان و مال او را حلال شمرد.

از این رو هیچ یک از پیشوایان مذاهب و شخصیت های بزرگ اسلامی، تکفیر مسلمین را بر خود روا نمی شمردند و عناوین چون کافر ومشرک را بر اهل قبله اطلاق نمی نمودند.

مفهوم آیه و روایات اسامه این است که اگر کسی اظهار اسلام کند(یعنی شهادتین

ص: 214


1- . الطبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج 5، ص 142.

بگوید)مسلمان است و نمی شود او را تکفیرنمود. تنها اگر همین آیه و روایت را داشتیم، برای منع از تکفیر و احترام اهل مذاهب و فرقه های اسلامی به یکدیگر کافی بود، چون در صورتی که شخصی شهادتین را پناهگاه خود قرار دهد، این قدر احترام دارد. بدون تردید کسانی که بدون این انگیزه، شهادتین گفته ومی گویند، از احترام والاتر و بالاتری باید برخوردار باشند و عناد و دشمنی و سَبّ و لعن و طرد و تفسیق و تکفیر آن ها جایز نخواهد بود.

هم چنین قرآن مجید برای دو طایفه از مسلمانان که به جنگ پرداخته اند ایمان قایل شده است:

)و ان طائفتان من المومنین اقتتلوا فاصلحوا بینها فان بغت احداهما علی الاخری فقاتلوا التّی تبغی حتی تفیء الی امرالله " الی قوله تعالی " انما المومنون اخوهٌ فاصلحوا بین اخویکم(؛(1)

«اگر دو گروه از مومنان با یکدیگر به جنگ برخاستند، میانشان آتشی برقرار کنید. و اگر یک گروه بر دیگری تعدّی کرد، با آن که تعدّی و تجاوز نموده بجنگید تا به فرمان خدا بازگردد.»

تا آن جا که می فرماید: «هر آینه مومنان برادران همدیگرند. پس میان برادرانتان آشتی برقرار کنید.»

چنان که در حدیث صحیحی وارد شده است که رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم می فرمایند:

«هرگاه دو مسلمان بر روی هم شمشیر بکشند قاتل و مقتول در جهنم خواهند بود.»

امام بخاری با استدلال این حدیث فرموده است:

«ارتکاب گناه موجب کفر نمی شود. و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ضمن این که آنان را به جهنم وعید داده است، باز آنان را مسلمان قلمداد نموده است. و تکفیر ننموده است.»

تکفیر از دیدگاه رسول اکرم…پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم در محیط و شرایطی دعوت خویش را آغاز کرد که جامعه در امواج

ص: 215


1- . حجرات، آیات 9-10.

گوناگونی از جهالت و بت پرستی و ادیان منحرف جعلی غوطه ور بود. به طوری که اعراب جاهلی، که به بت پرستی سرگرم بودند، از یک سو هرگونه نغمة مخالف را سرکوب می کردند و از سوی دیگر، مبلّغان سر سخت یهود و نصاری، سعی در گسترش مذهب خویش در میان عرب ها داشتند.

در چنین فضا و جوّ مسمومی آن حضرت با گفتار و نیز برخوردهای سالم و سازنده، توانست انسان های بی شماری را جذب تعالیم حیات بخش اسلام نماید و هر گونه جوّ تکفیر و اتهام را در جامعه از بین برده و زمینه را برای برخورد مناسب و صحیح اندیشه ها و تضارب آراء فراهم سازد.

و رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید:

«اذ قال الرجل لاخیه کافر، فهو کقتله و لعن المومن کقتله»؛

«هر کسی به برادر دینی خود، کافر خطاب کند مثل این است که او را کشته است و همچنین لعن مومن مثل کشتن اوست.»(1)

و هم چنین حضرت انس از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم روایت می کند که حضرت فرمودند:

«ثلاث من اصل الایمان الکف عمن قال لا اله الا الله لا نکفر بذنب و لا نخرجه من الاسلام بعمل....»؛

«سه چیز از اصل ایمان است: یکی دست برداری از کسی که اقرار به لا اله الا الله کند، او را به بهانة گناهی که مرتکب شده یا عملی که انجام داده تکفیر و از ملت اسلامی خارج نمی کنیم.»

امام بخاری از حضرت عمر بن خطاب روایت نموده است:

مردی در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به نام عبدالله و ملقب به حّمار که گاه گاهی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را می خنداند، رسول خدا او را به علت شراب خواری به شلاق خوردن محکوم نموده بود. روزی بار دیگر وی را نزد آن حضرت آوردند، و به شلاق محکوم گردید و

ص: 216


1- . کنزالعمال، ص 8264.

حکم بر او جاری شد. مردی گفت: خدایا او را لعنت کن ! تا کی می خواهد به این کارش ادامه بدهد؟ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

(لا تلعنوه فو الله ماعلمتُ انه لا یحبّ الله و رسوله)؛

«او را مورد لعن قرارندهید، به خدا قسم من هنوز مطمئن نیستم که او خدا و پیامبر را دوست ندارد». و در بعضی روایات این گونه آمده است: «لقد علمت انه یحبّ الله و رسوله»؛ من مطمئن هستم که او خدا و رسولش را دوست دارد.

این ها همه با وجود تکرار شراب خواری و اصرار بر آن و انکار حرمت شراب خواری از جانب این شخص بوده است، تاآن جا که ابن حجر در فتح الباری از ابن عبدالبر روایت کرده است که این مرد پنجاه بار شلاق زده شد با این همه رسول خدا از لعنت کردنش منع می فرماید، بیان می دارد که او خدا و رسول را دوست دارد.

وی در بیان فواید این حدیث این گونه اظهار می دارد:

الف. این حدیث، ردی است بر کسانی که گمان می دارند مرتکب گناه کبیره کافر است، به دلیل این که آن حضرت از لعنت کردن آن مرد شراب خوار نهی فرمود و دستور داد که او را دعا کنند.

ب. این حدیث، متضمن این حقیقت است که میان ارتکاب امور منع شده با محبّت خدا و پیامبر، تناقض و منافاتی وجود ندارد، چنان که آن حضرت فرمود این شخص با وجود ارتکاب آن عمل زشت، خدا و رسولش را دوست دارد.

ج. کسانی که مرتکب گناه و معصیت و حتی مرتکب تکرار آن می شوند، چنین اعمالی باعث نمی شود که محبت خدا و پیامبر را از دل آنان بیرون گرداند.(1)

رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم می فرمایند:

«اهل لا اله الا الله لا تکفروهم بذنب و لا تشهدوا علیهم بشرک»؛

کسی که گوینده لا اله الا الله است، به خاطر گناه، حکم به کفر و شرکش نکنید"(2)

ص: 217


1- . یوسف قرضاوی، دیدگاه های فقهی معاصر، ترجمه نعمتی، ج 1، ص 191.
2- . طبرانی، المعجم الاوسط، ج 5، ص 96.

از حضرت عایشه نقل شده است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

«لا تکفروااحداً من اهل القلبة بذنب و ان عملوا بالکبائر»(1)

«حق ندارید هیچ یک از اهل قبله را به خاطر گناهش تکفیر کنید، هرچند بزرگ ترین گناه را مرتکب شده باشد."

حضرت ابوذر روایت می کند که من از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که می فرمودند:

«لا یرمی رجل رجلاً بالفسوق و لایرمیه بالکفر الاارتدت علیه». (2)

مبادا کسی را به خاطر گناه و فسقی متهم به کفر کنید، مگر این که مرتد شود و اگر به کسی که این چنین نیست، تهمت کفر زدید، خودتان کافر می شوید

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:

«ایما رجل مسلم کفّر رجلاً مسلما، فان کان کافرا و الا کان هوالکافر»؛(3)

هر شخص مسلمانی، مسلمانِ دیگری را متهم به کفر کند، اگر طرف این گونه نباشد، خودش کافر می شود.»

حضرت عبدالله بن عمر روایت می کند که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:

«کفوا عن لا اله الا الله لا تکفروهم بذنب، من أکفر اهل لا اله الا الله فهوالی الکفراقرب»؛

دست بردارید از گویندگان لا اله الا الله و آن ها را به خاطر یک گناه متهم به کفر نکنید و هر کسی گوینده لا اله الا الله را متهم به کفر کند، خودش به کفر نزدیک تر است.

تکفیر از دیدگاه سیدنا حضرت علی رضی الله عنه

"حضرت علی رضی الله عنه که یکی از قربانیان اندیشه مخرّب تکفیر است، هیچ گاه از این اندیشه مخرب علیه مخالفان خود استفاده نکرد و علی رغم این که مشی سیاسی و اعتقادی خوارج درست در نقطه مقابل آن حضرت بود و در محافل خصوصی و

ص: 218


1- . هیتمی، مجمع الزواید، ج 1، ص 107.
2- . صحیح بخاری، ج 7، ص 84.
3- . علاءالدین، متقی هندی، کنزالعمال، ج 3، ص 635.

عمومی در مسجد کوفه و خلاصه هر کجا که می توانستند آن امام همام† را طعن زده و لعن، تکفیر و تمسخر می کردند؛ هیچ گاه حلم خود را از دست نداد و به آن ها نهیب و عتاب نزد؛ به عنوان نمونه:

یک بار که آن حضرت بر بالای منبر بود. شخصی از وی سؤالی کرد و او "فی البداهه جواب گفت."یکی از این ها (خوارج)حاضر بود" و گفت: " قاتله الله ماافقهه"، "خدا او را بکشد عجب دانشمند است". خواستند معترض او شوند، اما آن حضرت آنان را بازداشت و گفت رهایش کنید او تنها مرا فحش داده است.

خوارج به مسجد می آمدند، ولی چون علی را کافر می دانستند، به او اقتدا نمی کردند و جداگانه به نماز می ایستادند و حتی گاه از ایجاد مزاحمت و اشکال در نماز حضرت ابایی نداشتند. در جلو چشم دیگران به حضرت اهانت و جسارت می کردند و علی حلم می ورزید.(1)

نحوة برخورد حضرت علی† با خوارج از شگفت انگیزترین بخش های خواندنی تاریخ اسلام است. از زمانی که آن ها به عنوان یک گروه کج فکر و افراطی، از حکومت حضرت علی† کناره گرفتند و صحرایی در نزدیکی کوفه را، مرکز اجتماع خود قراردادند، سپس سرکشی را شروع کردند و بیرون شهر خیمه زدند تا زمانی که جنگ نهروان را آغاز کردند، برخوردهای زیادی به صورت گفت وگوی پراکنده و یا به صورت اجتماعات بین حضرت علی† و آن ها به وجود آمد. با این که در این بحث ها و گفت وگوخوارج، علی† را به شرک و کفر متهم کردند، ولی آن حضرت با سعه صدر و دید وسیع اسلامی، با آنان برخورد می کرد و منطق و استدلال را، وسیله پاسخ گویی به اتهام ها و ناسزاهای آنان قرار می داد، هیچ گاه آنان را کافر خطاب نکرد حتی در مقابل شعار "لا حکم الا لله" که متأسفانه برای تکفیر علی†و پیروانش چماقی شده بود حضرت با کمال متانت وآرامی، همراه با برهان و استدلال می فرمود: این شعار، سخن حقی است، ولی در گفتن آن، هدف باطلی نهفته است. (غیر خدا فرمانروایی وجود

ص: 219


1- . مرتضی مطهری، سیری در سیره ائمه، ص 36.

ندارد) در صورتی که مردم، خود را به فرمانروایی از بشر، محتاج می دانند حال، گاه آن فرمانروا نیکوکار است، گاه بدکار، تا در پرتو حکمت او، مومن، کارهای شایسته خود را انجام می دهد، وبی دین و کافر، از زندگی خود بهره مند می گردد.(1)

فتوای متکلمین و فقهای اهل سنت درباره تکفیر

امام اعظم ابوحنیفهŠ امام پیروان مذهب حنفی (متوفای150 ق) می فرماید:

" انی لم اکفر احداً من اهل القبلة"؛ "من هیچکس را از اهل قبله تکفیر نمی کنم."

همین جمله را ابن تیمیه حرّانی می آورد:

"و اما ابوحنیفه رضی الله عنه انه لم یکفراحداً من اهل القبلة"؛

"ابوحنیفه رضی الله عنه احدی ازاهل قبله را تکفیر نکرده است"(2)

هم چنین امام نووی از فقهای بزرگ مذهب شافعی، از حضرت امام شافعی نقل کرده است:

" محکی عن اما منا الشافعی رحمه الله لقوله اقبل شهادة اهل الاهواء لا الخطابیة من الرافضه"؛

"من شهادت تمام فرقه های اسلامی را می پذیرم و آن ها را مسلمان می دانم حتی آن هایی را که قبول ندارم." (3)

امام عضدالدین ایجی که از علمای بزرگ علم کلام هستند می فرمایند:

"جمهور المتکلمین و الفقهاء علی انه لا یکفر احداً من اهل القبله "؛

«عقیده جمهور متکلمین و فقهای اهل سنت این است که هیچ کس از اهل قبله را نباید تکفیر کرد.» در ادامه می فرمایند:

"لم یبحث النبی صلی الله علیه و آله و سلم عن اعتقاد من حکم با سلامه فیها و لاالصحابه ولا التابعون فعلم ان الخطاً فیها اولیس قادحاًٌفی حقیقة الاسلام "؛

ص: 220


1- . نهج البلاغه فیض الاسلام، خطبه 40
2- . درءالتعارض، ج 1، ص 60.
3- . شرح المسلم النووی، ج 1، ص 60.

«پیامبراسلام صلی الله علیه و آله و سلم و صحابه و تابعین از عقیده کسی بحث نمی کرد و این که اگر کسی می گفت: من مسلمان هستم دیگر تفتیش نمی کرد که مسلمان واقعی است و یا خیر، خطا کردن در عقیده ضرر به حقیقت اسلام نمی زند.»(1)

حضرت امام تفتازانی از علمای برجسته علم کلام می فرماید:

" ان مخالف الحق من اهل القبلة لیس بکافر ما لم یخالف ما هو من ضروریات الدین کحدوث العالم و حشرالاجساد و استدل بقوله: ان النبی صلی الله علیه و آله و سلم و من بعده لم یکونوا یفتنشون عن العقائد و ینبهون علی ما هوالحق"؛

«کسی که از جملة اهل قبله به حساب بیاید، و اگر چه مخالف حق باشد، به او کافر گفته نمی شود. تا زمانی که یکی از ضروریات دین: مثل حدوث عالم وحشراجساد را منکر نشود، چون پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و اصحاب آن حضرت از عقاید مردم تفتیش نمی کردند و عقاید مردم را بر حق حمل می کردند.»(2)

هم چنین ابن نجیم مصری از فقهای به نام احناف همین مطلب را بیان می کند.(3)

امام ابوالحسن اشعری -بنیان گذار مکتب اشاعره- وقتی که زمان فوتش نزدیک شد همه شاگردان و یارانش را جمع کرد و فرمود:

"اشهد علی انی لا اکفر احدا من اهل هذه القبله لان الکل یشیرون الی معبود واحد و انما هذا اختلاف العبارات"؛(4)

"از طرف من شهادت و گواهی بدهید که من هیچ کس از اهل این قبله را تکفیر نمی کنم چون همه، به یک معبود اشاره می کنند و این که یکی اشعری شده، دیگری ما ماتریدی، بعضی معتزلی و برخی امامی، فقط به خاطر تفاوت عبارات می باشد."

هم چنین از قول ایشان می خوانیم:

ص: 221


1- . ایجی، المواقف، ج 3، ص 560.
2- . تفتازانی، المقاصد، ج 5، ص 227.
3- . البحر الرائق، ج 1، ص 612.
4- . بیهقی، السنن کبری، ج 1، ص 207.

"اشهدوا علی انی لا اکفر احدا من اهل القبله بذنب لانی رأیتهم کلهم یشیرون الی معبود و احد، و الاسلام یشملهم و یعمهم "؛(1)

«همه شهادت بدهید که من احدی از اهل قبله را به خاطر انجام گناه تکفیر نمی کنم، چون همه به سوی یک معبود اشاره می کنند و اسلام همه فرقه های اسلامی را در بر می گیرد.»

امام ذهبی از قول امام ابن تیمیه نقل می کند:

"و کذاکان شیخنا ابن تیمیه فی الاواخر ایامه یقول انالا اکفر احداً من الامه"؛

" استادم ابن تیمیه هم در آخر عمرش که اجلش فرا رسید می فرمود من هیچ یک از امت محمدی صلی الله علیه و آله و سلم راتکفیر نمی کنم."

"و یقول قال النبی صلی الله علیه و آله و سلم لا یحافظ علی الوضوؤ الا مومن فمن لازم الصلوات بوضوء فهو مسلم. "

«می فرمود: پیامبر عظیم شأن اسلام فرمود هر کسی با وضو به نمازهای واجب ملتزم باشد مسلمان است.»(2)

طحاوی هم می نویسد:

"و نسمی اهل قبلتنا مسلمین مومنین ما داموا بما جاء به النبی صلی الله علیه و آله و سلم معترفین قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم من صلی صلاتنا و استقبل قبلتنا و اکل ذبیحتنا فهو المسلم و ان المسلم لا یخرج من الاسلام بارتکاب الذنب مالم یستحله" (3)؛

" اهل قبله تا هنگامی که به دستورهای پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم مومن ومعترف باشند، مسلمان و مومن خواهند بود، زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود کسی که نماز مارا به جای آورد و قبله مارا بپذیرد و ذبیحه مارا بخورد مسلمان و مومن خواهد بود. مسلمان را به وسیله انجام گناه نباید تکفیر کرد تا وقتی که آن را حلال نداند."(4)

ص: 222


1- . الیواقیت و الجواهر، ص 58.
2- . همان.
3- . سیراعلام النبلاء، ج 15، ص 88.
4- . شرح عقیده الطحاویه، ص 288 و 426.

حضرت امام محمد غزالی از دانشمندان مذهب شافعی، بعد از بحث کردن از معتزله و ومشبّه ودیگر فرقه های مبتدعه در دین، و خطا کار در تأویل، فرموده است که آن ها در اجتهاد خطا کرده اند. چیزی که لازم است طالب به سوی آن گرایش پیدا کند این است: " تا زمانی که راهی وجود دارد از تکفیر احتراز شود که همانا حلال شمردن خون و مال نمازگزاران به سوی قبله و اقرار کنندگان به کلمه لا اله الالله خطا است."خطای باقی گذاشتن هزاران کافر در قید حیات آسان تر از خطای ریختن قطره ای از خون مسلمانی است.

همانا رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود به من دستور داده شده است که با مردم بجنگم تا این که بگویند:

" لا اله الا الله، محمد رسول الله، پس وقتی آن را گفتند خون و مال ایشان از تعرض مصون است؛ مگر در مواردی که باید به حق مجازات شوند (1)

حضرت امام شاطبی از فقهای مذهب مالکیه در کتاب الاعتصام ضمن بیان اهل بدعت و پیروان نفس و مخالفین امت اسلامی اعم از خوارج وغیر آنان فرموده است:

در حقیقت، امت اسلامی در تکفیر این فرقه ها یعنی پیروان بدعت های بزرگ اختلاف کرده اند، ولی آنچه که در نظر قوی تر به حسب امر جامع تر است، این است که به طور قطعی حکم به تکفیر ایشان داده نمی شود، و دلیل بر این کار نیز عملکرد سلف صالح در میان ایشان است، که گواهی بر این مدعی می باشد.

آیا عملکرد حضرت علی رضی الله عنه را در قبال خوارج نمی بینید؟

و آن حضرت در رابطه با آنان و نیز جنگ با آنان، معامله اهل اسلام را انجام داد و به مقتضای کلام الهی عمل نمود که می فرماید "و ان طائفتان من المومنین اقتتلوا فاصلحوا بینها".(2)

" اگر دو گروه از مسلمانان به جنگ پرداختند بین آنها صلح برقرار کنید " (3)

ص: 223


1- . امام محمد غزالی، الاقتصاد فی الاعتقاد، ص 223.
2- . حجرات، آیه 9.
3- . قرضاوی، پدیدۀ تکفیر، ص 84.

شیخ الاسلام احمد جامی از عرفای قرن چهارم و پنجم می فرماید:

«پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می گوید که مسلمان آن بود که هر چه برای خود بپسندد، برای مسلمانان هم بپسندد، و هرچه برای خود نپسندد برای هیچ مسلمانی نیز نپسندد. این سخن از سبب یک سخن است اما اصلی بزرگ است در جمله کارها. قومی خود هم صلابت مسلمانی آن می داند که یکدیگر را مبتدع و کافر می خوانند و دشنام می دهد و فحش می گویند و درآزار یکدیگر می کوشند و هیچ باک نمی دارند، واین نه سنت رسول است، و نه سیرت صحابه است، و نه فرمان خدای است، و نه در عقل است و نه در علم است.»(1)

دیدگاه شیعه

دیدگاه شیعه آن است که هرکسی شهادتین را بر زبان جاری نماید مسلمان است وجان و مال او محفوظ می باشد، هر چند ایمان دارای مراتب و درجاتی است. نخستین مرحله آن با اسلام و پذیرش توحید شروع می شود. بنابراین هرگروهی که نخستین مرحله اسلام را انجام داده باشند، مسلمان اند؛ هرچند دچار انحراف عملی شده باشد و اگر انحراف فکری، عقیدتی آنان به جایی برسد که مخالف مبانی اسلام باشد آنان از اسلام بیرون نرفته اند بلکه از ایمان خارج شده اند چنانچه شیخ صدوق در کتاب هدایه می فرماید:

" الاسلام هو الاقرار بالشهادتین و هوالذی یحقن به الدماءو الاموال، و من قال لا اله الا الله محمد رسول الله… حقن ماله و دمه"(2)

" اسلام عبارت است از گواهی دادن به شهادتین و به وسیله آن جان ومال ازتعرّض مصون می ماند و هر کسی بگوید لا اله الا الله محمد رسول الله جان ومالش محفوظ خواهد بود."

ص: 224


1- . احمد جامی، کنوزالحکمه ص 131. شیخ الاسلام احمد جام متولد 441 هجری متوفای 536 از عرفای مشهور و دارای تالیفات زیاد و آرامگاه ایشان در شهرستان تربت جام می باشد.
2- . مجید صفا بخش، کتاب تکفیر، ص 77.

حضرت آیه الله خامنه ای -مدظّله العالی- در جواب استفتائیه ای می فرمایند:

«کلیه فرقه های اسلامی، بخشی از امت اسلامی به شمار می روند و از همه امتیازات اسلامی برخوردار هستند. تفرقه افکنی بین مذاهب اسلامی بر خلاف آموزه های قرآن کریم و سنت پیامبر مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم است، افزون بر این، باعث تضعیف مسلمانان و دادن بهانه به دست دشمنان اسلام می شود. از این رو تکفیر فرقه های اسلامی مذکور به هیچ وجه جایز نیست.»(1)

هم چنین ایشان در فرازی دیگر از فرمایشات خود می فرمایند:

«بار دیگر اعلام می کنم که هر گفته و هر عملی که موجب برافروختن آتش اختلاف میان مسلمانان یا تکفیر یکی از مذاهب اسلامی گردد خدمت به اردوگاه کفر، خیانت به اسلام و حرام شرعی است.»(2)

ریشه و عوامل تکفیر مسلمانان

عوامل و ریشه های حرکت های تکفیری و نسبت کفر دادن به مسلمانان یکی از مسائل مهم و اساسی، کشف ریشه ها و عوامل حقیقی حرکت های تکفیری است. بدون تردید کشف صحیح ریشه ها در مواجه دقیق و عالمانه به جای برخورد و مقابله مسئولانه با حرکت های تکفیری نقشی کلیدی دارد. از محوری ترین عوامل پنهان وآشکار تکفیرها عبارت است از:

تعصب های کور و خود محوری در کشف حقایق دینی و نفی و طرد و رمی به کفر آرا و اندیشه های دیگران؛

عداوت های پنهان درونی؛

جهالت نسبت به اصل معارف دینی یا حد ومرز اسلام و کفر با مذاهب دیگر و مقاصد حقیقی آنان؛

ص: 225


1- . نشریه مکر تکفیر، ص 81.
2- . همان.

دسیسه دشمنان اسلام و استعمارگران جهانی برای نابودی اسلام و مسلمین یا سیطره بیرونی بر آنان

رذایل اخلاقی از قبیل:

کینه ورزی و انتقام، خودپسندی و کبر، حسادت، بدگمانی، مخفی کردن ضعف های خود، دنیا طلبی و زراندوزی و...

عدم آگاهی اهل علم و نظر، از مقصود، منظور و اصطلاحات یکدیگر.

پیآمدها و آثار تکفیر در جامعه اسلامی

ایجاد اختلاف و تفرقه بین مسلمانان.

ایجاد جنگ و درگیری و در نتیجه ریخته شدن خون مسلمانان و چپاول اموال و مورد تعرض قرار گرفتن نوامیس آنان.

ارایه چهره ای خشن و تفرقه انگیز از اسلام به مردم جهان، به منظور سرخوردگی افراد از اسلام.

تسلّط کفار بر مسلمین در نتیجه تفرقه و درگیری با یکدیگر.(1)

رکود حرکت و رشد اسلام در جهان.

عقب ماندگی مسلمانان و عدم شکوفایی استعدادهای آنان به خاطر اشتغال به درگیری های داخلی.

انزوا و گوشه نشینی اندیشمندان، پژوهشگران و نیروهای خلّاق ومفید.

حاکم شدن جُمود فکری و بیماری خَمود و ظاهر گرایی در جامعه.

از بین رفتن روحیه تحقیق و عدم جسارت، ارائه اندیشه های نو، در عرصه فرهنگ و دانش.

به وجود امدن روحیه بدبینی در جامعه.

ص: 226


1- . این در حالی است که قرآن شریف می فرماید: )لن یجعل الله للکافرین علی المومنین سبیلا(.
راه حل ها و وظیفه علمای اسلام در برابر حرکت تکفیری

تبیین گستردة آثار و خطرات و آفات نابود کننده حرکت تکفیری در جلسات عمومی مثل غلو، به ویژه در کتاب ها و سخنرانی ها و کارگاه های آموزشی و....

معرفی جریان های تکفیری و محکومیت علنی آن ها.

: دفاع پیروان مذاهب اسلامی از یکدیگر در برابر تهمت ها به ویژه آنچه موجب تکفیر است مثل قذف و سّب صحابه.

تبیین صحیح عقاید یکدیگر در برابر برداشت های غلط از آنها به ویژه آنچه موجب تکفیر است.

دوری از آنچه زمینه ساز تکفیری است، مثل احتراز از افتراء به یکدیگر.

خودداری از اهانت به مقدسات یکدیگر.

تبین و ارتقای اندیشه راهبردی امت واحده اسلامی در مقابل استکبار و صهیونیزم جهان خوار.

دفاع از تکفیر شدگان به نا حق.

در دین باید بر محکمات تکیه کرد نه متشابهات.

عدم قاطعیت و سخت گیری و انکار در مسائل اجتهادی.

مسلمانان باید به مشکلات اساسی خود مشغول شوند.

تعاون و همکاری در مسائلی که بر آن ها اتفاق دارند.

نتیجه

با توجه به آیات قرآنی، سیره پیامبرگرامی اسلامŒ، ائمه هدی، مجتهدین و مطالبی که در متون اسلامی در ارتباط با حربه تکفیر بیان شده می توان تصریح کرد که: دین مقدس اسلام که دین بُرهان و منطق است، هیچ گاه برای پیروان خود نه تنها استفاده از حربه تکفیر را جایز ندانسته بلکه برای دفاع از حق و ترویج آن، اجازه استفاده از زور و قدرت و تمسک به یک وسیلة نامشروع و ناحق را نداده است، و به هیچ وجه اکراه،

ص: 227

اجبار، سلاح زور، قوه قهریه، تفسیق و تکفیر را در راه تبلیغ دین و ارشاد مردم، تجویز نکرده است، زیرا این گونه اقدامات، وسیلة شیطانی و غیر مشروع است، که استفاده از آن حتی در راه دین، باطل و نا حق و بی دینی است. کسانی که استفاده از سلاح زور، فشار، تفسیق و تکفیر را به عنوان راه حل انتخاب کرده و می کنند، باید بدانند که از حربه ای شیطانی و استعماری استفاده کرده اند.

بنابراین برای دست یابی به هدف خود (حتی اگر مقدس و بالاترین هدف باشد) بهره گیری از این روش بر ضد مخالفان فکری جایز نیست. اجازه نداریم از وسایل نامشروع همچون تکفیر، تهمت و تفسیق بهره ببریم. اسلام نه برای رسیدن به حقّی، استفاده از روش باطل، را تجویز کرده است و نه برای کوبیدن باطل به ما اجازه داده است که از باطل دیگری استفاده کنیم. نه مادی گرا و مارکسیسم هستیم که هدف وسیله را توجیه کند و نه منطق اسلام ضعیف است، که در برابر برهان و منطق مخالفان شکست بخورد و نه قرآن محجور و ناتوان در راه اداره و حمایت از زندگی بشری است. که نتوان به وسیله آن چهره واقعی اسلام را به جهانیان شناساند.

امروزه، خطر جریان های تکفیری برای اسلام و مسلمانان و حتی جهان بشری بر کسی پوشیده نیست.در دنیای اسلام وضعیت اسفبار فلسطین به ویژه مسلمانان غزه به جای این که مسئله اصلی جهان اسلام باشد و مسلمانان تمام توان خود را در مقابل رژیم صهیونیستی به کار برند، متأسفانه تکفیر گرایی بخشی از توان امت اسلامی رابه خود معطوف نموده، به گونه ای که برخی از سران کشورهای اسلامی در مقابل جنایت های صهیونیست ها سکوت اختیار کرده اند، و به جای آن به حمایت و تقویت جریان های تکفیری که در حقیقت جریان مسلمان کشی است، می پردازند.

امید است روزی فرارسد تا تمام دنیای اسلام در مقابل تمام دنیای کفر یعنی اسرائیل قرار بگیرند، زیرا جریان صهیونیستی –چنان که در قرآن به آن اشاره رفته است- بدترین دشمن مومنان است: )ان اشد الناس عداوة للذین امنوا الیهود((1)

ص: 228


1- . مائده: 82.
منابع

1. قرآن کریم

2. ابن تیمیه حرانی، درء التعارض، دارالوطن، ریاض 1997

م.

3. ایجی، المواقف.

4. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، دار احیاء التراث الوبی، بیروت [بی تا].

5. بیهقی، السنن الکبری.

6. تفتازانی، شرح المقاصد.

7. جامی، شیخ احمد، کنوزالحکمه.

8. ذهبی، سیراعلام النبلاء، دارالقلم، بیروت [بی تا].

9. راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، دارالکتاب الوبی، بیروت 1392 ق.

10. شاطبی، الاعتصام.

11. صفابخش، مجید، کتاب تکفیر، دفتر نشر فرهنگ اسلامی،تهران 1380.

12. طبرانی، المعجم الاوسط، دارالکتاب الوبی، بیروت 1421 ق.

13. طبری، الجامع البیان فی تفسیر القرآن، دارالکتب العلمیۀ، بیروت 1412 ق.

14. طحاوی، العقیدة الطحاویه، دارالفکر، بیروت [بی تا].

15. عبدالعزیز هرتلی، عبدالله، خوارج را بهتر بشناسیم، انتشارات کردستان، سنندج 1386 ش.

16. عسقلانی، ابن حجر، الفتح الباری، دارالکتب العلمیه، بیروت [بی تا].

17. غزالی، امام محمد، الاقتصاد فی الاعتقاد، دارالکتب العلمیه، بیروت [بی تا].

18. فیض الاسلام، علینقی، ترجمة نهج البلاغه.

19. قرضاوی، یوسف، پدیده تکفیر، نشر احسان، ارومیه 1373 ش.

20. قرضاوی، یوسف، دیدگاه های فقهی معاصر، ترجمه احمد نعمتی، نشر احسان تهران 1384 ش.

21. متقی هندی، علاء الدین، کنزالعمال فی سنن الاقوال، مکتبۀ التراث الاسلامی، بیروت 1389 ق.

22. مسلم بن حجاج نیشابوری، صحیح المسلم، دارالجیل، بیروت [بی تا].

23. مطهری، وتفی، سیری در سیره ائمه، انتشارات صدرا، تهران 1382 ق.

24. نشریه مکر تکفیر، شماره اول، خرداد 93 .

25. هیثمی، المجمع الزوائد، چاپ سوم: مؤسسۀ الرساله، بیروت 1410 ق.

26. الیواقیت و الجواهر

ص: 229

ص: 230

حرمت تکفیر اهل قبله در کتاب و سنت / عبدالطیف عرب تیموری

اشاره

عبدالطیف عرب تیموری(1)

چکیده

با گسترش اسلام و جذب قلوب انسان ها به این دین مبین، ستون های کفر و استکبار به لرزه در آمد، از این جهان کفر سعی کرد با تمام قوا در مقابل جهان اسلام صف آرایی کند و از هیچ فتنه و توطئه ی چشم پوشی نکنند، امروزه با پاشیدن بذر تکفیر در میان مسلمانان سعی در تخریب کردن وجهه اسلام و مسلمین را دارد، در این مقاله با بررسی حرمت تکفیر اهل قبله در کتاب و سنت با اتکا به منابع تفسیری و روایی و تاریخی از منظر اهل سنت و شیعه، و با بیان آثار تکفیر در جهان اسلام در پی دفع توطئه استکبار و بیداری مسلمانان جهان می باشد.

کلیدواژگان: تکفیر، کتاب و سنت، اهل قبله، صحابه.

ص: 231


1- . استاد حوزه علمیه اهل سنت تربت جام.
مقدمه

اکنون که جامعة اسلامی و کشورهای مسلمان دچار مشکلات و مصائب بزرگی می باشند و از سوی کفر جهانی و صیهونیسم خون خوار شدیداً مورد تهاجم قرارگرفته اند متاسفانه شاهد پیدایش و رشد افکار و برداشت هایی نامتناسب و خلاف کتاب و سنت از سوی برخی افراد و جریان های سیاسی و دینی هستیم که جامعة اسلامی را دچار مشکلاتی دو چندان کرده است و نیرویی که باید صرف دفاع از حقانیت اسلام و تبلیغ جهانی این دین صلح و آرامش و نجات بخش انسان ها گردد اکنون در مجادلات داخلی به هدر می رود و پدیدة تکفیر و تکفیرگرایی یکی از این مشکلات در دوران جدید است که گرچه سابقه ای دیرینه در اسلام از خوارج و معتزله تا وهابیت دارد ولی اکنون با حمایتی که توسط دشمنان اسلام و مغرضین از آن می شود تجدید حیاتی دوباره یافته است و جامعة اسلامی را دچار مشکلات نموده است، لذا جای آن دارد که به این مقوله (تکفیر) از منظری کامل تر پرداخته شود و جایگاه تاریخی و قرآنی و حدیثی آن برای جامعه اسلامی و نسل جوان شکافته شده و بازگو گردد و در این راستا جایگاه تکفیر در کتاب و سنت و به واقع رد و عدم قبول تکفیر در این دو پایة اسلام که هر حکمی می بایست مبتنی بر آن باشد مورد توجه قرار گرفته و حرمت اهل قبله و گویندگان کلمة توحید و حفظ خون و جان و مال آنان در قرآن کریم و احادیثِ صحیح نبوی (کتاب و سنت) در حد مقاله ای مختصر مورد بررسی واقع شده و با توجه به محدودیت های ساختاری مقاله سعی بر آن بوده است که مستقیماً و از منابع اولیه همچون قرآن کریم و ترجمه ها و تفاسیر معتبر قدیم و جدید و کتب اصلی و صحیح حدیثی (صحاح سته) و کتب تاریخی معتبر استفاده گردد و عموماً و با تکیه به منابع تفسیری و حدیثی اهل سنت در کنار آن اندکی استفاده از منابع و تفاسیر معتبر تشیع (در موارد مشترک) به این موضوع پرداخته شده و حرمت تکفیر اهل قبله از نگاه اهل سنت در قرآن و احادیث محکم و صحیح نبوی و روش ها و رفتارهای عملی پیامبر

ص: 232

اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و خلفای راشدین و صحابة گرامی و ائمة هدی و علمای دینی در حدی مختصر بیان شده است و برای افزودن به کیفیت علمی مقاله سعی شده است از هیچ منبع آماده و سایت های اینترنتی و یا تحقیقات و کارهای علمی ثانویه استفاده نگردد و مستقیماً آب از سرچشمة زلال قرآن کریم و احادیث پر فیض نبوی نوشیده شود و در این مورد از آثار و نظریات شیخ جام، به دلیل انتساب وی به حوزه علمیه و شهر جام بهره برده شده است.

تکفیر چیست؟

تکفیر، واژه ای عربی از ماده «کَفَرَ» و باب تفعیل و به صورت متعدی و در معانی مختلفی آمده است. از جمله: «پوشیدن چیزی را» و یا «لباس پوشیدن بر روی زره و پوشاندن آن را» و حتی در معنای کاملاً متفاوت با مفهوم فعلی آن و به معانی «درگذاشتن از گناه کسی» و «پاک کردن خداوند گناه کسی را، ناچیز کردن گناه را» و فروتنی کردن و دست بر سینه نهادن پیش کسی و کفاره دادن سوگند و جز آن و حتی به مفهوم اسم به کار رفته است که نام تاج پادشاهی و بر سر نهادن تاجی را که به دیدنش خضوع لازم آید(1) نیز آمده است. گرچه در ابتدا و در اغلب کاربردهای تاریخی این لغت به معنای کافر خواندن روایت نشده است اما بر اثر استعمال فراوان به حدی به این مفهوم آورده شده است که اکنون این معنا عمومیت یافته و به طور خاص و امروز به معنای رایج و مصطلح آن و به قول دهخدا «به بی دینی نسبت دادن» «به کفر منسوب کردن کسی را» و «کافر خواندن کسی را» آمده است(2) و در این مورد دهخدا نیز بیتی رندانه و عرفانی را به عنوان شاهد ذکر می کند:

دانی که چنگ و عود چه تقریر می کنند پنهان خورید باده که تکفیر می کنند

امروزه در عرف رسانه ها این لغت به عنوان «خروج کسی از دایرة دین اسلام» به کار می رود.

ص: 233


1- . فرهنگ دهخدا، ج 5، ص 691.
2- . همان.
احباط و تکفیر

در قرآن شریف، کلمة تکفیر با این تلفظ نیامده و ترکیبات دیگری از این لغت از قبیل کَفَروا و کافَرون و... ذکر شده و آنچه در قرآن به این معنا مورد نظر است به صورت «حبط» و جمع آن «احباط» است. حتی در برخی متون اسلامی، کلمة «حبط» به جای تکفیر آمده است؛ بدین معنا که احباط اصطلاحی در علم کلام است که در آن، گناه موجب از میان رفتن طاعت و ثواب می گردد؛ به خصوص متکلمان معتزله بیشتر به این مورد پرداخته اند و بر این باورند که هرگاه از شخص مسلمان که طاعت خداوند را به جای آورده و به این دلیل سزاوار ثواب و پاداش آخرت است گناهانی سر زند که عقوبت آن از پاداش طاعت وی بیشتر باشد. این گناهان، طاعت ها و پاداش های او را محو می کند؛ چنان که گویی هیچ طاعتی نکرده است. اما اگر ثواب فرد بیش از گناهانش باشد موضوع تکفیر پیش می آید و این ثواب ها گناهان او را محو می کند و می پوشاند.(1) مشخص است که این تکفیر در معنای لغوی اول آن به کار رفته و نه اصطلاح امروزین آن و این بحثی کلامی و خارج از این مقاله بوده و در این مورد، اندیشمندان و متکلمان معتزله و اشاعره و امامیه بحث های مفصلی دارند و متکلمین امامیه (شیعه) غالباً این گونه احباط را نمی پذیرند.

عدم تکفیر مومن (اهل قبله) در قرآن

با بررسی آیات قرآنی که موجب حبط و ضایع شدن اعمال و به واقع تکفیر شخص می گردد مشخص است که این موارد شامل اعمال خاصی است که در آیات قرآنی آمده و خطاب آن عموماً مومنانی هستند که قبلاً ایمان داشته ولی به علت اعمال خاصی موجبات تکفیر خویش و حبط اعمال خود را از جانب خداوند فراهم آورده اند؛ از جمله افرادی که پیامبران را می کشند (آل عمران، 21 و 22) و نیز آنان که آیات خدا را تکذیب می کنند (اعراف، 141 و کهف، 105) و کسانی که راه خدا را مسدود می کنند

ص: 234


1- . دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج 6، ص 639.

(محمد، 32) و یا خدا را به خشم می آورند (حجر 28) و نیز شریک ورزندگان به خداوند (انعام 88 و توبه 17 و زمر 65) و نیز کسانی که در حضور پیامبر صدای خویش را از ایشان بلندتر می کنند (حجرات 2) و چند مورد دیگر که در تمام آیات خداوند در یک سوی قضیه قرار دارد و مومنانی که چنین می کنند در سویی دیگر و تنها اوست که تشخیص می دهد و ملاک وضع می کند و بنده ای را تکفیر می نماید و اعمالش را حبط می کند و نه هیچ کس دیگر!

می توان استنتاج کرد که بر اساس نص این آیات، تکفیر مومن و حبط دانستن اعمال او خاص خداوند است و کس دیگر نمی تواند به راحتی مومنی را تکفیر نموده و -العیاذ بالله- جای خدا را بگیرد و حتی در طول تاریخ اسلام چنانچه موردی حقوقی و حکمی شرعی برای دفاع از اسلام لازم می آمده قضات و فقهای مسلمان از اصطلاحات شرعی و عرفی دیگری برای مجازات متهمین استفاده می کردند و مثلاً آن ها را مرتد یا باغی و یا اهل سب و امثال آن دانسته و این حکم را در مقابل عمل و اقدام آنها صادر می کردند و نه اعتقاد قلبی آن ها که قاضی و فقیه ملزم به دانستن و تفحّص در آن نبودند و کمتر کسی را تکفیر می نمودند، زیرا به نص صریح قرآن و سنت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم که در ادامه خواهد آمد نمی توانستند مسلمی را که شهادتین می گوید حتی اگر از ترس یا نفاق باشد تکفیر کنند و واجب القتل بدانند و جای تعجب است که چگونه تکفیری های زمان ما هر عمل ساده ای مانند درس خواندن زنان و یا قبول نداشتن خودشان را فوراً موجب حبط اعمال قبلی و تکفیر و واجب القتل شدن می دانند و چگونه این امر مهم و خدایی را که تنها خاص و به تشخیص اوست به راحتی به اموری ساده تعمیم می دهند و حکم و فتوا صادر می کنند.

دلیل قرآنی دیگری بر رد تکفیر اهل قبله

)یا ایها الذین آمنوا اذا ضربتم فی سبیل الله فتبیّنو ولا تقولوا لمن القی الیکم السلام لست مومناً تبتغون عرض الحیاه الدنیا...(؛

ص: 235

«ای کسانی که ایمان آورده اید هنگامی که در راه خدا گام می زنید و به سفری برای جهاد می روید تحقیق کنید و به خاطر این که سرمایه ناپایدار دنیا و غنایمی را به دست آورید به کسی که اظهار صلح و اسلام می کند و به شما تسلیم می شود (به هر دلیلی و مصلحتی که خود می داند و خدای تبارک و تعالی) نگویید مسلمان نیستی (و تکفیرش کنید تا مال و جانش را برای خود حلال کنید) زیرا غنیمت فراوانی برای شما نزد خداوند است که «بهتر و کامل تر می توانید تصاحب کنید» و شما نیز قبلاً چنین بودید (هدایت نایافته و فقیر و اسلام شما هم در آغاز جز اظهار و تسلیم نبود و به زبان متابعت اسلام می دادید و از شما پذیرفته می شد؛ درحالی که مکنون قلب شما بر کسی روشن نبود) و خداوند بر شما منت نهاد و هدایت شدید پس به شکرانه این نعمت بزرگ تحقیق کنید و خداوند به آنچه انجام می دهید آگاه است.»(1)

قرآن کریم در این آیه چه زیبا به صراحت بیان می کند که اهل ایمان و قبله را نباید به خاطر سرمایة ناپایدار دنیا کشت. و گویی که این آیه شریفه هم اکنون و در زمان ما نازل گشته و خود اثباتی بر زمان شمولی و جهان شمولی قرآن کریم است، زیرا هم اکنون شاهدیم که چگونه تکفیری ها به کشتن مردمان و کسب ثروت و غنایم و قدرت مشغولند و عینیت این آیه بهتر درک می شود که می شنویم همین روزها میلیون ها دلار از بانک های شهرهای تصرف شده مسلمان با قتل مردمان مصادره می شود!

بر اساس این آیه و در تمام تفاسیر تسنن و تشیع که شأن نزول آن را ماجرای برخورد رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم با اسامة بن زید که خود صحابی بزرگواری می باشد دانسته اند و همه مفسرین قدیم و جدید همین برداشت را دارند و صرف اظهار اسلام و توحید را برای مصون ماندن جان و عرض و مال مسلمان کافی دانسته اند. برای درک بهتر شأن نزول این آیه شریفه و اثبات این مدعا به طور خلاصه این ماجرا را از تفسیر سورآبادی

ص: 236


1- . آیت الله مکارم شیرازی، قرآن حکیم و شرح آیات منتخب، ص 93 و قرآن کریم ترجمه الهی قمشه ای و تفسیر نمونه، ج 4، ص 74.

که از قدیمی ترین تفاسیر فارسی و اهل سنت (سومین تفسیر فارسی پس از تفسیر طبری و اسفراینی) و مربوط به قرن پنجم هجری است نقل می کنیم:

این آیت در شأن اسامة بن زید آمد و کشتن وی «مرداس بن نهیک» را و آن بود که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم اسامه را با سریه بفرستاد تا بر قبیله ای از کافران حربی کوبند و ایشان اموال و چهارپایان خویش را پنهان کردند و بعضی در غارها پنهان شدند و شبانی بود نام وی «مرداس بن نهیک» وی گوسفندان خود را در غاری کرد و خود بر در آن غار بایستاد، حربه ای در دست هر که یکی را دیدی از مسلمانان با وی حرب می کردی، چون بترسیدی گفتی لا اله الا الله. اسامه مکر وی بدانست چون حمله بر وی برد وی بترسید همی گفت لا اله الا الله. اسامه حربه ای بر وی زد و او را بکشت و سلب وی برگرفت. آنگه اندیشید که وی شهادت می گفت و من او را بکشتم از آن اندوهگین گشت.

چون باز آمد رسول صلی الله علیه و آله و سلم را خبر کرد رسول بر وی انکار کرد و با وی در آن عتاب ها کرد و گفت: «کیف انت بقائل لا اله الا الله» چون کسی که گوینده لا اله الا الله بر تو خصمی کند. اسامة گفت یا رسول الله وی آن شهادت نه از دل می گفت لابل از بیم جان می گفت. پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم گفت: «هل شققت عن قلبه؟ تو را با دل او چه کار بود» بعد که این قول بگفت چرا وی را بکشتی؟ خدای تعالی این آیت بفرستاد، اسامه گفت: چندان عتاب رسول با من بکرد در کشتن قایل این قول که من گفتم کاشکی من در آن روز مسلمان نبودمی و پس از آن مسلمان شدمی تا در شأن من این آیت نیامدی».(1)

و مفسر گرامی با برداشتی فهیمانه در پایان ماجرا می گوید: «در این آیت ما را حجت است برآن که هیچ گوینده شهادت را نامومن نبایدگفت وگرچه گناه کار باشد یا هوادار باشد (از ترس و احتیاط) و این حکم است از خدای تعالی هر که این را مخالفت کند عاصی باشد به خدای.»(2)

ص: 237


1- . تفسیر سورآبادی، ج 1، ص 94
2- . همان.

دیگر مفسران قدیم و جدید تسنن و تشیع نیز متفق القول همین را گفته اند از جمله سید قطب در تفسیر فی ظلال القرآن بر اهمیت اینگونه آیات تاکید نموده و می گوید:

«این چنین برنامه ی قرآنی دل ها را می پساید و طی می نماید تا دل ها زنده شوند و پرهیزگاری کنند و نعمت خدا را یاد نمایند.. چهارده قرن است که این درس با این روشنی و پاکی جوانب و زوایای معاملات بین المللی را بیان داشته و می دارد و بر پایة این چنین حساسیت و تقوایی قوانین و احکام را بنیان گذاری می کند...»(1)

در تفسیر نمونه مرجع بزرگوار آیت اله مکارم شیرازی نیز همین مضمون تایید شده و موضوع را به روستایی در نزدیکی فدک مربوط دانسته اند و در پاسخ به سوالی که ممکن است اسلام با قبول ادعاهای ظاهری مردم زمینه را برای پرورش منافق در محیط اسلامی آماده کند و موجب سوء استفاده گردد عالمانه پاسخ می دهند که از همه قوانین جهان امکان سوء استفاده هست:

«اگر بنا شود اظهار اسلام به بهانه عدم آگاهی از مکنون قلب طرف قبول نگردد مفاسد بسیاری به بار می آید که زیان آن به مراتب بیشتر است و اصول و عواطف انسانی را از بین خواهد برد زیرا هر کس با دیگری کینه و خرده حسابی داشته باشد می تواند او را متهم کند که اسلام او ظاهری است و با مکنون دل او هماهنگ نیست و به این ترتیب خون های بسیاری از بی گناهان ریخته می شود.»(2)

در تفسیر معتبر دیگر اهل سنت، - تفسیر جلالین - نیز ضمن دانستن شأن نزول این آیه بر ماجرای اسامه و مردی از بنی سلیم همانند دیگر مفسرین بزرگ شیعه و سنی بیان می کند که: «مومنان را نکشید و همان گونه که در مورد شما رفتار شده با آنان رفتار کنید و چون اسلام آوردند و شهادتین برزبان راندند از آنان درگذرید.»(3)

ص: 238


1- . تفسیر فی ظلال القرآن، ج 2، ص 193.
2- . تفسیر نمونه - ج 4، ص 75.
3- . تفسیر جلالین، ص 206.

مفسر و مرجع گرامی در ترجمه قرآن و شرح آیات منتخب نیز همچون تفسیر نمونه همین معنا را تایید و تاکید فرموده اند و آورده اند که وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم جریان قتل «مرداس» را شنیدند فرمودند: «مردی را کشتی که شهادتین را بر زبان جاری می کرد؟!»(1) و در مقابل جواب اسامه که شهادتین او را از ترس کشته شدن می دانست پیامبر فرمودند: «تو از دل او پرده برنداشتی تا از باطن او آگاه شوی و آنچه را به زبان گفت نپذیرفتی و از باطن نفس او آگاه نبودی.»(2)

حتی به علت همین عتاب و خطاب شدید پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اسامه سوگند خورد دیگر هیچ کس از گویندگان شهادتین را نکشد و حتی به همین علت در جنگ هایی که در زمان خلفای راشدین صورت گرفت و یک سوی آن مسلمان بودند شرکت نمی کرد.

دلیل دیگری از قرآن کریم بر حرمت تکفیر اهل قبله

3- )یا ایها الذین آمنوا ادخلو بالسّلم کافه ولا تتبهو خطوات الشیطان انه لکم عدو مبین(؛(3) ای کسانی که ایمان آورده اید همگی در سلم و صلاح داخل شوید و از گام های شیطان پیروی نکنید که همانا او دشمنی آشکار برای شماست.(4)

این آیه شریف قرآنی، صراحتاً همه کسانی را که ایمان آورده و مسلمان و (اهل قبله) شده اند اهل سلم و صلاح و مستحق برخورداری از آرامش و امنیت دانسته است و کاری به مکنونات قلبی آن ها نداشته و برای جلوگیری از خروج از این سلامت و صلح و آرامش اهل قبله یادآوری نموده است که از گام های شیطان پیروی نکنند و اسیر تحریکات او نشوند و نیز به استناد برداشت از این آیه شریفه می توان گفت که همة مسلمین مادامی که عملی خلاف صریح اسلام و ضروریات آن از آن ها سر نزده باید در صلح و آرامش و صفا و سلم به سر برند و هیچ کس حق ندارد آن ها را با تکفیر از

ص: 239


1- . قرآن حکیم، شرح آیات منتخب، ص 93.
2- . همان.
3- . بقره: 208.
4- . همان، بقره 288 - ص 32.

جامعه صلح و سلم اسلامی بیرون کند و چه بسا خطاب آیه شریفه در مورد پیروی نکردن از گام های شیطان افرادی باشد که خود مسلم هستند و در کافّه مومنان داخلند ولی به هر علت و هدفی سعی در خارج کردن جامعه اسلامی از سلم و سوق دادن آن به جنگ و خشونت و بی رحمی را دارند و نیز با استفاده از این آیه می توان گفت صلح و آرامش و سلمّیت در جامعه فقط در پرتو ایمان به خدا مقدور است و طبق نظر مفسر عالی قدر: «این دعوت عمومی است و همة مؤمنان را بدون استثنا و از هر زبان و نژاد و منطقه و قشر اجتماعی به صلح و صفا دعوت می نماید».(1) این جاست که فقط قبول کلیت اسلام و نه تفاوت در جزئیات عقاید هر مسلمان می تواند عامل اتحاد اسلامی و شکل گیری حکومت واحد جهانی اسلامی گردد و وحدت بین فرق مسلمان را از منظری جدید و اعتقاد به خدا و رسول او با وجود اختلافات جزئی دیگر و داخل بودن همگی در سلم اسلامی مطرح می نماید و باعث می شود که با عبادت و بندگیِ خداوند و قبول رسالت پیامبر آخرینش، اختلافات جزئی فرقه های اسلامی از اهمیت بیفتد و یا از میان برود و مسلمین به سلم یا صلح و آرامش واقعی در پرتو لطف خداوند دست یابند.

حرمت تکفیر اهل قبله در سنت پیامبر و اصحاب

همان گونه که در بیان تفسیر آیة 94 سوره نساء گفته شد موضع عملی و سنت رفتاری و قولی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در مورد گویندة کلمة شهادت همانا مصونیت جان و مال اوست و عتاب به اسامه و سوال آیا تو دل او را شکافتی و از ضمیر او آگاه شدی؟ این سنت را بیان می کند که باید اظهار اسلام اهل قبله را طبق سنت نبوی بپذیریم و حق کاوش در ضمیر و باطن افراد را نداریم و با اظهار اسلام و ندیدن عملی خلاف ضروریات اسلام و منکر نشدن این ضروریات کافی است که بر اساس سنت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم او را مسلمان دانسته و تکفیر نکرده و جان و مالش را محفوظ بداریم.

ص: 240


1- . همان، ص 32.

هم چنین به عنوان نمونه در سنت و سیره عملی دو تن از اصحاب رسول اکرم که از اصحاب کُبار و خلفای راشدین هستند نیز همین روش قابل مشاهده و سرمشق گرفتن است. از جمله در رفتار خلیفة دوم هنگامی که ابولولو ایشان را به کنایه تهدید جانی می کند (در مورد ساختن آسیاب) خلیفه با وجود آن که تهدیدش را متوجه می شود و به حاضرین نیز می گوید، ولی عملاً به خاطر اینکه هنوز در سلم اسلامی داخل است و عملاً دست به کاری خلاف اسلام نزده بدون توجه به مکنونات قلبی توطئه گرانة او با وی هیچ برخوردی نمی نماید و او را آزاد می گذارد(1). هم چنین برخورد حضرت علی† با ابن ملجم با وجود احتمال توطئه از جانب او و قبل از عمل شنیعش بارها او را می بینند و حتی در مسجد کوفه بیدارش می کنند، ولی برخوردی با وی نمی کنند و همین گونه است دلیل برخورد ایشان یا طرف های جنگ های جمل و صفین و نهروان که تعقیب آن ها را جایز نمی دانند و اموال و اُسرایشان را تصرف نمی کنند و زخمی های آنها را امان می دهند؛(2) و به خصوص در ارتباط با خوارج با وجود جنگ با آن ها اجازة نابودی آن ها را به افراد دیگر پس از خود نمی دهند و حتی مستمری آن ها و خانواده هایشان را از بیت المال قطع نکردند و در ارتباط با مخالفین مسلمان خویش هیچ گاه آن ها را تکفیر نکرده و آن ها را کافر ندانستند و قواعد جنگ با کفار را با آن ها اعمال نکردند؛ مثلاً طبری می گوید:

«علی بر کشتگان جنگ (نهروان) از کوفی و بصری نماز کرد و هم بر کشتگان قریش از موالف و مخالف از مردم مکه و مدینه نماز کرد و همه را در گوری بزرگ خاک کرد و... (گفت): هر چیزی از مال مسلمان درگذشته بر مسلمان حلال نیست.»(3)

روش علی این بود که فراری را نکشد و زخمی را بی جان نکند و پرده ای برندارند و

ص: 241


1- . تاریخ طبری، ترجمه پاینده، ج 5، ص 2027.
2- . تاریخ کامل اسلام و ایران، ج 3، ص 415 و حسن ابراهیم حسن، تاریخ سیاسی اسلام، ص 284.
3- . تاریخ طبری، ج 6، ص 2471.

مال نگیرند و یا در جنگ جمل رأی چنان بود که فراری را نکشند و زخمی را خلاص نکنند و به تعقیب مخالف نروند.(1) از این نمونه ها در تاریخ صدر اسلام بین اصحاب و یاران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و خلفای راشدین و ائمة هدی فراوان است و نمونه و مبنایی از روش آن بزرگواران در ارتباط با مقولة تکفیر است و به واقع اگر کسی مدعی دنباله روی از سلف است، سلف واقعی و صالح و سنت واقعی همین راه و روش پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و یاران وی می باشد.

حرمت تکفیر اهل قبله در حدیث قدسی

حدیث قدسی مشهوری که از قول رسول اکرم در این رابطه قابل استناد است حدیث: «من قال لا اله الا الله دخل حصنی و من دخل حصنی امن من عذابی»؛ کسی که گفت خدا یکی است و غیر از او خدایی نیست داخل در حصار و قلعة من می شود و از هر عذابی در امان خواهد بود.»(2)

این حدیث که در بعضی منابع با کلمه کم یا زیاد در ابتدای حدیث و در اکثر متون با ادامه و تکلمه هایی آمده است و در تشیع نیز مشهور به حدیث سلسله الذهب است که امام رضا علیه السلام در نیشابور فرموده اند و مشهور است که حضرت پس از بیان اصل حدیث و اندکی سکوت جملة بشرط ها و شروط ها» و انا من شروطها را اضافه فرموده اند و همگان در تسنن و تشیع متفقند بر اصالت و درستی اصل حدیث گواهی دارند و آن را دلیلی برای داخل شدن کلمه گو و اهل قبله به داخل قلعة خداوندی می دانند که او را از هر عذابی محفوظ خواهد داشت و در ظاهر حدیث نیز اصل توحید و پیوسته شدن به اهل قبله آمده و اشاره ای به اخلاص یا نیت گوینده نشده است و می توان نتیجه گرفت که خداوند خود بر مکنونات قلبی گویندگان کلمه واقف است و نیازی به چند و چون و تفحص در شرایط قلبی گوینده را نمی دیده است که راه را برای مفتیان و فقیهان و

ص: 242


1- . همان، ص 2433 و 2474.
2- . مناقب العارفین، ج 2، ص 672.

سخت گیران

بعدی باز کند و همین اقرار ظاهری به توحید را برای داخل شدن به قلعة امن خداوندی و در امان ماندن از عذاب کافی می داند و جای تعجب است که وقتی خداوند بنده ای را با گفتن کلمة توحید در قلعة امنش پذیرفت چگونه می توان او را تکفیر کرد و از قلعة امن خدایی بیرون راند؟ و -نعوذبالله- امان خدایی و حمایت الله را از وی سلب کرد و آیا تکفیر کنندة چنین بنده ای -العیاذ بالله- خود را برتر از خدا می داند که چنین حکمی می دهد؟ و به قول شیخ جام در توضیح این حدیث خطاب به چنین تکفیر کنندگانی می گوید:

«ای ناپاکِ بی علمِ بی تقوا! چون خدای عزوجل، گویندة این حرف را از عذاب خود ایمن دارد تو او را از بدِ گفتِ خود ایمن نداری و در حصین رب العزه داخل شوی و گوهرهای ایمان دزدی؟ فردای قیامت تو را بر سر خلق اولین و آخرین بردار سیاست و قطعیت کشند.»(1)

حرمت تکفیر اهل قبله در منابع معتبر حدیثی اهل سنت(صحاح سته)

1- در حدیث بسیار معتبر و صحیحی از قول رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم که در صحیح بخاری و مسلم آمده است:

«اذا قال الرجل لاخیه یا کافر هو باء به احدهما»؛ «هر مردی که به برادر خود بگوید ای کافر همانا آن کفربه یکی از آنان بر می گردد»(2)

همین مضمونِ حدیث را افراد دیگری نیز از ابوسلمه و از قول پیامبر روایت کرده اند و از جمله از قول عبداله ابن عمر رضی الله عنه روایت شده است و با توجه به این که حدیث صحیح و معتبر بوده مشخص است که پیامبر اکرم چه میزان در روش و سنت خود نسبت به تکفیر کردن مومنان و برادران دینی حساسیت و توجه داشته اند و آن را منع می کردند و حتی گوینده تکفیر را کافر می خواندند تا جایی که امام بخارای این باب را

ص: 243


1- . بحار الحقیقه، ص 84.
2- . صحیح بخاری، ج 6، ص 543.

به «کسی که برادر مسلمان خود را بدون تاویل کافر بخواند خود چنان است که گفته است»(1) نام گذاری کرده است.

یا در باب 74 امام بخارای می گوید: «کسی که کفر کسی را ندیده و به او کافر بگوید از روی توجیه باشد یا نادانی»(2) و برای گفته اش حدیثی را نقل می کند در مورد این که عمربن خطاب رضی الله عنه به حاطب بن ابی یلتعه گفت همانا او منافق است و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به عمر رضی الله عنه فرمودند: «تو چه می دانی؟ خداوند از حالات اهل بدر آگاه بود که گفته است همانا گناهان شما را آمرزیدم»(3)

هم چنین در مورد حدیث صحیح فوق «هر مردی که به برادر.........» عبداله ابن عمر رضی الله عنه می گوید اگر طرف واقعاً کافر باشد گوینده سخن راستی گفته است و گناهی ندارد و اگر طرف مسلمان باشد گناه این نسبت ناروا به گوینده بر می گردد. پس در هر صورت یکی از آنان گناهکارند»(4)

چه زیبا شیخ الاسلام احمد جامی در توضیح کامل تر این حدیث شریف نبوی می گوید: «رسول صلی الله علیه و آله و سلم گوید هر که مسلمانی را کافر خواند از دو یکی کافر باشد، چون در هر وقتی که تو مرا کافر می خوانی و من بر مسلمانی خود یقین باشم به همه حال من به قول رسول صلی الله علیه و آله و سلم تو را کافر دانم هر چه تو درحق من گویی من نیز در حق تو همان گویم.»(5) طبیعی است که زندگی چنین جامعه اسلامی که همدیگر را کافر بخوانند چه خواهد شد و جامعه دچار چه هرج و مرجِ عقیدتی شده و آثار سوء آن در زندگی مردم مسلمان و کشورها و شهرهای اسلامی خود را نشان خواهد داد و هم اکنون نشان می دهد!

باز برای توضیح بیشتر مطلب به نقل قول هایی از شیخ جام در نهصد سال پیش می پردازیم که گویی ناظر وضع کنونی جامعة ما بوده است و ظاهراً در آن برهه از زمان

ص: 244


1- . صحیح بخاری، ج 6، باب 73.
2- . همان، باب 74.
3- . همان، ج 6، ص 544.
4- . لوء لوء و مرجان، ص 61.
5- . بحار الحقیقه، ص 80.

نیز جامعة اسلامی دچار مشکلات مشابه و تکفیری های آن زمان بوده است که می گوید: «پس چون به حقیقت بنگری همه به یکدیگر گواهی کفر و بدعت فرا دادن گرفتیم... تا لاجرم کار به این جایگاه رسید که شهری چون غزنین ]شما بخوانید موصل یا هرات یا حمص و حلب و دمشق و یا نیجریه و یا هر بلاد دیگر مسلمان گرفتار این وضعیت[ که همه مردمانی سنی و هم مذهب و اغلب ایشان غازی اند. چنین گفتار می نگر تا با آن مردمان و با زن و فرزندان سنیان چه کردند. از دیگر سو چند سال است که باران رحمت باز ایستاده و نرخ ها گران و درویشان به رنج و صد هزار مرد مُصلح آواره شدند و چندان مخدّرات مصلحه در این سرای ها مفسدان روی فرو گشادند و اگر -نعوذ بالله- ما هم بر این روش باشیم هر چه از گاه رسول صلی الله علیه و آله و سلم تا روزگار ما مسلمانان رنج برده اند -نعوذ بالله- همه بر دست ما ناچیز گردد و با مسلمانان و زن و فرزندان ما هم آن کنند که با بیت المقدس کردند»(1) و این زمانی بوده است که بیت المقدس درگیر اشغال جنگ های صلیبی و تحت ستم بود و خوشا به حال شیخ جام که درگذشت و وضع امروز فلسطین و قدس و غزه و بسیاری از شهرهای مسلمین را که گرفتار بلاهای مشابه آن دوران هستند ندید.

در ادامه، شیخ جام با گلایه از مفتیانی که با فتواهای خویش، مسلمین راشقّه شقّه نموده و مبتدع و مشبه و مرجئی و رافضی و صوفی و زعفرانی و بادنجانی! نامیده اند می گوید:

«امروز امامان و مفتیان چنین فتوا کردن گرفتند که دست کشت جهودان و ترسایان حلال است و دست کشِ هر دست پاک دینِ پاک مذهب حرام است»(2)

گویی خود پس از نهصد سال شاهد مصرف کالاها و خوراکی های غربی درمیان تکفیری هاست که با خوراک و اسلحه جهودان و ترسایان به جنگ های داخلی میان مسلمین پرداخته اند و به قول ایشان: «این هم از بی علمی ها یکی است... شرم باد آن

ص: 245


1- . بحار الحقیقه؛ ص 80.
2- . همان، ص 82.

کس که چنین سخن و چنین فتوا کند مگر به قیامت ایمان ندارد... خلق را به سنت محمدی و شریعت نبوی دعوت کنید تا کسی از راه راست رسول سر نپیچاند... دست از آیات قرآن و اخبار مصطفی… باز دارید و فتوای کفر و بدعت فرا کردن گیرید و خود نه قبح کفر دانید و نه آن بدعت اگر تو قبح کفر و قدر مومن را بدانستی هرگز گوینده شهادت را کافر نخواندی.»(1)

و چه زیبا این عالم مؤمن و متعهد مسلمان با استناد به آیات کتاب الله و سنت پیامبر و اصحابش و با دیدی روشن، شرایط جامعه زمان خویش را درک نموده و مردم را به هدایت و دست زدن به ریسمان الهی دعوت می کند و جسورانه بر مفتیان و علمای زمان خود که با درک ناصحیح از دستورهای دینی موجبات تکفیر و تفرقه و ناامنی در جامعه گردیده اند می تازد. مشکلاتی که اکنون نیز گریبان گیر جامعه اسلامی بوده و عالمانی آگاه و جسور چون شیخ جام را می طلبد.

2- در حدیثی دیگر از قول پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و به نقل از مقداد بن عمرو کندی آمده است که از پیامبر پرسید:

چنانچه روزی با یک کافر روبه رو شوم و با او بجنگم و او با شمشیر یک دست مرا قطع کند و پس از آن از ترس من به درختی پناه ببرد و بگوید مسلمان شدم (کلمة شهادتین جاری کند) آیا در چنین حالی حق دارم پس از گفتن این کلمه او را بکشم؟ پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: خیر. نباید او را بکشی. مقداد گفت: ای رسول خدا چطور او را نکشم در حالی که او یک دست مرا قطع کرده و بعد از آن می گوید مسلمان شدم، پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: او را نباید بکشی اگر او را بکشی مقام شما عوض می شود و او در مقامی قرار می گیرد که شما قبل از کشتن او در آن مقام قرار داشتی و شما هم در مقامی خواهی بود که او قبل از مسلمان شدنش در آن قرار گرفته بود.(2)

در این حدیث معتبر و صحیح، حرمت تکفیر نکردن اهل قبله و حتی یک کافر

ص: 246


1- . همان، ص 83.
2- . لولو و مرجان، احادیث مشترک بخاری و مسلم، ج1، ص 72.

مسلمان شده و آزار رساننده به مسلمین قبل از مسلمان شدنش را به محض جاری نمودن کلمة توحید به روایت صحیح از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم تایید شده است، چه برسد به خون مسلمان و مسلمان زاده ای که قرن هاست اهل قبله و عبادت و ساکن در بلاد اسلامی و ذکر معمول آن ها جاری نمودن شهادتین است و باید جان و مال و ناموس آن ها محفوظ بماند.

3- در حدیث معتبر دیگری، مردی که از نماز جماعت به امامت معاذ بن جبل به علت طولانی کردن نماز و خواندن سوره بقره در نماز جماعت جدا شده و فرادا نماز خوانده بود و از طرف معاذ متهم به نفاق شد، پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم وقتی سخنان آن مرد را شنیدند که مردی زحمت کش بوده و تحملِ جسمی نماز طولانی را نداشته از وی دفاع کردند و خطاب به معاذ بن جبل که خود از اصحاب بزرگوار حضرت بود فرمودند: «ای معاذ آیا مردم را در فتنه می اندازی و سه بار فرمودند: بخوان و الشمس و الضحی را و سبح اسم ربک الاعلی و مانند آن را» و بدین ترتیب از اتهام نفاق آن مرد دفاع نموده و او را مسلمان و قابل احترام دانستند.(1)

4- در حدیث معتبر دیگری که هم در صحیح بخاری هم در صحیح مسلم آمده است پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرموده اند:

«امرت ان اقائل الناس حتی یقولو لا اله الا الله فقد قال لا اله الا الله فقد عصم منی نفسه و ماله الا بحقه و حسابه علی الله»؛ «به من دستور داده شده که با مردم بجنگم تا بگویند لا اله الا الله هر کس که به وحدانیت خدا اعتراف کند جان و مالش را از جانب من محفوظ می دارد، مگر در مقابل حقی که بر عهده دارد و حساب (نیت و کارهای پنهانی) او با خداست.»(2) آیا از این صریح تر در سنت و احادیث نبوی می توان در حرمت تکفیر اهل قبله چیزی گفت؟ و جای تعجب است که چرا به این احادیث صحیح و صریح عمل نشده و مورد توجه قرار نمی گیرند.

ص: 247


1- . صحیح بخاری، ج 6، ص 544.
2- . لولو و مرجان، احادیث مشترک بخاری و مسلم، ص 49.

5- حدیث معتبر دیگری در همین مورد از قول ابن عمر1 نقل شده که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «به من دستور داده شده است بجنگم با مردم تا این که به وحدانیت خدا و رسالت محمد اقرار نمایند و نماز را به جای آورند و زکات را پرداخت کنند همین که این کارها را انجام دادند خون و مال خود را از جانب من محفوظ می دارند مگر در برابر حقی که بر عهده خواهند داشت و حساب (نیت و کارهای پنهانی) آن ها با خداست.(1)

این جا نیز صراحتاً رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در سنت خویش، جاری نمودن کلمة طیبه و رسالت محمدی و نماز و زکات را شرط مصونیت و عدم تکفیر می دانند و حساب نیّت اشخاص را به خدا مربوط می کنند و می توان نتیجه گرفت که به استناد این حدیث شریف صحیح در سنت نبوی هیچ اهل قبله و نمازگزار و پرداخت کننده زکات را نمی توان تکفیر کرد و اگر کسی چنین کند خلاف سنت صریح نبوی عمل کرده است.

6- در حدیث شریف دیگری از قول عبداله بن مسعود1 نقل شده که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «سباب المسلم فسوق و قتاله کفرا»ً؛ «دشنام و توهین به مسلمان باعث فاسق شدن و خارج شدن توهین کننده از قانون و دستور اسلام بوده و جنگ با مسلمان از صفات کافران است.»(2) زیرا این برخورد با مسلمان، کفران نعمت و مهر و محبتی است که به وسیلة برادری و همبستگی اسلامی به وجود آمده و اکنون با این توهین ها و تکفیر کردن ها این محبت از هم می گسلد و بدیهی است وقتی وجود شریف پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای توهین به مسلمان چنین نظری می فرمایند معلوم است که تکفیر مسلم در سنت و مکتب و مرام ایشان چه جایگاهی دارد و چه مشکلات و مفسده هایی را برای جهان اسلام به وجود می آورد.

7- در حدیث معتبر دیگری از قول انس بن مالک1 از پیامبر اکرم روایت شده است که فرمودند:

ص: 248


1- . همان، حدیث 15، ص 50.
2- . همان، ص 63.

«ثلث من اصل الایمان و لکف عمن قال لا اله الا الله لا تکفره بذنب ولا تخرجه من الاسلام بعمل و الجهاد...؛ سه چیز از اصول ایمان شمرده می شود: اول این که هر کس به لا اله الا الله اعتراف کرد (باید به او حسن ظن داشت) و در اثر ارتکاب گناهی او را تکفیر ننموده و خارج از اسلام قرار ندهیم و دوم جهاد و...»(1)

به مصداق این حدیث پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرد کلمه گو و اهل قبله را از تکفیر شدن برحذر داشته و طبق نظر اهل سنت و جماعت و بر خلاف خوارج و معتزله در قدیم و فرقه های خاص و تکفیری در عصر حاضر، هیچ مسلمانی را که کلمه جاری کند نمی توان کافر و از اسلام خارج دانست و از این حیطه مقدس اخراجش نمود و چنین عملی خلاف حدیث صحیح و صریح نبوی می باشد. و جای سوال و تعجب است که چگونه کسی می تواند خود را مسلمان و پیرو سنت حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم دانسته و خلاف دستور و فرموده اش عمل نموده و دیگر مومنان و هم دینانش را به راحتی تکفیر نماید.

8- در حدیث معتبر دیگری باز از قول انس بن مالک1 و از فرموده پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده است که: «من صلی صلاتنا و استقبل قبلتنا و اکل ذبیحتنا فذلک المسلم الذی له ذمة الله و ذمّا رسوله فلا تخفروا الله فی ذمته»؛ «هر آن کس که مانند ما نماز خواند و به سوی قبلة ما رو کند و ذبیحة ما را خورد پس او مسلمان است و برای او امان خدا و رسول خدا است پس عهد خدا را درباره امان او نشکنید.»(2)

در واقع با این فرموده صریح رسول اکرم در زمان خود به یاران و اصحاب و پس از آن به همة مسلمین و علما و حکمای مسلمان در طول تاریخ اسلام تا قیامت فهماندند که با دیدن این نشانه ها در هر مسلمان حتی اگر رأی و عقیده ای در مواردی و نه در مسلمات اسلام خلاف نظر ما داشت نباید با این اتهام و گمان که قلباً مسلمان نیست و از روی نفاق یا ترس و یا هر دلیل دیگری چنین می گوید و چنین اعمالی انجام می دهد او را با چوب تکفیر رانده و از دایرة اسلام خارج نمود بلکه در همواره تاریخ باید در

ص: 249


1- . علامه نعمانی، معارف الحدیث، ص 120، به نقل از ابی داوود.
2- . همان، ص 79، به نقل از بخاری.

مورد او امان خدا و رسولش را حفظ نمود و حتی از وی حمایت کرد و با بهانه جویی دایرة تساهل اسلامی را محدود نکرد.

9- باز در حدیث دیگری از قول پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم و از قول نس ابن مالک رضی الله عنه که از نزدیک ترین افراد به پیامبر و معاشر و همراه ایشان و در خدمت آن بزرگوار بوده و در نقل حدیث مورد اعتماد است آمده است که:

«به من دستور داده شده است با مردم بجنگم تا بگویند لا اله الا الله پس هرگاه گفتند و همانند ما نماز گزاردند و رو به سوی قبلة ما کردند و ذبح شدة ما را خوردند پس خون و مال آنان بر ما حرام می شود مگر در مواردی که به حق باشد و حساب آن با خداست.»(1)

در حدیث دیگر به همین مضمون در سنن ابی داوود به جای «حسابهم علی الله» در پایان حدیث جملة «لهم ما للمسلمین و علیهم ما علی المسلمین» ذکر شده که به مفهوم آن کسانی که دعوت اسلام را پذیرفتند نه تنها جنگ علیه آنان به پایان می رسد بلکه جان و مال آنان در امان می ماند و در حقوق و مسئولیت ها با ما و همة مسلمین برابر می شوند.(2)

10- در حدیث دیگری به نقل از سنن ترمذی و نسائی و از قول رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم روایت شده است که فرمود:

«مسلمان آن است که دیگر مسلمانان از دست و زبان او در امان باشند و مومن آن است که از سوی وی مردم نسبت به جان و مال خود احساس خطر نکنند.»(3) بدین ترتیب ومصداق حدیث فوق چگونه می توان افرادی که خود را مسلمان می دانند و اعمال و رفتارشان موجب وحشت در بین جوامع اسلامی و شهرهای بی پناه و آوارگی و کشتار مردم شده و هم چنین موجب بدنامی و بدبینی نسبت به اسلام در بین ملل غیرمسلمان و دیگر جهانیان گردیده است را پیرو آیین محمدی دانست؟

ص: 250


1- . همان، ص 118، به نقل از بخاری و ابی داوود.
2- . علامه نعمانی، معارف الحدیث، ص 118، به نقل از بخاری و ابوداوود.
3- . همان،ص 135.

با توجه به مجموعه آیات و احادیثی که نقل گردید کاملاً روشن است که اهل قبله و کلمه گوی توحید در نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و یاران و اصحاب و خلفای راشدین و ائمة هدی و علمای دینی گذشته و حال از حرمت برخوردارند و جان و مال و ناموس و زندگی آنان باید مورد احترام بوده و از هر تعرضی مصون بمانند و در آیات قرآنی و احادیث معتبر و سیرة عملی و سنت رفتاری و عملکرد رسول اکرم و یارانش می توان ده ها نمونه از این حرمت دربارة اهل قبله را یافت و به عنوان الگو و سرمشق قرار داد و اگر کسی درگذشته خلاف نص کتاب و سنت در این زمینه عمل کرده و یا اکنون می نماید خود باید در برابر قرآن و حدیث در این دنیا و آن دنیا در مقابل خدای متعال و مسلمین پاسخگو باشد. و باید دانست که کتاب و سنت چنین می گوید و چنین می خواهد و حفظ حرمت اهل قبله چیزی تفکیک شدنی از کتاب الله و سنت الرسول نیست و با توجه به کمی فرصت و جایگاه یک مقاله بیش از این نمی توان دلیل آورد و آیات و احادیث را در این مورد مثال زد و تنها می توان در پایان مطلب بار دیگر به این حدیث ارزشمند نبوی استناد کرد که فرمودند:

«الا ان الذین النصیحه الا ان الذین النصیحه الا ان الذین النصیحه قالوا: لمن یا رسول الله؟ قال: لله و للکتابه و لرسوله و الائمه المسلمین و عامتهم»(1). با امید آن که همة مسلمین و به ویژه تکفیریون و علمای اسلام و حکمای مسلمان و مردم مسلمان و همه ی دوست داران اسلام آیات الهی و احادیث نبوی را بخوانند و به آن عمل کنند. ان شاءالله.

نتیجه گیری

1. ایجاد اختلاف و تفرقه بین مسلمین به مصداق آیه شریفة )وَلاَ تَکونُوا کالَّذِینَ تَفَرَّقُوا وَاخْتَلَفُوا مِن بَعْدِمَا جَاءَهُمُ الْبَیِّنَاتُ وَأُولئِک لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ (؛(2)

و مانند کسانی نباشید که پراکنده شدند و اختلاف کردند آن هم پس از آن که نشانه های وحی پروردگار به آنان رسید و

ص: 251


1- . احمد جام نامقی، بحار الحقیقه، ص 86 و نیز صحیح مسلم و سنن ترمذی.
2- . آل عمران: 105.

آنان عذاب بزرگی دارند.(1) موجب از بین رفتن عزت و شوکت مسلمین در مقابل دشمنان و موجب عذاب شدید خواهد شد و هم چنین باعث تحریض و تشویق کفار برای حمله به اسلام و مسلمین و حتی خطر نابودی جوامع اسلامی را در پی خواهد داشت.

2. تکفیر، موجب بی اعتمادیِ مسلمین و فرقه های مختلف مسلمانان به یکدیگر و نوعی واگرایی و دورشدن مسلمین از هم و رشد روحیة ضد وحدت اسلامی شده و موجب از بین رفتن ملاک های محکم و واحدی برای دیانت و مسلمان بودن گردیده و باعث خواهد شد پیروان هر فرقة اسلامی بدون دلیل یا علم کافی فرقه های دیگر را تکفیر نمایند و تنها خود را مسلم بدانند؛ درحالی که جامعه اسلامی هم اکنون نیاز شدیدی به همگرایی واتحاد دارد.

3. تکفیر، موجب معرفی شدن چهره ای خشن و خلاف صلح و صفا و تساهل و تسامح از اسلام به جهانیان و دامن زدن به اسلام هراسی در جهان شده که این مطلب ایدة غرب برای جلوگیری از تمایل شدید جوانان و جوامع اروپایی و آمریکایی به اسلام است و چون نتوانستند با موج فزایندة تمایل به اسلام در اروپا و آمریکا مقابله کنند سعی نمودند با نشان دادن چهره ای خشن از اسلام جوانان و مردم اروپا و آمریکا را از اصل اسلام بترسانند و بگریزانند و جوامع مادی و مسیحی خود را از موج اسلام خواهی مصون بدارند و به جایش اسلام هراسی و اسلام ستیزی را جایگزین کنند.

4. مجموعة این رفتارها و تکفیرها موجب تغییر چهرة اسلام و مسلمین در نزد جهانیان می شود؛ به نحوی که تا چند سال پیش و قبل از بالا گرفتن غوغای تکفیری ها چهرة اسلام و مسلمان برای یک اروپایی و آمریکایی چهرة آرام و مودب و متین یک زن یا مرد مسلمان با لباس و حجاب مناسب و تمیز و سفید بود که با قرآنی در دست و لبخند زنان و آراسته و با وقار مردم اروپا و آمریکا را با علم و استفاده از عقل و خرد به

ص: 252


1- . قرآن حکیم و شرح آیات منتخب، (آیه 105 آل عمران)، ص 63.

قرآن و اسلام و عدالت اسلامی دعوت می کرد، ولی اکنون چهرة یک مسلمان فردی خشن و نارنجک بر کمر بسته و تفنگ در دست با محاسنی انبوه و چهره ای خشن و نامرتب و صورتی بسته و لباسی سیاه و هم آور بر تن که فریاد می زند و می کشد و آتش می زند و قلبی خونین در دست دارد به جهانیان معرفی می شود و قضاوت کنید که این تصویر چه آینده ای از اسلام در ذهن کودک ونوجوان اروپایی و آمریکایی به جا خواهد گذاشت؟

5. با تکفیر همدیگر و جنگ داخلی بین مردم و در محدوده کشورهای اسلامی بخشی از مسلمین به راحتی آلت دست کفار شده و با دست خود به خواسته های جوامع غربی جامة عمل می پوشانند و عزت خود را نابود نموده و تبدیل به مستعمره و نیازمند اقتصادی به کفار می گردند و بهانه به دست کفار برای حضور در کشورهای مسلمان و اشغال سرزمین های اسلامی می دهد که آثار سوء بعدی برای دین و ناموس و دنیای مسلمین در پی خواهد داشت، زیرا به مصداق حدیث نبوی «ویلکم او ویحکم لاترجعوا بعدی کفاراً یضرب بعضکم رقاب بعض»؛ «هوشیار باشید که بعد از من به کفر برنگردید، زیرا سبب می شود بعضی گردن همدیگر را بزنید.»(1) چنین رفتاری، کار کافران است و اصولاً جنگ و شمشیرکشی بر روی هم از صفات مسلمانان نیست و اگر کسی چنین کند یقیناً از کفار پیروی نموده و در جهت خواستة آنان عمل کرده است.

6. با رواج تکفیر بین مسلمین و شکستن مرزهای احترام عقیدتی و اخلاقی به یکدیگر انس و الفت و مهربانی بین مسلمین و انسان ها که ویژگی اسلام بود و هست جای خود را به نفرت و بدبینی و کینه خواهد داد و جامعة اسلامی را از زیبایی و ظرافت تاریخی آن دور خواهد کرد و به قول شیخ جام که مومن را کسی می داند که: «جملة اهل قبله را مسلمان خواندن و به بدکاری ایشان رقم کفر بر ایشان ناکشیدن و برایشان مهربان بودن و در اصلاح ایشان کوشیدن و عیب فراپوشیدن و به اندوهشان

ص: 253


1- . لولو و مرجان، احادیث 45 و 44، ص 63.

اندوهگین و در شادیشان شاد بودن و... تا حق برادری و مسلمانی را به جای آورده باشیم.»(1) اگر چنین نباشد و جامعة اسلامی از چنین صفاتی تهی گردد تبدیل به جامعه ای خشک و بی صفا و بی رونق خواهد شد و مسلمین مهربان با یکدیگر را که سلامشان به هم نوید آرامش و امنیت است به جمعی دشمن و بدبین و اتهام زننده به یکدیگر مبدل خواهد ساخت.

7. از مهم ترین زیان های رواج تکفیر در جوامع اسلامی تبعات و نتایج شرعی و حقوقی آن خواهد بود که آثار سویی بر اموری همچون زوجیت و تحریم زوجیت بین کافر و مسلمان و نیز رواج آسان شدن صدور حکم قتل بر اثر کینه ها و نفرت های قبلی و باطل و هم چنین به هم ریختگی ارث و میراث و نظام مالکیت و موضوع ارث نبردن کافر از مسلمان و مشکلات حقوقی خاص این مبحث و هم چنین نابودی حق ولایت و کنترل والدین بر فرزندان و مردان بر همسرانشان و وجوب احترام و اطاعت فرزندان از والدین و رخت بر بستن مودت و کمک خواهی مسلمین از یکدیگر در مشکلات طبیعی و پذیرفتن ولایت و حکومت کفر(برخلاف نص صریح قرآن) به بهانة کمک خواهی و هم چنین مشکلات شرعی غسل و نماز جنازه و تدفین افراد و جواز دفن در قبور مسلمین و دعای مغفرت برای درگذشتگان و بسیاری مسائل مهم دیگر حقوقی که اداره جوامع اسلامی را کاملاً به هم خواهد ریخت و جامعه را متشنج خواهد نمود و عملاً موجب رواج برخی اباحه ها و رشد و گسترش اباحه گری در جامعه اسلامی خواهد گردید.

8. به جز آثار حقوقی و عمومی و ملموس در پدیدة تکفیرگرایی که خاص این جهان است آثار و نتایج اخروی و آن جهانی دیگری نیز خواهد داشت که خود بحثی مستقل را می طلبد و شاید به همین ملاحظات بوده است که در طول تاریخ اسلام، تکفیر مورد توجه نبوده و به جز معتزله و خوارج در قرون اولیه و برخی فرقه های

ص: 254


1- . بحار الحقیقه، ص 78.

جزئی در سده های اخیر، دیگر جوامع مسلمین و ائمة دین و علما کمتر به آن پرداخته اند و اکثر مسلمین و رهبران فرقه ها در مورد تکفیر، موضع اعتدال و ملایمی داشته و شروط تکفیر را بسیار سخت و کمتر ممکن دانسته اند و این در بررسی تاریخچة تکفیر از آغاز تا قرون اخیر قابل بررسی است و حتی عالمی سخت گیر همچون غزالی تکفیر را صحیح نمی دانست واحتمال رهایی هزار کافر را بر اثر تکفیر بهتر از آن می دانست که مبادا یک مسلمان واقعی با حکم تکفیر کشته شود. و باید دید در حال حاضر چه اتفاقی افتاده است که بار دیگر این پدیده فراموش شده مورد توجه قرار گرفته و با چه هدفی و از سوی چه کسانی و جریاناتی دوباره مطرح شده و جهان اسلام را این چنین در معرض هجمه و تهدید قرار داده است و موجبات نگرانی مسلمین را فراهم نموده است.

9. در طول تاریخ و درجوامعی با اکثریت مسلمان، همیشه اقلیت های دینی غیر مسلمان همچون مسیحیان، یهودیان ومجوسان (زرتشتیان) و حتی بودایی ها درآرامش وامنیت کامل و درپناه و حمایت مردم مسلمان و حکومت های اسلامی زندگی می کرده واز حقوق کامل برخوردار بوده اند.(برخلاف جوامع با اقلیت غیر مسلمان که متاسفانه درگذشته و اکنون، مسلمانان تحت فشار و ظلم و ستم غیرمسلمانان و حکومت های غیر مسلمان بوده و هستند و همچون میانمار و جمهوری آفریقای مرکزی و حتی برخی نقاط هند و غرب چین و روسیه و بسیاری نقاط دیگر که مسلمانان مورد حمله قرار گرفته وکشتار و رانده می شوند) و این افتخاری برای اسلام و مسلمین بوده و هست ولی با گسترش پدیده تکفیر، ناامنی و فشار این اقلیت ها و مراکز عبادی آن ها را تهدید می کند وکلیساهایشان تخریب و خودشان تحت فشار قرار می گیرند که این برخلاف سنت اسلامی و رویة معمول مسلمین از صدر اسلام تاکنون می باشد و موجب بدبینی به اسلام و حکومت ها و کشورهای اسلامی می گردد.

10. با رشد پدیده تکفیر و دیدگاه های خشکِ پیروان این تفکر و تخریب اماکن تاریخی و مقدس همچون آرامگاه های انبیا و قبور اصحاب و بزرگان دین اسلام، جدا از

ص: 255

جنبه های معنوی آنکه بی احترامی و توهین به عقاید دیگر فرقه های اسلامی می باشد.به لحاظ تاریخی و هنری نیز با تخریب این آثار که عمدتاَ بناهای باارزش تاریخی و هنری وآثار دست معماران مسلمان و یادگارهای فرهنگی -هنری مسلمین می باشد.که از این لحاظ تاریخ و هنر اسلامی ضربه سختی خورده و بخشی از هویت فرهنگی و تاریخی وهنری خود را از دست خواهد داد وموجب بدبینی غیر مسلمانان و ضدفرهنگ و هنر دانستن مسلمانان خواهد شد.

امید است با توفیق خداوند، مسلمین با عنایت و توسل به قرآن و سنت و اتّکای حقیقی به آن اختلافات داخلی و تکفیر هم را کنار گذاشته و در مقابل تفاوت نظرهای هم، سعة صدر نشان داده و همة فرقه ها و مذاهب اسلامی بدون استثنا تندروی و افراط گرایی که در برابر هم و فرقة مقابل دست بردارند و بار دیگر همچون صدر اسلام در برابر مشرکان جهان یک واحده گردند تا توفیق الهی نصیبشان گردد. آمین.

ص: 256

منابع

1. قرآن کریم، ترجمه مرحوم الهی قمشه ای، چاپ اول، پاییز 84، قم، انتشارات لقمان.*

2. آیة الله ناصر مکارم شیرازی، ترجمه قرآن حکیم و شرح آیات منتخب، چاپ اول، انتشارات اسوه، قم، 1388ش.

3. ابن اثیر، عزالدین علی، تاریخ بزرگ اسلام و ایران، ترجمه عباس خلیلی، موسسه مطبوعاتی علی اکبر علمی، تهران (بی تا).

4.احمد جام نامقی، بحارالحقیقه، تصحیح و توضیح حسن نصیری جامی، چاپ اول: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران 1389.

5.افلاکی، شمس الدین احمد، مناقب العارفین به تصحیح تحسین یازی چی، چاپخانه انجمن تاریخ ترک، (بی جا) 1961م.

6. بخاری، محمدبن اسماعیل، صحیح البخاری، ترجمه عبدالهی نور احراری، چاپ دوم: انتشارات شیخ الاسلام احمد جامی، تربت جام،1390ش.

7. حسن ابراهیم حسن، تاریخ سیاسی اسلام، ترجمه ابوالقاسم پاینده، انتشارات بدرقة جاویدان، تهران 1385 ش.

8. دهخدا، علی اکبر، لغت نامه دهخدا، موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1377 ش.

9.سورآبادی ابوبکر عتیق نیشابوری، تفسیر سورآبادی (تفسیر التفاسیر) به تصحیح سعیدی سیرجانی، فرهنگ نشر نو، تهران، 1381ش.

10.سید قطب، تفسیر فی ظلال القرآن، ترجمه دکتر مصطفی خرم دل، ج2، نشر احسان، تهران 1387 ش.

11.سیوطی، جلال الدین، تفسیر جلالین، ترجمة حسن رستمی، ج1،چاپ اول: موسسة انتشارات حسینی اصل، ارومیه، 1391ش.

12.طبری، محمدبن جریر، تاریخ طبری (الرسل و الملوک) ترجمة ابوالقاسم پاینده، انتشارات فرهنگ ایران، تهران، 1352ش.

13.عبدالباقی محمد فؤاد، لؤلؤ و مرجان (احادیث مشترک امام بخاری و امام مسلم) ترجمة ابوبکر حسن زاده، ج1، چاپ پنجم: نشر احسان، تهران، 1391ش.

14.مکارم شیرازی، آیة الله ناصر و دیگران، تفسیر نمونه، چاپ هفتم، دار الکتب اسلامیه، تهران، 1362 ش.

15.موسوی بجنوردی، کاظم، دائره المعارف بزرگ اسلامی، مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، تهران، 1391ش.

16.نعمانی، علامه محمد منظور، معارف الحدیث، ترجمة عبدالمجید مراد زهی خاشی، ج1، انتشارات فاروق اعظم، زاهدان، 1385ش.

ص: 257

ص: 258

توسل از دیدگاه قرآن و سنت / عبدالسلام کریمی

اشاره

عبدالسلام کریمی(1)

چکیده

یکی از مسائلی که وهابیت با سایر مسلمین در رابطه با آن اختلاف دارند، مسئله توسل است. برخی از اقسام توسل به اجماع مسلمین مشروع است و برخی از اقسام آن به اتفاق غیر مشروع است، اما آنچه که مورد اختلاف است، توسل به جاه و دعا و آثار پیامبر و اولیایی الهی در عالم برزخ می باشد که وهابیت آن را بدعت یا غیر مشروع می دانند ولی طبق عموم آیات قرآن و روایات صحیح نبوی و سیره صحابه و مسلمین و طبق تصریح علمای بزرگ اهل سنت، حتی بعد از رحلت ایشان نیز، توسل به جاه و دعا و آثار ایشان جایز است.

کلیدواژگان: توسل، کلمات علما در مورد توسل، استغاثه، معیار توحید و شرک.

ص: 259


1- . محقق و استاد حوزه و دانشگاه.
بخش اول: معنای لغوی و اصطلاحی توسل
الف)توسل در لغت:

واژه «توسل» بر وزن «تفعل» از ماده وسل به معنای تقرب است و «وسیله» چیزی است که با آن می توان به مقصود رسید.

خلیل ابن احمد فراهیدی می گوید:(1)

«توسل» از «وسلت الی ربی وسیله» است. یعنی «انجام دادم عملی را تابه سبب آن به خدا نزدیک شوم».

از نصوص اهل لغت این گونه دریافت می شود که توسل، یعنی قرب و منزلت نزدخدا، به سبب چیزی که باعث تقرب می شود و معنای حقیقی «وسیله»، همان وسیله جویی برای چیزی است و اگر هم در موردی به معنای خود «قرب» و نه وسیله قرب، به کار رفته از باب ذکر سبب و اراده مسبب است که در فن بلاغت به آن تصریح شده است. بنابر این، سبب قربت، مدلول التزامی قربت بوده است و فرقی نمی کند که مراد از وسیله «هو ما یتقرب به الی الشیء»

باشد یا خود «قربت» و یا «وصله» باشد.(2)

ب) توسل در اصطلاح

معنای اصطلاحی توسل این است که بنده، چیزی یا کسی را در پیشگاه باری تعالی واسطه قرار دهد تا او وسیله قربش به خدا گردد.

می توان گفت: وسیله هرچیزی است که آدمی را به خداوند نزدیک گرداند.

توسل در اصطلاح و در لسان اهل فلسفه، کلام و مفسران، مفهوم عام و گسترده ای دارد و شامل هر عمل نیک و شایسته ای است که موجب قرب به خدا می گردد؛ به عبارت دیگر، می توان گفت: وسیله یک معنای عام دارد که شامل تمام اعمالی می شود

ص: 260


1- . کتاب العین، ماده وسل، ج3، ص1957.
2- . سید محسن خرازی، کلمه حول التوسل، ص9 و10.

که سبب تقرب به خداست و یک معنای خاص که اتمّ مصادیق آن پیامبران و اولیای خدا هستند که شایستگی دارند وسیله ای برای تقرب به خدا گردند.

بخش دوم: توسل از منظر قرآن
اشاره

در قرآن، توسل به شکل بسیار ظریف و دقیقی مطرح شده است که در این جا به چند فراز آن می پردازیم.

الف) لفظ «الوسیله» در آیات

لفظ «الوسیله» دو بار در قرآن آمده است:

)یا ایها الذین آمنو ا اتقوا الله و ابتغوا الیه الوسیله و جاهدوا فی سبیله لعلکم تفلحون( (1)؛

«ای کسانی که ایمان آورده اید، از [مخالفت فرمان] خدا بپرهیزید و وسیله ای برای تقرب به او بجویید ودر راه او جهاد نمایید باشد که رستگار شوید.»

مورد دیگر، آیه زیر است:

)قل ادعوا الذین زعمتم من دونه فلا یملکون کشف الضر عنکم و لا تحویلاً. اولئک الذین یدعون یبتغون الی ربهم الوسیله اّیهم اقرب ویرجون رحمته و یخافون عذابه ان عذاب ربک کان محذوراً((2) [ ای پیامبر] بگو: بخوانید آنان را که پنداشته اید [آن ها] بدون خدا [مستقلاًدارای قدرت پرکاری هستند] پس [آگاه باشید] که آنان [ بدون اذن خدا ودر حد ذات خدا] نه قادر بر رفع گرفتاری از شما هستند و نه توانایی بر تغییر [ حالتی] دارند. کسانی را که آنان می خوانند خودشان وسیله ای [ برای تقرب] به پروردگارشان می جویند، وسیله ای هرچه نزدیک تر و به رحمت او امیدوارندو از عذاب او می ترسند؛ زیرا عذاب پروردگار همواره در خور پرهیز و وحشت است.

در آیه اول (آیه 35 مائده) امر شده است که برای تقرب الهی وسیله ای بجویید. انسان مادی نمی تواند بدون وسیله لازم به مقام قرب الهی برسد، بلکه واسطه ای لازم

ص: 261


1- . مائده، آیه 35.
2- . اسراء، آیات 56 و 57.

است که او را به این مقام برساند. این واسطه می تواند عبادت و کارهای نیک باشد و انسان به کمک نماز، روزه، حج و سایر اعمال صالح به خدای متعال نزدیک شود. هم چنین این واسطه می تواند محبت اولیای خدا باشد که خود او تصریح کرده است:

) قل لا اسالکم علیه اجراً الا المودة فی القربی. ((1) ای پیامبر بگو: من برای رسالتم هیچ اجری از شما نمی خواهم جز مودت و دوستی نزدیکانم.

این آیه شریفه به اجماع شیعه و سنی در شاٌن اهل بیت نازل شده است. همانا یکی از واجبات الهی مطابق این نص، موالات و محبت اهل بیت رسالت است که درصورت ظاهر آیه شریفه، اجر و مزد رسالت شمرده و خدای متعال به آن امر کرده است. امام شافعی نیز این حقیقت را چنین بیان کرده است:

یا اهل بیت رسول الله حبکم فرض من الله فی القرآن انزله

کفاکم من عظیم القدر انکم من لم یصل علیکم لا صلاة له (2)

«ای اهل بیت رسول خدا، دوستی شما واجبی است که خدا در قرآن نازل فرموده است. در عظمت افتخار شما همین بس باد که هرکس [درنماز] بر شما درود نفرستد، نمازش باطل است.(3)»

بر این اساس، محبت اهل بیت رسالت می تواند یکی از بهترین وسیله هایی باشد که خدای سبحان ما را به تمسک به آن فراخوانده است و یکی از راه هایی است که انسان را به سوی رضای الهی راهنمایی و رهبری می کند و انسان با توسل و تمسّک به کسانی که محبوب خدا هستند به تقرب الهی دست می یابد.

در آیه مورد بحث واژه «الوسیله» مطلق و عاری از هرگونه قید آمده است، از این

ص: 262


1- . شوری، آیه 23.
2- . دیوان امام شافعی،ص 72 و الصواعق المحرقه، ص 146.
3- . تمامی مذاهب فقه اسلامی متفق اند که هرکس در تشهد نماز " اللهم صل علی سیدنا محمد و علی آل سیدنا محمد " را نگوید، یا آن را ناقص بگوید و آل محمد را ذکر نکند، نمازش باطل است. منظور امام شافعی نیز همین است. درباره روایاتی که در این زمینه، اهل سنت روایت کرده اند، عبارتند از: سنن دار قطنی، ص 136؛ الصواعق المحرقه، ص 88 و سنن بیهقی، ج2، ص 379.

جهت آنچه مرضی و مورد توجه خدای متعال باشد و هر شخصی که به وجهی صلاحیت و شایستگی «تقرب» و نزدیک کردن انسان به پیشگاه اقدس الهی را داشته باشد، از مصادیق «وسیله» به شمار می آیند؛ به عبارت دیگر، ممکن است این وسیله از نوع افعال باشد؛ مانند نماز، حج، جهاد یا از نوع اشخاص باشد؛ مانند انبیا و اولیای الهی و یا از نوع اشیا باشد؛ مانند کعبه، حجر الاسود، مقام ابراهیم و قرآن.

خلاصه، هر چیزی که انسان را به خدا نزدیک کند و خدا را به یاد آورد، می تواند «وسیله» قرار گیرد. مؤید این سخن، حدیثی است که از پیامبر گرامی اسلام درباره اولیای خدا روایت شده است:

)هم الذین اذا رووا ذکر الله(1)

«اولیای خدا کسانی هستند که وقتی مردم آن ها را ببینند، خدا را به یاد می آورند.»

آیه مورد بحث، یک اصل کلی را که خرد نیز بر آن حاکم است، یادآور می شود و آن اصل این است که بشر برای تحصیل مقاصد معنوی؛ مانند تقرب به خدا، به سان تحصیل مقاصد دنیوی، باید به اسباب، متوسل شوند و بدون سبب، تحصیل مسبب امکان پذیر نیست.

همان گونه که در تفسیر نمونه آمده است:(2) این آیه، اقسام «وسیله به سوی خدا» را شامل می شود؛ مانند ایمان به خدا و پیامبر اکرمŒ، جهاد در راه خدا و عباداتی مانند نماز، زکات، حج خانه خدا، صله رحم و انفاق در راه خدا که در خطبه 110 نهج البلاغه(3) نیز بیان شده است.

با این حال، تمامی این موارد، معنای عام وسیله است؛ بدین سبب شفاعت پیامبران و ائمه‰ و اولیای الهی را که توسل به آنان موجب تقرب به خدا می شود و سوگند به حق آنان که نشانه علاقه به ایشان و اهمیت دادن به مقام معنوی آن بزرگواران است، دربر می گیرد.

ص: 263


1- . ابن ابی شیبه، المصنف، ص264 و ابن جریر طبری، جامع البیان عن تاویل آ ی القرآن، ج11،ص 171.
2- . مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج4، ص364.
3- . نهج البلاغه، ترجمه فیض الاسلام، خطبه 110.

بنابر این، هیچ دلیلی وجود ندارد که از اطلاق واژه «الوسیله» در آیه شریفه چشم پوشی شده و اختصاص به یک یا چند مفهوم خاص داده شود.

آیات شریفه 56 و 57 سوره اسراء نشان می دهد که ماسوی الله اعم از فرشتگان و پیامبران و سایر طبقات خلق از هر قبیل که هستند، درمقام کسب فیض از باری تعالی«ابتغاء وسیله» – اعم از اضطراری و اختیاری – می کنند و برای جلب رحمت بیشتر و دفع عذاب پروردگار از خود، دنبال وسیله ای می گردند تا به قرب بیشتری نائل شوند.

اکنون به برخی دیگر از آیاتی که دالّ ِ بر مشروعیت توسل هستند، اشاره می شود:

ب)آیه وحدت

)واعتصموا بحبل الله جمیعاً و لا تفرقوا ((1)؛

«همگی به ریسمان خدا چنگ بزنید و از هم جدا نشوید.»

پرسش اساسی این است که در این آیه، منظور از «حبل الله» از اسمای الهی نیست. مضمون آیه شریفه بیانگر این است که خداوند حکیم برای نجات آدمیان از جانب خود «حبل» و ریسمانی مقرر فرموده و آن را «وسیله» و سبب برای نیل به سعادت و رسیدن به قرب خویش قرار داده و همگان را به اعتصام و چنگ زدن به آن امر فرموده است.

این «حبل الله» می تواند قرآن، اسلام، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و مسلمانان باشد. در هر حال، این آیه بر جواز توسل به غیرخدا دلالت می کند، زیرا «حبل الله» هرچه باشد، چیزی است که واسطه ارتباط میان انسان ها و خداست. البته برای تعیین مصداق و مراد از «حبل الله» باید به «سنت» مراجعه کرد. دربرخی روایات «حبل الله» به قرآن تفسیر شده است.(2)

ج) آیه مربوط به فرزندان یعقوب

) یا ابانا استغفر لنا ذنوبنا انا کنا خاطئین((3)؛

ص: 264


1- . آل عمران،آیه 103.
2- . صحیح مسلم، ج7، ص132؛ ترمذی، سنن الترمذی، ج4،ص 245؛ ابن جریر طبری، الجامع البیان، ج4، ص43 و المیزان،ج3،ص 417.
3- . یوسف،آیه 97.

«ای پدر برای ما آمرزش بطلب، زیرا ما خطا کاریم.»

«قال سوف اًستغفر لکم ربی انه هو الغفور الرحیم»(1)

«[یعقوب گفت] برای شما استغفار می کنم که همانا او آمرزنده و مهربان است. »

بر اساس این آیه شریفه، فرزندان یعقوب به پدرشان توسل جسته اند که مرتکب چند خطا شده بودند:

نخست آن که: دو پیامبر خدا (یعقوب و یوسف) را آزار داده و به پدرشان دروغ گفته بودند.

دوم آن که: از دستور خداوند متعال مبنی بر دوری از آزار والدین و دروغ گفتن سرپیچی کردند.

فرزندان یعقوب پدر را واسطه قرار داده و از او خواستند که برای ایشان درخصوص خطاهایشان از خدا آمرزش بطلبد و این امر در قرآن رد یا انکار نشده است. وقتی خدای متعال فرزندان یعقوب را به سبب توسل به یکی از مقربان درگاهش سرزنش نمی کند، می توان نتیجه گرفت که توسل و استغاثه به پیامبر اشکالی ندارد؛ زیرا مقام قرب ایشان بر هیچ کس، پوشیده نیست.

از این دو آیه نیز استفاده می شود که طلب استغفار از دیگری، نه تنها با توحید منافات ندارد، بلکه راهی برای رسیدن به لطف پروردگار است. همین که یعقوب پیامبر، تقاضای فرزندان را می پذیرد، نشان دهنده این نکته است که توسل به اولیای الهی امری جایز است(2).

د) آیه استغفار

«ولو انهم اذ ظلموا انفسهم جاءوک فاستغفروا الله واستغفر لهم الرسول لوجدواالله تواباً رحیماً»(3)

«و اگر ایشان هنگامی که به نفس خود ظلم کرده اند، پیش تو آیند و از خدا طلب

ص: 265


1- . یوسف، آیه 98.
2- . مکارم شیرازی، تفسیر نمونه،ج10،ص75.
3- . نساء، آیه 64.

مغفرت کنند و رسول هم برای آنان طلب آمرزش نماید، خداوند را توبه پذیر و مهربان خواهند یافت.»

امام مفسران اهل سنت،فخرالدین رازی، می گوید:

«ممکن بود بدون استغفار رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم توبه آن ها پذیرفته شود، اما هنگامی که استغفار رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به توبه آن ها ضمیمه شود، پذیرش توبه حتمی خواهد بود»(1).

همین کار، مصداق بارز توسل به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است که خدای متعال آن را به بندگان خود آموخته است و این آیه، مشروعیت توسل به غیر خدا را به روشنی ثابت می کند.

جمع بندی اقوال مفسران شیعه و سنی

نکتۀ مورد قبولِ مفسرانِ شیعه و سنی این است که آیه مورد بحث دلالت دارد که وسیله قراردادن پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم به منظور بخشش گناهان، کار مطلوبی است. حتی بعد از حیات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم هم درطول تاریخ، مسلمانانِ آگاه با الهام گرفتن از این آیه، آن حضرت را میان خود و خدا وسیله قرار می دهند. این سنتی است که دانشمندان اسلامی تایید و به آن عمل کرده اند. بدین سبب، عموم علمای مذاهب اسلامی در کتاب های مناسک حج، در بخش زیارت مرقد پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم نوشته اند:

برای زائران مستحب است در کنار قبر شریف به درگاه خدا دعا کنند و با توسل به آن حضرت از خدا برآورده شدن حاجات و آمرزش گناهان را طلب نمایند و نیز این آیه را بخوانند(2): «ولو انهم اذ ظلموا انفسهم جاءوک فاستغفروا الله واستغفر لهم الرسول لوجدوا الله تواباً رحیماً»(3)

بخش سوم: اقسام توسل
اشاره

در این جا لازم است قبل از ورود به بحث و تطبیق و مقایسه آرای وهابیان و سایر

ص: 266


1- . تفسیر کبیر، ج5، ص167و 168.
2- . سید حسن موسوی قزوینی، البراهین الجلیه فی دفع تشکیکات الوهابیه،ص47 و48.
3- . نساء، آیه 64.

مسلمانان در این زمینه، اقسام توسل به صورت اجمالی ترسیم شود. توسل به طور کلی به سه نوع تقسیم می شود:

برخی از این انواع به اتفاق مسلمانان جایز است که توسلات مشروع نامیده می شوند.

بعضی دیگر به اتفاق مسلمانان جایز نیست که توسلات غیر مشروع قلمداد می شوند.

دسته ای دیگر مورد اختلاف میان وهابیان و مسلمانان است.

الف) موارد اتفاق بر جواز توسل
اشاره

همه مسلمانان از هر فرقه و مذهبی، برخی از توسل ها را صحیح می دانند که آن ها را شرح می دهیم:

1. توسل به اسماو صفات خداوند.

این نوع توسل در قرآن و روایات مشاهده می شود. خدای متعال می فرماید:

«ولله الاسماء الحسنی فادعوه بها» (1).

«و برای خداست اسم های پسندیده، پس اورا به آن ها بخوانید.»

در این آیه مبارکه، به اسما و صفات الهی می پردازد و توصیه می کند که با این نام ها به او متوسل شوید و خواسته های خود را در پیشگاه او بازگو نمایید.

ترمذی به سند خود از بریده نقل می کند:

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شنید که مردی خدا را به صفات و اسمایش قسم می دهد و می گوید:

«اللهم انی اسالک بانی اشهد انک انت الله لا اله الا انت، الاحد الصمد الذی لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفواً احد» (2)

ص: 267


1- . اعراف، آیه 80.
2- . سنن ترمذی، ج5 ص 515، ح 3475. این روایت در منابع ذیل نیز آمده است: بحار الانوار، ج 90، ص 224، مسند احمد، ج5، ص 349، سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1268، تفسیر نور الثقلین، ج 4، ص 82 و تفسیر ابن کثیر، ج 4، ص 608.

خدایا من از تو درخواست می کنم به گواهی ام بر این که تو آن خدایی هستی که جز تو خدایی نیست، تو احد و صمد هستی که نه می زاید و نه زاییده شده است و نه برای او همتایی یافت می شود.

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

«تو خدا رابه وسیله اسم اعظم او خواندی، اسمی که اگر به آن خوانده شود اجابت می کند و اگر به آن سوال شود عطا می کند.»

2. توسل به عمل صالح

این نوع توسل، تلویحاً در قرآن و صراحتاً در روایات وارد شده و از بهترین وسایط نزد خدای متعال و از موارد اتفاق میان مسلمانان است. هرگاه انسان، خالصانه عملی را برای خدا انجام دهد، می تواند در هنگام بروز مشکل به پاس عمل صالح مذکور از خداوند متعال حل آن مشکل را بخواهد.

در روایات اسلامی، توسل به عمل صالح به صورت صریح مطرح شده است.

درصحیح بخاری در باب اجابت دعای کسی که به پدر و مادرش نیکی نموده، از رسول خدا… روایت شده است:(1)

«سه فرد با ایمان در بیابان گرفتار باران شده و به غاری پناه بردند. ناگهان از بالای کوه، سنگ عظیمی کنده شد و در غار را پوشانید. آنان به هم دیگر گفتند: هرکس عمل صالحی دارد، آن را بازگو کند و خدارا به آن عمل صالح بخواند تا این که برای او گشایش و فرجی حاصل شود. یکی خدا را به نیکی به پدر و مادر قسم داد. دیگری، به عفت از زنا سوگند داد. آن یکی به ادای امانت یاد کرد؛ در این هنگام خداوند همه آنان را نجات داد.»

این واقعه را محدثان و مفسران فریقین با اختلافاتی نقل کرده اند.

ص: 268


1- . صحیح البخاری،ج4،ص 173، کتاب الانبیاء، باب 53 (نقل از جعفر سبحانی، وهابیت مبانی فکری و کارنامه عملی، ص 234). این سرگذشت را مسلم در صحیح خود، تفصیلاٌ به روایت عبد الله بن عمر از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آورده است(مسلم، صحیح، ص1343، ح 6863).

سیوطی در تفسیر خود،(1) ذیل آیه شریفه:

«اٌم حسبت ان اصحاب الکهف و الرقیم کانوا من آیاتنا عجبا»(2) روایت مذکور را با اندک تفاوتی از چهار طریق از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده است:

1. بخاری، مسلم و نسائی و ابن منذر از ابن عمر از رسول خداŒ.

2. احمد و ابن منذر از انس از رسول خداŒ.

3. بخاری در تاریخ خود از ابن عباس از رسول خداŒ

4. از عبد بن حمید و ابن منذر و ابن ابی حاتم و طبرانی و ابن مردویه از نعمان بن بشیر از رسول خداŒ.

درکتاب های شیعه نیز حدیث مورد بحث با مختصر تفاوتی نقل شده است؛ از جمله: محاسن برقی (3)و مجمع البیان طبرسی(4).

بنابراین، عمل صالح از وسایل مشروعی شمرده می شود که بنده، برای تحقق حاجت هایش می تواند به آن تمسک جوید.

3. توسل به قرآن کریم

از آن جا که قرآن نور و وسیله هدایت برای پرهیزکاران و فعل خدای سبحان است، بنابر این توسل به قرآن، توسل به فعل خدا و رحمت واسعه اوست:«واعتصموا بحبل الله جمیعاً و لا تفرقوا».

احمد بن حنبل از عمران بن حصین نقل می کند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

«قرآن بخوانید و از خدا به وسیله آن سوال و درخواست کنید پیش از آن که گروهی بیایند به وسیله آن از مردم سوال نمایند.» (5).

ص: 269


1- . الدر المنثور فی التفسیر الماثور، ج 4، ص 212 و 213.
2- . کهف، آیه 9.
3- . احمدبن خالد برقی، محاسن، ج 1، ص 253 (باب الاخلاص)
4- . مجمع البیان، ج 3، ص 52.
5- . مسند احمد، ج 4، ص 445، و متقی هندی، کنز العمال، ج 1، ص 608.

دقت و امعان نظر در روایت مذکور این نکته را روشن می سازد که توسل به هر موجودی که نزد خدای متعال کرامت داشته باشد، جایز است.

4. توسل به دعای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در حال حیات

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به این دلیل که اشرف مخلوقات و شخصیتی عظیم با روحی پاک و نفسی کریم است، به پاس این کرامت معنوی، دعایشان رد نمی شود؛ لذا می توان برای رسیدن به خواسته خود از خدا به دعای ایشان توسل جست.

آیات شریفه قرآن، اشارت های فراوانی به مقام و منزلت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دارند. در این جا فقط به ذکر نمونه هایی بسنده می کنیم:

در یکی از آیات شریفه، خدای متعال، پیامبر را مایه مصونیت مردم از عذاب می شمارد و تصریح می کند که تا او در میان مردم است، آنان با نزول عذاب مجازات نخواهند شد:

) و ما کان الله لیعذبهم و انت فیهم و ما کان الله معذبهم و هم یستغفرون((1)؛

«هرگز خدا آنان را مادام که تو در میانشان هستی، مجازات نمی کند، هم چنان که آنان را تا زمانی که طلب آمرزش می کنند، عذاب نمی کند.»

در آیه ای دیگر، خدای متعال، نام پیامبر را در کنار نام خود و اطاعت او را در کنار اطاعت خویش قرارداده است که حاکی از عظمت و مقام قدسی آن حضرت در پیشگاه خداست:

)و من یطع الله و رسوله فقد فاز فوزاً عظیما((2)؛

«هرکس خدا و رسولش را اطاعت کند به رستگاری عظیم نائل شده است.»

به دلیل همین مقام قدسی و کرامت معنوی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است که قرآن به گنه کاران دستور داده است که به محضر حضرتش بروند و از او درخواست نمایند که در حق آنان استغفار کند.

ص: 270


1- . انفال، آیه 33.
2- . احزاب، آیه 71.

بنابراین، درجواز این نوع توسل، جای هیچ بحث و گفت و گویی نیست و یکی از موارد «متفق علیه» به حساب می آید، چرا که دعای برخاسته از روح پاک نبوی و قلب مالا مال از مهر الهی، بدون چون و چرا به هدف اجابت می رسد.(1)

5. توسل به آثار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در زمان حیات

یکی از موارد اتفاق بر جواز توسل، توسل به آثار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در زمان حیات آن حضرت است. توسل، گاهی با وسیله قراردادن خود شخص است، زمانی با اثرش و هنگامی نیز به مکانی است که آن مقام معنوی بزرگوار را در خود جای داده است.

احمد بن حنبل نقل می کند: «هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم وضو می گرفتند، مردم به جهت تبرک، به آب وضوی حضرت، نزدیک بود که خود را به هلاکت اندازند»(2).

6. توسل به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در قیامت

این قسم توسل درحقیقت همان «شفاعت» است؛ یعنی مردم در قیامت، آن حضرت را وسیله قرار دهند و از ایشان بخواهند تا نزد خدا از آن ها شفاعت کنند و برای آنان از درگاه الهی طلب مغفرت نمایند.

در صحیح بخاری آمده است:(3)

«مومنان در قیامت دور هم جمع می شوند و می گویند: چه خوب است اگر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ما را شفاعت کند... آن گاه نزد حضرت می آیند و از وی طلب حاجت می کنند، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز از آنان شفاعت می کند».

در صحیح مسلم آمده است:

«... در قیامت، مومنان به ترتیب به حضرت آدم، نوح، ابراهیم، موسی، عیسی، پناه می ورند و همگی عذر می خواهند. حضرت عیسی می فرماید: به نزد محمد صلی الله علیه و آله و سلم روید؛ زیرا او بنده ای است که خداوند گناهان گذشته و آینده او را

ص: 271


1- . جعفر سبحانی، وهابیت مبانی فکری و کارنامه عملی، ص 235 و236.
2- . مسند احمد، ج4،ص329 و صحیح بخاری، ج، ص 55.
3- . صحیح بخاری،ج1، ح 7440.

آمرزیده است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نیز به سجده می افتد و برای آنان از درگاه الهی طلب مغفرت می کند...» (1).

ب) موارد اتفاق بر عدم جواز توسل
اشاره

برخی از اقسام توسل به اتفاق تمامی مسلمانان جایز نیست که عبارتند از:

1. توسل به طاغوت:

قرآن می فرماید: )یریدون اًن یتحاکموا الی الطاغوت و قد امروا اًٌن یکفروا به((2).

«می خواهند برای داوری نزد طاغوت (حکّام باطل) بروند با این که به آن ها دستور داده شده است به طاغوت کافر شوند.»

2. توسل به بت ها

قرآن می فرماید:

)ویعبدون من دون الله ما لا یضرهم و لا ینفعهم و یقولون هؤ لاء شفعاؤنا عند الله ((3)؛

غیر از خدا چیزهایی را می پرستند که نه به آنان زیان می رساند و نه سودی می بخشد و گویند ایشان شفیعان ما نزد خدایند.

ج) توسل های مورد اختلاف

عموم مسلمانان دربرخی از اقسام توسل با سلفی ها و وهابیان به شرح ذیل اختلاف دارند:

1. توسل به جاه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و اولیای الهی در حیات برزخی؛

2. توسل به دعای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و اولیای الهی در حیات برزخی؛

3. توسل به آثار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و اولیای الهی در حیات برزخی؛

آرا و دیدگاه های وهابیان درمورد اقسام یاد شده به تفصیل نقد و بررسی خواهد شد.

ص: 272


1- . صحیح مسلم،ج1،ح193. گروه فتوای وهابیان نیز این روایت را نقل می کنند.(ر. ک: البدع والمحدثات و مالا اصل له، ص 265 و 266).
2- . نساء، آیه 60.
3- . یونس، آیه 18.
بخش چهارم: توسل از منظر روایات فریقین
اشاره

احادیث فراوانی در منابع تاریخی و روایی فریقین وارد شده است که بر جواز و صحت و حتی استحباب توسل به ذوات انبیا و اولیای الهی یا مقامات آنان، به منظور تقرب به خدای متعال و طلب حاجت از او دلالت دارند. این امر نه تنها شرک نیست، بلکه اظهار تذلل و خشوع بیشتر در پیشگاه خداوند است. کسی که پیامبر و اولیای الهی را وسیله تقرب به خدا قرار می دهد، در واقع خود را در محضر ربوبی آن چنان کوچک و بی مقدار می داند که اطمینان ندارد خداوند به او توجه و عنایت خواهد کرد.

بدین سبب کسانی را که نزد خدا آبرو دارند و مورد توجه و لطف اویند، وسیله قرار می دهد تا خدای متعال به احترام آن ها او را نیز از رحمت واسعه خود برخوردار سازد و این نهایت خشوع و اظهار عبودیت برای خداست.

الف) توسل در احادیث اهل سنت
اشاره

این احادیث دارای طرق صحیح اند و به چند دسته تقسیم می شوند:

1. دسته اول: روایاتی که بیان کننده توسل به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم قبل از ولادت و بعثت آن حضرت می باشند.

2. دسته دوم: روایاتی که بیان کننده توسل به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در زمان حیات ایشان اند.

3. دسته سوم: روایاتی که تأیید کننده جواز توسل به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بعد از وفات آن حضرت می باشند.

4. دسته چهارم: روایاتی که توسل به حق سائلان را بیان می کنند.

*دسته اول: روایات توسل به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم قبل از ولادت و بعثت

حاکم نیشابوری حدیثی از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل می کند که فرمود:

«زمانی که حضرت آدم مرتکب گناه (ترک اولی) شد، عرض کرد: خدایا! به حق محمد مرا ببخش. خداوند فرمود: ای آدم! چگونه محمد را شناختی، درحالی

ص: 273

که هنوز او را نیافریده ام! عرض کرد: آن گاه که به قدرت خود مرا آفریدی و از روح خود در من دمیدی، سرم را بلند کردم و دیدم که بر پایه های عرش نوشته شده: لا اله الا الله، محمد رسول الله و دانستم که تو جز محبوب ترین آفریده ات را به اسم خود اضافه نمی کنی. خداوند فرمود: ای آدم! راست گفتی، او محبوب ترین خلق نزد من است و به حق او (محمد) مرا بخوان که تو را می بخشم و اگر محمد نبود تو رانمی آفریدم.(1)

*دسته دوم: توسل به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در حال حیات

روایات در این زمینه فراوان است. در این جا به پاره ای از آن ها اشاره می شود:

حدیث اول: توسل نابینا به پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم به دستور آن حضرت:

«ترمذی» از «عثمان بن حنیف» نقل می کند:

«مردی نابینا محضر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آمد و عرض کرد: از خدا بخواه که سلامتی و بینایی را به من بازگرداند. پیامبر فرمود: اگر بخواهی دعا می کنم، اما اگر صبر کنی برای تو بهتر است. عرض کرد: برای من دعا کن. حضرت فرمود: وضویی نیکوبگیر و این دعا را زمزمه کن:

اللهم انی اسالک و اتوجه الیک بنبیک محمد نبی الرحمة. یا محمد! انی توجهت بک الی ربی فی حاجتی هذه لتقضی لی، اللهم فشفعه فی؛(2)

خداوندا! به واسطه پیامبرت، که رسول رحمت است، به تو روی آورده ام و حاجت خود را از تو طلب می کنم. ای محمد صلی الله علیه و آله و سلم به وسیله تو، به پروردگارم روی آورده ام تا حاجتم روا شود، خداوندا او را شفیع من قرار ده.

ابن حنیف می گوید: پس به خدا قسم ما هنوز متفرق نشده بودیم و طولی نکشید ه بود که آن مرد داخل شد و گویا اصلاً چشمان او مشکلی نداشته است.»

ص: 274


1- . المستدرک علی الصحیحین، ج2، ص615.
2- . صحیح ترمذی،ج5،ص229، ج3649، تحقیق عبدالرحمن محمد عثمان و سنن ابن ماجه، ج1، ص441، ج 1385.

حدیث دوم:

طبرانی در جامع کبیر، حاکم در مستدرک، بیهقی در دلائل النبوه و ابن حبان از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده اند: هنگامی که فاطمه بنت اسد، مادر امیر المومنین علی† درگذشت و قبر را برای دفن او آماده ساختند، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:

«الله الذی یحیی و یمیت و هو حی لا یموت اغفر لامی فاطمه بنت اسد و وسع علیها مدخلها بحق نبیک و الانبیاء الذین من قبلی؛(1)

خدایی که زنده می کند و می میراند و او زنده است و نمی میرد، بیامرز فاطمه دختر اسد را و جایگاه او را وسیع گردان به حق پیامبرت و پیامبرانی که پیش از من بودند.»

سید احمد زینی دحلان در کتاب الدرر السنیه فی الرد علی الوهابیه می نویسد: «ابن ابی شیبه از جابر این حدیث را نقل کرده و ابن عبد البر نیز آن را از ابن عباس و ابو نعیم از انس نقل کرده است.»(2)

این دعا دلالت دارد بر این که توسل، هم به زنده ها صحیح است و هم به اموات. در مورد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم توسل به شخص زنده است و در مورد انبیا قبل از ایشان، توسل به حق مردگان است.

در خلاصة الکلام می گوید: «این حدیث را طبرانی در جامع کبیر و اوسط خود و ابن حبان و حاکم نقل نموده که آن را حدیثی صحیح دانسته اند.»(3)

*دسته سوم: توسل به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بعد از وفات

در این زمینه، بخشی از روایاتی که بر مشروعیت و جواز، بلکه استحباب توسل به آن حضرت بعد از وفات، دلالت دارند به اجمال آورده می شود:

حدیث اول:

سمهودی از طبرانی در جامع کبیر خود از عثمان بن حنیف نقل می کندکه:

ص: 275


1- . کشف الارتیاب، ص265 و وفاء الوفاء ج4، ص1373.
2- . نقل از: جعفر سبحانی، آیین وهابیت،ص159 و وفاء الوفاء،ج4،ص1373.
3- . سید محسن امین عاملی، کشف الارتیاب،ص 312.

«مردی برای حاجتی نزد حضرت عثمان بن عفان (خلیفه سوم مسلمین) رفت و آمد می کرد،ولی خلیفه هیچ التفات و توجهی به حاجت او نکرد، پس با عثمان بن حنیف ملاقات کرد و از این موضوع به او شکایت کرد. عثمان بن حنیف به او گفت: به خانه برو و وضو بگیر سپس به مسجد بیا و بعد دو رکعت نماز بگزار و بگو:«اللهم انی اسالک و اتوجه الیک بنبینا محمد صلی الله علیه و آله و سلم نبی الرحمه، یا محمد! انی اتوجه بک الی ربک ان تقضی حاجتی؛ خدایا! من از تو درخواست می کنم و روی می آورم به سوی تو به واسطه پیغمبرمان محمد صلی الله علیه و آله و سلم پیامبر رحمت، ای محمد! به درستی که من روی آوردم به وسیله تو به سوی خدای تو برای این که حاجت مرا برآورده سازی.»

پس حاجت خود را یاد آور شو. آن مرد رفت و آن گونه انجام داد، سپس به در خانه خلیفه سوم رفت. کسی که در را می گشاید، آمد و دست او را گرفت و نزد خلیفه برد. حضرت حاجت او را پرسید، او حاجت خود را ذکر کرد و خلیفه مسلمین آن را برآورده نمود و به او گفت: هرگاه حاجتی داشتی آن را یاد آور شو، سپس از نزد خلیفه خارج شد، پس ابن حنیف را ملاقات کرد و به او گفت: خدابه تو جزای خیر دهد، خلیفه درحاجت من نظر نمی کرد تا این که تو با او در این باره سخن گفتی.

ابن حنیف درجواب گفت: به خدا قسم! من با او سخن نگفته ام، ولی شاهد بودم شخص نابینایی نزد رسول خدا آمد و از نابینایی خویش شکایت کرد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به او فرمود: اگر خواسته باشی، دعا می کنم و یا این که صبر کن. او گفت ای رسول خدا! برای من کمک کار و عصاکشی نیست و بر من این نابینایی بسیار مشقت دارد. رسول خدا به او فرمود:«برو و وضو بگیر و دو رکعت نماز بخوان و دعا کن به همین دعا!)

ابن حنیف گفت: به خداقسم! ما از هم جدا نشده بودیم و گفت و گوی ما طول کشید تا این که آن مرد بر ما داخل گردید؛ مثل این که هیچ نابینا نبوده است. (1)

»

سمهودی می گوید: «همین جریان را بیهقی نیز از دو طریق نقل کرده است»(2)

ص: 276


1- وفاء الوفاء،ج4،ص1373. طبرانی، المعجم الکبیر،ج9،ص30،باب مااسند الی عثمان بن حنیف، رقم 8311.
2- وفاء الوفاء،ج4،ص1373.

این جریان، هم، توسل به رسول خدا پس از وفات آن حضرت به دستور ابن حنیف و هم سند دیگری است بر آنچه از ابن حنیف درمورد زمان حیات آن حضرت نقل شده است.

حدیث دوم:

قسطلانی نقل می کند:

«عربی بادیه نشین مقابل قبر پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم ایستاد و گفت: خدایا! امر کردی به آزادکردن بندگان، این (اشاره به قبر پیامبر) حبیب و دوست توست و من هم بنده تو هستم، پس به حق صاحب این قبر مرا از آتش آزاد کن.»

هم چنین از حسن بصری نقل کرده است که گفت:

«حاتم اصم بر قبر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ایستادو گفت:ای خدا! ما قبر پیغمبرت را زیارت کردیم، پس ما را از درگاهت محروم برنگردان. ندایی به او آمد که ای مرد ! ما اذن ندادیم تو را در زیارت قبر دوست ما، مگر آن که پذیرفتیم تو را، پس برگرد تو و هرکه با توست از زیارت کنندگان که آمرزیده شده اید.(1)»

این دو داستان از موارد توسل به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پس از وفات است؛ البته هردو مورد مربوط به آزادی از عذاب الهی و محروم نشدن از آمرزش خداوند است و از نوع دوم از توسل است که مورد خطاب و طلب، خداوند است و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم واسطه قرار داده شده است و از نوع اول که از شخص پیامبر خواسته شده باشد، نیست.

حدیث سوم:

از جمله توسلات به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بعد از وفات آن حضرت، اشعار صفیه دختر عبدالمطلب، عمه پیغمبر است که در رثای ایشان سروده، از جمله ابیات این دو بیت است:

اًلا یا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم کنت رجاء نا و کنت بنا براً ولم تک جافیاً

وکان بنا براً رحیماً نبینا لیبک علیک الیوم من کان باکیاً

ص: 277


1- . همان.

«ای پیامبر گرامی! تو امید ما بودی، تو به ما نیکوکار بودی نه جفاکار، به ما مهربان بودی، ای پیامبر ما! از این روز، هرکس گریان است، باید برتو گریه کند.»

دراین اشعار که درمحضر صحابه سروده و خوانده شده و پیامبر مخاطب قرار گرفته، جمله «کنت رجائنا» دلالت دارد بر این که پیغمبر پس از مرگ، در استغاثه و توسل مورد امید مسلمان ها بوده است؛ یعنی تو در شفاعت و کمک کردن به ما مایه امید مایی و تو واسطه ما دردرگاه خدایی و مایه امیدواری بودن پیغمبر بعد از مرگ، درهمین امور است.(1)

حدیث چهارم:

بیهقی و ابن ابی شیبه روایت کرده اند:

«درزمان خلافت حضرت عمر، مردم را قحطی گرفت، پس بلال بن حرث که از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بود، به سوی قبر آن حضرت آمد و گفت: ای رسول خدا! امت هلاک شدند، برای آنان طلب آب (باران) کن، پس بلال رسول خدا را درخواب دید که به او خبر داد به زودی مردم سیراب می شوند.»(2)

در این داستان بلال بن حرث، پیغمبر را بعد از وفات، مخاطب قرارمی دهدو به او متوسل می شود واز او طلب باران می کندو سیراب شدن امت را می خواهدو اگر این یک بدعت و عمل خلاف و منکر بود، هرگز صحابی رسول خدا درمحضر اصحاب رسول خداو مسلمانان، چنین عملی را انجام نمی داد.

زینی دحلان که این روایت را نقل کرده است، می گوید: «کسی که دعاها و اذکار گذشتگان را تتبع کند، موارد زیادی از توسلات را می یابد و این که هیچ کس بر آن ها ایراد نگرفته است.»(3)

ص: 278


1- . مجمع الزوائد ومنبع الفوائد،ج9،ص39 و محب الدین،ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، ص252.
2- . زینی دحلان، الدررالسنیه فی الردعلی الوهابیه،ج1،ص9.گفته بلال بن حرث و توسل او چنین است: «یا رسول الله استسق لا متک فانهم قد هلکوا».
3- . همان، ج1، ص31.

سمهودی این روایت را از بیهقی از طریق اعمش از ابی صالح از مالک الدار نقل می کند و می گوید: «ابن ابی شیبه نیز با سندی صحیح آن را از مالک الدار نقل نموده است»و ادامه می دهد:

محل شاهد [در روایت مذکور] از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آب طلبیدن است، درحالی که آن حضرت در برزخ اند و در این حالت، دعا نمودن و درخواست کردن از پروردگاربرای پیامبر، مانع ندارد و از طرف دیگر، عالم بودن حضرت به خواسته سؤال کننده، درروایت وارد شده است؛ بنابر این آب طلبیدن و غیر آن از پیامبر اشکال ندارد؛ چنان که درحال حیات و دردنیا بلامانع بود.(1)

دسته چهارم: توسل به حق سائلان

عطیه عوفی از «ابو سعید خدری» نقل می کند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:«کسی که از خانه خود بیرون برود و در این حال دعای زیر را بخواند، با رحمت خداوند روبه رو می شود و هزار فرشته برای او طلب آمرزش می کنند:

اللهم انی ااساًلک بحق السائلین علیک و اًسالک بحق ممشای هذا... فاسالک ان تعیذنی من النار، و ان تغفر لی ذنوبی انه لا یغفر الذنوب الا اًنت...؛

پروردگارااز تو درخواست می کنم به حق سؤال کنندگان و به حرمت گام هایی که به سوی تو بر می دارم...،از تو می خواهم مرا از آتش باز داری و گناهان مرا ببخشی، زیرا گناهان را جز تو کسی نمی بخشد.(2)»

این روایت گواهی می دهد که انسان در مقام درخواست حاجت از خدا می تواند مقام و منزلت حق و شأن صالحان را واسطة خویش قرار دهد. باید یاد آوری شود جمله «بحق السائلین علیک» بر جواز توسل به صالحان دلالت دارد، زیرا سؤال کنندگان درگاه الهی از بندگان صالح خدایند که در این دعا خدا را به حق آن ها می خوانیم.

ص: 279


1- . وفاء الوفاء، ج4،ص1374.
2- . سنن، ج1، ص261 و 262؛ متقی هندی،کنز العمال،ج15،ص396و مسند احمد بن حنبل، ج3، حدیث 21.
نتیجه گیری:

با توجه به منابع اسلامی و از مجموع مطالب مذکور، این نتیجه حاصل می شود که توسل به اولیای خدا به ویژه رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم هم در حیات ظاهری و هم در دوران حیات برزخی آنان جایز است و این امر از همان زمان صحابه و تابعین به عنوان یک اصل مسلم اعتقادی، مورد پذیرش همگان بوده و سیره صحابه و تابعین و روایات فراوان، گواه این سخن اند.

دکتر محمد طاهر القادری، دانشمند اهل سنت پاکستانی می نویسد:

«همان گونه که توسل به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در حیات ظاهری آن حضرت جایز است، بعد از رحلت آن حضرت نیز توسل به او صحیح است وهیچ دلیل شرعی و عقلی نداریم که بعد از رحلت آن حضرت، توسل به او ممنوع باشد.»

«عقیده ما این است: وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم یا یکی از اولیای خدا را وسیله قرار می دهیم، هرگز آن ها را شریک و مساوی خدا نمی دانیم. آنان فقط «متوسل به» اند و خداوند «متوسل الیه» است. او «وحده لا شریک له» است و هیچ نبیّ یا ولیّ ِ زنده یا مرده، شریک او نخواهد شد. ما برای قبولی دعا آن ها را وسیله قرار می دهیم، اما قدرت قبول دعا فقط به دست خداست.(1)

«حضور» پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در حیات و ممات او یکسان است. عبد الله بن مسعود از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم روایت می کند:

«حیاتی خیر لکم تحدثون و یحدث لکم، فاذا اٌنا مت کانت و وفاتی خیراً لکم، تعرض علی اعمالکم، فان رایت خیراً حمدت الله و ان رایت شراً استغفرت الله لکم»(2).

ص: 280


1- . عقیده توسل، ص 222 و223.
2- . جهضمی مالکی، فضل الصلاة علی النبی، ص38؛ سیوطی، الجامع الصغیر، ج1،ص582؛ و متقی هندی، کنز العمال، ج11،ص407،ح 31903.
بخش پنجم: توسل به آثار اولیای الهی در سیره اصحاب و تابعین و علمای اسلام
یکم: توسل به آثار اولیای الهی در سیره اصحاب و تابعین
اشاره

علاوه بر نص آیات و روایات، توسل به اولیای الهی در سیره اصحاب و تابعین و مسلمانان جایگاه ویژه ای دارد. اصحاب درصدر اسلام و مسلمانان به تبعیت ایشان تاکنون همواره در مقام دعا و نیایش به انبیای عظام، اولیا و صلحای ارجمند و انسان های الهی متوسل شده اند و مقرّبان و آبرومندان در پیشگاه الهی را وسیله قرار داده اند تا خداوند به احترام آن ها دعایشان را مستجاب کند و حوایج شان را برآورده سازد. اکنون چند نمونه از این امر را می آوریم:

الف) ام المومنین عایشه و حکم توسل به قبر نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم

پس از رحلت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم در مدینه قحطی شدیدی رخ داد و مردم از این قحطی به ستوه آمدند و از این مسئله، نزد عایشه شکوه نمودند. او گفت:

«انظروا الی قبر رسول الله فاجعلوا منه کواً الی السماء حتی لا یکون بینه و بین السماء سقف»؛ به قبر پیامبر نگاه کنید و آن را دریچه ای به آسمان قرار دهید؛ به طوری که میان قبر و آسمان سقفی نباشد». مردم چنین کردند و باران آمد؛ زمین سرسبز شد؛ شتر هاچنان فربه شدند که گویا می ترکیدند، آن سال را «عام الفتن» (سال گشایش) نامیدند.(1)

ب) حضرت عمر و توسل به عموی پیامبرŒ

أنس بن مالک می گوید:«ان عمر بن الخطاب کان اذا قحطوا استسقی بالعباس بن عبدالمطلب فقال: اللهم انا کنا نتوسل الیک بنبینا فتسقینا و انا نتوسل الیک بعم نبینا فاسقنا قال: فیسقون»(2)؛

ص: 281


1- . نور الدین سمهودی، وفاء الوفاء،ج1374؛دارمی، سنن دارمی، ج1، ص43 و44؛ تقی الدین سبکی،شفاء السقام،ص128؛محمد طاهر القادری، عقیده توسل،ص231؛صالحی شامی،سبل الهدی والرشاد،ج12، ص347؛ نووی، المجموع،ج5،ص65؛ ابن قدامه، المغنی، ج2، ص 295؛ ابن حجرعسقلانی، سبل السلام، ج2، ص81 و شوکانی، نیل الاوطار،ص32.
2- . صحیح بخاری،ج2،ص16؛ سمهودی، وفاء الوفاء،ج4،ص1375؛ ابن حجر، فتح الباری،ج2،ص411 و ج7، ص62؛ متقی هندی، کنز العمال، ج13، ص504؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج26، ص355 و ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج2، ص92.

«عمربن خطاب در خشک سالی با توسل به عباس بن عبدالمطلب از خداطلب باران می کردو می گفت: خدایا! ما همواره به وسیله پیامبرت به تو متوسل می شدیم و ما را سیراب می کردی. این که به وسیله عموی پیامبر مان به تو متوسل می شویم؛ پس ما را سیراب کن. وی می گوید: آنان سیراب شدند.»

(حسان بن ثابت) در این مورد اشعاری سرود و گفت: «پیشوا هنگامی که قحطی شدید همه جا را فراگرفته بود، درخواست باران نمود،آن گاه ابر آسمان به نورانیت عباس مردم را سیراب کرد،عباس که عموی پیامبر و همتای پدر پیامبر است، مقام و منزلت رااز او به ارث برده است.خداوند به وسیله او سرزمین ها را زنده کرد، همه جا پس از نومیدی سرسبز گردید و وقتی آب باران همه جا را گرفت، مردم با مسح بدن عباس تبرک می جستند و می گفتند آفرین برتو ای ساقی دو حرم.»

ج) توسل نزد امام مالک بن انس

ابو جعفر منصور، خلیفه عباسی، از مالک بن انس – امام مالکیه –دربارۀ کیفیت زیارت قبر پیامبر پرسید: زائر هنگام زیارت رو به قبله باشد یا رو به قبر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ؟

مالک بن انس در پاسخ گفت: «لم تصرف وجهک عنه و هو وسلیتک و ابیک آدم الی الله یوم القیامه، بل استقبله و استشفع به فیشفعک الله، قال الله تعالی: )و لو أنهم اذ ظلموا انفسهم(؛(1) چرا چهره از او برمی گردانی؟ او وسیله تو و وسیله پدر تو آدم در روز رستاخیز است.رو به او کن و او شفیع خود قرار بده. خدا شفاعتش را می پذیرد. خدا می فرماید: اگر آنان به نفس خویشتن ستم کنند...

قاضی عیاض (م544 ق) همین روایت را درکتاب الشفاء بتعریف حقوق المصطفی نقل نموده است.(2) هم چنین جهضمی مالکی (م283 ق) می نویسد: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

ص: 282


1- . سمهودی، وفاء الوفاء،ج4، ص1376؛ قاضی عیاض، الشفاء بتعریف حقوق المصطفی، ج2، ص41 وحصنی دمشقی، دفع الشبه عن الرسول و الرساله، ص140.
2- . قاضی عیاض، الشفاء بتعریف حقوق المصطفی، ج2، ص41.

«أکثروا علی الصلاه یوم الجمعه فانها تعرض علیّ»؛ «روز جمعه بر من صلوات زیاد بفرستید، زیرا آن صلوات بر من عرضه می شود».(1)

د) أبو ایوب انصاری کنار قبر پیامبرŒ

«احمد بن حنبل» در مسندش از داود بن أبی صالح، داستان گفت و گوی مروان با أبوأیوب انصاری را که برای زیارت آمده بود، نقل می کندو می نویسد:(2) مروان حکم شخصی را دید که کنار قبر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نشسته و صورت خود را روی قبر قرارداده است، نزدیک رفت و گفت: آیا می دانی چه کار می کنی؟ وقتی که خوب دقت کرد، دید ابو ایوب انصاری است. پاسخ داد: آری می فهمم چه می کنم، آمده ام به زیارت رسول خدا و من او را هرگز ترک نخواهم کرد، از آن حضرت شنیدم که

می فرمود:

«لاتبکوا علی الدین اذا ولاه اًهله، ولکن ابکوا علیه اذا ولاه غیر اهله»؛

«زمانی که انسان های شایسته، متولی امور دینی مردم باشند بر دین خود گریان نباشید، ولی اگر افراد نالایق زمام امور رابه دست گرفتند بر دینتان هراسان باشید و اشک بریزید.»

ه) توسل نزد امام شافعی

ابن حجر هیثمی از امام شافعی نقل می کند که سروده است:

آل النبی ذریعتی هم إلیه وسیلتی

أرجو بهم اًعطی غداً بیدی الیمین صحیفتی(3)

خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم وسیله من به سوی خدا هستند و امیدوارم با توسل به آنان، نامه اعمالم فردا به دست راستم داده شود.

ص: 283


1- . فضل الصلواه علی النبی، ص41.
2- . مسند احمد، ج5،ص422؛ حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین،ج4،ص515 و نورالدین هیثمی، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج5، ص245.
3- . الصواعق المحرقه، ص178 و ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج2، ص3.
جمع بندی بحث توسل به آثار اولیای الهی

از مجموع مطالب گفته شده، این نتیجه حاصل می شود که هرگونه توسل، درخواست دعا و... از انبیا و اولیای الهی، نه تنها با توحید هیچ گونه منافاتی ندارد، بلکه آیات و احادیث زیادی بر رجحان آن، دلالت دارد و این امر، سیرۀ صحابه و تابعین و تابعین تابعین و علمای اسلام بوده است؛ به طوری که صحابه و تابعین در مواقع لزوم بر سر قبر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مراجعه کرده اندو به ایشان توسل جسته، حل مشکل خود را درخواست می کرده اند.

با وجود این همه شواهد که بر جواز توسل و درخواست دعا از انبیا و اولیای الهی دلالت دارد، چگونه می توان آن ها را نادیده انگاشت و حکم به عدم جواز توسل نمود، آیا خود این امر، سبب انکار دستورهای سلف نیست؟

بنابراین،توسل به انبیا و اولیای الهی و تبرک به آثار ایشان، نه تنها با توحید منافات ندارد، بلکه عین توحید است و ادعای وهابیت، که توسل به انبیاو اولیای الهی در عالم برزخ جایز نیست، امری بدون دلیل است که با سیره مسلمانان و بزرگان دین سازگاری ندارد.

دوم: نظریه علمای اهل سنت در جواز توسل
اشاره

بسیاری از دانشمندان اهل سنت در جواز توسل به پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم و اولیای الهی سخن گفته و بعضی از ایشان ادعای اجماع کرده اند که به برخی از آن ها اشاره می شود:

الف) نظریه سبکی در تبرک به قبور صالحان و پیامبران

سُبکی از علمای بزرگ اهل سنت می گوید:«از روش شخصیت ها و بزرگان صالح گذشته استفاده می شود که تبرک به قبور مردگان امری شرعی و دینی است و مانعی ندارد، چه رسد به قبور پیامبران و اگر کسی ادعا کند که قبور پیامبران با قبور سایر مردگان برابر و یکسان است، سخن زشت و باطلی به زبان آورده است؛ چون موجب

ص: 284

پایین آوردن مقام شامخ پیامبران شده است وشکی نیست که سبک شمردن مقام رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و یکسان دانستن آن حضرت با دیگران، کفر است.(1)»

ب) نظریه زینی دحلان مفتی مکه مکرمه

وی می نویسد:

«و من تتبع اذکار السلف و الخلف و ادعیتهم و اورادهم، وجد فیها شیئاً کثیرا فی التوسل، و لم ینکر علیهم احد فی ذلک حتی جاء

هؤلاء المنکرون، و لو تتبعنا أکابر الامه فی التوسل، لامتلات بذلک الصحف، و فیما ذکر کفایه و مقنع لمن کان بمری من التوفیق و مسمع»(2)؛«هرکس ذکر های گذشتگان را تتبع نماید و دعاها و اوراد آنان را مطالعه کند، موارد زیادی از توسل آنان به انبیا و صالحان را خواهد یافت.»

قضیه توسل به پیامبران را جز وهابیان، هیچ یک از بزرگان گذشته انکار نکرده اند و اگر بخواهیم آثار و نظریه بزرگان امت اسلامی را درباره توسل جست و جو و ثبت کنیم، کتاب های متعددی تالیف خواهد شد، نمونه هایی که ذکر کردیم برای کسانی که توفیق نصیب آنان شده و گوش شنوا دارند، کفایت می کند.

ج) نظریه حصنی دمشقی

«ابن تیمیه» می نویسد: «هرکس به مرده و یا فرد دور از نظر استغاثه کند و در گرفتاری ها از وی استمداد کند و طلب حاجت نماید، ظالم، گمراه و مشرک است».(3)

حصنی دمشقی از علمای بزرگ شافعی پس از نقل سخن «ابن تیمیه» که توسل به پیامبران را پس از مرگ شرک شمرده، گفته است:«از این سخن ابن تیمیه بدن انسان می لرزد، این سخن قبل از زندیق حران، ابن تیمیه، از دهان کسی در هیچ زمان و هیچ مکان بیرون نیامده است. این زندیق نادان و خشک، داستان عمر را وسیله ای برای رسیدن به نیت ناپاکش دربی اعتنایی به ساحت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم قرارداده و با

ص: 285


1- . شفاء السقام فی زیاره خیر الانام، ص130.
2- . الدرر السنیه فی الرد علی الوهابیه، ج1، ص31.
3- . منهاج السنه، جزء اول،ص11.

سخنان بی اساس، مقام و منزلت آن حضرت را در دنیا پایین آورده و مدعی شده که حرمت و رسالت آن بزرگوار پس از رحلت از بین رفته است و این عقیده به یقین، کفر و درواقع زندقه و نفاق است.(1)»

د) فتوای 75 دانشمند اسلامی بر جواز توسل به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و اولیای الهی

شیخ خلیل احمد سهارنپوری در کتاب خود المهندعلی المفند فتوای 75 نفر از علمای بزرگ اهل سنت کشورهای مختلف اسلامی را بر جواز توسل به قبر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم جمع آوری کرده که خلاصه آن از این قرار است:

«از نظر ما و مشایخ ما زیارت قبر سید المرسلین - روحی فداه - از بزرگ ترین قربت ها و از مهم ترین ثواب ها و مهم ترین وسیله برای دست یابی به درجات بلند می باشد. حتی امری است نزدیک به درجه واجبات، گرچه برای رسیدن به آن جز با تحمل رنج سفر چاره ای دیگر نباشد.

و توسل به انبیا، اولیا،صالحان و شهدا و صدیقین در دعاها – چه در حال حیات آن ها و چه بعد از وفات آن ها – به این گونه جایز است که بگوید: «اللهم انی اتوسل الیک بفلان ان تجیب دعوتی،و تقضی حاجتی» و یا مواردی مشابه اینها(2)

سوم: سیره عملی علمای اهل سنت در توسل به انبیاء و اولیا و صالحین

علاوه بر آنچه از عبارت های دانشمندان اهل سنت درباره برکات توسل به مرقد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ذکر شد، شواهد بیشتری در دست است که از خضوع و خشوع و توسل جمعی دیگر به قبور و مزارهای اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و دیگر انسان های بزرگ و والامردان امت حکایت می کند:

1.

خطیب بغدادی در تاریخ خود، باب «ما ذکرنی مقابر بغداد المخصوصه بالعلماء و الزهاد»

ص: 286


1- . دفع الشبه عن الرسول و الرساله، ص131.
2- . شیخ خلیل احمد سهارنپوری، عقاید اهل سنت و جماعت در رد وهابیت و بدعت، ترجمه عبدالرحمن سربازی، ص86.

گوید: (درسمت غرب بالای شهر مقابر قریش است که در آن موسی بن جعفر و جمعی از افاضل، مدفونند» سپس از چند تن از ابو علی خلال شیخ حنابله در زمان خود نقل می کند:

«ماهمنی أمر فقصدت قبر موسی بن جعفر فتوسلت به الا سهل الله تعالی لی ما احب(1)»

ابو علی خلال می گوید: هیچ امر مهمی برایم پیش نیامد مگر آن که چون مرقد موسی بن جعفر را قصد کردم و به او متوسل شدم، خداوند آنچه را می خواستم برایم تسهیل نمود.

2. ابو حاتم محمد بن حبان تمیمی بستی(م354 ق) رجالی نام دار اهل سنت در شرح حال امام علی بن موسی الرضا† می نویسد:

علی بن موسی الرضا از سادات و عقلای اهل بیت و بزرگان و نجیبان تبار هاشم... قبر او در سناباد، بیرون «فوقان» در کنار قبر رشید، مشهور بوده و زیارت می شود. من آن را بارها زیارت کرده ام. و ما حلت بی شدة فی وقت مقامی بطوس فزرت قبر علی بن موسی الرضا - صلوات الله علی جده و علیه - و دعوت الله ازالتها عنی الا استجیب لی، و زالت عنی تلک الشدة، و هذا شیء جربته مراراً فوجدته کذلک، أماتنا الله علی محبه المصطفی و اهل بیته صلی الله علیه و علیهم أجمعین؛(2)

مادامی که درطوس بودم، هیچ سختی به من نمی رسید، مگر آن که قبر علی بن موسی الرضا-درود خداوند بر جدش و بر او- را زیارت کنم و در آنجا از خداوند می خواستم مشکلم رابر طرف کند و دعایم اجابت و سختی ام برطرف می شد. این چیزی است که بارها تجربه کرده و نتیجه گرفته ام. خداوند ما را بر دوستی مصطفی و اهل بیتش – درود خدابر او و همگی آنان- بمیراند.

3.

خطیب در هنگام ذکر مزار ابوحنیفه از امام شافعی نقل می کند:

ص: 287


1- . تاریخ بغداد، ج1، ص120.
2- . الثقات، ج8، ص456 و457.

«من به مزار ابو حنیفه تبرک می جویم و همه روزه آن را زیارت می کنم و چون مرا حاجتی رسد،دو رکعت نماز می گزارم و کنار قبر او می آیم در آنجا از خداوند حاجتم را می خواهم و هنوز دور نشده ام که حاجتم روا می شود.(1)»

4. ابو عبد الله زرقانی مصری مالکی(م1122 ق) می گوید:

مسلک و روش علامه خلیل چنین است که به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم متوسل و متوجه می شود و اضافه می کند: به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم توسل می شود و در توسل به احترام مقام آن حضرت از خداوند درخواست می شود؛ چون پیامبر، محل نزول کوه های گناهان و سنگینی آن هاست. کنایه از این است که حضرت، شفاعت امتش را از خداوند می خواهد؛ به سبب این که به برکت شفاعت حضرت و عظمت آن نزد پروردگار، هیچ گناهی برابری نمی کند و هرکس خلاف این مطلب را معتقد باشد، محرومی است که خداوند بصیرتش را پوشانده و سریرتش را گمراه کرده است. آیا او سخن خدا را نشنیده است که فرمود: اگر آنان که بر خویشتن ظلم کردندو پیش تو(پیامبر) آمدند تا از خدا برایشان آمرزش بخواهی...(2) زرقانی می گوید: «و شاید مراد علامه خلیل از این حرف، تعریض بر ابن تیمیه باشد»(3)

5. عبدالله بن احمد بن حنبلŠ گفت: «سألته

(احمد بن حنبل) عن الرجل یمس منبر النبی صلی الله علیه و آله و سلم و یتبرک بمسه و یقبله و یفعل بالقبر مثل ذلک أو نحو هذا یرید بذلک التقرب الی الله عزوجل ؟ فقال (احمد بن حنبل): لا بأس بذلک»(4)؛ «از پدرم امام احمد بن حنبل -رحمه الله تعالی- پرسیدم: حکم کسی که برای کسب ثواب به منبر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم تبرک کرده و آن را لمس نموده و ببوسد و با قبر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم همین کار را کند چیست ؟ امام احمد بن حنبلŠ جواب داد: هیچ اشکالی ندارد.»

ص: 288


1- . تاریخ بغداد، ج1، ص123.
2- . نساء، آیه 64.
3- . شرح المواهب اللدنیه، ج8، ص317.
4- . احمد بن حنبل،العلل و معرفه الرجال، ج2، ص492.

6. امام ابراهیم الحربیŠ گفته است: «قبر معروف (الکرخی) التریاق المجرب»(1)؛ «قبر معروف الکرخی دوایی است که تجربه شده (وهر دعایی کنارش خوانده شود مستجاب می گردد.)»

7. و امام ذهبیŠ در ادامۀ این سخن امام حربیŠ گفته است: «لان البقاع المبارکه یستجاب عندها الدعاء»(2)؛ «چرا که دعاها در بقاع و مکان های مبارک مستجاب می گردد.»

8. و امام ابو عبدالرحمن الزهریŠ هم گفته است: «قبره (معروف الکرخی) معروف ٌلقضاء الحوائج. یقال: أنه من قرأ عنده مائه مرة )قل هو الله أحد( و سأل الله ما یرید قضی حاجته»(3)؛ «قبر معروف الکرخی برای برآورده کردن حاجت ها مشهور است. و گفته شده که هرکس کنار آن صد مرتبه سورۀ اخلاص را بخواند و از خداوند جل جلاله چیزی درخواست نماید، دعایش مستجاب می گردد.»

9. امام ابن حبانŠ گفته است: «ما حلت بی شدة فی وقت مقامی بطوس فزرت قبر علی بن موسی الرضا صلوات الله علی جده و علیه و دعوت الله ازالتها عنی الا أستجیب لی وزالت عنی تلک الشدة و هذا شیء جربته مراراً فوجدته کذلک»(4)؛ «هنگام اقامتم در طوس، هر وقت برایم مشکلی پیش می آمد، قبرعلی بن موسی الرضا† را زیارت کرده واز خداوند جل جلاله درخواست می کردم که مشکلم را بر طرف نماید و خداوند جل جلاله هم مشکلم را برطرف می نمودند. این عمل را هم بارها انجام داده و هربار هم دعایم مستجاب می گردید.»

10.

امام سخاویŠ گفته است: «أفضل الصلوات و السلام علی النبی المخبر عن الله عزوجل بالوحی و غیره و لا ینطق عن الهوی سیدنا محمد سید الانام کلهم ووسیلتنا و سندنا و ذخرنا فی الشدائد و النوازل صلی الله علیه و سلم تسلیما کثیرا آمین آمین آمین»(5)؛ «برترین و بیشترین درود و سلام و

ص: 289


1- . ابن جوزی، صفة الصفوة،ج2،ص324. ابن ابی یعلی، طبقات الحنابلة، ج1، ص380. ذهبی،سیر اعلام النبلاء، ج9، ص344.
2- . ذهبی، همان، ج9، ص344.
3- . ابن الملقن، طبقات الأولیاء، ص47.
4- . ابن حبان،الثقات، ج8، ص457.
5- . سخاوی، فتح المغیث شرح ألفیة الحدیث، ج3، ص401.

صلوات بر محمد صلی الله علیه و آله و سلم که سخنان خداوند جل جلاله را به ما رسانده و از روی هوی حرف نمی زند. بر پیامبری که سرور و آقای همۀ مخلوقات بوده و وسیله و ذخیرۀ ما هنگام سختی ها و مشکلات نزد خداوند جل جلاله می باشد. آمین آمین آمین.»

11. امام محاملیŠ گفته است: «اعرف قبر معروف الکرخی منذسبعین سنة ما قصده مهموم الا فرج الله همه»(1)؛ «قبر معروف الکرخیŠ را حدود هفتاد سال است که می شناسم و هیچ نیازمندی به زیارت قبرش نرفته و نزد قبرش دعا نکرده مگر این که خداوند جل جلاله حاجتش را بر طرف کرده است.»

12. امام ذهبیŠ گفته است: «کان (ابو الحسن الذهلی) ورعا تقیاً محتشما یتبرک بقبره»(2)؛ «ابوالحسن الذهلیŠ فردی وارع، و با تقوا و بزرگ بود که به قبرش تبرک کرده می شود.»

13. امام ابن شهبهŠ گفته است: «الدعاء عند قبره (أحمد بن علی بن بلال الهمدانی) مستجابٌ»(3)؛ «دعاء کردن نزدقبر احمد بن علیŠ مستجاب می گردد.»

14. امام نوویŠ در مورد زیارت قبر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم گفته است: «یرجع الی قبالة وجه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و یتوسل به فی حق نفسه ویستشفع به الی ربه سبحانه و تعالی و من أحسن ما یقول ما حکاه الماوردی و القاضی أبو الطیب و سائر أصحابنا عن العتبی مستحسنین له قال: کنت جالسا عند قبر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فجاء أعرابی فقال السلام علیک یا رسول الله! سمعت الله یقول )و لو أنهم اذا ظلمواأنفسهم جاءوک فاستغفروا الله واستغفر لهم الرسول لوجدوا الله تواباً رحیماً((4)

وقد جئتک مستغفراً من ذنبی مستشفعا بک الی ربی ثم أنشأ یقول:

یا خیر من دفنت بالقاع أعظمه فطاب من طیبهن القاع و الاکم

نفسی الفداء لقبر أنت ساکنه فیه العفاف و فیه الجود و الکرم

ص: 290


1- . خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج1، ص123.
2- . ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج18، ص101.
3- . ابن شهبه،طبقات الشافعیة، ج1، ص155.
4- . نساء، آیه 64.

ثم انصرف فحملتنی عینای فرأیت النبی صلی الله علیه و آله و سلم فی النوم فقال یا عتبی الحق الاعرابی فبشره بان الله تعالی قد غفر له.(1)؛ «روبه قبر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ایستاده و ایشان را وسیلۀ خود نزد پروردگار قرار داده و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را شفیعش نزد خداوند می کند و بهترین سخنی که در این لحظه می تواند بگوید چیزی است که ماوردی و قاضی ابوالطیب و سایر شافعیه آن را پسندیده اند و از عتبی نقل شده که گفت:

کنار قبر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم نشسته بودم که اعرابی آمد و گفت: السلام علیک یا رسول اللهŒ! در قرآن خوانده ام که آمده است: «اگر آنان بدان هنگام که به خود ستم می کردند، به نزد تو می آمدند و از خداطلب آمرزش می نمودند و پیغمبر هم برای آنان درخواست بخشش می کرد، بی گمان خدا را بس توبه پذیر و مهربان می یافتند» و من درحالی که استغفار می کنم، تو را شفیعم پیش خداوند-جل جلاله- می کنم. سپس این شعر را خواند: «ای بهترین کسی که درزمین دفن هستی و بزرگش می دانم، و از پاکی خاکش همۀ خاک ها و تپه ها پاک شدند.جان و زندگیم فدای قبری باشد که تو ساکنش هستی. و در آن قبر بزرگی و عفاف و عزت بخشندگی وجود دارد.»

15. و این فعل را امامانی چون(محی الدین نووی و عمرانی و ابن کثیر و بیهقی و ابن حجر عسقلانی و سیوطی و دمیاطی و ماوردی و قاضی ابو الطیب و محمد غزالی و ابوحیان النحوی و ثعالبی) ازشافعیه (کمال بن الهمام و عبد الله الموصلی و محمد بن الحاج و أبو الاخلاص الشرنبلالی و الشیخ نظام) از حنفیه(شهاب الدین القرافی و شمس الدین القرطبی و عبدالرحمن الجزیری و محمد علی بن حسین المکی و عبد الملک المرداسی) از مالکیه و(ابن قدامه و ابراهیم بن مفلح و منصور البهوتی و مصطفی الرحیبانی) از حنابله و... تقریر نموده اند.(2)

ص: 291


1- . نووی،المجموع شرح المهذب، ج8، ص274.
2- . نووی، المجموع شرح المهذب، ج8، ص274. عمرانی، البیان فی فقه الامام الشافعی، ج4، ص379. الدمیاطی، اعانه الطالبین، ج2، ص315. الموصلی، الاختیار لتعلیل المختار، ج1، ص189. ابن الحاج، المدخل، ج1،ص260. قرافی، الذخیره، ج3، ص376. ابن قدامه، المغنی، ج3، ص599. ماوردی، الحاوی فی فقه الشافعی، ج4، ص214. أبو الاخلاص الشرنبلالی، نور الایضاح و نجاة الارواح، ص155. محمد علی بن حسین، تهذیب الفروق و القواعد السنیة فی الاسرار الفقهیه، ج3، ص56. ابن مفلح، المبدع فی شرح المقنع، ج3، ص259. بهوتی، کشاف القناع عن متن الاقناع، ج2، ص516. القرطبی، التفسیر قرطبی، ج5، ص265. الجزیری، الفقه علی المذاهب الاربعه، ج1، ص1100. سیوطی، الحاوی للفتاوی، ج2، ص248. غزالی، احیاء علوم الدین، ج1، ص259. الشیخ نظام و جماعه من علماء الهند،ج1،ص266. عبد الملک المرداسی، عمده البیان فی معرفه فروض العیان، ج1، ص297. مصطفی الرحیبانی، مطالب أولی النهی فی شرح غایة المنتهی، ج2، ص441. ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج2، ص347. ابن حجر، فتح الباری، ج2، ص495. ابوحیان، تفسیر البحر المحیط،ج3، ص296. ثعالبی، الجواهر الحسان فی تفسیر القرآن،ج1، ص386. کمال بن الهمام، شرح فتح القدیر، ج3، ص181. بیهقی، شعب الایمان، ج1، ص479. الجزیری، الفقه علی المذاهب الاربعه، ج1، ص1100.

نکته: باید اشاره کنیم که امام نووی و این ائمه‚، این ماجرا را برای استئناس نقل کرده اند و نه استناد و بسیاری این مطلب را فراموش کرده و گفته اند که ما سخن آنان را مقبول نمی دانیم، چرا که واقعه صحیح نمی باشد! اما فراموش کرده اند که عدم صحت ماجرا نقضی در این که این ائمه به آن فتوا داده اند ایجاد نمی کند؛ هم چنین این روایت برای آنان هم حجت نبوده که آن را نقل کرده اند بلکه فقط برای استئناس آورده اند. هم چنین باید اشاره کنیم که تا قبل از قرن پنجم هجری، هیچ عالمی را ندیدم که قائل به شرک بودن توسل به رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بالای قبرشان بوده باشد. آن هایی که این موضوع را جزء مباحث عقیده می دانند، باید بدانند که: این چگونه عقیده ای بوده که هیچ یک از سلف صالح و صحابه و تابعین و ائمۀ حدیث وفقه آن را شرک و کفر ندانسته و با وجود وقوع این موضوع در زمان آن ها حکم به تکفیر نکرده اند؟ این چگونه عقیده ای بوده که سلف صالح و صحابه و تابعین و ائمۀ حدیث و فقه آن را نفهمیده و در قرآن و سنت نیافته اند؟ چگونه آنان که از عصر صحابه و تابعین و«خیر قرون» که قرن ها فاصله داشته آن را فهمیده، ولی خیر قرون و ائمه این مطلب را نفهمیده باشند؟ لذا اگر کسی مطلبی را جزء مطالب عقیده دانسته ولی سلف صالح آن را به عنوان عقیده انتخاب نکرده و تایید ننموده باشند، قطعاً جزء مسائل عقیده نبوده و فقط برداشت کسی بوده که

ص: 292

آن را فهم نموده است. وگرنه معنایی ندارد که بگوییم پنج قرن اول هجری همه اشتباه فهمیده و فهم این ها صحیح می باشد.

16. مالک الدارŠ گفته است: «أصاب الناس قحط فی زمان عمر بن الخطاب فجاء رجل الی قبر النبی صلی الله علیه و آله و سلم فقال یا رسول الله ! استسق الله لأمتک فانهم قد هلکوا، فأتاه رسول الله فی المنام فقالŒ: ائت عمر فأقرئه السلام و أخبره انکم مستقیمون و قل له علیک الکیس الکیس فاتی الرجل عمر فأ خبره فبکی عمر ثم قال یا رب ما آلو الا ما عجزت عنه.»(1)

17. امامان نووی شافعی و عینی حنفیŠ گفته اند: «کان عقبه بن عامر رضی الله عنه من أحسن الناس صوتاً بالقرآن و شهد فتوح الشام و هو کان البرید الی عمر بن الخطاب رضی الله عنه بفتح دمشق، و وصل المدینه فی سبعه أیام و رجع منها الی الشام فی یومین و نصف بدعائه عند قبر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و تشفعه به فی تقریب طریقه.»(2)؛ «عقبه بن عامر یکی از خوش صداترین قاریان بوده و در فتح شام هم حضور داشته است. وی کسی بوده که مژدۀ این فتح را به حضرت عمر رضی الله عنه داده است. و در طی هفت روز به مدینه رسیده، اما در بازگشت فقط در دو روز و نیم به شام بازگشت. چرا که در مدینه به قبر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم رفته و برای کوتاهی راهش پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را شفیع قرار دادند.»

18. و امام سیوطیŠ هم در دعایش گفته است: «یا حی یا قیوم یا مالک یوم الدین ایاک نعبد و ایاک نستعین اللهم انی أسألک و أتوجه الیک بنبیک محمد نبی الرحمه صلی الله علیه و سلم»(3)؛

«ای پروردگارزنده و پایدار! و ای صاحب روز قیامت!تنها تو را می پرستیم و تنها از تو یاری می جوییم. پروردگارا ! من از تو درخواست می کنم و پیامبرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم را شفیع خودم قرارداده و با وی به سوی تو رو می کنم.»

ص: 293


1- . (صحیح): بیهقی،الدلائل النبوه، ج7، ص47.ابن ابی خیثمه، التاریخ الکبیر، ج4، ص80. ابن کثیر،البدایة والنهایه، ج7، ص91.ابن ابی شیبه، المصنف، ج7، ص482. بخاری،التاریخ الکبیر، ج7، ص304.ابن عساکر، تاریخ دمشق،ج44، ص345، ج56، ص489.خلیلی،الارشادفی معرفه علماء الحدیث، ج1، ص313. از طریق (ابو معاویه الضریر محمد بن خازم) روایت کرده اند: «ثنا الاعمش عن ابی صالح السمان عن مالک الدار و کان خازن عمر قال: أصاب الناس قحط فی زمان عمر بن الخطاب...»
2- .نووی، تهذیب الاسماء واللغات، ج1، ص472.عینی، عمدة القاری فی شرح صحیح البخاری،ج17،ص309.
3- .سیوطی، الاشباه و النظائر،ج2، ص390.

19. وامام قسطلانیŠ هم این دعا را زیاد می خوانده است: «یا سیدی یا رسول الله! انی اتوجه بک الی ربک فی جمیع أموری،اللهم شفعه فی»(1)؛

«ای سرورم! ای رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم من تو را در تمامی امورم شفیع پروردگارم قرار می دهم؛ و خداوندا! تو هم او را شفیع من قرار بده.»

20. امام نوویŠ گفته است: «سمعنا الشیوخ یقولون الدعاء عند قبره(ابو الفتح المقدسی النابلسی) یوم السبت مستجاب»(2)؛ «از مشایخ و استادان شنیدیم که می گفتند: شنبه ها دعا کردن کنار قبر ابو الفتح النابلسی مستجاب می گردد.»

21. باز ایشان گفته است: «قبره (احمدبن حنبل) مشهورٌ و معروفٌ یتبرک به»(3) «قبر احمد بن حنبلŠ مشهور و معروف بوده که به آن تبرک می شود.»

22. امام رافعیŠ گفته است: «فیها (قزوین) قبور جمع کثیر من اهل العلم و الصلاح و بقعه تدعی قبور الشهداء تستجاب عندها الدعاء؛ و فی الرستاق مواضع یتبرک بها منها مسجد بالجرندق فیه بعض الصحابه کما یقال.»(4)؛ «در قزوین، قبر بسیاری از صالحان و علما وجود دارد؛ و هم چنین گورستانی وجود داشته که به آن قبور شهدا می گویند و دعا کردن در آن جا مستجاب می گردد.»

23. امام سعد الدین التفتازانیŠ گفته است: «الظاهر من قواعد الاسلام انه یکون للنفس بعد المفارقة ادراکات متجددة جزئیة و اطلاع علی بعض جزئیات احوال الاحیاء سیما الذین کان بینهم و بین المیت تفارق فی الدنیا و لهذا ینتفع بزیارة القبور و الاستعانة بنفوس الاخیار من الاموات فی استنزال الخیرات و استدفاع الملمات فان للنفس بعد المفارقه تعلقا ما بالبدن و بالتربه التی دفنت فیها فاذا زار الحی تلک التربه و توجهت تلقاء نفس المیت حصل بین النفسین ملاقاة و افاضات»(5)؛

ص: 294


1- . قسطلانی، ارشاد الساری لشرح صحیح البخاری، ج3، ص336.
2- . ابن شهبه، طبقات الشافعیه، ج1، ص275.
3- . نووی،تهذیب الاسماء و اللغات، ج1، ص154.
4- . رافعی، التدوین فی أخبار قزوین، ج1، ص20.
5- . تفتازانی، شرح المقاصدفی علم الکلام، ج2، ص43.

«طبق ظاهر قواعد اسلام، برای هر نفسی پس از مرگ ادراکاتی دوباره و جزئی و آگاهی هایی از بعضی امور زندگان وجود دارد خصوصاً آن هایی که در دنیا بین وی و میت وابستگی بوده باشد. لذا زیارت قبور و کمک گرفتن از نفوس پاکان و صالحان روی قبر موجب نزول خیرات و دورکردن ناخوشی ها می گردد، چرا که نفس پس از مرگ وابستگی با بدن و با خاکی که در آن دفن شده دارد. واگر زنده ای آن خاک را زیارت کرده و به سوی نفس مرده روکند، بین دو نفس ملاقات وافاضاتی به وجود می آید.»

24. امام بیضاویŠ گفته است: «لما کانت الیهود و النصاری یسجدون لقبور الأنبیاء تعظیماً لشأنهم و یجعلونها قبلة یتوجهون فی الصلاة نحوها و اتخذوها أوثانا لعنهم و منع المسلمین عن مثل ذلک؛ فأما من أتخذ مسجدا فی جوار صالح و قصد التبرک بالقرب منه لا التعظیم له و لا التوجه (للصلاه) نحوه فلا یدخل فی ذلک الوعید»(1)؛ «از آنجا که یهود و نصاری برای تعظیم انبیاء‰ به قبرهایشان سجده می کرده و در نماز به عنوان قبله به قبر هایشان رو می کردند و آن را همانند بت عبادت می کردند لذا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آنان را لعنت کرده و مسلمانان را هم از انجام هم چنین کاری برحذر داشتند. اما اگر کسی مسجدی را برای تبرک کنار قبر صالحی بنا کرده و هدفش تعظیم و قبله قرار دادن قبر نبوده باشد، داخل نهی رسول اللهŒ(2) قرار نمی گیرد.»

25. امام ابن الجوزیŠ گفته است: «کان (عمار بن رجاء) عابدا زاهدا و رعا و قبره یزار و یتبرک به»(3)؛ «عمر بن رجاءŠ فردی عابد،زاهد،وارع و متقی بوده که قبرش زیارت می شده و مورد تبرک قرار می گرفته است.»

ص: 295


1- . ابن حجر، فتح الباری، ج1، ص525.
2- . صحیح بخاری(ش437). مسلم (ش1213). صحیح ابوداود(3229). از طریق (مالک بن انس و یونس بن یزید) با اسناد «صحیح» روایت کرده اند: «عن ابن شهاب عن سعید بن المسیب عن أبی هریره: قال ابو هریره رضی الله عنه : أن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم قال: قاتل الله الیهود اتخذوا قبور أنبیائهم مساجد»
3- . ابن الجوزی، المنتظم، ج5، ص61.

26. امام خطیب بغدادی -رحمه الله تعالی- گفته است: «قبره (أبو عبد الرحمن السلمی) هناک یتبرکون بزیارته قد رایته وزرته»(1)؛ «مردم برای تبرک به قبر ابو عبد الرحمن السلمیŠ به زیارتش می روند و من هم قبرش را دیده و زیارت کرده ام.»

27. امام احمد بن حنبلŠ گفته است: «یستنزل بذکره (صفوان بن سلیم) القطر»(2)؛ «با یاد کردن از صفوان بن سلیمŠ باران می بارد(چرا که هنگام یاد صالحان رحمت نازل می گردد.)»

28. امام جزریŠ گفته است: «جرب استجابه الدعاء عند قبور الصالحین»(3)؛ «استجابت دعا کنار قبور صالحان تجربه شده و دعاها مستجاب می گردد.»

29. و امام شوکانیŠ هم دربارۀ این قول امام جزریŠ گفته است:(4) «وجه ذلک مزید الشرف و نزول البرکه وقد قدمنا أنها تسری برکه المکان علی الداعی کما تسری برکة الصالحین الذاکرین الله سبحانه علی من دخل فیهم ممن لیس هو منهم کما یفیده قوله (صلی الله علیه و سلم): هم القوم لا یشقی بهم جلیسهم.»؛ «و دلیلش هم این بوده که شرف آن مکان بیشتر بوده و برکت خداوند -جل جلاله- نازل می گردد. و توضیح هم دادیم که برکت مکان بر کسی که آن جاست سرایت می کند. همان طور که برکت صالحانی که به ذکر خداوند -جل جلاله- مشغولند بر کسانی که بینشان بوده اما ذاکر نبوده سرایت می کند و این مصداق این قول رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بوده که فرموده اند: [این قوم ذاکر، کسانی هستند که همنشینان آنان شقاوتمند نیستند.]

30. هم چنین فاطمه دختر امام احمد بن حنبلŠ گفته است: «وقع الحریق فی بیت أخی صالح، و کان قد تزوج بفتیة فحملوا الیه جهازا شبیها بأربعةآلاف دینار، فا کلته النار، فجعل صالح

ص: 296


1- . خطیب بغدادی،تاریخ بغداد،ج2، ص248.
2- . مزی، تهذیب الکمال، ج13، ص186. ذهبی، تذکره الحفاظ، ج1، ص134. ابن عبد البر، التمهید، ج16، ص209. ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج24، ص134.
3- . شوکانی، تحفه الذاکرین بعده الحصن الحصین للشوکانی،ص70
4- . شوکانی، تحفه الذاکرین بعده الحصن الحصین للشوکانی،ص70

یقول: ما غمنی ما ذهب الا ثوب لابی کان یصلی فیه أتبرک به وأصلی فیه. قالت: فطفی الحریق، و دخلوا، فوجدوا الثوب علی سریر قد أکلت النار ما حوله و سلم.»(1)

«درخانۀ برادرم صالح بن احمدŠ آتش سوزی رخ داد- و وی در آن وقت با زنی ازدواج کرده و جهیزه اش را که حدود چهار هزار دینار بود برایش آورده بودند - و آتش تمامی آن ها را از بین برد. و صالح بن حمادŠ گفت: برای چیزهایی که از بین رفت ناراحت نیستم فقط برای لباس پدرم - احمد بن حنبلŠ - که به تبرک می کرده و داخلش نماز می خواندم غمگینم. فاطمه1 گفت: اما وقتی آتش خاموش شد و داخل خانه رفتند دیدند که آتش میز را سوزانده اما لباس امام احمدŠ که رویش بود هیچ آسیبی ندیده بود.»

31.

همچنین همه می دانیم که ابوبکر و عمر3 خواستند که کنار قبر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم دفن شوند. اگر این کار برای تبرک به جسم مبارک پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نبوده چه فایده ای دارد که همه آرزوی دفن شدن کنار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را دارند؟

32. امام ابراهیم الحربیŠ گفته است: «یستحب تقبیل حجره النبیŒ»(2)؛ بوسیدن اتاق پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مستحب است.

33. امام محمد غزالیŠ درباب زیارت قبر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم گفته که این دعا خوانده شود: «اللهم انا قد سمعنا قولک و أطعنا أمرک و قصدنا نبیک متشفعین به الیک فی ذنوبنا و ما أثقل ظهورنا من أوزارنا تائبین من زللنا معترفین بخطایانا و تقصیرنا فتب اللهم علینا و شفع نبیک هذا فینا و ارفعنابمنزلته عندک و حقه علیک»(3)؛ «پروردگارا!ما سخنت را شنیده و امرت را اطاعت کردیم. و برای شفیع قرار دادن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در گناهانمان قصد زیارتش را کردیم. پروردگارا! چه قدر گناهانمان بر پشتمان سنگینی می کند. لذا توبه کنان به گناهانمان

ص: 297


1- . ذهبی، سیراعلام النبلاء، ج11، ص230.
2- . ابن تیمیه، الفتاوی الکبری، ج5، ص359.
3- . غزالی، احیاء علوم الدین، ج1، ص259.

اعتراف می کنیم. پس پروردگارا! توبۀ ما و شفاعت پیامبرت صلی الله علیه و آله و سلم رادر حق ما قبول کن و مقام ما را به خاطر منزلت و حق وی بالا ببر.»

34. امامان ابن الجزری و شوکانی هم گفته اند: «و یتوسل الی الله سبحانه بانبیائه و الصالحین»(1)؛ «و به سوی خداوند -جل جلاله- با انبیاء و صالحان متوسل شود.»

35. امام ابن اثیرŠ گفته است: «قبر (علی بن ابی طالب رضی الله عنه ) یزار و یتبرک به»(2) «قبر علی بن ابی طالب هم اکنون زیارت شده و به آن تبرک می شود.»

36. امام سخاویŠ گفته است: «الشیخ داود العزب أحدعباد الله الصالحین و اولیائه و قبره بها ظاهر یزار و یتبرک به. وقد زرته ورجوت حصول القبول و بلوغ المامول ان شاء الله تعالی.»(3)؛ «شیخ داود عزب یکی از بندگان صالح و اولیای بزرگ خداوند می باشد که قبرش هم اکنون در زیارت و تبرک کرده می شود؛ و من هم قبرش را زیارت نموده و امیدوارم که خداوند به خاطرش مرا به آرزویم رسانده و قبول نماید.»

37. جعفر بن محمد خلدیŠ گفته است: «کان فی جرب عظیم کثیر، قال: فمسحت بتراب قبر الحسین، قال: فغفوت فانتبهت، و لیس علی منه شیء»(4)؛

«دچار بیماری گری شدیدی شده بودم؛ لذا خاک قبر حسین بن علی رضی الله عنه را مسح کرده و پس از آن خوابیدم و وقتی بلند شدم، بیماریم خوب شده بود و هیچ اثری از آن گری روی بدنم نبود.»

38. امام محمد غزالیŠ گفته است: «زیارة القبور مستحبه علی الجمله للتذکر و الاعتبار و زیارة قبور الصالحین لأجل التبرک مع الاعتبار»(5)؛ «زیارت قبور هرکسی در مجموع برای تذکر و عبرت گرفتن مستحب است؛ (خصوصاً) زیارت قبور صالحان هم برای تبرک گرفتن و عبرت گرفتن مستحب می باشد.»

ص: 298


1- . شوکانی، تحفه الذاکرین بعده الحصن الحصین للشوکانی، ص56.
2- . ابن اثیر،الکامل فی التاریخ، ج2، ص104.
3- . سخاوی، البلدانیات، ص124.
4- . ابو طاهر السلفی، الطیوریات، ش847.
5- . غزالی، احیاء علوم الدین، ج4، ص490.

39. خداوند جل جلاله فرموده است: )قال فما خطبک یا سامری *قال بصرت بما لم یبصروا به فقبضت قبضه من أثر الرسول فنبذتها((1)؛ «موسی گفت:ای سامری ! این کار خطرناک چیست که از تو سر زده است (و مردم را به پرستش گوساله فراخواندی؟) سامری گفت: من از چیزهایی آگاهم که بنی اسرائیل از آن ها آگاه نیستند. من مقداری از آثار پیغمبر خدا را برگرفتم و آن را (به شکم گوساله) ریختم.»

و سامری، مقداری از خاک مبارک جاپای جبرئیل† را دید و دانست که تاثیر شگرفی دارد؛ لذا سوء استفاده نموده و آن را داخل شکم گوساله نمود تا موجب صدا کردن گوساله گردد. پس اشیاء و جمادات به برکت انسانهای صالح و به اذن الهی، دارای تاثیر شگرفی می گردند: «فقبضت قبضه من أثر الرسول»(2)

طرح نظرات وهابیت در توسل به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و اولیای الهی

نظریه موسس وهابیت (محمد بن عبد الوهاب) در توسل

محمد بن عبد الوهاب، می گوید:

«و ان قصدهم الملائکه و الانبیاء و الاولیاء یریدون شفاعتهم و التقرب الی الله بذلک هو الذی أحل دماءهم و أموالهم؛»(3) آنان که به ملائکه و پیامبران و اولیای خدا توسل می کنند و آنان را شفیع خود قرار می دهند و به وسیله آنان به خداوند تقرب می جویند، خونشان حلال

ص: 299


1- . طه، آیه 95 و 96.
2- . آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، ج8، ص563. ابن کثیر، ج5، ص275. والبدایه و النهایه، ج2، ص 149. طبری، جامع البیان فی تاویل القرآن، ج2، ص63 و، ج18، ص361.شنقیطی، اضواء البیان، ج4، ص83.ابن القیم،اغاثه اللهفان من مصائد الشیطان، ج2، ص301. قرطبی، الجامع لاحکام القران، ج11، ص239. بیضاوی، أنوار التنزیل و أسرار التاویل، ج4، ص37. ابن الجوزی، زاد المسیر فی علم التفسیر، ج5، ص318.شوکانی، فتح القدیر الجامع بین فنی الروایه و الدرایه من علم التفسیر، ج3، ص452. بغوی، معالم التنزیل، ج5، ص292. نسفی، مدارک التنزیل و حقائق التاویل، ج3، ص66. سمعانی، تفسیر القران، ج3، ص352. قاسمی، محاسن التاویل. تفسیر الماوردی،ج3، ص423. زمخشری، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج3، ص84. سیوطی، الدر المنثور، ج5، ص592. مجاهد، التفسیر،ج1، ص401. ابی حیان، البحر المحیط،ج6، ص254. صدیق حسن خان، فتح البیان فی مقاصد القرآن، ج8، ص271.
3- . کشف الشبهات، ص58 و مجموعه مولفات الشیخ محمدبن عبد الوهاب، ج6،ص115.

و اموال آنان مباح است. محمد بن عبد الوهاب به دنبال پیمان همکاری با (محمدبن سعود) جد اعلای «فهد» اعلام کرد: «هرکس به پیامبر و صالحان توسل جوید و آنان را شفیع خود سازد، خونش حلال و قتل او جایز است»(1)

وی در جای دیگر می نویسد:«من ظن أن بین الله و بین خلقه وسائط ترفع الیهم الحوائج فقد ظن با الله سوء الظن»؛ هرکس گمان برد که بین خداوند و خلایق کسانی وساطت می کنند و حوائج مردم را نزد خدا می برند، اینان به خداوند بد گمان هستند.(2) پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم میان بت پرستان و کسانی که معتقد به وساطت صالحان بودند، فرقی نگذاشت به کفر آنان حکم کردو دستور قتل آنان را صادر نمود:

«ان محمداً صلی الله علیه و آله و سلم لم یفرق بین من اعتقد فی الاصنام و من اعتقد فی الصالحین، بل قاتلهم کلهم، و حکم بکفرهم»(3)؛

اسلامِ کسی پذیرفته نیست مگر این که از کسانی که به وساطت صالحان معتقدند، بیزاری جویدوآنان را کافر بشمارد.

«لا یصح دین الاسلام الا بالبراء ه ممن یتقرب الی الله بالصلحاء و تکفیرهم»(4)؛

اگر کسی تمام شب و روز عبادت کند و آن گاه در کنار قبر پیامبر و یا ولی خدا حاضر شود و آنان را صدا کند، در حقیقت دو پروردگار را پرستیده و این چنین فردی موحد نیست.

«من عبد الله لیلاً و نهاراً ثم دعا نبیاً أو ولیاً عند قبره فقد اتخذ الهین اثنین و لم یشهد أن لا اله الا الله؛ لان الا له هو المدعو»(5)

و در حکم مرتد گفته است:

ص: 300


1- . مجموعه مولفات الشیخ محمد بن عبد الوهاب،ج6،ص115.
2- . همان،ج5،ص241.
3- . همان،ج6،ص146.
4- . همان، ص188.
5- . همان، ص166.

«اجماع المذاهب کلهم علی أن من جعل بینه و بین الله وسائط یدعوهم انه کافر مرتد، حلال المال و الدم.(1)»؛ تمام مذاهب اسلامی اجماع دارند که هرکس بین خود و خداوند واسطه قرار دهد و آن را صدا کند، کافر و مرتد است و اموال آن مباح و خونش هدر است.

محمد بن عبد الوهاب با اثبات کفر و ارتداد مسلمانان با خیالات واهی و دروغ، جهاد علیه آنان را اعلام نمود و عواطف و احساسات اعراب بادیه نشین را بر انگیخت و به کمک محمد بن سعود جدّ اعلای ملک فهد، لشکری فراهم ساخت و با حمله به شهرها و روستاهای مسلمان نشین، مردم را به خاک و خون کشید و اموال آنان را به عنوان غنائم جنگی غارت کرد.(2)

نقد و بررسی افکار وهابیت در حوزه توسل
الف) توسل به پیامبران ریشه قرآنی دارد
1- دستور قرآنی بر توسل به پیامبر اسلامŒ

استغاثه به انبیا و پیامبران الهی و تقاضای شفاعت از آنان در دوران حیات و زندگی آنان مسئله ای است قرآنی، چنان که خداوند می فرماید )و لو انهم اذا ظلموا أنفسهم جاء وک فاستغفروا الله و استغفر لهم الرسول لوجدواالله تواباً رحیماً((3) واگر آنان وقتی به خود ستم کرده بودند، پیش تو می آمدند و از خداآمرزش می خواستند و پیامبر نیز برای آنان طلب آمرزش می کرد، قطعاً خدا را توبه پذیر مهربان می یافتند.

2- توسل برادران یوسف به حضرت یعقوب

هم چنین در داستان یوسف و برادرانش آن جا که از زبان برادران یوسف می فرماید:

ص: 301


1- . همان، ص147 و213 و227 و232 و242.
2- . ر.ک:تاریخ نجد، ص95، الفصل الثالث (الغزوات)و تاریخ آل سعود، ج1، ص31.
3- . نساء،آیه 64.

)یا أبانا استغفر لنا(؛(1) ای پدر برای آمرزش گناهان ما از خدا طلب آمرزش کن

یعقوب در پاسخ فرزندانش می گوید: )سوف أستغفر لکم((2)؛

به زودی از پروردگارم برای شما طلب آمرزش خواهم کرد.

بنابر این، بنده خدا را در پیشگاه خداوند واسطه قراردادن، به نص صریح قرآن هیچ منعی از منظر عقل و شرع ندارد.

ب) توسل ریشه در سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دارد

در فصل توسل از منظر روایات فریقین، روایت توسل شخص نابینا به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم هم چنین حدیث توسل به آن حضرت با رهنمود عثمان بن حنیف بررسی شد. در این قسمت، تنها به ذکر اقوال برخی از دانشمندان اهل سنت درباره این دو روایت اکتفا می شود تا درنتیجه اثبات شود که توسل، ریشه در سنت پیامبر دارد.

مبارک فوری(م1353ه-.ق) در کتاب تحفه الاحوذی که شرح صحیح ترمذی است، می نویسد:

«شیخ عبد الغنی دهلوی(م1269ه.ق)در کتاب انجاح الحاجه علی سنن ابن ماجه گفته است: استاد ما شیخ محمد عابد سندی(م1257ه.ق) در رساله خویش طوالع الانوار علی الدر المختار گفته است: حدیث مرد نابینا دلالت بر جواز توسل به پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم در زمان حیات آن حضرت دارد، اما دلیل بر توسل پس از رحلت، داستان مردی است که برای حاجت خویش نزد عثمان بن عفان رفت و آمد می کرد وبه برکت توسل به رسول گرامی صلی الله علیه و آله و سلم مشکل او بر طرف گردید.» (3).

شوکانی(م1255ه.ق) گفته است:

«این دو روایت، دلالت بر جواز توسل به رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دارد، به شرط آن که معتقد باشیم همه کارها به وسیله خداوند متعال انجام می شود و او به هرکس بخواهد عطا

ص: 302


1- . یوسف،آیه 97.
2- . همان،آیه 98.
3- . تحفة الاحوذی، ج10، ص34.

می کند واگر نخواهد مانع می شودو هر آنچه او اراده فرماید، محقق خواهد شدو اگر اراده نکند به وقوع نخواهد پیوست.(1)»

ج) عجز از قضای حوایج، معیار شرک نیست
اشاره

اگر معیار و ملاک شرک، توسل جستن به کسی است که عاجز از برآوردن حاجت باشد، این امر به اموات اختصاص ندارد، بلکه اگر کسی به فرد زنده ای هم که عاجز از انجام درخواست باشد، متوسل شود، باید شرک باشد و حال آن که هیچ عاقلی چنین سخنی را به زبان نمی آورد.

درخواست و تقاضا از کسی که قادر بر انجام کاری نیست، امر شرک آمیزی نیست بلکه تقاضای بیهوده، عبث و غیر معقولی است؛ چه مرده باشد و یا زنده. مثلاً اگرانسان گرسنه از دیوار تقاضا کند که برای وی غذا فراهم نماید، مردم این کار را لغو،بیهوده و نامعقول می شمارند، نه این که او را مشرک بدانند و از دایرۀ توحید خارج کنند.

1. معیار صحیح شرک

شرک به خدا در جایی تحقق می پذیرد که تقاضا کننده معتقد باشد که صاحب قبر همانند پیامبر،امام و یا ولیّ ِ خدا، قدرت و توان بر انجام تقاضای او را به صورت مستقل و بدون استفاده از قدرت خداوند متعال دارد، ولی اگر معتقد باشد که او نزد خدا آبرو دارد و می تواندبرای قضای حاجاتش واسطه شود و یا قادر به انجام تقاضای او به اذن خداوند باشد، قطعاً شرک نیست؛ همان گونه که حضرت عیسی† زنده کردن مردگان و شفایابی بیماران را به اذن و اجازه پروردگار می داند و می گوید:

)أنی أخلق لکم من الطین کهیئه الطیر فانفخ فیه فیکون طیراً باذن الله و ابری ء الا کمه و الابرصو احیی الموتی باذن الله((2)؛

«من از گل چیزی به شکل پرنده می سازم سپس در آن می دمم و به اذن خدا پرنده

ص: 303


1- . تحفة الذاکرین، ص162.
2- . آل عمران،آیه 49.

می شود، کور مادرزاد و مبتلایان به بیماری پیسی را به اذن خدا شفا می دهم و مردگان را به اذن خدا زنده می کنم.»

و این چنین عقیده ای نه تنها شرک نخواهد بود، بلکه عین توحید و یکتا پرستی است، زیرا موثر اصلی و واقعی،ذات احدیت است.

«سمهودی شافعی» نیز دربیانی کوتاه به این نکته اعتراف می کند و می گوید:

«قد یکون التوسل به بطلب ذلک الامر منه بمعنی أنه صلی الله علیه و آله و سلم قادر علی التسبیب فیه بسواله و شفاعته الی ربه، فیعود الی طلب دعائه و ان اختلفت العباره. و منه قول القائل له: أسألک مرافقتک فی الجنه، و لا یقصد به الا کونه سبباً و شافعاً(1)»؛

گاهی توسل به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای گرفتن حاجت به این منظور است که چون او را وسیله ای برای درخواست و شفیع نزد پروردگار قرار می دهیم و او نیز چون این مقام را داراست، لذا قدرت بر انجام آن را دارد، که درحقیقت، درخواستِ از او به درخواست از خداوند بر می گردد. مثل این که کسی از پیامبر تقاضا کند که در بهشت هم نشین او باشد و قصدش این باشد که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم سبب و وسیله هم نشینی را فراهم نماید.

2. ملاک ها و معیارهای شرک نزد وهابیت
اشاره

2-1. خواندن غیر خدا شرک است؛ از منظر ابن تیمیه و وهابیان، هرگونه دعا و ندای غیر خدا شرک است. ابن تیمیه می گوید «درخواست دعا از ملائکه و انبیاء در عالم برزخ و سوال نمودن از آن ها و پناه بردن به آنان جایز نیست.»(2)

2-3. اثر گذاری مرگ درتحقق شرک؛ ابن قیم می گوید:«یکی از انواع شرک،طلب حاجت و استغاثه به ارواح میت و نیز توجه به آن هاست.»(3)

عبد العزیز بن باز عقیده دارد که «یاری خواستن از زندگان، چه به گونه شفاهی و چه به صورت کتبی و... به شرطی که وی قادر به انجام آن باشد، جایز است،ولی

ص: 304


1- . وفاء الوفاء، ج2، ص421.
2- . ابن تیمیه، مجموعه فتاوی، ج1، ص172.
3- . عبد الرحمن بن حسن آل الشیخ، فتح المجید، ص161.

درخواست کمک از ارواح اموات و شکوه نمودن نزد ایشان حتی پیامبران جایز نیست، زیرا رابطه میت با این جهان قطع شده است.»(1)

2-3. اعتقاد به سلطه غیبی برای غیر خدا؛ عبد العزیز بن باز در پاسخ به این پرسش که استغاثه، طلب شفا،توسل و... سوال از میت چه حکمی دارد؟ می گوید: «درخواست دعا از اموات، بت ها،سنگ ها ودیگر مخلوقات و استغاثه به آن ها و یاری خواستن از ایشان،همگی از جمله شرک اکبر است.»(2)

نقد و بررسی

نکته قابل تامل و سوال اساسی این است که: آیا مسلمانانی که به انبیا و اولیای الهی متوسل می شوند و از آن ها طلب حاجت می نمایند، ایشان را در عرض خدا و در یک سطح قلمداد می کنند؟ یا این که قدرت آن ها را در طول قدرت خدا و منبعث از مشیت او می دانند؟ در پاسخ باید گفت: مسلمانان اعتقاد دارند که قدرت انبیا و اولیای الهی منبعث از قدرت مطلقه خداوند و درطول قدرت الهی است و تمامی کارهای ایشان با اذن و اراده او –جل اسمه- صورت می گیرد. بر اساس این واقعیت است که هیچ گاه در ذهن آن مسلمانی که به انبیا متوسل می شود، این تصور که قدرت آنان در عرض قدرت خداست، نیامده است. حتی مسلمانان کسانی را که چنین اعتقادی درباره برخی از انبیا یا اولیای الهی دارند، محکوم می کنند. اعتقاد به سلطه غیبی درمورد خدا نیز اگر با این عقیده همراه باشد که تمام این امور به خدای متعال مستند است،شرک نخواهد بود. با عنایت به این مطالب مذکور، نمی توان مسلمانی را که به انبیا و اولیای الهی متوسل شده و از آن ها درخواست حاجت می کند،

بلافاصله مشرک خواند؛ زیرا نفسِ مسلمان بودن،بزرگ ترین قرینه است تا عمل وی حمل بر صحت گردد.

سلیمان بن عبد الوهاب به برادرش محمد بن عبدالوهاب نصیحت می کند که

ص: 305


1- . عبد الله بن عبد العزیز بن باز، مجموع فتاوی و مقالات متنوعه، ج7، ص411 و412.
2- . همان، ص428.

مسلمانان را تکفیر نکند؛ زیرا در مسلمان بودن، اقرار به یگانگی خدا و رسالت حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم کافی است.آن گاه خطاب به محمدبن عبدالوهاب می گوید: شما کسانی را تکفیر می کنیدکه شهادتین را بر زبان جاری می کنند، نماز می خوانند، روزه می گیرند، زکات می دهند، حج به جا می آورند و به شعائر دینی تقیّد دارند.(1)

درجای دیگر می افزاید:

در هر مذهبی،راه های ارتداد و احکام آن بیان شده، ولی هیچ کس نگفته است که درخواست حاجت از غیر خدا یا توسل به انبیا در حال ممات، مسح قبور ایشان شرک و ارتداد محسوب می شود. این اعمال بیش از هفت قرن است که میان مسلمانان رایج است، ولی هیچ گاه مسلمانانی که این اعمال را انجام نمی دادند، آن هایی را که اعمال مذکور را انجام می دادند، تکفیر نمی کردند و برای ایشان حکم ارتداد صادر نمی کردند.(2)

3. آیا مرگ و زندگی سبب،مرز شرک و توحید است؟

وهابیت، موت و حیات سبب را مرز توحید و شرک می انگارد و عقیده دارد که هرگاه از پیامبر و امام در حال حیاتشان استمداد شود، این کار با اصل توحید مطابق است واگر پس از درگذشت آن ها استمداد شود،این عمل شرک و با اصول توحید مخالف خواهد بود.

محمد بن عبد الوهاب دراین باره چنین می گوید:(3)

«در دنیا و زندگی اخروی، جایز است انسان نزد مرد صالح بیاید و بگوید درحق من دعا کن؛ هم چنان که اصحاب رسول خدا در حال حیاتِ آن حضرت از او سوال می کردند، ولی پس از مرگش هرگز از او درخواست دعا نمی کردند، بلکه علمای گذشته این نوع عمل را انکار می کردند، حتی کار کسانی که نزد قبر او خدا را می خوانند، صحیح نمی دانند چه رسد که از خود پیامبر چیزی بخواهند.»

ص: 306


1- . سلیمان بن عبدالوهاب، الصواعق الالهیه فی الرد علی الوهابیه، ص4و 7.
2- . همان.
3- . کشف الشبهات فی التوحید،ص7.

همان گونه که درخواست از زندگان وتقاضای دعا از آن ها به منظور برآورده شدن نیازهای انسان را نمی توان شرک خواند، توسل به اموات را نیز نمی توان شرک به حساب آورد، زیرا هردو کار از یک مقوله اند؛ هردو عبارتند از: درخواست از آفریدگان و صرفاً از این جهت که درخواست از غیر خداست، گمان شرک بودن را پدید آورده اند.

به عبارت دیگر: زنده یا مرده بودن اشخاص نمی تواند ماهیت «درخواست از غیر خدا» را تغییر دهد. بنابر این، اگر ثابت شود که دعا کردن و درخواست کردن از بندگان خدا در دوران زندگی ایشان جایز است، عدم منع آن دردوران پس از مرگ نیز ثابت می شود.

در قرآن کریم موارد متعددی یافت می شود که بر وقوع این عمل دلالت می کند، بدون آن که قرینه ای بر نفی آن ارائه شده باشد؛ از جمله:

قرآن گزارش می دهد حواریون حضرت عیسی† از ایشان خواستند که به درگاه خدا دعا کند و تقاضای فرود آمدن مائده آسمانی نمایدو نیز بیان می کند که قوم موسی† از پیامبر خود خواستند که برای ایشان از خدا طلب باران کند. باز می فرماید یوسف پیامبر† هنگامی که در زندان بود و یکی از افراد هم بند او آزاد می شد، به وی سفارش کرد که نزد عزیز مصر درباره یوسف و زندانی بودن او سخن بگوید.(1) هنگامی که برای یوسف پیامبر جایز است که از کافر تقاضای کمک کند و به او سفارش نماید که وی را نزد عزیز مصر به یاد آورد و یا برای دو بنده پاک آستان الهی، موسی و خضر،جایز است از مردم روستایی درخواست غذا کنند، به طریق اولی برای ما جایز و روا خواهد بود که دربرابر مزار رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بایستیم و عرض کنیم:«ای محمد،مارا نزد پروردگارت به یاد آور»،یا نیاز خود را با حضرتش درمیان گذاریم و برآورده شدنش را از آن حضرت، اگر چه از طریق دعای ایشان در آستان ربوبی باشد، طلب نماییم.

ص: 307


1- . ر.ک: مائده،آیات 112 و114؛ بقره،آیه 60؛ اعراف،آیه 160 و یوسف،آیه 42.

به عبارت دیگر، همان گونه که تقاضای برآوردن نیاز از بندگان خدا آن گونه که قرآن گزارش کرده، کاری جایز است، حضور درکنار تربت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و اولیای الهی و یا توجه کردن از راه دور و درخواست نمودن از ایشان نیز عملی شرعی و صحیح است.حیات و موت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم چگونه ماهیت عمل را دگرگون می سازد،درصورتی که اگر چنین عملی شرک باشد باید درهر دو حالت شرک محسوب شود و سرانجام این که حیات و ممات شخصی که از او کمک خواسته می شود، اگر موثر باشد باید در مفید بودن یا نبودن آن موثر باشد نه در شرک و توحید و هم چنین اگر درخواست از اموات شرک باشد در حالی که ارواح بدون اجساد هستند درخواست از زنده ها شرک بزرگ تری می باشد که جسم و روح هستند.

اگر موارد بسیار زیاد معجزات پیامبران و کارهای خارق العاده ایشان را که در قرآن و احادیث نقل شده است، بررسی و مطالعه کنیم از توانایی ایشان در دوران حیات آگاه خواهیم شد؛ اموری از قبیل شکافته شدن سنگ برای حضرت موسی†، زنده شدن مردگان به دست حضرت عیسی، دونیم شدن ماه به فرمان رسول خدا و بالا رفتن آن بزرگوار به سوی آسمان ها تا آخرین مرحله ممکن، همه، نشانه توان خدایی این مقربان درگاه الهی است.

از طرف دیگر، می دانیم که مرگ پایان زندگی نیست و انسان ها پس از مردن به زندگی خود در جهان دیگر ادامه می دهند، به ویژه آن که دلایلی مبنی بر حیات برزخی پیامبران و اولیای خدا در دست است و نشان می دهد آنان از تمام آثار حیات برخوردارند.

از این دو نکته (توانایی انبیا دردوران حیات و استمرار حیات ایشان در برزخ) نتیجه می شود که پیامبران بعد از رحلت از قدرت پاسخ گویی به ندای درماندگان برخوردارند؛ همان گونه که دردوران حیات از این قدرت بهره مند بودند.

بنابر این، پناه بردن و توسل به ایشان نه کاری عبث است و نه اقدامی شرک آمیز.(1)

ص: 308


1- . سید حسن موسوی قزوینی، البراهین الجلیه فی دفع تشکیکات الوهابیه، ص35 و36.

اسلام، آیین صلح و دوستی و رأفت و رحمت / غلام یحیی شامردی

اشاره

غلام یحیی شامردی(1)

چکیده

دین اسلام دارای تعالیم مترقی و تکامل یافتنه ای است که از جانب آفریدگار جهانیان برای رشد و تعالی انسان ها صادر شده است. در تعالیم اسلامی، وجود صلح و آرامش و دوری از تشویش در جامعه از جایگاه بالایی برخوردار است. با توجه در آموزه های اسلامی به خوبی می توان دریافت که ایجاد صلح و برادری در صدر امور اجتماعی قرار دارد و تا جایی که بتوان از نزاع و اختلاف باید دوری کرد و فقط در مواردی که هیچ گونه راه حلی در برابر بعضی افراد مغرض وجود نداشته باشد دستور به گزینه جنگ و قتال داده شده است. در این مقاله درصدد هستیم جایگاه صلح، دوستی و رحمت را در دین مبین اسلام نشان داده و با تکیه بر مبانی اعتقادی به شبهات پیرامون پاسخ دهیم.

کلیدواژگان: اسلام، صلح، مودت، رحمت، اصلاح ذات البین.

ص: 309


1- . محقق و مدرس حوزه علمیه اهل سنت تربت جام.
مقدمه

خطاب های قرآنی پیش از آن که متوجه قشر و گروهی خاص گردد، متوجه عموم انسان هاست. اسلام همواره بر حرمت نفس و کرامت انسان ها نأکید و در مسیر هدایت و پاک سازی اندیشه آدمیان تلاش کرده و همه انسان ها را به استفاده از مواهب الهی و پیمودن راه رشد و صلاح و تکامل انسانی فرا خوانده است. دین اسلام با درنظرداشتن اصل کلی «کرامت»، دیگر اصول مشترک انسانی را از قبیل مودت و محبت، صلح و آشتی، مدارا و آسان گیری و گفت وگو بر محور مشترکات پی ریخته است. صلح و آشتی و ایجاد صفا و صمیمیت، یکی از هدف های مهم اسلام است، چرا که از نگاه آن، عداوت مانند بیماری مسری به دوستان و نزدیکان طرفین مخاصمه سرایت می کند و باعث به وجود آمدن گروه های متخاصم می شود که هدفی جز کینه توزی ندارند و گاهی به دلیل توهم نفرتی که از یکدیگر دارند به جنگ و خون ریزی و هتک نوامیس روی می آورند.

بنابراین اسلام با طرح اخلاقی )وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ( (1) و نیز )إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ(، (2) خواهان اخوت و حفظ کرامت آحاد جامعه شد. اسلام دین رحمت، گذشت، عفو، الفت و تعاون و صلح و امنیت است و اگر در آموزه های قرآنی و روایات اسلامی، سخن از جنگ به میان آمده، امری عارضی و ثانوی بوده که در نتیجه ظرفیت های داخلی یا خارجی درمواقع خاصی جهت برداشتن موانع از سر راه آزادی انسان ها پدید می آمده است که در پی آن، ستمگران با تطمیع و تهدید و نیرنگ، خواهان به بندگی کشاندن، استعمار و استثمار توده ها به جای آزاد آن ها بودند.

و این پیامبر اسلام، الگوی تمام عیار رحمت و انسانیت و کرامت، در پایان یکی از جنگ ها به زن مقتولی برخورد می کند و خشم آلوده فریاد می زند: «مگر به شما نگفتم که زنان را نکشید. این زن که برای پیکار با ما نیامده بود.»

ص: 310


1- . اسراء، آیه 70.
2- . حجرات، آیه 10.

امید که جامعه اسلامی در پرتو آیات قرآنی و سیره عملی پیامبر… و یاران و شاگردان مکتبش، مروج صلح و دوستی و رحمت و رأفت در سراسر گیتی باشد.

آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است

با دوستان مروت، با دشمنان مدارا(1)

اصل مدارا و آسان گیری

واژه هایی چون رفق، مدارا و توصیفاتی مانند سهل، یُسر، هیّن، لیّن، حلیم، رحیم، رئوف و... در متون دینی و روایی به کار رفته است و مفاهیمی از قبیل آسان گیری، بردباری، سعه صدر و... در گستره وسیع تری در مقابل خشونت و تعصب مطرح شده است.

اسلام، دین سهل و سمح و رحمت و رأفت می باشد و در تعالیم خود، اصل را بر آسان گیری قرار داده است. در قرآن کریم نیز در مواجهه با دیگران، اصل بر عفو و صفح(2)، احسان و دفع سیّئه با حسنه(3) و نرمی و مدار می باشد؛ و نیز علت گرایش اطرافیان پیامبر… به سوی او، ویژگی نرم خویی آن حضرت در پرتو رحمت الهی معرفی شده است(4).

اصل مدارا و برخورد رحمت آمیز و مهربانانه، روش و منش کاربردی و اصل اساسی برای موسی و هارون‡ نیز در برخورد با فرعون بوده است(5). مدارا و آسان گیری در سیره عملی پیامبر… نمود آشکاری دارد. در روایت است که آن حضرت… هنگامی که برخی اصحاب را برای تبلیغ دین به جایی می فرستادند به آن ها توصیه می کردند که بر مردم آسان بگیرند، به آنان بشارت خیر دهند و در دل هایشان آنها نفرت ایجاد

ص: 311


1- . حافظ شیرازی(رح).
2- . نور، آیه 22؛ تغابن، آیه 14؛ حجر، آیه 85؛ زخرف، آیه 89.
3- . رعد، آیه 22؛ نحل،آیه 46.
4- . آل عمران، آیه 159.
5- . طه، آیه 44.

نکنند(1). هم چنین خطاب به«طفیل بن عمرو دوسی» که از وی برای راهنمایی قومش کمک طلبید، فرمودند: «آنان را به اسلام دعوت کن و با آنان رفق و مدارا داشته باش(2)». در روایت دیگری از پیامبر… آمده است: «امرنی ربی بمداراه النّاس کما امرنی بأداء الفرائض»؛ خدایم مرا به مدارا و ملایمت با مردم فرمان داد، چنان که به انجام دادن واجبات مرا امر کرد(3).

اسلام با پذیرش اصل صلح و دوستی بر محور مشترکات انسانی، راه را برای ورود به اصل تسامح، تساهل، مدارا، گفت وگو و تعامل با دیگر فرهنگ ها و اندیشه ها گشوده است و در این عرصه، پیش قراول بوده است نه مقلد و پیرو.

توضیح واژگان مودت و رحمت
اشاره

در آیین اسلام که پیامبر… نماینده آن و قرآن ناطق است، مودت و رحمت، اصل اساسی است و در روابط انسان، ضرورت محسوب می شود.

مودت چیست؟

«مودت» از «وُدّ» و به معنای «دوست داشتن چیزی و آرزوی بقای آن است. «ودود» از اسم های نیکوی الهی می باشد و مودت خداوند درمورد بندگان عبارت است از مراعات درخصوص آن ها. در روایتی آمده است که خداوند به حضرت موسی† فرمود:«من از کوچک به دلیل کوچکی اش و از شخص کهنسال به علت کهنسالی اش غفلت نمی ورزم (پیوسته مراعاتشان می کنم) و من ودود و شکورم(4)

مودت، دوست داشتنی است که با اظهار علاقه و جلوه یافتن دوستی ملازم می باشد مودت بر وزن «مَفعله»، ثبات و دوام عمل و شدت و قوت تأثیر فعل را می رساند.

ص: 312


1- . صحیح البخاری، ج 1، ص 25.
2- . هیثمی، مجمع الزوائد، ج 8، ص 244.
3- . الاصول من الکافی.
4- . راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص 532.
رحمت چیست؟

«رحمت» در لغت به معنای احسان و بخشش و افاضه به کسی است که استحقاق آن را دارد و در روابط و مناسبات انسانی این امر به سبب رقت، رأفت، لطف، عطوفت و شفقت حاصل می شود و اگر صفت خداوند باشد، منظور از آن، احسان بدون دل سوزی است(1).

لذا روایت شده است که رحمت ازجانب خداوند، بخشش و ازجانب انسان ها دل سوزی و مهربانی است.«سید شریف جرجانی» در کتاب التعریفات خود، رحمت را به معنای «ارادۀ رساندن خیر» گرفته است(2). واژه «رأفت» هم خانواده «رئوف»(از نام های خدا) به معنای رحمت می باشد هرچند برخی تفاوتی میان آن دو قائلند.

جایگاه و اهمیت مودت و رحمت

مودت و رحمت در تمام روابط و مناسبات مسلمانان لحاظ شده، تا جایی که گفته شده است: «الدین هو الحبّ و الحبّ هو الدین(3)». طبیعی است که هرچه مودت و رحمت عمیق تر باشد، توان و تحمل افراد بیشتر می شود و هرقدر گسترده تر باشد، رفتارها مناسب تر می گردد و هر اندازه انسان ها در مراتب انسانی، متعالی تر و وجودشان لطیف تر شود، مودت و رحمتشان بیشتر و گسترده تر جلوه می کند، چنان که الگوهای کمال انسانی در این میدان، الگویی تام و مصداق عملی مودت و رحمت هستند.

عرصه های مودت و رحمت در قرآن و روایات

مهربانی کردن و رحم آوردن، مواضع و عرصه های متعددی دارد: مهربانی به والدین، فرزندان، همسران، خویشاوندان، نزدیکان، یتیمان، بیچارگان، درماندگان و حتی رحم آوردن بر جانوران. دایره رحمت بسیار گسترده است و شامل جهات وسیعی از زندگی

ص: 313


1- . صالح، عضیمه، معناشناسی واژگان قرآن، ص 257.
2- . سیدشریف، جرجانی، التعریفات، ذیل کلمه«رحمت».
3- . احمد بن محمد، برقی، المحاسن، ص 263.

جوامع بشری و حتی گروه زیادی از حیوانات خواهد شد که در ادامه به چند نمونه اشاره می کنیم:

1. احسان و مهربانی به پدر و مادر: )وَقَضَی رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِیَّاهُ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا((1)

2. مهربانی و رحمت مؤمنان به یکدیگر: )مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَی الْکُفَّارِ رُحَمَاء بَیْنَهُمْ((2).

3. رحمت درمورد حیوانات: پیامبر که«خلق عظیم» داشت و رسالتش برمحور رحمت بر جهانیان استوار است از بخشایش خدا درمورد زن خطاکاری خبر می دهد که از روی شفقت و مهربانی سگ بسیار تشنه ای را آب داده است(3). ایشان شخصاً خروس بیماری را که در خانه داشتند، مداوا کردند و هنگام دیدن شتر لاغر و نحیفی فرمودند: «در آزار حیوانات از خدا بترسید، خوراک آنان را تأمین کنید و به نحوی شایسته بر آنان سوار شوید(4)». از حدیثی که«جریربن عبدالله» از پیامبر روایت می کند که پیامبر فرموده است: «من لا یرحم، لا یرحم»، رحمت درمورد حیوانات استنباط می شود(5).

4. مهرورزی درمورد خدمت گزاران: پیامبر… درخصوص خدمت گزاران و کارگران می فرماید: «هرکس خدمت کاری در اختیار دارد، باید از همان خوراکی که می خورد به او بدهد و از همان پوشاکی که خود می پوشد به او بپوشاند و او را به کارهای سخت مجبور نکند و اگر مجبور کرد، وی را یاری دهد(6)

حضرت«انس بن مالک» می گوید: «مدت ده سال خدمت گزار پیامبر… بودم. در این مدت حتی یک بار به من نگفت: آه از دست تو و یک بار نگفت: چرا چنین کردی و برای چه این کار را انجام ندادی؟(7)»

ص: 314


1- . اسراء، آیه 23.
2- . فتح، آیه 29.
3- . احمد، شرباصی، دایره المعارف اخلاق قرآنی، ص 158.
4- . مصطفی، سباعی، جامعه توحیدی اسلام و عدالت اجتماعی، ص 228.
5- . محمد فواد، عبدالباقی، اللولو و المرجان، ج 3، ص 152.
6- . محمدبن اسماعیل، بخاری، الجامع الصحیح البخاری، کتاب الایمان، حدیث شماره 30.
7- . محمد فواد، عبدالباقی، پیشین، ج 3، ص 148.

5. ترحم درمورد خردسالان و کهن سالان: پیامبر… می فرماید: «آن کس که بر کوچک تران رحم نکند و به بزرگ تران احترام نگذارد از ما نیست». حضرت علی† به پیروی از این حدیث، در نهج البلاغه می فرماید: «باید کوچک تران شما از بزرگ تران پیروی کنند و بزرگ تران نیز به آنان رحم داشته باشند(1)

حضرت عایشه1 می گوید:«یک عرب صحرا نشین نزد پیامبر… آمد و گفت: شما بچه ها را می بوسید؟! ولی ما هرگز آن ها را نمی بوسیم. پیامبر… فرمود: من چه کار کنم که خداوند مهر و محبت را از قلب تو بیرون کرده است(2)

باید گفت که متأسفانه زندگی برخی از مسلمانان به ظاهر متمدن امروزی به زندگی همان مرد بادیه نشین بی رحم و بی عاطفه شباهت دارد و شاید هم بدتر است، زیرا جنگ افروزان امروزی، نه تنها کودکان را نمی بوسند و نوازش نمی کنند بلکه به اشکال گوناگونی کودکان را آماج حملات و ابزارها و عملیات انتحاری خویش قرار می دهند.

مراعات ارزش های اخلاقی در جنگ، براساس رأفت و رحمت

حرمت قتل و هرگونه تعرض به دشمن درصورت اظهار اسلام از آیه 94 سوره نساء اثبات می گردد. مراد از«القای سلام» به قرینه «لست مؤمنا»، اظهار اسلام با گفتن شهادتین، یا سخنی حاکی از مسلمان شدن است و گفتن این سخن که " مسلمان نیستی" به کسی که اظهار اسلام کرده است مقدمه ای برای کشتن او می باشد که در این آیه از آن نهی شده است(3).

گرچه جنگ و قتال در مواردی خاص ضروری دانسته شده، ولی خداوند حکیم با راهکارهایی قرآنی، آن را مهار کرده و بر صلح و انسان دوستی و ارزش نهادن به حرمت و کرامت و حقوق انسان ها تأکید کرده است.

این نگاه ارزشی را درمورد جنگ می بینیم. به برخی از این موارد اشاره می شود:

ص: 315


1- . صحیح بخاری و نهج البلاغه به نقل از کتاب دایره المعارف اخلاق قرآنی، ص 160.
2- . رک. محمد فؤاد عبدالباقی، همان، ج 3، ص 151.
3- . علی تقی زاده، اکبری، جهاد در آئینه قرآن، ج1، ص 231.

1. حرمت جنگ قبل از اتمام حجت: جنگ، هر هدف و انگیزه ای داشته باشد، یک نکته در آن قابل پی گیری است و آن هم این که شروع جنگ، گرچه جنبه تدافعی داشته باشد، قبل از اتمام حجت در اسلام حرام می باشد. لذا در روایات اسلامی آمده است که پیامبر… خطاب به حضرت علی† فرمود: «ای علی! با هیچ کس جنگ نکن، مگر این که او را به اسلام دعوت نمایی. به خدا سوگند! اگر خدای عزوجل به دست تو یک نفر را هدایت کند، برای تو بهتر است از آنچه که خورشید برای آن طلوع و غروب کرده است(1)....»

2. نهی از کشتن زنان، اطفال و پیران و نهی از مکر و خیانت: رسول خدا همیشه هنگامی که می خواست لشکری را به منطقه ای بفرستد، ابتدا آنان را نزد خود می نشاند و سپس می فرمود:«به نام خدا و برای خدا و در راه خدا و بر ملت رسول خدا حرکت نمایید و خیانت مُ--ثله نکنید و حیله نکنید. پیرمردی که عمری از او گذشته است و نیز کودک و زن را نکشید. درختی را قطع نکنید، مگر درصورتی که به این گونه اعمال اضطرار پیدا کردید.»(2)

3. جلوگیری از پاشیدن سم: از امام علی† فرمود:«رسول خدا از ریختن سمّ در شهرهای مشرکان نهی کرده است.»(3)

4. پناه دادن: از مهمترین اهداف شریعت اسلام، حفظ خون انسان هاست، لذا اسلام تمام وسایل و مقدمات را برای این هدف فراهم کرده است. خداوند متعال در این باره می فرماید:«و اگر یکی از مشرکان از تو پناهندگی بخواهد، به او پناه ده تا سخن خدا را بشنود. سپس او را به محل امنش برسان»(4). امام صادق† فرمود: «همانا علی† امان دادن بنده مملوکی را به اهالی قلعه ای از قلعه ها اجازه داد و گفت: او از مؤمنان

ص: 316


1- . اصول کافی، ج5، ص 36.
2- . ابوبکر بیهقی، السنن الکبری، ج9، ص 91.
3- . اصول کافی، ج5، ص 28.
4- . توبه، آیه 6.

است.»(1) امام باقر† فرمود: «هیچ کس نیست که فردی را امان دهد و سپس او را به قتل برساند، جز آن که در روز قیامت می آید، درحالی که پرچم حیله را حمل می کند.»(2)

5. وفای به پیمان: اسلام، وفای به عهد را واجب می داند و نقض و شکستن آن را مادامی که دشمن ملتزم به آن است، حرام می شمارد و با این حکم، صلح و گذشت را به جهانیان نشان می دهد. امام علی† فرمودند: «به خدا یقین پیدا نکرده کسی که مراعات پیمان ها را نکرده است.»(3)

6. حسن معاشرت با اسیران: اسلام مردم را به حسن معاشرت با اسیران امر نموده است، گرچه قبل از اسارت، نهایت تعدی و تجاوز و ظلم را کرده باشند و این در راستای هدف های خاص اسلام است که همان هدایت مردم می باشد.

امام علی بن الحسین† فرمودند: «هرگاه اسیری را گرفتی و او عاجز از راه رفتن بود و با تو محملی نبود، او را رها کن و به قتل نرسان، زیرا تو نمی دانی که حکم امام درباره او چیست؟»(4)

در نهایت، اسلام شرط پایان جنگ را تسلیم شدن جنگ جویان طرف مقابل نمی داند، بلکه تنها کافی است که از جنگ و کشتار دست بردارند و متعهد شوند که بار دیگر آغازگر جنگ نباشند. برای دست یابی به این هدف، باید با آنان گفت وگو و مذاکره کرد و با حفظ حقوق و مصالح و اطمینان از امنیت مردم در مورد جلوگیری ازتجاوزگری های جدید، با آن ها پیمان و قرارداد بست.

مقررات و رهنمودهای قرآن واجرای آن توسط رسول خدا … و جانشینانش درمورد جنگ و جهاد بدین صورت بود که بیان گردید(5).

ص: 317


1- . شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 15، ص 67، باب 20، کتاب جهاد.
2- . اصول کافی، ج5، ص 31.
3- . تصنیف غررالحکم به نقل از: علی اصغر رضوانی، اسلام شناسی پاسخ به شبهات، ص 279.
4- . کافی، ج5، ص 35 (به نقل از اسلام شناسی پاسخ به شبهات، ص 279).
5- . محمود شلتوت، اسلام آئین زندگی، ص 629.
واکاوی واژگان صلح و سلام

اسلام دین الهی است و در احکام و آموزه های آن بر اصل صلح و زندگی مسالمت آمیز و اصلاح بین مردم تأکید شده است(1). طرح اسلام این می باشد که رفتارتان با دشمنان به گونه ای باشد که آن ها با شما دوست صمیمی شوند(2). اصولاً گزینش نام اسلام برای دین حضرت محمد…، تأکیدی دیگر بر اهمیت صلح و امنیت از دیدگاه اسلام است.

باتوجه به این که اصل«صلح» یکی از اصول بنیادی حاکم بر روابط بین الملل به شمار می رود، تبیین دیدگاه اسلام در این زمینه ضروری و نیازمند بحث اساسی می باشد. این که آیا اصل در روابط مسلمانان با دیگران، هم زیستی و تفاهم است یا جنگ و خصومت؟ از مجموع آیات و روایات و سیره عملی پیامبر… برمی آید که اصل بر زندگی مسالمت آمیز «تا جایی که اصول اساسی دست خوش تغییر نگردد» است، نه جنگ و دشمنی.

واژه«صلح» در فقه و فرهنگ سیاسی اسلام

در فرهنگ و فقه اسلامی، دو واژه «سلام» و «صلح» اهمیت خاصی دارد و برای تبیین اصل حقوقی به کار می رود. مشتقات این دو واژه در قرآن مکرراً آمده که درمجموع،«سِلم» بر وزن«علم» با صلح به معنای مسالمت مترادف است و نیز «سَلم» بر وزن«عقل»، به معنای سازش عادلانه و هم زیستی است(3).

واژه صلح در لغت به معنای مسالمت، سازش و از بین بردن نفرت در بین مردم است. «سلم» و «سلام» در لغت به معنای «صلح» و «آرامش» می باشد(4). بنابراین«صلح» در فقه سیاسی اسلام به معنای آرامش و هم زیستی مسالمت آمیز است، زیرا اسلام آیین

ص: 318


1- . انفال، آیه 1 و حجرات، آیه 9.
2- . فصلت، آیه 34.
3- . شیخ الطبرسی، مجمع البیان، ج 2، ص 365.
4- . ناصر مکارم شیرازی و همکاران، تفسیر نمونه، ج2، ص 81.

صلح و صفا می باشد. از دیدگاه اسلام، صلح پایدار فقط در پرتو ارزش های فطری ممکن است و با تکیه به قوانین مادی صرف، هرگز جنگ و اضطراب از دنیا برچیده نخواهد شد.

پیامبر… سنگ بنای زندگی مسالمت آمیز را براساس عدالت، با انعقاد«منشور مدینه» آغاز کرد و به تدریج به توسعه و گسترش آن پرداخت. صلح«حدیبیه»، پیمان صلح دائمی با نصارای نجران، ارسال سفیران حامل نامه های دعوت به اسلام به سوی حاکمان کشورها و برخورد رحمت آمیز و کرامت محور او در جنگ و صلح و آغاز دیپلماسی آن حضرت با تکیه بر مشترکات و جمله زیبای «والسلام علی من اتبع الهدی» پیامبر به حاکمان کشورها، همه نشان از صلح و سلم اسلام و روحیه انعطاف پذیر پیامبر… دارد.

صلح، اساس روابط میان انسان ها

اسلام، سیاست های اصلاحی خود را میان مسلمانان و نیز با پیروان ادیان و مکتب های دیگر براساس صلح پایه ریخته است. به همین دلیل، صلح و زندگی همراه با صفا و صمیمیت، حالت محوری و اصیلی است که زمینه را برای تعاون و تفاهم و گسترش خیر و نیکی میان همه مردم فراهم کند. تنها انتظاری که اسلام از غیرمسلمانان دارد این است که به مسلمانان و رسالت اسلام به چشم طمع و تجاوز ننگرند و در اندیشه فتنه انگیزی و ایجاد مشکلات نباشند. اسلام هم هرگز هیچ کس را در هیچ شرایطی به کنار نهادن دین و مسلک خود و گرویدن به اسلام مجبور نکرده است و نمی کند، زیرا خداوند متعال می فرماید:

)أَفَأَنتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّی یَکُونُواْ مُؤْمِنِینَ ((1)؛ آیا تو (ای پیامبر می خواهی) مردم را مجبور کنی که ایمان بیاورند؟

هرگاه غیرمسلمانان به صلح و آشتی پای بند باشند، آنان و مسلمانان از نظر برادری

ص: 319


1- . یونس، آیه 99.

انسانی در یک ردیف قرار می گیرند و برای رشد و سازندگی جهان دست به دست هم می دهند و هریک از پیروان ادیان می توانند براساس حکمت و موعظه پسندیده، بدون اجبار و فریب و توطئه و ضرر رسانی به دیگران به تبلیغ آیین خود بپردازند(1).

هرچند مردم از نظر جنس و قبیله و زبان و منطقه گوناگون اند، ولی خداوند روابط آن ها را در جنگ و صلح بر اساس مساوات و برابری و عدالت و وفای به عهد و عدم پیمان شکنی و ترجیح دادن صلح بر جنگ و خون ریزی، کرامت انسانی و پاس داشتن حقوق یکدیگر تنظیم کرده است که آیات فراوانی مؤید مطلب فوق است(2).

اصلاح ذات البین، اهمیت و فضیلت آن

«اصلاح ذات البین» به معنای اصلاح اساس ارتباطات و تقویت و تحکیم پیوندها و از میان بردن عوامل و اسباب تفرقه و نفاق است و به رابطه بدی اشاره دارد که در میان دو فرقه پدید می آید. درمورد اهمیت و فضیلت اصلاح ذات البین، آیات و روایات متعددیوجود دارد که شماری از آن ها ذکر می شود:

الف. خداوند متعال می فرماید: ).... فَاتَّقُواْ اللّهَ وَأَصْلِحُواْ ذَاتَ بِیْنِکُمْ وَأَطِیعُواْ اللّهَ وَرَسُولَهُ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ( (3)؛ تقوای الهی پیشه کنید و روابط میان آنان را اصلاح کنید و از خدا و پیامبرش اطاعت کنید اگر مؤمن هستید.

برای اهمیت اصلاح ذات البین می توان یه این نکته اشاره کرد که«علامه آلوسی»، ذیل آیه فوق گفته است: «آمدن جمله اصلحوا ذات بینکم در میان دو دستور فاتقوا الله و اطعیوا الله و رسوله به اهمیت و جایگاه بلند اصلاح اشاره دارد.»

ب. پیامبر… می فرماید: «المسلم اخو المسلم، لایظلمه ولا یخذله ولا یحقره بحسب امری من الشّر ان یحقّر اخاه المسلم؛ مسلمان، برادر مسلمان است، به او ستم روا نمی دارد و خوارش نمی گرداند و کوچکش نمی شمارد در بدی شخص همین بس که برادر مسلمانش را

ص: 320


1- . محمود شلتوت، همان، ص 626.
2- . محمد ابوزهره، معجزه بزرگ پژوهشی در علوم قرآنی، ص 617.
3- . انفال، آیه 1.

کوچک بشمارد(1)». «ابوبکر جصاص» در احکام القرآن چنین برداشت کرده است:«هرآنچه خدا ما را بدان امر می کند به اصلاح ذات البین منجر می شود و با اصلاح ذات البین کار دنیا و آخرت ما صلاح می یابد(2)

ج. در نگاه و بیان علوی، اصلاح ذات البین از برترین عبادات است، تا جایی که امیر مؤمنان† در آخرین وصایایش در بستر شهادت به فرزندانش فرمود: «انّی سمعت جدّکما رسول الله… یقول: اصلاح ذات البین افضل من عامة الصلوة و الصّیام»؛ من از جد شما پیامبر… شنیدم که می فرمود: اصلاح رابطه میان مردم از انواع نماز و روزۀ مستحب برتر است(3).

د. از نگاه امام جعفر صادق†، اصلاح ذات البین به قدری اهمیت دارد که حاضر است جهت رفع اختلاف از مالش هزینه کند تا صلح و آشتی برقرار نماید؛ آن جا که به شاگرد خود مفضل فرمود: «اذا رایت بین اثنین من شیعتنا منازعه فافتدها من مالی؛ هنگامی که میان دو نفر از پیروان ما مشاجره ای ببینی [که مربوط به امور مالی است]، از مال من غرامت بپرداز[ و میان آنان آشتی برقرار کن(4)].

ه-. حضرت علی† می فرماید: «من کمال السعادة السعی فی صلاح الجمهور»؛ نهایت سعادت این است که انسان برای اصلاح توده ها تلاش کند.

این حدیث هرگونه اصلاح اجتماعی، ازجمله صلح در برابر جنگ را شامل می شود(5).

صلح از دیدگاه قرآن

بدون تردید، یکی از اصول مسلّم تعلیمات اسلام و یکی از مبانی حقوق اسلامی، صلح و مسالمت است. گزینش نام«اسلام» برای این آیین مقدس، تأکیدی بر این مدعاست. از دیدگاه اسلام، هم جنگ تجاوزکارانه و هم تجاوز در جنگ محکوم است.

ص: 321


1- . ابن ابی جمهور احسائی، عوالی الئالی، ج1، ص 128.
2- . ابوبکر جصاص، احکام القرآن، ج5، ص 290.
3- . رک. تفسیر نمونه، ج7، ص 84، ذیل آیه 1 انفال.
4- . اصول کافی، باب اصلاح ذات البین، حدیث 2 (به نقل از کتاب قرآن و حقوق، ص 251).
5- . ناصر مکارم شیرازی و همکاران، پیام قرآن، ج10، ص 371.

جنگ نه تنها با فطرت سلیم انسان سازگار نیست، بلکه مخالف قانون جهان هستی می باشد. کسانی که می کوشند جنگ را چیزی موافق طبع بشر قلمداد کنند و به متجاوزان اجازه توسل به زور برای رسیدن به هدف های توسعه طلبانه خود می دهند، اصل تنازع بقا را که یکی از اصول چهارگانه«داروینسیم» است در این جا دست آویز خود قرار می دهند و می گویند که اصل تنازع به منظور دوام جامعه و «انتخاب اصلح» لازم است و چه بسا به بعضی از آیات قرآن نیز(به طور انحرافی یا تفسیر به رأی) در این امر استناد می کنند، ولی این استدلال بسیار ضعیف است، چرا که انسان ها می توانند با«تعاون بقا» (همان گونه که در حوزه های صنایع و سیاست میان گروه های رقیب دیده می شود) به تکامل خویش ادامه دهند. بنابراین اساس زندگی انسان تعاون بقاست، نه تنازع بقا.

الف. )وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها وَ تَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ (؛ و اگر تمایل به صلح نشان دهند، تو نیز از در صلح درآی و بر خدا توکل کن که او شنوا و داناست(1). این آیه به گروه هایی اشاره دارد که در حال پیکار با مسلمانان هستند. می گوید: هر گاه نشانه های معقول صلح طلبی از سوی آنان آشکار شد، پاسخ مثبت بده و بر خدا توکل کن و در عین رعایت احتیاط، در برابر دشمن به وسوسه ها اعتنایی مکن! این آیه از آیاتی است که صلح طلبی را به صورت اصل اساسی به مسلمانان و حکومت اسلامی سفارش می کند. اگر آن ها تمایل نشان دادند، پاسخ مثبت بدهید؛ یعنی از گفت و گوهای ابتدایی صلح نیز استقبال کنید.

ب. )إِلاَّ الَّذِینَ یَصِلُونَ إِلَیَ قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُم مِّیثَاقٌ أَوْ جَآؤُوکُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ أَن یُقَاتِلُوکُمْ أَوْ یُقَاتِلُواْ قَوْمَهُمْ وَلَوْ شَاء اللّهُ لَسَلَّطَهُمْ عَلَیْکُمْ فَلَقَاتَلُوکُمْ فَإِنِ اعْتَزَلُوکُمْ فَلَمْ یُقَاتِلُوکُمْ وَأَلْقَوْاْ إِلَیْکُمُ السَّلَمَ فَمَا جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ عَلَیْهِمْ سَبِیلاً ((2)؛ مگر آن ها که با هم پیمانان شما، پیمان بسته اند یا آن ها که به سوی شما می آیند و از پیکار با شما یا با قوم خود ناتوان شده اند (نه سر جنگ با شما دارند و

ص: 322


1- . انفال، آیه 61.
2- . نساء، آیه 90.

نه توانایی مبارزه با قوم خود) و اگر خداوند بخواهد، آنان را بر شما مسلط می کند تا با شما پیکار کنند. پس اگر از شما کناره گیری کردند و با شما پیکار ننمودند،[ بلکه] پیشنهاد صلح دادند، خداوند به شما اجازه نمی دهد که متعرض آنان شوید. در این آیه نیز تعبیر «فما جعل الله لکم علیهم سبیلا»، تأکید کامل بر قبول دعوت صلح از سوی دشمن است؛ البته صلحی که عادلانه باشد.

ج. )وَإِن طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا فَإِن بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَی الْأُخْرَی فَقَاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّی تَفِیءَ إِلَی أَمْرِ اللَّهِ فَإِن فَاءتْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ((1)؛ و اگر دو طایفه از اهل ایمان با هم به قتال و دشمنی برخیزند، البته شما مؤمنان بین آن ها صلح برقرار کنید و اگر قومی بر دیگری ظلم کرد، با آن طایفه ظالم قتال کنید تا به فرمان خدا باز آید. پس هرگاه به حکم حق برگشت، با حفظ عدالت میان آنان را صلح دهید و همیشه (با هر دوست و دشمنی) عدالت کنید که خدا بسیار اهل عدل و داد را دوست می دارد. از صدر این آیه که به جنگ های داخلی در جامعه اسلامی اشاره دارد، این نکته استفاده می شود که برقراری صلح در جامعه اسلامی، اصل اساسی است و حتی جنگ را آخرین راه چاره برای وصول به آن تجویز کرده است. از ذیل آیه استفاده می شود که صلح باید عادلانه باشد، نه ظالمانه و ذلیلانه، زیرا چنین صلح هایی همواره ناپایدار است و درون خود، نطفه جنگ را می پروراند.

د. )وَإِنِ امْرَأَةٌ خَافَتْ مِن بَعْلِهَا نُشُوزًا أَوْ إِعْرَاضًا فَلاَ جُنَاْحَ عَلَیْهِمَا أَن یُصْلِحَا بَیْنَهُمَا صُلْحًا وَالصُّلْحُ خَیْرٌ وَأُحْضِرَتِ الأَنفُسُ الشُّحَّ وَإِن تُحْسِنُواْ وَتَتَّقُواْ فَإِنَّ اللّهَ کَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرًا ((2)؛ و اگر زنی بیم داشت که شوهرش با وی مخالفت و بد سلوکی کند یا از او دوری گزیند، باکی نیست که هر دو تن به گونه ای به راه صلح و سازش بازآیند که صلح به هرحال بهتر می باشد و نفوس را بخل و حرص فرا گرفته است و اگر[ درباره یکدیگر] نیکویی کنید و پرهیزکار باشید، خدا به هرچه کنید آگاه است. این آیه مبارکه به اختلافات شخصی و خانوادگی نظر

ص: 323


1- . حجرات، آیه 9.
2- . نساء، آیه 128.

دارد و می گوید: اگر در خانواده اختلافی پیدا شد، «صلح» را برقرار کنید و در آخر می فرماید: «صلح بهتر است».

درست است که مصداق این آیه شریفه، صلح در اختلافات خانوادگی می باشد، ولی مفهوم آن بسیار وسیع است و گونه های متنوع صلح و صفا (میان دو فرد، دو گروه یا دو ملت و دو کشور) را شامل می شود.

در یک جمع بندی و بررسی مختصر می بینیم که در آیات سابق، بر صلح در سه مرحله تأکید شده است:

الف. صلح میان مسلمانان و دشمنانی که خواهان صلح اند؛

ب. صلح میان گروه های متخاصم از مسلمانان؛

ج. صلح در میان دو فرد که گرفتار اختلافند؛

صلح با عزت و عادلانه، در تمام اشکال آن مطلوب و مورد تأکید اسلام است. پایه های صلح را باید در مراحل متعدد آن تقویت کرد، چون اساس حکومت اسلامی صلح و صفا ست. البته این هرگز نباید به معنای نادیده گرفتن اصل جهاد در اسلام تلقی شود، چرا که در قرآن مجید، هم دستور جنگ و هم دستور صلح آمده و هریک در جای خود مطلوب است(1).

پاسخ به یک شبهه
اشاره

میسیونر «کولی»، دانشمند مسیحی که مغرضانه تاریخ اسلام را مطالعه کرده است، می گوید: «محمد شمشیر به دست پیروانش داد و آنان را در زشت کاری و سلب آزادی دیگران آزاد گذاشت و در حفظ اخلاق انسانی سهل انگاری نمود و کسانی را که در نبرد کشته می شدند به بهشت وعده می داد و چنین بود که در مدتی کوتاه سرزمین آسیای صغیر و آفریقا و اسپانیا طعمۀ پیروان او شد(2)

ص: 324


1- . حسین عباس نژاد، قرآن و حقوق، ص 248-250 با اختصار.
2- . فخرالدین حجازی، سه سخن، ص 94.

دانشمندان مغرض، فراموش کرده اند که زور و شمشیر، عامل پیشرفت اسلام نبوده است، بلکه عوامل گسترش اسلام مواردی می باشد که در زیر به برخی از مهم ترین آن ها به نقل از کتاب اسلام شناسی اشاره می کنیم:

1. مرکز دعوت

«رمضان بوطی» می گوید: «منطقه جغرافیایی جزیرة العرب، سرزمین بسیار مساعدی برای دعوت اسلام بود، زیرا در نقطۀ وسط بین امت های مختلف قرار داشت». پیامبر… دعوت خود را در منطقه ای دور از نفوذ دو دولت بزرگ آن زمان، یعنی ایران و روم و دیگر دولت های قدرتمند آغاز کرد تا از آسیب های احتمالی آنان مصون بماند.

2. شخصیت ممتاز و موقعیت اجتماعی پیامبر…پیامبر… از قبیله«قریش» و از خانوادۀ«هاشمی» بود و امتیاز ویژه ای از حیث پاکی و زعامت داشت که قابل مقایسه با هیچ قومی نبود. آن حضرت از نسل اسماعیل† بود که همه، آمادگی پذیرش دعوت فردی از این نسل را داشتند، زیرا نسل اسماعیل محل هبوط وحی و معدن پاکیزگی معنوی به حساب می آمد. خود آن حضرت نیز فردی مدیر، مدبر و صاحب اصالت در رأی و اهل مشورت با دیگران و دارای اخلاق و منشی بزرگ بود.
3. نوع معجزه

فصاحت و بلاغت قرآن که با فطرت عربی منسجم و با طبع و سجیه عرب ملایم بود، توانست جز متعصبان را به اسلام مشتاق کند و از آنان عاشقان دلداده ای بسازد.

4. بشارت های اهل کتاب

بشارت های یهود و نصاری در کتاب هایشان به نزدیک بودن ظهور پیامبری در جزیرة العرب، زمینه را برای پذیرش دعوت پیامبر… هموار کرد. در انجیل متّی آمده است: «بدین جهت به شما می گویم: ملکوت خداوند زود است که از شما گرفته شود و به امتی دیگر واگذار گردد که ثمرۀ آن را خواهند چشید.»

ص: 325

5. خلأ عقیده و سیاست

عرب پیش از ظهور اسلام در خلأ عقیده و سیاستی که براساس فکر و اندیشه باشد زندگی می کردند و به تقلید از آبا و اجدادشان بت می پرستیدند و سیاسی به لحاظ شرایط اقلیمی گرم سیری و مردمان کوچ نشین آن، کمتر کسی طمع نفوذ در آن منطقه داشت. لذا با آمدن پیامبر اسلام و آوردن دینی که هم بهره عاطفه و هم سهم فکر را درنظرداشت و از سویی با فطرت سلیم منطبق بود، مردم دعوت پیامبر… را پذیرفتند.

6. بقایای حنیفیت در عرب

بقایای حنیفیت از قبیل تعظیم کعبه و طواف و وقوف در عرفات و تلبیه و قربانی(هرچند از صورت حقیقی خود به انحراف کشیده شده بودند)، زمینه خوبی برای پذیرش اسلام بود که با رویکرد آسان گیری و رحمت و تسامح و اصل کرامت انسانی و رفق و مدارا(1)، بازسازی حنیفیت محسوب می شد.

انگیزه ها و هدف های جنگ ها

همیشه این شبهه مطرح بوده است که اگر اسلام و آموزه های دینی خواهان صلح و امنیت اند، این همه جنگی که در صدر اسلام و در عصر حیات پیامبراکرم… اتفاق افتاده است، چه توجیهی می تواند داشته باشد؟!

اینک به بررسی اجمالی برخی از مهم ترین اهداف می پردازیم:

1. دفع دشمنان: خداوند متعال می فرماید: )وَقَاتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُمْ وَلاَ تَعْتَدُواْ إِنَّ اللّهَ لاَ یُحِبِّ الْمُعْتَدِینَ ((2)؛ و در راه خدا با آنان که به جنگ و دشمنی شما برخیزند، جهاد کنید، لکن از حد تجاوز نکنید که خدا متجاوزان را دوست ندارد.

)أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَی نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ* الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِن دِیَارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلَّا أَن یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ

ص: 326


1- . ر.ک. علی اصغر رضوانی، اسلام شناسی و پاسخ به شبهات، ص295-300.
2- . بقره، آیه 190.

کَثِیرًا وَلَیَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن یَنصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ((1)؛ به کسانی که مظلومانه مورد تهاجم قرار می گیرند، اجازه دفاع داده شده و خداوند بر یاری آنان تواناست. همان ها که به ناحق از خانه و کاشانه خود رانده شدند[ و گناهی نداشتند] جز آن که می گفتند: پروردگار ما خدای یکتاست و اگر خداوند[ ظلم و تجاوز] بعضی از مردم را به وسیله بعضی دیگر دفع نکند، صومعه ها و کنیسه ها و کلیسا ها و مساجدی که نام خداوند در آنها بسیار برده می شود، ویران می گردد و قطعاً خداوند کسی که[ دین] او را یاری کند، یاری می دهد، زیرا خداوند نیرومند و شکست ناپذیر است.

پس قتال در اسلام، همان دفاعی است که به سبب آن، حقوق مشروع انسان ها محفوظ می ماند و در عین حال، دفاع مانند نهی از تعدی به حقوق دیگران مطلق نیست، بلکه محدود است به این که قبل از دعوت به حق، وارد کارزار نشوند، شروع کننده نباشند، زنان و کودکان را به قتل نرسانند و پس از تسلیم دشمن، دنبال بهانه نباشند و تا آخر به دنبال دشمن نروند و....

2. دفاع از مستضعفان و یاری مظلومان: خداوند متعال می فرماید: «وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فی سَبیلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذینَ یَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَةِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ نَصیراً»(2)؛ چرا در راه خدا و[ در راه] مردان و زنان و کودکانی که[ به دست ستمگران] تضعیف شده اند، پیکار نمی کنید؟! همان افراد[ ستمدیده ای] که می گویند: پروردگارا! ما را از این شهر (مکه) که اهلش ستمگرند، بیرون ببر! و از طرف خود برای ما سرپرستی و یار و یاوری قرار ده.

3. جنگ با پیمان شکنان:«أَلاَ تُقَاتِلُونَ قَوْماً نَّکَثُواْ أَیْمَانَهُمْ وَهَمُّواْ بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَهُم بَدَؤُوکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَوْهُ إِن کُنتُم مُّؤُمِنِینَ»(3)؛ آیا با گروهی که پیمان های خود را شکستند و به اخراج پیامبر تصمیم گرفتند، پیکار نمی کنید؟! درحالی که آنان نخستین بار[ پیکار با

ص: 327


1- . حج، آیات 39 و 40.
2- . نساء، آیه 75.
3- . توبه، آیه 13.

شما را] آغاز کردند. آیا از آن ها می ترسید؟! با این که خداوند سزاوارتر است که از او بترسید، اگر مؤمن هستید.

4. پیش گیری از فتنه: خداوند متعال می فرماید: )وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّیٰ لَا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَیَکُونَ الدِّینُ لِلَّهِ ۖ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلَا عُدْوَانَ إِلَّا عَلَی الظَّالِمِینَ((1)؛ و با آنان بجنگید تا دیگر فتنه ای نباشد و دین از آنِ خدا شود. پس اگر دست برداشتند، تجاوز جز بر ستمکاران روا نیست.

)وَإِمَّا تَخَافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیَانَةً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلَیٰ سَوَاءٍ ۚ إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْخَائِنِینَ((2)؛ و اگر از قومی[ که با آنان پیمان بسته ای] بیم خیانت[ در پیمان] داری،[ پیمانشان را] به سویشان بیفکن[ و لغو آن را به ایشان اعلام کن] تا شما و آنان[ در آگاهی از لغو پیمان] یک سان باشید[ و بدان که اگر به آنان اعلام نکنی مرتکب خیانت شده ای] و خداوند خیانت کاران را دوست نمی دارد.

علامه شلتوت می گوید:«همان طورکه قرآن برای برقراری صلح و امنیت به تدارک نیرو دستور می دهد تا شر تجاوزکاران از سر مظلومان کوتاه گردد و می فرماید: )وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّکُمْ(،(3) از راه های مسالمت آمیزی نیز وارد می شود که مشکلات بشری ناشی شده از طبایع سرکش و طغیان گرشان را حل می کند و می فرماید: )وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا ۖ فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَی الْأُخْرَیٰ فَقَاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّیٰ تَفِیءَ إِلَیٰ أَمْرِ اللَّهِ ۚ فَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا ۖ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ* إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ ۚ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ((4)؛ و اگر دو گروه از مؤمنان با یکدیگر پیکار کنند، میان آنان صلح و سازش برقرار سازید. پس اگر یکی از آن دو گروه بر دیگری ستم کرد و تعدی نمود، با آن گروهی که ستم می کند، بجنگید تا به فرمان خدا بازگردد و حکم او را گردن نهد. پس اگر بازگشت و حکم خدا را گردن نهاد، میان آن دو گروه صلحی عادلانه برقرار کنید، بدین طریق که اگر گروه تجاوزگر خونی ریخته یا حقی را پایمال کرده، حکم خدا را درباره اش اجرا کنید و

ص: 328


1- . بقره، آیه 193.
2- . انفال، آیه 58.
3- . انفال، آیه 60.
4- . حجرات، آیه 9 و 10.

همواره به عدالت رفتار نمایید، چراکه خدا دادگران را دوست می دارد. همه مؤمنان(چه آنان که با یکدیگر درستیزند و چه غیر آنان) جز این نیستند که با یکدیگر برادرند. پس بر شما فرض است که میان آن دو گروه از برادرانتان که با یکدیگر درستیزند صلح و سازش برقرارکنید و همگان تقوای الهی را رعایت کنید، باشد که مورد رحمت قرار گیرید. پس خدا خواهان صلح و برچیدن نزاع هاست و همین است مرام اسلام و دینی که وجدان و ایمان با هم در آن قضاوت می کنند. در این آیین مجوز دشمنی و دشمن تراشی نیست.(1)»

معاهدات از نظر اسلام

اسلام، روابط میان مردم را برمبنای اصل صلح و تفاهم قرار داده است و جنگ را تنها راه باقی مانده برای رویارویی با پدیده ای نادر می داند که ازطریق گفت وگو و منطق و موعظه حل و فصل نمی شود. هر گاه جنگی روی داد و یکی از طرفین، خواهان آتش بس و مصالحه شدند، بر طرف دیگر واجب است که برای جلوگیری از خون ریزی و ویرانی به صلح پاسخ مثبت بدهد، زیرا خداوند متعال می فرماید:

«وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّکُمْ وَآخَرِینَ مِنْ دُونِهِمْ لَا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ یَعْلَمُهُمْ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ شَیْءٍ فِی سَبِیلِ اللَّهِ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَأَنْتُمْ لَا تُظْلَمُونَ * وَإِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ»(2)؛ شما مؤمنان باید برای مقابله با کافرانی که پیرامون شمایند، آنچه در توان دارید از نیروی رزمی و اسبان بسته (آماده نبرد) فراهم آورید تا بدین وسیله کسانی را که دشمن خدا و دشمن شمایند، بترسانید ]و اندیشه هجوم به مسلمانان را از آنان سلب کنید[ و نیز باید برای مقابله با دشمنان دیگری که غیر از اینانند و شما از آنان بی خبرید و خدا به وجودشان آگاه است، نیروی رزمی آماده کنید و بدانید که هر چیزی را در راه خدا هزینه کنید، بی کم و کاست به شما بازگردانده می

ص: 329


1- . محمود شلتوت، سیری در تعالیم اسلام، ص 77و78.
2- . انفال، آیه 60 و 61.

شود و بر شما ستم نخواهد شد و اگر به صلح تمایل داشتند تو نیز بدان روی آور، و بر خدا توکل کن و بیم نیرنگشان را نداشته باش که او شنونده سخن بندگان و دانا به اندیشه های آنان است.

در راستای توصیۀ فوق (صلح و آتش بس)، دین اسلام جهت دوام صلح و امنیت به مسلمانان حق می دهد که هرگونه صلاح می دانند با طرف مقابل مذاکره صلح و قرارداد انعقاد کنند. هم چنین به آن ها حق می دهد که درجهت عقد قراردادهای نظامی و دفاع مشترک در برابر دشمنان مشترک و برای تأمین مصالح بر هر کیفیتی که باشد، با آنان گفت وگو و صلح کنند.

رسول خدا… در آغاز استقرار درمدینه با اهل کتاب قراردادهای سیاسی و نظامی برای رویارویی با دشمنان مشترک براساس آزادی انتخاب دین و عقیده و محافظت از صلح و امنیت انعقاد کرد که«صلح حدیبیه» از آن موارد است. طبیعی است که طرفین معاهده و مصالحه، مطابق شروط معاهده باید به تعهدات خویش وفادار و پای بند باشند که این تعهد به وفاداری در آیات 3 و 4 سوره توبه، 55، 56 و 58 سوره انفال آمده است.

اما شرط های معاهده عبارتند از:

الف. مواد توافق نباید با احکام ثابت و نصوص قطعی الدلاله اسلامی تضاد داشته باشد: پیامبر… فرمودند: «هر شرطی که با کتاب خداوند در تضاد باشد، مردود است.»

ب. طرفین معاهده باید از مواد مندرج در آن راضی باشند. وقتی که در عقد و معاملات کالایی، رضایت طرفین شرط است«الا تکون تجارة عن تراض منکم»؛ مگر آن که به صورت تجاری و همراه با رضایت[ طرفین ] شما باشد) (1)، پس هرگونه عقد و پیمانی که براساس زور و زیر حملات سنگین تانک ها و موشک ها و... باشد، هیچ ارزشی ندارد. درمورد معاهداتی که با مرگ و زندگی و عزت و ذلت ملتی سر و کار دارند، شرط رضایت طرفین در اولویت قرار دارد.

ص: 330


1- . نساء، آیه 29.

ج. مطالب اساسی و هدف های معاهدات باید کاملاً روشن باشند و هیچ زمینه ای برای تأویل و تفسیر و بازی با الفاظ برای هیچ کس باقی نگذارند. در خصوص جلوگیری از همین امور است که خداوند متعال می فرماید:

«وَلَا تَتَّخِذُوا أَیْمَانَکُمْ دَخَلًا بَیْنَکُمْ فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِهَا وَتَذُوقُوا السُّوءَ بِمَا صَدَدْتُمْ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ ۖ وَلَکُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ»(1)؛ و سوگندهای خود را دست آویز نیرنگ در میان خود قرار ندهید که گامی که بر ارزش های الهی و انسانی استوار بوده است، پس از استواری اش می لغزد و شما بدین سبب که از راه خدا بازمانده اید، در دنیا ناگواری می چشید و تیره بخت می شوید و در آخرت نیز عذابی بزرگ خواهید داشت.

آثار صلح عبارت است از پایان یافتن کامل جنگ بین طرفین، مبادلۀ اسرا و مجروحان، رفع کامل اختلافات با تعیین خط مرزی، امکان رفت و آمد(ترانزیت) اتباع طرفین در خاک یکدیگر و... (2).

مقایسه ای بین قانون اسلام و قوانین بین المللی در جنگ

دین اسلام اگرچه جنگ را در مواردی مباح دانسته، ولی آن را با دیواری محکم از رحمت و عطوفت و انسانیت محصور کرده است که تمدن قرن حاضر، نه تنها به آن نرسیده، بلکه به آن نزدیک هم نشده است. به دشمنان اسلام که با قلم های مغرضانه خویش دین اسلام را دین جنگ و ترور و خشونت می دانند، باید گفت: نگاهی دوباره به تاریخ اسلام بیندازند و نظری دقیق و موشکافانه به جنگ های صلیبی بیفکنند که چگونه مسیحیان جهت گسترش مسیحیت، خون میلیون ها مسلمان بی گناه را ریختند، تا جایی که «رائول دوکان» وقایع نگار غربی می گوید: «در مقره جنگ جویان ما، بزرگ سالان کافر، مسلمانان را در دیگ جوشاندند و کودکان را به سیخ کشیدند و روی

ص: 331


1- . نحل، آیه 94.
2- . شلتوت محمود، اسلام آیین زندگی، ص 629-629 با اختصار؛ وهبه زحیلی، الفقه الاسلامیو ادلته، ج 6، ص 4340- 4360. آلوسی بغدادی، روح المعانی، ذیل آیه 29 نساء.

آتش کباب کردند و خوردند و در سال 1099 میلادی که بیت المقدس به تصرف صلیبی ها درآمد، تنها در بیت المقدس بیش از شصت هزار نفر را کشتند(1)

1. قانون بین المللی می گوید: هر دولتی که به اعلان جنگ علیه دولت دیگری ناچار شد، بر آن واجب است که قبل از شروع جنگ در مدت و ضرب العجل معینی به دولت مذکور اعلام جنگ و به او اعلام خطر کند تا آن دولت هم احتیاط های لازم را به عمل آورد. هدف از این اعلان جنگی، جلوگیری از خسارت بیشتر و پرهیز از ظلم و حیله و غافل گیر کردن طرف است. شریعت اسلام می گوید: بر مسلمانان واجب است که قبل از شروع جنگ با کفار، دعوت اسلام را به آنان ابلاغ کنند و تاریخ نیز ثابت کرده است که پیغمبر… با هیچ قوم و ملتی قبل از این که دعوت اسلام را به آنان ابلاغ کند به جنگ نپرداخته است و عین این کار را هم به فرماندهانش دستور می داد. در صحیح مسلم آمده است که پیغمبر… به برخی از فرماندهانش فرمود: «اذا لقیت عدوک من المشرکین، فادعهم الی احدی ثلاث فایتهن اجابوک فاقبل منهم، الاسلام، اوالجزیه او القتال»؛ هرگاه با دشمن مشرک خود روبه رو شدی،[ قبل از شروع جنگ] او را به انتخاب یکی از سه چیز دعوت کن؛ هریک از آن ها را قبول کرد، آن را از او بپذیر: اول پذیرفتن دین اسلام را به او پیشنهاد کن، اگر آن را انتخاب نکرد، پرداخت جزیه را از او بخواهو اگر آن را هم نپذیرفت، آن گاه با او بجنگ(2).

2. مطابق قانون بین المللی، دام داران، کشاورزان، پیشه وران و 000 که در جنگ شرکت ندارند، جزو جنگ جویان به حساب نمی آیند. پس نباید اذیت و آزاری به آنان برسد، زیرا صفت جنگ جو مختص کسانی است که در جنگ شرکت دارند.

شریعت اسلام عین این مطلب را تایید کرده و در چهارده قرن پیش اعلام نموده

ص: 332


1- . ر.ک. علی اصغر رضوانی، اسلام شناسی و پاسخ به شبهات، ص 302 (به نقل از کتاب جنگ های صلیبی از دیدگاه شرقیان، ص 61).
2- . صحیح مسلم، ج5، ص 140.

است: «وَقَاتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُمْ وَلاَ تَعْتَدُواْ (1)»؛ در راه خدا با کافرانی بجنگید که علیه شما می جنگند و از حد اعتدال تجاوز نکنید و منحرف نشوید.

یکی از انحراف ها و تجاوزهایی که خداوند از آن نهی فرموده است، کشتن و آزار کسانی است که در جنگ شرکت ندارند؛ مانند زن و بچه های دشمنان و مریضان و پیران و رهبران دینی آنان و....«رباح بن ربیعه» روایت می کند: «در یکی از غزوه ها همراه پیامبر… بودم. پیغمبر… با اصحابش از کنار لاشه زنی که کشته شده بود گذشتند. پیغمبر… در جلوی آنان ایستاد و با تعجب گفت: (ما کانت هذه لتقاتل اثم نظر فی وجوه اصحابه و قال لأحدهم: الحق بخالدبن الولید ولا یقتلن ذریة ولا عسفا، ولا امراه)(2)؛ این زن که جنگ جو نبوده است نمی بایستی کشته می شد، سپس به سوی اصحابش نگاه کرد و به یکی از آنان گفت: برو به خالدبن ولید بگو به هیچ وجه نباید بچه ها و کارگران و زنان را بکشد.

هنگامی که پیغمبر… خود را آماده بیرون رفتن برای جنگ می کرد، به لشگریان خود گفت: «لا تقتلنّ امرأه، ولا صغیراً ضرعاً ولا کبیراً فانیاً، ولا تحرقنّ نخلا ولا تقلعن شجراً ولا تهدموا بیتا(3)»؛ زن ها، بچه های ضعیف و مردان پیر و فرتوت را نباید به قتل برسانید. درخت های خرما را آتش نزنید و آن ها را قطع و خانه ها را ویران نکنید.

از ابن عباس روایت شده است که هر وقت پیغمبر… لشکریان خود را به سوی دشمن می فرستاد به آنان می گفت: «ولا تقتلوا اهل الصوامع» راهبان و عابدان را که در دیرها هستند نکشید.

3. طبق قانون بین المللی، زخمی های جنگی نباید کشته شوند و نباید با حیله، دشمن را عذاب داد و او را غافل گیرانه از پای درآورد و نیز نباید بمب ها و نارنجک ها و اسلحه هایی که عذاب بیشتری دارند برای کشتن افراد به کار گرفته شوند هم چنین

ص: 333


1- . بقره، آیه 190.
2- . حاکم نیشابوری، المستدرک، ج2، ص 122.
3- . ابوبکر بیهقی، السنن الکبری، ح2، ص 7.

مسموم کردن چاه های آب و جویبارها و خوراک و طعام ها منع و سفارش شده است که جنازه به کشتگان بی احترامی نشود، و مثله نگردند و بینی و لب و گوش آنان نباید بریده شود و احترام جنازه کشتگان از هر قوم و ملیتی که باشند، لازم است.

اسلام هم تأکید دارد که نباید هیچ یک از کارهای فوق در جنگ از مسلمانان صادر شود. پیغمبر… هرگاه فرمانده ای را بر لشکری یا گروهی تعیین می کرد به او سفارش می نمود که از خدا پروا داشته باشد، از عذابش بترسد، پرهیزگار باشد و با مسلمانانی که با او هستند به نیکی و خوبی رفتار کند و بعداً می فرمود:«اغزوا باسم الله فی سبیل الله، قاتلوا من کفر باالله، اغزوا ولا تفلو، ولا تغدروا ولا تمثلوا ولا تقتلوا ولیداً»؛ به نام خدا و در راه خدا جهاد کنید و با کسانی که کفر می ورزند به جنگ بپردازید، ولی حیله و خیانت نکنید و از قانون اسلام خارج نشوید و غدر و ظلم ننمایید، کشته ها را مثله نکنید و بچه ها را نکشید(1)». حتی اگر دشمنان، جنازه مسلمانان را مثله کردند، بهتر آن است که مسلمانان در این کار مقابله به مثل نکنند.

اولین خلیفه اسلام به فرمانده خود«اسامه»، توصیه و سفارش کرد که نباید خیانت کنند، به حیله و نیرنگ متوسل شوند، مرتکب جور و ظلم گردند، دشمنان را مثله کنند، بچه های کوچک و پیرمردان و زنان را بکشند، درختان خرما را قطع یا آن ها را آتش بزنند، درخت های مثمر را قطع کنند و نیز نباید گوسفند یا گاو و یا شتری را مگر به خاطر خوردن گوشت آن ها سر ببرند.

4. قانون بین المللی می گوید که باید با اسیران به خوبی رفتار شود و اذیت و آزار نشوند و نباید آنان را به قتل رساند یا زخمی کرد و نباید با آن ها بدرفتاری شود و هرگاه خود را تسلیم کردند، نباید به آنان توهین کرد و تحقیرشان نمود و یا آزادی آنان را پایمال کرد. شریعت اسلام نیز می گوید که باید با کلیه اسیران به خوبی و با شیوه پسندیده رفتار شود. قرآن رفتار نیک با اسیران را جزو بِرّ و احسان که نشانه ایمان

ص: 334


1- . ر.ک. صحیح مسلم، ح5، ص 140(به نقل از کتاب روح الدین الاسلامی، ص 690).

مسلمانان می باشد، به حساب آورده است. خداوند متعال از مؤمنانی که با اسیران به خوبی رفتار می نمایند، تمجید کرده است و می فرماید:

«وَیُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَیٰ حُبِّهِ مِسْکِینًا وَیَتِیمًا وَأَسِیرًا إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزَاءً وَلَا شُکُورًا»(1)؛ و غذایی را که از شدت احتیاج، آن را دوست می داشتند به مسکین و یتیم و اسیر عطا کردند و گفتند: جز این نیست که شما را برای خشنودی خدا اطعام می کنیم، نه از شما عِوضی می خواهیم و نه انتظار سپاس و ثنایی داریم.

پیغمبر… اصحابش را به حسن رفتار و معامله پسندیده با اسیران سفارش می کرد و می فرمود: «احسنوا اسارهم»؛ اسارت آنان را درنظرگیرید و به خوبی با ایشان رفتار کنید. پیغمبر… بر جماعتی از اسیران منت گذاشته و ایشان را بدون عوض آزاد کرده است؛ برخی را در مقابل فدیه و پرداخت مال و بعضی را در برابر تعلیم دادن به بچه های مسلمانان آزاد کرده است(2).

صلح و احکام اهل بغی

در تعالیم اسلام درمورد عقیدۀ توحید و یکتاپرستی، مسلمانان مکلف نشدند که آغازگر جنگ با مشرکان باشند، اما به دلیل اهمیت صلح، دین اسلام برای رویارویی با مسلمانان ستمگری که از راه زور و چپاول و سرکوبی، آزادی دیگران را نادیده می انگارند، استفاده از ابزار قدرت و فشار را توصیه کرده است(3).

به دلیل آن که دین اسلام دین رحمت و اخوت است و خواهان استقرار صلح و امنیت در میان آحاد جامعه می باشد، برای مجرمان سیاسی که مسلمانند و با توجیهاتی علیه امام یا فرماندار کل جامعه می شورند و دیگران را نیز برمی انگیزانند، احکامی ویژه دارد که بازهم روح انعطاف پذیر آموزه های اسلامی و رأفت و رحمت را درخلال آن

ص: 335


1- . انسان، آیه 8و9.
2- . مطالب عنوان مقایسه قانون اسلام و قوانین بین المللی از: عبدالفتاح عفیف طباره، روح الدین الاسلامی، ص 687-692 با اختصار.
3- . آیات 9 و 10 سوره حجرات«احکام بغاه» را مطرح نموده است.

احکام مشاهده می کنیم. امام مالک، شافعی و احمد بن حنبل برای پیکار اهل عدل با اهل بغی، آغاز جنگ از سوی آنان(اهل بغی) را شرط می دانند، هرچند امام ابوحنیفه آن را شرط نمی داند، بلکه تجمع و نافرمانی اهل بغی را برای پیکار با آن ها کافی می داند. دین اسلام به کرامت انسان ها و حقوقشان توجه دارد تا جایی که می گوید: تا زمانی که اهل بغی از حقی امتناع یا با دستوری مخالفت نکرده اند و وجود آن ها خطری برای نظام اسلامی و مسلمانان دربرنداشته باشد، نباید پیش از شورش آن ها متعرضشان شد. روش حضرت علی† در برخورد با خوارج نیز همین گونه بود که ابتدا بر خوارج نهروان فرماندهی را تعیین کرد و آن ها پس از مدتی که از فرمانده اطاعت کردند، او را به قتل رساندند. حضرت کسی را نزد خوارج فرستاد تا قاتل فرمانده را تسلیم وی کنند، ولی آنان از این کار خودداری کردند و گفتند: ما همه قاتلیم. آن گاه حضرت علی† با آنان وارد نبرد شد(1) و حتی بعد از شکست آن ها دستور تعقیبشان را صادر نکرد و خطاب به آنان فرمود: شما بر ما سه حق دارید: 1. مانع حضور شما در مسجد نمی شویم؛ 2. تا زمانی که «فیء» و غنایم در اختیار ما باشد، شما را از آن بی بهره نخواهیم کرد؛ 3. پیش از شما دست به شمشیر نخواهیم برد و آغازگر جنگ نخواهیم بود(2).

این است سیرۀ عادلانه اسلام و توجه مهربانانه تربیت یافتگان این مکتب به کرامت و حقوق انسانها. درخلال شورش و پس از شورش اهل بغی، ولی امر مسلمانان باید به قصد دفع شورشیان، نه کشتن و نابودی آن ها پیکار کند و با کسانی که با او رودررو هستند، بجنگد و از تعقیب کسانی که فرار کرده اند، خودداری کند. هم چنین نباید مجروحان، اسیران و کسانی را که سلاح بر زمین نهاده اند، بکشد یا اموالشان را مصادره کند و یا زنان و فرزندانشان را به اسارت برد(3).

پس از پایان یافتن جنگ، ولی امر باید اموال اهل بغی را که در دست اهل عدل است

ص: 336


1- . عبدالقادر عوده، حقوق جنایی اسلام براساس مذاهب پنج گانه، ج1، ص 142-146.
2- . یوسف قرضاوی، فقه سیاسی، ص 213.
3- . سیدقطب، تفسیر فی ظلال القرآن، ج6، ص 3343

به آن ها بازگرداند و اموالی که در غیر میدان جنگ از بین رفته، تلف کننده ضامن آن است. اهل بغی ضامن اموال و نفوسی نیستند که در غوغای جنگ از بین برده اند، ولی در برابر اموال و نفوسی که در غیر حالت جنگ از بین برده اند، ضامن و مسئولند و این عقیده، عقیدۀ راجح است(1).

نتیجه گیری

در اسلام، خداوند نام های نیکویی دارد که از جمله زیباترین آن ها دو نام«رحمان» و«رحیم» است. رحمت خداوند بر غضبش سبقت گرفته و رحمت الهی، تمام هستی را پر کرده است، تا جایی که مذمت شده اند آنانی که از رَوح و رحمت خداوند ناامید می شوند و دیگران را هم ناامید می کنند. پیامبر اسلام نیز با صفت رحمت و رأفت معرفی شده اند.

حال در آیینی که پروردگارش سرچشمه رحمت و پیامبر آن مصداق بارز و کامل مهرورزی و عطوفت می باشد، بی انصافی نیست که مسلمانان، طَرفی از رحمت و رأفت برنگیرند و در انظار جهانیان به تعصب و ترور و خشونت و غضب شناخته شوند. هم چنین هر روز به دلیل سهل انگاری هایشان، آیین مسیحیت به عنوان مسلک صلح و دوستی به رخشان کشیده شود و از سویی، تعصب و خامی و جنگ افروزی و خشونت ورزی و تکفیر و عملیات انتحاری شان چونان پتکی مهلک بر سر اسلام و قرآن کوبیده شود. از آن بدتر، به سبب شیوه برخورد نادرست ما، دشمنان از شخصیت پیامبر رحمت (و ما ارسلناک الا رحمه للعالمین(2)) سوء استفاده کنند و کاریکاتورهای مستهجن و توهین آمیز و فیلم های مضحک و مسخره عرضه کنند و جهانیان پیامبری را که نامش نام جمله انبیا بود و آنچه همه خوبان داشتند، او به تنهایی داشت، در جایگاهی پایین تر از موسی و عیسی و... بنشانند.

ص: 337


1- . آلوسی بغدادی، تفسیر روح المعانی، ج26، ص 150.
2- . انبیاء، آیه 107.

آیا وقت آن نرسیده است که ما مسلمانان بیدار شویم و باری دیگر با ارزش هایی مثل رحمت و صلح و آشتی، قرآن و پیامبرمان را به جهانیان معرفی کنیم؟ آیا سپیده دم چنین آرزویی رخ از نقاب بیرون نکشیده است؟! آیا با گستردگی رحمت الهی و آموزه های صلح آمیز قرآنی و نگاه محبت آمیز نبوی به جامعه انسانی، اگر بازهم در میان آحاد امت اسلامی شاهد قتل و غارت و چپاول باشیم، نباید به ایمانمان شک کنیم و بیم آن داشته باشیم چونان که ادعای ایمان از اَعراب روزگار پیامبر… نفی شد، از ما هم نفی شود؟«قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَکِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ(1)».

بنابراین در قرآن حق باید پناه برد، و دگرباره تجدید ایمان کرد. و با آموزه های گهربار آن تجدید میثاق نمود تا بار دیگر شاهد مجد و عظمت اسلام و مسلمانان باشیم، زیرا عظمت و عزت از دست رفته، جز درسایه تفاهم و تعاون توأم با رحمت و رأفت ممکن نیست. اگر مشاجره ها و اختلاف های کوچک اصلاح نشود، ریشه عداوت تدریجاً در دل ها نفوذ می کند و ملت متحد به جمعی پراکنده، زبون و ضعیف مبدل خواهد شد، تا جایی که بیم آن می رود که اصل موجودیت اسلام و قرآن به خطر بیفتد.

حسن ختام و رحیق مختوم این مقاله، کلام حکیمانه سیدنا علی† است که به مالک اشتر فرمود:

«هرگز صلحی را که از سوی دشمن پیشنهاد می شود و رضای خدا در آن است رد مکن، زیرا در صلح برای سپاه تو آسایش و تجدید قوا و برای خودت آرامش از اندوه و غم ها و برای ملت مایۀ امنیت است(2)

ص: 338


1- . حجرات، آیه 14.
2- . سیدعلی نقی فیض الاسلام، نهج البلاغه، ص 1027 نامه 53، بند 74.
منابع

1. قرآن کریم.

2. نهج البلاغه.

3. آلوسی، سید محمود، روح المعانی فی تفسیرالقرآن العظیم، ج 26، دارالاحیاء التراث العربی، بیروت- لبنان1405.

4. ابوزهره، محمد، معجزه بزرگ، ترجمه محمود ذبیحی، آستان قدس رضوی، بنیاد پژوهش های اسلامی، مشهد1379.

5. انصاری، محمدعلی، تفسیر سوره حجرات، بیان هدایت نور، مشهد1386.

6. بخاری، محمدابن اسماعیل، مختصر صحیح البخاری، عبدالقادر ترشابی، ج 1، حرمین، زاهدان1382.

7. بخاری، محمدابن اسماعیل، صحیح البخاری، دارالفکر، بیروت – لبنان 1401.

8. برقی، احمد ابن محمد ابن خالد، المحاسن، دارالکتب الاسلامیة، تهران 1370ه-.

9. تقی زاده اکبری، علی، جهاد در آیینه قرآن، زمزم هدایت، قم1383.

10. حجازی، فخرالدین، سه سخن، بعثت، تهران[ بی تا].

11. خرم شاهی، بهاء الدین، دانش نامه قرآن و قرآن پژوهی، دوستان و ناهید، تهران1377.

12. راغب اصفهانی، حسین ابن محمد، المفردات فی غریب القرآن، آرایه[ بی جا]1387.

13. رضوانی، علی اصغر،، اسلام شناسی و پاسخ به شبهات: دفاع از اسلام و پیامبر، انتشارات مسجد مقدس جمکران، قم1384.

14. زحیلی، وهبة، الفقه الاسلامی و ادلته، دارالفکر المعاصر، دمشق1997.

15. سابق، سید، فقه السنة، دارالکتاب العربی، بیروت- لبنان [بی تا].

16. سباعی، مصطفی، جامعه توحیدی اسلام و عدالت اجتماعی، ترجمه علی محمد حیدری، حکمت،[ بی جا ] 1357.

17. شرباصی، احمد، دایرة المعارف اخلاق قرآنی، ترجمه محمد بهاء الدین الحسینی، تازه نگاه، سنندج1379.

18. شلتوت، محمود، اسلام، آیین زندگی، ترجمه عبدالعزیز سلیمی، احسان، تهران1382.

19. ________________، سیری در تعالیم اسلام، ترجمه سیدخلیل خلیلیان، شرکت سهامی انتشار، تهران1361.

20. عباس نژاد، محسن، قرآن و حقوق، بنیاد پژوهش های قرآنی حوزه و دانشگاه، مشهد1385.

ص: 339

21. عبدالباقی، محمدفؤاد، ترجمه فارسی اللؤلؤ والمرجان: احادیث مشترک صحیح مسلم و بخاری، احسان، تهران1386.

22. عضیمه، صالح، معناشناسی واژگان قرآن، حسین سیدی، شرکت به نشر، مشهد1380.

23. عفیف طبّاره، عبدالفتاح، روح الدین الاسلامی، ابوبکر حسن زاده، نشر سقز(محمدی)، قم1370.

24. عوده، عبدالقادر، حقوق جنائی اسلام براساس مذاهب پنج گانه و مقایسه آن با حقوق عرفی، اکبر غفوری، آستان قدس رضوی، بنیادپژوهشهای اسلامی، مشهد1373.

25. قرضاوی، یوسف، فقه سیاسی، عبدالعزیز سلیمی، احسان، تهران 1379.

26. سید قطب، فی ضلال القرآن، ج 6، دارالشروق، قاهره1429.

27. مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار: الجامعه لدررالأخبار الأئمة الأطهار، مؤسسه الوفاء، بیروت- لبنان1403.

28. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیرنمونه، ج2، دارالکتاب الأسلامیة، تهران1375.

ص: 340

اسلام آیین صلح و دوستی و رحمت و رأفت / حاج خلیل صیادی

اشاره

حاج خلیل صیادی(1)

چکیده

در گذر تاریخ، همواره گروه هایی پدیدار شده اند که به نام اسلام و برپایی آیین آن، دست به نسل کشی انسان هایی زده اند که اعتقاداتشان با اعتقادات آن ها همسان نیست. آن ها برای موجّه جلوه دادن اعمال خود و نیز متقاعد کردن پیروان خود ناگزیر بودند به آیات قرآن استناد کنند. شماری از این گروه ها و پیروان آن ها از روی جهل گرفتار این اعمال پست و رذل شده اند و می پنداشته اند اعمالشان نزد خداوند متعال دارای اجر است. )الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا((2) مواجهه این افراد با آیات قرآن به صورت کاملا گزینشی صورت می گرفت. آن ها آیاتی را سرلوحه خود قرار می دادند که در آن سخن از جنگ و کشتار به میان آمده است. بدون این که این آیات را بررسی کنند و با نظام کلی قرآن و روح اسلام تطبیق دهند، به آن استناد می کردند. آن ها آیاتی را که در آن ها سخن از صلح و سازش و رفتار مسالمت آمیز با پیروان ادیان دیگر مطرح شده بود، نادیده می گرفتند و یا به نسخ آنان قائل می شدند. این افراد چهره خشن و خونریزی از اسلام به جهانیان ترسیم می کردند و به جای آن که به اسلام خدمت کنند به آن خیانت می کردند. در این مقاله آیاتی که این افراد برای پیشبرد اهداف و توجیه اعمال خود به آن استناد می جویند و مورد بررسی قرار خواهد گرفت.

کلیدواژگان: اسلام، صلح و دوستی، رحمت و رأفت.

ص: 341


1- . استاد حوزه علمیه محمدیه نگین شهر.
2- . کهف:104.
مقدمه:

خداوند متعال هنگامی که تصمیم خلقت نوع انسان را با فرشتگان مطرح کرد، فرشتگان لب به اعتراض گشودند که «آیا در آن کسی را می گماری که در آن فساد انگیزد، و خون ها بریزد؟» خداوند فرمود: «من چیزی می دانم که شما نمی دانید»(1)

اعتراض فرشتگان و عدم انکار آن از سوی خداوند، حاکی از آن است که نوع بشر پیوسته در معرض ابتلا به خشونت و خونریزی قرار دارد و برای رسیدن به آرامش و صلح، نیازمند روآوردن به خداوند و فرامین او و به کار بستن آن هاست. فرمان ها که با ارسال پیامبران آن ها را به انسان ابلاغ کرده است. با توجه به این که «اسلام» دین یگانه خداوند در تمامی اعصار بوده و تفاوت شرایعی که پیامبران مأمور به ابلاغ آن بوده اند، در راستای ماهیت و درونمایه و روح کلی این دین بوده و بنا به اقتضای شرایط و اعصار و دگرگونی شیوه زندگی و مقتضیات آن صورت گرفته، رسیدن به درک صحیح از دین خداوند حبل المتینی است که رسیدن به سعادت و نیک بختی در گرو چنگ زدن به آن خواهد بود.

آری، هر یک از پیامبران در عین این که تصدیق کننده شرایع قبل از خود بوده اند، شکل و قالب دین خداوند را که متناسب با احوال و شرایط مخاطبان بوده عرضه نموده اند. مهم ترین منبعی که می تواند ما را در شناخت دین راستین خداوند رهنمون شود همانا قرآن کریم است که هیچ گونه تردیدی در اصالت آن وجود ندارد. خداوند بارها در مقام امتنان به این نعمت بزرگ و موهبت الهی تصریح فرموده است: «و همگی به ریسمان خدا چنگ زنید، و پراکنده نشوید و نعمت خدا را بر خود یاد کنید: آن گاه که دشمنان [یکدیگر] بودید، پس میان دل های شما الفت انداخت، تا به لطف او برادران هم شدید و بر کنار پرتگاه آتش بودید که شما را از آن رهانید».(2)

ص: 342


1- . بقره، آیه 30.
2- . آل عمران، آیه 103.

آری، این است فرمایش خداوند متعال در قرآن کریم: )وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّیِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَی کَثِیرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلاً (1)(. (و به راستی ما فرزندان آدم را گرامی داشتیم، و آنان را در خشکی و دریا [بر مرکب ها] برنشاندیم، و از چیزهای پاکیزه به ایشان روزی دادیم، و آن ها را بر بسیاری از آفریده های خود برتری آشکار دادیم، از بزرگ ترین فضایلی که خداوند به انسان بخشیده که او را از مخلوقات دیگر متمایز می کند این است که انسان بر خلاف سایر موجودات، علاوه بر شناخت، قادر به شناساندن است.(2) موجودات دیگر ممکن است نسبت به چیزی معرفتی کسب کنند، اما قادر نیستند معرفت کسب شده را به دیگران انتقال دهند. لذا انسان اگر بخواهد از این فضیلتی که خداوند به او اختصاص داده بهره مند شود، باید به دنبال شناخت حقیقت و شناساندن آن به دیگران باشد.

شرایط ظهور اسلام

گذری کوتاه در تاریخ، نشان می دهد که اسلام در شرایطی ظهور کرد که جنگ و خونریزی در جزیرۀ العرب بیداد می کرد. قبایل با یکدیگر وارد جنگ طولانی مدت و خانمان سوز شده بودند. آن چنان که قرآن به آن اشاره می کند: )وَاذْکُرُواْ نِعْمَةَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنتُمْ أَعْدَاء فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا((3) (و نعمت خدا را بر خود یاد کنید: آن گاه که دشمنان [یکدیگر] بودید، پس میان دلهای شما الفت انداخت، تا به لطف او برادران هم شدید).

قبل از ظهور اسلام اتحاد و همبستگی مردم از قبیله تجاوز نمی کرد. آن ها فکر می کردند که صرف هم قبیله بودن، باعث می شود بینشان اتحاد و همدلی برقرار باشد. لذا کوچک ترین نزاع و درگیری بین دو نفر از دو قبیله مختلف، باعث شعله ور شدن آتش جنگ می گردید و هیچ وقت حق و یا باطل بودن دو طرف مورد توجه واقع نمی شد. اما

ص: 343


1- .[1] اسراء، آیه 70.
2- . نک: فخر رازی، مفاتیح الغیب، 21/374.
3- . آل عمران، آیه103.

اسلام محور اتحاد مردم را از مرز قبیله و ایل و تبار فراتر برد و آن ها را زیر پرچم توحید فراخواند. دیگر محور اتحاد، باورمندی به یگانگی خداوند و قبول دین راستین او بود. با ظهور اسلام محور، اعتقاد شد و معیار، حقیقت.

حق حیات

حق حیات، مهم ترین حقوقی است که مورد توجه قرآن قرار گرفته است. آن گاه که قابیل، عزم کشتن هابیل می کند، هابیل به او می گوید: )لَئِن بَسَطتَ إِلَیَّ یَدَکَ لِتَقْتُلَنِی مَا أَنَاْ بِبَاسِطٍ یَدِیَ إِلَیْکَ لَأَقْتُلَکَ إِنِّی أَخَافُ اللّهَ رَبَّ الْعَالَمِینَ (؛(1) (اگر دست خود را به سوی من دراز کنی تا مرا بکشی، من دستم را به سوی تو دراز نمی کنم تا تو را بکشم، چرا که من از خداوند، پروردگار جهانیان می ترسم). در همین راستا در حدیث نبوی آمده است: «إِذَا الْتَقَی الْمُسْلِمَانِ بِسَیْفَیْهِمَا فَالْقَاتِلُ وَالْمَقْتُولُ فِی النَّارِ قُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ هَذَا الْقَاتِلُ فَمَا بَالُ الْمَقْتُولِ قَالَ إِنَّهُ کَانَ حَرِیصًا عَلَی قَتْلِ صَاحِبِهِ» (هرگاه دو نفر مسلمان به روی هم شمشیر کشیدند، قاتل و مقتول هر دو وارد جهنم خواهند شد، گفتم: یا رسول خدا! قاتل این گونه است، اما مقتول برای چه؟ فرمود: زیرا که او نیز به کشتن برادر خود حریص بوده است).(2)

این آیه و این روایت از جمله بارزترین ادله ای است که نشان می دهد اسلام تا چه اندازه به مسئله حق حیات برای انسان اهمیت می دهد.

در این آیه خداوند متعال می فرماید: )مِنْ أَجْلِ ذَلِکَ کَتَبْنَا عَلَی بَنِی إِسْرَائِیلَ أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْسًا بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا وَمَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعًا...( (3) (از این روی بر فرزندان اسرائیل مقرر داشتیم که هر کس کسی را - جز به قصاص قتل، یا [به کیفر] فسادی در زمین - بکشد، چنان است که گویی همه مردم را کشته باشد. و هر کس کسی را زنده بدارد، چنان است که گویی تمام مردم را زنده داشته است....).

ص: 344


1- . مائده، آیه 28.
2- . بخاری، ج1، ص20.
3- . مائده، آیه32.

مراغی در تفسیر آیه می گوید:

و فی الآیة إرشاد إلی ما یجب من وحدة البشر و حرص کل منهم علی حیاة الجمیع و الابتعاد عن ضرر کل فرد، فانتهاک حرمة الفرد انتهاک لحرمة الجمیع، و القیام بحق الفرد بمقدار ما قرر له فی الشرع قیام بحق الجمیع...»؛ (این آیه ارشاد به این دارد که اتحاد نوع بشر لازم و ضروری است و باید هر یک از آن ها به حفظ حیات و زندگانی جمیع بشر، حریص باشد و از آزار رساندن به تک تک افراد اجتناب کند، زیرا شکستن حرمت یک فرد، در واقع حرمت شکنی جمیع افراد است و قیام به حق یک فرد - به آن اندازه که در شرع مقرر شده - قیام به حق جمیع نوع بشر است).(1)

در این آیه، دو مورد استثنا شده است: یکی قصاص نفس و دیگری دفع فساد. این دو مورد نیز برای جلوگیری از وقوع قتل و جنایت تشریع شده است. آن چنان که راجع به قصاص می فرماید: )وَلَکُمْ فِی الْقِصَاصِ حَیَاةٌ یَاْ أُولِیْ الأَلْبَابِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ((2) (و ای خردمندان، شما را در قصاص زندگانی است، باشد که به تقوا گرایید).

سید قطب در تفسیر این آیه می گوید:

«تشریع قصاص به منظور انتقام نیست، و یا به منظور زدودن تشنگی کینه نیست، بلکه هدفی برتر و والاتر از این موارد در آن نهفته است. قصاص به منظور حیات است و در راه حفظ حیات است، بلکه قصاص نفس حیات است... حیاتی که در قصاص نهفته است باعث می شود که شخص، ابتدائاً از ارتکاب قتل خودداری کند، زیرا کسی که اطمینان داشته باشد که قرار است زندگی خود را در ازای قتلی که مرتکب می شود از دست بدهد، به تردید خواهد افتاد و راجع به آخر و عاقبت کار خود فکر خواهد کرد... تجاوز به زندگی یک فرد، در واقع تجاوز به زندگی تمامی افرادی است که در حق حیات با این فرد دارای اشتراکند. بنابراین اگر قصاص باعث شود که فرد جنایتکار

ص: 345


1- . مراغی،ج 6، ص102.
2- . بقره، آیه179.

از ریختن خون یک نفر خودداری کند، در واقع او را از تجاوز به زندگی تمامی افراد بازداشته است»(1)

و اما استثنای دوم که عبارت بود از جلوگیری از فساد:

خداوند متعال می فرماید:

) أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَی نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ

الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِن دِیَارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلَّا أَن یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیرًا وَلَیَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن یَنصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ ((2) (به کسانی که جنگ بر آنان تحمیل شده، رخصت [جهاد] داده شده است، چرا که مورد ظلم قرار گرفته اند، و البته خدا بر پیروزی آنان سخت تواناست. همان کسانی که بناحق از خانه هایشان بیرون رانده شدند. [آن ها گناهی نداشتند] جز این که می گفتند: «پروردگار ما خداست» و اگر خدا بعضی از مردم را با بعض دیگر دفع نمی کرد، صومعه ها و کلیساها و کنیسه ها و مساجدی که نام خدا در آن ها بسیار برده می شود، سخت ویران می شد، و قطعاً خدا به کسی که [دین] او را یاری می کند، یاری می دهد، چرا که خدا سخت نیرومند شکست ناپذیر است.

«اذن» که در اول آیه مطرح شده حاکی از آن است که مسلمانان تا مدت ها - حتی به صورت تدافعی- از جنگ منع شده بودند. هنگامی که آن ها از دیار و منازل خود اخراج می شوند و به سبب اعتقادشان به یگانگی خداوند و رسالت فرستاده اش در تنگنا قرار می گیرند، خداوند به آن ها اجازه می دهد که جهت دفاع از کیان عقیده و نفوس خود وارد نبرد شوند: ) إِنَّ اللَّهَ یُدَافِعُ عَنِ الَّذِینَ آمَنُوا...(؛(3) (قطعاً خداوند از کسانی که ایمان آورده اند دفاع می کند...).

طرح معابد مختلف نظیر صومعه ها، کلیساها، کنیسه ها و مساجد در ذیل آیه حکایت از آن دارد که مردم باید در مورد ایمان به خداوند و انجام فرایض دینی آزاد و صاحب

ص: 346


1- . سیدقطب، ج1،ص116.
2- . حج، آیه 39 و 40.
3- . حج،آیه 38.

اختیار باشند و ممانعت آن ها از مناسک دینی و آزار رساندن به آن ها در این باره ظلم و تعدی به حقوقشان تلقی می شود.

) وَقَاتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُمْ وَلاَ تَعْتَدُواْ إِنَّ اللّهَ لاَ یُحِبِّ الْمُعْتَدِینَ((1) و در راه خدا، با کسانی که با شما می جنگند، نبرد کنید، و[لی] از اندازه درنگذرید، زیرا خداوند تجاوزکاران را دوست نمی دارد.. «فَإِنِ انتَهَواْ فَلاَ عُدْوَانَ إِلاَّ عَلَی الظَّالِمِینَ»(2) (پس اگر دست برداشتند، تجاوز جز بر ستمکاران روا نیست).

اگرچه در شماری از آیات مسلمانان به جنگ با کافران دستور یافته اند، اما در تمامی موارد، جنگ تدافعی بوده است. در قرآن هیچ آیه ای وجود ندارد که به مسلمانان دستور داده باشد ابتدائا با کافران - به سبب این که از پذیرش دین اسلام امتناع می ورزند- وارد جنگ شوند. بلکه آیات قرآن صراحت به این دارند که حتی مسلمانان از اینکه با غیر همکیشان خود به نیکی و عدالت رفتار کنند، منع نشده اند: )لَا یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَلَمْ یُخْرِجُوکُم مِّن دِیَارِکُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ إِنَّمَا یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ قَاتَلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَأَخْرَجُوکُم مِّن دِیَارِکُمْ وَظَاهَرُوا عَلَی إِخْرَاجِکُمْ أَن تَوَلَّوْهُمْ وَمَن یَتَوَلَّهُمْ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ((3) ([امّا] خدا شما را از کسانی که در [کار] دین با شما نجنگیده و شما را از دیارتان بیرون نکرده اند، باز نمی دارد که با آنان نیکی کنید و با ایشان عدالت ورزید، زیرا خدا دادگران را دوست می دارد. فقط خدا شما را از دوستی با کسانی باز می دارد که در [کار] دین با شما جنگ کرده و شما را از خانه هایتان بیرون رانده و در بیرون راندنتان با یکدیگر همپشتی کرده اند. و هر کس آنان را به دوستی گیرد، آنان همان ستمگرانند).

جهاد ابتدایی یا جهاد دفاعی؟!

این بخش، مهم ترین بخش موضوع است و اتخّاذ پاسخ در قبال این سؤال، سمت و سویی کلی به معادلات نظامی و اجتماعی مسلمانان برجای می گذارد. لذا شایسته است

ص: 347


1- . بقره، آیه190.
2- . بقره، آیه 193.
3- . ممتحنه، آیه 8 و9.

سعی کنیم در این خصوص از پیش فرض های ذهنی، فتاوای تاریخی و دیگر اموری که فهم مان را از آیات قرآن دچار اشکال کند، فاصله بگیریم.

این که در شماری از آیات، بحث جهاد و قتال و قوانین جنگی مطرح شده قابل انکار نیست. اما نباید با دیدن یک آیه راجع به جنگ نگاه و برداشت موردی داشته باشیم، بلکه باید با ملاحظه ی آیات مرتبط، به یک دیدگاه ساختاری و کلی برسیم. در دستور زبان عربی افعالی که در باب مفاعله استعمال می شوند دلالت بر اشتراک دارند. لذا تمام آیاتی که افعالش در این باب به کار رفته باید بررسی شود که شروع کننده نبرد چه گروهی بوده است؟ )أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا...(،(1) (به کسانی که جنگ بر آنان تحمیل شده، رخصت [جهاد] داده شده است، چرا که مورد ظلم قرار گرفته اند). ) فَلاَ عُدْوَانَ إِلاَّ عَلَی الظَّالِمِینَ((2) (تجاوز جز بر ستمکاران روا نیست). ) فَمَنِ اعْتَدَی عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُواْ عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَی عَلَیْکُمْ((3) (پس هر کس بر شما تعدّی کرد، همان گونه که بر شما تعدّی کرده، بر او تعدّی کنید).

با توجه به این آیات تشریع جهاد و وضع قوانین جنگی به منظور دفع ظلم است نه تحمیل عقیده. همان گونه که آیات دیگر مؤید آن است: ) لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ(؛(4) (در دین هیچ اجباری نیست. و راه از بیراهه بخوبی آشکار شده است). )وَقُلِ الْحَقُّ مِن رَّبِّکُمْ فَمَن شَاء فَلْیُؤْمِن وَمَن شَاء فَلْیَکْفُرْ(،(5)

(و بگو: «حق از پروردگارتان [رسیده] است. پس هر که بخواهد بگرود و هر که بخواهد انکار کند). )إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَإِمَّا کَفُورًا( (ما راه را بدو نمودیم یا سپاسگزار خواهد بود و یا ناسپاسگزار)

با این وجود، در اکثر کتاب های فقهی جهاد ابتدایی واجب دانسته شده است. در این باره به شماری از آیات و روایات استدلال شده است. از جمله:

ص: 348


1- . حج، آیه 39.
2- . بقره، آیه193.
3- . بقره، آیه 194.
4- . بقره، آیه256.
5- . کهف، آیه 29.

)قُل لِّلْمُخَلَّفِینَ مِنَ الْأَعْرَابِ سَتُدْعَوْنَ إِلَی قَوْمٍ أُوْلِی بَأْسٍ شَدِیدٍ تُقَاتِلُونَهُمْ أَوْ یُسْلِمُونَ(؛(1) (به برجای ماندگان بادیه نشین بگو: «به زودی به سوی قومی سخت زورمند دعوت خواهید شد که با آنان بجنگید یا اسلام آورند)

آلوسی «او» را برای «تنویع و حصر» دانسته و عنوان کرده که یا باید با آن ها جنگید و یا باید مسلمان شوند. راه سومی برای آن ها وجود ندارد(2) مراغی نیز در این باره می گوید:

فعلیکم أن تخیّروهم بین أمرین: إما السیف، و إما الإسلام و هذا حکم عام فی مشرکی العرب و المرتدین یجب اتباعه (بر شما لازم است آن ها را بین دو امر مخیر بگذارید: یا شمشیر و یا اسلام. و این حکم در مشرکان عرب و مرتدان عمومیت دارد و باید به آن پای بند بود)...(3) مراغی «او» را در این آیه به مفهوم «حتی» تلقی کرده و قتال را تا مسلمان شدن قوم واجب دانسته است.

علامه طباطبائی نیز موافق همین دیدگاه است چنان که گفته است: «استیناف بر تنویع دلالت دارد؛ یعنی تا زمان مسلمان شدنشان باید با آن ها جنگید، زیرا آن ها مشرک هستند و بر خلاف اهل کتاب، از آن ها جزیه پذیرفته نمی شود بلکه تا زمانی که اسلام آورند باید با آن ها جنگید».(4)

اما طبری این گونه تعبیر کرده که: «یا شما با آن ها خواهید جنگید و یا آن ها بدون اینکه جنگ و قتالی صورت پذیرد مسلمان خواهند شد».(5) بنابراین طبری کاربرد «او» را در این آیه برای شک و تردید دانسته است. وی در ادامه به قراءت دیگری اشاره می کند که در آن )تُقاتِلُونَهُمْ أَوْ یُسْلِمُوا( قرائت شده، که در این صورت معنای آیه این گونه می شود

ص: 349


1- . فتح، آیه16.
2- . آلوسی، ج13، ص258.
3- . مراغی، ج26، ص99.
4- . طباطبایی، ج18، ص281.
5- . طبری، جامع البیان، ج26، ص52.

که تا زمانی که آن ها اسلام بیاورند، باید با آن ها بجنگید. اما این قرائت را مخالف قرائت مشهور و نادرست می داند.(1)

نظر فخر رازی نیز موافق قول طبری است چنان که گفته: «اشاره به این است که یکی از این دو امر محقق خواهد شد».(2)

علاوه بر آن روایات راجع به این که مصداق این «قوم سخت زورمند» چه کسانی هستند، همداستان نیستند. شماری آن ها را اهل فارس دانسته اند، شماری دیگر اهل روم و شماری دیگر هم آن ها را بر قبایل عرب تطبیق داده اند.(3) بنابراین اختصاص دادن این آیه به مشرکان عرب و مرتدان از پشتوانه ی محکمی برخوردار نیست.

آیه دیگری که به آن استناد می شود: )أَفَغَیْرَ دِینِ اللّهِ یَبْغُونَ وَلَهُ أَسْلَمَ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ طَوْعًا وَکَرْهًا وَإِلَیْهِ یُرْجَعُونَ((4) آیا جز دین خدا را می جویند؟ با آن که هر که در آسمان ها و زمین است خواه و ناخواه سر به فرمان او نهاده است، و به سوی او بازگردانیده می شوند).

شماری از اقوال، طوع و کره را در این آیه این گونه تفسیر کرده اند که منظور از «کره» در این آیه کسانی هستند که از ترس شمشیر به اسلام گراییده اند.(5) اما قول مذکور تنها تفسیر این آیه نیست. بلکه از جانب مفسران تفاسیر متعددی راجع به این آیه صورت گرفته است. بنابر یک قول منظور از «طوع» فرشتگان و پیامبران هستند و منظور از «کره» کسانی هستند که علی رغم میلشان اسلام آورده اند.(6) بنابر یک قول دیگر منظور از طوع کسانی هستند که به میل و اختیار خود مسلمان شده اند و منظور از کره کافرانی

ص: 350


1- . همان،ج26، ص52.
2- . فخر رازی، ج28، ص78.
3- . نک همان، ج26، ص52.
4- . آل عمران، آیه83.
5- . طبری، جامع البیان، ج3، ص240.
6- . همان، ج3، ص239.

هستند که هنگام مشاهده ی عذاب خداوند اسلام آورده اند و اسلامشان در آن حالت نفعی به حالشان ندارد.(1) قول دیگر حاکی از آن است که منظور از طوع و کره در این آیه میل و رغبت برای عبادت خداوند است. یعنی شماری از روی میل و با رغبت خداوند را عبادت می کنند و شماری دیگر از روی اکراه و بر خلاف میل باطنیشان خداوند را عبادت می کنند.(2) قول دیگری می گوید اسلام از روی کره مربوط به عهد المیثاق می باشد که تمامی انسان ها در آن زمان به الوهیت خداوند اقرار کرده اند.(3)

علامه طباطبائی اسلام را در این آیه، اسلام تکوینی می داند، نه اسلام به معنای خضوع و عبودیت، زیرا شامل تمامی اهل آسمان ها و زمین می شود و اهل کتاب را نیز در بر می گیرد. بنابراین طوعشان رضایت به اراده خداوند در اموری است که مورد پسندشان واقع می شود و کرهشان مربوط به اراده خداوند در اموری است که مورد پسندشان نیست اما از روی اجبار باید به آن گردن نهند. مانند مرگ، فقر، بیماری و....(4)

باید توجه داشت که اگر قرار باشد عقاید با زور تحمیل شود، ابتلا و امتحان الهی مفهوم خودش را از دست خواهد داد. اجبار کردن مردم بر قبول راه حق و صراط مستقیم مورد نظر خداوند نیست. چنان که این موضوع صریحا در آیات قرآن مطرح شده است )... وَلَوْ شَاء اللّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَکِن لِّیَبْلُوَکُمْ فِی مَآ آتَاکُم فَاسْتَبِقُوا الخَیْرَاتِ...((5) (و اگر خدا می خواست شما را یک امّت قرار می داد، ولی [خواست] تا شما را در آنچه به شما داده است بیازماید. پس در کارهای نیک بر یکدیگر سبقت گیرید)

و نیز خداوند متعال برای اعتقادی که از روی اجبار تحمیل شده باشد ارزشی قائل نیست و اثری بر آن مترتب نمی کند. چنان که می فرماید: )مَن کَفَرَ بِاللّهِ مِن بَعْدِ إیمَانِهِ إِلاَّ مَنْ أُکْرِهَ

ص: 351


1- .[1] همان، ص240.
2- . همان،ص240.
3- . همان، ص240.
4- . المیزان، ج3، ص336.
5- . مائده، آیه48.

وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالإِیمَانِ...((1) هر کس پس از ایمان آوردن خود، به خدا کفر ورزد [عذابی سخت خواهد داشت] مگر آن کس که مجبور شده و [لی] قلبش به ایمان اطمینان دارد.

آیه دیگری که معاندان برای نسبت دادن اسلام به خشونت و خونریزی به آن تکیه می کنند، آیه زیر است:

) فَإِذا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّی إِذَا أَثْخَنتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاء حَتَّی تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا....( پس چون با کسانی که کفر ورزیده اند برخورد کنید، گردن ها [یشان] را بزنید. تا چون آنان را [در کشتار] از پای درآوردید، پس [اسیران را] استوار در بند کشید سپس یا [بر آنان] منّت نهید [و آزادشان کنید] و یا فدیه [و عوض از ایشان بگیرید]، تا در جنگ، اسلحه بر زمین گذاشته شود...).(2)

این آیه در صدد تشریح قوانین جنگی است. نباید با دیدن صدر آیه و بدون ملاحظه ذیل این آیه و ملاحظه ی آیات هم مضمون دیگر عجولانه راجع به آن قضاوت کرد. صدر آیه اوج معرکه جنگ را به تصویر می کشد که ناگزیر باید با معاندان برخورد کرد و آنان را از پای در آورد، اما هنگامی که آنان رو به ضعف نهادند و شماری از آنان اسیر شدند، دیگر ضرب رقاب متوقف خواهد شد و مسلمانان باید یکی از این دو راه را در قبال آنان اتخاذ کنند: یا باید بر آنان منت نهاده و بدون دریافت مبلغی آنان را آزاد کنند و یا این که آزادی آنان را منوط به پرداخت فدیه کنند. پرواضح است که کشتار آنان به این منظور نیست که عقیده ای بر خلاف عقیده ی مسلمانان دارند، زیرا اگر چنین بود بعد از آن که اسیر شدند نیز باید کشته می شدند. در حالی که خداوند به آزادی آنان امر فرموده است.

باید توجه داشت که جنگ، قوانین خاص خود را دارد و ممکن است نسبت به شرایط تغییر کند، چنان که فقها راجع به شیوه برخورد با اسیران، آرای مختلفی ابراز

ص: 352


1- . نحل، آیه 106.
2- . محمد، آیه 4.

کرده اند.(1) گرچه در شماری از این اقوال مجازات مرگ نیز عنوان شده است، اما این گونه مجازات ها جزو مجازات های جنگی به شمار می رود و نباید آن را به نسل کشی کفار تفسیر کرد، زیرا اگر قرار بر نسل کشی بود، آزاد کردن اسیران به هیچ وجه تشریع نمی شد.

اصل بر این است که نسل باید حفظ شود: )وَإِذَا تَوَلَّی سَعَی فِی الأَرْضِ لِیُفْسِدَ فِیِهَا وَیُهْلِکَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللّهُ لاَ یُحِبُّ الفَسَادَ((2) و چون برگردد [یا ریاستی یابد] کوشش می کند که در زمین فساد نماید و کشت و نسل را نابود سازد، و خداوند تباهکاری را دوست ندارد. اما جنگ حالت و وضعیتی است که شرایطی استثنایی به وجود می آورد و انسان ها ناگزیر می شوند بر خلاف اصول و هنجارها وارد عمل شوند. درواقع خداوند به آن ها به لحاظ منافع طولانی مدت این اذن را می دهد که در برهه و شرایطی خاص مرتکب اعمالی شوند که در شرایط عادی به هیچ عنوان پذیرفته نیست. چنانکه می فرماید: ) مَا قَطَعْتُم مِّن لِّینَةٍ أَوْ تَرَکْتُمُوهَا قَائِمَةً عَلَی أُصُولِهَا فَبِإِذْنِ اللَّهِ...(3)( آنچه درخت خرما بریدید یا آنها را [دست نخورده] بر ریشه هایشان بر جای نهادید، به فرمان خدا بود.... در آیه قبلی نابودی کشت مورد نکوهش بود، اما دراین آیه بنا به شرایطی که جنگ ایجاب کرده مورد بازخواست نیست.

مورد دیگری که محل بحث است آیه ای است که در آن امر به کشتار منافقان صادر شده است )فَإِن تَوَلَّوْاْ فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَیْثُ وَجَدتَّمُوهُمْ ((4) پس اگر روی برتافتند، هر کجا آنان را یافتید به اسارت بگیرید و بکشیدشان. اما سیاق این آیه و آیات قبل و بعدش باید با دقت بررسی شود:

) فَمَا لَکُمْ فِی الْمُنَافِقِینَ فِئَتَیْنِ وَاللّهُ أَرْکَسَهُم بِمَا کَسَبُواْ أَتُرِیدُونَ أَن تَهْدُواْ مَنْ أَضَلَّ اللّهُ وَمَن یُضْلِلِ اللّهُ فَلَن

ص: 353


1- . رک میبدی، کشف الاسرار و عدۀ الابرار، ج9، ص178.
2- . بقره، آیه 205.
3- . حشر، آیه 5.
4- . نساء، آیه 89.

تَجِدَ لَهُ سَبِیلاً وَدُّواْ لَوْ تَکْفُرُونَ کَمَا کَفَرُواْ فَتَکُونُونَ سَوَاء فَلاَ تَتَّخِذُواْ مِنْهُمْ أَوْلِیَاء حَتَّیَ یُهَاجِرُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَیْثُ وَجَدتَّمُوهُمْ وَلاَ تَتَّخِذُواْ مِنْهُمْ وَلِیًّا وَلاَ نَصِیرًا إِلاَّ الَّذِینَ یَصِلُونَ إِلَیَ قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُم مِّیثَاقٌ أَوْ جَآؤُوکُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ أَن یُقَاتِلُوکُمْ أَوْ یُقَاتِلُواْ قَوْمَهُمْ وَلَوْ شَاء اللّهُ لَسَلَّطَهُمْ عَلَیْکُمْ فَلَقَاتَلُوکُمْ فَإِنِ اعْتَزَلُوکُمْ فَلَمْ یُقَاتِلُوکُمْ وَأَلْقَوْاْ إِلَیْکُمُ السَّلَمَ فَمَا جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ عَلَیْهِمْ سَبِیلاً ((1) شما را چه شده است که در باره منافقان، دو دسته شده اید؟ با اینکه خدا آنان را به [سزای] آنچه انجام داده اند سرنگون کرده است. آیا می خواهید کسی را که خدا در گمراهی اش وانهاده است به راه آورید؟ و حال آن که هر که را خدا در گمراهی اش وانهد هرگز راهی برای [هدایتِ] او نخواهی یافت. همان گونه که خودشان کافر شده اند، آرزو دارند [که شما نیز] کافر شوید، تا با هم برابر باشید. پس زنهار، از میان ایشان برای خود، دوستانی اختیار مکنید تا آن که در راه خدا هجرت کنند. پس اگر روی برتافتند، هر کجا آنان را یافتید به اسارت بگیرید و بکشیدشان و از ایشان یار و یاوری برای خود مگیرید. مگر کسانی که با گروهی که میان شما و میان آنان پیمانی است، پیوند داشته باشند، یا نزد شما بیایند در حالی که سینه آنان از جنگیدن با شما یا جنگیدن با قوم خود، به تنگ آمده باشد. و اگر خدا می خواست، قطعاً آنان را بر شما چیره می کرد و حتماً با شما می جنگیدند. پس اگر از شما کناره گیری کردند و با شما نجنگیدند و با شما طرح صلح افکندند، [دیگر] خدا برای شما راهی [برای تجاوز] بر آنان قرار نداده است.

در آیه 90 استثنایی وجود دارد که کشتار منافقان را از عمومیت خارج می کند. این آیه بیان می کند که شماری از منافقان که به اهل ذمه پیوسته اند، یا از جنگ با مسلمانان دست کشیده اند و طرح صلح افکنده اند، نباید مورد تعرض واقع شوند.

اما مشهورترین آیه قرآن راجع به جنگ، آیه ای است که به «سیف» معروف شده است:

)فَإِذَا انسَلَخَ الأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُواْ الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُواْ لَهُمْ کُلَّ مَرْصَدٍ فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ الصَّلاَةَ وَآتَوُاْ الزَّکَاةَ فَخَلُّواْ سَبِیلَهُمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ(؛(2) پس چون ماه هایِ حرام سپری

ص: 354


1- . نساء، آیات 88- 90.
2- . توبه، آیه 5.

شد، مشرکان را هر کجا یافتید بکشید و آنان را دستگیر کنید و به محاصره درآورید و در هر کمین گاهی به کمین آنان بنشینید، پس اگر توبه کردند و نماز برپا داشتند و زکات دادند، راه برایشان گشاده گردانید، زیرا خدا آمرزنده مهربان است).

گفته اند که تمام آیاتی که در آن ها مسلمانان دستور یافته اند تا به صورت مسالمت آمیز با مشرکان برخورد داشته باشند و یا از مواجهه با آن ها رویگردان شوند توسط این آیه نسخ شده است.(1)

هم چنین دیدگاه مفسران حاکی از این است که مشرکان عرب و بت پرستان یا باید اسلام را بپذیرند و یا باید کشته شوند. راه سومی برای آن ها وجود ندارد. بنابراین، اختیار انتخاب عقیده به کلی از آن ها سلب شده و ناگزیرند در قبال اسلام آوردن و یا مردن یکی را انتخاب کنند.(2)

در این آیات نکاتی وجود دارد که بسیار حائز اهمیت است:

1. در آیه پنجم که به آیه سیف مشهور است، غیر از قتل، دو راهکار دیگر نیز پیش بینی شده است: «اسارت و محاصره». طنطاوی درباره عبارت «خذوهم» می گوید که این کلمه کنایه از اسارت است. عرب از اسیر با عبارت «اخذ» تعبیر می کند.(3) محاصره هم از عبارت «واحصروهم» قابل برداشت است. با توجه به این که عبارت «خذوهم» عطف بر «اقتلوهم» عطف شده حاکی از آن است که اسارت راهکار دیگری غیر از قتل است. بدین گونه نیست که اسیر کردن آن ها مقدمه ای برای کشتنشان باشد. در واقع آیه در صدد بیان آن است که بنا به مصلحت و شرایط حاکم، با یکی از این راهکارها با مشرکانی که درصدد جنگ با مسلمانان برآمده اند و بارها عهدشکنی از آن ها صادر شده مقابله کنید. زحیلی به تقسیم فوق اشاره کرده است.(4)

ص: 355


1- . نک: قرطبی، ج8، ص71؛ طبرسی، ج5، ص13 و ابن عاشور، ج10، ص23.
2- . رک: زحیلی، ج1، ص832.
3- . طنطاوی، ج6، ص207.
4- . نک: زحیلی، ج1، ص832.

2. عبارت «حیث وجدتموهم» بر عمومیت کشتار مشرکان در تمام زمان ها (حتی در ماه های حرام) و تمام مکان ها (حتی در داخل حرم) دلالت می کند. در حالی که بنا به روایات نبوی که در صحیحین و کتاب های معتبر دیگر گزارش شده جنگ در داخل حرم عمومیت ندارد؛ چنان که رسول اکرم می فرماید:

«... إِنَّ هَذَا الْبَلَدَ حَرَّمَهُ اللَّهُ یَوْمَ خَلَقَ السَّمَوَاتِ وَالْأَرْضَ فَهُوَ حَرَامٌ بِحُرْمَةِ اللَّهِ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَإِنَّهُ لَمْ یَحِلَّ الْقِتَالُ فِیهِ لِأَحَدٍ قَبْلِی وَلَمْ یَحِلَّ لِی إِلَّا سَاعَةً مِنْ نَهَارٍ فَهُوَ حَرَامٌ بِحُرْمَةِ اللَّهِ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ...»(1) ([تعرض به] این سرزمین را خداوند متعال از روزی که آسمان ها و زمین را آفرید حرام گردانیده است. بنابراین به حرمت خداوند تا قیام قیامت این سرزمین حرام است. و قبل از من برای هیچ کس جنگ در داخل این سرزمین روا نبوده است. برای من هم جز لحظه ای از میانه ی روز حلال نگردید. بنابراین این سرزمین به حرمت خداوند تا قیام قیامت حرام است.

مظهری در تفسیر خود با توجه به عبارت «الی یوم القیامه» در متن این روایت به عدم قابلیت آن برای نسخ شدن، تذکر داده است.(2)

3. همان گونه که عنوان شد جمع کثیری از مفسران آیه سیف را ناسخ تمام آیاتی دانسته اند که حاکی از صلح و اعراض از مشرکان است. با این وجود، قرطبی از ضحاک، سدی و عطاء نقل کرده که آن ها قائل به این بودند که این آیه را آیه چهارم سوره ی محمد که در آن آمده )فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَ- إِمَّا فِداءً( نسخ کرده است. و گفته اند که اسیر، کشته نمی شود. در حالی که مجاهد و قتاده قائل به این اند که اسیران مشرک راهی به جز کشته شدن ندارند. در ادامه، قول ابن زید را می آورد که قائل به این بود که هیچ کدام از این دو آیه همدیگر را نسخ نکرده اند. بلکه هر دو محکم هستند. قرطبی، قول ابن زید را درباره این دو آیه قول صحیح می داند. و اضافه می کند که «من» و «قتل» و

ص: 356


1- . صحیح بخاری، ج3، ص1164.
2- . نک: مظهری، ج4، ص140.

«فداء» همواره در دستور کار پیامبر اکرم… بوده است(1) زحیلی نیز به این مطلب تصریح کرده که گرفتن اسیر به منظور قتل، فداء یا من، صورت می گیرد، به هر نحوی که پیشوا صلاح بداند.(2)

4. خداوند متعال در آیات بعد دلایلی را که ایجاب کرده این گونه با شدت با مشرکان برخورد شود، برشمرده است: )کَیْفَ وَإِن یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ لاَ یَرْقُبُواْ فِیکُمْ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً....((3) (چگونه [برای آنان عهدی است] با اینکه اگر بر شما دست یابند، در باره شما نه خویشاوندی را مراعات می کنند و نه تعهّدی را...) )اشْتَرَوْاْ بِآیَاتِ اللّهِ ثَمَنًا قَلِیلاً فَصَدُّواْ عَن سَبِیلِهِ...((4) (آیات خدا را به بهای ناچیزی فروختند و [مردم را] از راه او باز داشتند...) )لاَ یَرْقُبُونَ فِی مُؤْمِنٍ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً وَأُوْلَئِکَ هُمُ الْمُعْتَدُونَ(؛(5) (در باره هیچ مؤمنی مراعات خویشاوندی و پیمانی را نمی کنند، و ایشان همان تجاوزکارانند) )أَلاَ تُقَاتِلُونَ قَوْمًا نَّکَثُواْ أَیْمَانَهُمْ وَهَمُّواْ بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَهُم بَدَؤُوکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ...(؛(6) (چرا با گروهی که سوگندهای خود را شکستند و بر آن شدند که فرستاده [خدا] را بیرون کنند، و آنان بودند که نخستین بار [جنگ را] با شما آغاز کردند، نمی جنگید؟....)

به چند عامل مهم که باعث شده مسلمانان علیه مشرکان بسیج شوند در این آیات اشاره شده است. یکی عهد شکنی پی در پی آنان، دیگری عدم رعایت حق خویشاوندی و اخراج خویشاوندان از شهر و دیار خود و آواره کردن آن ها و مهم تر از همه آغاز جنگ با مسلمانان برای نخستین بار بوده است. علی رغم این همه خشونت ها که از جانب مشرکان اعمال شده، خداوند مراعات حال آنان را نموده و چهار ماه به آن ها مهلت داده تا موضع خود را مشخص کنند.

ص: 357


1- . نک قرطبی، ج8، ص71.
2- . زحیلی، ج10، ص107.
3- . توبه، آیه8.
4- . توبه، آیه9.
5- . توبه، آیه 10.
6- . توبه، آیه13.

5. دستوری که خداوند در قبال کشتار مشرکان صادر کرده عمومیت ندارد. این موضوع از آیات بعد به روشنی قابل استنباط است. آن چنان که می فرماید: )وَإِنْ أَحَدٌ مِّنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجَارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّی یَسْمَعَ کَلاَمَ اللّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَّ یَعْلَمُونَ ((1) اگر یکی از مشرکان از تو پناه خواست پناهش ده تا کلام خدا را بشنود سپس او را به مکان امنش برسان، چرا که آنان قومی نادانند. این آیه به صراحت بیان می کند که دستور قتل مختص مشرکانی است که علیه مسلمانان وارد جنگ شده اند. اما اگر یکی از آنان دست از جنگ کشیده و به مسلمانان پناهنده شد، وظیفه ای که بر پیامبر محول شده این است که او را پناه دهد، آیات الهی را به سمع او برساند. سپس در صورتی که از گرویدن به اسلام امتناع کند، او را به میان اهل وقوم خود روانه کند تا نسبت به حال و روز خود بیندیشد.(2)

هم چنین در آیه بعدی عنوان شده: )کَیْفَ یَکُونُ لِلْمُشْرِکینَ عَهْدٌ عِنْدَ اللَّهِ وَ عِنْدَ رَسُولِهِ إِلاَّ الَّذینَ عاهَدْتُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ فَمَا اسْتَقامُوا لَکُمْ فَاسْتَقیمُوا لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقین((3) (چگونه مشرکان را نزد خدا و نزد فرستاده او عهدی تواند بود؟ مگر با کسانی که کنار مسجد الحرام پیمان بسته اید. پس تا با شما [بر سر عهد] پایدارند، با آنان پایدار باشید، زیرا خدا پرهیزگاران را دوست می دارد).

در این آیه شماری از مشرکان استثنا شده اند. آنان کسانی هستند که در مسجد الحرام با مسلمانان پیمان بسته اند. اعتبار پیمان آنان محدود به سپری شدن مهلت مقرر چهارماهه نیست. بلکه مسلمانان باید تا زمانی که آن ها پیمانشان را حفظ کنند، بر سر پیمان آن ها پایدار باشند.

6. از پیامبر اکرم روایت شده است که آن حضرت در میدان جنگ به زنی برخورد که کشته شده بود. فرمود: «ها ما کانت هذه تقاتل فلم قتلت»؛ این زن از زمره کسانی نبود که

ص: 358


1- . توبه، آیه6.
2- . نک: سیوطی، محلی، ج1،ص190.
3- . توبه، آیه 7.

می جنگیدند، پس چرا کشته شده است؟! سپس مردی را به سوی خالد بن ولید فرستاد که به او بگوید که کودکان و زنان را به قتل نرساند.(1)

با توجه به موارد فوق و عمومیت نداشتن کشتار مشرکان، ناسخ دانستن آیه سیف به تمام آیاتی که راجع به صلح نازل شده، به شدت محل نظر است. باید به این اصل اساسی توجه داشت که بعثت پیامبران برای اصلاح مردم است نه اعدام و ریشه کن کردن آن ها. چنانکه خداوند متعال در جای جای قرآن می فرماید: )وَمَا عَلَی الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِینُ((2) (و بر فرستاده [خدا] جز ابلاغ آشکار [مأموریتی] نیست) )فَإِنْ أَعْرَضُوا فَمَا أَرْسَلْنَاکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظًا إِنْ عَلَیْکَ إِلَّا الْبَلَاغُ...((3) (پس اگر روی برتابند، ما تو را بر آنان نگهبان نفرستاده ایم. بر عهده تو جز رسانیدن [پیام] نیست...)

هم چنین اراده خداوند این گونه نیست که تمام انسان ها از روی اکراه و اجبار به راه راست هدایت شوند. اگر چنین اراده می کرد بی تردید به انجام می رساند.)... لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنکُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا وَلَوْ شَاء اللّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَکِن لِّیَبْلُوَکُمْ فِی مَآ آتَاکُم...((4) (برای هر یک از شما [امّتها] شریعت و راه روشنی قرار داده ایم. و اگر خدا می خواست شما را یک امّت قرار می داد، ولی [خواست] تا شما را در آنچه به شما داده است بیازماید...).

شاید این سؤال به ذهن خطور کند که اگر اراده خداوند این نبوده که با زور شمشیر صراط مستقیم و دین راستینش را به مردم تحمیل کند، این همه آیات که راجع به جهاد در راه خدا نازل شده و مسلمانان در آن ها دستور یافته اند تا به کشتار دشمنانشان بپردازند، چگونه قابل توجیه است؟! پاسخ این سؤال مهم از آیات قرآن قابل استنباط است:

ص: 359


1- . نک: مالک، ج3، ص322؛ ابن ماجه، ج2، ص948؛ نسائی، ج5، ص186؛ مسند ابی یعلی، ج3، ص15؛ احمد، ج4، ص178؛ ابن ابی شیبه، ج2، ص196 و ابن حبان، ج11، ص110.
2- . نور، آیه 54.
3- . شوری، آیه48.
4- . مائده، آیه 48.

)وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیرًا...(؛(1)...و اگر خدا بعضی از مردم را با بعض دیگر دفع نمی کرد، صومعه ها و کلیساها و کنیسه ها و مساجدی که نام خدا در آن ها بسیار برده می شود، سخت ویران می شد.... )وَلَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَّفَسَدَتِ الأَرْضُ وَلَکِنَّ اللّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَی الْعَالَمِینَ((2) (...و اگر خداوند برخی از مردم را به وسیله برخی دیگر دفع نمی کرد، قطعاً زمین تباه می گردید. ولی خداوند نسبت به جهانیان تفضّل دارد). ) یُرِیدُونَ أَن یُطْفِؤُواْ نُورَ اللّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَیَأْبَی اللّهُ إِلاَّ أَن یُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَی وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ(؛(3) (می خواهند نور خدا را با سخنان خویش خاموش کنند، ولی خداوند نمی گذارد، تا نور خود را کامل کند، هر چند کافران را خوش نیاید. او کسی است که پیامبرش را با هدایت و دین درست، فرستاد تا آن را بر هر چه دین است پیروز گرداند، هر چند مشرکان خوش نداشته باشند.

با توجه به آیات فوق، فلسفه جهاد را باید در ایجاد زمینه و فضایی برای ارائه و عرضه دین راستین خداوند جست وجو کرد تا مردم دین خداوند را بشنوند و پس از شنیدن و درک آن، آزادانه حق انتخاب داشته باشند )الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُوْلَئِکَ هُمْ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ ((4) (به سخن گوش فرامی دهند و بهترین آن را پیروی می کنند اینانند که خدایشان راه نموده و اینانند همان خردمندان). نه این که به اجبار و از ترس شمشیر در زمره دینی در آیند که باطنا معتقد به آن نیستند. در قبول دین هیچ اجباری نیست. آیات محکم قرآن دلالت بر آن دارند. )لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ...(؛(5) (در دین هیچ اجباری نیست...). شیوه و روش خداوند در مورد امت ها و پیامبران گذشته نیز

ص: 360


1- . حج، آیه40.
2- . بقره، 251.
3- . توبه، آیات 32- 33.
4- . زمر، آیه 18.
5- . بقره، آیه 256.

چنین بوده است. چنان که قرآن کریم از زبان حضرت نوح می فرماید: )قَالَ یَا قَوْمِ أَرَأَیْتُمْ إِن کُنتُ عَلَی بَیِّنَةٍ مِّن رَّبِّیَ وَآتَانِی رَحْمَةً مِّنْ عِندِهِ فَعُمِّیَتْ عَلَیْکُمْ أَنُلْزِمُکُمُوهَا وَأَنتُمْ لَهَا کَارِهُونَ((1) (گفت: «ای قوم من، به من بگویید، اگر از طرف پروردگارم حجّتی روشن داشته باشم، و مرا از نزد خود رحمتی بخشیده باشد که بر شما پوشیده است، آیا ما [باید] شما را در حالی که بدان اکراه دارید، به آن وادار کنیم؟). و این روند در مورد این امت نیز به همین منوال ادامه دارد: )وَلَوْ شَاء رَبُّکَ لآمَنَ مَن فِی الأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعًا أَفَأَنتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّی یَکُونُواْ مُؤْمِنِینَ((2) و اگر پروردگار تو می خواست، قطعاً هر که در زمین است همه آن ها یکسر ایمان می آوردند. پس آیا تو مردم را ناگزیر می کنی که بگروند؟). ذیل این آیه مراغی می گوید:

«أی إن هذا لیس بمستطاع لک و لا من وظائف الرسالة التی بعثت بها أنت و سائر الرسل الکرام کما قال تعالی )انْ عَلَیْکَ إِلَّا الْبَلَاغُ( و قال )وَمَا أَنتَ عَلَیْهِم بِجَبَّارٍ( و قال ) لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ(؛ یعنی این امر در توان تو نیست و نیز از جمله وظایف رسالتی که تو و پیامبران گرامی دیگر با آن مبعوث شده اید نیست. همان گونه که خداوند متعال می فرماید «بر عهده تو جز رساندن [پیام] نیست» و می فرماید «و تو به زور وادارنده ی آنان نیستی» و می فرماید «در دین هیچ اجباری نیست»)(3)

علامه طباطبایی می گوید:

أی بعد ما بینا أن أمر المشیة إلی الله و هو لم یشأ إیمان جمیع الناس فلا یؤمنون باختیارهم البتة لم یبق لک إلا أن تکره الناس و تجبرهم علی الإیمان، و أنا أنکر ذلک علیک فلا أنت تقدر علی ذلک و لا أنا أقبل الإیمان الذی هذا نعته»؛ (یعنی بعد از آن که بیان کردیم که مشیت به دست خداوند است و اراده اش این نبود که تمامی مردم ایمان آورند، بنابراین قطعا به اختیار خودشان ایمان نخواهند

ص: 361


1- . هود، آیه28.
2- . یونس، آیه99.
3- . مراغی، ج11، ص158.

آورد. و برای تو راهی نمی ماند جز آن که مردم را وادار و مجبور کنی که ایمان آورند. و من نمی خواهم آن را انجام دهی. پس نه تو آن را می توانی انجام دهی و نه من ایمانی را که بدین گونه باشد قبول می کنم)(1)

رویکرد کتاب های فقهی

در برخی از کتاب های فقهی آرا و نظریاتی که راجع به جهاد ابراز شده با آیات قرآن هم داستان نیستند. به نظر می رسد از مهم ترین عوامل آن می تواند نگاه تجزیه گرایانه به برخی از آیات قرآن، بدون در نظر گرفتن آیات هم مضمون دیگر باشد؛ به عنوان مثال در کتاب الجوهرۀ النیرۀ آمده است: «اگر کسی از روی اجبار مرتد شود، بین او و همسرش جدایی به وجود نمی آید. یعنی اگر قلب او اطمینان به ایمان داشته باشد، زیرا ارتداد، به اعتقاد تعلق دارد.... و اگر کافری از روی اجبار مسلمان شود، اسلام او صحیح است بنا به قول خداوند: )وَلَهُ أَسْلَمَ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ طَوْعًا وَکَرْهًا (و قول رسول اکرم «أُمِرْت أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّی یَقُولُوا لَا إلَهَ إلَّا اللَّهُ...».(2)

آیه ای که در این موضع به آن استناد شده - همان گونه که گذشت- راجع به اسلام تکوینی است نه اسلام تشریعی و استناد به آن در این موضع نمی تواند صحیح باشد. روایتی هم که به آن استناد شده مورد بررسی قرار خواهد گرفت. ضمن این که این مطلب که اگر کسی از روی اجبار مرتد شود ارتداد او اعتباری ندارد اما اگر از روی اجبار مسلمان شود اسلام او صحیح است، از نظر عقلانی نیز پذیرفتنی نیست، زیرا خارج شدن از اسلام با وارد شدن به آن، هر دو به اعتقاد تعلق دارد و نمی توان بین آن دو قائل به تفکیک بود.

در کتاب اللباب فی شرح الکتاب آمده است «وقتال الکفار واجب وإن لم یبدءونا للنصوص

ص: 362


1- . طباطبایی، المیزان، ج10، ص126.
2- . ابوبکر بن علی حداد، ج6، ص64.

العامة»؛ جنگ با کافران واجب است، اگرچه جنگ را آن ها شروع نکرده باشند. بنا به دلایل عمومی که وجود دارد.(1) از جمله دلایلی که برای اثبات جنگ ابتدایی به آن استناد شده آیاتی از قبیل )وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّی لاَ تَکُونَ فِتْنَةٌ( و )فاقْتُلُواْ الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ( و روایاتی از قبیل «أمرت أن أقاتل الناس حتی یقولوا لا إله إلا الله فإذا قالوها فقد عصموا منی دماءهم وأموالهم إلا بحقها وحسابهم علی الله» است.(2)

سرخسی در کتاب المبسوط می گوید:

«أنا أمرنا بقتل الکفار لکفرهم قال الله تعالی:) وَقَاتِلُوهُمْ

حَتَّی لاَ تَکُونَ فِتْنَةٌ((3) یعنی فتنة الکفر»؛ ما دستور یافته ایم کافران را به خاطر کفرشان بکشیم، زیرا خداوند فرموده است: با آنان بجنگید تا دیگر فتنه ای نباشد. یعنی فتنة کفر»(4) استناد به این آیه در این موضع از دو منظر محل اشکال است: اول این که بیان آیه راجع به «قتال» است نه «قتل». دوم این که تفسیر فتنه به کفر و منحصر دانستن آن در این حیطه نیازمند ادله قوی و متقن است.

اکثر فقها نظرشان بر این است که جهاد ابتدایی بر مسلمانان فرض کفایی است. یعنی مادامی که در روی زمین مشرکان و کافرانی که تحت قانون جزیه قرار نگرفته اند، وجود دارند، مسلمانان وظیفه دارند به جنگ آن ها بروند و پیوسته با آن ها در جنگ باشند. کفایی بودن به این معناست که اگر گروهی از مسلمانان اشتغال به جنگ داشته باشند و تعدادشان برای این کار کفایت کند، مسئولیت از عهده بقیه ساقط می شود. اما اگر هیچ کس اقدام به این کار نکند همه مسلمانان گناه کار می شوند.

در مقابل، شماری از فقها دیدگاه معتدل تری راجع به این موضوع دارند. کمال الدین محمد بن عبدالواحد سیواسی در شرح فتح القدیر می گوید: «از آیه )وَقَاتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ

ص: 363


1- . عبدالغنی غنیمی، ج1، ص396.
2- . نک: سرخسی، ج6، ص 124.
3- . البقره، آیه 192.
4- . سرخسی، ج7، ص400.

الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُمْ( چنین برمی آید که آنچه ما بدان دستور یافته ایم به سبب قتال آنان و جزای آن است [نه به سبب اختلافات عقیدتی آن ها] هم چنین قول خداوند که می فرماید: ) وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّی لاَ تَکُونَ فِتْنَةٌ ( منظور این است که فتنه ای از جانب آنان متوجه مسلمانان نباشد بدینگونه که آنان را با اجبار به ضرب و قتل، از دینشان منصرف نکنند. چنان که اهل مکه کسی را که مسلمان شده بود شکنجه می کردند تا از اسلام منصرف شود»(1)

و نیز شایان ذکر است که امام ثوری و شماری دیگر از دانشمندان، جهاد ابتدایی را واجب نمی دانستند. و با استناد به آیه )فأن قاتلوکم فاقتلوهم( قائل به جهاد دفاعی بوده اند.(2)

آنچه که مهم است به آن پرداخته شود این است که ما در مواجهه با نصوص، همواره در حیطه الفاظ آن گرفتار شده و فلسفه و روح تشریع را بررسی نمی کنیم. همین طور شرایطی که ایجاب کرده این نصوص در آن فضا شکل بگیرد را فراموش می کنیم و سعی داریم بدون در نظر گرفتن این شرایط، مو به مو این نصوص را بر شرایط فعلی و زمان کنونی تطبیق دهیم.

بررسی روایت «امرت ان اقاتل الناس حتی یقولوا لا اله الا الله...»

این روایت در صحیحین و دیگر کتاب های معتبر روایی از چند نفر از صحابه از قول رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده است:

«حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ الْمُسْنَدِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو رَوْحٍ الْحَرَمِیُّ بْنُ عُمَارَةَ قَالَ حَدَّثَنَا شُعْبَةُ عَنْ وَاقِدِ بْنِ مُحَمَّدٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبِی یُحَدِّثُ عَنْ ابْنِ عُمَرَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّی یَشْهَدُوا أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ وَیُقِیمُوا الصَّلَاةَ وَیُؤْتُوا الزَّکَاةَ فَإِذَا فَعَلُوا ذَلِکَ عَصَمُوا مِنِّی دِمَاءَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ إِلَّا بِحَقِّ الْإِسْلَامِ وَحِسَابُهُمْ عَلَی اللَّهِ»؛ دستور یافتم با مردم بجنگم تا شهادت دهند که جز خداوند، خدای دیگری وجود ندارد و محمد فرستاده

ص: 364


1- . محمد جواد عبدالواحد سیواسی، ج5، ص437.
2- .همان، ج1، ص437.

اوست. و نماز بخوانند و زکات پرداخت کنند. پس هرگاه این اعمال را انجام دهند جان و مال خود را از من حفظ می کنند مگر به حق اسلام و حساب آنان به عهده ی خداوند است)(1)

ابن دقیق العید در کتاب احکام الاحکام راجع به این روایت می گوید:

«فرق بین المقاتلة علی الشیء و القتل علیه فإن المقاتلة مفاعلة تقتضی الحصول من الجانبین و لا یلزم من إباحة المقاتلة علی الصلاة - إذا قوتل علیها - إباحة القتل علیها من الممتنع عن فعلها إذا لم یقاتل و لا إشکال بأن قوما لو ترکوا الصلاة و نصبوا القتال علیها: أنهم یقاتلون إنما النظر و الخلاف فیما إذا ترکوا إنسان من غیر نصب قتال هل یقتل أم لا؟ فتأمل الفرق بین المقاتلة علی الصلاة و القتل علیها و أنه لا یلزم من إباحة المقاتلة علیها إباحة القتل علیها»؛ بین مقاتله راجع به یک شیء با قتل به خاطر آن فرق دارد. زیرا مقاتله از باب مفاعله است و اقتضا می کند که از هر دو طرف حاصل شود. از مباح بودن مقاتله بر سر نماز - اگر بر آن مقاتله شود- لازم نمی آید که کسی که از خواندن نماز خودداری می کند، اما بر سر آن وارد جنگ نمی شود، کشتنش مباح باشد. اشکالی در این مطلب وجود ندارد که اگر قومی نماز را ترک کنند و [علاوه بر آن] بر سر آن بجنگند، باید با آن ها جنگید. اختلاف هنگامی رخ می دهد که انسان نماز را ترک کند اما بر سر آن وارد جنگ نشود، آیا در این مورد باید کشته شود یا خیر؟ پس فرق بین جنگ بر سر نماز با کشتن بر سر آن را تأمل کن. و این که لازمه مباح بودن جنگ بر سر نماز این نیست که کشتن به خاطر آن مباح باشد»(2)

ابن حجر عسقلانی از امام شافعی نقل کرده که گفته است: «لَیْسَ الْقِتَال مِنْ الْقَتْل بِسَبِیلٍ، قَدْ یَحِلّ قِتَال الرَّجُل وَلَا یَحِلّ قَتْله»؛ (قتال هیچ دلالتی نمی تواند به قتل داشته باشد، چه بسا می تواند قتال یک مرد جایز اما قتل او ناجایز باشد)(3)

ص: 365


1- . صحیح بخاری، ج1، ص17 و صحیح مسلم، ج1، ص 39.
2- . ابن دقیق العید، ج1، ص281.
3- . ابن حجر، فتح الباری، ج1، ص41.

نکته دیگر این که: در این روایت شرط مصونیت جان و مال مردم، مجموعه ای از اعمال دانسته شده است. که عبارتند از: شهادت به یگانگی خداوند و رسالت پیامبر اکرمŒ، اقامه نماز و پرداخت زکات. اگر قرار باشد که از این روایت این گونه فهمیده شود که مردم تا زمانی که به خداوند ایمان آورند باید کشته شوند، در صورت عدم اقامة نماز نیز باید قائل به مجازات قتل برای آنان باشیم. در صورتی که ادله و نصوص روایی و سیرة عملی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم چنین امری را تأیید نمی کند. بنابراین باید در فهم روایت و تطبیق آن با ادله ی هم مضمون دیگر بیشتر موشکافی شود.

ص: 366

کتاب نامه

1. قرآن کریم، ترجمه فولادوند

2. ابن حبان بستی، صحیح ابن حبان، مؤسسۀ الرسالۀ، بیروت 1414 ق.

3. ابن حجر، احمد بن علی، فتح الباری، دارالفکر، بیروت [بی تا].

4. ابن دقیق، العید، احکام الاحکام شرح عمدۀ الاحکام، [بی نا، بی جا،بی تا].

5. ابن عاشور، محمد بن طاهر، التحریر و التنویر، [بی نا، بی تا، بی جا].

6. ابن ماجه، محمد بن یزید ابوعبدالله القزوینی، سنن ابن ماجه، دارالفکر، بیروت،[بی تا].

7. ابن ابی شیبه، ابی بکر عبدالله بن محمد، مسند ابن ابی شیبه، دار الوطن، ریاض 1997 م.

8. ابوبکر، بن علی حداد، الجوهرۀ النیرۀ، [بی نا، بی جا، بی تا].

9. ابی یعلی، احمد بن علی، مسند ابی یعلی، دارالمأمون للتراث، دشمق 1404 ق.

10. احمد بن حنبل، مسند الامام احمد بن حنبل، مؤسسۀ الرسالۀ، بیروت 1420 ق.

11. آلوسی، سید محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، دار الکتب العلمیه، بیروت 1415 ق.

12. بخاری، ابوعبدالله محمد بن اسماعیل، الجامع الصحیح،، دار ابن کثیر، یمامه- بیروت 1407 ق.

13. رشید الدین میبدی،احمد بن ابی سعد، کشف الاسرار و عدۀ الابرار، انتشارات امیرکبیر، تهران 1371 ش.

14. زحیلی، وهبه بن مصطفی، التفسیر المنیر فی العقیده و الشریعه و المنهج،، دار الفکر المعاصر، بیروت1418 ق.

15. سرخسی، شمس الائمه، المبسوط، نشر محمد افندی المغربی، [بی تا].

16. شاذلی، سید بن قطب بن ابراهیم، فی ظلال القرآن، دار الشروق، بیروت - قاهره 1412 ق.

17. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، دفتر انتشارات اسلامی جامعه ی مدرسین حوزه علمیه قم، قم 1417 ق.

18. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، انتشارات ناصرخسرو، تهران 1372 ش.

19. طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، دار المعرفه، بیروت 1412 ق.

20. طنطاوی، سید محمد، التفسیر الوسیط للقرآن الکریم، [بی نا، بی تا].

21. دمشقی، عبدالغنی غنیمی، اللباب فی شرح الکتاب، دارالکتاب العربی، بیروت[ بی تا].

ص: 367

22. فخر رازی، ابوعبدالله محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، دار احیاء التراث العربی، بیروت 1420 ق.

23. قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، انتشارات ناصرخسرو، تهران 1364 ش.

24. سیواسی، کمال الدین محمد بن عبدالواحد، شرح فتح القدیر، دارالفکر، بیروت[بی تا].

25. مالک بن انس، موطأ الامام مالک، دار القلم، دمشق 1413 ق.

26. سیوطی، جلال الدین، تفسیر الجلالین، مؤسسه النور للمطبوعات، بیروت 1416 ق.

27. مراغی، احمد بن مصطفی، تفسیر المراغی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، [بی تا].

28. نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، دار الجیل، بیروت [بی تا].

29. مظهری، محمد ثناء الله، التفسیر المظهری، مکتبه رشدیه، پاکستان1412 ق.

30. نسائی، احمد بن شعیب، سنن النسائی، مکتب المطبوعات الاسلامیه، حلب 1406 ق.

ص: 368

تکفیر و حقوق بشر اسلامی / آبتین امیری

اشاره

آبتین امیری(1)

چکیده

تکفیر در جهان اسلام به معضلی فراگیر و تهدیدی برای تمامی مذاهب اسلامی تبدیل شده است. رشد روز افزون تکفیری ها که حاصل قرائت خشک از اسلام و برخی نابسامانی های اجتماعی مثل جهل، بی سوادی و فقر در کشورهای اسلامی است، ضرورت اتحاد علما را برای مقابله با این پدیده ضروری می نماید.

تفکر تکفیری نه تنها خطری برای مسلمین است، بلکه خطری برای بشریت به حساب می آید چون طبق مبانی این تفکر همه حقوق انسانی که مورد اتفاق تمام انسان ها است از قبیل حق حیات، حق آزادی و... زیر پا گذاشته می شود. حقوق انسانی که قرآن و سنت نبوی، در هر موقعیتی از آن دفاع کرده و جان و مال و آبروی مردم، حتی غیر مسلمین را محترم شمرده، توسط گروه های تکفیری پایمال می شوند.

کلید واژگان: حقوق بشر اسلامی، نقض حقوق بشر، تکفیر، وحدت اسلامی.

ص: 369


1- . استاد دانشگاه و هیئت علمی دانشگاه پیام نور.
مقدمه

پدیدة تکفیر، موضوع جدیدی برای جهان اسلام نیست. از صدر اسلام تا کنون این پدیده پا به پای جامعه اسلامی رشد کرده است و در مقاطع مختلف تاریخ آثار ویرانگر خود را بر این جوامع بر جای نهاده است. شاید خوارج را بتوان اولین گروه تکفیری در جهان اسلام خواند. کسانی که خلیفه بر حق و شایسته مسلمانان را تکفیر نمودند و علیه او شمشیر کشیدند. این کارزار با تار و مار خوارج توسط حضرت علی از بین نرفت. بلکه تکفیری های صدر اسلام به مناطق مختلف جهان اسلام مهاجرت کرده و هسته های کوچکی را برای رویارویی با تمدن و حقوق اسلامی تشکیل دادند. نتیجه این، تقابل ویرانی تمدن اسلامی از درون و بی اعتباری این تمدن در مقابل دیگر تمدن ها از بیرون بود.

در طول تاریخ، تفکر تکفیری همواره تهدیدات خود را متوجه حقوق و تمدن اسلامی نموده است. حتی در عصر حاضر که آن را عصر آگاهی و اطلاعات می نامند، ریشه یابی این معضل نیازمند بررسی های جامع و جدا گانه است. اما آنچه که به این مقاله مربوط می شود این است که تفکر تکفیری به دنبال ویران نمودن ارزش هایی است که تمدن اسلامی در طول تاریخ بنا نهاده است. یکی از جنبه های قوی تمدن اسلام به ما می آموزد که خداوند، حقوق انسان را بر حقوق خود ترجیح می دهد، اسلام برپایه حقوق بنا شده است و این حقوق نزد خداوند ارزشمند است.

تفکر تکفیری به جنگ حقوق اسلامی می رود و با بدیهی ترین ارزش های اسلامی که مورد اتفاق مذاهب اسلامی است و بر آمده از منابع اصلی چون کتاب و سنت است به ستیز بر می خیزد. تفکر تکفیری این حقوق را بی اعتبار کرده و سبب رویگردانی مردم از اسلام و تخریب چهره اسلام در دنیا می شود.

اهمیت موضوع

حقوق بشر اسلامی دارای مبانی اصیل و جامعی است. این حقوق بر پایه آگاهی و بینش روشن مسلمانان از کتاب و سنت، قول بزرگان دین و رفتار افتخار آمیز برخی از

ص: 370

احکام مسلمان بنا شده است. به طور کلی حقوق بشر اسلامی متکی به کتاب و سنت و تجربه های تاریخی است. همان تجربه های تاریخی که تاریخ اسلام را از تاریخ دیگر ادیان متمایز می سازد، اما آنچه که امروز در سایه رشد تفکر تکفیری شاهد آن هستیم، ویران نمودن ارزش های حقوقی است که برای قرن ها مسلمانان به آن افتخار کرده اند. در این مقاله به بررسی جوانبی از این ارزش ها و تقابل تفکر تکفیر با آن پرداخته می شود.

تلاش متفکران و علمای جهان اسلام در طول تاریخ پایه ریزی جامعه ای بر اساس فرهنگ، تمدن و حقوق اسلامی بوده است. این ایده از زمان حیات پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم تا کنون در میان مسلمانان وجود داشته است که جامعه ای اسلامی باید جامعه ای سالم و بدون کینه باشد. از طرفی، پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم از بدو ورود خود به مدینه و تشکیل اولین دولت اسلامی به تبیین شوری پرداخت که رعایت حقوق مسلمانان و غیرمسلمانان در آن به رسمیت شناخته شده بود.

همین تجربه نبوی به الگویی تاریخی برای مسلمانان تبدیل شد تا با الهام گیری از تجربه نخستین مسلمانان در صدر اسلام، جامعه خود را بر اساس حقوق اسلامی بنا نمایند. شاید تا کنون اختلاف نظرها و مناقشات زیادی در خصوص چگونگی و کیفیت این حقوق در میان علما و محققین اسلامی رخ داده باشد، اما همة آن ها بر رعایت این حقوق و اصل آن اتفاق نظر دارند.

ولی در مقابل، رشد تفکر تکفیری به تهدیدی برای حقوق اسلامی تبدیل شده است. این تفکر، تمامی ارزش های تاریخی و تجربیات مسلمانان را در رعایت حقوق اسلامی زیر سؤال می برد. عوام گرایی، سوء استفاده از احساسات، ترویج نفرت و تعصب و در نهایت خشونت فراینده، ابزار تکفیری ها برای نابودی تمامی مخالفان خود اعم از مسلمان و غیرمسلمان است.

در این شرایط ضروری است که اقدامی جامع و علمی بر پایه مبانی حقوق اسلامی توسط محققین اسلامی صورت گیرد تا ضمن فعال نمودن جامعه علمی مسلمانان به

ص: 371

خطر پدیده تکفیر، این آگاهی به نسل ها و اقشار مختلف اسلامی مثل دانشجویان و دانش آموزان منتقل می شود. همین موضوع این مقاله را آشکار می سازد.

روش تحقیق

این مقاله بر اساس روش تحلیلی - کتاب خانه ای تدوین شده است. در این پژوهش به صورت محدود از روش میدانی استفاده شده است. جهت جمع آوری اطلاعات مورد نیاز پژوهش، هم از منابع اولیه (secruos yqrmirp) و هم ثانویه (secrus yqrqno ces) استفاده شده است. برای استحکام بخشی به این پژوهش علاوه بر توجه به تحقیقات میدانی و محلی پیشین از منابع جدید از طریق رجوع به مقالات و اینترنت استفاده شده است. در کنار آن از نظریات صاحب نظران به نحوی یا موضوع تحقیق در ارتباط بوده اند استفاده شده است.

پیشینه تکفیر در جهان اسلام

تکفیر، اصطلاحی در کلام و فقه به معنای نسبت کفر دادن به مسلمان است. در لغت به معنای پوشیدن و پوشاندن است، ولی در عربی و فارسی به معانی گوناگونی به کار رفته که بر پایة آن ها در قرآن و احادیث و منابع کلامی و فقهی چند مفهوم مصطلح یافته است، از جمله: پاک کردن گناهان و ابطال عقاب، پرداختن کفّارة سوگند و مانند آن و کافر خواندن کسی یا نسبت کفر دادن به مسلمان در برخی احادیث و به تبع آن، در اصطلاح فقها، تکفیر به معنای نهادن یک دست بر روی دست دیگر در هنگام ایستادن در نماز و نیز در غیرنماز برای ادای احترام آمده است که برخی فقهای امامی آن را حرام و برخی دیگر مکروه دانسته اند. تکفیر به معنایِ نسبت دادن کفر به شخص یا گروه در قرآن کریم مصادیق متعددی دارد، از جمله کسانی که حضرت مسیح7 را خدا پنداشتند (مائده، آیات 17، 72، 73) و افرادی که به مردم جادوگری می آموختند (بقره، آیه 102) تکفیر شده اند. در احادیث نیز علل و عواملی که ممکن است سبب تکفیر گردد و موارد غیرمجاز و شرایط آن به تفصیل مطرح شده است.

ص: 372

واقعة مهم تاریخی در بارة تکفیر در جهان اسلام، غائلة خوارج است. بسیاری از فرقه های خوارج کسی را که مرتکب یکی از گناهان کبیره می شد، و حتی امت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را تکفیر می کردند. در مقابل، بعضی از مسلمانان، از جمله برخی مذاهب اهل سنّت، خوارج را تکفیر می کردند. در احادیث، غالیان یا غُلات (آنان که در بارة شخصیت امامان( غلوّ و زیاده روی می کردند) و قائلان به تفویض (مفوّضه) خارج از ایمان خوانده شده اند. بعضی از معتزله و اشاعره، مشبّهه را تکفیر می کردند.

علاوه بر گروه ها، افراد و شخصیت های متعددی، چه بسا بعضی اشخاص سرشناس، را تکفیر کرده اند، از جمله در بارة تکفیر برخی خلفا و همسران پیامبر اکرم روایاتی نقل شده است. حتی ائمه( نیز از تکفیر بر کنار نمانده است. تکفیر در طول تاریخ اسلام مشکلات زیادی را برای جامعه اسلامی ایجاد کرده است ازجمله، رویارویی نیروهای داخلی جهان اسلام علیه یکدیگر بوده است. هر چند نمونه های فردی و جمعی تکفیر در تاریخ اسلام کم نیست و در برهه هایی از تاریخ، این جریان شایع بوده است، نمی توان تکفیر را در میان فرقه ها و نحله های گوناگون اسلامی چندان عمده و سرنوشت ساز دانست.حتی در نگاهی کلان، موارد افراط آمیز تکفیر، چه آنان که تکفیر کرده اند و چه آنان که تکفیر شده اند، اندک به نظر می رسد و امروزه شمار پیروان دیدگاه افراطی تکفیر، نسبت به کل جمعیت مسلمانان، چندان نیست.ظاهراً نظر علما و فقهای مذاهب مهم اسلامی در کاهش تکفیر مؤثر بوده است، زیرا فقهای سنی وشیعه با استناد به احادیث، نسبت دادن بی دلیل کفر به مسلمان را مستوجب تعزیر دانسته اند. حتی گاهی فقها با وجود نادرستی برخی عقاید، از تکفیر پیروان آن ها استنکاف نموده اند نیز ضمن توضیح معیار تکفیر، بر طایفه ای از متکلمان که با تنگ نظری عده ای از مسلمانان را تکفیر کرده اند، انتقاد و توصیه کرده است که حتی الامکان از تکفیر اهل قبله احتراز شود. اما مشکل امروز رشد گروهی اقلیت است که با افراطی گری سعی بر حذف دیگر گروه های اسلامی داردو خون مسلمانان را مباح می داند. این اقلیت از جهل و نارضایتی جوانان مسلمان استفاده کرده و با تشکیل حلقه های تکفیر به جنگ سایر مسلمانان می رود.این روند یعنی سرعت عمل تکفیری ها درتاریخ اسلام بی سابقه بوده است.

ص: 373

حقوق به رسمیت شناخته در اسلام و تضاد آن با تفکر تکفیری
قرآن و حقوق انسانی
اشاره

آیات قرآن کریم در عصر جاهلیت، خیزشی بنیادین برای رسمیت دادن به حقوق انسانی محسوب می شود. در آیات مختلف قرآن، به اهمیت و کرامت انسان و حقوق اوخصوصاً حق حیات بشر اشاره شده است. اسلام از جمله مکاتبی است که سخت ترین مجازات ها را برای نادیده گرفتن این حق در نظر گرفته است. چه این که قرآن کریم قتل انسان ها را امری نکوهیده و غیرقابل بخشش معرفی می کند و می فرماید:

)أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْسًا بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا وَمَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعًا((1)

«هر کس انسانی را بدون ارتکاب قتل یا فساد در زمین بکشد، چنان است که همه انسان ها را کشته است و هر کس انسانی را از مرگ رهایی بخشد، گویی همه انسان ها را از مرگ رهایی بخشیده است.»

حق حیات، اولین و پایه ای ترین حقوق انسانی محسوب می شود که مورد اتفاق حقوق بشر اسلامی و منشور جهانی حقوق بشر است، چرا که اگر حق حیات از فردی گرفته شود و او به ناحق کشته شود، این حق غیرقابل جبران است. در مقابل می بینیم که در طول تاریخ، انسان های زیادی وجود داشته اند که به ناحق بر اثر ظلم ستمگران یا تعصب های قومی و مذهبی کشته شده اند. در این جا اهمیت آیات قرآن کریم در حرمت بخشی به حق حیات و ذات انسان ها مشخص می شود، چرا که قرآن کریم می خواهد در خصوص حق حیات انسان ها، مسئولیتی عمومی را متوجه تمامی اعضای جامعه کند.

درخصوص حقوق بشر، قرآن با تعیین حریمی اعتقادی، مسلمانان را نسبت به رعایت این حقوق متعهد می کند و این اعتقاد، سرمایه ای برای حفظ حقوق انسانی در جامعه است، زیرا تعهدات حقوق بشری در یک اجتماع نیازمند سطح معقولی از تکامل

ص: 374


1- . مائده، آیه 32.

سیاسی در جامعه است که با شرایط جوامع گذشته همخوانی نداشته و حتی با بسیاری از جوامع فعلی سازگاری چندانی ندارد. اما اعتقاد مذهبی به عنوان پشتوانه رعایت حقوق انسانی می تواند تضمین کنندة رفتار یکایک شهروندان برای رعایت این حقوق در هر جامعه ای، چه سنتی و چه مدرن باشد.

در خصوص حقوق بشر، قرآن کریم ذات بشر و نه فقط مسلمانان را تکریم نموده و آن را دارای حرمت می داند و می فرماید:

)وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ... ((1)

«و ما بنی آدم را گرامی و مکرم داشتیم...»

)فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی((2)

«پس وقتی که کار او (آفرینش انسان) به پایان رسید از روح خود در او دمیدیم.»

پس حفظ حرمت انسان، یک امر ذاتی است و به موجودیت انسان در هستی برمی گردد. این حفظ حرمت، محدود به اعتقادات مذهبی یا ایمانی فرد نیست بلکه شامل همة افراد، چه مؤمن و چه غیرمؤمن می شود. این حرمت گذاری نسبت به ذات انسان، اولین قدم در به رسمیت شناختن حقوق اوست. قرآن نیز با صراحت این ذات مکرم را به رسمیت می شناسد و به دفاع از آن بر می خیزد. این در حالی است که تفکر تکفیری بخش اعظم جهان اسلام را خارج از دین می داند و حقوق به رسمیت شناخته شده در قرآن را برای انسان ها نادیده می گیرد.در این مقاله به بررسی تطبیقی برخی از این این حقوق و تضاد آن با تفکر تکفیری می پردازیم.

1- حق حیات

حق حیات یکی از حقوق بدیهی و مشترک میان حقوق بشر اسلامی و منشور جهانی حقوق بشر است. اما تکفیری ها به راحتی این حقوق را زیر پا می گذارند و به بهانه

ص: 375


1- . اسراء، آیه 70.
2- . حجر، آیه 29.

تکفیر، خون انسان ها را می ریزند. این در حالی است که توصیه های قرآنی بر حفظ حرمت خون انسان هاست نه ساده انگاشتن آن، لذا سرعت عمل تکفیری ها در مباح دانستن خون جمع زیادی از مسلمانان جایز نیست و با مبانی اسلام سازگاری ندارد. خداوند می فرماید:

)وَلاَ تَقْتُلُواْ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللّهُ إِلاَّ بِالحَقِّ((1)

«و نفسی را که خداوند محترم شمرده است جز به حق نکشید.»

)وَلاَ تَقْتُلُواْ أَنفُسَکُمْ إِنَّ اللّهَ کَانَ بِکُمْ رَحِیمًا ((2)

«و خودتان را نکشید که خداوند برای شما مهربان و دارای رحمت است.»

حق زندگی یکی از اصول مفاد اعلامیة جهانی حقوق بشر است که در ماده اول و پنجم این اعلامیه به آن اشاره شده است. در اسلام نیز حق حیات از اهمیت فراوانی برخوردار است و این حق به طور برابر شامل مسلمان و غیرمسلمان می شود. اجرای حکم قصاص برای قاتل در اسلام میزان امنیت جانی سایر افراد جامعه را افزایش می دهد، زیرا در اسلام قتل هر انسان گناهی نابخشودنی و غیرقابل جبران است. جلوگیری از خودکشی و قتل انسان توسط خودش نیز در اسلام اهمیت زیادی دارد و به اعتقاد مسلمانان خودکشی گناهی است که دارای عقوبت اخروی فراوانی است. حفظ حرمت مرده و ادای حق او در خاک سپاری نیز در اسلام مورد توجه است، امری که حتی در اعلامیة جهانی حقوق بشر به آن اشاره نشده است، ولی مورد تاکید اسلام است، اما تفکر تکفیری این حق را در محیط تحت حاکمیت خود به سادگی زیر سوال می برد.

پیامبراسلام صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید:

«یک نفر از امت پیامبران پیشین زخمی شد و از زخمش رنج می برد کاردی را به شاهرگ دستش زد و آن را پاره کرد و خونش قطع نشد تا مرد، خداوند فرمود: عبد من بر نفس خویش از من پیشی گرفت، من هم بهشت را بر او حرام نمودم».(متفق علیه)

ص: 376


1- . اسراء، آیه 33.
2- . نساء، آیه 29.

باز پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید:

اگر کسی خود را از کوهی پرت کند و بمیرد در آتش جهنم از بالا به پایین پرت می گردد و به صورت دائمی و ابدی در آن باقی می ماند. کسی که با سمّ خودکشی کند آن سم در دستش قرار دارد و آن را پی در پی می نوشد و در آتش جهنم جاودان خواهد شد. کسی که با ابزار برنده ای خودکشی کند آن وسیله در دستش قرار می گیرد و آن وسیله را پی در پی در بدن خود فرو می برد و با این حال در جهنم باقی خواهد ماند.(متفق علیه)

«یوسف سلیمان زاده» از حقوق دانان مسلمان می نویسد:

در شریعت اسلام نه تنها زندگی افراد بعد از تولد دارای اهمیت است، بلکه زندگی در رحم و حیات قبل از تولد نیز دارای اهمیت بسیار زیادی است؛ به گونه ای که زندگی جنین به اعتبار این که موجود زنده است قابل احترام و نگهداری از او لازم است تا جایی که شرع به زن باردار اجازه می دهد در ماه مبارک رمضان روزه نگیرد. هم چنین شرع تعدی بر جنین را حرام گردانیده است؛ حتی اگر این تعدی از سوی پدر و مادر نوزاد باشد و حتی در صورتی که جنین از طریق نامشروع شکل گرفته باشد، چون بی گناه بوده و «هیچ کس گناه دیگری را به دوش نمی کشد» (اسراء، آیه 15) سقط آن جایز نیست. اسلام نه تنها برای نفس آدمیان احترام قائل است و گرفتن جان آدمیان را حرام و مستوجب عقوبت در دنیا و قیامت می داند، بلکه مخالف هرگونه شکنجه و تعذیب در مورد آدمیان و حتی حیوانات است. متون دینی همواره بر اصل برائت تأکید دارند و متهم تا اثبات قطعی جرم از نظر اسلام بی گناه است.(1)

2- حق برخورداری از آزادی عقیده و بیان

اسلام، آزادی بیان را به رسمیت می شناسد و بر آن حرمت قائل است. این در حالی است که در تفکر تکفیری مجالی برای آزاد اندیشی وجود ندارد، و هرگونه آزاد

ص: 377


1- . یوسف سلیمان زاده، آزادی در اسلام، ص 94.

اندیشی محکوم به سکوت و سرکوب است و در بسیاری از موارد تکفیری هاتمامی مسلمانان را غیراز خود کافر می دانند و ارزشی برای آزادی بیان آن ها و قرائت خاص آنها از دین قائل نیستند.قرآن می فرماید:

)لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ(؛(1)

«هیچ اجباری در پذیرش دین نیست»

)أَفَأَنتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّی یَکُونُواْ مُؤْمِنِینَ((2)

«آیا تو مردم را مجبور می کنی که به زور ایمان بیاورند؟»

)فَمَن شَاء فَلْیُؤْمِن وَمَن شَاء فَلْیَکْفُر((3)

«راه حق از باطل مشخص شده هرکس بخواهد به اسلام بگرود و هرکه بخواهد آن را انکار کند....»

ماده دوم و سوم اعلامیة جهانی حقوق بشر به حق آزادی افراد اشاره دارد. در اسلام نیز آزادی عقیده و وجدان به رسمیت شناخته شده است و کسی را نمی توان به جرم داشتن عقیده اش مورد تعرض قرار داد. در مورد آزادی بیان نیز اسلام برای غیرمسلمانان و گروه های مخالف، حق آزادی قائل است. «شهید استاد مطهری» می نویسد: «در حکومت اسلامی حتی کمونیست ها در بیان عقاید خود آزادند»(4)

اما اسلام برای آزادی بیان مرزهایی قائل است چرا که آزادی بیان نباید به اقداماتی ختم شود که ارزش های اکثریت جامعه یا وحدت ملی را مخدوش نماید و یا به اقدام عملی علیه حکومت اسلامی منتهی گردد. یکی از این مرزها می تواند عدم امکان توهین به مذاهب و ادیان (چه اسلام و چه سایر ادیان) می باشد. آزادی بیان برای هریک از شهروندان صرف نظر از عقیده و مذهبشان وجود دارد تا حدی که به آزادی دیگران لطمه نزند.

ص: 378


1- . بقره، آیه 256.
2- . یونس، آیه 99.
3- .[3] کهف، آیه 29.
4- . مرتضی مطهری، پیرامون انقلاب اسلامی، ص 24.

دکتر عبدالکریم سروش در مورد تفاوت ارزش های اخلاقی میان اسلام و غرب و ارتباط آن با آزادی می نویسد:

«قضاوتی که میان ما و جوامع دیگر وجود دارد در ارزش های اخلاقی مان است، نه در مسئله ی آزادی ما. ممکن است ما یک سیستم اخلاقی داشته باشیم، دیگران یک سیستم اخلاقی دیگر. اگر شما در جایی بی بند و باری یا آزادی جنسی می بینید، این را به حساب مفاسد آزادی نگذارید، بلکه این به حساب سیستم ارزشی آن جاست. ما آزادیم که سیستم اخلاقی خودمان را پیاده کنیم، اروپایی ها هم آزادند سیستم اخلاقی خودشان را پیاده کنند. قضاوت در آزادی ها نیست، بلکه تفاوت در سیستم اخلاقی است. اگر انتقادهایی دارید به نظام ارزشی شان بکنید، نه به آزادی آن ها. آزادی مفسده ای را به جامعه نمی افزاید، بلکه اگر فسادی است آن را رو می کند و اگر صلاح است آن را آشکار می نماید. من وقتی آزاد باشم به نیکویی عمل می کنم و از بدی ها پرهیز. این به نظام ارزشی ما برمی گردد که چه کاری خوب است و چه کاری بد است»(1)

وی در مورد رعایت حدود آزادی می گوید:

«هیچ کس نیست که در عالم سیاست و اجتماع معتقد به آزادی مطلق باشد، همة کسانی که معتقد به آزادی اند، می گویند که محدوده و سقف آزادی، قانون است. به این معنا که بی قانونی، آزادی، رهایی و هویت نیست، بلکه نامش جنگل است. لذا تمام حرف من این است که انسان اخلاقی انسان بسیار آزادی است. برای آزاد شدن ظاهراً شرط و قیدی وجود دارد و آن قید، قید اخلاق است. آزاد شدن، آزادی از قید اخلاق نیست، چون اخلاق اصلاً قیدی نیست. اخلاق عین فربه شدن انسانیت آدمی است. رذایل غیرخودی هستند، همان مستی ها و دیوانگی هایی که بر آدمی و آزادیش می کوبیم، نمی خواهیم که او هیچ کس شود یعنی تهی گردد، تهی و هیچ کس شدن به

ص: 379


1- . دکتر عبدالکریم سروش، آئین شهریاری و دین داری، ص 95.

معنای رهایی و آزادی نیست، آزادی به معنای خالی شدن و فرار کردن و کشتی بی قطب نما و بی لنگر شدن هم نیست.»(1)

«یوسف سلیمان زاده» در مورد حدود آزادی از دیدگاه اسلام می نویسد:

«البته بحث آزادی افکار و اندیشه را نبایستی با تهمت و افترا بستن به افراد، حمله به مقدّسات جامعه و ترور شخصیتی دیگران و اعتقادات دینی و مذهبی دیگران رابه سخره گرفتن، اشتباه و خلط نمود. چون انجام دادن این اعمال و گفتارها نه تنها آزادی نیست، بلکه در سایة آزادی، اخلاقیات را نادیده گرفتن و نوعی سوء استفاده و بهره گیری از آزادی در راستای ارضای هوس های شخصی است، که تبعیت از این روال یا منجر به حذف بسیاری از افکار و اندیشه های بدون پشتوانه ی مادی و در رأس قرار گرفتن یک فکر (استبدادی نظر) می شود، یا باعث هرج و مرج و اغتشاشات و نزاع های اجتماعی خواهد شد و یا به دلیل جریحه دار نمودن احساسات تودة عامه و سلب قوه ی عاقله از آنها در سایه ی غلیان عاطفه، سبب راه اندازی جنگ های کنترل نشده ای می شود، که ممکن است حق حیات را از بسیاری سلب نماید.»(2)

اینها گوشه ای از مواضع اندیشمندان مسلمان در موردآزادی بیان است که با تفکر تکفیری تضاد دارد.

3 - حق برابری

اسلام تأکید بر برابری دارد، اما مرز بندی در تفکر تکفیری شدید است. در این تفکر غیرخودی ها از بسیاری از حقوق محرومند و در برخی از موارد با آن ها از برخوردهای خشونت آمیز می شود.

به طور کلی حق برابری به دو بخش تقسیم می شود: در بخش اول، حق برابری به برابری در برابر قوانین، محاکم و امکانات بر می گردد که مفاد شش و ده اعلامیة جهانی

ص: 380


1- . همان، ادب قدرت، ادب عدالت، ص 125.
2- . یوسف سلیمان زاده، آزادی در اسلام، ص 205.

حقوق بشر به آن اشاره دارد. این نوع برابری در اسلام نیز وجود دارد، چرا که همة افراد جامعه اعمّ از مسلمانان و غیرمسلمانان، در برابر قانون مساوی هستند. در این خصوص روایات تاریخی بسیاری از مسلمانان صدر اسلام بر جای مانده است که نشان می دهد رفتار مسلمانان آن عصر با غیرمسلمانان توأم با برابری و یکسان گری در مقابل قانون بوده است. چنان که در زمان خلافت حضرت علی، قاضی شریح که بزرگ ترین قاضی مسلمان بود در دعوای او با یک اهل کتاب رأی خود را به نفع اهل کتاب صادر کرد، زیرا علی به عنوان خلیفه مسلمانان نتوانست دلایل کافی برای دعوای خود در خصوص مالی که مورد مناقشه بود ارائه دهد. پس در جامعة اسلامی خلیفه مسلمین با یک یهودی یا مسیحی در برابر قانون مساوی است. بخش دوم، به برابری حقوق و تکالیف مسلمانان با غیرمسلمانان در جامعة اسلامی برمی گردد. در این جا تفاوت هایی میان این حقوق به چشم می خورد. این تفاوت شامل حقوق اساسی افراد مثل حق حیات، حق رأی و.... نمی شود، بلکه به مسئولیت هایی برمی گردد که مختص مسلمانان است مثل جهاد که بر مسلمانان واجب و بر غیرمسلمانان جز در شرایط خاص واجب نیست. برخی از این حقوق به پست های حکومتی که متصدی امور مسلمین هستند یا عامل پاسداشت ارزش های اکثریت مسلمانان است بر می گردد. در این حقوق نمی توان گفت که مسلمان با غیرمسلمان برابرند، زیرا جامعة اسلامی یک جامعة ارزشی است و به هر حال قابل قبول نیست که در آن متصدی امور قضا در میان مسلمانان و سایر امور مشابه یک غیرمسلمان باشد. باید پذیرفت که در مورد مسائل دینی، فرهنگی و تربیتی، جامعة اسلامی به ارزش های اکثریت که مسلمانان هستند توجه دارد و همین امر سبب می شود که در برخی از حقوق و تکالیف مسلمانان در اولویت باشند.

ولی به هرحال این اولویت باعث نادیده گرفته شدن حقوق اقلیت ها نمی شود امری که تکفیری ها به دنبال آن هستند.

ص: 381

4- حق برخورداری از عدالت

عدالت زیربنای رشد جامعه است و در اسلام بر امکان دست یابی به عدالت توسط مردم، تأکید کرده است. اما تکفیری ها مفهوم عدالت را دگرگون کرده و آن را مخدوش می کنند، زیرا می خواهند دربارة دیگران بر اساس مرزبندی های فکری خود عمل کنند، نه عدالت واقعی.خداوند می فرماید:

«و اذا حکمتم بین الناس ان تحکموا بالعدل...»(1)

«و چون میان مردم به داوری نشستید، در میان آنها به عدالت حکم کنید.»

ماده هشتم و نهم اعلامیة جهانی حقوق بشر به عدالت قضایی میان افراد اشاره دارد. در اسلام برای اجرای عدالت میان افراد جامعه عواملی چون نژاد، زبان، مذهب و اعتقاد نمی تواند مانع باشد و همه در برابر عدالت مساوی هستند.امری که با تفکر تکفیری در تضاد است، زیرا این تفکر بر مبنای تبعیض مذهبی و قومی بنا شده است.

5- حق حفظ حرمت و آبروی وضعیت افراد

در تفکر تکفیری، حفظ حرمت افراد معنایی ندارد و به راحتی در مورد اسیران، مخالفان و مردم عادی هتک حرمت می شود و اعتراض آن ها به جایی نمی رسد. این در حالی ست که حفظ آبرو و حرمت به عنوان یک حق مهم در اسلام مطرح است.

)لَا یَسْخَرْ قَومٌ مِّن قَوْمٍ.... وَلَا تَلْمِزُوا أَنفُسَکُمْ وَلَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ..... وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا یَغْتَب بَّعْضُکُم بَعْضًا((2)

«گروهی از شما گروه دیگر را مسخره نکند... و از یکدیگر عیب نگیرید و یکدیگر را با القاب زشت نخوانید... (و در مورد یکدیگر) جاسوسی مکنید و برخی از شما غیبت برخی دیگر نکند.»

حفظ حرمت و حیثیت افراد از مواردی است که میان اسلام و اعلامیه جهانی حقوق بشر مشترک است و در این میان، تفاوت و تبعیضی میان مسلمانان و غیرمسلمانان

ص: 382


1- . انبیاء، آیه 58.
2- . حجرات، آیات 11-12.

وجود ندارد. حرمت انسان ها بر اساس حقوق ذاتی آن ها محترم است و این مسئله ربطی به عقیده، نژاد و دین ندارد. امری که با تفکر تکفیری در ستیز است و تکفیری ها آن را نمی پذیرند.

6- حفظ حریم خصوصی افراد و زندگی شخصی آن

تفکر تکفیری بدون هیچ واهمه ای به حریم خصوصی افراد حمله می کند و آن را مورد تجاوز قرار می دهد، این درحالی است که اسلام رعایت حریم خصوصی را واجب دانسته و آن را خط قرمز قلمداد می کند. لذا تفکر تکفیری با این حق از حقوق اسلامی زاویه زیادی دارد. قرآن می فرماید:

)لَا تَدْخُلُوا بُیُوتًا غَیْرَ بُیُوتِکُمْ حَتَّی تَسْتَأْنِسُوا((1)

«بدون اجازه به حریم خانه ای جز خانه ی خود وارد مشوید.»

حفظ حریم خصوصی افراد مثل حریم منزل، مسائل خصوصی و... در اسلام برای همة افراد وجود دارد و دراین خصوص، میان اسلام و اعلامیة جهانی حقوق بشر اتفاق نظر وجود دارد. حریم ها مکان امنی برای افراد هستند و دولت جز با مجوز قانون و برای جلوگیری از پایمال شدن حقوق دیگران حق شکستن این حریم را ندارد.

در روایات اسلامی آمده است که خلیفة دوم مسلمین شبانگاه از خانه ای صدای عربده شنید و بر اساس حس کنجکاوی از دیوار آن خانه بالا رفت و دید عده ای در آن جا مشغول شراب خواری اند. عمر روز بعد آن ها را برای محاکمه احضار کرد، اما در نهایت نتوانست آن ها را محکوم کند، زیرا متهمین گفتند: که تو برای کشف جرم، حریم خانه ما را شکسته ای و این در اسلام امر جایزی نیست و عمر نیز این را پذیرفت.

این واقعه نشان می دهد که حتی در صورت یقین به وقوع جرم در صورتی که جرم تنها به خود افراد برگردد، امکان شکستن حریم خصوصی وجود ندارد، اما در تفکر تکفیری این حریم به سادگی مخدوش می شود.

ص: 383


1- . نور، آیه 27.
7- حق اعتراض برای مظلوم

اسلام حق اعتراض به مظلوم می دهد، اما در تفکر تکفیری راهی برای فریاد خواهی مظلوم وجود ندارد و معمولاً مخالفان بدون حق دفاع و بصورت جمعی محاکمه می شوند و کسی به حق خواهی آن ها توجه نمی کند. قرآن می فرماید:

)لاَّ یُحِبُّ اللّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوَءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاَّ مَن ظُلِمَ ((1)

«خداوند بلند کردن صدا (و اعتراض) را دوست ندارد، مگر از کسی که بر او ظلم شده باشد»

حق اعتراض و دادخواهی در مادة ده اعلامیة جهانی حقوق بشر مورد اشاره قرار گرفته است. در اسلام نیز حق اعتراض و دادخواهی برای مظلوم چه مسلمان باشد و چه غیرمسلمان رسمیت دارد و دستگاه قضایی موظف است که به این دادخواست پاسخ دهد و حق مظلوم را بستاند.

اهمیت رسیدگی به حق مظلومان، حتی حق افراد غیرمسلمان، در میان مسلمانان و برای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و یارانش در حدی بود که در زمان حکومت صدر اسلام، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و خلفای خود مستقیماً به دادرسی حق مظلومان می پرداختند و چه بسا مسلمانان را به جرم تعدی به حقوق غیرمسلمانان محکوم می کردند. روایات مختلفی از رفتار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و جانشینان اولیة او وجود دارد که نشان می دهد آن ها در حفظ حقوق اجتماعی غیرمسلمانان بسان یک مسئولیت دینی انجام وظیفه می نمودند. وقتی این رفتار بزرگان دین را بررسی می کنیم به اوج اختلاف سیرت بزرگان دین با شیوه عمل تکفیری ها پی می بریم.

8- حق نظارت همگانی

در اسلام، حق نظارتِ همگانی از اصول مدیریت اسلامی است، اما تفکر تکفیری ارزشی برای این اصل قائل نیست، در مناطقی که به قدرت رسیده است تنها به مردم

ص: 384


1- . نساء، آیه 148.

وحشت زده و تسلیم شده رحم کرده است و هر کس کوچک ترین انتقادی به عملکرد آن ها داشته، با او برخورد شده است. خداوند می فرماید:

)کُنتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللّهِ((1)

«شما بهترین امتی هستید که به نفع انسان ها خروج کرده اید، مادامی که بر نیکویی ها، امر و از بدی ها نهی می کنید و به خدا ایمان آورید»

مادة هفدهم اعلامیة جهانی حقوق بشر به حق آزادی فکری در جامعه و مشارکت در اجتماع اشاره دارد. در اسلام، نظارت بر عملکرد دولت و حاکمیت، حقی همگانی است که به صورت انفرادی و جمعی در قالب تشکل ها، نهادها، سازمان ها، احزاب و.... صورت می گیرد. نتیجة حق نظارت همگانی، حق انتقاد خواهد بود که این حق در جامعة اسلامی چه برای مسلمانان و چه برای غیرمسلمانان به رسمیت شناخته شده است. رفتار حضرت علی با خوارج در کوفه خود بهترین دلیل بر وجود حق انتقاد برای افراد مخالف نسبت به رفتار و سیاست دستگاه خلافت، در زمان ایشان می باشد، زیرا خوارج علی رغم مخالفت شدیدشان با حضرت علی از آزادی و حق انتقاد ونظارت بر عملکرد دولت برخوردار بودند.

حق آزادی اجتماعات و تشکیل گروه های سیاسی و مدنی حق همة افراد جامعه ی اسلامی است و حتی اقلیت های دینی نیز می توانند تشکل ها و احزاب خاص خود را داشته باشند و ضمن مشارکت در مدیریت جامعه بر عملکرد دولت نظارت کنند، اما تکفیری ها نشان داده اند که با رسیدن به قدرت این حق را به سادگی پایمال می کنند و با هرگونه وسیله ای که به نظارت همگانی کمک کند مخالفت می کنند..

9 - حق آزادی اجتماعی تا جایی که باعث آزار دیگران و تفرقه افکنی در جامعه نشود

آزادی اجتماعی و دعوت به نیکی یکی از اصول حقوق بشر در اسلام است که تفکر تکفیری آن را نمی پذیرد. خداوند می فرماید:

ص: 385


1- . آل عمران، آیه 110.

«ولتکن منکم امة یدعون الی الخیر و یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و اولئک هم المفلحون و لاتکونوا کالّذین تفرّقوا و اختلفوا من بعد ما جاءهم البینات و اولئک لهم عذاب عظیم».(1)

«و باید در میان شما کسانی باشند که به سوی نیکی فرا بخوانند و از بدی برحذر دارند و ایشان گروه راستانند. و مباشید مانند کسانی که پراکنده شدند و با یکدیگر مخالفت کردند، پس از این که حجتی برایشان ظاهر شد و برای آن ها عذاب بزرگی است.»

در مادة بیستم اعلامیة جهانی حقوق بشر به وجود مجامع و جمعیت های مسالمت آمیز اشاره شده است. در اسلام نیز آزادی اجتماع چه برای مسلمانان و چه غیرمسلمانان به رسمیت شناخته شده است. اما این آزادی اجتماع دارای مرزی است که نباید وحدت اجتماعی را به خطر اندازد و به ارزش های سایر گروه ها توهین نماید. پس اصل آزادی اجتماعات و مشارکت جمعی مورد پذیرش است، اما این اجتماعات نباید به تهدیدی علیه کیان جامعه تبدیل شود و امنیت عمومی را به خطر اندازد. در اسلام معمولاً مرز اجتماعات را محاربه می دانند؛ یعنی اجتماع مخالف تا جایی که به حمل اسلحه و تهدید عملی در اجتماع ختم نشود قابل پذیرش است. در شرایط معمولی و غیرتهدید آمیز دولت موظّف به تأمین امنیت اجتماعات است. درحالی که علما اسلام درطول تاریخ در مورد محاربه در حد امکان با مسالحه برخورد کرده اند، تکفیری ها به سادگی هر گروه غیرخودی را محاربه می خوانند و به جنگ آن می روند.

10- حق حمایت از مالکیت خصوصی

در مناطقی که تفکر تکفیری حاکم شده است به سادگی مالکیت خصوصی افراد مورد تعرض واقع شده است، این در حالی است که اسلام به رعایت حریم مالکیت خصوصی تأکید دارد.قرآن می فرماید:

)وَلاَ تَأْکُلُواْ أَمْوَالَکُم بَیْنَکُم بِالْبَاطِلِ((2)

ص: 386


1- . آل عمران، آیات 104- 105.
2- . بقره، آیه 188.

«و امول یکدیگر را به ناحق مخورید.»

)وَمَا کَانَ عَطَاء رَبِّکَ مَحْظُورًا((1)

«و آنچه را پروردگارت (به بشر) عطا کرده از کسی منع نشده است.»

مادة هفدهم اعلامیة جهانی حقوق بشر به حق مالکیت اشاره دارد. در اسلام حق مالکیت خصوصی در کنارحق مالکیت عمومی به رسمیت شناخته شده است. البته در خصوص فلسفة مالکیت میان اسلام و اعلامیة، جهانی حقوق بشر تفاوت وجود دارد، زیرا در اسلام مالکیت از آن خداست و او این مالکیت را به طور مساوی و بر اساس شایستگی افراد به آن ها سپرده است، پس افراد در برابر این نوع مالکیت مسئولند. اما در اعلامیة جهانی حقوق بشر مالکیت به ذات افراد بر می گردد و مسئولیتی در قبال این مال برای افراد وجود ندارد. جدا از بحث فلسفی، در عمل، اسلام در کنار مالکیت دولتی و عمومی، مالکیت خصوصی را نیز برای همة شهروندان به رسمیت می شناسند و هر کس مالک (مجازی و اختیاری) مالی است که آن را کسب کرده است، اما در تفکر تکفیری هرگونه تصرفی در مورد مال دیگران جایز است به سادگی این اموال غصب می شود.

11- حق پیشرفت بر اساس شایستگی

تفکر تکفیری با شایسته سالاری میانه ای ندارد، بلکه با حاکمیت این تفکر در یک منطقه اکثر شایسته گان آن منطقه مجبور به فرار می شوند، زیرا در تفکر تکفیری تنها افرادی با وابستگی گروهی می توانند رشد کنند، نه بر اساس شایستگی شان خداوند می فرماید:

)وَلِکُلٍّ دَرَجَاتٌ مِّمَّا عَمِلُوا...((2)

«هریک را با توجه به کاری که انجام داده اند، درجاتی است.»

مادة بیست و سه اعلامیة جهانی حقوق بشر به پیشرفت بر اساس کار و شایستگی افراد اشاره دارد. در اسلام دو نوع شایستگی وجود دارد: شایستگی علمی و شایستگی

ص: 387


1- .[1] اسراء، آیه 20.
2- .[2] احقاف، آیه 19.

معنوی. در شایستگی علمی و مادی شایستگی افراد نه بر اساس اعتقادات و درجة تقوای آن ها بلکه بر اساس توانایی و تخصص آن تعیین می شود. تاریخ اسلام، مملوّ از روایاتی است که به ما می گوید افراد متخصص غیرمسلمان در علوم مختلف دارای سمت ها و مقام های بالایی بوده اند و جامعه و حکومت اسلامی از تخصص این افراد به نحو شایسته استفاده کرده است. لذا در پیشرفت علمی افراد هیچ تبعیضی میان افراد جامعه وجود ندارد. هم چنین افرادی غیرمسلمان بوده اند که به دلیل توانایی علمی شان به سمت وزارت در حکومت اسلامی رسیده اند که بالاترین مقام اجرایی بعد از سلطان یا خلیفه می باشد. اما برخی از سمت ها وجود دارد که به جایگاه معنوی و تربیتی افراد جامعه یا امور دینی مردم بر می گردد. بدیهی است که در جامعة اسلامی افرادی که صالح تر و متقی تر باشند نسبت به مدیریت چنین جایگاه هایی در اولویت قرار دارند، اما در حاکمیت تکفیری نخبگان جامعه مجبور به سکوت یا مهاجرت اجباری می شوند.

12- حق عدالت اجتماعی

در تفکر تکفیری، عدالت اجتماعی جایگاهی ندارد، بلکه این تفکر با تبعیض های شدید اجتماعی همراه است. در حالی که در اسلام بر رعایت عدالت اجتماعی تأکید شده است. خداوند می فرماید:

)وَالَّذِینَ فِی أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَّعْلُومٌ لِّلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ(

«و همان ها که در اموالشان حقی معلوم است برای سائل و نیازمندان»

در اعلامیة جهانی حقوق بشر اشارة صریحی به عدالت اجتماعی نشده و حدود آن تعریف نشده است. اما از مواد 22 و 23 این اعلامیه می توان لزوم رعایت عدالت اجتماعی را براداشت نمود. در اسلام قوانین مشخصی برای اجرای عدالت اجتماعی و رعایت حال نیازمندان جامعه وجود دارد. از درآمد و حق اغنیا مقدار معلومی به عنوان زکات تعیین می شود که این زکات باید میان فقرا و نیازمندان تقسیم شود. زکات یک مسئله ی اقتصادی صرف نیست، بلکه یک مسئله عبادی است که در کنار سایر شعائر

ص: 388

واجب دینی مثل نماز و حج قرار دارد. اهمیت زکات به حدی است که اگر همة اغنیای جامعه زکات مال خود را به فقرا بپردازند، دیگر هیچ فقیری در جامعه وجود نخواهد داشت. زکات بر مسلمانان واجب است و غیرمسلمانان از پرداخت آن معافند، اما در شرایطی می توان به فقرای غیرمسلمان نیز زکات پرداخت کرد. تفکر تکفیری این مرزها را مخدوش می کند و آن را به نفع خود مصادره می کند.

13- حق برخورداری از بهداشت و زندگی مناسب

رعایت بهداشت، محیط زیست مناسب برای زندگی آبرومندانه از حقوق به رسمیت شناخته در اسلام است ولی در تفکر تکفیری این حقوق جایگاهی ندارد.

مادة 25 اعلامیة جهانی حقوق بشر به بهداشت فردی و اجتماعی و حق رفاه افراد جامعه اشاره دارد. اسلام دینی است که بر پاکیزگی بدن، پوشاک و محیط تأکید دارد و بدون پاکیزگی انجام عبادات در آن ممکن نیست. رعایت پاکیزگی محیط در صدر اسلام و در سرزمین حجاز که منطقه ای کم آب بوده، خود از اهمیت فراوان بهداشت محیط در اسلام حکایت دارد.

امروزه با الهام گرفتن از تأکید پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم به بهداشت محیط صدها انجمن خیریه توسط مسلمانان معتقد به مبانی اسلام در سراسر جهان شکل گرفته که هدف آن ها سلامتی روان و جسم کودکان و خانواده ها، حمایت از افراد بی بضاعت و کمک به رفاه آن، حمایت از بیماران نیازمند و خانواده های بی سرپرست و... است. وجود این انجمن ها که به صورت مردمی اداره می شوند در بسیاری از مواقع خصوصاً در زمان وقوع حوادث طبیعی مثل زلزله وسیل، چند برابر شرایط عادی اهمیت می یابد، زیرا این نهادهای مدنی کار خدمات رسانی را به نیازمندان را با کمک های مردمی جمع آوری شده انجام می دهند، اما تفکر تکفیری با این حقوق بیگانه است و در بسیاری از موارد به جنگ این حقوق می رود.

ص: 389

14- حق تشکیل خانواده

تفکر تکفیری با به کارگیری برخی روش ها مثل جهاد نکاح و تمرکز برای جذب بانوان برای سربازان خود، ازدواج عمومی را تضعیف نموده و این حق اسلامی را تحت شعاع قرار می دهد. در تفکر تکفیری نهاد خانواده به خطر می افتد. خداوند می فرماید:

«وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُم مِّنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُم مَّوَدَّةً وَرَحْمَةً»(1)

«و از نشانه های او(خداوند) اینست که از نوع خودتان همسرانی را برای شما آفرید تا در کنار آن آرام گیرید و میانتان دوستی و رحمت انداخت.»

)وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ((2)

«و با آنها (زنان) به نیکی رفتار کنید.»

)هنّ لباس لکم و انتم لباس لهن((3)

«همسرانتان لباس شما هستند و شما لباس آن ها هستید.»

)وَأَخَذْنَ مِنکُم مِّیثَاقًا غَلِیظًا((4)

«زنان (با عقدی که با شما می بندند) عهد و پیمان محکمی از شما می گیرند.»

مادة 25 اعلامیة جهانی حقوق بشر به اهمیت خانواده و حمایت از مادران و کودکان اشاره دارد. تأکیدی که در اسلام نسبت به تشکیل و حفظ خانواده وجود دارد، در هیچ دین و مکتبی وجود ندارد و یکی از امتیازهای جامعة اسلامی نسبت به جامعة غربی تحکیم بنیان های خانواده است.

در اسلام حقوق اختصاصی برای زنان و مادران تعیین شده است که این حقوق بیشتر جنبه های حمایتی دارد. حقوق زن با مرد در اسلام در برخی از موارد مشترک و در برخی از موارد متفاوت است. تفاوت ها به این برمی گردد که حقوق مرد در اسلام

ص: 390


1- . روم، آیه 21.
2- . نساء، آیه 19.
3- . بقره، آیه 187.
4- . نساء، آیه 21.

بیشتر جنبة تکلیفی دارد. مرد چه در عرصة خانواده و چه در عرصة اجتماع دارای مسئولیت های متعددی است که زن از بسیاری از این مسئولیت ها معاف است. علی رغم این تفاوت ها اسلام در اعطای این حقوق نسبت به مرد و زن توازن را در نظر داشته و هر جا که امتیاز مالی و حقوقی به مرد داده در مقابل آن در جایی دیگر، امتیاز مالی و حقوقی به زن اعطا کرده است. بسیاری از تبعیض هایی که علیه زن به اسلام منسوب داده می شود جنبة سلیقه داشته یا ریشه در عرف اجتماع دارد و دارای مستندات محکمی در اسلام نیست. تفکر تکفیری با تحمیل تبعیض های ناروا علیه زنان باعث مخدوش شدن چهره اسلام می شود.

15- حق آزادی مهاجرت و اقامت

حاکمیت تکفیری ها در یک منطقه با ایجاد محرومیت عبور و مرور و مهاجرت و اقامت است و در بسیاری از مواقع، مردم نه تنها از این حقوق محروم می شوند، بلکه به عنوان گروگان مطرح هستند. خداوند می فرماید:

)هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ ذَلُولًا فَامْشُوا فِی مَنَاکِبِهَا وَکُلُوا مِن رِّزْقِهِ((1)

«اوست کسی که زمین را برای شما رام گردانید پس در گسترة آن سیر و سفر (و مهاجرت) کنید و از روزی او بخورید.»

)أَلَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُواْ فِیهَا((2)

«[اگر در سرزمین خود تحت فشار بودید] مگر زمین خدا وسیع نبود تا در آن مهاجرت کنید؟»

مادة سیزده و چهارده اعلامیة جهانی حقوق بشر به حق مهاجرت اشاره دارد. حال این که هجرت در اسلام یکی از راه های مهم برای رشد مادی و معنوی است. مسلمانان هرگاه در دین و دنیای خود در تنگنا قرار گرفته اند دست به هجرت زده اند و بر اساس

ص: 391


1- . ملک، آیه 15.
2- . نساء، آیه 97.

همین مهاجرت ها تمدن های جدیدی را به وجود آورده اند. مهاجرت نمودن و مهاجرت پذیری در تاریخ اسلام همواره وجود داشته و مسلمانان چه در اعتقادات و چه در عمل، آزادی هجرت کردن یا پناه دادن به مهاجران را پذیرفته اند. اما تفکر تکفیری با ایجاد محدودیت های متعدد مانع از این آزادی مهاجرت می شود.

16- حقوق مذهبی اقلیت های دینی

اقلیت های دینی و مذهبی در حاکمیت تکفیری ها بیشترین آسیب را می بینند و به راحتی حق آن ها پایمال می شود و در نتیجه تا قرن ها بعد خاطراتی تلخ از اسلام در ذهن آن ها و فرزندانشان باقی می ماند. تکفیری ها کمترین ترحم را نسبت به اقلیت ها دارند و در عوض معتقد به رویارویی کامل با این اقلیت ها در سرزمین های اسلامی هستند خداوند می فرماید:

)وَلاَ تَسُبُّواْ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ((1)

«به کسانی که غیرخدا می پرستند دشنام ندهید...»

)وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْکِتَابِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ ((2)

«و با اهل کتاب جز به روش نیکو گفتگو و مجادله نکنید.»

)لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ((3)

«دین شما از آن خودتان و دین ما از آن خودمان»

مادة هفدهم اعلامیة جهانی حقوق بشر به حقوق مذهبی افراد اشاره دارد. اسلام اولین و تنها دینی است که حقوق مذهبی سایر ادیان را به رسمیت شناخت. در زمان هجرت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم از مکه به مدینه و تشکیل اولین حکومت اسلامی مسلمانان، یهودیان و بت پرستان در کنار یکدیگر زندگی می کردند و هر یک حقوق مذهبی خود

ص: 392


1- . انعام، آیه 108.
2- . عنکبوت، آیه 46.
3- . کافرون، آیه 6.

را داشتند. مسلمانان صدر اسلام نیز در سرزمین های فتح شده به حفظ اماکن مقدس دیگر ادیان همت گماشتند.

اکنون وجود کلیسا های تاریخی و پیروان سایر ادیان در سرزمین های اسلامی که تاریخ و قدمت آن به قبل از ظهور اسلام می رسد خود نشان دهندة رعایت حقوق مذهبی توسط مسلمانان است. اگر مسلمانان در صدر اسلام پیروان سایر ادیان را مجبور به ترک دین خود می کردند و حقوق آن ها را رعایت نمی کردند آثاری از سایر ادیان در سرزمین های اسلامی باقی نمی ماند.

تساهل مذهبی حداقل در زمان صلح نسبت به پیروان سایر ادیان از سوی همه ی حکومت های اسلامی در طول تاریخ رعایت شده است و برخی از غیرمسلمانان در حکومت های اسلامی به مقام های عالی اداری یا نظامی دست یافته اند. لذا در جامعه ی اسلامی، در خصوص حقوق اساسی و حقوق اجتماعی افراد که مذهب جزء آن است تفاوتی میان مسلمان و غیرمسلمان وجود ندارد و هیچ مسلمانی حق توهین به اعتقادات و مظاهر مذهبی سایر ادیان ندارد. پیروان سایر ادیان در امور دینی خود مثل شعائر، تعلیم و تربیت، تشکیل نهادهای فرهنگی و... آزادند و هیچ قدرتی، چه فرد و چه حکومت، حق توهین یا فشار سیاسی به پیروان سایر مذاهب و ادیان برای تغییر دینشان را ندارد.

تنها در مورد ارتداد یعنی بازگشت از اسلام به سایر ادیان محدودیت هایی وجود دارد و بر اساس نظر غالب فقهای اسلامی اگر ارتداد در مرحله ی اعتقادی و فکری باشد، مرتد از مجازات دینوی و حقوقی معاف خواهد بود، مگر اینکه ارتداد او به زمینه ای برای تنش یا تهدیدی برای وحدت و امنیت جامعه تبدیل شود، یا مقدمه ای برای آغاز مبارزه ی عملی علیه حکومت باشد که در این صورت دارای مجازات خواهد بود.اما تکفیری ها به محض رسیدن به قدرت به نابودی همه مظاهر اقلیت های دینی می پردازند و به محض به قدرت رسیدن تکفیری ها فشارهای ظالمانه علیه اقلیت های دینی آغاز می شود.

ص: 393

17- حق مشارکت سیاسی و اجتماعی

یکی از اصول حقوق بشر اسلامی، حق مشارکت سیاسی و اجتماعی در جامعه است. اما تکفیری ها قدرت را به طور مطلق قبضه کرده و با اقدامات یک جانبه خود مردم و نخبگان را از هرگونه مشارکتی در عرصه سیاسی و اجتماعی محروم می کنند. خداوند بر شورا تاکید دارد و می فرماید:

)وَأَمْرُهُمْ شُورَی بَیْنَهُمْ((1)

«و امورشان را با شورا و مشارکت به انجام می رسانند.»

)وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاء بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ((2)

«مردان و زنان مؤمن، برخی دوستان و یاران یکدیگرند، همدیگر را به کار نیک دعوت می کنند و از کار بد باز می دارند.»

مادة بیست و یک اعلامیة جهانی حقوق بشر به مشارکت سیاسی مردم در ادارة امور کشورشان اشاره دارد. در اسلام اساس مدیریت جامعه را شورا تشکیل می دهد. شورا چیزی جز مشارکت اجتماعی و سیاسی مردم در ادارة امور کشور آن هم به طرق مختلف نیست. هر چند که در مورد کیفیت و چگونگی مکانیسم شورا اختلاف نظر وجود دارد اما امروزه اکثر گروه ها و فقهای اسلامی اصل انتخابات آزاد و منصفانه را پذیرفته اند و آراء عمومی را نوع مدرن و تکامل یافته شورا در اسلام می دانند.

در حق رأی و حق مشارکت سیاسی و اجتماعی، هیچ تفاوتی میان مسلمانان و غیرمسلمانان وجود ندارد. غیرمسلمانان می توانند احزاب، نهادها وگروه های اجتماعی و سیاسی خود را داشته باشند و در انتخابات شرکت کنند. اما در عرصة مدیریت، سمت هایی وجود دارد که مستقیماً یا غیرمستقیماً جنبة دینی دارند و به امور دینی مسلمانان مربوط می شود یا این که مصلحت اکثریت جامعه در سپردن این مقام ها به

ص: 394


1- . شورا، آیه 38.
2- . توبه، آیه 71.

فردی از میان اکثریت است. البته امور دینی غیرمسلمانان نیز باید به خود آن ها سپرده شود و آن ها برای اداره امور مربوط به خود از صلاحیت لازم برخوردارند. در جامعة اسلامی سمت هایی در اختیار مسلمانان قرار می گیرد که مختص امور مربوط به مسلمانان است، اما این موضوع تضادی با حقوق سیاسی غیرمسلمانان در کسب سمت هایی که جنبه اجرایی، تخصصی و علمی داشته، ندارد. ولی در تفکر تکفیری شورا جایی ندارد، زیرا از نظر تکفیری ها هرنوع انتخاباتی کفر است در نتیجه، رهبران خودکامه به صورت مطلق حکومت می کنند.

18- حق تعلیم و آموزش و پرورش

تکفیری ها در اکثر مواقع به طور علنی به جنگ آموزش و پرورش نوجوانان، خصوصاً دختران می روند و سواد آموزی افراد را تهدیدی برای خود قلمداد می کنند.

مادة بیست و شش اعلامیة جهانی حقوق بشر به حق آموزش و پرورش و تعلیم افراد اشاره دارد. در قرآن کریم و سنت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم تأکید زیادی بر کسب دانش وجود دارد. اهمیت اسلام برای سوادآموزی و کسب علم به حدی است که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم در اولین جنگ خود علیه مشرکین شرط آزادسازی اسرا را آموزش سواد به دیگران قرار داد.

مسلمانان صدر اسلام در عصر خود به سرعت به کسب دانش و توسعه آن در جهان پرداختند و تمدن جدیدی را تحت عنوان تمدن اسلامی به وجود آوردند که شعاع آن به دورترین نقاط آسیا، اروپا و آفریقا می رسید. فقط در اسپانیای اسلامی در قرون وسطی، مسلمانان به تألیف هزاران کتاب علمی روی آوردند و از نویسندگان و دانشمندان غیرمسلمان که در اروپا زیر فشار مذهبی کلیسا قرار داشتند حمایت کردند. مورخان می نویسند که فقط در کتاب خانه مرکزی قرطبه در اندلس صدها هزار جلد کتاب نفیس وجود داشته است.

«جواهر لعل نهرو» نخست وزیر سابق هند می نویسد:

ص: 395

«مورها (مسلمانان) آن حکومت حیرت انگیز قرطبه را به وجود آوردند که از شگفتی های قرون وسطی بود و در موقعی که سراسر اروپا در جهالت و بربریت غوطه می خورد، به تنهایی مشعل دانش و تمدن را روشن نگاه داشته بود و پرتو آن بر دنیای غرب سایه افکنده بود. قرطبه شهری بزرگ با یک میلیون جمعیت بود که شبیه یک باغ بزرگ بود. در این شهر کتاب خانه های زیادی وجود داشت که بزرگ ترین آن کتاب خانه امیر با چهارصدهزار جلد کتاب بود. دانشگاه قرطبه در سراسر اروپا و آسیای غربی مشهور بود و مدارس مجانی برای فقرا زیاد بود. در آن زمان در اسپانیای اسلامی تقریباً همه کس خواندن و نوشتن می دانست. حال این که در اروپای مسیحی صرف نظر از روحانیون حتی افرادی که در عالی ترین طبقات بودند در جهل کامل به سر می بردند.»(1)

در تاریخ اسلام، حتی مستبدترین حکام اهمیت زیادی به علم و دانش و توسعة سوادآموزی می دادند و از دانشمندان و شعرا و محققین مسلمان و غیرمسلمان حمایت می کرده اند. با این تفاصیل در اسلام محدودیتی برای کسب دانش و سوادآموزی برای مسلمان و غیرمسلمان وجود ندارد.

در عرصة تعلیم و تربیت فرزندان خانواده های مسلمان و غیرمسلمان هر یک حق دارند که فرزندان خود را براساس تعالیم مذهبی خود تربیت کنند و این حقی شناخته شده برای اقلیت ها در طول تاریخ در سرزمین های اسلامی بوده است.

تفکر تکفیری با علم روز در ستیز است و علم را توطئه ای علیه خود قلمداد می کند و تمامی سرمایه های تاریخی مسلمانان را در عرصه دانش و هنر بر باد می دهد.

19- حق عدم مجازات افراد به جرم دیگری

این یکی از حقوق بدیهی در اسلام است، با حاکمیت تکفیری ها به سادگی بخش عظیمی از جامعه به دلیل رفتار یا مخالفت دیگران، را تکفیری شده یا به گروگان گرفته می شوند. خداوند می فرماید:

ص: 396


1- . جواهر لعل نهرو، نگاهی به تاریخ جهان، ص 79.

)وَلاَ تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ إِلاَّ عَلَیْهَا وَلاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَی((1)

«برای هرکس جز آنچه به دست آورده نیست و هیچ کس بار دیگری را به دوش نمی کشد.»

)وَلاَ یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَی أَلاَّ تَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَی.....((2)

«دشمنی قومی شما را بر بی عدالتی وا ندارد (در همه حال) عدالت را رعایت کند که آن به تقوا نزدیک تر است.»

) کُلُّ امْرِئٍ بِمَا کَسَبَ رَهِینٌ((3)

«هر کس در گرو اعمال خویش است.»

مادة پنجم و دهم اعلامیة جهانی حقوق بشر به حق امنیت قضایی افراد جامعه اشاره دارد. در اسلام برابری حقوقی وقضایی افراد به رسمیت شناخته شده است و اموری مثل شکنجه، بازداشت خودسرانه، تهدید و توهین به شخصیت مجرم و... امری محکوم است. هیچ فردی در قبال اعمال دیگران حتی نزدیکانش محکوم نخواهد بود و هرکس مسئول اعمال خود است. امری که مورد پذیرش تفکر تکفیری نیست و گروگان گیری یکی از روش های تکفیری هاست.

20- حق رعایت تعهدات سیاسی

رعایت تعهدات سیاسی از اصولی است که در اسلام به سیاست مداران و دولت مردان توصیه شده است، اما عهد شکنی در تفکر تکفیری یکی از ابزارها برای رسیدن به هدف و مغلوب کردن مخالفان است.خداوند می فرماید:

)وَأَوْفُواْ بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ کَانَ مَسْؤُولاً((4)

ص: 397


1- . انعام، آیه 164.
2- . مائده، آیه 8.
3- . طور، آیه 21.
4- . اسراء، آیه 34.

«بر عهد و پیمان وفا کنید که یقیناً در مورد عهد مسئول خواهد شد.»

مادة نوزدهم تا بیست و یکم اعلامیة جهانی حقوق بشر به طور غیرمستقیم به رعایت تعهدات سیاسی توسط دولت ها در قبال شهروندانشان اشاره دارد. هنگامی که مکانیزم شورا و حق رأی عموم در شکل گیری نهادهای سیاسی جامعه توسط اسلام پذیرفته شد، بدیهی است که دولت شکل گرفته از ارادة مردم مثل هر دولت دمکراتیک دیگری باید به تعهدات و قرارداد اجتماعی خود با مردم پای بند باشد. چنین دولتی (دولت اسلامی) مثل هر دولت دمکراتیک دیگری در قبال اعمال خود پاسخ گو خواهد بود و سایر اهرم های دمکراتیک مثل مجلس به وکالت از مردم کنترل این دولت را بر عهده خواهند داشت. اما پاسخ گویی در حاکمیت تکفیری جایی ندارد و آن ها در قبال اعمال خود مسئولیتی نمی پذیرند.

21- حق حمایت از مظلوم

رعایت حقوق مظلوم و توجه به دادخواهی او در تفکر تکفیری مطرح نیست بلکه تکفیری ها تنها از هم فرقه ای های خود حمایت کرده و توجهی به حمایت از مظلومیت سایر گروه ها و فرقه ها ندارند. خداوند می فرماید:

)و مالکم لاتقاتلون فی سبیل الله و المستضعفین من الرّجال و النساء و الولدان....((1)

«و چرا شما در راه خدا و نجات مردان و زنان و کودکان مظلوم و مستضعف نمی جنگید؟»

در اعلامیة جهانی حقوق بشر در چند مرحله به حمایت و دفاع از محرومان اشاره شده است. دولت اسلامی در هر مرحله ای نسبت به دفاع از حقوق اساسی و انسانی دیگر انسان ها ولوغیر مسلمانان در دیگر کشور ها مسئول است و روابط دیپلماتیک و جنگ و صلح خود را براساس حمایت از مظلومین تنظیم می کند. یکی از انگیزه های جنگ در صدر اسلام ایجاد یک جنبش آزادی بخش برای رهایی مردم از زیر یوغ ستم

ص: 398


1- . نساء، آیه 75.

بوده است، اما تفکر تکفیری در خصوص این ارزش ها بی توجه است، از این رو در برخی قضایای اسلامی مثل فلسطین بی تفاوت عمل می کند.

22- حق دفاع و دفع تجاوز

در حقوق اسلامی این حق مطرح شده است، در حالی که در تفکر تکفیری، اگر کسی به او تجاوز شود و بخواهد از حق خود دفاع کند با بدترین وجه با او برخورد می شود. خداوند می فرماید:

)أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا...((1)

«به کسانی که به آنها ظلم شده حق جنگ داده شده...»

)وَلَمَنِ انتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُوْلَئِکَ مَا عَلَیْهِم مِّن سَبِیلٍ ((2)

«و هرکس پس از ستم دیدن خود یاری جوید و انتقام گیرد، راه نکوهشی برایشان نیست.»

در اعلامیة جهانی حقوق بشر به حق دفاع اشاره صریحی نشده است، اما در اسلام هر اقلیت، گروه، قومیت و... که در سرزمینی مورد آزار و تبعیض قرار گیرند، حق اعتراض و قیام دارند و انقلاب آن ها علیه نظام حاکم مشروع است تا زمانی که به تجاوز به حقوق سایر گروه ها و پایمال شدن حق بی گناهان ختم نشود. در تفکر تکفیری آزار و تبعیض به وضوح صورت می گیرد واین تفکر راهی برای دادخواهی مظلوم باقی نمی گذارد.

نتیجه گیری

با توجه به مطالب ارائه داده شده در این مقاله می توان چنین نتیجه گیری کرد:

1. تکفیر پدیده ای جدید در جهان اسلام نیست و از صدر اسلام تا کنون بزرگان دین اسلام با این موضوع رو به رو بوده اند و بعضاً خسارت های زیادی را در این مسیر پرداخته اند.

ص: 399


1- . حج، آیه 39.
2- . شوری، آیه 41.

2. تکفیر با حقوق بشر اسلامی در تضاد بود و باعث بی اعتباری این حقوق می شود. در مسئله تکفیر، حقوق بشر اسلامی به حاشیه رانده می شود و خشونت جایگزین آن می شود.

3. تکفیر ارزش های حقوقی اسلام را زیر سؤال می برد. ارزش هایی مثل حق حیات، حق، آموزش، آزادی بیان و غیره در تفکر تکفیری به رسمیت شناخته نمی شود.

4. تکفیر، دست آوردهای حقوقی جهان اسلام را که حاصل تجربیات تاریخی مسلمانان است زیر سؤال می برد و در بسیاری از زمینه ها مثل رعایت حقوق غیرمسلمانان توسط مسلمانان ابهام ایجاد می کند.

5. تکفیر باعث فروپاشی بنیان های اخلاقی ورحمانی مسلمانان می شود و سرعت این تفکر در خشونت سبب می شود که رعایت اخلاق اسلامی با چالش جدی مواجه شود.

6. تکفیر سبب تخریب چهره اسلام در میان غیرمسلمانان شده و تلاش های مورخان و محققان مسلمانان را برای ارائه چهره ای مسالمت آمیز از مسلمانان در طول تاریخ زیر سؤال می برد.

7. تکفیر باعث گسست سیاسی در جهان اسلام شده و مرزهای کشورهای اسلامی را مخدوش می کند و ضمن نا امنی در این مرزها سبب سوء تفاهم و رویارویی کشورهای اسلامی علیه یکدیگر می شود.

8. تکفیر باعث ترویج خشونت در جهان اسلام می شود و از آن جا که این تفکر علیه دیگر گروه های اسلامی نهایت خشونت را به کار می گیرد، در مقابل، گروه های دیگر هم وادار به عکس العمل خشونت آمیز می شوند.

9. تکفیر باعث گشایش جبهه های درونی در جهان اسلام می شود و برادر کشی، کینه، تعصب و حقد را در میان اقشار و گروه های مختلف اسلامی توسعه می دهد.

10. تکفیر باعث رویگردانی نسل جوان که همواره تحت تأثیر ابعاد رحمانی و گفتمان اسلام هستند از اسلام شده، و ذهنیتی منفی را از اسلام در ذهن آن ها ایجاد می کند.

ص: 400

منابع

قرآن کریم

1. ابن خلدون، عبدالرحمن، مقدمه ابن خلدون، ترجمه پروین گنابادی، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران 1369.

2. ابوزهره، محمد، خاتم پیامبران، ترجمه دکتر حسین صابری، انتشارات آستان قدس رضوی، مشهد 1382.

3. اسماعیل، عبدالفتاح، پرتوی از دین و آزادی، ترجمه ناصر مریوانی، نشر احسان، تهران 1382.

4. ایازی، سید محمد علی، آزادی در قرآن، موسسه نشر و تحقیق ذکر، تهران 1379.

5. بازرگان، عبدالعلی، مقدمه ای در زمینه آزادی در قرآن، انتشارات قلم، تهران 1363.

6. حسینی طباطبایی، مصطفی، دین ستیزی نافرجام «در نقد تولد دیگر»، تهران1380.

7. رخشاد، محمد حسین، در محضر علامه طباطبایی، 727 پرسش و پاسخ، سماء قلم، ج3، تهران 1384.

8. روزنتال، فرانس، مفهوم آزادی از دیدگاه مسلمانان، ترجمه منصور میراحمدی، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم 1375.

9. روسو، ژان ژاک، قرارداد اجتماعی، ترجمه منوچهرکیا، نشر دریا، تهران 1384.

10. زرین کوب، عبدالحسین، کارنامه اسلام، چاپ نهم: انتشارات امیر کبیر، تهران 1382.

11. سلیمان زاده، یوسف، آزادی در اسلام، انتشارات تاقگه، سنندج 1387.

12. سید قطب، فی ظلال القرآن، ترجمه دکتر مصطفی خرم دل، نشر احسان، تهران 1387.

13. شریعت، فرشاد، جان لاک و اندیشه آزادی، نشر آگاه، تهران 1380.

14. صلاحی، ملک یحیی، اندیشه های سیاسی غرب در قرن بیستم، انتشارات قدس، تهران 1381.

15. طالقانی، سید محمود، پرتوی از قرآن، شرکت سهامی انتشار، تهران 1358.

16. طباطبایی، سید محمود حسین، روابط اجتماعی در اسلام، بعثت، تهران 1360.

17. علی الحسنی الندوی، ابوالحسن، کندوکاوی در اوضاع جهان و انحطاط مسلمانان، ترجمه عبدالحکیم عثمانی، نشر احسان، تهران 1384.

18. عماره، محمد، اسلام و جنگ و جهاد، ترجمه احمد فلاحی، نشر احسان، تهران 1383.

19. غنوشی،راشد، آزادی های عمومی در حکومت اسلامی، ترجمه حسین صابری، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران 1381.

20. قرضاوی، یوسف، ارتداد مرتد ومجازات آن در شریعت، ترجمه و تحقیق بهنام سلیمی، نشر احسان، تهران 1386.

ص: 401

21. ------------------، غیرمسلمانان در جامعه اسلامی، ترجمه مجروح(داوود) دشتی، نشر احسان، تهران 1382.

22. قره داغی، علی، پارادوکس اسلام و تروریسم، ترجمه علی عزیزی، چاپ اول: انتشارات پرتوبیان، تهران 1385.

23. مدنی، سید جلال الدین، مبانی و کلیات علوم سیاسی، انتشارات اسلامی، قم 1385.

24. موحد، محمد علی، همراه با اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاق های بین المللی، نشر کارنامه، تهران 1382.

25. میراحمدی، منصور، اسلام و دمکراسی مشورتی، نشر نی، تهران 1384.

26. ناصری، عبدا...، گفتمان مدرنیته، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران 1384.

ص: 402

اسلام، آیین صلح و دوستی و رأفت و رحمت با نظری بر درجه بعد گروه های افراطی از اسلام / عبدالله دریایی صلغی

اشاره

عبدالله دریایی صلغی(1)

چکیده

گروه های تکفیری به نام اسلام، مسلمانان را کافر و مشرک می خوانند و جنایات بسیار زشت و خشونت آمیزی را نسبت به مسلمانان روا می دارند. حال آ ن که هیچ یک از این رفتارها با اسلام سازگار نیست زیرا اسلام دین رأفت، رحمت و دوستی است. و رفتارهای خشونت آمیز گروه های تکفیری از اصل رأفت اسلامی به دور است.

کلیدواژگان: جنایت های تکفیری ها، رأفت و رحمت در اسلام، تعارض رفتارهای تکفیری ها با اصول اسلامی.

ص: 403


1- . مدرس حوزه علمیه اهل سنت.
مقدمه

رحمت و رأفت و دوستی جزء خصیصه های جدایی ناپذیر دین اسلام است. اسلام بدون این مقوله ها، اگرچه اسم اسلام را هم داشته باشد، کاملاً ضد اسلام است. نمی توان کارها و رفتارهایی را انجام داد و بدون قرار دادن در میزان شریعت، آن ها را اسلامی دانست. حتی بعد از نهادن در میزان شرع، باید مطمئن شویم که آیا واقعا آن میزانی که با آن کارهایمان را سنجیده ایم، شرع بوده است یا خیر، زیرا چه بسا هوا و هوس، و فکر فاسد و تلقین های نامسلمانان معاند را شرع نامیده باشیم، و نیز توجیهات و استدلال های به ظاهر قرآنی و حدیثی را که باطن تخریبی علیه اسلام دارند، جزو دین بدانیم و فهمی نادرست از اخلاص داشته باشیم.

در واقع برای نجات بخش بودن اعمالمان دو شرط لازم است: ابتدا باید کارها را برای جلب خشنودی خداوند انجام دهیم و دوم این که کارها با خواسته های خداوند منطبق باشد. متأسفانه نکته ای که در رفتار برخی در عصر حاضر مشاهده می شود، نشان دهند، عدم انطباق رفتارها با اراده خداوند تبارک و تعالی است؛ یعنی بیشتر مردم ادعای اسلام دارند، اما در حقیقت از اسلام به دورند.

ما در این مقاله ابتدا جایگاه رحمت و رأفت و دوستی را در قرآن و گفتار نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بررسی می کنیم و سپس به معرفی گروه های افراطی مدعی اسلام می پردازیم و دور بودنشان از اصول اسلام را اثبات می نماییم.

1. رحمت در اسلام
1-1. نگاهی به رحمت در قرآن کریم

اولین جمله در قانون اسلام، آیه )بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ( است که به سوی رحمت فرا می خواند. اولین سوره از کتاب مقدس اسلام، سوره فاتحه است که محتوای آن به سوی رحمت دعوت می کند ) الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ((1) و به توجه به رحمت در تعامل

ص: 404


1- . فاتحه، آیه3 - 2.

با جهانیان تأکید می فرماید. پایه فرهنگ اسلام، رحمت است نه عنف و شدت و گفتار خداوند تبارک و تعالی نیز سراسر رحمت می باشد، مگر در مقام دفاع از نفس و دفع دشمن و تعدّی. هم چنین در قرآن کریم، وظیفه دنیایی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم در رحمت حصر شده است نه در تعدّی و سنگ دلی )وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِینَ(.(1)

لذا رسول گرامی اسلام رحمتی برای همه جهانیان بوده است )قُلْ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعًا(...(2) وقتی دعوت آن حضرت برای همه باشد، طبیعتاً رحمتش که همراه اوست نیز برای همه خواهد بود، اگرچه مؤمنان بیشترین منفعت را می برند! درست مانند این که بیشترین استفاده از پزشک را کسی می برد که نزد او برای معالجه برود و از سفارش هایش او استفاده کند و به او کاملاً اطمینان داشته باشد. در آیه ای دیگر می خوانیم:

)لَقَدْ جَاءکُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَّحِیمٌ(.(3)به راستی که پیامبری از میان خودتان به سوی شما آمده است که هر رنج که شما می برید، برای او گران می آید، به [هدایت] شما حریص و در مورد مؤمنان، رئوف و مهربان است.

1-2. نگاهی به رحمت اسلامی در گفتار رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم

اگر در سفارش های نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دقیق شویم، متوجه جایگاه رحمت اسلامی خواهیم شد. موارد زیر برای نمونه ذکر می شود:

الف. «قال رسول اللهŒ: من لا یرحم الناس لا یرحمه الله»؛(4) کسی که به مردم رحم نکند، خداوند به او رحم نمی کند.

ب. «الراحمون یرحمهم الرحمن ارحموا من فی الارض یرحمکم من فی السماء»؛(5) کسانی که رحم می کنند، خداوند رحمان به آن ها رحم می کند. به کسانی که در زمین اند رحم آورید تا کسی که در آسمان است به شما رحم کند.

ص: 405


1- . أنبیاء، آیه 107.
2- .اعراف، آیه158.
3- . توبه، آیه128.
4- . اللولو و المرجان 1498.
5- . صحیح ابوداود4941، و صحیح ترمذی، 1925.

ج. «لا تنزع الرحمة إلا من شقی»(1) رحمت از کسی گرفته نمی شود، مگر این که به بدبختی او منجر می شود.

در اسلام حتی بر رحمت به حیوانات نیز تأکید شده است:

د. مردی گوسفندی را خوابانده بود و در حال تیز کردن چاقویش بود. حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «أترید أن تموتها موتتین؟ هلا أحددت شفرتک قبل أن تضجعها؟»؛ (آیا می خواهی دو بار او را بکشی؟ چرا کاردت را قبل از اینکه او را بخوابانی تیز نکرده ای؟(2)

ه-.«ما من إنسان یقتل عصفورا فما فوقها بغیر حقها الا یسئله الله عنها یوم القیامة قیل یا رسول الله و ما حقها؟ قال: حقها ان تذبحها فتأکلها و لا تقطع رأسها فترمی به»؛ رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: اگر انسانی گنجشک یا بزرگ تر از آن را به ناحق بکشد، خداوند روز قیامت از او در این خصوص سؤال خواهد کرد. گفته شد: ای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم حقش چیست؟ فرمودند: حقش این است که آن را ذبح کنی و بخوری، نه این که سرش را قطع نمایی و پرتش کنی.(3)

و. از ابن عمر رضی الله عنه روایت شده است که از کنار چند نفر جوان قریشی می گذشتند که مشاهده کردند که پرنده یا مرغی را به عنوان سیبل قرار داده بودند و به سویش تیر می انداختند و هر کسی تیرش به خطا می رفت، آن تیر را به صاحب حیوان می دادند. وقتی ابن عمر را دیدند، متفرق شدند. ابن عمر گفت: هر کسی این کار را کرده، خداوند او را لعن کرده است. رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لعنت کردند کسی که چیز روح دار را به عنوان هدف تیر اندازی اش قرار دهد.(4)

ز. «عن ابن مسعود عنه قال: کنا مع رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فی سفر فانطلق لحاجته فرأینا حمرة معها فرخان

ص: 406


1- . صحیح ابوداود، 4942، 1924.
2- . طبرانی فی الکبیر و الاوسط، منذری گفته است رجال طبرانی صحیح است و هیثمی نیز چنین گفته است 33/4.
3- . النسائی، حاکم گفته است: صحیح الاسناد و ذهبی هم موافقت کرده است 233/4، احمد فی المسند 6551.
4- . متفق علیه، اللولو و المرجان 1279.

فأخذنا فرخیها فجاء ت الحمرة فجعلت تعرش فجاء النبی صلی الله علیه و آله و سلم فقال: من فجع هذه بولدها؟ ردوا ولدیها الیها. و رأی قریة نمل قد حرقناها فقال: من حرق هذه ؟ قلنا نحن، قال: انه لا ینبغی أن یعذب بالنار إلا رب النار»؛ از ابن مسعود رضی الله عنه روایت شده است که گفت: ما همراه با رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم در سفری بودیم. حضرت جایی رفتند. ما پرنده ای دیدیم که دو جوجه اش همراهش بود. جوجه ها را برداشتیم. پرنده آمد و ناله سر داد. رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم آمدند و فرمودند: چه کسی این بلا را بر سر بچه هایش آورده است؟ جوجه هایش را برگردانید. هم چنین لانه مورچه ها را دیدند که سوزانده بودیم. فرمودند: چه کسی این را سوزانده است؟ گفتیم: ما. فرمودند: کسی حق زجر دادن با آتش را ندارد، مگر پرودگار آتش.(1)

ح. «دخلت امرأة النار فی هرة ربطتها فلم تطعمها و لم تدعها تاکل من خشاش الارض»؛(2)

زنی وارد آتش شد، سبب این که گربه ای را زندانی کرد و به او غذا نداد و رهایش هم نکرد که از حشرات زمین بخورد.

ط.«مر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ببعیر قد لصق ظهره ببطنه فقال اتقوا الله فی هذه البهائم المعجمه فارکبوها صالحة و کلوها صالحة»؛(3)رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم از کنار شتری عبور کردند که پشتش به شکمش چسبیده بود، پس فرمودند: در مورد این چهارپایان زبان بسته از خداوند بترسید، به نیکی سوارشان شوید و به نیکی بخورید.

ی. «من لطم مملوکا له أو ضربه فکفارته: أن یعتقه»(4) کسی که خدمت کارش را بزند، کفاره اش این است که او را آزاد کند.

یکی دیگر از مظاهر رحمت اسلام، در موقعیت جنگ است که محل خشم بر دشمن می باشد، اما مشاهده می کنیم که در این صحنه هم کارهای خلاف اخلاق ممنوع می باشد. قتل غیر مستحقان، کشتن به روش های نامناسب، شکنجه دادن، مثله کردن، قطع درختان

ص: 407


1- . ابوداود فی کتاب الجهاد 2675.
2- . بخاری 3482.
3- . ابوداود 2458، امام احمد 181/4.
4- . مسلم 1657، ابی داود 5168.

ثمردار، نابودی زیر ساخت ها، سوزاندن و... همه حرام و ممنوع است. بر عکس، غربیان مثلا ً در جنگ جهانی دوم ده ها میلیون نفر را کشتند و آمریکا حتی بعد از تسلیم شدن ژاپن به خودش اجازه داد که دو شهر «هیروشیما» و «ناکازاکی» را بمباران اتمی کند. این بدان علت است که جنگ نزد آن ها مانند سیاست و اقتصاد از دین و ارزش ها و اخلاق جداست، اما در اسلام، جنگ مانند سیاست و اقتصاد از ارزش های دینی و اخلاقی جدا نیست و بدین دلیل است که آثار رحمت در آن هویدا می باشد.

روایتی داریم که رسول گرامی اسلام Œزنی کشته شده را در یکی از غزوه ها دید. لذا کشتن زنان و کودکان را ناروا دانستند.(1)

1-3. رفتارهای اسلامی صدر اسلام، نشانه رحمت اسلامی

نبی مکرم اسلامŒ، وقتی عزم جهاد با قومی را داشتند به سوی مقصدی حرکت می کردند و ناگهان بعد از پیمودن چند روز، مسیرشان را تغییر می دادند و به صورت ناگهانی، مثلاً در وقت چاشت حمله می کردند تا آن ها فرصت تجهیز نظامی را نداشته باشند. لذا تسلیم می شدند و همه این ها به دلیل جلوگیری از خون ریزی بوده است. رسول رحمت صلی الله علیه و آله و سلم نمی خواستند حتی خون کافر را هم بریزند چرا که با مرگ به عذاب آخرت می رسید و حضرت می خواستند با هدایتشان، آن ها را به بهشت برسانند. وقتی که خواستند به مکه حمله کنند، از چهار ماه قبل اعلام کردند و این اعلان هم رحمتی بوده است برای مشرکان تا بترسند و اسلام بیاورند و این بود که مکه بدون خون ریزی فتح شد. اوج رحمت نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم زمانی است که از سرسخت ترین دشمنانش در مکه (کسانی که نقشه قتلش را کشیدند و عرب را به منظور جنگیدن با او تجهیز کردند و بر او اسلحه کشیدند) عطایا و بخشش را دریغ نکرد و حتی بعد از غزوه «حنین»، پاداش های فراوانی به آن ها داد و با وجود این که آنان قدرتی نداشتند، اموال زیادی را بینشان تقسیم کرد این گونه بود که الفت ایمانی را در بینشان ایجاد کرد.

ص: 408


1- . بخاری فی الجهاد 74/4، مسلم 1744.

«حسین هیکل» و مورخان دیگر معتقدند، تعداد کشتگان از اولین جنگ را که «بدر» است تا نهایت جنگ ها در جزیزه العرب، بیشتر از سی صد کشته و زخمی تجاوز نمی کند و با وجود این اسلام پیروز و فراگیر شد. حالا کجایند کسانی که ادعا می کنند که اسلام دین شمشیر است؟!

رهبران نظامی جهان می گویند: ابوبکر صدیق در حمله به فارس و روم اشتباه کرده است. بایستی آن ها را رها می کرد که این دو ابرقدرت با یکدیگر بجنگند و نهایتاً یکی نابود می شد و دیگری با قدرت ضعیف شده از جنگ خارج می گشت. آن گاه ابوبکر به راحتی آن قدرت را نابود می کرد و سیطره اش را محکم می نمود اما آن ها در واقع گزینه ای مهم را از یاد برده بودند. ابوبکر صدیق، رحمت اسلامی خود را از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم به ارث برده است. اگر آن دو دولت را رها می کرد که با هم بجنگند، سربازانشان کشته و به آتش ابدی وارد می شدند و دنیا و آخرتشان را از دست می دادند، اما خداوند و ابوبکر صدیق و صحابه کرام هم برایشان سعادت و بهشت را می خواستند آن ها فقیه و عالم بودند و به انسان ها رحمت داشتند؛ لذا پیروزی را با ترساندنشان به دست می آوردند: )وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ وَمِن رِّبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدْوَّ اللّهِ وَعَدُوَّکُمْ((1)

و در برابر آنان هر نیرویی که می توانید، از جمله نگاهداری اسبان، فراهم آورید، تا به آن وسیله دشمن خدا و دشمن خود را بترسانید.

ورود مسلمانان به عراق و شام هم به منظور تعدّی و دخالت در امور کشورهای دیگر نبوده، بلکه جهت آزاد کردن این اراضی از دست دولت های غاصب و ظالم و جنایت کار بوده است که به اهالی این کشورها ستم می کردند و ثروت هایشان را به یغما می بردند.

همیشه اگرجنگ های مسلمانان را مد نظر قرار دهیم، متوجه وجود رحمت در آن جنگ ها می شویم. با ایجاد رعب و وحشت در قلوب دشمنان، آن ها فرار می کردند و

ص: 409


1- . انفال، آیه 60.

کمتر خون ریخته می شد. نمونه ای که می توان بدان اشاره کرد، جنگ هایی است که «خالد بن ولید» آن ها را در عراق در مقابل هزاران نفر رهبری می کرد. در این جنگ ها تعداد اندکی کشته شدند و ترس در دل های کافران وارد شد و فرار کردند. اگر خالد در آن جا سربازان فارس را می کشت، دیگر سربازی برای جنگ در قادسیه و نهاوند وجود نداشت. آری هدف مسلمانان هدایت بود، نه غارت اموال و دست اندازی به سرزمین و ناموس دشمنان.

اسلام از «سلام» است نه از «عنف» و «خشونت» و «سخت گیری». در قرآن می خوانیم: )وَقَاتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُمْ وَلاَ تَعْتَدُواْ إِنَّ اللّهَ لاَ یُحِبِّ الْمُعْتَدِینَ ((1)و با کسانی که با شما آغاز به جنگ می کنند در راه خدا کارزار کنید، ولی ستم کار [و آغازگر] نباشید، چرا که خداوند ستم کاران را دوست ندارد.

نکته ای دیگر که باید مد نظر قرار داد این است که سرزمین هایی که توسط مسلمانان فتح شده است، بعد از فتح مردم آن سرزمین ها، دوست داران واقعی مسلمانان و اسلام می شدند و بیشترین خدمات به اسلام را انجام می دادند، به گونه ای که مثلاً «دمشق» پایتخت عصر طلایی اسلام شد.

اگر مقایسه ای بین جنگ های غربیان و مسلمانان انجام دهیم، می بینیم که مثلاً آلمان در جنگ جهانی دوم وقتی روسیه را اشغال کرد، ابتدا مردم روسیه که از برنامه ها ی کمونیستی خسته شده بودند، آلمان را یاری دادند، اما وقتی سنگ دلی آلمانی ها را دیدند، از یاری کردنشان دست برداشتند. وضع به گونه ای بود که هر گاه آلمان سرزمین جدیدی را اشغال می کرد، از تعداد سربازانش به طور قابل ملاحظه ای کاسته می شد و کم کم لشکرش ضعیف می گشت، از بس که در شهرها جنایت مرتکب می شدند و قتل و کشتار راه می انداختند. بر عکس، اسلام که دین رحمت است، هر گاه سرزمینی را از دست حاکمان جنایت کارش نجات می دادند، مردم آن سرزمین از سربازان مخلص

ص: 410


1- . بقره، آیه 190.

اسلام می شدند؛ مثلاً وقتی یاران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شام را فتح کردند، بیست هزار نفر از مسلمانان شهید شدند و تنها بیست هزار نفر دیگر باقی مانده بود. بعد از مدتی که به دو ماه هم نمی رسید، مجددا «روم» لشکر کشیده و سپاهی انبوه فراهم آورد. در این هنگام، هفتاد هزار نفر مسلمان مخلص برای جنگ با روم حرکت کردند. این پنجاه هزار نفر از کجا آمدند؟ جزیره العرب هرگز این تعداد لشکر را نداشت همه این ها به دلیل روش رحمت آمیز مسلمانان بوده است. آری، اهل شام وقتی رحمت و مهربانی و رأفت مسلمانان را دیدند، مسلمان شدند و اسلام را یاری دادند.

از نظر تاریخی معروف است که گسترش اسلام بیشتر از طریق تجارت و معامله حسنه مسلمانان بوده است تا جنگ و جهاد و درگیری. لذا اسلام دینی است که رحمت به دیگران اعم از مسلمان، غیر مسلمان، اهل کتاب، حیوانات و... جزء خصیصه های جدانشدنی آن است و هرکس بر غیر این باشد، باید بداند که روشش از اسلام به دور است.

2. مهربانی و نرمی و عدم خشونت در اسلام

اگر گفته ها و رفتارهای نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم را مد نظر قرار دهیم، متوجه این نکته خواهیم شد که مهربانی با دیگران و عدم خشونت از ویژگی های بارز آن هاست. در زیر به چند مورد اشاره می کنیم:

2-1. از حضرت عایشه1 روایت شده است که گروهی از یهود بر حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم وارد شدند و گفتند: السام علیک (هلاکت بر تو). من گفتم هلاکت و لعنت بر شما باد. در این هنگام رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: خداوند تبارک و تعالی مهربانی را در هر کاری دوست دارد. من گفتم: مگر نشنیدی که چه گفتند؟ حضرت فرمودند: من هم گفتم و علیکم (بر شما باد). یهود به سبب بی ادبی شان، به جای «السلام» گفتند: «سام«؛ یعنی مرگ و هلاکت، اما رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم به جای معرکه گیری فرمودند: «و علیکم»؛ یعنی مرگ بر همه مکتوب است.

ص: 411

2-2. «إن الرفق لا یکون فی شی ء إلا زانه و لا ینزع من شی ء إلا شانه»؛(1)

مهربانی و نرمی در چیزی نیست، مگر این که آن را زینت می بخشد و از چیزی گرفته نمی شود، مگر این که آن را زشت می گرداند.

2-3. «ان الله عزوجل لیعطی علی الرفق مالایعطی علی الخرق و إذا احب الله عبدا أعطاه الرفق، ما من اهل بیت یحرمون الرفق إلا حرموا الخیر»؛(2)خداوند عزوجل به نرمی و مهربانی پاداش و نتایجی می دهد که به بخاطر سخت گیری نمی دهد و هرگاه خداوند بنده ای را دوست داشته باشد، به او مهربانی می دهد و هیچ اهل خانه ای نیستند که در بینشان مهربانی نداشته باشند، مگر این که از خیر به دورند.

2-4. اعرابی ای در مسجد ادرار کرد. مردم بلند شدند که او را تنبیه کنند رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: او را رها کنید و بر ادرارش دلوی آب بریزید. شما باید آسان گیر باشید نه سخت گیر.(3)

2-5. «ما خیر رسول الله صلی الله علیه و سلم بین أمرین قط إلا أخذ أیسرهما ما لم یکن اثما فان کان اثما کان أبعد الناس منه و ما انتقم رسول الله صلی الله علیه و سلم لنفسه فی شی ء قط إلا أن تنتهک حرمة الله فینتقم لله تعالی»؛(4)رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بین دو چیز اختیار داده نمی شدند، مگر این که آسان ترینشان را انتخاب می کردند تا زمانی که گناهی در آن نبود، اما اگر گناهی در آن بود، دورترین انسان ها از آن بود و رسول الله هرگز برای خودش انتقام نمی گرفت، مگر این که حرمت خداوندی شکسته می شد و برای خداوند انتقام می گرفت.

2-6. رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم به «اشج» فرمودند: «إن فیک لخصلتین یحبهما الله و رسوله: الحلم و الاناة»؛(5) دو خصوصیت در تو هست که خدا و رسولش آن ها را دوست دارند: بردباری و تأنّی.

ص: 412


1- . مسلم 2594.
2- . مسلم 2592.
3- . بخاری 220.
4- . متفق علیه، اللولو و المرجان 1502.
5- . صحیح مسلم، 17.

لذا با توجه به موارد ذکر شد، به این نتیجه می رسیم که مهربانی و نرمی در شرع جایگاه والایی دارد و هرکس یا گروهی این صفات را در خود نداشته باشد، از اسلام بویی نبرده است و هر کاری براساس خشونت غیر مقبول شرع صورت گیرد، کاری است که با اسلام هیچ رابطه ای ندارد.

3. فقه گروه های افراطی و دور بودنشان از حقیقت اسلام
اشاره

وقتی موقف اسلام در دعوتش، رفق و رحمت و نرمی و رأفت می باشد، سؤالی که مطرح می شود این است که چرا گروه های افراطی در سرزمین های اسلامی ظاهر شده اند؟ اساس شرعی که این گروه ها در توجیه کارهایشان بدان استناد می کنند چیست؟ اگر نگرش و سخنان سردمداران این گروه ها را بررسی کنیم، متوجه می شویم که این افراطیان به قرآن و سنت و سخنان برخی از علما استدلال می کنند، متشابهات را می گیرند و محکمات را رها می کنند، به جزئیات استدلال می نمایند و کلیات و مسائل اساسی را در نظر نمی گیرند، ظواهر را مد نظر قرار می دهند و به مقاصد توجه نمی کنند، به نصوص و قواعدی که با این ظواهر هم تعارض دارد توجه نمی کنند، دلایل را در غیر جایگاهش استفاده می کنند. به هرحال، دلایل و فقهی باطل دارند که بر اساس آن خشونت را تجویز می کنند و نزد برخی جوانان فریب خورده و مردم سطحی نگر ترویج می دهند مردمی که تنها پوسته را می بینند و عمق قضایا را نمی فهمند. در واقع، اساس روششان فقه خوارج است که قرآن را می خواندند، اما از حنجره هایشان بالاتر نمی رفت.

3-1. خشونت در روش افراط گرایان و توجیه غیر مقبولشان

یکی از خشونت هایی که در رفتارهای این گروه ها مشاهده می شود، خشونت داخلی است که این خشونت علیه نظام حاکم تجلی پیدا می کند، آنان می گویند که حکومت های معاصر، کافر و مشرکند، چون )بما انزل الله حکم((1) نمی کنند و قوانین

ص: 413


1- . مائده: آیه 44.

خود ساخته را بر قوانین خالق ترجیح می دهند. لذا باید آن ها را مشرک و مرتد خواند و جنگ با آن ها واجب است تا زمانی که حکومت تغییر کند. دلیل دیگر این گروه ها، دوستی حاکمان کشورهای اسلامی با کافران و دشمنی شان با دوستان خداوند می باشد. آن ها در این مورد به آیه 5 سوره مائده استدلال می کنند که می گوید: ای کسانی که ایمان آورده اید، یهود و نصارا را به دوستی نگیرید.

اگر دقیق شویم، نظرات (دیدگاه) تکفیری ها باطل است، زیرا این حکومت ها موارد زیر را اجرا می کنند و لذا افراطیان حق چنین برخوردی آن ها ندارند: اعلام این که دین رسمی کشور، اسلام است، مسجدها برای نماز در آن ها وجود دارد، مراکز دینی در آن کشورها ساخته می شود و موجود است، رمضان را احیا می کنند، اعیاد اسلامی را جشن می گیرند و تلاوت قرآن و دیگر مظاهر دین را از رادیو و تلویزیون پخش می کنند لذا چنین استدلالاتی هرگز رفتارهای خشونت آمیز این گروه ها را توجیه نمی کند و به هیچ وجه در دین جایی ندارد.

یکی دیگر از دلایل گروه های افراطی در ترویج خشونت این است که این حکومت ها بر اساس رای همه مردم انتخاب نشده اند یا اگر انتخاباتی وجود داشته، تنها فرمایشی و از قبل همه چیز مشخص بوده است. بنابراین رضایت عام وجود ندارد، پس غیر شرعی می باشد و با زور و شمشیر سرکار آمده و آنچه با زور شمشیر ایجاد شده است، باید با شمشیر قدرت با آن مبارزه شود. در مقابل این استدلالشان باید گفت که هرگز چنین توجیهی نمی تواند مجوز جنایت هایشان را صادر کند؛ جنایت هایی از قبیل بمب گذاری ها، کشتن ها، تکه تکه کردن بچه ها و زن ها و.... تکفیری ها فراموش کرده اند که فقیهان از قدیم گفته اند که تغلب یکی از راه های رسیدن به حکومت است، در صورتی که وضعیت تحت کنترل قرار گیرد و مردم بپذیرند. برخی صحابه مانند ابن عمر و انس نیز برای جلوگیری از فتنه و خون ریزی این سخن را گفته اند. بعضی ها هم گفته اند:«سلطان غشوم خیر من فتنه تدوم»؛ سلطان خیانت کار، بهتر است از فتنه ای که استمرار داشته باشد.

ص: 414

برخی از این گروه ها حکم کفر و شرک را حتی به همه مردم یک حکومت تعمیم می دهند و این گونه استدلال می کنند:«من لم یکفر الکافر فهو کافر»؛ هر کس کافر را کافر نداند او کافر است. لذا غلو را به آن جا می رسانند که کل مردم جامعه را کافر و خون و مالشان را حلال می دانند. هم چنین خون اهل ذمه را حلال می دانند، چون این حکومت ها را تایید می کنند و جزیه نمی دهند. پس هیچ تعهدی در برابر آن ها وجود ندارد و خون گردشگرانی را که از کشورهای خارجی با اجازه حکومت وارد دولت های اسلامی می شوند، مباح می دانند، چون از دولت شرعی اجازه نگرفته اند. پس عهدی بین آن ها و مسلمانان نیست و قتلشان واجب است. آن ها حتی پناهندگانی را که از کشورهای کفر به کشور اسلامی پناهنده شده اند مباح الدم می دانند و می گویند که باید با آن ها جنگید تا اسلام بیاورند و سالم بمانند یا جزیه بدهند، در حالی که طعم حقارت را می چشند. وقتی که از آن ها در مورد اقامتشان در کشورهای کفر پرسیده شود، می گویند: این مانند دستشویی است که با وجود نجاست، هنگام ضرورت از آن ها استفاده می شود. لذا خون همه را مباح می دانند و آیات و احادیث را در غیر موضعشان به کار می برند و وقتی آیات و احادیثی را برایشان می خوانی که با صراحت این رفتارشان را نقد می کند، با جسارت می گویند: این آیات با «آیات سیف» نسخ شده اند.

این موارد، به اختصار فقه پوشالی گروه های افراطی است که بر اساس آن جنایت های زیادی را مرتکب می شوند بنابراین باید همه علما ضدیت این نگرش را با اسلام برای همه روشن کنند و بیان نمایند که این روش ها با اسلام عزیز هیچ ارتباطی ندارد و این گروه ها یا جاهلند و یا دست نشاندگان دشمنان معاند اسلام تا نام اسلام را بد جلوه دهند.

3-2. حقیقت گروه های افراطی

این گروه ها، یا عاملان قدرت های صهیونیستی و صلیبی و بی دینان هستند و یا انسان های مخلص نادان که ناخواسته به نفع این قدرت ها کار می کنند و غالباً هم از دسته دوم می باشند. اگر قدرت های معاند با اسلام میلیون ها دلار خرج کنند تا افرادی را

ص: 415

برای مخدوش کردن چهره زیبای اسلام اجیر نمایند، به اندازه تخریب اسلام به وسیله این مسلمانان جاهل بهره نخواهند برد. این گروه از انسان های نادان، جهل مرکب دارند:

آن کس که نداند و نداند که نداند در جهل مرکب ابد الدهر بماند

)وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ لاَ تُفْسِدُواْ فِی الأَرْضِ قَالُواْ إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ((1) هرگاه به آن ها گفته می شود در زمین فساد نکنید، می گویند: ما اصلاح کنندگان هستیم.

آفت این گروه در عقل هایشان است، نه در ضمایرشان. اکثر آن ها نزد خود نیت خدمت به اسلام دارند و پروردگار را عبادت می کنند، اما مانند خوارج هستند که عامه مسلمانان و امیر المومنین حضرت علی رضی الله عنه را کافر و خونشان را مباح می دانستند. لذا اخلاص به تنهایی کفایت نمی کند، بلکه باید در کنار اخلاص، روش صحیح هم داشت.

3-3. بررسی فقه ناقص و ناصواب افراطیان و خوارج زمانه
اشاره

نادرست بودن روش ها و استدلال های این گروه ها در چهار زمینه قابل بررسی است:

3-3-1. برداشت سوء از فقه جهاد

تکفیری ها جنگیدن با هر کافری را واجب می دانند، اگرچه کافر غیر محارب باشد. در این مورد باید از آن ها بپرسیم که چرا با کافران می جنگیم؟ به سبب کفرشان یا تجاوزشان؟ اگر جنگیدن فقط به علت کفر باشد، پس باید زنان، پیران، راهبان، کشاورزان تاجران کفار را نیز کشت، در حالی که روش نبوی و احادیثی که قبلا ذکر کردیم، کاملاً ضد این مسئله است ابن عباس در تفسیر آیه «و لا تعتدوا» گفته است که منظور از «اعتداء» کشتن زنان و کودکان می باشد. در و اقع، احکام جهاد را باید از قرآن و سنت صحیحه گرفت، از جمله:

الف. جنگیدن با کسانی که با ما می جنگند: این موضوع در این آیات ذکر شده است: حج، آیات 39 و 40، بقره، آیات190 و 191، نساء، آیات 90 و 91، توبه، آیه 13، نساء، آیه 75.

ص: 416


1- . بقره، آیه 11.

ب. جنگیدن جهت اجبار مردم به اسلام آوردن نیست: در این مورد به آیات زیر مراجعه شود: یونس، آیه99، بقره، آیه 256، هود، آیه 28 و....

ج. جنگیدن برای جلوگیری از فتنه در دین: به این موضوع دراین آیات تأکید شده است: انفال، آیه 39، بقره، آیه217.

در ضمن، ارتباط با مشرکان و کافرانی که با ما وارد جنگ شده اند، در قرآن ممنوع شده است، نه با کافران مسالم با مسلمانان حتی در آیات8 و9 سوره ممتحنه تأکید شده است که مسلمانان باید با بت های مشرکانی که با آن ها وارد جنگ شده اند، با نیکی و عدل برخورد کنند. لذا اعتقاد این گروه های افراطی در مورد جنگیدن با همه کافران کاملاً مردود است.

3-3-2. برداشت سوء از مسئله تغییر منکر با قدرت

استدلال تکفیری ها به این حدیث است: «من رأی منکم المنکر فلیغیره بیده فان لم یستطع فبلسانه فان لم یستطع فبقلبه و ذلک اضعف الایمان»؛ هر گاه یکی از شما منکری را دید، باید با دستش آن را تغییر دهد؛ اگر نتوانست با زبانش و اگر نتوانست با قلبش و این ضعیف ترین درجه ایمان است.

این گروه ها می گویند که باید باقدرت، منکر را تغییر داد، اما شرایط منکری را که باید تغییرش داد، در نظر نمی گیرند و نمی دانند که باید آن منکر به اتفاق منکر باشد و در مسائل اجتهادی خلافی نمی توان از باب انکار وارد شد. دیگر این که باید ظاهر باشد و حق تجسس ندارد و در همان لحظه واقع شده باشد، نه این که وقوع و فعلش گذشته باشد. در ضمن، تغییر با قدرت، شدیدترین مراحل است و شخصی که می خواهد از آن استفاده کند، باید قدرت داشته باشد، نه این که قدرتش کمتر باشد و باعث ضرر بزرگ تری شود.

گروه های تکفیری در انجام دادن خشونت ها هیچ کدام از این مسائل را مد نظر قرار نمی دهند و بدون توجه به فقه قضایا از نظر اسلام، دیگران را به دلیل عدم رعایت کوچک ترین مسائل اسلامی که حتی اختلافی هم هست، قتل عام می کنند و اعتقاد دارند

ص: 417

که کارشان اسلامی است و همه جا فریاد می کشند که نمایندگان اسلامند. هیهات! که این چنین افرادی بویی از اسلام برده باشند، چه برسد به این که نمایندگان اسلام باشند.

3-3-3. اشتباه در مسئله خروج بر حاکمان

بنابه دلایلی که در گذشته ذکر کردیم، از جمله حکم بغیر ما انزل الله، دوستی با دشمنان خدا، دشمنی با دوستان خدا و... گروه های افراطی معتقدند که باید بر حاکمان کشور های اسلامی خروج کرد.هم چنین معتقدند بنا به فریضه امر به معروف و نهی از منکر و وجوب مقاومت در برابر ستمگران طبق عمومات قرآن و سنت که همه آن ها دال بر خروج بر حاکمان ستمگر و کافر است باید کشورهای اسلامی را از شر فرمانروایان کافر و ستمگر راحت کرد تا به فتنه ای که همه را در بر می گیرد، دچار نشویم یکی از استنادهای آنان نیز بر این آیه شریفه است:)وَاتَّقُواْ فِتْنَةً لاَّ تُصِیبَنَّ الَّذِینَ ظَلَمُواْ مِنکُمْ خَآصَّةً وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ(؛(1) و بترسید از فتنه ای که فقط ستمگران را فرا نمی گیرد و بدانید که خداوند سخت عذاب می کند.

در جواب باید گفت: درست است که اجرای احکام الهی کاملاً در کشورهای اسلامی اجرا نمی شود و در زمینه های اقتصاد، سیاست، فرهنگ و...با شریعت اسلام مخالفت های صورت می گیرد که سکوت در برابر این وضع هم درست نیست و باید تذکر داد و با حکمت و موعظه حسنه و جدال به احسن کاستی ها را بیان نمود و به تربیت صحیح نسل اقدام کرد، منتها کار گروه های افراطی در دست بردن به اسلحه و قدرت مادی برای تغییر حکومت بر این اساس که این کارها واجب شرعی است، این گروه ها فراموش کرده اند که استدلالشان به عمومات و مطلقاتی است که به نصوص دیگر تخصیص یا مقید شده به نصوص دیگر است؛ نصوصی که در آن ها دستور صبر در برابر ظلم حاکمانی داده شده است تازمانی که کفر آشکار از آن ها سر نزده باشد و این به علت حفظ وحدت امت و استقرار دولت می باشد و این که خون ریزی و فتنه متوقف شود.

ص: 418


1- . انفال، آیه 25.

در این زمینه، حدیثی از نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و داریم که می فرمایند:«من رأی من أمیره شیئا یکرهه فلیصبرفانه من فارق الجماعة شبرا فمات فمیتتة جاهلیه»؛(1) هر کس از امیرش مواردی ناخوشایند ببیند، باید صبر کند، زیرا آن کس که اندازه یک وجب از گروه جدا شود و بمیرد، بر مرگ جاهلیت مرده است.

ایشان در حدیث دیگر فرموده اند:«من خرج من الطاعة و فارق الجماعة فمات فمیتته جاهلیه»؛ کسی که از اطاعت کردن سرباز زند و از گروه جدا شود و بمیرد، مرگش مرگ جاهلیت است.

از «عبادة بن صامت» روایت شده است که فرمودند: رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم با ما بیعت کردند بر سمع و طاعت در خوش حالی و بدحالی، در سختی و آسانی... و این که در مورد حکم و امر با اهلش منازعه نکنیم، مگر این که کفر آشکار را مشاهده کنیم که از جانب خداوند بر آن برای شما دلیل باشد.(2) امام بخاری هم حدیثی را بدین شرح روایت می کند: «اسمعوا و اطیعوا و ان استعمل علیکم عبد حبشی...»؛ بشنوید و اطاعت کنید و اگرچه بر شما بنده ای حبشی امیر شده باشد. امام نووی می گویند: اهل سنت اجماع دارند بر این که حاکم با فسق عزل نمی شود و خروج بر او و جنگیدن با وی به اجماع حرام است. (3)

لذا دو نوع حاکم داریم: حاکمی که ادعای اسلام می کند و قوانین اسلامی را وضع می نماید و اساس قانون برای کشور را اسلام معرفی می کند، منتها گاهی در اجرا کردن حکم شریعت کوتاهی می نماید. او مانند انسانی است که «اشهد ان لا اله الا الله و ان محمد رسول الله» می گوید، اما گناه هم مرتکب می شود. بنابراین خروج بر چنین حاکمی حرام است. نوع دوم از حاکمان، به صورت آشکار با شریعت اسلام مخالفت می کند و احکام الهی را به سخره می گیرد و علیه آن می جنگد. چنین حاکمی در واقع ابلیس است

ص: 419


1- . طبرانی 161/12.
2- . متفق علیه.
3- . صحیح مسلم به شرح نووی 507/4.

و باید بر آن خروج کرد، منتها بازهم به قدرت خروج کننده بستگی دارد که آیا در حال حاضر، ا مکان قیام وجود دارد یا خیر و باید برای سرنگونی آن زمینه سازی کرد که این نوع حاکمان در کشورهای اسلامی بسیار نادرند. لذا دلیلی برای گروه های افراطی در این زمینه وجود ندارد.

3-3-4. اشتباه در تکفیر دیگران

یکی از توجیهات گروه های افراطی در دست بردن به اسلحه، تکفیر حاکمان و عموم مردم می باشد که توضیحات آن قبل از این داده شد. در واقع، همه ادعاهای آنان در این زمینه بر اساس موارد علمی و شرعی نیست. شخص اسلامش با گفتن شهادتین اثبات می شود و ما مکلف نیستیم که قلبش را بشکافیم و باید ظاهرش را بپذیرم و باطنش را به خداوند واگذاریم:

«فاذا قالوها فقد عصموا منی دمائهم و اموالهم و حسابهم علی الله»؛(1) هرگاه شهادتین را گفتند، خون و اموالشان در امان و حسابشان با خداوند است.

هرکس که با یقین وارد اسلام شد، جز با یقین از آن خارج نمی شود:«والیقین لا یزال بالشک»؛ یقین با شک از بین نمی رود.

لذا غلو در تکفیر، خطای دینی، علمی و سیاسی است که نباید وارد آن شد.

نتیجه گیری

اسلام، آیین صلح و دوستی و رأفت و رحمت است و رفتارهای گروه ها و افراد افراطی در آن جای نمی گیرد و تنها عنف و سخت گیری مشروع در دین اسلام، سخت گیری مقاومت در برابر اشغالگران است؛ مانند مقاومت گروه های فلسطینی در برابر رژیم صهیونیستی و غیره. در این زمینه واجب است که اهل حل و عقد و کارشناسان تصمیم بگیرند، نه این که هر کسی قدرت بر گرفتن اسلحه داشت، خودسرانه

ص: 420


1- . اللولو و المرجان، 13، 14، 15.

عمل کند که خدایی ناکرده به نابودی کل مسلمانان در آن مناطق منجر شود؛ باید براساس تربص و جهاد عمل کرد:)فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ((1)

هم چنین مقاومت در برابر کفر آشکار که در احادیث صحیح آماده، در حد استطاعت و امکان، لازم است، فقط به این شرط که برهان کاملاً قاطع بر کفر آشکار در این زمینه وجود داشته باشد.

به هرحال، هیچ دلیلی برای گروه های افراطی وجود ندارد که با خون و جان و مال و ناموس دیگران بازی می کنند و این گروه ها چهره اسلام را بسیار بد جلوه می دهند و به هیچ وجه اعمالشان بویی از اسلام نبرده است و در قالب اسلام جای نمی گیرد. اگرچه تکفیری ها با عنوان «لا اله الا الله محمد رسول الله» بر پرچم هایشان زینت می بخشند، اما خداوند و رسول گرامی اسلام از اعمال و کارهایشان بیزارند و در واقع، آن ها کارگزاران ابلیس و شیطان صفتانند و تنها چهره اسلامی به خود گرفته اند. باید در مورد اقدامات وحشیانه این افراد روشنگری کرد تا جوانان و افراد سطحی نگر، فریب چهره سخنان به ظاهر اسلامی شان را نخورند.

ص: 421


1- . تغابن، آیه 16.
فهرست منابع:

1. قرآن کریم.

2. احمد بن حنبل شیبانی، مسند امام احمد، دارالفکر، بیروت1414ق.

3. بخاری، محمد بن اسماعیل صحیح بخاری، دار ابن کثیر، دمشق 1410ق.

4. ترمذی؛ محمد بن عیسی، سنن ترمذی، دار الفکر، بیروت1403ق.

5. صحیح ابی داود

6. صحیح مسلم به شرح نووی،

7. صحیح نسائی

8. طبرانی، الکبیر و الاوسط للطبرانی

9. مسلم نیشابوری، ابی الحسین مسلم، صحیح مسلم، دار الحدیث، قاهره 1412ق.

10. نوری، میرزا حسین، اللولو و المرجان،

ص: 422

حرمت تکفیراهل قبله در کتاب و سنت و اندیشه علمای اسلام / عید محمد عرب بیاس آبادی

اشاره

عید محمد عرب بیاس آبادی(1)

چکیده

امروزه جریان های تکفیری جان و مال مسلمانان را مباح می دانند و به سادگی خون آنان را می ریزد و مالشان را غارت می کننند حال آن که بر حسب قرآن، سنت، اقوال علماء، تکفیر مسلمانان کاری نامشروع و گناهی نابخشودنی است.

کلیدواژگان: تکفیر، تکفیر اهل قبله، عدم جواز تکفیر اهل قبله.

ص: 423


1- . استاد حوزه علمیه خواف.
پیش گفتار

ایجاد امت یک پارچه ازآموزه ها و آرمان های دین مبین اسلام می باشد،ولی به دلیل سستی وکاهلی دانشمندان و مسلمانان، این مسئله هیچ گاه محقق نشده است. و امروزه کار به جایی رسیده که بر اثر جهل وخودخواهی و تکبر و تعصبات کورکورانه مذهبی و افراطی و حرکات متحجرانه، مجد و عظمت اسلام و مسلمانان را از بین برده است. یکی ازدلایل این مشکل به ویژه معضل تکفیر و تفسیق و توهین، بحق دانستن خود و گمراه پنداشتن دیگران می باشد. در حقیقت، علت اصلی این جدایی و تفرقه این است که در اندیشه و کردار دیگران چیزهایی دیدند که گمان می کردند. اشتباه است، حال آن که داوری میان حق و باطل و راستی و ناراستی از آن خدا است که در روز قیامت دادگستری و حقیقت را روشن خواهد کرد. خداوند می فرماید)إِنَّ رَبَّکَ یَقْضِی بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِیمَا کَانُواْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ (1)(یقینا خدای توروزقیامت درباره آنچه بر سر آن چه اختلاف می کردند، میانشان داوری خواهدکرد.

پیشینه تکفیربه صدراسلام بازمی گردد و برخی رخدادهای سیاسی و اجتماعی زمینه ساز آن بوده و اختلاف نظر درباره برخی مسائل جزئی در انتساب کفربه برخی افراد و گروه های اهل قبله نقش مهم داشته است. متکلمان و فقیهان مسلمان، همواره به این مسئله انتقاد کرده اند امروزه اصطلاح «کفر» و «مباح العرض» و «مباح الدم» بودن از واژه های پرکاربرد برخی فرقه ها و گروه های افراطی است. اینان هرگاه عقاید مسلمانی را قبول نداشته باشند، به او نسبت کفر و ارتداد می دهند، ریختن خون و بردن آبرویش را مباح و وی را از اسلام خارج، و از مشرکان دوران جاهلیت نیز بدتر می دانند. و حال این که این عمل باعث اختلاف و تشتت فراوان بین مسلمانان و سبب درگیری،قتل و غارت بین آنان در کشورهای مختلف اسلامی می شود. پرسش اساسی این است که آیا می توان به اهل قبله، یعنی کسانی که اصول مشترک و اساسی اسلام راقبول دارند، ولی در برخی موارد

ص: 424


1- یونس، آیه 93.

با مذهب ها و گروه های دیگر اختلاف دارند، نسبت کفر داد و صرف این که با ما در برخی موارد اختلاف دارند، تکفیر شان کرد؟

لذا در این مقاله به بررسی مسئله حرمت تکفیر اهل قبله از دیدگاه قرآن و سنت و عالمان و اندیشه وران جهان اسلام می پردازیم. برای روشن شدن موضوع، ابتدا واژهای اسلام، ایمان، کفر، شرک، ارتداد و اهل قبله را مختصراً توضیح می دهیم:

مفهوم شناسی
الف. ایمان

«ایمان: فی اللغه التصدیق. قال الله تعالی )وماانت بمومن لنا(.(1) و فی الشرع: اقرارالقلب المستلزم للقول والعمل؟ فهو اعتقاد و قول و عمل اعتقاد القلب، و قول اللسان، و عمل القلب و الجوارح»؛(2) ایمان در لغت، یعنی تصدیق و باور داشتن. خداوند می فرماید: و در شرع به معنای گفتن شهادتین با زبان و اعتقاد قلبی بدان و عمل با اندام ها. و ایمان با اطاعت افزایش و با معصیت کاهش می یابد.

دلیل براین که ایمان با گفتن شهادتین از طریق زبان تحقق می یابد این آیه می باشد )قُولُواْ آمَنَّا بِاللّهِ وَمَآ أُنزِلَ إِلَیْنَا ((3) یعنی بگویید به خدا و آن چه برای ما نازل شده است ایمان آوردیم.

علت این که ایمان اعتقاد قلبی است، این آیه می باشد. )وَلَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ (4)(یعنی ایمان هنوز به دل هایتان راه نیافته است.

هم چنین دلیل این که اعمال، جزئی از مفهوم ایمان اند، این آیه است )وَمَا کَانَ اللّهُ لِیُضِیعَ إِیمَانَکُمْ (5)(یعنی و خداوند ایمان شما را ضایع نمی گرداند. در این آیه، منظور از «ایمانکم» نماز هایی است که مسلمانان رو به بیت المقدس خوانده اند. دلیل بر موارد بالا

ص: 425


1- . یوسف، آیه 7.
2- . فتح رب الریة بتلخیص الحمویة، باب26.
3- . بقره، آیه 136.
4- . حجرات، آیه 14.
5- . بقره، آیه 143.

از سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم حدیث صحیح است که می فرماید:«الایمان بضع وسبعون شعبه اعلاها قول لا اله الاالله وادناها اماطه الاذی عن الطریق و الحیاء شعبه من الایمان»؛(1) ایمان هفتاد و چند شاخه است که برترین شاخه اش، گفته «لا اله الا الله» وحد پایینش، برداشتن اذیت و آزار از سر راه است و حیا نیز شعبه ای از ایمان می باشد. پیامبر اسلام در حدیث دیگری می فرمایند:«من رأی منکم منکرا فالیغیره بیده فان لم یستطع فبلسانه فان لم یستطع فبقلبه و ذلک اضعف الایمان او کما قال علیه السلام»؛(2) هر کدام از شما منکری را دید با دستش (به صورت عملی) آن را تغییر دهد و اگر با دست نتوانست، با زبانش و اگر با زبان نتوانست، با قلبش که این مرحله ضعیف ترین بخش از ایمان است. دو حدیث فوق بر این دلالت دارند که ایمان وقتی کامل است که با قلب و زبان و اندام ها باشد. در همین زمینه، امام حسن بصری می فرماید:«لیس الایمان با التحلی ولابالتمنی ولکن ماوقر فی القلب و صدقته الاعمال»؛ ایمان با آراستن و آرزو پدید نمی آید، بلکه ایمان چیزی است که در قلب جا گرفته باشد و اعمال نیز آن را تصدیق کنند. باید ایمان قلبی در قالب اعمال نمود پیدا کند. دلیل بر این که ایمان با اقرار به زبان، اعتقاد قلبی و عمل به جوارح افزایش می یابد، این سخن پروردگار است:)وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَانًا(3)( و هنگامی که آیات او بر آنان خوانده می شود، بر ایمانشان می افزاید.

ایمان از ماده «امن» ضد خوف، در لغت به معنای تصدیق،(4) ضد کفر، ضد تکذیب(5) و در اصطلاح متکلمان تعریف های فراوانی از آن ارائه کرده اند که در این جا به ذکر تعریف جامع تر آن اکتفا می کنیم. ایمان عبارت است از تصدیق قلبی ای که اثر دنیوی و اخروی بر آن مترتب باشد. اثر دنیوی، مثل حرمت خون و آبرو و مال شخص مؤمن

ص: 426


1- . صحیح مسلم، ج1، ص63.
2- . همان، ج1، ص69.
3- . انفال، آیه2.
4- . ترتیب العین، ص56.
5- . لسان العرب، ج13، ص21.

است، مگر این که مرتکب قتل یا عمل زشت شود. اثر اخروی، صحت اعمال مؤمن، استحقاق پاداش بر آن اعمال، عدم خلو در آتش جهنم و استحقاق عفو و شفاعت در بعضی از مراحل آخرت می باشد.(1) پس ایمان، تصدیق قلبی است که به اراده انسان و در پی علم یا باور تحقق می یابد و عمل خارجی و اقرار زبانی نه جزء ماهیت آن نیست، بلکه از لوازمش است.

ب. اسلام

الاسلام: لغه الانقیاد و شرعاً: استسلام العبدلله ظاهراوباطنا بفعل اوامره و اجتناب نواهیه یشمل الدین کله، قال الله تعالی)وَرَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ دِینًا( (2) و قال الله تعالی )إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ((3) )و قال تعالی وَمَن یَبْتَغِ غَیْرَ الإِسْلاَمِ دِینًا فَلَن یُقْبَلَ مِنْهُ((4)

اسلام، اعتقاد به اموری مانند توحید، نبوت و معاد است که انکار آن ها موجب کفر می شود. بعضی اسلام را اقرار به زبان دانسته این آیه کریمه استشهاد کرده اند: )قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَکِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُم( (5) اعراب گفتند: ایمان آوردیم. ای پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم بگو: ایمان نیاوردید، بلکه بگویید اسلام آوردیم و هنوز ایمان در قلب های شما داخل نشده است. اما زجاج در تعریف اسلام گفته است:«به اظهار خضوع و پذیرش آنچه پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم از جانب خداوند سبحان آورده، اسلام گویند(6) علامه قرطبی می گوید: به قبول ظاهری آنچه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آورده، اسلام گفته می شود»(7)

بنابراین به شخص پذیرنده، مسلمان گفته می شود. اسلام شکل ظاهری قانونی است که با اقرار شخص به شهادتین، آن شخص درسلک مسلمانان قرار می گیرد و احکام

ص: 427


1- . محاضرات فی الالهیات، ص433.
2- . مائده، آیه3.
3- . آل عمران، آیه19.
4- . همان، آیه 85 (فتح رب البریة بتلخیص الحمویة).
5- . حجرات، آیه14.
6- . شیخ طبرسی، مجمع البیان، ج9، ص207.
7- . محمد بن احمد قرطبی، جامع الاحکام القرآن، ج16، ص348.

اسلام بر او جاری می شود. به عبارت دیگر، اسلام اعتقاد غیر راسخ است و مراد از داخل نشدن ایمان در قلب، در آیه شریفه، راسخ نبودن آن می باشد. بعضی نیز گفته اند که اسلام مجرد اعتقاد است.

تفاوت اسلام با ایمان در این است که اسلام، امر ظاهری می باشد و به مجرد شهادت به وحدانیت خداوند متعال و رسالت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم شخص مسلمان شمرده می شود، ولی ایمان، امر واقعی و باطنی است و جایگاه آن در قلب آدمی می باشد.(1) در حقیقت، تفاوت مفهومی میان این دو (اسلام و ایمان) در صورتی آشکار می شود که این دو واژه در برابر و کنار هم قرار گیرند، اما هرگاه جدا از هم بیایند، اسلام در مورد چیزی به کار می رود که ایمان بر آن اطلاق می شود و هر واژه در یک معنی استعمال می گردد.

ج. شرک

شرک مصدر و به معنای اعتقاد به شریک داشتن خداوند است.(2) محمد تقی تهرانی در تفسیر روان جاوید می گوید:«به کسی که برای خداوند قایل به شریکی باشد، خواه درایجاد، خواه در ابقا، خواه در مبدأ، خواه در معاد،خواه در تکوین و خواه در تشریع، مشرک گویند».(3)

حقیقت شرک این است که کسی را از مخلوقات در عبادت و محبت و تعظیم با خدا برابر پنداریم. قرآن کریم، سخن مشرکان را هنگام وارد شدن به جهنم این گونه نقل کرده است:) تَاللَّهِ إِن کُنَّا لَفِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ إِذْ نُسَوِّیکُم بِرَبِّ الْعَالَمِینَ((4) قسم به خدا که ما در گمراهی آشکار قرار گرفته بودیم که شما را با خدا برابر قرار داده بودیم.

روشن است که عقیده مشرکان چنین نبود که سنگ های تراشیده ما خالق و مالک این جهان اند، بلکه آنان مبنی بر اشتباهات دیگری آن ها را در عبادت و محبت و تعظیم با

ص: 428


1- . کلم الطیب در تقریر عقاید اسلامی، ص32.
2- . موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ج1، ص661.
3- . محمد تقی تهرانی، تفسیر روان جاوید، ج2، ص64.
4- . شعراء، آیه 98. (معارف القرآن، ج4، ص157).

خدا برابر پنداشته بودند. این همان شرک بود که آنان را به جهنم رساند.(1) پس معلوم شد که در صفات ویژه خداوند متعال، مانند خالق، رازق، قادر مطلق، عالم الغیب و الشهاده، وغیره مخلوقی را برابر با خدا قرار دادن شرک است.

د. ارتداد

ارتداد در لغت به معنای برگشتن و عقب نشینی، رد شدن از دین برگشتن و مرتد شدن(2) در اصطلاح شریعت، یعنی از دین اسلام برگشتن و نیز گشتن از دین و ایمان را ارتداد می گویند. کسی را که از دین اسلام برگردد مرتد می گویند. ارتداد دو صورت دارد:

1. اینکه فردی صراحتاً از دین مبین اسلام برگردد و به ادیان غیر اسلامی دیگر بپیوندند؛ مثلاً یهودی یا مسیحی شود و غیره و یا این که وجود خداوند عالم، وحدانیت او و یا رسالت حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله و سلم را منکر شود.

2. فردی صراحتاً از دین مبین اسلام نگردد یا این که آشکارا توحید و رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را منکر نشود، ولی اعمال سخنان و عقایدی را مطرح می کند که با انکار قرآن و انکار نبوت و رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مرادف باشد؛ منکر حکمی قطعی و ضروری شود که در قرآن به صراحت ثابت شده است.

ه. کفر و تکفیر

کفر در لغت به معنای ستروپوشاندن است کشاورز را نیز کافر می گویند، زیرا دانه را در خاک پنهان می کند.(3) در اصطلاح، کفر به معنای ایمان نیاوردن به چیزی است که شانس ایمان آوردن به آن است، مثل عدم ایمان به خدا و توحید و نبوت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم است.(4)

ابن میثم بحرانی می گوید: «کفر عبارت است از انکار صدق پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و انکار چیزی

ص: 429


1- . فتح الملهم.
2- . فرهنگ عمید، ص139.
3- . راغب اصفهانی، المفردات، ص714.
4- . میر سید شریف ایجی، شرح المواقف، ج8، ص388.

که علم داریم از جانب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رسیده است».(1) فاضل مقداد نیز می گوید:«کفر در اصطلاح عبارت است از انکار چیزی که علم ضروری حاصل شده که از جانب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است».(2)

صاحب مجمع البیان می گوید:«کفر در شریعت عبارت است از انکار آن چه خدا معرفت آن را واجب کرده، از قبیل وحدانیت و عدل و معرفت پیغمبرش و آن چه پیغمبر آورده از ارکان دین. هرکس یکی از این ها را انکار کند کافر است».(3) راغب در مفردات می گوید:«کافر در عرف دین به کسی گفته می شود که وحدانیت یا نبوت یا شریعت یا هر سه را انکار کند».(4) بنابراین کافر کسی است که منکر الوهیت، توحید، رسالت یا یکی از ضروریات دین با توجه به ضروری بودن آن شود، به طوری که انکارش به انکار رسالت منجر شود.(5)

«تکفیر» یعنی نسبت دادن کفر به مسلمانان به عبارت دیگر، اگر کسی مسلمان و به اعتقادات دین خودش پای بند باشد، سپس باورهایش را انکار کند و از آن ها بیزاری جوید، به این شخص کافر می گویند و تکفیرش می کنند.

مقومات اسلام و موجبات کفر

دانشمندان اسلامی با توجه به احادیث و اصول کلی مذهب، چند موضوع را به عنوان حد و مرز اسلام و کفر بیان کرده اند، به گونه ای که اگر مسلمانی، خواه واقعی و خواه ظاهری، یکی یا تمام آن ها را انکار کند، او را نا مسلمان می دانند و تکفیر می نمایند. آن ها عبارتند از:

ص: 430


1- . ابن میثم بحرانی، قواعد المرام، ص171.
2- . ارشاد الطالبین الی نهج المسترشدین، ص443.
3- . قاموس قرآن، ج6، ص122.
4- . راغب اصفهانی، همان، ص715.
5- . سید محمد کاظم طباطبایی، ج2، ص67.

1. اعتقاد به اصول اسلام: بدین معنی که باور به آن ها از مشرکات همه فرقه ها و مذهب های اسلامی است و نزد تمام آن ها فرد با پذیرش آن اصول در زمره مسلمانان در می آید و با انکار آن ها از جرگه مسلمانان خارج می شود. آن اصل عبارتند از الف. توحید: اعتقاد به وجود خداوند یگانه؛ یعنی خدا مثل و همتایی ندارند، جز او خالقی و مدبری مستقل برای عالم و معبودی غیر او نیست ب. نبوت: یعنی باور داشتن به رسالت رسول مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم ج. معاد: یعنی اذعان به جهان پس از مرگ و برپایی قیامت.

2. التزام به ضروریات دین: پای بندی به اموری که دینی آن ها بدیهی و آشکار است و همه مسلمانان به وجود آن ها در اسلام اذعان دارند و از ضروریات دین شمرده می شوند. بدین معنی که «ضروری دین چیزی است که جزء دین بودنش نیاز به استدلال ندارد»(1) و این بر دو قسم است: الف. ضروری خاص؛ ب. ضروری عام. ضروری خاص، آن است که ثبوت آن برای شخص نه همه مسلمانان، و بدیهی باشد و ضروری عام آن است که بداهتش برای همه آن ها معلوم باشد. مراد از ضروری دین این است که انکارش باعث خروج دایره اسلام می شود. بنابراین کسی امور یاد شده را تصدیق کند و بپذیرد، مسلمان خوانده می شود و خون، مال و عرض او محترم می باشد و عدم ایمان به آن ها باعث کفر و خروج از اردوگاه اسلام می شود. با توجه به مطالب یاد شده، عدم جواز نسبت دادن کفر به کسی یا یکی از فرقه های اسلامی که به اصول یاد شده پای بند و به ضروریات دین معترف است، روشن می گردد. این مطلب چنان واضح است که هرفردی اگر کوچک ترین آگاهی و توجه به شریعت اسلام داشته باشد، به آسانی حکم به تکفیر کسی نمی کند.

ص: 431


1- . سید حسن بجنوردی، القواعد الفقهیه، ج5، ص329.
اهل قبله

اهل قبله کیست:«کل من یدعی بالاسلام و یستقبل القبله»؛ هرکس که ادعای اسلام و مسلمانی را دارد و به طرف قبله نماز می گزارد، اهل قبله است: «من صلی صلاتنا قبلتنا فهو مسلم له مالنا و علیه ما علینا». در فتح رب البریه بتلخیص الحمویه، باب24 آمده است:«المراد باهل القبله. من یصلی الی القبله و هم کل من ینسب الی الاسلام»؛ مراد از اهل قبله کسی است که به طرف قبله نماز می خواند و این تمام افرادی را شامل می شود که به اسلام منتسب اند.

«اهل قبله» اصطلاحی شرعی است که به اهل اسلام گفته می شود که در آن کلمه «کفر» وجود نداشته باشد. لذا این جمله به تمام آن افرادی گفته می شود که تسلیم تمام ضروریات دین باشند، یعنی به طور خلاصه، اگر به توحید، نبوت و معاد ایمان داشته باشند، به آن ها اهل قبله گفته می شود و به هرکس که تنها روبه قبله باشد، اهل قبله گفته نمی شود. حضرت ملا علی قاری) در شرح فقه اکبر می فرماید:«اعلم ان المراد باهل القبله الذین اتفقوا علی ماهومن ضروریات الدین کحدوث العالم و حشرالجساد و علم الله تعالی بالکلیات و الجزئیات و ما اشبه ذلک من المسائل المهمات فمن واظب طول عمره علی الطاعات و العبادات مع اعتقاد قدم العالم و نفی الحشر اونفی علمه سبحانه و تعالی بالجزئیات لایکون من اهل القبله وان المراد بعد تکفیر احد من اهل القبله عند اهل السنه انه لا یکفر احد مالم یوجد شیء من امارات الکفر و علاماته ولم یصدر عنه شیء من موجباته»؛(1) بدانید که مراد از اهل قبله کسانی اند که به ضروریات دین، مثل حدوث عالم، حشر اجساد، علم خدا به کلیات و جزئیات و مانند آن ها ایمان داشته باشد و هرکس با آن که مدت طولانی ای در طاعت و عبادت خدا به سر ببرد، ولی به دقت عالم، نفی حشر اجساد و یا نفی علم الهی از جزئیات قائل باشد، او ازاهل قبله نیست و منظور از عدم تکفیر اهل قبله نزد اهل سنت تا زمانی است که ضروریات دین را منکر نشود.

ص: 432


1- . مولانا مفتی محمد شفیع)، جواهر الفقه، ج1، ص33.

هم چنین در نبراس شرح عقائد نسفی صفحه 572 آمده است که اهل قبله در اصطلاح متکلمان آن فردی است که ضروریات دین را تصدیق کند (قبول داشته باشد)، ولی اگر ضروریات دین را انکار کند، از اهل قبله نیست، گرچه طاعت و عبادت فراوان انجام داده باشد: «اهل القبله فی اصطلاح المتکلمین من یصدق بضروریات الدین الی قوله فمن انکر شیئا من الضروریات (الی قوله) لم یکن من اهل القبله ولو کان مجاهدا بالطاعات و کذلک من باشر شیئا من امارات التکذیب کسجود الصنم و الاهانه بامر شرعی و الاستهزاء علیه فلیس من اهل القبله و معنی عدم تکفیر اهل القبله ان لا یکفر بارتکاب المعاصی و لابانکار الامور الخفیه غیر المشهوره هذا ما حققه المحققون».

اوصاف اهل قبله

هم اهل التوحید الذین یستقبلون القبله و یتوجهون الیها و یعرفون بقبلة المسلمین و کل من کان من الامة المحمدیه الذین استجابوا لله تعالی و لرسوله یسمون اهل القبلة. ای انهم فی صلاتهم و ذبائحهم یستقبلون القبله وانهم یحنون الی القبله و یذهبون الیهاحجاً و عمارا، فلذلک یسمون اهل القبلة، فهم یومنون بالله تعالی الها و ربا و خالقا و یعبدونه ولا یعبدون غیره ولا یصرفون شیئا من عبادته ولا من حقه لمخلوق سواء، فهم اهل التوحید، یقولون: لااله الاالله ویعملون بها»؛(1) اوصاف اهل قبله این هاست:1. اهل توحید و وحدانیت خداوند باشند؛ 2. روبه قبله نماز بخوانند؛ 3. قبله مسلمانان را قبول داشته باشند؛ 4. نماز و خواندن و ذبح کردنشان به سمت قبله باشد؛5. به قبله مسلمانان احترام گذارند؛ 6. حج خانه خداوند را به جا آورند؛ 7. عمره به جا آورند؛ 8. خداوند را اله و رب و خالق خود بدانند؛ 9. فقط او را عبادت کنند و غیره.

حرمت تکفیر در آیات قرآنی

)یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إِذَا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَتَبَیَّنُواْ وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ أَلْقَی إِلَیْکُمُ السَّلاَمَ لَسْتَ مُؤْمِنًا تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا فَعِندَ اللّهِ مَغَانِمُ کَثِیرَةٌ کَذَلِکَ کُنتُم مِّن قَبْلُ فَمَنَّ اللّهُ عَلَیْکُمْ فَتَبَیَّنُواْ إِنَّ اللّهَ کَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ

ص: 433


1- . اعتقاد اهل السنة، ص10.

خَبِیرًا((1) ای کسانی که ایمان آورده اید، چون در راه خدا سفر می کنید [خوب] رسیدگی کنید و به کسی که نزد شما [اظهار] اسلام می کند، می گویید:تو مؤمن نیستی [تا بدین بماند] متاع زندگی دنیا را بجویید، زیرا غنیمت های فراوان نزد خداست. قبلا خودتان [نیز] همین گونه بودید و خدا بر شما منت نهاد. پس [خوب] رسیدگی کنید که خدا همواره به آنچه انجام می دهید آگاه است.

برای مسلمان دانستن کسی، نشانه های اسلام کافی می باشد و تفتیش عقاید جایز نیست.

شأن نزول آیه

از آیه مذکور چنین برداشت می شود که هرکس خود را مسلمان معرفی کند، برای هیچ مسلمانی جایز نیست که بدون تحقیق، گفتار و سخن او را بر نفاق حمل کند. سبب نزول این آیه وقوع چنین وقایعی می باشد که در آن ها از بعضی از صحابه کرام, لغزش هایی سر زده است، چنان که در صحیح ترمذی و مسند احمد از حضرت عبدالله بن عباس, نقل شده که فردی از قبیله «بنوسلیم» با گروهی از صحابه برخورد کرد که به جهاد می رفتند. آن شخص گوسفند می چرانید و به حضرات صحابه سلام گفت که عملاً این را اظهار می کرد که من مسلمانم. صحابه کرام پنداشتند که او دراین وقت فقط به خاطر حفظ مال و جان خویش این فریب کاری را به کار می برد که مانند مسلمانان سلام می گوید تا نجات بیابد. لذا او را به قتل رساندند و گوسفندان او را مال غنیمت قرار دادند و به خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم تقدیم کردند. این آیه در مورد واقعه نازل شد، کسی که به شما به طریق اسلامی سلام بگوید، پس بدون تحقیق نپندارید که او به فریب، خود را مسلمان معرفی کرده است و مال او را به غنیمت نگیرید.(2)

ص: 434


1- . نساء، آیه 94.
2- . ابن کثیر.

روایت دیگری از حضرت عبدالله بن عباس, نقل شده است که آن را امام بخاری)، مختصرا و بزاز)، مفصلا نقل کرده اند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دسته ای از مجاهدان را فرستاد که حضرت مقداد بن اسود, از جمله آن ها بود. وقتی آنان به آن جایگاه رسیدند، همه مردم فرار کرده بودند و فقط یک نفر مانده بود که مال بسیار داشت. او در محضر صحابه گفت: اشهدان لااله الا الله، اما حضرت مقداد, پنداشت که او از ته دل نگفته، بلکه برای نجات مال و نفس خویش این کلمه را خوانده است. لذا او را به قتل رسانید. یکی از حاضران گفت تو کار بدی مرتکب شدی. کسی را کشتی که به «لااله الا الله» گواهی داد. اگر من در محضر آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم حاضر شوم، این سرگذشت را حتما ذکر خواهم کرد. وقتی که ایشان وارد مدینه شد، این واقعه را به سمع مبارک آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم رسانید. آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم حضرت مقداد , را خواند و او را شدیدا مواخذه فرمود و گفت: روز قیامت چه جواب داری وقتی که لااله الا الله مدعی تو باشد. این واقعه این آیه نازل شد:)لاَ تَقُولُواْ لِمَنْ أَلْقَی إِلَیْکُمُ السَّلاَمَ لَسْتَ مُؤْمِنًا(.(1) درباره واقعه مذکور، علاوه بر این دو واقعه، رخدادهای دیگری هم نقل شده است، اما محققان اهل تفسیر فرموده اند که در این روایات نمی توان تعارض برقرار کرد، زیرا همه این واقعه ها به صورت مجموعه ای سبب نزول قرار گرفته اند. در الفاظ آیه ) أَلْقَی إِلَیْکُمُ السَّلاَمَ (: «در این جا اگر از لفظ سلام، سلام اصطلاحی مراد باشد، پس واقعه اول بیشتر به این ارتباط دارد و اگر معنای لفظی سلام، سلامت و اطاعت گرفته شود، پس همه واقعه ها در آن مساوی می باشد. بنابراین بیشتر علما در این جا «سلام» را به اطاعت ترجمه کرده اند.(2)

بدون تحقیق واقعه، قضاوت درست نیست

اولین جمله این آیه هدایتی عمومی است که مسلمانان هیچ کاری را بدون تحقیق و تنها به گمان نباید انجام دهند، چنان که می فرماید:)إِذَا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَتَبَیَّنُواْ(؛(3)

وقتی که

ص: 435


1- . نساء: 94.
2- . معارف القرآن، ج4، ص121.
3- . نساء: 94.

در راه خدا سفر کردید، هر کاری را با تحقیق انجام دهید، زیرا کاری که تنها از روی گمان و خیال انجام داده شود، چه بسا در آن اشتباه صورت پذیرد. در این جا قید «سفر» به این دلیل آمده است که این قصه ها در سفر اتفاق افتاده اند در شهر، مردم از احوال یکدیگر عموماً آگهی حاصل می کنند وگرنه اصل حکم، عام است و چه در سفر باشد چه در حضر، اقدام بر کاری بدون تحقیق جایز نیست. در حدیثی آمده است که رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:«با فکر و تأمل کار کردن از طرف خداست و عجله در کار از طرف شیطان است».(1)

در جمله دوم، یعنی )تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا(،(2)

مقصود، اصلاح بد گمانی است که سبب اقدام کار، اشتباه قرار گرفت؛ یعنی خیال به دست آوردن ثروت و مال غنیمت. اخیراً هم نشان داده شد که الله تعالی برای شما اموال بسیاری را به عنوان غنیمت مقدور مقرر فرموده است. لذا شما در فکر اموال نباشید. هشدار دیگری که مطرح می شود این است که شما قدری بر این هم نظر بیفکنید که قبلا در مکه چنان بودید که نمی توانستید که ایمان و اسلام خود را آشکار کنید. سپس الله تعالی بر شما احسان فرمود و شما را از شر همه کافران نجات داد و شما اظهار اسلام کردید. پس آیا امکان ندارد که آن شخص که با دیدن لشکر اسلام کلمه شهادتین را خواند، حقیقتاً قبل از آن به اسلام معتقد بوده، اما از خوف کافران موقعیتی به دست نیاورده است که اسلام خود را اظهار کند و اکنون که لشکر اسلام را دیده آن را اظهار کرده است، همان طور که در ابتدا شما هم کلمه شهادتین را می خواندید و خود را مسلمان معرفی می کردید. پس در آن زمان برای مسلمان شدن شما، شریعت این قید را مقرر نکرد که از قلب های شما تفتیش شود، بلکه تنها خواندن کلمه اسلام برای مسلمان شدن شما کافی قرار داده شد. بنابراین

ص: 436


1- . بحر محیط.
2- . نساء: 94.

اکنون وقتی کسی جلوی شما کلمه شهادتین را خواند، او را بی چون و چرا مسلمان پندارید.(1)

منظور از کافر نگفتن اهل قبله

از این آیه کریمه این مسئله مهم معلوم شد که هر کس خود را مسلمان نشان دهد، خواه با خواندن کلمه طیبه یا با اظهار شعار دیگر اسلامی، مثلاً در اذان و نماز و غیره، پس بر مسلمانان لازم است که او را مسلمان بدانند. و با او مثل مسلمانان رفتار کنند و در پی فهمیدن این مسئله نباشند که او از ته دل مسلمان شده یا بنابر مصلحت دیگر اسلام را اظهار کرده است.

هم چنین در این باره بر اعمال او هم ملاکی نخواهد بود. فرض کنید که او نماز نمی خواند، روزه نمی گیرد و در هر نوع گناه آلوده شده است، باز هم کسی حق ندارد که او را از اسلام خارج بداند یا با او مانند کافران رفتار کند. امام اعظم ابو حنیفه فرموده است:«لانکفر اهل القبلة بذنب»؛ ما اهل قبله را به سبب گناه تکفیر نمی کنیم. در بعضی روایات هم این گونه الفاظ ذکر شده است که اهل قبله را تکفیر نکنید، هر چند آنان گناه کار و بد عمل باشند.

شایان ذکر است که از قرآن و حدیث این ثابت است که هر کس خود را مسلمان بداند، کافر پنداشتن او جایز نیست. مطلب روشن این است که تا وقتی از او چنان قول یا عملی صادر نشود که علامت قطعی کفر باشد، اقرار او را بر اسلام صحیح دانسته و به او مسلمان گفته می شود و با او مانند مسلمانان رفتار می شود و کسی حق ندارد که در مورد کیفیات قلبی و اخلاص و نفاق او بحث کند، اما کسی که با اظهار اسلام و اقرار ایمان، کلمات کفر آمیز هم می گوید یا بتی را سجده می کند یا شعار مذهبی کافران را بر زبان جاری می کند و اعمالی مانند زنار بستن و غیره انجام می دهد، آن شخص بدون شک به سبب اعمال کفر آمیزش کافر دانسته می شود در آیه مذکور، «فتبینوا» به همین

ص: 437


1- . معارف القرآن، ج4، ص122.

نکته نیز اشاره دارد وگرنه یهود و نصارا، همه خود را مؤمن مسلمان می دانستند چنان که «مسیلمه کذاب» به اجماع صحابه، کافر قلمداد شد و به قتل رسید، او کلمه اسلام را اقرار می کرد به شعائر اسلامی از قبیل اذان و نماز و روزه نیز پای بند بود و در اذان خود دستور می داد که اشهدان لا اله الا الله و اشهدان محمد رسول الله راهم بگویند، اما او خودش را نبی و رسول صاحب الوحی می دانست صراحتا نصوص قرآن و سنت را انکار می کرد بنابراین مرتد شد و به اجماع صحابه علیه او اعلام جهاد شد.

خلاصه این که باید هر اهل قبله ای را که کلمه شهادتین بر زبان جاری کند، مسلمان دانست و تفتیش در باطن و قلب او وظیفه مسلمان نیست و باید آن را به خدا واگذاشت. البته اگر با وجود اظهار ایمان، از فردی امر خلاف ایمان سر بزند، باید او را مرتد دانست، به شرطی که خلاف ایمان بودن آن امر قطعی و یقینی باشد و در آن راه احتمال دیگر و تأویلی نداشته باشد. از این موضوع این هم معلوم شد که الفاظ شهادتین که اهل قبله بر زبان می راند، اصطلاحاتی هستند که مصداق آن ها تنها کسی است که بعد از مدعی اسلام بودن، مرتکب قول و فعل کافرانه نشود:(1)

با بررسی این روایات می توان آن ها را به دو دسته تقسیم کرد: 1. روایاتی که شهادت به وحدانیت خداوند متعال و رسالت پیامبر مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم را برای داخل شدن در اسلام کافی می داند؛2. روایاتی که اقامه نماز، پرداخت زکات، انجام دادن حج و روزه رمضان را نیز اضافه کرده اند.

روایات کفایت شهادتین

امام بخاری) از حضرت عمر خطاب نقل می کند که حضرت علی گفت: «یا رسول الله ماذا قاتل الناس؟ قال: قاتلهم حتی یشهدا ان لا اله الا الله و ان محمد رسول الله، فاذا فعلوا ذلک فقدمنعوا منک دماءهم و اموالهم الا بحقها و حسابهم علی الله»؛(2) ای رسول خدا تا چه اندازه با

ص: 438


1- . همان، ج4، ص123.
2- . نقل از آیة الله جعفر سبحانی، رسائل و مقالات، ج1، ص227.

مردم بجنگیم فرمود: بجنگید با آن ها تا شهادت دهند که هیچ معبودی جز خدای یگانه نیست و محمد فرستاده اوست. پس هرگاه این را انجام دادند خون و اموال آن ها جز به حق محترم است و حساب آنان با خدا است.

امام شافعی از حضرت ابوهریره نقل می کند که رسول خدا فرمود:لا ازال اقاتل الناس حتی یقولوا:لا اله الا الله، فاذا قالواها فقد عصموا منی دماءهم و اموالهم الا بحقها و حسابهم علی الله»؛ با مردم می جنگیم تا بگویند: لا اله الا الله. هنگامی که آن را گفتند،خون و اموالشان جز به حق، محترم و حسابشان با خدا است.

روایات دیگر

امام بخاری از حضرت عبدالله بن عمر نقل می کند که رسول الله فرمود:«بنی الاسلام علی خمس: شهاده ان لا الله الاالله و ان محمدا رسول الله و اقامة الصلاة و ایتاء الزکاة و الحج و صوم شهر رمضان»؛(1) اسلام بر پنج چیز بنا شده است: شهادت به این که هیچ معبودی جز خدای یگانه نیست و محمد فرستاده اوست، اقامه نماز، دادن زکات، انجام دادن حج و روزه حضرت عبدالله بن عمر از حضرت رسول خدا نقل می کند که آن حضرت فرمود:«امرت ان اقاتل الناس حتی یقولوا لا اله الا الله و ان محمد رسول الله، فاذا شهدوا الا اله الا الله و ان محمد رسول الله و استقبلوا قبلتنا واکلوذبیحتنا و صلواصلاتنا، حرمت علینادماء هم و اموالهم الا بحقها»؛(2) من مأمور شده ام با مردم بجنگم تا لا اله الا الله و محمد رسول الله را بگویند و هر گاه آن را گفتند و روبه قبله ما ایستادند و ذبیحه ما را خوردند و مانند ما نماز خواندند، خون و اموالشان جز به حق بر ما حرام است.

رسول الله در جمعی از اصحاب خود حاضر شدند و فرمودند: مالک را نمی بینم! یکی از مسلمانان با عصبانیت گفت: یا رسول الله او منافق شده! حضرت پیامبر اسلام او منافق شده! حضرت پیامبر اسلام فرمودند: چه می گویی؟ گفت: می بینیم که رفت و

ص: 439


1- . صحیح بخاری، ص16، باب اداء الخمس از کتاب «ایمان».
2- . ابن اثیر، جامع الاصول فی احادیث الرسول، ج1، ص169.

آمدش با آن ها (کافران) است رسول الله فرمودند: بالا اله الاالله چه می کنی؟ (یعنی ساده نیست که گوینده لا اله الا الله را کافر و منافق بنامید).

از حضرت انس روایت می کند که حضرت رسول اکرم فرمودند:«من صلی صلاتنا و استقبل قبلتنا واکل ذبیحتنا فذلک المسلم الذی له ذمة الله و رسوله فلا تخفروالله فی ذمته».(1) و قال ایضاً:«قتال المسلم کفر»؛(2)«سباب المسلم فسوق و قتاله کفر»؛(3) ناسزا گفتن به برادر مسلمان، فسق است و جنگ با آن کفر می باشد.

هم چنین رسول الله می فرمایند:«لا تکفرو اهل ملتکم و ان عملوا الکبائر»؛(4) اهل دین خود را تکفیر نکنید، اگرچه گناهان کبیره انجام دهند.

عن انس قال:«قال رسول الله ثلاث من اصل الایمان: الکف عمن قال لا اله الا الله و لا تکفره بذنب و لا تخرجه من الاسلام بعمل و الجهاد ماض منذ بعثنی الله الی ان یقاتل آخرامتی الدجال لایبطله جور جائر ولاعدل عادل و الایمان بالاقدار»؛(5) سه چیز از اصل ایمان است:1. دست برداشتن از کسی که لا اله الا الله می گوید: او را به سبب گناهی تکفیر نمی کنیم و به علت هیچ عملی از دایره اسلام خارج نمی نماییم؛ 2. جهاد از زمانی که خداوند مرا برای آن مبعوث نموده است و تا زمانی که آخرین فرد از امت من با دجال پیکار کند، حکمی قطعی است و ستم ستمگری و عدل هیچ عادلی آن را ابطال نمی کند؛ 3. ایمان به قدر.

امام مسلم در صحیح المسلم از حضرت اسامة بن زید نقل می کند: پیامبر اسلام ما را به جنگ قبیله ای فرستاد. هنگام صبح در میان قبیله «حرمه» از «جهینه» بودیم. مردی از افراد قبیله را تعقیب کردم، گفت: لااله الا الله. با نیزه او را از پا در آوردم. احساس کردم کار بدی کرده ام. لذا به پیامبر اسلام خبر دادم. پیامبر اکرم فرمودند:«قال لااله الا الله و

ص: 440


1- . رواة البخاری.
2- . همان.
3- . رواة المسلم.
4- . کنزالعمال، ج1، ص215.
5- . رواة ابو داود، 2532.

قتلته»؛ آیا کسی را کشتی که لا اله الاالله گفت؟ عرض کردم: آری «انماقالها خوفا من السلاح!»؛ و برای حفظ جان و ترس از اسلحه آن راگفت. حضرت فرمود:«افلاشققت عن قبله حتی تعلم اقالها ام لا. فمازال یکررها علی حتی تمنیت انی اسلمت یومئذ»؛ مگر تو قلبش را شکافتی امروز مسلمان شده.(1)

در روایت دیگری نقل می کند: اسامة بن زید یکی از مشرکان را پس از آن که «لا اله الا الله» گفت به قتل رساند. وقتی به پیامبر اکرم قضیه را خبر دادند، حضرت اسامه را احضار کرد و به او فرمود: چرا وی را کشتی؟ پاسخ داد:«یا رسول الله اوجع فی المسلمین و قتل فلانا و فلانا - و سمی له نفرا - وانی حملت علیه فلما رای السیف قال لااله الا الله»؛ یا رسول الله قلب مسلمانان را به درد آورد، تعدادی از مسلمانان را کشت و هنگامی که خواستم وی را به قتل رسانم، چشمش که به شمشیر افتاد، «لا اله الا الله» گفت: پیامبر اکرم فرمود: با این حال وی را کشتی؟ پاسخ داد: آری. حضرت چندین بار فرمود:«فکیف تصنع بلااله الا الله اذا جاءت یوم القیامه»؛ فردای قیامت با کلمه «لااله الا الله» چه خواهی کرد؟ عرضه داشت:یا رسول الله برایم طلب مغفرت کن.(2) امام نووی (م5676ق) در شرح حدیث بالا می فرماید:«و معناه انک انما کلفت بالعمل بالظاهر و ما ینطق به اللسان، و اما القلب فلیس لک طریق الی معرفه ما فیه، فانکر علیه امتناعه من العمل بما ظهر باللسان»؛ معنای حدیث آن است که انسان به عمل ظاهر و آنچه که از زبان فرد خارج می شود، مکلف است و کسی از ماهیت قلب انسان آگاه نیست. لذا پیامبر اسلام به جهت امتناع اسامه از عمل به ظاهر کلام انسان، او را انکار و سرزنش کرده است.(3)

روایات یاد شده نمونه ای از احادیث نقل شده از پیامبر اسلام درباره نهی ازتکفیر اهل قبله می باشدد که در منابع اهل سنت آمده است. در جهان اسلام، پدیده شوم و نامشروع تکفیر از زمان خلافت حضرت علی توسط گروهی به نام «خوارج» شد.

ص: 441


1- . صحیح مسلم، ج1، ص67، حدیث180، کتاب الایمان.
2- . همان، ج1، ص68، حدیث 181، کتاب الایمان.
3- . شرح نووی بر صحیح مسلم، ج2، ص104.

خوارج علیه خلیفه و امام بر حق زمانشان خروج کردند. در چنین حالی که خوارج، پیروان حضرت علی بن ابی طالب را کافر می دانستند و تکفیر می کردند، واکنش حضرت علی برای امت اسلامی امروز درس و پند و الگویی مناسب می باشد، اگر به قول خداوند متعال (فعل من مذکر) پند گیرنده و گوش شنوایی وجود داشته باشد. با این که این فرقه ضاله، حضرت علی و پیروانش را تکفیر می کردند، آن حضرت در فکر مقابه به مثل برنیامدند، بلکه حضرت ابن عباس را فرستادند تا آن ها را نصحیت کنند و حتی خود امیرالمؤمنین، شخصاً تشریف بردند آنها را موعظه کردند تا این که عده ای هم رجوع کردند و از اعمال و گفتار زشت خود پشیمان شدند و توبه نمودند، اما آن هایی که در «حرورا» جمع شدند علیه امام و خلیفه بر حق زمان خود در «نهروان» قیام کردند، حضرت امیرالمومنین علی بن ابی طالب در موردشان فرمودند:«اخواننا بغواعلینا»؛ برادران ما علیه ما قیام و سرکشی کرده اند.

نگاه کنید که چقدر تعبیر حضرت امیرالمومنین در مورد فرقه ضاله خوارج محترمانه است. لذا همین طور اهل سنت و جماعت در تکفیر کردن کسی، بسیاری از جوانب را ملاحظه می کنند و ظاهر افراد را مد نظر دارند و مراعات حال همه را می کنند امام اعظم ابوحنیفه جمله معروفی دارد که می فرماید:«لانکفر مسلما بذنب من الذنوب»؛ هیچ مسلمانی را به سبب گناهی از گناهانش تکفیر نمی کنم. این اصلی از اصول اهل سنت و جماعت است. خوارج معتقدند که با ارتکاب معصیت و گناه، انسان از اسلام خارج می شود، ولی اهل سنت این عقیده را رد کرده اند و تا زمانی که آن فرد مرتکب، گناهش را حلال (اذالم یستحلها) نداند، کافر نمی شود، یعنی تا زمانی که انکار ضرورت دین را در پی نداشته باشد،تکفیر نمی شود.

دانشمندان اهل سنت و مسئله تکفیر

فقیهان و متکلمان مسلمان معتقدند که فردی و فرقه ای که اهل قبله باشد و به سمت آن نماز بخواند و توحید، نبوت و معاد را بپذیرد و به ضروریات دین ملتزم باشد، کسی

ص: 442

حق تکفیر کردن آن فرد یا فرقه را ندارد. در این جا به ذکر بعضی از موضع گیری های این بزرگان در مورد تکفیر اهل قبله اکتفا می کنیم:

ابن حزم اندلسی، درباره تکفیر و عدم تکفیر کسی می گوید:«نباید به مسلمانی که اجتهاد کرده و درباره اعتقاد با موضوعی نظر داده که به نظرش حق است نسبت کفر یا فسق داد، زیرا اگر مصیب باشد، دو اجر و اگر مخطی باشد، یک اجر دارد». سپس اضافه می کند که این سخن ابن ابی لیلی، ابی حنیفه، سفیان ثوری و غیره می باشد.(1) شیخ الاسلام تقی الدین سبکی شافعی (م756) در پاسخ کسی که درباره تکفیر منحرفان و بدعت آوران پرسیده بود، گفت: ای برادر! تکفیر مؤمنان کار بس دشواری است و هر آن که در دلش ایمان جای گرفته باشد، تکفیر آنان را پر خطر می شمرد. چرا که همه آنان شهادت به یگانگی خدا و رسالت حضرت محمد داده اند». آن گاه تصریح می کند ادب مومن اقتضامی کند که هیچ یک از منحرفان و بدعت آوران را تکفیر نکند، مگر آن که از سرعناد و انکار با احکام و نصوص صریح شرعی که غیر قابل تأویل است، مخالفت کرده باشد».(2)

علامه تفتازانی در شرح مقاصد می نویسد:«مخالف حق از اهل قبله کافر نیست تا هنگامی که مخالفت با ضرورتی از ضروریات دین را نکند؛ مثل حدوث عالم و حشر اجساد».(3)

هم چنین قاضی سعید ایجی می نویسد:«جمهور متکلمان و فقیهان معتقدند که تکفیر احدی از اهل قبله جایز نیست و استدلال کرده اند که اگر اهل قبله در مسائل داشتند، پیامبر اسلام، صحابه و تابعان در خصوص اعتقاد کسی که حکم به اسلام او شده است

ص: 443


1- . ابن حزم، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، ج2، ص267.
2- . الیواقیت و الجواهر فی بیان عقاید الاکابر، ص58.
3- . شرح المقاصد، ج5، ص227 و 228.

درباره آن مسائل جست وجو نمی کردند پس معلوم می شود که خطا در آن مسائل، برای حقیقت اسلام ضرر ندارد.(1)

علامه ابن عابدین از مشایخ حنفیه معتقد است که هیچ یک از اهل بدعت نباید تکفیر شوند. وی مسلک تکفیر را به حدیث گرایان نسبت داده و آنان را از فقیهان و مجتهدان جدا و گفتار آنان را بی ارزش دانسته است.(2) کلمات یاد شده نشان دهنده روا نبودن تکفیر اهل قبله و کسانی است که اصول اعتقادی مشترک بین همه مذاهب را پذیرفته و به ضروریات دین پای بندند.

عدم تکفیر اهل قبله نزد امام ابوحنیفه

امام اعظم می فرماید:«لانکفر احدا من اهل القله بذنب مالم یستحله»؛ ما هیچ کس از اهل قبله را به سبب گناه و معصیت آن تکفیر نمی کنیم تا زمانی که آن را حلال نداند. حضرت امام ابوحنیفه حتی می فرمایند:«مانحوه برخورد با خوارج را از حضرت امیرالمومنین علی بن ابوطالب آموختیم که ایشان خوارج را تکفیر نکردند و حتی برای آن ها از کلمه اخواننا استفاده نمودند.

امام اعظم ابوحنیفه در شرح فقه اکبر و شیخ ابوالحسن اشعری در حواشی شرح عقاید، نظریه اهل سنت و جماعت را بیان کرده اند:«و من قواعد اهل السنة و الجماعة ان لا یکفروا احد من اهل القبلة».(3)

«وسیاقها عن ابی حنیفه ولا نکفر اهل القبله بذنب انتهی فقیده بالذنب فی عباره الامام واصله فی حدیث ابی داود»؛ از قوانین و قواعد اهل سنت این است که کسی را تکفیر نکنند. در شرح عقائد نسفی و شرح تحریر، جلد سوم، صفحه318. این مضمون از امام حنیفه نقل شده است. که ما از اهل قبله کسی را که مرتکب گناهی شود، کافر نمی دانیم. البته در

ص: 444


1- . شرح المواقف، ج8، ص339- 344.
2- . حاشیه رد المختار علی الدر المختار، ج4، ص450.
3- . همین طور در شرح العقائد النسفیه، ص121 و در شرح التحریر، ج3، ص318.

آن قید «بذنب» وجود دارد و غالبا این قید بنابر حدیث «ابوداود» آمده است. به هر صورت، هیچ مسلمانی را به علت ارتکاب گناه نباید کافر دانست، هر چند وی مرتکب گناه کبیره هم شده باشد، به شرطی که مرتکب کفر و شرک نشده باشد. منظور از گناه و معصیت، آن گناهی است که به حد کفر نرسد. لذا منظور از اهل قبله کسانی هستند که منکر ضروریات دین و اسلام نشده باشند.

حضرت ملا علی قاری در شرح فقه اکبر می فرماید:

اعلم ان المراد باهل القبله الذین اتفقوا علی ما هومن ضروریات الدین کحدوث العالم و حشر الاجساد و علم الله تعالی بالکلیات و الجزئیات و ما اشبه ذلک من المسائل المهمات فمن واظب طول عمره علی الطاعات و العبادات مع اعتقاد قدم العالم و نفی الحشرا و نفی علمه سبحانه و تعالی بالجزئیات لا یکون من اهل القبله و ان المراد بعدم تکفیر احد من اهل القبله عند اهل السنه انه لا یکفر احد مالم یوجد شیء من امارات الکفر و علاماته ولم یصدر عنه شیء من موجباته؛(1)

خوب بدانید که مراد از اهل قبله کسانی اند که به ضروریات دین، مثل حدوث عالم، حشر اجساد و علم و آگاهی خدا به کلیات و جزئیات و مانند آن ها از مسائل و غیره ایمان داشته باشد و هرکس با آن که مدت طولانی در طاعت و عبادت به سر ببرد، ولی به قدم عالم، نفی حشر اجساد و یا نفی علم خدا به جزئیات قائل باشد، او از اهل قبله نیست. اهل سنت تا زمانی اهل قبله را تکفیر نمی کنند که ضروریات دین را منکر نشوند به هر صورت، تکفیر کردن مسلمان کار بس دشواری است که نباید به آن روی آورد.

ص: 445


1- . جواهر الفقه، ج1، ص33.

به همین منظور، اما مالک می فرماید:«اگر99درصد احتمال کفر کسی را می دهید و فقط یک درصد احتمال ایمان او وجود دارد، به علت حسن ظن به مسلمان، باید عمل او را بر مومن حمل کرد.

در عقاید علامه طحاوی آمده است:«ونسمی اهل قبلتنا مومنین ماداموا بما جاء به النبی معترفین وله بکل ما قاله و اخبر مصدقین»؛ اهل قبله تا زمانی که به دستور های پیامبر اسلام و به تمام آنچه پیامبر گفته و خبر داده است، مومن معترف باشند، مسلمان و مومن خواهند بود. شاعر دین این مورد را خوب سروده است:

هر که شد زاهل قبله بر تو پدید که به آورده نبی گروید

گرچه صد بدعت و خطا و خلل بینی او را از روی علم و عمل

مکن او را سرزنش تکفیر مشمارش زاهل نارسعیر

ورببینی کسی زاهل صلاح که رو راه دین صباح و رواح

یقین ز اهل جنتش مشمار ایمن از روز آخر مگذار

مگر آن کس که از رسول خدا شد مبشر بجنة الماوی.

هم چنین در کتاب عقیده طحاوی به عربی در این خصوص آورده است:

و من یصل مثلنا واستقبلا قبلتنا و ان ذبحنا اکلا

و کسی که مثل ما نماز می خواند و روبه طرف قبله ما می آورد و ذبح شده ما را می خورد،

و قداقر صادقاً واعترافاً بما اتی النبی المصطفی

و به راستی و صداقت به آنچه پیامبر آورده اعتراف می کند،

ولم یجز تکفیره بما ارتکب من الذنوب اوباثم اکتسب

پس جایز نیست تکفیر کردن کسی که مرتبک گناه و معصیت شده است.

مالم یکن بالقلب یستبیح معصیه فکفره صریح

ص: 446

تا زمانی که در قلبش آن گناه را حلال نداند و در غیر این صورت، کفر آن واضح می باشد.

اذن نسمی کل اهل القبله بمسلمین مومنین جمله

در این صورت ما تمام اهل قبله را مسلمان و مؤمن می دانیم.(1)

شیخ محمود محمد محمود مرسی در کتاب النظم المفید الحاوی عقیده التوحید للطحاوی، ص97 چه جالب سروده است:

ولم نکفر مسلماً بذنب الا اذا استحله بالقلب

و ما هیچ مسلمانی را به سبب گناه تکفیر نمی کنیم تا وقتی که در قلبش آن گناه را حلال نداند.

لکن بشرط ان یکون ما ارتکب شرکا فان الکفر بالشرک وجب

به شرط این که آن گناه شرک نباشد، چون که اگر آن گناه شرک باشد، کفرش واجب می شود.

ضایعه تکفیر
اشاره

از نظر شرعی، تکفیر مسلمان جایز نیست تا زمانی که در کلام وی احتمال های ذیل وجود داشته باشد:

1. گنجایش تأویل نداشته باشد؛

2. برخلاف آن عبارت واضح دیگری در کلام متکلم نیامده باشد؛

3. در کفر آن فرد، کوچک ترین اختلاف بین ائمه مجتهدان نباشد.

تا زمانی که یکی ازمواد فوق در کلام کفر آمیز فرد دیده شود، هیچ کس حق ندارد که شخص مسلمان را تکفیر کند، مگر این که ضروریات دین را آن طور تأویل یا تحریف

ص: 447


1- . النظم المفید الحاوی عقیدة التوحید الطحاوی، ص 97.

کند که خلاف معانی اجماع امت باشد. در این صورت، در تکفیر کردن آن نباید مدارا کرد، زیرا وی ضروریات دین را منکر شده یا تأویل نابجا نموده است»(1)

یکی از مسائل مهم اسلامی که در قرآن و روایات اسلامی مطرح شده، مسئله هم گرایی و انسجام مذهب های اسلامی است که می تواند سعادت امت مسلمان را در پرتو آن تأمین کند. خداوند متعال و پیامر برای رسیدن امت اسلامی به این هم گرایی و انسجام، دو طرح مهم را عنوان کرده اند: یکی کوتاه مدت که همان هم گرایی سیاسی و مقطعی است و دیگری بلند مدت که هم گرایی حقیقی می باشد. برای رسیدن به هر یک از این دو مقصد نیز راهکارهایی بیان شده است که مختصراً به آن ها اشاره می کنیم:

1. مفهوم همگرایی سیاسی
اشاره

هرکس مسلمان است، از هر آیینی که هست، به لحاظ مشترکات دینی، دشمن مشترک نیز دارد. لذا مسلمانان باید صف های خود را مقابل دشمن مشترک متحد کنند و در برابر آن بایستند و کاری نکنند که دشمن از وضعیت آن ها سوء استفاده کند و در رسیدن به هدف های شوم خود از آنان بهره برد. دشمنی که چشم طمع به منافع کشور های اسلامی دوخته است. و سرسختانه عناد می ورزد، نمی تواند با همه مسلمانان متحد مقابله کند. لذا ابتدا آنان را با ترفند های از هم جدا می کند و به جان هم می اندازد تا نیروهایش مستهلک شود و آن گاه به سراغ تک تک آنان می رود و در این صورت می تواند به پیروزی برسد. همه امت اسلامی باید هوشیار باشند و به دست دشمنان مشترک سوژه ندهند. به تعبیر رهبر معظم انقلاب، حضرت آیت الله العظمی سید علی خامنه ای، هم گرایی و انسجام اسلامی، یعنی پیروان مذهب های اسلامی کاری نکنند که احساسات پیروان مذهب دیگر را ضد خود برانگیزانند.

ص: 448


1- . مولانا مفتی محمد شفیع)، جواهر الفقه، ج1، ص32.

اسلام برای نجات مسلمان از گمراهی و تشتت، دستورالعمل هم گرایی سیاسی، طرح کوتاه مدت و مقطعی را برای یک پارچگی مسلمانان صادر کرده است، زیرا آنان نقاط مشترک و در نتیجه، دشمن مشترکی هم دارند.

هم گرایی سیاسی در قرآن

الف. خداوند متعال می فرماید: )مُحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَی الْکُفَّارِ رُحَمَاء بَیْنَهُمْ((1) محمد فرستاده خداست و کسانی که با او هستند در برابر کفار سر سخت و شدید و در میان خود مهربان اند.

ب. )وَلاَ تَنَازَعُواْ فَتَفْشَلُواْ وَتَذْهَبَ رِیحُکُمْ((2) و نزاع و [کشمکش] نکنید تا سست نشوید، و قدرت [و شوکت] شما از میان نرود!

هم گرایی سیاسی در روایات

روایات فراوانی در این زمینه وجود دارد که فقط به ذکر یکی از آن ها اکتفا می کنیم: از رسول خدا نقل شده است که فرمودند:«ذمة المسلمین واحدة یسعی بها ادناهم و هم ید علی من سواهم، فمن اخفر مسلما فعلیه لعنة الله و الملائکة و الناس اجمعین لایقبل منه یوم القیمة صرف و لا عدل»؛(3) ذمه مسلمان یک سان است و با آن همه کس می تواند حق خود را طلب کند و همه در مقابل دشمن یدواحده اند. پس هرکس با مؤمنی عهد شکنی کند، لعنت خدا و ملائکه و همه مردم بر اوست و خداوند در روز قیامت از او هیچ چیزی را قبول نمی کند.

ص: 449


1- . فتح، آیه 29.
2- . انقال، آیه 46.
3- . صحیح بخاری، ج3، ص26 باب حرم المدینة و اصول کافی، ج2، ص126.
راهکارهای هم گرایی سیاسی

برای رسیدن به هم گرایی سیاسی، راهکارهای فراوانی وجود دارد که فقط به چند مورد از آن ها اشاره می کنیم:

الف. شناخت هر مذهب از منابع آن؛ ب. حسن ظن به هم دیگر؛ ج. عدم حکم به لوازم اعتقادات؛ د. حکم به ظاهر افراد؛ ه-. گفت وگو در مسائل اختلافی؛ و. دوری از غلو؛ ز. پرهیز از ناسزا گفتن به مقدسات طرف مقابل.

2. هم گرایی حقیقی

اسلام، طرح دراز مدت و اساسی دیگری نیز ارائه داده است که امت اسلامی با عمل کردن به آن می تواند به سعادت دنیا و آخرت برسد. از آیات قرآن استفاده می شود که جهت مصالح خاص درصدر اسلام، خداوند متعال به وحدت اسلامی عنایت خاص نشان داده است. خداوند متعال می فرماید:)وَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنفَقْتَ مَا فِی الأَرْضِ جَمِیعاً مَّا أَلَّفَتْ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَلَکِنَّ اللّهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ إِنَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ((1) و دل های آنان را باهم الفت داد. اگر تمام آنچه را روی زمین است صرف می کردی که میان دل های آنان الفت دهی، نمی توانستی! ولی خداوند درمیان آن ها الفت ایجاد کرد! همانا او توانا و حکیم است. هم چنین می فرماید:)وَاذْکُرُواْ نِعْمَةَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنتُمْ أَعْدَاء فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ((2) به یاد آرید نعمت خداوند را آن زمان که دشمن یکدیگر بودید و او میان دل های شما الفت ایجاد کرد.

به هر صورت، اگر امت اسلامی و پیروان مذهب های مختلف به راهکارهای هم گرایی و وحدت سیاسی و حقیقی توجه کنند و آن ها را سر لوحه رفتار خود قرار دهند، حتما می توانند از سنگلاخ مشکلات عبور کنند و با اتحاد و یک دلی در مقابل دشمنان قسم خورده اسلام و مسلمانان بایستند و نیز می توانند موانع رشد اسلام و گسترش آن را از میان بردارند.

ص: 450


1- . انفال، آیه63.
2- . آل عمران، آیه 103.

امت اسلامی امروزه دچار ناآرامی های فراوان گشته اند. یکی از دلایل این انحطاط و تزلزل به وجود آمده در جهان اسلام، بیدار بودن دشمنان اسلام و به خواب غفلت رفتن امت اسلامی، به ویژه متفکران جهان اسلام می باشد. دشمنان قسم خورده جهان اسلام با ایجاد اختلاف و تفرقه بین امت اسلامی در فکر از بین بردن صلابت و یک پارچگی و میمنه و صفوف به هم تنیده شده جهان اسلام می باشند و حال این که امت اسلامی اگر بخود آیند و هویت اصلی شان را احیا کنند، می توانند باز هم جهان را از بین منجلاب فساد و بی عدالتی و نابرابری نجات دهند و موجب پیشرفت جهان بشری شوند. لذا وظیفه تک تک افراد جامعه اسلامی، به ویژه علما اندیشه وران جهان اسلام این است که کمر همت ببندند و برای شکوفایی جامعه اسلامی و انسانیت از هیچ تلاشی دریغ نکنند.

آیا از دیدگاه اسلام، قیام برای اصلاح جامعه بشری جزء وظایف اصلی این امت اسلامی نیست؟ آیا قرآن عظیم الشأن مان پیام آور هدایت )هُدَیً لِلنَّاسِ( (1) برای جامعه انسانی نبوده است؟ آیا سرور کائنات، حضرت محمد مصطفی مصداق )وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا کَافَّةً لِّلنَّاسِ( (2) نیست؟ آیا امت اسلامی، در قبال همه انسان ها مسؤل نیستند؟ آیا خداوند مسلمانان را بهترین امت به سبب )أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ( (3) قرار نداده است؟ ای برادر و خواهر مسلمان و ای علما و متفکران جهان اسلام، هنوز دیر نشده است، پس به خود آیید و شکار توطئه ها و دسیسه های فریب کارانه دشمنان قسم خورده جهان اسلام نشوید. امروزه حوادث تلخ و دل خراش پیش آمده در سرتا سر جهان اسلام از غزه مظلوم گرفته تا میانمار (برمه) و آفریقای مرکزی و... غیرت ما مسلمانان را به چالش کشیده است. و آیا نداهای «هل من ناصر ینصرنی» زن و مرد و کودکان معصوم غزه، غیرت امت اسلامی را به جوش نیاورده است؟ لذا لازم می باشد که امت اسلامی از

ص: 451


1- . بقره، آیه185.
2- . سبأ، آیه 28.
3- . آل عمران، آیه 110.

خواب غفلت بیدار شوند و به سوی قرآن و سنت و تعالیم حیات بخش اسلام بازگردند و خود را اصلاح کنند و برای هدایت جوامع بشری نیز فکر و برنامه ریزی کنند، ولی متأسفانه و با هزاران افسوس باید گفت که توطئه دشمنان جهان اسلام کارساز شده و امت اسلامی را به خود مشغول کرده است. امروزه عده ای افراد بی سواد و سودجو، آلت دست استکبار جهانی و صهیونیست خون خوار قرار گرفته اند و با برداشت نادرست از شریعت و کافر خواندن مسلمانان و اهل قبله، در حال ریختن آب در آسیاب دشمن می باشند دامن زدن به اختلاف های جزئی، شأن، شوکت، قدرت و صلابت امت اسلامی را زیر سؤال برده اند.

نتیجه

با توجه به مفاهیم ایمان، اسلام، کفر و شرک و روایات مربوط به آنچه موجب وارد شدن انسان به حیطه اسلام می شود و احادیث رسول خدا در مورد نهی از تکفیر مسلمان و سخنان علمای اهل سنت درباره نسبت دادن کفر به افراد، روشن می شود که هر کدام از فرقه های اسلامی که به اصول مشترک بین مذاهب، مانند توحید در همه ابعادش، رسالت پیامبر گرامی اسلام و سایر انبیای الهی و معاد اعتقاد دارند به ضروریات دین پای بندند، خون و مال و عرضشان محترم است و کسانی که نسبت کفر به آنان می دهند، از دو حال خارج نیستند: یا با مبانی اسلام آشنایی چندانی ندارند )یا ایها الذین امنوا اذا ضربتم فی سبیل الله فتبینوا((1) و یا دینشان را به دنیا فروخته اند (تبتغون عرض الحیوة الدنیا) و ابزار دست دشمنان اسلام می باشند که می خواهند با ایجاد تفرقه در میان مسلمانان، دین مقدس اسلام را تضعیف کنند و از این طریق، سرسپردگی شان را به دشمنان دین به اثبات رسانند با توجه به آنچه از آیات، روایات و گفتار فقیهان بزرگ اهل سنت بیان شد، این پرسش مطرح می شود که چرا برخی فتوای تکفیر را صادر می کنند و قتل مسلمانان را مباح می شمارند؟ امروزه تمام مسلمانان را به داوری

ص: 452


1- . نساء: 94.

دعوت می کنیم که آیا چنین فتواهایی مطابق قرآن و سنت است یا مخالف آن؟ اگر مخالف است، پس چنین فتواهایی با چه انگیزه ای صادر می شود؟ آیا صدور فتوای تکفیر، به معنای کنار گذشتن قرآن و سنت نیست؟ آیا این فتواها به سود کسانی است که فتوا داده اند یا به ضرر آنان؟ چه کسانی از آن ها بهره می برند؟ دوست یا دشمن؟ آیا صادر کنندگان این فتواها عالم اند یا جاهل؟ آیا دانشمندی که به اسلام و قرآن و سنت آگاهی داشته باشد و مصالح مسلمانان را در نظر بگیرد، چنین فتواهایی صادر می کند؟

شرایط کنونی جهان اسلام با امید ها و نویدها و بشارت هایی همراه است و اسلام پیروان خویش را به حقیقتی شکوه مند فرا می خواند که هویتی واحد تشکیل دهند و به صورت پیکری بالنده، قوی و متحده، خود را سامان بخشند. عواملی مانند ایمان به دین واحد، اصول اعتقادی، قرآن و قبله واحد مشترک، راه، مقصد، آرمان و دشمن واحد، اعضای جامعه اسلامی را به هم نزدیک کرده است. بی گمان اگر در جامعه اسلامی، جدایی، تفرقه، تعصب های بی جا، حرکات متحجرانه و سوء استفاده های دشمنان وجود نداشت، موضوع وحدت در قرآن مطرح نمی شد و مذمت اختلاف به میان نمی آمد. بر تمام اندیشه وران و علمای جهان اسلام لازم است. آن جا که وحدت به عنوان ضرورت است، درباره نقاط اختلاف با تسماع برخورد کنند و اشتراک ها را پر رنگ تر از اختلاف ها ببینند. باید با حفظ باورهای خود و بدون تنگ نظری و نگاه های تکفیری، دشمن را بشناسیم و در برابر استراتژی اختلاف افکنی دشمن مسنجم شویم تا استکبار ناکام و مأیوس شود.

ص: 453

منابع

1. قرآن مجید.

2. ابن منظور،جمال الدین، لسان العرب، دار صادر، بیروت 1410ق.

3. ابن اثیر جزری، جامع الاصول فی احادیث الرسول.

4. ابن حزم اندلسی، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل.

5. ابن کثیر، تفسیر ابن کثیر، دارالمعرفه، بیروت 1406ق.

6. ارشاد الطالبین نهج المسترشدین

7. اشعری، ابوالحسن، حواشی شرح عقاید.

8. ایجی، میر سید شریف، شرح المواقف.

9. بجنوردی، سید حسن، القواعد الفقهیه.

10. بحرانی، ابن هیثم، قواعد المرام.

11. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، دارالفکر، بیروت، [بی تا].

12. تفتازانی، شرح المقاصد.

13. ثقفی تهرانی، تفسیر روان جاوید.

14. حاجی خلیفه، موسوعه کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، دار الکفر، بیروت1415ق.

15. حاشیه رد المختار علی الدر المختار

16. راغب اصفهانی، ابوالقاسم حسین بن محمد، المفردات فی غرائب القرآن، دارالمعرفه، بیروت1412ق.

17. سبحانی، جعفر، محاضرات فی الالهیات، انتشارات سید الشهدا، قم 1385.

18. شرح التحریر

19. شرح عقاید نسفی

20. شرح نووی بر صحیح مسلم

21. طباطبایی، سید محمد کاظم، العروه الوثقی.

22. طبرسی، تفسیر مجمع البیان، دارالمعرفه، بیروت 1408ق.

23. طحاوری، النظم المفید الحاوی عقیده التوحید.

24. عثمانی، مولانا محمد شفیع، جواهر الفقه.

ص: 454

25. عثمانی، مولانا محمد شفیع، معارف القرآن.

26. عمید، حسن، فرهنگ عمید، انتشارات امیر کبیر، تهران 1372.

27. قاری، ملا علی، شرح فقه اکبر.

28. قرشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن.

29. قرطبی، محمد بن احمد، جامع الاحکام القرآن، داراحیاء التراث العربی، بیروت1966م.

30. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، دارالکتب الاسلامیه (آخوندی)، تهران 1388.

31. متقی هندی، علاءالدین، کنزل العمال، مؤسسه الرساله، بیروت1409ق.

32. مسلم بن حجاج، صحیح المسلم، دارالکفر، بیروت، 1407ق.

33. الیواقیت و الجواهر فی بیان العقاید بیان العقاید الاکابر

ص: 455

ص: 456

بخش سوم: جریان های افراطی و تکفیری و پیامدهای سیاسی آن

اشاره

ص: 457

ص: 458

نقش گروه های تکفیری در تغییر نقشه منطقه / بهروز خیریه

اشاره

بهروز خیریه(1)

چکیده

یکی از مسائل عصر حاضر، سر برآوردن گروه های تکفیری در منطقه و گسترش آن به اقصی نقاط جهان است. تا جایی که گسترش سریع و وسیع این گروه ها و تحرکات نظامی آنان در اغلب نقاط جهان، تا حدودی توازن قوا و نظم جهانی را در هم ریخته و با توجه به این که اغلب تحرکات آنان در کشورهای اسلامی و حریم زندگی مسلمانان اتفاق افتاده است، تبعات مصیبت باری برای جوامع اسلامی داشته است.

اما در پشت صحنه گروه های تکفیری، ابر قدرت های استعمارگر حضور دارند که با ایجاد اختلاف در بین مسلمین و ترویج تفکر تکفیر در بین فرق مختلف، و با هدم آثار تمدن اسلامی در کشور های اسلامی توسط عوامل تکفیری خود، در پی تسلط بر منطقه خاورمیانه و تجزیه کشور های مسلمان هستندو از آن با تعبیر طرح خاورمیانه یاد می کنند. و گروه های تکفیری ابزاری برای اجرایی این طرح از سوی غربیها می باشند.

در این مقاله سعی بر این است تا با واکاوی مسئله، به بررسی تأثیرات این طرز فکر بر جغرافیای منطقه بپردازیم.

کلید واژگان: اسلام، تکفیر، گروه های تکفیری، تغییر نقشه منطقه، خاورمیانه جدید.

ص: 459


1- . دکترای زبان و ادبیات فارسی.
مقدمه

مدتی است تحرکات گروه های تکفیریِ جهادی - که هر بار تحت عنوانی و هر بار در منطقه ای از جهان اسلام سر بر می آورند- به خبر اول اغلب رسانه های جهان تبدیل شده و توجه جهانیان را به خود جلب کرده است. گروه هایی که دانسته یا ندانسته آب به آسیاب صهیونیزم و کشورهای استکباری می ریزند. البته امروز این مسئله که آنان در روند حرکات خود به بیراهه می روند، بر جهانیان آشکار شده است. در حوزة دینی نیز این گونه انحرافات ریشه در تاریخ دارد. چه بسا در طول تاریخِ اسلام گروه هایی قارچ گونه سربرآورده و با حرکات نسنجیده و اقدامات ناپسند خود، ضربات مهلکی بر پیکر اسلام و جامعة مسلمین وارد کرده اند، اما در نهایت چون راهشان بر حق نبوده و در مسیر انحراف گام نهاده اند - علی رغم ضرباتی که بر پیکر اسلام و جوامع اسلامی وارد کرده اند- پس از مدتی در عرصة عمل همچون حبابی برآب محو و نابود شده اند. با نظری اجمالی به تاریخ بعد از وفات پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم این مسیر را می توان از حرکات خوارج و قیامشان علیه مولا علی تا عصر حاضر دنبال کرد. البته در عصر کنونی و به خصوص در سال های اخیر، اقدامات گروه هایی که به نام اسلام به وجود آمده اند و توانسته اند تعدادی از جوانان مسلمان را در کشورهای مختلف به خود جلب نمایند، از حوزة صرف مسائل دینی خارج شده و ابعاد دیگری یافته است. آنان به اشکال مختلف به قتل عام سایر مسلمانان و پیروان مذاهب دیگر اقدام نموده و با این اقدامات خود راه را برای سوء استفاده ی دشمنان فراهم می نمایند. البته در طول تاریخ و در مناطق مختلف «گاهی مسلمانان با پیروان ادیان دیگر درگیر شده اند که این امر، کم و بیش توجیه پذیر است. ولی مشکل امروز ما این است که دشمن با مهارت بسیار، اسلام را علیه اسلام بر انگیخته است. از گروهی از مسلمانان به نام سنی، دسته ای می سازد که با شیعه بجنگد و بر عکس، از شیعه دسته ای می سازد تا با سنی مبارزه کند. آنان نیز بی

ص: 460

خبر از همه جا همه ی عقده های زندگی را در سایه ی در هم کوبیدن همدیگر خالی می کنند.»(1)

راستی چه تفکری باعث شده عده ای فکر کنند با حملات نظامی و لشکر کشی و قتل و کشتار سایر مسلمانان و مردم بی گناه می توانند زمام امور جهان اسلام را به دست گیرند و حکومت تشکیل دهند؟

امروز گروه های تکفیری در پی تشکیل حکومتی از خراسان تا اردن و حجاز هستند و می خواهند نقشة خاورمیانه را تغییر دهند. اما پشت این تفکر چه اهداف پنهانی وجود دارد؟ چه دست های پنهانی از این نوع تفکر پشتیبانی می کنند؟ اهداف غاییشان چیست و این طرز فکر از کجا نشئت گرفته است؟ دشمنان اسلام از اقدامات چنین گروه هایی چه سودی می برند؟

در این مقاله سعی بر این است تا با واکاوی مسئله، به بررسی تاثیرات این طرز فکر بر جغرافیای منطقه بپردازیم.

1- اسلام دین عدالت و آزادگی

دین مبین اسلام، دین برابری، آزادگی و سرفرازی است. در اسلام رنگ پوست و زبان و نژاد امتیاز محسوب نمی شود، لذا یک بندة ناچیز خدا به شرط داشتن تقوا می تواند به مدارج عالی دست یابد. چنان که در قرآن کریم به صراحت آمده است:

)یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن ذَکَرٍ وَأُنثَی وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ(؛(2)

ای مردم ما همه شما را از مرد و زنی آفریدیم و آن گاه شعبه های بسیار و فرق مختلف گردانیدیم تا همدیگر را بشناسید، بزرگوارترین شما نزد خدا با تقواترین مردمند و خدا (بر نیک و بد مردم) کاملا آگاه است.

ص: 461


1- . غلامحسین صادقی، تشیع و تسنن، ص 97.
2- . حجرات، آیه 13.

از سوی دیگر، اسلام دینی است که با استکبار و استثمار مبارزه نموده است، لذا از همان آغازِ اعلامِ احکامِ قرآن از سوی پیامبر اسلامŒ، مستکبران و استثمارگران با آن به مخالفت برخاستند، زیرا منافع نامشروع دنیوی خویش را با احکام الهی دین مبین اسلام در منافات می دیدند. چنان که ابو جهل ها و هندان جگر خوار، بارها احکام اسلام رابه سخره گرفته و می گفتند: محمد صلی الله علیه و آله و سلم می گوید سیاه حبشی با اربابش برابر است؟! یعنی ما با برده ای که با پول خریده ایم برابریم؟ و با ترفندهای گوناگون سعی می کردند راه پیاده شدن احکام الهی را ببندند؛ اما پیامبر و یارانش با تکیه بر ایمان و فرمان های الهی به شکل های مختلف در برابر آنان ایستادگی کردند و حتی از رو به رو شدن با حکومت های بزرگ و استکباری آن زمان نظیر ایران و روم نیز نهراسیدند.

در سده های بعد نیز «رهبران مذاهب اسلامی در رویارویی با طاغوتیان، هیچ گاه تن به سازش ندادند و به پیروان خود آموختند که باید در برابر حکومت هایی که با معیارهای مذهبی هم آهنگی ندارند، به پاخیزند. مبارزه با سلطة بیگانگان برای زنده نگاه داشتن ارزش های دینی نیز از دیگر آموزه ها ی پیشوایان مذاهب اربعه به شمار می رود. بر همین اساس، استعمارگران می کوشند با سست کردن روحیة تلاش و نوآوری های فکری و سیاسی از پیدایش جنبش های انقلابی در جامعه های اسلامی پیشگیری کنند.»(1)

این روند در طول تاریخ ادامه داشته است و زورگویان و دنیا طلبان که اسلام را خطری برای منافع خود به شمار آورده اند، همواره در صدد برآمده اند با ترفندهای مختلف علیه اسلام و مسلمانان راستین مبارزه کنند.

در عصر حاضر نیز استعمارگران که همواره به سرزمین های گهرخیز مسلمانان چشم طمع داشته اند، کوشیده اند برای رسیدن به اهداف خود از روش های مختلفی استفاده کنند. بدیهی است در این رهگذر، منطقة خاورمیانه که دارای ویژگی های ژئوپلتیک و

ص: 462


1- . پیشین، غلامحسین صادقی، ص 100.

اقتصادی فوق العاده ای است، همواره یکی از مناطق مورد توجه استعمارگران و نو استعمارگران بوده است.

اهمیت خاورمیانه دلایل زیادی دارد و به مسائل و موضوعات مختلفی بر می گردد: از لحاظ فرهنگی، خاورمیانه محل ظهور همه ادیان الهی است و به همین دلیل، مردم این منطقه بسیار دین باور هستند. به لحاظ جغرافیایی، خاورمیانه محل اتّصالِ سه قاره آسیا، اروپا و آفریقاست؛ به لحاظ ژئوپلیتیکی نقاط مهمی مثل باب المندب، تنگه هرمز و کانال سوئز در خاورمیانه واقع شده است و نقاط بسیار مهم استراتژیک در سطح جهان هستند. به لحاظ اقتصادی، منطقه خاورمیانه بیش از 64 درصد مخازن نفت و گاز دنیا را در خودش جای داده است که این هم یک موقعیت ممتاز به منطقه بخشیده است. از دیرباز یعنی حدود پانصد سال پیش نیز تمام قدرت های بین المللی و استعمارگران تلاش کرده اند تا در این منطقه حضور داشته باشند؛ پرتغالی ها، هلندی ها، فرانسوی ها، انگلیسی ها و آمریکایی ها پس از جنگ جهانی دوم تلاش کردند در این منطقه حضور داشته باشند و استراتژیست های بزرگ همواره در طول تاریخ گفته اند که برای تسلط بر جهان باید بر خاورمیانه مسلط بود. این یک واقعیت است....(1)

به دلیل همین ویژگی ها و به خصوص منابع گهربار آن است که خاورمیانه همواره بخشی از دکترین رؤسای جمهور آمریکا را به خود اختصاص داده است. به طور مثال سیاست نیکسون در این منطقه در چارچوب دکترین نیکسون کسینجر موسوم به «سیاست دو ستون» بود که ایران و عربستان را دو ستون امنیت خلیج فارس می دانستند و نقش ژاندارمی را هم برای ایران قائل بودند. جیمی کارتر رئیس جمهور دموکرات آمریکا صلح خاورمیانه را به عنوان وظیفه اصلی سیاست خارجی آمریکا در دستور کار قرار داد و اصل خود که به «اصل کارتر» مشهور شد و سران آمریکا بارها وفاداری خود را به این اصل اعلام کرده اند را این چنین مطرح کرد:

ص: 463


1- . حسن نوروزی، «از خاورمیانه بزرگ تا خاورمیانه اسلامی»، وبلاگ ایران بازگو 7/11/91.

هر تلاشی از سوی هر قدرت خارجی برای کسب سلطه بر منطقه خاورمیانه صورت گیرد، تجاوز به منافع حیاتی آمریکا تلقی خواهد شد و آمریکا با استفاده از کلیه وسایل لازم، از جمله با استفاده از نیروی نظامی، در مقابل چنین تجاوزی خواهد ایستاد.»(1)

لذا استعمارگران و کشورهای امپریالیستی در قرن های اخیر برای سلطه بر کشورهای مسلمان منطقه یا به تعبیری خاورمیانه بزرگ راه های مختلفی را آزمایش کرده اند. نظیر: حملة مستقیم نظامی و اشغال سرزمین های مسلمانان، انتصابِ حاکمان دست نشانده، ایجاد انحراف در نهضت های آزادی بخش، ایجاد گروه های به ظاهر انقلابی، برافروختن آتش جنگ میان گروه های قومی و مذهبی، ایجاد فرقه های جدید و در نهایت استفاده از سیاست تفرقه بینداز و حکومت کن.

بدیهی است هر روشی پس از مدتی به دلیل آشنا شدن مردمِ تحت ستم با ترفند های آنان، خاصیت خود را از دست می دهد، لذا مستکبران راه های جدیدی را انتخاب می کنند و شیوه های خود را عوض می کنند و به شیوه های جدید روی می آورند؛ به عنوان نمونه یکی از طرح هایی که قدرت های زورگوی جهانی برای خاورمیانه طراحی کرده اند؛ طرح خاور میانه بزرگ است.

این طرح را که پس از 11 سپتامبر ارائه و برای نخستین بار توسط کالین پاول مطرح شد، می توان بخشی از طرح نظم نوین جهانی و استعمار فرانو برای منطقه خاورمیانه دانست که البته مورد حمایت و دفاع تمامی قدرت های استعماری است و دارای ابعاد سیاسی، فرهنگی و اقتصادی است. طرح خاور میانه بزرگ در مؤسسه هریتیج آمریکا تهیه و در ژوئن 2004 در اجلاس هشت کشور صنعتی بزرگ جهان به تصویب رسید و این کشورها رسماً حمایت خود را از اجرای آن اعلام کردند. اهداف عمده این طرح عبارتند از: استحاله کامل فرهنگی مردم منطقه و جلوگیری از رشد بنیاد گرایی اسلامی به

ص: 464


1- . همان.

شیوه ایران، محور قرار گرفتن رژیم اشغالگر قدس به عنوان ژاندارم منطقه و کنترل و دسترسی آسان به نفت و....

یکی از مهم ترین اهداف این طرح تبدیل اسرائیل به قدرت برتر نظامی منطقه و مهار جمهوری اسلامی و منزوی کردن ایران بود که حذف بازوهای جمهوری اسلامی در منطقه از جمله حزب الله و حماس که تهدیدی جدی برای امنیت اسرائیل به شمار می رود، از اهداف کلان آن بود. به طوری که «کاندولیزا رایس» وزیر امور خارجه آمریکا در زمان جنگ 33 روزه که با هدف نابودی و یا خلع سلاح مقاومت در ژوئیه 2006 طراحی شده بود از مردم لبنان خواست درد زایمان خاورمیانه جدید را تحمل کنند. البته این نوزادِ مرده متولد شدة خانم رایس، فاز بعدی طرح آمریکا در مورد خاورمیانه بود که این هم با شکست مواجه شد.(1)

گفتنی است نام «هشت کشور صنعتی برتر جهان»، عنوانی است که این هشت کشور بزرگ امپریالیستی برای خود برگزیده اند و این جا برای حفظ امانت عین مطلب را ذکر کرده ایم. اما پیش از پرداختن به اصل مبحث، لازم است نکاتی چند دربارة با مسئلة خاورمیانة بزرگ و اهداف کشورهای نو استعماری ولابی صهیونیزم را از این طرح بررسی کنیم. نخست این که:

«در 1990 شیمون پرز نخست وزیر و وزیر امور خارجه وقت رژیم اسرائیل، سخن از خاورمیانه جدید به میان آورد و تغییر در مناسبات کیفی در درون منطقه را با محوریت اسرائیل خواستار شد. از سال های 1996- 97 میلادی موضوع خاورمیانة بزرگ و جایگاه آن در راهبرد امنیت ملی آمریکا در میان نخبگان، رسانه ها و هم چنین محافل رسمی بیش از پیش مطرح شده است. در ارزیابی های راهبردی 1998 آمریکا، خاورمیانه بزرگ از شمال آفریقا تا شبه قاره هند، متضمن چهار عنصر کلیدی تأمین

ص: 465


1- . همان.

نیاز های انرژی، مقابله با ایران و عراق، روند صلح اعراب و اسرائیل و اصلاحات و ثبات داخلی کشورها مورد توجه قرار گرفت.»(1)

از لحاظ جغرافیایی نیز خاورمیانه بزرگ حوزه تمدن اسلامی از مراکش تا بنگلادش و آسیای جنوب شرقی را در بر می گیرد. استراتژیست های آمریکایی، خاورمیانة بزرگ را محل تلاقی سه قاره آسیا، اروپا و آفریقا مشتمل بر قلب خاورمیانه، شمال آفریقا، شاخ آفریقا، قفقاز و آسیای مرکزی و جنوب غربی ترسیم می کنند؛ که در عین حال برخی از مهم ترین حوزه های موضوعی عمده عصر جاری از جمله منابع انرژی، سهولت مواصلاتی، تولید سلاح های انهدام جمعی، سیستم های موشکی به همراه کهنه ترین مناقشات منطقه ای بین اعراب و اسرائیل، هند و پاکستان و به طور بالقوه ایران و عراق را در بر می گیرد.(2)

البته آنان در عمل برای پیاده نمودن شکل اولیه این طرح دچار مشکل شدند، زیرا در این راستا دو مانع بر سر راه آنان قرار داشت: نخست مخالفت محور فرانسه - آلمان با اهداف نظامی آمریکا به دلیل حفظ منافع کشورهای خود و دوم انزجار دنیای عرب از هرگونه دخالت از خارج در شیوه های حکومتی آن ها. لذا، عمده ترین رهبران عرب از جمله مصر و عربستان و تونس به عنوان رئیس دوره ای اتحادیه عرب، دعوت رئیس جمهوری آمریکا را برای شرکت در اجلاس گروه هشت جهت بحث و گفت و گو در مورد روند اصلاحات در خاورمیانه بزرگ مسکوت گذاردند(3)

البته سران عرب برای این کار دلایل گوناگونی داشتند، که از آن جمله می توان نخست به رشد نهضت های اسلامی و گسترش حوزه نفوذ احزاب مسلمان در اثر فضای باز سیاسی و دوم تجزیه ی احتمالی برخی کشورها در اثر تحقق یافتن اهداف کشورهای غربی اشاره کرد. لذا کشورهای نو استعماری و در رأس آن ها آمریکا که پس از

ص: 466


1- . رسول موحدیان عطار، چشم انداز خاورمیانه بزرگ، ص 51.
2- . همان.
3- . همان.

فروپاشی شوروی سابق، داعیة رهبری جهان یک قطبی را در سر دارد، راه های دیگری را در پیش گرفتند. با گذشت ایام و ناکارآمدی ترفندهای گوناگون، در یک سو آمریکا و غرب و سران صهیونیسم در سوی دیگر سران وابسته ی برخی کشورهای عربی که هیچ پایگاهی در بین ملت های مسلمان ندارند، به این نتیجه رسیدند که تنها خطری که «ثروت و قدرت» نامشروع وظالمانه شان را در مقابل مستضعفین تهدید می کند، موج اسلام خواهی مردم جهان است که الگوی فکری و سیاسی خود را از روند ظلم ستیزی و عدالت طلبی انقلاب اسلامی ایران کسب می کند؛ لذا آن ها در صدد بر آمدند تا با مقابله با اصل این آرمان خواهی، از گسترش این فرهنگ در افکارعمومی سایر مردم جهان - که باعث اضمحلال قدرت آن ها خواهد شد- جلوگیری کنند.

نو استعمارگران هنگامی که دیدند روش های معمولشان دیگر کارآمد نیست و ایدئولوژی اسلامی همواره مانع بزرگی بر سر راه آنان خواهد بود، بر آن شدند اساس اسلام را زیر سؤال ببرند و با ایجاد شکاف بین مسلمانان به اهداف شوم خود دست یابند، زیرا خود دریافتند که اسلام، دین سرافرازی و آزادی و آزادگی است و یک مسلمان حقیقی هیچ گاه بنده و نوکر دیگران نخواهد شد. امری که اسلافشان در سال های نه چندان دور نیز بدان اعتراف کرده بودند:

«بر اساس آنچه آزموده شده اسلام دین سرافرازی و آزادی است و پیروان راستین آن هیچ گاه به سادگی بنده و نوکر دیگران نمی شوند. احساس سرافرازی های گذشته چنان در درون آنان در جوش است که حتی در این ایام ضعفشان نیز از آن دست بر نمی دارند»(1)

بدیهی است یکی از بهترین راه های مقابله با این روند نیز ایجاد تفرقه و دو دستگی در میان مسلمانان و استفاده از گروه هایی با رنگ و لعاب اسلامی است، تا اسلام را از درون دچار استحاله و از هم پاشیدگی کنند و در ذهن فرقه های مختلف

ص: 467


1- . خاطرات همفر، ص 5.

مسلمانان نیز شک و شبهه ایجاد نمایند. شبهاتی که موجب تردید ایشان در ادامة مسیر شود.

اما ایجاد تفرقه در میان پیروان یک مکتب چگونه امکان پذیر می گردد؟

بی شک بهترین راه در این باره ایجاد شبهه، دادن فتواهای تکفیری و در نهایت گسترش انحراف در میان مسلمانان و ایجاد فرقه های خود ساخته و منحرف است. فرقه هایی که از درون همچون آفتی درونی اسلام را بی روح و پوچ و نابود نمایند، زیرا دشمنی از بیرون به دلیل ایمان قلبی مسلمانان کارساز نبود و آنان علی رغم به دست آوردن پیروزی های مقطعی هیچ گاه نتوانستند بر اندیشه و فکر مسلمانان تسلط یابند. مسئله ای که مأموران و جاسوسان آن ها در سرزمین های اسلامی بارها در گزارش های خود بدان اعتراف کرده اند:

«اسلام بر دل و اندیشه ی این مردم تأثیر عمیقی بر جای نهاده بود به طوری که یک مسلمان ساده از لحاظ باور و اعتقادات با یک کشیش مسیحی برابری می کرد. پیروان شیعه که در کشور ایران ساکن هستند از لحاظ ایمان بسیار محکم و استوارند. پیداست به همان نسبت برای دولت انگلیس تهدید محسوب می شوند.»(1)

ایشان زمانی که دیدند از بیرون نمی توانند آن گونه که انتظار دارند به اسلام و مسلمانان لطمه بزنند، چنان که حتی با تقویت گروه های چپ و جریان های لاییک و اجرای طرح های گوناگون نیز نتوانستند به اهداف خویش دست یابند، به ایجاد تفرقه در بین مسلمانان روی آوردند، زیرا «زورمندان و قدرت طلبان تاریخ همواره می خواهند با ایجاد شک و تردید، از همبستگی خلق جلوگیری کنند و با تهمت و افترا، شعاع حقیقت را اندک جلوه دهند و از نفوذ روشنایی وحدت بخش آن جلوگیری کنند. پس در این راه ناچار به تهمت زنی و گزافه گویی خواهند پرداخت، تا جماعت مؤمنین را از یکدیگر جدا کنند و به گروه خویشتن نزدیک سازند.»(2)

ص: 468


1- . همان، ص 2.
2- . پیشین، غلامحسین صادقی، ص 98 و 99.

در این راستا نه تنها تئوریسین های کشورهای سلطه گَر بلکه حتی برخی سیاست مداران بی دین و مزدور بیگانه که از وحدت و انسجام مذاهب و فرقه های اسلامی هراس دارند، همواره سعی نموده اند با اغوای برخی مفتی های متعصب، به اختلافات مذهبی و در نهایت، جنگ و کشمکش مذهبی دامن بزنند که البته گاهی هم در این راستا شکست خورده اند. به عنوان نمونه،«احمد الطیب» شیخ الازهر در گفت وگویی رسانه ای در مورد نقشة شوم حسنی مبارک دیکتاتور برکنار شدة مصر برای تفرقه افکنی در بین برادران شیعه و سنی چنین می گوید:

«مبارک برای راضی کردن رژیم صهیونیستی و ایجاد درگیری بین ملت های اسلامی و شیعه و سنی، علمای مصر را به دادن فتوا مبنی بر تکفیر شیعیان ترغیب می کرد. حسنی مبارک بارها از من خواسته بود، تا فتوایی علیه شیعیان و حزب الله لبنان صدر کنم، اما با وجود فشارها و اصرارها، این خواسته را رد کردم.»(1)

البته در این مورد خوشبختانه با آگاهی و بصیرت این روحانی برجستة مصری، تیرشان به سنگ خورده است. اما آنان با توجه به این که راه های مختلفی را برای ایجاد دو دستگی و تفرقه بین مسلمانان آزمایش کرده بودند، در نهایت به این نکته رسیدند که با تقویت جریان های تکفیری خواهند توانست به اهداف شوم خود برسند، زیرا نظام های سلطه گر با بهره گیری از برنامه های نظریه پردازان فرهنگی، کارشناسان اجتماعی و روان شناسان با تجربة خود و بر اساس شرایط فرهنگی و مذهبی جامعه های گوناگون، برنامه ریزی می کنند. برانگیختن احساسات نژادی، اختلاف های مرزی، تعصب های مذهبی و هجوم به هنجارهای اجتماعی و اخلاقی جامعه، نمونه هایی از این برنامه های شوم است.

یکی از ترفندهای ایشان نیز همین بحث تکفیر و تقویت جریان های تکفیری است. در این باره مولوی سید عبدالصمد ساداتی از روحانیون برجستة اهل سنت سراوان در

ص: 469


1- . ویژه نامه مکر تکفیر، ص 64 و 65.

مورد تلاش دشمنان اسلام برای ایجاد تفرقه و از هم پاشیدن قدرت بزرگ اسلامی و رسیدن به اهداف شوم خودشان می فرماید:

«بحث تکفیر و پرداختن به تفکر در خصوص ابعاد این موضوع، مهم و نیاز روز است و دشمنان اسلام برای ایجاد تفرقه، برای از هم پاشیدن قدرت بزرگ اسلامی، برای رسیدن به اهداف خودشان از این وجه استفاده می کنند. حربه ای که می تواند کشورها و ملت ها ی اسلامی را در مشکلات عدیده ای گرفتار کند، زیرا این حربه ای است که به وسیلة آن، تفرقه بین مسلمانان ایجاد شود تا هرگز مسلمان به مسلمان نرسد. حربة تفرقه به وسیلة تکفیر، حربه ای است که مسلمان را از مسلمانان جدا می کند. به همین دلیل، برنامه ریزی ها و سرمایه گذاری های زیادی می شود تا از بعضی شبهات و نیز اختلافات نظری یا فکری که هیچ گاه ارتباطی با تکفیر ندارد، استفاده کنند.»(1)

2- انعکاس اقدامات گروه های تکفیری در میان غیر مسلمانان و نشان دادن چهره ای نامناسب و خشن از اسلام

مسئلة مهم دیگر، انعکاس اقدامات گروه های تکفیری در میان مسلمانان و غیر مسلمانان و نشان دادن چهره ای نامناسب و خشن از اسلام است. بی شک اقدامات جنون آمیز و خشونت بار این گونه گروهک ها نه تنها به پیشرفت اسلام در جهان و پیاده شدن احکام اسلامی کمک نکرده است، بلکه موجب بدبینی و باز خورد منفی در میان مردم جهان شده است. گفتنی است که خشونت به این شکل و با مدل به اصطلاح طالبانی، در عصر حاضر سابقة چندان طولانی ندارد و به دهة 1990 برمی گردد. اما به طور کلی می توان گفت این مسئله در سه دورة مختلف شکل گرفته است: «یکی در پایان دهه 1960 و اوایل دهه 1970 که گروه های اسلام گرای غرب عربی با استفاده از آثار سید قطب به رادیکالیسم اسلامی و استفاده از خشونت علیه رژیم های عرب متمایل

ص: 470


1- . همان، ص 75.

شده بودند. دوم در پایان دهه 1980 که گروه های رادیکال اسلام گرای مصری به اقدامات خشونت باری نظیر ترور فیزیکی مقامات حکومتی مصر و درگیری های خشونت بار خیابانی با نیروهای امنیتی این کشور دست زدند و سوم در دورة پس از روی کار آمدن طالبان در افغانستان و کاربرد خشونت های گسترده از سوی آن ها و نیز از سوی نیروهای اسلام گرای غیر افغانی حامی آن ها نظیر سازمان القاعده علیه نظامیان و نیز نظامیان آمریکایی که در حادثه 11 سپتامبر 2001 به اوج خود رسید.»(1)

بی شک با سرکوب حرکت گروه های تندرو در مصر تا حدودی این مسئله فروکش کرد، اما گاه و بی گاه در نقاط مختلفی از سرزمین های اسلامی شاهد حوادث خشونت باری بودیم، که بیشتر در نتیجة ظلم و ستم حکومت های دیکتاتوری به وقوع می پیوست؛ نظیر حوادث مصر و الجزایر و فلسطین اشغالی. تا این که با روی کار آمدن طالبان در افغانستان موج جدیدی از این گونه حوادث خشونت بار آغاز شد. «تحولات دهه 1990 درجهان عرب و افغانستان و سرانجام حوادث 11 سپتامبر 2001 در نیویورک بار دیگر بحث خشونت و جایگاه آن را در اسلام زنده کرد. درگیری های افغانستان پس از روی کار آمدن طالبان، رفتار خشونت بار طالبان با مردم افغانستان، به ویژه نوگرایان و زنان ازیک سو و کشتار شیعیان و مخالفان دیگر در مناطق مرکزی و شمالی افغانستان از سوی دیگر، ضربه سختی بر چهره اسلام سیاسی در جهان وارد ساخت.»(2)

رفتار و اقدامات خشونت آمیز این گونه گروه ها که دارای عناوین اسلامی هستند، در حال حاضر چهره ای نامناسب و خشونت بار از اسلام را در جهان ترسیم کرده است. چیزی که دشمنان اسلام در طول تاریخ و به خصوص در دوران استعمار نوین به دنبال آن بوده اند و متأسفانه برخی اقدامات کور کورانه و نسنجیده و خشونت بار و حتی غیر

ص: 471


1- . حمید احمدی، اسلام گرایی و مسئله خشونت، پایگاه پژوهشی وهابیت شناسی.
2- . همان.

انسانی این گروه های به ظاهر مذهبی، زمینه را برای تبلیغات سوء دشمنان اسلام فراهم نموده است.

متأسفانه در حال حاضر در زمینة تمام فیلم های خبری که از گروه های تکفیری پخش می شود، هنگام قتل و کشتار و در صحنه های فجیع نظیر سربریدن انسان ها، صدای الله اکبر شنیده می شود. این امر نه تنها موجب بدبینی پیروان سایر مذاهب به اسلام خواهد شد، بلکه در میان مسلمانان نیز جوی از تردید و شک و دو دلی و یأس و ترس از آینده را به وجود می آورد. تا حدی که می توان گفت در حال حاضر طراحان پشت صحنه و صحنه گردانان جهانی این رویدادها تا حدودی به این هدف شوم خود رسیده اند. چنان که در نقاط دوردست و کشورهای اروپایی و آمریکایی مسلمانان همچون تروریست و انسان هایی بی عاطفه و خشن معرفی شده اند و این مسئله از سویی زمینه های دشمنی و حتی نفرت سایر مذاهب از مسلمانان را فراهم می کند و از سوی دیگر، موجب گسترش تفرقه و نفاق و حتی نفرت در میان پیروان مذاهب و نحله های مختلف اسلامی خواهد شد. در حال حاضر درگیری های این فرقه ها با سایر مسلمانان، این نظریه را القا می کند که مردم، درگیرِ یک جنگ در میان فرقه های مختلف اسلامی هستند، لذا در این میان، دشمنان اصلی به خصوص صهیونیست های غاصب فراموش می شوند و آن ها با خیال راحت به پیاده کردن نقشه های شوم خود خواهند پرداخت و از این جو نهایت استفاده را می برند. چنان که حملة جدید رژیم صهیونیستی به مسلمانان در نوار غزه در ماه مبارک رمضان امسال و نسل کشی مسلمانان، با استفاده از فضای آشفته در سوریه، عراق، افغانستان، پاکستان و سایر کشورهای منطقه شکل گرفت. شرایطی که حاصل عملکرد گروه های تکفیری نظیر داعش و طالبان و القاعده می باشد. در این رابطه شیخ دکتر بدرالدین حسون مفتی اعظم سوریه با درک درست شرایط منطقه چنین اظهار نظر می کند:

«دامن زدن به درگیری در منطقه و فراموش کردن دشمن واقعی، فقط برای خوش خدمتی به کسانی که بودجه و پول آن ها را تامین می کنند و فکر و اندیشه شان را با

ص: 472

گمراهی تغذیه می کنند، انجام می شود. قصد آن ها از این کار این است که غیر مسلمانان را از طریق اسلام هراسی از اسلام دور کنند و چنین تصویری را انعکاس دهند که گویی در منطقه، یک جنگ اسلامی - اسلامی وجود دارد و نه جنگ در برابر تجاوز صهیونیست ها که بخشی از جهان اسلام را اشغال کرده اند. در اثر این تبلیغاتِ اسلام هراسانه که با خوش خدمتی گروه های تکفیری تحقق می یابد، هر غیر مسلمان که یکی از کانال های ماهواره ای را مشاهده کند و یک مسلمان را در حال صحبت ببیند، پیش خود خواهد گفت که مسلمانان شایسته احترام و گوش دادن به آن ها و استماع صحبت هایشان نیستند.»(1)

البته نشان دادن چهره ای خشن و غیرانسانی و پرخاشگر از اسلام، از دیرباز جزو تئوری و نقشه ی راه کشورهای استعمارگر بوده است. چنان که جاسوس برجسته و کهنه کار انگلیسی ها «هامفر» در خاطرات خود این چنین بدان اشاره می کند:

«باید کاری کنیم که اسلام مانند یک دین پرخاشگرو بی سرو بن معرفی شود، تا مردم را از آن ناامید و روگردان کنیم. برای اثبات ادعایمان می توانیم مشکلات و ناسازگاری هایی را که در سرزمین های اسلامی وجود دارد برجسته کنیم و نشان دهیم که این کشورها تا چه حد به سوی ناامنی و آشوب می روند.«(2)

البته خوشبختانه امروز بسیاری از علما و مسلمانان اهل تسنن، با بصیرت و آگاهی به ترفند ها و مکر دشمنان پی برده اند و در نهایت با وحدت و همدلی، نقشه های آنان را نقش بر آب خواهند کرد؛ به عنوان نمونه امیر جماعت اسلامی عراق که به خوبی خطر گروه های تکفیری را درک کرده است، با خطرناک خواندن فعالیت های داعش برای اقلیم کردستان عراق، منشأ این گروه تروریستی را سازمان های جاسوسی کشورهای خارجی می داند. وی هم چنین معتقد است با تهدید و ارعاب نمی توان مردم را به اسلام دعوت کرد. «علی باپیر» در مصاحبه با بولتن نیوز گفت:

ص: 473


1- . ویژه نامه مکر تکفیر، ص 33 و 34.
2- . خاطرات همفر، ص 92.

قطعا اگر سیستم های امنیتی در کردستان عراق حواسشان نباشد آن ها بسیار برای کردستان (عراق) خطرناک خواهند بود. تفکر داعش به اعتقاد من کمتر تحت تاثیر جریان اسلامی است و بیشتر تحت تاثیر جریان های جاسوسی کشورهای خارجی است و دستان کثیفی پشت این جریان هستند. این گروه قبل از هر چیز اقدام به تسویه گروه های اسلامی می کند. آن ها در سوریه کاری به رژیم نداشتند و بیشتر گروه های اسلامی را قتل عام می کردند.

علی باپیر درباره راهکارهای مبارزه با این گروه تروریستی افزود:

«به نظر من باید مردم را آگاه ساخت و برای آن ها روشن کرد که این تفکر در اسلام جایی ندارد. سازمانی هستند که مشخص نیست آن ها وابسته به چه کسانی هستند. ضمن این که در اسلام اجباری به دین وجود ندارد و این نقض آیات قرآن کریم است. ما ده ها آیه مانند آیه )لا اکراه فی الدین( داریم که خداوند منان رد می کند. این دینِ حق، به زور به مردم تحمیل شود. چون مردمی که به زور مسلمان می شوند مسلمان نمی گردند بلکه آن ها را ما منافق می کنیم. مردم باید با قلب و ایمانشان اسلام را بپذیرند. از سوی دیگر، این گروه ها مانند القاعده و داعش مشخص نیست که چه کسانی رهبران آن ها هستند، لذا بسیار به راحتی از سوی سیستم های امنیتی مورد سوء استفاده قرار می گیرند. بیشتر اوقات آن ها ابزار هستند.»(1)

3- تخریب آثار تمدن اسلامی

یکی دیگر از ترفند های دشمنان برای رسیدن به اهداف شوم خود، که همانا تغییر نقشة خاورمیانه است، تخریب آثار تمدن اسلامی است، که در واقع نمادهای این تمدن محسوب می شوند. نظیر: مساجد، تکایا، اماکن متبرکه، بقعة پیامبران الهی و اصحاب پیامبر اسلامŒ. البته این مسئله از دیدگاه تئوریسین های بیگانه، رویة دیگری نیز دارد و آن این که این اماکن همچون نگینی ارزشمند موجب جمع شدن مسلمانان به دور هم و

ص: 474


1- . کردپرس، پایگاه خبری تحلیلی www.kurdpress.

تقویت و انسجام آنان می شوند، پس باید این مرکزیت های معنوی را از بین برد. با توجه به آنچه جاسوس کهنه کار انگلیسی در این باره در خاطرات خود نوشته است، این مسئله یکی از محوری ترین بخش های تئوری استعمارگران انگلیسی بوده است:

«رفتن مردم به زیارت اماکن مقدس، مانع بزرگی است بر سر راه ما که باید آهسته آهسته برای از بین بردن این ویژگی ایشان تلاش کنیم. باید به آن ها تلقین کنیم که زیارت این اماکن در واقع مانند سرزدن و عبادت مرده هاست و در اصل خلاف شرع است و با قانون اسلام سازگار نیست. باید تلاش کنیم تا این آثار از بین بروند.»(1)

امروز کار گروه های تکفیری جدید به جایی رسیده که هرگونه ظاهر سازی و محافظه کاری را به کنار نهاده و پس از تخریب بسیاری از اماکن مقدس مسلمانان و حتی بقعه پیامبران الهی و صحابه و مساجد و اماکنی که اهل تسنن به آن ها باور دارند، سودای ویران نمودن خانه خدا و کعبه مسلمین را در سر دارند. «به گزارش خبرگزاری مهر، چند روز پیش موضع گیری یکی از سرکردگان داعش درباره لزوم ویرانی کعبه بسیار خبرساز شده بود. اما منابع موثق امروز خبری را منتشر کرده اند که رویکرد افراط گرایانه و ضد اسلامی گروه تروریستی داعش را بیش از پیش نمایان می کند. منابع عراقی در این باره اعلام کردند:

«ابوبکر البغدادی» سرکرده داعش روز گذشته (شنبه) در اظهاراتی بر لزوم ویران نمودن کعبه تاکید کرد و افزود: اصول و عقاید اسلامی به ما اجازه پرستش سنگ را نمی دهد. یک پایگاه اینترنتی نزدیک به سرکرده داعش هم در تایید این خبر، اعلام کرد: البغدادی به ویران نمودن کعبه تعهد کرده است. به گزارش پایگاه «عین العراق نیوز» این منبع نزدیک به داعش در ادامه مدعی شده است: حجاج برای لمس کردن دیوار کعبه و پرستش سنگ به مکه می روند و آن ها برای عبادت خدا به آنجا نمی روند پس باید کعبه را ویران کنیم!»(2)

ص: 475


1- . خاطرات هامفر، ص 93.
2- . کردنور، پایگاه خبری تحلیلی 1391 www.kurdnoor.
4- تجزیة کشورهای بزرگ و مسلمان و تغییر نقشه ی منطقه

اما نقشة اصلی و استراتژی بنیادی دشمنان، تجزیة کشورهای بزرگ و مسلمان منطقه به منظور به هم زدن تعادل سیاسی در منطقه و دادن بهانه به دست آمریکا و صهیونیزم جهانی برای تغییر نقشة خاورمیانه و رسیدن به طرح خاورمیانه جدید و تقسیم کشورها ی منطقه به کشورهای کوچک تر و ضعیف است. کشورهای کوچکی که نیازمند انواع کمک های مالی و تسلیحاتی هستند و باید این تجهیزات را از کشورهای بزرگ و قدرت های جهانی خریداری کنند و بدین شکل روز به روز بیشتر به این قدرت ها وابسته خواهند شد. از سوی دیگر، اختلافات قومی و مذهبی، اختلافات مرزی و اقتصادی نظیر: اختلاف نظر در مورد خطوط مرزی و استفاده از منابع انرژی و منابع آبی و... موجب تشدید درگیر ی میان این کشورها خواهد شد.

این درگیری ها باعث می شود این کشورهای کوچک و تازه استقلال یافته، روز به روز بیشتر به قدرت ها ی بزرگ وابسته شوند. آنان در این رقابت های مرزی نیازمندِ تکنولوژی کشورهای غربی و سلاح های آنان می باشند تا بتوانند از تمامیت و موجودیت خود دفاع کنند، لذا در نهایت، این مسئله موجب هم سو شدن این کشورها با سیاست های قدرت های بزرگ و رژیم صهیونیستی خواهد شد. در ضمن، تنش ها و درگیری های مرزی و منطقه ای، موجب تغییر جهت جریان های سیاسی و افکار عمومی از دشمن صهیونیستی به درگیری های داخلی بین مسلمانان و کشورهای اسلامی خواهد شد. این امر نیز از گذشته های دور، جزو نقشه های حساب شدة استعمارگران بوده است. چنان که در نقشة راه بریتانیای کبیرِ دوران استعمار به صراحت بدان اشاره شده است:

«... ایجاد درگیری و آشوب چه در بین مسلمانان و سایر ادیان و چه در بین خود مسلمانان و مذاهب مختلف آنان [هدف دیگر ما باید باشد] معلوم است بدین ترتیب علاوه بر این که اسلام تضعیف می شود، هواداران آن نیز تضعیف و نا امید شده، دست

ص: 476

از حمایت یکدیگر و وحدت و همدلی بر می دارند و راه گسترش و پیشرفت را نیز کنار خواهند نهاد»(1)

حرکات این گروه ها و بسیاری از اهداف پنهانشان امروزچنان برای تحلیل گران و مردم مسلمان منطقه آشکار شده که یکی از سایت های منطقه در تشریح این گروهک ها در بخشی از تحلیل خود در بیستم تیرماه سال جاری (1393) در مورد اهداف پنهان این گروهک های تکفیری چنین می نویسد:

«ایجاد حاشیه امن برای رژیم صهیونیستی از طریق تفرقه افکنی میان شیعه و سنی و مشغول کردن مسلمانان به جنگ و خونریزی علیه یکدیگر و فراموش شدن بزرگترین مشکل جهان اسلام یعنی مسئله فلسطین. تضعیف و در صورت امکان نابودی محور مقاومت، به ویژه این که اکثریت مردم عراق از حامیان جریان مقاومت ضد صهیونیستی محسوب می شوند.

تهدید امنیت جمهوری اسلامی ایران به عنوان اصلی ترین دشمن آمریکا از طریق قدرت یابی گروهک های تکفیری و به خطر انداختن ثبات و آرامش درونی آن. کلید زدن تجزیه کشورهای منطقه و بر هم زدن چهره سیاسی و جغرافیایی آن.»(2)

اما هم چنان که در آغاز گفتیم مهم ترین سناریوی دشمنان، تغییر نقشه خاورمیانه و منطقه است. این نکته امروز به عنوان یک استراتژی مطرح است، چنان که کارشناسانِ کشورهای منطقه در اظهار نظرهای گوناگون بدان اشاره کرده اند؛ به عنوان نمونه، «قادر ملک اف» کارشناس سیاسی و دینی آسیای مرکزی و رئیس مرکز پژوهشی «دین، حقوق و سیاست» در قرقیزستان در گفت وگو با خبرنگار خبرگزاری فارس در دوشنبه اظهار داشت:

«ادعای داعش برای رهبری مناطق جهان به معنای تحقق پروژه ای است که در آن برخی از طرف ها و به طور خاص کشورهای غربی دست دارند. ملک اف گفت: در کنار

ص: 477


1- . خاطرات هامفر، ص 106.
2- . 19/4/93 afghan.com

منابع مالی، ظرفیت انسانی، ارسال تسلیحات مدرن به بخشی از خاک سوریه و عراق و در نهایت تسلط داعش حکایت از پروژه ای بودن این حرکت دارد که هدف نهایی آن تغییر نقشه خاور نزدیک و میانه خواهد بود. وی افزود: به عبارت دیگر تجزیه عراق، سوریه، ایران، اردن، عربستان سعودی و ترکیه از راه ایجاد مناطق سنی به عنوان وزنه مقابل ایران و هم چنین دولت های سکولار و یا پادشاهی های خلیج فارس و البته تشویق استقلال کردستان از مباحثی است که در این راستا دنبال می شود. وی در ادامه تصریح کرد: در راستای تحقق این پروژه، نخستین گام به صورت نظامی برداشته شد که قدرت داعش و حامیانش در منطقه خاصی را به نمایش گذاشت.

این کارشناس مسائل سیاسی و اسلامی افزود: گام بعدی، ابعاد ایدئولوژیکی بود که به اصطلاح بازگشت خلافت و حمایت از منافع مسلمانان در همه کشورها را در نظر داشت، که این بحث به گونه ای اعتبار عربستان سعودی و ایران را به چالش کشیده است. دیگر این که با ایجاد خلافت، زنجیرة کمربند شیعه (ایران، عراق، سوریه، لبنان، بحرین و...) گسسته می شود. به گفته وی، فعال شدن گروه های مختلف شبه نظامی و افراطی با هدف ورود به آسیای مرکزی یکی از تبعات نامطلوب خواهد بود. این بحث به صورت طبیعی جمهوری های مسلمان قفقاز شمالی روسیه را نیز تحت تأثیر قرار خواهد داد. ملک اف گفت: خطر داعش برای آسیای مرکزی واقعی است و موضوع فقط به آن بر نمی گردد که در نقشه خلافت داعش، کشورهای این منطقه با نام خراسان جدید یاد شده و یا آسیای مرکزی با افغانستان همسایه می باشد؛ اصل مسئله این جاست که حرکت جهاد جهانی وارد مرحله و سطح جدیدی شده و سابقه خلافت (از نظر جغرافیایی) به عنوان یک پروژه غربی به راه افتاده است. وی تصریح کرد: امروز تعداد بالایی از اتباع آسیای مرکزی در سوریه، عراق، افغانستان و پاکستان مشغول جنگ بوده و حتی لژیون آسیای مرکزی را تشکیل داده اند؛ به نظر می رسد با حضور بازیگران مختلف اعم از جهانی (آمریکا) و منطقه ای (قطر و عربستان سعودی) هدف، تغییر نقشه مناطق مختلف است.

ص: 478

وی افزود: به این منظور هر یک از کشورهای منطقه می تواند به هدف تبدیل شود جدا از آن که فضای کنونی فرصت های استثنایی را در اختیار گروه های تروریستی و حامیان خارجی شان قرار می دهد. البته باید بخش مهمی از تحولات آتی را در قالب رویارویی ژئوپلیتیکی قدرت های بین المللی و منطقه ای قابل تصور دانست ولی شکی نیست که وجود مشکلات متعدد سیاسی، اقتصادی (به خصوص فساد اداری)، اجتماعی و مذهبی فرصت های لازم در هر یک از کشورهای منطقه را آماده کرده است.»(1)

در همین راستا «محمد سید احمد» نویسندة مصری نیز «بزرگ کردن خاورمیانه را در جهت تحت الشعاع قرار دادن مسئله اصلی آن یعنی مناقشه عربی - اسرائیلی و فلسطین توصیف می کند.»(2)

بی شک این نقشة شومِ نواستعمارگران، تنها خاورمیانه را در بر نمی گیرد، بلکه ابعادی به گستردگی تمامی کشورهای مسلمان نشین دارد. هم اینک مناطق مسلمان نشین و زرخیز آفریقا هم در چنین وضعیتی به سر می برند. در واقع سیاست آمریکا این است که نقشة ژئوپولتیک منطقه را تغییر دهد. چنان که «جمال وکیم» یکی از تحلیل گران سیاسی منطقه معتقد است: «سیاستِ آشکار آمریکا این است که نقشه ژئوپولتیک را نه تنها در خاورمیانه بلکه در آفریقا تغییر دهد. وی گفت آمریکا در پی آن بوده است که به واسطه حمایت از نسخة تکفیریِ اسلامِ ارائه شده از سوی بوکو حرام و القاعده بین اروپا و آفریقا خط جدایی بکشد.

وکیم افزود: آمریکا «اسلام هراسی را در اروپا» توسعه می دهد تا در کشورهای مدیترانه ای تفرقه ایجاد کند و مداخله استعمارگرانه قدرت های غربی در کشورهای جنوبِ آفریقا را به بهانه تروریسم توجیه نماید. وی با اشاره به این که «ماهیت حقیقی درگیری موجود در «آفریقایِ سیاه» باید برای عموم آشکار شود گفت: گروه های

ص: 479


1- . خبرگزاری فارس، 26/4/1392.
2- . رسول موحدیان عطار، چشم انداز خاورمیانه بزرگ، ص 11.

تروریستی همچون بوکوحرام «از اسلام به عنوان یک پرچم ایدئولوژیک برای اقداماتشان» استفاده می کنند.»(1)

ممکن است این شبهه پیش آید که تمامی این حوادث را می خواهیم در قالب تئوری توطئه قلمداد کنیم و همة رویدادها را به آمریکا و رژیم صهیونیستی نسبت دهیم. درپاسخ بدین نکته باید گفت: با توجه به شواهدی که آوردیم و نظریات کارشناسان خارجی، و اسناد موجود در توافق نامه های قدرت های بزرگ جهانی امروز در این مورد جای شکی باقی نمانده است. از سوی دیگر، نظام آمریکا بدون برخورداری از دشمن- حتی دشمن ساختگی- فرتوت و بیمار می شود و دولت نخواهد توانست پاسخ گویِ شبهات و سئوالات مردمی باشد که به آن رأی داده اند. لذا وجود دشمن خارجی- چه واقعی چه ساختگی- نیاز ضروری دولت های مختلف آمریکا برای فرار از بحران های داخلی است و «این بار تروریسم و حامیان آن باید ضمن تأیید چرخه خور و باز خورد قدرت آمریکا در تقابل با دشمن جدید خارجی، به اقدامات مدیریت بحران این کشور مشروعیت و قوام بخشند... خاورمیانه بزرگ با تضاد رو به تعمیق فرهنگی و تمدنی با غرب و توسعه نایافتگی مفرط باید به بی چهرگی این دشمن مشترک شکل و شمایل بخشد و بنیان نظم سیطره جویانه و هژموتیک آمریکا را پی ریزد.»(2)

با این اوصاف می توان نتیجه گرفت اغلب مسائلی که به عنوان نظریه و تئوری از سوی کارشناسان آمریکایی در مقاطع مختلف مطرح می شود، نه تنها نظریه نیست، بلکه نتایج حاصل از تحلیل ها و خط مشی هایی است که به عنوان نقشه راه دولت های مختلف آمریکا تعیین شده است؛ لکن ابتدا در قالب تئوری و نظریه مطرح می شود. لذا امروز بر ما آشکار شده که نظر هانتیگتون در مورد «جنگ تمدن ها» تنها یک تئوری یا پیش بینی نبوده، بلکه بخشی از نقشة راه آمریکا برای جهان فرداست. وی می گوید:

ص: 480


1- . پرس تی وی، تیرماه 1393. www.presstv.
2- . رسول موحدیان عطار، چشم انداز خاورمیانه بزرگ، ص6.

«دولت های ملی به عنوان قوی ترین بازیگران صحنه هم چنان به حیات سیاسی خود ادامه خواهند داد، ولی خط اصلی مناقشات در عرصة سیاست جهانی نه از بین کشورها و دولت های ملی، بلکه از بین کشورها وگروه های با دیرینه فرهنگی و تمدنی متفاوت عبور می کند. جنگ تمدن ها بر سیاست بین الملل سیطره یافته و خطوط گسل بین تمدن ها خطوط جنگ های آینده را ترسیم می کنند.»(1)

و در نهایت او بزرگ ترین خط گسل را بین تمدن مسیحی - یهودی غرب و تمدن اسلامی خاورمیانه بزرگ ترسیم می کند. این نظریه که به الگوی «ژئو کالچر» معروف است، امروز با گذشت چند سال از مطرح شدن آن بیشتر به یک نسخة سیاسی تجویز شده شبیه است، تا یک بحث تئوریک یا پیش بینی اوضاع سیاسی جهان.

نکته جالب این که امروز نه تنها نمایندگان کشورهای استعمارگر و صهیونیستی به طور آشکار مواضع خود را در این زمینه مطرح می کنند، اخیرا بسیاری از حامیان گروه های تکفیری در کشورهای عربی وابسته به آمریکا و غرب، به صراحت از دوستی خود با رژیم صهیونیستی دم می زنند و از این مسئله ابایی ندارند. هر روز هم اسناد جدیدی از رابطة برخی سران گروه های تکفیری با رژیم صهیونیستی آشکار می شود و پیداست بسیاری از این روابط از روی نا آگاهی و عدم شناخت برقرار نمی شود، زیرا برخی از این افراد مفتی های سالخورده و کسانی هستند که داعیة رهبری جهان اسلام را دارند. لذا روشن است که در پس این روابط، نقشه ها و اهداف شومی وجود دارد. علاوه برحمایت ها و زد و بندهای پنهان بعضی از این افراد با آمریکا و دشمن صهیونیستی، گاهی کار از روابط پنهانی و سرّی گذشته است و مسئله به شکلی یا از سوی رژیم صهیونیستی یا از سوی رسانه ها لو رفته است؛ مثلا «در سال های اخیر اسنادی از رابطه قرضاوی با رژیم صهیونیستی منتشر شده است که وی تا کنون هیچ موضعی در برابر این شایعات نگرفته است. ماجرا از زمانی مورد توجه قرار گرفت که

ص: 481


1- . همان، ص 56.

در سال 2010 میلادی کتابی در فرانسه با عنوان «قطر؛ دوستی که برای ما شر می خواهد» منتشر شد که در آن داستان تأسیس شبکه الجزیره قطر و اهداف آشکار و پنهان آن و نقش مخرب آن در تحریف بهار عربی بر ملا شد. «نیکولا پو» و «ژاک ماری بورژیه» به عنوان مؤلفان کتاب، از رابطه پنهانی میان امیر قطر و یوسف قرضاوی از یک سو، و موساد و کنگره آمریکا از سوی دیگر سخن گفتند. مؤلفان این کتاب در اثبات ادعای خود در خصوص بازدید قرضاوی از تل آویو، به سخنان نائب مجلس الجزایر و همسر سوم قرضاوی، «اسماء بن قاده» استناد می کنند که تاکید کرده بود که قرضاوی در سال 2010

م. به طور پنهانی به اسرائیل رفته است. بن قاده از رابطه میان شیخ با دستگاه اطلاعاتی اسرائیل سخن گفت و این که این رابطه پنهانی به واسطه امیر قطر برای استفاده از موقعیت دینی شیخ در جهان اسلام جهت استمرار خط صهیونیستی آمریکایی، در کنست اسرائیل به وجود آمد.»(1)

جالب این است که قرضاوی پس از انتشار این اخبار به هیچ وجه و در هیچ رسانه یا محفلی سفر به سرزمین های اشغالی و دیدار با سران رژیم غاصب صهیونیستی را رد نکرده است.

اما دلیل این که گاه گاهی رسانه های غربی یا رسانه های وابسته به جریان های صهیونیستی پرده از ملاقات برخی چهره های کشورهای اسلامی یا جریان های تکفیری بر می دارند، چیست؟

همین مسئله نیز در راستای دامن زدن به آتش تفرقه در میان مسلمانان انجام می شود، زیرا «برای صهیونیسم هر قدرتی به عنوان ابزار تا زمانی مفید است که در راستای اهداف آنان قابل استفاده باشد و در این راه چه بسا با چند قدرت، بدون آن که آن ها مطلع باشند، رابطة صمیمانه ایجاد نماید و یا از جدال دو گروه با حیله های مخصوص سود جوید.»(2)

ص: 482


1- . ویژه نامة مکر تکفیر، ص 151.
2- . جاوید، 1379، ص 59.

لذا این رسانه ها و رژیم صهیونیستی در این رابطه اهداف زیر را دنبال می کنند:

1. مشروعیت بخشیدن به رژیم غاصب صهیونیستی، زیرا بازدید یا دیدار چهره ای مسلمان، در میان عده ای از مسلمانان و در افکار عمومی مردم جهان به نوعی حاکی از رسمیت بخشیدن به دشمن اشغالگر می باشد.

2. بدبینی مردم به علمای کشورهای اسلامی مردم مسلمان و مؤمن و نیروهای ضد صهیونیستی با شنیدن چنین خبرهایی نسبت به علمای کشورهای اسلامی دچار تردید و بدبینی می شوند.

3. ایجاد تردید در میان مردم مناطق اشغالی و نیروهای مقاومت. هنگامی که اخبار این رفت و آمدها منتشر شود، مردم مناطق اشغالی و عده ای از مبارزان فلسطینی از این که احساس کنند علما و مسئولان کشورهای اسلامی از ایشان حمایت نمی کنند، ممکن است در مسیر مبارزاتشان دچار تردید و سستی شوند.

4. تشدید دو دستگی و تفرقه در میان مسلمانان و نحله های مختلف فکری.

با توجه به این مسائل بدین نتیجه می رسیم، این که برخی گروه های تکفیری - جهادی ناگهان اعلام می کنند می خواهد دولت اسلامی در شام و عراق تشکیل دهند، اتفاقی نیست، بلکه بخشی از پروژه ای است که کارگردانان پشت پرده آن را طراحی کرده اند و اعضای این گروه ها برخی دانسته و برخی ندانسته و از روی جهل و از سر تعصبات غیر انسانی و غیر اسلامی می خواهند آن را اجرایی کنند، زیرا هم چنان که پیش تر هم آوردیم، «تحلیل گران عرصة قدرت اکنون به این درک رسیده اند که با فروپاشی جهان کمونیسم، شیوع خلأ هویت در جهان غرب، به وسیلة رونق اسلام گرایی و تجدید حیات دینی در حال پر شدن است. بنابراین عالی ترین وسیلة تحکیم ثبات بر سیطرة ایالات متحدة آمریکا، تمسّک به امور وجیهی چون دین است. لذا مدام دین اسلام را در قالب افراط گرایی و ناصوابی جلوه گر می سازد. تعبیر شمشیر اسلام در الگوهای طالبانی تمثیل آورده می شود، بنیادگرایی اسلامی مساوی با بربریّت

ص: 483

قرون وسطای اروپا قلمداد می شود و شاهد آن کشتار الجزایر است که به اسم جنبش اسلامی عنوان می گردد.»(1)

با نگاهی اجمالی به آنچه تاکنون بر شمردیم، به خوبی آشکار است که تمامی ترفند ها و تلاش هایی که به ظاهر در پوشش تفکرات تکفیری صورت می گیرد در واقع برای دنیا و منافع دنیوی است، نه به خاطر اختلافات دینی و مذهبی و حتی کلامی. این مسئله ای است که پیامبر بزرگ اسلام بارها خطر آن را برای آینده مسلمانان پیش بینی و در مورد آن هشدار داده اند. پیامبر عظیم الشأن اسلام بارها اشاره کرده اند که من بعد از خودم از خطر مشرک شدن شما نمی ترسم، بلکه ترس من از دنیا طلبی شماست. چنان که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در حدیثی در این باره می فرمایند:

«انی لست اخشی علیکم ان تشرکوا بعدی و لکنی اخشی علیکم ان تنافسوا فیها و تقتتلوا فتهلکو کما هلک من قبلکم؛

من از این که شما بعد از من مشرک شوید نمی ترسم، بلکه ترس من به خاطر مسابقه در کسب دنیاست و واهمه دارم که بجنگید و هلاک شوید، همان گونه که گذشتگان شدند.»(2)

راستی اگر دغدغة گروه های تکفیری آیین اسلام و ترس از پیاده نشدن احکام دین مبین اسلام است و آنان اندیشه های خود را بر حق می دانند، چرا سخنان خود را به شکل منطقی و از طریق بحث و مجادله و... مطرح نمی کنند؟

اما در پایان این مقاله سئوال دیگری که ممکن است، به ذهن خطور کند این است که چرا همیشه در بررسی روند رویدادهای کشورهای اسلامی و خاورمیانه، نام آمریکا به

اسرائیل گره می خورد؟

ص: 484


1- . محمد جواد جاوید، حاکمان پنهان در ایران و جهان، ص 86.
2- . محسن علی پور، وهابیت در مقابل اهل سنت، ص 100.

باید گفت این مسئله بیش از هرچیز به نفوذ صهیونیست ها در ساختار سیاسی و دولتی آمریکا مربوط می شود. امری که امروز کاملا بر همگان آشکار گردیده است و گاه مسئولان و کارشناسان آمریکایی نیز خود بدان اعتراف کرده اند. «پل فیندلی در کتاب آنان که جرأت کرده اند سخن بگویند، (ص 92) می گوید: نخست وزیر اسرائیل در سیاست خارجی ایالات متحده نفوذ بیشتری دارد تا در کشور خودش. در کتاب نهضت صهیونیسم در دولت آمریکا آمده است: از روزولت تا جانسون، رؤسای جمهور آمریکا در کاخ سفید دستیارانی داشته اند که کارشان رسیدگی به چیزی بوده است که می شود آن را وزارتخانه یهود نامید. لیلیانتال متخصص آمریکایی صهیونیزم در مورد انتخابات 1960 چنین اظهار نظر کرده است: دو نامزد ریاست جمهوری (نیکسون و کندی) چنان با دقت خواست های صهیونیست ها را مورد توجه قرار می دادند و چنان قول هایی به آنان می دادند که گاهی این احساس به وجود می آمد که اینان بیشتر خواستار به دست آوردن مقام ریاست جمهوری اسرائیل هستند تا ایالات متحده!»(1)

آری، هم چنان که این کارشناسان اشاره کرده اند، امروز نفوذ لابی صهیونیست در بخش های مختلف ساختار حکومتی آمریکا به حدی است که آنان به اشکال مختلف بر تصمیمات کنگره، مجلس سنا و در نهایت رئیس جمهور آمریکا تأثیر گذار هستند.

نتیجه گیری

با بررسی انجام شده و نگاهی به عملکرد گروه های تکفیری، می توان در مورد انعکاس اقدامات آنان در میان مردم منطقه و جهان به طور مختصر چنین نتیجه گرفت:

1- انعکاس اقدامات غیر انسانی ایشان در میان غیر مسلمانان و نشان دادن چهره ای نامناسب و خشن از اسلام. این امر موجب بدبینی پیروان سایر مذاهب به اسلام خواهد شد.

ص: 485


1- . همان، محمد جواد جاوید، ص 63.

2- به هم زدن تعادل سیاسی در منطقه و دادن بهانه به دست آمریکا و صهیونیزم جهانی برای تغییر نقشه ی خاورمیانه و تقسیم کشورها ی منطقه به کشورهای کوچک تر و ضعیف. کشورهای کوچکی که نیازمند انواع کمک های مالی و تسلیحاتی هستند و باید این تجهیزات را از کشورهای بزرگ و قدرت های جهانی خریداری کنند و بدین شکل روز به روز بیشتر به این قدرت ها وابسته خواهند شد.

3- درگیری دائمی مرزی بین این کشورهای کوچک. این درگیری ها باعث می شود این کشورها روز به روز بیشتر به قدرت های بزرگ وابسته شوند. این مسئله، در نهایت موجب تغییر جهت جریان های سیاسی از دشمن صهیونیست به درگیری های داخلی بین مسلمانان و کشورهای اسلامی خواهد شد.

4- تخریب آثار تمدن اسلامی که در واقع نمادهای این تمدن محسوب می شوند. نظیر: مساجد، تکایا، اماکن متبرکه، امامزاده ها و محورهایی هستند برای گردهمایی و اتحاد مسلمانان.

5- تغییر روند فروش نفت این کشورها و کنترل بهتر و بیشتر روند عرضه نفت در بازارهای جهانی. تعداد عرضه کنندگان بیشتر موجب کاهش قیمت نفت در بازار خواهد شد.

6- اگر مذاهب موجود در یک کشور، به هویت مشترک دینی دست یابند خواهند توانست با درک منافع مشترک، کشور خویش را از تفرقه - که عامل تهدیدکننده ی وحدت ملی است- حفظ کنند. هم چنین در بعد وسیع تر دست یابی مسلمانان به وحدت نظر در موضع گیری های سیاسی و فرهنگی، سبب بیداری وجدان دینی جهان اسلام خواهد شد و راه نفوذ بیگانگان را خواهد بست.

پیشنهاد

عصر کنونی، دورة جنگ های عقیدتی و شبیخون فرهنگی و به عبارتی، جنگ نرم از طریق امواج رسانه های راه دور انجام می شود. اینک امواج ویرانگر اردوگاه غرب، بیش از همه، هویت دینی- اخلاقی و شیرازة وحدت اسلامی را هدف گرفته است. در چنین

ص: 486

شرایطی وظیفة علما و اندیشمندان و دست اندرکاران رسانه ها بیش از پیش سنگین تر می نماید. تنها در پرتو همت بلند است که آرزوهای دشوار تحقق می یابد و کارهای به ظاهر ناممکن، دست یافتنی می شود. رسیدن به این اهداف، برنامه ریزی و کوشش های عملی رسانه های اسلامی را می طلبد. لذا یکی از راه های نشر افکار و جلوگیری از تهاجم فرهنگی دشمنان در ایران، ایجاد رسانه ای خاص برادران اهل تسنن می باشد، زیرا در حال حاضر رسانه ای که جواب گویِ خواسته های ایشان باشد وجود ندارد و اغلب مردم برای اقناع خواسته هایشان به شبکه هایی مانند نور و اسلام... روی می آورند و با توجه به ماهیت این گونه شبکه ها این امر یکی از خطرات پیش رو محسوب می شود. اگر هر چه سریع تر در این زمینه چاره جویی نشود، این شبکه ها بر افکار عمومی مسلمانان در ایران تأثیر گذاشته و موجب جذب اقشار مختلف به خصوص قشر جوان به گروه های تکفیری و تندرو خواهند شد. کما این که تاکنون نیز در انحراف افکار عمومی جامعه اهل سنت و حتی برخی از شیعیان تا حد زیادی موفق بوده اند.

ص: 487

منابع
اشاره

قرآن کریم.

الف- کتاب ها:

جاوید، محمد جواد، حاکمان پنهان در ایران و جهان، چاپ اول: مرکز تحقیقات، مطالعات و سنجش برنامه ای صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، تهران 1379.

صادقی، غلامحسین، تشیع و تسنن، چاپ اول: مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، قم 1381.

علی پور، محسن، وهابیت در مقابل اهل سنت، جلد سوم، چاپ اول: ناشر مولف، تهران 1390.

موحدیان عطار، رسول، چشم انداز خاورمیانه بزرگ، فراز و فرود دولت های ملی، چاپ اول: دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت امور خارجه، تهران 1386.

هامفر، خاطرات هامفر جاسوس انگلیس در کشورهای اسلامی، (نسخه کردی) مترجم انتشارات صلاح الدین ایوبی، چاپ اول: انتشارات صلاح الدین ایوبی، ارومیه 1361.

ب- مجلات:

مکر تکفیر، ویژه نامه کنگره بین المللی خطر جریان های تکفیری برای اسلام، مسلمین، جهان بشریت و راه های برون رفت از آن، شماره اول، خرداد 1393.

ج- سایت ها:

احمدی، حمید، 24/4/1393، اسلام گرایی و مسئله خشونت، پایگاه تخصصی، پژوهشی وهابیت شناسی،www.alwahabiyah.com.

افغان ایر کا، 1393، پایگاه تحلیلی - خبری، afghanlrca agancy.com .

پرس تی وی، 24/4/1393، www. Press tv.

فارس، خبرگزاری، خردادماه 1393، www. Farsnews.com.

کرد پرس، 20/4/1393، پایگاه خبری، تحلیلی،www.kurdpress.

کرد نور، 1393، پایگاه خبری تحلیلی. (kurd noor (www.

نوروزی، حسن،،7/11/1391، از خاورمیانه بزرگ تا خاورمیانه اسلامی، وبلاگ ایران بازگو.

ص: 488

بخش چهارم: بررسی راهکارهای برون رفت از افراط و تکفیر

اشاره

ص: 489

ص: 490

معرفی و بررسی شیوه های مقابله با تکفیر در جهان اسلام و آثار آن / سید معصوم عبداللهی

چکیده

در عصر حاضر، جهان اسلام به شدت دچار معضل خطرناک جریان های تکفیری شده است. هر روز در گوشه و کنار دنیا خون مسلمین بی گناه ریخته می شود.

با توجه به علل شکل گیری و ترویج تفکر تکفیری در بین مسلمین، بر همه مسلمانان لازم است راه های مقابله با آن را در پیش گرفته واین تفکر را ریشه کن نمایند در این راستا اعتدال گرایی، بالا بردن سطح آگاهی مسلمانان، ترویج تفکر وحدت، توسط علما در بین اقشار مردم می تواند تأثیر زیادی داشته باشد.

کلیدواژگان: مقابله با تکفیر، وحدت، میانه روی، مبارزه با تکفیر.

ص: 491

مقدمه

در عصر کنونی یکی از مسائلی که بیش از همه متفکران و اندیشمندان اسلامی را می آزارد اختلاف مذهبی است. در جهان معاصر این ابزار دشمن (ایجاد تفرقه در بین مذاهب اسلامی) کارآمدترین ابزار محسوب می شود، زیرا آن ها با این ابزار توانسته اند گروه های تندروی هر مذهب را گول بزنند تا آن جا که هر کدام دیگری را خارج از دایره اسلام دانسته و علیه یکدیگر شورش و آشوب به پا کردند و حتی به خون یکدیگر رحم نکردند. امروز به وضوح مشاهده می شود که در کشورهایی از قبیل: سوریه، عراق، لبنان و... چه می گذرد. گروه های متعدد هر کدام با نامی اسلامی و ندای جهاد، اسلحه به دست شده اند و با گروه های دیگر درگیر شده اند و هر روز خون هزاران کودک و نوجوان، زن و مرد ریخته می شود. از طرف دیگر، دشمن توانسته با ایجاد شبکه هایی که همدیگر را تکفیر نموده راحت به اهداف خود برسد. بدون شک باید فضای سالم برای برگذاری کنگره های بین المللی ایجاد شود تا جهان اسلام از این گونه خطرات مصون بماند. اکنون که چنین محفل و کنگره ای برپا شده تا محققین حول محورهای ذکر شده با پژوهش و تحقیقی کاملاً علمی به فکر اصلاح بحران کنونی برآیند لازم دیدم بنا بر موضوعات داده شده حول محورهای خاص موضوع بررسی و معرفی شیوه های مقابله با تکفیر در جهان اسلام و آثار آن، انتخاب نمایم. ابتدا به بررسی علل جریان بحران تکفیری و سپس به راهکارهایی مطابق با قرآن و سنت خواهیم پرداخت.

بررسی علل بحران تکفیری

همان گونه که گذشت در عصر حاضر، صاحب نظران و اندیشمندان بیش از گذشته حیرانند، چرا که هر روز در گوشه و کنار این کره خاکی، خون مسلمانان بی گناه در آتش آشوب جریان های تکفیری ریخته می شود و هر از گاهی بناهای مقدس اسلامی در تند باد خشونت گروه های تکفیری تخریب می شود. وقتی به عوامل این موضوع

ص: 492

به درستی فکر می شود درمی یابیم که گام اول از سوی دشمن است، پس اولین سبب و علت نقشه های شوم جهان استکباری است. دشمنان قسم خورده اسلام برای ضربه زدن به صفوف آهنین و به هم فشرده اسلام از کانال ایجاد تفرقه وارد شده و برای مقاصد پلید خود از راهکارها و شگردهای جدید اختلاف افکنی از قبیل: به راه انداختن جنگ های مذهبی، حمایت از گروه های افراطی و... استفاده می کنند. دشمنان اسلام با تشکیل جبهه چند ضلعی، جنگ درونی، درگیری مذهبی در یک کشور، تاسیس مراکز جهت ایجاد اختلاف مذهبی، دست کاری در متون اسلامی به راحتی پرچم سبز اسلام را مورد تهدید قرار داده اند و با جنگ در حال تصرف قلب و ذهن مسلمین قرار گرفته و با تفکیک بین مسلمین در حال اجرای برنامه های خود هستند.

علت دوم در این باره را می توان بهره مند نبودن از علم دانست. اگر امروز موجی به نام تکفیر در بین مذاهب اسلامی رخ داده است مهم ترین عامل آن، بی توجهی به علم است. آن دسته از انسان هایی که اسیر آن موج شده اند و به نوعی می توان گفت در تور اختلافات دشمن گرفتار شده اند علم کافی نداشته اند، چرا که در قرآن می خوانیم: )وَلَقَد کَرَّمنا بَنِی آدَم(؛(1) حقا که ما فرزندان آدم را کرامت و شرافت بخشیدیم، طبق این آیه کریمه همه انسانیت دارای شرافت و کرامت است و هیچ کس حق ندارد شرافت انسانی دیگری را زیرپا نماید و حرمت آن را بشکند. آیا ریختن خون یک انسان بی گناه بی حرمتی به آن نیست؟ آیا تکفیرِ انسانی که به خداوند سبحان ایمان دارد، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را قبول دارد، قرآن را به عنوان کلام خدا پذیرفته و به سوی خانه خدا نماز می خواند شکستن حرمت و توهین به آن نیست؟ در آیه گفته شده بنی آدم یعنی چه مسلمان و چه غیر مسلمان، و یکی از نمادهای روشن تکریم، حفظ خون، ناموس و مال است. قرآن عظیم الشأن انسان را به دادگری با دشمنان نیز فرامی خواند: )وَلایَجرِمَنَّکُم شَنَئان قومٍ عَلی الّا تَعدِلُوا اِعدِلُوا هُوَ اَقرَبُ لِلتَّقوی واتقواللهَ اِنَّ اللهَ خَبِیرٌ بِما تعملون((2) هرگز دشمنی با یک ملت

ص: 493


1- . سوره اسراء، آیه 70.
2- .سوره مائده، آیه 8.

شما را بر آن ندارد که عدالت نکنید؛ عدالت کنید که آن به تقوا نزدیک تر است و تقوا پیشه کنید که همانا خداوند به آنچه می کنید آگاه است. حال آنانی که خود را مسلمان و گروه های دیگر را کافر می دانند و با آنان به مقابله برخواسته و هر روز به قتل و غارت و انهدام مکان های اسلامی می پردازند چه جوابی به این آیه کریمه دارند؟ آیا آن ها اعمال و رفتار خود را با ذره بین قرآنی نگریسته اند؟

2. )إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ((1) جز این نیست که همه مومنان با هم برادرند، پس میان (دو فرد یا گروه) برادرانتان اصلاح نمایید و از خداوند پروا کنید شاید مورد ترحم قرار گیرید.

3. )وَلاَ تَکُونُواْ کَالَّذِینَ تَفَرَّقُواْ وَاخْتَلَفُواْ مِن بَعْدِ مَا جَاءهُمُ الْبَیِّنَاتُ وَأُوْلَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ(؛(2) و مانند کسانی (از یهود و نصری) نباشید که پراکنده شدند، و پس از آن که دلایل روشن به آن ها رسید اختلاف نمودند، و برای آنهاست عذابی بزرگ.

4. )وَلاَ تَنَازَعُواْ فَتَفْشَلُواْ وَتَذْهَبَ رِیحُکُمْ وَاصْبِرُواْ إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ(؛(3) و با هم نزاع و ستیزه مکنید که سست و بیمناک می گردید و تسلط و حکومتتان از بین می رود؛ و (در مقابل به جای نزاع) شکیبایی کنید که همانا خداوند با شکیبایان است.

5. )وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ (؛(4) و همگی به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید.

6. )یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِن جَاءکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَیَّنُوا أَن تُصِیبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَی مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ(؛(5) ای کسانی که ایمان آورده اید، اگر فاسقی برای شما خبر آورد بررسی و تحقیق کنید تا مبادا گروهی را به نادانی آسیب رسانید آن گاه از کرده خود پشیمان گردید.

ص: 494


1- . حجرات، آیه 10.
2- . آل عمران، آیه 105.
3- . انفال، آیه 46.
4- . آل عمران، آیه 103.
5- . حجرات، آیه 6.

مگر کفر، بدتر از فسق نیست؟ اگر مسلمین، به کلام خداوندی، تمسّک جویند امروز به این بلا گرفتار نمی شدند. آنهایی که با انتشار یک سری کتاب و یا شبکه های تکفیری، بدون تحقیق بررسی به تکفیر کردن گروه های دیگر مسلمین می پردازند، نمی دانند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

«کُفُّوا عَن اَهلِ لاالهَ اِلَّاالله لاتکفِروُهُم بِذَنبٍ فَمَن اکفر اَهلِ لااِلهَ اِلّا الله فَهُوَ اِلیَ الکُفرِ اَقرَب»؛ دست نگه دارید از کسانی که لااله الاالله گفته اند آن ها را به خاطر یک گناه تکفیر نکنید، پس هرکس که اهل لااله الاالله را تکفیر کند خودش به کفر نزدیک تر است.

بی تردید این افراد، چشم و گوش بسته تبلیغات دشمنان را پذیرفته اند و بدون اطلاع از حال مسلمانان به آن ها برچسب کفر می زنند و خون آن ها را بی گناه می ریزند و به زنان و دختران شان به بهانه های «کنیز» تجاوز می کنند.

اگر آن ها به این عمل رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم توجه می کردند و آن را سرمشق زندگی خود قرار می دادند هرگز چنین اعمال خطرناکی را مرتکب نمی شدند:

أَخرَجَ احمد، وابن أبی الدنیا، والطبرانی، وابن منده، و ابن مردویه بسند. جَیِّدٍ عَنِ الحارث بن أَبی ضرارالخزاعی قال: قدمت علی رسول الله فدعانی الی الاسلام فدخلت فیه و أقررتُ بِهِ ودَعانِی الی الزَّکاهِ فَأَقررتُ بِهاوقلتُ: یا رسول اللهِ اَرجِعُ إِلی قَومِی فَأَدعُوهُم اِلَی الاسلام و اداءِ الزَّکاهِ فَمَن استجاب لِی جَمَعتُ زکاتَهُ و تُرسلُ اِلَیَّ یا رسول الله رسولاً لِإِبانِ کذاوکذا لِیأتِیکَ بِمَا جَمَعتُ مِنَ الزکاهِ فلما جمعَ الحارثُ الزکاهِ مِمَّن استجاب له وبلغ الإبانُ الذی اراد رسول الله أن یبعثَ إلَیهِ اُحتُبِسَ الرسول فَلَم یأتِ، فظن الحارثُ أَن قَد حَدَثَ فِیه سَخطِه من الله تعالی و رسوله علیه الصلاه والسلام فدعاسروات قومِه فقال لَهُن: رسول ُاللهِ کانَ وَقَّتَ لی وقتاً یرسل الی رسوله لِیَقبِضَ ما کانَ عَندَنا من الزکاهِ ولیس من رسول اللهِ علیه الصلاه و السلام الخَلفُ ولا أََری حَبسَ رسولِهِ الامن سخطه، فَانطَلَقُوا بِنا نأتی رسول الله و بعث رسولُ الله الولید بن عقبه بن ابی معیط، و هواخو عثمان رضی الله عنه لِاُمِّهِ الی الحارث لِیَقبِضَ ماکان عِندَهُ مما جَمَعَ مِن الزکاه، فلما ان سارَ الولیدُ إِلی ان بَلَغَ بعضَ الطریق فَرِق فَرَجَعَ فأتی

ص: 495

رسول الله فقال: اِنّ الحارث منعنی الزکاه واراد قتلی، فَضَرِبَ رسولُ الله البَعثَ اِلی الحارثِ، فَأَقبلَ الحارثُ باصحابِهِ حتی اذا استقبله الحارث و قد فَصَلَ عَنِ المَدِینه قالوا: هذا الحارث فلما غشیهم قال لهم: إِلی من بُعِثتُم؟ قالوا: إلیکَ قال: وَلِمَ؟ قالوا: إِن رسولَ الله بَعَثَ إِلیکَ الولید بن عقبهً، فزعم أَنَّکَ مَنَعتَهًُ الزکاهَ وأردتَ قَتلَهُ قال: لا والذی بَعَثَ محمداً بالحق ما رأیتُهُ بَتَّهً ولا أَتانِی، فلمّا دخل الحارثُ علی رسول الله قال: منعتَ الزکاهَ وأَردتَ قَتلَ رَسُولِی؟ قال: لا والذی بعثکَ بالحقِ ما رأیته بَتَّهً ولا أَتانِی، فلّما دخل الحارثُ علی رسول الله قال: منعتَ الزکاه وأَردتَ قَتلَ رَسولِی؟ قال: لاوالذی بعثکَ بالحقِ ما رأیته ولا رَانِی ولا اقبلتُ الاحین احتبس علی رسولِ رسولِ الله خَشیَهَ أن یکونَ سخطه من الله تعالی و رسوله فنزل: )یا ایهالذین آمنوا ان جاءکم( الی قوله سبحانه «حکیم»(1)

احمد، ابن ابی الدنیا طبرانی، ابن منده و ابن مردویه با سند معتبر از حارث بن ابی ضرار خزاعی نقل کرده اند که حارث گفت: به محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمدم مرا دعوت به اسلام نمود و من اسلام آوردم و به آن اقرار نمودم سپس مرا دعوت به پرداخت زکات نمودم آن را نیز قبول نمودم و گفتم: ای رسول خدا به نزد قوم خود برمی گردم و آن ها را به دین اسلام و پرداخت زکات فرامی خوانم، هرکس دعوتم را قبول کرد زکاتش را جمع آوری می کنم. ای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فلان وقت رسول و سفیری را بفرست تا آنچه از اموال زکات جمع آوری نمودم را نزد تو بیاورد. زمانی که حارث زکات را از کسانی که دعوتش را پذیرفتند جمع آوری کرد و وقت موعود فرا رسید رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم اراده کرد که یک سفیر را نزد حارث بفرستد، رسول نگه داشته شد و نزد حارث نیامد، حارث با خود فکر کرد شاید امری یا ناراحتی از طرف خدا و رسول پیش آمده است، سران و بزرگان قومش را فراخواند و به آن ها گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم وقتی را مشخص کرده اند تا در آن وقت یک سفیر را به نزدم بفرستد تا زکات ما را بگیرد. و رسول خدا هرگز خلاف وعده نمی کند، من نیامدن سفیر را چیزی جز ناراحتی نمی بینم، به نزد رسول

ص: 496


1- . الوسی، روح المعانی، ج 14، ص 218 و 217.

خدا می رویم، در حالی که رسول خدا ولیدبن عقبه را به عنوان سفیر فرستاده بود. عقبه برادر حضرت عثمان از طرف مادرش بود (برادر اخیافی) تا زکات را از حارث بگیرد، ولید کمی از راه را طی کرد ترسید و برگشت و نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمد و گفت: حارث زکات را به من نداده و خواست که مرا به قتل برساند، پیامبر گروهی را به نزد حارث فرستاد، حارث با یارانش به سمت رسول خدا به راه افتاده بود تا این که حارث در حالی وی را ملاقات کرد که از مدینه جدا شده بودند، گفتند: این حارث است زمانی که آن ها را ملاقات کرد، حارث گفت به کجا می روید؟ گفتند: به نزد تو می آمدیم. حارث گفت: چرا؟ گفتند: رسول خدا ولیدبن عقبه را نزد تو فرستاد و گمان کرد که تو زکات را به او ندادی و خواستی او را به قتل برسانی. حارث گفت: قسم به ذاتی که محمد را به حق مبعوث کرده است من هرگز او را ندیده ام و او به نزد من نیامده است. زمانی که حارث نزد رسول خدا آمد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: به سفیر من زکات نداده و قصد کشتن او را نمودی؟ حارث گفت: قسم به خدایی که تو را به حق مبعوث نموده است من او را ندیده ام و او هم مرا ندیده است و من نیامده ام مگر زمانی که دیدم نگه داشته شد سفیر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ترس از اینکه شاید خشم و غضبی از طرف خداوند و رسولش صورت گرفته باشد. آنوقت این آیه نازل شد )یاایهاالذین ان جاءکم( تا قول خداوند «حکیم».

این روایت به ما می فهماند که هر قول و حدیثی را نباید کورکورانه قبول کرد باید درباره آنچه به ما اطلاع داده می شود تحقیق و بررسی کنیم. اگر گروه هایی که مسلمین را تکفیر می کنند و خون آن ها را می ریزند به این گفتار خدا و رسول توجه می کردند هرگز چنین عمل غیر اخلاقی را مرتکب نمی شدند.

سومین علتی که باعث شده این اتفاق رخ دهد تعصب گرایی است که خود ناشی از ناآگاهی به امور اجتماعی و اخلاقی است. تعصب اگر به درستی تشخیص داده نشود و درمان نگردد بزرگ ترین بیماری فکری محسوب می شود که باعث فروپاشی اجتماع می گردد، چرا که اصلی ترین عامل انحراف از مسیرهای سودمند در زندگی به شمار می رود. تعصب یعنی اختلال فکری و سپس اختلال روانی و به دنبال آن اختلال در رفتار

ص: 497

و منش، تعصب انواع مختلفی دارد، از جمله: تعصب قومی، تعصب قبیله ای، تعصب فکری و اعتقادی، تعصب در خواهش ها و تعصب تربیتی، که خطرناک ترین نوعِ تعصب فکری و اعتقادی است، زیرا افق تعصب فکری محدود و برخاسته از خواهش های ذهنی است و شخص متعصب در شرایطی قرار می گیرد که جز فکر و اندیشه خویش به هیچ اندیشه ای دیگر نمی اندیشد و همه را مردود می شمارد. می توان تعصب فکری را بخل فکری دانست، چرا که به دیگران برای فهم اندیشه ها اجازه نمی دهد و این همان چیزی است که در گفت وگوهای جاهلان صورت خشونت می گیرد. شخص گرفتار هر کدام از انواع تعصب باشد از بعد روانی استقلال درونی خویش را از دست می دهد و در بعد اجتماعی سعی دارد دیگران را با خود هم عقیده سازد و این همان چیزی است که به وضوح در گروه های برجسته ی تکفیری مشاهده می شود تا آن جا که فتاوایی صادر می کنند که باید همه از آن پیروی کنند و در غیر این صورت محکوم به ضرب و شتم، قطع اعضای بدن و در نهایت اعدام می شوند. همان گونه که در فتواهای جدید گروه تروریستی داعش در سوریه آمده است: «ممنوع بودن گذاشتن لباس زن در فروشگاه ها در ملاء عام و استفاده کردن موادی مانند ژل برای مو»(1)

متخصصان جنگ نرم به خوبی توانسته اند با فرایندهایی از قبیل؛ اشاعة فرهنگی، نافرمانی مدنی، عملیات رسانه ای اذهان این گروه ها را دست کاری نمایند و نگرش آن ها را به مسلمین دیگر تغییر دهند و این امر نه تنها نتوانسته موجب تحول فکری شود بلکه باعث آشفتگی و بحران هویت شده و قتل و غارت را در کشورهای اسلامی ترویج داده است. به همین سبب مداخله سریع و موثر در این پدیده (تکفیر) مخرب برای همه کشورهای اسلامی ضروری است و می بایست کشورهای اسلامی هرچه سریع تر وارد عمل شده و به این وضعیت نامطلوب پایان دهد، از آن جایی که این آسیب ها ریشه دار هستند این را نیز می طلبد راهکارهایی مفید و سازنده و قوی ارائه شود تا توان مقابله با این عوامل و اسباب را داشته باشد.

ص: 498


1- . ویژه نامه کنگره بین المللی خطر جریان های تکفیری، شماره اول، 1393، ص 158.
راهکارها و شیوه های مقابله با تکفیر
اشاره

پس از آسیب شناسی برای تقویت و ایجاد اتحاد و انسجام؛ می بایست به راهکارهایی دست زد که از سویی مسلمانان را در مقابل گردباد اختلافات بیمه نموده و به نوعی پیش گیری قبل از درمان نماید و از سویی دیگر مرحمی باشد برای دردها و زخم های موجود. اینک به چند تا از راهکارهای مقابله با تکفیر می پردازیم.

1. جایگزین کردن تمدن میانه به جای تعصب گرایی

راه نجات از تعصب این است که با علم و درایت، تمدن میانه را جایگزین آن نماییم، چرا که تمدن میانه به علت دارا بودن منش و کردار شایسته و ارزش های اخلاقی به زوایای گوناگون فکری، روحی و جسمی انسان می نگرد و عشق به خوبی ها را در وی می پروراند. شعار تمدن میانه همکاری... به جای نبرد است. نبردهای کنونی که حاصل تلاش دانشمندان غربی (دشمنان اسلام) است در اصل برای رسیدن به آرمان ها و روزی و منابع گوناگون است. تمدن میانه می گوید اشتباه است که برای رسیدن به آرزوها و به دست آوردن روزی وزرق و برق دنیا به نبرد بپردازیم، زیرا نبرد، تلاش ها و توان ها را نابود می سازد، باید به جای نبرد و کشمکش به همکاری روی آورد، و برای موفقیت همکاری سه شرط اساسی وجود دارد:

الف) همکاران باید مطمئن باشد که روزی و نیازهایی که در پی آنند در عمل وجود دارد.

ب) همکاران به خود و همدیگر اعتماد داشته باشند و هرکس بی نهایت تلاش کند.

ج) حس برابری و همیشگی میانشان وجود داشته باشد.

رعایت این شرایط یعنی برانداختن نظام ماکیاولیسمی که شعارش این است فقط به فکر منابع خود باش.

یکی دیگر از نمونه هایی که تمدن میانه خواهان آن است همکاری فرهنگی است، اگر بشر می خواهد به خوشبختی برسد باید به جای نبرد، همکاری فرهنگی و تمدنی داشته باشند؛ یعنی باید از رفتار، منش، اخلاق، و مهارت های زندگی یکدیگر که زیر بنای

ص: 499

تمدن است بهره مند گردند بنابراین باید همه به این نکته پی ببرند که نبرد و کشمکش هیچ بازتاب مثبتی نخواهد داشت.

مهم ترین خواستة تمدن میانه آزادی است، همان گونه که می دانیم خرد، زمینه ساز اندیشه، تدبر و گزینش است و اگر به انسان حق گزینش داده نشود خرد متوقف و در نتیجه مهم ترین ویژگی انسان که او را از سایر موجودات متمایز می کند از بین می رود، تمدن میانه که از دین زایش یافته خواستار آزادی در تمام زمینه ها حتی بینش و عقیده است و در انتخاب دین اجباری نیست، پس هرگاه آزادی از ارزش های والا و گزینش های ایدئولوژیک جامعه سرچشمه بگیرد ارزش بسیاری دارد. پس بدون تردید در این برهه از زمان که سرگردانی روش های فکری، میان تندروی و نادانی و کژی از یک سو و ربودن و ولنگاری از دگر سو انسان ها را به تأمل وامی دارد تا کاستی ها - سستی ها و کژی هایش را سامان دهد، میانه روی یا پیاده نمودن تمدن میانه از مهم ترین مسائل دنیای امروز به شمار می رود و انسانیت به شدت نیازمند چارچوب های دینی، فکری، عقلی، شناختی و کاربردی آن است.

اما متاسفانه امروز درباره آزادی دیدگاه های متعددی وجود دارد که هر کدام از دریچه خاصی بدان می نگرند و هر کدام برای به کرسی نشاندن ایده های خود اقامه ی دلیل می نمایند. اما واقعاً آزادی چیست؟ اگر خوب به کاوش بپردازیم می بینیم از آن جا که انسان خود را ذاتاً مختار می داند یک نوع آزادی عمل برای خویشتن احساس می کند و این نوع آزادی را مطلق و بدون هیچ قید و بند می پندارد و خواهان آزادی کامل و از هر محدودیتی گریزان است. به این دلیل از هر ممنوعیتی که متوجه او گردد رنج می برد. آزادی حق طبیعی انسان است، حقی بالاتر از هر حق و ممنوعیتِ آن بالاتر از هر ممنوعیتی می باشد.

احزاب و مکاتبی که ندایِ آزادی سر می دهند ناگزیرند برای آزادی هدف و فلسفه بتراشند و بگویند آزادی پسندیده است برای این که خیر جمعی دارد، ولی مکتب اسلام می گوید: ای انسان تو را آزاد آفریدم و آن را جزئی از ذات تو قرار دادم، پس آزادی

ص: 500

حقی است بالاتر از هر حق همچون حق حیات، چنانچه هر انسانی حق دارد زندگی کند و هیچ کس نمی تواند این حق را از وی سلب نماید. تمدن میانه چنین آزادی را می طلبد، آزادی که در هر زمان و مکان و قرنی قابل تحقق است و بشر با وجود آن می تواند به پیشرفت و ترقی در امور دنیوی و اخروی نایل آید، وقتی آزادی در جامعه پایدار شد از رده ی آرمان های خیالی به درمی آید.

2. پرداختن به علم و دانش
اشاره

در طول تاریخ، علم و دانش، انگیزة اصلی برای عمل کردن به شمار می رود، در واقع، انسان بدون علم مرده است، چرا که جهالت با وجود آرمان های خوب بزرگ ترین دشمنی است که انسان در زندگی اش با آن برخورد می کند. توسعه و گسترش علم و دانش از جمله مواردی است که می تواند به خوبی با این بحران مقابله نماید و آتش اختلافات را خاموش نماید. با نگاهی کاوش گرانه می بینیم که دین مبین اسلام، مکرراً پیروان خود را به فراگیری از علم دعوت می نماید.

علم از منظر قرآن و روایات

الف) ) إِنَّ الَّذِینَ أُوتُواْ الْعِلْمَ مِن قَبْلِهِ إِذَا یُتْلَی عَلَیْهِمْ یَخِرُّونَ لِلأَذْقَانِ سُجَّدًا وَیَقُولُونَ سُبْحَانَ رَبِّنَا إِن کَانَ وَعْدُ رَبِّنَا لَمَفْعُولاً(؛(1) آن ها که پیش از آن علم و دانش دریافت کرده اند هنگامی که قرآن بر آن ها تلاوت شود به خاک می افتند و سجده می کنند و می گویند: منزه و پاک است پروردگار ما که وعده هایش قطعاً انجام شدنی است.

ب. )هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ(؛(2) آیا کسانی که می دانند و کسانی که نمی دانند یکسانند.

خلاصه کلام ظهور اسلام با دعوت از فراگیری علم و دانستن شروع شد: )اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ اقْرَأْ وَرَبُّکَ الْأَکْرَمُ الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ(؛(3) بخوان به نام

ص: 501


1- . سوره اسراء، آیات 108 - 107.
2- .زمر، آیه 9.
3- . علق، آیات 1 تا 5.

پروردگارت که جهان را آفریده، همان کسی که انسان را از خون بسته خلق کرده و بخوان که پروردگارت از همه گرامی تر است، همان کسی که به وسیله قلم تعلیم داده و به انسان آنچه را که نمی دانست آموخت. و مواردی دیگر مانند )اَفَلا یتفکرون( آیا اندیشه نمی کنید؟

اما چرا روزگار مسلمانان در ارتباط با علم و دانش رضایت بخش نیست، در حالی که هیچ دین و مسلکی تا این حد به علم و دانش و لزوم فراگیری آن اهمیت نداده است. در همین راستا رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: «اَلعِلم حیاهُ الاِسلامِ و عِمادُ الاِیمان»؛(1) علم مایه حیات اسلام و ستون ایمان است. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم حیات و بقای اسلام را در گرو علم دانسته است، پس اگر در جوامع اسلامی ارتقای سطح زندگی کمی و کیفی رضایت بخش نیست علتش بی توجه بودن به علم است.

در جایی دیگر رسول خدا می فرماید: «فَضلُ العلمِ احبُ اِلَیَّ من فَضلِ العِباده»؛(2) فضیلت علم در نزد من از فضیلت عبادت محبوب تر است.

ملاحظه می شود که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هم چقدر به علم و دانش اهمیت داده و حتی وجود و استمرار اسلام را در گرو آن دانسته است. اما متاسفانه شاهدیم که گروه های زیادی بر اثر بی علمی پیدا شده اند که با یدک کشیدن نام های اسلامی مسلمانان دیگر را تکفیر نموده و به مال، جان و ناموس آن ها یورش می برند، و این حرکت، ترفندی زیرکانه و علمی از سوی دشمنان اسلام است. بدون شک مقابله با دسائس سیاسی غرب بدون علم امکان پذیر نخواهد بود شاعر بزرگ محمد اقبال لاهوری چه زیبا به این موضوع می پردازد آن جا که می سراید:

قوّتِ افرنگ از علم و فن است از همین آتش چراغش روشن است

علم و فن را ای جوان شوخ شنگ مغز می باید نه ملبوس فرنگ(3)

ص: 502


1- . طاهری، محمدرضا، اسلام علم و تکنولوژی، فصل نامه ندای اسلام، شماره 8، ص 42.
2- . همان.
3- . بقایی، محمد، قلندر شهر عشق، 285 و 284.

باید امروز جهان اسلام تحولی بس عظیم و بزرگ در یادگیری علم ایجاد کنند و روی مغزها سرمایه گذاری کنند و مغزها را پرورش دهند، چرا که مغز کهربای علم است و ارزش مغز به دانش و علمی است که در آن نهفته است. امام جعفر صادق علیه السلام می فرماید:

«الملوک حکام علی الناس و العلماء حکام علی الملوک»؛(1) زمامداران بر مردم حکومت می کنند و دانشمندان بر زمامداران.

رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: «اطلبوا العلم من المهد الی اللحد»؛(2) ز گهواره تا گور دانش بجوی. یعنی این که علم فصل، زمان و مکان معینی ندارد. یا آنجا که می فرماید: «اطلبوا العلم و لوبالصین»(3) دنبال فراگیری علم بروید اگرچه که در چین باشد. پس هرچه هست و هرگونه تکامل، تحول، پیشرفت، رفاه، سعادت و خوشبختی ناشی از علم و دانش است. بنابراین سعادت بشری در علم می باشد، زیرا تنها به واسطه علم انسان می تواند به علل و فلسفه هر موضوعی در زندگی فردی و اجتماعی پی ببرد و از نظر فلاسفه تنها راه به سوی مدینه فاضله علم است، شرافت انسان در علم اندوزی است نه در جنگ و کردن گشی و قتل و غارت، دانش، رمز و رازِ پیشرفت و بقای انسان است و سرنوشت هر جامعه ای بستگی به میزان بار علمی آن دارد و اهل علم، متفکران و قلم به دستان سرمایه های اصلی هر جامعه هستند و در جهت رشد و ارتقای آنان باید کوشید. چرا که علما و اندیشمندان، مشعل داران هدایت اند، و آن ها هستند که با فقاهت و فهم وسیع هم خویش را و هم بندگان خدا را از خطای در رأی و فساد فکری مصون می دارند و ظلمت، اوهام و خزعبلات شیطانی و نفسانی را به روشنایی، واقعیت ها و حکمت ها تبدیل می کنند. پس کسانی که امروز فتواهای تکفیری صادر می کنند که بر اثر آن عده زیادی از مسلمین علیه یکدیگر شورش می کنند با خطر کم علمی مواجه هستند، چرا

ص: 503


1- . طاهری، محمدرضا، پیشین.
2- . همان.
3- . همان، ص 43.

که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: «مَن اشار عَلی اخیه بأمرِ یعلم ان الرشد فی غیره فقد خانَهُ»؛(1) کسی که برادرش را به کاری راه نماید و بداند که راه رشد و رستگاری و فلاح و بالندگی وی در غیر آن کار است، در حقیقت به او خیانت ورزیده است.

اما متاسفانه امروز پایگاه های اینترنتی و شبکه های ماهواره ای وجود دارند که در آن ها مفتیان بی صلاحیت، فتواهای خطیری از قبیل فتوای تکفیری، صادر می کنند که باعث خون ریزی و قتل و آشوب در جامعه گردیده است، مسلمین چگونه می تواند دین و دنیای خود و هم چنین آینده فرزندان خود را به دست کسانی بسپارند که بی محابا در مورد مسائلی که علمای بزرگ جهان توقف کرده اند فتوا صادر می کنند.

دکتر عایض القرنی، پیرامون جایگاه خطیر فتوا می گوید: «امروزه فتوای شرعی به مزایده گذاشته شده است، افراد زیادی دیده می شوند که با کمترین سرمایه های علمی و دانش شرعی، بدون تأمل و پرهیزگاری، درباره مسائل عمومی بزرگ فتوا می دهند، حتی با شش نفر دانش آموز و دانشجو تنها خود را گروه رستگار و فرقه ی ناجیه تصور می کنند و دیگران را گمراه، مرتد، دروغگو و گناهکار می دانند. از نظر آنان دولت مردان، کافر؛ نویسندگان، زندیق؛ شاعران، فاجر؛ عالمان، درباری؛ دعوتگران، فریب کار؛ کارمندان، ستمگر و بازرگانان، خیانت کار هستند.»(2)

بدون تردید هرگاه علم و دانش به انسان نالایق برسد تاریکی و اوهام بر عقل ها و دل ها مستولی می شود و حشرات فتنه در فضا ظاهر می گردند، آن ها با اساطیر و نوآوری ها بر جهان حاکم می شوند و در نتیجه، ضلالت و گمراهی و انحراف همه جا را فرا می گیرد و موجب تباهی و فلاکت انسانیت می گردند همان گونه که امروز در اکثر ممالک اسلامی مشاهده می کنیم که افراد نالایق و کم علم چگونه مردم را به فلاکت کشیده اند و حتی بناهای اسلامی را ویران می کنند.

ص: 504


1- . خطیب تبریزی، عبدالله، بلوچ، فیض محمد، ترجمه و شرح مشکاه المصابیح، ج 1، ص 601.
2- . همان، ص 602.

پس بر کشورهای اسلامی لازم و ضروری است که به مسئله تعلیم و تعلم اهمیت دو چندان دهند و برای گریختن از وادی جهل و نادانی تلاش وافر نمایند و مردم را از حقایق سیراب کنند تا آن ها حقایق را نصب العین و آویزه گوش خود قرار دهند، زیرا مهم ترین راه خروج از چنین مصیبت بزرگ و وحشتناک (جریان تکفیر در جهان) کسب علم و دانش است، چون علم مایه افتخار و باعث پیشرفت، ترقی، تکامل و تعالی ایمانی، اخلاقی، عرفانی، عبادی، سیاسی، فرهنگی، نظامی و اقتصادی است و کم بودن یا عدم آن باعث رکود و جمود، انحطاط و عقب ماندگی و قهقرا و ارتجاع است.

مهم ترین موضوع در مسئله تعلیم عمل به آن است، چرا که اگر به دانش عمل نشود مانند سمّی است که انسان آن را بنوشد. امام محمد غزالی) در جمله ای بسیار کوتاه و پرمحتوا می گوید: «عمل بدون علم، محال است و علم بدون عمل جنون».(1) آری محال است که بدون علم بتوانیم جامعه اسلامی را به اوج قلّه فلاح و رستگاری برسانیم پس باید دانش کسب کرد و به آن عمل نمود.

3. اتحاد و پرهیز از اختلاف

یکی دیگر از مسائلی که باعث جلوگیری از جریان تکفیری می شود، مسئله اتحاد و انسجام مسلمین و دوری از تفرقه و نزاع است.

در ابتدا بیان کردیم که نزاع و درگیری، باعث از بین رفتن ابهّت می گردد. وقتی از وحدت سخن می گوییم منظورمان وحدت در سایه دین است، چرا که در طول تاریخ از طرف اندیشمندان و صاحب نظران معیارهای متعددی ارائه شده من جمله: وحدت براساس منافع ملی، قومی- جغرافیایی، سیاسی و طبقاتی، اما هیچ کدام نتوانسته به دل ها راه پیدا کنند، چرا که دایرة هر کدام محدود است و نمی تواند همه انسانیت را در خود بگنجاند، تنها وحدت در سایه ایمان است که می تواند بشریت را در یک آن واحد در خود بگنجاند زیرا ملاک فقط ایمان است نه چیز دیگر. قرآن و احادیث پیامبر بزرگ ترین معیارهای وحدت می باشد.

ص: 505


1- . همان، ص 548.

قرآن انسانیت را امت واحده دانسته و می فرماید: )کَانَ النّاسُ اُمَّهً واحِدَهً فَبَعَثَ اللهُ النَّبِیّینَ مُبَشِّرِین و مُنذرِینَ((1) در این آیه، امت واحد یعنی یک گروه اند براساس توحید، ایمان و عبادت، و انحراف از اصول و روی آوردن آن ها به سوی خرافات، اختلاف و تفرقه محسوب می شود.

رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: «تری المُؤمِنِینَ فِی تراحِمِهِم وَ نَوادِّهِم و تعاطُفِهِم کَمَثَلِ الجَسَدِ، اِذَا اشتکی مِنه عُضوٌ تَدَاعَی لَه سائرُ الجَسَدِ بِالسَهرِ وَالحُمّی»؛(2)

می بینی مسلمانان را در تراحم و شفقت به یکدیگر و در دوستی و عطوفت باهم، مانند یک جسد که هرگاه عضوی از آن احساس درد کند تمام اعضای بدن مبتلا به تب و بی خوابی می گردد.

در جایی دیگر می فرماید:

«مَن لَم یهتم بِاُمورالمسلمین فَلَیسَ مِنهُم»؛(3) هرکس به اوضاع مسلمانان اهتمام نورزد (و بی تفاوت باشد) او از مسلمانان نیست.

پس باید بازگشت به قرآن و سنت، شعار مسلمین به عنوان محور وحدت قرار گیرد تا مسلمین براساس همین محور گرد هم آیند. در حقیقت ایجاد امت واحده اسلامی پاسخ به فرمان الهی درباره وحدت و اجتناب از تفرقه است موضوع وحدت را می توان در آیات متعددی از قرآن من جمله: آیات 103 و 105 سوره آل عمران، آیه 92 سوره انبیاء، آیات10 و 13 سوره حجرات بررسی کرد، وجود آیات متعدد در این باره نشانه اهمیت این موضوع است.

اگر امروز از وحدت اسلامی سخن به میان می آید به این معنا نیست که مرزهای جغرافیایی را از میان برداریم بلکه بدین معناست که کشورهای اسلامی باهم وحدت عملی داشته باشند و درک متقابل و تعامل مناسب درخصوص موضوعات مشترک.

ص: 506


1- . بقره، آیه 313.
2- . حسنی ندوی، علی، آئین زندگی، م قاسمی، محمدقاسم، ص 204.
3- . همان، ص 162.

مسلمین باید بدانند که اختلاف، توان و نیرو را به بیراهه می کشاند و به قول مقام معظم رهبری (مدظله) این آثار زیبان باری را دارد:

1. سوق امکانات و توان کشور به بیراهه؛

2. دراز شدن دست به سوی بیگانه؛

3. فداشدن مصالح و منافع کشور،

4. ناامیدی ملت؛

5. تمایل به دیکتاتوری؛

6. به هدر رفتن زحمات؛

7. راه استیلای دشمن؛

8. رد زمزمه های تفرقه؛

9. مفاهیم مشتبه، عامل تفرقه.(1)

بدون شک تفرقه، فرهنگی باشد یا اجتماعی، سیاسی، نظامی و یا اقتصادی صدمات عمده ای بر پیکر امت اسلامی وارد می کند، پس می بایست از آن پرهیز کرد و به وحدت که امری معروف است و باعث به وجود آمدن صلح و آرامش در دنیا می شود چنگ زد. آری، اگر سلیقه ها را کنار گذاشته، تنها تسلیم قانون خدا باشیم، به وحدت نزدیک تریم.

با بررسی دقیق و موشکافانه به آیات و احادیث در باب وحدت پی می بریم که اسلام می کوشد تا همه انسان ها را در نهایت در یک جامعه جهانی واحد گرد آورد و از انسان ها می خواهد با حفظ اصول در یک جامعه کلان و واحد جهانی گرد هم آیند، و علت این که در اسلام تا این حد بر مسئله وحدت و یکپارچگی تاکیده شده آن است که مردم فقط در سایه وحدت و همبستگی می توانند موانع انجام هر کاری را از سر راه بردارند و با استفاده از تمام توان، استعداد و قدرت اراده و انگیزه ای که در یک جا جمع شده است، به مقصد مورد نظر خویش برسند.

ص: 507


1- . فرزندی، عباسعلی، همگرایی جهان اسلام در اندیشه امام خمینیŠ و مقام معظم رهبری (مدظله)، ص 302 تا 305.

و علت دیگر آن که وحدت و همبستگی یکی از مواردی است که تداوم و پایداری نظام ها و ملت ها به آن بستگی دارد و به همین دلیل تمامی ملل برای وحدت و یکپارچگی اهمیت خاصی قائل شده اند و برای حفظ این امر خطیر برخی امور را در فرهنگ خود مقدس و مهم شمرده و آن ها را محور همبستگی خود قرار داده است؛ به عنوان مثال اگر به جنگ های صلیبی که علیه مسلمانان برپا شد دقت کنیم می بینیم بهترین حربه ای که مسیحیان برای اتحاد خود به کار گرفتند دین بوده است، یا در جنگ جهانی دوم آلمان ها برای همبستگی خود از عنوان نژاد برتر استفاده کردند. در این خصوص دین اسلام از سایر ادیان مستثنی نبوده و اهمیت خاصی برای این موضوع قائل شده است و قرآن کریم بر این نکته تأکید کرده که وحدت مایه استواری و نیرومندی و اختلاف موجب شکست و از کف دادن قوت است.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از بعثت تا رحلت همواره در آموزش های خود و حتی در عمل، در جهت نفی تفرقه و نزاع و تحکیم پایه های وحدت، اخوت و همدلی میان مسلمین و حتی تفاهم با غیر مسلمین و غیر معارض از اهل کتاب تلاش نموده است.

بنابراین اگر امروزه همه فرقه ها قرآن و سنت را مرجع بدانند وحدت و یکپارچگی حاکم می شود و اختلافات و این همه نزاع و درگیری و ریختن خون های بی گناه و حرمت شکنی ها و تخریب بناهای مقدس اسلامی از میان برچیده شده و جریان تکفیر خاتمه می یابد.

4. انتقال رهبری جهان از اروپا به کشورهای اسلامی

یکی دیگر از راه های برون رفت از این معضل بزرگ این است که رهبری جهان و سکّان زندگی از دست استعمارگران که وظیفه انسانی خود را انجام نمی دهند به دست پاک و ماهر انتقال یابد، زیرا انتقال رهبری از انگلیس به آمریکا و یا به کشورهای تروریست پرور دیگر، مانند انتقال پارویی است که از دست راست به دست چپ سپرده می شود. تحول اساسی و موثر انتقال رهبری است، از اروپا یا به معنای وسیع از

ص: 508

کشورهای که جاهلیت و مادی گری رهبری آن ها را به دست دارد به جهان اسلام که سید و سالار ما محمد صلی الله علیه و آله و سلم با رسالت ابدی و دین فرزانه اش رهبری آن را به دست دارد.

امروزه جهان اسلام به دنبال اروپا در حال حرکت است، و این واقعیتی تأسف بار است که مسلمین در گوشه و کنار دنیا تبدیل به هواداران جاهلیت اروپایی و سپاهیان داوطلب آن شده اند. مسلمین به جای این که فرماندهان سپاه اسلام باشند به این دل خوش کرده اند که دنباله روان لشکر جاهلیت باشند، اخلاق جاهلی و اصول فلسفة اروپایی بسانِ الکتریسیته در سیم های برق در وجودشان راه یافته است، از این رو در بعضی ممالک اسلامی در بسیاری از مظاهر و آثار مسلمانان مادی گری غربی نمایان است. روی آوردن به شهوات، حرص و آز برای زندگی آسان شده است.

جهان امروز را مادی گری تنگ نظر که جز سود صاحبش به چیز دیگر نمی اندیشد و جز شهوت و پرستش لذت ها چیز دیگری نمی شناسد تنگ کرده است، جهان امروز را خودخواهی و انانیت که اجازه نمی دهد در اقلیمی وسیع دو انسان بگنجد، خفه کرده است، بدین ترتیب شهرهای وسیع تبدیل به سوراخ حشرات شده و مردم مانند کودکان از تصرف در اموالشان بازداشته شدند، زمین با همه فراخی اش تنگ شده و مردم نیز از زندگی بیزار شده اند. این چه اتاق فکری است و چگونه جهان را اداره می کند که مردم در سایه تمدن و فرهنگ در بندها و زنجیرها در آمده اند و همواره مورد تهدید قحطی های ساختگی و حقیقی، جنگ های داخلی و اعتصابهای هفتگی شده است. اتاق فکری بین الملل که در آن سران کشورهایی از قبیل انگلیس و آمریکا وجود دارند و به وسیله آن ها و هم نوعانشان اداره می شود، چه برنامه هایی را تدارک دیده اند که هر روز در خیابان ها باید خون جاری شود و روزانه افراد زیادی بی گناه طعم مرگ را بچشند؟ این چه نوع حفاظت از حقوق بشر و کرامت انسانی است که به مال، ناموس و خون افراد رحم نمی شود؟

بزرگان جریان های تکفیری از چه کسانی خط و مشی می گیرند؟ اصلاً این چه سیاست و هندسه ای است که این پدیده خطرناک به وجود آمده است؟ بدون شک فشارهای سیاسی امروز به مراتب فجیع تر از فشارهای سیاسی قرون وسطی است.

ص: 509

آری امروز از هر روز دیگر عظمت رسالت دین اسلام نمایان تر است. اکنون هنگام آن فرارسیده که رهبری جهان و یا به عبارتی دیگر اتاق فکر بین الملل از جاهلیت به اسلام انتقال یابد، چرا که اسلام هرگز رسالتش را با مظاهر تمدنی که اروپا بر جهان عرضه می کند به انجام نخواهد رساند، بلکه جهان اسلام، رسالتش را با روح و قدرت معنوی به انجام می رساند.

امروز جهان در نتیجه این رهبریِ غرب، بر دهانة آتشفشان قرار گرفته است و نیاز به رهبری اسلامی دارد که پیامش رهایی از تاریکی ها و رفتن به سوی نور و از تنگنای دنیا به فراخنای آن و از ظلم ادیان به عدالت اسلام است. در شرایط حساس و بغرنج کنونی وظیفه مهم رهبران جهان اسلام سازمان ها و دولت های اسلامی کاشتن ایمان در قلوب مسلمانان است. باید از کلیة ابزارهای جدید و قدیم، راه های نشر و تعلیم، مانند دید و بازدید دعوت گران دینی از شهرها و روستاها، ترتیب دادن درس ها و سخنرانی ها، انتشار کتاب ها و مقالات، و هم چنین از رسانه ها گروهی مانند صدا و سیما، روزنامه ها و تمام تجهیزات جدید استفاده نمایند. باید بکوشند تا در کالبد این انسان هایی که قتل و خون خواری را سرلوحۀ کار خود قرار داده اند حیاتی جدید بدمند و روح اخلاق، فضیلت، امانت و اقتصاد صالح را در آن ها ایجاد کنند. باید تلاش کنند تا فرهنگ قرآنی و سنت نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در جامعه پیاده شود، چرا که قرآن و سنت دو نیروی بزرگ و عظیمی هستند که می توانند در هر برهه از زمان علیه دوران جاهلی انقلابی بزرگ به راه اندازند و آتش حماسه و ایمان را برافروزند و از امت زبون و خوار امتی سلحشور و بیدار برافروخته و سراپا خشم و غضب علیه نظام های ظالم پدید آورند.

اگر راه کتاب و سنت به دل ها باز شود با تاثیری که می گذارند تنشی بین ایمان و نفاق به وجود خواهد آمد که همگان را به حیرت می اندازد.

اما نکته قابل توجه این است زمانی این انتقال امکان پذیر است که جهان اسلام، توانایی لازم و آمادگی کامل در علوم، صنعت، تجارت و فنون نظامی را داشته باشد و در تمام زمینه ها از غرب بی نیاز باشد، امور زندگی اش را خودش بچرخاند و منابع

ص: 510

زیرزمینی اش را خودش استخراج نماید، با ناوگان و کشتی های خودش آب های اطرافش را بشکافد، با تانک ها، موشک ها و تسلیحات ساخت خودش با دشمنش مبارزه و صادراتش بر وارداتش افزایش یابد. این کار ممکن نیست مگر با تعلیم و فراگیری علم و دانش که قبلاً بیان نمودیم. باید قبول کرد تا زمانی که جهان اسلام در علم، سیاست و صنعت و تجارت به غرب متکی باشد غرب، خونش را می مکد و هر روز دست آوردهای آن بازارهای جهان اسلام را فتح می کند و سرمایه اش را به یغما می برد.

جهان اسلام می بایست علوم جدید را به گونه ای ساماندهی کند که با روح و رسالت وی همنوا باشد. جهان اسلام در گذشته با زعامت علمی خویش بر جهان قدیم تسلط داشت و به همین دلیل بود که در اندیشه و فرهنگ جهان نفوذ کرد و در درون ادبیات و فلسفه اش راه یافت. اگر جهان اسلام می خواهد امروز هم مثل گذشته باشد و با عقل خود بیندیشد و روی پای خود بایستد باید با این ذلت مبارزه کند و دارای شخصیت ها، مغزها و نویسندگانی باشد که فرهنگ غرب را نقد و بررسی کنند و نوشته ها و نظریاتشان را جرح و تعدیل نمایند و در علوم چنان مهارت داشته باشند که خاورشناسان بزرگ از آنان استفاده کنند و تشنگان علم و دانش اگر قبلاً به مراکز علمی اروپا و آمریکا روی می آوردند از این پس به کشورها و مراکز علمی اسلامی روی آورند. بنابراین با آمادگی روحی، تکنیکی و نظامی و استقلال آموزشی است که جهان اسلام می تواند به پا خیزد، رسالتش را ادا کند و جهان را از نابودی تهدیدکننده نجات دهد، چرا که رهبری جهان امری ساده نیست بلکه جدی و نیازمند تلاش و کوشش گسترده، مبارزه و جهاد و آمادگی کامل است. و این امر مهم را فقط جهان اسلام می تواند به عهده بگیرد.

اینک که علل به وجود آمده جریان های تکفیر را دریافتیم و از راهکارهای مقابله با آن آگاه شدیم، امید است که بتوانیم با استعانت از ذات پروردگار این امر خطیر و طاقت فرسا را از میان جامعه اسلامی ریشه کن نمائیم و آرامش و امنیت را به جامعه اهدا کنیم تا همگان بتوانند با آسودگی خاطر به زندگی خود ادامه دهند و سیر تکاملی خویش را به پایان برسانند. «و ما ذلک علی الله بعزیز»

ص: 511

منابع
اشاره

قرآن کریم.

الف. کتاب ها

1. آلوسی البغدادی، ابی الفضل شهاب الدین السید، محمود، روح المعانی، دارالفکر، بیروت 1997م.

2. بقایی، محمد، قلندر شهر عشق، نشر اقبال، تهران 1382ش.

3. حسنی ندوی، سیدابوالحسن، علی، آیین زندگی در پرتو کتاب و سنت، محمد قاسم قاسمی، شیخ الاسلام احمد جام، تربت جام، 1386ش.

4. حسنی ندوی، سیدابوالحسن، علی، کندکاوی در اوضاع جهان و انحطاط مسلمین، عبدالکریم عثمانی، نشر احسان، تهران 1388ش.

5. خطیب تبریزی، عبدالله، ترجمه و شرح مشکوه المصابیح، فیض محمد بلوچ، خواجه عبدالله انصاری، تربت جام 1388ش.

6. الراوی، احمد، میانه روی و تمدن، کانون ترجمه فارسی، نشر آوای اسلام، تربت جام 1386ش.

7. الزحیلی، وهبه، میانه روی از دیدگاه دین و فرهنگ، کانون ترجمه فارسی، نشر آوای اسلام، تربت جام 1386ش.

8. عاکف، محمود عبدالله، تمدن میانه، نقش.. خاستگاه، کانون ترجمه فارسی، تربت جام، نشر آوای اسلام، تربت جام 1386ش/

9. العود، سلمان، سخنی پیرامون وحدت، کانون ترجمه فارسی، نشر آوای اسلام، 1386ش.

10. فرزندی، عباسعلی، همگرایی جهان اسلام در اندیشه امام خمینیŠ و مقام معظم رهبری (مدظله)، دبیرخانه شورای برنامه ریزی مدارس علوم دینی اهل سنت، تهران 1390ش.

11. المطوع، عبدالعزیز، تعصب ویرانگر فرهنگ ها، کانون ترجمه فارسی، آوای اسلام، تربت جام 1386ش.

ب. مجلات

1. آموزش و پرورش، «پیام بیداری و رهایی و ایجاد اختلاف ابزار همیشه دشمنان»، حبل المتین، سال اول، شماره دوم، 1391ش.

2. دهقان، عبدالقادر، «از قارون تا شارون»، ندای اسلام، سال هفتم، شماره اول، 1385ش.

3. ذوالفقار طلب، مصطفی، «بازگشت به قرآن معیار وحدت امت اسلامی»، حبل المتین، سال اول، شماره اول، 1391ش.

4. سپری، فریدون، «اسلام و دانش»، ندای اسلام، سال دوم، شماره چهارم، 1380ش.

5. طاهری، محمدرضا، «اسلام علم و تکنولوژی»، ندای اسلام، سال دوم، شماره چهارم، 1380ش.

6. عثمانی، عبدالحکیم، «حاکمیت اسلام»، ندای اسلام، سال دوم، شماره چهارم، 1380ش.

7. قاسمی، زهرا، «تبیین و بررسی مفهوم جنگ نرم در اندیشه مقام معظم رهبری»، حبل المتین، سال دوم، شماره سوم و چهارم، 1392ش.

8. کنگره بین المللی خطر جریان های تکفیری، «مکر تکفیر»، شماره اول، خردادماه 1393.

ص: 512

جلد 4

مشخصات کتاب

سرشناسه: کنگره جهانی جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام

(نخستین: 1393: قم)

عنوان و پدیدآور: مجموعه مقالات کنگره جهانی جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام/ تهیه کننده کنگره جهانی جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام؛ به کوشش مهدی فرمانیان

مشخصات نشر: قم: دارالاعلام لمدرسة اهل البیت (ع)، 13-

مشخصات ظاهری: ج.

شابک (ج.4): 978-600-7667-05-7 (V.4)

شابک (دوره): 978-600-94805-3-1 (V.SET)

وضعیت فهرست نویسی: فیپا

یادداشت: فهرست نویسی بر اساس جلد چهارم: 1393

یادداشت: کتابنامه

موضوع: تکفیر - کنگره ها

موضوع: تکفیر - مقاله ها و خطابه ها

موضوع: سلفیه - عقاید - مقاله ها و خطابه ها

موضوع: مجتهدان و علما - نظریه درباره سلفیه - مقاله ها و خطابه ها

موضوع: مجتهدان و علما - نظریه درباره تکفیر - مقاله ها و خطابه ها

موضوع: تکفیر - کشورهای اسلامی - مقاله ها و خطابه ها

شناسه افزوده: فرمانیان، مهدی، 1352- ، گردآورنده

رده بندی کنگره: 1393 ج.4 3م9ک/3/225 BP

رده بندی دیوئی: 416/297

کنگره جهانی «جریان های اف-راطی و تکفی-ری از دیدگ-اه علم-ای اسلام»

قم، خیابان شهدا، نبش کوچه22، پلاک618

تلفن: 37842141-025

ایمیل: info@makhateraltakfir.com

وب سایت: www.makhateraltakfir.com

مجموعه مقالات کنگره جهانی «جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام»

جلد چهارم

تهیه کننده: کنگره جهانی «جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام»

به کوشش: مهدی فرمانیان

ناشر: دارالإعلام لمدرسة اهل البیت:

سرویراستار: ابوالفضل طریقه دار

صفحه آرا: حمزه زاهدی

ناظر چاپ: سید محمد موسوی

طراح جلد: محمد مهدی اسعدی

نوبت چاپ: اول، 1393

شمارگان: 1000 جلد

چاپ و صحافی: سلیمان زاده

قیمت: 25000 تومان

قم، خیابان شهید فاطمی، کوچه شماره2، فرعی اول، پلاک 31

تلفن: 37740729-025 ایمیل: info@darolelam.ir

وب سایت: darolelam.ir

کلیه حقوق این اثر برای کنگره محفوظ می باشد.

ص:1

اشاره

بسم الله الرحمن الرحیم

ص:2

ص:3

مجموعه مقالات کنگره جهانی «جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام»

مجموعه مقالات/جلد چهارم

قم/1393

ص:4

ص:5

اعضای ستاد برگزاری کنگره

«جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام»

ریاست کنگره: حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی(دام ظله)

دبیر علمی کنگره: حضرت آیت الله العظمی سبحانی(دام ظله)

رئیس ستاد و قائم مقام دبیر علمی: حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید مهدی علی زاده موسوی

دبیر کمیته علمی کنگره: حجت الاسلام و المسلمین دکتر مهدی فرمانیان

مسئول اجرایی کمیته علمی: جناب آقای محمد علی موحدی پور

مسئول مقالات اهل سنت داخل: حجت الاسلام و المسلمین محمد رضا خوشخو

مسئول دفتر کمیته علمی: جناب آقای سید محمد مهدی عمادی

مسئول هماهنگی مقالات: جناب آقای عباس صادقی خواه

سرویراستار: جناب آقای ابوالفضل طریقه دار

ویراستاران: سلمان رحیمی، محمد زارعی حبیب آبادی و برخوردار.

گروه تبارشناسی جریان های افراطی و تکفیری

مدیر گروه: حجت الاسلام و المسلمین دکتر مهدی فرمانیان

دبیر گروه: جناب آقای محمد حسن بهشتی

اعضای شورای علمی گروه:

حجت الاسلام و المسلمین اسد علیزاده

دکتر محمد الله اکبری

حجت الاسلام و المسلمین مهدی پیشوایی

حجت الاسلام و المسلمین دکتر جباری

حجت الاسلام و المسلمین جبرئیلی

حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید لطف­الله جلالی

دکتر داداش نژاد

استاد علی اصغر رضوانی

حجت الاسلام و المسلمین محمد­طاهر رفیعی

استاد قاسم صفری (جوادی)

حجت الاسلام و المسلمین حمیدرضا مطهری

حجت الاسلام و المسلمین دکتر ملک مکان

ص:6

حجت الاسلام و المسلمین نیکزاد

حجت الاسلام و المسلمین محمدهادی یوسفی غروی

گروه ریشه یابی افکار تکفیری

مدیر گروه: آیت الله حسینی قزوینی

دبیر گروه: حجت الاسلام و المسلمین حبیب عباسی

اعضای شورای علمی گروه:

حجت الاسلام و المسلمین محمدجواد ابوالقاسمی

استاد سید رضا بطاط

حجت الاسلام و المسلمین فلاح الدوخی

حجت الاسلام و المسلمین حسین رجبی

حجت الاسلام و المسلمین اکبر روستایی

آیت الله نجم الدین طبسی

حجت الاسلام و المسلمین محمدجعفر طبسی

حجت الاسلام و المسلمین سید محمد یزدانی

گروه جریان های افراطی و تکفیری و پیامدهای سیاسی آن

مدیر گروه: حجت الاسلام و المسلمین دکتر منصور میراحمدی

دبیر گروه: جناب آقای مختار شیخ حسینی

اعضای شورای علمی گروه:

دکتر شهروز ابراهیمی

دکتر محمد پزشکی

دکتر حسین پوراحمدی

دکتر مسعود پورفرد

دکتر محمد علی حسینی زاده

دکتر صادق حقیقت

دکتر رضا خراسانی

دکتر محمد ستوده

حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید کاظم سید باقری

حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمود شفیعی

دکتر عبدالوهاب فراتی

دکتر ناصر قربان نیا

ص:7

سرکار خانم دکتر نجمه کیخا

دکترشریف لک زایی

دکتر عنایت الله یزدانی

حجت الاسلام و المسلمین دکتر یزدانی مقدم

گروه بررسی راه کارهای برون رفت از افراط و تکفیر

مدیر گروه: جناب آقای دکتر حسن بیگی

دبیر گروه: جناب آقای دکتر سید جواد امینی

اعضای شورای علمی گروه:

دکتر اکبر استرکی

دکتر سیامک باقری

دکتر هادی جمشیدیان

دکتر حمید رضا حاتمی

دکتر علیرضا خراشادی زاده

جناب آقای محمدرضا خسروی

دکتر سید محمود رضا شمس دولت آبادی

حجت الاسلام و المسلمین محمد حسن دهقان

جناب آقای حمید رحمتی

جناب آقای بهرام رضایی

جناب آقای محمود زرین ماه

جناب آقای عباس عظیمی کیا

جناب آقای مجید فقیه

دکتر سید ضیاءالدین قاضی زاده

جناب آقای علیرضا کیقبادی

جناب آقای علی محمد رضایی

جناب آقای احمد مزینانی

جناب آقای مهدی مزینانی

دکتر عبدالله هندیانی

مسئول ستاد بین الملل: حجت الاسلام و المسلمین سید محمود وزیری

معاون مسئول بین الملل: حجت الاسلام والمسلمین محمد رضا خوشخو

مسئول دفتر بین الملل: جناب آقای مرتضی احمدی

ص:8

مسئول ستاد اجرایی: حجت الاسلام و المسلمین سید محمدعلی موسوی نسب

مسئول دبیرخانه مرکزی: جناب آقای سید جمال الدین طباطبایی

مسئول دفتر دبیرخانه: جناب آقای سید محمد باقر باقریان موّحد

مسئول مکاتبات دبیرخانه مرکزی: جناب آقای محمد مهدی فضلی

مسئول امور مالی: جناب آقای ابوالفضل سعادتی

مسئول سایت: حجت الاسلام والمسلمین سید مصطفی طباطبایی شیرازی

مسئول فناوری: جناب آقای مجتبی تمیمی

مسئول کمیته مدعوین داخلی: حجت الاسلام والمسلمین علی اصغر ضیایی

مسئول کمیته فرهنگی - تبلیغی: حجت الاسلام و المسلمین علی مولایی

مسئول کمیته رسانه: جناب آقای ابوالفضل صالحی

مسئول کمیته اسکان: جناب آقای سید رضا حسینی

ص:9

فهرست مطالب

مقدمه حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی(دام ظلّه)؛ ریاست عالی کنگره 11

مقدمه دبیر علمی حضرت آیت الله العظمی سبحانی(دام ظلّه) 13

دیباچه 19

بخش اول:

تبارشناسی جریان های افراطی و تکفیری

تفاوت میان جنبش های انقلابی و جریانات تکفیری و تروریستی 27

احمد مصطفی، علا حسن مصطفی

ارتباط اسلام ستیزی با جریان های تکفیری 45

محمد خلیل

جریان های تکفیری و خطرهای آن برای امت اسلامی و بشریت و عوامل شکل گیری آن 75

شیخ محمد علی کیوه

در گذر تکفیر فکری و تکفیر جنایت کارانه 101

جعفر محمد حسین فضل الله

خطر تکفیر برای جوامع اسلامی 109

صلاح الدین سنوسی حسن

خطر گروه های تکفیری علیه اسلام و مسلمانان 119

عبدالمجید عمار

جریانات تکفیری و تخریب بناهای اسلامی (در عراق به عنوان نمونه)

125

ندی علیوی لعیبی

تکفیر 157

مهدی رعد

چگونگی پیدایش تکفیر و خارجی گری 175

احمد راسم النفیس

تمدن اسلامی و جریان های تکفیری 185

نازیه علی صالح

ص:10

سلفی گری و تکفیر در تونس میان گفتمان النهضة و دیگر گفتمان های بومی 205

پیترو لانگو

چه کسی تجددخواهی اسلامی را هدایت می کند؟ (تمرکزی بر لیبی) 221

انریکو گلوپینی

بخش دوم:

ریشه یابی افکار تکفیری

قرآن کریم و همزیستی مسالمت آمیز در جامعه بشری 231

وجدان فریق عناد

قرائتی امروزین از اندیشه سلفی گری پژوهشی تحلیلی در مورد مبانی و اهداف 249

احسان محمّد عارضی

فقه تکفیر میان برهان شرعی و فقه خودساخته 269

عبد الامیر کاظم زاهد

فتوا و نقش آن در تحریم تکفیرِ اهل قبله در تفکر علمای اسلام

297

علاء محمد سعید

عقل حسی و فرهنگ تکفیری برنامه های تأسیس و فصل الخطاب آن

327

عبدالحسین عبدالرضا العمری

نقش زن در ساختن جامعه: پژوهشی در اندیشه جریانات اسلامی معتدل و افراطی؛ ... 335

ابتسام محمّد عامری

حقوق بشر و جریان های تکفیری 341

محمد طی

ناآگاهی از قوانین اسلامی، علت خشونت و عامل ظهور اندیشه تکفیری

373

حسن مزیو

اسلام دین صلح و مهربانی و محبت و رحمت 391

عبدالله الشریف الحسنی

تکفیر تکفیریان خشونت تکفیری، در خدمت استعمار نوین 427

ادریس هانی

بررسی اصول اندیشه های تکفیری و خاست گاه آن ها ... 471

لطیف موسی الجمنی

بخش سوم:

جریان های افراطی و تکفیری و پیامدهای سیاسی آن

متغیّرهای منطقه ای و بین المللی و علل داخلی ورود داعش به عراق

497

اسامه مرتضی باقر

رقابتی برای هویت و شناسه 513

علی عباس الگرعاوی

ص:11

شر مخلوقات 529

ماجد بن أحمد العطیة

جنبش های تکفیری بین افراط گرایی مذهبی و اشتغال استراتژیک 559

محمد کبیر

گروه های تکفیری و مسئله فلسطین 581

راغده محمد المصری

جریان های تکفیری و خدمت به برنامه های استعماری... 603

سیّد احمد ابراهیم تباخ

جریان های تکفیری و تحریک جنگ های داخلی و انقلاب های بهار عربی 625

حسن سلمان کامل

جریان های تکفیری در استراتژی های استکبار جهانی... 643

مختار خماس

تکفیر مجرمانه، قتل حیله گرانه (کیدی)، انحراف از قوانین دین حنیف اسلام... 665

محمد کامل سعادت شریف

تروریسم مفهوم، علل، منابع، درمان ها 691

تغرید رشید کاظم

پدیده تکفیر در جهان عرب و اسلام؛ اسباب و راهکارها 719

عبدالقادر محمد طاهر قحّه

بخش چهارم:

بررسی راهکارهای برون رفت از افراط و تکفیر

روش های جهان اسلام برای فائق آمدن بر بحران تکفیر 737

ابراهیم کروماه

تکفیریت در پاکستان و راه برون رفت از آن 753

منور حسین ساجدی

ص:12

ص:13

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم

مقدمه حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی(دام ظلّه) ریاست عالی کنگره:

عصر ما روزگارِ حوادث دردناک و پیچیده و فتنه های خطرناک برای اسلام و مسلمین است و سرچشمه آن دو چیز است: توطئه دشمنان خارجی اسلام و همکاری منافقین داخلی.

یکی از خطرناک ترین آن ها فتنة تکفیری ها و افراطیون است که اخیراً به صورت گروهی به نام داعش و امثال آن درآمده اند.

فتنه تکفیر از کجا برخاسته؟ و به چه وسیله ای رشد کرده؟ و عوامل گسترش آن، چه بوده؟ و راه خاموش کردن آن چیست؟ هر کدام درخور بحث و دقت است، و به یقین برنامه های سیاسی و نظامی، به تنهایی برای دفع این فتنه ها کارساز نیست هرچند صادقانه باشد.

باید علمای بزرگ اسلام ریشه های این تفکر نادرست را با منطق صحیح قطع کنند و جوانان را از جذب شدن به سوی آن باز دارند.

بر این اساس، تصمیم گرفته شد به کمک جمعی از دانشمندان آگاه و دلسوز، کنگرة جهانی به نام «جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام» از تمام مذاهب تشکیل شود و در این زمینه به مطالعات دقیقی بپردازند و نتیجه آن را در دسترس همگان بگذارند تا با آگاهی عموم مسلمین إن شاءالله این فتنه خاموش شود.

آنچه در این آثار مطالعه می فرمایید بخشی از این مطالعات است.

(رَبَّنَا افْتَحْ بَینَنَا وَبَینَ قَوْمِنَا بِالْحَقِّ وَأَنتَ خَیرُ الْفَاتِحِینَ)

قم - حوزه علمیه

ناصر مکارم شیرازی

ذی الحجه 1435 قمری

ص:14

ص:15

مقدمه دبیر علمی حضرت آیت الله العظمی سبحانی(دام ظلّه)

ریشه های پدیدۀ تکفیر و انگیزه تشکیل کنگره جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام

اشاره

ایمان و کفر دو مفهوم متضایفند که از اندیشیدن یکی، دیگری نیز تداعی می شود؛ این نوع حالت را در فلسفه، «تضایف» می نامند.

واژه «ایمان» به معنای تصدیق و باور کردن، و لفظ «کفر» به معنای ستر و احیاناً به معنای انکار است و در اصطلاح متکلمان، مقصود از ایمان، تصدیق نبوت نبی زمان و رسالت او، و مقصود از «کفر» نادیده گرفتن دعوت چنین فردی و یا انکار اوست.

تاریخ دعوتِ آموزگاران آسمانی، حاکی است در هر زمانی که پیامبری مبعوث می شد و دعوت خود را با دلایلی مبرهن می ساخت، جامعه آن روز، به دو گروه مؤمن و کافر تقسیم می شدند، آن کس که به دعوت پیامبری پاسخ مثبت می گفت مؤمن و آن کس که به ندای او پشت می کرد کافر خوانده می شد.

برنامه های تمام پیامبران در دعوت به اصول یکسان بوده و اختلافی در آن ها وجود نداشت و گروه مؤمن در تمام دعوت ها افرادی بودند که به خدای خالق و آفریننده، خدای مدبر و مدیر، ایمان آورده و جز او به معبودی نمی اندیشیدند و رسالت پیامبر زمان خود را از صمیم دل می پذیرفتند.

آن گاه که اراده الهی بر بعثت پیامبر خاتم تعلق گرفت، رسول خاتم، ایمان افراد را با دو کلمه که حاکی از باور باطنی آن ها بود؛ می پذیرفت؛ یعنی هر کس و یا گروهی که

ص:16

«لا اله الا الله، محمد رسول الله» می گفت وارد خیمه اسلام می شد و از جرگه کفر فاصله می گرفت.

از سوی دیگر، اقرار به کلمه اخلاص - که در آن نفی الوهیت از هر موجودی جز خدا سلب شده - در بردارنده اقرار به سه نوع توحید است: 1. توحید در خالقیت؛ 2. توحید در تدبیر؛ 3. توحید در عبادت. زیرا این سه نوع، از خصایص خدای جهان است نه مخلوق او.

افزون بر این، اساس هر دعوت الهی را ایمان به آخرت تشکیل می داد، طبعاً اقرار به حیات اخروی بسان توحید و رسالت، از عناصر سازنده ایمان می باشد و در کلمه اخلاص نهفته است.

در سیره نبوی فصلی به نام «عام الوفود» است؛ یعنی سالی که هزاران نفر از دور و نزدیک به صورت فردی و یا گروهی به مدینه رو آورده و به حضرتش ایمان آوردند و با گفتن دو جمله پیشین که حاکی از باور واقعی آنان بود، مسلمان خوانده شدند. در این مورد آیه های سوره «نصر» نازل شد؛ آن جا که می فرماید: >إِذَا جَاء نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ وَرَأَیتَ النَّاسَ یدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجًا< پذیرش اسلام این گروه ها فقط با اجرای این دو جمله انجام می گرفت و مسائل کلامی و یا فقهی مطرح نمی شد؛ مثلاً هرگز از آنان در مورد جایگاه خدا و یا رؤیت خدا در رستاخیز و یا حدوث و قدم قرآن و امثال این ها سؤال نمی شد. بلکه ایمان اجمالی به رسالت پیامبر خاتم، آنان را از طرح این مسائل بی نیاز می ساخت. هم چنین مسائلی مانند جواز توسل به انبیا و اولیا، و یا نماز در کنار قبورشان، یا زیارت قبور اولیاء الله برای آن ها، مطرح نمی شد.

آغاز فتنه تکفیر

در زمان معاصر، گروهی تندرو و ناآگاه از اصول و مبانی آیین محمدی، اسلام و ایمان را گویی برای خود احتکار کرده و از میان همة مسلمانان، فقط گروه اندکی را مؤمن می دانند و دیگران را کافر و مهدورالدم می شمرند. ریشه این نوع تکفیرها به عصر

ص:17

ابن تیمیه (ت 728ق.) و پس از وی به وهابیان تندرو برمی گردد و شدّت عمل گروه دوم بیش از فرد نخستین است، زیرا ابن تیمیه غالباً از کلمه بدعت بهره می گیرد، ولی گروه اخیر به جای بدعت، واژة کفر را به کار می برد و ملاک تکفیر، ناهماهنگی با افکار آن ها در امثال مسائل پیشین است.

آن ها به شدت با حفظ قبور پیامبران و اولیای الهی مخالف هستند و زیارتگاه ها را مظهر بت پرستی قلمداد می کنند! در حالی که در طول تاریخ اسلام، قبور انبیای پیشین در فلسطین و اردن و شام و عراق پیوسته محفوظ بوده و مسلمانان گروه گروه به زیارت آن ها می رفتند و هیچ کس چنین کاری را بر خلاف توحید توصیف نمی کرد.

حتی روزی که بیت المقدس به وسیله عمربن خطاب فتح شد، هرگز او به تخریب این مقامات فرمان نداد، بلکه شیوه پیشینیان را در حفظ و آرایش آن ها تأیید کرد.

در طول زمان، پس از رحلت پیامبر، تمام موحدان به پیامبر اکرم6 متوسل شده تا حاجت آنان با شفاعت او برآورده شود. اما این گروه این نوع توسل ها را با توسل مشرکان به بت ها یکسان می گیرند؛ در حالی که ماهیت این دو نوع توسل از هم جداست، و از زمین تا آسمان فاصله دارد.

تکفیرِ خشونت بار

تکفیر پیشینیانِ این گروه، غالباً قلمی و لسانی بود، اما تکفیر از دورۀ وهابیان تندرو، رنگ خشونت به خود گرفت و پیروانشان پیوسته به قُری و قصبات و آبادی های اطراف «نجد» حمله می بردند و آنچه می توانستند غارت می کردند و از این طریق بر قدرت مالی خود می افزودند.

برای آگاهی از جنایت های پایه گذار این مسلک و جانشینان او به دو تاریخ معتبر وهابیان مراجعه شود: یکی «تاریخ ابن غنام» و دیگری «تاریخ ابن بشر» که هر دو، مدت هاست چاپ شده و مورد توجه علما و دانشمندان است.

ص:18

دامن سخن را در این مورد، کوتاه کرده و سخن خویش را با این بیت به پایان می رسانیم:

شرح این هجران و این خون جگر ای-ن زم-ان بگ-ذار ت-ا وق-ت دگ-ر

پس از اشغال افغانستان به وسیله قوای سرخ شوروی سابق، تصمیم گرفته شد که برای طرد قدرت کفر، از این سرزمین، از روح جهادی جوانان مسلمان در منطقه استفاده شود تا دشمن را از سرزمین های اسلامی دور سازند، این طرح از یک نظر زیبا و خداپسندانه بود، اما بر اثر فقدان عالم وارسته و رهبری آگاه از موازین جهاد در میان این جمع، که آنان را به صورت صحیح رهبری کند، سرانجام، تلاشِ پیکارگران به گونه دیگر ادامه پیدا کرد و برخی از آنان با تأثیرپذیری از افکار وهابیان تندرو، بر تکفیر تمام دولت های اسلامی و ملت هایی که در آن زندگی می کنند، پرداختند. شوربختانه ابتدا این کار با حمله به کشورهای مقاوم و استوار در مقابل صهیونیست ها آغاز شد و به جای این که قدس را آزاد کنند به نابود کردن زیرساخت های کشورهای سوریه و عراق روی آوردند. خشونت آنان با کودکان و زنان و پیران وافتادگان و انسان های بی طرف به گونه ای شد که چهره اسلام را در جهان مشوَّه ساخت و دیگر کسی در غرب اظهار علاقه به اسلام نمی کرد. عمل زشت و وحشیانه این گروه کجا و وحی الهی کجا! آن جا که می فرماید: >فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ< (آل عمران: 159) و پیامبر رحمت در حدیثی می فرماید: «إنّ الرفقَ لا یکونُ فی شیء إلّا زانه، ولاینزَعُ مِن شیء إلّا شأنه»؛ (صحیح مسلم، ج8، ص22) مهربانی و رفق با هرچیز که در آمیزد آن را مزین می گرداند و چیزی که رفق و مدارا از آن گرفته شود تباه می گردد.

انگیزه تشکیل کنگره

در این شرایط رقت بار، مرجعیت عالی مقام در حوزه علمیه قم تصمیم گرفت همایشی تحت عنوان «کنگره جهانی جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام» برای معرفی این گروه و پیامدهای عمل آنان، تشکیل شود و در این مورد از علمای

ص:19

اسلام و محققان خواسته شد که به ریشه یابی و تبیین ماهیت این تکفیر شوم و راه های برون رفت از آن بپردازند. دانشمندان از این دعوت استقبال کردند و در نتیجه، آثاری به دبیرخانه کنگره رسید که بخش مهمی از آن ها ارزشمند و از محتوای عالی برخوردارند؛ از این رو تصمیم گرفته شد این آثار چاپ و منتشر شود و در اختیار اهل نظر و مهمانان عزیز که از داخل و خارج دعوت شده اند قرار گیرد تا از این طریق گامی برای جلوگیری از انتشار این غده سرطانی ویرانگر و ویروس مخوف برداشته شود.

در پایان از تلاش های شبانه روزی اعضای محترم دبیرخانه، سپاس گزاری نموده و زحمات توان فرسای آنان را ارج می نهیم و نیز از کلیه کسانی که این فضای روحانی و علمی را پدید آورده اند، تقدیر و تشکر می کنیم.

قم - جعفرسبحانی

8/6/93

ص:20

ص:21

دیباچه

>یاأَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ ادْخُلُواْ فِی السِّلْمِ کَآفَّةً وَلاَ تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّیطَانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ< (بقره:208)

در تاریخ اسلام، جنگ های بسیاری میان مسلمانان روی داده است، اما به جز خوارج و جریان های تکفیری در چند قرن اخیر، کمتر فرقه ای، سایر مسلمانان را تکفیر نموده و با استناد به آن، خون و مال و ناموس اهل قبله را مباح شمرده است. خوارج، طلایه داران تکفیر بودند، اما در سه قرن اخیر، وهابیان، خشن تر از آنان پرچم تکفیر را به دست گرفتند و به بهانه دعوت به توحید، بسیاری از مسلمانان را به خاک و خون کشیده و بناها و آثار اسلامی را که دارای قداست و هویت تمدنی مسلمانان بود نابود کرده اند.

با وجود تلاش های فراوان علمای بزرگ اسلام برای مقابله با تکفیر، متأسفانه در عصر حاضر، شاهد رشد و گسترش جریان های تکفیری در گوشه و کنار جهان اسلام هستیم. گروه هایی که جنایت هایی را رقم می زنند که نمونه آن را در تاریخ اسلام، کمتر می توان دید. سربریدن، آتش زدن، مثله کردن، تجاوز به نوامیس، نابودی اموال و تخریب بناهای مقدس، گوشه هایی از جنایاتی است که آنان به نام اسلام مرتکب می شوند.

از سوی دیگر، ترور علمای بزرگ اسلام، تخریب اماکن مقدس و هویت ساز اسلامی، ارتکاب اعمال شنیع و محرم به نام اسلام مانند جهاد نکاح و... ضربات جبران ناپذیری بر پیکر جهان اسلام وارد کرده است.

با نگاهی به جغرافیای کشورهای اسلامی، رد پای این گروه ها را کمابیش در تمامی مناطق اسلامی می بینیم. گروه هایی مانند: جبهة النصره، داعش، القاعده، جندالعدل و

ص:22

حزب التحریر در آسیا و گروه هایی همانند بوکو حرام، الشباب، انصارالسنه و انصارالشریعه در آفریقا و گروه های متنوع دیگر، همه نشانگر وجود بحران در جهان اسلام است.

این که چنین وضعیتی معلول چه عواملی است، بحث های گسترده ای می طلبد که در مجموعه مقالات به تفصیل به آن ها اشاره شده است، اما به اجمال، سهم غرب در پروژه اسلام هراسی و در پی آن، اسلام ستیزی را هرگز نمی توان نادیده گرفت. غرب که با رشد سریع اسلام در جهان روبه روست، امروز پروژه اسلام علیه اسلام را آغاز کرده است با حمایت از گروه های افراطی و دامن زدن به اختلافات مذهبی، قدرت و قوت مسلمین را تضعیف کند و از طرف دیگر، چهره ای مشوّه از مسلمین در برابر جهانیان ترسیم نماید.

هم چنین با قرائت های انحرافی از مفاهیمی مانند توحید و شرک، ایمان و کفر، بدعت و نظایر آن مسلمانان را به گرداب تکفیر افکنده است.

با این حال به نظر می رسد که جنایت ها و تخریب های جریان های تکفیری آن چنان گسترده و بی محابا بوده که موجی از نفرت و مخالفت با عملکرد آنان را در جهان اسلام به وجود آورده است.

برای مقابله علمی و روشن گرانه با این جریان، لازم بود عالمان و اندیشوران به ریشه یابی و راه های خلاصی از آن بپردازند، از این رو کنگره جهانی «جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام»، با اشراف و هدایت های ارزشمند مرجع جهان تشیع، حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی - ادام الله ظله - بر آن شد تا در حد توان از ظرفیت های علمی جهان اسلام برای مقابله با تکفیر بهره برداری کند. برای این کار، چهار کمیته علمی با عناوین زیر شکل گرفت:

1. تبارشناسی جریان های تکفیری؛

2. ریشه یابی عقاید جریان های تکفیری؛

ص:23

3. جریان های تکفیری و سیاست؛

4. راه های برون رفت و مقابله با جریان های تکفیری.

محور اول به تبارشناسی جریان های تکفیری می پردازد. خاستگاه، آبشخور و مصادیق تکفیر در طول تاریخ اسلام در این کمیته بررسی می شود.

محور دوم، انحرافات عقیدتی و قرائت های تکفیری از عقاید ناب اسلامی را ریشه یابی خواهد کرد. در این کمیته، اصول و مبانی اعتقادی این گروه ها و جریان ها، نقد و انحرافات آن ها از اندیشه اسلامی ریشه یابی می گردد.

محور سوم، عوامل سیاسی رشد و گسترش جریان های تکفیری، وابستگی ها و اهداف آن ها را بررسی می کند.

و محور چهارم، راهکارهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و دینی برای برون رفت از تکفیر، نشان داده خواهد شد.

مقاله هایی که در این مجموعه گرد آمده است، ماحصل آراء و نظریات اندیشمندان و علمای جهان اسلام، درباره محورها و موضوعات فوق است.

هم چنین جهت غنای علمی هرچه بیشتر کنگره، پژوهش های مستقلی توسط اندیشمندان انجام شده است که به اجمال عبارتند از:

1. تکفیر از دیدگاه علمای اسلام: در این تحقیق، دیدگاه علمای بزرگ مذاهب و فرقه های اسلامی، درباره نفی تکفیر بیان شده و تلاش شده است که از سده های پیشین تا کنون، دیدگاه علما و اندیشمندان در مورد حرمت تکفیر اهل قبله آورده شود.

2. تخریب زیارتگاه های اسلامی در کشورهای عربی: این اثر به کارنامه تاریک جریان های تکفیری در تخریب اماکن مقدس و تمدنی جهان اسلام می پردازد. این تحقیق همراه با تصاویری از زیارتگاه ها، قبل و بعد از تخریب است.

3. فتاوای جریان های تکفیری در جواز قتل مسلمانان: جریان های تکفیری به سبب کج فهمی، گاه فتاوایی را صادر می کنند، که با هیچ یک از قواعد فقهی منطبق نیست و

ص:24

کاملاً خارج از آموزه های اسلامی است. این مجموعه به جمع آوری فتاوای تکفیری این جریان ها پرداخته است.

4. کتاب شناسی تکفیر: با مراجعه به آثار و کتاب هایی که در حوزه تکفیر تألیف شده است، شاهد تعداد بسیاری از آثار علمی در این عرصه هستیم. این پژوهش به معرفی توصیفی آثاری می پردازد که در حوزه تکفیر و نفی تکفیر، انجام شده است.

5. موسوعه نقد وهابیت افراطی: در اندیشه وهابیت، جریان هایی وجود دارند که مسلمین را کافر می دانند. موسوعه نقد وهابیت افراطی مجموعه ای از آثار علمای اسلام است که از زمان پیدایش این جریان، به نقد و بررسی مبانی اعتقادی آن پرداخته اند.

بی تردید آنچه موجب غنای هرچه بیشتر مجموعه مقالات و هم چنین پژوهش های مستقل کنگره جهانی جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام شده است، اشراف علمی حضرت آیت الله العظمی سبحانی - ادام الله ظله - است که با رهنمودهای راه گشا، کمیته های علمی کنگره را همواره یاری کرده اند.

هم چنین از حجت الاسلام والمسلمین دکتر فرمانیان - دبیر کمیته علمی - که در پی گیری و نظم و ترتیب مقالات زحمات بسیاری را متحمل شده اند و مدیران محترم کمیته های علمی حجج اسلام: قزوینی، میراحمدی، فرمانیان و جناب آقای دکتر امینی تشکر می شود.

امید که در سایه تلاش های مجاهدانه مراجع عظام تقلید و علمای اسلام، شاهد تقریب و همگرایی جهان اسلام و ریشه کن کردن فتنه تکفیر در جهان اسلام باشیم.

رئیس ستاد و قائم مقام دبیر علمی

کنگره جهانی جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام

سید مهدی علیزاده موسوی

22/6/1393

ص:25

بخش اول: تبارشناسی جریان های افراطی و تکفیری

اشاره

ص:26

ص:27

تفاوت میان جنبش های انقلابی و جریانات تکفیری و تروریستی / احمد مصطفی، علا حسن مصطفی

اشاره

احمد مصطفی(1)

علا حسن مصطفی(2)

چکیده

سال های اخیر شاهد تحولات و جنبش های بزرگی در جهان عرب و اسلام در پاسخ به یوغ و ستم حاکمان و پادشاهان بوده است. این جنبش ها، جنبش های انقلابی یا بیداری اسلامی جهت مطالبة حقوق غصب شدة مردم؛ شامل: آزادی، عدالت اجتماعی و برابری بوده است. این مطالبات - خواه مدنی باشند و خواه اسلامی - اجمالا با اصول و مبانی شریعت اسلامی سازگار و در راستای آن است.

شکل گیری این جنبش ها در واکنش به بهره مندی گروه اندکی در جوامع از اکثریت اموال و ثروت های کشور ها همراه با به حاشیه رانده شدن دیگران توسّط گروه های اکثریت یا غلبه یافتن گروهی نژادی یا مذهبی و شاخص شدن آن ها در میان گروه های دیگر و منحصر کردن همة قدرت ها و ثروت ها در خودشان بوده است.

ما به این جنبش ها، با ماهیّت های این گونه، جنبش های انقلابی و بیداری اسلامی می گوییم. از سویی دیگر؛ جنبش های دیگری پدیدار شده است؛ این جنبش ها از سوی گروه هایی با ویژگی انحصارطلبی با هدف تأمین منافع کشورهای


1- عضو شورای آفریقایی مطالعات توسعه، پژوهش­گر و مشاور اقتصادی، اجتماعی و سیاسی؛ مسئول روابط خارجی داوری بین المللی و ابزارهای جایگزین جهت حل و فصل منازعات
2- کارشناس و مشاور اقتصادی در عرصه های خدماتی و رفاهی؛ فعّال سیاسی

ص:28

خاص شکل گرفته، که بدنبال پیگیری هدف سیاسی مشخّص، سرنگونی و به حاشیه راندن سیاسی، اقتصادی و اجتماعی برخی گروه ها و سازمان ها در منطقة خاورمیانه است. این جنبش ها در گروه هایی نمود یافته که به نام دین، خاورمیانه را فریب داده و بر آن حاکم شده اند. این گروه ها گمشدة خودشان را در مرام افراط گرایی یافته اند تا از واقعیت تلخ موجود فرار کرده و از این جوامع انتقام گیری کنند. با توجّه به نا آگاهی این گروه ها نسبت به گزاره های علمی و حیاتی، جذب آن ها به اسم دین برای ارتکاب کارهایی که جوامع، ادیان و باورهای اعتقادی آن ها را بطور یکسان دچار ضرر می کند؛ آسان است. این، همان چیزی است که تحت عنوان جنبش های تروریستی یا تکفیری از آن یاد می کنیم.

بر این اساس ما در این مقاله به صورت مختصر و موجز به مطالب ذیل خواهیم پرداخت:

هدف و اهمیت بررسی این جنبش ها چیست؟ شکل گیری این جنبش ها به صورت مختصر چگونه بوده است؟ بررسی موجودیّت این جنبش ها در زمان حاضر و مقایسة آن ها با یکدیگر؛ بررسی این که آیا این جنبش ها به فرهنگ یا مذهب مشخّصی محدود می شود یا خیر؟ چگونه می توان بر ارزش جنبش های انقلابی و حمایت از آن ها افزود؟ چگونه می توان به مقابله با جنبش های تروریستی و تکفیری از طریق گفتگوهای سازندة اجتماعی و دینی پرداخت؟

هدف از پژوهش و اهمیت آن:

هدف از این پژوهش، شناسایی ماهیت این گونه جنبش ها، انجام مقایسه میان آن ها، توجه به تفاوت آن ها و شناخت کسانی که در این جنبش ها به دنبال منفعت عمومی برای جامعه و یاری دین هستند؛ و کسانی که به جامعه و دین آسیب وارد می کنند؛ از راه واقعیّت نمونه هایی است که در آیندة نزدیک خواهد آمد.

هدف دیگر از این پژوهش رسیدن به پاسخ این پرسش است که: بهترین بنیان ها و راه هایی که هر جامعة مسلمان یا حتی غیرمسلمان لازم است؛ از آن ها تبعیّت کند تا این جامعه را به نعمت امنیّت برساند و تلاش کند تا موقعیّت آن را بالا ببرد؛ و بیداری مطلبوبش را به سبک علمی سالم محقّق کند؛ چیست؟

ص:29

تمدن بشریّت امروزه، قرار ملاقاتی با اسلام با عظمت دارد که مهربانی، وسعت در نگرش و تسامح با غیر مسلمانان را با خود دارد؛ و به طریق اولی، این مفاهیم و ارزش ها را در برخورد با خود مسلمانان مراعات می کند. این ارزش ها تمدن اسلام را از دیگر تمدن ها متمایز ساخته است؛ تمدّن هایی که در بر دارندة کاستی هایی؛ مانند: سخت گرفتن بر دیگری و به رسمیّت نشناختن او است. امروزه، و در سایة متغیّرهای بین المللی و جهانی و با انگیزه ای که دین بزرگ اسلام برای بازگرداندن جایگاه مسلمانان دارد؛ ما مسلمانان با اصرار خواستار تعامل مثبت با مسلمانان با وجود تفاوت ها، اختلافات و مکاتب مذهبی، فقهی و فکری گوناگون آنان هستیم.

در زمانه ای که «جهانی شدن» با همة ویژگی های منفی خود درصدد غرق کردن جهان در مجموعه ای از تناقض های ارزشی است؛ مسلمانان خواستار فراخوانی پشتوانه ها و پس اندازهای تمدّنی خود و ارائة دوبارة آن ها به بشریّتی است که چشم انتظار و مشتاق تکرار این الگوی بی نظیر تمدّنی است.

این گونه برخوردها بهترین راه ها برای مقابله با رشد فراخوان های انحرافی است که به جدایی و درگیری دعوت می کنند؛ همان گونه که در اندیشة خباثت آلودی مشاهده می شود که دشمنان اسلام در تلاشند تا آن را به عنوان نمونه در سوریه، بحرین، یمن و عراق منتشر کنند.

دانستنی های مهم
بیداری اسلامی:

بیداری اسلامی، نامی است که به هر حال توسّط اسلام گرایان بر خودشان اطلاق شده است. صحبت کردن پیرامون بیداری اسلامی به طور مستقیم ما را به نقش رنسانسی مشخّصی که ممکن است بیداری اسلامی دربردارندة آن باشد انتقال نمی دهد؛ بلکه به آن اشارة ضمنی در گفتار روزمرة سیاسی ما را انتقال می دهد که معیار و شاخص ورود فعّالانة جنبش های سیاسی اسلامی در میدان جدال سیاسی کنونی شده است.

ص:30

اسلام به عنوان یک دین و ایدئولوژی اسلامی در طول تاریخ در خدمت نظام سیاسی بنا شده توسّط آن قرار داشته است. وضعیّت در دوره های خلفای راشدین، امویان، عباسیان و عثمانی و در دوران های معاصر بر همین منوال بوده است؛ شاید تنها استثنا در این زمینه جنبشی است که در ایران اتفاق افتاده است؛ هنگامی که روحانیّت موفّق شد از حدود سه دهة پیش از طریق یک قیام مردمی به حکومت برسد؛ حتی در این نمونه نیز دین در خدمت بنای حکومت قرار گرفته است؛ زیرا ایرانیان موفق شده اند بازخوانی دینی را از دیدگاه رنسانسی معیّنی انجام دهند که در بنای حکومت ایرانی بر پایه های دموکراسی در چارچوب گرایش متّحد و همسو و تاکید و تمرکز بر پاسخگویی به چالش های زمانه در سطح علمی، تکنولوژی و اقتصادی بازتاب یافته است. ایرانیان موفقیت های قابل توجّهی در این سطوح به دست آورده اند.

اسلام سیاسی در جهان عرب، در اکثر موارد تلاش کرده است تا به پرسش هایی پاسخ دهد است که دیگران در پاسخ به آن ها ناکام مانده اند و باعث خروج آن ها از حیطة کار سیاسی شده است؛ و آن ها همان پرسش های خیزش نخست مرتبط با خروج از عقب ماندگی، دستیابی به وحدت ملی، رهایی از استعمار با تمامی اشکال گوناگون آن و آزادسازی سرزمین های اشغالی کشورهای عربی بوده است.

بی شکّ یکی از بزرگ ترین نمونة کشورهایی که بیداری های اسلامی بزرگی در آن اتفاق افتاده است؛ جمهوری اسلامی ایران می باشد که به رهبری امام خمینی(ره) و از طریق «انقلاب اسلامی» به انجام رسیده است. نمونة دیگر، ترکیه است که با رسیدن حزب عدالت و توسعه به حکومت با طرح مقابله با فساد خود وارد بیداری اسلامی شده است. نمونة دیگر در زمینة بیداری اسلامی، کشور اندونزی است.

جنبش های انقلابی

جنبش های انقلابی، جنبش های بزرگ مردمی هستند که همة جریان های مختلف از نظر سطح فکری، خواه لیبرال باشند یا سکولار یا ملی و مذهبی و یا چپ گرا؛ و یا مختلف از لحاظ جنس؛ که به دو دستة زن و مرد تقسیم می شوند یا از نظر گروه سنی؛

ص:31

از کودکان و جوانان گرفته تا افراد مسنّ، در این جنبش ها وارد می شوند. هدف آن ها دستیابی یک پارچه به اهداف بنیادین یکسان برای مطالبة حقوق غصب شدة ملّت ها؛ شامل: آزادی، عدالت اجتماعی و برابری است. این مطالبات - خواه مدنی باشند و خواه اسلامی - اجمالا با اصول و مبانی شریعت اسلامی سازگار و در راستای آن ها هستند.

شکل گیری این جنبش ها در واکنش به بهره مندی گروه اندکی در جوامع از اکثریت اموال و ثروت های کشور ها همراه با به حاشیه رانده شدن دیگران توسّط گروه های اکثریت بی استثناء، یا غلبه یافتن گروهی نژادی یا مذهبی و شاخص شدن آن ها در میان گروه های دیگر و منحصر کردن همة قدرت ها و ثروت ها در خودشان بوده است.

این جنبش ها زمانی رخ می دهد که تمام این نیروهای مردمی هم پیمان و یکنواخت شوند و همگی این حقوق سلب شده را از حکام و پادشاهان مطالبه کنند تا بار دیگر کفّة ترازوی قدرت جامعه قدری به حالت اعتدال گذشته خود بازگردد. دلیل این جنبش ها ایجاد یک حالت آگاهی و خرد جمعی یا بیداری عمومی به طور همزمان است؛ بازگشت و انصراف از این حالت، از سوی جامعه سخت است. ما به این جنبش ها با چنین ماهیّتی جنبش های انقلابی و بیداری های اسلامی می گوییم.

ویژگی های بارز این جنبش ها عبارتند از: نگاه باز و گسترده به همة جناح ها و طیف های جامعه، بالا بردن ارزش گفتگو و نقد درونی، اتّخاذ تصمیم های مفید به حال جامعه و افراد آن، زندگی در میان مردم و فاصله نگرفتن از آن ها، دفاع از مسائل آن ها و انتخاب گزینة اصلح از بین آن ها.

گاهی از اوقات دیدگاه این گروه ها و جنبش ها با دیدگاه های جامعه و افراد آن موافق است و گاهی مخالف؛ ولی این مسأله آسیبی و خللی به احترام متقابل وارد نمی کند.

از نمونه های مهم این جنبش ها، «انقلاب 25 ژانویة» اخیر در مصر، «انقلاب یاسمن» در تونس، انقلاب یمن و انقلاب بحرین است. با وجود شکست هایی که همة آن ها را در بر گرفته است؛ ولی آن ها هنوز بر مسیر انقلابی خود تا زمان رسیدن همة این انقلاب ها به اهداف مورد نظرشان باقی مانده اند.

ص:32

جنبش های تروریستی و تکفیری:

این جنبش ها، جنبش هایی با ویژگی تنگ نظری و انحصارطلبی هستند که در اصل برای تامین منافع کشورهای خاصّی که عمدتاً از کشورهای استعماری قدیمی هستند برپا شده اند. ویژگی دیگر این جنبش ها سوء استفاده از جهانی شدن است تا از این حربه برای از بین بردن سایر قدرت ها تحت پوشش دین بهره ببرند. حتی در کشورهای اسلامی هم سیستم استعمار می خواهد با همان هدف خاص سیاسی و یا کشاندن کشور به سرخوردگی و به حاشیه رفتن به لحاظ سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در همان کشورهای هدف مقاصد خود را پیش ببرد.

رسیدن به این اهداف، در قالب گروه هایی انجام می شود که به نام دین، خاورمیانه را فریب داده و بر آن حاکم شده اند. این گروه ها گمشدة خودشان را در دین غیر معتدل و افراطی یافته اند تا از واقعیت تلخ خود و نبودشان در راس حاکمیت کشورهای هدف فرار کرده و از این جوامع انتقام گیری کنند. با توجّه به نا آگاهی این گروه ها نسبت به گزاره های علمی و حیاتی دیگر؛ جذب آن ها به اسم دین برای ارتکاب کارهایی که به خودشان آسیبی نمی رساند؛ بلکه جوامع، ادیان و باورهای اعتقادی آن ها را بطور یکسان دچار ضرر می کند؛ آسان است. این، همان چیزی است که تحت عنوان جنبش های تروریستی یا تکفیری از آن یاد می کنیم.

ویژگی دائمی این گروه ها این است که شیوة رفتاری آن ها، طرد دیگران است. همة مخالفان خود، یا کسانی که در اندیشة اِعمال عقل خود و مشورت با اهل علم هستند را تکفیر می کنند. ویژگی دیگر آن ها عداوت و دشمنی آن هاست؛ زیرا خود را برتر از سایر افراد جامعه می دانند و دائماً تلاش می کنند تا اندیشه های خود را با زور و قوة قهریه نه با منطق، گفتگو و عقل منتشر کنند.

با وجود این که اعضای این گروه ها از ستم، سرکوب و خودکامگی حاکمانشان در درون خود، رنج برده اند؛ ولی «سیستم هیرارکی» (سلسله مراتبی) خودکامه ای در بین آن ها وجود دارد که نمی توانند از دستور فرمانده یا رییس یا ناظر خود سرپیچی کنند و

ص:33

در نتیجه به یک پیرو محض تبدیل می شوند. گویا این وضعیّت، برای آن ها از موقعیّتشان در جامعه بهتر است. این گروه ها جدای از جامعه زندگی می کنند تا تحت تاثیر گفتار خردمندان قرار نگیرد.

آغاز این جنبش ها با پیدایش خوارج و شهادت مولای ما، حضرت علی بن ابی طالب علیهما السلام ، آخرینِ خلفای راشدین، سپس شهادت حضرت امام حسین علیه السلام است؛ آن گاه که در کنار حقّ و حقیقت ایستاد و موروثی نشدن خلافت را مطالبه کرد. او اصل مشورت را که جدّ بزرگوارشان، حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم آن را بالا بردند را مورد تایید و ترفیع قرار داد.

نمونه های بسیاری از این جنبش ها وجود دارد؛ از جملة آن ها، سازمان القاعده در افغانستان است که تبدیل به یک نماد بین المللی تروریسم شده است. این جنبش، به یک سازمان بین المللی تبدیل شده است که قدرت های سلطه جویی چون آمریکا و انگلیس آن را ایجاد کرده و هم چنان - هرچند به طور ضمنی - از طریق آن ها پشتیبانی و حمایت می شوند. این حمایت ها با هدف نابودی کمونیست صورت گرفت تا تنها یک قطب قدرتمند و یک پارچه در افغانستان وجود داشته باشد که در سرمایه داری راست گرای افراطی نمود یافته است. علاوه بر این، جنبش های افراطی دیگری هم با حمایت های آمریکایی - صهیونیستی در جهان اسلام و عرب پدید آمده است؛ که هدف از آن ها اجرای طرح کیسینجر مبنی بر تقسیم جهان اسلام بر اساس مذهب و طایفه از دهة هفتاد قرن گذشته بوده است. تاثیر این جنبش ها تا به الآن در اکثر کشورهای جهان اسلام گسترش یافته است؛ مانند ترویج مفاهیمی چون تکفیر، هجرت، جهاد و غیره.

در ادامة این پژوهش به بررسی ظهور و موجودیت این جنبش ها در حال حاضر به صورت مختصر و محدود بودن یا نبودن وجود آن ها به یک فرهنگ یا دین خاصی پرداخته خواهد شد.

ص:34

الف - بررسی جنبش های انقلابی

عموم ادیان و به خصوص دین اسلام، آغاز انقلاب های بشری را انتقال بشریت از باطل به حق و از تاریکی به نور می دانند. نمی توان زحمات کشیده شده توسّط فرستادگان الهی از زمان حضرت نوح علیه السلام و سپس نوه اش، حضرت ابراهیم علیه السلام را جنبش های انقلابی ندانست. آغاز فرا خواندن مردم به حجّ به خودی خود، انقلاب تکوینی برای بشر و همة آفریده ها به واسطة انتقال به نور، خیر، حق و مساوات و برابری در حقوق بود. جنبش فرستادگان الهی به حضرت موسی علیه السلام رسید. خداوند متعال یهودیانی که به همراه حضرت موسی علیه السلام به خداوند متعال ایمان آورده بودند را به سلامت از دریای نیل عبور داد و فرعون و یاران و دستیارانش را غرق کرد. جنبش انقلابی دیگر، در مورد سرگذشت حضرت عیسی علیه السلام و رنج هایی که برای انتشار پیام های مسیحیت تحمل کرد؛ تجلّی یافته است. در نهایت، با خبرچینی یهودای اسخریوطی با موافقت روم، پس از عشای آخر کارش به پایان رسید؛ و خداوند متعال او را به آسمان ها بالا برده و مورد حمایت خود قرارداد. شاگردان او ایمان خود را از دست ندادند. آن ها به نشر تعالیم مسیحیت و عشق و محبتی پرداختند که حضرت عیسی علیه السلام منادی آن در سراسر جهان باستان بود. بالاخره در این سیر رسالات الهی و رسولان الهی به اسلام می رسیم. مشهورترین انواع جنبش های انقلابی مسالمت آمیز در آن تجلی یافته است؛ زیرا دعوت پیامبر با عظمت اسلام، حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم از زمانی که از آسمان از طرف خدا بر ایشان وحی نازل گشت 23 سال در جهاد و تبلیغ ادامه یافت. تا این که توانست بنیان های امّت اسلامی را بر مبنای عدالت، آزادی و برابری استوار کند. سپس، ترور حضرت علی علیه السلام - که از مهم ترین و مشهورترین ترورهای عالم است - مطرح می گردد که بر اندیشة تروریستی و تکفیری بنا شده بود؛ زیرا خوارج این عمل زننده را به نام اسلام انجام دادند. این اندیشه با جریانات کنونی در دنیا مرتبط بوده و تکرار آن است.

ص:35

در ادامه، انقلابی به رهبری فرزندش امام حسین علیه السلام وجود دارد؛ که در مقابل معاویه پسر ابوسفیان ایستاد؛ زمانی که به مخالفت با اصل شورا در انتخاب امیر و خلیفة مسلمانان پرداخت. معاویه با پسرش، یزید، به عنوان امیر مسلمین بیعت کرد و امام حسین علیه السلام آن را نپذیرفت و نتیجة آن جنگ نژادی بین ارتش 35 هزار نفره از سربازان و رزمندگان لشکر یزید در برابر تنها 70 نفر از یاران امام حسین علیه السلام که خود حسین علیه السلام هم در ضمن آن ها بوده است.

یزید به لشکریان خود این گونه القا کرده بود که باید امام حسین علیه السلام را به قتل رساند؛ چون او صفوف یکپارچة امّت اسلامی را شکافته است؛ امّا واقعیّت این گونه نبود؛ بلکه امام حسین علیه السلام بر اصلی که جدّ بزرگوارش آن را نهادینه کرده بود ثابت قدم و استوار بود. این اصل، ولایت داشتن افراد شایسته و نزدیکان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و معتمدین ایشان برای حاکمیّت بر مردم بود.

این برخورد با امام حسین علیه السلام باعث تداوم جریان استبداد و خودکامگی تا نیمة دوم قرن بیستم در همة جهان اسلام و مستعمره شدن آن ها شده است. اگر وجود فرهیختگان، دین داران، نسل اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و شخصیت های ملی نبود؛ امکان نداشت که انقلاب ها از نیمة قرن بیستم پدیدار شوند. به خصوص انقلاب 1952 در مصر که بر اساس همین مبانی اجدادی آن ها و ظهور جنبش افسران آزاد به رهبری رئیس جمهور مرحوم جمال عبد الناصر بنیان گذاری شده است. او آرزوی بزرگی در آزادی تمام کشورهای جنوب (آفریقا، آسیا و اروپا) داشت. کشورهایی که از خون آشامی های مستعمرین به شدت رنج می برد. این انقلاب، در جهان اسلام موج دوم برای انقلاب های جدید و مدرن و معاصر ما بود؛ زیرا که باعث ایجاد تغییر و تحوّل در نظام ها و سیستم های غربی شد. ره آورد آن، نظام های ملی برای حاکمیّت بر این کشورها بود. با این حال، با توجّه به عوض شدن شکل و شمایل استعمار و نمود یافتن آن در برنامه های اقتصادی سرمایه داری راست گرای افراطی در موسسات مالی بین المللی؛ مانند: صندوق بین المللی پول و بانک جهانی، این تحوّل ناکام ماند. مشاوره و

ص:36

توصیه های این نهادهای مالی به دولت های ملی کشورها به افزایش شکاف عمیق بین غنی و فقیر، توزیع ضعیف منابع درآمدی و بحران های اقتصادی منجرّ شده است. این مشکلات به بحرانی شدن و وخامت وضعیّت دموکراسی، افزایش خودکامگی و نبودِ عدالت اجتماعی، مساوات و برابری، عدم شفافیت و ناکارآمدی منجر شده است که به نوبة خود باعث شکل گیری موج سوم شده است. موج سوم به تازگی در خود سیستم هایی رخ داده که امتداد جنبش های انقلابی است؛ به ویژه پس از فرو رفتن منطقة خاورمیانه در جنگ ها و بحران ها؛ که در همة کشورها بدون استثنا رخ داده است. حتی اگر منابع و آورده های مالی آن ها به صورت موقّتی بسیار بالا باشد؛ مانند: «کشورهای شورای همکاری خلیج فارس» که مدّعی ثبات هستند؛ ولی ثبات مشکوکی است.

این کشورها به شکل ضمنی با نیروهای استعمارگر برای به دست آوردن منافع متقابل پیمان امضا کرده است. ما از این جریان ها مطلع هستیم. بر این اساس، انقلاب ها و بیداری هایی در مصر، تونس، یمن و بحرین صورت گرفته است.

امّا با وجود این که این انقلاب ها در سطح وسیعی صورت گرفته است؛ برخی وجود دارند که به مقابلة با این انقلاب ها پرداخته و تلاش مجدّانه دارند تا آن ها را با شکست مواجه کنند. ما این موضوع را در مبحث «جریان های تروریستی و تکفیری» بررسی خواهیم کرد.

ب - جنبش های تروریستی و تکفیری

ظهور جنبش های تروریستی از ابتدای تاریخ با کشته شدن هابیل توسّط برادرش، قابیل، به سبب کینه، نفرت و کوته فکری نسبت به او به دلیل نزدیک تر بودن هابیل به خداوند متعال سرچشمه گرفته است. نفرت، کراهت و کوته فکری افق دید از پایه ها و بنیان تروریسم و تکفیر محسوب می شود.

ما به این مطلب در پاراگراف قبلی اشاره کردیم که در مورد پیامبران اتفاق افتاده و موجب مرگ انها شده است؛ مانند حضرت عیسی علیه السلام و حضرت یحیی علیه السلام ؛ کسی که به

ص:37

دلیل یاری حق با فتوای خود به امپراتور شام، هیرود، مبنی بر حرمت جمع کردن میان ازدواج با مادر و دختر به صورت همزمان، کشته شده است. نتیجة این فتوا بریده شدن سر حضرت یحیی علیه السلام بود. حادثة کشته شدن حضرت یحیی علیه السلام و خبرچینی از حضرت عیسی علیه السلام مشابه کشتن دو نوة آن ها، حضرت علی علیه السلام و امام حسین علیه السلام به دست پلید خوارج و بخشی از لشکر یزید است.

با ظهور امپراتوری بزرگ اسلامی در قرون وسطی، غرب در چاه جهالت و گمراهی به سر می برد. کلیسا بر حکومت سیطره داشت و هنگامی که یکی از علما تلاش می کند تا به تفکر خارج از سیستم بپردازد یا علومی که از مسلمین گرفته ا ند را بالا ببرد؛ مخصوصاً علوم دنیوی و طبیعی؛ مانند: فلسفه، جبر و طب؛ به ارتداد و بدعت گذاری متهم می شد و به محاکم بازجویی تحویل داده می شد. این در حالیست که حکومت عباسی در بغداد یا امپراتوری آندلس مهد اسلام میانه رو بوده است.

ابن رشد، این فیلسوف بزرگ آندلسی عرب، در حالی در عرصة وجود پدید آمده که یک تمدن و میراث معماری از خود به جا گذاشته است که اسپانیا تا به حالا در گردشگری بر آن تکیه می کند؛ هم چنین امپراتور عباسی تا مرزهای کشور چین و هند گسترش یافت. در داخل مرزهای یک کشور طرف های مختلف فکری و اعتقادی را می یابیم. اما همة گرایش ها و اندیشه ها مورد توجّه قرار می گرفت؛ امین، مأمون، جاحظ، ابونواس وابوحنیفه نعمان و ابن حنبل، از بخاری و مسلم گرفته تا ابن سینا و خوارزمی؛ همة علوم شکوفا شد. امّا با بروز پدیدة افراط گرایی مذهبی و عقب ماندگی قدرت مسلمانان رو به زوال رفت و در نتیجه در معرض این پدیده ها قرار گرفتند. از جنبش های مهم تروریستی، استعمار کشورهای عربی و اسلامی توسّط غرب با یک هدف اقتصادی و آن صادر کردن محصولات تولیدی انباشته شدة ناشی از تولید زیاد بوده است.

پس از جنبش های آزادی بخش در قرن گذشته -همان گونه که گفته شد- استعمار به شکل و قالب جدیدی ظهور یافته است. استعمار جدید، دنباله روی اقتصادی، سیاسی و

ص:38

فرهنگی است. این مسأله در حد خودش تروریسم جدید محسوب می گردد؛ چرا که آن ها قصد دارند همة کشورهای اسلامی و عربی بیرون از قلمرو استعمار را تحت استعمار فکری جدیدی قرار داده و با ادّعای به روز بودن و تمدّن الگوی رفتاری این کشورها را مطابق الگوی مصرف گرایی غربی در همة عرصه ها تغییر دهند. این ترفند در کشورهای شورای همکاری خلیج فارس به عنوان نمونه تا حدّ زیاد و گسترده ای موفق شده است؛ امّا موفقیت این ترفند در مورد کشورهای دارای تمدّن طولانی؛ مانند: مصر، ایران، شام، الجزایر و تا حدودی ترکیه، با دشواری و مقاومت همراه بوده است.

پایه گذار تروریسم دینی، غرب و هدف از آن سیاسی بوده است. هدف غرب از گسترش تروریسم دینی شکست کمونیسم، در هم شکستن اتحاد جماهیر شوروی و فروپاشی نظم جهانی متوازن میان شرق و غرب از طریق کاشتن «اسامه بن لادن» - دانش آموختة عربستان سعودی مشغول به تحصیل در لندن - به همراه گروهی از جوانان کم سن و سال با رژیم های دست نشاندة آمریکا در منطقه، بوده است. متأسفانه برای این جهاد شکست خورده در افغانستان، از طریق شیوخ مزدور با ادّعای آزادسازی افغانستان از اشغال روس با پشتیبانی مادی و لوجستیکی، برای گروهی از جوانان بی اطلاع از ماهیت دین ترویج و تبلیغ صورت گرفته است. سپس به اکثر این افراد، جهت تسهیل در انجام ماموریّت ها و آسانی رفت و آمد در غرب، تابعیّت ها و گذرنامه های غربی داده شده است. با پایان یافتن ماموریت آن ها، نوبت به خلاص شدن از شرّ آن ها می رسد؛ در نتیجه، خودشان به بهانه ای برای جنگ بر ضدّ اسلام و کشورهای جهان اسلام تبدیل می شوند.

با شکست کمونیست و تک قطبی شدن قدرت در منطقه و خلا قدرت در جهان، توجّه انظار عمومی به سوی ایجاد دشمن جدیدی دوخته شده است که به قدرت های استعماری اجازه می دهد تا از نو بر جهان مسلّط شوند. این دشمن جدید، اسلام است.؛ به ویژه پس از ظهور «اشتراوس»، بنیان گذار مکتب نو راست گرایان، و ورود شاگردان او به حکومت؛ مانند: بوش پدر و پسر و تیم کاری همراه آن ها؛ که کتاب های

ص:39

تحریک آمیزی؛ مانند: «پایان جهان» و «برخورد تمدن ها» نوشته اند. مشهورترین کسانی که این کتاب ها را نوشته اند: «فوکویاما»، «هنتینگتون» و «کاندولیزا رایس» هستند که به تروریسم فکری و نگاه پست به اعراب، مسلمانان و اسلام به صورت کلّی، تشویق و تحریک می کنند.

با وجود اقداماتی برای پاسخ به این تروریسم فکری؛ مانند: ابتکار عمل رئیس جمهور خاتمی در زمینة طرح گفت و گوی تمدن ها، که توسط سازمان های بین المللی و واتیکان تصویب شده است؛ و هم زمان با حوادث جعلی، 11 سپتامبر، توطئه تروریسم فکری از طریق بمباران افغانستان، سپس عراق، و آن گاه جنگ 33روزه لبنان و سپس اتّفاقات غزّه انجام گرفته است.

با شکست غرب در رسیدن به اهداف و طرح های خود و تحمّل خسارت 12 تریلیون دلاری از جنگ افروزی در کشورهای اسلامی ما؛ غرب بار دیگر به سراغ تروریست فکری و ایجاد فتنه در میان افراد جامعه از طریق بالا بردن درگیری های فرقه ای خواه در درون یک دین واحد (دعوای شیعی - سنّی) و خواه داخل یک کشور (دعوای مسلمان - مسیحی) رفته است. بر این اساس حوادثی را در مصر می یابیم. مهم ترین آن ها، فیلم توهین کننده به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است. گفته شده است که کارگردان این فیلم، اصلیت قبطی مصری دارد. هدف از ساخت این فیلم، افشاندن بذر فتنه است؛ همان گونه که پیش از این، حتّی در دورة همه پرسی اخیر اتفاقاتی با قبطی ها روی داده است. حوادث عراق، سوریه، بحرین، عربستان سعودی، یمن و لبنان در سطح یک دین و درگیری های شیعی – سنّی و حتّی میان خود اهل سنّت است. این درگیری ها، خلط میان فکر و دین و متّهم کردن جریان های قومی، چپ گرا، لائیک و لیبرالی به کفر از مصادیق تروریسم فکری است. این موارد در همه پرسی اخیر تجلّی یافته است. آنچه در اسکندریه اتفاق افتاده است و همة موارد گذشته در زیر مجموعة تروریسم فکری، مذهبی و تکفیری قرار می گیرد.

ص:40

همة وضعیّت های گذشته در خلط میان تروریسم دینی و فکری با هم مشترک هستند. چنان چه لیبرالیسم، یا لائیسم و یا قومیّت گرایی، بخشی از اندیشة پیامبر اکرم ما صلی الله علیه و آله و سلم بود؛ ایشان به موارد زیر در احادیث صحیحی اقرار نمی کردند. از طریق احادیث صحیح، بنیان هایی برای این اندیشه تاسیس می شود.

در احادیث صحیحی که از ایشان نقل شده است؛ ایشان دعوت به علم کرده است:

«به دنبال علم بروید؛ هر چند در کشور چین باشد.»، «اهل مکه، بخش های آن را بیشتر می شناسند».، «شما امور دنیویتان را بهتر می دانید». در این احادیث رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم با صراحت از تعامل با امور دنیوی؛ آن گونه که به نظر ما می رسد و مردم هم بر این مطلب اتّفاق نظر دارند و با بهترین وسیله، سخن می گوید. روایات دیگری وجود دارد که به «مساوات و برابری» تشویق می کند: ؛ مانند: «هیچ سفیدپوستی بر سیاه پوست یا عرب بر عجم برتری ندارد؛ مگر به واسطة تقوا». و در این مورد تصریح قرآنی هم داریم که می فرماید: «ما شما را از قبائل و ملت ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید...» و همچنین «با حکمت و موعظة نیکو به راه پروردگارت دعوت کن» و «اگر خشن و تند خو بودی از اطراف تو پراکنده می شدند»

تمامی موارد ذکرشده، بر مشروعیّت گفتگو حتی با مخالفان خودت؛ نه تنها در افکار بلکه در مورد مذهب و دین نیز بنا شده است. اما جهالت، عدم به کارگیری عقل، تنفّر، کینه و فتنه بسیاری از مردم را از درک این امور بازمی دارد که باعث شکست تلاش های به منظور تقریب و گفت وگو بین مذاهب اسلامی و در آینده باعث شکست در گفتگو با ادیان دیگر و گفتگوهای فرهنگی ای خواهد شد که بر این مبنا تأسیس شده اند و این باعث ضررهای پی در پی در مقابل غرب و خودمان خواهد شد و این چیزی است که برای ما اهمیت بیشتری دارد.

چگونه می توانیم ارزش جنبش های انقلابی را افزایش دهیم و از آن ها حمایت کنیم؟ چگونه می توان با جنبش های تروریستی و تکفیری مقابله کرد؟

ص:41

الف) ضرورت تشکیل انجمن های بیداری اسلامی با هدف حضور عالمان علوم دینی و دنیوی و همچنین نزدیک کردن دیدگاه های این دو به هم و مقابله با فتواهایی که شهروند مسلمان را در هر کشور اسلامی مضطرب می کند. با این کار، آراء و اندیشه ها تکامل می یابد؛ به گونه ای که با متغیّرهای بسیار زیاد و پیچیدة عصر حاضر خود را تطبیق می دهند.

ب) ضرورت دسترسی انجمن های بیداری به گروه های به حاشیه رانده شده؛ مانند: انجمن نخبگان مذهبی که در آن جوانان و زنان به مثابة بازیگران اساسی در این انجمن ها فعالیت می کنند. تخصیص درصد معقولی از فضای کاری انجمن ها به آن ها که با گسترة فعّالیت آن ها متناسب است و ارتباط دادن آن ها با جریان کارهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و مشکلات امّت؛ شامل: جهالت، فقر، بیکاری و بیماری.

ج) تلاش برای مرتبط کردن کنفراس ها و موسسات بیداری اسلامی با نهادهای بزرگتری که در جهان اسلام وجود دارند؛ مانند: الازهر، سازمان همکاری اسلامی، اتحادیه عرب و سازمان های عربی اسلامی ویژه؛ مانند کشورهای عدم تعهّد و تلاش برای متحد ساختن منابع اطلاعاتی و شبکه های رسانه ای برای اطلاع رسانی در مورد کنفرانس ها، دستور کار، اهداف و پیشنهادات آن ها؛ چرا که بسیاری از شهروندان عادی در مورد مسائل روی داده در چنین کنفرانس های بین المللی و منطقه ای و بازتاب های آن ها برای عموم مردم، به عنوان مخاطب هیچ چیزی نمی دانند؛ و این بعد از انقلاب ها و بیداری های اتفاق افتاده در کشورهای عربی و اسلامی شایسته و برازندة ملت ها نمی باشد؛ در وضعیّتی که این کنفرانس ها دستور کار سالیانه دارند و از تمام فعّالان در جهان اسلام خواه در زمینه های دینی یا دنیوی درخواست ارائة پژوهش دارند.

د) تلاش برای استفاده از روش علمی صحیح در طرح مسائل مربوط به تقریب مذاهب و دیدگاه ها، تشخیص شکست یا عدم موفقیت در تلاش های تقریب از طریق صدور گزارش های مرتّب دوره ای برای این انجمن ها و ایجاد یک مرکز رصد و پایش در کشورهای جهان اسلام که وظیفة آن رصد و پیگیری روند پیشرفت گفت وگوی میان

ص:42

ادیان و مذاهب و فرهیختگان در جهان اسلام و میزان تأثیرگذاری آن در سطح نخبگان یا عموم جامعه و تعیین درصد پیشرفت یا پس رفت و بررسی و درمان آسیب ها است.

ه-) مشارکت در برنامه های تبادل نظر جوانان، دانشجویان و زنان از طیف های مختلف و شرکت دادن آن ها در برنامه های مشترک آموزشی و مهارت آموزی در داخل ایران؛ این برنامه یکی از مهم ترین نقاط این محور محسوب می شود؛ چرا که آنها هسته مرکزی تقریب حقیقی در آینده خواهند شد و این به نوبة خود تمام اشکال شیوه ها و سبک های دو جانبه تعامل میان آن ها و مذاهب و ادیان را پوشش خواهد داد.

ص:43

منابع

1. احمد مصطفی، الأسباب الکامنة وراء تأخّر انتصار الثورات فی الدول الإسلامیّة، مصر کحالة للدراسة، اسکندریه - مصر، همایش بیداری اسلامی و جوانان، تهران 29-30 ژانویة 2012.

2. --------------- ، گفتگوی تمدن ها.

3. احمد وهبان، الصراعات العرقیّة واستقرار العالم المعاصر، پژوهش در مورد اقلیت ها، گروه ها و جنبش های نژادی، بخش علوم سیاسی دانشکدة بازرگانی، دانشگاه اسکندریه، الدار الجامعیّة، 2003/2004.

4. انور ورده (محقق و اندیشمند اسلامی – سوری)، الأسالیب الفکریّة والعملیّة للتقریب بین المذاهب الإسلامیّة.

5. إیران: السیناریو الأمریکیّ لوأد الصحوة الإسلامیّة، مقاله ای در سایت CNN - شنبه، 12 نوامبر 2011.

6. عادل ثابت، النظریّة السیاسیّة الحدیثة، پژوهشی در مورد الگوها و نظریّات ارائه شده جهت فهم و تفسیر جهان سیاست، بخش علوم سیاسی دانشکدة بازرگانی، دانشگاه اسکندریه، مکتبة خوارزم، سال 2002، شناسة بین المللی: 8-66-5603-977.

7. علاءالدین زعتری، أمل نجاح التقریب بین المذاهب الإسلامیّة، پژوهش ارائه شده به هجدهمین کنفرانس وحدت اسلامی با نظارت نشست جهانی تقریب مذاهب اسلامی، تهران 24-26 آوریل (فروردین) 2005.

8. هل هو سوء استخدام مواقع التواصل الاجتماعی بین و/أو فی المجتمعات الدینیّة أم هو إرث ثقافیّ وفکر انتقل ألیها - سلبیّات استخدام مواقع التواصل الاجتماعیّ، پژوهش ارائه شده توسّط من (احمد مصطفی) در نهمین دوره کنفرانس ادیان در دوحه 24-26 اکتبر 2011.

9. یوسف قرضاوی، الصحوة الإسلامیّة وهموم الوطن العربیّ والإسلامیّ: (صحوة الشباب المثقّف)، - چهارشنبه دوم ربیع الاول 1422 هجری قمری مطابق با 23/5/2001.

10. Ethics of Globalization: an Urgency for Dialogue – Ahmad Jalali – included in a book with a title “Hégémonie et Civilization de la Peur” – Published by the Academy of the Latinity, Rio De Janeiro, Brazil in April 2004 – ISBN: 85-7261-031-6

11. Ahmed Moustafa - http://intellecto.wordpress.com/2010/03/16/ahmed-moustafa-commentary-and-assessment-on-5th-arab-youth-forum-7th-arab-reform-forum-held-at-bibliotheca-alexandrina-fm-27-feb-till-3-mar-2010/

12. http://intellecto.wordpress.com/2010/03/01/%D8%AD%D9%88%D8%A7%D8%B1 %D8%A7%D9%84%D8%AD%D8%B6%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D8%AA/

13. Ahmed Moustafa - http://intellecto.wordpress.com/2011/08/17/the-visit-of-the-egyptian-popular-cultural-and-cinema-delegation-to-iran-fm-26-july-1-august-2011/

ص:44

ص:45

ارتباط اسلام ستیزی با جریان های تکفیری / محمد خلیل

اشاره

محمد خلیل(1)

چکیده

جریانهای تکفیری که اخیرا در برخی از کشورهای عربی، اسلامی، افریقایی و حتی اروپایی سر برآورده اند و گسترش یافته اند، تصویری از اسلام به نمایش می گذارند که یک تصویر مسخ شده، دروغین و سرشار از شبهاتِ باطل است این امر باعث شده است که غیر مسلمانان تصاویری از اسلام را در تکفیریها ببینند که آن تصویر را درست ترین تصویر از اسلام می شمارند و در نتیجه بیشتر از اسلام متنفر می شوند و از آن انتقاد می کنند، در این مقاله با بررسی جریانهای تکفیری و نقش استعمارگران و غربیون در ترویج و تحکیم این جریانها به یهودی بودن فکر تکفیری ها اشاره و با توجه دادن به فعالیتهای صهیونیسم از طریق رسانه ها و مسائل اقتصادی و سیاسی در راستای اختلاف افکنی و تحریک مسلمانان بر علیه یکدیگر، در پی تقویت جریانهای تکفیری اند، به نظر نویسنده بیداری اسلامی از مسیر خود منحرف شده و راه دعوت به سوی خدا از طریق حکمت و پند و اندرز نیکو را کنار نهاده است و راه جنگ و دشمنی با یکدیگر را در دستور کار قرار گرفته است. در این مقاله ضمن بیان منطق و مبانی جریانها تکفیری به آثار اجتماعی و سیاسی جریانهای تکفیری بر جوامع اسلامی و به راه حلهای مقابله با این جریانها پرداخته است.


1- پژوهشگر تونسی

ص:46

برای من افتخار بزرگی است که در فعالیت های این کنفرانس بین المللی که درباره خطرهای جریان های تکفیری برای اسلام، مسلمانان و جهان بشری، و هم چنین راههای خلاصی از آن ها در سرزمین ایران برگزار می شود، شرکت کنم. ایران سرزمین پاکی که دارای تاریخ، اصالت، شکوه و عظمت دیرینه ای است و سرچشمه تمدن، هنر، اندیشه و ادبیات به شمار می رود. سرزمینی که بزرگان دانش، فلسفه، شریعت و حقیقت و نیز قهرمان بی همتای انقلاب اسلامی حقیقی در این زمان، یعنی امام خمینی قدس سره را به وجود آورده است.

من از دست اندرکاران این کنفرانس که از سر لطف، مرا دعوت کرده اند سپاس گزارم و بر کسانی که این کنفرانس را برگزار کرده و اسباب و لوازم موفقیت آن را فراهم ساخته اند درود می فرستم. البته این کار از مردم سرزمینی که به بخشش سخاوتمندانه در راه دفاع از اسلام ناب و دفاع از مسلمانان، سرزمین اسلام، حفاظت از خلوص و پاکی اسلام، و یاری اصول آن و اعتلای ارزش های آن شناخته شده اند، بعید و عجیب نیست؛ مردمی که همواره برای رسواکردن دشمنان اسلام کوشیده اند و در برابر هر آنچه بنیان های اسلام را نابود می کند و وحدت آن را می شکند، ایستادگی کرده اند.

جمهوری اسلامی ایران هم چنان این راه روشن را ادامه می دهد و از این سنّت و روش پیروی می کند. و میزبانی این کنفرانس با چنین موضوع جذابی بزرگ ترین دلیل بر این امر است؛ موضوعی که دیگر کشورهای اسلامی چنین توجهی به آن نشان نداده اند. بدون شک، این مسئله نشان دهنده شجاعت ایران و رمز آگاهی آن از مسئولیت تاریخی و تمدنی است.

شاید شجاعت ایران در پرداختن به این موضوع نهفته باشد؛ موضوعی که پرداختن به آن مستلزم متعرض شدن به کشورهایی است که پشت جریان تکفیر ایستاده اند و از آن حمایت مادّی و نظامی می کنند. و این مسئله است که بسیاری از کشورها از ورود به آن می هراسند و از روی ترس یا به دلیل تبانی، از دست گذاشتن بر موضع درد ابا دارند.

ص:47

تبانی عبارت است از به رسمیت شناختن دشمنان اسلام، به رغم دشمنی آنان با اسلام و مسلمانان، و همراهی و همسویی با آنان در تلاش برای نابود کردن ارکان دین و منهدم کردن جامعة اسلامی در ابعاد سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی که با تفرقه افکنی، تغییر سبک اجتماعی و فرهنگی و تغییر روش های تربیتی و آموزشی انجام می شود.

این ها کوشش هایی است با نیرنگ و فریب، با هدف دور کردن مسلمانان از دین و اسلامشان. و در ورای این تلاش ها چیزی جز دشمنی کهن و کینه پنهان با اسلام و مسلمانان و بیزاری شدید از مشروعیت اسلام و آموزه های آن، نیست.

برخی روشن فکران و اندیش مندان مسلمان از چند دهه پیش می کوشند با تبیین تسامح اسلام این دشمنی ها را از بین ببرند و با توضیح مبادی و احکام اسلام، معانی آن را به اذهان دشمنان نزدیک کنند، اما در همین حین جریان هایی ظهور کرد که همه این کوشش ها را به باد داد و دشمنی با اسلام را نزد پیروان ادیان دیگر و حتی برخی مسلمانان که شاهد زشتی ها و پلیدی های این جریان ها هستند، عمیق تر و نهادینه تر کرد؛ جریان های ویرانگری که امروز بزرگ ترین دشمن اسلام و مسلمانان به حساب می آیند، زیرا یک خط و مشی تکفیری ای را در پیش گرفتند که هیچ اساسی در قرآن کریم و سنت مطهر پیامبر گرامی اسلام ندارد.

فصل اول. ارتباط میان گرایش اسلام ستیزی و جریا ن های تکفیری
اشاره

جریان های تکفیری که اخیراً در برخی کشورهای عربی، اسلامی، افریقایی و حتی اروپایی سر برآورده و گسترش یافته اند، تصویری از اسلام به نمایش می گذارند که یک تصویر مسخ شده، دروغین و سرشار از شبهات است. و تصویری است که به ردّ بیشتر اسلام از سوی دشمنانش کمک کرده و باعث می شود این احساس در وجود دشمنان نهادینه شود که خودشان پاک و دینشان حق، و مسلمانان نجس و اسلام باطل است!

ص:48

این ها، نتیجة خشونت ورزی، تجاوز، ویرانگری، انفجار و رعب و وحشتی است که تکفیری ها به راه انداخته اند، تکفیری هایی که هرگز دیدگاه کسانی را که هم چون آن ها فکر نکنند، نمی پذیرند. و این امر باعث شده است که غیر مسلمانان تصاویری از اسلام را در تکفیری ها ببینند که آن را درست ترین تصویر از اسلام می شمارند در نتیجه: بیشتر از اسلام متنفر می شوند و از آن انتقاد می کنند؛ مسئله ای که به انتشار تصاویر توهین آمیز از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ، تحقیر قرآن کریم، سوزاندن قرآن ها و تولید فیلم ها و رمان های توهین آمیز به اسلام و بزرگان اسلام می انجامد و علاوه بر این، تحریف و مسخ تاریخ اسلام و ایجاد تردید در نهادها و مؤسسات اسلامی را در پی دارد. و هم چنین باعث می شود شبهه هایی درباره اسلام بر انگیخته و به خداوند متعال نسبت داده شود تا از گسترش و نشر دعوت اسلامی جلوگیری به عمل آید. و این خدمت بزرگی است که تکفیری ها به غیر مسلمانان و دشمنان اسلام می کنند و لذا در امر زیان رساندن به اسلام و مسلمانان به آنان بسیار نزدیک اند.

1. یاری خواستن استعمارگران از تکفیری ها

استعمارگران بهترین یاری کنندگان خویش را در جریا ن های تکفیری به منظور تحقق اهداف شان در ضربه زدن به اسلام و تفرقه گستری و اختلاف انگیزی پیدا کرده اند. برای آنان چیزی گواراتر از این نیست که این کار به دست خود مسلمانان انجام گیرد و آنان به جان هم بیفتند و هم دیگر را نابود کنند.

کینه غرب با اسلام یک دشمنی کهن است و متفکران و فیلسوفان غرب در نوشته هایشان از دشمنی با اسلام سخن می گویند و اسلام را به تحجر، تعصب و واپسگرایی وصف می کنند. ارنست رنان، فیلسوف سکولاریزم، درباره اسلام می گوید: «در اسلام سادگی وحشت آور اندیشه زبان های سامی هست که باعث کوچک شدن مغز انسان می شود. و در آن هیچ روزنه ای به روی یک اندیشه لطیف یا یک احساس رقیق و یا یک تأمل و نگرش منطقی باز نیست»(1).


1- رنان: مساهمه الشعوب السامیه فی تاریخ الحضاره

ص:49

2. تکفیر و عمیق کردن کینه دشمنان اسلام

قدرت و کینة این جریان مخالفِ دشمنِ اسلام با بروز و ظهور تندروی، تکفیر و خطرهای افراط گرایان افزایش یافته است. برخی حوادث تروریستی، مثل حادثه قتلی که در لندن اتفاق افتاد و در آن یک جوان نیجریه ای مسلمان، فردی بنام جندی انگلیسی را کشت و جسدش را به تصویر کشید و رهگذران را دعوت کرد که از آن عکس بگیرند، به این جریان مخالف و ستیزه جو کمک کرده است.

رفتارهایی چنین، توهین به اسلام است و این گمان را در اذهان دشمنان تقویت می کند که اسلام دین ستمگری، زورگویی، عقب ماندگی، خشونت و وحشی گری است و برای مبارزه با آن نیز روشی جز این وجود ندارد. از این رو شروع به حمایت، پشتیبانی و مسلح کردن گروه های تکفیری و جهادی کرده اند و به آنان یاری رسانی می کنند تا تیرهای زهرآلودشان را متوجه جوامع اسلامی کرده و به دست خود مسلمانان این جوامع را از بین ببرند.

فصل دوم. پشتیبانی استعمارگران از جریان های تکفیری
اشاره

با نگاهی به نقش سفارت های بیگانه و به ویژه غربی و هم چنین برخی شهروندان این کشورها، در کشورهایی که در آن ها انقلاب شده، در می یابیم که نیروهای اطلاعاتی و امنیتی آن ها در این کشورها گسترش یافته و آشکار و نهان به تحریک طرف های درگیر می پردازند و در قانون گذاری، برنامه ریزی ها و جهت دادن به حوادث طبق نقشه های پلیدشان، دخالت مستقیم می کنند؛ و با این نگاه، تنگناها و مخمصه ای را که کشورهای انقلابی یا به اصطلاح بهار عربی در آن دست و پا می زنند، درک می کنیم.

عجیب است که این کشورهای داعی دموکراسی، خود از طرف داران دموکراسی پشتیبانی نمی کنند بلکه از تروریست ها حمایت می کنند تا به سان کلنگ هایی باشند که اسلام را از درون منهدم می کنند. و دلیل آن، این سخن است که تروریست ها سربازان مسلمان را می کشند و در شهروندان رعب و وحشت ایجاد می کنند و مزارهای اولیا و

ص:50

مرقدهای انبیا را منفجر می کنند ولی متعرض آثار یهودیان نمی شوند. حال، این تکفیری ها ساخته و پرداختة یهود هستند یا تکیه گاه آن ها؟

1. ارتباط تکفیری ها با اندیشه و عقیده یهودیت

شاید تکفیری ها ساخته دست یهودیان باشند که با یک توافق قبلی یا تبانی پیدایش یافته اند و شاید هم زاییده عکس العمل موجود در برابر زورگویی یهودیان و استبداد صهیونیست ها و شکنجه و آزار مسلمانان فلسطینی توسط صهیونیست ها، باشند. این احتمال نیز وجود دارد که اینان به منظور رد کردن سیاست های نادرست امریکا و برخی کشورهای جنایت کار دیگر در قبال امت اسلامی، مسئله فلسطین و کشورهای مقاومت کننده در برابر طرح توسعه طلبانه رژیم صهیونیستی، پدید آمده باشند؛ رژیمی که هدف آن غصب سرزمین، لگد مال کردن حیثیت، غارت ثروت و بطلان حجت ها و نابودی هویت و تمایز اسلامی است. همة این عوامل - اگر نگوییم که یک توافق قبلی با طرف های افراطی انجام گرفته است - سبب ظهور و بروز نیروهای جهادی ای است که هدفشان نبرد با صهیونیسم، دفاع از سرزمین، شرف و آبرو، و یاری کردن قدس است که کشورهای اسلامی تا کنون نتوانسته اند آن را آزاد کنند.

تمام این موارد، هدف اینان بوده است. اما در خلال تحقق این هدف، فکر و اندیشة بیمار آنان و نقشه های اطلاعاتی، دخالت و یک لشکر جیره بگیر از دعوت گران را برای این ها بسیج کرده است تا اندیشه اینان را با افراطی گری شدید تغذیه کنند و نگاهشان را از صهیونیست ها برگردانده و متوجه حاکمان مسلمان و ارتش های اسلامی کنند و آنان را به کفر و کوتاهی در انجام وظیفه وصف کنند. سپس این امر را گسترش دادند تا هرکسی را که با ایشان اختلاف فکری دارد، به تأسّی از آنچه شیوخ فتنه گر و تکفیری به آنان یاد داده اند، تکفیر کنند. سپس این کار را توسعه دادند و به تکفیر همه هم کیشان خود پرداختند اما مخالفان خود را تکفیر نکردند.

ص:51

2. مرجعیت قتل و کشتار در اندیشه تکفیری

تکفیری ها کشتن هرکسی را که تکفیر می کنند، ضرورت می دانند و آن را باعث نزدیکی به خداوند می شمارند! همان گونه که در تلمود و عقاید یهودیان آمده است. در تلمود تصریح شده است: «عادلانه است که فرد یهودی هر کافری را به دست خویش بکشد، چون هر کس خون کافری را بریزد، یک قربانی به درگاه خداوند تقدیم می کند»(1).

آیا این یک تصادف است که عقیدة یهودیت با عقیدة تکفیری های مسلمان هماهنگی و توافق پیدا کند؟ و آیا از روی تصادف است که در تلمود چیزهایی را بیابیم که قتل و کشتار میان مسلمانان را تفسیر می کند؟ مانند این متن تلمود که می گوید: «ما باید حرف اول را در میان دولت ها بزنیم، پس باید در میانشان فتنه انگیزی کنیم و آ ن ها را به جان هم بیندازیم و بترسانیم تا با هم بجنگند و ما به یک سود بزرگ دست یابیم».(2)

پشتیبانی ای که تکفیری ها به دست می آورند، به همان اندازه که بر شمار افراد و سلاحشان می افزاید از دانش و مردانشان می کاهد، زیرا اگر نیّت، صادقانه در خدمت دین بود و هدف، دعوت به سوی خدا و نشر دین و زنده کردن آموزه های آن هدفی صحیح باشد، این اموال فراوان به جای خریدن جنگ افزار، صرف تولید و نشر علم و استفاده از هوش و استعداد مسلمانان در اختراع، و کسب معرفت و سازندگی می شد نه ایجاد وحشت و هراس و ناامنی و ویران گری؛ و این اموال در حفظ جان ها به کار گرفته می شد نه در گرفتن آن ها؛ و در پیش گیری از خون ریزی استفاده می شد نه در ریختن خون و کاشتن مرگ!

شاید چیزی که باعث تشویق تکفیری ها می شود سرازیر شدن دلارهای نفتی در نتیجه ی افزایش قیمت نفت است؛ چیزی که به قدرتمندتر شدن جنبش تکفیر کمک


1- . مهدی حسینی، التلمود اسرار و حقایق، ص151.
2- . نفس المصدر.

ص:52

رسانده است. جنبشی که بر کالبدهای اتباع ناآگاه از معارف شرعی و فاقد تقوا و انسانیت استوار است.

چیزی که باعث بدتر شدن اوضاع می شود، رسانه های مشکوک و شبکه های ماهواره ای است که در خدمت این فکر قرار گرفته اند. فکری که افراد کم دانش و سست ایمان آن را می گیرند. و با توجه به اینکه این فکر براساس از بین بردن عواطف و مشاعر استوار است، باعث ساکت کردن صدای عقل و از بین بردن سرزندگی وجدان و در نهایت، تعطیلی فکر می گردد.

3. پشتیبانی اسلامی- غربی از تکفیری ها

ظهور جریان های افراطی نشئت گرفته از بیداری اسلامی، نتیجة فعالیت رسانه های غربی- صهیونیستی توهین کننده به اسلام است و تلاشی به منظور سلطه یافتن بر ملت های مسلمان و در دست گرفتن سرنوشتشان و بازداشتن مسلمانان از به دست گرفتن زمام امورشان. هم چنین کوششی است در جهت پیش گیری از پیشرفت، توسعه و رشد ملت های مسلمان و جلوگیری از دست یابی آن ها به علم، تکنولوژی، اختراع و اکتشاف و جلوگیری از تحقق حاکمیت سیاسی، اقتصادی و نظامی ملت های مسلمان.

از جمله این تلاش ها، منع ایران از غنی سازی اورانیوم و برانگیختن فتنه های فرقه ای در میان صفوف ملت ایران و جدا کردن ایران از سایر ملت های مسلمان، با تفرقه افکنی و دشمن و متجاوز نشان دادن ایران است، دشمنی که در کمین برادران خود نشسته است تا آن ها را در بوته و قالب فکر و اعتقاد خود که با اعتقاد و باورهای آنان سازگاری ندارد، ذوب کند. هم چنین از جمله ی این کوشش ها فتنه هایی است که امروزه در پاکستان به منظور برهم زدن ثبات آن ایجاد می شود تا پس از دست یابی به دست آوردهای علمی و نظامی، آن را تضعیف کنند.

حال که چنین است و دشمنان اسلام در کمین ما هستند و می کوشند برای ما و اسلام ما دسیسه چینی کنند و میان ما اختلاف و دعوا پدید آورند، چیزی زیان بارتر از اختلاف و پراکندگی وشکاف برای ما وجود ندارد. اگر متفرق شویم، ضعیف تر

ص:53

می شویم و شکست خواهیم خورد و ابّهت ما شکسته خواهدشد و اگر این تفرقه و شکاف ما به دست دشمنان ما صورت بگیرد، ارکان ما از درون فرو خواهد ریخت و نقشه های دشمنان ما به دست فرزندانمان اجرا خواهد شد. فرزندانی که با ایجاد آشفتگی و بی ثباتی و درگیری و نفرت، بهترین هدایا را به دشمنان تقدیم خواهند کرد.

فصل سوم: بیداری اسلامی و خطرات جریان های تکفیری
اشاره

بیداری اسلامی از مسیر خود منحرف شده و راه دعوت به سوی خدا، با حکمت و پند و اندرز نیکو را کنار نهاده است. بیداری اسلامی در دعوت به راه خدا از آنچه مورد رضای خداوند است دور شده و از متخلق شدن به اخلاق حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم واز اقتدا به او در دعوت با نرمی و تسامح و پرهیز از خشونت و بدرفتاری فاصله گرفته است. زیرا پیامبر اسلام از ترساندن مسلمان و دشنام او و ریختن خونش نهی فرموده است چه رسد به این که کسی بخواهد خون مسلمانی را بدون دلیل شرعی مشخص و متکی به کتاب و سنّت و بیرون از اجتهاد و تأویل، بریزد.

دعوت به سوی خداوند از مسیر طبیعی و هدف اصلی اش منحرف شده و رنگ سیاسی به خود گرفته است و در مدار سیاسی اسلام به چرخش درآمده است. دعوتگران اسلام برای پیشوایان خود کار می کنند نه برای خدا؛ و نسل جدیدی را به وجود آورده اند که که دین رهبرانشان را پذیرفته اند و از اوامر آن ها پیروی می کنند و نه اوامر خداوند. هر گروهی برای خود یک جناح مسلح ویک فرمانده جنگ دارد که همگی مدعی نصرت و یاری خداوند هستند؛ اما واقعیت این است که اینان یک اندیشة بیگانه و غیر اصیل را یاری می کنند و هر کدام مذهبی را گسترش می دهد که به دنبال پرچم داری و رهبری جهان اسلام است. و از وقتی که ظهور کرده است با حمایت و مشارکت غرب، کالبد این امت را از شرق و غرب پوسانده و از هم گسیخته است. غربی که از این دعوت از زمان آغاز آن در «نجد»، پشتیبانی و حمایت کرده است و هم چنان از تحرکات آن در جهان اسلام پشتیبانی می کند و هیچ گاه فعالیت های آن را

ص:54

محکوم یا تعطیل نکرده است. در حالی که می بینیم همین غرب از پخش بسیاری از شبکه های ماهواره ای مدافع اسلام ناب در ابعاد اعتقادی، عبادی و اخلاقی، مثل شبکة المنار، العالم الاقصی و... به بهانة نفرت پراکنی بر ضدّ صهیونیست ها جلوگیری می کند.

از پخش این شبکه ها جلوگیری می کنند و شبکه هایی را آزاد می گذارند که بر ضدّ مسلمانان سم پراکنی و آشکارا از کشتن آنان سخن می گویند، بلکه از این شبکه ها پشتیبانی می کنند و از حاکمان عرب حامی این شبکه ها حمایت می کنند و به گروهی از فقیه نمایان ارتزاق کننده از راه دین و علوم آن امکان داده اند که بر مساجد، منابر و رسانه ها سیطره یابند.

1. ایدئولوژیک سازی جوانان

اینان گروهی از داعیان تکفیر را به کار گرفته اند تا فکر منحرفشان را در میان گروه های مسلمان انتشار دهند؛ مسلمانانی که اسلام را، جد اندر جد، فارغ از افراط، ترور و قتل فرا گرفته اند. این ها کوشش هایی است در جهت بسیج کردن جوانان مسلمان و دعوتشان به پیوستن به این اندیشه جهادی که در ظاهر، رحمت است و در باطن، عذاب، اندیشه ای که برای این بی گناهان به صورت زشت و ناپاک ارائه می شود. و به ایدئولوژیی فرا می خوانند که قبول کننده را وامی دارد که قتل برادر مسلمانش را که با او اختلاف نظر دارد، بپذیرد. بلکه می پذیرد که خودش را بکشد و جسمش را در راه عقیده ی جدیدش منفجر کند؛ عقیده ای که صاحبان آن بر جوان مسلمان منت می گذارند که اگر در راه این عقیده کشته شود به بهشت می رود؛ گویا که کلیدهای بهشت در دست این ها است.

مدت هاست دشمنان اسلام کوشیده اند آن را تضعیف کنند و جنگ های خونینی بر ضد مسلمانان به راه انداخته اند. در گذشته سربازان خود را برای جنگ با مسلمانان روانه ی کشورهای اسلامی می کردند، اما امروز روششان را عوض کرده و به ترفندهای مکارانه تر و هوشیارانه تری روی آورده اند. امروز دشمنان با مسلمانان به وسیله ی فرزندانشان می جنگند؛ جریانهای تکفیری را با سلاح و پشتیبانی لجستیکی حمایت

ص:55

می کنند؛ جابه جایی ارز، تجارت مواد مخدر و پول شویی را به خفا برایشان فراهم می کنند اما در ظاهر طوری وانمود می کنند که از آن جلوگیری می کنند.

جریان تکفیری، امنیت مسلمانان را آشفته، وحدت کشور را متزلزل ساخته و ثبات و آرامش یک خانواده ی مسلمان را به هم ریخته است. به گونه ای که فرزند، پدر را تکفیر می کند و برادر، برادرش را بدلیل اینکه پلیس یا سرباز است، می کشد. زیرا او در نظرش از طاغوت است و قتلش طبق عقیده ی آن ها حلال و باعث نزدیکی به خداوند است.

اینها از خدا سخن می گویند و مدعی یاری او هستند. اما اگر این گونه بودند بندگان خدا را نمی ترساندند، در میانشان به نیکی حرکت می کردند، سخن نیکو می گفتند، کار نیک انجام می دادند و باعث رشد خیر و نیکی می شدند.

2. زشت کردن سیمای اسلام

این جریان، مانند لکه ای بر پیشانی امت اسلامی است که وجهه آن را در جهان زشت می کند و داغ ترور و خون خواری بر آن می نهد. این جریان این کار را با قتل، شکنجه و کشتار بی گناهان در عراق، سوریه، لیبی، یمن و دیگر کشورهای مسلمان انجام می دهد. کشورهایی که مردمان آن ها با سلام به یکدیگر درود می فرستند.

سؤالی که اکنون مطرح می شود، این است که: چه عواملی به پیدایی پدیده تکفیر و نفوذ و گسترش آن در کشورهای عربی و اسلامی کمک کرده است؟

3. عوامل کمک کننده به انتشار پدیدة تکفیر
الف - مداخله جویی و سلطه طلبی صهیونیستی

شاید عامل اوّل این امر سلطه جویی صهیونیستی در فلسطین و جنایت های زشتی باشد که رژیم صهیونیستی در حقّ کودکان، زنان و سالمندان فلسطینی مرتکب شده است، کودکان، زنان و سالمندانی که به خاطر ستم، زورگویی و تجاوز صهیونیستها، به وسیله جنگ افزارهای اسرائیلی از پا درآمده اند. و نیز تجاوز امریکایی ها و غربی ها به کشورهای اسلامی به بهانه آزادسازی و گسترش دموکراسی و دفاع از حقوق بشر را نیز بدان بیفزایید.

ص:56

آیا دفاع از حقوق بشر با لگدمال کردن کرامت انسان و گرفتن آزادی و حق حاکمیت او انجام می شود؟

ب - توهین به اسلام و بزرگان آن

و از جملة این عوامل توهین های زننده و دردناکی است که رسانه های غربی و صهیونیستی نثار اسلام و مسلمانان می کنند. و می کوشند تا نشان دهند مسلمانان، جاهل و بدوی هستند که برای خدمت به سرورانشان آفریده شده اند و دینشان نیز ساختگی و آلوده به خون است.

این ها عواملی است که خشم جوانان مسلمانان را برانگیخته است؛ جوانانی که حاکمان مسلمان را می بینند که در برابر این چالش ها سکوت کرده اند و احساس می کنند به یک امت خوار و ذلیل وابسته هستند که باید آن را یاری کنند و پرچمش را به اهتزار درآورند، بعد از این که سیاست مداران و علما از بازی کردن این نقش کناره گرفته اند.

ج - پرداختن ظاهری به دین و نداشتن حس نقادانه

متون تکفیری که نظریه پردازان برای این جریان به جا گذاشته اند و به نوعی در تکفیر مسلمانان، طرد آنان از دایره اسلام و سپس جایز شمردن قتل شان دارای مرجعیت هستند، به رشد این احساس کمک کرده است؛ امری که در اتحاد امت شکاف افکنده و در نتیجه امت اسلامی به فرقه ها، مذاهب و گروه هایی تقسیم شده است که یکدیگر را تکفیر می کنند و دشمنی و نفرت در میانشان گشترش یافته است. و هدف هر گروهی از بین بردن دیگری با تکیه بر یک قرائت عقیم از سنت است، قرائتی که از فهم عمیق و آگاهانه، حسّ نقادانه و نگرش عقلی همسو و هماهنگ با متن شرعی و مقاصد شریعت، تهی است.

بسته بودن فکر و پایبندی به یک معنای محدود از متن و عدم غور در معانی عمیق و ابعاد پنهان آن باعث افتادن در تحجر و قشری گرایی و سلطه ی اینها بر اذهان، و هم چنین باعث تحمیل یک الگوی فکری می شود که به مرگ آزادی فکر و سقوط در

ص:57

تقلید و بدعت گزاری می انجامد. و با محو کردن شخصیت فرهنگی، استقلال فکری و ابتکار را نابود می کند و سبب می شود پژوهشگر و دریافت کننده با نفهمی، تکرارکنندة یک سنّت غبار گرفته باشد نه پژوهشگر آگاهی که معرفت را هضم می کند و معرفتی گسترده تر و درکی فراگیرتر بنیان می نهد.

د - استبداد سیاسی

همچنین از عوامل تقویت رشد پدیدة تکفیر، استبداد سیاسی، سرکوب آزادی های عمومی، محدود کردن آزادی بیان، غدغن کردن دعوت و تحمیل احکام سخت بر دعوتگران و زندانی کردن، شکنجه کردن و توهین به آنان است.

همة این موارد، علاقه به انتقام و سرنگونی نظام و تکفیر حاکمان را در این جریان ایجاد کرده است. و اینان خودشان را حاملان رسالت های آزادی بخش برای جوامعشان به شمار آورده اند، که این امر جز با جهاد با طاغوت و حاکمان و اعوان و انصارشان محقّق نمی شود.

رسالت این ها در حدود سیاسی آزادی بخش متوقف نمی شود بلکه به ابعاد علمی نیز کشیده می شود، چون که علما پشتیبان حکومت هستند و به حمایت از آن و عدم انقلاب بر ضدّ آن و سکوت در برابر ستم و فساد آن دعوت می کنند، افراد این جریان خود را مسئول تعلیم و آگاه کردن امت می دانند.

تکفیری ها، علما را بوق و کرنای تبلیغاتی حاکمان ظالم و کافر می دانند(1) و بر این باورند که به خاطر تبانی این علما با اهل گمراهی و ضلالت، شایسته نیست که علم از آنها فراگرفته شود. و این امر باعث شده است که تکفیری ها و اتباعشان به فراگیری از شیوخ و علمای شبکه های ماهواره ای پناه ببرند، شیوخی که مطیع چند سلطان هستند نه یک سلطان: سلطان سیاست، سلطان ایدئولوژی و سلطان پول. و همة این شیوخ وابسته به لابی های مختلفی هستند که هرکدام به دنبال منافع، انگیزه ها و هدف های خود است.


1- جمعیه علماء البقاع.

ص:58

ه - گرفتن دین از نااهلان

این امر باعث شده است که دین را از کسانی بگیرند که در نشر علوم، معانی، مبادی و ارزش های دین اخلاص ندارند و به دنبال پول و خرسندی صاحب پول هستند، نه خشنودی خداوند متعال. و هر گاه اخلاص نباشد، فایده ای نیز وجود ندارد. و هرگاه مقصد و هدف غیر خدا باشد، نتیجه ی آن تباهی و زیان است، که هم آموزش دهنده و هم فراگیرنده دچار زیان می شوند. زیرا آموزش دهنده اجر و پاداش را از دست داده و فراگیرنده احکام را بدون اینکه بفهمد، دریافت کرده است؛ در نتیجه معانی را با هم در می آمیزد و قادر به ترجیح یکی بر دیگری نیست. و ما می بینیم که معانی جهاد، کفر و شرک و انواع جهاد، کفر و شرک و مسائل دیگر را به هم می آمیزد. که این امر سبب می شود به یک مسلّمات نادرست قانع شود و رفتار، سلوک و عکس العملهایش را بر آن ها بنا کند، مسلماتی که منجر به رفتن به جهنم و گرفتار شدن در عذاب می شود، در حالی که امیدوار است به بهشت برود.

برخی افراد این نسل بر اساس دانسته هایی رشد یافته اند که آن ها را مستقیماً دریافت کرده اند و این معلومات اصل و اساسی ندارند. این دانسته ها به سرعت بخار می شود و از آن، چیزی جز تحریک کردن و پشتیبانی کردن از اندیشة متحجرانه بر جای نمی ماند. اندیشه ی متحجرانه ای که صاحبان آن در تبلیغ، نشر و یافتن اتباع - چه با ماهواره ها و چه مراکز فرهنگی خدمت کننده به این تفکر در گوشه و کنار دنیا- از هیچ کوششی فروگذار نمی کنند. این اندیشه تقریباً از دو و نیم قرن پیش که پیدایش یافته است، همواره باعث ایجاد فجایع، مصیبت ها، قتل و خون ریزی و دشمنی در میان مردمانی شده که امت دوستی، محبت و مهرورزی بوده است.

و - وضع اقتصادی و اجتماعی

عوامل اجتماعی و اقتصادی در تحمل فقر، تنگ دستی، تحقیر، در حاشیه بودن، پارتی بازی و وساطت و تفاوت های اجتماعی ظالمانه خلاصه می شود.

ص:59

ز - عوامل یاری کننده

عوامل یاری کننده عبارتند از: عامل ایدئولوژیک، عامل سیستماتیک و عامل تربیتی.

1. عامل ایدئولوژیکی بر تعصب ورزی در نظر خود، نگاه کردن به حقیقت از یک زاویه، و رد کردن دیگری مبتنی است.

2. سبب سیستماتیک در جهل نسبت به فرهنگ دیگران و محصور بودن در یک فرهنگ بسته و محدود و بستن در به روی فرهنگ دیگری متبلور می شود.

3. و آنچه متعلق به عامل تربیتی است(1) شامل تربیت بسته، محدود و متکی به یک دیدگاه است؛ تربیتی که نقد را نمی پذیرد و خود را از فکر مخالف بالاتر می بیند و فکر مخالف را به انحراف، فساد و عقیم بودن متهم می کند.

این اسباب و عوامل نیازمند نگرش جدّی است و مستلزم بررسی میزان سرعت انتشار آن ها و آثار سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، تربیتی و دینی ناشی از آن ها می باشد.

ح - واگیر بودن فتنه های تکفیری

فتنة تکفیری منجر به ایجاد فتنه هایی در جهان عرب و اسلام شده است که هم چنان در حال زایش و افزایش است و امنیت، صلح، شکوفایی و ترقی اجتماعی و اقتصادی آن را تهدید می کند.

این فتنه ها به وسیله ی تکفیری های تندرو و به نام دین، پیوسته از کشوری به کشوری دیگر منتقل می شود. تکفیری هایی که نه تبحری در علوم دینی دارند، نه اخلاق دینی را می شناسند و نه ادبیات دینی را، و بدون هیچ توشه ای به میدان های علوم دینی یورش بردند و میدان های آن را به یک مسابقة سیاسی توهین آمیزی تبدیل کرده اند.

برافروختن فتنه، کار آسانی است اما خاموش کردن آن سخت است. و این آتش افروخته که هیزم آن تا سوریه، عراق، مصر، لیبی، تونس، پاکستان، افغانستان و... گسترش یافته، آتشی است که حرارتش شدید و خاموش کردنش دشوار است و جز با آب علم و دانش خاموش نخواهد شد. نقش علما در این مرحله از تاریخ، یک نقش


1- . عبدالمجید النجار: ندوة الخریة والابداع، باریس2008.

ص:60

اساسی و مفروض است، زیرا باید امت را روشن کنند، غبارها را از اذهان بزدایند، راه درست و حق را تبیین کنند و از اباطیل، انحراف ها و کجی ها پرده بردارند تا نسل جوان در برابر گمراهی ها که به فکرش تزریق می شود مصون ماند و نسلی مقاوم شکل بگیرد که از هوا و هوس پیروی نمی کند و جز در راه درستی و صلاح گام بر نمی دارد.

مسلّم است، که این اندیشه را باید با تمام وسایل آموزشی، ارشادی، رسانه ای، مادی و تربیتی محاصره کرد، زیرا که این تفکر خطری برای الگوی اجتماعی کشورهای مسلمان است، کشورهایی که به دین و سنت خود پایبندند اما در پیوستن به تمدن زمانه و همگامی با پیشرفت و ترقی تا آنجا همراهند که به شخصیت تمدنی شان آسیبی نرساند.

4. ارتباط اندیشه تکفیری با بیداری اسلامی
اشاره

بیداری اسلامی نتوانست هدف مورد نظر خود را طبق آموزه های پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم در خدمت به دین، اعتلای پرچم آن، نشر تعالیم آن و رساندنش به ملت های دیگر محقق سازد، زیرا بیداری اسلامی بر جبهه ای واحد بنا نشده است بلکه مبتنی بر گروه هایی است که قدرت و قوای آن ها متشتت و پراکنده است و فاقد توافق و هماهنگی لازم هستند و هر گروهی به چیزی چنگ انداخته که باعث جدایی آن از گروه های دیگر می شود.

بیداری اسلامی، بیداری است که در زیر سایه ی یک مؤسسه که گروه ها و جریان های فکری مختلف را جمع می کند شکل نگرفته است، بلکه پرچم ها، مختلف و خط و مشی ها از هم جداست. و جریان تکفیری همچون فرزندی ناخَلَف از رَحِم این جدایی و اختلاف سر برآورده است. فرزند ناخلفی که می خواهد خود را اثبات کند پس عهده دار رهبری، پیش گامی و تحقق چیزی شده است که دیگران نتوانستند محقَّق سازند؛ هر چند که با کشتار و گرفتن جان های بی گناه همراه باشد.

در بیداری اسلامی نظرها و آرای مختلفی وجود دارد: برخی به احیای خلافت اسلامی فرا می خوانند؛ برخی دیگر ندای دنباله روی از تمدن غربی و الگوی

ص:61

لیبرال- دموکراسی و سرمایه داری را سر داده اند و برخی نیز به پیروی از اندیشه ی چپ سوسیالیستی دعوت می کنند و برخی دیگر نیز به اجتناب از تمدن غرب و رها شدن از شرِّ آن با بستن درها و روزنه ها به روی آن فرا می خوانند.(1)

الف - جدا شدن فکر تکفیری از بیداری اسلامی

گویا اندیشة تکفیری واکنشی است در برابر سایر جریان های بیداری که هدف و وسیله در نظر آن ها با هدف تکفیری ها متفاوت است و جریان تکفیری پیش از جدایی از نظام حکومت و بافت امت، از این جریان ها جدا شده است.

قدرت های بیگانه این جدایی و سرکشی را غنیمت شمرده اند تا خروش بهار عربی را در لابه لای یک طرح استعماری قرار دهند و بدین گونه جهان عرب را متزلزل کرده و آشوب و ناآرامی را گسترش دهند. هم چنین می کوشند بین شهروندان درگیری ایجاد کنند و وحدت، هم بستگی و روح تعاون و همکاری ملت ها و جوامع عربی را از بین ببرند و جنگ و درگیری را جایگزین آن کنند. قدرت های بیگانه برای انجام این نقشه، عناصر مواجب بگیر را به کار گرفته اند تا سرزمین های اسلامی را به صحنه ی گروه های درگیر با هم تبدیل کنند.

آن ها لشکری از دعوتگران را استخدام کرده اند تا فکر تکفیری را به افراد این جریان تلقین کنند، فکری که به خشونت، قتل و ترور یاری می رساند و مخالفان شان را در جزئیات و کلیّات تکفیر می کند و سر بریدن و اعدام را برای آن ها با وعده ی پاداش تام و تمام، و مجاز می شمارد.

ب - دشمنی با شیعه

مانند قانع کردن آن ها به این که خطر شیعه وجود اهل سنّت را تهدید می کند و لازم است جلوی نفوذ و گسترش شیعه گرفته شود و در این امر ترغیب آشکاری است به برادرکُشی، در حالی که پیش تر، کنار هم با محبت و هم بستگی می زیستند.


1- یوسف القرضاوی، الصحوة الاسلامیة بین الاختلاف المشروع والتفرق المزعوم، 167.

ص:62

به نام ایستادگی در برابر این خطر شیعه، وهابیت در ایران به حرکت در می آید، اما حقیقت این است که این امر یک برنامة سیاسی است که هدف آن تغییر وضع اجتماعی و فرهنگی، تغییر بافت جمعیتی، افزایش زاد و ولد و تغییر ترکیب جمعیتی در هر کشوری است که این جریان سعی می کند در آن گسترش یابد.(1)

ج - دشمنی با صوفیه

جریان تکفیری، علاوه بر مبارزه با شیعه، صوفیان را نیز تکفیر می کنند و آنان را بندگان قبرها و قبر پرستانی می دانند که ابعاد روحانی تصوف و عرفان را نمی دانند و از عمق معانی آن و انوار اسرار و اسرار انوارش بی خبرند.

هم چنان که جریان های تکفیر و اتباع آن با تصوف دشمنی می کنند، طریقت های صوفیه نیز به نوبه خود با این تکفیری ها دشمنی می کنند، به ویژه پس از تعرض آن ها به مقامات اولیا و صالحین و سوزاندن، تخریب و منفجر کردن این مقامات، مانند مقام علی الشّعاب در طرابلس، و مقام اسمریه در زلیطن، و مقام ابوسعید الباجی در ضاحیه و ابوسعید در تونس و...

اینان با طریقت های سنوسیه، قادریه، اسمریه، مولویه، نقشبندیه، شاذلیه و سایر طریقت ها که با روش ذکر، نفس را تزکیه و رام می کنند و آن را برای رسیدن به حق، به انوار حق روشن و نورانی می کنند، دشمنی می کنند.

تکفیری ها این معانی لطیف و سرشار از لطافت، اخلاص، صداقت را درک نمی کنند، معانی ای که آراسته به عشق الهی است و در جست وجوی تقرب به او، چشیدن حلاوتِ شوق و شیرینیِ وصال هستند.

میان این معانی و فکر تکفیری که به دنبال اسیر کردن جوانان در بند یک فهم محدود و بسته از دین است، فرق بسیاری هست، زیرا این اندیشه در خدمت اغراض سیاسی و دنیوی و منافع مذهبی با تکیه بر پس زمینه های اعتقادی و جهادی است.


1- . آیةالله ناصر مکارم الشیرازی، ماذا وراء اتساع رقعه التیارات التکفیریه فی العالم.

ص:63

د - سبک دعوت تکفیری ها

وسیله ای که این فکر را محقَّق می کند و می گسترانَد، تعصب ورزی به نام پیروی از سنّت و اجتناب از بدعت، و نیز زورگویی به اسم اجرا کردن شریعت، و قتل و خشونت به اسم جهاد و اعتلای کلمة حق است.

تکفیریها با این سبک ها و روش ها بر دل های برخی جوانان سیطره می یابند، جوانانی که مورد تحقیر واقع شده و به حاشیه رانده شده اند و در محرومیت و تنگنا زندگی کرده اند. تکفیری ها با سوء استفاده از فقر، بیکاری و تنگ دستی جوانان، آن ها را به خود فرا می خوانند و شست وشوی مغزی می دهند و از آنان خمپاره ها و بسته های انفجاری می سازند تا در مقابل برادران مسلمان خود منفجر شوند. این جوانان، نقشه های رهبران را اجرا می کنند، سر می برند، خون می ریزند و... و سپس برای جنایت هایی که مرتکب شده اند جشن می گیرند. این کار در تونس رخ داد. و تکفیری ها پس از آنکه 14سرباز را سر بریدند به پایکوبی و تیراندازی هوایی پرداختند درحالی که ماه رمضان بود. آری، روزه داران در نظر آن ها چنین می کنند.

این فکر یک خطر جدی برای امت اسلامی است و ایستادگی در برابر این جریان با سلاح کافی نیست، زیرا افراد آن برای مردن آمادگی دارند و مرگ را وسیله ای می دانند که آنها را به بهشت می رساند. از این رو ناگزیریم که در جستجوی راه حل هایی فراگیرتر و کامل تر باشیم که عوامل پیدایش این جریان ها را بررسی می کند.

ه - راه حل ها

- تحقق عدالت اجتماعی در بین افراد؛

- از بین بردن تضادهای طبقاتی ظالمانه؛

- فراهم کردن فرصت های شغلی برای جوانان با سرمایه گذاری و ایجاد طرح های تولیدی برای بیکاران؛

- کاشتن مبادی اخلاقی، ارزش های انسانی و آموزه های دینی طبق یک درک آگاهانه از دین، و به دور از یک اعتقاد و قرائت بسته و تنگ از متون دینی؛

ص:64

- بازنگری در برنامه های آموزشی در همة سطوح آموزش، به گونه ای که به فراگیرنده امکان دهد با حفظ سنت و هویت وارد مدرنیته شود؛

- خلع سلح کردن آن ها در مورد قضیة فلسطین با عهده دار شدن تشکیل یک دولت فلسطینی و دفاع از آن، تا تکفیری ها به بهانه ی مقاومت سلاح به دست نگیرند و خودشان را تنها مسئولان دفاع از قضیه ی فلسطین ندانند. و بعد از آن، به روی مسلمانان سلاح نکشند؛

- هدفمند کردن گفتمان دینی در مساجد و جلوگیری ار گفتمان تحریک آمیز؛

- نشر ارزش های اعتدال گرایی و میانه روی و برجسته کردن آسان گیری و تسامح دین اسلام؛

- گسترش فرهنگ گفت وگو، تسامح و پذیرش دیگری.

این معانی می تواند یک منشور دفاعی برضدّ تفکر تکفیری باشد و نیز واکسینه ای که ما را از شرّ نفوذ و گسترش آن مصون می دارد. به ویژه اگر بر معنای تسامح و کاشت آن در وجود نسل های بعدی و تربیت نسل های جدید بر اساس آن تمرکز شود، به قیام انقلابی متضاد منجر خواهد شد، انقلاب صلح، دوستی، هم بستگی، تفاهم و هم زیستی میان افکار و مذاهب مختلف.

اروپا نیز شاهد درگیری ها و جنگ های خونین در نتیجة تعصب و بسته بودن فکر بوده است که منجر به تفرقه و تقسیم جامعه ی مسیحی شده است. این امر ادیبان، شاعران، فیلسوفان، متفکران و اهل کلیسا را وادار داشت که مفهوم تسامح را برجسته تر کنند و در جهت نهادینه کردن و تبیین آن بکوشند و آن را در آثار فکری خود به کار بگیرند تا بتوانند تسامح را در نفوس و اذهان ریشه دار، و تعصب دینی و آثار نابودگر آن را ریشه کن بکنند.

اگر رهبران فکری اروپا در ایام محنت و مصیبت خود این کار را انجام دانند، برای ما مسلمانان که پیشروان تمدن هستیم سزاوار است که این در این مسیر حرکت کنیم و شایسته است که علما، پیشوایان، استادان و اندیش مندان ما با تولید آثار فکری و ارایة

ص:65

دروس، مواعظ و ارشاد در برابر این جریان خروشان و نابودگر بایستند و راه را بر نفوذ تکفیر و انتشار بیشتر آن در میان جوانان ساده دل و بااخلاص ما، ببندند.

آموزش، فرهنگ، وعظ و ارشاد خط اول دفاعی در برابر تندروی، تکفیر و تروریسم است؛ اموری که نتایج منفی و زیان باری در همة سطوح جوامع اسلامی بر جا می گذارد.

5. آثار اجتماعی و سیاسی جریان های تکفیری بر جوامع اسلامی مختلف
الف - نتایج سیاسی

شاید نخستین زمینه ای که آثار منفی تکفیر و تروریسم در آن تأثیر گذاشته، زمینة سیاسی است که در نتیجة فتنه گری، آشوب گری و تفرقه افکنی این جریان در بین مردم جامعه، دست خوش تغییر شدید شده است. این جریان، تحرکاتی ایجاد کرده است که هدف آن سرنگونی نظام های منتخب، تغییر شکل حکومت ها و ایدئولوژی و عقیده سیاسی آن ها است. جریان تکفیری این کار را از طریق بر هم زدن مدیریت، امنیت و بر هم زدن ارتش و ایجاد ناآرامی های مردمی در آشکار و نهان انجام می دهد. و در خلال آن با هدف سیطره بر پارلمان ها و تغییر نظام ها و روش های حکومت از خشونت، سردادن شعار و فشار آوردن - هر چند با حمل سلاح - استفاده می کند.

هدف این ها از تغییر نظام ها، اصلاحگری یا بنیان نهادن یک حکومت عادلانه همراه با امنیت، رفاه و توسعه نیست، بلکه هدف تقسیم امت با جانب داری از یک اندیشة خاص و تکفیر است که نتیجه آن تشتّت و تفرقه است و سودبرنده واقعی قدرت های استعماری هستند که این ها را به کار گرفته اند و در کمین هستند که به مسلمانان آسیب و زیان بزنند. قدرت های استعماری که برای منهدم کردن جامعه اسلامی و در هم کوبیدن دولت های آن نقشه کشیده اند و مأموریت اجرای آن را به این ها و امثالشان سپرده اند.

ب - آثار اقتصادی

عواقب تروریسم و تکفیر، تنها به بخش سیاسی منحصر نمانده بلکه به بخش اقتصادی کشیده شده است، زیرا کشورهایی که شاهد حضور جریان تکفیر هستند، با

ص:66

کاهش حجم سرمایه گذاری خارجی و روی گردانی سرمایه گذاران خارجی از آن ها و انتقال شرکت های بیگانه و خارجی به کشورهای امن تر مواجه هستند. و از آثار دیگر تروریسم و تکفیر کاهش تولید، افزایش قیمت ها و کاهش قدرت خرید مردم است. و علاوه بر آن باعث کاهش شاخص حاکمیتی کشور می شود که در نتیجة آن بانک ها و صندوق های بین المللی پول از دادن وام و تسهیلات به کشورهای گرفتار تروریسم خودداری می کنند. و نیز کاهش رونق تجارت و افزایش تورم و نقدینگی از آثار دیگر آن است که منجر به ورشکستگی دولت می شود. در نتیجه، دولت به سبب پرداخت هزینه های سنگین برای مبارزه با این جریان ها، دیگر قادر نخواهد بود حقوق کارمندان خود را بپردازد و شاهد ناآرامی، فروپاشی و کودتا در کشور خواهیم بود

ج - عواقب اجتماعی

عواقب ارهاب به بخش سیاسی و اقتصادی منحصر نخواهد ماند بلکه بخش اجتماعی را نیز در بر می گیرد. زیرا میان عامل سیاسی و اقتصادی از یک سو و عامل اقتصادی و اجتماعی از سویی دیگر رابطه برقرار است.

اوضاع آشفتة اقتصادی ناشی از تروریسم، قطعاً به فقر، بیکاری، پسرفت اجتماعی، کشمکش طبقاتی، کاهش بافت اجتماعی، از هم پاشیدگی خانواده، نرفتن به مدرسه، گسترش انحراف و بزهکاری جوانان می انجامد. امری که به رواج جرم و جنایت و انقباض اجتماعی کشیده می شود و غالباً به درگیری با دولت، بی ثباتی، جنگ داخلی و باز شدن دست طمع کاران بیگانه که به دنبال بحران و پیچیدگی اوضاع هستند، منتهی می شود.

این جریان ها افزون بر آثار سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، عواقب روحی نیز دارند، که سبب رشد عقده های روانی، ایجاد کینه و نفرت، آشفتگی شخصیت کودک و جوان و از هم گسیختگی روحی میانسالان و سالمندان می شود.

این ها برخی آثار تخریب سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، تربیتی و روحی جریان های تکفیری بود که هم چنان با به کارگیری روش های تبلیغی متنوع درصدد نشر تفکر خود در کشور عربی و اسلامی و جذب اتباع و انصار است.

ص:67

6. اندیشة تکفیری و منطق زور
اشاره

این تفکر تکفیری ویرا ن گر که در اصل سیاسی و به ظاهر دینی است، از زمان پیدایی، با زور و قدرت گسترش یافته و مصیبت ها و فجایعی را در حجاز، مکه، مدینه، عراق و مصر رقم زده است. رویکرد این جریان با این سخن کسینجر، وزیر خارجه پیشین آمریکا، هماهنگ و همسو است: «منافع، صرف نظر از قدرت محقق نمی شود». منافع در چنین وضعیتی سیاسی و استراتژیکی است که از زمان پیدایی این اندیشه در خدمت اهداف استعماری مرتبط با سیطره بر جهان عرب و ثروت های نفتی آن است و ضمانتی است برای محکم کردن جای پا در چنین منطقه غنی و ثروتمندی که درآمد های آن جایگاه مهمی در آینده تمدن مادی دارد. و نیز سیطره بر این منطقه زمینه مهمی را برای نابود کردن امپراتوری مسلمان عثمانی فراهم می کرد تا بدین وسیله شوکت اسلام و وحدت امت را در هم شکند و کشورهای عربی متفرق شوند و استعمار بتواند وارد این کشورها شود و بذرهای جمود و عقب ماندگی را در آن بکارد. هم چنین بتواند اصول تمدن آن را بگیرد، فرهنگ ها، هویتش و شخصیتش را مسخ کند، خیرات و منافع آن را غارت و مردم آن را فقیر ساخته، آنان را مدت های طولانی از کاروان تمدن عقب بیندازد.

الف - دعوت با شمشیر

این تفکر بسته و منحرف که امت اسلامی به آن دچار شده است، دروازة ورود استعمار به جهان عرب بود و استعمار به وسیله آن توانست به کشورهای ما نفوذ کند و بذر تفرقه، برادرکشی و تجاوز را بپاشد.

این جریان، صرف نظر از انحراف عقیدتی اش، بر تسامح استوار نشده و به گفت گو و اقناع فرا نخوانده است، بلکه کوشیده تا در گفتار و کردار با خشونت و خون ریزی انتشار یابد. اما خشونت در گفتار، در سخنی از زبان محمد بن عبدالوهاب در یکی از نامه های ارسال شده اش به سرزمین های اسلامی آمده است؛ وی همه مسلمانان را به پیوستن به مذهبش - که در نظرش درست ترین مذهب است- فراخوانده است. و در پایان نامه،

ص:68

کسانی را که از او پیروی نکنند، تهدید کرده است که مذهبش را با شمشیر بر آن ها تحمیل خواهد کرد. آن جا که می گوید: «هرکس با دلیل و برهان اجابت نکند، با شمشیر و نیزه او را دعوت خواهیم کرد».(1)

در این سخن دلیل آشکار و روشنی از زبان صاحب این مذهب بر رویکرد خونین او و نپذیرفتن گفت وگو و دعوت نیکو وجود دارد.

اما از نظر عمل و کردار، حملة نظامی وهابیان به منطقه ی حجاز در سال 1217ه- \ 1804م است که وارد شهر طائف شدند و مردم را از کوچک و بزرگ، امیر و مأمور، شریف و وضیع، قتل عام کردند؛ کودکان را در آغوش مادرانشان سر می بریدند و به پشت بام ها می رفتتد و مردمی را که در آن جا پنهان شده بودند می کشتند؛ تا جایی که جماعتی را دیدند که قرآن می خواندند و آن ها را تا آخرین نفر قتل عام کردند. و پس از کشتن افراد موجود در خانه ها، به مغازه ها و مساجد هجوم بردند و افراد موجود را قتل عام کردند و گاهی اشخاص را در حال رکوع و سجود می کشتند.(2)

وهابیان سپس وارد مکه شدند و از ملک سعود به زور بیعت گرفتند و برگزاری نماز جماعت مرسوم در آن جا را که بر طبق فقه مذاهب اربعه برگزار می شد، لغو کردند و آثار بسیاری را در مکه محو و نابود کردند. پس از آن ملک سعود با لشکرش به سوی مدینه حرکت کرد و به آن یورش برد و جنگ وحشتناکی راه انداخت و آنچه را در حجر ه نبوی بود، تصاحب کرد(3)

و دستور داد سربازان ترک از مکه و مدینه بیرون رانده شوند.

ب - جذب جوانان از سوی اندیشة تکفیری

این اندیشة تکفیری اگر از حمایت برخی کشورها برخوردار نبود و پول و مال به سوی آن سرازیر نمی شد و مؤسسات از آن حمایت نمی کرد و یک رسانه ایدئولوژیک ساز در خدمتش نبود، نمی توانست گسترش یابد.


1- . محمد بن عبدالوهاب، رسالة موجهه الی البلدان الاسلامیه.
2- . احمد زینی دحلان، خلاصة الکلام فی بیان امراء البیت الرام.
3- . حسن الترکی، لمع الشهاب فی سیره محمد بن عبدالوهاب.

ص:69

اما موضوع خطرناک است این که این جریان ها عمیق کار می کنند و تلاش می کنند جوانان را محدود و در یک چارچوب قرار دهند و برخی مسائل عمومی شریعت را از یک نظرگاه بسته و تنگ به آنان تزریق کنند و آنان را بر ضد مخالفان عقیدتی، بسیج کنند. هم چنین می کوشند تا جان و زندگی را در نظرشان خوار و بی ارزش نشان دهند تا جوانان برای ساده ترین چیزها جان خود را قربانی کنند. و این هدفی است که رویکرد تاریک و فعال مدرنیسم به دنبال آن است و آرزو دارد که امت اسلامی به قرون انحطاط و جمود باز گردد.

اما درکنار افکار براق و عواطف جوشان که به جوانان تقدیم می کنند، خطر دیگری نیز در کمین جوانان است و آن کمک مالی است که بسیار بیشتر از چیزی است که یک کارمند رده بالا آرزوی آن را دارد، چه رسد به یک جوان بیکار.

جذب بزرگسالان برای این ها اهمیتی ندارد، بلکه کودکان و جوانان هستند که مهمند، و چون جوانان زود متأثر می شوند، ذخیره آینده به حساب می آیند، زیرا گسترش و رواج این مذهب را تضمین می کنند. این رویکرد، شبیه رویکردی است که امریکا و غرب در جذب فرزندان مهاجران مسلمان در پیش می گیرند تا آن ها را به سمت باورها، فرهنگ ها و آداب و رفتار خود متمایل کنند.

از جمله این ها، حکایت آن مسلمانی است که سال های طولانی در امریکا اقامت کرده، بدون اینکه دینش را عوض کند و در برابر یکی از دوستان امریکایی اش به آن مباهات می کند و دوستش نیز به ناگزیر پاسخ داد: « مهم نیست که تو امریکایی شوی، بلکه تو را به خاطر فرزندانت به این جا آوردیم».(1)

فصل چهارم: سبک ها و روش های تبلیغی جریان های تکفیری

این ها روش هایی است که متوجه همه طبقات جامعه است. اما با توجه به سطح اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی افراد مورد نظر، تغییر می کند. گاهی به تطمیع مالی اهالی


1- د. محمد حامد الاحمدی، ملامح المستقبل.

ص:70

محله های فقیر می پردازند، گاهی اقدام به برپایی خیمه و کاروان های دعوت در مکان های عمومی می کنند و گاهی هم تلاش می کنند منبرها و مساجد را در اختیار بگیرند و درس هایی را آموزش دهند که هیچ ارتباطی به علوم شریعت ندارد بلکه بیشتر محتوای آن دعوت به تکفیر کردن و بدعت گذار خواندن مخالفان، بسیج کردن جوانان و بسیج کردن عامه ی مردم برای تقویت ابّهت و شوکت خودشان است.

هم چنین از سبک های دیگر این ها در ترویج فکرشان، اسکایپ، و شبکه های ماهواره ای است که منبع مالی آن ها مشخص نیست اما رایحه ی آن مشخص است.

واز جمله روش های دیگرشان، استفاده از شبکه اجتماعی فیسبوک و شبکه ثریاست. و علاوه بر آن از نشریات، پلاکاردها و شعارهایی هم استفاده می کنند که مهم ترین آن ها همان پرچم سیاهی است که شعار خود قرار دادند و بسیاری اوقات آن را بالای گل دسته های مساجد نصب می کنند و گمان می کنند که روز آزادی فلسطین آن را روی قدس به اهتزاز در خواهند آورد.

فصل پنجم: جریان های تکفیری و مسئله فلسطین

ادعای پشتیبانی از مسئله فلسطین و آزادسازی آن بهانه ای است برای به دست آوردن سلاح و به کارگیری آن در جنگ با کسانی که طاغوت و کفار نامیده می شوند؛ مثل حاکمان، ارتش، پلیس و اتباع آن ها در سرزمین اسلام.

این ها سلاح و مهماتی استفاده می کنند که اگر در فلسطین به کار برده می شد، آن را آزاد می کرد، و اموالی را خرج می کنند که اگر با آن از بودجه فلسطین حمایت می کردند، فقر و تنگ دستی را در فلسطین اشغالی از بین می بردند. اینان اگر واقعاً جهادگر بودند، با دشمن غاصب می جنگیدند و اگر صادقانه در جست وجوی شهادت بودند در سرزمین فلسطین به شهادت می رسیدند و اسرائیل را نابود می کردند. اما این ها ساخته و پرداخته ی خود اسرائیل هستند که از این ها برای کشتن مسلمانان استفاده می کنند. این یک مزدوری و تبانی کم قیمت است که متأسفانه بسیاری ار طرف های عربی و ببیگانه در آن استادند.

ص:71

فصل ششم: جریان های تکفیری و جریان های مزدور

ننگ است که کشورهای دارای حاکمیت با گروه هایی تکفیری تبانی کنند که اگر این کشورها تکان می خوردند این گروه ها را نابود می کردند. اما این کشورها ایرادی نمی بینند که این گروه های تکفیری کشورهای دیگر را اشغال کرده و برادران و دوستان آن ها را بکشند.

در امنیت بودن کشورهای حامی جریان های تکفیری از خطر تروریسم و تکفیر، دلیلی است بر تبانی این کشورها با این جریان ها. زیرا می بینیم که این جریان ها تیری به سوی این کشورها شلیک نکرده و امنیت آن ها را به هم نمی زنند. حاکمان را تکفیر نمی کنند و به تخریب منابع آن ها دست نمی زنند، زیرا این کشورها از این جریان ها پشتیبانی مالی می کنند تا بتوانند ثبات و امنیت کشورهایی را که با آن ها در تبانی همراهی نکردند به هم بزنند. و به تخریب وحدت، ثبات و شکوفایی امت اسلامی دست یازند. و متأسفانه این ها در شعله ور کردن جنگ های داخلی ویران گر و نابودکننده موفق شده اند.

فصل هفتم: جریان های تکفیری و آثار جنگ های داخلی
اشاره

دست این ها به کشورهای فراوانی رسیده است؛ کشورهایی که مصائب جنگ را چشیده و مرگ ناگهانی آن ها را فراگرفته است، از جمله:

الف) افغانستان

اینها زخم افغان ها را تشدید و طرح صلحی را که داشت به آرامی آماده می شد، خراب کردند و در نتیجه افغانستان در یک جنگ فرقه ای و نژادی فرو غلتید و این ها خود تبدیل به سران جنگ داخلی شدند و باعث نابودی پایتخت شدند.(1)

فروپاشی اقتصادی، بسته شدن مؤسسات اقتصادی، کاهش صادرات به حدود 20درصد، و رسیدن تورم به 400درصد، کاهش یافتن درآمد هر فرد به کمتر از سه دلار و خالی شدن خزانه، از عواقب این جنگ ها بود.


1- . محمود المستیری، افغانستان السیاسة الغائبه.

ص:72

علاوه بر این ها، صدها هزار کودک به بیماری هایی مثل فلج اطفال، دیفتری، خروسک و کزاز مبتلا شدند که منجر به افزایش مرگ و میر کودکان شد هم چنین از آثار دیگر آن افزایش تجارت مواد مخدر و اسلحه بود.

ب) سوریه

همه می دانند که کشیده شدن دست های تروریسم به سوریه باعث برافروخته شدن جنگی شد که ویرانی وحشتناکی بر جای گذاشته است. و نقشه تکفیری ها در شوراندن برخی از مردم بر ضدّ نظام موفق شد. از این رو وارد درگیری مسلحانه با دولت شدند که منتهی به خرابی بسیار، بیوه شدن زنان و آوارگی کودکان، بی سرپناه شدن خانواده ها، تعطیل شدن تجارت و رکود اقتصادی شد. هم چنین منابع مالی تحلیل رفت، مدرسه ها تعطیل شد و بزرگسالان و خردسالان ضربه های روحی شدیدی خوردند و هم زیستی مسالمت آمیز فرقه های دینی و نژادی آسیب دید.

ج) مصر

آنچه در سوریه رخ داد، در مصر نیز وجود داشت. آشوب، قتل، راهزنی، انفجار و درگیری های فرقه ای، مصر را درنوردید و باعث شد مصر گرفتار یک بحران اقتصادی شود. بحرانی که وضع اجتماعی دشوار مصر را به هم ریخت و کینه و نفرت مردمی شدیدی بر ضد دولت ایجاد کرد و ارکان نظام را به کمک دست های دخالت کننده متزلزل کرد. و یک هرج و مرج و آشفتگی به دنبال داشت که به درخشش و جایگاه مصر آسیب زد. و ایجاد کنندگان این حوادث به آشفتگی و بی نظمی کمک کردند و هر ارزش ثابتی و حتی الازهر و علمایش را را زیر سؤال بردند.

د) عراق

کدام یک از ما است که شدّت و سختی جنگ داخلی شعله ور در عراق، و نفتی که هر روز بر آتش جنگ فرقه ای ریخته می شود نداند. فروپاشی اقتصادی، بی کاری نیروهای تولید کننده، کاهش تولید و صادرات نفت، و ویرانی اجتماعی و فروپاشی روحی شهروندان، از عواقب این جنگ است.

ص:73

قدرت های استعماری و نیروهای تکفیری هم چنان در آتش جنگ فرقه ای می دمند و فتیله ی آن را در میان برادرانی روشن می کنند که امید است به زودی بفهمند که عراقی - چه شیعه و چه سنی - مسلمانند و برادری دینی و وطنی، فراتر از اختلاف مذهبی است.

شرّ این جریان های تکفیری به مغرب عربی رسیده است. توفان آن نخست الجزائر را درنوردید و اکنون در لیبی و یمن کارش را انجام می دهد. و هم چنان می کوشد که گسترش یابد و به مناسبت های مختلف وارد تونس شده و همه را تهدید کرده است و هر کجا جایی بیابد، در آن ساکن می شود.

این مرضی است که همه را تهدید می کند و راه علاج آن نیز نزد همگان است. پس برای ایستادگی در برابر آن باید متحد و صادق باشیم و باید در خواسته ها، تصمیم ها، روش ها و ابزارها وحدت داشته باشیم. مهم ترین ابزارهای مبارزه با تکفیر و تروریسم عبارتند از:

- عدالت اجتماعی؛

- آزادی؛

- احترام به حقوق بشر؛

- آموزش؛

- توسعه اقتصادی، سیاسی و اجتماعی و دوری گزیدن از جدایی و اختلاف های مذهبی و تمسک به چیزهایی که باعث اتحاد ما می شود، زیرا این ها بیشتر از مواردی است که باعث اختلاف می شود.

ص:74

ص:75

جریان های تکفیری و خطرهای آن برای امت اسلامی و بشریت و عوامل شکل گیری آن / شیخ محمد علی کیوه

اشاره

شیخ محمد علی کیوه(1)

چکیده

امت اسلامی امروز به تیغ تکفیر افراطی مجروح است. مداوای این جراحت نیازمند بحث و بررسی در خصوص خطرات جریان های تکفیری برای امت و عوامل شکل گیری جریان های تکفیری است


1- ریاست کمیته علمی پژوهش ها و مطالعات تونس و اتحادیه صوفیان مغرب اسلامی

ص:76

بسم الله الرحمن الرحیم، الحمد الله رب العالمین و الصلاة و السلام علی سیدنا محمد رسوله الأمین، قدوة المتقین، و إمام المرسلین و علی آله و أهل بیته الطیبین الطاهرین و علی من اختارهم لصحبته من الأنصار و المهاجرین.

بسم الله الرحمن الرحیم: >وَلاَ تَکُونُواْ کَالَّذِینَ تَفَرَّقُواْ وَاخْتَلَفُواْ مِن بَعْدِ مَا جَاءهُمُ الْبَیِّنَاتُ وَأُوْلَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ<(1) [و چون کسانی مباشید که پس از آن که دلیل های آشکار برای شان آمد، پراکنده شدند و با هم اختلاف پیدا کردند، و برای آنان عذابی سهمگین است]

>یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثی وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ< [ای مردم! ما شما را از مرد و زنی آفریدیم و شما را ملت ملت و قبیله قبیله گردانیدیم تا با یکدیگر شناسایی متقابل حاصل کنید در حقیقت ارجمندترین تان نزد خدا پرهیزگارترین شماست].

خدمت دبیر کل محترم همایش و سایر اعضای همایش، فضلا و دیگر شرکت کنندگان و حضّار عرض سلام و ادب دارم. از سوی شمال آفریقا،

تونس سرزمین مسجد جامع زیتونه به نمایندگی از اتحادیة صوفیان کشورهای مغرب اسلامی خدمت شما عرض سلام و ادب دارم. از اینکه توانسته ام به این جلسه شرفیاب شده، از چنین جایگاهی در خدمت شما حاضر گردم، بسیار خوش حال و خوشوقتم. امیدوارم این دیدار زمینه ساز دوره ای جدید در امت اسلامی باشد دوره ای که امت اسلامی با در پیش گرفتن الگوی الهی و رسول وی، بزرگی و فخر پیشین خود را بازیابد.


1- . آل عمران، آیه 105.

ص:77

ای بزرگان! جریان های تکفیری پدیده ای جدید و مربوط به دیروز یا امروز نیست، بلکه این جریان ها همان دودهایی(1)

هستند که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در 15 قرن پیش، از آن خبر داده است.

رسول اکرم در تفسیر دودها فرمودند: «قَوْمٌ یَسْتَنُّونَ بِغَیْرِ سُنَّتِی وَیَهْدُونَ بِغَیْرِ هَدْیِی تَعْرِفُ مِنْهُمْ وَتُنْکِرُ» [مردمی که به غیر سنت من، که تشابه کامل به حق دارد، متوسل می شوند].

این دودها همان انسان هایی هستند که اندیشه هایشان در کشورهای امریکا، انگلیس و اروپای کینه توز شکل گرفته و اجراکننده طرح های کشنده صهیونیسم اند. این دود، اکنون در گروه های تکفیری و پیش از این در خوارج نمایان شد اما در عین حال خداوند مردان مومنی را فرستاد بساط آنان را برچیدند.

متاسفانه باید گفت امروزه جریان های تکفیری با نیروی مضاعفی در امت اسلامی سربرآوردند و حملات زیان بار و درد آوری را بر پیکر اسلام وارد ساخت لکن بحمدالله


1- . تعبیر دود از روایتی که در صحیح مسلم آمده استفاده شده است. حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ الْمُثَنَّی حَدَّثَنَا الْوَلِیدُ بْنُ مُسْلِمٍ حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ یَزِیدَ بْنِ جَابِرٍ حَدَّثَنِی بُسْرُ بْنُ عُبَیْدِ اللَّهِ الْحَضْرَمِیُّ أَنَّهُ سَمِعَ أَبَا إِدْرِیسَ الْخَوْلاَنِیَّ یَقُولُ سَمِعْتُ حُذَیْفَةَ بْنَ الْیَمَانِ یَقُولُ کَانَ النَّاسُ یَسْأَلُونَ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و سلم عَنِ الْخَیْرِ وَکُنْتُ أَسْأَلُهُ عَنِ الشَّرِّ مَخَافَةَ أَنْ یُدْرِکَنِی فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّا کُنَّا فِی جَاهِلِیَّةٍ وَشَرٍّ فَجَاءَنَا اللَّهُ بِهَذَا الْخَیْرِ فَهَلْ بَعْدَ هَذَا الْخَیْرِ شَرٌّ قَالَ «نَعَمْ» فَقُلْتُ هَلْ بَعْدَ ذَلِکَ الشَّرِّ مِنْ خَیْرٍ قَالَ « نَعَمْ وَفِیهِ دَخَنٌ ». قُلْتُ وَمَا دَخَنُهُ قَالَ «قَوْمٌ یَسْتَنُّونَ بِغَیْرِ سُنَّتِی وَیَهْدُونَ بِغَیْرِ هَدْیِی تَعْرِفُ مِنْهُمْ وَتُنْکِرُ». فَقُلْتُ هَلْ بَعْدَ ذَلِکَ الْخَیْرِ مِنْ شَرٍّ قَالَ «نَعَمْ دُعَاةٌ عَلَی أَبْوَابِ جَهَنَّمَ مَنْ أَجَابَهُمْ إِلَیْهَا قَذَفُوهُ فِیهَا». فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ صِفْهُمْ لَنَا. قَالَ «نَعَمْ قَوْمٌ مِنْ جِلْدَتِنَا وَیَتَکَلَّمُونَ بِأَلْسِنَتِنَا». قُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَمَا تَرَی إِنْ أَدْرَکَنِی ذَلِکَ قَالَ «تَلْزَمُ جَمَاعَةَ الْمُسْلِمِینَ وَإِمَامَهُمْ». فَقُلْتُ فَإِنْ لَمْ تَکُنْ لَهُمْ جَمَاعَةٌ وَلاَ إِمَامٌ قَالَ «فَاعْتَزِلْ تِلْکَ الْفِرَقَ کُلَّهَا وَلَوْ أَنْ تَعَضَّ عَلَی أَصْلِ شَجَرَةٍ حَتَّی یُدْرِکَکَ الْمَوْتُ وَأَنْتَ عَلَی ذَلِکَ». حذیفه - صحابی مشهور - چنین می گوید: مردم از خیر می پرسند در صورتی که سوال حق از شر است، زیرا بیم دارم که ندانسته در آن داخل شوم. لذا به رسول خدا عرض کردم ما تا این خیر - نعمت اسلام - را ندانستیم، در شر جاهلیت قرار داشتیم، آیا بعد از این خیر، هم شری هم وجود خواهد داشت؟ او نگران بود آیا این خیر دوام دارد یا شکست می خورد؟ پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم جواب داد: آری بعد از این خیر، شری واقع می شود ..زیرا دنیا به این صورت است. در آن جنگ بین حق و باطل، نور و ظلمت قطعی و مسجل است... حذیفه سوال را تکرار کرد و گفت: آیا بعد از این شر، احتمال خیر باز ممکن است؟پیامبر اکرم جوابی داد که شایسته ی تامل است: (و فیه دخن) در آن بوی دود می آید؟ حذیفه گفت: ما دخنه؟پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم فرمود: «قَوْمٌ یَسْتَنُّونَ بِغَیْرِ سُنَّتِی وَیَهْدُونَ بِغَیْرِ هَدْیِی تَعْرِفُ مِنْهُمْ وَتُنْکِرُ» مردم به غیر سنت من که تشابه کامل به حق دارد متوسل می شوند، متوجه باشید!

ص:78

اسلام استوار و پابرجاست. این جریانها در قرن هجدهم میلادی شکل گرفت. بر اساس گزارش ها که کمیته های صلیبی و صهیونیستی و نیز الحادی در جهان عربی و اسلامی بدان مأمور شده اند، وظیفه نخست این گروه ها در ابتدا یافتن عناصری از میان مسلمانان بود که شروطی نظیر خیانت به امت خود و آمادگی جهت زیر پا گذاشتن هویت داشته باشند و در برابر هر گونه درخواستی ممانعت نورزند و تمام اوامری را که به آنان دیکته و تحمیل می شود، اجرایی سازند.(1)

اعضای این کمینه در نشستی که در سال 1824 به شکل مخفیانه در لندن تحت نظارت وزارت مستعمرات بریتانیا با حضور عده ای از نمایندگان صهیونیستی، و اتحادیه کمیته یهودیان آمریکا و عده ای از نمایندگان فراماسونری برگزار شد، حضور یافتند تا به گزارش های این کمیته و نتایج آن گوش فرادهند. در این نشست سه روزه، مواردی مطرح شد که مهم ترین آن ها از قبیل ذیل بود:

- انتشار افکار و الگوهای خاص و عام در جوامع عربی اسلامی به منظور دور ساختن آن ها از دین

- طرح برخی افکار متروک و مهجور، بر این اساس که برگرفته از تعالیم اسلامی است.

- گزینش عناصری از میان مسلمانان که شروط مطرح شده توسط کمیته در آن ها تحقق یافته باشد و این عناصر بر اساس الگو و فاکتورهای لازم و برنامه ریزی شده انتخاب شده باشد. که من نمی توانم این افکار را در ذهن خود تصور کنم. از زمره افکاری پیشنهاد شده، اندیشه های تروریستی تکفیری بود که از جانب خوارج آن زمان جهت شکل گیری خوارج این دوره وضع شده بود. این گونه نیروهای مخالف و دشمن اسلام توانستند، با جذب عده ای از این مزدوران، جریان تکفیری و عناصر تروریستی را تشکیل دهند؛ عناصری که آن ها را در جای جایِ مناطق اسلامی و عربی پرورانده اند و خود را ملزم به آموزش آن ها نموده اند که این اشخاص نیز باید در ازای دریافت کمک مالی و و نیز وسایل اجرایی، طرح های آن ها را به انجام رسانند. اینان همان کسی هستند که از زبان پیامبر، دود فتنة امت اسلامی هستند، و بر تحریف منهج و منش الهی و رسول


1- . شاتولیی، کتاب غزو العالم الإسلامی.

ص:79

خدا صلی الله علیه و آله و سلم جرئت ورزیده اند؛ ارادة این اشخاص بر این استوار شده که مردم را بر غیر از کتاب خدا وسنت پیامبر به همان شیوه ای که دشمنان پدیدار ساخته اند هدایت کنند.

ازآنچه که گفته شد، دو امر به دست می آید:

اول آنکه، اینان بدترین مردم اند که هوای نفسشان را با هوای دشمنان امت اسلامی تظاهر کننده به حق در هم فرو می پوشانند و آن ها را به اسلام نسبت می دهند به گونه ای که عوام، جاهلان و فریب خوردگان به خاطرفریفته شدن و مشتبه شدن امر، تمام این مشکلات را به اسلام و مسلمانان نسبت می دهند.

دوم آنکه، اهل ذکر از جمله علمای امت اسلامی، ائمه و فقهاء و نیز حاضران در این همایش می توانند به سادگی چنین دود فتنه یا جعلی وتقلبی را تمییز دهند و با نظرها، قلم و زبان خویش چنین دروغی را فاش سازند و نسبت بدان هشدار دهند. اما در عین حال با به کار گیری ابزارهای سرکوب، این اشخاص روشن فکر را از حضور در عرصة پنهان ساخته اند و آن ها را به سکوت وداشته اند و برخی را نیز فریفته اند که اکنون سبب شده این دود فتنه به واسطه حضور جریان های تکفیری هر روز شدت بیشتری گیرد و دامنه آن گسترش یابد تا حدی که اکنون از طول و عرض آزار آن به شکل فراگیر به امت اسلامی رسید. در این میان خطرناک ترین امری که موجب رشد و افزایش سپاه تکفیریها شده، برداشت های نادرست و تحمیل عقیده بر متون مقدس (کتاب خدا و سنت رسول) از سوی جریان های تکفیری، برای موجّه نشان دادن اقدامات تروریستی و عملیات های انتحاری است. آنان آیات و روایات را در مواردی بی ارتباط قرار می دهند و با جسارت تمام به خداوند و رسولش افترا می بندند و مردم را از دین بیزار می سازند و نیز عده ای را بر آن دارند که این دین را خفیف و سبک شمارند؛چنین توجیهات بی شرمانه ای از جانب آن ها به این دلیل است که متاع عالم دنیا را بر آخرت ترجیح داده اند و با از اوامر خداوند و رسولش روی گردان شده اند و اوامر دشمنان خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را اجابت نموده اند.(1)


1- . ر ک: همین قلم، التبرقع الصهیونی فی الحرکات الهدامة و هم چنین همین قلم، موقع القادیانیین فی الحرکات الهدامة، (چاپ دار السقیفة تونس، 2014).

ص:80

ای بزرگان! دخن یا دود فتنه چنان که پیامبر از آن خبر داده، باید رخ دهد؛ زیرا پیامبر صادق مصدق است و عدم وقوع سخن ایشان موجب بدگمانی به ایشان خواهد شد. اما اکنون دقیقاً گفته رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم عملی شده است؛ و این امر جز بر ایمان و استقامت مسلمانان نخواهد افزود، اما در ازای آن بر حیرت، دو دلی و تردید کسانی که دلهایشان بیمار است افزوده خواهد شد. چنین فتنه هایی منافقان را در بوته آزمایش قرار خواهد داد: >وَعَسَی أَن تَکْرَهُواْ شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ<(1) چه بسا که از چیزی کراهت داشته باشید، اما خیر شما در آن باشد و چنان که خداوند خطاب به رسول خویش فرمود: «مبادا از فتنه ها کراهت داشته باشید، چرا که آن سبب برداشت و جمع آوری منافقان خواهد بود».

ای بزرگان! بی تردید شما می دانید و شاید بیشتر از من از تلاش ها، اموال، جان ها و ابزارهایی که قوای شر برای آسیب رساندنی به اسلام اطلاع داشته باشید. زمانی که خداوند آنان را در میدان جنگ نظامی شکست داد آنان میدان معرکه را به میدان جنگ فکری تغییر دادند و امت اسلامی را نشانه گرفتند تا آنان را از دین دور کنند. چرا که آنان به خوبی دریافتند که اسلام منبع نیرو و قدرت مسلمانان است و وقتی مسلمانان باشند، به دین خویش تمسک جسته و بر اساس آن عمل می کنند. چنان که این امر از اظهارات و اندرزهای «تئودور هرتسل» نماینده حزب کارگران صهیونیسم آشکار است. او گفته بود: سه چیز را برای من ضمانت کنید تا برپایی حکومت اسرائیل طی پنجاه سال را برایتان تضمین کنم: نخستین شرط، دور ساختن شعار لا اله الا الله از میدان کارزار یا همان دور ساختن شعار جهاد در راه خداست(2).

آنان با همین انگیزه دین های جعلی را به وسیله مدّعیان دروغین ترویج و تبلیغ نمودند که پیروان هر یک از آن ها می پندارد از جانب آسمان به وی وحی شده است. افرادی همچون «علی محمدباب » ملقب به «حضرت الأعلی» که در سال 1844 میلادی در شیراز ظهور یافت. «میرزا یحیی نور» که وی را ملقب به «صبح الأزل» کرده اند، «حسین علی المازندرانی» ملقب


1- . بقره، آیه 216.
2- . کتاب ترجمه شده: مذکرات آباء الصهیونیة الأربعة.

ص:81

به بهاء زاده منطقه نور در استان مازندران و نیز فرزند او «عباس افندی» معروف به «عبدالبهاء» و «میرزا غلام احمد قادیانی» در هند از زمرة افرادی بودند که ادعای پیامبری و وحی کردند، که اینان همراه دیگران، به تعبیر پیامبر، همان دود فتنه امت اسلامی هستند. حقیقت آن است که دشمنان دیرینه اسلام اینگونه سلاح جنگ را با سلاح تهاجم فرهنگی عوض کردند سپس سپاهی از اندیش مندان، فیلسوفان، جامعه شناسان و نیز دانشمندان علم روان شناسی در سایر رشته ها را همراه با علمای اقتصاد و سیاست و دیگر علوم با مشارکت غرب زدگانی همراه ساختند که به امت اسلامی ضربه بزنند.

برنامه هایی برای ترویج اباحی گری، ایجاد سستی، روی گردانی کودکان اسلامی از کیش، دین و هویت اسلامیشان ریختند. این غرب زدگان با به کار گیری مزدوران خود در مراکز تصمیم گیری و اتاق های فکر در کشورهای عربی و اسلامی اختیار امور را در دست گرفتند تا طرح ها و دستورات صادره شده از کاخ سیاه امریکا، خانه سرخ روسیه و کلبة رنگین تل الربیع و نیز تمام فرمان هایی را که از جانب بزرگانشان آنها در سازمان ملل متحد، اروپای غربی و شرقی دیکته می شد اجرایی سازند. چنین بود که یکی پس ازدیگری به برگزاری همایش روی آوردند تا به بررسی آرا، طراحی نقشه ها و اجرای دستورها بپردازند، که از زمرة آن برگزاری همایش های بال، کنگره افخارستی، همایش سایکو، کنفرانس لندن و پیش تر کنفرانس نیقیقه و بندقیه بود. یکی از خطرناک ترین این همایش ها، همایش لندن بود که اجرای سفارش های شاتولیی را که در ضمن کتاب نبرد با جهان اسلام گنجانده شده بود، سر لوحه کار خود قرار دادند و روش خصمانه کتاب کیف نحطم الإسلام چگونه اسلام را در هم شکنیم را به کار بستند. برگزاری این همایش چندین نتیجه در پی داشت که مهم ترین آن ها بر طبق تصمیمات ذیل بود:

نخست پدید آوردن دین های ساختگی و دست پرورده ای که بی بند و باری و لا ابالی گری آن ها صاحبان نفوس ضعیف را جذب خویش سازد و ایمان مؤمنان را ضعیف نمایدد؛ نظیر دین های ساختگی بابیه، بهائیت و قادیانی که بدانها اشاره کردیم. اینان مزدوران خویش را در رأس تمامی این ادیان نصیحت کردند که هر کس را که

ص:82

به آنان گرایش نیابد وایمان نیاورد، تکفیر کنند و ریختن خون مسلمانان را مباح دانسته و قبور و آثار اسلامی را از بین ببرند. چنان که سلفیان در حال حاضر به ادعای حفظ توحید، این کار را می کنند، حال آن که می توان آن ها را به قرار گرفتن در کوره شرک تشبیه کرد؛ هم چنان که قادیانی ها همچنان در هند، پاکستان چنین اعمالی انجام می دهند و در نتیجه چنین حرکاتی که نام ادیان بر آن ها داده اند، و در زمان های اخیر پدید آمده اند، گروه های بسیار متعددی از تروریست های تکفیری شکل گرفته اند که جنبش های کهن، مانند جنبش خوارج را که به نام سلفیت پدید آوردند زنده ساختند و این گونه همگی آن ها به نام حقوق بشر و آزادی عقیده در جهان عربی و اسلامی به واسطة انجمن ها، سازمان ها و رسانه هایی که فقط برای انجام این هدف پدید آمده بودند گسترش یافته اند. در این میان تروریسم دینی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی را پدید آوردند کردند؛ امری که سبب شده اکنون امت مسلمان در سرتاسر جهان اسلامی از وجود آن ها رنج برد، تمام تروریست هایی که به نام اسلام فعالیت می کنند؛ این گونه تروریسم را پدید آوردند و این گونه آن را گسترش داده و از آن حمایت کردند تا جمعیت آن ها رو به فزونی رفت و آتش آن ها شعله ور گشت. ابتدا القاعده را پدید آورند و از طریق آن در عراق نفوذ کردند و اوضاع آن را تحت اختیار خود گرفتند و عراق را به ویرانی کشیدند و آن را اشغال کردند، تا بر اساس پندارشان این امر زمینه ورود به ایران را برای آن ها میسر سازد؛ اکنون ایران بزرگ ترین خطر برای آن ها به شمار می رود، زیرا پس از پاکستان به عنوان دومین کشور اسلامی خواهد بود که - به اذن الهی - به انرژی هسته ی دست خواهد یافت. بنابراین در ابتدا به پدید آوردن القاعده روی آوردند؛ این گروه جایگاهی برای پرورش عناصر تکفیری گشت که هرگز تاریخِ روابط آن با امریکا، بریتانیا و رژیم صهیونیستی مخفی نخواهد ماند. من در برخی آثاری که در دسترس دارم، یافته ام که اصل واژة القاعده یهودی بوده و از قول یهود نسبت به پیامبر خویش گرفته شده و قرآن آن را این گونه نقل کرده است: >فَاذْهَبْ أَنتَ وَرَبُّکَ فَقَاتِلا إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ<؛ [تو و پروردگارت بروید و جنگ کنید که ما همین جا می نشینیم]. این

ص:83

نام گذاری اشاره به این امر دارد که من بر طبق نظر شخصی خود آن را بعید نمی دانم؛ سپس دیگر گروه های تروریستی نظیر «انصار الشریعة»، «انصار الله»، «جبهة النصرة»، گردان «عقبة بن نافع»، «انصار السنة»، گروه تروریستی دولت اسلامی در عراق و شام ملقب به «داعش» و «جند الخلافة» را پدید آوردند.

عزیزان! ملاحظه کنید که تمام نام های گروه های تروریستی تکفیری، منسوب به اسلام است، که علت گزینش این نام ها، نیت های خبیثانه و کشنده است، چون هرگز تصادفی نیست نام تمام گروه های تروریستی تکفیری به اسلام مرتبط باشد! من بر اساس تخصص خود در بررسی جنبش های نابود کننده بر این باورم که علت نام گذاری این گروه ها نیت های خبیث است که مقصودش لکه دار کردن شهرت اسلام، و زشت جلوه دادن مبانی و برتن کردن پوششی سیاه بر اسلام است تا مردم از آن برمند و شورش و اشتیاق مسلمانانی که به این دین گردن نهاده اند - اعم از عوام و نا آگاهان به آن- خاموش شود؛ برای مثال: گروه انصار الشریعه برای پیروان خود قتل و کشتار نفس را که خداوند حرام کرده حلال می دانند، و ربودن زنان و ارتکاب اعمال زشت را هم چون جهاد نکاح روا و مباح می دانند و به پیروان خود اجازه می دهند بسیاری از محّرمات، همانند نوشیدن خمر، مصرف مواد مخدر و ارتکاب اموری را که از آن ها نهی شده اند، انجام دهند، هم چون سرقت؛ با این حجت و بهانه که «برای ما چیزی مجاز است که برای غیر ما مجاز نیست»! حال آیا شریعت و آیینی که ادعای پیروی از آن را می کنند، هرگز به انجام چنین اقداماتی فرمان می دهد؟ یا به عکس از انجام آن نهی می کند؟ گروه انصار الله نیز همین مبانی و اسلوب برخورد با تعالیم دینی را نظیر گروه انصار الشریعة به کار می گیرد! اما آیا تبعیت خداوند در ارتکاب معصیت و انجام محرمات و نواهیِ اوست؟ نمونة دیگر جبهة النصره است که با برادران سوری، کاری را می کند، که فقط شیطان انجام دادنش را روا می داند. این موضوع در مورد گروه های عقبه بن نافع، انصار السنة، و گروه دولت اسلامی در عراق وشام، ملقّب به داعش نیز صدق می کند. آیا چنین گروه هایی بهره ای از اسلام برده اند؟ و آیا اسلام برای کسانی که

ص:84

به این دین گردن نهاده اند، مجاز می داند که مرتکب اعمالی شوند که خداوند آن ها را حرام کرده است؟ اعمالی نظیر جنایت های وحشیانه همچون قتل، غصب و کشتار، سرقت و غارت و دیگر گناهان و انجام منکرات جهت ارضای غرایز و نیز شهوات حیوانی محض همچون جهاد نکاح که ویژگی مشترک میان بزرگ ترین گروه های تروریستی تکفیری و اجرا کنندگان بیگانه آن ها به شمار می رود؟ اما در حقیقت دشمنان اسلام پدید آورنده چنین گروه ها و جنبش هایی هستند و حامیان مالی آن ها می خواهند با لکه دار کردن اسلام، مردم را از آن برمانند و مسلمانان را از آن دور سازند، تا جایی که توانسته اند با گنجاندن افکار این گروه های تروریستی، شروع به تغییر شرع الهی نمایند، و مواردی را در دین خداوند بگنجانند که هرگز از او نیست، تا بدین وسیله افکار و شیوه انحرافی خویش را توجیه کرده، تروریست را جایگزین جهاد اسلامی سازند و خودکشی، عملیات انتحاری وانفجاری را، شهادت در راه خدا جلوه دهند!

بدون شک هر کس اعتقادی به افکار ویران گرایانه اینان نداشته باشد، و مبانی انحرافی آن ها را گردن ننهد، کافرش دانسته و قتل وریختن خون او و نیز مباح دانستن اموال و آبرویش را برای تقرب به خداوند واجب می دانند، هر چند آشکارا شهادتین را بر زبان آورد، و نماز خواند و تمام فرایض الهی را انجام داده باشد. اینان حتی با پس زدن حکم خدایی، در مقابل خداوند به خود نسبت خدایی می دهند: >وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ أَلْقَی إِلَیْکُمُ السَّلاَمَ لَسْتَ مُؤْمِنًا تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا<(1) [به کسی که نزد شما [اظهارِ] اسلام می کند مگویید: «تو مؤمن نیستی» [تا بدین بهانه] متاع زندگی دنیا را بجویید]. و حکم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را در این سخنش به خود او باز می گردانند: «من قال لا إله الله فقد عصم دمه و ماله و أمره إلی الله» [هر کس بگوید: لا اله الا الله جان و مال او در امان است مگر به حق اسلام و حسابشان با خداوند است]. همة شما می دانید که مناسبت نزول این آیة کریمه بر اساس بدعتی است که «محلم بن جثامه» در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ، پدیدار ساخته بود. محلم در آن زمان شخصی را کشت که زمان جاهلیت


1- . نساء، آیه94.

ص:85

دشمن وی بود. پس از آن که وی اسلام آورد، به مدینه مهاجرت کرد؛ قومی را دید که در مدخل مدینه نشسته بودند، که محلم بن جثامه در میانشان بود. بر آن ها سلام کرد و زمانی که محلم وی را شناخت، به هم نشینان خود گفت: این فلان شخص است، که آمده در حالی که از سرتملق و نفاق، کفرش را با سلام، مخفی نگاه داشته و من کشنده او هستم! پس برخاست و او را کشت. زمانی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از این امر آگاه شد، به شدت خشمگین گشت و گفت: «[هر کس بگوید لا اله الا الله: جان و مال او در امان است مگر به حق اسلام و حسابشان با خداوند است] و این آیه که مبین حکم الهی بود، نازل گشت. پس از اندک زمانی «محلم بن جثامه» از دنیا رفت و قبری برایش حفر کردند و محلم را در آن نهادند اما قبر وی را بیرون انداخت! سپس قبر دیگری برایش کندند اما خاک بار دیگر وی را بیرون انداخت. زمانی که به رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم خبر دادند، به آنان فرمان داد که وی را در دامنه کوه میان سنگ های انباشته قرار دهند. سپس خطاب بدانها گفت: «اما زمین پذیرفت کسی را که بدکارتر از محلم بن جثامه بود، و ارادة خداوند بر آن قرار گرفت که به شما نشانه ای از کشتن یک مؤمن را نشان دهد». رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ، به همین رو این نکته را بیان کرد، زیرا پیش بینی کرده بود که شیطان برخی از مؤمنان را وسوسه کند که زمین، ابولهب و ابوجهل و دیگران را با وجود کافر مردنشان، پذیرفته حال چگونه محلم را که مؤمن بوده، نپذیرفته است؟ و این گونه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با سخن خود، راه را بر شیطان بست، پیش از آن که در سینه مؤمنان وسوسه کند و شک و تردید را در قلب آن ها وارد سازد.(1)

اسباب ظهور جریان های تکفیری

ظهور گروه های تکفیری، علل مختلفی دارد که برخی مستقیما و برخی به شکل غیر مستقیم در پیدایش گروههای تکفیری نقش داشته و دارند. جهل و فقر مادی مردم از جمله علل و اسباب متقیم بروز جریانهای تکفیری است، ناتوانی از برآورده ساختن نیازها و ضروریات زندگی به ویژه نزد جوانان؛ چون آنان راغب به برآورده ساختن


1- . ر. ک: همین قلم، الدعوة الی الله اصلاحا لا ثورة، چاپ دارالسقیفة، تونس 2014.

ص:86

غرایز جسمی و درونی خویش هستند، به ویژه بی اطلاعی حاکمان از شرایط اقتصادی و فکری مردم و دل مشغولی به مسئولیت های خود و خدمت به بیگانگانی که هیچ گونه منفعتی برای امت اسلامی ندارند، همه از عوامل مستقیم شکل گیری تروریسم بر شمرده می شوند. اما از زمره اسباب غیر مستقیمی که گسترش تروریسم و پدیده تکفیریت از آن نشأت می گیرد می توان موارد ذیل را نام برد:

- تعصبات و درگیری های طائفه ای، قبیلیه ای و نژادپرستانه، کینه های نشئت گرفته از اختلاف های مذهبی، درگیری های حزبی، ایدئولوژیکی، تفاوتهای طبقاتی، درگیری های جنسی و نزاع قومیتی.

با وجود آنکه انگیزه های اتحاد امت اسلامی به مراتب بیش از عوامل تفرقه ساز و نفرت انگیز است، در عین حال با تأسف شدید، هر چند مسلمانان دین و عقیده و کتابی واحد دارند، گمراه گشته، و دشمن هم دیگر شده اند. با وجود تمام اسبابی که به وحدت واتحاد فرامی خواند، اما در عین حال امت اسلامی متفرق اند و پیوسته با یکدیگر درگیر شده و به جان هم افتاده اند؛ عجیب تر و بدتر این که یک مسلمان بر ضد برادر مسلمان دیگر ش از دشمنی مشترک و کافر کمک می گیرد؛ با وجود آنکه این سخن خداوند تبارک و تعالی را می خواند ومی شنود: >یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَعَدُوَّکُمْ أَوْلِیَاء تُلْقُونَ إِلَیْهِم بِالْمَوَدَّةِ<(1) [ی کسانی که ایمان آورده اید! دشمن من و دشمن خودتان را به دوستی برمگیرید [به طوری] که با آن ها اظهار دوستی کنید].

این بذر اختلاف و کینه در میان امت اسلامی را دشمنان اسلام یعنی امریکا، انگلیس و صهیونیسم پدید آورده اند تا اسلام را به شکل وحشیانه خونین آن بارز و ظاهر سازند! چنان که «هیلاری کلینتون» وزیر پیشین امور خارجه آمریکا آشکارا در خلال کنفرانسی مطبوعاتی در سال 2012 که شبکه الجزیره آن را پخش کرد، گفت: «ما پدیدآورندگان گروه های انصار الشریعة و جبهة النصره و نیز پناهگاهی جهت آنچه سلفیت نامیده می شود هستیم و بذر آن ها را در کشورهای عربی پاشیده ایم و هر زمان که احساس


1- . ممتحنه، آیه 1.

ص:87

کنیم منافع ایالات متحدة امریکا یا یکی از هم پیمانانش به خطر افتاده، از بین بردن آن ها کاری بس ساده خواهد بود» اما در نهایت به گفتة قرآن: «نیرنگ زشت جز [ دامن] صاحبش را نمی گیرد.»

مفاهیم جریان های تکفیری

جریان سلفی گری ذیل این عنوان، قرار می گیرد دلائل فراوانی در دست است که نامگذاری این جریان با جهل، ارتجاع و واپس گرایی و جُمود فکری همراه است و سبب ایجاد بدعت در دین شده اند انان به هیچ وجه از اسلام و شرع نیز نصیبی نبرده اند و پس از خوارج در گمراهی عقایدی پیشه گرفته اند.(1)

سلف در لغت، واژه ای است نسبی که بر زمان های مختلف قابل اطلاق است؛ این واژه دقیقاً مترادف معنایی واژة «قبل و پیش» است. هر زمانی برای زمان فراروی خود، گذشته به شمار می آید. اما سلف معنای اصطلاحی جداگانه ای یافته و بر برترین دوران و بهترین زمان ها اطلاق می شود این ادعا بر یک روایت مبتنی است که بخاری و مسلم از طریق ابن مسعود از رسول صلی الله علیه و آله و سلم آن را نقل کرده اند. پیامبر فرموده است: «خیر الناس قرنی، ثم الذین یلونهم، ثم الذین یلونهم ثم یجی ء قوم تسبق شهادة أحدهم یمینه و یمینه شهادته» بهترین مردم (مردمان) مردم زمان من هستند؛ سپس کسانی که در پی ایشان می آیند وسپس دیگرانی که در پی آنان می آیند. سپس قومی می آیند که سوگندشان بر شهادت یکی از آن ها سبقت می گیرند، و و سوگند وی شهادت اوست»

اما سؤالی که اکنون طرح آن موضوعیت فراوانی می یابد، این است که: مراد از خیریت در سه قرن نخست چیست؟ آیا مراد با صرف نظر از برخی، همه مردمی هستند که در آن زمان می زیستند یا فقط اندک شماری از مسمانان بوده اند که به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و سنّت ایشان اقتدا کرده اند و این اقتدای ایشان در کردار، حرف، رفتار، نیّت، اعتقاد و حال همراه بوده است؟ اگر منظور از خیریت اهل این قرون باشند، اینان


1- . ر.ک: همین قلم: التبرقع الصهیونی فی الحرکات الهدامة، انتشارات دارالسقیفة، تونس 2014.

ص:88

اصحاب رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و پیروان اویند که خداوند آن ها را سابقون یعنی پیشی گیرندگان، و الأولون و أصحاب الیمین نام نهاده است و نام گذاری آن ها به شکل سلف یا سلفیت مطرح نشده است؛ جدای از آن قرآن و سنّت هرگز با چنین صفتی اینان را وصف نکرده است.

دوستان گرامی!

این که گروه یا طائفه ای که خود را منتسب به اسلام می دانند، بخواهند ا واژه سلفیت را مفهوم پردازی کنند و تنها خود را مسلمان و پیرو سلف بدانند و دیگر مسلمانان را نادیده و کافر بخوانند کاری جدید و عجیب و غریب است. چنین اقدامی اقدامی سیاسی ست و از دین فاصله دارد چنین اصطلاحی با این بار معنایی، از زمره شدیدترین بدعت ها در دین است و خدمتی به سپاه دشمنان اسلام است. شاید شما بیش از من بدانید که اهل سنت و جماعت، همواره با احترام و ادب همراه بوده و هست. بر طبق گفته خداوند: >إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ<(1) [مگر کسانی که گرویده و کارهای شایسته کرده و هم دیگر را به حقّ سفارش و به شکیبایی توصیه کرده اند]. در این میان هیچ یک از آن ها گروه دیگر را کافر ندانسته و هرگز ریختن خون مسلمانی را را مباح ندانسته، و با وجود اختلاف در اندیشه یا تصور و رویکرد، هرگز هیچ مسلمانی از میان آن ها مسلمانی دیگر را نکشته است. هم چنین هیچگاه اهل سنت پیروان و دانشجویان سایر ادیان را از بین نبرده اند. اهل سنت و جماعت هیچگاه بنا یا قبری را ویران نساخته، قبر مسلمان یا مشرکی را نبش نکرده است بلکه قبور مردگان را با هر دینی محترم شمرده اند. این در حالی است که سلفیان تکفیری بناهای واقع بر قبور را ویران و قبور مومنین و برخی از صحابه را نبش نموده اند.

گاه ممکن است آنان برای توجیه کار خویش به سخن امام علی، تمسک کنند اما چنین ادعایی به چند دلیل باطل است اول آنکه این روایت تنها در باب هم سطح ساختن قبور است اما ویران سازی و نبش قبور از محتوای این روایت بیرون است.


1- . عصر، آیه 3.

ص:89

دوم آنکه مسلمانان صدر اسلام فاصله چندانی با دوران شرک و بت پرستی نداشته اند و مدت کوتاهی از آشنایی آن ها با دین اسلام گذشته بود،از این رو احتیاط در آن بود که از اموری که آنان را به شرک و بت پرستی نزدیک می سازد دوری کنند. اما زمانی که اسلام و قوانین آن در اعماق جان مسلمانان رسوخ کرد و قلب مسلمانان بدانها اطمینان یافت قبرها ساخته شد و مورد احترام قرار گرفت. این امر با وجود اختلاف زمان، عادات، عرف و گسترش جمعیت و استقلال مردم در مساکن خاص خود و نیز تنگی مساحت زمین سبب شد که مردم قبور مردگان خویش را و جایگاه آن را بدانند تا وقف آن ها شود، و بلکه اسامی مردگان را بر آنها بنویسند.

باید این حقیقت را بیان کرد که سلفیت، جنایتی مذهبی بر ضد امت اسلامی است اما ادعای سلفیان مبنی بر تشابه آنان در قول، علم، عمل و تقوا سخنی بی اساس و پوچ است.

اما گفتنی است که واژه سلف درقرآن و سنت جز در سیاق نهی یا ذم یا تحریم و یا سرزنش نیامده است؛ و هر جا واژه سلف در جملات قرآن آمده، خبر آن با چیزی آمده که هرگز مسّرت بخش نیست: >وَلاَ تَنکِحُواْ مَا نَکَحَ آبَاؤُکُم مِّنَ النِّسَاء إِلاَّ مَا قَدْ سَلَفَ<؛(1) [و با زنانی که پدرانتان به ازدواج خود درآورده اند، نکاح نمی کنید، مگر آنچه پیش تر رخ داده است] و نیز می فرماید: >وَ أَنْ تَجْمَعُوا بَیْنَ الْأُخْتَیْنِ إِلاَّ ما قَدْ سَلَفَ<؛(2)

[جمع دو خواهر با همدیگر - مگر آنچه که در گذشته رخ داده باشد] یا باز می فرماید: >عفا اللهُ عمَّا سلف<(3) [خداوند از آنچه در گذشته واقع شده، عفو کرده است]

عزیزان و بزرگواران

نخستین چیزی که می بایست از آن آگاه بود، اسامی است، زیرا اصل در شناخت و معرفت هر چیز هستند بلکه اصل انواع معارف و اساس هر علم بر شمرده می شوند.


1- . نساء، آیه 22.
2- . نساء، آیه 23.
3- . مائدة، آیه 95.

ص:90

نصیب و بهره سلفیت از این اسم، چنان که پیش تر اشاره شد، تحجر، تعصب و کهنه پرستی است. نصیب و بهره سلفیت از دین فقط جمود فکری، نگاه داشتن زمان، از کار افتادگی نشاط وفعالیت و التزام به برخی از قواعد است؛ قواعدی همچون مثل «ما ترک الأوائل للأواخر شیئا» که از مسلمانان به زیستن در سایه تقلید ملال آور، و محبوس کردن عقل و اندیشه در یک قالب آهنین از اندیشه ها دعوت می کند. از د یگر اقوال سلفیت این مثل است که می گویند: «خطا شائع خیر من صواب ضائع» [یک خطای رایج و فراگیر بهتر از صحیح تباه شده است]. که جهت توجیه ارتکاب محرمات است! حال باید پرسید که نوشیدن خمر، ربا، نادیده گرفتن انواع معاصی خداوند که امروز خطاهایی شایع و رایج گشته، آیا شیوع آن ها سبب شده که در میان امت اسلامی بدانها مشروعیت بخشیده شود؟ و نیز قول دیگر سلفیت که گویند: «الخطا الشائع أولی فی الاستعمال من الصواب المتروک» یعنی خطا و اشتباه رایج بهتر از کار درستی است که متروک است. آنان با استفاده از این کلام، گفته اند ارتکاب گناهانی مانند شرب خمر، معامله ربوی و دیگر گناهانی که میان مردم رایج است را توجیه نموده اند. چنین کلامی تنها توجیهی برای زیر پا گذاشتن احکام شرعی و حدود خدایی، جمود عقلی و نیز ناتوانی فکری و در قید و بند کردن عقل و متوقف ساختن فعالیت آن و برای مباح کردن احکام شرعی است.

کشتن مردم و تکفیر آن ها و مباح دانستن ریختن خونشان و غارت اموالشان و ریختن آبرویشان، و نیز از بین بردن آثار و ارزش های اسلامی خطا و اشتباهی فاحش و رایج است که تکفیری ها آنها را اشتباه نمی دانند، بلکه وظایف شرعی و دینی خود تلقی می کنند! جالب آنکه تکفیری ها پس از انجام این اقدامات جنایتکارانه تکبیر می گویند و برخی آیات را تلاوت می کنند. حقیقت آن است که این رفتار استهزاء خداوند و قرآن و مسلمانان است. هم چنین امروزه ارزشهایی مانند ایمان، سخن نیکو، تسامح، توجه و احترام به حقوق بندگان خداوند و احترام به دیگران؛ صوابی تباه شده نزد سلفیان است. متاسفانه در نزد سلفیان تکفیری مفاهیم و الهامات شیطانی جای گزین مفاهیم صحیح

ص:91

شرعی شده، یا به دیگر سخن، مفاهیم شرعی نزد تکفیریان متروک است. شعار «لا مشاحة فی الأسماء»(1) از دیگر شعارهای تکفیریان است که با استفاده از آن اسماء را از مسمایشان منحرف می کنند. آنان با استفاده از این مثل و قاعده پوششی بر مقاصد زشت خود کشیده و عقاید منحرف خود را پنهان ساخته و با ظاهری زیبا ترویج می کنند.

حال آنکه مناقشه و دقت در اسماء مساله ای مهم و محور حقیقت است. دین و زبان عربی به این مساله بسیارتوجه نموده اند.

قرآن در آیه 23 سوره نجم نسبت به اسماء ساختگی هشدار داده که می تواند مقصدی جهت محقق ساختن مقاصد شوم و باطل شود و می فرماید:

>إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْمَاء سَمَّیْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُکُم مَّا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ إِن یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَی الْأَنفُسُ وَلَقَدْ جَاءهُم مِّن رَّبِّهِمُ الْهُدَی<؛(2) [این بتان] جز نام هایی بیش نیستند که شما و پدرانتان نام گذاری کرده اید [و] خدا بر [حقانیت] آن ها هیچ دلیلی نفرستاده است [آنان] جز گمان و آنچه را دل خواهشان است پیروی نمی کنند با آن که قطعا از جانب پروردگارشان هدایت برای شان آمده است.

قرآن کریم هشدار داده و کار کسانی را که بدون هیچ مبنا و اساسی اسامی را که در کتاب و سنت نیامده، برای خود اتخاذ می کنند و جهت برآورده ساختن هواهای نفسانی خویش کار می برند، زشت دانسته و این امر را توجیهی برای انحراف آن ها از منهج الهی دانسته است؛ با وجود این سلفیان می گویند: «لا مشاحة لنا فی الأسماء»!

نکته حایز اهمیتی در موضوع اسما در این تحقیق، واژه سلفیة، از ریشه س،ل،ف است که سه واژه مشتق از آن در قرآن کریم آمده است: (1. سلف در ساختار فعل ماضی 2. اسلف در ساختار فعل ماضی 3. سلف به معنای اسم صفت)

صیغه نخست سلف است که فعل ثلاثی است و به معنای هر عملی است که در گذشته انجام شده است لکن در کاربردهای قرآن تنها در مواردی که جنس کار انجام


1- . در اسماء، هیچ تردیدی نیست.
2- . نجم، آیه23.

ص:92

شده قبیح، زشت یا کفرآلود و شرک آمیز بوده است به کار رفته است. این صیغه و ساختار پنج بار در آیات قرآن کریم آمده است که بدان اشاره می شود:

نخست: >فَمَن جَاءهُ مَوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّهِ فَانتَهَیَ فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَی اللّهِ وَمَنْ عَادَ فَأُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ<(1) [پس، هر کس، اندرزی از جانب پروردگارش بدو رسید، و [از رباخواری] باز ایستاد، آنچه گذشته، از آنِ اوست، و کارش به خدا واگذار می شود، و کسانی که [به رباخواری] باز گردند، آنان اهل آتشند و در آن ماندگار خواهند بود.]

دوم: (وَلاَ تَنکِحُواْ مَا نَکَحَ آبَاؤُکُم مِّنَ النِّسَاء إِلاَّ مَا قَدْ سَلَفَ إِنَّهُ کَانَ فَاحِشَةً وَمَقْتًا وَسَاء سَبِیلاً<؛(2)

[و با زنانی که پدرانتان به ازدواج خود درآورده اند، نکاح نمیکنید مگر آنچه که پیش تر رخ داده است، چرا که آن، زشت کاری و [مایه] دشمنی، و بد راهی بوده است.]

سوم: >وَأَن تَجْمَعُواْ بَیْنَ الأُخْتَیْنِ إَلاَّ مَا قَدْ سَلَفَ<؛(3)

[جمع دو خواهر با هم دیگر - مگر آنچه در گذشته رخ داده باشد]»

چهارم: >عَفَا اللّهُ عَمَّا سَلَف وَمَنْ عَادَ فَیَنتَقِمُ اللّهُ مِنْهُ وَاللّهُ عَزِیزٌ ذُو انْتِقَامٍ<؛(4)

[خداوند گذشته را عفو کرده، ولی هر کس تکرار کند، خدا از او انتقام می گیرد و خداوند، توانا و صاحب انتقام است.]

پنجم: >قُل لِلَّذِینَ کَفَرُواْ إِن یَنتَهُواْ یُغَفَرْ لَهُم مَّا قَدْ سَلَفَ وَإِنْ یَعُودُواْ فَقَدْ مَضَتْ سُنَّةُ الأَوَّلِینِ<(5) [به کسانی که کفر ورزیده اند بگو: اگر بازایستند، آنچه گذشته است برایش ان آمرزیده می شود و اگر بازگردند به یقین سنت [خدا در مورد] پیشینیان گذشت].

ملاحظه کنید که هر جا واژه سلف ذکر شده، تنها در سیاق نهی، ذم و تحریم آمده است.(6)


1- . بقره، آیه 275.
2- . نساء، آیه 22.
3- . نساء، آیه 23.
4- . مائدة، آیه 95.
5- . انفال، آیه 38.
6- . ر. ک: التبرقع الصهیونی فی الحرکات التکفیریة، دار السقیفة، تونس 2014.

ص:93

صیغه دوم «أسلف» است. این صیغه تنها دوبار در قرآن آمده است. در یک کاربرد این صیغه سخن از نتایج ایمان است در مورد دیگر در سیاق کفر آمده است. >کُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنیئاً بِما أَسْلَفْتُمْ فِی الْأَیَّامِ الْخالِیَةِ<(1) [بخورید و بنوشید، گواراتان باد، به [پاداش] آنچه در روزهای گذشته انجام دادید.] اما در دیگر آیه خداوند در معرض تهدید می فرماید: >هُنَالِکَ تَبْلُو کُلُّ نَفْسٍ مَّا أَسْلَفَتْ وَرُدُّواْ إِلَی اللّهِ مَوْلاَهُمُ الْحَقِّ وَضَلَّ عَنْهُم مَّا کَانُواْ یَفْتَرُونَ<؛(2)

[آن جاست که هر کسی آنچه را از پیش فرستاده است می آزماید، و به سوی خدا مولای حقیقی خود بازگردانیده می شوند، و آنچه به دروغ برمی ساخته اند از دستشان به در می رود]

صیغه سوم: لفظ سلف تنها یک بار در قرآن کریم با ساختار و صیغه اسم صفت امده است و عنوانی عام است که در بردارنده تمام کفار، منافقان و مشرکان از فرعون تا هامان و دیگران تا بدترین مخلوقات در قیامت است. >فَلَمَّا آسَفُونَا انتَقَمْنَا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْنَاهُمْ أَجْمَعِینَ فَجَعَلْنَاهُمْ سَلَفًا وَمَثَلًا لِلْآخِرِینَ<(3) [و چون ما را به خشم درآوردند، از آنان انتقام گرفتیم و همه را غرق کردیم و آن ها را پیشینه ای [بد] و عبرتی برای آیندگان گردانیدیم.]

حال این گروهی که خود را سلفیه می نامند و می پندارند که ریشه آن ها به «سلف صالح» باز می گردد هیچ دلیلی بر اثبات ادعایشان ندارند ادعای آنان با هیچ دلیلی از کتاب یا سنت همراه نیست. زیرا ادله روایی و قرآنی آمد و سستی ادعای آنان به دست آمد.

این در حالیست که قرآن از واژه سبق بهره می برد و زمانی که از خیر و خوبی پیشینیان آن صحبت می کند و اقتدا کردن بدانها را نیکو می داند، از آنها تعبیر به «السابقون الأولون» می کند و می فرماید: >وَالسَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَالأَنصَارِ<(4) [و آنان که سبقت به ایمان گرفتند از مهاجر و انصار [ و در دین ثابت ماندند]. و در آیه 21


1- . الحاقة، آیه 24.
2- . یونس، آیه 30.
3- . زخرف، آیات 55- 56.
4- . توبه، آیه 100.

ص:94

سوره حدید می فرماید: >سَابِقُوا إِلَی مَغْفِرَةٍ مِّن رَّبِّکُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا کَعَرْضِ السَّمَاء وَالْأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ ذَلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاء وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیم<؛ [به سوی آمرزشی از پروردگارتان و بهشتی که پهنایش - یعنی وسعت و فراخی آن - همچون پهنای آسمان و زمین است [و] برای کسانی که به خدا و پیامبرانش ایمان آورده اند آماده شده، [بر یکدیگر] پیشی گیرید. این فزون بخشی خداست که آن را به هر که خواهد می دهد، و خدا دارای فزون بخشی بزرگ است]. و د رآیه 32 سوره فاطر می فرماید: >و منهم سابق بالخیرات< [برخی از آنان در کارهای نیک پیش گامند].

در فرق میان لفظ سلف که اشاره به تحجر و جمود فکری و واپس گرایی دارد با واژة سبق خوب تأمل کنید ؛ سلف دعوت جهت تمسک و پای بندی به اموری است که نه تنها هیچ نفعی در بر ندارد، بلکه خود شرک و گمراهی است؛ البته این امر درباره کسانی که متمسک و مصر به گزینش چنین نامی هستند و مبانی آن را اجرا می کنند صادق است؛ در حالی که لفظ سبق به پیشرفت و کوشش در مسیر خیر و هم گامی با زمان و فهم دست آوردهای آن و سود جستن از زمان و استفاده از علوم و نیز بهره بردن از آن دلالت می کند. حال باید پرسید که آیا لفظ سابق یا سبق، نیاز به واژه ای دارد که آن را مزین سازد، یا صفتی تا آن را در اذهان خوب جا اندازد؟ برای مثال گفته می شود: «السابقون الصالحون» یا «السبق الصالح؟» طبعا خیر. زیرا این لفظ هرگز به واژه ای نیاز ندارد که آن را زینت بخشد و در شنیده ها خوب جلوه دهد، چرا که صلاح و اصلاح در این لفظ امری ذاتی هستند(1)

بر خلاف واژه سلف که نیازمند صفت یا لفظ و کلمة صلاح است، زیرا هر پیشتازی تبعاً صالح و نیکوست ولی هر سلف یا سالفی بد است و طبع آن فاسد. از اینجا فرق میان مذهبی که خود را بر اساس بدعت، سلفیت نام نهاده و نیز اقتداکنندگان به سابقین از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم اقتدا می کنند، روشن می شود. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: علیکم بسنتی و سنة الخلفاء الراشدین من بعدی» «بر شما باد عمل


1- . ر. ک: الدعوة إلی الله اصلاح لا ثورة؛ و التبرقع الصیهونی، دار السقیفة، تونس 2014.

ص:95

به سنت من و خلفاء پس از من» اما نفرموده «بسنة السلف یا سنة السلفیین». در صورتی که صحیح باشد اینان برای خود مذهبی بتراشند و آن را سلفی نام دهند، قطعا بر دیگران نیز رواست مذهب اسلامی دیگری از عصر خلفای راشدین برگزینند و به عنوان مثال آن را «راشدیون» نام نهند. و چه بسا حتی اینان حجتی بسیار قوی تر از سلفیان داشته باشند. چنان که رواست گروهی دیگر با استفاده از واقعیت عصر صحابه، مذهبی جدید را بنا نهند و خود را مثلا صحابیون بنامند و در این هنگام هر کسی به منهج و شیوه خداوند و رسولش می تواند در میثاق اهل سنت و جماعت وارد شود، هر چند تنها در یک روز باقی مانده به پایان عمر دنیا زندگی کند. هر کسی که با منهج و شیوه خداوند و رسولش مخالفت ورزد، از دایره ایمان و خیریت فاصله گرفته است هر چند در نخستین قرن های نزدیک به زمان نبوت زندگی کند. (همچون ابولهب و ابوجهل) اینان نیز سلفی صالح برای امثال خویش در این زمان هستند؛ کسانی که با الگو پذیری نادرست از اینان در عرصه فکری و عقیدتی زیاد شده اند به گونه ای که چندین برابر پیشینیان خود در قرون اولیه شده اند.(1) این بدعت سلفی تکفیری آثار زیانباری برای امت اسلامی در پی داشته و با شکل زننده خود چهره بدی از اسلام ارائه داده است.. بسیاری از پژوهش های موثق و بررسی های دقیق در این باره ثابت کرده که مذهب جعلی سلفیة سرمنشا تمام جنبش های تروریستی حاضر در عرصة جهانی است و آنان مروج افکار گروه خوارج و صلیبیان صهیونیسم، و صهیونیست های صلیبی اند و بر اساس اظهارات وزیر پیشین وزارت امور خارجة آمریکا، امریکا دایه پرورش جریان های هستند.

ریشه های اصلی جریان ها و گروه های تکفیری

چنانچه امتی از دین خود فاصله گیرد، امر بر وی مشتبه می شود و در یافتن راه حقیقت دچار مشکل می گردد و با ظهور هواهای نفسانی و بدعت ها، دچار فتنه و آشوب می شود، و بسیاری از فرزندانش نعمتهای دین خدا را مبدل به کفر می سازند و امت و


1- . ر. ک: موقع البهائیین فی الحرکات الهدامة و موقع القادیانیین فی الحرکات الهدامة، دارالسقیفة، تونس 2014.

ص:96

خویش را به قعر جهنم می برد و بدترین سرنوشت را برای امت رقم می زنند. در نتیجه به ضعف امت و خواری و ذلت آن منجر می شود. سخن رسول خدا دربارة این گروه کاملاً صادق است. ابوداوود از احمد و او از ثوبان نقل می کند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم

فرمود:

یوشک الأمم أن تداعی علیکم کما تداعی الآکلة علی قصعتها. فقال قائل: و من قلة نحن یومئذ؟ قال: بل أنتم کثیر لکنّکم غثاءٌ کغثاء السیل و لینزعنّ الله من صدور عدوّکم المهابة منکم و لیقذفّن الله فی قلوبکم الوهن؛ [به زودی زمانی فرا خواهد رسید که امّت ها یکدیگر را برای نابودی شما فرا می خوانند، همان طور که افراد یکدیگر را برای خوردن غذا به سوی ظرف غذا فرامی خوانند.]

که این حال امت امروز است. از بارزترین نمونه های ضعف و سستی که امت اسلامی را فراگرفته، فتنه هایی است که در میان ملت های اسلامی رواج و گسترش یافته که سبب شده به علت روی گردانی از مبانی دینی توازن خود را از دست بدهند و امور ساختگی و خرافی و نیز بی بند وباری را جای گزین آن سازند که جهت دور ساختن آن ها از دین و دستاوردهای آن از حیات عمومی و خصوصی مردم انواع اشکال

بی بند و باری را رواج دهند.(1) از زمره شدیدترین فتنه ها علیه امت اسلامی و بزرگ ترین عامل تفرقه در وحدت مسلمانان، ظهور فتنه تکفیر و تعدد گروه ها و فرقه های تکفیری است که صلیبیان و صهیونیست ها در ایجاد دوباره و زنده نگاه داشتن آن ها از اوائل قرن 18 اندیشیده اند.

این فتنه نخستین فتنه ای ست که شیطان به منظور تفرقه میان مسلمانان و از بین بردن اتحاد دینی آن ها در دلهای مسلمانان انداخته است؛ و این امر در ماجرای حکمیت، زمانی که خوارج به کفر امام علی حکم نمودند آغاز شد. خوارج کسانی برآمده از یهود و منافقین بودند که بذر اختلاف را در میان امت اسلامی پاشیدند. صلیبیان کینه توز و صهیونیست های منفور نیز از چنین فزونی به دور نبودند. مؤسّسات صلیبی همراه با


1- . از سفارش های اندری شاتولیبی، در کتابش: غزو العالم الإسلامی (اشغال جهان اسلام).

ص:97

مؤسّسات صهیونیسم و همکاری های مشترک دیگر یهودیان، از اوایل قرن هجدهم میلادی با برگزاری همایش ها و نیز صدها کمیته و به خدمت گرفتن اندیشمندان از زمرة علما، کارشناسان، فیلسوفان، و خاورشناسان توانستند چنین گروه های گمراهی را ساخته و با به کارگیری مزدوران، ادیان ساختگی را انتشار دهند.

از زمره گروه ها و فرقه هایی که از این جنبش ها و مذاهب پدید آمد، جنبش های تکفیری یا خوارج این زمان - ملقب به خوارج زمان مسیح دجال - بودند که صلییبی ها و صهیونیست های پدید آورنده اش به آنان لقب شاتولی ها را دادند؛ شاتولی ها طائفه هایی از امت ما بودند که «اندری شاتولیی» در کتاب خود فرمان جذب آن ها را داد، زمانی که گفت:

اکنون که نابودی اسلام ممکن نیست حتی اگر بتوانیم پیروان این دین را از آن دور سازیم، کاری کمتر از نابودی آن نیست! حتی اگر تنها افراد کودن و نادان مسلمان را بتوانیم جذب کنیم برای ما بس است، زیرا افراد جاهل و نادان مانند شاخه های خشک اند و با آنان شاخه های زنده و سرسبز را سوزاند، در واقع باید گفت تنها در صورت سوزانده شدن شاخه ها، می توان یک درخت را سوزاند.

ای بزرگان! هرگز ادعا نمی کنم با مقاله خود، دیدگاه شما را به سختی ها و فتنه هایی که امت اسلامی در آن به سر می برد جلب کردم و نمی پندارم که از خلال آن نکته ای افزون بر آنچه می دانید مطرح ساختم، زیرا هر یک از شما بیش از من به رنج ها و دردهای امت اسلامی و نیز ارائه راه حل های مناسب شایستگی دارید؛ اما این نکات تنها دردهایی بود که در سینه ام حبس شده بود و من در شکل استغاثه مطرح ساختم، چرا که هر کس به امور مسلمانان اهمیتی ننهد، از آن ها نیست.

آزادی تفکر یا آزادی تکفیر؟

از جمله عوامل اصلی که سهم بسیاری در گسترش پدیده تروریسم در جهان عرب و اسلام دارد، روش تکفیرها و برخورد همراه با زور و قهر و غلبهآن ها با مخالفینشان

ص:98

است. آنان می کوشند دیگران را مجبور سازند تا همانند ایشان بیندیشند و اشیا و امور را از منظر آنان ببینند. آن ها معتقدند فقط خود حق دارند برای تمام مسلمانان بیندیشند و دیگران از این حق بی بهره اند.

آن ها حتی اندیشه ای را که ناشی از وحی الهی باشد نیز بی اعتبار می شمرند همان گونه که پیشینیانشان صلح حدیبیه را یک بار بی اعتبار و دروغ خواندند و بار دیگر ناشی از سستی و ناتوانی؛ با این ادعا که برخی صحابه برترند و حتی برخی پیرانشان از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم أفضل اند.(1)

هم چنین تعدی آن ها به امامان امت و عالمان و تحقیر آن ها تا آن جا رسیده است که به آن ها می گویند «نظریات شما بی ارزش است».

من امیدوارم این تکفیری ها آخرین حلقه زنجیر فرقة تروریستی تکفیریِ گمراه و جنبش هایِ نابودگر و توطئه گر برای اسلام و مسلمانان باشند... آنان مسلمانان را کافر دانسته و جان و مالشان را مباح می دانند و دلیل شان برای این کار، محافظت از توحید و ریشه کن کردن شرک است.

قتل عام مسلمانان به نام جهاد در راه خدا و میدان جهاد قرار دادن سرزمین و خانه های مسلمانان تنها بدان دلیل است که آنان می پندارند مسلمانان مخالف آنان مشرک اند.

اما ادعای دفاع از توحید برای محو آنچه ایشان شرک مسلمانان می پندارند ادعایی بی اساس است که برای شنوندگان فریب خورده و ساده لوح و جوانان عوام، زیبا جلوه می دهند آنان که اطلاعات اندکی دارند و از فرهنگ دینی و اسلامی و حتی فرهنگ عمومی اجتماعی نیز بی بهره اند آنها هیچ گونه شناختی از این جنبش ها و تشکیلات تکفیری و نقشه هایی که در پس ادعای دفاع از توحید پنهان نموده اند ندارند.

آنچه گفته شد، اندکی از کارنامة جریان های تکفیری و جنبش های تروریستی است که در جهان عربی و اسلامی با نام های مختلف و با حقیقت و عوامل پیدایشی واحد


1- . ر.ک: همین قلم، التبرقع الصهیونی فی الحرکات التکفیریة.

ص:99

گسترش یافته اند. افکار و نتایج آن ها نیز جز ویرانی مادّی و معنوی، قتل عام و تکفیر و انفجار نیست. >حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیل<.

سخن پایانی
کدامین آینده برای مسلمانان؟

تا زمانی که آینده پنهان و مجهول است نیازی نداریم که در مورد رخدادهای آن پیش گوئی کنیم. به هر حال حوادث آینده از صلح و جنگ، پیروزی و شکست، فتنه ها و تکرار رخدادها خالی نخواهد بود، در نتیجه این امت ایمن نخواهد بود مگر با تمام توان و آمادگی با آینده مواجه شود.

نخستین عبرتی که این امت می تواند از گذشته دور و دراز خود بگیرد این است که عقیده از سیاست استوار تر است و امت از دولت استوار تر. دیگر این که جهل سخت ترین دشمن این امت است و این امت در هیچ جنگی در طول تاریخ آن چنان که از فرزندان جاهلش شکست خورده با شکست مواجه نشده است. پس رشد سیاست و اندیشه اهل آن به هر میزان که رشد نماید باز هم عقیده و مبانی عقیده از آن رشد یافته تر و ثابت تر است.

اگر این امت بر روش دین و عقیده اش باقی بماند و اگر مؤمنان هدایت و بصیرت را می گیرند، قدرتمندان امروز و فردا هرگز نمی توانند برای او بیم و خطری به همراه داشته باشند.

از نمونه های جهل و حماقتی که به این امت تحمیل شده و با بیچارگی به آن تن داده گسترش جدل و غلیان خشم افراد آن است و هر کس که با ایشان موافق نباشد خون او را هدر می دانند و جان و مال و ناموسش را مصادره می کنند.

این جهالتی است که صاحبش را می فریبد تا آن کس را که معتقد به رسیدن انسان به ماه است تکفیر نموده و دیدن تلویزیون را تحریم نماید. هم چنین وقت خود را با جدل بیهوده در حلال یا حرام بودنِ استفاده از مجسمه ها برای تزیین، ضایع می سازد. جهالتی

ص:100

که او را به تکفیر مسلمانان معتقد به کروی بودن زمین و چرخش آن وا می دارد. این جهالت شدیدتر از جهل دوران جاهلیتِ ابو جهل است بااین وجود اینان می پندارند که بر اساس احکام دین و شریعت خداوند فتوا می دهند و فریب خوردگان نیز آن ها را تصدیق می کنند.

امت ما بیش از پیش هدف دشمنانی قرار گرفته است که صداقت و مکرشان در دشمنی این امت آن ها را گرد هم آورده است. این امت نخواهد توانست در نگه داری امانت انسانی سهیم شده و نقش تمدنی خود را ایفا نماید هم چنان که نخواهد توانست وجود خود را برای ایجاد صلح تحمیل نماید مگر با بازگشت به کتاب خدا و سنت رسولش. این حق اسلام است بر گردن این امت، و تنها به واسطه آنچه پیشینیان این امت با آن به صلح و اصلاح رسیده اند خواهند توانست خود را اصلاح نمایند؛ یعنی ثبات و استقامت بر دین خدا و تخلق به اخلاق آن و تلاش در گسترش آن و دعوت زبانی و عملی به آن.

در پایان از خداوند بزرگ می خواهم تا این همایش، سرآغازی باشد برای عصری که این امت حاکم آن باشد عصری سرشار از وفاق و دوستی و همکاری و احساس شادی از این که گذشته شکوهمند ش بر اساس روش خدا و رسول از باز گشته است.

از خداوند پاک و بزرگ می خواهم ما و شما را برای خویش خالص گرداند و جمع ما را در آنچه باعث خیر امت است استوار بدارد. سلام و برکات خدا بر سرورمان محمد خاتم انبیا و پیشرو رسولان و بر اهل بیت او و اصحابش.

ص:101

در گذر تکفیر فکری و تکفیر جنایت کارانه / جعفر محمد حسین فضل الله

اشاره

جعفر محمد حسین فضل الله(1)

چکیده

تکفیر عملی که منجر به قتل و جنایت می شود از دو عامل نشأت می گیرد. اول فراتر رفتن تکفیر از سطح اندیشه به تکفیر شخص و دوم شرایط محیطی که فرد تکفیری در آن رشد می کند. اعتقاد به یگانه بودن حقیقت مسلتزم پذیرش حقانیت یک اندیشه و بطلان اندیشه معارض آن می شود. طبعا اگر در اندیشه ای شرطی برای پیوستن به اسلام باشد، اندیشه های دیگر که فاقد آن شرط باشند کفر به حساب می آیند. همچنان که قران نیز به صراحت برخی اندیشه های را کفر خوانده است. اما فرق است میان تکفیر اندیشه و تکفیر صاحب آن. با دقت در مضمون آیات قران در می یابیم که قران برخی اندیشه های را کفر شمرده و همین کافران را گاهی به خاطر صفات و رفتارشان مذمت و گاهی ستایش کرده است. تاریخ معصومین نیز نشان می دهد که آنان نیز در عین باطل شمردن اندیشه های کافران با صاحبان آنها تعاملات علمی و اجتماعی داشته اند. عدم درک صحیح و تحلیل عمیق روایات پیامبر و بکار نبستن عقل موجب برداشت سطحی از روایات و تسری دادن تکفیر از اندیشه به تکفیر شخص می شود. خصوصیات اخلاقی و زمینه های تربیتی که موجب می شود فرد پاکی را تنها در اندیشه خود بیابد و دیگر اندیشه ها و صاحبان آنرا نجس بشمارد منجر به حذف و نابود کردن دیگران می شود. فراهم کردن شرایط پژوهش در زمینه پیشرفت اندیشه ها و اجازه دادن به ارائه اندیشه های مختلف در جامعه مانع از رشد تکفیر جنایتکارانه خواهد شد.


1- از علمای تاثیر گذار شیعه در لبنان و استاد حوزه

ص:102

مقدمه:

برخی از پژوهش ها به این نتیجه رسیده اند که رفتار جنایت کارانه گروه های تکفیری بر دو پایه شکل می گیرد:

یکی: گرایش تکفیری علیه دیگران نه افکار و اندیشه آنان و دیگری عوامل داخلی و خارجی که در شکل دادن این شخصیت نقش موثر دارد و به این گرایش اجازه داده است تا خود را در قالب رفتاری وحشیانه و بزهکارانه ابراز کند، که در این دوران بی نظیر است.

ما درک این دو امر را مهم می دانیم، زیرا می توان برای بررسی این پدیده در نظام های آموزشی و تربیتی - خواه در کانون های دینی و خواه در مدارس - و هم چنین در نظام های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی و مانند آن برنامه ریزی کرد، زیرا نظام اقتصادی با توجه به فشاری که بر روی جوامع اعمال می کند در ایجاد فضایی متناسب با رفتار خشونت آمیز و یا غیر خشونت آمیز تاثیرگذار است.

در بعد فکری تکفیر، اشاره می کنیم که هیچ راه گریزی از تکفیر فکری در نزاع اندیشه ها وجود ندارد، زیرا یقین به این که اندیشه شما حقیقت است منجر به این نتیجه می شود که اندیشه مخالف دروغ، باطل، گمراهی و مانند آن پنداشته شود و اگر اندیشه ای را دروغ و گمراهی به شمار آوریم، نوعی تکفیر پدید می آید و اگر امری را مشخص و تاکید کنیم که شرطی برای پیوستن به اسلام است، فقدان این امر موجب اختلال در پیوستن به اسلام می شود و این به معنای آن است که انکار آن شرط، انکار اسلام است و مانند دیگر مثال ها پیرامون وجود تضاد میان باورها و افکار مخالف، بر اساس این اندیشه که حقیقت، تعدّد پذیر نیست.

قرآن کریم نیز مشابه این گونه از بیان را ابراز داشته است؛ آن چنان که خداوند تعالی می فرماید: >لَّقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُواْ إِنَّ اللّهَ ثَالِثُ ثَلاَثَةٍ<؛(1)

«کسانی که [به تثلیث قائل شده و] گفتند


1- . سوره مائده، آیه 73.

ص:103

خدا سومین [شخص از] سه [شخص] است» و یا >لَّقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَآلُواْ إِنَّ اللّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ<؛(1)

«کسانی که گفتند خدا همان مسیح پسر مریم است مسلما کافر شده اند» و مانند موارد دیگر که در چهارچوب بررسی علمی اندیشه دیگران و عقیده آنان قرار می گیرد.اگر قصد داشته باشیم مثالی از گفت وگوهای خود را بیاوریم، در این جا قادر خواهیم بود که کفر را این گونه به تصویر بکشیم که فردی می گوید: فقط اندیشة من حقیقت است و اندیشه تو خطاست و فرد دیگری بر خلاف آن اظهار نظر می کند و... که در بحث های فکری و عقیدتی ما جریان دارد.

همه این مسئله - با چشم پوشی از نسبیت مفهوم کفر در عالم اندیشه - به این معناست است که او با استفاده از کفر از کسی یاد می کند که اندیشه خاصی را انکار کرده است؛ در حالی که در قیاس با اندیشه دیگر، مومن به شمار می رود و قرآن کریم نیز از این گرایش استفاده کرده است؛ در جایی که خداوند می فرماید:

>إِنَّ الَّذِینَ آمَنُواْ وَالَّذِینَ هَادُواْ وَالنَّصَارَی وَالصَّابِئِینَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ<(2) «کسانی که ایمان آوردند و کسانی که آیین یهودان و ترسایان و صابئان را، برگزیدند، اگر به خدا و روز بازپسین ایمان داشته باشند و کاری شایسته کنند، خدا به آن ها پاداش نیک می دهد و نه بیمناک می شوند و نه محزون» جایی که ایمان به خداوند و روز قیامت را برای آنان اثبات کرده است و - در نظر آنان - این عده در تصور خود از خداوند کفر ورزیده اند و این همان چیزی است که استفاده قرآن از اصطلاح کفر در مقابل اندیشه های مشخصی را تاکید می کند در صورتی که مورد بررسی علمی قرار بگیرد و بدون استثنا نیز نمی باشد.

در این جا اشاره می کنیم که مجموعه ارزش ها از دیدگاه اسلام تفصیلی است؛ به این معنا که تک تک آ ن ها بررسی می شود و صرفا بر اساس ارتباط با یگ گروه نیست و این همان چیزی است که سبب گردید تا قرآن، مسلمانان را به دلیل رفتار اشتباه آنان


1- . سوره مائده، آیه 17.
2- . سوره بقره، آیه 62.

ص:104

مذمت و به دلیل رفتار صحیح از کافران ستایش کند. همچنین موجب شد تا قرآن یهودیان را مذمت کند نه به این دلیل که آن ها کافرند بلکه به این دلیل که آن ها مستکبر هستند و پیامبران را به ناحق می کشند: >وَیَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَقٍّ<(1) و به قسمتی از قرآن ایمان داشته و قسمتی دیگر را انکار می کنند هم چنین قرآن، نصرانی ها را خطاب ستایش خود قرار داد، زیرا >أَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لاَ یَسْتَکْبِرُونَ<؛(2)

«برخی از آنان دانشمندان و رهبانانی اند که تکبر نمی ورزند» >تَرَی أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُواْ مِنَ الْحَقِّ<(3) «می بینی بر اثر آن حقیقتی که شناخته اند اشک از چشم هایشان سرازیر می شود» و مانند آن تا جایی که اهل کتاب را به «کلمه سواء»(4) (سخنی که میان ما و شما یکسان است) فراخواند.

بنابراین انکار اندیشه ها چه بسا تجلی آزادی در نقد باشد، امری که در آن هرگروه و یا هر انسان و یا هر طرفی می تواند اندیشه خود را ابراز و آنچه را که نماینده اوست بیان کند و هم چنین درباره اندیشه دیگران و آنچه که «به نسبت او» نماینده آنان است به ابراز نظر بپردازد.

در این جا و مشخصا در بیان «به نسبت او» تفاوت میان تکفیر فکری و تکفیر اشخاص ناشی می شود؛ زیرا انکار اندیشه نسبت به اندیشه «من» حاصل شده است و حتی زمانی که این «خود من» درباره دیگران می گوید که او کافر است، مقصود از این گفته این است که وی به نسبت اندیشه ای که به حقیقت بودن آن باور داشته و آن را مدار حقیقت می داند، دیگری را کافر شمرده است.

طبعا، این مسئله، نفی کننده این نیست که اصطلاح کفر بسیاری از اندیشه ها و صورت های منفی را در خود جای داده است و حتی اطلاق کفر برای ارزیابی منفی


1- . سوره آل عمران، آیه 21.
2- . سوره مائده، آیه 82.
3- . سوره مائده، آیه 83.
4- . سوره آل عمران، آیه 64.

ص:105

آنچه که بیان می شود، واجب است و با این وجود اگر در مرزهای عالم اندیشه و در چهارچوب قواعد گفت وگو و جدال احسن باقی بماند، در اصل خود مصطلحی علمی است.

در آغاز کار، این نسبیت مرا وا می دارد تا چیزی را که برای من واضح است، بیان کننده حقیقت بپندارم که چه بسا برای دیگران این گونه نباشد و بلکه از دیدگاه دیگران من کافر باشم و نه آن ها؛ و در این اندیشه نیز که حقیقت، تعدد پذیر نیست تاثیر نمی گذارد و همانا مردم یا حقیقت را شناخته و یا در آن دچار اشتباه می شوند و چیزی جز حق و باطل وجود ندارد. آن چنان که خداوند تعالی فرمود: >فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلَالُ)؛(1)

«و بعد از حقیقت جز گمراهی چیست» زیرا اشتباهاتی که ما به عنوان بشر غیر معصوم مرتکب آن می شویم، همان اندیشه هاست، به این معنا که اندیشه من همان صواب است و اندیشه دیگری همان اشتباه است، اما آیا این که اندیشه من ضرورتاً همان حق است؛ ضرورتاً این گونه نخواهد بود، بنابراین مانع اینکه اندیشه من خطا و یا غیر دقیق باشد چیست! آیا بسیاری از اندیشه های سابق خود را در اثر اطلاع از دستاوردهای جدید و یا بر اثر تغییر دیدگاه درباره یک موضوع تغییر نمی دهیم؟ در حالی که اگر پیش تر از ما درباره ارزیابی اندیشه خود می پرسیدند بدون شک و با جزم ویقین پاسخ می دادیم که اندیشه ما همان حقیقت است.

بنابراین، مشکل از آن جا ناشی می شود که تکفیر از نزاع اندیشه به نزاع با اشخاص منتقل می شود زیرا نزاع اندیشه معمولا در چهارچوب دلایل و برهان ها و بر اساس اعتقاد «من» و اعتقاد دیگری که من حق هستم، محدود می شود، در حالی که نزاع با دیگری در چهارچوب ابزارهای تخریب و دور کردن از عرصه صورت می پذیرد.

شاید برخی بگویند نابود کردن تکفیر حتی از عالم اندیشه نیز مطلوب است، زیرا تکفیر به عنوان نزاع میان ذات بر تکفیر در عالم اندیشه متمرکز خواهد شد و این


1- . سوره یونس، آیه 32.

ص:106

نابودی می تواند با بیان تعدد حقایق صورت بپذیرد و ما شرعی بودن همه اندیشه های انسانی موجود را می پذیریم و این همان روحی است که در کالبد قرن بیست و یکم دمیده می شود و میثاق حقوق بشر سازمان ملل متحد نیز آزادی دینی را ضمانت می کند و میزان تمدن و توسعه نیز با آن سنجیده می شود.

ولی ما امروز آن را صرفا توّهم و خیال می بینیم، زیرا اگر اندیشه ها به یک سو متمایل شود، طرف مقابل به شکل قهری جانب منفی را می گیرد؛ به گونه ای که نمی توان میان طبیعت دو نفی کننده جمع بست و حتی اگر همه ادیان را حق بپنداریم آیا می توان مسائل را در افکار خود نابود کرد!

در عرصه تاریخ اسلام در می یابیم که «کافران» با حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم در مدینه زندگی می کردند و روابط میان آن ها و مسلمانان در تحولات بعدی تمدن، بر پایه احترام متقابل و مشارکت ایجابی است، تا جایی که برخی از آنان به ترجمه اندیشه دیگران در عرصه علمی و اسلامی همت ورزیدند، امری که موجب مشارکت علمی میان آنان و مسلمانان شد. هم چنین کسانی که از نظر اندیشه، امام علی علیه السلام را تکفیر کردند در جامعه اسلامی با امنیت زیستند و آنان همان خوارج بودند که حضرت به دلیل این مسئله با آنان به پیکار برنخاست، بلکه نبرد حضرت با آنان پس از اختلال در امنیت، راهزنی و ارتکاب قتل وحشیانه صورت پذیرفت.... و همه این امور بدین معناست که اندیشه تکفیری به تکفیر عملی و تخریب وجود منتقل نشده بود؛ به گونه ای که گروه های تکفیری جنایت کار آن را ترویج می دهند.

ما اعتقاد داریم که شیوه تکفیر سطحی که تمسک به ظاهر روایات می کنند، از تحلیل ژرف درباره مدلول آن به دور بوده و بر ابزارهای بیان بر اساس قرآن، سنت، عقل، و منطق سلیم تکیه ندارد و محیط فکری مناسبی را برای انتقال تکفیر فکری به گرایش عملی و جنایت کارانه خود فراهم کرده است. اگر عوامل تربیتی و فرهنگی مساعد با ایجاد شخصیت در کنار هم قرار نگیرند قتل را آسان و توحش را احیا می کند، زیرا این روش، شما را در مقابل شخصیت های نص گرا و جدا از اجتماع و زندگی قرار می دهد

ص:107

که برای خود عالمی دارد که در آن زندگی می کند و آن جهانی است «پاک» که نباید «جهان نجس» که مردم در آن زندگی می کنند آن را آلوده کند، جهانی که در عقلیات و فلسفه غوطه ور و مردم در آن شرک می ورزند و مانند این مسائل که در ادبیات این گروه ها شنیده و خوانده ایم.

این روش که پایه و اساس آن محافظت از پاکی و نابود کردن دیگران از نجاست است، پرده از ضعف در ساختار فکری آنان بر می دارد؛ زیرا صاحبان این اندیشه با محافظت از این روش قادر نخواهند بود با زندگی ارتباط برقرار کنند، چرا که تغییر و پیشرفت شامل آن می شود. و در این جا اندیشه پیشرفت خود به بدعت تبدیل می شود که مبارزه و حذف آن از زندگی مردم با زور، لازمه آن است، زیرا به دلیل ضعف دلایل و گفت وگوی اصحاب این اندیشه تنها راه برای نابود کردن بدعت است.

چه بسا امروز لازم باشد که پژوهش گران در عرصه علم کلام، فرقه ها و مذاهب به گونه دیگری از پژوهش ها روی بیاورند که هدف از آن کشف میزان ارتباط میان پیشرفت فکری فرقه و یا مذهب اسلامی و میان عدم تبدیل آن به روش کشتار و نابود کردن دیگران باشد تا بدین صورت و به شکل کلی، عاملی برای تعمق جدی در فرآیند توسعه ساختار فکری باشد و باید فرآیند نقد آگاهانه از ساختارهای فکری ضعیف که امروز مسئولیت بدنامی اندیشه دینی در همه جوامع را بر عهده دارند سرآغاز کار قرار بگیرد.

و با توجه به دستآوردهای علم جامعه شناسی نباید کسی این انتظار را داشته باشد که هرگونه پیشرفت در آن ساختارها، فقط از نقد روش تفکر آن گروه ها آغاز شود؛ بلکه نیازمند تغییر در ساختارهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی این گونه گروه هاست، زیرا یکی از نشانه های مهم آن، ارتباط میان اندیشه و جامعه ای است که در آن زندگی می کنند و این که آن عرصه بر اساس استبداد سیاسی، بریدگی فرهنگی، توحش اجتماعی و هم چینن فقر، محرومیت و بحران اقتصادی است.

ص:108

در این جا در می یابیم که هدف بسیاری از تعالیم اخلاقی و تربیتی اسلام، اصلاح عرصه ای است که انسان در آن زندگی می کند، زیرا فساد جامعه بر روی کسانی که در آن زندگی می کنند تاثیر منفی خواهد داشت و این همان چیزی است که از اخلاقیات مرتبط با تسامح، عفو، بردباری، سعه صدر، رحمت، دوست داشتن و مانند آن در می یابیم. ساختارهایی هستند که جامعه بشری بر پایه آن استوار است، مانند عدالت، قانون، همکاری اجتماعی، دانش، آزادی بیان و گفت وگوی احسن و...، و هدف از همه این ها، تبدیل نشدن جامعه به محیطی است که یک انسان بحران زده را در عرصه تولید اندیشه و یا انتقال نزاع از اندیشه به نزاع با دیگران در بر بگیرد.

همه این عناوین اخلاقی که پیش تر ذکر شد ناگزیر باید به مجموعه و شبکه هایی تبدیل شود که در عمق فرآیند ساخت جامعه و مستحکم کردن جریان آن وارد شود. به طور مثال ستودن علم باید با شیوه آموزشی بیان شود که استقلال در اندیشیدن را برای انسان تضمین کند و باید سازمان هایی داشته باشیم که از پژوهش های علمی حمایت و عرصه ای را برای آزمایش اندیشه ها حتی اندیشه های افراطی ایجاد کند و حتی به آنچه که به آبادانی سازمان تربیتی و معماری آن و میزان گشایش فکری و انعکاس در روح و روان مرتبط است، پرداخته شود.

ص:109

خطر تکفیر برای جوامع اسلامی / صلاح الدین سنوسی حسن

اشاره

صلاح الدین سنوسی حسن(1)

چکیده

با بروز حوادث ناگوار ناشی از تکفیر در جامعه اسلامی بررسی بحث تکفیر و خطر آن ضرورت می یابد.

تکفیر از ریشه کفر به معنی اعتقاد نداشتن یا انکار خدا و پیامبری حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم و انکار ضروریات دین می باشد و معنی آن نیز نسبت دادن کفر به کسی می باشد. قران و حدیث براین مطلب شهادت می دهند که کسی که شهادتین را گفته باشد مسلمان است و کسی حق کافر دانستن او را ندارد. ممکن است به صورت مطلق اندیشه ای کفر باشد اما صاحب آن را نمی توان کافر دانست مگر اینکه حجت بر او تمام شده باشد. که این امر نیز تنها از عهده عالمان و مفتیان دین بر می آید.

تکفیر در صدر اسلام بوجود آمد و همچنان نیز در گروه های مختلف ادامه دارد. هر چند اندیشه آنان باهم مختلف است اما شیوه عمل آنان یکسان می باشد چرا هر دو حاکمان خود را تکفیر و دعوت به شورش بر ضد آنها می کنند. درحالیکه اسلام بشدت درباره تکفیر مسلمانان هشدار داده است و علما نیز گفته اند: نباید کسی را تکفیر کرد مگر با دلایل قطعی آشکار تر از خورشیدی که در روز می تابد. چرا که تکفیر سبب تفرقه، گمراهی، اهمال و تحریف مقاصد شریعت و مانع نشر اسلام می شود. بنابراین لازم است که خطر تکفیر برای همه امت اسلام را گوشزد کرد و به امت اعلام کرد که تکفیر نتیجه


1- پژوهشگر و صاحب تألیفات متعدد در حوزه تکفیری - سودان

ص:110

توطئه دشمنان است. همچنین برای جلوگیری از رواج تکفیر به بررسی مجدد عقاید و فقه همت گماشت و اعتدال را بر پایه مشترکات مسلمانان در جامعه ترویج کرد.

مقدمه:

عده ای تلاش می کنند حوادثی - چون آشوب، فتنه و درگیری میان مسلمانان - که هم اکنون در کشورهای اسلامی به وجود آورده را به مسائل اجتهادی ربط دهند که اجتهاد در آن مجاز نیست و برخی این مشکلات را در زمره مسائل اختلافی اجتهادی می دانند که اختلاف در آن ها روا نیست و این امر منجر به افزایش اختلافات و تفرقه و ویرانی بیشتر شده است.

موضوع این مقاله مسئله تکفیر است که پیشتر و نیز اخیراً به آن پرداخته شده است، اما این امر سبب فرو رفتن عده ای در ورطه اشتباه شده و روا نیست اشخاصی که در این باره علم ندارند، حکم بر تکفیر کسی دهند؛ جز بر خداوند و رسول وی که به علت ارتکاب یکی از مواردی که با اسلام در تناقض بوده و اهل علم همه بر آن اتفاق نظر دارند، شخصی را کافر دانسته اند؛ از این رو می باید پیش از صدور هر حکم مبنی بر کفر یا خروج از دین، اطمینان لازم را کسب کرد.

تکفیر چیست و حکم آن چگونه است؟ آیا رواست که هر شخصی به شخص دیگر یا گروه یا جماعتی حکم تکفیر دهد؟ وظیفه مؤمنان جهت ایمن ماندن از شر این فتنه چیست؟ و منشأ شکل گیری تکفیر و مذهب تکفیر چیست؟

تکفیر چیست؟

تکفیر متعلق به نزول احکام کفر می شود؛ بنابراین در درجه اول لازم است که کفر را بشناسیم:

کفر، نقیض ایمان است. در لسان العرب ابن منظور آمده است: «کفر بالله یکفر (کفرا و کفورا و کفرانا) فهو کافر؛ او به خداوند کفر ورزید و مصدر آن، کفر، کفور

ص:111

و کفران است و جمع کافر، کُفار و کفره و نیز کَفار است.» همچنین گفته می شود: هو و هی کفور: یعنی آن مرد و زن کفر پیشه هستند که جمع کفور، کُفُر و جمع کافرة کوافر است.

راغب اصفهانی در توضیح کفر گفته است: «گفته می شود: کفر فلانُ: زمانی که اعتقاد به کفر داشته باشد یا کفر خویش را آشکار کند و بدان اعتقاد و باور نداشته باشد، از این رو خداوند فرموده است: >مَن کَفَرَ بِاللّهِ مِن بَعْدِ إیمَانِهِ إِلاَّ مَنْ أُکْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالإِیمَانِ<؛(1) «هرکس پس از ایمان آوردن به خدا کفر ورزد [عذابی سخت خواهد داشت] مگر آن کس که مجبور شده و [در حالی که] قلبش به ایمان اطمینان دارد».

معنای کفر از نگاه شرع

کفر از نگاه شرع، انکار علم به چیزی است که ضرورتا از دینِ حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم و نبوت وی، گرفته شده است؛ مانند: واجب بودن اقامه نماز، حرام بودن زنا و مانند آن.

تکفیر بر وزن تفعیل از واژه کفر که مصدر کفَّر می باشد گرفته شده است؛ گفته می شود: کفَّره، یعنی به او نسبت کفر داد.(2)

حکم تکفیر:

دادن حکم تکفیر بر علیه گروه ها یا افراد، تنها مختص خداوند است و نیروی خود را از شریعت اسلامی می گیرد، بنابراین حکم آن تنها بر اساس مقیاس شرعی که متکی به کتاب و سنت پیامبر باشد، مترتب می گردد. سخن کسی در این باره مقبول است که طبق دلیل شرعی کافر شمرده شود و این دقیقا عکس اقدامی است که خوارج به محض اختلاف در دیدگاه و فهم خود، نسبت به تکفیرِ اهل قبله انجام دادند یا معتزلی ها که حکم بر ماندگار بودن فاسق در آتش داده اند، زیرا شخص مومن زمانی که گناهان زیادی انجام دهد، حتی در صورتی که از دنیا برود در حالی که توبه نکرده باشد، تکفیر


1- . نحل، آیه 106.
2- . مفردات الفاظ القرآن، ج1، ص716.

ص:112

نمی شود، و درصورتی که با توحید و اخلاص بمیرد، تصمیم آن با خداست. هم چنین شخص عاقل نباید به مجرد مخالفت کسی با نظرات وی و یا روبه رو شدن با اندیشه هایی که به سادگی حکم به تکفیر مسلمانان می کنند، کسی را تکفیر کند، مگر این که ادله آشکاری داشته باشد؛ این گفته برگرفته از سخن باری تعالی است که فرموده است: >وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ أَلْقَی إِلَیْکُمُ السَّلاَمَ لَسْتَ مُؤْمِنًا<؛(1) «و به کسی که نزد شما [اظهارِ] اسلام می کند نگویید: «تو مؤمن نیستی» [تا بدین بهانه متاع زندگی دنیا را بجویید]». در این آیه خداوند ما را از تکفیر کسی که بر ما اظهار اسلام می کند، نهی کرده است؛ حال بر طبق سخن پیامبر (ص) که فرموده: هر کس لا اله الا الله گوید، داخل بهشت خواهد شد، حکم او چگونه خواهد بود؟

در صحیح بخاری به نقل از ابوذر آمده است: نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رفتم هنگامی که در حالت خواب جامه ای سپید بر تن داشت. بار دیگر نزد ایشان رفتم، بیدار شده بود، فرمود: هیچ بنده ای نیست که بگوید لا اله الا الله و بمیرد جز این که داخل در بهشت شود. خطاب به پیامبر گفتم: حتی در صورتی که زنا یا سرقت کرده باشد؟ ایشان فرمود: اگر چه مرتکب زنا یا سرقت شده باشد. چنان که ملاحظه می شود، ابتدای حدیث تنها اشاره به قول و سخن قلبی و صادقانه دارد و انتهای آن از اعمال و عملکرد جوارح سخن می گوید. این حکم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دربارة عاصیان و سرکشان است، حال، حکم انسانی که شاهد ذکر شهادتین فرد، گروه یا طائفه ای باشند، اما از سر جهل و کورکورانه ریختن خون وی را مباح می دانند و به باطل صفت تکفیر به وی می دهند، چگونه خواهد بود؟

مباینت اطلاق و تعیین در حکم تکفیر

در زمان صدور حکم تکفیر می بایست بین اطلاق و تعیین، فرق و تمیز خاصی قائل شویم؛ گاهی فعل یا سخن، کفر است، اما شخصی که چنین قول یا گفتاری، به کار برده


1- . نساء، آیه 94.

ص:113

است، حکم بر کفر وی نمی شود، تا این که حجت و دلیل محکمی آورده شود که ترک کنندة آن را کافر می داند و هر شبهه ای در این زمینه باقی نماند و یا بینه شرعی ثابت شود؛ مبنی بر این که این شخص

1. از سر اراده و تسلیم کفر می گوید؛

2. لازمه سخن وی کفر باشد، و زمانی که بر وی این امر را عرضه می کنند، او بپذیرد؛

3. حجت بر او تمام باشد؛

4. در حق او هیچ مانعی وجود نداشته باشد؛

5. تازه با اسلام آشنایی یافته باشد.

صلاحیت صدور حکم تکفیر

آیا هر انسانی می تواند حکم کفر دهد؟ حکم کفر مسئله ای فقهی است؛ بدین معنا که کفر، حکمی شرعی و مربوط به فعل مکلفین است. از این رو صدور چنین حکمی ویژه مفتیان و قضات است و هر شخصی نمی تواند حکم تکفیر صادر کند.

شکل گیری تکفیر

پدیده تکفیر از صدر اول اسلام در میان امت اسلامی موجود بوده و تا عصر حاضر ادامه دارد. آغاز فتنه طایفه تکفیر به دوران رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم باز می گردد، چنانکه مسلم در کتاب صحیح بخاری از ابوسعید خدری رضی الله عنه نقل کرده است: در حالی که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم غنایم را تقسیم می کرد، عبدالله بن ذی الخویصره تمیمی گفت: ای رسول خدا عادلانه تقسیم کن. رسول خدا در پاسخ به وی گفت: وای بر تو! در صورتی که من عادل نباشم، چه کسی عادل خواهد بود؟ خوارج و مارقین کسانی هستند که بر امیرالمومنین علی رضی الله عنه و صحابه همراه وی خروج کردند. خوارج کسانی هستند که به شکل ناجوانمردانه برای قتل امیرالمومنین رضی الله عنه نقشه کشیدند. آن ها اسامی بسیاری دارند، نظیر: حروریه و در ابتدای کار، محور فکری ایشان، تکفیر برخی از صحابه و مباح دانستن ریختن خون آن ها بود، اما با گذشت زمان، به راه نادرست رفته تا درنهایت

ص:114

از فرقه های گمراهی شدند که هدف شان تکفیر حکامِ سرزمین های اسلامی و محکومان بود. آنان تلاش کردند که قدرت را به وسیله سلاح بستانند که این موضوع در منهج تکفیریت و نیز آنچه که گروه های تندرو جدید بر آن تأکید دارند و به کار می برند، به عنوان قضیه ای محوری و اساسی می باشد. ریشه های تاریخی اندیشه تکفیریان عصر جدید از حیث تصورات و نیز شیوه ها، آن ها را به خوارج دوره نخست مرتبط نمی سازد، بلکه از حیث ساختار درونی و طرز فکر، این دو گروه را به هم مرتبط می سازد، زیرا طرز فکر اینان سبب شده که احساس انتقام در آن ها شعله ور شده و نگاهی نادرست به اطرافیان داشته باشند. آن ها عناصر تخریبی هستند که هم چون بمب ساعتی هر لحظه آماده انفجارند تا به هدفی نادرست و تباه شده، دست پیدا کنند و به تعبیر قرآن «چون سرابی در زمینی هموارند که تشنه، آن را آبی می پندارد، چون بدان رسد، آن را چیزی نیابد.»

در این مجال بیش از این، نیازی به بررسی تاریخی فتنه خوارج نیست زیرا در حال حاضر به تعدادی از مسائل فرهنگی تبدیل شده که در رسانه ها با نامهای زیر شنیده می شود:

(أ) جماعة الهجرة و التکفیر (گروه هجرت و تکفیر)؛

(ب) الناجون من النار (نجات یافتگان از آتش)؛

(ت) جماعة المسلمین؛

(ث) التوقف والتبین؛

(ج) سازمان القاعده.

در حال حاضر اینان مشهور به داعش هستند. تمامی این گروه ها با یکدیگر دیدار کرده و پیرامون یک موضوع واحد، یعنی عمل کردن بر منهج و روش خوارج با یکدیگر توافق دارند و میان آن ها ارتباط محکمی برقرار است که با خوارج در چندین نکته پیوند و اشتراک محکمی دارند:

نخست: وجوب شورش و خروج علیه ائمه مسلمانان به وسیله سلاح و اجتناب از طاعت آن ها و عدم جواز جهاد همراه با آن ها، و اقامه نماز در اقتدا بدان ها و عدم مشروعیت دعا برایشان و کشاندن جنگ به سرزمین مسلمانان و تکفیر آن ها.

ص:115

باید بپرسیم که چرا این گروه ها تکفیر شدند و به هیزمی جهت شعله ور کردن فتنه مبدل گشتند؟ و هرگز اندکی جهت اصلاح، سازندگی و ارتقای امت اسلامی قدمی برنداشتند. تأسف بار است که ادعای تدین، امری جهت اقدام به تکفیر، تخریب، خون ریزی شود.

هشدار درباره تکفیر مسلمانان

دلایل شرعی آشکار در حمایت از آبروی مؤمنان، مسلمانان و نیز حمایت از دین آن ها بیان شده است. همچنین در این باره به مؤمنان به شدت هشدار داده شده از این که گروه، طایفه یا فردی از مسلمانان را تکفیر کنند. آیه 94 سوره نساء می فرماید: >یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إِذَا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَتَبَیَّنُواْ وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ أَلْقَی إِلَیْکُمُ السَّلاَمَ لَسْتَ مُؤْمِنًا تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا فَعِندَ اللّهِ مَغَانِمُ کَثِیرَةٌ<؛ «ای کسانی که ایمان آورده اید چون در راه خدا سفر می کنید [خوب] رسیدگی کنید و به کسی که نزد شما [اظهار] اسلام می کند، مگویید: تو مؤمن نیستی تا [بدین بهانه] متاع زندگی دنیا را بجویید، چون غنیمت های فراوان نزد خداست». در آیه 58 سوره احزاب می فرماید: >وَالَّذِینَ یُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ بِغَیْرِ مَا اکْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتَانًا وَإِثْمًا مُّبِینًا<؛ «و کسانی که مردان و زنان مؤمن را بی آن که مرتکب [عمل زشتی] شده باشند آزار می رسانند، قطعاً تهمت و گناهی آشکار به گردن گرفته اند». هم چنین رسول خدا فرموده است: «لا یرمی رجل رجلاً بالفسوق و لا یرمیه بالکفر إلا إرتدت علیه إن لم یکن صاحبه کذلک؛ اگر کسی فردی را تکفیر کند و آن فرد، شایستگی تکفیر را نداشته باشد، آن تکفیر به خود تکفیرکننده برمی گردد». و نیز فرموده است: «لعن المؤمن کقتله و من رمی مؤمناً بالکفر فهو قتله؛ نفرین یک مؤمن همچون قتل اوست و هر کس حکم کفر به مؤمنی دهد، گویی او را کشته است».

تکفیر، بزرگ ترین خطر برای مسلمانان

وظیفه هر مسلمانی است تا زمانی که در عرصه شرعی برای وی مسجل نشده باشد، در این امر بزرگ خود را دخالت ندهد. امام شوکانی رحمة الله در این باره می گوید:

ص:116

برهیچ مسلمانی که ایمان به خدا و روز قیامت دارد شایسته نیست تا بر خارج شدن شخص مسلمانی از دین اسلام و داخل شدنش در کفر حکم دهد، مگر با دلایل قطعی آشکارتر از خورشیدی که در روز می تابد. در احادیث صحیح روایت شده از گروهی از صحابه که: هر کس به برادرش بگوید: ای کافر! گناه این نسبت را، یکی از آن دو بر دوش کشیده است. خداوند می فرماید: >وَلاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ کُلُّ أُولئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً< و چیزی را که بدان علم نداری پیروی مکن، همانا گوش و چشم و قلب، همه آنها مورد سؤال واقع خواهند شد».

پیامدهای تکفیر بر امت اسلامی

1. تکفیر سبب تفرقه و اختلاف در جوامع و پر کردن قلب ها از کینه و دشمنی و نیز بدگمانی به مسلمانان و پیگیری لغزش ها و اشتباهات آنان می شود.

2. تکفیر سبب از بین رفتن کلیات و ضروریات و مقاصد پنج گانه ای می شود که شریعت بر حفظ آن ها توافق کرده است؛ تکفیر سبب خون ریزی و مباح دانستن آن شده و این امر را بر اساس پندار باطل خود، مایه نزدیکی به خداوند، حلال شمردن اموال، و ریختن آبروی مردم تلقی می کنند که نتیجه آن از بین رفتن بنیادها، ناامنی، و ایجاد ترس و هراس در میان مؤمنان است.

3. تکفیر و فاسق دانستن، خود امری بسیار مهم است که هر کس وظیفه خویش را در آن نداند، گمراه شده و دیگران را به گمراهی می کشاند؛

4. تکفیر سبب تحریف امور دین و تفسیر نادرست متون بر اساس سلایق شخصی می شود؛

5. تکفیر از نشر و گسترش اسلام جلوگیری می کند؛

6. تکفیر سبب اختلاف میان حکام و مردم می گردد؛ بدین گونه که مردم به حکام نسبت کفر می دهند و هر کس درخواست آن ها را اجابت نکند، به وی نسبت کفر

ص:117

می دهند، زیرا که اینان بر این باورند که حکام بر اساس شرع الهی عمل نکرده و چون مردم از این امر راضی و خشنود هستند، در نتیجه مانند حکام کافر می باشند.

پایان سخن و پیشنهاد:

تکفیر، موضوعی بسیار مهم است که بر هر مسلمانی رواست که با این طایفه که مسلمانان و اولیای امرِ آنان را، بدون هیچ بصیرت و آگاهی تکفیر می کند، همنشینی نکند. وظیفه ماست که آن ها را طرد کنیم، چون اینان پیرو هوای نفس خود بوده و نسبت به اشخاصی متعصبند بدون آن که در این باره علم و یا عدلی داشته باشند، بلکه منحرف و مغالطه گرند. این امر پس از گفت وگو با آنها و نیز مغلوب کردنشان با حجت و برهان، میسر می گردد.

توصیه ها:

1. توافق نظر بر این که این گروه ها برای همه امت اسلامی خطرناک هستند؛

2. اتفاق نظر بر این که آن ها زاده و دست پروده دشمنان اسلامی هستند؛

3. توافق نظر بر این که تکفیر کردن تنها حق خداست و هرگز بر کسی روا نیست که گروه یا طایفه ای را که پیرو مذهبی مخالف مذهب اوست، تکفیر کند، مگر این که این امر بر اساس حجت و برهان آشکار مبتنی بر کتاب و سنت الهی باشد؛

5. بازخوانی بسیاری از عقاید و فقه اسلامی بر اساس حقایق علمی، به ویژه پیرامون مسائلی که میان امت اسلامی باعث اختلاف می شود؛

6. باید صدای اعتدال گرایان و اشخاص میانه رو، از هر گروه و جماعتی مرتفع گردد.

7. به بررسی مسائل مشترک میان مسلمانان، جهت از بین بردن اختلافات و نیز عمل به مشترکات پرداخته شود.

8. هم چنین بر اینکه نکته تأکید شود که تقدس و ثبات، عین کتاب و سنت است، اما فهم و اندیشه ها بر اساس شرایط محیط، شایسته بازنگری سازنده است.

ص:118

ص:119

خطر گروه های تکفیری علیه اسلام و مسلمانان / عبدالمجید عمار

اشاره

عبدالمجید عمار(1)

چکیده:

تکفیر خطرناکترین پدیده امت اسلام است که از خوارج آغاز و منجر به تفرقه امت اسلام شد. تا جایی که در عصر عباسی برای سرگرم کردن مردم اختلاف ها تشدید شد. بعدها احمد بن حنبل و ابن تیمیه و ابن عبدالوهاب سه ضلع مثلثی شدند که با استفاده از اختلاف امت به این پدیده دامن زدند. بنابراین پدیده تکفیر سه مرحله طی کرده و اکنون در مرحله چهارم قرار دارد.

أ - مرحله خوارج

ب - مرحله بروز مذاهب فقهیه و جنگ کلامی و عقیدتی

ج - مرحله ابن تیمیه و ابن عبدالوهاب

در حال حاضر گروههای زیادی وجود دارد که می توان به عنوان گروههای تکفیری مورد بحث قرار داد. برای مقابله با این جریان لازم است مجامع عملی در میان علمای مسلمان تشکیل داد تا ضوابط مشترک را استخراج کرده و کافر و مسلمان را از هم مشخص کنند. همچنین با نوشتن کتابچه و تاسیس شبکه ماهواره ای و شبکه های اجتماعی وکنفرانس و کارگروه به مقابله با این خطر همت گماشت.


1- از علمای برجسته مذهبی و سیاسی با نفوذ - لبنان

ص:120

مبالغه نیست اگر بگوییم که جریان های تکفیری خطرناک ترین پدیده هایی اند که امت اسلام به خود دیده است. پدیده تکفیر بذرهای فتنه خود را در میان امت اسلامی فرو می پاشد و وحدت آن ها را به شدت تهدید می کند.

خوارج اولین گروهی بودند که شرارت تکفیر را در حادثة حکمیت، با خروج بر امام علی بن ابیطالب در جنگ صفین آغاز کردند. بعدها تقسیم مذاهب فقهی و کلامی در زمان دو دولت امویان و عباسیان، بر این شرارت، مشروعیت بخشیدند به حدی که امور مسیر واقعی خود خارج شد تا این که به احمد بن حنبل و تابعینش رسید و بعد از آن هم به ابن تیمیه و ابن عبدالوهاب.

بی تردید می توان گفت که سه ضلعی تکفیر در عصر متأخر، بر مثلثِ ابن حنبل، ابن تیمیه و ابن عبدالوهاب استوار بوده است.

در روزگار محمد بن عبدالوهاب، فضا برای جا انداختن نظریه وهابیت که انکار شدیدی بر عقاید اهل سنت قبل از شیعه داشت، فراهم آمد.

خطرات کنونی

با کمال تأسف در عصر کنونی شاهدیم که تکفیر رشد پیدا کرده و همه ضوابط را بر هم ریخته، به طوری که هر شخصی در هر مکانی به خودش حق می دهد عنان کینه و غضبش را رها کند و همه احکام را بر مردم جاری نماید. با حکمی که منتهی به کفر نمی شود یا احکامی که با آن فرد کافر نمی شود.

و با تأسف در ده ساله اخیر، برخی حکومت ها با پشتیبانی مالی از گروه های تکفیری به اشاعه این بلای خانمان سوز کمک می کنند.

مراحل پدیده تکفیر

ما در صدد بررسی حرکت تکفیری خوارج نیستیم، اما در مورد نقطه شروع تکفیر باید گفت که، آنچه عباسیان انجام دادند در روشن کردن آتش اختلاف در مسائل اعتقادی مثل نظریه خلق قرآن، تا صفات خدا و غیر آن ها رسیدن به حملات تکفیری

ص:121

بین مذاهب کلامی و... در ایجاد گروه های تکفیری و جنبش بازگشت به سلف، بسیار مهم بوده. سلطة سیاسی ماقبل در دستگیری بزرگان بنی امیّه یا محاصره آنان یا مواجهه با حرکات متمردانه دیگر در شهرها بود.

به عبارت دیگر، سلطه های حکومتی به خاطر ایجاد تفرقه بود مثل مشغول کردن مردم به اولویت هایی که فعلا لزومی ندارد و دور نگه داشتن مردم از مسائل مبتلابه جامعه و این سیاست بر قاعدة تفرقه بینداز و حکومت کن استوار است.

شاید حالت نفرت و دوری بین عامه مردم و اینکه اختلافات فقهی آنها را به هر شکلی بی نیاز نمی کند بخاطرِ این باشد که اختلاف عقیدتی تا حد تکفیر ممکن نیست التیام بیابد بعد از جراحت تکفیر.

پدیده تکفیر در سه مرحله طی شد:

أ - مرحله اول: ظهور خوارج؛

ب - مرحله دوم: بروز مذاهب فقهیه و جنگ کلامی و عقیدتی؛

ج - مرحله سوم: ظهور ابن تیمیه و ابن عبدالوهاب که به فرقه وهابیت منجر شد.

و اکنون ما در آستانة مرحله چهارم این پدیدة شوم هستیم که خطرناک ترین آنها نیز می باشد. بحث ما درباره تاریخ پدیده تکفیر نیست بلکه درباره رشد و نمو آن است. هم چنین درصدد محاکمه پیشینیان هم نیستیم و فقط می خواهیم تکفیر کنونی را،برای حفظ خون و حیات مردم و امت اسلامی درمان کنیم.

در برابر پدیده تکفیر، قیام هایی در مراحل متعدد بروز کرد و رشد کرد حس یگانگی با سرعت زیاد در هنگام نهضت های اسلامی.

ولی با تأسف بعضی از همان قیام ها سنگر امنی برای رشد پدیده تکفیر در آن موقعیت و زمان شد.

و این شبیه این است که کسی قاتل خود را پرورش دهد. (مخصوصا بعد از جدایی و انشقاق) که این پرورش در اواسط انقلابها رخ می دهد و از سیاستهای انقلاب بوجود می آید. تا اینکه می رسیم به دولتهای متعدد داخل یک کشور بطوریکه هر امیر و رئیسی

ص:122

ضوابط و برنامه های موردنظر خود را به اجرا می گذارد و سیاست ها و اولویت ها و دادگاه های خود را مستقر می کند. از آن جمله شرایط تکفیر و ارتباط آن با مذاهب یا هموطنان و انسان ها.

ریشه ها و شاخه های گروه های تکفیری

- تکفیری ها از میان گروه های سلفی سر برآوردند؛ همان گروه هایی که اندیشه آنان بر خروج بر امامان قبلی استوار بود، به شاخه های دیگر خلاصه وار می توان این گونه اشاره کرد:

- حرکات برخاسته از داخل کشور مصر و تحت تأثیر گروه های اخوانی؛

- انشقاق هایی که در جنبش های اسلامی در مناطق مختلف صورت گرفت؛

- دولت های تکفیری موجود (لیبی، عراق، سوریه و...) و نیز شبه دولت های النصره و داعش.

بدون شک این حرکت ها و انقلاب ها به اجتهادهای سابق باز می گردد. ولی کینه کور و اختلافات سیاسی دست تکفیری ها را به بالاترین نحو باز کرده است به طوری که خطر بر همه پیکره و آحاد ملت رسیده است.

هیچ کس حرکت تکفیری ها را اسلامی و منطبق با تعالیم قرآن نمی داند، با هیچ یک از معیارهای اسلامی همخوانی ندارد.

راه حل ها

هر انسان مسلمان و دردمندی با مشاهده حرکت های غیرانسانی و اسلامی گروه های تکفیری به این فکر می افتد که برای مقابله با آنان و درمان این زخم بزرگی که بر پیکره اسلام افتاده است چه باید کرد؟ چگونه که برای مقابله با آنان و درمان این زخم بزرگی که بر پیکره اسلام افتاده است چه باید کرد؟ چگونه می توان از پیشرفت این غده سرطانی جلوگیری کرد؟ در این جا اجمالاً چند راه حل را بیان می کنیم:

ص:123

1- راه اندازی مجامع علمی مشترک بین علمای مسلمان برای پررنگ کردن نقش خود، از سوی مراجعی که مردم به آن ها اعتماد دارند.

- تدوین ضوابط مشترک و دقیق که از کتاب و سنت استخراج شده است.

- مشخص کردن هویت فرد مسلمان و آنان که خارج از اسلام هستند و تعامل با انسان های دیگر.

2- نوشتن کتاب ها و جزوه هایی حاوی نظریات فقهی مراجع شیعه و سنی برای رویارویی با پدیده تکفیر و قتل های بدون دلیل.

3- تأسیس شبکه های ماهواره ای بی طرف، زیر نظر نخبه های علمی و علما برای مردم با فرهنگ اصیل اسلامی.

4- استفاده از شبکه های اجتماعی و شبکه های پیشرفته الکترونیکی به منظور انتشار روح اتحاد و جنگ با گروه های تکفیری

5- تشکیل کارگروه برای این کنفرانس و تأسیس کارگروه های بعدی در همه کشورها برای حل مشکلات و پیگیری هر کسی که برای امت اسلامی قصد بدی دارد.

6- تأسیس کار گروه برای تعیین اولویت های کاری جامعه و اعمالی که امت باید انجام دهند.

ص:124

ص:125

جریانات تکفیری و تخریب بناهای اسلامی (در عراق به عنوان نمونه) / ندی علیوی لعیبی

اشاره

ندی علیوی لعیبی(1)

چکیده

منهدم کردن گنبد و بارگاه ها، قبور و بناهای اسلامی از زمان حاضر شروع نشده است؛ بلکه این، شیوه ای است که جنبش وهّابیّت از آغاز جنبش خود آن را در صدر کارهای خود به بهانه تخریب مظاهر شرک قرار داده است و فرزندان نامشروعش چون داعش در پیروی از آنها در پی تخریب شعائر اسلامی برآمده اند، از این رو در این مقاله با اشاره به جنایات گروه های تکفیری و تخریب بسیاری از بارگاه ها و قبور اولیاء در سوریه و بسیاری از کشورهای اسلامی علی الخصوص عراق و ارزیابی تاثیرات منفی این جنایات، این نکته را مورد توجه قرار داده که برای رویارویی با جریان های تکفیری در تخریب آثار اسلامی بایستی علاوه بر وحدت و همدلی دولتها و ملتهای کشورهای مسلمان بایستی توجه ویژه ای به آثار فرهنگی و تاریخی و بناهای اسلامی شود و آنها به یک میراث و ثروتی ارزشمند در میان ملتها و دولتها تبدیل شوند.


1- کارشناسی ارشد علوم سیاسی و پژوهشگر وزارت آثار باستانی - عراق

ص:126

پیشگفتار

هم زمان با انتشار پیروان جریانات تکفیری در جهان اسلام، که نمود آنها در سازمان القاعده و گروه های مرتبط با آن است، آنها کسانی اند که اندیشه هایشان را از جنبش وهّابیّت بروز یافته در قرن 18 میلادی می گیرند؛ وهّابیّتی که قبرستان بقیع در مدینة منوّره و حرم امام حسین علیه السلام را در کربلاء تخریب کردند، به خاطر اینکه معتقدند مسلمانانی که به زیارت مرقدها و ضریح ها و زیارتگاه های اسلامی می روند کافرند، در زمان حاضر اقدامات تخریبی زیارتگاه های اسلامی به صورت گسترده تری به راه افتاده و به معضلی تبدیل شده است که وجود تمام بناهای اسلامی را تهدید می کند. این معضل، نه تنها بناهای اسلامی، بلکه امنیّت، اقتصاد و ارزش های جوامع اسلامی را هم دچار خود کرده است.

این پژوهش از فرضیّه ای نشأت گرفته که مفادش این است: جریانات تکفیری که بناهای اسلامی را در زمان حاضر تخریب می کنند وارثان اندیشة جنبش وهّابیّت و پیروان سلفی گری جهادی هستند. این ها مسلمانانی را که به زیارت اهل قبور و زیارتگاه ها می روند تکفیر می کنند و آن را شرک به خداوند متعال می دانند. جریانات تکفیری در زمان کنونی با توجّه به حمایت برخی سازمان ها از آن ها و بهره برداری از وضعیّت فقر و جهلی که برخی از جوامع مسلمان را در برگرفته است؛ فضای مناسبی را برای محلّ رشد خود یافته اند.

پرسش پژوهش این است که: آیا اقدامات جریانات تکفیری در تهدید بناهای اسلامی به تخریب ادامه پیدا خواهد کرد؟ علّت طرح پرسش این است که عقیدة این جریانات تکفیری در مورد بناهای اسلامی شامل قبرها، ضریح ائمّه علیهم السلام و اولیای شایستة الهی این است که آن ها را ابزارهای شرک به خداوند متعال می دانند.

دامنه پژوهش: دامنه این پژوهش مرزهای جغرافیایی منطقة جهان اسلام خواهد بود.

هدف پژوهش: هدف از این پژوهش، جلب نظر پژوهش گران و تصمیم سازان جهت تعیین دقیق حدود و ثغور معضل «تخریب بناهای اسلامی از سوی جریانات تکفیری» است.

ص:127

اهمّیّت پژوهش در تلاش برای قرار دادن چارچوب مشخّصی در مسیر حفاظت از بناهای اسلامی در برابر تخریب جریانات تکفیری نهفته است.

ساختار پژوهش در بر دارندة موضوع جریانات تکفیری و تخریب بناهای اسلامی؛ و به جز پیش گفتار و گفتار پایانی، چهار مبحث است. مبحث اول جریانات تکفیری و شکل گیری آن ها را مورد بررسی قرار می دهد. مبحث دوم موضوع تخریب بناهای اسلامی به دست جریانات تکفیری را مورد بحث و مداقّه قرار می دهد. مبحث سوم به بررسی تخریب آثار و بناهای اسلامی در عراق به دست جریانات تکفیری اختصاص یافته و بالاخره مبحث چهارم به بررسی تاثیرات منفی تخریب بناهای اسلامی و راه های مقابله با آن پرداخته است.

مبحث اول: جریانات تکفیری و نحوة شکل گیری آن ها
1-1. شکل گیری تکفیر
اشاره

شکل گیری تکفیر به موارد زیر برمی گردد:

1-1-1. ابن تیمیه

ابن تیمیه سال 1263 میلادی در «حرّان»(1) متولّد شد. در چندین عرصه دارای شهرت شد که مهم ترین آن ها، فقه، حدیث، عقاید، اصول فقه، فلسفه، منطق و ستاره شناسی است. دیدگاه علما در مورد ابن تیمیه بسیار مختلف است؛ برخی او را به «تجسیم»(2) نسبت داده اند؛ شاهدش این گفتة ابن تیمیه است که: دست، ساق پا، پا و صورت صفات حقیقی خداوند متعال و نه مجازی و تاویلی هستند؛ برخی دیگر او را به زندیق بودن (کفر) نسبت می دهند؛ چون او قائل است که از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم طلب یاری و کمک نمی شود؛ و برخی دیگر به او نسبت منافق بودن داده اند؛ چون بر ضدّ امام علی علیه السلام جبهه


1- . شهری است که الآن در جزیره فرات ما بین ناحیه خابور و فرات در داخل مرزهای ترکیه نزدیک مرزهای سوریه قرار دارد.
2- . قائل به جسمانیّت خداوند متعال.

ص:128

گرفته است. هرری(1)

در مورد او گفته است: ابن تیمیه هر چند دارای شهرت و کثرت تالیف و پیروان است؛ ولی همان گونه است که حدیث شناس فقیه، ولیّ الدین عراقی، در کتاب خود(2) در موردش گفته است: او در مسائل بسیاری خرق اجماع کرده است. گفته شده تعداد این مسائل60 تاست که برخی در اصول دین است و برخی دیگر در فروع است که بعضی از عوام و دیگران از او تبعیّت کرده اند و دانشمندان معاصر او به سرعت پاسخش را داده و او را بدعت گذار خواندند.

ابن تیمیه چندین بار از سوی فقهای معاصرش از دانشمندان مذاهب چهارگانة اهل سنّت محکوم به زندان شد؛ پس از آن که با او مناظره کردند و در مسائلی که مخالفت با اجماع و ضروریات دین کرده بود؛ مانند صفات الهی، توسّل به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و زیارت؛ پاسخی دندان شکن به او داده بودند. او در نهایت در زندان قلعة دمشق در سال 1328 میلادی مُرد(3).

سیّد کمال حیدری، در مورد پدیدة تکفیر و تفسیق در نزد پیروان ابن تیمیّه، می گوید: منشا این شیوة رفتاری که ما در واقعیّت زندگی معاصرمان با آن مواجه هستیم؛ ابن تیمیه است. پدیدة تکفیر از او و پیروانش نشات گرفته که تلاش می کنند تا اندیشه های ابن تیمیه را در زمان معاصر در «سلفی گری مدرن» جهت دهی کنند(4).

با وجود انحرافات ابن تیمیه و مخالفت او با اجماع در بسیاری از مسائل؛ همان گونه که خود دانشمندان اهل سنّت به این موضوع تصریح کرده اند؛ ولی انحراف او به حدّ محمّد بن عبد الوهّاب (که در آینده در موردش صحبت خواهیم کرد) و پیروان او از اعراب «نجد» در تکفیر مسلمانان، اخراج آن ها از دین، محکوم کردن آن ها به قتل،


1- . «المقالات السنیّة فی کشف ضلالات أحمد ابن تیمیة».
2- . «الأجوبة المرضیّة علی الأسئلة المکّیّة».
3- . به نقل از خالد بغدادی، آفة العصر الوهّابیّة وال-سعود، قصّة التحالف المشئوم، صص 270- 271.
4- . سیّد کمال حیدری، التکفیر والتفسیق فی تراث ابن تیمیّة وأتباعه، گفتگویی با سیّد کمال حیدری. پایگاه رسمی مرجع دینی سیّد کمال حیدری، http://alhaydari.com/ar/2011/10/13842

ص:129

ربودن اموال و اسارت خانواده شان به خاطر مسائلی که فقها آن ها را از محرّمات نشمرده اند؛ نمی رسد؛ تا چه رسد به حکم کفر و جواز قتل. مسلمانان در اعصار و ادوار مختلف بر عمل به این مسائل؛ مانند توسّل، طلب شفاعت و زیارت اتّفاق نظر داشته اند(1).

1-1-2. جنبش وهّابیّت

«وهّابیّت» نامی است که بر یک جنبش اسلامی سیاسی گذاشته شده است که در منطقة نجد وسط شبه جزیرة عربی در قرن 18 میلادی به دست محمّد بن عبدالوهّاب(2) و محمّد بن سعود(3)

بنا نهاده شده است. آن دو هم قسم شدند تا سلفی گری را گسترش بدهند. آغاز کار این دو در درعیه بود. هنگامی که محمّد بن عبد الوهّاب اعلام جهاد کرد. سلسله ای از جنگ ها را به راه انداخت. نام این جنگ ها را «غزوات» گذاشتند. در این جنگ ها اموال دشمنانشان از مسلمانان را در شبه جزیره مصادره کردند و نام آن را «غنایم» گذاشتند. در نتیجة این جنگ ها شماری از مسلمانان جان خود را از دست دادند. جنبش وهّابیّت این جنگ ها را برپایی حکومت توحید، عقیدة درست، پاکسازی امّت اسلامی از شرک، خلاصی از عادت ها و اعمال عبادی منتشر شده در کشورهای اسلامی بر می شمرد و این اعتقادات؛ مانند توسّل، تبرّک جستن به قبور و اولیای الهی را مخالف اصل توحیدی اسلام می دانست(4).

عقاید محمّد بن عبد الوهّاب و مقلّدین او در چهار مورد خلاصه می شود: تشبیه کردن خداوند متعال به مخلوقاتش، توحید الوهی و ربوبی، احترام نگذاشتن او به


1- . خالد بغدادی، منبع پیشین، ص 271.
2- . محمّد بن عبد الوهّاب (1703 م – 1791 م) در عینیّه وسط نجد نزدیک شهر ریاض در عربستان سعودی در خانواده ای که شماری از روحانیون مذهب حنبلی منسوب به آن هستند به دنیا آمد؛ ولی پدر و برادرش بر ضدّ اندیشه هایش بودند.
3- . محمّد بن سعود، بنیان گذار اوّلین دولت سعودی یا آن چه امارت درعیه (منطقه ی مرکزی در کنار شهر ریاض، پایتخت کنونی عربستان) نامیده می شود. با محمّد بن عبد الوهّاب ملاقات کرد. این دو نفر بر بساری از کارها با هم به توافق رسیدند. آندو تصمیم به برپایی کشور و حکومتی گرفتند. او در سال 1765 میلادی درگذشت.
4- . احمد جوید، الجذور التاریخیّة لظاهرة هدم الأضرحة والمشاهد، پایگاه اینترنتی امام شیرازی، http://alshirazi.com/world/article/2012/344.htm .

ص:130

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و تکفیر مسلمانان. همان گونه که در بالا توضیح دادیم، آن ها تبرّک جستن و مسح کردن قبور و برگرفتن خاک از آن و طواف کردن بر گرد آن را کفر و انجام دهندة این ها را مرتدّ می دانند. وهّابیّون پس از آن که به دنبال تکفیر همة مسلمانان غیر خودشان رفتند؛ شعار «یا وهّابیّت یا شمشیر» را سر دادند. محمّد بن عبد الوهّاب گفته است: مردم، مشرک بودند و تنها او، توحید را آورده است. ابن تیمیه خیال می کند که در عصری قیام کرده که اسلام و توحید منقرض شده و او توحید را برای مسلمانان به ارمغان آورده است. هر چند بروز و گسترش این مذهب در زمان محمّد بن عبد الوهّاب در قرن هجدهم میلادی است؛ ولی بذر آن پیش از آن در زمان احمد بن تیمیه در قرن 13 میلادی کاشته شده است. محمّد بن عبد الوهّاب اسلام را در پیروان خود منحصر کرده در حالی که در عصر او شمارشان از 100000 نفر تجاوز نمی کرده است. بر این اساس، وهّابیّون نظریّه پردازان فتاوای تکفیر مسلمانان و کشتن آن ها هستند. آن ها به کشورهای اسلامی همسایه مانند عراق، حجاز، یمن و شرق اردن یورش بردند؛ و از آنان نقل نشده است که با غیرمسلمانان جنگیده باشند یا یکی از بت پرستان را کشته باشند. وهّابیّون بر خود نام مجاهدین را گذاشته اند و خودشان را تنها کسانی می دانند که شایستة نام اسلام هستند؛ زیرا آنان مبلّغان توحید ناب –آن گونه که خودشان می پندارند- و غیر آن ها مشرکان مرتدّ و گمراه هستند(1).

1-2. گروه های تکفیری و پیشرفت آن در زمان کنونی
1-2-1. سازمان القاعده

در طی دهة هفتاد سلفی گری به عقیدة انقلابی گری سیاسی تبدیل شد و در گوشه و کنار جهان عرب گسترش یافت. منطق ساده و معروف آن ها این است که اگر چندین قرن است که ما مسلمانان در همة جنگ ها و عرصه های دیگر دچار شکست شده ایم، دلیلش دوری ما از خداست. راه حلّ تمامی مشکلات ما در شروع زندگی مطابق با زندگی مسلمان واقعی نهفته است. برای این که بتوانیم زمینه را برای زندگی همة


1- . خالد بغدادی، منبع سابق الذکر، ص 21-280.

ص:131

مسلمانان بر طبق آموزه های دینیشان فراهم کنیم؛ در وهلة نخست باید زمام حکومت را در همة کشورهای اسلامی به دست بگیریم و از قدرت حکومت در راستای اجبار مسلمانان غرب زده به بازگشت به آموزه های دینی حقیقی به کار بگیریم(1).

فرصت برای ایالات متّحدة آمریکا جهت بهره برداری از این گروه های سلفی گری هنگامی مهیّا شد که اتّحاد جماهیر شوروی سابق در سال 1979 میلادی نیروهای نظامی خودش را جهت حمایت نظامی از نظام کمونیستی افغانستان در برابر کودتای حمایت شده از سوی ایالات متّحده به افغانستان فرستاد. این کودتا از سوی افرادی قبیله ای که در پناه محافظت کوه ها قرار داشتند صورت گرفت که با اقدامات نظام، مخالف بودند. ایالات متّحده شورشی ها را تشویق و مسلّح کرد با این امید که شوروی را به جنگ علیه افغانستان تحریک و وادار کند. به محض حملة شوروی به افغانستان، ایالات متّحده شتابان به سوی تاسیس جنبش مقاومتی بر ضدّ آن ها رفت. بیشترین تعداد ممکن از اسلام گرایان عرب را برای رفتن به افغانستان و پیوستن به جهاد علیه شوروی به عنوان بخشی از برنامة تاسیس این مقاومت در افغانستان تحریک کرد که به مقاومت و ایستادگی افغانستان کمک بسزائی کرد؛ زیرا بیشتر اسلام گرایان عرب افراد درس خوانده و فرهیخته ای بودند. در مقابل، افغانستان به اسلام گرایان عرب فرصت شناخت یکدیگر را داد و به آن ها نگرش گسترده تری نسبت به جهان عرب بخشید که اگر در وطن های خودشان باقی می ماندند و همة عمرشان را در آن جا می گذراندند به این نگرش دست پیدا نمی کردند و همچنان تلاش می کردند تا از قلع و قمع سازمان های عربی در حقّ خودشان خلاص شوند(2).

روزنامة «واشنگتن پست» پرده از روی خبر پژوهشی برداشته است که زیبیگنیو برژینسکی(3)

در سال 1979 میلادی پیشنهاد انجام آن را به آژانس اطّلاعات مرکزی در


1- . به نقل از: جوین دایار، الفوضی التی نظّموها ... الشرق الأوسط بعد العراق، تعریب بسام شیحا، ص 117.
2- . منبع پیشین، ص 119 – 121.
3- . اندیشمند استراتژیست و مشاور امنیّت ملّی در دولت جیمی کارتر، رئیس جمهور اسبق آمریکا، در بین سالهای 1977 و 1981. او هم اکنون به عنوان مشاور در «مرکز پژوهش های استراتژیک و بین المللی» و استاد درس سیاست خارجی آمریکا در مدرسه ی مطالعات بین المللی پیشرفته ی پاول - نیتز است.

ص:132

مورد گروه های اسلامی داده است. از زمان آغاز حملة شوروی به افغانستان در دسامبر سال 1979 میلادی، برژینسکی پیشنهادی به رئیس جمهور اسبق آمریکا، جیمی کارتر(1)،

مبنی بر درگیر کردن مسلمانان در یک جنگ مقدّس بر ضدّ کمونیست (کفّار) و مصرف کردن تمام توان ارتش سرخ در جنگ نفس گیر با گروه ها را داد. برژینسکی با ایجاد شبکه هایی جهت تبلیغ اسلام در جمهوری تاجیکستان، ازبکستان و ترکمنستان (که از جمله جمهوری های اسلامی نزدیک به افغانستان هستند). موافقت کرد. اطّلاعات آمریکا مقادیر زیادی از کتاب های اسلامی ممنوع و همچنین برخی از سلاح ها به این جمهوری ها را وارد کرد. این گونه بود که کاربرد اسلحه در جنگ سرد میان واشنگتن و مسکو در کابل شروع شد. آژانس اطّلاعات آمریکا یک واحد ویژه ای زیر نظر خودش در فرانکورت ایجاد کرد که وظیفه اش ایجاد ارتباط با گروه های اسلامی و مهاجرین افغانی بود. در این ارتباط گیری ها عناصر خوب آن ها گلچین می شدند تا در سازمان ها و شرکت های بین المللی که با پاکستان، و یا به گونه ای رخنه در افغانستان دارند، مشغول به کار شوند. کار آژانس برای یاری مجاهدین با سلاح و پول تنها محدود نمی شد؛ بلکه تلاش کرد تا گروه های افراطی مسلمان در خاورمیانه را تشویق کند تا هر کدام که مایل به جهاد هستند را در جنگ مشارکت بدهد. برخی از آژانس های آمریکایی غیر رسمی که شعبه هایی از آن ها در همة پایتخت های اسلامی از مراکش گرفته تا اندونزی گشایش یافته است وظیفة ایجاد سفارت را بر عهده گرفته اند.

پس از تسلیم شدن شوروی و رفتن آن ها از افغانستان در سال 1989 میلادی و پیروزی جنبش طالبان در جنگ داخلی؛ اسامه بن لادن (رهبر سازمان القاعده) به افغانستان مهاجرت کرد تا پادگان هایی جهت آموزش نیروها در آنجا بسازد. او شروع به برنامه ریزی جهت عملیّات 11 سپتامبر در اواخر سال 1989 میلادی کرد. او با این که می دانست ایالات متّحده برای حمله به افغانستان بر خواهد گشت؛ ولی به این کار


1- . سی ونهمین رئیس جمهور آمریکا در فاصله زمانی (1977 – 1981).

ص:133

راضی بود؛ زیرا پیش بینی می کرد که افغان ها به زودی وارد جنگ های خشن طولانی مدّت با گروه های متعصّب خواهند شد؛ همان گونه که این کار را هنگام هجوم اتّحاد جماهیر شوروی انجام دادند. با حملة دوبارة آمریکا به افغانستان، او از حمایت تودة مردم عرب برخوردار خواهد شد؛ زیرا خون آن ها بخاطر کشته شدن مسلمانان افغان به دست آمریکایی ها به جوش خواهد آمد و در نتیجه سازمان های عربی وفادار به ایالات متّحده به دست تودة مردم خشمگین سرنگون خواهند شد؛ و این موضوع به رسیدن مردان القاعده به تخت قدرت در کشورهای کلیدی عربی کمک خواهد کرد. این سیاست در سایة این استراتژی آن ها شکل گرفته است که می گوید: دشمنت را که از لحاظ قدرت، از تو برتر است را به انجام کارهایی وادار کن که در آخر کار به اهداف سیاسی تو خدمت کند. آمریکایی ها را به حمله به کشورهای اسلامی وادار کن. این جنگ احساسات مسلمانان را برخواهد انگیخت و آن ها را در پنجه های افراطی گری خواهد انداخت و آن ها را بر کودتا ضدّ حکومت های وفادارشان به ایالات متّحده تحریک خواهد کرد و در آخر سرنگون خواهند شد. پس از سرنگونی این حکومت ها، خود اسلام گراها خواهند آمد تا حکومت را به دست گیرند(1).

استنلی هوفمن، پروفسور آمریکایی، در مورد انفجارهای تروریستی که در 11 سپتامبر 2011 رخ داد می گوید: این انفجارها به منزلة نعمتی الهی بر سر نومحافظه کاران فرود خواهد آمد؛ زیرا توانستند برنامه ها و نقشه های قدیمی خود را به اجرا بگذارند.

بر این اساس اشغال افغانستان در نوامبر سال 2001 میلادی برای سرنگونی نظام طالبان و از بین بردن سازمان القاعده، متّهم به انفجارهای ایالات متّحده در 11 سپتامبر 2011 صورت گرفت(2).

در گزارش موسّسة تحقیقاتی آمریکایی «قرن» در سال 2004 میلادی آمده است: با وجود حملة آمریکا به افغانستان و دستگیری رهبران القاعده در گوشه و کنار جهان، شبکة القاعده هم چنان قدرتمند باقی مانده و القاعده در مقایسه با


1- . منبع سابق الذکر، ص 112-122.
2- . غسان عزی، «مستقبل العراق کمحدّد لمستقبل المنطقة»، مجلّة شؤون الأوسط، شمارة 129، ص 131.

ص:134

حملات سه سال پیش از 11 سپتامبر، شمار عملیّات هایش دو برابر شده است(1). جنبش طالبان برای سازمان القاعده در افغانستان و پاکستان پناه گاه فراهم می کرد؛ ولی فشار شدید و مداوم بر القاعده در افغانستان قدرت این سازمان را برای مانور دادن و انجام عملیّات در آنجا را تضعیف کرد. بسیاری از راه ها و کمک ها برای آن ها از بیرون بسته و قطع شد. سازمان القاعده دیگر یک سازمان مرکزی به حساب نمی آمد. به همین دلیل القاعده به تحریک عناصر و هسته های عملیّاتی خفته و غیر فعّال خود در خارج پرداخت(2).

پس از اشغال افغانستان و از بین بردن جنبش طالبان، سازمان القاعده به شدّت نیازمند یک مرکز جای گزین شد. در این هنگام، اشغال عراق توسّط آمریکا اتّفاق افتاد؛ و این کشور اشغال شده به قبله ای برای عناصر سازمان القاعده تبدیل شد. نام «ابو مصعب زرقاوی»(3)

در عراق مانند نام بن لادن در افغانستان بر سر زبان ها افتاد. با وجود کشته شدن او، عراق همچنان سرچشمة سازمان القاعده است. زیرا یک نسل کامل از عناصر جدید عراقی، عرب و خارجی القاعده در عراق آموزش می بینند و از آن جا به کشورهای منطقه و جهان برای تخریب ثبات این کشورها می روند. گروه ابو مصعب زرقاوی تلاش کرد و توانست موافقت دیگران را برای نامیدن خودشان به «سازمان القاعده در بین النهرین» جلب کند؛ همان گونه که سازمان تروریستی الجزایری باقی مانده از جنگ داخلی ای در دهة 90 خودش را «گروه سلفی تبلیغی و جهادی» می نامید و توانست اعتراف رسمی از ایمن ظواهری، قائم مقام بن لادن را دریافت کند و نامش را به «القاعده در مغرب عربی» تغییر دهد(4).

چندین سازمان تروریستی تابع


1- . به نقل از: «الحرب علی الإرهاب والفهم الأمریکیّ للإسلام»، مجلّة المستقبل العربیّ، شمارة 310، ص 148.
2- . فرح صابر، «أفغانستان فی البیئة الإقلیمیّة»، مجلّة شؤون الأوسط، شماره 137، صص 180- 188.
3- . ابو مصعب زرقاوی (1966-2006) دارای تابعیّت اردنی است. در سال 1989 برای پیوستن به کودتای بر ضدّ هجوم اتّحاد جماهیر شوروی سابق به افغانستان سفر کرد. ولی در زمانی که او به افغانستان رسید نیروهای شوروی در حال ترک آنجا بودند. او در افغانستان با بن لادن ملاقات کرد.
4- . غسان عزی، «عشرة مفاتیح لفهم اللغز العراقیّ»، قراءات، فانی لافورکاد، مجلّة شؤون الأوسط، شماره 129، ص 221.

ص:135

سازمان القاعده و گروه های سلفی افراطی در کشورهای مختلف جهان اسلام و با نام های مختلف وجود دارد. ما در آینده در مورد «سازمان دولت اسلامی عراق و شام» که به صورت اختصاری به «داعش» معروف است بحث خواهیم کرد؛ به این دلیل که به همراه سازمان بزرگ تر (القاعده) عملیّات تخریب بناهای اسلامی در عراق (نمونة این پژوهش ما) را انجام داده اند.

1-2-2. سازمان دولت اسلامی عراق و شام (داعش)

سازمانی مسلّح تروریستی مبتنی بر اندیشة سلفی گری جهادی است. اعضای این سازمان بر طبق عقیده شان به دنبال بازگرداندن خلافت اسلامی و اجرای شریعت در عراق و سوریه هستند. رهبر این سازمان در حال حاضر ابوبکر بغدادی است(1). دکتر منصور شمری، کارشناس سعودی در امور گروه های افراطی، سازمان دولت اسلامی عراق و شام (داعش) را نسخة پیشرفته ای از القاعده به ویژه در جنبة فکری می داند؛ امّا با آن در بُعد ظرفیّت ها و قدرت ها فرق دارد. این کارشناس سعودی به این نکته توجّه می دهد که تبلیغات رسانه ای باعث حجیم شدن قدرت سازمان دولت اسلامی شده است و در بهره برداری از ظرفیّت های شبکه های اجتماعی و استفاده از تکنولوژی در جذب حامیان و دادن اعتماد به نفس کاذب به خود موفّق بوده است(2).

داعش ثروتمندترین سازمان تروریستی در جهان به خصوص پس از سیطرة آن بر شهر موصل در شمال عراق محسوب می شود؛ زیرا جنگ جویان دولت اسلامی عراق و شام (داعش) بر 500 میلیارد دینار عراقی (معادل بیش از 420 میلیون دلار آمریکایی) از بانک مرکزی شهر موصل دست یافتند.

گونتر مایر، مدیر مرکز تحقیقات جهان عرب در دانشگاه ماینز آلمان، در مورد منابع ثروت های داعش می گوید: «پشتیبانی مالی کشورهای خلیج فارس که در خطّ مقدّم آن ها


1- . گفته می شود که نام واقعی او ابراهیم عوّاد ابراهیم علی بدری سامرائی است. او در سال 1971 در شهر سامرا متولّد شده است. پایگاه ویکیپدیا، دولت اسلامی عراق و شام، http://ar.wikipedia.org.
2- پایگاه «سکینه» گفتگویی پیرامون داعش با دکتر منصور شمری، http://www.assakina.com/center/meetings/48866.html.

ص:136

عربستان سعودی و هم چنین قطر، کویت و امارات قرار دارند». او توضیح می دهد: دلیل تامین مالی داعش از سوی کشورهای سنّی نشین خلیج فارس، پشتیبانی از جنگ جویان جنبش ضدّ بشّار اسد در سوریه است. از طرف دیگر، گونتر مایر به آگاهی عربستان سعودی از خطرات ناشی از بازگشت جنگ جویان سعودی داعش به عربستان و امکان شورش آن ها بر خود نظام سعودی اشاره می کند. گونتر مایر معتقد است که منبع مالی بزرگ، فقط حکومت سعودی نیست؛ بلکه شخصیّت های ثروتمند سعودی است.

نفت، دومین منبع مهمّ تامین مالی داعش به شمار می رود. داعش بر چاه های نفت در شمال سوریه مسلّط شده و نفت را از راه مرزها به ترکیه منتقل می کند. داعش در وضعیّتی قرار گرفته است که می تواند به صورت مستقلّ خودش را تامین مالی کند. همان گونه که چارلز لیستر، پژوهش گر مهمان در مرکز بروکینگز در دوحه می گوید: «داعش در تلاش است تا برای تضمین منبعی برای تامین مالی دائم خودش شبکه هایی را در جامعه تاسیس کند».

این موضوع از طریق چند نمونه آشکار می شود؛ از جمله: عملیّات اخاذی سیستماتیکی که عناصر داعش بر ضدّ بازرگانان کوچک (خُرد)، شرکت های بزرگ، شرکت های ساخت وساز و برخی از دولتمردان محلّی در موصل انجام می دهد. آن گونه که چارلز لیستر می گوید: «حدسها و تخمین هایی در مورد ضرب مالیات توسّط داعش در مناطق تحت سیطرة کاملش؛ مانند: استان رقّه در شمال شرقی سوریه وجود دارد»(1).

مبحث دوم: تخریب بناهای اسلامی به دست جریانات تکفیری
2-1. تاریخچة جریانات تکفیری در تخریب بناهای اسلامی

منهدم کردن گنبد و بارگاه ها، قبور و بناهای اسلامی از زمان حاضر شروع نشده است؛ بلکه این شیوه ای است که جنبش وهّابیّت از آغاز جنبش خود از آن پیروی کرده است هر چند که مخالف با امّت اسلامی و تاریخ آن است. در سال 1801 میلادی سعود


1- . مرکز الرافدین للدراسات والبحوث الإستراتیجیّة، مَن المسؤول عن تمویل داعش؟ www.alrafedein.com/news.php?action=viewid=8714 .

ص:137

بن عبد العزیز بن محمّد بن سعود وهّابی(1) لشکریانی از اعراب نجد را تجهیز کرد و با آن به عراق یورش برد و کربلا را محاصره کرده و با زور و اجبار وارد کربلا شد و در آن جا دست به شمشیر شد. از اهالی آن جا جز کسانی که فرار کرده و یا در مخفی گاهی پنهان شده بودند، شخص دیگری نجات پیدا نکرد. او با این کارش فاجعة کربلا، واقعه حرّه، جنایات بنی امیّه و متوکّل عباسی را تکرار کرد. قبر امام حسین علیه السلام را منهدم کرد و ضریح موجود بر روی آن را کند و همة گنجینه های موجود در حرم را سرقت کرد. گفته اند: او اسب خود را در صحن شریف امام حسین علیه السلام بست و قهوه را طبخ کرده و در حرم شریف ایشان آن را کوبید(2).

هم چنین در سال 1925 میلادی مرقدهای و گنبدهای ائمّة بقیع علیهم السلام که عبارتند از: امام حسن مجتبی علیه السلام ، سبط اکبر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ، امام سجّاد علیه السلام ، امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام . عملیّات تخریب، منحصر در مرقدهای ائمّة اهل بیت علیهم السلام نماند؛ بلکه مجموعة دیگری از اولیای الهی در مکّه و مدینه را شامل شد؛ شاید از بارزترین آن ها: عبدالمطّلب، جدّ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و ابوطالب، عموی ایشان و امّ المومنین، بانو خدیجه علیها السلام باشند.

حضرت آیت الله سیّدمحمّدرضا شیرازی در مورد اجرای عملیّات جریان های تکفیری و موضع آن ها در مورد ضریح و قبور اسلامی می گوید:

قبرها در مکّة مکرّمه و مدینة منوّره حتّی در روزگار خود پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هم وجود داشته است؛ و نشنیدیم که ایشان دستور تخریب آن ها را داده باشند یا از زیارتشان نهی فرموده باشند؛ بلکه زیارت قبور بخشی از شعائر مهمّ اسلامی شمرده می شود. در مکّه، قبر بانو هاجر، همسر حضرت ابراهیم علیها السلام و هم چنین پسر ایشان، حضرت اسماعیل علیه السلام وجود دارد. بر بالای قبر حضرت اسماعیل هم سازه ای وجود دارد که


1- . سعود بن عبد العزیز بن محمّد آل سعود، یکی از حاکمان اولین دولت سعودی است. او از زمان وفات پدرش در سال 1953 تا زمان وفات خودش در سال 1964 میلادی حکمرانی کرد.
2- . خالد بغدادی، منبع سابق الذکر، ص 70.

ص:138

امروز به «حجر اسماعیل» نامیده می شود؛ و قبرهای بسیاری از پیامبران دیگر هم وجود دارند. وجود مرقدهای مطهّر نزد مسلمانان منحصر در حجاز نیست؛ بلکه در بیشتر کشورهایشان وجود دارند(1).

2-2. تخریب بناهای اسلامی در جهان اسلام به دست جریانات تکفیری
اشاره

تخریب بقعه ها و زیارت گاه های پیامبران و اهل بیت پیامبر اکرم علیهم السلام و بندگان شایستة الهی در بیش از یک کشور به ویژه در سوریه، لیبی و تونس به دست جریانات تکفیری تکرار می شود.

2-2-1. سوریه

در سوریه بقعه ها و زیارتگاه های پیامبران و اهل بیت پیامبر علیهم السلام وجود دارد؛ علاوه بر این ها قبور صحابه، پادشاهان و مشایخ فرقه های صوفی - که سوریه به این ها شهره است - هم در سوریه وجود دارد. در سوریه یکی از مزارهای بنیادی شیعه، حرم حضرت زینب علیها السلام وجود دارد که بسیاری از شیعیان کشورهای خلیج فارس، عراق و ایران آن را زیارت می کنند. زیارتگاه حضرت رقیّه دختر امام حسین علیها السلام که نزدیک مسجد جامع اموی قرار دارد؛ دومین مزار مهمّ پس از حرم حضرت زینب علیها السلام است. از جمله زیارت گاه های دیگر شیعیان حرم حضرت سکینه و امّ کلثوم دختران امام حسین علیهما السلام است(2).

مسلّحین تکفیری تلاش کردند تا به حرم حضرت سکینه علیها السلام وارد شده و بر آن مسلّط شوند. تهدیدات پیوسته ای هم از سوی تکفیری ها نسبت به حرم حضرت زینب و حضرت رقیّه علیهما السلام انجام می شد. در محوّطة حرم حضرت زینب علیها السلام شعارهایی مانند: « به همراه حکومت بشّاراسدخواهید رفت». را می نوشتند(3). هم چنین گروه مسلّحانه ای


1- . پایگاه مرکز بین المللی مطالعاتی آیت الله شیرازی، واشنگتن، حضرت آیت الله سیّد محمّدرضا شیرازی: هدم مراقد البقیع تناقض مع کلّ القیم وجریمة بکلّ مقاییس، http://www.siironline.org/alabwab/derasat(01)/422.htm .
2- . سرکیس ابو زید، إیران والمشرق العربیّ، مواجهة أم تعاون، ص 201.
3- . پایگاه شبکه العالم، «هل باتت الأضرحة والمقامات الإسلامیّة هدفاً للتکفیریّین؟»، 2/10/2012، http://www.alalam.ir/news/1325674 .

ص:139

زیارتگاه محسن پسر امام حسین علیه السلام در منطقة مشهد شهر حلب در شمال سوریه را منفجر کردند(1).

سلفی های تندرو از پیروان جبهة النصره در سوریه، قبر صحابی معروف، حجر بن عدی رحمة الله را نبش قبر کردند. جبهة النصره زیر مجموعة سازمان القاعده، در بیانیه ای که در مورد نبش قبر صحابی جلیل القدر، حجر بن عدی در منطقة عدرا در ریف دمشق، پخش کردند؛ آمده است: فردی به نام حجر بن عدی کندی، از اصول شریعت و سنّت خارج شده و از سوی فرقة رافضیّة (شیعیان) پرستیده می شود. عبادتگاه ها و مساجدی بر خلاف شریعت الهی برای او برپا شده است. هنگامی که مجاهدان ما شهر عدرا را از پلیدی و نجاست نظام کافر پاک کردند؛ برگشتند تا شریعت الهی که به ما سپرده شده است را اجرا کنند. بنا بر اصول شریعت و مبتنی بر فتوای اهل علم، گروهی از مجاهدان ما برای حفظ دین و سنّت اقدام به ریشه کن کردن شرک نمود یافته در پرستش گاه حجر بن عدی کردند(2).

هم چنین مسلّحین تندرو در سوریه اقدام به منفجر کردن مرقد صحابی جلیل القدر، عمّار بن یاسر رحمة الله در شهر «رقّه» کردند. نوار ویدیویی شماری از مسلّحین را نشان می دهد که تکبیرگویان انفجار مرقد را اعلام می کنند و آن را قبرستان ارتش سوریه می دانند که بطور کامل منهدم شده است(3).

در سال 2012 میلادی و در بحبوبة درگیری های سوریه منارة باستانی مسجد جامع اموی در شهر حلب واقع در شمال سوریه در نتیجة درگیری های چند ماهة در محوّطة آن به طور کامل ویران شد. مسجد جامع اموی هم که در قرن 8 میلادی مقاوم سازی شد و در قرن 13 میلادی بازسازی شد آسیب های جدّی دید. هم چنین آسیب هایی به


1- . پایگاه آژانس خبری براثا، http://burathanews.com/news/167446.html
2- . به نقل از: احمد جوید، منبع سابق الذکر.
3- . پایگاه شبکه ماهواره ای «المسار» (وابسته به حزب الدعوه عراق)، «المسلّحون یقدمون علی تجیر مرقد الصحابی عمّار بن یاسر رحمة الله »،http://www.almasaraloula.tv/article show.aspx?ID=34199

ص:140

قلعة حلب(1)

در سپتامبر 2012 میلادی وارد شد. شعله های آتش، بخش هایی از بازار باستانی حلب با دکّان های عتیقه دارای درب های چوبی که برخی از آن ها قدمت صدها ساله دارند را در خود بلعید(2).

تکفیریون همچنین به مزار حضرت زکریّا که در داخل مسجد جامع اموی قرار دارد آسیب رساندند و تلاش کردند تا کاملا آن را ویران کنند. در منطقة «اعزاز» در شمال حلب، تکفیری ها ضریح شیخ ریح یکی از مراکز مهمّ صوفی ها در شمال سوریه را منفجر کردند و خاکستر آن را در روستایی به همین نام به باد دادند. تلاش چندین بارة تکفیری ها برای دسترسی به «مشهد الحسین علیه السلام » در منطقة کوهستانی «جب»، پایین کوه اذاعه ثبت شده است. آن جا زیارت گاهی است که در مکانی که سر مبارک امام حسین علیه السلام کمی قبل از انتقال دادن آن به دمشق برای اهالی حلب به نمایش گذاشته شد؛ ساخته شده است. این مکان نزد اهالی حلب و همة مسلمانان از قداست برخوردار است. ده ها تروریست در راه رسیدن به این زیارتگاه جهت ویران کردن آن کشته شدند و این زیارت گاه آسیب های فراوانی دید. قبر شیخ محمّد ادیب حسون پدر مفتی سوریه که از بزرگ ترین قطب های صوفیه در سوریه است؛ نبش شد. این قبر در باغ مسجد اسامة بن زید در منطقة «اغیور» نزدیک «باب الحدید» قرار دارد. تکفیری ها تلاش کردند تا ضریح شیخ احمد موصلی در باب الحدید را منهدم کنند؛ ده ها نفر از اهالی منطقه شتابان ضریح را در بر گرفتند و تلاش کردند تا افراد مسلّح را به منفجر نکردن آن قانع کنند. هم چنین زیارتگاه شیخ محمّد جرابه در منطقة صلاح الدین هم با خاک یکسان شد(3).


1- . قلعه حلب، یکی از باستانی ترین و بزرگ ترین قلعه های جهان محسوب می شود. کاربرد تپّه ای که قلعه بر روی آن قرار دارد به هزاره ی سوم پیش از میلاد بر می گردد؛ پس از آن چندین تمدّن در آن مستقرّ شده اند؛ از جمله یونانی ها، بیزنطی ها، ممالیک و ایّوبی ها. آشکار است که بیشتر سازة فعلی به دورة اسلامی ایّوبی برمی گردد.
2- . پایگاه رادیو خبری «سوا»، مواقع أثریّة سوریة علی قائمة الیونسکو للتراث العالمی المهدّد، 20/6/2013، http://www. Radiosawa.com/content/Syria-world-heritage-in-danger-unesco/225922.html .
3- . پایگاه خبری SN، «الجماعات المسلّحة تواصل تدمیر المقامات وأضرحة الأولیاء فی سوریا»، 27/1/2013، http://www.slabnews.com/article/5592 .

ص:141

زیارتگاه اویس قرنی در شهر «رقّه» و قبر شیخ عقیل، صوفی معروف در شهر «منبج» منفجر و با خاک یکسان شد(1).

2-2-2. لیبی

تکفیری ها در لیبی بخشی از ضریح شعاب دهمانی نزدیک مرکز پایتخت (طرابلس) که مردم آن را زیارت کرده و به آن تبرّک می جستند را منهدم کرده و به قبر بی احترامی کردند. افراطی ها در آغاز روز حفره هایی را برای منهدم کردن ضریح دیگری متعلّق به عالم صوفی شیخ عبد السلام اسمر که در قرن 19 میلادی در «زلتین» در 160 کیلومتری شرق پایتخت می زیست به کار بردند. کتابخانه و مسجدی که به نام شیخ اسمر بود در معرض تخریب و غارت قرار گرفت. هم چنین ضریح یکی دیگر از اولیای الهی به نام شیخ احمد زروق در «مصراته» در 200 کیلومتری شرق طرابلس منهدم شد(2).

2-2-3. تونس

در تونس عناصر تکفیری به آتش زدن و تخریب ضریح اولیای شایستة الهی در تونس روی آوردند. پس از تغییر نظام در تونس در سال 2011 میلادی تعداد ضریح های منهدم شده از حدود 30 تا تجاوز کرده بود. از جملة این ها؛ زیارتگاه «سیدی بوسعید باجی» دانشمند صوفی مسلکی که نام او بر روستای مشرف بر خلیج تونس در حومة شمالی پایتخت گذاشته شده است. این روستا، قبلة گردش گرانی است که از کشورهای مختلف دنیا به آن جا می آیند(3). جریانات تکفیری پس از منهدم کردن زیارت گاه های اولیای شایستة الهی که به تصوّف معروف بودند؛ شهروندان را به خودداری از زیارت این اماکن یا تبرّک جستن به آن ها دعوت می کنند؛ زیرا این کارها را شرک می دانند(4).


1- . پایگاه التیّار، «تنظیم داعش یتابع عملیّة هدم الأضرحة والمقامات الدینیّة»، 25/7/2014، http://tayyar.org/tayyar/news/politicalnews/ar-ib/daesh-terrorism-ca-22.htm .
2- . پایگاه شبکة العالم، منبع سابق الذکر.
3- . احمد جوید، منبع سابق الذکر.
4- . پایگاه شبکة العالم، منبع سابق الذکر.

ص:142

2-2-4. بحرین

در بحرین پدیدة ویرانی مساجد و یورش به حسینیه ها که برخی از آن ها قدمت نزدیک به 1000ساله دارند؛ تکرار شده است. آمارها اشاره می کند که ارتش بحرین با پشتیبانی نیروهای سعودی بیش از 27 مسجد را منهدم کردند؛ برخی از این مساجد، دارای ساخت وساز کامل و برخی سوله های موقّت بودند، که در انتظار گرفتن موافقت رسمی برای ساختن مسجد در آن جا بوده اند. این مساجد به بهانة مجوّز نداشتن مورد هدف قرار گرفته بودند. برخی از آن ها در شهر «حَمَد» بوده اند که متشکّل از 22 خانوار بوده اند؛ و نزدیک به 70 درصد اهالی آن شیعه هستند و فقط یک مسجد دارند. علاوه بر این یورش، آن ها قرآن های موجود در این مساجد را به آتش کشیدند(1).

2-2-5. مالی

عناصر گروه تکفیری «جماعت انصار الدین» ده ها قبر و بارگاه را در شهر تمبکتو در شمال مالی را منهدم کردند. شهر تمبکتو 333 ضریح را در بر داشت که 16 عدد از آن ها از طرف یونسکو به عنوان مکان های میراث جهانی ثبت کردند؛ مانند ضریح «سیدی محمّد بن عمّار» که از جایگاه رفیعی در نزد ساکنان تمبکتو برخوردار است. این گرو ها هم چنین تهدید به ویران کردن بارگاه های دیگر کرده اند(2).

مبحث سوم: تخریب بناهای اسلامی در عراق به دست جریانات تکفیری
اشاره

بسیاری از اعتاب مقدّسه، بارگاه ها، قبرها، مساجد، حسینیه ها و پرستش گاه ها در معرض تجاوزهای پی در پی از سوی جریانات تکفیری پس از سال 2003 قرار گرفته اند. رژیم سابق در عراق همین جنایت را مرتکب شد؛ هنگامی که بر اعتاب مقدّسه در نجف، آن جا که حرم امیر المومنین علیه السلام قرار دارد و به کربلا، آنجایی که حرم امام حسین علیه السلام و برادر ایشان حضرت عبّاس علیه السلام قرار دارد؛ با هدف انتقام گیری از انقلابی های انتفاضة (خیزش مردمی) شعبان سال 1991 حمله کرد. گوشه ای از حرم امام


1- . احمد جوید، منبع سابق الذکر.
2- .منبع پیشین.

ص:143

حسین علیه السلام و حرم حضرت عبّاس علیه السلام را تخریب کرده و نزدیک به 100 مسجد، حسینیه و کتاب خانه را در مرکز کربلا با خاک یکسان کرد(1).

3-1. هدف قرار دادن مرقد امام علی علیه السلام

در نخستین حادثه ای که به دست جریانات تکفیری در هدف قرار دادن بارگاه ها و نمادهای دینی در عراق به وقوع پیوست؛ در تاریخ 29/8/2003 میلادی و پس از تمام شدن خطبة نماز جمعه به امامت حضرت آیت الله سیّد محمّد باقر حکیم و بلافاصله پس از خروج ایشان از صحن امام علی علیه السلام و هنگامی که تودة عظیم مردم دور ایشان را گرفته بودند؛ انفجار وحشتناکی رخ داد که به شهید شدن این مرجع دینی و بیش از صد نفر از نمازگزاران و زخمی شدن صدها انسان بی گناه و بی دفاع منجرّ شد. هم چنین گروه های تکفیری در مناسبت های شیعی گوناگون تلاش کردند تا مواد انفجاری، انتحاری ها و ماشین های بمب گذاری شده را در شهر نجف، کربلا و کاظمین منفجر کنند؛ آن گونه که در مناسبت دهم محرّم در سال 2004 میلادی در شهر کاظمین، محلّ حرم امام کاظم علیه السلام و نوة ایشان، امام جواد علیه السلام و کربلا اتّفاق افتاد. 9 نفر از انتحاری ها توانستند خودشان را در مناسبت ها منفجر کنند و در اثر آن بیش از 80 غیر نظامی زن و کودک کشته شدند(2). درست است که گروه های تکفیری در این حوادث نتوانستند به حرم های مقدّس در نجف، کربلا و کاظمین آسیب برسانند؛ ولی این انفجارها تا چند متری حرم ها انجام شده بود و این مسأله به صورت آشکارا تلاش آنان برای رسیدن به حرم های مقدّس و منفجر کردن آن ها را نشان می دهد.

3-2. جنایت سامرّا

شهر سامرّا که 120 کیلومتر از بغداد در جهت شمال فاصله دارد؛ دارای شهرت ویژه ای است که این شهر را از شهرهای دیگر عراق متمایز می کند. این شهرت به دلیل


1- . .صلاح عبدالرزّاق، «تهدیم العتبات والمراقد جریمة ضدّ الدین والتراث الإنسانیّ»، پژوهشی ارائه شده به اولین کنفرانس علمی با عنوان: أثر الحروب والإرهاب علی الآثار والتراث العراقیّ.
2- . محمّد محمّد حیدری، أحداث العراق، معایشة عن قرب من لحظة سقوط بغداد حتّی تأسیس الوزارة الجدیدة، صص 185-194.

ص:144

وجود آستان های مقدّسی است که زائران برای زیارت حرم عسکریّین آهنگ آنجا را می کنند. این حرم در حدود سال 1785 میلادی ساخته شد و دربردارندة ضریح امام دهم، امام هادی علیه السلام - شهید شده در سال 868 میلادی - و فرزند ایشان، امام حسن عسکری علیه السلام - شهید شده در سال 873 میلادی - است. بالای ضریح، گنبد طلاکاری شده و در دو طرف آن، دو منارة زیبا با ارتفاع 36 متر قرار گرفته است. در کنار ضریح، مسجد جامع امام مهدی علیه السلام قرار دارد که گنبدی بر بالای آن قرار گرفته است که سنگ زینت داده شده با کاشی رنگی آن را زینت می بخشد. زیر مسجد جامع، سرداب غیبت امام دوازدهم، حضرت مهدی علیه السلام قرار دارد. داخل سرداب، درب چوبی مزیّن شده ای قرار دارد و بر روی آن نوشته ای وجود دارد(1).

حرم امامان عسکری در سامرّا در معرض دو حمله قرار گرفت؛ حملة اوّل، در 22/2/2006 میلادی صورت پذیرفت. در این حمله، گنبد طلایی مورد هدف قرار گرفت که به نابودی کامل گنبد و وارد آمدن آسیب هایی با ساختار مقدّس آن منجرّ شد. انفجار دوم در 13/6/2007 میلادی انجام شد و در این حمله دو مناره ای که از هجوم اول سالم مانده بودند مورد هدف قرار گرفتند و به صورت کامل از بین رفتند(2).

انفجار حرم امامان عسکری به دست گروه های تکفیری، حادثة برجسته ای در عراق به شمار می آید. حادثه ای که نزدیک بود به سبب آن جنگ های طایفه ای میان شیعه و سنّی به راه بیافتد. این حرم در میان تربت پاک خود علاوه بر دو امام معصوم؛ امام هادی و امام عسکری دو بانوی پاک: حکیمه خاتون خواهر امام هادی و نرجس خاتون مادر امام مهدی علیه السلام را در بر می گیرد(3). آیت الله سیّد علی سیستانی، در مورد آن اتّفاقات می گوید: جنایت کاران تکفیری که آن تجاوز گناهکارانه بر حرم امامان عسکری را انجام دادند؛ هدفشان این است که از این جنایت برای فتنة طایفه ای گسترده ای در عراق، بهانه ای


1- . سالم آلوسی، موجز دلیل آثار سامرّاء، صص 2-16.
2- . صلاح عبد الرزّاق، منبع سابق الذکر.
3- . احمد جوید، منبع سابق الذکر.

ص:145

درست کنند؛ با این گمان که این فتنه، آن ها را به تحقیق اهداف پلیدشان در این کشور عزیز نزدیک می کند. آن ها همة این کارها را پس از آن انجام دادند که از شعله ور ساختن آتش فتنه در این کشور بیش از دو سال از زمان آغاز اشغال ناتوان شدند؛ با وجود تمام قتل عام وحشیانه ای که در جاهای مختلف به ویژه در شهرهای مقدّس (نجف، کربلا و کاظمین) مرتکب شدند(1).

همان گونه که رهبری جمهوری اسلامی ایران، امام خامنه ای در تاریخ 14/6/2007 میلادی فرمودند: حادثة انفجار در سامرّا، تنها احساسات شیعه و عموم مسلمانان دوستدار اهل بیت مکرّم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در جهان را جریحه دار نکرد؛ بلکه جهان اسلام را در برابر توطئة بزرگی قرار داد که هدفش برانگیختن جنگ داخلی در عراق و وارد کردن ملّت های اسلامی در حوادث خونین طایفه گرایی است(2).

مسجد جامع که بقایایش در شمال شرق سامرّای جدید وجود دارد. طبقة بالایی مسجد جامع سامرّا به نام «هاون» در سال 2005 از سوی مسلّحین در معرض تخریب قرار گرفت. بقایای این مسجد در شمال شرق سامرای جدید واقع شده است. این مسجد، بزرگ ترین مسجد اسلامی از نظر مساحت است که مستطیلی شکل و دیواری با ارتفاع نزدیک به ده متر دارد که با برج های نیم دائره ای به تعداد 40 عدد پشتیبانی شده و منارة این مسجد که معروف به «منارة مارپیچی» است که در 25 متری از دیوار شمالی مسجد و بر محور درب آن و با ارتفاع 52 متر است. دارای یک راه پلّة حلزونی شکل خارجی که دور آن بر خلاف عقربة ساعت دور زده می شود و در پایان به اتاقکی دایره ای شکل منتهی می شود(3).

سازمان یونسکو، مسجد جامع سامرّا به همراه همة آثار شهر سامرّا که برخی از آن ها قدمتشان به پیش از میلاد بر می گردد را در لیست میراث


1- . به نقل از: صلاح عبد الرزاق، منبع سابق الذکر.
2- . امام خامنه ای، لحمک لحمی ودمک دمی، تعریب: دار الولایة للثقافة والإعلام، ص 105.
3- . سالم آلوسی، منبع سابق الذکر.

ص:146

جهانی در سال 2007 ثبت کرده است(1). هم چنین مرقد صحابی جلیل القدر، طلحة بن عبید الله، در بصره به فاصلة چند روز پس از انفجار های سامرّا در سال2007 از سوی گروه های تکفیری منفجر شد(2).

جهت تاکید بر دشمنی جریانات تکفیری با مسلمانان از همة مذاهب، این موضوع را بیان می کنیم که در سال 2007 مرقد خلانی، و مسجد شیخ عبد القادر گیلانی، در بغداد منفجر شد که آسیب های فراوانی را به آن وارد کرد.

در استان دیالی بسیاری از مراقد، از جمله: مرقد احمد بن موسای کاظم علیه السلام ، مرقد حسن بن علی الهادی علیه السلام و مرقد عون بن علی الهادی علیه السلام منفجر شدند. زیارت گاه ها و مراقد در کرکوک نیز از دست آن ها نجات پیدا نکردند؛ مانند: مقام امام علیّ بن موسی الرضا علیه السلام (3) و زیارتگاه شیخ صالح در کرکوک(4).

استان الانبار هم شاهد اقدامات تخریبی گسترده بود که پس از 9/4/2003 میلادی برای همة مراقد دینی، گنبدها و شماری از مساجد اتّفاق افتاد. در خطّ مقدّم آن ها، مقام حضرت خضر و منارة شهر «عانه» قرار دارد(5). این مناره، از جمله مناره های

باستانی عراق است که به قرن 12 میلادی بر می گردد. باستان شناس، دکتر عبد العزیز حمید معتقد است که این برج، برج قدیمی و برای دیدبانی وچند قرن پیش از اسلام بوده است که بعدها در گذر دوران اسلامی به عنوان مناره ای برای مساجد


1- . پایگاه موطنی، «العراق یستعدّ لإعمار جامع الملویّة التاریخیّ فی سامرّاء»، 26/7/2014، http://mawtani.alshorfa.com/ar/articles/iii/features/2012/7/6/feature-01?change_locate=true .
2- . پایگاه روزنامه لبنانی المستقبل، «غیتس فی بغداد فجأة ویبدی خیبة أمله إزاء التقدّم المحرز ... تفجیر مرقد الصحابی طلحة بن عبید الله فی البصرة»، http://www.almustaqbal.com/v4/article.aspx?type=nparticleid=23727,2007/6/16.
3- . صلاح عبدالرزاق، منبع سابق الذکر.
4- . پایگاه تیّار، منبع سابق الذکر.
5- . راتب علی فرج، «الاعتداءات الإرهابیّة علی المراقد الدینیّة فی محافظة الأنبار»، پژوهش ارائه شده به نخستین کنفرانس علمی: أثر الحروب علی الآثار والتراث العراقی.

ص:147

بکار رفته است. این برج، بنای باشکوه جهانی است که هیچ نظیری در همة جهان برایش نیست(1).

3-3. منهدم کردن بناهای باشکوه اسلامی در موصل

پس از سیطرة سازمان داعش بر استان نینوا، واقع در شمال عراق در ژوئیة سال 2014 میلادی، سازمانی به نام «دولت اسلامی» تصاویری را نشان داد که عملیّات منهدم کردن و منفجر کردن مجموعه ای از قبرها، ضریح ها و عبادت کده ها در استان نینوا به دست عناصرش را نشان می داد.

این سازمان در صفحة خود در شبکة اجتماعی تویتر گزارشی مصوّر را تحت عنوان: «گزارشی از منهدم کردن گنبدها و بت ها در ایالت نینوا» به نمایش گذاشته است که افراد مسلّح این سازمان بر بیشتر مناطق آن سیطره یافته اند. از بارزترین زیارت گاه هایی که مطابق با آنچه در تصویر ظاهر شده منفجر شده است؛ ضریح شیخ فتحی، قبر البنت، قبر و بارگاه قطب صوفیان و احمد رفاعی بوده است. این زیارتگاهها به وسیلة بولدوزرها تخریب شده است. به موازات این تصاویر، بمب گذاری و انفجار مساجد شیعی در موصل و دو حسینیة جواد و قدو در تلعفر و حسینیّة قبّه در وسط موصل را نشان داده است.(2)

هم چنین افراد مسلّح در 25/6/2014 با مواد منفجره مقام امام عبّاس در روستای «کبه» در 10 کیلومتری شمال موصل و دو حسینیه در روستای شریخان علیا و سفلی در 15 کیلومتری شمال موصل را منفجر کردند. در 4/7/ 2014مرقد «عبدالله بن عاصم بن عمر بن الخطاب» با تعدادی از بمب های دست ساز در جنوب شرق موصل منهدم شد(3). شبه نظامیان داعش در 24/7/2014 اقدام به بمب گذاری در مسجد و مرقد


1- . عبدالعزیز حمید، «مئذنة مدینة عانة»، پژوهش ارائه شده به نخستین کنفرانس علمی: أثر الحروب علی الآثار والتراث العراقی.
2- . پایگاه وطن، «تنظیم الدولة الإسلامیّة یهدم مراقد وأضرحة ومساجد فی الموصل»، 5/7/2014، http://www.alwatannews.net/newsviewer.aspx?id=5guynplehbvgicqq73337i733337siq933339933339 .
3- . پایگاه سومریه نیوز، «تفجیر مرقد النبیّ جرجیس وسط الموصل»، 25/7/2014، http://www.alsumaria.tv/news/106517 .

ص:148

یونس نبی علیه السلام ، به عنوان بارزترین نمادهای تمدنی و دینی در شهر موصل کردند. در 25/7/2014 مقام حضرت علی اصغر پسر امام حسن علیه السلام که در همسایگی مسجد و مرقد یونس نبی علیه السلام واقع شده، منفجر شد(1). شبه نظامیان داعش همچنین در 25/7/2014 اقدام به انفجار مسجد شیث نبی علیه السلام در مرکز شهر موصل کرده و به فاصله یک روز بعد از آن مرقد و مسجد یونس نبی علیه السلام به وسیله مواد منفجره منهدم شد. آن ها مرقد امام ابوعلی را نیز ویران کردند(2). آن ها مرقد و ضریح جرجیس نبی علیه السلام واقع در غرب موصل را که سومین مورد تروریستی بعد از انفجار محسوب می شود در کمتر از بیست و چهار ساعت پس از غارت منفجر کردند.(3)

تروریست های داعشی مقام دانیال نبیّ در منطقة حضیرة الساده در غرب شهر موصل و مرقد باستانی امام ابوالقاسم یحیی واقع در منطقة شفا در غرب موصل را منفجر کردند.(4)

آن ها مقام حضرت زینب علیها السلام در سنجار در غرب موصل را منفجر کردند(5).

ساکنان محلّی از بمب گذاری در منارة «حدباء» که موصل با آن شناخته می شد و هویّت نخست آن در منطقة جامع کبیر در غرب شهر بود؛ خبر دادند. برخی از شهروندان تکبیرگویان بیرون آمدند تا در برابر آن عناصر بایستند و آن ها را از منفجر کردن مناره و مسجد منصرف کنند حتی آن ها با برخی از عناصر تروریستی پس از آن که شبه نظامیان داعش پاسخ به فریادهای آن ها و متوقّف کردن عملیّات انفجار را ردّ کردند با آن ها درگیر شدند(6).


1- . پایگاه شبکة الإعلام العربیّ، «عصابات داعش الإرهابیّة تفجّر مقام علیّ الأصغر ابن الإمام الحسن علیهما السلام فی الموصل»، 25/7/2014، http://www.imn.iq/news/view.47595 .
2- . پایگاه سومریه نیوز، منبع سابق الذکر.
3- . پایگاه شبکه ماهواره ای المسار، «تفجیر مرقدی النبیّ شیث وجرجیس علیهما السلام ، ... وأنباء عن تفخیخ المنارة الحدباء»، http://www.almasaraloula.tv/article show.aspx?id=52246.
4- . پایگاه تیّار، منبع سابق الذکر.
5- . شبکه عراقیّه، پخش اخبار ساعت 6، 4/8/2014.
6- . پایگاه خبری وای نیوز، «داعش تعتزم تفجیر منارة الحدباء وأهالی الموصل یشتبکون معهم فی محاولة لمنعهم»، 25/7/2014، http://www.ynewsiq.com/?aa=newsid22=6700iraq .

ص:149

مبحث چهارم: تاثیرات منفی تخریب بناهای اسلامی و راه های رویارویی با آن
4-1. تاثیرات منفی مترتّب بر تخریب بناهای اسلامی
اشاره

4-1. تاثیرات منفی مترتّب بر تخریب بناهای اسلامی(1)

4-1-1. تاثیر تاریخی – تمدّنی

مرقدها، بارگاه ها در ارتباط با شاخصه های تاریخی است؛ زیرا این ها در بردارندة نشانه های میراثی و معماری و فنون ریاضی است که قابل قیمت گذاری نیست. تجاوز به این ها و نابود کردنشان در حقیقت جنایت علیه میراث تمدّنی و تاریخی بشریّت است.

4-1-2. تاثیر دینی، معنوی و روانی

تجاوز به بناهای اسلامی، مراقد و بارگاه ها، تجاوز به ارزش های دینی و معنوی و روانی و هر باور و اعتقادی از مذاهب اعتقادی است. مسلمانان هیچ روزی به صاحبان بارگاه ها و مراقد بر این اساس که آن ها خدا یا شریکان خدا هستند؛ نگاه نکرده اند؛ بلکه این مکان ها جاهایی برای عبادت و توحیدهستند، پیروان این ها بر این اعتقادند که اولیای شایستة الهی، صاحبان آن مراقد، عنوان و نماد عبادت و توحید بوده و مردمان درستکار، مومن و دعوت کنندگان به عبادت خداوند متعال و وحدانیّت او بوده اند. این اعتقاد مخصوص مسلمانها نیست؛ در مصر، بت ها و اهرام هم چنان سر پا هستند؛ و با این وجود مصری ها هیچ وقت آن ها را تقدیس نکرده و فراعنه را نمی پرستند. در خاورمیانه و اروپا، همچنان بسیاری از بت هایی وجود دارند که نماد خدایانی بوده اند که مورد پرستش ملّت های گذشته قرار می گرفتند؛ مانند: بعل، مینروا، دیانا، زئوس و بسیاری دیگر؛ امّا این ملّت ها پیشرفت کرده و این بت ها و نمادها را بخشی از دارایی های باستانی و تاریخی خود دانسته و هیچ گاه نگاه خدایان به آن ها ندارند.

4-1-3. تاثیر اقتصادی

بناهای اسلامی فی حدّ نفسه به حکم بازدید آن ها از سوی مسلمانان و غیر مسلمانان منبعی از منابع درآمد اقتصادی را تشکیل می دهند. علاوه بر این، این بناها فعّالیّت


1- . برای دانستن بیشتر در مورد این موضوع، ن.ک: مهدی حسین تمیمی، «الإرهاب وتدمیر المعالم التأریخیّة والتراثیّة»، پژوهش ارائه شده به نخستین کنفرانس علمی: أثر الحروب علی الآثار والتراث العراقیّ. احمد جوید: منبع سابق الذکر.

ص:150

تجاری را در مناطق استقرار خود را تحریک کرده و به حرکت وا می دارند. اغلب ساکنان این مناطق با درآمد حاصل از فعّالیّت تجاری در آن زندگی می کنند. هنگامی که جریانات تکفیری اقدام به منهدم کردن این آثار و بناهای اسلامی می کنند؛ حالتی از ناامنی در آن مناطق را نتیجه خواهد داد؛ علاوه بر این، تخریب مزار و بارگاه نیاز به مدّت زمانی برای بازسازی دارد؛ و این مسأله منجرّ به توقّف بازدیدکنندگان از دیدن این اماکن می شود و به نوبة خودش رکود فعّالیّت تجاری برای ساکنان آن مناطق را در پی دارد.

4-1-4. تاثیر اجتماعی

تجاوز و آن هم به این شکل وحشیانه اش، به بارگاه ها و مزارها بحرانی اجتماعی را به وجود می آورد که از جمله نتایج آن ایجاد حالتی از تنش و بی ثبات کردن امنیّت اجتماعی است. این بحران اجتماعی همة عوامل نهفته و ساختگی مانند طایفه گرایی و تعصّب دینی را تحریک می کند. بر این اساس جریانات تکفیری در پشت پردة اقدامات تروریستی خود بر ضدّ عبادت کده ها و آرام گاه اولیای الهی و بارگاه های مقدّس، هدف برانگیختن وحشت و نهی مردم از انجام آیین های دینی خود و تحریک جنگ طایفه ای را دنبال می کنند.

4-1-5. تاثیر امنیتی

تداوم در انجام اقدامات جریانات تکفیری در تخریب آثار و بناهای اسلامی، تهدیدی نه تنها برای امنیّت مسلمانان فقط بلکه تهدیدی مستمرّ برای صلح، امنیت و ثبات بین المللی به حساب می آید؛ زیرا جهان اسلام در با اهمّیّت ترین و پر کشمکش ترین مناطق جهان واقع شده است.

4-1-6. تاثیر ارزشی

کارهایی که جریانات تکفیری به هنگام منهدم کردن برخی از بارگاه ها انجام می دهند؛ بر ارزش های جامعه تاثیر می گذارند؛ به عنوان نمونه، اقدام به نبش قبر از سوی این جریان ها و به همراه بردن بقایای پوسیدة صاحبان قبور در پاکت های زباله و دفن آن ها در جاهای ناشناس به بهانة توحید؛ کار زشت و زننده ای است. صرف فکر کردن در

ص:151

موضوع «نبش قبر» همة احساسات و وجدان بشری را به تنفّر و انکار می کشاند؛ و بطور همزمان این اعمال نامتمدّنانه، از راه عادت کردن برخی از افراد ناسالم جامعه به این کارها و انجام آن ها ارزش های نامتمدّنانه ای از خود در جامعه تراوش می کند.

4-2. چگونگی رویارویی با جریان های تکفیری

4-2. چگونگی رویارویی با جریان های تکفیری(1)

4-2-1. اعلام جنایت ضد بشری بودن پدیدة تخریب بارگاه ها و مشاهد دینی از سوی انجمن ها، سازمان های بین المللی؛ تعقیب قانونی جنبش های تجاوزگر تندروی که این نوع از تروریسم را از طریق فتاوایی که به تخریب بارگاه ها تشویق می کند یا تامین مالی آن ها یا پیاده سازی اهداف آن ها و یا تشویق آن ها مرتکب می شوند.

4-2-2. پرداخت غرامت از کشورها به ویژه کشورهای مهد پرورش این تروریست ها و مدارس آن ها و تامین کنندگان مالیشان به عنوان انجام واجب دینی، اخلاقی و قانونی، به خاطر محدود کردن وجود و حرکت دشمنان انسانیّت و صلح و کسانی که جنایات دردناکی را در حقّ مخالفین خود در عمل و اندیشه مرتکب شدند و تصویر اسلام حنیف را از راه اجبار مردم به تبعیّت کردن از اعتقادات تکفیری آن ها تحریف کردند و بد جلوه دادند.

4-2-3. دعوت از کشورها، دولت ها، سازمان های بین المللی و سازمان های جامعة مدنی برای ایجاد کارگروه جهانی بزرگ و جدّی برای از بین بردن انگیزه های رشد خشونت، تنفّر و جنایت فردی و اجتماعی؛ مانند: فقر، بیماری، جهالت، خودکامگی، ستم، سرکوب، بیکاری، قلع و قمع، بردگی، بهره کشی و...

4-2-4. تشویق ابزار رسانه ای جهت خودداری از انتشار محتوای رسانه ای دعوت کنندة به افراطی گری و خشونت؛ و درخواست از موسّسات جامعة جهانی و سازمان های ویژه، جهت نظارت بر شبکه های ماهواره ای، زمینی و رادیویی، پایگاه های


1- . برای دانستن بیشتر در مورد این موضوع؛ ن.ک: باسم حسن زیدی، داعش والتحوّلات الجدیدة فی العراق، http://www.alrafedein.com/news.php?action=viewid=8694. و احمد جوید، منبع سابق الذکر. پایگاه «موجز»، القوی الصوفیّة: یجب مراجعة فتاوی ابن تیمیّة لتجفیف منابع التکفیر، 19/2/2014، http://almogaz.com/news/politics/2014/02/19/1345525.

ص:152

اینترنتی، موسّسات و کلوپ های رسانه ای و فرهنگی، کتابخانه ها، روزنامه ها و مجلّاتی که مروّج اندیشه های تکفیر، تنفّر و خشونت از راه پخش خطبه های سران تروریسم و رهنمودهای آن ها که دیگران را به کشتن مردم، منفجر کردن ماشین ها، مدارس، دانشگاه ها و بازارها و از بین بردن زیر ساخت های زندگی اجتماعی ایمن و آرامش بخش یا پخش تصاویر شکنجه، بریدن سرها در سی دی ها و فیلم ها یا فروش کتاب ها، روزنامه ها و مجلّاتی که در خدمت آن جنبش های تروریستی هستند تشویق و تحریک می کنند.

4-2-5. درخواست از مراکز فتوا، نشست های فقهی و موسّسات دینی –از همة مذاهب اسلامی- جهت صدور فتاوای شفّاف و صریح در مورد حرمت حمله به بارگاه ها و مراقد پیامبران، ائمّه، اولیا و دانشمندان و جنایتکار دانستن هر کسی که با زبان یا دست یا به هر شکل دیگر به زائرین این مکان ها ستم می کند. و هم چنین بهره بردن از بیانیه های روحانیت در برانگیختن افکار عمومی بر ضدّ تکفیری ها؛ به عنوان نمونه، عبد الله ناصر حلمی، دبیر کل اتّحادیة جریان های صوفی گری در دانشگاه الازهر، نقد و بررسی فتاوای ابن تیمیه و محمّد بن عبد الوهّاب جهت خشکاندن سرچشمه های تکفیر را خواستار شد؛ به دلیل این که جریان های تکفیری اندیشه های خود را از ابن تیمیه و فتاوا و اندیشه های محمّد بن عبد الوهّاب گرفته اند که معتقد به این باورها را به تکفیر جامعه منجرّ می شود.

4-2-6. مبارزه با هر ایدئولوژی ای که به تکفیر دیگری دعوت می کند و تشویق به خشونت کرده و جنایات تروریستی را مجاز می شمارد؛ و تاکید بر اهمّیّت نشر ارزش های نیکوی انسانی و شیوع روحیة تسامح و همزیستی.

4-2-7. دعوت کردن همة کشورهایی که از جنگ قدرت میان اجزای سیاسی آن ها رنج می برند به یکپارچگی در جلوگیری از خطر مشترکی که تاریخ مشترک آن ها که در بناها و آثار اسلامی شامل بارگاه ها و ضریح ها نمود یافته است.

4-2-8. دولت ها در کشورهایی که در معرض تهدی جریان های تکفیری قرار دارند؛ باید به سازماندهی دوبارة نیروهای نظامی و امنیّتی خودشان روی بیاورند و از فرماندهان

ص:153

شایسته که قدرت رویارویی مسلّحانه با جریان های تکفیری داشته باشند. و هر وقت مصلحت ایجاب کرد از جامعة بین المللی تقاضای پشتیبانی نظامی و لوجستیکی کند.

4-2-9. کاستن از مشاجرة طایفه ای؛ نکته ای که آب به آسیاب جریان های تکفیری می ریزد. جریان های تکفیری نمی توانند در کشورهایی که طوایف و مذاهب دینی آن ها با هم همزیستی مسالمت آمیز دارند اقدامات تروریستی انجام دهند.

4-2-10. رفتن به سوی مهار خشم مردمی بر ضدّ دولت های مرکزی از راه طرح های واقعی که قابلیّت اجرا در واقعیّت را دارند. این خشم ها تجزیة حکومت به دست عناصر تروریستی را آسان می کند. این جریان های تکفیری در صورت نبودِ بسترهای داخلی کمک کننده به تحقیق اهدافشان، نمی توانند در واقعیّت کاری از پیش ببرند.

4-2-11. حمایت از میراث انسانی و آثار آن در گرو وجود سازمان های بین المللی است. پس به ناچار باید از موضع گیری های محکوم کننده ای که توسّط سازمان های جامعة بین الملل مانند: شورای امنیت، سازمان عمل اسلامی، سازمان آموزش، علوم و فرهنگ (یونسکو) و دیگر سازمان های جامعة بین الملل ابراز می شود؛ در برابر اقدامات تروریستی در حقّ آثار و بناهای اسلامی به عنوان میراثی انسانی که فقط به مسلمانان اختصاص ندارد بلکه مختصّ تمام جوامع انسانی است؛ بهره برداری کرد. بلکه باید از جامعة بین الملل را به گرفتن مسئولیّت حمایت از بناها و آثار و مبارزه با جریانات تکفیری فراخواند.

4-2-12. چنان چه ساکنان مناطقی که آثار و بناهایش در معرض تخریب به دست جریانات تکفیری قرار دارد؛ به درجه ای از آگاهی نسبت به اهمّیّت آثارشان در عرصة میراث ملّی و جهانی برسند؛ ما در برابر ساکنینی قرار خواهیم داشت که در برابر افراد مسلّح جریانات تکفیری محکم خواهند ایستاد؛ آن گونه که در حادثة منارة حدباء در موصل شاهد آن بودیم؛ هنگامی که تروریست ها اقدام به بمب گذاری در آنجا کردند و آمادة منفجر کردن آن بودند که زنجیرة انسانی توسّط اهالی بر گرد مناره مانع منفجر کردن آن شد. پس بر دولت ها و کشورها واجب است که حسّ میهن پرستی به اهمّیّت آثار آن و حاکی بودن آن ها از تاریخ ملّی خودشان را در مردم خود رشد دهند. تاکید

ص:154

می کنیم که ما در آینده ساکنان مناطقی که در معرض این مصیبت و فاجعه قرار خواهند گرفت را در وضعیّتی خواهیم دید که آن ها خودشان به حمایت از آثارشان به صورت کلّی و آثار اسلامی به عنوان جزیی از آن آثارخواهند پرداخت.

گفتار پایانی

جهان اسلام و جهان بشریّت اکنون به سازمان های مسلّحی به حساب مسلمانان مبتلا شده است؛ مانند سازمان القاعده و گروه های مرتبط با آن. عقیدة آن ها بر مبنای تکفیر دیگران به دلیل رفتن آن ها به زیارت اهل قبور و بارگاه و دیگر نمادهای دینی و تاریخی خود استوار است. بر این اساس می بینیم که این جریان های تکفیری آثار اسلامی را در هر نقطه از مناطق جهان اسلام تخریب و منهدم می کند. چنان چه جهان اسلام و جهان انسانی نتواند جلوی کار این ها را بگیرد و آنان را متوقّف کند؛ ما در آینده خودمان را در برابر حقیقت دشوار و تلخی برایمان خواهیم یافت و آن، از بین رفتن همة نشانه ها و آثار تاریخی به ارث رسیده به مسلمانان در کشورهایشان است.

در این پژوهش تاثیرات منفی پدید آمده از کار تخریب آثار اسلامی، شامل تاثیرات تاریخی، تمدّنی، دینی، روحی و روانی، اجتماعی، امنیّتی، اقتصادی و ارزشی تبیین شده است. پس از تبیین آن تاثیرات منفی، مجموعه نکاتی پیرامون چگونگی رویارویی با جریان های تکفیری در تخریب آثار اسلامی و درمان آن مطرح شده است. این درمان از انسان معمولی در جامعه آغاز می شود؛ از راه آگاه کردن او به اهمّیّت آثارها و بناهایی که از اجداد آن ها به حکومتی که مسئولیّت محافظت از سرزمین وطن با همة ثروت های آن و از جمله: ثروت های باستانی و بناهای اسلامی به عنوان جزیی از آن ها بر عهدة آن دولت است. این مهمّ را باید از راه تحقّق صلح و همبستگی میان مؤلّفه های مختلف و تشکیل دهندة جامعه و حفظ امنیّت ایجاد کرد. در آخر باید گفت: مسئولیّت حفاظت از آثار ملّی در کشورهای مورد تعرّض به عنوان یک میراث انسانی بر عهدة جامعة جهانی با سازمان های مختلف آن است.

ص:155

تکفیر / مهدی رعد

اشاره

مهدی رعد(1)

چکیده

تاریخ اسلام از زمان امیر المومنین تا کنون شاهد پدیده تکفیر بوده است که در از خوارج شروع شده و به جریانهای تکفیری عصر ما که از اخوان المسلمین شروع شده رسیده است. حکم به کفر دیگران امر مهمی است که اسلام بر اجتناب از آن تاکید کرده و آنرا منوط به دلایل واضح کرده است. اما برخی به خاطر عدم درک اسلام و توقف در ظاهر نصوص به آن مبادرت ورزیده اند. درحالیکه از آثار مترتب بر آن چه در دنیا و چه در آخرت غافل بوده اند. تکفیر ممکن است دینی یا سیاسی یا فکری باشد. برخی از مردم در امر تکفیر افراط و برخی تفریط کرده و برخی در مسیر اعتدال قدم برداشته اند. اما افراط در تکفیر به نام همه مسلمانان معرفی شده است. گسترش بی دینی در میان مردم و امتناع حکومتها از عمل به اسلام و برخورد وحشیانه با اسلام گرایان از طرفی و سطحی بودن تعالیم دینی مسلمانان موجب بروز پدیده تکفیر شده است. از جمله جریانات تکفیری می توان القاعده، سلفی های جهادی، گروه تکفیر و هجرت، الطلیعه سلفی جهادی و جمعیة العدل و الاحسان را نام برد. برای درمان پدیده تکفیر باید نهادهای اجتماعی و آموزشی، نهادهای تبلیغی و ارشادی، نهادهای اجتماعی، موسسات خبری و موسسات فرهنگی به گسترش فرهنگ علم و اعتدال و بررسی راهکار های حل مشکلات جامعه بپردازند تا مسلمانان به جای درگیری های داخلی به فکر مقابله با صهیونیسم و غرب باشند.


1- از محققین و پژوهشگران در علوم دینی و از مبارزان و تاثیر گذاران در جنوب لبنان

ص:156

مقدمه:

در سیاست معاصر مجموعه ای از جریان ها و گروه های اسلامی که فاکتور دینی و سیاسی را جمع می کنند شاهد هستیم که در بیانات و شعارهای اساسی آن ها پیام های تغییر، اصلاح و نجات و آزادی جامعه از بدعت های منتشره و از بین بردن کفر و الحاد، پس از گسترش فساد در جوامع در همه شاخه ها وجود دارد که باعث شد این جوامع در جاهلیتی خطرناک تر از جاهلیت اول قرار گیرند که محقق مصری شیخ محمد قطب آن را «جاهلیت قرن بیستم» نام گذاشته بود.

گروه ها و جریان های اسلامی داعیه دار اصلاح و تغییر زیاد شدند و برخی از گروه ها به بعد سیاسی و دینی بسنده نکردند و حکم و سلطه را نیز پس از آن که تبدیل به احزاب سیاسی دارای برنامة اصلاح شدند جزء اهدافشان قرار گرفت، به همین خاطر، جریان های اسلامی معتدل مانند حزب عدالت و پیشرفت در مغرب و جریان نهضت در تونس در مقابل جریان های تندرو و تکفیری مانند جماعت تکفیر و هجرت و سلفی جهادی و قاعدة افغانستان، اسامه بن لادن و ایمن الظواهری قرار گرفتند و آنچه این جریان های افراطی را متشخص می کند تکیه بر سلاح است.

تکفیر یک دوره تاریخی سپری شده نیست بلکه باعث بحرانی بزرگ در فکر اسلامی معاصر و تعاملات بین مسلمانان و غیر مسلمانان می شود، زیرا تکفیری ها در جنگ های خود فرقی بین مسلمان و غیر مسلمان قائل نیستند و هر کس که با آن ها نباشد دشمن محسوب می شود حتی اگر شهادتین بگوید لذا می بینیم که پدیدة تکفیر پدیده ای اسلامی نیست بلکه پدیده ای تاریخی از حیث و مضمون و نتایج است.

در این مقاله به این پرسش ها پاسخ خواهیم داد:

مفهوم تکفیر چیست؟ و چه تاریخی را پشت سر گذاشته است؟

مهم ترین جریان ها و گروه های تکفیری اسلامی معاصر که سلاح تکفیر را در مقابل مجتمع و حاکم بکار بردند کدامند؟

ص:157

باب اول: تکفیر، مفهوم و اسباب آن:
تاریخ تکفیر

تکفیر لغزشگاه قدمها و گمراه کننده اندیشه هاست. به سبب تکفیر چه خون هایی که ریخته شد و جان هایی که گرفته شد تا اینکه خطر آن به علما و اولیا نیز رسید. در اسلام، نخستین بار خوارج علی بن ابی طالب7 را تکفیر کردند تا جایی که عبدالرحمن بن ملجم ملعون او را به شهادت رساند. اضافه بر این که بر او خروج کردند و به حکومت او راضی نبودند و اعلام کردند که «لاحکم الا الله». حضرت در جواب فرمود: کلام حقی است، اما از آن، اراده باطلی می کنند. شر تکفیریون و خوارج، همچنان به کوچک و بزرگ می رسد تا جاییکه با زبان و سلاح هایشان به رهبران دین و حامیان توحید و سنت نبوی نیز حمله کرده اند.

در زمان معاصر شاهد ظهور شاخه دیگری از خوارج و تکفیریون هستیم که حزب اخوان المسلمین آنان را احیا کرد و بالأخص جریانی که جریان سال 1965 نامیده می شود و سید قطب آن را پایه گذاری کرد. عبدالله امام دربارة این جریان می گوید: در برنامه های گروه، نقشه هایی برای بمب گذاری و انفجار ایستگاه های برق و ترمینال ها بود. حتی برخی از جوانان بر خلاف نظر مرشد عام جدید پیشنهاد غرق کردن کل دلتای رود نیل را داده بودند.

فرید عبدالخالق یکی از رهبران اخوان المسلمین در کتاب اخوان المسلمین فی میزان الحق می نویسد: «آغاز فکر تکفیری به دست برخی از جوانان اخوان در زندان القناطر بود که در اواخر دهه شصت اتفاق افتاد که متأثر از فکر سید قطب بودند».

انتشار فکر تکفیری در بین جوانان، علمای مصر را بر آن داشت تا موضع خود را مشخص کنند، لذا بیانیه ای رسمی در رد این موضوع خطرناک که برگرفته از نوشته های سید قطب در کتاب معالم فی الطریق بود صادر کردند. این نوع اندیشه تکفیری تاکنون نیز در بین برخی جوانان به خاطر شیوع آثار سید قطب و تعریف و تمجید برخی بزرگان از او تاکنون رایج است. البته منظور بزرگانی است که مبلغ بیداری اسلامی

ص:158

هستند ولی از زبان آن ها عبارت های تکفیری خطرناک در کلیپ های حماسی و کتابچه های فکری صادر می شود.

در این مورد، تنها راه نجات، پیشه کردن تقوای الهی و طلب علم از منابع صحیح و پناه بردن به علما و جماعت مسلمانان است.

تعریف و مفهوم تکفیر

مصدر تکفیر مشتق از فعل «کفر» است، و مراد از تکفیر، حکم کردن به خروج کسی از اسلام به خاطر الحاد و زندقه و انکار است؛ خصوصاً اگر به خدا شرک بورزد و مرتد از اسلام شود یا با نیت یا قول یا فعل به اصول دین ایمان نیاورد. لذا تکفیر بدین معناست: اتهام دیگران به کفر و الحاد یا ظالمانه و یا حقیقتاً. برخی از گروه های اسلام سیاسی از تکفیر به عنوان سلاحی در مقابل حاکمان استفاده می کنند.

خطر تکفیر:

حکم کفر بر شخص امر خطرناکی است که آثار بزرگی دارد که مسلمان حق اقدام بر آن را مگر با برهان واضح و دلیل قاطع ندارد و احتیاط و صبر در این امر نیز واجب است همان طور که دستور آن طبق آیه 94 سوره نساء داده شده است.

علل تکفیر

مجموعه ای از علل، باعث تکفیر یک انسان توسط انسان دیگر است که یکی از آن ها عدم فهم صحیح و درست دین با مراعات اهداف نزدیک و دور است، یا توقف در ظاهر نص بدون به دست آوردن دلایل عمیق آن. علاوه بر این ها، اختلافات سیاسی بین گروه ها و جریان های اسلامی در اهداف و مقاصد ایدئولوژی و فهمیدن امور دینی و سیاسی به صورت سطحی و بدون عمق و آگاهی به حقیقت اصلی را باید دیگر از علل تکفیر دانست.

آثار مترتب بر تکفیر:

تکفیر، آثار سنگین دنیوی و اخروی دارد، درباره آثار دنیوی این عواقب را می توان برشمرد:

ص:159

- تنفیذ حکم قتل؛

- حرام شدن همسر بر او؛

- عدم ولایت بر فرزندان به علت کافر شدن؛

- عدم حق رهبری مسلمانان و حرام شدن محبت و ولای او و وجوب دوری گزیدن از او تا توبه کند و به اسلام برگردد؛

- اجرا نکردن احکام مسلمانان بر او هنگام مرگ پس نه غسل داده می شود و نه بر او نماز می خوانند و نه در قبرستان مسلمانان دفن می شود و ارث نمی برد و مسلمانان نیز از او ارث نمی برند.

آثار اخروی تفکیر را نیز می توان این گونه بر شمرد:

- عذاب و لعنت خداوند

- خلود در آتش جهنم

- محروم شدن از رحمت خداوند متعال و مغفرت؛

با استناد به این آیات قرآن

>إِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِکَ لِمَن یَشَاء< (1) و آیه 217 سورة بقره: >و من یَرْتَدِدْ مِنکُمْ عَن دِینِهِ فَیَمُتْ وَهُوَ کَافِرٌ فَأُوْلَئِکَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ وَأُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ<.(2)

موضع شرع اسلامی از تکفیر:

اسلام مردم را در صورت نبودن دلایل واضح، از تکفیر نهی کرده است و این نشان می دهد که تکفیر متوقف بر وجود نشانه های روشن است و باید از صدور حکم بر دیگران پرهیز کرد.

به همین خاطر، خداوند مردم را از عاقبت تکفیر بدون دلیل و قرینه نهی می کند، آن را بهتان و تهمت می داند و خداوند می فرماید:


1- . نساء، آیه 48.
2- . بقره، آیه 217.

ص:160

>یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إِذَا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَتَبَیَّنُواْ وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ أَلْقَی إِلَیْکُمُ السَّلاَمَ لَسْتَ مُؤْمِنًا تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا فَعِندَ اللّهِ مَغَانِمُ کَثِیرَةٌ کَذَلِکَ کُنتُم مِّن قَبْلُ فَمَنَّ اللّهُ عَلَیْکُمْ فَتَبَیَّنُواْ إِنَّ اللّهَ کَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرًا< (1)

پس در می یابیم که اسلام از غلو در دین و تکفیر نهی کرده است و انسان را به اعتدال دعوت می کند که مصداقش در آیة:

>وَکَذَلِکَ

جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِّتَکُونُواْ شُهَدَاء عَلَی النَّاسِ وَیَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیدًا<

از همین رو می بینیم که خداوند انسان ها را به تفقه در دین دعوت می کند که مصداقش قول پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است خداوند خیر هر کس را بخواهد به او تفقه در دین اعطا می کند.

انواع تکفیر:

تکفیر انواعی دارد که ما آن ها را در گروه های زیر تقسیم می کنیم:

تکفیر دینی: این نوع از تکفیر صورت های متعددی دارد که فقها و علمای شریعت اسلامی و نویسندگان کتاب های توحیدی و عقاید و اصول دین آن را تبیین کرده اند و آن را در کفر در اصول ایمان خلاصه کرده اند و آن کفر به خدا، کفر به ملائکه، کفر به پیامبران و کفر به روز قیامت است.

برخی از علما کفر را چهار نوع تقسیم کرده اند: کفر إنکار (قلبی و زبانی) کفر جحود (زبانی) کفر عناد و کفر نفاق (که با زبان اقرار می کند لکن قلباً کافی است و اعتقاد ندارد) پس تکفیر دینی مرتبط به قضایای دین و ایمان و عقیده و اصول دین است.

تکفیر سیاسی: این تکفیر مرتبط به امور سیاسی مثل تکفیر حاکم یا تکفیر دولت حاکمه است که ممکن است ریشه در اختلافات گروه ها و جریان ها و احزاب سیاسی در ایدئولوژی و اهداف است.

تکفیر فکری: این نوع از تکفیر مرتبط به فرهنگ و تفکر است؛ بدین معنا که علما و اصحاب فرهنگ و هنر و صاحبان کتاب یا نظر و یا نقش هنری، تکفیر می شوند که این


1- . نساء، آیه94.

ص:161

نمونه از تکفیر در عصر عباسی بسیار زیاد انتشار پیدا کرده بود؛ به طوری که به مجموعه ای از شعرای از اصل ایرانی را تهمت نفاق و الحاد و کفر زدند که تا حال حاضر نیز ادامه پیدا کرد و فلاسفه و ادبا و علما و فقها و هنرمندان را تکفیر می کنند.

موضع مردم در برابر تکفیر

با تأمل در تاریخ و عصر حاضر می بینیم که مردم در قضیة تکفیر سه موضع اتخاذ کرده اند:

اول: غلو در تکفیر، به خاطر عدم التزام به شرایط و ضوابط شرع و قواعد علمی حاکم در موضوع تکفیر و کافر دانستن بسیار زیاد نسبت به غیر مستحقین به آن. این همان موضع خوارج است.

دوم: غلو در انکار تکفیر، به این اعتقاد که تکفیر حقی از حقوق خداوند است و هیچ یک از مردم صلاحیت این کار را ندارد، چون انکار بایستی با قلب باشد و راهی برای اطلاع از آن نیست.

سوم: اعتدال در موضوع تکفیر با التزام به ضوابط شرعی و عمل به آن فقط هنگام وجود شرایط و اسباب تکفیر.

جریان های اسلامی و پدیدة تکفیر و راه های مقابله
پدیدة تکفیر:

غلو در تکفیر پدیده ای واقعی است ولی متأسفانه بسیاری از اهالی فرهنگ و خبرنگاران با این موضوع به صورت مبالغه آمیز عمل کردند که آن را به عنوان تهمتی علیه جریان های اسلامی و برای ایجاد نفرت مردم نسبت به آنان قرار دهند، غلو در تکفیر در طایفه ای شاذ در گذشته بوده و اکنون نیز موجود است و مشکل این تکفیر، نبود فرهنگ ایمان و کفر است؛ بدین معنا که آنچه به اجماع مسلمانان انسانی را مسلمان می سازد توحید و نبوت و معاد است و این سه مورد اساسی است که هر کس به آ ن ها ایمان بیاورد مسلمان و هر کس یکی از این سه مورد را انکار کند کافر می شود.

ص:162

علل پیدایش تکفیر:

انتشار موارد خروج از دین و تعالیم آن در بسیاری از جوامع و نشر فساد در جوامع و هجوم بر اهل دین بدون اینکه کسی مانع از انجام این اعمال شود.

امتناع برخی حکومت ها از تحکیم شریعت و استبدال آن با قوانین وضعی از شرق و غرب

تعامل وحشیانه با برخی مسلمانان به علت مطالبه تطبیق شریعت و الغای قوانین غربی و شرقی، اهانت به این افراد و انسانیت آنان و سعی در نابودی افکار آنان بدون مراعات احکام شرع و حقوق انسان

کاستی در تفقه در دین و تعلم شریعت، بسیاری از تکفیریون به خاطر برداشت نصوص بدون علم و تفسیر غلط و اعتماد به جملات تعریف شده بدون فهم صحیح و ناتوان بودن از استدلال به این راه افتاده اند.

نتیجه می گیریم که: ظلم و ستم و محدود کردن افکار باعث تولید جریان های منحرف زیرزمینی دور از علم و گفت وگوی آزاد می شود.

جریان های اسلامی و سلاح تکفیر:
اشاره

روشن است که جریان های اسلامی سیاسی، متنوع هستند که در بین آن ها جریان های تندرو و غالی در دین و جریان های بی طرف غربزده و جریان های معتدل در افکار و ارزش ها هستند. مبدا تکفیر با برخی حرکات معروف به تندروی مرتبط می شود که بعضی از آن ها را نام می بریم:

ابوالأعلی المودودی و جماعت اسلامی:

ابوالأعلی المودودی جماعت اسلامی را در سال 1939 میلادی در هند و سپس در سال 1941 در پاکستان تأسیس کرد که متأثر از گروه اخوان المسلمین مصر بود. ابوالأعلی المودودی از بزرگان تکفیری به حساب می آید که در بسیاری از احادیث پیامبر تشکیک کرد و اندیشه او شامل تکفیر جامعه و حکومت جدا از هم است.محمد

ص:163

عماره قائل به این است که: ابوالأعلی المودودی اولین فردی است که پس از خوارج این تفکر را دوباره زنده کرده است.

المودودی جامعه معاصر را تکفیر می کند و آن را به جاهلیت و کفر متهم می کند و هر فردی که به غیر حکم خدا حکومت کند تکفیر می کند و او را گماشته غرب می داند و از این جا می بینیم که المودودی در تفکراتش دو مبدا اساسی داشت و آن جاهلیت و تکفیر بود.

گروه اخوان المسلمین:

گروه اخوان المسلمین به رهبری حسن البنا در مصر پدید آمد، هدف آنان تصحیح، تغییر و ساخت نهادهای اسلامی و مشارکت در جامعۀ مدنی و ورود به فضای سیاسی بود سرانجام آنان در سال های اخیر به فضای سیاسی وارد شدند و حکومت را به دست گرفتند و دکتر محمد مرسی رئیس جمهور مصر شد. گروه اخوان المسلمین زمانی به تکفیر معتقد شد که جریان قطبی در آن حاکم شد که تحت تأثیر سید قطب بود و آویز خود تا حد زیادی تحت تأثیر ابوالأعلی المودودی بود. سید قطب در مورد جاهلیت و تکفیر بسیار سخن گفته بود که باعث شد جمال عبدالناصر او را در سال 1966 اعدام کند. اخوانی ها به تکفیر حکومت بسنده نکرده و دشمنان سیاسی خود را نیز تکفیر کردند.

القاعده أیمن الظواهری

اندیشۀ تکفیر با ایمن الظواهری که یکی از مهم ترین مسئولین القاعده در افغانستان محسوب می شود متبلور شد. وی دمکراسی را تکفیر کرد و هر کس را بر اساس شریعت حکومت نکند کافر دانست، چون دمکراسی را حکومت مردم می دانست، و نظام های جایگزین شرع خداوند در سرزمین های اسلامی را به علل زیر خارج از امت اسلامی دانست:

* عدم حکم به شریعت خداوند؛

* استهزا شریعت؛

ص:164

* حکومت دمکراسی، زیرا دمکراسی را به خاطر اینکه حق تشریع را از خداوند سلب می کند و به مردم می دهد شرک به خدا می داند؛

* حلال دانستن محرمات و تحریم حلال، اصل این مبدأ در ماده 66 قانون اساسی مصر موجود است که می گوید «جریمه و عقوبتی وجود ندارد مگر آنچه را که قانون اساسی آن را گناه دانسته است».

لذا می بینیم که أیمن الظواهری هر کسی که به شریعت خداوند حکومت نکند و یا آن را کوچک بشمارد تکفیر می کند هم چنان که دمکراسی را با هر شکلی که باشد خواه مثبت باشد یا منفی و هم چنین مجالس شورای مردمی و قوانینی که حلال را حرام و حرام را حلال کند تکفیر می کند و این مهم ترین مواضع ایمن الظواهری تکفیری می باشد که به غلو، تندروی و خشونت نامیده می شود.

سلفی جهادی:

گروه سلفی جهادی در عربستان پدیدار شد، و با حضور آمریکا در سرزمین حرمین شریفین در زمان جنگ خلیج اول (کویت) مخالفت کرد و نیروهای دشمن را کافر شمرد، به همین دلیل مؤسسه دینی رسمی سعودی به دو گروه تقسیم شد: گروهی که از تصمیمات دولت حمایت می کردند و عده ای هم با آن به مخالفت می پرداختند. یکی از این مخالفان که عربستان را به مقصد افغانستان ترک کرد و در آن جا القاعده جهادی را تأسیس کرد «بن لادن» بود. مجموعه ای از سلفی هایی که قبلا با روسیه در افغانستان می جنگیدند به او پیوستند که اندیشۀ فکری آنان بر این اساس بود که نیروهای خارجی و مرتکبین گناهان کبیره و حکام تابع غرب را کافر می دانستند.

گروه تکفیر و هجرت:
اشاره

گروه تکفیر و هجرت از مهم ترین گروه های سیاسی اسلامی به اعتبار می آید که برای رویارویی با دشمنانش از مبدأ تکفیر استفاده می کند.

این گروه در سال 1965 میلادی به رهبری شیخ علی اسماعیل ماهر، و عبدالعزیز زناتی و شکری احمد مصطفی در زندان های مصر و پس از اعدام سید قطب تشکیل شد.

ص:165

این گروه مرتکبین کبائری که توبه نکرده اند را تکفیر کرد و هم چنین حکام و علمایی که از دیدگاه خودشان در ضلالت هستند را نیز تکفیر کرد و هجرت را راهی برای فرار از دنیای جاهلیت و فساد می داند. این جریان بر تکفیر و هجرت تکیه می کند و مبنای شان بسیار به خوارج نزدیک است.

آنان بر مسیر فرهنگی و تاکتیکی در سه مرحله تکیه می کند: دعوت مردم به افکار و بینش سیاسی آن ها، استضعاف به اعتبار این که نوعی از تقیه محسوب می شود یا هجرت به بیابان ها و کوه ها و اماکن خالی و به دور از جوامع جاهلی و مهیا کردن شرایط بقا و تواجد در فضای دینی و سیاسی.

گروه الطلیعه سلفی جهادی:

گروه دیگری که در مصر پدید آمد گروهی به نام «الطلیعه السلفیه الجهادیه» (أنصار الشریعه) بود که به دست «احمد عشوش» تشکیل شد. او در بیانیه تاسیسی آن هدف از تشکیل را تصحیح و اصلاح وضع اسلامی از طریق دعوت مردم به توحید به خداوند متعال و عدم شرک و حکم بر طبق دستورهای الهی و هشدار به مسلمانان از نواقض توحید و مقابله با بدعت ها و اصحاب آن و دعوت مسلمانان به تمسک به اسلام و آداب و اخلاق آن و خارج کردن وطن عربی از تحت سیطره استعمار آمریکایی و صهیونیستی و محاربه با شرک سیاسی که متمثل در لیبرالیسم و کمونیسم است اعلام کرد. گروه «الطلیعه» هم چنین جنگ و تقابل با نظام های فاسدی که طبق شریعت اسلامی حکومت نمی کردند را اعلام کرد و بر دعوت به اسلام و جهاد به عنوان دو بال این گروه برای نشر و حفظ اسلام تأکید ورزید.

جمعیة العدل و الإحسان:

جمعیة العدل و الأحسان توسط رهبر آن عبدالسلام یاسین در سال 1987 میلادی در کشور مغرب تأسیس شد. این حزب در بیانیه ها و نامه های خود از تکفیر به عنوان یک ابراز اساسی استفاده کرد و بسیاری از گروه های سیاسی معتدل مانند اعضای بسیاری از

ص:166

جریان بیست فوریه که در مخالفت با اوضاع بد کشور در ضمن بهار عربی انقلاب کرده بودند را تکفیر کرد هم چنان که علمای سلفی را نیز تکفیر کرد.

از مهم ترین جریانات مغرب گروه «التوحید و الإصلاح» است که به مثابه ستون حزب عدالت و پیشرفت به حساب می آید.

گروه العدل و الإحسان، البدیل الحضاری، الحرکه من اجل الامه (از برای امت) و گروه صراط المستقیم که متهم به انفجار الدار البیضاء است، گروه تکفیر و هجرت، گروه سلفی جهادی که این گروه ها در مجموعه ای از عملیات تخریبی در برخی شهرها نقش داشتند مثل: الدار البیضاء، و طاس و مکناس، وسلا، وطنجه، و تطوان، و الناظور و الیوسفیة.

باب دوم: راه حل های پیشنهادی برای جلوگیری از پدیده تکفیر:

آنچه در جامعه عربی اسلامی معاصر می بینیم این است که تکفیر، پدیده ای است که در آن مبالغه شده و باعث غلو و تئوری و جمود فکری رشد کرده است، آیا عاقلانه است که فرد مسلمانی که به خدا ایمان دارد به کفر متهم شود، لذا باید در صدور احکام خطیری مانند تکفیر با صبر و عقل و تفکر روبه رو شد در این جا به مجموعه ای از راه حل ها برای حلوگیری از پدیده تکفیر اشاره می کنیم:

* دوری از غلو و تندروی در دین.

* اشاعه فرهنگ اعتدال و جلوگیری از تندروی.

* جلوگیری از خشونت و تندروی و ارائه فرهنگ مسالمت آمیز اخلاقی دینی و اجتماعی.

* به کارگیری راه های تسامح و تفاهم و بخشش و تعاون با دیگران، و دفاع از انسانیت و دوری از سیاست در حاشیه راندن و تبعید و کراهیت و تکفیر.

* ارتباط با سایر جوامع خواه قوی باشد یا ضعیف بر اساس تعارف و دوستی و تکامل و تفاهم.

* اعتراف به اختلافات موجود.

ص:167

* به کارگیری عقلانیت و منطق و واقعیت در صدور حکم تکفیر، زیرا تکفیر ظلم و تعدی به معتقدات دیگری به حساب می آید؛ هر چند که با او در افکار و اعتقادات و تصورات اختلاف داشته باشیم.

* ایجاد صلح بین گروه های عمل اسلامی و جریان های وطنی و قومی، و مؤسسات رسمی و مردمی و مصالحه فیمابین جوامع و حکومت ها موجود با در نظر گرفتن دوری از غلو و تندروی و عدم به کارگیری از سلاح نابودی و دشمنی و خشونت و تروریسم و تکفیر.

* درک اسلام به صورت عمیق با مراعات مصالح و اهداف شرعی دور و نزدیک آن و هم چنین احترام به عادات و تقالید و آنچه عرف محسوب می شود. صدور احکام و اجتهاد در استنباط احکام در تعامل با دیگران به صورت تدریجی.

* دوری از حکم نفسانی و دوری از اندیشه های ایدئولوژی و سیاسی و حزبی که باعث اختلاف می شود و عدم مدنظر داشتن مصالح شخصی.

حماد عبدالجلیل البریدی در کتاب خود التحذیر من الغلو فی التکفیر مجموعه ای از راه حل هایی که در تصحیح اعتقاد، رجوع به عقیده سلف صالح و تحکیم کتاب و سنت و آموزش علم شرعی و تفقه در دین، طلب حق و آزادی و پیروی از دلیل و التزام به آن است معرفی کرده است.

درمان پدیدۀ تکفیر:
اشاره

برای علاج پدیدۀ تکفیر و کاستن آثار آن در زندگی و دین انسان و برای شروع ریشه کن کردن آن به مجموعه از اقدامات، نیازمندیم که مهم ترین آن ها عبارتند از:

1. ریشه کن کردن جهل و نادانی از طریق نشر علم و معرفت در جامعه اسلامی.

2. حل مشکلات اجتماعی و سامان دادن به اوضاع اقتصادی.

3. گسترش عدالت اجتماعی در جوامع اسلامی.

4. ریشه کن کردن تعصب های مختلف موجود در جوامع اسلامی.

ص:168

5. گسترش وحدت و الفت داخل جوامع اسلامی.

6. رجوع به مرجعیت دینی حکیم و بیدار برای فهم دقیق دین و هم چنین رجوع به آن برای حل اختلافات و منازعات که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید:

إنّی تارک فیکم الثقلین: کتاب الله و عترتی و اهل بیتی، ما إن تمسکتم بهما، لن تضلوا بعدی أبدا، و انهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض؛ من در نزد شما دو ثقل گران بها باقی می گذارم: یکی کتاب خداوند قرآن و دیگری عترت من اهل بیت علیهم السلام من است، اگر به این دو چنگ بزنید پس از من گمراه نمی شوید و این دو هیچ گاه از یکدیگر جدا نخواهند شد تا نزد حوض کوثر به نزد من باز گردند.

7. بیداری امت اسلامی با شناساندن خطرهایی که دین، اسلام و مسلمین را تهدید می کند و شناساندن دشمنان حقیقی.

8 . تحقیق و پژوهش در تراث و تاریخ اسلامی و پاک سازی آن از روایات ضعیف و اسرائیلیات که تکفیریون اساس فکری خود را بر اساس آن بنا می کنند.

9. بیان معارف اسلامی و ارزش ها و تعالیم آن به وسیله قرآن و سنت و درک کامل و بدون نقص آن.

مسئولیت نهادهای جامعه در درمان پدیده تکفیر:

نهادها و مؤسسه ها مسئولیت بسیار مهمی در مقابله با این پدیده دارند که در ذیل به برخی آن ها می پردازیم:

نهادها و مؤسسات آموزشی و پرورشی
اشاره

1. تشکیل برنامه های آموزشی و پرورشی برای مقابله با تکفیر.

2. تنظیم برنامه های آموزشی برای آشنایی با خطرات تکفیر و آثار آن بر زندگی و دین انسان.

3. ایجاد برنامه های آموزشی و پرورشی مناسب برای پیش گیری از اشاعه این پدیده در حال حاضر و آینده.

ص:169

* نهادهای تبلیغی و ارشادی:

1. نشر علم و معرفت دینی صحیح.

2. بصیرت مسلمانان نسبت به خطرات تکفیر بر دین و زندگی انسان.

3. اشاعۀ مفاهیم وحدت و برادری و ریشه کنی خشونت و تروریسم در نزد مسلمانان.

* نهادهای اجتماعی:

1. سامان بخشیدن به اوضاع اجتماعی و معیشتی جامعه.

2. سعی در نشر عدالت اجتماعی و مقابله با ظلم و فساد.

3. درمان مشکلات روانی و اجتماعی اصحاب فکر تکفیری.

* مؤسسات خبری:

1. اهتمام بر آثار منفی و مخرب این پدیده مانند خشونت، ترور، قتل و تخریب.

2. ترغیب به امنیت و صلح و نقش این دو در نشر دین و استمرار و پیشرفت زندگی انسانی.

3. آشنا کردن مخاطبان با فکر تکفیری و سوء استفاده هایی که از دین و اتباع آن برای رسیدن به اهداف و منافع و نشر فتنه انجام می دهند.

* مؤسسات فرهنگی:

1. تشکیل کنگره ها و کنفرانس هایی با موضوع خطر تکفیر بر دین و زندگی انسان.

2. چاپ و نشر مجلات و کتاب های تخصصی در رابطه با معالجه و پیش گیری از پدیده تکفیر.

خاتمه:

در آخر همگی باید مسئولیت تعامل و درمان این پدیده که مسیر تکامل و زندگی انسان را تهدید می کند به گردن بگیریم.

و این مسیری است که شیطان رجیم تصمیم بر ایستادن در قبال این گونه افکار را از هنگام عصیان امر الهی تا روز قیامت به عهده گرفت، و مهم تر از همه این خطر حقیقی تکفیر است که امروزه توسط گروه های تروریستی با پشتیبانی خارجی در راه تحقق اهداف تروریسم صهیونیستی و استعماری در جهان موجود است.

ص:170

در سال های اخیر و پس از مداخله غرب و صهیونیزم در جنگ های تخریبی در سرزمین های اسلامی فلسطین، عراق، افغانستان، سوریه و لبنان و غیره خطر تکفیر را بیش از پیش نشان می دهد.

مداخله در عراق با دلیل دروغین اسلحه کشتار جمعی مکر صهیونیست ها در مسلح کردن گروه های بیشتری از تکفیریون و پدید آمدن گروه های جدید را در پی داشت که نسل جریان هایی مانند القاعده را بیشتر کند و هدف اصلی آرامش صهیونیست ها در سرزمین فلسطین اشغالی است که اهلش را با خشونت و ظلم و ستم از آن جا اخراج کردند و خود سکنی گزیدند که این نوع از تروریسم همانندی ندارد، علاوه بر به پا کردن فتنه بین مسلمانان و بالأخص شیعه و سنی، کما این که ما نمی توانیم ظهور غلو و تندروی در نزد برخی مسلمانان را همان طور که در ادیان و مذاهب و ملت های دیگر نیز وجود دارد را انکار کنیم که درمان آن با نزدیک کردن افکار و تصورات و کلام نرم امکان پذیر است و با تقابل به مثل چیزی حل نمی شود.

ص:171

چگونگی پیدایش تکفیر و خارجی گری / احمد راسم النفیس

اشاره

احمد راسم النفیس(1)

چکیده

شناخت پیشینه تاریخی تکفیر برای تحلیل صحیح مسائل پیش آمده در جهان اسلام ضروری است. با دقت در تاریخ اسلام و پیشینه تکفیر، مشخص می شود که تکفیر به دوشاخه مهم تقسیم می شود:

اول: تکفیرسلطه گرا و حکومت محور، که توسط حاکمان برای تحکیم پایه های حکومت خود و برای سرکوب مخالفان و توجیه اشتباهات خود، از حربه تکفیر مخالفان استفاده کرده اند.

دوم: تکفیر خوارجی، که عموم مردم را به خاطر کج فهمی خود از دین تکفیر می کردند. این نحوه تفکر از خوارج صدر اسلام سرچشمه گرفته و در طول تاریخ، افرادی به این نوع تکفیر دم می زدند. و در دوران معاصر برخی از تکفیرهیا وهابیون و گروههای دیگر تکفیری از همین قسم می باشد.

امروزه گروههای تکفیری که ریشه در افکار سیاسی تند و تکفیری دارند، و از اعتقادات افراطی خوارجی نیز پیروی می کنند، این دو نوع تکفیر را در هم آمیخته و برای رسیدن به قدرت و با استفاده از کج فهمی های خود؛ مسلمانان را در کشورهای مختلف تکفیر می کنند.

کلیدواژگان: تکفیر، تکفیر حکومتی، تکفیر خوارجی، خوارج، وهابیون


1- دکتر و استاد علوم سیاسی در دانشگاه مصر

ص:172

مقدمه:

خداوند متعال به هیچ یک از مخلوقاتش قدرت تحکّم و تسلط بر ایمان و باطن مردم و تقسیم آنان به کافر و مؤمن را عطا نکرده است؛ حتی درمورد، تمشیت امور مسلمانان نیز فقط حق حکم بر افعال بندگان عطا فرموده است.

خداوند در آیه 94-93 سوره نساءمی فرماید:

کسی که این موضوع را مطالعه میکند ترتیب آیاتی که نازل شده تا سزای قاتل فرد مؤمنه شکل عمد روشن سازد ملاحظه می کند،که با عباراتی همچون «جهنم خالدا فیها»، «غضب الله علیه» و «أعدله عذاباَ» ذکر شده و ارتباط این آیات با نهی از اتخاذ تکفیر و نفی ایمان به عنوان علتی برای قتل بی دلیل نه فقط برای کسی که اسلام خود را اعلا کرده بلکه مسلمان و مسلم (کسی که عبدی از بندگان خداوند باشد )را شامل می شود، و ایة >لست مومناّ< برای حیات دنیوی است و مقصود، علوّ و شأن انسان بما هو انسان است و >تلک الدار الأخرة نجعلها للذین لا یریدون علوً فی الارض و لا فساداً و العاقبة للمتقین< (القصص:83)

یکی از خطیرترین مظاهر کبر و یکی از بدترین نمودهای علوّ و تکّبر و طغیان بر روی زمین که رژیم های استکباری و گروه های که سعی بر تحکّم برسرنوشت بندگان داشتند پیش گرفته و سرلوحة اعمال خویش قرار دادند، دشمنی با بندگان خداوند از طریق تهمت کفر است.

تسلط بر بندگان خداوند و وصف آنان به کافر و نفی صفت ایمان از آن ها آفتی است که برخی از پیروان ادیان آسمانی نیز به کسانی که با آنها همفکر نیستند نسبت می دهد.

پدیده تکفیر در تاریخ معاصر ما به دوشاحه اساسی و شاخه های متعدد مرتبط می شود:

اول: برخی حکومت هایی که از طریق فریب کاری و تزویر تشکیل شده برای از بین بردن هر گونه مخالف و اختلاف نظر، از حربه کفر استفاده کردند.

دوم: نوعی از تکفیر ابداعیِ گروه های سرکش که به ناموس عموم بی احترامند و معروف به خوارج می باشند.

ص:173

اکنون و در این لحظة تاریخیِ دشوار، این دوصنف حکومتی و گروهکی با یکدیگر متحد شده ودر یکی از لحظات نادر تاریخ با استفاده از سلاح تکفیرِ حکومتی و خوارجی در مقابل یک گروه از مسلمانان قرار گرفته اند که نمایان می سازند که عموم مسلمانان مورد هدف این گروه تکفیری اند.

اسفناک تر از حالت پیش امده اتحاد تکوینی بین این تکفیریون یا کسانی است که خود را متمدن می دانند و این مسئله هدف این قاتلان را آسان کرده است.

اتحاد بین تکفیریون وحکومت های اموی و ابتکبار جهانی اتحاد در مبدإ فکری نیست بلکه یک اتحاد و ائتلاف انتهاری ست (نه برای حبّ و دولتی بلکه برای بغض و دشمنی....) دیگر مجالی برای تعجب نمی ماند هنگامی که می شنویم داعش برای تصرف و حمله به پادشاهی وهابی آماده می شود یا اینکه آمریکا - شیطان بزرگ جهان معاصر - مراکز داعش را بمباران می کند به خاطر عبور از خط قرمزی که برایشان رسم کرده است.

تکفیر: تکفیر خوارجی

روایت ابن حجر از انس در الاصابه این است که: در زمان رسول خدا مردی بود که عبادت وزهدش مورد توجه ما بود و هنگامی که نزد ما حاضر می شد می گفتیم وی صاحب زهد و اجتهاد آن چنانی است. روزی هنگامی که سخن از این فرد بود پیامبر بر ما وارد شد و فرمود: در مورد شخصی صحبت می کنید که در صورتش اثری از شیطان است و هنگامی که آن شخص در جمع ما وارد شد وسلام نکرد پیامبر به او گفت: تورا به خدا قسم می دهم آیا هنگامی که در جمع ما حاضر شدی این تصور را نداشتی که در میان قوم کسی بهتر وزاهدتر از من نیست جواب داد: به خدا قسم بله.

شیخین از ابی سعید الخدری نقل می کنند: هنگامی که پیامبر در حال تقسیم بیت المال بود، در نزد ایشان حاضر بودیم، ذو الخویصره تمیمی نزد پیامبر آمد و از او خواست تا عدالت را جاری سازد، پیامبر فرمود: وای بر تو اگر من عدالت را اجرا نکنم چه کسی آن را اجرا کند. در آن حال عمر از پیامبراجازه خواست تا گردن او بزند،

ص:174

پیامبر فرمود: او را رها کنید، زیرا او اصحابی دارد که شما نماز وروزه خود را در برابر نماز و روزه خودکم ارزش می دانید، از دین خارج می شوند همانند تیری که از کمان خارج می شود وچیزی از آن بر جا نمی ماند مَثَل آنان همانند مرد سیاهی است که یکی از دستانش مانند سینه زنان است و علیه برترین فرقه قیام خواهند کرد.

ابو سعید می گوید: من شهادت می دهم که این حدیث را از زبان رسول خدا شنیدم و شهادت می دهم که علی بن ابی طالب با آنان به جنگ پرداخت ومن همراه او بودم. پس از صدور دستور جنگ از امام علی علیه السلام اسیری از آنان گرفتیم و وقتی او را دیدم تمامی صفاتی که پیامبر گفته بود دراو دیدم.

روایتی دیگری احمد بن حنبل نقل می کند که: «لایزالون یخرجون حتی یخرج آخرهم مع الدجال»؛ «خوارج هم چنان قیام می کنند تا وقتی که آخرین نفرشان با دجال خروج کند.»

شریف الرضی در نهج البلاغه روایت می کند: هنگامی که جنگ با خوارج تمام شد به حضرت خبر دادند که همه خوارج به هلاکت رسیدند، حضرت فرمودند: خیر، به خدا قسم که اینان نطفه هایی هستند در کمر مردان و سرانجامشان به دزدی و راهزنی پیوند خواهد خورد.

نسائی در خصائص امام علی علیه السلام از ابی سعید خدری احادیث فوق را به صیغه ای دیگر نقل می کند:

پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: «تفترق امتی فرقتین تمرق مارقه تقتلهم اولی الطایفتین بالحق».

نسائی هم چنین در خصائص از زید بن وهب از علی بن ابی طالب روایت می کند در روز جنگ نهروان تمامی خوارج کشته شدند، پس علی

رضی الله عنه دستور داد صاحب ثدیه را پیدا کنند، به دنبال او رفتند ولی او را نیافتند، پس حضرت فرمود: هیچ وقت دروغ نگفته ام، بروید و خوب جست وجو کنید، پس او را در قطعه ای از زمین زیر کشته ها یافتند و حضرت در این حال تکبیر گفت و مردم تعجب کردند.

نسایی از «المنهال بن عمرو» از «زر بن حبیش» روایت می کند که شنیدم حضرت علی علیه السلام می گوید:

ص:175

من چشم فتنه را کور کردم، اگر من با اصحاب نهروان و جمل نمی جنگیدم آتش فتنه آنان خاموش نمی شد، اگر بیم نداشتم که از کار خود دست بردارید از قضای خداوند نسبت به کسی که با بصیرت و دانایی به ضلالت راه آنان با آنان جنگ کند که از زبان پیامبرتان شنیدم آگاهتان می کردم.

مشخصات شخصیت خوارج:

ما بر این عقیده بوده وهستیم که خوارج یک حالت روانی ویک اسلوب فکری و سلوکی در تعامل با دیگرمسلمانان با ادله واهی و بی اساس برای رسیدن به اغراض و اهداف هوای نفسانی آن هاست و فرقه مذهبی به حساب نمی آید.

لبکن مذهب دارای پیکره فکری وفقهی با حدود و ابعاد است که تمییز وآشنایی با آن از طریق اطلاع پیدا کردن از آن امکان پذیر است و صاحب مذهب از اعتراف و اعلام مذهب خود ابایی ندارد؛ برعکس خوارج بالکل وابستگی و ارتباط خود به تفکر خوارج را انکارمی کنند و درمان معاصر، خوارج دشمنان خودرا خوارج می خوانند.

مهم ترین صفات خوارج

1. التزام دینی قوی و ظاهری به نماز و روزه و قرائت قرآن که هیچ یک از این اعمال بر دل پلید آنان تاثیری ندارد.

2. غرور و بی حیایی بیش از حد و بدون حد و مرز. اینان که به مقام پیامبر و امام علی علیه السلام اهانت کردند چگونه با مردم عادی رفتار خواهند کرد.

3. تکفیری ها و خوارج عده ای بی دین و بی تقوا و صاحب یک دین ظاهری هستند که با اخبار و روایات دشمنانه و ادعاهای وقیح، خود را خیر مخلوقات می دانند که دارای دانش وعلم خدایی هستند، لکن هیچ یک از این ها این حقیقت را که به خاطر اهانتشان به مقام پیامبر و دشمنی با خداوند تحت شعار اصلاح شرور ترین خلق به حساب می آیند را مخفی نمی سازد.

ص:176

آنچه ذکر کردیم در مورد مضمون فکری خوارج و نحوه تعامل آنان با دیگران بود ودر ذیل به اشکال تحرکات آنان می پردازیم:

1. سردادنِ شعار «ان الحکم الا لله» در مقابل امام حق و حقیقت حضرت علی علیه السلام ، این جاهلان فرومایه کجا و علم و درایت به حکم خدا کجا که وقاحتشان به جایی می رسد که در مقابل امام حق شعار سر می دهند لکن خوارج بر همین روش باقی می مانند که بدون این که از نظرعلمی و خلقی شایسته این تحکیم باشند برای رسیدن به اغراض و هوای نفسانی خود شعارسر می دهند و علم و تقوا چیزی بود که از ابتدا تا کنون در خوارج یافت نمی شود.

2. تکفیر امت لا اله الا الله به صورت پنهان و آشکار با استفاده از احکام جعلی هم چون رده و جاهلیت.

3. مباح دانستن خون مسلمانان طبق ضوابط تکفیری خود.

علت نام گذاری خوارج

در ذهنیت اغلب جامعه اسلامی کلمه خوارج وصف گروهی است که به سبب خروجشان بر امام علی علیه السلام به آنان داده شد؛ یعنی به آن ها خوارج می گویند چون بر امام علیه السلام خروج کردند خوارج نامیده نمی شدند و اگر بر غیر از امام علی علیه السلام خروج می کردند خوارج نمی شدند! این بحث نیاز به دقت تحقیق دارد، زیرا آنان «مارقین» نیز هستند: «تمرق مارقه من الناس» و گاهی «اهل نهروان» و «الازارقه» و «المحکمه». تمامی این اسامی، وصف اقوامی از مسلمین است که به این صفات متصف هستند و خوارج محسوب می شوند (خواه نظامی باشند یا غیرنظامی) به علت این که از قواعد دین خارج شدند وبه نام دین بردین و اصحاب آن شورش کردند فقط و فقط برای تسلط بر جان و مال بندگان به وسیله شعارهای ظاهری و بی محتوا و حتی شعاری مثل (اسلام تنها راه حل) را فریاد زدند!

تشیع به معنای اعتقادی آن یعنی ولایت مداری نسبت به ائمه که معنا مفهومی است که در آن زمان، محدود خواصِ اصحاب امام، امثال ابن عباس و عمار بن یاسر و مالک اشتر و محمد بن ابی بکر و هیثم بن تیهان و میثم تمار و کمیل بن زیاد و فرزندان امام بود.

ص:177

راهبردهای تکفیر حکومتی
اشاره

تکفیر مخالفین ظلم حکومت ها که با اکراه مردم بر اذعان این که بر دین پادشاهان خود هستند نمایان می شد اشتباهی است که این ظالمان با فریب کاری مردم بدین وسیله انجام می دادند.

تکفیر أموی

ابن عبیدربه در العقدالفرید روایت می کند: عبدالملک بن مروان به حجاج نامه ای نوشت که اسیران حجاج را به لبه تیغ ببر، هر فرد از آنان را که در قیامش بر ما اقرار بر کفر کرد آزاد کن و هر کس که ادعای ایمان داشت را گردن بزن. در هنگام انجام دستور، پیرمرد و جوانی را به نزد او آوردند پس از جوان پرسید: تو مؤمن هستی یا کافر جواب داد: کافر. پس حجاج گفت که حتماً پیرمرد رضایت به کفر نداری. پیرمرد به او گفت تو مرا با نفس خودم فریب می زنی به خدا قسم اگر چیزی بالاتر از کفر بود نیز رضایت می دادم. حجاج پس از شنیدن حرف های پیرمرد و جوان خندید و آنان را آزاد کرد. سپس مرد دیگری را پیش او آوردند، از او پرسید: بر دین چه کسی هستی؟ جواب داد: بر دین ابراهیم که رستگار شد و از مشرکین نبود، پس حجاج دستور داد گردنش را بزنند. فرد دیگری را نزد او آوردند و از او پرسید: بر دین چه کسی هستی؟ جواب داد: بر دین پدرت شیخ یوسف، حجاج خشنود شد و گفت: به خدا قسم که پدرم انسان متشرع و نمازگزاری بود و دستور داد او را آزاد کنند. وقتی آن فرد را آزاد کردند به نزد حجاج آمد. و پرسید وقتی از دوستم دربارۀ دینش پرسیدی و او جواب داد که به دین ابراهیم است دستور به قتلش دادی و هنگامی که از من پرسیدی که به دین چه کسی هستم و جواب دادم بر دین پدرت گفتی که به خدا قسم که او نمازگزار و روزه دار بود و مرا آزاد کردی، به خدا قسم اگر پدرت انسان گنه کاری نبود پسری مثل تو نمی داشت. در این هنگام، حجاج خشمگین شد و او را به قتل رساند. سپس عامر الشعجی و مطرّف بن عبدالله بن الشخیر و سعید بن جبیر را نزد حجاج آوردند، از اشعبی پرسید: تو کافر هستی یا مؤمن؟ جواب داد: امیر به سلامت باد و به مدح و

ص:178

تمجید حجاج، پرداخت پس حجاج او را آزاد کرد. سپس سعید بن جبیر که به تقیه معتقد نبود را آوردند، به او گفت: تو سعید بن جبیر هستی؟ گفت: بله، گفت: نه بلکه تو شقی بن کسیر هستی! سعید بن جبیر جواب داد: مادرم آگاه تر از تو در نام گذاری من است. حجاج با عصبانیت گفت: لعنت بر تو و مادرت سپس از او پرسید کافر هستی یا مؤمن؟ جواب داد: به خدا قسم از وقتی ایمان آوردم کافر نشده ام پس حجاج دستور داد گردن او را بزنند.

این طور بود که جلسۀ تکفیر رسمی امویون علیه مخالفین حکومتشان به قطع سر هر فردی که به مسلمانی خود تمسک کند ختم شد و کسی بر روی زمین مسلمان به حساب نمی آمد مگر آن که امویون بر او راضی باشند!

تکفیر وهابی

تکفیر وهابی با پوشش فریب کارانه و خبیث، مسلمانانِ دوستدار و محب مرقد رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه را به شرک و بت پرستی و عبادت قبور متهم کرد و مساجد در برگیرنده این مراقد و قبور ائمه را معابد شرک و بت پرستی خواند که بایستی تخریب شوند.

وهابیون نتوانستند دولت سعودی وهابی را تأسیس کنند؛ دولتی که در قرن نوزدهم از طریق نظامی، سعی در اشغال و تصرف عراق و شام برای گسترش وهابیت و تخریب قبور ائمه و مراقد آنان داشت، لکن این تصرفات با شکست روبه رو شد و حکومت وهابی سعودی به سیاست تبلیغ وهابیت پس از تغییر نام آن به سلفی پرداخت که از دید برخی سلفی ها به دو قسم سلفی علمی و جهادی تقسیم می شوند که کاملاً از وهابیت جدا هستند و گروه سلفی جهادی مسئول تمامی جرائم و کشتارها می باشد و گروه سلفی علمی و وهابیت کاملا از این اعمال مبری هستند.

آیا به راستی گروهی به نام سلفی علمی وجود دارد یا این که در واقع وهابیت تلفیقی از پلیدترین افکار است که مستند به هیچ منبع عقلی و علمی نیست؟!

ص:179

تمدن اسلامی و جریان های تکفیری / نازیه علی صالح

اشاره

نازیه علی صالح(1)

چکیده

برخی محققین غربی ادعا کرده اند که قوانین اسلامی فقط در ادوار بسیار دور اجرا می شدند و در عصر حاضر قابلیت اجرا را ندارند. به علاوه، مدعی اند که تمدن اسلامی، چیزی جز عقب افتادگی و جهالت نیست و این تمدن با شمشیر و اشغالگری های گروهی راهزن که بر سر یک کلمه متحد شده اند گسترش یافته است. این که مسلمانان سعی داشته اند که تمام جهان را فتح کنند و آن را تبدیل به یک امپراتوری کنند که در آن فقه و احکام اسلامی به صورت سخت گیرانه و جدی بر سر مردم اجرا شوند.(2)

در پاسخ به این محققین، گروهی دیگر از پژوهش گران غربی به قلم فرسایی درباره تمدن اسلامی پرداخته اند. آن ها بررسی کرده اند که چگونه اسلام با پیشرفت علم هم چنان مورد تایید و توصیف قرار گرفته است تا اینکه تبدیل به یک دین منحصر به فرد شده است و با ترکیب مفهوم عقل و روح توانسته است از دیگر ادیان متفاوت گردد. آنها تصریح کرده اند که این اسلام بوده است که جهان مدرن امروز را به وجود آورده است، همان طور که گراهام می نویسد:

«چگونه اسلام دنیای جدید را خلق نمود» و انگیزه رنسانس را به اروپا و ملل غربی داد. مسلمانان بر این باورند که الله وعده حتمی پیروزی داده است و با


1- کارشناسی ارشد در علوم سیاسی و رادیو تلویزیون در لبنان
2- . گراهام، 2006، ویرایش 1، ص 11.

ص:180

این وعده به مسلمانانی که توان خود را در خدمت اسلام قرار داده اند تا این پیام اسلام استمرار یابد نیرو بخشیده است و به همین دلیل این دین ظفرمند هم چنان در پهنای جهان به حیات خود ادامه می دهد. این محققان مانند گراهام، غرب را دعوت به اعتراف می کنند که بگویند "وقت آن رسیده که به یاد آوردن بر فراموشی غلبه کند. همان اندازه که مصریان و یونانی ها نزد غرب اهمیت دارند اسلام نیز برای غرب مهم است. در جریان نگارش تاریخ جدید است که ما بالاخره از ذهن خود خواهیم زدود که چه چیز ما را از هم جدا انداخته است و از نو خواهیم آموخت که ما به عنوان فرزندان حضرت ابراهیم علیه السلام و ارسطو چه اشتراکتی داریم.(1)

همان طور که می دانیم هر تمدنی در بستر تاریخ راه و مسیر خاص خود را دارد. تمدن اسلامی از ابتدا به روشنی با هدف قرار دادن نیازهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی بشر قادر به کمک کردن به او در رسیدن به پیشرفت واقعی بوده است. از این رو این تمدن با چالش های روبه رو شد از قبیل رویاروی با اندیشه استعمارگری که منجر به ایجاد تفرقه و اختلاف میان کشورهای مسلمان گردید.

علی رغم تمامی این چالش ها ما شاهد یک مدل از بیداری اسلامی

مانند انقلاب اسلامی ایران بودیم که به مراتب بالایی در پیشرفت علمی رسیده است و برای دیگر جریان های بیداری اسلامی منطقه معیار و الگو به حساب می آید.

در میان کشورهای اسلامی بعد از سه دهه، بیداری اسلامی آغاز به درخشیدن نموده است اما در این میان نظام امپریالیست غرب شروع به ایجاد مانع بر سر راه شکوفایی دوباره اسلام کردند، همان گونه که قبلا مانع شکوفایی اسلام شدند، و در همین راستا به خلق فرقه جدیدی به نام وهابییت دست زدند. فرقه وهابییت در آموزه های خود به سلفی گری و بازگشت به گذشته دعوت می کند و دیگر ادیان و مذاهب را رد می کند که این امر آن را تبدیل به یک جریان تکفیری می کند. این جریان اسلام را به خطر می اندازد چون اسلام را در نگاه جهانیان، دینِ ترور جلوه می دهد.


1- . گراهام، 2006، ویرایش 1، ص 182.

ص:181

آیا ممکن است این جریان وهابی تکفیری به هدف غایی خود برسد و یا این که متفکران و عالمان مسلمان می توانند اسلام را نجات دهند؟

در این نوشته می کوشیم با بررسی بی طرفانه موضوع در تحلیل خود به حقیت برسیم.

کلید واژگان: تمدن اسلامی، رنسانس، فرقه وهابییت، جریان تکفیری، بیداری اسلامی.

مقدمه:

برخی از صاحب نظران معتقدند که تمدن اسلامی فقط مربوط به نحو ة خوراک و پوشاک و عادت های مردم در حدود صد سال قبل است و در عصر حاضر، به دلیل تغییرات و تفاوت های زمانی و مکانی مداوم، مردم نمی توانند از این رسوم سودی ببرند. آن ها هم چنین بر این باورند که قوانین و احکام اسلامی که در اعصار بسیار دور اجرا می شدند در این روزگار، قابل اجرا نیست. بنابراین آن ها معتقدند که تمدن اسلامی تمدن عقب افتادگی و جهالت است.

این محققان و صاحب نظران تحت تاثیر نظر غرب راجع به اسلام هستند که تمدن اسلام با شمشیر و اشغالگری های مسلمانان ساخته شده است. آن ها ادعا می کنند که گروهی راهزن بر یک کلمه متحد شدند و تلاش کردند که جهان را فتح کنند تا فقه اسلامی را به طور سخت گیرانه ای اجرا کنند.

درست است که تمدن اسلامی در جزیرة العرب در عصر رواج قوانین قبیله ای که از دیگر قوانین معاصر خود زمخت تر و سخت گیر تر بودند ظهور کرده است. این قوانین قبیله ای خصوصیات منفی زیادی داشتند مانند برده داری، ظلم به زنان، زنانی که نازل تر از مردان به حساب می آمدند تا آن حدی که نوزادان دختر زنده به گور می شدند. علاوه بر این، قبایل به خاطر تاراج یکدیگر جنگ به راه می انداختند. اما بعد از ظهور اسلام که تئوری خاص خود را داشت، تمامی تفکرات موجود شکست خورد و از قبیله های مجزا

ص:182

یک تمدن بشری بنا نهاده شد. تمدنی که سرزمین های اسلامی از قبیل کوفه بغداد و اندلس را مرکز علم و دانش در میان دیگر کشورها قرار داد.(1)

از خصوصیات تمدن اسلامی، علمی و چند بعدی بودن آن است که باعث شد با ترکیب عقل و روح از ادیان قبل متمایز شود و تبدیل به دینی منحصر به فرد گردد. اسلام با دعوت بشر به تفکر و کسب دانش که یک فریضه برای هر زن و مرد مسلمان است و دلیل پیشرفت جامعه بشری است ثابت کرد که یک دین جهانی است.اسلام، دانشمندان و علما را ارج می نهد و آنان را وارثان پیامبران می داند. از ویژگی های تمدن اسلامی استاندارد سازی و تنوع پذیری قومی در هنر، علوم تجربی و معماری است. البته مادامی که با ضوابط و قوانین اسلام منافاتی نداشته باشند.

دوره شکوفایی اسلام یکی از اصلی ترین جهش های تمدنی بشر به حساب می آید که منبع زندگی شهری است و کم کم به تمام جهان گسترش یافت. بنابراین تمدن اسلامی نخستین گام در بنا نهادن جامعه ای با فرهنگ شهری است که در آن همه می توانند زندگی مشترک مسالمت آمیز داشته باشند. علوم تجربی ایجاد شده در اسلام بعدها جهان غرب را از تاریکی قرون وسطی به عصر پیشرفت بعد از جنگ های جهانی اول ودوم رساند.

به سبب گسترش اسلام و ظهور تمدن اسلامی، عده ای کوشیدند که این تمدن را از بین ببرند. اما با وعده پیروزی خداوند هر کس، خود را در راه ادامه دادن پیام اسلام وقف کند، نیرو و توان زیادی به مسلمان داده است. اسلام در جهان گسترش یافته است همانطور که خداوند در قران فرموده است:

آن ها می خواهند نور خدا را با دهان هایشان خاموش کنند اما خداوند جز این نمی خواهد که نور خود را کامل کند هر چند کافران ناخشنود باشند. او کسی است که رسولش را با هدایت و آیین حق فرستاد تا آن را بر دیگر ادیان غالب کند هرچند مشرکان کراهت داشته باشند.(2)


1- . مری، 2006، ج 1، ص9،4.
2- . توبه، آیه 32 و 33.

ص:183

نقش اسلام در به وجود آوردن جهان مدرن

مارک گراهام محقق آمریکایی در کتابش تحت عنوان اسلام چگونه جهان مدرن را خلق کرد با در نظر داشتن یک رابطه منطقی میان تمدن اسلامی و رنسانس اروپا ثابت نموده است که تمدن اسلامی زمینه را برای متولد شدن رنسانس مدرن اروپا فراهم آورده است. او بر نقش اسلام بر روی علوم مختلف و عرصه های ادبی، فنی و علمی از قبیل شعر، فلسفه، مکانیک، ریاضیات و پزشکی تاکید کرده است. به گفتة او:

مسلمانان بودند که کتاب ها و دانش یونانی را نجات دادند در حالی که مسیحیان آن ها را می سوزاندند، این مسلمانان بودند که این کتاب ها را ترجمه و آن ها را به بحث و نقد و مباحثه گذاشتند و بر اساس نظام خود آن ها را پرورش دادند. مسلمانان به مسیحیان غربی علوم تجربی، طب، موسیقی، غذا، لباس، شعر، فلسفه و ریاضیات اعطا کردند. آن ها کسانی هستند که اروپا را از عهد تاریک قرون وسطی به دوران روشن روشنفکری کشاندند.(1)

این همان مطلبی است که پروفسور اکبر احمد مورد تاکید قرار می دهد و درباره کتاب وی می گوید که گراهام معتقد است که این یک راز وحشتناک است که افسانه رنسانس سعی در پنهان کردن امدادهای اسلام به غرب دارد.

بعدها نگرانی غرب از اسلام آغاز شد؛ مخصوصاً وقتی شاهد رشد بیداری اسلامی در جهان شد، به همین دلیل ما شاهد ظهور مفاهیم جدید علیه اسلام در رسانه ها هستیم. به عنوان بخشی از تبلیغات گسترده خود، غرب سعی می کند که اسلام را به حاشیه براند و آن را متهم کند که یک دین خطرناک برای بشریت است. از همه مهم تر این که امروزه اسلام، مظهر تندروی و افراطی گری واقع شده است و با مرتبط کردن اسلام با تروریسم می خواهند آن را از مفاهیم تمدن و ارزش های انسانی دور سازند.


1- . گراهام، 2006، ویرایش 1، ص 11.

ص:184

دلایل رنسانس

گراهام، دلایل پشت جریان رنسانس را که مسلمانان آن را هدایت کردند، چنین توضیح می دهد:

دانشمندان مسلمان به سرعت به خرد و روش هایی که یونانیان به ارث برده بودند پی بردند و به کاری فراتر از ترجمه آن ها دست زدند و آن ها را حفظ نمودند. مسلمانان با ترکیب این مدارک، کپی و ترجمه شده با یکدیگر و به کارگیری تئوری های به دست آورده و ترکیب آنها با روش های آموزشی فارس ها و هندی ها به خلق زمینه های جدی علمی از قیبل لنزهای بزرگ نما، مهندسی خلأ و پاندول دست یافتند.(1)

اولین کمک شایان علوم اسلامی، اختراع اسطرلاب بود که بر اساس دانش به دست آمده از یونانیان بود. مسلمانان وسیله ای ساختند که برای هفت قرن بعد اصلی ترین وسیله جهت یابی بود. بعدها نوآوری های مکرر دیگری عظمت اسلام را در جهان مستحکم کرد.

چگونه می توانیم مسیر تاریخی یک تمدن را بشناسیم؟

برای شناختن نحوة جابه جایی مسیرهای تمدن ها و طراحی یک چارچوب جامع از حافظه یک ملت ما باید اولا تئوری چالش و پاسخ و نحوة حرکت دادن ملت ها به سوی تمدن سازی را بشناسیم.

منظور ما از چالش، روبه رو شدن با شرایط سخت در راه ساختن تمدن است. آرنولد توئن بی این نظریه را مطرح نمود و بیان کرد که شرایط دشواری که انسان را از تمدن سازی بازمی دارد شرایط طبیعی و یا شرایط انسانی هستند.(2)

چالش هایی که ملت ها با آن مواجه می شوند دلیل رنسانس آن ملت هاست، و چون مهاجرت مردم، کشف زندگی هایی جدید هرگز در طول تاریخ توقف


1- . گراهام، 2006، ویرایش 1، ص 15.
2- . توئن بی،1987، ج 1، ص 35-9.

ص:185

نداشته است، علی رغم محدود بودن انرژی های انسانی، میل به روبرو شدن با چالش ها ادامه دار است.

هرچند این چالش ها در مسیر تمدن بشری از قبیل چالش های روانی، فکری، سیستمی و فیزیکی بزرگ باشند باز هم ملل مختلف مانند چین، هند و ایران توانسته اند با پشت سرگذاشتن این موانع موفق به ایجاد تمدن شوند. اگر ما به مطالعة یکی از این مدل ها بپردازیم خواهیم دانست که پیشرفت هر ملتی به سوی متمدن شدن، غیر ممکن نیست اگر اراده به این کار موجود باشد. و این قاعده راجع به همه تمدن ها و ازجمله اسلام صدق است.

موقعیت ملت اسلام در مقابل چالش های معاصر در بیداری اسلامی

چالش هایی اصلی که ملت اسلامی امروزه درگیر آنهاست را می توان در سه چالش خلاصه کرد:

1. چالشِ شناختی: عقب افتادگی امت اسلامی در علم و تولید.

2. استعمار و استعمارگری: دو طرف یک سکه و یا علت و معلول هستند و این سبب بیماری یک ملت است. اما برتری استعمار بعد از انقلاب صنعتی مشخص شد و تأثیر عظیم آن بر زندگی اروپایی و ارثیه قدرت های بالقوه و قدرت های مخرب، که در گذر زمان تعادل قدرت به نفع غرب تغییر کرد و سنگینی رنسانس را تشدید نمود. این عامل هم چنین غرب را قادر ساخت تا مداخله زود هنگام علیه کشورهای مخالف که با استفاده از قطع درگیری سیاسی و اقتصادی می خواهند از ملزومات استعمار به دور باشند، داشته باشد.

3. تفرقه و اختلاف: زمانی که اتحاد یک ملت برچیده و به کشورهای ضعیف و جدا از هم تبدیل شود، این ملت مورد تهدید واقع شده و نمی تواند با چالش های مذکور رودرو شود.

ص:186

4. خطر جریان تکفیری قبل از جنگ جهانی اول همراه با حضور «لورنس» در شبه جزیره شروع شد، وقتی که او رابطه مستحکمی با قبایل عرب از جمله شریف حسین و پسر او فیصل ایجاد کرد و بعدها به قبیله سعودی کمک کرد که کشور وهابی خود را بنا نهند. عمق این خطر با توجه به رابطه عمیق ایجاد شده بین «لورنس» و قبایل حجازی ملموس بود. این موفقیت وی او را مورد اعتماد لندن قرار داد.

فرمانده کل قوای جدید نیروهای اعزامی مصری در آن زمان، ژنرال سر ادموند الن بای، با این استراتژی موافقت کرد و بعد از جنگ گفت: من به او اختیار تام داده ام، همکاری او توأم فداکاری بود و من هرگز چیزی جز تحسین برای کارهای او که البته در تمامی مراحل مبارزات ارزشمند بودند، نداشته ام. او محرک اصلی نهضت عرب ها بود و زبان آن ها رفتارشان و خلقیاتشان را می دانست.(1)

اکنون «لورنس» به عنوان مشاور فیصل و شخصی که تایید الن بای را به همراه دارد، دارای جایگاه قدرتمندی است. کاری که لورنس در شبه جزیره انجام داد این بود که دکترین وهابیت را که توسط عبدالوهاب ایجاد شده بود و بعدا خط فکری اصلی خانواده سعودی شد، را ادامه دهد. البته این کار با حمایت قدرت بریتانیا در زمان عثمانی ها انجام گرفت.

دکترین وهابیت به صراحت هرگونه زیارت قبر پیامبر اسلام را در مدینه و دیگر مزارها ممنوع کرد و این منع، باعث تخریب خانه های قدیمی پیامبر و اهل بیتش در حجاز شد.

تفاوت بین نگرش هواداران غرب و وهابییت

تفاوت های عمیق و تاریخی میان اسلام و غرب وجود دارد. سرزمین ها و آب و هوای متفاوت، حیطه فکری متفاوتی را به وجود آورده است، چون تفکر تحت تاثیر عوامل جغرافیایی است. هم چنین این دو در نحوة اداره امور و رهبری متفاوتند. ما از


1- . گاردین، 1935.

ص:187

این تفاوت متوجه می شویم که تاریخ دانان غربی برای تمایز میان ادوار مختلف از سه نکته استفاده می کنند:

- اول اختراع چاپ: تاریخ دانان غربی اختراع صنعت چاپ را واقعة بسیار مهم و خط تمایزی بین دو دوره تاریخی قبل از تاریخ و تاریخ باستان به شمارمی آورند، همین اختراع، نشانگر شروع دوره تدوین و تاریخ نگاری است و به بشر این اجازه را می دهد تا وقایع دوران باستان و برپا خاستن و سقوط تمدن هاو دیگر اتفاقات مهم که در تاریخ تکاملی بشر موثر بودند را ثبت کند.

- دوم: سقوط روم باستان در 476 قبل از میلاد: مورخان، سقوط روم توسط قبایل بربر ژرمن ها را یکی از وقایع مهم تاثیر گذار در حیات بشر تلقی کرده اند. این واقعه، جداکنندة دو دورة تاریخ باستان و تاریخ میانه می باشد.

در این باره ما باید به چند نکته توجه کنیم:

- اروپاییان از منظر خود به جهان می نگرند و بر اساس این باور که حوادث تاریخ اروپا مهم ترین حوادث تاریخ جهان هستند بامردم جهان تعامل برقرار می کنند، ولی باید در نظر داشت که شاید سقوط روم اتفاق تاثیرگذاری در تاریخ غرب داشته است، ولی این ضرورتاً بدان معنا نیست که این واقعه در جریان تمام تاریخ بشری تاثیرگذار بوده باشد؛ خصوصاً وقتی تاریخ بشر دوران طلایی هندوستان را به خود دیده است که منشا شادی، ثروتمندی، امنیت و آرامش، آبادانی شهرها و بیمارستان ها و دیگر ارگان های خیریه در سراسر کشور و نیز کاخ های مجلّل وجود دانشگاه ها و دانش آموزان و معابد در آن ها بوده است. پس مشاهده می شود که این تاثیر شامل هند باستان نشده است.

- مورخان اروپایی سقوط روم را به دست سخنان پر هیبت ژرمن ها می دانند در حالی که خود اروپاییان نیز در این سقوط دست داشتند و همین واقعیت طبیعت تمدن های آن روز اروپا را توضیح میدهد. در ابتدا یک تمدن نبوده است ولی آنها شروع به تغییر این قبایل در مراکز شهری نمودند.

ص:188

- سوم: سقوط قسطنطنیه در سال 1453: این واقعه، مرز بین دو دوره تاریخ میانه و تاریخ مدرن می باشد. ما باید بدانیم که در تاریخ اروپا از تاریخ میانه به نام «عصر تاریکی» یاد می شود در حالی که در تاریخ اسلامی دورة شکوفایی می باشد و بی شک دورة طلایی تمدن اسلامی به شمار می رود.

سقوط قسطنطنیه، ده قرن عقب افتادگی، رنج،جهالت و فقر را به دنبال داشت، در حالی که برای تمدن اسلامی، سازندگی، علم و پیروزی به ارمغان آورد.

از این جا درمی یابیم که چرا جریان تکفیری تلاش دارد جهان اسلام را به دوران عقب افتادگی سوق دهد و تمدن اسلامی را مدفون کند. بنابراین قطعا این جریان ابزار غرب برای شکست دائمی تمدن اسلامی است.

بیداری اسلامی در گذشته، حال و فراتر از تاریخ

اولین گام مشاهده شده از بیداری اسلامی در جهان اسلام در اواخر دهة هفتاد قرن بیستم در ایران به رهبری امام خمینی، رهبر انقلابی که آمد تا ثابت کند که جهان بینی اسلامی امن ترین نظام را در سیاست، اقتصاد، فرهنگ، و اجتماعی را ارائه می کند. شعار معروف او این بود: «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی» و «ای مظلومان جهان با هم متحد باشید».

برای غرب، کشورهای اسلامی منطقه پس از سقوط شوروی خطر بزرگی در مقابل امپریالیسم به حساب می آمد. بنابراین دشمنان اسلام سعی کردند که اسلام را در ردیف جهان بینی های غیر پیشرفته قرار دهند که مانع رسیدن ملت ها به تمدن و پیشرفت است. مناسفانه غرب در القا این تفکر در برخی کشورهای اسلامی موفق بود. خصوصا در مسئله حجاب و زنان و ربط دادن آن به شهرنشینی. این القای نظر، بیشتر در کشورهای اتفاق افتاد که رهبرانشان مطیع فرامین ایالت متحده بودند. آمریکا هم به ادعای مقابله با به قول خودشان ترورسیم اسلامی مداخلات نظامی خود را در کشورهای اسلامی عملی

ص:189

کرد و رئیس جمهور پیشین آمریکا مدعی شد که با این حملات می خواهد به مسلمانان نزدیک شود و به آن ها دموکراسی را بیاموزد.

پس از سی سال از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، مسلمانان در جهان متوجه تفاوت بین عملی کردن (یا دنیایی کردن) احکام جهان شمول اسلام و جهانی سازی کاپیتالیست شدند. آن ها به خوبی می دانند که اسلام برای انسان ها بر اساس آزادی عقلانی و حق انتخاب آزادانه در بین تمدن های گوناگون فرستاده شده است. همان طور که در قرآن آمده: >لا اکراه فی الدین< واژة دین، شامل تمامی موارد می شود: هیچ اجباری و اکراهی در اقتصاد، سیاست و فرهنگ نیست. اما جهانی سازی یعنی روند اجباری در پذیرش یک الگو بر اساس کاپیتالیسم، نیم کرة شمالی غنی، نیم کرة جنوبیِ فقیر با کنترل می کند که در این میان، ظلم و ازبین بردن حریم خصوصی ملت ها موج می زند؛ در حالی که براساس نیاز طبیعی انسان حفظ حریم ها باید در سطح جهانی صورت گیرد.

ازاین گذشته، تعاملاتی که باعث می شود برخی از فعالان عرصه بیداری اسلامی خط فکری متفاوتی هم چون اسلام لیبرال را برگزینند نیز به ضرر اسلام می باشد، چون ایالات متحده در صدد سو استفاده بر خواهد آمد و نهضت آن ها را به تدریج به دست خود گرفته و از مسیر اصلی بیداری اسلامی خارج خواهد کرد.

در این فضا، جهانی سازی غالب خواهد بود و در کشورهای اسلامی به بقای خود ادامه خواهد داد. در این کشورها بسیاری از رهبرانشان سعی می کنند ارتباط خود را با غرب حفظ کنند، چرا که بر این باورند که این ارتباط تضمین کنندة پیشرفت کشور است. نظام کاپیتالیست یا سرمایه داری با تحمیل کردن گروه حاکمه برملت ها سازوکار خود را پیش می برد تا مردم را از انتخاب آزادانه بین جهان شمولی اسلام و جهانی شدن از نوع امپریالیسم دور سازند.(1)


1- . عبدالهادی، 2004، ویرایش 1، ص10.

ص:190

غرب، مدتی است که مسئله زنان را مطرح می کند و به بهانه آزادی زنان، سود اقتصادی نیز عایدش شده است؛ همانطور که در افغانستان شاهد بسیاری از پروژه ها بودیم که توسط آمریکا و سازمان ملل برای زنان انجام گرفت در حالی که دلیل اصلی عقب ماندگی زنان افغان حمایت آمریکا از طالبان برای بقا در قدرت می باشد.

اگر نظر واقعی اسلام را در مورد زنان بررسی کنیم خواهیم دانست که نقش زنان در تاریخ اسلام درخشنده و تاثیر گذار است و در بیداری اسلامی نیز زنان سهم عمده ای دارند. در ایران زنان در بسیاری از زمنیه ها مانند سیاست، اقتصاد، فعالیت های علمی و به خصوص تصمیم گیری نقش اساسی دارند. تاریخ اسلام، شاهد حضور زنان در جمع های مهم سیاسی و اجتماعی بوده است.(1)

امروزه روشن است که در جریان های بیداری اسلامی منظقه مانند مصر،تونس، بحرین و یمن نقش زنان پررنگ است.

جریان های تکفیری در رفتار با زنان الگوی بسیار بدی ارائه می دهند و با آنها نه به دید یک انسان بلکه به عنوان دارایی یک شخص برخورد می کنند و به جای تکریم زنان از آنها تحت عنوان جهادالنکاح سوءاستفاده می کنند. این به عنوان یک شاهد و دلیل روشن بر توطئه برای تخریب چهرة دین پاک محمدی است.

تمدن مستقل، هدف بیدار اسلامی

در این برهه از زمان که شاهد بیداری اسلامی در برخی کشورهای اسلامی هستیم، برخی از کشورهای اسلامی به پیشرفت هایی در علم و فناوری و تسلیحات نظامی دست یافته اند که می توانند تعادل قدرتی بین خود و دیگر کشورها ایجاد کنند. ایران در زمینه نظامی و غیرنظامی پیشرفت کرده است و رهبر انقلاب اسلامی بر پیشرفت در تمام جنبه های علمی به عنوان یک وظیفه تاکید می کنند. همچنین ما شاهد یک نمونه از کشور اسلامی پیشرفته در زمننه اقتصادی یعنی مالزی هستیم. و امید می رود که در آینده پیشرفت های بیشتری در جهان اسلام صورت گیرد.


1- . خازلی، 2010، چاپ ژوییه، ص10.

ص:191

اگرچه راه درازی برای از بین بردن فاصله تکنولوژیک و اقتصادی کشورهای اسلامی و قدرت های همگن غربی پیش رو داریم، بزرگترین مشکلات فرا رو، وابستگی اقتصادی و اشغال فضا توسط قدرت هاست. پس ما باید کشورهای اسلامی دیگر مانند ایران را در این زمینه ها دنبال کنیم.

وابستگی اقتصادی، کشورها را مصرف کننده می کند نه تولیدکننده، هم چنین عواقبی از قبیل وابستگی سیاسی و وابستگی در تصمیم گیری برای پیشرفت و تجربه رنسانس و نیز نحوة ادارة مردم توسط رهبران را به دنبال دارد. در این جا هم ما باید به تجربة ملی ایرانیان در این استقلال احترام بگذاریم که چگونه توانسته اند یک مدل سالم اسلامی بسازند و کشورهای اسلامی در نهضت بیداری اسلامی از آن پیروی کنند.

بسیاری از نویسندگان و مورخان اذعان کرده اند که تمدن اسلامی در نوع خود اولین نمونه ای است که بشر تجربه کرده است. فیلیپ جی آدلر و راندل ال پولس در کتابشان «تمدن های جهان» نوشته اند که تمامی پیشرفت های تمدنی که اروپا به آن رسیده است از لطف و سخاوت اسلام است.(1)

هم چنین از نظر مردم شناس بریتانیایی «روبرت بریفالت» روشنگری و روشنفکری که در اروپا اتفاق افتاده است نتیجه بازشکوفایی تمدن مسلمانان بوده است.(2)

جهش تمدن اسلامی مهم ترین واقعه ای است که بشریت به خود دیده است؛ نظام سیاسی حاکم بر جهان اسلام که از قرن هفتم تا هفدهم به مدت هزار سال محصول همان جهش تمدنی بوده است. علی رغم آنچه بعد از رحلت پیامبر اسلام (ص) به وقوع پیوست، ربع آخر قرن بیستم شاهد بیداری ادیان بوده است. یک تحقیق که در دانشگاه شیکاگو در سال1988 انجام و چاپ شد، نشان میدهد که حذف وابستگی ها و


1- . آدلر، 2011، چاپ 6، ص 200 الی 212.
2- . بریفالت، 1930 چاپ اول، ص 9.

ص:192

عضویت دینی و فرهنگی اشخاص، دین را حذف نمی کند بله این ارزش ها و رفتارهای انسانی را تقویت می نماید.(1)

یک مطالعه دربارة شکست در پیشرفت در یک گزارش«تنوع خلاقانه بشر» آمده است. این مطالعه توسط یک گروه متخصص با همکاری یونسکو انجام شده است. در نتیجه گیری این گزارش آمده است که:

تلاش ها برای پیشرفت، اغلب با شکست مواجه شده اند، زیرا عامل انسانی - شبکه روابط و اعتقادات، ارزش ها و انگیزه ها که در ذیل فرهنگ قرار می گیرند - از طراحی برای روندهای مختلف غفلت کرده است.(2)

بعد از سال 1989 حوادث یکی بعد از دیگری اتفاق افتاد و بعد از سقوط شوروی تاثیر و وزنه وابستگی های دینی بر روابط بن المللی مشخص تر شد. این حقایق به ساموئل هانتینگتون ایدة نظریه ای را داد که طبق آن در آینده، روابط بین الملل بر گرد محور تمدن ها و همکاری ها می گردد. حقیقت این است که دین، مهم ترین بخش تمدن های بشری است."(3)

فرقه وهابییت، پدر جریان های تکفیری

موسس فرقه وهابییت محمد بن عبدالوهاب است. او در سال 1111 هجری به دنیا آمد و در سال 1206 هجری در نجد حجاز از دنیا رفت.

تمامی علمای معاصر او حتی پدرش شیخ عبدالوهاب و برادرش شیخ سلیمان مردم را از او بر حضر می داشتند چون می دانستند که اندیشه او موجب زیان اسلام است و بر اساس احکام فقه اسلامی عمل نمی کند.(4)


1- . مارتین و اسکات، 1988، ص 34.
2- . اسفور، گزارش شورای عالی مصر برای فرهنگ، 1996.
3- . هانتینگتون، 1996، چاپ 1، ص 12.
4- . وبسایت الحصاحیصا.

ص:193

تاسیس وهابییت

در سال 1145 هجری محمد بن عبدالوهاب دعوت خود را به یک فرقه جدید آغاز کرد؛ اما با واکنش پدر و دیگر شیوخ هم عصرش مواجه شد. آن ها ادعاهای اورا رد کردند. ادعاهای او تا بعد از مرگ پدرش در سال 1153 مورد استقبال قرار نگرفت. وی به سراغ فقیران و بی سوادانی می رفت که به راحتی به سوی او کشانده می شدند.

بعد از این که فتنه او به ثمر نشست، مردم نجد تصمیم به قتل او گرفتند تا فتنه اورا پایان دهند، اما قبل از این که موفق شوند او به شهر «عیینه» گریخت و در آن جا با رهبر آن سرزمین روابط صمیمی برقرار کرد و با خواهر او ازدواج کرد. وی به دعوت خود در آن سرزمین نیز اقدام کرد، ولی مردم آن جا نیز او را به سرعت از آن دیار اخراج کردند.

مقصد بعدی او شهر «درعیه» در شر نجد بود. در آن جا مردم به راحتی قابل کنترل بودند و نظریات و ادعاهایش به سرعت شیوع یافت تاحدی که « محمد ابن سعود» که با بریتانیا متحد بود اولین شکار او بود. در این نقطه از تاریخ جنایت های وهابیت آغاز شد. آن ها مرتکب ترورهای بسیاری شدند و شخصیت های مهمی از قبیل شاعر محبوبی را ترور کردند، این شاعر ابیاتی در مورد ریشه یهودی آل سعود سروده بود و این که چگونه اجداد آن ها به بصره آمده بودند.

در این موقعیت تاریخی، مورخ وهابی عثمان بن بشر النجدی در کتابش عنوان المجد فی تاریخ نجد اشاره دارد که چگونه در سال 1187 هجری، عبدالعزیز آل سعود لشکرش را به ریاض برد و برای چند روز به جنگ و کشتار آن جا پرداخت. مورخ وهابی به این بسنده نمی کند و در ادامه شرح می دهد که مردم ریاض زن و مرد و کودک چگونه به بیابان گریختند و در گرمای تابستان، بسیاری از آنان از گرسنگی و تشنگی مردند.

ص:194

آن ها را دنبال کردند تا آن ها را بکشند و از اموالشان هر آنجه می توانند جمع کنند و عبدالعزیز مردم را، مانند دارایی هایی که نگهداری می شوند، در خانه ها نگهداشت و تمام اموالی را که در منطقه بود اعم از غذا، پول، سلاح و غیره را از آنِ خود کرد و بیشتر خانه ها و درختان خرما را مصادره نمود....

در جای دیگر همین کتاب به وقایع سال1174 هجری اشاره می کند که:

عبدالعزیز و سربازانش وارد منطقه ای به نام «احصا» شدند و منطقه «المطریفی» را اشغال کردند و بیش از هفتاد نفر را کشتند و مقدار زیادی پول به غارت بردند و به «المبراز» یورش بردند و بسیاری از مردمان آن جا را نیز به قتل رساندند...

درباره وقایع سال 1198 هجری نویسنده همین کتاب می نویسد:

سعود مسلمانان را به احسا هدایت کرد و به مردم العیون یورش برد و اگرچه آن ها از او چیزی نشنیده بودند او تعداد زیادی از گوساله هایشان را گرفت و خانه و دارای شان را به تاراج برد....

دربیان وقایع سال 1202 می نویسد که به نمایندگی از عبدالعزیز:

سلیمان بن افیاسان به مناطق شقی حمله برد و قطر را که نزدیک بحرین بود اشغال کرد و او مردم بسیاری از الابی رامح را کشت و اموالشان را به تملک خود درآورد.

در سال 1206 همان سالی که محمد بن عبدالوهاب مرد ابن بشر می نویسد که سلیمان بن افیاسان به سمت قطر - منطقه ای میان عمان و بحرین - حرکت کرد و در راه با پنجاه اسب سوار مواجه می شود و با شکست آن ها بیشترشان را کشت و اسب هایشان را گرفت.

علاوه بر این ها، شیخ زینی دحلان که زمانی مفتی مکه بود در کتابش آشوبگری وهابیت می گوید:

ص:195

[سعود] تمامی کسانی که قبلاً حج خود را به جا آورده بودند دستور می داد که دوباره مناسک حج را انجام دهند، چون قبل از این مشرک بوده اند، کسانی که می خواستند وارد فرقه آن ها شوند باید شهادت می دادند که قبل از این کافر بوده و والدینش نیز کافر هستند؛ حتی بایست برخی از علما را نیز در زمرة کافران به شمار می آوردند....

چگونگی نگاه وهابییت به مسلمانان

- همه مسلمانان مشرک هستند؛ همانگونه که در کتابشان آمده است.(1)

- آن ها تنها فرقه نجات یافته هستند و آنانی که مخالف آنان هستند به جهنم خواهند رفت.

- ابوجهل و ابولهب از آن کسانی که لا اله الله محمد رسول الله می گویند با ایمان ترند.

- محمد بن عبد الوهاب اعتقاد داشت: اگر کسی ادعاهای او را قبول نکند مسلمان نخواهد بود. اگر کسی دعوت اورا اجابت نمی کرد به اتهام کفر، شبانه در بستر ترور می شد.

- مسلمانان از دنیا رفته از این قاعده مستثنا نبودند و در یمن قبر مسلمین را نبش می کردند و گاهی آن جا را موشک باران می نمودند همانطوری که در روزنامه ها ثبت شده است.(2)

نظر وهابییت درباره چهار مذهب دیگر

- وهابی ها پیروان چهار مذهب دیگر را متهم به کفر می کنند.

- آن ها معتقدند که الازهر و آموزه هایش کفر و شرک هستند.(3)

- آن ها بر این باورند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم برای مأموریت خاصی از جانب خداود فرستاده شده بودند و پس از این که از این دنیا رفته اند مأموریت ایشان به اتمام رسیده و هیچگونه ارتباط بین امت و پیامبر وجود ندارد.(4)


1- . مجموع التوحید، ص 226 الی 281.
2- . نداء الوطن، تاریخ 3/9/1994.
3- . کتاب الزیارة، ص12و13.
4- . کتاب الزیارة، ص 22 و 38.

ص:196

- بر همین اساس، زیارت قبر نبی صلی الله علیه و آله و سلم ممنوع است.(1)

- وهابی ها جشن ولادت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را ممنوع کرده اند.(2)

وهابییت و اسراییل

سرکردة معاصر وهابییت، بن باز، صلح با یهودیان را بدون هیج محدودیتی اجازه داده است. او ادعا می کند که این مطابق سنت و آموزه های کتابشان است. نداءالوطن روزنامه لبنانی این گفتة وی را در شماره ششصد و چهل و چهارمش و روزنامه الدیار در شماره 2276 در تاریخ 22/12/1994 چاپ کردند.

وقتی این تصمیم اعلام شد وزیر امور خارجه رژیم صهونیستی شیمون پرز بسیار خوشحال شد و از همة مسلمانان دعوت کرد که در این راه گام بگذارند. این وقایع در روزنامه های زیادی ثبت شدند از جمله روزنامه لبنانی السفیر مورخ 23/12/1994 و روزنامه استرالیایی تلگراف در شماره 2754.

نتیجه گیری

در حال حاضر جهان اسلام در حال تجربه نوشکوفایی سریعی است. و توطئه و دسیسه های خارجی و جهل و دیگر عوامل داخلی نمی تواند مانع حرکت امت اسلامی به سوی اهدافش گردد.(3)

هیچ نگرانی برای بیداری اسلامی نیست، چون انزوای غرب به دلیل جمعیت شناسی آینده اجتناب ناپذیر است. بعد از دهه ها ثبات غرب و آمریکا نمی توانند همان ثبوت را حفظ کنند، چون جمعیت شان کم خواهد شد و مشکل جمعیت شناسی روی نقشه جهان آشکار می شود. در این زمان، تغییر جدی در استراتژی جهانی رخ خواهد داد، این تغییر در حوزة سیاست، اقتصاد و اجتماع روی می دهد.(4)


1- . فتاوا، ص 142.
2- . اهم الفتاوا للوهابی، ص 45.
3- . تسخیری، روحنا وبسایت.
4- . هانتینگتون، 2004، ص 11.

ص:197

آن روز خواهد آمد که چهرة پروتستانی و آنگلوسگسونی آمریکا دوباره رخ بنمایاند و برخورد تمدن ها در قلب تمدن آمریکایی اتفاق خواهد افتاد.(1) هیچ چیز نهایی نیست وقتی انگیزه قوی میان مردم باشد و آن ها در پی تغییر و جابجایی در نقشه جهان باشند، حتی مردم حاضرند ملزومات این تغییر را حتی اگر قربانی شدن باشد بپردازند. مسئله این جا نیاز به مقایسه ذهن غربی و شرقی نیست کاری که فردریک ماتوک در کتابش که دربارة بنیان های سلطه و کنترل غرب است انجام داده است.

خداوند متعال وعده داده است که:

ما آدمیزادگان را گرامی داشتیم و آن ها را در خشکی و دریا، (بر مرکب های راهوار) حمل کردیم و از انواع روزی های پاکیزه به آنان روزی دادیم و آن ها را بر بسیاری از موجوداتی که خلق کرده ایم، برتری بخشیدیم.(2)

به هر حال، مشکل اصلی این است که بدنة جامعة اسلامی تا چه اندازه از آلودگی ها و زهری که بعد از به آخر رسیدن جریان های تکفیری که در اکثر کشورهای مسلمان و جهان گسترده شده است پاک و در امان خواهد ماند. این جریان با کمک های مالی و نظامی بی حد و اندازه بین المللی و کشورهایی که از مکتب تکفیر که محصول وهابییت است، حمایت می کنند و کشورهای غربی توانست بدین سرعت گسترش پیدا کند. غرب هنوز این جریان به نفع خود سود می برد و می تواند بین امت اسلامی و ادیان دیگر اختلاف ایجاد کند.

این روزها دکترین تکفیری در بین شیعه و سنی و بین مسلمانان و دیگر ادیان اختلاف ایجاد می کند در حالی که در طرف دیگر از غرب و صهیونیسم حمایت می کند.


1- . معتوق، 2009، چاپ 1، ص 142.
2- . اسراء، آیه 70.

ص:198

بدین وسیله آن ها تمدن اسلامی را درون هدف قرار داده اند تا اینکه وجة اسلام را مخدوش کنند و آن را دین تفرقه نه اتحاد جلوه دهند. از این طریق بی عدالتی در جهان پابرجا می ماند. بی عدالتی که توسط قدرت های مغرور و صهیونیست افزایش می یابد. رزیم صهیونیستی که تقریبا تمامی نهادهای اصلی اقتصادی جهان را اداره می کند برآن است تا اطمینان حاصل کند که مسلمانان، تحت کنترلِ قدرت های متحدِ حامی تکفیر و تروریست باقی بمانند.

ص:199

سلفی گری و تکفیر در تونس میان گفتمان النهضة و دیگر گفتمان های بومی / پیترو لانگو

اشاره

پیترو لانگو(1)

چکیده

اطلاع از خواسته ها و اهداف جریان های فکری اسلامی تونس نیازمند تحقیق و بررسی است. نویسنده این مقاله تلاش نموده به بیان شرایط ظهور و رشد جریان های اسلامی، جریان های تکفیری در تونس، روابط و مناسبات و تفاوتهای موجود میان آنان بپردازد. نویسنده معتقد است ظهور جریان های تکفیری در تونس نتیجه سکولاریسم تحمیلی رژیم های سابق است.


1- پژوهشگر فوق دکترا در دانشگاه لورینتل در نپال و تحقیقات متمرکز در مطالعه تطبیقی قانو ن های اساسی خاورمیانه با مرکزیت تونس.

ص:200

مقدمه

تونس در ژانویه 2014م. روند قانون اساسی خود را با وضع جدیدی نهایی کرد. بعد از حدود سه سال مذاکرات داغ و جدی و نقّادی های سخت، میان دو حزب درگیر، در نهایت مجمع ملی موسسان، قانون اساسی جدید را با رای بالا به تصویب رساند.

روند وضع قانون اساسی در یک بلوک پارلمانی که توسط ائتلاف احزاب اسلام گرایان الحرکة النهضة، حزب سکولار التکتل و حزب سکولار (اما نزدیک به اسلام گراها) کنگره برای جمهوری پیش برده شد. این ائتلاف عجیب تشکیل یک تروئیکا یا گروه سه گانه را باعث شد و ساختار دولت و وزارت خانه ها به سه حزب تعلق گرفت. سقوط رژیم بن علی بعد از انقلاب 2010م. امکان تشکیل حزب های اسلامی را که قبلا در رژیم او غیر قانونی بود به وجود آورد. رهبران النهضه، مانند شیخ راشد الغنوشی از کشورهای خارجی به تونس بازگشتند و بسیاری از اجتماعات و احزاب سلفی نیز به میدان سیاسی کشور وارد شدند.

خیزش اسلام گراها نگرانی برخی از سوسیالیست ها را برانگیخت اما در انتها روند تصویب قانون اساسی عادلانه و معتدلانه برگزار شد که منجر به تصویب قانون اساسی مورد اجماعی شد که برخی از ارزش های اسلامی را ارج می نهد. در میان آن قوانین می توان به بند 6 اشاره کرد که تکفیر را ممنوع اعلام کرده است، این بند می گوید:

دولت از دین محافظت می کند، آزادی عقیده و عمل به مناسک دینی را تضمین می کند، نسبت به بی طرفی مساجد و مکان های عبادی در درگیرهای پارتیزانی، قرار نگرفتن این مکان ها به عنوان ابزار سودجویی متعصبانه اطمینان می دهد. دولت در اشاعه ارزش های اعتدال و صبر همت می ورزد، در حالی که از هر آنچه مقدس است محافظت می کند و از حمله به آن جلوگیری می کند، همان طوری که متعهد به پیش گیری از دعوت به تکفیر و تحریک تنفر و خشونت می باشد و با آن ها مقابله خواهد کرد.

ص:201

این مقاله حاصل یک مناظره طولانی بین اعضای پارلمان در جلسه مجمع ملی موسسان و هم چنین به قیام گروه های رادیکال مانند انصار الشریعة می باشد. در واقع بعد از پایان یافتن تسلط بن علی بر مکان های مقدس، تمامی مساجد به دست اسلام گراها نه فقط النهضة بازگشت. سپردن مساجد به این گروه ها یک امر ضروری برای احترام به آزادی دینی طبق قانون اساسی جدید تلقی می شد. در شاهکارش الغنوشی می گوید که جامعه مسلمان پس از ده ها سال سکولاریسم تحمیلی باید فضاهایی برای عملی کردن اجتهاد و تفسیرمنابع فقهی اسلامی را دوباره به دست آورد. سران النهضة در بیانیه رسمی شان، بین سلفی گری و تکفیریسم به عنوان دو راهی متمایز، برای فهم اسلام، تفاوت قائلند. در این نوشته به آغاز قیام تکفیری ها در تونس خواهم پرداخت. من اثبات خواهم کرد که این جریان نتیجه سکولاریسم تحمیلی رژیم های سابق است. علاوه بر این، در حالی که موضع النهضه در برابر سلفی گری مشخص است. هدف من کشف این امر است که منظور این حزب از تکفیریسم چیست و چه سیاست هایی برای مقابله با آن دارد. جست وجو در دیدگاه این حزب در مورد تکفیریسم می تواند بسیار سودمند باشد که بدانیم آیا این حزب می تواند در استفاده یا سوءاستفاده از این ابزار علیه نه تنها موضع سکولارها بلکه در برابر دیگر گروه های اسلام گرای حاضر در کشور، موفق باشد.

سکولاریسم و برخاستن تکفیریسم در تونس

در این فراز، من این نظریه را اثبات می کنم که تحت شرایط خاصی تکفیریسم می تواند نتیجه اعمال سیاست های سخت گیرانه سکولار بوده باشد. فرهنگ غرب، مفهوم سکولار را با مفهوم دموکراتیک در حوزه حکومت داری مربوط می سازد. با این حال همان طور که در بسیاری از کشورهای عربی مانند تونس، سکولاریسم در شکل حکومت استبدادی وجود دارد. گاهی حکومت های استبدادی از اقلیت های مذهبی حمایت می کنند و جدایی کلیسا از دولت را پرشورتر از دولت های دموکرات به

ص:202

دلیل های متعددی اشاعه می دهند. آن ها شاید از این سیاست ها استفاده می کنند تا قدرتشان را حفظ کنند و یا حمایت کشورهای غربی را کسب کنند. به هر حال سکولاریسم یک ارزش صددرصد دموکراتیک نیست.

به علاوه، سکولاریسم در تمام جهان به یک شکل نیست. در ایالات متحده آمریکا، دولت شاید در دین دخالت نکند و باید ازآزادی های دینی محافظت کند. براساس قانون اساسی آمریکا سخنرانی دینی یکی از مورد محافظت قرار گیرنده ترین امور است. اما بسیاری از کشورهای عربی از سکولاریسم فرانسه پیروی می کنند. این نوع سکولاریسم در عملی شدن متفاوت است. در فرانسه دین در مناظر عمومی نشان داده نمی شود. و نمونه بسیار مشهورش منع حجاب در مدارس و دیگر اداره های دولتی است. چون بر اساس سکولاریسمِ فرانسوی، نمایش متظاهرانه دین ممنوع است. این نوع سکولاریسم، بسیاری از دموکراسی های جوان و تمامی مستعمرات سابق فرانسه را تحت تاثیر قرار داده است.

تونس و رهبرانش به شدت تحت تاثیر این سکولاریسم قرار دارند و بخش های کوچکی از آن در قانون اساسی جدید استفاده شده است. اما از نظر تاریخی بسیاری از احزاب سکولار به استعمار و فلسفه تمرکز قدرت یا استبداد وابسته اند. گاهی سکولاریسم با مدرنیسم و تجددخواهی مرتبط شده است و توسط دولت های تک حزبی استعمال شده است. اما هر دوی این ها، سیاست کنونی و فهم اجتماعی را از حوادث تونس را تحت تاثیر قرار داده است. در نتیجه، نخبگانِ اسلام گرا بعد از یافتن فضا بعداز بیداری در منطقه عربی باید با نخبگان سکولار که سخت خواستار حذف دین از فضای عمومی هستند، معامله کنند.

به علاوه، اسلام گرایی در تونس یک موجودیت یک پارچه ندارد و مناطق روستایی از مناطق صنعتی و شهری محافظه کارترند. افزون بر این، ایدئولوژیِ اسلام گرایی برای دموکراسی، سوسیالیسم و یا کمونیسم جایگزین مناسبی نیست، اما شاید اغلب این ارزش ها را تکمیل کند؛ مخصوصا چون اسلام سیاسی اهل سنت مدل خاصی از حکومت را ارائه نمی دهد.

ص:203

رهبر انقلاب اسلامی ایران آیت الله سید علی خامنه ای اخیرا تکفیریسم را یک تهدید عظیم برای جهان اسلام توصیف و به مسلمانان توصیه کرده اند که هوشیار باشند. تکفیریسم یک ایده جدید در تونس نیست، اما به دوران استقلال و روی کار آمدن سیاست های سکولار برمی گردد. «حبیب بورقیبة» موسس دولت مدرن در تلاش خود برای حذف تاثیر دین بر جامعه تلاش کرد که کنترل دانشگاه زیتونیه را به دست بگیرد. این نهاد اسلامیِ کهن، همیشه نمایانگر سنگر در برابر تسخیر فرهنگی بوده است و هویت کشور را مقابل توفان هایِ تندروی ها طی قرن ها حفظ کرده است.

جریانهای آزادی که از درون دانشگاه جوشیده اند، تندروی های وهابیت را از آغاز تعدیل کرده اند. پایان یافتن استقلال دانشگاه زیتونیه، خلأیی در نسل های ناآگاه در مورد دین تونسی ایجاد کرد. وزیر سابق تونس، «طاهر بلخوجه» در کتابش فاش کرده است که بورقیبه از کوته فکری دینی هراس داشته است و در پی ترویج روحیه صبر و تحمل و پایداری با ملزومات آن عصر بوده است. رییس جمهور قبلی، قصد جنگ با اسلام به عنوان یک دین را نداشت، اما او می خواست با اسلام گرایی به عنوان یک اسلام سیاسی مبارزه کند. وی برای رسیدن به این مقصد به روش سکولار عمل کرد و بسیاری از مناطق شهری را نسبت به ارزش های دینی بی میل کرد. این سیاست ها توسط بن علی نیز به کار برده شدند. او در راستای مبارزه با اسلام گرایی، موقعیت را بدتر کرد، چون از مردم خواست که عمل به دین را در غیر فضای عمومی انجام دهند.

تکفیریسم در تونس به قدمت اسلام گرایی است که از لحاظ تاریخی این جریان موازی با سه جریان دیگر رشد کرده است:

1) یک گروه متفکر مسلمان لیبرال مانند النفیر و جورچی که برای ایجاد و پیشرفت اصلاحات فرهنگی تلاش کردند تا اسلام گرایی را در اقلیت قرار دهند. آن ها سعی کردند که دنباله رو جریان های دانشگاه الزیتونیه باشند، حتی اگر این دانشگاه به دست دولت باشد؛

ص:204

2) برخی از مبلغان مانند محمد علی حورث و محمد خوجه که از جریان اصلی جدا شدند تا در صورت امکان انقلاب مسلحانه بر علیه استبداد حکومت انجام دهند؛

3) و در نهایت، اکثر جریان که توسط الغنوشی و عبدالفتاح مورو، حزب اسلام گرا یا همان النهضه را برای مشارکت فعال در حیات سیاسی کشور تشکیل دادند. سیاست های حزب فقط انتخاب جریان اصلی اسلام گرای «النهضه» نیست، بلکه انتخاب برخی سلفی ها نیز هست. به فاصله ای کم از انقلاب2011 محمد علی حورث، تعدادی جریان سلفی را به راه انداخت تا بر اساس «الجبهة الاسلامیه التونسیه» سابق، یک حزب تشکیل دهد. همین کار را محمد خوجه با جبهة الاصلاح انجام داد. این حزب ها اگرچه کوچکند مورد احترام هستند.

پس از انقلاب2011 تونس، دچار نوعی آشوب و بی نظمی در زمینه آزادی ها شد؛ مخصوصا در زمینه آزادی بیان. به علاوه برخی رهبران رادیکال سلفی که در زمان بن علی به جرم اعمال تروریستی زندانی بودند با عفو عمومی اعلام شده توسط حکومت النهضه آزاد شدند. و قوه اجرایی، روشی نرم تر در مقابله با قیام تکفیریسم و سلفی های رادیکال اتخاذ کردند. کسانی که در چند مورد، الغنوشی آن ها را پسران کوچکمان خطاب کرده است، این اظهارات تکفیری هارا در انجام حملاتشان تشجیع کرد و آن ها خود را مدافع بهترین و حقیقی ترین نوع اسلام و ماموریت الهی می دانستند. انگیزه نرم خویی «النهضه» قبل از حمله انجام شده توسط انصار الشریعة روبه روی سفارت آمریکا در2012 و دو قتل سیاسی، جذب آرای مسلمانان تندرو که بخش مهمی از حامیان انتخاباتی را تشکیل می دهند، دربرداشت. اما پس از کشته شدن نمایندگان پارلمان «شکری بلعید» و «محمد براهمی» توسط گروهکی سلفی، حکومت روش خود را تغییر داد و اعلام کرد: «هرکس قانون رانقض کند و به مردم و دارایی ها تجاوز نماید، باید بدون در نظر گرفتن وابستگی سیاسیش مجازات شود».

در همین اواخر، پس از چندین حمله به ارتش، وزیر امور داخله «لطفی بن جدو»، که نزدیک به «النهضه» به شمار می آید، در حال طرحی برای وضع قانونی جدید ضد

ص:205

تروریستی است تا از تندروی ها جلوگیری کند. این قانون باید سخنرانی و تبلیغ دینی را در مساجد قانون مند کند تا افکار وهابیت در تمام کشور گسترده نشود.

تعدیل تکفیریسم و آزادی بیان در هنگام تصویب قانون اساسی

در هنگام بحث بر سر اصل اول قانون اساسی تونس، بسیاری از دیدگاه ها در برابر هم قرار گرفتند، در قانون اساسی قبلی (بعد از استقلال کشور در سال 1959م) اصل اول این گونه بود:

«تونس کشوری آزاد، مستقل و خودمختار است. اسلام، دین آن و عربی زبان آن و جمهوری نظام آن است.»

بحث بر سر این اصل بسیار شدید بود، چون جناح سکولار «الدستور» به سرکردگی «حبیب بورقیبه» می خواست بر هویت سکولار تونس تاکید کند در حالی که جناح دیگر تمایل بیشتر به دین داشت و می خواست رنگ دینی هویت تونس را بیشتر کند. این اختلاف با چینش فوق مرتفع شد که یک مصالحه مبهم است: آیا اسلام دین رسمی کشور است یا جامعه؟ رایج ترین برداشت بین وکیلان این است که اسلام، دین جامعه است که 99 درصد جامعه سنی هستند و اقلیت کمی یهودی و شیعه هستند.

در قانون اساسی 2014 این اصل باقی ماند، ولی راه برای تفسیر جدید باز شد: اسلام دین رسمی کشور است که به نوبه خود، سیاست هایی را باید برگزیند که با شریعت سازگاری داشته باشند. این بحث مربوط به تکفیریسم و النهضه می شود که مخالفان قصد ترمیم این اصل را دارند. البته پیشنهاد رسمی «النهضه» این بود که اصل اول دست نخورده مانند سال 1959 باقی بماند، زیرا همان طور که بسیاری از رهبران گفته اند: این اصل نزدیک ترین معنای هویت تونسی را می رساند و با اسلام موافق است. الغنوشی گفته است: باز پس آوردن احیای منابع فقه اسلامی در قانون اساسی نیاز به فهم مشترک ازمفهوم حقیقی شریعت دارد، اما جامعه تونسی نیاز به آموزش مجدد برای فهم ارزش های واقعی اسلامی دارد.

ص:206

در بررسی نهایی قانون اساسی، رهبر معنوی جریان چپی ها پیشنهاد داد که اصل اول را ترمیم کنند و بنویسند که: «اسلام دین مردم است نه کشور و دولت». رهبر النهضه «حبییب لوز» که نزدیک به جناح تندرو سلفی بود به او حمله شدیدی کرد و گفت که او علیه اسلام مبارزه می کند. ناگهان النهضه بیانیه ای صادر کرد و نظریات لوز را نقد کرد و اعلام کردند که نظریات لوز به نمایندگی از حزب نیست. به هر حال، لوز مجبور شد در جمع معذرت خواهی کند.

و مخالفان خواستند که در اصل ششم تکفیریسم جرم به حساب آید. علمای دینی تونس با این اصلاحیه مخالفت کردند، شیخ خامس المعراجی سلفی، این را بدترین قانونی خواند که تا به حال در جهان غرب نوشته شده است، چون با اصل اول در تضاد است. در نهایت «النهضه» اصلاح بند ششم را پذیرفت، چون الغنوشی تاکید کرد که حزب او یک حرکت اجتهادی است که خودش را به عنوان سخنگوی اسلام معرفی نمی کند. لوز قبول نکرد و گفت که اصلاحیه خلاف اسلام است و قانون های اساسی دیگر عرب ها چنین عباراتی ندارد. او هم چنین اضافه کرد که کفر و الحاد باید توسط علما و قضات دینی حکم شود.

حزب اسلام گرا از تأسیسش در سال1981م. سعی در ایجاد رابطه جدید بین دین و زندگی داشت. الغنوشی معتقد است که افراد و گروه ها صلاحیت ندارند که حکم به تکفیر بدهند. برای علمای تونسی تکفیر مجاز است، اما تنهادر شرایط خاص و دقیق. محکوم کردن و اعمال قانون کردن فقط متعلق به قضات است نه مبلغان.

در همین باره روش الغنوشی مانند روش دومین راهنمای کلی اخوان المسلین، «حسن الهضیبی» است، که مخالف روش قطبی است. او اعلام کرد: که هر مسلمانی که یک جرم سنگین مرتکب شد مستحق مجازات است و او مسلمان باقی می ماند مگر این که او گناه کبیره انجام دهد. این ایده، طبق آیه قرآن است که می فرماید:

سپس این کتاب (آسمانی) را به گروهی از بندگان برگزیده خود به میراث دادیم (امّا) از میان آن ها عده ای بر خود ستم کردند و عده ای

ص:207

میانه رو بودند و گروهی به اذن خدا در نیکی ها (از همه) پیشی گرفتند. و این. همان فضیلت بزرگ است!

بنابر نظر الغنوشی، مسلمانان نسبت به حلال و حرامشان باهم برابر هستند. اما در مورد مشابهات که در مورد آن ها جواب مشخصی در فقه اسلامی وجود ندارد، تفاوت هایی دارند. به طور مثال پوشیدن پوشیه یا نقاب امری است که علما برسر آن اختلاف دارند، چون راه مشخصی در قرآن برای قانون گذاری برای لباس زنان نیست. پس برخی از علما آن را مستحب و بعضی که دیدگاه رادیکال تری دارند، آن را واجب می دانند.

بر اساس نظر جریان میانه رو که الغنوشی جزء آن است، زن و مرد آزاد هستند و می توانند از عقل خود استفاده کنند که در مورد مسائل دینی تصمیم بگیرند بدون اجبار. از همین طریق الغنوشی بازگشت خلیفه را رد می کند، او بیشتر راغب است که نوعی دولت غیر نظامی که توسط شریعت اداره می شود اما بر اساس شهروندی و پلورالیسم دینی اداره می شود، روی کار باشد.

الغنوشی در نظراتش با عالم مشهور مصری «یوسف القرضاوی» نظر مشابهی دارد که وی مرجع نظریات الغنوشی است. به نظر او برخی از متفکران متعلق به هیچ مذهبی نیستند و تمایل به دیدگاهای رادیکال دارند، زیرا تکفیریسم بر اساس مذهب فقهی شناخته شده ای نیست.

در تبلیغ و فقه، هر دو مذهب یعنی تشیع و اهل سنت قبول دارند که اصل اساسی باید براساس ساده گیری باشد نه سخت گیری. احکام اسلامی به مقتضی زمان و مکان و رسوم، قابل تغییر است. پس شریعت در همه شرایط قابل وفق دادن است و شرایط دنیای مدرن، تکفیر را نمی طلبد.

نپذیرفتن اصلاح اصل ششم از طرف «لوز» با توجه به این حقیقت که «النهضه» تکفیر را فقط اگر توسط ابزار حکومت یعنی مفتی ها و علما اعلام شود، قبول دارد، قابل توجیه است. این ایده با اصل اول هم سو است که اسلام را دین رسمی کشور دانسته و به دولت این وظیفه را داده که از مقدسات محافظت کند و علاوه بر این، لوز توضیح می دهد که تکفیر نباید با آزادی بیان که طبق قانون اساسی تضمین شده، مشتبه شود.

ص:208

رییس سازمان نظارت بی طرفانه «البوصلة»، این اصلاحیه را نقد کرد و آن را ابزار قانونی بسیار افراطی خواند. وی گفت: نمایندگان ناظر از جبهه اسلام گراها که تا به حال دموکرات خوانده می شدند علیه آزادی بیان رای داده اند (تا وقتی که این رای را نداده بودند دموکرات بودند). در واقع تکفیریسم باید با یک فتوایی عادی همراه باشد که به طور قانونی از طریق سازمان مسئول اعلام شده باشد. اما به دلیلِ بافت و موقعیت خاص و حوادث تونس بعد از 2010 هر گفته ای از آن قبیل، در حوزه تکفیر قرار می گیرد و یک عمل تحریک آمیز و خشونت بار تلقی می شود.

چندین گروه اسلام گرا مانند گروه سلفی و جهادی «انصار الشریعة» تکفیریسم را به عنوان یک تاکتیک سیاسی علیه واکنش های سخت سکولارها اتخاذ کرده اند. در حالی که تکفیر یک اصل اساسی در ایدوئولوژی اسلامی است، کاربرد معاصر آن بیشتر برای ارعاب و حتی برانگیختن خشونت علیه رقبای سکولار است. اما اقبال سلفی ها از تکفیر به عنوان بخشی از گفتمان در بین عموم نشانه ای برای ادامه ی دوقطبی شدن اجتماعی و سیاسی می باشد نه یک دلیل و محرک. تلاش برای غیر قانونی اعلام کردن تکفیر یک مکانیزم قانونی ایجاد می کند که اختلاف موجود بین سکولارها و اسلام گراها را به وجود آورده است و امکان مصالحه های بالقوه آینده را از بین می برد. منع تکفیر حتما از خشونت جلوگیری نمی کند. چون اعلام کفر خطرآفرین است. به علاوه، غیر قانونی ساختن می تواند یک موقعیت ایجاد کند که در آن سکولارها میتوانند از قانون برای هدف قرار دادن رقبای اسلامگرایشان بیشتر از مخالفان استفاده کنند. ارزشمند جلوه دادن ممنوعیت تکفیر در قانون اساسی میتواند قطبش سکولار- اسلامگرا را به عنوان یک پایه فکر ملی تقویت کند یعنی کشور دوقطبی شود. و قوة قضا باید عهده دار رفع و رجوع کردن ناکارآمدی های متن قانون باشد که این امر ممکن است اختلافات آتی را بر سر جایگاه دین در جامعه تشدید کند. در این حالت استقلال قضات مهمترین رکن ساختار قانونی جدید تونس می باشد.

ص:209

سلفی گری تونسی مابین تکفیریسم و مالکیسم [مذهب مالک بن انس]

«سلیم لقمانی» کارشناس قانون اساسی می گوید: تونس نیازی به تحریم تکفیر و ارتداد ندارد، چون در نظام کیفری خود قبلا تحریک و خشونت را ممنوع کرده است. علاوه بر این اصل ششم قانون اساسی بدین شکلی که هست حاوی تناقض است: قسمت اول، آزادی عقیده را تضمین می کند که شامل آزادی کافر و ملحد بودن می شود، اما سپس کافر انگاشتن افراد را منع می کند. این اصل، آزادی بیان را محدود می کند چون در ارائه یک تعریف مشخص از کفر ناتوان است و مشخص نمی کند که آیا تکفیریسم در همه حالات ممنوع است یا فقط وقتی که تحریک و خشونتی را در ضمن داشته باشد. در دیدگاه دیگران، ممنوع کردن اتهام کفر، یک پیروزی برای مخالفان نیست، بلکه با قبول این اندیشه که نقد مقدسات یک تجاوز است، نوعی تعدی به حزب اسلام گراست.

در تونس مانند دیگر کشورهای آفریقای شمالی به مذهب مالکی عمل می شود. و علمای این مذهب را در میان دیگر مذاهب اهل سنت معتدل ترین می دانند. این ایده به دلیل استفاده گسترده از روش مصلحت است که خصوصیت مذهب مالکی است که در مسائلی که قرآن و سنت در برابر آن ساکت هستند تصمیمی مصلحتی بگیرند. مالکیسم اغلب جنبه کلیدی تحمل دینی تونسی ها به شمار می رود. این تحمل در نقطه مقابل ایدئولوژی تکفیریسم است که مسلمانانی که از به مذهب آنها عمل نمی کنند را برچسب کافر می زنند.

محمد علی حورث یکی از مهم ترین رهبران سلفی گفته است: تمام تونسی هایی که مالکی و سلفی هستند مذهب امام مالک را به عنوان مرجع اصلی خود می شناسند. در حالی که رسانه ها ی اسلام هراس، سلفیسم را با تکفیریسم مترادف می دانند، سلفیسم تونسی می تواند به دو دسته تقسیم شود: دسته اول، سلفی های رادیکال مانند انصار الشریعة که ارتباط آن ها با ایدئولوژی وهابی ثابت شده است و در طرف دیگر، نوعی خاص از سلفی گری وجود دارد که پیرو مذهب مالکی و اعتدال هستند، مانند جبهة

ص:210

الاصلاح و جبهة الاسلامیة التونسیه. جبهة الاسلامیة التونسیه اولین جریان سلفی در تونس است که در سال 1988 با ابتکار محمد علی حرورث، محمد خوجه و عبدالله الحاجی به وجود آمد. در آن زمان مرجع اصلی آن ها جریان های موجود در پاکستان و الجزایر بود. من صریحا به آن گروه های سلفی مالکی اشاره می کنم.

به طور کلی سلفی های رادیکال، حزب های سیاسی را رد می کنند و خودشان را به شکل سازمان یا به سادگی گروه های رسمی سازمان می دهند. علاوه براین در حالی که دیگر سلفی ها آرام ترین روش را انتخاب می کنند و سیاست بازی را قبول ندارند، سلفی های مالکی، سیاست ساختارهای سازمانی را قبول می کنند. در این خصوص «محمد علی حورث» گفته که اصل اساسی «الجبهة الاسلامیه التونسیه» این است که راستین ترین ایمان، بر اساس سنت نبوی را گسترش دهد. بنابراین، حضور گسترده در سیاست را تشویق می کنند تا فساد را از جامعه و نظام سیاسی بزدایند و خوبی را در آن ها گسترش دهند.

سلفی های مالکی نوعی اسلام میانه رو را ترویج می کند که شبیه جریان اصلی «النهضة» یعنی وسطیه، (عقیده ای که افراط، ستیزه حزبی، خشونت و البته تکفیر را رد می کند) می باشد. هدفی که این گروه دنبال می کنند این است که اندیشه اصلی اسلام را احیا کنند، دینی که علیه آزادی اندیشه و عقیده نیست. آن ها تندروهایی که توسط عربستان از طریق تمام جریان های وهابی تامین می شوند را محکوم می کنند. علاوه بر این، سلفی های مالکی بیشتردرمیان نسل جوان تر ریشه دوانده است و گروه آن ها به روی همکاری با دیگر نیروهای سیاسی که به اصلاح به عنوان روشی دینی برای بهبود جامعه اعتقاد دارند باز است.

از لحاظ تاریخی، سلفیه به دوره اهل حدیث و به آن دسته از مبلغان قرن سوم هجری مانند احمد بن حنبل و بعدها ابن تیمیه و یا ابن قیم جوزیه برمی گردد. آن ها سعی در بازگرداندن اسلام به همان حالتی دارند که در نسل اول مسلمانان سلف صالحین بوده است. که این امر با تفسیر محمد بن عبدالوهاب در اواخر قرن پانزدهم

ص:211

میلادی سلفیه شروع به تبدیل به مذهب سیاسی شد که بعنوان ایدئولوژی بنیادی در کشور سعودی شد. این نوع سلفیه، علمیه نام گرفت و مبلغان سعودی مانند عبدالعزیز بن باز یا ابن عثیمین را به عنوان مرجع قبول کردند. برای آن ها برداشتن بیعت با دولت و قدرت قانونی حتی اگر استبدادی هم باشد جایز نیست و اطاعت و صبر واجب است. درواقع آن ها بیداری اعراب را فتنه می خوانند.

در تونس این تفکر بین طبقات وسط و پایین تر اشاعه بیشتری دارد اما مانند دیگر اسلامیست ها به عنوان یک گروه قانون مند و یا جریان دارای سلسله مراتب و سازمان بندی منسجم ندارد. آن ها اغلب خود را در چند گروه پخش کرده و هر کدام به یک مسجد می روند. از لحاظ سیاسی این ها خشونت را رد می کنند و در خواست اصلاح اصل اول قانون اساسی را دارند تا هویت دینی تونس تقویت شود و شریعت به عنوان منبع قانون گذاری احیا شود مانند اصل دوم قانون اساسی مصریان.

تونس سلفیِ جهادی نیز دارد. اولین گروه ها در دهه 80 شکل گرفت و خیلی زود بعد از تشکیل، مسئولیت چند حمله در سوسه و م-نستیر را به عهده گرفتند. در آن زمان این سازمان با النهضه رابطه خوبی داشت، چون بعضی از اعضای سابقش به صف جهادی ها پیوستند. مبارزان تونسی به جهاد جهانی پیوستند و در مرزهای افغانستان و پاکستان جای گرفتند. آن ها به عنوان تونسی های افغان شناخته می شدند. آن جا به گروه شبه نظامی ای به سرکردگی «عبدالله عزّام» فلسطینی پیوستند، قبل از آنکه او در سال 1989م به دست نیروهای امنیتی شوروی (KGB) کشته شود. بعد از پایان اشغال افغانستان توسط شوروی در 1989م بعضی از تونسی ها به کشورشان بازگشتند. و دیگران بالکان و سودان را برای جهاد انتخاب کردند. بنابر برخی منابع، تونسی ها قاتل احمد شاه مسعود (شیر پنچشیر) بودند که در نهم سپتامبر 2001م کشته شد. آن ها توسط سیف الله بن حسین، مشهور به «ابوعیاد» که یکی تز رهبران تراز بالا انصار الشریعة شد، آموزش دیدند. بعد از انقلاب 2011م انصارالشریعه علاوه بر تونس در لیبی، مصر، یمن و مکان های دیگر نیز ظاهر شدند. به گفته «ارون زلین» به جای این که

ص:212

اسم های متفاوت برای خود انتخاب کنند این گروه های جهادی نام «انصار» را برای خود برگزیدند. در بسیاری از موارد این نام تمایل آن ها را برای ایجاد حکومت ودولت اسلامی ثابت می کند. اما علی رغم این که این گروه ها نام و ایدئولوژی مشترک دارند آن ها یک نظام واحد دستورگیری یا حتی رهبر واحد را کم دارند.

ایدئولوژی انصار الشریعة در نامه نوشته شده توسط «أبوالمنذر الشنقیطی» در سال2014م. تحت عنوان «نحن انصار الشریعة» جمع شده است. در این نامه، مبلغ موریتانیایی، دوستان مسلمان خود را دعوت به تشکیل سازمانی جهانی و متحد شدن و قرار گزفتن در یک خط مقدم کرده است. این نامه مانند یک بیانیه است که وی تاکید می کند جهاد را به عنوان مهم ترین ابزارخود تلقی می کند و دعوت و دیگر تکالیف از آن پیروی می کنند. به هر حال، جهاد هرگز به عنوان جنگ خوانده نمی شود. این نامه مشخص می کند که هر وسیله ای در راه جهاد می تواند به کار گرفته شود، مانند تجمع در مساجد، تشکیل گروه ها، آموزش دکترین، نشر کتابچه ها و غیره. علاوه بر این ها تشکیل یک نیروی اسلامی ضروری است تا هدف عملی کردن قوانین اسلامی را به هر وسیله و طریقی به جز از طریق دموکراسی تحقق ببخشند. اگر برای اقامه دین حکومت اسلامی تشکیل نشود، هیچ ارزشی ندارد. در تونس این حزب به صراحت از شرکت در سیاست سرباز زد و برای انتخابات ثبت نام نکرد. دعوت شدید آن ها به عملی کردن دستورهای اسلامی و استفاده از خشونت رابطه آن ها را با النهضه بد و بدتر کرد.

نتیجه

تکفیریسم در تونس پدیده ای نوظهور نیست، بلکه همیشه در تاریخ جدید این کشور موجود بوده است؛ حتی اگر توسط سیاست های دولت کنترل شده باشد. بعداز انقلاب این پدیده با نیرو گرفتن از چارچوب قانونیِ جدید، در حال گسترش است. این نظامِ قانونی، چندین آزادی از قبیل آزادی بیان را اجازه می دهد. فضای هرج و مرج بعد از سقوط بن علی در قانون گذاری 2014م طنین انداز می شود. به دولت این وظیفه را

ص:213

می دهد که از مقدسات دفاع کند و این بدان معناست که دولتمردان باید از ارزش هایی که برای همه شهروندان برابر نیست حمایت کند. علاوه براین، ممنوعیت تکفیر، ایجاد تعادل بین آزادی دین و آزادی بیان و نقش نظارتی دولت را می طلبد. اصل ششم در قانون اساسی جدید غیر مستقیم بر نقش قضات در عملی کردن این چنین مسائلی تاکید می کند. محافظت از مقدسات مربوط به فهم و برداشت همه کس برمی گردد، چون ارزش ها ضرورتا برای همه یکی نیست. قضات بر اساس وجدان خود و عقیده نزدیک به اشخاص مختلف، تصمیم می گیرند پس ما حکومتی بسته به نظر اشخاص خواهیم داشت.

افزون بر این، ممنوعیت تکفیریسم باعث دوقطبی شدن تونس بین دو قطب دینی و سکولار می شود که می تواند گروه های اسلام گرا را نیز چند دسته کند. بعد از اعلام «انصار االشریعه» به عنوان گروه تروریستی، «النهضه» به عنوان حزب اسلام گرای رسمی در تونس در حالی که در بخش های قبلی من نشان دادم که چندین گروه مختلف در این کشور هستند که برخی از آن ها حتی از «النهضه» هم معتدل ترند. البته این ممنوعیت در واکنش به جنایاتی بود که انصار الشریعة مرتکب شده بودند و نه به خاطر طرح خود آن ها. رهبران النهضه در موقعیت های زیادی بیان کرده اند که اندیشه سلفی ها مادامی که صلح آمیز و بدون خشونت بمانند، همان طوری که در هر جامعه دموکراتیک انتظار می رود، تحمل می شود. اما ممنوعیت تکفیریسم یک راهکار رادیکال است چون نمی تواند جلوی تشکیل غیرقانونی گروه های سلفی را بگیرد.

علی رغم تبلیغات گسترده رسانه ها، تکفیریسم با اتهام به الحاد، متفاوت است. شگفت این که دومی از اولی کم خطرتر است. بر اساس احکام اسلامی ارتداد به یک عنصر عینی نیاز دارد که آن ترک عمدی وآگاهانه اسلام است. و این ترک اسلام باید توسط شهادت هایی یا اعلام خود شخص مرتد ثابت شود. در حالی که اعلام کافربودن کاملا سیاسی است. حتی اگرکسی متهم به ارتداد شود این حقیقت باید قاطعانه و قابل اثبات باشد. در مورد تکفیریسم، کفر کاملا قابل اثبات نیست و این مقتضی این است که شخصی برعهده بگیرد و مشخص کند که چه کسی بهترین مسلمان است. این زمینه را

ص:214

برای اختلاف بر سر افضلیت که ویژگی قرن اول اسلام بود و باعث اختلاف حتی بین خود خلفا که به این مسئله به خوبی آگاهی داشتند شد، پیش می آید. بدین صورت تکفیریسم نه تنها برای رابطه بین اسلام گرایان و سکولارها تعیین کننده است، بلکه برای مسلمانان عادی و کل جامعه تونسی نیز مهم است.

اسلام گرایان تونسی چند جناح شده اند؛ حتی اگر «النهضه» محبوب ترین جناح آن باشد. این حزب باید با تکفیریسم مبارزه کند، اما باید از سلفی گری حقیقی حمایت کند؛ مخصوصا آن دسته از گروه های پیرو مذهب مالکی که متعادل هم هستند. این گروه ها در سراسر کشور با وهابیت مبارزه می کنند. همان طور که مبلغشان «فرید البیجی» که نماینده حزب سلفی مالکی است، می گوید مشکل النهضه این است که به دلیل بزرگ بودن حزب باید درگیری های داخلی را برای بقا تعدیل کند. بنابراین طرفداران این گروه از اعتدال گرا گرفته تا اعضای رادیکال تشکیل شده است. این حقیقت را تهدیدهایی که به گفته «فرید البیجی» علیه وی توسط برخی از اعضای النهضه در زمان حکومت تروئیکا صورت گرفت، ثابت می کند. رهبری النهضه باید روند ایجاد یک جبهه اعتدال گرای اسلامی را دنبال کند تا باعث گسترش رادیکالیسم شود. در این میان باید با استفاده از ابزارهای قانونی مانند منع تکفیر از تکفیریسم دوری کند. بدین طریق النهضه می تواند نیت صادقانه خودرا نشان دهد نه این که گفتمان اسلامی را انحصاری کند، و همزمان، می تواند راه را برای یک تکثرگرایی دینی عینی و ملموس باز کند.

ص:215

چه کسی تجددخواهی اسلامی را هدایت می کند؟ (تمرکزی بر لیبی) / انریکو گلوپینی

اشاره

انریکو گلوپینی(1)

چکیده

یکی از کارهای گروههای تکفیری، تخریب مزار اولیای الهی در کشورهای است. آنها در ظاهر با شعار توحید اقدام به این کار می کنند ولی در پشت صحنه این افکار، دشمنان اسلام و یهودیت و صهونیست قرار دارد، آنها با ترویج این نوع توحید (توحید بدون استاد و رهبر) و نفی رهبری اولیای الهی که الگوی تقوا و ظلم ستیزی هستند، می خواهند با استفاده از سایتهای اینترنتی و شبکه های ماهواره ای، خود را به جای آن رهبران قرار داده و هدایت افکار و اندیشه های مسلمین را به دست گیرند.

آنها با تبلیغ مبارزه با خرافات، به تخریب آثار تمدن اسلامی می پردازند و با استفاده از سرویسهای اطلاعاتی آمریکا و اسرائیل در کشورهای مختلف مردم را به شورش بر علیه ارزشهای اسلامی و رهبران معنوی تحریک می کنند و با شعار تجدد گرایی مسلمانان را از هویت اصیل اسلامی خود جدا می کنند. نمونه های بارز این فعالیتها در لیبی و کشورهای دیگر مشاهده می شود.

کلیدوژاگان: تخریب قبور، تکفیر، تجدد خواهی، استکبار جهانی


1- دکترای مطالعات خاورمیانه شناسی و استاد دانشگاه - ایتالیا

ص:216

مقدمه

«شهر تیمباکتو در کنترل بنیادگرایان اسلامی است.» این جمله ای است که روزنامه ها و آژانس های خبری در گزارش تخریب مساجد و حرم ها به وسیلة گروه مسلح انصارالدین که کنترل شهر مقدس مالی را در دست گرفته بودند، در سرخط خبرهایشان نوشتند.

در این نگارش در صدد ورود به بیان امتیازات درگیری بین مبارزان و دولت، یا بین مبارزان و قوم طوارق سکولار که چندی پیش متحد بودند، نیستیم، اما به یک امر باید اشاره شود که: بدون حذف قذافی، که به هیچ عنوان یک کافر نبود، آن آشوب در مالی - که در پی شاه کار انجام گرفته توسط افرادی با طرز فکر واحد در لیبی بود - امکان پذیر نبود...

تیمباکتو به وسیلة یونسکو به عنوان یک «میراث جهانی» معرفی شده است. ارزش یک شهر و یا محل تاریخی و هم چنین مکان مقدس به این نیست که از طرف یک ارگان سازمان ملل متحد گواهی نامه ای برای آن صادر شود. البته این خلاف آن چیزی است که آنان ذهن ما را بدان سو هدایت می کنند. این ارگان ها و آژانس ها تنها برای هموار کردن راه برای نظم نوین جهانی و یا بهتر است بگوییم دنیایی، بدون خداوند، و تمامی پس آمدهای آن می باشند.

چرا این بنیان گراها با این شدت و خشم به مکان های مذهبی عبادی اسلامی حمله می برند. این مکان ها بدن های کسانی را در خود جای داده اند که در بین مردم آن محل و دیگران، اولیاالله به حساب می آیند، و در زمان حیاتشان مردم از آن ها پیروی می کردند. اکنون مردم به زیارت قبور ایشان می روند تا از برکتشان بهره ببرند و از آن ها در برابر خداوند شفاعت می طلبند و البته آن ها را به عنوان اله و خدا نمی پرستند.

اولاً دربارة اولیا در اسلام باید گفت که زیارت آن ها کاملاً اسلامی است، به خلاف آن چه مدرنیست ها، سلفی ها، وهابی ها و دیگران این مبحث را کفر و ملحدانه و کار

ص:217

بت پرستان می پندارند. حرف اصلی آن ها دفاع از اصل توحید و هر امری است که مسلمانان را به گمراهی بکشاند، مانند شرک.

تجددخواهان، که وهابی ها، سلفی ها، تکفیری ها و... از آن نشأت گرفته اند، معتقدند که هر کس در سفر معرفتی شخصی خود، باید تنها به تلاش خودش اکتفا کند؛ در واقع هرکس استاد خود باید باشد. آن ها تنها مرجعیت و نفوذ برخی از مردان خرد را که در مدارسی که بر اساس ایدئولوژی خودشان درس خوانده اند، قبول دارند، اما آن ها چیزی راجع به استاد نمی خواهند بشنوند، و فکر می کنند که استاد و راه بر وجود ندارد.

اگر شما وجود فردی که می تواند چنین ارتباطی در همین دنیا برقرار کند، منکر شوید به وضوح وجود عالم غیبی که در نص قرآن به صراحت به آن اشاره شده است، انکار کرده اید.

بعید نیست که اسلام در نزد این گروههای تکفیری، تبدیل به اسلامیزم یعنی یک ایدوئولوژی دینی، مانند صهیونسیم می شود. صهیونیسمی که از اصل یهودیت فاصله زیادی دارد و چیزی جز تفسیر ایدوئولوژیک از یهودیت نیست و در نتیجه ترکیب چند عامل تمام صحنه را از آنِ خود کرده است و جایی برای اصل یهودیت نگذاشته است، تا حدی که هم مدافعان و هم منتقدان صهیونیسم آن را به سادگی با یهودیت می شناسند. دربارة تجددخواهان بنیان گرای اسلامی نیز مشکل مشابه همین است، که تنها یک تفسیر ایدئولوژیک از اسلام است، که طبیعتاً نتیجه این می شود که یک سوء تفاهم از حقیقت اسلام ایجاد می شود و در ذهن کسی که چیزی از اسلام نمی داند، مثلاً مردم غرب، اسلام همان طور که انتظارش می رود دینی منفور و وحشی به نظر می رسد.

ما در مقابل یک نمونه از واگشت گرایی( تمایل زیاد به ساده سازی مفاهیم) هستیم. این ساده سازی نتیجه سوبرداشت و فهم بنیان گراهاست، البته این امر برای آنانی که فهم ضعیفی دارند، زیاد اتفاق می افتد، که می خواهند بر دیگران نظرشان را تحمیل کنند. اساساً فهمیده می شود که قله برای سعود است که باید فتح شود. ولی این که چگونه و

ص:218

از آن مهم تر آیا راهنمای متخصصی هست یا نه، حرفی به میان نمی آید و لذا در اولین شکاف یخی آن ها و همراهان بی تجربه شان در شکاف سقوط خواهند کرد.

یک نمونه تغییریافته از این را، در تخریب درب یک مقبره معروف در تیمباکتو داریم. این در، برای ده ها سال یا بیشتر بسته نگاه داشته شده است، براساس عقیده بومی ها این درب فقط در آخرالزمان گشوده خواهد شد. پیروان جریان های بنیان گراها به نام انصارالدین در اعتراض به ساده لوحی بومی ها این درب را شکستند و البته اتفاقی پیش نیامد و حتماً آن ها از غلبه خود بر خرافات خرسند شدند. آنان از حد تجاوز کردند زیرا اصلاح جامعه با این روش ممکن نیست بلکه باید از طریق ارشاد و روشنگری دست به راهنمایی مردم زد.

علاوه براین، تخریب بندر تیمباکتو و دیگر مقبره ها در تمام کشورهای اسلامی از لیبی گرفته تا عراق - این کشورها مهم هستند. چون اسلام در آن ها ریشه بومی دارد - شبیه تخریب بت های بودا، در بامیان افغانستان به وسیلة طالبان و به بهانه تنافی با توحید می باشد. پیشامدهای به وجود آمده در ممالک اسلامی در سالهای اخیر گواه خوبی از اعمال آنان است.

چه کسی تجددخواهان اسلامی را هدایت می کند؟

عجیب است که از آغاز بهار عربی، مبارزان اسلامی دوباره به انسان های خوب تبدیل شدند، در حالی که تا چند سال اخیر، وقتی اوباما، با سخن رانی در قاهره مصر در ماه ژوئن2009 دست به سوی اسلام پیش کرد، آن ها به عنوان هیولا های حقیقی قلمداد می شدند که کشورهای میانه رو عربی( تونس، مصرو گاهی سوریه!) را تهدید می کنند.

وقتی که وهابیت برای اولین بار شهر مدینه را در قرن هجدهم فتح کردند، در تخریب مقبرة پیامبر اسلام درنگ نکردند و حتی امروزه آن ها اعمال میلیون ها زائری که برای حج به خانه خدا آمده اند، و برای ادای احترام و ارادت به حضور نبی صلی الله علیه و آله و سلم می روند، را متوقف می کنند.

ص:219

روز به روز تعصب سنت شکنانه گروههای بنیادگرا از مصر تا تونس، سوریه و اکنون در عراق رو به افزایش است. مخصوصاً بعد از تولد به اصطلاح خلیفه شان که او را ابوبکر بغدادی می خوانند. حتی از آنان نقل شده است که در مصر، برخی سخن از تخریب اهرام ثلاثه که نشان شرک هستند، به میان می آورند.

لیبی بعد از بی ثباتی در دو کشور همسایه اش، قربانی مورد نظر این اعمال به بهانه مبارزه با خرافات و اشاعه اسلام حقیقی عقلانی می باشد. شکی نیست که اروپاییها و دول استعماری دلسوز آنچه که در ممالک اسلامی می گذرد نیستند زیرا مهمترین چیز برای آنان اهداف مادی شان می باشد. آنان با بهانه امثال دموکراسی و... به کشورهای اسلامی وارد شده و به دنبال منافع خود بوده اند. این ایده ها در فضاهای آکادمیک بین جامعه شناسان اسلام بحث می شود که هرکدام از دیگری نالایق تر است.

در لیبی آن کسانی که ملعبه دستان قوای استعماری قرار گرفتند، بعد از این که به عنوان لشکر شترسوار برای آزادی خواهان خدمت کردند، به همان کار مورد علاقه خود، که هتک حرمت تمام چیزهایی که از حیطه فهم منطقی و معنوی آن ها خارج است، می پردازند. آن ها خود را وقف تخریب و لعن چیزی می کنند، که آن را درک نمی کنند، چون مانند تمام جاهلان که همه چیز را ساده می انگارند، هراس دارند که امری از قوة درک آن ها بگریزد و یا به عبارت دیگر برایشان مجهول بماند. این همه چیز را شکست می دهد، آن ها اعمال مشمئزکننده خود را ادامه می دهند، در حالی باهم رقابت می کنند که ببینند کدامشان با سرعت سرسام آورتری فریاد الله اکبر سر می دهد، انگار، می خواهند نشان دهند که چون خشم اولیای خدا یا انسان مقرب به خدا، شامل حال کنندة فعل نشده است، این به آن معناست که تمام عنایات از روی آن ولی خدا برداشته شده، چون خداوند کاری برای دفاع از مقبره انجام نداده است و عذابی بر کسی که مقبره را خراب کرده، نازل نکرده است.

یکی از آخرین حادثه های از این نوع که در لیبی رخ داد تخریب مسجد و مقبره عبدالسلام الاسمار است که متاسفانه مدرک ویدوئویی نیز از آن وجود دارد. این مکان

ص:220

عبادی که حاوی حدود 5000 جلد کتاب بود در خاکستر سوخت. این تنها مکانی نبوده است که در چنگال این متعصبان افتاده باشد، در تروپلی یکی دیگر از مکان های مهم عبادی مسلمانان را با بولدوزر خراب کردند. آنان پس از تخریب حرم احمدالزاروق با جسد آن مرد پاک، گریختند.

انسان های به اصطلاح مسئولان در فرش های جادویی، هواپیماهای انگلیسی، به تروپلی برای بررسی حل مشکل رسیدند، ولی وقتی که در آن جا بودند فاصله رسمی خود را از این صحنه حفظ کردند و خود را زیاد درگیر نکردند، اما این چیز جدیدی نبود چون آن ها همین کار را در ایتالیا، عصر قبل از آزادی انجام دادند. با مجوز کشتن و تخریب، چندین گروهک پارتیزانی، که حتما به وسیلة حاکم حقیقی فرستاده شده بودند که حتماً حکومت ساختگی آن کسانی که به دشمن همکاری کرده بودند نبوده است، اما کسی که حذف فیزیکی و ناگهانی رهبر قانونی دولت ایتالیایی و ناپدید شدن پرونده مشهورش همراه با مدارک رسواکننده از او سر زده بوده است.

دربارة بولدزرها جالب است که وقتی که اسراییلی ها ملک های فلسطینی ها را به همان سرعت تخریب می کنند از سوی دنیای اسلام لعن و نفرین بلند می شود، اما در این بارة خصوصاً دربارة حامیان بهار عربی، هیچ اعتراضی به گوش نمی رسد.

رهبران دینی این شورشی ها همیشه خشمگین هستند، آن ها همه را، با یک اشاره انگشت تکفیر می کنند، اما وقتی مقداری پول از امیری دریافت می کنند، انگار ناگهان نرم خو و معتدل شده و در برابر هر فسادی صبور می شوند.

یک مسلمان چگونه می تواند این اشخاص را به عنوان پیشرو معنوی خود برگزینند؟ اشخاصی که هیچ بویی از صلح طلبی، برادری و عاطفه نبرده اند.

در حیرتم که سرانجام کار آن ها به کجا ختم خواهد شد. رسانه ها ما را به تروریست اسلام بمباران خواهند کرد تا که یک فصل جدید از برخورد تمدن ها را آغاز کنند و در نتیجه از قانون تفرقه بینداز و حکومت کن در دریای مدیترانه و ارواسیا سود ببرند؟ اگر ما قصد مقابله با اشغال گران را داشته باشیم، ناتو به آن ها در حمله به ما کمک خواهد

ص:221

کرد چون این ها - به جز حمله مشهور یازده سپتامبر که به اسامه بن لادن نسبت داده شد - به نظر نمی رسد که علاقه مند به آسیب زدن به آمریکا و انگلیس - که حتماً قلباً این کشورها را تحسین می کنند - باشند، اما مدام به فکر کشتن و ویرانی در کشورهایی هستند، که آمریکا و انگلیس هر از گاهی به عنوان دشمن معرفی کرده و حکم نابودیشان را صادر می کنند. در گذشته، افغانستان به بهانه کمونیسم و بی خدایی سپس یوگسلاوی پشت چهره نسل کشی، الجزیره به بهانه تهدید بنیان گراها (که به وسیلة خودشان قدرت گرفته بودند) و چچن به بهانه این که در هر حالی روس ها کمونیست و مست هستند و سپس بهار عربی به بهانه دیکتاتوری، دشمن خوانده شده بودند. و اکنون در عراق و سوریه به شیعیان حمله می کنند چون آن ها را بدعت گذار و خارجی می دانند اما حتی اهل سنت هم از خشونت آن ها در امان نیستند.

امام خمینی همواره آمریکا را شیطان بزرگ می خواندند و ایده اسلام آمریکایی را مطرح کردند. هنر اصلی شیطان این است که وانمود کند که او وجود ندارد، بنابراین این اسلام گرایان تجددخواه شاید به آن نکته نرسیده باشند، اما حتما آن را با کس دیگر اشتباه گرفته اند.

ص:222

ص:223

بخش دوم: ریشه یابی افکار تکفیری

اشاره

ص:224

ص:225

قرآن کریم و همزیستی مسالمت آمیز در جامعه بشری / وجدان فریق عناد

اشاره

وجدان فریق عناد(1)

چکیده

قرآن کریم و تمدن اسلامی بر گفتگو و همزیستی مسالمت آمیز بین انسانها تأکید کرده است، اختلاف زبان و رنگ و فرهنگ و اندیشه و آیین، هیچکدام از نظر اسلام نمی توانند مانع صلح و همزیستی باشند؛ بلکه قرآن تأکید دارد که هر قومی با هر رنگ و زبانی می تواند از مقربان خداوند باشد. و با هر کسی با هر دین وآیینی می توان با مسالمت و نرمی به گفتگو پرداخت. در این راستا اهل کتاب را به تمسک به مشترکات با مسلمین فرا می خواند و در مورد اختلافات به مجادله احسن امر می کند. قرآن کریم در عین فرا خوانی به صلح و آرامش و گفتگو بین تمدنها، از اصول اساسی و عقلانی خود؛ مانند توحید، نیز عقب نشینی نمی کند و با استدلال عقلی و برهانی امتها را به پذیرفتن این اصول دعوت می کند.

با توجه به روش قرآن در برخورد با دیگر تمدنها و ادیان، بر مسلمین لازم است در عرصه های مختلف، مانند: مطبوعات و صدا و سیما، فضای مجازی، دانشگاهها، مقالات علمی و... به گفتگوی مسالمت آمیز با دیگر تمدنها و ملتها اهتمام ورزند.

کلیدواژه ها: گفتگو، گفتگوی تمدنها، صلح در قرآن، همزیستی


1- دکتری، استاد مرکز احیاء تراث علمی عربی دانشگاه بغداد

ص:226

مقدمه

بسیاری از پژوهش ها معاصر درباره همزیستی مسالمت آمیز نظریه پردازی کرده اند، کسانی که میراث فرهنگی را پی گیری می کنند، می دانند که اصول و ابزارهای آن در منابع تاریخی موجود است و جوامعی که تمدن عربی اسلامی را تشکیل داده اند، موفق شده اند که به دور از تفرقه، جانبداری از یک هویت، رنگ، عرق و دین، در کنار هم با صلح و همکاری و احترام به همزیستی مسالمت آمیز ادامه دهند، زیرا قرآن کریم به گفت وگو ایمان دارد و به دنبال مشترکات در میان همه آفریده های خداوند است، چون همزیستی موجب پدید آمدن امنیت، پیشرفت و همکاری می شود و رکنی از ارکان ایمان به شریعت اسلامی است. اختلاف میان بشر در اندیشه، اعتقادات، هویت و رنگ امری است که با ارادة خداوند سبحان پدید آمده است و در نتیجه، از تعامل با آن گریزی نیست، زیرا به عنوان یک حد طبیعی، از به وجود آمدن بیزاری از یکدیگر و دشمنی میان بشر جلوگیری می کند.

از همین رو تمدن اسلامی، تمدنی متمایز است که درس هایی عملی درباره مبادی و اصول عملی برای ایجاد یک گفت وگوی کارآمد و ثمربخش را به پژوهش گران ارزانی می دارد که در آن خیر همه بشریت وجود دارد و همزیستی مسالمت آمیز، همکاری و احترام میان آن ها را تضمین می کند. این پژوهش بر اساس روش علمی - تاریخی محورهای زیر را به طور مفصل بررسی می شود:

اول: معنای واژگانی و اصطلاحی گفت وگو؛

دوم: جایگاه گفت وگو در میراث فرهنگی اسلام؛

سوم: قرآن کریم و همزیستی مسالمت آمیز در جامعه اسلامی.

اول: گفت و گو در لغت و اصطلاح

کلمه حوار (گفت وگو) در فرهنگ های عربی وارد شده است و مصدر آن «حور» به معنای بازگشت در چیزی و به چیزی است. و حور به معنای چرخاندن ذات و یا فکر

ص:227

و هم چنین به معنای تردّد میان دو جهت است و «تحویر» به معنای ترجیع (بازگرداندن و بازگشت دادن) است و محور عود، چیزی است که قرقره به دور آن می چرخد، زیرا قادر است قرقره را به هر سمتی بچرخاند و «تحاور» پاسخ دادن دو فرد به یکدیگر است.(1)

بنابراین حوار به معنای «گفت وگو میان دو فرد است که یکی با دیگری سخن گفته و فرد دیگر پاسخ او را می دهد و یا در سخنان او بازنگری می کند، خواه این گفت وگو بر اساس پرسش و پاسخ باشد و خواه بر اساس بیان دیدگاه از یک سو و بازنگری کردن در آن از سوی دیگری باشد».(2)

مجموعه ای از واژه ها الفاظ و که با حوار (گفت وگو) در ارتباط است، مانند:

جدل: که در زبان به معنای نیرو، محکم کردن و پافشاری در امتناع است، بر این اساس به معنای گفت وگو با نیرو، شدت در منازعه، بازداشتن و سخت گرفتن بر رقیب بدون نرمش است و در جریان تبادل افکار، بر اساس خصومت و تعصب در دیدگاه و قبول و یا انکار آن است.(3)

مناظره: به معنای تقابل، توازن، همانند بودن است، و مناظره عقلی گونه ای از گفت وگوست که به معنای تبادل دیدگاه با هدف رسیدن به صواب و حق است و از شرایط آن این است که دو تن که به گفت وگو می پردازند از نظر علم و معرفت و تجربه در موضوع، دارای صلاحیت و یکسان باشند.(4)

محاجه: منازعه در دیدگاه از طریق بیان حجت ها یعنی دلایل معتبر و احتجاج نیز از آن جمله می باشد که بی اساس جلوه دادن نظر مخالف با دلیل است و محاجه در حق و


1- . محمد کتانی، ثقافه الحوار فی السلام، ص 12- 15 هم چنین نک: ابن منظور، لسان العرب، ماده حور؛ راغب اصفهانی، المفرادت فی غریب القرآن، ج؟، ص؟. محمد شکری آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن والسبع المثانی، ص 155 -156.
2- . محمد الکتانی، ثقافة الحوار فی الإسلام، ص 12.
3- . محمد الکتانی، ثقافة الحوار فی الإسلام، ص 19.
4- . محمد الکتانی، ثقافة الحوار فی الإسلام، ص 16.

ص:228

باطل استفاده می شود که بر اساس ذات آن، ناپسند نیست، بلکه ناپسند بودن آن بر اساس استعمال آن است.(1)

مناقشه (سخن دیگری را نقض کردن): یعنی حسابرسی به گونه ای که چیزی متروک نماند، بنابراین مناقشه به معنای محادثه و گفت وگوی باز است که هدف از آن توجیه حکم و نتیجه گیری و یا حصول اطمینان از امری است.(2)

بر اساس معانی ذکر شده می توان برای اصطلاح حوار (گفت وگو) و الفاظ مرتبط با آن گفت: گفت وگو در حال حاضر به معنای «گشایش اندیشه شخص، گروه، امت، ملت و یا هیئت سیاسی و غیر از آن در مقابل دیدگاه های مخالف است؛ خواه شخص، گروه، هیئت سیاسی، دین و یا تمدن باشد و به معنای وارد شدن این گروه ها به یک گفت وگو و بررسی دیدگاه مقابل با هدف نزدیک شدن در موضع گیری و پایان دادن به نزاع و قطع ارتباط میان آن هاست.»(3)

این امر، راهی است برای پایان دادن به هرگونه مشکل و اختلاف و دست یابی به راه حل قبل از آن که این مشکلات با بحرانی شدن، منجر به درگیری و نزاع شود، بنابراین گفت وگوی تمدن ها که سازنده و بر اساس اصول و مبادی علمی باشد ابزاری جادویی برای برخوردار کردن جوامع از همزیستی مسالمت آمیز و گام نهادن در مسیر پیشرفت، سازندگی و بهره گیری از تجربه های گوناگون است که می تواند منجر به پیوستن به کاروان کشورهای توسعه یافته شود، زیرا گفت وگوی تمدن ها به دنبال مشترکات میان اضداد است تا بدین سان نقطه آغاز به دور از هرگونه خود بزرگ بینی و ستم باشد.

دوم: جایگاه گفت وگو در میراث فرهنگی اسلام

زمانی که جوامع تشکیل دهنده تمدن اسلامی را در معرض بررسی و پژوهش قرار می دهیم، درخواهیم یافت که با تکامل و نیرو متمایز شده و این تمدن موفق شده است


1- . محمد الکتانی، ثقافة الحوار فی الإسلام، ص 18 - 19.
2- . محمد الکتانی، ثقافة الحوار فی الإسلام، ص 16- 17.
3- . محمد الکتانی، ثقافة الحوار فی الإسلام، ص 27.

ص:229

که از همه بحران ها عبور کند و این امر به دلیل نیروی شریعت اسلامی و ریشه دار بودن آن در جان هاست، زیرا تسامح و بخشندگی اسلام و توجه به عینیت بخشیدن روش قرآنی در تئوری و واقعیت، موجب شده است که جامعه اسلامی با نیرو و وحدت متمایز شود و از آن جایی که این تمدن، شاکله یک نیروی سیاسی و اجتماعی واحد را بر خود گرفت، موفق شد بر جهان حکمفرما شود.

فرزندان ملت هایی که با تمدن عربی اسلامی درآمیختند از آن روح اسلامی و به برکت تقوا و علم و سرآغاز قرار دادن این کلام خداوند تعالی: >یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ<(1)؛ «خدا [رتبه] کسانی از شما را که گرویده و کسانی را که دانشمندند [بر حسب] درجات بلند گرداند و خدا به آنچه می کنید آگاه است» و با چشم پوشیدن از هویت، رنگ، ثروت، مقام و یا جایگاه اجتماعی، به مقامی والا دست یافتند؛ به گونه ای که می توان گفت: تکوین جامعه اسلامی، مسالمت آمیز و صحیح است و جوامعی که بر اساس اسلام شکل گرفت، با تفاوت قائل شدن میان هویت ها و رنگ ها آشنا نبود، زیرا دعوت قرآن کریم بر اساس گفت وگوی انسانی و سازنده است و قاعده کلی نیز بر این اساس است، هنگامی که خداوند تعالی بشر را با گفته خود خطاب قرار داد:

>یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن ذَکَرٍ وَأُنثَی وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ<(2)؛ ای مردم، ما شما را از نری و ماده ای بیافریدیم و شما را جماعت ها و قبیله ها کردیم تا یکدیگر را بشناسید، هر آینه گرامی ترین شما نزد خدا،پرهیزگارترین شماست. خدا دانا و کاردان است.

و هم چنین در حدیث نبوی آمده است: «لا فضل لعربی علی أعجمی إلا بالتقوی»؛ هیچ عربی بر عجمی برتری ندارد مگر با تقوا.


1- . مجادله، آیه 11؛ طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 13، ص134.
2- . حجرات، آیه 13 و طبرسی، مجمع البیان، ج 13، ص 134.

ص:230

این دعوتی است روشن از قرآن کریم دربارة چگونگی برخورد با دیگران و اسلام به احترام گذاردن به دیگر اقوام و عدم رفتار با آن ها بر پایه خودبرزگ بینی و غرور،

فرا می خواند.(1)

>قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلَی کَلَمَةٍ سَوَاء بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَلاَ نُشْرِکَ بِهِ شَیْئًا وَلاَ یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقُولُواْ اشْهَدُواْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ<؛(2)

بگو: ای اهل کتاب، بیایید از آن کلمه ای که پذیرفته ما و شماست پیروی، کنیم: آن که جز خدای را نپرستیم و هیچ چیز را شریک او نسازیم و بعضی از ما بعضی دیگر را سوای خدا به پرستش نگیرد اگر آنان رویگردان شدند بگو: شاهد باشید که ما مسلمان هستیم.

این گفته، یک خطاب جهانی است که از منطقه اسلامی و نژاد بشری که پیامبر اسلام به آن تعلق دارد، فراتر می رود با تصریح به این که وجود ایشان رحتمی برای جهانیان است و هم چنین این گفته خطابی برای همه مردم و این امر از کلام خداوند تعالی «یا ایها الناس» و «یا بنی آدم» به وضوح مشاهده می شود.(3)

بنابراین اسلام معتقد است که سرتاسر جهان از آن خداوند بوده و خداوند تعالی جهان را برای بشر رام کرده است که از این گفته قرآن کریم پیداست:

>وَسَخَّرَ لَکُم مَّا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعًا مِّنْهُ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لَّقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ<؛(4)

و آنچه را در آسمان ها و آنچه را در زمین است به سود شما رام کرد همه از اوست. قطعاً در این [امر] برای مردمی که می اندیشند نشانه هایی است.

و به سبب این سرآغاز که اساس آن روش قرآن در برخورد با ملت ها و دیگر اقوام است، تمدن عربی اسلامی موفق شد در رشد و اوج شکوفایی خود از تمدن دیگر


1- . محمد العربی الخطابی، «من اجل الحوار بین الحضارات»، ص 39 -40.
2- . آل عمران، آیه: 64، نک: طبرسی، مجمع البیان، ج2، ص454.
3- . علی عبدالحیلم محمد، الغزو الفکری و التیارات المعادیة للإسلام، ص 393.
4- . جاثیه، آیه 13؛ نک: مجمع البیان، ج 9، ص 73 و کمال حیدری، سیرته، منهجه آثاره، ج 2، ص 981.

ص:231

ملت ها بهره بگیرد و تمدن اسلامی با یک غنای فکری و روحی آشنا شد که پیش تر همانندی نداشت.(1)

بنابراین، قرآن مسلمانان را به نشر دعوت اسلامی و رساندن کلمه حق به همه مردم فرا می خواند و آنان را به گشایش فکری و مشارکت با دیگران با چشم پوشی از عقیده، هویت، رنگ و زبان آن ها و پرهیز از خودبزرگ بینی قومی و تلاش برای تخریب دیگران و محو کردن آن ها و سلب ویژگی ها و تاراج منابع و ثروت آنان، دعوت می کند، همانا قرآن مسلمین را به رحمت و خارج کردن مردم از ستم توصیه می کند و دعوت، ناگزیر باید بر اساس حکمت و موعظه حسنه و مجادله با حکمت و اندرز نیکوتر باشد و خداوند تعالی فرمود:

(ادْعُ إِلِی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ)؛(2) مردم را با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت بخوان و با بهترین، شیوه با آنان مجادله کن زیرا پروردگار تو به کسانی که از راه او منحرف شده اند آگاه تر است و هدایت یافتگان را بهتر می شناسد.

در آیه دیگر فرمود:

>لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَیَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ<(3)؛ در دین هیچ اجباری نیست هدایت از گمراهی مشخص شده است پس هر کس که به طاغوت کفر ورزد و به خدای ایمان آورد، به چنان رشته استواری چنگ زده که گسستنی نباشد خدا شنوا و داناست.


1- . محمد العربی الخطابی، من اجل الحوار بین الحضارات، ص 40 و حمید حمد السعودن، الغرب و الإسلام والصراع الحضاری، ص 136.
2- . نحل، آیه 125.
3- . بقره، آیه 256.

ص:232

و پس تکیه قرآن بر برهان و دلالت های عقلی و پیروی از تسامح و نرمش است و به کارگیری اجبار، اقدامات خشونت بار و بدنام کردن دیگران مقبول نیست.(1) همچنان که دین اسلام بر اساس روش قرآن گفت وگو و به رسمیت شناختن دیگران را به مسلمانان توصیه می کند و از آنان می خواهد تا با هدف برقراری همزیستی مسالمت آمیز که از نتایج آن فراگیر شدن امنیت، صلح و همکاری در سرتاسر جهان است، به دنبال مشترکات میان اقوام و تمدن های مختلف باشند.

هم چنان که به مسلمانان توصیه می کند از عقب نشینی از مبادی، اصول شریعت و اندیشه بر حذر باشند، بنابراین قرآن به گفت گو بر اساس حکمت و اندرز نیکوتر فرا می خواند، اما به عقب نشینی و پذیرفتن دیدگاه های متناقض با شریعت و روش قرآنی را نمی پذیرد. خداوند تعالی فرمود:

>وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْکِتَابِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِلَّا الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَقُولُوا آمَنَّا بِالَّذِی أُنزِلَ إِلَیْنَا وَأُنزِلَ إِلَیْکُمْ وَإِلَهُنَا وَإِلَهُکُمْ وَاحِدٌ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ<(2)؛ با اهل کتاب، جز به نیکوترین شیوه ای مجادله مکنید مگر با آن ها که، ستم پیشه کردند و بگویید: به آن چه بر ما نازل شده و آنچه بر شما نازل شده است ایمان آورده ایم و خدای ما و خدای شما یکی است و ما در برابراو گردن نهاده ایم.

و نیز فرمود:

>وَمَن یَبْتَغِ غَیْرَ الإِسْلاَمِ دِینًا فَلَن یُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ<؛(3)

و هرکس که دینی جز اسلام اختیار کند از او پذیرفته نخواهد شد و در آخرت از زیان دیدگان خواهد بود.


1- . غازی سعید سلیمان، المنهج الإسلامی فی التعایش السلمی مع غیر المسلمین، ص 73 -74؛ وجدان فریق عناد، «القرآن الکریم طریقنا لتجاوز العجز الحضاری»، مجله المصباح، شماره دهم، 2012، ص 234.
2- . عنکبوت، آیه 46.
3- . آل عمران، آیه 85.

ص:233

به عبارت دیگر، قرآن پس از بیان اختلاف میان بشر، همزیستی مسالمت آمیز را در میان آنان استوار کرد و از آن جایی که بشر به تمدن ها و فرهنگ های متنوع تعلق دارد، روش قرآنی به گفت وگوی تمدن ها باور دارد و این همان رازی است که باعث شد تمدن اسلامی، مبدع و سازنده باشد که بسیاری از دستآوردها را به بشر تقدیم کرد، زیرا اختلاف میان هویت های مختلف و اقوام را محترم شمرده و از دهش تمدن آن ها که در بوته تمدن اسلامی ذوب شد، بهره برد.(1)

خداوند تعالی فرمود: >أُوْلَئِکَ حِزْبُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ<؛(2)

«اینان حزب خدایند، آگاه باش که حزب خدا رستگارانند» و فرمود: >وَمَن یَتَوَلَّ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ<؛(3)

«و هر که با خدا و پیامبر او و مؤمنان دوستی کند، بداند که پیروزمندان گروه خداوندند». روش قرآنی این مسئله را برای مسلمانان روشن کرد که اختلاف بشر در زبان و رنگ بر اساس اراده خداوند است و باید این امر جزئی از ایمان آن ها بوده و این اختلاف باید برای آنان انگیزه باشد تا بدان چه که موجب رضایت خداوند می شود، عمل کنند و خداوند تعالی فرمود: >وَمِنْ آیَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَأَلْوَانِکُمْ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّلْعَالِمِینَ<(4) «و از نشانه های قدرت اوست آفرینش آسمان ها و زمین، و اختلاف زبان ها، ورنگ هایتان در این عبرت هایی است برای دانایان» و فرمود:

>وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتَابِ وَمُهَیْمِنًا عَلَیْهِ فَاحْکُم بَیْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءهُمْ عَمَّا جَاءکَ مِنَ الْحَقِّ لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنکُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا وَلَوْ شَاء اللّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَ-کِن لِّیَبْلُوَکُمْ فِی مَآ آتَاکُم فَاسْتَبِقُوا الخَیْرَاتِ إِلَی الله مَرْجِعُکُمْ جَمِیعًا فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ<؛(5)

و این کتاب را


1- . وجدان فریق عناد، القرآن الکریم، ص 133.
2- . مجادله، آیه 22
3- . مائده، آیه 56.
4- . روم، آیه 22؛ طبرسی، مجمع البیان، ج 7، ص 299.
5- . مائده، آیه 48.

ص:234

به راستی بر تو نازل کردیم، تصدیق کننده و حاکم بر، کتاب هایی است که پیش از آن بوده اند پس بر وفق آنچه خدا نازل کرده است در میانشان حکم کن و از پی خواهش هاشان مرو تا آنچه را از حق بر تو نازل شده است واگذاری برای هر گروهی از شما شریعت و روشی نهادیم و اگر خدا می خواست همه شما را یک امت می ساخت، ولی خواست در آنچه به شما ارزانی داشته است بیازمایدتان پس در خیرات بر یکدیگر پیشی گیرید همگی بازگشتتان به خداست تا از آنچه در آن اختلاف می کردید آگاهتان سازد.

سوم: قرآن کریم و همزیستی مسالمت آمیز در جوامع

هدف از گفت وگوی تمدن ها بررسی مشترکات میان بشر است و قرآن کریم از متفکر فرانسوی روژه گارودی(1)

برای دعوت به گفت وگوی تمدن ها چهارده قرن پیشی گرفته است، آن گاه که خداوند در قرآن کریم مردم را خطاب قرار داد: >یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن ذَکَرٍ وَأُنثَی وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ<. این دعوتی روشن از قرآن کریم درباره چگونگی برخورد با دیگران در تمدن ها و دیگر فرهنگ هاست و به برکت این امر، تمدن عربی اسلامی با غنای فکری و معنوی که در این تمدن بی همتا بود، آشنا گردید؛ به گونه ای که شعائر اسلامی این امر را در مسیر خود برای نشر فرهنگ گفت وگو تقویت کرد تا از آنچه که موجب ایجاد تنفر و نزاع میان بشریت می شود، دوری بجویند و به عنوان مثال قبله ای که مسلمانان در نمازهای روزانه


1- . روژه گارودی فلیسوف و نویسنده فرانسوی که در سال 1935 از دانشگاه سوربن مدرک دکترای خود را دریافت کرد و در سال 1954 دومین مدرک دکترای خود را از دانشگاه مسکو کسب کرد و از دانشگاه قونیه ترکیه مدرک دکترای افتخاری دریافت کرد و پس از ملحق شدن به حزب کمونیست در سال 1970 از این حزب کنار گذاشته شد و بعد از آن مرکز پژوهش های مارکسیستی را بنیان گذاشت و در سال 1982 در مرکز اسلامی ژنو اسلام آورد و از مخالفان صهیونیسم بود و در سال 1985 و 1955 جایزه بین المللی ملک فیصل را دریافت. وی آثار زیادی دارد که می توان به وعده های اسلام، اسلام دین آینده، مسجد آینه اسلام، اسلام و بحران غرب، گفتگوی تمدن ها و غیره اشاره کرد. نگاه شود به: فریق عناد، المنهج القرآنی و نظریه حوار الحضارات، پژوهشی که مجوز نشر در مجله پژوهش های اسلامی معاصر را دریافت کرده است، دانشکده علوم اسلامی، دانشگاه کربلا.

ص:235

خود به سمت آن می ایستند، قبله ای کامل است و طواف برگرد کعبه به بیننده این اصل مهم را می آموزد که حقیقت قبله بیش از یک زوایه دارد.(1)

موفقیت تمدن عربی اسلامی در پذیرش هویت ها و تمدن های گوناگون از این مسئله ناشی شده و ویژگی جهانی و بشری را در خود جای داده است و تا زمانی که مسلمانان به روش قرآنی پایبند باشند، این تمدن قادر به نهضت و بازگشت به دوران شکوه خواهد بود که بارزترین نتایج آن دور شدن جهان اسلام از جریان های اسلام گرای تندرو می شود.(2)

اما در هدف و روش، اختلاف وجود دارد و از نظر روژه گارودی مسئله گرایش به تمدن غربی و بررسی راه های گوناگون برای تضمین در صدر باقی ماندن این تمدن در جهان به خوبی مشاهده می شود و هم چنین در این نظریه عدم اجازه برای پیشرفت و توسعه تمدن به دیگر ملت ها عیان است، زیرا آنان از گفت وگو بیم دارند و تمدن غربی در این مسئله با روش اسلامی در تناقض است، روش اسلام روشی است که به گفت وگوی تمدن ها برای همه بشریت باور دارد، امری که همزیستی مسالمت آمیز، همکاری و احترام، به کارگیری زبان گفت وگو بر اساس به رسمیت شناختن و احترام به دیگران و ایجاد روابط مستحکم میان ملت ها و تمدن ها را تضمین می کند.(3)

بر اساس این اختلاف در هدف و روش میان دو نظریه، وجود گفت وگو میان این تمدن دشوار خواهد بود و چه بسا امکان آن وجود نداشته باشد، زیرا مشکل در تمدن اسلامی نیست و تمدن اسلامی در اوج نیروی سیاسی و علمی خود گفت وگوی تمدن ها را اجرا کرد. اما نظریه گفت وگوی تمدن های غرب در بطن خود حامل ویژگی جانبداری است، که هدف اول و آخر آن ادامه پیدا کردن برتری تمدن غرب بر دیگر ملت هاست.


1- . وجدان فریق عناد، «الحوار الحضاری بین الحضاره الإسلامیه و الحضاره الغربیه اختلاف الغایه و المنهج»، روزنامه المشرق، 2/ 9/2013.
2- . وجدان فریق عناد، «الحوار الحضاری بین الحضاره الإسلامیه و الحضاره الغربیه اختلاف الغایه و المنهج»، روزنامه المشرق، 2/ 9/2013.
3- . وجدان فریق عناد، «الحوار الحضاری بین الحضاره الإسلامیه و الحضاره الغربیه اختلاف الغایه و المنهج»، روزنامه المشرق، 2/ 9/2013.

ص:236

برای این که تمدن غرب بتواند گفت وگوی تمدن ها را محقق کند باید گام هایی عملی را بردارد که سرآغاز آن با احترام به دین اسلام، تمدن اسلامی و به رسمیت شناختن دستآوردهای بشری است که تمدن غرب به برکت آن به جایگاه امروز خود دست پیدا کرده است.(1)

ما بر اساس این امر فراخوانی عمومی را برای مسلمان با هدف تمسک به این روش در زندگی خود تدوین می کنیم خواه در میان خود و یا با دیگران که در شریعت و اندیشه با آنان اختلاف دارند تا بدین صورت گفت وگو بر اساس احترام و دلالت های عقلی روش آن ها قرار بگیرد و این روش همان روش قرآنی است که دین اسلام بدان توصیه کرده است.

پنجره های بی شماری را برای انسان گشوده است تا با استفاده از آن، خود را از تهدید ها برهاند. بنابراین دین اسلام در آنچه که امروز حقوق تضامنی شناخته می شود، پیشی گرفته است و این حقوق به واجبات نزدیک است. بنابراین هرکس که در محیط پاک خود حقوقی دارد، حفاظت از این محیط از واجبات اوست، همان گونه که اگر فردی خواستار صلح است نباید مرتکب خونریزی شود.(2)

قرآن، جنبه مهمی از شیوه اداره گفت وگو را توضیح داده است تا این گفت وگو، سازنده و ثمربخش باشد؛ مانند باید با زبان احترام آمیز برای دعوت دیگران به گفت وگو و باید موضوعات نخستین گفت وگو از مشترکات دو طرف آغاز شود تا طرف ها با یکدیگر آشنا شوند، امری که موجب ایجاد روابط، نزدیکی و ادامه یافتن گفت وگو می شود سپس به موضوعاتی که بر سر آن ها اختلاف وجود دارد، پرداخته شود و براساس روش قرآنی که برای مسلمانان واضح است، گفت وگو باید با تکیه بر موعظه نیکو و برهان عقلی باشد.(3)


1- . وجدان فریق عناد، «الحوار الحضاری بین الحضاره الإسلامیه و الحضاره الغربیه اختلاف الغایه و المنهج»، روزنامه المشرق، 2/ 9/2013.
2- . احمد عبادی، «کنفرانسی پیرامون الحوار بین الحضارات مقاربه تصنیفیه و اقتراحات منطقیه»، مدرسه عالی ترجمه ملک فهد، طنجه، پنج شنبه 25 محرم 1435 ه-/ 28 نوامبر 2013 م.
3- . علی عبدالحلیم محمود، الغزو الفکری، ص 393.

ص:237

خداوند تعالی می فرماید:

>قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلَی کَلَمَةٍ سَوَاء بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَلاَ نُشْرِکَ بِهِ شَیْئًا وَلاَ یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقُولُواْ اشْهَدُواْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ<(1)؛ بگو: ای اهل کتاب، بیایید از آن کلمه ای که پذیرفته ما و شماست پیروی، کنیم: آن که جز خدای را نپرستیم و هیچ چیز را شریک او نسازیم و بعضی از ما بعضی دیگر را سوای خدا به پرستش نگیرد اگر آنان رویگردان شدند بگو: شاهد باشید که ما مسلمان هستیم.

روش قرآنی تاکید می کند که هدف از تقارب و آشنایی با یکدیگر باید همکاری درباره آنچه باشد که خیر بشریت و انسان را در بردارد؛ بنابراین خداوند تعالی می فرماید:

>لَا یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَلَمْ یُخْرِجُوکُم مِّن دِیَارِکُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ<؛(2) خدا شما را از نیکی کردن و عدالت ورزیدن با آنان که با شما در دین، نجنگیده اند و از سرزمینتان بیرون نرانده اند، بازنمی دارد خدا کسانی راکه به عدالت رفتار می کنند دوست دارد.

از این رو می توان گفت که روش قرآنی در آشنا کردن مسلمان با این مسئله که اختلاف میان بشر امری الهی است، بسیار صریح بوده است و باور داشتن به آن روش قرآنی(3) که خداوند تعالی آنان را بدان توصیه کرده است از جهت اسلوب و هدف ضروری است تا جهان اسلام امروز جایگاه آشکار خود را در میان امت ها و ملت ها به دست بیاورد. بارزترین عرصه گفت وگو با دیگران را می توان در عرصه های زیر پی گیری کرد:(4)


1- . آل عمران، آیه 64.
2- . ممتحنه، آیه 8.
3- . علی عبدالحلیم محمود، الغزو الفکری، ص 394.
4- . احمد عبادی، «کنفرانسی پیرامون الحوار بین الحضارات».

ص:238

1. عرصه کاربردی که به واسطه آن به راحتی می توان نقاط قوت و ضعف دیگران را با هدف به کار گرفتن آن در گفت وگو شناخت.

2. عرصه تبلیغاتی و ترویجی، تا تمدن دیگران را در مجموعه عقیدتی آنان بشناسیم.

3. عرصه دانشگاهی، لازمه این امر آن است که دانشگاه ها به پژوهش هایی بپردازند که اصول گفت وگو از نظر تفکیک، بهره گیری از زمان و کسب اطلاعات... در آن اجرا می شود تا نتایج گفت وگوی تمدن ها سازنده باشد.

4. ایجاد انس و الفت که با بررسی مواضع توافق صورت می گیرد تا جایگزین منازعه ها شود.

5. آشنایی با دیگران که خاستگاه آن باید قرآن باشد و دیگران نیز بدان نیازمند هستند و لازمة آن تاسیس سازمان هایی است که مسئولیت این آشنایی را که قرآن کریم در کلام خداوند تعالی ما را بدان فراخوانده است بر عهده بگیرد >یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن ذَکَرٍ وَأُنثَی وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا<(1)

6. نگارش: عرصه ای است که مسئولیت آن بر عهده نویسندگان و سازمان هاست به گونه ای که اگر چیزی نوشته می شود بیانی از آسیب های موجود باشد.

7. اینترنت: که باید مملو از بانک اطلاعات باشد، به ویژه آن که ما فقط از دو درصد از تولید ملی استفاده می کنیم در حالی که نود و هشت درصد را از خارج گرفته و یا از خارج وارد می شود.

8 . پی گیری و تصحیح: فرایندهایی هستند که در بالابردن امور در سطح کیفیت عالی سهیم هستند.

9. جهانگردی: رکنی است که باید در عرصه گفت وگو از طریق ساماندهی آن بدان توجه شود به گونه ای که به جهان گرد اجازه دهد وارد اعماق یک کشور شود تا زمانی که به کشور خود باز می گردد حامل حقیقت روح تمدن اسلامی باشد.


1- . حجرات، آیه 13.

ص:239

10. صدا و سیما: رسانه هایی هستند که مسئولیت نفوذ به اعماق مسائل مطرح شده بر عهده آن است و در نشر فرهنگ گفت وگو میان جوامع باید سهیم باشند.

11. بهره برداری از دیدارها و ارتباطات حضوری و دیجیتال.

12. توجه به سیاست خارجی که مسئولیت آن بر عهده سفارت ها و کنسولگر است و این فرآیند ارتباط و هماهنگی با دیگران را تسهیل کرده و محافل بین المللی فرصتی برای این امر است.

13. تکامل در حل مشکلات و کسب نتایجی که در خدمت بشریت است تا بدین سان به روش قرآنی عمل شود.

14. ترجمه: بهره گیری از این عرصه برای گفت وگوی تمدن ها و برگزیدن متن هایی که اضافات بیشتری داشته باشند.

این عرصه ها، حیاتی هستند و می تواند نقش سازنده ای در ایجاد همزیستی مسالمت آمیز در جامعه ای شود که در آن پیوستگی های متعددی وجود دارد، زیرا عرصه ای پربار است برای گفت وگو بر اساس احترام به دیگران، دوری از تکبر و خود برزگ بینی، ستم و غرور.

پایان:

این پژوهش به نتایج زیر دست یافته است:

جوامع بشری به طور عام و جوامع اسلامی به طور ویژه، نیازمند بازگشت به تاریخ اسلام و پند گرفتن از آن هستند تا مشکلاتی که انسان را تهدید به نابودی می کند، حل کنند، زیرا تمدن عربی و اسلامی توانست تنوع هویت، اقوام و تمدن ها را در یک چهارچوب قرار دهد، تمدن هایی که در زیر پرچم تمدن اسلامی با بافتی واحد قرار گرفتند و از اسلام نیرویی سیاسی ساختند که بر جهان حکم فرما شد و آثار خود را در تاریخ بشریت بر جای نهاد. این امر از تعالیم دین اسلام سرچشمه می گیرد، دینی که انسان را به گفت گو توصیه کرده است، زیرا تنها راه برای همزیستی مسالمت آمیز است

ص:240

و قرآن برای مسلمانان شیوه زندگی روشنی را ترسیم کرده است و به مسلمانان توصیه می کند که روابط اجتماعی آنان بر اساس احترام، همکاری و اعمال صالح باشد تا در خدمت بشریت قرار گیرد و این تمدن، حامل ویژگی جهانی و انسانی است و تا زمانی که مسلمانان به روش قرآنی پای بند باشند قادر به خیزش مجدد و بازگشت به شکوه خود هستند که بارزترین نتایج آن دور شدن جهان اسلام از جریان های اسلام گرای تندرو است.

گفت وگویی که بر اساس تمدن اسلامی باشد در هدف و روش خود با گفت وگوی تمدن های غرب که متفکر فرانسوی روژه گارودی بدان فراخوانده متفاوت است، در نظریه او مسئله گرایش به تمدن غربی و بررسی راه های گوناگون برای تضمین در صدر باقی ماندن این تمدن در جهان به خوبی مشاهده می شود. و هم چنین در این نظریه عدم اجازه برای پیشرفت و توسعه تمدن به دیگر ملت ها عیان است، زیرا آنان از گفت وگو بیم دارند و تمدن غربی در این مسئله با روش اسلامی در تناقض است، روشی که به گفت وگوی تمدن ها برای همه بشریت باور دارد، امری که همزیستی مسالمت آمیز، همکاری و احترام، به کارگیری زبان گفت وگو بر اساس به رسمیت شناختن و احترام به دیگران و ایجاد روابط مستحکم میان ملت ها و تمدن ها را تضمین می کند و از این رو گفت وگو میان این دو تمدن دشوار است.

ص:241

منابع

1- احمد عبادی، «کنفرانسی پیرامون الحوار بین الحضارات مقاربة تصنیفیة و اقتراحات منطقیة»، مدرسه عالی ترجمه ملک فهد، طنجة، 1435ه-، 2013م.

2- حمید حمد السعدون، الغرب و الإسلام و الصراع الحضاری، دار وائل النشر، عمان 2002م.

3- حمید مجید هدو، آیة الله المحقق کمال الحیدری سیرته منهجه آثاره، مؤسسه الهدی، بیروت 2011م.

4- الراغب الأصفهانی، أبو القاسم الحسین بن محمد بن المفضل، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق محمد سید کیلانی، دار المعرفة، لبنان، [بی تا].

5- طبرسی، أبو علی الفضل بن الحسن (ت القرن السادس الهجری)، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تحقیق هاشم الرسولی المحلاتی، ج13، دار أحیاء التراث العربی، بیروت 1379.

6- علی عبد الحلیم محمود، الغزو الفکری و التیارات المعادیة للأسلام، مطابع جامعة الإمام محمد بن سعود الإسلامیة، المملکة العربیة السعودیة، ریاض، 1981م.

7- غازی سعید، المنهج الإسلامی فی التعایش السلمی مغ غیر المسلمین، مطبعة هیئة إدارة و استثمار الوقف السنی، بغداد، 2009م.

8- ابن منظور، أبو الفضل جمال الدین محمد بن مکرم الأفریقی المصری لسان العرب، دار صادر، بیروت، 1955، مادة حور.

9- محمد العربی الخطابی، «من أجل حوار بین الحضارات»، مجلة المناهل، العدد العاشر، السنة الرابعة، 1379-1977م.

10- محمد الکنانی، ثقافة الحوار فی الإسلام، منتشورات وزارة الأوقاف و الشؤون الإسلامیة، المغرب، 2007م.

11- محمد شکری الآلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن و السبع المثانی، مطبعة المنیریة، القاهرة، 1351.

12- وجدان فریق عناد، «الحوار الحضاری بین الحضارة العربیة الإسلامیة و الحضارة الغربیة اختلاف الغایة و المنهج»، جریدة المشرق، 2/9/2013.

13- ---------------- ، «القرآن الکریم طریقنا لتجاوز العجز الحضاری»، مجلة المصباح، العدد العاشر، 2012م.

14- ---------------- ، «المنهج القرآنی و نظریة حوار الحضارات»، بحث مقبول للنشر فی مجلة دراسات إسلامیة معاصرة، کلیة العلوم الأسلامیة، جامعة کربلاء، [بی تا].

ص:242

ص:243

قرائتی امروزین از اندیشه سلفی گری پژوهشی تحلیلی در مورد مبانی و اهداف / احسان محمّد عارضی

اشاره

احسان محمّد عارضی(1)

چکیده

هر جریان و گروهی در طول تاریخ بر اساس مبانی و اعتقاداتی بوجود آمده است که گروه های تکفیری نیز از این قاعده مستثنی نیستند بر این اساس در این مقاله با بررسی مبانی جریانهای تکفیری به این نتیجه رسیده که گفتمان وهابی تکفیری از دوگانگی موجود میان واقعیّت زندگی و منطق تحمیلی آن ها بر بشر و خشونت عقل سلفی در احکامش وقتی که با واقعیّت زندگی برخورد می کند، رنج می برد.


1- محقق و پژوهشکر در حوزه دین شناسی - عراق

ص:244

پیشگفتار

با توجّه به گسترش پدیدة جریان تکفیری در منطقة عربی و اسلامی به طور خاصّ و در جهان به صورت عام و خطر بزرگی که این گرایش بر مسلمانان و به ویژه شیعیان - که گروه هدف خاص این جریان هستند - و مردم جهان دارد؛ این پژوهش در تلاش است تا بر یک اعتقاد بنیادین دلیلی محکم بیاورد؛ آن باور این است که اگر تلاش های بین المللی مردمی و سنّتی جهت ایستادن مقابل این جریان تکفیری نباشد و همة ابزارهای مشروع فکری و عملی دست به دست هم ندهند؛ این موج، آثار خطرناکی را بر واقعیّت بشری به طور عام و واقعیّت اسلامی به صورت خاص باقی خواهد گذاشت؛ این پژوهش مختصر در کنار تلاش های دیگری قرار می گیرد که به سراغ این پدیدة خونین رفته اند که سایة سیاهش را بر واقعیّت اسلام و جهان انداخته است؛ و آن را از راه تبیین پایه های اعتقادی و ایدئولوژیک طرح سلفی تکفیری مورد بررسی قرار می دهد.

این پژوهش از دو مبحث و یک گفتار پایانی تشکیل شده است. مبحث اول، تاریخچة تروریسم مدرن در جهان اسلام و عللی که به انتشار اندیشة سلفی گری تکفیری کمک کرده است را مورد بررسی قرار داده است. مبحث دوم پایه ها و مبانی و ویژگی هایی که حرکت عمومی آن در واقعیّت زندگی روزمره را تشکیل می دهد را بررسی کرده است. در گفتار پایانی مهم ترین نتایجی که این پژوهش به آن ها رسیده به همراه فهرست منابع آمده است.

توفیق من تنها از جانب خداست؛ پس بر او توکّل می کنم و به سوی او باز می گردم؛ که عاقبت، از آنِ پرهیزکاران است.

مبحث اول: تاریخچة تروریسم در جهان اسلام

تروریسم گروهی سازماندهی شده در جهان اسلام به دست خوارج و غیر آن ها آغاز شده است؛ امّا فضای مناسبی برای فعالیت خود و انتشار و موفقیت در جوامع اسلامی

ص:245

در طول تاریخ پیدا نکردند؛ مگر پس از آن که برخی مانند: ابن تیمیه و غیر او- در تعامل با بقیة مسلمانان راه متفاوتی را پیمودند.

امام عبد القدر گیلانی در کتاب خود، الاعتقاد، این گرایش را مورد تاکید قرار داده است. در این کتاب او بر مسائل اعتقادی در اوایل قرن پنجم هجری متمرکز شده است. این قرن با کتاب «تهافت الفلاسفة» غزالی در ردّ فلاسفه به پایان رسید(1).

جهت تعمیق این گرایش، ابوبکر بن عربی از همة کارهای ادبی جاحظ، مسعودی و غیر این ها بیزاری جسته است و ابن عربی به بر حذر بودن از بدعت کسانی که آن ها را «بدعت گذاران حیله گر» نامیده، دعوت کرده است؛ زیرا آن ها گناهان را برای مردم تسهیل می کنند(2).

بدعت از دیدگاه آن ها عبارت است از: «نوآوری بدون نمونة قبلی. بدعت چنان چه از روی قصد نباشد، گمراهی آشکار است و اگر عامدانه باشد کفر به شریعت و شارع است»(3).

انکار بر اهل بدعت - آن گونه که آن ها نامیده اند - به تکفیر تحوّل یافته است. ابن جوزی معتقد است که این افراد، پیروان ابلیس و فریب های او هستند؛ آن گونه که در کتاب مشهور او «تلبیس إبلیس» آمده است.

ابن تیمیه بر ظواهر معانی کتاب و سنّت تکیه کرده است. او نقش عقل را در این شیوه منحصر کرده است؛ بدون آن که بر فلسفه و دانش های عقلی تکیه کند. وی آن گونه که در نوشته های او آمده است؛ فلسفه و دانش های عقلی را تحقیرکنندة اندیشة بشری و گمراه کنندة آن می داند. مشهورترین این نوشته ها، کتابی به نام معارج الوصول است(4).

ابن تیمیه در استدلالات خود در «توحیدشناسی» هم به فهم خود از قرآن و سنّت و مطالب آثار سلف (گذشتگان) که آن ها را صحیح دانسته تمسّک کرده است؛ آن گونه که


1- . روزنامه صباح، شمارة 509، شنبه 16 صفر 1426 مطابق با 26/3/2002، ص 7، مقاله نوشته سیّد نجاح کاظم با عنوان: «التفاعل المفقود بین النصّ والعقل».
2- . منبع پیشین.
3- . منبع پیشین.
4- . منبع پیشین، ص 127.

ص:246

در کتاب خود به نام «العقیدة الواسطیّة» این مطالب را آورده است. او این کتاب را در سال 698 ه- در پاسخ به درخواست یکی از قضات واسط نوشته است(1).

این گرایش به پیروی مطلق و بی چون و چرای عقل از نقل منجرّ شده است. با این پیروی، دانش های عقلی ناپدید شد و این روش و پیروی که متکی بر نقل بود و سزاوارتر آن است که گفته شود شیوه ای که بر فهم فقها از کتاب و سنّت (نقل) متّکی است. آن ها عقاید خود را به مثابة عقیدة مسلّم و غیر قابل مناقشه و بحث بر دیگران تحمیل می کنند. با این کار، اندیشة اسلامی سنّی زیر چکش های این بزرگان متعصّب و تنگ نظر دست و پایش را جمع کرد و به گوشه ای عزلت و پناه برد. این بزرگان دیدگاه تک بعدی و متعصّبانة خودشان در مورد دین را به دیگران تحمیل کردند؛ به گونه ای که نسل های آینده به ویژه دانشمندان معاصر به شدّت تحت تاثیر قرار گرفتند. ما این مسأله را به صورت آشکار در تعدادی از کتاب ها و تالیفات آن ها مشاهده می کنیم.

به عنوان نمونه، دکتر محمّد یوسف موسی، نویسندة کتاب «ابن تیمیة» با افتخار نسبت به کار اسلاف خود، در صفحة 56 کتابش می نویسد: «در عهد صلاح الدین ایّوبی، او مذهب شیعه را از مصر حذف کرد و به جای آن، مذهب شافعی و مالکی را نشانده است». گویا شیعیان، کافر هستند و استحقاقی جز مرگ و نابودی ندارند.

دکتر موسی در جای دیگری از کتابش، شیعه را این گونه توصیف کرده است که آن ها از دیرباز برای اسلام و اهل آن توطئه چینی می کنند. عین کلام او در ص37 کتاب این است:

آن گونه که از علم کلام دانسته می شود؛ مسلمانان به لحاظ اعتقادات دینی فرقه های مختلفی هستند. فرقه هایی مانند اسماعیلیه و غیر آن از شیعیان (روافض) وجود دارند که از قدیم الایّام تا روز قیامت برای اسلام و اهل آن به شدّت توطئه چینی می کنند.

این نویسنده بدی را به حدّ بالایش رسانده است آن جا که شیعه را مزدور، جاسوس و خائن به کشورهای اسلامی و دین اسلام به تصویر کشیده است. در جای دیگری از


1- . منبع پیشین، ص 125.

ص:247

همان صفحة پیشین، گفته است: «... همان گونه که موضع گیری شیعیان رافضی متجاوز ستمگر در مصر، شام و عراق و تمایل آن ها به دشمنان دین و وطن را تفسیر و تحلیل می کند...».

این نظرات و موضع گیری ها بر ضدّ شیعة امامیه، ریشه های خودش را از نظریّه پردازی های ابن حزم، ابن تیمیه، محمّد بن عبد الوهّاب و غیر این ها گرفته است که به دشمنی با مکتب اهل بیت علیهم السلام معروف بوده اند.

اشغال بخش های شرقی کشورهای اسلامی در دو قرن پنجم و ششم هجری توسّط سلاجقه و جنگ های آن ها بر ضدّ بویهیان و جنگ های صلیبی، حملة مغول و تاتار، و پس از آن اشغال کشورهای اسلامی در نیمة قرن ششم میلادی از سوی ترک های عثمانی؛ همه و همه به همراه عقب ماندگی فکری و تمدّنی هستند که جهان اسلام را در بر گرفته است؛ و باعث تشدید وخامت آن شده اند. این جنگ ها باعث نهادینه شدن انحطاط و عقب ماندگی و تداوم آن در عرصه های مختلف زندگی اجتماعی و فکری مسلمانان شده است؛ تا این که به آغاز قرن بیستم می رسیم که مسلمانان به تمدّن غربی روی آورده اند؛ در وضعیّتی که این تمدّن در قلب خانه های آن ها با سلاح و تکنولوژی مدرن به آن ها هجوم آورده است.

این حوادث و تحوّلات، اندیشه ای را از خود تراوش کرده است که در ظاهر برچسب مدرنیته و کارآیی را بر خود دارد؛ در حالی که در باطن خود ابزارهای عقب ماندة فکری پیشین ولی در قالب لفظی جدید و مدرن را به همراه دارد. دلیل آن کاربرد همان شیوة گذشته و ابزارهای قدیمی آن توسّط فقهای مسلمان با الهام از فضای فرهنگی قرن پنجم هجری و پس از آن است.

از جمله نتایج منفی عمدة این اندیشه، سر دادن شعار «بازگشت به سلف صالح» از راه دعوت به پاکسازی اسلام از پلیدی های فکری و اعتقادی و تضمین پاکی اسلام و پیروان آن بوده است(1).

نتیجة منفی دیگر این اندیشه، تحمیل ولایت برتری جویانه بر


1- . روزنامه «صباح»، منبع پیشین.

ص:248

دیگران است. پیشوای مذهب وهّابی گری، محمّد بن عبد الوهّاب، شاگرد وفادار ابن تیمیه، که به مانند اسلاف خود عَلَم دشمنی با شیعه را برافراشته است؛ با امانت داری و اخلاص زیادی از این شیوه پیروی کرده است. او در کتابچة خود به نام: «التوحید الذی هو حقّ الله علی العبید» در توضیح روایتی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در مسألة یازدهم گفتاری دارد که عین متن آن چنین است: این روایت را پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در خطبة خود پنج روز پیش از رحلتشان به عنوان ردّ بر دو گروه که بدترین بدعت گذاران هستند فرموده است، برخی از سلف، آن ها را از 72 گروه شمرده اند، این دو طایفه، رافضی ها (شیعیان) و جهمیه هستند. به واسطة رافضه، شرک و پرستش قبرها به وجود آمد و آن ها نخستین کسانی هستند که بر قبور مسجد ساخته اند(1).

او به هزاران کتاب شیعی که مذهب شیعة امامیه و اعتقادات آن ها - که از امامان اهل بیت علیهم السلام گرفته شده است - را بیان می کند، اکتفا نکرده؛ بلکه از همة این میراث موجود در نزد آن ها روی برگردانده و آن ها را از اسلام بیرون کرده است. او شیعیان را با یک حرکت قلم و بدون آوردن دلیل قانع کننده ای اهل شرک، پرستش کنندگان قبور و بت ها دانسته است؛ بلکه آن ها را از بدترین مخلوقات نزد خداوند متعال دانسته است؛ زیرا آن ها، آن گونه که او می گوید: «میان دو فتنه جمع کرده اند: فتنة قبور و فتنة بت ها»(2).

شیوخ و فقهای مذهب وهّابیّت یکی پس از دیگری بر طبق شیوة فکری محمّد بن عبد الوهّاب گام برداشته اند؛ بلکه بالاتر از این، برخی از آن ها، هنگامی که شیعة امامیه را تکفیر کرده اند در این افراطی گری غرق شده اند. یک نمونه را از میان هزاران مورد به عنوان شاهد در اینجا می آوریم: عبد الرحمان حمّاد آل عمر، یکی از اساتید فقه وهّابیّت در عربستان سعودی کتاب چة مختصری به نام «دین الحق» نوشته است. مقامات سعودی آن را با چاپی آراسته به همراه کتاب های دیگر و مقداری آب زمزم چند سال


1- . محمّد بن عبد الوهّاب، التوحید الذی هو حقّ الله علی العبید، ص 43.
2- . منبع پیشین، ص 41. در اینجا شایسته است به این نکته اشاره شود که این کتاب چه و مانند آن را مقامات سعودی به صورت رایگان در سال 1999-1999 میلادی میان حجّاج توزیع کرده است.

ص:249

پیش به صورت رایگان میان هزاران حاجی توزیع کرده اند؛ در صفحة 125 آن آمده است: از جمله فرقه های خارج شده از اسلام، رافضه (شیعه) است. هر چند آن ها ادّعای اسلام دارند؛ نماز می خوانند، روزه می گیرند، و به حجّ می روند، این فرقه از جمله فرقه های پر جمعیّت است. آن ها مدّعی هستند که جبرئیل علیه السلام در ابلاغ رسالت و نبوّت خیانت کرده که آن را به حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم داده است چرا که آن برای حضرت علی رضی الله عنه فرستاده شده بود. برخی از شیعیان معتقدند که علی خداست و در تعظیم ایشان و فرزندان، نوه ها، همسر ایشان (حضرت زهرا) و مادرشان حضرت خدیجهMغلوّ می کنند؛ بلکه بالاتر از این، آن ها را خدایانی در کنار خداوند متعال قرار می دهند؛ آن ها را می خوانند و معتقد به عصمت آن ها هستند. جایگاه آن ها را در نزد خداوند متعال بالاتر از جایگاه رسولان علیهم السلام می دانند. شیعیان معتقدند: در قرآنی که الآن در دست مسلمانان است؛ زیادت و کاستی وجود دارد. آن ها برای خودشان قرآن های ویژه ای دارند و در آن آیات و سوره هایی از پیش خودشان جعل کرده اند. شیعیان بهترین مسلمانان پس از پیامبرشان (ابوبکر و عمر) را سبّ می کنند. امّ المؤمنین، عایشه را سبّ می کنند. در زمان رفاه و سختی از علی و فرزندانش طلب یاری و کمک می کنند و آن ها را بدون خداوند می خوانند؛ در حالی که علی و فرزندانش از آن ها بیزار هستند؛ زیرا آن ها را آلهه ای در کنار خداوند متعال قرار داده اند و به خداوند دروغ بسته و کلامش را تحریف کرده اند. خداوند از آن چه آن ها می گویند بسیار بالاتر است.

این نویسنده در ادامة کلامش اهل اسلام را این گونه نصیحت می کند: «این فرقه های کافر که ما در موردشان صحبت کردیم؛ برخی از فرقه های کافر مدّعی اسلام هستند؛ در حالی که آن را از بین می برند...الخ»(1).

این ها نمونه هایی از میان هزاران کتاب و مطبوعات آراسته و رنگارنگ هستند که در تیراژ میلیونی به صورت مجّانی در نقاط مختلف جهان میان مسلمانان توزیع می شوند. این کتاب ها و نوشته ها منجرّ به فرهنگ سازی منفی گسترده ای بر ضدّ طایفة شیعة امامیه


1- . عبد الرحمان بن حمّاد آل عمر، دین الحقّ، ص 125.

ص:250

در نزد پیروان دیگر مذاهب اسلامی و ادیان دیگر شده است؛ زیرا تصویر شیعة امامیه نزد افراد معمولی و مسلمانان غیر فرهیخته به شدّت تخریب شده است. با این وضعیّت، کار برای تکفیری ها جهت بسیج کردن برخی از این افراد؛ به عنوان نیروهای انتحاری بر ضدّ شیعه در عراق و بقیّة کشورهای جهان آسان شده است.

مبحث دوم: قرائتی کوتاه در اندیشة سلفی گری
اشاره

یکی از محصولات اندیشة اسلامی معاصر، مکتب سلفی گری است که بر این نکته تاکید می کند که باورها، قانون ها و شعائر دینی، امور ثابتی در شکل و مضمون هستند و قابل تغییر و تحوّل نیستند. به عبارت دیگر، مرجعیت فکری در تحلیل نصّ و فهم آن و استنباط و استخراج دیدگاه ها و نظرات از آن، از دیدگاه این مکتب بر جمود و ثبوت در معرفت دینی اسلامی است. هر اِعمال فکر و اندیشه ای در هر سطحی از سطوح و یا ساخت تئوری فکری، تحریف و حقایق اصیل اسلامی شمرده می شود؛ همان گونه که در صدر اول اسلام این گونه بوده است. این مکتب، صدر اول اسلام را عصر مرجع برای اسلام اصیل می شمارد؛ یا همان دوره ای که نام «عصر خلفای راشدین» را بر آن می گذارند، این عصر را دارای راه حلّ های موفّق برای همة مشکلات و محقّق ساختن اهداف مطلوب می داند.

این دیدگاه، موجی از فهم استاتیکی خشک و ثابت را نتیجه داده است که نوآوری را ردّ می کند و طرح های فکری - سیاسی – فرهنگی متغیّر - صرف نظر از درستی یا نادرستی آن - را نمی پذیرد؛ زیرا به سادگی همزیستی و سازگاری با آن را قبول نمی کند.

موضوعی که در اینجا برای ما مهمّ است تاکید بر این مطلب است که سلفی گری معاصر، نماد این گرایش و بهترین نمونه در شیوة عمومی آن است؛ یا به عبارت دیگر، سلفی گری معاصر، نماد گرایش فکری خود است؛ و مدّعی است که تنها سازمانی است که به بازگشت به منابع اصلی دین دعوت می کند. این بازگشت در حقیقت بازگشت به ساختن شخصیّت و هویّت اسلامی و تعیین چارچوب معرفتی آن بر طبق هویّت

ص:251

مشخّص سلف، است؛ این بازگشت، در اساس از احساس تلخ شکست در برابر چالش های عصر مدرن - و به طور مشخّص، غرب - و ناتوانی از ساخت مدرن تاریخ، آن گونه که این گرایش تصوّر می کند، ناشی شده است. این احساس باعث شد تا به گذشته عقب گرد کند و به دنبال مرجعی بگردد که او را از واقعیّت سخت - آن گونه که ادّعا می کند - نجات دهد. این مرجعیّت نجات دهنده در صدر نخستین اسلام موجود است. دلایل این توجّه به گذشته، با همة ظرفیّت مثبت و منفی آن، احساس خطر از طرف مقابل است که احساس قدرت در نزد او به تهدید و سیطره از طرف او تبدیل شده است. این احساس او را مجبور می کند تا نظام جامعی را که بر باورهای دینی و فرهنگی استوار است، تحمیل کند و مخالف همة گرایش های فکری و اعتقادی دیگر قرار گیرد. این گرایش تلاش می کند تا از طریق این سیستم فکری و اعتقادی هویّت اسلامی و واقعیّت را مطابق با دیدگاه خودش و سیستم ارزشی خودش فقط، بازسازی کند و حدّ و مرزی برای تفرقه و تجزیه و تکّه تکّه شدنی که جهان عرب و اسلام را به خود دچار کرده، قرار دهد. علاوه بر این مطالب به این نکته اشاره می کنیم که ما نسبت به اهداف و مقاصد افراد معتقد به این گرایش حسن ظن داریم.

ویژگی های بنیادین جریان های سلفی گری:

جریان های سلفی گری مجموعه ای از ویژگی ها یا نقاط مشترک دارند؛ برخی از آن ها به عنوان نمونه عبارتند از:

1. نبودِ سازمان یک پارچه ای که مکاتب فکری و جریان های مختلف آن را در چارچوبی سازمانی در خود جای دهد؛ و ردّ کردن اندیشة کار جمعی.

2. جریان های سلفی گری اصول و قواعد کلّی دارند که بر آن ها تکیه می کنند؛ امّا گروه یکپارچه و دارای چارچوب فکری و ایدئولوژیک مشخّصی مانند جماعت اخوان المسلمین، ندارند؛ هر مکتب یا جریانی به صورت مستقلّ از دیگری فعّالیّت می کند؛ هر کدام از آن ها، اساتید، مکتب، دانشجو و مریدهای مخصوص به خودشان را دارند. امّا

ص:252

جریان سلفی گری وهّابی سعودی بیش از جریان های دیگر فعالیت و جلوه دارد؛ که دلایل گوناگونی دارد که فرصت پرداختن به آن ها الآن وجود ندارد.

3. ارتجاع و تعصّب فقهی و نبودِ زمینه ای برای طرح اندیشه های دیگر؛ زیرا جریان سلفی گری نظرات متعصّبانه تر را در فقه و اندیشه بر می گزیند. انعطاف فقهی نزد جریان های سلفی گری وجود ندارد؛ زیرا از دیدگاه آن ها هر انعطاف فقهی یا فکری مسامحه به حساب می آید که با مبانی خشن آن ها سازگار نیست.

4. تمسک به حرف نصّ شرعی و ملاحظه نکردن واقعیّت یا آن چه «فقه واقع گرا» نامیده می شود؛ و تحوّلاتی که بر زندگی عارض می شود. ملاحظة این واقعیّات، لزوم صدور فتوا مناسب با واقع و مراعات آن را می طلبد. جریان های سلفی این ویژگی را ندارند؛ لذا بسیار اتّفاق می افتد که این جریان ها با متغیّرها اصطکاک و برخورد دارند؛ زیرا آن ها به حروف نصوص شرعی و عمل کردن به ظاهر نصّ و نرفتن به عمق نصّ یا فهم ابعاد مخفی و تاریخی نصّ و هم چنین نداشتن توجّه لازم و مطلوب به اهداف تشریع و قانون گذاری تمسّک می کنند.

5. تفسیر توطئه محور حوادث و تسلّط این اندیشة توطئه محور بر تفسیر و تحلیل سلفی از روی دادها. سلفی گری همة حوادث جاری در جهان را در پرتو توطئه بر ضدّ اسلام و مسلمانان تفسیر می کند؛ و همة نظرات دیگر؛ مانند منافع سیاسی و روابط بین المللی را، بی اعتبار می داند. ویژگی تنگ نظری اندیشة سلفی او را دعوت کرده است تا با مدرنیته به عنوان شیوة جدیدی در جنگ بر ضدّ اسلام برخورد کند. در این بافت فکری مجموعه ای از تالیفات منتشر شده است که به مدرنیته حمله کرده و به شدّت از آن بر حذر می دارند(1).

6. فتوای انزجار و بیزاری محمّد بن عبد الوهّاب نسبت به دیگران حال یا مسلمان باشد یا غیر مسلمان؛ غیر از کسی که از مذهبش پیروی کرده و مطابق شیوة او رفتار کند. محمّد بن عبد الوهّاب می گوید:


1- . به عنوان نمونه به نظراتی که «عائض زهرانی» آنها را در کتابش به نام: أسلوب جدید فی حرب الإسلام جمع کرده نگاه شود؛ و هم چنین کتاب عدنان نحوی به نام: الحداثة من منظور إیمانیّ و کتاب حلمی قاعود، الحداثة.

ص:253

هیچ انسانی اسلامش پایدار و درست نمی شود؛ هر چند خداوند را به وحدانیت یاد کند و شرک را رها کند مگر آن که با مشرکان دشمن باشد و به دشمنی و کینه با آن ها تصریح کند.(1)

طبیعتا با توجّه به حوادث گذشته، مقصودش این است که تنها آن ها موحّدان واقعی هستند و غیر آن ها یا از کفّار هستند یا از اهل شرک و گمراهی.

پیمان محمّد بن عبد الوهاب با محمّد بن سعود، بنیان گذار حکومت اول سعودی، توجیه شرعی و قانونی برای هجوم به کشورهای اسلامی و کشتن اهالی آن پس از متّهم کردن آن ها به کفر و اجبارشان به پذیرش وهّابیّت به عنوان اسلام واقعی و کافر دانستن بقیّة فرقه های اسلامی به ویژه شیعه، را به دستشان داده است(2).

برای موجّه دانستن تجاوز و قتلی که انجام می دهند؛ روایتی را به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نسبت می دهند که فرمود: «مامور شده ام تا با مردم بجنگم تا زمانی که بگویند: لا إله إلّا الله و أنّ محمّداً رسول الله». آن ها این دشمنی و قتل را جهاد در راه خداوند متعال قرار داده اند(3).

مبانی گرایش سلفی گری
1. مقدّس دانستن «سلف صالح»:

تقدیس «سلف صالح» از دیدگاه این گرایش از تاثیرپذیری واضح از روایت منسوب به پیامبر اکرم

صلی الله علیه و آله و سلم که در کتاب های اهل سنّت موجود است سرچشمه گرفته است. در صحیح بخاری از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم روایت شده که فرمود: بهترین مردم، مردم زمان من سپس کسانی که پس از این مردم می آیند؛ پس از آن ها مردمانی می آیند که شاهد می شوند در حالی که لیاقت شهادت دادن ندارند، خیانت می کنند و مورد اعتماد قرار نمی گیرند و در میان آن ها دروغ وجود دارد(4).


1- . شیخ محمّد عبد الوهّاب، کشف الشبهات و 13 رسالة أخری؛ رسالة فی ستة مواضع من السیرة النبویة، ص 28.
2- . محمود صبحی، جذور الإرهاب فی العقیدة الوهّابیّة، ص 15.
3- . منبع پیشین، ص 24.
4- . محمّد بن اسماعیل بخاری جعفی، صحیح بخاری، کتاب فضائل الصحابة، باب ما ذکر فی الکفّ عن أصحاب النبیّ.

ص:254

این قداست به همة صحابه و تابعین بدون استثنا و بر طبق شاخص های برتری دادن نزد این گرایش سرایت داده شده است.

2. ادّعای در اختیار داشتن حقیقت مطلق:

ادّعای اندیشة سلفی گری مبنی بر در اختیار داشتن حقیقت تاریخی به صورت کامل - به صورت شخصی یا فکری - و نبودِ شاخص علمی، عینی و عقلانی برای حَکَم قرار دادن آن در امتحان، بررسی عمیق و نقد ادّعاها و اندیشه های آن ها؛ به طور مداوم منجرّ به برانگیخته شدن فتنه ها و کینه میان فرقه ها، مذاهب و جریان های گوناگون شده و می شود.

ادّعای در اختیار داشتن حقیقت مطلق توسّط سلفی ها، آثار خطرناکی مانند تکفیر و مباح شمردن خون ها، نوامیس و اموال مترتّب شده و می شود. این افراطی گری فکری آکنده به برتری جویی بر دیگران، ترس و دلهره های حقیقی زیادی را در دل طرف های دیگر برانگیخته است؛ پس هر آن چه از سازوبرگ جنگی در اختیار داشتند را بر ضدّ آن ها بسیج کردند. این اتّفاق باعث شد تا مقداری از درگیری های بین طرفین گریز ناپذیر شود. این از مهم ترین نتایج خطرناک بر اندیشة انسانی، بلکه بر خود زندگی انسانی و بشری است.

شاید مراجعه کنندة به تاریخ اسلامی ما - که اندیشة سلفی دینی یکی از عناوین برجستة تاثیرگذار و قدرتمند آن در هر جنبش تاریخی از آغاز دعوت اسلام تا وقت حاضر است که در آن، جریان ها و احزاب سلفی دینی پدید آمده اند - نتواند وجود ابهام مهمّی که روی کرد روش شناختی و عملی در ماهیّت تعامل با مسائل، نمادها، شخصیّت ها، حوادث و روی دادها و اندیشه های این تاریخ در بسیاری از بندها و فرازهای مهمّش، آن را تحریک کرده را مشاهده نکند. تاریخ در ضمن فضاهای پر تنش کار خودش را آغاز می کند و بنای خود را بر نگاه مه آلود تعریف و تمجید از خود در تاریخ نظری (تئوریک) و عملی می گذارد و تا حدّ غرق شدن در عظمت موروثی ناپایدار خود - اگر تعبیر صحیح باشد - که از همة هویّت های این تاریخ درخشان در

ص:255

راه تمرکز بر قالب تاریخی مکانیکی و قالب گفتمانی جامد انباشته شده است، جز انحراف و تحریف در اندیشه و عمل و محرومیت از توانگری معرفتی تمدّنی و انسانی نتیجة دیگری ندارد(1).

هنگامی که اندیشة سلفی به بررسی یک پدیده یا حادثة بشری و یا مرتبط با طبیعت، در محیط انسانی و تاریخی می پردازد؛ به انسان در نگاه تاریخ یا حادثه و یا اندیشه، به مثابة موجودی نگاه می کند که به یک بُعد ذاتی جدای از زمان و مکان وابسته است و در تشخّصات ذاتی خود زندگی می کند؛ به دور از تاثیرپذیری یا تاثیرگذاری متقابل، از حرکت حوادثی که در آن ها به سر می برد. حوادثی که می تواند در آن ها تاثیر بگذارد و در نتیجه آن ها را بهره مند سازد و یا از آن ها تاثیر بپذیرد و در نتیجه توانگر شود.

ما از برنامه های کاربردی اندیشة سلفی گری - پس از بررسی سلفی گری به عنوان اصطلاحی فکری - می فهمیم که روش تفکّر این گرایش بی طرفانه و واقعی و منطقی نیست؛ زیرا به مجموعة قواعد و شاخص های علمی و دینی صحیح مورد اتّفاق همة اطراف مختلف، متعهّد و ملتزم نیست و مرجعیّت استاندارد محکمی ندارد که در تاویل متون و تجزیه و تحلیل معانی مختلف آن، مورد استناد و تکیه قرار گیرد؛ بلکه، به فهم خاص خودش تکیه می کند. برجسته ترین مشخّصة آن، شاذّ بودن و تک بودن در به سخن درآوردن میراث گذشتگان در قالب های جامد و سبک های محدود شده ای است که قابلیّت نگاه باز به زندگی و زمانه را ندارند؛ این ها باعث شده است که وابستگان به این اندیشه را در بحران و به دور از واقعیّت و زندگی و در اندیشه های غیر واقعی و خیالی انداخته است.

در اینجاست که قاتل پوشیدة خطرناک خودش را نشان می دهد. سلفی گری به صورت عمومی، که از عقل قدیمی سلفی تشکیل یافته و در قالب های ثابت، متون جامد و خشک و غیر قابل انعطاف، و با تفاسیر محدود و تک بعدی و روش های فکری


1- . احسان عارضی، جدل الحداثة وما بعد الحداثة فی الفکر الإسلامیّ المعاصر، ص 144-145.

ص:256

یکنواخت، به صورت مداوم آن را حَکَم قرار می دهد. همة پیشرفت های جدید و مدرن از سوی این عقل سلفی محکوم هستند و به گونه ای تفسیر می شوند که با سنّتی و سلفی بودن خودشان سازگاری داشته باشند. هر متغیّر جدیدی یا مدرنی و یا مسئلة جدیدی که به حکم تحوّل تاریخ و تغییر داده ها، موقعیّت ها و نقش ها مشرف بر جامعه می شوند باید بر دادگاه عقل سنّتی و مرسوم گذر کند؛ یعنی بر متنی که شخصی آن را تفسیر و تحلیل می کند که در گذشته زندگی کرده و حرف او، حرف آخر است؛ چنان چه این مسألة جدید با دریافت های این عقل سازگار باشد، سرنوشت مسألة جدید، پذیرفته شدن است و در غیر این صورت ردّ می شود پس از آن که به فسق، گمراهی و بدعت متّهم می شود.

3. در گذشته زندگی کردن اندیشة سلفی گری

مرجعیّتی که گفتمان سلفی همچنان بر آن تکیه دارد دارای نشان گذشته و تفکّر و شاخص گذشته است. ما در برابر گذشته و نمادهای آن موضع خاصّی نداریم؛ مگر به آن اندازه که با داده های اصیلی که اسلام ناب محمّدی بر آن ها بنا شده و اهداف متعالی آن در زندگی بشری انسجام و تناسب داشته باشد.

داوری مرجعی سلفی در برابر هر آن چه که امروزی و مدرن است، متعلّق به زمان گذشته است. گفتمان دینی سلفی در بحران «در گذشته ماندن» گرفتار شده است؛ حتّی اگر تلاش کند تا لباس مدرن بپوشد؛ فایده ای ندارد؛ زیرا یک پوشیدن تشریفاتی است که در عمق ذهنیّت آن داخل نمی شود تا ساختار آن را دوباره از نو متناسب با خواسته های آن سامان بدهد. پوست ذهنیّت، شکلش مدرن است ولی روح اندیشه هم چنان در صدها سال پیش از زمان مدرن و معاصر دور می زند. از این جا بحران مدرن واقعی در گفتمان دینی سلفی سنّتی سرچشمه گرفته و می گیرد(1).

با توجّه به این که گفتمان دینی سلفی نیازمند اقناع دیگران در عصر پلورالیسم فکری، اطّلاعاتی و تکنولوژی است؛ و ابزارهای معروف آن؛ اجبار، فشار، ترساندن، تفسیق و


1- . منبع پیشین.

ص:257

تکفیر است؛ تلاش می کند تا به مقوله ها و باورهای دینی که آن ها را گلچین کرده و در حدّ توان متناسب با اهدف خودش است؛ تمسّک کند و آن ها را در قالب زبان سنّتی خود به کار ببرد. این اندیشه در اکثر اوقات این مقوله ها را از طریق تفسیرهای حرف محور به نفع خودش به جریان می اندازد؛ بدون آن که به سمت فهم برهانی و عمیق عموم نصوص دینی حرکت کند. این گرایش در تلاش است تا با این گفتمان ساده افکار عمومی را به سمت خودش جلب کند و هر آن چه غیر از گفتمان خودش است را نابود کند.

چکیدة مطلب این است که عقل سلفی، معانی، اندیشه ها و دیگر انگیزش های فکری را از سبد میراث به حکم بازگشت شبه مطلق آن به میراث، برمی دارد؛ در زمانی که این عقل اهمیّت در اختیار داشتن نگاه منطقی علمی و بی طرفی را درک نمی کند. بر این اساس او نمی تواند حقایق اصیل و ناب را از میراث شکار کند؛ زیرا آن ها را با واقعیّت نمی سنجد و از اهداف قوانین و احکام شرع و مقاصد نهایی آن که خودشان را بر مسیر جنبش فکری، اعماق آن و مفاهیمش تحمیل می کند؛ الهام بگیرند.

عقل سلفی، عملیات فکری خودش را انجام می دهد تا از میراث، دیدگاه ها یا احکام یا سبک های زندگی و یا نحوة رویارویی با چالش های تحمیلی بر آن را استخراج کند. عقل سلفی در پشت سپر قرائت خاصّ خود از نصّ مقدّس خودش را حفظ می کند و ابزارهای شناختی خود - که در گذشته آمد - را به کار می گیرد تا به گفته ها و باورهای خود تقدّس و تعصّب مذهبی (دگماتیسم) ببخشد. با این کار این امکان برایش فراهم می شود که ادّعا کند تمام وجود حقیقت را در اختیار دارد و این ادّعای او از احساس درونی او به در اختیار داشتن حق در تفسیر متون مقدّس و سیرة سلف به صورت گزینشی سرچشمه می گیرد؛ بدون آن که به عناصر زمان، مکان و تغیّر و تحوّلی که ویژگی و خصلت موجود زنده به صورت عام و انسان به طور خاصّ توجّه داشته باشد. هم چنین، عقل سلفی این توانایی را ندارد که ارتباط میان ثابت و متغیّر را تشخیص دهد. ثابت در معرفت بشری مرجع متغیّر است.

ص:258

به عنوان نمونه می توان شواهد گوناگونی را آورد که نظر ما را از طریق خواندن دقیق دو کتاب مهمی که مرجع بنیادین برای گرایش سلفی مدرن به حساب می آیند؛ یعنی: معالم فی الطریق نوشتة سیّد قطب، و الفریضة الغائبة نوشتة محمّد عبد السلام فرج؛ تایید می کنند(1).

نتیجه آن که، گفتمان سلفی گری از دوگانگی موجود میان واقعیّت زندگی و منطق تحمیلی آن ها بر بشر و برّندگی و خشونت عقل سلفی در احکامش که با واقعیّت برخورد می کند و آن را قطع می کند؛ رنج می برد.

نمودهای پیشرفت چالش های جدیدی را از خود تراوش می کند و این چالش های حیاتی مطالبات و داده هایی در واقعیّت بشری خواه در عرصة فکری یا اجتماعی یا اقتصادی و یا تکنولوژی دارد. این نمودها با قدرت به جوامعی که گرایش سلفی گری را برگزیده اند فشار می آورد و آن ها را در بندِ تناقض فعلی خود میان اضطرار به انتخاب بسیاری از خروجی ها و محصولات مدرنیتة غربی - به ویژه تکنولوژی ها و سبک زندگی - و میان گفته ها و باورهای عقل سلفی و گفتمان تاریخ گذشتة خشن آن قرار می دهد.

نقدهایی بر اندیشة عملی سلفی گری تکفیری:

1. فتاوای الزام آور زیادی برای جامعه از سوی بسیاری از مراجع فتوا دهنده صادر می شود. این فتواهای الزام آور از موارد ممنوع و رنج های تحمیلی بر مردم متنوّع هستند. یکی از نقدها بر این فتاوا این است که برخی از آن ها گاهی تغییر می کنند در حالی که این تغییر در پاسخ به مقتضیات واقعیّت و خواسته های فعلی متمرکز نیست؛ بلکه به مقتضای مانوس کردن با آن تحوّلات جدید به عنوان امری واقعی است. این انس کردن به این معناست که جامعه، که سلفی هم در آن وجود دارد؛ با آن متغیّرها با نوعی از تعامل مسامحه ای صرف نظر از آن یا تحلیل آن، برخورد خواهند کرد(2).


1- . نواف قدیمی، الإسلامیون سجال الهویّة والنهضة، ص 250-253.
2- . انور عبدالله، خصائص المجتمع الوهابیّ، ص 41-43.

ص:259

به عنوان نمونه، حاکمان در کشورهایی که گرایش سلفی تکفیری را برگزیده اند؛ به سوی وارد کردن سازه های تمدّنی غربی به صورت کامل در عرصه های مختلف شتافته اند و آن ها را در کنار مدارس حدیث و قرآن پخش کرده اند؛ مانند: شهر صنعتی مجلّل جبیل، فرودگاه بین المللی خالد، فرودگاه بین المللی ملک فهد، دانشگاه محمّد بن سعود، پروژة آب شیرین کن، ساخت آسمان خراش ها، خرید سلاح های بسیار پیشرفته و... الخ امّا روحیّة بدوی خشن تغییر نکرده است و با نمود ها و نمادهای وارداتی مدرنیتة غربی خود را وفق نداده است(1).

2. این اندیشه، متعهّد به تحریم علوم غربی و کافر خواندن این علوم است و ویژگی شاخص آن انزوای تمدّنی و نگاه بسته به موضوعات است. به عنوان نمونه، شیخ عبد العزیز بن باز، مفتی عربستان سعودی، کرویّت زمین و چرخیدن آن بر گرد خورشید را مردود خوانده است و ادلّة نقلی و حسّی بر متحرّک بودن خورشید و ثابت بودن زمین!!! آورده است(2).

3. عدم پذیرش و اعتراف به اشتباه و پافشاری بر حق بودن باورها و نظرات خود و باطل بودن نظرات و اندیشه های دیگران. آثار عملی بر این تفکّر مترتّب می شود که در طرد دیگران و تکفیر آن ها نمود پیدا می کند(3).

4. ردّ عقل و باورهای آن؛ وهّابی ها نسل های دارای تعصّب دینی و منزوی را به وجود آورده اند؛ که اعتقادی به نقش عقل ندارند. فلسفه و جریان عقلی معتزله را محکوم کرده و اندیشة شیعی و غیر آن را تکفیر کرده اند(4).


1- . منبع پیشین، ص 201.
2- . عبدالعزیز بن باز، رسالة فی الأدلّة النقلیّة والحسّیّة علی جریان الشمس وسکون الأرض، ص 23-24.
3- . عبدالله بریدی، السلفیّة واللیبرالیّة اغتیال الإبداع فی ثقافتنا العربیّة، ص 46؛ و هم چنین: خصائص المجتمع الوهابیّ – السعودیّ، ص 41.
4- . منبع پیشین، ص 43.

ص:260

5. تعصّب مذهبی (دگماتیسم)؛ یعنی اعتقاد دگم و جازم به بر حق بودن خود. هر آن چه غیر خودشان است را یا باطل می دانند یا گمراه یا مشرک و یا کافر. و به ناچار باید بر ضدّ آن ها جهاد کرد(1).

6. اندیشة سلفی گری به همراهی کامل با گذشته شهره شده است؛ زیرا فقه سلفی و اندیشة آن را به عنوان چارچوب تشریعی مطلقی ارائه می کند که بر زمان با ابعاد سه گانه اش: گذشته، حال و آینده، برتری یافته است. این ویژگی باعث شده است که اندیشة سلفی گری، قدرت بر پاسخ انعطاف پذیر به متغیّرهای زمانه و چالش های آن را از دست بدهد و به سوی گذشته و دعواهای کلامی آن و اختیارات زبانی آن کشیده شود(2).

7. خطرناک ترین مسأله ای که الآن امّت اسلامی با آن روبرو است؛ شیفتگی بسیاری از جوانان آن به اندیشه های سلفی است که باورهای سلف را به صورت سطحی بازتولید می کند که با وضعیّت جوانان سازگار است. جوانانی که مشتاق تحوّل و شوریدن بر واقعیّت فاسدی هستند که در آن زندگی می کنند. خطر، در کسانی نهفته است که در واقعیّت اجتماعی- دینی تاثیرگذار هستند. آن سلفی هایی که امروز را در پرتو الگوی مطلق دانستن گذشته و نمادین بودن آن و ثبات سازوکار و اندیشه های آن می سازند. آن ها به دنبال بازتولید گذشته در زمان حال و کشاندن همة اشکال آشنای آن به زمان حال هستند. بر این اساس مدل حکومتی و دینی ارائه شده از سوی آن ها مدل معرفتی جدیدی نیست؛ بلکه تولید آن چه است که پیش از این به صورت مشروح یا خلاصه و یا تلفیقی ساخته شده بود. نمونه ای را که این ها به دنبال تحقّق آن هستند؛ با تلاش انسانی در حال حاضر و آینده محقّق نمی شود؛ بلکه در گذشته انجام شده است. بر این اساس، پیشرفت از نگاه آن ها در رفتن به سوی آینده نیست؛ بلکه در بازگشت به گذشته است. معنای این اندیشه از نظر عملی، خضوع در برابر مراجع سیاسی یا دینی و یا اجتماعی نمود یافته که باعث نادیده گرفتن تحوّلات


1- . منبع پیشین، صص 122 و 174.
2- . السلفیّة واللیبرالیّة، صص 50-51.

ص:261

و پیشرفت های پیش آمده برای اندیشة انسانی در طی مراحل تاریخی پی در پی آن تا این که به دوران فعلی رسیده است.

رؤیای گروه های تکفیری و مراجع آن ها این است که دولتی اسلامی دارای ولایت های گوناگون برپا شود که حاکمش، «امیر المومنین» باشد؛ و همة مردم از طریق بیعت و اعلام وفاداری و اطاعت به او و شنیدن دستوراتش تسلیم او می شوند و تحت فرمان او قرار می گیرند؛ و هیچ کس حقّ اعتراض به او با گفتار یا کردار ندارد؛ زیرا عاقبت چنین کاری قتل، مصادرة اموال و مباح شمرده شدن ناموس او به جرم خروج از اطاعت و جماعت مسلمین است.

برخی از این گروه ها عمارتهای کوچکی در مناطق مختلفی از جهان اسلام برپا کرده اند؛ که اهالی آن جا از بدبختی ها و بلاهای بزرگی که بر سرشان آمده، رنج می برند.

گفتار پایانی

هر پدیده ای که در تاریخ شکل می گیرد؛ مبانی و قواعدی دارد که بر آن ها استوار می باشد. هر پدیده ای دیدگاه های عملی دارد که اندیشه اش را توجیه کرده و آن را به سوی دیگران روانه می کند و از شرایط تاریخی مناسب و امکانات مادّی و معنوی فراهم شده برای آن کمک می گیرد. پدیدة تروریسم تکفیری هم از این قاعده مستثنا نیست. مهم ترین پایه های آن، که این پدیده بر آن ها قرار گرفته است؛ سوء استفاده از وضعیّت ناتوانی و تشتّت در جهان اسلام به دلیل وجود عقب ماندگی مادّی و معنوی و روانی و احساس خواری و سرخوردگی در برابر دیگران به همراه بیداری اسلامی در جهان اسلام به دلیل پیشرفت تکنولوژی های ویژة جریان اطّلاعات و پیشرفت ابزار ارتباطی است. این موضوع باعث ایجاد نسل انقلابی و متلاطمی شد که به دنبال ایجاد تحوّل و تغییر با ابزارهای خشن شد. سازمان های تکفیری متورّم شده با دلارهای نفتی تا حدّ سوء هاضمه! شتابان به سوی به آغوش کشیدن این جوانان انقلابی به جنبش در آمده رفتند و اندیشة سلفی و تصویری ایده آل! از اسلام را در آن ها پمپاژ کردند؛ زمینة

ص:262

پشتیبانی مادی و معنوی از آن ها را فراهم کردند و آن ها را با آرزوی ایجاد دولت اسلامی جدید گره زدند؛ دولتی که به دنبال احیای عظمت و شکوه گذشته یا رسیدن به شهادت و بهشت در این راه است؛ در حالی که واقعیّت و حقایقی که روز به روز آشکار می شود تاکید می کنند که این گروه ها طرح های پلیدی دارند که هدفشان از هم گسیختگی جهان اسلام و ابقای وضعیّت عقب ماندگی و سلطة غربی بر ثروت ها و دارایی های ملّت تا طولانی ترین زمان ممکن جهت خدمت به غرب و اسراییل و ضمانت سلطة آن در منطقة خاورمیانه است.

ص:263

فقه تکفیر میان برهان شرعی و فقه خودساخته / عبد الامیر کاظم زاهد

اشاره

عبد الامیر کاظم زاهد(1)

چکیده

تکفیر کردن دیگران در نگاه همه مذاهب اسلامی، امری خطیر است که فقها در مورد آن نهایت احتیاط را کرده اند. غیر از خوارج، همه فرق مسلمین بر این باورند که هیچ کناهی انسان را از دایره ایمان خارج نمی کند و ایمان امری اعتقادی و قلبی است. لذا فقهای مذاهب تأکید کرده اند که حکم به تکفیر فقط در صورتی جایز است که با ادله قطعی (نه با قیاس و استحسان و..) ثابت شود و دلیل مخالفی هم وجود نداشته باشد، و شبهه عدم کفر و احتمال تأویل و جهل و اکراه و.. هم در میان نباشد، جایز است. اما اگر احتمال خیلی ضعیفی هم بر مسلمان بودن شخص وجود داشته باشد در این صورت تکفیر جایز نیست. فقهای مذاهب در راستای نفی تکفیر فرق اسلامی، تاکید کرده اند لوازم یک عقیده و مذهب، جزء آن مذهب نیست؛ و با لوازم یک عقیده نمی توان شخص را تکفیر کرد. و تکفیر مطلق را مستلزم تکفیر معین ندانسته اند، چون ممکن است موانعی همچون جهل و تأویل و اکراه و.. در تکفیر معین مطرح باشد.

در طول تاریخ، مؤلفه های جدیدی، توسط عده ای بر تکفیر و شرایط آن افزوده شده است، مثلا ابن تیمیه مسأله بدعت را با تکفیر در آیخته و در نتیجه قلمرو کفر را توسعه داده است. در ادامه، وهابیت با گسترش دادن این متغیرها راه او را ادامه دادند. با انتقال سلفی گری تندرو به مصر، و آمیخته شدن این افکار با


1- عضو مرکز تحقیقات عراق و مدیر مرکز مطالعات دانشگاه کوفه - عراق

ص:264

اندیشه های تند سیاسی، گروههایی تکفیری بوجود امدند که دستاویزهای زیادی برای تکفیر دیگران در دست داشتند.

با مراجعه به قرآن و عقائد ثابت اسلامی، معلوم می گردد این گروهها با فقه خود ساخته و سلیقه ای که یکی از مسائل آن گسترش محدوده کفر است، و با زیر پا نهادن قواعد مسلم اسلامی به تکفیر دیگران می پردازند.

کلیدواژگان: فقه تکفیر، تکفیر، تکفیر از نظر مذاهب اسلامی، نفی تکفیر

مقدمه

شاید برجسته ترین ویژگی بنیادگرایی های جهادی، اقدامات تکفیری آن و گسترش نظری و عملی آن باشد. تکفیر، حلقة ارتباطی محکم با سیستم فکری بنیادگرایان و متغیّرهای اعتقادی است که اندیشة بنیادگرایی آن ها را تشکیل داده است. این متغیّرها از نظریّة عقیدة بستة سلف نسبت به تغییرات زمانه شروع و تا عقیدة بنیادگرایانة توحید و متغیّرهای انبوه آن و عقیدة توحید معروف در علم کلام اسلامی سنّتی و مرسوم ادامه یافته است. اندیشة بنیادگرایی جهادی، از تکفیر نظریّة کاربردی جامعی ساخته و احکام جهاد را برای مقابله با تکفیرشدگان قرار داده است. بر این اساس، جغرافیای «دار الکفر» در نگاه آن ها گسترش یافته و کفّار اصلی و مسلمانان تکفیر شده را در بر گرفته است.

تکفیر چیست؟ احکام آن در میراث فقهی اسلام چیست؟ چه کسی اندیشة بنیادگرایی را مطرح کرده است؟ اعتقادات اضافه شده توسّط این اندیشه چیست؟ چگونگی کاربست این اندیشه در محیط ایدئولوژیک بنیادگرایی چیست؟ مستندات آن ها در این موارد چیست؟ چه نقدی در معرفت دینی بر کاربرد متون اسلامی در تکفیر وجود دارد؟ این ها همه پرسش هایی است که در این پژوهش جواب آن ها داده خواهد شد.

مطلب اول: مفهوم تکفیر و شاخصه های آن در میراث فقهی اسلام
اشاره

تکفیر در لغت: مصدر فعل «کفّر» است. (ک ف ر) اصل صحیحی است که دلالت بر یک معنا می کند و آن، پوشاندن است؛ بر همین اساس در عربی به «کشاورز»، «کافِر» گفته می شود؛ زیرا او دانه را با خاک می پوشاند.

ص:265

تکفیر در اصطلاح: کفر، در اصطلاح، نقطة مقابل و ضدّ ایمان است. علّت نام گذاری این است که کفر، پوشانندة حقّ است(1). کُفران نعمت، به معنای متضادّ شکر یا انکار نعمت است. تکفیر، عبارت از متّهم کردن دیگران به کفر یا نسبت دادن کفر به یکی از اهل قبله می باشد. کُفر، اسم مصدری است که مقصود از آن یکی از این دو معناست:

1. معتقد شدن به کفر یکی از مسلمانان؛ خواه این اعتقاد از روی دلیل باشد یا از روی حدس و گمان.

2. نسبت دادن کفر به یک مسلمان؛ بر این اساس گفته می شود: کَفَّرَه.

بنابراین، تکفیر عبارت از حکم کردن با گفتار و اعتقاد به خروج شخص معیّنی از قلمرو ایمان به اسلام است. گفته شده است که تکفیر در اصطلاح، حکم به خروج مسلمان از دین اسلام؛ خواه با حکم به ارتداد او و یا به دلیل ارتکاب یکی از نواقض ایمان می باشد؛ فرقی هم نمی کند که این حکم، به حقّ باشد یا به باطل. دانشمندان اسلامی، کفر را به انواعی تقسیم می کنند؛ از جمله: تقسیم آن به کفر اکبر، که فرد را از ملّت اسلامی بیرون می برد؛ و کفر اصغر، که او را از ملّت اسلامی خارج نمی کند. اعمالی که فرد مسلمان را از ملّت اسلامی خارج می کنند عبارتند از: تکذیب کتاب های آسمانی، تکذیب پیامبران و رسولان، انکار ضروریّات و احکام ثابت اسلام، مخالفت با اسلام و روی گرداندن از حقّ و نفاق؛ و اعتقادی که فرد را از امّت اسلامی بیرون نمی برد: معتقد شدن به شبهه ای به دلیل تاویل و غیر آن است.

ارتباط تکفیر با ماهیّت ایمان و ارتکاب گناهان:

در دانش کلام اسلامی مسألة تکفیر از نظر ماهیّتش با مسألة ایمان در ارتباط است. در این مورد چند پرسش مطرح است: ایمان، با چه مؤلّفه هایی تحقّق می یابد؟ آیا ایمان قابل زیادت و نقصان هست؟ تاثیر گناهان در از بین بردن ایمان چیست؟ در این مسائل


1- . ابن فارس، معجم مقاییس اللغة؛ ابن درید، جمهرة اللغة، ج 1، ص 435؛ زبیدی، تاج العروس، ج 14، ص 60، ابن منظور، لسان العرب، ج 5، ص 151.

ص:266

بین دانشمندان مکاتب کلامی اختلاف نظر وجود دارد؛ برخی از مکاتب، ایمان را عبارت از تصدیق به قلب و شناخت خداوند متعال می دانند و بس؛ در حالی که از نگاه دیگران، ایمان همراهی تصدیق به قلب و اقرار زبانی به شهادتین است؛ گروه سوّمی، ایمان را همراه بودن تصدیق قلبی، اقرار زبانی و انجام اوامر الهی و دوری از گناهان و نواهی می دانند. بنابراین، بر طبق قول اول، به محض تصدیق و شناخت خداوند متعال، ایمان محقّق می شود. بر طبق قول دوم، ایمان زمانی محقّق می شود که فرد با زبان به شهادتین اقرار کند؛ اقراری که حاکی از تصدیق قلبی است؛ امّا بر طبق قول سوم، ایمان فقط با انجام دستورات الهی محقّق می شود(1).

به دلیل این ملازمه در ماهیّت ایمان و ارتباط آن با عمل و التزام عملی به احکام شرعی؛ مکاتب کلامی از هم جدا شده و دارای چند دیدگاه شده اند:

1. دیدگاه خوارج: خوارج معتقدند که مسلمان، در صورت ارتکاب گناه کبیره یا اصرار بر گناه صغیره و توبه نکردن، در دنیا کافر شده و در آخرت خلود در آتش جهنّم دارد. دلیل آن ها این است که عمل به فروع دین اقرار قلبی را تصدیق و تایید می کند؛ بر این اساس هر گاه فردی بخواهد التزام قلبی خودش را نشان بدهد؛ کارهای خواسته شده اسلامی را انجام می دهد و هر گاه مسلمان با رفتار عملی خواسته شدة اسلام مخالفت کند؛ حاکی از نبود تعهّد قلبی او به اسلام است. خوارج، با آیات وعید (تهدید به عذاب) بر این دیدگاه خودشان استدلال آورده اند(2).

2. دیدگاه معتزله: معتزله معتقدند که مرتکب گناهان کبیره مومن نیست؛ زیرا ایمان با عمل در ارتباط است؛ امّا از دیدگاه معتزله، چنین شخصی کافر نیست؛ زیرا با قلبش تصدیق کرده و شهادتین را بر زبان آورده است. بر همین اساس در قواعد عقیدة اعتزالی، اصل به نام «منزلی میان دو منزل» وجود دارد. معتزله با آیات وعید بر دیدگاه


1- . عبدالله اهدل، التکفیر و مذاهب العلماء فیه، ص 2.
2- . شهرستانی، الملل والنحل، ج 1، ص 8.

ص:267

خودشان استدلال کرده اند؛ به همین دلیل علما، آنان را «وعیدیه» نامیده اند؛ چون متون دینی وعیدی و هشدار دهندة به عذاب را بر متون دینی وعده ای، که وعدة بهشت می دهند، غلبه داده اند(1).

3. دیدگاه اکثریّت اهل حدیث: آن ها معتقدند که مرتکب گناه کبیره از دائرة ایمان بیرون نمی رود؛ بلکه مرتکب چنین گناهانی، فاسق نامیده می شود. تنها کسانی در آتش جهنّم خلود دارند که مشرک به خداوند متعال باشند؛ آن هم به نحو شرک اکبر، و بر همین حالت بدون توبه بمیرد؛ غیر این مورد متوقّف به مشیّت الهی(2)

است؛ زیرا خداوند متعال فرموده است: >إِنَّ اللَّهَ لَا یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ مَا دُونَ ذَالِکَ لِمَن یَشَاءُ وَ مَن یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْترَی إِثْمًا عَظِیمًا<(3).

4. دیدگاه شیعة امامیه: در نزد شیعه دو گرایش در مورد ماهیّت ایمان وجود دارد. پیشینیان آن ها معتقد بودند که ایمان با تصدیق قلبی تحقّق می یابد و آن چه بر زبان جاری می شود رکن ایمان به حساب نمی آید. بر این اساس هر کس خداوند متعال را بشناسد و به آن چه معرفت او ایجاب می کند آگاه باشد و در قلبش آن ها را تصدیق کند او مومن است؛ ولی علمای متاخّر شیعه، ایمان را تصدیق به قلب و بر زبان آوردن شهادتین دانسته و عمل را به عنوان مکمّل آن دو تای دیگر می دانند(4).

5. دیدگاه مرجئه: مرجئه، گروهی هستند که ایمان را تصدیق به خداوند متعال و معرفت نسبت به او می دانند و بس. آن ها مدخلیّت اعمال در ماهیّت ایمان را نفی می کنند. بر این اساس گفته اند: با وجود ایمان، گناه هیچ ضرر و آسیبی نمی رساند(5).

آن ها بر نظریّات خود با آیات وعده دهنده استدلال کرده اند؛ مانند


1- . قاضی عبدالجبّار همدانی، مغنی، ج 1، ص 67؛ ظ جعفر ستجای، الإیمان والکفر فی الکتاب والسنّة، ج 1، ص 8.
2- . نووی، شرح صحیح مسلم، ج 1، ص 150؛ ط طحاوی؛ العقیدة الطحاویة، ص 118.
3- . خداوند (هرگز) شرک را نمی بخشد! و پایین تر از آن را برای هر کس (بخواهد و شایسته بداند) می بخشد. و آن کسی که برای خدا، شریکی قرار دهد، گناه بزرگی مرتکب شده است. (نساء، آیه 48).
4- . سیّد مرتضی، الذخیرة فی علم الکلام، ص 536؛ شیخ مفید، أوائل المقالات، ص 15.
5- . ابن حجر، فتح الباری، ج 1، ص 110؛ اشعری، مقالات الإسلامیّین، ج 1، ص 132.

ص:268

این آیه: >قُلْ یَاعِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُواْ عَلیَ أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُواْ مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیم<(1)

با توجّه به این مطالب نتیجه می گیریم که مسلمان، به واسطة یک گناه، کافر و در آتش جهنّم جاودان نمی شود؛ مگر از دیدگاه خوارج. همة مسلمانان به این اصل، ملتزم و متعهّد هستند که به دلیل ده ها آیه و روایت منع کننده، اهل قبله تکفیر نمی شوند. این مطالب از جهت ارتباط و نسبت اعمال و رفتار با ایمان بود. در مورد ارتباط اعتقادات با ایمان هم باید گفت که اندیشه ها، نظریّات و مفاهیم دینی مطابق با این وضع رایج تکفیری نیست. اجماع امامیه، ابوحنیفه، شافعی و مالکی بر این است که مسلمان با بر زبان آوردن اعتقادی یا فتوایی تکفیر نمی شود. بر این اساس هر کس در مورد اعتقادی اجتهاد کند و بر طبق آن اجتهادش با باور بر حقّ بودن آن عمل کند؛ در صورت خطا، یک اجر می برد و در صورت مطابقت اجتهاد او با واقع دو اجر دارد. لذا تکفیر، در میراث اعتقادی اسلام هم منفذی برای نفوذ پیدا نمی کند؛ (مگر بر طبق برداشت خوارج در جنبة اعمال) تا چه رسد به جنبة نظرات و اعتقادات. تکفیر، حتّی راه نفوذ برای بهره برداری از نظرات فقهای مذاهب اسلامی برای کافر دانستن کسی که به یک مسئله ای به صورت تفصیلی در عرصة عقیده یا فروع دینی معتقد شده است و با دلیل و نظر مشهور مخالف است؛ پیدا نمی کند. دیدگاه و موضع دینی و اسلامی در اکثر موارد به گونه ای است که باب تکفیر را به صورت شبه کامل می بندد. بله! در صورت فراهم بودن ابزارها و شرایط و نبود موانع، تکفیر دارای خصوصیّت ویژه ای است؛ زیرا این مسأله، مسألة معمولی نیست؛ بلکه یک حکم شرعی در فروعات دین و دارای محتوای اعتقادی است و صدور آن از غیر فقیه، صحیح نیست و کلام غیر فقها اعتباری ندارد(2). هر حکم شرعی فرعی باید دلیل شفّاف و آشکاری از کتاب و سنّت داشته باشد و باید


1- . بگو: «ای بندگان من که بر خود اسراف و ستم کرده اید! از رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همه گناهان را می آمرزد، زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است. (زمر، آیه 53).
2- . ابن همام، شرح فتح القدیر، ج 5، ص 334.

ص:269

برای تطبیق نصّ بر آن مورد اجتهاد شود. تکفیر با وجود این که از احکام شرعی است ولی دارای یک خصوصیّت ویژه در استدلال فقهی است. این حکم شرعی با قیاس یا اجتهاد به معنای عامّ آن و یا با دلیل ظنّی ثابت نمی شود؛ بر خلاف فروع فقهی دیگر که با قیاس و اجتهاد از منابع گمان آور، استحسان و مصالح مرسله اثبات می شوند. از آن جایی که تکفیر حکم شرعی اعتقادی است؛ حقّ محض خداوند متعال است و به ملکیّت هیچ سازمان یا گروهی در نمی آید. پایین ترین حدّ ثبوت حکم تکفیر این است که همة فقها بر حکم تکفیر به پشتوانة دلیلی که هیچ مخالفت یا شبهه ای نداشته باشد؛ اجماع کنند. این حرف، نظر اکثر علمای اسلام است؛ به غیر از آن چه که از غزالی نقل شده است که می توان بر اساس ادلّة ظن غالب در اثبات فروع فقه تکیه کرد(1)؛

امّا غزالی در جای دیگر لزوم بر حذر بودن کامل از تکفیر را مورد تاکید قرار داده و می گوید: «اشتباه در زنده گذاشتن هزار کافر آسان تر از اشتباه در ریختن خون مسلمان است»(2).

نظر فقهای حنفی این است که: چنان چه در مسأله ای 99 درصد احتمال تکفیر شخصی باشد و یک درصد احتمال بر نفی آن باشد؛ سزاوارتر برای فقیه این است که به احتمال نفی عمل کند(3)؛ زیرا اصل در مسلمان، ایمان و عدالت است تا زمانی که به مقتضای دلیل، این اصل زایل شود. فقهای مالکی، شافعی و حنبلی نیز از گسترش در تکفیر خودداری کرده اند. «ابن عبد البرّ» که مالکی مذهب است گفته است: برای هر کس علقه ای در اسلام در یک زمانی ثابت شود؛ سپس گناهی مرتکب شود یا برداشت نادرستی از اسلام داشته باشد؛ در خروج چنین شخصی از اسلام اختلاف وجود دارد؛ زیرا اختلاف پس از اجماع، بر دخول چنین فردی در اسلام بی معناست و حجّتی بر خروج او از اسلام نمی شود؛ مگر آن که


1- . غزالی، فیصل التفرقة بین الإسلام والزندقة.
2- . غزالی، الاقتصاد فی الاعتقاد، ص 269.
3- . ملّا علی قاری، شرح الفقه الأکبر (لأبی حنیفه)، ص 162.

ص:270

همة مسلمانان بر کفر او متّفق القول باشند؛ یا دلیل قابل دفاعی از کتاب یا سنّت بر تکفیر او اقامه شده باشد(1).

از «ابن عابدین» نقل شده که گفته است: «تا زمانی که می توان گفتار مسلمانی را بر محمل نیکویی حمل کرد یا در کفر او اختلاف باشد (هرچند به دلیل روایت ضعیفی) به کفر او حکم نمی شود»(2).

بالاتر از این، ابن تیمیه تصریح کرده است که: «هیچ کس حقّ ندارد یکی از مسلمانان را - هر چند خطایی از او سر زده باشد - را تکفیر کند. هر کس اسلامش بطور یقینی ثابت شود؛ با شکّ، اسلامش زائل نمی شود»(3). شوکانی، برای تکفیر مسلمان، برهانی آشکارتر از خورشید مطالبه می کند(4)؛

دلیل او این فرمایش خداوند متعال است: >یَأَیهُّا

الَّذِینَ ءَامَنُواْ إِذَا ضرَبْتُمْ فیِ سَبِیلِ اللَّهِ فَتَبَیَّنُواْ وَ لَا تَقُولُواْ لِمَنْ أَلْقَی إِلَیْکُمُ السَّلَامَ لَسْتَ مُؤْمِنًا تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیَوةِ الدُّنْیَا فَعِندَ اللَّهِ مَغَانِمُ کَثِیرَة<(5) و دلیل دیگر او نهی وارد شده از جمعی از صحابه از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است که فرمود: «هر کس به برادر دینیش بگوید: ای کافر! کُفر، یکی از آندو را در بر می گیرد»(6).

فقهای امامیه بر این مطلب اتّفاق نظر دارند به اتفاق همة مسلمانان با مذاهب مختلف، تکفیر به واسطة دلیل یقینی و قطعی امکان پذیر است؛ خواه موضوع مورد تکفیر، از اصول دین یا از فروع و یا انکار ضروری دین باشد(7).

مطالب فوق از نظرات فقها در مورد مسألة تکفیر، نقاط ذیل را برای ما آشکار می کند:


1- . ابن حجر عسقلانی، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج 10، ص 480؛ ابن عبدالبرّ، التمهید، ج 6، ص 461.
2- . ابن عابدین، حاشیة ردّ المختار، ج 4، ص 224.
3- . ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج 12، ص 468.
4- . شوکانی، السیل الجرّار، ج 4، ص 578.
5- . ای کسانی که ایمان آورده اید! هنگامی که در راه خدا گام می زنید (و به سفری برای جهاد می روید)، تحقیق کنید! و بخاطر اینکه سرمایه ناپایدار دنیا (و غنایمی) به دست آورید، به کسی که اظهار صلح و اسلام می کند نگویید: «مسلمان نیستی» زیرا غنیمتها و بهره های فراوانی (برای شما) نزد خداست. (نساء، آیه 94).
6- . ابن حجر عسقلانی، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج 10، ص 480؛ ابن عبد البرّ، التمهید، ج 6، ص 461.
7- . علّامة حلّی، قواعد الأحکام، ص 435.

ص:271

1. شایسته است کسی فتوای تکفیر را صادر کند که در فقه، توانایی و شایستگی مشهودی داشته باشد؛ و جز از این چنین علمای عادلی گفتار یا فتوایی در مورد تکفیر کسی پذیرفته نمی شود.

2. تکفیر یک مذهب در صورتی که مذهب دیگری با آن مخالف باشد پذیرفته نیست؛ و به ناچار باید مسأله ای که به سبب آن دیگری تکفیر شده است، در نزد همة مذاهب اسلامی کفر واضحی باشد. بر این اساس تکفیر در مسألة اجتهادی مذهبی، صحیح نیست.

3. هر گاه صحیح باشد که مسألة تکفیرساز را به تاویل برده و آن را به گونه ای حمل کرد که تکفیر را منتفی می کند؛ این کار، در نزد علما متعیّن و وظیفه است.

4. با حصول همة این شرایط، گروهی از اهل علم معتقدند که مهربانی، از بین بردن شبهه و صبر، حکم مطلوبی است.

5. تکفیر در مسائل اجتهادی تفصیلی متعلّق به عقاید جز بر طبق ضوابط قاطع، جایز نیست.

6. در میراث فقهی اسلامی اصطلاح «اهل قبله» ظهور یافته و مقصود از آن عموم مسلمانان است. این اصطلاح از عمومیّت این فرمایش نبوی گرفته شده است که فرمود: هر کس نماز ما را بخواند، رو به سوی قبلة ما کند و ذبیحة ما را بخورد؛ او مسلمانی است که در پناه خدا و رسولش محفوظ است؛ پس خدا را در مورد افراد تحت پناهش تحقیر نکنید(1).

اهل قبله کسانی هستند که ایمان از آن ها به یقین تحقّق یافته است و یقین با شکّ زایل نمی شود و از بین نمی رود. اهل قبله تنها پس از منتفی شدن موانع و تحقّق یقین تکفیر می شوند.


1- . بخاری، الجامع الصحیح، ج 1، ص 108؛ سنن النسائیّ، ج 8، ص 105؛ عبد الله بن یوسف زیعلی، نصب الرایة فی تخریج أحادیث الهدایة، ج 5، ص 186.

ص:272

از لحاظ علمی ما شاهدیم که فقهای مسلمان، حتّی خوارج را هم تکفیر نکردند. خوارجی که بیش از مردم دیگر، مسلمانان را تکفیر کرده و متون را بر طبق میل خود به تأویل برده اند؛ و بیش از همه حرام های قطعی الهی را حلال کرده اند. امام علی علیه السلام با آن ها جنگید و پس از ایشان مسلمانان با آن ها جنگیدند ولی به دلیل عمل به سیرة حضرت علیّ بن ابی طالب علیه السلام در برخورد با خوارج در پیکار نهروان آن ها را تکفیر نکرده و با آن ها معاملة کفّار یا مرتدّین را نکردند(1).

ابن تیمیه در مورد خوارج گفته است: «آن ها کسانی هستند که گمراهی آن ها با نصّ شرعی و اجماع ثابت شده است؛ ولی آن ها با وجود دستور خداوند متعال و رسولش به جنگ با آن ها، تکفیر نشدند». سپس می گوید: پس وضعیّت چگونه خواهد بود در مورد شخصی که حقّ بر او مشتبه شده است؟(2)

گاهی از اوقات با عبارتی که از مالک وارد شده این موضوع را مورد مناقشه و تردید قرار می دهند؛ آن جا که گفته است: «به نظر من باید آن ها را توبه داد؛ اگر توبه کردند که هیچ، ولی در صورت توبه نکردن کشته می شوند». امّا دلالتی بر تکفیر آن ها در این متن نیست؛ زیرا یاغیان و محاربین، پیش از کشتنشان در حالی که مسلمان هستند توبه داده می شوند(3).

فقها بر این مطلب متّفق القولند که نتیجة مذهب، جزء مذهب نیست؛ بر این اساس صحیح نیست که کسی را به دلیل نتیجة گفتاری فقهی یا عقایدی تکفیر کرد؛ همان گونه که لازمة مذهب، جزء مذهب نیست؛ زیرا مقصود گوینده بر لوازم گفتار او ارجحیّت دارد؛ لذا لوازم کلام یک مذهب برای طرفداران آن لازم نیست؛ تا زمانی که به التزام خود به آن چه از لازمة گفتارشان به آن ها نسبت داده شده تصریح نکنند. بنابراین بر اجتهاد و برداشتی که از گفتاری یا نظریّه ای شده است تکیه و اعتماد نمی شود؛ بلکه آن چه که در عرف شرعی ثابت شده، این است که مسلمان جز پس از آن که حجّت بر


1- . ابن قدامة مقدّسی، مغنی، ج 10، ص 85.
2- . ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج 3، ص 282.
3- . سحنون، المدوّنة الکبری، ج 2، ص 47؛ محمّد طالبی، عیال الله، ص 105.

ص:273

او تمام شود و شبهه از او برطرف شود تکفیر نمی گردد. دلیل آن هم این فرمایش خداوند متعال است: >مَّنِ اهْتَدَی فَإِنَّمَا یهَتَدِی لِنَفْسِهِ وَ مَن ضَلَّ فَإِنَّمَا یَضِلُّ عَلَیهْا وَ لَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَی وَ مَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتیَ نَبْعَثَ رَسُولا<(1). در اتمام حجّت به صرف ابلاغ آن بسنده نمی شود؛ بلکه باید زمینة فهم او فراهم باشد و شبهه ای که در مقابل حجّت می ایستد؛ در میان نباشد(2).

شاید معذور بودن در مسائل پوشیده و مخفی، موکّدتر و سزاوارتر از عذر در غیر آن باشد و عذر در زمان و مکانی که غلبه با جهل است و علم کم است سزاوارتر و موکّدتر باشد و عذر در مورد شخصی که دسترسی به علم نسبت به شرع ندارد از غیر او سزاوارتر باشد.

تکفیر مطلق و تکفیر معیّن:

این مسأله در مباحث تکفیر از مهم ترین مسائل شمرده می شود. مقصود از «تکفیر مطلق»، حکم به کفرآمیز بودن گفتار یا کردار یا اعتقادی است که با اصل اسلام منافات و تناقض دارد؛ به نحو مطلق و بدون آن که شخص خاصّی، معیّن شود. «تکفیر معیّن»، تکفیر شخصی یا گروهی مشخّص به دلیل انجام اعمال و عقایدی است که با اسلام تناقض دارند.

اهل علم می گویند: تکفیر مطلق، مستلزم تکفیر معیّن نیست؛ بر این اساس هنگامی که تکفیری در مورد گفته ای یا اندیشه ای و یا نظریّه ای صادر می شود؛ مستلزم تکفیر گویندة آن ها نیست؛ مگر هنگامی که شرایط، کامل و موانع برطرف شود؛ زیرا نصوص وعید در کتاب و سنّت بر گفته ها، رفتارها و نواقض ایمان وارد شده نه بر اشخاص و گروه ها؛ زیرا در خلال ارتباط میان گفتار یا رفتار نقض کنندة ایمان و فرد معیّن، احتمالات اشتباه، جهالت، ناتوانی، اکراه و اجبار و غیر این ها از موانع تکفیر وجود دارد؛ که از حقّ مسلمان در اعتبار معنوی به دست آورده به هنگام ورودش به جرگة اسلام با تصدیق قلبی و به زبان آوردن شهادتین حمایت می کند.


1- . هر کس هدایت شود، برای خود هدایت یافته و آن کس که گمراه گردد، به زیان خود گمراه شده است و هیچ کس بار گناه دیگری را به دوش نمی کشد و ما هرگز (قومی را) مجازات نخواهیم کرد، مگر آنکه پیامبری مبعوث کرده باشیم (تا وظایفشان را بیان کند.) (اسراء، آیه 15).
2- . ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج 12، ص 465.

ص:274

غزالی از ابن العزّ حنفی نقل کرده که گفته است: «از بزرگ ترین ستم ها این است که در مورد شخص معیّنی شهادت داده شود که خداوند او را نمی بخشد و به او رحم نمی کند؛ بلکه او را در آتش جهنّم جاویدان می کند(1)».

در این کلام، نهی قاطع از انجام تکفیر در فتوا یا اعتقاد است.

مطلب دوم: آراء فقهای مذاهب اسلامی در تکفیر

ده ها نصّ دینی از قرآن و سنّت بر محدود کردن دایرة تکفیر به اندازة ضرورت دلالت می کند. هنگامی به سراغ تکفیر رفته می شود که مسلمان دیگر هیچ گریزی از آن نداشته باشد و او اعنقاد کفرآلودی دارد یا کاری را انجام می دهد که ایمان را نقض می کند. از جملة این نصوص، آیات وارده در قرآن کریم است که کلامی ها نام «آیات وعد» را بر آن ها گذاشته اند؛ از جملة آن ها:

>قُلْ یَاعِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُواْ عَلیَ أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُواْ مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیم<(2).

>إِنَّ اللَّهَ لَا یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ مَا دُونَ ذَالِکَ لِمَن یَشَاءُ وَ مَن یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْترَی إِثْمًا عَظِیمًا<(3)

و از جملة روایات نبوی این روایات است:

«هر کس بمیرد و ذرّه ای به خداوند شرک نداشته باشد؛ وارد بهشت می شود.»(4)

«هر کسی که در قلبش ذرّه ای ازایمان باشد؛ از آتش جهنّم بیرون برده می شود.»(5)


1- . غزالی، الاقتصاد فی الاعتقاد، ج 2، ص 436.
2- . زمر، آیه 53.
3- . نساء، 48.
4- . بخاری و مسلم آن را روایت کرده اند.
5- . صحیح بخاری، ج 4، ص 290؛ مسند احمد، ج 8، ص 286.

ص:275

«هر فردی که به برادر ایمانی خود بگوید: ای کافر! به یکی از آن ها بر می گردد؛ اگر حرف گوینده راست باشد که به دیگری بر می گردد و در غیر این صورت به خودش بر می گردد.»(1)

از ابوذر روایت شده است که شنید پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: هیچ فردی به دیگری نسبت فسوق نمی دهد؛ و او را به کفر متّهم نمی کند؛ مگر آن که این نسبت به خودش بر می گردد؛ به شرط آن که فرد مقابل این گونه نباشد(2).

این نصوص دینی و دیدگاه های فقهی، علما را به این نتیجه می رساند که هر کس، یکی از اهل قبله را تکفیر کند؛ اگر این کار خود را مباح بداند، کافر شده است و در غیر این صورت فاسق است و بر حاکم واجب است که او را تأدیب و تعزیر کند؛ به گونه ای که بازدارندة امثال او باشد. چنان چه حاکم با وجود قدرت داشتن بر او، او را رها کند گنهکار است. اقوال فقها در این زمینه به حدّ تظافر رسیده است؛ ابن حجر می گوید: «بسیاری از مردم اقدام به تکفیر کرده اند و سرنگون شده اند»(3).

همانند همین حرف را «ابن حجر هیثمی(4)»، و «شوکانی»(5)

نیز گفته اند.

مطلب سوم: متغیّرهای بنیادگرایانه بر فقه تکفیر

اندیشة بنیادگرایی بر حقیقت تکفیر، ماهیّت، شروط و موانع آن - که در گذشته در موردشان صحبت کردیم - مجموعه ای را افزوده است. اشعری از نخستین موج تکفیری که در تاریخ اسلام ظاهر شده حکایت کرده است. این موج، جنبش خوارج است. اشعری گفته است: آن ها گروهی هستند که دیگران را به واسطة ارتکاب گناه تکفیر می کنند. خوارج بسیاری از صحابه را کافر خوانده اند. بخشی از آن ها به واسطة کبائر دیگران را تکفیر کرده و خون و اموال مرتکبین آن را حلال شمرده و آن ها را جاویدان


1- . بخاری در ج 3، ص 610 آن را روایت کرده است؛ مسند احمد، ج 10، ص 328.
2- . بخاری و مسلم آن را روایت کرده اند.
3- . ابن حجر، فتح الباری، ج 2، ص 314.
4- . ابن حجر هیثمی، تحفة الجرّار، ج4، ص 578.
5- . شوکانی، السیل الجرّار، ج 4، ص 578.

ص:276

در آتش جهنّم می دانند. بخشی دیگر با مطلق گناه (چه صغیره و چه کبیره) هر مخالف روش شان است را تکفیر می کنند و هر آن چه را که از کافر اصلی حلال است از او حلال می شمارند(1).

اهل علم، مانند علّامه آلبانی، اجماع دارند که نخستین بروز تکفیر، به دست خوارج انجام شد. او که که یکی از مهم ترین قطب ها و محورهای گرایش سلفی گری است؛ مسئلة تکفیر را به خوارج صدر اسلام بر می گرداند. آلبانی بر این نکته تاکید می کند که اهداف خوارج در به کارگیری تکفیر، دنیوی و ناشی از گمان ها و اوهام بد است(2). در این پژوهش، نظریّات خوارج و توجیهات آن ها که با استناد به آن ها مردم را تکفیر می کنند، مطرح شده است.هر کسی میراث فکری «احمد بن حنبل» را ملاحظه کند با وجود این که او بنیان گذار گرایش سلفی گری است؛ ولی هیچ وقت در ورطة تکفیر دیگران (حتّی کسانی را که او را شکنجه دادند.) نیفتاده است. امام احمد بن حنبل، علی رغم همة بلاهایی که بر سرش آورده شد؛ ولی کسی را تکفیر نکرد؛ بلکه از او نقل شده است که او برای «معتصم عباسی» دعا و استغفار کرده است در حالی که او معتزله را مرتدّ می دانست که به نصّ و اجماع، استغفار برای مرتدین جایز نمی باشد(3). شیوة تکفیر به عنوان سلاحی در دست گروه های خشونت طلب و افراطی قرار گرفته است. گروه هایی که در تاریخ اسلامی مانند جریان حنابله - که در قرن چهارم و پنجم هجری حضور پر رنگ یافتند - پدیدار شدند(4).

با پیدایش مفهوم بدعت که به دست پیروان احمد بن حنبل گسترش یافت و به کاری اعتقادی در بین خودشان تبدیل شد؛ مخالفان حنابله برچسب های اتّهامی بدعت، فسق و گمراهی را دریافت می کردند. آنان به تکفیر و مترتّب شدن آثار آن بر خود


1- . اشعری، مقالات الإسلامیّین، ص 22.
2- . فتاوی الألبانی، متن سخنرانی آلبانی که در روزنامة «المسلمون» شماره 556 در 29/9/1995 منتشر شده است.
3- . ابن قدامه، مغنی، ج 4، ص 102.
4- . برای جزئیات؛ ر.ک: مقریزی، السلوک لمعرفة دول الملوک، ج 1، ص 16؛ ابن اثیر، الکامل فی التأریخ، ج 3، ص 409.

ص:277

نزدیک تر بودند. جریان حنابله، اندیشة «فرقة ناجیه» یا مفهوم «طائفة منصوره» را منتشر کردند؛ مفهومی که قوی ترین دلیل به شمار می رفت تا تکفیرکنندگان در اخراج مخالفشان از امّت اسلامی به آن استناد کنند. تا این که دوران «ابن تیمیه» آمد. در این دوره لفظ «کافر» هر شخصی را که به رسالت ایمان نداشت؛ خواه تصوّری از آن داشت یا نداشت، از آن آگاهی داشت یا غافل بود؛ همه را شامل می شد. هر کسی که وصف کافر بر او منطبق می شد، مستحقّ عذاب و شکنجه در دنیا بود و در آخرت در آتش جهنّم خلود داشت. نکته ای که جلب توجّه می کند این است که نویسندگان سلفی معاصر بر این نکته تاکید دارند که ابن تیمیه به شدّت مخالف و منکر تکفیر بوده و بیش از دیگران به مردم در موردش هشدار می داده است. آن ها مرتّب این گفته او را تکرار می کردند: «من بیش از همة مردم به دنبال تالیف قلوب مسلمانان و حفظ وحدت و پیوستگی آن ها بودم»(1). ابن تیمیه مسألة تکفیر را با مسأله ای نزدیک به آن یعنی مسألة «بدعت» و آنان که آن ها را اهل هواها و بدعت ها می نامید؛ تعویض کرده و گفته است: «کسی که به بدعت فرا بخواند به اجماع مسلمانان مستحقّ عقوبت است. عقوبت او کشته شدن است؛ همان گونه که سلف صالح جهم بن صفوان، جعد بن درهم و غیلان قدری را به اتّهام بدعت کشتند(2).

اینان با کوچکترین فتوایی از سوی فقها در وهلة نخست آن ها را تکفیر کرده و سپس کشته اند. این افراد در نگاه و اعتقاد مفتیان در آتش جهنّم خلود دارند. نزد ابن تیمیه، خطّ فاصل بین تکفیر و بدعت دانستن (تبدیع) از نظر عقوبت آن ها در دنیا و آخرت، واضح و مشخص نبوده است.

ابن تیمیه شیوة خودش را تنها فهم درست از اسلام قرار داده و آن را «فهم شاخص» می دانست. به گفته او این فهم، فهم سلف، یعنی نسل های اولیّه بود که دین را از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم گرفته بودند. او کسانی را که از آثار سلف تبعیّت کرده اند را اهل سنّت و


1- . ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج 3، ص 145.
2- . ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج 35، ص 242.

ص:278

جماعت می نامید. دو مفهوم در این نام گذاری وجود داشت: پیروی از سنّت نبوی و اصحاب ایشان و التزام به اعتقاد اکثریّت. هر کس از این جماعت جدا می شد، اهل بدعت و ضلالت بود. از دیدگاه ابن تیمیه، اشعری ها، صوفی ها، معتزله، شیعه، زیدی ها و مرجئه اهل بدعت و ضلالت بودند. او در کتاب العبادة وحقیقة العبودیّة صوفیان را این گونه مورد خطاب قرار داده است: آن ها جاهلانی هستند که خودشان را در وادی حقیقت و شهود وارد کرده اند و برخی از آن ها پایشان لغزیده است و پا را از خطّ قرمز پیامبران فراتر گذاشته اند(1).

از جمله هجوم های او بر صوفی ها این بود که او به «ابن عربی» و آن چه به او نسبت داده اند که در دو کتاب خود (الفتوحات المکّیّة و فصوص الحکم) ادّعای «خاتم الاولیاء» بودن کرده است؛ هجوم برده تا آن جا که گفته است: «او، با این حرف خود با شرع و عقل و همة انبیا و اولیا مخالفت کرده است»(2).

ابن تیمیه به کفر فرقة نصیریه و وجوب قتل آن ها فتوا داد. سپاهی را به فرماندهی خودش در سال 705 ه- به راه انداخت و بسیاری از آن ها راکشت(3).

در برابر عقاید اصحاب «جهم بن صفوان» که قائل به نفی صفات الهی بودند ایستاد. با معتزله و اشعریه هم مبارزه کرد. او با شیعه هم اصطکاک داشت. کتابی را با نام جواز قتال الرافضه نوشت که صائب عبد الحمید وجود آن را اثبات می کند(4).

نتیجه آن که، ابن تیمیه مسلمانان را به دو دستة «اهل سنّت» و «اهل بدعت» تقسیم کرده است. به همین دلیل «سمهودی» در کتاب خود با عنوان نقد الخطاب السلفیّ تناقض بین گفتمان نظری و فعل عملی ابن تیمیه را مشخص کرده است. هم چنین سمهودی، اصل معیار اهل سنّت و جماعت را مورد مناقشه و تردید قرار می دهد و می گوید: چرا فقط سلف، صالح باشند نه دیگران؟ گفته خواهد شد: چون عقاید آنان


1- . ابن تیمیه، العبادة وحقیقة العبودیّة، صص 53-58؛ صائب عبدالحمید، ابن تیمیة؛ حیاته وعقائده، ص 155.
2- . ابن تیمیه، الفرقان بین أولیاء الله وأولیاء الشیطان، ص 80.
3- . ابوالفداء، المختصر فی تأریخ بنی البشر، ج 1، ص 496.
4- . صائب عبد الحمید، ابن تیمیة، ص 84.

ص:279

صحیح است. به آن ها جواب داده می شود: آن ها نصوص عقایدی را دیدند و با شروط خودشان آن ها را پذیرفتند و احادیث مخالف خود را ردّ کردند؛ پس چرا بعض روایات آن ها را قبول کرده اید نه روایات دیگران را؟ و همین طور در یک دور منطقی باطل مباحث ادامه می یابد(1).

با وجود همة حرف هایی که در مورد دوری ابن تیمیه از تکفیر گفته شده است؛ ولی تکفیر معیّن از او صادر شده است؛ تاریخ برای ما نقل می کند که «ابن تیمیه» در کتاب تلبیس الجهمیّة خود به فخر رازی صاحب تفسیر مفاتیح الغیب نسبت دشمن خدا و رسول خدا داده است(2)؛ در حالی که این وصف فقط برای منافقین و کافرین به کار برده می شود(3).

از آن جایی که ما در گذشته گفتیم که خطّ فاصل میان مفهوم بدعت و تکفیر به صورت آشکار نزد ابن تیمیه وجود ندارد؛ او شیوه هایی را برای تعامل با بدعت گر تاویل کننده بنا گذاشته است که ما برخی از آن را در این جا ذکر می کنیم: بدعت گر، چنان چه بدعت خود را آشکار کند واجب است که او را انکار و عقوبت کرده و از او دوری جست. باید از در صدر قرار گرفتن آن ها در دیگر حکومت ها جلوگیری کرد و از حقّ زکات و فیء او را محروم کرد(4).

چنان چه ما شیوة ابن تیمیه را اجرا کنیم و هر گروهی هم این روش را در برابر مخالفین خود انتخاب کند؛ به گونه ای که هر کسی مدّعی ثبات و استواری برای عقیدة خودش باشد و بدعت را در نزد دیگران بداند؛ زندگی اسلامی به درگیری ها و تنش های دائمی بین گروه های اسلامی و مکاتب اجتهادی تبدیل می شود؛ علاوه بر این، کتاب های تاریخ گواه اند که جنگ های داخلی و تشتّت و گسست در صفوف امّت اسلامی در آغاز قرن هشتم هجری به وجود آمده است(5).


1- . رائد سمهودی، نقد الخطاب السلفیّ (ابن تیمیّة نموذجاً)، ص 60.
2- . ابن تیمیه، بیان تلبیس الجهمیّة، ج 1، ص 459.
3- . فخر رازی 60 سال پیش از ولادت ابن تیمیه از دنیا رفته است.
4- . ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج 10، ص 217.
5- . مقریزی، السلوک المعرفة دول الملوک، ج1، ص 210.

ص:280

تالیفات «ابن تیمیه» شاهد است که اصل در نزد او «عقاب و خشونت» است؛ او می گوید: «شرّ کسی که دعوت به گمراهی می کند؛ جز با کشتنش برطرف نمی شود؛ پس حکم این است که او کشته می شود؛ هر چند اظهار توبه کند». آن گاه می گوید: «همان گونه که مسلمانان، غیلان و جعد را کشتند»(1).

از دیدگاه ابن تیمیه دعوت کنندة به سوی بدعت، کشته می شود؛ هر چند کافر نباشد. ابن تیمیه، در مورد مجوّز کشتن او چنین گفته است: «برای بازداشتن ضرر و آسیب او از مردم باید او را کشت»(2).

ابن تیمیه با این گفته های خود حکم کلّی مطلقی را مبنی بر وجوب جنگ با مخالفین خود از گروه های مسلمانان قرار داده است؛ هر چند آن مخالفان شیوة خاصّی در فهم متن دینی و ادلّة عقلی و نقلی مختصّ به خودشان را داشته باشند؛ امّا به دلیل آن که با اهل سلف یا اهل سنّت و جماعت (و مقصودش از این ها عقیده و نظرات خودش در اندیشه، فقه و اعتقاد است) مخالف است او بدعت گذار است. با این توضیحات، آراء ابن تیمیه که به وسیلة آن ها کسی را تکفیر نکرده در حافظة تاریخ می میرد؛ بلکه مسئلة تکفیر از حکمی که تعداد زیادی شرط، احتیاط و موانع دارد؛ به نظریّه ای تبدیل می شود که مشتمل بر کفر، بدعت و گمراهی است و اکثر آثار مترتّب بر تکفیر بر آن مترتّب می شود. این مسأله زمینة بروز مسائل مرتبط با بدعت به شکل فعّالی را نزد جنبش وهّابیّت پس از 5 قرن از سپری شدن عصر ابن تیمیه فراهم کرده است.

مطلب چهارم: پایه های دینی متغیّرهای بنیادگرایی

به ناچار باید به این مطلب اشاره کنیم که غزالی (متوفّای 505ه-) که در عصر حنابله و دو قرن پیش از ابن تیمیه زندگی می کرده است؛ کتاب خود به نام تهافت الفلاسفة را نوشته است و در آن فیلسوفان مسلمان را در سه مسأله تکفیر کرده و در 17 مسأله به


1- . ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج 28، ص 303.
2- . ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج 23، ص 197.

ص:281

آن ها نسبت فسق داده است(1).

ابن صلاح شهروزی (متوفّای 654ه-) هم از او تبعیّت کرده و به کافر بودن کسی که به فلسفه اشتغال داشته باشد فتوا داده، و منطق ارسطویی را تحریم کرده و فتوای به کفر هر کسی داده است که به فلسفه در زمینه های یادگیری، یا یاددهی و یا ترویج آن مشغول باشد و همة این ها را از کتب ضالّه دانسته است(2). پس از او ابن تیمیه و شاگردش، ابن قیّم جوزی بر این مسائل تاکید کرده اند(3).

در عصر ابن تیمیه به صورت شدید و پررنگی نظریّة «فرقة واحدة ناجیه» پدیدار شد. آن ها اهل حدیث و پیروان سلف بودند. آن ها بر بقیّة فرقه های مسلمانان هجوم بردند؛ بر تصوّف هجوم برده و آن را متّهم به اوهام و سرگردانی و خروج از راه مستقیم کرده اند. آن ها دلیل گمراهی تصوّف را به نظر ابن تیمیه، نفوذ اندیشه های فلسفی مانند حلول و وحدت وجود به مضامین تصوّف دانسته اند(4).

ابن تیمیه موضع گیری شدیدی در برابر «ابن عربی» و «قشیری» صوفی مسلک داشته است. جریان سلفی گری معاصر با تقلید از موضع گیری ابن تیمیه صفت بدعت گذاری و گمراهی را بر عموم آیین های تصوّف اطلاق می کند(5). با وجود این که گرایش سلفی گری با نظرات و اندیشه های ابن تیمیه به مثابة حقایق دینی تعامل می کند؛ ولی «شیخ بوطی» پس از آگاه شدن از ایراداتی که ابن تیمیه بر صوفیه گرفته است؛ دریافته است که اکثر این اشکالات نظرات اجتهادی است که جایز نیست دیدگاهی بر آن ها بنا نهاده شود؛ او به سوی مارقین (خوارج) دعوت می کند؛ در حالی که به فرقه های دیگر نسبت بدعت گذاری و گمراهی می دهد(6)؛ یا هنگامی که بدعت را تعریف می کند می گوید: بدعت عبارت است از اعتقادات و عباداتی که مخالف کتاب و سنّت و اجماع سلف امّت اسلامی است؛ مانند:


1- . غزالی، تهافت الفلاسفة، ص 80-81؛ غزالی، المنقذ من الضلال، ص 84-88.
2- . ابن صلاح شهرزوی، الفتاوی.
3- . ابن قیّم جوزی، الأعلام.
4- . ابن تیمیه، الفتاوی، ج 10، ص 82.
5- . کثیری، السلفیّة بین أهل السنّة، ص 241.
6- . سیوطی، السلفیّة مهلة، ص 190.

ص:282

اقوال خوارج، رافضی ها (شیعیان)، قدری ها، جهمی ها و کسانی که با رقص و غنا در مساجد عبادت می کنند(1).

ابن تیمیه، فرقه های مخالف با آن چه، اهل سنّت و جماعت می نامد را تقسیم می کند و می گوید: برخی از آن ها کافر هستند و برخی هم فاسق و گمراه و گمراه کننده و بعضی دیگر خطاکار هستند(2). امّا با همة این ها به گونه ای تعامل می کند که منتهی به قتلشان می شود.

تا این که قرن 12 هجری آمد و جهان اسلام شاهد احیای اندیشة افراطی گری و تند ابن تیمیه بود. این اندیشه به مرجع فکری و تئوریک بنیادین اندیشة وهّابی گری تبدیل شد. یک انباشتگی عملی و تئوریک به مثابة یک الگو تحقّق یافت.

ابن بشر، نامة شیخ محمّد بن عبد الوهّاب به امیر محمّد بن سعود را ذکر کرده که در آن آمده است: «تو می بینی که همة نجد و مناطق پیرامونی آن را به طور کامل شرک و جهالت گرفته است...»(3).

با این حرف، ابن عبد الوهّاب از این اعتقاد، کار خود را آغاز می کند که همة «نجد» به خداوند کافر شده اند؛ این وضعیّت زمانی ثبات گرفت که وهّابیّت نفوذ خود را بر شبه جزیرة عربستان گسترش دادند و گفتند: هر مسلمانی که به عقیدة ابن عبد الوهّاب گردن ننهد جهالت و شرک او از کسانی که در جاهلیّت نخست بودند شدیدتر است(4).

مبتنی بر این دیدگاه، کاربرد افراطی خشونت، مصادرة آزادی در اعتقاد، ملزم شدن به عبادت کردن به شیوة مشخّصی که عدول به غیر آن جایز نیست، تکفیر مخالفین و دعوت به ریشه کن کردن مخالفان، فراگیر شد(5). نتیجة این امر، پیدایش تعدادی از اندیشمندان تندرو مانند: «صالح فوزان» شد. او در کتاب خود با


1- . ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج 18، ص 346.
2- . منبع پیشین، ج 18، ص 350.
3- . فتاوی ابن صلاح شهروزی، عثمان بن عبد الله بن بشر، عنوان المجد فی تأریخ النجد، ج 1، ص 24.
4- . فؤاد ابراهیم، السلفیّة الجهادیّة فی السعودیّة، ص 3.
5- . منبع پیشین، ص 199.

ص:283

عنوان «الولاء والبراء» همة ساکنان کرة زمین را در لیست کفّار قرار داده است؛ مگر اهل سنّت و جماعت یعنی پیروان ابن عبدالوهّاب که آن ها را «فرقة ناجیه» می نامد(1).

مشکلی که در اندیشة وهّابی گری وجود دارد این است که این تکفیر اکثرا در گفته ها، نظریّات و مفاهیم است. جریان سلفی گری با انواع مختلفش، از تکفیر معیّن خودداری می کند؛ همان گونه که این جریان از توهین به حاکمان و پادشاهان امتناع می ورزد؛ زیرا بزرگان آن ها، اطاعت از این حاکمان را واجب می دانند؛ هر چند جور و ستم کنند و از جادّة صواب بیرون بروند. در نزد آنان، خیرخواهی برای حاکم و دعا، برای او از جمله اولویّت ها برای اهل تقوا است(2).

مستند آن ها در این مسئله نقل قول ابن تیمیه است که احمد بن حنبل، معطّله را تکفیر کرده ولی اعیان و اشخاص آن ها را تکفیر نکرده است(3).

انتقال اندیشة سلفی گری تندرو به مصر و جذب شدن رشید رضا به آن و رشد نخستین جماعت سیاسی اسلام به دست حسن البنّا؛ درب را به روی ورود اندیشة سلفی گری تندرو به جماعت اخوان المسلمین گشود. اندیشة این گروه در طی سال های نخست تاسیس، اندیشة سلفی گری محض نبود؛ بلکه گرایش های سلفی گری از پایه های فکری و شیوه های نظری و تئوریک اندیشة آن ها در کنار صوفی گری، عقلانیّت و گرایش واقع گرایانه بود. نظرات «مودودی» در مورد این که امّت اسلامی حقیقت دین را نمی فهمد؛ زیرا جاهل به آن است؛ او را در ورطة شرک و کفر قرار داده است؛ و با این فکر اندیشة بنیادگرایی از تکفیر اندیشه ها، نظریّات و اجتهادها و شیوه های تئوریک به تکفیر گروه ها، ملّت ها و جوامع علاوه بر افراد منتقل شده است. اگر پیشینیان آن ها حتّی افراطی های آن ها، از تکفیر افراد طفره می رفتند و خودداری می کردند و در مرز تکفیر


1- . صالح فوزان، الولاء والبراء، ص 110.
2- . ابن حزم، الأحکام فی أصول الأحکام، ج 1، ص 49؛ غزالی، فیصل التفرقة بین الإسلام والزندقة، ص 128؛ سبکی، الفتاوی، ج2، ص 586.
3- . ابن تیمیه، الفتاوی، ج 12، ص 487.

ص:284

اقوال و نظرات می ایستادند؛ ولی «مودودی» اکثر مسلمانان را در نبودِ آگاهی قرار داده و گفته که آن ها حقیقت ایمان را نمی شناسند(1).

به عنوان شاهدی بر این دیدگاه کافی است که به نظریّة او در مورد حاکمیّت نگاهی بیاندازیم که مشتمل بر تکفیر پادشاهان و جوامع است. تا این که این مسئله به دورة سیّد قطب رسید و ما شاهد این هستیم که مفهوم جاهلیّت معاصر - که همفکران «سیّد قطب» آن را جاهلیّت قرن بیستم نامگذاری کرده اند؛ و عنوان کتاب اوست که در آن اندیشة بازگشت جهان معاصر به وضعبّت جاهلیّت پیش از اسلام قرار داده شده که اسلام به عنوان کفر و شرک با آن مبارزه کرده است(2) - به یک واقعیّت محکوم شده ای تبدیل شده است؛ به گونه ای که نظریّه پردازی چون سیّد قطب، پا به عرصة وجود گذاشته تا مفاهیم تکفیر عمومی سازمان ها، پادشاهان، جوامع، ارتش، پلیس، کارمندان، فقهای مساجد و اهل فتوا را در دو کتاب خود: معالم الطریق و تفسیر فی ضلال القرآن را مورد تاکید قرار دهد تا بستر را برای مشروعیّت بخشی به جنگ و کشتار و تغییر با ابزار ناسالم فراهم سازد.

با این گونه از میراث فکری، مسألة تکفیر به گروه های سازمان یافتة جهادی مسلّح؛ مانند: القاعده و سازمان های تابعة آن با نامهای مختلفش، منتقل شده است تا این حقیقت، بر فکر تکفیر شدگان مترتّب شود که او حقّ حیاتش را از دست داده و مالکیّت حقوقی او به هدر رفته است، این حق را ندارد که از مسلمانان طلب یاری کند و پس از مرگش نیزاحکام مسلمانان بر او جریان پیدا نمی کند.

مطلب پنجم: نقد مبانی دینی فقه تکفیری

از رهگذر جدال پیشرفته میان دیدگاه سنّتی و مرسوم فقه و عقاید و افزوده های بنیادگرایی آشکار شده است که اندیشة بنیادگرایی در گسترش خود در قلمرو و حوزة تکفیر، مجموعه ای از قواعد و بنیان های علمی و عقایدی ثابت در اندیشه و میراث اسلامی را از اعتبار انداخته است؛ از جمله:


1- . ابو اعلی مودودی، الحکومة الإسلامیّة.
2- . محمّد قطب، جاهلیّة القرن العشرین، پیش گفتار، ص 5.

ص:285

1. اصل در مسلمان عدالت و سلامت از فسق است تا اینکه دلیلی قاطع بر کفر یا فسق او اقامه شود؛ بر اساس این قاعده، مسلمان قطعا مومن است و یقین با شکّ از بین نمی رود و دست برداشتن از یقین مگر با استناد به دلیل صریح، شفّاف و درست جایز نیست. گفتة دیگران یا احتمال یا اجتهاد و یا اندیشة صرف در این زمینه نفعی در از بین بردن یقین ندارد؛ زیرا تکفیر دلیل نقلی و شنیداری محض است و عقل در آن داخل نمی شود و دلیل بر آن، فقط دلیل نقلی شرعی آشکار و قاطع است(1).

بر این اساس تکفیر جز با دلیل واضح بر انکار الوهیّت یا نبوّت عامّ و خاصّ یا معاد یا تکذیب رسولان الهی یا مرتکب شدن یکی از نواقض ایمان و یا انکار ضروری دین ثابت نمی شود. این در حالی است که اندیشة تکفیری با کوچک ترین شبهه ای و کم ترین دلیلی و با تکیه بر اجتهادهای صادر شده از سوی اشخاص کم اطلاع، افراد را تکفیر می کند.

2. باطل کردن این قاعده که خداوند متعال ما را مامور به ظاهر کرده است و کنجکاوی و تفتیش را لازم نکرده است. خداوند متعال دستور داده است که در حکم به ایمان و اسلام به گفتن شهادتین بسنده شود. بر اساس این قاعده است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در تعامل خود با منافقین به آن ملتزم بوده و آن ها را تکفیر نمی کرد. عدول از این قاعده و تفتیش از حقیقت ایمان، اضافة بر آن چه است که خداوند متعال تشریع کرده است. این مورد را اندیشة تکفیری بدون یک دلیل شرعی به دین افزوده است.

3. خلط میان کفر اکبر (که بحث در مورد آن قبلا گذشت) و کفر اصغر؛ خواه عقیدتی باشد یا عملی؛ بالا بردن کفر اصغر (گناهان) به مصاف و درجة کفر اکبر خطایی شمرده می شود که موجب انتقاد و محکومیّت می شود؛ دلیلش هم نتیجه ای است که بر این اشتباه مترتّب می شود که عبارت است از گسترش قلمرو تکفیر و هدر دادن حق حیات مسلمانان.

4. اندیشة بنیادگرایی میان تکفیر و موضوعات عقایدی دیگر؛ از جمله: حاکمیّت، ولایت، جهاد و عمل به فروع ارتباط برقرار کرده است و تکفیر را نتیجة ضروری مقیّد


1- . محمّد بن ابراهیم بن ابن وزیر، العواصم والقواصم، ج 4، ص 178.

ص:286

نبودن به اندیشة بنیادگرایی در این موضوعات قرار داده است. اندیشة بنیادگرایی در پشت پردة تکفیر، تقسیم جهان به «دار الاسلام» و «دار الکفر» با هدف تکفیر ملّت های اسلامی را از سر گرفته است تا مقدّمه ای برای یورش به این ملّت ها با قدرت مسلّحانه و خشونت دینی بدون دلیل شرعی باشد.

5. اندیشة بنیادگرایی معاصر بر یکی از قواعد کاربردی در اندیشة سلفی گری خروج نموده است و آن، روا نبودن شوریدن بر حاکم مسلمان است. این نکته، یکی از بارزترین نقاط اختلاف میان گروه های سلفی گری و گروه های بنیادگرایی جهادی است.

6. اندیشة بنیادگرایی تنها به صورت روش مند بر آیات وعید تکیه کرده و موازنه ای با آیات وعده برقرار نکرده است؛ همان گونه که بر مصادر گوناگون مذاهب، گرایش ها و روش های فکری گوناگون تکیه و اعتماد نکرده است؛ بلکه بر نمونه های محدودی از تفاسیر و برداشت ها بسنده کرده است. اکثر استنادات این اندیشه بر کتاب های «ابن تیمیه» است که حاکی از تک بعدی بودن این اندیشه در شیوه و مصادرة اندیشة دینی برای مکاتب گوناگون است.

7. با وجود اجماع علمای مسلمان بر این مطلب که تکفیر مذهبی جایز و صحیح نیست؛ ولی جریان های بنیادگرا این اجماع را بی اثر ساخته و اعلام کرده است که عقیدة سلف و فقه او شاخص و معیاری است که مخالفان خود را با مفاهیمی هم چون «فرقة ناجیه» یا «طایفة منصوره» تکفیر می کند.

8 . اندیشة بنیادگرایی، مواردی را که میراث اسلامی آن ها را در تکفیر افراد، نا کافی می داند؛ مانند: «لازمة مذهب» و «نتیجة مذهب» را باطل دانسته و مردم را به واسطة این دو تکفیر کرده است در حالی که این کار جایز نیست.

9. اندیشة بنیادگرایی موانع تکفیر؛ مانند: جهل، اشتباه، تأویل و برداشت و پیروی از دیگران را رعایت و لحاظ نکرده است. هر زمانی که این موانع موجود باشند، اهل علم از تکفیر اشخاص در مثل چنین شرایطی خودداری می کنند.

ص:287

10. اندیشة بنیادگرایی این قاعده را ملغا کرده است که تکفیر گفتار به معنای تکفیر گویندة آن گفتار نیست؛ مگر پس از برطرف شدن شبهه و موانع؛ ولی بنیادگرایان، شخصی را که مرتکب گناه صغیره شده و بر آن اصرار کرده است و توبه نکرده را کافر می پندارند در حالی که او نزد اکثر اهل علم گناهکار غیر کافر است. آن ها همة شخصیّت های حاکم را به صورت مطلق بدون استثنا کافر می دانند؛ زیرا به نظر آن ها این افراد به حکومت در غیر آن چه خداوند متعال نازل فرموده است راضی شده اند. بنیادگرایان هم چنین شخصیّت های روحانی و بزرگان دینی را هم تکفیر می کنند؛ زیرا آن ها حاکمان را تکفیر نکرده اند. از دیدگاه آن ها هر کسی که اندیشة بنیادگرایی بر او عرضه شده باشد و آن را نپذیرفته باشد و هر کسی که به گروه آن ها نپیوسته باشد و با امیر آن ها بیعت نکرده باشد؛ کافر است. هر کسی که به آن ها پیوسته باشد و آن ها را رها کرده باشد؛ مرتدّ و ریختن خونش حلال است.

11. اندیشة بنیادگرایی این قاعده را هم باطل کرده است که در میراث عقیدتی اسلام، حکم تکفیر فقط از مجتهدی صادر می شود که اجتهاد و احاطة علمی او و ورع و عدالتش شناخته شده باشد؛ یا از سوی سازمان قضایی که شاخصه های قضاوت را دارا باشد و به دستگاه های تابعة خود حقّ صادر کردن احکام تکفیر و اجرای مجازات بر تکفیرشوندگان را داده باشد.

خلاصة کلام این که؛ اکثر این متغیّرهای فکری و عقیدتی بر تکفیر، از ادلّة شرعی قاطع خالی است؛ بلکه ادلّة شرعی بر نقیض برخی از این ها اقامه شده است. با این توضیح، درست است که گفته شود: اندیشة بنیادگرایی معاصر، معرفت دینی را بر پایه ها و مبانی ایدئولوژیک و خودساخته ای که با گرایش ها و نگاه های سیاسی خود هماهنگ است را باز تولید می کند.

ص:288

گفتار پایانی

تکفیر، ابزاری برای هر اندیشه و فعّالیّت طرد کننده و دور کردن مخالف - هرچند با جزئیّات و تفاصیل - شمرده می شود. تکفیر، به دستاویزی برای جهاد و کاربرد قدرت و زور حتّی در محدودة امر به معروف و مجازات کردن مردم کشورهای غیر اسلامی تبدیل شده است. اختلافات اندیشة بنیادگرایی با فقه فقها و بزرگان مذاهب در مسألة تکفیر، اختلافی بزرگ و آشکار است و نمونة آن منحصر نکردن حکم تکفیر در قضات و مجتهدین، پذیرش تکفیر مذهبی، نشاندن بدعت به جای تکفیر - در زمان محقّق نشدن مقدّمات آن - ، تکفیر با مسائل اجتهادی و سریان دادن تکفیر معیّن از راه تکفیر مطلق، علیرغم تفاوت های میان این دو است. هم چنین تکفیرکنندگان قواعد شرعی زیادی را باطل و بی اثر کرده اند؛ از جمله: اصالت صحتّ رفتار مسلمان، اصالت تعبّد به ظاهر، قاعدة عدم تکفیر حاکم به سبب گناهان و تکیه نکردن بر لوازم و نتایج و...

علاوه بر این اختلافات، لازم به ذکر است که فقه تکفیر بنیادگرایان خالی از ادلّة شرعی جدّی و درست است؛ گاهی از اوقات ادلّة شرعی بر خلاف آن ها وجود دارد که با وجود آن می توان گفت: اندیشة بنیادگرایی معاصر، معرفت دینی را بر پایه ها و مبانی ایدئولوژیک و خودساخته ای که با گرایش ها و نگاه های سیاسی خود هماهنگ است را باز تولید می کند.

ص:289

فتوا و نقش آن در تحریم تکفیرِ اهل قبله در تفکر علمای اسلام / علاء محمد سعید

اشاره

علاء محمد سعید(1)

چکیده

تکفیر به معنای کافر دانستن فرد یا افراد خاصی است. بر این اساس تکفیر نوعی فتوی به شمار می آید. چنین حکم و فتوایی جان مال و آبروی فرد یا افراد را به مخاطره می اندازد. متاسفانه امروزه افرادی فتوی به کفر دیگران می دهند که از شرایط لازم برای افتاء برخوردار نیستند. بنابراین بحث از فتوی، شرایط آن و مباحث مرتبط با تکفیر امری ضروری و لازم است.


1- از علمای با نفوذ و رئیس سابق هیات دارالفتوی - سودان

ص:290

مقدمه

آیا فتوا؛ از ابزاری برای اجتهاد، برای گسترش مبانیِ جهانیِ اسلام و ارزش هایِ والایِ انسانی آن همچون: رحمت فراگیر، محبت گسترده، تحقق عدالت جهانی، گسترش برادری، استوار ساختن صلح در جهان و تسخیر زمین به سود انسان ها، به نقابی تبدیل شده است که برخی حکام در پس آن پنهان شده؛ و متخاصمان اهداف شخصی و منافع تنگ نظرانه خود را با آن پنهان نموده و طمع ورزی و استکبار خود را با رنگ و لعابی از دین تزئین کنند؟

فتوای تحریم در یک انتخابات.

فتوای تکفیر اشخاص، احزاب، حکومت ها و دولتها.

فتوای قتل حاکمان، عموم مردم یا کسانی که طرف دار آن ها هستند، یا به آن ها پناه برده اند، یا برای آن ها کار می کنند.

فتوای در عدم پذیرش دستورات مدیریتی دولت ها و وانهادن اسناد رسمی.

فتواهایی مانند: «کسانی که با هیچ جناح یا حزب مشخصی همراه نیستند، به خدا و رسولش، مؤمنان و وطن خیانت نموده اند.»

فتوای ترک وطن، برای حفظ جان از دست دشمن.

در مقابل:

فتواهایی که به حفظ وحدت ملی و سلامت وطن دعوت می کنند.

فتواهایی که یاری گرفتن از نیروی خارجی را بر علیه شهروندان تحریم می کنند.

فتواهایی که از نظامیان می خواهد خدا را در جهاد خود مراعات کنند.

فتواهایی که ارتش را به حمایت از بی گناهان، حفظ نوامیس و اموال ایشان دعوت می نماید.

ص:291

و در مجموع:

فتواهایی که به حفظ جان بی گناهان، حمایت از دین، سلامت عقول، حفظ نوامیس مردمان، عدم سوء استفاده از اموال ایشان و وحدت ملی دعوت می نمایند، از جمله فتواهایی هستند که کسی بر سر درستی آن ها اختلاف و نزاع ندارد.

فتواهای فراگیر (که ملت را در مسیر اهدافشان گرد می آورند) و نوعی حرکت جهادی شمرده شده و بر اهداف و مقاصد والای دین حنیف استواراند. این ها فتاوایی هستند که جهان اسلام، امروز بدان ها نیازمند است.

اما فتواهایی که باعث تفرقه میان مسلمانان می شوند و احزاب سیاسی، مذاهب دینی، مکاتب فقهی و جریان های فکری را از هم دور می سازند، یا فتواهایی که به عاملی متغیر برای سیاست تبدیل می شوند، خود عاملی هستند که مشروعیت و احترام صاحبانشان را سلب می کنند.

نمونه هایی از به کارگیری فتوا برای تبلیغات سیاسی:

یکم: مردی از اهل شام نزد معاویه آمد و در مقابل او شروع به سخنرانی نمود، آخرین سخنش لعن بر علی بن ابی طالب علیه السلام بود، مردم ساکت ماندند. احنف گفت: ای امیرمؤمنان! این گوینده اگر مایة خشنودی تو را در لعن نمودن رسولان الهی می دید، قطعاً آن ها را نیز لعن می کرد، از خدا بترس و علی را واگذار که به پروردگارش رسیده است.

دوم: فقیهی برای نزدیک شدن به امرای بنی امیه در اندلس، از گفتن این سخن که:« امام حسین با شمشیر جدش کشته شد»، پرهیز نمی نمود.

سوم: ابوالبختری، فتوای قتل یک انقلابی را برای هارون الرشید، صادر نمود، رشید پیش از آن به او نوشته بود که جان این فرد به دست توست و قاضیان و علما و بزرگان بنی هاشم را بر آن گواه گرفته بود، سپس هارون الرشید به علت فتوای خیانت کارانه اش، او را تکریم نموده و منصب قاضی القضاتی را به وی بخشید. این عمل خلیفه به رغم

ص:292

مخالفت محمد بن الحسن الشیبانی که فتوا به تحریمِ قتل این فرد انقلابی داده بود، صورت گرفت زیرا خلیفه در پی یافتن حکم شرعی نبود، بلکه فقیهی را می خواست تا ریختن خون این مرد را حلال نماید.

حق هر فقیهی است تا نظریه سیاسی خود را با آزادی بیان نموده و هر کس را که می خواهد یاری نماید و با هر کس که می خواهد دشمنی نماید، اما حق ندارد نظریات شخصی خود را با فتواهای شرعی بیامیزد.

فتواهای شرعی در باب امور سیاسی باید مستقل بوده و متأثر از سیاست و برنامه های سیاستمداران نباشد. فتواها باید فراگیر بوده و بیان گر رأی گروهی باشند که نمایندة امت مسلمان هستند تا بدین صورت به مقصود شارع نزدیک تر باشند.

چون، دین به تمامی حق است و عدل، رحمت است و صلح، حکمت است و برادری و عمل صالح.

سیاست نیز منافع است و نیرنگ، گمراهی است و پنهان نمودن حقیقت، ارائة دروغ به عنوان حقایق ثابت است و شیطان شمردن رقیب برای توجیه نابودی وی.

بنابراین، فقها و مفتیان نباید تحت تأثیر سیاست مداران و برنامه های پنهانی آن ها که به حقیقت آن واقف نیستند قرار بگیرند. چگونه یک فقیه می تواند به برنامه های پنهانی سیاست مداران واقف شود و حال آن که نه توانی دارد و نه قدرتی؟ یا خطیب جمعه ای که دارای فرهنگ محدودی است و در کشور عربی یا اسلامیِ فقیری زندگی می کند. [چطور می تواند از این برنامه ها آگاه شود.]

در اینجا باید سخن امام محمد عبده را یادآور شویم که گفته است: «سیاست در هیچ کاری رخنه نکرد مگر آن که آن را فاسد نمود.»

ص:293

دو مقدمه:
یکم: دربارة بیداری

1. کنفرانس بیداری. اجازه دهید گفتارم را با بحث غفلت آغاز کنم.

مسلمانان از سه آیه غفلت نموده اند، این آیات مهم ترین ضوابط فتوا را در بیداری امروزی بیان می کنند.

قرآن کریم با این آیه، ما را به وحدت اسلامی دعوت می نماید: >وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ وَاذْکُرُواْ نِعْمَةَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنتُمْ أَعْدَاء فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَکُنتُمْ عَلَیَ شَفَا حُفْرَةٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَکُم مِّنْهَا کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ< (1)

و با این آیه به وحدت دینی دعوت می کند: >قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلَی کَلَمَةٍ سَوَاء بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَلاَ نُشْرِکَ بِهِ شَیْئًا وَلاَ یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقُولُواْ اشْهَدُواْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ<(2).

چنان که با این آیه به وحدت انسانی دعوت می نماید: >یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن ذَکَرٍ وَأُنثَی وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ<(3)

و درواقع مسلمانان در این عصر از این آیات غافل اند زیرا که همگی شیفتة نظریات خود و سرگردان افکار خویش اند، فکر ایشان به حوزة فرد ی شان محدود است به طوری که از حوادث پیرامون و اهمیت کار جمعی غافل اند.


1- . آل عمران،آیه 103. و همگی به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید و نعمت خدا را بر خود یاد کنید آن گاه که دشمنان [یکدیگر] بودید، پس میان دلهای شما الفت انداخت، تا به لطف او برادران هم شدید و بر کنار پرتگاه آتش بودید که شما را از آن رهانید. این گونه، خداوند نشانه های خود را برای شما روشن می کند، باشد که شما راه یابید.
2- . آل عمران،آیه 64. بگو: ای اهل کتاب، بیایید بر سر سخنی که میان ما و شما یکسان است بایستیم که جز خدا را نپرستیم و چیزی را شریک او نگردانیم و بعضی از ما بعضی دیگر را به جای خدا به خدایی نگیرد.» پس اگر [از این پیشنهاد] اعراض کردند، بگویید:« شاهد باشید که ما مسلمانیم [نه شما].
3- . حجرات، آیه 13. ای مردم! ما شما را از مرد و زنی آفریدیم و شما را ملّت ملّت و قبیله قبیله گردانیدیم تا با یکدیگر شناسایی متقابل حاصل کنید. در حقیقت ارجمندترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست. بی تردید، خداوند دانای آگاه است.

ص:294

دوم: درباب فتوا

2. مردی ربیعة بن ابی رحمان، شیخِ امام مالک، را در حال گریه دید، به او گفت: چرا گریه می کنی؟ گفت: از کسی فتوا خواسته شده است که هیچ علمی ندارد، مشکل بزرگی برای اسلام رخ داده است. بعد گفت: برخی از آنان که فتوا می دهند مستحق تر از سارقان اند برای محبوس شدن.(1)

این کلام در قرن دوم هجری بیان شده است. حال وضعیت این روزگار چه خواهد بود وقتی کسانی که از علم و تجربه برخوردار نیستند، به امر فتوا می پردازند هم چنان که برخی از ایشان بد روش و زشت سیرت و در میان اهل علم، ناشناخته و از معرفت کتاب و سنت نبوی بی بهره اند.

چگونه کسی که از اصول و فروع دین آگاهی ندارد و پیوسته در قرآن و سنت تعمّق و تدبر ننموده، بلکه عجولانه و گذرا به آن ها نگریسته می تواند در مورد مسائل بزرگ دین فتوا دهد؟

چگونه برخی جوانان در رابطه با امور بسیار مهم به سادگی و سهولت فتوا می دهند، مانند تکفیر افراد مشخص و جوامعی که با نظریات ایشان هماهنگی ندارند، و نیز تحریمِ حضور در برخی از جمع ها برای پیروان خود. بسیاری از این جوانان در ضمرة اهل ذکری که در شریعت بیان شده نیستند و چه بسا خود را برای هم نشینی با اهل ذکر و کسب علم از ایشان به زحمت نینداخته اند و فرهنگشان با خواندن سریع کتب معاصرین یا شنیدن نوارهای عوام فریبان شکل گرفته است.

میان قرائت ایشان و منابع اصلی دین صدها حجاب است، حتی اگر به قرائت این منابع بپردازند از فهم آن عاجزاند، زیرا ایشان متن را مطابق با هوای نفس خود و برای تحقق خواسته های دنیایی شان تفسیر می کنند و در واقع کلیدهای فهم و درک متن را در دست ندارند.


1- . ابن قیم الجوزیه، اعلام الموقعین عن رب العالمین، تحقیق طه عبد الرؤوف سعد، دارالجیل، بیروت، 1973م، ج4، ص 207-208 و عثمان بن عبد الرحمن الشهروزی، ادب المفتی و المستفتی، تحقیق د. موفق عبدالله عبدالقادر، مکتبه العلوم و الحکم، عالم الکتب، بیروت، الطبعه الاولی، 1407ه-، ج1 ص85.

ص:295

امام نووی از ابن مسعود و ابن عباس رضی الله عنهم نقل کرده است که: «کسی که در رابطه با هر آنچه از او پرسیده می شود فتوا دهد مجنون است.»(1)

از جمله مواردی که این امت به آن دچار شده است، ظهور برخی تازه به دوران رسیده هاست که به مجرد اطلاع از یک یا دو نص در مسئله، اقدام به فتوا می نمایند. این در حالی است شریعت با یک خبر ثابت نمی شود بلکه باید امور مختلف را گردآورده و برای رسیدن به صواب به استقرای شریعت پرداخت.

ابونعیم(2)

از ربیع بن سلیمان نقل کرده است: مردی از اهل بلخ از امام شافعی دربارة ایمان پرسید؟

شافعی به آن مرد گفت: نظر تو در این رابطه چیست؟ مرد گفت: ایمان قول است.

شافعی گفت: از کجا به چنین نتیجه ای رسیدی؟ گفت: بر اساس این قول خدای تعالی: >إِنَّ الَّذِینَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ<(3)؛ واو در این جا عامل فصل و جدایی ایمان و عمل شده است، پس ایمان قول است و اعمال شرایع.

شافعی گفت: واو نزد تو فصل است؟

مرد گفت: آری.

شافعی گفت: تو دو خدا را می پرستی؛ یکی در شرق و دیگری در غرب، زیرا خدای تعالی می فرماید: >رَبُّ الْمَشْرِقَیْنِ وَرَبُّ الْمَغْرِبَیْنِ<(4)

مرد خشمگین شد و گفت: سبحان الله! مرا دوگانه پرست کردی؟

شافعی گفت: تو با خود چنین کردی.

مرد گفت: چگونه؟


1- . یحیی بن شرف النووی ابوزکریا، ادب الفتوی و المفتی و المستفتی، تحقیق بسام عبد الوهاب الجابی، الناشر دارالفکر، 1408ق، دمشق، ص13.
2- . ابونعیم احمد بن عبدالله الاصبهانی، حلیة الاولیاء و طبقات الاصفیاء، دارالکتاب العربی، بیروت، الطبعه الرابعه، 1405ق، ج9، ص110
3- . بقره، آیه 277. کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند.
4- . الرحمن، آیه 17. پروردگار دو خاور و پروردگار دو باختر.

ص:296

شافعی گفت: با این گمانت که واو فصل است.

مرد گفت: از آنچه گفتم استغفار می کنم، زیرا من تنها پروردگار یگانه را می پرستم، و از این روز به بعد دیگر نمی گویم که واو، فصل است، بلکه می گویم که ایمان قول و عمل است که افزایش و کاهش می یابد.

پس بنگر که چگونه نزدیک بود آن مرد با یک حرف گمراه شود! واو قطعی الثبوت است ولی وی این مطلب را به صورت صحیح فهم ننموده و در فهم آن نیز از متون صحیح و صریح بهره نبرده بود. حال وضع کسی که یک حرفِ ظنیّ الثبوت را که با نصوص صحیح هم معارض است؛ درست نفهمد چگونه خواهد بود؟

از شعبی و حسن و ابی حَصین نقل شده گفته اند:« هر کدام از شما در مسأله ای فتوا می دهید که اگر این مسأله برای عمر بن خطاب رخ می داد از اهل بدر فتوا می خواست.(1)

تبیین اصطلاحات (فتوا، بیداری).
اولا: مفهوم شناسی «فتوا»

فتوا در لغت:(2)

اسم مصدر است به معنای فتوا دادن، جمع آن فتاوا و فتاوی است. گفته می شود: أفتیتُه فتوی و فتیا آن گاه که مسئله ای را پاسخ گفتم. الفتیا: بیان مشکلات احکام.

فتوا در شرع: بیان حکم شرعی در یک مسئله، پاسخ پرسشِ یک پرسش گر مشخص یا نامشخص، خواه فرد باشد یا گروه.(3)

فتوا: بیان حکم شرعی در مورد یک رخداد برای پرسشگری که به آن مسئله دچار شده و خواستار بیان قطعی آن است.

مفتی: کسی است که متصدی امر فتوا در میان مردم است و حکم خدای تعالی را روشن نموده و نظر دین و شریعت را برای آن ها استنباط می کند.


1- . ادب الفتوی و المفتی و المستفتی، ص 14.
2- . المصباح المنیر، ج 2، ص 622.
3- . اعلام الموقعین عن رب العالمین، ج 4، ص 196.

ص:297

فتوا در دو مورد با حکم قضائی متفاوت است:

یکم: فتوا، إخبار از یک حکم شرعی است، اما قضاء انشای حکم میان دو متخاصم است.

دوم: فتوا، شخصی که خواستار فتوا بوده یا غیر او را ملزم نمی سازد، اما حکم قضائی الزام آور است.

ثانیا: مفهوم شناسی بیداری (الصحوة)
اشاره

بیداری در لغت: بیداری در زبان عربی از ماده صحا است؛ یعنی آن گاه که انسان به صفات تنبه و هوشیاری متصف گردد به او بیدار گفته می شود.

شاید از ریشة صحو باشد به معنای رفتن ابر و آفتابی شدن آسمان، زائل شدن مستی و نیز ترک باطل.(1)

صحوه یا بیداری به واسطة متضاد آن یعنی خواب یا مستی شناخته می شود. گفته می شود: صحا من نومه أو من سکره، یعنی هوشیاری خود را پس از آن که آن را از دست داده بود باز یافت. این امر نتیجة خواب است که یک امر طبیعی است و یا نتیجة مستی که یک امر تصنعی است.

امت ها نیز مانند افراد، هوشیاری خود را برای زمانی اندک، یا بسیار و در نتیجة خواب یا غفلت داخلی و یا خوابی که از خارج بر آن ها تحمیل شده باشد، از دست می دهند.

امت مسلمان نیز دچار اموری می شوند که دیگر امت ها بدان دچار می گردند، به خواب می روند و سپس بیدار می شوند، آنچنان که امروزه شاهد آن هستیم.

بر این اساس بیداری امت، یعنی بازگشت هوشیاری آن پس از فقدان آن.

این پدیده، گاهی با عنوان هوشیاری ( یقظه) در مقابل خواب ( رقود یا نوم) بیان می شود؛ خوابی که امت اسلامی پس از قرن ها عقب ماندگی و رکود، بدان دچار شده است.


1- . لسان العرب، ماده (صحا).

ص:298

گاهی نیز با عنوان برانگیختن( بعث) پس از خواب( نوم) بیان می شود، چنان که خدای تعالی در قرآن می فرماید: >وَ هُوَ الَّذِی یَتَوَفَّئکُم بِالَّیْلِ وَ یَعْلَمُ مَا جَرَحْتُم بِالنهََّارِ ثُمَّ یَبْعَثُکُمْ فِیهِ لِیُقْضیَ أَجَلٌ مُّسَمًّی ثُمَّ إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ ثُمَّ یُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُون<(1)

گاه نیز بعد از مرگ (موت) می آید و چه بسا این معنا به ذهن فرد مسلمان متبادر شود، چنان که خدای تعالی می فرماید: >وَأَنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ مَن فِی الْقُبُورِ<(2) امت مسلمان نمی میرند، بلکه این خواب شبیه مرگ است به ویژه که به طول بینجامد.

گفته شده است: خواب، مرگ سبک است و مرگ، خواب سنگین، یا این که خواب، مرگ کوچک است و مرگ، خواب بزرگ و طولانی.(3)

بیداری (الصحوة) در اصطلاح

بنابر تعریف لغوی پیشین شاید بتوانیم بیداری را چنین تعریف کنیم:

بیداری، پدیدة اجتماعی جدیدی است که به هوشیاری امت اسلامی اشاره دارد و نیز به دست آوردن پیشرفتی بی وقفه در درک خود و افتخار به دین خود و آزادی از وابستگی در فکر و زندگی و تلاش برای خروج از عقب ماندگی و ایفای نقش تمدنی ممتاز با این اعتبار که این امت بهترین امتی است که خداوند برای آباد ساختن زمین خلق نموده است.(4)

در اصطلاح: یقظه ای است که فرد یا ملت پس از خواب و غفلت و یا عقب ماندگی بدان دچار می شود.

در اصطلاحات صوفیه، بیداری (الصحوة): بازگشت به احسان است، پس از غیبت به واسطة وارداتی قوی به قلب سالک.(5)


1- . انعام، آیه 60. و اوست کسی که شبانگاه، روح شما را [به هنگام خواب] می گیرد و آنچه را در روز به دست آورده اید می داند، سپس شما را در آن بیدار می کند، تا هنگامی معیّن به سر آید، آن گاه بازگشت شما به سوی اوست، سپس شما را به آنچه انجام می داده اید آگاه خواهد کرد.
2- . حج، آیه 7. و در حقیقت، خداست که کسانی را که در گورهایند برمی انگیزد.
3- . المعجم الوسیط، ج1 ص508. د. ابراهیم انیس و زملاؤه
4- . تعریف محی الدین عطیه را ببینید، مجله المسلم المعاصر، شماره 42، ص5.
5- . همانطور که در رساله ابن عربی آمده است (مصطلحات الصوفیه)

ص:299

رواج این اصطلاح در این عصر، ملت مسلمان ما را پس از یک دوره عقب ماندگی تمدنی که تحت سیطرة ممالیک و عثمانیان رخ داده بود، مشتاق قیام نمود.

این بیداری در دو زمینه و در دو جبهه تلاش می کند:

1. عقب ماندگی درونی که از دورة عقب ماندگی در تمدن به میراث برده بود؛

2. چالش های غربی که خواهان به حاشیه راندن ملت مسلمان است و می خواهد این ملت وابسته به غرب باشد تا بهره کشی غرب و تسلط او بر جهان اسلام همیشگی گردد.

این بیداری به صفت «اسلام» متصف شده است. این صفت وجه تمایز آن از دیگر قیام هاست که صاحبان آن مکاتب و فلسفه هایی غربی، مانند: لیبرالیسم، کمونیسم یا ملی گرایی را بعنوان مرجع فراخوان های خود قرار داده اند.

بیداری اسلامی، جریانی است وسیع با بخش ها و سطوح متعدد که سعی دارد عمل به دین اسلام را تجدید کند تا بدین ترتیب دنیای مسلمانان رونقی تازه یابد.

چون سنت الهی در مسیر ملت ها و تمدن ها؛ سنت تداول و دوره ای است. بدین شکل که ملت ها و تمدن ها یکی پس از دیگری، دوره های پیشرفت و عقب ماندگی، صعود و سقوط، قیام و رکود و حیات و مرگ را تجربه می کنند.

خدای تعالی نیز در آیاتی از قرآن به این سنت اشاره نموده است: >وَتِلْکَ الأیَّامُ نُدَاوِلُهَا بَیْنَ النَّاسِ وَلِیَعْلَمَ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُواْ وَیَتَّخِذَ مِنکُمْ شُهَدَاء وَاللّهُ لاَ یُحِبُّ الظَّالِمِینَ<(1)

و این سخن خدای تعالی: >وَ إِن تَتَوَلَّوْاْ یَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَیرَْکُمْ ثُمَّ لَا یَکُونُواْ أَمْثَالَکم<(2)

هم چنین فرموده است: >وَلَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَّفَسَدَتِ الأَرْضُ<(3)


1- . آل عمران، آیه 140. و ما این روزها [ی شکست و پیروزی] را میان مردم به نوبت می گردانیم [تا آنان پند گیرند] و خداوند کسانی را که [واقعاً] ایمان آورده اند معلوم بدارد و از میان شما گواهانی بگیرد و خداوند ستمکاران را دوست نمی دارد.
2- . محمد، آیه 38. و اگر روی برتابید [خدا] جای شما را به مردمی غیر از شما خواهد داد که مانند شما نخواهند بود.
3- . بقره، آیه 251. و اگر خداوند برخی از مردم را به وسیله برخی دیگر دفع نمی کرد، قطعاً زمین تباه می گردید.

ص:300

حدیث رسول خدا صلی الله علیه و سلم نیز همین سنت را روشن می سازد، چنان که می فرماید(1):

«پس از من دیری نمی پاید که جور و ستم آشکار می شود، پس هرگاه مقداری از جور آشکار شود، به همان میزان از عدالت کاسته می شود، تا آن جا که فرزندانی در دوران جور متولد می شوند که غیر آن را نمی شناسند، آن گاه خداوند تبارک و تعالی عدالت را حکم فرما می کند و هرگاه که چیزی از عدالت ظهور نماید به همان میزان جور رخت می بندد، تا آن جا که فرزندانی در این دوران متولد می شوند که غیر از عدالت نمی شناسند.(2)

اگر سنت تداول و دوره ای است که مسیر ملت ها و تمدن ها را روشن می سازد، پس این سنت نیازمند بیداری، نوسازی و خروج از چرخة غفلت، عقب ماندگی و جمود است.

پس بیداری به منظور نوسازی، سنتی دیگر از سنت های الهی برای اجتماع انسانی و تعیین مسیر تمدن هاست.

حدیث رسول خدا صلی الله علیه و سلم نیز به همین حقیقت اشاره دارد، آن جا که می فرماید(3):

«خداوند برای این امت در آغاز هر صد سال کسی را بر می انگیزد تا دینش را تجدید نماید.»(4)

هرچند فرهنگ های انسانی نتیجة توافقات و ابداعات بشری است و نمی توان آن ها را جاودانه و مطلق دانست به طوری که امکان مرگ آنها و طرد شدن آنها توسط فرهنگ های دیگر در راه تداوم تمدن انسانی وجود دارد، اما اگر کسی روند فرهنگ اسلامی و زبان عربی را دنبال کند در می یابد که این دو از سرنوشت مرگ و نابودی


1- . «لاَ یَلْبَثُ الْجَوْرُ بَعْدِی إِلاَّ قَلِیلاً حَتَّی یَطْلُعَ، فَکُلَّمَا طَلَعَ مِنَ الْجَوْرِ شَیْءٌ ذَهَبَ مِنَ الْعَدْلِ مِثْلُهُ، حَتَّی یُولَدَ فِی الْجَوْرِ مَنْ لا یَعْرِفُ غَیْرَهُ، ثُمَّ یَأْتِی اللَّهُ تَبَارَکَ وَتَعَالَی بِالْعَدْلِ، فَکُلَّمَا جَاءَ مِنَ الْعَدْلِ شَیْءٌ ذَهَبَ مِنَ الْجَوْرِ مِثْلُهُ، حَتَّی یُولَدَ فِی الْعَدْلِ مَنْ لاَ یَعْرِفُ غَیْرَهُ»
2- . مسند احمد، ج5 ص26 شماره 20323 - هیثمی گفته: در این حدیث خالد بن طهمان است که ابوحاتم و ابن حبان توثیق کرده و گفته است: خطا و وهم می کند، و بقیه رجالش ثقات هستند.
3- . «إِنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ لِهَذِهِ الأُمَّةِ عَلَی رَأْسِ کُلِّ مِائَةِ سَنَةٍ مَنْ یُجَدِّدُ لَهَا دِینَهَا».
4- . معرفه السنن و الآثار للبیهقی، ج1 ص208، شماره 422، از ابوهریره نقل کرده، سنن ابی داود، ج4، ص 109، شماره 4291، و المعجم الاوسط طبرانی، ج6 ص323 شماره 6527، و المستدرک حاکم، ج4، ص567، شماره 8592.

ص:301

فرهنگ ها و زبان ها مستثنا هستند به دلیل پیوندشان با دین آسمانی خاتم و قرآن کریمی که خداوند آفرینندة هستی، حفظ آن را با زبان عربی مبین تعهد نموده است.

از این جاست که بیداری اسلامی و نوسازی آن سنتی دائمی بوده و قانونی لازم در مسیر تمدن بشری است که فرهنگ اسلامی را به قیام بعد از رکود سوق داده است، همین سنت، ملت مسلمان را در دوره ای طولانی تر از دوران دیگر فرهنگ ها در طول تاریخ، راهبر تمدن بشری نموده، گام های آن را در این مسیر از لغزش ها دور داشته و به او هویت و شخصیت داده است.

بیداری از ابداعات تمدنی بشری است که وحی الهی به آن ترغیب ساخته و شاخص های آن را تعیین نموده است. بیداری خصوصیتی است که ملت مسلمان را از دیگر ملت ها متمایز می سازد.

هر چند دهه های اخیر، پس از شکست طرح های مدرن سازی بی دینی، شاهد اهمیت یافتنِ بیداری هایی در دین های مختلف بوده است اما بیداری اسلامی بر خصوصیتی اسلامی تکیه دارد که اسلام را از تمامی شریعت های آسمانی و مکاتب غیر الهی ممتاز می سازد. این ویژگی، روش فراگیر اسلام است که آن را برای ایجاد تغییرات مطلوب در تمامی نقاط دنیا کارآیی می بخشد.

بدین ترتیب بیداری اسلامی، از آغاز آن تا کنون با رؤیای ملت برای قیام و آزادی از عقب ماندگی موروثی و نیز سیطرة استعمار و تمدن غربی پیوند خورده است.

مظاهر بحران فتوا در بیداری اسلامی
اشاره

برای آشنایی با اهمیت فتوا در بیداری اسلامی، برخی از این مظاهر و پدیده ها را ارائه می نماییم:

یکم: استفادة نابه جا از متن

این پدیده، ازجمله لغزش گاه های مهمی است که شایسته است مورد توجه قرار گیرد. در بسیار موارد، متن درست است و در صحت آن خلافی نیست، زیرا آیه ای از کتاب

ص:302

خدا، یا سنت گفتاری یا رفتاری و یا مکتوب رسول خدا صلی الله علیه و سلم است، اما مشکل در به کارگیری آن در موضوعی است که متن بر آن دلالت ندارد.

گاه این پدیده، ناشی از نقص در اندیشه و بدفهمی متن است و نیز شتابی که نزد مردم عوام جامعه شاهد هستیم؛ کسانی که بدون هیچ گونه دلیل و حجتی با حدس و گمان، به سمت متون می روند و آنچه را نمی دانند به خدا نسبت می دهند.

گاه نیز ناشی از اختلال درونی و نیت نادرست باشد به طوری که برخی از مردم سعی می کنند تا متن را مطابق با هوای نفس خود تفسیر نمایند، مانند خوارجی که با این سخن خدای تعالی: >إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلّهِ<(1)؛ برای عدم پذیرش حکمیت احتجاج می نمودند. آن گاه علی علیه السلام نیز این چنین آن ها را پاسخ گفت که: «این کلمه حقی است که از آن باطل اراده شده است.»(2)

دوم: سوء برداشت و تفسیر

خطرناک ترین مسئله ای که متون در معرض آن قرار گرفته اند سوء برداشت و تفسیر آن است. بدین شکل که تأویل کنندگان نصوص را از آنچه خدا و رسولش اراده کرده اند خارج کرده به معنایی که خودشان می خواهند تفسیر نمایند.

گاه این معانی فی نفسه درست است، اما این متون بر آن ها دلالت نمی کنند، گاهی نیز این معانی فی نفسه نادرست اند و این متون هم بر آن ها دلالت ندارند، بدین ترتیب دلیل و مدلول، هر دو فاسد و نادرست اند.

سوم: شتاب زدگی در فتوا بدون تأمل و تدبر

برخی از صادرکنندگان فتوا، شتاب زده عمل می نمایند، اینان می خواهند مردمان را به حق راهنمایی کنند و شریعت اسلامی را یک باره اجرا نمایند. بنابراین، فتوایی صادر


1- . انعام، آیه 57. فرمان جز به دست خدا نیست.
2- . (کلمه حق یراد بها الباطل)، فتح الباری، دارالمعرفه، بیروت 1379، ج12 ص284؛ المجموع للنووی، ج19، ص318؛ تاریخ الطبری، ج4 ص53؛ تاریخ بغداد، ج1 ص160؛ البدایة والنهایة، مکتبه المعارف، بیروت، ج7، ص282.

ص:303

می نمایند که عقل ها را حیران نموده و مردم را یا آگاهانه و با برنامه، یا از سر غفلت وجهل به عواقب این فتوا، به فتنه می اندازند.

از عوامل اسلام هراسی غیر مسلمین، نتایج همین فتاوای عجولانه است؛ بیشترین چیزی که برای بیداری اسلامی از آن ترسیده می شود، جریان شتاب زدگی است، آنان که می خواهند میوه را پیش از موعد آن بچینند، می خواهند امروز بکارند و فردا بچینند، بلکه صبح بکارند و عصر برداشت کنند. لذا برای تأیید کارهایشان فتاوایی را صادر می کنند.

شتاب زدگی گاه منجر به خشونت می شود، به ویژه از سوی کسانی که برای رسیدن به قدرت شتاب زده اند. این خشونت منجر به عکس العملی خشن تر می شود؛ که به طور کلی برای بیداری و ملت خطرناک است.

چهارم: نقص در فهم اولویت ها

مقصود از آن قرار دادن هر چیز در مرتبه و جایگاه خود است، به طوری که آن چه باید به تأخیر افتد مقدم نشود و آنچه باید مقدم گردد به تأخیر نیافتد، هم چنان که مسئله ای بزرگ، کوچک جلوه نکند و مسئله کوچک بزرگ نمایی نشود.

بنابراین، خطای روشنی در فهم اولویت ها وجود دارد. گاه مستحب بر واجب مقدم داشته می شود و گاه فرض کفایی بر فرض عینی مقدم می شود و فرض عینی که متعلق به فرد است بر فرض عینی که متعلق به جماعت است مقدم می شود و الی آخر.

پنجم: خطا و نقص در فهم موازنه ها

مقصود تمامی امور ذیل است:

الف: ایجاد تعادل میان منافع از جهت حجم و گنجایش، عمق و تأثیر و نیز از جهت دوام و پایداری و این که کدام باید مقدم و مورد توجه قرار گیرد و کدام لغو شود.

ب: ایجاد تعادل میان مضار و مفاسد، در همان جهاتی که برای منافع بیان شد، پس هر کدام که واجب بود مقدم داشته شود و هر کدام که باید به تأخیر بیفتد یا لغو شود.

ص:304

ج: ایجاد تعادل میان منافع و مفاسد در صورت تعارض آن دو به گونه ای که بدانیم چه زمانی دفع ضرر را بر جلب منفعت مقدم بداریم و چه زمانی به علت منفعت از ضرر چشم پوشی کنیم.

ششم: نقص و خلل در فهم تفاوت ها

مقصود ما از این عنوان، اختلاف علمی است، به طوری که این نوع از اختلاف در نسل اول واقع شد، اما به ایشان آسیبی وارد نساخت، زیرا ایشان مردمانی بودند دارای اخلاص، پاکی سیرت و علو اخلاق تا آن جا که کسی به جایگاه ایشان نمی رسید.

اما امروز در بیداری معاصر، مردمان بسیاری به جزئیات این فقه جاهل اند، بطوری که برخی از ما به علت مسائل بی ارزش با دیگری دشمنی می کند.

هفتم: خلل و نقص در فهم اهداف

کسی که به جزئیات شریعت کفایت نمی کند، بلکه به امور بزرگ و اهداف کلی شریعت برای تمامی امور زندگی می پردازد.

بررسی اهداف، غایات و علل احکام و تحقیق پیرامون حکمت ها در درمان بیماری های عقلانی و بازگرداندن پاکی و صفا به عقل و قدرت یافتن آن برای اجتهاد و درک اولویت ها بسیار کمک می کند.(1)

هشتم: فتوای تکفیر و ترغیب به خشونت

چه بسا این امر از برجسته ترین مظاهر بحران فتوا در بیداری اسلامی باشد که ناشی از کمی بضاعت برخی فتوادهندگان در فقه اسلامی و اصول آن و عدم تعمق شان در علوم اسلامی بوده و این امر موجب شده تا ایشان به سمت متشابهات گرایش یافته و محکمات را به فراموشی بسپارند و یا این که به جزئیات پرداخته، از قواعد کلی غافل شوند و در نتیجه، به فهم سطحی و گذرا از برخی متون برسند.


1- . نگاه کنید: د. طه جابر العلوانی، المقاصد العامة للشریعة الاسلامیة، المعهد العالمی للفکر الاسلامی، چاپ اول، ص7.

ص:305

در جریان بیداری اسلامی، غلو برخی از جوانان که نسبت به دین خود غیرت بسیار دارند، سبب تکفیر برخی مسلمانان مخالف آن ها شده تا آن جا که جان و مال آن ها را مباح می شمرند.

در گذشته نیز همین اتفاق در مورد خوارج صورت گرفت، زیرا ایشان هم خون سرورمان، امیرمؤمنان علی علیه السلام را حلال می شمردند.

بیماریهایی که فتاوا دچار آن هستند عبارتند از:

1. گاه غیر متخصصان درعلوم شرعی عهده دار امر فتوا می شوند.

2. گاه کسی که شایستگی و شرایط صدور فتوا را ندارد به این کار اقدام می کند.

3. گاه کسی که شناخت اندکی نسبت به دین و شرع دارد عهده دار فتوا می شود.

4. گاه کسی که ملتزم به قواعد فقه نیست، جسارت صدور فتوا را به خود می دهد.

5. گاه کسی که در ارکان دین تفریط می کند عهده دار آن می شود.

6. گاه فرد متخصص به آن می پردازد، اما با تساهل و بی مبالاتی.

7. گاه برخی از مردم برای خواسته های شخصی و اهداف مادی و بی ارزش از آن سوءاستفاده می کنند.

8. کسانی هم هستند که بیش از آن که به متون شرعی واقف باشند، بنا بر رأی و نظر خود عمل می نمایند.

9. کسانی هستند که عرف و عادات را بر قوانین محکم شرعی ترجیح می دهند.

ضوابط فتوا و چارچوب های عمومی آن و نیاز به این ضوابط در زمان بیداری

1. کار با ضرورت حفظ جان، دین، عقل، آبرو ومال.

2. تمرکز بیشتر بر اهداف کارها نسبت به ظواهر آن ها.

3. مراعات حقوق مسلمانان بر یکدیگر واجب است:« مسلمان برادر مسلمان است؛ نه به او ظلم می کند و نه او را تسلیم ظلم و ظالم کند و هر کس برای حل نیازهای برادر(دینی خویش) در تلاش باشد خداوند نیز نیازهای او را برآورده می کند و هرکس

ص:306

از مسلمانی، سختی و مشکلی را رفع کند، خداوند مشکلی از مشکلات و سختی های روز قیامت را از او دور خواهد نمود و هر کس عیب مسلمانی را بپوشد، خداوند در روز قیامت (عیوبش را) خواهد پوشاند»(1)

4. مسلمان برادر خود را وا نمی گذارد و کسی را بر علیه او یاری نمی کند، بلکه او را یاری می رساند.(2)

5. مؤمن برای مؤمن است.(3)

6. مؤمن بر علیه مؤمن نیست. هرچند که زبان ها، نژادها و سرزمین هایشان بسیار باشد.(4)

7. اصل در روابط میان مسلمانان عبارت است از همکاری دوستانه، و در روابط با غیرمسلمانان، صلح مبنی بر شناخت.

8. دوری از سخنان تحریک آمیز، غلبه جنبة صمیمیت میان دوستان و مدارا با رقیب.

9. دوری از سخنان برتری جویانه، یا عمل ابطال کننده و دور سازنده.

10. دوری از تحمیل دلالت هایی که متون طبق اصول فقه و قواعد استنباط، آن ها را بر نمی تابند و پرهیز از استدلال با آنچه احادیث، اثبات کنندة آن نیستند با توجه به استنباط مواردی که حدیث بر آن دلالت دارد.

اطمینان یافتن از نقل سخنان مجتهدین و استمداد از آن ها با رجوع به منابع معتبر. رعایت نمودن فتوا یا امر مرجح یا مشهور و یا صحیح در هر مکتبی مطابق با اصول فتوا در آن مکتب، حسب عبارات مصطلح میان فقها و یاری گرفتن از کتاب های اصول فتوا یا شرایط مفتی.


1- . «المُسْلِمُ أَخُو المُسْلِمِ، لاَ یَظْلِمُهُ، وَلاَ یُسْلِمُهُ. وَمَنْ کَانَ فِی حَاجَةِ أَخِیهِ، کَانَ الله فِی حَاجَتِهِ. وَمَنْ فَرَّجَ عَنْ مُسْلِم کُرْبَةً، فَرَّجَ الله عَنْهُ کُرْبَةً مِنْ کُرُبَاتِ یَوْمِ القِیَامَةِ. وَمَنْ سَتَر مُسْلِمًا، سَتَرَهُ الله یَوْمَ القِیَامَة». - مسند احمد، ج2، ص91، شماره5646؛ صحیح البخاری، ج2، ص862، شماره 2310، صحیح مسلم، ج4، ص1996، شماره 2580 و... .
2- . «المسلم لا یتخلی عن أخیه، ولا یستعین علیه، بل یستعین به»
3- . «الْمُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِ» - صحیح البخاری، ج2، ص863، شماره 2314.
4- . «و لیس المؤمن علی المؤمن وإن تعددت الألسن والأعراق والبلدان».

ص:307

اگر تکافؤ ادله رخ داد یا تخییر میان دو امر مباح صورت گرفت، بهتر است آن که سهل تر است انتخاب شود و اگر متضمن ضرر و دیگری دارای فایده بود، باید با تلاش برای ایجاد راه حل مسائل، جلوی ضرر را گرفت.

نباید صدور فتوا با راهکارهای فقهی را شیوه ای برای بدست آوردن ساده ترین حکم هر کاری دانست، بلکه هرگاه دیدگاه و استدلال صحیح، رخصت فقهی برای فتوا داد، فتوی صادر گردد، مشروط بر این که اخذ رخصت، ناشی از عدم توافق فقها نباشد و منجر به اختلاف حکم در دو رخداد مشابه نگردد.

ضوابط فتوا در تقریب میان مذاهب اسلامی

در آغاز روایتی را نقل می کنم که شایسته است چراغ راه جویندگان علم قرار گیرد، و دیگر این که بدانیم چگونه می توان اختلافات فقهی را در زندگی دریافت و به پرسش گران پاسخ داد.

از عبدالوارث بن سعید نقل شده است(1) که گفت: به کوفه وارد شدم و نزد سه تن از فقها: ابوحنیفه، ابن ابی لیلی و ابن شبرمه رفتم.

از ابوحنیفه پرسیدم: نظر تو در مورد مردی که چیزی را فروخته و برای آن شرطی نهاده چیست؟

ابوحنیفه گفت: بیع و شرط هر دو باطل است.

نزد ابن ابی لیلی رفتم و از وی پرسیدم، او گفت: بیع جایز است و شرط باطل.

آن گاه نزد ابن شبرمه رفتم، از وی نیز همان را پرسیدم، او گفت: بیع جایز است و شرط نیز جایز.

گفتم: سبحان الله! سه تن از فقهای عراق در یک مسئله اختلاف رأی دارند!

پس نزد ابوحنیفه رفتم و به او خبر دادم، وی گفت: نمی دانم آن دو چه گفته اند؛ عمروبن شعیب از پدرش از جدش رضی الله عنهم برایم روایت کرد که پیامبر صلی الله علیه و سلم از بیع و شرط نهی نمود، پس بیع باطل است و شرط نیز باطل.


1- . مجمع الزوائد، ج4، ص84.

ص:308

سپس نزد ابن ابی لیلی رفتم و به او خبر دادم، گفت: نمی دانم آن دو نفر چه گفته اند، اما هشام بن عروه از پدرش از عائشه رضی الله عنهم برایم روایت کرد که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و سلم به من امر کرد تا بریره را خریداری نمایم و شرط نمایم، سپس آزادش نمایم پس بیع جایز است و شرط باطل.

آن گاه نزد ابن شبرمه رفتم و او را خبر دادم او گفت: نمی دانم آن دو چه گفته اند، اما مسعر بن کدام از محارب بن دثار از جابربن عبدالله برایم روایت کرد که به پیامبر صلی الله علیه و سلم شتر ماده ای فروختم و شرط نمودم تا بره هایش تا مدینه با او باشند پس بیع جایز است و شرط نیز جایز.

بدین ترتیب هر امامی به ظاهر حدیث ثابتی اتکا نموده است.

اما مالک، تمامی احادیث را شناخته و به همة آن ها عمل نموده، به طوری که بیع و شرط را به سه دسته تقسیم نموده است:

شرطی که ناقض مقصود باشد، مانند شرط آزادی که حذف می شود.

شرطی که تأثیری ندارد مانند رهن یا حمل که مجاز است.

شرط حرام، مانند فروش کنیز به شرط این که آوازه خوان باشد که این شرط بیع را باطل می سازد.

مسائل فقهی مورد اختلاف، گاه گنجینه فقهی و فکری عالی و ارزشمندی را ایجاد می کند که در نتیجة فهم متون و تفسیر آن ها یا ثبوت حدیث در درون متن حاصل شده است.

صحابه هنگام ورود به متن، تلاش نموده و عقل خود را به کار می گرفتند و حرص و اشتیاق زیادی برای درک ادله قرآنی و پیروی از سنت رسول خدا صلی الله علیه و سلم داشتند.

جوهر اختلاف فقهی در اصل حقیقت طلبی است.

و آنچه در آن تردیدی نیست این است که عقل یکی از منابع شریعت اسلامی است.

ص:309

اختلاف بدون تفرقه مذموم نیست

اختلاف گشایش و وسعت در دین و رحمت برای خلق است، مادامی که منجر به تفرقه و نفاق نگردد.

در این جا دو صفت وجود دارد: اختلاف و تفرقه. این دو متضاد هم اند و وجود یکی از آن دو، ملازم با وجود دیگری نیست. تفرقه و جدایی، وصفی است مذموم در شریعت. بنابراین، خدای تعالی به طور مطلق از آن نهی نموده است: >وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ وَاذْکُرُواْ نِعْمَةَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنتُمْ أَعْدَاء فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا<.(1)

و نیز فرموده است: >أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ<(2)

البته اختلاف، گاه رحمت است و اهل آن معذورند و باید آن را که با فضای حاکم و شرایط مکانی، هماهنگ تر است انتخاب کنند، بدون رها کردن اصول شرعی و قواعد فقهی.

از معلی بن اسماعیل نقل شده است که گفت: «چه بسا فقها اختلاف کرده باشند، حال آن که دو طرف در کلام خود مصیب باشند.»(3)

از ابی عون نقل شده است که: «چه بسا مردم در امری اختلاف نمایند و هر دو طرف در آن بر حق باشند.»(4)

بنابراین، اختلاف فقها در فروع احکام و فضایل سنت ها رحمتی از سوی خداوند برای بندگانش باشد. هر کس که توفیق یافت اجر می برد و کسی که در طلب حق تلاش نموده هر چند خطا نموده باشد معذور است، زیرا حسن نیت داشته است.


1- . آل عمران، آیه 103. و همگی به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید و نعمت خدا را بر خود یاد کنید، آن گاه که دشمنان [یکدیگر] بودید، پس میان دلهای شما الفت انداخت، تا به لطف او برادران هم شدید.
2- . شوری، آیه 13. دین را برپا دارید و در آن تفرقه اندازی مکنید.
3- . ابن بطه، الابانه الکبری، رقم 712.
4- . ابن بطه، الابانه الکبری، رقم 713.

ص:310

اگر کسی از فقها در مورد مسئله ای برخلاف اجماع نظر می دهد، نهایتاً باید به او گفت که تو خطا کردی نه اینکه به او بگویند تو کافر شدی، یا منکر و ملحد هستی، زیرا او در اصل موافق با شریعت است و از اهل دیانت خارج نشده است.(1)

از موسی الجهنی نقل شده که گفت: هرگاه نزد طلحة بن مصر از اختلاف نظر یاد می شد، وی می گفت: نگویید اختلاف، بگویید گشایش.(2)

از ابن عباس رضی الله عنهم روایت شده است که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و سلم فرمود: هر کس برای خدا در بین مردم عمل نماید، در صورت مصیب بودن، خدا از او می پذیرد و اگر خطا نموده باشد، خداوند از او در می گذرد و هر کس که برای تفرقه عمل نماید، در صورتی که مصیب باشد، خداوند از او قبول نمی کند و اگر خطا نموده باشد، جایگاهش آتش است.(3)

پس مصیب بودن در جماعت، توفیق است و رضوان و خطای در اجتهاد، عفو و غفران.

آن گاه که اسحاق بن بهلول کتابی تصنیف کرد، آن را «کتاب الاختلاف» نامید، اما امام احمد به او گفت نام آن را «کتاب السعه» بگذار.(4)

گاه میان سلف این امت که از صحابه و تابعین و اهل مودت و خیرخواهی بودند، در اجتهاد فقهی و احکام، اختلاف پدید می آمد و تا زمانی که این اختلاف در مسائلی بود که اجتهاد و ابراز نظر در آن مجاز بود مایة سرزنش نمی شد.

اختلاف میان مردم قانونی وجودی است به دلیل تفاوت خواسته ها، فهم ها و توان ادراکی آن ها. اگر اصل و غایت مورد نظر یکی باشد اختلاف قابل قبول است. اختلاف صحابه به معنای دوری شیوه و روش نبود بلکه ریشه آن چه در آن اختلاف داشتند یکی


1- . ابن بطه، الابانه الکبری، رقم 713.
2- . ابن بطه، الابانه الکبری، رقم 715.
3- . وعن ابن عباس رضی الله عنهما قال: قال رسول الله صلی الله علیه و سلم : «من عمل لله فی الجماعة فأصاب تقبل الله منه، وإن أخطأ غفر الله له، ومن عمل لله فی الفرقة فأصاب لم یقبل الله منه، وإن أخطأ فلیتبوأ مقعده من النار». - الابانة الکبری، رقم 136 و 716.
4- . طبقات الحنابله، ترجمه اسحاق بن بهلول.

ص:311

بود و آن کتاب خدا و سنت رسول صلی الله علیه و سلم . هدف نیز یکی بود و آن اطاعت از خدا و رسولش. راه نیز یکی بود و آن نظر در دلایل قرآن و سنت.

ابن عبدالبر گفته است: از محمد بن یحیی بن سلام از پدرش روایت شده است که گفت: شایسته است که شخص عالم مادام که بیم معصیت نباشد، مردم را به سمت رخصت و گشایش سوق دهد.(1)

بنابر مطالب فوق بر اهل اندیشه پنهان نیست که اختلاف در فروع احکام شرعی جایز است، زیرا دلیل بر امتناع از آن وجود ندارد.

روشن ترین دلیل عقلی و نقلی بر جواز اختلاف، ظهور و بروز آن به شکل روشن و واضح در فضای فقهی است، به طوری که در اوایل دورة اسلامی و در عهد صحابه رضی الله عنهم و در دوران پس از آن ها تا امروز، پی در پی رخ داده است و تا قیامت ادامه خواهد یافت.

آنچه اهمیت دارد این است که مذاهب فقهی که بر مبنای دلیل درست استوارند هیچ یک بر دیگری برتری نداشته و پیروانشان، پیروان مذهب دیگر را تحقیر نمی کنند.

به هر میزان که اختلاف در جزئیات برخی مسائل، یا در شکل آن ها رخ دهد باز هم به معنای خروج از اصول شریعت و منابع آن نیست؛ یعنی نمی توان این سخن را توجیه نمود که اختلاف در فروع فقه، اختلاف در اصول است.

بنابراین بسیاری از بزرگان علمی و فقها به این نظر گرایش دارند که اختلاف مذاهب فقهی اسلامی مزیتی است که سبب تمایز دین حنیف اسلامی می شود، هم چنان که( نعمت بزرگ و فضیلتی عظیم به شمار می آید که دانایان سر لطیف آنرا درک نموده و نادانان آن را در نمی یابند).

وجود اختلاف و توجیهات، به معنای لازم بودن وقوع آن نیست، پس اگر امکان جمع میان دو دلیل، یا ترجیح نهادن بر یک سند، یا ایجاد توافق میان آرای علما، مجتهدین و فقها باشد شایسته تر و سودمندتر است.


1- . التمهید لابن عبد البر، ج8، ص147.

ص:312

در راستای مجاز بودن اختلاف و رحمت دانستن آن برای مسلمانان و ویژگی خاص اسلام دانستن آن، اختلاف بی شک در چارچوب ضوابط عقلی و منطقی و مطابق با شرایطی که اختلاف، عامل به تنگنا انداختن عموم مسلمانان نشود می توان پذیرفت.

از ابن عبدالبر از یحیی بن سعید نقل شده است که: پیوسته صاحبان فتوا، فتوا می دهند که این حلال است و این حرام و آن کس که حرام می کند، دیگری که حلال می کند را هالک نمی داند و آن که حلال می شمرد دیگری را که حرام شمرده در معرض هلاکت نمی داند.(1)

از ذهبی از یحیی بن سعید انصاری به این مضمون نقل کرده است که: «اهل علم اهل توسّع و گشایش اند.» و سخنی دیگر از وی نقل کرده که: پیوسته اهل فتوا اختلاف دارند، یکی حلال می کند و یکی حرام و هیچ یک دیگری را به علت نظرش عیب نمی کند.(2)

قرائتی در مورد حل شرعی اختلاف در فتوا
اشاره

چه بسا از مهم ترین عواملی که غیرت مندان را به دعوت به یکسان سازی فتوا می کشاند، تساهلی است که از برخی از اهل فتوا سر می زند و تفاوت زیادی که درمسائل مختلف میان آرای اهل علم می بینند که شخص عامی را به اشکال می اندازد و چه بسا با توجه به مطالب بیان شده، در پی راه حل شرعی برای این مشکل باشد. ما در این جا به برجسته ترین راه حل های شرعی اشاره می کنیم:

1. گسترش فرهنگ تعامل با اختلاف

این امر با آگاه سازی مردم به این که اختلاف، امری واقعی و موجود است صورت می گیرد و این که در صورتی که متعرض امر قطعی یا ضروری دین گردد ناپسند است. دیگر این که صحابة پیامبر صلی الله علیه و سلم در زمان وی و هم چنین پس از ایشان اختلاف می نمودند و اجتهاد آن ها با یکدیگر متفاوت می شد، اما این سبب تفرقه و آشفتگی نمی گشت.


1- . ادب الاختلاف فی الاسلام، ص29.
2- . جامع بیان العلم، ج2، ص302.

ص:313

به عنوان مثال داستانی است که از فرزند عمر رضی الله عنهم روایت شده است که گفت: پیامبر صلی الله علیه و سلم هنگام باز گشت از جنگ احزاب فرمود:« کسی نماز عصر را نمی خواند، مگر در بنی قریظه» اما بعضی به وقت نماز عصر رسیدند و هم چنان در راه بودند. برخی از آن ها گفتند: نماز نمی خوانیم تا زمانی که به بنی قریظه برسیم. برخی دیگر گفتند: نماز می خوانیم، زیرا چنین چیزی از ما خواسته نشده است. خبر این مسئله به پیامبر صلی الله علیه و سلم داده شد، اما او بر هیچ یک از این افراد خشم نگرفت.

این مردم در حال جنگ بودند و بسیار به وحدت و ترک نزاع نیازمند بودند، چنان که خداوند هنگام جنگ به آن امر فرموده است:( وَلاَ تَنَازَعُواْ فَتَفْشَلُواْ وَتَذْهَبَ رِیحُکُمْ)(1)؛

با این حال هیچ یک آنچه را که از طریق اجتهاد خود یافته بودند رها نکردند و این امر سبب تفرقه میان آن ها نشد.

پس اختلاف در اجتهاد، هر مجتهدی را ملزم می سازد که از اجتهادش تبعیت نماید و مخالفت نماید تا مورد سرزنش قرار نگیرد.

آنچه در ذیل می آید موارد فوق را روشن می سازد:

2. آموزش مردم برای تعامل با اختلاف مذاهب فقهی

اگر پرسش گری دو فتوای مختلف را یافت، باید به شیوه ای که اهل علم با تأمل بسیار در کتاب های فقه و اصول به دست آورده و برای وی روشن ساخته اند با این دو فتوا تعامل نماید.

نووی اختلاف را به صورت موجز بیان نموده و راجح آن را روشن ساخته است: «اگر فتوای دو مفتی با یکدیگر اختلاف داشتند دارای پنج وجه می باشند:

1. سخت ترین آن ها را انتخاب نماید؛

2. سهل ترین آن ها را انتخاب نماید؛

3. در اولی اجتهاد نماید و فتوای عالم ترین و پرهیزکارترین را انتخاب نماید... این نظریه را سمعانی اختیار کرده و شافعی رضی الله عنهم در موضوع قبله، مانند آن عمل نموده؛


1- . انفال، آیه 46. با هم نزاع مکنید که سُست شوید و مهابت شما از بین برود.

ص:314

4. از یک مفتی دیگر پرسش نماید و فتوای کسی که با آن موافق است را بگزیند؛

5. مختار است که سخن هر یک از آن دو را برگزیند، این نظریه نزد شیخ ابی اسحاق شیرازی مصنف و خطیب بغدادی صحیح تر است و محاملی در اول المجموع عن اکثر اصحابنا آن را نقل نموده و صاحب الشامل فیما اذا تساوی المفتیان فی نفسه آن را برگزیده است.

شیخ ابو عمرو گفته است: بهتر آن است که از نظریه راجح تحقیق کند و به آن عمل نماید، یا نظریه مفتی موثق تر را برگزیند و به آن عمل نماید. و اگر نزد او یکی بر دیگری ترجیح نداشت از دیگری استفتاء نماید و به فتوای کسی که موافق اوست عمل نماید. اگر این عمل دشوار بود و اختلاف آن دو در تحریم و اباحه، بود پس تحریم را برگزیند که این به احتیاط نزدیک تر است و اگر در دو حالت مساوی باشند، ما او را میان هر دو مخیر می سازیم، هر چند که ما از تخییر در غیر این مورد ابا می نماییم، زیرا این امر ضروری و نادر است.

شیخ گفت: سپس ما با آنچه بیان نمودیم با این دو مفتی سخن می گوییم، اما فرد عامی که در این مسئله باید از این دو مفتی یا یک مفتی دیگر بپرسد و ما این مفتی را به آنچه باید پاسخ دهد راهنمایی نمودیم.

این نظریه شیخ نظریه ضعیفی است، زیرا اظهر آن ها یکی از این وجوه سه گانه است؛ یعنی: سوم، چهارم و پنجم و به نظر می رسد که مورد پنجم اظهر باشد زیرا که او اهل اجتهاد نیست و بر او واجب است که از یک عالم شایسته تقلید نماید. وی نیز با برگزیدن نظر یکی از این دو مفتی چنین نموده است. تفاوت میان او و آنچه در مورد قبله گفته شده است در نشانه های حسی است که درک نشانة درست نزدیک تر است به مقصود. نشانه های فتواها معنوی است و تفاوت زیادی میان مجتهدین ظاهر نمی شود. و الله اعلم.

سوم: تأکید بر ضرورت استوار ساختن مفهوم احترام متقابل میان علما و پیروان مذاهب مختلف و در نهایت، بزرگان هر مذهب و در رأس آن ها اهل بیت رسول صلی الله علیه و سلم و صحابة بزرگوار او.

ص:315

چهارم: معتبر دانستن اختلاف فقهی و فقه اولویت ها در گفت وگوهای میان مسلمانان و عمل برای وحدت آن ها و دعوت به ایجاد شیوه ای برای ائتلاف فقهی و تلاش برای به کارگیری آن در تمامی مسیرها و اشاعة فرهنگ الفت و برادری و خیرخواهی به جای فرهنگ کینه و احترام به جای جاهل خواندن دیگری.

پنجم: اهتمام به بیان نقاط مشترک میان مذاهب، به ویژه در میان عوام و توجیه آن ها درخصوص اهمیت وحدت اسلامی، همان گونه که خدای تعالی اراده فرموده است: >هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمینَ مِن قَبْلُ<(1)؛ و رواج فرهنگ تقریب و هم افزایی تلاش ها در این زمینه و ترک جدال و انجام مناظرات فکری و عقیدتی و فقهی متخصصان در سطوح بالا.

ششم: تأکید بر این که اختلاف میان مذاهب اسلامی، اختلاف در خطا و صواب است و نه اختلاف در کفر و ایمان.

هفتم: عدم بزرگ نمایی مسائل اختلافی و تبدیل آن ها به منازعات و خصومت های بیزارکننده که عناصر وحدت و عوامل وفاق را به فراموشی می سپارد با این که این نقاط مشترک و توافق بسیار بیشتر از نقاط خصومت و تفرقه است.

هشتم: عدم اشتغال به مناظرات حاشیه ای و جدال های داخلی. مهم ترین مسئله دعوت به اسلام است با ارائة جوهر پاک و صفای روحی آن و بیان پیام روشنش و نشان دادن زیبایی دین و فراگیری آن بر همه ابعاد زندگی و این که اسلام عامل اصلاح انسان و زمان و مکان است.

نهم: رهایی از این عقیده که نظریه ما کاملاً درست است و وصایت و سرپرستی دین از آنِ ماست و این که هر کس که گاه برحق و صواب باشد، گاه احتمال خطای او نیز وجود دارد، چنان که خدای تعالی می فرماید: >وَإِنَّا أَوْ إِیَّاکُمْ لَعَلَی هُدًی أَوْ فِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ<(2)


1- . حج، آیه 78. او بود که قبلاً شما را مسلمان نامید.
2- . سبا، آیه24. و در حقیقت یا ما، یا شما بر هدایت یا گمراهی آشکاریم.

ص:316

مجتهد باید به این مطلب برسد که اجتهاد او حق مطلق نیست و اجتهاد غیر او نیز یقیناً خطا نیست. از این امر جز خدا و رسولش آگاه نبوده و بعد از انقطاع وحی راهی برای دانستن آن نیست.

دهم: دوری از تعصب مذموم و نزاع بر اساس آن، زیرا این امر قلب ها و عقل ها را کور و کر می کند. قرآن نیز از این تعصب نهی نموده و به تسامح دینی و برادری انسانی فرا می خواند چه رسد به برادری ایمانی.

یازدهم: دوری گزیدن از مواجهة یک مسلمان با مسلمانی دیگر با زبان و شیوه ای تند. هم چنین دوری از تهمت و بی اعتبار ساختن و برشمردن خطاها و لغزش ها به میزانی که به توهین منتهی شود این موارد سبب افزایش کینه، نفرت و دشمنی می شود که از شیوة قرآن به دور است: >فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ<(1)

دوازدهم: رعایت احساسات و عواطف و احترام به تضاد آراء و اختلاف فهم ها. چنین روشی ایجاد محبت و صفا می نماید. خدای تعالی می فرماید: >وَلَا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَلَا السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَبَیْنَهُ عَدَاوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ)(2)؛

گاهی این امر دشمن را به دوست و دور را به نزدیک بدل می سازد.

توصیه های عمومی

1. ضرورت تکیه نمودن فتوا بر دلایل شرعی؛

2. اجتناب از فتوا طبق رأی شخصی بدون دلیل و علت؛

3. هیچ یک از مذاهب فقهی استوار بر دلیل صحیح بر دیگری برتری ندارند؛

4. گسترش فرهنگ تعامل با اختلاف؛


1- . آل عمران، آیه 159. پس به [برکتِ] رحمت الهی، با آنان نرم خو [و پُر مِهر] شدی و اگر تندخو و سختدل بودی قطعاً از پیرامون تو پراکنده می شدند.
2- . فصلت، آیه34. و نیکی با بدی یکسان نیست. [بدی را] به آنچه خود بهتر است دفع کن آن گاه کسی که میان تو و میان او دشمنی است، گویی دوستی یک دل می گردد.

ص:317

5. آموزش مردم برای تعامل با اختلاف مکاتب فقهی؛

6. تأکید بر ضرورت استوار ساختن مفهوم احترام متقابل میان علما و پیروان مذاهب مختلف؛

7. معتبر شمردن اختلاف فقهی و فقه اولویت ها در گفت وگوهای میان مسلمانان و در جهت وحدت ایشان؛

8 . دعوت به ایجاد روش فقهی ائتلافی و رواج فرهنگ الفت و برادری و خیرخواهی؛

9. اهتمام به بیان نقاط مشترک مذاهب؛

10. تأکید بر این امر که اختلاف میان مذاهب اسلامی، اختلاف در خطا و صواب است و نه اختلاف کفر و ایمان؛

11. عدم بزرگ نمایی مسائل اختلافی و تبدیل آن ها به نزاع ها و خصومت های بیزارکننده که عناصر وحدت و عوامل وفاق را به فراموشی می سپارد؛

12. عدم اشتغال به مناظرات حاشیه ای و مجادلات داخلی؛

13. رهایی از این عقیده که نظر ما صحیح ترین و کامل ترین نظر بوده و این که سرپرستی دین از آن ماست؛

14. دوری از تعصب مذموم و نزاع بر سر آن؛

15. رعایت احساسات و عواطف و احترام به تضاد آراء و اختلاف فهم ها.

توصیه هایی برای مفتیان

1. شناخت دقیق مسئله؛

2. بررسی حکم شرعی و تلاش برای شناخت دلایل مسئله؛

3. ضرورت استفاده از اجتهاد جمعی، مانند تصمیمات مجامع و فتاوی همایش ها و کنفرانس های فقهی؛

4. دوری از تحمیل دلالت هایی که متون شرعی آن را بر نمی تابند؛

5. دوری از استدلال نمودن از آنچه احادیث نبوی بر آن ها دلالت ندارند؛

ص:318

6. اطمینان از نظر جمع یا سخن مجتهدین و یاری گرفتن از منابع معتبر؛

7. رعایت فتوای راجح، مشهور و صحیح در همه مذاهب مطابق با اصول فتوا و عبارات مصطلح میان فقها؛

8 . رعایت انتخاب سهل تر هنگام تکافؤ أدله؛

9. ضرورت جلوگیری از ترجیح ضرر؛

10. دوری از تکیه فتوا به رخصت فقهی در تمامی امور.

ص:319

عقل حسی و فرهنگ تکفیری برنامه های تأسیس و فصل الخطاب آن / عبدالحسین عبدالرضا العمری

اشاره

عبدالحسین عبدالرضا العمری(1)

چکیده

منشا باورهای نادرست جریان های تکفیری، قرآن و سنت نیست. بلکه باورهای نادرست جریان های تکفیری معلول روش نادرست آنان در مراجعه به قرآن و سنت است. این مطلب در طی این مقاله تبیین خواهد شد.


1- عضو مرکز تحقیقات دانشگاه بغداد و استاد دانشگاه بصره - عراق

ص:320

مقدمه

راهکارها و برنامه های تأسیس فرهنگ تکفیری برگرفته از حسیّت و ایستادن در برابر قرآن به وسیله فرهنگ تفسیر برأی نص قرآنی می باشد، این فرهنگ مبتنی بر الغای فرهنگ و برنامة طرف مقابل که از آن پدید آمده، با استفاده از دیدگاه جدیدی که بر مبنای فهم جاهلیت از نص قرآن است، می باشد، باعث می شود قرآن بین فکر عقب افتاده و رجعی اسیر باشد که با مفاهیم قرآنی هم خوانی ندارد، با علم به این که فهم حقیقی به این معناست که انسان آنچه را طبیعتاً می فهمد، درک کند.

قرآن و قرینة موجود متصل به منظومه کتاب نازل شدة توحیدی است. در حقیقت اصلاح اسلامی برداشت سیاقی و فردی را رد می کند، به این سبب که برداشت سلیقه ای و فردی نص قرآن را در زمان و مکان مشخصی محدود می کند، و راه را برای به وجود آمدن فرهنگ های تکفیری که در ضمن نطاق عقل حسی محدود است، باز می کند، و در نتیجه دیدگاه سیاسی نیز هرگونه تعقل تاریخی یا اشکال عقلی بر محتویات و مضامین متداول را رد می کند، که اصلاحات اسلامی نیز از خلال برنامه هایش درباره اختلالات اجتماعی و سیاسی به آن اقرار دارد و امت را دعوت به توجه، به فحوای خطاب مؤسس می کند، که به دور از بیانات موجود در مقالات کلامی، مذهبی، گروهی و قومی مرتبط با اوضاع و تأویل سیاسی است.

پس اشکال در اعتقاد گروه های تکفیری در حقیقت نص قرآن نیست، بلکه در استفاده های تاریخی نص و بدعت های پدید آمده بموازات و ضد آن است که جریان تکفیری را مبنای بر عقل حسی بوجود می آورد.

عقل حسی

عقل در دستور فرهنگ عقلایی که بیشتر محققان به آن عمل می کنند نقش مهمی در کشف معانی قرآنی دارد، و فهم نص هم به عقل واگذار شده است. هدف از فکر عقلایی در قرآن، فهم مقتضیات نص قرآن و تعامل با آن برای هدایت به صحیح ترین

ص:321

راه می باشد و این همان عقل سلیم است که توان رسیدن به حقیقت را دارد و در محدودة بحث ما می باشد.

منظور از عقل حسی در این جا عقلی است که بر حاشیه و مرز فهم توقف کرده و دور از حقیقت اشیاء می باشد و چیزی جز سراب نمی بیند و انسان ها را تشنه نگه می دارد.

در نتیجه عقل حسی به خود اجازه نتیجه گیری در اموری که جزء علوم غیبی است، می دهد و بدون فکر و مقدمه، اهدافش را برای رسیدن به فهمی ساده در تفسیر و تحلیل؛ عملی می کند. بدین معنا که خود را حاکم بر روی زمین می داند، که باعث می شود در تمامی عقول و نظام ها دخالت کند و سلطة ظالمانه اش را در همه چیز توسعه دهد.

تشکیل زیر ساخت معرفتی آن گونه که برخی انسان های ساده می پندارند، آسان نیست؛ به این سبب که سبک معرفتی، یعنی ساخت انسان کامل که فکر می کند و رخ دادهای اطرافش بصورت ملکه ای صورت پیدا کند، انسانی که صحیح و سالم و بدون مشکل باشد، تا مبتلا به اشکالات عقلی و هوشیاری نشود و این بدین معنی است که منطق اجرائی طبیعی که نیاز به فکر نزدیک و فعال دارد مورد ساده ای نیست و موارد مختلف موجود بر حسب اصلاحات و برداشت های اسلامی مبتنی بر فهم فردی است نه بر فهم محدود بر نص متداول که بر حسب اهداف مغرضانه برای حاملان اهداف فرهنگی ابتدایی و خالی از علم که بنابر پیشرفت های زمانی و مکانی بنا بر نص قرآنی دست نخورده، مانده است.

جریان اصلاح اسلامی تمام تلاشش را برای نجات نصوص پیچیده و نامتجانس فکری و نظری انجام می دهد، تا از تفاوت های متداول و تاریخی بین مردم بکاهد، این عمل به اتمام نمی رسد، مگر این که نظریات و اساس فکری بدوی نابود شود و نه زندگی و افکار بدوی فردی.

برنامه های پایه گذاری تفکر تکفیری از قدرت سلاطین نشأت گرفته از این تفکر، خلافت به اصطلاح «اسلامی» اموی و عباسی به عنوان تکیه گاه و مصدری برای

ص:322

فعالیت های لغو و بدون فکر و تدبر خود از حیث عدم تطابق با قرآن و سنت استفاده کردند، به این دلیل که عادات و نظریات بدوی و قدیمی با اعتقادات اصلی قرآنی و با محسوسات مبنی بر نظریه فکری و بصری رقابت می کند. و به همین خاطر تاریخ اسلامی نیاز به بازبینی اساسی برای رسیدن به فضای نقد سازنده و حرکات مثبت در تعامل با مفردات دینی عقایدی دارد، البته بدون تصرف در مقدسات اسلامی قرآن و سنت نبوی به اتفاق همة مسلمانان. مقدس کردن افراد مشکلی حقیقی است که متفکران اسلامی از آن رنج می برند، زمانی که به مسئله بسیار مهم تعامل سلطه دوران حکومت اسلامی با دین و فروعش اشاره می کنیم، کسانی که بر جان مسلمانان در دولت های اموی و عباسی مسلط بودند، فرهنگی ناهمگون با دین حقیقی به وجود آوردند، دین جدیدی پدید آوردند تا پوشش غیر از دین حقیقی داشته باشند.

مراحل اولیه تأسیس

شاید اولین جرقه های نشأت فکر تکفیری بر دست خوارج و در ایام خلافت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب7 بود، ولی حضرت علی7 در مورد آنها فرمودند: بعد از من با خوارج جنگ نکنید، زیرا کسی که طلب حق می کند و به خطا می رود؛ مانند کسی نیست که طلب باطل می کند و به آن می رسد.

ولی این از مسئولیت و گناه آنان در تأسیس و توسعه فکر تکفیر و تفسیر قران به رأی، کم نمی کند، این که خوارج را تنها مسئول تأسیس فکر تکفیری بدانیم، نوعی اغماز تاریخی است، به علاوه این که نقش گروه های دیگر که در تأسیس این جریان شرکت داشتند، کم رنگ می کند. وحال آنکه گروههای دیگری نیز در صدر اسلام در گسترش این تفکر نقش داشتند.

محقق منصف مسئولیت شرعی و اخلاقی دارد تا صحابه اوایل را بسنجد، زیرا که آنان نسل اول اسلام و الگوی بسیاری از مسلمانان به حساب می آیند و این پژوهش درباره صحابه باعث می شود صحابی حقیقی را از غیر حقیقی تمییز دهیم، که مقصود ما

ص:323

از حقیقی مصداق آیه کریمه (سوره توبه، آیه 100) >وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرینَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْری تَحْتَهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها أَبَداً ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ< و مؤمنانی که با پیامبر بیعت کردند و در قرآن به آنها اشاره شده است: (سوره فتح، آیه 18) >لَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنینَ إِذْ یُبایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ ما فی قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّکینَةَ عَلَیْهِمْ وَ أَثابَهُمْ فَتْحاً قَریباً<

این تحقیق باعث طبقه بندی صحابه می شود، پس تمام مهاجرین و انصار مشخص می شوند و خارج از این گروه ها، هرچند در زمان پیامبر می زیستند، صحابه به حساب نمی آیند و جلوی هرگونه تحریف گرفته می شود و از جانب دیگر نقش عقل در نص قرآنی و فهمیدن نص الهی مشخص می شود.

تناسب بین روش قرآنی و روش عقل در تشخیص و شناخت صحابه، یک اتحاد با دقت بسیار بالا در تشخیص و مرزبندی در تفکیر هدف مند و عقلی درست می کند، خداوند متعال به همین دلیل انسان را با قدرت عقل از خلال اوامر و نواهی برحسب منفعت و ضرر به اختیار خود گذاشت، تا از قدرت عقل استفاده کند، و قرآن در موارد بسیاری اصحاب عقول را مخاطب قرار می دهد. کلمه (اولی الألباب) 15 مرتبه در قرآن ذکر شده، هر چند کلمه عقل در قرآن نیامده است لکن چیزی از ارزش عقل و منزلت آن در اسلام کم نمی کند، چون با این که ذکر نشده ولی کلمات (تعقلون، یعقلون، یعقل و نعقل و...) حدود پنجاه مرتبه آمده است که نشان از اهمیت تعقل دارد.

هنگامی که مذاهبی تأسیس شد که عقل را تبدیل به یک سنگ ساکن کرد و باب اجتهاد را بست، نهایت اهانت به عقل روا داشته شد، چون ایستادن در مقابل اجتهاد، اهانت به حقوق عقل است و با حقیقت شریعت اسلامی مغایر دارد، زیرا شریعت مبنی بر خیر مشترک مصلحت مردم است که به پیش رفت و آسایش ختم می شود.

در نتیجه انسداد اجتهاد، مجبور شدند به فقه عقب افتاده و متأخر از زمان خودش شدند، که به این سبب اندیشه و فکر سلف صالح و الگو قرار دادن آنان در فکر و فقه و

ص:324

احکام شرعیه، بوجود آمد و سپس در اثر تفریط اتباع سلف، فتاوا بدون تدبر و تفسیر صحیح بر هر کس و هر چیز صادر می شد.

نقش حکومت ها در تأسیس

یکی از طرف هایی که در تأسیس جریان تکفیری سهیم بود، حکومت اموی، می باشد که فکر جبری را تأسیس کرد، چون اندیشه تکفیری مبنی بر این بود که تمام اعمالی که انسان انجام می دهد، براساس جبر است و این جا شروع فکر تکفیری حقیقی نهفته است، و پیدایش مذاهب اسلامی زمینه فکر جریان تکفیری را میها کرد، به طوری که این مذاهب در برخی موارد، احادیث نبوی تحریف شده و بدون سند را به عنوان منبع و اساس فکری فتاوای خود قرار دادند و حتی از خلال افکار ساده درباره این احادیث و بدون تفکر و تدبر جریان های دیگری پدید آمدند. این مذاهب از طریق روایات ضعیف و افراد غیر موثق در امر روایت و حتی از ضعیف ترین فرد در مذهب، روایت می کردند، نه به سبب ثقه بودن، بلکه به دلیل این که در نزد مذهب دیگر غیر مقبول است و برعکس، که باعث می شد در مقابل روات ثقه، موضع مخالف بگیرند، فقط به این دلیل که در نزد مذهب دیگری غیر مقبول هستند و این ابتدای تأسیس تکفیر و پایه گذاری آن است که باعث رشد این فکر شد.

مورخان ذکر کرده اند که اولین فردی که ارجاء را در بین مردم عملی کرد، غیلان دمشقی القدری متوفی در سال 105 هجری بود، پس از او جهم بن صفوان متوفی در سال 128 هجری راه او را ادامه داد و ارجاء از طریق جهم بن صفوان ظاهر شد و مشهور شد که بدعت ارجاء قائل به این است که گناهان به ایمان ضرر نمی زند و این که اگر مؤمن ایمان قلبی داشته باشد، معاصی در او تاثیری ندارد و این نقیض عقیده خوارج که گناه کردن را نشانه کفر می دانستند، بود.

نشأت بدعت تکفیر و بدعت إرجاء بدون دلیل بود و بدعت ارجاء امر غریبی بود که دور از اسلام و مسلمانان بود و بانیان فکری اش جاهلان بودند، ابن عبدالله بن وهب

ص:325

الراسی که او را از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می شمارند و ابن غیلان دمشقی قدری و جهم بن صفوان که آن ها را از فقهای امت می دانند، در حالی که دین اسلام را وارد چالش های فکری عمیق می کردند که باعث به هم ریختن فکر و سپس سلوکی آن می شد.

این تفکر در آغوش حکومت اموی پا گرفت و امویان از آن حمایت کرده و پرورش دادند و این بدین معناست که امویان این تفکر را برای رسمیت بخشیدن وجود خود، پرورش دادند، چون این تفکر نقشی اساسی در حکومت و بقای آنان داشت، به ویژه در زمانی که شورش ها در اواخر حکومت اموی زیاد شده بود، که باعث شد حکومت به دست عباسیان بیافتد.

خط مشی سیاسی حکومت های اموی و عباسی که مدت زمان طولانی بر بلاد اسلامی حکومت کردند، آن هم با یک پوشش به غایت اسلامی که به غرض غلبه بر دشمانشان بود، نمی توان از آن چشم پوشی کرد و به ویژه تحرکات و قیام های عقایدی که مهم ترین آن ها قیام شیعیان بود که براساس ولای به اهل بیت و به هدف گرفتن انتقام ا زحقوق گرفته شدة آنان بود و مبداء تکفیر چیزی بود که عباسی ها از ابتدای قیامشان علیه امویان برای رسیدن به حکومت انجام دادند و به هدف شان رسیدند.

خاکستر خطاب تکفیری

خطاب تکفیری در ابعاد پدیدارشناسی این گونه متمثل می شود که در قدرت های فکری آن جدایی انسان و جسد امکان پذیر نیست، به این اعتبار که جسد به انسان وجود می دهد و بدون جسد، انسان، وجودی نخواهد داشت و از این جا فهمیده می شود که منطوق خطاب تکفیری در اهتمام غرایزی به لذایذ جسدی محدود می شود که از خلال فتاوا به یک عمل مقدس تبدیل می شود.

آنچه از خلال خطاب تکفیری حاصل شد این است که به یک خطاب خاکستری بی روح با اتجاه شهوانی تبدیل شده و این اتجاه غریزه ای و شهوانی با اولین تطبیق فعلی آن، که امروزه به نام، جهاد نکاح، است، شروع شده است.

ص:326

هم چنین روشن می شود که فقهای برای تکفیریان مراتبی قائل هستند که این مراتب را از طریق احادیث دروغین بدست آورده اند، حتی این که پادشاه سعودی، عبدالله بن عبدالعزیز، دستور اعاده نظر و بازنویسی احادیث تلفیقی از طریق پا ک سازی آن از آنچه حکومت ها درست کرده اند، داد.

این دستور را در کنفرانسی در رابطه با تکفیر در عربستان داد و نوشته بود: شریعت خداوند از تساهل در امر دیگران که به حد تفسیق که کمتر از تکفیر است، هشدار داده بود، حتی این که از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم داریم که فرموده هر کس به برادر دینی خود بگوید: ای کافر! یکی از آن دو کافر هستند و این حکم شرعی بسیار خطرناک است و باید آن تجدید نظر شود؛ اگر سب فرد مسلمان فسق به حساب آید، چه طور می توان او را تکفیر کرد؟ این امر دلالت به مقدار خطر گروه های تکفیری دربارة دست بردن در احادیث و مضامین آن است و این که آیا موافق شریعت است یا خیر؟ و این سخن هم چنین خبری از حقیقت جریان های تکفیری می دهد، ولی موضع سیاسی باید ملایم با این چشم انداز بارز و مهم از سوی بالاترین فرد در سلطة عربستان سعودی باشد، تا مصداقیت درباره اطروحة خطابات خاکستری که از دین اسلامی، گرفته می شود، روشن گردد.

ص:327

نقش زن در ساختن جامعه: پژوهشی در اندیشه جریانات اسلامی معتدل و افراطی؛ به عنوان نمونه در عراق / ابتسام محمّد عامری

اشاره

ابتسام محمّد عامری(1)

چکیده

سالهاست که زنان عراقی در عرصه های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی نقش کم و ناچیزی را ایفاء می کنند. عده ای این مساله را درک و به فعالیت و تلاش برای ارتقای آگاهی های سیاسی و اجتماعی در این باره پرداختند. در عراق دو جریان و نگاه مهم درباره زنان وجود دارد یکی جریان سنتی و تند که اجازه حضور و فعالیت به زنان را نمی دهد دیگری جریان سلفیان جهادی همچون داعش که از زنان به عنوان سربازان و عاملان انتحاری بهره برده و آنان را در مسائل سیاسی و رسیدن به حکومت یاری می رساند.


1- رئیس بخش مطالعات بحران ها مرکز پژوهش های استراتژیک و بین المللی - دانشگاه بغداد

ص:328

از زمان تاسیس حکومت جدید عراق در سال 1921 زن از اوضاع عقب ماندگی در همة عرصه های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی رنج می برد. این مسأله عدّه ای از فرهیختگان و فعّالان سیاسی را بر آن داشت تا بخشی از فعّالیّت و تلاش هایشان را در قالب کارگروه هایی با گرایش ها و روی کردهای گوناگون جهت ارتقای آگاهی سیاسی و اجتماعی برای دفاع از مسألة دیدگاه مرد نسبت به زن و زن نسبت به خودش به صورت مساوی و یکسان و آزادسازی زن از ستم واقع شده بر او و موانع مشارکت فعّالانة او در جامعه اختصاص دهند. آن ها به خوبی فهمیدند که هر پیشرفت یا بیداری اجتماعی در جامعة عراقی بدون مشارکت زن ممکن نیست که به یک حقیقت و واقعیّت آشکار تبدیل شود.

این کارگروه اهداف خود را محقّق کرد؛ زیرا زنان عراقی را به سوی سازماندهی فعّالیّت های خود در قالب انجمن ها و سازمان های زنانه سوق داد؛ که منادی بهسازی و اصلاح وضعیّت زن عراقی بودند.

با وجود همة تلاش هایی که زن عراقی برای رهایی از موانع حرکت خود انجام داد؛ ولی نگاه جامعه همچنان به او نگاهی کوتاه بینانه و ناقص است. سیستم ارزش گذاری فکری و هنجارهای اجتماعی هم چنان به زن به عنوان موجودی پایین تر از مرد و دنباله رو او نگاه می کنند. حذف عامدانة زن از عرصة جامعه، گاهی رنگ دین به خود می گیرد و گاهی رنگ عرف؛ زیرا عرف ها و سنّت ها می توانند حاکم بر حرکت او و شیوة تفکّرش باشند؛ مسأله ای که در نهایت به جلوگیری از اظهار نظر کردن او و محدود کردن اراده و خواستش و سلب حقوق او منجرّ می شود.

حذف زن از ایفای نقش های اجتماعی خود از خطرناک ترین تهدیداتی به حساب می آید که جامعة عراقی در معرض آن قرار گرفته است. جامعة عراقی امروز بیش از گذشته نیازمند شرکت دادن زن در برنامه های توسعه و پروژه های آن با هدف بهبود کیفیّت زندگی در عراق و تاسیس محیطی با ثبات است که اقتصاد عراق بتواند در آن فضا رشد کرده و از راه سازماندهی دوره های توان بخشی و مهارت آموزی جهت ارتقای

ص:329

مهارت ها و توانایی های زنان به سطوح بالایی از پیشرفت تکنولوژیک برسد. بر این اساس نقش زن به ویژة زن دانش آموخته در رشد هر جامعه ای و بیدار کردن آن، نقشی بنیادین دارد. زن خشت های زیر بنایی ساختار جامعه را قرار می دهد. او تربیت کنندة نسل ها است. علاوه بر این، زن در بنای جامعة متمدّنانه با ارزش های انسانی و اخلاقی متمایز و برجسته نقش بزرگی دارد.

نقش اقتصادی زن در جامعه کم اهمّیّت تر از نقش اجتماعی او نیست. با این وجود، مشارکت زنان در کار اقتصادی در مقایسه با مردان پایین است. علّت آن به عوامل عرضه و تقاضا بر می گردد. به سبب وخامت اوضاع اقتصادی عراق به ویژه در بیست سال اخیر، افزایش کالاها در دستان تولید کنندگان موجب افزایش متقابل در تقاضا نشده است و این تقاضا مردان را بر زنان ترجیح می دهد.

کاهش مشارکت زنان عراقی در بازار کار تنها متوقف بر عوامل اقتصادی نیست؛ بلکه عوامل اجتماعی هم در این امر دخیل هستند. مطابق نگاه اجتماعی، مشارکت زن به عنوان مادر و کدبانوی خانه دارای اهمّیّت بیشتری برای خانواده ای است که مسئولیّت خرجی و پشتیبانی از آن بر عهدة مرد گذاشته شده است؛ و حتّی اگر زن در کسب بهرة بزرگی از درآمد خانواده سهیم باشد؛ تنها اعتبار محدودی را به دست می آورد و همچنان از لحاظ قانونی، مادّی و اجتماعی تابع مرد خواهد بود. علاوه بر این ها، عرف ها و موانع اجتماعی به اشتغال زنان به عنوان یک کار غیر قابل قبول و باعث کاهش منابع و فرصت ها جهت دستیابی به آموزش، کسب مهارت و غیر این ها نگاه می کنند.

مشارکت زنان در فعّالیّت اقتصادی ممکن است که سطوح بالایی از درآمد را برای اقتصاد عراق به ارمغان بیاورد؛ بر این اساس باید به دنبال اقدامات عملی و جدّی جهت بالا بردن سطح آموزشی و مهارت آموزی زن و قرار دادن فرصتی در پیش روی او باشیم تا اجازة مشارکت با اثر بخشی بیشتر در نیروی کار عراقی برایش فراهم شود و بطور همزمان به تغییرات پویا در سطح امکانات و فرصت های شغلی پاسخ مناسب بدهد. لذا عراق امروزه به توسعة کیفی استراتژی جهت توانا کردن زن برای رسیدن به فرصت های

ص:330

شغلی و امنیّت اقتصادی به شدّت نیازمند است. عراق این مهمّ را در طیّ سه گام انجام می دهد: گام نخست: تضمین مشارکت بیشتر زن در روند تصمیم گیری؛ گام دوم: ایجاد چارچوب موسّساتی با ویژگی عدالت و مساوات؛ گام سوم: فراهم سازی حمایت بهتر برای امنیّت اقتصادی زنان که به آن ها امکان دستیابی به بازارها و مشارکت در ساخت کارهای خود به عنوان صاحبان پروژه ها، تولیدات و کارگران بخش غیر رسمی بدهد.

در مورد نقش سیاسی زن هم مشاهده می کنیم که با وجود این که زن گام های مثبتی در حیات سیاسی برداشته است؛ ولی شمار زنان فعّال در کار سیاسی همچنان با وزنة جمعیّتی زنان در جامعه متناسب نیست. بسیاری از موانع مقابل مشارکت زن عراقی در حیات سیاسی قد علم می کند؛ مانند: کاهش پشتیبانی لازم جهت رسیدن زن به مراکز تصمیم سازی سیاسی، تصویر منفی از زن به صورت عمومی و به طور خاصّ توانایی های سیاسی و تشکیلاتی او، که حاکم بر ذهنیّت رهبران احزاب است، کم بودن شناخت زن نسبت به حقوق و مسئولیّت های سیاسی خود، سوء استفاده از آراء زنان در انتخابات پارلمانی و محلّی و مشکل بودن سرمایه گذاری برای مبارزات انتخاباتی کاندیداهای زن به دلیل عدم اعتماد به توانایی ها و فرصت های پیروزی او بر خلاف مردان.

در زمانی که در آن زن با چالش هایی در زمینة مشارکت سیاسی خود مواجه است؛ در این صورت فرصت ها و امکاناتی وجود دارد که می تواند به زن برای افزایش شانس های خود در این زمینه کمک کند؛ مانند: افزایش آگاهی جامعه نسبت به اهمّیّت نقش سیاسی زن، توجّه دولت های عراق - به ویژه پس از تصویب سیستم سهمیه بندی مشارکت زنان - به شرکت دادن زنان در انتخابات و مجالس قانون گذاری و شهرداری.

برای بالا بردن مشارکت زن در کار سیاسی گام ها و اصلاحاتی وجود دارد که می توان با انتخاب آن ها تلاشی در این زمینه انجام داد؛ از جمله: اصلاح سیستم های انتخاباتی به گونه ای که اجازة مشارکت بیشتری به زنان در انتخابات بدهد، اجرای سازوکارهای مشخّص دربردارندة حمایت از رهبری زنان و تقویت توانایی ها و

ص:331

مهارت هایش، تشویق ابزارهای رسانه ای به تشکیل تصوّری مثبت نزد تودة مردم نسبت به نقش فعّال زن در کار سیاسی و مراکز تصمیم گیری در بخش های مختلف.

بنابراین کار نوآورانة زنان در داخل جامعة عراقی به سوی گشودن جبهه های متعدّدی برای کار به طور همزمان جهت برجسته کردن مسائل زنان روی کرده است؛ امّا معنایش این نیست که تساوی بین زن و مرد حاصل شده یا به سرعت حاصل خواهد شد؛ زیرا سلسله مراتب اجتماعی که اولویّت را به مرد به حساب زن می دهد؛ دارای تاریخ ریشه دار طولانی از کار فیزیکی و نمادین است. این ارزش های محکم را نمی توان به آسانی از بین برد؛ بلکه این موضوعات گاهی موانع جدیدی را به وجود می آورد که از معنویّت دستاوردهایی که زن آن ها را محقّق کرده است می کاهد و او را به عقب بر می گرداند.

کشمکش موجود امروز بین جنبش های اسلامی معتدل و افراطی در عرصة سیاسی عراق و جدال شدید میان آن ها پیرامون نقش زن در جامعه، این مسئله را به خوبی و آشکارا نشان می دهد. همة جنبش های اسلامی بر این اعتقاد هستند که اسلام به زن حقوقش را داده است و او را در جایگاهی قرار داده است که نه در تمدّن های پیشین و نه در تمدّن های مدرن معاصر زن چنین جایگاهی نداشته و ندارد. اسلام بر تساوی زن و مرد در خلقت و آفرینش تاکید می کند؛ اختلاف میان این دو جنبش اسلامی از اشتغال زن و بیرون رفتن او از خانه شروع می شود. جریانات اسلامی معتدل بر اجازه دادن به زن جهت اشتغال در بیرون از خانه به شرط التزام به جنبه های اخلاقی سنّتی نمود یافته در نجابت، مختلط نشدن با مردان، ضربه نزدن به وظایف خانگی او و منافات نداشتن با حقوق شوهر؛ تاکید می کنند. امّا این، معنایش مکلّف کردن زن به پرداخت هزینة خانواده نیست. از جمله حقوق زن همچنین انجام فعّالیّت های اجتماعی گوناگون است. بر طبق نظر این جریان فکری، نقش زن محدود به کار اجتماعی و اقتصادی نیست؛ بلکه فراتر از این ها به کار سیاسی هم می رسد که به صورت کامل مانند مرد می تواند این کار را انجام دهد؛ این دیدگاه از آیاتی که تشویق به امر به معروف و نهی از منکر می کند و روایات نبوی گرفته شده است. امّا در مقابل، جریانات اسلامی افراطی معتقد

ص:332

به عکس این دیدگاه هستند. گفتمان آن ها از ضرورت دور نگه داشتن زن از مشارکت در صحنة عمومی جامعه و منحصر کردن وظیفة او در چارچوب مدیریت خانه و توجّه به تربیت فرزندان - به دلیل مکلّف نبودن زن به پرداخت هزینة خانواده - و دخالت نکردن در سیاست است. سازمان های حقوق زنان از دیدگاه آن ها چیزی جز دسیسه ای بر ضدّ زن مسلمان و راهی به سوی غرب زدگی و فاسد شدن نیست.

کار به اینجا ختم نمی شود؛ بلکه جریانات افراطی و تندرو یا آن چه جریانات جهادی نامیده می شود، پای خود را از چارچوبی که جریانات سنّتی سختگیر برای زن قرار داده اند فراتر می گذارند و به زن نقشی جسورانه تر می دهند که از مرزهای سنّتی خودش فراتر می رود. از آنجایی که این جریان، سیستم های سیاسی معاصر را به دلیل مبتنی بودن آن ها بر سیستم های وارداتی غربی کافر می دانند؛ براین اساس وظیفة زن این است به همراه مرد تلاش کند تا جامعه و حکومت را از طریق ایدئولوژی انقلابی کودتاگری مستند به مفهوم جهاد در اسلام به عنوان تنها راه جهت از بین بردن سیستم های حکومتی موجود تغییر دهد و دولت خلافت را برپا کند. بر این اساس ما شاهد شیوع پدیدة زنان انتحاری یا آن چه «زنان شهادت طلب» از دیدگاه این گروه نامیده می شود در عراق و دیگر کشورها هستیم. علاوه بر این، زن ها به کارهای حمایتی مردان می پردازند؛ مانند: حمایت روحی، اخلاقی، مادی، تبلیغی و رسانه ای.

افرادی که مخالف آزادی شرعی زنان هستند از زبان و منطقی کمک گرفته اند که متعلّق به زمان های بسیار قدیم بوده و هیچ ارتباطی با سطوح تکامل تدریجی اجتماعی و تاریخی که واقعیّت زن عراقی به آن رسیده، ندارد.

بنابراین ما در برابر دو جریان قرار داریم که به دو سند شناختی متناقض استناد می کنند: نخست، سند آیندة گشوده شده در برابر بازسازی خویشتن در پرتو دستاوردها و داده های زمان های معاصر؛ و دوم سند زندانی شده در زبان گذشتة کلیشه ای بدون تاریخ.

ص:333

حقوق بشر و جریان های تکفیری / محمد طی

اشاره

محمد طی(1)

چکیده
اشاره

دین مبین اسلام، جایگاه والا و ارزشمندی برای انسان قائل است و حقوق وی را بیان نموده و تجاوز بدان ها را حرام و نامشروع می داند. امروزه جریان های تکفیری که تنها خود را مسلمان می دانند بسیاری از این حقوق را نقض کرده و بر خلاف احکام الهی رفتار می کنند.


1- از پژوهشگران و علمای تاثیرگذار - لبنان

ص:334

اسلام برای آزادی انسان بصورتی که شامل انتقال وی از حالت عبادت عادی(1) و عمومی به راه و سمت و سوی روحی و مادی و معنوی، و رهایی از اسارت و و بردگی پادشاهان و امپراطوری ها باشد تا حقوقش پایمال نشود و (از حقش نگذرد ولو اینکه راهی جز ان نداشته باشد.).

و از بین حقوق بشر ذکر شده، حقوق فردی در برابر حاکمان یا دولتهاست، و این مساوی با آن چیزی ست که امروزه نام ان را «حقوق بشر» گذاشته اند. این حقوق بخاطر انکاری که در مورد آن صورت گرفته امروزه تاکید بیشتری نسبت به آن می شود و تلاش های انجام شده توسط بشریت برای رواج آن، و انچه در این راه از تجربه و خطا بدست اورده، به منظور تحقیق و قرار دادن ان در وضع کنونی این هدف راعملی می کند،البته با کمک گرفتن ازامکان استفاده ازتجربیات بدست آمده در این راه که از هزاران سال پیش ادامه یافته است؛ که در زمان اسلام حقوقی برای انسان در برابر حاکمان وضع شد و در هنگام کامل شدن نزول ان تنظیم شد و برای تحقق ان و به اختصاص دراوردن حقوق بشر تلاش ها و و خون بهای زیادی داده شده است.

حاکمان و پادشاهان برای ملت تحت حاکمیت خود هیچ حقوقی را قائل نمی شدند بلکه برعلیه انها قدرت مطلق خود را روا می داشتند با استفاده از برگرفتن ادعاهای الهی خود یا نائبی از خدا بودن، که در مصر(2)

و شهر های رافدین(3)

و شهر های یونان(4)

و امپراطوری رومانی(5)

و غیره... به این شکل عمل می کردند، که اعمالشان در انچه در زیر می آید خلاصه می شود:

* هرشخصی که عقاید ونظراتش مخالف و مورد پسندشان نباشد را میکشند و از جهتی دیگر نیز مردم رعیت رابه جنگ ها می فرستادند ؛و این کشتار را ادامه می دادند و


1- . راجع مثلا سامح سعید عبود علی البریة الفرعونیة Tbعلی الموقع: http://sardiat-sardia.blogspot.com/2012/07/blog-post-20html شوهی بتاریخ 2014 \8\12.
2- .Histoire general des religions,Librairie A,Quillet Paris1984,T1.256
3- . ویل ییورافت، قصة الحضارة، الترجمة م مدبولی، مجلد4، ص280و281.
4- . Histoire general des religions.OP.Cit.2p.127
5- . H did T.2.p.370-386.

ص:335

میکشتند که تمامی این اعمال همه در تحقق خواهش های نفسانی و تسلط بر ثروت های دیگران انجام می شد.

* بکار گرفتن مردم همچون برده های تحت اختیار و به کار گرفتن آنان در کار های بیهوده و مسخره، مانند زمانیکه نیاز به ساخت ساختمانهای عظیم برای قبور(اشاره به اهرام مصر) یا معبد ها و ارگ ها وقصر ها به کار میکشند، که شواهد ان نیز تا الان موجود و به جا مانده است مثل اهرام مصر که گورستانی برای فرعون های بلند پایه بود،قلعه بعلبک، که ان نیز شامل معابد شرکی ست،معبد ژوپیتر و باخوس و...

* حق دادن به خود در دخالت درمعیشت مردم تحت حاکمیت.

و در مواجهه با هویت این قدرت ها و اعمال ست که در می یابیم، ادیان اسمانی که جوهرة انها مبارزه برای دفاع از حقیقت الهی ست که اول در دفاع از حقوق بشر و پس از حقوق حیوانات و گیاهان است که ان هم به دو هدف:

- هدف غیبی:

نیاز به شناخت خداوند واحد و احد یگانه وعاری از جسم فیزیکی، که خالق و افرینندة همه چیز و افریدگار آسمان ها و زمین و انچه در انهاست، کسی که انسان را خلیفه اش گردانید و ان را بر سایر مخلوقات برتر دانست، که انسان همانا فقط به تنهایی یک انسان است بدون هیچ گونه تغییر.

- سیاسی اجتماعی

هدف سیاسی و اجتماعی که مقصود از آن جلوگیری از صلاحیتهای نامحدود حاکمان بر مردم است زیرا که ادیان اسمانی در اصل برای از میان برداشتن این ظلم و فساد از سوی حاکمان و ستمی که برروح و نفس و جسم مردم روا می داشتند از سوی خداوند نازل شد.تا محدوده تصرفات حاکمان را تنگتر سازد و آن را در چارچوب اوامر الهی قرار دهد تا بشریت را از این ظلم طاقت فرسا رهایی سازد و راه و روش عمل کردن را به بیاموزد که انقلاب بزرگی به حساب می آمد که مفهومی والاتر از آنچه به نام انقلاب می دانیم است.

ص:336

لکن انسان التزام دایمی به تعالیم ادیان پیدا نکرد و غالبا این تعالیم دچار انحرافاتی می شد که از راه و اختصاص اش دور شده و وسیله ای در خدمت حاکمان می شد تا به سلطه مطلقه حاکمان قدرتمند جه از لحاظ سیاسی و اجتماعی رسمیت بخشد.

همانا خداوند تعالی برای انسان حقوقی را قرار داد، در جهانی که عناصر ان را به نسبت های محدودی قرار داد با توجه به آیة «و هر چیزی را که افرید به اندازة درست و دقیق و ان را به اندازه و مقام و جایگاهی قرار داده»،(1) به طوری که اگرعنصری از جایگاهی که خداوند باری تعالی برای ان قرار داده تجاوز کند تمام جهان جانداران و جمادات مختل می شود، و اگر تجاوزی در مسائل شرعی ایجاد شود جامعة بشریت مختل میشود و نمی توان احکام بشریت تنظیم کرد چون بشر هر چقدرهم از قدرت علم و هوش برخوردار باشد، باز هم در برابر بلوغ فکری که خداوند برای ان ها تنظیم کرده کم است و به ان نمیرسد.

و این چیزی ست که در واقعیت اتفاق افتاده، و انسانی که خداوند او را در انچه صلاح او بودهدایت کرده لکن بعضی گروه ها و انسانها او را مجبور به کوتاه امدن از حقوق خود کردند و باعث شد حاکمان به بهانه اصلاح که فقط مختص خداوند است بر آنها سلطه پیدا کنند واین محنت و ظلمی بود که بر مسلمانان پس از یک دوره طلایی تاسیس حکومت اسلامی گذشت که تاکنون اوضاع خود را با آن مقایسه می کنند.

ودر اینجا لزوم تاکید دوباره بر حقوقی که خداوند باری تعالی به انسان عطا کرده لازم میشود، تا برحاکم و محکوم وضع شود تا از آنچه گروههای تکفیری در قبال این حقوق انجام می دهند رهایی پیدا کنیم.

اولا: حقوق و آزادی ها در اسلام:
اشاره

خداوند باری تعالی به انسان در اسلام حقوقی به اندازه و معین در برابر سلطه ای که حاکم است قرار داده، چه در جامعه ای که در ان زندگی میکند و چه در زندگی فردی


1- . فرقان، آیه 2؛ راجع کذالک الرعد، آیه 8 و القمر، آیه 49 و الطلاق، آیه 3.

ص:337

همانطور که اشاره کردیم دین اسلام در برابر ادعاهای حاکمان ظالم موضع گرفته و قتلهای بی دلیل و بدون توجیه آنان را تحریم کرده است، ودر مقابل سلب آزادی مردم از سوی حاکمان ایستادگی کرد و همچنین اموال مردم را در برابر مصادره غیر شرعی محفوظ کرد همان طورکه اعلام کرد که مردم را از پدر و مادر خلق کرده است و بر این اساس به تعامل با آنان دستور داده است.

بعضی از اصول این حقوق را در کتاب های اهداف شریعت که از طرف برخی از محققین اسلامی نگاشته شده است می توان یافت. و آن اهداف برحسب نظر آنان: حفظ دین، حفظ نفس، حفظ عقل و حفظ نسل، و حفظ مال(1) است.

و همانا حفظ دین خود قاعدة کلی و اساسی ست که دیگر احکام بر اساس ان است و این قاعده بدیهی ست. وآنجه باقی می ماند که در هنگام ضرورت برای حفظ دین به کار می آید.

حفظ نفس همان بود که ذکر کردیم.

حفظ عقل همان حفظ انسان است چون عقل است که انسان را از سایر موجودات روی زمین متمایز می سازد، و بدون ان انسان جزیی از مجموعة حیوانی به حساب می آید که قابل تمییز نیست. وهمانا عقل جایگاه حقوق و تکالیف انسانی ست،و اساس تکوین انسان به حساب می آید.

حفظ نسل: حفظ نسل امتداد حفظ نفس به حساب می آید به این خاطر که استمرار حیات بشری به حساب می آید.

حفظ مال: شامل آنچه قبلا ذکر کردیم می شود.

دو مساله برابری و آزادی باقی می ماند که به آنها می پردازیم.

بایستی بدانیم که بر مسلمانان واجب است تا از حقوق و آزادی های وضع شده برای افراد دفاع کنند پس این حقوق فردی به حساب می آیند و بر همه واجب است که از آنها دفاع کنند.


1- . راجع ابو اسحاق الشاطبی، الموافقات فی اصول الشریعة، دارالکتب العلمیة بیروت، 2001، ج2، ص8.

ص:338

در این موضوع محققانی که دین گرا نیستند بین حقوق وضع شده در احوال عادی و بین حقوق لازمه در احوال استثنایی و خاصتا جنگ فرق گذاشته اند که به نام قانون انسانی به کار گرفته شده در جنگ ها نام برده می شود و ما در اینجا به حقوقی که خداوند به انسان در اوضاع عادی و در زمان جنگ اعطا کرد می پردازیم و به همین خاطر بخشی از این مبحث را به قانون انسانی می پردازیم.

حقوق و آزادی ها در اوضاع عادی
1. حق همراه با برابری
اشاره

قسط یا همان برابری رفتار حاکم با مردم به صورت برابر و اعطای حق به هر ذی حق است که دو مساله مساوات و عدالت زیر شاخه های آن به حساب می آیند.

مساوات

اسلام به هیچ طریقی تفاوت و تمییز بر اساس عرقی و اصالت خانوادگی را اجازه نداده است آیات قرآن کریم نیز این موضوع را تأکید می کند >یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَأُنْثَی وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ< (الحجرات/13) همانگونه که می بینیم خدوند نیز تمام بشر را به (یا ایها الناس) خطاب می کند.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم به امر مساوات اهتمام ویژه ای داشتند، ایشان بین هیچ یک از اصحاب خود تفاوتی قائل نبود و فرقی میان بلال حبشی و دیگرانی که اصالت و رنگ های دیگر داشتند نمی گذاشت و به این امر در سیره عملی و در سیرة قولی و گفتاری خود نیز به آن پایبند بود. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: «عربی به اعجمی و سفید به سیاه برتری ندارد مگر با تقوا» رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم همچنین از تکبر نسبت به برده زادگان و سیه چردگان منع کرده و بالعکس هنگامی که اینگونه افراد به عنوان فرمانده و امیر برگزیده می شدند دستور به اطاعت از آنها داده است که می فرماید: بشنوید و اطاعت کنید اگر چه برده ای حبشی به شما اختیار کردم که سرش مانند مویز باشد.

ص:339

عدالت

خداوند متعال که بشریت را آفرید چارچوب تعامل با آنها را ترسیم نمود و حاکمان بایستی به آن ملتزم باشند و به هر ذی نفعی حقش را بدهند، خداوند متعال می فرماید: >إِنَّ اللَّهَ یأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَی أَهْلِهَا وَإِذَا حَکَمْتُمْ بَینَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ<(1) >إِنَّ اللَّهَ یأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ<(2) و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید از ظلم دوری کنید زیرا که ظلمات روز قیامت است.

آزادی
اشاره

آزادی به دو معنا حمل می شود: عدم به بردگی گرفتن و عدم تقیید

آزادی به معنای عدم بردگی مستمثل در این است که انسان مملوک کسی از بشر نباشد و اصالت در انسان آزادی است مگر استثناء شده باشد. امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام تأکید کرده است که خداوند انسان را آزاد آفریده است پس بر اوست که عبد دیگری نباشد (عبد دیگری مباش زیرا که خداوند تو را آزاد آفریده است).(3)

مباح دانستن بردگی از طرف مسلمانان بر حسب رأی بسیاری از فقها به سبب معامله به مثل بود زیرا دشمنان آنان نیز اسیران آنان را به بردگی می بردند.

آزادی به معنای عدم تقیید بدین معناست که می تواند هر آنچه شرع منع نکرده انجام دهد،مبنی بر این قول که >لا یکلف الله نفسا الا ما آتاها<،(4) پس مباح بدین معناست که هر آنچه برای انسان مسلمان نهی و امر وارد نشده است مباح است و به قولی دیگر هر آنچه که خطاب شارع در فعل و ترک آن نظری ندارد و مدح و ذم نمی کند.(5)

پس انسان آزاد است تا مباحات را انجام دهد. مگر اینکه آزادی انواع مختلفی دارد که به برخی از آنها می پردازیم:


1- . نساء، آیه 58.
2- . نحل، آیه 90.
3- . نهج البلاغه، کتاب 31.
4- . طلاق، آیه 7.
5- . سعید طوسی، شرح مختصر الروضه، موسسة الرساله، 1987، ج1، ص 386.

ص:340

آزادی سیاسی

مسلمانان بایستی در تقریر اوضاع مربوط به خود با یکدیگر شراکت داشته باشند، همچنانکه خداوند می فرماید >وامرهم شوری بینهم<(1) همانگونه که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید هر کس صبح از خواب بیدار شود و به امور مسلمین اهتمام نداشته باشد مسلمان نیست.(2) این شاخه از انواع آزادی طبیعتا بایستی توسط حاکمان اجرا شود همانگونه که سایر مسلمانان نیز مأمور به آن هستند زیرا در نص دستور به صورت مطلق آمده و تخصیص نخورده است و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرموده «اگر امیران و حاکمانتان به اختیار شما بودند و اغنیاء شما سخاوت داشتند و در امرتان مشورت داشتید زمین از دل خود برای شما خیر و برکت بیرون می آورد» زیرا که شوری در دل خود نصیحت را نهفته است و نصیحت نیز از دیدگاه رسول خدا واجب شده است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: «اگر کسی برادرش با او مشورت کرد و به او نصیحت نکرد خداوند از او حکمت را سلب می کند.» پس وجوب نصیحت رابطه بین حکام و رعیت را قوی می سازد و حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام خلیفه مسلمین خطاب به رعیت خود می فرماید: «... و اما حق شما بر من نصیحت کردن شما و آماده کردن فیء و اموال شما... و اما حق من بر شما وفای به بیعت و نصیحت در خفا و علن است.»

و نصیحت در این حالت ضروری تر است زیرا اثرش عمومی تر است، و نصیحت اقتضای آزادی در رأی را دارد. به تفصیل این امور در ذیل می پردازیم:

آزادی بیان

آزادی بیان حقی از حقوق افراد است که برای تشکیل شورا ضروری است که مصداق آن آیه 38 سوره شوری است و برای تنفیذ آن که خطاب به پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و هر حاکم اسلامی بود آیه >وشاورهم فی الامر<(3) نازل شد که سنت شریف نبوی می بینیم که


1- . شوری، آیه 38.
2- . اصول کافی، ج 2، ص 163.
3- . آل عمران، آیه 159.

ص:341

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در چندین موضع با اصحابش مشورت می کرد. مهم بودن این مسئله اینجا روشن می شود که خداوند کسانی که دیگران را از نظر دادن و گفتن نظراتشان منع می کردند ملامت کرده که خداوند در قرآن می فرماید:

>وَقَالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یکْتُمُ إِیمَانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلًا أَنْ یقُولَ رَبِّی اللَّهُ وَقَدْ جَاءَکُمْ بِالْبَینَاتِ مِنْ رَبِّکُمْ وَإِنْ یکُ کَاذِبًا فَعَلَیهِ کَذِبُهُ وَإِنْ یکُ صَادِقًا یصِبْکُمْ بَعْضُ الَّذِی یعِدُکُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا یهْدِی مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ کَذَّابٌ<(1)

به همین خاطر حضرت علی علیه السلام از رعیت خود می خواهد تا بدون تردد نظر خود را بازگو کنند.(2)

آزادی اجتماعات

اگر نصیحت فرد مسلمان به حاکم و امتناع از دستوراتش مطلوب باشد، این امر ممکن است به صورت فردی تحقق یابد همانطور که به صورت گروهی نیز حاصل می شود، و اگر بخواهیم کارها به کاملترین صورت انجام گیرد کار گروهی کاملتر از فردی است.

به همین خاطر خداوند متعال غالبا با اوامر خود را متوجه و مورد خطاب همه مسلمانان قرار داد که دلالت بر اهمیت کار گروهی و وجوب آن دارد و از اینجا گروههای معارض نشأت گرفته که امروزه مذهب نام گرفته اند و آنها در اصل یک تشکیلات سیاسی بودند که سعی در رسیدن به حکومت داشتند و رهبران برخی از آنها فقها بودند و در کتاب حزب جمهوری اسلامی که پس از انقلاب به حکومت رسید ذکر شده یکی از حقوق طبیعی هر فرد قدرت ایجاد تعاون بین خود و دیگری است. کسانی که افکار و اندیشه ها و اهداف یکسان دارند بایستی یک مجموعه منظم تشکیل دهند و نظرات و فعالیت های اجتماعی خود را علنی سازند.


1- . غافر، آیه 28.
2- . نهج البلاغه، خطبه 216.

ص:342

حفظ دین

انسان مسلمان حق دفاع از دین خود را دارد و بلکه بر او واجب است تا با وسایل و راههای مناسب در حفظ دین کوشش نماید.

اگر وسیله حفظ دین گفتگو باشد پس بایستی با حجت و برهان صحبت کند همانطور که قرآن در چندین موضع دستور داده ولی اگر راه حفظ دین قدرت باشد بایستی با قدرت و زور پاسخ داد این حالت در وقتی است که به دین هجوم آورده شده و در حالتی از رسیدن دین به مردم امتناع کنند.

این اوامر نسبت به افراد نمی باشد بلکه شامل گروهها مثل جنگ قبائل و کشورها در این حالات می شود.

خداوند متعال نیز دعوت به دین را از طریق بهترین راهها سفارش کرده است که در سوره نحل آیه 125 می فرماید: >ادْعُ إِلَی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِی هِی أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ<.(1)

و سپس برای کسانی که احتجاج می کنند خیاری قرار داده که در سوره آل عمران می فرماید: >فَإِنْ حَاجُّوکَ فَقُلْ أَسْلَمْتُ وَجْهِی لِلَّهِ وَمَنِ اتَّبَعَنِ وَقُلْ لِلَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ وَالْأُمِّیینَ أَأَسْلَمْتُمْ فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوْا وَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَیکَ الْبَلَاغُ وَاللَّهُ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ<(2) پس گفتگو بایستی با حجت و برهان باشد >قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ<(3) پس از ذکر این آیات قرآن نمونه هایی از گفتگوهای پیامبران با مشرکین را در دهها آیه ذکر می کند و به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آموزش می دهد که چگونه با کفار گفتگو و بحث کند که در دهها آیه ذکر شده است.

مجبور کردن مردم به تدین به هر دینی از طریق اعمال قدرت جایز نمی باشد به خاطر اینکه امری مستحیل است و اگر قدرت و زور اعمال شود فقط باعث نفاق


1- . نحل، آیه 125.
2- . آل عمران، آیه 20.
3- . بقره، آیه 111.

ص:343

می شود و نه بیشتر و خداوند در قرآن کریم می فرماید >لَا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَینَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی<(1) همچنین خداوند از او می پرسد: >أَفَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّی یکُونُوا مُؤْمِنِینَ<.(2)

خداوند متعال دستور به قتل کسی که ایمان نمی آورد نداده است مگر در حالت دفاع از نفس و دفاع از دین و کسانی که ادیان آسمانی دارند اجازه باقی ماندن بر دین خود داشتند لکن در مقابل جزیه که مقتضای حمایت از آنها بود که اگر مسلمانان از حمایت آنان ناتوان بشوند جزیه از آنان برداشته می شود.

ارتداد

پس از تشکیل جامعه اسلامی بایستی از آن حمایت می شد که مقتضی آن این بود که مسلمانان از دین خود برنگردند و جامعه را نابود کنند، زیرا اصل بر این است که اسلام را بدون کراهت قبول کرده باشند پس چرا می خواهند بازگردند؟ مگر اینکه مرتد را از منافقین و جاسوسان بدانیم به همین خاطر فرد مسلمان دین خود را به دینی دیگر تغییر دهد ارتداد پیش می آید که سزایش قتل است. خداوند در سوره بقره آیه 217 می فرماید: >وَمَنْ یرْتَدِدْ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَیمُتْ وَهُوَ کَافِرٌ فَأُولَئِکَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیا وَالْآخِرَةِ وَأُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ<.(3)

لذا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: «هر کس دینش را تغییر دهد پس او را بکشید.»(4)

حفظ نفس

حفظ نفس دو صورت دارد مادی و معنوی در صورت مادی شامل حفظ جان و سلامت آن است و صورت معنوی کمک به دیگران و افراد ناتوان که این صورت متصل به حفظ نفس و مال است لذا پس از مبحث حفظ مال درباره آن گفتگو می کنیم.


1- . بقره، آیه 256.
2- . یونس، آیه 99.
3- . البقرة، آیه 217.
4- . ترمذی، تفسیر سوره 85 و ابن حنبل، 5/331.

ص:344

حق زندگی

اسلام حق زندگی کردن را ضمانت می کند و نابودی یک نفس انسانی را اجازه نمی دهد مگر اینکه عقوبت یک عمل خطرناک باشد خداوند متعال در آیه 33 سوره مائده می فرماید: >مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَیرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا< بدین معنا که خداوند اجازه گرفتن زندگی و جان کسی را نمی دهد مگر اینکه آن فرد قاتل بوده و یا مفسد فی الارض بوده است.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم حرمت مسلمان را بسیار مقدس می شمارد و می فرماید صلی الله علیه و آله و سلم : «ان اموالکم و دماءکم حرام علیکم کحرمة یومکم هذا یوم الحج فی شهرکم هذا (شهر ذی حجه و هو من اشهر الحرام) فی بلدکم هذا (البلد الحرام).»

و برای نشان دادن اهمیت خون فرد مسلمان حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: «قسم به کسی که مرا به حق مبعوث کرد اگر اهالی زمین و آسمان در ریختن خون فرد مسلمان شریک شدند و به آن رضایت دادند خداوند آنها را در آتش خواهد سوزاند.»

مسلمان کسی است که شهادتین را به زبان بیاورد، و نیازی به تفتیش اندیشه درونی او نیست.

پس حتی کافر لا اله الا الله بگوید و در بین مسلمان اسیر باشد از او پذیرفته می شود و قتلش جایز نیست، از اسامه بن زید نقل شده پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ما را به سوی مردمی در جهینه فرستاد پس به سوی مردی از آنها حرکت کردم تا او را بزنم پس آن مرد گفت لا اله الا الله ولی من او را با خنجر زدم و کشته شد پس به نزد پیامبر آمدم و گفتم او را کشتم در حالی که لا اله الا الله گفته بود و گفتم از سر ترس شهادتین گفته بود پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: شهادتین گفته بود و قلبش را دریدی؟ اگر خون مسلمان را حرام بدانیم خون کسی که اسلام نیاورده و نمی آورد نیز حرام است، زیرا که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید هر کس فردی از اهل ذمه را بکشد بوی بهشت را احساس نخواهد کرد.(1)


1- . بخاری، الجزیة و الموادعة، 5.

ص:345

فقها و ابن رجب حنبلی می گویند که اصل حرمت ریختن خون است و اصل در قتل وجود قصاص است مگر اینکه مانعی ایجاد شود.(1)

گرفتن جان و حق زندگی ممکن است بوسیله قتل مباشر یا در جنگ های با دشمن و اختلاف صورت گیرد که خداوند آن را مباح ندانسته و حرام است.

حال که اسلام به زندگی تا این حد احترام می گذارد پس بایستی آن را در برابر هجوم و حمله حاکمان حمایت کند و به همین خاطر اجازه گرفتن جان افراد را بدون حق و دلیل نمی دهد و عقوبت شدیدی برای حاکمان ظالم که یکی از آنها اعدام است قرار داد و این امری است که حضرت علی علیه السلام هنگامی که مالک اشتر را به ولایت مصر منصوب کرد و آموزش داد که به او فرمود: «بترس از خون ریختن بی جا و بی دلیل که عذری نزد خداوند و من نداشته باشی زیرا که در آن نابودی بدن است».

حق با صلح و امنیت

این نوع از حق به معنای عدم آزار رساندن غیر مشروع به انسان به هر شکلی می باشد زیرا دشمنی به شمار می آید و خداوند دشمنی کردن را به شکل عام حرام دانسته است و می فرماید: >یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیکُمُ الْقِصَاصُ فِی الْقَتْلَی الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالْأُنْثَی بِالْأُنْثَی فَمَنْ عُفِی لَهُ مِنْ أَخِیهِ شَیءٌ فَاتِّبَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَأَدَاءٌ إِلَیهِ بِإِحْسَانٍ ذَلِکَ تَخْفِیفٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَرَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدَی بَعْدَ ذَلِکَ فَلَهُ عَذَابٌ أَلِیمٌ<(2) و از خطیرترین شکل دشمنی تمثیل و یا شکنجه است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آن را نهی فرموده است که می فرماید: «ایاکم و المثله و لو بالکلب العقور» از مثله کردن بپرهیز حتی اگر با سگ ولگرد باشد.(3)

حتی در دادگاهها و محاکمه ها اسلام از اعتراف گرفتن به زور و با اعمال خشونت نهی کرده است که حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام می فرماید: «هر کس بوسیله تجرید و ترساندن و زندان و تهدید اقرار کند بر او حدی نیست.»(4)


1- . عبدالرحمن احمد بن رجب، القواعد، تحقیق مشهور آل سلمان 3 /158 القاعده 158.
2- . بقره، آیه 178.
3- . نهج البلاغه، شرح ابن ابی الحدید، دار الهدی الوطنیه، م 3، ج 15، ص 432.
4- . الوسائل، م 16، ص 111؛ المستدرک، م 18، ص 36.

ص:346

حفظ نسل: حق تشکیل خانواده

این حق ادامه حق زندگی است.

رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم مسلمانان را بر امر ازدواج و تشکیل خانواده و بچه دار شدن تشویق می کند و می فرماید: «ازدواج کنید و بچه دار شوید» و انسان در اختیار گرفتن شریک زندگی خویش آزادی دارد و این حق فقط به مرد تعلق ندارد بلکه زن نیز این حق را دارا می باشد زیرا قبول زن در عقد ازدواج شرط می باشد اگر چه اسلام مراعات حیا در ایجاب و قبولش را می کند.

حفظ عقل
اشاره

عقل عامل تمییز انسان است که رسول خدا محمد صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: «قوام شخص به عقلش است و کسی که عقل ندارد دین ندارد.» پس مورد خطاب خداوند عقلی انسان است و این چیزی است که امام باقر علیه السلام هنگامی که در مورد عقل صحبت می کند

به ما می آموزد: «خداوند وقتی عقل را آفرید به او قدرت نطق داد سپس به او گفت بیا پس آمد و سپس به او گفت روی برگردان و او روی برگرداند سپس به او گفت قسم به عزت و جلالم هیچ خلقی را مانند تو دوست نداشتم و تو را کامل نمی سازم مگر درون کسی که خود دوست دارم و تنها به تو امر و نهی می کنم و تنها به تو پاداش می دهم.»

و به سبب این تمیز خداوند در قرآن کریم برای تکریم انسان و تفضیل او بر سایر مخلوقات می فرماید: >وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّیبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَی کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلًا<(1)

و اعمال حق در مورد عقل اقتضای تمکین او در وظایف تفکیر و تدبر در امور سفارش شده از طرف خداوند می باشد، آیات بسیاری داریم که سفارش به تفکر و تدبر و تفقه می کند و برخی آیات کفار و منافقین و تهمت زنندگان را به قوم لا یعقلون


1- . اسراء، آیه 70.

ص:347

خطاب کرده است و برخی دیگر را با توصیف اینکه بر روی قلبشان لایه است که نمی توانند تفقه کنند وصف کند و نیز با وصف قفل بر قلوبشان توصیف می کند.

عقل حقوقی دارد که مهمترین آنها علم است.

حق بوسیله علم

علم باعث پرورش عقل می گردد و دریچه های بزرگی به روی او باز می کندو به او اندازه رشد عقل انسانیت انسان تکامل پیدا می کند و خداوند متعال نیز علما را گرامی می دارد و علما در نزد خدا بر جهال برتری دارند >قل هل یستوی الذین یعلمون و الذین لایعلمون<(1) به خاطر اینکه علما بهتر قادرند خدا را بشناسند تا مردم دیگر که خداوند در سوره فاطر آیه پنجم می فرماید: «انما یخشی الله من عباده العلماء».

رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نیز تاکید به طلب علم دارد و می فرماید: «طلب العلم فریضه علی کل مسلم و مسلمه» و در مورد علما می فرماید: «مؤمن عالم هفتاد درجه از مؤمن عابد بالاتر است.» الغزالی می گوید: «برخی بر این عقیده هستند که علم مطلوب، علم دین است. لکن سنت نبوی دلالت بر این دارد که علم مطلوب مطلق علم است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: به دنبال علم بروید حتی اگر در چین باشد پس علم مطلوب است حتی در چین یعنی علم دنیوی مطلوب است که ممکن است در هر جایی از دنیا باشد.»

حفظ مال: حق مالکیت خصوصی

اسلام مال را محترم می شمارد لکن در ضمن شرایط شرعی که خداوند متعال می فرماید: >یا ایها الذین آمنوا لا تاکلوا اموالکم بینکم بالباطل<(2) و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: «خون و مال و ناموس مسلمان بر دیگر مسلمان حرام است»(3)

به همین خاطر نظام اسلامی حرمت مال و تداخل مال مسلمین را ضمانت می کند همانگونه که پیامبر


1- . زمر، آیه 9.
2- . نساء، آیه 29.
3- . مسلم، 32.

ص:348

اموال اهل کتاب را ضمانت کرد و حضرت علی علیه السلام به کارگزاران خود دستور می داد (در اموال هیچ یک از مردم دست نبرید نمازگزار باشد و یا با ما عهد کرده باشد)(1)

در رابطه با این موضوع امام خمینی قدس سره به قوله قضائیه فرمان می دهد که حق ندارند در حقوق و اموال دیگران دخالت کنند خواه منقول باشند و همچنین حق بلوکه کردن اموال و حقوق و مصادره آنها را ندارند مگر با حکم قاضی شرع که آن هم بایستی پس از تحقیق و تفحص و ثبوت حکم از ناحیه شرعی صورت گیرد.

تعاون «کمک به عاجزان و دردمندان»

جامعه اسلامی جامعه ای بر پایه تعاون است. و خداوند برای فقرا سهمی در نزد ثروتمندان قرار داده است >و فی اموالهم حق للسائل و المحروم<(2) همانطور که فقرا و مستمندان نیز سهمی در غنائم مسلمانان و در زکات دارند.(3)

مستمندان کسانی هستند که از بدست آوردن رزق عاجز هستند و بایستی به آن از بیت المال داده شود تا حاجاتشان برآورده شود و بتوانند زندگی کنند برای اینکه کمک به فقرا و مساکین واجب است مگر اینکه قادر به کسب و کار باشد ولی تنبل باشد.

یکی از مهمترین مصادیق این تعاون جستجوی محتاجین مانند ایتام و زنان بیوه است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: «من و کافل یتیم در بهشت هستیم» و همچنین می فرماید: «کسی که برای زنان بیوه و مساکین سعی می کند مانند مجاهد در راه خدا محسوب می شود.»

جامعه تعاون یک جامعه کسل که اعتمادش بر دولت است نمی باشد، بلکه یک جامعه تولیدی است که به کسانی که قادر نیستند درآمدی داشته باشند کمک می کند و خداوند عزوجل می فرماید: >هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ ذَلُولًا فَامْشُوا فِی مَنَاکِبِهَا وَکُلُوا مِنْ رِزْقِهِ وَإِلَیهِ النُّشُورُ<.(4)


1- . الکتاب، 51.
2- . ذاریات، آیه 19.
3- . انفال، آیه 41 و توبه، آیه 60.
4- . ملک، آیه 15.

ص:349

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مسلمانان را به تلاش در کسب رزق و روزی تشویق می کند و می فرماید: «دعوا الناس یرزق الله بعضهم بعضا.»

قانون بشر

قانونی است که سیر وسلوک و اخلاق دو طرف در جنگ و نتایج آن را تنظیم می کند و باعث شد که انسانیت برای اعتراف به آن ثمن گرانی بپردازد درحالیکه اگر احکام اسلامی فهمیده بود می دانست که اسلام به آن پرداخته است و خداوند اجازه شروع جنگ نمی دهد و نداده مگر برای دفاع از دین و مسلمانان و برای رساندن پیام الهی زمانی که حکومت مانع از رسیدن پیام الهی باشد و همچنین جهت جلوگیری از فتنه به همین خاطر احکام قتال از قواعدی که بیان کردیم بیرون نیست.

و می توانیم پایه ها و اساس در جنگ های خارجی را آنچنانکه پیامبر (ص) روشن ساخته روشن سازیم که در مورد چگونگی تعامل با مقاتلین و غیر مقاتلین است.

قواعد جنگ های خارجی
اشاره

این قواعد که شامل شرعیت جنگ های خارجی و قواعد تعامل با محارمین و غیر محاربین می باشد.

شرعیت جنگ

این موضوع داخل در آنچه به نام قانون جنگ می نامند می شود اسلام جنگ نمی کند مگردر دو حالت. اول حالت دفاع از مسلمین و دوم حالت دفاع از اسلام در برابر مهاجمین و ممانعین از نشر آن.

در حالت دفاع از نفس مسلمانان خداوند می فرماید: >وَقَاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ الَّذِینَ یقَاتِلُونَکُمْ وَلَا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لَا یحِبُّ الْمُعْتَدِینَ<(1) و در حالت دفاع از دین در مقابل فتنه می فرماید: >وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّی لَا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَیکُونَ الدِّینُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلَا عُدْوَانَ إِلَّا عَلَی الظَّالِمِینَ<(2)


1- . بقره، آیه 190.
2- . بقره، آیه 193.

ص:350

و در حالت ممانعت از رسیدن پیام الهی به مردم از طرف حاکمان اجازه قتال و جنگ برای آشنایی مردم با دین داده می شود.(1)

>یسْأَلُونَکَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرَامِ قِتَالٍ فِیهِ قُلْ قِتَالٌ فِیهِ کَبِیرٌ وَصَدٌّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَکُفْرٌ بِهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَکْبَرُ عِنْدَ اللَّهِ وَالْفِتْنَةُ أَکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَلَا یزَالُونَ یقَاتِلُونَکُمْ حَتَّی یرُدُّوکُمْ عَنْ دِینِکُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا وَمَنْ یرْتَدِدْ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَیمُتْ وَهُوَ کَافِرٌ فَأُولَئِکَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیا وَالْآخِرَةِ وَأُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ.<(2)

و اما کسانی که مؤمنین را اذیت نکرده اند مانعی از طرف خداوند در احسان به آنها نیست >لَا ینْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یقَاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَلَمْ یخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَیهِمْ إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْمُقْسِطِینَ<(3)

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم چگونه این امر را حل و فصل کرد؟

این جانب از قضیه را می توانیم با رجوع به سیره عملی رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم حل کرد زیرا پیامبر مکلف بود تا دعوت به دین اسلام را انجام دهد که با حکمت و موعظه حسنه آن را انجام می داد.(4)

به همین خاطر در سالهای آغازین دعوت خود این کار را نکرد تا وقتی که از مکه به سوی مدینه مهاجرت کرد و هنگامی که وارد مدینه شد خواست تا تعاملی میان مسلمانان و یهودیان مدینه برقرار سازد لکن یهودیان دست از نیرنگ ها و حیله های خود برنداشتند و مشرکان اطراف مدینه نیز آنان را همراهی کردند پس ایشان ناچار به جنگ با آنان شدند >أُذِنَ لِلَّذِینَ یقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَی نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ<(5)


1- . بقره، آیه 217.
2- . بقره، آیه 217.
3- . ممتحنه، آیه 8.
4- . نحل، آیه 125.
5- . حج، آیه 39.

ص:351

قواعد داخل جنگ
اشاره

این قواعد در اسلام بر چند پایه است:

حدیث شریف: «لا تغلوا و لا تمثلوا و لا تغدروا و لا تقتلوا شیخا فانیا و لا صییا و لا امرأة»

الخبر الاول: «ما بیت رسول الله عدوا قط؛ یعنی رسول الله هرگز شبیخون نزد.»

الخبر الثانی: «نهی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ان یلقی السم فی بلاد المشرکین؛ یعنی پیامبر از بکاربردن سم در سرزمینهای مشرکین نهی کرد.»

این مطالب حاکی از اساس و اصول مبارزه بدون در نظر گرفتن ترتیب نشانه های وارد شده است.با توجه به انچه می آید است:

1. لا تغدروا (نیرنگ نزنید)

و این یعنی منع کردن از جنگیدن با دشمن قبل از ترساندن و فراخواندن او و به این صورت خلاصه کرده است پیامبر اسلام این مطلب را مانند دیگران و لذا پیغمبر به دشمن هر کسی که بود شبیخون نمی زد و در شب حمله نمی کرد کما اینکه در بالا گفتیم.

و بخاطر بنیان گذاشتن بحث عدم نیرنگ در اسلام، التزام داشتن به عهدهایی که با دشمنان بسته شده است را تاکید می کرد. همانطور که در قرآن مجید به آن با این آیه تکلیف شده است >یا ایها الذین آمنوا اوفوا بالعقود<(1) یعنی ای کسانی که ایمان آورده اید به عهدهای خود وفا کنید.

2. لا تمثلوا (قطعه قطعه نکنید)

و این یعنی نهی کردن اسلام از عذاب دادن مردان دشمن با بریدن و قطع کردن اعضای بدن آنان چه مرده باشند و چه زنده و این چیزی است که ضرورت آن ظاهر خواهند شد بعد از مشکلاتی که بشریت بعد از جنگها کشیده است و آنچه از جنایات بشری به انسان وارد آمده است که باعث شد که کارشناسان بین المللی مثله کردن اجساد را تحریم و ممنوع کنند و قوانینی را وضع کنند که در جنگ اجساد دفن شوند و نام


1- . مائده، آیه 1.

ص:352

قبرستانها اعلام شود و این کاری است که پیامبر اکرم با کشته شدگان از دشمنانش می کرد. کما اینکه تاریخ درباره جنگ بدر و دیگر جنگها آورده است.

3. نکشید پیرمردهای دم مرگ و بچه ها و زنان را چون اینها در اصل محارب و جنگجو نیستند.

4. در شهرهای مشرکین سم نریزید چون از یک جهت شبیه عذر و نیرنگ است و موجب قتل دسته جمعی و کشتار جمعی می شود و لو اینکه کشتار محدود باشد.

جنگ بین مسلمانان
اشاره

در جنگهای بین مسلمانان که به جنگهای متمردین و بغاة معروف است حضرت علی علیه السلام قواعد خاصی را همراه قواعد کلی مطرح نمود که به این قرار است:

أ- شرعی ومجاز بودن جنگ

جاهایی که امام علی علیه السلام جنگ را جایز می داند دو مورد است:

اول: اینکه فردی چیزی را ادعا کند که برای او نیست چون در آن چیز حقی را برای خود مباح می داند یا کاری را برای خود مجاز می داند که حق دیگری است چه حق عامه مردم باشد چه حق عده ای از مردم یا حق افراد خاصی.

دوم: کسی که منع کند از حکمی که علیه او شده است چون در این حالت طغیانگر و سلب کننده حق است یعنی امتناع می کند از کاری که حق عموم مردم یا عده ای خاص از مردم است که بر عهده اوست.

قواعد داخلی جنگ

اما قواعدی که در بین جنگ واجب است رعایت شود را می توان اینطور خلاصه کرد:

1. مستحب و اولی است که ما با دشمن شروع به جنگ نکنیم چون حضرت امام علی بن ابیطالب علیه السلام به سپاه خود که برای جنگ با معاویه به صفین می رفت گفت: با ایشان شروع به جنگ و درگیری نکنید. قبل از انذار بخاطر دلیل و حجت آوردن برای اصحاب معاویه قبل از جنگ و قدر متیقن در این سخن امام علی علیه السلام اینست که ابتداء به جنگ قبل از ترساندن و انذار دشمن جایز نیست.

ص:353

2. منع و اجتناب از کشتن کسی که فرار می کند و پشت کننده به جنگ چون حضرت می فرماید کسی را که فرار می کند نکشید مگر اینکه فرار ترفندی از ناحیه او در جنگ باشد.

3. عدم اذیت کردن کسی که از جنگیدن عاجز است که فرمود: کسی که اعور است و چشمش مشکل دارد با او جنگ نکنید.

4. حرام بودن کشتن مجروح جنگی که فرمود: مجروح را نکشید.

5. از اذیت کردن زنان پرهیز کنید که حضرت علی علیه السلام فرمود: زنان را با اذیت کردن تهییج و تحریک نکنید.

6. دشمن را از خوردن و استفاده از آب محروم نکنید. بعد از اینکه سپاه معاویه بر رود فرات مسلط شد آب را از سپاه علی علیه السلام منع نمود ولی وقتی علی بن ابیطالب علیه السلام سپاه معاویه را شکست داد و از کنار رود فرات متفرق کرد آب را بر روی آنان نسبت و به سپاه خویش فرمود: بین خودتان و آنها را با آب خالی کنید تا آب بردارند من انجام نمی دهم آنچه را که جاهلان انجام دادند.

7. منع از غنیمت گرفتن مسلمانان: امام علی علیه السلام به سربازانش و امیرانش سفارش کرد که اموال دشمنان را به غنیمت نگیرید مگر آنچه که در سپاه آنان و وسایل و ادوات جنگی پیدا کردید. چون مسلمان جایز نیست به مالی مسلط شود مگر آنکه قیمتش را بپردازد و وقتی پرداخت مالک آن مال می شود و بعد از او متعلق به ورثه او می گردد.

8 . آزادی اسیران: بنابر طریق اسلامی که بین مسلمین مرسوم است، باید دو طرف پس از اتمام عملیات نظامی اسرا را آزاد نمایند پس بنابراین اسیر اهل قبله و کتاب کشته نمی شود. امام علی علیه السلام بلافاصله بعد از اتمام جنگ اسرای لشکر شام را آزاد کرد بعد از اینکه با جریان حکمیت موافقت فرمود.

در پیکرة حقوق اسلام
اشاره

اقرار به وجود حقوق مسألة مهمی ست ولی باید مورد حمایت و ضمانت گردد و فقط به عنوان جوهری در کاغذ نباشد. رعایت حقوق انسان در نظام اساساٌ همان چیزی

ص:354

ست که در حکومت وضع می شود، و حکومت میتواند مانع ورود و تجاوز در حقوق فردی افراد جامعه شود اما در اسلام رعایت حقوق بر مبنای قضاوت اسلامی ست که همان ایمان است که این مقوله باعث می شود حکومت با ترس از خدا به کارهای خود اعتراف کند؛ همانگونه که مسلمان ملزم است به برادر مسلمان خود برای رسیدن به حقوقش یاری برساند و اگر حاکمی ظلم کند بر دیگر مسلکین واجب است که قیام کنند زیرا که مقاومت در برابر ظلم بر مسلمانان واجب است،

* مقاومت در برابر ظلم

خداوند بر امر به معروف و نهی از منکر تاکید کرده و این یکی از گونه هایی از مقاومت در برابر انحراف و تخطی ست، و مقاومت کنندگان را این چنین توصیف می کند: «از بهترین امت ها بودید که برای امر به معروف و نهی از منکر قیام کردید»(1)

و اگر حاکم بر کارش اصرار داشت و نصیحت و اندرز با او فایده نداشت پس مقاومت واجب می شود. اولین مقاومت، مقاومت در برابر معصیت سرکشی خدا و رسولش است، و نیز خداوند تعالی کسی را که سرکشی می کند را این چنین مورد خطاب قرار می دهد: «و از کسی که دلش را بسبب کفر و طغیانش از یاد خود غافل کرده ایم و از خواسته های نامشروعش پیروی کرده و کارش زیاده روی ست اطاعت نکن»(2)

همانطور مسلم در سندش از رسول خدا این چنین روایت می کند:

بر مسلمان است که بشنود و اطاعت کند چه انرا دوست داشته باشد چه انرا دوست نداشته باشد،جز اینکه دستور به معصیت و سرکشی خدا باشد که در این امر نه شنودی ست و نه اطاعت.

اگر مجبور به استفاده از سلاح شدید اگر صحبت کرد فایده داشت واجب است گفتگو انجام شود. بلکه یکی از برگترین فریضه های واجب میشود چرا که می گوید: «یکی از بزرگترین جهاد ها صحبت و بحث عدالت در نزد پادشاهی بدون عدالت


1- . آل عمران، آیه 110؛ توبه، آیه 112.
2- . کهف، آیه 28.

ص:355

است»، و اگر حاکم بحث را رعایت نکرد پس لازم است که او را در جا به قتل رساند با توجه به گفتة پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم :

هرکس منکری را ببیند وابتدا ان را با عمل تغییر دهد د غیر از این با زبان خود در غیر این با قلب اش پس اگر نشد پس او از ضعیف ترین ایمان هاست.

قوانین غربی (خصوصا فرانسه) در یکی از روزها انقلابی را در برابر حاکم خود را تدوین کرد، و از این قانون هم دست برنداشته و در زیر سایة حکومت دموکراتیک بوده. با اینکه کارها همیشه در یک جهت و سو نبوده. پس هنگامی که این اعمال انجام شود پس چارة کار ملت ها با این دستورات سلاطین چیست؟

در این صورت وقتی امکانات فراهم باشد فقط انقلاب کافی نیست بلکه حل اسلامی حل درست و حقیقی ست.

اما اگر امر به معروف و نهی از منکر ترک شود بدترین ها اتفاق می افتد همانطور که خداوند باری تعالی در حکایت قومی می فرماید: «آنان یکدیگر را از کارهای زشتی که مرتکب می شدند بازنمی داشتند مسما بد بود انچه را انجام می دادند»(1)

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز می فرماید:

امت من بدون انجام امر به معروف و نهی از منکر و تعاون و همکاری جاودان نمی ماند که اگرانجام ندهند نعمت های خداوند سلب و هیچ یار و یاوری چه در زمین چه در اسمان برایشان نمی ماندو یا اشرار بر شما مسلط میشوند.

و این امر در صورتی ست که امر به معروف و نهی از منکر ترک شود به طوری که هرکس دیگری را رها کند، به خاطر مصلحت خود؛ و این از مصیبت هاست چون خداوند باری تعالی می فرماید:


1- . مائده، آیه 79.

ص:356

مردان و زنان منافق شبیه یکدیگرند و به کار بد فرمان می دهند و از کار نیک بازمی دارند و از انفاق امساک می ورزند خدا را فراموش کردند و خدا هم انان را از لطف و مرحمت خود محروم کرد یقینا منافقان اند که بدکار و نافرمان اند.(1)

همانطور که رسول خدا می گوید: «امر به معروف و نهی از منکر را انجام دهید وگرنه اشرار بر شما مسلط می شوند» سپس آن ترک کننده کارش پیش نمی رود؛ به خصوص اینکه چاپلوسی و تملق گفتن خوشایند حاکمان است. هرکس پادشاهی ظالم و ناعادل را راضی کند نارضایتی خداوند را به دنبال خواهد داشت و از دین خدا خارج شده است."

پس عکس العمل کافران و تکفیری ها با این حقوقی که اسلام برای بشریت لحاظ کرده چیست؟

دوم: راه های تکفیری و حقوق اسلامی انسان
اشاره

تکفیری ها مسلمانان را محکوم به شرک می دانند مگر اینکه از پیروان انان باشند، و اموری که از گذشته تا حال در میان مسلمانان متداول بوده است را شرک محسوب می کنند.

طلب و در خواست شفاعت از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم

درخواست آرامش از پیامبر و نیکان

توسل بر پیامبر

قسم بر افریده بر افریننده

قسم به غیر از خالق

استفاده از کلماتی چون مولا رهبر

استفاده از کلمة عبد (بنده) اضافه بر کلمة پیامبر

نذر و نیاز


1- . توبه، آیه 67.

ص:357

گریه بر مردگان

تکریم و بزرگداشت ولادت و وفات شان اولیا وو صاحبان حق

گریه و زاری و ذبح در نزد قبور

ساختن بنا برای قبور و به اختصاص در اوردن ان

مساجد را به عنوان قبور درنظر گرفتن

زیارت کردن رسول خدا

تبرک و مبارک دانستن آثار انبیا

پس هرکس این اعمال را انجام دهد، مشرک به حساب می آید و خونش حلال و تعرض و تجاوز به مال و جان او نیز حلال است.

حق در زندگی
اشاره

و این چنین است که تکفیری ها حق زندگی مسلمانان را منکر می شوند کسانی که راه و شیوة انها را دنبال نمی کنند، و کشتارهای خونین انجام می دهند، جامعه های بشری را مورد هدف قرار داده وچه در بازار ها و چه در عزاداری ها و مناسبت ها، بدون تفاوت قائل شدن بین کودک و زن و پیرمرد، بین این مذهب و آن مذهب و این اعمالی که مردم را غافلگیر می کند همان خیانت کردنی است که رسول خدا از آن نهی کرده است. علمای مسلمان این اعمال را گناه دانسته و حتی مفتی سعودیه بن باز منکر اعمال تکفیری شد، در یکی از خطبه های او آمده: «اخراج مسلمانان از اسلام و تکفیرشان مجاز نیست جز با حجتی قاطع و روشن و یقنی آشکار، بدون هیچ شک و تردیدی»

* قتل زنان و سالخوردگان

نظر رسول خدا را در این زمینه دانستیم، اما تکفیری ها این سخن را کنار نهاده و مردم دنیا شاهد صحنه های قتل های گسترده این گروه در صفحات تلویزیون بوده اند که گروه های مختلف انسانی را هدف قرار می دهد بدون اینکه تفاوتی میان این گروه ها بگذارند. تا جاییکه در عزاداریها و شادیها و بازارهای شلوغ جنایت های زیادی را در

ص:358

حق کودکان و زنان و پیران بی گناه انجام می دهند. حتی گروه های تکفیری در میان خود نیز به این کشتارها دست می زنند.

* تخریب آثار تاریخی عبرت آموز

تکفیری ها به گمان خودشان برای مبارزه با شرک هر آنچه را بت می پندارند تخریب می کنند. از اینرو مزار انبیا و صالحین و آثار باستانی که از زمان فتوحات اسلام تا کنون باقی مانده را ویران می کنند. درحالیکه قران به تدبر در این آثار دعوت می کند.(1)

* آزادی

بعد از این که بشریت برده داری را لغو کرد،و در هیچ جای دنیا این کار را مشروع ندانست و مسلمانان مجبور به مقابله به مثل با کفار نشدند،تکفیری های داعش این اسلوب و روش برده داری را به زندگی امروزی برگردانند.که به زنان ایزدی در شمال غرب عراق پس از کشتن مردان و پسرانشان را به اسارت بردند و آنها را برای ازدواج به نیورهای خود عرضه کردند.درحالیکه این افراد از گذشته در میان مسلمانان زندگی می کردند. این چنین به نظر می اید که تکفیری بیش از رهبران گذشته اسلام به دین می دهند.

بعد از انکار حق زندگی و مباح شمردن برده داری پی گیری حقوق بشر فایده ای ندارد و تنها کسانی که افکار تکفیری را محکوم کنند باقی می مانند همانطور که اهل کتاب باقی ماندند. دراین صورت بشریت از چه حقوقی برخوردار خواهد بود؟

* آزادی های سیاسی
اشاره

تکفیری ها داعش خلیفه ای از مسلمانان را تعیین کردند فردی که مجهول الهویت است و هیچ کس ارزش دانش و اخلاق و شیوة زندگیش این فرد را نمی داند. سخنگوی «دولت اسلامی» ابومحمد عنانی ذکر کرده که: دولت سلامی نماینده اهل حل و عقد است که شامل رهبران و مشاوران مجلش شورا هستند، همچنین انتخاب ابوبکر


1- . طه، آیه 128؛ قصص، آیه 58؛ عنکبوت، آیه 38؛ سجده، آیه 26؛ احقاف، آیه 24، 25.

ص:359

البغدادی به عنوان خلیفه دولت اسلامی و پذیرش بیعت از سوی او را نیز گزارش کرد.و بدین ترتیب امام همه مسلمانان در همه جا شد.

چه کسانی از بیعت کنندکان بودند؟

آنها مجموعه ای از راهزنان و مجرمانی بودند که مسلمانان و حتی اسیرانی که فکر این گروه را دارند را به قتل می رسانند و سرهایشان را می برند؛ علی رغم اینکه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ازمثله کردن و آزار رساندن به اسرا نهی کرده بود.

و قطعا اسلام کسانی که برای رهبری مسلمانان نماینده می شوند را محدود کرده است. حضرت علی علیه السلام می فرماید: همین که که مهاجران و انصار با هم جمع شده و با مشاورة یکدیگر فردی را انتخاب کرده و او را رهبر خود می نامند مورد رضایت خداست.

و اگر مهاجران و انصار و یاران نسل شان تمام شده، پس ناچاریم که جستجو کرده تا کسانی را که در این جایگاه قرار دارند بیابیم.

حضرت علی توصیفات مثبت و منفی کسی را که به عنوان امام و رهبر انتخاب می کنند را ذکر کرده است. آنحضرت می فرماید: شایسته نیست کسی که بر نوامیس و خونها و درآمدها و احکام و قوانین و پیشوائی مسلمانان ولایت و حکومت پیدا می کند، بخیل باشد. باید که جاهل نباشد تا از روی نادانی مردم را به گمراهی بکشاند. باید که جفاکار و خشن نباشد تا به علت جفای او مردم با او قطع رابطه و مراوده کنند. و نیز باید که از دولتها نترسد تا با یکی دوستی و با دیگری دشمنی کند. و باید که در کار قضاوت رشوه خوار نباشد تا حقوق افراد را پایمال کند و نگذارد حق به حق دار برسد، و نباید که سنت و قانون را تعطیل کند تا امت به گمراهی و نابودی نرود.

و برای صفات مثبت نیز گفت: بر مسلمانان است که برای خود: امامی عفیف معصوم دانا و عارف به قوانین و سنت انتخاب کنند ولی به شرط اینکه از راه علم و برتری ادارة دولت و شوؤن امت را بررسی کند که حضرت علی علیه السلام این را نیز اضافه می کند که: شایسته ترین مردم در این امر قوی ترین آنهایند و داناترین در علم خدایند.

پس اهل حل و عقد کجا و تکفیری ها کجا؟

ص:360

* دین

اسلام کشتار مسلمانان را منع کرد جز در حالت فساد همانطور که خداوند می فرماید:

و اگر دو گروه از مومنان با یکدیگر بجنگند میان انان اشتی برقرار کنید و اگر یکی از ان دو گروه به دیگری تجاوز کرد با ان گروهی که تجاوز می کند بجنگید تا به حکم خدا باز گردندو چون بازگشتند میانشان به عدالت اشتی برقرار کنید واز خدا پروا نمایید تا مورد رحمت قرار گیرید.(1)

که کلام حضرت علی علیه السلام مروری بر این خصوص بود که تنها با کسی بجنگ که چیزی را که می خواهد که از او نیست و از ادای حقی که بر عهده اوست سر باز می زند. پس چگونه است که مردم و حتی کسانی که تفکر تکفیری دارند را بدون عذر شرعی می کشند؟

اما اهل کتاب جزیه بر آنها واجب شده است مادامی که در حمایت مسلمانان باشند اما اگر به جنگ با مسلمانان برخواستند یا تحت حمایت اسلام نبودند جزیه این می پردازند. اما تکفیری ها مسیحیان و غیر خود را بدون دلیل شرعی کشتار و غارت می کنند.

* سلامت جسمی

این حقی که اسلام بر ان تاکید کرده، تکفیری ها آنرا کنار گذاشته و به مثله کردن اسرا و زندانیان جلو دوربینهای تلویزیونی پرداختند و بدان افتخار کردند.

* خانواده - حقوق زن

این یکی از فاجعه های بزرگ است، مخصوصا بعد از فتوای جهاد نکاح که ازدواج یک زن بدون اجازه ولیش و بدون هیچ عده ای جایز می شمارند و از سوی چند نفر مورد تجاوز قرار می گیرد و فرزندانی متولد می شوند که نسب آنها روشن نیست.


1- . حجرات، آیه 9.

ص:361

* مال ملکیت خاص

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: جان مال و آبروی مسلمانان محترم است. امام مشاهده می شود که اموال یکدیگر و اموال مسیحیان را به عنوان غنیمت سرقت می برند. درحالیکه غنیمت بردن مال مسلمان حرام است.

خلاصه

و این چنین است که دین اسلام نازل شد برای رحمت جهانیان و ارزشمند کردن انسان و دادن حقوقی که گرفتن آنها حرام است. بعد از تنگنایی که در تکالیف بر مسلمانان قرار داد بر اهل کتاب و مردم گشاده گرفت. و فرمود «همان کسانی که از این پیامبر و رسول درس نخوانده که او را نزد خود با همة نشانه هایش در تورات و انجیل نگاشته می یابند پیروی می کنند، پیامبری که آنان را به کارهای شایسته فرمان می دهد و از اعمال زشت وامی دارد و پاکیزه ها را حلال و ناپاک ها را حرام می کند و بار های سنگین جهل و بدعت که بر دوش عقل و جان آنان است برمی دارد پس کسانی که ایمان آوردند و او را در برابر دشمن یاریش دادند و از نوری که براو نازل شد پیروی کردند پیروزند.»(1)

و نیز می فرماید: «خداوند اسانی و راحتی شمارا میخوهد نه مشقت شما را»(2)

علا رغم آسان گیری اسلام این گروه کوته نظر انواع سخت گیری ها را بر مردم مسلمان و اهل کتاب اعمال می کنند به این بهانه که احکام دین را اجرا کنند اما در در زمین فساد و غارت و تجاوز و قتل را گسترش می دهند. پیامبر درست پیشگوی کرد و فرمود: در آخر الزمان گروهی خواهند آمد کم سن با آرزوهای احمقانه که به قول پیامبر از دین خارج می شوند همانطور که تیر از کمان خارج می شود. ایمان از گلوهایشان فراتر نمی رود هر جا آنان را یافتید بکشید که کشتنشان ثواب دارد.(3)


1- . اعراف، آیه 157.
2- . بقره، آیه 185.
3- . بخاری، مناقب، 21.

ص:362

اگر بپرسیم که امروز چاره این گروهی که فکر بسته دارند و به هیچ سخنی گوش نمی دهند و همه کارهایشان به نیت تقرب به خدا انجام می دهند چیست؟ همه خود را در برابر این پدیده بر سر دو راه می بینند. یا کشته و اسیر شدن یا جنگیدن برای دفاع از جان و در این جا چاره ای نیست مگر اینکه به سخن رسول خدا گوش فرا دهیم. همانطور که دیدیم این بر همه مسلمانان واجب است چرا که خطر فراگیری است و نمی توان آنرا دفع کرد مگر با تجمیع همه تلاشها و در همه سطوح. با دست و زبان و سلاح و سخن.

همانطور که مامور به دعوت به سوی خدا با حکمت و موعظه حسنه هستیم چاره ای جز بحث و گفتگو و ارشاد نیست که برای کسانی که چشم هایشان را مغالطات نپوشانده مفید خواهد بود. حتی برای نسل های ساده بی گناه که اگر رها شوند ممکن است فریب سخنان آنها را بخورند و اقدام به کشتار یاعملیات انتخاری کنند.به این امید که راه رسیدن آنها به بهشت و جوار رسول الله می باشد.

ص:363

ناآگاهی از قوانین اسلامی، علت خشونت و عامل ظهور اندیشه تکفیری / حسن مزیو

اشاره

حسن مزیو(1)

چکیده

اسلام آیین رحمت و مهربانی است. بروز جریانهای تکفیری مصیبتی بزرگ و بلایی زجر آور است که به جان دین مبین اسلام افتاده است. جریانهای تکفیری تنها خود را مسلمان می دانند و مخالفان خود را کافر میخوانند. رفتارهای خشن و جنایتکارانه تکفیری ها با مخالفان در رسانه های جهانی منعکس می شود. این رفتارها با منطق اسلام تطابق ندارد و ناشی از جهل و بی اطلاعی از قوانین اسلامی ست.


1- عالم تاثیرگذار و پژوهشگر در حوزه مذاهب و ادیان - تونس

ص:364

مقدمه

خدمت حضار گرامی عرض سلام و ادب دارم. بر خود لازم می دانم از برگزارکنندگان این همایش بین المللی که با محوریت خطرات جریان های تکفیری علیه اسلام، مسلمانان وجهان بشریت و راه کارهای برون رفت از آن برگزار می شود تشکر و قدردانی کنم. در ابتدا از شما اجازه می خواهم که شادی و مسرت خود را به دلیل حضور در کنار شما در این همایش اعلام کنم تا از این طریق بتوانم در تبیین شکل گیری اندیشه تکفیری که سبب تفرقه بین مؤمنان شده و مشکلات حقیقی امت اسلامی را در حاشیه نهاده سهیم باشم. در این مقاله بر آنم که به معرفی دین اسلام به عنوان دین صلح، محبت، رأفت و مهربانی به عنوان محور اصلی بحث اشاره کنم، زیرا ناآگاهی جریان های تکفیری از ارزش ها و تعالیم اسلامی، این گروه ها را در زمره اسباب اصلی خشونت و منبع شکل گیری تروریسم قرار داده است.

انسان خشن به کسی گفته می شود که می خواهد تنها با به کار گیری زور و خشونت و بدون به کار بردن هیچ نرمشی که تحت نفوذ سنت های تغییر طبیعی حیات باشد، اوضاع را تغییر دهد؛ اما باید دانست که قوانین طبیعت تحت سیطره قوانین مشخص ازلی است که خداوند تبارک و تعالی با صفت های ازلی خویش آن ها را پدید آورده است، چنان که در آیه 43 سوره فاطر می فرماید: >وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلًا<؛ «هرگز در سنت الهی تغییر وتحولی نخواهی یافت». اگر بگوییم، این امر در مورد تمامی اصناف و مخلوقات الهی در جهان صدق می کند، هرگز سخنی به گزاف نگفته ایم. اما باید توجه داشت که این گفته بدین معنا نیست که ما هرگز مظاهر خشونت را در جهان مشاهده نمی کنیم، بلکه تنها تأکید می کنیم که تمامی این مظاهر تحت سیطره قوانینی است که در ذیل قدرت الهی، علم و اراده ازلی او قرار گرفته است. در کنار این مظاهر خشونت بار؛ همچون پدیده آتش فشان، زلزله، خسوف ... که اندکی از حوادث جهان را به خود اختصاص داده، در عین حال نوعی خشونت اجتماعی دیده می شود که گاهی به شکل

ص:365

بی نظم و گاهی نیز به شکل برنامه ریزی شده و منظم انجام می پذیرد. یکی از پایین ترین درجات خشونت،خشونت لفظی و شدیدترین آن خشونت فیزیکی است که اشکال آن در کشتن انسان ها، و گرفتن جان آن ها تجسم می یابد. به هر شکل، چالش کنونی که ما در این همایش به دنبال طرح آن هستیم، اقتضا می کند که در ابتدا طبیعت و ماهیت دین اسلام را از این زاویه بشناسیم و این نکته را روشن سازیم که آیا سخن عده ای که می گویند، اسلام، دین خشونت است صحیح است یا این که سخن درست، نظر گروهی دیگر است که آن را دین صلح و آرامش می دانند؟ در این مقاله به دنبال بحث در همین باره هستیم.

پیامبر و روش های تبلیغ دین

اگر در قرآن کریم کاوش نماییم، در همان مرحله نخست، برای ما روشن می شود که ماهیت قرآن هرگز سخت گیرانه نیست، بلکه بسیار نرم بوده و تحت تأثیر تغییر و تحول تدریجی شکل گرفته که تمامی موجودات زنده یا اغلب آن ها نیز از این ویژگی به شکل برابر برخوردارند. این امر هرگز نزد کسانی که از صفات حق تعالی آگاهی دارند، عجیب نمی نماید، چرا که خداوند هر چیز را در بهترین شکل و شمایل آفریده است. از آن جا که اراده خداوندی بر از بین بردن باطل و جایگزینی حق قرار گرفته، به رسول خویش دستور می دهد که مبادا در این مسیر، ذره ای خشونت به کار گیرد. چنان که در آیه 54 سوره نور می فرماید: >وَمَا عَلَی الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِینُ<؛ «بر پیامبر غیر از ابلاغ آشکار وظیفه ای نیست».

این امر حتی در صورت رویگردانی مخالفان از دین استوار الهی و اصرار آن ها در بت پرستی نیز امری صحیح است، چنان که در آیه 20 آل عمران می فرماید: >فَإِنْ أَسْلَمُواْ فَقَدِ اهْتَدَواْ وَّإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّمَا عَلَیْکَ الْبَلاَغُ وَاللّهُ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ< «در صورتی که اسلام آوردند هدایت شده اند، و در صورتی که رویگردان شوند، تو تنها وظیفه ابلاغ را داری و خداوند به احوال بندگان خویش آگاه است.»

ص:366

چنان که مشاهده می شود خداوند تبارک و تعالی در این آیه، خطاب به رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ، تأکید می کند که ارسال ایشان هرگز بدین جهت نبوده که پیامبر نماینده ای باشد که دیگران را تحت تسلط و سیطره خویش گیرد، چنان که در آیه 21 و 22 سوره غاشیه می فرماید: >فَذَکِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَکِّرٌ * لَّسْتَ عَلَیْهِم بِمُصَیْطِرٍ<؛ «پس تذکر ده که تو تنها پند دهنده ای و بر آنان تسلطی نداری». خداوندِ خلّاق و علیم و بلند مرتبه، به رسول خویش گوشزد می کند که وی را از این جهت مبعوث کرده که پند دهد و دین اسلامی را با ارشاد و پند دهی نشر و گسترش دهد نه این که نماینده ای باشد که دیگران را تحت سیطره خویش می گیرد. خداوند در آیه 54 سوره اسراء می فرماید: >وَمَا

أَرْسَلْنَاکَ عَلَیْهِمْ وَکِیلاً<؛ «و تو را بر ایشان نگاهبان نفرستادیم». از این رو حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم هرگز این حق را نداشته که مردم را بر پرستش معبود خویش وادار سازد. چنان که در آیه 100 سوره یونس می فرماید: >أَفَأَنتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّی یَکُونُواْ مُؤْمِنِینَ<؛ «آیا تو مردم را بر ایمان آوردن اکراه می کنی؟» خیر هرگز این گونه نیست، خداوند به شدت از این امر ایشان را نهی کرده؛ به ویژه پس از آن که راه صحیح از نادرست و حق از باطل را بر مردم تبیین ساخته و مردم هر یک آبخشور خویش را شناخته اند؛ چنان که در آیه 256 سوره بقره می فرماید: >لا إکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی<؛ «در دین هیچ اجباری نیست. و راه از بیراهه به خوبی آشکار شده است».

رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ، جهت هدایت و نیز ترغیب مردم به منظور در پیش گرفتن راه صحیح فرستاده شده است؛ راهی که پیروان خود را به راه آشکار حق و توحید خالصانه می رساند، اما در آغاز و پایان ایشان تنها شاهد، مبشر، بیم دهنده و فراخواننده به سوی خداوند است. از این رو شایسته نیست که دعوت ایشان همراه با خشونت و درشتی باشد و چنان که در آیه 125 سوره نحل آمده: >ادْعُ إِلِی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ<؛ «با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت دعوت کن و با آنان به [شیوه ای] که نیکوتر است مجادله نمای». این گونه باید با پند و اندرز و سخنان نیکو

ص:367

مردم را به دین الهی فراخواند. چنان چه بگوییم که دین اسلام، دین رحمت و احسان میان مردم است، هرگز مبالغه نکرده ایم چنان که باری تعالی در آیه 219 سوره بقره می فرماید: >وَیَسْأَلُونَکَ مَاذَا یُنفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ<؛ «از تو می پرسند: ایشان چه چیزی انفاق می کنند: در پاسخ بدان ها بگو: بخشش». پیامبر در حدیثی می فرمایند: «من لا یرحم الناس لا یرحمه الله»؛ هر کس بر مردم رحم نکند، خداوند بر وی رحم نمی کند. که مقصود رحمتی است که فراگیرنده و شامل باشد و تمامی جهانیان را بدون استثناء در بر گیرد، چنان که در آیه 107 سوره انبیاء می فرماید: >وَمَا

أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِینَ<؛ «و ما تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم».

شخصیت مهربان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم

برای این که بتوانیم اندیشه خود را درباره ماهیت دین اسلام و نیز کسب اطمینان از نرمی و تعالیم صحیح این دین که هر گونه خشونت را مورد سرزنش قرار می دهد، به شکل روشن تری تبیین سازیم، رواست که شخصیتی را که خداوند تبارک وتعالی دیگران را به پیروی وتبعیت از شیوه او فراخوانده و این شیوه مبتنی بر بصیرت و حکمت بوده بررسی کنیم. باری تعالی در آیه 108 سوره یوسف فرموده است: >قُلْ هَذِهِ سَبِیلِی أَدْعُو إِلَی اللّهِ عَلَی بَصِیرَةٍ أَنَاْ وَمَنِ اتَّبَعَنِی<؛ «بگو این است راه من که من و هر کس پیروی ام کرد با بینایی به سوی خدا دعوت می کنیم». علت اهمیت این امر از این روست که بررسی شخصیت رسول اکرم صلی الله علیه و سلم ماهیت حقیقی دین اسلام را به ما می شناساند. در نتیجه باید مفاهیم قرآن کریم را به خوبی مورد بررسی و موشکافی قرار دهیم و هر آنچه را که خداوند تبارک وتعالی درباره رسول اسلام فرموده است، به دقت مطالعه کنیم. در این میان تنها بدانچه که خداوند در کتاب خود ذکر کرده اکتفا می کنیم، چرا که بدین نکته باور داریم که هیچکس مثل خداوند ما را در مورد پیامبر این گونه آگاه نساخته است؛ باری تعالی در آیه 159 آل عمران می فرماید: >وَلَوْ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِی الأَمْرِ<؛ «اگر تندخو و سخت دل بودی

ص:368

قطعاً از پیرامون تو پراکنده می شدند. پس، از آنان درگذر و برایشان آمرزش بخواه، و در کارها با آنان مشورت کن». خداوند تبارک و تعالی درباره رسول خویش این گونه خبر داده که وی هرگز سخت دل و تندخو نبوده چنان که در آیه 128 سوره توبه فرموده است: >بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَّحِیمٌ<؛ «نسبت به مؤمنان رؤوف و مهربان است». این گونه می بینیم که خداوند دو صفت رحیم و رئوف را به ایشان نسبت داده است؛ بنابراین هرگز عجیب نیست که خداوند تبارک و تعالی در آیه 4 سوره قلم در مورد ایشان بگوید: >وَإِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ<؛ «و تو (ای پیامبر) دارای اخلاق عظیمی هستی» و بر این سخن خویش با آوردن دو حرف تأکید أن و لام تأکید می کند.

از این رو وظیفه هر مرد و زن مؤمنی که از پیروان رسول است و می خواهد که با پروردگار خویش دیدار کند و خداوند از او خشنود باشد، این است که از اخلاق والای رسول الگو پذیرد. مؤمنان می بایست این گونه ریشه رحمت را در قلوب خویش و نیز رأفت را در بندگان خداوند بکارند و سخنان نیکو را سرلوحه کارشان قرار دهند؛ البته در صورتی که به حقیقت رسالت مؤمنان، راست گویان و نیز خداوند آسمان ها و زمین ایمان و یقین داشته باشند، چرا که هر کس که جز این را جوید، در دنیا از شکست خورندگان و در عالم آخرت از خسارت دیدگان است و از این معضل به خداوند پناه می جوییم.

اسلام، دین رحمت

در سایه مواردی که در خصوص برخی از آیات کریمه و احادیث شریفه بیان کردیم برایمان روشن می شود که دین اسلام از این رو نازل شده که تمامی مردم را به عبادت خداوند تبارک و تعالی فرا خواند بدون این که این امر از سر کراهت، تنفر، خشونت و انزجار باشد، زیرا این دین، آیین دعوت، تبیلغ سخنان نیکو و پند و اندرزهای سرشار از مهر است. این دین، نصحیت خالصانه از خداوند تبارک وتعالی است و دین رحمت و گشایش برای تمامی مخلوقات جهان است و هر کس ادعایی جز این کند، یا فهم

ص:369

صحیحی از اسلام ندارد و یا در این دین اندیشه نکرده و یا این که بیمار دل است که نسبت به خداوند و نیر رسول خویش نسبت کذب و بهتان می دهد.

برای آزمودن این حقیقت، باید پیوند میان اسلام و محیط اجتماعی آن را بررسی کنیم. طبق آیه 145 سوره نساء که می فرماید: >الْمُنَافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَلَن تَجِدَ لَهُمْ نَصِیرًا)؛ «منافقان در فروترین درجات دوزخند و هرگز برای آن ها یاوری نخواهی یافت»، همه ما به این امر واقفیم که جایگاه منافقان در روز قیامت بسیار فروتر و بدتر از این است، چرا که به اسلام پشت کرده اند و به کفر روی آوردند و بدین طریق به بزرگ ترین خطری مبدل شده اند که دین نوخاسته را تهدید می کرد. تا حدی که در صورت عدم عنایت خداوند متعال، ارکان و پایه های این دین را از بین می بردند. در رأس این منافقان شخصی به نام «عبدالله بن ابی مسلول» جای گرفته بود؛شخصی که همواره علیه خداوند و رسولش می شورید و در آیه 108 سوره توبه، مقصود سخن الهی قرار گرفته است: >وَالَّذِینَ اتَّخَذُواْ مَسْجِدًا ضِرَارًا وَکُفْرًا وَتَفْرِیقًا بَیْنَ الْمُؤْمِنِینَ وَإِرْصَادًا لِّمَنْ حَارَبَ اللّهَ وَرَسُولَهُ مِن قَبْلُ وَلَیَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنَا إِلاَّ الْحُسْنَی وَاللّهُ یَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ * لاَ تَقُمْ فِیهِ أَبَدًا<؛ «و آن هایی که مسجدی اختیار کردند که مایه زیان و کفر و پراکندگی میان مؤمنان است، و [نیز] کمین گاهی است برای کسی که قبلًا با خدا و پیامبر او به جنگ برخاسته بود، و سخت سوگند یاد می کنند که جز نیکی قصدی نداشتیم. و[لی] خدا گواهی می دهد که آنان قطعاً دروغگو هستند و هرگز در آن جا نایست» و کیست که «عبدالله» بن اُبی را در غزوه احد نشناسد، کسی که در سال سوم هجرت در راه غزوه، از همراهی رسول خدا شانه خالی کرد و پیروان منافق خویش را که تقریبا یک سوم لشکریان اسلام را تشکیل می دادند، با خود همراه کرد. عبدالله بن اُبی، هرگز از دوری از عرصه آوردگاه خودداری نکرد بلکه به سوی منطقه ای امن در کمین رسول خدا و پیروان وفادارش نشست. پس از آن که همکاری میان عبدالله اُبیّ که از زمره منافقان بود، با تمامی دشمنان اسلام اعم از یهودیان مدینه و کفار قریش افزایش یافت، فرزند وی بر او خشم گرفت و دلش از کینه

ص:370

پدر آکنده شد. از این رو از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم درخواست کرد که به جنگ با پدر منافق خویش رود. فرزند عبدالله بن اُبی رضی الله عنه ، از زمره بزرگان اصحاب پیامبر بود؛ با وجود آن که رسول خدا نسبت به دیگران از نفاق عبدالله آگاه تر بود، اما در عین حال فرزند وی را از نبرد با پدر منع کرد و این امر تنها به این دلیل بود که پدر، اسلام خویش را بر همگان نمایان ساخته بود و هرگز هیچ مسلمانی حق نداشت که مسلمانی دیگر را بکشد، هر چند از در خطر بودن اسلام اطمینان حاصل کرده بود. افزون بر ممانعت فرزند عبدالله بن ابی از نبرد با پدرش، رسول اکرم هرگز پس از وفات فرزند ابی، اندک تزلزلی در اقامه نماز بر پیکر وی به خود راه نداد و سپس آیه 84 سوره توبه نازل شد: >وَلاَ تُصَلِّ عَلَی أَحَدٍ مِّنْهُم مَّاتَ أَبَدًا وَلاَ تَقُمْ عَلَیَ قَبْرِهِ إِنَّهُمْ کَفَرُواْ بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَمَاتُواْ وَهُمْ فَاسِقُونَ<؛ «و هرگز بر هیچ مرده ای از آنان نماز مگزار و بر سر قبرش نایست چرا که آنان به خدا و پیامبر او کافر شدند و در حال فسق مردند».

اسلام و پرهیز از خشونت

حال باید پرسید در صورتی که رسول خدا با خشونت برخورد نکرده و به اصحاب خویش اجازه نداد علیه کسانی که خیانت آن ها نسبت به خداوند و دین او آشکار شده بود، با خشونت رفتار کنند، در این صورت برخورد وی با کسانی که آشکارا به خداوند کفر ورزیدند و از دین روی رویگردان شده بودند، آیا از سرِ تسامح بود یا از سر خشونت؟ در پاسخ باید گفت که رسول اکرم صلی الله علیه و سلم

به قصد اجرای اوامر خداوند عز وجل هرگز از خشونت علیه کفّار استفاده نکرد و این امر، مبنای دعوت او بود چنان که خداوند تبارک و تعالی در آیه 94 سوره نساء فرموده است: >یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إِذَا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَتَبَیَّنُواْ وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ أَلْقَی إِلَیْکُمُ السَّلاَمَ لَسْتَ مُؤْمِنًا تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا<؛ «ای کسانی که ایمان آورده اید، چون در راه خدا سفر می کنید [خوب] رسیدگی کنید و به کسی که نزد شما [اظهارِ] اسلام می کند مگویید: تو مؤمن نیستی تا بدین بهانه متاع زندگی دنیا را بجویید».

ص:371

هر کس اندک آگاهی و نیز شنوایی و حس بینایی داشته باشد، در می یابد که خداوند خالق دستور داده علیه کسانی که بر مسلمانان ظلم روا نمی دارند با مهربانی برخورد شود و آن ها را از دیارشان برون نرانند و با آن ها نجنگند،چنان که در آیه 8 سوره ممحنه می فرماید: >لَا یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَلَمْ یُخْرِجُوکُم مِّن دِیَارِکُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ<؛ «خدا شما را از کسانی که در کار دین با شما نجنگیده و شما را از دیارتان بیرون نکرده اند، بازنمی دارد که با آنان نیکی کنید و با ایشان عدالت ورزید، زیرا خدا دادگران را دوست می دارد». و نیز در آیه 108 سوره انعام می فرماید: >وَلاَ تَسُبُّواْ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ فَیَسُبُّواْ اللّهَ عَدْوًا بِغَیْرِ عِلْمٍ<؛ «و آن هایی را که جز خدا می خوانند دشنام مدهید که آنان از روی دشمنی [و] به نادانی، خدا را دشنام خواهند داد».

رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نیز تمامی اوامر پرودگار خویش را همراه با سعه صدر و بخشش و تسامح اجرا نمود. ایشان پس از وفات همسرش حضرت خدیجه و نیز ابوطالب عموی خود در سال 619میلادی، به سوی طائف مهاجرت نمود ودر این شهر با انواع ریشخند، تمسخر و ناسزا مواجه شد؛ چرا که اشراف طائف بردگان خود را بر انجام این افعال زشت و ناپسند ترغیب کرده و از شکنجه حضرت محمد صلی الله علیه و سلم و نیز تمسخر وی که تنها جهت هدایت آن ها به طائف آمده بود خوشحال بودند؛ اما در نهایت پس از این که رسول خدا از به راه آوردن آن ها ناامید گشت، از شر ظلم و ستم شان گریخت. در این میان، جبرئیل جهت کسب رضایت و خشنودی رسول، به وی خبر داد که اگر از خداوند بخواهد که کوه اخشبین را بر سر آن ها خراب سازد این کار را انجام می دهد، اما رسول خدا در نهایت این دعا را در حق آن ها نمود:

خداوندا! قوم مرا هدایت کن، آن ها نمی فهمند و چیزی نمی دانند، امید است که خداوند از میان آن ها کسی را برون آورد که به وی ایمان می آورند و در این هنگام خویش پاهایش خونین شده بود و مالامال از زخم بود.

در جنگ بدر که در 17 رمضان سال دوم هجری رخ داد، و نخستین جنگ مسلمانان علیه کفار بود، یک تن از مسلمانان و قریشیان با هم نبرد کردند و چیزی نمانده بود که

ص:372

مرد قریشی شخص مسلمان را بکشد، سپس در زمان فرا رسیدن زمان نبرد، شخص کافر بر زمین افتاد و شخص مسلمان با شمشیر خویش بر زمین افتاد و شخص مسلمان با شمشیر خود بر وی غلبه کرد و او را دید که در زمان مرگ، تشهد بر زبان آورد، اما در نهایت سر وی را از گردن جدا کرد. پس از فروکش کردن جنگ، وآگاهی پیامبر از این رخداد، رسول خدا صحابی خود را فراخواند و او را به شدت مورد سرزنش قرار داد. آن صحابی گرانقدر خطاب به رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم گفت: ای رسول خدا! وی تشهد را از سر اکراه و ترس از مرگ حتمی بر زبان آورد؛ اما رسول خدا صلی الله علیه و سلم در پاسخ فرمود: مگر تو از آنچه که در قلب وی می گذرد، آگاهی داری؟

رفتار دیگر رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در جریان فتح مکه، نمونه دیگری از طرد خشونت و زور است؛ توضیح آن که: در زمان فتح مکه که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از شر مکر مکیان در امان نبود، و اهل مکه جهت کشتن وی نقشه کشیده بودند، ایشان توانست از دست آن ها بگریزد، می بینیم که در زمان دعوت به راه خداوند و عبادت وی، به تمامی بشریت درسی داد که تاریخ هرگز آن را فراموش نخواهد کرد؛ هرچند دشمنان اسلام اعم از مسلمانان و غیر مسلمانان در این باره مطالبی نوشته اند و سعی در بدنام کردن رسول اکرم صلی الله علیه و سلم نموده اند و سعی کرده اند که وی را در چشم کینه توزان منفور سازند، حال آن که خداوند در کمین آن ها نشسته اما آنها نمی اندیشند.(1)

رحمت و رأفت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در فتح مکه

رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در آن زمان یعنی درسال هشتم هجری همزمان با بیستم رمضان المبارک سال 630 میلادی همراه با ده هزار نیروی مجاهد در نبرد با کفر، شرک و گمراهی، وارد مکه شد. اهل مکه که در آن زمان به مسلمانان انواع خشونت اعم از خشونت لفظی تا خشونت معنوی و در نهایت خشونت فیزیکی که به بدترین انواع


1- . السهلی، الروض الأنف، دار المعارف، لبنان، 1978، ج2، ص18؛ حسن إبراهیم حسن، تاریخ الإسلام، ج1، ص91؛ حسن إبراهیم حسن، همان.

ص:373

خود یعنی قتل، را چشانیدند و اهالی مکه در این زمان منتظر بودند که مسلمانان را خوار و حقیر ساخته و پیکر آن ها را تکه تکه سازند و از این رو هرگز عجیب نیست که ایشان به سان چهارپایانِ گمراهی باشند که از ترس گرگ و بلکه بدتر از آن در خوف و هراس باشند. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در رأس سپاهی دلیر، پیروزمندانه داخل شد و خیابان ها را خالی و دروازه ها را بسته یافت. در این میان باید پرسید که در نهایت، سرنوشت هند همسر ابوسیفان که در سال سوم هجری (21 مارس 625 میلادی) در جنگ احد جگر حمزه عموی رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را خورد، چه شد؟ زنانی که پس از زیرپاگرفتن پیکر مسلمانان، از بینی شهدا و گوش آن ها گردن بندی ساختند و در گردن خویش انداختند به چه سرنوشتی دچار شدند؟ رفتارهای این زنان در نهایت وحشی گری و بی رحمی یا بهتر بگویم به نهایت بی اخلاقی و زشتی رسید. تمامی ساکنان مکه از پس دروازه های بسته خویش می لرزیدند و همگی آنها در ازای رفتارهای زشت خویش از رسول پیروز اسلام و یاران باوفایش انتظار مجازات داشتند، اما در نهایت این را فراموش کرده بود که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بر طبق گفته قرآن >إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ< بر «خویی عظیم استوار بود» و تنها به شکستن بت ها و پاک سازی کعبه مطهر که آکنده از وجود این بت ها بود اکتفا کرد.

پس از بر زبان افتادن واژه الله و پیچیده شدن فریاد الله اکبر از فراز کعبه، رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بر کوه صفا نشت، و بیعت اهل مکه با خداوند و رسولش را پذیرفت. کفار از صفات و ویژگی های غیر معمول رسول صلی الله علیه و آله و سلم تعجب کردند و به او گفتند: با ما چه می کنی؟ تو را برادری کریم و فرزند برادری کریم شناخته ایم. رسول اکرم در پاسخ آن ها گفت: بروید، شما آزادید.

در این جا به موضع دیگری از رسول خداوند اشاره می کنیم که در تاریخ بی نظیر است؛ یعنی زمانی که مجاهدان مسلمان همچون قریش ایفای نقش نکردند، هرگز احدی را مجبور نکردند که از پرستش خدایان خود دست بکشند. با وجود این که بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مخفی نمانده بود که گروه مهمی از قریش در ظاهر اسلام آورده بودند

ص:374

اما در باطن مشرک بودند، و هم چنان خدایان پدران خویش را می پرستیدند و اجداد آن ها در ظاهر اسلام آورده بودند، اما در باطن بت پرست بودند. بدین سان رسول خدا این گروه را مدت زمانی در این دوگانگی رها کردند. و این مصداق آیه 256 سوره بقره است: >لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ<؛ «در دین هیچ اجبار نیست».

ماکسیم رودانسون می گوید: «فشارها نقش خود را بر بت پرستانی که اندک زمانی در مکه بر دین خود باقی مانده بودند، ایفا کردند، و هیچ کس بدان ها آزار نرسانید.» چنین موضعی به طور کامل با سخن خداوند تبارک و تعالی در آیه 87 سوره اعراف تطبیق دارد: >وَ إِنْ کانَ طائِفَةٌ مِنْکُمْ آمَنُوا بِالَّذی أُرْسِلْتُ بِهِ وَ طائِفَةٌ لَمْ یُؤْمِنُوا فَاصْبِرُوا حَتَّی یَحْکُمَ اللَّهُ بَیْنَنا وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمینَ<؛ «و اگر گروهی از شما به آنچه من بدان فرستاده شده ام ایمان آورده و گروه دیگر ایمان نیاورده اند صبر کنید تا خدا میان ما داوری کند [که] او بهترین داوران است». هم چنین خداوند تبارک و تعالی تا زمانی که مشرکان اقدام به آزار و اذیت مسلمانان نکرده بودند، از آزار و اذیت مشرکان بر حذر داشته است؛ هر چند این آزار و اذیت صرفا به شکل زبانی باشد،چنان که در آیه 108 سوره انعام فرموده است: >وَلاَ تَسُبُّواْ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ فَیَسُبُّواْ اللّهَ عَدْوًا بِغَیْرِ عِلْمٍ<؛ «و آن هایی را که جز خدا می خوانند دشنام مدهید که آنان از روی دشمنی [و] به نادانی، خدا را دشنام خواهند داد] هر گروهی اقدامات خاص خود را دارد چنان که خداوند در آیه 15 سوره شوری فرموده است: >اللَّهُ رَبُّنَا وَرَبُّکُمْ لَنَا أَعْمَالُنَا وَلَکُمْ أَعْمَالُکُمْ لَا حُجَّةَ بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمُ اللَّهُ یَجْمَعُ بَیْنَنَا وَإِلَیْهِ الْمَصِیرُ<؛ «خدا پروردگار ما و پروردگار شماست اعمال ما از آن ما و اعمال شما از آن شماست میان ما و شما خصومتی نیست خدا میان ما را جمع می کند و فرجام به سوی اوست».

اسلام و اهل کتاب

اما موضع اسلام درباره اهل کتاب، موضعی آشکار همچون روشنی نور خورشید در نیمه روز است، چنان که در آیه 46 سوره عنکبوت فرموده است: >وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْکِتَابِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِلَّا الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ<؛ «و با اهل کتاب، جز به [شیوه ای] که بهتر است،

ص:375

مجادله مکنید، مگر [با] کسانی از آنان که ستم کرده اند». اندکی پس از هجرت به مدینه، قراردادی میان یهود و مسلمانان در اواخر سال 622 میلادی برقرار شد، و در سال 631 میلادی قرارداد دیگری میان مسیحیان نجران در شمال یمن و مسلمانان برقرار شد.

گاهی برخی از دشمنان اسلام، در تأویل این امر می گویند که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نیازمند پیمان با یهود بود، زیرا هنوز ارکان و پایه دین نوخاسته اسلام تقویت نشده بود. در پاسخ می گویم: شما چگونه قرارداد نجران را این گونه تفسیر می کنید،و همان منطق یعنی منطق توازن و برابری قوای حاضر را مطرح می کنید؟ تمامی ما می دانیم که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در سال 631 میلادی پیروز شد و از هرگونه قراردادی مادی بی نیاز بود. مگر جز این است که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از فرمان پروردگار عزیز که او را از چیرگی بر مردم نهی کرده بود، پیروی کند؟

نکته باقی مانده این که: رابطه دین اسلام با مسلمانان است. دین اسلام هرگز بر مومنان سخت نگرفته است، خداوند تبارک و تعالی در آیه 216 سوره شعراء به رسول خویش در خصوص مؤمنان سرکش فرمان می دهد: >وَاخْفِضْ جَنَاحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ * فَإِنْ عَصَوْکَ فَقُلْ إِنِّی بَرِیءٌ مِّمَّا تَعْمَلُونَ<؛ «برای آن مؤمنانی که تو را پیروی کرده اند، بال خود را فرو گستر و در صورتی که نافرمانی کردند، بگو: من از آنچه می کنید، بیزارم». هم چنین رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هر مؤمنی را بر حذر داشته از این که بخواهد برادر خویش را تهدید کند: «کسی که با چیز برنده ای به سوی برادرش اشاره کند تا زمانی که آن را به زمین بگذارد، ملائکه او را مورد نفرین و لعنت قرار می دهند هر چند این اشاره به سوی برادر تنی او باشد».(1) یا این که فرمود: «هر کس سلاحش را در مقابل برادرش برکشد، رواست که در قعر آتش بیفتد».(2)

رسول اکرم می فرماید: «هیچ کدام شما با سلاح به سوی برادرش اشاره نکند، زیرا وی نمی داند شاید شیطان در دست او فساد به وجود آورده و


1- . صحیح مسلم، شماره 1785
2- . صحیح مسلم، شماره 1785

ص:376

در نتیجه در گودالی از دوزخ بیفتد».(1)

نیز فرموده است: «همه چیز مسلمان، از مال و آبرو و خونش بر مسلمان حرام است».

وای بر کسی است که از سر عمد برادر مسلمان خویش را بکشد، که در این صورت جزایش در روز قیامت، از جرم کسی که با خداوند و رسولش به نبرد برخاسته، کمتر نیست، چرا که خداوند که راست گوترینِ راست گویان است،خود در آیه 93 سوره نساء بر این نکته آشکارا بدون آن که مجالی برای تفسیر بگذارد، تأکید کرده است: >وَمَن یَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُّتَعَمِّدًا فَجَزَآؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِیهَا وَغَضِبَ اللّهُ عَلَیْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَابًا عَظِیمًا<؛ «و هر کس عمداً مؤمنی را بکشد، کیفرش دوزخ است که در آن ماندگار خواهد بود و خدا بر او خشم می گیرد و لعنتش می کند و عذابی بزرگ برایش آماده ساخته است». مرتکب این عمل ننگین در عذاب جاویدان جهنم خواهد ماند و مورد خشم خداوند جل و علا و نیز نفرین و عذاب او قرار خواهد گرفت که این نهایت عذابی است که خداوند در عالم آخرت بر آن ها وارد می سازد. در این جا ملاحظه می کنیم که خداوند هرگز برای قاتل شرطی تعیین نکرده اما برای مقتول دو شرط یعنی تعمد (قتل عمد) و ایمان را مطرح کرده است؛ حال آن که قاتل چه کافر باشد یا مؤمن در عالم آخرت انواع عذاب جاویدان را خواهد دید.

خداوند پس از آن که مومنان را از خشونت نهی نموده آن ها را فرمان به شور و مشورت داده است، چنان که در آیه 38 سوره شوری می فرماید: >وَأَمْرُهُمْ شُورَی بَیْنَهُمْ<؛ «و کارشان در میانشان مشورت است». در آیه 46 سوره انفال در دلیل این امر می گوید: >لاَ تَنَازَعُواْ فَتَفْشَلُواْ وَتَذْهَبَ رِیحُکُمْ<؛ «و با هم نزاع مکنید که سست شوید و مهابت شما از بین برود». پس از شور و مشورت و اتخاذ تصمیمی مشترک، مؤمنان می باید فرمانبر باشند تا مبادا خداوند و رسول وی را خشمگین سازند. چنان که در آیه 59 سوره نساء می فرماید: >یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ<؛ «ای کسانی که ایمان آورده اید، پیامبر و اولیای امر خود را اطاعت کنید».


1- . صحیح مسلم، شماره 235.

ص:377

جنگ های پیامبر چرا؟

در این میان شاید شخصی سوال کند: با این وصف، چگونه غزوه ها و جنگ هایی را که رسول خدا و اصحاب ایشان فرماندهی آن را بر عهده داشت، تفسیر کنیم؟

در پاسخ باید گفت: درست است که چندین جنگ در دوران رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم انجام پذیرفت و هیچ کس را یارای انکار آن ها نیست، اما با مراعات امانت علمی باید گفت که این درگیری ها بر رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم واجب بوده و شخص سائل نباید فراموش کند که در جنگ بدر بر مسلمانانی که از دیارو سرزمین خویش بیرون رانده شده اند، و نیز بر مستضعفانی که شکنجه و کشته شدند چه گذشت. از این رو مشروعیت این جنگ، در وهله نخست تلاش جهت بازگرداندن اموالی بود، که مشرکان قریش از مهاجران غصب کرده بودند و سپس امر دیگر واکنش مسلمانان دربرابر شورش و همدستی کفار علیه آن ها جهت مبارزه با دینشان بود. اما دو غزوه مهم احد و جنگ احزاب بود که آغاز این جنگ به واسطه بزرگان قریش صورت پذیرفت؛ همان اشخاصی که همواره از حیله ونیرنگ نسبت به اسلام کوتاهی نکردند، و کوشیدند که با در دست داشتن هر آنچه از توان مادی، و جبروتی در اختیار داشتند ارزش های والای تمدن جدید اسلامی را که اسلام گسترش داده بود از بین ببرند؛ ارزش هایی که بر اساس ارزیابی آن ها، سیطره مادی و معنوی اشان را در جزیرة العرب میان دیگر قبایل عربی نشانه رفته بود و این قبایل جایگاه و بزرگی قریش را محکوم می کردند. همین اسباب و علت ها، می تواند تفسیرِ جنگ ها و غزوه های اسلامی باشد که قریش در همه آن ها یا در اغلب این جنگ ها به شکل مستقیم یا غیر مستقیم با قبایل متحد می شود و آن ها را تحریک می کرد یا این که سینه قبیله ای دیگر را آکنده از کینه پیروان محمد صلی الله علیه و آله و سلم می نمود و اموال و هدایایی را برای قبیله ای می فرستاد تا بدین وسیله آن ها را علیه محمد صلی الله علیه و آله و سلم بشوراند. اغلب قبایل عرب در آن زمان با قوای سیاسی هم مرز با جزیرة العرب اعم از اعراب همچون «غساسنه» در شمال که امروز آن را سرزمین «شام» می نامیم یا «لخمی»ها در عراق یا غیر اعراب اعم از روم یا فارس هم پیمان می شدند.

ص:378

تمامی این قوا و نیز هم پیمانان آن ها خطر ترسناکی را که در دیدگاه آن ها نسبت به اسلام علیه منافع دنیوی و مادی شان وجود داشت، احساس کرده بودند.

در این میان یهود با رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در آغاز عصر هجرت هم پیمان شدند، اما همواره در کمین ایشان و دین اسلام بودند. عکس العمل رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در ازای خیانت های مستمر یهود، راندن آن ها از مدینه در جنگ «بنی قینقاع» بود که پس از تمسخر و استهزای مسلمانان پس از جنگ بدر رخ داد.نمونه دیگر، واقعه «بنی نضیر» بود که هیچ یک از آن ها با وجود شکست تلخ مسلمانان و شورش بنی نظیر علیه پیامبر و تصمیم به قتل رسول با انداختن سنگی بزرگ بر سر ایشان اما در عین حال هیچ یک از آن ها پس از جنگ احد متحمل زیانی نشد. و رسول اکرم با وجود آن که اصحاب ایشان در ازای عمل ناپسند بنی نضیر درخواست دیه کشته شدگان بنی عامر را می کردند، اما تنها رسول اکرم به این امر اکتفا کرد که بنی نضیر از شهر مدینه خارج شوند و اسباب و وسایل خود را بر شترانشان حمل کرده و به سمت خیبر در شمال مدینه روند. در جنگ احزاب که بزرگ ترین خطر علیه مسلمانان شمرده می شد، یعنی زمانی که کفار با فرماندهی ابوسفیان همراه با ده ها هزار جنگ جو شهر مدینه را محاصره کردند که نیت اصلی آنها از این محاصره نابودی اسلام بود، در این جنگِ سرنوشت ساز دیده شد که فرمانده احزاب پس از تماس با یهودیان مدینه که بنوقریظه بودند، از آنها درخواست نمود که از پشت سر به مسلمانان حمله کنند و یازده تن از آن ها شروع به اجرای نقشه خود کرده بودند، اما در نهایت احزاب پس از انتظار طولانی و خسته کننده عقب نشینی کردند. پس از آن که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از این جنگ بزرگ فارغ شد، بنی قریظه را که در قلعه های خود مخفی شده بودند به محاصره خویش درآورد که این محاصره به درازا کشید و یهود از آن ها درخواست اختیار حکم نمود، اما یهودیانِ قومِ بنی قریظه، شخصی از هم پیمانان قبیله اوس، ابن معاذ را که حکم به کشتن مردان و نیز اسیر کردن زنان و کودکان داده بود برگزیدند.

ص:379

قصد ما از نگاه به غزوات و نیز اسرا و عملیات بیرون راندن یهود وکشتار گروهی از یهودیان خائن تنها این است که از پدیده خشونت در دعوت اسلامی گذر نکنیم، و آن را مطرح سازیم تا مبادا ما را به طرفداری غیر مشروط و نیز همه جانبه از اسلام متهم سازند. هم چنین با اطمینان کامل می گوییم که دین اسلام بر اساس ماهیت خود، دین صلح و آرامش است و تمامی آیات و احادیث شریفه که آن ها را مورد بررسی قرار دادیم، تنها اشاره به طرد انواع خشونت در هر سطحی است. خداوند و رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم حتی درباره منافقان که در جایگاه پایین تر دوزخ قرار گرفته اند هرگز ترغیب به خشونت نکرده اند. هم چنین نسبت به کافر نیز همین نظر را دارند؛ البته تا زمانی که به کشتار مسلمانان روی نیاورده باشند. در مورد اهل کتاب نیز به برخورد نیکو و صحیح و شایسته مسلمانان توصیه شده، چرا که حرام است مسلمانی خون، آبرو و جان مسلمان دیگر را حلال بداند.

حقیقتاً از مردمی که اسلام را گردن می نهند و از تعالیم این دین پیروی می کنند، اما از نفرین ولعنت این و آن و نیز تهدید به قتل خودداری نمی کنند در شگفتیم؛ اشخاصی که تنها به نام اسلام با بمب گذاری و انفجار سعی در برهم زدن و آشفتگی فضاهای عمومی را دارند تا خون مسلمانان بی گناه و غیر محارب را بر زمین ریزند و با سر بریدن مردمی که ندای شهادت را سر می دهند شاد می شوند و از شعائر الهی آن گونه استفاده می کنند که به خود اجازه می دهند که مسلمانی را فاسق بدانند و شخصی دیگر را کافر لقب دهند و این خود گمراهی است. چنان که ترمذی می گوید: «مؤمن، طعنه زننده، لعنت کننده، دشنام دهنده و بیهوده گوی نیست».(1) همواره از خویش سوال می کنیم که آیا روزی می آید که این اشخاص که این گونه حکم بر تکفیر مسلمانان کرده اند وبا قتل و کشتار بر آن ها شورش نموده اند، خون مسلمانان بی گناه را بر زمین نریزند؟ آیا می شود که مسلمانان در هر گوشه ای از جهان اسلامی توسط جریان های


1- . ترمذی به روایت امام نووی، همان، شماره 1736.

ص:380

تکفیری کشته نشوند و ساختمان ها و پایگاه های مقدس اسلامی در دوره خشونت مورد هدف قرار نگیرد؟ همواره از خویش سوال می کنیم آیا اینان اسلام را به خوبی شناخته اند و سیره رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را پیروی کرده اند و با اسلوب و شیوه ایشان در خصوص ارتباط با الگوهای بشریت آشنایی دارند؟ مگر در کتاب الهی نخوانده اند، کسی که برادر مسلمان خویش را از سر عمد بکشد و او را کافر بداند، چه عاقبتی در انتظار اوست؟

به راستی هر کس و از هر مذهبی که باشد، اقدام به چنین کاری کند، از ماهیت اسلام آگاهی ندارد و از اسلام تنها اسم آن را می شناسد، از تعالیم این دین بسیار فاصله دارد تا حدی که جایگاه کسانی را که به جنگ با خدا و رسول او برخاسته اند نمی داند. ما در پاسخ به این جریان ها می گوییم: هر آنچه که شما اکنون به جهان اسلام اعم از تکفیر دیگر مسلمانان، و فاسق و گمراه دانستن آن ها نسبت می دهید شما را واداشته که رویکردی دیگر را در پیش گیرید که کاملا با تعالیم اسلامی اعم از صلح، محبت، رأفت و مهربانی در تعارض وتضاد قرار دارد. پس پیش از آن که فرصت را از دست دهید توبه کنید، چرا که بر طبق سخن قرآن >إِنَّ الَّذِینَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ ثُمَّ لَمْ یَتُوبُوا فَلَهُمْ عَذَابُ جَهَنَّمَ وَلَهُمْ عَذَابُ الْحَرِیقِ< «کسانی که مردان و زنان مؤمن را آزار کرده و بعد توبه نکرده اند ایشان راست عذاب جهنم و ایشان راست عذاب سوزان».

و السلام علیکم و رحمة الله تعالی و برکاته

ص:381

اسلام دین صلح و مهربانی و محبت و رحمت / عبدالله الشریف الحسنی

اشاره

عبدالله الشریف الحسنی(1)

چکیده

تمام انبیاء الهی برای تبلیغ اسلام آمده اند از این رو اسلام بر پایه محبت و مهربانی بناء شده است در این مقاله با اشاره با آیات و روایات فراوانی که در این باب آمده است در پی اثبات صلح و مهربانی و محبت دین اسلام است وجهاد در راه خدا، برای پاسخ به حمله متجاوزان و شکستن دیوارهای ظلم و استبدادی که میان مردم و بهره بردن از آزادی ای که خدا به آنان بخشیده است؛ آغاز می شود نه برای اجبار مردم به ترک دین خود و اسلام آوردن. حکومت اسلامی در تمام دورانها تجلی گاه مهربانی و صلح بوده از این رو جریانهای تکفیری در پی از بین بردن اسلام به اسم اسلامند و باید در دو بعد دفاعی و فرهنگی با آنها مقابله شود.


1- دبیر کل مجلس الاشراف سومالی و رئیس جمیعت خیریه الاحسان، کارشناسی علوم سیاسی

ص:382

مقدمه

از میان عناوین مطروح در لیست کنگره، مقاله حاضر را برگزیدم. انتخاب این عنوان به جهت اهمیتی بود که در برداشت؛ چرا اصل اسلام و جوهر آن رحمت است. اسلام دین رحمت و صاحب رسالت آن یعنی حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم ، نه تنها رحمت برای مسلمانان و اعراب، بلکه برای همه جهانیان است (آری همه جهانیان).

بنابراین بدین جهت این عنوان را برگزیدم زیرا این عنوان، دقیقا عکس چیزی است که امروزه در جهان اسلامی ما اتفاق می افتد؛ از جمله گسترش سازمان های خشونت طلبی که به خشونت و بی رحمی و سنگ دلی علیه مسلمانان و سرزمین های اسلامی و آثار و تمدن و تاریخ و بشریت اقدام می کنند.

می توان گفت که اسلام همان دین یگانه ای است که خداوند آن را برای همه مردم از زمان حضرت آدم و نیز زمان پدر انبیاء یعنی حضرت ابراهیم و در انتها، در دوران رسالت حضرت ختمی مرتبت محمد بن عبدالله برگزیده است. اسلام از فعل «سلم» مشتق شده که ریشه کلمه «سلام» است. به این ترتیب اسلام در ریشه لغوی خود به معنای تسلیم، قبول و اذعان داشتن به اراده خالق سبحان است. به همین دلیل خداوند، اسلام را برای تمامی بندگانش برگزید. منبع احکام اسلام ذات باری تعالی است و دین کاملی است که دین و دنیا را گرد هم آورده و دین واسطه ای است که میان دو طرف مقابل هم، توازن برقرار می کند و این گونه نیست که یک طرف را متمایز قرار دهد و طرف دیگر را کنار نهد.

اسلام دینی واقعی است که برای واقعیت جهان هستی اعتبار قائل است، از این جهت که حقیقتی واقعی و وجودی قابل مشاهده است. لکن بر حقیقتی بزرگ تر و وجودی قدیمی تر، دلالت می کند که آن، وجود ذات اقدس الهی است که دوست دار ذات خویش است. این دین، واقعیت دوگانه انسان را نیز از منظر دوگانگی طبیعت و داشتن دو جنبه روحی و مادی، مورد توجه قرار می دهد. اسلام دینی است که ثبات و

ص:383

نرمش را در احکام، تعالیم و ترتیب و اسلوبش، با هم جمع کرده است. به همین جهت، دین یگانه خداوندی است که می فرماید: >وَمَن یَبْتَغِ غَیْرَ الإِسْلاَمِ دِینًا فَلَن یُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ<(1) و هر که جز اسلام، دینی [دیگر] جوید، هرگز از وی پذیرفته نشود، و وی در آخرت از زیان کاران است.

اسلام، دین انبیا علیهم السلام است که از حضرت آدم آغاز، از حضرت ابراهیم و موسی و عیسی می گذرد و به پیامبر ما حضرت محمد بن عبدالله ختم می شود. انبیاء همگی به اسلام بشارت دادند و چیز دیگری (صرف نظر از برخی تفاوت ها در اسامی) بر آنها نازل نشده است. پس زبور حضرت داوود، تورات موسی، انجیل عیسی و قرآن حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم ، چیزی جز پیام هایی که از یک دریچه خارج شده اند، و به سوی خدا فرامی خوانند. این همان حقیقت همیشگی اسلام است. از سوی دیگر، اسلام دین شخص یا گروه خاصی نیست که بتوانند مطابق خواسته های شخصی یا گروهی، هرگونه که بخواهند با آن تعامل و در آن دخل و تصرف کنند؛ مانند رفتاری که امروزه از سوی گروه های افراطی در برابر اسلام مشاهده می کنیم. اگر دین به تفسیر به رای و نظر پیروانش بود که مردمان، طبق فرمایش مولای ما علی بن ابی طالب هرگونه می خواستند رفتار می کردند. به همین دلیل اذعان و خضوع در برابر خدا و دین و همت گماشتن به آن، بدون توجه هواها، امیال و خواهش های نفسانی، بر هر مسلمانی واجب است.

مسلمان در هنگام دعوت به سوی خداوند، مامور است که در تمامی رفتارهایش در حین انجام این عمل مقدس، به تعالیم و راه و روش اسلام پای بند باشد و در تمامی اعمال خود، از سیره رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم اقتباس کند و اجازه ندارد به انگیزة دعوت به سوی خدا، هرطور که دوست دارد با بندگان خدا رفتار کند و بعد گمان کند که کار نیکی انجام می دهد. برای دعوت کنندگان به سوی خدا، هیچ چیز زیان بارتر از خودپسندی و


1- . آل عمران، آیه85.

ص:384

غرور در برابر عمل اندک نیست. در این جا جمله سید قطب را متذکر می شوم که گفته است: «انحراف به آسانی و اندک اندک آغاز می شود سپس به تدریج زیاد می شود». آری! انحراف در برخی افراد وگروه های اسلامی اندک اندک آغاز شد تا جائی که کارشان به کشتن مسلمانان و نبش قبر مردگان کشیده شد! این در حالی است که دشمن اشغالگر شادمان و خرسند است و در مقابل آن ها به فخر فروشی می پردازد بدون آن که آن ها، هیچ اهمیتی به مسئله دشمن بدهند.

ویژگی کلمه سلم در اسلام

کلمات واژه سلام، چه در قرآن و چه در حدیث، زیاد و متعدد است که به اسم ها و معانی زیر تقسیم می شود:

1. سلام، نامی از نام های خداوند عزّ و جلّ است، قرآن کریم می فرماید:

>هُوَ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ<؛(1) اوست خدایی که جز او معبودی نیست، همان فرمانروای پاک سلامت[بخش، و] مؤمن [به حقیقت حقه خود که] نگهبان، عزیز، جبّار [و] متکبّر [است]. پاک است خدا از آنچه [با او] شریک می گردانند.»

خداوند سبحان اراده کرده است که از نام خود، عنوانی برای رسالت و مأموریت انبیاء و رسولانی که به آن بشارت می دهند و به آن عمل می کنند، قرار دهد.

2. بهشت دارالسلام است، خداوند آنرا دار السلام نامید و می فرماید: >وَاللّهُ یَدْعُو إِلَی دَارِ السَّلاَمِ وَیَهْدِی مَن یَشَاء إِلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ< و خدا [شما را] به سرای سلامت فرامی خواند، و هر که را بخواهد به راه راست هدایت می کند» و بهشت، خانه و منزلگاه و محل استقرار و آرامش انسان های با تقواست و نیز منزلی است که روح تمامی مومنین به سوی آن پر می کشد.


1- . حشر، آیه 23.

ص:385

3. سلام، دعوت اهل ایمان است. خداوند با این کلام خویش همه ی مومنین را مورد خطاب قرار داده است: >یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ ادْخُلُواْ فِی السِّلْمِ کَآفَّةً وَلاَ تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ<(1) ای کسانی که ایمان آورده اید، همگی به اطاعت [خدا] درآیید، و گام های شیطان را دنبال مکنید که او برای شما دشمنی آشکار است» چرا که امتناع از وارد شدن در سلم و صلح و آرامش، پیروی از گام های شیطانی است که دشمنی آشکار برای مومنان است.

تحیت و درود مسلمانان، سلام است

ابو هریره از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده است که فرمودند: هنگامی که خداوند حضرت آدم علیه السلام را آفرید، فرمود برو و به آن گروه از فرشتگان که نشسته اند سلام کن و به تحیت آنان نسبت به خودت گوش فرا ده، چرا که آن تحیت تو و ذریة توست. پس آدم گفت سلام برشما و فرشتگان گفتند سلام و رحمت خدا بر تو باد؛ و رحمت خدا را به آن افزودند. این حدیثی است که همگی بر آن اتفاق نظر دارند.

خداوند تعالی به آدم یاد داده که تحیت چگونه است و الفاظ آن چیست، گویی که سلام، تحیت خداوند سبحان به بندگان مومن اوست و آنان نیز باید با چیزی که لایق آن باشد پاسخ دهند. از این حدیث در می یابیم که سلام، تحیت فرشتگان قبل از فرود آدم به زمین بوده و امانتی است که آن حضرت به همراه خود برای ذریه ی خویش آورده است و آنان باید آن را تا روز قیامت به کار گیرند. هر امتی در سلام واحوال پرسی اصطلاحات خاص خود را دارد؛ مثل صبح به خیر، شب بخیر، صبح خوبی داشته باشید، روز خوبی داشته باشید، شب خوبی داشته باشید. این ها الفاظ تحیتی است که امت ها و ملت های مختلف با وجود تفاوت زبانی شان آن را بکار می برند.

اما مسلمانان با تحیت «سلام»از امت های دیگر ممتاز هستند که آن السلام علیکم است که سواره به پیاده، ایستاده به نشسته، کوچک به بزرگ، کسی که به جلو می آید به کسی که آن جا ایستاده است و مسافر به مقیم، می گوید. همچنین در بازارها، خانه ها،


1- . بقره، آیه 208.

ص:386

فروشگاه ها، دفاتر، کارخانه ها، کارگاه ها و در هر جایی می گویند. أبو یوسف عبد الله بن سلام می گوید: از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که می فرمود: ای مردم، با صدای بلند سلام کنید و فقرا را اطعام کنید و صله رحم انجام دهید و در حالی که مردم در خوابند، نماز شب بخوانید تا با آرامش وارد بهشت شوید (این روایت از ابن ماجه است).

رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ، سلام کردن را بر مسائل دیگری همچون اطعام فقیر و صله رحم مقدم داشتند و آن را به وارد شدن به بهشت مربوط ساختند. سلام کردن با صدای بلند، هم در مورد آشنایان است و هم افراد ناشناس. از عبد الله بن عمرو روایت شده که مردی از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم پرسید: کدام ویژگی اسلام بهتر است؟ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: اطعام فقیر و سلام کردن به آشنا و غریبه (روایت از بخاری) به همین دلیل رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم به کسانی که خواهان ورود به بهشت هستند نصیحت می کند که با صدای بلند و واضح سلام کنند. از ابو هریره نقل شده است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: سوگند به کسی که جانم در دست اوست، وارد بهشت نخواهید شد مگر این که ایمان بیاورید و ایمان نخواهید آورد مگر این که یکدیگر را دوست داشته باشید. آیا شما را به چیزی راهنمایی کنم که اگر آن را انجام بدهید یکدیگر را دوست خواهید داشت؟ به یکدیگر با صدای بلند و واضح سلام کنید (روایت از مسلم) زیرا سلام کردن با صدای بلند، مقدمة طبیعی برای ایمان و محبت است، که خود این دو، دلیل ورود به بهشت است.

سلام پایان هر نماز است

مسلمان کسی است که پنج فریضه را در هر روز انجام می دهد و هر نماز را با این کلام به پایان می رساند: «السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»، یک بار سمت راست و بار دیگر سمت چپ، یعنی ده بار در نمازهای واجب و دوازده بار در نماز سالیانه. که سبب می شود مسلمان عابدی که در نمازش، آن را قرائت می کند، درتمامی سلوک و رفتارهایش احساس آرامش کند. این تربیتی است که اسلام در کاشتن آن در جان ها حریص است تا بدین وسیله، انسان مومن در درجة اول با خودش و در درجة دوم با

ص:387

دیگر مخلوقات در صلح و آرامش باشد. و به این شیوه، لفظ سلام، بخشی از عبادت انسان مومن در نمازش و قسمتی از تلاوت کتاب خداوند سبحان شد.

مستحب بودن سلام و وجوب جواب

خداوند فرمود:

>فَإِذَا دَخَلْتُم بُیُوتًا فَسَلِّمُوا عَلَی أَنفُسِکُمْ تَحِیَّةً مِّنْ عِندِ اللَّهِ مُبَارَکَةً طَیِّبَةً کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیَاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُون<(1) پس چون به خانه هایی [که گفته شد] درآمدید، به یکدیگر سلام کنید؛ درودی که نزد خدا مبارک و خوش است. خداوند آیات [خود] را این گونه برای شما بیان می کند، امید که بیندیشید.

انس بن مالک روایت می کند که رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم به من فرمود: پسرم؛ هرگاه بر خانواده ات وارد شدی سلام کن تا برکتی برای تو و خانواده ات باشد. (روایت از ترمذی) این تربیتی عظیمی است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به امت خود می آموزد و به آن ها یاد می دهد که با خود و دیگران، چه آشنا و چه غریبه، چگونه رفتار کنند.

شیبة بن حجبی از عمویش عثمان بن ابی طلحه روایت می کند که رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «سه چیز، دوستی برادرت را برایت خالص می گرداند: هرگاه او را دیدی به وی سلام کن؛ در مجلس برای او جایی باز کن؛ او را با بهترین اسم ها صدا کن». ایشان سلام کردن با صدای بلند و واضح را مدخلی برای رسیدن به دوستیِ برادر مومن و کسب صداقت قرار داد.

خداوند سبحان در روز قیامت، از بندگان مومن خود که وارد بهشت می شوند با سلام استقبال می کند و فرمود: >تَحِیَّتُهُمْ یَوْمَ یَلْقَوْنَهُ سَلَامٌ وَأَعَدَّ لَهُمْ أَجْرًا کَرِیمًا<(2) «درودشان - روزی که دیدارش کنند - سلام خواهد بود، و برای آنان پاداشی نیکو آماده کرده است.»


1- . نور، آیه 61.
2- . احزاب، آیه 44.

ص:388

نشانه هایی وجود دارد که حاکی از آن است صحابه، برهان و راهنمایی هایی را که در مورد سلام و تحیت آمده است، به کار می بستند؛ به این صورت که برخی از آنان به بازار می رفتند، نه به خاطر خرید و فروش و یا انجام برخی از امور بازاری؛ بلکه برای سلام کردن و ترویج آن در میان بازاریان، چه فروشنده و چه غیر آن.

اگر سلام امری محبوب و مورد پسند باشد جواب دادن و پاسخ سلام واجب و در حد فریضه است. قرآن کریم ما را برمی انگیزد و دستور می دهد که پاسخ تحیت، بهتر از آن و یا حداقل معادل همان تحیت باشد؛ به این معنا که اگر کسی بگوید السلام علیکم، باید جواب آن به این صورت باشد: و علیکم السلام و رحمة الله و برکاته و یا علیکم السلام که همان تحیت فرد مقابل است. خداوند به همین سبب در قرآن فرمود: >وَإِذَا حُیِّیْتُم بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّواْ بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا إِنَّ اللّهَ کَانَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ حَسِیبًا<(1) و چون به شما درود گفته شد، شما به [صورتی] بهتر از آن درود گویید، یا همان را [در پاسخ] برگردانید، که خدا همواره به هر چیزی حسابرس «از عمران بن حصین روایت شده است که مردی نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و گفت: السلام علیکم؛ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم جواب سلام او را داد و فرمود: دَه؛ سپس فرد دیگری آمد و گفت: السلام علیکم و رحمة الله؛ حضرت پاسخ وی را نیز داد آن گاه نشست و فرمود: بیست؛ بعد از آن فرد دیگری آمد و گفت: السلام علیکم و رحمة الله و برکاته؛ رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم جواب سلام وی را نیز داد و فرمود: سی. این را بدان که سلام، یک سنت است ولی جواب سلام، فریضه واجب است که البته واجب کفایی است. همین طور سلام نیز یک سنت کفایی است؛ یعنی اگر یک فرد از میان گروهی، سلام کند کافی است. هم چنین اگر فردی به گروهی سلام کند و یک نفر از میان آن گروه جواب سلام آن فرد را بدهد این فریضه از

بقیه ساقط می شود.


1- . نساء، آیه 86.

ص:389

اسلام دین رحمت و هدایت

اسلام برای هدایت گمراهان آمده است تا بتوانند با دلایل و براهین آن، تفاوت حق و باطل را تمیز بدهند. خداوند فرمود: >شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِیَ أُنزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدًی لِّلنَّاسِ وَبَیِّنَاتٍ مِّنَ الْهُدَی وَالْفُرْقَانِ<(1) ماه رمضان [همان ماه] است که در آن، قرآن فرو فرستاده شده است، [کتابی ] که مردم را راهبر، و [متضمّن] دلایل آشکار هدایت، و [میزان] تشخیص حق از باطل است» و فرمود:

>إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ<(2) قطعاً این قرآن به [آیینی] که خود پایدارتر است راه می نمای» اسلام، امتداد آن هدایت الهی است که خداوند تعالی از روز آفرینش اصل بشریت یعنی حضرت آدم علیه السلام ، به بشریت عطا فرمود و آن را معیاری قرار داد که به وسیله آن، بین هدایت شدگان و گمراهان جدایی افکند

و فرمود: >وَالَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِآیَاتِنَا أُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ<(3) فرمودیم جملگی از آن فرود آیید. پس اگر از جانب من شما را هدایتی رسد، آنان که هدایتم را پیروی کنند بر ایشان بیمی نیست و غمگین نخواهند شد. و[لی] کسانی که کفر ورزیدند و نشانه های ما را دروغ انگاشتند، آنانند که اهل آتشند؛ و در آن ماندگار خواهند بود».

پس هرکس در این دین، به دنبال هدایت باشد، به آن دست می یابد و هرکس از هدایت سرباز زند آن را از دست خواهد داد؛ مردم در این مورد، مثل بیمارانی هستند که پزشکان برای آنان، دارو بیماری شان را تجویز می کنند، پس هرکس از این دارو استفاده کند به اذن خدا بهبود می یابد و هرکس که نپذیرد، به باقی ماندن در بیماری اش، رضایت داده است... به همین سبب خداوند در آیات متعدد هدایت را به مومنان پرهیزکار اختصاص داد، زیرا اینان، کسانی هستند که از آن سود می برند و استحقاق این


1- . بقره، آیه 185.
2- . اسراء آیه 9.
3- . بقره، آیات 38 و 39.

ص:390

تخصیص را دارند و فرمود: >ذَلِکَ الْکِتَابُ لَا رَیْبَ فِیهِ هُدًی لِلْمُتَّقِینَ<؛(1) این است کتابی که مایه هدایت تقواپیشگان است» و نیز این آیه: >قُلْ مَنْ کَانَ عَدُوًّا لِجِبْرِیلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَی قَلْبِکَ بِإِذْنِ اللَّهِ مُصَدِّقًا لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ وَهُدًی وَبُشْرَی لِلْمُؤْمِنِینَ<(2) بگو کسی که دشمن جبرئیل است [در واقع دشمن خداست] چرا که او، به فرمان خدا، قرآن را بر قلبت نازل کرده است، در حالی که مؤید [کتاب های آسمانی] پیش از آن، و هدایت و بشارتی برای مؤمنان است».

اسلام، رحمتی برای همة انسان ها، گیاهان و حیوانات است

دین اسلام، رحمت برای هر انسانی است که به رحمت خداوند تمایل دارد، همان گونه که در توصیف رسالت نبیّ خود حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: >وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ<(3) و تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم» پس هرکس در این دین طالب رحمت خداوند باشد، به آن دست می یابد و هرکس که آن را نپذیرد و رد کند، این رحمت را از دست خواهد داد؛ بدین سبب خداوند تعالی در چندین آیه، رحمت خویش را به کسانی اختصاص داد که به او ایمان آورده و از او اطاعت می کنند و می فرماید: >وَلَقَدْ جِئْنَاهُمْ بِکِتَابٍ فَصَّلْنَاهُ عَلَی عِلْمٍ هُدًی وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ<(4) و در حقیقت، ما برای آنان کتابی آوردیم که آن را از روی دانش، روشن و شیوایش ساخته ایم، و برای گروهی که ایمان می آورند هدایت و رحمتی است).

بر این اساس کسی که در دنیا، با اطاعت از خدا و رسولش صلی الله علیه و آله و سلم ، در طلب رحمت خداوند باشد، به آن دست می یابد؛ و این مطلب در حدیث أبو هریره آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: تمامی امت من وارد بهشت می شوند مگر کسی که سرپیچی کرده است. گفتند یا رسول خدا چه کسی سرپیچی می کند؟ فرمود: هرکس از من


1- . بقره، آیه2.
2- . بقره، آیه 97.
3- . انبیاء، آیه 107.
4- . اعراف، آیه52.

ص:391

اطاعت کند وارد بهشت می شود و هرکس نافرمانی کند سرپیچی کرده است.(1)

رحمت اسلام فقط مخصوص آخرت نیست اگرچه رحمت آخرت، برتر و گران بهاتر و جاودانه تر است.

اما رحمت دنیا قبل از رحمت آخر است و هرکسی که در دنیا، از رحمت دینی خداوند بهره مند نشود در آخرت نیز از این رحمت، نصیبی نمی برد. کسی در دنیا به رحمت خدا نائل می شود که از نظر ایمان و عبادت و سلوک، به خالق خویش متصل باشد و شریعت الهی را در زندگی خود پیاده کند و حقّ خدا، نفس خود و خلق خدا را در پرتو آنچه که خداوند در کتاب و سنت رسولش تبیین کرده است، به جای آورد... و تبیین برخی از این مطالب، در چارچوب دلایل سرپیچی از اسلام خواهد آمد. رحمت خدا در آخرت مخصوص بندگان مؤمنی است که به رسولانش ایمان آورده و تفاوتی میان هیچ یک از آنان و خاتم پیامبران حضرت محمد مصطفی که بدون ایمان به او و پیمودن طراط مستقیم وی، دست یابی به رحمت خدا ممکن نیست، قائل نشود.

خداوند تعالی فرموده است:

>قَالَ عَذَابِی أُصِیبُ بِهِ مَنْ أَشَاء وَرَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ فَسَأَکْتُبُهَا لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَالَّذِینَ هُم بِآیَاتِنَا یُؤْمِنُونَ الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوبًا عِندَهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَالإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنکَرِ وَیُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبَآئِثَ وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلاَلَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ فَالَّذِینَ آمَنُواْ بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُواْ النُّورَ الَّذِیَ أُنزِلَ مَعَهُ أُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ<؛(2) فرمود عذاب خود را به هر کس بخواهم می رسانم، و رحمتم همه چیز را فرا گرفته است؛ و به زودی آن را برای کسانی که پرهیزگاری می کنند و زکات می دهند و آنان که به آیات ما ایمان می آورند، مقرّر می دارم. همانان که از این فرستاده، پیامبر درس نخوانده - که [نام] او را نزد خود، در تورات و انجیل نوشته می یابند - پیروی


1- . صحیح بخاری، شماره 6851.
2- . اعراف، آیات 156 و 157.

ص:392

می کنند؛ [همان پیامبری که] آنان را به کار پسندیده فرمان می دهد، و از کار ناپسند باز می دارد، و برای آنان چیزهای پاکیزه را حلال و چیزهای ناپاک را بر ایشان حرام می گرداند، و از [دوش] آنان قید و بندهایی را که بر ایشان بوده است برمی دارد. پس کسانی که به او ایمان آوردند و بزرگش داشتند و یاریش کردند و نوری را که با او نازل شده است پیروی کردند، آنان همان رستگارانند».

ألوسی رحمة الله علیه در مورد این آیه >وَرَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ< و رحمتم همه چیز را فراگرفته است» می گوید: یعنی شأن رحمت خدا این است که گسترده است و همه چیز را دربرمی گیرد، و مسلمان و کافر، فرمانبردار و نافرمانی وجود ندارد مگر این که در دنیا، در نعمت من غوطه ور است(1).

سعدی رحمة الله نیز در تفسیر این آیه گفته است: مخلوقی در دنیای فوقانی و زیرین، نیکوکار و بدکار و مؤمن و کافر وجود ندارد مگر این که رحمت خداوند به او رسیده و فضل و احسان خدا او را دربرگرفته است».

اما رحمت خاصّ خداوند که مقتضای سعادت دنیا و آخرت است، برای هرکسی نیست و بدین سبب در مورد آن فرمود: >فَسَأَکْتُبُهَا لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ<؛(2) و به زودی آن را مقرّر می دارم برای کسانی که پرهیزگاری می کنند از گناهان کوچک و بزرگ؛ >وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ< می دهند زکات... (همان) واجب را به مسحقش؛ >وَالَّذِینَ هُمْ بِآیَاتِنَا یُؤْمِنُونَ< و آنان که به آیات ما ایمان می آورند»(3)

مسلمانان، اهل اسلام، حاملان این دین، دعوت کنندگان و حامیان آن هستند و نیز امتی هستند که دعوت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را اجابت و از او پیروی می کنند. خداوند دعوت دیگر مردمان به دینشان را بر آن ها واجب گردانید همان گونه که بر پیامبرشان واجب کرده بود: >قُلْ هَذِهِ سَبِیلِی أَدْعُو إِلَی اللّهِ عَلَی بَصِیرَةٍ أَنَاْ وَمَنِ اتَّبَعَنِی وَسُبْحَانَ اللّهِ وَمَا أَنَاْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ<؛(4)


1- . روح المعانی، ج9، ص76.
2- . اعراف، آیه156.
3- . تیسیر الکریم الرحمن فی تفسیر کلام المنان، ج1، ص305.
4- . یوسف، آیه 108.

ص:393

بگو این است راه من، که من و هر کس (پیروی ام) کرد با بینایی به سوی خدا دعوت می کنیم، و منزّه است خدا، و من از مشرکان نیستم.»

و تبیین آنچه را که بر رسولش نازل کرد، بر آنان تکلیف فرمود همان طور که بر رسولش تکلیف کرد و آنان را همانند پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، از کوتاهی در این وظیفه برحذر داشت و به پیامبرش صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

>یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ(1)<؛ ای پیامبر، آنچه از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شده، ابلاغ کن؛ و اگر نکنی پیامش را نرسانده ای. و خدا تو را از [گزند] مردم نگاه می دارد. آری، خدا گروه کافران را هدایت نمی کند.

و به این امت فرمود:

>إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَیِّنَاتِ وَالْهُدَی مِن بَعْدِ مَا بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْکِتَابِ أُولَئِکَ یَلعَنُهُمُ اللّهُ وَیَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ إِلاَّ الَّذِینَ تَابُواْ وَأَصْلَحُواْ وَبَیَّنُواْ فَأُوْلَئِکَ أَتُوبُ عَلَیْهِمْ وَأَنَا التَّوَّابُ الرَّحِیمُ<(2)؛ کسانی که نشانه های روشن، و رهنمودی را که فرو فرستاده ایم، بعد از آنکه آن را برای مردم در کتاب توضیح داده ایم، نهفته می دارند، آنان را خدا لعنت می کند، و لعنت کنندگان لعنتشان می کنند. مگر کسانی که توبه کردند، و [خود را] اصلاح نمودند، و [حقیقت را] آشکار کردند، پس بر آنان خواهم بخشود؛ و من توبه پذیر مهربانم.

و همان طور که پیامبرشان با هدایت و رحمت برای جهانیان آمد: >لَقَدْ جَاءکُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَّحِیمٌ<،(3)

قطعاً، برای شما پیامبری از خودتان آمد که بر او دشوار است شما در رنج بیفتید، به [هدایت] شما حریص، و


1- . مائده، آیه 67.
2- . بقره، آیات 159و160.
3- . توبه، آیه 128.

ص:394

نسبت به مؤمنان، دلسوز مهربان است» پس برای آنها نیز در وجود رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ، رهبری نیکو و هدایتی کریمانه است: >لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَالْیَوْمَ الْآخِرَ وَذَکَرَ اللَّهَ کَثِیرًا<؛(1)

برای شما در [اقتدا به] رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم سرمشقی نیکوست: برای آن کس که به خدا و روز بازپسین امید دارد و خدا را فراوان یاد می کند.

رحمت مسلمانان فقط به آنها اختصاص ندارد بلکه هم شامل آنها می شود و هم شامل دیگر مخلوقات دنیا. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به امت خود امر فرمود در برابر هرچیزی که خدا روی زمین بوجود آورده است، چه انسان و چه حیوان، رحمت و مهربانی داشته باشند.

عبد الله بن عمرو روایت کرده است که رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: خداوند به رحیمان، ترحم می کند، پس شما نیز به بندگان خدا رحم کنید تا خداوند به شما ترحم کند(2)

و گفت که این حدیث صحیحی است. علی الظاهر «مَن» موصوله در این حدیث «ارْحَموا مَن فی الأَرْض» هم شامل انسان مسلمان و کافر و هم شامل حیوانات می شود و علما نیز به همین مطلب قائلند. حافظ از قول ابن بطال می گوید: «این حدیث تشویق و تحریکی برای کاربرد رحمت برای تمامی خلایق است که شامل مومن، کافر و حیوانات اهلی و غیر اهلی می شود. این رحمت شامل آب و غذا دادن به حیوان، و بار سبک بر پشت آن نهادن و عدم ضرب و شتم آن نیز می شود».(3)

دلایل دیگری نیز وجود دارد که نشان می دهد این شمول، مدنظر بوده است. خداوند تعالی مومنان را مهربانان نسبت به یکدیگر توصیف کرده است و می فرماید: >مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ<؛ محمد صلی الله علیه و آله و سلم پیامبر خداست؛ و کسانی که با اویند، بر کافران، سخت گیر [و] با همدیگر مهربانند» کافرانی که مومنان بر آنان سخت گیرند، همان کسانی هستند که با مومنان جنگیده و به آن ها تعدی و ستم کرده و


1- . احزاب، آیه21.
2- . سنن ترمذی، 4- 323، شماره 1924.
3- . فتح الباری، ج10، ص440.

ص:395

آنان را از خانه و دیارشان بیرون می کنند و یا کسانی که این کافران را حمایت و پشتیبانی می کنند، مانند حالت یهودیان در فلسطین و حالت رهبران آمریکا در حمایت از آنان و حالت اینان در دشمنی با کشورهای اسلامی.

خداوند می فرماید:

>لَا یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَلَمْ یُخْرِجُوکُم مِّن دِیَارِکُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ إِنَّمَا یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ قَاتَلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَأَخْرَجُوکُم مِّن دِیَارِکُمْ وَظَاهَرُوا عَلَی إِخْرَاجِکُمْ أَن تَوَلَّوْهُمْ وَمَن یَتَوَلَّهُمْ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ<؛(1) (اما] خدا شما را از کسانی که در [کار] دین با شما نجنگیده و شما را از دیارتان بیرون نکرده اند، باز نمی دارد که با آنان نیکی کنید و با ایشان عدالت ورزید، زیرا خدا دادگران را دوست می دارد. فقط خدا شما را از دوستی با کسانی باز می دارد که در [کار] دین با شما جنگ کرده و شما را از خانه هایتان بیرون رانده و در بیرون راندنتان با یکدیگر همپشتی کرده اند. و هر کس آنان را به دوستی گیرد، آنان همان ستمگرانند.

خداوند رحمت خویش را از کسانی که به مردم رحم نمی کنند، باز می دارد. جریر بن عبد الله روایت می کند که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: خداوند به کسی که به مردم رحم نکند، ترحم نمی کند.(2)

این حدیث، نفی عامی است که شامل همه می شود و نفی در اینجا برای ترساندن و برحذر داشتن از خشونت و شدت و دشمنی با مردم است. البته لزومی ندارد، کسی که از رحمت واجب خداوند در دنیا محروم شده است، چه مسلمان و چه غیر مسلمان، از روزی و سلامتی و توانایی مالی و نسل و غیره محروم شود، زیرا این نعمت ها برای آزمایش و امتحان است و رحمت خداوند در دنیا شامل تمامی مخلوقاتش می شود.


1- . ممتحنه، آیات 8 - 9.
2- . صحیح بخاری، ج6، ص2686، شماره 6941؛ صحیح مسلم، ج4، ص1809، شماره 2319.

ص:396

از دلایلی که شمول رحمت خداوند را تایید می کند این است که هرکس به یتیمان انفاق کند و کفالت و سرپرستی محتاجین را عهده دار شود، در بهشت با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم همنشین می شود. سهل از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم روایت کرده که فرموده است: من و سرپرست یتیم در بهشت این گونه هستیم سپس به انگشت سبابه و وسط خویش اشاره فرمودند که فاصله ی اندکی میان آن هاست.(1)

در حدیث ابو هریره مشخص شد که سرپرستی یتیم چه خویشاوند و چه غریبه، تفاوتی با هم ندارد. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: من و سرپرست یتیم - چه یتیم خوشاوند و چه غریبه- مانند انگشت اشاره و سبابه هستیم.(2) این حدیث به خاطر دلالت صیغة عموم بر آن، هم شامل یتیم های مسلمانان و هم غیر مسلمانان می شود؛ زیرا «ال» در الیتیم برای جنس است و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم کسانی را که به امر نیازمندان به خصوص زنان بیوه و انسان های مسکین اهتمام می ورزند، به منزلة کسانی می داند که در راه خدا جهاد می کنند و یا به منزلة کسانی که شب و روز با انجام عبادات واجب و مستحبی، برای تقرب به خدا می کوشند. در ابن باره ابوهریره از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل می کند: کسی که برای کمک به فقیر و نیازمند تلاش می کند مانند مجاهد در راه خدا و یا کسی است که شب ها را به نماز می ایستد و روزها را روزه می گیرد(3). این تلاش، شامل تمام انسان های محتاج، چه مسلمان و چه غیر مسلمان، می شود و نیز شامل تمام خدماتی می شود که به آنان عرضه می شود مثل غذا، نوشیدنی، لباس، مسکن، درمان و دفع زیان و ظلم از آنان.

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم گاهی برخی از داستان هایی را که مرتبط به مهربانی و لطف با حیوانات بود، برای امت خویش متذکر می شد تا به این شیوه، آنان را بر اجرای منشی که رحمت خداوند را برای تمامی مخلوقات در دنیا جاری می سازد، تشویق کند. برای مثال ابوهریره روایت می کند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:


1- . صحیح بخاری، ج5، ص2032.
2- . صحیح مسلم، ج4، ص2287.
3- . صحیح بخاری، ج5، ص2047 و صحیح مسلم، ج4، ص2286.

ص:397

«مردی از راهی می رفت که تششنگی بر او غلبه کرد، پس درون چاهی رفت و از آن نوشید و خارج شد؛ ناگهان سگی را دید که له له می زند و از تشنگی خاک زمین را می خورد. به خود گفت این سگ نیز حالتی همچون من دارد، پس کفش خویش را پر از آب کرد و دهان سگ را گرفت و آب را در دهانش ریخت و سیرابش کرد و خدا را شکر نمود؛ خدا نیز وی را مورد مغفرت قرار داد. اصحاب گفتند: یا رسول الله! آیا در مورد چهارپایان هم ثواب می بریم؟ فرمود: در احسان به هر موجود زنده ای، پاداش وجود دارد».(1)

هم چنین حدیث صحیحی از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم روایت شده است که خداوند زنی بدکاره را به خاطر آب دادن به سگ تشنه مورد مغفرت قرار داد. ابو هریره در حدیثی می گوید: «زنی بدکاره در یک روز گرم، سگی را دید که به دور چاهی می گشت و زبانش را بیرون آورده است. آن زن او را سیراب کرد و خدا نیز او را بخشید».(2)

خداوند، همان گونه که برخی از گناهان بزرگ را به سبب مهربانی و مدارا با حیوان می بخشد، کسانی را که با بی رحمی، حیوانات را عذاب می کنند، مورد عذاب قرار می دهد. ابن عمر حدیثی از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرد که فرمود: «زنی به خاطر این که گربه اش را بست و به او غذا نمی داد و اجازه نمی داد که از حشرات زمین تغذیه کند، وارد جهنم شد.»(3)

در جهاد نیز اصل بر این است که مسلمانان برای تحقق این فرمایش الهی: >وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ(4)< و تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم، غیر مسلمانان را به این دین دعوت کنند تا از رحمت خداوند در در زندگی شان بهره مند شده و در آخر به رضای الهی نائل شوند؛ و باید اساس دعوتشان برپایة نرمی و حکمت و موعظة نیکو باشد، همان طور که خداوند به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و به آنان امر کرده است:


1- . صحیح بخاری، ج2، ص833، شماره 2234 و صحیح مسلم، ج4، ص1761، شماره 2244.
2- . صحیح مسلم، ج4، ص1761، شماره 2245.
3- . صحیح بخاری، ج3، ص1205، شماره 3140 و صحیح مسلم، ج4، ص 2110، شماره 2619.
4- . انبیاء، آیه 107.

ص:398

>ادْعُ إِلِی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ<؛(1) با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت دعوت کن و با آنان به [شیوه ای] که نیکوتر است مجادله نمای. در حقیقت، پروردگار تو به [حال] کسی که از راه او منحرف شده داناتر، و او به [حال] راه یافتگان [نیز ]داناتر است.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در رساندن رحمت خدا به بندگان حریص بود، و مجاهدان را به دعوت مردم به اسلام، ترغیب می کرد و دعوت آنان را به ثواب عظیم الهی، به خاطر هدایت خلقش، ارتباط می داد. در این باره سهل بن سعد الساعدی روایت کرده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به علی هنگامی که وی را به سوی یهودیان خیبر فرستادند، فرمود:

آرام حرکت کن تا این که به قبایلشان برسی، سپس آنان را به اسلام دعوت کن و حق خداوند را بر آنان متذکر شو؛ به خدا سوگند که اگر یک نفر به دست تو هدایت شود، برای تو بهتر از شتران سرخ موی است.(2)

مسلمانان، با وجود آن که هدایت گرانی مهربان هستند، اما در راه خدا با کسانی که آنان و دینشان را مورد تجاوز و تعدی قرار می دهند، جهاد می کنند و در این راه از هیچ سرزنشی نمی هراسند. اینان با جهاد خود، از دین، جان، نسل، عقل، مال و حاجات و نیازمندی های دیگر که از ضروریات زندگی انسان است، محافظت می کنند و آن را در برابر تعدی دشمنان و ظلم ظالمان، مورد حمایت قرار می دهند. اینان یا مجاهدانی هستند که برای دفع حمله دشمن به مسلمانان، جهاد می کنند و یا کسانی هستند که موانع دعوتِ به سوی خدا را از روی زمین محو می کنند تا مردم را به سوی خدا دعوت کنند و حجت خدا را برای خلق برپا دارند. هرکس تاریخ جهاد مسلمانان را که مطابق قوانین شریعت است، دنبال کند، در می یابد که آن یک قانون عام فراگیر برای هر فعالیتی است که صلاح و سعادت مسلمانان و همة جهانیان را محقق می سازند.


1- . نحل، آیه 125.
2- . صحیح بخاری، ج4، ص 1542 و صحیح مسلم، ج4، ص1872.

ص:399

جنگیدن، جزئی بی اهمیت از جهادی است که در کتاب خدا و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آمده است و انواع جهاد و مراتب آن در کتاب این جانب با عنوان «حقیقت و هدف جهاد در راه خدا» آمده است.

واضح است که جهاد در راه خدا، به منظور اجبار مردم به ترک دین خود و اسلام آوردن، نیست، بلکه به منظورپاسخ به حمله متجاوزان و شکستن دیوارهای ظلم و استبدادی که میان مردم و بهره بردن از آزادی ای می باشد که خدا به آنان بخشیده است. آنان بعد از آن که حق برای آنان برپا داشته شد، با اختیار و رضایت وارد اسلام می شوند و یا اینکه در دینی که به آن معتقدند باقی می مانند. خداوند در قرآن به این مطلب تصریح کرده و اعمال پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و صحابه و پیروان ایشان نیز مطابق آن بوده است و به همین صورت تا روز قیامت، تا مدتی که مسلمانان به این دین پایبند باشند، باقی خواهد ماند:

>لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَیَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ<؛(1) در دین، هیچ اکراه و اجباری نیست [کسی حق ندارد کسی را از روی اجبار وادار به پذیرفتن دین کند، بلکه هر کسی باید آزادانه با به کارگیری عقل و با تکیه بر مطالعه و تحقیق، دین را بپذیرد]. مسلماً راه هدایت از گمراهی [به وسیله قرآن، پیامبر و امامان معصوم] روشن و آشکار شده است. پس هر کس به طاغوت [که شیطان، بت و هر طغیان گری است] کفر ورزد و به خدا ایمان بیاورد، بی تردید به محکم ترین دستگیره که آن را گسستن نیست، چنگ زده است؛ و خدا شنوا و داناست.»

با این حال کسی که می خواهد در دین خود باقی بماند باید ملتزم به قوانین عمومی امتی باشد که نیازهای زندگی این فرد، در آن حکومت فراهم و در امنیت است.


1- . بقره، آیه 256.

ص:400

دعوت همگانی مردم

ما دعوت مردم در شرق و غرب را اعلان می کنیم با این مطلب که این دین، دشمن هیچ انسانی نیست و رحمتی برای جهانیان است. ما به خاطر چند ویژگی به این دعوت، ایمان صادق داریم و هیچ شبهه ای در آن وجود ندارد:

1. اعتقاد قطعی داریم که قرآن و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بر حق هستند و اسلام همان دین حقی است که ادیان و قوانین مخالف خود را باطل و غیر واقعی می داند؛

2. واقعیت تاریخی در روزگاری که اسلام در آن به اجرا درآمد، صحت سخن ما را تایید می کند؛

مردمی که در سایه امپراتوری های یونان و فارس و روم زندگی می کردند از عدالت و رحمت و تمدنی بهره مند شدند که مسلمانان وارد این سرزمین ها کردند و پیش از آن، در کشورشان وجود نداشت.

گواه این مطلب، اسلام آوردن این ملت ها در اغلب شهرها با دعوت بدون شمشیر بود. مسلمانان تنها زمانی از سلاح استفاده می کردند که ستمگران مستبد در مقابل آزادی دعوت و گوش فرادادن ملتشان به دعوت حق، چه ایمان می آوردند و چه نمی آوردند؛ می ایستادند. دلیل این مطلب نیز اندک بودن ملت هایی است که مسلمانان با خشونت فتح کردند و کثرت ملت هایی که در کشورهای آسیایی و آفریقایی و غیره، از طریق تاجران و دعوت کنندگان با اخلاص، به اسلام گرویدند.

3. تطبیق نظری میان حقوق بشری که در قرآن و سنت نبوی و شریعت اسلامی موجود در کتاب های فقهی وجود دارد، از زن و مرد و کوچک و بزرگ و فرد و خانواده گرفته تا حاکم و محکوم؛ و میان قوانین بین المللی موجود در این زمینه.

بدون شک، انسان منصفِ بدون تعصبی که قوانین اسلام و آن قوانین بین المللی را با هم مقایسه می کند، درمی یابد همه موارد مثبت قوانین بین المللی، در اسلام در بالاترین سطح خود وجود دارد، علاوه بر این، اسلام برخی از موارد منفی را که در این قوانین وجود دارد، کنار نهاده است. ما، ملت های غیر مسلمان را به خصوص متفکران و

ص:401

روشنفکران غربی که قادرند حقیقت اسلام را بررسی کنند، به تأمل در مبادی اسلام در قرآن و سنت و کتب فقه اسلامی، دعوت می کنیم؛ و اینکه فکر خویش را بدون تاثیر پذیری از تبلیغات دشمنان اسلام از قبیل سیاست مداران، رسانه ها و برخی از روحانیون مسیحی متعصب به صهیونیست ها، به کار گیرند تا از عظمت اسلامی باخبر شوند که اگر ملتی از ملت های غرب و شرق، آن را به کار می بست به مراتب به پیشرفت و تمدنی سودمند دست می یافت و از آفت های ظلم و ستمی که به سبب دوری از خداوند، امروزه در زمین انتشار یافته است، در امان بود.

4. مقایسه حالت افراد، خانواده ها و ملت های اسلامی معاصر - با وجود این که مسلمانان، اسلام را به طور کامل اجرا نمی کنند و از فقر و ظلم و سختی زندگی رنج می برند - با حالت افراد، خانواده ها و ملت های غیر اسلام - با همة ثروت و آسایش و تمدن بزرگ مادی - تا مشخص شود کدام یک از این دو گروه از آرامش و اطمینان خاطر بیشتری در زندگی، برخوردار است.

ما از انسان ثروت مند که در دنیا به هرچه خواسته رسیده است، دعوت می کنیم تا خود را با انسان های بسیار فقیر مسلمان، مقایسه کند.

و از زن غیر مسلمان که بیشتر راه های آسایش و آزادی مادی برای او فراهم است، دعوت می کنیم خود را با زن مسلمانی که به زعم غربی ها در بدبختی و شقاوت است، مقایسه کند.

و از خانواده متمدن غیر مسلمان که جمعیت شان اندک ولی رفاه آنان بیشتر است، دعوت می کنیم خود را با خانواده مسلمانی که تعداد افراد آن خانواده زیاد و معیشت شان اندک است، مقایسه کنند.

و از جوامع غیر مسلمانی که ثروت فراوان، روزی بسیار و وسایل زندگی برای آنان فراهم است، دعوت می کنیم خود را با جوامع مسلمانی مقایسه کنند که فاقد این چیزها هستند.

ص:402

آن گاه آن افراد، خانواده ها و آن جوامع؛ آرامش نفسی، اطمینان معنوی، همکاری، عاطفه، محبت و هم بستگی بین خود را، با افراد، خانواده ها و جوامع مسلمان - با وجود آن که اسلام را به طور کامل اجرا نمی کنند - بسنجند.

ما امیدواریم که فرصتی برای افراد و خانواده های غیر مسلمان فراهم آید تا با خانواده های مسلمان در کشورهای اسلامی و غیر اسلامی دیدار کنند و از اجرای اسلام و تاثیر آن در زندگی مسلمانان آگاه شوند و دریابند که بسیاری از رهبران، دستگاه های تبلیغاتی و روشنفکران آنان چهره اسلام را در ذهن آن ها زشت جلوه داده وآنان را از اسلام متنفر کردند. آنان نباید کورکورانه از دشمنان اسلام تقلید کنند و به یاری رهبران سیاسی و نظامی و تبلیغاتی و صهیونیست، در جنگ با اسلامی که شایسته دفاع و همزیستی است، بپردازند.

رهبران کشورهای غربی با زشت نشان دادن حقیقت اسلام و جنایت علیه آن، ملت های خود را از رحمت اسلام، عدالت، برادری موجود در آن و نجات از موارد منفی تمدن مادی که پر از نگرانی و اندوه است، محروم کردند که اگر آن تمدن بر پایه اسلام بنا می شد شما جایگاه دیگری داشتید. چه بسا شما به خاطر فضیلت پذیرفتن اسلام، رهبران واقعی دنیا می شدید و در کشورهایتان به جای ظلم و ستمی که رهبرانتان انتشار دادند، امنیت و صلح برقرار می شد. اسلام برای رحمت، صلح، دوستی، امنیت، همکاری و هم بستگی بین تمام بشریت آمده است تا در اطمینان و احترام زندگی کنند. اسلام، مطابق آیه زیر:

>لَا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَی لَا انْفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ<(1)؛ در دین، هیچ اکراه و اجباری نیست [کسی حق ندارد کسی را از روی اجبار وادار به پذیرفتن دین کند، بلکه هر کسی باید آزادانه با به کارگیری عقل و با تکیه بر مطالعه و تحقیق، دین را بپذیرد]. مسلماً راه هدایت از گمراهی


1- . بقره، آیه 256.

ص:403

[به وسیله قرآن، پیامبر و امامان معصوم] روشن و آشکار شده است. پس هر که به طاغوت [که شیطان، بت و هر طغیان گری است] کفر ورزد و به خدا ایمان بیاورد، بی تردید به محکم ترین دستگیره که آن را گسستن نیست، چنگ زده است؛ و خدا شنوا و داناست.»

آزادی هر فرد را در عقیده و اختیار ضمانت کرده است.

هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم وارد مدینه شد فرمود: «ای مردم آشکارا و با صدای بلند سلام کنید، به فقیران طعام دهید، صله رحم به جای آورید و در حالی که دیگران خوابند نماز شب بخوانید». این حسن رفتار با پیروان ادیان دیگر، احترام به مقدسات آنان و رفتار با آنان در نیکی و خیر و صلح و رحمت را خداوند برای ما تبیین فرموده است. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در کلام اول خود که فرمودند: «بهشت با صلح به دست می آید» قواعدی صحیح، اصولی استوار ارزش های رفیع را برای ما برجای گذاشت؛ که این اولین مدرک برای حقوق انسانی است که خداوند او را کرامت بخشید و از تاریکی جهالت و ستم و دشمنی به روشنای حق و عدالت آزادی و امنیت رهنمون ساخت، زیرا اسلام با بخشش و عدالت خود، دین صلح و رحمت است. خداوند فرمود: >وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَی کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلًا< و به راستی ما فرزندان آدم را گرامی داشتیم، و آنان را در خشکی و دریا [بر مرکب ها] برنشاندیم، و از چیزهای پاکیزه به ایشان روزی دادیم، و آن ها را بر بسیاری از آفریده های خود برتری آشکار دادیم.»

رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «هیچ یک از شما ایمان نمی آورد مگر آنچه را که برای خود می پسندد برای برادرش نیز بپسندد»، زیرا رحمت و همکاری و محبت، پایه و اساس همبستگی و سعادت زندگی و آبادانی دنیاست.

هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم وارد مدینه شد میان مسلمانان و یهودیان، عهد و پیمان برقرار کرد و آنان را در عقیده شان آزاد گذاشت و به آنان دوستی و رحمت در رفتار و حسن معاشرت و همجواری، عطا فرمود. آن حضرت با این عمل، مثلی اعلی در بخشش و

ص:404

یک الگوی خوب و رهبری نیکو برای ما ترسیم نمود. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم یک همسایه یهودی داشت که چرک و کثافت در مقابل درب خانه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم قرار می داد و بر سر راه ایشان خار و خاشاک می نهاد. روزی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از خانه خارج شد، ولی چرک و کثافت را در مقابل درب خانه ندید. در مورد همسایه یهودی پرسید که گفتند مریض است. حضرت برای زیارت و اطمینان از بهبودی او، به ملاقاتش رفت. مرد یهودی از اخلاق کریمانه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و خوش رفتاری ایشان تعجب کرد و اسلام آورد! این دین یگانه، بخشش و رحمت و صلح را با این شیوه به ما می آموزد.

فتنه هایی که گاه مذهبی و گاه طائفه ای، هم اکنون در کشورهای مصر، لبنان، سوریه و عراق اتفاق می افتد چیزی جز کینه، حسادت، زشتی و تفسیر نقشه های استعماری است که هدف آن از هم گسستن پیوند مسلمانان و تخریب خانه، تمدن و تاریخ شکوه مندشان است و این که آن ها را به دولت هایی کوچک تر تقسیم کنند تا به خود مشغول باشند؛ و یا می خواهند ما در این آشوب و ناامنی که همچون آتشی که بر گیاه خشک می افتد و هیچ انسان و سنگ و چوبی را باقی نمی گذارد؛ بمانیم. آنچه که در سومالی اتفاق می افتد عبرتی پندآموز برای ماست. این کشور بیش از دو دهه در فتنه ای کشنده غرق شده است و آتش جنگ در میان مردمش تحت عناوین و اسم های مختلف، شعله ور و دشمنی بین آنان شدیدتر شده است. برای اجرای نظریة تفرقه که می گوید «تفرقه بینداز و حکومت کن»، در طول این دهه ها، مدیران ادارات بحران، چندین بار در این ملت بدبخت و مصیبت زده، تغییر کرده اند. اینان امروز تحت پوشش سازمان ملل متحد و اتحادیه آفریقا و عناوین دیگر، کشورها را به مجموعه ای از امارات، سلطنت ها و حکومت های فدرالی تقسیم می کنند که این حکومت ها نیز از کشورهای استعماری و سلطه طلب دستور می گیرند. گاهی این دولت ها خود را به عنوان ناجی این کشورها در برابر غارت و حمله و آشوب قبایل دیگر که از جنس خودشان است، نشان می دهند.

ص:405

اسلام، دین رحمت

استعمار، اسلام را دین خشونت ترسیم می کند اما اگر واقع بینانه نگاه کنیم می بینیم که این تصویر از اسلام بسیار نادرست است چرا که اولین کلمه در قانون و شریعت اسلامی آیه «بسم الله الرحمن الرحیم» است که به رحمت دعوت می کند نه خشونت و سنگ دلی. در اولین سوره ی قرآن کریم یک دعوت خالص را به سوی رحمت می بینیم که در این آیه متجلی شده است: >الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ< ستایش خدایی را که پروردگار جهانیان، رحمتگر مهربان است. خداوند با همه جهانیان با رحمت رفتار می کند چرا که ذاتا رحیم و مهربان است.

بنابراین، قوام قوانین اسلام، رحمت است نه خشونت و شدت و تمام قدرت خداوند برای تبدیل شدن به رحمت است مگر در مواردی هم چون دفاع از جان و دفع حمله و تجاوز دشمن. شاهد این سخن، کلام خدا در قرآن است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را به تخصیص دعوتش به رحمت نه تجاوز و خشونت، مورد خطاب قرار می دهد: >وَمَا

أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ (1)<و تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم

خداوندتعالی در قرآن، مکنونات قلبی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را در مورد مشرکین چه یهودی و چه مسیحی، این گونه توصیف می کند: >لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَاعَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ<؛ قطعاً، برای شما پیامبری از خودتان آمد که بر او دشوار است شما در رنج بیفتید، به [هدایت] شما حریص است. سپس در ادامه می فرماید: >بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَحِیمٌ<؛ و نسبت به مؤمنان، دل سوز مهربان است. یعنی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم قبل از ترحم به مومنان، به مشرکان ترحم دارد.

تلاش پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای جلوگیری از خون ریزی

قانون اسلامی، همگانی است و چون پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رحمة للعالمین است، مومنان را از مشرکان و یا آتش پرستان و گوساله پرستان و غیره جدا نکرده است، چرا که وی


1- . انبیاء، آیه 107.

ص:406

رحمتی برای همه جهانیان است و آن ها را از بدبختی به سوی نیک بختی هدایت می کند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بخاطر رحمتی که نسبت به مشرکان و مومنان داشت از جنگ با آنان، خودداری می کرد و با این کار از ریخته شدن خونشان جلوگیری و آنان را به سوی ایمان هدایت می کرد. هرگاه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم عازم جنگ با شهری که به مومنان تجاوز کرده بودند، می شد، اعلام می کرد که عازم جنگ با شهری در یک مسیر دیگر است تا اینکه اهالی آن شهری که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در واقع قصد حمله به آن داشت، در اطمینان و آرامش باشند. در این حال پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، به طور ناگهانی و غافل گیرانه، در روز روشن به آن شهری که مردان برای کار بیرون رفته بودند و جز مشتی زن و بچه و پیرمرد در آن نبود، وارد می شد. در این شهر نه جنگ جویی بود، نه مقاومتی و نه جنگی، پس مردم یک به یک اسلام می آوردند و حق را می پذیرفتند و خونی از دو طرف بر زمین ریخته نمی شد. این روش و اسلوب رحیمانه و همیشگی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای جلوگیری از خون ریزی بود. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نمی خواست خون کافر و یا مسلمان بر زمین ریخته شود. ایشان بخاطر مهربانی بر بندگان، بر عدم کشتن کافران حریص بود، چون کافر با کشته شدن، به عذاب آخرت دچار می شد در حالی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هدایت و سعادت را در بهشت، برای او خواستار بود.

ایشان تنها یک بار، هجوم آینده خود را به مکه، چهار ماه قبل از حمله اعلان فرمود. این اعلان عمومی بدین خاطر بود که حمله به مکه فقط برای رحم به مشرکین است تا به این شیوه، بترسند و به سوی حق برگردند. با وجودی که هیچ نیرویی در جزیرةالعرب یارای مقابله با قریش را نداشت، اما این اعلان، نتایج برق آسایی در پی داشت. بسیاری از اهالی مکه از جمله خالد بن ولید و جگرگوشه های قریش ترسیدند و اسلام آوردند. هنگامی که رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم تمام سپاهش را جمع کرد، آنان را آشکارا و بدون ریخته شدن حتی یک قطره خون، وارد مکه کرد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به خاطر رحم بر اهل مکه، که در نهایت ضعف و پراکندگی بودند و هیچ نیرویی نداشتند، تمام تمرکز و تبلیغات خویش را به فراوانی سپاهش اختصاص داد تا اهل مکه بترسند و برای جنگ، بیرون نیایند؛

ص:407

مبادا خونی از مشرکین ریخته شود و به جای رفتن به بهشت وارد جهنم شود. با این شیوه، آنان به سوی حق بازگشتند و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آنان را بخشید. کمال رحمت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آن جا بود که ایشان به سرسخت ترین دشمنانش در مکه، و کسانی که برای قتل ایشان توطئه کرده، با او دشمنی، مردم را از پیرامون او پراکنده، اعراب را برای جنگ با او بسیج و بر روی او شمشیرکشیده بودند، عطا و بخشش بسیاری نمود و بدون آن که چیزی در مقابل آن بخواهد، صدها شتر به هرکدام از دشمنانش بخشید. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به خصوص بعد از جنگ حنین، عطاهای فراوانی به دشمنانش نمود و با آ ن که قدرت و توانی نداشتند اموال را در میانشان تقسیم کرد و به اصحاب خویش که بسیار ایشان را دوست می داشتند چیزی عطا نکرد و با این شیوه، نه با خشونت، میان قلب هایشان الفت برقرار نمود و همگی آنان برادرانی شدند که دوست دار یکدیگر بودند.

در جنگ تبوک که آخرین غزوه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بود رحمت خداوند به طور کامل برای دشمنان، که در آن زمان از بزرگ ترین دولت های جهان بودند، متجلی شد. این دولت بزرگ (حکومت روم که در آن زمان تقریبا بر نیمی از جهان حکومت می کرد) سپاهی عظیم آماده کرد تا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و دین تازه اش را که خطری برای مرزهای جنوبی رومیان بود، از بین ببرد. این جنگ در یک سال بسیار گرم و خشک اتفاق افتاد. رومیان در انتخاب این سال برای جنگیدن، اشتباه کردند و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می توانست اجازه دهد آنان وارد این صحرای داغ شوند و از گرما و تشنگی بمیرند، زیرا آنان به این شرایط سخت عادت نداشتند. اما پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به همراه اصحابش، به خاطر حرص بر جان دشمنانش، وارد این صحرای سوزان شدند تا مبادا بمیرند و سرنوشت آنان، آتش جهنم در آخرت شود؛ خداود پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را با ترساندن دشمنان نصرت عطا فرمود و خونی از هیچ یک از دو طرف ریخته نشد و جنگ به پایان رسید. دشمنان از ترس فرار کردند و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «من در جنگی که یک ماه مسیر آن طول کشید، به وسیلة ترس (دشمنان) پیروز شدم».

ص:408

ایشان پیامبر مهربانی است که سعادت و دست یابی به اکرام را برای انسان ها، در بهشتی که خدا وعده داده است، می خواهد نه زیان دنیا و آخرت و محروم شدن از اکرام خداوند مهربان. خداوند ترس را این گونه در دل دشمنان افکند که خبرهای غیر مترقبه مبنی بر حرکت مسلمانان از دل صحرا با تجهیزات کامل و عزم به نابودی کامل آنان، به گوششان رسید؛ پس قصد فرار کنند و بدون رویارویی با دشمن و توجه به کسی، گریختند. آنان مطابق توصیفات، به گونه ای بودند که هر فردی از آنان دوست داشت بال پرنده ای را بگیرد و پرواز کند. موقعیت جنگ تبوک مشهورترین موقعیتی بود که در آن نه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ونه هیچ رومی، جنگی نکردند، اما پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بر آنان پیروز شد و آنان از ترس فرار کردند.

خلاصه کلام این که: مسلمانان با وجود جنگشان، به منزله رحمت برای دشمنشان بودند، چون دشمن فرار کرد و خونی ریخته نشد و دلیل دیگر برای این مطلب، یازده جنگی است که خالد بن ولید در عراق در مقابل صدها هزار دشمن قرار گرفت، اما به جز تعدادی اندک، کسی از طرفین کشته نشد، زیرا ترس در دل های دشمنان خدا افتاد و فرار کردند. اگر خالد بن ولید سپاهیان ایران را به قتل می رساند، دیگر سپاهی برای جنگ قادسیه و جنگ نهاوند و دیگر جنگ ها، برای ایرانیان باقی نمی ماند. وی در اغلب موارد به دنبال کشتن و خون ریزی نبود، زیرا هدف مومنان هدایت است نه اموال و دارایی های دشمنان؛ بدین سبب ترس و وحشت در دل ها افکنده و جان ها حفظ می شد، زیرا اسلام دین رحمت است. و اسم آن از «سلام» یعنی صلح گرفته شده است نه ستم و خشونت و طغیان گری. در قرآن نیز آمده: >اللهُ هُوَ السَّلَامُ<(1) اوست خدای امنیت بخش وسلامت بخش.

برخلاف گمان اشتباهی که بیگانگان دارند که اسلام دین کشتار و خون ریزی است، قرآن می فرماید: >وَاللَّهُ یَدْعُو إِلَی دَارِ السَّلَامِ< و خداوند به سرای صلح و سلامت دعوت


1- . حشر، آیه 23.

ص:409

می کند خداوند در قرآن ستمکاران را دوست ندارد: >وَقَاتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُمْ وَلاَ تَعْتَدُواْ إِنَّ اللّهَ لاَ یُحِبِّ الْمُعْتَدِینَ<(1) و در راه خدا، با کسانی که با شما می جنگند، بجنگید، ولی از اندازه درنگذرید، زیرا خداوند تجاوزکاران را دوست نمی دارد.»

پس چگونه گمان می کنند پیروزی های مسلمانان، که اسمشان مسلمان و از مسالمت گرفته شده نه از جنگ و دشمنی؛ با خشونت و سنگ دلی بوده است. دلیل بر مسالمت و صلح دوستی مسلمانان این است که همه ملت های مغلوب، دوست دار مسلمانان شدند و اسلام را بیشتر از مسلمانان سابق، پذیرفتند تا جایی که دمشق، پایتخت عصر طلایی اسلام شد. امت های روی زمین حتی چینی ها هم این دین رحیمانه را پذیرفتند و اگر به زعم انسان های خاطی، اسلام برپایة خشونت و سنگ دلی بنا شده بود، این ملت هایی که با خشونت و جنگ اسلام آورده بودند با آن مقابله می کردند، اما در عوض آنان اسلام را پذیرفته و از آن استقبال کردند و از اهل اسلام و حامیان آن شدند. ملت های بسیاری از قبیل ممالیک و کردها و ترک های عثمانی و تاتارها و هندیان و کشورهای روسیه و ترکمنستان و چین و غیره اسلام را پذیرفتند که تعداشان بیشتر از اعراب است. پرواضح است که آلمان، خشونت و شدت را در کشورهایی که اشغال می کرد به کار می برد. کشورهای اسلامی و دیگر کشورهایی که زیر بیرق کمونیست بودند در جنگ جهانی دوم به آن کمک کردند تا اینکه آلمان به روسیه حمله کرد و این کشورها برای کمک به آلمان بر ضد کمونیسم شتاب کردند اما زمانی که خشونت آلمانی ها را دیدند فهمیدند که کمونیسم رحیمانه تر است؛ آن گاه از یاری آلمان دست کشیدند و این یک واقعیت تاریخی مشخص است.

آلمان ها هرگاه وارد منطقه ای می شدند و آن را اشغال می کردند تعدادی از نیروهای خود را از دست می دادند و بتدریج ضعیف و ضعیف تر می شدند چون هرجایی را که فتح می کردند، تعدادی از نیروهای خود را در آنجا باقی می گذاشتند تا مردم آن دیار


1- . بقره، آیه 190.

ص:410

به خاطر خشونت آلمانی ها در رفتارشان، علیه آنان انقلاب نکنند. این مطلب، عکس اسلام مهربانی است که هرگاه سرزمینی ظالم و تجاوزکار را فتح می کرد، مردم آن دیار از سربازان مخلص اسلام می شدند.

به این ترتیب فتوحات اسلام بیشتر، و اسلام با ازدیاد جنگ جویان غنی تر می شد. مشهور است هنگامی که صحابه پیامبر صلی الله علیه و سلم ، شام را فتح کردند، ده هزار نفر از آنان کشته و بیست هزار نفر باقی ماندند؛ بعد از مدت کوتاهی که از دو ماه تجاوز نمی کند، رومیان با لشگری عظیم به منطقه بقاع برمی گردند و هفتاد هزار مسلمان برای جنگ با آن ها حرکت می کند. این پنجاه هزار نفری که به سپاه اسلام وارد شدند از کجا آمدند؟ این را نیز به این مطلب اضافه کن که جزیرة العرب هرگز نمی تواند پنجاه هزار سرباز جمع کند درحالی که اینان هفتاد هزار نفر بودند! همه این ها به خاطر رفتار انسانی مسلمانان بود. اهل شام هنگامی که مهربانی و عطوفت واحسان مسلمانان را دیدند به آنان پیوستند و آنان را یاری کردند تا این که آن عصر، تبدیل به عصر طلایی اسلام شد که از دمشق پایتخت شام سرچشمه می گیرد و تا هند و چین می رود. این علاوه بر رحمت، مهربانی و خوش خلقی آنان است. چینی ها راهی را که مسلمانان از آن آمده بودند، راه ابریشم نام نهادند. مسلمانان در نزد پادشاهان چین دارای جایگاه ویژه ای شدند. بر طبق اسناد تاریخی، اگر مسلمانی یک چینی را به ناچار می کشت دیة او در نزد امپراتور، یک خَر بود ولی اگر یک چینی، مسلمانی را می کشت، او و کسانی که به وی کمک کردند، کشته می شدند. شما این سخن از فیلسوف فرانسوی گوستاو لوبون را به خوبی می دانید که گفته است:«تاریخ، فاتحی مهربان تر از اعراب نمی شناسد.»

جذب مخالفان با منطق نه جنگ

به طور عمومی و از منظر تاریخی، مشخص است کشورهایی که از طریق تجارت و رفتار نیک و رحیمانه اسلام آوردند، بیشتر از کشورهایی است که با جنگ اسلام آوردند. در جنگ یرموک هرقل پادشاه روم، لشگریان دوازده کشور را که تابع روم

ص:411

بودند، برای این جنگ جمع کرد که این جنگ به منزلة جنگ جهانی در آن دوران قدیم بود. در میان آن ها، سپاه روس و ارمنی های مشتاق جنگ و سپاه اروپایی ها بود که به این ها، لشگریان اسپانیا و فرانسه و دیگر کشورهای غربی نیز می پیوستند، زیرا اسپانیا طرفدار روم بود. اسپانیایی ها و اروپایی ها فرزندان رومیان بودند و تا به امروز نیز به پدران خود افتخار می کنند. رومیان در جنگی همیشگی با مسلمانانی بودند که سرزمین های عربی را از استعمار روم آزاد کرده بودند که سرزمین شام از آن جمله بود. رومیان به دلیل آن که از حمله به مرزهای شام، کشتار و ربودن مردم و سپس فرار کردن، دست نمی کشیدند؛ حجاج بن یوسف ثقفی، از یک سو مراکز دیده بانی را برای فهمیدن حمله دشمن به مرزهای اسلامی به کار گرفت و برای بازداشتن آنان از کشتار و غارت، کمین گاه هایی را ایجاد کرد و از سوی دیگر قصد داشت این دشمن را از ریشه از بین ببرد و به قسطنطنیه، پایتخت روم شرقی و غربی حمله کند. نقشه به این صورت بود که وارد اندلسی شود که تابع روم بود، سپس از آن عبور و از آن سمت، قسطنطنیه را محاصره کند و از سمت شام نیز به آن حمله و مانع کمک رسانی به آن شهر شود. این یک نقشه جنگی بین دو دولت متخاصم بود. حقیقت آن است که رومیان بعد از شکست خوردن از مسلمانان، دست از تجاوز به سرزمین اسلامی و کشتار و غارت و ربودن آن، نمی کشیدند. این عوامل سبب شد که حجاج، فرمانده اش موسی بن نصیر و طارق بن زیاد را از راه اندلس روانه قسطنطنیه کند.

بنابراین هیچ دشمنی میان مسلمانان و مردم اسپانیا وجود نداشت بلکه جنگی بود برای پایان دادن به تجاوز دشمن به مرزهای شام. طبیعتا قسطنطنیه محاصره نشد، زیرا خلیفه نادان سلیمان بن عبدالملک که از طریق وراثت به خلافت رسیده بود نه لیاقت، نه تنها نمی دانست که چگونه سرزمینش را در مقابل دشمن غاصب، به پیروزی برساند بلکه به خاطر ضعف بصیرت، نسبت به حجاج (فاتح سند، هند، ماوراء النهر و کسی که قرآن را حرکت گذاری و نقطه گذاری کرده بود) کینه داشت و این فرماندهان بزرگ را به دمشق آورد و زندانی کرد و به فتوحات پایان داد. او، فرمانده ی بزرگ، قتیبة بن

ص:412

مسلم را که فاتح چین، بخارا، جیحون، صغد، خوارزم، سمرقند، بلخ، طالقان، کاشغر و کاشان بود به قتل رساند. بنابراین دشمنی جدی با اسپانیا از سوی اسلام وجود نداشت، بل که مانورهای نظامی و تحرکاتی به سوی دولت روم بود که تنها ادعایش این بود که مسلمانان، سرزمین عربی شام را از یوغ بردگی و تجاوز آنان آزاد کرده بودند.

این خواستة شامیان هنگامی که به دین رحمت جدید پیوستند و آن را بر حکومت ستمگر روم ترجیح دادند، بود. کما اینکه در «حمص» قبل این که مسلمانان از آن جا بروند، ابوعبیده، جزیه را به اهل حمص بازگرداند، زیرا آن جزیه برای حمایت و دفاع از آنان بود و اکنون نمی توانست از آنان حمایت کند و چون برای رویارویی با رومیان به یرموک رفت، به همین دلیل جزیه را بازگرداند. به محض این که رومیان خواستند وارد حمص شوند، مردم آن جا دروازه ها را به رویشان بستند و گفتند: ما شما را نمی خواهیم بلکه مسلمانان مهربان را می خواهیم. بعد از آن دروازه ها را برای فاتحان مسلمان گشودند و حکومت رومیان ستمگر مستبد را نپذیرفتند. همان گونه که اهالی دمشق با پنجاه هزار جنگ جو به لشگرخالد بن ولید که بیست هزار نفر بود، پیوستند و در جنگ بقاع، علیه رومیان شرکت کردند. حقیقتا تاریخ فاتحی مهربان تر از مسلمانان سراغ ندارد.

قرآن و ندای رحمت

اگر پژوهشی در قرآن انجام دهیم آیات صریحی را می یابیم که خواستِ خداوند، رحمت است نه جنگ و قتال، زیرا از روح خدا در انسان دمیده شده است. آیا عاقلانه است که انسان چیز شگفتی را بسازد سپس آن را خراب کند؟ طبیعتا هیچ عاقلی این کار را نمی کند:

>تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ مِّنْهُم مَّن کَلَّمَ اللّهُ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ وَآتَیْنَا عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّنَاتِ وَأَیَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ وَلَوْ شَاء اللّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِینَ مِن بَعْدِهِم مِّن بَعْدِ مَا جَاءتْهُمُ الْبَیِّنَاتُ وَلَکِنِ اخْتَلَفُواْ فَمِنْهُم مَّنْ آمَنَ وَمِنْهُم مَّن کَفَرَ وَلَوْ شَاء اللّهُ مَا اقْتَتَلُواْ وَلَکِنَّ اللّهَ یَفْعَلُ مَا یُرِیدُ<؛(1)

بعضی از آن رسولان را بر بعضی


1- . بقره، آیه 253.

ص:413

دیگر برتری دادیم؛ برخی از آن ها، خدا با او سخن می گفت؛ و بعضی را درجاتی برتر داد؛ و به عیسی بن مریم، نشانه های روشن دادیم؛ و او را با «روح القدس» تأیید نمودیم؛ (ولی فضیلت و مقام آن پیامبران، مانع اختلاف امت ها نشد.) و اگر خدا می خواست، کسانی که بعد از آن ها بودند، پس از آن همه نشانه های روشن که برای آن ها آمد، جنگ و ستیز نمی کردند؛ (اما خدا مردم را مجبور نساخته؛ و آن ها را در پیمودن راه سعادت، آزاد گذارده است؛) ولی این امت ها بودند که با هم اختلاف کردند؛ بعضی ایمان آوردند و برخی کافر شدند؛ (و جنگ و خونریزی بروز کرد. و باز) اگر خدا می خواست، با هم پیکار نمی کردند؛ ولی خداوند، آنچه را می خواهد، (از روی حکمت) انجام می دهد (و هیچ کس را به قبول چیزی مجبور نمی کند).

این آیه می گوید خداوند به انسان اختیار و آزادی داده است تا با ارادة خویش کار نیک انجام دهد و به بهشت دست یابد، اما قتل و جنگ از ساخته های انسان است نه ارادة خدا، و خدا کسی را مجبور به کاری نمی کند چون خداوند، جز خیر و رحمت، چیزی برای بندگان نمی خواهد.

خداوند مهربان است و سنگ دلی و خونریزی از کارهایی است که انسان بی رحم انجام می دهد. کلام >وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُوا< دوبار ذکر شده که دلالت دارد به این که اسلام دین رحمت است نه دین خون ریزی و خشونت؛ و برهانی عملی و واقعی در طول سیزده قرن است، زیرا اسلام در اغلب این دوره ها، در عهد امویان و عباسیان و سلجوقیان و این اواخر عثمانیان نه ترک ها، تقریبا بر جهان مسلط بود. با این که اسلام در آن دوران قوی ترین دولت در دنیا بود اما این حکومت، تجلی گاه رحمتی بود که اسلام بر ادیان دیگر عرضه می داشت. اسلام کنیسه ها و معابد و آزادی های دینی آنان را از بین نبرد ولی آنان را از ترویج فساد و تجاوز به آزادی دیگران نهی می کرد. صدای ناقوس هایشان همواره در پایتخت های کشورهای اسلامی و شهرها و روستاهای آن، بدون اکراه و اجبار شنیده می شود، برعکس آنچه که در کمال اندوه، در جنگ صرب ها

ص:414

برعلیه مسلمانان دیدیم که می خواستند آنان را از ریشه نابود و مساجدشان را خراب کنند. خواسته ی آنان این بود که اروپا از مسلمانان خالی شود. تو می توانی بین این دو گروه مقایسه انجام دهی تا بفهمی کدام مهربان تر است. دین اسلام دین رحمت است نه شمشیر، زیرا از جانب خداوند مهربان است.

نتیجه گیری
اشاره

آیات و احادیث فراوان دیگری نیز وجود دارد که از حیث دلالت و موضوع، شبیه آیات شریفی است که در این مورد ذکر کردیم و همة آن ها آشکارا بر این دلالت دارند که اسلام، دین صلح، رحمت و هدایت و هم بستگی است نه دین دشمنی و کینه و خشونت و سخت گیری و شدت و تفرقه و پراکندگی. دینی است که پیروان خود را جمع می کند نه پراکنده؛ دین آسان گرفتن است نه سخت گیری، دین بشارت است نه تکفیر. مسلمانان نیز باید از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پیروی کنند نه این که سنتی برای خود ابداع کنند. مسلمانان هرگز مجاز نیستند که پیرو هوای نفس خود باشند و هرگونه که می خواهند رفتار کنند و با اسم اسلام حرمت مسلمانان را مباح بدارند، زیرا اسلام از این اعمال مبرا است.

شکی نیست که اگر قلب ها صاف باشد و اعمال انسان بدون هوای نفس و منافع شخصی و سوء نیت، خالصانه در راه خدا باشد، طرح دعوت به سوی خدا زلال، بدون شائبه و مغالطات و موفق خواهد بود. همان طور که ملت ها و دعوت شدگان به سوی اسلام به شکل آسان و راحت و ملایم به آن پاسخ مثبت خواهند داد. اما مشکل بزرگ و فاجعه عظیم آن زمانی است که دعوت به دین با منافع شخصی درهم می آمیزد و رهبران گروه های اسلامی و نخبگان آن ها، منافع شخصی و دنیوی را در خلال این دعوت قرار می دهند؛ از اینجا تفسیر قرآن و احادیث، برطبق همین منافع و بخاطر تحقق آن ها، آغاز می شود. این همان شرایط سختی است که بیگانگان و نیروهای سلطه طلب، مطابق منافع استعماری، برای بکارگیری این انسان های منحرف زیر لوای اسلام، اقدام می کنند. این همان چیزی است که امروزه در دنیای اسلام اتفاق می افتد.

ص:415

گسترة ابعاد تخریبی تکفیر

پدیدة تکفیر هم پدیده ای قدیمی است که هرگاه آشکار شود، ضربات مهلک از جامعه عربی به آن وارد می شود که در تاریخ اسلامی مشهور است. امروز نیز این پدیده یک بار دیگر، با تمام توان و قدرت، جهان اسلام را درنوردیده است. گویی تندبادی تاریک است که هرچیزی در برابر آن باشد، نابود می کند بلکه بدتر از آن؛ زیرا طوفان ها عموما با موجودات روی زمین سروکار دارد، ولی طوفان تکفیر به روی زمین اکتفا نمی کند بلکه به باطن زمین زمین نیز دست درازی می کند و با علم به اینکه حرمت مسلمان، چه زنده و چه مرده همواره پابرجاست، به نبش قبر انسان های صالح و ذاکرین خدا می پردازد و استخوان هایشان را با بی احترامی بیرون می آورد.

امروزه تکفیر فقط یک جریان دینی افراطی در درک دین نیست، بلکه آن گونه که از شواهد پیداست، حرکتی جهت دار است که برای اجرای اهدافی به کار گرفته می شوند که در خدمت قدرت های استعماری و ایادی آنان در سرزمین های اسلامی است. به همین دلیل تکفیر، جریانی است که امروزه از پوشش منطقه ای و بین المللی در همة زمینه های تبلیغاتی و سرمایه گذاری و دیپلماتیک بهره می برد، که این امر سبب می شود که تاثیر آن از هر زمانی، بیشتر و شدیدتر باشد. تکفیر در یک جمله عبارت است از نابودی دین به اسم دین؛ و - چه بدانی یا ندانی- جنگ با اسلام و مسلمانان و خدمتی رایگان به دشمنان اسلام و فرصت طلبان است.

پیشنهاد بنده معتقدم هرگونه برخورد و مقابله با جریان تکفیری کنونی، باید بر دو بعد اساسی باشد:

1. بعد دفاعی مادی اجرایی: یعنی جلوی پیشرفت آنان در سیطره بر سرزمین ها و گسترش جغرافیایی گرفته شود که این کار دفاع از جان و مال و ناموس است.

2. بعد فرهنگی و جغرافیایی: این یک نقطه آغاز بنیادی است که امروزه آنان را به خشونت و سنگ دلی بی رحمی سوق می دهد. برخورد نظامی تا یک زمان محدود به کار آن ها پایان می دهد، در حالی که بعد تربیتی فرهنگی در طول زمان استمرار دارد. باید یک

ص:416

راهبرد فرهنگی مقاومتی طولانی مدت که دارای مراحل متعدد است، وضع شود تا اثر تکفیری ها را از جان و ذهن مردم پاک کند و زنگار آنان را از بین ببرد؛ به طوری که مردم تحت لوای لا إله إلا الله محمد رسول الله به دور از نظریات جدیدی که در خدمت قدرت های استکباری و سلطه طلب است، به زندگی سرشار از نرم خویی و مهربانی و محبت برادری برگردند.

از این منظر، بنده پیشنهاد می کنم در خلال کنگره، کمیته اولیه ای تشکیل شود تا برنامه های فرهنگی اسلامی در حد جهانی آماده سازند که بدین وسیله، سنگ بنایی برای این حرکت فرهنگی مقاومتی باشد و بتواند به همان اندازه که ریشه های درک اسلامی میانه رو استوار می گردد، مردم را با مفاهیم زیبا و اخلاق و ارزش های اسلامی صحیح و درست پرورش دهد.

ص:417

تکفیر تکفیریان خشونت تکفیری، در خدمت استعمار نوین / ادریس هانی

اشاره

ادریس هانی(1)

چکیده

گروههای تروریستی چون القاعده و داعش با به کارگیری خشونت علیه کسانی که به زعم آنان کافر و مرتد بودند، خدمات مستقیم و غیر مستقیم زیادی به غرب کردند که شاید مهمترین آن این بود که به غربی ها، دلیل محکمی مبنی بر نشان دادن تصویری خونخوار اسلام از طریق فعالیت این گروه ها نشان داد.آنها باعث ایجاد فتنه، ترس و تقسیم بندی هایی بود که در بافت اجتماعی جهان اسلام بوجود آوردند، در این مقاله به سیاست های غرب در بوجود آوردن گروههای تکفیری و سوء استفاده هایی آنها از این گروهها، اشاره می کند، و عربستان را به عنوان یکی از بهترین مناطق استراتژیک برای گروههای تکفیری از جمله داعش می داند و افکار آنها را مبتنی بر افکار جهمیان می خواند. در این مقاله به بررسی چگونگی گروه های تکفیری به سمت خشونت طلبی و به بررسی مبانی آنها می پردازد و به عواملی چون ترس از بین رفتن هویت اسلامی و ایجاد خلافت اسلامی بعد از شکست امپراتوری عثمانی و به در آمیختگی آنها با فکر وهابی اشاره می کند و معتقد است که طرح خلافت انعکاس دهندة فهم نقشة منافع و نیز شکلی از قرائت سیاسی دشمن است و بکارگیری پول برای خرید مواضع وجه دیگری از مدیریت توحش است که غرب بر علیه مسلمانان استفاده کرده است.


1- نویسنده و پژوهشگر کشور مغرب، عضو انجمن بین المللی کارشناسان و تحلیل گران سیاسی، عضو کمیته اجرایی جمعیت عربی اسلامی حامی مقاومت.

ص:418

مقدمه

اگر خشونت پدیده ای متأثر از رفتار انسان در شرایط خاص تاریخی، اجتماعی و روحی باشد، چه شرایطی سبب می شود گروهی از جریانات اسلامی، خشونت را به عنوان ابزاری برای تروریسم به کار برند، و از طریق آن به خواسته های خود برسند؟ هنگامی که این گروه ها، آسیب و کشتار را به عنوان تنها راه، برای تحقق هدف خود بکار می برند، روان شناسی درونی آنان چیست؟ به نظر شما، آیا این عده محدود جریان های اسلامی که خشونت را به عنوان یک استراتژی و راهبرد در فعالیت های خود به کار میگیرند و در عین حال از این اقدام خشنود هستند، نوعی دیگر از جاذبیت اسلام است که هرگز نیازی به خشونت و تنگ کردن عرصه بر اسلام نمی بینند؟ آیا می توان اتکای این گروهها به خشونت را، دلیلی بر عدم رضایتشان از جذابیت طرح های مخصوص به خودشان دانست، آن هم در محیطی که مسلمانان، بیش تر این گروه ها را در زمره مرتدان و اهل جاهلیت تلقی می کنند؟ پس از حوادث یازده سپتامبر، فرماندهان القاعده دربارة اهمیت به کارگیری خشونت علیه کسانی که به زعم آنان کافر و مرتد بودند، و درباره گرایش روی آورندگان به اسلام بیشتر از هر زمان دیگر، بحث می کردند. فرماندهان القاعده که در آن زمان در دره های «تورا بورا» گوشه نشین بودند، نمی فهمیدند که اهتمام به اسلام [از نظر اینان] برای طرح اسلام هراسی ای بود که غربی ها بر طبق خواسته «برنارد لوییس» به وجود آورده بودند. آنان مدل های افراطی را در پهنة جغرافیای اسلامی، به منظور زشت نشان دادن چهره ی اسلام، حمایت کردند تا به نظریة جاذبة اسلام، که دیگر غربیان، از آن سخن می گفتند، خاتمه دهند. جذابیت اسلام یکی از مشکلات بی شمار غربی ها بود، زیرا تعداد مسلمانان در اروپا به گونه ای در حال افزایش بود که باعث ترس اروپاییان شده بود. هنتینگتون دربارة خطرات ورود مهاجرین و تهدید هویت امریکایی هایی که از نژاد «آنگلوساکسون» بودند، هشدار داده بود و این که در نهایت آمریکا، نخستین کشور غربی خواهد بود که دیگر غربی نخواهد ماند(1).


1- . ادریس هانی، المفارقة والمعانقة (رؤیة نقدیة فی مسارات العولمة وحوار الحضارات)، ص 181.

ص:419

هیچ طرحی جز حمایت از اسلام هراسی، برای پیش گیری از جاذبة اسلام وجود نداشت. گروه های خشن همان چیزی بودند که غرب برای مواجه با این مشکل، به آن احتیاج داشت. گروه های تروریستی مسلمان نما، خدمات مستقیم و غیرمستقیم زیادی به غرب کردند که شاید مهم ترینش این بود که به غربی ها، دلیل محکمی مبنی بر نشان دادن تصویری خون خوار اسلام از طریق فعالیت این گروه ها نشان داد. دستگاه های تبلیغاتی غربی برای خدمت به غرب و خلاصه کردن اسلام در این گروه های افراطی، بسیج شدند؛ این امر سبب به وجود آمدن یک جو روانی میان مردم غربی و اسلام گردید. در نهایت، دیدگاه عمومی غربی ها، مطابق میل دستگاه های تبلیغاتی پیش رفت. خدمت دیگری که این گروه های تندرو به غربی ها کردند، ایجاد فتنه، ترس و تقسیم بندی هایی بود که در بافت اجتماعی جهان اسلام به وجود آوردند. «کاندولیزا رایس»، زمانی که وزیر امور خارجه در دولت جورج بوش پسر بود، از این عنصر یعنی - فعالیت گروه های تندرو - که هرج و مرج خلاقانه نامیده می شد، پرده برداشت. سومین خدمتی که این گروه های افراطی و خشن به غرب کردند این بود که به آنان اجازه دادند در تصمیم گیری شورای امنیت، قدرت مانور داشته باشند و گاهی بدون نیاز به مجوز این شورا، به بسیاری از مناطق جهان اسلام حمله کنند. این نقش ها در ضمن معاهدات آشکار و یا پنهانی، بین غرب و این گروه ها تکمیل شد؛ اگر به این گروه ها، لقب مزدوران غرب ندهیم، باید آن ها را مسبب ایجاد سلطه و زمینه چینی ورود غرب به سرزمین های عربی و اسلامی بدانیم. امپریالیسم غرب همواره می کوشید با فراهم کردن گروه های مزدور، نقشه هایش را در خاورمیانه اجرا کند. گروه های دینی افراطی تکفیری، از مهم ترین ابزاری هستند که مأموریت تسهیل سیاست دخالت غرب را برعهده داشتند. آمریکا برای فهم پدیدة افراطی گری در اسلام، به حقایقی علمی استناد کرده و بر اساس آن، نقشه های خود را در خاورمیانه، به اجرا در می آورد، دولت آمریکا جهت این مهم، گنجینه ای از افکار را در اختیار دارد. این گنجینه به وسیلة خاورشناسان بزرگی که نسل انقلابی شرق شناسی کلاسیک که مرتبط به استعمار قدیم است، برای غرب فراهم شده

ص:420

است. منظور ما در این جا از اینان «برنارد لوییس» است. اهمیت اساسی وی در این بود که او متعلق به نسل شرق شناسان جدیدی است که احکام خود را خارج از چهارچوب سبک ارتدکسی دربارة اسلام صادر می کنند و به بررسی اقلیت های طرد شده می پردازند. نمونه آن کتاب حشاشون است. فرق شرق شناسی قدیم و جدید در شیوة استعمار جدید و قدیم است. شرق شناسی جدید که برناردلوییس نمونة آن است، به همراه پیچ تاریخی در گسترش شیوه های استعمار، تکامل می یابد و بر قوانین جدید مثل: داشتن موضع مثبت، علاقه نشان دادن به شناخت حکومت و پژوهش پیرامون اقلیت های طردشده و غیره استوار است. موضع مثبت برای شرق شناس این نیست که نقش منفی بازی کند؛ مانند گذشته که سازمان های استعماری قدیمی، مستشرق را وادار می کردند که تاریخ، نقشه، و ذهن و پایه های اجتماعی دولت های شرقی را بررسی کند، بلکه نقش او این است که تصمیمات سیاسی را با توجه به شناخت دقیق از اوضاع شرق و نشان دادن راه به سیاست مداران، اتخاذ کند. برای مثال، «برنارد لوییس» از یک مورخ و شرق شناس به یک رایزن در کاخ سفید، تبدیل می شود. او نقشة خاورمیانة جدید را طرح کرد. هدف آن، تغییر نقشه خاورمیانه بر اساس دین و نژاد بود تا استعمار جدید بتواند تدبیری متفاوت در قبال خاورمیانه به کار بگیرد؛ زیرا دستاوردهای استعمار قدیم، که توان رویارویی با تحولات منطقه نداشت، به مانعی در مقابل استعمار جدید مبدّل شد، اما دربارة رابطة شناخت و سلطه، بی شک هدف شرق شناسی «ادوارد سعید» این بود که اندیشة «شناخت همان سلطه است» را موفق جلوه دهد و این که تغییر شکل خاورمیانه، دست یافتنی است. این موارد، ما را در مقابل حقایقی قرار می دهد که در این جوامع اتفاق افتاده و یا در حال رخ دادن است. از نظر برناردلوییس، مشکلات جهان اسلام مربوط به خودکامگی، ستم و سیستم شکست خوردة اقتصادی است. راه حل وی به این صورت است: اگر ملت های خاورمیانه به همین روند فعلی ادامه دهند، انتحاری ها، به صورت نمادی در تمام منطقه خواهند شد. با این روند، جای فرار برای رهایی از گرداب نفرت، کینه، فقر و سرکوب که به زودی به نهایت خود می رسد،

ص:421

نخواهد بود. حتی انتظار می رود که بعدها، سلطة بیگانگانی را از اروپا، روسیه و شاید قدرت جدیدی در شرق، بر آن ها شاهد باشیم. اگر این ملت ها، کینه ها و اختلافات خود را کنار گذاشته و توان و استعداد خود را در یک مسیر مشترک درهم آمیزند، دوباره قادرند خاورمیانه عصر حاضر را مانند قرن های گذشته، مرکز تمدن دنیا قرار دهند. «اکنون انتخاب، انتخاب آن هاست.»(1)

این متن ما را در مقابل یک کارشناس خبرة تاریخ جهان اسلام قرار می دهد که سخن او به جز این عبارت آخر، کاملاً صحیح است یعنی «اکنون انتخاب، انتخاب آن هاست»؛ زیرا تصمیمات ملت های خاورمیانه برای اجرای این انتخاب، نیازمند یک تصمیم سیاسی است و تصمیم سیاسی در این جا به منزلة یک معضل ژئوپلوتیکی است که امکان اجرا شدن ندارد. بدین ترتیب مشخص می شود که طبق نقشة تقسیمی برنارد لوییس، تنها ژئو استراتژی قابلیت اجرا دارد که طبق آن ملت های منطقه فرصت حل اختلافات و در اختیارگرفتن منابع خود را نخواهند داشت. شیوة او در این جا به این صورت است که ابعاد ژئو استراتژی، برای اقتصاد سیاسی استعمار جدید را مدنظر قرار دهد، زیرا این استعمار، برپایة دامن زدن به اختلافات، و تشویق روش هایی است که اسلام هراسی را تحکیم می کند. اسلام هراسی همان خدمتی است که مجوز دخالت سیاسی بیگانگان را صادر می کند. از خلال پشتیبانی نامحدود و نادیده گرفتن کمک های لجستیکی به گروه های تکفیری و افراطی در پشت صحنة جنگ سوریه، واضح است که ما در برابر یک سناریویی با نشانه های آشکار هستیم. آمریکا با وجود گزارش هایی مبنی بر حضور القاعده در سوریه، از اتفاقاتی که آن جا می افتد، چشم فرو بسته است. این درحالی است که از سه سال قبل می توانست عملیات پشتیبانی از این گروه ها را متوقف کند؛ این بدین معناست که گزارشات و اظهار بی طرفی، تاکتیکی است تا گروه های تکفیری و تروریستی بتوانند بر منطقه مسلط شوند و نیاز به دخالت آمریکا احساس


1- . برنارد لویس، أین یکمن الخطأ؟ ص 140 - 141، ت- : عماد شیحة، ط1، دار الرأی للنشر، 2006، دمشق.

ص:422

شود؛ سپس ائتلاف بین المللی برای رویارویی با تروریسم آغاز می شود که در این ائتلاف، از نیروهایی که قبل از این برای مقابله با تروریست های تکفیری اقدام کردند، دعوت نشد. اوباما دلیل این اقدام با تأخیر را این گونه توجیه می کند که آمریکا قدرت این گروه ها را دست کم گرفته بود و در ادامه می گوید: «برای نابودکردن آن ها، یک قرن زمان لازم است». وی کلام خود را با این عبارت فریبنده ادامه می دهد که در نهایت هدف ما، حل اختلاف میان شیعه و سنی است. جمع بندی این نقشه ها و ارتباط دادن آن به تفاوت های سخنرانی های سیاسی آمریکایی ها بر این نکته تأکید می کند که این گروه های افراطی، نتیجة تلاش و سلطه و خودکامگی آنان است. تا زمانی که این دخالت کردن، دولت بزرگ آمریکا را قادر سازد بر عوامل پدید آورندة اختلالاتی که بحران سرمایه داری بر اقتصاد آمریکا وارد می کند، غلبه کند؛ پس این کشور باید درپی یک نقشة جانشین باشد تا بدون نیاز به سازمان ملل متحد، این دخالت را توجیه کند. تاکنون، تروریست و گروه های تکفیری، حیاتی ترین عنوان برای توجیه این دخالت هستند.

در برابر این وضعیت، گروه های تکفیری به افکاری اعتقاد پیدا می کنند، که راه گریزی از آن نیست و در نهایت به یک مجرا و شاخة معنوی از خشونت تبدیل می شوند. تفکرات گروه های سلفی جهادی در حقیقت همان تفکرات علمی سلفی هاست؛ زیرا مرجعیت دینی و پیروان آن ها در نهایت به آرای ابن تیمیه، ابن قیم و تفاسیر محمدبن عبدالوهاب از دین، استناد می کنند، اما دلیلی که سبب می شود سلفی های سنتی، نامزد تبدیل شدن به سلفی جهادی شوند، چیست؟ این سوال، بیانگر سه چیز است:

1. حقایقی وجود دارد که سبب می شود این سلفی های سنتی تقریباً به طور قطعی به سلفی جهادی مبدل می شوند؛

2. دلایلی که این تحول و تبدیل تقریباً قطعی را تفسیر کند، چیست؟

3. ابزارهای سلفی علمی یا سنتی برای ایمن داشتن خود از سلفی های جهادی که در کمین آن ها هستند و به اشکال گوناگون سعی در دو قطبی کردن سلفی سنتی از داخل دارند؛ کدام است؟

ص:423

شاید تفاوت در این باشد که گروه های سلفی جهادی، که امروزه طرح خلافت اسلامی را برگزیدند و بر فروپاشی خلافت عثمانی گریه می کنند، فراموش کرده اند که یکی از عوامل فروپاشی این خلافت، جنبش وهابی بود که پوشش دینی را به عنوان ابزاری برای رویارویی با ترک ها به کار گرفت؟ حتی شیخ محمدرضا که بیشترین ستایش را از جنبش وهابی کرده است، اندیشة جامعة اسلامی را به دلیل برخی مسائل اختلافی جزئی که وهابی ها سببِ آن بودند، رها کرد. این افزایش موج تکفیری وهابی با دست کشیدن از بحث دربارة جامعه ی اسلامی، هم زمان شده است. این حرکت ارتدادی گمان می کند آخرین شاخة اندیشة نهضت و اصلاح، شیخ محمدرضا است. در ابتدای کار، حتی قبل از کشف نفت، شیخ محمدرضا شیفتة دعوت محمد بن عبدالوهاب شد و دربارة او کتاب نوشت. وهابیت هم چنان در مشروع بودن افکار خود به مطالب شیخ محمدرضا استناد می کند. «سمیر امین» در آشکارسازی این حقیقت بزرگ گفت: او (منظور شیخ محمدرضا است) کسی است که اندیشة وهابی را وارد مصر کرد، پیش از این که کشورهای خلیج صاحب ثروت هنگفت شوند و آن را برای ترویج این اندیشه هزینه کنند(1).

تفاوت در این نکته نهفته است که محمد رشیدرضا که از خلافت عثمانی دفاع کرد، در حقیقت از دعوتی دفاع می کند که در ابتدا برای رویارویی با حکومت عثمانی و تحکیم نفوذ انگلستان بود همان گونه که با عقاید مسلمانان به ویژه در مصر مقابله کردند. جنبش وهابیت در ابتدای شکل گیری، نوعی جنگ بود؛ یا بهتر است آنان را مطابق گفتة خودشان وحشی گری در سرزمین هایی بنامیم که از سیطرة حکومت عثمانی خارج شدند. جنبش وهابیت در اصل، سلفی جهادی بود (و غیر از این هم نیست)، اما برای ایجاد خشونت در خارج سازمان دهی شدند. این در زمانی بود که ابن عبدالوهاب، در آن روزها طبق پیمان تاریخی با این دولت جدید، به جنگ با کسانی که به زعم وی مرتد و بدعت گذار بودند، شتافت. زمانی که متحدکردن جزیرة العرب و


1- . سمیر أمین، ثورة مصر، ص 28، ط 2، دار العین للنشر، 2012، القاهرة.

ص:424

جنگ های سلفی جهادی در مرحلة اول متوقف شد، این جنبش، به فعالیت های مرتبط با پاداش و ثواب و امر به معروف و نهی از منکر تبدیل شد. این ثبات و استقرار وهمی بود، زیرا مجموعه ای که مأموریت تأسیس حرکت های وهابی را داشت، به پایان کار خود نرسیده بود و هر از گاهی از داخل این مجموعه، گروه هایی جدا می شدند و به همان دولت اعلان جنگ می کردند؛ مانند: جنبش اخوان (جنبش اخوان سلفی نه اخوان حسن البنا) و نیز جنبش جهیمان العتیبی. پیرامون این جنبش هنوز شبهه هایی وجود دارد. پیش از آن که دستگاه های تبلیغاتی ایران، آمریکا را به دست داشتن در حوادث مکه متهم کنند، دستگاه های تبلیغاتی عربی و غربی، ایران را به ارتباط با این حوادث متهم کردند؛ در صورتی که این امر مرتبط به گروه های سلفی بود که از ابن باز، پیش از آن که به جدا شدن و ایجاد سلفی جهادی بپردازد، دستور می گرفتند. بسیاری از سلفی ها، از وی تأثیر پذیرفتند. مقدسی از جنبش جهیمان تمجید می کند و بسیاری از افراد دیگر نیز، نظراتی در این زمینه دارند. القاعده که تبدیل به داعش شد از تفکرات جهیمان بود، البته روش آنان متفاوت است. جهیمان در دیدگاه این گروه ها، فقط یک انسان درویش مسلک ناتوانی است که ابزارهای به کارگیری خشونت را نادیده می گیرد. سلفی سنتی، امروز محکوم به سرسپردگی، فرصت طلبی و مال اندوزی است. اما هنگامی که تمامی فعالیت های مرتبط سرمایه گذاری این دستگاه ها، متوقف شود، سلفی های سنتی به سلفی های جهادی تبدیل می شوند. خطر این وضعیت، بعد از آن که سلفی ها در خارج به گروه هایی تقسیم شده، تشکیل حکومت داده و سرمایه و نیرو از منابع متعدد برایشان فراهم شود، روز به روز بیشتر می شود. اگر فرض کنیم که عربستان در نگاه این گروه ها دشمن اول جهادی هاست و فرض کنیم که این کشور بزرگ ترین محیطی است که از نظر تاریخی، این تفکر را پذیرفته است و این که تقسیم این کشور جزو نقشه های غربی هاست، درمی یابیم که هدف قرار دادن عربستان، مهم ترین هدف برای این گروه ها خواهد بود.

ص:425

امکان ویران کردن کعبه به وسیلة داعش

داعش تفکراتی را که القاعده مخفی نگه داشته بود، آشکار کرد. اختلافی که میان این دو گروه به وجود آمد، سبب شد تفکراتی که سران القاعده در سر داشتند آشکار شود. زمانی که داعش به عنوان نمادی در معادلات تروریستی منطقه ظاهر شد، دستگاه های تبلیغاتی خبرهایی منتشر کردند که توجه جهان را به خود جلب و سبب نگرانی شد؛ مانند: «داعش قصد تخریب کعبه را دارد.»

این ما را به یاد خبری می اندازد که در روزهای جنگ ایران و عراق منتشر شد، مبنی بر این که خمینی تلاش می کند کعبه را به ایران بیاورد. این خبرها با همة سادگی اش، تلاشی است برای نگران کردن ملت ها و آماده کردن آن ها برای مواجه با هر خطری که منطقة خلیج را هدف قرار داده است. این جاست که نفت با مقدسات درهم می آمیزد. داعش تصمیمی برای تخریب کعبه ندارد، اما این خبرها، یک اشارة قبلی برای امکان وقوع این عمل، در هنگام حملة داعش به حرمین شریفین است. هیچ چیزی نمی تواند مانع این تعصب ایدئولوژیک، که انواع جنایت را در برابر مقدسات انجام می دهد، شود. این تجاوز، تلاشی برای بازسازی این سازمان پراکنده است. هیچ چیزی نمی تواند به پنهان شدن در برابر تکفیری که فرود آمده است، کمک کند. مقدسات در این جا مفهوم خود را از سلطة خداوند می گیرند. کسی جز این گروه ها، نمایندة خدا نیست. این گروه ها که مسلح شدن در برابر بی گناهان را مجاز می دانند، آیا ویران کردن کعبه را مجاز نمی دانند؟

دشمنی با کعبه در تاریخ اسلام سابقه دارد. جنگ های افراطی ها با انگیزه های سیاسی، هم جان انسان و هم مقدسات را مباح می شمارد؛ مثل حادثة حمله به کعبه با منجنیق، از سوی ابن زبیر، مباح دانستن شهر مدینه و مکه به وسیلة سپاه یزید و قطع کردن سرهای مردم که این حادثه، حتی به نوه های پیامبر اسلام و خانواده های آنان نیز کشیده شد. اگر به حادثة مکه برگردیم می بینیم گروه هایی که به محرمات ایمان ندارند، مکه را مسلح کرده اند تا از این رهگذر، هدف اصلی خود را محقق سازند. آن هدف این است که آنان

ص:426

دشمنان خود را دشمن خدا بنامند؛ بعد از آن، این گروه ها برای کسانی که دشمن خدا هستند، حرمتی قائل نیستند. رویارویی با داعش از داخل حرم - برای خانواده بن لادن نیز اتفاق افتاد و مکه را همانند قدس تعمیر کردند، که این کار، با قراردادن وسایل تصویربرداری و استراق سمع همراه داشت - به صورت ویران کنندهای خواهد بود و بعید نیست در حین تبادل آتش از درون حرم، کعبه ویران شود. اگر داعش تصمیم بگیرد که از داخل با عربستان بجنگد، جنگ آنان با مسؤولان سعودی، بی شک پیرامون حرم خواهد بود.

داعش می داند که اگر بتواند از نظر نظامی بر حرمین شریفین مسلط شود، چه ارزشی خواهد داشت. این ما را به یاد تجربة جهیمان العتیبی می اندازد که در نظر داعشی ها، یک درویش سلفی بود که در انجام کارهای تروریستی مقدس، تبحر نداشت. این درحالی است که تعداد زیادی از کسانی که روش داعش را زشت می دانند، طرح ابوبکر بغدادی و جنبش جهیمان العتیبی را به هم ربط می دهند، دقیقاً مثل کاری که ابوقتیبه در رسالة لباس خلیفه انجام داد. شاید سرانجام کار داعش به خون خواهی جهیمان العتیبی منجر شود. داعش از تجربه جنگ با حوثی ها به این نتیجه رسید که برای رویارویی با هر حرکت غیرنظامی، باید توانایی ارتش عربستان را ارزیابی کند. به دلایل زیادی احتمال می رود که داعش وارد جنگ با عربستان سعودی شود که عبارتند از: نیاز به سرمایة معنوی، داعش را به این فکر می اندازد که امروز یا فردا، مکه را اشغال کند، زیرا در عربستان سعودی بیشترین زمینه برای پذیرفتن تفکر القاعده وجود دارد. این عملیات تنها به این نیاز دارد که مردم قانع شوند حکومت سعودی فاقد شرعیت است و این دقیقاً همان چیزی است که در جنبش جهیمان اتفاق افتاد. این جنبش که در چارچوب گروه های سلفیِ زیر نظر ابن باز، در دهة شصت، شروع به کار کرد، به سرعت از آن جدا شد. این جدایی در نوع نگرش و اندیشه نبود، بلکه جدایی موضع آنان در برابر حکومت بود. هر پیش رفتی که در بافت اجتماعی جامعه اتفاق افتد، در برابر

ص:427

جریانات فرهنگی دینی وهابی ضعیف خواهد بود، زیرا آنان خود را به اشکال گوناگون درمی آورند.

صدور سلفی های جهادی، راه حل نیست

دلیل عمده ای که انقلاب سلفی ها را از داخل عربستان، به تاخیر انداخت، جنگ افغانستان بود. انتظار می رفت آمریکا و وهابی ها از ترس این که این جهاد، به انقلاب ایران بپیوندد، آن را تحت پوشش خود گیرند. وهابی ها به جنگ افغانستان، هویت سلفی جهادی دادند، اما این امر به طور کامل محقق نشد و نشانه های آن در هنگام حکومت مجاهدانی که از گروه های مختلف بودند، آشکار شد. این امر منجر به نقشه طالبان برای نابودکردن حکومت مجاهدان افغانی شد تا هویت وهابی افغانستان را تحکیم بخشیده و مانع هرگونه نزدیکی به ایران، که شرایط جغرافیایی ایجاب می کرد، شوند. از این جا جنبش پاک سازی، که رمز جهاد افغانی های معتدل و غیروهابی بود، آغاز شد. هم چنین حادثة قتل 9 دیپلمات ایرانی در این زمان، تأثیر زیادی در ایجاد شکاف عمیق میان دو کشور داشت. القاعده در دولت طالبان، حکومت در سایه، بود. جنگ افغانستان در این سال ها، قبله آمال جهادی های داخل عربستان و و بازماندگان سلفی های جهادی شد که به نوبة خود، فشار را از روی عربستان کم کرد. این مورد را می توانیم از خلال آن سال های جنگ افغانستان ببینیم که در طی آن، هیچ گونه تمردی از سوی سلفی ها در داخل عربستان مشاهده نشد. در هنگام آغاز نافرمانی، بعد از پایان جنگ افغانستان، عملیاتی آغاز و سخن از القاعده و انفجاراتی شد که دست گاه های تلبیغاتی تلاش می کردند نگاه ها را از عاملان اصلی این عملیات، منحرف و به سوی ایران معطوف کنند، قبل از آن که برای دیدگاه های عمومی مشخص شود القاعده در پشت این عملیات بوده است. برای تحقق این هدف، شرایط دیگری در افغانستان برای جذب سلفی های جهادی و نیز مناطق دیگری که نیاز به جهادی ها داشته باشند، ایجاد شد، مانند: چچن، عراق و سوریه. همواره انعکاس شکست در این کشورها، نقطة آغازی برای تهدید

ص:428

عربستان و کشورهای عربی دیگر بود. این راه حل، ریشه ای نبود، بلکه پروژه ای برای خرید وقت تا اجرای نقشة دیگر بود. راه حل آسان، پیداکردن کانون درگیری جدید برای فرستادن بحران تروریسم سلفی جهادی به آن جا بود؛ این بدان معناست که در منطقه روی آرامش را نخواهیم دید و این که تروریسم تبدیل به یک عنصر خدمتی شده است که نیاز به آرام کردن جبهة داخلی سلفی های سنتی، بر آن استوار است. فرستادن سلفی های جهادی به هند، چین، بالکان و غیره، برای از بین بردن نشانه های اسلام است. برخی معتقدند که علت جذابیت و ماندگاری اسلام در این مناطق، ناشی از حرکت تاجران و دعوت به سوی اسلام است. چیزی که به آن توجه نکردند این است که این نزدیکی ها به دلایل ژئواستراتژیکی است که مسلمانان در آن زمان فراهم کردند. آنان حرکت صوفیانة عظیمی را به سوی مرزهای هند سوق دادند، که تقریباً با جریانات روحی این سرزمین ها سازگار بود. این حرکت، یک عنصر تسامحی را به وجود آورد؛ به این اعتبار که این امر به دو روش قابل اجراست: یا ایجاد جریانات تکفیری که منجر به تصفیه نژادی اقلیت ها و درگیری جنگ خونین می شود و یا ایجاد جریاناتی مداراکننده و دارای ویژگی های روح معنوی که از یک سو از جنبة معنوی مردم را به خود جذب می کند و از طرف دیگر فرهنگ مدارا با دیگران را نهادینه می کند. این موضوع، دلیل کشیده شدن جریانات فکری صوفی را از مناطق غرب اسلامی به مناطق شرق اسلامی دور(مثلاً ابن عربی)، تفسیر می کند. نقشة امروز داعش، تغییر این وضعیت ژئواستراتژیک سنتی جهان اسلام است تا در آن مرزها، جنبش های نابودگر قرار داده و جنگ عظیمی را بر جهان اسلام تحمیل کند که این بار از سمت چین و هند است. این وضعیت باعث ایجاد وضعیت ژئواستراتژی برای غرب می شود. این گروه های تروریستی به صورت گروه هایی تابع غرب درآمدند و بیشتر از اقلیت های مسیحی مورد هدف خشونت آمیز قرار گرفتند و به غرب خدمت کردند؛ مانند اتفاقاتی که امروزه در عراق سوریه و لبنان می افتد. غرب در نقشة جدیدش سعی دارد منطقة اوراسیا را از طریق این جهادی ها، به آشوب بکشاند. نکته مهم، ایجاد مانع روانی بین مسلمانان و مردم چین و روسیه است.

ص:429

این حادثه، در زمان جنگ افغانستان علیه اتحاد شوروی و نیز علیه چین و مرزهای هند، رخ داد. این مانع روانی، همان نیاز ژئواستراتژیک غرب برای تسلط بیشتر بر خاورمیانه و مانع دسترسی روسیه و چین به این منطقه است. رفتارهای افراطی تکفیری در رویارویی آینده علیه کشورهای عضو بریکس، نقش عمده ای دارد، که از نتایج آن می توان به شعله ورکردن آتش نفرت اعراب از چین، روسیه و هند اشاره کرد؛ همان گونه که دربارة ایران موفق بودند. آثار این تنفر، در کشتارهایی است که در پشت صحنة درگیری میان اقلیت های مسلمان و آن کشورها مشاهده می کنیم. این امر منجر به بیرون راندن هندیان از خلیج و ممنوعیت سرمایه گذاری و همکاری با چینی ها شد. در آفریقا گروه های تروریستی تکفیری مثل: بوکوحرام و القاعدة غرب اسلام و دیگر تشکیلاتی که با آنان همکاری می کنند، وظیفة بیرون کردن کارگران و یا سرمایه گزاران کشورهای عضو بریکس را بر عهده دارند. اولین کسانی که از این موضوع زیان می بینند، اقلیت های لبنانی در آفریقا هستند. آنان در معرض خشونت در محیط هایی هستند که جریانات افراطی تکفیری در آن، رو به افزایش است. در درجه دوم، سرمایه گذاران و اقلیت های چینی که رو به افزایشند، همین سرنوشت در انتظار آنان است.

خشونت اسلامی به جای آن که یک نیاز اسلامی باشد، بیشتر یک نیاز غربی است. به ویژه هنگامی که می بینیم این خشونت زیاد، آن اندازه که برای تضعیف مقاومت و کم کردن آتش پایداری در مقابل اشغال اسرائیل است، به سمت اسرائیل نشانه نرفته است. از این منظر سخت است که بگوییم سلفی سنتی بتواند در برابر تهاجم سلفی جهادی مقاومت کند. بیشتر سلفی های سنتی که مورد هجوم سلفی های جهادی قرار گرفته اند، سلفی هایی چاپلوس و غیرقابل اعتماد بودند. جهیمان العتیبی هنگامی که جنبش خود را با جداشدن از ابن باز آغاز کرد، وی را شخصی کور و بدون بصیرت توصیف کرد. شیوخ سلفی سنتی، امروزه درنظر فرماندهان القاعده، شیوخی منحرف و واعظ پادشاهان هستند. خشونت سلفی های جهادی، منابع مالی و قدرت آنان در تمرکز تلاش هایشان، در حال افزایش است، و خطیبان سلفی سنتی، قادر به تامین امنیت خود

ص:430

در برابر سلفی های جهادی نیستند. هرگاه سیاست به حاشیه راندن، افزایش و فقر همه گیر شود، سود گروه های سلفی جهادی در منطقه بیشتر می شود. آن منشورها و کتاب های سلفی که در دهة هشتاد در سرزمین های عربی توزیع شد، منشأ پدیدآمدن نسل کاملی از سلفی های جهادی ای است که حتی کشورهای عربی دیگری را که وهابیت در آن دست دارد، مورد تهدید قرار می دهند. به سبب شتاب وهابی ها برای ایجاد آن مؤسسات و جنبش های اسلامی در این کشورها، سلفی های جهادی تبدیل به معضلی داخلی برای این کشورها شدند و بعد از این، دیگر فایده ای ندارد که بگوییم منبع این مصیبت، کشورهای شرقی هستند.

سلفی جهادی در حاشیه حوادث 11 سپتامبر

دربارة حوادث 11 سپتامبر و حوادث بعد از آن، اشتباه رایجی وجود دارد که این اتفاق، محقق شدن پیش گویی هنتینگتون بوده است، در حالی که ثابت شده است، وی کاری جز توصیف یک پدیده با اصطلاحات نامفهوم، انجام نداده و بیشتر شبیه تصمیمات و احکامی است که در نتیجه حوادث این نیم قرن اخیر افتاده است؛ یعنی دقیقاً از زمانی که آمریکا، تبدیل به بازی گر اساسی و وارث قانونی خاورمیانه بعد از جنگ جهانی دوم شده است. نتایجی که این وضعیت جدید به وجود آورده است، بیشتر دنیای عربی و اسلامی را در برگرفته است. هنتینگتون با این حقایق، دیدگاهی را بنا کرد که از یک سو نشانه ای عمومی بود و از طرف دیگر نشانة بدبینی، اما این بدبینی قسمتی از میراث احساسی سنتی آمریکا بود که در یکی از مراحل کناره گیری سیاسی آزموده بود. هنتینگتون- شاید زمان مناسبی را انتخاب کرده بود- برای بازسازی این احساس سنتی در ذهن آمریکایی ها. این موارد، علاوه بر دیدگاه موجود در اذهان آنان بود که از دیگران می ترسیدند و فرهنگ خود را ناچیز می شمردند. این کلام دربارة آن وجه دومی است که به این دیدگاه مرتبط است، و آن را عمومی توصیف کردیم. به ویژه آن چه که فردا اتفاق می افتد، جنگ تمدن هاست. درواقع سخن هنتینگتون را این گونه تفسیر

ص:431

نمی کنیم که جنگ تروریستی یا مبارزه با تروریست، نشانة جنگ تمدن هاست، زیرا از دیدگاه وی، دولت ها بازی گر اصلی و اساسی تمامی جنگ ها و درگیری های آینده خواهند بود. اتفاقاتی که اکنون در حال وقوع است، ربطی به نظرات هنتینگتون ندارد، بلکه نظر تافلر، آن گاه که از تحولات سلطه بحث می کند، مخالف دیدگاه وی است. تافلر نظرش را پیش از دیدگاه هنتینگتون که دربارة برخورد تمدن هاست، ابراز کرده است. تافلر می گوید دولت ها، تنها بازی گر اصلی در عرصه بین المللی نمی باشند؛ فقط آن ها نیستند که خشونت را در اختیار دارند، بلکه قدرت های جدیدی وجود دارند که نمونة آن را جنبش های فوق وطنی، مثل: سبز در فرانسه، مافیا و یا سازمان های تروریسم بین المللی می بینیم. بنابراین اگر بخواهیم در این زمینه، دربارة پیش گویی بحث کنیم باید به دیدگاه تافلر توجه کرد، نه هنتینگتون. شاید نقطة ضعف و هم چنین نقطة قوت نظریة هنتینگتون، بازگشت درگیری تمدن ها به دین و فرهنگ است. ضعف آن به این صورت است که منشأ درگیری بین دولت ها و گروه ها، مبهم است. او این درگیری را فقط از منظر فرهنگی و تمدنی می داند، با وجود آن که جنگ های خطرناکی میان برادرانی که از یک منطقه، تمدن، و فرهنگ هستند، درگرفته است و شاید هم بین اعضای یک حزب.

از طرف دیگر نمونه های زیادی از همزیستی مسالمت آمیز میان مردمانی با فرهنگ های مختلف، حتی در این دوره که موسوم به نزاع فرهنگی است، وجود دارد. فرضیة هنتینگتون علت اصلی درگیری را پنهان کرده است، که این منشا، همیشه عوامل اقتصادی، گرایش های سیاسی در مرزها، جنگ هایی برای آزادی و تعیین سرنوشت و نیز برای سروری و کرامت ملت ها بوده است، اما از منظر نقطة قوتِ این فرضیه باید بگوییم: آری! جنگ هایی که اکنون رخ داده است، فردا نیز درخواهد گرفت و اگر منشأ (اقتصادی سیاسی) آن با منافع قومی و حاکمیتی گره بخورد، رنگ فرهنگی به خود خواهد گرفت. فرهنگ در این جا منشأ جنگ نیست، بلکه یک وظیفه و خدمت است. بنابراین عجیب نیست که صدام حسین در رویارویی با آمریکا، شعار اسلام و عربیت

ص:432

سر بدهد و آمریکایی ها نیز شعار «آزادی بخش ملت ها» و غیره که منشا دینی آن از انجیل و یا مرتبط به ارزش های دموکراسی است، سر بدهند. این نیروهای ظالم سعی می کنند نفت را به دست آورند، در حالی که ملت ها را در بدبختی شان رها کرده و شعار های جدید و پرطمطراق سیاسی را که همچون حشیش است، به خورد آنان می دهند. بنابراین نظریة هنتینگتون فقط در یک حالت صحیح است، آن هم زمانی که فرهنگ را به عنوان عامل تابع در نظر بگیریم، نه سرمنشأ جنگ.

اگر فوکویاما تأکید می کند که خطری آن سوی دروازه ها وجود ندارد، بهتر است بگوییم جنگ تمدنی و یا تهدید تمدنی در آن طرف مرزها وجود ندارد. درگیری، موضوع خود تمدن است و شیوه های آن را مشخص کرده و از آن تغذیه می کند. جنگ های تمدنی اصلاً وجود ندارد، بلکه جنگ انسان ها، در درون تمدن خود و جنگیدن در داخل این تمدن است. به همین سبب هنتینگتون به آمریکا نصیحت می کند که از واردشدن به وقایعی که منجر به جنگ حتمی می شود، خودداری کند. هر دولتی به این معنا، مرزهایی دارد که مدافعانی از جنبة فرهنگی از آن دفاع و عده ای نیز از آن تمرد می کنند. این از آن جهت است که خطری برای هم زیستی مسالمت آمیز به شمار می رود. از یک طرف دیگر علامت سؤالی پیرامون وجود رژیم صهیونیستی با فرهنگی بنیادگرا، در قلب عالمی که از نظر فرهنگی و تمدنی با آن متفاوت است، وجود دارد.

ترس از هویت و خشونت مسلحانه

سؤالی که در خلال جنگ سرد مطرح بوده این است که: ما طرف کی هستیم؟ اما بعد از فروپاشی جماهیر شوروی این سوال پرسیده می شد: ما کی هستیم؟ یعنی انفجار سوال از هویت! هنتینگتون، درصدد ایجاد مدلی برای تفسیر حوادث بین المللی در آغاز فروپاشی جماهیر شوروی بود؛ یعنی بعد از این که مدل جنگ سرد، هر توانی را برای تفسیر این حوادث، از بین برد. با این وجود، وی به مدل های تمدنی، صفت دایمی بودن، نمی دهد، اما به خوبی می دانیم بعد از آن که طرف های زیان دیده، توانشان را برای

ص:433

از سرگیری این جنگ طولانی مدت، بازیابی کردند، جنگ سرد بازگشته است. بدین ترتیب این سؤال را تکرار می کنیم: ما طرف کی هستیم؟ در شرایطی که جهان در سایة یک توازن سیاسی و ایدئولوژیکی بین المللی به سر می برد، این امر تأثیر زیادی بر هویت ها ندارد، به ویژه هویت هایی که در معرض تهدید قرار دارند؛ این بدان معناست که گرایش داشتن حتی در این دوره نیز، گاهی معنای باج خواهی می دهد؛ یعنی هویت ها با چالش های این دوره مواجه نمی شوند. توازن بین المللی حداقل برای این کشورها و این هویت ها، فرصتی برای مانور فراهم می کند. از این جا می فهمیم که چگونه می توان خود را به صورت سازمان ها و هیئت های گوناگون مثل: جنبش عدم تعهد، در قلب این توازن حفظ کرد. اکنون این سؤال مطرح است: به کدام سمت گرایش دارید؟ این یک سوال کلی است. مثلاً ضرورتاً به معنای گرایش به اردوگاه شرق، آن هم گرایش مطلق به سازمان های ایدئولوژیکی سیاسی و اقتصادی، نیست. بعد از جنگ سرد و از دست رفتن توازن دنیا، سوال از هویت با چالشی جدی روبه رو شد، به ویژه در سایة جهانی سازی که در مقابل خود، قطبی می دید که تمامی اسباب انحصارطلبی را در اختیار داشت. سوال «ما کی هستیم» اشاره به این حقیقت دارد که این رژیم ها در معرض خطرند. این پرسش، آغازی برای پیدایش آگاهی جدید دربارة مسؤلیت نهضت و بازگشت به خویشتن است. سؤال دربارة هویت، سر در لاک فروبردن نیست، بلکه برای پیداکردن صلاحیت است تا در سطح چالش هایی باشد که امروزه با آن مواجه می شود. اما هنگامی که این آگاهی فروکش کرده، و سؤال از هویت به صورت عقب گرد ساده در می آید، فاجعه اتفاق می افتد. یک سؤال مهم باقی می ماند: آیا هویت های ضعیفی که سست هستند، همواره نامزد انتخاب خشونت برای اثبات وجودشان، هستند؛ یا این که این پناه بردن به خشونت عکس العملی در برابر کنار گذاشته شدن است؟ هر دو مورد، متغیرهایی در یک معادلة مشکل هستند. اگر هویت ها، در برابر چالش های ایجاد شده به وسیلة قدرت های بزرگ احساس خواری و ضعف کنند، این احساس، به محصورشدن این هویت در یک گوشة تنگ منجر می شود،

ص:434

به طوری که تنها زمینة گفت وگو پیرامون حقش را انتخاب خشونت می بیند. مسئولیت بیش تر خشونت هایی که از این هویت ها سرمی زند، بر عهدة قدرت های بزرگ است، چه رژیم های سیاسی باشند و یا جنبش ها و سازمان های مرتبط به آن ها. خشونت محصول مشترکی است که به شکل طبیعی در وضعیت نابسامان و بحرانی بین رژیم های ضعیف یا گروه های ستم گر و بین قدرت های بزرگی که حق آنان را پایمال می کنند، رشد می یابد. علاوه بر این، خشونت در سایة لیبرالیسم و توحش سرمایه داری و جامعة مصرف کننده، پدیده ای خارج از چارچوب استثمار نیست. هر چیزی در این جامعه قابل بهره کشی است، حتی اگر به خشونت مرتبط باشد. حداقل جامعة سرمایه داری، کارخانه هایی برای ساخت اسلحه دارد؛ نه کارخانه جات سنتی که فقط برای جنگ به کار می آیند، بلکه نسل پیشرفتة سلاح هایی که در تروریسم کاربرد دارند. مانند هالیوود که در زمینة خشونت سرمایه گذاری می کند. منظور ما از سرمایه گذاری، عرضه در بازار است. بی تردید در این روزگار جهانی شدن، یورشی را به سوی این کالای عرضه شدة هالیوودی که در دست همه است، مشاهده می کنیم. بنابراین، توجیهات، فلسفه، ابزار و تکنولوژی تروریسم، در این دولت های بزرگ، به وجود می آورد. این کشورها، درس هایی را به کسانی که در پی خشونت هستند می آموزند تا با این روش کار خود را دنبال کنند، یعنی روش آمریکا. این همان چیزی است که در حادثة 11 سپتامبر 2001 اتفاق افتاد، گویی که مردم جهان در برابر یک صحنه از نمایش هالیوودی هستند. این رابطه که تقریباً یک وابستگی الگویی بین سازمان های اسلامی و خشونت است، برخی از آن حقیقی و برخی غیرواقعی است. اگر بخواهیم دربارة جنبه ی غیرواقعی این رابطه بحث کنیم، آشکار است که دلایل بسیاری برای گردآوردن جنبش های اسلامی در این روش وجود دارد، که تهمتی را متوجه دیگر جنبش های اسلامی دارای برنامه های سیاسی و اجتماعی می کند. این تهمت در اصل متوجه اسلام است. برخی از افراد از منظر عقیده و ایدئولوژی یا فرهنگی سیاسی، از اسلام نفرت دارند. این نفرت به همراه اسلام هراسی به حدی رسیده است که تبدیل به تکفیری برای مسلمانان شده است، چه

ص:435

به این گروه ها گرایش داشته و یا نداشته باشند. این جنبش های خشونت گرا، مثل: القاعده و داعش، اسلام هراسی را تغذیه کرده و باعث طرح سؤال پیرامون روش این گروه ها و افزایش اسلام هراسی در غرب می شود. این موضوع ارتباط مستقیمی با هویت دارد. می توان این اشتباه را با تلاش بیشتر و فعالیت در دادن تصویری تازه تر، از حقیقت اسلام و توصیف آن به دین تسامح، گفت وگو و دینی که مهارت های انسان را افزایش می دهد، از بین برد. این مسؤلیتی است که بر دوش عالمان، روشن فکران، اندیشمندان و مراکز پژوهش و بررسی و تبلیغاتی است. البته نقش دولت در زمینة قدرت بخشیدن به کارشناسان و اندیشمندان و برعهده گرفتن انجام این طرح، فراموش نمی کنیم. در بررسی جنبة حقیقی رابطة بین جنبش های اسلامی و خشونت، موضوعیت و ذاتیت با هم تداخل پیدا می کنند. این جنبش ها در آغاز فعالیت شان در درون کشورهای ستم گر و تمامیت خواه، ضربات کشنده ای دریافت کردند که سبب شد به دنبال به کارگیری خشونت باشند. برخی از این جریانات برای تبلور بیانات پیچیدة خود، خشونت را تنها ابزار برای تصفیه حساب خود برگزیدند. این بیانات از ادبیاتی پیچیده تغذیه می کند که نمونة آن در عناوینی مثل: «اخوان المسلمین در زندان جنگی هستند» یا کتاب چرا مرا اعدام کردید و اسناد انتشار یافتة دیگری که پروژة اسلامی را از دعوت به تربیت، و از اصلاح به انتقام و تکفیر تبدیل کردند، مشاهده کرد. می توانیم دربارة پدیدة بازگشت این جریانات در این برهة پیچیدة تاریخی صحبت کنیم؛ یعنی دوره ای که بیانات جنبش اصلاح به رهبری نسل اصلاح طلبانی هم چون: جمال الدین افغانی، محمد عبده، کواکبی و غیره تبدیل شد به بیانات متناقض گروهی که اندیشة جامعه ی اسلامیِ افغانی و شاگردانش را به اندیشة گروه های اسلامی تبدیل کردند. اندیشة سید قطب، انقلابی به وجود آورد که با افکاری که از زمان محمدعبده و حتی مالک بن نبی، دارای شبهه هستند و به اصل مشکلات دنیای اسلام نمی پردازند، به مقابله می پردازد. محمد قطب تلاش کرد دیدگاهی غیرتاریخی از تاریخ دهد. وی آن ها را از دیگران نقل می کرد، بدون آن که دوگانگی معیارهایی را که مسلمانان اولیه از بیزانسی ها و ایرانی ها

ص:436

می گرفتند، تغییر دهد. قطب معتقد است که مسلمانان به فراگیری دانش از آن ها پرداختند، بدون آن که افکار، روش های رفتاری و اعتقادات آن ها را بگیرند، چون آن را از روش های جاهلی می دانستند. در حقیقت این یک بازخوانی واقعا سطحی است، زیرا جنبش ترجمه، دموکراسی اولیه یونانی را نادیده گرفته بود. آن امر، به این دلیل بود که آن قواعد به اندازه ای از بلوغ نرسیده بود که آداب سلطانی نزد اعراب و اخلاق پادشاهان در ایران، بر آن قابل انطباق باشد. نکته دیگر این است که یونانیان همانند فرهنگ فارسی، کسی را در داخل جهان اسلام نداشتند که از فرهنگ آنان دفاع کند. فعالیت جنبش ترجمه در دورة استبداد عربی اسلامی آغاز شد. محمد قطب به تجدید نظر در آن اسم های درخشانی که استعمار باعث درخشش آن شده، دعوت می کند. مزدورانی که در دیدگاه محمد قطب به استعمار صلیبی صهیونیستی خدمت می کنند، چه کسانی اند؟ وی چنین پاسخ می دهد:

با این میزان اگر رفاعة الطهطاوی، محمدعبده، جمال الدین افغانی، سعد زغلول، قاسم أمین، لطفی السید، طه حسین و ده ها نفر دیگر را بسنجیم، با وجود اختلاف موقعیت آن ها در غفلت و مزدوری، وجه مشترکی که در ایشان می بینیم این است که شخصیت این افراد کوچک و ناچیز است. بسیار ناچیزتر از آن چیزی که دستگاه های بزرگ نمایی و گمراه سازی به ما نشان داده اند.(1)

این عبارت تأکید می کند بر این که پرسش محمد قطب مانند همان پرسش سید قطب است. همان گونه که در نقدش بر موضع مالک بن نبی دربارة اهمیت قید شهرنشینی نسبت به جامعة اسلامی، روشن می شود، که توجهی به این پرسش تمدنی نداشته است. این نشانة بارز عقب نشینی است که به حالت انزواطلبی احساسی منجر می شود، حالتی که نتیجة آن گوشه گیری مادی است؛ یعنی آنچه باعث میشود خشونت مشروعیت یابد و توجیه شود. اندیشة قطبی از اندیشة گفت وگو و مبارزه با جهل به اندیشه ای انتقال


1- . محمد قطب، کیف نکتب التاریخ الإسلامی، ص 230، ط 1995، دار الشروق، قاهرة.

ص:437

می یابد که به تنهایی و انزواطلبی احساسی در جامعة مسلمان دعوت می کند، زیرا از دید او این جامعه، جامعه ای جاهلی است که شریعت بر آن حکم نمی راند، شکل این حکومت و جزئیات آن چگونه است؟ این مسئله ایست که مشخص نیست. بلکه طرح آن اکنون سودی ندارد!؟ بنابراین کل این معرکه برای به دست آوردن چیزی است که ما تصور درستی از آن نداریم. سیدقطب که بحث دربارة حاکمیت را به درازا می کشد، تصوری از حاکم شرعی و مشروعیت قدرت ندارد، به همین دلیل به طور مشخص در متون داعش و القاعده که حول مفهوم حاکمیت و دولت میچرخد گرایش به سید قطب را می بینیم، آن جا که سید قطب به ایجاد دولت یا حاکم و نصب امیر می پردازد. آن ها نزد سیدقطب جز افکاری عام دربارة حاکمیت که سودی برای ایجاد و ریشه یابی قیامشان داشته باشد، نیافته اند. پس به متون ماقبل سیدقطب در دل تاریخ اسلام، پیرامون فقه بیعت و سیاست شرعی، رجوع می کنند.

پس از این، مصیبت بزرگی به وجود می آید که همه چیز را به هم می ریزد؛ یعنی درآمیختگی تاریخی میان گفتمان خشن اسلامی و فکر وهابی، به ویژه میراث تکفیری ابن تیمیه. این موضوع شکل های دیگری از جنبش های سخت گیرتر و مهیاتر را برای خشونت ایجاد کرد. ما باید به هجرت، تکفیر یا سلفیهای پیکارجو توجه کنیم. از بین بردن این وجه از رابطة جنبش های اسلامی با خشونت مأموریتی است که بر دوش اهل فکر و علم گذاشته شده است. لزومی ندارد که تصحیح و اصلاح با خشونت صورت گیرد؛ یعنی آنچه باعث شکل گیری امثال این جنبش های تندرو شده است. این مسئله باعث رشد و اصرار بیشتر آن ها بر مسیرشان می شود. بلکه بهتر است که فضای باز، آموزش و تسامح افزایش یابد، تا ریشه های اصلی این فکر انزواطلب، خشکانده شود. میان مرجعیت ها و طبیعت این گفتمان و اهداف و ابزارها اختلاف وجود دارد. برخی از جنبش های اسلامی در رابطه با خشونتی که برخی جنبش های خشن و تندرو انجام می دهند، خود را در تنگنا و فشار می بینند. ضرورتاً این امر به منابع فکری این جنبش ها باز نمی گردد. گاه وحدتی میان مرجعیت یک جنبش خشن در این جا و یک

ص:438

جنبش مسالمت جو در جای دیگر هست. در چنین حالتی، علت به فضای سیاسی ای که این جنبش ها در آن به سر می برند، بر می گردد. در کشورهای سرکوب گر یا در شرایط اجتماعی سخت یا در فضای جهل و بن بست علمی، پدیدة جنبش های خشن بروز می کند. این در حالی است که مانند چنین جنبش هایی در جوامع دموکرات تر و دارای تسامح بیشتر، به آرامش فرا خوانده می شوند و شیوه های آموزش دینی به رفتار انسانی، هم زیستی، تسامح و احترام به دیگران توجه می کنند. این برنامه ها در بسیاری از کشورها، فرهنگ خشونت نمادینی را که غالباً به خشونت مادی منجر می شود، پایه ریزی کرده اند. در این جاست که تکفیر شکل قانونی و رسمی به خود گرفته که منبع خطر است.

خشونت تکفیری؛ وظیفه ای جدید برای استعمار

چالشی که پیش روی جنبش های اسلامی است، تسامح و فضای بازی است که از تعیین خیزشهای فکری ریشه دار که هویت فکری و گفتمان آن را مشخص می سازد، عاجز است. آنچه گفتمان فکری برخی جنبش های اسلامی در جهان عرب را متمایز می کند، تسامح، فضای باز و جنبش های خشنی هستند که از شعار فراتر نمی روند، این در حالی است که ساختار این جنبش ها همانند ساختاری خشنی است که در خواب یا در رویا به سر می برد. بنابراین ما در پی ساختار فکری مشترکی هستیم که، واقع گرایی نقش اساسی را در آشکار و پنهان شدن پدیدة خشونت جنبش های اسلامی ایفا می کند. متأسفانه این ساختار به سرطانی در درون عقاید این جنبش ها تبدیل شده و با گفتمان خوارجی که به اشکال مختلف، گاه به صورت یک باره و گاه بصورت آهسته و بخش به بخش به ویترینی برای گفتمان برخی از جنبش های اسلامی تبدیل می شود، نمی توان این ساختار خشن را از بین ببرند. از خوارج به عنوان یک فرقة کلامی یا دینی یاد نمی کنیم، بلکه از ساختار یک گفتمان سخن می گوییم که می توان آن را در پس زمینة ادبیات برخی از جنبشهای اسلامی که تا حال به نقد درونی و ریشه ای گفتمان خود

ص:439

نپرداخته اند، یافت. این تفکر در نخستین ظهورات تاریخی و کنونی اش، بر خوارشمردن مشروعیت حکومت استوار است، زیرا تفکر خوارجی تنها تفکری است که ایجاد دولت را ضروری نمی داند. این تفکر بر شعار تاریخی غلط >إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّه<(1) که متأسفانه موضعگیریای است که به طور صریح در اندیشة المودودی بروز یافته و تا اندیشة قطبی ادامه یافته و موجب شده است تا اندیشة «بیدولتی» خوارج، اشتیاق برای شکل دیگری از دولت را تکرار کند. در این جا ما با دولتی بی دولت در اختلاف افتاده ایم که درک آن برای علم سیاست دشوار است. این به رغم پاسخ تاریخی است که از سوی امام علی برای از بین بردن این مغالطة خوارج داده شده است: «کلمة حق یراد بها الباطل.»(2) این در حالی است که می دانستند چاره ای از امیری نیکوکار یا فاجر نیست. این امر به مثابة جواز شرعی غلطی است که خوارج در طول تاریخ، اعمال خراب کارانة خود را توجیه کرده اند.

به دشواری می توان از خوارج این عصر سخن گفت، بعد از این که این مفهوم دگرگونی روش مندی را در نتیجة تداول بسیار فریب کارانه یافته است. خوارج معاصر این صفت را تبادل می کنند، در حالی که شروط آن بر آن ها تطبیق می کند. این همان مسئله ای است که در جنگ داعش با تشکیلات القاعده آشکار شد. عجب تمایزی است آن گاه که ابوقتاده که پیش تر فتوای جنگ و جواز قتل کودکان را در الجزائر می داد، داعش را به خارجی بودن، متهم می کند. خوارج وقتی اندیشة جهاد را پذیرفتند، آن را به هرج و مرجی تبدیل کردند که بیش از دفاع از وطن، کیان داخلی را تهدید می کند. این جهادی کور است که نه فقه آن را مشخص می سازد و نه اخلاق پاک و فکر روشن. این فکر در طول تاریخ چگونه در دل گفتمان خوارج جای گرفته است. می توانیم از یک مثال سخن بگوئیم، رخدادی بزرگوارانه بر ما گذشت. به یاد دارم روزی شبکة الجزیره فیلمی از بن لادن پخش کرد که او را در حال دیدار یکی از شیوخ دولت های خلیج


1- . انعام، آیه 57. حکم و فرمان تنها از آن خداست.
2- . نهج البلاغة، فیض الاسلام، خطبه 40. ترجمه: سخن حقی است که با آن هدف باطلی را دنبال می کنند.

ص:440

فارس که به قندهار آمده بود، نشان می داد. آن ها می خواستند دربارة حوادث یازده سپتامبر سخن بگویند و اشعاری رد و بدل کنند. هنگامی که شیخ خلیجی می خواست ضربة واردشده به این دو برج را توصیف کند این گونه سرود:

ای ضربة شخص با تقوایی که از تو جز رسیدن به خشنودی صاحب عرش را طلب نمی کند.

این دو مصرع از عمران بن حطان رئیس خوارج است. که در آن ابن ملجم قاتل علی بن ابی طالب، مدح شده بود. بنابراین خوارج معاصر حمله به برج های تجارت جهانی را به ضربة به علی بن ابی طالب تشبیه می کنند. این را سرایت فکر خوارجی به گفتمان گروه های تندرو می نامیم. البته این گروه ها آن چنان که می گویند تا حدی نتیجة واکنش به شکست برنامه های توسعه و اصلاحات سیاسی و اقتصادی هستند. یا واکنش به سیاست های مدرن سازی؟ این داوری ها از آفت اختصار و تعجیل در امان نمانده است. این مسئله روشن می کند که تصور غلطی از مدرنیسم وجود دارد؛ مدرنیسم همچنان محور بحث و جدل است، نه از حیث چگونگی تعریف دلالت ها و اجرای مضامین آن در جوامع؛ وجه مشترک میان تاریخ خاص آن و تاریخ خاص غربی آن، که در وحدت سیر تاریخی عام، خلاصه می شود، وجود دارد، زیرا تاریخ عام در نگاه ما وجه مشترک تمامی اشکالِ تاریخ هایِ خاص است. پس نه تاریخ ما عام است و نه تاریخ غرب، بلکه باید گفت که تاریخ عام نتیجة یک وجه مشترک است؛ یعنی آنچه قوانین تاریخی را که در اشکال تاریخ خاص در جریان است، تشکیل می دهد. جدل موجود بر سر مدرنیسم، این است که آیا ما مدرنیسم را مادام که قشری، وجود دارند که تعامل با اسلام را آن گونه که هست، نمی پذیرند، آیا ما مدرنیسم را همان گونه که هست خواهیم پذیرفت؟ برخی جوامع مدرن و دموکرات را از الگوهای والا، خالی می دانند زیرا در نهایت باید هر چیزی نقد و بررسی شود و این نکته نیز قابل بررسی است. مدرنیسمی که در ابتدا بر اساس نفی حضور اسلام و در فضای تنش میان دو جریان اسلامی و لائیک در جهان عرب مطرح شد، می توانست قدرت یافتن جریان اسلامی را در فضای این شکست که

ص:441

جریان های مدرن که برای اولین بار در تاریخ عربی نظمی فراگیر و سرکوب گر نه توسعه دهنده ایجاد نموده بودند، تقویت کند. نمی توان این مسئله را تنها عاملی دانست که قدرت گرفتن جنبش های خشونت رادیکال را تفسیر می کند. فراموش نکنیم که باز گشت به اسلام، خواستی روحی و نیز عمل گرا ( پراگماتیک) بود. برخی از اقوام بنابر طبیعتشان نمی پذیرند که میراث فرهنگی و دینی را، به سود شعارهایی که ثابت شده ناتوان تر از آنند که ما را در مسیر کشورهای پیشرفته صنعتی و توسعه یافته و دموکرات قرار دهند، واگذارند. به ویژه کسانی که به مدرنیسم و آزادی های مدنی و دمکراتیک و توسعه دهنده ضربه زدند، دولت هایی سرکوب گر بودند که با شعارهای دولت های مدرن و پیشرفته به قدرت رسیده بودند. دنیا با این انتخاب ها در معرض شکست سختی است. صحبت از پدیدة رشد جنبش های اسلامی نشان دهندة واقع بینی نیست، زیرا این پدیده اگر این توصیف درست باشد در زمینة اسلامی است و اسلام یک رخ داد ناگهانی نیست تا از یک پدیده سخن بگوییم، بلکه موضوعی استوار و ریشه دار در ساختار جامعة عربی است. می توانیم از پدیده هایی بی ریشه مانند: جنبش های تندرو سخن بگوییم که دارای مشروعیت نبوده و جایگزین تمدنی جز خشونت ندارند، حتی جنبش های اسلامی سازش کار که بدون برنامة توسعه و تمدنی وارد عرصة سیاسی می شوند، در این چارچوب قرار می گیرند. مفهوم خاص از مفاهیمی است که بیشترین بدفهمی دربارة آن صورت گرفته و به انواع بهره گیری های غلط تن داده است. با این وجود تنها مفهوم خاص در معرض این دگرگونی معنایی قرار نگرفته است، بلکه مفهوم جهانی نیز با همان ظلم مواجهه شده است. در گذشته به بررسی انسان شناختی مفهوم خاص عربی و اسلامی پرداخته بودم و این امر نتیجة دشواری خود مفهوم جهانی است که هر مفهومی معنای خاصّ خود را میطلبد. البته این بررسی انسان شناختی که دیدگاه ساختارگرایانة فرهنگی بر آن حاکم شده، واکنش دیگری به بررسی انسان شناختی کلاسیک است که به دیدگاه تاریخی بیش از دیدگاه تمامیت خواه، گرایش داشت. بنابراین این موضوع به دو دیدگاه تعلق دارد: از یک جهت به «لوی بروهیل» و از طرف

ص:442

دیگر به «لوی اشتراوس». به نظر من این دعوت، برای ساختن یک انسان شناختی جدید، وجود دارد، همان طور که «امبرتو ایکو» بدان دعوت می کند، و می تواند ما را از این بن بستِ پارادایمیِ کاملاً متناقضِ دو مکتبِ انسان شناختی، خارج کند. بنابراین هدف از اصرار بر خاص، غلبة سکونِ جهل نیست، بلکه تلاش برای گشودن دو ساختار بر خلاف آن است. پیشرفتِ خاص تنها با ایجاد فضای باز به روی جهانی امکان می یابد، زیرا او مالک قوانین تحول و پیشرفت است. رخنة جهانی در خاص تنها راه پیشرفت است. بر این اساس دعوت به مهربان بودن با اسلام به عنوان آموزه هایی انتزاعی در تمامی محیط ها قابل تشخیص است. اسلام فرهنگ نیست، بلکه آموزه هایی است که با دیگر فرهنگ ها تعامل می کند. بنابراین آنچه مطلوب است پرداختن به این آموزه هاست، نه تجربیات جمعی یا نمونههای اجتماعی- سیاسی و اجتماعی- فرهنگی. به نظر من جهانی، جامع تمام برخوردهای فرهنگی است. در هر فرهنگی، حاشیه ای در کنار آنچه به حوزة جهانی مربوط است، وجود دارد که هیچ فرهنگی نمی تواند به واسطة آن با غیرخود پیوند برقرار کند و از حالت سکون خارج شود. عرب، عرب است و غرب، غرب. این دو می توانند در یک نقطة جهانی با هم دیدار کنند و هم چنین ممکن است در طبیعت تعاملشان با این نقطة جهانی، اختلاف داشته باشند. جوهرة پیشرفت یکی است، هر چند مسیرها متعدد باشد. شاید جغد نزد تمامی فرهنگ ها پرنده محسوب شود، اما نماد آن در هر فرهنگی متفاوت است. جغد نزد برخی رمز هشدار دهنده ای شوم است و نزد بعضی رمز حکمت و چه بسا نزد همه پرنده ای معمولی. این مقصود ما از جدل جهانی و خاص است. از این رو موضع گیری های طردکنندة ارزش هایِ جهانیِ عقلانی از سوی گروه های بسیار محدودی که نمایان گر تمامی فعالیت های اسلامی نیستند، بروز می کند. بخش های گسترده ای داخل جنبش های اسلامی هستند، که این تناقض را به شکلی که الان طرح می شود نمی بینند، هرچند برخی احتیاط ها را دربارة مفاهیم یا مبانی یا پیمان های بین المللی دارند. این بخش ها گفت وگو و نقد و بررسی را می پذیرند. با توجه به تفاوت آن ها در سطح فضای بازی که نشان می دهند، دلیلی وجود ندارد که

ص:443

بسیاری از این جنبش ها بپذیرند که تحت مؤسسات دولتی یا سیستم دولت مدرن عمل کنند. از این به بعد دعوت های تندرو یی که قانون اساسی را تکفیر می کردند، اهمیتی ندارند، زیرا آینده ای ندارند و زمینه برای موضعگیری های خوارجی کور «لا حکم الا لله» تکرار نمی شود. پاسخ قدیمی، اما مترقی به این مقولة خوارجی همان است که امام علی بن ابی طالب فرمود: «إنها کلمة حق یراد بها الباطل و لابد من امیر برّ أو فاجر». بنابراین این سخن که قانون اساسی مشروعیت ندارد یا قرآن قانون اساسی ماست، نوعی مجاز است که به مغالطه تبدیل شده است، زیرا قرآن وجه های مختلفی دارد و قانون های اساسی برداشت های زمانی از آموزه هاست، که بنا بر نو شدن اوضاع و احوال، قابل تجدید نظر می باشند. آن ها هیچ گونه تصور سیاسی یا دیدگاه حقیقی از نظام سیاسی اسلام ندارد. سید قطب تفصیل در مقدماتی که حاکمیت را تحقق می بخشد، به نسلی وا می گذارد که در آینده با قوة قهریه توانسته باشند حکومت خدا را در زمین برپا کنند. این دیدگاه بعد از چند دهه به داعش حق تصرف در جزئیات برپایی این پروژه را بخشید.

هم چنان الگوی خلافت، اشتیاق این گروه ها را به گذشته شدت می بخشد، با نوعی از مغالطة تاریخی با الگوی حکومت طالبان که الگوی آرمانی است برای آنان که چنین نظری دارند. البته این نوع حکومت از رضایت بیش تر مسلمانان بهره مند نیست، بلکه بهتر است که نباشد، زیرا وجهة اسلام و مسلمانان را مشوه ساخته است.

نظام سیاسی ای که صاحب این دعوت سعی در تثبیت آن داشته است، بزرگ تر از طرح دولتی است که بیش ترین اهتمامش اندازه گیری ریش و یادآوری جزئیات ارزش های بادیه نشینی و تحمیل آن بر بافت اجتماعی مردم افغانستانی است که قبل و بعد از طالبان، مسلمان بوده و خواهند بود، با این عنوان که این ها ارزش های اسلامی است، در حالی که اقتصادشان بر پایة مخدرات و مرگ آفرینی استوار است. حتی صاحب این دعوت در سطح ارزشی مورد نظرش بر این قوم حکومت نکرده است، بلکه در سطحی که بافت اجتماعی آن عصر اجازه می داد، با ارزش های ممکن از نظر اجرا حکومت کرده است. از این جا روشن می شود که رقابت بر سر طرح و نیت آنچه در

ص:444

جریان است، نمی باشد بلکه رقابت بر سر طرح و نیت آینده است که با این آموزه های جاودانة اسلامی آغاز می شود. بنابراین چنین دعوت هایی در شیوه هایشان با هم متفاوتند اما بر گرایش فراخوان گذشته تأکید دارند. دیگران نیز از برپایی دولت بر اساس الگوی خلافت در دوره ای از تاریخ سیاسی سخن می گویند که به قدری پاک نبوده تا به ما این حق را بدهد که بدون قید و شرط آن را در این عصر که شاهد تحولات فراوانی در نظام های سیاسی و در جامعه شناسی سیاسی بوده است، باز بپروریم. ازاین رو باید از دولت اسلامی جدیدی سخن گفت که برای آن از قبل مشخص شده که اعمال فشارهای زمان خود را بپذیرد و با آموزه های انتزاعی اسلامی برای ابداع شکل جدیدی برای این دولت، حرکت کند. چه بسا این شکلی باشد که گذشتگان ما در تحقق آن شکست خورده باشند. نمی توان تصوری معقول و واقع گرایانه از دولت در اذهانی ایجاد کرد که تصور خوشبختی بر آن حاکم است یا در ذهنی که به آگاهی منفی دچار است. باید در تمامی دیدگاه ها و موضع گیری ها واقع گرا بود. دولت مانند یک سازمان، داده ای تاریخی است و در نتیجه تابع قانون تحول. مفهوم دولت در زمان های گذشته به مفهوم امروزی اش نبوده است. تحول بسیاری در شکل و کارکرد آن رخ داده است. همین موضوع به مفهوم قدرت نیز سرایت کرده است. دولت و شکل و کارکرد آن را ما نمی سازیم، بلکه تابع داده های تحول سیاسی اجتماع است. نشانه های خاص دولتی که می تواند هدف بزرگ اسلام را در خود تحقق بخشد، برای مردمان سودمند است، یعنی عدالت اجتماعی، توسعه، آزادی های عمومی و هر آنچه این هدف را در چارچوب ارزش های عدالت معنوی و مادی به ثمر رساند. وجه تمایزی برای حکومت اسلامی وجود ندارد، مگر طرحی برای تحقق حکومت بر جامعه ای انسانی، کریمانه، آزاد، مسئول و بهره مند از تمامی حقوق در چارچوب ارزش های دینی و اخلاق جمعی. اگر در جهان کشورهایی هستند که شهروندانشان از حقوقی بیش از آنچه در کشورهای اسلامی هست، برخوردارند، پس آنچه ما به آن دعوت می کنیم از چه میزان حقیقت برخوردار است؟ این که به تمامی دستاوردهای سیاسی و اجتماعی بنگرد تا مانند آن یا

ص:445

بهتر از آن باشد. این منطق جهانی و الهی است. خداوند در قرآن کریم می فرماید: >مَا نَنسَخْ مِنْ آیَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَیْرٍ مِّنْهَا أَوْ مِثْلِهَا<(1) پس کسانی که می خواهند از دولت های جدید بگذرند و از میراث انسانی بهره نبرند، باید نخست برتری جایگزین شان را در سطح حقوق و عدالت اجتماعی تضمین کنند؛ یعنی به تعبیر روشنتر، الگویی از پیشرفت باشند که شگفتی دیگران را به دنبال داشته باشد، نه سرمشق بدی که باعث تنفر مردم جهان شود. قرآن کریم می فرماید: >أَتَسْتَبْدِلُونَ الَّذِی هُوَ أَدْنَی بِالَّذِی هُوَ خَیْرٌ<(2)؛ به مجرد این که از اسلام و آموزه هایش سخن می گویید معلوم نیست بر حق باشید. این از نشانه های دولت اسلامی است؛ نه اینکه با شعارها و اعمال شنیع و نفرت انگیز متمایز شود، بلکه به عنوان دولتی انسانی، که حقوق شهروندان را مد نظر قرار می دهد و به میزانی که عدالت اجتماعی و کرامت را برای شهروندان و توسعه را برای جامعه تحقق می بخشد می تواند توجه جهانیان را به خود جلب کند. این ها شاخص ها هستند. چگونه می توان به این مهم رسید. اجتهاد در این موضوع امر ناگزیری است. این اجتهاد به عقیدة من سازوکار روشنی است و تنها تلفیق و دخل و تصرف واقعیت نیست. مسلمانان وظیفة بزرگی به عهده دارند که انجام آن امکان پذیر است. نیاز نیست که از خود معجزه نشان دهند، بلکه فرصتی برایشان فراهم شده تا میراث بشری و دستاوردهای آن را بر آموزه هایشان عرضه کرده و به داوری آن ها بپردازند و در صورت توافق، آن ها نیز به بخشی از آموزه های ایشان تبدیل شوند. این جاست که دعوت مصرانه به تأویل و تفسیر تنها راهِ برون رفت این ملت است.

القاعده و زیر شاخه های آن بر کتب سیاسی شرعی و نظرات ابن تیمیه و امثال آن که در امر دولت دچار تناقض هستند، تکیه دارند. این در حالی است که آن ها فروع متروک شورا را برای اجرا، جزء اصول دین به حساب می آورند. این نوع گفتمان سعی دارد ما


1- . بقره، آیه 106. هر حکمی را نسخ کنیم، یا آن را به [دست] فراموشی بسپاریم، بهتر از آن، یا مانندش را می آوریم.
2- . بقره، آیه 61. آیا به جای چیز بهتر، خواهان چیز پست ترید؟

ص:446

را اقناع کند که تاریخ سیاسی ما، پاک و نمونه است. متأسفانه این قرائت، قرائتی ایدئولوژیک و خوش بین دربارة تاریخ است، زیرا واقف نیست که تاریخ سیاسی ما جنگ ها و مظالم بسیاری در آن رخ داده است. ما در تحققِ برون رفت تاریخی به دور از جنگ و ظلم، از زمان تنزیل قرآن تا تأویل آن شکست خورده ایم. این شکست در تأویل، تنگنای سیاسی را از زمان پس از رسول اکرم صلی الله علیه و سلم موجب شده است. اندک زمانی قبل می گفتم ما می توانیم در آنچه گذشتگان ما در عرصة نظام سیاسی با شکست مواجه شده اند، پیروز شویم. مقصودم در تجارب سیاسی تاریخی آن هاست، به استثنای دوره ای که نظام سیاسی در دست صاحب رسالت صلی الله علیه و سلم بوده است. خلطی که این جماعت مرتکب شده اند این است که تمامی گذشته را درخشان می دانند. در حالی که تاریخ سیاسی ما بسیاری از ستم ها را به خود دیده است. «شیوة نبوی» نیازمند یک تضمین سیاسی است؛ به عبارت دیگر روش نبوی به دست پیامبری اجرا می شد که در حق او گفته شده است: >وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی<(1) به غیر از کسی که خدا او را عصمت بخشیده است، نمی توان از جایگزین تام و مطلقی سخن گفت که نمایان گر وحی باشد. این امر باعث ایجاد مافیای معنوی گروه های جنگ جوی رادیکال شده است. عبارت «دولت مربوط به مسائل اعتقادی است» درست نیست، بلکه باید گفت: دولت مسئله ای مرتبط با اجتماع سیاسی است و از آن جا که اجتماع سیاسی در حال تحول و پیشرفت است، دولت نیز چنین است. چون دولت ناشی از دستاوردهای ملت است، نمی توان از عقیدتی بودن آن سخن گفت. خلط کلامی میان مفهوم امامت و دولت، باعث جای دادن فن تدبیر و مدیریت دستگاه دولت به عنوان نظامی که جماعتی با پیمان طبیعی و اجتماعی بر آن مسلطند، در دل اصول دین شده است؛ حتی با معنایی که شیعه در علم کلام امامیه به آن باور دارد می توان گفت که در معنای عقیدتی آن، امامِ افرادی معتقد در داخل یک دولت با معنای سیاسی آن به عنوان امام یا حاکم بر افراد غیرمعتقد، متفاوت


1- . نجم، آیه 3. و از سر هوس سخن نمی گوید.

ص:447

است. امامت در این جا از حدود سیاسیِ جغرافیای دولتِ عقیدتی فراتر می رود، اما شاید دولت با معنای عقیدتی آن را جز با بیعت سیاسی در بر نگیرد. خلاصه کردن دولت به عنوان نظامی پیشرفته در یک مفهوم عقیدتی، یکی از عوامل ایجاد خشونت است. چون می توان از هم گام و هماهنگ سازی دولت با اهداف والای عقیدتی سخن گفت، به این اعتبار که عقیده نیز یکی از عناصر تشکیل دهندة اجتماع سیاسی است، اما اگر از مفهوم حاکمیت سخن بگوییم باید گفت که حاکمیت دارای بیش از یک مفهوم و دلالت است؛ گاه به معنای قضای الهی است؛ یعنی آنچه آن را قطعیت تاریخی و اجتماعی می دانیم، این نوع از حاکمیت یا حکم الهی، نیازمند نماینده و کارگزار نیست، زیرا حتمیت خودش، خودش را تحمیل می کند، اما اگر مقصود، حاکمیتی از حیث قدرت باشد، آن گاه مغالطه ای وجود دارد که پیش تر بدان اشاره کردیم. هم چنین اگر مقصود، شورا باشد از حیث ماهیت و طبیعت حال به مبنایی عقلانی مربوط می شود، از این رو حکم شرعی در آن از باب ارشاد و راهنمایی به آن چیزی است که عقل آن را نیکو می داند، نه این که آن را بر یک تکیه گاه جعلی استوار بدانیم. البته این نوع حاکمیت در شکل و مکانیزمهایش، تابع اجتهاد است. اگر مضمون شورا بر حسب مبنای عقلانی ثابت باشد، بر اساس منطق اجتماع انسانی و عرفی - که بخشی از شریعت اسلامی به حساب می آید بنا بر قول خدای تعالی: >وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوف<(1)؛ عرف در این جا موضوعی جعلی و ثابت نیست، بلکه یک دادة متحول است؛ به عبارت دیگر: عرف همان مجموعة اجتماعی - فرهنگی و اجتماعی - سیاسی یک ملت است که از نظر شکل حاکمیت، پیشرفته است.

مفهوم جهاد

شاید یکی از تراژدی های مسلمانان امروز این باشد که شریف ترین فریضه در اسلام با کوچک شمردن آن و جهل آنان تبدیل به وبالی برای ملتها و ظلم بزرگی در حق


1- . لقمان، آیه 17. و به کار پسندیده وادار.

ص:448

وجهة اسلام است. جهاد یکی از مثلثی است که بر ریشه های اشتقاقی جهاد استوار است و در سه حرف خلاصه می شود «جهد». این اضلاع که از سه حرف مشتق شده اند، دارای سه زمینه هستند: معرفت، نفس و بدن. به اعتبار جهادِ مادی، جهاد بدنی محسوب می شود، هر چند نیازمند مقداری جهاد معرفتی و نفسی نیز می باشد. وجود جهاد در راه معرفت، اجتهاد است. جهاد در نفس، مجاهده و جهاد در جنگ، جهاد. بنابراین نمی توانیم از یکی از این سه سخن بگوییم، مگر در چارچوب تعامل میان اضلاع سه گانه ای که معیار مشروعیت هستند. پس هرجا جهادی را دیدیم که از اجتهاد و مجاهده بی بهره بود همین برای مخدوش دانستن مشروعیت آن کافی است. اکنون بر خشونت هایی که به نام جهاد صورت می گیرد آشفتگی روانی و جهالت غالب است و این برخلاف فریضة مجاهده و اجتهادی است که دو ضلع مهم تر این سه گانه را تشکیل می دهند، زیرا جهاد ضلع استثنا و اضطراری را تشکیل می دهد. در این جا با عنوان جهاد اصغر از آن یاد می شود، با توجه به استثنائی بودن آن در حمایت امت و دفاع از مرزهای آن. این جهاد دفاعی با رفع شدن توجیه کننده های آن خود به خود رفع می شود. طبیعتاً این نوع جهاد، تصمیم تمامی ملت است و با امضای ولی امر آن ها صورت می گیرد و مسئله ای فردی یا فتوایی نیست، که واعظان و خطیب ها آن را صادر کنند و از مجوزهای اجتهادی بی بهره باشد. فریضة غایب، جهاد با نفس و جهاد معرفتی است که هجومی است بر نفس با تدبیر و تهذیب آن و بر معرفت با اجتهاد و نقد. این تنها جهادی است که محدودیتی ندارد: >یَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَن تَنفُذُوا مِنْ أَقْطَارِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ فَانفُذُوا لَا تَنفُذُونَ إِلَّا بِسُلْطَانٍ<(1)

شاید کسانی که این عملیات های خشن را انجام می دهند به این شبهه درافتاده باشند که حکم خدا را اجرا می کنند. بنابراین می بینیم که برای نشان دادن خشنودی خود از کاری که می کنند خود را نیز می کشند. این نقد، متوجه کسانی است که گاهی بیش از


1- . الرحمن، آیه 33. ای گروه جنّیان و انسیان، اگر می توانید از کرانه های آسمانها و زمین به بیرون رخنه کنید، پس رخنه کنید. [ولی] جز با [به دست آوردن] تسلّطی رخنه نمی کنید.

ص:449

چهل سال دارند. آن ها زندگی را تجربه کرده و فرصت یافته اند تا با چیزی های زیادی آشنا شده و گفتمانی که مرگ و خرابی به بار می آورد، بسازند قربانی این گفتمان، جوانانی است که زندگی را خوار شمرده و یا چه بسا از طراوت جوانی و شرایط اجتماعی آن بهره مند می شدند، اما به جنگ جویانی بدل شده اند که رؤیاهای جهنمی بزرگانشان را متحقق می سازند، بزرگانی که فقیه نیستند، بلکه خطیبان و واعظان حرفه ای می باشند. اصل در اسلام حفظ جان است و اگر مرگ در راه خدا در جهاد شرعی، مجاز باشد، برای انجام آن نیازمند دلیل است. بنابراین میان این که برای دفاع از وطن بمیرم و یا در راه اندیشه ای جهنمی که فقه در آن وجود ندارد تفاوت است.

فحوای شعار دشمن صلیبی – صهیونی

القاعده شعار مواجهه با دشمن صلیبی صهیونیستی را سر می دهد، این عبارتی است که در کتاب های محمد قطب بسیار تکرار شده است. اما دیده ایم که این آن ها در آغاز کار با صلیبی ها در مواجهه با اتحاد شوروی متحد شدند، همان گونه که در مواجهه با نظام سوریه با صهیونیزم متحد شدند. داعش در بحبوحة جنگ با غزه بیانیه ای صادر کرد که بر این مطلب تأکید داشت که جنگ بر ضد اسرائیل مهم تر از مبارزه با مرتدین نیست. این یعنی اینکه وجه اشتراک سیاست های مطیع سازنده، مستثنی ساختن فلسطین است در جنگ های قدرت یا جنگ های جهاد. برخورد با دشمن صلیبی صهیونیستی به وقت اضافه موکول شد و اغلب این برخورد، تضعیف بیشتر موضع اسلامی را به دنبال داشته یا به گونه ای نمایش حماسی بدل شده است، به دلیل این که تلاش مالی و سری که آن ها به افغانستان کردند، بسیار کمتر از آن را در مسئلة فلسطین بود. هنگامی که آزادگان جهان برای مقابله با امپریالیسم آمریکا بسیج می شدند، آن ها بخشی از معادلة جنگ سردی بودند که در تضعیف اتحاد شوروی سهیم بودند؛ یعنی در ابرقدرت ساختن قطب آمریکایی. آن ها در براندازی حکومت مجاهدین، آن گاه که قصد تشکیل دولت و کناره گرفتن از شروطی را داشت که آن را به دولتی محوری و کارکردی برای

ص:450

ساخت تروریسم تبدیل می ساخت، سهیم بودند. جهاد، فقهی دارد که آن را تعیین می کند و مقاصدی که آن را توجیه می سازد. آن چه امروزه از جنون شاهدیم، بوی فقه از آن به مشام ما نمی رسد. بهای منهدم ساختن برج های دوقولو، اشغال افغانستان و عراق و آشفته ساختن منطقة خاورمیانه و نقشة راه برای رسیدن به هرج و مرج خلاقانه است.

جشن خون داعش

عنصر خون ریز طغیان گر به شیوة داعش، به شکلی است که تأکید دارد که با اندیشة کشتار رابطة ویژه ای دارد. خواست مطیع سازی فراهم شده با ابزارهای خشونت، نقایصش را جز با آمادگی کامل برای گذر از تمامی مرزهای ممکن در شکنجه و آزار، جبران نمی کند. در چنین حالتی به سود گروه های ضعیف نیست که موضع اخلاقی در جنگ بگیرند. دیوید فیشر در الاخلاقیات و الحرب میان واقعیت مطلق - با استفاده از مثال جنگ پلوپونزی همان گونه که «تیوسیدیس» در کتابش دربارة جنگ معرفی کرده است - و واقعیت جزئی - در جواب «ژنرال شرمان» فرماندة وحدت گراها طی جنگ داخلی امریکا - تمایز قائل می شود. تفاوت این دو واقعیت در این است که واقعیت مطلق همان طور که دیوید فیشر توصیف می کند، وارد اعتبارهای اخلاقی پیش از شروع جنگ و در اثنا و پایان آن نمی شود. این در حالی است که فیشر در این پاسخ شرمان: «جنگ، وحشی گری است و نمی توان آن را پاکیزه کرد»، نمونه ای از واقعیت جزئی را می بیند. شرمان با این سخن به اشکالی پاسخ می دهد که دربارة اعمال وحشتناکی که در طی جنگ مرتکب شده، مطرح شده است. فیشر از این سخن، واقعیت جزئی را در می یابد، زیرا این سخن، موضع اخلاقی را در اثنای جنگ نمی داند، بلکه در تصمیم که در آغاز جنگ گرفته شده، قرار می دهد. این مطلب در شناخت اندیشة مسلط بر رفتار جنگی داعش، مفید است. آن ها به واقعیت مطلق باور دارند؛ یعنی عدم دخالت دادن اخلاقیات در آغاز جنگ و اثنایش و بعد از آن. بخشی از نزاع داعش و سازمان القاعده در اعتقاد به نزاع بر سر واقعیت مطلق (= داعش) و واقعیت جزئی (= القاعده) بود.

ص:451

هر دو از واقعیت در جنگ که هر چیزی را مباح می سازد، سخن می گویند، از جمله: مسئلة سپر قرار دادن شهروندان و هر کس که از آن ها نیست یا با ایشان در جنگ است. این واقعیت راه خود را به عقیدة جنگی این گروهها باز کرده است، چنان که آن را نمایان گر الگوی شیوة جنگ «سن تزو» نزد این گروه می دانم. منظورم کتاب إدارة التوحش است که ابوبکر ناجی آن را نگاشته است که ثمرة تجارب جنگ است که برای پرکردن خلأ نظریه پردازی جنگی گروه های مذکور نگاشته شده است. این کتاب به منزلة «فن جنگ» داعش و امثال آن است و مراحل مدیریت توحش را همان گونه که آن را می نامد، وضع می کند. به نظر مؤلف کتاب، شکست در مدیریت توحش، پایان کار نیست، بلکه منجر به توحش بیشتر می شود. هر چند این توحش به هر میزان هم که برسد در نظر مؤلف کتاب، آسان تر است از تحت نظام کفر بودن. مدیریت توحش حتی نزد کسانی که این گروه آن ها را کافر می دانند، مثال هایی دارد. بنابراین مؤلف کتاب نمونه هایی از روش مسلمانان بر حسب نظر خود در این نوع مدیریت بیان می کند، هم چنان که نمونه هایی از آنان که کفار می نامد ارائه می دهد. ازاین رو می گوید: «این دربارة مسلمانان، اما کفار ده ها و صدها مثال برای مدیریت توحش دارند که در اروپا، آفریقا و دیگر قاره ها در قرون گذشته انجام داده اند. از این سخن می فهمیم که وارد شدن این گروه های پیکارجو به کانون، در چارچوب اجرای مفاد و مراحل مدیریت توحش، قرار می گیرد. مدیریت توحش، یک مرحله از زنجیرة بحث در باب «راه مطیع سازی» است که دارای چهار مرحله می باشد:

مرحلة اول: قدرت آزردن و رنج دادن؛

مرحلة دوم: مدیریت توحش؛

مرحلة سوم: قدرت مطیع ساختن؛

مرحلة چهارم: برپایی دولت.

اما وجه در بررسی علتِ کینه و خصومتِ دوستانِ سلفیِ جهادیِ داعش به بیان بغدادی، ایجاد دولت و اعلان خلافت است که اختلافی جوهری نیست، بلکه اختلافی

ص:452

در اصل آن پیرامون تعیین زمان است. این تعیین زمان، مراحل چهارگانه ای که در کتاب سلفی جهادی «مدیریت توحّش» سن تزو تعیین شده است، رعایت می کند، اما مناطق انتخابی برای برنامة مدیریت توحش شامل کشورهایی مانند: عربستان سعودی و نیجریه است. فرماندهی القاعده، ضربه به داخل عربستان را با دلایل بسیار، مسئله ای می داند که در آینده ای دور رخ خواهد داد. البته برنامه اش برای پذیرفتن انجام این ضربات با این اعتبار که عربستان ضعیف ترین دشمن مجاهدین است، تغییر کرده است. این بدان معنی است که گروه بوکوحرام و القاعده در مغرب اسلامی بخشی از طرح مطیع سازی در چارچوب مدیریت توحش است. براساس کتاب مدیریت توحش، برخی از کشورها بعد از 11 سپتامبر به طور ابتدایی برای برنامة مدیریت توحش، کاندید شدند که به ترتیب عبارتند از: مغرب، نیجریه، پاکستان، عربستان و یمن. مرحله شکنجه و آزار اقتضا دارد تا ضربات سخت و دردناکی به ارتش این کشورها وارد آید تا آشفتگی و تشتت آن ها را به دنبال داشته باشد. این کتاب میان ضربات کوچک مانند آنچه در عراق صورت گرفت با رخ دادهای جربه در تونس و ضربات بزرگ مانند حادثة 11 سبتامبر تمایز قائل می شود. ضربات بزرگ نیازمند تصمیم فرماندهی عالی القاعده است برای پوشش دادن به آن و نیز تهیة امکانات دریافت پیامدهایشان. در ضربات کوچک شاخههای القاعده اجازه دارند که بدون رجوع به فرماندهی به انجام آن اقدام کنند. هدف از این عملیات گاه و بی گاه جلب توجه مردم است و نیز آنچه باعث جلب جوانان جدید برای ورود به این کار می شود. در چنین حالتی برنامه به مرحلة جدا ساختن مناطقی از تحت تسلط نظام و سپس مدیریت توحش می رسد. بی شک مدیریت توحش به بافت اجتماعی و مفهوم وطن که در گروه مفاهیم کفرآمیز در این سازمان به حساب می آید، مربوط نمی شود. ابوبکر الناجی سخن عمرمحمود را برای اثبات شرعی بودن جداسازی مناطق به سود مدیریت توحش گواه می آورد: «این جا باید به شبهة مهمی شیخ علامه عمر محمود ابوعمر توجه کنیم: این جا باید به گمراهانه بودن دعوت برخی از فرماندهان جنبش های متلاشی شده و کهنه، دربارة وجوب حفظ بافت

ص:453

وطنی یا وحدت وطنی توجه کنیم، علاوه بر این که این سخن دارای شبهة کفرآمیز وطن گرایی است. البته دلالت دارد بر این که این ها حتی طریقة عرفی سقوط تمدن ها و ساخت آن ها را نفهمیده اند. مسئلة وطن گرایی و دولت وطن گرا از امور مورد اتفاق این گروه هاست. وی در منشور این گروه تحت عنوان( واقع الجهاد فی العراق) می گوید: شهروندی و وطن و وطن گرایی و آن چه به آن مربوط است از مرزهای سرزمینی پیوندهای معتبر شرعی نیستند.

این طرح، تهیة عناصری را می طلبد که قادر به انجام مأموریت، قدرت شکنجه و آزاررساندن و مرحلة مدیریت توحش باشند. یکی از مهم ترین قواعد به کار گرفته شده در مرحلة شکنجه و آزار، قاعدة «با تمام توان به ضعیف ترین نقاط دشمن، ضربه بزن.» تکیه بر شدت و بی باکی عنوان فصل چهارم کتاب مدیریت توحش است. ابوبکر ناجی تأکید می کند که این امر نیازمند خروج از حال رخوت و سستی به شجاعت و بی باکی است. وی می گوید: «کسانی که جهاد نظری، یعنی جهاد را فقط بر روی کاغذ یاد می گیرند، این نکته را به خوبی درک نمی کنند.» در نظر پیکارجویان سلفی جهادی، شرط بندی بر سر شدت و بی باکی، عامل موفقیت است، بنابراین، دیدگاهی تاریخی را دربارة تاریخ جنگ در تاریخ اسلام خواهیم یافت، از آن جا که طرف داران نظریة توحش موضع غیرتسامحی در جنگ برگزیده اند. دیدگاه مدیریت توحش مثالی است برای جنبش هایی که در راه تحقق پیروزی، شکست خورده اند. و شکست شان را در عدم بی باکی و شدت، خلاصه کرده اند. مثال آن ها در این باره این است که جنبش های جهادی اصلاحی که طالبان مانند نفس زکیه آن ها را فرماندهی می کردند، مقابل عباسیان شکست خوردند، با توجه به شدت و خشونت عباسیان و رخوت طالبان و پرهیز آن ها از خون ریزی. حتی نفس زکیه از فرماندهان سپاهش می خواست که - در حالی که امکان پیروزی وجود داشت - تا حد ممکن از خون ریزی بپرهیزند. چیزی ایشان را از این کار باز نمی داشت، مگر این که از مهم ترین واجبات است. به نظر می رسد نظریه پردازان مدیریت توحش از تفسیر تاریخی مانند آن چه ابن خلدون در بیان علت شکست طالبان

ص:454

ذکر کرده، اطلاعی ندارند، علت شکست آن ها بازگشت شوکت و دیگر عصبیت ها بود که امروزه، نفوذ عشایری و محیط پرورش دهندة آن، به آن اشاره می کنند. شوکت در نگاه آن ها توان هجوم و درهم کبیدن است. هم افزایی شوکت ها در مراحل شکنجه دادن در مناطق توحش، جانب داری باورمندانه به طرح این گروه، در نوعی عقیده به مهم ترین بندهای آن که نظریه پرداز مدیریت توحش آن را «خون، خون، ویران ساختن، ویران ساختن» می نامد، را فراهم می آورد. در نظر این گروه پیکارجو، این امر شوکت بزرگ را فراهم می سازد. مدیریت توحش، کاملاً نظامی نیست، بلکه مهم ترین هدفش این است که از نقشة منافع دشمن همانند نقشة نظامی آن آگاه شود. با توجه به اندیشة مدیریت توحش روشن می شود که ما به سادگی با طرح خلافت بغدادی تعامل نمی کنیم. طرح خلافت انعکاس دهندة فهم نقشة منافع و نیز شکلی از قرائت سیاسی دشمن است. وجه دیگر از مدیریت توحش، به کارگیری پول برای خرید مواضع است. مدیریت توحش پول زیادی برای گروه جذب می کند که باید مقداری از آن را در برقراری الفت میان افراد گروه خرج کند. از چالش هایی که مدیریت توحش با آن مواجه می شود، بخش امنیتی در درگیری با دشمن است. به نظر می رسد که این موضوع خطرناک ترین مورد در مدیریت توحش باشد. فصل هشتم کتاب مدیریت توحش، نگاه روشنی از این حقیقت به ما می دهد. از آن جا که در آن آمده است که: (استوار ساختن بخش امنیتی و گماردن جاسوس ها، و نفوذ به کلیة بخش های مخالفان). اهمیت مسئله در این جا تنها در بیان تجارب بسیارشان که به آن ها فرصت رخنه به دشمن را از نظر دستگاه های امنیتی و ارتش و احزاب سیاسی و روزنامه ها و دولت ها و شرکت های نفتی عامل یا مهندس و شرکت های مراقبت خاص و عام و سازمان های حساس مدنی داده است، نیست، بلکه نظریه پرداز مدیریت توحش تأکید می کند که این مسئله دهه ها انجام شده است، اما آن ها خواهان بیشتر هستند. اهمیت آن هم چنین در این است که اقتضای رخنه به فرماندهی گروه های اسلامی دیگری است که با عنوان اعتدالی توصیف می شوند. در عملیات رخنه، نظرِ مدیریت توحش از نیاز به رخنه ای در یک مکان با چندین عضو، که

ص:455

هر یک دیگری را نمی شناسند، سخن می گوید، با این شرط که این عضو شناخته شده و مهرة سوخته نباشد. برای مواجهه با مشکل رخنة معکوس آن ها، در شکنجه دادن قساوت زیادی به خرج می دهند و نیز مبالغه در مدیریت توحش با پول و ایجاد الفت میان افراد، به طوری که وجود جاسوسی بر علیه پیکارجویان احتمال نمی رود صرف نظر از تشخیص فرماندهی به ویژه در مقابل جوشش جوانانی که برای شهادت می آیند و می توان آن ها را برای رخنه با ادعای این که این کار شبیه به عملیات شهادت طلبانه است، توجیه کرد. رخنه به گروه های اسلامی دیگر و بالارفتن از پله های فرماندهی یکی از تصمیمات گرفته شده در مدیریت توحش است. آن ها میان دو بخش از این گروه ها تفاوت می گذارند: گروه هایی که برای گردآوری اطلاعات با طاغوت ها تعامل می کنند؛ و گروه هایی که با طاغوت ها تعامل ندارند و به منظور متمایل ساختن آن ها به موضع این گروه و تبدیل آن ها به افراد جهادی. بر این اساس مهم ترین مقتضیات مدیریت توحش، ایجاد دستگاه اطلاعاتی برای این گروه است، که در محل های بسیاری پراکنده شده و در صفوف گروه های اسلامی و روزنامه ها به قصد تبلیغات و در انجمن های جامعة مدنی نفوذ می کنند. این مسئله، القاعده و داعش را در بسیاری از امور موفق کرده است. پس رخنه به سازمان ها از جدی ترین اهتمام های آن هاست.

رعب آفرینی پلید و رعب آفرینی مقدس

این گروه به تدریج به سمت خشونت افراطی پیش رفت. خشونتی که نشانه های... را در چارچوب رعب آفرینی (ارهاب) شرعی داراست. در حالی که رعب آفرینی شرعی همان گونه که این آیة کریمه بر آن دلالت دارد: >وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ وَمِن رِّبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدْوَّ اللّهِ وَعَدُوَّکُمْ وَآخَرِینَ مِن دُونِهِمْ لاَ تَعْلَمُونَهُمُ اللّهُ یَعْلَمُهُمْ وَمَا تُنفِقُواْ مِن شَیْءٍ فِی سَبِیلِ اللّهِ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَأَنتُمْ لاَ تُظْلَمُونَ<(1)؛ آمادگی نظامی ارتش، برای منع تجاوز است. رعب آفرینی


1- . انفال، آیه 60. و هر چه در توان دارید از نیرو و اسبهای آماده بسیج کنید، تا با این [تدارکات]، دشمن خدا و دشمن خودتان و [دشمنان] دیگری را جز ایشان - که شما نمی شناسیدشان و خدا آنان را می شناسد - بترسانید. و هر چیزی در راه خدا خرج کنید، پاداشش به خود شما بازگردانیده می شود و بر شما ستم نخواهد رفت.

ص:456

در این آیه به معنای رعب آفرینی سیاسی که امروزه می شناسیم نیست، بلکه در مقابل معنای بازدارندگی (الردع). بازدارندگی در این جا مهم است، زیرا جنگ را در نهایت، محال می سازد. درحالی که رعب آفرینی (ارهاب) به معنای جرم شناسانه منوط به واقع شدن است. رعب آفرینی (ارهاب) بر تخریب استوار است و بازدارندگی را در پی ندارد. این معنایی است که در روزگار آن فهمیده می شد. به طوری که خبرها دلالت بر تحریم قتل شهروندان از جمله: کودکان، زنان و پیران و غیرنظامیان در جنگ داشته است، با تمرکز بر اخلاقیات جنگ. آن گاه که داعش بر رفتار خشونت آمیز خود پوششی دینی می گذارد، ما در مقابل خشونت، تلاش می کنیم خشک و سرد باشیم. مرگ فی نفسه در مقابل این گروه های تروریستی که از بریدن سرها لذت می برند و برای هیچ سن و سالی استثنا قایل نمی شوند، بازدارنده ای وجود ندارد. احساس ترس عقب می نشیند و الفت با جسدها باعث رفع هرگونه احترام می شود، بلکه باعث می شود که ره گذران از شوخی کردن با دست و لگد زدن به آن ها پرهیز نکرده و با زبان و اشاره آن ها را تحقیر می کنند. زمان سرخم کردن در مقابل مرگ به پایان رسیده است. القاعده و داعش با حمام خون عراقی در استوارساختن نشانه های جدید عادی سازی قتل سهیم شدند. تحولاتی در احساسات انسان عربی و مسلمان تا امروز در مقابل جلال و جبروت مرگ و حرمت زندگی ایجاد شده است که هنوز مورد بررسی قرار نگرفته است.

مطیع بودن، شرط اساسی فعالیت در القاعده است، بر خلاف اخوان المسلمین. این مطیع بودن با طی کردن پله های ترقی صورت نمی گیرد، بلکه با اندک مبارزه ای میسر می شود. داعش در عراق تجمع زیادی داشت، به دلایل بسیاری که مهم ترین آن ها شرایط مساعد اقلیمی برای جریان های خشونت در عراق است. منابع تأمین مالی داعش، اموال به سرقت رفتة بانک ها و سود پالایشگاه های نفتی است که بر آن ها تسلط یافته است. عملیات انتقال راه آهن به داعش، مسئله ایست که نمی تواند به طور آشکار انجام پذیرد. بنابراین کسانی هستند که تجهیزات را از داخل عراق برای این سازمان

ص:457

انتقال می دهند. همان گونه که در منشورات این سازمان صحبت از کمک هایی و تسهیلات بسیاری است که از محیط پرورش دهندة آن ها دریافت می کند؛ می پرسیم چگونه داعش نفط خام غیرقابل قاچاق را به فروش خواهد رساند؟ فرض بر این است که آن کس که این کالاها را به شکل منظم خریداری می کند، دولت های قادر به پالایش آن ها هستند. تناقض ها در صحنة عراق نقش بزرگی در تمکین این سازمان که یاد گرفته است چگونه از اختلاف های سیاسی داخل عراق بهره ببرد، دارد. پوشیده نیست که گروه عزة الدوری بعد از سقوط رژیم عراق، لجستیک عراق را با سازمان الزرقاوی تقسیم کرد، اما باید در پرتو مدیریت توحش، این نکته را دریابیم که القاعده و داعش از حسابهای سیاسی کم تر از حساب های نظامی بهره نمی برند. آن ها تمام نقاط ضعف دشمن را دریافته و با به واسطة ضربه های فوری از آن بهره می برند.

خانه داخلی سلفی جهادی

همان گونه که وضعیت سلفیه به طور عام در داخل دارای تناقض ها و شکنندگی هاست، سلفیة جهادی نیز از آن رنج می برد. درگیری داعش و النصرة جز یکی از بخش های نزاعی که بنا بر تحول طبیعی برای به دست آوردن قدرت بیشتر داعش در قیاس با امثال خود در زیرشاخه های القاعده، نیست. به لطف سوریه این نزاع به نهایت خود رسید. النصرة در تلاش است تا در سوریه استقلال داشته باشد، به دور از سازمان داعش؛ این امر طرح خاصی را موجب شد که بعید نیست ناشی از فکر ظواهری باشد. این طرح خاص، خدعه بود؛ یعنی زبان متفاوتی را به کار گرفتند که به انقلاب اشاره داشت و عنوان جهاد را به کار نمی گرفت. النصرة نزدیک بود در این خدعه پیروز شود. مقصود از کنفرانس دوستان سوریه، به رسمیت شناخته شدن النصره در سوریه بود. پس از دو سال، تقریباً رسانه ها کلام منسوب به هیلاری کلینتون را که از حضور در کنفرانس دوستان سوریه اجتناب کرده بود، تکرار می کنند؛ کنفرانسی که آمریکا را در ساخت داعش و آماده کردن کشورهای بسیاری برای به رسمیت شناختن آن سهیم می داند. اگر

ص:458

ارتش مصر تحرکات آمریکایی ها را در دریای مدیترانه در نمی یافتند. این پروژه از سینای مصر آغاز می شد، انقلاب 30 ژوئن مسیر این برنامه را تغییر داد، بلکه با شکست مواجه ساخت، به طوری که انتظار میرفت که اخوان در کمک به واشنگتن برای سیطره بر گذرگاه های آبی و انرژی منطقه مشارکت کند. به نظر می رسد محاسبات کشورها و محاسبات این گروه با هم در اختلاف اند. از نظر ژئواستراتژی، تجربه اگر بر تفکر مدیریت توحش بنا شود، از جمله تجربه های گروه های پیکارجو در عرصة هند است. صحبت از جنگ داعش هم زمان می شود با اعلامیة الظواهری دربارة تأسیس شاخة القاعده در هند. البته هند در ابتدای راه است، زیرا این موضوع در اقلیم هایی که اقلیت های مسلمان در آن وجود دارند، یعنی: هند، چین و روسیه توزیع خواهد شد. ما شاهد موج دیگری از تروریسم در منطقه حیاتی اوراسیا خواهیم بود. در حالی که این جنبش ها با همان روند در شمال افریقا و منطقة ساحل ادامه می یابند، چون القاعده در مغرب اسلامی و بوکوحرام در نیجریه و جنبش الشباب در سومالی و غیر آن حضور دارند، داعش از تغییر نقشة انسانی و دینی این مناطق ناتوان شد. رویایی که نزد آنان که به این گروه ها فرصت می دادند تا در منطقه کار کنند، فعال شده و رویایی که غیرقابل تحقق بود. اگر نظام سوریه ساقط شود و به صحنة جنگی داخلی و بلند مدت تبدیل شود، هجوم داعش به موصل با هدف طرد مسیحیان عراق به لبنان برای دلایلی باشد که تاریخ آن ها را مکشوف خواهد ساخت، بعید نیست. در مقابل انتظار می رود تلاش زیادی برای تحمیل مهاجرت شیعیان لبنان به عراق تحت یک هجوم اسرائیلی به صورت موازی انجام شود، آن چه امروز تحقق آن دشوار است. به موازات آن، جارو کردن بقاع از طریق عرسان و اسکان اهل سنت در سوریه، قبل از ضمیمه کردن آن صورت می گیرد. توزیع مذهبی که همان است که در قاعدة بازتقسیم سایکس بیکو بود؛ یعنی خالی کردن جنوب از شیعه و اسکان مسیحیان لبنان و سوریه و عراق در شمال رژیم اسرائیلی و الحاق بقاع به سوریا. از زاویة دیگر عربستان سعودی در حاشیة فراهم شده برای او، در این بازی امکان اقدام را از قطر و ترکیه گرفت. طرحی آمریکایی که بر

ص:459

ائتلاف بدیلی میان واشنگتن و اخوان بنا بر ائتلاف سنتی با عربستان مبتنی بود، شکست خورد. عربستان در حرکت اخیر تلاش کرد که بر قدرتش تأثیرگذاری بر منطقه تأکید کند و نیز دادن این پیام به واشنگتن که بدیلی برای عربستان در این تعیین سرنوشت منطقه وجود ندارد. ریاض بیش ترین میزان پول را برای حفظ موقعیت اش به عنوان یک هم پیمان عربی در منطقه برای واشنگتن، صرف کرده است. ممکن است که دولت داعش با چراغ سبز امریکا که رسمیت بین المللی را به همراه دارد، برپا شود. وقتی شاهد به رسمیت شناختن بین المللی دولت ملا عمر (طالبان) در گذشته هستیم ( ملاعمر الهام بخش و الگوی اولیة عمر البغدادی است). بعید نیست که آمریکا از طریق رسانه های تأثیرگذارش بر داعش، عدم تجاوز به اسرائیل، بلکه زمان بندی فعالیت هایش با تلاش اسرائیل برای حملة غافل گیرانه به غزه یا لبنان را به داعش القا کند. هم چنان که بعید نمی دانیم که به سازمان بغدادی القا کند که در این مرحله به ایران تجاوز کند تا دیگر خطایی در موضوع دیپلمات ها تکرار نشود، زیرا تکرار چنین خطایی، دخالت ایرانی در موصل را به خلاف وضعیت آن روز در مزار شریف، توجیه می کند. داعش بازی گری نیست که از بازی ملت ها در منطقه بیرون باشد، بلکه یکی از برجسته ترین ابزارهای امروز است. اختلاف بین المللی و منطقه ای با داعش، به دلیل تجاوز وی از حدود خود است. هنگامی که داعش به موصل وارد شد و از کلیة تکنولوژی های شکنجه در مدیریت توحش با استفاده از نیروهایی مانند: گروه عزة الدوری و النقشبندیة و قتل و تروری که هزاران قربانی عراقی، در فضای اختلاف و آشفتگی و تناقض در درون حکومت عراق به دنبال داشت، استفاده کرد، با موضع گیری قاطع بین المللی و منطقه ای مواجه نشد. این در حالی است که ماشین تبلیغاتی الجزیره و غیر آن، از انقلاب مردمی و بازگشت بعثی ها سخن می گفت و نتیجه این تحول در مواضع هنگامی رخ خواهد داد که دولت البغدادی به فکر جنگ اربیل بیفتد. داعش می خواهد که در رسیدن به اهدافش مستقل باشد، حال آن که از او خواسته می شود که گروهی بازی گر، به معنای ژئواستراتژی آن باشند.

ص:460

ص:461

بررسی اصول اندیشه های تکفیری و خاست گاه آن ها بررسی و پژوهش روش مند جریا ن های تکفیری / لطیف موسی الجمنی

اشاره

لطیف موسی الجمنی(1)

چکیده

امروزه که قلب جهان اسلام از جنایات گروههای تکفیری به درد آمده است، خاستگاه و اصول و مبانی آنها بر گرفته از اصول وهابیت تکفیری است، در این مقاله با بررسی مهمترین مبانی تکفیری ها در باب حجیت عقل و مرجعیت سلف و ایمان و کفر و بدعت و سنت و سماع موتی، در پی تناقض گوئی ها و سست بودن مبانی آنها است، و اینکه عقاید آنها شبیه خوارج است و نباید افکار و اعمال آنها را به حساب دین گذاشت چرا که مبنای اسلام بر پایه عطوفت و مهربانی است نه خشم و وحشی گری.


1- از علمای سیاسی و مذهبی صاحب نفوذ در بین مردم و جریانات - مغرب

ص:462

مقدمه

امروزه تقریباً در میان پژوهش گران درباره خاستگاه جریان های تکفیری و بازگشت آن ها به دعوت محمد بن عبدالوهاب (1703-1792م) اختلافی وجود ندارد. محمد بن عبدالوهاب متأثر از ابن تیمیه و شاگردش ابن قیم جوزیه بوده است. اصل این دعوت سلفیه، در اصطلاحِ اسلام شناسان پیشین و جدید به معنای عملِ تصحیح شده است. واژه سلفیه به سلف صالح منسوب است که پرچم دا ران دعوت اسلامی بوده اند و دین به وسیله آنان به نسل های بعدی رسیده است. مهم ترین چیزهایی که ابن تیمیه به آنها پرداخته و غور کرده، امور ذیل است:

- عقیده: مانند توسل به اموات و به پیامبر صلی الله علیه و سلم ، زیارت قبور و دست کشیدن به آن ها؛

- شریعت: مانند تمسک به مذاهب چهار گانه، و تقلید از پیشوایان دارای اجتهاد. وی این امور را انحراف از روش سلف دانسته و کفر و شرک شمرده است. و هم چنین بر وجوب بازگشت به آنچه که او «عقیده سلفیت» می نامد، تأکید کرده، و نیز به متکلمان فرقه های اسلامی، مثل: اشاعره و معتزله و دیگران حمله کرده است.

با نگاهی به محمد بن عبدالوهاب در می یابیم که او روشی سخت گیرانه - چه بسا سخت گیرانه تر از ابن تیمیه - در پیش گرفته است. و اتباع او به فرقه های گوناگونی تقسیم شده اند که مهم ترین آن ها عبارتند از:

- سلفیت علمی؛

- سلفیت جهادی.

این دو گرایش سلفی دارای مرجعیت واحدی هستند، اما سلفیت جهادی روش تکفیری و خونینی در پیش گرفته است که به طریقی جز کشتار و خون ریزی اعتقاد ندارد و مخالفان فکری خود را به رسمیت نمی شناسد.

بررسی انتقادی جایگاه عقل در اندیشه جریان های تکفیری:

جریان های تکفیری مذاهب اجتهادی را رد می کنند و به روبه رو شدن مستقیم با متن فرا می خوانند و با تقلید مذهبی مخالفند و به اجتهاد فرا می خوانند، اما خودشان نیز گرفتار

ص:463

تقلید از شیوخ خود تا حد تقدیس هستند. در برخورد خود با متن (قرآن و سنت) ظاهری عمل می کنند، تا جایی که که گاهی درباره اموری که متعلق به صفات الهی است - مانند استواء بر عرش و دست... - دچار تجسیم می شوند و تأویل را در اموری که هدف آن تنزیه پروردگار است، رد می کنند. این جریان ها با عقل و منطق دشمنی کرده و نص (متن) را حاکم بر عقل و منطق و معیار خود قرار می دهند. اندیشه سلفی تحولات و مقتضیات زمان را که در تغییر احکام اجتهادی مؤثرند، مد نظر قرار نمی دهد. و این اندیشه مصلحت را، که علت و مقصد تشریع احکام است رعایت نمی کند. و هم چنین شرایط عینی جوامع اسلامی را مراعات نمی کند. اینان بر هر منطقه ای که مسلط می شوند، با قدرت سلاح اقدام به اجرای حدود می کنند؛ دست ها را قطع می کنند، تازیانه می زنند و به قتل می رسانند. چنان که در عراق، مالی و سوریه اتفاق افتاد. این تفکر شأن علوم شرعی را بالا می برد و آن را تعظیم و تقدیس می کند، در حالی که می داند که تقدیس در اصل ویژه نصوص وحیانی است، نه آن چیزی که مجتهدان استنباط می کنند و و اموری که قطعی الدلاله و قطعی الورود نیستند. این جریان در برخورد با متون گزینشی عمل می کند، پس به آن چه که با اقوال شان موافق است، چنگ زده و از آن دفاع می کنند، و آنچه را که با ادعاهایشان مخالف است، رد می کنند و ضعیف و یا جعلی (به ویژه در مورد سنت) می شمارند، مانند: انتقار البانی از برخی احادیث بخاری. از مظاهر جمود و تحجر عقل در نزد این ها، مخالفت برخی از شیوخ آنان با علوم صحیح است. مثلاً همین محمد بن صالح العثیمین در چارچوب تعامل متحجرانه اش با متون شرعی، درباره گردش زمین که منجمان آن را اثبات کرده اند و با نصی از نصوص شریعت تعارضی ندارد، می گوید:

خلاصه نظر ما درباره گردش و حرکت زمین این است که درباره این امر نفی و یا اثباتی در کتاب و سنت نیامده است، زیرا خداوند می فرماید: >وَأَلْقَی فِی الأَرْضِ رَوَاسِیَ أَن تَمِیدَ بِکُمْ<؛ «و در زمین کوههایی استوار قرار داد تا زمین شما را نلرزاند»(1)

در این آیه گردش زمین به


1- . نحل، آیه 15.

ص:464

صراحت نیامده است هر چند که بعضی ها با کلام «ان تمید بکم» استدلال کرده اند که زمین متحرک است و اگر کوه ها نبود کسانی را که روی آن هستند، می لرزاند. هم چنین این سخن خداوند که در آیه 64 سوره غافر می فرماید: >اللَّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ قَرَارًا<؛ «زمین را جایگاه و قرارگاه شما کرد»، حرکت زمین را صریحا بیان نمی کند. زیرا اگر زمین در گردش خود از کج شدن محفوظ باشد، به سبب کوه هایی است که خداوند آن ها را مایه استواری و استحکام زمین قرار داده است، هر چند که زمین در گردش باشد».(1)

شیخ عثیمین به اعتراض خود به علوم جدید ادامه می دهد و آن ها را در مقابل متون شرعی قرار داده و در صفحه 58 منبع پیشین می گوید:

اگر تو ای شب و روز به خاطر گردش زمین بود خدواند متعال به جای >وَتَرَی الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَت تَّزَاوَرُ عَن کَهْفِهِمْ ذَاتَ الْیَمِینِ<؛(2) خورشید را می دیدی که به طرف راست غارشان می گرایید»، می فرمود: «وتری الشمس إذا تبین سطح الأرض إلیها تزاور کهفهم عنها أو نحو ذلک...؛ خورشید را می دیدی که هرگاه سطح زمین در برابر آن قرار می گیرد به طرف راست غارشان می گرایید...»، اما آنچه دانشمندان جدید نجوم گفته اند برای ما یقینی نیست، بنابراین به سبب آن، ظاهر کتاب خدا و سنت پیامبرمان را رها نمی کنیم و به کسانی که عهده دار تدریس درس جغرافی به دانش جویان و دانش آموزان هستند، می گوییم که ظاهر قرآن و سنت نشان می دهد که توالی شب و روز به سبب گردش خورشید به دور زمین است، نه عکس آن.

نظریه مرجعیت سلف در اندیشه جریان های تکفیری

نص اصلی و مبنا - چه قرآن و چه سنت صحیح - به اعتبار این که وحی منزل از نزد خداوند است، مقدس به شمار می رود اما اقوال علما و درکشان از سنت به دلیل تفاوت


1- . محمّد بن صالح العثیمین، إزاحة الستار عن الجواب المختار لهدایة المحتار، دار طیبة، الریاض، ص 57.
2- . کهف، آیه 17.

ص:465

توانایی هایشان و تفاوت زمان و مکان مختلف است، از این رو فتوا نیز تغییر می کند، هر مجتهدی در استنباط و فهم احکام سعی زیادی می کند اما اجتهاد او یک عمل بشری و انسانی است که خطا و صواب در آن هست. آن ها با به کارگیری افکار خود به متن می پردازند و در ظاهر آن می مانند و جز ظاهر متن به معنای دیگری از آن قائل نیستند، از این رو باعث پیدایش بدعت تجسیم در نزد شیوخ پیشین مثل ابن تیمیه و دیگران در قضیه استوای بر عرش و دست خدا و سایر صفات الهی شده است و آنان اهل تجسیم ممتازی بودند.

این ها به تقلید خرده گرفته و پیروان مذاهب را به اعتبار این که از مردگان تقلید می کنند، تکفیر کرده اند، اما خودشان نیز آرای پیشینیان و علمایشان را تقدیس می کنند. نمونه آن چیزی است که در مجله مغربی الایام (شماره تاریخ 17 نوامبر 2006) در گفت گو با محمد عابد الجابری آمده است. جابری می گوید:

کسانی که عبارت نبی امی را به معنی پیامبری که خواندن و نوشتن نمی داند، می فهمند، درک و فهم خود را بر افکار موروثی خود بنا می کنند، نه بر آنچه که دربارة آن تحقیق کردند. وقتی یکی از این افراد را دیدم با خودم گفتم در ارتباط با این ها باید از استدلال ها و سخنان خودشان، علیه خودشان استفاده کرد به همین دلیل متنی را از ابن تیمیه آوردم که در آن به شرح لفظ «امی» در قرآن پرداخته و آن را به امت نسبت داده بود. که مقصود امت عرب در آن زمان است، پس ساکت شدند.

عقل های این ها با افکار موروثی به بند کشیده شده است و تنها به به چیزی باور دارند که شیوخشان می گویند و این امر باعث ایجاد تعصب و قشری نگری می شود و در نقد مخالفان خود اعتدال را رعایت نمی کنند، در حالی که شیوخ خود را تقدیس می کنند.

این افراد به شدت نیازمند بازخوانی نص شریعت هستند تا از آن بهره مند شوند، نه این که استفاده ابزاری کنند. و نیز نیازمند بازنگری در فتاوای شیوخ خود هستند، فتواهایی که مدت های طولانی این ها را به زنجیر کشیده است و از تعامل نقادانه و

ص:466

خالی از تقدیس، به دور داشته است؛ تعامل انتقادی که این ها را آزاد و معتدل و متوازن می کند، تا بتوانند بین خطا و صواب تمیز دهند؛ صواب و درست را بگیرند و از خطاها بر حذر باشند و آن ها را اصلاح کنند. امثال این شیوخ و مراجع مثل ابن تیمیه، ابن قیم، ابن عبدالوهاب، ابن باز، ابن عثیمین، فوزان و آلبانی تنها افرادی هستند که اجتهاد کرده اند و در جاهایی درست گفته اند و در جاهایی هم اشتباه کرده اند، که بخشی از آرایشان گرفته و برخی هم رد می شود.

خطر بزرگی که وجود دارد این است که اینان نقد را نمی پذیرند و با وجود اشتباهات شیوخ خود، اصرار دارند که حقیقت در انحصار ایشان است. نمونه این اشتباهات موضع ابن عثیمین درباره گردش زمین و انکار آن است.

آن ها به اقوال شیوخ خود - حتی آنچه که مخالف سنت صحیح است - چنگ می زنند و آن را تأویل می کنند. از جمله سخن ابن تیمیه که می گوید: «شاید انسان و جن با هم زناشویی کنند و از این ها فرزندی پیدا شود که نمونه این بسیار اتفاق افتاده است»(1) ای سخنی است که نه پیامبر صلی الله علیه و سلم گفته است و نه صحابه او.

هم چنین ابن تیمیه می گوید: «اشیا در جسم و جزئیات خود حادث هستند، اما در نوع خود قدیم اند.» در حالی که می دانیم همه مسلمانان به استثنای ابن رشد اجماع دارند که همه اشیا حادثند و پیش از آن نبوده اند. ابن حزم می گوید:

همه اتفاق نظر دارند که خداوند متعال یگانه است و همتایی ندارد و آفریدگار همه چیز است. خدای متعال همیشه یکی بوده است و جز خودش هیچ چیز با او نبوده است، سپس اشیا را آن گونه که خواست، آفرید.(2)

تکفیری های معاصر، قدسیتی را که ویژه نص است به روش فهم سلف و پیشینیان تعمیم دادند و بر این باورند که تأویلات و اجتهادات چیزی است که اندیشه بشر از


1- . الفتاوی، مجلد 19، ص 39.
2- . به نقل از کتاب السلفیة مرحلة زمنیة مبارکة لا مذهب إسلامی، البوطی، ص 165.

ص:467

آوردن آن عاجز است. این مخالف چیزی است که خداوند انسان را بر آن آفریده است، مانند: معصوم نبودن و امکان خطا و صواب در اجتهادات، بنابراین می بینیم که خود صحابه که هم عصر وحی بودند، در بسیاری از اجتهادات و تأویلات با هم اختلاف داشتند.

این افراد از حقیقت دین فاصله گرفته و به نصوص دین نگاهی ابزاری دارند. در جنگ بی بند و بار هستند و گر نه این جهاد نکاح چیست؟ هر چند که برخی از آنان این را نفی کرده اند و می گویند که به آنها افترا زده شده است. اما خبرهایی که از بسیاری از زنان برگشته از سوریه رسیده و آنچه بعد از فریب و اغفال بر سرشان آمده، متواتر است. در حالی که دختران هفده هجده ساله هستند. هم چنین آنچه که ازدواج عرفی نامیده می شود و اتباع این جریان آن را تبلیغ می کنند در نتیجه، آن بسیاری از زنان حامله شده و سقط کرده اند، دلیلی بر بی بند و باری این ها است.

ایمان و کفر از دیدگاه مذاهب اسلامی و جریان های تکفیری

ایمان به معنای تصدیق قلبی و قاطع چیزی است که حضرت محمد صلی الله علیه و سلم از جانب خداوند متعال آورده است و چیزی است که کم و زیاد می شود. رسول خدا می فرماید: «هر کس به اندازه ذره ای ایمان در قلبش باشد، از آتش جهنم نجات می یابد.» (متفق علیه) دوستی خدا با ایمان به دست می آید و بر اساس آن تقسیم می شود.

تکفیری ها در تکفیر مسلمانان و متهم کردنشان به شرک و گمراهی، تر و خشک را با هم می سوزانند و کسی که متنهایشان را بررسی و تتبع کند، این غلو و اغراق در آزار مسلمانان و بیرون راندنشان از دین اسلام را مشاهده می کند. آن ها هر فرقه ای از فرقه های اسلامی - چه شیعه و چه سنی - که با ایشان مخالفت کند، کافر می شمارند و هجومی در تکفیر کردن اهل سنت، جماعت و اشاعره به راه انداخته اند که در تاریخ نظیری ندارد.

در مدارس، زیر سیطره خود چیزهایی را به دانش آموزان یاد می دهند که به سود جریان تکفیر است. در چاپ سوم کتاب التوحید نوشته دکتور صالح الفوزان که به

ص:468

دانش آموزان کلاس اول دبرستان درس داده می شود، آمده است: «این مشرکان از تبار جهمیه، معتزله و اشاعره هستند.»

محمد بن عبدالوهاب درباره کفار قریش می گوید: «خدا را می شناختند و از او می ترسیدند و به او امیدوار بودند.»(1)

هم چنین درباره آن ها می گوید: «کافران قریش صدقه می دادند، حج و عمره به جا می آوردند، عبادات می کردند و از خوف خدا برخی محرمات را ترک می کردند.»(2)

وی هم چنین درباره مسیلمه می گوید: «مسیلمه شهادتین را بر زبان می آورد، نماز می خواند و روزه می گرفت.»(3)

او با این سخن، علمای اهل سنت و جماعت منتسب به اشاعره را با مسیلمه و دیگران برابر می داند.

سلیمان بن سمحان نجدی، یکی از پیشوایان وهابیان تکفیری، در کتاب «الضیاء الشارق» می گوید: «اهل زمین را شرک فرا گرفته بود... و در سرزمین مصر و نواحی اطراف آن، آنقدر امور شرک آمیز، بت پرستی و ادعاهای فرعونی وجود داشت که در یک کتاب نمی گنجد.»

در آن زمان اعلام شریعت محو و جهل، تقلید و روی گردانی قرآن و سنت غلبه یافت... این امر در مکه، مدینه، طائف، نجد، حلب، دمشق، شام، نجران و عراق رواج یافت... و این گونه، قراردادهای لات و عزی و عادات اهل جاهلیت را با آن زنده کردند. وقتی این مصیبت شدت یافت، موج کفر و شرک در این امت به تلاطم افتاد و همه نشانه های رسالت محمدی در میان همه مردمان نابود شد، شمشیر دعوت به سوی خدا، از نیام برکشیده شد.

در جلد دوم کتاب الدرر السنیه صفحه 59، مذاهب چهارگانه سرچشمه شرک نامیده شده اند. این ها به رغم ادعایشان که می گویند حنبلی هستند، محمد القنوجی، یکی از


1- . الدرر السنیة، ج 1، ص 146.
2- . الدرر السنیة، ج 2، ص 118.
3- . الدرر السنیة، ج 2، ص 44.

ص:469

اتباعشان، تحت عنوان تقلید مذهب از شرک می گوید: «در تقلید کنندگان از مذاهب تأمل کنید که چگونه تقلید از علما و اولیای مرده را برای خودشان پذیرفته اند»(1).

محمد بن عبدالوهاب می گوید:

به دنبال فراگیری علم رفتم و باورم این است که هرکس که مرا بشناسد می داند که از معرفت و شناخت برخوردارم. من پیش از این خیری که کنون خداوند به من ارزانی کرده است معنی لا اله الا الله و معنی دین اسلام را نمی دانستم. هم چنین کسی از مشایخ من نیز آن را نمی دانسته است. پس هر کس از علمای زمین ادعا کند که پیش از این معنای لا اله الا الله یا معنای اسلام را می دانسته است، دروغ گفته و مردم را به اشتباه انداخته است و خود را به چیزی ستوده که فاقد آن است.(2)

بنا به این گفته محمد بن عبدالوهاب، همه مسلمانان و علمایشان پیش از دعوت او، کافر بودند و کلمه توحید را نمی دانستند و اسلام متوقف شده بود. اگر این گونه بوده است پس این همه خیر از کجا به او رسده است و اگر سند دین منقطع و بریده بوده است، پس علوم دینی را از کجا فراگرفته است؟

عبدالرحمن بن محمد بن قاسم در کتاب الدرر السنیه ( ج1 ص18) می گوید: این شیخ احیاگر (محمد بن عبدالوهاب) در زمانی ظهور کرد که وضع مردم بدتر از مشرکان و اهل کتاب زمان بعثت بود و او اسلام را از نو پدید آورد.

عبدالعزیز بن باز، مفتی عربستان سعودی، در کتاب فتاوی فی العقیده درباره حجاج و عمره گذارانی که به انبیا و اولیا متوسل می شوند و از آنان یاری می خواهند، می گوید:

این ها مشرکند، وصلت و ازدواج با این ها جایز نیست و نمی توانند وارد مسجدالحرام شوند و نباید با آن ها مثل مسلمانان برخورد شود، هرچند که ادعا کنند که جاهلند. نباید به جاهل بودنشان توجهی شود و باید مثل کافر با ایشان برخورد شود تا این که توبه کنند.


1- . الدین الخالص، ج 1، ص 140
2- . الدرر السنیة، ج 10، ص 51.

ص:470

آنان هرکس که با ایشان مخالفت کند، تکفیر می کنند و لو این که درباره تراشیدن یا کوتاه کردن ریش باشد. در کتاب فتاوی و اذکار الاتحاف الاخبار نوشیه بن باز و عثیمین آمده است: «تراشیدن ریش حرام است، زیرا نافرمانی از رسول خداست و به منزله خروج از روش مسلمانان و در آمدن به روش مجوسیان و مشرکان است. کوتاه کردن آن معصیت و تراشیدنش معصیت بزرگ تری است» و با این تکفیر خون مخالفان را مباح می شمارند.

در کتاب اتبعوا و لا تبتدعوا فقد کفیتم در گفت گویی با مرحوم شیخ محمد متولی الشعراوی آمده است:

علمای سلف و پیشوایان در عدم تکفیر مرجئه و شیعیان اهل تفضیل، با هم نزاعی نداشته اند و در نصوص احمد بن حنبل درباره عدم تکفیر این ها اختلافی نیست، هر چند که برخی از یاران او بر خلاف او تکفیر همه اهل بدعت مانند این ها و دیگران را نقل کرده اند. گروهی از آنان هیچ یک از این ها را به دلیل الحاقشان به اهل معصیت، تکفیر نکرده اند.(1)

رسول خدا صلی الله علیه و سلم فرموده است: «به من فرمان داده شده است که با مردم بجنگم تا این که لا اله الا الله را بر زبان بیاورند، اگر آن را بر زبان بیاورند خون و اموالشان را از من مصون داشته اند و حسابشان با خداست» روایت مسلم.

وجوه شباهت ظاهری، عقیدتی و علمی جریانهای تکفیری با خوارج

مسلم است که ریشه این جریان های تکفیری به دعوت محمد بن عبدالوهاب بر می گردد، از این رو می بینیم که طرح عقیدتی این ها، مسائل علمی شان، احکام فقهی، روش های برخورد و رفتار و نحوه پرداختن شان به نصوص به خودی خود غلو، افراط و تکفیر مسلمانان است.

در جامع الاصول ابن اثیر (جلد 10، ص78-79) آمده است: «به دلایل بسیار، بدعت خوارج از بدترین بدعت هاست، از جمله:


1- . اتبعوا ولا تبتدعوا فقد کُفیتم، بیروت، المکتبة العصریة، ط 1، 2010، ص 32.

ص:471

- تمسک ظاهری این ها به دین، این گمان را در عامه مردم و در افراد ناآگاه ایجاد می کند که این ها محق ترین مردم نسبت به دین و اسلام هستند در حالی که این گونه نیست.

- امام علی کرم الله وجهه وقتی که از او درباره این ها سؤال شد، گفت: «این ها گروهی هستند که گرفتار فتنه شده و در نتیجه کور و کر گشتند.»(1)

- ملاحظه می کنیم که این تکفیری ها با مسلمانان می جنگند و مشرکان و کفار را رها می کنند. این کاری است که خوارج در قدیم می کردند.

- در حدیثی که این ماجه از ابن عمر عنهما نقل کرده است، رسول خدا صلی الله علیه و سلم فرموده است:

گروهی در امت من پیدا می شوند که قرآن را می خوانند، اما قرآن از گلوهایشان فراتر نمی رود، هرگاه گروهی از این ها ظهور کند نابود می شود تا این که دجال در میانشان ظهور کند.

- امام احمد رحمة الله حدیث خوارج به ده وجه درست است. رسول خدا صلی الله علیه و سلم

فرموده است: کسی از شما نمازش را در قیاس با نماز آن ها و روزه اش را با در قیاس با روزه آن ها و تلاوتش را در مقایسه با تلاوت آن ها، اندک و بی ارزش نشمارد، این ها قرآن می خوانند، اما قرآن از گلویشان فراتر نمی رود، از اسلام خارج می شوند، همان گونه که تیر از شکار خارج می شود، هر جا آن ها را دیدید، بکشید، زیرا که کشتنشان در نزد خدا اجر و پاداش دارد.»

مثل اسلاف خارجی خود، هرگاه که در تنگنایی می افتند که حجتشان را باطل می کند، حجت را یا با نپذیرفتن حدیث یا تأویل آن از خود دفع می کنند. آن ها یا در اسناد حدیث خدشه وارد می کنند یا با ادعای ضعیف بودن در متن حدیث شک ایجاد می کنند. هم چنان که این ها را می بینیم که مسلمانان را به سبب گناهان و معاصی تکفیر می کنند و ریختن خون و تصاحب اموالشان را حلال می شمارند. دارالسلام را دارالحرب


1- . اتبعوا ولا تبتدعوا فقد کُفیتم، بیروت، المکتبة العصریة، ط 1، 2010، ص 32.

ص:472

می دانند و گر نه اقدام به کشتار، انفجار، خون ریزی، ویران گری، ربودن علما و اعدام شهروندان در سرزمین های اسلامی مثل: الجزائر، سومالی، سوریه، عراق و یمن چه معنی دارد؟

شیخ اسماعیل التمیمی، یکی از علمای زیتونه در تونس و یک از قضات آن جا، در رسالة طولانی خود به نام المنح الجلیله فی الرد علی الضلاله الوهابیه درباره وهابیت و خوارج می گوید: «هر گاه که سخن درباره خوارج به پایان آمد و روشی را که در پیش گرفتند و سیرت و بدعت های خود را بر آن بنا کردند، شناختی؛ خواهی دانست که مذهب خوارج آنان را به تکفیر مسلمانان، حلال شمردن خون و اموال آن ها، به نکاح درآوردن زنان در ایام عده در حالی که در عقد همسرانشان هستند، کشانده است، زیرا اینان معتقد به کفر مسلمانان هستند و در حدیث آمده است که دو نشانه دارند:

- نخست؛ کشتن مسلمانان و رها کردن بت پرستان؛

- دوم: خواندن قرآن بدون تدبر و تأمل در مقاصد و معانی آن و صدور حکم در اولین نظر. مانند این سخن پیامبر که می فرماید: «قرآن تلاوت می کنند، اما از حنجره هایشان فراتر نمی رود.»(1)

به نشانه هایی که اشاره کردیم یعنی این که که آنان در قرآن تدبر نمی کنند تا به دل هایشان برسد.

حال اگر تأمل کنید در می یابید که فرقه وهابیت اگر از خوارج نباشد، برادر تنی آن ها است».

تکفیری ها و وهابی ها در نسبت دادن آیات نازل شده درباره مشرکان، به مسلمانان با هم اتفاق نظر دارند و هم چنین در تکفیر کردن مسلمانان با تأویل فاسد.

تمیمی در کتاب مذکور می گوید:

این نادانان و جاهلان به خوارج الحاق می شوند، زیرا نمونه بدعتشان واحد و اصلی که بدعت های خود را از آن می گیرند، استفاده از


1- المنح الإلهیة فی الرد علی الوهابیة، ص 167- 168.

ص:473

متشابهات قرآن است. این تکفیری ها از دروغ بستن به مشایخ خود به منظور تأیید سخن باطلشان و فریفتن اتباع خود، پروایی ندارند. ما درست ترین دلیل و مثال را در این زمینه در اختیار داریم: محمود شعیب یکی از فرماندهان رده دوم جماعت، در کنفرانس های المبادره در زندان الوادی الجدید به ما گفت: ما فرماندهان رده اول و دوم جماعت اسلامی اشتباه می کنیم، زیرا دکتر عمر (منظورش دکتر عمر عبدالرحمن است) هنگامی که بحث جنگ با طایفه خودداری کننده از تشریعات اسلام را خواند، به ما گفت که در زیر صفحه بنویسیم که این کلام جز با توجه به فتوای حال و واقعیت موجود اجرا نمی شود، اما ما در زیر نوشتیم که عبدالرحمن این را خواند و تأیید کرد، بدون این که کلام واقعی و درست او را بنویسیم. این شهادت خوبی است در حق مردی که تهمت های زیادی به او چسبانده شده است، در حالی که او از آن ها مبراست.(1)

سنت و بدعت در اندیشه اسلامی و در تفکر تکفیری

بدعت گذاری از خطرنا ک ترین گناهان است که باید از آن بر حذر بود، و متون کتاب و سنت به آن تصریح کرده اند. از جمله این کلام خداوند که می فرماید: >أَمْ لَهُمْ شُرَکَاء شَرَعُوا لَهُم مِّنَ الدِّینِ مَا لَمْ یَأْذَن بِهِ اللَّهُ<؛ «یا آنان انبازها و معبودهایی دارند که برای ایشان دینی را پدید آورده اند، که خدا بدان اجازه نداده است.»(2)

و این کلام خداوند >وَلاَ تَقُولُواْ لِمَا تَصِفُ أَلْسِنَتُکُمُ الْکَذِبَ هَذَا حَلاَلٌ و َهَذَا حَرَامٌ لِّتَفْتَرُواْ عَلَی اللّهِ الْکَذِبَ<؛ و به سبب چیزی که تنها (از مغز شما تراوش کرده و) بر زبانتان می رود، به دروغ مگویید: این حلال است و آن حرام، و در نتیجه بر خدا دروغ بندید.(3)

هم چنین این سخن رسول خدا که فرموده است: «هر کس در دین ما چیز تازه ای پدید آورد، که جزو آن نیست، مردود است.» (رواه بخاری و مسلم)


1- . به نقل از کتاب الخروج من بوابات الجحیم الجماعة الإسلامیة من العنف إلی المراجعات، ماهر فرغلی، ص 80.
2- . شوری، آیه 21.
3- . نحل، آیه 116.

ص:474

هم چنین فرموده است: «بهترین سخن کتاب خدا، و بهترین راه و روش، روش محمد، و بدترین امور، امور نوظهور و هر بدعتی ضلالت است.» (رواه مسلم)

امام ابوسلیمان خطابی بستی (متوفی 388) در شرح قول هر امر تازه پدیده آمده ای بدعت است، می گوید:

این ویژه برخی امر است، نه همه آنها، و آن اموری است که بر اصلی غیر از اصول دین و ملاک و معیار آن پدید آمده است، اما آنچه که بر اساس قواعد اصول دین ایجاد شده، بدعت و ضلالت نیست و خدا آگاه تر است.(1)

ابن رجب حنبلی می گوید:

مقصود از بدعت چیزی است که اصلی در شریعت ندارد که بر آن دلالت کند، اما آنچه که در شریعت دارای اصل و اساس است، شرعاً بدعت به شمار نمی آید، هر چند که از نظر لغوی بدعت شمرده می شود.(2)

امام نووی می گوید:

قول (هر بدعتی ضلالت است) یک قول عام مخصوص است و مقصود از آن بیشتر بدعت هاست، اهل زبان گفته اند که بدعت چیزی است که بدون الگو و نمونه سابق ساخته شود و علما گفته اند: بدعت پنج گونه است: واجب، مندوب (مستحب)، حرام، مکروه و مباح.

1. بدعت واجب مانند: تنظیم ادله متکلمان در پاسخ به ملحدان و بدعت گذاران و مانند آن؛

2. بدعت مستحب، مانند: تصنیف کتب علمی، ساختن مدارس و غیره؛

3. مباح، مانند: تهیه انواع غذا و غیره؛

4. حرام و مکروه که روشن است.

من این مسئله را با دلایل مبسوط آن در تهذیب الاسماء و اللغات شرح دادم و اگر آنچه بیان کردم دانسته شود، معلوم می شود که این حدیث و


1- معالم السنن الخطابی، ج 4، ص 301.
2- الاستذکار شرح الموطأ لابن عبد البرّ، ج 5، ص 152- 153.

ص:475

سایر احادیث مشتبه رسیده به دست ما، عام مخصوص است. و این سخن عمر بن خطاب درباره تراویح، قول ما را تأیید می کند «تراویح چه بدعت نیکویی است» و عام مخصوص بودن این حدیث قول «کل بدعه» را منع نمی کند، بلکه با این وجود تخصیص می خورد، مانند این سخن خدای متعال «تدمر کل شیء».(1)

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است:

هر کس در اسلام سنت نیکویی بنیان نهد و پس از مرگ او به آن عمل کنند، اجری برابر با اجر عمل کنندگان برایش ثبت می شود، بدون آن که چیزی از اجر آن ها کم شود؛ و اگر کسی سنت بدی در بین مسلمانان به جا گذارد و پس از او بدان عمل کنند، گناهی برابر گناه همه عمل کنندگان آن برای او ثبت می شود بدون این که از گناه هیچ یک از آن ها چیزی کاسته شود. (روایت مسلم)

پیامبر که صاحب اصلی شریعت و معصوم است، در این حدیث اقدام به کار خیر و نیکو را برای هر عصر و زمانی تشریع کرده است، پس محدود کردن آن به خلفای راشدین و صحابه و تابعین محدودسازی بدون دلیل حدیث پیامبر است.

مردم چیزهای جدید بعد از عصر خلفای راشدین مانند: حرکت گذاری آیات قرآن، نقطه گذاری و نشانه گذاری در قرآن را پذیرفته اند و هم چنین شمارش سوره های قرآن و شماره گذاری آیات و احکام تجوید و ادغام و تنوین و نیز تدوین علوم زبان، اصول فقه، اصول دین و سایر علوم شرعی را قبول کرده اند.

همه این امور بعد از عصر رسول خدا رخ داده است و کسی اینها را جزء امور نوظهور و بدعت های گمراه کننده قرار نداده است و کسی نگفته است که حدیث (هر بدعتی گمراهی است) شامل این ها هم می شود بلکه این ها را امور پسندیده ای دانسته اند، زیرا هیچ تصادمی با نص شریعت یا اصول تشریع ندارد.»(2)


1- شرح النووی علی صحیح مسلم، ج 6، ص 154.
2- . محمّد بن السید علوی المالکی الحسنی، منهج السلف فی فهم النصوص سبق النظریة والتطبیق، ص 218-219.

ص:476

تکفیری ها بسیاری از اعمال مسلمانان، مانند: علم کلام و منطق، تلاوت قرآن برای اموات، جشن گرفتن میلاد پیامبر، بلند کردن دست هنگام دعا و توسل به پیامبر (ص) را بدعت دانسته اند و به تکفیر آنان پرداخته و آن ها را به شرک و گمراهی متصف کرده اند. این به سبب ناآگاهی این ها از حقیقت بدعت و سنت است.

زندگی برزخی (شنیدن مردگان)

تکفیری ها با استدلال به این کلام خداوند >إِنَّکَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَی<؛ بی گمان تو نمی توانی مردگان را شنوا بگردانی»، شنیدن و گوش دادن مردگان را نفی می کنند. اینان با نصوص صحیح ثابت شده از رسول خدا صلی الله علیه و سلم مخالفت می کنند و هرکس که پیامبر یا ولیی را بعد از مرگش بخواند یا به او توسل جوید، به شرک، کفر و گمراهی متصف می کنند. ما پاره ای از احادیث و نصوصی که ادعای این ها را تکذیب و باطل، و زندگی برزخی و شنیدن و پاسخ گفتن مردگان را ثابت می کند ذکر خواهیم کرد. و عجیب است که ابن قیم، شاگرد ابن تیمیه، در کتاب الروح بسیاری از این مسائل را آورده و آن ها را تأیید می کند. شگفتا از اینان که آنچه را از نصوص و احادیث که مطابق مذهب باطلشان است، می گیرند و آنچه را که موافق آن نیست. رد می کنند.

ما از نصوص صحیح و احادیث موثق، موارد زیر را بیان می کنیم:

ابن عبدالبر می گوید:

از رسول خدا ثابت است که فرمودند: «هر گاه مسلمانی بر قبر برادر (دینیش) که او را در دنیا می شناخته بگذرد و بر او سلام می کند، خداوند روحش را به جسدش برگردانده، تا جواب سلامش را بدهد.» این نصی است درباره این که مرده او را می بیند و به سلامش پاسخ می دهد.(1)

- در صحیحین آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و سلم بر کشته شدگان جنگ بدر که در چاه ریخته شده بودند، گذر کرد تا این که بالای سرشان ایستاد و هر کدام را به نامش صدا زد و فرمود:


1- به نقل از کتاب روح لابن القیّم، الشرکة الجزائریة اللبنانیة، 2006، ص 10.

ص:477

ای فلانی پسر فلان و فلانی پسر فلان، آیا واقعا وعده پروردگارتان را دیدید؟ من حقیقتا وعده پروردگارم را دیدم. عمر به ایشان گفت: آیا مردمی را خطاب قرار می دهی که به لاشه های بدبو تبدیل شده اند؟ سوگند به کسی که مرا به حق برانگیخت، شما در شنیدن گفته های من از اینان شنواتر نیستید، اما این ها را توان پاسخ گفتن نیست.(1)

هم چنین از او روایت شده است که فرمود: «مرده صدای کفش تشییع کنندگان خود را آن گاه که می خواهند بازگردند، می شنود.»(2)

ابن قیم در کتاب الروح می گوید:

رسول خدا صلی الله علیه و سلم برای امت خود تشریع کردند که هرگاه بر مردگان درود بفرستند، مردگان نیز می توانند پاسخ سلامشان را بدهند. پس مسلمان خطاب به مردگان می گوید: السلام علیکم دار قوم مؤمنین،(3) و این خطاب به کسی است که می شنود و درک می کند و اگر این گونه نبود، مانند خطاب قرار دادن معدوم و چیز بی جان است.(4)

علمای سلف اتفاق نظر دارند که مرده زیارت زندگان از خود را می فهمد و از آن شادمان می شود. از جمله:

- ابوبکر بن ابی دنیا در کتاب القبور باب آگاه شدن مردگان از زیارت زندگان، می گوید: زید بن اسلم از عایشه رضی الله عنها روایت کرده که رسول خدا صلی الله علیه و سلم فرموده است: «اگر کسی قبر برادر مسلمانش را زیارت کند، و در کنار قبر بنشیند مرده به او انس می گیرد و به او پاسخ می دهد تا آن گاه که از کنار قبر برخیزد.»

- و نیز ابی دنیا گفته که ثابت بن سلیم از ابوقلابه روایت کرده است: «از شام به بصره رفتم و در جایی منزل گزیدم، پس طهارت گرفتم و دو رکعت نماز خواندم و سرم را بر


1- بخاری، ج 7، ص 300-301، مسلم، شماره حدیث 2870.
2- صحیح بخاری، ج 3، ص 305؛ أبو داود، شماره حدیث 3231؛ النسائی، ج4، 96-97؛ مسلم، شماره حدیث 2870؛ أحمد، ج 2، ص 347-445، ج 3، ص 126-223.
3- . روایت مسلم 249.
4- . کتاب روح، ص 11.

ص:478

روی قبری گذاشتم و خوابیدم، سپس متوجه شدم که صاحب قبر از من شکایت می کند و می گوید از ابتدای شب اذیتم کردی، سپس به من گفت: شما عمل کنید و نمی دانید و ما می دانیم، ولی توان عمل کردن نداریم، سپس به من گفت: دو رکعت نمازی که خواندی از تمام دنیا و آنچه در آن است بهتر است. بعد گفت: خدا به اهل دنیا جزای خیر دهد، به ایشان سلام برسان، زیرا که در اثر دعایشان، نوری مانند کوه ها بر ما می تابد.»

علمای ما که به کتاب و سنت پای بندند، این معانی را تأیید کرده اند. شیخ قاضی اسماعیل تمیمی گفته است:

عقیده اهل سنت این است که ارواح باقی می مانند، که در این صورت یا از نعمت برخوردارند و یا عذاب می شوند، چنان که در جمع الجوامع و الرساله القیروانیه آمده است.(1)

ابن عمر شارح الرساله در شرح آن «و هو مما یجب الایمان به» و در کتاب الاتحاف المذکور از قول ابومنصور بغدادی گفته است:

ما معتقد به ثبوت ادراکاتی، مانند: شنیدن و آگاهی برای سایر مردگان هستیم و این چیزی است که به یک بنیه مخصوصی بستگی ندارد، بلکه منوط به زنده بودن است. ادله وجود آن در انبیا، مقتضایش این است که با بنیه و قدرت نفوذ و در عین حال با بی نیازی از عواید دنیوی باشد. از این جا ست که ابوالحسن اشعری گفته است: پیامبر ما صلی الله علیه و سلم بعد از مرگ نیز دارای حکم رسالت است، ایشان هم اکنون نیز رسول خداست و این امر نشان دهنده زنده بودن پیامبران با کالبدهایشان است، زیرا اگر حیات فقط خاص روح بود، لازم می شد که انبیا مزیتی داشته باشند که دیگران ندارند و این چیزی جز از سنت جاری خداوند درباره آن ها است.

از ابودردا روایت شده که رسول خدا فرمود: «در روز جمعه فراوان بر من درود بفرستید، زیرا جمعه روز حضور ملائکه است و اگر کسی بر من درود بفرستد، درود و


1- . المنح الإلهیة فی طمس الضلالة الوهابیة، ص 76-77.

ص:479

سلامش تقدیم من می شود، تا این که از آن فارغ شود. گفتم: یا رسول خدا حتی پس از مرگ؟ فرمود: آری حتی بعد از مرگ، خداوند خوردن اجسام پیامبران را بر زمین حرام کرده است» قرطبی گفته است: رسول خدا صلی الله علیه و سلم زنده است و از روزی برخوردار است.

در کتاب الاتحاف از عتبی نقل شده که گفته در کنار قبر رسول خدا نشسته بودم. یک عرب بیابان نشین آمد و گفت: السلام علیک یا رسول الله، یا خیر الرسل، خداوند کتابی درست بر تو نازل کرده و در آن فرموده است: >و َلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآؤُوکَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللّهَ تَوَّاباً رَّحِیماً<؛ و اگر آنان بدان هنگام که به خود ستم می کردند، به نزد تو می آمدند و از خدا طلب آمرزش می کردند و پیغمبر هم برای آنان درخواست بخشش می کرد بی گمان خدا را بس توبه پذیر و مهربان می یافتند»(1) و من استغفارکنان از گناهم نزد تو آمده ام و تو را شفیع خود در نزد پروردگار قرار دادم، سپس گریه کرد و سرود:

یا خیر من دفنت بالقاع أعظمه فطاب من طیبهن القاع والاکم

نفسی الفداء لقبر أنت ساکن-ه فیه العفاف وفیه الجود والکرم

ای بهترین کسی که که در این دشت به خاک سپرده شده و از بوی خوش او دشت و تپه ها خوش بو و معطر گشته است، جانم به فدای قبری باد که تو درآن ساکنی، و کرم و بخشش و پاک دامنی در آن یافت می شود»

عتبی می گوید سپس عرب بادیه نشین استغفار کرد و رفت و من خوابم برد، در خواب حضرت محمد، را در خواب دیدم که به من فرمود: یا عتبی به دنبال آن بادیه نشین برو و به او مژده بده که خداوند گناهانش را بخشید. در پی او رفتم، اما او را نیافتم.

اسلام دین صلح، محبت، رأفت و مهربانی

اسلام که همان دین خدا از آدم تا حضرت خاتم صلی الله علیه و سلم است بر سلام و صلح که از نا م های خداوند است، و محبت که خداوند دل ها را با آن جمع کرد، استوار است و


1- . سوره نساء، آیه 64.

ص:480

خداوند با محبت، بین دل ها الفت ایجاد کرد >وَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنفَقْتَ مَا فِی الأَرْضِ جَمِیعاً مَّا أَلَّفَتْ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَ لَکِنَّ اللّهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ<؛ و خدا بود که در میان آنان الفت ایجاد کرد (و دل های پر از حقد و کینه آنان را به هم نزدیک و مهربان کرد، به گونه ای که) اگر همه آنچه در زمین است صرف می کردی، نمی توانستی میان دل هایشان انس و الفت برقرار سازی، ولی خداوند میانشان انس و الفت انداخت.»(1)

رأفت نیز از ویژگی های اسلام است، زیرا خداوند رئوف و رحیم است، و رحمت نیز مشتق شده از اسمای خدا یعنی رحمن و رحیم است و صفتی از صفات خداوند است و پیامبر خاتم خود را نیز به آن توصیف کرده است >بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَّحِیمٌ<؛

و نسبت به مؤمنان دارای محبت و لطف فراوان و بسیار مهربان است.(2)

خداوند پیامبر را رحمتی برای جهانیان فرستاده و فرموده است: >وَمَا

أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِینَ<؛ ما تو را جز به عنوان رحمت جهانیان نفرستاده ایم»(3).

پس او برای همه مایه رحمت است. از ابوهریره روایت شده که « به رسول خدا گفته شد که مشرکان را نفرین کن. رسول خدا صلی الله علیه و سلم فرمود: من نفرین کننده برانگیخته نشده ام، بلکه برای رحمت و مهربانی آمده ام»(4)

و نیز فرمود: «من رحمتی هستم که به مردمان هدیه شدم»(5)

و نیز فرمود: «اگر کسی را در حالت خشم دشنام دادم یا لعن کردم، همانا من فرزندی از فرزندان آدم هستم. من هم مانند شما خشمگین می شوم، اما خداوند مرا مایه رحمتی را جهانیان برانگیخته است و آن را درودی بر آن شخص در روز قیامت قرار می دهم».(6)

در تفسیر مختصر ابن کثیر آمده است: اگر گفته شود که چه رحمتی نصیب کافران می شود؟ پاسخ آن حدیثی است که از ابن عباس درباره >وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِینَ< نقل


1- . سوره انفال، آیه 63.
2- . توبة، آیه 128.
3- . انبیاء، آیه 107.
4- . روایت مسلم در صحیح.
5- . ابن عساکر از أبوهریره.
6- . روایت أحمد وأبو داود.

ص:481

شده است که رسول خدا فرمود: «هر کس به خدا و رسولش ایمان بیاورد، در دنیا و آخرت رحمت شامل او می شود و کسانی که به خدا و پیامبرش ایمان نیاورند، از بلاهایی مانند فرورفتن در زمین و باریدن سنگ در امانند.»(1)

پس اسلام رحمتی برای همه جهانیان است تا آنان را به سوی هدایت و راه درست بکشاند. این رحمتی است که خداوند برای مؤمنان و غیر مؤمنان قرار داده است. آیین اسلام روشی است که باعث سعادت همه بشریت می شود، زیرا زمانی نازل شد که بشر به رشد عقلی رسیده بود و این لطف خداست که به وسیله آن آزادی عمل و تفکر را در چارچوب اصولی روش مند برای عقل بشری تضمین کرده است، هم چنان که با آن زندگی انسان ها در این دنیا که خداوند آن ها را خلیفه خود در آن قرار داده است، رشد و ترقی می یابد و به کمال انسانی مقدر خود می رسد.

این آیین، یک آیین متوازن و هماهنگ است، که میان جسم و روح توازن ایجاد می کند، نه جسم را برای تعالی روح به شکنجه می دهد و نه از روح به دلیل لذت های جسم غفلت می کند. میان فرد و جامعه توازن برقرار می کند، نه نیروها و خواسته های فطری و سلیم فرد را فدای جامعه می کند و به هوس ها و شهوات فرد اجازه نمی دهد که از چارچوب جامعه خارج شود. اسلام و پیامبرش صلی الله علیه و سلم رحمت تام برای مسلمانان و همه بشریت پس از اوست. در این دعوت تفاوت های جنسیتی و جغرافیا جایی ندارد. بلکه پیام همه مردم را حول یک عقیده و نظام اجتماعی گرد می آورد، که اختلاف در آن رعایت و چیزی به زور به کسی تحمیل نمی شود. همه در برابر آن یکسان و عبودیت تنها از آن خدای رب العالمین است.

کسانی که ادعای اسلام دارند و دل هایشان از رحمت خالی است، سر می برند، دست و پا قطع می کنند و پس از کشتن مردان مسلمان و غیر مسلمان، زنان و کودکان را به اسارت می برند.


1- . تفسیر ابن کثیر المختصر، دار القرآن الکریم، چ 7، ج 2، ص 525.

ص:482

چیزی که بر این ها حاکم است، سلطان عصبیت است که آتش کینه را در دل هایشان شعله ور کرده و از آنان درندگانی ساخته که جز به پیروزی خود و منیت و خودخواهی جمعی خود که در اختیار سلطان عصبیت مذهبی است به چیز دیگری نمی اندیشند، این عصبیت دل های پیروان خود را پر از کینه و نفرت از مخالفان می کند و بی رحمی و کینه جای رأفت و محبت، و خشونت و بدخلقی جای رحمت و جنگ جای صلح را در قلب می گیرد.

دین خداوند، که بهترین خلق حضرت محمد صلی الله علیه و سلم برایمان به ارمغان آورده است، در گذشته قبایل متحارب و گونه های مختلف بشری را متحد ساخت و آن ها را در جماعتی ذوب کرد که در همبستگی و اتحاد ضرب المثل شده بودند. این دین امروز نمی تواند مایه تفرقه مسلمانان، نابودکننده تمدن، تخریب کننده آبادانی و باعث ریختن خونشان شود و نمی تواند برانگیزاننده کینه و نفرت در میان اتباع خود باشد، مانند آنچه که تکفیری ها به نام اسلام انجام می دهند و اسلام از همه این ها مبراست.

اسلام دین رحمت، صلح، رأفت و محبت است و در پناه آن و عدالت دولت آن همه مسلمانان با وجود تنوع فرقه ها و اختلافات اجتهادیشان زندگی می کنند. به آنچه که اتفاق نظر دارند عمل کرده و در آنچه اختلاف نظر دارند یکدیگر را معذور می شمارند. و تا زمانی که پایبند به روش اسلام و اصول و ضوابط آن هستند، بر ایشان حرجی نیست که در نتیجه اجتهادات خود اختلاف نظر یا اتفاق نظر داشته باشند. هم چنین غیر مسلمانانی که با مسلمانان سر جنگ ندارند و با دشمنانشان هم پیمان نمی شوند، از رحمت و عدالت اسلام برخوردار می شوند.

ص:483

بخش سوم: جریان های افراطی و تکفیری و پیامدهای سیاسی آن

اشاره

ص:484

ص:485

متغیّرهای منطقه ای و بین المللی و علل داخلی ورود داعش به عراق / اسامه مرتضی باقر

اشاره

اسامه مرتضی باقر(1)

چکیده

داعش یکی از جریانهای تکفیری نوظهور است که به فعالیت های جنایتکارانه و خشن علیه حاکمیت و مردم عراق مشغول است. پدیده داعش از جوانب مختلفی قابل بررسی است. این مقاله در صدد تحقیق و بررسی متغیّرهای منطقه ای و بین المللی و علل داخلی ورود داعش به عراق است.


1- استادیار دانشکده علوم سیاسی دانشگاه النهرین بغداد - عراق

ص:486

پرسشی بی پرده و فوری در بحث از علل حقیقی و انگیزه های پشت پردة تداوم گرداب خشونت و بی ثباتی موجود در عراق قرار دارد؛ و آن این است که: با وجود همة اقدامات امنیتی، نظامی و عملیّات جنگی صورت گرفته توسّط دولت عراق و بودجه ها و هزینه های نظامی آن-که در مقایسه با بودجه های تخصیص یافته به بخش های دیگر در بودجة سالیانه (7% کلّ بودجه)، رو به رشد و بالا ارزیابی می شود- پس چرا شاخص صلح جهانی عراق رو به کاهش است؟ عراق بر طبق گزارش سال 2013 موسّسة اقتصاد و صلح در بین 162 کشور، در رتبة 159 قرار گرفته است. ارتش عراق نیز با استناد به سایت تخصّصی نظامی «گلوبال فایر پاور» در سال 2013 در بین 68 ارتش قوی جهان رتبة 58 را کسب نموده است.

برای این که نگرش ما در این پژوهش، بی طرفانه و عینی و جامع باشد و راه حل های ملموس و قابل فهم برای همگان را به دور از نظریّه پردازی بیهوده ارائه کند؛ به نظرم رسید که پژوهش در مورد این موضوع می طلبد که در مورد علل پشت پردة تروریسم در عراق - که در مباحث آینده خواهد آمد - به شکل ذیل بحث کنم:

1. نگاهی تاریخی به تروریسم بین المللی.

2. علل و متغیّرهای بین المللی.

3. علل و متغیّرهای منطقه ای.

4. علل و متغیّرهای داخلی در عراق.

5. نتایج اشغال موصل از سوی گروه تروریستی داعش.

6. پیشنهادها و راه حلّ ها.

1. نگاهی تاریخی به تروریسم بین المللی:

تروریسم از سال 1934 در دستور کار بین المللی قرار گرفت؛ هنگامی که جامعة بین الملل با بحث پیرامون طرح کنوانسیون مقابله با تروریسم و مجازات آن نخستین گام بزرگ را در جهت مجرمانه دانستن این فاجعه برداشته است. با وجود این که کنوانسیون در سال 1937 به تصویب نهایی رسید؛ ولی هیچ گاه قوّت اجرایی نیافت.

ص:487

از سال 1963 جامعة بین الملل 13 پیمان قانونی جهانی را جهت مقابله با اقدامات تروریستی تصویب کرد. این پیمان ها تحت نظارت سازمان ملل و آژانس های تخصّصی آن و آژانس بین المللی انرژی اتمی تهیّه شد. زمینة مشارکت در آن برای همة کشورهای عضو فراهم بود. در سال 2005 جامعة بین الملل تغییراتی بنیادین بر سه مورد از این پیمان های جهانی با هدف برآورد دقیق تهدید تروریسم اعمال کرد. در 8 ژوئیة آن سال کشورها اصلاحیه هایی را در مورد «کنوانسیون محافظت فیزیکی از مواد هسته ای» انجام دادند. در 14 اکتبر آن ها پروتکل الحاقی به «کنوانسیون مقابله با اعمال غیر قانونی علیه ایمنی دریانوردی» در سال 2005 و پروتکل الحاقی به «پروتکل مقابله با اعمال غیر قانونی علیه ایمنی سکّوهای ثابت واقع در فلات قارّه» را تصویب کردند.

امروزه، اقدامات خشونت آمیز یا تروریسم دارای ویژگی های متمایز و متفاوت نسبت به دهه های گذشته از نظر سازمان یافتگی، تسلیحاتی و اهداف است. از جهت سازمان یافتگی، تروریسم دارای سبک ملّیّت های ترانزیتی است؛ زیرا افرادی با وابستگی های به ملّیّت های گوناگون را در بر می گیرد. ایدئولوژی های دینی یا سیاسی مشخّصی این افراد را گرد هم جمع کرده است. این گروه ها از مکانی به مکان دیگر نقل مکان می کنند تا پیگرد آن ها و هدف قرار دادنشان سخت باشد. از لحاظ اهداف هم شاهدیم که مسائل قومیّتی یکسان این گروه ها را با وجود اختلاف در ملّیت های آن ها را زیر یک چتر جمع کرده است. آن ها به کشورهای مورد هدف، خسارت های مادّی و انسانی را وارد کرده اند. این گروه ها سیستم های تسلیحاتی به نوعی پیشرفته را در اختیار داشته و این توان را هم دارند که با پیشرفت های تکنولوژی مدرن با اشکال متنوّع آن خود را سازگار کنند؛ و این، معنایش دقّت در اجرای عملیّات و رسیدن به هدف و سختی هدف قرار دادن آن ها از سوی دیگر است.

برخی، تروریسم جدید را به «قطب جدید بین المللی» توصیف می کنند؛ زیرا این پدیده، صرف حوادث یا اقدامات منطقه ای یا حاشیه ای و یا نمایشی نیست؛ بلکه به یک واقعیّت محوری در نظام سیاسی بین المللی تبدیل شده است. ویژگی های این قطب

ص:488

جدید از ویژگی های قطب سنّتی در مورد در اختیار نداشتن قلمرو جغرافیایی مشخّص متفاوت است. این تروریسم جدید به مقتضای کانون تنش و مناطق سست و با مقاومت کم، منتشر و تکثیر می شود.

2. علل و متغیّرهای بین المللی:

همه ما حوادث 11 سپتامبر را به یاد داریم؛ یا در مورد آثار سوء این عملیّات خوانده ایم. این آثار تنها به ایالات متّحدة آمریکا محدود نشد؛ بلکه همة جهان را در بر گرفت؛ زیرا ایالات متّحدة آمریکا به این تحلیل رسید که حمله به برج های دوقلوی تجارت جهانی و پنتاگون نتیجة وجود کانونی از افراطی گری و سرخوردگی است که کشورهای منطقة خاورمیانه در آن به سر می برند. این ها باعث شد تا از ایالات متّحدة آمریکا و هم پیمان های او انتقام بگیرند. طبق تحلیل آن ها با توجّه به این که نظام حکومتی این کشورهای عربی با اکثریت مسلمان، نظامی دیکتاتوری (پلیسی) هستند که جلوی فعّالیّت این گروه ها و آزادی عملشان را می گیرند؛ باید این گروه ها را به وطن اصلی آن ها یا کشورهای ایجاد کنندة آن ها باز گرداند.

با وجود تمام اقدامات پیشگیرانه ای که ایالات متّحدة آمریکا و اتّحادیة اروپا در داخل کشورهایشان برای رآکتورها، فرودگاه ها و در سطح منافع و سفارت ها انجام داده اند؛ از جمله:

1. ایجاد دفتر امنیّت داخلی(1).

2. تصویب قوانینی جهت مبارزه با تروریسم، ایمنی پرواز و حاکم نظامی.

3. بازسازی ساختار وزارت دادگستری و دفتر اف.بی.آی.

4. اقدامات دیگر مانند: تعطیلی صدور روادید سفر به ایالات متّحدة آمریکا برای مردان عرب و مسلمان بین 16 تا 45 ساله؛ افزایش گشت های پلیس اطراف خطوط نفت و گاز، پل ها و تونل هایی که احتمال یورش به آن ها وجود دارد؛ ذخیره سازی دارو


1- . Office Homeland Security

ص:489

و واکسن و آماده سازی خطوط اضطراری؛ علاوه بر این ها، دولت آمریکا پرواز بر فراز 103 رآکتور هسته ای خود را هم در برنامة خود گذاشت و با اقدامات امنیتی از آن ها پشتیبانی کرد.

با وجود همة این اقدامات پیشگیرانه، احتمال خرابکاری و نفوذ وجود داشت؛ همان گونه که در انفجارات لندن در 7/7/2005 اتّفاق افتاد. لذا ضرورت ایجاد اهدافی آسان تر و با جذّابیّت بیشتر، محّقق ساختن لذّت پیروزی و پخش شدن در مناطقی به دور از منافع آمریکا خود را نشان داد. این اقدامات و برنامه ها در سطح بین المللی به صورت آن چه «مبارزه با تروریسم» یا «جنگ با تروریسم» نامیده می شود با حمله بر افغانستان در سال 2002 و سرنگونی حکومت طالبان و حمله به عراق در سال 2003 و ساقط کردن حکومت صدّام بروز یافت. این برنامه ها عرصه را برای فعّالیّت فراگیر و بزرگ سازمان های مسلّح و افراطی در افغانستان و عراق که به تروریستی بودن شناخته می شوند را فراهم کرد. این سازمان ها شروع به جنگ با نیروهای آمریکایی در افغانستان و عراق کردند. این جنگ شبیه به گنجاندن این گروه ها در میدان های جنگ است به جای این که فعّالیّت های تروریستی خود را متوجّه موسّسات و منافع غیر نظامی کنند؛ و در نتیجه ویژگی دشمن پنهان بودن - که رییس جمهور، بوش تروریسم را پس از حوادث 11 سپتامبر 2001 به آن توصیف کرد - از آنان پاک می شد. بر این اساس پشتیبانی و لشکرکشی جهانی ای جهت محاصره و محدود کردن این گروه ها و بازگرداندن آن ها به آغوش کشورهای اصلی خود به وجود آمد. این مسئله، فعّالیّت گروه های تروریستی و حتّی جنگ میان خودشان پس از حوادث 11 سپتامبر در عراق، الجزایر، لبنان، فلسطین و مصر را تفسیر و تحلیل می کند. ما در مرحلة بعد این موضوع را مورد بررسی قرار خواهیم داد.

3. علل و متغیّرهای منطقه ای:

باید به مسئلة مهمّی اشاره کنیم؛ و آن این که قبیله گرایی سیاسی و دینی محور اساسی در تحوّلات حاکم بر منطقة خاورمیانه است. به دور از این عامل مهم نمی توان رفتار

ص:490

هر کدام از طرف های این حوادث را تفسیر و تحلیل کرد. این عامل همان مسئله ای است که ایالات متّحدة آمریکا و اسرائیل با تکیه بر آن به ایجاد هرج و مرج در منطقه بجای به راه انداختن جنگ های مستقیمی علیه این کشورهای هدف پرداخته است. مجموعه ای از ابزارها و فضای عمومی حاکم بر این کشورها زمینه ساز این تاکتیک شده اند. مذهبی گرایی سیاسی موجود با پوششی یا گفتمانی قبیله ای (عربی) یا اسلام سنّی (اگر بشود گفت) قرار داده شده بود. لذا کار تغییر یا اصلاح نظام های سیاسی بر پا شده از سوی جنبش های سیاسی طایفه ای سنّی آسان بود؛ زیرا آن ها مشتاق به تغییر و تحوّل بودند. این تغییر به طور طبیعی از طریق دین صورت می گرفت. این جنبش ها از زمان معارضه تنها تشکّل موجود در عرصة سیاسی بودند. کانونی به طور مشخّص از سوی حکومت های خلیجی وجود داشت که اموال لازم برای تامین مالی آن جنگ ها و گروه ها را در اختیار داشتند و این گروه ها را تغذیه و پشتیبانی می کردند.

طرح تفکیک و بازسازی کشورهای منطقة خاورمیانه به سال 1980 بر می گردد. برژینسکی، مشاور امنیّت ملّی آمریکا در زمان رییس جمهور جیمی کارتر، تصوّر خودش را در مورد ترسیم دوبارة نقشة خاورمیانه به گونه ای مغایر با مفاد قرارداد سایکس پیکو(1) از راه تبدیل منطقه به کانون بحران ها و جنگ های مداوم مطرح کرد. شرق شناس یهودی متخصّص در تاریخ اسلامی و طوایف اسلامی و علاقه مند به زبان عربی، برنارد لویس، با هدف تکمیل این اندیشه، ظهور یافت و طرح خود را به دولت آمریکا تقدیم کرد. مفاد طرح او تقسیم خاورمیانه بر اساس نژاد و دین بود. کنگرة آمریکا با این شیوة تقسیم خاورمیانه موافقت کرد. این طرح در ضمن سیاست آیندة ایالات متّحدة آمریکا در سال 1993 قرار گرفت. ناظران معتقدند که آغاز اجرای این طرح به صورت عملی در سال 2006 بود. خبر اجرای این طرح از سوی وزیر امور


1- . قرارداد سایکس– پیکو، قراردادی سری بین انگلستان و فرانسه است؛ که در آوریل 1916 به دنبال مذاکرات «سرمارک سایکس» و «فرانسوا ژرژ پیکو» برای تقسیم امپراتوری عثمانی بعد از جنگ جهانی اول بسته شد. (مترجم)

ص:491

خارجة آمریکا در آن زمان (کوندلیزا رایس) و نخست وزیر اسرائیل (اولمرت) داده و اعلام شد که این طرح با محوریّت لبنان آغاز خواهد شد. این طرح در بر دارندة ایجاد «قوس بحران» یعنی قوسی از بی ثباتی، حرج و مرج و خشونت که از لبنان، فلسطین و سوریه تا عراق، ایران و مرزهای افغانستان با هدف اجرای راهکار و سیاست «هرج و مرج خلّاق» گسترش می یافت.

بر این اساس می بینیم که منطقة خاورمیانه از زمان حوادث سپتامبر تا الآن لحظه ای روی ثبات و آرامش را به خود ندیده است. در یک لیست اجمالی و سریع موارد ذیل را در منطقه، شاهد هستیم:

- قتل عام های اسرائیلی در فلسطین؛ پس از عقب نشینی از جنوب لبنان.

- شروع ساخت دیوار حایل در ژوئن 2002.

- اشغال عراق در سال 2003 و تعیین پل برمر، متخصّص امور تروریسم، به عنوان حاکم غیر نظامی، با هدف جذب گروه های مسلّح به داخل عراق.

- تجاوزات و زیر پا گذاشتن حقوق بشر در عراق از سوی ارتش آمریکا. بارزترین این موارد، زندان ابوغریب است. این زندان با هدف ایجاد بسیج روانی و احساسات مورد نظر جهت کشاندن آشوب به داخل عراق به وجود آمد.

- ترور رفیق حریری، نخست وزیر لبنان، در سال 2005 و به آشوب کشاندن اوضاع در داخل لبنان تا به الآن و فعّال کردن بین المللی مسئلة ترور.

- کاریکاتورهای موهن به پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم و برانگیختن خشم جهان اسلام.

- تجاوز اسرائیل به لبنان در ژوئن 2006.

- جنگ داخلی در فلسطین میان حماس و فتح و تقسیم قدرت.

- منفجر کردن مرقد عسکریّین در سامرّا و شعله ور ساختن آتش طایفه ای در عراق.

- انفجارات سال 2007 در مراکش، الجزایر و جنگ در سودان.

- جدایی جنوب سودان از حکومت مرکزی و تشویق مناطق بر جدا شدن از کشورهای مادر (استعمارگر).

ص:492

- موج تحوّلات در نظام های عربی در سال 2010 در تونس، مصر، لیبی و یمن و ورود این کشورها به مرحله ای از بی ثباتی اجتماعی، سیاسی و امنیتی و تسلّط گروه هایی با اندیشه های افراطی گری، قتل و تکفیر.

- در سال 2011 حمایت منطقه ای و بین المللی از گروه های مسلّح در سوریه با هدف سرنگونی حکومت سوریه و تقسیم آن به دولت ها و مناطق کوچک بر اساس گرایش قبیله ای و نژادی.

- دادن جایگاه و نقش کشور مستقلّ در روابط و فعّالیّت های خارجی در منطقه و در سلسله مراتب پیش بینی نشده به کردستان عراق.

همة این موارد ما را به این تحلیل می رساند که ما در فضای منطقه ای پر از تنش قرار داریم. عراق، جزئی از این فضای بی ثبات است. علاوه بر این ها دستاوردهای تسلیحاتی و معاملات تسلیحاتی خلیج که در سال 2011 انجام شد؛ دو سوم حجم مبادلات جهانی از فروش سلاح نزد آن کشورها را تشکیل می دهد؛ در حالی که عراق پس از 25 سال از زمان اخراج صدام معدوم از کویت به هیچ وجه وارد جنگی نشده است.

4. علل و متغیّرهای داخلی عراق:

ویژگی جمعیّتی و اجتماعی عراق با کشورهای منطقه تفاوت زیادی ندارد. جامعة عراقی از زمان تاسیس کشور عراق در سال 1921 تا به امروز در بحران و آشفتگی در دوره های مختلف پادشاهی و کودتاهای پی در پی به سر می برد. عراق موفّق به ایجاد مؤلّفه های جمعیّتی ای نشده که در یک بوتة آزمایش ملّی ذوب و با هم یکی شوند؛ بدون آن که بین آن ها احساس ستم و یا تمییز شود و اینکه شهروند درجة سوّم داشته باشد؛ خواه از گروه های اصلی جمعیتی عراق یعنی کردها یا شیعه باشند و یا غیر این ها. بر این اساس بحران خفته، به صورت حقیقی پس از آوریل 2003 خودش را نشان داد.

از نخستین بحران هایی که جامعة عراقی با آن روبرو شد؛ بحران فروپاشی حکومت حاکم با همة موسّسات و ارگان های آن و فرهنگ رایج در آن زمان بود. در نتیجه، این

ص:493

افراد حکومت را از دست دادند و تحت تعقیب قضایی و اجتماعی قرار گرفتند. افرادی که جزو معارضین به حساب می آمدند و از سوی حکومت حاکم تحت تعقیب بودند؛ زمام امور حکومتی و تصمیم سازی را بر عهده گرفتند. اشکال، این بود که این تغییر و تحوّل مرحله ای و یا با کنار رفتن داوطلبانة اولی برای دومی نبود؛ بلکه به صورت ناگهانی و یک دفعه ای و با دخالت موثّر نیروهای خارجی انجام شد و منجرّ به تغییر موازنه های قدرت در عراق شد.

نخستین تصمیم حاکم غیر نظامی آن زمان (پل برمر) «قانون بعث زدایی» از موسّسات و ادارات دولتی بود. در سایة نبود «عدالت انتقالی»(1)

انتقام گیری و کشتن اشخاص متعلّق به سیستم حکومتی سابق آغاز شد. این امر به آغاز تغذیة عناصر دشمنی و انتقام گیری انجامید. همة این رویدادها در حال وجود طرف های خارجی - خواه طرف های منطقه ای یا بین المللی - سبب شروع تغذیة روحیّة تفرقه افکنی، تخریب و درگیری شد. این مسئله به سقوط جامعة عراقی به مرحله و وضعیّتی از ناهمزیستی و تسلّط فضای شکّ و تردید و اعتماد نداشتن گروه های جمعیّتی قبیله ای، نژادی و دینی به یکدیگر انجامید. به طور دقیق این مسئله پس از کاشته شدن نخستین بذر حکومت پس از سال 2003 توسّط مجلس قانون گذاری اتّفاق افتاد؛ که مبتنی بر تقسیم دولت بر اساس ترکیب های جمعیّتی عراق و تقسیمات فرعی آن بود نه بر اساس گرایش های سیاسی آن گروه ها و احزاب.

جنگ طایفه ای - اگر این نامگذاری را قبول کنیم - که در آن به سر می بریم و مرحلة بی ثباتی ای که به نام های القاعده، داعش و غیر این ها؛ نامیده می شود؛ همه شان محصول عوامل مختلفی است که به ایجاد این ها منجرّ شده است. از جمله بارزترین این عوامل، وضعیّت تغییر و تحوّل ناگهانی در پست های حکومتی و دولتی است. این وضعیّت


1- . عدالت انتقالی به سازوکارهای قضایی و غیر قضایی کوتاه مدّت و اغلب موقّتی و هم چنین فرایندهایی که برای بررسی نقض حقوق بشر و خشونت در جوامع در حال گذار از دیکتاتوری به دموکراسی رخ می دهد؛ گفته می شود. (مترجم)

ص:494

باعث شد تا کسانی که دچار خسارت و از دست دادن پست ها و مناصب شده اند به دنبال جبران آن با نفوذ به حکومت و زمام ثروت حکومتی باشند؛ هر چند می دانستند که وضعیّت به سابق برنگشته و نخواهد گشت.

ناتوانی از ارائة الگوی سالم برای حکومتی با پایه های درست و کامل و به دست آوردن رضایت اکثریّت جامعه به ایجاد فضایی منجرّ شد که وضعیّت بی ثباتی و پشتیبانی از آشوب با همة انواعش چه صلح آمیز و چه نظامی و حتّی با پشتیبانی تشکیلاتی منظّم - که در طرف های موجود در ارکان فعّالیّت سیاسی گنجانده شده بود - را تغذیه می کند.

به عنوان نمونه اگر نگاهی به تظاهرات میدانی بیاندازیم که جرقّه های آن با دستگیری تیم حفاظت وزیر دارایی و خواسته های سیزده گانة ارائه شده از سوی آنان زده شده است؛ می بینیم که این حادثه بیان گر مشروعیّت سرپوشی است که دولت در نتیجة بحران مدیریّتی خود، آن را ارائه کرده است و ناتوانی خود در زمینة انجام ندادن وظایف خود به شکل صحیح به گونه ای که عذر و مشروعیّت داشته باشد را نشان می دهد. درخواست های این افراد به شکل درستی مدیریّت نشد تا بتواند شعلة این تظاهرات را فرو نشاند و راه تغذیة این تظاهرات که هم زمان با اوضاع سوریه بود را قطع کند. واکنش دولت به این مطالبات گویای کوتاهی و تقصیر در بسیاری از اوقات در کار تشکیلاتی است که وضعیّت خفقان را تقویت می کند. آزادی بیش از 5000 زندانی طیّ سال 2013 که محکومیّت آن ها ثابت نشده بود و هم چنان آنها را در بند نگه داشته بودند منجرّ به ورود آن ها در مسیر دیگری شده است. رفع توقیف از 4500 تا از املاک و مستغلّات مشمول اجرائیّات بازخواست و دادرسی، بازگشت افسران ارتش سابق و بلوکه کردن حقوق بازنشستگی حدود 15000 نفر از آنان؛ همة این ها منجرّ به ایجاد تنفّر و دشمنی نسبت به دولت عراق شده است. یعنی دشمن تراشی به جای فراهم کردن ابزارهایی جهت نگه داشتن هیبت حکومت و اندیشه نکردن پیرامون تجاوز به حقوق نمایندگان دولت از منسوبین به ارتش، پلیس و ساختارهای حکومتی. این ها این

ص:495

امکان را فراهم کرد که پادگان ها و تجمّعات مسلّحانه ای بدون پیگرد و نظارتی از سوی دستگاه های امنیتی یا ارتش فدرال تشکیل شود؛ تا آن جایی که ادوات جنگی و سلاح و موشک های دوربرد را -بر طبق گزارش های رسیده از عملیّات اخیر در الرمادی و فلّوجه- در اختیار دارند. خلاصه آن که همة سیاست ها و اقدامات صورت گرفته از سال 2003 تا به الآن شرایط داخلی لازم برای تقویت خشونت و بی ثباتی میان طبقات آسیب دیدة اجتماعی را فراهم کرده است. در نتیجه، آن ها با کسانی که از لحاظ فکری، طایفه ای و عشیره ای آن ها را تجهیز کرده اند در مقابل سرازیر کردن اموال و سلاح به سویشان همراه می شوند.

اگر حکومت بخواهد لوازم پیروزی و ثبات را محقّق سازد؛ نیاز به مجموعه ای از اقدامات دارد. این اقدامات تنها نظامی و تسلیحاتی نیست؛ زیرا حوادث ثابت کرده است آن هایی که به عضویت در صفوف ارتش، پلیس و ارگان های نظامی در آمده اند به سرعت در برخورد با اولین چالش یا اصطکاک منطقه ای و یا طایفه ای به ضدّ آن تبدیل می شوند؛ همان گونه که این اتّفاق در فرار بیش از 28 هزار پلیس در الانبار روی داد.

5. پیشنهادها و راه حلّ ها:
پیشنهادها:

تجربیّات با ادله قاطع، شکست روش های پلیسی و اطّلاعاتی در ساخت جامعه ای منسجم و یکپارچه و دارای اتّفاق نظر در دیدگاه ها و اهداف را اثبات کرده است. بلکه بر عکس، این شیوه ها تعصّب نژادی و قبیله ای و وابستگی های ثانوی مبتنی بر رنگ، نژاد، مذهب و... را به مثابة واکنشی معکوس به وضعیّت استیلای تحمیلی که تلاش می کند تا همگان را تابع منافع خودش کند، تقویت و تشدید می کند.

بر این اساس همزیستی مسالمت آمیز با ساختن صلح و سازگاری ملّی، هم زیستی و پذیرش تنوّع، مدارا، بازسازی شهروند از درون و انتشار روحیّة شهروندی و عشق به وطن نمود پیدا می کند. فرایند ایجاد آشتی ملّی می طلبد که از همة موانعی که جلوی

ص:496

ساخت این سیستم را می گیرد؛ از راه عبور از میراث دیکتاتوری گذشته و غلبة هویّت ملّی، سیاسی و مدنی عراقی بر هویّت های سیاسی غیر مدنی فرعی (قومی، نژادی، دینی، اجتماعی و عشیره ای) گذر کنیم. کار سیاسی نیز به شکل واضح و گریزناپذیری در ساخت آشتی ملّی مشارکت دارد. این مشارکت را از راه صریح، مصالحه، تکیه بر عدالت انتقالی و جلوگیری از کاربرد سلاح و خشونت (دستیابی به حقوق و قصاص گنهکاران خارج از چتر قانون و عدالت) انجام می شود.

ما به عنوان عراقی ها، امروز به دنبال ساختن الگو و سبکی جهت یکپارچه سازی وابستگی ها و ذوب دلبستگی ها و گرایش ها در یک سیستم یکپارچة فرهنگی هستیم. این هدف تنها و تنها از راه فرهیختگان و موسّسات فرهنگی امکان پذیر بوده و خواهد بود. فرد، تنها زمانی تعالی و رشد پیدا می کند و از گرایش ها و وابستگی های ثانویة و نژادی و طایفه ای خود به نفع وابستگی ارزشمند ملّی و میهنی دست بر می دارد که دارای اندیشه ای پیشرفته و حاکی از نگاهی انسانی باشد و با وطن به عنوان دایه ای برای همه، تعامل کند. امّا هر گرایشی از گرایشات انسجام اجتماعی را تنها می توان بر پایة سیاسی بنا کرد که در برنامه ها و سیاست های عامل به آن مبانی ارزشمند نمود دارد. باید بر برخورداری هر فرد عراقی از حدّ پایین فرهنگ تاکید شود که به او این توانایی را می دهد که به مفاهیم گفتگو، ردّ خشونت، مدارا و پذیرش دیگران متعهّد شود.

نمی توان به طور قاطع معتقد شد که تنگنای طایفه ای در عراق وجود دارد و استمرار هم خواهد یافت؛ زیرا استمرار آن به معنای نبود هر گونه مؤلّفة فرهنگی، اجتماعی و سیاسی یکپارچه و سپس اعلام از هم گسیختگی سیاسی و اجتماعی است. این که تصوّر شود در عراق، اجماعی سیاسی یا مؤلّفة اجتماعی یکپارچه و یکدستی وجود دارد توهّمی بیش نیست؛ ولی حرف منطقی این است که گفته شود در عراق انسجام فرهنگی مورد قبولی وجود دارد که می توان برای عبور از بحران ها و مشکلات بغرنج سیاسی و اقتصادی بر آن تکیه کرد. شاید تجربة کشورها در این زمینه بهترین دلیل بر جوابگو بودن این روش باشد.

ص:497

راه حلّهای سیستماتیک مدنی غیر نظامی:

1. سیستم تربیتی: مقصود از سیستم تربیتی مجموعة قواعد، بنیان ها و سازمان های تربیتی و ساختارهای سیستماتیک شامل مدارس، دانشکده ها و موسّسات و دانشگاه ها است. تربیت، کاری است که موسّسه برای کودک یا جوان با هدف کسب ویژگی ها و عادت های فکری و جسمی و ایجاد گرایش ها انجام می دهد.

2. سیستم قانونی: مجموعه ای از قواعد قانونی و قضایی جهت کنترل جامعه و محافظت از اجرای قانون است. امّا غالبا این سیستم، ابزاری برای قلع و قمع جامعه است که منجرّ به حالتی از نافرمانی علیه سازمان ها و قوانین می شود. دلیل این مسأله، اجحاف احتمالی در این سیستم است. بر این اساس باید دستگاه های قضایی و اجرایی ارتش و پلیس، عدالت را رعایت کنند تا نسلی معتقد به عادلانه بودن قوانین مصوّب و اجرا شده را ایجاد و تربیت کنند.

3. سیستم دینی: مقصود از سیستم دینی قواعد و بنیان های دارای قداست، شیوه های عبادی و بنیان های رفتار دینی است که زندگی ما بین افراد با هم و فرد و حکومت و انسان و خالق تنظیم می کند. حکومت دینی این مهم را از راه ساختارهای سیستماتیک مختلف مانند: اماکن عبادت، مراجع دینی، کتاب ها و نوشته های سهیم در ایجاد آگاهی برای افراد در تمامی سطوح انجام می دهد.

4. سیستم ها و موسّسات اقتصادی: شامل ابزار آلات تولید و توزیع و مصرف و مالکیّت. پایة رشد ملّت ها بر ثبات سیستم اقتصادی و دستیابی به نسبت های بالایی از متوسّط درآمد قومی فرد است؛ زیرا با رشد و افزایش سهم فرد از درآمد قومی، روحیة وابستگی و اخلاص نسبت به وطن افزایش می یابد. به دست گرفتن اقتصاد بازار توسّط دولت، اقتصاد باز و وارد شدن شرکت های چند ملّیّتی منجرّ به نبود و حذف سیستم اقتصادی ملّی ضامن برآورده شدن نیازهای زندگی عادی شهروندان است. بسیاری از دولت ها در زمینة اتّخاذ سیاست های حمایتی از افراد جامعة خودش وارد می شوند.

ص:498

5. سیستم ها و موسّسات جامعة مدنی: این موسّسات پس از آوریل 2003 رو به فزونی گذاشته است؛ ولی متاسفانه نقش این موسّسات بیش از آن که موسّسات بخشی باشند که به موضوعی بپردازند که برای آن ایجاد شده اند؛ به نفع احزاب و جناح های سیاسی بوده اند.

6. موسّسات و سیستم های تبلیغاتی با همة انواعش و به دور از قبیله گرایی و حزب گرایی.

خاتمه:

احیای ارزش های مدارا، همزیستی و پذیرش دیگران با گذشتن از وابستگی های فرعی، سبک و الگویی است که باید در جامعة عراقی و در سطح نخبگان سیاسی متصدّی کار سیاسی انتشار پیدا کند.

چیزی که عراق امروز پیش از بازسازی زیر ساخت ها به آن نیازمند است؛ بازسازی شهروند است. زیرا این مسئله اساس روند توسعه است. تا زمانی که شهروندی وجود نداشته باشد که شایستگی تعامل با سیستم ها و ارزش های اقتصادی، آموزشی و سیاسی را داراست نمی توان تصوّر نتیجة درستی برای ثبات وضعیّت امنیّتی یا کاهش نرخ فساد یا انجام کار سیستماتیک متوازن دولتی را داشت. بر عکس، دموکراسی در عراق تنها یک سازوکار عادی برای شیوة تقسیم قدرت در میان جامعة از هم پاشیده و درگیر جنگ است و به سرعت منجرّ به تقسیم آن بین گروه هایی خواهد شد که تعهّد و اخلاص آن ها نسبت به وطنشان کم است. شاید به عنوان نمونه بتوان به این مسئله اشاره کرد که نمادهای ملّی و فرهنگی کشور موقّت هستند؛ پرچم عراق، سرود میهنی و ملّی موقّت بوده و دیر یا زود تغییر خواهند کرد. معنای این قضیّه به وجود آمدن گره هایی در درک جمعی نسبت به این نمادها و نبود تعهّد عمومی در برهه ای و غیر این ها از سازوکارهای که نابودکنندة شاخصه های ملّی است. این سازوکارها ضرورتا به از هم گسیختگی روابط انسجام ملّی و فرهنگ عدم وابستگی منجرّ می شود.

ص:499

رقابتی برای هویت و شناسه / علی عباس الگرعاوی

اشاره

علی عباس الگرعاوی(1)

چکیده

اسلام دینی است که خداوند متعال آن را فرستاده است تا آخرین دین ادیان آسمانی باشد و هدایت کننده مردم و کامل ترین برنامه های تمدن و انسانیت را برای رهبری بشر باشد.

پیغام رحمتی که پیامبر اکرم آورد، عقول میلیون ها نفر از مردم را به تسخیر درآورد.

اما به مرور زمان بسیاری از مغرضان که همیشه دشمنان حقیقت و راستی هستند، وسوسه های شیطان آ ن ها را وادار می کند که مردم را به راه های گمراه کننده بکشانند. آن ها مسبب انحراف اسلام هستند.

این مشکلات از زمان طلوع اسلام تا به امروز وجود داشته است و این از عظمت دین اسلام است که با وجود این مسائل به حیات خود ادامه داده است.

حیات اسلام اگر بر چیزی دلالت کند کم ترین دلالت آن، مشروعیتش می باشد. قصد داریم دربارۀ دین حنیف اسلام از زمان طلوعش تا به امروز به شکل مختصر بیان کنیم و از تعریف مفاهیم شروع کرد و به توضیح معنای اسلام و متمایزات و خصوصیات آن می پردازیم و در خاتمه فصلی دربارۀ تکفیر و منشأ پیدایش آن و اهداف و آثار آن آورده ایم.


1- محقق و پژوشگر در حوزه های وهابیت و استاد دانشگاه - عراق

ص:500

فصل اول - تعریف مفاهیم
اشاره

قبل از این که به اصل موضوع بپردازیم مقصودمان از مفاهیم و دلیل این که دربارۀ آن ها حرف می زنیم بیان کرده تا در آخر بحث نتیجۀ مباحث مشخص شود.

در آغاز درباره چهار چیز بحث می کنیم 1. هویّت؛ 2. اسلام؛ 3. عنف و ظلم 4. پدیدۀ تکفیر.

هویت:

در لغت: حقیقت چیزی یا شیئ یا شخصی را گویند، حقیقتی که مطلق آن چیز باشد و مشتمل بر صفات جوهری آن شئ باشد.

در اصطلاح: به ویژگی ها و تمایزات عمومی یک شئ گویند که آن را از دیگر اشیا جدا می کند؛ مانند اسم و (اصل) و (صفات شخصی شئ) و...

اسلام:

در لغت: اسلام از مصدر و اصل «سلَمَ» گرفته شده و «سَلَمَ» در لغت یعنی انقیاد و تسلیم شدن، پس اسلام به معنای تسلیم شدن و انقیاد است و به معنای اذعان کردن (اعتراف کردن) هم آمده است.

راغب اصفهانی گفته: اسلام یعنی: داخل شدن در سلم و تسلیم.

اسلام در اصطلاح، اسم دینی است که مخصوص شریعت حضرت رسول اکرم محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم می باشد و جمیع ادیان آسمانی را تحت مفهوم خود شامل می شود.

در لسان العرب آمده است: اسلام یعنی اظهار خضوع، خشوع و فروتنی و اظهار کردن شریعت رسول الله و التزام به آنچه که پیغمبر خاتم آورده است که بدینوسیله خون کسی که مسلمان شده حفظ و گرفتاریهایش دفع می شود.

وقتی گفته می شود فلانی مسلمان است دو وجه دارد. 1. تسلیم به امر خدا شده است و 2. عبادت را برای رضای خدا و خالص برای او انجام می دهد؛ بنابراین

ص:501

تعریف اسلام یعنی تسلیم بودن به امر خداوند متعال و عبادت به صورت خالصانه برای خداوند متعال.

کتاب العین اسلام را این طور تعریف کرده است: اسلام یعنی تسلیم شدن به امر خداوند و آن یعنی اطاعت کردن خدا و تسلیم بودن در برابر طاعات و عبادات او و قبول کردن اوامر ذات اقدس الهی. شیخ مغنیه در تفسیرش می گوید: لفظ اسلام بر چند معنا اطلاق می شود که از آن ها خضوع و فروتنی و تسلیم در برابر حق تعالی است و از دیگر معانی آن خالص بودن و دوری و سلامت از....

آیت الله ناصر مکارم شیرازی می گوید: اسلام از مادۀ تسلیم است و به این حقیقت اشاره دارد، بنابراین تعریف، هر انسانی از روح اسلام به اندازه ای سود می برد که در برابر ایزد منان تسلیم شده است.

عنف:

در لغت: از عَنَفَ می آید و ضد مدارا و نرمی است.

العنف: شدت و مشقت را می گویند که ضد رفق، مدارا و نرمی است و هر چه که در رفق و نرمی خیر و خوبی می باشد، در عنف شر و بدی است.

تکفیر:

تکفیر در لغت از کفر می آید و کفر نقیض و مخالف ایمان است.

اصطلاح «العنف التکفیری» اخیراً به وجود آمده و تعریف خاصی در کتب لغت برای آن ذکر نشده، اما مصطلحین این معنا را برای دو کلمۀ عنف و تکفیر با هم وضع کرده اند و از تعریف بالا این نتیجه به دست می آید:

العنف التکفیری تفکری است که مسلمانانی که مخالف رأی آن ها باشند به کفر و خروج از دین محکوم کرده و با آنان با شدت رفتار کرده و خون و ناموس آن ها را حلال می داند و به خود حق می دهد که حقوق ایشان را سلب و آن ها را به قتل برساند بخصوص درمورد شیعه و تابعین ائمه اطهار و اهل بیت و پیامبر.

ص:502

فصل دوم: هویت اسلامی
معنای اسلام

اسلام آخرین دین از ادیان آسمانی است که خداوند با آن باب نبوت و رسالت را بست و بوسیلۀ اسلام، شرایع و ادیان آسمانی به کمال هدف شرایع آسمانی است رسید.

اسلام دینی است که روح و نفس را رشد می دهد و نفس را از آلودگی ها پاک می کند. بنای اسلام بر این است که فرد و سپس اجتماع اسلامی بر پایۀ زیستن مسالمت آمیز و همراه همدیگر بودن و بدور از خشونت و قساوت و بدرفتاری، به زندگی خود بپردازد و همه این موارد برای این است که مردم با آسایش، کرامت نفس و آزادی در دنیا زندگی کرده و در آخرت هم سعادت مند باشند.

با مراجعه و تحقیق در علم لغت و تفسیر مسلمانان معنای اسلام این است:

معنای عام: انقیاد و قبول کردن فرمان الهی و تسلیم بودن مطلق.

در معنای خاص:تسلیم شدن و انقیاد خضوع و فروتنی برای خداوند.

تسلیم شدن و فرمان پذیری برای خدا که در تعریف قید شده، تسلیم محض و مطلق بودن حتی برای غیر خدا را نفی می کند چرا که، تسلیم شدن دربرابر غیر خدا نشانۀ انحراف و گمراهی انسان است.

در معنای خاص، اسلام یعنی تسلیم شدن به امر خداوند و کسانی که خداوند معین کرده و امربه اطاعت از آنها نموده است. چون آن ها راهی که خداوند امر کرده، می پیمایند، حتی چشم به هم زدنی مخالفت امر الهی انجام نمی دهند و در رأس ایشان سرور عالمیان و خاتم الانبیاء و المرسلین و اهل بیت پاکش هستند.

این دین مترقی هرچه که بیان می کند دلیل بر لطافت و شگفت آور بودن آن است. در هر گروه انسانی به نوعی به یکدیگر تحیت می گویند که نشانه احساسات دوستی و صفای رد و بدل شده است و و در اسلام «سلام» اصطلاحی شده برای دوستی و مودت بین مسلمانان.

ص:503

پس تحیت دین اسلام شعاری است که با آن هویت این دین بزرگ شناخته می شود. در اسلام هیچ رابطه ای با دیگری شروع نمی شود، مگر این که اول به او امنیت، سلامت و آرامش عطا می کند، علامت امان و سلامتی که اسلام از ابتدا نشان می دهد اولین و واضح ترین دلیل بر معنا و فکر این دین است.

و قرآن به این امر اشاره دارد: >فَإِذَا دَخَلْتُم بُیُوتًا فَسَلِّمُوا عَلَی أَنفُسِکُمْ تَحِیَّةً مِّنْ عِندِ اللَّهِ<؛ وقتی به خانه ای داخل می شوید پس بر خود سلام کنید، چون سلام و تحیت از جانب پروردگار متعال است.

ممکن است استدلال کنیم به این آیه که عبارت (السلام علیکم) در اصل (سلام الله علیکم) بوده است؛ یعنی خداوند به شما سلامت و امنیت بدهد.

برای ما روشن می شود که «سلام» دلالت بر دوستی و مودت متبادل بین انسان ها دارد کما این که دلالت بر دوری از جنگ، درگیری و خصومت هم دارد.

علاوه بر این سلام به عنوان تحیّت و آغاز برای اهل بهشت قرار داده شده است که آیات قرآن به آن اشاره دارد: >أُوْلَئِکَ یُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِمَا صَبَرُوا وَیُلَقَّوْنَ فِیهَا تَحِیَّةً وَسَلَامًا<

ویژگی ها و تمایزات دین اسلام:
اشاره

هویت اسلامی با مدارا، رحمت و لطافت گره خورده است.

دین اسلام بر اساس رنگ پوست و جنسیت با کسی مخالفت نمی کند، بلکه مخالفت اسلام بر مبنای اعتقادی محض است و فقط در صورتی با کسی مخالفت می کند که اعمالش با عدل و خیر مطابقت نداشته باشد.

خداوند سبحان دین اسلام را از جمیع ادیان آسمانی و شریعت ها و قوانین بشری جدا کرد چرا که اسلام پایان دهنده همه ادیان است. خداوند برای اسلام یک نظام جامع و کاملی قرار داده که به همۀ امت ها اختصاص دارد و دینی است که جمیع قوانین ادیان سابق را داراست و هدفش هدایت صحیح همۀ جوامع بشری است.

ص:504

با تعاملات اخلاقی نرم و قابل انعطاف که اسلام به آن امر کرده، قلوب مردم کاملاً تسخیر و دل هایشان در دوستی حضرت محمد ذوب و مردم به سوی دین نرم و آسان آن حضرت مایل شدند.

بنابراین اسلام ویژگی های زیادی دارد که ثابت می کند این دین برای هدایت همۀ انسان ها آورده شده است، مهم ترین این ویژگیها عبارتند از:

دورکننده از گناهان

از فرموده خداوند متعال در قرآن کریم که می فرماید: >وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا کَافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِیرًا وَنَذِیرًا< استفاده می شود که اولین خصوصیت دین اسلام این است که انسان ها را از معاصی و گناهان به واسطۀ نبی اکرم دور می کند.

پیغمبر با نشان دادن راه صحیح به مردم و دور کردن آن ها از پرتگاههای کینه و حسد و جهل، ایشان را به کمالی که هدف خلقت است، می رساند.

پس از دیدگاه الهی هدف خلقت عالم فقط منفعت رساندن به خود عالَم است، نه به خداوند متعال. حکمت اقتضا می کند که از آفرینش وجود هر جزئی از آفرینش، به کمال مختص به خودش برسد بدون این که از کمال او به خداوند منفعتی برسد؛ بنابراین تکامل موجودات، نهایت هدف خداوند از خلقت عالَم وجود است.

به عکس، از دیدگاه مادی، این عالم ناقص است و هیچ هدفی از وجود آن نیست.

هدف از خلقت انسان تکامل اوست و وجود او در این دنیا به سبب طی کردن یک مرحله از مراحل تکامل است و برای این که انسان به مرحلۀ تکامل برسد به راهنما نیاز دارد مخلوقاتی که خداوند آن ها را آفریده بر دو قسم هستند: یا راهنمای تکامل آن ها در وجود خودشان قرار داده شده است یا این که راهنمای تکامل آن ها در وجود خودشان نیست، بلکه خارج وجودشان است و انسان از قسم دوم این موجودات است.

به همین دلیل وقتی رسول کریم برای رسالت مبعوث شد، هدف رساندن منفعت مطلوب به انسان از اصل خلقت بود، چون عقل بشری برای راهنمایی انسان کفایت

ص:505

نمی کند و اشتباه و خطا در آن راه دارد. خداوند برای گمراه نشدن انسان، طریق وحی را برگزید که خطا و اشتباه در آن راه ندارد.

بنابراین حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم مبعوث شد تا انسان را از گناهان نفسانی پاک کرده و گناهان را به وسیلۀ اسلام، از ایشان بزداید.

رحمت:

خداوند در حق پیامبر اکرم فرمود: >وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِینَ<(1) به این معنی که این رحمت همه عالمیان را در بر می گیرد. آیه نگفته است پیامبر رحمت برای مسلمانان و یا مؤمنان است و با هیچ لفظی این رحمت مقید نشده است، بلکه رحمت برای همۀ عالمیان قرار داده شده است.

صاحب تفسیر نمونه می گوید: تعبیر به «العالمین» در این آیه دایره وسیعی دارد که شامل همه بشریت می شود و همۀ اعصار و قرن ها را در برمی گیرد به همین سبب، این آیه را اشارۀ به خاتمیت پیامبر اسلام می دانند، چون وجود او رحمت و مهربانی و امام و پیشوا برای همۀ مردم تا نهایت و آخر دنیاست که حتی این رحمت و لطف شامل ملائکة الله نیز می شود.

محض وجود حضرت محمد رحمت است، بدون در نظر داشتن امور دیگر، پس برای کسی که به او ایمان آورده امان است و برای کسی که به او ایمان نیاورده نیز وسیله هدایت و نجات است. خداوند سبحان به دلیل بزرگداشت پیامبرش بشر را مادامی که ایشان در بینشان بود عذاب نکرد، و بخاطر پیامبر عذاب را از همه امت ها بعد از آمدن ایشان، رفع کرد. به همین سبب می توانیم حضرت محمد را رحمت برای بشریت بنامیم و قرآن کریم نیز در آیه ای می فرماید: >وَمَا کَانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَأَنتَ فِیهِمْ<(2) خداوند وقتی تو بین آن ها هستی ایشان را عذاب نمی کند.


1- . انبیاء، آیه 7.
2- . انفال، آیه 33.

ص:506

نرمی و مهربانی (لین):

خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید: >فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ<؛(1)

«پس به دلیل رحمت و لطف خدا با آن ها مهربان و گشاده رو هستی و اگر تندخو و بداخلاق بودی، از گرداگرد تو پراکنده می شدند».

خداوند در خلال همین آیه معانی موارد مهمی را که باید در شخص نبی و رسول جمع باشد، بیان کرده است.

«لین» در آیه یعنی ای پیامبر! نرمی و اخلاق خوشِ تو با مردم، موجب اسلام آوردن آن ها شده است. اما اگر بد خُلق و تندخو و قسی القلب و سنگ دل بودی، اصحاب و یاران تو از کنارت پراکنده می شدند و تنها باقی می ماندی.

از تفسیر آیه فهمیده می شود لین و نرمی در عمل و قول با هم است و این همان اندیشه اسلامی است که از جامنب قران به این صورت مطرح می شود تا تناقضی بین قول و عمل نباشد و گرنه هدف محقق نخواهد شد. اگر نرم خویی و مدارا نبود هدف از دعوت صحیح و رساندن پیام خدا نقض می شد و قلوب بندگان آنرا نمی پذیرفتند.

اسلام در خلال این آیه، انسان را به تعامل، مدارا و نرم خویی دعوت می کند، برعکس آنچه فکر تکفیری ادعا می کند که خشونت و قساوت قلب را در تعاملات و احکام ترویج می کند. بلکه وحشی گری و خون ریزی در هر کاری، از اصحاب این فکر تکفیری صادر می شود. که خارج از چارچوب اندیشه اسلامی و انسانی است.

بخشش و رحمت (السماحة)

مشهور است از حضرت رسول خاتم که فرمود: «برانگیخته شدم با دینی آسان و راحت».

بنابراین دین اسلام را خداوند نازل نکرد برای به سختی افتادن بندگان و این که آن ها را به تکالیف و قوانین سخت وادار کند، بلکه همان طور که حضرت محمد فرموده است دینی که حضرت با آن مبعوث شده، دین آسانی است که خالی از مشکلات، سختی و پیچیدگی است.


1- . آل عمران، آیه 159.

ص:507

از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: خداوند تبارک و تعالی به حضرت محمد شریعت های نوح، ابراهیم، موسی و عیسی علیهم السلام که همان توحید و اخلاص و نابودی ظلمت ها و فطرت کامل انسانی است عطا فرمود، نه رهبانیت و کناره گیری از دنیا و در این دین پاکی ها را حلال و زشتی ها و پلیدی ها را حرام اعلام کرد.

پس اسلام دینی است که اگر کسی آن را قبول کند و تصدیقش نماید مانند فردی می شود که تازه از مادر متولد شده است، پاک و پاکیزه. گناهانی که قبل از قبول اسلام مرتکب شده، بخشیده می شود.

آزادی اندیشه:

معمولاً ادیان و مذاهب ساختگی، پیروان شان را از مطالعه و تحقیق افکار دیگران منع می کنند، هم چنین از مناقشه و مناظره با دیگر ادیان و مذاهب؛ چون می ترسند منجر به تبعیت آن ها از دین دیگر شود، زیرا ممکن است دلیل های دین مقابل، قوی تر از دین خودشان باشد.

ما این مسئله را در اسلام کاملا عکس می بینیم، اسلام محققان و جستجوگران را تشویق می کند و برمی انگیزاند و حتی برگزیدن خوب جاییکه بهتر وجود دارد را نمی پسندد. اسلام انسان را به تفکر و تأمل فرا می خواند و آزادی در فکر، عقل و بحث را به حدی می رساند که می گوید خدا ملائکه را به مراجعه به انسان فرا خواند و ملائکه به خداوند متعال گفتند: آیا در زمین کسی را قرار می دهی که در آن فساد و تباهی کند و خون ها را بریزد.

هم چنین خداوند به ابراهیم اجازه داد درباره قوم لوط با خدا مجادله کند، قرآن کریم می فرماید: وقتی وحشت از دل ابراهیم رفت و بشارت فرزند گرفت، با ما دربارۀ قوم لوط به مجادله پرداخت.

اسلام علم و یادگیری را مدح و ستایش می کند که عادتاً به تحقیق و کاوش نیاز دارد از این رو انسان محقق همواره در حال تکاپو و جستجوست تا به گمشده خود دست پیدا کند.

ص:508

این بحث نشان می دهد که استدلالات و برهان های دین اسلام قوی و محکم است برعکس فکر تکفیری که هر کس را که با رأیش مخالف باشد محکوم به کفر کرده و هیچ بحثی را قبول نکرده و عقل و استدلال را متوقف می کند و مبتنی بر دروغ و خدعه و تهمت است. این جا وجه دیگری از اختلاف فکر اصیل اسلامی و فکر تکفیری روشن می شود.

وحدت مسلمانان:

آنچه که اسلام به آن تأکید زیاد کرده، وحدت است به ویژه وحدت بین مسلمانان. چنانکه قرآن می گوید: >وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ<؛(1) «به ریسمان الهی چنگ بزنید و از همدیگر جدا نشوید».

آیات الهی اجتماع اسلامی را به پیروی از قرآن کریم و سنت پیامبر و اهل بیت امر کرده است. گفته شده مراد از حبل الله اسلام است و تمسک به حبل الله یعنی عمل به احکام اسلام. این به دلیل آن است که در تعالیم دین اسلام، راه حل برای همۀ مشکلات دنیوی و سختی های آن وجود دارد و این دین همه مردم را بر حق جمع می کند و آنها را به صورت یک امت واحد در می آورد. بنابراین دین حضرت محمد مردم را به وحدت همیشگی برمی انگیزد، برای این که دشمنان اسلام به مقصودشان نرسند و با تفرقۀ مسلمانان، امت اسلامی از بین نرود.

فصل سوم: فکر تکفیری
اشاره

خوارج با شعار «لا حکم الّا الله» به خطا بر کسی که از همه به مصلحت اسلام و حدود قوانین اسلام داناتر بود اعتراض کردند. این شعارها سخن حقی است که از آن ارادۀ باطل شده است، کما این که حضرت علی وقتی حرف آنها را شنید که می گفتند «لا حکم الّا الله» همین طور فرمود.


1- . آل عمران، آیه 103.

ص:509

تصویری که اینان از دین ارائه می کنند دینی الهی است که می خواهد طرحی الهی را اجرا کند. اینان چنین طرحی را نمایش می دهند تا مردم ساده دل را جذب کرده و در پناه ظاهر آیات قران پنهان شوند درحالیکه حتی به یک حرف از قران هم عمل نمی کنند.

حضرت علی دربارۀ افکار آنان فرمود: همۀ آن ها دور حرفهای دو نفر جمع شدند و ما از آن دو پیمان گرفتیم که از قرآن عبور نکنند، پس از قرآن گذاشتند و حق را ترک کرده، در حالی که حق را می دانستند و دلهایشان به ستم و جور مایل بود، پس به ستم رفتار کردند.

هدف آن ها سیطره بر سادگی و پاکی قلوب مردم بود تا بتوانند به راحتی به مردم زور بگویند. آن ها به استدلال و فکر احتیاج نداشته با اصحاب فکر و اندیشه به مباحثه و مجادله نمی پرداختند. تشکیل مجموعه ای از این قشر مردم ساده، کار راحتی بود.

روشی که در عصر ما رایج است، اینست که حکام جور و ستم بیشترشان پشت این شعار مخفی شده و به وسیلۀ آن می خواهند بر مردم تسلط پیدا کنند.

به وسیلۀ این شعار دروغ، هزاران نفر از مردم را در شهرهای مختلف کشته و گردن زدند، اجسادشان را سوزاندند و میلیون ها نفر از مسلمانان را به گرسنگی و بی چیزی کشاندند و کارهای آن ها در آن وقت با آنچه که در زمان خودمان می بینیم، مثل گرفتن حق از حقدار و وارد کردن اتهامات دروغین و حلال شمردن محرمات فرقی ندارد.

امروز خوارج این عصر کینه و عداوتشان نسبت به اسلام شدیدتر و خطرشان برای دین بیشتر است. اکثریتشان خون ریز و کسانی هستند که خود را منسوب به محمد بن عبدالوهاب می دانند. آن ها هر کس را که مخالف افکار خود می دیدند، آشکارا حکم به کفرش داده و می گفتند مشرک است. انجام دهنده امور عادی و مقبول بین مردم و حتی بعضی از امور مستحب مؤکد: مثل زیارت قبر پیغمبر اکرم و توسل به ایشان و انبیا و اولیای الهی و زیارت مرقدهای آنان را مشرک می دانند و عباراتی فریب کارانه می آورند و آن را برای مردم عوام زینت می دهند تا از ایشان تبعیت کنند.

ص:510

دشمنان اسلام ابزارهایی با شعارهای تقلبی به کار می گیرند برای به تسخیر درآوردن ذهن مردم و بر عکس کردن مفاهیم ضداسلامی با اسلام و برای هر مجرمی زمینه را آماده کرده تا دستش را به تحریف دین اسلام دراز کند و اجزای اساسی آن را از بین ببرند.

سبب های پیدایش فکر تکفیری:

هنگامی که صفحات تاریخ را ورق می زنیم اسباب زیادی برای پدیدۀ تکفیر می یابیم که در جوامع اسلامی نشأت گرفته است.

گرایش های مختلفی بر انسان استیلا پیدا می کند که یا او را وادار به انجام دادن اعمال خیر و حق و یا وادار به عمل باطل و پلید می کند.

در تاریخ همیشه کشمکش ها بین نیروهای حق و باطل بوده است و حسد و کینه بسیاری از مردم باعث شده به اعمال ناشایست اقدام کنند، تا جاییکه امت کاملی را از خیر و صلاح محروم کرده و نسلهای زیادی را قربانی می کنند.

زمانی که چند نفر بیشتر بر روی کره زمین نبودند حسد و کینه بر دوستی و رابطۀ برادری استیلا پیدا کرد و قابیل برادرش هابیل را کشت و همۀ این ها اساسش حب نفس و دوستی دنیاست که امیرالمؤمنین علی علیه السلام

درباره آن فرمود: آگاه باشید دنیا خانه ای است که کسی از گزند آن در امان نماند، مگر به اعمال نیکی که هم در دنیا به جا می آورد. رهایی نیست برای کسی که در انجام دادن اعمال، همه همتش دنیا باشد. اهل دنیا گرفتار دنیا شده اند تا امتحان خود را بدهند، آنچه از دنیا برای دنیا می گیرند باید که واپس نهند و حساب آن پس دهند و آنچه از دنیا برای توشه آخرت می گیرند، آن را پیشاپیش فرستاده اند و در آن جهان از نعمت آن بهره یابند. دنیا در نزد خردمندان همانند سایۀ زوال ظهر است که هنوز گسترده نشده، روی به کوتهی نهد و هنوز افزون نشده، نقصان می پذیرد.

کشمکش هایی که در مرور زمان ها بوجود آمده، اسباب مختلفی دارد که دلایل سیاسی، اقتصادی، علمی و حب مقام از آن جمله است.

ص:511

اسبابی که فکر تکفیری در عصر ما ظهور پیدا کرده، این موارد است:

- دیدن سیطره و نفوذ اسلام بر عقول مردم، بشریت و استقبال اقشار مختلف از آن

- تاکید اسلام بر وحدت و به هم پیوستگی و این یعنی قوی تر شدن دین و حاکم شدن اسلام بر دولت ها و این که کم کم تحت قوانین و مقررات اسلامی در بیایند.

- حکم اصلی و عمومی اسلام، عدالت بین مردم است؛ یعنی جلوگیری از تسلط و ظلم بعضی افراد بر مردم.

در سایۀ گسترش تفکر اسلامی و پیشروی آن عقول مردم روشن می شود، عکس زمانی که جهل بین مراکز مجتمع اسلامی گسترش یابد.

- در رأس آنچه ذکر کردیم رسیدن و انتشار اسلام یعنی ظهور اندیشه اهل بیت محمد که ایشان منبع علم هستند در مقابل کسانی که کوشش می کنند مردم را گمراه کرده و بر مسیر خطای خود درآورند.

اهداف فکر تکفیری

اهداف و برنامه ریزی فکر تکفیری آن طور که بعضی فکر می کنند، تصادفی نیست، زیرا طبیعت افکار باطل به سبب ضعفش، نیاز به برنامه ریزی مدون دارد تا به هدفش برسد.

وقتی اهداف فکر تکفیری معاصر را مطالعه می کنیم به این نتیجه می رسیم که شکل واضحی برای اصل این فکر قدیمی تکفیری وجود دارد که به دو قسم تقسیم می شود:

- اصل اول و آشکار آنان که زیرمجموعه شعار اخلاص و توحید برای خداوند متعال است.

- اصل مخفی بین آنان پاره پاره کردن و پراکندگی مسلمانان و به وجود آوردن فتنه ها و جنگ ها بین مسلمانان است فرق در این است که در گذشته این تفکر بنا بر مصلحت فرمانروایان جور بوده است و در امروز بنا بر مصلحت قدرتهای زورگوی جهانی و اشرار غربی است که از طریق کسانی که خود را مسلمان نامیده اند، اهدافشان را پیش می برند.

ص:512

فکر تکفیری وهابی امروزی از دستورهای وزارت مستعمرات کشور انگلیس سرچشمه می گیرد و اساس و رواج آن از فکر امثال مستر همفر است که بر هیچ کس اعمال و افکار وهابی تکفیری او پوشیده نیست.

این شعارها برای گمراه کردن مردم است که هدفی مسموم پشت آن است و اصل آشکار آنان بهانه ای می باشد برای اصل مخفی که پراکنده کردن مسلمانان است.

به تسامح اعتقادی ندارند و نظامشان بر مبنای خشونت و زور استوار شده است و به همین دلیل خونریزی و ویرانگری را متوقف نمی کنند. هر وسیله ای که کمک کند برای رسیدن به اهدافشان، آن را جایز و مشروع می دانند و جز به خشونت و استبداد اعتقاد ندارند و خشونت یک عنصر اساسی در دعوت آن ها به اسلام است.

خشونت تکفیری بین مراکز اجتماعی تاثیر عام و خاص بر بسیاری از افراد آن اجتماع دارد که برخی از آن ها عبارتند از:

آثار اندیشه تکفیری:

هدف اول از گسترش افکار تکفیری بین مراکز امت اسلامی، ایجاد شک در اعتقادات صحیح مسلمان هاست، مثل:، چون مسلمانان به مقام رسول الله و اهل بیت پیامبر متوسل می شوند به شرک متهم می شون. آن ها می گویند مسلمان وقتی به انبیا و صالحین متوسل شد، به خدا شرک ورزیده و کافر شده است، این سخن آنان به دلیل این است که معنای توحید را اشتباه فهمیده و معنای توسل، شفاعت و تقرب به خداوند متعال را درست نفهمیده اند. نمی فهمند که وقتی مسلمانان را با مشرکین به یک چوب می رانند، مشرکان اصلا اقرار به توحید و یکتا بودن پروردگار ندارند و شفیع قرار گرفتن بت های مشرکان با شفیع قرار گرفتن پیامبران و اولیای الهی غیرقابل قیاس است.

آن ها مفاهیم را خلط کرده و عنوانهایی را به بعضی نسبت دادند و الفاظ را بنابر هوای نفس خودشان تفسیر کردند و آنچه مصالحشان اقتضا می کرد به آن عمل کردند. کسی که افکار خشن تکفیری داشته باشد، فاقد دقت و معرفت در دین است. بیشترین تأثیر افکار تکفیری بر جوانانی است که تکنولوژی عقل هایشان را ربوده و به سلاح علم

ص:513

مسلح نیستند، در نتیجه مباحث را درست تحلیل نمی کنند و تحولات در حال ظهور عصر را نمی فهمند.

تأثیر سیاسی:

مراکز سیاسی یکی از مکان های قوی و مفید برای استحکام این فکر در اذهان مردم هستند که برای استفادۀ شخصی و باقی ماندن بر اریکه قدرت از آن استفاده می کنند. این فکر به آن ها کمک کرده تا دهان ها را بسته و عقل ها را به تسخیر درآورند و بر آن، هر طور که می خواهند مسلط شوند. آن ها در خلال کارهایشان به دنبال طرح این فکر در جامعه هستند که علمای دین و مراجع عظام صلاحیت رهبری جامعه اسلامی را ندارند، چون آن ها فقط در محدوده فقه و اصول عمل می کنند.

تکفیری ها این مغالطه را ترویج می کنند که عالم دینی را با سیاست کاری نیست، تا مردم را از فکر اسلامی صحیح که رهبری دینی و دنیوی و سیاسی جامعه را به دست انبیای الهی داده است، دور کنند انبیایی که سیاستشان خوب و موفقی بود، مثل: حکومت سلیمان نبی.

مراجع بزرگ ما، راه ائمه خودشان را دنبال می کنند و قدرت ادارۀ امت اسلامی را بهتر از هزاران سیاست مداری دارند، که شب و روز در حال خوش گذرانی و عیش و نوش هستند.

تأثیر اجتماعی:

گسترش فکر تکفیری به کینه های بین فرزندان اسلام دامن زده و اتهاماتی را بدون توجیه، به مجرد این که فلانی با فلان فکر، مخالف است، صادر می کند، در حالی که اختلاف در نظرات مسئله ای طبیعی است که هر کس فاقد آن باشد به روان درمانی نیاز دارد.

برعکس اسلام که انسان را به بحث و جست وجو و طرح افکار جدید که در ذهن انسان است وادار می کند و می گوید افکارتان را مطرح کنید و بقیه هم با نظریه ها و

ص:514

افکارشان مشارکت کنند به امید این که نظریۀ جدیدی که به مصلحت اجتماع است، به دست آید.

اسلام انسان را تحریک به مناظره و گفت وگو حتی با ادیان دیگر می کند آیه شریفه قرآن به پیامبر اکرم می فرماید: «مردم را به راه پروردگارت دعوت کن با رفتار نیکو و موعظه حسنه و حکمت و با آن ها به نیکی به گفت وگو بپرداز». یعنی با گفتار صحیح و محکم که روشن کننده حق و برطرف کنندۀ شبهه باشد و سخنرانی های قانع کننده و عبرت های مفید مردم را هدایت کن که بر مردم مخفی نیست تو با گفتارت خیرخواه و ناصح آن ها هستی و به آن ها نفع می رسانی و با ایشان به بهترین طریقۀ مناظره به سخن می پردازی.

خاتمه:

اسلام یک محدوده آزاد برای تفکر و ابراز نظر و گفت وگو به هدف پیش روی و ارتقای فکر است. دینی است که چشم انداز آن برای تمام بشریت است و به مردم حق می دهد که به اسلام درآیند برای سعادت ابدی و این دین محبت، دوستی و ارتباط و فداکاری است، چون خاتم ادیان الهی است.

این دین خواهان بیشترین تحقیق و گفت وگو و علم است و دلایل قاطع و روشن که هر جستجوگر حقیقت و نیکی را هدایت کند، داراست.

درحالیکه تفکر تکفیر ابزاری است برای گمراه کردن مردم و تشویق اذهان عمومی و از بین بردن فطرت پاک ایشان.

ص:515

شر مخلوقات / ماجد بن أحمد العطیة

اشاره

ماجد بن أحمد العطیة(1)

چکیده

جریان های تکفیری دارای کارنامه های سیاه و سنگینی هستند. آنان به دلیل رفتارهای خشونت آمیز و جنایتکارانه و نقض حقوق انسانی و شرعی مخالفان خود شرور و مجرم اند. بی تردید می توان آنان را از جمله مصادیق گمراه تر از انعام و چهارپایان به شمار اورد. در این مقاله به تبیین ادله شدت شرارت انان پرداخته می شود.


1- مدیر مرکز تحقیقات دانشگاه کوفه - عراق

ص:516

مقدمه

حمد و سپاس خدای و سلام بر برترین بنده ی خدا حضرت محمد و خاندان پاک و مطهر او.

کشتار و قتل در کرة زمین آغاز آن از زمان قتل هابیل به وسیله ی قابیل شروع شد. پس از آن تروریسم و قتل به کمی و زیادت و تنوع خاص خود ادامه یافت که شامل انواع تروریسم فکری سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و دینی و فرهنگی و تکنولوژی می شود.

قدیمی ترین فرهنگ بشری فرهنگ خیر و شر است، و نیز خشونت از عصر انسان ابتدایی تا به الان که عصر فناوری و ارتباطات است ادامه یافته است؛ و این از شیوه های افراد و خانواده ها و قبیله ها و دولت هاست همانطور که خشونت و تروریسم مختص به یک ملت یا دین و فرهنگ خاص نیست، بلکه به ملت ها و ادیان مختلف چه یهودی و چه اسلام و مسیحیت و هندوها و غیره شیوع پیدا کرد، مانند دعوت لینین به تروریست ضد نظام دیکتاتوری و دموکرات حاکم؛ همانطور که در کتابش گفته: ما هرگز و هیچ وقت نمی توانیم تروریسم را رد و انکار کنیم، زیرا شیوه ای از شیوه های جنگی است که شامل مرحله ای از مبارزه ست، و نمی توان از آن در بعضی موقعیتها گذشت.

تورتسکی نیز بر آن تاکید کرد و بیان داشته:

موضوع تروریسم برای ما انقلابیون روسی مانند معنای لغوی آن، در معنای سیاسی کلمه مساله ی مرگ و زندگی بود. و تروریست برای ما به معنای قهرمان افسانه ای نبود بلکه فردی زنده و نزدیک زندگی ما بود.

جمعیت کثیری از بشریت از آثار مخربی که تروریسم در سال های متمادی تا به الان بر جای گذاشته رنج می برد.

تکفیر و کفر ورزیدن یکی از سلاح های قوی تروریسم است که در همة جامعه های بشری زیاد و کم منتشر شده است. به همین دلیل است این سلاح یکی از مطمئن

ص:517

ترین هاست؛ چون دارای حیله های شیطانی مثل مکر و نیرنگ در غلبه بر مخالفان؛ به خصوص اگر از نادانان ساده لوح و یا قلب های مریض و بیمار و یا از نادانان مبتلا به جهل مرکب باشد.

و در تاریخ های بشریت به جز جنگ ها و انقلاب ها و کشتار، چیزی نمی بینیم. امروزه جنگ های کلیشه ای قدیمی به انواع پیشرفته تری تبدیل شده است که از فناوری علم و ارتباطات و فرهنگ استفاده می کند تا بتواند قوة فعالی در حیطة سیاسی و ریاستی باشد، تا جهان تماشاخانه ای برای جنگ و کش مکش های از پیش تعیین شده گردد؛ همانطور که امروزه تروریسم دولت ها به صورت آشکارا عمل می کند، مانند روش های تروریسمی امریکا بر ضد دولتهای بیگناه جهان به بهانة مبارزه با تروریسم.

و این بیماری خطرناک به داخل جامعة اسلامی نیز نفوذ کرده و در ابتدای ظهور اسلام نمودار شد اگرچه در انواع اسمها و شکلها ظاهر شد اما همگی از دریچه تکفیر سر بر آورد.

به همین منظور در راستای این مطالعه، انان را به قسم تقسیم می کنیم.

اول: خوک های تروریسم

دوم: جاسوسان کوتاه قد

و بررسی گام ها و راه های اسلامی برای هدایت منحرفان، و بیان اشتباهات و راههای تصحیح آن.

و از این طریق به موفقیت می رسیم.

خوک های تروریست

یهودیان از گذشته به تکفیر کردن و پیش بینی مستمر آیندة شناخته می شوند، که یکی از گام های عملی و اجرایی آنها سلطه و سیطره بدون قتل بر آمریکا، و این از راه تسلط بر رگ های سیاسی و نفوذ در ارکان دولتی انجام شد؛ که این سیطره تا به امروز ادامه داشته و یکی از بزرگترین و قویترین دولتی شد که به مانند

ص:518

عروسک نمایشی در دست یهودیان به میل خود حرکتش می دهند، و آثار و شواهد نیز بر این مدعا تاکید می کند.

و به همین دلیل مسیحیان صهیونیست تطبیق آنچه که در تلمود و تورات و آنچه که از حاکمان بنی صهیون آمده ترسیم شده است می باشند، و اینان با افکار یهود آنچه که در حق دیگران اتخاذ تفاوتی ندارند، و این نظریه ای سرشار از تکفیر و قتل و ترور برای رسیدن به سلطه بر حیات و زندگی بشریت بر کره ی زمین، به جز کسانی که به آنها میپیوندند، و این شیوه ی فکری از فکری پوچ یا ایدئولوژیکی یا فقط یک هوس نیامده بلکه آنچیزی است که کتاب های اسرائیلی حاوی آن است و حقیقت دروغینی که برای تورات به دست کاهنان و پیامبران ادعائی آمده است، به صورتی که به کینه و اکره و افراط گرایی نژادپرستی درآمد، و موجب شد آنها دشمن همه ملت ها گردند؛ و به همین منظور یهودیان به اشغال آمریکا به صورت زنده و مستقیم اقدام کردند.

و بعضی از مردان زیرک آمریکا و دیگر کشورها از سلطه خطرناک یهود اگاه شده اند و این متن یکی از گفتگوهای آنهاست:

رییس «بنیامین فرانکلین» در سخنرانی که در زمان وضع قانون اساسی ایلات متحده در سال 1789م ایراد کرد این چنین می گوید:

ای مردم، در هر زمینی که یهودیان در آن ساکن شده اند به سرنگونی اخلاق و فساد تجاری پرداخته اند و به صورت منعزل و گوشه گیر با هیچ گروهی ادغام نشده عمل می کنند.

سپس به صورت آشکار از اهداف استعماری آنها می گوید:

اگر اینها از ایالات متحده با توجه به قانون اساسی دور نشوند، می توانند بر ملت ما تسلط یافته و ما را نابود کنند به طوری که تا صدها سال نوادگان ما به عنوان کارگرانی در تامین نیازهای غذایی یهود کار کنند، در حالیکه آنها در خانه های فاخر مانده و سرخوشان می مانند.

ص:519

من شما را بر حذر می دارم - ای مردم - اگر شما از یهودیان دوری نکنید، پس آنها شما را و فرزندانتان را و نوادگانتان را نابود و به درک واصل می کنند؛ یهودیان هیچ و قت به مانند ما نمی شوند حتی اگر ده نسل در بین ما زندگی کنند، به مانند پلنگ وحشی که نمی تواند پوست خالدار خود را بکند.

و این خبر فرانکلین تحقق یافت، و امروزه یهود بر آمریکا حکومت می کنند؛ و بر فرهنگ و اقتصاد آن سیطره دارند، و حتی آن زمانی که فرانکلین تعیین کرده بود یعنی دویست سال نیز نگذشت تا آمریکایی ها به عنوان کارگرانی در دست آنها باشند.

و نیز صد سال پیش رییس آمریکایی «جورج واشنگتن» جایگاه خطرناک یهودی را در جامعه ی آمریکایی این چنین توصیف می کند:

تاثیر بد یهودیان در آینده از تاثیر نابودی که دشمنان بر سپاهمان می گذارد کمتر است؛ بلکه خطر جانی و مالی آنها بیشتر از صد برابر است.

سپس می گوید:

و از آنچه که بیشتر از آن متاسف می شود این است که هیچ مبارزه ای برای نابودی آنها انجام نشده با اینکه آنها به مانند حشراتی در جامعة ما هستند؛ و ممکن است خطر بزرگی نیز برای ایالات متحده به وجود آورند.

سپس نیروهای شر و نفاق دشمنان انسان از یهودیان متحد نقش بازی کردند. و برای نصاری در قالب تبشیر و گروه شرق شناسی، جبهه ای متحد و قوی بر ضد ملت های مستضعف جهان به صورت عام بر ضد ملت های اسلامی به صورت خاص باشد.

پس بافت خود را قوی تر کردند و گام هایشان را ثابت تر، و تصمصم خود را برای تنفیذ اوامر خود اجرا کردند.

و زمین نیز از وجود آنها رنج می برد (تنگ گشت)، در زمان نبوت موسی علیه السلام زمانی که رومیان که از بی ثباتی حکومت داخلی رومانی خود بیشتر از شدتی که در خارج از

ص:520

آن می جنگیدند رنج می بردند، منابع تاریخی شان به این اشاره می کند که یهودیان از عوامل فتنه در دولت های رومانی بودند، و مجموعه های تروریستی را تشکیل دادند که با دولت رومانی از داخل و درون کشور بجنگد مانند الایروقراطین و سیکارین کسانی که در نقش افراط گرایی در دین یهود بودند، و زمانی که دستور طرد آنها صادر شد رومیان به جنگ و طرد آنها به بیرون از مرزهای رومانی پرداختند.

و مجموعة سیکاری خود یکی از شیوه های منظم یهودی بود که به اعمال تخریبی ضد حکومت رومانی پرداخت؛ و از اهداف آن دوباره ساختن نماد و ساختار یهود، و نیز برای کشتن رومیان بود که از وسایل عجیبی استفاده شد، مانند زمانی که از شمشیر های کوچک که در زیر لباسهای شان پنهان میکردند به نام سیکا استفاده می کردند و نام آنها نیز از همین اسم مشتق شده است، اعمال تخریبی آنها متعدد است که برای شروع با قتل دزدی آدم ربایی و تخریب منازل و سوازندن و مسموم نمودن چاه های آب تا سوزاندن اسنادش، که به نظر محققان این به عنوان قدم اول یکی از حرکت های خطرناکی ست که تاکنون از تروریسم شرق در تاریخ دیده شده است.

و این کشتار و تروریسم بودنشان را از فرعونیان از برگرفته اند، که پسر بچه ها را به قتل می رساندند و زنها را زنده می گذاشتند، و فساد را در زمین منتشر کرده و روابط بین ملت ها را تخریب می نمودند.

از نیرنگ های فرعون تروریست انکار حق و ادعای خدایی بود که به مصریان پس از جمع کردنشان فرمود: منم آن پروردگار بزرگ شما. و بعد از اتمام سیطره و تسلط بر آمریکا و محکم کردن جا پای خود، غرب نیز به سرعت با یهود هماهنگ شد.

و از اینجاست که غرب ریشه و اصالت حقیقی خود را در قالب مظهر نیرنگ نشان می دهد، که عبارات زشت و صداهای قبیح شان بر علیه اسلام چه پنهان و اشکار بارز شد، از کسانی که خود را به جهالت می زنند نسبت به حرمت اسلام و جایگاه مسلمانان. از جمله کلامشان این است:

ص:521

در یکی از بیانیه های رییس وزرای ایتالیا می گوید: اسلام به نژادپرستی دعوت می کند، که این یک دین تروریستی است.

خبرنگاری به نام دیوید سیلبورن مقاله ای با عنوان: «این جنگ بر علیه تروریست نیست بلکه بر علیه اسلام است» منتشر کرد.

و نیز در مجلة نشنال ریفیو مقاله ای با عنوان: «این یک جنگ است پس با آنها را در کشورشان به تهاجم می پردازیم»، که در مقاله ای آمده: بر ماست که در کشورشان به تهاجم با آنها بپردازیم، و حتی قتل رهبرشان، تا به اجبار به مسیحیت بپیوندند.

ونیز در مقالة هفتگی نیویورک تایمز در تاریخ 7/ 1/ 2001 آمده: این یک جنگ دینی ست.

و شبکة معروف آلمانی نیز در برنامه ای هفتگی در تاریخ 24/ 6/ 2004 که جون جوتس وفولکر شتاینیهوف گزارشی مبنی بر نقش بعضی از مبلغان در عراق این چنین می گوید: که عراق مرکز آمادگی برای جنگ های مقدس می شود.

نیویورک تایمز در تاریخ 14/ 4/ 2004 این را ذکر می کند: عزم و ارادة بوش به ماندن در عراق تحت تاثیر رهبران دینی آنان است.

مارک راسیکوت در مبارزات انتخاباتی در تاریخ19/4/ 2004 گفت: قطعا بوش یکی از حمله های صلیبی ضد اسلام را رهبری می کند.

اسوشیتدبرس در روز 12/4/2004 به نقل از کشیشی که در جمع ارتشیان امریکا در روز عید پاک در شهر فلوجه خطبه می خواند می گوید: ما در عملیات آسانی نیستیم، خداوند متعال به ما خبر داد که در این راه همراه ماست، و ما از مرگ نمی ترسیم، چون حضرت مسیح خود به ما زندگی ابدیت را می بخشد.

کلامی نیز از رییس قبلی آمریکا ریچارد نیکسون در کتاب فرصت تصادفی و در کتابی دیگر به نام پیروزی بدون مرز: ما بر دشمن کمونیستی خود پیروز گشتیم، و حال دشمنی جز اسلام برای ما نمانده است.

ص:522

مجلة زندگی نیز در تاریخ 8/ 2/ 2004 به صورت صریح به نماینده ی ایتالیایی از حزب کارگر در این باره گفت:جنگ عراق یک حمله ی صلیبی بود(1).

هنگام بازدید از تونی بلر، نخست وزیر بریتانیا از بصره، کشیش ها و سربازان همگی این را سرودند: سپاه نصاری آماده اند برای جنگ، در حالی که صلیب در پیش روی ماست. و با ظهور هر نشانه ای از پیروزتان، شیطان دور می شود، برادران رهرو راه قدیسان هستید، به صورت واحد با ایمان و عقیده ای راسخ.

تجاوز و تروریسم نزد یهود

جهان در تاریخ دور و درازش هیچ ملتی را با این دورویی و خیانت و نیرنگ ندیده، تجاوز و تروریسمی در یهود، قتل پیامبران، نقض پیمان ها و سند های بسته شده، فرزندان میمونها و خوکها، کسانی که مورد غضب و لعن و نفرین خداوند قرار گرفته اند؛ به خاطر کفرشان و معاندت سرکشی شان و نیت همواره بدشان، و نیز از حقیقت های ثابت شده: که زندگی یهود از زمان پیدایش شان تا به امروز بر اساس توطئه و فتنه و دسیسه و شروع جنگ و منازعه و فساد در زمین و کفر ورزیدن به نعمت های خدا، ونقض پیمان ها، و قتل پیامبران، توهین به خداوند سبحان و تعالی به بدترین صفات که با خداوند عزوجل نمی خورد و مورد نفی است؛ بوده است.

نیرنگ و فریب را همواره در سرشتشان است و دوستی مردم بد و سعی در فساد مردم و به شعله در آوردن جنگ و فتنه در بینشان؛ خداوند تعالی در این باره می فرماید:

>وَأَلْقَیْنَا بَیْنَهُمُ العَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَی یَوْمِ القِیَامَةِ کُلَّمَا أَوْقَدُوا نَاراً لِّلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ وَیَسْعَوْنَ فِی الأَرْضِ فَسَاداً.<(2)


1- . تمتلک الولایات المتحدة الأمریکیة أکثر من 1700 جریدة یومیة وآلاف النشرات الأسبوعیة وما یقارب من 9000 محطة إذاعیة و1000 محطة تلفزیونیة وسبع مراکز إنتاجیة رئیسیة و 2500 دار نشر. مجلة المستقبل العربی عدد 260 ص 75.
2- . مائده، آیه 64.

ص:523

تا روز قیامت میانشان دشمنی و کینه افکندیم. هر بار که آتشی برای پیکار برافروختند، خدا آن را خاموش ساخت. و در زمین برای فساد می کوشند. و خدا مفسدان را دوست نمی دارد.

تاریخ صهیونی معاصر کسانی را دارد که مانند ابا و اجدادشان قلب هاشان آکنده از خیانت و پیمان شکنی، و تدبیر و اداره ی توطئه افکنی، آغاز جنگ جهانی دوم، و نیز خیانت به آلمان، کشوری که همسوی آنها بود، که با دشمنان آلمانی پیمان بستند، و حمله یهود دنمه - کسانی که از اسپانیا درخواست حمایت و نجات خواستند به خاطر ترس از نبود امنیت در زندگیشان از حاکمان تفتیش - بر خلافت عثمانی که به وسیله ی مصطفی کمال آتاتورک، به رغم آنکه دولت عثمانی مکان و پناهگاه را برای شان فراهم کرد، و تمام حقوق شهروندی را به آنها اعطا کرده، که پس از آن توانست زمین های فلسطین عربی را اشغال کند، و مقدسات آن را منهدم و فساد را در آن منتشر و مردم آن را فراری داد و کشتار دسته جمعی را برای نابودی شان مرتکب شدند.

بعضی از رهبران علاج و راهکاری مناسب را برای یهودیان تعیین کرده اند، لوییس نهم پادشاه فرانسه گفته: «بهترین راهکار با یهودی کم کم فرو بردن چاقو در بدنش است».

و نیز ناپلئون بنا پارت پادشاه فرانسه برای برادرش وستفالن نوشت: هیچ چیز پست تر از عمل استقبال از یهودیان نیست؛ من تصمصم بر اصلاح یهود داشتم ولی آنها را در مملکت خود نمی خواهم، و هرچه را که می توانستم انجام دادم تا از نفرت خود بر این ملت بپوشانم.

و بیشتر تاکید بر این داشت: از زمان حضرت موسی یهودیان توطئه افکن و ظالم بودند، و عقیده ای برای خود دارند مبنی بر سرقت و انجام عمل زشت، یهودیان فرانسه را مانند حملة ملخ ها نابود می کنند.

فیلسوف جوستاف لوبون در طبقه بندی عظیم خود می گوید (یهودیان در تاریخ تمدن اول):

ص:524

یهودیان در عهد پادشاهی به مانند آدم هایی ابتدایی ولی دغل باز، قاتلان بیگناهان، دارای انگیزه های وحشی، آخرین تلاش آنان نیز به انتخاب های ارزان تر و آسان تر تن می رسد، و بصیرت چشم خود را ازدست دادند، تنبلانی عاری از هرگونه فکر مانند حیواناتی که از آن نگهداری می کنند.

و در جای دیگر نیز لوبون می گوید:

پیشوایان یهود هیچ بهره ای از تمدن نبرده و انسان هایی بدوی و وحشی بودند و زمانی که اینان که هیچ بویی از فرهنگ نبرده بودند برای سکونت به سوی فلسطین راه افتادند خود را دربرابر امت هایی قوی ومتمدن یافتند و هیچ چیزی به جز عیب ها وخرافات وعادات زشت را از امت ها یاد نگرفتند.

و قطعا اکنون جهان حاضر به این خباثت و بد طینتی یهود، و خطری که برای جامعه های اسلامی دارند؛ رسیده اند. اهداف پروژة آمریکایی اسرائیلی (أمریکائیل) برای رسیدن به شرق میانه:

1. رساندن اسلام سیاسی به قدرت، که پیامی را به ایالات متحده می رساند بر ضد اسلام نایستید، در حالی که اطمینان منابع آمریکائیل را نیز می دهد.

2. وادار عربستان سعودی برای شرکت در این پروژه از طریق استراتژی ایالات متحده و ارتقاء قطر و به منظور نقش به سزای عربستان سعودی.

3. در ازای تشویق و حمایت از (اسلام سلفی) و وهابی (عربستان سعودی) و اخوان المسلمین (قطر)، امریکا به سمت و سوی وارد کردن (اسلام سکولار) در ترکیه شد.

4. مهمترین چیز خود انتقال درگیری های بین مردم تحت ستم؛ آمریکای متحد با اسرائیل است، و دامن زدن به برخی از درگیری های فرقه ای بین احزاب اسلامی که باعث پاره شدن طناب اتحاد اسلامی ست.

ص:525

5. اسلام سیاسی در تاریخ، این مسئولیت را تحمل می کند، تا در آینده مورد سرزنش تمام احزاب اسلامی باشد، و تنها برنده آمریکائیل باشد.(1)

دست نشانده های کوچک

دولت های کوچک و حقیر و ناچیز خود را در مقابل قدرت های شیطانی به خاطر ترس از دست دادن مقام و جایگاه شان مردم آسیب پذیر را در چارچوب دولت محدود کرده اند.

این معنا به صورت روشن در عصرهای پیشین امت اسلامی مشاهده می شود، که مهمترین آنها باند خوارج است که شیطان آنها را به ساحل دوری از دین برده است.

و گروه های تکفیری با ظهور در صحنه ی تئاتر اسلام به صورت چشم نواز در حال اجراست، تا جایی که بیشترین تعداد طرفداران به سمت شان جذب شد.

سپس القاعده تکفیری که مخلوطی از مزدوران و از جمله در بین شان ایمن الظواهری،که از مهم ترین رهبران القاعده در افغانستان است ظاهر شد؛که به دموکراسی و تظاهرات آن چه مثبت چه منفی و همچنین مجلس پارلمان و به ویژه مجلس مردم و مظاهر آن کافر شد و رد کرد.

ایمن الظواهری با قلبی از خشم در عکس العمل حرکت و جنبش اخوان المسلمین گفت: (آنها نه از برادران ما هستند و نه جزو مسلمانان اند.)

سپس گروه رادیکال جهاد اسلامی، که با استفاده از اصل تکفیر به نقطه ای از اغراق رسیدند و درخواست پاکی و توبه را از اخوان المسلمین خواستند.

سپس گروه تکفیر و هجرت که از یکی از گروه های جنبش مهم اسلامی ست و به اصل تکفیر برای مخالفان متوسل شدند. این جنبش در زندان های مصر در سال 1956 م تحت رهبری شیخ ماهر علی اسماعیل و عبدالعزیز زناتی، و شکری احمد مصطفی تشکیل شده این جنبش در کلاس های دانشگاه به ویژه در دانشجویان


1- . عولمة القتل، 175 - 176.

ص:526

دانشگاه السیوط فعالتر شد، و دارای دنبال کننده های بسیاری در جهان عرب مانند یمن اردن الجزائر و... است.

سپس حرکت جهادی سلفی در عربستان سعودی آغاز شد، که به نظر می رسد حضور آمریکا را در سرزمین مقدس (بین الحرمین) در جنگ با خلیج فارس را مانع گردید و نیرو های دشمن را کافر پنداشت. نهاد مذهبی رسمی عربستان به دو دسته تقسیم شد: دسته ای مدافع تصمیمات سلطه گران (امریکایی)، و دسته ای مخالف این حضور. و در بین مخالفین اسامه بن لادن است کسی که سعودیه را به سمت افغانستان ترک کرد. و در آنجا سازمانی جهادی بزرگی را تاسیس کرد، که داوطلبان سلفی زیاده به آنها پیوستند که به مبارزه با روس ها در افغانستان می پرداختند که از این داوطلبان (پیروان این جنبش) بسیاری از آنها از کشورهای عراق، الجزائر، چچن، مغرب، تونس، یمن، سومالی و مصر و... که اصل تکفیر و کفر از آنجا آغاز می شود.

سپس گروه جهادی سلفی به رهبری احمد عشوش در مصر ظاهر شد،،به نام سلفی جهادی (أنصار الشریعة) که در بیانیه تاسیس خود در سال 2012م گفت با هدف اصلاح وضعیت اسلامی، و خواستار توحید به خدا و عدم شرک به او و عدالت به آنچه که فرستاده و هشدار مسلمانان ابطال توحید و مبارزه با بدعت ها شدند.

سپس انجمن عدالت و خیریه در مراکش با رهبری عبدالسلام یاسین در سال 1987 پدید آمد و تکفیر را به عنوان اصلی اساسی در دعوت ها و بیانیه ها و رساله های خود اتخاذ کرد و نیز به مخالفت با تیم های سیاسی و رد کردن آنها پرداخت مانند رد کردن بسیاری از اعضای جنبش بیست فوریه که به محکومیت وخیم تر شدن اوضاع انقلاب های بزرگ بهاری کشور های عربی محکوم شدند. همانطور که محقان سلفی تکفیر شدند.

سپس ارتش الحره و النصره و دولت های اسلامی عراق و شام (داعش) که به آن نیروهای زیادی تزریق شد و البته امیدهای زیادی هم به آن بسته شد. زیرا نیرومند ترین آنان محسوب می شود.

ص:527

زمانی که امتیازات زیادی از سازمان و جریان های بالا به نفعشان رسید، که حمایت دوستانة آمریکا و یهود از لحاظ مالی و لجستیکی و نیز ارائة پوشش مذهبی و دینی باعث شد تا مورد حمایت رسانه ها و و ارتقای محبوبیت شان در بین جهان عرب شود.

و نتیجة این فشار بر جوانان مسلمان در کشور های عربی و عدم اتخاذ روشی مناسب برای آنها باعت مهاجرت افراد زیادی از آنها به کشورهای غربی شد،که برای دوست داشتن کشورهای غربی نیست بلکه رهایی از واقعیت تلخ بحرانی سرزمین شان است. شرق شناسان با تمام تلاش شان سعی در تشویش اسلام در اذهان عمومی دارند، به ویژه هنگامی که محبوبیت اسلام را در بلاد غرب یافتند؛ به همین منظور بعضی مواقع از معانی و تفسیرهای غلطی در قران و تحریف احادیث پیامبر ارائه می دهند؛ همانطور که مزدورانی از کفار قریش زمانی که در دروازه های مکه بودند و نسبت سحر و جنون به پیامبر می دادند و به اشخاص هشدار می دادند تا هنگام ورود به مکه تحت تاثیر آیات قرانی قرار نگیرند.

و از طرفی دیگر بسیاری از مسلمانان مورد حملات تبلیغات رسانه ای قرار می گیرند که هدفش تشویش و بی اعتبار کردن آنان است؛ به منظور نگه داشتن مردم به دور از آنها و مذهب شان. در بیشتر کشورهای غربی همواره مسلمانان را به تروریست متهم می کنند به رغم آن رفتار خوب و برخوردی مناسبی که با دیگران دارد با آنکه همواره اخلاق برادری و بخشنده ای داشته اند؛ ولی با این حال این فریاد خصمانه اصرار بر ادامه ی این دشمنی دارد، و می توان آنرا در حمله به زنان مسلمان و محجبه در اوج خود دید، که شیخ جوادی املی در این باره در بحث «حکومت اسلامی فلسفه و اهدافش» می گوید: کسانی که ادعای مخالفت با حکومتها را دارند در نظام قانون را رد می کنند در واقع خود یکی از ادامه دهنگان فرقة خوارج اند.

تأثیر وحشتناکی که در زخم های عمیق این کشورهای اسلامی، سخت و هرگز قابل فراموشی نیست که زخم و درد مصر را فرا گرفته ست.

ص:528

اطلاعات منتشر شده گردان حزب الله در عراق، در گزارشی از کمک های مالی از تروریسم در ایالات عراق، گفت: این کمک ها از باب مسئولیت و وظیفه است و لازم است که نام شخصیت ها و نهادهای این نقش به دلیل تاثیر شان انجام منتشر شود.

که در این گزارش آمار و ارقام و نام هایشان را می اورد: الشیخ نزال ترکی العنزی مسئول مدریت موسسات رسمی و سرپرست ورود آنها به سرزمین حجاز وخارج از کشور و نظارت بر فارغ التحصیلان دوره های تکفیری به کشور های مورد هدف (نظر) برای بی ثباتی امنیت منطقه و استقرار ایدئولوژی سلفی تکفیری با هماهنگی شاهزادگان و بزرگان حوزه؛ که به صورت مستقیم با بندر بن سلطان در ارتباط بود و بیش از یک آدرس در داخل سرزمین حجاز، کویت، اردن دارد. ساحات، الاعتصام را در الانبار در ماه مارس 2013 دیدار کرد و حضور او در کنفرانس ها در ترکیه برای این منظور بود.

ممدوح فداع الشریم مسئول پرواز شریم و مسئول رسمی در وزارت اطلاعات سعودی و توانبخشی رسمی و آموزش تکفیری ها و سلفی ها در اردوگاه ارتش سعودی است. و به تسهیل معرفی عناصر و کارآموزان می پردازد برای ارتش سابق عراق و تشکیل ارتش آزاد و بهره برداری از تجربه های نظامی برای آموزش مبارزان.

والشیخ عبد الرحمن از رهبران تکفیری تکفر در عربستان سعودی و مسئول آماده سازی و تربیت رهبران موسسات تکفیری ست، که پیشنهاد آموزش زنداندانیان سعودی را داد تا آنها در خارج از کشور به انجام عملیات تروریستی بپردازند.

الشیخ سلطان بن إبراهیم الروکان، مسئول پول شویی و تامین مالی گروه های تروریستی از طریق بانک های مالی کشور است.

و نیز گزارشی مبنی بر وجود اردوگاه ها و مؤسساتی در عربستان سعودی همراه با تعداد زیادی مدیر و فراگیر (دانش آموز) و، شرکت ها و سازمان ها و خانواده هایی که این عملیات را تامین می کنند حاکی ست.

و از نقش به سزایی که قطر در تامین مالی تروریسم برای عراق، یمن، مصر، سوریه، افغانستان، الجزایر، تونس و لیبی دارند نیز قابل کتمان نیست.

ص:529

اگر آنها یک چهارم این مقدار برای آزادی فلسطین از دست اشغالگران یهودی پرداخت می کردند، خیلی وقت پیش آزاد می گشت، و نام اسرائیل در حافظه تاریخ به افسانه ای بیش تبدیل می شد، اما این واقعیت انسان های حقیر و بردگان ست، که نمی توانند خود را از اجداد و اباء خود تبرئه کنند.

به همین دلیل است که در بعضی از بندهای زیارت الإمام الحسین بن علی علیه السلام می خوانیم: لعن الله الممهدین لهم بالتمکین من قتالکم. و همچنان این بند تا ظهور حضرت صاحب زمان علیه السلام ادامه دارد.

در هر صورت هدف از ساختن این گروههای تکفیری و تروریستی مشغول کردن مسلمین به خودشان به واسطه آتش فتنه و تفرقه است و اجازه دادن به یهود و آمریکا به اشغال فلسطین و لذت بردن از آن، و سایر کشورهایی که مورد استعمار واقع می شوند. و این همان چیزی است که نیروهای شیطانی به آن جنگ سرد گویند. اگر ما به تاریخ معاصر یهودیان و کاری که با مردم فلسطین مرتکب شدند بنگریم، از خشونت تروریسم و نسل کشی که بیش از شصت سال برانند و تا به الان این نسل کشی و جنگ علیه مردم بی دفاع و بیگناه را ادمه می دهند.

جای تعجب نیست، که دولت نشات گرفته از یک خونریز، به حقوق عربی و اسلامی فلسطین تجاوز کند و مقدسات را زیر پا بگذارد و اماکن مقدس را تخریب و ده ها تن از مسلمانان بی دفاع فلسطین را (برنارد لیفی).

در تاریخ معاصرشان، و دولت کثیف شان که آمریکا از آن حمایت و پشتیبانی می کند و شامل مجموعه ی بزرگی از قاتلان و مزدوران است کسانی که نقش خطرناک و مهمی را در مناقشه ی اعراب و صهیونیست داشته اند،که خود را صاحب مشروع زمین ها مکان های مقدس می دانند.

بیش از یک قرن قبل از اسناد خطرناکی پرده برداشته شد (پروتکل بزرگان صهیون) گفته می شود که در آن روز چند تن از بزرگان یهود یا صهیونیست در اروپا جمع و پروتکل هایی با هدف سلطه بر جهان وکنترل مفاصل سیاسی اجتماعی اقتصادی و دینی

ص:530

از طریق روشی نظامی که شامل ساخت بحرانها و اشاعه ی هرج و مرج اقتصادی و مذهبی و فرقه ای و ایجاد اختلاف و نشر فرهنگ قتل ترور و ارعاب توسط جنگ های داخلی، منطقه ای و خارجی و در صورت لزوم در زیر پرچم آزادی و دموکراسی این کار را انجام دهند ؛که انچه که در سوریه و عراق در سه سال انفاق می افتد همان برنامه ریزی پروتکل های صهیونیست است اما به زبان عربی و از اموال عربی و به دست افراد عرب.

این سازمان های تروریستی تنها یک مدل ساده هستند برای ساخت خلیجی مملو از تروریسم و تکفیر مذهب. و بد طینتی آنها به کوچک و بزرگ رحم نمی کند تا اینکه شرشان به علمای دین و و حامیان توحید از علما و حاکمان نیز رسیده است. و به تضعیف ملت های مسلمان در طول قرون و فتح بلاد آنان پرداختند، و بد طینتی و شروشان بر اهل اسلام از طرف دشمنانشان را آنها نازل کردند.

و مشاهده می کنیم که ایده های خود را به واقعیت های افراط گرایی قبول دارند، که این واقعیت از طریق قوانین و فتواهایی است که به آن باور دارند و توسل می جویند، به رغم سختی که با آموزه های دینی واقعی دارند. >وَقُلْ لِلَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ اعْمَلُوا عَلَی مَکَانَتِکُمْ إِنَّا عَامِلُونَ وَانْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ<(1).

و به کسانی که ایمان نمی آورند بگو: «بر حسب امکانات خود عمل کنید که ما [هم] عمل خواهیم کرد.» (121)

و این را نیز فراموش نکنیم که سازمان های بین المللی و منطقه ای حقوق بشر، در مورد نسل کشی که مسلمانان بوسنی و هرزگوین و کوزوو از آن رنج می برند در گزارش خود آورده اند: تجاوز به بیش از 50 هزار مسلمان زن، و تخریب 614 به طور کامل مسجد، از بین بردن 534 مسجد نیمه نابود، نابودی صدها نفر از مدارس اسلامی، و نمی توان کشتارهای جمعی مانند سربنیتسا و غیره را که آشکارا در مقابل چشمان


1- . هود، آیه 121 - 122.

ص:531

سازمان ملل متحده و سازمان های حقوق بشر (که غرب ادعای آن را می کند)، اتفاق افتاد را فراموش کرد.

سازمان داعش تکفیری در بیانیه های آمده سلسله قوانین خود را آشکار کرد:

بر لزوم بیعت و پیمان بین عامة مردم به سازمان تکفیری شان، و هرکس مخالف این قرار باشد مرتد و کافر معرفی می شود، و جریمه اش اعدام در مقابل مردم عام است خواه فرد مرد باشد یا زن. بر طبق آنچه که در در شهر موصل در ظهر تاریخ 14 / 6 / 2014 روز شنبه اتفاق افتاد که 12 تن از علمای اهل سنت از بیعت با سازمان تکفیری ها سر باز زدند که در راس شان شیخ محمد منصوری رهبر و سخنران مسجد جامع موصل بود، پس تکفیری ها حکم اعدام او را در مقابل مسجد و اسراء صادر کرد، که اجرای این حکم بالفور انجام شد.

1. پوشیدن شلوار جین و بلوز بر دختران ممنوع است و باید لباس اسلامی و عبا و دستکش های مشکی بپوشند و آرایش کردن نیز به هر شکلی ممنوع است.

همانطور که در شهرستان رقه در سوریه این اتفاق افتاد، زمانی که زن پلیس داعشی در بازارها زنان بی حجاب را به بدترین عبارات در خیابان در ملاء عام تحقیر

ص:532

می کشاندند: ای کافر.. ای بی حجاب... چرا حجاب نداری؟ چرا صورتت را نپوشانده ای مشرک؟... سپس آنها را در یک اتوبوس کوچک کنار گذاشته و به ساختمان امنیت (مقر عمومی داعش) برده تا شالقهایش تمام شود و بعد ولیش (پدر و...) را بیاورند.

2. سیگار کشیدن و قلیان ممنوع است و نقض آن منجر به قطع انگشتان دست (سبابه و وسطی) می شود و عدم التزام به این نیز منجر به 80-100 ضربه شلاق و اعدام می شود، هنوز هم در مکان های تجاری به جستجو مواد تنباکو می پردازند که اگر در مغازه ای مادة تنباکو را بیابند صاحب مغازه را به اشد مجازات تنبیه و محتویات مغازه را به غارت می برند.

3. مغازه های سلمانی (آرایش و پیرایش) مردان بسته خواهد شد، و هرکس به مخالفت بپردازد مجازات او اعدام است.

4. ممنوعیت عرضه کردن لباس های زنانه در ویترین مغازه ها، و فروشنده نیز باید زن باشد.

5. منع استفاده از مجسمه های نمایش لباس در فروشگاه ها؛ و ممنوعیت فروش لباس زیر مردان و زنان.

6. کودکان اگر بخواهند به واحد های مبارزه بپیوندند حق با آنان است، و بر ولی امرش مجاز نیست به تصمیم کودک اعتراض کند.

ص:533

ص:534

7. منع خرید زنان در بازارها یا گشتن با مردی حتی اگر وی شوهرش یا برادرش یا پدرش باشد.

و اما کسی که محرم مردی نداشته باشد چه کند؟ آیا باید در خانه زندانی شود و از گرسنگی بمیرد و یا خودکشی کند و خود را از این زندگی به رهایی برساند؟

8. مغازه های خیاطی زن در حضور مرد باید بسته شوند.

9. دستگیری و شکنجه کودکان، حتی برای پایین ترین سوء ظن، و گرفتن اعتراف از پدر و مادر وی.

ده عنصر داعشی به یک پل سازمان داعش در شهرستان رقه شمال سوریه مرکزی در غرب روستای حمام در قهوه خانه پنج کودک را دستگیر کرد که بزرگترین شان هفده ساله و کوچکترینشان 13 ساله بود به اتهام دزدیدن پرچم سازمان داعش که بر پل روستا و قسمت مرکزی اش مابین شمال و جنوب معلق بوده است.

سپس حکم دستگیری 4 کودک از سازمان داعش داده شد، که پنجمین آنها به منظور تحقیق هنوز تحت دستگیر است.

تروریست ها ده بچه دیگر را در ظهر برای همین اتهام بازداشت کرده و به دلیل بودن فرزند شیخ روستا در بین بازداشت شدگان به خاطر جایگاه این فرزند همه را آزاد کردند.

حتی شک و تردید در مورد مشارکت کودکان نیز منجر به اعدام آنها می شود.

10. تمام تبلیغات که بر مغازه های لوازم آرایش زده می شود باید برداشته شود.

11. جزای هرکس که کلمة داعش را به زبان اورد 70 ضربه شلاق است چون در لغت به معنای عهدشکن و قاتل آمده است.

12. ممنوعیت مراجعه ی زنان به پزشک زنان حتی اگر مجبور باشد.

13. جلوگیری از شانه زدن مو به روش های نوین و ممنوعیت قرار دادن هر چیزی بر سر جوان ها، مخالف با 80 ضربه شلاق مجازات می شود.

14. جلوگیری از پوشیدن شلوار جین تنگ بر جوانان.

ص:535

15. همچنین تصمیم گرفته شد که لباس های سنتی که در فروشگاه ها فروخته می شود نه تنگ باشد نه شفاف و نه دارای تزیین. سازمان در روز 23 فویه در خیابان های شهر رقه سوریه دختری را به دلیل داشتن لباس شرعی لیکن نامناسب برای داعش دستگیر و در ملاءعام شلاق زد که تمام خیابان گریه ها و جیغ های این دختر را پر کرده بود ولی رهگذران جمع شده برای این حکم راهی و چاره ای برای نجات وی نداشتند.

16. محرومیت (حرام کردن) نگاه به مسابقات فوتبال و یا دنبال کردن آنها، حتی اگر برای سرگرمی باشد یا مسابقه ای محلی در داخل استان، چون باعث گمراه شدن جوانان از دین اسلامی می شود؟؟.

17. حرام کردن تجاوز به هر یک از صحابة رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم چه خوب باشد چه بد، به خصوص بنی امیه چون در دایره معصومان هستند ولی می توان بر علیه پیامبر سخن گفت چون پیامبر انسان است و جایز الخطاء!! مجازات کسی که صحابه را مورد توهین قرار دهد اعدام با شمشیر است!! در حالی که فراموش کردند بنی امیه نزدیکترین صحابه را به قتل و تبعید فرستادند.

آنچه که به رفتار آنان نزدیک است کلام ابوبکر محمد بن حسین الآجری ( ت360 ) است که در کتاب شریعت خود می گوید: اولین نشانه های این تفکر در عهد حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم بود که مردی در تقسیم غنائم جنگی از حضرت صلی الله علیه و آله و سلم شکایت کرد و گفت یا محمد صلی الله علیه و آله و سلم عدالت را رعایت کن من عدالت در کار نمی بینم. که در این هنگام عمر تصمیم به قتل وی کرد ولی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مانع شد.

18. تصویب ازدواج معروفه به ازدواج رهط که در جاهلیت مرسوم بوده به گونه که مجموعه ای از مردان که کمتر از ده مرد باشند بر یک زن وارد شده و همة انها با او همخوابگی کرده و اگر وضع حمل کرد و فرزندی به دنیا اورد همة انان را فرا می خواند و نام فرزند را از بین نام انها و به دلخواه انتخاب می کند و بر هیچ مردی حق اعتراض نیست. سازمان داعش به ازدواج با دختران شهرستان رقه سوریه و شهر موصل در شمال عراق دخترانی را گرفت که هیچ مایل به ازدواج با اشخاص مجهول الهویت

ص:536

نبودند و هیچ اطلاعی از احوال شخص و یا نسبیت وی نداشتند، بدتر از آن فتوای ازدواج با کمتر از ده مرد (9 نفر) و همگی یک به یک در یک روز و این اتفاقی است که در استان های ذکر شده افتاد.

19. تخریب قبور اولیاء و صالحان، دانشمندان و نویسندگان چه از سنی ها و شیعه ها و سوزاندن تمام کلیساها و صومعه ها که نقش عبادت مسیحی داشتند، سوزاندن کتاب های مقدس شان و تمام اموال و کسب و کارشان. و تخریب حسینیه های شیعیان، با دانستن اینکه به عنوان یک مسجد است، و یک آرامگاه و یا حرم نیست. در یک روز جمعه در تاریخ20/06/2014 مجسمه شاعر عباسی ابوتمام در موصل را منفجر کردند.

سازمان تکفیری به مصادرة تمامی اراضی شمالی شهر عین عیسی که به ارامنه مسیحی تعلق داشت و از همه دهقانان درخواست جزیه به آنها به اجبارمنع اعطای آن به همسایه یا نزدیکان ولو نیازمند مالی باشند.

تکفیری ها در اواخر ماه فوریه در سال 2014 شروطی بر مسیحیان مقیم شمال سوریه گذاشتند مبنی بر جزیه دادن و التزام به قوانین و رسوم و نیز مانع از بازسازی کلیساهای تخریب شده و صومعه ها شدند علاوه بر جابه جایی و مصادره خانه ها و مدارس و سوزاندن کلیساها در استان.

و بعد از آنکه دولت خود را به پاداشتند قبر رسول خدا را منهدم ساخته و سپس بیت الله الحرام که به دست انبیا ساخته شد را نیز منهدم می سازند.

20. نشستن زنان بر صندلی را منع می کند

21. یادگیری ویاددهی و رانندگی ماشین بر زن حرام دانسته. وهرکس مخالفت کند به شلاق و یا حبس و یا مصادره ی ماشین عقاب می گردد.

22. بر همه واجب است تابه هنگام نماز مغازه ها وکسب خود را تعطیل کنند بصورتی که تمامی خرید و فروش ها در اوقات نماز به هر دلیلی شرعی و یا غیر شرعی ممنوع است. وکسی که خلاف کند شش روز محل کسبش بسته خواهد شد و درصورت تکرار محل کسبش بمدت یکماه بسته خواهد شد.

ص:537

23. حرام دانستن موسیقی به هرشکل و نوعی. وحرام دانستن چسباندن عکس در مغازه ها و مکان های عمومی بطوریکه طی یک قانونی سی دی های موسیقی و دستگاه های موسیقی در ماشین ها و کامیون ها و درتمام اماکن عمومی ممنوع اعلام شد.

24. واجب ساختن زکات بر کشاورزان مستضعف بر زراعت و دام و هر آنچه مالک هستند.

و زکات را بر کشاورزان شهر رقه و تمامی توابعش واجب دانستند حمرة غنام وکسرة فرج وکسرة شیخ جمعة وحویجة الشنان والمغلة وشنینة والرحیات والأعیوج والدبسی وعین عیسی، و روستاهای کوچکی که مورد احاطه این شهرها و تحت تصرف هستند.

سازمان تکفیری داعش اجرای احکام قضایی خود را به صورت علنی و اشکارا انجام می دهد مانند اعدام با شمشیر که به صورت مکرر انجام می دهد تا جایی که سر از تن جدا شود همانطور که کشته های زیادی را در رقه و موصل و تکریت را این چنین به قتل رساندند که قاتل در هنگام می گوید: الله اکبر ! و مقتول لا اله الا الله ! تا جایی که این کلمات بسیار ترسناک ظاهر شدند.

ص:538

و در یکی از شهر های حلب سازمان تکفیری داعش ساکنان منطقه را پس از نماز جمعه در اول هفتة ماه می در میدان کرانک برای قطع دست چهار نفر جمع می کند و به اجرای این عمل و قطع دستان متهمین می پردازد.

و در روز بعد افراد تکفیری متهمان سرقت یک خودروی وانت را بعد قطع دست هایشان و آویزان کردن بر گردن شان و نمایش انها با ماشین در خیابان های عمومی شهر!

و این دو گزارش از موسسه راند بود(1)

که متعلق به خاورمیانه می شد:

اول: انتشار این خبر در سال 2003م با عنوان (اسلام دموکراتیک مدنی: همکاران، منابع و استراتژی.)

و دوم: انتشار این خبر در سال 2007م باعنوان: (ساخت شبکه های معتدل مسلمان) از طریق:

* حمایت از مسلمانان مدرن در برابر بنیادگرایان، برای اینکه مدرن تر و به روز باشد. این ممکن است به لغو برخی از ارزش های ثابت بینجامد، که البته این نیز خوب است.

* حمایت از مسلمانان سنتی در مقابل بنیادگرایان، وکسانی که می خواهند یک جامعه محافظه کار و پیشرفت دقیق، مدرنیته و تغییر داشته باشند.

* مقابله و مخالفت با بنیادگرایان که دموکراسی و فرهنگ غربی، ارزشها را رد، و مایل به استفاده از مدرنیته و تکنولوژی مدرن برای رسیدن به اهداف خود هستند.

و به همین دلیل فیلتمان توضیح داد: (ایالات متحده کمک های و کار در لبنان به منظور کاهش جذابیت حزب الله، به جوانان لبنان، از طریق آژانس ایالات متحده برای توسعه بین المللی و برنامه مشارکت شرق میانه فراهم می کند، ما باید بیش از 500 میلیون دلار به رسیدن به این تلاش کمک کنیم).


1- . مؤسسة راند مؤسسة بحثیة تابعة حالیاً للبیت الأبیض، أنشئت عام 1946 کمرکز تطویر للمشاریع والبحوث العلمیة والسیاسیة والعسکریة تابع للقوات الجویة فی وزارة الدفاع الامریکیة (البنتاغون)، لمساعدة المؤسسة العسکریة فی معالجة التحدیات الجدیدة فی مجالی الإرهاب والأمن القومی. وتقاریرها معتمدة فی توجیه سیاسة الحکومة الأمریکیة ولها فرع فی الدوحة.

ص:539

و سازمان های تروریستی و تکفیری نیز به جوانان عرب و مسلمان بیکار، و یا فارغ التحصیلان بیکار در کشورهای خود تاکید می کند.

و به همین دلیل جمعیت زیادی از این سازمان را جوانان تونسی و سعودی تسکیل داده اند زمانی که موسسه ی ملی امار تونس نرخ بیکاری کشور به این صورت بیان کرد:

16.6 % در خاک تونس.

10.7 % در شمال شرقی.

19.7 % در شمال غربی.

21.1 % تراز وسط شرقی.

23.9 % تراز وسط اغربی.

26.6 % در جنوب اشرقی.

25.2 % در جنوب غربی.

و این نسبت در فارغ التحصیلان از دیگران بیشتر است.در دولت ممکن است این پدیده به علت ضعف دولت و عدم رسیدگی به پروژه های سرمایه گذاری جوانان باشد.

با توجه به گزارش سازمان بهداشت جهانی، تونس بیش از همه کشورهای عربی مصرف سیگار دارد و با توجه به آمار مردان تونس در رتبه اول از اعراب در سیگار کشیدن می باشند. تعداد افراد سیگاری در تونس 3.5 میلیون نفر، و یا یک سوم از کل جمعیت 10 میلیون و نیم میلیون است. این گزارش اشاره می کند که نیمی از افراد سیگاری از مردم تونس در سن بین 15 تا 24 سال هستند.

موسسه بین المللی گالوپ منتشر کرد نسبت ملحدان عربستان سعودی! نسبت قابل مقایسه با همتای خود در کشور اروپای غربی مانند بلژیک..! است و در صدر بالاترین الحاد اند؟ 6 درصد، و در نتیجه اولین کشور در جهان اسلام است که در آن الحاد متجاوز از مرز پنج درصد است در ازای 75 درصد از متدینین. و 19 درصد شهروندان عربستان سعودی خود را به عنوان غیر مذهبی میدانند..!

ص:540

و نیز تنها کشوری در جهان است که مانع از رانندگی زنان می شود در حالیکه ما در عصر توسعه و رفاه هستیم و از اینجاست که سازمان داعشی آموزه های خود را می گیرد و نیز تنها کشوری ست که اقلیت ها را از مشارکت در روند سیاسی کشور منع می کند و تنها کشوری است که آموزش ابتدایی تا دانشگاه را با استفاده از اموزه های تکفیری و سلفی به اجرا درآورده و این چیزی ست که سازمان های بین المللی آموزش به آن اعتراض کرده و این ضلالت ها در کشور بیت الله الحرام صورت می گیرد.!!

آمار بیکاری در عربستان سعودی در امار مصلحتی به عنوان 12٪ تخمین زده شده در بعض امار به 36 درصد و بیشتر مورد بررسی، اما اگر تمام نیروی کار را مورد محاسبه قرار گیرد و بخواهیم امار درستی بدهیم نرخ بیکاری ممکن است به 70٪ نیز تجاوز کند.

و پس از کنار گذاشتن سرزمین فلسطین و زخمهای آن و بلندی های جولان، سوریه را نیز ویران کردند و اثار قدیمی آن را تخریب و فساد را گسترش دادند، و مقابر اولیا و صالحان را تخریب و جسدشان را بعد هزاران سال خارج کردند.

سپس به عراق رفتند و مقدسات را به تباهی کشانده و افارد مسن و کودکان را به قتل رسانده و کلیساها و عبادتگاه ها را سوزانده و زنان را مورد تجاوز قرار داده و رعب و وحشت را در دلهای پاک گسترانید.

حقیقت این است: همانا، ما بیش از حد از افراد جوان ما از اثرات انقلاب الکترونیکی و نرم افزار مدرن می ترسیدیم اما پس از صدور و تحمل اقتدار مذهبی، آیت الله العظمی علی سیستانی (حفظه الله) مبنی بر جهاد کفائی به مورخ 2014/06/13 ترسیدند مربوط به 14 شعبان 1435 هجری قمری شب میلاد امام مهدی عجّل الله تعالی ظهوره واقع شد اتفاق بی سابقه ای شد که همه مردم عراق از طبقات و گروه های قدیمی گرفته که به اجابت این دعوت پرداختند. و تنها در چند ساعت هزاران نفر از گروه های جوانان داوطلب در جبهه مبارزه با دشمنان اسلام شدند و این ثابت کرد که عراقی ها از سلسله ی حسینی ها هستند و حامیان حضرت مهدی و ارتش اش هستند.

ص:541

این است که قدرت های بزرگ و متحدان آنها به انتقاد از مواضع رهبران سیاسی عراق، به جای حمایت از آنها در برابر تروریسم و تکفیر پرداخته اند، اما آنها قادر به دستیابی به مرجع رشید عراق و تمام مردم به صورت کامل نیستند لذا پناه به این مواضع برده اند.

دلایل تکفیر

دلایل مختلف و انگیزه های متنوعی که انسان را به تکفیر انسانی دیگر وا می دارد این موارد است

* تعصب فکری و عدم فهم درست از دین و درک درست از مقاصد بلند و کوتاه دین و یا توقف در ظاهر متن بدون توجه به دلالات عمیق آن. در حالی که برداشتهای خود را دائما صحیح می دانند و در واقع بدون اینکه متوجه باشند معتقد به عصمت خود هستند و خود را محق محض می دانند لذا خود را محتاج هیچ کس دیگر نمی دانند که او را به انزوا کور فکری منجر می شود، و هم خود و دیگران را نیز مبتلا به مصیبت می کند.

* اختلافات سیاسی بین دو تیم و گروه های اسلامی، و منافع تناقض، و هوس های ایدئولوژیک متضاد، و درک مسائل دینی و واقع گرایی سیاسی و درک سطحی، بدون عمق در شایستگی واقعی آن.

افراط گرایی در دین، و عدم تحمل و همزیستی با نقض مردم مسلمانان و ممنوعیت بیش از حد، و سردرگمی از مفاهیم و مسائل جذاب فرعی به جای توجه به مسائل بزرگ، این به این دلیل است که هیچ یک از گروهها به خود زحمت کمترین تفکر را نمی دهد تا از درگیرهای و اختلافات طائفه ای جلو گیری شود که در نهایت قدرتی باقی نخواهد ماند و نه سنی و نه شیعه نجات نخواهند یافت و اسلام به مانند لقمه ای راحت در دست شکارچیان امریکایی و یهودی سقوط می کند.

* عجله در فقه، و عدم احتیاط در آن، و ضعف بینش به دین، و بدعت آوردن در دین، و به دنبال هوس رفتن و منع ازادی در دین، مبالغه در معنی و مفهوم جهاد را باعث می شود.

ص:542

* تعصب دینی و طائفه ای که اسلام بر آن تأکید کرده و امت را از آن ترسانده و مسلمانان را برادر خوانده و اعتنائی به تکفیر یکدیگر و در نتیجه حلال شمردن پول و مال و جان و همسر یکدیگر ندارد و هرکس مناسب شخصیت خود عمل کند و تکفیر یک مساله ی بسیار خطیری است و اینگونه نیست که هر کس از روی هوا و هوس حکم به آن کند. هرکس از شما باید از خدا بترسد و دین خود را نجات دهد.

* انگیزه های استبدادی و موادی، که در آن ما می بینیم که این موضوع از افراد به سازمانها و سپس به دولتها پیش رفته است زمانی که می بینید که منافع خود ممکن است در آینده و یا اکنون مورد رقابت منطقه ای و یا تجاری قرار گرفت، سخت به دنبال ضربه به آن دولت می افتند، و یک سلاح ساده تر و سریع تر مخرب مورد استفاده قرار می گیرد که همان تروریسم و تکفیر است.

و در اینجاست که نقش انسان در بعد فرهنگی، سیاسی برای شناخت و آموزش این فتنه گمراه و گمراه کننده نیاز است. و یک محاسبه کامل به دور از هر گونه تعصب و فرقه گرائی مبتنی بر حاکمیت عقل باید صورت بگیرد.

یک مثال خوب از این موضوع، تولید جهانی نفت و صادرات است، برخی از کشورها از جمله عربستان سعودی ترس از افزایش تولید نفت عراق دارند. باعث شک و تردید است که آنچه در عراق اتفاق می افتد، به خاطر همین موضوع تامین مالی باشد.

Noor Abra

ص:543

جنبش های تکفیری بین افراط گرایی مذهبی و اشتغال استراتژیک / محمد کبیر

اشاره

محمد کبیر(1)

چکیده

امروزه افراطی گرائی به عنوان یکی از اساسی ترین آسیب های اجتماعی و روانی جامعه اسلامی به شمار می آید بدین منظور در این مقاله سعی شده با بررسی این پدیده هویت آنها بازشناسی شود و زمینه های شناختی و پشتوانه های فکری آنها مشخص شود، با توجه به جریان معتدل و وسط گرا که خود را برگرفته از دین صحیح معرفی می کند، می توان پدیده افراط گرائی را یک جمود فکری دانست که به صورت بیمار گونه در مراتب سه گانه روانی (مرتبه عقلی و مرتبه عاطفی و مرتبه سلوکی) بروز می کند. افراطی گرایی نتیجه شرایط اقتصادی و اجتماعی است که اقتصاد باز ان را آفرید و این بخشی از نقشه امپریالیستی صهیونیستی است که قدرت های منطقه ای و محلی با آن همکاری می کنند تا یکپارچگی جامعه را مورد هدف قرار دهند، افراطی گری و خشونت و تروریسم مسئولیتی فردی و کلی نیست و لیکن بخاطر شرایط اجتماعی که در بنیان های جامعه وجود دارد ایجاد می شوند، که دولتها با دخالت دادن آنها در عرصه های سیاسی راه را برای گسترش آنها هموار می کنند، در این مقاله با بررسی اثرات نابودگر افراط گرائی در جامعه معتقد است که تفاوت میان اعتدال گرائی و افراط گرائی، تفاوت در درجه است نه تفاوت در نوع و دلیل، بنابراین شیوه فکر و منابع فکری این دو یکی است، همان گونه که در مساله


1- گروه جامعه شناسی دانشگاه وهران - الجزائر

ص:544

تکفیر در واقع رکن اساسی در بنیان گفتمان دینی در هردو نوع معتدل و افراطی است که به صورت مساوی در هر دو انها وجود دارد با این تفاوت که در گفتمان افراط گرا ها این موضوع علنی و اشکار است و در گفتمان اعتدال گراها مخفی وپوشیده است.

مقدمه:

فکر نورانی و عربی اسلام، خود را در مواجهه با نقدهای مفاهیم مختلف و تیرگی هایی که کنترل چشم انداز و برنامه های مردم را در برگرفته، قرار می دهد و کارکردن برای بسیاری از تحرکات اصولی برای سرعت بخشیدن به قیام فوری برای جایگزین تاریخی اثر شکست های فکر دموکراسی لیبرالی عرفی است.

با توجه به این که اسلام اساس پروژه اولیه تمدن است، اما کیفیت طرح کردن اسلام در این زمان در واکنش به شکست جریان های دیگر مثل تلاش برای کسب سلطه استبدادی جوامع، انگیزه ای در ما ایجاد کرد تا مسیر این جنبش های اسلامی و فعالیت آن ها را اصلاح کنیم. از سوی دیگر در راستای راهنمایی و آگاه سازی این جنبش ها و روشنگری و در جهت هماهنگ شدن با تفاوت های اجتماعی و تمدنی و سیاسی و برای این که اسیر تعصب ها و کوتاه بینی در میراث و خودداری از توسعه و پیشرفت بر این کار دست زدیم. به ویژه آن که این جنبش ها موضعی منفی در قبال پیشرفت های اجتماعی و فکری جامعه عربی ما، اتخاذ می کنند، به طوری که در برابر هر چیزی موضع می گیرند و آن را به نام اسلام صورت می دهند.

برای حل پدیده افراطی گرای باید به جریان معتدل توجه داشته باشیم. این جریان خود را آگاه کننده معرفی می کند و به دین صحیح تمسک می کنند و می تواند در برابر خشونت و افراطی گرایی بایستد. سوالی که مطرح می شود این است که: زمینه های شناختی و پشتوانه های فکری که جریان وسط گرا اتخاذ می کند کدام است؟

جریان وسط گرا دارای زمینه های شناختی است و همان پشتوانه های اسلام گراهای افراطی را گرفته و به میراث، به عنوان اصل، رجوع می کند خواه حدیث باشد یا تفسیر؛

ص:545

و بر همان روش استنباط و فهم تکیه می کند و با گروه های افراطی فقط در برخی تأویل ها و احادیث تلفیق شده، اختلاف دارند، سعی وسط گراها یا اعتدال گراها، برای ایستادگی در برابر افراط گراها، با شکست روبه روست و هیچ فایده ای ندارد، زیرا هر دو گروه، دارای مبانی فکری یکسانی هستند و منبعی واحد و شیوه فکری همانندی دارند و هر دو گروه در میراث و روایات همان دلیلی را اتخاذ می کند، که دیگری استفاده کرده است.

نقشه امپریالی آمریکایی جدید، ایجاد گروهِ اسلامی افراط گراست که، در غلو و تفکرات، موازی با چهار ضلع اسرائیلی، تلمودی، توراتی و یهودی است که به وسیلة آن، صهیونیسم های علم گرا در اسرائیل و سازمان های عربی محافظه کار و همراه با آن ها از بین بروند یا ضعیف شوند.

تعریف افراطی گرایی و عناصر آن:

افراط گرایی به معنای خروج از امور عرفی و یا هر آن چه که مردم در جامعه ای و در دوره ای معین به آن عادت دارند، نیست، زیرا پیشرفت های جهان در همه حوزه های اجتماعی، علمی، فرهنگی و سیاسی همواره به نوعی به صورت امری ناآشنا و غیر از آنچه که مردم به آن عادت داشته اند، بوده است. درواقع ادیان آسمانی، خروج از عرف و عادت مردم بوده است و مهم تر این که نگاه به افراطی گرایی به این کیفیت، خود نوعی افراطی گرایی و شیوه افراط گرایان است.

بنابراین تعریف افراطی گرایی به خروج از عرف و عادت، نوعی انجماد جوامع انسانی است، بلکه همان افراط گرایی است.

افراط گرایی براساس تعریف های علمی در دایره المعارف ها و علوم اجتماعی مترادف کلمه انگلیسی dogmatism است، به معنای جمود اعتقادی و بسته بودن فکری. این اساس تفکری است که گروه های افراطی نامیده می شوند.

ص:546

افراط گرایی بدین معنا شیوه ای بسته از تفکر است، که تحمل پذیرش هرگونه باوری که مخالف با باورهای شخص یا گروه باشد ندارد. این نوع باور، بر ارکان زیر استوار است:

- باور همواره صحیح، مطلق و ابدی است؛

- صلاحیت همه زمان ها و مکان ها را دارد؛

- هیچ جایی برای بحث و بررسی ادله ای که آن را اثبات یا نفی می کند، نیست؛

- همه انواع شناخت ها از هیچ راهی جز این راه، قابل دست یابی نیستند؛

- برخورد با هرگونه باور متفاوت؛

- آمادگی برای برخورد خشونتی با اختلاف در نظریات و یا تفسیر؛

- تحمیل باور به دیگران با زور.

پژوهش های روان شناسی و روان پزشکی نشان می دهد روحیه افراد افراط گرا، بیمار است و ویژگی های مشترک فراوانی میان افراطی ها و بیماران روانی است، به ویژه بیماری که جنون ادواری نامیده می شود معمولاً در این افراطی ها توهماتی این چنین مشاهده می شود که نزد دیگران نیست و خود را بالاتر از همه می دانند. هر کدام از افراطی ها ممکن است فرمانده ای باشد که امر و نهی می کند و این توهم را دارند که همه مردم بر علیه او یا گروهش توطئه می کنند و به آن ها شک دارند و ممکن است او را به نابودی بکشانند و به همین دلیل آن ها را کافر می خواند که مستحق مجازات و نابودی هستند، بیماری روانی افراط گراها به صورت خاص در مواضع آن ها دربارة زن ها آشکار می شود، آن ها همیشه این توهمات را دارند که زن در هر سنی و در هر جایگاهی (همسر یا دختر یا خواهر و یا مادر) فریب دهندة مرد است و همیشه توهمات حیوانی و شهوانی مرد در برابر زن وجود دارد، و همواره شک در ذات و در غیر آن دارند و این به این دلیل است که امکان جدایی ذات و غیر آن، وجود ندارد.

بنابراین افراط گرایی پدیده ای بیمارگونه به تمام معنا در مراتب سه گانه روانی است: مرتبه عقلی یا عرفی، مرتبه عاطفی یا وجدانی و مرتبه سلوکی.

ص:547

در مرتبه عقلی این بیماری با از بین رفتن توانایی بر تأمل، تفکر و استفاده از مغز و نوآوری شناخته می شود. در مرتبه وجدانی یا عاطفی، افراط گرا به واکنش های وجدانی و هیجانات شدید شناخته می شود، نفرت مطلق از مخالفشان و یا همه انسانها به صورت کلی، از جمله ذات، این نفرت نابودگر و بدون خشم منفجر می شود و هر آن چه در اطرافش است، از بین می برد و در مرتبه سلوکی نیز واکنش های بدون تعقل به خشونت می انجامد.

آن ها سیاست مداران افراطی هستند، تفکرات و گرایش هایی دارند که بحث و گفت وگو را نپذیرفته و نظریات دیگران را قبول نمی کنند و از هر که دارای نظری باشد، تنفر دارند. آموزگارانشان هم افراطی اند، و همه شاگردانشان نظر و شناخت دیگری را نمی پذیرند و گفت وگو را قبول نمی کنند.

اصحاب رسانه افراطی اند، و برداشت ها و تفکرات خود را بر توده ها و عموم مردم تحمیل می کنند. دولتی های افراطی، تفسیرات کورکورانه و خشک را از لایحه ها و قوانین برمی گزینند. در خانواده هم زمانی افراط گرایی پیش می آید که پدر، شوهر، مادر و یا همسر، نظر، خواسته ها و تصمیماتشان را بر بقیه افراد خانواده تحمیل می کنند.

شرایط اقتصادی اجتماعی رشد پدیده افراطی گرایی:

همه سازمان های اجتماعی ما در چهل سال گذشته در معرض خطر سنگینی قرار گرفت و این پس از آن بود که جهان عرب شاهد تحولات کلی در گرایش ها بود؛ که شامل سطح داخلی و خارجی می شد و «اقتصاد باز» نامیده می شد. مهم ترین موضوعی که در این مدت درکشورهایی عربی پدیدار شد، قدرت یافتن و سیطره دولت مرکزی بود و منظور ما از آن، قدرت بر ایجاد امنیت نیست، بلکه کنترل همه امور مرتبط و سازنده در تصمیم گیری های سیاسی، اقتصادی، رسانه ای و غیره است.

از لحاظ اقتصادی: تقدیس وابستگی اقتصادی به سرمایه داری غرب و حمایت و استمرار آن و قرار دادن کلیدهای اقتصاد همه کشورهای عربی در دست این قدرت ها،

ص:548

به طوری که هر موقع این اقتصاد منافع آن ها را تهدید کند و یا تصمیمات ملی عربی با منافعشان در تعارض بود، آن را نابود سازند. (بخش های پیشرو در اقتصاد مانند: وام ها، کمک های مالی و اسلحه...)

از لحاظ سیاسی: مقید کردن قدرت ذاتی عربی در تصمیم گیری ها در حوزه سیاست خارجی که با منافع این قدرت ها تعارض دارد، و تضعیف تصمیمات سیاست داخلی که قدرت ملی را افزایش دهد و می تواند با سیاست های اقتصادی مرتبط با خارج مخالف کند.

از لحاظ فرهنگی: تحریف آگاهی شهروندان در شناخت مسائل سرنوشت ساز و شناخت دشمنان واقعی و از بین بردن همه ارزش های ملی وطنی و مثبت نزد آن ها و تزریق تفکرات و ارزش های غرب گرای سرمایه داری در آن ها و دورکردن آن ها از واقعیت خودشان؛ به این معنا که شخصیت عربی آن ها دگرگون شده و از یک بازیگر مثبت به بازیگر منفی و مطیع تبدیل شوند.

از لحاظ اجتماعی: از بین بردن ارتباطات و مؤسسات اجتماعی و تبدیل افراد به تکه های جدا، که در دنیای خودشان زندگی می کنند. و شعله ور کردن تعصبات دینی، مذهبی و منطقه ای، به طوری که درگیری به مبارزه میان افراد جامعه و گروه هایش باشد، به جای این که مبارزه علیه دشمن واحد مشترک برای منافع والای ملی صورت گیرد.

این اهداف خصمانه ای بود که مستندات دلالت می کند که قدرت های امپریالی در جوامع عربی مشغول آن هستند. و در پرتو آن بحث گروه های دینی افراطی و تفکر افراطی را به طور کلی بنا نهادند.

افراطی گرایی نتیجه شرایط اقتصادی و اجتماعی است، که اقتصاد باز آن را آفرید و این بخشی از نقشه امپریالیستی صهیونیستی است که قدرت های منطقه ای و محلی با آن همکاری کرده، تا یکپارچگی جامعه را هدف قرار داده و جامعه را تقسیم کنند و بزرگ نمایی عقب ماندگی شان به دلیل تبعیت از نواحی دیگری است که از آن غافل بوده اند.

ص:549

افراطی گری، خشونت و تروریسم مسئولیتی فردی و کلی نیست، اما به سبب شرایط اجتماعی که در بنیان های جامعه وجود دارد ایجاد می شوند. و هنگامی که این بنیان با نقص مواجه می شود این نقصان در مغزها و روحیه افراد با حالت های مختلف آشکار می شود و به نقصانی دچار می شود که به صورت افراطی گری و خشونت در می آید.

زمینه های سیاسی

عدم وجود برنامه های ملی به طوری که اهداف استراتژیک ملی محقق نشود.

- رهایی از استعمار و رسیدن به استقلال ملی؛

- مقاومت در برابر رژیم صهیونیستی و آزادسازی فلسطین و سرزمین های عربی اشغال شده پس از سال 1967م؛

- محقق کردن امید به اتحاد عربی یا حداقل همبستگی عربی؛

- محقق کردن رشد اقتصادی و اجتماعی با توجه به تولید ملی و رهایی از بازار سرمایه داری جهانی؛

- ایجاد عدالت اجتماعی و از بین بردن اختلاف طبقاتی.

این همان چیزی است که زمینه رشد و پناه گاه این گروه ها و جریانات فکری است و فضای خالی را در کشورهای عربی پیدا کرد، به ویژه پس از آن که هیچ برنامه انقلابی استقلالی و یا موضوعی که مردم اطراف آن جمع شوند و برایش تلاش کنند وجود نداشت. و هنگامی که برای مردم چاره ای برای مشکلات شخصی شان، جز نیایش و دعا با خداوند نمی دیدند، برای گروه های اسلام گرا بسیار آسان بود که جمعی از جوانان را جمع آوری و جذب کند و آ ن ها را تبدیل به وسیله ای برای خشونت و تخریب کنند.

بهره برداری رسمی از گروه های اسلام گرا:

یکی از مهم ترین عوامل سیاسی در انتشار گروه های افراطی اسلام گرا و قدرت یافتن آن ها، بهره برداری سیاسی از جانب دولت هاست. انور سادات از این موضوع برای

ص:550

برخورد و ضربه زدن به مراکز قدرت ها و گرایش های ناصری و مارکسیستی و پیش رو استفاده کرد. گروه هایی که از آزادی بیان برخوردار و تجمعات برگزار می کردند و این فعالیت ها و تجمعات را حتی پیش از تأسیس منبرها و احزاب سیاسی شروع کرده بودند. برخی از این جریان ها، کمک های مستقیم و حتی تسلیحاتی، برای برخورد با دیگر گروه ها دریافت می کردند، همان گونه که در منیا و اسیوط اتفاق افتاد. این گروه ها به نقش آفرینی و فعالیت مؤثر در دانشگاه ها و مؤسسات و مدرسه ها تشویق شدند، به طوری که به آنان اجازه داده شد که در تشکل های دانشجویی نفوذ کرده و تشکل های دانشجویی را کنترل کنند و امتداد این تأثیرگذاری بر مجموعه اساتید و مدرسان در دانشگاه مصر ادامه دارد.

پشتوانه مذهبی مقابله با گروه های اسلام گرا:

رشد گروه های اسلام گرا، نشان گر اهداف سیاسی است که بخش زیادی از آن، دینیِ محض است و مقابله حکومت با آن ناشی از زمینه سازی سیاسی نیست، بلکه نشأت گرفته از زمینه ای دینی است؛ در این حالت حکومت نزد جوانان عنوان رسمی به خود می گیرد و متفکران افراطی دارای عنوان مردمی می شوند و حکومت به قدرت و ستم شناخته می شود و این گروه ها، به مظلومیت و درمانده در افکار، معروف می شوند و این که باید جوانان با گروه مردمی و ضعیف همراه شوند، نه با جانب رسمی و قوی تر به نام دولت، به ویژه این که هر گفتگویی که صورت گرفت در زمینه حکومت و در سرزمین های دولتی رسمی انجام شده است.

به همین ترتیب هر کدام از نظام های تربیتی، فرهنگی و رسانه ای و هم چنین نطام خانواده، زمینه ای حاصل خیز برای رشد پدیده افراط گرایی دارد. تحلیل خود را با بررسی عوامل به هم پیوسته ای که سبب رشد این گروه های اسلام گرا شده است، به صورت ذیل خلاصه می کنیم:

ص:551

- وجود قدرت های خارجی تأثیرگذار به صورت مستقیم و غیرمستقیم بر روند جامعه عربی و در همان زمان حمایت از افراط گرایی مذهبی و هم پیمان شدن با آن ها به صورت آشکار و پنهان (سازمان القاعده - سازمان داعش)؛

- تشویق و دعوت رسمی جریانات مذهبی و سازمان های آنان از جانب حکومت، برای مقابله با قدرت های سیاسی که دارای تضاد در اهداف با ایشان هستند.

- وجود قدرت ها و یا گروه های اقتصادی اجتماعی داخلی که از این جریانات افراطی، پشتیبانی و حمایت مالی می کنند.

- وجود اهداف سیاسی، در پشت پرده اهداف آشکار و مذهبی اعلام شده به وسیلة این گروه ها و به کار بردن خشونت برای رسیدن به این اهداف؛

- بدتر شدن اوضاع اقتصادی و فرهنگی و درد و رنج عمومی؛

- رواج ارزش های فاسد؛

- نیاز به برنامة ملی یا هدف کلی که نشان گر و امیدی برای آینده ای بهتر برای مردم باشد؛

- دعوت از جوانان، گروه ها و طبقات بالا و متوسط و ایجاد جنب و جوش در آن ها و استخدامشان به وسیلة فرماندهان؛ جوانان به دلیل افزایش سختی و ناامیدی به سبب مصرف کننده بودن، و فساد رایج و افزایش اختلاف طبقاتی به این گروه ها گرایش پیدا می کنند؛

- به طور کلی نظام آموزشی و رسانه ها و سازمان های سیاسی تشویق کننده افراط گرایی هستند و افراط گرایی مذهبی از آن نشأت می گیرد. افراط گرایی مردم را به بکارگیری عقل و نقد و نوآوری دعوت نمی کند، بلکه تفکر منفی را رواج داده و هیچ نقدی را نمی پذیرد و هر نظر دیگر را محکوم می کند و با آن مقابله می کند. (پدر و مادر، معلمان، مسئولان،...)

- تشویق رسانه ای بحث افراط گرایی مذهبی و همدردی با ایشان، زیرا ارائه رسانه ای، دینی و رسمی است و در مقابل، افراط گراها، افرادی مردمی به نظر می رسند.

ص:552

آثار اجتماعی افراط گرایی و اثرات آن بر امنیت ملی

افراط گرایی حالتی از انجماد فکری، بسته بودن عقلی، غیرفعال کردن ظرفیت های ذهنی از خلاقیت و نوآوری و پیداکردن راه حل مشکلات متغیر در دنیای سریع التغییر است. این وضعیت تهدید به حساب می آید، ولی نه برای پیشرفت جامعه، بلکه برای استمرار جامعه افراط گرایی در آن واحد، نتیجه ای از عقب ماندگی و رکودی است که برای ملت های عربی خواسته اند (و آن در طول تاریخ به وسیلة قدرت های اجنبی مورد هدف قرار گرفته است که مهم ترین آن ها در حال حاضر امپریالیسم جهانی و صهیونیسم است). بنابراین ایجاد استراتژی کلی برای رشد اقتصادی اجتماعی که با تکیه بر خود به هر میزان که امکان دارد و بهره برداری از کلیه منابع انسانی و مادی جامعه و ایجاد برنامه توسعه فرهنگی که به وسیلة مردم اجرا شده باشد در جامعه لازم است و شناخت عناصر افراط گرایی و مقابله با آن نقش فراوانی در این توسعه و رشد فرهنگی دارد.

اثرات نابودگر افراط گرایی در جامعه در امور زیر خلاصه می شود:

- از بین رفتن تولید، به این دلیل که مهم ترین رکن در تولید، انسان کارگر است، که پیشرفت و تولید آن متوقف بر پیشرفت عقلی است؛ به طوری که قادر بر خلاقیت و نوآوری باشد، پس اگر در بند تفکرات منجمد و خشک و ناتوان از به کارگیری عقل باشد، در نهایت به روش های قدیمی در تولید دست می زنند و همین طور در همه فرآیندهای تولیدی این چنین خواهند بود؛

- افراط گرایی مذهبی همواره دلتنگ گذشته و دارای میل به گذشته می باشد، یعنی همواره حالت برگشت پذیر دارد و از بهترین شرایط و اوضاع سابق حفاظت می کند و این حالت در نهایت به اوضاع و شرایط منسوخ منجر می شود که هماهنگ با پیشرفت دوره های زمانی نیست؛

- افراط گرایی همواره با تعصب کورکورانه و خشونت همراه بوده است که منجر به زنجیره ای از تعصبات و خشونت ها در برابر هم می شود که در نهایت به درگیری هایی

ص:553

نابودکننده در داخل جامعه ختم می شود (فتنه مذهبی میان مسلمانان و مسیحیان و فتنه میان شیعیان و اهل تسنن و درگیری های در میان مذاهب دیگر...)؛

- افراط گرایی همیشه همراه با نابودی فرهنگی، فکری، علمی و هنری بوده است و انسان را به دلیل این که موجودی خلاق است، می کشد؛

- افراط گرایی همه ظرفیت های انسانی را نابود می کند و آن ها را در جهت درگیری ها و دشمنی ها به کار می گیرد و مانع تکامل جامعه می شود؛ هم چنین افراط گرایی مذهبی نیمی از جامعه (زنان) را از بین می برد.

- هنگامی که افراط گرایی طغیان کند، جامعه توانایی تفکر و پیشرفت و ایجاد راه حل برای مشکلاتش را از دست می دهد و دنباله رو دیگران خواهد بود و استقلال و امور سرنوشت ساز و آینده را نابود می کند؛

گفتمان دینی میان اعتدال گرایی و افراط گرایی:

با لحاظ عدم اختلاف و جدایی رسانه ای موجود میان این دو گروه، آیا تفاوتی میان این دو گفتمان وجود دارد؟

در واقع تفاوت میان این دو الگو از گفتمان، تفاوت در درجه است، تفاوت در نوع و دلیل؛ به همین دلیل پژوهش گر اختلاف و تفاوتی از جهت شیوه فکری و منابع، میان این دو پیدا نمی کند و این اطباق ناشی از یکسان بودن ارکان اساسی الگوهای گفتمان در بنیان گفتمان دینی به صورت کلی است.

ممکن است الگوهای گفتمان کاملاً از حیث شیوه های فکری و منابعی که بر آن تکیه کرده و روش هایی که در شناخت مفاهیم از آن استفاده و دیگران را با آن برهان ها قانع کرده اند متفاوت باشد ولی مرکز اجتماع مشترکی میان این دو وجود دارد، که می توان آن را لحاظ و بررسی کرد، به ویژه اگر متوقف بر مکانیزم ذهنی و عقلی باشد که در بیشتر شیوه های این گفتمان وجود دارد و این همان روش های کشف کننده میزان ایدیولوژی این گفتمان است و همان سطحی است که از سویی میان اعتدال گرایی و

ص:554

افراط گرایی جمع می کند و از طرف دیگر میان فقیهان و سخنرانان جمع کننده است. این شیوه ها به صورت اجمالی عبارتند از:

- وحدت میان عقل و مذهب و از بین بردن فاصله میان ذات و موضوع؛

- تفسیر ظواهر، به این صورت که همه آن ها به مبدأ اول برگردانده شود و ظواهر اجتماعی و طبیعی با هم برابر باشند؛

- تکیه بر روش سلف، گذشتگان و یا میراث متون.

- یقین عقلی و روش های فکری یقین آور و دورکردن هرگونه تفکرات غلط، مگر آن که در فروع و تفاصیل باشند و ارتباطی با اساس و اصول نداشته باشند؛

- فراموشی بُعد تاریخی و افسوس نخوردن بر آن

تکفیر به منزله رکن اساسی در بنیان گفتمان دینی در هردو نوع معتدل و افراطی است که به صورت مساوی در آن ها وجود دارد، با این تفاوت که در گفتمان افراط گراها این موضوع آشکار است و در گفتمان اعتدال گراها پوشیده است.

اگر تکفیر جزوی از بنیان تفکر دینی به طور کلی است، پس می تواند بخشی از ایدئولوژی دولت قرار گیرد، خواه در توجیه گرایش های اقتصادی و اجتماعی اش، خواه در مقابله با دشمنان مخالف. و بعید نیست که به عنوان وسیله ای نزد رؤسای کشورهای عربی استفاده شود و به صورت ایدئولوژی وسیعی در سخنرانی ها و صحبت ها علیه دشمنان سیاسی استفاده شود، بدون آن که توجهی به گرایش ها و وابستگی های آنان داشته باشند.

جوانان قربانی واقعی هستند، در برخی اتفاقات جلاد به نظر می رسند، ولی جلاد واقعی کسانی هستند که مغز این ها را از طریق رسانه ها با هر تفکراتی که می خواستند پر کردند و شلاق ها را به دست این ها سپردند. عدم دقت علمی در جایی روشن می شود که تفکر این گروه ها را امتداد طبیعی و استمرار از گذشته می دانند و نتیجه مستقیم برخی گرایش های تاریخ دانسته به ویژه میراث مکتب حنبلی همان طور که به کتاب های ابن تیمیه و ابن قیم به صورت خاص حمله کردند. این تصور نوعی عدم

ص:555

توجه به اسباب مستقیم و نزدیک و علت های بعیده غیرمستقیم است. تفکر این گروه ها و تفکرات آن مکتب با واسطه ای به آن ها می رسید و قطعاً این واسطه بی تقصیر نیست، زیرا او دوباره تفکر و میراث گذشته را از طریق ایدئولوژی خاص زنده می کند و این منبع تأثیرپذیری گفتمان این گروه هاست. اختلاف میان اعتدال گراها و افراط گراها، اختلاف در حاشیه است و در اصول، اختلافی ندارند، بلکه اختلاف در محل اجرای این مبانی است، نه خود مبانی.

نبود ایدئولوژی و افزایش تندروی دینی

دهه هفتاد میلادی، دهه نبود ایدئولوژی و افزایش تندروی دینی می باشد، در این مرحله شاهد جنبش های انقلابی و مارکسیستی پس از جریان های اصلاحی، لیبرالی و سلفی جدید هستیم و جنبش های دینی پدید آمده در این مدت، نتوانستند به عنوان بدل محسوب شوند، بلکه به عنوان یک عکس العمل سطحی بر مبنای پرکردن فراغ منطق گذشته مقولات دینی در عصر انحطاط که باعث سقوط خلافت عباسی به دست سلجوقیان و آل بویه شد، به حساب می آید. که این برنامه چیزی ما بین تحول دین به لاهوت و تحول فقها به کاهنان بر مبنای منطق مشروعیت فتوا بنا بر مصادر شریعت، می باشد. و این شبیه اوضاع تاریخی کلیسای کاتولیک در قرن چهاردهم میلادی و قبل از انقلاب پروتستان ها و رویکرد کامل به دینی که مخالف عقلانیت و تمدن است که به نام بازگشت به اصول و دوری از فرهنگ غربی و اروپایی بود، می باشد.

فقهای جریان های تنظیم شده و سرکوب مرجعیت اصلی

فقهای حکومتی در تبعیت از حکومت و فکر دینی، شباهت های بسیاری با اصولیین دارند، ولی فقهای حکومتی خطیرتر از اصول گرایان به حساب می آیند، تسلط آن به دستگاه های نظارتی تأثیر بیشتری دارد و به صورت رسمی مانع از هرگونه انتشار کتاب های جدید دربارة سرکوب و انتقاد فکر تندروی اصولی و جلوگیری از هرگونه

ص:556

نظام فکری جدید می شوند، که تمامی این اعمال از خط دفاع اول اصولی و اصول گرایان می دانند.

مشکل دیگر نظام های حکومتی این است که فقهای تابع خود را، مرجعیت رسمی دین می دانند و خود را موظف به حمایت از آن ها و گوش سپاری به نظرات و دستورهای ایشان می داند و این باعث رشد فکری اصولی تندرو می شود.

حاکمیت:

مسلمانان در عصر وحی به این آگاهی رسیده بودند که راه هایی برای فعالیت درنصوص و فعالیت عقل و تجربه وجود دارد که نص در آن ها راه ندارد و این آگاهی در تجمعات و افراد باقی بود و وضوح آن در عقل و باطن، باعث اختلافات خونینی می شد که مسلمانان آن را اختلاف در مصالح دینی و نه عقایدی می دانستند. ولی امویان و خوارج عکس آن چه خطاب دینی معاصر ترویج می کرد، مفهوم حاکمیت را مطرح کردند، و تجلی آن، زمانی بود که معاویه به گفتار عمرو عاص عمل کرد و به سربازانش دستور داد، تا قرآن ها را بر سر نیزه قرار داده و ادعای حکم به کتاب خداوند کنند و این شروعی بود برای سرکوب، تحریف و در ضلالت قرار دادن آگاهی و علم. نظام اموی نیاز به یک شرعیت داشت تا مثل هر نظام سیاسی بر آن بنا شود، این اسلوب اموی الگویی شد برای تمامی حکومت های غیرشرعی تا در خطاب های دینی تابع خود، از آن استفاده کنند که در تاریخ جنبش اسلامی غیرمشروع مشهود است.

نظام اموی برای تثبیت شرعیت بر اساس دین به مقولة جبر پناه برد که هر آن چه در جهان واقع می شود از جمله: افعال انسان، از طرف خداوند و ارادة اوست؛ این نظام فکری همگام با فکر اشعری تا جایی پیش رفت که قانون سببیت را زیر سؤال برد، هم چنان که تفکر و اندیشه اشعری سعی کرد تا در چارچوب فعل انسانی نسبتی بین فاعل و فعل برقرار کند که اسم آن را کسب گذاشته بود که تمامی اعمال را به خدا

ص:557

نسبت می داد ابوحامد غزالی در پاسخ به فلاسفه می گوید «فاعل حقیقی تمامی جزئیات دنیا خداوند است و این معنای خلق فعل است.»(1)

دعوت اسلام که در اصل دعوت برای تفکر و عمل در رفتار و سلوک اجتماعی بود، که نقیض جهل و ظلم به حساب می آیند که در فضای عربی آن زمان نقش مهمی داشتند، از ابتدای نزول وحی، خطاب دینی در تاریخ فرهنگ اسلامی با تمام شاخه ها و دیدگاه های مختلف تأکید داشت تا هرگونه تعارضی که ممکن بود با حکم واقع بین وحی و عقل صورت گیرد، منتفی سازد و تقریباً همه به این اتفاق رسیدند که نقل با عقل اثبات می گردد و برعکس جایز نمی باشد. عکس اساس قبول وحی است و اختلاف در بعد از این مرحله است که آیا عقل از نقش خود در اثبات نقل دست می کشد یا به فعالیت خود در فهم و تأویل نصوص ادامه می دهد که این اختلاف به عنوان یک اختلاف نظری باقی می ماند.

خطاب دینی تکیه بر اثبات نظریه (موافقت صریح معقول برای صحیح منقول) داشت همان گونه که ابن تیمیه یکی از کتاب هایش را به این عنوان نام گذاری کرد، وی از فقهای سنی سلفی به حساب می آمد، علمای اصول نیز در این امر سهم داشتند، به این شکل که با تعریف برخی مقدمات مهم، مانند: قیاس و مراعات اهداف و مصالح مرسله در چارچوب فعالیت عقل انسانی دربارة فهم نصوص و تأویل آن ها نقش مهمی ایفا کردند.

فرهنگ عربی اسلامی تا وقتی که عقل نقش اساسی در آن داشت و جامعه براساس تعدد نظرات و آزادی اندیشه بود زنده و بانشاط بود، اما به دلیل عوامل اجتماعی و سیاسی، این نشاط فرهنگی ادامه پیدا نکرد.

اولین قدمی که در راه کنار زدن عقل به خاطر نص برداشته شد، واقعه قرآن به نیزه کردن و دعوت به تحکیم خداوند از جانب امویان بود که در جنگ صفین رخ داد.


1- . نصر حامد ابوزید، ص50.

ص:558

بی شک این یک فریب ایدئولوژیک بود که توانست به اسم نص، لشکر دشمن را درهم شکند و بین آن ها اختلاف بیندازد، که پایان آن، به سود امویان به پایان رسید.

دسیسه تحکیم از محتوای ایدئولوژیک هنگامی پرده برمی دارد که می بینیم که نبرد را از چارچوب سیاسی اجتماعی به چارچوب دین و نصوص منتقل کرد. امام علی علیه السلام به این مسئله آگاه بود و به یاران خود فرمود: ای بندگان خدا! برای رسیدن به حق و راستی، با دشمن خود بجنگید. به راستی معاویه و عمروعاص (اسامی دیگر نیز نام برد) از یاوران دین و قرآن نیستند من از شما به آن ها آگاه ترم، آنان بدترین مردان هستند، بدانید آن چه برای شما برافراشته اند چیزی جز نیرنگ و دروغ نیست.

(قبول تحکیم در صفین به وسیلة امام علی علیه السلام و قبول آتش بس با عراق، به وسیلة امام خمینی، بدون تأویل نصوص، دلالت بر آگاهی و بصیرت تاریخی و به دام نیفتادن در تله شیاطین در توقف حرکت تاریخ است.)

هنگامی که نبرد اجتماعی سیاسی از چارچوب واقعیت به چارچوب نصوص منتقل می شود، عقل به تبعیت از نصوص تمایل پیدا کرده، و تمام اهتمامش در استفاده از نص برای توجیه و ایدئولوژی واقعیت کنونی صرف می شود.

اگر اندیشه تحکیم نصوص باعث نابودی استقلال عقل باشد، [روش اشتباهی است] و این همان چیزیست که در تاریخ فرهنگ عربی و اسلامی به صورت تدریجی واقع شد، تا جایی که اعتزال بعد از زمان مأمون نابود شد و با عقل فلسفی نیز همین طور رفتار شد و آن را دایره هایی تنگ محاصره کرده و سپس ابوحامد غزالی ضربه کشنده به عقل زد.

دوره غزالی و خطاباتش دورة ضعف سیاسی و تفکیک اجتماعی بود و تسلط نظامیان بر امور دولت؛ این همان دوره ایست که در آن بغداد سقوط کرد، که در اصل چارچوب الگویی دولت اسلامی نابود شد.

ضربه غزالی به عقل همان طور که اشاره شد از زاویه تفکیک رابطه بین اسباب و نتایج یا بین علل و معلولات بود تا جایی که فقها از سلاطین درخواست عداوت با

ص:559

فلاسفه کردند. حدود 100سال پس از از مرگ غزالی، هرکس فلسفه می آموخت، دشمن به حساب می آمد، زیرا فلسفه را اساس سفاهت، انحلال و ضلالت می دانستند، که نهایتش تبدیل به یک زندیق می شود و هر کس فلسفه کار کند، چشمانش زیبایی های شریعت، را نمی تواند ببیند و هرکس به فلسفه متلبس شود شیطان بر او مسلط خواهد شد. پس بر سلطان واجب است تا مسلمانان را از شر آنان رهایی داده و آن ها را تبعید کند و بر کسی که اعتقاد به فلسفه دارد مخیر به شمشیر و اسلام کند، تا این آتش شرارت را خاموش و آثارش را محو کند.

خطاب سلفی، در تعارض با اسلام این طور به پایان می رسد که با مهم ترین اساس آن، یعنی عقل تعارض پیدا می کند و این طور می نمایاند که عقل را تثبیت می کند، اما واقعیت این است که ریشه عقل را از اساس می زند، بازگشت به برنامه اسلام امکان پذیر نیست، مگر با اعاده پایه گذاری عقل در فکر و فرهنگ و این بر خلاف خطاب دینی معاصر است که ندای تحکیم نصوص گذشتگان (امویان) که نتایج منطقی آن را در واقع اسلامی می بینیم سر می دهند. اگر انقلاب اروپای امروزی قیامش براساس عقل بود و بر نصوص احتکار شده به وسیلة کلیسا غلبه می کرد طبیعی است که ببینیم عقلانیت فرهنگ اسلامی - همان عقلانیتی که محاصره شد تا این که سرکوب شد - سند توجیهاتش باشد. ازاین رو مفهوم جاهلیت در خطاب دینی معاصر این گونه تفسیر می شود که شامل تمامی شاخه های تکفیر عقلی در فرهنگ عربی و اسلامی یا در فرهنگ اروپا به طور مساوی می شود.

هجوم بر تکفیر عقلی و رد اختلاف و نظرات مختلف در گذشته و اکنون، یکی از پایه های مفهوم حاکمیت است. پایه دوم و خطیرترین آن، قرار دادن «انسانی» در مقابل «الهی»، و مقارنه و مقایسه بین نظام الهی و نظام بشری است، که این مقارنه باعث می شود تلاش های انسانی از بین برود.(1)


1- . ابوالقاسم حاج احمد، العالمیة الاسلامیة الثانیة، 1996 م، بیروت.

ص:560

همه تجربه های بشر دایرمدار یک حلقه خالی هستند و داخل این حلقه خارج از تصور و تجربه بشری که با جهل نقص و ضعف همراه است، می باشد.

این حالت جدایی بین «الهی» و «انسانی» از یک حقیقت مهم غافل است و آن طبیعت وحی الهی نازل شده است که حلقه متصل کننده الهی و انسانی می باشد؛ به عبارت دیگر وقتی خطاب الهی با تمام علم کمال و قدرت و حکمت، با لغت انسانی قابل فهم است، عقل انسانی هم با جهل، نقص و ضعفش آن را تفسیر می کند، ولی خطاب و رویکرد دینی آن را نادیده می گیرد و خط مشی سلفی اشعری همراه با ایدئولوژی نفی و ترغیب انسان در واقع تلاش دارد به سلطه دست یابد.

نظام اسلامی نظامی است که قائم بر الوهیت خداوند است که متمثل در حاکمیت می باشد و برنامه اش برای تمام تفاصیل زندگی انسان است و آن را تنظیم می کند. عدم فرمان برداری ازحاکمیت رب العالمین با توجه به این که مهم ترین ویژگی خداوند می باشد، سرپیچی انسان در عبودیت خداوند محسوب می شود. از نظر خطاب و رویکرد دینی، اسلام برای آزادکردن انسان آمده است، ولی فهم ربوبیت خداوند به معنای انقلابی، که شامل حاکمیت بشری به تمام انواع و اشکالش نیز باشد، به شکلی مرادف الوهیت است، زیرا در این صورت مصدر هر حکمی انسان است و باعث می شود که مردم بر یکدیگر حکومت کرده و خداوند در این بین جایی نداشته باشد.

اسلام با عقیدة توحید، برای آزادی عقل بشریت از افسانه ها و اوهام آمده است، تا آزادی در فعالیتهای فکری و واقعیت های طبیعی و اجتماعی به صورت مساوی باشد. به اضافه؛ عقیدة توحید، برای ایجاد مسالمت بین قبائل بر پایة عدل و مساوات می باشد. تا زمانیکه اسلام روشی دارد که همه ابعاد زندگی انسان را پوشش می دهد، بر مسلمانان، لازم است مستقل باشند، و با آموزه های اسلام در زندگیشان وفق پیدا کنند.

ص:561

نتایج معکوس مفاهیم حاکمیت:

مفهوم حاکمیت در گفتمان دینی معاصر، به اختصاص درآوردن بیشترین مقررات اجتماعی سیاسی منتهی می شود، بلکه مفهوم حاکمیت به دعوت به خود توسط حاکمان تبدیل شده است. و مورد توجه بعضی از سیاست مداران و فرصت طلبان در جهان عربی و اسلامی می باشد. اگر دیکتاتوری، مظهر سیاسی آشکار در جهان امروز است، پس گفتمان دینی باعث تأیید این مفهوم حاکمیت و به صورت مستقیم تأییدی بر این نشانه است، و تأیید هر آنچه پشت پردة این اوضاع است می باشد.

اختلاف بین اخوان و نظام یولیو نیز در دهة شصت اختلافی حول حکومت بود، و اخوان کمتر از سیطره کاملشان به اسم اسلام و تحقیق حاکمیت خداوند بر تمام جامعه، را قبول نمی کردند. حاکمیت به صورت انفرادی و فردی اساس اختلاف بود و این همان تعریف حکومت صدام و امثال اوست.

گفتمان دینی طرح را ارائه داد که در دهة شصت، پوششی ایدوئولوژیک برای تغییر دهة هفتاد باشد، و تا الان این کار را انجام می دهد باوجود بی نظمی ها و صدمه های امنیتی که نظام سیاسی ما باعث احتکار سلطة حاکم می شود، و تفسیر و درک این حاکمیت، تفسیر متفاوتی از گفتمان دینی است و این همان چیزیست که صدام از آن سقوط کرد. هماهنگی بین گفتمان سیاسی و دینی، موافقتی اصیل است، اما اختلاف شان اختلافی ثانویست، که هرکدامشان بر مفهومی جداگانه تکیه دارند.

این حاکمیت شامل همة گفتمان های سیاسی و دینی به طور مساوی است ولی به گفتمان خاص سیاسی منتقل می شود، تا پایه ایدئولوژیکی به سوی قدرت حاکمیت باشد؛ در واقع این تفکر در دولتهایی است که مردم خود را به غل و زنجیر کشیده و بهترین دلیل بر این نظام سیاسی ما آمریکاست که 99درصد از برگه های درگیری عربی اسرائیلی را در دست دارد و این نسبت در دهة هشتاد به احتکار کامل رسید و قدرت محلی آن یک در صد را از بین بردند.

ص:562

درگیری ها یا تنش هایی که بین نظام سیاسی و مؤسسات آن و بین جناح ها و جریان های دینی که می بینیم، یک درگیری ایدئولوژیکی حول افکار و مفاهیم و عقاید نیست، بلکه درگیری حول نقش حاکمی در شئون جامعه است و حول آن کس که حاکمیت را به این اسم فرا می خواند و از سلاحش به عنوان سپر استفاده می کند. و درگیری های شدیدی بین قدرت های سیاسی فکری نزدیک به هم برای سلطه، سیطره و حکومت اتفاق می افتد.

اگر هدف گفتمان دینی، از مفهوم حاکمیت، تحکم بشر و دور کردن آن ها از یکدیگر بود، پس این مفهوم به حد مساوی و تطبیقی بر سیطرة گروهی از بشر منتهی می شود، که حق درک و شرح و تفسیر را برای خود احتکار کرده اند. وفقط خود را ناقلان کلام خداوند می دانند.

اگر ممکن است که در برابر حاکمیت بشر مقاومت و مبارزه کرد و با سبک های گوناگون انسانی تغییرش داد، پس مبارزة ضدحاکمیت فقها سبب کفر، الحاد و ارتداد و ضد حکم خداوند می شود. و این چنین مفهوم به صورت سلاحی خطرناک در می آید که بشر را عاری از هر قدرتی که باعث تغییر شود؛ می کند. چون سبب انتقال مبارزه بین بشریت به بشریت و خداوند می شود.

جریان های اصولی و استراتژی سلطه های غربی

اگر حضور آمریکایی ها در افغانستان و همکاری رئیس مصری انور سادات و کمک ها و حمایت های کشورهای خلیج عربی نبود، بنیادگرایی اسلامی معاصر در افراط گرایی و سطحی نگری هایش نمی توانست پدیدة بزرگی را تشکیل دهد.

این پدیدة بنیادگرایی به منزلة ایجاد یکی از چالش ها و موانع در برابر تشکیل دولت های جدید ملی بود که تفکر دینی و میراثی گذشته را دارد و به اسم تاریخ میراثی به مقابله و دورانداختن فکر جدید و تجدیدی می پرداخت، و این همان چیزیست که به افراط گرایی بنیادگرایی که فکر و تفسیر آن، سبب انحراف آموزه های اسلامی شده معروف است.

ص:563

نقشة آمریکایی حول سلطه بر جهان در 2001-1990-1978:

دولت آمریکا بعد از انفجارهای یازده سپتامبر 2001، همان سبک قبلی که در به دام انداختن افغانستان در سال 1978 انجام داد، تکرار می کند، که پس از آن تلاش بر معاهده جهانی بر ضد جنگ شوروی و افغانستان و تهدید کشورهای خلیج داشت و این سبک را نیز در جنگ با خلیج در سال 1990 برای بار دوم انجام داد، زمانی که عراق را برای اغوا و تهاجم به کویت تحریک کرد و هیچ دخالتی قبل از تهاجم و در طی آن نکرد، سپس وقتش را تحت رهبری اتحاد بین المللی گذاشت، با این که در به دام انداختن افغانستان و اغوای عراق نقشه ای امپریالی عمدی داشت، ولی فرضیه انفجارهای 11 سپتامبر 2001 دلالت بر آگاهی آمریکا دارد و اسرائیل هم تا به حال به صورت مستقیم پیش قدم نشده، فقط یک دلیل دارد و آن مهر اتهام بر اسامه بن لادن یا طالبان است.

مقصود آمریکا از به دام انداختن افغانستان (دوم) سیطره و تسلط بر کل جهان به بهانة مبارزه با تروریسم است، نه اسامه بن لادن و طالبان این ها فقط دامنه های آتش را وسیع تر کردند. امپریالیسم آمریکایی که خیال جهانی شدن دارد از هیچ دولتی هماهنگی و همکاری با خود را قبول نمی کند، بلکه خواهان سلطة مطلق و آغاز مباح کردن خون افغانی تحت همة این بهانه هاست.

آمریکا با طرح مبارزه با تروریسم، راه پروژة عملی خود را با طرح اتحاد بین المللی شروع کرد و طرح پروژة سلطه بر جهان را راحت تر کرد. پس تعریف تروریسم، در حقیقت پروژة ایدئولوژیکیست به مانند تعریف حقوق بشر غربی در مواجهه با ادیان و کمونیست؛ براساس این تعریف سوگند بین المللی به شناسایی منظومة درونی ایدئولوژیکی به تعریف تمام و کاملی مانند منظومه «جهان آزاد» می پردازد.

ص:564

ص:565

گروه های تکفیری و مسئله فلسطین / راغده محمد المصری

اشاره

راغده محمد المصری(1)

چکیده

فعالیت ها و اقدامات جریان تکفیری داعش و سایر جریانها، در خدمت به برنامه اسراییلی خلاصه می شود. جنگ با دولت های عربی، ایجاد رعب و انتشار نا امنی همگی از جمله اقدامات جریانهای تکفیری به شمار می آید. از سوس دیگر اسرائیل همواره در صدد نا آرام ساختن دولتهای عربی مخالف خویش، ساخت خاورمیانه جدید، و تقسیم و تجزیه کشورهای عربی بوده است. بر این اساس اقدامات داعش همگی همسو با خواست و سیاست اسرائیل است.


1- استاد دانشکده علوم انسانی (لبنان) و رئیس تجمع حمایت از زنان قدس - لبنان

ص:566

مقدمه:

جهان اسلام از اینکه به شاخه های فکری تندی تقسیم شده است رنج می برد، خطرناک ترین شاخه فکری، جنبش عقیده ای است که طرف مقابل را در صورت مخالفت و تعارض با او تکفیر می کند وسعی در تشکیل بنیانی خاص برای خود است. طرز تفکر این فرقه با نظام فکری صهیونیزم که بر تمیز قومی تاکید دارد شبیه است زیرا صهیونیست ها به این اعتبار که قوم اختیار شده و گزینش شده از سوی خداوند هستند دست به خشونت و ترور می زنند. جریان های تکفیری دست از جنایت به نام عمل دین دست بردار نیستند؛ همان طور که دشمن صهیونیست نیز این حق را به خود در ارتکاب کشتارهای وحشیانه می دهد.

این اعمال تروریستی با قوانین قرآن که دعوت آن براساس گفت وگو و صلح جوامع و قبایل و اقوام است تعارض دارد، قرآنی که اساس تفاضل و برتری را در تقوا بیان کرده است: >وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوابًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ<.

این تعارف و آشنایی بین امت ها که از سوی اسلام اعلام شده بر اساس وحدت بین انسانیت است بر اختلاف قائم شده است نه بر تماثل و تطابق رأی، اختلاف یک حقیقت انسانی طبیعی است و خداوند متعال انسان ها را به صورتی خلق کرد که از نظر اجتماعی و فرهنگی و لغوی با یکدیگر تفاوت دارند و این خود نشانه ای از نشانه های خداوند و شاخصه ای از شاخصه های ابداعی و شگفت انگیز در بین خلق است: >وَمِنْ آیَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَأَلْوَانِکُمْ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّلْعَالِمِینَ<(1)

پس همان طور که در قرآن آمده بر اساس امت واحده خلق شده اند: >کَانَ النَّاسُ إِلاَّ أُمَّةً وَاحِدَةً فَاخْتَلَفُواْ) (2) (وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً واحِدَةً وَ لا یَزالُونَ مُخْتَلِفین<.


1- . روم، آیه 22.
2- . یونس، آیه 19.

ص:567

اسلام با هر گونه خشونت و دشمنی فردی و گروهی که شامل تهدید، اذیت و قتل به غیر حق گردد مخالف است، خداوند در قرآن می فرماید: >قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالإِثْمَ وَالْبَغْیَ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَأَن تُشْرِکُواْ بِاللّهِ مَا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا وَأَن تَقُولُواْ عَلَی اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ<. خشونت به هر شکلی که باشد نوعی از فساد فی الارض محسوب می شود که خداوند در قرآن کریم از آن نهی کرده است >وَلَا تَبْغِ الْفَسَادَ فِی الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ<.

دین اسلام هم چنین بد رفتاری و ظلم به دیگران با قساوت و بی رحمی را رد می کند پس تمامی اعمال عنف و خشونت که در جوامع رخ می دهد و دیگران را مورد هدف قرار می دهد، مخالف دین رحمت است: >وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِینَ<.

برای تحقیق در مورد این پدیده تکفیری که سعی در انتشار در بین امت و همچون ویروسی سرطانی در حال انتقال از کشوری به کشور دیگر است و سعی در تحریف و تغییر مسیر سیاسی امت در مواجهه با دشمن حقیقی دارد و خدا نکند که آنان در هدف خود موفق شود، نیاز به شناخت عللی و عواملی است که منجرّ به ظهور جریان های تکفیری شده است.

استعمار و مداخلۀ خارجی:

بذر جریان های تکفیر در تاریخ معاصر توسط استعمار انگلیسی در پشتیبانی از جریان های آزادی هند و سپس مصر کاشته شد، «رابرت در ایفوس» در کتاب خود بازی شیطان آن را ذکر کرده است که ایالات متحده چگونه اسلام بنیادگرا و تند رو را تشکیل داده است.

«رابرت در ایفوس» ائتلاف استعمار انگلیسی و جریان وهابی را در مخالفت با محمدعلی پاشا تأیید می کند، محمدعلی پاشا کسی بود که به عنوان صاحب اولین پروژه جریان انقلابی آزادی بخش در عصر حاضر به حساب می آمد و شخصی بود که «الدرعیه» نخستین پایتخت وهابیون را تخریب کرد.

ص:568

در اوایل قرن گذشته جریان های آزادی بخش ملی اسلامی مسلح در سرزمین های عربی ظاهر شد که بزرگان صوفی مثل عبدالکریم الخطابی تا عمر مختار تا عزالدین القسام آن را رهبری کردند، سپس اخوانیها و سلفی ها رهبری را به دست گرفتند و در بروز این جریانهای عوامل متعددی مؤثر بود:

اشغال منطقه به وسیلۀ برنامه های استعماری که بارزترین آن:

* قرار داد «سایکس بیکو» و تقسیم منطقه و توزیع داراییهای دولت عثمانی و اعطای فلسطین به یهودیان از طریق قرار داد «بلفور».

* تشکیل بنیان صهیونیستی به عنوان جزئی غریب در قلب امت اسلامی برای بر هم زدن وحدت مسلمانان.

* مرزبندی ناقص به طوری که هر کشور با همسایه خود تنازعی داشته باشد.

* تسلط قدرت های بزرگ بر بعضی نظام های حکومتی، پس از تلاش بسیار آنان جهت ایجاد جمعیتهایی تا بر خلاف تاریخ و تمدن امت عربی و اسلامی عمل کنند، به خصوص دشمنی با جریان های اسلامی به علت عدم توافق با سیاست های آنان، این قدرتهای بزرگ سیاست های دشمن ستیزانه علیه نظام های اسلامی در منطقه را برنامه ریزی کردند و در مقابل آزادی و اراده و حقوق مردم ایستادند.

* پذیرش دو طرفه بین نظام های انقلابی و غیر انقلابی، در رسمیت مرزها کشوری به اعتبار این که هر تحرک عربی مشترک بایستی در چارچوب مرزبندی کشوری و مؤسسات حکومتی رسمی صورت گیرد و به همین سبب، مسئله فلسطین از یک مسئله عربی - اسلامی محدود به مسئله ای در چارچوب کشوری و داخلی مبدل شد.

* اعمال همه گونه خشونت در فلسطین پس از اشغال سرزمین و پراکنده کردن مردم و کشتارهای دسته جمعی و شکستهای پی در پی و نکبتها و بدبختیها بر امّت اسلامی و عربی، و بازی گرفتن قضایای حیاتی امّت اسلامی و توطئه بر آنان را آغاز شد برای اینکه روحیه انقلابی و وطنی نابود شود و مفاهیمی همچون وحدت، آزادی و عدالت اجتماعی با همکاری رؤسای عربی آن زمان به زائل گردد.

ص:569

* وحدت بین مردم به خواستهای ملّی و شرطی برای کامل کردن یک قدرت نظامی قادر به آزادی سرزمین فلسطین شد این امر پیش از شکست ارتش های عربی و تلاش های فردی در مقابله با اسرائیل و قدرت های استعماری و واقعه نکتب بار 1948 و شکست 1967 بیش از پیش احساس نیاز می شد.

* شکست وحدت مصری سوری و همزمانی آن با تکمیل بیشتر تجهیزات کشور قطر چه از حیث امنیتی و چه مخابراتی، و بکار بستن این امکانات در جهت قلع و قمع هر گونه تحرک فکری و فرهنگی مخالف خود و در جهت ضعیف کردن تلاشها در جهت تغییر نظامی و مردمی.

* تقسیم بندی جنگ با صهیونیستها به چند مرحله؛ که از مراحل اوّلیه آن ازاله آثار جنگ 1967 بود که در آن زمان، مقاومت فلسطین زمام رهبری آزادی عربی قدس را به عهده گرفت و در همین زمان نقش کشورهای عربی از پیشروی و همراهی کاسته شده و به نقش خنثی و بدون عمل روی آوردند.

* مطرح کردن تشکیل دولت فلسطینی در کرانه باختری و غزه به عنوان یک حل مرحله ای برای مسئله فلسطین، و شعار منطقهای به عنوان فلسفه سیاسی و نقش طائفه ای به عنوان فلسفه اجتماعی و سیاسی تبلور یافت و اندیشه های وحدت و آزادی بخش به کلی کمرنگ شد.

* ناامیدی از حکومت های عربی باعث ظهور گروه های دینی برای پر کردن فراغ سازمانی و عقائدی در برخی کشورها شد، در اوایل دهۀ 1970 میلادی گروه های اسلامی در چهار نقطه شروع به کار کردند، این گروه ها عبارتند از: اخوان المسلمین در مصر، وهابیت در عربستان سعودی، جنبش مودودی در پاکستان و جریان شیعی صدر در عراق، عالمان دین هم در صدد پی ریزی عقائد مخصوصی در جهت برون رفت از چالش های عالم معاصر شدند.

* در فضای استعماری جدید خاورمیانه، انگلیس و فرانسه جای خود را به آمریکا دادند بطوریکه مصالح اسرائیل با مصالح آمریکا همسو گشت، و آمریکا سعی در ایجاد

ص:570

یک پایگاه نظامی برای رسیدن به اهداف خود نمود و عملکرد خود را در جهت اهتمام جهان به مسئله خاورمیانه تنظیم کرد.

* احساس نیاز آمریکا برای اعادۀ تشکیل موازین و قدرت های جدید برای حفظ استقرار در منطقه بر اساس اهداف خود کرد و کارتر رئیس جمهور آن زمان آمریکا تلاش در تغییر توازن قدرت در جهت برقراری صلح نمود، و این کارها در خلال اعتراف به حقوق مردم فلسطین برای تضمین امنیت اسرائیل بود.

* پیمان کمپ دیوید در واقع، عقب نشینی عربی در قبال منطقه بود که در این پیمان، به اسرائیل به عنوان یک دولت، به رسمیت شناخته شد، که همین باعث ایجاد یک پایگاه استعماری در مرکز سرزمین های عربی شد.

* حکومت مصری آرزوهای امت عربی را نقش بر آب کرد و باعث تشدید اختلافات و تناقضات در فضای عربی شد که حضور احزاب اسلامی در فضای سیاسی در مصر و ورود در موسسات و سازمان های حکومتی و ترور انورالسادات توسط خالد اسلامبولی یکی از آن ها بود.

ظهور محور مقاومت

با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران در سال 1979 فلسطین، متحد جدیدی پیدا کرد که نقش بارزی در مبارزه با اشغال گران داشت. در این زمان بود که مسئله فلسطین از چارچوب عربی وارد دایره وسیع اسلامی شد.

پیروزی انقلاب اسلامی در ایران معادلات منطقه را تغییر داد، زیرا توازن استراتژیک در جهان توسط دو بلوک شرق و غرب بود، و اکنون رقیب خطرناکی برایشان تشکیل شد که آن ها را تهدید به نابودی برنامه اسرائیلی - آمریکایی در منطقه کرد.

پیروزی انقلاب اسلامی، بشارت بوجود آمدن فصل جدیدی از مقاومت را میداد که از مفاهیم و مضامین جهانی انقلاب اسلامی فهمیده می شد که در ارزش های انسانی تجلی پیدا می کرد و شعارهایش در جنگ با ظلم و فساد و یاری مستضعفان در جهان

ص:571

بود و به هیچ یک از بلوک شرق و غرب وابسته نبوده و شعار این انقلاب نه شرقی نه غربی جمهوری اسلامی بود.

این انقلاب، فقط ضد حکومت شاه نبود، بلکه فریادی برای حق و عدالت برای تمام مردم مستضعف جهان بود، چراکه امام راحل همیشه در بیاناتش آنان را مورد خطاب قرار می داد تا راه را برای مبارزه با قدرت های استکباری و در رأس آن ها آمریکا که متحد رژیم صهیونیستی بودند هموار سازد. ایشان آمریکا را شیطان بزرگ می خواند و خطر اساسی را در رژیم صهیونیستی می دید و امام خمینی قدس سره آن را غده سرطانی اعلام کرد زیرا که این رژیم سرزمین فلسطنینیان را اشغال کرد و مردمش را فراری داد برای اینکه سر نیزهای استعمار غربی باشد تا شناس نامه حقیقی منطقه را تغییر دهد و زمینه ها را برای ایجاد اسرائیل کبیر از نیل تا فرات مهیا سازد و مسلمانان را از سرزمین هایشان اخراج و یا تحت سیطره خود قرار دهد. بر طبق گفته خودشان، «سرزمین بدون مردم، برای مردم بدون سرزمین» است.

افتتاح سفارت فلسطین پس از بستن سفارت اسرائیل در تهران به دستور امام خمینی و سپس در روز تاریخی 26/3/1979 تظاهرات بزرگی در ایران در محکوم کردن پیمان کمپ دیوید به دستور امام به پا شد و امام در رابطه با این پیمان ننگین، بیانیه ای صادر کردند و در آن تظاهرات، مردان انقلابی، چفیه های فلسطینی را به نشانه همراهی با مردم فلسطین به گردن انداختند و در محکوم کردن مواضع مصر در پیمان کمپ دیوید سفارت مصر را به مدت چند ساعت اشغال کردند.

امام، مسئله فلسطین را محور اساسی برای جهان اسلام دانست، زیرا استکبار جهانی از این طریق می خواست تمام برنامه های اسلامی را به هر گونهای که باشد با شکست مواجه سازد. مخالفت با رژیم صهیونیستی و ایستادن در کنار مردم فلسطین در بیانات ایشان قبل از پیروزی انقلاب مشهود است که به سال 1963 برمی گردد. اهتمام امام خمینی به مسئله فلسطین تا بعد از پیروزی انقلاب ادامه داشت تا جایی که آخرین جمعه ماه رمضان را روز جهانی قدس اعلام کرد که با استقبال جوامع اسلامی روبه رو شد.

ص:572

در مبارزات عربی - اسرائیلی نظریه مقاومت بروز کرد که در طرح اسلامی اصیل بروز نمود و جنگ با ارتش اشغالگر را در لبنان رهبری کرد. شکست پروژه اسرائیلی - که با توافق آمریکا همراه بود - سبب شد لبنان به عنوان دومین کشور در سال1982 با اسرائیل معاهدۀ صلح امضا کند، ولی این توافق به سرعت توسط انقلاب مردمی زبانه این انقلاب از مسجد شروع میگردد و به جهت ارتباطی که با پیروزی انقلاب اسلامی داشت و تجربه مقاومت اسلامی جنوب لبنان و زنده شدن روح انقلابی در داخل فلسطین به شکست انجامد.

مقاومت اسلامی در لبنان که تاریخ تاریکی داشت بر اساس ایمان به خدا و اعتماد به نفس و با الهام از انقلاب اسلامی ایران به وجود آمد. از ایران اسلامی هنگام جنگ، شعار «جنگ جنگ تا پیروزی و پیش پیش به سوی قدس» به گوش می رسید و این صدا، در فضای بیت المقدس شنیده می شد.

مقاومت اسلامی در لبنان باعث شعلهور شدن روحیه جهادی در فلسطین اشغالی شد و جوان مسلمان فلسطینی که از تجربه های قدرت های سیاسی عربی و فلسطینی شکست خورده و خسته شده بود روحیۀ جهادی جدیدی پیدا کرد و انتفاضه با سنگ فلسطین را آغاز کرد. این انتفاضه به کابوسی برای اشغالگران تبدیل شد و تصمیم گیری سیاسی به دست مردم افتاد و رهبران سیاسی شکست خوردند.

دستآورد انقلاب اسلامی ایران در شکست رژیم صهیونیستی توسط مقاومت اسلامی در سال 2000 عملی شد و بطلان مقوله ضعف لبنان را ثابت کرد؛ به طوری که توانست بنیۀ روحی را با فرهنگ مقاومت که با پیروزی سال 2006 تجلی پیدا می کرد را دوباره بسازد، پیروزی های مقاومت بشارت طلوع آزادی تازه ای را متبلور ساخت که رهبر حزب الله در قول مشهورش بیان کرد: «دوره شکست خوردن، گذشته است و دوره پیروزی فرا رسیده است»؛ پس از آن که خاورمیانه جدید که کوندلیزا رایس -وزیر اسبق امور خارجه آمریکا- خبر ولادتش را داده بود در نطفه سقط شد.

ص:573

پیروزی سال 2006 مقاومت اسلامی لبنان نمونه مختلف دیگر از پیروزی علیه هیمنه و سلطه آمریکایی اسرائیلی بود که قوام آن در منطقه و در لبنان و فلسطین و عراق شکست خورده بود و فریاد پیروزی مستضعفان به گوش تمامی آزادی خواهان و جریان های آزادی بخش که در برابر نظام های وحشی به پا خاسته بودند رسید. از خلال گفت وگوی جهانی برای پشتیبانی مقاومت در اونسکو 2006 ظاهر شد و به فرهنگ پیروزی و مقاومت به گوش تمامی جهان رسانده شد.

مقاومت اسلامی در لبنان، فلسطین و عراق به وسیله فرهنگ مقاومت مردمی توانست روحیه جوان مسلمان را از نو بسازد. رسانه های خبری مستقل نیز نقشی اساسی در رساندن صورت وحشیانه و مجرمانه استکبار داشتند و ثبات و مقاومت در برابر این قدرت های استکباری را برای جهانیان به نمایش گذاشتند به طوری که مردم مسلمان در تمام دنیا از لحظه لحظه جریان های جنگ باخبر می شدند و از پیروزی های آنان روحیه شان قوی تر شد.

مقاومت غزه در سال 2008 نیز نمونهای دیگر از ایستادگی و پیروزی مسلمانان را علیه ظلم و ستم اسرائیلی - آمریکائی که در لبنان و فلسطین و عراق شکست خورده بود، به نمایش گذاشت.

این چنین بود که فرهنگ پیروزی و ایستادگی، تاریخ منطقه را پس از گام برداشتن در راه مقاومت تغییر داد و تاثیر خود را در سطح جهانی بر جریان های آزادی بخش گذاشت و مقاومت را تبدیل به یک فرهنگ مردمی و جهانی حاوی مضامین انسانی کرد. این فرهنگ ثابت کرد که مواجهه با دشمن صهیونیستی و پیروزی بر او، با ایمان و اراده امکان پذیر است، و تمام سیاست های فریب کارانة غرب را نقش بر آب کرده است، و ثابت نمود که ملت ها تصمیم گیرندة اصلی هستند و این امر را که اوضاع منطقه باید به وسیلة حکام سیاسی اداره شود رد کرد. این انقلاب، دگرگونی مبارکی بود که باعث پدید آمدن فرهنگ پیروزی و مقاومت برای محو تمامی مظاهر ظلم و سلطه و مقدمات بر پایی دولت عدالت شد.

ص:574

ایستادگی غزه در سال 2008 نمونه ای دیگر از مقاومت در مقابل زورگویی های اسرائیل و آمریکا بود که در لبنان، فلسطین و عراق نیز شکست خورده بودند.

تشکیل کنفرانس کشورهای عدم تعهد در سال 2012 با مشارکت 125 کشور در تهران تاثیر زیادی در خنثی سازی نقشه های اسرائیلی- آمریکایی داشت و علت ضروری بودن تشکیل نظام جهانی براساس عدالت و محبت را اثبات و تاکید کرد.

این چنین برای ما روشن می شود که فرهنگ مقاومت تأثیر بسیار زیادی در بیداری ملتها برای رسیدن آنان به وحدت و یکپارچگی از جهت آزادی سرزمین و دور کردن سایه اقتصادی و سیاسی دارد تا ملتها بتوانند به جایگاه طبیعی خود که سرمایه ای از تمدن و فرهنگ است برگردند و از ثروت و قدرت سرزمین خود کمال استفاده را ببرند تا یکی از بزرگ ترین قطب های سیاسی در جهان شوند. همان طور که فرهنگ پیروزی و ایستادگی توانست تاریخ منطقه را پس از مبارزات بسیار عوض کند و حضور خودرا به اثبات برساند.

بیداری ملت ها

بهار عربی، انقلاب ملتها یا بیداری اسامی متنوعی هستند که همه آن ها در نتیجه یکی هستند و آن، سقوط نظام های تابع استکبار آمریکایی اسراییلی و تغییر اساسی در برنامه خاورمیانه جدید می باشد.

* انقلاب های بهار عربی آمریکا را بر آن داشت تا از وقایع پیش آمده استفاده کند و زمام امور را به دست گیرد و با ابزارهایی که در منطقه دارد جریان مقاومت را با استفاده از قوانین جهانی به اشکال و روش های متفاوت که در ذیل به آنها می پردازیم، سرکوب کند:

* استفاده آمریکا از قدرت و خشونت برای تحت فرمان گرفتن ملتها براساس آنچه در معادلات داخلی و خارجی رخ می دهد، به شکلی که جریان های آزادی بخش در هر کشور را متهم به تروریست کرد.

ص:575

* دخالت آمریکا و دیگر قدرت های استکباری در مسائل داخلی کشورهای ضعیف به بهانه کمک اقتصادی یا نظامی و یا به بهانه برقراری امنیت و استقرار جهانی و یا به بهانه حمایت از اقلیت های دینی و قومی.

* اختلال در موازین و محاسبات آمریکا باعث شد که آمریکا در مقابل حرکت های نظامی جریان های ملی بایستد و با آن ها مقابله کند تا نتوانند حکومتی ملی تشکیل دهند، به همین خاطر آن ها را متهم به تروریست کرد تا بتواند با آن ها مقابله و سرزمین شان را اشغال سازد؛ این اعمال به ویژه پیش از انفجار برج های تجاری شدت بیشتری یافت.

* بکارگیری قدرت برای زمینگیر کردن ملتها و تغییر نظر مردم به منظور تغییر حکومتها براساس مصالح آمریکایی و غربی، و هر جریانی که مخالف مصالح آمریکا و غرب عمل می کرد.

* بکارگیری خشونت برای گسترش اهداف خود مثل اشغال افغانستان و عراق به دست آمریکا و یا جنگ 2006 علیه لبنان به بهانه رواج دمکراسی و آزادی در آن کشورها.

* ایجاد جنگ نرم و تهاجم فرهنگی غرب علیه امت اسلامی، به منظور از بین بردن فرهنگ های اسلامی و بومی که این کار خود یک تروریسم فکری به حساب می آید که از طریق استفاده از وسایل ارتباط جمعی و رسانه ای دولت های پیشرفته انجام می شود. این جنگ خود مصادره حقوق ملت ها محسوب می شود، زیرا این ملتها وسایل دفاعی بر جلوگیری از ورود این سموم مهلک را ندارد. این کار نشان می دهد که هدف از این سعی و تلاش قدرت های استکباری تسلط بر فکر همه امت ها است، و امت مشخصی را هدف قرار نمی دهد بلکه یک برنامة تنظیم شده ازسوی یک قطب قدرتمند برای نابودی ملت های ضعیف است.

از شعارهای انقلاب اسلامی ایران، این بیان ماندگار امام خمینی قدس سره است که فرمود: «این عصر، عصر ملت هاست»، لذا شاهدیم که حرکت های مردمی در منطقه باعث

ص:576

تغییرات جدیدی شد و تأثیرات میدانی بسیاری در تشکیل انقلاب های کشورهای دیگر داشت.

سپس جریان های مقاومت که از درون ملت رشد کرده بود تشکیل شد، که بارزترین آن در لبنان بود که نیروهای رزمنده و مردم با یکدیگر متحد شدند. یا جنبش های مردمی در تونس، مصر، لیبی و یمن و بحرین و... که در خیابان ها سرازیر شدند تا نشان دهند که تصمیم نهایی به دست ملت هاست و به ذلت تن نمی دهند.

فرآیندهای تغییری که منطقه شاهد آن بود، در نتیجه چند علت بود، که روحیه انقلابی فردی را قوی ساخت و به مردم روحیه انقلابی بخشید که می توان به برخی از آن ها اشاره کرد:

پیروزی ثابت می کرد که می توان از یأس به امید تحول پیدا کرد،به ویژه اگر به شکل مثبتی برای آن سرمایه گذاری شود. برای تحقق این امر حرکت انقلابی به برخی شروط اساسی سیاسی و قانونی نیازمند است:

* تأسیس مؤسسه هایی با برنامه از پیش تعیین شده؛

* داشتن هدف انقلابی و آزادی بخش؛

* همراهی ملت.

برای ایجاد انقلاب و جمع کردن انقلابیون برای یک هدف، بایستی شروط فوق مهیا باشد و اگر نباشد فعالیتها بدون هدف و بی ثمر خواهد بود و هر چه هم دست اندرکان از طریق رسانه به آن رنگ انقلابی بدهند به نتیجهای نخواهند رسید.

برخی از کشورها که در آن حرکت های مردمی ایجاد شد، با نداشتن برنامه مشخص و اهداف تغییر و آزادی بخش تاثیر منفی بر مسئله فلسطین گذاشتند.

اما در حکومت هایی که شاهد تغییری نبودند مشغول فریب مردم خود شدند و اوضاع داخلی را از نظرجریان های سیاسی به شدت مورد نظر داشتند خصوصا اینکه حرکت مردمی، نظام های استبدادگر را ترسانیده بود و این امرباعث شد تا این حکومت ها و به تبع آن مردم از مسئله فلسطین دور شوند، به همین خاطر کشورهای

ص:577

عربی حکومت فلسطینی را فقط از نظر مالی پشتیبانی کردند تا مسئولیت قضیه فلسطینی را به خودشان بسپارد و دخالت نکنند.

اوضاع عربی کنونی بسیار به هم ریخته است و هیچ وحدتی بین آنان وجود ندارد، کشورها فاقد هرگونه دیدگاه همسو از لحاظ تصمیمات سیاسی در محافل جهانی هستند. پشتیبانی از مسئله فلسطین در محافل جهانی به شرط خطر نداشتن آن برای نظام های عربی تابع غرب است؛ لذا دیپلماسی عربی در محافل جهانی در رابطه با مسئله فلسطین کاملا ساکت است.

رشد و انتشار فکر تکفیری

اندیشه تکفیری در آغوش اخوان المسلمین رشد یافت و سپس از آن جا به بیرون انتشار پیدا کرد، همان گونه که داعش از القاعده خارج شد و اکنون به تنهایی عمل می کند و سرمنشأ فکر تندرو سلفی و به حکومت رسیدن اخوان بر نقشه سیاسی نظام استبدادی موجود بود. البته که دررشد و انتشار این گروه ها و جریان ها دستگا ه های اطلاعاتی محلی، اقلیمی و جهانی هم سهیم هستند.

اخوان المسلمین نزدیک به نیم قرن است که نتوانسته وجود فرهنگی و سیاسی خود را در عرصه جهانی ثبات کند؛ همانگونه که وهابیان و سلفیها نیز نتوانستند جوانان مسلمان عربی را به خود جذب نمایند.

سقوط حکومت بن علی در تونس صدمه روحی شدیدی بر قدرت های جهانی بود و مقدمه ای بود برای شروع انقلاب مصر که عزل حسنی مبارک رئیس قدرتمند آن، امری حتمی بود.

قدرت های استکباری از اخوان المسلمین برای دور زدن انقلاب پشتیبانی کردند، لکن به سرعت حکومتشان ساقط شد و انقلاب ها از کشوری به کشور دیگر ادامه پیدا کرد و این ارادة تغییر در نزد ملتها بود که قدرت و سیادت خود را بر سرزمین اعمال می کرد.

ص:578

دستگاه های اطلاعاتی همواره برای شکست انقلاب ها به هر طریق ممکن تلاش کردند وبه این نتیجه رسیدند که اگر جدایی ملت از خواسته و هدف خود یعنی آزادی ممکن نیست پس باید برای نابودی اراده ملت و خواسته آنان، ملت را باید نابود کنیم.

از زمانی که بهار عربی آغاز شد، روابط غرب با جریان سلفی جهادی بیشتر شد، به شکلی که آمریکا و شرکای غربی آن از جریان های تکفیری در سوریه حمایت کردند، اما در یمن و پاکستان آن ها را بمباران می کردند و وجود آنان در کشورهای مالی و آفریقای مرکزی را بهانه ای برای دخالت در آن کشورها قرار دادند و از آن حمایت می کردند. سپس در لیبی و افغانستان با آنان می جنگیدند، دستگاه های اطلاعاتی نقش اداره تمامی گروه های جهادی را به عهده گرفتند و داعش آخرینابتکار آنان بود.

جبهه النصرة نیز گروه دیگری از جریان های تکفیری بود که تشکیل شد و سپس صدها و بلکه هزاران نفر از اطراف جهان به آن پیوستند. این تشکل پس از تشکیل جیش الحر (ارتش آزاد سوریه) برای گسترش ناامنی در سوریه تشکیل شد و جوانان مسلمانانی که برخی از آن ها اروپایی و مسیحی الاصل بودند و تحت تأثیر اندیشه تکفیری قرار گرفته بودند به آن ها پیوستند. فرار بسیاری از عناصر جهادی از زندان ابوغریب عراق و الحاق آنان به جبهه النصره به همراه هزاران نیروی خارجی و محلی باعث تشکیل تنظیم دولت اسلامی در عراق و شام (داعش) شد و به خاطراین که داعش از نظر مالی و نظامی و نیرو حمایت خارجی می شد جذب نیروهای جیش الحر به آن با سرعت بیشتری انجام شد.

داعش نه فقط در سوریه بلکه در عراق نیز وارد شد و استان موصل را در ضمن انقلاب عشائر عراقی اشغال کرد و به چاه ها و خطوط صادرات نفت تسلط پیدا کرد و شرایط را برای دخالت نظامی و سیاسی آمریکا در غیاب روسیه که سرگرم موضوع اوکراین بود مهیا کرد.

حاکمان عربستان و کشورهای خلیج فارس و ترکیه، که شرکای آمریکا بودند و هستند، تکفیریها را از کشور خود اخراج می کنند و آنان را به عراق و سوریه و لبنان و عموم سرزمین های عربی مامور می کنند.

ص:579

برنامه صهیونیستی - آمریکایی

از نتایج جنگ غزه در سال 2014 این بود که ثابت کرد اسرائیل به تنهایی دشمن اساسی مسئله فلسطین نیست، بلکه دشمنان بسیارند و داعش و تکفیریها جزئی از این برنامه صهیونیستی هستند.

جنگ نظامی داعش با کیست؟

داعش امروزه خطر بزرگی برای بسیاری از کشورهای عربی و غربی محسوب می شود و از آنچه دستگاه های اطلاعاتی در نظر داشتند پیشرفت بیشتری کرد و دشمن شماره یک این نظامها محسوب می شود و رژیم صهیونیستی دیگر دشمن اول امت اسلامی به حساب نمی آید و داعش نقطة مرکزی مورد اهتمام جهان قرار گرفته و برای مواجهه با آن نقشه های استراتژیک سیاسی و نظامی ترسیم می شود و ائتلاف های منطقه ای و جهانی برای مواجهه با آن انجام می شود.

اگر خوب بنگریم می بینیم که تکفیری ها و داعش پروژهای برای پنهان کردن و تحریف حقیقت است و خیانت بزرگی در حق مسئله فلسطین و مقدسات است و برنامه ای از پیش تنظیم شده است. اولویت داعش، مبارزه با اسرائیل نیست، - چنان که در جنگ غزه شاهد آن بودیم - بلکه اولویت آن تأسیس دولت خلافت اسلامی و ضربه زدن به وحدت جوامع عربی در مبارزه با اسرائیل است.

چرا داعش با اسرائیل جنگ نمی کند؟

جریان های تروریستی، مسئله انتقال مجروحان خود را که درجنگ با ارتش سوریه و در منطقه نزدیک جولان مجروح شدند و به بیمارستان های اسراییلی چگونه تفسیر می کنند.

جواب این سؤال را وزیر دفاع اسراییل «موشیه یعلون» در مورد موضع اسراییل از داعش که محور نشست های اقلیمی و خارجی بود این بود:

«داعش دور از ما عمل می کند و خطری برای مصالح ما ندارد».

ص:580

سؤالی که این جا پیش می آید این است که چرا داعش خطری برای اسراییل محسوب نمی شود در حالی که آمریکا - شریک شماره یک اسراییل - داعش را خطری برای مصالحش در منطقه و امنیت ملی آمریکا می داند.

بیشترین چیزی که هراس از آن وجود دارد رفتار زشت جریان های تکفیری در تخریب مساجد و مقدسات و تأثیر آن بر مسجد الاقصی است. این تخریب صهیونیستها را وا می دارد تا در وقتی که مردم دنیا سرگرم داعش هستند مسجد الاقضی را خراب کند و مسلمانان نیز که با کردار داعشی ها به دیدن تخریب مقدسات عادت کرده اند، بی تفاوت بمانند. وهابیت در تخریب مقدسات و مساجد بنابر سیاست های خود اماکن عبادت و آثار اسلامی را تخریب کرده است. عرفان العلوی متخصص باستان شناسی می گوید: در مکه مکرمه و مدینه منوره بیش از پانصد محل قدیمی و باستانی وجود داشت که از آن ها فقط پنج درصد باقی مانده است که مشهورترین آن ها خانه ام المومنین خدیجه بود و آن خانهای بود که حضرت زهرا در آن به دنیا آمد و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در آن جا زندگی کرد. این مکان مقدس اکنون به سرویس های بهداشتی حرم اضافه شده است. چیزی از اماکن باستانی به جز خانهای که پیامبر در آن متولد شده باقی نمانده که اکنون کتاب خانه ی به نام کتاب خانه مکه مکرمه در آن تاسیس شده است. وهابیون به تخریب این مکان تاریخی تهدید می کنند تا اثری از زندگی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و اهل بیتش علیهم السلام باقی نماند.

دادگاه نورنبرگ، تخریب اماکن عبادتی توسط رژیم صهیونیستی را جرم دانسته و مصداق هتک حرمت به اماکن مقدسه و آثار تاریخی اسلامی در آن زمان اعلام کرد. شکی نیست که اماکن مقدسه و آثار اسلامی از مکان های قابل احترام در نزد عقلا و متشرعین و قانون مداران تمام بشریت است و در نزد عقلا و حکیمان شأن ویژهای دارد و در نزد اسلام به صورت خاص مورد احترام است که قرآن نیزبه آثار گذشتگان در آیاتش تاکید کرده است؛ از جمله، آیه زیر که می فرماید:

>

ص:581

أَوَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ کَانُوا مِنْ قَبْلِهِمْ کَانُوا هُمْ أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَآَثَارًا فِی الْأَرْضِ فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَمَا کَانَ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَاقٍ< (1)

شکی نیست که توجه قرآن برای انسان در سیر به کشورها و در عبرت آموزی از آثار گذشتگان محقق نمیشود مگر با حفظ این آثار تاریخی عمرانی و عبادتی.

بیحرمتی به اماکن دینی و تخریب بناها یا نبش قبر، زاییده جریان های تکفیری نیست، بلکه از تعالیم وهابیت جسارت عمدی به آثار اسلامی نشئت گرفته است که از جمله آن ها: تخریب قبور ائمه بقیع، تخریب خانه های صحابه پیامبر(ص)، تغییر شکل موضع رمی جمرات و غیره.

کمیسیون تحقیق انگلیس در مورد ملکیت دیوار غربی بیت المقدس در سال 1931 حکمی را صادر کرد که مضمون آن بدین شرح است:

ملکیت دیوار غربی تنها از آن مسلمانان است و فقط برای آنان است به این خاطر که جزئی جدا نشدنی از حیاط حرم شریف که از املاک مورد وقف است محسوب می شود و مسلمانان مالک پیادهروی روبروی دیوار و محله «بحاره مغاربه» مقابل دیوار می باشند، چون بر حسب احکام شرعی از طرف افراد خیر وقف شده است و یهودیان می توانند وسایل عبادت را نزدیک آن قرار دهند.

یهودیان تصور می کردند که دیوار غربی بقعة هیکل سلیمان می باشد و ادعا داشتند که کنیست القیامة روی یک طرف آن و مسجد الأقصی روی طرف دیگر آن ساخته شده است.

بار دیگر جنگ علیه غزه آغاز شد تا فرهنگ پیروزی آشکار شود و یکی از زیباترین صحنه های ایستادگی و وحدت در محور مقاومت به نمایش گذاشته شد و غزه به اشکی برای هر مسلمان تبدیل شد و علی رغم اختلافات سیاسی ولی به مجرد اینکه یک تیر از اسراییل شلیک شود همه با هم متحد می شوند و مقاومت می کنند.


1- . غافر، آیه 21.

ص:582

رسانه های غربی قصد جدایی بین مقاومت و مردم فلسطین داشتند و می خواستند مسئله فلسطین را به یک جنگ طائفی شیعه و سنی و سپس به یک جنگ همگانی بین طوائف و مذاهب تبدیل کنند، در حالی که هیچ یک از طوایف علویین یا کرد یا سنی و شیعه و مسیحی را مستثنا نمی کردند.

تقدیر این بود که مبارزان غزه وظیفهای را که نظام های عربی از آن شانه خالی کرده بودند به گردن بگیرند، زیرا آنها می دانستند که دشمن حقیقی اسراییل است و تروریسم اصلی در اشغالگری آنان پیداست و صلح حقیقی جز با نابودی اشغالگران امکان پذیر نیست. به خاطر همین مقاومت و نبرد بود که به طور دسته جمعی و بی رحمانه آن ها را می کشتند و یا در محاصره آب و غذا قرار می دادند. حکومت صهیونیستی این جنایت ها را راهی برای حل مسئله فلسطین و اعلام دولت ناسیونالیستی اسراییل می دانست تا راهی برای سیادت و ریاست بر منطقه بیاید.

بمباران های هوایی اسرائیل علیه نوار غزه دلیل قاطعی است که جریان های تکفیری ساخته غرب هستند.

دولت آمریکا به تأسیس (دولت اسلامی عراق و شام) اعتراف کرد که هدف از آن، تقسیم خاورمیانه است. «هیلاری کلینتون» وزیر امور خارجه سابق در خاطرات خود (اختیارهای سخت) می نویسد: در سوریه و عراق و لیبی وارد جنگ شدیم در حالی که همه چیز خوب بود ناگهان انقلاب مصر به پاشد و همه چیز در 72 ساعت تغییر پیدا کرد.

و اضافه کرد که در تاریخ 5/7/2013 به توافق رسیدیم که دولت اسلامی را اعلام کنیم و منتظر بودیم تا ما و اروپا آن را به رسمیت بشناسیم. وی می گوید: به 112 کشور در دنیا سفر کردم و با برخی کشورهای دوست، در به رسمیت شناختن دولت اسلامی در وقت اعلام آن به توافق رسیدم که ناگهان همه چیز نابود شد.

ص:583

او ادامه می دهد:

همه چیز بدون هیچ مقدمهای در جلوی چشمانان به هم ریخت و امر عجیبی حادث شد! اول خواستیم که از گزینه نظامی استفاده کنیم لکن مصر، بسیار قوی بود و مردم مصر ارتش کشور را تنها نمیگذاشتند.

هنگامی که با چند عدد کشتی نیروی دریایی آمریکا نزدیک اسکندریه شدیم، زیر دریایی های پیشرفته ای به نام «گرگ دریا 21» که مجهز به پیشرفتهترین اسلحه ها و رادارها بود ما را رصد میکردند و هنگامی که می خواستیم از طرف دریای سرخ نزدیک شویم هواپیماهای «میگ 21» روسی قدیمی تعجب ما را بر افروخت، لکن عجیبتر آن که رادارهای ما آن ها را رصد نکرد که از کجا آمدند و به کجا رفتند، پس تصمیم گرفتیم که برگردیم و وحدت مردم و ارتش مصر بیشتر شد و چین و روسیه با این وضع مخالف بودند و تا حال نمیدانیم چطور با مصر و ارتش آن تعامل کنیم.

هیلاری می گوید: اگر با مصر می جنگیدیم شکست می خوردیم و اگر مصر را رها می کردیم شکست سختی متحمّل می شدیم، مصر مرکز جهان عرب و اسلام محسوب می شد و از طریق تسلط ما بر اخوان و از طریق آنچه (دولت اسلامی) نامیده می شود می توانستیم مصر را تقسیم کنیم و سپس به طرف خلیج فارس می رفتیم و اولین کشوری که مهیا بود کویت بود که از طریق دوستانمان از اخوان در این جا انجام می دادیم و سپس عربستان و امارات و بحرین و عمان و پس از آن منطقه عربی به طور کامل تقسیم می شد و سپس باقی کشورهای عربی و کشورهای مغرب عربی تقسیم می شدند و سیطرة ما بر منافع نفتی و گذرگاه های دریایی آسان می شد و اگر اختلافی در بین آن ها می بود تغییر پیدا می کرد.

سیاست داعش در خدمت به برنامه اسراییلی خلاصه می شود، زیرا اسراییل تروریسم را برای هتک حرمت و قتل و ذبح و گروگان گیری و کشتار جمعی و نشر فساد استخدام کرده است تا فتنهای دینی، مذهبی و قومی بر انگیزد.

ص:584

داعش با ارتش های عربی برای ایجاد ناآرامی و تشویش می جنگید و هدف بزرگ تر آن، ایجاد خاورمیانه جدید و تقسیم کشورهای عربی برای خدمت به پروژة اسراییلی آمریکایی است. هدف آن ها از جنگ سوریه و عراق و لبنان و غیره انتشار ناآرامی در دیگر مناطق است، و نظام های عقب افتاده عربی حامی و یاری دهنده آن هستند که اتفاق جامع آن ها در نابودی برنامه قوی عربی راه را برای برنامه صهیونیستی آمریکایی آسان نمود؛ برنامه ای که اساس آن دشمنی با امت عربی و آینده آنان، و ضربه زدن به محور مقاومت و حامیان مسئله فلسطین است.

امروز مراد از این ائتلاف جهانی که به دعوت آمریکا تشکیل شده وتمامی قدرت ها ادعای جنگ با داعش می کنند این است که انقلاب ها و اعتراض های مردمی، نابود شود.

از این جا نیاز به یک تجدیدنظر در دیدگاه واقع در فضای ملی و جهانی حس می شود تا در سایه تهدیدات شروع جنگ های مذهبی و طایفه ای و تقسیم کشورهای اقلیمی منطقه برنامه جامع واحد تنظیم شود، که در غیر این صورت، جوامع منطقه به سوی پرتگاه نزاع های مذهبی و طایفه ای و عشایری پیش خواهد رفت.

توصیه ها:

لازم است در موارد زیر شروع به کار کرد:

* تحقیق و پژوهش درباره تفاوت های اسلام ما و اسلام تکفیری ها. اگر این کار را نکنیم قدرتی برای مسلمانان و اعراب برای مبارزه با دشمنانشان باقی نمی ماند، زیرا همدیگر را به خاطر تکفیریها و فریب خوردن از پای در می آورند.

* ایجاد یک چارچوب جامع فکری و واضح که نشئت گرفته از عقیده امت باشد.

* ساخت یک گفتمان سیاسی و اسلامی متناسب با واقعیت کنونی و تمدن که شمولیت و جهانی شدن را دارا باشد.

* اشاعه فرهنگ تفاهم و انسجام و هدف های همسو برای تحقق عزت، امت اسلامی.

ص:585

* نشر فرهنگ پیروزی در ضمن فداکاری و فعالیت و ابداع.

* ارتباط جریان های مردمی باواقعیت های رقم خورده برای تنظیم صفوف و نتیجه دادن نیروها و امکانات.

* ایجاد برنامه ای برای حمایت از مقاومت که به تنهایی در مقابل تکفیریون ایستاده است.

* سعی و تلاش بیشتر برای نجات ملت ها از دست نظام های استکباری که سرزمین های ما را تبدیل به کارخانه هایی برای استبداد و هتک حرمت و حقوق و مصادره آزادی قرار داده؛ به وسیله نشر فرهنگ انقلابی و فداکاری.

* تأسیس نهادهای فرهنگی، سیاسی و رسانهای متخصص تا در مقابل جنگ اسراییلی - آمریکایی بایستد. همه می دانیم که دشمنان ما بسیار تلاش می کنند تا جامعه عربی و اسلامی ما را از دایره فعالیت های جهانی به عزلت بکشانند تا نتواند ندای جهانی و تمدن خود را به گوش جهانیان برسانند، و دشمنان تلاش های فراوانی می کنند تا تصویری مخالف حقیقت، فرهنگ و دین ما به جهانیان معرفی کنند.

* موضع گیری های به روز در برابر رخدادهایی که به سرعت اتفاق می افتد و حاوی خطرهای بزرگی هستند و بکار گیری روش های جدید و ترک روش های قدیمی.

ص:586

ص:587

جریان های تکفیری و خدمت به برنامه های استعماری از طریق بر افروختن جنگ های داخلی در کشورهای اسلامی / سیّد احمد ابراهیم تباخ

اشاره

سیّد احمد ابراهیم تباخ(1)

چکیده

اختلافات سیاسی از قرن اول اسلامی بر پا شده است. امّا هیچ گاه به این سطح از جنگ پلیدی که امروزه شاهد آن هستیم در طی همة دوران ها و تجربه های تاریخی نرسیده است، و اینچنین پیکره و ساختار جوامع اسلامی را تکه تکه نکرده، این جنگ ها و درگیری های موجود از چارچوب دیگری تغذیه می شوند به طوری که حتی ابزار و سازوکارهای استفاده شده در این درگیری ها از همة ابزار و سازوکارهای در طول تاریخ درگیری ها در تجربة اسلامی، متفاوت است، در این مقاله به بررسی عملکرد جریان های تکفیری در برانگیختن جنگ ها و تعصّبات مذهبی و طایفه ای و از بین بردن انسجام داخلی و اجتماعی میان بخش های جامعة اسلامی می پردازد و به خدمت رسانی و مشارکت جریان های تکفیری در برنامة قدرت های بزرگ جهت تصرّف جهان و تحمیل سلطة خود از طریق برانگیختن جنگ های داخلی در کشورهای اسلامی مورد ارزیابی قرار می گیرد.


1- کارشناس رسانه ای موریتانی؛ متخصص در اندیشه و جریان های تکفیری افراطی - موریتانی

ص:588

بر مبنای بررسی های انجام شده در گذشته و در پرتو تلاشمان برای پی بردن به کُنه مشکلات و اشکالات ظهور جریان های تکفیری، می توان هدف نهایی و واقعی جنگ های داخلی امروزه را فهمید؛ جنگ هایی که پیکره و ساختار جوامع اسلامی را تکه تکه کرده و باعث فروپاشی دولت های حاکم منطقه ای بر روی نقشه اسلامی شده اند.

واقعیّت موجود در سوریه، مصر، عراق، لیبی و افغانستان چیزی جز جلوة ساده ای از جلوه های پروژة مستمرّ و دنباله داری در راه تحقق اهدافی که در بالا به آن پرداخته شده، نیست.

قطعا این جنگ های موجود در کشورهای اسلامی به سادگی در چارچوب اختلافات سیاسی قابل فهم نیست و با سطحی نگری در چارچوب منازعات برنامه های ایدئولوژیک و فکری و با حماقت در چارچوب تضادّ منافع بین نخبگان موجود در جهان اسلامی فهمیده نمی شود.

اختلافات سیاسی از قرن اول اسلامی بر پا شده است. امّا هیچ گاه به این سطح از جنگ پلید در طی همة دوران ها و تجربه های تاریخی نرسیده است؛ تا چه رسد به این که تحت قیمومیّت یا نظارت یا کمک و یا تامین مالی خارجی قرار بگیرند. برنامه های ایدئولوژیک فکری از اوایل دورة عباسی هم زمان با باز شدن درب های ترجمة متون و پیدایش علم کلام و تفسیر به وجود آمده است؛ امّا اختلافات فکری باعث به وجود آمدن درگیری هایی با این شدّت و جدّیّت در تخریب و انهدام روش مند و سیستماتیک نشده است. اختلافات نخبگان و تضادّ منافع از آغاز اسلام وجود داشته است؛ ولی هیچ گاه این سطح از دشمنی و درگیری را نتیجه نداده است.

این جنگ ها و درگیری های موجود، از چارچوب دیگری تغذیه می شوند و در ورای آن ها انگیزه های دیگری قرار گرفته است؛ که به انباشتگی تاریخی این جوامع وابسته نیست و حاکی از مشکلی ساختاری در تفکّر آن و توسعة امور و تعامل با روی دادها نیست.

ص:589

حتی ابزار و سازوکارهای استفاده شده در این درگیری ها از همة ابزار و سازوکارهای که در طول تاریخ استفاده شده در تجربة اسلامی، متفاوت است. بر این اساس پیدایش گفتمان تکفیری با همة این خصومت و کینه ای که به مرحلة بی احساسی رسیده را در طول تاریخ اسلامی پیش از این به خود ندیده است و در طول تاریخش تجربه ای در تعامل با چنین جریان هایی شکل نگرفته و برای چگونگی در امان ماندن از آن ها آموزش ندیده است.

قطعا تجارب اسلامی در زمینة اختلافات و درگیری ها که از قرن اول تا به امروز شکل گرفته، در هیچ یک از جوانبش برای مقابله با برنامه ها و نقشه های خارجی و برای این که ابزاری برای سلطه، تخریب و تفکیک باشد پیشرفت نکرده است.

پس موفقیّت جریان های تکفیری در برانگیختن جنگ ها و تعصّبات مذهبی و طایفه ای میان بخش های مختلف جامعة اسلامی، از بین بردن انسجام داخلی و اجتماعی میان بخش های جامعة اسلامی، نهادینه کردن گسست تاریخی سازگار با آگاهی و سبک های زندگی در مهد تمدّن اسلامی، قدرت سهمگین و خوفناک آن ها بر نابودی امنیّت داخلی و ثُبات سیاسی و اجتماعی، از بین بردن فرصت های توسعه و خیزش، شکست آن ها در ارائة اسلام به عنوان یک برنامة تمدّن ساز و فراهم کردن زمینه برای مداخله و تسلّط دشمنان تاریخی امّت اسلامی...، همة این جلوه ها که همراه با جریان های تکفیری، پدید آمده و ابعاد مداخلة این جریان ها در فعّالیّت سیاسی از آغاز پیدایش آن ها ترسیم شده است؛ همه و همه از دیدگاه ما بهترین خدماتی است که برای تخریب و نابودی این امت و این دین از آغاز پیدایش آن ارائه شده است.

درست است که این دین و این امّت اسلامی در آماج انواع جنگ ها و تعرّض ها قرار گرفت است؛ ولی تعرّضی با این حجم و با این همه نقشه کشی و آمادگی سیستماتیک و آگاه نسبت به ظرفیّت های نهفتة تجزیة کشورها و تعطیلی پروژه های اصلاحی و زنده به گور کردن آن ها، از قبل، ناشناخته و کم نظیر بود.

ص:590

امروزه و در سایة این وضعیّت موجود، مقابلة منطقی و با ابزار و وسایل متناسب با چنین گفتمان وچنین جنگی، به اندازة تلاش برای ایجاد و ساخت دیدگاه و مکانیسمی برای مقابله با چنین پروژه ای در عمق و مهد آن و در کیفیت کار و تشکیلات آن، مطلوب و موثّر نمی باشد؛ این مکانیسم چیزی جز محصول تفکر و کار مشترک فراتر از مذهب گرایی و قومیّت و نژادگرایی نیست. این محصول از نقاط مشترک کلّی برای تعیین افق و بُرد حرکت و آثار و نتایج احتمالی مترتّب بر آن در آینده، شروع می شود.

پیش گفتار

در طول دو قرن از زمان و تحت تاثیر شوک تمدنی و فرهنگی بسیار بالا و موجی از ناتوانی، وابستگی و سرسپردگی و شیفتگی نسبت به الگوی غربی با تمام تراوشات آن؛ عقل مسلمان مشغول تلاش هایی برای یافتن پاسخی برای پرسش ها و ابهامات خود پیرامون علل عدم توانایی، عقب ماندگی و به قهقرا رفتنش بود؛ در زمانی که همة امکانات پیشرفت و حرکت رو به رشد به سوی چشم اندازهای دور دست را داشت.

این پرسش ها و تلاش های صورت گرفته برای پاسخ به آن ها، ضرورتا از بستر طبیعی فکر و تاریخ اسلامی نشأت نگرفته؛ به آن اندازه ای که از تعامل با ساختار جهانی و واکنش به ناتوانی و سرکوبی - که انسان مسلمان در جنبه های مختلف زندگی از آن ها رنج می برد - نشأت گرفته است.

مسألة حیرت آور و عجیب و غریب و چه بسا رنجش آور، این است که بار سنگین جستجوی پاسخ به این پرسش ها را جنبش های فکری و جریان های سیاسی بر عهده گرفتند که در برنامه و نظریّه پردازی خود به مناسبت تفاوت در منابع، پیش زمینه های اعتقادی و نظام های فرهنگی و تمدّنی آن ها، متفاوت هستند. در نتیجه، هر پاسخی حاکی از دیدگاه و موضع مشخّصی است که توسّط مکاتبی اتّخاذ شده است که در

ص:591

آینده مکتبی را تشکیل دادند که در ادبیات فکری به مکاتب اندیشة اسلامی معاصر شناخته شده است.

ما تلاش می کنیم تا از طریق ارائة روشمند ساده، گذری بر این پاسخ های ارائه شده از سوی مکاتب اندیشه اسلامی معاصر داشته باشیم و مهم ترین این گرایش ها را ارائه کنیم؛ گرایش هایی که تلاش کرده اند تا به پرسش ها پیرامون ناتوانی ای پاسخ دهند؛ که شروع به گسیختگی عقلانیّت اسلامی و تشویش امکان تعیین مسیر با قطب نمای آن کرده است.

از مهمترین این گرایش ها، گرایشی است که در ماهیّت خود بر فرضیّه ای استوار است که مفادش این است: زمان، عنصر بی طرفی است که هیچ نقش و تاثیری ندارد. تاریخ یک برش یکسان با مشخّصه هایی ثابت است و هر آن چه که در آغاز تاریخ و شکل گیری اسلام بوده است هم چنان برای امروز هم صلاحیّت دارد؛ و انسان تنها یک جسم بیولوژیک است که متغیرهای زمان، واقعیت و فرهنگ در آن تاثیر قابل ذکری ندارد.

بر مبنای این طرح می یابیم که فهم های این گرایش از نظام سیاسی اسلام ازحدّ تردید و نشخوار کردن اجزای نظام های سیاسی تاریخی که در بستر تمدّن اسلامی پدیدار شده؛ بیرون نمی رود؛ بر این اساس، تنها یک نظام سیاسی به نام نظام سیاسی اسلام وجود دارد. این گرایش در وهلة نخست از خلافت به معنای تاریخی فراگیر پراکندگی امت، ویژگی ها و شرایط این خلیفة یگانه ای که مقدرات مسلمانان در دستان او قرار داده شده، صحبت می کند و سپس از بیعت خصوصی و عمومی و اهل حلّ و عقد(1) و دیگر ساختارهای سازمانی که عقل مسلمان در طول پیشرفت و تحوّل تاریخی اش برای تحقق اهدافِ الگوی اسلامی به منظور حاکمیت بر جوامع اسلامی، اصلاح آن ها و پیشبرد آن ها مطابق با شرایط و پیشرفت تاریخی اش آن ها را ابداع کرده است.


1- . نصر محمّد عارف، «الأسس المعرفیّة للنظم السیاسیّة الإسلامیّة»، مقاله ای که در پایگاه فلاسفة العرب منتشر شده است.

ص:592

گرایش دوم از این گرایش ها بر یک اعتقاد سطحی استوار است و آن این که: نیازهای انسانی یکسان را می توان از یک راه اشباع کرد؛ بر این اساس نیاز انسان به سازمان و نظم در جوامع بشری مختلف را می توان به وسیلة همان ابزارهای قدیمی، با وجود تفاوت فرهنگ ها، تمدّن ها و مراحل برآورده کرد(1).

بحران این گرایش این است که به طور کامل از تفاوت های ریشه ای میان الگوها یا شیوه های معرفتی غافل است. این گرایش غافل از این است که چگونه برخی از این الگوها و شیوه های معرفتی؛ مثل الگوی معرفتی غربی در درون خود مفهوم و ارزش های متفاوتی با ارزش های شناخته شده توسط الگوی معرفتی مخصوص به مسلمانان دارد(2).

نوشته های این گرایش در مجموع تلاش می کنند تا اندیشه های اسلامی را در قالب ها و چارچوب های غربی بریزند، یا تلاش می کنند تا اسلام را بر اساس همان مقیاس ها و معیارهای نظام سیاسی یکی از کشورهای غربی تقسیم کنند، و یا دوباره نظام اسلامی را به گونه ای طراحی کنند که با نظام غربی هیچ تفاوتی در تقلید کردن جز تفاوت در اسم نداشته باشد؛ بعضی از جزئیّاتی که این نوشته ها برای نظام سیاسی اسلام قرار می دهند از لحاظ دقّت و استواری به حدّ دقّت و استواری موجود در نظام غربی نمی رسد؛ در حالی که ارزش اختصاصی و بومی بودن را از نظام اسلامی سلب می کند. بیشتر نوشته های این گرایش موضوعاتی مانند: قانون اسلامی، احزاب سیاسی در اسلام، اختیارات رئیس دولت در اسلام، مجلس اسلامی و انتخابات در اسلام را مورد بررسی قرار می دهند.

گرایش دیگری وجود دارد که نسبت به سه گرایش دیگر حضورش کم رنگتر و تاثیرش ضعیف تر است؛ زیرا منحصر به مجموعة بسیار محدودی از دانشگاهیان می شود؛ کسانی که جنبش های سیاسی زیر بنای فکری آن ها را تشکیل نمی دهند؛ و نوشته های آن ها، گروه های دینی را رهبری نمی کنند؛ بر این اساس تاثیرش منحصر به


1- . منبع پیشین.
2- . منبع پیشین.

ص:593

طبقة محدودی از پژوهش گران و فرهیختگان است. این گرایش تلاش می کند تا برخی ارزش ها و موسّسه هایی که در تاریخ سیاسی اسلام پیدا شده اند را با باز تعریف آن ها یا اشباع دوبارة آن ها با معانی هماهنگ با عصر حاضر نوسازی کند؛ به گونه ای که قادر بر تعامل با عصر حاضر باشد و به صورت هم زمان امکان اتصال و ارتباط با اندوختة ارزشی، فرهنگی و میراثی خود را داشته باشد(1).

به صورت کلّی و با وجود اختلاف و تمایز بین این گرایش ها؛ آن ها عامل اساسی در چارچوب بندی کار تئوریک، کنترل رفتار سیاسی، منحصر کردن آن در بین این گزینه ها، ساختن برنامه های سیاسی براساس یکی از آن ها و گرد آوردن مردم در یکی از این گرایش ها هستند.

امّا جریان و گرایش فکری دیگری در قلب و پهنة فروپاشی ها و حوادثی پدید آمد که تغییرات در نظم بین المللی شاهد آن است و منطقة اسلامی آن را به عنوان کار استبدادی و وابستگی به قدرت های سلطه گر بین المللی؛ سپس شکست داخلی سیل آسای رژیم های حاکم می شناسد که بدون آگاهی و رغبتی از سوی این رژیم ها رخ داده است. این جریان در ساختن جامعة منطقه ای و پیشبرد الگوی زندگی به گونه ای است که متناسب با چارچوب ها و امکانات اقتصادی عظیم است. این جریان جدید به عنوان رد کنندة همة این طرح و بر دیوار زنندة همة این تلاش و مفاهیم و ادبیات معرفتی متراوش شده در سایة آن و روش های اجتماعی ظاهر شده در متن واقع، ظاهر شده است. این جریان، جریان تکفیری به معنای اول بود؛ یعنی همة گزینه های در دسترس و همة برنامه های ارائه شده از سوی تفکر اسلامی و فعّالان در جماعت اسلامی را رد کرد؛(2)

و تکفیری به معنای دوم؛ یعنی نفی کننده و تردید کننده در اعتقادات جامعه و رفتارهای دینی آن بود؛ در حالی که دعوت به ساختار دینی جدیدی فراتر از نظام موجود می کرد؛ به معنای بازگشت به گذشته به عنوان سبکی جامد در


1- . منبع پیشین.
2- . محمّد ابوالقاسم حاج حمد، العالمیّة الإسلامیّة الثانیة، جدلیّة الغیب والإنسان والطبیعة، ص 132.

ص:594

قالبی یکنواخت بود که تعامل با واقع با تراوشات و تحوّلات جدید آن و تعاملات موجودش را رد می کند. این جریان ها و صدمات مسبّب از آن در سطح عقلانیّت اسلامی معاصر از یک سو، درگیری نشأت گرفتة از آن در سطح جوامع اسلامی و جنگ های داخلی مسبّب از آن در بسیاری از کشورهای عربی و اسلامی از سوی دیگر -که آن ها را دانستیم- محور توجه و اهتمام این مقاله است که مفتخر به ارائة آن در ضمن فعالیّت های این کنگرة ارزشمند هستیم.

بی درنگ به این مطلب اشاره می کنم که این مقاله به بررسی ریشه های تاریخی این گروه ها و تعمّق بسیار در حاشیة تاریخ اسلامی نمی پردازد؛ زیرا حاشیه همیشه منطقة خاکستری و بستر حاصل خیزی برای شکل گیری این برنامه های حاشیه ای است؛ هم چنین این مقاله به بررسی جزئیّات سازمان دهی، تجزیه طلبی و انشقاقی که این جنبش ها در آن ها به سر می برند؛ نمی پردازد؛ به آن اندازه ای که به مناقشه و بررسی پیرامون عواقب ظهور این جنبش ها و قدرت ساختارشکنی بالا و وحشتناک آن ها در هدف گرفتن انسجام بین جامعه و حکومت در کشورهای اسلامی از طریق ضربه زدن به هستة انسجام در سطوح بالای مدیریتی و انسجام در زیر ساخت میان جامعه و حکومت؛ یعنی جنبة اعتقادی و پیوند مذهبی می پردازد؛ و هم چنین به آن اندازه که این پژوهش از طرف دیگر به بررسی به کارگرفته شدن این جنبش های تکفیری توسط نیروهای سلطه گر بین المللی در دهه های اخیر و سوء استفاده از آن ها در اجرای دستورکارهای تفرقه آمیز و تجزیه طلب در جهان اسلام و به طور خاص در منطقة خاورمیانه می پردازد؛ منطقه ای که ارزش زیادی برای آن قدرت های بین المللی دارد؛ خواه به دلیل در دسترس بودن منابع طبیعی سرشار؛ آن گونه که به عنوان نمونه در کشورهای خلیج فارس است؛ و خواه به سبب وجود سرمایه های انسانی به همراه وزن تمدنی؛ که گاهی انگیزه ای برای بازی کردن نقش موثّر به نفع مردم منطقه است؛ عراق و سوریه نمونة این مورد است؛ و خواه به دلیل قرار گرفتن در مرزهای ارتباطی با نوکر سلطه و استکبار (اسراییل) که بیشترین وفاداری و خدمت را به او دارد؛ منظورمان

ص:595

در این جا، سوریه، لبنان و پادشاهی اردن است؛ و یا به دلیل وجود فعالیّت انقلابی قوی و موثّری که قدرت و هم چنین تمایل بی همتای خود را در ایفای نقش مخالف با وجود ناموجّه بیگانه در کشورهای مسلمان به اثبات رسانده است؛ همان گونه که در جمهوری اسلامی ایران این گونه است.

پرسش های محوری پژوهش ما این ها هستند: چگونه جریان های تکفیری در تجزیة کشورهای اسلامی مشارکت دارند؟ چگونه جریان های تکفیری در برانگیختن تعصّبات مذهبی و پی ریزی گفتمان خصمانه میان بخش های مختلف جامعة اسلامی سهیم هستند؟ نقشی که جریان های تکفیری برای قدرت های جهانی جهت تصرّف جهان و تحمیل سلطة خود ایفا می کنند، چیست؟

مسیر بحثی که این مقاله بر طبق آن به پیش خواهد رفت؛ تقسیم موضوع به سه محور اساسی است؛ که هر محوری بر عهده گیرندة پاسخ به یکی از این پرسش های سه گانه است؛ در پایان موضوع، مجموعه ای از چکیده ها و نتیجه گیری ها برای هر مطلبی که آن محورهای سه گانه گنجایش توضیح و گسترش آن به حکم ماهیت تعامل نظری و تئوریک آن با موضوع را نداشته اند؛ آورده می شود. ما به دلیل در نظر گرفتن و مراعات شروط گذاشته شده از سوی دبیرخانة کنگره نسبت به حجم مقالات در عمق جزئیات و حوادث ورود پیدا نمی کنیم.

محورهای مقاله:
اشاره

1. جریان های تکفیری و خدمت به برنامه های استعماری از طریق برانگیختن جنگ های داخلی در کشورهای اسلامی؛

2. جریان های تکفیری و برانگیختن تعصّبات مذهبی و پی ریزی گفتمان خصمانه میان بخش های مختلف جامعة اسلامی؛

3. مشارکت جریان های تکفیری در برنامة قدرت های بزرگ جهت تصرّف جهان

و تحمیل سلطة خود.

ص:596

1. جریان های تکفیری و خدمت به برنامه های استعماری از طریق برانگیختن جنگ های داخلی در کشورهای اسلامی

علی رغم عقب گرد تمدّنی و شکستی که امّت اسلامی پس از تجزیة رابط سیاسی خود (خلافت عثمانی(1))

آن را تجربه کرد؛ با وجود محافظت از حضور، محوریّت و قدرت خود بر ابراز فهم مشترک جماعت اسلامی با توجه به ویژگی مذهبی فردی خود، امّا خلافت عثمانی توانست به عنوان تنها رابط سیاسی بسیاری از کشورهای مسلمان را دور هم جمع کند و آنان را با یک رهبر و پیشوا با هم مرتبط کند و قادر بود الگویی از دنباله روی و سرسپردگی را بر کشورهای دیگر تحمیل کند؛ با وجود تجزیة این رابط و فروپاشی آن و در اختیار گرفتن میراث این کیان سیاسی فروپاشی شده توسّط قدرت رو به رشد جهانی و تقسیم میراث آن بر پیش از یک قدرت جهانی و نفوذ در زمین های آن و تحمیل نظام های سیاسی مختلف در آن و پرورش نخبگان سیاسی، اجتماعی و اقتصادی جدید که از آبشخور غرب سیراب می شدند... ، با وجود همة این اقدامات، قدرت های جهانی نتوانستند روابط موجود بین کشورهای اسلامی به عنوان جامعه ای با تاریخ مشترک را تجزیه کنند و از بین ببرند. جامعه ای که عقیدة سمحه و سهله ای برای آن پی ریزی شده بود که روابط بین کشورها را بر مبنای آن شکل می داد و گزینه های همزیستی را در عمق برنامة قانونی خود مشخّص کرده بود؛ به عنوان این که دعوتی برای آشنایی میان بندگان خدا و چنگ زدن به ریسمان محکم الهی است(2).

تلاش های تجزیه طلبانه متوقف نشد؛ و تنها بر فروپاشی امپراطور عثمانی و دوران استعماری پس از آن، که بیشتر کشورهای اسلامی را در بر گرفته، منحصر نشد. این تلاش ها با تحریف تمدّنی و بشارت به برنامة تمدّن غربی به عنوان راهی برای رهایی بشریّت و تحمیل سلطة کامل خود بر طبیعت و تاریخ همراه شد. بر همین منوال و در


1- . طارق بشری، الملامح العامّة للفکر الإسلامیّ السیاسیّ فی التاریخ المعاصر، ص 44.
2- . محمّد ابوالقاسم حاج حمد، العالمیّة الإسلامیّة الثانیة، جدلیّة الغیب والإنسان والطبیعة، ص 113.

ص:597

همان مسیر تجزیة برنامة اسلامی و به تعطیلی کشاندن فعّالیّت تمدّن اسلامی، (پروژة مسکونی!) در عمق آن برای ضربه زدن به اندیشة اسلامی برپا شده است؛ این مهمّ از طریق پی ریزی ساختاری دینی که از قبیله گرایی با جمود ذاتی سرچشمه گرفته، آغاز می شود؛ که در «گتوی یهودی»(1)

(جهودمحلّه) در مقابل اندیشة باز اسلامی و اسلام تلاش کننده برای همة جهانیان تجلّی یافته است.

این ها تلاشی برای تحمیل مسأله ای واقع شده یا ساختن کشوری یا بخشیدن سرزمینی بدون ملّت به ملّتی بدون سرزمین نیست؛ به آن اندازه که در ذات خود تحمیل برنامه ای با مفاد ایجاد درگیری دارد که در عمق خود تناقض آشکاری با جلوه های دین اسلامی دارد که پیوند دهنده و سازمان دهنده برای زندگی ساکنان منطقة خاورمیانه است(2).

در کنار همة این ها جنگ های شعله ور در منطقه، میان کشورهای اسلامی افزوده می شود؛ جنگ هایی که با بهانه های خیالی به راه می افتند و با هدف ایجاد مشکلات مرزی با مناطقی که به صورت تصادفی تشکیل شده اند و حاکی از تفکیکی اجتماعی یا ناشی از نیازی سازمانی نیستند که بطلبد کشوری به عنوان ابزاری برای سلطه و حکومت پدید آید؛ همة این ها باعث نشد که تجزیه ای ماهیتی برای انسجام میان جامعة اسلامی در همة مناطق منسجم جغرافیایی و مرتبط تاریخی به وجود آید. (3) احساس اسلامی، احساسی یک پارچه باقی ماند؛ احساسی مشترک پیرامون ناتوانی، سرکوب، عقب ماندگی و نیاز به ساخت ساختاری یکپارچه که از همان اصول ثابت نشأت می گیرد و برای همان اهداف تلاش می کند و در بستر تاریخی مشترک میان همگان حرکت می کند که گنجایش همه را دارد.


1- . به محله ای که ساکنان آن غالباً از یک قوم یا از یک مذهب باشند گِتو (ghetto) گفته می شد و امروزه در کلّ به مناطق فقیر شهری که بیشتر، مهاجران یا اقلیت ها در آن ساکنند گتو گفته می شود (مترجم).
2- . منبع پیشین، ص 117.
3- . طارق بشری، الملامح العامّة للفکر الإسلامیّ السیاسیّ فی التاریخ المعاصر، ص 123.

ص:598

امّا تلاش تاریخی امپریالیسم و سلطة جهانی که در طول دوران استعمار شکست خورد؛ و از طریق ساخت پروژة شهرک سازی بر روی زمین برای غیر فعال کردن ظرفیت ها و توانایی های اسلامی و جلوگیری از تکامل جغرافیایی نیز ناتوان ماند؛ و نتوانست به واسطة پروژة تمدّنی خود که مبتنی بر «جهانی شدن انسان» و «جهانی شدن رفتار و سبک زندگی» است و مسخ تمدّنی، فرهنگی و فکری همراه با آن، هدفش را محقّق کند؛(1)

امّا اکنون نشانه های موفقیّت آن در تحقّق هدفش با پدید آمدن جریان های تکفیری آشکار شده است؛ جریان هایی که گفتمان دینی تنگ نظرانه ای را برای رفتار دینی به مراتب تنگ نظرانه تر پی ریزی و نهادینه می کنند. پس جامعه در مقابل پدیده ای قرار گرفته است که از عمق تراوشات آن و حاکی از هیچکدام از الگوها و قالب های تاریخی و فرهنگی آن نیست؛ و هم چنین محصول هیج یک از مکتب های فکری معاصر نیز نیست؛ مکتب هایی که در مفهوم عامّشان وفاداری به میراث وجود داشته است و به آن در سطح چارچوب بندی آن یا پیشبردش توجّه کرده اند و یا حداقلّ در بدترین حالات به آوردن میراث برای اُنس گرفتن با آن توجّه داشته اند.

این جریان ها به مثابة پدیده ای عجیب و غریب ظهور و بروز یافته اند که هیچ ریشة اصیلی ندارند که بر آن تکیه کنند و هیچ آیندة درخشانی هم ندارند که برایش تلاش کنند تا به واسطة آن دستگیری از آن ها بشود و توجیه گر رفتار عجیب و غریبشان باشد. این جریان ها به مانند وضعیّت عجیب ناشناخته ای ظاهر شدند که با همه چیز سرِ ستیز دارند و همه چیز نیز با آن ها به ستیز برخاسته است. بر پایة دین، میان حکومت های موجود در کشورهای اسلامی و میان خودشان اعلان جنگ می کنند. بر اساس پس زمینة فکری خود که خودشان را به عنوان گزینة اعتقادی و موضع گیری دینی به شریعت اسلامی ارائه می دهند. این مشکل در سطح دشمنی با نظام ها و حکومت ها متوقّف نشده است؛ بلکه به سطح دشمنی با نخبگان جامعه و چارچوب های دینی جامعه نیز تجاوز


1- . محمّد ابوالقاسم حاج حمد، العالمیّة الإسلامیّة الثانیة، جدلیّة الغیب والإنسان والطبیعة، ص211.

ص:599

کرده است؛ تا چکیدة کارش در نهایت، دشمنی با ذات جامعه و اعلان جنگ بر آن در آخرین فریاد از فریادهای پیشرفت در برنامة این جنبش های تکفیری باشد.

بحران در آن جایی که امکان دارد جنگ های عادی برای آن روی بدهد آشکار نمی گردد؛ بلکه جایی آشکار می شود که امکان دارد جنگ بر اثر انشقاق بر اساس دین یا انحصاری کردن دین رخ بدهد یا بر اساس اینکه یکی از اطراف جنگ خود را نمایندة دین خاصّی بداند؛ این واقعیّت می تواند شکاف عمیقی را در ساختار جامعة اسلامی بر جای بگذارد و می تواند اختلافات تنگ تر از درگیری فقط میان نظام حاکم و جریانات دینی که آن را تکفیر می کنند را ایجاد کند تا درگیری ها در سطح القاعده در جامعه بر اساس انشقاقات مذهبی و حتّی گرایش های غیر مذهبی آن ها روی دهد(1).

برنامة سلطة سنتی، ناکامی و شکست خود را در گسترش همة سلطه و نفوذش بر مسلمانان از طریق روحیة تجدّدگرایی در بسیاری از برنامه ها و اندیشه های اصلاحی اسلامی ثابت کرد و هم چنین ناتوانی و شکست خود را در تجزیة وجدان اسلامی و تبدیل مناطق اسلامی به جزیره های اجتماعی از هم جدا و به دور از روابط مشترکی که باعث یکپارچه شدن نقش و فعالیت فرهنگی و تمدنی آن مناطق وکشورها می شود، به اثبات رسانده است؛ امّا با پیدایش این جریان های تکفیری و در صدر جامعه قرار گرفتن آن ها و نهادینه کردن گفتمان دینی بسیار تنگ نظرانه که رفتار دینی

به مراتب تنگ نظرانه تر را پی ریزی می کند؛ و سپس تکیة غرب به آن ها به عنوان جزئی از تراوشات واقعیّت جامعة اسلامی؛ همة این ها زمینه را برای ایجاد شکاف عمیقی در ساختار جامعة اسلامی فراهم کرد و فروپاشی های تجزیه طلبانه در جامعه بر اساس وابستگی های مذهبی و حتّی گرایش های غیر مذهبی آغاز شده است.


1- . محمّد ابوالقاسم حاج حمد، الحاکمیّة، ص 74.

ص:600

2. جریان های تکفیری و برانگیختن تعصبات مذهبی و پی ریزی گفتمان خصمانه بین بخش های مختلف جامعة اسلامی

مشخّصة دین اسلام، خاتِم ادیان بودن آن است؛ به این معنا که چکیدة رسالت ها و تمدن ها است. در درون این دین، تعامل و همزیستی است؛ نه درگیری. (1)

هر چند اسلام در دو بخش اعتقادی و تشریعی خود از حمایت نصوص مورد اتّفاق و اجماع امّت اسلامی برخوردار است؛ امّا در بخش برنامة سازمانی و حکومتی آن یا به زبان امروز، «سلوک سیاسی» اسلام، برخی از جریان هایی را تراوش کرده است که در دیدگاه و موضع سیاسی و فهم الگوهای حکومتی و راه های رسیدن به حکومت و نتایجی که بر آن ها مترتّب می شود با هم اختلاف دارند؛ این نتایج شامل: روان سازی اجرای دقیق احکام است به نحوی که از محلّ اجماع در متن نصّ شرع دور نشود؛ مگر به اندازه ای که نزدیک به مصلحت محلّ هدف شود؛ و این جا توجیهِ اختلاف وجود دارد(2).

این جریان ها که در بستر خلافت اسلامی شکل و جان گرفته است؛ از زمانی که دولت فراگیری شده است که ملّت ها و جوامع مختلفی را در بر می گیرد؛ چارچوب اختلافی و ملاک اختلاف اجتهادهای آن ها و توجیهات و تاویلاتشان، حکومت مسلمانان و چگونگی روان سازی امور آن ها بوده است(3)

و اختلاف، با وجود همة آشوب ها و نوسانات تاریخی و همة پیچ وخم ها به سطح جنگ داخلی یا رسوایی و تهمت اعتقادی، تشکیک و حکم بر پس زمینة اعتقادی، نظر و مرجعیت دینی ارتقا نیافته است؛ حتّی در وضعیتی که برخی از جنگ های حاشیه ای در می گرفت یا برخی از جنگ ها بر اساس قومیت شعله ور می شد؛ راهب دینی در مسافتی دور از اختلاف و درگیری قرار داشت(4).


1- . عبد الرحمن عزام، الرسالة الخالدة، ص 13.
2- . منبع پیشین، ص 13.
3- . سیف الدین عبد الفتّاح اسماعیل، التجدید السیاسی والواقع العربیّ المعاصر، رؤیة إسلامیّة، ص 74.
4- . طارق بشری، بین الجامعة الدینیّة والجامعة الوطنیّة فی الفکر السیاسی، ص 100.

ص:601

وضعیّت اسلامی در گذر تاریخ در قالب های زندگی مشترک با وجود اختلافات و تفاوت های زیادی که بین فرقه ها و مذاهب اسلامی بود؛ امّا از کاوش در باورها و اصول ثابت دینی دیگران اجتناب می کردند و تا حدّ امکان به دنبال دستیابی به یک زمینة مشترک و جستجو از نقاط اشتراک به جای متمرکز شدن بر روی محل های پوشیدة اختلاف، تفرقه و فتنه اجتناب می کرده است. کلام ما در این جا، فقط یک سخن یا استنتاج نیست؛ بلکه یک حقیقت تاریخ اسلامی و خلاصة تجربه اسلامی در هم زیستی است. تا حدود قرن نوزدهم یعنی قبل از موج مسمومیت سیاسی، هیچ کدام از مذاهب اسلامی یا فرقه های اسلامی حق نداشت به عنوان مرکز جدایی خواه و مستقل و متخاصم با بقیة گروه های اسلامی قرار بگیرد؛ بلکه تنها به اندازه ای حق داشت که خودش را معرّفی کند و دیدگاه و برنامة خودش را در فضایی از تعامل تسامحی و با پذیرش دیگران مطرح کند. امّا با پیدایش جریان های تکفیری و تلاش آن ها برای در صدر جامعه و فعالیّت سیاسی قرار گرفتن، پی ریزی گفتمانی آغاز شد که به دلیل تناقضش با بافت تاریخ و منطق حاکم بر امور، رو به راه و استوار نشد.

این گفتمان جدید بر پایه های تعارض اعتقادی بنا نهاده شد؛ که ساختار مذهبی جامعة اسلامی را نشانه گرفته و درگیری ها را بر پایة مذهبی شعله ور می سازد؛ بر این اساس در وهلة نخست گفتارهای متعارض میان مسلمانان و قبطی ها که بخش اساسی جمعیّتی جوامع اسلامی را بر مبنای تقسیم میان خودشان در مورد زمین، تاریخ و زندگی طولانی، تشکیل می دادند. جنگ به سوی آن ها روی آورد و شدّت عمل و تکفیر وحشیانه بر سر آن ها فرود آمد و قبطی ها را بین پذیرش اسلام یا فرار کردن به تبعیدگاه های دور از وطن، اهل و تاریخش مخیّر کردند؛ این کار آن ها تناقض آشکار با تاریخ و سلوک سمحه و سهلة اسلامی و با تجربة اسلام در منطقه و تجربة خاص اسلام با اهل کتاب، وسیلة اساسی و کلیدی برای دخالت قدرت های سلطه گر غربی فراهم کرد؛ بهانة آن ها حمایت از مسیحیان و اقلیت های دینی از شرّ بی پروایی اسلامی و تروریسم اسلامی بود که دشمن خودش و دیگران بر حسب طرح و نقشة غربی که در

ص:602

این رفتارها توجیه گر قوی و مجوّزی برای دخالت خود می یافت؛ و چون درگیری دور باطلی است که هیچ وقت متوقّف و تعطیل نمی شود؛ و به ناچار باید بر بیش از یک کفّه و بیش از یک عرصه دوران داشته باشد؛ دور جدیدش را از دشمنی جدید و فعّال در درگیری دیگری در داخل بستر اسلامی به شکل خاصّ و میان دو بخش آن، سنّی و شیعه، شروع می کند تا بسیج نیروها از سوی هر دو طرف آغاز شود و آتش جنگ میان آن دو بر اساس وابستگی های اجتماعی و مرکزیّت دادن به برخی از نظام های سیاسی وابسته (فقط در اسم) به برخی از مذاهب دینی، در حالی که در عمق رفتارهایشان سکولار و بی دین هستند تا چه رسد به مذهب! را برافروخته کند. این جریان های تکفیری توانستند بی عدالتی های تاریخی را دور هم جمع کنند و هم پیمان ها و و گرایش ها موجود را بر اساس سیاست منفعت طلبانه در زمان حاضر فراخوانند تا همة این ها را متبلور ساخته و به عنوان گفتمانی برای کینه توزی و تغذیة درگیری ها آن ها را به کار گیرند.(1) تا حدودی هم از طریق تمرکز بر محافل عمومی و با فرهنگ پایین تر و آگاهی کمتر نسبت به تاریخ و میراث اسلامی و از راه تمرکز بر بعضی از مناطق واقع شده زیر یوغ استبداد قوی از سوی بعضی از نظام های و موسّسات اسلامی که بار خشم را بالا می برد و قابلیّت افراطی گری و خشونت وجود دارد و فقط منتظر یک جرقّه است تا آن را بر طبق آن چه که می خواهد منفجر کند؛ در این بُعد بحرانی از بحران های این تفکر متجلّی می شود؛ زیرا این تفکّر باعث صف کشیدن نیروها در مقابل هم و سنگربندی متقابل می شود و دست آن ها را از امکان تعبیر از عمق گفتمان خود خالی می کند؛ و این را یاری اسلام و پیروزی آن می دانند؛ پس چگونه می شود پیروزی اسلامی با تفرقه انداختن بین مسلمین با گفتارهای مذهبی و دسته های کفر و ایمان؟ گفتمان تکفیری از نفوذ خود در صفوف مسلمانان و تداوم ایجاد درگیری حتّی در درون یک مذهب خاصّ دست بر نمی دارد و متوقف نمی شود. بر این اساس دسته ها و


1- . شفیق جرادی، السلفیّة التکفیریّة (النشأة والجذور العقائدیّة والفکریّة)، سایت رسمی شیخ.

ص:603

گروه های سنی پدید آمدند که با گروه های سنّی دیگر می جنگند و یکدیگر را تکفیر می کنند. این تعارض و کشمکش با طرح خود و گفتمان تبلیغی خود تناقض دارد؛ زیرا با پیشبرد فعالیّت خود در تجزیة انسجام میان بخش های مختلف جامعة اسلامی سهیم می شود و درگیری و دشمنی میان مذاهب را تغذیه می کند؛ که در نهایت، معنایش تعطیل کردن هر امکانی برای انسجام در برنامه ای جامع است.(1) اگر درگیری و تناقض طرح و گفتار تبلیغاتیش سهیم باشد در رشد فعالیتش در بین اجزاء تشکیل دهندة اسلامی و تغذیه ی درگیری و خصومت بین مذاهب ظهورش این است که در پایان امکان وحدت و وابستگی در پروژة جامع و تمام نباشد.

قطعا عبور از حساسیت های جنگ های قومی و جنگ های داخلی امری ساده و ممکن است، و عبور از حساسیّت های اختلاف های سیاسی نیز امر ساده ای است؛ ولی پشت سر گذاشتن جنگ ها و اختلاف های مذهبی و اعتقادی امری است که عمر دو برابری ونسل دیگری می طلبد تا ساختن زمینة متفاوتی و بازپروری مجدّدی امکان پذیر شود. در تاریخ مدرن تجربیات متعدّدی وجود دارد که ممکن است بهترین دلیل بر کلام ما و برداشت و قرائت جدید ما از صحنه و عرصة اسلامی در سایة ظهور جریان های تکفیری باشد. اروپا با وجود دو جنگ کوبنده و مخرّب و با بیش از یازده میلیون کشته توانست از همة حساسیت های جنگ گذر کند و بازسازی را آغاز کند؛ دلیلش هم یک مطلب ساده است و آن این است که جنگ، علی رغم وجود بیش از یک مذهب در مسیحیّت غربی اروپایی، رنگ و بوی مذهبی و اعتقادی به خود نگرفت(2).

امّا وضعیت کنونی اسلامی که جریان های تکفیری در آن گفتمان تجزیه طلبانة خودشان را بروز داده اند؛ این جریان ها در سایة وضعیّت موجود به سوی استقرار وضعیّت بی ثباتی و تداوم وضعیّت جنگ بینابین پیش می روند؛ زیرا موضع گیری در پس زمینة اعتقادی هیچ چانه زنی را تکلیف و پذیرش نمی کند و هیچ راه حلّی


1- . محمّد ابوالقاسم حاج محمّد، الحاکمیّة، ص 74.
2- . شفیق جرادی، السلفیّة التکفیریّة (النشأة والجذور العقائدیّة والفکریّة)، سایت رسمی شیخ شفیق جرادی.

ص:604

را نمی پذیرد؛ زیرا جنگی است که از مرز وجود با بُعد مادی محسوسش، تجاوز کرده است تا به غیب و مسلّمات غیبی و ماورایی برسد و دفاع از آن جزئی از عقیده و ایمان و تسلیم شدن در مقابل آن است در اینجا توانایی های فرد بر متوقّف کردن جنگ تعطیل می شود؛ چون از جسم خودش فراتر رفته است. گزینة انتخابی در اینجا و در برابر این ارتداد دینی، اخلاقی و عقب گرد تمدّنی و پیدایش جریان های تکفیری و حذفی و مصادرة آیندة توسّط این ها به نام تاریخ، تداوم انحطاط و نابودی است.

دادن قدرت به درگیری مذهبی و اجازه دادن به گفتمان مذهبی برای رخنه در طبقات عوام و ناتوان از فهم جامعه و جداسازی همة این گفتمان و بار منفی مخرّب آن به عنوان سدّی در مقابل استمرار و تکامل در سایة بستر دینی مشترک و بستر دینی که همگان علی رغم همة پیش زمینه های فکری و اعتقادی و منابع فکریشان در ساخت و تقویت آن شریک هستند؛ به معنای پی ریزی گسیختگی میان گروه و گذشتة مشترکشان است. سودمندترین و کارآمدترین راه برای خیزش و ساختن آینده، آینده ای است که جز با اقتباس از گذشته و هدایت یافتن با صفحات درخشان آن پی ریزی نمی شود. این جریان ها و گفتمانی را که شروع به پی ریزی آن کرده اند در نهایت به این تعارض مذهبی رهنمون می شود؛ تعارضی که منسوب به نقش تجزیه طلبی و تفکیکی آن است و مشارکت فعّالی در خدمت به آن دارد. قدرت های سلطه گر غربی که برای گسترش نفوذ خود و حمایت از منافع خود از طریق هر نفوذ اسلامی که سعی در نفوذ و صدارت طلبی دارد؛ حمایت می کنند.

3. مشارکت جریان های تکفیری در برنامة قدرت های بزرگ جهت تصرّف جهان و تحمیل سلطة خود.

در سایة جای خالی یک قدرت عربی که منطقة اسلامی در بخش قومی خود و یک قدرت انسانی و جهانی در بخش دیگرش شاهد آن باشد و دوری همة طرف های اسلامی از حضور به عنوان یک بازیگر بین المللی قوی، کشورهای بین المللی و

ص:605

قدرت های منطقه ای برای پر کردن این جای خالی با هم مسابقه می دهند(1)؛ و به گونه ای بازی می کنند که نفوذ و منافع آن ها را تامین و تضمین می کند. این قدرت ها در تقسیم این منطقه جلوی یکدیگر را سدّ می کنند؛ با این همه، با وجود فروپاشی نظام دو قطبی از طریق بهره برداری از تلة افغانی و چچنی از طریق غرب جهت پی ریزی بنیادگرایی دینی برای درگیری با شرق بر اساس دادة ظاهری و مستقیم با تابلوی درخشان دعوت به آزادسازی یا دعوت به جهاد؛ همان گونه که گفتمان در جهان اسلام این گونه بوده است، اما عمق امر متفاوت است؛ زیرا این، جنگی بر سر منافع و تلاشی آمریکایی برای فروپاشی محور شرق با تمام محرّک های تمدّنی، تاریخی و سیاسی آن و موازنة قدرت است(2).

رهایی یافتن از محور شرقی موجب تراوش قطب جهانی واحد با نفوذ و چیره شد، که بر دنیا حکومت می کند؛ بحران ها را برای حفظ حضورش و پی ریزی قدرتش بر دخالت در امور کشورها، واسطه گری و حلّ مشکلات می آفریند؛ با هدف هماهنگ شدن با ساختار سلطه از طریق گذرگاه تاریخ برای همة نظام های جهان و همة امپراطوری های آن، زیرا سلطه و گسترش نفوذ، دخالت مستقیم برای انجام این نقش را شرط می کند(3). امّا درگیری انسانی و تجربه های جوامع در آزادسازی موجب ناتوانی از گسترش نفوذ و سلطه را به طور مستقیم و خشن شد؛ پس به ناچار باید سازوکارهای جایگزین و ابزار متفاوتی را ایجاد می کرد تا بتواند این نقش را ایفا و آن را نهادینه سازد. پس ناگزیر از ایجاد ترس ها در مناطق حسّاس و شکننده به عنوان محلّی برای تلاش جهت نفوذ برای در دست گرفتن کنترل حکومت به واسطة آن و از طریق سازوکار آن بود. در اصل می بایست نظام های وابسته را در کشورهای اسلامی پی ریزی کند و آن ها را با نخبگان از غرب آمدة، غرب زده از لحاظ شکل گیری شخصیّتی، وابستگی، وفاداری ها و تلاششان در جهت منافع آن ها که در تضادّ با منافع قدرت های


1- . محمّد ابوالقاسم حاج حمد، الحاکمیّة، ص 43.
2- . منبع پیشین، ص 74.
3- . منبع پیشین.

ص:606

بین المللی بود که به دنبال نفوذ و استمرار بقای خود در این کشورها بودند؛ به دژ محکمی برای خود تبدیل کند(1).

این امکان هم وجود داشت که برخی از این نظام ها یا برخی از این نخبگان و طبقات اجتماعی به سوی نفوذ در این ساختارهای پشتیبان منافع استعمارگر یا به تعبیر دیگر منافع امپریالیسم جهانی سلطه گر و تخریب آن ها بروند(2). بر این اساس در مورد جایگزین های استراتژیکی اندیشیده شد که بتوانند نقش قبلا سپرده شدة به نظام های وابسته و نخبگانِ قرار گرفته در مدار استعمار را انجام بدهند؛ جایگزین کارآمدتر و گزینه و انتخاب بهتر برای این قدرت های سلطه گر و دخالت کننده در همة جزئیّات داخل کشورها؛ ایجاد ترس های تروریستی بود که منبع آن ها رفتار جریان های تکفیری خشن و افراطی بود. بر مبنای کار این ها توجیه قانونی برای دخالت در امور کشورها به بهانة مقابله با این جریان ها و از بین بردن دشمنی، افراطی گری و طرد دیگران توسّط این ها به وجود می آمد. هر چند بشود گفت که این گروه ها دست ساختة غرب هستند؛ که این حرف ورود به نظریّة توطئه است که ما در این جا از طرح آن اجتناب می کنیم؛ امّا رفتار این جریان ها و فعّالیّت آن ها در جهت منافع و گسترش نفوذ این قدرت های سلطه گر قرار می گیرد.

وضعیت فروپاشی و تجزیة کشورهای اسلامی که الآن در آن به سر می بریم، حالتی از شکست و ناتوانی و دنباله روی را نتیجه داده است که هیچ نمونه ای در تاریخ ندارد. وای به حال وقتی که تکّه تکّه کردن و تجزیة کشورها مستبدانه تر و انحصارطلبانه تر از واقعیّت فعلی باشد! و مخصوصا وقتی که قدرت مانور، منحصر در گروهی باشد که از برنامة تمدّنی حقیقی اسلام دورتر هستند.

غرب بعد از پشت سر گذاشتن وضعیّت دو قطبی بودن جهان از طریق تلة افغانی تلاش می کند - به ویژه پس از 11سپتامبر - برای ایجاد مناطق متشنّج و دارای تنش تغذیه شونده از سوی جنبش ها و جناح هایی که در بحبوحة جنگ افغانستان پی ریزی


1- . نصر محمد عارف، الأسس المعرفیة للنظم السیاسیة الإسلامیّة.
2- . منبع پیشین

ص:607

شدند یا در شُرُف تاسیس بودند و برای ضربه زدن به پهلوی نرم اتحاد جماهیر شوروی سابق به کار گرفته شدند(1).

این جنبش ها و جناح ها امروز، گوشت نظامها و جوامع اسلامی را پاره می کنند و باعث افزایش شکاف و فروپاشی می شوند؛ بدون آن که تلاشی و اقدامی از سوی غرب در مواجهة مستقیم و موضع محکمی در برابر این گروه ها وجود داشته باشد؛ مگر به اندازه ای که از ماشین تبلیغاتی خود برای توجیه این مواضع و رفتارها حمایت می کند. چاره ای از اعتراف به این مسأله نیست که درگیری و جنگ در این کشورها، جنگ زرگری میان غرب و محصول تمدّنی خودش یا میان غرب و گروه های خودساختة او است. قدرت تسلّط غرب بر رهایی از این گروه ها ممکن و آماده است؛ بدون آنکه نیازی به این تفکیک و تجزیه باشد؛ امّا نیاز به تفکیک، نیاز دیگری است که حتّی از بقای گروه های این چنینی که در بهترین وضعیّت، نقش کاربردی تکمیلی را ایفا می کنند که در گذشته نظام های سرسپرده آن را انجام می دادند؛ بالاتر است. زیرا بقای بحران موجود در کشورهای اسلامی باعث فروپاشی آن ها از داخل و ناتوان شدن آن ها از تفکّر عقلانی دربارة آیندة خود به سبب بحران شدید و جنگ های برپا در آنجا می شود(2)؛ و این امر باعث ارتباط گیری بیشتر با غرب و وابستگی به آن می شود؛ و در مقابل امکانی را برای امپریالیسم غربی و آمریکایی فراهم می کند؛ به ویژه به عنوان مبارزه با تروریسم، افراطی گری و تکفیر، که از همة ویژگی های امّت ها و ملّت ها عبور میکند تا آن ها را تحت سیطرة مرکزیّت واحد خود قرار دهد و در چارچوب جهانی شدن که مسلّط بر همة ایدئولوژی ها، فرهنگ ها، تمدّن ها، ادیان، برنامه های ملّی برای اقتصاد و توسعه است و تلاش کند تا همة دنیا را با منطق پراگماتیسم منفعت گرای مطلق خود تحت عنوان سلطة آمریکایی بر جهان - پس از سیطرة طبقة بالا در آمریکا بر جامعة آمریکایی و بر خود انسان آمریکایی - به خود جذب کند(3)


1- . محمّد ابوالقاسم حاج حمد، الحاکمیّة، ص 43.
2- . نصر محمد عارف، الأسس المعرفیة للنظم السیاسیة الإسلامیّة.
3- . محمّد ابوالقاسم حاج حمد، الحاکمیّة، ص154.

ص:608

در پایان این محور، پرسش ساده ای وجود دارد که از دیدگاه ما می تواند برخی از خلط های برخی در این چارچوب را توجیه کند؛ پرسش این است: واکنش دولت بزرگی مثل ایالات متحدة امریکا به عملیاتی محدود با حجمی به مراتب بالاتر از خودِ کار چگونه است؟ این کاری را که می توان با نفوذ به پایگاه های مجریان فرضی به آن واکنش نشان داد؛ همان گونه که سازمان اطّلاعات اسرائیل با ماموریّت آمریکا به بیروت در آوریل سال 1973 نفوذ کرد و یوسف نجّار، کمال عدوان و کمال ناصر را در واکنش به عملیّات سپتامبر سیاه ترور کرد. کاری را که در موردش صحبت می کنیم و در موردش سوال می پرسیم و حجم واکنش به آن بزرگ تر از خود فعل بوده است، عملیات 11 سپتامبر است(1).

هر تلاشی برای جواب - هر چه که باشد - دیدگاه موفقی در فهم ارتباط و خدمات متقابل بین این جریان های تکفیری و قدرت های امپریالیستی بزرگ مسلّط بر اقتصاد جهان و بازارهای آن و بر مراکز ساخت و فروش اسلحه خواهد بود.


1- . منبع پیشین، ص 156.

ص:609

جریان های تکفیری و تحریک جنگ های داخلی و انقلاب های بهار عربی / حسن سلمان کامل

اشاره

حسن سلمان کامل(1)

مقدمه

ترویج و رشد بسیاری از اندیشه ها و موضع گیری ها - با هر محتوایی که باشند - خواه در سطح سیاسی یا اجتماعی جوامع، منوط به وجود عوامل مختلفی است؛ امّا مهم ترین آن ها دو عامل جدا نشدنی حکومت - با انواع مختلف آن - به عنوان پشتیبانی برای دفع مخالفان و بودجة اختصاص یافته برای نشر حاکمیّت و قدرت با هدف فتنه انگیزی به وسیلة آن یا فراهم کردن موسساتی برای نشر حاکمیّت است. تبلیغات و رسانه هم در هر دو عامل با قدرت و به شکل پویایی دخیل است.

زمانی کوتاه پیش از آن که «جرج بوشِ» (پسر) زمام اداره امور کاخ سفید را بر عهده بگیرد؛ یک سند با عنوان «بازسازی سیستم های دفاعی امریکا» توسط موسسه ای به نام «پروژة قرن جدید آمریکایی»، که «دیک چنی»، «پال ولفوویتز» و «دونالد رامسفلد» از جمله اعضای موسّس آن بودند، منتشر شد. این سند به شکلی بنیادین بر دستیابی بیشتر به مالیات اختصاصی و ویژه به منظور ایجاد تحوّل تکنولوژیک در ارتش آمریکا به عنوان حلقة واسط «پروژة فرماندهی فضایی نیروی هوایی آمریکا ویژة تسلیح فضا» تاکید کرده است.

با توجه به این که انجام این پروژه، هزینه های هنگفتی دارد؛ سند گفته است تا زمانی که آمریکا از یک رویداد ویرانگر در داخل کشورش به عنوان نقطةعطف مهمی در


1- از علمای تاثیرگذار در بین احاد مردم و دارای تصنیفات و تالیفات متعدد در حوزه دین و ادیان - عراق

ص:610

سیاست خارجی خود رنج نبرد، پیشرفت این پروژه کند خواهد بود. بر این اساس، حوادث 11 سپتامبر 2011 - که همگان در مورد آن اطّلاعات دارند - اتّفاق افتاده است.

پس از این حوادث، طرح اطلاعاتیِ آمریکایی با عنوان «عروسک» پی ریزی شد. این طرح اجازة جاسوسی از شبکه های اجتماعی به ویژه «فیس بوک» و «تویتر» را که جوانان عرب و مسلمانان در اینترنت، بسیار با آن ها ارتباط دارند به آمریکا می دهد. هم چنین این طرح به آمریکا این اجازه را می دهد که در این سایت ها از طریق به کارگیری عوامل اطلاعاتی خود با نام های «شخصیت های خیالی» دست کاری کند. هدف آمریکا از این کار، نفوذ و تاثیرگذاری بر روندِ گفتوگوهای الکترونیکی، انتشار تبلیغات همسو با ایالات متحدة آمریکا و مبارزه با جریان های اسلامی است که اطّلاعات آمریکا آن ها را جهادگران، مقاومت و هم پیمانان ایران و انصار حزب الله می نامد.

یکی از روزنامه ها در گزارشی تأیید می کند که فرماندهی مرکزی ارتش آمریکا - که ناظر بر خاورمیانه است - با شرکت «کالیفرنیا» برای توسعه برنامه ای، قرارداد بسته است. این برنامه به هر کدام از مسئولان اطلاعاتی این اجازه را می دهد که ده هویت الکترونیکی مختلف را جعل کنند. برنامه ها و سرورهای خاصی به منظور عدم شناسایی این شخصیت های ساختگی و واقعی جلوه دادن آن ها در گفتوگویِ با دیگران وجود دارد.

این اطلاعات توسّط یکی از کارمندان لاتینی الاصل وزارت امور خارجه امریکا بدون دریافت پولی در سال 2005م به بیرون رخنه کرده است.

«آلوین تافلر» آینده پژوه آمریکایی در کتاب خود به نام تغییر قدرت (منتشر شده در سال 1990م) می گوید:

اکنون مولّفه های قدرت تغییر کرده است. قدرت، در گذشته بر تهدید و تطمیع یعنی خشونت و ثروت تکیه داشت، اما اکنون، دانش به یکی از مولّفه های قدرت در کنار مولّفه های دیگر تبدیل شده و حتی اهمیت آن، از دو مولّفة دیگر هم بسی بیشتر شده است. دلیل این امر، پایان ناپذیری، انعطاف پذیری بالا، همگانی و ارزان قیمت بودن دانش است.

ص:611

مطابق این چارچوب فکری، تافلر می گوید:

آژانس های اطلاعاتی آمریکا و پنتاگون طرح هایی را برای تغییر نظام های حاکم از طریق راه های غیرمتعارف، آماده ساخته اند. این طرح ها با تحریک گروه های جوان مرتبط با ابزارهای الکترونیکی که باعث ایجاد اختلالات و شیوه های جنگ و گریز و حرکت مانند دسته های زنبور عسل، آغاز می شود. هدف این طرح ها ایجاد نظام های حاکم وفادار به ایالات متحده آمریکاست که در انجام طرح های نابودی دشمنان مشارکت می کنند.

توصیف به کار رفته توسّط آمریکا در مورد شبکة الجزیره، کانال های 1، 2، 3 و 4 العربیّه، «ام. بی. سی»، روزنامة الشرق الاوسط، رادیو ام. بی. سی. اف. ام، کانال های شبکة تلویزیونی «روتانا»، «گروه های هوشمند آمریکایی» است. مجموع این رسانه ها به عربستان سعودی بر می گردد.

دولت آمریکا در وزارت امور خارجه موفق شده است با استفاده از این ابزارها، زمام رسانه، جهت دهی افکار عمومی در جهان عرب؛ ویژه در منطقة خلیج فارس را به دست بگیرد.

یکی از مراکز تحقیقاتی که بودجه خود را به طور کامل از دولت آمریکا دریافت می کند، به درخواست وزیر امور خارجة سابق آمریکا، «کالین پاول»، گزارش محرمانه ای را در مورد فعّالیّت «گروه های هوشمند آمریکایی» فوق تهیّه کرده است. از جمله مطالبی که در این گزارش آمده، این است که شبکة العربیّة و دیگر شبکه های همسو با آن، در کار رسانه ای خود دو هدف را دنبال می کنند:

1. بهبود چهرة آمریکا در جهان عرب؛

2. لکه دار کردن تصویر اسلام در جهان. (اگر چه برخی اخبار و گزارش ها به منظور سرپوش گذاشتن بر این گزارش، عکس این دو هدف را مخابره می کنند).

بر اساس این گزارش آمریکایی، شبکة العربیّة در پوششِ رسانه ای رویدادهای خشونت آمیز در عراق پیش گام بوده است. اما از دید آمریکایی به این رویدادها نگاه

ص:612

کرده است. هم چنین شبکة العربیّه و مجموعة رسانه ای همسو با آن در تعامل با اخبار و اطلاعات اینترنتی، از نگاه آمریکا موفّق ظاهر شده است، زیرا هر بیانیه و اظهارنظری که لکّة ننگین افراط گرایی را بر مسلمانان و گروه های اسلامی می زند یا تشویق به طایفه گرایی می کند بدون هیچ بحث و مخالفتی پذیرفته می شود. اما هرگونه اظهارنظر و بیانیه ای که مخالف منافع کشور آمریکا باشد هرچند که فیلم برداری شده و مستند باشد؛ به طور مستقیم تکذیب می شود.

تعریف و تمجید از سبک پیشرفته و باز کانال های 1 و 2 و 3 و 4 شبکة MBC نیز در همین سیاق تحلیل می شود. طبق آخرین گزارش از این طرح، این کانال ها مدل فرهنگی و رفاهی آمریکایی را با چادر عربی و گاهی بدون آن (ترجمة تحت اللفظی متن گزارش) نمایش داده است. شبکه العربیه و پیش از آن روزنامة الشرق الاوسط بر طبق گزارش آمریکایی موفّق شده اند که دیدگاه اعراب دربارة مسائل اختلافی را که دولت آمریکا خواستار تغییر آن است در قالب برنامه های مختلف تحت پوشش آزادی عقیده به سمت خواستة خود هدایت کنند.

اگر در کنار این مطالب ارائه شده، شهادت ژنرال «وسلی کلارک» در کنفرانس «دموکراسی در حال حاضر» آورده شود دیگر مطلب تمام و ثابت شده است. ژنرال وسلی کلارک، فرمانده کلّ پیمان ناتو در سال های 1997 تا 2001، در شهادتی مهم در تاریخ 02/03/2007 گفته است:

بعد از حدود ده روز از رویدادهای 11 سپتامبر با رامسفلد و قائم مقام او، ولفوویتز، که هر دو از نو محافظه کارانِ جنگ طلب یهودی بودند دیدار کردم، سپس برای ملاقات با برخی از اشخاص به طبقة پایین ساختمان رفتم. ناگهان دیدم که یکی از ژنرال ها مرا صدا می زند: آقای ژنرال! لطفا چند دقیقه وقتتان را به من می دهید؟ به طرف او رفتم. دیدم بی مقدّمه به من گفت: با عراق وارد جنگ خواهیم شد. تمامی قول و قرارها و تصمیمات گرفته شده است و این جنگ در تاریخ 20 سپتامبر خواهد بود. به او گفتم: چرا ما به عراق می رویم؟ در پاسخ گفت:

ص:613

نمی دانم! آن ها قدرت ندارند که کاری بکنند ولی ما دارای قدرتی بزرگ هستیم و می توانیم نظام حکومتی آن ها را سرنگون کنیم. از او پرسیدم: آیا آن ها شواهدی از ارتباط بین صدام حسین و سازمان القاعده پیدا کرده اند؟ به من جواب داد: خیر؛ اما آن ها تصمیم جنگ را گرفته اند.

ژنرال کلارک در ادامة شهادت خود می گوید:

پس از بمباران افغانستان نزد آن ژنرال برگشتم و از او پرسیدم: آیا ما هنوز با عراق خواهیم جنگید؟ وی در جواب به من گفت: نه! بدتر از عراق وجود دارد. کاغذی را در در دستش گرفته بود و گفت: این کاغذ از مافوقم، وزیر دفاع (رامسفلد)، رسیده است. بر ما تکلیف شده که هفت کشور: عراق، سوریه، لبنان، لیبی، سومالی، سودان و پس از آن ایران را در مدت 5 سال اشغال کنیم.

مصادرة تصمیم اهل سنت توسط عربستان سعودی از طریق اندیشة وهّابی گری و القاعده

تاریخچه طایفة اهل سنّت با فقها و دانشمندان ارزشمند خود از ابوحنیفه (80 تا 150 ق) آغاز شده و با مالک، شافعی و احمد بن حنبل (ت 241ه-) رحمهم الله ادامه یافته است. شافعی در مصر، مالک در مدینة منوره و ابوحنیفه و احمد بن حنبل در عراق فعّالیت داشته اند... با این تاریخچه، چگونه بعد از هزار سال از این تاریخ و توسعة معرفتی اسلامی، مذهبی ساختگی مبتنی بر انواع بدعت ها و فتواهای تکفیری برای لغو این تاریخ هزارساله پا به عرصة وجود می گذارد؟ این واقعاً یک سؤال حیرت آوری است؟!

محمد بن عبدالوهاب بنیان گذار این مذهب ساختگی (جنبش وهابیت) است که شیخ احمد زینی دحلان، مفتی مکه در اواخر دوره عثمانی، در مورد او گفته است: ارکان اسلام از دیدگاه او شش تاست. رکن ششم آن این است که: هر کس از او پیروی نکند مسلمان نیست.

حال چگونه پدیدة وهابیت در بخش دینی و با سرعتِ عجیب، به مصادرة میراث فقهی و فکری مذاهب و مکاتب چهارگانة اهل سنّت و به بازی گرفتن مضامین آن و

ص:614

تحریف نامش، شده است؟ این اتفاق به سبب قدرت مالی، جهالت و حمایت سیاسی و نیز حمایت انگلستان از طریق «مستر همفر» برای او فراهم شده است.

محمد بن سعود، پناهگاهی امن به محمدبن عبدالوهاب داد و از او حمایت کرد. آن ها با هم توافق کردند که: «نشر دعوت به دین خود برای موافقان آن، حمایت مالی برای بشارت دهندگان به آن و مبلّغانش و شمشیر برای مخالفان آن باشد.» این بخش از برنامة سلسله وار آن ها با یک توافق نامة سه جانبه بین آقای همفر، آل سعود و محمد بن عبدالوهاب تکمیل شده است. این حقیقت در اسناد کشور انگلستان کشف شده است. از شاهدان این مدعا یادداشت های مستر همفر می باشد؛ آن جا که می گوید:

با بازگشت من به انگلستان برنامه ای پنجاه صفحه ای با هدف از بین بردن دین اسلام و مسلمانان در مدت یک قرن ترسیم کردیم.... ما با محمد بن عبدالوهاب یک رابطة قوی به منظور دست یابی به اهدافمان برقرار کردیم و او فریب خورد... » نخستین اصل در طرح و نقشة ما تکفیر همة مسلمانان و مباح دانستن قتل آن ها بود. از نشانه ها و نمودهای این طرح تخریب زیارتگاه ها و اماکن مقدس مسلمانان در مکه، مدینه و عراق و نابودی قبر امام حسین علیه السلام ، به نام مبارزه با بت پرستی و شرک به خداوند متعال است.

اکنون اجازه دهید که به مهم ترین مطالب آمده در کتاب طرح حمله، نوشتة روزنامه نگار معروف آمریکایی، «باب ادوارد» که در صدر فهرست کتاب های پر درخواست و پر فروش سیاسی چند روز پس از انتشار آن قرار داشت، نگاهی بیندازیم. هم چنین این کتاب، حرف روز واشنگتن بود و بخشی از جلسات خصوصی و عمومی، سرمقالات در روزنامه ها، برنامه های گفت وگو در تلویزیون و استیضاح های اعضای کنگره را به خود اختصاص داده بود.

این کتاب، پرده از روی نقش سفیر عربستان سعودی در واشنگتن، «شاهزاده بندر بن عبدالعزیز» در حمله به عراق برداشته است.

ص:615

نویسنده می گوید:

«شاهزاده بندر بن عبدالعزیز» چهار نشست با رئیس جمهور «جرج بوش» (پسر) داشته است؛ نخستین آن ها در روز جمعه 15 نوامبر سال 2002 در دفتر بیضاوی با حضور معاون او و مشاور رئیس جمهور در امور امنیت ملی، «کاندولیزا رایس»، برقرار شده است. سفیر عربستان سعودی نامه ای را به زبان عربی از شاه زاده «عبدالله بن عبدالعزیز» به ضمیمة ترجمه انگلیسی آن به بوش تقدیم کرده که در آن نامه آمده است:

آقای رئیس جمهور بوش! ما در این وضعیت دشوار از شما می خواهیم که برای ما تاکید کنید که در حل مشکل خاورمیانه به صورت جدّی وارد خواهید شد. هم چنین ما توقّع داریم که عربستان سعودی نقش کلیدی در شکل گیری نظامی داشته باشد که در آینده نه تنها در عراق بلکه در منطقة خاورمیانه تشکیل خواهد شد. «دیک چنی» پرسید: عربستانی ها می خواهند آشکارا چه حرفی زده شود؟ بندر بن عبدالعزیز جواب داد: ما می خواهیم همة مسائل به صورت پنهانی تا اطلاع ثانوی باقی بماند. عربستانی ها نیازمند دانستن جزئیات طرح نظامی آمریکا هستند.

چقدر امروز مشابه گذشته است! سه گانة فتوا، پولِ نفت و سیاستِ کشتار، هم پیمانانی هستند که در کشورهای اسلامی، از عراق گرفته تا یمن، لیبی، سوریه و پیش از این ها، افغانستان و پاکستان جولان می دهند. القاعده، که فرزند مشروع این اندیشه است بنای خود را بر فتوا گذاشته است. کشورهای نفت خیز و پوشش سیاسی از احزاب و قدرت های بزرگ با هدف از بین بردن اسلام شیعی و سنّی به صورت مساوی، آن را تامین مالی و سیاسی می کنند. تیرهایی به سمت الازهر شریف پرتاب می شود که همیشه مرجع و نماد اعتدال و تقریب بین مذاهب اسلامی بوده است.

از دیگر اهداف مخرب این اندیشه، بستن درب مساجد و مراکز اسلامی و منحرف کردن آن ها از مسیر ایمانی شان و کاشتن این اندیشة مخرّب در آن هاست؛ اما خطر بزرگ تر در قالبی جدید پدیدار شده است که نامش «وهّابیّت سیاسی» نام دارد که از حمایت های امپراتوری رسانه ای ثروتمند شده از سوی وهّابیّت جدید، قطر، برخوردار

ص:616

می باشد. این وهّابیّت جدید هم چون خوره، جسم و نهادِ بسیاری از کشورها، سازمان ها و قدرت ها و احزاب را خورده است.

جالب است که ترکیة عثمانی و «محمّد علی پاشا» و پسرش، ابراهیم، دستور از بین بردن وهابیت و آل سعود را صادر کرد و در سال 1811م به مبارزه با آن ها پرداخت؛ اما امروز «اردوغان» در ترکیه به عرصه آمده تا اهداف و برنامة وهّابیّت را در کشورهای اسلامی و عربی حفظ و همراهی کند. شیعه، سنّی و مسیحیانی وجود دارند که بخشی از وهّابیّت سیاسی محسوب می شوند. بلکه بالاتر از این اندیشة وهّابی گری از سوی برخی از فرهیختگان عرب ترویج می شود؛ «ادونیسِ» شاعر اندیشة وهّابی گری را یکی از جریان های بیداری عربی می داند!؟

اما در مقابل، در عرصة عربی- اسلامی؛ به ویژه فرزندان، علما و فقهای اهل سنت به خوبی می دانند که اصول بنیادی تفکر وهّابیّت و القاعده، به طور کامل در تضاد با اعتقادات، آن هاست و مکاتب فقهی چهارگانة آن ها از چنان عمقِ معنوی و ایمانی برخوردار است که در مقابلِ این مصادرة اعتقادات و تصمیمات دینی و سیاسی آن ها بایستد. برخورد و اصطکاک با کسی که مشروعیّت خود را از قرآن و سنّت پاک نبویّ می گیرد عملاً اجتناب ناپذیر است؛ بین فرزندان بیداری اسلامی و کسانی که در تلاش برای ضربه زدن به اسلام و وحدت میان فرزندان آن و برافروختن آتش فتنه جهت اهداف سیاسی و استبدادی و پروژه های صهیونیستی و استعماری هستند، تفاوت فراوانی است.

نقش ناتویی ترکیه

برای ترک ها و به صورت مشخّص، حکومت عثمانی، وارثان سلجوقی، در حافظة اعراب و مسلمانان به صورت کلی خاطرة بدی وجود دارد. از دیرباز حکومت آن ها با ظلم و ستم و استبداد بلکه حتی قتل عام ها خواه در حقّ مسلمانان و دانشمندان آن ها؛ مانند شهید اول رحمة الله و شهید ثانی رحمة الله یا غیر مسلمانان مانند قتل عام ارامنه همراه بوده و

ص:617

حتّی ستم آنان به مسیحیان در شرق هم رسیده است. اما مصیبت بارتر و تلخ تر این است که آن ها به نام دین و اسلام حکومت می کردند؛ در حالی که هر دوی این ها از آن ها و اقداماتشان بیزار بودند. دولت عثمانی مانند پیشینیان خود از بنی عباس و قبل از آن ها از بنی امیه از بین رفت. ترکیه به سوی سکولار شدن مایل شد؛ و همة میراث خود را فروخت؛ حتی میراثش در الفبای قرآنی (عربی) را از دست داده و حروف نورانی قرآن را با حروف لاتینی به طمع نزدیک شدن به غرب عوض کردند. اعراب و مسلمانان هزینة گزافی را در مال و جان های خود در راه دفاع از آن ها پرداخته اند؛ و نتیجة آن تقسیم شدن کشورهای عربی و اسلامی بر طبق نقشه ای بوده که در آن زمان سایکس- پیکو(1)

نام گذاری شده است که دو سال دیگر صدمین سالگرد آن خواهد آمد.

از پارادوکس های زمانه این است که در آن زمان عراق، پادشاهی را آورد تا بر تخت حکومت تکیه بزند و ما امروز در دورة عثمانی جدید (عهد اردوغانی) یعنی عهد عدالت و آزادی و توسعه، در یک پروژة فتنه انگیزی جدید به سر می بریم؛ که هدفش تقسیم بندی نژادی و مذهبی در منطقه با تأمین مالی و نفتی کشورهای خلیج فارس و عربستان و قطرو در سایة چتر حمایتی آمریکایی – ناتویی... است.

هدف همة این ها حمایت از منافع نفتی کشورهای غربی و امنیت و منافع رژیم صهیونیستی است. ترکیة امروز که لباس ناتویی بر تن کرده است؛ از پروژه های طایفه گرایی حمایت کرده و با کشور عراق به مثابة نهادهای مذهبی و قومیّتی تفکیک شده تعامل می کند و سبک همزیستی مسالمت آمیز را از راه حمایتش از تروریست ها و تامین پناهگاه امنی و مال برای آن ها، پشتیبانی از بعثی ها، گروه های قاتل، محکومین

و گریختگان از پنجة عدالت مانند: طارق الهاشمی جنایت کار مورد هدف قرار داده است.


1- . قرارداد سایکس– پیکو، قراردادی سرّی بین انگلستان و فرانسه است؛ که در آوریل 1916م به دنبال مذاکرات «سرمارک سایکس» و «فرانسوا ژرژ پیکو» برای تقسیم امپراتوری عثمانی بعد از جنگ جهانی اول بسته شد (مترجم).

ص:618

ترکیه، امروز در خطِّ مقدمِ حمایت از گروه های مسلح و القاعده به منظور سرنگونی نظام سوریه است. این کشور به تخریب دولت، نهاد، مردم و موسسات در سوریه به نام دموکراسی دست زده و در زمانی که در حال جنگ با مردم آن جا و مصادرة حقوقشان است به دنبال انجام اصلاحات است.

ترکیه یکی از پیش قراولان و فصل مشکوک مسائل بین فلسطینیان و رژیم صهیونیستی اشغالگر حقوق و اراضی است. ترکیه، امروز بر آتش فتنه بین مسلمانان به ویژه شیعه و سنی، نفت می ریزد.

ترکیه، امروز با تشدید اختلافات قومی بین اعراب و کردها به دنبال ایجاد درگیری و بی ثبات کردن امنیت عراق و ضربه زدن به اقتصاد آن و وحدت مردمانش است. ترکیه، همان کشوری است که حریم هوایی عراق را نقض می کند و روستاهای آن را با هواپیما و موشک می کوبد... ترکیه، امروز موشک های پاتریوت را به منظور وارد کردن منطقة خاورمیانه در جنگ ها و درگیری ها و کشاندن نیروهای خارجی به منطقه خریده است.

این ها همه، سیاست پلیس جدید خلیج فارس (شاه یا سلطان اردوغان) و (داوود اوغلو) مهندس سیاست های او و هیزم کش آتش های فتنة اوست. این دو حتماً قرآن را خوانده اند و سورة مسد از جلوی چشمان آن ها گذشته است که می فرماید: «بریده باد دو دستان ابولهب! و بریده شد. مالش و آنچه به دست آورده بود او را بی نیاز نکرد. به زودی در آتش شعله وری داخل می شود. و زن او هیزم کش است...». آتش انگشتان کسانی را که با آن بازی می کنند را می سوزاند و خداوند حامی اعراب و مسلمین در برابر آتش فتنه و جاهلیّت است.

سناریوهای رویارویی

کل منطقه، به ویژه پس از دو رویداد مهم، یکی در شرق در سال 1979 و به طور مشخّص در ایران و دیگری در ماه سپتامبر سال 2001 در غرب و امریکا دچار تغییر و تحوّل شده است.

ص:619

در این جا توجه شما را به شهادتی جلب می کنم که در آغاز مقاله از زبان ژنرال وسلی کلارک، فرمانده کلّ پیمان ناتو از سال 1997 تا 2001م آوردیم. خلاصه اش این است که جنگی بر ضدّ جهان اعراب و اسلام در خواهد گرفت. قرعة اول به نام طالبان و افغانستان افتاد و در ادامه اشغال عراق و سرنگونی دیکتاتور صدام حسین خواهد بود. تا این که نشانه های فتنه از طریق کاغذی که کالین پاول آن را به رئیس جمهور سوریه، بشار اسد داد، آشکار شد. سپس تصمیمِ ترورِ رفیق حریری، نخست وزیر لبنان و آن گاه جنگ سال 2006م و پیروزی مقاومت که شکست طرح ها را به همراه داشت.

کاندولیزا رایس - وزیر امور خارجه آمریکا در زمان بوش - می گوید: طرح خاورمیانة جدید که یک مسئلة اقتصادی - سیاسی است؛ اهداف اصلی خود را مشخّص کرده است: کشیدن خطّ بطلان بر چیزی به نام مقاومت در برابر اسرائیل. خط کشیدن بر هر چیزی که نامش عرب است، نابودی احساسات عربی و کشیدن خطّ بطلان بر هویت اسلامی و پیش از همة این ها شکستن اراده های مقاوم، تکّه تکّه کردن کشورهای اسلامی و مصادرة تصمیمات سیاسی، امنیتی و اقتصادی به نفع رژیم غاصب صهیونیستی است.

این طرح با رهبری آمریکایی - غربی و همکاری برخی از کشورهای عرب خلیج فارس با رهبری عربستان و قطر و به صورت منطقه ای، با رهبری ترکیه صورت گرفته است. هدف از این طرح، اصلاح مرزهای قرارداد «سایکس- پیکو» بوده که مبتنی بر طرح تاریخ دان آمریکایی – صهیونیستی، «برنارد لوئیس»، است. او طرح مشهورش را - به درخواست مشاور امنیت ملی اسبق آمریکا، «برژینسکی» - که مختصّ به تفکیک یکپارچگی قانونی مجموعه ای از کشورهای عربی و اسلامی به صورت جداگانه و تقسیم هر کدام از آن ها، به مجموعه ای از ولایت ها، استان ها و دولت های کوچک نژادی، دینی، مذهبی و طایفه ای است؛ ارائه کرده است.

این طرح و نقشه های مربوط به آن از اسناد وزارت دفاع آمریکا (پنتاگون) بیرون آورده شد؛ پس از آن که در سال 1980 در بحبوحة جنگ تحمیلی علیه کشور جمهوری اسلامی ایران تصویب شده است.

ص:620

این وضعیت بدین صورت ادامه پیدا کرد تا زمانی که آنچه «بهار عربی» نامیده می شود آشکار شد. بدون توجه به تفسیر این جنبش ها و کسانی که پشت سر آن ایستاده اند یا آن را به پیش می برند؛ قطعاً تحلیل موضوع تغییر و تحوّل در تونس، مصر، لیبی و یمن بی فایده است. در اینجا حق من است که نظر خودم را ارائه کنم: حکومت و حکمرانی از دستان مردم در طی یک معامله بزرگ بین سازمان بین المللی اخوان المسلمین و پیمان آمریکایی - غربی و با اشراف و نظارت ترکیه و عربستان سعودی و قطر مصادره شده است.

این معاملة بزرگ بر چهار مورد استوار است:

1. حکومت برای شما و تصمیم گیری برای ما!

2. هر کس که با رژیم غاصب اسرائیل مصالحه نمی کند؛ نباید به دشمنی با او برخیزد.

3. هیچ ارتباطی بین انقلاب ها و نفتِ خلیج فارس و نظام حاکم بر آن نیست.

4. جایگزینی دشمنان با دوستان.... و دشمن جدید شما ایران است.

تولّد دموکراسی در بحرین دچار مشکل شده است. شک و تردیدها هر روز رو به افزایش است؛ چرا؟ چگونه دنیا به این اقدام اجازه داده است و در مورد ورود ارتش ها به بحرین ساکت نشسته است؟ هیچ کس این ها را درک نمی کند... این گونه اقدامات خارج از محاسبات قبل است....

سوریه: سناریوی حل مسئله

نوبت به سوریه و هدف قرار دادن تصمیمات سیاسی مقاوم این کشور و شکستن حلقة آن در محور مقاومت منسوب به آن رسیده است. در مقاله ای به قلم «کاندولیزا رایس» که روزنامه واشنگتن تایمز آمریکایی آن را به چاپ رسانده این عبارت، آمده است:

قطعاً سوریه به عنوان محور مقاومتِ سرسختانه و منسجم در خاورمیانه به حساب می آید. این کشور اجازة بازسازی منطقه بر مبنای قدرتمندی از آزادی و تسامح را می دهد.

ص:621

او سپس اضافه کرده است:

ساختار شکنندة کشورها در خاورمیانه در طول دورة گذشته، انسجام خود را از طریق پادشاهان و دیکتاتورها از تونس تا قاهره و سپس به دمشق حفظ کرده بود و نسبت به تقسیم شدن و پراکندگی کشورهای صنعتی هشدار داده بود. در نتیجه اکنون، همة منطقه در دست بداندیشان و شیاطین قرار گرفته است.

امروز تقسیم بندی های منطقه ای و بین المللی به بالاترین حد خود رسیده است. صفّ بندی ها و محورها به صورت واضحی آشکار شده است. طرح ها و موضع گیری هایی با پس زمینه های طایفه ای و مذهبی آن ها را تغذیه می کند.

اما در داخل کشور سوریه خون ریزی ها رو به افزایش و گسترش است. از خارج از کشور مسبّبان آن حمایت مالی، تسلیحاتی و سیاسی می شوند. سؤال اساسی این است که تصمیم گیرنده یا تصمیم گیرندگان حلّ این قضیه چه کس یا کسانی هستند؟ اتحادیه عرب در ابتدای امر تحرکاتی را از خود نشان داد؛ اما راه حلّ او شکست خورد؛ زیرا تصمیم گیری سیاسی به سبب سیطرة آمریکا بر نظام های حاکم، در دست این اتحادیه نیست.

مأموریت کوفی عنان شکست خورده یا او را شکست داده اند. شورای امنیت در حال انجام تلاش هایی در این زمینه است. وتوی روسیه و چین در کمین نشسته اند....

در حال حاضر سه طرح در حال بررسی است که از طرف برخی مورد پذیرش قرار می گیرند و بعضی اطراف آن را ردّ می کنند. بحران در حال پیچیده تر شدن و خطرناک تر شدن است. ممکن است از این راه حلّ ها درهای صلح گشوده شوند و یا این که منطقه را به طور کامل در جنگ فرو ببرند.

سناریوی راه حلّ کشورهای عربی توسط آقای اخضر ابراهیمی، پیش برده می شود. بعضی از طرف های عرب؛ مانند قطر و عربستان سعودی و معارضین، تلاش دارند که این راه حلّ را بی رنگ و بی خاصیت جلوه دهند.

راه حلّ و ابتکار بعدی، راه حل چهار جانبه است؛ که بعداً به دلیل غیبت عامدانه کشور عربستان سعودی به سه جانبه تبدیل شد.

ص:622

هنوز امیدها با ابتکاری که کشور عراق در کنفرانس سران عدم تعهد در تهران مطرح کرده، زنده مانده است. این ابتکار یک طرح کامل و مبتنی بر «17 بند» است. طرحی متوازن که تمامیّت ارضی کشور سوریه را به دور از هرگونه جنگ یا رقابت و کشتار و یا سر و صدا حفظ خواهد کرد. طرحی که در صورت تصویب و اجرای آن، خون ملت سوریه و ثبات و یکپارچگی آن را حفظ خواهد کرد.

عراق در این طرحِ خود، در خصوص تبدیل شدن بحران به یک فاجعه ای که همة مؤلّفه ها و عوامل طایفه ای، سیاسی و اقتصادی در همة سطوح منطقه ای و بین المللی در آن جولان خواهند داد، هشدار داده است.

اما اگر گزینه های گذشته مردود و یا ناکارآمد تلقی گردد؛ دو و سه ماه آینده شاهد خطرناک ترین تاریخ این منطقه خواهیم بود؛ چرا که همگان خودشان را برای موقعیت بدتر آماده کرده و انگشت های خود را بر روی ماشه قرار داده اند.

سناریوی صلح که بر پایه های اصلاحی بنا نهاده شده بود توسط اعراب، آمریکا و بین الملل و از سوی مخالفان مسلح، مردود اعلام شده است. اوضاع هر روز بدتر می شود. گزینه های باقی مانده عبارتند از:

1. جنگ داخلی: آفاق زمانی و تاثیر منطقه ای آن طولانی و زمان بر خواهد بود و هزینه زیادی را در بر خواهد داشت و نتیجه اش تقسیم منطقه است.

2. جنگ تمام عیار: که در یک طرف آن کشورهای روسیه، ایران و لبنان و در طرف دیگر آن کشورهای آمریکا، اسرائیل، ترکیه و کشورهای خلیج فارس قرار دارند. در نتیجه، کشور عراق در محور و قلب این معرکه طوفانی قرار خواهد گرفت.

عراق در درگیری منطقه

خاورمیانه و منطقة پیرامونی آن، بیش از دو دهه است که با گزینه ها و صف بندی های مختلفِ تند و گسترده ای روبه رو بوده است. در هنگام آغاز جنبش مردمی که در اصطلاح «بهار عربی» نامیده می شود؛ به صورت واضح، دخالت های خارجی در امور

ص:623

داخلی همزمان با این جنبش مردمی آشکار شده است، که باعث مصادرة تصمیم گیری ملی از طریق تغییر ساختار قدرت و دور زدن آن بیداری های مردمی شده است. مردمی که در تلاش اند تا به آزادی و دموکراسی و رهایی از سازمان های خودکامه و سلطه و قدرت خارجی برسند. سلطه ای که مدّت های طولانی حاکم بر منطقه بوده است و به صورت کاملاً آشکار به مداخله در امور داخلی کشور، پیاده سازی پروژه های خارجی، ایجاد شکاف عمیق در دیدگاه ها و نگرش های موجود، تأمین خوراک فکری برای اختلافات طائفه ای و مذهبی، تشویق و حمایت از خشونت و تروریسم، حمایت از جنبش های سلفی گری و وهابی گری و گروه های تکفیری و ترویج حالت قطبی گری در داخل و تشدید تعصب های طائفه ای پرداخته است.

امروزه دنیا به دو محورِ درگیر با هم تقسیم بندی شده و مرحلة تک قطبی به پایان رسیده است. در سطح بین المللی آمریکا و غرب در یک جهت و روسیه و چین در جهت مقابل آن قرار دارند و در سطح منطقه ای، کشورهای ترکیه، عربستان سعودی، قطر و دیگر کشورهای حاشیة خلیج فارس از یک سو و ایران و سوریه، حزب الله و جنبش های مقاومت عربی از سوی دیگر قرار دارند.

در این جا یک سؤال بدیهی از سوی ناظران مطرح می شود و آن این است که کشور عراق در میان این کشمکش و آن گزینه ها کجا قرار گرفته است؟

کشور عراق و از زبان آقای نوری مالکی موضع روشن خود را در کنار بیداری ملّت های عربی از زمان آغاز شرارت های نخستین در تونس، مصر و بحرین اعلام کرده است. عراق موضع گیری آشکار خود را در مورد حمایت از دولت هایی که به حقوق انسانی و ارزش های عدالت، آزادی و دموکراسی احترام بگذارند اعلام کرده است.

هم چنین کشور عراق، سیاست های به حاشیه راندن، طرد کردن و تبعیض طائفی و قومی را ردّ کرده است. عراق هم چنین با قدرت، توسل به زور و خشونت به عنوان گزینه ای برای تحقّق خواسته های مشروع ملّت ها مردود اعلام کرده است و با همین

ص:624

قدرت و شدّت، هرگونه دخالت خارجی در امور داخلی کشور برای تغییر نظام و حکومت را رد کرده است.

دیدگاه عراق در مورد کشور سوریه که امروز به بالاترین درجه درگیری و جنگ رسیده آشکارتر است. در وهلة اول عراق درخواست توقف تجهیز هر دو طرف درگیری به سلاح را کرده است و در وهلة دوم تلاش کرده است تا دولت و مخالفان را برای حرکت به سوی یک راه حل سیاسی و نشستن بر سر میز گفت وگو تحت نظارت و ضمانت عربی و اقلیمی و منطقه ای متقاعد کند.

از این موضع گیری ها آشکار می شود که عراق در هیچ یک از محورهای درگیری که در ابتدای بحث آن ها را مشخص کردیم وارد نشده است، زیرا به خوبی خطر آن را بر داخل کشور عراق و مشکلاتی که ممکن است ملّت های منطقه از آن ها برنجند برآورد کرده است. همان گونه که با توجّه به شناخت و برآورد عراق از خطرات این مرحله و بازتاب آن ها با این مسئله با حسّاسیّت بالا و دقّت و بی طرفی برخورد می کند. به ویژه در مورد مسئلة قومی و مذهبی که برخی از کشورها تلاش می کنند تا بر مبنای آن از داخل و خارج عمل کنند.

امروز عراق با تمام تلاش و ابتکار عمل به دنبال پایین کشیدن فتیلة جنگ در منطقه و خاموش کردن آن و رویارویی با پروژه های فتنه انگیزی در منطقه است. به نظر می رسد که حمایت عراق از فعّالیّت اخضر ابراهیمی از همین تحلیل و فهم نشئت گرفته است. اگر تلاش ها و ابتکار عمل های سیاسی شکست بخورد؛ تمام منطقه به سمت گزینه هایی خواهد رفت که عاقبت نیکویی نداشته و شوم خواهد بود.

ص:625

جریان های تکفیری در استراتژی های استکبار جهانی پشتیبانی لوجستیک و به کارگیری ژئوستراتژیک مدل سوریه / مختار خماس

اشاره

مختار خماس(1)

چکیده

قدرت های استکباری سودای تسلط بر جهان را دارند. با اوج گرفتن جریان ملی گرایی عربی و پیروزی انقلاب اسلامی ایران، محور مقاومت و مخالفت با استکبار شکل گرفت و توانست پیروزی هایی در میدان مبارزه به دست آورد و از قدرت و نفوذ استکبار کاست. جریان های تکفیری به دلیل مخالفت و دشمنی با مقاومت از بهترین ابزارها برای شکست مقاومت از دشمنان اصلی مقاومت به شمار می آید. بنابراین کمک به پیدایش و بقاء جریان های تکفیری، از جمله استراتژی های استکبار جهانی برای تضعیف محور مقاومت است.


1- پژوهشگر متخصص اندیشه های قومیتی و عربی و امور ژئواستراتژیک بین المللی در بخش فلسفه دانشگاه وهران - الجزایر

ص:626

مقدمه

روابط بین المللی بعد از پایان جنگ سرد شاهد تغییرات اساسی بود که بنیان و ظاهر نظام بین المللی و توزیع قدرت میان ارگان های موجود در داخل نظام بین المللی را دستخوش تغییر قرارداد، این اتفاقات به آمریکا این اجازه را داد که سلطنت و قدرت جهانی پیدا کند و از انباشته های تاریخی و شناختی خود استفاده کند.

این یکه تازی به نوعی امپراتوری تبدیل شد که بر اساس اصل «هدف وسیله را توجیه می کند» و اصل «دوستی های همیشگی وجود ندارد، دشمنی های همیشگی وجود ندارد بلکه مصلحت های همیشگی وجود دارد» پایدار می باشد.

و برای حفاظت از این شرایط استراتژیک آمریکا شروع به برنامه ریزی جهت تولید و بازتولیدی عوامل سلطه گری شد. سلطه ای که با توجه به شرایط جغرافیایی و اوضاع تاریخی و دشمن فرضی، متفاوت است. دلیل ما بر این امر صرفا تاریخی است، و ظاهر عوامل سلطه و سیطره ای که در زمان خطر سرخ (کمونیستی) بود، در زمان خطر سبز (اسلام اتهامی) تغییر کرد.

با پیدا شدن عامل مقاومت و جلوگیری از این سلطه آمریکا و برنامه های تفرقه انگیز در مناطق عربی اسلامی، مراکز پژوهشی-استراتژیک آمریکا شروع به ایجاد سریع ترین راهکارها و کمترین هزینه برای بدست آوردن منافع ملی و منافع هم پیمانان خود و در راس آن دولت صهیونیستی وعرب عقب مانده هستند. در واقع موضوع پژوهش ما یکی از استراتژیک های قدیمی و نوین برای درهم شکستن سیطره و سلطه استکبار جهانی است.

با توجه به اهمیت و سختی بیان همه جزئیات و پیچیدگی های بحث در یک مقاله سعی بر آن داشتیم که نکات اصلی بحث را بیان کنیم، از این نگاه که «نباید آنچه که همه اش قابل درک نیست همه آن ترک شود.»

به این خاطر شروع به تحقیق در اهمیت انواع گروه های تکفیری با تشکیلات متفاوت و جریانات دینی و ایدئولوژهای مختلف در برنامه ها واستراتژیک ها در استکبار جهانی حال حاضر کردیم.

ص:627

و همچنین از چگونگی پشتیبانی منطقه ای و بین المللی نامحدود از گروهای تکفیر و خون؛ وهمچنین از بکار گرفتن این گروه ها بصورت ژئواستراتژیک بطوری که منافع و مصالح استکباری را در مناطق عربی واسلامی ما تامین کند بحث می شود. و از جایگاه سوریه در برابر این حملات شدیدی که متعرض آن می شود و راهکارهای مبارزه با این تفکر تکفیری- صهیونیستی بدون آنکه غافل از نقش دولت های عربی و اسلامی و عالمان دین با دیدگاه های متفاوتشان بشویم، و اینکه نقش گروهای ملی گرای عربی در برابر این چالشهای حال حاضر چیست، سخن به میان می آید.

محورهای بحث
اشاره

برای پاسخ به اشکالات مباحث مذکور و شاخه های آن موضوع مورد بحث را به سه محور تقسیم کردیم:

1. چارچوب مفهومی موضوع: به عنوان یک فصل کلی این محور شامل مفهوم های اصلی است که خواننده را برای درک بحث مطرح شده و ابعاد مختلف آن جهت شناخت و تحلیل مناسب مهیا می سازد.

2. گروه های تکفیری در استراتژیهای استکبار جهانی، این محور دارای دو مبحث اصلی است:

- گروه های تکفیری و پیدایش تاریخی و ساختار فکری به این صورت که بر دو نمونه تمرکز کردیم، نمونه خوارج در دوران اسلامی و نمونه وهابیت در دوران معاصر.

- گروه های تکفیری در حمایت منطقه ای-غربی و به کار گرفتن ژئواستراتژیک با توجه به ژئوپلتیک درگیری های حال حاضر در منطقه و شادمانی صهیونیسم از آن.

3. ائتلاف تکفیری-استکباری و جنگ بر علیه سوریه، این محور نیز دارای دو مبحث اساسی است:

- سوریه در میان توطئه و سکوت، و چارچوبهای این جنگ تحمیل شده بر آن.

- پیشنهادات ممکن جهت مبارزه با جریان تکفیری و کمک به حل و فصل بحران سوریه در سطوح مختلف بطوری که امیدها و انتظارات کنفرانس را برآورده می سازد.

ص:628

محور اول: چارچوب مفهومی بحث
1. گروه های تکفیری

کفر در لغت به معنای پوشاندن مخفی کردن و برعکس کردن است و کافر کسی است که این کار را انجام دهد و برای همین کشاورز را کفار می خوانند. حضرت باری تعالی می فرماید: >کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ<(1) یعنی: «[مثل آنها] مثل بارانی است که رویش [گیاهان] آن کشاورزان را به شگفت آورد...». سپس این کلمه به معنای مجازی انتقال یافت و لغت کافر در معنای کسی است که نعمت خداوند را انکار می کند یا اسلام را منکر می شود و کفر به معنای عدم باور به رسول خدا و آنچه که یقین و ضروری است و پیامبر برای آن امر نازل شده است.

ناشکری و انکار نعمت، پوشاندن بجای آوردن شکرگزاری است. خداوند می فرماید: >فلاکفران لسعیه<(2) و بالاترین کفر انکار توحید خداوند، شریعت یا نبوت است و کفران بیشتر در ناشکری بکار می رود، و کفر در دین بیشتر است و کفور در همه جا استعمال می شود. خداوند می فرماید: >فابی الظالمون الی کفورا(3).<

و تکفیر به معنای برچسب کفر زدن به دیگران و جدا سازی آنان از اسلام و نسبت دادن و برچسب زدن کفر است، لغت کفار به معنای کسانی است که در کیان غیر اسلامی هستند.

در اینجا خطر پدیده تکفیر آشکار می شود، به لحاظ امور خطرناکی که مترتب بر این پدیده می شود که در کتاب های کلامی و فقیه بصورت مفصل آمده است.

جریانهای تکفیری می توانند به صورت گروه های سازماندهی شده و غیر سازماندهی شده، موسسات دینی و اشخاص باشد. ویژگی مشترک در میان آنها برچسب کفر زدن به کسانی است که از لحاظ دینی، مذهبی، نژادی و یا حتی سیاسی با آنها تفاوت دارند، تا اهداف خاص خود یا گروه های خارجی را محقق سازند. خواه به این امر اطلاع داشته باشند یا خیر و در این تکفیر از تروریسم و وسایل جنگی و اسلحه استفاده می کنند.


1- . حدید، آیه 20.
2- . انبیا، آیه 94.
3- . اسرا، آیه 99.

ص:629

2. استراتژی و ژئواستراتژی

استراتژی اصطلاحی خارجی است. که اصل آن یونانی و به معنای فنون برنامه ها و نقشه های کلی است، سپس به معنای شیوه رهبری نیروهای عمومی یونانی بکار برده شد... ژنرال آلمانی کارل کلاورفیتش آن را اینطور تعریف کرده که «استراتژیک روش بکارگیری درگیری ها به عنوان وسیله ای برای رسیدن به هدف از جنگ می باشد». و جنگ نزد وی به معنای پیشبرد سیاست با روشهای دیگر و اینکه هدف از جنگ هدفی سیاسی است.

همچنین هاری یارجر استاد دانشگاه آمریکایی متخصص در تدریس استراتژی در یک تعریف کامل استراتژی را اینطور تعریف می کند:

در چارچوب حکومت استراتژی به معنای بکارگیری وسیله ها و نیروهای مشخصی (سیاسی، دیپلماتیک، نظامی و رسانه ای) برای رسیدن به اهداف سیاسی حکومت است که با همکاری یا رقابت با بازیگران دیگر که سعی بر آن دارند که به اهداف خاص خود برسند و ممکن است با مصالح دیگری در تعارض باشد. به بیانی دیگر استراتژِی به معنای بکارگیری نیروی ذاتی در جهت امور ملی و اجتماعی دولت در راستای اهداف سیاست درفضای پرتحرک رقابتی ایجاد شده می باشد. به هر حال تصور کنونی از استراتژی از مفهوم استراتژی در حالت نظامیدور شده است و و به سبب این علم و ضروی بودن آن در برگیرنده همه امور زندگی می باشد، بنابراین استراتژی فرایند انتخاب بهترین راه در دسترس برای رسیدن به اهداف و مصالح است.

اما در رابطه با مفهوم ژئواستراتژیک، می توان گفت برنامه ریزی سیاسی اقتصادی و نظامی است که توجه خاصی به محیط زیست دارد، از این زاویه که در تحلیلات و شناخت مشکلات اقتصادی وسیاسی دارای عنوان بین المللی بکار گرفته می شود. ژئواستراتژیک در مرکز استراتژیک دولت یا قوه سیاسی مورد مطالعه قرار داده می شود، خواه در جنگ و خواه در صلح و با عناصر یا عوامل ده گانه جغرافیایی مورد بحث قرار می گیرد، عوامل ده گانه عبارتند از: مکان، ظرفیت، شکل، ارتباط با دریا، مرز، ارتباط با اقیانوس، نقشه برداری، آب و هوا، منابع و جمعیت است اضافه بر آن ژئواستراتژی به

ص:630

معنای بررسی موقعیت استراتژیک کشور یا سرزمین اقلیمی و می زان تاثیرگذاری شرایط و موقعیت در روابط مسالمت آمیز و جنگی است.

3. استکبار جهانی:

استکبار لغتی است برگرفته از تکبر و خودبرتری بر دیگران، و استکبار مساله جدیدی نیست که در عصر ما به وجود آمده باشد، بلکه امریست تاریخی به قدمت تاریخ... این لغت در عصر ما به کشورهایی اطلاق می شود که تلاش برای تسلط بر جهان را دارند؛ امام خامنه ای می فرماید:

استکبار جهانی شامل همه قدرت های طاغوتی متکبر و زورگو و همه نوع بی پروایی و سیطره بر ملت ها می شود.

علت اینکه این مفهوم و اصطلاح را در این مقاله برگزیدیم، جامعیت آن نسبت به عواملی است که فراتر از چارچوب جغرافیایی و اجرایی در مفهوم غربی است. گاهی اشخاص یا گروه ها یا کشورهایی را مشاهده می کنیم که تفکر استکباری، آنها را ضد ملت های مستضعف دنیا جمع گردانده است.

4. قدرت نرم

قدرت نرم اصطلاحی است که در حوزه نظریه روابط بین الملل بکار می رود، و به بکارگیری نهایت قدرت سیاسی اشاره می کند تا به مقصود و هدف سلطه بر روش ها و علاقه های قدرت های سیاسی دیگر که مورد هدف عوامل فرهنگی و ایدئولوژیک هستند تسلط پیدا کند.

بنابراین مفهوم قدرت نرم یکی از ابتکارات تفکر استراتژیک آمریکایی است که از موارد تولید مکانیزم های جدید، جهت سلطه و کنترل و حفاظت از منافع اساسی آمریکا و هم پیمانانش، به شمار می رود.

از لحاظ اجرایی و عملیاتی نظریه جنگ نرم، نقشه های جنگ غیرمستقیم را اجازه می دهد (مانند بازی کردن در زمین دشمن، ایجاد حالت شک در سنت ها و اعتقاداتی که دشمن از آن حمایت می کند و در ظاهر جنگ نرم، درگیری خارجی به صورت کاملا محلی و داخلی نمود پیدا می کند.) بدین معنا که عامل محلی و داخلی - در مورد بحث

ص:631

ما گروه های تکفیری - به صورت محیطی پشتیبان غیر مستقیم برای اهداف دشمن می باشد. در این زمینه عامل داخلی به صورت گفتمان کاملا وطن پرستانه و حماسی و دینی ظاهر می شود و هیچگونه شک و شبهه ای در اطراف خود بوجود نمی آورد.

گفتمان تکفیری امروز خود را آزادانه مطرح می کنند و اینکه پشتیبان امت و نجات دهنده آن هستند و در نهایت هیچگونه اشکالی بر مشروعیت آنان وجود ندارد.

محور دوم: گروه های تکفیری در استراتژیکهای استکبار جهانی
1. تاریخ پیدایش گروه های تکفیری و ساختار فکری شان

پدیده تکفیر پدیده ای انسانی است که ارتباطی به دین یا مذهب مشخصی ندارد و آنچنان که دشمنان امت اسلامی (قدرتهای استکباری) می گویند، ساخته شده اسلام نیست. همه ادیان دیگر در فرقه ها و مذاهب مختلف، درگیری ها و جنگهای خونین داشتند که علت آن تکفیر دیگری و تلاش برای از بین بردن همدیگر بود، مانند جنگ سی ساله. اما جوامع غربی توانست این پدیده را بصورت وسیع به وسیله حل و فصل اختلافات و کنار گذاشتن آنها بدون توسل به خشونت از بین ببرد. اما در محیط عربی و اسلامی ما این پدیده دارای صورتهایی شد؛ با افزایش سخنرانی های تند اسلام نمایان و حمایت عالم نماها از گفتمان تکفیری تندرو و خشن و در آغوش گرفتن استکبار جهانی، این گروه های تکفیری شدت یافتند. انتظاری که از این کنفرانس داریم زمینه سازی گفتمان عربی اسلامی به صورت عقلایی است و همه امت اسلامی را متحد کند و آن را از این تونل تاریک بیرون آورد.

ساختار تاریخی و فکری پدیده تکفیر تا دوران اسلامی امتداد دارد بخصوص با پیدایش خوارج بلافاصله بعد از جنگ صفین در سال 37 هجری قمری، و اینها اولین گروه تکفیری در تاریخ اسلامی به شمار می روند، به طوری که علی بن ابی طالب، عثمان بن عفان و دو داور و حکم و یاران جنگ جمل را کافر دانستند و همه امت را با ارتکاب گناهان تکفیر کردند و دیگران را به خروج بر امام غیرعادل با شمشیر و غیر شمشیر دعوت کردند. تاریخ صحنه های خونین وحشتناکی از قتل عام هایی که این تکفیری های نخستین مرتکب شدند

ص:632

را توصیف می کند، از جمله سربریدن صحابی عبدالله بن خباب ارت و پاره کردن شکم همسر باردارش و قتل عام های دیگری که تاریخ بر آنها شهادت می دهد.

پس از آن گروه های تکفیری یکی پس از دیگری در زمآنهای مختلف ظاهر شدند که مبانی و امور ناپسند و زشت تکفیری آنها را دور هم جمع می کند، که اصول آنان، برچسب کفر زدن به عموم مسلمانان و مباح دانستن خون و آبرو و اموال آنهاست. نمی خواهم وارد جزییات این گروه های تکفیری بشوم که حتی عالمان امت و اندیشمندان هم از دست آنها در امان نبوده اند، و برای نمونه به امام ابوحنیفه اشاره می کنیم که در کتاب کتاب السنه تالیف عبدالله بن احمد بن حنبل فصل کاملی در فاسق شمردن و تکفیر ابوحنیفه اختصاص داده است، محمد زاهد کوثری می گوید: «کتابی که کتاب السنه نامیده می شود کتاب منحرفی است» و همینطور این رویه را برای امام طبری و حاکم نیشابوری و حافظ نسایی و محی الدین ابن عربی و ابن رشد و لیست بلند بالایی جاری کردند.

هنگامی که به عصر حاضر می نگریم مشاهده می کنیم که پدیده تکفیر به صورت شمشیری بر سر ملت است و آغوش گرم فکری و مادی ای در جریان وهابیت پیدا کردند و هر تکفیری ای بر سر سفره آنها می نشیند، بطوری که اکثر گروه های تکفیری مشهور از شکم وهابیت بیرون آمدند و من قصد اتهام زدن به کسی را ندارم بلکه برخی از ادله تاریخی را بیان می کنم زیرا آوردن جزئیات در اینجا برای ما امکان پذیر نیست.

در رابطه با جنبه نظری و فکری تکفیری ابوعباس ناصری می گوید: زمانی که ابن سعود حاکم بر حرمی ن شریفین شد نامه هایی به دور دست مانند عراق وشام و مصر و مغرب فرستاد و مردم را به تبعیت از مذهبش و پیوستن به دعوتش فراخواند که در زمان خودش به نامه های «اسلام بیاور تا در امان بمانی» مشهور بود زیرا بنابر دیدگاه آنها مشرکین دوران جاهلیت بهتر از مسلمانان حال حاضر هستند و برای همین می بایست توحید را نشر داد و با بدعتها مبارزه کرد. و رشته کلام را واگذار می کنیم به یکی از نظریه پردازان وهابیت به نام سلیمان بن سحمان هنگامی که از او در مورد ساکنان جزیرة العرب و کسانی که از حکومت آنان پیروی نمی کنند، سوال شد گفت:

ص:633

احوال کسانی را که در جزیرة العرب نمی دانیم، بر علیه همة آنان حکم نمی کنیم، ولی ظاهرا اکثریت آنها داخل در اسلام نیستند... و کسانی که در ولایت رهبر مسلمانان (وهابیان) نباشد نمی دانیم که بر چه حالی هستند و چه می کنند ولی اغلب آنها همانطور که در ابتدا گفتیم مسلمان نیستند.

پژوهشگر عربستانی حسن بن فرحان مالکی ما را از جستجو در این امر بی نیاز کرد و تکفیر کردن مسلمانان توسط علمای وهابیت را در تحقیقی به نام «پندی برای جوانان مسلمان» در آشکار کردن غلو علمای معاصر در مملکت عربی سعودی منتشر کرد.

اما از جنبه عملی، تاریخ وهابیت، مملو از جنگ ها و مشکلات برای اسلام و مسلمانان بوده است که کتابهای خودشان آنها را بیان می دارد، بدون آنکه مراجعه شود به کتاب های دشمنانشان. بطوری که عثمان بن بشر حنبلی تاریخ نویس، حدود 79 جنگ خونین را می شمارد که اینها برای نشر توحید و از بین بردن شرک بنابر توهمشان انجام دادند و در کتاب معروفش عنوان المجد فی تاریخ المجد اینها را آورده است. و منطق معروف در آن زمان نجد، برای کسی است که شمشیر درازتری دارد و می توان به کتاب تاریخ نجد تالیف شیخ حسین غنام و کتاب خلاصة الکلام فی بیان امرا البلد الحرام نوشته شیخ احمد بن زینی دحلان برای تفصیلات بیشتر مراجعه کرد.

وهابیت گروه های تکفیری متعددی از خود به جای گذاشت مانند سلفیهای جهادی، جوانان مجاهد در افغانستان، جنبش تکفیر در هجرت، قاعده، گروه های سلفی دعوت و مبارزه گر، بوکو حرام و دیگر سازمآنها که با تفاوت در نام هایی که دارند بر تکفیر و سربریدن با الله اکبر گرداگرد هم جمع می شوند و قتل عام های وحشتناک و دادگاه های تفتیش عقایدی که در حال حاضر علیه مسلمانان و دیگر جوامع در سایر نقاط کشورهای عربی بخصوص در سوریه و عراق اتفاق می افتد برای شناخت آنها کفایت می کند.

زمینه های شناختی و سابقه های فکری (حاکمیت، ولایت و تبری، استکبار، گروه نجات یافته...) تکفیری ها را بر آن داشت که اینطور متوهم شوند که آنها ملت منتخب خداوند هستند و هر آنکه با آنها به مخالفت بپردازد، می بایست او را به عنوان قربانی تقدیم خداوند کرد و ما در الجزایر با آتش اینها سوختیم و هزینه های زیادی متحمل

ص:634

شدیم که تاریخ همه آنها را به صورت افتخارات برای رهبران ارتش و ملت الجزایر ثبت کرده است و در همان زمان مایه شرم و ننگی است برای تکفیری های گمراه.

2. جریان های تکفیری و حمایت های منطقه ای –غربی و بکارگیری ژئواستراتژیک:

عده ای از جریانات و جنبشهای تکفیری در پیدایش و بقا با عنصر خارجی در ارتباط هستند و به یکی از عوامل سیطره مورد استفاده استکبار جهانی در ساخت استراتژی بزرگ که هدف و نتیجه را مهمتر از وسیله می دانند تبدیل شده اند، اگرچه بطور کلی این مورد آخر از جمله امور وابسته به مشروعیت حکومت و حقوق ملت های مستضعف در جهان به حساب می آید. سیطره در نگاه دکتر فریدریک معتوق چنین است: «عامل ذهنی، انرژی اصلی و اساسی... این عامل در ارتباط با همه موجودات جاندار است و به عنوان غریزه ی باقی ماندن نامیده می شود».

روشن است که بار سیطره استکبار بر جهان و منحصر بودن رهبری وی، او را وادار به یافتن روش ها و راه های نو در مدیریت درگیری های بین المللی کرده است. بطوری که در تولید این درگیری ها و قوی کردن آن هیچ شکی نخواهد داشت زیرا به منافع حال حاضر و اینده مرتبط است و به جای استفاده از قدرت سخت از قدرت نرم استفاده می کند و دروازه ائتلاف هایی را باز می کند که غیر قابل انتظار بوده است.

هنگامی که صحبت از حمایت استکبار از جریانات تکفیری می شود برخی آن را بعید می شمارند و می گویند: مگر آمریکا پس از اتفاقات 11 سپتامبر جنگ با تروریسم را اعلام نکرده است؟ در حالی که پوشیده نیست که تکفیری ها با غرب دشمنی دارند و از اینکه برخی از منافع آن را مورد هدف قرار دهند ابایی ندارند.

- به نظر بنده، این ائتلاف را دو امر مهم ایجاد کرده است:

- اولین آن تاریخی است، پس بعد از رسیدن جریان ملی گرای عربی به اوج قدرت خویش و پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال 1979، فرایند تکفیر سازمانهای ملی گرا و نشر خطر تشیع و توسعه فرقه گرایی که توسط کشورهای منطقه حمایت می شود و غرب در پشت پرده آن است شروع شد و با همه اینها محور مقاومت و ممانعت شروع

ص:635

به تشکیل یافتن شد که مواضع آن در قبال مسائل امت اسلامی و در راس آن فلسطین اشغالی واضح و آشکار بود.

- دومین آن ژئواستراتژیک است پس از همه پیروزی ها و دست آوردهایی که مقاومت در می دان جنگ بدست آورد و ایستادگی هایی که در برابر برنامه ها و نقشه هایی که برای خاورمیانه کشیده بودند، که استکبار همانگونه که در گذشته برای آن نقشه کشیده بود قادر به بزرگ نمایی آن نبود.

بنابراین، نقطه مشترکی که تکفیریها و استکبار را دور هم جمع می کند همان دشمنی با مقاومت است و هرکدام از آنها از دیدگاه دینی خود (اصول اسلامی - اصول مسیحی صهیونیستی) و سیاسی (برپایی حکومت خلافت - ایجاد اسراییل بزرگ) محور مقاومت را تهدیدی برای خود به شمار می آورند. لذا ائتلاف اقدامی است برای جلوگیری و پیشگیری علیه هر پیروزی، که مقاومت به دست می آورد و در نهایت رسوایی مزدوران و تهدید رژیم صهیونیستی جنایتکار را به دنبال دارد.

آغاز حمایت های منطقه ای وغربی، از تکفیری ها و متفق بودن آنها با مجاهدین افغانستان بود که در سال 1979 بر علیه کمونیستهای سوفیتی به کار گرفته شدند بطوری که مجاهدین حمایت های گسترده و بزرگی از کشورهای منطقه خصوصا عربستان سعودی و پاکستان و کشورهای استکبارگر غربی دریافت کردند. و پس از عقب نشینی سوفیتی ها از افغانستان، نیروهای اطلاعاتی پاکستان و آمریکا در حمایت از طلبه های حوزه های دینی در پاکستان دخالت داشتند و پیش از آنکه اوضاع از تحت کنترل خارج شود آنها را به افغانستان فرستادند. به سبب رقابت میان مسلحین و جهاد، جنبش طالبان در سال 1994 تاسیس شد که پس از چندی بر علیه پشتیبانان دیروزش منقلب شدند. در سال 1998 تاسیس سازمان القاعده اعلام شد که این سازمان نتیجه به هم پیوستن تفکر جریان وهابی تندرو و رویکرد سیاسی جهادی قطب نمادین است که مورد توجه ملل جهان و تکفیر کننده جهانی شدن و جهانی کردن دیدگاه تکفیر است. این سازمان شاخه های متعددی در جهان عرب و جهان اسلام ایجاد کرد

ص:636

(قاعده در کشور اسلامی مغرب، قاعده در کشور عراق) و با اینکه آنها خود را جنبشی دشمن مسیحیان و یهودیان معرفی می کنند واقعیت خلاف آن را نشان می دهد. و انجام هیچ عملی بر علیه رژیم صهیونیستی به گوش ما نرسید بلکه مشغول کشتار و سربریدن بی گناهان مردم و با مذاهب مختلف و فرق متفاوت بودند و پایه و اساس جنگ با دشمن نزدیک را در اولویت با جنگ با دشمن دور قرار دادند.

ائتلاف میان خوارج زمان، تکفیری ها که به قول اندیشمند جزایری محمد ارکون دارای تفکر ذوب در حقوق الهی هستند و استکبار جهانی طاغوتی که تروریسم و جنایت آنها را دور هم جمع می کند. و تاریخ هر یک از اینها شاهد بر این امر است و گفتمان تکفیری دینی خارجی و سیاسی استکباری به علاوه منفعت مشترکی - که از بین بردن محور مقاومت و ایستادگی آنها باشد - متحد می کند. با اینکه احتمال جدایی هر یک از اینها از یکدیگر در صورت پیروزی یا شکست و یا هرگونه تغییر ژئواستراتژیک وجود دارد و موقعیت جدیدی در بازی ایجاد می کند، جز اینکه اطلاعات ژئوپلتیکی و واقعیت درگیری حال حاضر در خاورمیانه نشانگر این این است که این ائتلاف مدت زمان بیشتری بطول میانجامد. و هر دو طرف در حال حاضر به همدیگر نیاز دارند. استکبار در پی آن است که ناامنی در خاورمیانه به وجود آورد که به صورت هرج ومرج خلافت شناخته شود و داستان بهار عبری عربی و اینکه تکفیری ها به پشتیبانی تدارکاتی و تسلیحاتی (غیر مهلک) نیاز دارند و سکوت دربرابر جنایات و عملیات تروریستی و پیشروی در منطقه را جاری سازند.

استکبار طوری عمل می کند که دشمنانش را از هم جدا می کند و با یکی از آنها بر علیه دیگری می ایستد، زیرا مواجهه با مقاومت و تکفیری ها در زمان واحد نوعی خودکشی استراتژیک به حساب می آید. و این موضوع اختیار را به آمریکا می دهد که تکفیری ها را رصد و آرام کند و آنها را در منطقه جفرافیایی خاصی جمع گرداند. و آنها در حالت جداپذیری از هم قرار دهد و درگیری هایشان را رهبری کند. و این نفوذ اطلاعاتی در افراد با متشکل شدن از فرماندهان جنگی وابسته به آمریکا هیچ گونه تهدید واقعی از طرف تکفیری ها برای آمریکا به حساب نمی آید. پس در حالی که جنگ در

ص:637

سوریه پایان نپذیرفته، در عراق شروع می شود و آمریکا با استفاده از این وضعیت، با ایجاد درگیری و بین المللی کردن آن جنگ ها را طراحی می کند. و نیروهای منفعل و ریز ساختار در منطقه را تبدیل به نیروهای منطقه ای کرد. این اطلاعات نقش مهمی در قطعی کردن نتیجه درگیری دارد، اگر تکفیری ها شکست خورند نقشه های استکباری به صورت جمله ماضی از آنها یاد می شود و این همان چیزی است که همه آزادی خواهان جهان در برابر نیوامپریالیسم جهانی و دست اندرکارانش در منطقه به آن امید دارند.

پیدایش داعش و ورود آن به عرصه و پیشروی به عراق و به تصویر کشاندن این امر که انقلاب مردمی در این دوره زمانی است و همزمانی آن با تجاوز تروریستی بر علیه غزه اتفاقی نیست. روزنامه الوسط بحرینی در گزارش شماره 4328 در تاریخ 14 یولیو 2014 که منتشر کرده است آورده است: مزدور سابق مرکز امنیت ملی آمریکا ادوارد سنون امر غیرقابل توقع و عجیبی گفت و بیان کرد که در مورد اخیر و با همکاری با همکاران انگلیسی اش MI6 و موسسه اطلاعاتی و ماموریتهای ویژه اسراییلی (موساد) زمینه سازی پیدایش داعش را فراهم کرده اند.

خبرهای محرمانه تازه ای از سنودن گفته شده که سایت ذی انترسیبت آن را منتشر کرد و برخی از رسانه ها و سایتها نیز آن را پخش کردند که همکاری دستگاه های اطلاعاتی سه کشور که عبارتند از آمریکا، انگلستان و اسرائیل برای ایجاد سازمانی تروریستی که بتواند همه تندروهای دنیا را در مکان واحدی گردآوری کنند، کوشیده اند و این امر به واسطه عملیاتی که رمز آن لانه زنبورها است، انجام می یابد.

اسناد قابل اطمی نان درز یافته ای از آژانس امنیت ملی وجود دارد که اسراییل شروع به اجرای نقشه ای انگلیسی قدیمی به نام لانه زنبورها، جهت حفاظت از اسرائیل کرده است و اقدام به تولید مجموعه ای از احکامی افراطی می کند که هرگونه تفکر یا رقیب دیگری بر اساس برخی منابع را نمی پذیرد.

و بر اساس برخی اسناد اسنودن، تنها چاره برای حفاظت از اسرائیل، ایجاد دشمنی نزدیک به خودش است و لیکن سلاح آن به سوی کشورهای اسلامی باشد که حضورش را نمی پذیرند.

ص:638

اطلاعات محرمانه این سایت بیان می دارد: رهبر داعش ابوبکر بغدادی آموزش های فشرده ای دیده که یکسال طول کشیده است و در آن آموزش های نظامی توسط نیروهای موساد دیده است، بعلاوه آموزشهایی در فن خطابه و الهیات آموخته است.

بنابراین، مزدور بودن تکفیری ها آشکار است و می بایست به نکته مهمی اشاره کرد و آن اینکه تکفیری ها پس از تکفیر زندگان، مشغول تخریب آرامگاه پیامبران شدند و همه اینها در راستای دولت خلافت است و طبق بیان اندیشمند ملی گرا یحی ابوزکریا حرمت پیامبران بزرگ خداوند چه زنده باشند و چه مرده یکسان است. احترام گذاشتن به آنها احترام گذاشتن به ارسال کننده آنهاست و او خداوند باری تعالی است. پس چه تفاوتی میان روش این تکفیری ها و روش قاتلان پیامبران است. تخریب این بناهای تاریخی مقدس جزیی از نقشه های پست صهیونیسم است تا بر توریسم مذهبی در منطقه چیره شود، و از بین بردن آثاری که نشانگر حضور عربی و اسلامی است، مقدمه ای برای تخریب مسجد الاقصی و ایجاد فضای روانی متناسب با آن است، هیچ کدام از ملتهای عربی واسلامی اقدام به ایستادگی و راهپیمایی علیه این اقدام صهیونیستی– تکفیری نکردند و عالمان دینی ای که برای ازبین بردن مجسمه های بودا در دوره طالبان در افغانستان ممانعت می کردند، اقدامی از خود بروز ندادند و آیا بودا با منزلت تر از پیامبران بزرگ الهی بوده است؟! و این موضوع اندیشمند سودانی مرحوم محمد ابوالقاسم حاج حمد را بر آن داشت که بگوید روند جریان تکفیری روندی یهودی است.

برنامه ریزی کاملا روشن است، صهیونیسم بنام اسرائیل بدن مردم بی گناه را در غزه مقاوم می درند و تکفیری های داعشی بدن بی گناهان در سوریه و عراق و لبنان و دیگر جاها را بنام دولت بزرگ خلافت می درند و همه کشورهای منطقه و جهان از جمله حمایت کنندگان از این تفکر در هر لحظه در خطر تهدید قرار دارند و در نهایت همه می بایست محاسبات دقیق خود را انجام دهند.

ص:639

محور سوم: ائتلاف تکفیری– استکباری و جنگ بر علیه سوریه
1. سوریه در میان توطئه و ایستادگی

آنچه که در حال حاضر در سوریه اتفاق می افتد از نقشه کلی برای هدف قراردادن مستمر امت اسلامی خارج نیست و استکبار جهانی برای تقسیم مقسمها، و جزئی تر کردن مجزأ و ایجاد کشورهای کوچک و رژیمهای قومی و مذهبی رقیب یکدیگر، برنامه ریزی می کند.

و رژیم صهیونیستی به مانند سگی است که نگهبان این تجزیه است. در حال حاضر سوریه تاوان مواضع ملی خود در برابر امور امت اسلامی، بخصوص دفاع از فلسطین اشغالی و جایگاه موثر و اساسی در محور مقاومت و ایستادگی را می دهد که در کنار آن ایران، حزب الله، و جنبش های مقاومت در فلسطین قرار دارند.

تاریح نشان می دهد که مورد هدف قراردادن سوریه توسط استکبار امر تازه ای نیست بلکه به پنجاه سال پیش برمی گردد، سازمان های آمریکایی وقت دمشق را مورد فشار قرار دادند و آن را در ضمن کشورهای پیمان شکن قرار دادند.

در حاشیه هر آنچه گفتیم، تحرک لابی صهیونیستی در آمریکا برای نابودی دمشق، و با سو استفاده از هرج و مرجی که بهار عربی نامیده می شود، و نتایج پژوهشی که وزارت دفاع رژیم صهیونیستی آن را انجام داده و در رسانه ها منتشر گردید، همکاری با نیروهای محلی در داخل سوریه و دیگر قدرتهای عربی وبین المللی برای تضعیف سوریه از داخل، و تلاش برای ایجاد نزاع داخلی یا حداقل جنگی که قدرت اقتصادی و نظامیان را تخلیه کند ضروری است. بطوری که فرصت مقابله با اسرائیل را نداشته باشد بلکه اسرائیل بتواند برنامه هایش در منطقه را براساس شیوه هرج ومرج خلافت برای ساخت خاورمیانه ای جدید توسعه دهد. این پژوهش عنوان موقتی را بر آن گذاشته اند و آن «جنگ به نمایندگی» است و به کشورهای عربی هم پیمان اشاره می کند که همان کاری را انجام می دهند که اسرائیل تمایل دارد علیه این نظام معاند که سوریه و مقاومت را رهبری می کند و خطری برای وجود اسراییل به حساب می آید صورت گیرد.

ص:640

پیشرفت سریع بحران سوریه و رویدادهای خونینی که همراه با آن بود نشان می دهد که نقشه ای محکم و از پیش برنامه ریزی شده است. از شروع اتفاقات درعا در مارس 2011 و تشکیل آنچه که ارتش آزاد سوریه نامیده می شود که شروع به هدف قراردادن اشخاص امنیتی و افراد ارتش عربی سوری کردند، در ابتدا قرار بر این بود که موسسات و مراکز را از دولت جدا سازند و ارتش عربی سوری را منهدم کنند و سازمان ملل متحد طبق فصل هفتم می ثاق بین الملل قطعنامه ای صادر کند ولی هیچکدام از این امور اتفاق نیفتاد برای همین به مرحله جنگ به نمایندگی که قبلا گفتیم روی آوردند.

در وهله اول اساس نقشه صهیونیستی - استکباری مبتنی بر همکاری چند کشور منطقه ای بود. ترکیه که در جستجوی ایجاد موقعیت جدیدی برای خود در منطقه است و پس از آنکه درب هایش را به روی سوریه باز کرده بود، به سبب طمع و علاقه به رهبری هلال اخوانی که با رسیدن اخوان المسلمین در مصر شروع به شکل گرفتن کرد، به طور سریعی منقلب شد. گفتمان حزب عدالت و توسعه که برای ترکیه نقش بزرگ منطقه ای و بین المللی در نظر گرفته بود، برگرفته از روحیه عثمانی قدیم بود و این همان چیزی است که سازنده این نظریه احمد داوود اوغلو در کتابش آورده است: عمق استراتژی.

و همچنین اردن که مرکز اتکا آموزش تکفیری ها و مسلح کردن آنها تحت نظارت نیروی اطلاعاتی آمریکا و موساد است و پس از آن آنها را برای کشتن مردم سوریه می فرستند. اما عربستان سعودی همواره سعی به براندازی نظام در دمشق و رساندن فرد دیگری به حکومت که وابسته با آنان و غرب باشد بود. زیرا در درجه اول سقوط دمشق به معنای محاصره ایران، حزب الله و جنبشهای فلسطینی و پس از آن روسیه و چین بود. و برای همین عربستان سعودی اقدام به جمع آوری تکفیری های عضو القاعده بازداشته شده در زندان های عربستان، یمن، عراق، لبنان و قفقاز و دیگر کشورها کرده و آنان را وارد به میدان جنگ کردند. قطر از قافله عقب نماند و از راه حمایت مالی از تکفیری ها و حمله به مغزها از طریق شبکه صهیونیستی الجزیره و گمراه کردن افکار عمومی و تحریف واقعیت های روی زمین و پوشاندن جنایات تکفیری های مزدور و نشان دادن آنها به عنوان انقلابی کرده و به نوبه خود اثرگذار بود.

ص:641

علاوه بر آن می توان نقش منفی مجمع کشورهای عربی و بستن راه حل های مسالمت آمیز را عنوان کرد. این شیوه مشروعیت را به تروریسم تکفیری جنایتکار اعطا کرد، بدون آنکه پشتیانی دینی و نقش بزرگان ناتو را فراموش کنیم. جایی برای بحث از جزئیات همه ابعاد این نقشه وجود ندارد نقشه ای که در آن همه کشورهای مذکور با اسرائیل در قتل عام ملت بزرگ سوریه و توطئه علیه رهبری ملی و مقاوم رقابت داشتند.

امروزه جریان های تکفیری با همه جهت ها و قلمروهای جغرافیایی اش همانند اسب تروایی است که استکبارجهانی هر زمان و هر طور که بخواهد برای تفرقه در امت اسلامی و به نتیجه رساندن نقشه ها و برنامه های امپریالیستی اش استفاده می کند.

2. پیشنهاداتی که با آنها می توان با اندیشه تکفیری مبارزه کرد و در حل بحران سوریه مشارکت داشت

در حاشیه تبادل نظر و گفتگو میان اندیشه های همگرا و مخالف با پدیده تکفیر و بحران سوریه برای پیدا کردن راه چاره، این جا مجموعه ای از پیشنهادات و برداشت هایی است که برای مسیولین کنفرانس بیان می داریم. امیدواریم ارزش بیشتر از آنچه که ما در صدد آن برای ایجاد زمینه ای شناختی و فکری در از بین بردن بی عدالتی و تجاوز بر امت اسلامی هستیم باشد.

اولا: در رابطه با پدیده تکفیر، به دو وجه می توان با آن برخورد کرد، از دلایل منجر به آن و از نتایج مترتب بر آن، به نظر بنده به کارگیری وجه اول که شیوه تعامل باشد، بهترین روش است زیرا از همان ابتدا این پدیده را از بین می برد. اما وجه دوم یعنی پناه بردن به راه حل های امنیتی مساله را بیشتر پیچیده می کند زیرا خشونت چیزی جز خشونت بیشتر به بار نمی آورد، که می توان به امور ذیل اشاره کرد:

* پیدایش جریان های تکفیری معاصر و حمایت استکباری نیز نتیجه کاهش تفکر ناسیونالیستی عربی است که همواره ناجی مسایل عربی و اسلامی و در راس آن مساله فلسطین اشغالی بوده است برای همین می بایست مجددا طرح ناسیونالیتی اجرا گردد و بنیان های فکری و شیوه اجرایی آن مورد اصلاح قرار گیرد، نقد کردن نفس امر به معنای لغو کلی آن نیست.

ص:642

* هیچ راهی برای امت اسلامی جز گزینه وحدت کشورهای عربی و وحدت اسلامی وجود ندارد وهیچ تعارض و تنافی بین این دو مورد وجود ندارد بلکه هر دوی آنها مکمل دیگری است خلاف آنچه که برخی از اسلام گرایان آمریکایی ترویج می کنند.

* تاسیس جایی برای رصد تکفیر و تکفیری ها که دربرگیرنده همه اندیشمندان امت اسلامی با مذاهب و گرایش های فکری متفاوت باشد که ماموریت آن رصد پدیده تکفیر و ایجاد بیداری میان امت با هدف منزوی کردن آن و مقدمه سازی برای از بین بردن آن می باشد و می تواند پیگیری پیشنهادهای کنفرانس را انجام دهد و اینکه به صورت سالانه برگزار شود و ما این را امری نیکو و مهم برای ساختار اندیشه ای قومی تی، مقاوم و اسلامی معتدل است.

* ایجاد مرکزی جهت مطالعات و پژوهش که وابسته مرکز رصد باشد و جنبه دانشگاهی را بر عهده داشته باشد.

* بر تمدنهای علمی - اسلامی واجب است که بپاخیزند و نقش متمدنانه خود را ایفا کنند که در راس آنها دانشگاه الازهر شریف است و همینطور اندیشمندان وفادار به دین و امت اسلامی برای نشر ارزشها ایستادگی کرده و با گسترش اعتدال در میان جوانان و از بین بردن بمب های فکری تکفیری ها و بیرون کشاندن آن از مغزهایشان ولزوم تقریب میان دین مسلمانان و اسلام آنها که از این مورد اخیر فهم نادرستی از متون دینی حاصل می شود. و در همین راستا کنفرانس می تواند شخصیتی که مشارکت بیشتری هرساله در مبارزه با تکفیر دارد، مورد تکریم قرار گیرند و بنده پیشنهاد می دهم که علامه شام بدرالدین حسون یا شیخ ماهر حمود بخاطر تلاشهای مستمرشان در این زمینه به عنوان شخصیت امسال این کنفرانس قرار گیرند.

* ایجاد افتراق میان اهل تسنن و گروه های محترم با تکفیری ها، زیرا آنها تلاش می کنند خود را به عنوان سخنگوهای رسمی اهل تسنن اعلام کنند در حالی که اهل تسنن از آنها برایت می جویند.

ص:643

* تجدید میراث اسلامی و پاک کردن آن میراث از افکار و چالشهای تکفیری، البته هیچ مذهبی را از این امر استثنی نمی کنیم خواه سنی باشد یا شیعه. زیرا چالش ها بزرگ هستند و امت اسلامی نیازمند مواضعی شجاع و دلسوز است.

* ایجاد کمی سیونی که ماموریت آن حفاظت از آثار و مقدسات اسلامی باشد به خصوص بارگاه ها وضریح های پیامبران بزرگ الهی، که میراث تمدن و انسانی برای همه بشریت و بیدار کردن آنها می باشند.

* استفاده از تجربیات الجزایر در مبارزه با تکفیری ها، بخاطر نقش رهبری ای که در منطقه عربی و اسلامی بلکه همه دنیا دارد.

* پشتیبانی از گزینه توسعه مستمر با هدف از بین بردن پناهگاه اجتماعی تکفیری ها.

* تلاش برای تغییر شیوه های آموزشی و تربیتی به صورت یک پروسه طولانی مدت که براساس دور انداختن افراطی گری و هر گونه تعرض به دیگری باشد.

* دعوت به بستن شبکه های ماهواره ای، تکفیری-افراطی از هر مذهبی که باشد.

* استفاده از فرصت تاریخی حال حاضر که آمریکا به عقب رانده شده و قدرتهای بین المللی و منطقه ای در فضای بین الملل به سبک دولت های «بریکس» در فضای بین الملل صعود کردند. و با تقویت ارتباطات با آنها و ایجاد توازن میان قدرت ها و در نهایت زایل کردن تک قطبی بودن ظلم کننده به ملتها مستضعف در جهان سوم.

* استفاده از شیوه دیپلماتیک مردمی برای ایجاد استراتژی عمومی. و این از راه دعوت از هیئت ها و گروه ها مختلف دعوت شده از سراسر دنیا و شرکت کننده در این چنین کنفرانسها که به امور امت اسلامی اختصاص دارد.

ثانیا: در رابطه با بحران سوریه علاوه بر انچه که گفته شد می توان به امور ذیل اشاره کرد:

* لزوم حمایت از از رهبری دکتر بشار حافظ اسد، زیرا در حال حاضر اکثریت اجماع ملی به وی اختصاص دارد و این بخاطر این است که سوریه را از داخل بطری بیرون آوریم و آن را به ساحل امنیت برسانیم، وانتخابات ریاست جمهوری اخیر بهترین دلیل بر اجماع ملی است و همه رسانه های موافق و مخالف، هجوم مردمی بزرگ به سوی صندوقهای اخذ رای در داخل و خارج از سوریه را گزارش دادند.

ص:644

* برداشتن روند اصلاحات سیاسی که جناب رئیس جمهور آغاز کرده و ایجاد سیستم قانونگذاری جهت مبارزه با فساد از این لحاظ که پدیده ای ساختاری است و با دیوان سالاری و موسسات اداری ارتباط دارد.

* باز کردن مسیر برای گروه های ملی معارض و فعالیت های جامعه مدنی و مشارکت در هموار سازی امور مملکت تا جایی که چارچوب های قانونی جمهوری عربی سوریه به آن اجازه دهد.

* پشتیبانی از ارتش عربی سوریه در جنگ با تکفیری های مزدور، حامیان این سرزمین امروز با ایستادگی و مقاومت در برابر نقشه های استکباری وصهیونیستی در منطقه از همه غیوران و آزادگان جهان حمایت می کنند.

* دور کردن نیروهای مزدور اجنبی-تکفیری از مردم سوریه گمراه شده با شناساندن چهره ی تکفیری ها و حمایت از گزینه های صلح و آشتی در شهرها و روستاهای آزاد شده. و اینجا ضرورت دارد که اشاره شود به نقش بزرگ رسانه های عربی-سوریه و قدرت شان در هموارسازی بحران و کشف واقعیتها، همانطور که هست و موفقیت اش در برابر یکی از قدرتمندترین امپراطوری های رسانه ای بین المللی و عربی مزدور که به زبان عربی پخش می شود.

* ایجاد گردهمایی برای دوستان واقعی سوریه، نه آنها که دستورات را از پایتخت های غربی و دولتهای منطقه تحت سلطه آمریکا دریافت می کنند.

دعوت از رهبری سوریه خصوصا جناب آقای علی حیدر، وزیر صلح ملی برای استفاده از تجربه منحصر به فرد الجزایر در آشتی ملی و دستیابی به صلح و یکپارچگی مردمی پس از ده سال سیاهی که در آن مدت الجزایر هزینه زیادی را متحمل شد. ولی به لطف خداوند و به لطف رهبری عاقلانه رییس جمهور مجاهد، عبدالعزیز بوتفلیقه کشور توانست پیروز از می دان خارج شود و سرش را در میان کشورها بالا بگیرد، و آرزوی قلبی ما این است که سوریه مقاوم هم بر دشمنانش که دشمنان عربیت و اسلام هستند پیروز شود.

ص:645

تکفیر مجرمانه، قتل حیله گرانه (کیدی)، انحراف از قوانین دین حنیف اسلام و آغاز گسترش تروریسم منفور و هراس انگیز / محمد کامل سعادت شریف

اشاره

محمد کامل سعادت شریف(1)

چکیده

تکفیر افراطی، پدیده ای شوم و خطرناک است که همواره مصائبی جانکاه و دردآور را بر پیکر اسلام و مسلمانان وارد ساخته است. جریانهای تکفیری تنها هم کیشان خود را مسلمان می دانند و مسلمانان مخالف خویش را به بهانه های واهی، خارج از اسلام می خوانند. این اقدام و ادعای فریبکارانه تکفیری ها، جرمی بزرگ و نابخشودنی است. در هم شکسته شدن حرمت ها، بروز کینه و تفرقه در میان مسلمانان، و قتل عام مسلمانان بیگناه و اقرارکنندگان به شهادتین از جمله آثار این پدیده نامبارک اند. این مقاله به بررسی پدیده تکفیر افراطی و مجرمانه، اسباب، نتایج و راه ای درمان آن می پردازد.


1- قاضی و امام جمعه مسجد منوبة المعمور - تونس

ص:646

به نام خداوند بخشندة مهربان، سلام و درود بی پایان بر سَرورمان محمد، پیامبر رحمت و کلید خیر و عصمت، و بر خاندانش و آنان که در احسان و نیکی از وی پیروی کرده اند. با عرض سلام و احترام خدمت ریاست محترم همایش بین المللی «خطرهای جریان های تکفیری بر ضدّ اسلام و مسلمانان و جهان بشریت و راه های برون رفت از آن»، (که در کشور دوست و برادر، ایران برگزار خواهد شد.) با سپاس و قدردانی از تمام سامان دهندگان این همایش که از این جانب دعوت کردند تا با شرکت در آن به مسائل مهمّ حال حاضر و آیندة امت اسلامی و ادله و شیوه های درمان آن بپردازیم؛ مسائلی هم چون: تروریسم، تکفیر، قتل عام و دیگر مواردی که وحدت و کیان این امت را بهلرزه در آورده است. بنده برای مشارکت در این همایش، کوشیدم تا به طرح موضوع ذیل بپردازم:

تکفیر و قتل عام حیله گرانه، انحراف از قوانین دین حنیف اسلام و آغاز گسترش تروریسم منفور و هراسانگیز.

مقدمه: اوضاع کنونی مسلمانان

امت اسلامی به ویژه در زمان حاضر در معرض سختی ها و مصیبت های بسیاری قرار دارد که در این میان دشمنان می کوشند با ایجاد تفرقه افکنی در اتحاد مسلمانان و نیز ایجاد شک و شبهه در عقاید صحیح توحیدی، عقایدی را نشانه روند که مسلمانان بدان ها ایمان دارند. دشمنان می کوشند اخلاق و رفتارهای رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را که جهت رحمت و صلح به تمام بشریت، به رسالت برانگیخته شده نادُرست جلوه دهند. این امور چنین، دست به دست هم داده اند تا پیوندها افراد، گروه ها و ملت ها را نشانه روند. محنت ها و سختی های موجود، مظاهری از تکفیر مجرمانه و کشتارهای فریب کارانه ای است که منجر به رشد و گسترش تروریسم میگردد، و در زمینه های زندگی اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و خانوادگی، تمام ابزارهای موجود جهت سرکوب، استبداد و وحشت را به کار می گیرند و در این راستا به هیچ انسانی اعم از زنده ومرده، کوچک و بزرگ، مرد و زن، خانواده و جامعة سالم رحم نمی کنند. اگر چه در گذشته و در طیّ گذر قرن ها، امت اسلامی دچار بلایا و مصیبت هایی شد که به صورت های گونا گون و

ص:647

بر حسب احوال و مقتضیات آن زمان پدید آمد، در این دوران پدیده های خطرناک متفاوتی نسبت به گذشته در شیوه ها و اهداف و نتایج پدید آمده است که اساساً بر تکفیر و قتل عام افراد و گروه ها با انواع ابزارها و ادعاها تکیه دارند.

تکفیر مجرمانه چیست؟

این موضوع که در بخش نخستِ بحث مطرح می شود، به معنای متهم کردن یک فرد یا گروه یا بخش به گروهی دیگر مبنی بر خروج از امت اسلامی و آیین محمدی و نیز دادن نسبت کفر به خدا به آنان، و سرزنش مخالفان خود نسبت به ایمان به خدا و عقیدة توحید و متهم ساختن آن ها به انکار نعمت های الهی و نیز مُجاز دانستنِ تحمیل روش خود بر دیگران بدون آن که هیچ دلیل و حجتی بر آن داشته باشند بلکه تنها به صِرف ادعا، دشمنی، سیطره و استبداد به چنین اقدامی روی میآورند.

ادعای فریب کارانه در پس خود نشان گر تلاش برای تحقق منافع ناپایدار دنیوی است که از جمله آن ها می توان به تسلط بر قدرت، به بندگی گرفتن مردمان و پایمال کردن خون و چپاول اموالشان اشاره کرد. این تکفیر نشان گر جنایت زشتی است که جان های مردمان قربانی آن هستند و به واسطة آن اموالشان به هدر می رود و بنابر اقتضای آن ارزش ها تغییر نموده و سرزمین ها نابود و جوامع از هم می پاشند.

خداوند می فرماید: >یُرِیدُونَ لِیُطْفِواْ نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ، هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالهْدَی وَ دِینِ الحْقّ ِ لِیُظْهِرَهُ عَلیَ الدِّینِ کلُّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ<.(1)

تکفیر کسی که به اسلام شهادت می دهد، مباح دانستن خون موحّدان جرمی در حقّ افراد و جوامع انسانی است. مباح دانستن خون نمازگزارانی که به قبله ای واحد تحت شعار «لا اله الّا الله» روی می آورند و از سرورمان محمد صلی الله علیه و سلم به عنوان امام و معلم و


1- . سورة الصف، آیه 9-8. می خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند و حال آنکه خدا - گر چه کافران را ناخوش افتد - نور خود را کامل خواهد گردانید. (8) اوست کسی که فرستاده خود را با هدایت و آیین درست روانه کرد، تا آن را بر هر چه دین است فائق گرداند، هرچند مشرکان را ناخوش آید. (9)

ص:648

بشارت دهنده و بیم دهنده و دعوت کننده تبیعت می کنند جنایتی بیش نیست. در حقیقت بر زمین ریختن خون این افراد، نمایان گر خطر بسیار بزرگی است؛ تا حدی که چه بسا وانهادن هزار کافر به حال خود ساده تر از ریختن خون یک مسلمان باشد.

پیامبر صلی الله علیه و سلم در حدیث صحیحی که در صِحاح ثابت است، فرموده اند: «اگر آن سخن را بر زبان آوردند - یعنی شهادت دادند - جان و مال خود را حفظ کرده اند، مگر آن چه بر حق باشد و حساب آن ها با خداست.» پس حفظ جان مسلمان با ابراز شهادت، امری قطعی است.»(1)

به منظور بیان و توضیح بیشتر استناد می کنم به حدیثی از رسول خدا صلی الله علیه و سلم

که در حِجّة الوداع از وی شنیده شد. این حدیث را أبی زرعه بن عمرو از جریر نقل کرده که به پیامبر صلی الله علیه و سلم در حجة الوداع درحالی که مردم در حال ایستاده گوش فرا می دادند، فرمودند: «بعد از من به کفر باز نگردید؛ چنان که برخی از شما گردن دیگری(2)

را می زند.»(3)

همین حدیث را مسلم در صحیح خود روایت نموده است.(4) معنی سخن پیامبر صلی الله علیه و سلم «بعد از من به کفر بازنگردید چنان که برخی از شما گردن دیگری را می زند»(5):

«بعد از من به کفر باز نگردید» که در سخن پیامبر صلی الله علیه و سلم کفر هم چون کفار است که در این حدیث پیامبر قتلِ به غیر حق را به سبب بزرگی تبعات آن به کفر تشبیه کرده است، و خداوند خود از صحیح و نادرست آن بهتر آگاه است.

حافظ النّووی در شرح خود بر صحیح مسلم گفته است(6): در معنای این سخن پیامبر صلی الله علیه و سلم که فرموده اند: «بعد از من به کفر بازنگردید؛ چنانکه برخی از شما گردن دیگری را می زند» هفت نظر بیان شده است:


1- . ر.ک: قاضی ابی، ص 680، چاپ العصریه، 1421ه- – 2000م.
2- . صحیح بخاری، کتاب العلم، باب الإنصات للعلماء، ص 40.
3- . «استنصت الناس، فقال لا ترجعوا بعدی کفارا یضرب بعضکم رقاب بعض».
4- . صحیح مسلم، کتاب الایمان، باب بیان.
5- . شماره حدیث 66-120 ص 48.
6- . شرح النووی علی صحیح مسلم، ج 2، ص 55.

ص:649

اوّل: کفر در حقّ کسی است که به ناحق آن را روا می داند. این کفر جنایتی زشت است که باعث رعب و وحشت در دل افراد و جامعه شده و از امنیت و آرامش آن می کاهد و در نتیجه این عمل راهی برای گسترش ترور میگردد که همان بیماری کُشنده ومسری که امت اسلامی در حال حاضر به آن دچار مبتلا است.

نظر دوم: منظور کفر نعمت و حق اسلام است.

نظر سوم: آنچه که به کفر نزدیک می سازد و منجر به آن می شود.

نظر چهارم: آن شخص عملی همانند عمل کافران را انجام دهد.

نظر پنجم: مقصود همان حقیقت کفر است؛ بدین معنا که کافر نشوید بلکه پیوسته مسلمان بمانید.

نظر ششم: نظری است که امام خطابی و غیر او نقل کرده اند؛ مقصود از کفار کسانی است که سلاح رزم می پوشند، گفته می شود تکفر الرجل بالسلاح إذا لبسه یعنی لباس رزم پوشید. ازهری در کتاب تهذیب اللغة گفته است: «یُقال لّلابِس السِّلاح کافرٌ، به پوشندة سلاح کافر می گویند.»

نظر هفتم: نظر امام خطابی است به این معنا که برخی از شما برخی دیگر را کافر نخوانَد، تا برخی از شما جنگ با دیگر را مُجاز بشمارید.

قاضی عیاض، نظر چهارم را برگزیده وچنین گفته است که: این سخن پیامبر «بعد از من به کفر باز نگردید» بدین معناست که بعد از من در حدیث یعنی برخلاف نظر من. به دیگر سخن، یعنی دربارة آن چه شما را به آن امر کردم، در میان خود با من مخالفت نکنید. یا بدین معناست که پیامبر صلی الله علیه و سلم آن ها را نه تنها در دوران حیاتشان بلکه پس از حیات نیز نهی می کند.

حافظ بن حجر در فتح الباری(1)

گفته است: جایگاه تحقیق این مسئله و بیان ابهام آن، قرآن و سنّت است و بیان روشنِ آن در کنار آنچه گفته شده، این است که: تکفیر دو نوع است: تکفیری که مطلق و شرعی است و تکفیری که جنایت است. مطلق شرعی،


1- . فتح الباری، کتاب الدیات، باب قول خدای تعالی >و من أحیاها فکأنما أحیا الناس جمیعا< (ج 12، ص 202).

ص:650

در هر سخنی که تصریح به نفی ربوبیت یا وحدانیت یا عبادت غیر خدا و یا به همراه خدا باشد ظاهر می شود. این کفر مانند سخنِ دهریان است که قول خدای تعالی بدان اشاره دارد: >وَقَالُوا مَا هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا وَمَا یُهْلِکُنَا إِلَّا الدَّهْرُ وَمَا لَهُم بِذَلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّونَ<(1)

سایر فرقه های دیصانیه و مانویّه و یهود و مانند آن ها اعم از: صابئین، مسیحیان و زرتشتیان و کسانی که بت ها یا ملائک یا شیاطین یا ستارگان یا آتش یا غیر خدا را شریک او قرار می دهند، هم چون: مشرکین عرب، برخی هندوها، چینیها و سودانیها و غیر آنان که به کتاب رجوع نمی کنند و نیز: قرمطیان و اهلِ حُلول و تَناسخ از فرقة باطنیه و همچنین کسانی که معترف به الوهیّتِ الله و وحدانیت او هستند اما اعتقاد به زنده نبودن یا حادث بودن یا محدَث یا مصوَّر بودن خداوند دارند، یا ادعا می کنند که خداوند دارای فرزند، همسر یا والدی یا منشأی است که در ازل با اوست یا این که او قدیم نیست یا خالق و تدبیرکنندة جهان شخصی غیر اوست، همگی به اجماع نظر مسلمانان کافرند. هم چنین است کلام فیلسوفان و ستاره شناسان و طبیعت شناسان که ادعای هم نشینی با خداوند و عروج به سوی او و هم کلامی با او یا حلول او در شخصی را دارند؛ همانند سخن برخی از باطنیه و مسیحیان. و همچنین کافر شرعی شمرده می شود، کسی که در مکتب برخی فیلسوفان و دهریان به قدیم بودن جهان یا بقای آن اعتقاد دارد یا در آن شک دارد یا اعتقاد دارد به تناسخ ارواح و انتقال جاودانة آن ها در اشخاص و رنج بردن یا لذت و خوشی آن ها در این اشخاص به اقتضای پاکی و ناپاکی شان. هم چنین آن کس که معترف به الوهیّت و وحدانیت است اما نبوت را کاملاً از ریشه انکار می کند یا نبوت رسول اکرم صلی الله علیه و سلم را زیر سؤال می بَرد یا یکی از انبیا را با وجود علم به وی منکر می شود. بدون شک این فرد کافر است و از زمره آن ها می توان برهماییان و بیشترِ یهودیان و أروسیان مسیحی را نام برد. کسی که مدعی نبوت


1- . جاثیه، آیه24. و گفتند: «غیر از زندگانی دنیای ما [چیز دیگری] نیست می میریم و زنده می شویم، و ما را جز طبیعت هلاک نمی کند.» و[لی] به این [مطلب] هیچ دانشی ندارند [و] جز [طریق] گمان نمی سِپرند.

ص:651

می شود، یا کسب آن را مُجاز می شمارد بر اساس کفر مطلق شرعی، کافر است. هم چنین هر کسی را که قانونی از قوانین شرع یا آنچه به صورت متواتر دربارة افعال رسول خدا صلی الله علیه و سلم از وی نقل شده و مورد اجماع پیوسته قرار دارد، مانندِ واجب بودن نمازهای پنج گانه و تعداد رکعات و سجده های آن ها؛ در صورتی که اقدام به تکذیب یا انکار این ها نماید، براساس شرع کافر است. حافظ ا بن حجر می گوید:

«خداوند در کتابش نماز را بر همگان واجب ساخته و این نماز پنج مرتبه بوده با این صفات و شرایط و تا زمانی که نصِّ روشنی در قرآن و خبر واحدی از رسول خدا صلی الله علیه و سلم بر آن نیامده بود آن را نمی دانستم. قاضی عیاض این سخن را تکرار، و در کتاب خود بحث کرده است.»(1)

اما تکفیر مجرمانه به معنای خروج از راه دین حنیف اسلام است به سمت آنچه پیش تر ذکر شد و مفاهیمی در باب آن ارائه شد.

از امام مالک رضی الله عنه در موطأ روایت شده است که: رسول خدا صلی الله علیه و سلم فرمودند: «هرگاه مسلمانی برادر دینی اش را تکفیر کند، گناه این نسبت را یکی از آن دو به دوش کشیده است»(2)

و در روایتی از مُسلِم است که: «اگر راست گو باشد که هیچ، و الله به خود او برمی گردد.»(3)

و در روایتی از اسفراینی است که: «اگر همان گونه باشد که او گفته که هیچ، در غیر این صورت گناه کفر را خود او بر دوش کشیده است»(4) و در روایتی دیگر وارد شده است: «اگر به برادرش بگوید: ای کافر! کفر بر وی واجب شده است»(5) برخی از شارحان گفته اند که این سخن بدین معناست که او با کفر خود به سوی او بازگشته است و در حقیقت بازگشت کننده «کفر» نیست بلکه «تکفیر» است؛ زیرا برادر مؤمن خود را کافر دانستن بدین معناست که خود را کافر دانسته و یا شخصی همانند خود را


1- . ر.ک: عیاض، الشفا فی حقوق المصطفی، ص 674.
2- . «من قال لأخیه یا کافر فقد باء بها احدهما».
3- . «فان کان کما قال و إلا رجعت علیه».
4- . «فان کان کما قال و إلا فقد باء بالکفر».
5- . «إذا قال لأخیه یا کافر فقد وجب الکفر».

ص:652

کافر دانسته یا کسی را کافر دانسته که تنها باطل داننده اسلام او را کافر می خواند. این سخن را نووی در شرح مسلم گفته است. ظاهر این روایات دلالت دارد بر تکفیر کسی که مسلمانان را کافر می شمارد و درست آن است که بر قول اسفراینی تکیه شود.(1)

اما محققین به تأویل این روایت پرداخته اند؛ از جمله مازری(2) که گفته است: محتمل است که آن گاه که این سخن را می گوید، کفر وی را حلال می داند پس بدین خاطر کافر می شود. نووی گفته است که: این سخن به کفر باز می گردد؛ بدین معنا که کسی که بسیار این سخن را بگوید بیمِ آن می رود که عاقبت کافر شود. ابن عبدالبرّ گفته است: اهل فقه و حدیث و جماعت بر این نظرند که مسلمان نباید برادر خود را به سبب گناهی یا به واسطة تفسیری که او را از اسلام خارج نمی سازد کافر بشمرد؛ تا آن جا که در فهم خود از این سخن پیامبر صلی الله علیه و سلم که فرمود: «در غیر این صورت گناه کفر را خود او بر دوش کشیده است» شاید مقصود گناه کردن در ایراد این سخن باشد یعنی گفتن جملة «ای کافر!». اگر کافر باشد گناه آن را متحمل می شود و گوینده به دلیل صدق در گفتارش گناهی مرتکب نشده است و اگر چنین نباشد، گوینده گناه بزرگی را مرتکب شده است. در تمهید الدّلائل باقلانی نیز به نقل از ابن فرحون در التبصره همین گونه آمده است. محققین و جمهور، نه به تکفیر بلکه به فسقشان نظر داده اند. ابن زرق در شرحش بر الموطا به نام الأنوار فی الجمع بین المنتقی و الاستذکار از امام طاووس(3)

نقل می کند که از وی در باب «حروریه» پرسیدند: آیا آنان کافرند؟ وی گفت: آن ها از کفر گریخته اند. پرسیدند: پس آن ها منافق اند؟ وی گفت: منافقین خدا را اندک یاد می کنند. گفته شد: پس آن ها چگونه اند؟ وی گفت آن ها قومی هستند که سعیشان


1- . وی ابوحامد اسفراینی احمد بن محمد بن احمد درگذشته به سال 406 هجری/ 1016 م از بزرگان مذهب شافعی است که کتاب اصول الفقه و کتاب الرونق که مختصری در باب فقه است از اوست.
2- . ابوعبدالله محمد درگذشته به سال 536 ه- / 1141م. امام و مجتهد اهل منستیر تونس که کتاب المعلم بفوائد مسلم از اوست.
3- . منظور طاووس بن کیسان الخولانی الهمدانی است. ابوعبدالرحمان در گذشته به سال 106 ه- / 724م. از تابعین، فقیه و محدّث ایرانی الاصل که جرئت موعظه خلفا و امرا را داشته است.

ص:653

باطل شده و از دیدن حق کور شده اند و بر ما تعدی کرده و خداوند ما را برضدّ آن ها یاری نموده است. طاووس گفته است که علی به سبب مشرک بودنشان با آنها نجنگید. این سخن دلالت دارد بر این که علی رضی الله عنه بر آن ها هجوم نیاورد و آن ها را به دلیل خروجشان مرتد نشدند، بلکه آن گاه که از خروج آن ها با خبر شد، گفت:«تا بشورند و خروج کنند». و اگر مرتد می شدند با آن ها با حدیث «هر کس دینش را تغییر داد، او را بکشید» برخورد می کرد. زیرا ابوبکر رضی الله عنه برای جنگ با اهل ردّه خارج شد و به آن ها فرصتِ جنگ نداد بلکه بر آن ها پیش دستی کرد و این اختلاف دلالت بر دو حالت دارد. داستان امام علی رضی الله عنه با اصحاب خوارج حروریه را صاحب کتاب الاعتصام از ابن عبدالبر با سندی که به ابن عباس رضی الله عنه می رساند نقل کرده است که گفت: آن گاه که حروریه برای شورش بر علی گِرد آمدند، مردی نزد علی آمده گفت: ای امیرالمؤمنین! این قوم بر تو شورش کرده اند. علی گفت: هنوز مانده تا شورش کنند! روزی... نزد این قوم آمدم در حالی که به نماز ایستاده بودند و اثر سجده بر پیشانی هایشان بود و دستان و لباسشان نیز گویی آلوده بود. آنان گفتند: ابن عباس! تو را چه شده؟ این چه حالتی است که تو داری؟ گفتم: در مورد آنچه شما عیب می دانید پیامبر صلی الله علیه و سلم را دیدم که نیکوتر از این لباس پوشیده بود. سپس این آیه را خواندم: >قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللّهِ الَّتِیَ أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالْطَّیِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ<(1)؛ گفتند: تو را چه شده است؟ گفتم: از جانب اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و سلم نزد شما می آیم در حالی که یک نفر از ایشان در میان شما نیستند. از نزد پسر عموی رسول خدا صلی الله علیه و سلم که بر ایشان قرآن نازل شده و حال آن که ایشان به تأویل آن داناترند آمدم تا پیغام ایشان را به شما و پیغام شما را به ایشان برسانم. برخی از آن ها گفتند با اهل قریش مجادله نکنید که در قرآن آمده است: >بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ<(2) سپس گفتند با او سخن می گوییم و دو یا سه مرد با من هم سخن شدند. گفتم: چرا بر علی خشمگین


1- . اعراف، آیه 32. [ای پیامبر] بگو: «چه کسی زیور[های] الهی را که برای بندگانش پدید آورده، و روزی های پاکیزه را حرام کرده است؟!»
2- . زخرف، آیه 58. بلکه آنان مردمی جدل پیشه اند.

ص:654

هستید؟ گفتند: به سه دلیل. گفتم: کدام اند این سه دلیل؟ گفتند: این که مردم در جایی که خدا امر نموده حکم می کنند در حالی که خداوند گفته است: >إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلّهِ<(1) گفتم: این یک؛ و دیگر چه؟ گفتند: او جنگید اما اسیر و غنیمت نگرفت اگر کافر بودند جنگیدن و اسارت گرفتن مجاز بود. گفتم: دیگر چه؟ گفتند: خود را از اِمارت مؤمنین کنار نهاد پس اگر امیرمؤمنان نباشد، امیر کافران است. گفتم: بیندیشید، اگر نقیض سخن شما را از قرآن و سنّت رسول بیان کردم آیا از راه خود باز می گردید؟ گفتند: چرا باز نگردیم؟ گفتم: اما دربارة این سخنتان که مردم به جای خدا حکومت می نمایند، خداوند تعالی می فرماید: >یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَقْتُلُواْ الصَّیْدَ وَأَنتُمْ حُرُمٌ وَمَن قَتَلَهُ مِنکُم مُّتَعَمِّدًا فَجَزَاء مِّثْلُ مَا قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ یَحْکُمُ بِهِ ذَوَا عَدْلٍ<(2)؛ و دربارة زن و همسرش می فرماید: >وَإِنْ خِفْتُمْ شِقَاقَ بَیْنِهِمَا فَابْعَثُواْ حَکَمًا مِّنْ أَهْلِهِ وَحَکَمًا مِّنْ أَهْلِهَا< (3)؛ و خداوند حکم را به دست مردمان سپرده است شما را به خدا سوگند آیا حکم مردمان در باب خون مسلمانان و اصلاح میانشان برتر است یا در باب خون خرگوش به یک چهارم دِرهم و در باب برخی زنان؟ گفتند: بله، این برتر است. گفتم: پس، از این دلیل خارج شوم؟ گفتند: آری. گفتم: اما دربارة این سخنتان که «او جنگید اما غنیمت نگرفت» می گویم: آیا شما مادرتان عایشه را به اسارت می گیرید؟ اگر بگویید که او را به اسارت می گیریم پس دربارة او آنچه برای غیر اوست را مجاز می دانید، پس کافرشده اید. ولی اگر بگویید مادر ما نیست، باز هم کافر شده اید. شما میان دو گمراهی قرار گرفته اید. آیا از این موضوع خارج شوم؟ گفتند: آری. گفتم: اما این سخنتان که: «امارت مؤمنان را وانهاده است» چیزی که شما را خوش آیند باشد می گویم، در جنگ حُدیبیه آن گاه که پیامبر با ابوسفیان و سهیل بن عمرو مصالحه کرد،


1- انعام، آیه 57. فرمان جز به دست خدا نیست.
2- مائده، آیه 95. ای کسانی که ایمان آورده اید، در حالی که مُحرِمید شکار را مکشید، و هر کس از شما عمداً آن را بکشد، باید نظیر آنچه کشته است از چهارپایان کفّاره ای بدهد، که [نظیر بودن] آن را دو تن عادل از میان شما تصدیق کنند.
3- . نساء، آیه 35. و اگر از جدایی میان آن دو [: زن و شوهر] بیم دارید پس داوری از خانواده آن [شوهر] و داوری از خانواده آن [زن] تعیین کنید.

ص:655

پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: علی! بنویس! این عهد مصالحه ای است میان محمّد رسول خدا، ابوسفیان و سهیل بن عمرو. گفتند: ما تو را رسول خدا نمی دانیم و اگر چنین می دانستیم با تو نمی جنگیدیم. رسول خدا صلی الله علیه و سلم فرمود: اما تو می دانی که من رسول تو هستم، ای علی! آن را پاک کن و این را بنویس که محمد بن عبدالله و أبوسفیان و سهیل بن عمرو. مصالحه نمودند که در نتیجة آن پس دو هزار نفر از آن ها بازگشتند و باقی آن ها خروج نمودند که همگی کشته شدند.

در کتاب الملل شهرستانی آمده است که: آن ها در آن زمان دوازده هزار مرد اهل نماز و روزه بودند و علی در «نهروان» با آن ها به شدت جنگید و جز ده نفر از آن ها باقی نماند و از مسلمانان تنها ده نفر کشته شدند. دو تن از آن ها به عمان، دو تن به کرمان، دو تن به سیستان و دو تن به جزیره و یکی به تل موزن(1) گریختند. و شروع خوارج در این مناطق بوده و از گروه خوارج تا به امروز هم چنان عده ای باقی مانده اند و اوّل کسی از ایشان که بعد از این واقعه با او به عنوان امام بیعت شد «عبدالله بن وهب راسبی» است. این داستان نشان می دهد که علی به دلیل شرک با آن ها جنگ ننمود بلکه بر اساس شورش آن ها برای جنگ و آماده نمودن گروه ها جهت مقابله با آنان جنگید. و چنان که گذشت، این دلیلی است برای ایشان و جمهور، مبنی بر این که وقتی معبد الجهنی و غیر او که قائل به قدر بودند ظهور نمودند سلفِ صالح تنها به طرد و دور ساختن آن ها اکتفا نمودند و اگر بر کفرِ محض خروج کردند سکوت بر آن جایز نبود. آن گاه که حروریه در موصل بر عمر بن عبدالعزیز(2) خروج کردند و او دستور داد تا آنان را به حال خود وا بگذارند تا آن میزان که علی بن ابی طالب رضی الله عنه امر کرده بود.

از میان مطالب بیان شدة پیشین به بیان خلاصة اسباب «تکفیر جنایت کارانه» می پردازیم.


1- . «تل موزن: سرزمینی میان رأس العین و سروج - محل زندگی جالینوس، که در سال 17 هجری فتح شد (یاقوت، معجم البلدان، ج 2، ص 45).
2- . وی عبدالعزیز بن مروان بن حکم اموی قرشی است درگذشته به سال 101ه- / 720م . خلیفه صالح و پادشاه عادل و پنجمین از خلیفه راشدین که دشنام دادن به علی بن ابی طالب رضی الله عنه را در منبرها که پیش از این انجام می گرفت را منع نمود.

ص:656

- تکفیر مجرمانه
أ - اسباب تکفیر مجرمانه
اشاره

این امر در اصل به عدم آگاهی کافی نسبت به مبانی دین حنیف اسلام باز می گردد که منجر به ضعف در ایمان و فروعات آن و عدم اعتبار آن و یا تصدیق به آن و عدم تحقیق در اهداف شریعت آسان و کناره گرفتن از آراستگی به اخلاق والای محمدی و پیروی از سنّت پاک و سیرت والای وی می شود. گویی چشم ها کور شده و تاریکی به قلب ها هجوم آورده و وسوسه های شیطانی در جان ها لانه کرده و عقل ها از تفکر سالم منحرف گشته و این گونه جان ها گمراه گشته که به انواع شرارت ها از جمله تکفیر و قتل عام در میان افراد و گروه ها دست می زنند. قلب های آن ها مملو از کینه نسبت به هر آنچه با فکرشان مخالف بوده و از روش زشت و رفتار گمراهانة آن ها به دور است. کینة انسان ها قلب آن ها را آکنده است. آنان در منافع ناپایدار دنیوی چنگ زده اند که از زمرة آن رقابت های آن ها در جایگاه های عالی جوامع اسلامی و به طور کلی جوامع انسانی و بشری است. اینان با هر وسیله و روشی، مستبدانه بر حکومت و جان و مال مردم دست یافته اند و با تأثیرپذیری از عقاید انحرافی یهود و مجسَّمه و عقاید دشمنانه نسبت به اسلام و مسلمانان و تأثیرپذیری از گروه های گمراهی که آن ها را یاری می دهند اهداف خود را اجرا می کنند. سخن خدای تعالی در قرآن بر این امر شاهد است: >وَلَن تَرْضَی عَنکَ الْیَهُودُ وَلاَ النَّصَارَی حَتَّی تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَی اللّهِ هُوَ الْهُدَی<(1)؛ و این سخن که: >لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِّلَّذِینَ آمَنُواْ الْیَهُودَ وَالَّذِینَ أَشْرَکُواْ<(2)؛ آنان گمان می کنند که به یاریِ دین خدا برخاسته اند حال آن که نفاقشان آن ها را به این اعتقاد رسانده است که بر طبق باور خود بیناترین افراد نسبت به دعوت سیدِ اولین و آخِرین هستند و این امر را پوششی بر نیّت های پست و اعمال زشت و آسیب هایشان به اعتقادات صحیح اهل


1- . بقره، آیه 120. و یهودیان و مسیحیان از تو راضی نخواهند شد، تا از آیین آنان، پیروی کنی. بگو: «براستی راهنمایی خدا، تنها راهنمایی (حقیقی) است».
2- . مائده، آیه 82. مسلّماً یهودیان و کسانی را که شرک ورزیده اند، دشمن ترین مردم نسبت به مؤمنان خواهی یافت.

ص:657

ایمان قرار داده اند. و آن گونه شده اند که خدای تعالی می فرماید: >وَمِنَ النَّاسِ مَن یُعْجِبُکَ قَوْلُهُ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَیُشْهِدُ اللّهَ عَلَی مَا فِی قَلْبِهِ وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ، وَإِذَا تَوَلَّی سَعَی فِی الأَرْضِ لِیُفْسِدَ فِیِهَا وَیُهْلِکَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللّهُ لاَ یُحِبُّ الفَسَادَ<.(1)

ریشة این تکفیرکنندگان جنایت کار، که بواسطة گسترش پدیدة تکفیر و قتل عام دشمن خدا و رسول او و مستبدین نسبت به انسانیت و بشریت افزایش یافته اند، به طوایف و قشرهایی در گذشته باز می گردند که با رسول خدا صلی الله علیه و سلم و اصحاب بزرگوار او دشمنی ورزیده اند. آنان بسیار بوده اند که برخی از آن ها پیش تر ذکر شدند. از مشهورترینشان خوارجی هستند که از اِمارت سَرورمان علی رضی الله عنه خارج شدند و با تکفیرِ امیرالمؤمنین و مسلمانان در زمین فساد کردند و کسانی که امروز دقیقاً هم چون آن ها هستند و گسترش این تکفیر به محمدبن عبدالوهاب رسیده است که مردمان را به دلیل زیارت قبور حتی انبیا و توسل به ایشان در درگاه خداوند تعالی و ساختن بنا بر قبور آن ها به صراحت تکفیر کرده است. او هر آن کس را که چنین می کرد تکفیر نموده و مشرک می شمرد با این گمان که: زیارت و توسل عبادتی است که جز برای خدای تعالی نباید باشد و بدین گونه قصد سفر نمود تا این که در درعیة در سرزمین نجد با گوش هایی شنوا و قلب هایی خالی از علم و ایمان مواجه شد. چگونه چنین نباشد حال آنکه رسول خدا صلی الله علیه و سلم این مکان را که عبدالوهاب در آن استقرار یافت، را قرن الشّیطان (شاخِ شیطان) نامیده بود. فرزند عبدالوهاب فرمان به عدم ساختن بنا بر قبور و و نیز تدمیر و خراب کردن بناها می داد که نتیجه اش دعوت به جنگ بود. وی می گوید: «ما مردم را به سوی این افکار می خوانیم و برای همین افکار با آن ها می جنگیم.» فرزند عبدالوهاب نامه ای را با یک واسطه به علمای تونس فرستاد با این عبارت که توجه به مردگان و درخواست یاری از ایشان بر ضدّ دشمنان و رفع حاجات و آسودگی از


1- . بقره، آیه 204- 205. و از میان مردم کسی است که در زندگی این دنیا سخنش تو را به تعجّب وامی دارد، و خدا را بر آنچه در دل دارد گواه می گیرد، و حال آنکه او سخت ترین دشمنان است. (204) و چون برگردد [یا ریاستی یابد] کوشش می کند که در زمین فساد نماید و کشت و نسل را نابود سازد، و خداوند تباهکاری را دوست ندارد. (205).

ص:658

مصیبت ها و نزدیکی به آن ها با نذرها و ذبح قربانی و کمک گرفتن از آن ها برای رفع سختی ها و جلب منافع، همه شرک به خدا و به نوعی عبادت غیر خداست که خود کفری آشکار است. هنگامی که متن این نامه اش در سرزمین تونس شایع شد، البای ابومحمد حمودة باشا آن را به عالمان زمان خود فرستاد و از آن ها خواست تا حقیقت را برای مردمان روشن سازند. از جمله کسانی که در تونس در ردّ آن نامه نوشتند، اسماعیل التّمیمی در گذشته به سال 1832م صاحب کتاب المنح الإلهیة فی طمس الضلالة الوهابیة بود و خدا را سپاس که بنده یک نسخه از آن را دارم. هم چنین أبو حفص عمر بن قاسم المحجوب، که البای حمودة باشا نامه ای به واسطة عمر المحجوب به محمدبن عبدالوهاب فرستاد، شخصی دیگر بود اما وی پاسخی بِدان نداد. احمد بن ابی الضّیاف صاحب کتاب إتحاف أهل الزمان بأخبار ملوک تونس و عهد الأمان که خدا را شکر نسخه ای از آن را نیز دارم، نیز با این سخنش به نقد آن پرداخته است: پنهان نیست بر ما شبهة این مرد که او توسل به خدا به برکت انبیا و به غیر از ایشان را عبادت می داند. عبادت فقط برای خداست و هر کس چنین کند به خدا مشرک گشته است، اما وی درک ننموده است که عبادتِ شرعی، تکلیفی است که در شریعت وجود دارد؛ خواه معقول باشد یا تعبدی. گویی وی این نکته را در نیافته است که آنچه از تکالیف شرعی خارج باشد به هیچ وجه عبادت شمرده نمی شود و فرقی میان بدعتی که به کفر منتهی شود و مقتضای آن جنگ و مباح دانستن اموال است و غیر آن وجود ندارد بلکه وی با استفاده از عصبیت دینی، پادشاهی را طلب می کرد. شیخ عمر المحجوب در پاسخش بر مسئله تکفیر بندگان مسلمان تمرکز نموده و با استفاده از قرآن و سنّت، به تکفیرِ مسلمانان که اعتقادِ ابن عبدالوهاب بوده، اعتراض کرده است. او خود این عمل را کفر دانسته به ویژه جنگ با مسلمانان در سرزمینشان و حجت وی بر این نظر این است که مسلمانان شهادت به توحید و رسالت می دهند و به خدا و رسولش ایمان دارند. وی از عبدالوهاب سوال می پرسد که: «چرا با آن ها به جنگ می پردازی، در حالی که رسول خدا صلی الله علیه و سلم می فرماید: مأمور شده ام تا با مردمان بجنگم تا بگویند خدایی جز الله نیست

ص:659

و محمد رسول اوست. پس آن گاه که چنین گفتند، جان و مال خود را حفظ نموده اند جز در جایی که حق باشد و حساب آن ها با خداست.» این روایت را بخاری و مسلم نقل کرده اند.

عمر المحجوب می پرسد: «چگونه تو بعد از این حدیث نبوی، ریختن خون مسلمانانی که شهادت می دهند و رسالت محمدی را تصدیق می کنند و به خداوند و وحدانیت وی ایمان دارند، حلال می دانی؟» عمر المحجوب تکفیر را در زمرة تهمت و الحاد و برترین فساد برشمرده و می گوید: «چگونه بعد از این ریختن خون اقوامی که این حقیقت را بر زبان می رانند و رسالت پیامبر صلی الله علیه و سلم را تصدیق می نمایند و پایه های اسلام را برپا داشته و از اسلام دفاع می نمایند، حلال می شماری؟»

نامة عمر المحجوب به مسائل متعددی که در نامة عبدالوهاب آمده پاسخ داده است که عبارتند از:

1. تکفیر به سبب زیارت اولیای صالح؛

محجوب چنین پاسخ می دهد که این زیارت عبادت نیست. تعظیم نمودن و بزرگ داشتن، عبادت نیست و خضوعی که با رکوع و سجود و روزه همراه است. نیز عبادت نیست.

2. تکفیر به سبب توسل به صحابهی پیامبر و اولیاء؛

محجوب در پاسخ می گوید: این توسل مشروع است و مانعی ندارد، وی بر حدیث شریف پیامبر و عمل سَلَف صالح از جمله اینکه عمر بن الخطّاب رضی الله عنه در نماز طلب آب در حضور صحابه و تابعین به عباس عموی پیامبر صلی الله علیه و سلم توسل نمود، تکیه می کند. عمر المحجوب می گوید: «ای برادرِ عرب! به من بگو آیا بخاطر این توسل، امیرالمؤمنین عمر بن خطاب و دیگر صحابه و تابعین همراه او را تکفیر می کنی؟»

3. خراب نمودن مشهدها و بناهای موجود بر قبور و قبه ها؛

محجوب این کار را از جملة تخریب و ظلم و خشونت و طغیان می شمارد و می گوید: این مصیبت و بلایی بزرگ تر از ظلم است.

ص:660

4. انکار زیارت قبور؛

پاسخ وی چنین است که رسول خدا صلی الله علیه و سلم در حدیث صحیحی می فرماید: «من شما را از زیارت قبور نهی کرده بودم، پس به زیارت ایشان بروید.»(1) رسول خدا بقیع را زیارت نموده بود و برای اموات مسلمانان استغفار کرده بود همین طور برای مادر خود آمنه دختر وهب، طلب آمرزش نموده بود. فاطمة زهرا، سَرور زنان مسلمان نیز عموی خود حمزة سیّدالشّهدا را در کوه اُحُد زیارت کرده بود. محجوب تبیین میکند که زیارت برای موعظه و عبرت گرفتن و ترحم بر مرده و طلب آمرزش برای او توسط زائر است.

5. نهی از زیارت قبور انبیاء؛

محجوب چنین پاسخ می دهد که رسول خدا صلی الله علیه و سلم فرمودند: «کسی که قبر من را زیارت نماید شفاعتش بر من واجب می گردد.»(2) یا سخنی این چنین که بخاری و مسلم روایت کرده اند.

و این که رسول خدا در شب معراج خود در بیت المقدس بر قبر ابراهیم علیه السلام ایستاده و فرمودند: «هر کس نتواند من را زیارت نماید، پس پدرم ابراهیم علیه السلام را زیارت نماید.»(3)

و یا سخنی این چنین که بخاری و مسلم روایت کرده اند.

محجوب به فردی وهابی می گوید: آیا تو برای یاری دین خدا به پا خواسته ای یا برای نقض امور آشکار آن؟ و آیا تو تصدیق کنندة وحی پیامبری یا این سخن را برساخته و دروغ می دانی؟»

6. منع نذرها؛

شیخ محجوب چنین پاسخ می دهد که نذور در زمرة دیانت نیست، بلکه تنها برای صدقه دادن است....

از جمله عالمان تونس که به نامة محمدبن عبد الوهاب پاسخ گفته است، شیخ ابراهیم الرّیاحی و محمد بن الشیخ صالح الکواش هستند. محمدبن عبدالوهاب به نامة این دو


1- . کنت نهیتکم عن زیارة القبور فزوروها.
2- . من زار قبری وجبت له شفاعتی.
3- . من لم یمکنه زیارتی فلیزر أبی إبراهیم علیه السلام .

ص:661

پاسخی نداد. گفته شده: او وفات کرد و کسانی در اعتقاد به تکفیر و قتل عام جانشین او شدند که طمع های دنیوی و جهل به دین، آن ها را به این اعتقاد رسانیده بود و نیز کسانی که کینه ها را به ارث برده و دوست دار استبداد و چنگ اندازی به قدرت و واداشتن سرزمین های اسلامی به حرکت بر راه و روش خود بودند. گاه به وسیلة تطمیع های فریبنده و گاهی دیگر با تکفیر ایشان و فتنه انگیزی در این سرزمین ها و گسترش شک و شبهه در عقاید صحیح مردمانشان. در پسِ این افراد، یهودیان و صهیونیست ها و یارانشان قرار دارند که می کوشند با همة ابزارها و روش ها با اسلام مبارزه کنند و به جایگاه رسول خدا صلی الله علیه و سلم به صورت رسانه ای و مکتوب و با فیلم و همایش و انجمن و غیر آن ضربه بزنند. فتنه ها، درگیری ها و محنت ها و مهلکه هایی در این عصر در شرق و غرب عالم صورت می گیرد نتیجة گسترش تکفیر است. حال آن که این پدیده از امور خاصّ خدای تعالی است که به هر شکل که بخواهد در مُلک خود و بندگان و دیگر آفریدگانش تصرف می کند و اوست که بر هر چیزی تواناست و از کاری که انجام می دهد، مورد پرسش قرار نمی گیرد. در حالی که آنان مورد پرسش قرار می گیرند و اوست که بندگانی را که برگزیده باشد، به بخشی از صفات خود متصف می سازد و در صورت اقتضا از غیر آنان یعنی صاحبان تخصص از جمله قاضیان و فتوادهندگان و دانشمندان و آنان که به هدایت الهی هدایت یافته اند و به توانایی علمی و اخلاق والا و تقوا متّصف شده اند و اخلاص پوشش آن هاست و مصلحتِ عامّه را بر خاصه مقدّم می دارند و به جامعه خدمت نموده و خیرخواه دیگران هستند، صادر می شود. اگر این قوانین، پنهان گردد و آن ارزش ها مخفی شود نتایج این تکفیر برای افراد و جوامع اسلامی و حتی برای کلیّة انسان ها آن چنان که خواهیم گفت، مصیبت بار خواهد شد.

ب - نتایج تکفیر مجرمانه

پدیدة تکفیر در جامعة اسلامی رشد یافته و بزرگ و کوچک، زن و مرد و زنده و مرده از آن در امان نمانده است. گسترة این پدیده به بسیاری از سرزمین ها و مناطق رسیده و این در حالی ست که با اهل حجاز آغاز شده بود. نتیجة این تکفیر، قتل عام، تفرقه، کینه و حرمت شکنی و سیطره بر پناهندگان به کلمة شهادت است. آنان با این

ص:662

تکفیر، آتش جنگ را در میان مسلمانان شعله ور ساخته، پیروی و دین داری را از گردن خود باز کردند. این در حالی است که خدای تعالی در کتاب عزیز خود می فرماید: >یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إِذَا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَتَبَیَّنُواْ وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ أَلْقَی إِلَیْکُمُ السَّلاَمَ لَسْتَ مُؤْمِنًا تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا فَعِندَ اللّهِ مَغَانِمُ کَثِیرَةٌ<(1)؛ و رسول خدا صلی الله علیه و سلم در حدیث صحیحی می فرماید: أمرت أن أقاتل الناس حتی یقولوا لا إله إلا الله - أی و محمد رسول الله - فإذا قالوها عصموا منی دماءهم و أموالهم إلا بحقها و حسابهم علی الله(2)

و در مقابل این جنگ تکفیری باید همة قشرهای مسلمان صادق و موحد جمع گردند و باعث رفعت کلمة الله شوند و از تمام گروه های مسلمانان باقی مانده حفاظت نمایند و با استفاده از همة ابزارهای دفاعی، فکری و تبلیغاتی و پرنمودن تمام خلأها با دروس علمی و گفت وگوهای سالم در مساجد و مکان های فرهنگی و از طریق شبکه ها با کارکرد حکیمانه و عمل به این سخن خدای تعالی: >ادْعُ إِلِی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ<(3)، سدی در مقابل طغیان تکفیریان و تجاوزشان ایجاد کنند. این نخستین مرحله است؛ پس اگر بر انحراف و تجاوز خود باقی مانده و به قتل عام مؤمنان بپرداختند و از کار وهابیت چه در گذشته و چه حال حاضر و نیز حروریه و خوارج جانب داری کنند، شکی نیست که این امر خدای تعالی: >فَقَاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّی تَفِیءَ إِلَی أَمْرِ اللَّهِ<(4) بر آن تطبیق میشود.

ابن زرق در کتاب الأنوار شرح الموطأ(5) از التمهید قاضی اسماعیل نقل کرده که گفت: مالک بن اَنَس اعتقاد به کشتن خوارج و متجاوزین داشت، زیرا آنان فساد در دین


1- . نساء، آیه 94. ای کسانی که ایمان آورده اید، چون در راه خدا سفر می کنید [خوب] رسیدگی کنید و به کسی که نزد شما [اظهارِ] اسلام می کند مگویید: «تو مؤمن نیستی» [تا بدین بهانه] متاع زندگی دنیا را بجویید، چرا که غنیمتهای فراوان نزد خداست.
2- . مأمور شده ام تا با مردمان بجنگم تا بگویند که خدایی جز الله نیست و محمد رسول اوست پس آنگاه که چنین گفتند جان و مال خود را جز به حق از دست من حفظ نموده اند و حساب آن ها با خداست.
3- . نحل، آیه 125. با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت دعوت کن و با آنان به [شیوه ای] که نیکوتر است مجادله نمای.
4- . حجرات، آیه 9. با آن [طایفه ای] که تعدّی می کند بجنگید تا به فرمان خدا بازگردد.
5- . امروزه یکی از آثار مشهور اهل تسنن است.

ص:663

می کردند و فسادشان بدون راهزنی و محاربة با مسلمانان صورت نمی گرفت. پس وی معتقد به کشتن خوارج بود تا زمانی که توبه می کردند و اگر توبه نمی کردند کشته می شدند.

امام علی رضی الله عنه با ایشان به جنگ پرداخت و ما سراغ نداریم که کسی کار او را منکِر باشد و این امر روشن است. ابوحنیفه و شافعی و تمام اهل فقه گفته اند که ایشان در صورت توبه نمودن، مورد تعرض قرار نمی گیرند تا زمانی که بر این امر تکیه دارند و تجاوز نکرده اند، گواه این امر سخن همگان است دربارة کار علی رضی الله عنه که بیان شد و عمر بن عبدالعزیز و گواه سخن مالِک، آن است که از صاحب الاعتصام، از نافع نقل شده است که: فرزند عمر رضی الله عنه آن گاه که از حروریه مورد پرسش قرار می گرفت، گفت که: آیا مسلمانان را کافر می شمرند و جان و مالشان را حلال شمرده و زنانشان را به نکاح در می آورند و زنان دارای همسر را به نکاح خود در می آورند؟ من کسی را از آنان مستحق تر به جنگ نمی دانم.

ابن فرحون(1)

در التبصرة این عبارت را نقل کرده است که «اگر توبه کردند که جانشان محترم است، وگرنه در صورت وجود امامی عادل، ایشان را بُکشید» این مقید ساختن به عدالت، دلالت دارد بر این که قتل آنان به دلیل تجاوزشان است.

حاصل کلام این که اگر آنان جنگ و خونریزی همانند وهابیان فعلی به راه انداختند، هیچ خلافی بین علمای اسلام نیست که با آنان باید به مبارزه و نبرد پرداخت و اگر اینگونه نبودند به نظر جمهور علمای اسلام این است که با آنان تعرّضی نشود.

قتل عام ناشی از ادعای فریب کارانه
اشاره

از جمله اهداف تکفیر، قتل عام افراد و گروه ها و تجاوز به آن هاست به گونه های مختلف و با مکانیسم های متفاوت. قتل عام و ایجاد هراس و تدوین نقشه هایی برای


1- . برهان الدین ابراهیم علی بن فرحون متولد مدینه و سفر کرده به مصر و قدس ودمش که دارای تالیفات بسیار است از جمله الدیباج المذهب فی معرفة أعیان علماء المذهب در رابطه با طبقات مذهب مالکی و نیز تبصرة الحکام فی أصول الأقضیة و نیز إرشاد المسالک إلی أفعال المناسک و مناهج الأحکام.

ص:664

رسیدن به اهداف برنامه ریزی شده که از بزرگ ترین مظاهر ظلم و استبداد می باشد و عاقبت آن قصاص و عذاب دردناک در دنیا و آخرت است، چرا که خدای تعالی فرموده است: >وَلاَ تَقْتُلُواْ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللّهُ إِلاَّ بِالحَقِّ<ِ(1) هم چنین: >وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِن أَحَدِهِمَا وَلَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الآخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّکَ قَالَ إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ؛ لَئِن بَسَطتَ إِلَیَّ یَدَکَ لِتَقْتُلَنِی مَا أَنَاْ بِبَاسِطٍ یَدِیَ إِلَیْکَ لَأَقْتُلَکَ إِنِّی أَخَافُ اللّهَ رَبَّ الْعَالَمِینَ؛ إِنِّی أُرِیدُ أَن تَبُوءَ بِإِثْمِی وَإِثْمِکَ فَتَکُونَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ وَذَلِکَ جَزَاء الظَّالِمِینَ<(2) خدای عزیز حکیم فرموده است: >وَمَن یَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُّتَعَمِّدًا فَجَزَآؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِیهَا وَغَضِبَ اللّهُ عَلَیْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَابًا عَظِیمًا<(3)

احمد و ترمذی از ابن عباس رضی الله عنه نقل نموده است که گفت: مردی با گوسفند خود از بنی سلیم گذر می کرد در حالی که از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و سلم متنفر بود. مرد به بنی سلیم سلام کرده اما گفتند: برما سلام نکن بلکه از ما پناه بخواه! آن گاه برخاسته و او را کشتند و گوسفندش را نزد پیامبر صلی الله علیه و سلم آوردند پس این آیه نازل گردید: >یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إِذَا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَتَبَیَّنُواْ وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ أَلْقَی إِلَیْکُمُ السَّلاَمَ لَسْتَ مُؤْمِنًا تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا فَعِندَ اللّهِ مَغَانِمُ کَثِیرَةٌ کَذَلِکَ کُنتُم مِّن قَبْلُ فَمَنَّ اللّهُ عَلَیْکُمْ فَتَبَیَّنُواْ إِنَّ اللّهَ کَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرًا<(4)


1- . اسراء، آیه 33. و نفسی را که خداوند حرام کرده است جز به حق مکشید.
2- . مائده، آیات 27-28-29. و داستان دو پسر آدم را به درستی بر ایشان بخوان، هنگامی که [هر یک از آن دو،] قربانیی پیش داشتند. پس، از یکی از آن دو پذیرفته شد و از دیگری پذیرفته نشد. [قابیل] گفت: «حتماً تو را خواهم کشت.» [هابیل] گفت: «خدا فقط از تقواپیشگان می پذیرد.» (27) «اگر دست خود را به سوی من دراز کنی تا مرا بکشی، من دستم را به سوی تو دراز نمی کنم تا تو را بکشم، چرا که من از خداوند، پروردگار جهانیان می ترسم.» (28) «من می خواهم تو با گناهِ من و گناهِ خودت [به سوی خدا] بازگردی، و در نتیجه از اهل آتش باشی، و این است سزای ستمگران.» (29)
3- . نساء، آیه 93. و هر کس عمداً مؤمنی را بکشد، کیفرش دوزخ است که در آن ماندگار خواهد بود و خدا بر او خشم می گیرد و لعنتش می کند و عذابی بزرگ برایش آماده ساخته است. (93)
4- . نساء، آیه 94. ای کسانی که ایمان آورده اید، چون در راه خدا سفر می کنید [خوب] رسیدگی کنید و به کسی که نزد شما [اظهارِ] اسلام می کند مگویید: «تو مؤمن نیستی» [تا بدین بهانه] متاع زندگی دنیا را بجویید، چرا که غنیمتهای فراوان نزد خداست. قبلًا خودتان [نیز] همین گونه بودید، و خدا بر شما منّت نهاد. پس خوب رسیدگی کنید، که خدا همواره به آنچه انجام می دهید آگاه است.

ص:665

أ - ادلة آن

ادلة قتل عمد به چندین دلیل دیگر باز می گردد که نخستین آن ها تکفیر است. چنان که پیش تر دربارة گروه های گمراهی که در پی استبداد و اشغال مراکز امن و سیطره بر حکومت و استعمار مردم و مطیع ساختن آن ها در مقابل امر خود و رهبری مسلمانان در تمام مناطق هستند، بدین موضوع اشاره شد. در پسِ این افراد، یهودیان صهیونیست و یارانشان قرار دارند که برای نابودی اسلام و مسلمانان به دفاع از این افراد می پردازند. قتل عام از مهم ترین قواعدی است که این افراد بر آن تکیه دارند. هم چنان که این ادله به کینه هایی باز می گردد که قلب ها و جان های آنان را آلوده و عقل هایشان را بیمار نموده است. و نیز به سبب جهل از دین و تربیت بد و فقر و فضای اجتماعی جنایت کارانه و خانواده ها از هم پاشیده ای است که درگیری ها و تجاوزها و فتنه ها برای رسیدن به حکومت آن را مشوه ساخته است.

خداوند متعال، حکم قتل عمد مؤمن را روشن ساخته و عقوبت آن را سخت قرار داده، زیرا جنایتی است بزرگ و برای آن کفّاره ای ذکر نکرده بلکه عقوبت آن را شَدیدترین عقوبتی که به کافران وعده داده، قرار داده است و این عقوبت جاودانه؛ ماندن در جهنم و مستحقِّ خشم خدا بودن و لعنت او به غیر از عذاب شَدید است؛ عذابی که آن را برای او در روز قیامت آماده ساخته است. خدای تعالی این آیات کریمه را با امر مؤمنین به مجاهده در راه خدا برای ثابت کردن قتل کسی آورده که تعیین وضعیت او بر ایشان سخت شده به طوری که نمی دانند آیا او مسلمان است یا کافر و جز با ثابت شدن کفر او به قتلش اقدام نمی کنند، به پایان رسانده است. خون این فرد در صورت تسلیم شدن و اظهار علنی اسلام به طمع کالای ناپایدار دنیا، حلال نمی باشد. خداوند آن ها را مشرکین و کافرانی خوانده که با هدایت آن ها به اسلام بر ایشان منّت نهاده است.

ب - نتایج قتل عام ناشی از ادعای فریب کارانه

این نتایج، متعدد و متنوع است که با گسترش وحشت و آشوب در جامعه، سعی در از بین بردن امنیت و آرامش افراد و جوامع و نیز تضعیف مردمان و گسترش استبداد

ص:666

کرده بطوریکه منجر به از بین بردن آزادی فکر و بیان و تألیف می شود. این امر بازتاب های منفی ای در خانواده ها به جا نهاده است: بیوه کردن زنان یتیمان و از بین بردن صاحبان خانه ها. گسترده شدن وحشت در مساجد و بر نمازگزاران و امامان مساجد و متولیان آن ها؛ بطوریکه منبرها مورد تعرّض قرار گرفته و امامان آن به زیر کشیده می شوند و جایگاهشان به کسانی غیر از آنان که فتنه می انگیزند داده می شود حال آن که اینان نسبت به دین جاهلند و دیگران را گمراه می سازند و به زشتی رفتار می کنند. بدین ترتیب قتل و آتش سوزی به بقعه های صلحا، که نور علوم شرع و قرآن را منتشر می سازند منتقل می شود؛ آن گاه آزار و اذیت به ترور در تمام مکان ها و با درجات مختلف تبدیل می شود و کوه ها و دشت ها و مناطق مسکونی از دست آنان در امان نمی ماند. بنابراین، برای قتل عمد مؤمن عقوبتی ذکر شده که در نهایتِ شدّت قرار دارد؛ یعنی جهنمی که در آن جاودانه بوده، و خشم و لعنت خدا و عذابی عظیم که مهیا ساخته است. این آیه سه عقوبت را برای قاتل حکم نموده است: 1. جاودانگی در جهنم؛ 2. استحقاق خشم و لعنت؛ 3. عذاب شدیدی که خداوند در آخرت برای او مهیا ساخته است. پس در حدیث شریف آمده است که «نابودی دنیا سهل تر است بر خداوند از کشته شدن مرد مومن.»(1) این روایت را بیهقی، و در روایتی دیگر ترمذی و نسائی بدین شکل نقل کرده اند: «... آسان تر است از کشتن مرد مسلمان»(2)

خداوند تعالی می فرماید: >وَلَکُمْ فِی الْقِصَاصِ حَیَاةٌ یَاْ أُولِیْ الأَلْبَابِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ<(3)؛ خداوند تعالی در این آیة کریمه صاحبان عقل روشن و صاحبان بصیرت را نسبت به قصاصی که در تشریع آن حیات، امنیت و آرامش برای جان های افراد و جوامع وجود دارد، مخاطب قرار می دهد. زیرا کسی که بداند در صورتی که دیگری را بُکشد، برای آن کشته خواهد شد، از قتل متنفر و منزجر می گردد. بنابراین، جان خود و جان کسی که


1- . «لزوال الدنیا أهون علی الله من قتل رجل مؤمن».
2- . «أهون من قتل امرئ مسلم».
3- . بقره، آیه 179. و ای خردمندان، شما را در قصاص زندگانی است، باشد که به تقوا گرایید.

ص:667

ارادة قتل او را کرده بود حفظ گشته و خون ریزی صورت نمی گیرد، و در این صورت جان ها محفوظ می ماند و مردم بر جان هایشان ایمن می گردند و این همان شریعت خداوند حکیم است و دینِ استواری که زندگی و سعادت انسان در دنیا و آخرت بر اساس آن است.

خلاصه: تروریسم منفور و هراس انگیز
اشاره

نتیجه تکفیر، قتل عام و مانند آن گسترش تروریسم است. خدای عزّوجلّ می فرماید: >الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُواْ لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِیمَاناً وَقَالُواْ حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ، فَانقَلَبُواْ بِنِعْمَةٍ مِّنَ اللّهِ وَفَضْلٍ لَّمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَاتَّبَعُواْ رِضْوَانَ اللّهِ وَاللّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِیمٍ<(1)

تعریف ارهاب (تروریسم)

از ریشة رهبة و رهباء مُشتق شده است و خود مشتق است از فعلِ «أرهب» به معنای خوف است.

ارهابی (یا تروریست) کسی است که برای سلطه جویی به ترور و ترساندن مردم پناه می برد.

حکومتِ ارهابی (یا تروریستی) حکومتی است که بر مبنای خشونت، استبداد و گرد آوردن امور هولناک استوار است.

حاصل بحث این که: در معنای ارهاب(تروریسم) ایجاد هراس در جان مردمان و بافت جامعه نهفته است. این امر برای هراس دیگران به منظور تحقق اهداف و منافع شخصی یا سیاسی یا اقتصادی یا اجتماعی و مالی است.

ارهاب (تروریسم)، اعصاب دیگران را تا مرز از هم پاشیدگی مورد فشار قراردادن است. تروریسم بر تمام ابزارهای وحشت مثلِ کلام، نامه و پیام و سلاح استوار است.


1- . آل عمران، آیات 173-174. همان کسانی که [برخی از] مردم به ایشان گفتند: «مردمان برای [جنگ با] شما گرد آمده اند پس، از آن بترسید.» و [لی این سخن] بر ایمانشان افزود و گفتند: «خدا ما را بس است و نیکو حمایتگری است.» (173) پس با نعمت و بخششی از جانب خدا، [از میدان نبرد] بازگشتند، در حالی که هیچ آسیبی به آنان نرسیده بود، و هم چنان خشنودی خدا را پیروی کردند، و خداوند دارای بخششی عظیم است. (174)

ص:668

ارهاب یا تروریسم آن چنان که زبان شناسان، جرم شناسان و برخی سیاست مداران تعریف نموده اند، گسترش وحشت و رعب و خشونت است با کلام، تکفیر و تهدید به نابودی افراد و گروه ها و در نهایت، آن چه گروه های انقلابی و حکومت ها و سازمان ها بر آن تکیه می کنند که هدف از آن استبداد و به چنگ آوردن حکومت و قدرت است.

ادلة شکل گیری ارهاب (تروریسم) در کنار تکفیر و قتل عام به آنچه پیش تر گفته شد بازمی گردد و افزون بر آن، ضعف ایمان و جهل به دین و ارزش های دینی و بی توجهی به آن ها و نیز تربیت در فضای اجتماعی و درهم ریخته ای است که هر روز قربانی جنایت می شود. هم چنین وراثت و محیط زیست آشفته که در بیشترِ موارد همراه با فقر و عقده ها و بیماری های روحی، مانندِ کینه، تنفر، حسد، شک و خودبینی یا خودخواهی است. تمام این موارد، دست به دست هم داده اند تا زمینة شکل گیری (تروریسم) و فتنه گری را پدید آورند.

این عناصر را می توان با ارزش ها و ایجاد اخلاق در درون انسان ها و برپایی قوانین سالم دینِ اسلام و اعتقادات صحیح و به دور از افکار نابودگر درمان کرد. این امور با هم افزایی تلاش ها در جهت اصلاح برنامه های آموزش و از طریق رسانه و تبلیغات سالم و صادق و خالص که خیرخواه وطن و جامعه هستند، ممکن می شود.

هم چنین از طریق خانواده های سالم و مربیان صادق در عمل و گفتار و جامعة مدنی که تمایل به اصلاح دارد و نیز شیوه های دیگری که از برجسته ترین آن ها جهاد برضدّ وهابیت میسر می شود؛ وهابیتی که در رأس تروریسم قرار دارد؛ زیرا علاوه بر شکل گیری آن بر انحراف عقیده و ناآگاهی از دین، این مکتب بر تکفیر و قتل عام مردم بنا شده است، چنان که پیش تر بیان شد. وهابیت با ورود به جامعه، هیچ کس را در امان نمی گذارد؛ نه کوچک و نه بزرگ، نه پسر و نه دختر و نه حتی کودکان و مردگان! در کنار فتنه هایی که بر سر منبرها و در خطبه های جمعه و گردهمایی های قرآنی و دانشکده ها ایجاد می کند، پیش از هر چیز مساجد از سوی یاران و رهبران آن ها در معرض هرج و مرج قرار گرفته اند. آنان که با سوءاستفاده از اشتیاق مردم تونس به

ص:669

زندگی بهتر در سایة دین و کرامت، و با سوار شدن بر امواج رخدادهای تونس به حکومت دست یافتند و هر چند در نوبت اول و دوم شکست خوردند اما می کوشند تا به شیوه های گونا گون با استفاده از تروریسم و قتل عام و تهدید و فتنه انگیزی در مساجد و مناطق مسکونی و کوه ها حکومت را به چنگ آورند اما در پیِ تروریسم آن ها، قشرهایی از وطن پرستان شجاع ارتش و نیروهای امنیتی و هموطنان مان قربانی شدند و ما به این مناسبت برای آنان رحمت می طلبیم و شِفای عاجل مجروحانشان را خواستاریم. اعزام برخی تروریست ها به خارج از تونس از سوی برخی سرانِ وهابیت را که در تونس به قدرت رسیده بودند فراموش نکنیم! اینان را از تونس خارج کردند تا خود را در خارج تقویت سازند. هم چنان که در داخل تونس برخی جنایت کاران را که محکومیت چندین ساله، با عنوان عفو و گذشت، تقویت کردند تا این افراد برای جنایت کاری و بیکاری و تجاربشان در انواع ترور، پیشبرندة اهداف آن ها در تکفیر و قتل عام باشند.

ابزارهای درمان

این ابزارها را به اجزایی مقطعی و مرحله ای خلاصه می نمایم.

از جمله موارد مقطعی این است که ما خیرخواه سرزمینمان، سرزمین تمدن، ارزش ها، و تاریخ شکوهمندمان و رعایت منافع تونس باشیم به دور از چنگ اندازی به حکومت و جاذبه های ناسالم و افکار نابودگر.

1. اینکه جامعة تونس با تمامی بخش های اصلاحی خود در صورت امکان، مانند سدّی محکم در مقابل جریان وهابیت که رأس تروریسم شمرده می شود، قرار بگیرد؛ سدی که مانع تغذیة تروریسم در داخل و خارج باشد.

2. پاک نمودن مساجد و انجمن های قرآنی از عناصر وهابیت و غیر آن که به جای پیوستگی، محبت و همکاری در کار خیر و تقوا در تلاش برای خراب کاری و گسترش جهل، تفرقه و کینه هستند. این امر با استفاده از حکمت، و اخلاص در کار و تلاش برای اصلاح، با وجدانی بیدار ممکن می شود. اوّلین مسجد در تونس مسجد جامع

ص:670

زیتونیه است که قبلة علم و علما در تونس و خارج از آن است. بازگرداندن آن به افراد شریفی که دارای تجارب و اخلاق والا هستند و به مدیریت آن و درآمدهای آن داناتر و آگاه تر از دیگرانند، از مصادیق این امر است.

3. تبلیغات شنیداری و دیداری و واداشتن خبرگان و عالمان شریعت و اخلاق و در صف اوّل ایشان، بزرگان مسجد جامع الزیتونیه، کسانی که از ایشان نظرخواهی و طلب علم می شود و پیوسته دارای تقوای الهی بوده، و در فضاهای بسیاری که آنان را از فضای اصلاح گری دور نمی سازند، تلاش می کنند.

4. اصلاح برنامه های تربیتی در تمامی مراحل آموزشی و از جمله تقویت درس تربیت اسلامی و ایجاد یک شعبة اسلامی.

ص:671

تروریسم - مفهوم، علل، منابع، درمان ها / تغرید رشید کاظم

اشاره

تغرید رشید کاظم(1)

چکیده

یکی از کلید واژگانی که غرب بوسیله آن توانست حملات خود را به کشورهای اسلامی توجیه کند و بهانه ای برای تجاوز به دیگر کشورها باشد، واژه تروریسم است، از این رو این مقاله به بررسی مفهوم و علل تروریسم می پردازد و آسیب های آن را مورد بررسی قرار می دهد، در ادامه با بررسی تروریسم در کشور عراق که با حکومت بعثی ها به خود هویت بخشیده بود به مهمترین راه مقابله با آن را از نظر اسلام تلاش در زمینه های تربیتی و فرهنگی و فکری است که با مشارکت تمام ارگان های تربیتی و ارگان های رسانه ای، مراکز فرهنگی، شخصیّت های دینی، علما، فرهیختگان جامعه شناس و سیاست مدار امکان پذیر می باشد.


1- استادیار، دکتور اداره تربیت - استاد در دانشکده آزاد تربیت - عراق

ص:672

مفهوم تروریسم

تروریسم یکی از نمودهای خشونتی است که انسان در جامعه انجام می دهد. این فعّالیّت زاییدة امروز نیست؛ بلکه در طول تاریخ در جریان بوده است. مصری های باستان شاهد آن بوده اند و تا دوران یونانیان باستان و سپس دوران روم باستان و در فرانسه در قرن 19 هم زمان با اعلام جمهوری یعقوبی ادامه یافته است. تروریسم، پا به پای جنبش های آزادی بخش تروریسم در نقاط مختلف دنیا در آسیا، آمریکای لاتین و آفریقا جان گرفت و به جای گزینی برای جنگ های سنّتی و مرسوم تبدیل شده است. در سال های اخیر فعّالیّت های تروریستی به صورت قابل توجّهی افزایش یافته است. پرسش های متعدّدی پیرامون علل و انگیزه های پشت پردة این پدیدة شک برانگیز مطرح شده است. با وجود اختلاف در تعیین این انگیزه ها؛ ولی همگان بر این مطلب اتّفاق دارند که انگیزه های افزایش اقدامات تروریستی از قلمرو سیاسی، تاریخی، اقتصادی و شخصی بیرون نیست.

واژة «إرهاب» (تروریسم) در زبان عربی از مادّة (ر ه- ب) به معنای ترساندن آمده است. «إرهاب» صدای ترسیدن شتر است. «إرهابیّون» (تروریست ها) ویژگی ای است که بر افرادی اطلاق می شود که برای جامة عمل پوشیدن به اهداف سیاسی خودشان گام در راه های خشن می گذارند. «إرهاب» در لغت به معنای تاکتیک یا ابزاری است که گروه های مطرود جامعه تلاش می کنند تا از این راه به دنبال کسب قدرت و دفاع از خود بروند. هم چنین این واژه در لغت به معنای ترساندن و گرفتن امنیّت به معنای گسترده اش با هدف محقّق ساختن منافع مشخّصی آمده است. معادل این واژه در زبان انگلیسی «terror» به معنای وحشت و هراس است.(1)

واژة «إرهاب» در قرآن کریم در چندین آیه و با معانی متفاوت آمده است. در آیة 40 از سورة بقره به معنای «ترس از خداوند متعال» آمده است: >وَ أَوْفُواْ بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ


1- . ناصر ابراهیم جهمانیّ، مفهوم الإرهاب فی القانون الدولیّ، ص 7.

ص:673

وَ إِیَّایَ فَارْهَبُون<.(1) در آیة 60 سورة انفال به معنای ایجاد هیبت و ترساندن آمده است: >وَ أَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ وَ مِن رِّبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُمْ وَ ءَاخَرِینَ مِن دُونِهِمْ لَا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ یَعْلَمُهُمْ وَ مَا تُنفِقُواْ مِن شیَ ْءٍ فیِ سَبِیلِ اللَّهِ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَ أَنتُمْ لَا تُظْلَمُون<(2). هم چنین در آیة 26 سورة انفال مبارزة اسلام با آدم ربایی ذکر شده است: >وَ اذْکُرُواْ إِذْ أَنتُمْ قَلِیلٌ مُّسْتَضْعَفُونَ فیِ الْأَرْضِ تخَافُونَ أَن یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ فََاوَئکُمْ وَ أَیَّدَکُم بِنَصْرِهِ وَ رَزَقَکُم مِّنَ الطَّیِّبَاتِ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُون<(3)؛ و آدم ربایی را از مظاهر خشن تروریسم شمرده است؛ زیرا مشتمل بر ایجاد رعب و وحشت و ترساندن دیگران است(4).

حال که فهمیدیم «إرهاب» به معنای تجاوزگری است؛ باید به این مطلب اشاره کنیم که این کار در شریعت اسلامی از دو حالت خارج نیست؛ یا به حقّ است که در نتیجه جایز، و یا ناحقّ است که حرام است.

قلمرو معنایی این واژه (إرهاب) در بستر زمان نزد دانشمندان مسلمان اهل سنّت گسترش یافت؛ تا آنجایی که این تعبیر بر مخالفت با حکمرانان (اولی الأمر) منطبق شد. خلفای اموی و عبّاسی و پس از آن ها پادشاهان و حکمرانان دیگر از این واژه سوء استفاده کردند تا مخالفین آن ها و یا به تعبیر شناخته شدة امروزین، معارضین سیاسی را در بر بگیرد. بر این اساس ضروری است که به دنبال واژه ای باشیم که با دقّت بیشتری از ترساندن بر اساس فهم اسلامی تعبیر می کند(5).


1- . و به پیمانی که با من بسته اید وفا کنید، تا من نیز به پیمان شما وفا کنم. (و در راه انجام وظیفه، و عمل به پیمانها) تنها از من بترسید!
2- . هر نیرویی در قدرت دارید، برای مقابله با آنها [دشمنان]، آماده سازید! و (همچنین) اسبهای ورزیده (برای میدان نبرد)، تا به وسیله آن، دشمن خدا و دشمن خویش را بترسانید! و (همچنین) گروه دیگری غیر از اینها را، که شما نمی شناسید و خدا آنها را می شناسد! و هر چه در راه خدا (و تقویت بنیه دفاعی اسلام) انفاق کنید، بطور کامل به شما بازگردانده می شود، و به شما ستم نخواهد شد!
3- . و به خاطر بیاورید هنگامی را که شما در روی زمین، گروهی کوچک و اندک و زبون بودید آن چنان که می ترسیدید مردم شما را بربایند! ولی او شما را پناه داد و با یاری خود تقویت کرد و از روزیهای پاکیزه بهره مند ساخت شاید شکر نعمتش را بجا آورید!
4- . محمّد علی بطّاط، مفهوم الإرهاب لغةً ومصطلحاً سیاسیّاً.
5- . Vb.almastba.com

ص:674

معجم الوسیط، «إرهاب» را این گونه تعریف کرده است: ویژگی ای است که بر افرادی اطلاق می شود که برای محقّق ساختن اهداف سیاسی خود راه خشونت و ترساندن را برمی گزینند(1).

فرهنگ لغت آکسفورد واژة «terrorism» یا «الإرهاب» را این گونه شرح داده است: کاربرد غیر قانونی و غیر مجاز خشونت و ایجاد رعب و وحشت در راه تحقّق اهداف سیاسی(2).

تروریسم از طریق خشونت(3)

یا تهدید به خشونت و سپس اجبار، نیروی قهری و ربایش جهت نابودی دشمنان قوی و خفه کردن صداهای اعتراضی آن ها و ترساندن بیشتر مردم تحقّق پیدا می کند. تروریسم، یکی از بزرگ ترین ابزارهای فشار اجتماعی است(4).

مجمع عمومی سازمان ملل در سال 1937 این واژه را این گونه تعریف کرده است: همة اعمال مجرمانه ضدّ کشورها که به حکم ماهیّت یا هدف این اعمال، کارش برانگیختن ترس در جان شخصیّت های مشخّص یا گروهی از افراد جامعه و یا تودة مردم است(5).

قانون تصویب شده توسّط مجمع عمومی سازمان ملل در سال 1999 در مورد اقدامات مقابله با تروریسم بین المللی دربردارندة این تاکید است که اقدامات مجرمانه که طبیعت آن ها برانگیختن ترس در جان عموم مردم یا گروهی از اشخاص به خاطر اهداف سیاسی است؛ در هیچ شرایطی و با هیچ دیدگاه و راهبردی توجیه پذیر نیست؛ فرقی نمی کند که دیدگاه و نظریّاتی که برای این توجیه به کار گرفته می شود سیاسی باشد یا فلسفی یا ایدئولوژیک یا رادیکالی یا نژادپرستانه یا دینی و یا هر دیدگاه دیگر.


1- . عبد الرحمن هواری، التعریف بالإرهاب وأشکاله، ص 15.
2- . قاموس أکسفورد، ص 797.
3- . violence
4- . مناف متعب، الإرهاب والإرهاب فی العراق.
5- . عبید حسنین، الجریمة الدولیّة دراسة تحلیلیّة تطبیقیّة، ص 33.

ص:675

تروریسم بین المللی، عبارت است از اقدامات و ابزار ناموجّهی که سازمان ها یا کشورها برای برانگیختن ترس عموم مردم یا گروهی از آن ها به علل سیاسی بدون توجّه به انگیزه های گوناگون آن از آن ها بهره می برند.

در سایت فرهنگ لغت «لاروس» به زبان فرانسوی در کنار چند سطر نخست تعریف واژة «ارهاب» (تروریسم) تصویری از «مناحم بیگن»، نخست وزیر اسبق رژیم صهیونیستی قرار داده شده که پشت سر او پرچم اسرائیل نمایان است(1).

فرهنگ لغت لاروس که مرجع و ضامن علمیّت و بی طرفی برای میلیون ها فرانسوی و همة ملّت های فرانسوی زبان در گوشه و کنار دنیا (فرانکفونی)(2) به حساب می آید؛ مناحم بیگن و اسرائیل را به عنوان نماد برجستة ارهاب معرّفی می کند؛ نه مواردی مانند: سازمان های تروریستی القاعده، یا «پرچم های سرخ» در ایتالیا، یا «راه درخشان» در پرو، یا ارتش سرّی فرانسه و یا سازمان های تروریستی پیرامون اسرائیل؛ بلکه برعکس، لاروس تروریسم را این گونه تعریف می کند: اقدامات خشنی که با هدف ایجاد فضایی از ناامنی، تصرّف حکومت یا با انگیزة ایجاد نفرت نسبت به یک جامعه یا حکومت و یا باورهای دینی صورت می پذیرد.

در کتاب معجم مصطلحات العلوم الإجتماعیّة مقصود از ارهاب انتشار ترسی دانسته شده که جسم و عقل را برمی انگیزد؛ یعنی روشی که گروه های سازمان یافته یا احزاب تلاش می کنند تا بوسیلة آن، اهداف خود را از راه به کارگیری خشونت و متوجّه کردن فعّالیّت های تروریستی به سمت ضدّیّت با افراد عادّی یا نمایندگان حکومت که با اهداف این گروه مخالف و معارض هستند؛ محقّق سازند. تخریب مستغلّات و املاک و از بین بردن محصولات کشاورزی در برخی از اوقات، نمادهای فعّالیّت تروریستی به شمار می روند(3).


1- . فرهنگ لغت لاروس عربی به فرانسه.
2- . واژة فرانکوفونی نخستین بار در سال 1880 به کار رفت. در حقیقت این واژه توسط یک جغرافی دان فرانسوی به نام اونسیم رکلو 1916-1837 به منظور طراحی مکانهای جغرافیایی که در آنها زبان فرانسه گویش می شود ابداع شد (مترجم).
3- . احمد زکی بدوی، معجم مصطلحات العلوم الإجتماعیّة، ص 74.

ص:676

جامعه شناسی سیاسی تروریسم را این گونه تعریف کرده است: هر حرکت یا رفتار بشری که در تعامل با مدیریّت روابط انسانی به هنگام اختلافات آن ها در زمینه های فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی به سراغ به کارگیری مقداری از قوة قهریه شامل اجبار و آزار جسمی و به کارگیری غیر قانونی اسلحه و تکنولوژی های سنّتی و مدرن شکنجه که مخالف با حقوق اساسی بشر مورد تاکید و تایید ادیان آسمانی و پیمان های بین المللی می رود. هدف آن ها از این کار محقّق ساختن اهدافی در آن زمینه ها و عرصه ها است که بین مقهورسازی، فشار، اصلاح، به حاشیه راندن و تبعید کردن در نوسان است. گاهی افراد دیگری غیر از گروه هدف هم مورد تجاوز و ستم قرار می گیرند(1).

قانون عراقی مقابله با تروریسم مصوّب سال 2005، تروریسم را این گونه تعریف کرده است: هر اقدام مجرمانه توسّط یک فرد یا گروه سازمان یافته که در آن فرد یا مجموعه ای از افراد یا گروه ها یا نهادهای رسمی یا غیر رسمی را با هدف های تروریستی مانند: اختلال در وضعیّت امنیّتی یا ثبات یا وحدت ملّی یا وارد کردن رعب و وحشت بین مردم و یا ایجاد هرج و مرج مورد هدف خود قرار داده و باعث وارد آمدن زیان هایی به دارایی های عمومی یا خصوصی شود(2).

الکس اشمید، چهار دلیل اصلی برای مشکلات موجود بر سر راه ارائة تعریف قابل قبولی برای همگان از واژة «تروریسم» می آورد:

1. تروریسم، مفهومی اختلافی است؛ زیرا تروریست از دیدگاه برخی، پیکارگری است که برای آزادی می جنگد و از دیدگاه فرد دیگر، تروریست، افرادی مانند بن لادن است و بس.

2. تروریسم مرتبط با مجرمانه دانستن یا نداستن برخی از فعّالیّت ها و مجموعه ها است؛ مانند لوایح سازمان های تروریستی در ایالات متّحدة آمریکا، سازمان ملل و اتّحادیة اروپا به عنوان نمونه.


1- . کمال نیص، ظاهرة الإرهاب - المفهوم - الأسباب - الدوافع، ص 7.
2- . قانون مقابله با تروریسم، شماره 13، مصوّب 2005.

ص:677

3. بسیاری از اقسام تروریسم وجود دارد که در شکل های مختلفی ظاهر می شوند؛ پلیس اتّحادیة اروپا (یوروپل) پنج نوع از مجموعه های تروریستی را بر اساس ایدئولوژی تعریف کرده است:

1. تروریسم دینی، 2. ملّی گرایان مبتنی بر نژادپرستی، 3. جدایی طلبان چپ گرا، 4. آنارشیست های راست گرا، 5. تروریسم تک موضوع.

4. این واژه در طی 200 سال اخیر در معرض تغییرات زیادی قرار گرفته است؛ در آغاز کاربرد خود، برای دلالت بر فعّالیّت حکومت های پس از انقلاب فرانسه به کار رفته؛ و تنها در آخر قرن 19 و آغاز قرن بیستم میلادی بر اعمال خشونت آمیز بر ضدّ حکومت دلالت کرده است(1).

از بررسی مفاهیم مطرح شدة پیشین به نتایج ذیل می رسیم:

1. تعریف بین المللی یکسانی از مفهوم تروریسم وجود ندارد.

2. خلطی میان مفهوم تروریسم و مقاومت مشروع بر ضدّ انواع اشغال خارجی وجود دارد.

3. دین اسلام، نخستین دین آسمانی است که در اندیشه و عمل با تروریسم جنگیده است.

4. بیشتر تروریسم در عرصه و میدان عراق، تروریسم بیرونی و حاصل دخالت کشورهای همسایه در امور عراق و هم چنین زاییدة چندین تصمیمی است که از سوی نیروهای اشغال گر با هدف تبدیل عراق به کانونی جهت جذب تروریسم (منطقة کشتن) و بطور همزمان منطقه ای جهت طرد تروریسم از عرصة آمریکا و اروپا گرفته شده است.

بر طبق مطالبی که در گذشته گفتیم به این نتیجه می رسیم که تروریسم عبارت است از به کار بردن قدرت یا تهدید با هدف ایجاد تحوّلی سیاسی یا کشتن متعمّدانه و مستمرّ غیر نظامیان و یا تهدید به کشتن آن ها جهت ایجاد فضایی از وحشت و توهین


1- . الکس پ. اشمید، الإرهاب والجریمة، ص 224.

ص:678

به افراد بی گناه و دستیابی به دستاوردی سیاسی یا کاربرد غیر قانونی خشونت بر ضدّ اشخاص و دارایی ها و اموال با هدف مجبور کردن غیر نظامیان یا حکومت آن ها به تسلیم در برابر اهداف سیاسی معیّن. نتیجه آن که، در تروریسم قدرت غیر قانونی و ناموجّه بر ضدّ غیر نظامیان بی گناه با هدف محقّق کردن اهدافی سیاسی به کار برده می شود.

علل تروریسم

پژوهش در مورد علل تروریسم به مطالبه ای جدّی و نیازی سرنوشت ساز جهت محافظت امّت اسلامی از تفرقه، انحراف و پیروی از هواهای نفسانی و مفاسد به ویژه در این روزگار تبدیل شده است. روزگاری که در آن مسلمانان با مشکلات تمدّن و چالش های زمانه روبرو می شوند؛ در حالی که دارای خطّ مشی واحدی نیستند؛ بلکه خطّ مشی هایی به دور از بردباری و تسامح و عدالت دین حقّة اسلام که خداوند متعال آن را برای ما پسندیده، پدید آمده است؛ خداوند متعال می فرماید: «و این راه مستقیم من است، از آن پیروی کنید! و از راه های پراکنده (و انحرافی) پیروی نکنید، که شما را از طریق حق، دور می سازد!».(1)

مسألة خشونت و درگیری های خونین در زندگی جوامع بشری کم، اتّفاق نیفتاده است؛ بلکه در اعماق تاریخ ریشه دوانیده است. مشرکانی که در عقاید بت پرستانة خود راه افراطی گری را پیمودند؛ حقّ را تکذیب کرده و با باورهای وهم آلود خود جلوی حقایق ایستادند در حالی که به خوبی حقّ را می شناختند. بر این اساس می بینیم که هوامداران به سوی جهالت رو می آورند و به وادی تکذیب یا ایستادن مقابل حق متمایل می شوند؛ و اگر از این دو ننگ نجات پیدا کنند به ستم روی آورده و در زمین برتری جویی کرده و فساد به راه می اندازند. نگاهی به زندگی افراط گرایان، ما را به این حقیقت می رساند که افراطی گری در طول دوران ها وجود و سابقه داشته است. همة آن ها یک ویژگی مشترک دارند و آن اینکه یا به واسطة اندیشة خود


1- . >وَ أَنَّ هَذَا صرِاطِی مُسْتَقِیمًا فَاتَّبِعُوهُ وَ لَا تَتَّبِعُواْ السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَن سَبِیلِه< (انعام، آیه 153).

ص:679

منحرف می شوند و یا به سبب جهالت خود و بدترین جنایات را به نام دین مرتکب می شوند(1).

تروریسم و خشونت به خودی خود به وجود نیامده بلکه عللی دارد. شناخت دلیل اهمّیّت بسیار زیادی جهت تشخیص نوع معالجه و ماهیّت آن دارد. نمی توان بدون تبیین علل حقیقی پشت پردة رشد بین المللی پدیدة تروریسم و ارتباط آن با عرصة عراق به تشخیص این بیماری پرداخت. این علل عبارتند از:

1. مفهوم آمریکایی تروریسم معتقد است که فراهم سازی وجود نظامی پیشرفته ای در سطح منطقه ای و جهانی ضرورت دارد. دیدگاه آمریکا این است که تهدیدات جدید می طلبد که در بیرون از کشورشان نیروی گسترده ای را داشته باشند که توانایی اجرای وظایف در همة نقاط جهان را داشته باشد. پشت این دیدگاه فلسفه ای وجود دارد و آن این که آمریکا فقط در مناطقی که در آن ها متمرکز است نمی جنگد؛ بلکه لازم است نیروها در داخل و خارج کشور تقسیم شوند که موجب بهبود قدرتش بر واکنش سریع در مواقع اضطراری می شود. مسأله ای که به آمریکا در این زمینه کمک کرده، فراهم بودن ابزارهای قدرت نظامی، زمینه ای که انقلاب در امور نظامی و عصر پیشرفت تکنولوژی اطّلاعات در کنار دستیابی به مؤلّفه های افزایش قدرت مانند: فراهم سازی بُردهای بسیار دور، دقّت در برخورد به هدف، قدرت تخریبی بالا و ابزارهای اطلاعاتی نوین است. همة این ها آمریکا را به یک نتیجه مهم رساند؛ و آن این که حجم بالای قدرت ها و توانایی ها تنها ابزار جهت سیطره بر میدان جنگ نیست؛ بلکه آمریکا در تلاش است تا به عنوان قدرت نظامی برتر و صاحب نفوذ بزرگ بر بیشتر مناطق جهان باقی بماند(2).

2. تقسیم همسایگان جغرافیایی در موضع گیری خود نسبت به اقدامات تروریستی در حال جریان در عراق؛ مانند این که در تایید اشغال و ردّ آن تقسیم شدند؛ زیرا برخی از آن ها مخفیانه آن را ردّ کردند ولی به پشتیبانی از آن پرداختند؛ ولی برخی دیگر بر


1- .www.assakina.com
2- . محمود مظهور عادل، الحرب علی الإرهاب وتأثیرها علی التخطیط الإستراتیجیّ العسکریّ الأمیرکیّ، ص 23.

ص:680

موضع گیریهای متفاوت خود از زمان اشغال عراق تا به الآن باقی مانده اند؛ این اختلاف تا حدّ زیادی به ماهیّت منافع به دست آمده از هر دو موضوع: یعنی موضوع تداوم اشغال و موضوع تروریسم بر می گردد(1).

3. جهل نسبت به پایه های اسلام و آداب رفتاری آن و دور شدن از شریعت الهی؛ خداوند متعال می فرماید: >وَ مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکاً وَ نحَشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَمَةِ أَعْمَی<(2). از جمله نشانه های برپایی قیامت که در روایات آمده این است که فردی که شایستگی های لازم را ندارد در مورد امور عامّة مردم و مسائل سرنوشت ساز صحبت می کند. فردی که تمام همّ و غمّ او شهواتش است. اندیشه های بیگانه و عجیب و غریبی دارد. او هدایت جوانان را بر عهده می گیرد؛ از ناکامی بحرانی آن ها ناشی از دست نیافتن آن ها به حقّ تعیین سرنوشت خود به عنوان نمونه، سوء استفاده می کند؛ چون ملاک های عادلانه و شفّافی وجود ندارد و تنها بر پارتی بازی تکیه می شود. این مسأله از عواقب شیوع فساد اداری و مالی، نبود ثبات امنیتی و سیاسی و گفتمان فرقه ای تحریک آمیز است. این افراد از سادگی و جهالت مردم جهت به دست آوردن منافع سیاسی خود سوء استفاده می کنند.

4. افراطی گری فکری - که از جمله شعارها و ویژگی های خوارج است - عمل به متون کلّی اسلام و به دنبال ادلّه نرفتن، تمایل مداوم به سخت گیری، خشونت و زیاده روی در حرام نمودن احکام الهی و گسترش دایرة محرّمات الهی با وجود نهی قرآن و سنّت از آن. این فرمایش الهی برای جواب به این تفکّر کافی است: >وَ لَا تَقُولُواْ لِمَا تَصِفُ أَلْسِنَتُکُمُ الْکَذِبَ هَذَا حَلَالٌ وَ هَذَا حَرَامٌ لِّتَفْترَواْ عَلیَ اللَّهِ الْکَذِبَ إِنَّ الَّذِینَ یَفْترَونَ عَلیَ اللَّهِ الْکَذِبَ لَا یُفْلِحُون<(3)


1- . حافظ وهیب حسین، دور دول الجوار فی العملیّات الإرهابیّة فی العراق، ص 45.
2- . و هر کس از یاد من روی گردان شود، زندگی (سخت و) تنگی خواهد داشت و روز قیامت، او را نابینا محشور می کنیم! (طه، آیه 124).
3- . و با هر دروغی که به زبانتان می آید نگویید: این حلال است و آن حرام، تا بر خدا دروغ بسته باشید؛ زیرا کسانی که بر خداوند دروغ می بندند رستگار نمی شوند (نحل، آیه 116).

ص:681

ماهیّت تروریسم در عراق

تروریسم در زمان حکومت بعثی ها بر عراق به قساوت و کاربرد خشونت شناخته شده است. نماد تروریسم در آن زمان قتل، تجاوز، مهاجرت و کوچ اجباری، به کار بردن اسلحة شیمیایی غیر قانونی بین المللی، گورهای دسته جمعی، نسل کشی اهالی عراق پس از سقوط حکومت ژنرال عبدالکریم قاسم و رسیدن بعثی ها به حکومت عراق است. این تروریسم دولتی بر ضدّ ملّت تا زمان سقوط حکومت صدام ادامه یافت. نوع و شیوة تروریسم به تروریسم گروه های مسلّح تغییر یافت. شاید خطرناک ترین و سهمگین ترین نوع تروریسم، بازگرداندن زندگی به گروه های تروریستی پس از شکست آن ها در جنگ بر ضدّ نظام سوریه از راه تاسیس پناه گاه امنی در غرب عراق برای اقداماتشان و آموزش جنگ جویان و پیمان بستن با مردان قبایل سنّی در جنگ های طایفه ای بر ضدّ اکثریّت شیعی حاکم در بغداد می باشد.

مسأله ای که به این تجدید حیات کمک کرد؛ وخامت وحشتناک وضعیّت امنیّتی، نبودِ ثبات، فقدان خدمات زیربنایی و اساسی مانند برق، آب و سوخت و خودنمایی گروه های تکفیری که امروزه به صورت اختصاری به آن ها «داعش» یا به ادّعای خودشان «دولت اسلامی عراق و شام» گفته می شود.

سرچشمه های تروریسم در عراق

1. تکفیری هایی که دیگران را به رسمیّت نمی شناسند؛ کشتن و ریختن خون مخالفان خودشان را مباح می دانند. این ها خمیرمایة تروریسم و اکثریّت مجریان جنایات تروریستی را تشکیل می دهند.

2. بعثی های صدّامی و باقی مانده های نظام سابق که منافع آن ها در کشاکش تغییرات دمکراتیک و وضعیّت جدید عراق آسیب دیده است.

3. گروه های مسلّحانه و شبه نظامیان که نماد ابعاد هرج و مرج گروه های آنارشیستی است. این گروه ها جنایت تروریستی را در زندان های نظام سابق و با شیوع جنایت به

ص:682

سبب جنگ ها، گرسنگی و فقر ناشی از محاصرة تحمیل شده به سبب سیاست نظام گذشته آموزش دیده اند.

4. جنایت سازمان یافته که با هماهنگی اقدامات خود با تکفیری ها، صدّامی ها، برخی شبه نظامیان مسلّح و دار و دسته های مرتبط با جنایات مالی خطر آن افزایش می یابد.

5. فساد اداری و مالی که بُعد دوم جنایت تروریستی است؛ زیرا اسلحه ای است که جلوی پیشرفت حکومت و جامعه را گرفته و آن ها را از بین می برد.

6. دخالت کشورهای همسایة منطقه ای: الف) دخالت ترکیه به بهانة حضور عناصر توقیف شدة حزب کارگران کردستان در سرزمین های عراق در کنار اندیشة مذهبی و طایفه ای که حکومت ترکیه آن را در نظر دارد؛ و هم چنین تعطیل کردن اقتصاد عراق در زمینة تولید صنعتی و کشاورزی و تلاش برای این که به عراق به عنوان بازاری برای تجارت ترکیه در همة زمینه ها تکیه شود.

ب) دخالت کشورهای همسایة دیگر که چشم خود را بر روی نفوذ عناصر تروریستی به عراق با بهانه های مختلف از جمله سیاسی، طایفه ای، تکفیری و مذهبی و حتّی بهانه هایی با رنگ انتقام گیری سیاست نظام سابق از ملّت عراق، می بندند.

آسیب های تروریسم
اشاره

تروریسم آسیب ها و زیان های بسیار زیادی بر افراد و جوامع دارد. می توان به برجسته ترین آسیب های ذیل اشاره کرد:

1. کشتن بی گناهان

کشتن مردان، زنان و کودکان و ریختن خون آن ها از محکم ترین محرّمات در اسلام است. انجام این حرام، دشمنی بر جان بشریّتی به حساب می آید که خداوند متعال کشتن آن را به ناحقّ حرام کرده است.

کشتن بی گناهان در اندیشة تکفیری بر پایه هایی مانند اختلاف در دین یا مذهب و یا اندیشه بنا نهاده می شود که بردباری و تسامح دین اسلام آن ها را تکذیب و ردّ می کند؛

ص:683

زیرا قرآن کریم کشتن یک انسان را به منزلة کشتن همة جنس بشری می داند؛ همان گونه که نجات دادن هر انسانی از مرگ به منزلة نجات همة بشریّت شمرده می شود؛ آنجایی که خداوند متعال می فرماید: >مِنْ أَجْلِ ذَالِکَ کَتَبْنَا عَلیَ بَنیِ إِسراءِیلَ أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْسَا بِغَیرْ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فیِ الْأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا وَ مَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعًا<(1). این آیة شریفه در مورد یک حقیقت جامعه شناسانة تربیتی صحبت می کند؛ که هر کس انسان بی گناهی را بکشد؛ این آمادگی را دارد که بر انسان های دیگر که با فرد کشته شده در انسانیّت و بی گناهی برابر است حمله ور شود؛ همان گونه که نجات هر انسانی از مرگ توانایی نجات همة بشریّت را در خود دارد.

2. بد جلوه دادن اسلام و تحریف آن

ارتکاب تروریسم از سوی افراد منتسب به اسلام یا افرادی که مدّعی این انتساب هستند؛ تصویر اسلام را در نگاه جوامع دیگر تحریف کرده و به آن ها تصویر نادرستی از دین اسلام، مفاهیم اسلامی و شریعت دارای تسامح و بردباری را داده است. انجام هر فعّالیّت تروریستی بر ضدّ مردم بی گناه تاثیر ژرف و نادرستی در آن ها گذاشته و معتقد می شوند که اسلام به خشونت و انزجار دعوت می کند؛ در حالی که اسلام، دین صلح، مهرورزی و تسامح است. علی رغم وجود ملیون ها کتابی که در مورد تسامح و احترام به دیگران در اسلام صحبت کرده است؛ ولی تاثیر این کتاب ها نمی تواند با تاثیر هر فعّالیّت تروریستی بر افکار عمومی در آفرینش تصویری نادرست از اسلام، ارزش ها و مبانی آن در یکسان باشد. اسلامی که به عنوان رحمت و مهربانی برای مردم آمده است: >وَ مَا أَرْسَلْنَکَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِین<(2).


1- . به همین جهت، بر بنی اسرائیل مقرّر داشتیم که هر کس، انسانی را بدون ارتکاب قتل یا فساد در روی زمین بکشد، چنان است که گویی همه انسانها را کشته و هر کس، انسانی را از مرگ رهایی بخشد، چنان است که گویی همه مردم را زنده کرده است (مائده، آیه 32).
2- . و تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم (انبیاء، آیه 107).

ص:684

3. ضربه زدن به منافع مسلمانان

اقدامات تروریستی که در کشورهای غربی یا در کشورهای اسلامی به وقوع پیوسته است؛ تاثیرات منفی بزرگی بر منافع و موقعیّت مسلمانان، جدای از خسارت های جانی و خسارت های به مستغلّات و املاک بر جا گذاشته است. این ضررها به خسارت های مالی محدود نشده بلکه خسارت های معنوی و روانی را هم در گرفته است. ضرر این خسارت ها تا میزان بسیار زیادی از خسارت های مادّی بیشتر است.

نشر دادن فرهنگ انزجار در بین ملّت ها

اقدامات تروریستی در نشر فرهنگ انزجار و کینه توزی در بین امّت ها و ملّت ها سهیم بوده اند. عملیّات قتل، ربودن و تخریب در حقّ بی گناهان احساس انزجاری را در بین مردم بر ضدّ فرهنگ اسلامی و بلکه بر ضدّ خود دین اسلام به وجود می آورد؛ در حالی که دین اسلام مردم را به شناخت یکدیگر دعوت کرده است: >یَا أَیهُّا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکمُ مِّن ذَکَرٍ وَ أُنثیَ وَ جَعَلْنَاکمُ ْ شُعُوبًا وَ قَبَائلَ لِتَعَارَفُواْ إِنَّ أَکْرَمَکمُ ْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَئکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیر<(1). این مهمّ، تنها در فضایی آکنده از محبّت، دوستی و تسامح میان مردم محقّق می شود. در روایتی نبوی این گونه آمده است: «مسلمان، کسی است که دیگران از زبان و دست او در امان باشند»(2).

علل پشت پردة ظهور تروریسم در عراق پس از سرنگونی نظام سابق

1. علل اجتماعی: در نتیجة اقدامات قلع و قمع توسّط حکومت عراقی سابق ارزش های اجتماعی رو به کاهش گذاشت. احساس ظلم، ناامیدی و شکست منجرّ به انحراف در رفتارها می گردد که آن هم به نوبة خود به خشونت، جنایت و تروریسم


1- . ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیره ها و قبیله ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید (اینها ملاک امتیاز نیست،) گرامی ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست خداوند دانا و آگاه است! (حجرات/13).
2- . عبدالله احمد یوسف، الإرهاب أضراره وعلاجه، ص 2.

ص:685

متمایل می شود؛ از جهت دیگر، وخامت اوضاع معیشتی و بیکاری یکدیگر را تغذیه می کنند و از پدیدة تروریسم پشتیبانی می کنند(1).

2. علل روحی و روانی: نبودِ تعادل روحی در جنایت گری مانند جنایت کار روانی، صاحبان جنون سرقت، مرتکبان حرفه ای جنایات فحشا و تجاوز به عنف و معتادان به مشروبات و موادّ مخدّر؛ همة این انگیزه ها گاهی در پشت پردة بسیاری از اقدامات تروریستی بر ضدّ افراد، جامعه و موسّسات عمومی به صورت مساوی قرار دارد. کسی که طبیعت خشونت آمیزی دارد به فعّالیّت تروریستی نزدیک تر است و آمادگی پیوستن به سازمان های تروریستی را دارد(2).

3. علل اقتصادی: محرومیّت اقتصادی در این دورانی که بیشتر کشورهای جهان و از جمله، عراق در آن به سر می برند؛ منجرّ به افزایش فاصلة طبقاتی، بیکاری، فقر، کمبود امکانات مادّی مورد نیاز جهت پاسخگویی به نیازهای افراد، افزایش آمار افراد زیر خطّ فقر و عدم توانایی حکومت بر فهم درست پدیدة بیکاری و حلّ آن؛ همه و همه باعث افزایش امکان وارد شدن برخی از افراد در گروه های تروریستی شده است.

4. علل قومیّتی: هنگام نبودِ عدالت اجتماعی یا محرومیّت برخی از قدرت ها یا قومیّت ها و یا اقلّیّت های دینی؛ انگیزه ها به مثابة عللی در به وجود آمدن خشونت و تروریسم ظاهر می شوند؛ به ویژه زمانی که جامعه، موزاییکی از قومیّت ها، ادیان و طوایف باشد و از دموکراسی هم بهره مند نباشد. در مورد عراق به صورت خاصّ باید گفت که گروه مشخّصی از قومیّت عربی بر بقیّة قومیّت ها مسلّط شد و پس از سرنگونی نظامی که این گروه از نمادهای آن بودند؛ عناصرش به خشونت یا راندن خشونت از کشورهای همسایه به داخل عراق با هدف انتقام از مردم بابت حکومت دیکتاتوری از دست رفته شان اقدام کردند.


1- . رعد دخیلی، الإرهاب السیاسیّ والإجتماعیّ... أسبابه ودوافعه.
2- . مصطفی حجازی، مدخل إلی سیکولوجیّة الإنسان المقهور، ص 67.

ص:686

5. علل دینی: بخش مشخّصی از جامعة عراقی از فشارها و ستم های دینی در داخل جامعه رنج می بردند. از برپا نمودن شعائر مذهبی خود منع می شدند. نظام حاکم در عراق به دنبال مذهب معیّنی در جهت عکس این بخش جمعیّتی بود. این نظام به طوایف دیگر موجود در کشور ستم روا می داشت و کشتار دسته جمعی، مهاجرت و کوچ اجباری را در حقّ آن ها انجام می داد. این کارها منجرّ به بروز پدیدة خشونت طایفه ای با مشخّصة تروریسم علیه طرف دیگر شد که کینه ها تا به این لحظه میان طوایفی که جامعه از آن ها تشکیل یافته بود باقی مانده است(1).

6. گفتمان سیاسی و رسانه ای: برخی از قدرت های سیاسی موضع گیری دوگانه ای از خود نشان دادند که به بسیاری از نقاط اختلافی اشاره می کند که ادامة مشارکت در حکومت را توجیه پذیر نمی دانند؛ بلکه واقعیّت، به موضوعی بدتر از این اشاره می کند و آن، انتقال این درگیری و اختلاف نظر میان طرف های مشارکت کننده در حکومت به کف خیابان ها که بواسطة سازمان ها و شبه نظامیان مسلّح تابع آن ها شکل خونین و طایفه ای خشمناک به خود گرفت.

7. تغییر عراق به میدانی برای تصفیه حساب های پدید آمده از اختلافات بین المللی.

8 . سبک انتخابی جهت ساختار حکومتی؛ که بر اساس سهم خواهی طایفه ای و حزبی تنگ نظرانه استوار بود. این سبک حکومتی بر نظریّة موازنة قدرت میان طوایف تشکیل دهندة عراق تکیه می کرد. این نظریّه از همان روز اول علل عدم رشد و ناتوانی از انجام وظایفش را به همراه خود داشت؛ زیرا بر سیستم عملیاتی عجیب و غریبی تکیه داشت که به طور مشخّص و درست وظایف نهادها را مشخّص نمی کرد و احتمال سستی در انجام وظایف وزارتی مشترک را فراهم می کرد؛ نه نخست وزیر می توانست قدرت خود را بر طبق شایستگی های مرسوم خود در کشورهای دیگر اعمال کند و نه ساختار وزارتی می توانست آزادی عمل داشته باشد؛ مگر از طریق توافق قهری در گرفتن تصمیم ها؛ چه بسیار مواردی وجود دارد که ناتوانی دولت و رییس آن از انجام


1- .http://www.amnfkri.com/inf/

ص:687

مسئولیّت های خود - آن گونه که مقتضای حال کشور عراق است - را مورد تاکید قرار می دهد. این موضوع، دلیل اصلی شیوع پدیدة تعدّد مراکز تصمیم گیری در داخل دستگاه های اجرایی و نفوذ به آن ها از سوی قدرت های مسلّح غیر رسمی بوده است.

9. جنگ بر سر قدرت و دریافت زمام حکومت.

10. اعدام صدّام حسین جنایتکار و بزرگان نظام سابق و انتقام افراد ذی نفع و نزدیکان آن نظام به مثابة واکنشی به این تغییر جهت انتشار وحشت، ویرانی و تخریب در عراق و سدّ روند دیپلماتیک آن و آشکار ساختن ناتوانی دولت عراق در مدیریّت امور حکومتی.

11. تداوم پشتیبانی مادّی و لوجستیکی کشورهای همسایه از گروه های مسلّح و حزب بعث در عراق.

12. فساد اداری پخش شده در دستگاه ها و سازمان ها دولتی و شیوع پدیدة رشوه؛ این امکان وجود دارد که فعّالیّت های تروریستی جهت پشتیبانی از گروه های مسلّح از این طریق حمایت شوند(1).

تاثیرات تروریسم معاصر در عراق بر عرصة منطقه ای و خارجی:
در عرصة منطقه ای:

از جمله تاثیرات تروریسم در حال جریان در عراق بر منطقه این است:

1. بروز ناامنی و بی ثباتی در کشوری که در دوران گذر از مرحلة انتقالی جهت تطبیق سیستم دموکراتیک کثرت گرای فدرال به سر می برد.

2. ورود جنایت کاران به عراق و بهره بردن از ورود نیروهای بیگانه به بهانة حمایت از مسلمانان؛ ولی آن ها به کشتن و ترساندن عراقی ها روی آوردند(2).

3. ایجاد مانع بر سر راه اجرای طرح دولت برای برنامه های ویژة خود در مورد برقراری امنیّت، ارائة خدمات عمومی به مردم؛ از جمله آب، برق، سوخت و خدمات دیگر.


1- . عزیز محمّد خسرو سامیه، الإرهاب انتهاک لحقوق الإنسان فی العراق، ص 4.
2- . نوری کامل مالکی، سخنرانی با عنوان «الإرهاب انتهاک لحقوق الإنسان فی العراق».

ص:688

4. مهاجرت پزشکان به خارج از کشور در نتیجة قرار گرفتن در معرض تهدیدهای مستمرّ و ترورها که منجرّ به دشوار شدن درمان آسیب دیدگان در عملیّات انفجاری تروریستی شده است.

5. شیوع هرج و مرج و وضعیّت رعب و وحشت نزد شهروندان در نتیجة اقدامات کوچ و مهاجرت قهری از منطقه ای به منطقة دیگر در داخل عراق.

6. مهاجرت بیش از 2 میلیون نفر به خارج از کشور؛ به ویژه پس از انفجار اول حرم عسکریین در سامرّا.

7. سنگ اندازی بر سر راه حرکت تعلیم و تربیت در کشور در نتیجة هدف قرار دادن دانشگاه ها، دانشجویان و ترور اساتید دانشگاه که منجرّ به مهاجرت صاحبان شایستگی ها و ذهن های علمی به کشورهای دیگر شد.

8. ایجاد مانع بر سر راه حرکت گردشگری در عراق که بر پیشرفت اقتصادی کشور هم تاثیر گذاشته است.

9. آلوده ساختن محیط زیست عراق و شیوع بیماری های صعب العلاج در آن.

10. دستگیری برخی از بی گناهان و زندانی کردن آن ها و بدون محاکمه نگه داشتن آن ها تا مدّت های طولانی که بر وضعیّت روانی، بهداشت و درمانی و مادی خانواده های آن ها تاثیر منفی گذاشته است.

11. عدم امکان جبران خسارت آسیب دیدگان از عملیّات انفجاری به صورت ریشه ای؛ به دلیل فراوانی اقدامات تروریستی و آسیب دیدن تعداد بسیار زیادی از شهروندان.

در عرصة بین الملل:

1. کشتن و ربودن بسیاری از افراد نیروهای چندملّیّتی که بر روح و روان ملّت هایی که این نیروها وابسته و منتسب به آن ها هستند تاثیر منفی گذاشته است. این نیروها احساس بی اعتمادی نسبت به موفّقیّت و فایدة شرکت در آزادسازی عراق پیدا می کنند.

2. شرکت های امنیتی ویژه در داخل عراق مسبّب کشتن و مجروح ساختن شمار زیادی از شهروندان عراقی و غیر عراقی هستند.

ص:689

3. تراشیدن مانع بر سر راه اجرای پروژه های سرمایه گذاری ویژة شرکت های خصوصی و عمومی در کشورهای خارجی جهت پیشبرد عراق.

4. مردّد شدن کشورها و شرکت های خارجی دربارة مشارکت در برنامة بازسازی عراق، به سبب کشتن و ربودن شمار زیادی از کارگران این شرکت ها و فراهم نبودن امنیّت لازم جهت اجرای پروژه های آن ها.

5. روانه شدن بیش از دو میلیون شهروند عراقی خواه از وابستگان به رژیم سابق یا شهروندان مهاجر به سبب اقدامات تروریستی، به کشورهای همسایه که منجرّ به ایجاد مشکلات ذیل شده است:

الف) رسیدن شماری از ثروتمندان عراقی به برخی از کشورهای هم جوار که منجرّ به بالا رفتن قیمت اجاره های املاک مسکونی و غیر مسکونی شده است؛ به گونه ای که شهروندان در آن کشورها را برای پیدا کردن مسکن اجاره ای با قیمت مناسب به زحمت انداخته است.

ب) رسیدن شماری از کسانی که از ظلم و بیداد تروریست ها به کشورهای همسایه فرار کرده اند؛ بدون آن که بتوانند اموالشان را به این کشورها منتقل کنند. این مسأله مسبّب ایجاد وضعیّت غم انگیزی برای اوضاع معیشتی آن ها در کشورهایی که به آن جا پناه برده اند شده است و منجرّ به بروز تاثیرات منفی بر مردم آن کشورها شده است.

ج) مهاجران از عراق به دلایل امنیتی مجبور شده اند که برای فرار کردن به کشورهای اروپایی به گروه هایی پناه ببرند و مبالغ هنگفتی را در مقابل آن بپردازند که این مسأله باعث افزایش شمار پناهندگان و مشکلات آن ها در آن کشورها شده است.

د) انتقال برخی از هسته های رهبری تروریست ها و گروه های تکفیری دیگر و بعثی ها به کشورهای همجوار باعث ترس آن کشورها از رسیدن تروریسم به کشورشان و نشر اندیشه های دینی افراطی در آن شده است.

ص:690

میزان تهدید سازمان القاعده

با استناد به یکی از پژوهش ها در مورد گروه های تروریستی هر روز برای ه نفر از اعضای آموزش دیدة القاعده این توانایی وجود دارد که به اندازة 5000 عضو گروه تروریستی حملة گسترده و با موفّقیّت به ایالات متّحدة آمریکا داشته باشند. بر این اساس نویسندة این پژوهش به این نکته اشاره کرده است که مهمّ حجم حملة القاعده نیست؛ مهمّ این است که اگر مقایسه ای میان تعداد حملات صورت گرفته توسّط گروه های تروریستی و القاعده صورت گیرد متوجّه می شویم که این گروه تروریستی باید هجوم سازمان یافته ای را بر ضدّ غرب انجام دهد. بر این اساس حجم، یکی از مبانی اساسی جنگ برای گروه های تروریستی است و همان است که قدرت مسلّح کردن عناصر جدید، کادرهای آموزش دیده و برنامه ریزی و انجام هجوم را به شکل روتین را به آن ها می دهد؛ امّا در این زمان و در مقایسه با ده سال گذشته، القاعده دیگر توان انجام یورش های به شکل سازمان یافته را ندارد؛ دلیل آن به محدودیّت پناه گاه های امن، کاهش شمار اعضای مسلّح گروه، از دست دادن سرمایة انسانی سرنوشت ساز شامل رهبران و متخصّصان فنّی در داخل گروه و کاهش پشتیبانی مالی بر می گردد. القاعده از زمان حملة تروریستی به مترو در سال 2005 دیگر هیچ یورش موفّقی را بر ضدّ غرب انجام نداده است(1).

شیوه های برخورد با تروریسم

اسلام بر اهمّیّت و وجوب احترام به حقوق روحی و روانی و مادّی بشر و روا نبودن تجاوز به حقوق دیگران یا سلب آن ها تاکید کرده است. از جمله مهم ترین این حقوق، حق زندگی است؛ زیرا هیچ انسانی حقّ ندارد که خودش یا دیگری را به قتل برساند؛ بلکه بالاتر از این اسلام کشتن یک نفر را به منزلة کشتن همة مردم قلمداد کرده است. خداوند متعال فرموده است: >مِنْ أَجْلِ ذَالِکَ کَتَبْنَا عَلیَ بَنیِ إِسراءِیلَ أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْسَا بِغَیرْ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ


1- . کلینت واتس، ماذا یمکن أن یکون علیه الوضع إذا لم یوجد تنظیم القاعدة؟ الاستعداد للعملیّات الإرهابیّة.

ص:691

فیِ الْأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا وَ مَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعًا<(1). ضروری است که با تروریسم برخوردی فرهنگی داشت؛ زیرا تروریسم زاییدة روندی فرهنگی- تربیتی- فکری است که در بستر آن بنیان های فکری و فرهنگی تروریسم و اقدام تروریستی محکم و نهادینه می شوند. این بنیان ها عبارتند از توجیهات فکری و تئوریک که به تروریست این اجازه را می دهد که بدون تردید و خویشتن داری و محاسبة عواقب این کاری -که همة ادیان و قوانین آن را گناه و جرم دانسته اند- را انجام دهد؛ و بلکه بالاتر از این به این باور برسد که تروریسم به سوی بهشت و شهادت و دستیابی به رضایت خداوند متعال رهنمون می شود و صورت جهاد در راه خدا به خودش می گیرد.

فرایند تربیتی، فرهنگی و فکری که در بستر آن تروریست ها برای کشتن دیگران و بلکه کشتن خودشان آماده می شوند؛ در قالب حلقات سلسله واری از تسلّط فکری و نظارتی بر کسانی که مسلّح کردن آن ها انجام شده است صورت می پذیرد. آن ها در وهلة نخست از جامعه و تاثیرات فرهنگی دیگر جدا شده و به آن ها تفاسیر کوتاه و ناقص و بخشی نگر از متون قرآنی تلقین می شود که کشتن و خشونت را مباح می شمرد. این تفاسیر و برداشت ها به عنوان جزئی لا ینفکّ از متن دینی و ارزشمندترین تفسیرها و سازگارتر با روح دین ارائه می شوند و به صورت طبیعی احتمال اشتباه و درستی در آن ها وجود دارد؛ ولی مشخّصة متن مقدّس دینی اطلاق و عموم است(2).

هم زمان با آموزش دین اسلام و نهادینه کردن ارزش های گفتگو، تسامح و حفظ حقوق بشر در ذهن دانش آموختگان توسّط مدرسه؛ به صورت مستقیم به رویارویی با تروریسم با کاشت این ضدّ ارزش ها می پردازد. آموزگار باید تمام توان خود را بر رفع ابهامات از ذهن دانش آموزان خود بگذارد و در ذهن آن ها فرهنگ تسامح، ایثار، همکاری، فداکاری، پذیرش دیگران، آزادی و عدالت در دین اسلام را تقویت و نهادینه کند و این، رویارویی مستقیم با طرح تروریسم است. هم چنین مدرسه وظیفه دارد که


1- . مائده، آیه 32.
2- . عبدالعلیم، ص 57.

ص:692

ارتباط خود با دانش آموزان را تقویت کند و شیوة همکاری میان خانه و مدرسه را ارتقا ببخشد؛ در روش های تربیت و رشد اجتماعی نوآوری کند و با این گام ها در طرح مقابله با تروریسم سهیم باشد.

علاوه بر وظیفة اساسی رسانه با همة موسّسات و پرسنل آن در رویارویی با تروریسم و خطر تروریست ها؛ باید رسانه تلاش های رسانه ای خود را با تاکید بر ارزش های تسامح، دوری از تعصّب و طرد طرف مقابل و صیانت از حقوق بشر ادامه دهد؛ زیرا در بستر این تلاش ها فرایند فرهنگ سازی آگاهی بخش وجود دارد که به صورت هدفمندی به طور مستقیم یا غیر مستقیم از پدیدة تروریسم با همة عناوین و عرصه های آن پرده بر می دارد. بر این اساس لازم است که ارگان ها و موسّسات تربیتی با ارگان های رسانه ای در مقابله با تروریسم و تجزیه و تحلیل اندیشه ها و شیوه های آن همکاری نزدیک داشته باشند تا شهروند روش مقابله با تروریسم و ردّ و انکار آن را بداند؛ زیرا این، روش صحیحی برای رسیدن به نتایج شگفت انگیزی در این عرصه است؛ به ویژه آن که تروریسمی که میهن ما و بقیّة کشورهای جهان عرب و اسلام با آن مواجه هستند دارای وجهة دینی است. بر این اساس نمی توان بدون مشارکت ارگان های تربیتی و ارگان های رسانه ای، مراکز فرهنگی، شخصیّت های دینی، علما، فرهیختگان جامعه شناس و سیاست مدار با خطر تروریسم مقابله کرد.

این مهمّ، از همة طرف های دینی، سیاسی و تربیتی در جامعة عراقی و در همة سطوح می خواهد تا در انجام کارهای ذیل فعّال و کوشا باشند:

1. ساختن گفتمان دینی معتدل که همة طیف های ملّت عراق را در نظر داشته باشد و ارزش های گفتگو، تسامح، حقوق بشر و ردّ گرایش های تند، افراطی گری و تکفیر را نهادینه و تقویت کند.

2. تبیین ایدئولوژی و اندیشة دینی و فرهنگی و اقدامات گروه های تکفیری و افراطی که به خشونت به عنوان ابزاری برای تحقّق اهداف و مقاصد خود متوسّل می شوند.

ص:693

3. تعمیق ابعاد انسانی اسلام و توجه ویژة دین اسلام به کرامت انسان عراقی بدون در نظر گرفتن دین یا قومیّت و یا نژاد او جهت زدودن بسیاری از ابهامات و دغدغه های داخلی و خارجی.

4. مراجعه به قوّة قضائیه جهت حلّ اختلافات و اجرای قانون در کنار دولت قانونی واقعی.

5. برگزاری کنفرانسی بین المللی جهت الزام کشورهای همسایه به رعایت توافق نامة عدم مداخله در امور داخلی عراق و مجازات آن ها در صورت اتّخاذ هر سیاستی که وضعیّت امنیّتی و ثبات عراق را تهدید می کند.

6. ضرورت تلاش جهت از بین بردن پدیدة فساد شایع در دستگاه ها و موسّسات دولتی.

7. ضرورت انحلال شبه نظامیان و سازمان های مسلّح و محدود کردن سلاح در دست دولت.

8. ضرورت کار برای نهادینه کردن مبانی دموکراسی و نشر اندیشه های انسانی، تسامح و حقوق بشر.

9. جلوگیری از رخنة تروریست ها به سرزمین های عراق از طریق مرزهای با کشورهای همسایه.

10. تشدید مجازات بر ضدّ عاملان اقدامات تروریستی و تشویق کنندگان به خشونت و بلوکه کردن اموالی که اقدامات تروریستی را پشتیبانی می کنند و خشکانیدن چشمه های آن ها از راه انجام قوانین مصوّب شده برای آن و تعهّد به قانون و انجام قوانین سازگار با دوران و شرایطی که ملّت عراق در آن به سر می برند.

11. هماهنگ سازی قوانین ملّی ویژة مقابله با تروریسم با کنوانسیون های بین المللی و منطقه ای.

12. اصلاح قوانین مختصّ به مقابله با تروریسم و تصویب قوانین مرتبط با کاهش جنایت تروریستی و اصلاح قوانین اجرایی دیگر جهت سازگار بودن با الزامات مقابله با تروریسم.

ص:694

13. پیوستن به کنوانسیون های بین المللی و تصویب آن ها از راه سازوکارهای قوّة قانون گذاری در عراق جهت تسهیل فرایند همکاری بین المللی.

14. فعّال کردن رویّه های اعلام شده در قطع نامه های شمارة 1267 و 1373شورای امنیت مصوّب سال 2001 مرتبط با اقداماتی جهت جلوگیری از تروریسم و تامین مالی آن.

15. درمان افراطی گری دینی و تعصّب قومی با روش هایی که حکومت آن ها را مناسب می داند.

16. یک پارچه کردن گفتمان سیاسی به گونه ای که باعث رشد وابستگی ملّی نزد شهروندان شود.

17. رشد نقش شهروندان در التزام به قانون و احترام به حقوق بشر.

18. کنفرانس های ملّی برای مقابله با تروریسم.

تروریسم از بارزترین جنایت های مدرن و تنها ابزار فعّالی است که سازمان های افراطی در تحقّق اهداف خود آن را به کار می برند. هدف اصلی، تحقّق اهداف سیاسی؛ خواه با از بین بردن نظام حاکم یا مشارکت با آن در حکومت و یا حدّاقلّ تاثیرگذاری مرحله ای در نظام سیاسی حاکم و در مسیر تحقّق اهداف سازمان افراطی است.

این اندیشه ها طبق برآورد و محاسبة ما هستة مرکزی مقابله با تروریسم، از بین بردن ریشه ها و حامیان آن و ایمن سازی واقعیّت اجتماعی خودمان در برابر خطرات خشونت و تروریسم را تشکیل می دهد. تروریسم معرکه ای است که تلاش همة موسّسات را می طلبد تا بتوانیم این آفت خطرناک را از بین ببریم.

این پژوهش به تعیین تعدادی از پیشنهادات جهت مقابله با جنایات تروریستی رسیده است؛ از جمله:

* علل جنایات تروریستی را نمی توان به یک عامل فقط نسبت داد؛ به این صورت که گفته شود: بیکاری و فقر نقش مستقیم یا یگانه ای در انجام جنایات تروریستی دارند نه عوامل دیگر.

ص:695

* مقابله با جنایات تروریستی از سوی موسّسات امنیتی به صورت جدا و بدون دخالت موسّساتی که به صورت ریشه ای در ایجاد جنایات جنگی سهیم بوده اند؛ انجام نمی شود.

* مقابله با تروریسم می طلبد که همة موسّسات مسبّب جنایات تروریستی به صورت موازی و متعادل به علل انحراف و کوتاهی آن ها در درمان جنایات تروریستی، تجسّم راه حلّ ها مبتنی بر پژوهش های سیستماتیک علمی بپردازند و از تجربیّات اجرا شده توسّط جوامع دیگر که ویژگی های مشترکی با جامعة موضوع پژوهش دارند؛ استفاده کنند.

* همة موسّسات و ارگان هایی که در پیدایش جنایت تروریستی، انحراف و افراطی گری سهیم بوده اند؛ باید به سرعت مسیر خودشان را تصحیح کنند و از تاثیرات منفی بر جای مانده از تروریسم در جامعة عراقی و درس گرفته و از تجربیّات اجرا شده جهت درمان این جنایت ها در جوامع دیگر استفاده کنند.

* این مقابله از راه طرح های استراتژیک پژوهشی، قابل انعطاف و بلندمدّت به خاطر ضمانت تکرار نشدن این جنایت ها استمرار پیدا می کند.

ص:696

منابع
منابع عربی

1. قرآن کریم.

2. بدوی، احمد زکی، معجم مصطلحات العلوم الإجتماعیّة، مکتبة لبنان، بیروت 1974.

3. بیاتی، احمد کاظم، الإرهاب والأمن فی العراق، کنفرانس فراگیر حمایت از حقوق بشر در عراق، انجمن حقوق بشر عراق در آمریکا، 23 ژوئیة 2011.

4. بطاط، محمّد علی، مفهوم الإرهاب لغةً ومصطلحاً سیاسیّاً، مرکزالمستقبل للدراسات الدولیّة 2005.

5. جهمانی، ناصر ابراهیم، مفهوم الإرهاب فی القانون الدولی، مطبعة دار الکتاب العربیّ، الجزائر، ژانویة 2002.

6. حجازی، مصطفی، مدخل إلی سیکولوجیّة الإنسان المقهور، منشورات المرکز الثقافیّ العربی، 2001.

7. حسین، حافظ وهیب، دور دول الجوار فی العملیّات الإرهابیّة فی العراق، مرکز الدراسات الدولیّة، دانشگاه بغداد، 2005.

8. حسنین، عبید، الجریمة الدولیّة دراسة تحلیلیّة تطبیقیّة، دار النهضة، قاهره، 1979.

9. دخیلی، رعد، الإرهاب السیاسی والإجتماعیّ... أسبابه ودوافعه، روزنامة البیان، 2013.

10. سامیه، عزیز محمّد خسرو، الإرهاب انتهاک لحقوق الإنسان فی العراق، ورقة عمل، اولین کنفرانس بین المللی افشای جنایات تروریسم و مقابلة با آن، 2013.

11. عادل، محمود مظهور، الحرب علی الإرهاب وتأثیرها علی التخطیط الاستراتیجیّ العسکریّ الأمیرکیّ، ورقة عمل، مرکز المستقبل للدراسات والبحوث 2005.

12. قاموس لاروس عربی – فرانسوی.

13. قاموس أکسفورد.

14. قاموس معانی.

15. قانون مکافحة الإرهاب العراقیّ، رقم 13، سال 2005.

16. کلینت، واتس، ماذا یمکن أن یکون علیه الوضع إذا لم یوجد تنظیم القاعدة؟ الاستعداد للعملیّات الإرهابیّة، مجلّة دوره ای (E-Notes)، معهد أبحاث السیاسة الخارجیّة الأمیرکیّ، ترجمة هاجر ابوزید، ژوئیة 2012.

17. الیکس پ. اشمید، الإرهاب والجریمة، مجلّة المنتدی حول الجریمة والمجتمع، الأمم المتّحدة، وین، جلد 4، شمارة 1 و 2، دسامبر 2004.

ص:697

18. متعب، مناف، الإرهاب والإرهاب فی العراق، ورقة عمل، حلقة نقاشیّة عن دواعی الإرهاب عالمیّا ومستقبل الإرهاب فی العراق، مرکز المستقبل للدراسات والبحوث، 2005.

19. مالکی، نوری کامل، نخست وزیر عراق از 2006 تا 2014، سخنرانی در اولین کنفرانس بین المللی با موضوع: الإرهاب، انتهاک لحقوق الإنسان فی العراق، چهارشنبه 9/2013.

20. نیص، کمال، ظاهرة الإرهاب – المفهوم – الأسباب – الدوافع، مجلّة الحوار المتمدّن، شمارة 3419، 2011

21. هواری، عبد الرحمن، التعریف بالإرهاب وأشکاله، أکادیمیّة نایف العربیّة للعلوم الأمنیّة، 2002.

22. یوسف، عبد الله احمد، الأرهاب أضراره وعلاجه، مجلّة نبا، شمارة 78، 2005.

وب سایت ها

1. http:// www.assakina.com

2. http://www.amnfkri.com/inf/

3. http://www.vb.almastba.com

ص:698

ص:699

پدیده تکفیر در جهان عرب و اسلام؛ اسباب و راهکارها / عبدالقادر محمد طاهر قحّه

اشاره

عبدالقادر محمد طاهر قحّه(1)

چکیده

پدیده تکفیر که از دیر باز و از زمان صدر اسلام دامن گیر اسلام و مسلمین بوده توانسته خسارتهای جبران ناپذیری به اسلام و مسلمین وارد کند، از این رو در این مقاله با بررسی جریان تکفیر از صدر اسلام تا کنون و با توجه به اکتشافات روانشناسان چنین نتیجه می گیرد که چنین افکار و اعتقادات افراط گرایانه و تندرویِی از جانب خوارج، پس از گذر زمان، از طریق خانواده ها وژنهای وراثتی اشان به نوه گان آنها منتقل شده است، از این رو تنها راه علاج و مقابله با افراط گرائی و تکفیر را بازنگری در گذشته این افراد و گروه ها در عرصه های علمی و دینی می داند و استفاده از راه حلهای غیر این را نیز چون استفاده از سلاح و زور را ثمربخش به صورت مداوم نمی داند، در این مقاله با اشاره به برخی دیگر از علل تکفیر و افراط گرائی در جهان اسلام وسوء استفاده غرب از این فرصت برای منافع خود، تنها راه مقابله با آن را ایجاد اتحاد و محبت بین مسلمانان و دوری از هر گونه اختلاف و تفرقه افکنی و دشمنی می داند و معتقد است که ساده ترین راه حل این مشکل گفتگو، مذاکره و مناظره مستحکم است تا بتواند همگان را با راه حلهای توافقی و تلاشهای ارزنده و نیز نیتهای حسنه قانع سازد.


1- استاد دانشگاه الزیتون و از علمای برجسته اهل سنت تونس

ص:700

مقدمه

پدیده تکفیر تنها مختص جهان عرب و اسلام نیست، بلکه تکفیر دو عرصه دینی و سیاسی را شامل می شود که: تروریسم، افراط گرایی و نیز کشتن انسان های بی گناه از این امر نشأت می گیرد. بحث عنف و خشونت به اعراب و مسلمانان از زمان رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ، یعنی در قرن اول هجری، شکل گرفت. هم زمان با جنگ حنین در سال 630 میلادی / هشتم هجری پس از فتح مکه در ماه رمضان نبردی شکل گرفت که هم زمان دو هزار تن از مسلمانان که با قریش هم پیمان شده بودند، در ماه شوال وارد مکه شدند و مسلمانان را ترغیب به تقسیم غنایم و بهره بردن از آن ها کردند؛ یکی از مسلمانان که نام وی ذوالخویصره بود خطاب به رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم گفت: ای محمد! امروز عادلانه رفتار نکردی! در پاسخ به وی گفت: چنانچه من به عدالت رفتار نکنم، پس چه کسی به عدالت رفتار می کند؟ ابوبکر رضی الله عنه ، ذوالخویصره را نفرین کرد و عمر رضی الله عنه گفت: ای رسول خدا! اجازه بده که گردن وی را بزنم. پیامبر خطاب به وی گفت: نه ای عمر! به واسطه وی مردانی پدید خواهند آمد که از دین اسلام خارج می شوند آن گونه که تیر از کمان خارج می شود؛ یکی از شما نماز و روزه خویش را در کنار نماز و روزه این ها حقیر و ناچیز می پندارد، حال آن که [ایمان آن ها] از گلوهایشان پایین تر نمی رود. این گروهی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بدان ها اشاره کرده و امت خویش را از آن ها مبرا دانسته اند، همان گروهی است که در تاریخ اسلام به خوارج شناخته شده اند. ظهورشان پس از کشته شدن عثمان بن عفان رضی الله عنه در سال 35 هجری معادل با 656 میلادی شکل گرفت؛ یعنی در زمانی که وی در منزل خویش قرآن تلاوت می کرد، اما پس از کشته شدن عثمان اختلافات بالا گرفت که این اختلاف میان سرور زمان علی بن ابی طالب رضی الله عنه - که از این تهمت بری بود - و معاویه شکل گرفت؛ یعنی زمانی که با نیرنگ و برای فرار از شکست، کتاب وحی الهی را بهانه کردند. در این زمان بود که گروهی تندرو به نام خوارج شکل گرفتند، چنان که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در حدیث پیش، از حضور اینان خبر

ص:701

داده بود؛ کفرپیشگانی که قرآن را بر سر نیزه ها گرفته و از امام علی علیه السلام و اصحاب وی خواستند که حکمیت را بپذیرند و اسلام خود را با اعلام شهادتین بار دیگر تجدید کنند، تا خوارج به صفوف آن ها ملحق شوند. چگونه این امر برای امام علی علیه السلام میسر بود؟ چرا که او در هفت سالگی پیش از رسیدن به سن بلوغ اسلام آورده و هرگز در مقابل هیچ بتی سجده نکرده بود؟

چون این گروه که از پذیرفتن این امر سر باز زدند، به خوارج ملقب گشتند و شعارشان این بود: «حکم تنها از آن خداست.» اما علی علیه السلام در پاسخ بدان ها فرمود: «سخنی حقی که از آن اراده باطل شده است.» و زمانی که یکی از آن ها به نام عبدالرحمان ملجم -که نفرین خداوند بر وی باد- در سال (40ه-/661م) بر سر امام علی علیه السلام با شمشیری زهرآلود ضربه ای وارد ساخت، به امام گفتند: «درباره وی به ما چه توصیه ای می کنی»؟ امام در پاسخ فرمود: «إن عشت فالأمر لی، أعفو أو أقتصّ و إن متّ فلا تعذّبوه، و اقتلوه فحسب و لا تمثلوا به»؛ در صورتی که زنده بمانم، تصمیم با من است؛ حال چه بخواهم او را بکشم یا قصاص کنم؛ و اگر مُردم، او را شکنجه ندهید و تنها او را بکشید و او را مُثلِه نکنید.

سپس از وی پرسیدند: آیا پس از تو با خوارج بجنگیم؟ فرمود: نجنگید، مگر این که آن ها بخواهند با شما بجنگند. سپس خطاب به امام گفتند: چطور با آن ها نجنگیم حال آن که بر تو ضربه زدند؟ امام فرمود: زیرا کسی که طالب حق باشد و به آن نرسد، با کسی که جویای باطل باشد و به آن دست یابد، یکسان نیست. ازاین رو برخی علمای اسلام آنان را به ساده لوحی در امور دینی توصیف کرده اند و این که آن ها به جای اتکا به باطن دین، تنها به ظاهر دین اعتماد کرده اند. در تاریخ اسلامی آمده که اینان بدون هیچ رحمی به سوی کارزار می شتافتند و میان گناه کار و بی گناه هیچ فرقی قائل نمی شدند، زیرا از نظر ایشان هرکس با آن ها مخالفت می کرد، کافر بود؛ اینان در جنگ با تمام خشونت ظاهر می شدند و پیشتازانه جان های خود را قربانی می کردند و آن را جهاد در

ص:702

راه خدا می دانستند؛ در این میان شخصی بیگانه در توصیف یکی از جنگ های قدیمی آن ها گفته است:

چه بسیار چشمانی که در منقار پرندگان بود؛ دیرزمانی بود که صاحبان این چشمان در دل شب از ترس خدا می گریستند! و چه بسیار دستانی که از مچ قطع شدند و صاحبان آن ها در دل شب برای خداوند سجده می کردند.(1)

چنین افکار افراط گرایانه و تندرویِی از جانب خوارج، پس از گذر زمان، از طریق خانواده ها و ژن های وراثتی شان به نوادگان آن ها منتقل شده است؛ چنان که علم روان شناسی جدید اثبات کرده که ژن های موروثی برونی و درونی هستند؛ یعنی عادات، تقالید و رفتارهای خانوادگی که از بزرگ ترین اجداد به کوچک ترین افراد آن ها رسیده و «حافظه جسم» نامیده می شود. در این باره تألیفات شگفتی به رشته تحریر در آمده است؛ نظیر کتاب میریام بروس که با همکاری با گالیسی پرونه کتابی تحت عنوان حافظه جسم، روح و جان تو را شفا می دهد(2)

را نوشته و عبیر منذر آن را ترجمه کرده است. این مؤلف می گوید: این فرصت برای وی فراهم شده که در این زمینه با پزشک و روانشناس آمریکایی همکاری کند و راه و روش وی را جهت آزمودن بیماران خویش با ایجاد تصاویر ناخودآگاه بیازماید. این تصاویر ناخودآگاه سبب قطع روابط با زندگان یا مردگانی می شود که بیمار با آن ها ارتباطی تنگاتنگ دارد و مؤلف آن ها را به تفصیل در کتاب خویش تحت عنوان زندگی آزاد، شکستن قید و بندهای گذشته با سخن روانشناس مشهور تیلارد دوشاردین آغاز کرده است که می گوید: «انسان حیوانی روحانی نیست، بلکه انسان جهان روحانی است که به این دنیا آمده تا در تجربه ماده فرو رود.» و خود در تفسیر این سخن می گوید: «این همان چیزی است که زندگی به من نشان داده است.» و ادامه می دهد: «ضرب المثلی آفریقایی


1- . ر. ک به عمر أبو النصر، الخوارج فی الاسلام.
2- . ذاکرة الجسد تشفیک - جسدیّا - نفسیّا - روحیّا)، ترجمه عبیر منذر، دار الفراشة، بیروت، لبنان 2010).

ص:703

می گوید: خداوند فعل را نزد انسان از این رو آشکار کرده تا انسان بتواند احساسات خویش را پنهان کند.»(1)

بنابراین بازنگری در گذشته افراد و گروه ها در عرصه های علمی و دینی راهی جهت علاج آن است. از این رو راه حلِ ریشه ایِ پدیده تکفیر در عالم اسلامی و عربی هرگز به واسطه استفاده از سلاح میسر نیست، جز در حالت دفاعِ شرعی از دین، جان و وطن؛ با اندکی تأمل در حافظه فیزیکی صاحبان پدیده تکفیر و نیز خودمان، کافیست تا از این طریق نخبگان عالم اسلامی اعم از علمای دینی، روانشناسی وعلماء سنی و شیعه، بتوانند علت های تاریخی این پدیده را بشناسند؛ علت هایی که پس از گذر زمان به واسطه ژن های وراثتی و نیز خانوادگی و نیز اجداد پیشین به نوه های کوچک تر آن ها رسیده است، که البته این امر جز از طریق گفت وگو، و مباحثات مستقیم میسر نخواهد بود، اما با وجود دشواری این امر، در عین حال اطمینان مسلمانان به صداقت میان دو طرف می تواند کارساز باشد، اما با راه حلی غیر از این، هم چون: استفاده از سلاح، دشمنی به شکل موقت پنهان می شود، اما هرگز آن را به طور ریشه ای از بین نمی برد، چرا که نابودی کامل آن امری محال است و قوانین بشری بر این قرار گرفته که هرگز نمی توان سرشت بشریت را پنهان کرد، بلکه تنها می توان با تربیت دینی و اخلاقی درست، آن را در مسیر صحیح هدایت کرد. جهت صحت گفته مذکور، می توان این مثال را مطرح کرد که با رام کردن حیوانات وحشی می توان آن ها را به شکلی تربیت کرد که همنشین انسان شوند، اما زنده کردن سرشت و خوی وحشیانه آن ها و نیز اختلافات پنهان و خفته در فرقه ها و گروه های مذهبی امری است که هرگز آن را توصیه نمی کنم، بلکه دربارة آن هشدار می دهم، زیرا نخستین علت های پدیده تکفیر در دو جهان عربی و اسلامی همین اختلافات مذهبی است، اما در این باره عواملِ دیگری به ذهن می رسد که بدان ها اشاره می کنم:

1. در عرصه تاریخی چنین امری به واسطه ژن های وراثتی امت ها و ملت هایی شکل گرفته که در نتیجه گفت وگوهای فرهنگی، برخی از آن ها با برخی دیگر خلط شده اند؛


1- . ر. ک به کتاب: ذاکرة الجسد تشفیک جسدیا. نفسیّا. روحیّا، ص 5 و ما بعدها إلی 61 – 145 – 146 – 147 – 148 و ما بعدها إلی 167.

ص:704

2. دلایل سیاسی که در ظلم و بی عدالتی ظهور کرده و اکنون در جوامع و در عرصه داخلی و خارجی صورت می پذیرد، حاکمان دیکتاتوری است که مزدوران ابرقدرت ها هستند و جهت حفظ منافع خود در این کشورها، چنین حاکمانی را بر کشورهای اسلامی منتسب کرده اند و زمانی که دوره آن ها به پایان رسد، مردم را تحریک کرده و بر آن ها می شورانند و این حکام را یا برکنار کرده و یا این که در کشورها جنگ داخلی پدید می آورند؛ حال آن که ابرقدرت ها اندکی به خسارت ها، ویرانی، جنگ و نابودی این کشورها نمی اندیشند، زیرا با فروش سلاح های خود، قدرت های پیروز میدان هستند که می توانند با ایجاد مشکلات در مسیر رشد و تکنولوژی یک کشور مشکلات زیادی پدید آورده و آن ها را همیشه وابسته به خود و نه مستقل نگاه دارند؛

3. اختلافات عقیدتی میان ملت ها و مذاهب اسلامی و نیز میان احزابِ حاضر در قدرت و احزابِ مخالف و پدیدارشدن گروه های تندرو که تحت حمایت مستقیم یا غیرمستقیمِ دشمنان اعراب و مسلمانان، به ویژه ابرقدرت ها قرار دارند و نیز حضور و قدرت افراط گرایان و تندروهای مسلمان که با حمایت مالی ثروت مندان عرب و کشورهای استعماری، مشکل دیگری است که به اشغال و تجاوز به برخی از کشورها روی آورند و بی گناهان، اعم از مسلمانانِ عرب یا غربی را به طور وحشیانه ای قتل عام کنند و بدین طریق هر کس که در زمین فساد ایجاد کند، بهره ای از آن ها خواهد برد؛ و شاعر چه زیبا سروده است:

أع-لّ-م--ه الرّمای--ة ک--لّ ی--وم فلمّ-ا اشت--دّ س-اع-ده رم-ان-ی

کس نیاموخت علم تیر از من ک-ه مرا عاقبت نشان-ه نک-رد

و احمد شوقی شاعر مصری می گوید:

إنّ الّذین آست جراحک حربهم قتلتک سم-ومهم ب-دون رم-اح

کسانی که جنگیدن تو با آن ها زخمهایت را درمان کرد؛ سموم آن ها بدون نیزه تو را کشته است.

ص:705

4. تلاش ابرقدرت ها به منظور رام کردن کشورهایی که با دشمنان آن ها هم پیمان شده اند؛ هم چون کشور سوریه که با جمهوری اسلامی ایران و حزب الله لبنان متحد شده است. در نتیجه ابرقدرت ها به واسطه مخالفان خود که اکنون عنوان گروه تروریستی داعش را به خود اختصاص داده اند، جنگ داخلی در سوریه به راه انداخته اند؛ که ابرقدرت ها به دلیل تبلیغات و فروش سلاح ها و نیز هواپیماهایِ خود که در جنگ علیه تروریست ها از آن استفاده کردند سود می جویند؛ همچون هواپیمای رافال فرانسه یا اف 16، اف 18 و اف 22آمریکا که در توان جنگی با هواپیماهای فرانسوی و انگلیسی رقابت می کنند و یا هواپیمای سوخوی 50، ساخت روس، که با این هواپیماها به دلیل قیمت خود در رقابت است.

5. ابرقدرت ها به دلیل فروش و تبلیغات سلاح، از جنگ ها سود برده و زمانی که تجهیزات خود را به فروش می رسانند، جهت یافتنِ مکانی به منظور استقرارِ این سلاح ها طمع می کنند یا این که به فروش آن ها به مزدوران سیاسی یا مقامات حاضر در عرصه قدرت و اصحاب سلطه و دارای نفوذ، اقدام می کنند؛ مزدوران همان اشخاصی هستند که از پشت پرده همواره در خدمت به منافع اینان گام بر می دارند. یا این که ابرقدرت ها سلاح های خود را در اختیار دلالانی می گذارند که به نقش آن ها در سازمان های تروریستی واقف هستند. گاهی کشورهای ثروتمند و وابسته، افراد یا گروه هایی را مأمور حمایت مالی از سازمان های تروریستی می کنند که احتمال دارد چنین امری در آینده ای نزدیک برای خود این کشورها مشکل ساز شود.

6. ابرقدرت ها حتی از بیماری ها سوءاستفاده می کنند؛ به محض پیشرفت صنایع دارویی، ویروس های میکروبی همچون: ویروس آنفولانزای پرندگان، خوک، وبا و ابولا را منتقل می کنند و سپس پادزهر و داروهای درمان آن را می دهند تا از این طریق پول به دست آورند.

7. برخی از خاورشناسانی که در تمدن عربی اسلامی و انسانی مطالعه کرده اند، از آن جا که نقاط ضعف امت و ملت های اسلامی را می شناسند و به واسطه آن ها بر طبل

ص:706

اختلاف و تفرقه و نیز اختلافات میان اعراب و مسلمانان و یا دیگر ادیان همچون: بودایی و کنفسیوسی که دارای ریشه های روحی و روانی حساسی هستند، می کوبند و با حمایت از «دالایی لاما» رهبر بوداییان، از سر نفاق تظاهر به حمایت از حقوق بشر، اقلیت های مذهبی و آزادی های عمومی می کنند، به عنوان مثال کشور چین که دارای بیش ترین جمعیت در میان کشورهای جهان است، تهدید می کنند که آن را به کشورهای مستقل تقسیم می کنند؛ عادت آن ها اختلاف افکنی میان ملت هایی است که در رکاب آن ها گام بر نمی دارند هر چند جزء کشورهای قوی و صنعتی باشند؛ ابرقدرت ها تلاش می کنند در میان کشورهای ضعیف جهان سوم، به ویژه کشورهایی که دارای ثروت های طبیعی هستند، هم چون کشورهای عربی و اسلامی نفوذ کرده و با تفرقه افکنی در میان آیین و عقائد و مذاهب شان بذر نفاق پاشند و ترغیب به افزایش دشمنی ها در عرصه های دینی و سیاسی کنند تا بر اساس شعار آن ها عمل کرده که می گویند: «رهایشان کنید تا خون همدیگر را بریزند» و بدون هیچ گونه دخالت نظامی مستقیمی از جانب ابرقدرت ها، جهت اجرای نقشه های خود، مسلمانان را به جان یکدیگر می اندازند تا خسارت های مادی و معنوی برایشان نداشته باشند؛ و اشتباهاتی را که در جنگ ویتنام، افغانستان و عراق کردند دیگر مرتکب نمی شوند. ابرقدرت ها جهت اجرای پایگاه های خود یعنی نظام جدید جهانی، جهانی شدن و نیز ایجاد هرج و مرج و ناامنی به شکل خلاقانه، در آسایش و راحتی می خوابند، حال آن که ملت های دیگر را درگیر می سازند و این تجربه را از سیاستمداران پیشین خود به ارث برده اند؛ همان هایی که در خدمت به نقشه های شیطانی اینان خدمت کرده نظیر: «دیزرائیلی» مرد یهودی انگلیسی و نخست وزیر سابق بریتانیای بزرگ در قرن 19 اشاره کرد. وی می گوید: «زمانی که با مگس وارد جنگ شوی، برای خود خوابی آرام را تضمین می کنی، اما از این که بخواهی چهره ات میدان جنگ شود، برحذر باش». و یا در جای دیگر می گوید: «تا می توانم دروغ می گویم! تا این که دروغ به حقیقتی برای مردم و حتی برای خودم تبدیل شود.» میخائیل نعیمه اندیشمند و فیلسوف بزرگ لبنانی پیرامون نفاق ابرقدرت ها می گوید:

ص:707

«اگر روا باشد که اینان حامیان صلح و آرامش در جهان باشند، رواست که ابلیس نیز عهده دار و سرپرست بهشت باشد. نخبه ها و اندیشمندان عربی و اسلامی از این دستاوردها و نکته ها به خوبی آگاهی دارند، اما اینان یا شکست خورده اند و یا از ترسِ جان خویش به وسیلة حاکمان دیکتاتور و ظالم بیمناکند، ازاین رو تنها به صلح و آتش بس و نیز محقق شدن حتی برخی منافع، اکتفا می کنند. یا این که گروهی از آن ها، تجربه ای مخرب را به طمع قدرت به کار می گیرند؛ به ویژه در زمانی که کشورهای آن ها از حکومت مطلق و دیکتاتوری رها شده و دموکراسی نوپایی در آن ها شکل گرفته است؛ همچون دموکراسی که اخیراً در کشورهای موسوم به بهار عربی شکل گرفت که از انقلاب اسلامی ایران و دیگر انقلاب های جهانی تأثیر پذیرفته بود، اما این اشخاص به اشتباه، به اختلافات خشونت بار و خونین روی می آورند و از مخالفت و نقد سازنده که اختلافات مثبت و در عین حال مثمر ثمر فرهنگ و تمدن اسلامی را درک می کند، غافلند؛ ایشان این نکته را به فراموشی سپرده اند که دموکراسی باید در فضایی سازنده و براساس گذر زمان و در جایگاهی خاص شکل گیرد، به حدی که شورا و مشورت اسلامی همواره جهت در نظر گرفتن منافع عموم برپا شود و این همان عمل به سخن خداوند است که فرموده است: >وَلَوْ شَاء رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلاَ یَزَالُونَ مُخْتَلِفِینَ، إِلاَّ مَن رَّحِمَ رَبُّکَ وَلِذَلِکَ خَلَقَهُمْ وَتَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ لأَمْلأنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ<(1)؛ و اگر پروردگار تو می خواست، قطعاً همه مردم را امت واحدی قرار می داد، در حالی که پیوسته در اختلافند، مگر کسانی که پروردگار تو به آنان رحم کرده، و برای همین ایشان را آفریده است. و وعده پروردگارت [چنین تحقق پذیرفته است] که: البته جهنّم را از جن و انس پر خواهم کرد. خداوند سبحان، اختلاف را بر وزن افتعال به شکل مثبت و طبیعی ذکر کرده و واژه منفی و خونین(خلاف) را بر وزن فعال در قرآن کریم نیاورده است، بلکه در بسیاری از آیات به این معنا آورده تا بر اجتناب از آن تأکید ورزد:


1- . هود، آیه 118-119.

ص:708

>وَاتَّقُواْ فِتْنَةً لاَّ تُصِیبَنَّ الَّذِینَ ظَلَمُواْ مِنکُمْ خَآصَّةً وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ<(1)؛ و از فتنه ای که تنها به ستمکاران شما نمی رسد بترسید و بدانید که خدا سخت کیفر است. بدین دلیل که اختلافات خونین نظیر: تروریسم، افراط گرایی، خشونت و فتنه شدیدتر و بزرگ تر از قتل و کشتار است چنان که خداوند بر این نکته تأکید کرده است: >وَالْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْل<(2)؛ فتنه [شرک] از قتل بدتر است. و درجای دیگر می فرماید: >وَالْفِتْنَةُ أَکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ<(3)؛ و فتنه از قتل بزرگ تر است. هنگامی که ارزش های فطری انسانی و اسلامی را حاکم قرار دهیم، می بینیم که دوری از آن ممکن و طبیعی است؛ زیرا این ارزش ها ما را در مسیر دارندگانِ اندیشه های سالم و روشن دربارة برادری و اخوت انسانی، اسلامی، آزادی، برابری، همکاری به منظور جلب منفعت عام و محبت میان افراد و گروه ها قرار می دهد. خداوند سبحان این افکار را در ضمن وحی به پیامبران و انبیای خویش از حضرت آدم گرفته تا نوح و ابراهیم خلیل الله قرار داده است. دوستی خود حاکی از نوعی محبت و صداقت خالصانه به حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم است که صفات ایشان از زمره برترین انواع محبت، همبستگی و هم دلی به شمار می رود که این صفات خود دعوتی از ما اعراب و تمامی مسلمانان است که به یکدیگر محبت کنیم و جهت حل اختلافات مثبت بشری و طبیعی به دنبال راه حل باشیم، زیرا که طبعاً انسان بر اساس گفته دانشمندان جامعه شناس و در رأس آن ها عبدالرحمان بن خلدون در کتاب «مقدمه» یک موجود مدنی است و به اذن الهی بر این اساس می توانیم دامنه اختلافات میان خود را کاهش دهیم. جمهوری اسلامی ایران و علمای این کشور، و به طور عام علمای مسلمان همواره شاکر و سپاس گذار و روهرو این سنت حمیده و نیکو بوده اند؛ امری که در سنت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بدان اشاره شده است. «من سنّ سنة حسنة فله أجرها و أجر من عمل بها إلی یوم القیامة. و من سنّ سیّئة فعلیه وزرها و وزر من عمل بها إلی یوم القیامة»؛ هر کس سنّت نیکی را


1- . انفال، آیه 25.
2- . بقره، آیه 191.
3- . بقره، آیه 217.

ص:709

بنیان گذارد پاداشش از آن اوست و نیز ثواب [همه] آنان که تا روز قیامت بدان عمل می کنند از آن اوست، بی آنکه از ثواب خود آنان چیزی کاسته شود.

در وهله نخست خواستار نشر و گسترش اسلام هستیم، زیرا که دین ما، دین اسلام و صلح برای تمامی مسلمانان به شکل خاص و نیز انسانیت به شکل عام است و دلیل این امر بسیار ظریف و در عین حال عام از عوامل ذیل مشخص می گردد:

مهم ترین صدا و آهنگ موسیقایی در کلمه اسلامی (سلام علیکم) حرف سین است که صدای آن کشیده می شود و در نطق با بیش تر زبان های جهانی اشتراک می یابد؛ به عنوان مثال در کلمه فرانسوی صالی (صالی salut) به معنای تحیت و احوال پرسی در تمامی اوقات است و نیز واژه سلام به زبان فرانسه که آخر آن به حرف ایکس بدون تلفظ (Paix) منتهی شده از جنس همان سین و اس انگلیسی است که طنین موسیقایی آن ها یکی است. هم چنین واژه سلام در زبان لاتین که زبان مادر برای بیش تر زبان های غربی است به معنای (Pax) می باشد. این واژه در زبان انگلیسی به (peace ) = ( بیس) به معنای آرامش ترجمه می شود و در زبان ایتالیایی به (باتشی) خوانده می شود و (PACE) به معنای آرامش نوشته می شود. حروف شین ایتالیایی که حرف مقابل آن (C) غیرقابل نطق است، هر دو از همان آهنگ موسیقایی و از یک خانواده واحد در زبان عربی هستند. واژه معادل سلام در زبان اسپانیایی کلمه (paz) است که باث تلفظ می شود و حرف (Z) در آن از خانواده حرف سین در زبان عربی است. معادل سلام در زبان فرزندان یهود، یعنی عبری، (شالوم) است که حرف شین در آن از خانواده سین است. باوجود این نزدیکی زبانی، تاریخی و دینی و نیز این که همه ما مسلمان هستیم و به تمامی انبیا از جمله: حضرت موسی و عیسی علیهم السلام و حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم که بهترین سلام ها و درودها نثار ایشان باد، ایمان داریم و از حیث اصل و نسب نیز به یکدیگر نزدیک هستیم، اما متأسفانه هم چنان این تنفر و انزجار ادامه دارد.

ذکر این نکته واجب است که آهنگ موسیقایی جامع میان اهل سنت و تشیع، دو حرف شین و سین است که هر دو آن ها از یک خانواده اند. آیا این خود دعوتی روحانی

ص:710

از جانب خداوند در دین اسلام نیست که صلح و محبت محمدی - که سلام و درود بر خاندان پاک ایشان باد - همه گسترش یابد و فراگیر شود و هم دردی و هم دلی میان همه مسلمانان به ویژه اهل تسنن و اهل تشیع صورت پذیرد؟ چرا که این دعوتی آسمانی از جانب اسلام است که پیام آن برای همه بشریت است و در مشهورترین زبان های جهان این موضوع را به خوبی مشاهده کردیم. باید اختلاف و تفرقه را کنار بگذاریم زیرا دشمنان خارجی ما هر روز علیه ما متحد شده و ما خواسته یا ناخواسته بدان ها کمک می کنیم و این گونه به دعوت خبیثانه آن ها در ورطه لغزش فرو می رویم؛ فتنه ها در میان ما زیاد شده که برخی از آن ها آشکار و بعضی هم چنان پنهان است، اما ما اختلاف مثبت خود را که می تواند راه حلی سریع جهت حل مشکلات باشد، فراموش کرده یا خود را به فراموشی زده ایم. یکی از برادران شیعی ما که شیفته دختری سنی شده بود پس از آن که با مخالفت خانواده خود و خانواده او جهت ازدواج مواجه شد، گفت: من شیعه هستم و لیلی سنی است، اما اختلاف در رای و نظر هرگز سبب ممانعت از عشق نمی شود، این به مَثلی میان اعراب و مسلمانان تا به امروز مبدل گشت. وظیفه ما مسلمانان به ویژه اهل سنت و تشیع ایجاب می کند که دربارة این عیب ها و نواقص آشکار خود آگاه باشیم، چنان که نزار قبانی شاعر عربی سروده است: «یهودیان هرگز از مرزهای ما وارد نشدند، بلکه به سان مورچه از چشمان ما نفوذ کردند». هم چنین باید با افزایش برگزاری همایش ها این نکته را به یکدیگر گوش زد کنیم که دین اسلام، دین محبت، رأفت و رحمت است چنان که باری تعالی فرموده است: >وَذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْرَی تَنفَعُ الْمُؤْمِنِینَ<(1)؛ پس پند ده؛ زیرا پند تو مؤمنان را سود می بخشد. و رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نیز فرموده است: «نوّر الله وجه إمرئ سمع مقالتی فوعاها، و أدّاها کما سمعها، فربّ مّبلّغ أوعی من سامع، و ربّ حامل فقه إلی من هو أفقه منه»؛ خداوند نورانی کند چهره انسانی را که سخنم را بشنود و آن را به خاطر سپارد و همان گونه آن را ابلاغ کند که


1- . ذاریات، آیه 55.

ص:711

شنیده، چه بسا مبلغی که از شنونده آگاه تر باشد و چه بسا کسانی که حامل فقه بوده، اما خود فقیه و اهل استنباط نباشند. هرگز به اتحاد شایستة مسلمانان نمی رسیم، جز این که بر خود به عنوان یک مسلمان یا عرب تکیه کنیم تا در اسرار تکنولوژی، صنعت، وسایل دفاعی خودساخته و نیز کارشناسان و نخبگانمان غور کرده و متبحر شویم و الگوی ما کشور ایران است که توانسته به نتایج بزرگی در زمینه تکنولوژی و فن آوری برسد؛ بر ماست که حامی این کشور باشیم و مورد حمایت این کشور قرار گیریم و این تأیید سخن خداوند است:

>وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ وَمِن رِّبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدْوَّ اللّهِ وَعَدُوَّکُمْ وَآخَرِینَ مِن دُونِهِمْ لاَ تَعْلَمُونَهُمُ اللّهُ یَعْلَمُهُمْ وَمَا تُنفِقُواْ مِن شَیْءٍ فِی سَبِیلِ اللّهِ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَأَنتُمْ لاَ تُظْلَمُونَ، وَإِن جَنَحُواْ لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَتَوَکَّلْ عَلَی اللّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ، وَإِن یُرِیدُواْ أَن یَخْدَعُوکَ فَإِنَّ حَسْبَکَ اللّهُ هُوَ الَّذِیَ أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِینَ، وَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنفَقْتَ مَا فِی الأَرْضِ جَمِیعاً مَّا أَلَّفَتْ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَلَکِنَّ اللّهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ إِنَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ<(1)؛ و هر چه در توان دارید از نیرو و اسب های آماده بسیج کنید تا با این (تدارکات) دشمن خدا و دشمن خودتان و [دشمنان] دیگری را جز ایشان که شما نمی شناسیدشان و خدا آنان را می شناسد بترسانید و هر چیزی در راه خدا خرج کنید پاداشش به خود شما بازگردانده می شود و بر شما ستم نخواهد شد. اگر به صلح گراییدند تو [نیز] بدان گرای و بر خدا توکل کن که او شنوای داناست، و اگر بخواهند تو را بفریبند [یاری] خدا برای تو بس است هم او بود که تو را با یاری خود و مؤمنان، نیرومند گردانید، و میان ایشان الفت انداخت که اگر آنچه در روی زمین است همه را خرج می کردی نمی توانستی میان ایشان الفت برقرار کنی، ولی خدا بود که میان آنان الفت انداخت، زیرا او توانای حکیم است.

در صورتی که این ارزش های قرآنی، اسلامی، و انسانی والا را تکیه گاه قرار دهیم، آمادگی مقابله با دشمنان، و غلبه دادن صلح و دوستی بر جنگ حقیقی و سرد را


1- . انفال، آیات 63- 60.

ص:712

می یابیم. با نزدیک کردن شکاف اختلاف میان خود، سبب خواهیم شد که دشمنان هرگز از ما نترسند، و در مقابل امت اسلامی ایستادگی خواهند کرد و ما به هدف والای خود دست نخواهیم یافت. دشمنان از ساده ترین وسایل دفاع از جان، هم چون کودکانی که به سمت شان سنگ ها را نشانه می روند، می ترسد، حال چه رسد به وسایل پیشرفته دفاعی و ملی که به وسیلة تکنولوژی خود ما ساخته می شود و قرآن کریم در آیات بسیاری بدان اشاره کرده است: >وَخَلَقَ کُلَّ شَیْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِیرًا<(1)؛ و هر چیزی را آفریده، بدان گونه که درخور آن بوده، اندازه گیری کرده است. و >إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ<(2)؛ ما هر چیزی را با اندازه گیری قبلی آفریدیم. در حقیقت آفریدن هر چیزی به اندازه دقیق آن در خلق عالم هستی و بشری، و نیز اسرار آشکار در آسمان و زمین دعوتی از تمامی اعراب و مسلمانان است که در میادین تکنولوژی گام نهند؛ به ویژه این که خداوند سبحان، کشورهای عربی و اسلامی را به ثروت های طبیعی هنگفتی مجهز کرده است که تمامی آن ها، نعمت است و در آن بر اساس حکمت، دخل و تصرف شده است، اما نه به این منظور که برای ما روزنه ای باشد که تمامی ثروت های طبیعی خدادادی را در جنگ ها، کشت و کشتار و ویرانی از دست دهیم. بسیاری از اعراب و مسلمانان به تقلید از غرب، اقتصاد مبتنی بر بهره را در دستور کار خود قرار داده اند و اینان طبق نظر ابن خلدون که گفته: «مغلوب همواره شیفته تقلید غالب است» عمل می کنند و این گونه در بحران اقتصادی جهانی اسیر شده اند. غرب و آمریکا بودند که گروه هایی نظیر: القاعده و داعش را تأسیس کرده و بر شیپور ترغیب بر ایجاد انقلاب های خلاق - به گفته خودتان - دمیدند. آن ها علت های اصلی آشوب، تک قطبی سازی در عرصه جهانی هستند. اما آیا غرب و شرق به درخواستهای من و شما توجهی می کنند؟ دشمنان تنها بر اساس ادعای داعیه داران آنان که تصور می کنند باید با ایجاد دشمنان وهمی، برتری نظامی، صنعتی و پیشرفت های اقتصادی خود را محقق سازند، به چنین اقداماتی روی می آورند که به


1- . فرقان، آیه 2.
2- . قمر، آیه 49.

ص:713

تعبیر روانشناسان درگیر بیماری روحی هستند. آن ها به خوبی از بحران هایی که در نتیجه غفلت و کوتاه نظری امت اسلامی پدید آمده، آگاه هستند. در صورتی که تمامی کشورهای اسلامی اقتصاد مبتنی بر بهره را کنار نهند، به زودی پیشرفت و شکوفایی در سایر عرصه ها نصیب امت اسلامی خواهد شد. تاریخ بشریت از مخاطر جنگ و بحران های جهانی و داخلی ما را آگاه کرده و مکر نه تنها به مکرکننده سودی نمی بخشد، بلکه تنها و بال صاحب خود خواهد بود.

راه حل های نظامی هرگز نخواهد توانست اسبابی را که سبب فراهم آوردن آن شده است، از بین برد، بلکه این اسباب همواره به شکل پنهان هم چون خاکستر زیر آتش باقی خواهند ماند تا در نهایت پس از ایجاد فرصت، شعله ور شود و همه چیز را بسوزاند- و امیدواریم خداوند چنین روزی را هرگز مقدر نسازد. نصر بن سیار در این باره می گوید:

أری خلل الرّماد ومیض نار و توشک أن یکون لها ضرام

فإن الن-ار بالعودی-ن تذکی و ؤإنّ الح-رب أوّلها الکلام؛

خاکستر بازمانده را جرقه آتش می بینم که هر لحظه یک جرقه کافیست تا آن را شعله ور سازد. آتش با چوب شعله ور می شود و آغاز جنگ در ابتدا از حرف و سخن شروع می گردد.

افراط گرایی، خشونت، تروریسم تا زمانی که ظلم داخلی و خارجی، محاربه با ادیان اسلامی به ویژه اسلام، جمود فکری، و نادیده گرفتن ارزش های والای اسلامی باقی بماند، این امور نیز باقی خواهند ماند. ساده ترین راه حل این مشکل گفت وگو و مناظره مستحکم است تا بتواند همگان را با راه حل های توافقی و تلاش های ارزنده و نیز نیت های حسنه قانع سازد. در صورتی که این امر میسر نشود، باید دفاع شرعی را که ادیان آسمانی و قوانین قراردادی مد نظر قرار داده اند، به کار بریم؛ خداوند می فرماید: >وَیَمْکُرُونَ وَیَمْکُرُ اللّهُ وَاللّهُ خَیْرُ الْمَاکِرِینَ<(1)؛ و [دشمنان] مکر ورزیدند، و خدا [در پاسخشان]


1- . انفال، آیه30.

ص:714

مکر در میان آورد، و خداوند بهترین مکرکنندگان است. خداوند در جای دیگر می فرماید: >اِنَّهُمْ یَکِیدُونَ کَیْدًا، وَأَکِیدُ کَیْدًا، فَمَهِّلِ الْکَافِرِینَ أَمْهِلْهُمْ رُوَیْدًا<(1)؛ آنان دست به نیرنگ می زنند و من نیز دست به نیرنگ می زنم؛ پس کافران را مهلت ده و آنان را به حال خود واگذار. خداوند در جای دیگر می فرماید: >إِنَّ الَّذِینَ یُحَادُّونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُوْلَئِکَ فِی الأَذَلِّینَ، کَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِی إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ<(2) بی گمان کسانی که با خدا و فرستاده او مخالفت می کنند ذلیل خواهند شد، همان گونه که آنان که پیش از ایشان بودند ذلیل شدند و به راستی آیات روشن (خود) را فرستاده ایم و کافران را عذابی خفت آور خواهد بود. و >وَکَذَلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطًا<(3)؛ شما را امتی میانه قرار دادیم و این اشاره به این نکته است که اسلام بر اساس میانه روی، اعتدال و آسانی استوار گشته است. رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: «خیر الأمور الوسط.» بهترین کارها میانه روی است.


1- . طارق، آیه 15-17.
2- . مجادله، آیه 20-21.
3- . بقره، آیه 143.

ص:715

بخش چهارم: بررسی راهکارهای برون رفت از افراط و تکفیر

اشاره

ص:716

ص:717

روش های جهان اسلام برای فائق آمدن بر بحران تکفیر / ابراهیم کروماه

اشاره

ابراهیم کروماه(1)

چکیده

جریان های تکفیری در دنیای معاصر چالش ها، تهدیدها و خطرات و خسارت های فراوانی بر مسلمانان و جهان اسلام، تحمیل کرده است. بنابراین بررسی روش های مقابله با بحران تکفیر از مباحث مهم و ضروری است که باید به آن پرداخت.


1- دبیر کل تشکل اسلامی توحید، جمهوری سیرالئون شرق آفریقا

ص:718

مقدمه

سپاس پرودگار جهانیان را، و سلام و درود خداوند بر انبیا و پیامبران او به خصوص خاتم مرسلین حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم و اهل بیت معصومش و امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف.

در سراسر دنیای اسلام، تلاش های فراوانی برای رفع معضل تکفیر از طریق برگزاری کنفرانس ها و همایش ها در تاریخ معاصر اسلام توسط علمای دینی صورت گرفته است که نتیجة آن، عزم و اراده قابل قبول و همگانی برای اقدام علیه چالش هایی بود که تهدید کنندة ثبات داخلی، عزت و اتحاد امت اسلامی هستند. هم چنین اقدام علیه چالش هایی که تضعیف کنندة عظمت و نقش تاریخی و معنوی سازنده اسلام در تعامل با دیگر فرهنگ ها و سنت های بشر ی اند.

در واقع علما و شخصت های تراز اول جهان اسلام طی سال ها در گفتار و نوشتارهای مختلف، آشکارا این اصل را پذیرفته اند که هرکس پیرو یکی از مکتب های فقهی از قبیل: اثنی عشری، حنفی، مالکی، شافعی، حنبلی، اسماعیلی، زیدی، عابدی و زهیری باشد مسلمان محسوب می شود و به همین دلیل نمی توان با آن ها به عنوان یک ملحد ویا کافر رفتارکرد. علاوه بر این، جان، عزت و مال او مصون از تعرض می باشد.

در همین راستا، بدون هیچ ابهامی، اراده و تصمیم بر این است که در حوزة درون مذهبی، تنها کسانی که صلاحیت مرتبط با مذهب فقهی خود را دارند اجازة صدور فتوا را داشته باشند. و صریحا اقدامات تندروها در ترویج خشونت و تکفیر علیه مسلمانان به طور اخص و علیه بشریت به صورت عام می شود، محکوم می کنند. حمایت از فعالیت های تروریستی - علیه مسلمانان ویا غیر مسلمانان - نه تنها حرام بلکه توهین به روح وحدت اسلامی و تمامی مظاهر آن است. تاریخ نیز ثابت کرده است که دین، مؤثرترین و کارآمدترین ابزار برای اتحاد ملل است.

راه های مبارزه با تکفیر در جهان اسلام و پیامدهای آن

امروزه جهان اسلام از چالش های عظیم سیاسی، اجتماعی اقتصادی، فرهنگی به ستوه آمده است؛ چالش هایی که نتیجه عملکرد جریان های در حال رشد تکفیری در سراسر

ص:719

جهان است و وحدت، صلح، امنیت و پیشرفت را به خطر انداخته است. جریان های تکفیری را مسلمانان تندرو به عنوان یک ایدئولوژی به وجود آورده اند تکفیری ها مسلمانان دیگر را تنها به دلیل این که تفسیر اشتباه و منحرف آن ها را از اسلام -که در واقع کاملا بر ضد اسلام واقعی است - نمی پذیرند، متهم به کفر می کند. این خط مشی های ارائه شده توسط این ایدئولوژی، زمینه را برای ارتکاب جنایت های بی شمار و فجایع بی رحمانه ای علیه مسلمانان و بشریت فراهم آورده است.

اگر از منظر عقل به این مسئله توجه کنیم و نظر رسمی اسلام را دربار ة کافر بررسی کنیم به روشنی در می یابیم که قرآن شریف به وضوح در آیات متعدد، مسلمانان را به تحمل و مدارا در برخورد با غیر مسلمانان دعوت می کند، نه این که حکم به طرد و تکفیر آن ها بدهد. با این حال که نظر رسمی اسلام بر اساس نص و دستور صریح قرآن، تحمل کافران و غیر مسلمانان است پس چگونه می توان با صرف نپذیرفتن برداشت مطرح شده یک فرقه، حکم به تکفیر مسلمانی داد.

ما باید در خاطر داشته باشیم که بر اساس آموزه های اسلام جنگ هم فقط علیه کسانی است که تجاوز گرند. جنگ در اسلام برای به ایمان وادار کردن مردم نیست، بلکه منحصر به دفاع از خود و مبارزه با ظلم است. تا آن جایی که مربوط به اسلام می شود این اختلافات نظری فقط باید در حوزه عقلانی و علمی مرتفع شود. اما به علت ضعف در درک و فهم خصوصیت های طبیعی بشر، توافق بر سر یک مسئله، همیشه ساده نیست و اختلاف نظر به وجود می آید، تکفیری ها با نگاه جزمی خود به تکفیر و طرد کردن دیگران و راه های خشونت آمیز به نام دین پناه برده اند.

این دیدگاه آنان را نمی توان در چارچوب اسلام تفسیر کرد، بلکه این ابزاری برای آن ها برای نیل به اهداف سیاسی است.

با به کار گرفتن روش های اساسی باید جلوی موج تکفیری گری را در جهان اسلام گرفت. این مقابله می تواند با حمایت مؤثر خطر بیداری اسلامی و جریان های مقاومت علیه جریان های روبه رشد تکفیر انجام گیرد. ما همه به عنوان مسلمان باید تلاش کنیم

ص:720

که بی سوادی و جهل را از جامعه کاهش دهیم. بدین صورت می توانیم فضای رقابتی برای درک حقایق و عطش برای دانایی در جامعه ایجاد کنیم تا همه منتظر بازگشت ارزش های واقعی اسلام باشند و فضایی برای پیشرفت جریان های جاهلانه تکفیری و ترویج فعالیت های تفرقه آمیزشان در جوامع باقی نگذاریم.

در این موقعیت حساس، بایسته است که سیستم های کاربردی آموزشی اسلامی که توسط ارگانهای متعهد و جامعة بین المللی اسلام حمایت می شوند به سرعت شکل بگیرند. این استراتژی در قلمرو سیاست ها و برنامه های کلی منسجم در نهایت می تواند میزان بی سوادی و جهل را در جوامع اسلامی کاهش دهد. این جهل تبدیل به ابزاری برای تکفیری ها شده تا با گمراه کردن دیگران، آن هارا همراه خود کنند تا در مسیر منحرف ایدئولوژی خود با آن ها همکاری نمایند.

علاوه بر استراتژی اول و برای تکمیل آن، باید عالمان دینی متعهد درمقیاس جهانی سازمان دهی و متحد شوند. این علما باید به طور فعال به افشاگری درباره خطر تندروها و منطق بی پایه و اساس علمای تکفیری بپردازند؛ همان عالمانی که به ترویج نظریات تحریک آمیز، نفرت آفرین و توهین آمیز در پوشش دین می پردازند تا به برنامه و نقشه خود، که برای اسلام و سعادت مسلمانان بسیار مخرب است، برسند.

در راستای همین استراتژی باید یک مرکز با قدرت و بسیار با نفوذ، ایجاد شود تا به هماهنگی، سرپرستی و نظارت سیستم های اجرایی بپردازد حقیقت و ارزش های اصلی و بنیادی اسلام درباره جریان های تکفیری در سراسر جهان برای مسلمانان توضیح داده شود.

یک راهبرد دیگر در مبارزه با تکفیر آن است که یک شبکه از رسانه های بین المللی برای آموزش و ایجاد آگاهی در میان مسلمانان تأسیس شود تا مسلمانان در تشخیص حقیقت ایدئولوژی اسلام خالص از ایدوئولوژی به ظاهر دینی تکفیر ی ها سر درگم نشوند. اگر که امکان تشخیص حق از باطل برای مسلمانان فراهم باشد، انتخاب مسیر درست برای پیروی بسیار آسوده خواهد بود. مشکلی که جهان اسلام، امروزه دچار آن است در عدم

ص:721

توانایی از تشخیص اسلام حقیقی از اسلام های جعلی می باشد و علت اصلی این ناتوانی، میزان بالای بی سوادی و جهل در بین مسلمانان در اکثر مناطق مسلمان نشین است.

اهداف و انگیزه های حمله های انتحاری

امروزه نیاز مبرمی به مطالعه و معرفی دقیق حقیقت، اهداف و انگیزه های حمله های انتحاری هست؛ حملاتی که تکفیری ها در این روزها و هم چنین در گذشته انجام داده و می دهند. اما به هرحال، تمامی این فجایع در سراسر جهان اسلام بدون شک با حمایت و تأمین و تشویق امپریالیسم و صهیونیست و از کانال هم پیمانان منطقه ایشان انجام می گیرند تا راه رسیدن به منافع و امیال آنان روان تر و سهل تر گردد. جریان های تکفیری که ادعای طلایه دارای احیای اسلام را دارند تاکنون پرده از انگیزه های پنهان خود را که بر اساس یک طرح سیاسی مخفی به سود دشمنان اسلام می باشند، برداشته اند. امروزه تاکنون هزاران مسلمان در عملیا ت های تکفیری ها آسیب دیده و رنج برده اند.

بی شک، همان طوری که در عراق، سوریه، لبنان و کشورهای مقاوم علیه امپریالیسم و صهیونیسم و طرح های توسعه طلبانه آنان مشاهده می شود، حملات انتحاری، بیشتر علیه شیعیان یا کسانی که با شیعیان رابطة خوبی دارند می باشد. به همین دلیل، کشتن خود و تباهی از طریق خودکشی و انتحار را ابداع کردند تا مسلمانان را عاجز و درمانده کنند و زندگی را به کام آنان تلخ نمایند. در واقع برخلاف آنچه تظاهرمی کنند، تکفیری ها کمر به احیای اسلام نبسته اند؛ بلکه تبدیل به ابزاری مطیع و سرسپرده برای فرمان های نظام سلطه شده اند. علاوه بر این، اصل مطلب این است که در درون طرح ظاهری آن ها طرح تغییر شکل جهان اسلام از طریق ایجاد جنگ های وکالتی برای براندازی رژیم هایی که دلالان جهان می پندارند که با جمهوری اسلامی ایران رابطه دارند نهفته است. اصلی ترین تهدید برای ایالات متحده و اسراییل جمهوری اسلامی ایران و نظام اسلامی است نه سوریه و عراق و لبنان.

به همین دلیل است که آن ها گروهای تروریستی را تشویق کرده اند تا به منطقه نفوذ کنند و دست به آشوب های گسترده بزنند؛ آشوب هایی که از خونبارترین جنگ هایی است

ص:722

که منطقه به خود دیده است. هدف اصلی این جنگ ها که بخشی از سیاست های استراتژیک نظام سلطه می باشند ضربه زدن به ایران اسلامی است. مرجع این حقیقت، گفتة شخصی است به نام «سیما شاین»، یک مقام بلند مرتبه در وزارت امور استراتژیک اسرائیل، که در سخنرانی خود از دولت اسرائیل خواسته بود که برای ضربه زدن به ایران از تغییر رژیم در سوریه حمایت بی قید و شرط نماید، فرقی نمی کند چه کسی به جای «بشار اسد» بیاید.

تهدید و ترسی که سلطه گران با آن مواجه اند نظام مستقر اسلامی است که در نتیجة انقلاب اسلامی ایران پدید آمد. این نظم و نظام، فضای روشنگری و بیداری در منطقه و به طور وسیع تر در جهان ایجاد کرده است. در این فضا، توطئه های نظام های امپریالیست، استعمارگر و صهیونیست توسط روح تزلزل ناپذیر نظم و نظام اسلامی برملا شد و اراده اسلامی یک آگاهی سراسری در منطقه به ارمغان آورد. حکومت اسلامی درایران به عنوان منادی استقلال، عزت و آزادی برای جهان اسلام تلقی می شود. به همین علت، این امر طرح سلطه و استثمار منابع مسلمانان را برای دشمنان دشوار - اگر نگوییم غیرممکن - کرده است.

به همین دلیل و به سبب این که آن ها منافع و آرزوهای خود را از دست ندهند متوسل به گسترش آتش جنگ های منطقه ای ازطریق برنامه های تغییر رژیم و به نام دموکراسی و حقوق بشر شده اند تا بتوانند با نصب رژیم های دست نشانده در این کشورها زمینه را برای حمله نظامی به ایران فراهم کنند تا با از بین بردن جمهوری اسلامی نظم و نظام اسلامی را از بین ببرند. امروزه نظام جهانی و حضور این ایدوئولوژی در صحنه، بزرگ ترین تهدید و مانع بر سر راه منافع امپریالیسم و صهیونیسم در جهان اسلام است. برای این که آن ها نقشه خود را عملی کنند به تشویق مخفیانه گروه های تکفیری پرداخته اند تا طرح سیاسی آن ها را به نام دین اجرا کنند که این خود یک حقّه و فریب برای ضربه زدن به عظمت اسلام می باشد. بنابراین بسیار مهم است که بدانیم در اسلام، حکمی برای سلب جان، بی حرمتی به عزت و مصادره اموال بشر وجود ندارد. اسلام، حیات یک انسان را به طور شایسته ای به ارزش حیات

ص:723

تمام بشریت به حساب می آورد و بنابراین کشتن یک انسان به منزلة کشتن تمام بشریت درنظر گرفته می شود.

بنابر رهنمودهای اسلام، ضرر وارد کردن هر فرد علیه شخص خود، حرام است چه رسد به قتل نفس که هدیه خداوند است. به همین منوال، هیچ کس حق گرفتن جان دیگری را بر اساس حکم اسلام ندارد. صلح باید بر رفتار مسلمانان با دیگران حاکم باشد. این دستور خداوند است که در قرآن آمده است و در سنت پیامبر، ائمه اطهار به عنوان الگو برای ما به یادگارمانده است. این صلح باید در حوزه عبادات تا حوزه رفتارها و احساسات اجتماعی و سیاسی موجود باشد. دراین خصوص، وسیله و هدف غایی باید بر اساس دستور رهنمون های قدسی موجه و قابل قبول باشند.

جریان های تکفیری و تمدن اسلامی

در جهان مدرن امروز، همه شاهد تهدید شدن اساسی تمدن اسلامی، آثار و میراث آن، توسط فعالیت های تکفیری هستند. تمدن اسلامی به عنوان یک مفهوم کلی، متکی به مسائلی است که عبارتند از: وحی نازل شده بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ، یک دین خالص که به منظور احیای اتحاد ازلی و اساسی که بشریت را به سوی تسلیم و صلح سوق می دهد، یا به عبارتی یکی شدن با ارادة الهی. در مجموع تمدن اسلامی گفت وگو بین تمدنی بر اساس احترام و تفاهم متقابل، و برابری و عدالت بین مردم را که از نیازهای اولیه برای همزیستی صلح آمیز بین المللی است، تقویت و تشویق می کند.

تمدن اسلامی در تمامی مباحث، هر نوع تندروی را در تمامی جهات، که نمونه های آن در ایدئولوژی جریان های تکفیری و حامیان آن ملموس است، محکوم می کند. رشد و پیشرفت معنوی و مادی مسلمانان و جهان اسلام فقط توسط ارزش های به جامانده اسلام -که اساس تمدن اسلامی هستند - تقویت می شوند. این تمدن وظیفه دارد انسان را به سوی تسلیم محض در برابر خالقش و صلح با همنوعانش سوق دهد. در این خصوص، اسلام در جوهر اصلی خود پایه ها وستون هایی را که انسان از طریق آن ها و فهم خدادادیش از قابلیت های بالقوه که توسط اراده الهی هدایت یافته است می تواند

ص:724

یک جهان بینی برای خود ایجاد کند تا با جهان بینی اسلام تناقض نداشته باشد. بدین صورت می تواند حیاتی داشته باشد که درمسیر کمال و بهبود این دنیا و آخرت تلاش کند. به دلیل رشد و تقویت تفکر و روشنفکری بی طرفانه در اسلام است که تمدن اسلامی تعالی یافته و غرب از آن بهره ها برده است و این حقیقت اسلام را گهواره تمدن ها ی جهان به حساب می آید.

موقعیت زن در تفکر اسلامی و جریان های تکفیری

تا آن جا که مربوط به تفکر اسلامی می شود جایگاه زن در جهان روشن است. در منظر ایدیولوژی اسلامی تأکید مداوم بر طبیعت بی طرف روح آدمی شده است. پس هر نوع تبعیض بی اساس جنسیتی باطل و عبث تلقی می شود. این دیدگاه بی طرفانه مطرح شدة اسلام در مورد جایگاه زن است که خداوند به وسیله رسولش حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم بر بشریت وحی کرده تا همگی به طور کلی به سعادت نائل آیند.

بر اساس ادبیات قرآن، انسان، محترم، خاص و منحصر به فرد است، و به همین دلیل، صرف نظر از جنسیت او هرگاه تحسین می شود به دلیل انسانیت خالص اوست و هرگاه سرزنش می شود به خاطر ضعف در طبیعت انسانی اوست. اندیشه اسلامی هیچ تفاوتی بین این دو جنس قائل نیست؛ همان طوری که قرآن بر این نظر صحه نهاده و موقعیت زن را مانند مرد عظیم و شریف می داند. اما متاسفانه در دیدگاه تکفیری ها، زن در حد ابزاری برای مایه مسرت مردان بی ارزش شده و از پرورش استعدادهای بالقوة خدادادی خود و درک کامل انسانیت خود محروم مانده است. در اسلام به زنان فرصت و حق کاوش در اقیانوس قابلیت هایشان داده شده و می توانند در خطوط مقدم عرصه های دینی، سیاسی اجتماعی، فرهنگی، نظامی، علمی، تکنولوژی و هم چنین عرصه آکادمیک شرکت کنند. در تفکر اسلامی، زنان شرکت کنندگان در تمامی حوزه های انسانی با توجه به توانایی ها و طبیعت شان هستند و آ ن ها با آزادی اراده، مسئول سرنوشت خودشان هستند. اما تکفیری ها از آن جایی که یک ایدئولوژی خرافی و متعصب است دایرة نقش زنان را در جامعه بسیار محدود کرده اند.

ص:725

حقوق بشر و جریان های تکفیری

تاریخ معاصر به وضوح، نقض وقیحانة حقوق بشر به خصوص حقوق مسلمانان را در سراسر دنیای اسلام شامل زنان، کودکان و کهن سالان و غیرمسلمانان، توسط تکفیری ها برملا کرده است. این نقض حقوق، تحت عنوان تلاش برای احیای کامل دین و در اصل برای دنبال کردن طرح خبیثانه سیاسی آن هاست.

آن اندازه که بشر در اسلام تکریم و تعظیم شده است براساس هیچ یک از منشورهای کمسیون های جهانی یا ارگان ها و موسسه های حقوق بشر یا در دیگر ادیان و نظام های اعتقادی احترام نشده است. بر اساس رهنمون های اسلام و اعتقادات انسانی، ضایع کردن حقوق ذاتی بشر، یعنی حیات، قابل قبول نیست و به همین دلیل، تجاوز به دین، دارایی، ذهن و فرزندان کسی در اسلام مجاز نیست. نمی توان مردم را از خانه ها یا سرزمین شان راند و محرومشان کرد؛ و یا آن ها را از آزادی و عمل به دینشان محروم ساخت. بر خلاف ارزش های تثبیت شدة اسلام که منطبق با اصول حقوق بشرند، (حقوق بشری که ضامن همزیستی هماهنگ و صلح آمیز افراد جامعه اند)، جریان سرطانی تکفیری کمر به ضایع کردن این حقوق ذاتی و ارزش های مسلمانان در کشور هایشان از قبیل فلسطین، لبنان، سوریه، عراق، افغانستان بسته اند. البته این بدون در نظر داشتن حمایت مدعیان دروغین حقوق بشر از این نقض های انجام شده توسط تکفیری ها برای رسیدن به منافع و مطامع خود می باشد که نابود و متلاشی کردن جهان اسلام و عملی شدن طرحشان است، می باشد.

درموارد متعددی، حقوق زنان و کودکان مسلمان در فلسطین، عراق، سوریه، و لبنان توسط تکفیری ها که صهیونیسم و امپریالیسم آن را تأمین مالی می کنند، پایمال شده است؛ بدون این که سازمان ملل، ایالات متحده، بریتانیا و فرانسه بیانیه ای در محکوم کردن این ها صادر کرده باشند ویا تحریم هایی برای کنترل این قتل عام اعمال کرده باشند. برعکس، آن ها کمر به جمع آوری مخفیانه نیروهای مسلح از تکفیری ها از طریق هم پیمانان منطقه ای ایشان برای ویرانی جهان اسلام بسته اند. آیا هیچ انسان متعهد و

ص:726

منصف می تواند به داشتن چنین تصوری که اسلام دستورالعمل هایی برای این خشونت ها، قتل عام ها و فجایع دارد، ادامه دهد؟ بدون شک تکفیر بدترین بیماری مزمنی است که دامن گیر جهان اسلام شده است.

مدل حکومتی در اندیشه اسلامی و جریان های تکفیری

در مطالعه تطبیقی مدل حکومتی در اندیشه اسلامی و در مقابل در جریان های تکفیری، می توانیم به این نتیجه برسیم که تا آن جایی که مربوط به اسلام است؛ تکفیر یک ایدئولوژی منحرف است که اهتمام آشکاری به فساد در جهان دارد. مفهوم و تفکر تکفیری، مردم را به نام اسلام به سوی گمراهی می کشاند. علمای این تفکر ضاله، این پدیده را آغاز کرده اند و آن را به عنوان یک ایدئولوژی پرورش داده اند که در درون آن افکار سیاسی به سمتی سوق داده شده اند که ویژگی های حکومت اسلامی در آن نادیده گرفته شده است. در عمل و واقعیت، تکفیری ها نیز به نوعی انتخاب رهبر سیاسی و تشکیل حکومت با طبیعت خشن و غیر انسانی، اعتقاد دارند.

خوارج، گروهی منحرف و آشوبگر از مسلمانان در زمان حکومت امیرالمومنین علی علیه السلام بودند که شعار آن ها «لا حکم الا لله» بود. و این که تمامی مسائل باید فقط با مراجعه به قرآن تصمیم گرفته شود. با پیروی از همین شعار، علمای تکفیری با استفاده کردن آیات قرآن خارج از سیاق آن معنای اصلی را تحریف می کنند و روح حقیقی حکومت در اندیشه اسلامی را منحرف می نمایند. جریان های تکفیری به عنوان یک گروه منحرف، روح حقیقی و معنوی اسلام را ترک گفته اند و تنها به انجام مناسک دینی اکتفا کرده اند. آن ها از درک این نکته عاجزند که احکام اسلام تنها وقتی قابل انجام و معنادارند که همراه با قوة معنوی باشند. هم چنین نمی توانند درک کنند که انسانیت دارای اولویت است و به همین دلیل، تفکر تکفیری، علیه هر کس که اسلام را طبق تعریف و تفسیرآنان نمی فهمد، روش خشونت باری، پیش گرفته اند.

آن ها از قانون های حکومتی تبعیت نمی کنند و فقط قوانینی که بر اساس شعار جریان قدیمی خوارج تعریف و مطرح کرده اند را انجام می دهند.

ص:727

در واقع اسلام تمام جنبه های زندگی انسان را در برمی گیرد و مسلمانان از طریق تشکیل یک حکومت عادل می توانند عدالت اجتماعی را تجربه کنند. بنابراین می توان نتیجه گرفت که سیاست اسلامی با در نظرداشت تمامی جنبه های مادی ومعنوی انسان هدف هدایت انسان به سمت کمال را دارد. این خود، نشانة روشنی است که در دیدگاه اسلام، یک دولت بنا شده بر اساس ایدئولوژی اسلام حقیقی، فقط بر هنر رهبری و تسلط برمردم تاکید نمی کند و در راه تقویت حقوق بشر و ارزش های انسانی در قالب قوانین عالی الهی نیز پیش می رود.

در چنین حکومتی در اندیشه اسلامی جایی برای دیکتاتوری و خودکامگی وجود ندارد، بلکه دو مسئله اصلی مد نظرگرفته می شود: یکی مشروعیت الهی و دیگری بیعت عموم که در آن حقوق و منافع مردم رعایت می شود. اما درمقابل، در جریان های تکفیری، حقوق و نظر مردم پایمال می شوند.

تکفیر ی ها طبق تفسیر منحرف خود و تغییر معنای کلمات قرآن و برداشت از آیات خارج از سیاق آن ها قوانین حکومتی وضع می کنند، ما می توانیم اثبات کنیم که در جریان تکفیری، فقدان قانون حکومتی وجود دارد، چراکه نقض فرمانروایی و اقتدار اتفاق می افتد و از اسلام به عنوان ابزاری برای مشروعیت بخشیدن به خود و از خشونت برای تقویت قوانین شان استفاده می کنند. در یک بررسی دقیق از مدل حکومت تکفیری می توانیم نتیجه بگیریم که هدف نهایی این روش، فقط تخریب عظمت اسلام است.

موضع جریان های تکفیری در برابر دستآوردهای علمی

دستآورد علمی و اکتشاف، از ضروریات زندگی انسان است. هیچ شکی در این حقیت نیست که ظهور و پیشرفت تمدن عظیم اسلامی مدیون پیشرفت های علمی و اکتشافی بوده که تا آن زمان صورت گرفته بوده است. بنابراین واضح می شود که دستآوردهای علمی و اکتشافات نتیجه علومی است که هدفشان پیشرفت، توسعه، آسایش و رفاه زندگی بشرند. ازاین منظر، این علوم هرگز از اسلام مستقل نبوده اند مگر

ص:728

این که از منظر خلوص ویا ناخالص، مشروع یا غیرمشروع بودن بررسی شوند. ویا با توجه به نیت و انگیزه ای که این دستآوردها و اکتشافات انجام گرفته اند بررسی شوند.

بنابراین ما می توانیم به این حقیقت پی ببریم که شناخت علمی که منجر به دستآوردهای علمی می شود خود را در اصول اسلامی اظهار داشته است؛ همان طوری که قرآن، سرچشمة ابدی کمال و سعادت در زندگی است و هم چنین محافظت انسانیت انسان و نگاهبان سعادت اوست. دراین خصوص، جهان تنها وقتی می تواند مکانی بهتر برای زندگی باشد که به علم آموزی یک اهمیت ویژه داده شود همان طوری که در اسلام تاکید زیادی به شناخت علمی که فهم انسان را نسبت به هستی و خالق آن افزایش می دهد، شده است.

نگرش تکفیری ها به دستآوردها و اکتشافات علمی، تنها منجر به رکود و عقب ماندگی مسلمانان جهان و در نتیجه از دست دادن استقلال، عزت و روحیه تعیین سرنوشت می شود. امروزه مسلمانان - همانند گذشتگان - با توجه به قرآن و سنت نبوی به علم آموزی به عنوان یک امر مقدس می نگرند و علم آموزی در یک مسیر مشخص و جاافتاده می تواند انسان را به سوی ساحت دستاوردهای علمی و اکتشاف که باعث بهبود مادی معنوی انسان هستند راهنمایی کند. ایدئولوژی تکفیر به دلیل نگرش شخصی و ذهن گرایانه در جدا کردن خود از معنویت و حقیقت قرآن و اسلام و پرداختن به محض عبادات، دستاورد های علمی را به فراموشی سپرده است. در نگرش و دیدگاه آنان هر امری از جنس علم آموزی و دستاوردهای علمی نامشروع و محکوم به بدعت می باشد.

فتواهای عجیب جریان های تکفیری

جریان امروزی تکفیر، ریشة تاریخی در زمان های دور یعنی جریان خوارج دارد که در زمان حکم رانی امیرالمؤمنین علی علیه السلام ظاهر شدند. جریان تکفیری شباهت فوق العاده ای به جریان خوارج دارد. هدف آن ها ارتکاب فجایع وحشتناک علیه کسانی است که به نظر آن ها دشمن هستند که معمولا مسلمانان و خصوصا شیعیان رادر بر می گیرد، چون به این اعتبار که آنان کافرو ملحدند. برای عملی کردن این فجایع واعمال وحشیانه، آن ها فتواهایی با ارجاع به آیات قرآن برای توجیه صادر می کنند.

ص:729

تکفیر، یک بیماری مزمن است که در سراسر جهان شیوع یافته است. بر جریان ایدئولوژیک، انتقادهای شدید و متعددی از جانب دنیای اسلام وارد شده است. ویژگی این جریان در این است که اصول اسلام را به دلیل تفسیر منحرف از آیات قرآن و بررسی مسائل خارج از سیاق و آمیختگی آن با اوهام و فرض های خودش، منحرف می کنند.صدور فتوا توسط ملاهای تکفیری، تبدیل به منشأ اختلاف و آشوب در جهان اسلام شده است. این فتواها هیچ مشروعیت و توجیه اسلامی و انسانی ندارند.

اغلب فتواهای صادر شده توسط تکفیری ها، عموما کسانی را هدف قرار می دهند که بر اساس ایدئولوژی آن ها دشمن و هدف قلمداد می شوند و بر همین اساس، اکثر انفجارهای دینی و اجتماعی در سراسر دنیا مسئولیتشان به تکفیری ها می رسد.

از آنجا که تکفیری ها براساس فقه خود، اعتقادی به اجتهاد ندارند مفتی های تکفیری رو به برداشت و تفسیر با ارجاع به آیات خارج از سیاق می کنند تا اینکه یک نوع خاص از اسلام طبق خواسته ی خود ایجاد کنند. ما هم چنین باید در نظر داشته باشیم که در زمان تکفیری ها و صدور فتواهای جنجالی شان، جهان اسلام با مشکلات و ناملایمات سیاسی و اجتماعی فراوانی به نام اسلام مواجه شده است که تمامی این اقدامات به دلیل رسیدن به اهداف سیاسی شان طبق طرح قبلی است که با استراتژی «تفرقه بینداز و حکومت کن» می خواهند بین مسلمانان اختلاف ایجاد و آن ها را ضعیف کنند و در نهایت جهان اسلام را متلاشی سازند. این استراتژی فقط به دلیل تأمین منافع و اهداف امپریالیسم و صهیونیسم به کار برده می شود. در چند سال اخیر این فتواها، شیعه و سنی را در سراسر جهان اسلام هدف قرار داده است، زیرا تکفیری ها مسلمانان دیگر را متهم به کفرو الحاد می کنند و در نتیجه، تعداد زیادی را قتل عام و بسیاری را بی خانمان کرده اند. هیچ حکمی در اسلام وجود نداردکه به این فتواها مشروعیت بدهد و آن ها را توجیه کند.

نتیجه گیری

جریان های تکفیری در دنیای معاصر چالش ها، تهدیدها و خطرات فراوانی بر مسلمانان و جهان اسلام، تحمیل کرده است. ساختارهای دینی و اجتماعی جوامع

ص:730

مسلمان در آستانه نابودی است. اگر مسلمانان بیدار نشوند و وظیفه و مسئولیت مربوط به خود را به درستی انجام ندهند جهان اسلام تحت سلطه امپریالیسم و صهیونیسم قرار خواهد گرفت. تمامی مشکلات امروز، توسط گروهای گمراه و منحرف که مورد حمایت برخی رژیم های کشورهای مسلمان هستند ایجاد شده اند و این کشورها و گروه ها در راستای اهداف امپریالیسم و صهیونیسم کار می کنند. بنابراین، شعله های مقاومت و بیداری اسلامی باید اساس مبارزه با بیماری مزمن تکفیر باشد.

مسلمانان باید متوجه این حقیقت باشند که هدف نهایی اسلام این است که دین خدا تمام بشریت را در بر بگیرد و یک جامعه واحد بر اساس ایمان و اعتقاد واحد و نیز قانون واحدی که پیامبر اسلام آورده اند تشکیل دهد. علاوه بر این، اسلام - آن چنان که تکفیری ها ادعا می کنند - فقط یک سری عبادات و مناسک فردی محض نیست، بلکه تمامی جوانب زندگی بشری را در بر می گیرد؛ از زندگی شخصی گرفته تا اجتماع. امروزه اصلاح گران کذایی دین، در واقع آسیب واقعی برای اسلام هستند، چون آن ها اسلام را به عنوان یک دین خشونت، تفسیر و تبیین کرده اند و به جهانیان نشان داده اند، و اعمال خشونت تنها ابزار برای رفع مشکلات جهان اسلام و ترویج دین معرفی شده است.

خداوند قادر به مؤمنان به وسیلة دستورهای کامل و کارآمد از اصول اسلامی هشدار داده است که ما در این برهه خاص از زندگی آگاه باشیم. او می فرماید: «ای پیامبر از خدا پروا بدار و کافران و منافقان را فرمان مبر که خدا همواره دانای حکیم است و آنچه را که از جانب پروردگارت به سوی تو وحی می شود پیروی کن که خدا همواره به آنچه می کنید آگاه است و بر خدا توکل کن همین بس که خدا نگهبان [تو]ست.(1)

درود و رحمت خداوند بر محمد و خاندانش و خداوند در اراده قدسیش تعجیل در فرج امام عصر علیه السلام نماید تا عدالت، صلح و آرامش تمام زمین را فرا گیرد و جایگزین طاغوت و فساد شود.


1- . احزاب، آیات 1-3.

ص:731

تکفیریت در پاکستان و راه برون رفت از آن / منور حسین ساجدی

اشاره

منور حسین ساجدی(1)

چکیده

پاکستان از مهم ترین میدان های بازی و پناهگاه جریان های تکفیری و شبه نظامی به شمار می آید. جریان های تکفیری در این کشور، همواره به قتل، کشتار دسته جمعی، بمب گذاری و غارت مسلمانان ساکن در این کشور اقدام نموده اند. شناخت جریانهای مختلف، اسباب و دلائل گسترش تفکر تکفیری، کارنامه فعالیت ها، نقش آن در اقتصاد و امنیت، راه رهایی از شر جریانهای تکفیری، مطالب مهمی است که باید از آن اطلاع یافت. این مقاله به تبیین این مباحث خواهد پرداخت.


1- از علمای برجسته و پر نفوذ شیعه در پاکستان

ص:732

مقدمه

زادگاه من شهری است که در آن جا هر روز خون شیعیان بی گناه به دست عناصر کثیف تکفیری ریخته می شود، هر روز یک شیعه شهید می شود و جنازه آن بر دوش ما تشییع می شود و صدای گریه مادر و خواهر و همسر شهید، خواب را از ما می گیرد. صدای ناله و فریاد مظلومان برای ما هیچ تازگی ندارد، من شانزده ساله بودم که برادر جوانم که قانون دان و شاعر اهل بیت علیهم السلام بود، به دست یک پزشک تکفیری به شهادت رسید. چند نفر از دوستان و همکاران بنده مانند پروفسور سبط جعفر (مداح معروف شبه قاره هند) پروفسور تقی هادی که از اساتید برجسته دانشگاه بودند، به دست همین عناصر تکفیری ها به درجه رفیع شهادت نائل گردیده اند، در چندین حادثه و انفجارهای بمب از نزدیک شاهد بوده ام، سال گذشته بود که همراه با خانواده خود از گردهمایی بزرگ سازمان دانشجویان جعفریه بخش شهر کراچی بازمی گشتم نزدیک خانه خواستم مقداری میوه بخرم که ناگهان جلوی چشمان من یک انفجار مهیب و شدید رخ داد که در نتیجه آن صدها مغازه و آپارتمان در منطقه «عباس تاون» تخریب شد و افراد موجود در آن ها که زن و کودک و کهن سال بودند، همگی طعم تلخ آن ظلم و ستم را چشیدند، خیابان ها پر از جنازه ها بود و از شدت انفجار چندین آپارتمان آتش گرفت، من و افراد خانواده ام زخمی شدیم، ماشینم از کار افتاد، الان بیش از یک سال است که از آن حادثه می گذرد ولی ما آن صدای وحشتناک را گویی که اکنون هم می شنویم، و فریادها و ناله های بعد از انفجار در گوشه های ما می پیچد.

یکی از دوستان صمیمی ام اطلاع داد که جمهوری اسلامی ایران میزبان کنفرانسی به عنوان خطر جریان های تکفیری است، بنده با توجه به رخدادهایی که ذکر کردم، وظیفه دارم در این باره چیزی بنویسم، خوشوقتم که موضوع این جانب تکفیر در پاکستان و راه برون رفت از آن است. پیشاپیش به کم مایگی شیوه نگارش و قلم خود معترف هستم. در این مقاله تعریف تکفیر، تاریخ، عقاید، آغاز آن در کشور پاکستان، احزاب و سازمان های تکفیری در پاکستان، اسباب و علل گسترش تکفیر در پاکستان،

ص:733

تأثیر تکفیر در پاکستان، و در ضمن آن، مظالم تکفیری ها علیه مسلمان های شیعه، حمله تکفیری ها بر ارتش پاکستان، موجب ضرر رساندن به اقتصاد کشور، مسئله کاهش امنیت اجتماعی در کشور، حرکت و پیدایش داعش در پاکستان و در آخر سعی شده درباره راه های برون رفت از این خطر جریان های تکفیری بحث و گفت وگو قرار گیرد.

دیدگاه من این است که پاکستان در رأس کشورهایی است که از جریان های تکفیری تأثیر پذیرفته اند. در این کشور با یک توطئه و برنامه ریزی حساب شده و دقیق، یک گروه خاصی را مأمور کردند که کوچه به کوچه، محل به محل، منطقه به منطقه مردم را تحریک کنند و برای تنش و خون ریزی بکوشند. شکی نیست که تکفیری ها؛ همه مسلمانان، اعم از: سنی های معتدل، دیوبندی های معتدل و شیعه های معتدل را به خاک و خون می کشند، بین شیعه و اهل سنت برای تنش و تفرقه انگیزی کوشیده و می کوشند. ما سلام می فرستیم بر علمای حقه پاکستان، آنانکه جنازه ها بر دستشان بود، ولی وحدت و اتحاد را از دست ندادند و با تحمل و وقایع دردناک درس وحدت دادند. همین باعث شده که چهره تکفیری ها افشا شود و نتیجه این شد که امروزه هم در کشور پاکستان در بزرگ ترین حزب ملی دینی که «اتحاد ملی یک جهتی کونسل» نام دارد و رهبران شیعه در میان آن ها حضور چشم گیر و پرشکوه دارند؛ در حالی که گروه های تکفیری را در آن راه نداده اند و آن ها خارج از آن اتحادیه با حسرت؛ نظاره گر اتحاد شیعه و سنی هستند.

ما در کشور پاکستان برای وحدت و اتحاد بین المسلمین اقدامی انجام داده ایم که در کشورهایی مانند شام و عراق و... نمی شود چنین اقداماتی صورت گیرد.

تعریف تکفیر

معنای کفر در لغت انکار و نفی کردن است. کافر در لغت به منکر یا نفی کننده گفته می شود. و تکفیر در لغت به کافر دانستن دیگران اطلاق میگردد.

تکفیریت یعنی کسانی که مسلمان هستند کافر شمرده شوند، تکفیریت یعنی فقط آن ها مسلمان هستند و بس و غیر آن ها همه کافراند، تکفیریت یعنی کارخانه تولید کفری که در آن جا به روی یک مسلمان، برچسب کفر چسبیده می شود، تکفیریت یعنی

ص:734

برای به دست آوردن هدف خاص خود، مسخ کردن چهره زیبای اسلام(1) و رسیدن

به هدف شوم.

1. تکفیری ها و خارجی ها که ادعای پیروی از فقه ابوحنیفه و عقاید اهل سنت و جماعت دارند، تلاش کرده و می کنند تا بر جوانان و نوجوانان هم تأثیر بگذارند و آنان را بر افکار تکفیری و خارجی، که مبنای آن تعصب و خشونت است، آموزش دهند. جریان های تکفیری با برخی افراد سلسله دیوبندی اتصال پیدا می کنند، با توجه به این که اکثر علماء دیوبند، این گروه تکفیری را فتنه گر و مفسد میخوانند.

نظر من این است که افکار آن ها در مرحله نخست به دیوبندیه سپس به وهابیت و یا سلفیت نزدیک تر شده و سرانجام به تکفیریت رسیده اند، اگر این را بگویم اشتباه نکردم که وهابی های تکفیری بر اساس عقاید غلط ابن تیمیه و محمد بن عبد الوهاب به مسلمان های دیگر نسبت شرک می دهند و بعد از آن به قتل آن ها فتوا می دهند.

تاریخ تکفیریت

تأسیس این گروه، حدود نیم قرن پیش، در مصر صورت گرفت. بعد از تأسیس به شکل یک گروه بنام «التکفیر و الهجرة» شهرت پیدا کرد. درباره مؤسس و بانی این فرقه اختلاف نظر وجود دارد: بعضی از محققین مؤسس آن را شخصی مصری تبار به نام «شکری مصطفی» می دانند(2) که زارع و کشاورزی بود. در ابتدا شکری مصطفی یک گروه به نام «سوسائتی آف مسلم» تأسیس کرد و به طور پنهان کار خود را آغاز نمود. این گروه بین خود این مطلب را رواج داد که مسلمان ها مرتد شده اند؛ یعنی از راه خداوند طرد شده اند لذا نباید هیچ گونه ارتباط با آن ها داشته باشیم. برخی دیگر از محققین عصر جدید معتقدند که فرقه تکفیریت در سال 1960 میلادی تأسیس شد. بعد از تأسیس تا شانزده - هفده سال کسی از این گروه اطلاعات چندانی نداشت. شکری مصطفی بر این عقیده بود که معاشرت های اسلامی در گمراهی به سر می برد و تا وقتی


1- . سخنرانی نماینده ولی فقیه آیت الله سید ساجد نقوی.
2- . الستشار الدکتور، محمد اللمرداش.

ص:735

که روی زمین خلافت حق برپا نشود، مسلمانان واقعی باید از این معاشرت ها به دور باشند. بعد از چند مدتی شکری مصطفی به اتهام ارتباط با گروه اخوان المسلمین دستگیر و زندانی شد. زندان، افکار او را شدت بخشید. در سال 1971 میلادی وقتی وی از زندان بیرون آمد با چند نفر از دوستان خود به تأسیس فرقه تکفیری پرداخت و به دام انداختن مسلمان ها را شروع کرد. تنفری که در دل مردم مصر از آمریکا و اسرائیل بود، شکری مصطفی از آن خوب سوء استفاده کرد و گروهی که از دولت مردان مصری، که طرفداران آمریکا بودند و از کارهای آن ها و روابط مخفیانه شان با اسرائیل ناراحت بودند، با شکری مصطفی همراه شده و با شرکت و همراهی مردم گروه آن ها استحکام یافت.

در اوایل آن ها در کوه ها و صحراها و ویرانه ها قیام خود را آغاز کردند و غیر از مسلمان های هم فکر خود با دیگران هیچ رابطه ای نداشتند. شکری مصطفی ادعا کرد که او مهدی موعود است و مسلمان هایی که در گروه او بودند تمام مسائل شرعی آن ها، از قبیل نکاح و طلاق را به دست خود می گیرد و حکم صادر می کند و ارتباط با دیگر مسلمان ها را حرام می کند، شکری مصطفی، زنان مصر را جادو گونه تحت تأثیر قرار داده بود، به آن ها می گفت: خدمت به پدر و مادری که از راه اسلام گمراه شده اند، حرام است. حرف های او بر روی زنان، آن قدر تأثیر گذاشته بود که آن ها خانه و کاشانه خود را ترک کردند و راهی کوه ها شده تا شامل گروه او شوند. شکری مصطفی در مصر در مناطق دور دست مراکزی برای اسکان این زنان تأسیس کرد. خانواده ها برای این که زنان و دختران جذب شده به شکری مصطفی را به خانه باز گردانند به دادگاه مراجعه کردند ولی موفق نشدند، چون آن ها با رضایت خود خانه و زندگی را ترک کرده بودند. در فرقه شکری، کثرت اعضای دختران و زنان به نفع شکری و حزب او بود، زیرا بچه هایی که از آن ها به دنیا می آمدند، خود به خود افکار شکری را بهتر و زودتر از دیگران درک می کردند. شکری این کارها را تا این حد محرمانه انجام داده بود که کشورهای دیگر و نیز اکثر مردم مصر هم از این چیزها آگاهی نداشتند. در این میان وی

ص:736

فرقه خود را در کشورهای اسلامی همچون مصر، عراق، افغانستان، سودان، پاکستان، عربستان سعودی و یمن گسترش داد.

در سال 1977 میلادی افراد وابسته به گروه «شکری مصطفی»، انور سادات را به جرم معاهده با اسرائیل به قتل رسانند، ولی چون تا آن موقع مردم از جریان های تکفیری خبری نداشتند، خیال کردند که این کار اخوان المسلمین است، چند روز بعد آن ها یکی از علمای دین و وزیر سابق امور دینی وزارت مصر محمد الذهبی را بی رحمانه به قتل رساندند، وقتی افراد اطلاعات دولت به سراغ آن ها رفتند و پیگیر مسئله شدند برای آن ها کشف می شود که عناصر «شکری مصطفی» در آن عملیات دست داشتند. در آن موقع مردم از عقاید تکفیری گروه «شکری» آگاه می شوند و او توسط پلیس مصر دستگیر می شود و دادگاه او را محکوم به اعدام می کند. در سال 1978 میلادی شکری مصطفی به چوبه دار رفت ولی تا آن زمان گروه وی ریشه های خود را محکم کرده بود و تکفیری ها محرمانه فعالیت های خود را ادامه دادند و عقاید و افکار خود را تبلیغ می کردند.

عقاید

تکفیری ها بر این عقیده اند که تمام مسلمان ها غیر از آن ها مرتد و از دین خدا جدا شده و به راه دیگر رفته اند. آن ها می گویند هر کسی که از راه خدا گمراه شده باشد واجب القتل است و اگر قتل او ممکن نباشد، نباید با آن ها حشر نشر و هم نشینی داشت. با این روش خطر تکفیر در جلوی چشم ماست. آن هایی که از تعلیمات اسلامی انسان ساز منحرف گشتند و سعی دارند بین مذاهب اسلامی تفرقه اندازی کنند. گروه سلفی و وهابی، کارهای خشونت بار و اقدامات تروریستی خود را توجیه می کنند و از آیات قرآن کریم و احادیث نبوی صلی الله علیه و آله و سلم استفاده غلط می کنند. آن ها از نبی رحمت که رحمة للعالمین است، عفو و بخشش و رحمت را نمی گیرند و نسبت هایی به ساحت قدسی آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم می دهند که هیچ ربطی به آن جناب و تعلیمات عظیم اسلامی اش ندارد. جریان های سلفی

ص:737

و تکفیری محور اصلی عقایدشان را بر این اصل استوار می کنند که هر مسلمانی که با آن ها هم عقیده نباشد از دایره اسلام خارج شده و او کافر و قتلش جایز می گردد.

آغاز تکفیریت در پاکستان:
اهل سنت و جماعت:

اندکی قبل از دهه هشتاد میلادی، شیعیان پاکستان تا حدودی به شکل منظم در آمدند و جریان های شیعه رو به گسترش نهاد. بعد از نهضت قائد مرحوم محمد دهلوی در سال 1979 میلادی در شهر بهکر استان سنده اجتماع ملی برگزار شد که در آن «تحریک نفاذ فقه جعفری» تأسیس و آغاز به کار کرد و رهبری آن به مفتی جعفر حسین سپرده شد. در همان ایام، انقلاب شکوهمند اسلامی ایران به پیروزی رسید. این زمان، دورة دیکتاتوری ژنرال ضیاءالحق بود، فعالیت های شیعیان پاکستان و انقلاب اسلامی ایران استعمار را به لرزه درآورد، لذا توطئه ها علیه شیعه آغاز شد و افراد وابسته به مذهب دیوبند، که عقیده تکفیری داشتند، تحرکات خود را آغاز کردند. اولین اجتماع تکفیری ها در سال 1983 میلادی در بزرگ ترین شهر پاکستان و پایتخت استان سنده در شهر کراچی برگزار شد و نام آن را سواد اعظمِ اهل سنت نهادند. مؤسسین این جریان تکفیری، مولانا سمیع الله و مولانا اسفندیار بودند. این گروه در منطقه لیاقت آباد شهر کراچی جنایاتی بی رحمانه انجام داد و چند نفر از جوانان شیعه را به خاک و خون کشید. آنان در روز روشن در مناطق شیعه نشین به مردم حمله ور می شدند. شیعیان آن مناطق برای حفظ جان و آبرو ناموس شان مال و اثاثیه خود را ترک کردند و با رها کردن خانه و کار و زندگی به مناطق امن منتقل شدند. این قتل و غارت و ظلم و ستم در مناطق مختلف شهر کراچی ادامه پیدا کرد. بعد از تقسیم و قیام پاکستان این اولین بار بود که جریان های تکفیری با منظم کردن خود به شیعیان حمله ور شدند و علیه آن ها مرتکب جنایات شدند. رهبران آن ها از طرف دیکتاتور و پادشاه عربستان سعودی و عراق حمایت مالی می شدند.

ص:738

انجمن سپاه صحابه

بعد از برگزاری اجتماع سوادِ اعظم اهل سنت به صورت منظم و برنامه ریزی شده یکی دیگر از روحانیون اهل سنت مولانا حق نواز جهنگوی را پیش انداختند. او در تاریخ 6 سپتامر 1985 میلادی در استان پنجاب شهر جهنگ، گروه تکفیری سپاه صحابه را تأسیس کرد. این جماعتِ فتنه پرور با صراحت کامل، هدف خود را در جلوگیری از گسترش نفوذ جمهوری اسلامی ایران در پاکستان و به طور علنی، و در تکفیر کردن شیعه اعلام کردند. بعد از تأسیس این گروه، مبلغان آنان به طور گسترده و با نظم خاصی علیه شیعه فعالیت خود را آغاز کردند و تکفیر شیعه را به گونه ای رواج دادند که هیچ شهر و منطقه و محلة باقی نمانده بود که در کوچه ها روی دیوارها فتوای علیه شیعه یا کافر بودن شیعه چیزی ننوشته باشند. گروه سپاه صحابه در مساجد و در برنامه های مختلف مذهبی خود علیه مقدسات شیعه، شخصیات شیعه و بزرگان و رهبران آن سخنرانی می کردند. گروهی که علی الظاهر در یکی از شهرهای استان پنجاب، که جهنگ نام دارد شروع به کار کرد، ولی دیری نگذشت که برای سراسر پاکستان فتنه ایجاد کرد و در جلوی چشم همه امنیت کشور را به تاراج برد به حدّی که برای تمامیت ارضی کشور به تهدیدی جدی مبدّل گشت، بعد از مدتی این گروه تغییر نام داد و به نام «سپاه صحابه» پاکستان معروف شد. در زمان حکومت ژنرال پرویز مشرف، فعالیت این گروه ممنوع شد. این گروه فتنه گر با نام جدید «ملت اسلامیه» فعالیت خود را ادامه داد، ولی از طرف حکومت وقت این گروه جدید هم تحریم شد و بعد از این تحریم، آن ها با نام «اهل سنت و جماعت» فعالیت های خود را دوباره از سر گرفتند.

قبل از استقلال کشور پاکستان این کشور و این منطقه به مرکز صوفیان بزرگوار شهرت داشت. در آن زمان که تعلیمات صوفیه گسترش یافته بود، بین مذاهب اسلامی هم زیستی و هم نشینی به صورت ایده آل بود، آن ها یکدیگر را تحمل و در مراسم مذهبی هم شرکت می کردند. شیعه و سنی و هندو و مسیحی، هر کسی و با هر دین و آیین و مذهب و مسلکی در رسوم و عبادات مذهبی یکدیگر حاضر می شدند. در شبه قاره

ص:739

هندوستان بزرگان صوفیا با حُسنِ اخلاق، محبت و حُسن کردار، مردم را تربیت می کردند نه فقط همین بلکه برای رشد معاشرت اجتماعی اقدامات لازم را انجام می دادند. دین مبین اسلام، معاشرت انسانی را در جوامع انسانی به کمال و اوج رساند؛ کمالی که در تمام شئون زندگی او را هدایت کند. تصوف اسلامی، به پیروی از اسلام و تعلیمات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، علی علیه السلام و فرزندانش، صفای قلب و رشد روحانی را که ضرورت آن در هر دور و زمان محسوس و ملموس بود، ترویج می کرد. تصوف، ضامن روح اصلاح است، همین تعلیمات بود که به خاطر آن بدون رنگ و نسل و مذهب مردم برای بزرگان صوفیان، احترام و محبت ویژه ای قائل بودند، همین چیزها سبب شده بود که بین تمام مذاهب فکری به خصوص شیعه و اهل سنتِ معتدل، یک تعلق عمیق به وجود آید و هر دو مذهب به یک دیگر نزدیک شوند، و دراثر این تعلّق بود که بر سر مرقدهای صوفیان و اولیای کرام هر مذهب شیعه و سنی جمع می شدند و اظهار علاقه می کردند.

همین علت است که جریان های تکفیری سپاه صحابه با مردم بریلوی مسلک اهل سنت و افراد وابسته به آن ها دشمنی می ورزند، و به همراه شیعه اهل سنت بریلوی مسلک، از طرف سپاه صحابه تکفیر می شدند. به خاطرم هست که در زمان طلبگی بنده از طرف این گروه تکفیری بر دیوارهای شهر یک عبارت زشت را نوشته بودند: «شیعه کافر، سنّی خوک» نوشته می شده و بسیار معمول بوده:

شیعه کافر، سنی خوک

آن ها به همین حد کفایت نکردند، و بعد از تکفیر شیعه به طرف اهل سنت تاختند، بعد از شیعه کافر، هدف بعدی شان شعار سنی کافر بود. این گروه تکفیری رفتن به مزارها و زیارت را شرک می دانستند و با همین دیدگاه غلط ده ها زیارت گاه و مزار آنان را مورد حمله و هجوم قرار دادند. در شهر کراچی مرقد عبدالله شاه غازی، در شهر لاهور، زیارت گاه «داتا صاحب» و ده ها دیگر مراقد و زیارت گاه های مهم بمب گذاری شد و در دوازده ربیع الاول در «نشتر پارک» در یکی از جشن های میلاد النبی حمله

ص:740

انتحاری صورت گرفت که در نتیجه آن، بیش از پنجاه نفر از علمای اهل سنت که در جایگاه قرار داشتند، شهید می شوند، از این به بعد هدف این گروه های تکفیری فقط شیعه نبودند بلکه اهل سنت هم در این لیست قرار گرفته بودند و در اقدامات بعدی شان فقط بر فتاوای شیعه کافر اکتفا نمی کردند و شروع به قتل و غارت شیعیان می کنند و بر گروه های شان می افزایند و گروه های جدید به عنوان گروه مسلح تشکیل می دهند که در آن لشکر جهنگوی قابل ذکر است. لشکر جهنگوی روابط خود را با القاعده مستحکم می کند و در کارهای تروریستی خود را گسترش می بخشد. نتیجه اتحاد این گروه های مسلح یعنی سپاه صحابه و لشکر جهنگوی بسیار خطرناک از آب در آمد و به نام جهاد کشمیر، افغانهای جوان و بی کار را جمع آوری میکردند و آن ها را آموزش نظامی میدادند و بعد از اتمام دورة آموزش برای عملیات علیه نخبگان شیعه آماده به کار شدند و در اقدامات جنایت کارانه خود، مغزهای متفکر شیعه و تعداد کثیری از پزشکان، مهندسان، استادان دانشگاه، پروفسور، سیاسیون، قانون دانان، دیپلمات ها، علما و طلاب را به شهادت رساندند.

جهاد افغانستان و ظهور تکفیری ها

در دسامبر سال 1979 میلادی بود که شوروی سابق علیه کشور افغانستان لشکرکشی کرد و ارتش آن با گستردگی بسیار به قتل و غارت پرداخت. با گذشت زمان از سراسر جهان جوان هایی به نام مجاهدین جمع شدند. قابل توجه است که همه آن ها شاگرد یک مذهب خاص بوده، و تمام کشور را تبدیل به میدان جنگ کردند. وقتی این مجاهدین قلابی، در جنگ افغانستان علیه ارتش متحده روسیه و حکومت دست نشانده آن موفقیت کسب کردند، آمریکا از آن ها نهایت استفاده را کرد و برای به دست آوردن منابع زیر زمینی خاورمیانه، از طریق حکومت آن زمان پاکستان که یک حکومت ارتشی بود، به افغان ها اسلحه داد و به نام جهاد از کشورهای مختلف دو هزار نفر را جمع کرد و آن ها را برای جنگ چریکی تربیت و به افغانستان اعزام نمود. این نکته هم قابل توجه است که فرماندة آن لشکر دوهزار نفری «اسامه بن لادن» بود، که دست پروردة آمریکا

ص:741

بود و آمریکا او را در جنگ های چریکی همانند افسران عالی رتبه تربیت کرده بود، اسلحه های آمریکا، بنزین، نفت، دلار و مهارت ارتش پاکستان و کمک جنگ جویان افغان، سبب شد که از سراسر جهان جنگجویان وهابی و سلفی در سرزمین پاکستان جمع شوند. این جا بود که آمریکا از افغانستان و پاکستان بهره زیادی برد. از مصر، عربستان سعودی، تونس، اردن، الجزائر، شام، سومالی، و چند کشورهای عربی به نام اسلام و جنگِ مقدس، جمع آوری شدند، که به افکار وهابیت و سلفیت تعلق داشتند، و دیوبندی ها، سلفی ها و اهل حدیث، پیش گام آن ها بودند.

گسترش جریان تکفیری در پاکستان

برای فهم صحیح گسترش جریان های تکفیری در پاکستان، لازم است ابتدا ترکیب جهادی موجود در پاکستان را بفهمیم در حال حاضر این ترکیب جهادی از دو عنصر تشکیل شده اند: یکی القاعده و عرب مجاهدین؛ یعنی کسانی که برای جهاد به دنبال یک میدان وسیع به منطقه قبایلی افغانستان و پاکستان آمدند و دوم، گروه های جهادی و جوان ها، دسته اول تکفیری ها هستند و دسته دوم دیوبندی ها. در جهاد افغانستان بین هر دو این عناصر تکفیری و دیوبندی یک اتحاد برقرار گشت، که در نتیجه آن، تکفیریت توانست در پاکستان بیشتر نفوذ و جایگاه پیدا کند.

القاعده و عرب مجاهدین در پاکستان به گروه هایی که به فرقه دیوبندیه تعلق دارند نه فقط این که کمک مالی می کند بلکه برای تربیت افراد تمام کارها را به عهده خود می گیرند، در آن دوره، تربیت با تربیت جسم، تغذیه روحی و فکری هم می شدند، جهادی هایِ گروه دیوبندی مانند جهاد اسلامی، حرکت المجاهدین، حرکت الانصار، جیش محمد و غیره، این ها از سراسر پاکستان جوان جذب می شدند و برای تربیت به اردوگاه ها فرستاده میشدند. در آن اردوگاه ها همه چیز بر اساس افکار تکفیر و وهابی مهیا است، اردوگاه هایی که زیر نظر عناصر تکفیر اداره می شد در آن جوان های جدید جذب شدگان را معنای دار الکفر و دارالاسلام که مورد پسند تکفیری ها بود تعلیم

ص:742

داده می شد، اصطلاح جهادی فقهی، چیزهایی همانند ترس از حمله های انتحاری علیه بی گناه ها و ضرر جان و مال را توجیه می کرد. جوان دیوبندی که وارد این اردوگاه می شود، بعد از تربیت دوره چند ماهه از لحاظ فکری، تکفیری می شود، در پرده جهاد افغانستان در پاکستان فرهنگ حشیش و کلاشینکوف به صورت دقیق و منظم متعارف شد و در نتیجه کشور به یک فضای خانه جنگی تبدیل گردید، مدارس افکار دیوبندی و اهل حدیث اکنون به یک مرکز تروریستی مبدل شده اند، که طبق قول برخی به نام جهاد، آنان نسل کشی شیعه تعلیم داده میشود. مساجد شیعیان و حسینه ها از خون آن ها رنگین شده اند، در یک حمله، ده ها شیعه را به شهادت می رسانند، رهبران ملت شیعه با وجود انبوهی از جنازه های شهداء باز هم صحبت از صلح و امنیت می کنند و سلامتی و امنیت کشور را مقدم می شمردند. این دیدگاه رهبران شیعه در بین شیعیان هم ایجاد اختلاف کرده است.

طالبان

در دهه آخر قرن اخیر جهاد افغانستان آغاز شد، افغانی های فراوان به سمت پاکستان هجرت کردند و در شهرهای متخلف پاکستان مستقر شدند، از پاکستان هم هزاران تن از افرادی که افکار اهل حدیث و دیوبندی داشتند برای شرکت در جنگ علیه شورویِ سابق عازم افغانستان شدند. هم فکری مسلک و دیدگاه و مراسم دیرینه سبب شد که مجاهدان عرب هم از این گروه جدید طالبان حمایت خود را اعلام کنند، طالبان به شهر کابل لشکر کشی کرد و در سال 1992 میلادی حکومت خود را اعلام کرد، از سراسر جهان فقط عربستان سعودی و پاکستان و امارات متحده عربی سه کشور بودند که حکومت طالبان را به رسمیت شناختند. نظام پاکستان برای حفظ مرزهای مغربی خود از خطرهای احتمالی، حمایت از رفقای خود را ادامه داد، مجاهدین عرب هم برای حفظ تسلط خود سرمایه های خود را به افغانستان منتقل کردند، و بعد از آن بود که القاعده تاسیس شد و آنان پشتوانة خود را در حکومت طالبان دیدند. بعد از یازده

ص:743

سپتامبر صورت حال به کلی تغییر پیدا کرد و ارتش پاکستان این وضیعت را تحمل کرد، و بعد از تعلیمات نظامی، آنان خوی نظامی و جنگی پیدا کردند، مجاهدین بعد از اتمام جنگِ افغانستان، از کمک آمریکا محروم گشتند، و تمامی کمک ها به یکباره قطع شد، جوانانی که از سراسر جهان به امید جهاد - که همه چیز آنها بود - آمده بودند، مشاهده کردند که دیگر همه چیز تمام شده و ارتش پاکستان هم از این وضع خیلی راضی نبود، و از خطرات ممکنه مرز غربی در هراسان بود، لذا با رفقای قدیم عرب خود و با حامیان افغانها، لشکر جدیدی را تشکیل دادند. این گروه که دارای افکار دیوبندی سلفی بود کسانی که ظاهراً به سبب این که طلاب مدارس بودند، به نام طالبان شهرت یافتند.

طالبانی که پشتو زبان هستند اساساً جزو آن مجاهدانی هستند که مسلک دیوبندی دارند. و بعد از جنگ شوروی سابق و خارج شدن ارتش شوروی در مناطق هزاره، ازبک و تاجیک و روی کارآمدن حکومت طالبان و آمریکا به افغانستان حمله کردند. حکومت پاکستان اعضای پنهان شده القاعده و طالبان در پاکستان را دست گیر و تحویل آمریکا داد. از آن موقع تا به حال، بین ارتش پاکستان و نیروهای انتظامی و طالبان جنگ ادامه دارد، نتیجه این درگیری، با ضرر رساندن به مردم عادی و علی الخصوص شیعیان پایان یافت. در حدود چهارده سال اخیر طالبان به گروه های مختلف تقسیم شدند، و همه گروه ها به دنبال منافع خاصّ خود رفتند.

جماعات تکفیری دیگر:

تحریک طلاب پاکستان، جیش اسلام، حزب التحریر، جماعة الأحرار، حرکة المجاهدین، حرکة الاسلام و جیش محمّد.

اثر تکفیر:

پدیده تکفیر اثرات منفی و زیان باری را بر جامعه پاکستان به دنبال داشت، که بحث درباره همه آنان به طول میانجامد، مناسب دانسته شد که نقاط مهمتر با تفصیل بیشتری پرداخته شده و بقیه نقاط به صورت موجز پرداخته شود.

ص:744

مظالم تکفیری علیه شیعیان

نسل کشی شیعیان در پاکستان تا دم آزادی ادامه داشت، در تاریخ پاکستان نخستین و بزرگ ترین قتل عام شیعیان در سال 1963 میلادی در استان سنده و در منطقه «تهیری» شهر معروف و مشهور «خیرپور» هنگامی رخ داد که شیعیان به سوگواری در روز شهادت سبط پیغمر سید و سالار شهداء حضرت امام حسین علیه السلام مشغول بودند. این حادثه دردناک در نوع خود از حوادث منحصر به فرد بود. وقتی عزاداران مشغول عزا بودند، ناگهان به رگبار بسته شدند، تیرباران که پایان یافت، دیری نگذشت که به دُم گاومیش دَبّه های روغن بسته شد و اجساد شهدا را زیر لگدهای گاومیش ها، انداختند. حتی افراد نیمه جان و زخمی را به این صورت می کشتند، بعضی از جنایت کاران با لباس های مشکی در حالی که در دستشان مشک آب بود صدا می زدند: ما به کمک شما آمده ایم آیا کسی آب می خواهد؟ کسانی که زخمی بودند خیال می کردند که شیعیان هستند و به یاریاش آمده اند، آن هایی که برای طلب کردن آب دست بلند می کردند تروریست ها با تبر و اسلحه نوک دار بدن هایشان را تکه تکه می کنند. این کار وحشیانه آن ها به این جا تمام نمی شود، آن جنازه ها را با گذاشتن در ماشین، کنار نهر آب می برند و به رودخانه می ریزند تا این که پلیس می رسد و از غرق کردن جنازه جلوگیری می کند و آن ها را تحویل می گیرند و جنازه هایی که از غرق شدن در امان ماندن آن ها را در شهر «خیرپور» در نزدیک منطقه لقمان دفن کردند و آن جا به نام مقام «گنج شهدا» مشهور شد. در آن زمان گروه و جریان های تکفیری علی الظاهر وجود نداشتند باز هم یک قتل عام ظالمانه با این همه نظم و برنامه ریزی برای ما سوال ایجاد می کند. البته نزدیک آن منطقه یک مدرسه دیوبندی وجود دارد، که در سنده، قدیمی ترین مدرسه دیوبندیه به شمار می آید و آن مدرسه امروز نیز هم چنان دایر است.

از دهه هشتاد تا به حال از شهر کراچی گرفته تا کلکته و از پاره چنار گرفته تا کویته در پاکستان شیعیان مورد تفتیش و و پرس وجو عقایدی در سراسر کشور قرار می گرفتند

ص:745

که با سرپرستی بعضی از نهادهای دولتی که با گروههای تکفیری همکاری میکردند، و به شکل نظام یافته حق زندگی را از شیعه سلب کردند.

اگر این را بگویم بی جا نخواهد بود که با خون شیعیان پاکستان بازی میکردند، در زمان ضیاء الحق در شهر کلکته استان بلوچستان لشکرکشی انجام گرفت، و با کمک لشکر جهنگوی و دیگر گروههای تکفیری سرزمین پنجاب از خون رنگین گشت، ماه مبارک رمضان بود در نماز صبح مسجد با خون نماز گزاران و روزه داران رنگین شد، و علماء کرام را به خاک و خون کشیدند، در پاکستان در حال انجام ماموریتِ سفرای کشور برادر جمهوری اسلامی ایران در شهرهای لاهور، ملتان، کراچی، پشاور، کوئته به طرز فجیعی به شهادت رسانده شدند، در شهرهای کوئته، پاره چنار، کراچی، گلگت، کوهستان، چلاس، و دیگر شهرهای پاکستان، مسافران را از اتوبوس پیاده میکردند، و با دیدن کارت شناسایی، آنان را در یک صف قرار داده و گلوله باران میکردند، هزاران شیعه بیگناه همچون پزشکان، مهندسان، دانشوران، قاضی دادگاهها، افسر عالی رتبه پولس، استاد دانشگاهها، پروفسر، شعراء، وکلاء، علماء، ذاکرین، تجار و مغازهدار، از هر گروهی عدهای انتخاب میشدند و آنان را به شهادت میرساندند، در اینجا مناسب است که به چند حادثه بزرگ به طور اجمال به آن اشاره کنیم:

1. در تاریخ 4 ۔ 7 ۔ 2003 میلادی، در شهر کوئته و در جامع مسجد شیعه، نخستین حمله انتحاری، که در آن 60 نفر از نماز گزاران شهید و صدها نفر زخمی شدند.

2. حادثه مسجد علی مرتضی، کراچی، 4 اکتوبر 2001 میلادی هفت شهید.

3. سانحه مسجد شاه نجف، شهر راولپندی 26 فوریه 2002 میلادی، 10 نفر شهید.

4. حادثه منتظر مهدی منطقه ملیر، کراچی 22 فوریه 2003 میلادی، 9 نفر شهید

5. حادثه کیدت پولس، کوئته، 8 ژوئن 2003 میلادی، 12 نفر شهید،

6. سانحه اسپارکو کراچی، 3 اکتوبر 2003، 6 نفر شهید،

7. سانحه عاشورای کوئته، 2 نفر شهید،

8 . حادثه 2 مارس 2004، 45 نفر شهید،

ص:746

9. سانحه مسجد حیدری، کراچی، 7 مئی 2004 میلادی، 19 نفر شهید،

10. سانحه مسجد و امام بارگاه علی رضا کراچی، 31 مئی 2004میلادی، 28 نفر شهید،

11. سانحه مسجد زینبیه سیالکوت، 1 اکتبر 2004، 30 نفر شهید،

12. سانحه مسجد کشمیریان لاهور، 10 اکتبر 2004 میلادی، 3 نفر شهید،

13. سانحه بری امام اسلام آباد، 27 مئی 2005 میلادی، 25 شهید،

14. حادثه مدینه العلم کراچی، 20 مئی 2005 میلادی، 3 نفر شهید،

15. سانحه عاشورا هنگو، 9 فوریه 2006 میلادی، 35 شهید،

16. سانحه کلکلته 13 اکتبر 2006، 13 شهید

17. سانحه پیشاور، 27 جنوری 2007 میلادی، 70 شهید،

18. سانحه پیشاور، جنوری 2008 میلادی، 12 شهید

19. سانحه دیره غازی خان 5 فوریه 2009 میلادی، 32 شهید،

20. سانحه دیره اسماعیل خان 20 فوریه 2009 میلادی، 30 شهید،

21. سانحه چکوال 5 آوریل 2009 میلادی 22 شهید،

22. سانحه عاشوره 28 دسامبر 2009 میلادی کراچی، 50 نفر شهید، صدها زخمی.

23. حادثه اربعین کراچی 5 فوریه 2010 میلادی، 20 افراد شهید ۔

24. سانحه 21 رمضان لاهور یکم دسامبر 30 نفر شهید، و بیش از 250 زخمی

25. سانحه روز جهانی قدس کویته 3 سپتامبر 2010 میلادی 73 نفر شهید و بیش از 200 نفر زخمی،

26. سانحه هنگو 10 دسامبر 2010 میلادی 16 نفر شهید.

27. حادثه لاهور جلوس عزای امام حسین علیه السلام 25 دسامبر 13 شهید بیش از 70 زخمی

28. سانحه عید الفطر کویته 31 اگوست 2011 میلادی 11 نفر شهید.

29. حادثه مستونگ 20 سپتامبر 2011 میلادی 26 زائر شهید.

30. حادثه رحیم یار خان 15 جنوری 2012 میلادی 18 نفر شهید.

31. سانحه پارا چنار بازار 41 افراد شهید.

ص:747

32. سانحه بابو سر 28 فوریه 2012 میلادی 18 نفر مسافر شهید.

33. حادثه زائران کویته 28 جون 20 زائر شهید.

34. حادثه تربت 6 جولائی 2012 میلادی 18 مسافر زائران شهید.

35. سانحه عباس تاون 3 مارچ 2013 میلادی بدترین انفجار بیش از 50 نفر شهید و بیش 300 نفر زخمی. صدها خانه و مغازه ها تباه،

36. سانحه پارا چنار 27 جولای 2013 میلادی 60 نفر شهید 200 زخمی

37. سانحه زائران کویته 8 جون 2014 میلادی 24 نفر شهید.

ماه نامه تبیان کراچی

این ها تعدادی از حوادث و سوانح عظیمی بودند که بر سر شیعیان رخ داد، علاوه بر این بسیاری از شخصیات مهم شیعه مانند شهید علامه ضیاءالدین رضوی، شهید علامه حسن ترابی، شهید غلام حسین نجفی، شهید دکتر محمد علی نقوی، شهید علامه الطاف حسین الحسینی، شهید انور علی آخوند زاده را به شهادت رساندند.

حمله به نیروهای پاکستانی
اشاره

شکی نیست که تکفیری ها به نام جهاد افغان و کشمیر، عده ای مجاهدین را جمع کردند و تربیت شان، را به عهده گرفتند. نحوة حمله ها بر دشمنان، جنگ های چریکی، نقشه خوانی و طرح ریزی و بالاخره همه فنون جنگی را به آن ها یاد دادند، ضرر آموزش آنان به همه ملتها رسید.

بعد از 11 سپتامبر جهان به شکل دیگر تبدیل شد و زیر فشارهای آمریکا ناخواسته نیروهایبل پاکستانی از مجاهدین عدول کردند و در نتیجه سانحه ای رخ داد که نه مجاهدین دربارة آن فکر کرده بودند و نه مربیانشان، مجاهدین را در پاکستان دستگیر کردند و به امریکا سپردند، نتیجتاً گروه های تکفیری علاوه بر مردم پاکستان، بر نیروهای پاکستانی هم حمله کردند و جایی باقی نمانده بود که گروه های تکفیری بر آن حمله نکرده باشند، از افسران عالی رتبه ارتش تا عموم نیروهای ارتش، از منطقه مسکونی تا

ص:748

درمانگاه نیروی انتظامی، مجتمع، دبیرستان، هیچ جا باقی نمانده که این ها به آن حمله نکرده باشند و به همه جا هجوم بردند. دهم اکتبر 2009میلادی مهم ترین منطقه ارتش ستاد پاکستان در راولپندی مورد حمله قرار گرفت و تروریست ها، افسر عالی رتبه ارتش را به گروگان گرفتند. در نتیجة مذاکره با این تروریست مولانا لدهیانوی، رهبر تکفیری سپاه صحابه و در حال حاضر به «اهل سنت و الجماعت» معروف شده است توسط هلیکوپتر به «جی، ایچ، کیو» آوردند.

هم چنین پایگاه هوایی نیروی دریایی در کراچی، تاسیسات نظامی، فرودگاه، پلیس، مرکز ویژة، تکاوران FC، ISI و دیگر سازمان های اطلاعاتی، مورد حمله تروریستی قرار گرفتند.

1. روزنامه دی نیوز 14 اکتبر 2009
اقتصاد:

با توجه به اوضاع سیاسی پاکستان، توطئه از گروه تکفیری نابود کننده هست که برای ثبات پاکستان خطر به طور فزاینده ضربه ای جدی به اقتصاد هم می زند. به گفته وزارت پاکستان از سند مالی، در پاکستان به خاطر تروریست ها از 2004 تا 2005 و از 2008 تا 2009 میلادی، پاکستان 2080 میلیارد روپیه از دست داد و به خسارت افتاد. بر اساس این اقتصاد پاکستان در یک سال هفت میلیارد دلار آمریکایی به طور متوسط از دست داده است. ضرب و شتم صنعت داخلی، تلفات سنگین و تجارت بین المللی رنج برده و ارز مورد نیاز که در کشور وارد می شد بیشتر کاهش یافته است. با افزایش حمله های تکفیری، سازمان های شریک تجاری مهم، در مورد سفر به پاکستان هشدار داده اند و گاهی اوقات، بازرگانان پیشنهاد سفر به پاکستان را رد کرده اند. بخش صنعتی پاکستان در 2008 و 2009 میلادی بیشتر خسارت دید و بیشر کارخانه ها بسته شد، بیکاری افزایش یافت و به علت تمام شدن پول خارجی، محصولات کشور پاکستان هم کاهش یافته و پاکستان در چنگال بدهی گرفتارشد. با رفتار این تروریست ها بخشی که

ص:749

در آن ها به طور مستقیم خسارت دیدند از پول خارجی، کار شخصی، محصولات صنعتی و مطالبات مالیاتی هستند.

2. گزارش آسیا مرکزی آنلاین:
قانون و نظم:

شهرهای مختلف پاکستان مانند پیشاور، هنگو، پاره چنار و بالخصوص کراچی و کویته مشکل امنیت و قانون و نظم دارند. آن هایی که در کویته زندگی می کنند نمی توانند از منطقه خود بیرون آیند، علتش این است که اگر شناخته شوند ترورشان می کنند. همین طور آن هایی که در کراچی زندگی می کنند وقتی که صبح از خانه شان بیرون می آیند یقین ندارند که بعد از ظهر به سلامت بازگردند. هر روز، یک مسلمان شیعه مورد هدف گلوله تکفیری قرار می گیرد، امروزه دبیرستان، بازارها، پارک حتی مساجد هم در امنیت نیست. با توجه به مؤسسه جهانی عدالت آمریکایی، پاکستان از لحاظ امنیت در جهان پایین ترین رتبه را دارد.

داعش در پاکستان:

رسانه های پاکستان این خبر را پخش کرده اند که بعد از شام و عراق، داعش ها به پاکستان خواهند آمد؛ آنان به خصوص در «خیبر پختون» که پایتخت پیشاور هست و منطقه ای که هم مرز افغانستان است سرگرم فعالیت و سازمان دهی هستند. داعشی ها از عموم مردم پاکستان خواستند که آن ها را یاری کنند. با توجه به اخبار بعد از شام و عراق، داعش ها دولت خود را اعلام و سعی می کردند که در خارج از سرزمین های عرب هم دولت خود را مستحکم کنند. داعشی ها در کتابی به نام فتح به زبان پشتو و دری مشتمل بر دوازده صفحه منتشر و در منطقه افغان پخش شده توضیح دادند که خلافت را تا خراسان یعنی در پاکستان، افغانستان، ایران و آسیای وسطی هم مستحکم خواهند کرد.

در صفحه آخر این کتاب هم اسم مدیر آن را نوشته اند که یک اسم ساختگی است، آدرس ایمیل شان هم در کتاب ذکر کرده اند، اما نام ناشر ذکر نشده است. به گفته

ص:750

رسانه های بریتانیا، «تحسین الله» که درباره افغان بررسی می کرد گفته است: که برخی تندروها که در پاکستان و افغانستان زندگی کرده، از خلافت ابوبکر بغدادی حمایت کردند؛ به خصوص در افغانستان طالبانِ سلفی، ابوبکر بغدادی را به عنوان امیرالمومنین قبول کردند. در «خیبر بختون خواه» هم تبلیغات دیواری درباره حمایت از داعش دیده شده است و مردم در ماشین خود برای حمایت دولت اسلامی تبلیغات می کنند.

داعش برنامه پنج ساله خود را در یک نقشه منتشر کرده است، در آن نقشه نشان داده شده که در منطقه سیاه از جهان تحت کنترل خلافت مسلمان می باشند. طبق این برنامه، پاکستان، ایران، کشورهای عرب مشرق وسطی، کشورهای مسلمان در آفریقا حتی بعضی کشورهای اروپا هم تحت کنترل خلافت داعش می باشند.

ردّ تکفیریت:

استکبار جهانی به خصوص آمریکا، در سوریه، لبنان، عراق و پاکستان برای اختلافات مذهبی تلاش می کند. آتش این اختلافات توسط گروه تکفیر برای درگیری های فرقه ای در این کشورها شعله ور است. اما به لطف خدا این ها تاکنون موفق نشده اند که نقشه های خود را به طور کامل اجرا کنند. در این شکست، استکبار علمای اسلام مانند شهید علامه عارف حسین الحسینی، قاضی حسین احمد، مولانا فضل الرحمان، علامه شاه احمد نورانی و به طور بارز نماینده ولیّ فقیه، قائد ملت جعفریه علامه سید ساجد علی نقوی نقش مهمی دارند. بعد از تلاش طولانی نتیجه آن به این گونه نتیجه داد که شیعه در در مجلس عمل ملی و دیگر اتحادهای جماعتهای دینی دیگر، حضور فعال دارد، لذا گروه های تکفیری با خشم، احساس تنهایی می کنند. در این باره خدمات علامه سید ساجد علی نقوی و زحمت های ایشان باید با حرف های طلایی نوشته شود. آغاز سفر وحدت و اتحاد که در پاکستان توسط قائد شهید علامه سید عارف حسین حسینی پایه گذاری شده بود آن را جانشین وی علامه سید ساجد علی نقوی به طریق احسن ادامه داد و تکفیری ها را از همه جماعت های دینی به دور انداخت. بزرگ ترین

ص:751

جماعت های دینی پاکستان که آن در گروه دیوبندی وجود دارد و همچنین جماعت اسلامی، جمیعت علمای اسلام، جمیعت علمای پاکستان و غیره آماده هم نشینی با جریان تکفیری سپاه صحابه یا لشکر جهنگوی نیستند با این که این همه جماعت ها بدون اتحاد با علامه سید ساجد علی نقوی خود را ناکامل تصور می کنند.

گروه تکفیری تلاش می کند که در پاکستان بین فرقه های مختلف ایجاد درگیری کنند، بنابراین آن ها کشت و کشتار و آزار و اذیت به راه می اندازند، اما رهبران شیعی بعد از هر سانحه ای که رخ می دهد شعار می دهند که: «سنی، شیعه، بهائی بهائی (شیعه و سنی باهم برادر هستند) و با این شعار خود، تکفیری ها را به ذلت می کشانند. در پاکستان درگیری های بین شیعه و سنی نیست بلکه میان گروه تکفیری و تروریست با علما و مردم شیعه و سنی است. تکفیری ها حتی یک عالم دیوبندی به نام «مولانا حسن جان» را هم شهید کردند، زیرا او مخالف حملة انتحاری و کشتن انسان های بی گناه بود.

با توجه به اهداف تروریست تکفیری، شیعه و سنی باهم متحد شدند و در مقابل تروریستی ها ایستادند، اتحاد بین شیعه و سنی سد محکمی را در مقابل تروریست ساخت و از این راه تروریست ها را هم رسوا کرد. با اتحاد شیعه و سنی تروریست ها رسوا شدند و برای کل جهان روشن شد که کدام گروه در دست دشمنان اسلام و پاکستان اسباب بازی شده است. این هم روشن شده است که درگیری های فرقه ای بین شیعه و سنی یا بین شیعه و دیوبندی نیست.

باید به این نکته هم توجه داشته باشیم که تاکنون گروه تکفیری کشورهای غربی را هدف حمله خودشان قرار نداده اند، چون هدف شان کشورهای اسلامی است که آن ها را ضعیف کنند و از بهانه های گوناگون خون مسلمانان بی گناه را بریزند. بنابراین علمای اسلام و دانشوران اسلام مسؤلیت دارند که نقشی مهمی درباره شناخت صورت اصلی تکفیری را به واسطة برنامه مختلف ادا کنند و باید مردم را آگاه و باخبر کنند تا بتوانند در مقابل گروه تکفیری بایستند.

ص:752

شکی نیست که با اتحاد شیعه و سنی و احترام به مقدسات یک دیگر، اختلافات کم می شود و توطئه هایِ تکفیری هم به پایان می رسد.

صوفی ها با توجه به ارتباط عرفان و تصوف به بشر دوستی و برای خدمت خلق تاکید کرده اند. آن ها به عبادت خدا، تصوف، تقوا، پرهیزگاری، صبر و تحمل، عفو و گذشت، دیانت و امانت داری، به حق بندگان تأکید دارند. بنابراین لازم است که در این زمان با توجه به علوم دنیوی، تعلیمات رهبران الهی را هم رواج دهیم تا درگیری های فرقه ای و تروریستی و همه تعصبات مذهبی به پایان برسد.

برای جلوگیری از تکفیریت و درگیری های فرقه ای دولت پاکستان هم باید اقدام کند. در پاکستان برخی کشورهای عربی هم دخالت دارند که رابطه آن ها عموماً با حوزه های علمیه است. دولت پاکستان باید برای صلح و امنیت این کشور به طور واضح با کشورهای عربی مذاکره کند. اگر دولت پاکستان موفق شود که از دخالت خارجی دولت های عربی مقابله کند و از ارتباط آنان با مدارس علمیه جلوگیری شود، تا اینکه بتوان تکفیریت را تحت کنترل قرار دهد.

هم چنین، مسؤلیت علمای شیعه و سنی هم زیاد می شود. آن ها باید پیروان خود را به صبر و تحمل توصیه کنند و در مورد تروریسم ایجاد نفرت نمایند تا اینکه تروریست ها پا به فرار گذاشته و از جوامع اسلامی خارج شوند.

سازمان اطلاعاتی، نیروی امنیتی هم باید برای سرکوبی این گروه های تروریستی اقدام کنند تا از تروریسم جلوگیری شود.

باید حدود الهی در کشور پاکستان اجرا شود، و برای این کار ضروری است آنانی که در زندان هستند و به اعدام محکوم شده اند، حکمشان اجرا شود تا ستم کاران به سبب جرم خود مجازات شوند و مظلومان، دادِ خود را بستانند.

جلد 5

مشخصات کتاب

سرشناسه: کنگره جهانی جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام (نخستین: 1393: قم)

عنوان و پدیدآور: مجموعه مقالات کنگره جهانی جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام/ تهیه کننده کنگره جهانی جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام؛ به کوشش مهدی فرمانیان

مشخصات نشر: قم: دارالاعلام لمدرسة اهل البیت علیهم السلام ع)، 13-

مشخصات ظاهری: ج.

شابک (ج.5): (V.1) 978-600-7667-09-5

شابک (دوره): 978-600-94805-3-1 (V.SET)

وضعیت فهرست نویسی: فیپا

یادداشت: فهرست نویسی بر اساس جلد پنجم: 1393

یادداشت: کتاب نامه

موضوع: سلفیه - عقاید - مقاله ها و خطابه ها

موضوع: وهابیه - عقاید - مقاله ها و خطابه ها

موضوع: مجتهدان و علما - نظریه درباره سلفیه - مقاله ها و خطابه ها

موضوع: مجتهدان و علما - نظریه درباره وهابیه - مقاله ها و خطابه ها

موضوع: عبادت (اسلام) - مقاله ها و خطابه ها

موضوع: اسلام و سیاست - مقاله ها و خطابه ها

شناسه افزوده: فرمانیان، مهدی، 1352- ، گردآورنده

رده بندی کنگره: 1393 3م9ک/ 5/238 BP

رده بندی دیوئی: 416/297

شماره کتاب شناسی: 932297416

کنگره جهانی «جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام»

قم، خیابان شهدا، نبش کوچه22، پلاک618

تلفن: 37842141-025

ایمیل: info@makhateraltakfir.com

وب سایت: www.makhateraltakfir.com

مجموعه مقالات کنگره جهانی «جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام»

جلد پنجم

تهیه کننده: کنگره جهانی «جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام»

به کوشش: مهدی فرمانیان

ناشر: دارالإعلام لمدرسة اهل البیت علیهم السلام

سرویراستار: ابوالفضل طریقه دار

طراح جلد: محمد مهدی اسعدی

صفحه آرا: حمزه زاهدی

ناظر چاپ: سید محمد موسوی

نوبت چاپ: اول، 1393

شمارگان: 1000 جلد

چاپ و صحافی: کمال الملک

قیمت: 25000 تومان

قم، خیابان شهید فاطمی، کوچه شماره2، فرعی اول، پلاک 31

تلفن: 37740729-025 ایمیل: info@darolelam.ir

وب سایت: darolelam.ir

کلیه حقوق این اثر برای کنگره محفوظ می باشد.

ص: 1

اشاره

بسم الله الرحمن الرحیم

ص: 2

مجموعه مقالات کنگره جهانی جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام

مجموعه مقالات/جلد پنجم

قم/1393

ص: 3

ص: 4

اعضای ستاد برگزاری کنگره

«جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام»

ریاست کنگره: حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی(دام ظله)

دبیر علمی کنگره: حضرت آیت الله العظمی سبحانی(دام ظله)

رئیس ستاد و قائم مقام دبیر علمی: حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید مهدی علی زاده موسوی

دبیر کمیته علمی کنگره: حجت الاسلام و المسلمین دکتر مهدی فرمانیان

مسئول اجرایی کمیته علمی: جناب آقای محمد علی موحدی پور

مسئول مقالات اهل سنت داخل: حجت الاسلام و المسلمین محمد رضا خوشخو

مسئول دفتر کمیته علمی: جناب آقای سید محمد مهدی عمادی

مسئول هماهنگی مقالات: جناب آقای عباس صادقی خواه

سرویراستار: جناب آقای ابوالفضل طریقه دار

ویراستاران: سلمان رحیمی، محمد زارعی حبیب آبادی و برخوردار.

گروه تبارشناسی جریان های افراطی و تکفیری

مدیر گروه: حجت الاسلام و المسلمین دکتر مهدی فرمانیان

دبیر گروه: جناب آقای محمد حسن بهشتی

اعضای شورای علمی گروه:

حجت الاسلام و المسلمین اسد علیزاده

دکتر محمد الله اکبری

حجت الاسلام و المسلمین مهدی پیشوایی

حجت الاسلام و المسلمین دکتر جباری

حجت الاسلام و المسلمین جبرئیلی

حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید لطف­الله جلالی

دکتر داداش نژاد

استاد علی اصغر رضوانی

حجت الاسلام و المسلمین محمد­طاهر رفیعی

استاد قاسم صفری (جوادی)

حجت الاسلام و المسلمین حمیدرضا مطهری

حجت الاسلام و المسلمین دکتر ملک مکان

ص: 5

حجت الاسلام و المسلمین نیکزاد

حجت الاسلام و المسلمین محمدهادی یوسفی غروی

گروه ریشه یابی افکار تکفیری

مدیر گروه: آیت الله حسینی قزوینی

دبیر گروه: حجت الاسلام و المسلمین حبیب عباسی

اعضای شورای علمی گروه:

حجت الاسلام و المسلمین محمدجواد ابوالقاسمی

استاد سید رضا بطاط

حجت الاسلام و المسلمین فلاح الدوخی

حجت الاسلام و المسلمین حسین رجبی

حجت الاسلام و المسلمین اکبر روستایی

آیت الله نجم الدین طبسی

حجت الاسلام و المسلمین محمدجعفر طبسی

حجت الاسلام و المسلمین سید محمد یزدانی

گروه جریان های افراطی و تکفیری و پیامدهای سیاسی آن

مدیر گروه: حجت الاسلام و المسلمین دکتر منصور میراحمدی

دبیر گروه: جناب آقای مختار شیخ حسینی

اعضای شورای علمی گروه:

دکتر شهروز ابراهیمی

دکتر محمد پزشکی

دکتر حسین پوراحمدی

دکتر مسعود پورفرد

دکتر محمد علی حسینی زاده

دکتر صادق حقیقت

دکتر رضا خراسانی

دکتر محمد ستوده

حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید کاظم سید باقری

حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمود شفیعی

دکتر عبدالوهاب فراتی

دکتر ناصر قربان نیا

ص: 6

سرکار خانم دکتر نجمه کیخا

دکترشریف لک زایی

دکتر عنایت الله یزدانی

حجت الاسلام و المسلمین دکتر یزدانی مقدم

گروه بررسی راه کارهای برون رفت از افراط و تکفیر

مدیر گروه: جناب آقای دکتر حسن بیگی

دبیر گروه: جناب آقای دکتر سید جواد امینی

اعضای شورای علمی گروه:

دکتر اکبر استرکی

دکتر سیامک باقری

دکتر هادی جمشیدیان

دکتر حمید رضا حاتمی

دکتر علیرضا خراشادی زاده

جناب آقای محمدرضا خسروی

دکتر سید محمود رضا شمس دولت آبادی

حجت الاسلام و المسلمین محمد حسن دهقان

جناب آقای حمید رحمتی

جناب آقای بهرام رضایی

جناب آقای محمود زرین ماه

جناب آقای عباس عظیمی کیا

جناب آقای مجید فقیه

دکتر سید ضیاءالدین قاضی زاده

جناب آقای علیرضا کیقبادی

جناب آقای علی محمد رضایی

جناب آقای احمد مزینانی

جناب آقای مهدی مزینانی

دکتر عبدالله هندیانی

مسئول ستاد بین الملل: حجت الاسلام و المسلمین سید محمود وزیری

معاون مسئول بین الملل: حجت الاسلام والمسلمین محمد رضا خوشخو

مسئول دفتر بین الملل: جناب آقای مرتضی احمدی

ص: 7

مسئول ستاد اجرایی: حجت الاسلام و المسلمین سید محمدعلی موسوی نسب

مسئول دبیرخانه مرکزی: جناب آقای سید جمال الدین طباطبایی

مسئول دفتر دبیرخانه: جناب آقای سید محمد باقر باقریان موّحد

مسئول مکاتبات دبیرخانه مرکزی: جناب آقای محمد مهدی فضلی

مسئول امور مالی: جناب آقای ابوالفضل سعادتی

مسئول سایت: حجت الاسلام والمسلمین سید مصطفی طباطبایی شیرازی

مسئول فناوری: جناب آقای مجتبی تمیمی

مسئول کمیته مدعوین داخلی: حجت الاسلام والمسلمین علی اصغر ضیایی

مسئول کمیته فرهنگی - تبلیغی: حجت الاسلام و المسلمین علی مولایی

مسئول کمیته رسانه: جناب آقای ابوالفضل صالحی

مسئول کمیته اسکان: جناب آقای سید رضا حسینی

ص: 8

فهرست مطالب

مقدمه حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی(دام ظلّه)؛ ریاست عالی کنگره 11

مقدمه دبیر علمی حضرت آیت الله العظمی سبحانی(دام ظلّه) 13

دیباچه 19

بخش اول: تبارشناسی جریان های افراطی و تکفیری

تکفیر از دیدگاه سید قطب 25

مجید فاطمی نژاد

مبانی کلامی «القاعده» در تکفیر و کشتار مسلمانان 53

محمدطاهر رفیعی

بررسی اندیشه های شاه ولی الله دهلوی با تأکید بر مسئله تکفیر 91

احمدرضا باوقار زعیمی

امویان در آینه پندار و کردار ابوحنیفه 123

علی اکبر شریفی

بخش دوم: ریشه یابی افکار تکفیری

معناشناسی عبادت در نظام تعالیم وحی و دفع اتهام کفر و شرک از مسلمین 161

فتح الله نجارزادگان

واکاوی رابطه میان نفاق و تکفیر 199

رحیم نوبهار

تقلید از دیدگاه سلفی های تکفیری 225

حسین توانا

بدعت و سنت از دیدگاه فرق اسلامی و جریان های تکفیری 259

فریده اصغری

جریان های تکفیری و نقض حقوق زنان 303

محبوبه کوهستانی

ص: 9

بخش سوم: جریان های افراطی و تکفیری و پیامدهای سیاسی آن

اسلامِ سیاسی و تمایز آن با سلفی گری در دورۀ معاصر... 333

محمود فلاح

آسیب شناسی رشد جریان های تکفیری به عنوان یک چالش عمده فراروی اسلام گرایی 365

شهروز ابراهیمی، علی اصغر ستوده

ترور، تروریسم و حقوق بشردوستانه 393

مهزاد صفاری نیا

بخش چهارم: بررسی راهکارهای برون رفت از افراط و تکفیر

آسیب شناسی جریان های تکفیری و راهکارهای مقابله با آن، از منظر مقام معظم رهبری 427

علیرضا دانشیار

جریان های تکفیری فعال در پاکستان و راه های مقابله با آنان 461

سید توقیر عباسی کاظمی

آینده نگاری رفتار گروه های تکفیری 493

مصطفی حسینی گلکار

ص: 10

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم

مقدمه حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی(دام ظلّه) ریاست عالی کنگره

عصر ما روزگارِ حوادث دردناک و پیچیده و فتنه های خطرناک برای اسلام و مسلمین است و سرچشمه آن دو چیز است: توطئه دشمنان خارجی اسلام و همکاری منافقین داخلی.

یکی از خطرناک ترین آن ها فتنة تکفیری ها و افراطیون است که اخیراً به صورت گروهی به نام داعش و امثال آن درآمده اند.

فتنه تکفیر از کجا برخاسته؟ و به چه وسیله ای رشد کرده؟ و عوامل گسترش آن، چه بوده؟ و راه خاموش کردن آن چیست؟ هر کدام درخور بحث و دقت است، و به یقین برنامه های سیاسی و نظامی، به تنهایی برای دفع این فتنه ها کارساز نیست هرچند صادقانه باشد.

باید علمای بزرگ اسلام ریشه های این تفکر نادرست را با منطق صحیح قطع کنند و جوانان را از جذب شدن به سوی آن باز دارند.

بر این اساس، تصمیم گرفته شد به کمک جمعی از دانشمندان آگاه و دلسوز، کنگرة جهانی به نام «جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام» از تمام مذاهب تشکیل شود و در این زمینه به مطالعات دقیقی بپردازند و نتیجه آن را در دسترس همگان بگذارند تا با آگاهی عموم مسلمین إن شاءالله این فتنه خاموش شود.

آنچه در این آثار مطالعه می فرمایید بخشی از این مطالعات است.

)رَبَّنَا افْتَحْ بَینَنَا وَبَینَ قَوْمِنَا بِالْحَقِّ وَأَنتَ خَیرُ الْفَاتِحِینَ(

قم - حوزه علمیه

ناصر مکارم شیرازی

ذی الحجه 1435 قمری

ص: 11

ص: 12

مقدمه دبیر علمی حضرت آیت الله العظمی سبحانی(دام ظلّه)

ریشه های پدیدۀ تکفیر و انگیزه تشکیل کنگره جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام

اشاره

ایمان و کفر دو مفهوم متضایفند که از اندیشیدن یکی، دیگری نیز تداعی می شود؛ این نوع حالت را در فلسفه، «تضایف» می نامند.

واژه «ایمان» به معنای تصدیق و باور کردن، و لفظ «کفر» به معنای ستر و احیاناً به معنای انکار است و در اصطلاح متکلمان، مقصود از ایمان، تصدیق نبوت نبی زمان و رسالت او، و مقصود از «کفر» نادیده گرفتن دعوت چنین فردی و یا انکار اوست.

تاریخ دعوتِ آموزگاران آسمانی، حاکی است در هر زمانی که پیامبری مبعوث می شد و دعوت خود را با دلایلی مبرهن می ساخت، جامعه آن روز، به دو گروه مؤمن و کافر تقسیم می شدند، آن کس که به دعوت پیامبری پاسخ مثبت می گفت مؤمن و آن کس که به ندای او پشت می کرد کافر خوانده می شد.

برنامه های تمام پیامبران در دعوت به اصول یکسان بوده و اختلافی در آن ها وجود نداشت و گروه مؤمن در تمام دعوت ها افرادی بودند که به خدای خالق و آفریننده، خدای مدبر و مدیر، ایمان آورده و جز او به معبودی نمی اندیشیدند و رسالت پیامبر زمان خود را از صمیم دل می پذیرفتند.

آن گاه که اراده الهی بر بعثت پیامبر خاتم تعلق گرفت، رسول خاتم، ایمان افراد را با دو کلمه که حاکی از باور باطنی آن ها بود؛ می پذیرفت؛ یعنی هر کس و یا گروهی که

ص: 13

«لا اله الا الله، محمد رسول الله» می گفت وارد خیمه اسلام می شد و از جرگه کفر فاصله می گرفت.

از سوی دیگر، اقرار به کلمه اخلاص - که در آن نفی الوهیت از هر موجودی جز خدا سلب شده - در بردارنده اقرار به سه نوع توحید است: 1. توحید در خالقیت؛ 2.توحید در تدبیر؛ 3. توحید در عبادت. زیرا این سه نوع، از خصایص خدای جهان است نه مخلوق او.

افزون بر این، اساس هر دعوت الهی را ایمان به آخرت تشکیل می داد، طبعاً اقرار به حیات اخروی بسان توحید و رسالت، از عناصر سازنده ایمان می باشد و در کلمه اخلاص نهفته است.

در سیره نبوی فصلی به نام «عام الوفود» است؛ یعنی سالی که هزاران نفر از دور و نزدیک به صورت فردی و یا گروهی به مدینه رو آورده و به حضرتش ایمان آوردند و با گفتن دو جمله پیشین که حاکی از باور واقعی آنان بود، مسلمان خوانده شدند. در این مورد آیه های سوره «نصر» نازل شد؛ آن جا که می فرماید: >إِذَا جَاء نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ وَرَأَیتَ النَّاسَ یدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجًا< پذیرش اسلام این گروه ها فقط با اجرای این دو جمله انجام می گرفت و مسائل کلامی و یا فقهی مطرح نمی شد؛ مثلاً هرگز از آنان در مورد جایگاه خدا و یا رؤیت خدا در رستاخیز و یا حدوث و قدم قرآن و امثال این ها سؤال نمی شد. بلکه ایمان اجمالی به رسالت پیامبر خاتم، آنان را از طرح این مسائل بی نیاز می ساخت. هم چنین مسائلی مانند جواز توسل به انبیا و اولیا، و یا نماز در کنار قبورشان، یا زیارت قبور اولیاء الله برای آن ها، مطرح نمی شد.

آغاز فتنه تکفیر

در زمان معاصر، گروهی تندرو و ناآگاه از اصول و مبانی آیین محمدی، اسلام و ایمان را گویی برای خود احتکار کرده و از میان همة مسلمانان، فقط گروه اندکی را مؤمن می دانند و دیگران را کافر و مهدورالدم می شمرند. ریشه این نوع تکفیرها به عصر

ص: 14

ابن تیمیه(ت 728ق.) و پس از وی به وهابیان تندرو برمی گردد و شدّت عمل گروه دوم بیش از فرد نخستین است، زیرا ابن تیمیه غالباً از کلمه بدعت بهره می گیرد، ولی گروه اخیر به جای بدعت، واژة کفر را به کار می برد و ملاک تکفیر، ناهماهنگی با افکار آن ها در امثال مسائل پیشین است.

آن ها به شدت با حفظ قبور پیامبران و اولیای الهی مخالف هستند و زیارتگاه ها را مظهر بت پرستی قلمداد می کنند! در حالی که در طول تاریخ اسلام، قبور انبیای پیشین در فلسطین و اردن و شام و عراق پیوسته محفوظ بوده و مسلمانان گروه گروه به زیارت آن ها می رفتند و هیچ کس چنین کاری را بر خلاف توحید توصیف نمی کرد.

حتی روزی که بیت المقدس به وسیله عمربن خطاب فتح شد، هرگز او به تخریب این مقامات فرمان نداد، بلکه شیوه پیشینیان را در حفظ و آرایش آن ها تأیید کرد.

در طول زمان، پس از رحلت پیامبر، تمام موحدان به پیامبر اکرم6 متوسل شده تا حاجت آنان با شفاعت او برآورده شود. اما این گروه این نوع توسل ها را با توسل مشرکان به بت ها یکسان می گیرند؛ در حالی که ماهیت این دو نوع توسل از هم جداست، و از زمین تا آسمان فاصله دارد.

تکفیرِ خشونت بار

تکفیر پیشینیانِ این گروه، غالباً قلمی و لسانی بود، اما تکفیر از دورۀ وهابیان تندرو، رنگ خشونت به خود گرفت و پیروانشان پیوسته به قُری و قصبات و آبادی های اطراف «نجد» حمله می بردند و آنچه می توانستند غارت می کردند و از این طریق بر قدرت مالی خود می افزودند.

برای آگاهی از جنایت های پایه گذار این مسلک و جانشینان او به دو تاریخ معتبر وهابیان مراجعه شود: یکی «تاریخ ابن غنام» و دیگری «تاریخ ابن بشر» که هر دو، مدت هاست چاپ شده و مورد توجه علما و دانشمندان است.

ص: 15

دامن سخن را در این مورد، کوتاه کرده و سخن خویش را با این بیت به پایان می رسانیم:

شرح این هجران و این خون جگر این زمان بگذار تا وقت دگر

پس از اشغال افغانستان به وسیله قوای سرخ شوروی سابق، تصمیم گرفته شد که برای طرد قدرت کفر، از این سرزمین، از روح جهادی جوانان مسلمان در منطقه استفاده شود تا دشمن را از سرزمین های اسلامی دور سازند، این طرح از یک نظر زیبا و خداپسندانه بود، اما بر اثر فقدان عالم وارسته و رهبری آگاه از موازین جهاد در میان این جمع، که آنان را به صورت صحیح رهبری کند، سرانجام، تلاشِ پیکارگران به گونه دیگر ادامه پیدا کرد و برخی از آنان با تأثیرپذیری از افکار وهابیان تندرو، بر تکفیر تمام دولت های اسلامی و ملت هایی که در آن زندگی می کنند، پرداختند. شوربختانه ابتدا این کار با حمله به کشورهای مقاوم و استوار در مقابل صهیونیست ها آغاز شد و به جای این که قدس را آزاد کنند به نابود کردن زیرساخت های کشورهای سوریه و عراق روی آوردند. خشونت آنان با کودکان و زنان و پیران وافتادگان و انسان های بی طرف به گونه ای شد که چهره اسلام را در جهان مشوَّه ساخت و دیگر کسی در غرب اظهار علاقه به اسلام نمی کرد. عمل زشت و وحشیانه این گروه کجا و وحی الهی کجا! آن جا که می فرماید: >فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ< (آل عمران: 159) و پیامبر رحمت در حدیثی می فرماید: «إنّ الرفقَ لا یکونُ فی شیء إلّا زانه، ولاینزَعُ مِن شیء إلّا شأنه»؛ (صحیح مسلم، ج8، ص22) مهربانی و رفق با هرچیز که در آمیزد آن را مزین می گرداند و چیزی که رفق و مدارا از آن گرفته شود تباه می گردد.

انگیزه تشکیل کنگره

در این شرایط رقت بار، مرجعیت عالی مقام در حوزه علمیه قم تصمیم گرفت همایشی تحت عنوان «کنگره جهانی جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام» برای معرفی این گروه و پیامدهای عمل آنان، تشکیل شود و در این مورد از علمای

ص: 16

اسلام و محققان خواسته شد که به ریشه یابی و تبیین ماهیت این تکفیر شوم و راه های برون رفت از آن بپردازند. دانشمندان از این دعوت استقبال کردند و در نتیجه، آثاری به دبیرخانه کنگره رسید که بخش مهمی از آن ها ارزشمند و از محتوای عالی برخوردارند؛ از این رو تصمیم گرفته شد این آثار چاپ و منتشر شود و در اختیار اهل نظر و مهمانان عزیز که از داخل و خارج دعوت شده اند قرار گیرد تا از این طریق گامی برای جلوگیری از انتشار این غده سرطانی ویرانگر و ویروس مخوف برداشته شود.

در پایان از تلاش های شبانه روزی اعضای محترم دبیرخانه، سپاس گزاری نموده و زحمات توان فرسای آنان را ارج می نهیم و نیز از کلیه کسانی که این فضای روحانی و علمی را پدید آورده اند، تقدیر و تشکر می کنیم.

قم - جعفرسبحانی

8/6/93

ص: 17

ص: 18

دیباچه

>یاأَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ ادْخُلُواْ فِی السِّلْمِ کَآفَّةً وَلاَ تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّیطَانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ< (بقره208)

در تاریخ اسلام، جنگ های بسیاری میان مسلمانان روی داده است، اما به جز خوارج و جریان های تکفیری در چند قرن اخیر، کمتر فرقه ای، سایر مسلمانان را تکفیر نموده و با استناد به آن، خون و مال و ناموس اهل قبله را مباح شمرده است. خوارج، طلایه داران تکفیر بودند، اما در سه قرن اخیر، وهابیان، خشن تر از آنان پرچم تکفیر را به دست گرفتند و به بهانه دعوت به توحید، بسیاری از مسلمانان را به خاک و خون کشیده و بناها و آثار اسلامی را که دارای قداست و هویت تمدنی مسلمانان بود نابود کرده اند.

با وجود تلاش های فراوان علمای بزرگ اسلام برای مقابله با تکفیر، متأسفانه در عصر حاضر، شاهد رشد و گسترش جریان های تکفیری در گوشه و کنار جهان اسلام هستیم. گروه هایی که جنایت هایی را رقم می زنند که نمونه آن را در تاریخ اسلام، کمتر می توان دید. سربریدن، آتش زدن، مثله کردن، تجاوز به نوامیس، نابودی اموال و تخریب بناهای مقدس، گوشه هایی از جنایاتی است که آنان به نام اسلام مرتکب می شوند.

از سوی دیگر، ترور علمای بزرگ اسلام، تخریب اماکن مقدس و هویت ساز اسلامی، ارتکاب اعمال شنیع و محرم به نام اسلام مانند جهاد نکاح و ... ضربات جبران ناپذیری بر پیکر جهان اسلام وارد کرده است.

با نگاهی به جغرافیای کشورهای اسلامی، رد پای این گروه ها را کمابیش در تمامی مناطق اسلامی می بینیم. گروه هایی مانند: جبهة النصره، داعش، القاعده، جندالعدل و

ص: 19

حزب التحریر در آسیا و گروه هایی همانند بوکو حرام، الشباب، انصارالسنه و انصارالشریعه در آفریقا و گروه های متنوع دیگر، همه نشانگر وجود بحران در جهان اسلام است.

این که چنین وضعیتی معلول چه عواملی است، بحث های گسترده ای می طلبد که در مجموعه مقالات به تفصیل به آن ها اشاره شده است، اما به اجمال، سهم غرب در پروژه اسلام هراسی و در پی آن، اسلام ستیزی را هرگز نمی توان نادیده گرفت. غرب که با رشد سریع اسلام در جهان روبه روست، امروز پروژه اسلام علیه اسلام را آغاز کرده است با حمایت از گروه های افراطی و دامن زدن به اختلافات مذهبی، قدرت و قوت مسلمین را تضعیف کند و از طرف دیگر، چهره ای مشوّه از مسلمین در برابر جهانیان ترسیم نماید.

هم چنین با قرائت های انحرافی از مفاهیمی مانند توحید و شرک، ایمان و کفر، بدعت و نظایر آن مسلمانان را به گرداب تکفیر افکنده است.

با این حال به نظر می رسد که جنایت ها و تخریب های جریان های تکفیری آن چنان گسترده و بی محابا بوده که موجی از نفرت و مخالفت با عملکرد آنان را در جهان اسلام به وجود آورده است.

برای مقابله علمی و روشن گرانه با این جریان، لازم بود عالمان و اندیشوران به ریشه یابی و راه های خلاصی از آن بپردازند، از این رو کنگره جهانی «جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام»، با اشراف و هدایت های ارزشمند مرجع جهان تشیع، حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی - ادام الله ظله - بر آن شد تا در حد توان از ظرفیت های علمی جهان اسلام برای مقابله با تکفیر بهره برداری کند. برای این کار، چهار کمیته علمی با عناوین زیر شکل گرفت:

1. تبارشناسی جریان های تکفیری؛

2. ریشه یابی عقاید جریان های تکفیری؛

ص: 20

3. جریان های تکفیری و سیاست؛

4. راه های برون رفت و مقابله با جریان های تکفیری.

محور اول به تبارشناسی جریان های تکفیری می پردازد. خاستگاه، آبشخور و مصادیق تکفیر در طول تاریخ اسلام در این کمیته بررسی می شود.

محور دوم، انحرافات عقیدتی و قرائت های تکفیری از عقاید ناب اسلامی را ریشه یابی خواهد کرد. در این کمیته، اصول و مبانی اعتقادی این گروه ها و جریان ها، نقد و انحرافات آن ها از اندیشه اسلامی ریشه یابی می گردد.

محور سوم، عوامل سیاسی رشد و گسترش جریان های تکفیری، وابستگی ها و اهداف آن ها را بررسی می کند.

و محور چهارم، راهکارهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و دینی برای برون رفت از تکفیر، نشان داده خواهد شد.

مقاله هایی که در این مجموعه گرد آمده است، ماحصل آراء و نظریات اندیشمندان و علمای جهان اسلام، درباره محورها و موضوعات فوق است.

هم چنین جهت غنای علمی هرچه بیشتر کنگره، پژوهش های مستقلی توسط اندیشمندان انجام شده است که به اجمال عبارتند از:

1. تکفیر از دیدگاه علمای اسلام: در این تحقیق، دیدگاه علمای بزرگ مذاهب و فرقه های اسلامی، درباره نفی تکفیر بیان شده و تلاش شده است که از سده های پیشین تا کنون، دیدگاه علما و اندیشمندان در مورد حرمت تکفیر اهل قبله آورده شود.

2. تخریب زیارتگاه های اسلامی در کشورهای عربی: این اثر به کارنامه تاریک جریان های تکفیری در تخریب اماکن مقدس و تمدنی جهان اسلام می پردازد. این تحقیق همراه با تصاویری از زیارتگاه ها، قبل و بعد از تخریب است.

3. فتاوای جریان های تکفیری در جواز قتل مسلمانان: جریان های تکفیری به سبب کج فهمی، گاه فتاوایی را صادر می کنند، که با هیچ یک از قواعد فقهی منطبق نیست و

ص: 21

کاملاً خارج از آموزه های اسلامی است. این مجموعه به جمع آوری فتاوای تکفیری این جریان ها پرداخته است.

4. کتاب شناسی تکفیر: با مراجعه به آثار و کتاب هایی که در حوزه تکفیر تألیف شده است، شاهد تعداد بسیاری از آثار علمی در این عرصه هستیم. این پژوهش به معرفی توصیفی آثاری می پردازد که در حوزه تکفیر و نفی تکفیر، انجام شده است.

5. موسوعه نقد وهابیت افراطی: در اندیشه وهابیت، جریان هایی وجود دارند که مسلمین را کافر می دانند. موسوعه نقد وهابیت افراطی مجموعه ای از آثار علمای اسلام است که از زمان پیدایش این جریان، به نقد و بررسی مبانی اعتقادی آن پرداخته اند.

بی تردید آنچه موجب غنای هرچه بیشتر مجموعه مقالات و هم چنین پژوهش های مستقل کنگره جهانی جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام شده است، اشراف علمی حضرت آیت الله العظمی سبحانی - ادام الله ظله - است که با رهنمودهای راه گشا، کمیته های علمی کنگره را همواره یاری کرده اند.

هم چنین از حجت الاسلام والمسلمین دکتر فرمانیان - دبیر کمیته علمی - که در پی گیری و نظم و ترتیب مقالات زحمات بسیاری را متحمل شده اند و مدیران محترم کمیته های علمی حجج اسلام: قزوینی، میراحمدی، فرمانیان و جناب آقای دکتر امینی تشکر می شود.

امید که در سایه تلاش های مجاهدانه مراجع عظام تقلید و علمای اسلام، شاهد تقریب و همگرایی جهان اسلام و ریشه کن کردن فتنه تکفیر در جهان اسلام باشیم.

رئیس ستاد و قائم مقام دبیر علمی

کنگره جهانی جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام

سید مهدی علیزاده موسوی

22/6/1393

ص: 22

بخش اول: تبارشناسی جریان های افراطی و تکفیری

اشاره

ص: 23

ص: 24

تکفیر از دیدگاه سید قطب / مجید فاطمی نژاد

اشاره

مجید فاطمی نژاد(1)

چکیده

پدیده تکفیر در میان مسلمانان، از مسائل بغرنج جهان اسلام است. که با وجود روایات فراوانی که در باب نفی تکفیر وارد شده است و کتاب هایی که برخی از علما و روشن فکران نگاشته اند، امروزه این پدیده به اوج خود رسیده است. در این میان، افکار «سید قطب»، یکی از رهبران جهادی افراطی، نقش کلیدی را ایفا می کند. از این رو در این مقاله به بررسی مبانی افکار سید قطب در باب تکفیر مسلمانان پرداخته شده است، و این نتیجه حاصل شده که گرچه وی حکم به تکفیر بسیاری از مسلمانان کرده است، ولی طبق شواهد ارائه شده، این تکفیر، مطلق می باشد، نه تکفیر معین که احکام فقهیِ تکفیر بر آن بار شود. بنابراین، تمام کلمات سید قطب در باب تکفیر، قابل تأویل است.

کلیدواژگان: سید قطب؛ تکفیر مسلمانان؛ حاکمیت خداوند؛ جاهلیت مسلمانان.

ص: 25


1- پژوهشگر مؤسسه تحقیقاتی دارالإعلام لمدرسة اهل البیت علیهم السلام
مقدمه

در سده بیستم، سید قطب (1906-1966 م) یکی از رهبران سلفیان جهادی و آموزگار گفتمان تکفیر شناخته شده است، ازاین رو بررسی دیدگاه های وی در باب تکفیر بسیار ضروری است. برخی از علمای وهابی چون «ربیع المدخلی» برای تبرئه خود از جنایات سلفیان جهادی و جلوگیری از نفوذ افکار جهادی و عدالت خواهی سید قطب در عربستان، سعی کرده اند که با مقاله ها و کتاب های متعدد، سرچشمه اندیشه تکفیر و افراط گرایی را به سید قطب نسبت دهند. در مقابل، طرف داران اندیشه سید قطب، از افکار حماسی و عدالت خواهی وی دفاع کرده اند و آن ها را نیاز جامعه امروز مسلمانان جهان می دانند. ریشه این اختلافات به گروه جماعت تکفیر می رسد؛ گروهی که متشکل از جوانانی بود که به کفر انسان عصر حاضر به دلیل اطاعت و فرمان برداری مسلمان ها از حاکمانی که قانون غیر الهی را اجرا می کنند و قانون خدا را رها کرده اند، عقیده داشتند(1)

و نیز معتقد بودند که ایمان بدون عمل وجود ندارد، بنابراین، بسیاری از مسلمان ها، درواقع مسلمان نیستند.(2) اینان با تکفیر کردن حاکمان اسلامی و مسلمان ها، راه را برای بسیاری از جنایات هموار کردند و آن ها که عقاید خود را بر افکار «ابوالاعلی مودودی» و «سید قطب» مبتنی می دانستند، راه را برای انتقاد از افکار و مبانی سید قطب برای علمای وهابی که حاکمان اسلامی شان در معرض تکفیر قرار داشتند، هموار کردند، ولی طرف داران اندیشه سید قطب که در حقیقت خواهان عدالت اسلامی در جهان اسلام هستند، با برائت جستن از اندیشه تکفیر و بازیچه خواندن آن به دست گروه های تکفیری، سعی در دفاع و توجیه افکار سید قطب دارند(3).

ص: 26


1- سالم بهساوی، نقد و بررسی اندیشه تکفیر، ترجمه سالم افسری، ص40.
2- سالم بهساوی، نقد و بررسی اندیشه تکفیر، ترجمه سالم افسری، ص45.
3- سالم بهساوی، نقد و بررسی اندیشه تکفیر، ترجمه سالم افسری، ص65.

باید توجه داشت که افکار سید قطب، برگرفته از افکار ابوالاعلی مودودی (1903-1979م) است(1)

و سید به عقاید او احترام بسیار می گذاشت، به طوری که در دادگاه نظامی، وقتی از وی پرسیدند که آیا نظریات ابوالاعلی در تکوین آرا و نظریات تو دخالت داشته است یا نه، گفت: «در نوشته ها از نظریات او بسیار استفاده کرده ام و عقیده من همان عقاید اوست».(2) شاهد بر این مطلب را می توان درآخرین کتابش که در زمان حیات وی منتشر شد، یعنی معالم فی الطریق جست و جو کرد، به طوری که ابوالاعلی مودودی، خود نیز بدان معترف بود. خلیل حامدی که یکی از دست یاران نزدیک مودودی است، می گوید: «همراه با استادم، امام مودودی، در یکی از سال های دهه 1960م در مکه به سر می بردیم که جوان عربی نزد وی آمد و کتاب معالم فی الطریق تألیف سید قطب را به وی داد. مودودی آن را در یک شب مطالعه کرد و فردای آن شب به من گفت: این کتاب به گونه ای است که گویا من آن را تألیف کرده باشم و از این که فکر سید قطب به افکارش بسیار نزدیک بود، تعجب کرد و گفت: نباید متعجب شد، زیرا افکار ما از یک آبشخور سرچشمه می گیرد که همان قرآن و سنت پیامبر است.»(3)

از این رو در این مقاله با بررسی مبانی و افکار سید قطب، سعی شده است که اندیشه تکفیر از نگاه وی روشن شود.

ص: 27


1- مودودی یکی از برجسته ترین دعوت گران و متفکران شبه قاره هند در قرن بیستم به شمار می آید که جماعت «الاسلامیه» پاکستان را تأسیس و رهبری کرد.
2- سیروس، سوزنگر، اندیشه های سیاسی سید قطب، ص34.
3- برگرفته از مقاله ی: أبو الأعلی المودودی «لو جلست فمن سیبقی واقفاً؟!»دکترخالد النجار(1321ه/1903م - 1399ه- /1979م) و یا مقاله حمدی،عبدالعزیز، «امام مودودی، مردی که همیشه طرف دار حق بود»، ترجمه احمد رسولی. اگر به کتاب المصطلحات الاربعه فی القرآن مودودی و کتاب معالم فی الطریق سید قطب نظری کنیم، به روشنی در خواهیم یافت که کلمات و نظریات در این دو کتاب چقدر به یکدیگر نزدیک است. به طوری که وقتی حسن الهضیبی، دومین رهبر اخوان، پس از اعدام سید در سال 1969 م کتابی را تحت عنوان نحن دعاةٌ لا قضاةٌ نوشت که اگرچه به طور آشکار، کتاب المصطلحات الاربعة فی القرآن را مورد انتقاد شدید قرار داده بود، اما با خواندن آن به راحتی می توان پی برد که هدف هضیبی، معالم فی الطریق نیز بوده است!! سید قطب و بیداری اسلامی، ص11.
معنای ایمان و کفر

ایمان و کفر از مفاهیم اساسی است که در اندیشه تکفیر نقش بسزایی دارد، از این روی بایستی حقیقت و معنای این دو روشن شود، ایمان در لغت به معنای امانت در مقابل خیانت و به معنای تصدیق ذکر شده(1)است. و علمای وهابی چون ابن تیمیه(2) و ابن عثیمین(3)

و اهل سنت، همچون مالکی و الشافعی و احمدبن حنبل و الاوزاعی و سایر اهل حدیث و اهل مدینه و اهل ظاهر و برخی از متکلمان، به همین معنای لغوی ایمان، یعنی تصدیق قلبی اکتفا نکرده اند، بلکه قائل اند که ایمان در اصطلاح، تصدیق بالجنان، اقرار باللسان و عمل بالارکان است(4).

ابوحنیفه گوید:« ایمان فقط اقرار باللسان و تصدیق بالجنان است»(5)

و «برای تشرف به دایره اسلام، کافی است که به سه چیز ایمان بیاوریم: 1. توحید خداوند؛ 2. رسالت پیامبر خاتم؛ 3. معاد روز آخرت.»(6)

سید قطب، تعاریف مختلفی از ایمان بیان کرده است. وی ایمان را نوعی رشد و رسیدن به کمال می داند که بر اطاعت و عمل به قوانین الهی متکی است و کفر را گمراهی و ضلالتی می پندارد که برخاسته از طاغوت است. ازاین رو، وی کفر را شایسته «طاغوت» و ایمان را هم شایسته «الله» می داند و ازنظر او، «طاغوت» از واژه «طغیان»، هر چیزی است که بر عقل بشورد و برحق و حقیقت ستم روا بدارد و از حدود و مقرراتی که خداوند آن ها را برای بندگان معین فرموده است، تعدی و تجاوز کند. لذا هرگونه برنامه، جهان بینی، وضع و حالتی، خلق و خو یا پیروی

ص: 28


1- معجم المقاییس اللغه، جٰ1، ص133.
2- مجموع فتاوی، به تحقیق عبدالرحمن بن محمد بن قاسم، ج7، ص14.
3- ابن عثیمین، مجموع فتاوی و رسائل، ج1، ص49.
4- ابن ابی العز حنفی، شرح عقیده الطحاویه، ص331.
5- ابوحنیفه، فقه اکبر، ج1، ص55.
6- جعفر سبحانی، ایمان و کفر فی الکتاب و السنه، ص45 و مقاله «ریشه های پدیده تکفیر در گذر زمان»، کلام اسلامی، سال22، شماره87، ص15. اهل سنت بنابر حدیث بخاری به شماره 50 و مسلم به شماره 102، علاوه بر این سه، ایمان به ملائکه و کتاب خداوند و قضاو قدر را هم اضافه کرده اند.

و تقلیدی را که از خدا استمداد نجوید و برابر فرمان او راه نپوید، جزء «طاغوت» به شمار می آورد(1).

سید قطب در تعریفی دیگر، ایمان را به تصدیق قلب و عمل به احکام و قوانین الهی معنا کرده است(2)

و بارزترین مصادیق ایمان را همان ایمان به خدا و رسولش و ملائکه و کتاب خدا می داند که در دین اسلام ظهور یافته است(3)

و اسلام هم به معنای تسلیم شدن و اطاعت کردن از احکام و فرمان های نازل شده الهی می باشد(4)

بنابراین، ایمان و اسلام را در طول یکدیگر قرارداده است و هر نوع بزهکاری و نافرمانی که باعث حکم کردن و عمل نمودن می باشد بر آنچه که خداوند نازل نفرموده است، کفر و ظلم و فسق به شمار می آورد(5)وی معنای لغوی کفر را پوشاندن و پرده فرو انداختن می داند،(6) ولی کافر را کسی می داند که مطلقاً به حاکمیت و حکمیت کتاب خدا راضی و خشنود نباشد(7)وی بهترین و دقیق ترین تعبیر را برای حقیقت ایمان و کفر، را نور و ظلمت می داند، زیرا نور با نخستین پرتوش بر دل مؤمن، سراسر هستی اش را تابان می کند و حقایق اشیا را با پرتو خویش می نمایاند و قانون هستی را معلوم و روشن می کند. این نور، نور واحدی است که به راه واحدی رهنمون می گردد، برخلاف گمراهی و کفر که تاریکی های مختلفی از هواها و آرزوهاست(8).

ص: 29


1- فی ظلال القرآن، ج1، ص292.
2- فی ظلال القرآن، ج 3، ص1477.
3- فی ظلال القرآن، ج1، ص340.
4- فی ظلال القرآن، ج2، ص828.
5- فی ظلال القرآن، ج2، ص828.
6- فی ظلال القرآن، ج5، ص2746.
7- فی ظلال القرآن، ج1، ص386.
8- فی ظلال القرآن، ج1، ص293.
ملاک ایمان و کفر

ازآن جا که اساس ملاک ایمان و کفر در اختیار بند گان نیست و از مسائل شرعی محسوب می شود، ملاک کفر را خدا و رسولش تعیین می کنند، نه این که هرکسی از روی هوای و هوس یا با عقل خود، حکم به تکفیر دیگری دهد(1)سید قطب با توجه به جوامع مسلمان روزگار خود که شاهد هجمه غرب و زورگویان بر مسلمانان و زیر یوغ بردن دین و فرهنگ و شخصیت آنان بود، سعی کرد که جوامع اسلامی را آسیب شناسی کند و عقاید خود را بر این محور سامان دهی کرد. او اطاعت و عمل نکردن به احکام خداوند و دوری از قوانین الهی را عامل مهم آسیب جوامع اسلامی می پنداشت. ازاین رو، ملاک ایمان و کفر را بر این دو محور پایه ریزی کرد: 1. تسلیم در برابر احکام و قوانین الهی؛ 2. اطاعت و عمل به احکام و قوانین غیر الهی(2)،

زیرا وی چنین کاری را مظهر سلطه و قدرت آفریدگار و مظهر حاکمیت و مظهر «لا اله الا الله» به معنای به یگانگی پرستیدن و یکتا شمردن خداوند می داند و معتقد است که بین قاطعیت دین اسلام و عمل به احکام و اطاعت قوانین الهی، ملازمه هست(3).

به عبارتی، سید قطب که دیدگاهش همان دیدگاه ابوالاعلی مودودی به جامعه و اسلام است، به گونه ای سعی کرده است که با پیوند اسلام به مسائل اجتماعی و سیاسی، مشکلات جامعه اسلامی را رفع کند. تجسم عقیده توحید و خداشناسی در زندگی روزمره انسان ها، مهم ترین رویکردی است که وی آن را دنبال می کرده است و با موانع مهم پیش روی آن، یعنی جاهلیت مدرن، به شدت برخورد می کند(4)توضیح آن که شناخت اصطلاحات و مفاهیمی همچون «اله»، «رب»، «عبادت» و «دین»، کمک به سزایی به شناخت ملاک

ص: 30


1- سید قطب نیز بر این اصل ملزم است (بهنساوی، نقد و بررسی تکفیر، ص126؛ ابن تیمیه، مجموع فتاوی، ج35، ص165 و ج12، ص525، ابن تیمیه، منهاج السنه، ج5، ص92).
2- فی ظلال القرآن، ج2، ص828.
3- فی ظلال القرآن، ج2، ص828.
4- فی ظلال القرآن، ج3، ص1649.

اسلام و کفر می کند، همان طوری که ابوالاعلی مودودی گفته است که اگر کسی این اصطلاحات و مفاهیم را به خوبی نشناسد، نمی تواند عقیده و اعمالی کامل داشته باشد(1).

این مفاهیم باعث شده است که پس از دوران صدر اسلام، معانی اصلی و صحیح این کلمات که در میان اعراب عصر نزول قرآن رایج بوده است، کم کم تغییر کند. به گونه ای که دایره معانی هریک از این اصطلاحات، برخلاف معنای وسیع سابقش، بسیار کوچک تر و با یک سری معانی و مفاهیم محدودتر و پیچیده خلاصه شده است(2)

و مردم را از درک حقیقی معارف قرآن و اسلام بازداشته است، معارفی که نتیجه آن، پرستش حقیقی پروردگار عالمیان می باشد.(3)

مبانی و تعاریف سید قطب، همچون ابوالاعلی مودودی درباره معنای «اله» و «رب» و «عبادت» در یک سوست. وی اله را به معنای معبود گرفته است و در تفسیر «لا اله الا الله» می نویسد: «مسلمانان معتقدند که لا اله الا الله یعنی لا معبود الا الله و لا خالق الا الله و لا ربّ الا الله و لا رازق الا الله... و هم چنین معتقدند که لا اله الا الله، یعنی لا حاکم الا الله و لا مشرع الا الله و...(4)». ربّ را نیز چنین تعریف کرده است: «ربّ به معنای مالکی است که در همه امور مملوک خود تصرف می کند تا آن ها را اصلاح و تربیت نماید(5)». و عبادت به نصّ قرآن و تفسیر پیامبر اکرم، عبارت است از پیروی کردن از شرایع و قوانین اسلام(6).

وی ایمان را نیز بنا بر نص قرآن که می فرماید: )إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِا للَّهِ وَالْیوْمِ الْآخِرِ(7)(، به همین معنا گرفته است(8)به عبارتی، نکته محوری در سخنان سید قطب، همان نکته محوری کلمات

ص: 31


1- ابوالاعلی مودودی، اصطلاحات چهارگانه قرآن، ص54.
2- ابوالاعلی مودودی، اصطلاحات چهارگانه قرآن، ص56.
3- ابوالاعلی مودودی، اصطلاحات چهارگانه قرآن، ص58.
4- خصائص التصور الاسلامی، ص205؛ سید قطب، فی ظلال القرآن، ج2، ص1006 و معالم فی الطریق، ص19.
5- سید قطب، فی ظلال القرآن، ج2، ص1157و ج6، ص3883.
6- سید قطب، فی ظلال القرآن، ج3، ص1642.
7- نساء، آیه 59.
8- سید قطب، فی ظلال القرآن، ج2، ص690.

ابوالاعلی مودودی است که براساس این تعاریف، اصل و جوهره الوهیت را حاکمیت و سلطه قرار داده اند(1)

و الوهیت و سلطه را نیز لازمه یکدیگر پنداشته اند، به گونه ای که هیچ تفاوتی بین آن ها نیست، زیرا کسی که سلطه و نفوذ ندارد، سزاوار و ممکن نیست اله و معبود باشد و کسی که قدرت و سلطه دارد، جایز است اله و معبود باشد(2).

بر این اساس، قانون گذاری و حکم کردن را از مظاهر سلطه و حاکمیت می دانند(3).

لذا پیروی کردن از قوانین و شرایع الهی را عبادت و یا ایمان خوانده اند.

تکفیر در اندیشه حاکمیت و سلطنت

بی شک اندیشه توحید، یکی از معانی و مفاهیم مهمی است که تأثیر بسزایی در فهم اندیشه تکفیر دارد. توحید از دیدگاه سید قطب عبارت است از: اطاعت و پرستش خدای یگانه بدون هیچ شریکی.(4)

وی، چون شرک مشرکان به توحید عبادی و توحید ربوبی(5) برمی گردد، سلطه و قدرت و تشریع و حاکمیت را از شئون ربوبیت خداوند می پندارد. از این رو، بر صفات حاکمیت و سلطنت خداوند بر این عالم بسیار تأکید می کند.(6)

وی توحید در حاکمیت را از مقتضیات رسیدن به توحید الوهی می داند و معتقد است که خداوند باید معبودی باشد که مالک جهان هستی است و آن را اداره کند و کسی یا چیزی که نمی تواند سراسر این جهان هستی را اداره کند، نباید پروردگار انسان ها باشد و برابر دستور و فرمان خود، بر آنان چیره شود و فرمانروایی کند.(7)

ص: 32


1- ابوالاعلی مودودی، اصطلاحات چهارگانه در قرآن، ص74 و سید قطب، فی ظلال القرآن، ج2، ص890.
2- سید قطب، فی ظلال القرآن، ص82.
3- سید قطب، تفسیر فی ظلال القرآن ، ج2، ص828.
4- سید قطب، فی ظلال القرآن، ج4، ص189.
5- وی ربوبیت خداوند را به معنای قیمومت و حاکمیت بر انسان ها می داند و آن ها را به طوری تفسیر می کند که اداره زندگی انسان ها با شریعت و فرمان خداوند نازل و صادر گردیده باشد (فی ظلال القرآن، ج4، ص1960).
6- سید قطب، فی ظلال القرآن، ج3، ص204.
7- سید قطب، فی ظلال القرآن، ج4، ص1989.

هم چنین معتقد است که پیامبران برای دعوت مردم به توحید ربوبی(1)

و عبادی(2) مبعوث شده اند و ازآن جا که بین توحید ربوبی و الوهی ارتباط تنگاتنگی وجود دارد، این دعوت به دعوت به سوی توحید الوهی منجر می شود. لذا وی حاکمان و فرمانروایان را به غصب کردن ربوبیت و سلطنت خداوند متهم می کند که به نظر وی، یکی از ویژگی های خاص الوهیت است(3).

از نظر سید قطب، ارجاع همه کارها به خدا، با اختصاص الوهیت به خدا میسر است و اختصاص الوهیت به خدا، مقتضی اختصاص حاکمیت به اوست، زیرا حاکمیت از ارکان مهم الوهیت است و داخل این چهارچوب، مسلمان، مسلمان است و مؤمن، مؤمن به شمار می آید و در این صورت است که امید می رود، گناهان، ازجمله گناهان کبیره بخشیده شود و بیرون از این چهارچوب، مشرک است و هرگز خدا آن را نمی بخشد(4).

وی فلسفه تمام رسالت های آسمانی را بنده کردن همه انسان ها در برابر خداوند تعالی می داند و انسان ها باید فقط در برابر او بندگی کنند. ازاین رو باید طاغوت هایی را که ادعای سلطه و قدرت دارند از بین برد، زیرا پیامبران همیشه برای بیرون کشیدن این سلطه غصبی از دست طاغوت ها و برگرداندن حاکمیت به صاحب شرعی و قانونی خود، یعنی خداوند سبحان، جهاد کرده اند(5)

بنابراین، اصل توحید در حاکمیت، مظهر قدرت و توحید ربوبی خداوند می باشد و توحید ربوبی از حقیقت الوهیت سرچشمه گرفته که باعث ارسال پیامبران و انبیاء شده است. این مبنای اعتقادی سید قطب در باب توحید در حاکمیت می باشد.

ص: 33


1- سید قطب، فی ظلال القرآن، ج4، ص1845.
2- سید قطب، فی ظلال القرآن، ج4، ص1841.
3- سید قطب، فی ظلال القرآن، ج4، ص1852.
4- سید قطب، فی ظلال القرآن، ج3، ص204.
5- سید قطب، فی ظلال القرآن، ج4، ص1852.

یکی از مبانی مهمی که خاستگاه سید قطب را در باب تکفیر روشن می کند، دیدگاه وی درمورد توحید عملی است. از نظر وی، توحید نظری را بدون توحید عملی، اصلاً نمی توان توحید نامید، زیرا وی نخستین چیزی را که لازمه حقیقت توحید می داند، توحید ربوبی است که لازمه آن توحید عبودی می باشد و مستلزم آن است که هیچ نوع بندگی جز برای خدا نباشد و هیچ نوع فرمان برداری و یا پذیرش قوانینی جز از خدا نباشد. بنابراین، پذیرش در قانون گذاری، معیارها، ارزش ها، آداب، اخلاق و در هر چیزی که به نظام زندگی بشر مربوط می شود، نباید جز برای خداوند باشد و الاّ جز این هرچه باشد، شرک یا کفر است(1).

سید قطب بارها در کتاب های خود به این مطلب اذعان کرده است که دین اسلام تنها تصوری در عقل نیست و تنها در تصدیق قلبی خلاصه نمی شود، بلکه اسلام عبارت است از: عمل به حق این تصدیق و آن تصور و حاکم کردن قانون خدا در همۀ کارها و پیروی از پیغمبر خدا در اجرای قوانین او(2)

وی برای مبارزه با جاهلیت، بارها به نفی تئوری بودن اسلام تأکید می کند و مخاطب خود را بیشتر به سمت عمل گرایی سوق می دهد(3) و در مقام استدلال برای عمل گرایی بودن اسلام به چند نکته اشاره می کند: 1. طبیعت جهان بینی اسلام بر عمل گرایی است، نه تئوری، زیرا اسلام آمده است تا زندگی ها و امت ها را بسازد و وقتی این امر محقق می شود که به اسلام عمل شود، نه این که در غالب تئوری بماند؛ 2. این که خداوند می فرماید: )وقراناً فرقناه لتقرأه علی الناس علی مکث ونزلناه تنزیلاً(4)(، قطعاً جداجدا کردن قرآن و با تأنی خواندن آن، برای انجام دادن قوانین قرآن و عمل کردن به آن هاست(5)از این رو،

ص: 34


1- سید قطب، فی ظلال القرآن، ج1، ص406.
2- سید قطب، فی ظلال القرآن، ج1، ص380.
3- معالم فی الطریق، ص47.
4- اسراء، آیه 106 (قرآنی است که آن را جدا جدا نموده و به تدریج نازل کردیم تا تو آن را آهسته و با تأنی بخوانی).
5- معالم فی الطریق، ص48.

وی با خطرناک خواندن این فکرکه عقاید اسلام در حد تئوری باشد، بارها این مسئله را تأکید کرده است که اسلام دینی عملی می باشد و بارها به دعوت گران هشدار می دهد که تحت فشار این افکار قرار نگیرند. وی این نوع فکرهای بازدارنده اسلام انسان از عمل را افکار جاهلی می خواند(1)

و به همین دلیل به کسانی که عقیده را در حالت کلاسیک و تئوری علمی تعریف می کنند، می تازد و می نویسد:

باید هم زمان مراقب اشتباه بودن و خطرناک بودن آن گونه تلاش ها باشیم که درصدد این هستند که عقیده اسلام را از طبیعت خود منحرف کنند و به جای عینیت پیدا کردن در واقعیتی زنده و متحرک و بالنده، آن را به تئوری علمی و کلاسیک تبدیل کنند.(2)

بنابراین، مبنای سید قطب برای رسیدن به جامعه اسلامی چون زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، بر دو محور اساسی استوار می باشد: 1. اصل حاکمیت که فقط مخصوص خداوند است، زیرا یکی از صفات خاص ربوبی و یکی از ارکان رسیدن به توحید الوهی می باشد و هدف رسالت انبیا بوده است. لذا در تفسیر «اله» در« لا اله الا الله»، توحید در حاکمیت را همان توحید الوهی می داند.(3) 2. اصل عمل گرایی به قوانین و فرامان های خداوند تعالی یا همان توحید عملی است که در غیر این صورت، منشأ رهیافت جاهلیت به اسلام می باشد.

اندیشه تکفیر در سایه طاغوت و جاهلیت

«طاغوت» و «جاهلیت» دو واژه ای هستند که در برابر دو اصل مهم، یعنی اصل حاکمیت و عمل گرایی به قوانین خداوند به وجود آمدند. ازاین رو، سید قطب این دو واژه را از واژگان کفر می داند که باعث کج فهمی مسلمان ها از واژگان اساسی اسلام،

ص: 35


1- معالم فی الطریق، ص52.
2- معالم فی الطریق، ص47.
3- معالم فی الطریق، ص38.

یعنی «لااله الاالله» و «ربوبیت» و «عبادت» شده است و این امر موجب ضعف و سستی در عقاید و اعمال انسان ها گردیده(1) و درنهایت، باعث عقب ماندگی و انحطاط زندگی مسلمانان شده است(2).

سید قطب یکی از روشن گرانی است که توانست با تمسک به آیات قرآن، جاهلیت جدید امروز بشری را آشکار کند. جاهلیت برای وی مفهومی نیست که در مقابل علم و حلم و نجیب زادگی و آرامش قرار گیرد و یا بر دوره مخصوصی از زمان قبل یا بعد از اسلام و یا بر مکان ویژه یا دولت یا جامعه بخصوصی دلالت کند، بلکه در طول زمان، ساری و جاری است و بسته به شرایط و زمان و مکان مختلف، صور و اشکال متفاوت را تجربه می کند، ولی در عین حال، یک حقیقت بیش نیست و آن شرایطی است که در آن، اقتدار، سلطه، قانون و یا حکومت خداوند وجود نداشته باشد(3).

جاهلیت نزد وی شامل تمام حرکات و خواسته هایی است که انسان را از خدا غافل و از او دور می کند.

وی در تعریف جاهلیت می نویسد: «جاهلیت تمام خواسته هایی هستند که در نهایت، نتیجه و فرجامی شبیه هم دارند و به عبارتی، جاهلیت، تمام حرکات و خواسته هایی است که انسان را از پروردگارش جدا و تسلیم افراد، اشیا، خواسته های اغراض فردی و جمعی و ...کند. نباید پنداشت که جاهلیت، یعنی مجرد بتی را پرستیدن و در برابر بت یا بتکده ای تعظیم کردن، بلکه مسلمان امروز باید بداند که بازگشت به جاهلیت در اعمال و رفتار است که نتایج همان اعمال و رفتار بت پرستان را می توان در آن ها دید. در جامعۀ امروز، بت عزی و هبل دیگر به گونه ای تبلور عینی و مجرد ندارد، بلکه در عمل افراد، عینیت دوباره پیدا کرده است». وی این نوع جاهلیت را «جاهلیت مدرن» تلقی می کند و می نویسد:

ص: 36


1- ابوالاعلی مودودی، اصطلاحات چهارگانه در قرآن، ص58 و 59.
2- سید قطب، فی ظلال القرآن، ج3، ص1257.
3- گل سخن شهری، جاهلیت نوین از دیدگاه سید قطب، ص59، و سید قطب، فی ظلال القرآن، ج2، ص435.

این نوع از بت پرستی، بت پرستی مدرن است که سخت بدتر و زشت تر و خطرناک تر از جاهلیت ایام پیشین است، چون در شکلی روشن فکرانه و در پوشیده و در لفافه های سیاسی و مذهبی و... درآمده است که مطلوب خود بت پرستان می باشد که اتهام بت پرستی را در ظاهر محو و حقیقت را در زیر قشری از رنگ و جلا پنهان می کند.(1)

بر این اساس، وی تمام جوامع موجود را جاهلی می داند و جوامع اروپایی را در اوج جاهلیت مدرن تلقی می کند که این موضوع، تفاوت اساسی و تعیین کنندة اندیشة وی را با پیشگامان اسلام گرایی که برتری و پیشرفت تمدن اروپایی را پذیرفته بودند، به خوبی مشخص می کند.(2) باید توجه داشت که جاهلیت موردنظر سید قطب، مقابل علم و تمدن پیشرفته قرار نمی گیرد، بلکه نوعی کیفیت روحی است که سنن هدایت الهی و حاکمیت خداوند را نمی پذیرد و در مقابل آن طغیان می کند و حکومت هوا و هوس را در مقابل حکومت خداوند می نشاند.(3) وی مهم ترین مشخصۀ جاهلیت را صفت بندگی بشر برای بشر می داند(4) و معتقد است که جاهلیت امروز، حاکمیت را به بشر واگذار و عده ای از انسان ها را معبود عده ای دیگر کرده است، آن هم نه به شکل ابتدایی و سادۀ جاهلیت در زمان پیامبر، بلکه به شکل ادعای حق وضع کردن بینش ها و قوانین و نظام ها و با به کار بردن برنامه ای مقرر که هرگز خداوند آن را تجویز نفرموده است.(5)

بنابراین، معیار جاهلیت نزد سید قطب، به اصل حاکمیت بازمی گردد که باعث انحراف انسان از خط سیر جهان هستی می شود.(6) ازاین رو وی هدف جاهلیت را از

ص: 37


1- سید قطب، معالم فی الطریق، ص83.
2- علی اکبر، ولایتی، پویایی فرهنگ و تمدن اسلامی، ص76.
3- ابوالحسن ندوی، حدود خسارت جهان و انحاط مسلمین، ص30.
4- سید قطب، مبانی تفکر اسلامی، ص31.
5- سید قطب، معالم فی الطریق، ص7.
6- سید قطب، معالم فی الطریق، ص58.

اعمال فشار و مبارزه با شریعت و عقیده خداوند، منحرف کردن مسلمانان از این برنامه ی الهی و جلوگیری از عمل کردن بدان ذکر می کند.(1)

ابوالاعلی مودودی نیز معتقد است که: طاغوت، هر فرد یا گروهی است که در برابر دستورهای خداوند سرپیچی و عصیان کند و از حدود عبودیت پا فراتر نهد و مدعی الوهیت و ربوبیت باشد.(2)

وی اصطلاح عصر جاهلیت را بر دو گروه از مردم اطلاق می کند: 1. انسان هایی که کسی را شفیع خود نزد خداوند بدانند، برای او قدرتی مستقل قائل باشند، او را دعا کنند، از وی کمک بخواهند و برای او تعظیم و احترام کنند، آن را معبود و اله خود قرار داده اند؛(3) 2. انسان هایی که کسی را اله و معبود خود قرار داده اند. ازاین جهت که امرش را به عنوان قانون و شریعت خویش پذیرفته اند و از دستورهایش اطاعت محض می کنند.(4) ازاین رو، گفتمان تفسیری سید قطب درباره ترجمان «دار الاسلام» و «دارالکفر» روشن می شود، زیرا ازنظر وی، جاهلیت به تئوری محض محدود نمی شود، بلکه در یک تجمع دینامیک تجسم می یابد.(5)

از نظر وی، دار الاسلام جایگاهی است که تنها قانون و شریعت خداوند میان مردم داوری و حکومت می کند؛(6) جامعه ای که قانون و شریعتش، ترتیب و نظامش، اخلاق

و رفتارش و کردار و مناسباتش و...درست و همراه و موافق با رهنمودهای اسلام باشد نه بندگی بندگان.(7)

جوامع جاهلی ازنظر وی عبارت است از تمام جوامع بشری به جز جامعه اسلامی و به عبارتی، جوامعی هستند که بندگی آن ها تنها ویژۀ پروردگار

ص: 38


1- سید قطب، معالم فی الطریق، ص52.
2- ابوالاعلی مودودی، اصطلاحات چهارگانه در قرآن، ص143.
3- ابوالاعلی مودودی، اصطلاحات چهارگانه در قرآن، ص69.
4- ابوالاعلی مودودی، اصطلاحات چهارگانه در قرآن، ص171.
5- معالم فی الطریق، ص58.
6- معالم فی الطریق، ص181.
7- معالم فی الطریق، ص194 و تفسیر فی ظلال القرآن، ج1، ص407.

یگانه نیست.(1)

لذا از نظر وی، همۀ جوامعی که امروز خود را مسلمان می پندارند، در دایرۀ جوامع جاهلی قرار می گیرند و جزء گروه جدانشدنی جوامع جاهلیت اند، زیرا که این جوامع نیز به حاکمیت غیر خدا معتقدند. گرچه ایشان شعائر و عباداتشان را برای ذاتی غیر از خدا به جا نمی آورند، اما به هرحال در دایرۀ جوامع جاهلی قرار می گیرند، زیرا آنان در نظام زندگی شان به بندگی پروردگار یگانه متدین نیستند و این بدان معناست که به اصل «لا اله الا الله» معتقد نمی باشند و به حاکمیت ذاتی غیر خدا معتقدند و به قوانین آن گردن می نهند. خداوند تعالی، درمورد آن فرمانروایان می فرماید: >وَ مَنْ لَمْ یحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ<(2) و از زبان محکومان می فرماید: )أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذینَ یزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِما أُنْزِلَ إِلَیکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ یریدُونَ أَنْ یتَحاکَمُوا إِلَی الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ یکْفُرُوا بِهِ وَ یریدُ الشَّیطانُ أَنْ یضِلَّهُمْ ضَلالاً بَعیدا<(3)؛ آیا ندیدی کسانی را که گمان می کنند به آنچه [از کتاب های آسمانی که] بر تو و بر پیشینیان نازل شده، ایمان آورده اند، ولی می خواهند برای داوری نزد طاغوت و حکام باطل بروند؟! با اینکه به آن ها دستور داده شده است که به طاغوت کافر شوند، امّا شیطان می خواهد آنان را گمراه کند و به بیراهه های دوردستی بیفکند.(4)

محمود امین العالم در نقد این نگرش می گوید: «این تصویر دوقطبی و دوگانه که شما (سید قطب) عرضه می کنید، تنها طرف الهی را لحاظ می کند. به ویژه زمانی که با گسترش افراطی به «برپایی ملک و مملکت خدا» فرا می خواند که این به معنای حذف ارزش فکری انسان و نشاندن خدا به جای انسان است. این نگرش، خدا و انسان و لاهوت و ناسوت را دو طرف نزاعی تاریخی قرارداده است و این با آیین تعارض دارد

ص: 39


1- سید قطب، معالم فی الطریق، ص116.
2- مائده، آیه 44.
3- نساء، آیه 60.
4- سید قطب، معالم فی الطریق، ص 193.

و گذشته از آن، این حقیقت بدیهی را فراموش کرده که «حکومت خدا» بدون وجود بشر امکان تحقق ندارد و آیا این انسان ها در حقیقت حاکمیت الهی و به تعبیر دیگر، در تفسیر آیات و احادیث و نیز روش اجرا و عملی کردن آن اختلاف نظر ندارند؟ آیا چنین اختلاف نظری در طول تاریخ اسلام و حتی امروزه پدید نیامده و نمی آید؟ آیا نوع و روش حکومت از یک حاکم اسلامی تا حاکم اسلامی دیگر متفاوت نیست؟ آیا جز این است که هرکدام از آن دو، به رغم تفاوت روش و منششان، به نام اراده و شریعت خدا حکومت می کنند؟»(1)

اسباب تکفیر نزد سید قطب
اشاره

جماعت «تکفیر و هجرت»، یکی از گروه های سرّی است که به کفر انسان های عصر حاضر عقیده داشتند، به دلیل این که اطاعت و فرمان برداری مسلمانان از حاکمانی که قانون غیر الهی را اجرا می کنند و قانون خداوند را رها کرده اند. مبانی اعتقادی این گروه بر دو اصل استوار بود:

1. حاکمیت

که این اصل در حقیقت، ترجمه عملی نطق به شهادتین است و از نظر آنان بدین معناست که فرد باید جامعه را به کلی رها کند و فقط در برابر حاکمیت خداوند فرمان بردار باشد و مسلمانان حاضر کافرند، چون معنا و مفهوم توحید (لااله الا الله) را درست درک نکرده اند و از حاکمانی اطاعت می کنند که قوانین خداوند را اجرا نمی کنند.

2. جماعت

از نظر آن ها فقط همین جماعت مسلمان است و همراه این جماعت بودن، شرط ایمان وجود دارد. پس هرکس با امامش بیعت نکند و عضو این جماعت نشود، کافر است، حتی اگر نماز بخواند و یا روزه بگیرد(2).

ص: 40


1- محمود امین العالم، الوعی و الوعی الزائف فی الفکر العربی المعاصر، ص 262.
2- سالم بهنساوی، نقد و بررسی اندیشه تکفیر، ص40.

عبدالسلام فرج، رهبر گروه «الجهاد» نیز در کتاب فریضة الغائبه، تحت فصلی به نام «الحاکم بغیر ما انزل الله»، احکام و قوانین جوامع مسلمانان را به استناد آیه >و من لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الکافرون<، احکام و قوانین کفر می داند و حاکمان اسلامی را مرتد اعلام می کند و آن ها را در ردۀ استعمارگران قرار می دهد و معتقد است که آن ها فقط اسم اسلام را با خود حمل می کنند، گرچه نماز می خوانند و روزه را می گیرند و خود را مسلمان می دانند(1)

این ها نمونه ای از برخی عقاید گروه های تکفیری است که متأثر از افکار سید قطب بوده اند.(2)

بر این اساس، بسیاری از متفکران معتقدند که حرکات گروه های تکفیری و جهادی از افکار سید قطب نشأت گرفته است.(3)

از بررسی کلمات سید قطب همان طور که گذشت، برخی از اسباب و عوامل تکفیری خوانده شدن سید قطب روشن می شود که عبارت اند از:

الف. دیدگاه های تفسیری وی از ایمان و کفر که بر محور اصل توحید در حاکمیت قرارگرفته است؛

ب. قرار گرفتن طاغوت به عنوان یکی از بارزترین مصادیق کفر و شرک در جهان اسلام؛

ج. تسرّی مبانی اعتقادی به مسائل اجتماعی و سیاسی با دو اصل عمل گرایی و جاهلیت عصر حاضر؛

د. مطرح کردن جهاد به عنوان بهترین و تنهاترین راه برای از بین بردن حاکمان ظالم.

بسیاری از علمای وهابی از مواضع سید قطب انتقاد کرده اند. ربیع المدخلی، یکی از علمای وهابی است که علیه افکار قطبی ها، کتاب ها و مقاله های بسیاری نگاشته و در

ص: 41


1- سید احمد رفصت، النبی المسلح (الرافضون)، ج1، ص129 و 130.
2- برای آگاهی بیشتر می توان به: پیامبر و فرعون اثر ژیل کپل رجوع کرد.
3- بسام صباغ، فتن التکفیریین، ص26.

این راستا سعی کرده است که دیگر علمای بزرگ وهابی را با خود همسو کند.(1)

مهم ترین طعنه هایی که علیه سید قطب وارد شده است عبارت اند از: 1. طعن های سید بر برخی از صحابه؛ 2. قائل شدن وی به وحدت وجود؛ 3. تأویل کردن برخی از آیات، همچون آیه «استواء»؛ 4. تکفیر تمام مجتمعات اسلامی. ما وقتی به کلمات علمای بزرگ آن ها چون «ابن عثیمین» و یا «آلبانی» و «بن باز» رجوع می کنیم، ردّیه های آن ها بیشتر متوجه سه قسم نخست است و سید قطب را فردی تکفیری معرفی نمی کنند.(2) حتی آلبانی وی را «استاد الکبیر» خوانده و از وی تمجید می کند،(3)

با این که در مجله «المجتمع»، وی را وحدت وجودی دانسته است.(4)

از طرفی نیز خود سید قطب و طرف داران وی مدعی اند که قائل به تکفیر مسلمان ها نیستند. محمد قطب در مجلۀ «المجتمع» می نویسد: «هدف برادر من صادر کردن احکام بر مردم نیست، بلکه تنها هدف وی این بود که آن حقیقت فراموش شده را یک بار دیگر به مردم بشناساند و سرانجام راه آنان را مشخص کندد که آیا در راه مستقیم خداوند گام برمی دارند یا از این راه منحرف شده اند. پس زیبنده است که به سوی آن بازگردند. خودم چندین بار از وی شنیدم که می گفت: «ما دعوت گریم نه قاضی. بی گمان وظیفۀ ما صدور حکم بر مردم نیست، بلکه تنها وظیفه ما این است که مردم را با مفهوم لا اله الا الله آشنا کنیم، زیرا مردم از مفهوم حقیقی آن که همان برگشتن به شریعت خداوند است، ناآگاهند.»(5)

ص: 42


1- وی کتاب های نظرة سید قطب إلی أصحاب رسول الله، نظرات فی کتاب التصویر الفنی فی القرآن الکریم لسید قطب، مطاعن سید قطب فی أصحاب رسول الله، العواصم مما فی کتب سید قطب من القواصم، الحد الفاصل بین الحق والباطل، أضواء إسلامیة علی عقیدة سید قطب و نیز مقالاتی را در همین راستا نگاشته است. برای اطلاع رجوع شود به www.rabee.net/.
2- رجوع شود به کلمات بزرگان وهابی درباره سید قطب به سایت های www.alrbanyon.com/vb/ showthread.php?t=5262 و www.4salaf.com/vb/showthread.php?t=10043.
3- ذهبی، تحقیق و تعلیق البانی و مختصر العلو، ص59.
4- مجلة «المجتمع العدد» (520 ) المورخ فی 11 جمادی الأولی سنة 1401 ه- .
5- مجله «المجتمع عدد»، 565، جمادی الاخر سال 1402، ص21.

زینب غزالی که یکی از محققان مصری است، تصریح می کند که در «یولیو» سال 1965م، اندکی قبل از بازداشت سید قطب با وی ملاقات داشته است و دربارۀ برخی عبارت های موجود در فی ظلال القرآن و معالم فی الطریق که جوانان برای تکفیر پدران و مادران خود به آن ها استدلال می کردند از او پرسیده است. سید قطب نیز در پاسخ این پرسش به صراحت اعلام کرده که متعرض احکام شرعی نشده است و احکام شرعی در حوزه اختصاصی فقها می باشد که در کتاب های فقهی به تفصیل بیان شده و او هرگز به اندیشه تکفیر اعتقاد نداشته است(1).

انواع تکفیر

علمای اهل سنت، تکفیر را به اقسام مختلفی تقسیم کرده اند که مشهورترین آن تقسیم تکفیر به مطلق و معیّن(2)

است. مقصود از تکفیر مطلق، تفسیر کفر بر وصف عامی است که اختصاص به فردی ندارد و دارای دومرتبه است: گاهی معلق بر وصف عامی، همچون قول یا فعل و یا اعتقاد است؛ مثل این که حکم می شود که اگر کسی چنین بگوید یا چنین فعلی را انجام دهد و یا چنین اعتقادی داشته باشد، کافر است. برخلاف آن، تکفیر معیّن است که حکم کفر را برای شخص معیّنی صادر می کند(3)

برخی با فرق نگذاشتن بین این دو قسم، باعث افراط گرایی و یا تفریط در مسئله ی تکفیر شده اند،(4)

چراکه آثار و احکام هریک متفاوت است. ابن تیمیه، تکفیر عام و مطلق را مثل وعید عام و مطلق می داند و تکفیر مطلق را مستلزم تکفیر معیّن نمی داند، مگر این که شروط

ص: 43


1- سالم، بهنساوی، نقد و بررسی اندیشه تکفیر، ص126.
2- ابراهیم بن عامر الرحیلی، التکفیر و ضوابطه، ص117و علی محمد زمل العطیف، کتاب التکفیر، مفهومه و اسبابه اثر، ج3، ص967.
3- ابراهیم بن عامر الرحیلی، التکفیر و ضوابطه، ص117 و 118. این تقسیم در کلمات ابن تیم و حتی محمد بن عبدالوهاب مشهود است (العثیمین، مجموع فتاوی و رسائل، ج12، ص487 و 487 و علماء نجد الاعلام، الدرر السنیه فی الاجوبة النجدیة، ج10، ص433).
4- علی محمد زمل العطیف، التکفیر، مفهومه و اسبابه، ج3، ص972.

تکفیر(1)

معیّن را داشته باشد و مانعی هم در آن نباشد(2)؛ بدین معنا که اطلاق حکم تکفیر بر فعلی و یا قولی و اعتقادی، دلیل بر کفر شخصی و یا فرد معینی نیست، بلکه برای تکفیر معیّن، باید شروط آن و موانع آن، چون جهل و اکراه و تأویل بررسی شود و الا نمی توان به آسانی حکم تکفیر داد.(3) تکفیر معین از مسائل فقهی است که مجتهد درمورد آن بر اساس ادله فقهی از قرآن و سنت اجتهاد می کند و خارج از حیطه مسائل و دلایل عقلی است که هرکسی بتواند در آن نفوذ پیدا کند(4).

بی شک سید قطب حکم به تکفیر جوامع جاهلی داده است و از طرفی روشن است که تکفیر وی از قسم حکم به تکفیر معیّن نیست، زیرا همان طور که خودش هم به صراحت اعلام کرده است، وی در کتاب هایش متعرض احکام شرعی نشده است و احکام شرعی در حوزه اختصاصی فقها می باشد که در کتاب های فقهی به تفصیل بیان شده و او هرگز به اندیشه تکفیر اعتقاد نداشته است(5).

و از طرفی، این گونه عبارت ها و غیر این ها در شرع، بسیار است که ظاهرش کفر را می رساند، لکن این گونه کلمات به کفری به غیراز کفر معیّن انصراف دارد، زیرا هر یک از علما و فقها، شرایط مخصوصی را برای تکفیر معیّن وضع کرده اند که هیچ کدام شامل تکفیرهای سید قطب نمی شود.(6)

وی با صراحت بیان می کند که برای دوری از وقوع قتل، هرچند هم قتلِ خطا و برای

ص: 44


1- این شروط عبارتند از: 1. معین بالغ و عاقل باشد؛ 2. از روی اختیار کفر را اختیار کرده باشد؛ 3. حجه بر او تمام شده باشد؛ 4. اهل تأویل نباشد (ابراهیم بن عامر الرحیلی، التکفیر و الضوابطه، ص259).
2- ابن تیمیه، مجموع فتاوی، ج10، ص372 و ج35، ص165.
3- سایت مرکز الفتوی، به شماره 106483.
4- محمد غزالی، الاقتصاد فی الاعتقاد، ص133.
5- سالم بهنساوی، نقد و بررسی تکفیر، ص126.
6- همان طور که علمای وهابی در پی تبرئه کردن ابن تیمیه و یا محمد بن عبدالوهاب برآمده اند و به گونه ای عبارات آن ها را تأویل و حمل بر تکفیر مطلق می کنند، آن ها در تکفیر معیّن، شروطی چون عالم بودن و قادر بودن و قائل به تأویل نبودن را ذکر کرده اند. ر.ک. ابوالعلا راشد، ظوابط تکفیرالمعین عند ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب.

پاک کردن دل های مجاهدان، به گونه ای که در قلب ها چیزی جز برای خدا و در راه خدا نباشد، خداوند به مسلمانان دستور می فرمایند: «هنگامی که به عنوان جنگجویان بیرون می روند، به جنگ کسی نپردازند یا او را نکشند تا وضعیت کاملاً برایشان روشن شود و تحقیق لازم صورت می پذیرد. این که به ظاهر حال، یعنی مسلمان بودن شخص اکتفا کنند، مسلمان بودنی که با واژه هایی که از دهان بیرون می آید، ثابت می شود، زیرا دلیلی وجود ندارد که خلاف واژه ها را برساند و عکس ظاهر را ثابت کند: )یَا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إِذَا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَتَبَینُواْ وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ أَلْقَی إِلَیکُمُ السَّلاَمَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیاةِ الدُّنْیا فعند الله مغانم کثیرة کذلک کنتم من قبل فمنّ الله علیکم فتبیّنوا انّ الله بما تعملون خبیراً<؛(1) ای کسانی که ایمان آورده اید، هنگامی که[ برای جهاد] درراه خدا به بیرون رفتید، تحقیق کنید [که با چه کسانی می جنگید، آیا مسلمان اند یا کافر] و به کسی که اظهار سلام کرد نسبت کفر می دهد [تا مال و جانش را بر خود جلال کنید و] از متاع ناچیز دنیا چیزی غنیمت برید که در پیش خدا غنائم فراوانی است. اسلام شما هم اول امر اظهار تسلیمی بیش نبود تا وقتی که خدا بر شما منت گذاشت، پس اکنون باید تحقیق کنید که خدا به هرچه کنید، آگاه است.

وی روایاتی را در باب نزول این آیه بیان می کند و چنین نتیجه می گیرد که خداوند به مجاهدان نشان داد که اسلام، حرص و آز در غنیمت، و عجله و شتاب در قضاوت را دوست نمی دارد و کالا و متاع جهان نباید در حساب مؤمنان جایی داشته باشد و چیزی به شمار آید، زیرا کالا و متاع جهان، انگیزه و هدف جهاد نیست. هم چنین شتاب ورزیدن برای ریختن خون کسی، پیش از تحقیق کامل و روشن شدن همه جوانب، مردود و نامقبول است، زیرا چه بسا خونی که ریخته شود، خون فرد مسلمانی باشد که در پیشگاه یزدان بس عزیز و بزرگوار است و ریختن آن جایز نباشد.(2)

ص: 45


1- نساء، آیه 94.
2- سید قطب، فی ظلال القرآن، ج2، ص737.

ازاین رو ما باید عبارت ها و اصطلاحات سید قطب را که به نوعی بر تکفیر دلالت می کند، تأویل کنیم. همان طور که گذشت، مهم ترین آن ها، اصطلاح «حاکمیت» است که بدون شک ازنظر سید، آیه )وَمَنْ لَمْ یحْکُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ< بر هرکسی منطبق می گردد که برابر چیزی حکم کند که خدا نازل فرموده است(1)

و اگر این آیه قابل اشتمال بر مسلمانان هم باشد، حکم به تکفیر افرادی نمی دهد که احکام الهی را در دستگاه حکومتی اجرا نمی کنند، بلکه نشان دهنده این است که چنین افرادی با عدم اجرای احکام خداوند، مرتکب گناه می شوند، ولی اگر عدم اجرای احکام دینی توسط دولت به عنوان امری دال بر ردّ هدایت الهی و نقیضه ای بر شیوه زندگی اسلامی درنظرگرفته شود، شکی برجا نمی ماند که قابل تکفیر است و این احکام، اکثراً به اجتهاد علما وابسته اند.(2)

ابن تیمیه نیز چون سید قطب حکم به تکفیر کسانی می دهد که به حکم «غیر ما انزل الله» عمل می کنند، هرچند در ظاهر مسلمان باشند.(3) ابن قیم جوزی با اشاره به آیه مذکور می گوید: «مقصود این است که اگر کسی از روی جحد و عدوات حکم خداوند را انکار کند، بدون شک کافر می باشد، ولی اگر از روی هوی و هوس بوده، مرتکب فسق و ظلم شده است».(4) هم چنین بن باز با استفاده از آیات مذکور، کفر را به دو قسم اکبر و اصغر تقسیم می کند و با استفاده از آیه ذکر شده می گوید: «اگر کسی حلال خداوند را حرام و یا حرام خداوند را حکم به حلال بودن دهد، بی شک مرتکب کفر اکبر شده است».(5)

از طرفی نیز این کلام سید به معنای کفر فقهی نیست، همان طور که وی تصریح

ص: 46


1- سید قطب، فی ظلال القرآن، ج2، ص898.
2- یونس شوقی یاووز، دائرة المعارف اسلام، برگرفته از آدرس: http://alwahabiyah.com/main.aspx?typeinfo=1lid=0mid=3668
3- ابن تیمیه، منهاج السنه النبویه،ج5، ص130.
4- ابن قیم جوزی، زاد المسیر، ج1، ص553.
5- مجموع فتاوی بن باز، ج9، ص124 و 125.

می کند که کفر دون کفر، به معنای این است که کافر اعتقادی اند، نه کافر فقهی که خون و مالشان مباح باشد.(1)

یکی دیگر از اصطلاحاتی که باید تأویل شود «جاهلیت» است که به عنوان «جاهلیت قرن بیستم» مطرح شده است. صالح آل الشیخ، جاهلیت را به جاهلیت زمانی، مکانی و اشخاص و هریک از آن ها را به مطلق و مقید تقسیم کرده است و جاهلیت مطلق را از تمام جهات، فقط مخصوص زمان پیامبر می داند که تمام شده است. ازاین رو، جاهلیت قرن بیستم را با جاهلیت زمان پیامبر مطابق نمی داند، اگرچه بعضی از صفات جاهلیت در برخی از زمان ها و یا مکان ها و یا در بعضی از افراد آشکار شود.(2)

بی تردید نظر سید قطب، جاهلیت مطلق از تمام جهات نبوده است. «سالم بهنساوی» با تقسیم جاهلیت به جاهلیت اعتقادی (اموری که به کفر تعلق دارند) و عملی (اموری که به عمل و رفتار تعلق دارند) و بیان معانی جاهلیت که در قرآن ذکرشده می نویسد:

مقصود و مراد از جاهلیت در کتاب های مودودی و سید قطب بر این ضابطه است که مقصود آن ها از لفظ کفر، گرچه در ظاهر شامل خروج فرد از دایره ی دین است، اما این به معنای کفر فقهی نیست. همان طور که در بسیاری از اعمال با این که لفظ کفر به کاررفته است، ولی بر این معنای کفر فقهی دلالت نمی کند؛ مثل جنگ مسلمانان با یکدیگر، تهمت زدن در نسب افراد و آزار و اذیت همسایه و... بنابراین مقصود از کفر، کفر عملی یا مجازی و یا نعمت است و حمل لفظ جاهلیت بر معانی مذکور، از باب اولی است و اگر لفظ جاهلیت به معنای جاهلیت کفر اعتقادی به کار رود، ممکن است که مقصود جاهلیت در معصیت باشد؛ مثل تبرّج و خودنمایی زن که چیزی به جز جاهلیت در معصیت نیست و باعث کفر دینی نمی شود، هرچند که این معصیت را تکرار کند.(3)

ص: 47


1- ابن تیمیه، مجموع فتاوی، ج7، ص522 و ج3، ص268 و محمد ناصر الدین البانی، فتنه التکفیر، ص6 و 7.
2- شیخ صالح آل الشیخ، شرح مسائل الجاهلیه، ص13، بر گرفته از سایت http://saaid.net.
3- سالم بهنساوی، الحکم والقضیه لتکفیر المسلم، ص81 - 87.

اگر کسی مدعی شود که وجود گروهای تکفیریِ متأثر از افکار سید قطب بر تکفیری بودن وی دلالت می کند، این ادعا خطاست، زیرا بسیاری از گروه ها از افکار و عقاید ابن تیمیه متأثرند(1)

همان گونه که عبدالسلام فرج در کتاب الفریضة

الغائبه خود و یا در دادگاهی که برای وی تشکیل شد، تمام استدلال ها و استناداتش بر اساس کلمات و عقاید ابن تیمیه بوده است(2) و کسی ابن تیمیه را به تکفیری بودن محکوم نمی کند. از لحاظ وجدان نیز برداشت های یک گروه و یا افرادی از افکار و عقاید شخص دیگر، نمی تواند لزوماً بر عقاید آن فرد دلالت کند.(3)

ازاین رو، ممکن است که گروه های تکفیری، فکر و روش خود و یا حتی برخی از اعتقادات خود را از سید قطب گرفته باشند، ولی این نمی تواند دلیلی بر تکفیری بودن آنان باشد. همان گونه که عبدالله عزام، استاد و رهبر فکری بن لادن و القاعده، می گوید: «من شاگرد چهار نفر بوده ام در فکر، شاگرد سید قطب و در فقه، شاگرد نووی و در اعتقادات، شاگرد ابن تیمیه و در مسائل روحی، شاگرد ابن قیم.»(4)

گروه های تکفیری، به علت جهل به مسائل شرعی و اعتقادی وعدم تفکیک بین این مسائل و داشتن عقاید افراطی گری در باب تکفیر، مبنی بر این که چون هرکس حاکمان را تکفیر نکند، خود کافر است یا هرکس به جماعت ما ملحق نشود، کافر می باشد و... به تکفیر مسلمانان حکم کردند و به قاعده «نحن دعاة لا قضاة»(5) توجهی نداشتند، به طوری که حتی خود جماعت اخوان را تکفیر می کردند.(6)

ص: 48


1- نویسنده در مقاله ای به نام «تأثیر افکار ابن تیمیه در گسترش جنایات گروه های تکفیری» این مطلب را به اثبات رسانده است.
2- ژیل کپل، پیامبر و فرعون، ص239.
3- مقاله «برداشت های القاعده از افکار جهادی سید قطب»، سراج منیر، شماره 12، زمستان 92.
4- عبدالرحیم علی، حلف الارهاب، ج1، ص22.
5- در حالی که سید قطب بارها گفته بود که ما دعوت گریم نه قاضی (به نقل از برادرش محمد قطب در مجله «المجتمع عدد» 565، جمادی الاخر سال 1402، ص21).
6- سالم بهنساوی، نقد و بررسی اندیشه تکفیر، ص141.
نتیجه

ازآن جا که سید قطب به تکفیر فقهی مسلمانان قائل نبوده و خود را فقط یک داعی می پنداشته است، با بررسی کلمات وی به وضوح می توان دریافت که واژگان اساسی «حاکمیت» و «جاهلیت» که سید قطب را به تکفیر مسلمانان متهم کرده است، بیشتر رویکرد سیاسی و اجتماعی دارد که سید با آمیختن این مباحث به مسائل اعتقادی، درصدد رفع مشکلات جهان اسلام بوده است. بنابراین، گرچه وی به تکفیر بسیاری از مسلمانان و یا جوامع آنان حکم داده است، ولی طبق شواهد ارائه شده، این تکفیر مربوط به تکفیر مطلق می باشد، نه تکفیر معیّن که احکام فقهی تکفیر بر آن بار شود. بنابراین، تمام کلمات سید قطب در باب تکفیر قابل تأویل است.

ص: 49

منابع
کتاب ها

1. مودودی، ابوالاعلی، اصطلاحات چهارگانه در قرآن، نشر احسان، تهران 1389.

2. الغزالی، أبو حامد محمد بن محمد، الاقتصاد فی الاعتقاد، دار الکتب العلمیة، بیروت 1424 ه- .

3. سبحانی، جعفر، الایمان و الکفر، مؤسسه امام صادق علیه السلام ، قم 1427 ه-.

4. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، به تحقیق محمد زهیر بن ناصر، چاپ اوّل: دار طوق النجاة، 1422ه-.

5. کپل، ژیل، پیامبر و فرعون، ترجمه حمید احمدی، کیهان، تهران 1382.

6. الرحیلی، ابراهیم بن عامر، التکفیر و ضوابطه، دارالامام احمد، کویت 2008م.

7. زمل العطیف، علی محمد، التکفیر، مفهومه و اسبابه، مکتبه الرشد، الریاض 1430 ه-.

8. ندوی،ابوالحسن و زمانی، مصطفی، حدود خسارت جهان و انحطاط مسلمین، پیام اسلام، قم 1369.

9. یاووز، یونس شوقی، دائره المعارف اسلام، (وقف سازمان دیانت ترکیه، تکفیر، برگرفته از سایت: http://alwahabiyah.com).

10. علماء نجد الأعلام، الدرر السنیة فی الأجوبة النجدیة، محقق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم،چاپ ششم: بی تا، 1417ه-/1996 م.

11. حنفی، ابن ابی العز، شرح العقیدة الطحاویة، چاپ چهارم: المکتب الاسلامی، بیروت 1391.

12. آل الشیخ، شیخ صالح، شرح مسائل الجاهلیه، برگرفته از سایت http://saaid.net.

13. نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، دار الافاق الجدیدة - بی تا بیروت.

14. ابوالعلا راشد بن ابی العلا، ضوابط تکفیرالمعیّن عند ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب، مکتبة الرشد، 2004م.

15. علی، عبدالرحیم، حلف الارهاب تنظیم القاعده، نشر مرکز المحروسه، قاهره 2003م.

16. صباغ، بسام، فتن التکفیریین، بی تا،2010 م.

17. البانی، محمدناصرالدین، فتنة التکفیر، دارالوطن 2004م.

18. فصل نامه علمی پژوهشی« کلام اسلامی»، شماره87، سال22، مؤسسه امام صادق علیه السلام ، پاییز1392.

19. أبی حنیفة النعمان، الفقه الاکبر، مکتبة الفرقان، الإمارات العربیة 1419ه- - 1999م.

20. سیدقطب، فی ظلال القرآن، دارالشروق، بیروت 1412.

21. سید قطب، معالم فی الطریق، الاتحاد الاسلامی العالمی، قاهره، بی تا.

22. «مجله المجتمع»، الکویتیه، عدد565، جمادی الاخر سال 1402 ه- .

ص: 50

23. ابن تیمیة، مجموع الفتاوی، به تحقیق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم، مجمع الملک فهد، مدینة النبویة 1416ه-/1995م.

24. العثیمین، محمد بن صالح بن محمد، مجموع فتاوی ورسائل، دار الوطن - دار الثریا، 1413 ه-.

25. امین العالم، محمود، الوعی و الوعی الزائف فی الفکر العربی المعاصر، دارالثقافة، قاهره 1986م.

26. ذهبی، مختصر العلو للعلی العظیم، با تحقیق محمد ناصر الدین الألبانی، المکتب الاسلامی، 1412ه1991م.

27. ابن فارس و احمدبن زکریا، المعجم المقاییس اللغه، دارالجیل، بیروت 1999م .

28. شهری، گل سخن، مفهوم جاهلیت و اصولگرایی مذهبی سیاسی در اندیشه سید قطب، احسان، تهران 1391.

29. ابن تیمیه، منهاج السنه، به تحقیق: محمد رشاد سالم، دانشگاه محمد بن سعود، 1406 ه- - 1986 م.

30. سید احمد، رفعت، النبی المسلح (الرافضون)، کانون الثانی، الریاض1991 م.

31. بهنساوی، سالم، نقد و بررسی اندیشه تکفیر، ترجمه سالم افسری، احسان، تهران 1391.

32. المالکی، محمد بن علوی، هشدار درخصوص تکفیرهای بی رویه، ترجمه مرکز ترجمان دینی، نشر مشعر، تهران1389.

33. سوزنگر، سیروس، اندیشه های سیاسی سیدقطب، مرکز اسناد انقلاب اسلامی،1383.

34. فائز ابراهیم محمد، سید قطب و بیداری اسلامی، برگرفته از سایت www.bidary.com.

سایت ها

35. www.4salaf.com

36. www.rabee.net

37. http://saaid.net

38. www.bidary.com

39. http://alwahabiyah.com

40. www.fatwa.islamweb.net

ص: 51

ص: 52

مبانی کلامی «القاعده» در تکفیر و کشتار مسلمانان / محمدطاهر رفیعی

اشاره

محمدطاهر رفیعی(1)

چکیده

جهان اسلام در چند دهه اخیر، شاهد شکل گیری جریان های بزرگ و کوچک اسلامی با رویکردهای گوناگون بوده است، تا جایی که برخی از آنان با رویکرد اعتدالی و روشن فکرانه، می کوشند حد اکثر هم سویی را میان کشورهای اسلامی با سایر کشورهای جهان ایجاد کنند، اما در مقابل، جریان هایی نیز هستند که هیچ گونه انعطافی را در برابر جامعه جهانی نمی پذیرند و تنها بر ضرورت پیاده شدن برنامه ها و قوانین اسلامی، آن هم با تفسیر خاص خودشان، تأکید دارند. «سلفیه» به طور عام، و «القاعده» به طور خاص، نمایندگی اصلی طیف دوم را به عهده دارند. به خاطر اهمیت شناخت مبانی کلامی القاعده در پی بردن به ماهیت دینی خشونت های آن، نوشتار کنونی درصدد است این موضوع مهم را بررسی کند.

کلیدواژه ها: القاعده، بن لادن، عبدالله عزام، مبانی کلامی، تکفیر.

ص: 53


1- سطح 4 جامعة المصطفی و کارشناسی ارشد دین شناسی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی!
مقدمه

یکی از رویکردهای اصلی میان مسلمانان، به خصوص اهل سنت، تأکید بر ضرورت پیروی از سیره سلف است. سلفی گری به معنای عام آن، عبارت است از توجه داشتن به کتاب و سنت و سیره مسلمانان صدر اسلام، به خصوص صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم .(1)

هیچ یک از مسلمانان، اصل این نگرش را انکار نمی کنند؛ زیرا همگان حجیت قرآن و سنت، نقش هدایت گری آن دو و ضرورت پیروی از آنها را می پذیرند. همین طور حد اقل آن دسته از صحابه و بزرگان صدر اسلام که مقام علمی و معنوی و وثاقت بالاتری دارند، برای تمام مسلمانان قابل احترام اند و فهم و درک آنها از اسلام را تا اندازه زیادی می پذیرند.

در این میان، رویکردهای افراطی و تفریطی به سلف از همان آغاز تاکنون وجود داشته است که تقویت آنها در گذر زمان، طیف های فکری خاصی را میان مسلمانان به وجود آورده است. برخی افراد، تحت تأثیر تحولات لحظه ای جهان و احساس ناتوانی متفکران اسلامی در ارائه راهکارهای دینی برای آن، ناکارآمدی دین در اداره زندگی جامعه را مطرح کرده اند، اما در مقابل، عده ای دیگر با نادرست خواندن راهکارهای بشری برای پاسخ به نیازهای جامعه، عمل به ظواهر کتاب و سنت و سیره سلف، به خصوص صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را تنها راه نجات بشر از گرداب تحولات جدید می دانند.

پیشینه سلفی گری از نوع افراطی آن، بیشتر در تفکر احمد بن حنبل، یکی از مهم ترین رهبران مذهبی اهل سنت، قابل ردیابی است، اما با ظهور ابن تیمیه در قرن هشتم و شاگردش ابن قیم جوزی، مبانی این تفکر بیشتر تقویت شد و شرح و بسط یافت. تفسیر افراطی ابن تیمیه و هم فکران او از سلفی گری، با مخالفت شدید علمای مسلمان و حاکمان اسلامی مواجه شد، تا جایی که ابن تیمیه به جرم طرح مسائل

ص: 54


1- جمعی از نویسندگان، بنیادگرایی و سلفیه، ص30 و 31.

ناهمگون با افکار عمومی مسلمانان در زندان از دنیا رفت و پس از آن این اندیشه که در آثار ابن تیمیه و برخی شاگردان او موجود بود، میان طیف خاصی از سلفیان محدود ماند و نتوانست موقعیت اجتماعی مناسبی به دست آورد؛ اما با ظهور محمد بن عبدالوهاب در قرن دوازدهم، سلفی گری حیات دوباره گرفت و این بار با تفسیر افراطی تر، رسماً وارد عرصه سیاسی- اجتماعی شد.(1)

سطح علمی پایین، ظاهرگرایی افراطی، طبع خشن ابن عبدالوهاب و همراه شدن آن با زیاده خواهی های حاکمیت آل سعود، سلفیه را از مسیر اصلی اش خارج کرد و آن را در حد ابزار دینی برای توجیه گسترش قدرت و حاکمیت و حذف رقبای سیاسی و مذهبی، تنزل داد، تا جایی که سلفیه وهابی با نامشروع خواندن حکومت های اسلامی، مبارزه همه جانبه را برای براندازی و تبدیل آنها به حکومت مورد نظر آغاز کردند. از آن طرف نیز با مشرک و کافر خواندن مخالفان مذهبی خود، قتل عام گسترده ای را با هدف تصفیه حساب مذهبی به راه انداختند.

القاعده، هم اکنون تا اندازه زیادی همان خط مشی وهابیت را حداقل در مقام عمل دنبال می کند. هرچند با توجه به گستردگی پیروان و تنوع فکری رهبران آنان، رویکردهای متفاوتی میان آنان حاکم است، اما در مجموع، عملکردها و عقاید بیشتر آنان به مراتب افراطی تر از رفتار گذشته وهابیت است. با وجود آنکه زمان زیادی از آغاز شکل گیری آن نمی گذرد، ولی رهبران القاعده با نظریه پردازی های خاص خود توانسته اند افراد و گروه های زیادی را جذب کنند و شبکه ای جهانی از افراطیون سلفی را راه اندازند که برای تمام مردم دنیا خط و نشان می کشند.

با توجه به اهمیت مبانی کلامی القاعده و پی بردن به نقش آن در عملکردهایشان، نوشتار حاضر درصدد است این موضوع مهم را با استفاده از منابع کتاب خانه ای، بررسی و نقد کند. به خصوص آنکه با وجود آثار فراوان درباره تاریخ و عملکردهای القاعده در

ص: 55


1- برای اطلاع بیشتر از مهم ترین شخصیت ها و گروه های سلفی و سیر تحول فکری سلفیه، نک: محمود اسماعیل، سلفی ها.

قالب کتاب و مقاله و منابع الکترونیکی، از میان آثار در دسترس، کمتر به مبانی کلامی آن پرداخته شده است، در حالی که رفتار اصلی القاعده و نیز هر جریان دیگر از افراطی و معتدل، تنها بر اساس مبانی اعتقادی آنها قابل فهم و درک درست است. القاعده در رفتار و گفتار خود، تاکنون بارها اعلام کرده و نشان داده است که به دنبال براندازی حکومت های موجود جهان اسلام و برپایی نظام جدید به جای آنهاست. روشن است که چنین تلاشی نمی تواند بدون مبانی خاصی توجیه شود. در این نوشتار سعی می شود رفتار القاعده در تکفیر و کشتار مسلمانان، که هر روز دامنه اش گسترده تر می شود، بر اساس مبانی کلامی آن، مانند نوع نگاه القاعده به حکومت اسلامی و دموکراسی، جهاد، معیار دوستی و دشمنی با دیگران، دارالحرب و دارالاسلام، معیار تکفیر و تفسیق دیگران و مسائل دیگر مرتبط با این موضوعات، تبیین و بررسی شود.

کاملاً واضح است که هدف از بررسی این مسائل، نه تبیین صرف، بلکه برای آشنایی بیشتر با اصول فکری و اعتقادی در توجیه رفتارهایشان است تا زمینه ای برای نقد مبنایی و کارساز رفتار و گفتار القاعده باشد. نویسنده معتقد است بیشتر نقدهایی که تاکنون در مورد القاعده صورت پذیرفته، کمتر به مبانی اعتقادی آن توجه دارد، حال آنکه نقد یک جریان، بدون آشنایی با مبانی فکری و اعتقادی، نه تنها ناقص، بلکه غیرمفید و چه بسا مشکل ساز است.

بر این اساس، پس از بررسی دیدگاه القاعده در خصوص مسائل فوق، مهم ترین نقدهای ممکن بر اصول فکری القاعده به منظور آگاهی بخشی بیشتر در این زمینه به اجمال بیان می شود و نقد تفصیلی آنها به مجال دیگری موکول می شود.

ص: 56

سیر تاریخی و تحول فکری «القاعده»

نام گذاری گروهی به نام «القاعده» و شکل گیری آن به عنوان جریان کلامی مستقل،(1)

به طور مشخص به جریانی به نام «عرب- افغان ها» در دوران جهاد افغانستان با ارتش سرخ شوروی در حدود سه دهه پیش (سال 1358-1367 ه- . ش.) مربوط می شود. حضور مستقیم برخی رهبران سلفی و جهادی از کشورهای عربی، مانند عبدالله عزام فلسطینی،(2)

بن لادن عربستانی(3)

و أیمن الظواهری مصری(4) در افغانستان، از وقایع مهمی بود که در این دوران اتفاق افتاد. هدف مشترک این افراد در ضرورت جهاد و مبارزه با کفار و تلاش یکسان آنها برای هدایت و سامان دهی نیروهای جهادی غیر بومی، مهم ترین انگیزه هایی بود که زمینه همکاری آنها با همدیگر را فراهم کرد.(5)

آنها با

ص: 57


1- جمعی از نویسندگان، بنیادگرایی و سلفیه، ص479 و 480.
2- عبدالله عزام، متولد 1941م. در قریه «سیله الحارثیه» فلسطین، در سن کوچکی به اردن مهاجرت کرد و تحصیلات ابتدایی را همان جا گذارند. لیسانس شرعیات خود را در 1966م. از دانشگاه دمشق گرفت و هم زمان با تحصیل در سوریه به اخوان المسلمین مصر پیوست و در جنگ 1967م. اعراب و اسرائیل شرکت کرد. سپس برای ادامه تحصیل عازم مصر شد و ارشد خود را در 1969م. و دکترای اصول فقه را در 1973م. از دانشگاه الأزهر گرفت. سپس به اردن بازگشت و در دانشگاه اردن در سال های 1969-1970م. تدریس می کرد. پس از به وجود آمدن مشکلاتی در آنجا به علت حرکت های انقلابی، مدتی از فعالیت های سیاسی- اجتماعی کناره گیری کرد. در 1981م. چند ماهی در دانشگاه ملک عبدالعزیز عربستان مشغول تدریس بود و تنها کسی بود که از آنجا برای تدریس به دانشگاه اسلامی دولتی اسلام آباد داوطلبانه اعزام شد. وی عامل اشتیاق به اسلام آباد را نزدیک شدن به جهاد افغانستان و کمک به آن می دانست و از همان جا فعالیت در جهاد افغانستان را آغاز کرد. همچنان که او از بنیان گذاران اصلی جنبش حماس در فلسطین نیز بود (عبدالله عزام، الأسئلة والأجوبة الجهادیة، ص3، 28 و 63؛ وحید مژده، افغانستان و پنج سال سلطه طالبان، ص58 و 59).
3- بن لادن در 1957م. در شهر ریاض عربستان سعودی در خانواده یمنی الأصل به دنیا آمد. پدر اسامه از دوستان بزرگ ملک فیصل، شاه سابق عربستان، و صاحب شرکت بزرگ ساختمانی بود. اسامه تحصیلات ابتدایی خود را در مدینه منوره و تحصیلات عالی خود را در رشته «اقتصاد و اداره» در دانشگاه ملک عبدالعزیز به پایان رسانید و بعد مانند دیگر برادران خود به کار در شرکت بن لادن پرداخت. سرمایه شخصی بن لادن در این زمان، بالغ بر سیصد میلیون دلار می شد (وحید مژده، افغانستان و پنج سال سلطۀ طالبان، ص62 و 63).
4- برای اطلاع از شرح حال ظواهری نک: منتصر زیات، أیمن ظواهری کما عرفته.
5- عبدالله علیخانی، کتاب امنیت بین الملل (4) (ویژه القاعده)، ص200 و 202.

فعالیت ها و برنامه ریزی های گسترده خود، ضمن آنکه باعث تشویق و سامان دهی نیروهای جهادی غیر بومی شدند، زمینه را برای راه افتادن جریان جهادی فراگیر نیز فراهم کردند. بر همین اساس، «مکتبة الخدمات» عزام و «قاعدة الأنصار» بن لادن که با همکاری یکدیگر در راستای هدف مشترک به فعالیت پرداختند، مسئولیت جذب و سامان دهی نیروهای جهادی اعزامی را از کشورهای دیگر به عهده داشتند و کمک های مالی خانواده بن لادن نیز شامل هر دو گروه می شد تا آنکه در زمان طالبان، همکاری و مذاکرات بن لادن با «ایمن الظواهری»، معاون جماعت الجهاد مصر، باعث شد آنها نام «قاعدة الجهاد» را برای گروه مشترک خود برگزینند که اسامه به عنوان رهبر و ظواهری معاون آن تعیین شد.(1)

تشکیلاتی شدن نیروهای جهادی بیرونی در کنار عوامل دیگر، از جمله پیوستن افرادی مانند أیمن الظواهری و پس از آن «زرقاوی»(2)

به القاعده، نقش مهمی در تقویت و پیش برد اهداف آن داشت، تا اندازه ای که در مدت کوتاهی، ده ها هزار نفر از مسلمانان کشورهای دیگر به این گروه پیوستند.(3)

ص: 58


1- وحید مژده، افغانستان و پنج سال سلطه طالبان، ص65 و 70.
2- زرقاوی اردنی تبار از رهبران میدانی القاعده شاخه عراق بود که در دهه هشتاد میلادی به افغانستان رفت تا در کنار سایر جهادی های عرب در جهاد علیه ارتش سرخ شوروی سهم بگیرد و در همین زمان به القاعده پیوست و فرماندهی نیروهای القاعده در عراق، رسماً به او سپرده شد. زرقاوی پس از پایان جنگ به اردن بازگشت و گروه «جماعت التوحید» را در 1994م. تأسیس کرد، اما پس از چهار سال تحمل زندان به جرم نقش داشتن در عملیات های تروریستی، دوباره عازم افغانستان شد. با شروع عملیات نظامی آمریکا در عراق، در کردستان مستقر شد و همان جا زمینه تأسیس شاخه عراقی «جماعت التوحید والجهاد» را بنا نهاد. زرقاوی در 17/3/1385ش./ 2006م.، در عملیات مشترک نیروهای عراقی و آمریکایی کشته شد، اما بلافاصله پس از آن، اسامه بن لادن در دهم تیر 1385، ابوایوب مصری را جانشین وی معرفی کرد (مهدی عباس زاده فتح آبادی، «القاعده پس از 11 سپتامبر (با تأکید بر عراق)، ص163، 164 و 166؛ روزنامه شرق، تهران، 2/3/85، به نقل از: محمد محمدیان، بنیادهای فکری القاعده، ص71 و 152).
3- بر اساس سخنان یوسف عبدالله عزام، آمار عرب افغان ها بسیار زیاد بود، اما به صورت جزئی، کسانی که برای جهاد یک ماهه تا سه ماهه می آمدند، شش تا هفت هزار نفر بودند؛ جنگجویان ثابت، هزار نفر و نیروهای خدماتی حدود پانصد نفر. این آمار در آخرین آثار عبدالله عزام آمده است که پیش از کشته شدنش منتشر شده است (عبدالله عزام، الأسئلة والأجوبة الجهادیة، ص2).

عبدالله عزام، پیش از مشاهده ثمره تلاش هایش در 1989م. ترور شد. کشته شدن او به همراه تحولات بعدی، از جمله شکست ارتش سرخ شوروی، مانع تراشی کشورهای متبوع برای عرب - افغان ها، تشدید جنگ های داخلی میان نیروهای جهادی در افغانستان، به خصوص ظهور و زوال زودهنگام گروه هم سوی آنها به نام «طالبان» و سقوط پایگاه های القاعده به دست آمریکایی ها، مشکلات زیادی برای نیروهای القاعده به وجود آورد، تا جایی که گمان می رفت بسیار زود بساط آن کاملاً برچیده شود، اما برخلاف انتظار چنین نشد، بلکه این تحولات باعث تثبیت بیشتر نظریه های عبدالله عزام در نامشروع دانستن حکومت های اسلامی و ضرورت مبارزه برای ایجاد تحول بنیادی در جهان اسلام و بلکه در تمام دنیا شد. در این مرحله، سازمان القاعده پس از تشدید رویکرد نظامی آمریکا در افغانستان با گروههای افراطی پاکستان، مانند سپاه صحابه، لشکر جهنگوی، طالبان و غیره که رویکرد ضدغربی و ضدآمریکایی دارند، اهداف مشترکی تعریف کردند. این گروه ها، که در بسیاری از آموزه ها، به ویژه «جهاد با کفار» با القاعده فصل مشترک داشتند، اغلب به عضویت جبهه بینالمللی بنلادن درآمدند(1)

و القاعده توانست با همکاری آنها، پایگاه ها، شرکا و پیروان بیشتری در مقایسه با گذشته در سراسر دنیا، به ویژه پاکستان به دست آورد،(2)

تا جایی که هم اکنون، گروه ها و شاخه های فرعی فراوانی دیده می شود که به القاعده در کشورهای گوناگون شمال آفریقا، خاورمیانه و جنوب آسیا وابسته اند. آمار نیروهای هر کدام به هزاران و چه بسا ده ها هزار نفر می رسد و ممکن است در آینده و طی تحولات گوناگون، نیروهای

ص: 59


1- جمعی از نویسندگان، بنیادگرایی و سلفیه: بازشناسی طیفی از جریان های دینی، ص76؛ مهدی عباس زاده فتح آبادی، «القاعده پس از 11 سپتامبر»، ص156؛ جمعی از نویسندگان، کتاب آسیا (5) ویژه مسائل پاکستان، ص39، 40، 189، 190، 245 و 249.
2- بروس رایدل، «بازگشت القاعده»، فارین افبرز، می- ژوئن 2007، به نقل از: جواد جمالی، آینده اسلام گرایی در پاکستان، ص7. برای اطلاع از مهم ترین افراد و گروه های وابسته به القاعده در جهان، نک: محمد محمدیان، بنیادهای فکری القاعده، ص94-102 و عبدالله علیخانی، امنیت بین الملل، ص197-199.

بیشتری به القاعده ملحق شوند و اهداف و برنامه های آنها نیز در سطح جهانی گسترش یابد.(1)

چنان که اشپیگل نیز به نقل از برخی رهبران ارشد القاعده، مراحل رسیدن به آرمان های القاعده و اهداف عملیاتی شده آنها را پس از یازده سپتامبر، به ترتیب زیر بیان کرده است:

مرحله نخست، بیدارسازی است که از سال 2001 تا 2003م. (از 11 سپتامبر تا سقوط صدام) طول می کشد. بر این اساس، هدف حمله 11 سپتامبر، تحریک آمریکا برای اعلان جنگ علیه جهان اسلام و در نتیجه، بیدارسازی مسلمانان بوده است. استراتژیست های القاعده، مرحله نخست را موفق ارزیابی کرده اند.

مرحله دوم، گشودن چشم هاست که تا 2006م. ادامه می یابد. در این دوره، القاعده می خواهد «سازمان» به «جنبش» تبدیل شود. آنها در این مقطع بر بسیج کردن مردان جوان سرمایه گذاری می کنند و عراق باید مرکز تمام عملیات های جهانی قرار گیرد تا سپاهی در آن ایجاد و پایگاه هایی در سراسر کشورهای عربی تأسیس شود.

در مرحله سوم، که طی سال های 2007 تا 2010م. خواهد بود، رزمندگان مستقر در عراق به آمادگی می رسند و بر سوریه متمرکز می شوند. در این مرحله، حمله به ترکیه و اسرائیل پیش بینی شده است و آنها امیدوارند که با این حملات، مشهور و محبوب شوند. در ضمن، کشورهای همسایه عراق نیز در خطر خواهند بود.

مرحله چهارم، طی سال های 2010 تا 2013م. دنبال می شود. مهم ترین هدف در این مرحله، فروپاشی حکومت های منفور عرب است و این موضوع، رشد پایدار القاعده را در پی خواهد داشت. آنها در این دوره، حمله علیه اقتصاد آمریکا و لوله های نفت را صورت خواهند داد.

ص: 60


1- مهدی عباس زاده فتح آبادی، «القاعده پس از 11 سپتامبر (با تأکید بر عراق)»، فصل نامه سیاست، دوره 40، ش2، ص154 و 155.

مرحله پنجم، که بین سال های 2013 تا 2016م. قرار دارد، دوره اعلام «خلافت اسلامی» است. در این دوره، اسرائیل بسیار ضعیف می شود و حتی می توان نظم نوین جهانی را اعلام کرد.

در مرحله ششم، که بعد از اعلام خلافت اسلامی قرار دارد، زمان رویارویی مطلق سپاه اسلام با غیر آن در 2016م. فرا می رسد.

مرحله هفتم در 2020م. و با پیروزی مسلمانان و تأسیس خلافت جهانی اسلام آغاز می شود.(1)

قطع نظر از صحت و سقم این مرحله سازی، مشخص است که به مواردی از آن تاکنون جامۀ عمل پوشانده شده است. بنابراین، شناخت مبانی کلامی القاعده در این زمینه می تواند بیشتر راه گشا باشد.

بنیادهای فکری القاعده

القاعده و رهبران آن، که همگی از مسلمانان اهل سنت اند و قرائتی افراطی و متعصبانه از اسلام دارند، در طول حیات خود با جریان های گوناگونی در مصر، عربستان، پاکستان و افغانستان ارتباط داشته اند، اما به طور خاص، هرچند اعضای عادی این گروه رادیکال، گرایش های افراطی ضدشیعی با رگه های فکری وهابی و تفکر افراطی سلفی دارند،(2)

ولی رهبران القاعده، بیشتر تحت تأثیر تفکر حاکم بر جریان های اخوانی مصر قرار دارند. بر این اساس، بسیاری از رهبران و جریان های سلفی مصری به عضویت رسمی القاعده درآمده اند، یا از القاعده حمایت کرده اند؛(3) هرچند برخی از آنها در ادامه

ص: 61


1- خادم الشریف، ایران 19/6/1384، به نقل از: محمد مصلحی، «کالبد شکافی تفکر وهابیت و القاعده»، سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی: http://islamworld2020.persianblog.ir/post/556.
2- جمعی از نویسندگان، بنیادگرایی و سلفیه، ص473.
3- برای اطلاع از افراد و گروه های مهم القاعده یا همکار آنها که اکثرشان از اعضای سازمان الجهاد یا جماعت اسلامی مصر هستند، نک: محمد محمدیان، بنیادهای فکری القاعده، ص67-71، 26-56 و 89-93.

از القاعده فاصله گرفته اند و با نوشتن کتاب و مقاله، از عملکرد القاعده انتقاد کرده اند.(1)

در این میان، عبدالله عَزام فلسطینی تبار، نظریه پرداز اصلی القاعده، اساساً به جریان اخوان المسلمین مصر(2)

وابسته بود و بیشتر با پیروی از افکار سید قطب و ابن تیمیه، به تعریف کفر و ایمان و جهاد و حکومت و مسائل کلامی دیگر می پرداخت، اما او از نظر خط مشی سیاسی با رفتار مسالمت آمیز اخوانی های مصر موافق نبود، بلکه تحت تأثیر جریان های افراطی مصر، جهاد و مبارزه را تنها راه دست یابی به حکومت اسلامی و نابودی کفار می دانست. در همین راستا، او با همکاری افرادی در مصر و فلسطین برای سامان دهی جبهه مبارزه علیه اسرائیل فعالیت می کرد، هرچند به دلایل گوناگون، از جمله اختلافات سیاسی و فکری موجود در میان رهبران مبارز در فلسطین و مصر، به انجام این کار موفق نشد. هم زمان، آغاز جهاد در افغانستان بهانه ای شد تا او بتواند به دور از اختلافات موجود در زادگاهش، از طریق افغانستان اهداف خود را پی گیری کند.(3)

او با نوشتن ده ها عنوان کتاب و مقاله و ارائه سخنرانی ها و بیانیه های گوناگون در وصف جهاد و ضرورت بیداری اسلامی، شمار زیادی از اهل سنت، به خصوص نسل جوان، را تحت تأثیر قرار داد. مجله «الجهاد» او، که در پیشاور منتشر می شد، و نیز کتاب های وی در معرفی جهاد افغانستان برای جهان عرب نقشی بسیار مؤثر داشت، تا جایی که بیشتر رهبران معاصر سلفیه جهادی و القاعده نیز از افکار وی تأثیر پذیرفته اند؛ از جمله، بن لادن، ایمن الظواهری، ابوحفص، خطاب (فرمانده عرب تبار چچن)، ابوسیاف (رهبر جماعت اسلامی چچن)، ابوسیاف فلیپینی، ابوهانی (از فرماندهان القاعده در سومالی که نقش محوری در ترور احمدشاه مسعود داشته است)، ابوهاجر

ص: 62


1- نک: همان، ص153-154.
2- عبدالله عزام از تمامی اخوانی ها به عنوان برادران خود یاد می کند؛ عبدالله عزام، الأسئلة والأجوبة الجهادیة، ص38.
3- عبدالله عزام، الأسئلة والأجوبة الجهادیة، ص24 و 25.

(از یاران نزدیک عبدالله عزام که در آمریکا زندانی است) و بسیاری دیگر، تماماً از کسانی بودند که کم وبیش از خط فکری عبدالله عزام پیروی می کردند.(1)

شواهد نشان می دهد که آثار عزام برای بسیاری از جوانان در زمان تشکیل القاعده، مطلوبیت زیادی داشته است و به احتمال زیاد، هم اکنون نیز همین آثار در دست بسیاری از افراد با ترجمه های مختلف موجود باشد، همچنان که سایت رسمی به نام عبدالله عزام، که هم اکنون از سوی برخی از جریان های القاعده اداره می شود، تمام متن آثار او را در دسترس همگان گذاشته است. در این نوشتار نیز از همان متن های موجود در سایت، برای تبیین دیدگاه های عبدالله عزام استفاده شده است.

ایمن الظواهری (متولد 1951م.)، یکی دیگر از نظریه پردازان اصلی القاعده است که در برنامه ریزی های اساسی بن لادن و تحول فکری القاعده نقش مهمی داشته است.(2)

مانند عزام، بیشتر تحت تأثیر افکار سید قطب، به خصوص کتاب فی ظلال القرآن او، قرار داشت(3)

و سید قطب، مهم ترین مرجع علمی او به شمار می آمد. به همین جهت، اعدام سید قطب، ظواهری را بسیار متأثر کرد و او در پی آن با همکاری دوستان مدرسه ای خود، سازمان «الجهاد» را برای مبارزه با حکومت مصر تأسیس کرد،(4) اما به سبب تحرکات تندروانه برخی اعضای «الجهاد» و اتهام آنها به ترور انورسادات (رئیس جمهور مصر)، بیش از هزار نفر از اعضای الجهاد، از جمله ظواهری، در

ص: 63


1- وحید مژده، افغانستان و پنج سال سلطه طالبان، ص58-59.
2- محمد محمدیان، بنیادهای فکری القاعده، ص65.
3- منتصر زیات، أیمن الظواهری کما عرفته، ص39؛ سید قطب بر جنبه های عملی عقیده اسلامی تأکید داشت و معتقد بود هر مؤمن برای انجام دادن وظایف دینی خود به عنوان خلیفه الاهی در زمین، موظف است آنچه را باور دارد، در عمل تحقق ببخشد؛ سید قطب، ویژگی های ایدئولوژی اسلامی، ترجمه سید محمد خامنه ای، ص20، به نقل از: محمد محمدیان، بنیادهای فکری القاعده، ص31.
4- منتصر زیات، أیمن الظواهری کما عرفته، ص12 و 13؛ برای اطلاع بیشتر از سازمان الجهاد و جماعت اسلامی مصر، نک: محمود اسماعیل، سلفی ها، ص81-87.

1981م. دستگیر و محاکمه شدند.(1) پس از دو سال تفتیش و محاکمه، بسیاری از آنها، از جمله الظواهری، آزاد و از مصر اخراج شدند.(2) پس از آن، با وجود اصل اولی جهاد و مبارزه در نظام فکری ظواهری، موانع موجود، او را مجبور کرد تا فعالیت های جهادی را متوقف کند و بیشتر از راه رسانه و چاپ کتاب ها و مقالات به نشر افکار خود بپردازد.(3)

او پس از حضور در افغانستان، این کشور را مناسب ترین مکان برای سامان دهی عملیات جهادی تشخیص داد.(4)

ضمن آنکه حضور بن لادن و عبدالله عزام با اهداف جهادی و سیاسی مشترک با ظواهری، فرصت مناسبی برای تحقق رؤیاهای وی به شمار می آمد.(5) وی در طول حضور در افغانستان، روابط نزدیکی با بن لادن برقرار کرد و از نظر فکری نیز هر کدام از دیگری تأثیر پذیرفته بودند.(6) برخی معتقدند هم پیمانی آن دو برای مبارزه علیه آمریکا و اسرائیل، پیش از آمدن به افغانستان در مصر صورت گرفته بود.(7) تأثیرپذیری القاعده و بن لادن از الظواهری و سایر رهبران فکری جماعت اسلامی و سازمان الجهاد مصر تا آنجا اهمیت داشته است که برخی گفته اند: «بدون رهبری فکری سلفیان اخوانی مصری، اساساً شکل گیری جریانی به نام القاعده امکان پذیر نبود».(8)

با وجود آنکه بن لادن بیشتر به علت تحصیلات آکادمیک در رشته اقتصاد و تجارت، برنامه ریز ی های جهادی و سرمایه های میلیاردی اش، بیش از دیگر رهبران مورد توجه

ص: 64


1- منتصر زیات، أیمن الظواهری کما عرفته، ص16، 23، 35 و 36؛ محمد محمدیان، بنیادهای فکری القاعده، ص41.
2- منتصر زیات، أیمن الظواهری کما عرفته، ص55.
3- منتصر زیات، أیمن الظواهری کما عرفته، ص16.
4- منتصر زیات، أیمن الظواهری کما عرفته، ص95 و 96.
5- محمد محمدیان، بنیادهای فکری القاعده، ص67.
6- منتصر زیات، أیمن الظواهری کما عرفته، ص47.
7- منتصر زیات، أیمن الظواهری کما عرفته، ص129 و 130.
8- محمد محمدیان، بنیادهای فکری القاعده، ص89.

جامعه جهانی بود،(1) اما از نظر فکری و اعتقادی، اعضای القاعده بیشتر تحت تأثیر عبدالله عزام قرار دارند تا بن لادن. زیرا بن لادن نه اطلاعات مذهبی عزام را داشت و نه از بیان شیوای او بهره مند بود. همچنان که هیچ اثر مکتوبی، جز شماری از بیانیه ها و سخنرانی های عمومی از بن لادن به جا نمانده است. حتی چنان که اشاره شد، شخص بن لادن نیز از افکار عبدالله عزام تأثیر پذیرفته بود و عزام از بن لادن برای رسیدن اهداف خاص خود در افغانستان استفاده می کرد، تا جایی که گفته شده است بن لادن تحت تأثیر عزام، به جای مبارزه با کشورهای عربی، جهاد خود را علیه شوروی و سپس غرب متمرکز کرده بود.(2)

افزون بر تأثیرپذیری بن لادن از عزام و ظواهری، او از محمد قطب (برادر سید قطب معروف)، استاد دانشگاه ملک عبدالعزیز جده، که بیشتر افکار برادر خود را ترویج می کرد، نیز تأثیر پذیرفته بود. زیرا مدتی بن لادن در همین دانشگاه جزء شاگردان محمد قطب به شمار می رفت.(3)

بنابراین، تأثیر بن لادن از افکار سید قطب به صورت غیرمستقیم است.

از طرف دیگر، رابطه اعتقادی القاعده با وهابیت نیز انکارشدنی نیست. زیرا عبدالله عزام با تأکید بر عقاید ظاهرگرایی سلفی، به آرای کلامی ابن تیمیه و علمای وهابی عربستان احترام خاصی می گذاشت. بر این اساس، او ساختن گنبد و ساختمان بر قبرها،(4)

زیارت قبور، توسل و غیره را شرک می دانست و مردم افغانستان را به دلیل پرداختن به این گونه مسائل، پیوسته نکوهش می کرد، تا جایی که مردم افغانستان با

ص: 65


1- جمعی از نویسندگان، بنیادگرایی و سلفیه، ص132-133، 376 و 475؛ محمد مصلحی، «کالبدشکافی تفکر وهابیت و القاعده»، سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی: http://islamworld2020.persianblog.ir/post/556/.
2- منتصر زیات، أیمن الظواهری کما عرفته، ص129؛ وحید مژده، افغانستان و پنج سال سلطه طالبان، ص63.
3- محمد محمدیان، بنیادهای فکری القاعده، ص59.
4- البته وی در موردی گفته است که به اتفاق علمای مذاهب اربعه، ساختن بنا برای شهرت و زینت حرام است و باید از بین برود و اگر برای استحکام باشد، مکروه است؛ عبدالله عزام، فی الجهاد آداب وأحکام، ص26 و 27.

بدبینی به وی و همراهانش، آنها را عامل ترویج وهابیت در افغانستان می دانستند. عزام نیز با نگرانی از فضای ضدیت با عرب - افغان ها به اتهام وهابیت، افغان ها را مردم جاهل و ناآگاه از حقیقت وهابیت می دانست و معتقد بود که آنان، تحت تأثیر تبلیغات «بریلویان» و رسانه های غربی، به خصوص رادیو «بی. بی. سی.»، از وهابیت متنفرند، تا جایی که وهابیان را بدتر از کلب و خنزیر، و یهود و نصارا را برتر از آنان می دانند.(1)

در عین حال، وی به تفصیل از کرامات جهاد و مجاهدان در افغانستان سخن می گوید و کتاب آلاء الرحمن فی جهاد الأفغان را تماماً در این زمینه تدوین کرده است و اعتراض کسانی که نقل کرامات را نوعی بدعت و خرافات می دانستند، ناشی از ناآگاهی آنها می داند. زیرا معتقد است مشابه این کرامات در سیره صحابه و در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فراوان نقل شده است.(2)

بن لادن نیز، هرچند تا اندازه ای از افکار سید قطب و اخوانی های مصر تأثیر پذیرفته بود، اما رشد او در محیط وهابیت عربستان، حمایت گسترده وهابی ها از وی و پیوستن نیروهای وهابی عربستان به صفوف سازمان او را نیز نمی توان نادیده گرفت. بنابراین، درست است که در صورت نبودن تفکر جریان های مصری، ممکن بود القاعده به این شکل به وجود نیاید، اما از آن طرف، بدون حمایت های وهابیت و عربستان، بن لادن تنها با تکیه بر سرمایه ها و نیروهای خود نمی توانست به موفقیت های گسترده دست یابد. تحت تأثیر این حمایت ها و حضور مستقیم نیروهای وهابی در سازمان القاعده و تشابه فکری برخی رهبران اخوانی با وهابیت، تأثیرپذیری از وهابیت نیز حداقل در نیروهای عادی القاعده قابل توجیه خواهد بود. چنان که طبق گزارش ها، بیشتر مطالعات اعضای القاعده نیز بر محور آثار ابن تیمیه و سید قطب، به طور هم زمان صورت

ص: 66


1- عبدالله عزام، الأسئلة والأجوبة الجهادیة، ص6، 31، 34 و 70.
2- عبدالله عزام، آلاء الرحمن فی جهاد الأفغان، ص4 و 12.

می گیرد،(1) اما در مجموع، باید میان روابط سیاسی و اعتقادی این جریان ها با یکدیگر و نوع نگرش آنها به افراد مختلف، تفاوت گذاشت؛ به این معنا که رهبران القاعده، بیشتر از افکار ابن تیمیه متأثر بودند تا محمد بن عبدالوهاب، هرچند آشنایی نیروهای عادی القاعده با تفکر ابن تیمیه، تنها با تفسیر وهابیت میسر بود.

مبانی کلامی القاعده
اشاره

احکام و فتاوای القاعده و گروه های افراطی مشابه آن در توجیه کشتن مخالفان از مسلمانان و غیرمسلمانان، بر محور این امور متمرکز است: «جهاد»، «جامعه جاهلی»، «جاهلیت»، «حکم راندن بغیر ما أنزل الله»، «حاکمیت خدا»، «دارالحرب و دارالاسلام»، «وجوب خروج بر ضد حاکم جائر» و «خروج حاکم از حدود اسلام».(2) آنها به تأسی از سلفی های مصر، دموکراسی را کفر می دانند و تنها به تشکیل حکومت دینی با تفسیر خاص خودشان معتقدند.(3)

شرح و تفسیرهای رهبران القاعده برای هر کدام از موضوعات فوق تحت تأثیر تحولات جهان اسلام، فراز و نشیب هایی از نظر سعه و ضیق داشته است، اما در مجموع، «جهاد»، «حکومت»، «تکفیر»، «ولایت و برائت»، «دارالاسلام و دارالکفر» و «ضرورت هجرت»، اصلی ترین مبانی کلامی القاعده است که در اینجا از آنها بحث خواهد شد.

1. توحید حاکمیت

مبدأ حاکمیت، مهم ترین و محوری ترین تفکر القاعده است؛ به این معنا که حاکمیت فقط از آن خداوند است و تنها مرجع معتبر در قوانین و دستورها، شریعت اسلامی است که از کتاب و سنت به دست آمده باشد. این تفکر، که پیش از آن، رهبران اخوانی

ص: 67


1- جمعی از نویسندگان، بنیادگرایی و سلفیه، ص170 و 477.
2- محمد محمدیان، بنیادهای فکری القاعده، ص145.
3- مصطفی زهران و دیگران، سلفی گری در مصر، ترجمه صغری روستایی، ص98-100 و 198-208.

مصر بر آن تأکید می کردند،(1) القاعده را شدیداً تحت تأثیر قرار داده بود. افرادی مانند عبدالله عزام، بر آزادی کامل مسلمانان از سلطه حکومت های طاغوت و فاسد تأکید داشتند و اینکه همگان باید فقط تسلیم فرمان الاهی باشند و از شریعت اسلام پیروی کنند که پیروی از آن نیز، تنها با تشکیل حکومت اسلامی محقق خواهد شد،(2) زیرا حق صدور هر گونه حکم و تشریع به خالق جهان منحصر است و هر قانونی برگرفته از مراجع دیگر، اگر در عرض قانون الاهی یا برتر از آن قرار گیرد، کفر و شرک به خداوند خالق به شمار می آید و هر کس با چنین نظامی همکاری کند نیز کافر است.(3)

البته از نظر آنها، کفر هر شخص به مقتضای مقام او متفاوت است؛ به این معنا که رئیس حکومت و رئیس قضا، قطعاً کافرند. اعضای مجلس شورا، اگر حکم شرعی را می دانند، ولی در عین حال، قوانین غیر شرعی تصویب می کنند، چنین افرادی قطعاً مسلمان نیستند، اما اگر به احکام شرعی در آن مورد جاهل باشند، کافر نمی شوند، زیرا جهل در اصول و فروع، معذوریت می آورد. بنابراین، کسی حق ندارد فرزند خود را برای آموختن چنین قوانینی بفرستد و کسی مجاز نیست که در ادارات مربوط به این حکومت، خدمت کند، یا حکم قاضی آن را بپذیرد.(4)

بنابراین، دلیل اصلی تأکید القاعده بر حاکمیت شرعی، به مبنای توحیدی آنها باز می گردد. آنها با استناد به آیاتی از قرآن معتقدند حاکمیت تنها از آن خداست و تلاش خود برای دست یابی به حکومت را نیز صرفاً بر مبنای اطاعت مطلق از اوامر الاهی توجیه می کنند.(5)

از نظر آنها، اعتقاد به توحید به نظریه صرفاً کلامی یا عملکرد عبادی و

ص: 68


1- محمود اسماعیل، سلفی ها، ترجمه حسن خاکرند و حجت الله جودکی، ص85 و 86.
2- ابوعباده انصاری، مفهوم الحاکمیه فی فکر الشهید عبدالله عزام، ص14-16.
3- سالم بهنساوی، نقد و بررسی اندیشه تکفیر، ترجمه سالم افسری، ص148 و 363-383.
4- عبدالله عزام، إعلان الجهاد، ص9-10.
5- سید احمد رفعت و عمرو شوبکی، آینده جنبش های اسلامی پس از 11 سپتامبر، ترجمه میثم شیروانی، ص211.

اخلاقی محدود نیست، بلکه تمام ابعاد زندگی سیاسی- اجتماعی افراد نیز باید بر مبنای توحید شکل بگیرد،(1)

زیرا حق صدور هر حکمی منحصر به خالق جهان است(2) و هر قانونی برگرفته از مراجع دیگر در عرض قانون الاهی به اجماع مسلمانان، باعث شرک و کفر(3)

و خروج شخص از دایره اسلام می شود.(4) زیرا چنین حکمی از مصادیق تحلیل حرام و تحریم حلال الاهی است(5)

که از معیارهای اصلی کفر شخص به شمار می آید.(6) از نظر آنها، تنها کسی می تواند اداره جامعه را به دست بگیرد و قوانین آن را وضع کند که از تأیید الاهی برخوردار باشد تا حکم او حکم الاهی تلقی شود. از این جهت، هر حکومتی بدون انتصاب به مبدأ الاهی نامشروع است و قوانین و دستورهای آن برای هیچ کس الزام آور نیست و باید چنین حکومتی ساقط، و به جای آن حکومت اسلامی تشکیل شود.(7)

الظواهری با استناد به سخنان سید قطب معتقد است نزاع اصلی اعتقادی میان مسلمانان با دیگران بر محور توحید و به تبع آن، نوع حکومت دور می زند که آیا نوع حکومت باید بر اساس شریعت الاهی تشکیل شود یا بر مبنای درک بشری، یا تلفیقی از آن دو.(8)

به اعتقاد وی، حکومت اسلامی با التزام به شریعت اسلامی در قوانین و معاملات خود و ملزم کردن مردم به عمل به شریعت، می تواند ضامن اجرای شریعت

ص: 69


1- >قُلْ إِنَّ صَلاتی وَ نُسُکی وَ مَحْیای وَ مَماتی لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ< (انعام، آیه 162)؛ عبدالله عزام، التآمر العالمی، ص37.
2- >إِنِ الْحُکمُ إِلاَّ لِلَّه< (انعام، آیه 57 و یوسف آیات 40 و 67).
3- >فَلا وَ رَبِّک لا یؤْمِنُونَ حَتَّی یحَکمُوک فیما شَجَرَ بَینَهُمْ ثُمَّ لا یجِدُوا فی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیتَ وَ یسَلِّمُوا تَسْلیماً< (نساء، آیه 65).
4- ابوعباده انصاری، مفهوم الحاکمیة فی فکر الشهید عبدالله عزام، صفحات گوناگون.
5- >اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ الْمَسیحَ ابْنَ مَرْیمَ وَ ما أُمِرُوا إِلاَّ لِیعْبُدُوا إِلهاً واحِداً لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ سُبْحانَهُ عَمَّا یشْرِکونَ< (توبه، آیه 31).
6- عبدالله عزام، إعلان الجهاد، ص9-10.
7- منتصر زیات، أیمن الظواهری کما عرفته، ص78 و 81.
8- منتصر زیات، أیمن الظواهری کما عرفته، ص40.

اسلامی باشد، در حالی که حکومت کشورهای اسلامی، به خصوص در مصر، با حکومت اسلامی مطلوب، تفاوت بنیادی دارد، زیرا نه تنها هیچ یک از احکام شرعی را در جامعه اجرا نمی کنند، بلکه پیوسته کارهای حرام را نیز رواج می دهند.(1)

2. تشکیل حکومت به شیوه خلافت اسلامی

اصلی ترین معیار القاعده و سلفیه جهادی برای نوع حکومت اسلامی، خلافت صدر اسلام است. آنها با تفسیری قشری از اسلام و خلافت اسلامی، نوعی نظام ساده و ابتدایی را به شیوه خلافت صدر اسلام دنبال می کنند. زیرا تنها در چنین زمانی بود که حاکم اسلامی به عنوان خلیفه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و در حقیقت، نماینده اصلی خداوند روی زمین حکومت می کرد. شیوه انتخاب خلیفه نیز باید از طریق شورای اهل حل و عقد صورت گیرد که اعضای آن، لزوماً از میان علمای هم سو با القاعده برگزیده می شود و هر گاه این عده کسی را به عنوان خلیفه پذیرفتند، او مشروعیت داشته و واجب الاطاعه است. بر همین اساس، آنها تحقق بخشیدن به خلافت اسلامی را واجب شرعی می دانند که هر کس به اندازه توان خود باید برای آن بکوشد؛(2) و طبق وعده الاهی، هر گاه کسی بر مبنای تقوا و عقیده درست اسلامی در این راه تلاش کند و شرک و بدعت را کنار بگذارد، قطعاً به خلافت در زمین دست خواهد یافت.(3)

تأکید بر معیار خلافت صدر اسلام، با ابعاد گوناگون آن مورد نظر است؛ از جمله آنکه از حاکم اسلامی به خلیفه و از حکومت باید به خلافت تعبیر شود؛ یعنی آنها دقیقاً درصدد احیای شکل ظاهری خلافت نیز هستند. مهم ترین شاخصه ها و وظایف

ص: 70


1- منتصر زیات، أیمن الظواهری کما عرفته، ص82 و 83.
2- >لا یکلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها< (بقره، آیه 286).
3- >وَعَدَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کمَا اسْتَخْلَفَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیمَکنَنَّ لَهُمْ دینَهُمُ الَّذِی ارْتَضی لَهُمْ وَ لَیبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یعْبُدُونَنی لا یشْرِکونَ بی شَیئاً وَ مَنْ کفَرَ بَعْدَ ذلِک فَأُولئِک هُمُ الْفاسِقُونَ< (نور، آیه 55)؛ عبدالله عزام، الأسئلة والأجوبة الجهادیة، ص12 و 14.

حکومت اسلامی، که از حاکم آن به «امیرالمؤمنین» تعبیر می شود، این است که از آموزه های دینی بر مبنای اصول مورد اجماع سلف محافظت کند، اختلافات مردم را با روش عادلانه برطرف کند، امنیت مرزهای اسلام را با قوت و قدرت تأمین کند تا مردم با آرامش، زندگی، مسافرت و تجارت کنند و دشمنان اسلام نیز جرئت تجاوز به کشور اسلامی را نداشته باشند. همچنین، حاکم اسلامی باید به منابع مالی اسلامی، مانند صدقات و غیره رسیدگی کند و با استفاده از افراد امین و با توجه به تجربیات بزرگان و نیز نظارت مستقیم بر اجرای کارها، کشور اسلامی را به نحو احسن اداره کند.(1)

3. مشروعیت نداشتن دموکراسی

در اندیشه سیاسی القاعده، نظام های سیاسی موجود، به کلی مطرود و غیرمشروع اند و روش رایج کنونی جهانی برای تعیین حاکم از جانب مردم و با دخالت آنها و حضور احزاب، به هیچ وجه برای رهبران آنها پذیرفتنی نیست. به اعتقاد آنها، دموکراسی به این دلیل که مردم را مرجع اصلی دانسته است و حق قانون گذاری را به مردم و وکلای آنها می دهد و نیز بر آزادی عقیده و بیان استوار است و منادی تفکیک دین از سیاست است، کاملاً با اسلام مغایرت دارد.(2)

به همین جهت، حکومت بر مبنای دموکراسی با شرک و کفر به خداوند مساوی است. زیرا هدف از تشکیل حکومت، تصمیم گیری در تمام امور زندگی مردم و هدایت جامعه به سوی کمال و سعادت ابدی است و این هدف بزرگ، تنها از سوی خداوند و راهنمای او قابل تحقق است، و مردم نیز موظف اند فقط از فرمان های الاهی اطاعت کنند. حال آنکه در حکومت مبتنی بر دموکراسی، حق حاکمیت از خداوند سلب شده است و در عرض حاکمیت الاهی، اختیار قانون گذاری و تعیین حاکم به عامه مردم سپرده شده است. از طرفی، حاکم نیز از طرف افراد عادی جامعه تعیین می شود که او نیز از ابعاد هدایت جامعه و کمال انسانی نا آگاه است و حاکمیت

ص: 71


1- عبدالله عزام، إعلان الجهاد، ص13.
2- جمعی از نویسندگان، بنیادگرایی و سلفیه، ص479 و 480.

چنین فردی که از تصمیم گیری برای هدایت جامعه عاجز است، جامعه را به گمراهی و تباهی می کشاند.(1)

از نظر آنها، طبیعت و ماهیت حکومت اسلامی به طور کامل با ماهیت حکومت دموکراتیک فرق دارد و آمیختگی میان دموکراسی و شریعت الاهی محال است. زیرا دموکراسی با سکولاریزم غربی کافر مساوی است که با شروط اسلامی برای حکومت تناسبی ندارد. ضمن آنکه در قالب دموکراسی، تفکر فلسفی غربی بر نظام سیاسی مسلمانان حاکم می شود و باعث کنار گذاشتن شریعت خداوند و جایگزین کردن نظام کفرآمیز به جای آن و تثبیت طرح جدایی دین از حکومت و سیاست می شود که در نتیجه آن، مردم مجبورند به جای پرستش خداوند و تسلیم بودن در برابر قوانین الاهی، از سلایق فردی انسان، احزاب و گروه ها پیروی و آنها را پرستش کنند.(2)

4. ضرورت جهاد و قیام مسلحانه برای تشکیل حکومت

جهاد، اساسی ترین راهکار رهبران سلفیه جهادی و القاعده برای دست یابی به اهداف مورد نظرشان، از جمله تشکیل حکومت اسلامی، و از ارکان اصلی آن است.(3)

بسیاری از رهبران القاعده، بر اساس رویکرد نص گرایی تفکر سلفی خود، جهاد را از مهم ترین فرایض الاهی و اصلی ترین وظیفه دینی خود می دانند، چنان که سخن گوی القاعده به نام «سلیمان ابوغیث» می گوید:

خداوند به ما فرمان جهاد داده و ما نیز در راه او جهاد کردیم. خداوند به ما فرمان داد به مستضعفین کمک و یاری برسانیم و ما نیز به مستضعفین یاری رساندیم. خداوند به ما فرمان داد کافرین را به وحشت اندازیم و ما نیز کفار را به وحشت انداختیم. خداوند سبحان به

ص: 72


1- شرق الأوسط، لندن، ش9705، 24 ژوئن 2005م (به نقل از: محمد محمدیان، بنیادهای فکری القاعده، ص43 و 44 و عبدالله علیخانی، کتاب امنیت بین الملل، ص281 و 282).
2- مصطفی زهران و دیگران، سلفی گری در مصر، ص198-208.
3- عبدالله عزام، التآمر العالمی، ص38 و 56.

ما فرمان داده با امامان و پیشوایان کفر بجنگیم و معتقدیم که ما دین خداوند را یاری کردیم و معتقدیم که ما فریاد و ندای مستضعفین فلسطین، چچن و غیره را در تمام نقاط جهان اجابت کردیم و توانستیم رأس هرم کفر را که به شبانه روز و به شکل آشکار خصومت و دشمنی خود را با اسلام بیان می کند، هدف قرار دهیم.(1)

بن لادن با استناد به آیات قرآن درباره جهاد، بر مشروعیت جهاد تأکید می کرد و معتقد بود جهاد واجب عینی است و اگر کسی نتواند به مجاهدان بپیوندد، گناه کبیره ای را مرتکب شده است. او مهم ترین وظیفه مؤمن را پس از ایمان آوردن، دفع دشمن متجاوز می دانست و اینکه تمام امت باید امکانات، فرزندان و پول خود را به نبرد با کفار و بیرون راندن آنها از سرزمین های اسلامی اختصاص دهد.(2) أیمن الظواهری نیز جهاد و مقاومت مسلحانه را یگانه راه ساقط کردن حکومت های نامشروع و جایگزینی آنها با حکومت اسلامی می داند.(3)

مهم ترین نظریه پرداز القاعده در زمینه جهاد، عبدالله عزام است که در آثار خود بیش از همه بر اهمیت، ضرورت و شرایط جهاد تأکید دارد. مهم ترین نظریه عبدالله عزام، گسترش فرهنگ جهاد و شهادت با هدف تشکیل حکومت اسلامی بود، تا جایی که او را احیاگر فرهنگ جهاد در عصر حاضر دانسته اند.(4) بر همین اساس، آنها معتقدند تنها راه تغییر نظام های فاسد و جاهلی و طاغوت و بازگشت به نظام سیاسی اسلامی، جهاد است. لذا هر راه دیگری را جهت برپایی نظام خلافت اسلامی رد می کنند؛ مانند وارد شدن در پارلمان، آموزش و پرورش، قیام های مردمی مسالمت آمیز، یا گسترش آرام تفکر اسلامی و غیره. به همین جهت، آنها با رویکرد مسالمت آمیز اخوانی ها در مصر مخالفت

ص: 73


1- «نوروز، آخرین پیام ماهواره ای رهبران القاعده»، 138 (به نقل از: جمعی از نویسندگان، بنیادگرایی و سلفیه، ص477)
2- عبدالله علیخانی، کتاب امنیت بین الملل، ص293.
3- منتصر زیات، أیمن الظواهری کما عرفته، ص78 و 81.
4- التآمر العالمی، مقدمه ناشر.

می کردند. چنان که ایمن الظواهری با انتقاد از اخوان المسلمین گفته بود: «به جای اینکه جوانان را برای جهاد به صف کند، آنان را به صف های انتخابات می فرستد».(1)

همچنین القاعده، ضمن مخالفت با نظام روحانیت اسلامی، سلسله مراتب آن را که آیین ها و روند مشخصی برای انتقال دینی داشتند، ناکارآمد و حتی گاهی زیان بار می دانستند. مهم ترین انتقادهای القاعده، به سکوت روحانیان در قبال مسائل سیاسی و کوتاهی در انجام دادن مسئولیت های اجتماعی اسلام، همانند امر به معروف و نهی از منکر و رویکرد درون نگری و صرف وقت در مسائل علمی محض آنان باز می گردد. زیرا از نگاه القاعده، راهکارهای دینی موجود در نظام روحانیت برای احیای دین، نمی تواند پاسخ گوی مشکلات و دغدغه های سیاسی- اجتماعی مسلمانان باشد، بلکه باید با قیام های مسلحانه، نظریه های اسلامی را عیناً در جامعه تحقق بخشید. به همین جهت، بنیادگرایی از نوع القاعدۀ آن، معمولاً خارج از نظام روحانیت و حتی به عنوان راهکار جایگزین، شکل گرفته است؛(2)

هرچند تحت تأثیر تحولات گوناگون جهان اسلام، در ادامه حداقل برخی روحانیان نیز به صف آنها پیوسته اند، همچنان که شمار زیادی از نیروهای آنها نیز از میان طیف جوان کم تجربه ای تشکیل شده است که در نظام روحانیت تحصیل کرده اند.

به طور کلی، القاعده جریان بنیادگرای تندرو است که برای تغییر وضعیت موجود نامطلوب، معمولاً از راهبردهای فوری بهره می گیرند و برای رسیدن به اهداف خود، از به کار بردن هیچ خشونتی ابایی ندارند. زیرا به اعتقاد آنها، با وارد کردن ضربه های مؤثر و فوری، بهتر می توان به اهداف مورد نظر در زمان کوتاه دست یافت. همچنان که بیانیه ها، سخنرانی ها و آثار منتشرشدۀ القاعده و سلفیه جهادی، تماماً حکایت از آن دارد

ص: 74


1- بنیادگرایی و سلفیه، ص301.
2- بنیادگرایی و سلفیه، ص297 و 298.

که آنها بر اصل واکنشی بودن رویکرد خود تأکید دارند و به هیچ وجه با روش های مسالمت آمیز کنار نمی آیند.(1)

5. دارالحرب و دارالاسلام

در تفکر القاعده و سلفیه جهادی، دارالاسلام سرزمینی است که اداره سیاسی آن به دست مسلمانان است و بر مبنای قوانین اسلام اداره می شود، هرچند ممکن است بیشتر جمعیت آن را غیرمسلمانان تشکیل دهند.(2) رئیس دولت آن نیز از راه بیعت شرعی امت برگزیده شده است و هدف آن، تطبیق شریعت، حمایت از دین الاهی و ایجاد امنیت برای دین، جان، ناموس و اموال مردم است.(3)

دارالحرب، سرزمینی است که قوانین اسلام در آن اجرا نمی شود؛ یا سرزمینی است که تعامل آن با کشورهای دیگر، بر اساس احکام اسلام صورت نمی گیرد، هرچند بیشتر جمعیت آن را مسلمانان تشکیل دهند.

از نظر رهبران القاعده، معیار اصلی و دقیق در شناخت دارالاسلام و دارالحرب، قوانین آن است؛ اگر قوانین اسلام بر آن حاکم باشد، دارالاسلام است وگرنه دارالحرب به شمار می آید. هر سرزمین دارالاسلام، دارالعدل نیز به شمار می آید، زیرا قوانین اسلام، مساوی با عدالت است و هر دارالحرب، کافر، ظالم و فاسق(4) محسوب می شود. عبدالله عزام، افغانستان زمان اشغال شوروی را میان دارالحرب و دارالاسلام می دانست. زیرا قوانین اسلامی در آن نه کاملاً تعطیل شده بود و نه در تمام موارد اجرا شد.(5)

به اعتقاد آنها، تمام مسلمانان در قبال دارالاسلام، مسئولیت ها و وظایفی دارند که باید انجام دهند؛ از جمله جهاد برای دفاع از دارالاسلام، بر مسلمانان ساکن آن

ص: 75


1- بنیادگرایی و سلفیه، ص341، 297-298، 303-307 و 353.
2- عبدالله عزام، إعلان الجهاد، ص9.
3- عبدالله عزام، إعلان الجهاد، ص14.
4- >وَ مَنْ لَمْ یحْکمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِک هُمُ الْکافِرُونَ< (مائده، آیه 44)؛ >... هُمُ الظَّالِمُونَ< (مائده، آیه 45)؛ >وَ ... هُمُ الْفاسِقُونَ< (مائده، آیه 47).
5- عبدالله عزام، إعلان الجهاد، ص9-11.

واجب عینی است و اگر توانایی آنها ضعیف باشد، بر مسلمانان کشورهای همسایه آن نیز جهاد واجب عینی می شود و همین طور با حفظ مراتب فاصله، وجوب عینی جهاد به مسلمانان کشورهای دیگر نیز سرایت می کند تا آنکه ممکن است در شرایط خاصی، بر تمام مسلمانان، جهاد برای دفاع از دارالاسلام واجب عینی شود، اما اگر دشمن بر دارالاسلام مسلط شده باشد، تمام مسلمانان آن عصر باید برای بیرون راندن آن جهاد کنند و اگر موفق نشدند، وجوب عینی جهاد بر هر مسلمان نسل بعدی انتقال می یابد و تا وقتی آن سرزمین آزاد نشود، این وجوب ساقط نمی شود. به همین جهت، عبدالله عزام معتقد است تمام مسلمانان وظیفه دارند اندلس، سمرقند، بخارا، فلسطین و غیره را از غیرمسلمانان بازپس گیرند؛ و از آنجایی که به خاطر ضعف و سستی مسلمانان، هنوز این قیام عمومی صورت نگرفته است، همگان گنهکارند.

یکی از وظایف مهم مسلمانان در برابر دارالاسلام، ضرورت مهاجرت به آن به عنوان واجب کفایی است؛ به این معنا که هر کس باید در حد تخصص خود برای خدمت به دارالاسلام اعلام آمادگی کند و اگر رئیس حکومت و دیگر نهادها به حضور او نیاز داشتند، باید به آن سرزمین مهاجرت کند و در حوزه تخصص خود به آن کشور مشغول خدمت شود. علت دیگر ضرورت هجرت به دارالاسلام، دست یابی به زمینه مناسب برای انجام دادن تکالیف شرعی است و کسی که نمی تواند در میان مشرکان به وظایف دینی خود عمل کند، باید به جایی که این امکان برایش فراهم است، مهاجرت کند. زیرا از نظر فقهی، دارالحرب حتی صلاحیت اجرای احکام و حدود را ندارد و بر فرض اجرا، حکم حاکم غیراسلامی آن مشروعیت ندارد.(1)

ص: 76


1- عبدالله عزام، إعلان الجهاد، ص10.
6. هجرت و جهاد

سلفیه جهادی با استناد به آیاتی از قرآن کریم، هجرت، به خصوص هجرت برای جهاد را وظیفه همگانی، بزرگ ترین نعمت و عامل سعادت دنیا و آخرت می دانند(1)

و معتقدند جهاد بدون هجرت امکان پذیر نیست و جهاد و مهاجرت در کنار هم تا قیامت ادامه دارد و به زمان خاصی محدود نیست. چنان که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از کسانی که هجرت نمی کنند و در کنار مشرکان سکونت می کنند، بدون آنکه بتوانند مناسک دینی خود را انجام دهند، بیزاری جسته است.(2)

از نگاه عبدالله عزام، موارد هجرت عبارت است از: هجرت و جهاد با هدف حفظ ناموس مسلمانان، زیرا حفظ ناموس هر فرد مسلمان بر همگان واجب است.(3)

هجرت برای جهاد و مبارزه با کفار با تأکید بر اینکه تا وقتی کفار دست از کشتار مسلمانان برنداشته اند و خورشید اسلام از غرب طلوع نکرده است، جهاد ادامه می یابد؛ هجرت از «دارالخوف» به «دارالأمن» و از «دارالکفر» به «دارالایمان»، مانند هجرت مسلمانان از مکه به مدینه و هجرت از دارالفسق به مکانی که فسق و شرارت آن کمتر است؛ یعنی هر گاه فساد دینی در کشوری راه یافت، هر مسلمانی باید به دنبال محل اقامت دیگری باشد که خیر بیشتری دارد و در آنجا آسان تر می تواند وظایف دینی خود را انجام دهد و تنها در مواردی بسیار ضروری، از باب اکل میته، مجاز است در کشور فاسد زندگی کند.(4)

ص: 77


1- >انْفِرُوا خِفافاً وَ ثِقالاً وَ جاهِدُوا بِأَمْوالِکمْ وَ أَنْفُسِکمْ فی سَبیلِ اللَّهِ ذلِکمْ خَیرٌ لَکمْ إِنْ کنْتُمْ تَعْلَمُونَ< (توبه، آیه 41)؛ >فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّی لا أُضیعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْکمْ مِنْ ذَکرٍ أَوْ أُنْثی بَعْضُکمْ مِنْ بَعْضٍ فَالَّذینَ هاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ أُوذُوا فی سَبیلی وَ قاتَلُوا وَ قُتِلُوا لَأُکفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیئاتِهِمْ وَ لَأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ ثَواباً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوابِ< (آل عمران، آیه 195؛ و نک: بقره، آیه 218؛ انفال، آیات 72، 74 و 75؛ توبه، آیه 20؛ نحل، آیات 41 و 110 و حج، آیه 58). احادیث نبوی که به آن استناد شده است، عبارت اند از: «إن الهجرة لا تنقطع ما دام الجهاد»، (صحیح الجامع، حدیث 1987 و نک: صحیح مسلم، حدیث 1720 و صحیح الجامع، حدیث 2815).
2- عبدالله عزام، إتحاف العباد بفضائل الجهاد، ص8؛ همو، التآمر العالمی، ص13.
3- عبدالله عزام، إتحاف العباد بفضائل الجهاد، ص14.
4- عبدالله عزام، الأسئلة والأجوبة الجهادیة، ص46.

وی با تأکید بر ضرورت، اهمیت و فضیلت هجرت برای جهاد از نظر اسلام، زمینه را برای مهاجرت شمار زیادی از جوانان عرب برای جهاد افغانستان فراهم کرد و این کار باعث اعتراض خانواده ها به وی شد. اما عزام اعلام کرد که او کسی را به اجبار از خانه اش بیرون نیاورده است، بلکه او تنها وظیفۀ شرعی مسلمانان را بیان کرده است.(1)

7. ولایت و برائت

«ولایت» و «برائت»، از معیارهای مهم القاعده در تعامل یا تقابل با جهان و مسلمانان است. ولایت و برائت به این معنا که باید تنها با اهل توحید و کسانی که هم فکر و هم سو با آنها هستند، دوستی داشته باشیم و از دیگران، اعم از کفار و کسانی که به نوعی با کفار همکاری دارند و نیز مخالفان سیاسی و مذهبی، تبری بجوییم، هرچند آن کس از وابستگان نزدیک شخص باشد.(2) تقسیم کشورها به دارالحرب و دارالاسلام از سوی آنها بر همین مبناست، زیرا دوستی با دارالاسلام و دشمنی با دارالحرب لازم است و هر مسلمانی موظف است با دارالاسلام دوستی و محبت داشته باشد و از آن دفاع کند و با دارالحرب دشمن باشد. زیرا دارالاسلام وطن معنوی تمامی مسلمانان است و به همین جهت، هر مسلمانی هرچند ساکن آن نباشد، به ولایت و محبت و دفاع از آن موظف است، اما برعکس، اگر زادگاه شخص دارالحرب باشد، آن سرزمین، کشور فرد مسلمان به شمار نمی آید و به همین جهت، هیچ مسئولیتی در قبال آن ندارد.(3) جهاد و حکومت از نگاه آنها نیز بر همین مبنای تولا و تبرا توجیه می شود. زیرا بر مبنای اصل محبت و دشمنی، جهاد با تمام دشمنان واجب است. از آن طرف، همکاری با دوستان

ص: 78


1- عبدالله عزام، الأسئلة والأجوبة الجهادیة، ص12.
2- >لا تَجِدُ قَوْماً یؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیوْمِ الْآخِرِ یوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ کانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشیرَتَهُمْ أُولئِک کتَبَ فی قُلُوبِهِمُ الْإیمانَ وَ أَیدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَ یدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها رَضِی اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ أُولئِک حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ< (مجادله، آیه 22؛ و نک: ممتحنه، آیه 4؛ تحریم، آیه 10)؛ ابو عباده انصاری، مفهوم الحاکمیة، ص12.
3- عبدالله عزام، إعلان الجهاد، ص10.

برای تشکیل حکومت اسلامی لازم است، ضمن آنکه تنها کسی به تشکیل خلافت اسلامی موفق می شود که به دوستی با دوستان و دشمنی با دشمنان اهتمام جدی داشته باشد.(1)

تکفیر مسلمانان و معیارهای اساسی آن

ایمان و کفر، یکی از معیارهای اساسی القاعده برای تعیین نوع رویارویی با دیگران است. از نگاه آنها، واژه «کفر» معنای وسیعی دارد که بسیاری از مسلمانان را نیز در بر می گیرد. مصداق کافر، حداقل از نگاه برخی از آنها، به کسانی منحصر نیست که اسلام را قبول ندارند، بلکه شامل تمام کسانی می شود که به نوعی با کفار همکاری می کنند و مخالفان مذهبی و حتی مخالفان سیاسی آنها نیز در گروه کفار قرار می گیرند. زیرا از نگاه آنها، سلفی گری دقیقاً همان روش و منش پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم صحابه و تابعین است و قطعاً دشمنی و مخالفت با آن، به معنای دشمنی با پیامبر6صحابه و تابعین خواهد بود و این امر برای خروج شخص از اسلام کافی است.(2)

به همین جهت، امثال معمر قذافی، صدام و غیره را به خاطر مخالفت با سنت، کافر به معنای خارج از اسلام می دانستند.(3) به اعتقاد آنها، ایمان و اسلام تنها در انجام دادن واجباتی مانند نماز و روزه و غیره خلاصه نمی شود، بلکه اگر کسی تمام این اعمال را انجام دهد، ولی از حکم حاکمی که مخالف حکم خدا و رسول اوست اطاعت کند، مرتد و کافر است که باید در دنیا و آخرت به جزای اعمال خود برسد، زیرا حق صدور هر حکمی منحصر به خالق جهان است.(4)

به گفته عبدالله عزام، مسلمان بودن تنها در ادعای ظاهری و به دنیا آمدن از پدر و مادر مسلمان کافی نیست، بلکه مسلمان باید اسلام را بر تمام شئون زندگی اش حاکم

ص: 79


1- همو، الأسئلة والأجوبة الجهادیة، ص12.
2- همان، ص31.
3- عبدالله عزام، الجهاد والرباط، ص6.
4- >إِنِ الْحُکمُ إِلاَّ لِلَّه< (انعام، آیه 57، یوسف، آیات 40 و 67)؛ >أَمْ لَهُمْ شُرَکاءُ شَرَعُوا لَهُمْ مِنَ الدِّینِ ما لَمْ یأْذَنْ بِهِ اللَّهُ وَ لَوْ لا کلِمَةُ الْفَصْلِ لَقُضِی بَینَهُمْ وَ إِنَّ الظَّالِمینَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ< (شوری، آیه 21).

کند(1)

وگرنه کافر خواهد بود، آن هم نه کفر عملی، بلکه کفر اعتقادی که کشتن او واجب می شود.(2)

بر همین اساس، وی به صراحت از کافر بودن بیشتر حاکمان عربی و نیز تمام نصیری های سوریه(3)

و بعثی های عراق و سوریه، به خصوص شخص صدام و حافظ اسد سخن می گفت و در مورد شیعیان ایران معتقد بود که تنها برخی از آنها کافرند و بقیه یا مسلمان یا فاسق اند.(4)

عبدالله عزام، معیارهای اصلی تکفیر مسلمانان را چنین بیان می کند:

1. مساوی دانستن بلاغت و حجیت سخنان برخی صحابه، مانند ابوبکر و عمر با قرآن کریم، زیرا چنین اعتقادی باعث حکم کردن به غیر دستورهای الاهی و شرک می شود که عذاب شدید اخروی را در پی خواهد داشت(5) و در دنیا نیز کشتن او واجب است. چنان که در موردی، یکی از منافقان قضاوت رسول خدا6 و ابوبکر را نپذیرفته بود و وقتی برای صدور حکم پیش عمر آمد، عمر او را کشت. زیرا او با این کار می خواست حکم عمر را بر حکم رسول خدا6 مقدم کند که بر اساس احادیث رسول خدا 6، خون چنین شخصی هدر و کشتن او واجب است.(6)

2. انکار یکی از ضروریات مسلّم دین، به شرطی که هر مسلمانی از ضروری بودن آن آگاه باشد و اختلافی در آن وجود نداشته باشد؛ مانند وجوب نماز پنج گانه با رکعات معین و روزه در ماه رمضان و سایر احکام. بنابراین، اعتقاد به سه رکعتی بودن یکی از نمازهای چهار رکعتی، مساوی قرار دادن سایر ماه ها با ماه رمضان در وجوب روزه،

ص: 80


1- >قُلْ إِنَّ صَلاتی وَ نُسُکی وَ مَحْیای وَ مَماتی لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ< (انعام، آیه 162)؛ و عبدالله عزام، التآمر العالمی، ص37.
2- همو، العقیده وأثره فی بناء الجیل، ص33.
3- همو، التآمر العالمی، ص111 و 112.
4- همو، الأسئلة والأجوبة الجهادیة، ص49 و 50، 58 و 75-77؛ همو، الجهاد والرباط، ص6 و 7.
5- >فَلْیحْذَرِ الَّذینَ یخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصیبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ یصیبَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ< (نور، آیه 63)؛ عبدالله عزام به پیروی از احمد بن حنبل، «فتنه» را در آیه به معنای شرک دانسته است؛ عبدالله عزام، العقیده وأثره فی بناء الجیل، ص26.
6- همان، ص28.

برابر دانستن قطع دست و زندان در مجازات دزد، مطابق قوانین مصوب برخی کشورها مانند مصر و مسائل دیگری از این قبیل، تماماً باعث کفر و خارج شدن شخص از اسلام می شود.

3. حلال دانستن حرام الاهی و عکس آن؛ چنان که قرآن، اهل کتاب را به دلیل پیروی بی قید و شرط از علمایشان مذمت کرده و مشرک دانسته است(1)

و طبق حدیث نبوی، مذمت آنها به این جهت است که آن علما حلال خدا را حرام و حرام الاهی را حلال می کردند.(2) همچنین در قرآن کریم، هر گونه «حکم بغیر ما أنزل الله»، کفر تلقی شده است.(3)

زیرا مؤمن کسی است که در تمام جهات، کاملاً تسلیم دستورهای الاهی باشد و هیچ تغییری در آن به وجود نیاورد(4) و هر گونه نافرمانی و مخالفت با احکام الاهی، باعث کفر شخص می شود.(5)

مبارزه با کفاری که به حلال و حرام الاهی اعتنایی ندارند نیز به دستور صریح قرآن واجب است.(6)

4. مسخره کردن یکی از آیات قرآن یا سنت و حتی بخشی از سنت. زیرا خداوند به صراحت از کافر و معذب بودن کسانی که آیات قرآن را مسخره کنند، خبر داده است.(7)

ص: 81


1- >اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ الْمَسیحَ ابْنَ مَرْیمَ وَ ما أُمِرُوا إِلاَّ لِیعْبُدُوا إِلهاً واحِداً لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ سُبْحانَهُ عَمَّا یشْرِکونَ< (توبه، آیه 3).
2- قال عدی بن حاتم: یا رسول الله ما عبدوهم، فقال صلی الله علیه وسلم: «بلی إنهم أحلوا لهم الحرام وحرموا علیهم الحلال فاتبعوهم فذلک عبادتهم إیاهم»؛ تفسیر ابن کثیر، ج2، ص 171؛ و عبدالله عزام، العقیده وأثره فی بناء الجیل، ص25.
3- >وَ مَنْ لَمْ یحْکمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِک هُمُ الْکافِرُونَ< (مائده، آیه 44)؛ >وَ مَنْ لَمْ یحْکمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِک هُمُ الظَّالِمُونَ< (مائده، آیه 45)؛ >وَ مَنْ لَمْ یحْکمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِک هُمُ الْفاسِقُونَ< (مائده، آیه 47).
4- >فَلا وَ رَبِّک لا یؤْمِنُونَ حَتَّی یحَکمُوک فیما شَجَرَ بَینَهُمْ ثُمَّ لا یجِدُوا فی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیتَ وَ یسَلِّمُوا تَسْلیماً< (نساء، آیه 6).
5- آیات پیشین سوره مائده: 44-45.
6- >قاتِلُوا الَّذینَ لا یؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْیوْمِ الْآخِرِ وَ لا یحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ لا یدینُونَ دینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکتابَ حَتَّی یعْطُوا الْجِزْیةَ عَنْ یدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ< (توبه، آیه 29).
7- >وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ لَیقُولُنَّ إِنَّما کنَّا نَخُوضُ وَ نَلْعَبُ قُلْ أَ بِاللَّهِ وَ آیاتِهِ وَ رَسُولِهِ کنْتُمْ تَسْتَهْزِؤُنَ. لا تَعْتَذِرُوا قَدْ کفَرْتُمْ بَعْدَ إیمانِکمْ إِنْ نَعْفُ عَنْ طائِفَةٍ مِنْکمْ نُعَذِّبْ طائِفَةً بِأَنَّهُمْ کانُوا مُجْرِمینَ< (توبه، آیات 65-66).

5. نپذیرفتن صلاحیت قرآن برای همه زمان ها و مکان ها، زیرا این تصور برخلاف نص صریح قرآن کریم و عقیده مسلم مسلمانان است که بر جامعیت علمی، زمانی و مکانی قرآن تأکید دارد.

6. خدمت در حکومت جائر.(1)

عزام، تأویل کفر را به کفر عملی در آیات مربوط به موضوعات فوق، نادرست می داند و معتقد است هر یک از این موارد، باعث کفر اعتقادی و خروج شخص مسلمان از اسلام می شود. بر همین اساس، او به صراحت، بعثی ها، کمونیست ها، ملی گرایان، سوسیالیست ها و افراد و گروه های دیگر مانند آنها را کافر اعتقادی می داند. زیرا سه گروه اول، با مرتجع و انعطاف ناپذیر دانستن اسلام، حاضر نیستند احکام آن را بپذیرند. همچنین هر چهار گروه با اشکال در جامعیت دین، مشارکت مردم را برای قانون گذاری لازم می دانند؛ و نیز کشورهای اسلامی با اجرای قوانین عرفی و غربی، عملاً مردم را به کفر و شرک دعوت می کنند، در حالی که مسلمان باید در تمام امور، تسلیم شریعت الاهی باشد نه قوانین عرفی.(2)

وی در موردی، تکفیر اهل قبله را بر علم و جهل آنها در مورد احکام اسلامی مبتنی دانسته است. زیرا او جهل را در اصول و فروع، باعث معذوریت می داند. به همین جهت، مسلمانانی که از قبور صحابه و اولیا کمک می خواهند، اگر جاهل باشند، عزام به پیروی از ابن تیمیه آنها را کافر نمی داند و کسانی که با علم به بدعت بودن، از اهل قبور کمک بخواهند، کافر و از دایره اسلام خارج اند.(3)

پس از یازده سپتامبر، اندیشه تکفیری القاعده به دلیل ماهیت ایدئولوژیک و مبارزه طلبانه اش، جذابیت فراوانی برای گروه های تندرو ایجاد کرد. با تقویت این تفکر

ص: 82


1- عبدالله عزام، العقیدة و أثره فی بناء الجیل، ص25 و 26.
2- همان.
3- عبدالله عزام، إعلان الجهاد، ص9 و 10.

و رویکرد خصومت گرایانه القاعده و هم فکران آن به مکتب تشیع، شیعیان همواره هدفی ثابت برای حملات آنها بوده اند. هرچند برادران اهل سنت نیز هرگز از شرارت ها و جنایات آنها در امان نبوده اند. زیرا القاعده با تأکید بر حقانیت خود، مسلمان بودن دیگران را نیز با معیار عقاید خود می سنجند. بر این اساس، مخالفان خود را به سه دسته کافران (یهودیان و مسیحیان)، مشرکان (شیعیان) و منافقان (اهل سنت مخالف القاعده) تقسیم می کنند. این تا زمانی است که اهل سنت با حکومت های جائر همکاری نکنند و تسلیم فرمان آنها نباشند، وگرنه تمام آنها کافر و مرتد می شوند که باید از راه جهاد با آنان مبارزه کرد.(1)

نتیجه گیری

القاعده و رهبران آن، همگی از مسلمانان اهل سنت اند و قرائتی افراطی و متعصبانه از اسلام دارند که تحت تأثیر سید قطب و ابن تیمیه به تعریف کفر و ایمان و جهاد و حکومت و مسائل کلامی دیگر پرداخته اند. آنها از نظر خط مشی سیاسی، با رفتار مسالمت آمیز موافق نیستند، بلکه جهاد و مبارزه را تنها راه دست یابی به حکومت اسلامی و نابودی کفار می دانند. عامل اصلی تندروی های آنها را می توان در رویکرد نص گرایی افراطی آنان پی گیری کرد که ریشه در افکار سلفیه وهابی و برخی جریان های تندروی مصر دارد. برداشت نص گرایانه آنها از اسلام بر چند عنصر اصلی متمرکز است: 1. تأکید بر اساس ایمان و عقیده و توحید کامل در تمام جوانب زندگی؛ 2. مخالفت با فلسفه و عقل گرایی؛ 3. مبارزه با عرفان و تصوف؛ 4. اجرای کلمه به کلمه دستورهای قرآن کریم و سنت رسول خدا6 و بی توجهی به نتایج عملکرد.

ص: 83


1- همو، الأسئلة والأجوبة الجهادیة، ص49 و 50، 58 و 75-77؛ همو، الجهاد والرباط، ص6 و 7؛ «مبانی ایدئولوژیک گروهک ریگی»، روزنامه کیهان، ش19596، 12/12/88، ص12.

آنها با تأکید بر ضرورت اجرای اوامر قرآنی و اصرار بر مفاهیمی چون توحید حاکمیت، جهاد، کفر و ایمان، ولایت و برائت، دارالحرب و دارالاسلام، هجرت و غیره با تفسیرهای خاصی که دارند، به نتایج عملکرد خود کمتر دقت می کنند، یا اصلاً به آن بها نمی دهند. این امر باعث شده است این گروه ها بدون توجه به هیچ نوع سازندگی و طرح جامع در این زمینه، همواره در حال اعتراض باشند. رویکردهای خشونت گرای القاعده، ضمن آنکه باعث تقویت و رشد افراطی گری می شود، چهره خشن و نامعقولی نیز از اسلام در جهان ارائه خواهد داد.

در این میان، جهاد مهم ترین ابزار القاعده برای تحقق مبانی کلامی پیشین به شمار می آید، در حالی که تعریف القاعده از حکومت و راه های دست یابی به آن، که در نهایت به جهاد بر مبنای تکفیر و تفسیق دیگر مسلمانان می انجامد، نه تنها به عنوان آموزه دینی، مقبول نیست، بلکه با سیره و گفتار پیشوایان دین و اصول اساسی اسلام نیز سازگاری ندارد. زیرا جهاد اسلامی، آن گونه که در متون دینی تبیین شده است و سیره عملی پیشوایان دین نیز آن را تأیید می کند، ابزاری برای حفظ کرامت انسانی و تأمین صلح و امنیت و فراهم کردن زمینه هم زیستی مسالمت آمیز میان مردم است، تا آنجا که از نظر قوانین جنگی اسلام، حفظ حقوق دشمن حتی در میدان جنگ لازم و ضروری است و تنها تا وقتی جنگیدن با نیروهای دشمن مجاز است که آنها دست به شمشیر برند و مقابله کنند، اما اگر صحنه را ترک کردند، در حال فرار کسی حق کشتن آنها را ندارد. همچنین هیچ کس مجاز نیست به افرادی که مستقیماً در جنگ دخالت نداشته اند، تعرض کند. بنابراین، زنان، افراد سال خورده، کودکان، مریض ها و نیز اموال محل سکونت دشمنان در امان هستند. فقط افراد در حال جنگ کشته می شوند و اموالی که با خود به میدان جنگ آورده اند، به غنیمت گرفته می شود.

بر این اساس، اخبار و حکایت هایی مربوط به فتوحات اسلامی، تاریخ مسلمانان را در بالاترین سطح نجابت و رفتار انسانی قرار داده است. گوستاو لوبون، مورخ و جامعه شناس فرانسوی، در کتاب خویش به نام تمدن اسلام و عرب اظهار داشته است:

ص: 84

«جهان هرگز مهربانانه تر از کشورگشایی مسلمانان به خود نخواهد دید».(1)

قرآن نیز به صراحت، هر گونه زیاده روی و ظلم در میدان جنگ را ممنوع کرده است: «و در راه خدا با کسانی که با شما کارزار می کنند، کارزار کنید و از حد مگذرید که خدا از حد گذرندگان را دوست ندارد».(2)

قرآن هنگامی که در مقام توجیه جنگ برمی آید، از سه موقعیت صحبت می کند:

اول: جنگ برای دفاع از خود با هدف دفع ظلم و تجاوزگری دشمن؛(3)

دوم: حمایت از مردم ناتوان به دفاع از خود در مقابل ظلم و ستم؛(4)

سوم: جنگ با هدف تأمین امنیت و حفاظت از آزادی دینی و حفظ اماکن مذهبی، صرف نظر از عقیده عبادت کنندگان: «اگر خداوند برخی از مردم را از بعضی دیگر باز نمی داشت، قطعاً دیرهای راهبان و کلیساهای ترسایان و کنشت های جهودان و مساجد مسلمانان، که در آنها خدا بسیار یاد می شود، ویران می گردید».(5)

بنابراین، دستور اسلام برای آمادگی و تقویت بنیه های نظامی کشور،(6)

برای جهان گشایی و استعمارگری نیست، بلکه به منظور تقویت جنبه های دفاعی جامعه است تا زورگویان، جرئت سلب امنیت مردم را نداشته باشند. بر این اساس، اسلام در خصوص کفاری که در شرایط حاضر، خطری از ناحیه آنها متوجه اسلام و مسلمانان نیست - هرچند در گذشته ممکن است آزار و اذیت های فراوانی از ناحیه آنها به مسلمانان

ص: 85


1- محمد مختار شنقیطی، «از جنگ مختار تا صلح مقدّس»، معرفت، س16، ش120، آذر 1386.
2- >وَ قَاتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ الَّذِینَ یقَاتِلُونَکمْ وَلاَ تَعْتَدُواْ إِنَّ اللّهَ لاَ یحِبِّ الْمُعْتَدِینَ< (بقره، آیه 190).
3- >أُذِنَ لِلَّذِینَ یقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللَّهَ عَلَی نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِن دِیارِهِمْ بِغَیرِ حَقٍّ إِلَّا أَن یقُولُوا رَبُّنَا ...< (حج، آیات 39 و 40).
4- >وَ مَا لَکمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاء وَالْوِلْدَانِ الَّذِینَ یقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْیةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنک وَلِیا وَ اجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنک نَصِیرا< (نساء، آیه 75).
5- حج، آیه 40.
6- انفال، آیه 60.

رسیده باشد - نه تنها اجازه خشونت نمی دهد، بلکه مسلمانان را به بردباری و مدارا با آنها تشویق می کند.(1)

بنابراین، «جهاد» آن گونه که در تفکر القاعده مطرح است، که هدف اصلی آن مسلمانان مخالف است، در اسلام حتی در مورد کفار مشروعیت ندارد.

مهم این است که با توجه به نظریه توحیدی، که معتقد است خدای واحد، پدیدآورنده ممکنات و تدبیرکننده عالم و دارای سیطره بر کل موجودات است، روشن می شود که حق واقعی، تنها خداوند متعال است و تمام زمین، بلکه تمام وجود مختص به اوست. درست به همین دلیل است که پیامبران الاهی و ادیان آسمانی به خود حق می دادند بر کل جهان تسلط پیدا کنند و دین خدا را ترویج و با موانع برخورد کنند. چنان که خداوند در چندین مورد، صریحاً وعده داده است که به پیامبران و مؤمنان، سروری جهان را عطا کرده است و در نهایت، زمین و سروری آن را افراد شایسته به ارث خواهند برد.(2)

در خصوص سیادت جهانی اسلام، به طور خاص نیز آیات و روایات فراوانی وجود دارد؛ از جمله این آیه مبارکه که می فرماید: )هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ(.(3)

رعایت این اصل به معنای اقدام بی رویه به جنگ و خشونت در مورد کفار نیست، چه رسد به مسلمانان دیگر، بلکه آنچه در مجموع، همه بر آن اتفاق دارند این است که اگر اهداف جهاد از راه های صلح آمیز تحقق یابد، صلح بهتر از جنگ است، بلکه در این حالت، توجیهی برای اعلان جنگ باقی نمی ماند. همچنین، بر اساس نصوص دینی نزد اهل سنت و شیعه و حتی اهل کتاب، بشارت های

ص: 86


1- ممتحنه، آیه 8 و آل عمران، آیه 186.
2- >هُوَ الَّذِی جَعَلَکمْ خَلَائِفَ فِی الْأَرْضِ< (فاطر، آیه 39)؛ >إِنَّ الأَرْضَ لِلّهِ یورِثُهَا مَن یشَاء مِنْ عِبَادِهِ< (اعراف، آیه 128)؛ >وَ لَقَدْ کتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّکرِ أَنَّ الْأَرْضَ یرِثُهَا عِبَادِی الصَّالِحُونَ.< (انبیاء، آیه 105)؛ نک: آل عمران، آیه 55؛ اعراف، آیات 128، 129 و 74 و قصص، آیه 5.
3- توبه، آیه 33؛ درباره آیات دیگر در این زمینه رجوع شود به بقره، آیه 143؛ آل عمران، آیه 139؛ توبه، آیه 40؛ حج، آیه 78؛ نور، آیه 55؛ یونس، آیه 14؛ احزاب، آیه 27، فتح، آیه 28؛ صف، آیه 9 و منافقون، آیه 8.

الاهی در سپردن وراثت و فرمانروایی زمین به افراد شایسته و مؤمن، در آخرالزمان پس از ظهور آخرین منجی عالم بشریت محقق می شود.

بنابراین، رویکرد جهادی القاعده برای تشکیل حکومت اسلامی و تبیین آنها از حکومت و جهاد و کفر و شرک در توجیه قتل و غارت های بی رحمانه شان که با استناد به برخی آیات و روایات توجیه می شود، در بسیاری موارد، مخالف آن چیزی است که در متون دینی و سیره پیشوایان دین مطرح است. مشکل اصلی جریان القاعده و امثال آن در ظاهرگرایی مطلق آنهاست که تنها به ظواهر برخی آیات و روایات تأکید دارد و از جمع بندی آنها با شواهد و دلایل دیگر خودداری می کنند. چنین تفسیری از آموزه های اسلامی، نه تنها راه گشا نیست، بلکه پیوسته رهزن و مشکل ساز خواهد بود؛ نتیجه نامطلوبی که هم اکنون القاعده در دام آن گرفتار شده اند. به همین جهت، تبیین درست و عالمانه مبانی کلامی جهاد و حکومت و تشویق علمای منصف اهل سنت به نقد عقاید و رفتارهای القاعده برای جلوگیری از سوء استفاده های بیشتر آنان از آموزه های اسلامی، ضرورتی انکارناپذیر است که باید به آنها توجه شود.

ص: 87

منابع

1. قرآن کریم.

2. اسماعیل، محمود، سلفی ها، ترجمه حسن خاکرند و حجت الله جودکی، چاپ اول: مؤسسه فرهنگی، هنری و انتشارات بین المللی الهدی، تهران، [بی تا].

3. آل نجف، عبدالکریم، «ماهیت ضدتروریستی جهاد»، ترجمه حسین ارجینی و حمزه علی وحیدی منش، معرفت، ش102، س15، ش3، خرداد 1385.

4. «القاعده عراق و برگی از تاریخ جریان های خاورمیانه»، چشم انداز ایران، ش62، تیر و مرداد 1389.

5. انصاری، ابوعباده، مفهوم الحاکمیة فی فکر الشهید عبدالله عزام، مرکز شهید عزام الاعلامی، پاکستان، پیشاور [بی تا].

6. بهنساوی، سالم، نقد و بررسی اندیشه تکفیر، ترجمه سالم افسری، چاپ دوم: احسان، تهران 1392.

7. جمعی از نویسندگان، بنیاد گرایی و سلفیه: بازشناسی طیفی از جریان های دینی، به کوشش دکتر حسین هوشنگی و دکتر احمد پاکتچی، انتشارات دانشگاه امام صادق، 1390.

8. جمعی از نویسندگان، کتاب آسیا (5) ویژه مسائل پاکستان، نظارت و تدوین: مؤسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بین المللی ابرار معاصر، تهران 1389.

9. رفعت، سید احمد و عمرو شوبکی، آینده جنبش های اسلامی پس از 11 سپتامبر، ترجمه میثم شیروانی، چاپ اول: دانشگاه امام صادق علیه السلام ، تهران 1387.

10. زحلی، وهبة، آثار الحرب فی الفقه الاسلامی، دارالفکر، دمشق 1412ق.

11. زهران، مصطفی و دیگران، سلفی گری در مصر، دوره جدید، ترجمه صغری روستایی، چاپ دوم: مؤسسه مطالعات اندیشه سازان نور، تهران 1393.

12. زیات، منتصر، أیمن الظواهری کما عرفته، چاپ دوم: دار مصر المحروسۀ، مصر 2002م.

13. شنقیطی، محمد مختار، «از جنگ مختار تا صلح مقدس»، ترجمه سید جلال امام، معرفت، س16، ش120، آذر 1386.

14. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج2، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، قم 1417ق.

15. عباس زاده فتح آبادی، مهدی، «القاعده پس از 11 سپتامبر (با تأکید بر عراق)»، فصل نامه سیاست، مجله دانشکده حقوق و علوم سیاسی، دوره 40، ش2، تابستان 1389.

16. عزام، عبدالله یوسف، إتحاف العباد بفضائل الجهاد، مرکز شهید عزام الإعلامی، پاکستان، پیشاور، ]بی تا[.

17. -------------------- ، آلاء الرحمن فی جهاد الأفغان، مرکز شهید عزام الإعلامی، پاکستان، پیشاور، [بی تا[.

ص: 88

18. -------------------- ، الإسلام و مستقبل البشریۀ، مرکز شهید عزام الإعلامی، پاکستان، پیشاور، [بی تا[.

19. -------------------- ، الأسئلة والأجوبة الجهادیة، مکتب الخدمات، لجنة التحقیق، پاکستان، پیشاور، [بی تا[.

20. -------------------- ، التآمر العالمی، مرکز شهید عزام الإعلامی، پاکستان، پیشاور، [بی تا[.

21. -------------------- ، الجهاد والرباط، مرکز شهید عزام الإعلامی، پاکستان، پیشاور، [بی تا[.

22. -------------------- ، الحق بالقافلۀ، مرکز شهید عزام الإعلامی، پاکستان، پیشاور، [بی تا[.

23. -------------------- ، فی الجهاد آداب وأحکام، مرکز شهید عزام الإعلامی، پاکستان، پیشاور، [بی تا[.

24. -------------------- ،إعلان الجهاد، مرکز شهید عزام الإعلامی، پاکستان، پیشاور، ]بی تا[.

25. -------------------- ،العقیدة وأثرها فی بناء الجیل، مرکز شهید عزام الإعلامی، پاکستان، پیشاور، [بی تا[.

26. علیخانی، عبدالله، کتاب امنیت بین الملل (4) (ویژه القاعده)، مؤسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بین المللی ابرار معاصر، تهران 1388.

27. علیزاده موسوی، سید مهدی، افغانستان، ریشه یابی و بازخوانی تحولات معاصر، چاپ اول: کیش مهر، [بی جا] 1381.

28. فدوی، عبدالقیوم، اسامه بن لادن و ماجراها،چاپ اول: مفاخر، کابل [بی تا[.

29. فرهنگ ابجدی، نرم افزار کتاب خانه «حکمت اسلامی» نور.

30. کتاب العین، نرم افزار کتاب خانه «حکمت اسلامی» نور.

31. «مبانی ایدئولوژیک گروهک ریگی»، روزنامه کیهان، ش 19596، 12/12/1388.

32. محمدیان، محمد، بنیادهای فکری القاعده، چاپ اول: دانشگاه امام صادق علیه السلام ، تهران 1390.

33. مژده، وحید، افغانستان و پنج سال سلطه طالبان، نشر نی، تهران 1382.

34. میرمحمدی، معصومه سادات، «مشروعیت جنگ های صلیبی از دیدگاه روحانیان مسیحی و مقایسه آن با ماهیت جهاد مسلمانان در برابر صلیبی ها»، معرفت ادیان، س2، ش2، بهار 1390.

35. azzambooks.4t.comazzam.htm.

36. islamworld2020.persianblog.ir

37. mashreghnews.ir

38. moqatel.blogfa.com

39. old.mehrnews.com

40. rah-nama.ir

ص: 89

ص: 90

بررسی اندیشه های شاه ولی الله دهلوی با تأکید بر مسئله تکفیر / احمدرضا باوقار زعیمی

اشاره

احمدرضا باوقار زعیمی(1)

چکیده

«شاه ولی الله دهلوی» در بین رهبران فکری شبه قاره جایگاه ویژه ای دارد. شاه ولی الله دهلوی، شخصی معتدل و میانه رو بود و بین روایات صحیح و منقول و اقوال درست معقول و همچنین اقوال و آرای فقها و محدثان جمع می کرد و اقوال و آرایی را برمی گزید که جمهور علما آنها را می پذیرفتند و در موارد اختلافی، صحیح ترین رأی را انتخاب می کرد. وی در مورد وجود اختلاف بین مسلمانان هشدار می داد و بر مسئله وحدت تأکید داشت. مقوله تکفیر در میان مسلمانان ناشی از عدم توجه به مسئله وحدت و به محاق رفتن سفارش های مؤکد دین در این باره است. در این مقاله می کوشیم ضمن اشاره به بخشی از اندیشه های شاه ولی الله دهلوی، با نگاهی ویژه، مسئله تکفیر را نیز بررسی کنیم.

کلیدواژه ها: شاه ولی الله دهلوی، تکفیر، وحدت، مسلمانان.

ص: 91


1- دانشجوی دکتری مذاهب کلامی دانشگاه ادیان و مذاهب
مقدمه

شاه ولی الله دهلوی، یکی از روشن فکران برجسته مسلمان هند و نویسنده ای است که درباره مسائل مختلفی از موضوعات اسلامی به زبان عربی و فارسی مطلب نوشته است و در بین مسلمانان شبه قاره موقعیت ممتازی دارد. اسم رسمی شاه ولی الله، «قطب الدین احمد ابوالفیاض» است. مطالب مربوط به شرح احوال و نیز لطایف مربوط به زندگی او و خانواده اش را می توان در شرح احوال مختصر او به نام الجزء اللطیف فی ترجمة العبد الضعیف و نیز در کتاب فارسی او، یعنی انفاس العارفین مشاهده کرد. پدر و راهنمای روحانی شاه ولی الله، «شاه عبدالرحیم» بود که عارف و فقیهی مشهور و مسئول مدرسه خود در دهلی بود. شاه عبدالرحیم، توجه زیادی به آموزش پسر خود مبذول می داشت، چنان که علاوه بر آموزش موضوعات مذهبی، در زمینه نجوم، ریاضیات، عربی، فارسی، دستور زبان و طب نیز به وی آموزش داد که این مفاهیم و نظریات، تأثیر زیادی بر کارهای او باقی گذاشت. پس از تأسیس پاکستان و استقلال آن، شاه ولی الله به قهرمانی ملی و متفکر سیاسی - اجتماعی تبدیل شد و مردم به او همان شأنی را دادند که به عارف مسلمان هندی و مصلح دینی - اجتماعی قرن هفدهم میلادی، یعنی «شیخ احمد سرهندی» داده بودند. امروزه، نهضت های بزرگ دینی اسلامی در گستره جنوب آسیا، به ویژه «دیوبندیه» که تکثرگرایی و روحیه و پیش زمینه عرفانی دارند، خود را ملهم از آرا و آثار شاه ولی الله و فرزندش شاه عبدالعزیز می دانند.

تجددگرایان مسلمان، نظیر «محمد اقبال لاهوری» و «فضل الرحمان»، در او شخصیتی وحدت بخش به تفرقه ها و حزب گرایی و فرقه گرایی های فقهی - حقوقی و ایدئولوژیک می دیدند که دعوت گر به اجتهادی جدید است.

زندگی نامه

ابوالفیاض، قطب الدین احمد بن عبدالرحیم بن وجیه الدین، معروف به شاه ولی الله دهلوی و «محدث دهلوی» در چهارم شوال 1114 ه.ق.، دوم مارچ 1703 م. و در اواخر

ص: 92

سلطنت «اورنگ زیپ» پادشاه مغولی، در «روهتل» هند در خانواده معروف به علم و فضل و تقوا متولد شد. پدر وی، شیخ عبدالرحیم، از علمای معروف عصر خود بود. وی در مراجعه و بازنویسی فتوا های معروف فقه حنفی که به الفتاوی هندیه معروف است و تحت نظر اورنگ زیپ انجام داده شده، نقشی بسزا داشت.(1)

شاه ولی الله دهلوی بسیار بااستعداد بود. لذا پدرش در تربیت او نهایت توجه و مراقبت را به کار گرفت و از او غافل نشد. کودک در پنج سالگی به مدرسه یا مکتب رفت و در هفت سالگی حافظ قرآن شد.(2) شاه ولی الله در همین سال ها زبان عربی و فارسی را فرا گرفت و در پانزده سالگی توانست در زمینه علوم قرآن و حدیث، فقه، فلسفه، کلام، طب، ریاضی و معانی و بیان فارغ التحصیل شود.(3)

در هفده سالگی، پس از فوت پدرش، در جایگاه او قرار گرفت و در نوزده سالگی به سفر حج رفت و به مدت یک سال در مدینه به مطالعه و تحصیل ادامه داد و با اوضاع و احوال مسلمانان سایر نقاط جهان آشنا شد.(4) برخی تصور کرده اند که جنبش وی و بالتبع، جنبش «سید احمد بارلی» از جنبش وهابیت متأثر است، اما هیچ مدرکی دال بر این موجود نیست که آنها همدیگر را ملاقات کرده یا تحت تأثیر یکدیگر قرار گرفته باشند.(5) در بازگشت به هند، دهلی را مرکز علم و اصلاح، به ویژه حدیث قرار داد و نظام آموزشی خاصی برای تربیت طلاب ایجاد کرد؛ نظامی که امروزه اثر خود را بر حوزه علمیه مسلمانان هند بر جای گذاشته است.(6)

ص: 93


1- شاه ولی الله دهلوی، الانصاف فی بیان اسباب الاختلاف، مقدمه صبحی، ص19.
2- علی افخمی و سید فرید خلیفه لو، «شکرشکن دیارهند، ولی الله دهلوی، مترجم توانای قرآن»، فصل نامه مطالعات شبه قاره، س3، ش6، 1390، ص9.
3- شاه ولی الله دهلوی، الانصاف فی بیان اسباب الاختلاف، مقدمه صبحی، ص20.
4- همان.
5- مهدی فرمانیان، «شبه قاره هند، دیوبندیه، بریلویه و رابطه آنها با وهابیت»، طلوع، س2، ش6، 1382، ص76.
6- جعفر ربانی، «نگاهی به نقش احیاگرانه شاه ولی الله دهلوی»، رشد آموزش معارف اسلامی، کلام و فلسفه، دوره هفدهم، ش57، 1385، ص15.

شاه ولی الله دو بار ازدواج کرد که حاصل آن دو دختر و چهار پسر بود که پسرانش نیز از علمای هند به شمار می روند. «شاه عبدالعزیز»، بزرگ ترین فرزند وی بوده است و تحت تربیت مستقیم پدر قرار گرفت و بعد از درگذشت شاه ولی الله، قیادت دینی و اجتماعی مسلمانان هند را به عهده گرفت و به «سراج الهند» ملقب شد.(1)

«شاه رفیع الدین» فرزند دوم دهلوی بود. درس های ابتدایی را از پدر فرا گرفت و بعدها نزد برادر بزرگ خود شاگردی کرد و به حفظ قرآن کریم موفق شد. مشهور ترین تصنیف او ترجمه قرآن کریم به زبان اردوست.(2)

«شاه عبدالقادر»، فرزند سوم بود و مهم ترین تصنیف وی ترجمه تفسیری قرآن کریم است که به نام موضح القرآن به زبان دری نوشته است.(3) «شاه عبدالغنی» کوچک ترین فرزند شاه ولی الله است. وی گرچه در عرصه علمی شهرت چندانی پیدا نکرد، اما فرزندش «شاه اسماعیل» یکی از پیشتازان اصلاح و حرکت جهادی در هند به شمار می رود.(4)

نکته قابل توجه در مورد تلاشگران عرصه بیداری اسلامی این است که عموماً از سید جمال الدین اسدآبادی به عنوان بنیان گذار نهضت اسلامی و عامل بیداری جهان اسلام در دو قرن اخیر نام می برند(5)

که البته این در جای خود صحیح است. با این حال، با مطالعه بیشتر در تاریخ اخیر جهان اسلام به چهره های دیگری برمی خوریم که مانند سید جمال الدین و نزدیکانش به انحطاط اسلام و درنتیجه ضرورت بیداری مسلمانان توجه و اهتمام داشته اند. شاه ولی الله دهلوی هندی، یکی از این چهره هاست. ویژگی بارزی که شاه ولی الله را به لحاظ تاریخی از دیگر بیدارگران یا زعمای اصلاح در قرون اخیر متمایز می کند این است که وی در دوره ای زندگی می کرد که مقوله «غرب» دغدغه

ص: 94


1- محمدمسعود عالم قاسمی، زندگی نامه امام شاه ولی الله محدث دهلوی، ص78.
2- شاه ولی الله دهلوی، الانصاف فی بیان اسباب الاختلاف، مقدمه صبحی، ص4.
3- همان، ص5؛ محمدمسعود عالم قاسمی، زندگی نامه امام شاه ولی الله محدث دهلوی، ص65.
4- شاه ولی الله دهلوی، الانصاف فی بیان اسباب الاختلاف، مقدمه صبحی، ص5.
5- نک: عبدالله نصری، رویارویی با تجدد، ج2، ص157.

جهان اسلام نبود اگرچه انحطاط جهان اسلام آغاز شده بود و به سرعت این انحطاط در مقابل بیداری غرب افزوده می شد. لذا می توان این وجه را امتیاز شاه ولی الله دانست که به گونه ای مستقل و با نبوغ و تیزبینی خاص خود این انحطاط تدریجی را درک کرد، در حالی که احیاگران بعدی، اغلب این انحطاط را در مقایسه با پیشرفت غرب در نظر داشتند.(1)

شاه ولی الله دهلوی در برهه ای پرآشوب از تاریخ هند، مسلمانان آن دیار را به مسیر صلح و شکوه سوق داد.(2)

برخی از نویسندگان معتقدند نیاکان شاه ولی الله از عربستان به هند مهاجرت کرده اند و این مسئله را مسلّم می دانند، هرچند که تاریخ کاملاً مشخصی برای این مهاجرت ذکر نشده است و به قراینی گفته اند که این مسافرت حدود سیصد سال پس از هجرت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از مکه به مدینه صورت گرفته است که با توجه به این تاریخ، می توان گفت نیاکان شاه ولی الله از حدود نه قرن پیش در هند می زیسته اند.(3)

نوگرایی و مبارزه با امپریالیزم غرب در هند، بسیار مدیون اندیشه های محدث دهلوی است، تا آنجا که پس از وفات وی، شاه اسماعیل شهید و سید احمد بریلوی برای رهایی مسلمانان، جنبشی را پایه گذاشتند و علیه اندیشه غربی و اعتلای مسلمانان به مبارزه پرداختند.(4)

اقبال لاهوری درباره وی می گوید: «وی نخستین مسلمانی بود که ضرورت نواندیشی درباره سراسر نظام اسلامی را به گونه ای که از گذشته خود منفصل نشود، احساس کرده بود».(5)

ص: 95


1- جعفر ربانی، «نگاهی به نقش احیاگرانه شاه ولی الله دهلوی»، رشد آموزش معارف اسلامی، کلام و فلسفه، دوره هفدهم، ش57، 1385، ص25.
2- همان، ص27.
3- مسعود انصاری، «شکوه و زیبایی در ترجمه قرآن دهلوی»، بینات، س3، ش12، 1375، ص106.
4- همان، ص107.
5- همان.
آثار شاه ولی الله

شاه ولی الله، آثار و کتاب هایی در علوم مختلف از خود به جا گذاشت(1)

که از جمله آنها می توان این کتاب ها را نام برد:

1. الأربعین؛ مجموعه چهل حدیثی است که شاه ولی الله با سند متصل از شیخ طریق خود، «ابوطاهر مدینی»، از علی علیه السلام روایت کرده است.

2. شرح تراجم ابواب البخاری؛

3. المسوی؛ شرح الموطأ شرح مختصری است که بر موطأ امام مالک نوشته است.

4. حجة الله البالغة فی اسرار الحدیث و حکم الشریعة؛ این کتاب از آثار مهم شیخ است که به زبان عربی نوشته شده است.

5. البدور البازغة؛ موضوع این کتاب نیز مانند کتاب سابق است. این کتاب به زبان اردو نوشته شده است.

6. إلطاف القدس؛ به زبان فارسی نوشته و فلسفه تصوف را شرح کرده است.

7. الإنصاف فی أسباب الإختلاف؛ این کتاب با وجود حجم کمش، از بهترین کتاب هایی است که در این موضوع نوشته شده است.

8 . عقد الجید فی أحکام الإجتهاد والتقلید؛ در این کتاب در مورد حکم اجتهاد، شرایط مجتهد، انواع اجتهاد و سایر موضوع های مربوط به آن و حکم تقلید از مذاهب چهارگانه و تقلید عالمی از عالم دیگر بحث کرده است.

9. إزالة الخفاء عن خلافة الخلفاء؛ این کتاب در مقام دفاع از صحابه تألیف شده است.

10. قرة العینین فی تفضیل الشیخین؛ به زبان فارسی و درباره ابوبکر و عمر نوشته شده است.

11. سرور المحزون؛ خلاصه ای از سیره رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را به زبان دری نوشته است.

12. الفوز الکبیر فی أصول التفسیر؛ در علوم القرآن و تفسیر نوشته شده است.

ص: 96


1- نک: شاه ولی الله دهلوی، الانصاف فی بیان اسباب الاختلاف، مقدمه صبحی، ص17، 18 و 19.

13. فتح الخبیر بما لابد من حفظه فی علم التفسیر؛ این کتاب در حقیقت تکمله الفوز الکبیر است.

14. تأویل الأحادیث فی رموز قصص الأنبیاء؛

15. ترجمه قرآن کریم به زبان فارسی به نام فتح الرحمن فی ترجمة القرآن؛

شاه ولی الله بعد از زندگی سرشار از تلاش در راستای تألیف، تعلیم و تربیت، سرانجام در 29 محرم 1176 در شصت و یک سالگی وفات کرد.(1)

شاه ولی الله دهلوی، شخصی معتدل و میانه رو بود و روایت های صحیح و منقول و اقوال درست معقول و همچنین اقوال و آرای فقها و محدثان را جمع می کرد و اقوال و آرایی را برمی گزید که جمهور علما آنها را می پذیرفتند و در موارد اختلافی، صحیح ترین رأی را انتخاب می کرد. وی این رویه را در مورد خودش داشت و درباره پرسشگران و کسانی که فتوا می خواستند، رعایت مذهب آنها را می کرد و معمولاً طبق مذهب پرسش کننده پاسخ می داد.(2)

عمده پژوهش علمی دهلوی در دو مذهب حنفی و شافعی بوده است و در برخی موارد، با امامان و مجتهدان مستقل، هم سو و همانند می شد. وی به عنوان محدث و مرجع مردم در حدیث، احیاگر سنت نبوی در هند بود و سند تمام علمای هند به او می رسد. «صدیق حسن خان» در کتاب اتحاف النبلاء می نویسد: «اگر ولی الله دهلوی، در دوران سلف می زیست، امام ائمه و سرآمد مجتهدان به شمار می رفت».(3)

آنچه اندیشه و عمل شاه ولی الله را برای ما برجسته می کند، نحوه رویکرد او به مسائل و نه صرف دین اندیشی یا احساس مسئولیت دینی است که رهبران مسلمانان واجد آن هستند. این رویکرد عبارت از این است که اولاً، داشتن نگرش تاریخی جامعه به حیات

ص: 97


1- همان، ص21.
2- همان، ص20.
3- همان، ص21.

بشر و به تبع آن، به تاریخ اسلام و ثانیاً، چشم داشتن به واقعیات اجتماعی عصر خود و تحولات آن، که با آغاز عصر استعمار و تجاوز اروپاییان به شرق مقارن بود، توجه ویژه شاه ولی الله به مقولاتی چون تاریخ، زبان، کشاورزی، تلاش به منظور تأمین معاش، اهلی کردن حیوانات، پیشرفت و در نهایت، تأسیس دولت، نقاط کانونی و محوری رویکردهای او را نشان می دهد.(1)

توجه به نهادهای اجتماعی همراه با وحدت

شاه ولی الله، در سیصد سال پیش به موضوع نهادهای اجتماعی که خود آنها را در ارتفاعات می داند، توجه داشته است.(2) برخی از تألیف های وی، صرف نظر از نقدی که به آنها وارد است، در همین فضای فکری به نگارش درآمده است،(3)

در حالی که این بحث از مباحث نسبتاً جدید در علوم اجتماعی و جامعه شناسی است و به گفته «محمد مسعود قاسمی»، تا پیش از شاه ولی الله گویا در مدارس اهل سنت، حدیث، مرتبه ثانوی داشته و لذا ذائقه تحقیق و روح اجتهاد پرورش نمی یافته است.(4)

نگاهی به جامعه و مسئله وحدت اسلامی

شاه ولی الله، معتقد بود که هر گونه کشمکش، درگیری و کینه توزی سبب از بین رفتن وحدت و یکپارچگی جامعه اسلامی خواهد شد.(5) وی همدلی و وحدت را مسئله مورد تأکید برخی آیات قرآن می دانست.(6)

به عقیده وی، جامعه و تاریخ با یکدیگر ارتباط تنگاتنگی دارند. لذا جامعه ای می تواند در مسیر درست حرکت کند که آگاهی تاریخی

ص: 98


1- جعفر ربانی، «نگاهی به نقش احیاگرانه شاه ولی الله دهلوی»، رشد آموزش معارف، کلام و فلسفه، دوره هفدهم، ش57، 1384، ص27.
2- محمدمسعود عالم قدسی، زندگی نامه امام شاه ولی الله محدث دهلوی، ج1، ص156.
3- نک: شاه ولی الله دهلوی، ازالة الخفاء عن خلافة الخلفاء، ج1، مقدمه .
4- محمدمسعود عالم قدسی، زندگی نامه امام شاه ولی الله محدث دهلوی، ص28.
5- شاه ولی الله دهلوی، الانصاف فی بیان اسباب الاختلاف، مقدمه صبحی، ص14.
6- همو، ازالة الخفاء عن خلافة الخلفاء، ص26.

داشته باشد، یعنی تجارب بشری را مد نظر قرار دهد. آنچه بدیهی به نظر می رسد این نکته است که نقش وحدت در پیمودن مسیر درست برای هر جامعه ای ضروری است. او تاریخ را همان ایام الله می داند: )وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَی بِآیاتِنَا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ وَذَکِّرْهُمْ بِأَیامِ اللّهِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیاتٍ لِّکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ(1)(.(2)

برخی معتقدند به طور کلی، فلسفه تاریخ شاه ولی الله ریشه قرآنی دارد و مصداق های خود را در نهضت های انبیا می جوید که خود ناشی از دوقطبی شدن جامعه و بروز جنگ فقر و غنا در آنهاست؛ مثلاً وی در کتاب حجة الله البالغه، سقوط دو تمدن بزرگ ایران و روم را ناشی از شکاف میان طبقات حاکم و مردم می داند که خود ناشی از شیوع اشرافیت و حرص و دنیاطلبی در حاکمان بود.(3)

توجه به سبک زندگی

شاه ولی الله در مورد سبک زندگی، مطالبی را تحت عنوان «آداب زندگی» مطرح می کند. وی به کار گرفتن شیوه های صحیح در زندگی، رعایت آداب خوردن و آشامیدن و پوشیدن، پرهیز از چیزهای مضر و روی آوردن به آنچه مفید است و دقت در گفتار و رفتار را از جمله مسائلی می داند که باید در قالب آداب و سبک زندگی دقت شود. وی همچنین در مورد نوع تعامل های بین افراد خانواده مطالبی را طرح و برنامه هایی را ارائه می کند.(4)

تمکن در علوم شرعی برای ورود به علم حدیث

شاه ولی الله، توجه ویژه ای به علم حدیث داشته، معتقد است برای ورود به مباحث حدیثی، باید تمکن علمی قابل توجهی داشت. وی مبنای فنون دینی و اساس آنها را

ص: 99


1- ابراهیم، آیه 5.
2- جعفر ربانی، «نگاهی به نقش احیاگرانه شاه ولی الله دهلوی»، رشد آموزش معارف، کلام و فلسفه، دوره هفدهم، ش57، 1384، ص28.
3- محمد شریف، تاریخ فلسفه در جهان اسلام، ج4، ص156.
4- شاه ولی الله دهلوی، الانصاف فی بیان اسباب الاختلاف، ص160.

علم حدیث دانسته است. زیرا علم حدیث حاوی قول، فعل و تقریر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است. وی می گوید:

یقیناً، ستون علم یقینی و در رأس آنها، مبنای فنون دینی و اساسشان علم حدیث است که در آن قول، فعل و تقریر افضل المرسلین ذکر شده است. پس اینها چراغ های تاریکی و نشانه های راهنمایی مانند ماه درخشنده شب چهارده هستند که هر کس به آنها گردن نهد و حفظ کند، به رشد و هدایت می رسد و به خیر کثیر نایل می گردد و هر کس از آن روی گرداند، گمراه می شود و در ورطه هلاکت می افتد و به جز ناامیدی و خسران چیزی عایدش نمی شود. زیرا آن حضرت مردم را با امر، نهی، انذار، تبشیر، پند و امثالی بیدار کرده است که آنها مانند قرآن یا بیش از آن هستند.(1)

شاه ولی الله در ادامه به تألیف های دانشمندان و عالمان در این باره اشاره می کند و در بین اجزای علم حدیث، علم دین را برترین جزء می داند و در آخر تأکید می کند که اسرار دین در صورتی برای انسان آشکار می شوند که در همه علوم شرعی تسلط داشته باشند.

کلام و عرفان و ارتباط آن با مسئله وحدت

شاه ولی الله می کوشید از مسائلی بهره ببرد که به تقویت وحدت و اصلاح جامعه حتی در حوزه های خاص منجر می شد. با توجه به برخی اظهارات وی در بخش هایی از تألیف هایش می توان به دیدگاه ها و گرایش های وی در مورد عرفان و مباحث کلامی پی برد. نکته قابل توجه این است که در عصر شاه ولی الله دهلوی، جهت گیری و حرکت و سمت و سوی مباحث کلامی و عرفانی در کشور هندوستان به گونه ای بود که موجب اصلاح امت اسلامی نمی شد. بحث های عقیدتی و فلسفی، بیشتر جنبه انتزاعی پیدا کرده، به مباحثی خاص در بین علما بدل شده بود. از طرفی، بحث های عرفانی به سوی تصوف گرایش پیدا کرده و با عقاید و اعمال عجیب و غریب همراه شده بود. با وجود

ص: 100


1- همان، ص49.

این، شاه ولی الله توانست اندیشه اسلامی را در آن دیار در جهت مقابله با فلسفه زدگی اسلامی و ترویج اندیشه های فرهنگی هدایت کند و رویکرد مباحث فلسفی را به سمت عقاید اسلامی، عبارت ها، بیان حکمت ها، اسرار، رموز، اخلاق، اجتماع، سیاست و اقتصاد گرایش دهد. وی کوشید از کلیات دین گرفته تا جزئیات همه را با دیده عقلی عرضه کند؛(1) مثلاً همان گونه که قرآن کریم را معجزه می داند، شریعت اسلام را نیز، که همان نظام اجتماعی اسلام است، معجزه می داند. زیرا معتقد است بنیان گذاری یا ابداع شریعتی مانند اسلام، که از هر جهت کامل است، از توان انسان خارج است.(2)

همچنین در زمینه عرفان توانست با تجزیه و تحلیل نحله های مختلف صوفیه عرفان نما (که شاه ولی الله آنها را صوفیان گمراه کُن می نامید) و شناسایی آنها، همه را مردود اعلام کند، بدون اینکه اصل عرفان و مراقبت را منکر شود. وی عالی ترین مرتبه عرفان را حق کسانی می داند که برای به دست آوردن فنا و بقا علاقه مندی نشان می دهند و می گوید اینها باید در توحیدِ حق مستغرق شوند تا جایی که نفس و روانشان به نور حق متجلی شود.(3)

شاه ولی الله و تصوف

شاه ولی الله در دوره ای زندگی می کرد که به نوعی دوره بحرانی حیات مسلمانان هندی بود. افول قدرت امپراتوری مغول و تجزیه قدرت و حاکمیت سیاسی اقلیت مسلمانان توأم با شورش های «سیک ها» و «هندوها» از یک طرف و با عدم وحدت داخلی فرقه های متضاد سنی و شیعی، مکتب های محدثان، فقها، علما و صوفیه از طرف دیگر، اوضاع نابسامانی به وجود آورده بود.(4)

پس از مرگ اورنگ زیپ، امپراتوری مغول

ص: 101


1- محمدمسعود عالم قاسمی، زندگی نامه امام شاه ولی الله محدث دهلوی، ص88.
2- همان، ص89.
3- جعفر ربانی، «نگاهی به نقش احیاگرانه شاه ولی الله دهلوی»، رشد آموزش معارف، کلام و فلسفه، دوره هفدهم، ش57، 1384، ص28.
4- حجت الله جوانی، «بررسی اندیشه های انتقادی شاه ولی الله دهلوی»، فصل نامه مطالعات عرفانی، ش4، 1385، ص40.

به انحطاط گرایید و جامعه اسلامی هند رو به تجزیه پیش می رفت. شاه ولی الله، اوضاع زمانه اش را چنین توصیف می کند:

رواج سفسطه بازی به سبب ترویج علوم یونانی و شیوع مناقشات اعتقادی، پرستش شهود و اشراق که نتیجه محبوبیت بیش از حد صوفیه است، تا حدی که اقوال و اعمال آنان نزد مردم از کتاب و سنت بیشتر اعتبار یافته و اطاعت نسبت به خداوند کاهش یافته و هر کس اهوای خویش را تبعیت می نماید.(1)

به اعتقاد برخی محققان، «تصوف» به طور عام و اصطلاح «درویش» به طور خاص در سطح توده خود تحریف شد و البته دلیل این امر را ظهور فرقه های غیرشرعی و نفوذ آداب و اعمال هندوها در تصوف و بی مبالاتی نسبت به آداب شریعت مقدس می دانستند. این در حالی بود که پرورش شاه ولی الله در مکتب «نقش بندیه» صورت گرفت و اهمیت این مکتب به دلیل رویکرد انتقادی آن به تصوف است.(2)

وی به تصوف نگاهی ویژه داشت.(3) در حقیقت، ظهور بدعت ها در بین مسلمانان و تصوف شبه قاره هند به دلیل رویکرد انتقادی آنها به تصوف است که به ایجاد جنبش فرهنگی برای مقابله با امر فوق منجر شد. «شیخ باقی بالله»، «شیخ احمد سرهندی» و «شاه ولی الله دهلوی» به عنوان مهم ترین رهبران این مکتب، در آثار خود بر جنبه های اصلاحی و تزکیه نفس در زندگی فردی و اجتماعی مسلمانان تأکید داشتند.(4)

نوع نگاه مشایخ و بزرگان نقش بندیه (که عموماً صوفی بودند و نگاهی درون گرا به اصطلاح تصوف

ص: 102


1- همان.
2- ساجدالله تفهیمی و علی مؤذنی، نگاهی کوتاه بر تاریخچه زبان و ادبیات فارسی در شبه قاره، ص2؛ حجت الله جوانی، «بررسی اندیشه های انتقادی شاه ولی الله دهلوی»، فصل نامه مطالعات عرفانی، ش4، 1385، ص42.
3- شاه ولی الله دهلوی، ازالة الخفاء عن خلافة الخلفاء، ج3، ص365.
4- ساجدالله تفهیمی و علی مؤذنی، نگاهی کوتاه بر تاریخچه زبان و ادبیات فارسی در شبه قاره، ص3؛ حجت الله جوانی، «بررسی اندیشه های انتقادی شاه ولی الله دهلوی»، فصل نامه مطالعات عرفانی، ش4، 1385، ص42 و 43.

داشتند) به این مسئله به گونه ای بود که بتوانند تعادل میان مذهب اسلام و تصوف را حفظ کنند.(1)

اهل قبله بودن، نقطه اشتراکی وحدت

شاه ولی الله دهلوی، همه مسلمانانی را که به ضروریات دین معتقدند، اهل قبله می داند. از نگاه او، اهل قبله دو گروه اند؛ گروه اول کسانی هستند که به ظاهر کتاب و سنت تمسک می جویند و به عقاید سلف پای بندند.(2) وی معتقد است این گروه توجه نمی کنند که آنچه از سلف رسیده است موافق با اصول عقل است یا خیر و اگر گاهی در زمینه معقولات بحث کرده اند، فقط به علت این است که طرف مقابل و مخاصم خود را قانع کنند یا اینکه اطمینان قلبی بیشتری به دست بیاورند، نه به دلیل اینکه از این معقولات در عقاید استفاده کنند. او این گروه را «اهل سنت» می داند.(3)

در طرف مقابل، کسانی هستند که جزء اهل سنت نیستند و عقاید متفاوتی در خصوص اهل سنت دارند که آنها را اهل قبله و درنتیجه مسلمان می داند، هرچند آیات و احادیث را تأویل کنند

و عقایدشان نقطه مقابل عقاید اهل سنت باشد.(4)

اختلاف در عقاید، مبنای تکفیر و خروج از دایره اسلام نیست

شاه ولی الله معتقد است اختلافاتی که فرقه های مختلف اسلامی در مباحث اعتقادی دارند، موجب نمی شود که مسلمانان را از دایره اسلام خارج کنیم و اینکه در تفصیل و تفسیر کتاب و سنت اختلاف نظر وجود داشته باشد امری بدیهی است، هرچند سنت گویای این مسئله است که مسلمانان وارد بحث های اختلافی نشوند. وی می گوید:

ص: 103


1- حجت الله جوانی، «بررسی اندیشه های انتقادی شاه ولی الله دهلوی»، فصل نامه مطالعات عرفانی، ش4، 1385، ص42.
2- شاه ولی الله دهلوی، حجة الله البالغه، ج2، ص65-71.
3- همان، ج2، ص70.
4- همان، ج2، ص71.

این جانب هیچ یک از این دو گروه را بر دیگری برتر نمی دانم که او پای بند است، زیرا اگر مراد از آن سنت خالص است، پس آن عبارت از غوطه نخوردن در این گونه مسائل است، به طور کلی، همچنان که سلف در پی این گونه مباحث درگیر نبودند.(1)

وی طرح این گونه مباحث را بی اشکال می بیند، اما تأکید می کند که هرچند عدم ورود به این مباحث بهتر است اما اگر این اختلاف ایجاد شد، تبعیت از هر دو گروه جایز است، هرچند تبعیت از اول افضل است.(2)

تکفیر

کفر در لغت به معنای پوشاندن و در اصطلاح به معنای ایمان نیاوردن به چیزی است که اولاً، از ضروریات دین بوده(3) و ثانیاً، ایمان به آن لازم است؛ مثل مسئله توحید و نبوت. مفهوم تکفیر، غیر از اشاره به کافر بودن دیگران، ابعاد دینی، سیاسی و ایدئولوژیک نیز دارد. عموماً «گفتمان تکفیر، دست آویزی برای بیرون راندن افراد از عرصه های مختلف، از جمله دین، سیاست و حتی اقتصاد است.(4)

عقیده و باور، دو اصل از اصول اساسی اسلام است و دین مبین اسلام بر این دو مسئله تأکید فراوان دارد. برای افرادی که خارج از دایره اسلام بودند، ورود به حیطه اسلام و مسلمانی منوط به پذیرش آن به عنوان دین حق و باور به خدای یگانه و اقرار به پیامبری حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم ، رسول و فرستاده خداست که به محض ادای شهادت به توحید و نبوت، احکام مسلمانی بر شخص اقرارکننده اجرا می شود. از طرفی، فطرت های مختلف بشری به اختلاف در فهم و ادراک منجر می شود. لذا اختلاف عقیده و تفکر نمی تواند منشأ

ص: 104


1- همان.
2- همان، ج1، ص73.
3- ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، ج10، ص466.
4- معمر آسن، «ابعاد سیاسی و ایدئولوژیک گفتمان تکفیر»، ترجمه محمد قوشه بلاغ مرادی، سراج منیر، ش10، 1392، ص109.

تکفیر باشد.(1)

در منابع روایی مأثور نیز بر این مسئله تأکید شده است که شهادت به یگانگی خدای متعال و رسالت حضرت ختمی مرتبت، شرط مسلمانی است و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند که حیطه مأموریت من این است که مردم را به خداپرستی و توحید دعوت کنم. بخاری در صحیح خود، حدیثی نزدیک به این مضمون روایت می کند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «من مأموریت دارم تا جایی با مردم بجنگم که به یگانگی خدا و رسالت محمد صلی الله علیه و آله و سلم اقرار کنند و اگر چنین کاری انجام دهند، خون و اموال آنها به سبب اسلام آوردنشان در امان است».(2)

همچنین نقل شده است هنگامی که علی علیه السلام برای جهاد فتح قلعه خیبر رفت، از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پرسید: «تا کجا باید با این قوم درگیر شوم؟». پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به او دستوری داد که امیرمؤمنین علیه السلام خلاصه آن را چنین نقل می کند:

من مأمور شدم با آنان بجنگم تا بگویند خدایی جز خدای یکتا نیست و محمد پیامبر خداست و هر گاه به این دو اصل اقرار کردند و به سوی قبله ما روی نهادند و ذبیحه ما را خوردند و مانند ما نماز خواندند، خون و اموال آنها برای ما محترم است، مگر اینکه حقی را ضایع کرده باشند.(3)

در واقع این احادیث مقیاس شناخت مؤمن از کافر و انسان موحد از مشرک بوده است. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ، همواره اسلام و ایمان افرادی را که بر مبنای این دو اصل صورت می گرفت، می پذیرفتند و پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نیز این دو اصل، یعنی پذیرش وحدانیت خدا و نبوت حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم ، همواره مقیاسی کلی برای خلفا به شمار می رفت. آنها پس از اعتراف افراد به این دو اصل، ایمان و عمل به وظایف آنها در باب اسلام را می پذیرفتند و وجود بحث ها و مسائل اختلافی که در حیطه فعالیت های علمی

ص: 105


1- بسام صباغ، بلاء التکفیر، ص10.
2- محمد بن اسماعیل بخاری، الجامع الصحیح، ج1، ص24.
3- همان، ج2، ص490.

عالمان و دانشمندان وجود داشت، مجالی برای ورود در بین توده مردم پیدا نمی کرد و مردم در این گونه مسائل، صاحب نظر نبودند. نکته مهم اینکه مباحث و مسائل اختلافی موجود در بحث صفات خدا و افعال بندگان و صفات خبریه و غیره، تا زمانی که به دو اصل مهم ذکرشده، یعنی اصل توحید و رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، صدمه ای نمی زد، مایه تکفیر و ارتداد نمی شد و به عنوان بحث علمی در بین علمای کلام مطرح بود و ایمان و کفرِ مردم را وارد عرصه خود نمی کرد. لذا همبستگی مسلمانان همواره محفوظ بود و فقهای اسلام نیز با توجه به حفظ وحدت مسلمانان با نادیده گرفتن اختلاف در مباحث کلامی، اقرار به شهادت در مسئله توحید و نبوت و معاد را کافی می دانستند و اقرارکننده به آنها را مسلمان و موحد به حساب می آوردند. متأسفانه مسئله تکفیر، که امروزه پدیدار شده است، در میان سلف جز در گروه «خوارج» طرفداری نداشت و تنها گروه خوارج با طرح مسائل جزئی به کفر پیروان حضرت علی علیه السلام و در برخی موارد، به ارتداد هواداران عثمان حکم می کردند، ولی متأسفانه در سده های اخیر، جامعه اسلامی با پیامدهای این پدیده شوم مواجه شده است.(1)

نظریات علما درباره تکفیر

علما و بزرگان اسلام در برخورد با پدیده تکفیر، موضع روشن و شفافی اتخاذ کرده اند که به برخی از آنها اشاره می شود:

1. تقی الدین سبکی شافعی می گوید: «اقدام به تکفیر مؤمنان کار بسیار مشکلی است و هر کس بگوید لا اله الا الله و محمد رسول الله، تکفیر این افراد کار بسیار عظیم و خطرناکی است».(2)

ص: 106


1- جهت آشنایی بیشتر با لوازم مسئله تکفیر مسلمانان و قتل و غارتی که از پیامدهای آن در طول تاریخ بوده است، نک: عثمان بن عبدالله بن بشر، عنوان المجد فی تاریخ النجد، ج1، ص256-290؛ سید محمود شکری آلوسی، تاریخ نجد، ص50-90؛ جمیل صدقی زهاوی، الفجر الصادق، ص51-64؛ محمد الکثیری، السلفیه بین اهل السنة والامامیه، ص320 و 321.
2- عبد الوهاب بن احمد شعرانی، الیواقیت والجواهر فی بیان عقاید الاکابر، ص58.

2. «ابن حزم» در باب کفر و ایمان می گوید:

فقیهانی مانند ابن ابی لیلی و ابی حنیفه و شافعی و سفیان ثوری و داوود بن علی و بیشترین کسانی که ما می شناسیم، هیچ مسلمانی را تکفیر و تفسیق نمی کردند و می گفتند مسلمان اگر هم در مسئله عقیدتی یا رفتاری، مخالفتی داشته باشد، نتیجه اجتهاد اوست و او نه تنها نکوهش نمی شود، بلکه پاداش نیز در پی دارد، ضمن اینکه اختلاف فتوا در بین صحابه سبب تکفیر و تفسیق آنها توسط یکدیگر نمی شد.(1)

3. «غزالی» در این باره می گوید:

بعضی از طوایف، فرق دیگر را تکفیر می کنند، اما تا آنجا که ممکن است نباید از تکفیر استفاده کرد، زیرا اباحه دما و اموال کسانی که اهل قبله هستند و شهادتین را گفته اند، اشتباه است و اشتباه در زنده نگه داشتن هزار کافر، آسان تر از خطا در ریختن قطره ای از خون مسلمانان است.(2)

ضابطه های تکفیر و محدوده کفر

به عقیده متکلمان اسلامی، حکم به کفر مسلمانان کاری خطرناک و بی مبالاتی محض است و به هر دلیل واهی، نمی توان به خروج مسلمان از دایره اسلام حکم کرد. «تفتازانی» در این مورد می گوید:

مسلمانی که با حق مخالفت کند، این کار مایه کفر او نمی شود، مگر آنکه یکی از ضروریات دین را انکار کند؛ مثلاً بگوید جهان آفریدگاری ندارد یا معاد جسمانی در کار نیست. لذا پیامبر اسلام افراد را می پذیرفت و هرگز در این مسائل تفتیش نمی کرد.(3)

ص: 107


1- ابن حزم، الفصل فی الملل، ج3، ص143.
2- مهدی مکارم، «بلای تکفیر مصیبت اسلام و مسلمین»، سراج منیر، س3، ش11، 1392، ص4؛ محمد غزالی، الاقتصاد فی الاعتقاد، ص82.
3- سعدالدین مسعود تقتازانی، شرح المقاصد فی علم الکلام، ج2، ص211.

محققان اهل سنت، معتقدند میان ظاهر و باطن تلازم وجود دارد و هرگز نمی توان به سادگی و با مبنا قرار دادن ظاهر افراد، آنها را تکفیر کرد. لذا طبق ضابطه های شرعی، عمل و نیت با هم شرط است و دسترسی به نیت افراد هم کار ساده ای نیست.(1)

پس به عبارتی، حکم تکفیر در مورد افرادی که ظاهر کارشان با ظواهر اسلام، مانند اقرار به شهادتین و ... متناسب است، غیرممکن می نماید و حتی اگر ظاهر عمل کفرآمیز، اما بدون نیت کفر باشد، نیت و عمل با هم حکم را تعیین می کند.(2)

نهی از تکفیر در قرآن و روایات

خداوند در قرآن می فرماید: )وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ أَلْقَی إِلَیکُمُ السَّلاَمَ لَسْتَ مُؤْمِنًا(؛(3)

به کسی که اظهار اسلام کند و در برابر شما سر تسلیم فرود آورد، نگویید تو مسلمان نیستی (نسبت کفر ندهید). در این آیه، مسلمانان از نسبت دادن کفر به دیگران نهی شده اند.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز از تکفیر، نهی فرموده اند. «ابن عمر» از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده است که حضرت فرمودند: «هر گاه کسی به برادرش بگوید ای کافر، یکی از دو حالت بر اوست: اگر نسبت درست باشد که هیچ وگرنه به خودش باز می گردد».(4)

در روایت دیگری حضرت فرمودند: «هر گاه کسی به برادر دینی خود بگوید ای کافر، مثل آن است که او را به قتل رسانده باشد».(5) روایات فراوان دیگری در این زمینه وارد شده است که رسول گرامی اسلام از تکفیر و سایر نسبت های ناروا، از قبیل نسبت فسق و ... نهی فرموده است.(6)

«ابویعلی» در مسند و «طبرانی» در معجم کبیر نقل کرده اند که

ص: 108


1- عبدالله بن محمد قرنی، ضوابط التکفیر عند اهل السنة والجماعة، ص210.
2- همان، ص211 .
3- نساء، آیه 94.
4- مسلم قشیری نیشابوری، الجامع الصحیح، ص49.
5- نور الدین هیثمی، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج8، ص141.
6- عمر عبدالله کامل، التحذیر من المجازفة بالتکفیر، ص8.

شخصی از جابر پرسید آیا فردی را که رو به قبله نماز نمی خواند، مشرک می دانید؟ جابر گفت پناه بر خدا، او از این مطلب نهی نمود. دوباره پرسید آیا شما یکی از اهل قبله را کافر می دانید. گفت هرگز.(1)

آیات و روایات فراوان، و علاوه بر آن، سخنان علمای مسلمانان در این باره، بیانگر این نکته مهم است که هیچ کس حق تکفیر دیگران را ندارد، اما به هر حال، ما با این پدیده مواجهیم؛ به قول «محمد بن علوی مالکی» که می گوید: «ما مبتلا به گروهی شده ایم که متخصص در توزیع کفر و شرک و صادر کردن احکام با القاب و اوصافی است که هرگز صحیح و لایق مسلمانی نیست که شهادتین می گویند».(2) وی در جای دیگری می گوید:

برای ما از آنچه گذشت، از نصوص قرآن و سنت و اقوال صحابه و کسانی که از علمای پیشین و متأخرین از طریق سلف پیروی کرده اند، واضح شد که حکم کردن بر مسلمانان به خروج از دین اسلام یا دخول در کفر، سزاوار نیست مؤمن به خدا و روز قیامت دست به این کار زند، مگر با برهانی که از نور خورشید در روز روشن تر است و حتی کسی که برای ما کفرش به برهان واضح ثابت شده است و از او کفر صریح مشاهده کردیم، باید با احتیاط حکم به کفر او کنیم و از هر لفظی احتراز جوییم و از اطلاقاتی که قرآن و سنت به کار برده تعدّی نکنیم و از روش سلف در تکفیر تجاوز نکنیم. زیرا سلف آنچه از مردم ظاهر می شد، بر قرآن و سنت عرضه می کردند و اگر قرآن و سنت اطلاق کفر را بر آن مورد می یافتند، اطلاق می کردند و اگر نمی یافتند، توقف می کردند و بر گوینده یا انجام دهنده، حکم به اشتباه و گناه بزرگ می کردند. پس از آن گوینده یا انجام دهنده پرسیده می شود که مقصودش چیست. لذا اگر به طور واضح گفت که مقصودش کفر

ص: 109


1- نورالدین هیثمی، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج8، ص120.
2- محمد بن علوی مالکی، التحذیر من المجازفة بالتکفیر، ص8.

است، بر او حکم می شود وگرنه به اطلاق خطا و مخالفت یا فسق بر او اکتفا می شود نه آنکه او را تکفیر اعتقادی کنند.(1)

این سخنان و مطالب، در حالی از سوی علمای مسلمان مطرح شده است که آنها بارها خطر تکفیر را در لابه لای کتاب ها و تألیف ها یا خطابه های خود متذکر شده اند. حکم شرک در مورد مسلمان، حتی اگر به مظاهر شرک متلبس شود، باز هم قابلیت بررسی دارد و لحاظ شرط های فقهی را می طلبد.(2) نکته دیگر این است که تکفیر، آثار بسیار بدی در جامعه مسلمانان به جا خواهد گذاشت که به برخی از آنها اشاره می شود:

1. حکم کردن به مباح بودن خون و جان افرادی که تکفیر شده اند و در نتیجه کشته شدن افراد تکفیر شده؛

2. به غارت رفتن اموال افراد تکفیرشده؛

3. هتک حرمت نوامیس افراد تکفیرشده، از آن جهت که شخص کافر عقدش باطل است و بر همسر و دختران خود سلطه ندارد؛

4. عدم اجرای احکام مسلمانان برای او پس از مرگش؛

5. ضرر رساندن به جامعه و ایجاد ناامنی در آن به جای اصلاح و پیشرفت.

6. ترک دشمن خارجی و عدم اشتغال به مبارزه با حکومت کفر؛

7. ایجاد اختلاف و دودستگی در جامعه؛

8. استفاده ابزاری کافران و دشمنان اسلام از این گونه افراد جهت ضربه زدن به اسلام؛

دهلوی و مسئله وحدت

شاه ولی الله دهلوی، مسئله وحدت را یکی از اصول اساسی و مهم می داند و وجود اختلاف، درگیری و کشمکش را بزرگ ترین آفت و عامل از هم گسیختگی وحدت بین

ص: 110


1- همان، ص39.
2- عبدالله بن محمد قرنی، ضوابط التکفیر عند اهل السنة والجماعة، ص9.

مسلمانان جهان معرفی می کند. وی این اختلاف ها را از بین برنده و زائل کننده دوستی و اخوتی می داند که خدای متعال مسلمانان را به آن سفارش کرده است. او می گوید:

شکی نیست که کشمکش و اختلاف مسلمانان با هم از خطرناک ترین مسائل است که بنیان این امت را، که مانند تنی یکپارچه است، نابود و زیر و رو می کند و تن و توان واحدش را از هم می پاشد. مرض اختلاف و کینه ورزی مایه سرور و شادمانی شیطان است و همان هدفی که دشمنان خدا دنبال می کنند.(1)

وی معتقد است شکل گیری اختلاف ها به بهانه های مختلف و واهی، پیامدهای خطرناکی برای جامعه مسلمانان به دنبال دارد. از منظر شاه ولی الله، منشأ این اختلاف ها، نوعی بیماری و غلط اندیشی است که برخی را به این سمت و سو سوق داده و آنها را از راه درست بیرون برده است و عدم تحلیل درست و منطقی، همراه با دلیل محکمه پسند، مانع وصول امت اسلام به خیر و نیکی است.(2) علما و بزرگان به جهت حفظ وحدت و با وجود اختلاف عقیده پشت سر یکدیگر نماز می خواندند، آن گونه که ابوحنیفه و شافعی چنین می کردند.(3)

تعصب بی جا، عامل گسیختگی وحدت و ایجاد تفرقه میان مسلمانان

آنچه از دیدگاه شاه ولی الله به عنوان عامل مهم در تفرقه و اختلاف میان مسلمانان مطرح است، تعصب بی جا و بی مورد است. وی این آسیب را کاستی در مدارس و مکتب های فقهی نمی داند و معتقد است اگر از زاویه مثبت، یعنی قابلیت مدارس علوم دینی برای پژوهش قرآن و سنت به آنها بنگریم، وجود این مدارس، نقطه مثبت و فرخنده ای است، اما تعصب در مورد فکر و عقیده ای خاص که گاه در مدرسه یا مکتب فقهی مطرح می شود، موجب شکل گیری مشکلات و خطرهایی فراروی امت اسلامی

ص: 111


1- شاه ولی الله دهلوی، الانصاف فی بیان اسباب الاختلاف، ص14.
2- همان، ص15.
3- همان، ص197.

می شود، و اختلاف هایی را شکل می دهد و پایه ریزی می کند. او معتقد است برخی از تفکراتی را که بعضی از صاحبان مکتب های مختلف بیان کرده اند، نمی توان مبنای صحیحی قلمداد کرد و آن را عاری از خطا و اشتباه دانست. زیرا آنها مانند سایر افراد دیگرند و مانند پیامبران معصوم نیستند که بتوان تمام گفته های آنها را صحیح دانست.(1)

آنچه فقها و متکلمان بیان می کنند بر مبنای ادله روایی و مستندات شرعی است. «اسامه بن زید» می گوید رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ما را به صورت گردان به منطقه ای به نام حرقات فرستاد. آنها از آمدن ما آگاه شدند و فرار کردند، ولی ما مردی را دست گیر کردیم. او به محض دست گیری گفت لا اله الا الله، ولی ما او را گردن زدیم. در این موقع مطلبی به ذهن من خطور کرد که نکند من مسلمانی را کشته باشم. پس از بازگشت، داستان را برای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم گفتم. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود جواب گوینده لا اله الا الله را در روز قیامت چه خواهی داد؟ آیا قلب او را شکافتی تا بدانی که ایمان او به خاطر ترس بوده است؟ روز قیامت پاسخ گوینده لا اله الا الله را چه می دهی؟ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پیوسته این سخن را می گفت. من دوست داشتم که پیش از آن مسلمان نشده بودم و امروز مسلمان می شدم تا دست من به خون مسلمانی آلوده نمی شد.(2)

با نقل این روایت و روایت های مشابه، در پی بیان این نکته ایم که هر گونه تجاوز و تعدی به حقوق شهادت دهنده، کار مذمومی است و قضاوت در مورد مسلمانی که به وحدانیت خداوند و رسالت نبی اکرم اقرار کرده، باید با دقت و تأمل فراوان صورت گیرد. زیرا رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هر گونه تفتیش در عقاید و کنکاش بی مورد درباره عقاید شهادت دهنده را نهی کرده است.(3)

بخاری در صحیح خود چنین روایت می کند:

یکی از اصحاب پیامبر، که بعدها رئیس خوارج شد، در غزوه حنین در تقسیم غنائم به پیامبر گفت: ای رسول خدا! در تقسیم غنائم عدالت را

ص: 112


1- همان، ص17.
2- محمد بن اسماعیل بخاری، الجامع الصحیح، ج2، ص437.
3- مسلم قشیری نیشابوری، الجامع الصحیح، ص643.

پیشه کن. یکی از کسانی که در محضر پیامبر بود، از اهانت آن شخص ناراحت شد و گفت: ای پیامبر خدا! اجازه بده گردنش را بزنم. پیامبر فرمودند: شاید او نماز می خواند. آن فرد در پاسخ پیامبر گفت: او به زبان نماز می خواند نه با دل. پیامبر فرمود: من مأمور تفتیش قلب ها و شکافتن آنها نیستم.(1)

آنچه از این نوع احادیث برداشت می شود این است که یکی از مبانی مهم دعوت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، رعایت حقوق مسلمانان و پرهیز از تکفیر آنها و عدم حکم به خروج برادران مسلمان و گوینده شهادتین از دایره اسلام است. از طرفی، خود ایشان مأمور به ظواهر بوده است نه باطن افراد و ما نباید با طرح برخی مسائل که جزء اصول مسلّم اسلام نیست، به تکفیر گروه دیگری بپردازیم که در نتیجه آن، شکافی عمیق میان مسلمانان به وجود آید. محقق الانصاف در این زمینه معتقد است آراسته شدن با اخلاق سلف صالح و مجتهدان و علمای عامل به فرهنگ و اخلاق اختلاف، می تواند کمک شایانی به حفظ وحدت کند.(2) وی تأکید می کند که در گذشته، مسلمانان به رغم اختلاف هایی که با هم داشتند، حرمت و احترام یکدیگر را حفظ، و برای هم دعا می کردند. پشت سر یکدیگر نماز می خواندند و چنانچه یکی از آنها درمی گذشت، برای او دل می سوزاندند و از او تنها به خیر و خوبی یاد می کردند.(3)

باید این گونه می بود. چون هدف و مقصود آنها روشن شدن حق بود و برایشان مهم نبود که چه کسی حق را روشن می کند، بلکه تنها به روشن شدن حق می اندیشیدند. وی تأکید می کند که با تغییر هدف و نیت افراد و غلبه هوا و هوس بر افراد، یاد خدا در دل مردم کم شد و تمام تلاش ها و خواسته ها در جهت تحمیل عقاید قرار گرفت. وی ادامه می دهد: «آری در چنان جامعه ای، وای به حال کسی بود که با اندیشه این مردمان مخالفت کند. جای

ص: 113


1- محمد ابن اسماعیل بخاری، الجامع الصحیح، ج2، ص498؛ مسلم قشیری نیشابوری، الجامع الصحیح، ص643.
2- شاه ولی الله دهلوی، الانصاف فی بیان اسباب الاختلاف، ص14.
3- همان، ص15.

شگفت و تعجب نیست که به خاطر خودسری ها و غلط اندیشی ها، شاهد دشنام گویی به یکدیگر و درگیری و اختلافات شدیدی باشیم».(1)

رفتارشناسی صحابه در فتوا دادن و پرهیز از تکفیر

در مورد روش فتوا دادن صحابه، شاه ولی الله معتقد است نهایت دقت صورت می گرفته و در این زمینه، احتیاط فراوانی وجود داشته است. وی می گوید:

هر یک از صحابه رسول خدا به اندازه ای که خدای متعال برایش میسر می کرد، عبادات، فتوا ها و احکام صادرشده از رسول اکرم را می دید و می شنید، و در نتیجه، محتوای هر چیزی را از نشانه ها و قراین متناسب با آنچه دیده و شنیده بود، باز می شناخت. از این رو برخی را بر اباحه و جواز، حمل می کرد و برخی را بر استحباب و از بعضی هم بنابر شواهد و قراینی که با خود داشت، حکم نسخ را برداشت می کرد.

وی ادامه می دهد: «عمده رویکرد صحابه در این پهنه، مبتنی بر این بود که بدون گذر از راه ها و شیوه های استدلالی و توجه به آن، با آرامش و اطمینان خاطر بنگرند».(2)

به اعتقاد شاه ولی الله، دقت نظری که صحابه داشتند، علاوه بر اینکه بسیار مهم است، می توان به عنوان اصل رفتاری به آن توجه کرد و اگر در عصر امروز این دقت نظر صورت می گرفت، بحث تکفیر در جوامع اسلامی به محاق می رفت و چالش های موجود شکل نمی گرفت. از نگاه شاه ولی الله و بنا بر نقل وی، صحابه همواره می کوشیدند به گونه ای فتوا دهند که با خواسته های رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم سازگار باشد و در صدور حکم، هیچ گونه کوتاهی و تقصیری در سازگاری با اهداف آن حضرت صورت نگیرد.(3)

وی در این باره چند مسئله ذکر می کند و می گوید: «بسیار اتفاق می افتاد که صحابه ای در مورد مسئله ای فتوا و حکم رسول خدا را شنیده و صحابی دیگری نشنیده بود.

ص: 114


1- همان، ص16.
2- همان، ص39.
3- همان، ص39.

بنابراین، آن که از فتوا و حکم بی خبر بود، شخصاً اجتهاد می کرد، اما تمام تلاشش را به کار می برد تا موافق حدیث باشد».(1) او برای نمونه روایت نسایی، ترمذی، ابوداوود و ابن ماجه را نقل می کند که «ابن مسعود» در مورد مسئله ای که از او سؤال شده بود، حکمی صادر نکرد و استدلالش این بود که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در این خصوص دستوری صادر نکرده است و مسئله تا حدود یک ماه به همین منوال بود تا این که پس از یک ماه به اجتهاد خود فتوا داد و یکی از صحابه، صدور مشابه حکم ابن مسعود از ناحیه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را گواهی داد و تأیید کرد.(2)

حال باید این مسئله را پرسید که حکم دادن به تکفیر مسلمانان بر چه اساسی صورت می گیرد؟ آیا این حکم مشابه حکم رسول خداست؟ آیا در زمان حکم دادن به تکفیر مسلمانان، تلاشی برای هم خوانی با احکام صادرشده از طرف رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم صورت گرفته است؟ آیا رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مجوز صدور چنین حکمی را برای صحابه صادر کرده است؟ شاه ولی الله دهلوی اشاره می کند که ابن مسعود پس از آنکه مطّلع شد حکمش شبیه حکم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بوده است به اندازه ای خوش حال شد که پس از پذیرش اسلام به آن اندازه خشنود نشده بود. این در حالی است که نصوص فراوانی در قرآن و روایات نبوی در مورد عدم تکفیر شهادت دهنده به وحدانیت خداوند و رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم وارد شده است، اما فتواهای تکفیر، مخالفت صریح با این نصوص است و مفتیانِ این گونه فتواها، با علم به این مسئله، به تکرار فتواهای خود ادامه می دهند و زمینه اهانت و جسارت به مسلمانان و هتک حرمت و قتل آنها را فراهم می کنند.

راهکار حفظ وحدت

رویکرد شاه ولی الله در خصوص کنار گذاشتن اختلاف و حفظ وحدت بین مسلمانان و پرهیز از توهین به آنها در بسیاری از تألیف هایش آشکار است. با رویکرد صحابه در

ص: 115


1- همان، ص40.
2- همان، ص42.

مورد احکام و مسائل شرعی و همچنین مسائل اعتقادی و مقایسه آن با رفتار قائلان به تکفیر مسلمانان، پرسشی اساسی مطرح می شود و آن اینکه آیا رویکرد صحابه با رویکرد تکفیر، قابل جمع است؟ این پرسشی است که تکفیرکنندگان، خود باید به آن پاسخ دهند. به هر حال، از منظر شاه ولی الله دهلوی، اختلاف نظر صحابه در مسائل مختلف، سبب ایجاد تفرقه و نفاق بین مسلمانان، مخصوصاً توده مردم مسلمان نمی شد. وی مثال ها و شواهد فراوانی در این خصوص در کتاب الانصاف بیان می کند.(1)

پرسش دیگری که در اینجا باید پاسخ داده شود این است که اولاً، تکفیر بر چه اساس و مبنایی صورت می گیرد و ثانیاً آیا احتمال ندارد که اختلاف در فهم حدیث، منشأ برخی از فتواهای چالش برانگیز باشد؟ شاه ولی الله دهلوی، به این نکته توجه کرده و مثال هایی برای آن ارائه داده است.(2) اگر صورت دوم مسئله، یعنی اشتباه در فهم حدیث، منشأ صدور برخی فتواهای نسنجیده باشد، آیا نباید دقت بیشتری در فهم حدیث صورت گیرد یا اینکه همان فهم اشتباه، مجوز صدور فتواست؟(3)

با مرور مجدد روایت های نبوی می توان به نوعی به نقطه مقابل این گونه تکفیر رسید، زیرا در روایات، تعبیرهای تأمل برانگیزی ملاحظه می شود؛ از جمله اینکه دشنام دادن به مسلمان گناه و جنگیدن با آن کفر است. در این خصوص به ذکر یک نمونه اکتفا می کنیم و آن روایت «خالد بن ولید» است. وی به سوی قبیله «بنی جذیمه» رفت تا آنها را به اسلام فرا خواند. آنها به پیشوازش آمدند. خالد به آنها گفت: اسلام بیاورید. پاسخ دادند: قومی مسلمانیم. گفت: پس سلاحتان را بیندازید و پیاده شوید. آنها گفتند: به خدا قسم چنین نخواهیم کرد، زیرا به محض اینکه سلاح خود را بیندازیم، کشته خواهیم شد. ما از تو و همراهانت مطمئن نیستیم. خالد گفت: پس تا زمانی که از اسب هایتان

ص: 116


1- همان، ص43-50.
2- همان، ص44-46.
3- همان، ص50.

فرو نیامده اید، هیچ امانی برایتان نخواهد بود. با شنیدن این سخن، گروهی از اسب هایشان پایین آمدند و بقیه متفرق شدند. در روایت دیگر آمده است که آنها ابراز داشتند: مسلمانیم، نماز می خوانیم و در سرزمین خود مسجدها ساخته ایم و در آنها اذان گفته ایم. پس از تسلیم عده ای از آنها، خالد دستور داد که دستان همدیگر را ببندند و اسیران را در بین لشکریانش تقسیم کرد. سپس دستور قتل آنها را صادر کرد. هرچند مهاجران و انصار از این فرمان سرپیچی کردند، اما طایفه «بنی سلیم» همه اسیران تحت اختیار خود را کشتند. وقتی اخبار خالد به گوش رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رسید، دوباره فرمود: «خدایا من از کاری که خالد کرده است بیزاری می جویم».(1)

«احمد بن حنبل» تصریح می کند که واجب کردن یا حرام دانستن کاری، پاداش یا کیفر دادن و کافر و فاسق شمردن، همه از شئون رسول خداست و هیچ کس در این امر، حق صدور حکم ندارد. مردم فقط وظیفه دارند چیزهایی را واجب بدانند که خدا و رسول واجب فرموده اند و آنچه حرام شمرده اند، حرام بدانند و هرچه خدا و رسول او فرموده اند، تصدیق کنند.(2)

با این تفاصیل، تکفیرهای بی مورد و بی رویه، چگونه توجیه پذیر است؟

نتیجه گیری

موارد زیر را می توان به عنوان نتایج بحث ذکر کرد:

1. شاه ولی الله دهلوی یکی از علما و مصلحان شبه قاره هند است و جایگاه ویژه ای دارد. به تعبیر برخی، وی نخستین مسلمانی بود که ضرورت نواندیشی درباره سراسر نظام اسلامی را، به گونه ای که از گذشته خود منفصل نشود، احساس کرده بود.

2. مسئله تکفیر، از مسائل مهم و چالش برانگیز امروز جهان اسلام است. امروزه عده ای با تکفیر مسلمانان، زمینه قتل و غارت مسلمانان بی گناه را فراهم می کنند. این در حالی است که در سیره صحابه سلف صالح، چنین مسئله ای وجود نداشته است.

ص: 117


1- محمد بن علوی مالکی، التحذیر من المجازفة بالتکفیر، ص40.
2- همان، ص44.

3. همه دانشمندان بزرگ اسلامی به مسئله وحدت مسلمانان و پرهیز از تکفیر توجه ویژه داشته اند و در این خصوص، کتاب ها و مقاله های متعددی نوشته اند و سخنرانی های فراوانی نیز کرده اند.

4. شاه ولی الله دهلوی، یکی از متفکران جهان اسلام است که بر مسئله وحدت مسلمانان تأکید دارد. وی، که به مسائل مختلفی از جمله مسائل اجتماعی، فلسفی، عرفانی و غیره توجه کرده است، در آثار خود بارها متعرض این مسئله مهم و اصل محوری در دنیای اسلام شده است.

5. در آیات و روایات، نهی شدیدی در مورد تکفیر مسلمان وارد شده است. مضمون همه این آیات و روایات این است که خون و مال و ناموس شهادت دهنده به وحدانیت خدا و رسالت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم همواره محترم است.

6. همه مسلمانان، به ویژه علما، باید در جهت تحقق وحدت مسلمانان و پرهیز از تکفیر و تفرقه بکوشند و علی رغم تلاش های موجود، باید توانی مضاعف و تدبیری به کار گرفته شود تا مسئله تکفیر مهار شود.

7. راهکار برون رفت از بحران تکفیر؛ به طور کلی، وظایف مسلمانان را در برابر مسئله تکفیر و وحدت و در قبال یکدیگر به دو دسته می توان تقسیم کرد: حقوقی و اخلاقی. اهتمام به امور مسلمانان و تلاش در راستای برآورده کردن نیازهای یکدیگر و مواسات و نظایر این مقوله ها، در زمره وظایف حقوقی و از طرفی، رعایت مهربانی، رفق، مدارا، تحمل و ... در زمره وظایف اخلاقی محسوب می شوند. با وجود این، متأسفانه بسیاری از مسلمانان از بخش مهمی از وظایفشان در برابر یکدیگر شانه خالی کرده اند و گاهی فراتر از حریم خویش قدم برنمی دارند. می توان گفت تاکنون برای احیای اصل برادری مسلمانان تلاش جدی و فراگیر نشده است و کوشش هایی که در این زمینه انجام داده شده، قابل قدردانی است، اما کافی نیست.

ص: 118

منابع

1. قرآن کریم.

2. ابن بشر نجدی حنبلی، عثمان بن عبدالله، عنوان المجد فی تاریخ النجد، چاپ چهارم: دارالملک عبدالعزیز، ریاض 1401ق.

3. آسن، معمر، «ابعاد سیاسی و ایدئولوژیک گفتمان تکفیر»، ترجمه محمد مرادی قوشه بلاغ، سراج منیر، ش10، 1392ش.

4. افخمی، علی؛ خلیفه لو، سید فرید، «شکرشکن دیارهند، ولی الله دهلوی، مترجم توانای قرآن»، فصل نامه مطالعات شبه قاره، س3، ش6، 1390.

5. انصاری، مسعود، «شکوه و زیبایی در ترجمه قرآن دهلوی»، بینات، س3، ش12، 1375ش.

6. بخاری،محمد بن اسماعیل، الجامع الصحیح، المطعبة السلفیة، قاهره 1401ق.

7. تفهیمی، ساجدالله؛ مؤذنی، علی، نگاهی کوتاه بر تاریخچه زبان و ادبیات فارسی در شبه قاره، مجموعه سخنرانی، 1372ش.

8. تقتازانی، سعدالدین مسعود بن عمر بن عبدالله، شرح المقاصد فی علم الکلام، دار المعارف النعمانیه، پاکستان 1401.

9. جوانی، حجت الله، «بررسی اندیشه های انتقادی شاه ولی الله دهلوی»، فصل نامه مطالعات عرفانی، ش4، 1385.

10. دهلوی، شاه ولی الله، ازالة الخفاء عن خلافة الخلفاء، نسخه الکترونیکی، [بی تا].

11. -------------------- ، الانصاف فی بیان الاختلاف، تحقیق عامر حسین، چاپ دوم: بیروت 1404.

12. -------------------- ، الانصاف فی بیان اسباب الاختلاف، محمد صبحی، حسن حلاق، عامر حسین، نسخه الکترونیکی.

13. -------------------- ، حجة الله البالغه، ترجمه سید محمدیوسف حسین پور، مکتبة العقیده 1422ق.

14. ربانی، جعفر، «نگاهی به نقش احیاگرانه شاه ولی الله دهلوی»، رشد آموزش معارف، کلام و فلسفه، دوره هفدهم، ش57، 1384ش.

15. شریف، میان محمد، تاریخ فلسفه در جهان اسلام،جلد چهارم، ترجمه مرکز نشر جهاد دانشگاهی،1370ش،[بی جا].

16. شعرانی، عبد الوهاب بن احمد، الیواقیت والجواهر فی بیان عقاید الاکابر، دار الکتب العلمیه،بیروت [بی تا].

17. شکری آلوسی، سید محمود، تاریخ نجد، مدبولی، قاهره [بی تا].

18. صباغ، بسام، بلاء التکفیر، دار البشائر، چاپ اول: دمشق1429.

ص: 119

19. صدقی زهاوی، جمیل، الفجر الصادق فی الرد علی الفرقة الوهابیة المارقه، دار الصدیق الاکبر، مصر 1323ق.

20. عالم قاسمی، محمدمسعود، زندگی نامه امام شاه ولی الله محدث دهلوی، ترجمه عبدالله خاموشی هروی، نشر شیخ الاسلام احمد جام، 1380ش.

21. عبدالله کامل، عمر، التحذیر من المجازفة بالتکفیر، بیسان، چاپ اول: بیروت 2003م.

22. عسقلانی، احمد بن علی ابن حجر، فتح الباری بشرح صحیح البخاری، نشر المکتبة السلفیه، ریاض،[بی تا].

23. غزالی، ابوحامد، الاقتصاد فی الاعتقاد، موقع الوراق، الشامله [بی تا].

24. فرمانیان، مهدی، «شبه قاره هند، دیوبندیه، بریلویه و رابطه آنها با وهابیت»، طلوع، س2، ش6، 1382ش.

25. قرنی، عبدالله بن محمد، ضوابط التکفیر عند اهل السنة والجماعة، چاپ اول: الرسالة، بیروت 1413ق.

26. قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، الجامع الصحیح، چاپ اول: دار احیاء التراث، بیروت1420ق.

27. کثیری، محمد، السلفیه بین اهل السنة والامامیة، چاپ دوم: مؤسسه دائرةالمعارف الفقه الاسلامی، قم 1429ق.

28. مالکی، محمد بن علوی، هشدار در مورد تکفیرهای بی رویه، ترجمه مرکز ترجمان دینی، چاپ اول: مشعر، تهران 1389ش.

29. مالکی،محمد بن علوی، التحذیر من المجازفة بالتکفیر، دار القاضی عیاض [بی تا].

30. مکارم، مهدی، «بلای تکفیر، مصیبت اسلام و مسلمین»، سراج منیر، س3، ش11، 1392ش.

31. نصری، عبدالله، رویارویی با تجدد، چاپ دوم: نشر علم، تهران 1390.

32. هیثمی، نور الدین علی بن أبی بکر، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، دارالفکر، بیروت1412ق.

ص: 120

امویان در آینه پندار و کردار ابوحنیفه / علی اکبر شریفی

اشاره

علی اکبر شریفی(1)

چکیده

در مقاله حاضر، با روش توصیفی- تحلیلی در پی آنیم که ابعاد گوناگون نظری و عملی مواضع «ابوحنیفه» را در رویارویی با امویان معرفی کنیم. در بعد نظری، ابوحنیفه خلافت سلسله اموی را از بنیاد نامشروع می داند و معاویه (نخستین خلیفه و پایه گذار آن) را باغی و ناحق می خواند. در بعد عملی نیز از حمایت قیام های ضداموی گرفته تا ارادت و نگرش مثبت وی به اهل بیت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم و بیان فضایل این خاندان و همچنین رفتار نیکوی ایشان با علویان، همگی در فهرست مواضع اموی ستیزانه امام حنفیان قرار گرفته است. در پایان، با توجه به دیگر علت ها و عوامل، اندیشه ها و گرایش های شیعی ابوحنیفه در موضوع امامت و خلافت به مثابه دلیل اساسی انگیزه بخش به کردارهای اموی ستیزانه و علوی گرایانه ایشان بررسی و تحلیل شده است.

کلیدواژه ها: امویان، خلافت، معاویه، ابوحنیفه، اهل بیت علیهم السلام ، علویان.

ص: 121


1- دانش پژوه کارشناسی ارشد مذاهب اسلامی، جامعة المصطفی العالمیه، مجتمع آموزش عالی امام خمینی! - قم
مقدمه

پس از شهادت امام علی علیه السلام در سال چهلم هجری، مسلمانان در کوفه با امام حسن علیه السلام بیعت کردند، اما معاویه پس از قتل خلیفه سوم (عثمان) به بهانه خون خواهی وی، پرچم مخالفت برافراشت. وی آشکارا برای رسیدن به منصب خلافت می کوشید و به این دلیل از بیعت با امام حسن علیه السلام خودداری کرد و سرانجام با تحمیل صلح بر ایشان، رسماً به کرسی خلافت تکیه زد که نوزده سال (41-60ه.ق.) طول کشید. سپس با معرفی کردن پسرش یزید به عنوان ولی عهد، خلافت را به سلطنت تبدیل و در خاندان اموی موروثی کرد.

حکومت بنی امیه از همان آغاز با مخالفت هایی از طرف مسلمانان مواجه شد که با توجه به ظلم و فساد فزاینده خلفا و کارگزاران آن، هر روز شدت و گسترش بیشتری می یافت. علی رغم این واکنش ها و مخالفت ها، امویان با اعمال روش های گوناگون و ایجاد فضای اختناق، توانستند نزدیک به یک سده (41-132ه.ق.)، بر مسلمانان حکومت کنند.

در میان مخالفان سلسله اموی، ابوحنیفه (80-150ه.ق.) یکی از چهره های سرشناس است که با داشتن اعتبار علمی، اندیشه انتقادی، تمکن اقتصادی و پایگاه اجتماعی، از خطرهای بزرگ برای حکومت و دستگاه اموی در آن روزگار به حساب می آمد. پیشوای حنفیان، همواره بر موضع اموی ستیزانه خود استوار بود، تا آنجا که در هر فرصت مناسبی، از هر گونه مخالفت با این سلسله ابایی نداشت. امویان نیز به این دلیل، ابوحنیفه را به حال خود وا ننهادند و برای مهار کردن او اقداماتی انجام دادند. در این مقاله، نگارنده می کوشد، در حد ممکن، به بررسی ابعاد مواضع اموی ستیزانه ابوحنیفه و علت ها و عوامل آن بپردازد.

آنچه در زندگی علمی، سیاسی و اجتماعی ابوحنیفه جلب توجه می کند و در واقع قسمت عمده و مهم مواضع اموی ستیزانه او را تشکیل می دهد، نگرش مثبت و رفتار و

ص: 122

روابط صمیمانه او با اهل بیت علیهم السلام و بزرگان شیعه است، اما این بخش از زندگی ایشان، همواره خواسته یا ناخواسته مغفول مانده و عواملی باعث شده است که نگرش ابوحنیفه در مورد اهل بیت علیهم السلام و رفتار و تعاملش با آنها، تیره و غیردوستانه جلوه کند. علی رغم پندار جریان غالب، نگرش ابوحنیفه در مورد اهل بیت علیهم السلام و رابطه اش با آن پیشوایان و علویان و بزرگان شیعه بسیار مثبت گزارش شده است. به هر حال، افزون بر گزارش های تاریخی موجود، شواهد و قراین بسیاری نیز هم اکنون در تأیید مواضع شیعی و علوی گرایانه ابوحنیفه وجود دارد؛ مانند اشتراکات گسترده کلامی حنفیه و شیعه، وابستگی و سرسپردگی حنفیان صوفی مسلک به اهل بیت علیهم السلام ، نگرش انتقادی حنفیان درباره سلسله اموی، اهل بیت گرایی و وهابیت ستیزی آنها از گذشته تا به امروز. افزون بر این، شواهد و قراین مذکور به عنوان زمینه های مساعد و مشترک میان حنفیه و امامیه، می تواند پیروان این دو مذهب را در رسیدن به راهبرد وحدت اسلامی، تقریب مذاهب و هم زیستی مسالمت آمیز نیز یاری رساند.

الف. مکتب کلامی «ماتریدیه»، که در واقع همان شکل مبسوط و نظام یافته اندیشه های اعتقادی ابوحنیفه است، اشتراک های بسیار گسترده روشی و محتوایی در عرصه کلام با امامیه دارند. با قطع نظر از مواردی نادر، به جد می توان ماتریدیه را در مقایسه با دیگر مذاهب کلامی، نزدیک ترین فرقه به شیعه دانست. علاوه بر مطابقت نظریه «کسب» ماتریدیه با نظریه «امر بین الامرین» امامیه در باب جبر و اختیار، برخی از ماتریدیان متأخر به اعتقاد به نظریه «امر بین الامرین» تصریح کرده اند

و آن را برگرفته از فرمایش امام باقر علیه السلام می دانند و تأکید دارند که ابوحنیفه نیز آن را

از استاد خود امام باقر علیه السلام فرا گرفته است.(1)

یادآوری این نکته درباره ماتریدیه از دو جهت اهمیت دارد: اولاً، اشتراک های چشمگیر این مکتب با تشیع و نگرش

ص: 123


1- سید لطف الله جلالی، تاریخ و عقاید ماتریدیه، ص269 و 344.

مثبت ماتریدیان به ائمه شیعه، معلول گرایش های شیعی و روابط نیکوی ابوحنیفه با اهل بیت است؛ ثانیاً، پیروان فقهی ابوحنیفه که 53 درصد کل جمعیت اهل سنت را در جهان امروز تشکیل می دهند، اکثر شان به کلام ماتریدیه معتقدند و متقابلاً شخص «ابومنصور ماتریدی»، بنیان گذار مکتب کلامی ماتریدیه، به فقه حنفی عمل می کرد، چنان که در کلام نیز مدعی پایه گذاری مکتب کلامی خویش بر بنیاد اندیشه های اعتقادی ابوحنیفه بود.(1)

ب. حنفیان متصوفه، ضمن پذیرش خلافت خلفای راشد، به امامت دوازده امام امامیه نیز به عنوان اقطاب بزرگ صوفیه و رهبران روحانی معتقدند، اما رهبری سیاسی را دون شأن ائمه می دانند. حنفیان صوفی چون «مولوی»، «سنایی»، «جامی»، «عطار»، «ملاحسین واعظ کاشفی» و ... به مهدی موعود، فرزند امام حسن عسکری علیه السلام ، نیز باور دارند.(2)

ناگزیر، باید اذعان کرد که این پیوند نیکو از روی تصادف و بی هیچ پیشینه مثبت تاریخی پدید نیامده است، بلکه در همان تعامل و رابطه صمیمانه امام حنفیه با اهل بیت علیهم السلام ، علویان و بزرگان شیعه ریشه دارد.

ج. موضع انتقادی حنفیان و شیعیان در مورد خلفای اموی از دیگر زمینه هایی است که می تواند این دو مذهب را در جبهه واحدی گرد هم آورد. حنفیان واقعی به تأسی از امام مذهب خود، عملکرد ناشایست خلفای اموی را تأیید و از آنان دفاع نکرده اند. خلاصه آنکه اگر وهابیان در مدح و دفاع از بنی امیه و ذم اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ده ها کتاب و رساله نوشته اند،(3) از میان مصلحان و متفکران نامدار حنفی نیز کسانی چون «ابوالاعلی مودودی» صاحب کتاب ارجمند خلافت و ملوکیت، هستند که با پژوهش های ارزنده و منصفانه علمی شان، کارنامه سلسله اموی را بررسی انتقادی کرده اند.

ص: 124


1- همان، ص44 و 130.
2- محمد شفق خواتی، جایگاه اهل بیت از دیدگاه امام ابوحنیفه، ص232.
3- عصام عماد، نقد وهابیت از درون، ترجمه سید جعفر نوری، ص69-78.

د. یکی دیگر از وجوه مشترک و زمینه های همگرایی مذهب حنفی- ماتریدی و شیعه، وهابیت ستیزی آنهاست. ماتریدیان حنفی از همان آغاز شکل گیری وهابیت با این فرقه میانه خوبی نداشتند و آن را مذهبی برساخته می دانستند. گرایش وهابیت ستیزانه دو جنبش «بریلویه» به رهبری «احمدرضاخان بریلوی» و «دیوبندیه» به رهبری «شیخ محمد قاسم نانوتی» در قرن های سیزده و چهارده هجری در هند، متهم کردن وهابیت به شرک و ردیه نویسی علیه این فرقه از سوی «شیخ محمد زاهد کوثری» (1296-1371ه.ق.) شیخ الاسلام امپراتوری عثمانی، خود شاهد این مدعاست. وهابیان نیز ماتریدیان را مانند دیگر مذاهب، بدعت گذار می خواندند و تکفیر می کردند،(1)

اما چنین خوش بین نیز نباید بود. زیرا وهابیت امروزی، افزون بر حفظ روش های خشونت بار اسلاف خود، که تنها با حربه تکفیر و شمشیر با مذاهب اسلامی مقابله می کردند، این بار با بهره گیری از عناصر نرم تدبیر سیاسی و تبلیغ مذهبی، بیش از پیش موفق عمل کرده اند. هم اکنون نیز از طرفی با تاکتیک همگون نمایی با مذاهب اهل سنت، فرصتی فراهم آورده اند تا در سایه آن به تربیت و اعزام مبلغان وهابی در سراسر جهان اسلام با هدف وهابی سازی اهل سنت، به خصوص حنفیان بپردازند. از سوی دیگر، با تفکیک شیعه از مذاهب اسلامی، در تکاپوی ایجاد، تجهیز و تکثیر گروهک های تندروی تکفیری چون «النصره»، «داعش» و نظایر آن و طراحی و اجرای حملات خونین تروریستی در سرزمین های شیعی هستند تا در نهایت از این طریق، شیعیان را تضعیف و کاملاً حذف کنند. بنابراین، در صورت پیروزی وهابیت در پاک سازی شیعیان، آنگاه فراروی دیگر مذاهب اسلامی نیز دو راه بیشتر وجود نخواهد داشت: اینکه یا در کیش وهابیت درآیند، یا به شمشیر آنها گردن نهند.

باری، در کنار این دسته از روایات مثبت تاریخی، گزارش هایی هم وجود دارد که در آن نگرش و ارتباط ابوحنیفه با ائمه زمانه اش و شیعیان، تیره و منفی ترسیم شده است،

ص: 125


1- سید لطف الله جلالی، تاریخ و عقاید ماتریدیه، ص117 و 132-133.

اما این گزارش ها به لحاظ صحت و اعتبار به پای گزارش های مثبت نمی رسد، زیرا اولاً، گزارش های مثبت، از نظر کمی و کیفی بر روایت های منفی برتری دارد. بنا براین، از دید پژوهش گران، شمار روایت های منفی در مقایسه با روایات مثبت، کمتر و از نظر کیفی، سستی و ناهمگونی فراوان دارد.(1) ثانیاً، دیدگاه های منفی و مخالف ابوحنیفه، متوجه غالیان آن روزگار بوده، نه شیعیان حقیقی که در برخی موارد به معنای نگاه منفی ایشان به شیعه تلقی شده است، در حالی که باید حساب شیعیان راستین را کاملاً جدا کرد.(2)

با وجود زمینه های مساعد فکری و تاریخی برای همگرایی و هم زیستی مسالمت آمیز میان حنفیان و شیعیان، که تاکنون بررسی شد، عواملی هستند که از آغاز در واگرایی این دو مذهب نقش داشته اند: 1. افزایش جریان «غلو» در دوره حضور ائمه؛ 2. افول مکتب کلامی و عدل گرای حنفی (نزدیک به شیعه و معتزله) و غلبه یافتن پیروان مکتب فقهی ابوحنیفه که بیشتر نص گرا و از اهل حدیث متأثر بودند؛ 3. تأثیر روش و اندیشه «بخاری» (اهل حدیث و بدبین به شیعه) و نفوذ صحیح او در میان حنفیان؛ 4. دعوا و نزاع سیاسی عثمانیان و صفویان؛ 5. نفوذ وهابیت و باورها و نگرش های متعصبانه و افراطی آنها در میان حنفیان.(3) با توجه به این عوامل تنش زا، واضح است که بسیاری از ناملایمتی ها و بدبینی ها میان این دو مذهب، ریشه ذاتی و درونی ندارد، بلکه به عوامل بیرونی و مرتبط باز می گردد.

به هر حال، اکثریت نسبی حنفیان در جهان اسلام و وجود زمینه های مشترک میان آنها و شیعیان، فعالیت های تفرقه افکنانه و گسترش تفکر متحجرانه وهابیت، تبلیغات اسلام ستیزانه رسانه های غربی با معرفی وهابیت و جریان های تکفیری به جای اسلام اصیل و کمک به فراگیر شدن گفتمان «تقریب مذاهب اسلامی»، از جمله عواملی است

ص: 126


1- محمد عارف بصیر، «رابطه ابوحنیفه با ائمه اهل بیت علیهم السلام و شیعیان»، فصل نامه طلوع، ش27، 1388، ص137-141.
2- محمد شفق خواتی، جایگاه اهل بیت از دیدگاه امام ابوحنیفه، ص60 و 61.
3- همان، ص60 و 266.

که اهمیت موضوع پیش رو و ضرورت پرداختن به آن را بیش از پیش روشن می کند. سوءتفاهم ها، کژفهمی ها و برداشت های نارسا و نادرست چندسویه پیروان مذاهب از آموزه ها و رهبران مذهبی همدیگر، همواره زمینه ساز رفتارهای خشونت بار و کینه توزانه میان آنان بوده است که با اندک نگاهی به تاریخ ظهور و گسترش مذاهب، می توان به روشنی به این مسئله پی برد. واقعیت آن است که در جهان امروز، چاره ای جز هم زیستی مسالمت آمیز از طریق هم پذیری میان پیروان مذاهب وجود ندارد. زیرا درگیری های گذشته ناشی از اختلافات مذهبی در گذر تاریخ، نشان داده است که این دشمنی ها نمی تواند راه حل و پایان بخش این آشفتگی ها و نابسامانی ها باشد. نکته دیگر این است که هرچند نمی توان وجود اختلافات یا تفاوت ها را که عامل تمایز مذاهب هستند، انکار کرد، اما چنان که عیان است، بخش عمده اختلافات موجود کنونی، بی پایه، واهی، غیر واقعی و برخاسته از نادانی و سوء تفاهم هاست. یکی از راه های غلبه بر این مشکل، معرفی و شناساندن واقعی و منصفانه پیشوایان مذهبی فرق مختلف اسلامی و آموزه های آنهاست که نقش و تأثیرگذاری آنها در آگاهی و تغییر نگرش ها از واگرایی به همگرایی میان پیروان مذاهب بر کسی پوشیده نیست.

خلفای اموی در آینه پندار و گفتار ابوحنیفه

ابوحنیفه در نامه ای خطاب به «ابراهیم بن عبدالله حسنی» چنین نوشت:

در مورد سپاهیان عباسی به سیره پدرت در جمل، عمل نکن که تسلیم شده را نمی کشت، اموال را نمی گرفت، فراری را دنبال نمی کرد و زخمی را از بین نمی برد، زیرا اصحاب جمل گروه حامی (فئه و پشتوانه) نداشتند، بلکه به سیره ایشان در جنگ صفین رفتار کن که در آن اسیر می گرفت، زخمی را می کشت و غنایم را تقسیم می کرد، زیرا اهل شام، سپاه و پشتوانه داشتند.(1)

ص: 127


1- ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین، ص367.

ابوحنیفه در تأکید موضع خود علیه معاویه گفته است که اگر سیره حضرت علی علیه السلام با آنان (لشکریان معاویه) نمی بود، هیچ کسی از مسلمانان نمی دانست با آنها چگونه برخورد کند. ابوحنیفه در جواب کسی که از او پرسید: چرا اهل شام از او بیزارند، گفت: علت این امر هواداری او از علی علیه السلام و دوری از معاویه است و نیز گفته است اگر وی در صفین می بود، در صف علی علیه السلام علیه معاویه قرار می گرفت.(1)

همچنین معتقد بود هیچ کس با علی علیه السلام نجنگیده، مگر اینکه حق با علی علیه السلام بوده است.(2) از نظر ابوحنیفه، امام علی علیه السلام نسبت به دیگران دوست داشتنی تر است و کسی است که «قتال با اهل البغی» را به مسلمانان آموخته است. وی در پاسخ به پرسشی در باره جنگ صفین می گوید: «خون های آنان (لشکریان معاویه)، شمشیرهای ما را تطهیر کرد، پس چرا زبان هایمان را [با بازگویی حقایق در مورد آن] تطهیر نکنیم».(3)

بنابراین روشن می شود که ابوحنیفه دیدگاه های خود را درباره امویان، آشکارا ابراز می کرده است.

مواضع عملی ابوحنیفه در برابر خلفای اموی
1. حمایت از قیام های ضد اموی
اشاره

ابوحنیفه از قیام های ضد اموی حمایت کرده است و پشتیبانی از قیام های علویان از مواضع مهم عملی ضداموی ابوحنیفه به حساب می آید. آنچه در ذیل می آید، تفصیل تحرکات سیاسی و انقلابی ابوحنیفه علیه امویان به هواداری از علویان و دیگر مخالفان اموی است:

الف. حمایت از «زید بن علی» علیه «هشام عبدالملک»

ص: 128


1- عمر بن احمد ابن عدیم، بغیة الطلب فی تاریخ حلب، ج1، ص291.
2- موفق بن احمد مکی، مناقب ابی حنیفه، ج1، ص342.
3- همان، ج2، ص36 و 344-347.

در 121 ه- . ق.، هنگامی که زید بن علی علیه هشام بن عبدالملک اموی خروج کرد، موضع ابوحنیفه در حمایت از زید بسیار روشن است. ایشان، قیام زید را به غزوه جدش رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم در بدر تشبیه می کند: «ضاهی خروجه خروج جده رسول الله یوم البدر».(1)

ابوحنیفه از «طریق فضل بن زبیر» به زید پیغام داد که نزد او کمک های مالی و نیروی نظامی برای جهاد فراهم است و زید و یارانش می توانند از این کمک ها بهره مند باشند. فضل ابن زبیر می گوید: «این کمک ها را من بردم و زید از من تحویل گرفت».(2)

ابوحنیفه، همان طور که خودش از این قیام حمایت کرد، از دیگر فقها نیز انتظار حمایت داشت. فضل بن زبیر می گوید: «در جواب ابوحنیفه که پرسید چه کسانی از فقیهان با این قیام هم سویی دارند، گفتم: سلیمه بن کهیل، یزید بن ابی زیاد، هارون بن سعد، هاشم بن برید، ابو هاشم رمانی و حجاج بن دینار».(3)

زمانی که از علت عدم حضور مستقیم ابوحنیفه در قیام زید پرسیدند، ایشان دلیل آن را امانت های مردم نزد خود خواند. ایشان این امانت ها را به «ابن ابی لیلی» عرضه می کند، اما او نمی پذیرد و به همین دلیل می ترسد که به مرگ جاهلیت بمیرد.(4)

افزون بر این، ترس از عدم حمایت مردم از قیام و نیز بیماری ابوحنیفه، از دیگر علل عدم حضور ایشان در قیام ذکر شده است. هرچند ابوحنیفه توفیق حضور مستقیم در قیام را نیافت، اما زید را با ده هزار درهم یاری رساند تا او خود و لشکریانش را در برابر دشمن مجهز و نیرومند کند و به فرستاده خود گفت: «عذر مرا به زید بازگو کن».(5)

ص: 129


1- محمد ابوزهره، ابوحنیفه، حیاته و عصره، آراؤه و فقهه، ص33.
2- ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین، ص146 و 147.
3- همان، ص 146 و 147.
4- مصطفی شکعه، الائمة الاربعة، ص115.
5- موفق بن احمد مکی، مناقب ابی حنیفه، ج2، ص267 و ج1، ص239.

از نظر ابوحنیفه، زید «امام برحق» بود. به همین علت خود را به حمایت از او ملزم می دانست(1)

و هنگام به خاطر آوردن قیام و شهادت زید می گریست.(2) محمد، فرزند

امام صادق علیه السلام ، ضمن نفرین «ابن مبارک» که فضایل اهل بیت علیهم السلام را کتمان می کرد، در حق ابوحنیفه چنین دعا کرد: «رحم الله اباحنیفه، لقد تحققت مودته لنا فی نصرته لزید بن علی».(3)

البته یکی از پژوهش گران متأخر معتقد است این دعا را خود امام صادق علیه السلام در حق ابوحنیفه کرده است.(4) به هر صورت، نسبت صدور این دعا به امام صادق علیه السلام یا فرزند ایشان، از این حقیقت پرده بر می دارد که میان ابوحنیفه و خاندان علوی رابطه صمیمانه ای برقرار بوده و ابوحنیفه از قیام زید حمایت کرده است.

ب. حمایت از «یحیی بن زید» علیه «ولید بن یزید»

هنگامی که یحیی بن زید در 125 ه.ق. در خراسان علیه ولید بن یزید اموی قیام کرد، ابوحنیفه از تأیید قیام او نهراسید و آشکارا در تمامی جلسه ها و حلقه های درس خود، با برانگیختن مردم به پشتیبانی از یحیی علیه سلسله اموی او را یاری رساند.(5)

ج. حمایت از «حارث بن سریج» علیه «یزید بن ولید بن عبدالملک»

هنگامی که در خراسان علیه امویان شورش شد، والیان و دست اندرکاران حکومت اموی، از جمله «نصر بن سیار» در مرو به تعقیب مخالفان و سخت گیری با آنها پرداختند. نصر بن سیار، عمال خود را به سوی «حارث بن سریج» یکی از چهره های برجسته مخالفان اموی در خراسان، فرستاد تا جلوی تحرکات او را گرفته، اموالش را مصادره، و از منطقه تحت نفوذش، او را تبعید کنند. «خالد بن زیاد ترمذی» و «خالد بن عمر»، دو تن از هواداران حارث بن سریج، به قصد دریافت امان نامه برای وی از یزید بن ولید،

ص: 130


1- موفق بن احمد مکی، مناقب ابی حنیفه، ج1، ص239.
2- همان، ج2، ص267.
3- ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین، ص146 و 147.
4- یوسف فضایی، تحقیق در تاریخ و فلسفه مذاهب اهل سنت و فرقه اسماعیلیه، ص97.
5- عبدالهادی فضلی، و دیگران، المذاهب الاسلامیه الخمسه، ص201.

خلیفه اموی، راهی دارالخلافه شدند. وقتی این دو به کوفه رسیدند، پیش ابوحنیفه رفتند تا نامه ای به «اجلح» از نزدیکان یزید بن ولید بنویسد. آن دو نفر پس از دریافت نامه از ابوحنیفه و گذراندن مراحل دیگر، از خلیفه امان نامه گرفتند و به مرو بازگشتند و با تقدیم امان نامه خلیفه به نصر بن سیار، والی مرو، حارث بن سریج آزاد و اموال تصرف شده او باز گردانده شد.(1)

از این گزارش می توان به چند نکته دست یافت؛ 1. شهرت علمی، مواضع اموی ستیزانه و نفوذ اجتماعی ابوحنیفه از عراق تا خراسان را در بر می گرفته است؛ 2. ابوحنیفه همواره کوشیده است حتی الامکان به شیوه های گوناگون از مخالفان و سران قیام های ضداموی حمایت کند؛ 3. ابوحنیفه به یکی از نزدیکان یزید بن ولید نامه نوشت، نه به شخص خلیفه که این خود از کراهت باطنی ابوحنیفه به خلیفه و تیرگی روابط میان آنها حکایت دارد؛ 4. دستگاه حاکم به انجام دادن درخواست ابوحنیفه مبنی بر امان نامه دادن به حارث بن سریج مجبور می شود که قطعاً ناخوشایند بود. این گزارش نشان می دهد که دارالخلافه از موقعیت اجتماعی ایشان در هراس بوده و چاره ای جز مدارا کردن با وی نداشته است.

2. نپذیرفتن منصب از سوی امویان
اشاره

افزون بر حمایت از قیام های ضداموی، ابوحنیفه در طول عمر خود، هیچ گاه منصبی را در دستگاه اموی نپذیرفت. این در حالی بود که امویان بارها کوشیدند ابوحنیفه را جذب دربار خود کنند و بدین طریق ایشان را، که از مخالفان سرسخت اموی بود، کنترل کنند، اما ایشان تمام پیشنهادهای آنها را رد کرد و سرانجام در نتیجه همین مخالفت ها و مواضع اعتراضی، از کوفه به مکه رفت و چند سال پایانی حکومت اموی را در آنجا سپری کرد.

الف. رد مقام قضاوت

ص: 131


1- محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج4، ص269 و 270.

«مروان» اموی توسط عامل خود «یزید بن عمربن هبیره»، پست قضا را به ابوحنیفه پیشنهاد کرد که با مخالفت ایشان روبه رو شد. مروان در واکنش به این عمل ابوحنیفه، ایشان را ضرب و شتم کرد و ابن هبیره، عامل مروان نیز ابوحنیفه را به سبب نپذیرفتن مقام قضاوت، صد تازیانه در چند نوبت زد. فشار ابن هبیره بر ابوحنیفه برای پذیرفتن پست قضاوت به قدری بوده است که تعدادی از چهره های معروف کوفه به ایشان پیشنهاد می کنند این پست را به عهده بگیرد، ولی ایشان هرگز نمی پذیرد.(1)

گفته اند وقتی مادر ابوحنیفه آثار و داغ های شکنجه را در چهره فرزند خود دید گفت: «این دانش، تو را به این روز انداخته است؛ خوب بود که از آن دوری می جستی». ابوحنیفه در پاسخ گفت: «دانش را برای خدا فرا گرفته است، نه برای دنیا».(2)

«ابن شبرمه» با شگفتی به «ابن ابی لیلی» گفت: «ابوحنیفه را می زنند تا دنیا را بپذیرد، اما او امتناع می کند».(3) هر گاه «حماد» فرزند ابوحنیفه از منطقه «کناسه» می گذشت، اشک می ریخت و یاد آوری می کرد که در این مکان پدر ایشان ضرب و شتم شده است.(4) این رنج و شکنجه به قدری غم انگیز بود که حتی احمد بن حنبل هر گاه به یاد این ماجرا می افتاد، از روی رقت و ترحم بر ابوحنیفه می گریست. این تأثر، زمانی برای احمد بن حنبل رخ داد که خود او نیز شکنجه شد.(5)

بنا بر قولی، سرانجام با ادامه فشارها، ابوحنیفه مسئولیت کنترل و آمار واردات محموله های انجیر و انگور به کوفه را می پذیرد و به این بهانه خودش را از مقام قضا

ص: 132


1- محمد بن خلف بن حیان وکیع، اخبار القضات، ج1، ص29.
2- ابن ابی وفاء قرشی، الجواهر المضیئه فی طبقات الحنفیه، ص 606.
3- موفق بن احمد مکی، مناقب ابی حنیفه، ج2، ص106.
4- ابن ابی وفا قرشی، الجواهر المضیئه فی طبقات الحنفیه، ص606؛ مصطفی شکعه، الائمه الاربعه، ص74.
5- تقی الدین تمیمی داری، الطبقات السنیه فی تراجم الحنفیه، ج1، ص104؛ ابومحمد یافعی، مرآة الجنان و عبره الیقظان، ج1، ص244؛ مصطفی شکعه، الائمه الاربعه، ص74.

می رهاند.(1)

نباید از نظر دور داشت که اولاً، این قول نسبت به گزارش های دیگر که اثبات می کند ابوحنیفه هیچ گونه مسئولیتی را نپذیرفته، ضعیف تر است؛ ثانیاً، حتی در صورت صحت این قول، ابوحنیفه با به عهده گرفتن این مسئولیت با توجه به دنائتش در مقایسه با مسئولیت قضاوت، به نوعی دستگاه خلافت اموی را به سخره گرفته است؛ و در اصل وی با اطلاع از اهمیت منصب قضاوت، که به عهده گرفتن آن به معنای به رسمیت شناختن دستگاه خلافت زمان بوده، از تصدی آن به هر شکلی امتناع کرده است.

ب. رد مسئولیت نظارت بر بیت المال

افزون بر مقام قضاوت، یزید بن عمر بن هبیره، عامل مروان اموی، مسئولیت بیت المال را نیز به ابوحنیفه در عراق پیشنهاد کرد که باز هم نپذیرفت. به این دلیل، ابن هبیره مانند گذشته بر ایشان سخت گرفت و او را آزار و شکنجه بسیار کرد.(2)

«ربیع بن عاصم» می گوید: «یزید بن عمر ابن هبیره مرا به دنبال ابوحنیفه فرستاد. وقتی ایشان را آوردم، ابن هبیره از او خواست تا نظارت بر بیت المال را بپذیرد، اما ابوحنیفه نپذیرفت و به همین علت، ابن هبیره او را شلاق زد.»(3)

ج. رد مسئولیت امور دیوانی

هنگامی که حکومت بنی امیه رو به زوال بود و شورش ها علیه این سلسله هر روز بیشتر می شد، ابن هبیره، فقهای بزرگ عراق چون «ابوحنیفه»، «ابن ابی لیلی»، «ابن شبرمه» و «داود ابن ابی هند» را خواند تا به هر کدام مقامی تفویض کند. بدیهی است که اقدام جذب فقها در بدنه حکومت از سوی مروان اموی از آن جهت بود تا وانمود کند که اولاً، حکومت وقت با دین و عالمان دینی رابطه نزدیک و حسنه ای دارد و از این

ص: 133


1- موفق بن احمد مکی، الجواهر المضیئه فی طبقات الحنفیه، ج2، ص307.
2- مصطفی شکعه، الائمه الاربعه، ص 74 و 84.
3- خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج13، ص327.

رهگذر رضایت متدینان را به دست آورد؛ ثانیاً، هدف دیگر او از اعطای مناصب دولتی- سیاسی به عالمان دینی که پایگاه اجتماعی قابل توجهی داشتند، وابسته کردن آنها به حکومت بود تا بدین طریق از آنها به عنوان مجریان اوامر و خواسته های خلفا بهتر بتواند استفاده کند. در این میان، ابن هبیره مقام اداره امور دیوانی را به ابوحنیفه پیشنهاد کرد که ایشان نپذیرفتند. در این مسئولیت پیشنهادی، مهر رسمی حکومت به ابوحنیفه واگذار می شد که هیچ فرمان و نامه رسمی خلافت اموی بدون مهر و تأیید او رسمیت نداشت و قابل اجرا نبود.

ابوحنیفه به دو دلیل این مقام را نپذیرفت: اولاً، نمی خواست عمر حکومت در حال فروپاشی اموی را، که خود نیز از آن ناراضی بود، طولانی کند؛ ثانیاً، برای ایشان پذیرفتنی نبود که عامل حکومتی باشد که در آن از دانش، خرد، مروت و دین خبری نیست. دانشمندان دینی دل سوز معاصر ابوحنیفه، با توجه به تهدیدهای ابن هبیره، از روی خیرخواهی و برای نجات جان ابوحنیفه، ضمن اعتراف به اینکه آنها نیز از حکومت کنونی ناراضی اند، به او گفتند که با این پیشنهاد موافقت کند. اما ابوحنیفه در پاسخ به آنها گفت: «اگر به او دستور دهند که درهای مسجد منطقه «واسط» را بشمارد، هرگز نخواهد پذیرفت، چه برسد به اینکه دستگاه اموی، مثلاً دستور قتل کسی را صادر و او آن دستور را مهر کند». او سوگند خورد که هرگز با تصدی چنین مسئولیتی موافقت نخواهد کرد. پس از شنیدن جواب ابوحنیفه، ابن ابی لیلی بر درستی موضع ایشان و اشتباه خود اعتراف کرد.(1)

در نتیجه همین مخالفت ها بود که ابن هبیره، ابوحنیفه را به زندان انداخت و چند روز متوالی تا حد مرگ او را ضرب و شتم کردند. کسی که مسئولیت حراست از ایشان را در زندان بر عهده داشت، دلش به رحم آمد و به فکر راه چاره ای برای آزادی ایشان

ص: 134


1- مصطفی شکعه، الائمة الاربعه، ص116؛ موفق بن احمد مکی، الجواهر المضیئه فی طبقات الحنفیه، ج2، ص306.

افتاد. سرانجام ابوحنیفه با موافقت ابن هبیره به بهانه مشورت و تجدید نظر در مواضع خود از زندان آزاد و فوراً به سمت مکه عازم شد تا از شر حکومت اموی در امان باشد و بعد از سقوط آنها و روی کار آمدن سلسله عباسی در 136 ه.ق. به کوفه بازگشت.(1)

3. نپذیرفتن هدایا

بدون تردید، اعطا و دریافت هدایا میان دو جانب اهداکننده و پذیرنده در هر زمان می تواند بیانگر رابطه دوستانه میان آنها باشد. در این باب نیز ابوحنیفه هیچ گاه از خلفای اموی و عباسی چیزی به عنوان هدیه نپذیرفت و برای تأمین زندگی خود کار می کرد.(2)

«مصطفی شکعه» می نویسد: «ابوحنیفه و شافعی هدایای خلفا را نمی پذیرفتند، در حالی که مالک بن انس چنین نبود».(3) این موضع ابوحنیفه در قبال خلفا در صورتی است که ایشان هدایای مردم را با کمال رضایت می پذیرفت. ابوحنیفه هدایای حکام را حرام می دانست. زیرا باور داشت که آنها را از بیت المال برمی دارند نه از مال شخصی.(4)

4. بازگویی فضایل اهل بیت علیهم السلام

در روزگار خفقان سلسله اموی، اگر کسی را زندیق و کافر می خواندند، بهتر از آن بود که او را شیعه امیرالمؤمنین علیه السلام بگویند.(5) در چنین شرایطی، ابوحنیفه رابطه صمیمانه با اهل بیت علیهم السلام داشت و از محضر آنها دانش اندوزی می کرد. افزون بر آن، گاه و بی گاه از فضایل آن بزرگواران سخن می گفت (6) و در موضع گیری های سیاسی با علویان هم سو

ص: 135


1- مصطفی شکعه، الائمة الاربعه، ص116.
2- تقی الدین تمیمی، الطبقات السنیه فی تراجم الحنفیه، ج1، ص107؛ ابومحمد یافعی، مرآة الجنان و عبره الیقظان، ص244.
3- مصطفی شکعه، الائمة الاربعة، ص125-135.
4- همان، ص135.
5- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج11، ص44؛ عبدالرحمان شرقاوی، ائمة الفقه التسعه، ص73.
6- ابن ابی وفاء قرشی، الجواهر المضیئة فی طبقات الحنفیه، ص598؛ حیدر اسد، الامام الصادق علیه السلام والمذاهب الاربعه، ج1، ص53؛ شیخ مفید، الفصول المختاره، ص44.

بود و مردم را با فتواهای خود به حمایت از آنها برمی انگیخت. این در حالی است که بر پایه پژوهش های انجام شده، ابوحنیفه جز در ستایش ائمه اهل بیت علیهم السلام و افراد وابسته به این خاندان سخنی نگفته و در شأن کسی فضیلتی نقل نکرده است.(1)

خلاصه آنکه ابراز دوستی و نقل فضایل اهل بیت علیهم السلام از سوی ابوحنیفه، یکی از علل اصلی دشمنی محدثان با پیشوای حنفیان معرفی شده است.(2)

5. مرجعیت علمی اهل بیت

(

ابوحنیفه به مرجعیت علمی اهل بیت علیهم السلام معتقد بود و در روزگار حاکمیت اهل بیت ستیزانه امویان، بی هیچ هراسی در مسائل و مشکلات علمی به خاندان نبوت رجوع می کرد. وی در موارد متعددی در مسائل گوناگون فقهی و کلامی که در اینجا، مجال بیان تفصیلی آنها نیست، از دیدگاه خود منصرف و به آرای امام باقر علیه السلام ،(3)

امام صادق علیه السلام (4) و امام کاظم علیه السلام (5) ملتزم شده است. هر گاه از ائمه اهل بیت علیهم السلام روزگارش حدیثی می شنید بی چون و چرا می پذیرفت؛ چون در نگرش ابوحنیفه سخن هر یک از ائمه اهل بیت علیهم السلام ، علم النبی صلی الله علیه و آله و سلم است، نه روایت النبی صلی الله علیه و آله و سلم تا نیازمند سند باشد.(6) امام صادق علیه السلام در پاسخ به پرسش ابوحنیفه درباره ایمان، حدیثی از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرد که او بی هیچ پرسشی بدان قناعت کرد. ابوحنیفه در پاسخ به اعتراض «عمر بن ذر»

ص: 136


1- محمد شفق خواتی، جایگاه اهل بیت علیهم السلام از دیدگاه امام ابوحنیفه، ص180؛ محمد عارف بصیر، «رابطه ابوحنیفه با ائمه اهل بیت علیهم السلام و شیعیان»، فصل نامه طلوع، ش27، 1388، ص135.
2- موفق بن احمد مکی، الجواهر المضیئه فی طبقات الحنفیه، ج2، ص275 و ج1، ص259 و 260.
3- همان، ج1، ص363.
4- کلینی، فروع الکافی، ج7، ص72؛ شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج6، ص1792.
5- شیخ مفید، الفصول المختاره، ج2، ص72 و 73.
6- محمد ابوزهره، ابوحنیفه حیاته و عصره، آراؤه و فقهه، ص146.

که گفته بود چرا از امام صادق علیه السلام سند آن حدیث را نپرسیده است، گفت: «از کسی که می گوید قال رسول الله چیزی نمی پرسم».(1)

6. گرامی داشت واقعه عاشورا و شهادت جان گداز امام حسین علیه السلام

«عبدالجلیل قزوینی رازی» به شرکت کردن ابوحنیفه در عزاداری امام حسین علیه السلام اشاره می کند و در پاسخ به کسانی که برپایی این مراسم را بدعت می خواندند، می گوید: «این سنت به شیعه اختصاص ندارد و بزرگان اهل سنت، از جمله امام ابوحنیفه و امام شافعی این سنت را رعایت کرده و آن را نگاه داشته اند. اگر این سنت عیب باشد، باید اول به امام ابوحنیفه و امام شافعی و اصحاب ایشان اعتراض کرد و آنگاه بر شیعه».(2)

حنفیان در پیروی از پیشوای خود در برپایی سنت عزاداری حسینی بسیار کوشیدند و «ملاحسین واعظ کاشفی هروی»، عالم بزرگ حنفی، کتاب روضة الشهدا را ویژه عزاداری امام حسین علیه السلام نوشت و چنان مورد توجه و استقبال عموم قرار گرفت که از آن پس مراسم های عزاداری شهیدان کربلا موسوم به «روضه خوانی»، نام خود را از این کتاب گرفت.(3) برپایی عزاداری و اشک ریختن برای مظلومیت امام حسین علیه السلام از سوی ابوحنیفه، نشان دهنده رابطه عمیق عاطفی و ولایت مدارانه او با سالار شهیدان و بیانگر حقانیت نهضت حسینی در نگرش ایشان است. زیرا همواره قیام امام حسین علیه السلام را به خاطر داشت و در هر فرصت مناسبی آن را یادآوری می کرد. هنگامی که از قیام زید بن علی بن الحسین علیه السلام اطلاع یافت، گفت: «اگر می دانستم که مردم حقیقتاً از زید حمایت می کنند و او را مانند پدرش در قیام تنها نمی گذارند، از او پیروی و با مخالفان او جهاد می کردم. حال که چنین است، زید را با اموالم حمایت می کنم».(4)

ص: 137


1- شیخ مفید، الامالی، مجموعه مصنفات شیخ مفید، ج13، ص22.
2- عبدالجلیل قزوینی رازی، النقض، ص401 و 402.
3- محمد شفق خواتی، جایگاه اهل بیت علیهم السلام از دیدگاه امام ابوحنیفه، ص 247.
4- موفق بن احمد مکی، الجواهر المضیئه فی طبقات الحنفیه، ج1، ص239.
7. رفتار و رابطه ابوحنیفه با ائمه و بزرگان شیعه
الف. ابوحنیفه و امام باقر علیه السلام

امام باقر علیه السلام اولین شخص از اهل بیت علیهم السلام است که ابوحنیفه از ایشان علم آموخته است.(1) جایگاه امام باقر علیه السلام نزد ابوحنیفه، مانند جایگاه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم برای صحابه است؛ حقیقتی که ابوحنیفه خود در حضور امام باقر علیه السلام بدان اعتراف کرده است.(2) این نگاه و خطاب ابوحنیفه به امام پنجم شیعیان، بیانگر رابطه صمیمانه میان آنهاست. همچنین ابوحنیفه از امام باقر علیه السلام حدیث نیز روایت کرده است.(3)

ب. ابوحنیفه و امام صادق علیه السلام

ابوحنیفه می گوید: «فقیه تر از امام صادق کسی را ندیده است».(4)

پژوهش گران

شیعی و سنی امام صادق علیه السلام را از استادان ابوحنیفه می دانند؛(5)

چیزی که ابوحنیفه خود نیز بدان اعتراف کرده است: «لولا السنتان لهلک النعمان».(6)

بدون تردید در سایه همین رابطه استاد و شاگردی بوده که ابوحنیفه از امام صادق علیه السلام حدیث روایت کرده است.(7)

روزی در مراسم حج، ابوحنیفه نزد امام صادق علیه السلام رفت. امام با او معانقه کرد و احوال او و خانواده اش را پرسید. در این حین کسی از امام علیه السلام می پرسد که این مرد را می شناسد یا نه؟ امام علیه السلام در پاسخ می فرماید: «بلی، ابوحنیفه را می شناسم و بدین سبب

ص: 138


1- مصطفی شکعه، الائمة الاربعة، ص49.
2- موفق بن احمد مکی، الجواهر المضیئه فی طبقات الحنفیه، ج2، ص221.
3- محمد ابوزهره، ابوحنیفه حیاته و عصره، آراؤه و فقهه، ص164.
4- ابن ابی وفاء قرشی، الجواهر المضیئه فی طبقات الحنفیه، ص598.
5- عبدالرسول عبدالحسن غفار، کلینی و کافی، ص73؛ شیخ طوسی، الخلاف، ج1، ص33؛ محمد ابوزهره، الامام صادق علیه السلام حیاته و عصره- آراؤه و فقهه، ص31؛ همو، ابو حنیفه حیاته و عصره-آراؤه و فقهه، ص72؛ مصطفی شکعه، الائمه الاربعه، ص56.
6- محمد ابو زهره، الامام الصادق علیه السلام ...، ص31.
7- احمد بن یوسف قرمانی، اخبار الدول وآثار الاول، ج1، ص334.

احوال او و خانواده اش را می پرسم».(1) ابوحنیفه امام صادق علیه السلام را «امام برحق» می دانست.(2)

فردی از ابوحنیفه در باره شناخت امام عادل می پرسد تا مقداری از اموالش را که نذر کرده است به او بدهد. ایشان امام صادق علیه السلام را به آن مرد معرفی کرد.(3)

همچنین امام صادق علیه السلام در پاسخ به درخواست ابوحنیفه، حدیثی از جدش رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم درباره طینت اهل بیت علیهم السلام و شیعیان نقل فرمودند که ابوحنیفه و همراهانش پس از استماع آن متأثر شدند و به شدت گریستند.(4)

به هر حال، بر اساس گزارش های متعدد چنین بر می آید که وجود رابطه حسنه میان ابوحنیفه و ائمه معصومین علیهم السلام روزگارش امری مسلّم است و از این روست که یکی از پژوهش گران با تأکید می گوید: «آنچه که ابوحنیفه را متهم به دکانداری در برابر امام صادق علیه السلام می نماید، دروغ است».(5) باری، رابطه ابوحنیفه با امام صادق علیه السلام صمیمانه و بسیار گسترده بوده است. البته در کنار همه آنچه ذکر شد، منابعی هم هست که از وجود تنش و روابط غیردوستانه میان امام صادق علیه السلام و ابوحنیفه حکایت می کند، اما این گزارش ها، چنان که در آغاز گفته شد، نسبت به روایت هایی که نشان دهنده رفتار مثبت و دوستانه است، سست تر می نماید.

ج. ابوحنیفه و امام موسی کاظم علیه السلام

رابطه ابوحنیفه با امام موسی کاظم علیه السلام نیز صمیمانه بوده است. گفته اند ابوحنیفه شخصیت و دانایی امام کاظم علیه السلام را ستوده است و در پایان یکی از گفت وگوهای خود

ص: 139


1- ابوالمؤید خوارزمی، جامع المسانید لابی حنیفه، ج2، ص83 و 84.
2- عبدالجلیل قزوینی رازی، النقض، ص130 و 131.
3- محمدتقی مدرسی، امامان شیعه و جنبش های مکتبی، ص100.
4- محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج10، باب13، ص204، حدیث 8؛ شیخ مفید، الاختصاص، ص189 و 190.
5- واعظ زاده خراسانی، «چشم انداز تقریب»، فصل نامه هفت آسمان، ش9 و 10، بهار و تابستان 1380؛ یوسف فضایی، تحقیق در تاریخ و فلسفه اهل سنت و فرقه اسماعیلیه، ص97.

با ایشان در شأن آن حضرت فرمود: >ذُرِّیةً بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ<.(1) در ادامه همین روایت در تحف العقول آمده است که ابوحنیفه می خواست در باب جبر و اختیار از امام صادق علیه السلام مسئله ای بپرسد، اما وقتی پاسخش را از امام موسی کاظم علیه السلام می شنود، به جواب آن حضرت اکتفا و اعتماد می کند و دیگر نیازی نمی بیند که به امام صادق علیه السلام مراجعه کند.(2)

به هر حال، نگرش مثبت و تعامل نیکوی ابوحنیفه با ائمه شیعه و علویان، پیش از آنکه معلول مبانی فکری او باشد، مدیون پیوند ژرفی است که میان پدر و جد ابوحنیفه با امام علی علیه السلام وجود داشته است. گفته اند در نوروز، جد ابوحنیفه، امام علی علیه السلام را به مهمانی دعوت کرد و در این روز امام نخستین شیعیان در حق ثابت (پدر ابوحنیفه) و ذریه اش دعا فرمود.(3)

د. ابوحنیفه و زید بن علی علیه السلام

ابوحنیفه با زید علیه السلام مراوده داشته، از حضور ایشان دانش آموخته و از دانایی و جایگاه فقهی، سرعت پاسخ گویی و بیان زیبا و اقناعی زید بسیار تمجید کرده است.(4)

آری، نگرش مثبت ابوحنیفه به اهل بیت علیهم السلام به طور عام و پیوند نزدیک و صمیمانه اش با شخص زید بن علی علیه السلام و نیز باور او بر حقانیت امامت استادش زید(5)

را، به طور خاص، می توان از عوامل و اسباب اصلی جلب حمایت ابوحنیفه از قیام زید بن علی علیه السلام علیه هشام بن عبدالملک برشمرد. رابطه زید و ابوحنیفه به قدری صمیمانه بوده است که زید نه تنها او را در آن شرایط پر مخاطره از جریان قیام خود با خبر کرد، بلکه از وی

ص: 140


1- آل عمران، آیه 34، شیخ مفید، الفصول المختاره، ص44.
2- ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص 435.
3- مصطفی شکعه، الائمه الاربعه، ص8.
4- همان، ص52-54؛ محمد ابو زهره، ابو حنیفه عصره و حیاته - آراؤه و فقهه، ص70.
5- موفق بن احمد مکی، مناقب ابی حنیفه، ج1، ص114.

استمداد نیز کرد. نگرش مثبت و روابط حسنه میان ابوحنیفه و ائمه اهل بیت علیهم السلام و علویان را نباید معلول چیزی جز باور و ارادت عمیق ابوحنیفه به ائمه شیعه و علویان دانست؛ به خصوص در شرایط دشوار و خفقان عهد اموی که هواداری از ائمه اهل بیت علیهم السلام و علویان جرم به حساب می آمد. ابوحنیفه برخلاف بسیاری از فقیهان و محدثان عصر خود، تحت تأثیر سلطنت اموی قرار نگرفت و در نهان و عیان بر مواضع اموی ستیزانه خود اصرار می ورزید که هواداری آشکار از اهل بیت علیهم السلام و حمایت از قیام های ضداموی از مواضع مهم عملی ایشان علیه امویان به شمار می رود.

بررسی زمینه ها و علل مواضع ابوحنیفه
اشاره

از آغاز مقاله تا به اینجا، ابعاد نظری و عملی مواضع اموی ستیزانه ی ابوحنیفه بررسی شد و اینک، زمان آن رسیده است تا اندکی هم به کیفیت مواضع ایشان بپردازیم.

1. گرایش ها و نگرش های شیعی ابوحنیفه
اشاره

اساسی ترین عاملی که ابوحنیفه را بر آن داشت تا هیچ گاه به سلسله اموی و نیز عباسی نپیوندد و همیشه خود را از آنها دور نگه دارد، باور تشیع سیاسی و در مجموع، گرایش های شیعی ایشان بوده است. از نظر باورمندان به تشیع سیاسی، شایستگی خلافت مختص اهل بیت علیهم السلام است. در زمانه ای که ابوحنیفه در آن می زیست، مفهوم تشیع، مصادیق وسیع و گونه های مختلفی را با عناوین «تشیع اعتقادی»، «سیاسی»، «اعتزالی» و «محب» در بر می گرفته است. در این مجال، پس از توضیح اجمالی گونه های یادشده، تشیع در آن روزگار و جایگاه ابوحنیفه در این مراتب پلکانی بررسی و تحلیل خواهد شد.

الف. تشیع اعتقادی

پیروان این نوع تشیع به اطاعت دقیق از امامان اهل بیت علیهم السلام در تمام عرصه های دینی، چون فقه، کلام و اخلاق معتقدند و سخنان و رفتار ایشان را

ص: 141

مانند سیره پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم حجت می دانند.(1)

تشیع اعتقادی به وجود نص (جلی یا خفی) مبنی بر مرجعیت و امامت اهل بیت علیهم السلام باور دارد که شامل سه گروه «امامیه»، «اسماعیلیه» و «زیدیه» می شود.(2)

ب. تشیع سیاسی

به کسانی که به برتری خاندان علوی و شایستگی آنها برای خلافت معتقد بودند و مشخصاً علی علیه السلام را از عثمان برتر می دانستند، «تشیع سیاسی» اطلاق شده است، که اکثر شیعیان کوفه از این دسته بودند. در قرن های نخستین، عثمانیان به کسانی که امام علی علیه السلام را برتر از عثمان می دانستند، «شیعه» می گفتند، در حالی که به منکران خلافت شیخین و معتقدان به منصوص بودن امامت و خلافت امام علی علیه السلام ، «رافضی» گفته می شد.(3)

ج. تشیع اعتزالی

کسانی که در کلام، معتزلی مسلک هستند، ولی به دلیل نقل فضایل اهل بیت علیهم السلام ، اعتقاد به برتری امام علی علیه السلام بر عثمان و به باور برخی از آنها، بر ابوبکر و عمر و شرکت برخی از معتزلی مذهبان در قیام های علویان، مثل قیام «محمد نفس زکیه» و برادرش «ابراهیم بن عبدالله» و روابط ایشان با زیدیان دارند، دارای گرایش شیعی دانسته شده اند.(4)

د. تشیع محب

عثمانی مذهبان، این دسته را به دلیل محبتشان به اهل بیت علیهم السلام و نقل فضایل آنها به شیعه متهم کرده اند. این در حالی است که شاید در میان شیعه محب، از باور به برتری امام علی علیه السلام بر عثمان یا بر دیگر خلفا خبری نبوده باشد. احتمالاً بتوان «محمد بن ادریس شافعی» (150-204 ه.ق.) را با استناد به اشعار و آثارش، از

ص: 142


1- نعمت الله صفری فروشانی، غالیان، ص309-327.
2- محمد شفق خواتی، جایگاه اهل بیت علیهم السلام از دیدگاه امام ابوحنیفه، ص 37.
3- رسول جعفریان، تاریخ تشیع در ایران، ج1، ص22 و 23.
4- نشوان بن سعید حمیری، الحور العین، ص234 و 266-267؛ رسول جعفریان، تاریخ تشیع در ایران، ج1، ص31.

چهره های شاخص این گرایش دانست. شافعی نه تنها به تشیع، بلکه به «رفض» نیز متهم شده است.(1)

به هر حال، اگر رفتار خصمانه ابوحنیفه با خلفای اموی و رابطه صمیمانه وی با ائمه اهل بیت علیهم السلام و علویان با نگرش و اعتقاد وی مبنی بر انحصار خلافت در میان فرزندان علی علیه السلام و حضرت فاطمه زهرا علیها السلام (چنان که در پی خواهد آمد) و تقدم امام علی علیه السلام بر عثمان(2) و باغی بودن دشمنان امیرالمؤمنین در همه جنگ ها(3) در مجموع سنجیده شود، روشن می شود که وی فراتر از گونه های تشیع محب، اعتزالی و سیاسی و حتی از جهاتی در ذیل تشیع اعتقادی زیدی قرار می گیرد، زیرا: 1. «محمد بن نوفل» می گوید که ابوحنیفه بر ما وارد شد و از علی علیه السلام سخن به میان آمد و در این مورد میان ما گفت وگویی صورت گرفت. ابوحنیفه گفت: «همانا من به اصحاب خود گفته ام که حدیث غدیر را اذعان مکنید و گر نه با شما به خصومت برمی خیزند». «هیثم بن حبیب صیرفی» که آنجا بود، رنگ رخساره اش برافروخته شد و گفت: «چرا بدان اقرار و اذعان نکند، مگر تو آن را صحیح نمی دانی؟ گفت: چرا، صحیح می دانم و خودم هم روایت دارم»؛(4)

2. افزون بر آنکه ابوحنیفه خود را به شیعه نسبت داده است،(5)

دیگران نیز وی را در شمار زیدیه قرار داده اند؛(6) 3. نگرش سیاسی ابوحنیفه در مورد امامت و خلافت (چنان که در ادامه بررسی خواهد شد) با عقاید زیدیه در این موضوع مطابقت می کند. از دیدگاه «جارودیه»، شاخه ای از زیدیه، سه امام نخست، یعنی امام علی علیه السلام و

ص: 143


1- رسول جعفریان، تاریخ تشیع در ایران، ج1، ص28.
2- موفق بن احمد مکی، مناقب ابی حنیفه، ج2، ص345 و ج1، ص75 و 76.
3- همان، ج1، ص342؛ عبدالجلیل قزوینی، النقض، ص405.
4- شیخ مفید، امالی، مجموعه مصنفات...، ج13، ص26؛ همان، چاپ ذوی القربی، ص14 و 15؛ محمود شهابی، ادوار فقه، ج3، ص560 و 561.
5- مصطفی شکعه، الائمة الاربعة، ص8.
6- محمد بن عبدالکریم شهرستانی، الملل و النحل، ج1، ص254 و 255؛ مصطفی شکعه، الائمة الاربعة، ص8؛ موفق بن احمد مکی، مناقب ابی حنیفه، ج1، ص254.

حسنین علیهما السلام، منصوص وصفی هستند و امامان بعدی باید از میان فرزندان بزرگ امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام از طریق شورا انتخاب شوند؛(1)

4. ابوحنیفه مانند زیدیه، ضمن اعتقاد به مرجعیت سیاسی و برتری علمی و معنوی اهل بیت علیه السلام ، خلافت خلفای راشده را نیز صحیح (جواز تقدم مفضول بر فاضل) می دانست.(2)

به هر صورت، ابوحنیفه به لحاظ سیاسی، شیعه بود و حکومت و خلافت را برای آل علی علیه السلام می خواست.(3) بنا براین، با امویان به علت دشمنی آنها با اهل بیت علیهم السلام هم پیمان نشد، هیچ گاه از آنان به نیکی یاد نکرد و همواره سقوط و اضمحلال این سلسله را

آرزو داشت.(4)

بررسی تأثیرپذیری ابوحنیفه از تفکر سیاسی شیعه

بررسی و تحلیل مسئله «تأثیرپذیری ابوحنیفه از تفکر سیاسی شیعه» در موضوع امامت و خلافت، در واقع از لوازم مواضع ضد اموی ایشان و فرعی بر آن است. تا کنون گفته شد که ابوحنیفه در اندیشه و عمل، به شکل های گوناگون به سلسله خلفای اموی تاخته و در مقابل، همواره از علویان تا پای جان حمایت کرده است. بنا بر این، تردیدی نیست که رفتارها و کردارهای سیاسی ابوحنیفه شیعی و برخاسته از تفکر شیعی اوست. لذا وقت آن رسیده است که دلایل، زمینه ها و عوامل تأثیرپذیری ابوحنیفه را از تفکر سیاسی شیعه تحلیل و بررسی کنیم:

الف. ابوحنیفه به «حدیث غدیر» اعتراف کرده است، اما به علت شرایط خفقان زمان خود، سکوت پیشه کرده و شاگردانش را نیز به تقیه توصیه کرده است؛

ص: 144


1- نشوان بن سعید حمیری، الحور العین، ص207 و 208.
2- محمد شفق خواتی، جایگاه اهل بیت علیهم السلام از دیدگاه امام ابوحنیفه، ص 49.
3- محمد واعظ زاده خراسانی، «چشم انداز تقریب»، هفت آسمان، ش 9 و 10، بهار و تابستان 1380؛ محمد ابوزهره، ابوحنیفه حیاته و عصره-آراؤه و فقهه، ص166.
4- مصطفی شکعه، الائمه الاربعه، ص114.

ب. به جز ابوحنیفه، که شخصاً خود را به شیعه نسبت داده است، برخی دیگر نیز او را در شمار زیدیه قرار داده اند.

ج. پیش از ابوحنیفه، میان پدر و جدش با امام علی علیه السلام پیوند نیکویی برقرار بوده است و به ایشان ارادت داشته اند که بدون تردید، رابطه خانوادگی در جهت گیری فکری و سیاسی افراد، همواره نقش مؤثری دارد. بنابراین، افزون بر علت ها و عوامل دیگر، پیشینه پیوند خانوادگی، زمینه مساعدی بود تا ابوحنیفه را تحت تأثیر دیانت، دانش، دادگری و درایت امیرالمؤمنین علیه السلام قرار دهد.

د. کوفه، زادگاه و خاستگاه فکری ابوحنیفه است و تمام اهالی آن، به جز دو نفر به نام «طلحه بن مصر» و «عبدالله بن ادریس»، گرایش شیعی داشته اند.(1) خلاصه آنکه با در نظر داشتن پیوند خانوادگی ابوحنیفه با امام علی علیه السلام و شرایط فکری و سیاسی کوفه، گرایش های شیعی او امری بدیهی و طبیعی می نماید.

ه. ابوحنیفه، افزون بر آنکه به مرجعیت علمی اهل بیت علیهم السلام اعتقاد داشت، در محضر صادقین علیهما السلام نیز دانش اندوخته است. این رابطه استاد و شاگردی بر ابوحنیفه تأثیر شگرفی گذاشته است؛ برای نمونه، ابوحنیفه در مسئله «جبر و اختیار» چنان که دیدیم، به تأسی از استادش امام باقر علیه السلام به «امر بین الامرین» قائل می شود. امامان شیعه، که به هیچ روی امویان را برنمی تافتند، طبیعتاً تفکر سیاسی شیعه را در خصوص امامت به شاگردان و شیعیانشان گوش زد می کردند. ابوحنیفه از محضر زید بن علی علیه السلام نیز دانش آموخته است. اندیشه خروج بر امام جور، هرچند به شیعه منحصر نیست، اما وجه برجسته تفکر سیاسی شیعه به حساب می آید. با توجه به اینکه در میان اهل سنت و جماعت، اندیشه «خروج بر امام جور» مجاز نیست، به ناچار باید پذیرفت که ابوحنیفه این اندیشه را از تشیع از طریق مراودات علمی با ائمه اهل بیت علیهم السلام ، علویان و بزرگان

ص: 145


1- احمد بن محمد ابو بکر خلال، السنه، ص394 و 395.

شیعه گرفته است. انحصارِ گرفتن اندیشه خروج بر امام جور از شیعه توسط ابوحنیفه در صورتی معلوم می شود که مواضع و واکنش های سیاسی شیعی گونه او را مد نظر قرار دهیم. «ابوزهره» نیز معتقد است ابوحنیفه اندیشه های سیاسی خود را از طریق پیوند علمی با ائمه شیعه، به خصوص زید بن علی علیه السلام به دست آورده است.(1)

و. امویان با غصب کرسی خلافت، اسلام را وارونه کردند (چنان که در کارنامه سیاهشان بررسی خواهد شد). اسلام که پیش از این بر بنیاد برادری و برابری استوار بود، این بار رنگ و بوی نژادی و عربی به خود گرفت. بنی امیه، در کنار دیگر اعمال غیرانسانی و ضداسلامی شان، در جامعه اسلامی نظام طبقاتی عرب و موالی را پدید آوردند. در چنین نظامی، عرب ها، ممتاز و غیرعرب ها (عجم)، موالی، یعنی بردگان و انسان های فرودست و فرومایه به حساب می آمدند. این در حالی بود که هنوز مسلمانان، دادگری های علی علیه السلام را در کوفه به یاد داشتند. ابوحنیفه که خود از موالی بود، از رنج ها، حقارت ها و ملالت هایی که موالیان می کشیدند، مستثنا نبود. این وضعیت ناخوشایند عرب گرایی، بیش از پیش موجب روگردانی ابوحنیفه و خیل موالیان از خلفای بنی امیه و گرایش آنها به ائمه اهل بیت علیهم السلام ، علویان و شیعیان و وارثان اندیشه برابری و دادگری علوی شد.

2. نداشتن مشروعیت

از نظر ابوحنیفه، خلافت و امامت زمانی مشروعیت می یابد که اولاً، شخص خلیفه یا امام شایستگی تصدی مقام خلافت را داشته باشد (شایستگی فردی). با تکیه بر این مبنا، ابوحنیفه معتقد بود که امامت مختص آل علی علیه السلام است و دیگر خلفا که این مقام را تصرف کرده اند، به دلیل ناشایستگی، غاصب هستند؛ ثانیاً، روش انتخاب امام از نظر او این بود که امام باید قبل از سلطه پیدا کردن با بیعت مسلمانان انتخاب شود. از دیدگاه

ص: 146


1- محمد ابوزهره، ابوحنیفه حیاته و عصره- آراؤه و فقهه، ص146.

وی، امامت و خلافت با وصایت (ولی عهدی) و اینکه فرد خودش را امام یا خلیفه معرفی کند، ثابت و مشروع نمی شود، هرچند مسلمانان بعداً از او پیروی کنند و از خلافتش راضی باشند، چون خلافت باید قبل از تولی حکم و سلطه بر حکومت با اختیار آزادانه پیشین به دست آید.(1)

ابوحنیفه در جواب خواسته خلفای معاصرش مبنی بر تأیید و اعتراف خلافت آنها می گفت: «زید بن علی،(2)

امام صادق علیه السلام یا هر کسی که این دو بزرگوار معرفی کنند، «امام برحق» خواهد بود، نه خلفای حاکم».(3)

چنان که مشهود است، از دیدگاه ابوحنیفه خلفای سلسله اموی نه شایستگی تصدی مقام خلافت را داشتند، و نه در نصب آنها در این جایگاه، اجماعی صورت گرفته بود.

به طور خلاصه، از دیدگاه ابوحنیفه، شایستگی تصدی خلافت تنها از آن فرزندان امام علی علیه السلام و آن هم فقط زادگان حضرت زهرا علیها السلام است که باید از طریق اجماع مسلمانان، تحقق و مشروعیت یابد. از جانب دیگر، با در نظر گرفتن اندیشه خروج بر امام جائر، این مشروعیت به رفتار عادلانه مشروط است که در صورت فقدان این شرط، خلیفه یا امام مشروعیت خود را از دست خواهد داد.

3. اندیشه خروج بر امام جائر

ابوحنیفه به «قیام به سیف علیه امام جائر» باور داشت(4) و معتقد بود کسی که به سوی این امام با هدف امر و نهی رود و سرانجام در این راه شهید شود، سیدالشهداء او را در روز قیامت بعد از حمزة بن عبدالمطلب علیه السلام می خواند.(5) «اوزاعی»، یکی از فقهای معاصر ابوحنیفه، می گوید: «ما ابوحنیفه را در همه چیز تحمل کردیم تا اینکه به قیام به سیف

ص: 147


1- همان، ص147 و 148.
2- موفق بن احمد مکی، مناقب ابی حنیفه، ج1، ص239.
3- عبدالجلیل قزوینی، النقض، ص130 و 131.
4- خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج13، ص395 و 399.
5- عبدالقادر تمیمی داری، الطبقات السنیه فی تراجم المنفیه، ج3، ص59.

فتوا داد و دیگر نتوانستیم او را تحمل کنیم».(1) «محمدزاهد کوثری»، عقیده امام ابوحنیفه را به خروج علیه امام جائر می پذیرد و می گوید با وجود روایت های فراوان در این زمینه، نمی توان منکر آن شد، زیرا مذهب امام ابوحنیفه در جهاد با ستمگران و ائمه جور مشهور است.(2)

شخصی به ابوحنیفه به دلیل صدور فتوای وی مبنی بر جواز شرکت در قیام «ابراهیم حسنی» علیه برادرش اعتراض کرد و حدیثی در رد قیام به سیف از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرد. ابوحنیفه در پاسخ گفت: «این حدیث خرافه است».(3)

از نظر محمدزاهد کوثری، ابوحنیفه این حدیث را بدان سبب که از «فزاری» نقل شده بود، معتبر ندانسته است؛ زیرا فزاری کثیر الغلط بود.(4)

4. کارنامه سیاه امویان
اشاره

اگر به کارنامه سلطنت بنی امیه از آغاز تا فرجام نگریسته شود، چیزی جز تباهی، فساد، انحراف و رسوایی در آن نمی توان دید. بی درنگ یکی از دلایل دوری ابوحنیفه از دستگاه بنی امیه کردار ناشایسته امویان است. زیرا پذیرش خلافت بنی امیه یا سکوت در برابر آنها، به معنای مهر تأییدی بر رفتار ضداسلامی آنان بود که این امر نه تنها برای ابوحنیفه که خود فقیه و عالم وارسته دینی بود، بلکه نزد هیچ مسلمان آگاه به جوهره اصلی اسلام، پذیرفتنی و قابل دفاع نبود. علاوه بر خشونت، کشتار و هتک حرمت مقدسات دینی، عرب گرایی و تبعیض نژادی نیز از معتقدات اصلی حاکمان بنی امیه بود. در سایه چنین نگرشی، عنوان «موالی» یا بندگان بر مسلمانان غیرعرب تحمیل شد. عنوان «موالی»، مسلمانان غیرعرب را از تمام حقوق اجتماعی شان محروم می کرد و به علاوه، توهین ها و تحقیرهای زیادی نیز بر آنها تحمیل می کرد. بنا براین، ابوحنیفه که

ص: 148


1- محمد زاهد کوثری، تأنیب الخطیب، ص115.
2- همان.
3- حسین بن علی صیمری، اخبار ابی حنیفه و اصحابه، ص114.
4- محمد زاهد کوثری، تأنیب الخطیب، ص115.

خود از موالی (غیرعرب) بود، طبعاً از چنین وضعیتی که آن را معلول حاکمیت بنی امیه می دانست، ناخشنود بود. به هر حال، سیاست نژادپرستانه و کردارهای ناشایست ضداسلامی و غیر انسانی حاکمیت اموی، باعث بدبینی ابوحنیفه به امویان و نارضایتی از آنها شد. این نارضایتی و نگرش انتقادی- اعتراضی ابوحنیفه در مورد خلفای بنی امیه، در قالب مواضع تند سیاسی در گستره وسیعی مجال بروز و ظهور یافت. در ادامه، گزارشی هرچند اجمالی از کارنامه سیاه امویان در زمینه های مختلف ارائه می دهیم تا بدین طریق، علت مواضع سیاسی ابوحنیفه در قبال این سلسله بهتر و بیشتر روشن شود:

4. 1. عرب گرایی و تبعیض نژادی

بنی امیه حکومت خود را بر اصل «سیادت عرب» بنا نهادند و مسلمانان غیرعرب را «موالی» یا بندگان خویش می خواندند.(1) بنا براین، سلطنت اموی از بدو تأسیس، شاکله حکومت عربی به خود گرفت که در آن تمام تعصب های عهد جاهلیت، چون نژادپرستی مجدداً ظهور یافت.(2)

دامنه این تعصب ها و تبعیض های نژادی از درون دستگاه حاکمیت اموی به بیرون گسترش یافت و به صورت نگرشی فراگیر در میان توده اعراب درآمد که به تدریج تقریباً در همه زمینه ها میان عرب و غیرعرب تفکیک صورت می گرفت. بر این اساس، منصب قضاوت مختص عرب بود و موالی حق بر عهده گرفتن آن را نداشتند.(3) «نافع بن جبیر»، اقامه نماز پشت سر موالی را نشانه تواضع در برابر خدا می دانست.(4)

اعراب، موالی را به نشانه تحقیر، به جای کنیه با اسامی و القاب خطاب می کردند، از همراهی کردن با آنها در یک مسیر امتناع داشتند و در برخی

ص: 149


1- عبدالحسین زرین کوب، دو قرن سکوت، ص92 و 93.
2- ابوالاعلی مودودی، خلافت و ملوکیت، ص152.
3- محمد بن یزید مبرد، الکامل فی اللغه والادب، ج2، ص 362.
4- ابن عبد ربه اندلسی، العقد الفرید، ج3، ص360 و 365.

موارد، موالی را در سطح موجودات مادون انسان تنزل می دادند.(1)

در کوفه به دستور «حجاج بن یوسف ثقفی»، عامل اموی، غیرعرب حق امامت نماز جماعت نداشت.(2)

عرب ها فراگیری ادبیات عرب از سوی موالی را مایه فساد زبان عربی می پنداشتند. آنها حق نداشتند نماز میت بخوانند، مگر در صورتی که کسی از عرب در میان نبود. ازدواج با دختران موالی (غیر عرب) تنها با کسب رضایت صاحبان موالی (اعراب) میسر بود. بنا براین، اگر نکاحی بدون رضایت صاحبان موالی (اعراب) و تنها با خواستگاری از طریق پدر یا برادر دختر (غیرعرب) منعقد می شد، باید فسخ و در صورت واقع شدن، زنا محسوب می شد.(3)

خلاصه آنکه موالی از تمام حقوق و شئون مدنی و اجتماعی محروم بودند و حق نداشتند به هیچ کار آبرومندانه ای، مانند اسلحه سازی، سوارکاری، قضاوت و سرودن شعر بپردازند.(4)

این روش بنی امیه، احساسات ضدعربی در میان غیرعرب ها پدید آورد و بر همین اساس، موالی از قیام عباسیان حمایت کردند تا شاید در سایه این حکومت بتوانند از حقوق مساوی اسلامی و به دور از تبعیض بهره مند شوند و دمار از روزگار اعراب درآورند.(5)

4. 2. گرفتن جزیه و خراج از نومسلمانان

کارگزاران حجاج در بصره به وی نوشتند: «خراج رو به شکست نهاده است، چون که اهل ذمه مسلمان شده اند و به شهرها کوچیده اند». حجاج دستور داد تا همه نومسلمانان به روستاهای خود باز گردند و مانند گذشته جزیه و خراج بپردازند. نومسلمانان با مشاهده چنین وضعیتی می گریستند و فریاد «وامحمداه» صلی الله علیه و آله و سلم سر می دادند.

ص: 150


1- همان.
2- همان، ج2، ص98 و 99 و 307.
3- همان، ج3، ص360 و 362.
4- عبدالحسین زرین کوب، دو قرن سکوت، ص92 و 93.
5- ابوالاعلی مودودی، خلافت و ملوکیت، ص154.

چندی پس از این واقعه، نومسلمانان با «ابن اشعث»، که علیه حجاج خروج کرده بود، بیعت کردند و حجاج و عبدالملک را از امارت و خلافت مخلوع اعلام کردند.(1)

4. 3. استبداد، خشونت و کشتار

کسی از «زیاد بن ابیه» که بالای منبر بود، پرسید که پدر شما کیست؟ زیاد به رئیس شرطه گفت تا پاسخ وی را بدهد و او هم پرسش گر را گردن زد.(2)

«عبدالملک بن مروان» در خطبه اش در مدینه گفت: «من فقط با شمشیر، این امت را مداوا خواهم کرد و بعد از این هر کس مرا به تقوا سفارش کند، گردنش را می زنم».(3)

شخصی به «ولید بن عبدالملک» که خطبه نماز جمعه را تا نزدیک غروب طول داده بود، اعتراض کرد و گفت: وقت منتظر شما نیست و در پیش گاه خدا برای این کار هیچ عذری نداری. ولید نیز به این علت دستور داد تا گردن او را بزنند.(4) بنی امیه کسانی چون حجاج بن یوسف ثقفی را در سرزمین های اسلامی می گماشتند که از ریختن خون مسلمانان هیچ گونه ابایی نداشتند. تاریخ گواهی می دهد که حجاج در دوران امارت خود 120 هزار نفر را کشته است.(5) در واقع، پایه گذار این همه تبعیض، خشونت، تباهی و انحراف معاویه بود. روزی وی به «احنف بن قیس» و «سمرة بن جندب» گفت: «از کثرت گروه حمراء (گروهی از عجمان) هراس دارم که مبادا در مورد گذشتگان ما بدگویی کنند و بر اعراب و سلطنت بتازند. بر آن شدم تا نیمی از آنان را بکشم و نیمی را برای چرخاندن بازار و و راه سازی زنده گذارم، نظرتان چیست؟ احنف گفت: دلم به این تصمیم رضایت نمی دهد».(6)

ص: 151


1- ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج3، ص146.
2- ابن عبد ربه اندلسی، العقد الفرید، ج1، ص52.
3- ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج3، ص97.
4- ابن عبد ربه اندلسی، العقد الفرید، ج1، ص51.
5- همان، ج5، ص304.
6- همان، ج3، ص360 و362.

در یک نگاه گذرا، کارنامه سیاه امویان به این قرار است: تبدیل خلافت به سلطنت با ولی عهدی کردن یزید،(1)

سب امام علی علیه السلام تا دوره عمر بن عبدالعزیز،(2)

قتل «حجر بن عدی» و «عمرو بن حمق» و بسیاری از شیعیان به جرم دوستی امام علی علیه السلام و هواداری از ایشان، نسبت یافتن زیاد بن سمیه (بن ابیه) به ابوسفیان از سوی معاویه برخلاف حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم (الولد للفراش و للعاهر الحجر)، حادثه جان سوز و دل خراش کربلا، شورش مردم مدینه و به وقوع پیوستن فاجعه شرم آور «حره»، سنگ باران کردن و سوزاندن خانه کعبه در عهد یزید بن معاویه و عبدالملک بن مروان،(3)

به شهادت رساندن ائمه شیعه،(4) به کنیزی در آوردن زنان مسلمان در روزگار معاویه که در جنگ اسیر می شدند(5)

و ... .

نتیجه گیری

بر پایه منابع متقدم و متأخر شیعی و سنی، ابوحنیفه، فقیه و متکلم نامدار سده دوم هجری، در مورد سلسله خلفای اموی نگرش منفی داشته است و بدین سبب در جنگ صفین، معاویه را باغی و امام علی علیه السلام را برحق دانست و رفتار امام علی علیه السلام با ستمگران را ملاک تشخیص حق و باطل و تکلیف شرعی قرار داد و معتقد بود که پس از امیرالمؤمنین علی علیه السلام ، خلافت فقط سزاوار فرزندان آن حضرت و فاطمه زهرا علیها السلام است. بر اساس این نگرش، ابوحنیفه با خلفای غاصب و ظالم زمانه اش در ابعاد بسیار وسیعی مخالفت کرد. او همچنین از کمک های سیاسی، نظامی و مالی خود در حمایت از مخالفان بنی امیه، به خصوص علویان، از جمله زید بن علی علیه السلام

ص: 152


1- ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج2، ص508.
2- همان، ج3، ص255.
3- همان، ج2، ص468-471، 497-499، 551-582، 598 و 602 و ج4، ص23.
4- ابن صباغ مالکی، الفصول المهمه، ص196 و 209؛ شیخ مفید، الارشاد، ج2، ص16.
5- ابوالاعلی مودودی، خلافت و ملوکیت، ص159.

دریغ نورزید. ابوحنیفه با پذیرش مرجعیت علمی اهل بیت علیهم السلام ، بازگویی فضایل این خاندان، دانش اندوزی از محضر صادقین علیهما السلام، زید بن علی و دیگر بزرگان شیعه و برقراری روابط نیکو با آنها، عملاً خلفای اموی را تحقیر کرد. وی علی رغم تلاش ها و فشارهای امویان، هیچ منصب و پاداشی را از آنها نپذیرفت. او با افزایش سخت گیری امویان، مجبور شد کوفه را ترک کند و به مکه مکرمه برود و تا سقوط این سلسله در جوار بیت الله الحرام زندگی کند. اساسی ترین پاسخ بر چرایی های مواضع اموی ستیزانه ابوحنیفه، وجود اندیشه و گرایش های سیاسی شیعه است که آن را در پرتو شرایط تاریخی، سیاسی و اجتماعی زمانه و دانش اندوزی از محضر صادقین علیهما السلام،

و به خصوص زید بن علی علیه السلام به دست آورده بود. نگرش ابوحنیفه در خصوص امامت و خلافت با عقاید زیدیه در این موضوع مطابقت دارد، زیرا اولاً، او مانند زیدیه،

ضمن اعتقاد به مرجعیت علمی و سیاسی اهل بیت علیهم السلام ، خلافت خلفای راشده را نیز صحیح می داند (جواز تقدم مفضول بر فاضل)؛ ثانیاً، با وجود انحصار خلافت در میان فرزندان امام علی علیه السلام و حضرت زهرا علیها السلام، طریقه انعقاد مشروع خلافت را به شیوه اجماع می پذیرد؛ ثالثاً، به اعتقاد وی تداوم مشروعیت امام یا خلیفه به رفتار عادلانه وی مشروط است و در غیر این صورت باید علیه او خروج کرد. به هر حال، عدم مشروعیت سلسله اموی، اندیشه خروج بر امام جائر، محبت و مودت در مورد اهل بیت علیهم السلام ، نفرت از کارنامه سیاه خلفای اموی و تمکن اقتصادی

و مناعت طبع ابوحنیفه از دیگر عوامل تأثیرگذاری است که به ایشان انگیزه و قدرت لازم بخشید تا همواره بر امویان بتازد و از علویان و دیگر مخالفان این سلسله حمایت کند.

ص: 153

منابع

1. ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبة الله، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، دار احیاءالکتب العربیه، بیروت 1961م.

2. ابن ابی وفاء قرشی، عبدالقادر، الجواهر المضیئه فی طبقات الحنفیه، به کوشش محمد عبدالله الشریف، چاپ اول: دارالکتب العلمیه، بیروت 1426ق/2005م.

3. ابن اثیر، عزالدین ابوالحسن علی بن ابی کرم، الکامل فی التاریخ، چاپ اول: مؤسسه تاریخ عربی، بیروت 1989م.

4. ابن شعبه حرانی، ابومحمد حسن بن علی بن الحسین، تحف العقول، ترجمه محمدباقر کمره ای، تصحیح: علی اکبر غفاری، چاپ هشتم: کتابچی، قم 1380.

5. ابن صباغ مالکی، علی بن محمد، الفصول المهمه، چاپ دوم: دارالاضواء، بیروت 1409ق.

6. ابن عبد ربه اندلسی، احمد بن محمد، العقد الفرید، تحقیق عبدالمجید الترحینی، چاپ سوم: دارالکتب العلمیه، بیروت 1407ق.

7. ابن عدیم، عمر بن احمد بن ابی جراده، بغیة الطلب فی تاریخ حلب، تحقیق دکتر سهیل زکار، دارالفکر، بیروت 1408ق.

8. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایه والنهایه، چاپ اول: دار احیاء تراث العربی، بیروت 1413ق.

9. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین، شرح و تحقیق سید احمد صقر، دارالمعرفه، بیروت [بی تا].

10. ابوزهره، محمد، ابوحنیفه، حیاته و عصره-آراؤه و فقهه، چاپ دوم: دارالفکر العربی، قاهره 1369ق.

11. ابوزهره، محمد، الامام الصادق7 حیاته و عصره – آراؤه و فقهه، دارالفکر العربی، قاهره 1993م.

12. ابوزهره، محمد، تاریخ المذاهب الاسلامیه، دارالفکر العربی، قاهره 1996م.

13. بصیر، محمدعارف، «رابطه ابوحنیفه با ائمه اهل بیت و شیعیان»، فصل نامه طلوع، ش27، 1388.

14. تمیمی داری، تقی الدین ابن عبدالقادر المصری، الطبقات السنیه فی تراجم الحنفیه، تحقیق عبدالقادر الحلو، چاپ اول: دار رفاعی، ریاض 1403ق/1983م.

15. جعفریان، رسول، تاریخ تشیع در ایران، چاپ سوم: انصاریان، قم 1380.

16. جعفریان، رسول، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، چاپ اول: انصاریان، قم 1376.

17. جلالی، سید لطف الله، تاریخ و عقاید ماتریدیه، چاپ دوم: دانشگاه ادیان و مذاهب، قم 1386.

18. حمیری، نشوان بن سعید، الحور العین، تحقیق کمال مصطفی، چاپ دوم: دار آزال، بیروت 1985م.

19. حیدر اسد، الامام الصادق علیه السلام والمذاهب الاربعه، چاپ سوم، بیروت 1403ق، [بی نا].

20. خطیب بغدادی، ابوبکر احمد بن علی، تاریخ بغداد، دارالکتب العلمیه، بیروت [بی تا].

21. خلال، ابوبکر احمد بن محمد، السنه، چاپ دوم: دارالرایه، ریاض 1415ق/ 1994م.

ص: 154

22. خوارزمی، ابوالمؤید محمد بن محمود، جامع المسانید لابی حنیفه، دارالکتب العلمیه، بیروت [بی تا].

23. زرین کوب، عبدالحسین، دو قرن سکوت، چاپ دهم: سخن، تهران 1378.

24. شرقاوی، عبدالرحمان، ائمة الفقه التسعه، چاپ اول: دار اقرأ، بیروت 1401ق/1981م.

25. شفق خواتی، محمد، جایگاه اهل بیت از دیدگاه امام ابوحنیفه، چاپ اول: مؤسسه تحصیلات عالی خاتم النبیین صلی الله علیه و آله و سلم ، کابل 1388.

26. شکعه، مصطفی، الائمة الاربعة، چاپ چهارم: دارالکتاب المصری، قاهره 1998م/1418ق.

27. شهابی، محمود، ادوار فقه، چاپ پنجم: سازمان و چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد، تهران 1375.

28. شهرستانی، ابوالفتوح محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، تصحیح: شیخ احمد فهمی محمد، چاپ اول: مکتبه الحسین التجاریه، قاهره 1368ق.

29. شیخ طوسی، الخلاف، چاپ چهارم: مؤسسه نشر اسلامی، قم 1415 ق.

30. شیخ کلینی، فروع الکافی، تصحیح: محمد جعفر شمس الدین، چاپ اول: دارالتعارف، بیروت 1413ق.

31. شیخ مفید، الاختصاص، تصحیح: علی اکبر غفاری، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، قم [بی تا].

32. شیخ مفید، الارشاد، چاپ دوم: مؤسسه آل البیت علیهم السلام ، قم 1416ق.

33. شیخ مفید، مجموعة مصنفات شیخ مفید(الفصول المختاره)، چاپ اول: مؤتمر العالمی لالفیه الشیخ مفید، 1413ق، [بی جا].

34. شیخ مفید، مجموعه مصنفات شیخ مفید، تحقیق: حسین استاد ولی و علی اکبر غفاری، چاپ دوم: دارالمفید، بیروت 1414ق.

35. صفری فروشانی، نعمت الله، غالیان، چاپ اول: بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی، مشهد 1378.

36. صیمری، ابوعبدالله حسین بن علی، اخبار ابی حنیفه و اصحابه، چاپ دوم: عالم الکتاب، بیروت 1405ق.

37. طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، تاریخ طبری، اعلمی، بیروت 1418ق.

38. علامه مجلسی، بحار الانوار، دارالکتب الاسلامیه، تهران [بی تا].

39. عماد، عصام یحیی علی، نقد وهابیت از درون، ترجمه سید جعفر نوری، چاپ اول: خاکریز، قم 1386.

40. غفار، عبدالرسول عبدالحسن، الکلینی والکافی، چاپ اول: مؤسسه نشر اسلامی، قم 1416ق.

ص: 155

41. فضائی، یوسف، تحقیق در تاریخ و فلسفه اهل سنت و فرقه اسماعیلیه، چاپ دوم: آشیانه کتاب، تهران 1387.

42. فضلی، عبدالهادی و دیگران، المذاهب الاسلامیة الخمسه، چاپ اول: الغدیر، بیروت 1419ق/1998م.

43. قرمانی، احمد بن یوسف، اخبار الدول و آثار الاول، چاپ اول: عالم الکتاب، بیروت 1412ق.

44. قزوینی، عبدالجلیل بن ابی الحسین بن ابی الفضل، النقض، تحقیق جلال الدین محدث ارموی، تهران 1331، [بی نا].

45. کوثری، محمد زاهد بن الحسن، تأنیب الخطیب، چاپ اول: المکتبه الازهریه، قاهره 1419ق.

46. مبرد، محمد بن یزید، الکامل فی اللغة والادب، چاپ اول: دارالکتب العلمیه، بیروت 2003م.

47. مدرسی، محمدتقی، امامان شیعه و جنبش های مکتبی، ترجمه حمیدرضا آژیر، چاپ سوم: بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی، مشهد 1372.

48. مکی، موفق بن احمد، مناقب ابی حنیفه، دارالکتب العربی، بیروت 1401ق/1981م.

49. مودودی، ابوالاعلی، خلافت و ملوکیت، ترجمه منصوره، چاپ اول: میوند، کابل 1390.

50. واعظ زاده خراسانی، محمد، «چشم انداز تقریب»، هفت آسمان، ش 9 و 10، بهار و تابستان 1380.

51. وکیع، محمد بن خلف، اخبار القضات، چاپ اول: عالم الکتاب، بیروت 1422ق.

52. یافعی، ابومحمد عبدالله بن اسعد، مرآة الجنان و عبره الیقظان، چاپ اول: دارالکتب العلمیه، بیروت 1417ق.

53. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، چاپ اول: المکتبه الحیدریه، قم 1383.

ص: 156

بخش دوم: ریشه یابی افکار تکفیری

اشاره

ص: 157

ص: 158

معناشناسی عبادت در نظام تعالیم وحی و دفع اتهام کفر و شرک از مسلمین / فتح الله نجارزادگان

اشاره

فتح الله نجارزادگان(1)

چکیده

برخی فتوا به شرک عبادی و خروج مسلمین از حوزه دین به دلیل استغاثه، توسل و شفاعت طلبی آنان نزد قبور می کنند و با این فتوا بهانه ای نیرومند برای تکفیریان فراهم می آورند تا حکم به ارتداد و قتل مسلمین دهند. پرسش اساسی در این جا این است چرا امور یاد شده موجب شرک عبادی است؟ برای پاسخ باید عبادت اصطلاحی را شناخت.

این مقاله ضمن ارائه دیدگاه های مفسران فریقین درباره «عبادت» به ارزیابی آن ها پرداخته و این واژه را با توجه به شواهد عقلی و نقلی به «حس انقیاد و خضوع در پیشگاه ربّ» معنا کرده است بدین سان چون عبادت، دائرمدار مرگ و زندگی شفیع نیست بلکه دائرمدار ربوبیّت اوست. اگر خاضع، هیچ شأنی از شئون ربوبی را به طور مستقل برای کسی که به او التجا برده و از او شفاعت می طلبد، قائل نباشد هرگز کار او عبادت نیست هرچند شفیع مرده - و بر فرض همانند سنگ بی جان - باشد و اگر به او شأنی از ربوبیّت بخشد کمترین خضوع در برابر او - هر چند شفیع زنده باشد - شرک عبادی است اما چون هرگز مسلمین برای اهل قبور، شأن ربوبی قائل نیستند، نمی توان آنان را مشرک پنداشت.

کلید واژگان: عبادت، ربّ، شرک عبادی، توسل، استغاثه، تکفیریان.

ص: 159


1- دکتری علوم و قرآن و حدیث، استاد تمام پردیس فارابی دانشگاه تهران
طرح مسئله

یکی از ادلّه تکفیر انبوهی از مسلمین، اتهام به آنان درباره توسل جویی، استغاثه و شفاعت طلبی ایشان نزد قبور انبیا و اولیاست که آنان را مشرک محسوب می کنند و به عنوان فتوا می گویند: این کار موجب خروج از آیین اسلام خواهد شد. مانند این عبارت که با صراحت می نویسد:

دعا النّبی نداؤه والاستغاثه به بعد موته فی قضا الحاجات و کشف الکُرُبات شرک یخرج من ملة الاسلام سواء کان ذلک عند قبر ام بعیدا؛ خواندن پیامبر و استغاثه به ایشان پس از وفات برای برآوردن حاجت ها و دفع گرفتاری ها شرک است و انسان را از آیین اسلام بیرون می برد، در این حکم تفاوتی بین خواندن نزد قبر یا دور از قبر نیست.(1)

هرگاه مسلمانی را از آیین اسلام بیرون بدانیم و بر آن فتوا دهیم به طور مستقیم یا غیر مستقیم بهانه ای نیرو ضد برای افراطیون تکفیری فراهم می آوریم تا حکم به ارتداد و کفر مسلمان و سپس قتل او را صادر کنند. با آن که شرک و خروج از اسلام اتهامی ناچیز نیست تا بتوان با ادلّة ضعیف بلکه خطا آن را به اثبات رساند و جهان اسلام را دچار فتنه و برادرکشی کرد.

لابد در نظر صاحبان این فتوا، شرکی که مسلمین گرفتار آنند شرک عبادی است که در قرآن «ظلم عظیم» و «گناه نابخشودنی» شمرده شده است. خداوند سبحان می فرماید:)... إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ((2) و نیز در این آیه می فرماید: )إِنَّ اللَّهَ لَا یغْفِرُ أَنْ یشْرَکَ بِهِ وَیغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِکَ لِمَنْ یشَاءُ وَمَنْ یشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَرَی إِثْمًا عَظِیمًا(3)(

ص: 160


1- الجریسی، سلسلة فتاوی علما البلدالحرام، العقیدة، القسم الثانی، ص6.
2- لقمان، آیه 12.
3- نساء،آیه 48.

پرسشی که در این جا مطرح است این که: «عبادت» در اصطلاح به چه معناست که با توسل و استغاثه و شفاعت نزد قبور، شرک عبادی تحقق می یاید؟ این پرسشی اساسی است که باید پاسخ آن را در کتاب خدا یافت. چون قرآن، «قول فصل»(1) و «فرقان»(2) و معیار حق از باطل است.

هر چند بحث از «عبادت» در قرآن بسیار گسترده است، این مقاله - با توجه به حجم بحث - کوشیده تا دیدگاه های مفسران را درباره معناشناسی عبادت تحصیل و تحلیل کند و سپس با ارزیابی اصولی از دیدگاه آنان به اصطلاح عبادت در کتاب خدا راه یابد و اتهام و التباس به کفر و شرک مسلمین را بر اساس آموزه های قرآنی برطرف سازد.

عبادت در لغت

ارباب لغت، ماده «ع.ب. د» را با ساختارهای متنوع و کاربردهای گوناگون ذکر کرده اند. بخش عمده ای از مباحث آنان برای تعیین ساختار این واژه در دو کاربرد «عبد» به معنای مملوک (در برابر مولی) و «عبد» به معنای بنده (در برابر حق تعالی) است.(3)

ابن فارس طبق روش خود، کوشیده معانی گوناگون این واژه را در دو گروه کلی دسته بندی کند؛ وی می نویسد:

العین والباء والدال اصلان صحیحان، کانّهما متضادّان، و [الاول] من ذینک الاصلین یدّل علی لین و ذُلّ والآخر علی شدّة و غِلَظ.(4)

ص: 161


1- طارق، آیه13.
2- فرقان، آیه1.
3- مانند این که می گویند چون کلمه عبد برای بندگی خدا به کار رود جمع آن عباد خواهد بود و هرگاه به معنای مملوک در برابر مولی باشد، جمع آن عبید است و یا آن که از «عبد» به معنای مملوک، فعلی ساخته نمی شود برخلاف عبد به معنای بنده خدا که برای آن عَبَدَ، یعبُدُ، تَعّبَّد و... به کار می رود و... (ر.ک: ابن منظور، لسان العرب، ج 3، ص 273).
4- ابن فارس، ترتیب مقاییس اللغة، واژه «عبد»، ص 597.

ابن منظور(1)

جوهری(2)

فیروزآبادی(3)

نیز معنای ذلّت را برای عبادت پذیرفته، می گویند: «اصل العبودیة، الخضوع والتذلّل»

لغت شناسان این معنا را از این دو تعبیر در زبان عرب گرفته اند: الف) «بعیر معبَّد» ب) «الطریق المعبَّد». فراهیدی بر اساس تعبیر اول می نویسد:

بعیرُ معَبَّد، مَهنوءٌ بِالقَطِران و خُلّی عنه فلا یدنُو منه أحد و هو [ای معبَّد] الذّلولُ ایضاً یوصَف به البعیر.(4)

دیگران نیز همین معنا را برای جمله «بعیر مُعَبَّد» آورده اند هر چند در بین آنان در مورد چگونگی درک این معنا اختلاف به چشم می خورد؛ برخی معنای مطابقی این عبارت را «شتر متروک» و لازمه آن را رام شدن و تذللّ شتر دانسته اند. مانند صاحب اقرب الموارد که می نویسد: «بعیر مَعَبََّد، ای: متروک لایرکب»(5)

از همین باب تعبیر «عبَّد تعبیداً» به کار رفته که به معنای «ذهب شارداً» است.(6)

فراهیدی نیز در همین باره می نویسد: «اذا طردک الطارد... فقد تعبّدک تعبداً».(7) ابن فارس به لازمه این معنا تصریح کرده می گوید: شتر روغن مالی را «بعیر معبَّد» گویند که لازمه آن تذلل و رام شدن اوست.(8) در برابر این دیدگاه، جمعی دیگر از لغت پژوهان خود واژه مُعبَّد را به معنای تذلل برشمرده اند.(9)

در هر صورت کسی معنای تذلل را برای واژه «معبَّد» یا به معنای مطابقی و یا به معنای التزامی انکار نکرده است. بر همین

ص: 162


1- ر.ک: ابن منظور، لسان العرب، ج 3، ص 271.
2- ر.ک: جوهری، الصحاح، ج 2، ص 503.
3- ر.ک: فیروزآبادی، بصائر ذوی التصییز، ج4، ص8.
4- فراهیدی، ترتیب کتاب العین، ج2، ص 1124.
5- شرتوتی، اقرب الموارد، ج6 2، ص 737.
6- زاوی، ترتیب القاموس المحیط، ج 3، ص 137.
7- فراهیدی، همان، ج 3، ص 1123.
8- ابن فارس، ترتیب مقاییس اللغة، ص 597.
9- جوهری، همان، ص 502 و ابن منظور، لسان العرب، ج 3، ص 274.

اساس ابن جریر می نویسد: «العبودیة عند جمیع العرب اصلُها الذِّلة... و مِنهُ سمَّی العبد، عَبداً لِذِلَّتِه لِمولاه»

لغت شناسان براساس تعبیرِ دوم «الطریق المعبَّد» نیز چنین آورده اند: «و هو کل طریق یکثر فیه المختلفة المسلوک»،(1) «والمعبَّد، المُذلَّل من الطریق و غیره و المُکَرم ضده»(2) «و هو المسلوک المذلّل»(3) «عبّد الطریق و غیره: ذلَّلَه... یقال: طریق معبّد، ای: مذلّل بالوطء»(4)

شیخ طوسی و طبرسی نیز می نویسند: «العبادة فی اللغة هی الذّلة. یقال طریق مُعبّد، ای: مذلَّل بکثرة الوطء... و سمّی العبد عبداً لذلّته و انقیاده لمولاه»(5) مؤلف جامع البیان نیز چنین می آورد: «العبودیة عند جمیع العرب، اصلُها الذِّلَّة... والشواهد من اشعار العرب و کلامها علی ذلک اکثر من أن تُحصٰی»(6)

در حدیثی از عامر بن طفیل نقل شده که درباره اصحاب صفه -که فقیر بودند- به پیامبر خدا می گوید: ما هذه العِبِّدِی حَولَک یا محمد؟!(7) در نظر وی، یاران پیامبر خدا انسان های فرومایة خوار بوده اند.

راغب نیز اظهار تذلل را برای معنای عبودیت در نظر گرفته، می نویسد:

العبودیة: اظهار التذلّل والعبادة أبلغ منها لانهاغایة التذلّل و لایستحقها اِلاّ مَن له غایة الإفضال و هو الله تعالی.(8)

ص: 163


1- فراهیدی، ترتیب کتاب العین، ج 3، ص 1124.
2- زاوی، ترتیب القاموس المحیط، ج 3، ص 137.
3- ابن فارس، ترتیب مقاییس اللغة، ص 597.
4- شرتوتی، اقرب الموارد، ج 2، ص 736.
5- طوسی، التبیان، ج 1، ص 38 و مجمع البیان، ج 1، ص 25.
6- ابن جریری، جامع البیان، ج 1، ص 94.
7- ر.ک: ابن منظور، لسان العرب، ج 3، ص 271.
8- راغب، مفردات، ص 330. فیروزآبادی نیز همین عبارت را آورده است. (ر.ک: فیروزآبادی، بصائر، ج 4، ص 9).

به نظر می رسد راغب این معنا را از دو تعبیر گفته شده گرفته است. وی در پایان بحث از واژه عبادت چنین می آورد:

یقال طریقُ معبَّد ای مذلَّل بالوطء و بعیر مُعبَّد مذَّلل بالقَطِران و عبّدتُ فلاناً اذا ذلَّلته و اذا اتخذتَه عبداً؛ قال تعالی: )أن عبّدتَ بنی اسرائیل((1)

گفتیم ابن فارس معانی این واژه را در دو گروه دسته بندی کرده است: از نظر وی معنای دوم این واژه [در هیئت العَبْد] شدت و غلظت، قوّت و صلابت است که با متضاد با معنای تذلل می باشد.(2) بنابراین، این واژه از اضداد است(3) و «تعبّد البعیر» به معنای إمتنع و صَعُبَ نیز است.(4) از همین باب، تعبیر «ناقة ذات عَبدَة ای: ذات قوة و سَمن» و تعبیر «مالثوبک عَبَدَة، ای: قوّة» را به شمار آورده اند(5) بنا به قول ابوعمرو، معنای )... انا اوّل العابدین( در آیه شریفه 81 از سوره زخرف که می فرماید: )قُلْ إِنْ کَانَ لِلرَّحْمَنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعَابِدِینَ( از همین باب است یعنی: من نخستین کسی هستم که از این پندار که خداوند فرزند داشته امتناع دارم به خشم می آیم و متنفر خواهم شد.(6)

جمعی از لغت پژوهان نیز «عبادت» را به معنای اطاعت دانسته اند(7)

و گاهی قید مع الخضوع را به آن افزوده اند.(8) برخی نیز با قید دیگری آورده اند مانند قولی که می گوید: «العبادة: الطاعة و نهایة التعظیم لله تعالی»(9) در قولی دیگر مجموعه ای از

ص: 164


1- راغب، همان.
2- ابن فارس، ترتیب مقاییس اللغة، ص 597.
3- ابن انباری، کتاب الاضداد، ص 35.
4- ابن منظور، لسان العرب، ج 3، ص 272 و نیز ر.ک: زاوی، ترتیب القاموس المحیط، ج 3، ص 137.
5- ر.ک: ابن فارس، ترتیب مقاییس اللغة، ص 597؛ جوهری، الصحاح، ج 3، ص 504.
6- ر.ک: فراهیدی، ترتیب کتاب العین، ج 2، ص 1124.
7- ر.ک: ابن منظور، همان، ص 273؛ جوهری، همان، ج 2، ص 503؛ الزاوی، همان، ص 135.
8- ابن منظور، همان.
9- شرتوتی، اقرب الموارد: ج 2، ص 736.

این معانی گرد آمده است که می نویسد: «عَبَد الله عبادة عُبودَةً: طاع له و خَضَعَ و ذَلَّ و خَدَمَة والتَزَمَ شرائعَ دینه وَوَحَّده»(1)

از مجموعه مباحث یاد شده می توان چنین نتیجه گرفت: ماده «ع.ب.د» در اصل به معنای هموار و رام بودن و ضد آن گردن کشی، امتناع و غلظت است. پس خضوع و تذلل به نوعی واژه همنشین در این معناست چون با هموار و رام بودن ارتباط ترادف یا تلازم دارد. برخی نیز این ماده را به معنای اطاعت و فرمانبرداری و یا همراه با قیودی دیگر دانسته اند.

عبادت در دیدگاه قرآن پژوهان
اشاره

نوعاً مفسران فریقین برای کشف معنای اصطلاحی عبادت، معنای لغوی آن را مدنظر قرار داده اند. هر چند در مورد چگونگی کاربرد معنای لغوی این واژه برای معنای اصطلاحی آن اختلاف نظر دارند به همین رو، دسته بندی دیدگاه های آنان دشوار خواهد بود. از یک نظر می توان دیدگاه های آنان را همانند دیدگاه لغت پژوهان- که عبادت را به معنای رام و خضوع و یا اطاعت و فرمانبرداری دانستتند - به دو گروه عمده تقسیم کرد:

الف) معناشناسی عبادت بر محور خضوع و تذلل

هر چند مؤلف بحرالمحیط عبادت اصطلاحی را به معنای تذلل می داند و آن را به جمهور مفسران نسبت می دهد(2) اما با جست و جو در تفاسیر به این واقعیت می رسیم که مفسران متوجه این نکته بوده اند که عبادت اصطلاحی را نمی توان تنها به معنای خضوع و تذلل بدون هیچ قید و شرطی دانست؛ چون چه بسا در مواردی خضوع صدق کند اما عبادت نامیده نشود؛ مانند: خضوع بنده در برابر مولای (عرفی) خود یا

ص: 165


1- همو.
2- ابوحیان اندلسی، بحرالمحیط، ج 1، ص 414.

خضوع انسان در برابر والدین، به همین رو، مفسران قیود یا شروطی را برای خضوعی که عبادت نامیده می شود در نظر گرفته اند تا نوعی خاص از خضوع تحقق یابد؛ این نوع خاص از خضوع که عبادت اصطلاحی را پدید می آورد به دو دسته تقسیم می شود:

الف. خضوع همراه با قیود دیگر؛

ب. غایت و نهایت خضوع (منتهای فروتنی).

خضوع در دسته اول همراه با این قیود به کار رفته است: «خضوع و تذلل و اعتراف به ربوبیت و یکتایی حق تعالی و در خدمت او بودن»،(1) «خضوع در برابر کسی که در عالی ترین درجه کمال است و کمالی فوق از متصور نیست»،(2)

«خضوع در پیشگاه کسی که خاضع او را إله می بیند تا حق امتیاز اُلوهیتی که برای او نظر گرفته، ادا کند»(3) «کمال محبت با خضوع و خوف»(4) «خضوع و تذلل برای إعظام و إجلال معبود»،(5) «تذلل

و خضوع و انکسار که لازمه آن اطاعت و فرمانبرداری از مولی است»،(6)

«خضوع

و کرنش در برابر کسی که او را «إله» عالم یا موجودی که امور هستی به او تفویض و واگذار شده بدانیم اعم از امور تکوینی و تشریعی»(7) «خضوع لِشیء عَلی أنّه ربّ یعبد؛ خضوع برای چیزی که - در ذهن عابد - ربّ و معبود است.»(8)«خضوع مطلق که در درون آن تسلیم [مطلق] در برابر معبود و ذوب در وجود او نهفته است و عابد را در پیشگاه او بی نشان می کند و با همین تسلیم [مطلق] صفت اُلوهیت به معبود

ص: 166


1- تفسیر تستری، ج 1، ص 23. ابن جریر طبری نیز در این باره می گوید: «خشوع، تذلل و استکانت همراه با اعتراف به ربوبیت انحصاری خداوند». (ابن جریر، ج 1، ص 53).
2- سبزواری، مواهب الرحمن، ج 41، ص 23.
3- بلاغی، الآء الرحمن، ج 1، ص 23.
4- ابن کثیر، تفسیر القرآن الخطیم، ج 1، ص 49.
5- میبدی، کشف الاسرار، ج 1، ص 17.
6- طیب، اطیب البیان، ج 1، ص 112.
7- سبحانی، مرزهای توحید و شرک، ص 67.
8- خویی، البیان، ص 474.

می بخشد»،(1)

برخی نیز براساس آیه شریفه )إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِی((2) عبادت را لازمه اُلوهیت خدا دانسته و می گویند: «چون الهی به غیر از خدا نیست پس غیر خدا هیچ کس شایسته عبادت نیست.» آنان این آموزه را محصول پژوهش دانشمندان می داند که گفته اند: «عبادت برای غیر خدا شایسته و روا نیست.»(3)

نظریه «غایت خضوع» که دسته دوم را تشکیل می دهد چنین می آورد: «العبادة أعلی مراتب الخضوع و التذلُّل و لا تستحقها اِلاّ الله؛ عبادت، نهایت خضوع و تذلل و تعظیم است که جز برای خداوند سزاوار نیست [پس تنها در پیشگاه اوست که حقیقت عبادت تحقق می یابد.]» ظاهراً ابوعیسی رُمّانی (د / 384 ق) مبدع این معناست؛(4)

جمعی زیاد از قرآن پژوهان این نظریه را پذیرفته و به نقل همین عبارت اکتفا کرده اند.(5)

جمعی دیگر در مقام شرح این دیدگاه - که چرا نهایت خضوع و تذلّل برای خداوند سزاست و بدون این درجه از خضوع، عبادتی صورت نمی بندد- اوصاف حق تعالی را مدنظر می آورند از جمله چنین می گویند: «له غایة الإفضال: چون نهایت نیکویی و فزونی تنها برای خداست»(6) برخی دیگر می گویند: چون اصول نعمت ها از حیات و قدرت و... تنها از ناحیه خداست پس عقلاً نهایت خضوع و تعظیم نیز فقط برای خدا تحقق دارد. مرحوم طبرسی از متقدمان در این باره می نویسد:

ص: 167


1- فضل الله، من وحی القرآن، ج 1، ص 57-56.
2- طه، آیه 14.
3- رازی، فخرالدین، مفاتیح الغیب، ج 22، ص 17 و ج 23، ص 80.
4- به نقل از: ابن هائم، التبیان فی تفسیر غریب القرآن، ج 1، ص 44.
5- ر.ک: سبزواری، ارشاد الاذهان، ص 6؛ قمی مشهدی، کنز الدقانق، ج 1، ص 58؛ کاشانی، ملا فتح اله، منهج الصادقین، ج 1، ص 43؛ کاشانی، زبدة التفاسیر، ج 1، ص 9؛ جرجانی، جلاء الاذهان (تفسیر گازر)، ج 1، ص 22؛ بیضاوی، انوار التنزیل، ج 1، ص 29؛ طنطاوی، تفسیر الوسیط، ص 19؛ ابن عجیبه، البحر المدید، ج 1، ص 59؛ مظهری، تفسیر المظهری، ج 1، ص 9 و شوکانی، فتح القدیر، ج 1، ص 27.
6- ر.ک: راغب، مفردات، ص 542.

العبادة ضرب من الشُّکر و غایة فیه لانها الخضوع بأعلی مراتب الخضوع مع التعظیم بأعلی مراتب التعظیم و لا تستحق اِلا باصول النعم التّی هی خلقُ الحیاة والقدرة والشَّهوة ولا یقدر علی غیر الله تعالی فلذلک اختص سبحانه بأنّه یعبد؛ عبادت نوعی شکر است و نهایت شکر، چون عبادت، عالی ترین مرتبه خضوع با تعظیم [معبود] با برترین مراتب تعظیم است. بنابراین، این نوع شکر [که عبادت نام دارد] جز برای اصول نعمت که آفرینش حیات و قدرت و خواسته هاست، سزاوار نیست و چون فقط در توان خداوند است که این نعمت ها بیافریند پس تنها خداست که باید عبادت شود.(1)

عبارت طبرسی برگرفته از دیدگاه شیخ الطائفه طوسی است.(2) طبرسی در تفسیر جوامع الجامع این معنا را با نوعی تلفیق با دیدگاه زمحشری نقل کرده است.(3) زمخشری در این زمینه می گوید:

العبادة أقصی غایة الخضوع و التذلّل... و لذلک لم تستعمل اِلاّ فی الخضوع لله تعالی لأنّه مولی اعظم النِّعم فکان حقیقاً بأقصی غایة الخضوع؛(4) عبادت، نهایت و آخرین درجة خضوع و تذلل است؛ به همین رو تنها برای خضوع در پیشگاه خدا به کار می رود، چون تنها خداوند، ولی بزرگ ترین نعمت هاست پس نهایت خضوع تنها سزاوار اوست.

مرحوم طیب از متأخران نیز اوصاف حق تعالی را در نظر آورده می نویسد:

ص: 168


1- طبرسی، مجمع البیان، ج 1، ص 102؛ و نیز، ر.ک: عاملی، الوجیز فی تفسیر القران العزیز، ج 1، ص 18 و الجدید فی تفسیر القرآن المجید، ج 1، ص 18.
2- ر.ک: طوسی، تبیان، ج 1، ص 28. برخی دیگر از مفسران نیز از عبارت شیخ طوسی پیروی کرده اند مانند: ملاصدرا در تفسیر القرآن الکریم، ج 1، ص 87 و در تفسیر آسان، ج 1، ص 20.
3- ر.ک: طبرسی جوامع الجامع، ج 1، ص 8.
4- زمخشری، کشاف، ج 1، ص 14-13؛ بغدادی، لباب التأویل، ج 1، ص 20؛ عاملی، الوجیز، ج 1، ص 54؛ آلوسی، روح المعانی، ج 1، ص 89.

حقیقت عبودیت که غایت تذلل و انکسار و خاکساری است مختص بذات واجب الوجود و مالک الرّقاب و ولی و صاحب اختیار حقیقی و ذاتی، حضرت حق تعالی است.(1)

جمعی از مفسران این نظریه را با شرح بیش تر بسط داده اند؛ مانند این دیدگاه که می گوید: «عبادت، نهایت خضوع است که جز برای خدا تحقق نخواهد یافت چون تنها خداوند است که نهایت نعمت را ارزانی خلق کرده تا از آن بهره برند و حیات بخشیده تا از آن سودمند گردند، پس عبادت تنها برای اوست:

العبادة، غایة الخضوع والتذلّل... فلا تلیق اِلاّ بالمنعِم فی الغایة و هو المنعم بخلق المنتفع و بأعطاء الحیاة الممکنة من الانتفاع کما قال تعالی )و کنتم امواتاً فاحیاکم... (و قوله تعالی )خلق لکم ما فی الارض جمیعاً( عبادت نهایت خضوع و تذلل است... پس جز برای کسی که نهایت نعمت را ارزانی می کند شایسته نیست چون اوست که نعمت دهنده به همه آفرینش است تا از آن بهره برند و حیات بخشیده تا از آن سودمند گردند؛ همان گونه که - دربارة نعمت حیات - فرمود: «شما مرده بودید و به شما حیات داد» و - درباره نعمت بهره مندی از آفرینش - فرمود: هر چه در زمین است برای شما آفرید.(2)

باز مانند نیشابوری که احوال سه گانه انسان را نسبت به گذشته، حال و آینده در نظر گرفته آن گاه پاره ای از نعمت های خداوند را در این سه قلمرو برشمرده سپس چنین نتیجه گرفته است:

فلا مفزع للِعبد فی شیء من أحواله اِلاّ الیه فلا یستحق عبادة العبد الاّ هو: پس هیچ گریزگاهی برای بنده در هیچ کدام از احوال سه گانه جز سَمت و سوی او نیست؛ پس عبادت بنده جز برای او سزاوار او نیست.»(3)

ص: 169


1- طیب، اطیب البیان، ج 1، ص 112.
2- بروسوی، روح البیان، ج 1، ص 18.
3- نیشابوری، غرائب القرآن، ج 1، ص 104.

برخی دیگر در این گروه بر این باورند که غایت خضوع ناشی از ادراک عقلی انسان در برابر اصول نعمت ها و گونه های آن نیست بلکه از ادراک شهودی عظمت معبود و باور و تجربه قبلی به سیطره اوست که عابد را احاطه کرده و به این نوع از خضوع فراخوانده است. محمد عبده در این باره می نویسد:

اِنّ العبادة ضرب بن الخضوع بالغَ حدَّ النهایة ناشی عن استشعار القلب عظمة للعبود لا یعرف منشأها و اعتقاد بسلطة لا یدرک کنهها و ماهیتها، و قُصاری ما یعرف منها انما محیطة به ولکنّها فوق ادارکه.(1)

حاصل آن که: بنابراین دیدگاه، عبادت به معنای غایت خضوع است. این معنا افزون بر آن که در تفاوت نهادن بین واژه عبودیت و عبادت پدید می آید - چون عبودیت را اظهار تذلل و عبادت را غایت تذلل دانسته اند- افزون بر آن، چون عبادت تنها به خدا اختصاص دارد و هیچ کس شایسته عبادت نیست پس باید آن را نهایت خضوع و تذلل دانست که جز برای خداوند تحقق نخواهد یافت، چرا که تنها اوست که نهایت نیکویی و تفضل را دارد، باز فقط اوست که اصول و یا نهایت نعمت ها از خلق و حیات و... را از ارزانی بندگانش کرده است. باز تنها واجب الوجود و ولی و صاحب اختیار حقیقی اوست. و باز تنها اوست که در عالی ترین درجات کمال قرار دارد پس عبادت، ویژه اوست؛(2) به همین رو، باید عبادت را غایت خضوع دانست که برای هیچ کس جز خداوند روا نیست. چون این اوصاف، منحصر به اوست؛ این اوصاف یا بر پایه ادراک عقلی کشف می شوند و یا بر پایه احساس قلبی از عظمت معبود و باور به سلطه او که کنه آن شناخته نیست.

ب) معناشناسی عبادت بر محور اطاعت

بیشتر قرآن پژوهان در این گروه نیز متوجه این نکته بوده اند که عبادت اصطلاحی را نمی توان صِرف اطاعت معنا کرد و ناگزیر باید قیود و شروطی را در اطاعت لحاظ کرد.

ص: 170


1- ر.ک: رشید رضا، المنار، ج 1، ص 15 و مراغی، تفسیر المراغی، ج 1، ص 33.
2- سبزواری، مواهب الرحمن، ج 1، ص 39.

فهرست دیدگاه آنان بدین شرح است: «نهایت فرمانبرداری»،(1) «اطاعت خالصانه با یکتا دانستن حق تعالی»،(2) «اطاعت خالصانه با یکتا دانستن خداوند همراه با تذلل و خشوع»(3)

«یکتا دانستن حق تعالی همراه با اطاعت و خضوع»،(4) «گردن نهادن به فرمان خدا»،(5) «پرستش به روشی که معبود به آن دستور داده است»،(6) «انجام کار توسط مکلَّف برخلاف خواستة نفس برای تعظیم [امر] خداوند»،(7)

«انجام کاری که به آن امر شده و مکلّف به قصد امتثال امر، آن را انجام می دهد»،(8)

«تمرین نفس برای پذیرش مشقت ها برای فرمانبرداری»(9) «انجام هر عمل و قول پنهان و آشکار که خداوند دوست دارد و می پسندد»،(10)

«هر آن چه که کمال محبت، خضوع و خوف را در خود داشته باشد»،(11)

«تسلیم محض معبود شدن»،(12) «برپا داشتن شریعت و اوامر حق تعالی همراه با تذلل و فروتنی»(13)

«توجه [قلبی] و سلوک [عملی] بر وجه تذلل و خضوع»،(14)

«اطاعت و

ص: 171


1- محیی الدین درویش، اعراب القرآن الکریم و بیانه: ج 1، ص 17؛ برخی نیز از نهایت فرمانبرداری به «تسلیم» یاد می کنند. تسلیمی که خضوع ببار می آورد و در فارسی می توان آن را «بندگی» دانست. (ر.ک: طالقانی، پرتوی از قرآن: ج 1، ص 30).
2- الغازی، بیان المعانی، ج 1، ص 15.
3- فیض کاشانی، تفسیر اصفی: ج 1، ص 6؛ همو، المعین، ج 1، ص 19 و شرف الدین، تأویل آیات الظاهره، ج 1، ص 17.
4- بحرالعلوم، ج 1، ص 18؛ ملاحوش، بیان المعانی، ص 5 و سیوطی، تفسیر جلالین، ج 1، ص 4.
5- اسفراینی، تاج التراجم، ج 1، ص 53.
6- مقتنیات الدرر، ج 1، ص 18.
7- رازی، روض الجنان، ج 1، ص 18 و ابن عاشور، التحریر و التنویر، ج 1، ص 180.
8- ملکی میانجی، مناهج البیان، ج 1، ص 123.
9- ابن عاشور، التحریر والتنویر، ج 1، ص 178.
10- تیسیر الکریم الرحمن، ج 1، ص 36.
11- ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم؛ ج 1، ص 36.
12- فضل الله، من وحی القرآن، ج 1، ص 57.
13- ابن عطیه، المحرر الوجیز، ج 1، ص 72.
14- نخجوانی، الفواتح الالهیة، ج 1، ص 18.

تذلل»،(1)

«اطاعت همراه با تذلل و خضوع»،(2) «رفتار و هر نوع برخورد خاضعانه انسان در برابر کسی که آن را إله می بیند»،(3)

و بالاخره این نظریه که می گوید: «عبادت، ارائه و نشان دادن مملوکیت [در رفتار، گفتار، منش ها و...] در برابر پروردگار مالک است. چون کلمه عبارت متعددی است - و می گوییم ایاک نعبد- پس نباید آن را به معنای تذلل و خضوع دانست- که لازمند»(4)

با این وصف می توان گفت: هر چند عبادت در لغت به معنای ارائه مملوکیت نیست اما در این ارائه دو عنصر تذلّل و فرمانبرداری نهفته و لازمة آن است. این نظریة بدیع از علامه طباطبایی است و - تا آن جا که می دانیم - پیش از ایشان مطرح نبوده است.

حاصل آن که: در تعریف عبادت در محور اطاعت نیز تلاش قرآن پژوهان را برای انحصار بخشیدن به معنای «عبادت» برای حق تعالی ملاحظه می کنیم. آنان با توجه به این حقیقت که عبادت فقط برای خدا تحقق دارد قیود و شروطی را - همانند معنای عبادت بر محور خضوع و تذلّل- برای اطاعت در نظر آورده اند گاهی آن را نهایت اطاعت دانسته اند و در مواردی کوشیده اند بین کاربردها و معانی لغوی عبادت از خضوع، تذللّ و اطاعت جمع کنند و یا تسلیم و انقیاد را - که لازمه خضوع و تذللّ است - در معنای عبادت لحاظ کنند. گاهی نیز قیود ناظر به اوصاف حق تعالی مانند رب، إله را در تعریف عبادت در نظر گرفته اند. برخی نیز قید باور به یکتا دانستن حق تعالی را در تعریف اخذ کرده اند که در پاره ای از روایات ذیل آیه >ایاک نعبد< نقل شده است.(5)

در هر صورت همة این قیود و شروط برای آن است که بر معنای انحصاری عبادت تأکید کنند.

ص: 172


1- قرطبی، الجامع، ج 1، ص 145 و وهبة زهیلی، تفسیر المنیر، ج 1، ص 57.
2- بغوی، معالم التنزیل، ج 1، ص 75 و آبیاری، الموسوعة القرانیة، ج 9، ص 50.
3- بلاغی، الآء الرحمن، ج 1، ص 57.
4- طباطبایی، المیزان، ج 1، ص 25 و جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج 1، ص 415.
5- ر.ک: تفسیر مقاتل بن سلیمان، ص 4؛ ابن جریر، جامع البیان، ج 1، ص 53.

در پایان نقل دیدگاه ها لازم است به این نکته اشاره کنیم، قرآن پژوهان در پاره ای از موارد به مناسبت تعریف عبادت به مراتب عبادت نیز اشاره کرده اند؛ مانند این عبارت در تفسیر «روض الجنان» که می گوید:

عبادت اسمی است شامل افعال قلوب و افعال جوارح اول باید تا به دل خاشع و خاضع بود و قصد نکند به آن عبادت جز معبود خود را و نیت را خالص کند... و آن چه افعال جوارح است آن است که بر وجه مشروع و مأمور به کند و ترک محرمات از عبادت باشد... (1)

تقسیمات و درجات دیگر عبادت در عبارت های دیگر مفسران به چشم می خورد:(2)

«بروسوی» اقسام عبادت را از کتاب اربعین غزالی ده قسم می آورد(3)

در تفسیر التحریر و التنویر نیز با اندکی تفصیل به مراتب عبادت اشاره شده است.(4)

ارزیابی دیدگاه های قرآن پژوهان

آنچه از دیدگاه های قرآن پژوهان درباره عبادت اصطلاحی بیان شد نوعاً برگرفته از آثار آنان در تفسیر پنجمین آیه از سوره حمد است؛ هرچند امکان دارد در لابه لای عباراتشان در جاهای دیگر اصلاح یا تغییری در این معنا صورت داده باشند.

بخش عمده کاستی ها در دیدگاه مفسران با اصطلاح شناسی عبادت نمایان خواهد شد که به زودی در نظریه مختار ملاحظه خواهید کرد. آن چه در این جا ملاحظه می کنید فهرست از چند اشکال با تفکیک نظریه هاست:

1- نظریه ای که عبادت را خضوع همراه با قیود دیگر می داند، با آن که از معنای لغوی عبادت بهره گرفته از این امور غافل مانده است:

ص: 173


1- رازی، روض الجنان، ج 1، ص 81-80.
2- ر.ک: طیب، اطیب البیان، ج 1، ص 113.
3- بروسوی، روح البیان، ج 1، ص 18.
4- ابن عاشور، التحریر والتنویر، ج 1، ص 178.

* عبادت را باید به گونه ای معنا کرد که حتی الامکان مصادیق دیگر آن را نیز پوشش دهد، مانند عبادت بت ها، عبادت شیطان و... بنابراین اگر عبادت را به معنای خضوع در برابر کسی که در عالی ترین درجات کمال است، بدانیم، مصادیق دیگر عبادت را دربرنخواهد گرفت. این اشکال به نظریه های دیگر در باب معنای عبادت وارد است، آنان تنها عبادت خدا را معنا کرده اند؛ با آن که واژه «عبادت» در کتاب خدا در موارد دیگر نیز به کار رفته است و علی الاصول نمی توان آن ها را صرف مشترک لفظی دانست.

* هرگز نباید در معنای عبادت، از واژه معبود، إله، الوهیت و مشتقات آن ها استفاده کرد، این فرایند از باب اخذ موضوع در تعریف است که دور باطل خواهد بود؛ چون إله به معنای معبود و معبود اسم مفعول عبادت است. این اشکال نیز در تعداد قابل توجهی از تعاریف واژه عبادت به چشم می خورد. مانند نظریه که می گوید: عبادت خضوع و تذلل برای اعظام و اجلال معبود است، یا می گوید: خضوع برای چیزی که در ذهن عابد ربّ و معبود است یا نظریه ای که عبادت را لازمه الوهیت خدا دانسته است و... .

* در این نظریه باید مرز خضوع مطلق که به تسلیم و سپس به ذوب شدن در معبود می انجامد با خضوع و تسلیم محبوب در برابر مُحبّ و یا ولی خدا تفکیک شود، از جمله باید منشأ و کششی که این خضوع را پدید می آورد توجه و آن را در معنای عبادت اشراب کرد تا این مرز شناخته شود.

2- نظریه که عبادت را غایت خشوع می شناسد نیز با کاستی هایی مواجه است از جمله:

* واژه عبادت - تا آن جا که از کتب لغت و شواهد عربی جست و جو شد- به معنای غایت خضوع نیست، بلکه عبادت به تمام مراتب خضوع و تذلل در معنای لغوی، اطلاق شده است. مانند «بعیر معبّد» و یا «طریق معبَّد». به نظر می رسد این نظریه نیز - مانند نظریه پیشین - چون تنها در صدد معنای عبادت خدا برآمده و از کاربردهای دیگر عبادت غفلت کرده، نهایت خضوع را در معنای عبادت در نظر گرفته است.

ص: 174

* این معنا تمام مراتب عبادت را دربر نمی گیرد، غایت خضوع برای اعلی مراتب عبادت است و مراتب دیگر عبادت از تعریف خارج شده اند. بنابراین، این معنا مطرد نیست، چه بسا بنده ای که خدا را عبادت می کند، اما غایت تذلل و خضوع را به نمایش نمی گذارد با آن که عبادت و بندگی خدا می کند. باز این معنا منعکس نیست چون چه بسا مشرکی که غایت خضوع و تذلل را برای غیر خدا به کار می برد یا حتی کافری که نهایت تذللّ را برای والدین خود دارد با آن که مشرک و کافر خدا را عبادت نمی کنند.

* این نظریه بیشتر به این نکته پرداخته که چرا تنها حق تعالی شایسته پرستش است و دیگران هیچ سهمی از عبادت ندارند. اما به این پرسش نپرداخته که چرا مشرکان غیر خدا را عبادت می کنند آنان چه ذهنیتی از معبودهای خود دارند که آن ها را شایسته عبادت می دیدند؟! لابد مشرکان وصفی از اوصاف حق تعالی را به خطا برای معبودهای خود در نظر می گیرند تا صلاحیت عبادت را برای آنان احراز کنند؛ بنابراین، باید در جست و جوی این وصف بود و عبادت را به گونه ای در نظر آورد که تمام مصادیق - از عبادت بت، شیطان، طاغوت و... - آن را در برگیرد. حاصل آن که: این نظریه بیشتر وضع مطلوب و حقیقت عبادت را در نظر گرفته است به جای آن که وضع موجود یعنی ذهن عابدی که خدا یا بت و یا نفس و... را می پرستد بازخوانی کند.

* واقعیت این است که نوع مردم در عبادت خدا متوجه معرفت برای استحقاق عبادت بدین صورت که این نظریه می گوید، نیستند؛ به این که عقلاً بدانند چون خداوند اصول و یا بزرگ ترین نعمت ها را ارزانی بنده کرده و یا واجب الوجود است و... پس باید او را عبادت کرد، افزون بر آن، این معرفت چنین خضوعی را در پیشگاه معبود را به بار نمی آورد چه رسد به غایت خضوع؛ چون چه بسا آدمی خدا را به عنوان آفریننده اصول نعمت ها و ولی بزرگ ترین نعمت ها و... بشناسد اما خضوع و تذلل در

ص: 175

پیشگاه او را برنتابد؛ مانند شیطان که خدا را خالق و ربّ حیات و ممات می داند(1)

اما از عبادت خدا سرپیچی کرده است. دیدگاه محمد عبده نیز که این استحقاق را در احساس قلب عابد نسبت به عظمت معبود جست و جو می کند (نه در ادراک عقلی آنان) به مراتب عالی عبادت نظر دارد با آن که دست کم با شوق پاداش یا خوف کیفر نیز عبادت صورت می پذیرد.

3- نظریه ای که عبادت را به معنای اطاعت همراه با قیود و شروطی می آورد نیز از سهام نقد مصون نیست از جمله:

* آنان به موارد استعمال عبادت اشاره کرده اند و الاّ اطاعت و فرمانبرداری لازمه و یا نمود خضوع و تذللّ عبد در برابر مولی و معبود است ولی عین آن نیست.(2)

چون اصل بر عدم ترادف معنای عبادت با اطاعت است؛ لغت شناسان نیز دلیلی برای این ترادف نیاورده اند به همین رو، از یک سو عبادت در برابر استکبار و اطاعت در برابر معصیت قرار دارد و از سوی دیگر اطاعت محض برای غیر خدا باذن او رواست (مانند اطاعت از معصومان) اما عبادت برای غیر خدا به هیچ روی جایز نیست؛ افزون بر آن شرک در اطاعت با ایمان قابل جمع است اما ایمان با شرک در عبادت قابل جمع نیست.

* این نظریه نیز بیشتر به حقیقت عبادت خدا پرداخته است به جای آن که ذهن و ضمیر عابد را در برابر معبودش شناسایی و براساس آن، عبادت را معنا کند؛ به همین رو، در برخی از تعریف ها در این نظریه نیز - مانند نظریه های قبلی - کاربردهای دیگر عبادت، مانند: عبادت شیطان، نفس، بت از تعریف خارج شده اند.

ص: 176


1- شیطان خطاب به حق تعالی با اعتراف به خالقیت می گوید: )خَلَقْتَنِی مِنْ نَارٍ...( (ص، آیه76) و با اعتراف به ربوبیت خداوند می گوید: )قَالَ أَنْظِرْنِی إِلَیٰ)یوْمِ یبْعَثُونَ ( (اعراف، آیه14).
2- مرحوم طبرسی نیز عبادت به معنای اطاعت را خطا می داند. (ر.ک: طبرسی، مجمع البیان، ج 1، ص 102)؛ ابن عاشور نیز آن را مجاز برمی شمرد؛ (ر.ک: ابن عاشور، التحریر و التنویر، ج 1، ص 178).

* اساساً کسی که بت می پرستد، اطاعت از بت نمی کند چون بت برای او دستوری ندارد جز آن که عبادت بت پرست را - در واقع امر - عبادت شیطان بدانیم که این کار را برای او تزیین داده و باطل را در چهره حق در پندار وی نشانده است.

* در برخی از تعریف ها در این نظریه نیز اخذ موضوعِ إله و معبود در تعریف

آمده که بطلان آن آشکار است مانند این تعریف که می گوید: «عبادت، تسلیم محض معبود شدن است» و یا «رفتار خاضعانه انسان در برابر کسی که آن را إله می بیند» و ... .

* در نظریه ای که معنای عبادت را انجام کار به قصد امتثال امر می داند اگر منظور امتثال امر خداوند باشد، سایر عبادات از تعریف خارج می شود و اگر بدون قید امر از ناحیه خداوند را در نظر گیرد، عبدی که کار را به قصد امتثال امر مولای خود انجام می دهد باید کار وی را عبادات نامید.

* در نظریه ای که عبادت به معنای ارائه مملوکیت در برابر مالک می شناسد تا عبادت را به صورت متعددی معنا کند،(1) اگر قید مالک حقیقی که حق تعالی است را در نظر نیاورد. ارائه مملوکیت بردگان نسبت به مالک و مولایشان عبادت محسوب می شود که بطلان آن آشکار است و اگر این قید را در نظر آورد معنای عبادت شیطان و نفس و... از تعریف خارج می شود، چون شیطان و نفس، مالک رقاب عابدان خود نیستند هر چند بر اثر سوء اختیار عابد، مالکِ تدبیر همه شئون او شده اند.

ص: 177


1- البته ممکن است عبادت را به همان معنای لغوی تذلل و خضوع دانست و از این إشکال چنین پاسخ داد: که چون عرب می گوید: «تعبیر معبَّد یا طریق معبَّد» یعنی بیشتر را به صاحبش و نیز راه، هموار برای رونده اش شد. مانند آیه شریفه که درباره حضرت ابراهیم می فرماید: )إِذْ جَاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ(. (صافات/84) بعد از فعل «جاء» که لازم است کلمه «ربَّ» آمده که منصوب است و گفته می شود بدین معناست هنگامی که پروردگارش را آمد.
عبادت: انقیاد و تذلل در پیشگاه ربّ
اشاره

عبادت بر دو رکن «انقیاد، رام بودن، تذلّل» و مفاهیم شبیه به آن ها و «ربّ به معنای مالک مدبر»(1)

بنا شده. این دو رکن در معنای عبادت حضور دارند به گونه ای که هرگز نمی توان آن ها را نادیده گرفت. بنابراین می توان عبادت اصطلاحی را به معنای «حس انقیاد، رام بودن و تذلل در پیشگاه ربّ» معنا کرد.

در این جا شرح فشرده از هر کدام از اجزای این تعریف را ملاحظه کنید.

یک: انقیاد در لغت به معنای خوار و رام شدن و به یک معنا - در مراتب عالی آن - سرسپردگی است. در این کلمه، تسلیم، تعلق و وابستگی هست. شاید معنای «بنده» برای «عبد» در زبان فارسی ناظر به همین دیدگاه است. چون «قَوَد» - به عنوان ماده انقیاد - به معنای مهار و لگام است. گویی بنده به خود لگام زده، خود را در بند نهاده و رام گشته است و با خضوع خویش، این بند را پیوسته به گردن خود استوار داشته و در پی آن وابسته به مولی و تسلیم امر وی - در جایی که عبد در برابر مولی قرار دارد - یا تسلیم ربّ خود در جایی که عبد در برابر ربّ قرار گیرد - می باشد؛ پس «عبد» - بر وزن صعب - صفت مشبهه است. کسی که منش تذلل و انقیاد در وی نهادینه شده است.

این رکن در معنای عبادت، همسان با معنای لغوی آن است. ارباب لغت - همان گونه که ملاحظه کردید - عبادت را به رام بودن، خضوع و تذلل معنا کردند. در برخی از روایات نیز عبادت در معنای لغوی آن به کار رفته - که کمک شایانی به درک معنای عبادت دارد - مانند این تعبیر از امام علی علیه السلام که می فرماید: «فَعَبِّدوا أنفسَکم لِعبادَتهِ؛

ص: 178


1- اگر با نگاهی نظام مند و پیوسته - به جای تجزیه نگری و گسسته - به آموزه های قرآن درباره واژه «ربّ» بنگریم می توانیم برای این کلمه معنای «مالک مدبر» را در سازمان تعالیم قرآن پیشنهاد کنیم، مالکیتی حقیقی از ایجاد و خلقت و مدبّریت حقیقی که حکایت از اوصاف کمالی علم، قدرت، جود، رحمت، حکمت و... حق تعالی دارد و از آن سرچشمه می گیرد (برای توضیح بیش تر، ر.ک: طباطبائی، المیزان، ج1، ص21.)

جان های خود را بر عبادت او رام و هموار سازید.»(1) شاید از این آیه کریمه: )... فَإِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا وَبَشِّرِ الْمُخْبِتِینَ((2) «پس معبود شما معبود یکتاست پس تسلیم امر او باشید و خاشعان را نوید ده» بتوان دریافت که در عبادت، عنصر تسلیم و رام شدن نهفته است. چون «إله» به معنای معبود کسی است که در برابر او فروتنی و فرمانبرداری صورت می پذیرد. این کریمه با تقدم جار و مجرور «له» بر «أسلِموا» از انحصار این انقیاد سخن می گوید و گویی می فرماید شما در برابر إله به طور فطری تسلیم هستید، اما بدانید تنها إله شما الله است پس تنها برای او منقاد و تسلیم باشید.

دو: در قرآن کریم می توان واژه های ضد یا جانشین و واژه های مترادف یا همنشین با «عبادت» را دریافت تا برای درک معنای عبادت راه گشا باشد.

الف: واژه های جانشین

قرآن کریم در برابر خضوع و تذلل، تعابیر استکبار و استنکاف را به کار برده که می توان از باب یُعرف الاشیاء بأضدادها صحت این رکن را اثبات کرد. قرآن در چند آیه این دو تعبیر را در سیاق آیات عبادت به کار برده است. مانند این آیه شریفه: )... إِنَّ الَّذِینَ یسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی سَیدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ((3) «قطعاً کسانی که از روی بزرگ پنداری و گردن کشی از عبادت من سرباز می زنند به زودی خوار و ذلیل وارد دوزخ خواهند شد.»

در آیه دیگری در مقام پندارزدایی از مسیحیان می فرماید: )وَلَا تَقُولُوا ثَلَاثَةٌ انْتَهُوا خَیرًا لَکُمْ إِنَّمَا اللَّهُ إِلَهٌ وَاحِدٌ سُبْحَانَهُ أَنْ یکُونَ لَهُ وَلَد... * لَنْ یسْتَنْکِفَ الْمَسِیحُ أَنْ یکُونَ عَبْدًا لِلَّهِ وَلَا الْمَلَائِکَةُ الْمُقَرَّبُونَ وَمَنْ یسْتَنْکِفْ عَنْ عِبَادَتِهِ وَیسْتَکْبِرْ فَسَیحْشُرُهُمْ إِلَیهِ جَمِیعًا((4) «و نگویید: خدای یگانه سه تاست [پدر، پسر و روح القدس]؛ از این سخن باز ایستید که برای

ص: 179


1- نهج البلاغه، خطبه 198.
2- حج، آیه 34.
3- غافر، آیه60.
4- نساء، آیه 171-172.

شما بهتر است. جز این نیست که خداوند، معبودی یگانه است؛ او از داشتن فرزند منزّه است * مسیح هرگز از این که بندة خدا باشد ابایی ندارد و آن را ناخوش نمی شمرد و فرشتگان مقرب او نیز این گونه اند و هر کس از عبادت خدا روی گردان دیگران شود و تکبر ورزد، خداوند آنان را یکسره به سوی خود محشور می کند.»

قرآن درباره اوصاف مقربان نیز می فرماید: )... وَمَنْ عِنْدَهُ لَا یسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ

وَلَا یسْتَحْسِرُونَ((1) «و کسانی که مقرّب درگاه اویند تکبر نمی ورزند و از عبادت او سرباز نمی زنند و خسته نمی شوند» در سوره اعراف آیه 206 نیز همین مضمون آمده است.

«استنکاف» در اصل از «نَکَفْتَ الشیء» به معنای نَحَّیتَه(2) است؛ یعنی: بیزاری جستن، بازایستادن و دوری گزیدن از چیزی است؛ «دِرهَم مَنکُوف» به درهمی گویند چون پست و بی ارزش است و از گرفتن آن سرباز می زنند.(3)

«استکبار» نیز به معنای طلب الکِبر من غیر استحقاق است؛ یعنی بزرگی نمودن از خود و بزرگ منشی

بدون استحقاق است.(4)

بنابراین، تعابیر «مَن یَستنکِف عَن عِبادَته وَ یَستَکبِر» در آیه مذکور به این معناست: کسی که از عبادت خدا رویگردان شود و بازایستد و بزرگ بینی کند؛ یعنی از رام و هموار شدن در برابر ربّ واقعی خود امتناع ورزد- این امتناع و سرباز زدن ریشه در غفلت یا نخواستن وی به عنوان موجود مخلوق و مربوب است و به جای آن که به طور فطری در برابر خالق و ربّ خود کرنش کند استنکاف می کند و استکبار می ورزد.

ص: 180


1- انبیاء، 19.
2- راغب، مفردات، ص527.
3- طبرسی، مجمع البیان: ج2، ص 146.
4- همو.

حاصل آن که: می توان از تقابل معنایی استکبار و استنکاف با انقیاد و تذلل، رکن تذلل و رام شدن را برای عبادت اصطلاحی در نظر گرفت و بر آن تأکید کرد(1)

و از تعبیر اهل لغت که می گفتند: «طریق معبَّد و بعیر معبَّد» برای آن شاهد آورد، طریق معبَّد راهی است که پستی و بلندی هایش هموار گشته برای رهروانش به جای استنکاف و استکبار، رام و منقاد شده است؛ همین طور بعیر معبَّد شتری که برای صاحبش به جای استنکاف، رام و نرم گردیده است.

البته این نکته را باید در نظر آورد که استنکاف و استکبار و در تقابل با آن ها واژه های انقیاد و خضوع امری روحی است و به حس درونی فرد اطلاق می شود. هرچند در نمایش برونی در اَشکال گوناگون از اطاعت عملی تا سجده که نمایشِ نهایت تذلل است، بروز می یابد. بنابراین، ممکن است کسی در ظاهر، خاضع نمایان شود، اما در درون خود مستکبر باشد یا بالعکس گمان رود شخصی مستکبر است، اما خاضع و منقاد است؛ چه این که این انقیاد و تذلّل در جوانِح قلبی، عقلی، عاطفی و در جوارحِ بدنی دست و پا زبان و... بروز و نمود می یابد.

ب: واژه های همنشین

در قرآن کریم در یک سیاق، واژه «دعا» همنشین با «عبادت» به کار رفته که از قرابت معنایی این دو تعبیر حکایت می کند. مانند این آیه که می فرماید: )وَقَالَ رَبُّکُمُ اُدْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ إِنَّ الَّذِینَ یسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی سَیدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ((2) «پروردگارتان گفت: مرا بخوانید دعایتان را اجابت می کنم، قطعاً کسانی که از روی تکبر

ص: 181


1- هر چند در کاربردهای دیگر واژه استکبار نمی توان خضوع و تذلل را در معنای متعلق آن به دست آورد. مانند: این آیه که می فرماید: )وَالَّذِینَ کذَّبُوا بِآیاتِنَا وَاسْتَکبَرُوا عَنْهَا أُولَٰئِک أَصْحَابُ النَّارِ( (اعراف/36) استکبار و سرپیچی از آیات به این معنا نیست که در معنای کلمة آیات، تذلّل و انقیاد هست و آنان استکبار می ورزند یا مانند تعبیر «استکبر عن التعلّم» که نمی توان معنای ضد استکبار یعنی خضوع را در معنای تعلّم به کار برد. اما در تعبیر «استکبر عن العبادة» خصوصیتی هست که از آن می توان مفهوم خضوع را در عبادت با توجه به معنای لغوی آن پیدا کرد.
2- غافر، آیه 40.

از عبادت من سرباز می زنند، به زودی خوار و ذلیل وارد دوزخ خواهند شد.» باز در این مورد که عبادت و دعا در یک سیاق برای یک اندیشه به کار رفته است: )وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یعْبُدُ اللَّهَ عَلَی حَرْفٍ... یدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا یضُرُّهُ وَمَا لَا ینْفَعُهُ ذَلِکَ هُوَ الضَّلَالُ الْبَعِیدُ((1) «و از میان مردم کسی است که خدا را یکسویه و در برخی شرایط عبادت می کند... به جای خدا چیزی را می خواند، [و می پرستد] که نه به او زیانی می رساند و نه به او سودی می بخشد. این است آن گمراهی که با حق فاصله ای دور و دراز دارد.» یا عبادت و دعا در این سیاق که می فرماید: )قُلْ إِنِّی نُهِیتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ((2) اگر در ماده «ع.ب.د» و «د.ع.و» در قرآن کریم کاوش کنیم به شواهد فراوان دیگری برای صحت این ادعا پی می بریم.(3)

متعلق «دعا» به معنای خواندن - که با خضوع همراه است - کسی است که از او کاری ساخته است پس اگر در ذهن داعی (خواننده) مدعوی که خوانده می شود در کار سازیش برای جلب منفعت و یا دفع ضرر مستقل فرض شود، این دعا موجب شرک عبادی است؛ در آیات قرآن، متعلق این نوع دعای خاص، «إله» - به معنای معبود - و در سیاق آن ها نوعاً یا قید «من دون الله» یا «مع الله» به کار رفته است تا

بر شرک الوهی (عبادی) دلالت کند. به همین رو است که می گوییم: این دو قید نقش کلیدی در فهم آیات در این باره دارند. قید «من دون الله» در آیات پیش گفته و آیات فراوان دیگر به چشم می خورد؛ مانند این آیه که با همین قید و با متعلق «إله» آمده و می فرماید:

ص: 182


1- حج، آیات 11- 12.
2- انعام، آیه 56.
3- مانند این آیه که می فرماید: )وَیعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا ینْفَعُهُمْ وَلَا یضُرُّهُمْ... ((فرقان/55) قرآن، مضمون این سیاق را با واژه یدعون در این آیه به کار برده است: ) ...فَمَا أَغْنَتْ عَنْهُمْ آلِهَتُهُمُ الَّتِی یدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ شَیءٍ... ( (هود/101)

)فَمَا أَغْنَتْ عَنْهُمْ آلِهَتُهُمُ الَّتِی یدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ شَیءٍ ...(1)( یا مانند این آیه کریم که می فرماید: )وَإِذَا رَءا الَّذِینَ أَشْرَکُوا شُرَکَاءَهُمْ قَالُوا رَبَّنَا هَؤُلَاءِ شُرَکَاؤُنَا الَّذِّینَ کُنَّا نَدْعُو مِنْ دُونِکَ...((2) «و چون مشرکان [در قیامت] شریکانی را که برای خدا پنداشته اند ببینند، گویند: پروردگارا! اینانند شریکانی که برای تو قرار دادیم و آن ها را به جای تو می خوانیم»؛ تعبیر «مع الله» نیز در آیات متعدد با همان متعلق برای نمایاندن دلالت مذکور به کار رفته است. مانند این که می فرماید: )وَمَنْ یدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ لَا بُرْهَانَ لَهُ بِهِ...((3) یا این آیه که می فرماید: )وَلَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ.((4)

بدین سان باید بر اساس آیات بر این نکته تصریح و تأکید کرد که «دعا» در صورتی مساوی با «عبادت» است که متعلق آن «إله» به وصف إله و یا «ربّ» به وصف ربّ باشد؛ در این موارد شرک عبادی با خواندن تعدد إله و یا ربّ پدیدی می آید و قید «من دون الله» و یا «مع الله» نیز بر آن دلالت می کند. ولی توحید الوهی با خواندن إله و معبود یکتاست که در آن از این قیود خبری نیست. بنابراین، در صورتی که مدعو، مستقل فرض نشود؛ یعنی: متعلق دعا، إله نباشد «دعا» تنها به معنای لغوی دعوت و خواندن است. مانند این آیه که خطاب دختر شعیب را به حضرت موسی گزارش می کند: )قَالَتْ إِنَّ أَبِی یدْعُوکَ لِیجْزِیکَ أَجْرَ مَا سَقَیتَ لَنَا((5) یا این آیه که می فرماید: )وَاللَّهُ یدْعُو إِلَی دَارِ السَّلَامِ...((6) از این جا می توان به معنای احادیثی پی برد که دعا را مُخّ عبادت می داند.(7) چون - همان گونه

ص: 183


1- هود، آیه 101.
2- نحل، آیه 86.
3- مؤمنون، آیه 117.
4- مانند آیه 52 سوره انعام که می فرماید: )وَلَا تَطْرُدِ الَّذِینَ یدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِی یرِیدُونَ وَجْهَهُ... (
5- قصص، آیه 25.
6- یونس، آیه 25.
7- علامه مجلسی حدیث «الدعاء مُخّ العبادة» را از پیامبر اکرم از عدة الداعی و دعوات راوندی نقل کرده است. ر.ک: بحارالانوار، ج93، ص 300 و 302.

که گفتیم - دعا در صورتی به معنای عبادت است که متعلق آن إله باشد و نوعاً این نوع دعا با خضوع و تذلل برای دستیابی به اجابت همراه است.

سه: عبد در معنای عرفی که به آن برده می گویند در برابر مولی و حرّ به کار رفته است. عبد، مُنقاد مولی است یعنی مهار زندگی اش به دست اوست و رام و فرمانبردار همنوع خود است؛ برخلاف انسان حرّ که مهار زندگیش به دست همنوع خود نیست و از فرمانبرداری آزاد است. امام علی خطاب به فرزندشان امام حسن علیه السلام می فرماید: «ولا تکن عبدَ غیرِک و قَد جَعَلک اللهُ حُرّاً»؛(1) پس رکن انقیاد و رام بودن در عبد عرفی نیز به چشم می خورد. حتی عبد بما هو عبد برای رفع نیازها و احتراز از شدائد به مولایش وابسته می شود لیکن مولایش را «عبادت» نمی کند؛ در متون دینی نیز تعبیر عبادت برای وی به کار نرفته است با آن که می توان فرض کرد این برده تسلیم محض مولای خود است. از این جاست که باید با دقت هر چه بیشتر در باره این پرسش اندیشید: چرا اندک خضوع والتجای مشرکان در برابر بت، عبادت نامیده می شود و موجب سقوط آنان به دره شقاوت است، اما خضوع محض بنده در برابر سرور خود حتی با امتثال امر مولی به قصد امتثال، عبادت نیست؟! از همین جاست که می گوییم: باید ذهن مشرک را بازخوانی کرد و دریافت وی چه تلقی از بت دارد که التجا و خضوع او در برابر بت، عبادت نامیده می شود.

اجمالاً باید گفت: بین عبد عرفی و مولایش، رکن دوم عبادت که ربوبیت است و گفتیم: عبادت در اصطلاح به معنای حس تذلل در پیشگاه ربّ است حضور ندارد و برده از مولای خود به عنوان ربّ - که در آن ناگزیر قید «من دون الله» و یا «مع الله» وجود دارد - پیروی نمی کند تا رابطه رب و مربوب و عبد و معبود شکل گیرد. این نکته کلیدی درباره وجه اصلی تمایز بین معنای عرفی عبد با معنای اصطلاحی آن است.

ص: 184


1- نهج البلاغه، نامه 31.

در قرآن کریم نیز عبد در برابر مولی در این آیه به کار رفته است: )وَأَنْکِحُوا الْأَیامَی مِنْکُمْ وَالصَّالِحِینَ مِنْ عِبَادِکُمْ وَإِمَائِکُمْ...(1)( «ای مؤمنان، به مردان و زنان بی همسری که از [همکیشان] شما هستند و به آن بندگان و کنیزانتان که شایستگی ازدواج را دارند، همسر دهید.»

البته مولی به معنای حقیقی جز برای ربّ به معنای حقیقی اش تحقق نخواهد یافت - که فقط حقتعالی است - . به همین رو، اگر عبد در برای خداوند به عنوان مولی به کار رفت منافاتی با معنای عبد در برابر مولای عرفی ندارد، چون خداوند ربّ است یعنی؛ مالک مدبر همه شئون بنده خویش است پس تنها اوست که به معنای واقعی مولی است و غیر او هر چه هست همه عبدند و جز سِمَت عبد و بندگی چیزی ندارند.

چهار: واژه «عبادت» در قرآن در عصر نزول وحی به همان معنا به کار رفته که عرب می فهمید و به کار می برد؛ رسالت پیامبر اکرم و قرآن - مانند سایر انبیا و کتاب ها - این بود که مردم را به سَمت مصداق واقعی معبود هدایت کنند نه آن که تغییری در مفهوم عبادت و معبود به وجود آورند. بنابراین، باید درک عرب عصر نزول را از عبادت و سپس پیوندهای این واژه را با سایر مفاهیم در ذهن او پیدا کرد بدون آن که نیاز باشد در جست و جوی معنای جدید - تعیینی یا تعیّنی - از ناحیه شارع برای این واژه باشیم.

یکی از راه ها برای درک این معنا کاوش در معنای عرفی عبد در برابر مولی و تفاوت آن با عبد در برابر معبود است - که در بند قبلی درباره آن بحث شد - و نیز شناخت پیوندهای عبادت با سایر مفاهیم است که در بندهای بعد ملاحظه می کنید.

پنج: همان گونه که اشاره شد برای درک معنای اصطلاحی عبادت باید پیوندهای این واژه را با سایر مفاهیم در متون دینی کشف کنیم. به نظر ما این کشف، اهمیت

ص: 185


1- نور، آیه 32.

بسزایی برای درک معنای عبادت خواهد داشت؛ بلکه می توان گفت: عمده کاستی ها در دیدگاه مفسران به دلیل غفلت از همین نکته است. در این جا به صورت فشرده به تفکیک درباره رابطه عبادت با خالق، ربّ با استناد به آیه قرآن خواهیم پرداخت.

عبادت و خالقیت: برخی از آیات که به این رابطه اشاره دارند عبارتند از:

- )وَالَّذِینَ یدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَا یخْلُقُونَ شَیئًا وَهُمْ یخْلَقُونَ(؛(1)

دعا در این آیه - بر اساس تحلیل پیش گفته - در بند دوم به معنای عبادت است. بر این اساس مفاد این آیه عبادت جز در پیشگاه خالق تحقق نمی یابد.

- )وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لَا یخْلُقُونَ شَیئًا وَهُمْ یخْلَقُونَ وَلَا یمْلِکُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَلَا نَفْعًا وَلَا یمْلِکُونَ مَوْتًا وَلَا حَیاةً وَلَا نُشُورًا(؛(2)

این آیه برای ابطال پندار شرک در الوهیّت (شرک در معبود) از توحید خالقی بهره گرفته است. چون آنان خالق نیستند بلکه مخلوقند پس هیچ سِمتی از الوهیت ندارند.

- )مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِنْ وَلَدٍ وَمَا کَانَ مَعَهُ مِنْ إِلَهٍ إِذًا لَذَهَبَ کُلُّ إِلَهٍ بِمَا خَلَقَ وَلَعَلَا بَعْضُهُمْ عَلَی بَعْضٍ...(؛(3)

در این آیه نیز با استدلال عقلی از توحید خالقی، توحید الوهی را اثبات می کند و رابطه قطعی بین خالق واقعی را با تصرف او در عالم هستی نشان می دهد. در آیه ده سوره لقمان نیز از مظاهر آفرینش خداوند یکتا و حضور ربوبی یگانه او در گستره هستی سخن می گوید و سپس می فرماید: )هذَا خَلْقُ اللَّهِ فَأَرُونِی مَاذَا خَلَقَ الَّذِینَ مِنْ دُونِهِ بَلِ الظَّالِمُونَ فِی ضَلَالٍ مُبِینٍ(؛(4)

ص: 186


1- نحل، آیه 20.
2- فرقان، آیه 3.
3- مؤمنون،آیه 91.
4- لقمان، آیه 11.

گویی در جمع بندی نهایی انسان را تنبیه می دهد تا جایگاه خالق واقعی را در مقایسه با سایر هستی که تنها مخلوقند و سمتی جز این ندارند درک کنند و در پی آن به الوهیّت یگانة حق تعالی، ایمان آورند. قرآن در این باره می فرماید: )أَفَمَنْ یخْلُقُ کَمَنْ لَا یخْلُقُ أَفَلَا تَذَکَّرُونَ(.(1)

از این آیات نکات فراوانی برای کشف رابطه إله (معبود) و خالق می توان استخراج کرد، آن چه مدنظر ماست تنها دو نکته است:

اولاً: به نظر می رسد اگر قرآن توحید الوهی را بر مدار توحید خالقی مطرح و از توحید خالقی برای اثبات توحید الوهی بهره گرفته نوعاً مشرکان را مخاطب خود قرار داده که به توحید خالقی اذعان داشته اند. قرآن در چندین آیه از پرسش خدا و پاسخ مشرکان بدین گونه خبر می دهد: )وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَیقُولُنَّ اللَّهُ...(.(2)

ثانیاً: خالق واقعی، ربّ واقعی و چنین ربّی «ولیّ» و «إله» حقیقی است و چون خالقی غیر از خداوند نیست پس ربّ و ولیّ و إلهی غیر او نیست. اوصافی که قرآن برای خالق واقعی بیان می کند از این پیوندها پرده برمی دارد. مانند: خالقی که هر چیز را به حق،(3)

اندازه،(4)

حکیمانه،(5)

به نیکوترین وجه(6)

و... آفریده هرگز از مخلوقات خود جدا و دورافتاده نیست از آفرینش هستی خسته و رنجور نگشته،(7)

به همه آفریدگان خود آگاه است(8) هرچه را بخواهد در آفرینش می افزاید(9) هر چه را بخواهد می آفریند و هر که از

ص: 187


1- نحل، آیه 17.
2- لقمان، آیه 35: شبیه به این آیه کریمه آیات 38 زمر؛ 9/زخرف؛ 87/ زخرف؛ 61/عنکبوت است.
3- انعام، آیه73.
4- قمر، آیه49.
5- دخان، آیه44.
6- سجده، آیه7.
7- ق، آیه15.
8- ملک، آیه 14.
9- فاطر، آیه1.

آفریدگانش را بخواهد برمی گزیند(1) و... پس او به تمام معنا مالک مدبر هستی یعنی: «ربّ» و عهده دار همه شئون آفریدگان خود است؛ یعنی «ولیّ» آن هاست. پیوند بین ربّ، ولیّ و خالق را در این آیه مشاهده می کنیم که می فرماید:

)قُلْ مَنْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ قُلِ اللَّهُ قُلْ أَفَاتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ لَا یمْلِکُونَ لِأَنْفُسِهِمْ نَفْعًا وَلَا ضَرًّا ... أَمْ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَکَاءَ خَلَقُوا کَخَلْقِهِ فَتَشَابَهَ الْخَلْقُ عَلَیهِمْ قُلِ اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیءٍ وَهُوَ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ(.(2)

نتیجه ای که از پیوند عبادت و خالقیت گرفته می شود این است: عبادت، صرف تذلل و انقیاد نیست، اساساً هر کس و از جمله مشرکان در برابر چیزی یا کسی عبادت می کند او را مالک نفع و ضرر در بعدی از ابعاد زندگی خود می بیند. قرآن در مقام هدایت آنان از توحید خالقی - که بر هر کس قابل هضم و نزدیک به بدیهی است - بهره می گیرد و ابتدا خالقیت معبودان غیر خدا را در قالب های گوناگون - از جمله بر اساس جدال احسن چرا که مشرکان به توحید خالقی باور دارند - ابطال می کند سپس نتیجه می گیرد کسی مالک نفع و ضرر است و می تواند منفعت را جلب و ضرر را دفع کند که خالق واقعی باشد و چون این معبودان خالق نیستند پس مالک هیچ نفع و ضرری نیستند تا شایسته عبادت برای جلب منفعت یا دفع ضرر شوند.

عبادت و ربوبیت: در آیات متعدد قرآن، پیوند بین عبادت و ربوبیت به چشم می خورد؛ درک این معنا در معناشناسی عبادت مؤثر است. برخی از آیات در این باره عبارتند از:

- )وَإِنَّ اللَّهَ رَبِّی وَرَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِیمٌ(؛(3)

- )إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ(؛(4)

ص: 188


1- قصص، آیه68.
2- رعد، آیه 16.
3- مریم، آیه 36.
4- انبیاء، آیه 92.

در این دو آیه شریفه، عبادت، متفرع بر ربوبیت آمده است.

- )یا أَیهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ وَالَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ...(؛(1)

- )... وَقَالَ الْمَسِیحُ یا بَنِی إِسْرَائِیلَ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّی وَرَبَّکُمْ... (؛(2)

ربوبیت در این آیات علت برای عبادت می باشد چون وصف مشعر به علیّت است. نتیجه آن که: عبادت برای ربّ و ربوبیت، علت عبادت خواهد بود. پس می توان - همان گونه که گفتیم - عبادت را به معنای «انقیاد و رام شدن در پیشگاه ربّ» دانست و چون - همان گونه که ملاحظه کردید - ربّ، به معنای مالک مدبر است و فقط حقتعالی ربّ العالمین و یکتاست پس تنها اوست که مالک مدبر همه شئون هستی است و به طور کلی تنها مالک مدبر جلب منفعت و دفع ضرر اوست و چون غیر از او هیچ کس سِمَت ربوبی ندارد پس معبودی غیر او نیست.

با این وصف، مشرکان به دلیل تقلید از نیاکان، خواسته های نفسانی و پیروی از ظن به ارباب گوناگون باور داشتند و برای شئون گوناگون زندگی خود ربّی مستقل در نظر می گرفتند مانند: ربّ عزت، ربّ نصرت، ربّ قحطی و... سپس برای جلب منفعت یا دفع ضرر به عبادت بت ها می پرداختند یعنی: در پیشگاه ربّ خود - به وصف ربّ - خاضع و منقاد می شدند. با آن که در واقع اسم ربّ بر هر چه غیر خداست اسم بی مسمّی و پوک است. چون ربّی به غیر از خالق واقعی نیست و خالقی به غیر از خدا نیست. حضرت یوسف علیه السلام خطاب به دو نفر از هم زندانی خود به این فرایند اشاره و در مقام اثبات توحید عبادی و ابطال شرک عبادی از توحید ربوبی بهره می گیرد و به آنان می فرماید:

ص: 189


1- بقره، آیه 21.
2- مائده، آیه 72.

)یا صَاحِبَی السِّجْنِ أَأَرْبَابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیرٌ أَمِ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ * مَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا أَسْمَاءً سَمَّیتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُکُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیاهُ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیمُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یعْلَمُونَ(.(1)

حاصل آن که: از رابطه عبادت با ربوبیت در این آیات به خوبی می توان معنای واقعی عبادت را دریافت و گفت: تا ربوبیّتی در کار نباشد، عبادتی تحقق نمی یابد و بالعکس عبادت، خضوع در برابر ربّ - یعنی: مالک مدبر، به وصف ربّ - است پس اگر خاضع در برابر کسی یا چیزی زنده یا مرده، جاندار یا بی جان و... خضوع - بلکه نهایت خضوع - کند و التجا برد، اما در ذهن خود هیچ شأنی از شئون ربوبی را به طور مستقل برای کسی که در برابر او التجا برده و خاضع گشته، قائل نباشد، هرگز کار او

عبادت نیست و بالعکس کمترین خضوع در برابر کسی که او را ربّ می بیند، عبادت خواهد بود.

شاهد روشن این معنا این است که اگر فرض کنیم به هر یک از مسلمین- از هر صنف و طبقه- که به طور نمونه بر سر قبر پیامبر خدا برای شفای فرزند خود استغاثه می کند بگوییم: فرض کن پیامبر خدا می خواهند فرزند تو را شفا دهند اما خداوند نمی خواهد آیا فرزند تو شفا می یابد؟ خواهد گفت: خیر تا خدا نخواهد از هیچ کس کاری ساخته نیست، همه چیز به اذن اوست. اما اگر این پرسش را از بت پرست بپرسیم می گوید: آری فرزند من شفا می یابد چون این بت، ربّ (مالک مدبر) شفاست و خدا خالقی بازنشسته است که تدبیر شفا را به این بت سپرده است. همین نقطه فارق بین توحید و شرک است که باید به آن توجه کرد و بدون دلیل کسی از مسلمین را به گناه بزرگ شرک متهم نساخت.

ص: 190


1- یوسف، آیه41.
نتیجه

عبادت در لغت به معنای هموار و رام بودن و ضد آن گردن کشی، امتناع و غلظت است.

دیدگاه قرآن پژوهان درباره معناشناسی عبادت گوناگون است، هر چند می توان نظر آنان را در این باره به دو گروه عمده تقسیم کرد، یک: عبادت بر محور خضوع و تذلل. دو: عبادت بر محور اطاعت. هر کدام از این دو نظریه با کاستی هایی روبه روست به نظر می رسد عبادت به معنای «حس انقیاد، رام بودن و تذلل در پیشگاه رب» است که بر دو رکن استوار است، این معنا بر اساس شواهد فراوان از لغت، آیات و روایات قابل اثبات است.

از جمله در قرآن واژه های استکبار و استنکاف به عنوان ضد (یا جانشین) عبادت و واژه «دعا» نیز در صورتی که متعلق آن «إله» و با قید «من دون الله یا مع الله» استعمال شده باشد به عنوان کلمه همنشین (یا مترادف) دعا به کار رفته است. درک این واژه ها کمک شایانی به معناشناسی عبادت می کند.

هر چند عبد در معنای عرفی که به آن برده می گویند خاضع و تسلیم محض مولای خود باشد هرگز وی را عبادت نمی کند، چون شأنی از شئون ربوبی را برای مولای خود قائل نیست، اما چون مشرک، قائل به چنین شأنی برای معبود خود است، خضوع او عبادت نامیده می شود. این نکته ای کلیدی است. هرگاه در آیات قرآن نیز رابطه بین عبادت با خالق و ربّ را بررسی کنیم به این نتیجه می رسیم که رکن دوم عبادت یعنی باور به ربوبیتِ مخضوع له اجتناب ناپذیر است و بدون آن هرگز عبادتی تحقق نخواهد یافت.

ص: 191

منابع

1. قرآن کریم با ترجمه محمدرضا صفوی براساس تفسیر المیزان.

2. نهج البلاغه، جمع شریف رضی، ضبط صبحی صالح، بیروت 1387.

3. آبیاری، ابراهیم، الموسوعة القرآنیة، مؤسسة سجل العرب، 1405ق، [بی جا].

4. ال غازی، ملاحویش عبدالقادر، بیان المعانی، مطبعة الترقی، دمشق 1382.

5. ابن الانباری،محمد،کتاب الاضداد، تحقیق:محمد ابوالفضل ابراهیم ،مطبعه حکومه الکویت ،1986م

6. ابن جریر، محمد، جامع البیان عن تاویل القرآن (تفسیر طبری)، بیروت 1408ق، [بی نا].

7. ابن عاشور، محمدطاهر، التحریر و التنویر، الدار التونسیة للنشر، لیبی، [بی تا].

8. ابن عجیبه، احمد، البحر المدید فی تفسیر القرآن المجید، قاهره 1419،[بی نا].

9. ابن عطیه، عبدالحق، المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، تحقیق عبدالسلام عبدالشافی محمد، بیروت 1413ق.

10. ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغة، ترتیب: علی العسکری وحید المسجدی، مرکز دراسات الحوزة و الجامعة، قم 1387.

11. ابن کثیر، اسماعیل، تفسیر القرآن العظیم، بیروت 1402ق، [بی نا].

12. ابن منظور، محمد، لسان العرب، دار احیاء التراث العربی، بیروت [بی تا].

13. ابن هائم، شهاب الدین، التبیان فی تفسیر غریب القرآن، [بی نا، بی جا، بی تا].

14. ابوحیان اندلسی، محمد، البحر المحیط فی التفسیر، دارالفکر، بیروت 1420ق.

15. اسفراینی، ابوالمظفر، تاج التراجم فی تفسیر القرآن للاعاجم، انتشارات علمی و فرهنگی،

تهران 1375.

16. بروسوی، اسماعیل، روح البیان، دار الفکر، بیروت 1412 ق.

17. بغدادی، علی، لباب التأویل فی معانی التنزیل (تفسیر خازن)، دارالکتب العلمیة، بیروت 1415ق.

18. بغوی، حسین، معالم التنزیل (تفسیر بغوی)، تحقیق خالد عبدالرحمن العک، بیروت 1407ق، [بی جا].

19. بلاغی نجفی، محمدجواد، الاء الرحمن فی تفسیر القرآن، مکتبة الوجدانی، قم،[بی تا].

20. بلخی، مقاتل بن سلیمان، تفسیر مقاتل بن سلیمان، تحقیق عبدالله محمود شحاته، دار احیاء التراث، بیروت 1423ق.

21. بیضاوی، عبدالله، انوار التنزیل و اسرار التأویل (تفسیر بیضاوی)، دارالکتب العلمیة، بیروت، [بی تا].

ص: 192

22. تستری، سهل بن عبدالله، تفسیر تستری، دارالکتب العلمیة، بیروت 1423ق.

23. جرجانی، ابوالمحاسن، جلاء الاذهان و جلاء الاحزان، انتشارات دانشگاه تهران، تهران 1377.

24. جریسی، خالد بن عبدالرحمن، سلسلة فتاوی البلد الحرام، العقیدة القسم الثانی، 1427ق، [بی جا].

25. جوادی آملی، عبدالله (آیةالله جوادی)، تسنیم تفسیر قرآن کریم، نشر اسراء، قم1381.

26. جوهری، اسماعیل، الصحاح، تحقیق احمد عبدالغفور عطّار، دار العلم للملایین، بیروت 1956 م.

27. حسینی استرآبادی، سید شرف الدین، تأویل الآیات الظاهرة، انتشارات اسلامی، قم 1409ق.

28. خویی، ابوالقاسم، البیان فی تفسیر القرآن، دارالکتب، طهران 1363.

29. درویش، محی الدین، اعراب القرآن الکریم و بیانه، دارابن کثیر، دمشق 1400ق.

30. رازی، حسین، روض الجنان و روح الجنان، انتشارات کتابخانه آیةالله مرعشی، قم، 1404ق.

31. رازی، فخرالدین، مفاتیح الغیب (التفسیر الکبیر)، مرکز نشر مکتب الاعلام الاسلامی، قم 1411 ق.

32. رشیدرضا، محمد، المنار (دروس شیخ محمد عبده)، دارالمعرفة، بیروت [بی تا].

33. زاوی، طاهر احمد، ترتیب القاموس المحیط، دارالکتب العلمیة، بیروت 1399ق.

34. سبحانی، جعفر، مرزهای توحید و شرک، انتشارات توحید قم، [بی تا].

35. سبزواری نجفی، محمد، ارشاد الاذهان الی تفسیر القرآن، دارا لتعارف للمطبوعات، بیروت 1419 ق.

36. سبزواری، عبدالاعلی، مواهب الرحمان فی تفسیر القرآن، مؤسسة اهل البیت، بیروت 1409 ق.

37. سید قطب، فی ظلال القرآن، دار الشروق، بیروت 1402ق.

38. شرتوتی، سعید، اقرب الموارد فی فصح العربیه و الشوارد، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، قم 1403ق.

39. شوکانی، محمد، فتح القدیر بین فنی الروایة و الدرایة من علم التفسیر، دارالمعرفة، بیروت [بی تا].

40. صدرالدین شیرازی، محمد (ملاصدرا)، تفسیر القرآن الکریم، تصحیح: محمد خواجوی، انتشارات بیدار، قم، [بی تا].

41. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، منشورات جماعه المدرسین، قم، [بی تا].

42. طبرسی، فضل، مجمع البیان لعلوم القرآن، تحقیق محلاتی و طباطبایی، دارالمعرفه، بیروت 1406 ق.

43. --------------- ، جوامع الجوامع ،تصحیح:ابوالقاسم گرجی،تهران ، موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1377

44. طنطاوی، محمد، التفسیر الوسیط للقرآن الکریم، [بی جا، بی تا].

45. طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، داراحیاء التراث العربی، بیروت 1402 ق.

46. طیب، سید عبدالحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، انتشارات اسلام، تهران 1378 ق.

ص: 193

47. عاملی، علی، الوجیز فی تفسیر القرآن العزیز، تحقیق مالک المحمودی، دار القرآن الکریم، قم 1417 ق.

48. فراهیدی، خلیل، ترتیب کتاب العین، تحقیق مهدی المخزومی و ابراهیم السامرائی، انتشارات اسوه، قم، 1414 ق.

49. فضل الله، سید محمدحسین، تفسیر من وحی القرآن، دارالملاک للطباعة والنشر، بیروت 1419ق.

50. فیروزآبادی، محمد، بصائر ذوی التمییز فی لطائف الکتاب العزیز، تحقیق محمدعلی النجار، مصر [بی تا].

51. -------------------- ، القاموس المحیط، دارالمعرفة، بیروت،

[بی تا].

52. فیض کاشانی، محسن، الاصفی فی تفسیر القرآن، تصحیح محمدحسین درایتی، المکتب الاعلام الاسلامی، قم 1376.

53. -------------------- ، تفسیر المعین، تصحیح علی اکبر الغفاری، کتابخانه آیةالله مرعشی نجفی، قم1410ق.

54. قمی مشهدی، محمد، کنز الدقائق و بحر الغرائب، محمد، مؤسسه الطبع و النشر لوزاره الثقافه و الارشاد، تهران، 1411 ق.

55. کاشانی، مولی فتح الله، زبدة التفاسیر، بنیاد معارف اسلامی، قم 1423ق.

56. -------------------- ، منهج الصادقین در الزام مخالفین، انتشارات اسلامیه، تهران [بی جا، بی تا].

57. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، المکتبة الاسلامیة، طهران 1397ق.

58. مراغی، مصطفی، تفسیر المراغی، دار الفکر، بیروت 1427 ق.

59. مظهری، محمد ثناء الله، التفسیر المظهری، مکتبة رشدیة، پاکستان 1412ق.

60. میبدی، ابوالفضل، کشف الاسرار وعدة الابرار، امیرکبیر، تهران،1371.

61. نخجوانی، نعمت الله، الفواتح الالهیة و المفاتح الغیبیة، دار رکابی للنشر، مصر 1999م.

62. نجفی خمینی، محمدجواد، تفسیر آسان، انتشارات اسلامیة، تهران 1398ق.

63. نیشابوری، حسن، تفسیر غرائب القرآن و رغائب الفرقان، هامش تفسیر جامع البیان ابن جریر، بیروت 1408ق، [بی نا].

64. وهبة زهیلی، تفسیر المنیر فی العقیدة و الشریعة و المنهج، دارالفکر المعاصر، بیروت 1418ق.

ص: 194

واکاوی رابطه میان نفاق و تکفیر / رحیم نوبهار

اشاره

رحیم نوبهار(1)

چکیده:

این مقاله با توجه به این واقعیت که تکفیر و نابردباری مذهبی، همیشه یا اغلب به نوعی نفاق و دو رویی در بعد شخصی و اجتماعی دامن می زند، از نکوهیده بودن پدیده نفاق در منابع دینی به طریق انّی نتیجه می گیرد که تکفیر و نابردباری دینی و مذهبی، بسیار نکوهیده است. مقاله، با تمرکز بر وجوه فرهنگی و فکری رویکرد تکفیری نشان می دهد که تکفیر چگونه به نفاق در حوزه ایمان و حتی معرفت و سلوک علمی می انجامد و اخلاق را از یک سو و شکوفایی معرفت دینی را از سویی دیگر تباه می سازد. مقاله، تأکید مبالغه آمیز اندیشه های تکفیری بر عنصر عمل و نقش آن در نفی جنبه های باطنی و معنوی دین را یادآور می شود و در پایان، رهیافت هایی برای رویارویی با این جنبه های منفی پدیده تکفیر پیشنهاد می دهد.

کلیدواژگان: تکفیر، نفاق، بدعت، ظاهرگرایی.

ص: 195


1- پژوهش گر حوزوی و عضو هیئت علمی دانشکده حقوق - دانشگاه شهید بهشتی
درآمد

هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به مدینه هجرت فرمود برای ایجاد هم بستگی در مدینه متنوع آن روز، پیمان نامه ای را با توافق گروه ها و قبایل مختلف تدوین و تصویب فرمود که از جمله در آن آمده بود:

یهودیان بر دین خود و مسلمانان بر دین خود خواهند بود... یهودیان مخارج مربوط به خود را می پردازند و مسلمانان نیز مخارج خود را. میان اهل این پیمان نامه [از جمله مسلمانان و یهود] خیرخواهی و نصیحت و نیکی حاکم خواهد بود، نه گناه و تعدی.(1)

در آن روزگار، مدارا و بردباری مذهبی و غیرمذهبی اگر هم در میان فرزانگان و نخبگان به طور ضعیف مطرح بود، ارزش مسلط زمانه نبود. اما پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای بنیان گذاری مدنیّتِ اسلامی از مدارا و تحمل دیگران شروع کرد. تفاوتی نمی کند که مقصود از این یهودیان همه یا چند قبیله یهودی باشند که در اطراف مدینه ساکن بودند یا فرزندان انصار که احیاناً دین یهود را اختیار می کردند.(2)

مقصود از این یهودیان هر که باشد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم روح مدارا را به امت خویش آموزش داده اند. امروزه اما در دورانی که مدارا به گفتمان مسلط زمانه تبدیل شده است، برخی به نام همین پیامبر بر طبل تکفیر و نابردباری در درون خود امت می کوبند و چهره اسلام و شریعت پیامبر رحمت صلی الله علیه و آله و سلم را خشن و نابردبار نشان می دهند.

شواهد نشان می دهد که برخی دست های ناپاک خارج از جهان اسلام به این پدیده دامن می زنند و از جنبه های گوناگون آن را پشتیبانی می کنند. با این حال از وجه فکری

ص: 196


1- «... للیهود دینهم و للمسلمین دینهم ... وأن علی الیهود نفقتهم وعلی المسلمین نفقتهم وأن بینهم النصر علی من حارب أهل هذه الصحیفه، و أن بینهم النصح و النصیحه والبر دون الاثم». (نک: علی احمدی میانجی، مکاتیب الرسول صلی الله علیه و آله و سلم ، ج3، ص6 به بعد).
2- برای ملاحظه توضیحاتی در این باره نک: همان، ص11.

و فرهنگیِ این پدیده زیان بار غفلت نبایدکرد. نقش جهل، کوته بینی و سادگی برخی مسلمانان در پر و بال گرفتن این جنبش در برخی از کشورهای اسلامی کم نیست. پس، شناخت زمینه های فکری و اعتقادی که تکفیر را در دامان خود می پرورَد یک ضرروت است. به ویژه این که مطالعات تبارشناختی از پیشینه تکفیر نشان می دهد که این پدیده، پیوسته بیش یا کم به گونه ای در خانواده بزرگ اسلام وجود داشته است.(1)

هرچند ظاهراً پدیده تکفیر در شیب تند ابتذال است.

تبار تکفیریان امروز در ترسیم اندیشه های خود، به ظاهر، حساب و کتاب و دستگاهی داشتند. گروه هایی از اباضیه برای نمونه با پذیرفتن مفهوم کفرِ نعمت، یعنی کفری که نتیجه انکار نعمت است، آن را از کفری که نتیجه انکار ربوبیت است، جدا می کردند.(2)

تکفیریان امروز اما آن قدر کم حوصله اند که هر مسلمانی را که با آنان اندک تفاوت فکری و عملی داشته باشد با حربه تکفیر می نوارند.

از ویژگی های برجسته رویکرد تکفیری، نابردباری در برابر عقیده مخالف با خود و تلاش برای تحمیل عقیده با تکیه بر اهرم تکفیر و در واقع به کارگیری زور و تحمیل عقیده است. این رویکرد به سهم خود در نهادینه کردن ظاهرگرایی و نفاق در جامعه بسی مؤثر است. از دیرباز بسیاری از اندیشورانی که به بردباری و نابردباری مذهبی پرداخته اند به رابطه معنادار نابردباری و تلاش برای تحمیل عقیده از یک سو و گسترش نفاق و دورویی از سوی دیگر توجه کرده اند. اعلامیه اصول مدارا، مصوب 16نوامبر1995م. یونسکو نیز یادآور شده است که نابردباری مذهبی و تحمیل عقیده سبب می شود تا افراد نتوانند خود را چنان که هستند نشان دهند. نابردباری مذهبی، نفاق را هم درلایه های شخصیتی فرد و هم به لحاظ اجتماعی نهادینه می سازد. از

ص: 197


1- برای نمونه درباره گوشه هایی از ریشه های تکفیر در مصر در قرن حاضر نک: یوسف قرضاوی، ظاهرة الغلو فی التکفیر.
2- نک: مسعود جلالی مقدم، «اباضیه»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج2، ص319.

چشم انداز دینی نیز نسبت مستقیم و معناداری میان نابردباری دینی و مذهبی و تحمیل عقیده و تکفیر از یک سو و دوری از گوهر ایمان و اعتقاد درونی و مؤمنانه از سوی دیگر وجود دارد.

این مقاله با واکاوی این موضوع، نخست به نقش فضاهای تکفیری بر گسترش ظاهرگرایی در دین داری می پردازد. (بخش اول) آن گاه از تأثیر تکفیر بر نفاق در دو قلمرو ایمان دینی و معرفت دینی سخن می گوید (بخش دوم)؛ و در ادامه برای برون رفت از این جنبه از کارکرد منفی پدیده تکفیر راهکارهایی را پیشنهاد می نماید (بخش سوم).

1. تکفیر، ظاهرگرایی و معنویت ستیزی

زیان رویکرد تکفیری به دین، بر خلاف آنچه گاه تصور می شود، به گسترش خشونت های فیزیکی در میان مسلمانان یا در رابطه مسلمانان با پیروان دیگر آیین ها و ادیان محدود نمی شود، بلکه نگاه تکفیری، نخست بن مایه های معنوی و درونی درخت پاک دین را ضعیف و حتی نابود می سازد و به دین داریِ قشری و ظاهرگرا دامن می زند. راستی چه رابطه ای میان رویکرد تکفیری و ظاهرگرایی وجود دارد؟

کسانی که دل و زبان به تکفیر دیگران می آلایند در خوش بینانه ترین حالت، بندگان خداوند هستند؛ انسان هایی که مثل همه آدم ها به درون و اسرار نهان و احیاناً نیت ها و انگیزه های متعالی، انسانی و الهی افراد دست رسی ندارند. آن ها معمولاً می خواهند بر مبنای برخی ویژگی ها و نمودهای رفتاریِ ظاهری درباره ایمان یا کفر مردم حکم کنند. به طور طبیعی برای رهایی از شرِّ کافر قلمداد شدن، افراد حتی آن ها که در درون، اعتقادی به مبانی دینی ندارند می کوشند تا ظواهر مذهبی را رعایت کنند؛ جایی که جان سالم به دربردن از برچسبِ تکفیر در گرو ظاهرمداری است، بازار ظاهرگرایی رونق پیدا می کند و معنویت و ارزش های اخلاقی از مدار توجه خارج می شود. تسلط چنین رویکردی به معنای مرگ درون گرایی و ارزش ها و فضیلت های ذاتی و درونی است.

ص: 198

کسانی ممکن است به اشتباه بپندارند که اتفاقاً اسلام به حفظ ظواهر مذهبی بسی اهمیت می دهد؛ برای نمونه در اسلام بر تستّر و پرده پوشی گناه تأکید شده است؛(1)

یا این که بر نهی از منکراتی که آشکارا صورت می گیرد اصرار بیشتری شده است.(2)

پس اصرار بر ظاهرگرایی اتفاقاً به سلامت ظاهری جامعه می انجامد؛ امری که به نوبه خود می تواند حتی زمینه ساز پرداختن به جنبه های درونی، باطنی و معنوی دین نیز بشود.

صاحبان این دیدگاه فراموش می کنند که تأکید آموزه های اسلامی بر تستّر نه به معنای طرف داری از ظاهرگرایی که برای رسیدن به جامعه ای واقعاً اخلاقی است. اگر در اسلام بر پرده پوشیِ پاره ای از منافیات عفت تأکید می شود برای پیش گیری از زدودن قبح اخلاقی پاره ای از اعمال و در نهایت رسیدن به جامعه ای عفیف و اخلاقی است. اگر بر نهی از منکرِ آشکار و عمومی تأکید شده و از نقض حریم خصوصی افراد به بهانه امر به معروف و نهی از منکر نهی شده به دلیل آن است که نهی از منکر در این حوزه در عمل به لحاظ اخلاقی سازنده نیست. متون دینی که بر ارتکاب آشکارِ گناه سخت می گیرند را هرگز نباید به دفاع از ظاهرگرایی و تأیید مبالغه آمیز ظواهر تفسیر و تعبیر کرد.

انبوهی از متون دینی به ویژه آیات متعددی از قرآن مجید، نه تنها پروژه اسلام که پروژه ادیان ابراهیمی را برنامه ای برای دست یابی انسان به گوهر تزکیه و آراستگی اخلاقی درونی معرفی می کند.(3) به گفته علامه طباطبائی، راز انحطاط و سقوط مسلمانان، اکتفا به جسم و کالبد احکام و روی گردانی از روح و باطن

ص: 199


1- حرعاملی، وسائل الشیعه، ج18، ص327، باب16 از ابواب مقدمات الحدود، حدیث2.
2- نک: همان، ج11، باب4 از ابواب الأمر و النهی، ص407، حدیث 1: «إن المعصیه إذا عمل بها العبد سرّا لم یضر إلا عاملها، فإذا عمل بها علانیه و لم یغیّر علیه أضرّت بالعامّه...».
3- بقره، آیه 129و آل عمران، آیه 164.

آن هاست.(1)

شیعه و سنی از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده اند که: «من برای تکمیل مکارم و فضایل اخلاقی مبعوث شده ام»،(2) شریعت با همه ارج و اهمیتی که دارد، معبر ورود به اخلاق و ساخت جامعه ای اخلاقی است. تکفیریان با تکیه زدن بر مسند داوری الهی و حکم درباره ایمان و کفر افراد صرفاً با تکیه بر ظواهر، در عمل اخلاق و فضیلت های درونی و باطنی را بی ارج و کم اهمیت می نمایند و دین را به رعایت ظواهری چند فرو می کاهند.

در دستگاه فکر تکفیری آن اندازه که به کالبد و جسد عمل اهمیت داده می شود به روح، نیت و انگیزه عمل ارج نهاده نمی شود. هم از این رو برخی رویکردهای ظاهرگرا معتقدند اگر کسی فعلی را به جای آورد که خداوند متعال بدان امر کرده است، حتی اگر آن فعل را برای خدای به جای نیاورد، باز عملش مورد قبول است.(3)

به طور کلی در اندیشه های تکفیری و خارجی گری، عمل نقش مهمی دارد.(4)

به نظر اباضیه مقومات سه گانه ایمان عبارت است از: اعتقاد به قلب، اقرار به زبان و عمل به ارکان و جوارح. به نظر آنان ایمان با عمل صحت می پذیرد و عمل، برهانی است بر

ص: 200


1- سید محمد حسین طباطبائی، المیزان فی تفسیرالقرآن، ج2، ص235: «ولم یبلغ المسلمون إلی ما بلغوا من الانحطاط والسقوط إلا بالاقتصار علی أجساد الأحکام والإعراض عن روحها و باطن أمرها».
2- فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیرالقرآن، ج5، ص501. برای آشنایی با برخی از منابع شیعی و سنی که این حدیث را نقل کرده اند نک: اصغرهادی، «مکارم الاخلاق (پژوهش پیرامون روایت تتمیم مکارم اخلاق و روایات همانند)»، مجلۀ اخلاق، پاییز و زمستان 1385، ش5 و6، ص229-253.
3- نک: مسعود جلالی مقدم، همان، ج2،ص 329. از صحت عملی که برای غیرخداوند انجام گرفته باشد می توان سخن گفت، اما قبول چنین عملی دشوار است. این رویکرد اگر در راستای اهتمام به عمل و بی توجهی به انگیزه های آن باشد، قابل انتقاد است؛ البته از چشم اندازی دیگر این بحث مطرح است که نقش ایمان در پذیرش عمل خیر چیست؟ برخی از نحله های کلامی برآنند که خداوند متعال به عمل ذاتاً خیر جدا از نیت فاعل آن پاداش می دهد. برای ملاحظه بحثی در این باره نک: مرتضی مطهری، عدل الهی، مجموعه آثار، ج1، ص270.
4- نک: ابراهیم محمد الفحام، «التأصیل الفکری لجماعه التکفیر والهجره»، مجله الامن العام، قاهره، رجب 1397، شماره 78، ص9-17.

صدق اعتقاد و صدق لسان.(1)

برعکس در کلام شیعی اصرار شده است که ایمان از جنس تصدیق قلبی خداوند و هر چیزی است که معرفت آن واجب باشد.(2)

از چشم انداز اجتماعی این رویکرد دقیقاً به معنای نشان دادن ناتوانی اسلام در پاسخ گویی به نیاز بشریت معاصر است. در جهان فردیت زده و مادی ما چشم ها به پیام های معنوی ادیان دوخته شده است. در هم آورد و کارزار معنویت جویی، تکفیریان دقیقاً اسلام را بی توجه به عالم درون و نیازهای ژرف انسان به تعالی اخلاقی و معنوی نشان می دهند و بر ظاهر و بیرون تأکید می کنند. روی دیگر این سکه البته می تواند اباحی گری و نفی ارزش و اهمیت عمل در تبیین ایمان و تعیین مؤمن باشد. این وادی نیز انحراف و تباهی است؛ عمل به فرمان های الهی بسیار ارجمند و تعیین کننده است. مشکل این است که تکفیریان، چندان بر اعمال جوارحی و نقش آن در ایمان و کفر تأکید می ورزند که آن را به کارخانه کافرسازی تبدیل می کنند. باید در این میان به راهی میانه رفت و ضمن حفظ ارزش و اهمیت عمل، همه چیز را به اعمال جوارحی فرونکاهیم.

2. تکفیر و گسترش نفاق
اشاره

رویکردهای تکفیری به دین، نفاق و دورویی را در دو حوزه ایمان و معرفت و شناخت دینی گسترش می دهند. این مسئله را در دو بند جداگانه پی می گیریم.

2-1. تکفیر و نفاق اعتقادی

برابر موازین دینی، ورود به جامعه اسلامی و عضوی از اعضای آن شدن معمولاً آسان است. مسلمانان کسی را که شهادتین می گوید عضوی از اعضای امت اسلامی می دانند. برابر نگاه رایج در فقه، دریافت انگ کفر و خروج از دین، هزینه بسیار

ص: 201


1- مسعود جلالی مقدم، همان، ج2،ص 320.
2- اعلم أن الایمان هو التصدیق بالقلب، ولا اعتبار بما یجری علی اللسان ممن کان عارفاً بالله تعالی، و بکل ما أوجب معرفته مقراً بذلک مصدقاً فهو مؤمن. سید مرتضی، الذخیره فی علم الکلام، ص536.

سنگینی دارد. عقلاً می توان پذیرفت که اسلام برای بقای عضویت افراد در جامعه اسلامی شرایطی قائل باشد. نیز عقلاً - جدا از نصوص مربوط به ارتداد و قطع نظر از تفسیر رایج از آن ها - می توان پذیرفت که تحت شرایطی کسی بی آن که با کیفر بزرگی مواجه شود در صورتی که قصد آسیب زدن به جامعه اسلامی و مبارزه با آن را نداشته باشد، به طور اختیاری از عضویت در این جامعه محروم شود. اما نمی توان پذیرفت دینی که بنا بر فرض در گوهر ذاتش معنویت گرا و اخلاقی است، اصرار داشته باشد تا افراد را با ارعاب و تهدید و با سلاح رعب آور تکفیر به عنوان یکی از اعضای خود باقی نگه دارد. این دقیقاً به معنای نفاق و ترویج دین داری مبتنی بر هراس است. همه آیاتی که نفاق و دو رویی و دوگانگی میان اعتقاد و عمل را نکوهش می کنند، این گونه دین ورزی را هم نفی می کنند. جوهر نفاق، ناسازواری میان قلب و تظاهرات بیرونی مانند گفتار است. قرآن می فرماید: «منافقان به زبان چیزی را می گویند که در دل بدان اعتقاد ندارند.»(1) تفاوتی نمی کند که منشأ و انگیزه این دوگانگی مانند مورد این آیه، ترس از جنگ و کشته شدن باشد یا رسیدن به نفعی دنیوی و مادی. به طور کلی، قرآن مجید برای اظهار ایمانِ برخاسته از ترس و هراس ارزشی قائل نمی شود. قرآن در شرح حال گروهی از اقوام و ملل گذشته می فرماید:

آنها زمانی که عذاب ما را دیدند گفتند: ما به خداوند یکتا ایمان آوردیم و به آنچه پیش تر شریک خداوند قرار می دادیم کافر شدیم. ایمان با دیدن عذاب الهی نفعی برای آن ها نخواهد داشت... .(2)

به نظر علامه طباطبائی راز بی فایدگی این ایمان آن است که با اختیار انتخاب نشده است.(3) ایمان از سر اجبار پذیرفته نمی شود،(4) بلکه ایمان نامیدنِ چنین حالتی چه بسا مجازی و از سر مسامحه است. ایمان، کنشی فردی و انتخاب گرانه است.

ص: 202


1- >یقولون بأفواههم ما لیس فی قلوبهم...< (آل عمران، آیه 167).
2- مؤمن، آیات 84 و85.
3- سید محمد حسین طباطبائی، المیزان، ج17، ص357.
4- سیدعبدالله شبر، تفسیر قرآن الکریم، تحقیق: حامد حفنی داود، ص447.

روی آوردن به اسلام نه در قالب انتخابی آگاهانه و گزینشِ برنامه ای برای زندگی بلکه از سر بیم و هراس، حسِ ضعف نفس و حقارت را در درون فرد نهادینه می کند و او را به سوی دوگانگی و نفاق هرچه بیشتر سوق می دهد. رسالت دین، هرگز نهادینه کردن ترس و دورویی در جان و روان آدمیان نیست؛ برعکس، ذاتِ مقدس پروردگار، کانون رهایی بخشی از ترس است.(1) دین، سرچشمه و بنیاد استواری برای اعتماد به نفس و خودباوری است. چنین پدیده ای نمی تواند به منبع تزریق بیم و هراس به دل انسان تبدیل شود.

طُرفه این که خوارج و اباضیه که در دستگاه فکری خود، دست مایه های تکفیری قابل ملاحظه ای دارند اغلب بر نکوهش نفاق تأکید کرده اند. آن ها نفاق را با شرک و کفر هم سنگ قلمداد کرده اند. آنان مرتکب کبیره را هر گاه بر گناه خود مصرّ باشد منافقی کافر (البته به کفر نعمت، نه کفر شرک) و جاودان در آتش دانسته اند.(2) آنان اما از این نکته بدیهی غفلت کرده اند که این اندازه تأکید بر نقش اعمال جوارحی در ایمان و کفر، خود ستیز با درون گرایی و نفاق پرور است.

بدین سان، ارزشی را که در دستگاه فکر اسلامی به عنصر حقیقت جویی و حقیقت گستری داده شده هرگز نمی توان در راستای تحمیل فکر درست از طریق تهدید، ارعاب و به ویژه حربه تکفیر پی گیری کرد؛ چه آن ها عموما مستلزم رشد نوعی دورویی و نفاق اند. این به معنای آن است که تلاش برای دامن زدن به حقیقت و بسط آن یا دعوت به خیر و اسلام، تنها در چارچوب مبادله اطلاعات (گفت و گو) و مبادلۀ استدلال (گفتمان) برای دریافت حقیقت امکان پذیر است. لازمه بدیهی این رویکرد، پرهیز ار تحمیل عقیده در قالب تکفیر و جز آن است.

ص: 203


1- قریش، آیات 3 و4.
2- مسعود جلالی مقدم، همان، ج2، ص319.
2-2. تکفیر و رواج دوگانگی معرفتی

رویکرد تکفیری، افزون بر گسترش نفاق در قلمرو ایمان دینی، به نوعی دوگانگی علمی در امت اسلامی و حتی عالمان و اندیشمندان اسلامی هم دامن می زند. خداوند متعال به اقتضای این که فیّاض علی الاطلاق است، هر روز بلکه هر لحظه، باب جدیدتر و عمیق تری از فهم دین را نه تنها به روی عالمان و دانش وران که به روی همه حق جویان و حقیقت طلبان می گشاید. این به معنای تغییر و تحول در ذات دین با گذشت زمان نیست؛ بلکه فهم از آن، متناسب با پیشرفت درک بشر ژرف تر و عمیق تر می شود. این تکامل و تعالی به حوزه خاصی از معارف اسلامی محدود نیست؛ مثلاٌ گسترش ابعاد دانش زبان شناسی و قواعد تفسیر متن و توسعه راه های دریافت مقصودِ جدیِ و نهاییِ گویندۀ متن، از جمله متون مقدس، به قرآن پژوهان، فیلسوفان، متکلمان و فقیهان کمک می کند تا به دریافت ها و رهیافت های جدیدی از دین نایل شوند. پویایی اسلام و حفظ خاصیت پاسخ گویی به مسائل عصری در سایه همین درک های جدید تضمین می شود و استمرار می یابد.

اندیشه های تکفیری، با برافراشتن شمشیر تکفیر و بدعت بر سر عالمان و متفکران امت اسلام و حتی عرف عقلانی جامعه اسلامی، به رواج نوعی دوگانگی علمی در ساحت اندیشه نیز دامن می زنند. این تفکر در جهان اسلام رشته ای دراز دارد. ابومحمد نهذی (از بزرگان طبقه سوم اباضیه) می گوید: «مؤمنانی که عقاید و راه های تازه بیاورند، کافر می شوند. آن ها نه مؤمنند و نه مشرک».(1) زمانی که هر تفکر جدیدی با برچسبِ بدعت و خروج از دین رو به رو می شود، اندیشوران مسلمان از طرح صریح و روشن نظریات خود می پرهیزند. چه افکار و اندیشه های نابی که در طول تاریخ اسلام زیر فشار تکفیریان دفن شده اند و هیچ گاه فرصت ظهور و بروز نیافته اند. چه افکار بکری که همچون جنین های سقط شده که هیچ گاه فرصت تولد نیافته اند؛ یا همانند غنچه های

ص: 204


1- درجینی، طبقات المشایخ بالمغرب، به کوشش: ابراهیم طلای. به نقل از: مسعود، جلالی مقدم، همان، ص319.

بسته ای که هیچ گاه در سوز بادهای تکفیر، باز نشده و شمیم خوش نپراکنده اند. از این همه بالاتر، زیر فشار جوّ تکفیر، بوستان اندیشه به سختی گلی می پرورد و دختر فکر بکر به ندرت به بار می نشیند. چه اندیشه های تازه ای که در نبود فضای تکفیری می توانستند طرح شوند و در بوته نقد و کاوش و گفت و گوی علمی قرار گیرند و بی نقص یا کم نقص تر و پرثمر شوند، اما خام و ناپخته مطرح شدند و می شوند و دردسر آفریدند و می آفرینند. چه بسیار اندیشه های دین شناسانه ای که زیر فشار رویکردهای تکفیری به ایما و اشاره و اختصار تمام بیان شده اند؛ تا گوینده و نویسنده بتواند از تیغ تکفیر سالم برهد. این افکار بعدها به دلیل ابهام و اجمال و تلاش برای تفسیر آن ها توسط پسینیان، منشأ اتلاف چه نیروها و توان های ارزشمندی که نشده اند و چه تفسیر و تعبیرهای گوناگون و متناقضی که در پی نداشته اند.

از این همه بدتر، دوگانگی است که دانش وران مسلمان گاه باید عمری با آن زندگی کنند. سودا و عقیده دیگری در سر داشتن اما از بیم تکفیر به گونه ای دیگر سلوک کردن، زحمت و رنج عالمانِ بسیاری بوده و هست. کم نبوده و نیستند عالمان و اندیشمندانی که نخواسته اند به جرم طرح دیدگاهی نو مانند برخی از سلف خود تکفیر شوند. زیر تأثیر فشار رویکردهای تکفیری حتی گاه عالمان دین ناگزیر شده اند به نوعی، از عوام و مردمان ناآگاه به مبانی دینی از سر تقیه و مدارا پیروی کنند.

پی آمد عملکردِ نامناسب پدیدۀ تکفیر در تعامل با افکار و اندیشه های نو، امری شخصی و درد و رنجی موردی نیست. لازمه اسف انگیز دیگر آن، رکود و عدم پویایی دانش های اسلامی است. وقتی بهای تولید اندیشه و نظریۀ مغایر با دیدگاه رایج این اندازه گران باشد، شمار آنان که این رنج را به جان می خرند به شدت رو به کاستی می نهد. این زمینه ای است که متقابلاٌ سبب رشد دیدگاه های عوامانه و تکفیری می شود؛ چه، افکار تکفیری در حال و هواهای عامیانه و نبود اندیشه ورزی های عالمانه نضج می گیرند و بر جامعه سایه سیاه می گسترانند. داستان تقلید از تابعان و یا با خواص و در

ص: 205

خلوت به گونه ای سخن گفتن و با عوام به گونه و شیوه ای دیگر، بخشی از درد و رنج عالمان و اندیشمندان مسلمان بوده است.

3. رهیافت هایی برای رویارویی با تکفیر
اشاره

تا آن جا که به دغدغه های این مقاله باز می گردد نکاتی چند برای رویارویی با اندیشه های تکفیری پیشنهاد می شود:

3-1. معنویت گرایی

مهم ترین جذابیت اسلام برای بشر از آغاز تا کنون، جنبه های معنوی و توحیدی آن بوده است. گرایش به اسلام در میان غیرمسلمانان در عصر ما نیز زیر تأثیر همین جاذبه هاست. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با تجربه های قدسی و معنوی خود، پنجره جدیدی را فراروی بشریت مادیت زده آن روز و امروز گشود و امکان پرواز آدمیان در آسمان معرفت الله را عملاً یادآور شد. جفاست که وجوه معنوی و باطنی دین را انکار و یا کم رنگ کنیم و در مقام تفسیر دینِ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آن را به ظواهر و مراسمی چند فرو بکاهیم.

توحید در خوانش اسلامی آن، نفی چندگانگی و تصویر زیبا و جذابِ هستی شناسی از نوع اسلامی آن است. این تصویر و ترسیم می تواند توجه و اعجاب بشریت تشنه معنویت را برانگیزد. دریغ و درد که در زمانه ما زیر نام توحید، تصویری خشک، بدَوی و بی روح از اسلام ارائه می شود و شعار توحید به نماد مبارزه با تنوّعِ فهم آدمیان، نفی ارزش و اهمیت اولیای دین، ارجاع به عرف و عادت مردمان گذشته به نام سنت و هدم میراث های فرهنگی و تاریخی بشر و نمادهای اسلامی تبدیل شده است. از کارکردهای بنیادین دین، پاسخ گویی به حسِّ معنویت طلبی آدمی است. مردم برای تجربه های وجودی و عرفانی به ره آوردهای ارجمند پیامبران به ویژه پیامبراسلام نیازمندند. این جنبه های دین را باید شناخت و شناساند.

ص: 206

3-2. اخلاق گرایی

در رویارویی با اندیشه های تکفیری باید بر این حقیقت پای فشرد که گوهر دین، اخلاق و آراستگی به صفات اخلاقی و اتصال و ارتباط با ذات مقدس خداوند است. ظواهر تا آن جا که از این واقعیت معنوی نشان دارند و به سوی آن راهبری می کنند ارج و منزلت دارند. ترسیم و تبیین شریعتی اخلاقی و معنویت گرا، ریشه های فکر تکفیری را می سوزاند. آن گونه که قرآن مجید به ما آموزش می دهد، وضع در همه ادیان ابراهیمی به همین منوال بوده است. خداوند متعال، موسی علیه السلام را فرمان می دهد تا با فرعون این طور سخن بگوید: «پس بگو: آیا تمایل داری که پاک شوی و تو را به سوی پروردگارت هدایت کنم تا از او حساب ببری».(1)

می بینیم که دعوت به پاکی و آراستگیِ درونی، چه جایگاه والایی در این دعوت و فراخوان الهی دارد. برابر این آیات، نقطه عزیمت برای حرکت به سوی پروردگار هم تزکیه و پاکی درون است. این جنبه دین را که تا این اندازه به وضوح بیان است نباید به حاشیه راند.

3-3. اعتدال در تبیین نقش عمل در ایمان

با همه اهمیت و ارجی که اسلام برای عمل خوب یا بد قائل است باید نظامی از عقاید کلامی را ترسیم و توسعه داد که دین را به ظاهرگرایی فرونکاهد. سپاس خدای را در مدرسه کلامی اهل بیت علیهم السلام با تفکیک دقیق ایمان، کفر و فسق این کار به خوبی ترسیم و تبیین شده است.(2) کلام شیعی با تعریف ایمان به تصدیق قلبی هم از مبانی کلامی خارجی گری و هم از مبانی کلام اباحی گری فاصله گرفته است. عمل به خودی خود جز در فرض های نادر، سبب خروج فرد از جرگه اسلام و مسلمانی نمی شود.

ص: 207


1- نازعات، آیات 18- 19.
2- نک: میثم بن علی بحرانی، قواعد المرام فی علم الکلام، تحقیق: سیداحمد حسینی، ص170.

باید صاحبان اندیشه های تکفیری را آگاه نمود که داوری درباره ایمان و کفرِ آدمیان، آن قدر که آن ها می پندارند آسان نیست. این وادی پیچیده و خطرناک است. باید در مقام داوری به خطاهای معرفتی آدمیان که گاه مولود محیط ها و فضاهای جبری است، توجه کرد. تقوا و دین داری ابتدایی هر مسلمانی علی القاعده باید سبب شود تا از ورود به این عرصه خطرناک استقبال نکند؛ چه رسد به این که بخواهد بی محابا و گستاخانه پای در این وادی نهد. چنین نیست که در آموزه های اسلامی تعریف دقیقی از کفر و ایمان و مرزبندی میان آن ها صورت نگرفته باشد؛ اما این قضاوت سنگین که منشأ ترتّبِ احکام فراوانی است، به هر کسی واگذار نشده است؛ حتی شایستگان راستین نیز در راه با درنگ و احتیاط گام برمی دارند؛ به ویژه این که در این باره حکم عقلی بدیهی وجود ندارد. به گفته سیدمرتضی: «عقل هیچ راهی برای درک این که فعل و رفتار سبب کفر می شود، ندارد؛ ما این مطلب را تنها از راه نقل و به طور توقیفی درک می کنیم»(1).

فهم چارچوب ها و معیارهای این امر خطیر از منابع نقلی، کارِ کارشناسیِ نظری و دشوار است.

به همین ترتیب، باطن گرایی های افراطی و رویکرد شریعت ستیزی می تواند به طور واکنشی دست مایه ای برای شکل گیری رویکردها و جنبش های تکفیری و ظاهرگرا باشد. جوامع اسلامی باید حرمت شریعت و مقررات و مسلّمات دینی را پاس بدارند تا زمینه های روانی و اجتماعی شکل گیری رویکردهای تکفیری تضعیف شود. ستیز با ظواهر دین، عطش پرداختن بی چون و چرا به آن ها را دامن می زند و کسانی را وامی دارد تا همه دین را به ظواهر فروبکاهند. رشد جنبش های تکفیری در نظام های سکولار و دین ستیز در برخی از کشورهای اسلامی در این باره درس آموز است. این نظام ها یکی از سرچشمه های شکل گیری جنبش های تکفیری بوده اند.(2)

ص: 208


1- سید مرتضی، همان، ص534: «ولاسبیل من جهه العقل إلی العلم بکون الفعل کفراً وإنما نعلمه سمعا و توقیفاً».
2- برای نمونه نک: یوسف قرضاوی، همان، ص145.
3-4. تبیین ضابطه مندِ مدارای معرفتی و عملی

نبود عنصر مدارا در رویکردهای تکفیری از ویژگی های برجسته آن هاست. این امر، خودِ آنان را هم پیوسته در معرض انشعاب و انشقاق قرار داده است. هم از این روی رویکرد تکفیری هرگز مدنی و تمدن ساز نبوده است. آن ها پیوسته ایجاد شقاق و نفاق کرده و منشعب شده اند. اباضیان یکی از نیاکان تکفیریان امروز، گاه به سبب اختلاف در یک فرعِ فقهیِ استنباطیِ که نص خاصی هم در آن مورد نیست، یکدیگر را تکفیر کرده اند.(1)

حتی ممکن است کسی به دلیل این که به علت ناآگاهی به حکم یک مسئله شرعی در آن توقف کند و فتوا و نظر ندهد، تکفیر شود.(2) تکفیری ها گاه چندان بر حقانیت خود پای فشرده اند که جز خود را کافر انگاشته اند.(3)

عبدالله بن یحیی از پیشوایان اباضی مذهب، پس از پیروزی در جنگ با عامل مروان بن محمد در صنعا خطبه ای خواند و مردم را به دوستی با دوستان خدا و دشمنی با دشمنان خدا دعوت کرد و اظهار نمود که راهی به جز راه خدا و رسول او وجود ندارد؛ نیز اعلام کرد که: هر کس زنا کند، سرقت کند، و خمر بنوشد کافر است و هر کس در کافر بودن او شک کند، خود کافر است!(4)

ص: 209


1- مسعود جلالی مقدم، «اباضیه» دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج2، ص329.
2- همان.
3- همان، ص 309.
4- ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج23، تحقیق: علی سباعی، ص226، به نقل از: مسعود جلالی مقدم، همان، ص313. یادآور می شویم که شبیه به این تعبیرات گاه در روایات به ویژه در روایات مربوط به ولایت ائمه طاهرین علیهم السلام هم یافت می شود. نخست باید به صحت صدور این دست روایات و این که آن ها ساخته دست غالیان نیست، اطمینان پیدا کرد. آن گاه در مقام فهم این روایات باید به هوش بود که در بسیاری از این متون، مقصود از کافر، فرد خارج از جامعه اسلامی یا کسی که به خروج او از اسلام حکم شده نیست. این تعبیرات در بسیاری موارد اصولاً از جنس خطاب های «قانونی» نیست تا واژگان به کار رفته در آن ها بر تشریع و قانون گذاری حمل شود. گاه آن ها خطاب های «بیانی» هستند. (برای ملاحظه توضیحاتی درباره خطاب های بیانی نک: سیدعلی سیستانی، الرافد فی علم الاصول، تقریر: سیدمنیر قطیفی، ص70.) میان این دو نوع خطاب بسی تفاوت است: خطاب های بیانی برای بیان نکته خاصی هستند، مثلا برای بیان اهمیت مسئله ای عملی یا اعتقادی گفته می شود که منکر آن کافر است. این بیان از نوع مبالغه مقبول و برای تفهیم اهمیت مطلب است. این خطاب ها را نباید با خطاب های قانونی یکسان انگاشت و به یک گونه تفسیر و تعبیر نمود. پس اگر گفته شود که زکات، چرک دستان مردم است؛ این بیان نبوی صلی الله علیه و آله و سلم از جنس خطاب قانونی نیست تا بدین لحاظ اثری قانونی بر آن مترتب شود؛ بلکه هدف پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از این گفته، ایجاد انزجار در قلوب بنی هاشم و بی رغبت کردن آن ها به زکات و اموال عمومی بوده است. به همین ترتیب، اگر از ارتداد بسیاری از مردم پس از ارتحال رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم سخنی به واقع گفته شده باشد هرگز به معنای آن نیست که مردم به لحاظ فقهی و ترتبِ آثار شرعی مرتد شده باشند؛ بلکه مقصود تنها تأکید بر اهمیت شأن ولایت است؛ به گونه ای که با انکار ولایت، شخص روح اسلام را رها کرده است. در این گونه خطاب ها معمولاً تشبیه و تنظیر نهفته ای وجود دارد که چون بدان توجه نمی شود و کلام در حال و هوای خطاب قانونی تفسیر و تعبیر می شود، منشأ سوء برداشت هایی می شود. بدین لحاظ بازخوانی روایات کفر و ارتداد با این نگرش احتمالاً افق های جدیدی را فرا روی ما می گشاید. نمونه های خطاب های بیانی در روایات کم نیست، مثلا: «الولد و ماله لأبیه» یک خطاب بیانی و برای توضیح میزان احترام به پدر است؛ نه این که شرعا و قانوناً فرزند و یا مال او مال پدر است.

به همین ترتیب، جنبش های تکفیری بر پایه تفسیرهای خاص و مبالغه آمیز از تولّی و تبرّی اغلب بر طبل دشمنی و ستیزه جویی کوبیده اند. حتی اباضیانِ شعبه ای از خوارج که خود را معتدل تر از خوارج می دانند، بر این اصل تأکید می کنند.(1)

اعتقاد به لزوم دشمنی با دشمنان خداوند در جای خود از اصول قرآنی است، اما اگر با تفسیر معقول و مناسبی از مفهوم دشمنان خداوند همراه نباشد، ویران گر است. تکفیری ها در این باره ید طولایی داشته و دارند. آن ها در اسلام هیچ گاه تمدن ساز نبوده اند. صاحبان رویکرد تکفیری از خوارج و اباضیه گرفته تا خلف امروزین آن ها آن قدر که کشته اند و کشته شده اند یا سر به کوه ها و بیابان ها نهاده اند و آواره زیسته اند؛ شهرها و دولت های اسلامی بنا نکرده اند. آنان در دوستی کردن و ساختن و آبادکردن بسی ناتوان اما در دشمنی و تخریب و ویران سازی قوی عمل کرده اند. امیرالمؤمنین علی علیه السلام پیش بینی نموده بود که

ص: 210


1- نک: اسماعیل بن موسی جیطالی، قناطر الخیرات، ج1، ص254، ج2، ص337، به نقل از: مسعود جلالی مقدم، همان، ص326.

بقایای خوارج دزد و راهزن شوند.(1) ظاهراً این پیش بینی نه در خصوص آن ها که درباره همه تندروان ستیزه جو و نابردبار است.

باری، توسعه مراتبی از مدارایِ معرفتی در جامعه اسلامی پادزهر بیماری تکفیر است. آیات متعددی از قرآن کریم، داورِ نهایی در اختلافات، به ویژه اختلافات عقیدتی را خداوند متعال معرفی می کند.(2) قرآن کریم با توجه به تعدد و تنوع شرایع و این که اراده خداوند بر این نبوده است که بشریت را یکدست و همسان قرار دهد، می فرماید: «این اختلاف و تنوع خود از اسباب آزمون شماست؛ بازگشت همه شما به سوی خداوند است و هم او شما را به حقیقت آنچه در آن اختلاف می کردید آگاه خواهد ساخت».(3) این رویکرد، به نوبه خود زمینه را فراهم می آورد تا آدمیان خود را آن گونه که هستند نشان دهند و از دوگانگی ظاهر و باطن فاصله بگیرند.

به طور کلی این تعبیر که بازگشت همه آدمیان به سوی خداوند است و او درباره اختلاف ها داوری خواهد کرد در انبوهی از قرآن مجید ذکر شده است.(4)

برخی از این آیات، صریحاً دربارۀ نزاع های عقیدتی و فکری میان یهود و نصاری است.(5)

گویی مشیت الهی بر این است که این داوری تا روز قیامت به تأخیر بیفتد.(6)

در بسیاری از آیات با این محتوا و مضمون تصریح شده است که: «اگر خداوند می خواست شما را امتی یگانه قرار می داد».(7) تعبیر قرآن مجید درباره داوری خداوند در بسیاری از موارد «حکم خداوند» است و در برخی دیگر «فصل میان مردم».(8) فصل به معنای داوری

ص: 211


1- سیدرضی، نهج البلاغه، تحقیق صبحی الصالح، ص95، خطبه60.
2- آل عمران، آیه 55.
3- مائده، آیه 48.
4- انعام، آیه 164 و حج، آیه 69.
5- بقره، آیه 113.
6- >ولولا کلمه سبقت من ربک لقضی بینهم فیما فیه یختلفون.< یونس، آیه19.
7- >ولو شاءالله لجعلکم امه واحده.< نحل، آیه 93.
8- سجده، آیه 25.

قطعی و بی چون و چراست. در برخی آیات نیز از داوری خداوند به «قضاوت» تعبیر شده است، مانند قضاوت الهی در میان بنی اسرائیل و اختلافات آن ها.(1)

این آیات البته هرگز در مقام بیان این نیستند که حق و حقیقت و صدقی وجود ندارد و همگان درست می اندیشند یا درست رفتار می کنند؛ ما نیک می دانیم که در دستگاه معرفت شناختی هماهنگ با اسلام هم بر این که حقایقی در حوزه امور تکوینی و هستند و نیز قلمرو ارزش ها و باید و نبایدها وجود دارند تأکید شده و هم بر اهمیت تلاش برای درک این حقایق، آن گونه که هستند. به ویژه بر توحید و شناختن و شناسانیدن آن بسیار تأکید شده است. این آیات، به ظاهر در بیان این نکته معرفت شناختی اند که همگان باید داور نهایی را خداوند بدانند و نیز الهام بخش این رهنمود کارساز است که هیچ کس نباید در مسند داوری نهایی میان بندگان خداوند بنشیند. این آیات هم چنین با بیان این نکته که مشیت پروردگار متعال بر تنوع عقیدتی و فکری ابنای بشر تعلق گرفته است، الهام بخش ایدۀ مداراست. کسی که زیر تأثیر این آیات تربیت شود، به طور طبیعی از درجه ای از مدارای معرفتی برخوردار خواهد شد تا دیگران را به آسانی از حلقه بندگی خداوند خارج نداند و در نتیجه از رویکرد تکفیری فاصله بگیرد.

حتی در حوزۀ تعامل عملی و رفتاری نیز قرآن مجید، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را فرمان می دهد تا از مؤمنان بخواهد تا با کسانی که همچون آنان نمی اندیشند و به معاد و حساب و کتاب باور ندارند به دیده عفو و صفح و بخشش بنگرند و مراتبی از داوری در این باره را به روز جزا واگذارند.(2) قرآن مجید حتی از مؤمنان می خواهد تا به معبودهای دروغین مشرکان ناسزا نگویند(3)

این گزاره ها که نمونه های آن در قرآن مجید فراوان است حتی

ص: 212


1- جاثیه، آیه 17.
2- )قُل لِّلَّذِینَ آمَنُوا یغْفِرُوا لِلَّذِینَ لا یرْجُون أَیامَ اللَّهِ لِیجْزِی قَوْمًا بِما کانُوا یکسِبُونَ مَنْ عَمِلَ صَالِحًا فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ أَسَاء فَعَلَیهَا ثُمَّ إِلَی رَبِّکمْ تُرْجَعُونَ(. (جاثیه، آیات 14- 15).
3- انعام، آیه108.

اگر به موارد جزئی ناظر باشند، اصل صحت این گونه تعامل را دست کم برای شرایط و اوضاع و احوال خاص اثبات می کنند؛ پس آن ها را نمی توان منسوخ و یا تاریخی دانست. آن ها متضمن راهبردهای مهمی برای مؤمنان در حوزه تعاملات اجتماعی هستند.

در جانب مقابل، آن گونه که قرآن مجید گزارش می دهد، طرد و نفی و اخراج، منطق و منش مخالفان پیامبران الهی( بوده است. آنان معمولاً مردمانی نابردبار بوده اند که پیامبران را از جمله به دلیل طرح عقاید و روش و منش های جدید، طرد می کردند.

به گزارش قرآن کریم یکی از گفته های مخاطبان پیامبران علیهم السلام با آن ها این بود که ما شما را از سرزمین خود بیرون می کنیم؛ مگر این که به کیش و آیین ما درآیید.(1)

قوم لوط، درصدد بودند تا این پیامبر بزرگ الهی و یارانش را صرفاً به دلیل مخالفت آنان با عادت زشتشان از دیارشان اخراج کنند.(2)سران و اشراف قوم شعیب، آن حضرت و مؤمنان همدل با وی را به اخراج از سرزمینشان تهدید می کردند؛ مگر این که آنان نیز کیش رایج مردم را قبول کنند.(3) از جمله عهد و پیمان هایی که خداوند از بنی اسرائیل گرفته بود این بود که برخی، بعضی دیگر را از شهر و دیارشان اخراج نکنند.(4) مشرکان قریش هم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و یارانش را از شهر و زادگاهشان اخراج کردند.(5)

قتل و اخراج مخالف از شهر و دیار، مکر و نقشه مشرکان درباره پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بود.(6) قرآن کریم، مشرکان قریش را از آن روی سرزنش می کند که آنان از سر نابردباری عقیدتی و صرفاً

ص: 213


1- ابراهیم، آیه13.
2- .نمل، آیه 56؛ اعراف، آیه82 و شورا، آیه167.
3- اعراف، آیه88.
4- بقره، آیات 84 ، 85.
5- توبه، آیه 40 و ممتحنه، آیه 8.
6- انفال، آیه 30.

به دلیل این که یاران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به وی ایمان آورده بودند، آنان را از شهر و دیارشان اخراج کردند.(1) قرآن مجید اخراج مردم مکه و مسجدالحرام از آن شهر و دیار را از جنگیدن در ماه حرام و مانع شدن در برابر راه خداوند و کفر به خداوند عظیم تر و بزرگ تر می شمارد.(2) بعدها منافقان مدینه نیز پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و یارانش را به اخراج از مدینه تهدید می کردند.(3)

آیا این همه آیات قرآنی، صریحاً و یا ضمنا گویای آن نیست که منطق طرد و اخراج و عدم تحمل سلیقه های متعدد و تلاش برای یک دست کردن مردم و اخراج آن ها از سرزمین شان در جریان دعواهای عقیدتی و فکری رویکردی غیرالهی است. تکفیری های زمانه ما با وجود این همه آیات قرآن مجید، رفتار خود با ساکنان مناطق مختلف که با آن ها همدلی و همراهی ندارند را چگونه توجیه می کنند؟ آیا مقصود قرآن مجید از نکوهش منطق طرد و اخراج در میان بنی اسرائیل تا واگویی تهدید به اخراج پیامبران الهی( و اخراج پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از مکه صرفاً بازگویی وقایعی تاریخی است یا اشاره به رخدادهایی است که اکنون باید الهام بخش مدارا و بردباری در رفتارهای اجتماعی ما باشند؟

3-5. تبیین کاستی های روش شناختی تکفیری

رویکردهای تکفیری با ساده سازی هایی چند، رهزنِ مسلمانانِ ساده دل می شوند؛ آن ها برای فهم دین به طور کلی و از جمله فهم شریعت، روش شناسی ساده و بسیطی دارند. آن ها با چنگ انداختن به حدیثی بی اعتبار، بنایی تا عرش بر می سازند؛ آن ها با استناد به ظاهر بدوی، آیتی از گفتار خداوند متعالی که هرگز مراد حق تعالی نیست بنیادی عظیم پی ریزی می کنند و طرحی غلط درمی اندازند. آن ها منابع فهم دینی را به ظواهر متون

ص: 214


1- ممتحنه، آیه 1.
2- بقره، آیه 217.
3- منافقین، آیه 8.

دینی محدود می کنند؛ حال آن که به گفته علامه طباطبایی «ظواهر دین» در کنار«حجت عقلی» و «درک معنوی» از راه اخلاص و بندگی، از دیگر راه های فهم دین اند.(1)

آن ها معمولاً برای فهم متون دینی، ایده بافت گرایی و تفسیر متن در سایه شواهد و قرائن محفوف به متن را به کار نمی بندند و متن را جدا از زمینه و شرایط صدور در فضایی انتزاعی و با رویکردی کاملاً ادبی و لفظی تفسیر و تعبیر می کنند؛ رویکردی که بسیار رهزن و گمراه کننده می تواند باشد.

فراتر از این ها، تکفیری ها با ادعای سادگی و عمومی بودن فهم دین، نقش کارشناسان و نخبگان علمی جهان اسلام و مراکز علمی را به هیچ می انگارند. نگارنده شخصاً با ایده انحصاری بودن فهم دین برای طبقه و صنفی خاص همدلی ندارد؛ قرآن مجید به گونه ای بسیار تأکیدآمیز همگان را به تدبر و درنگ در خود فرا می خواند؛(2)

اما فهم دین همچون امری مقدس که وجوهی اجتماعی و پیچیده دارد را در صلاحیت همگان نمی توان دانست. تلاش تکفیریان برای توسعه ایده نفی تخصص و کارشناسی در دین، اقدام فرصت طلبانه ای است برای یافتن پایگاه اجتماعی در میان مؤمنان ساده دل؛ آن ها می خواهند از تفسیر و فهم دین بازار مکاره ای درست کنند که در آن هر کالایی را به آسانی و بی دردسر بفروشند.

3-6. پرهیز از گفتمان تکفیر در رویارویی با تکفیریان

سلاح تکفیر آن قدر مخرّب و ویران گر است که آن را علیه خود تکفیری ها هم نباید به کار بست. هر گونه تکفیری ممکن است مایه گسترش نفاق و دورویی شود؛ حتی تکفیر تکفیریان. این سلاحِ زیان بار و ناکارآمد را باید کنار گذاشت و به بحث و گفت و گو برای دست یابی به درک واقعیات و حقایق به قدر میسور پرداخت؛ به ویژه در باره

ص: 215


1- سیدمحمدحسین طباطبائی، شیعه در اسلام، ص72.
2- )أَفَلَا یتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَی قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا(. محمد، آیه 24.

آن ها که قربانی جهل اند و تمام مقصر ورود به این وادی پر مخاطره نیستند. کوتاهی ها و کم کاری های همه کسانی که معرفی درست و ژرف دین رحمت وظیفه آن هاست را نیز باید در نظر داشت.

این البته به معنای نادیده گرفتن خطر تکفیر و برخورد منفعلانه با آن نیست. شکستن هیبت و هیمنه رویکرد تکفیری در دیروز و امروز، هزینه هایی داشته و دارد. بخشی از پرداخت این هزینه بر دوش عالمان دین و پاسداران سنگر عقیده است. مقابله با فضای ارعاب و ترسی که تکفیریان به تصنع ساخته اند و هر ایده و درک جدیدی - حتی عمیق و روشمند- را به انگ کفر و بدعت می آلایند، بخشی از همان رسالت الهی است که در راه ادای آن باید تنها از خدای حساب برد و از جز کسی از او حساب نبرد.(1)

برخورد انفعالی با تکفیریان، ریشه های تفکر تکفیری را - خدای ناکرده - درگذر زمان در امت اسلامی نهادینه می کند.

نتیجه گیری

خطرات رویکردهای تکفیری به گسترش خشونت های فیزیکی و تعرض آنان به جان، مال و نوامیس مردم بی گناه محدود نمی شود، بلکه در لایه ها و سطوح گوناگون، جلوه های خاص خود را دارد. این رویکرد و نگاه از آغاز در اسلام وجود داشته است. حتی شاید می توان گفت تکفیر به نوعی در هر جامعه دین داری وجود داشته و دارد. اندیشه تکفیری در دوران گذشته از وجه فکری و فرهنگی بیشتری برخوردار بود؛ برای نمونه خوارج و اباضیه به عنوان دو جریان فکری برخوردار از دست مایه های تکفیری، نظامی از تفکر کلامی - فقهی و اصولی داشتند؛ امروزه اما با سیاسی شدن جنبش تکفیری و حمایت قدرت ها و کشورها از آن ها به اقتضای مصالح سیاسی زودگذرشان، خطر این رویکرد بیشتر سیاسی و بسی خطرناک تر شده است. اما دست مایه های فکری

ص: 216


1- )الَّذِینَ یبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَیخْشَوْنَهُ وَلَا یخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ وَکفَی بِاللَّهِ حَسِیبًا(. احزاب، آیه 39.

و فرهنگی هم چنان زمینه ساز اصلی شکل گیری و گسترش این پدیده است. ضمن این که تکفیری های معاصر به لحاظ فکری و انتظام دستگاه فکری بسیار بی مایه تر از خلف خود هستند.

رواج اندیشۀ تکفیری مایۀ فروکاسته شدن پروژۀ دین به ظاهرگرایی است. شیوع رویکرد تکفیری با توجه به تأکید افراطی که بر عنصر عمل و ظاهر دارد، اسلام را به یک ایدئولوژی ظاهرگرا و تهی تنزل می دهد. رویکردهای تکفیری با نوعی تأکید کور و شکل گرایانه بر بازگشت به گذشته، باب نوآوری و فهم عصری از دین و معارف الهی را می بندند و جهان اسلام را بیش از پیش با بحران تولید اندیشه دینی عمیق و جذاب روبه رو می کنند. مهم تر از همه این که آن ها وجوه معنوی و درون گرایانه دین را نفی و تضعیف می کنند و دین را به ابزاری برای ستیز و جنگ و یا در خوش بینانه ترین وضع، پرخاش گری اجتماعی تبدیل می کنند؛ ایده ای که مدنی و تمدن ساز نیست و برای مردم زمانۀ ما هیچ گونه جذابیتی ندارد.

بخشی از رهیافت های این نوشتار برای رویارویی فکری و فرهنگی با پدیدۀ تکفیری عبارتند از:

تأکید بر معنویت و اخلاق گرایی به مثابۀ جوهر و جان اسلام؛ دوری از ظاهرگرایی و پرهیز از تأکید افراطی بر نقش عنصر عمل در ایمان و اسلام، به رغم همۀ اهمیتی که در دستگاه فکری اسلامی دارد؛ پرهیز از باطن گرایی های افراطی و شریعت ستیزی؛ تلاش برای تعمیم و توسعه دین شناسی ژرف و روش مند و وانمایی ضعف های روش شناختی تکفیریان؛ و تلاش برای بسط روحیۀ مدارای معرفت شناختی و مدارای عملی با کسانی که به گونه ای دیگر می اندیشند و یا عمل می کنند.

ص: 217

منابع

1. القرآن الکریم

2. احمدی میانجی، علی، مکاتیب الرسول صلی الله علیه و آله و سلم ،چاپ اول: دارالحدیث، قم1419ق.

3. بحرانی، میثم بن علی، قواعد المرام فی علم الکلام، تحقیق سیداحمد حسینی،چاپ دوم: مکتبه آیت الله العظمی مرعشی، قم 1406ق.

4. جلالی مقدم، مسعود، «اباضیه»، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، چاپ پنجم: مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، تهران1383ش.

5. حرعاملی، محمد بن الحسن، وسائل الشیعه، تحقیق عبدالرحیم ربانی شیرازی، اسلامیه، تهران1401ق.

6. سیستانی، سیدعلی، الرافد فی علم الاصول، تقریر سیدمنیر القطیفی، مکتبة السیستانی، قم1414ق.

7. شبر، سیدعبدالله، تفسیر القرآن الکریم، تحقیق حامد حفنی داود، دار التربیه، بیروت 1385ق.

8. طباطبایی، سیدمحمدحسین، شیعه در اسلام، چاپ اول: بوستان کتاب، قم 1386ق.

9. -------------------- ، المیزان فی تفسیرالقرآن، چاپ سوم:اسماعیلیان، قم1393ق.

10. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیرالقرآن، چاپ دوم: دارالمعرفه، بیروت1408 ق.

11. قرضاوی، یوسف، ظاهره الغلو فی التکفیر، چاپ دوم: مکتبة وهبة، قاهره 1411ق.

12. محمد الفحام، ابراهیم، «التأصیل الفکری لجماعه التکفیر والهجره»، مجله الامن العام، قاهره، رجب1397، شماره 78.

13. مطهری، مرتضی،مجموعه آثار، صدرا، قم1377ش.

14. موسوی بغدادی، علی بن الحسین (سیدمرتضی)، الذخیره فی علم الکلام، تحقیق سیداحمد حسینی، چاپ سوم: مؤسسه النشر الاسلامی، قم1431ق.

15. موسوی، محمدرضی (سیدرضی)، نهج البلاغه، تحقیق صبحی الصالح، چاپ اول: دارالاسوه، قم 1415ق.

16. هادی، اصغر، «مکارم الاخلاق: پژوهش پیرامون روایت تتمیم مکارم اخلاق و روایات همانند»، نشریه اخلاق، پاییز و زمستان 1385، ش5و6.

ص: 218

تقلید از دیدگاه سلفی های تکفیری / حسین توانا

اشاره

حسین توانا(1)

چکیده

همه مذاهب اربعه قائل به تقلید خاص از امام مذهب خود هستند، لذا حنفی ها هیچ گاه از احمد حنبل و بقیه ائمه اربعه تقلید نمی کنند و نیز شافعی ها فقط از محمد بن ادریس شافعی تقلید می کنند و مجتهدین آن ها تنها در مذهب امام خود اجتهاد می کنند. اما وهابیون و سلفی های تکفیری این اعتقاد را برنتافته اند و تقلید را انکار کرده و قائل به اجتهاد حتی در زمان فعلی شده اند. ابن تیمیه، اجتهاد را بر همه مسلمانان درصورت توان واجب می داند.. او مذاهب اهل سنت را در اصول و فروع غیر از سلف صالح می پندارد و مذهب سلف را غیر اقوال اشعری و ماتریدی معرفی می کند. وی و مقلدینِ تکفیری او با تعابیر تندی به تقلید اهل سنت از مذاهب اربعه اعتراض کرده اند و حتی آن را شرک پنداشته و معتقدان به آن را خارج از اسلام دانسته اند. نویسنده در این مقاله دیدگاه سلفیان تکفیری را دربارة تقلید مذاهب اربعه را به سه گروه تقسیم کرده است: دیدگاه مبتنی بر شرک، دیدگاه مبتنی بر بدعت و دیدگاه مبتنی بر حرمت. سپس ادله آن ها را نقد کرده است و در نهایت، ادله جواز تقلید را بیان کرده است؛ یعنی: آیات قرآن، سیره عقلایی، سیرة مسلمین، اجماع و عسروحرج. در مقابلِ

ص: 219


1- پژوهشگر مؤسسه تحقیقاتی دارالإعلام لمدرسة اهل البیت علیهم السلام و کارشناس ارشد مذاهب اسلامی

این تفکرِ سلفیان تکفیری، برخی گرایش های سلفی مانند دیوبندیه به شدت به این اعتقاد تکفیری در جهان اسلام تاخته اند؛ که نمونه هایی از آن در این مقاله بیان می شود. نگارنده در انتها کلامی از الفوزان وهابی را نقل و نقد کرده است.

واژگان کلیدی: سلفی های تکفیری، تقلید، اجتهاد، مذاهب اربعه، وهابیت.

مقدمه

بی شک مبحث اجتهاد و تقلید از دیرباز مسئله مهم مذاهب اسلامی بوده و اکنون نیز هست. در سدۀ نخست هجری، آنچه وجود داشت و محذوری هم در آن دیده نمی شد، رجوع به اهل دانش بود که به طور عام از آن به «سؤال» و به طور خاص به «استفتاء» تعبیر می شد. در قرآن کریم، بارها با تعبیر «یسئلونک» از پرسش های مطرح شده توسط مردم از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم سخن آمده(1) و در دو آیه حتی تعبیر «یستفتونک» (از استفتاء) به کار رفته است.(2) علاوه بر این، تعبیرِ استفتاء برای رجوع به صحابه هم به کار می رفته است.(3)

از قرن دوم به بعد، مذاهب فقهی شکل گرفت. در این زمان، فقیهان زیادی به مقام اجتهاد رسیده بودند و هر کدام مقلدین خود را داشتند. اما پس از این که در سال 665ق از بین همه مذاهب، مذاهب چهارگانه رسمیت یافت دیگر عملاً اجتهاد در بین اهل سنت کنار رفت و از آن به بعد، همه مقلّدِ همین چهار امام (ابوحنیفه، مالک بن انس، محمد بن ادریس شافعی، احمد بن حنبل) گردیدند.

ص: 220


1- بقره، آیات 189و 215.
2- نساء، آیه 127؛ مائده، آیه 176.
3- ابن مبارک، ابوعبدالرحمن، الزهد والرقائق، ج2، ص57: قَالَ ابْنُ عُمَرَ: «إِنَّکمْ تَسْتَفْتُونَنَا اسْتِفْتَاءَ قَوْمٍ، کأَنَّا لَا نُسْأَلُ عَمَّا نُفْتِیکمْ بِهِ»؛ قسطلانی، احمد بن محمد، إرشاد الساری لشرح صحیح البخاری، ج5، ص291؛ خطیب بغدادی، الفقیه و المتفقه، ج3، ص342؛ صدیقی عظیم آبادی، محمداشرف، عون المعبود شرح سنن أبی داود، ج1، ص256.

این رویه ادامه داشت تا این که ابن تیمیه در قرن هشتم هجری بحث اجتهاد را مطرح کرد و با تقلیدِ رایج اهل سنت به مخالفت شدید برخاست تا جایی که آن را کفر خواند. سپس چند قرن بعد محمد بن عبدالوهاب راه او را پی گرفت و اصل تقلید را انکار کرد. آن ها به شدت به اهل سنت به خاطر تقلید و تعصبشان بر آن تاختند. و اکنون هم می بینیم سلفیان تکفیری معاصر به پیروی از ابن تیمیه، جملات تندی در برخورد با تقلید مذاهب اربعه دارند.

سعی نویسنده در این مقاله بر آن است که خطر جریان های تکفیری برای جامعه مسلمین بیشتر روشن شود و بدانند که سلفی های تکفیری کسانی هستند که همه جهان اسلام غیر خود را مشرک و کافر می خوانند! ولی امروزه ادعای دوستی و نزدیکی با مذاهب اربعه اهل سنت می کنند تا بدین وسیله مسلمانان(شیعه و سنی) را در مقابل یکدیگر قرار دهند و وحدت و یکپارچگی مسلمانان را مخدوش کنند و به خاطر همین هدف هم امروزه این اعتقاد خود را مخفی نگه داشته و به زبان نمی آورند لذا ضروری می نماید این تفکر سفیان تکفیری بیان شود تا چهره خبیثشان برای جهان اسلام آشکار شود. نوشته حاضر به این مهم پرداخته است و می کوشد تا حدّی که این مقاله گنجایش دارد این تفکر را نقد کند.

تعریف تقلید

تقلید را قرار دادن قلاده در گردن کسی که از او تقلید می شود، معنا کرده اند.(1)

دیگران نیز همین گونه معنا کردند و مثال هایی برای آن زده اند؛ مثلاً «قلّدهُ السیفَ» را به معنای «بند شمشیر بر گردن او انداختن» گرفته اند و نیز «قلده القَلّادَةَ» را «گردن بند بر گردن او آویختن» معنا کرده اند و یا «قلده الْعَمَلَ» که به معنای «اختیار کار را به او واگذار کردن» است.(2)

ص: 221


1- «(قَلَّدتُ) المَرأَةَ (تَقلِیداً) جَعَلْتُ (الْقِلَادَةَ) فِی عُنُقِهَا» فیومی، احمد بن محمد، المصباح المنیر، ج 2، ص512.
2- فواد افرام، فرهنگ ابجدی عربی فارسی، ج1، ص 705.

پس تقلید در فقه یعنی مقلَّد عمل خود را به گردن کسی که از او تقلید می کند، می اندازد. و در عقاید هم یعنی آراء و عقاید خود را به گردن کسی می اندازد که از او در این آراء و عقاید تبعیت می کند.(1)

اما تقلید در اصطلاح، مشهور این تعریف را برای تقلید آورده اند: تقلید عبارت است از قبول قول غیر بدون دلیل.(2)

البته شنقیطی به این تعریف که خیلی از علمای شیعه و سنی کرده اند، اشکال می کند و آن را جامع افراد نمی داند. او اصطلاح تقلید را این گونه تعریف می کند: «تقلید اخذ به مذهب غیر است مطلقا، قول باشد یا فعل یا تقریر».(3)

بعضی از طرف دیگر به تعریف مشهور اشکال کرده اند و آن را مانع اغیار نمی دانند؛ از جمله ابن عثیمین که این تعریف را آورده است: «اتباع من لیس قوله حجة؛ تبعیت از کسی که قولش فی نفسه حجت نیست». او قید «من لیس قوله حجة» را برای احتراز از تبعیت از نبی صلی الله علیه و آله و سلم و اهل إجماع و صحابی می آورد؛ زیرا تبعیت از اینان تبعیت از حجت است و نه تقلید.(4) بنابراین در یک جمع بندی می توان تقلید در دین را اصطلاحاً این گونه تعریف کرد: قبول کردنِ بدون دلیلِ قول کسی که فی نفسه قولش حجت نیست.

ص: 222


1- «فالتقلید سمّی تقلیدا لأنّ المقلّد یجعل ما یعتقده من قول الغیر کحق أو باطل قلادة فی عنق من قلّده. فإذا قلّد فلان آخر یعنی أنه جعل أعماله علی رقبته.» (محمد جمیل حمود، الفوائد البهیة فی شرح عقائد الإمامیة؛ ج 1؛ ص59).
2- همان. شرح کشف المراد هم همین تعریف را می آورد و برای آن مثالی می زند: «فی المثل در باب وضو برای مکلف شکی پیش می آید و به مجتهد مراجعه می نماید و وقتی که از زبان وی حکم شرعی را شنید پذیرفته و بدان عمل می کند بدون این که بپرسد دلیل بر این حکم چیست.» (علی محمدی، شرح کشف المراد، ص23). دانشنامه عقاید اسلامی هم به همین مضمون تقلید را تعریف کرده است: «تقلید، پذیرفتن رأی دیگران بدون درخواست برهان است». محمدی ری شهری، دانشنامه عقاید اسلامی، ج 1، ص30).
3- «والصواب أن المراد: الاخذ بمذهب الغیر مطلقا سواء کان المذهب قولا أو فعلا أو تقریرا» (شنقیطی، قمع اهل الزیغ و الالحاد عن الطعن فی تقلید ائمة الاجتهاد، ص75.
4- ابن عثیمین، اصول الفقه، ص 87.
تعریف اجتهاد

چون اجتهاد در مقابل تقلید قرار می گیرد به ناچار باید آن را هم تعریف کنیم.

ابن منظور اجتهاد را «بذل الوسع و المجهود؛ نهایت سعی و کوشش»(1)

دانسته و راغب اصفهانی آن را «به سختی و مشقّت واداشتن خود با صرف نیرو» تعریف کرده است.(2)

و اما در اصطلاح؛ علامه حلی و حاجبی اجتهاد را این گونه تعریف کردند: «استفراغ الوسع فی تحصیل الظن بالحکم الشرعی؛ به کارگیری تلاش و کوشش از سوی فقیه برای به دست آوردن ظن به حکم شرعی.»(3)

آمدی نیز همین گونه تعریف کرده(4) و ابن عثیمین هم با کمی تغییر اجتهاد را تعریف کرده است. او کلمه «ظن» را در تعریف نمی آورد: «بذل الجهد لإدراک حکم شرعی؛ سعی و تلاش برای رسیدن به حکم شرعی».(5)

مقلدین مذاهب اربعه در دیدگاه سلفیان تکفیری
اشاره

سلفیان تکفیری در عدم جواز تقلید اهل سنت از مذاهب اربعه هم عقیده هستند؛ اما دیدگاه آن ها در وجه عدم جواز متفاوت است. عده ای تقلید مذاهب اربعه را شرک می دانند. برخی آن را بدعت معرفی می کنند وگروهی دیگر فقط اشاره به حرمت تقلید

ص: 223


1- ابن منظور، لسان العرب، ج2، ص530. در مورد معنای جهد نیز می گوید: «الجَهْدُ و الجُهْدُ: الطاقة، تقول: اجْهَد جَهْدَک؛ و قیل: الجَهْد المشقة و الجُهْد الطاقة». راغب هم شبیه آن معنا کرده و می نویسد: «الْجَهْدُ و الْجُهْدُ: الطاقة و المشقة». (مفردات الفاظ القرآن، ج1، ص208) قاموس قرآن هر دو را به معنای صعوبت و مشقت می گیرد. ( علی اکبر قرشی، قاموس قرآن، ج3 ص77)
2- حسین خداپرست، ترجمه مفردات راغب، ج1، ص424. فرهنگ ابجدی هم اجتهاد را به معنای کوشش بسیار می گیرد:« اجْتَهَدَ - اجْتِهَاداً [جهد] فی الأمر: در آن کار کوشش بسیار نمود» ( فواد افرام، فرهنگ ابجدی عربی فارسی، ج 1، ص15).
3- محمدتقی حکیم، اصول العامه فی الفقه المقارن، ص543.
4- «استفراغ الوسع فی طلب الظن بشئ من الاحکام الشرعیة علی وجه یحس من النفس العجز عن المزید علیه». (همان).
5- ابن عثیمین، اصول الفقه، ص 85.

کرده اند و حرفی از شرک یا بدعت نزده اند. بیان کلام افرادی در هر یک از این دیدگاه ها کمک شایانی به آشنایی برادران اهل سنت با این گرایش های سلفی تکفیری و روشن شدن این دیدگاه ها می کند.

الف - دیدگاه مبتنی بر شرک بودن تقلید مذاهب اربعه
اشاره

- ابن تیمیه که همه سلفیان در فکر و عقیده وام دار او به شمار می روند، معتقد است که تقلید از یک فرد به صورت مطلق و التزام به یک مذهب مشخص غیر از مذهب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم جایز نیست.(1) او در فتوایی علیه عامه اهل سنت، اعلام می دارد هر کس به یک مذهب خاص از مذاهب چهارگانه فقهی اهل تسنن تعصب ورزد جاهل و گمراه، بلکه کافر است و چنین کسی که معتقد به وجوب تبعیت یکی از ائمه اربعه بعینه باشد باید از این عقیده خود توبه کند والا باید کشته شود! وی می گوید: مسلمان چنین چیزی نمی گوید که بر عامه مردم واجب است از فلانی یا فلان کس تقلید کنند.(2)

هم چنین ابن تیمیه در موضعی دیگر بیان می دارد:

فَمَنْ قَالَ أَنَا شَافِعِی الشَّرْعِ أَشْعَرِی الِاعْتِقَادِ قُلْنَا لَهُ : هَذَا مِنْ الْأَضْدَادِ لَا بَلْ مِنْ الِارْتِدَادِ؛ هرکس بگوید من در فقه، شافعی اما از نظر اعتقادی،

ص: 224


1- «وَلَا یجِبُ عَلَی أَحَدٍ مِنْ الْمُسْلِمِینَ الْتِزَامُ مَذْهَبِ شَخْصٍ مُعَینٍ غَیرِ الرَّسُولِ». (ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج20، ص209).
2- «وَإِذَا کانَ الرَّجُلُ مُتَّبِعًا لِأَبِی حَنِیفَةَ أَوْ مَالِک أَوْ الشَّافِعِی أَوْ أَحْمَد: وَرَأَی فِی بَعْضِ الْمَسَائِلِ أَنَّ مَذْهَبَ غَیرِهِ أَقْوَی فَاتَّبَعَهُ کانَ قَدْ أَحْسَنَ فِی ذَلِک وَلَمْ یقْدَحْ ذَلِک فِی دِینِهِ. وَلَا عَدَالَتِهِ بِلَا نِزَاعٍ؛ بَلْ هَذَا أَوْلَی بِالْحَقِّ وَأَحَبُّ إلَی اللَّهِ وَرَسُولِهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ مِمَّنْ یتَعَصَّبُ لِوَاحِدِ مُعَینٍ غَیرِ النَّبِی صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ کمَنْ یتَعَصَّبُ لِمَالِک أَوْ الشَّافِعِی أَوْ أَحْمَد أَوْ أَبِی حَنِیفَةَ وَیرَی أَنَّ قَوْلَ هَذَا الْمُعَینِ هُوَ الصَّوَابُ الَّذِی ینْبَغِی اتِّبَاعُهُ دُونَ قَوْلِ الْإِمَامِ الَّذِی خَالَفَهُ. فَمَنْ فَعَلَ هَذَا کانَ جَاهِلًا ضَالًّا؛ بَلْ قَدْ یکونُ کافِرًا؛ فَإِنَّهُ مَتَی اعْتَقَدَ أَنَّهُ یجِبُ عَلَی النَّاسِ اتِّبَاعُ وَاحِدٍ بِعَینِهِ مِنْ هَؤُلَاءِ الْأَئِمَّةِ دُونَ الْإِمَامِ الْآخَرِ فَإِنَّهُ یجِبُ أَنْ یسْتَتَابَ فَإِنْ تَابَ وَإِلَّا قُتِلَ. بَلْ غَایةُ مَا یقَالُ: إنَّهُ یسُوغُ أَوْ ینْبَغِی أَوْ یجِبُ عَلَی الْعَامِّی أَنْ یقَلِّدَ وَاحِدًا لَا بِعَینِهِ مِنْ غَیرِ تَعْیینِ زَیدٍ وَلَا عَمْرٍو. وَأَمَّا أَنْ یقُولَ قَائِلٌ: إنَّهُ یجِبُ عَلَی الْعَامَّةِ تَقْلِیدُ فُلَانٍ أَوْ فُلَانٍ فَهَذَا لَا یقُولُهُ مُسْلِمٌ» (همان، ج22، ص248و249).

اشعری هستم، این ها ممکن نیست و ضد هم هستند، بلکه این باعث ارتداد می باشد!(1)

بنابراین، شافعی هایی که از نظر اعتقادی اشعری اند - که غالب شافعی ها این گونه اند - طبق نظر ابن تیمیه مرتد هستند، چون جمع بین ضدین کردند!

نادرست بودن سخنی ابن تیمیه روشن است، زیرا اولاً: این دو ضدین نیستند، شاهدش هم این است که ضدین لایجتمعان هستند، درحالی که این دو با هم دریک نفر جمع شده اند. ثانیاً: برفرض که ضدین باشند هیچ کس نگفته که جمع بین ضدین موجب ارتداد است.

وی در جای دیگر هم مذهب سلف را غیر از اقوال اشعری و ماتریدی (از مذاهب کلامی اهل سنت) در فهم عقاید می داند.(2)

بنابراین به این نتیجه می رسیم که طبق عقیده ابن تیمیه مذاهب اهل سنت در اصول و فروع غیر از سلف صالح است و اهل سنت از اسلام خارجند، زیرا همان طور که بیان شد او در اصول و عقاید مذهب سلف را غیر اقوال اشعری و ماتریدی می داند که اکثریت اهل سنت و جماعت بر این دو مذهب کلامی اند. در فروع و مسائل فقهی هم که تقلید بعینه از مذاهب اربعه فقهی اهل سنت را سبب خروج از اسلام دانست. گفتنی است مذاهب اربعه اهل سنت همه قائل به تقلید خاص و بعینه از امام خود هستند. نگارنده برای اطمینان بیشتر از ماموستا مصطفوی رئیس شورای افتای کردستان ایران جویا شد و ایشان این را تایید کردند که ما همه مقلِّد شافعی هستیم و تقلید از غیر ایشان را جایز نمی دانیم. مجتهدین هم مجتهد فی المذهب هستند؛ یعنی در داخل مذهب شافعی

ص: 225


1- همان، ج4، ص106.
2- «ابن تیمیه عندما قسم طرائق العلماء فی فهم العقائد الإسلامیة إلی أربعة أقسام: جعل القسمین الأول والثانی من نصیب الفلاسفة والمعتزلة وبین طریقتهم، أما القسمین الأخیرین فهما ما سلکه الأشعری والماتریدی فی فهم العقائد. وبعد هذا التقسیم قرر ابن تیمیة إن منهاج السلف لیس واحدا من هذه الأربعة بل هو غیرها. والمحصلة المنطقیة لهذا الکلام وغیره مما یعتقد به السلفیة المعاصرون هو أن مذاهب «أهل السنة والجماعة» فی الأصول والفروع لیست من السلف الصالح فی شئ». (سیدمحمد کثیری، السلفیه بین اهل السنه و الامامیه، ص67).

اجتهاد می کنند و هرگز از فتواهای بقیه ائمه فقهی استفاده نمی کنند. در انتهای همین مقاله هم از حنفی های دیوبندی مستنداتی درباره این موضوع بیان شده است.

- محمد بن عبدالوهاب، بنیان گذار وهابیت در نامه خود به عبدالوهاب بن عبدالله بن عیسی، فقه مصطلح را که تمام مذاهب اسلامی بدان معتقدند، شرک می داند و می نویسد:

آیه )إتخذوا أحبارهم ورهبانهم أرباباً من دون الله( را رسول خدا و پیشوایان پس از او به همین چیزی که شما اسم آن را فقه گذاشته اید، تفسیر کرده اند و همین فقه است که خداوند آن را شرک نامیده و دنبال کردن صاحبان آن را «ارباب غیر از خدا» معرفی کرده است. من خلافی در این معنا بین مفسران نمی دانم. و حاصل این که کسی که خدا علم، روزی او کرده می داند که این مکاتب فقهی که برای شما آورده اند و شما بدان خوشحال شدید و بر عامه قرائت کردید از نزد این کسانی است که می پندارید عالم هستند و خدا در قرآن فرمود: )وَ کَذَالِکَ جَعَلْنَا لِکلُ ِّ نَبی ٍّ عَدُوًّا شَیاطِینَ الْانسِ وَ الْجِنّ ِ یوحِی بَعْضُهُمْ إِلی بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا... وَ لِتَصْغی إِلَیهِ أَفْئِدَةُ الَّذینَ لا یؤْمِنُونَ بِالْآخِرَة(؛ این چنین در برابر هر پیامبری، دشمنی از شیاطین انس و جنّ قرار دادیم آن ها سخنان باطل و بی اساس به یکدیگر می گفتند... نتیجه (وسوسه های شیطان و تبلیغات شیطان صفتان) این خواهد شد که دل های منکران قیامت، به آنها متمایل گردد).(1)

می بینیم که محمد بن عبدالوهاب تصریح کرده بر اینکه ائمه فقهی اهل سنت شیاطین انسی هستند و دنبال کردن آنان دنبال کردن خدایانی غیر از الله است...!

ص: 226


1- )اتخذوا أحبارهم ورهبانهم أرباباً من دون الله( [التوبة: 31] فسرها رسول الله و الأئمة بعده، بهذا الذی تسمونه الفقه، و هو الذی سماه الله شرکاً، و اتخاذهم أرباباً، لا أعلم بین المفسرین فی ذلک اختلافاً. و الحاصل: أن من رزقه الله العلم، یعرف: أن هذه المکاتیب، التی أتتکم، و فرحتم بها، و قرأتموها علی العامة، من عند هؤلاء الذین تظنون أنهم علماء، کما قال تعالی: )و کذلک جعلنا لکل نبی عدوا شیاطین الإنس و الجن یوحی بعضهم إلی بعض زخرف القول غرورا( إلی قوله: )ولتصغی إلیه أفئدة الذین لا یؤمنون بالآخرة( [انعام: 112 - 113] لکن: هذه الآیات، و نحوها عندکم، من العلوم المهجورة؛ بل: أعجب من هذا: أنکم لاتفهمون شهادة: أن لا إله إلا الله، و لا تنکرون هذه الأوثان، التی تعبد فی الخرج، و غیره، التی هی الشرک الأکبر، بإجماع أهل العلم؛ وأنا: لا أقول هذا وحدی». (العاصمی النجدی الحنبلی، الدرر السنیه فی الاجوبة النجدیه، ج2، ص59.

او در جای دیگر بحث تقلید، این سخنی را که: «ما نمی توانیم خودمان احکام را از کتاب و سنت درآوریم و باید در این زمینه به مجتهد مطلق رجوع کنیم» را شبهه ای معرفی می کند که شیطان آن را بنا نهاده است.(1)

هم چنین محمد بن عبد الله بن سلیمان السلمان می نویسد:

در موارد متعددی شیخ محمد بن عبدالوهاب، تقلید را مذمت می کند و آن را از اموری می داند که رسول خدا درباره آن با مشرکان مخالفت کرده است و در این باره می گوید که دین مشرکین مبتنی بر اصولی بود که بزرگ ترین آن تقلید است. تقلید قاعده ای است که در تمام کفار، اولین و آخرین آن ها وجود دارد.(2)

- محمد صدیق قنوجی بخاری در کتاب الدین الخالص، یک باب مجزّا آورده و می گوید: تقلید از مذاهب شرک است!(3)

او می گوید:

تأمل کن و بیندیش به تقلیدکنندگان از مذاهب (چهارگانه) که چگونه بر تقلید مردگان پافشاری می کنند و اعتراف می کنند که فهم قرآن و سنت پیامبر مختص به آنان است و برای شرک خود به عبار ت های دیگران و خواب های بزرگان استناد می کنند و کلام مردم و ائمه (چهارگانه اهل سنت) را به کلام خداوند و رسولش ترجیح می دهند با این که بر این موضوع به خوبی آگاه هستند. نمی دانیم که چه عذری در پیشگاه خداوند در روز حساب و کتاب

ص: 227


1- «...الأصل السادس: رد الشبهة التی وضعها الشیطان، فی ترک القرآن، والسنة، واتباع الآراء والأهواء المتفرقة المختلفة، وهی: أن القرآن والسنة لا یعرفهما إلا المجتهد المطلق». (همان، ج1، ص174)
2- «و فی کثیر من المناسبات یذم الشیخ محمد بن عبدالوهاب التقلید حتی جعله من الأمور التی خالف فیها الرسول المشرکین، ولذلک یقول فی هذا الصدد: دین المشرکین مبنی علی أصول أعظمها التقلید، فهو القاعدة الکبری لجمیع الکفار أولهم و آخرهم» (محمد بن عبد الله بن سلیمان السلمان، دعوة الشیخ محمد بن عبدالوهاب وأثرها فی العالم الإسلامی، ص119)
3- «تقلید المذاهب من الشرک». (قنوجی بخاری، الدین الخالص، ج1، ص140.

خواهند آورد و چه چیزی باعث نجات آنان از عذاب خداوند خواهد شد؟!(1)

بنابراین تمام مقلدین مذاهب اربعه از نظر او مشرک هستند!!

پاسخ به این دیدگاه

متاسفانه سلفیان تکفیری، به تکفیرهای بی رویّه و بی دلیل عادت کرده اند. در این جا هم ابن تیمیه و محمدبن عبدالوهاب دلیل قانع کننده ای برای شرک شمردن این عمل صدها میلیون مسلمان ندارند؛ چون شرک تعریف و ملاکی دارد که تقلید، آن هم در فروع (نه در اصول) جزء آن نمی شود. شرک یک امر تعبّدی نیست که کسی بگوید رفتاری شرک است و ما هم تعبدا قبول کنیم. شرک به معنای قائل شدن شریک برای خداوند است(2) و شریک به معنای هم ردیف است. تقلید از مذهب خاص، ربطی به شریک قائل شدن برای خدا ندارد.(3)

و هیچ گاه برای کسی که تخصص در دین ندارد و

ص: 228


1- «تأمّلْ فی مُقلّدة المذاهب کیف أقروا علی أنفسهم بتقلید الأموات من العلماء والأولیاء، و اعترفوا بأن فهم الکتاب و السنة کان خاصاً بهم و استدلوا لإشراکهم فی الصلحاء بعبارات القوم و مکاشفات الشیوخ فی النوم ، و رجحوا کلام الامّة و الائمة علی کلام الله تعالی و رسوله علی بصیرة منهم و علی علم فما ندری ما عذرهم عن ذلک غدا یوم الحساب و الکتاب؟ و ما ینجّیهم من ذلک العذاب و العقاب؟». (همان)
2- المفردات فی غریب القرآن، ج1، ص 452: «شِرْک الإنسان فی الدّین ضربان: احدهما: الشِّرْک العظیم، و هو: إثبات شریک للّه تعالی. یقال: أَشْرَک فلان باللّه، و ذلک أعظم کفر و الثانی: الشِّرْک الصّغیر، و هو مراعاة غیر اللّه معه فی بعض الأمور، و هو الرّیاء و النّفاق المشار إلیه بقوله: )جَعَلا لَهُ شُرَکاءَ فِیما آتاهُما فَتَعالَی اللَّهُ عَمَّا یشْرِکونَ( [الأعراف/ 190]، )وَ ما یؤْمِنُ أَکثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِکونَ( [یوسف/ 106]»؛ قاموس قرآن ، ج4، ص20؛ فرهنگ أبجدی عربی - فارسی، ص 80: «شرک بِاللّهِ: برای خدا شریک قائل شد».
3- قاموس قرآن، شرک را به سه قسم تقسیم می کند: 1- شرک در خلقت، مثل عقیده ایرانیان قدیم که خیرات را از یزدان و شرور را از اهریمن می دانستند و می گفتند: یزدان اهریمن را آفرید سپس اهریمن بالاستقلال شرور را آفرید. آیه )وَ ما کانَ مَعَهُ مِنْ إِلهٍ إِذاً لَذَهَبَ کلُّ إِلهٍ بِما خَلَقَ( (مؤمنون: 91) نیز به آن اشاره دارد که در نفی معبود و خالقی جز خدا صریح است. 2- شرک در تدبیر عالم: مثل عقیده ارباب انواع که اعتقاد به خدای دریا، خدای صحرا، خدای جنگ، خدای عشق، خدای غضب، و غیره داشتند و برای هر یک مجسمه ای به خیال خویش درست کرده بودند و مثل عقیده ستاره پرستان، آفتاب پرستان، و عقیده تثلیث در هند و روم و چین و مصر ... و عقیده پرستندگان ستاره شعرای یمانی ... مشرکان این ها را مدبّر عالم یا دخیل در تدبیر عالم می دانسته اند. در سوره شعراء هست که چون موسی خدا را ربّ العالمین خواند فرعون گفت: او دیوانه است (آیه 27) که فرعون خدا را پرورش دهنده تمام عالم نمی دانست. 3- شرک در عبادت: و آن این که خدا را عبادت نمی کردند، بلکه بت ها، ارباب انواع، آفتاب، ماه، دریا، رعد، برق، حتی اشخاصی مثل نمرود و فرعون و ... را پرستش می کردند. صاحب قاموس در ادامه می نویسد: قرآن مجید که کتاب توحید خالص است در ردّ این خرافات سخت پافشاری می کند راجع به شرک اول می گوید: جز خدا خالقی نیست و او خالق و آفریننده تمام اشیاء است: )لا إِلهَ إِلَّا هُوَ خالِقُ کلِّ شَی ءٍ( انعام: 102، )قُلِ اللَّهُ خالِقُ کلِّ شَی ءٍ وَ هُوَ الْواحِدُ الْقَهَّارُ( رعد: 16. در رد شرک دوم اصرار دارد که جز خدا ربّی، مدبری، مدیری بالاستقلال وجود ندارد مگر آن که خدا آن را اختیاری بدهد؛ )لَمْ یتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ یکنْ لَهُ شَرِیک فِی الْمُلْک( اسراء: 111، و نیز در چهل و دو مورد آمده رَبِّ الْعالَمِینَ، یعنی پرورش دهنده تمام موجودات «اللّه» است: )فَلِلَّهِ الْحَمْدُ رَبِّ السَّماواتِ وَ رَبِّ الْأَرْضِ رَبِّ الْعالَمِینَ( جاثیة: 36، )أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ تَبارَک اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ( اعراف: 54. و خلاصه آن که خالق و اداره کننده عالم خداست. اما در ردّ شرک سوم: باید دید مشرکان چرا به غیر خدا عبادت می کردند. مشرکان بت های خود را ضارّ و نافع می دانستند و منظورشان از عبادت جلب نفع و دفع ضرر بود و کسانی که آفتاب و ماه و ستارگان و غیره را پرستش می کردند همین منظور را داشتند. (قاموس قرآن، ج 4، ص20-22)

خودش مستقیم نمی تواند سراغ آیات و روایات برود و از آن احکام دین را استنباط کند، پذیرش حرف متخصص این رشته، شریک قائل شدن برای خدا نیست.

اگر بگویند که شما می گویید فهم قرآن و سنت مختص به مجتهد مطلق است و لذا این شرک است؛ در جواب آن ها باید گفت: اولاً: این که اهل تقلید می گویند کتاب و سنت را جز مجتهد مطلق نمی فهمد، مقصود در استخراج فروع و جزئیات فقهی است که ازدست مجتهد برمی آید که آن ها را از کتاب و سنت استخراج کند. اما مباحث دیگر مثلاً کلیات احکام و نیز مباحث اخلاقی و... را افراد عادی هم که آگاه به زبان عرب باشند می توانند از قرآن و سنت بفهمند و در این اختلافی نیست.

ثانیاً: طبیعی است که فروع فقهی را فرد عامی نمی تواند مستقیم از کتاب وسنت بفهمد بلکه باید به متخصصی که عمرش را در این زمینه گذاشته و به همه کتاب و سنت، و ناسخ و منسوخ آن، عام و خاص، مطلق و مقید، مجمل و مبین، و تعارضات و راه حل آن ها آگاه است مراجعه کند. و افرادی که بتوانند هر مسئله شرعی که برایشان پیش می آید حکمش را از کتاب و سنت دربیاورند مجتهد مطلق هستند. اگر گفته شود

ص: 229

آیا مذاهب اربعه چنین کسی ندارند، پس چرا بعد از قرن ها هنوز عوام و متخصصین آن ها از ائمه اربعه تقلید می کنند؟!(1)

این اشکال را شیعه نیز قبول دارد؛ اما: اولاً: این اشکال با زیر سؤال بردن اصل تقلید - همان طور که محمد بن عبدالوهاب این کار را کرده و بیان شد - منافات دارد. ثانیاً: اگر تقلیدِ مقلدینِ مذاهب اربعه از یک مذهب خاص، اشتباه هم باشد این موجب تکفیر و مشرک خواندن مقلدین آن ها نمی گردد. حتی بر فرض که این تقلید گناه هم باشد باز شرک نیست. اگر شخصی از کسی که نباید تقلید کند، تقلید بکند، کارش خلاف عقل یا شرع است، اما این که هر گناه کبیره ای موجب کفر گردد حرف خوارج است، علاوه بر اینکه تقلید از فرد خاص، گناه کبیره هم نیست.

تازه اگر تقلید از مذاهب اربعه را ترک قرآن و سنت و پیروی از آراء ائمه اربعه بدانیم - هم چنان که محمدبن عبدالوهاب گفته(2) - این موجب کفر نیست؛ زیرا عمل نکردن به کتاب و سنت معصیت است، نه کفر و موجب خروج از اسلام.(3) البته این نکته شایان ذکر است

ص: 230


1- قنوجی بخاری، الدین الخالص، ج1، ص140:«بیندیش به تقلیدکنندگان از مذاهب (چهارگانه) که چگونه بر تقلید مردگان پافشاری می کنند و اعتراف می کنند که فهم قرآن و سنت پیامبر مختص به آنان است و برای شرک خود به عبارت های دیگران و خواب های بزرگان استناد می کنند...». (متن عربی آن گذشت)
2- «... الأصل السادس: رد الشبهة التی وضعها الشیطان، فی ترک القرآن، والسنة، واتباع الآراء والأهواء المتفرقة المختلفة، وهی: أن القرآن والسنة لا یعرفهما إلا المجتهد المطلق». (الدرر السنیة فی الأجوبة النجدیة، ج1، ص174).
3- «أَنَّ أَبَا هُرَیرَةَ رَضِی اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: لَمَّا تُوُفِّی رَسُولُ اللَّهِ وَکانَ أَبُو بَکرٍ رضی الله عنها عَنْهُ، وَکفَرَ مَنْ کفَرَ مِنَ العَرَبِ، فَقَالَ عُمَرُ رضی الله عنها عَنْهُ: کیفَ تُقَاتِلُ النَّاسَ؟ وَقَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ: "أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّی یقُولُوا: لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، فَمَنْ قَالَهَا فَقَدْ عَصَمَ مِنِّی مَالَهُ وَنَفْسَهُ إِلَّا بِحَقِّهِ، وَحِسَابُهُ عَلَی اللَّه"» (صحیح البخاری، ج2، ص105، ح1399). طبق این روایت و آیات و روایات دیگر از این قبیل عمل شرط اسلام و مسلمان بودن نیست (فقط خوارج قائل به شرطیت عمل بودند که این خلاف کتاب و سنت است) و ترک دستورهای کتاب و سنت موجب خروج از اسلام و اباحه ریختن خون مسلمان نمی باشد چه برسد به محل نزاع در بحث ما که مذاهب اربعه به کتاب و سنت عمل می کنند اما فقط ممکن است جایی به خاطر اشتباهِ امام خود عملی را اشتباه یا ناقص انجام دهند. چگونه و با چه دلیل این باعث کفر و خروج از اسلام گردد! و حتی خود وهابی ها که اسم کفر عملی بر ترک دستورهای دینی می گذارند، تصریح دارند که کفر عملی موجب خروج از اسلام نیست و اصطلاحا کفر اصغر می باشد، و آن کفر اعتقادی است که کفر اکبر و موجب خروج از اسلام است. (عبدالعزیز بن باز، مجموع الفتاوی، ج9، ص124و125، الرحیلی، التکفیر و ضوابطه، ص110.)

که گفتار محمد بن عبدالوهاب مبنی بر این که مذاهب اربعه، قرآن و سنت را رها و فقط از آراء و اهواء ائمه اربعه تبعیت می کنند، صحیح نیست، چون پیروان مذاهب اربعه به هرچه امام آن ها فتوا داده عیناً عمل نمی کنند و اگر حدیث صحیحه ای ببینند که امام مذهب ندیده یا به دلیل نامقبولی آن را رد کرده و آن حدیث تعارض با آیه و حدیث دیگری نداشته باشد به آن فتوا نمی دهند؛ هم چنان که اکنون حنفی هایی هستند که محدث اند مثل محدث دهلوی. با اینکه ابوحنیفه اهل رأی بوده و از او نقل می کنند که فقط هفده حدیث را قبول داشته و هم اکنون احناف، صحیح بخاری (که مؤلف آن سر سازگاری با ابوحنیفه و روش او به هیچ وجه نداشته است) و دیگر کتب حدیثی را مثل بقیه اهل سنت قبول دارند. مذاهب اربعه معمولا فقط در مبانی (مثلاً قیاس و استحسان و سد ذرائع و...) مقلِّد امام خود هستند.

اگر سلفی های تکفیری بگویند این تقلید شما از این جهت که اطاعت از غیرخداست شرک است؛ جوابشان این است که هر اطاعتی شرک نیست و اطاعت با این نیّت که اورا مستقل بدانی شرک است(1)

وگرنه اطاعت غیرذاتی و استقلالی پدر و مادر و معلّم و هرکس دیگری در زندگی شرک می شود، علاوه بر این که خدا هم به اطاعت غیرخودش امر کرده است: )یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم(، حتی اطاعت شیطان هم اگر بر وجه استقلال نباشد معصیت است نه شرک و بدون شک، پیروان مذاهب، ائمه اربعه را مستقل نمی دانند.

ب - دیدگاه مبتنی بر بدعت بودن تقلید مذاهب اربعه
اشاره

- ابن قیم شاگرد ابن تیمیه هم همانند استادش بیان می دارد که تقلید از یک نفر خلاف سیره صحابه و از بزرگ ترین بدعت ها و قبیح ترین کارهاست.(2)

ص: 231


1- «ینبغی أن یعلم هنا بأنّ عبادة غیر اللّه تعدّ شرکا و کفرا، فکذلک إطاعة غیره سبحانه علی وجه الاستقلال کفر». (محمدعلی تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ج1، ص1025.)
2- «وَأَمَّا هَدْی الصَّحَابَةِ فَمِنْ الْمَعْلُومِ بِالضَّرُورَةِ أَنَّهُ لَمْ یکنْ فِیهِمْ شَخْصٌ وَاحِدٌ یقَلِّدُ رَجُلًا وَاحِدًا فِی جَمِیعِ أَقْوَالِهِ، وَیخَالِفُ مَنْ عَدَاهُ مِنْ الصَّحَابَةِ بِحَیثُ لَا یرُدُّ مِنْ أَقْوَالِهِ شَیئًا، وَلَا یقْبَلُ مِنْ أَقْوَالِهِمْ شَیئًا، وَهَذَا مِنْ أَعْظَمِ الْبِدَعِ وَأَقْبَحِ الْحَوَادِثِ» (ابن قیم الجوزیة، اعلام الموقعین، ج2، ص 159)

او هم چنین در ادامه به دلیل بعضی بر تقلید اشاره می کند که می گویند: عمر هم از ابوبکر تقلید می کرد و در بحث کلاله گفت من از خدا حیا می کنم که با ابوبکر مخالفت کنم(1).

ابن قیم پنج جواب به این دلیل می دهد که در ضمن جواب پنجم بحث تقلید از ائمه اربعه را رد می کند و می گوید: اجماع امت بر حرمت تقلید از یک نفر بعینه است و این امر (تقلید از یک نفر بعینه) بعد انقراض قرون فاضله در امت ظاهر شد!(2)

پاسخ به این دیدگاه:

جواب نقضی: اگر بدعت باشد کار شما هم بدعت است؛ چون در زمان صحابه، یقیناً اجتهاد و تقلید بمانند شما هم نبوده است. هر دو راه جدید است هم راه عامه اهل سنت و هم راه سلفیان تکفیری. پس این گونه نیست که راهی که عامه اهل سنت رفتند و قرن ها به آن پای بند بودند یک باره بدعت بشود و راهی که ابن تیمیه در قرن هشتم پیش گرفت و شما دنباله روی آن هستید راه صحابه وراه حق باشد!

جواب حلی: زمان پیامبر و صحابه، نیازی به اجتهاد و تقلید نبوده است. واضح است صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با وجود ایشان از کسی تقلید نمی کردند و مسائل دینشان را از پیامبر می پرسیدند. بعد از پیامبر هم چون آن ها خیلی مسائل را زمان پیامبر از حضرت بلاواسطه یا باواسطه شنیده بودند به همان عمل می کردند و اگر مسئله ای نشنیده بودند از بقیه صحابه که شنیده بودند می پرسیدند و حتی تابعین هم به احادیث پیامبر که از طریق صحابه به آنها می رسید عمل می کردند. و بعداً به تقلید نیاز پیدا شد؛ کم کم صحابه و تابعین که از دنیا رفتند و مسائل جدید پیش آمد نیاز به اجتهاد در مسائل

ص: 232


1- «قَوْلُهُمْ: إنَّ عُمَرَ قَالَ فِی الْکلَالَةِ إنِّی لِأَسْتَحِی مِنْ اللَّهِ أَنْ أُخَالِفَ أَبَا بَکرٍ، وَهَذَا تَقْلِیدٌ مِنْهُ لَهُ ، فَجَوَابُهُ مِنْ خَمْسَةِ أَوْجُهٍ؛...» (ابن قیم الجوزیة، اعلام الموقعین، ج2، ص165).
2- «أَنَّ غَایةَ هَذَا أَنْ یکونَ عُمَرُ قَدْ قَلَّدَ أَبَا بَکرٍ فِی مَسْأَلَةٍ وَاحِدَةٍ، فَهَلْ فِی هَذَا دَلِیلٌ عَلَی جَوَازِ اتِّخَاذِ أَقْوَالِ رَجُلٍ بِعَینِهِ بِمَنْزِلَةِ نُصُوصِ الشَّارِعِ لَا یلْتَفَتُ إلَی قَوْلِ مَنْ سِوَاهُ بَلْ وَلَا إلَی نُصُوصِ الشَّارِعِ إلَّا إذَا وَافَقَتْ نُصُوصَ قَوْلِهِ؟، فَهَذَا وَاَللَّهِ هُوَ الَّذِی أَجْمَعَتْ الْأُمَّةُ عَلَی أَنَّهُ مُحَرَّمٌ فِی دِینِ اللَّهِ، وَلَمْ یظْهَرْ فِی الْأُمَّةِ إلَّا بَعْدَ انْقِرَاضِ الْقُرُونِ الْفَاضِلَةِ». (ابن قیم الجوزیة، اعلام الموقعین، ج2، ص166).

مستحدثه و مسائلی که از پیامبر نرسیده بود پیدا شد و به تَبَع آن، بحث تقلید هم پیش آمد. لذا اصل تقلید به معنای امروزی در زمان صحابه نبود. اما اکنون که نیاز هست باید چه کنیم؟ آیا بگوییم چون صحابه نکردند ما هم نکنیم؟!. این معنایش این است که: یا باید بگوییم در مسائلی که از پیغمبر به ما نرسیده و مسائل مستحدثه وظیفه ای نداریم، که این حرف مخالف عقل و اجماع است و هیچ کس تابه حال این را نگفته است، یا باید وظیفه خود را با اجتهاد و وظیفه مردم را هم از طریق تقلید مشخص کرد؛ که وظیفه متعیّن در همین است و مطابق عقل و اجماع و دلایل دیگر از قرآن و سیره مسلمین است.

توجه داشته باشیم که یک عمل، زمانی بدعت محسوب می شود که موضوع آن عمل، زمان صحابه بوده ولی آن ها بمانند ما عمل نکردند، اما وقتی که این موضوع اصلا نبوده که آن ها عمل کنند درنتیجه، این عمل ما، برخلافِ عمل صحابه شمرده نمی شود؛ مثلاً اگر دانشمندان، یک روش علمی جدید برای تعیین قبله پیدا کنند هیچ وقت نمی گوییم چون این روش، زمان صحابه نبوده پس بدعت است، زیرا چه بسا اگر زمان صحابه بود از این روش علمی و آسان که قبله را هم دقیق تر محاسبه می کند حتما استقبال می کردند.

ج - دیدگاه مبتنی بر حرام بودن تقلید مذاهب اربعه
اشاره

- البانی در تعلیق خود بر حدیثی در کتاب حافظ منذری (مختصر صحیح مسلم) فقه سایر مذاهب خصوصاً مذهب حنفی را در کنار کتاب تحریف شده انجیل قرار می دهد و می گوید: «عیسی علیه السلام به شرع ما و بر اساس کتاب و سنّت حکم می کند، نه به غیر آن مثل انجیل و فقه حنفی و...»(1).

او شیوه مقلدین مذاهب را نیز شیوه مقلدین جامدی

ص: 233


1- «قال الالبانی فی تعلیقه علی کتاب الحافظ المنذری (مختصر صحیح مسلم) معلقا علی حدیث هناک ما نصه: "هذا صریح فی أن عیسی علیه السلام یحکم بشرعنا و یقضی بالکتاب و السنه لابغیرهما من الانجیل أو الفقه الحنفی ونحوه"». (سقاف، السلفیة الوهابیه، ص74)

می داند که اوّلاً: هرگز توجّهی به گفتار خدا و پیامبر ندارند. ثانیاً: به فتوای ائمّه فقهی دیگر توجهی ندارند.(1)

وی اسلام برگزیده را اسلام سلفی ها می داند.

وی با بیان این مطلب که تقلید عین جهل است، مسلمانانی که در حالت تقلید به سر می برند را بی بصیرت معرفی می کند.(2)

وی اصل را حرمت تقلید می داند مگر فرد استطاعت برای اجتهاد نداشته باشد.(3)

در نتیجه، هرکس که احتمال می دهد بتواند اجتهاد کند ملزم است به رفتن به سمت اجتهاد؛ مگر بعداً پی ببرد که نمی تواند. در حقیقت او وجوب اجتهاد را مانند وجوب حج، وجوب عینی می داند؛ هم چنان که حج بر همه واجب است در صورتی که مکلف استطاعت داشته باشد، اجتهاد هم مانند آن است، لذا چون بسیاری از مردم نمی دانند استطاعت برای اجتهاد دارند یا نه مگر مقدار متنابهی از راه اجتهاد را طی کنند و آن وقت معلوم می شود استطاعت دارند یا نه، لذا باید همه مردم به جای رفتن به

دانشگاه و خواندن علوم پزشکی و ریاضی و اجتماعی و ... باید به خواندن علوم لازم برای اجتهاد بپردازند؛ حتی کسی هم که در روستا کشاورزی می کند و هرکس هرکار دیگری می کند باید همه کارها را تعطیل کند و به پرداختن به این علوم و طی مسیر اجتهاد بپردازد تا زمانی که یقین پیدا کند استطاعت اجتهاد را ندارد!

ص: 234


1- «ان الطالب للعلم لا سبیل له الی طلب العلم الا من طریقین: إما أن یاخذ عن امام فقط من الائمه الاربعه، والطریق الثانی: أن یاخذ عن کل الائمه. الطریق الاول هو طریقة المذهبیین، طریقة المقلدین الجامدین الذین اوّلا: لایلتفتون ابدا الی ما قال الله و الی ما قال رسول الله، ثانیا: لایلتفتون الی الاخذ من الائمة الآخرین الذین هو لاینتمی فی طلبه العلم الی مذهبهم.» ﺳﻠﯿﻢ، ﻋﻤﺮو ﻋﺒﺪاﻟﻤﻨﻌﻢ، المنهج السلفی عند الشیخ ناصر الدین الالبانی، ص250.
2- «المسلمون الیوم لا یعیشون فی حالة اتباع علی بصیرة؛ لأنهم یعیشون فی حالة تقلید، فهل هکذا أمر الإسلام؟ هل قال: قل هذه سبیلی أدعو إلی الله علی تقلید أم علی بصیرة؟ ویجب أن تتذکروا أن من مواضع الاتفاق أن کلمة التقلید تساوی جهل، التقلید هو الجهل». ناصرالدین البانی، الاجتهاد و الافتاء، (http://audio.islamweb.net)
3- «إن التقلید الأصل فیه أنه لا یجوز،... ولکن الذی یلزمه الاجتهاد هو المستطیع». (همان)

البانی در ادامه نیز به «اجتهاد فی المذهب» که مذاهب اربعه قائلند اشکال می کند و می نویسد که در بسیاری از بلاد اسلامی مثل مصر و سوریه، قضات و مفتیان ملزمند بر طبق مذهب خاصی مثل مذهب حنفی فتوا دهند و حکم صادر کنند. او این روش را از اصل رد می کند و می گوید باید مفتی به کتاب و سنت رجوع کند نه قول امام مذهب.(1)

- شوکانی، منع از تقلید را مذهب جمهور می داند و عدم جواز تقلید از اموات را به اجماع می داند. او می گوید:

فقط برای خود مجتهد جایز است که هنگام نبودن دلیل، به رأیش عمل کند و دیگران نباید از رأی او تقلید کنند. هم چنین او تقلید را جهل می نامد و ادعای اجماع بر تقلید را هم باطل می داند.(2)

- صالح الفوزان

او تقلید مذاهب اربعه از امامان خود را تقلید کورکورانه می خواند.(3)

ص: 235


1- «ما وقع فیه کثیر من البلاد الإسلامیة الیوم، أعنی بالبلاد الإسلامیة التی وقعت فی هذه القضیة المشکلة: البلاد السوریة - مثلاً - والمصریة، حیث أنهم ألزموا القضاة والحکام بأن یقضوا ویفتوا بناءً علی مذهبٍ معین، إما علی المجلة سابقاً، وإما علی القوانین التی وضعت حدیثاً بشیء من التعدیل لأحکام المجلة سابقاً، هذا بالنسبة للقضاة، وبالنسبة للمفتی فعلیه أن یفتی ملتزماً المذهب الحنفی، هذا إلزام بما لا یلزم أولاً، بل هذا أمرٌ بنقیض ما أفاده هذا الحدیث، فإن المفتی إذا استفتی فعلیه أن یرجع إلی الکتاب والسنة، لا أن یرجع إلی مذهبه الذی قال فیه إمامه، ولا یحل له أن یفتی حتی یعرف دلیله، فهذا المفتی المتقید بالإفتاء بمذهبه لا یرجع إلی الأدلة الشرعیة، فهو یفتی بما جاء فی المذهب.». (همان).
2- «أَنَّ الْمَنْعَ مِنَ التَّقْلِیدِ إِنْ لَمْ یکنْ إِجْمَاعًا، فَهُوَ مَذْهَبُ الْجُمْهُورِ، وَیؤَیدُ هَذَا مَا سَیأْتِی فِی الْمَسْأَلَةِ الَّتِی بَعْدَ هَذِهِ، مِنْ حِکایةِ الْإِجْمَاعِ عَلَی عَدَمِ جَوَازِ تَقْلِیدِ الْأَمْوَاتِ، وَکذَلِک مَا سَیأْتِی مِنْ أَنَّ عَمَلَ الْمُجْتَهِدِ بِرَأْیهِ إِنَّمَا هُوَ رُخْصَةٌ لَهُ، عِنْدَ عَدَمِ الدَّلِیلِ، وَلَا یجُوزُ لِغَیرِهِ أَنْ یعْمَلَ بِهِ بِالْإِجْمَاعِ، فَهَذَانِ الْإِجْمَاعَانِ یجْتَثَّانِ التَّقْلِیدَ مِنْ أَصْلِهِ ... فَإِنَّ التَّقْلِیدَ جَهْلٌ وَلَیسَ بِعِلْمٍ». الشوکانی الیمنی، إرشاد الفحول إلی تحقیق الحق من علم الأصول، ج2، ص244.
3- «ولا نحن مع الذین یقلِّدون تقلیداً أعمی، ویتعصّبون لمذاهبهم، ویأخذون بقول إمامهم، ولو خالف الحدیث، ویقول: آخذ بقول إمامی ولو خالف الدلیل، لأن إمامی أعلم بالدلیل». (صالح بن فوزان، إعانة المستفید بشرح کتاب التوحید، ج2، ص 114).
- ابن عثیمین

ابن عثیمین، حصر مذاهب اربعه را قبول ندارد و می گوید:

حق ممکن است در غیر این ها باشد و اجماعِشان اجماع امت نیست

و خدا، ائمه اربعه را ائمه برای بندگان قرار نداد مگر اهلّیت امامت را داشته باشند؛ به گونه ای که قدر خودشان را بشناسند و بدانند که فقط در آنچه موافق با طاعت نبی صلی الله علیه و آله و سلم باشد می توان آنها را اطاعت کرد و مردم را از تقلید خویش برحذر دارند؛ مگر در مواردی که فتوایشان موافق سنت است. مذاهب اربعه ممکن است درست باشد و ممکن است خطا.(1)

- قرضاوی

یوسف قرضاوی در کتاب خود الاجتهاد فی الشریعة الاسلامیة می نویسد:

از تعریف اجتهاد - که آن عبارت است از سعی و کوشش در استنباط احکام شرعیه از ادلة تفصیلیة آن - به دست می آید که تحصیل اجتهاد برای امت واجب است و از واجبات کفایی است که بر وجودش مصالح عامه مترتب می شود و بر عدمش اضطراب امور و اختلال امر دین و دنیا مترتب است.(2)

او در ادامه می گوید: زمانی که اهل یک شهر اجتهاد را ترک کنند، همه گناه کردند.(3)

ص: 236


1- «أن هذه المذاهب الأربعة لا ینحصر الحق فیها، بل الحق قد یکون فی غیرها، فإن إجماعهم علی حکم مسألة من المسائل لیس إجماعا للأمة، والأئمة أنفسهم رحمهم الله ما جعلهم الله أئمة لعباده إلا حیث کانوا أهلا للإمامة، حیث عرفوا قدر أنفسهم، وعلموا أنه لا طاعة لهم إلا فیما کان موافقا لطاعة النبی وکانوا یحذرون عن تقلیدهم إلا فیما وافق السنة، ولا ریب أن مذهب الإمام أبی حنیفة ومذهب الإمام أحمد ومذهب الإمام الشافعی ومذهب الإمام مالک وغیرهم من أهل العلم، أنها قابلة لأن تکون خطأ وصوابا». (العثیمین، مجموع فتاوی ورسائل العثیمین، ج3، ص59، بحث عقیده، باب الولاء و البراء.)
2- «والذی یتضح من تعریف الاجتهاد - وهو بذل الوسع فی استنباط الاحکام الشرعیه من ادلتها التفصیلیه - ان تحصیله واجب بالنسبة للأمة، و هو من فروض الکفایات التی یترتب علی وجودها قیام مصالحها العامه، و علی عدمها اضطراب امورها و اختلال امر دینها و دنیاها». (یوسف قرضاوی، الاجتهاد فی الشریعة الاسلامیة، ص78.)
3- «و متی قصر فیه اهل مصر حتی ترکوه أثموا کلهم و عصوا بأسرهم.» (همان، ص79.)
- محمد تاجا

ایشان درکتاب المذاهب الفقهیة الاسلامیه و التعصب المذهبی می گوید:

در ابتدای قرن چهارم هجری تقلید و تعصب بر مذاهب آغاز شد و اجتهاد تقلیل یافت تا جایی که جمود فکری مسلمین را فراگرفت و به جای این که ائمه فقهی جدید بیایند و جانشین ائمه قبلی شوند، کوشش علما بر استخراج احکام برطبق قواعد و اجتهادات امامان قبلی و در دایره مذهب آنان صورت می گرفت. سپس کسانی آمدند که در مقابل قول مخالف امام خود می ایستادند هرچند که آن قول مستند به دلیل شرعی باشد... و این چنین، تقلید جزئی به تدریج تبدیل به تقلید کلی گردید.(1)

دلایل سلفیان تکفیری بر عدم جواز تقلید:
اشاره

1. آیات قرآن در نکوهش تقلید؛ مانند این آیه: )وَ إِذا قیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَینا عَلَیهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ کانَ آباؤُهُمْ لا یعْقِلُونَ شَیئاً وَ لا یهْتَدُون(؛(2)

و چون به آنان گفته شود از آنچه خداوند فرو فرستاده است پیروی کنید می گویند: (نه) بلکه ما از آنچه پدرانمان را بر آن یافته ایم پیروی می کنیم، آیا حتی اگر پدرانشان چیزی را در نمی یافته و راه به جایی نمی برده اند، (باز از پدرانشان پیروی می کنند؟)».

مضمون این آیه را می توان در آیات دیگری چون آیه 104 سوره مائده(3)

و... هم یافت.

ص: 237


1- «مع بدایة القرن الرابع الهجری بدأ التقلید و التعصب للمذاهب مع تراجع الاجتهاد حتی ظهر الجمود واضحا، فبدل أن یبرز ائمه جدد خلفا لأسلافهم رأینا أن جهد العلماء انصب علی التخریج وفق قواعد ائمتهم و اجتهاداتهم و فی دائرة مذهبهم. ثم تلاهم من تعصب لاقوال الائمة و التصدی لما یخالف قول الامام وان کان مستندا لنص... و بدأ التقلید جزئیا ثم اخذ نطاقه یتسع حتی صار تقلیدا کلیا فی آخر العصور.» (محمد تاجا، المذاهب الفقهیه الاسلامیه و التعصب المذهبی، ص162).
2- بقره، آیه 170 .
3- )وَ إِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْاْ إِلیَ مَا أَنزَلَ اللَّهُ وَ إِلیَ الرَّسُولِ قَالُواْ حَسْبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَیهِ ءَابَاءَنَا أَ وَ لَوْ کاَنَ ءَابَاؤُهُمْ لَا یعْلَمُونَ شَیئًا وَ لَا یهْتَدُون(
مناقشه در استدلال:

الف - این آیات در نکوهش و منع تقلید در اصول دین می باشد، درحالی که محل اختلاف و بحث ما تقلید در فروع دین است.

ب - پدران آنان جاهل بوده اند و تقلید جاهل از جاهل را هیچ مذهبی اجازه نمی دهد.

2. اصل، حرمت تقلید است.(1)

مناقشه در استدلال:

اولاً: اصل کلی در همه امور اباحه است.(2) بر این اصل، ادله فراوان وجود دارد که اصولیون در جای خود آن را بحث کرده اند؛ از جمله آیه )لایکلف الله نفسا الا ما آتاها( و روایت «کل شیء هو لک حلال حتی تعرف الحرام...» و آیات و روایات دیگر و حکم عقل. حتی خود ابن تیمیه هم به این اصل پای بند است.(3)

بنابراین تاوقتی که در امری نهی وارد نشده باشد حکم اولی اباحه است.

ثانیاً: برفرض که اصل اوّلی در امور حرمت هم باشد، تقلید از این اصل خارج می شود؛ زیرا ادّله متقنی بر جواز تقلید وجود دارد که در ادامه به آن می پردازیم.

3. اجماع بر منع از تقلید وجود دارد و اگر نگوییم اجماع، لااقل منع از تقلید، مذهب جمهور است.(4)

ص: 238


1- «إن التقلید الأصل فیه أنه لا یجوز». (ناصرالدین البانی، الاجتهاد و الافتاء، http://audio.islamweb.net.)
2- «قَاعِدَة: الْأَصْلُ فِی الْأَشْیاءِ الْإِبَاحَةُ حَتَّی یدُلُّ الدَّلِیلُ عَلَی التَّحْرِیمِ» (سیوطی، الأشباه والنظائر، ص: 60؛) «الاصل فی الاشیاء، الاباحه» (خلّاف، مصادر التشریع الاسلامی، ص153؛) «الاصل فی المنافع الاباحه» (سبکی، الإبهاج فی شرح المنهاج، ج3، ص168)؛ «الاصل فی الافعال الاباحه» (فاضل تونی، الوافیه فی اصول الفقه، ص168.)
3- «وَلَا یکرَهُ الْبَوْلُ قَائِمًا لِعُذْرٍ، ...قَدْ رُوِیتِ الرُّخْصَةُ عَنْ عُمَرَ وَعَلِی وَزَیدِ بْنِ ثَابِتٍ وَأَبِی هُرَیرَةَ وَابْنِ عُمَرَ وَسَهْلِ بْنِ سَعْدٍ وَأَنَسٍ؛ وَلِأَنَّ الْأَصْلَ الْإِبَاحَةُ فَمَنِ ادَّعَی الْکرَاهَةَ فَعَلَیهِ الدَّلِیلُ». ابن تیمیه، شرح عمدة الفقه (من کتاب الطهارة و الحج)، ج1، ص146و147؛ «هَل الأَصْل الْإِبَاحَة حَتَّی یقوم الدَّلِیل علی التَّحْرِیم أم الأَصْل الْمَنْع لا مَا قَامَ الدَّلِیل علی إِبَاحَته وَالصَّحِیح الأول». (بدرالدین البعلی، مختصر الفتاوی المصریة لابن تیمیه، ص 18).
4- «أَنَّ الْمَنْعَ مِنَ التَّقْلِیدِ إِنْ لَمْ یکنْ إِجْمَاعًا، فَهُوَ مَذْهَبُ الْجُمْهُورِ». (الشوکانی، إرشاد الفحول إلی تحقیق الحق من علم الأصول، ج2، ص244).
مناقشه در استدلال:

بسیار روشن است که این، ادعایی واهی وبدون دلیل است؛ زیرا اگر فقط همین مقلدینِ مذاهبِ اربعه را که بزرگان اهل سنت در سده های متمادی را شامل می شود درنظر بگیریم کافی است در این که بگوییم مذهب جمهور بر خلاف این ادعاست، بلکه شکی نیست که تا قبل از ظهور سلفیان، اجماع بر جواز تقلید بوده است(1)؛

و طبق دیدگاه غالب میان اهل سنت که اجماع را اتفاق علمای عصری از اعصار تعریف می کنند(2)

این اجماع معتبر است و نظر مخالفین معدود وهابی و سلفیان تکفیری به آن ضرری نمی رساند.

ادلّه جواز تقلید
اشاره

عموم مسلمانان نمی توانند مسئولیت استنباط و اجتهاد را بر عهده بگیرند، در این صورت باید همه کارها تعطیل شود و همه دنبال اجتهاد بروند، زیرا فراگرفتن علوم مقدماتی اجتهاد و نیز علومی که مستقیماً در اجتهاد مؤثر است سال ها طول می کشد، علاوه بر این که نوجوان دختر و پسر از ابتدای بلوغ باید به مسائل دین عمل کند و آن موقع، یقیناً نمی تواند اجتهاد کند؛ فخر رازی هم به همین مطالب اشاره کرده است.(3)

ص: 239


1- در ادامه در دلایل جواز تقلید، بحث اجماع آمده است.
2- «ذَهَبَ الْأَکثَرُونَ مِنَ الْقَائِلِینَ بِالْإِجْمَاعِ إِلَی أَنَّ الْإِجْمَاعَ الْمُحْتَجَّ بِهِ غَیرُ مُخْتَصٍّ بِإِجْمَاعِ الصَّحَابَةِ بَلْ إِجْمَاعُ أَهَّلِ کلِّ عَصْرٍ حُجَّةٌ». (آمدی، الإحکام فی اصول الأحکام، ج1، ص254 و سبکی، الإبهاج فی شرح المنهاج، ج5، ص2021).
3- «ان العامی إذا نزلت به حادثة من الفروع فإما أن لا یکون مأمورا فیها بشئ وهو باطل بالاجماع لأنا نلزمه إلی قول العلماء والخصم یلزمه الرجوع إلی الاستدلال وإما أن یکون مأمورا فیها بشئ وذلک إما بالاستدلال أو بالتقلید والاستدلال باطل لأنه إما أن یکون هو التمسک بالبراءة الأصلیة أو التمسک بالأدلة السمعیة والأول باطل بالإجماع والثانی أیضا باطل لأنه لو لزمه أن یستدل لم یخل من أن یلزمه ذلک حین کمل عقله أو حین حدثت المحادثة والأول باطل لوجهین أحدهما أن الصحابة ما کانوا یلزمون من لم یشرع فی طلب العلم ولم یطلب رتبة المجتهد فی أول ما یکمل عقله وثانیهما أن وجوب ذلک علیه یمنعه من الاشتغال بأمور الدنیا وذلک سبب لفساد العالم والثانی أیضا باطل لأنه یقتضی أن یجب علیه اکتساب صفة المجتهدین عند نزول الحادثة وذلک غیر مقدور له». (رازی، المحصول، ج6، ص74)
1. آیات:

- )وَ مَا کاَنَ الْمُؤْمِنُونَ لِینفِرُواْ کَافَّةً، فَلَوْلَا نَفَرَ مِن کلّ ِّ فِرْقَةٍ مِّنهُمْ طَائفَةٌ لِّیتَفَقَّهُواْ فی الدِّینِ وَ لِینذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَیهِمْ لَعَلَّهُمْ یحْذَرُون(؛(1)

استدلال به آیه: این آیه به مقتضای کلمه «لولا» دلالت بر وجوب «نَفْر» دارد و هدف از نَفْر را تفقه و انذار بعد از آن معرفی کرده، لذا انذار هم به مقتضای اینکه غایت واجب قرار گرفته واجب می باشد. و به حکم عقل، غایت انذار، حَذْرِ منذَر است و الّا انذار لغو می شود؛ پس تحذّر هم واجب است (و اگر هم در آیه تحذّر با لفظ «لعل» به معنای ترجی و امید آمده به این معناست که: امید می رود مردم با این انذار متحذّر شوند، هرچند انسان مختار است و ممکن است به انذار عمل نکند و از آن متحذّر نشود). و حَذْر تحّفظِ از واقع شدن در هلاکت با عمل به دستورهای منذِر است حال می خواهد از انذار او علم پیدا کند یا نکند. پس آن فقیهی که تفقه کرده و فتوایی داده باید به این فتوا عمل کرد تا از انذاری که دربردارد حذر نمود. بنابراین، لازمه این وجوب حذر حجیت فتوا و جواز تقلید است؛ هر چند به آن فتوا از لحاظ درستی و مطابقت با واقع علم پیدا نکنیم.

- )فَسْئَلُواْ أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُمْ لَا تَعْلَمُون(؛(2)

استدلال به آیه: ظهور امر در وجوب است، لذا آیه، سؤال کردن از اهل علم را برای افرادی که جاهل هستند واجب می داند واین حجیت قول و فتوای عالم را می رساند و الّا وجوب سؤال لغو می شود. بنابراین، آیه دلالت بر وجوب رجوع جاهل به عالم یا همان تقلید جاهل از عالم می کند.

2. سیره عقلایی

سیره عقلا در همه عصرها بر این بوده که در همه علوم و فنون به افراد متخصص و خبرة آن علم و فن مراجعه کنند و شارع هم این سیره را رد نکرده است. در فقه

ص: 240


1- توبه، آیه 122.
2- انبیاء، آیه 7.

هم باید به متخصص آن رجوع کرد. حالا اگر خود توانست متخصص را تشخیص دهد به او رجوع می کند و احکام دینش را از او می گیرد و اگر هم خود نتوانست، به کسانی که قادر بر شناسایی متخصص و عالمِ شایسته افتاء هستند مراجعه کرده و با راهنمایی آن ها از آن فقیه تقلید می کند؛ مانند این که یک مریض وقتی متخصص بیماری خود را نشناسد به کسانی که می شناسند مراجعه کرده و از آن ها می پرسد.

3. سیره مسلمین

سیره مسلمین نیز همیشه بر همین بوده که فقط عده ای خاص دنبال اجتهاد بروند و بقیه - با تقلید از مجتهد در فروع دینی - به امور دیگرِ لازم برای جامعه بپردازند. عموم مسلمانان وقتی تشخیص دادند یک نفر عالم تر است از همان شخص خاص تقلید می کنند. سلفی های تکفیری به مخالفت با این سیره پرداخته و مسلمانان را مبدع یا مشرک می خوانند.

4. اجماع

اجماع بر جواز تقلید از بعضی بزرگان اهل سنت نقل شده است. فخررازی می گوید: جایز است فرد عامی در احکام شرعی از مجتهد تقلید کند و اجماع امت بر این مسئله وجود دارد و هرگز علما بر مردم عامی برای پذیرش اقوالشان ایراد نمی گرفتند و از آنان نمی خواستند که علت اجتهادشان را بپرسند.(1) هم چنین از بعضی علمای شیعه هم اجماع نقل شده است؛ مانند سید مرتضی(2)،

محقق حلی(3)

و شیخ بهایی(4).

ص: 241


1- «مسألة یجوز للعامی أن یقلد المجتهد فی فروع الشرع... لنا وجهان الأول إجماع الأمة قبل حدوث المخالف لأن العلماء فی کل عصر لا ینکرون علی العامة الاقتصار علی مجرد أقاویلهم ولا یلزمونهم أن یسألوهم عن وجه اجتهادهم». (رازی، المحصول، ج6، ص73).
2- سیدمرتضی علم الهدی، الذریعة الی اصول الشریعه، ج2، ص797.
3- محقق حلی، معارج الاصول، ص197.
4- سید علی جبار گلباغی ماسوله، زبدة الاصول، ص418و420.
5. عسروحرج

اگر تقلید جایز نباشد مردم به زحمت و مشقت می افتند. هم چنین منع از تقلید از یک نفر بعینه نیز عسروحرج دارد. برای عامی، که سوادی ندارد یا اگر دارد نمی تواند تشخیص دهد که کدام امام و مجتهد درست می گوید و کدام درست نمی گوید، ممکن نیست قول حق را در هر مسئله تشخیص دهد و اگر هم امکان داشته باشد عسروحرج دارد، و لذا به یکی از ائمه که علمش به وجهی برای او ثابت شده است اکتفا کرده و به فتاوای وی عمل می کند.

دیدگاه مخالفین سلفیان تکفیری
اشاره

اما غیر تکفیری ها اعم از سلفیان (مثل دیوبندیه) و غیرسلفیان، نظری کاملا مخالف با سلفیون تکفیری دارند؛ بعضی از آن ها را نقل می کنیم:

شیخ محمد عبده:

او در کتاب الاسلام و النصرانیه با اشاره به وهابیت - که منکر تقلیدند - می نویسد:

گروهی گمان می کنند که غبار تقلید را زدوده و حجاب های بین خود و تدبّر در نصِّ قرآن و متون احادیث را کنار زده اند. لکن این دسته تنگ نظرتر از کسانی اند که قائل به تقلیدند. آن ها قائل به وجوب اخذ و تقیّد به ظاهر الفاظ هستند؛ بدون این که به اصولی که دین بر آن ها قرار گرفته و دعوت به سوی آن ها بوده و پیامبران به خاطر آن ها آمدند، توجهی کنند. آنان نه از بزرگان علم هستند و نه دوستدار مدنیت و تمدن سالم.(1)

ص: 242


1- «اللهم الا فئة زعمت أنها نفضت غبار التقلید، وأزالت الحجب التی کانت تحول بینها وبین النظر فی آیات القرآن ومتون الاحادیث ، لتفهم احکام الله منها، ولکن هذه الفئة اضیق عطناً و احرج صدراً من المقلدین... فانها تری وجوب الاخذ بما یفهم من لفظ الوارد و التقید به، بدون التفات الی ما تقتضیه الاصول التی قام علیها الدین و الیها کانت الدعوة ولاجلها منحت النبوه، فلم یکونوا لعلم اولیاء و لا للمدنیة السلیمة احباء؛ شیخ عبده در پاورقی کتاب، منظور خود از این افراد را این گونه بیان می کنند :یعنی بهذه الفئة اهل الحدیث و من یسمون الوهابیة؛ منظورم از این عده، اهل حدیث و کسانی هستند که وهابیت نامیده می شوند». (محمد عبده، الإسلام والنصرانیة مع العلم و المدنیّة، ص127،128).
دیوبندیه:
اشاره

- حسین احمد مدنی (1296 – 1377 ق): او از مبارزان استعمار و مؤلف کتاب الشهاب الثاقب علی المستشرق الکاذب است. وی نزد دیوبندیه به «شیخ الاسلام» معروف است و بعد از کشمیری، رئیس مدرسان دیوبند گردید. او در مورد تقلید می گوید:

وهابیان، تقلید از امام معین را شرک می دانند و کلمات زشتی را به ائمه اربعه و مقلدین ایشان نسبت می دهند، از این رو مخالف اهل سنت و جماعت هستند. و اما بزرگان ما با این قوم مخالف اند و جملگی، در اصول و فروع، مقلِّد امام اعظم ابوحنیفه می باشند و تقلید از یکی از ائمه اربعه را واجب می دانند؛ همان طور که «شیخ نانوتوی» هم در کتابش به نام لطائف قاسمیه این مطالب را به تفصیل آورده است و شیخ «گنگوهی» رساله ای مستقل در وجوب تقلیدِ شخصی تألیف کرده و چندین رساله هم در ردِّ وهابیت نگاشته است.»(1)

- احمد خلیل سهارنپوری:

وی می گوید: بر هر کسی واجب است که مقلِّد یکی از ائمه اربعه باشد و ما بسیار تجربه کرده ایم که هر کس تقلید ائمه را کنار بگذارد و از هوای نفس تبعیت

ص: 243


1- «إن الوهابیة یرون تقلید إمام معین شرکاً فی الرسالة. ویذکرون الأئمة الأربعة ومقلدیهم بکلمات واهیة خبیثة، ومن أجل ذلک یخالفون أهل السنة والجماعة، وغیر المقلدین بالهند أتباع لهذه الطائفة الشنیعة وإن وهابیة نجد العرب مع ادعائهم أنهم حنابلة، إلا أنهم لا یعملون بمذهب الإمام أحمد بن حنبل ) فی جمیع المسائل، بل یترکون الفقه الحنبلی إذا عارضه حدیث علی فهمهم، وهم أیضاً متعودون علی استخدام الکلمات البذیئة والسیئة فی أکابر الأمة، مثل إخوانهم غیر المقلدین، وأما أکابرنا فهم مخالفون لهذه الطائفة فی جمیع هذه الأمور، فهم مقلدون للإمام الأعظم أبی حنیفة رحمة الله علیه، فی الأصول والفروع، ویرون وجوب تقلید إمام من الأئمة الأربعة کما فصّل فی ذلک الشیخ النانوتوی فی کتابه (لطائف قاسمیة) والشیخ الکنکوهی فی (سبیل الرشاد)، بل أن الشیخ الکنکوهی ألف رسالة مستقلة فی وجوب التقلید الشخصی، حیث أنه قد ألف عدة رسائل فی الرد علی الوهابیة ...». (حسین احمد مدنی، الشهاب الثاقب ص 62-63 به نقل از: سید طالب الرحمن، الدیوبندیه تعریفها - عقائدها، ص262).

کند نتیجه اش سقوط در درّة الحاد و زندقه می باشد، ما و مشایخ ما در اصول و فروع، مقلِّد امام ابوحنیفه می باشیم و خداوند ما را بر این عقیده بمیراند و با ابوحینفه محشور کند.(1)

- محمدزکریا کاندهلوی:

او تقلید را واجب می داند و در جواب سؤالی که خود مطرح کرده مبنی بر این که آیا شما تقلید یا حنفیت را ترک کردید می گوید: من هرگز تقلید شخصی و مذهب حنفی را ترک نکرده ام.(2)

- شیخ محمود الحسن الدیوبندی ملقب به شیخ الهند:

او می گوید: در مسئله «خیار» هرچند ابوحنیفه با جمهور مخالفت کرده و اساتید ما حق را در این مسئله با شافعی می دانند، اما قائلند ما مقلدیم و واجب است از اماممان ابوحنیفه تقلید کنیم.(3)

ص: 244


1- «السؤال الثامن و التاسع و العاشر: هل یصح لرجل أن یقلد أحداً من الأئمة الأربعة ... فی جمیع الأصول و الفروع أم لا؟ و علی تقدیر الصحة، هل هو مستحب أم واجب؟ و من تُقلِّدون من الأئمة فروعاً و أصولاً؟ الجواب: لا بد للرجل فی هذا الزمان أن یقلد أحداً من الأئمة الأربعة رضی الله تعالی عنهم، بل یجب، فإنا جربنا کثیراً أن مآل ترک تقلید الأئمة و اتباعِ رأی نفسه و هواها السقوطُ فی حفرة الإلحاد و الزندقة، أعاذنا الله منها و لأجل ذلک، نحن و مشایخنا مقلدون فی الأصول و الفروع لإمام المسلمین أبی حنیفة رضی الله تعالی عنه ... - أماتنا الله علیه و حشَرَنا فی زمرته - » (سهانپوری، المهند علی المفند، ص5).
2- «ان الشیخ محمد زکریا الکاندهلوی یری التقلید واجبا کما مرّ آنفا، و لإقناع احد مریدیه وضع سؤالا، ثم اجاب عنه، فقال: "سؤال: هل ترکت التقلید فی المذهب إرضاءً لهؤلاء العرب أو علی الاقل تنازلت عن الحنفیه بإقلاعک عن التقلید الشخصی؟ جواب: کلا ماترکت التقلید الشخصی و لاالمذهب الحنفی». (سید طالب الرحمن، جماعة التبلیغ عقائدها و تعریفها، ص34و35)
3- «فالحاصل: أن مسالة الخیار من مهمات المسائل و خالف ابوحنیفه فیه الجمهور و کثیرا من الناس المتقدمین و المتاخرین، و صنفوا رسائل فی تردید مذهبه فی هذه المساله، و رجّح مولانا الشاه ولی الله المحدث الدهلوی قدس سره فی رسائله مذهب الشافعی من جهة الاحادیث و النصوص و کذلک قال شیخنا مدظله بترجیح مذهبه، و قال : الحق و الانصاف ان الترجیح للشافعی فی هذه المسأله. ونحن مقلدون یجب علینا تقلید إمامنا أبی حنیفة»؛ (تقریر الترمذی، ص 40) به نقل از: سید طالب الرحمن، همان، ص263).
ملاعلی قاری:

وی در رساله تشییع الفقهاء نوشته است: واجب است یکی از این مذاهب اربعه معیّن شود.(1)

هم چنین او در شرح عین العلم می نویسد: اگر کسی مذهبی مانند مذهب ابوحنیفه یا شافعی را انتخاب کند دیگر نباید در هیچ مسئله ای از غیر آن مذهبی که به آن ملتزم شده تقلید کند.(2)

شیخ عبدالحق دهلوی:

او در شرح سفر السعادت می نویسد: «خانه دین این چهارند (چهار مذهب فقهی) هرکه به راه دیگر رود و دری دیگر بگیرد این عبث و لهو باشد و از راه مصلحت بیرون افتادن است.»(3)

خاتمه

صالح الفوزانِ وهابی، مردم را به چهار صنف تقسیم می کند: قسم اول: کسانی اند که می توانند به اجتهاد مطلق دست یابند؛ یعنی از کتاب و سنت استنباط کنند. قسم دوم: کسانی که استطاعت برای اجتهاد مطلق ندارند، ولی می توانند بین اقوال اهل علم ترجیح دهند به این که بر کدام قول دلیل وجود دارد و بر کدام قول وجود ندارد. قسم سوم: کسانی که توانایی ترجیح هم ندارند، اما زمانی که فهمیدند بر قولی از اقوال دلیل وجود ندارد آن را نمی پذیرند. قسم چهارم: هیچ کدام از این امور را نمی توانند انجام دهند. که همان عوام هستند و بر این افراد واجب است از اهل علم سؤال کنند؛

ص: 245


1- «بل وجب علیه ان یعین مذهبا من هذه المذاهب». (صاحب سرهندی، الاصول الاربعة فی تردید الوهابیة، ص86).
2- «فلوالتزم احد مذهبا کابی حنیفة والشافعی فلا یقلد غیره فی مسألة من المسائل». همان، ص86و87
3- همان، ص87و88.

همان طور که خداوند فرموده: )فَسْئَلُواْ أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُمْ لَا تَعْلَمُون((1)، پس باید از کسی که مطمئن است اهل علم است و به علم و عمل او اطمینان دارد سؤال کند و به فتوایش عمل کند.(2)

حالا سؤال این جاست: که عوام اهل سنتِ مقلِّد مذاهب اربعه هم از قسم چهارمند و به یک نفر عالم و فقیه اعتماد کرده و از او تقلید می کنند پس چرا تقلید از یک شخص بعینه را شرک می شمارید؟! علاوه بر این که ائمه اربعه اهل سنت، طبق نظر همه اهل سنت انسان های عالم و باتقوا بوده اند و بدون دلیل، حکمی نمی داده اند، پس یقیناَ این را جامعه اهل سنت برنمی تابد که شما به آن ها بگویید امام شما بدون دلیل فتوایی داده است!

فوزان، در جای دیگر از قول محمدبن عبدالوهاب و شاگردانش و علمای متاخر آن ها، وهابیون را حنبلی معرفی می کند. وی می گوید: البته این بدان معنا نیست که ما هر آنچه را در مذهب حنبلی است بدون فحص و اختبار قبول کنیم؛ بلکه زمانی که دلیلی بر یکی از اقوال اقامه شود به آن قول عمل می کنیم؛ هرچند آن قول در مذهب مالکی یا شافعی یا حنفی باشد. ما تابع دلیل هستیم و این منع نمی کند از این که انسان حنبلی باشد و زمانی که دلیل بر قول مخالف احمد بن حنبل قائم شود باز آن را بپذیرد.(3)

ص: 246


1- انبیاء، آیه 7.
2- «والناس علی أربعة أقسام: القسم الأول: من یستطیع الاجتهاد المطلق بأن یأخذ من الکتاب والسنّة ویستنبط من الکتاب والسنّة ولا یقلِّد أحداً... الصنف الثانی: من لا یستطیع الاجتهاد المطلَق، ولکنه یستطیع الترجیح بین أقوال أهل العلم بأن یعرف ما یقوم علیه الدلیل وما لا یقوم علیه الدلیل من أقوالهم... الصنف الثالث: من لا یستطیع الترجیح، ولکن إذا عرف أنّ قولاً من الأقوال لیس علیه دلیل فلا یأخذ به،...والصنف الرابع: من لا یستطیع الأمور الثلاثة: لا الاجتهاد المطلق، و لا الترجیح، و لا التقلید المذهبی کالعامی - مثلاً - فهذا یجب علیه أن یسأل أهل العلم کما قال الله تعالی: >فَاسْأَلوا أَهْلَ الذِّکرِ إِنْ کنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ<، فیسأل أوثق من یری، و من یطمئن إلیه من أهل العلم، ممّن یثق بعلمه و عمله و یأخذ بفتواه». (إعانة المستفید بشرح کتاب التوحید، ج2، ص 112و113).
3- «الشیخ محمد بن عبد الوهّاب وتلامیذه ومَن جاء بعده من علماء هذه البلاد یقولون: نحن حنابلة، ولکن لیس معنی هذا أننا نأخذ کل ما فی المذهب الحنبلی بدون تمحیص، بل إذا قام الدلیل علی قول من الأقوال أخذنا به ولو لم یکن فی المذهب الحنبلی، کالمذهب المالکی، أو المذهب الشافعی، أو المذهب الحنفی، لأننا ننشُد الدلیل، ولا یمنع هذا أن یکون الإنسان حنبلیا وإذا أخذ بقول قام علیه الدلیل یخالف قول ابن حنبل أخذ به». (همان، ص114).

اشکالی که به وهابیون و کلام صالح الفوزان وارد است این است: دیگر معنا ندارد که می گویید حنبلی هستیم؛ زیرا شما درواقع دلیل را نگاه می کنید اگر موافق قول احمد بود به آن عمل می کنید و اگر مخالف بود باز هم آن دلیل را می پذیرید. پس شما پذیرفتن دلیل را واجب می دانید؛ و خواه این دلیل مطابق قول احمد باشد یا ابوحنیفه یا ... .

نتیجه گیری

یکی از وجوه تمایز بین مذاهب اهل سنت و تکفیری ها مسئله تقلید است؛ برخلاف اهل سنت که تقلید از مذهب خاصی را وظیفه واجب خود می دانند و بر آن پای بند هستند، وهابیت و جریان های تکفیری این اعتقاد مذاهب اربعه را ضلالت و گاهی حتی شرک خوانده اند.

سه دیدگاه از سلفیان تکفیری راجع به تقلید از مذاهب اربعه وجود دارد: عده ای از تکفیری ها آن را شرک، گروهی بدعت و عده زیادی هم حرام دانسته اند. اما در پاسخ باید گفت: تقلید از عالم دینی در فروع فقهی هیچ گاه نه در لغت و نه در اصطلاح شرک نامیده نمی شود. بدعت هم نیست. نمی توانیم در مسائلی که از پیغمبر به ما نرسیده و مسائل مستحدثه هیچ کاری انجام ندهیم و بگوییم وظیفه ای نداریم و دلیل خود را این بدانیم که چون صحابه تقلید نداشتند ما هم نباید تقلید کنیم؛ زیرا که زمان صحابه نیاز نبود چون پیامبر در دسترس بود؛ علاوه بر این که در زمان خود پیامبر، مواقعی پیش می آمد که صحابه در جواب مردم اجتهاد می کردند و مردم نیز در آن مسائل از آن ها

ص: 247

تقلید می کردند.(1) دیدگاه حرمت تقلید نیز صحیح نیست و سلفیان ادله ای بر حرمت تقلید ذکر کرده اند؛ ازجمله آیاتی که از تقلید نهی می کند که این آیات با توجه به قرائن و شأن نزول ناظر به تقلید در اصول دین می باشد. هم چنین برخی سلفیان ادعا کرده اند که اصل بر حرمت تقلید است؛ که این ادعا نیز واهی می باشد زیرا آیات و روایات و حکم عقل دال بر این است که اصل اولی در همه امور اباحه است. علاوه بر این که برفرض اصل اولی حرمت هم باشد ادله زیادی بر جواز تقلید وجود دارد که آن را از این اصل خارج می کند؛ از جمله این ادله که در متن مقاله به آن پرداخته شد، آیات، سیره عقلایی، سیرة مسلمین و اجماع منقول از برخی علماست که بر جواز تقلید وجود دارد و دلیل دیگر این است که عدم جواز تقلید و منع از تقلید از یک نفر بعینه عسروحرج دارد. بزرگان اهل سنت و برخی گرایش های سلفی همچون دیوبندیه اعتقاد خود و عامه اهل سنت را پای بندی به تقلید از مذاهب اربعه بیان کرده اند.

ص: 248


1- «عَنْ مُعَاذٍ، أَنَّ النَّبِی لَمَّا بَعَثَهُ، قَالَ: «کیفَ تَقْضِی؟»، قَالَ: أَقْضِی بِکتَابِ اللَّهِ، قَالَ: «فَإِنْ لَمْ یکنْ کتَابٌ؟» قَالَ: أَقْضِی بِسُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم ، قَالَ: «فَإِنْ لَمْ تَکنْ سُنَّةٌ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ؟»، قَالَ: أَجْتَهِدُ بِرَأْیی، قَالَ: فَقَالَ النَّبِی صلی الله علیه و آله و سلم : "الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی وَفَّقَ رَسُولَ رَسُولِ اللَّهِ"» (ابن أبی شیبه، المصنّف فی الأحادیث والآثار، ج6، ص13 و بیهقی، السنن الکبری، ج10،ص114).
منابع

1. قرآن کریم

2. آمدی، علی، الإحکام فی اصول الأحکام، دار الکتاب العربی، چاپ سوم، بیروت 1418ق.

3. ابن أبی شیبه، عبدالله بن محمّد، المصنّف فی الأحادیث والآثار، تحقیق: کمال یوسف الحوت، مکتبة الرشد، چاپ اوّل، ریاض 1409 ه. ق.

4. ابن قیم الجوزیة، إعلام الموقعین عن رب العالمین، چاپ اول: دارالکتب العلمیة، بیروت، 1411ه- .

5. ابن المبارک، أبوعبدالرحمن عبد الله (المتوفی:181ه-)، الزهد والرقائق، دار الکتب العلمیة،

بیروت، (بی تا).

6. ابن منظور، لسان العرب ، چاپ سوم: دارالفکر، دارصادر، بیروت 1414ق.

7. افرام، فواد، فرهنگ ابجدی عربی فارسی، مترجم: رضا مهیار، چاپ دوم، انتشارات اسلامی،

تهران 1375 ش.

8 . البانی، محمدناصرالدین، الاجتهاد و الافتاء، (بی جا، بی تا)

9. بخاری، محمّد بن اسماعیل، الجامع المسند الصحیح المختصر من أمور رسول الله و سننه و أیامه (صحیح البخاری)، تحقیق: محمد زهیر بن ناصر، چاپ اول: دارطوق النجاة، ریاض1422ق.

10. بدرالدین البعلی، أبو عبد الله، مختصر الفتاوی المصریة لابن تیمیة، تحقیق: عبد المجید سلیم و محمد حامد الفقی، مطبعة السنة المحمدیة، (بی جا، بی تا)

11. بن باز، عبدالعزیز، مجموع الفتاوی، http://www.alifta.com/

12. بیهقی، احمدبن الحسین، السنن الکبری، چاپ اول، مجلس دائرة المعارف النظامیة الکائنة، حیدرآباد هند 1344ق.

13. تاجا، محمد، المذاهب الفقهیه الاسلامیه و التعصب المذهبی، چاپ سوم، انتشارات قتیبه، دمشق 1431ق.

14. تهانوی، محمد علی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، چاپ اول: ناشر: مکتبة لبنان ناشرون، بیروت 1996م.

15. حرانی، تقی الدین ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، محقق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم ، مجمع الملک فهد، مدینه 1416ق.

16. -------------------- ، شرح عمدة الفقه (من کتاب الطهارة والحج)، تحقیق: سعود صالح العطیشان، چاپ اول: مکتبة العبیکان، ریاض 1413ق.

17. حکیم، محمّد تقی بن محمّد سعید، الأصول العامة فی الفقه المقارن، چاپ دوم: مجمع جهانی اهل بیت علیه السلام ، قم 1418ق.

ص: 249

18. خلّاف، عبدالوهاب، مصادر التشریع الاسلامی فیما لا نص فیه، چاپ پنجم، دارالقلم، کویت 1421ق.

19. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن، محقق/ مصحح: صفوان عدنان داودی، چاپ اول: لبنان - سوریه، دارالعلم - الدارالشامیه، 1412 ه.ق.

20. --------------------، ترجمه مفردات الفاظ قرآن، مترجم: حسین خداپرست، چاپ دوم: انتشارات مرتضوی، تهران 1374ش.

21. رازی، أبو عبد الله محمد بن عمر، المحصول، تحقیق: الدکتور طه جابر فیاض العلوانی، چاپ سوم: مؤسسة الرسالة، (بی جا) 1418ق.

22. الرحیلی، ابراهیم بن عامر، التکفیر و ضوابطه، دارالامام احمد، قاهره 1429ق.

23. سبکی، علی بن عبدالکافی، الإبهاج فی شرح المنهاج علی منهاج الوصول الی علم الاصول، تحقیق: شعبان محمد اسماعیل، مکتبة الکلیات الازهریه، قاهره 1401ق.

24. سقاف، حسن بن علی، السلفیة الوهابیه، دار الامام الروّاس، بیروت، (بی تا).

25. ﺳﻠﯿﻢ، ﻋﻤﺮو ﻋﺒﺪاﻟﻤﻨﻌﻢ، اﻟﻤنهج اﻟﺴﻠﻔﻲ ﻋﻨﺪ اﻟﺸﯿﺦ ﻧﺎﺻﺮاﻟﺪﻳﻦ اﻻﻟﺒﺎﻧﻲ، http://www.waqfeya.com/.

26. سهانپوری، خلیل احمد، عقائد علماء أهل السنّة الدیوبندیة(المهنّد علی المفنّد)، تحقیق: دکتر سید طالب الرحمن، چاپ اول: جامعة الإمام محمّد بن سعود الاسلامیة، ریاض 1427ق.

27. سید طالب الرحمن، جماعة التبلیغ عقائدها و تعریفها، چاپ اول: دار ابن حزم، قاهره 1433ق.

28. --------------------، الدیوبندیه تعریفها- عقائدها، چاپ اول: دارالصمیعی، ریاض 1419ق.

29. علم الهدی، سیدمرتضی، ابوالقاسم علی بن الحسین، الذریعه الی اصول الشریعه، انتشارات دانشگاه تهران، 1376ش.

30. سیوطی، جلال الدین، الأشباه والنظائر، چاپ اول: دارالکتب العلمیة، بیروت 1411ق.

31. شنقیطی، محمد الخضر، قمع اهل الزیغ و الالحاد عن الطعن فی تقلید ائمه الاجتهاد، مکتبة الازهریة للتراث، (بی جا، بی تا)

32. الشوکانی الیمنی، إرشاد الفحول إلی تحقیق الحق من علم الأصول، چاپ اول: دارالکتاب العربی، دمشق 1419ق.

33. صاحب سرهندی، محمد حسن جان، الاصول الاربعة فی تردید الوهابیة، نشر روزبازار، الیکزک پریس، (بی تا).

34. الصدیقی العظیم آبادی، محمد أشرف، عون المعبود شرح سنن أبی داود، چاپ دوم: دارالکتب العلمیة، بیروت 1415ق.

ص: 250

35. العاصمی النجدی الحنبلی، عبدالرحمن بن محمد، الدرر السنیه فی الاجوبة النجدیه، چاپ ششم، 1411ق، (بی جا).

36. عبده، محمد، الإسلام والنصرانیة مع العلم و المدنیّة، دارالحداثه، (بی جا، بی تا).

37. العثیمین، محمد بن صالح، مجموع فتاوی ورسائل فضیلة الشیخ محمد بن صالح العثیمین، جمع و ترتیب: فهد بن ناصر بن إبراهیم السلیمان، دار الوطن - دار الثریا، ریاض 1413ق.

38. الفوزان، صالح بن فوزان بن عبد الله، إعانة المستفید بشرح کتاب التوحید، چاپ سوم: مؤسسة الرسالة، بیروت 1423.

39. فیومی احمد بن محمد، مصباح المنیر، (بی نا، بی جا، بی تا).

40. قرشی، علی اکبر، قاموس قرآن، چاپ ششم: انتشارات دار الکتب الاسلامیة، تهران 1371ش.

41. قرضاوی، یوسف، الاجتهاد فی الشریعة الاسلامیة، دارالقلم، کویت 1417ق.

42. القسطلانی، أحمد بن محمد، إرشاد الساری لشرح صحیح البخاری،چاپ هفتم المطبعة الکبری الأمیریة، مصر 1323ش.

43. قنوجی بخاری، محمد صدیق، الدین الخالص، دار الکتب العلمیه، بیروت، (بی تا).

44. کثیری، سید محمد، السلفیة بین أهل السنة و الإمامیة، چاپ دوم: موسسه دائرة معارف الفقه الاسلامی، قم 1429ق.

45. گلباغی ماسوله، سید علی جبّار، زبدة الاصول مع حواشی المصنف(الشیخ البهایی) چاپ اول: دارالبسیر، قم 1425ق.

46. محقق حلی ، نجم الدین، معارج الاصول، موسسه آل البیت، قم 1403ق.

47. محمد بن عبدالله بن سلیمان السلمان، دعوة الشیخ محمد بن عبد الوهاب وأثرها فی العالم الإسلامی، چاپ اول: وزارة الشئون الإسلامیة والأوقاف والدعوة والإرشاد - المملکة العربیة السعودیة، ریاض 1422ق.

48. محمد جمیل حمود، الفوائد البهیة فی شرح عقائد الإمامیة، چاپ دوم: موسسة الاعلمی، بیروت 1421ق.

49. محمدی ری شهری، محمد، دانشنامه عقاید اسلامی،چاپ دوم: دار الحدیث، قم 1386ش.

50. محمدی، علی، شرح کشف المراد،چاپ چهارم، دارالفکر، قم 1378ش.

ص: 251

ص: 252

بدعت و سنت از دیدگاه فرق اسلامی و جریان های تکفیری / فریده اصغری

اشاره

فریده اصغری(1)

چکیده

سنت و بدعت، دو واژه ای است که همواره در محافل علمی و دینی مطرح بوده و دانشمندان مسلمان درباره معنا و مصادیق آن بحث و تبادل نظر کرده اند. با ظهور وهابیت در قرن دوازدهم هجری، این واژه ها معناها و مصادیق جدیدی پیدا کردند. تکفیری ها به صورت چشم بسته، هر چیزی را که در چند دهه اول تاریخ اسلام سابقه نداشته است، «بدعت» اعلام کرده و مسلمانان را به دلیل انجام آن ها بدعت گذار و کافر خوانده اند.

(سؤال) این نوشتار در پی یافتن پاسخ این سؤال است که آیا هر چیزی که در صدر اسلام سابقه نداشته، بدعت است؟

(فرضیه) با توجه به معیار هایی که در قرآن کریم و سنت مورد قبول مسلمانان آمده است، اگر انجام عملی نوظهور، تصرف در شریعت نباشد و داخل

در اطلاق، عموم و یا فحوای دلیل شرعی باشد، دیگر بدعت اصطلاحی نخواهد بود.

(هدف) ابطال ادله تکفیری ها به منظور جلوگیری از تکفیر مسلمانان به بهانه بدعت؛ ایجاد اتحاد و یکدلی میان مسلمانان، برقراری امنیت و آرامش در سراسر کشورهای اسلامی، ضرورت امروز جامعه اسلامی و بشری است.

ص: 253


1- کارشناس ارشد فقه و مبانی حقوق اسلامی، دانش آموخته جامعة الزهرا علیها السلام

(روش) دست یابی به چنین هدف بزرگی با مراجعه به آیات قرآن کریم و سنت صحیح و مورد قبول تمام گروه های اسلامی و سیره مسلمانان در تمام اعصار قابل دسترسی است.

(یافته) بر اساس آیات قرآن کریم و سنت صحیحی که حتی وهابی ها نیز مجبور به پذیرش آن هستند و همچنین سیره مسلمانان در تمام اعصار، هر چیز نو و جدیدی، بدعت نیست.

کلید واژگان: بدعت، سنت، بدعت گذار، وهابیت تکفیری.

مقدمه

یکی از مشکلات جدی مسلمانان شیعه و سنی در عصر حاضر، وهابیت تکفیری است که آشنایی با عقاید و نقد آن ها، یکی از نیازهای جدی جوامع مسلمان است.

واژه «بدعت» از کلمات پرکاربرد نزد وهابیت تکفیری است که با مراجعه به فتواهای تکفیریان درمی یابیم که بسیاری از اعمالی که در بین مسلمانان «سنت» است، از منظر آنان، عملی نوبنیان و بدعت بوده، چون ریشه در فعل سلف ندارد.

تمامی مذاهب اسلامی، بدعت را حرام می دانند و بدعت گذار را فاسق و گناه کار معرفی می کنند. دلیل عمده حرمت، روایتی است که شیعه و سنی، از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده اند که: «کلّ بدعة ضلالة وکلّ ضلالة فی النار؛(1) هر بدعتی گمراهی است و هر گمراهی در آتش است.»

بدعت در لغت به معنای کار نو و بی سابقه است و در اصطلاح شرعی به معنای نسبت دادن چیزی به دین است درحالی که درواقع مطابق با هیچ یک از دستورهای کلی دین و شریعت نباشد.

با توجه به معانی فوق، بسیاری از اعمالی که مسلمانان انجام می دهند و به اعتباری زیرمجموعه برنامه کلی اسلام است، اگر آن را به دین نسبت ندهند، بدعت نبوده و حرمت را به دنبال نخواهد داشت؛ حال آن که وهابیت تکفیری انجام هر عمل دینی را

ص: 254


1- شعیب النسائی، سنن النسائی، ج 3 ، ص189.

که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و صحابه او انجام نداده و یا نقل نکرده اند، حرام و بدعت می داند؛ در نتیجه شمار بسیاری از فرق مسلمانان را بدعت گذار و مشرک می دانند.

در این نوشتار، ابتدا معانی لغوی و اصطلاحی سنت و بدعت بیان شده، آن گاه با استفاده از آیات، روایات و گفتار علمای فریقین معانی آن ها روشن شده است. در ادامه مصادیقی از فتواهای وهابیت تکفیری دال بر تهمت بدعت بر مسلمانان را ذکر کرده و به نقد آن پرداخته است.

مفهوم شناسی
اشاره

از آن جا که برای رفع شبهه و اشتباه در هر بحث حساس و اختلاف برانگیز، نیازمند شفاف سازی معنا و مفهوم لغوی و اصطلاحی موضوع هستیم، برای روشن شدن معانی این بحث نیز لازم است اقوال ذکر شده دربارة این لغات را متذکر شویم.

معنای لغوی سنت

طریحی دربارة معنای سنت آورده: «والسنة فی اللغة: الطریقة و السیرة و الجمع، سنن کغرفة و غرف؛(1) «سنت» در لغت به معنای راه و روش می باشد که جمع آن «سنن» است، مثل: غرفه و غرف.»

ابن منظور متوفای711 به نقل از لحیانی می گوید: «وسُنَّةُ الله : أَحکامه و أَمره و نهیه؛(2) سنت خداوند به معنای احکام، اوامر و نواهی خداوند است.»

وی در ادامه افزوده: «و سَنَّ الله سُنَّة أَی بَین طریقاً قویماً؛ خداوند برای مردم سنت نهاد، یعنی راه صحیح و درستی را بیان کرد.»

هم چنین ابن منظور و زبیدی به نقل از شَمِر آورده اند: «السُّنَّة فی الأَصل سُنَّة الطریق، و هو طریق سَنَّة أَوائل الناس فصارَ مَسْلَکاً لمن بعدهم؛(3) سنت در اصل به معنای طریق و راه است و

ص: 255


1- فخرالدین الطریحی، مجمع البحرین، ج 6 ، ص 269.
2- ابن منظور، لسان العرب، ج 13، ص 225.
3- ابن منظور، همان، ص 226 و مرتضی زبیدی، تاج العروس، ج 18، ص 300.

آن همان راهی است که انسان های نخستین بنا نهاده اند و مسلک و راه عبور برای آیندگان، قرار گرفته است.»

و باز زبیدی می نویسد: «و السُّنَّةُ : السِّیرَةُ حَسَنَة کانتْ أَو قَبِیحَة؛(1) سنت شامل سیره خوب و بد می شود.»

صاحب تهذیب اللغة متوفای 370 می نویسد: «و السُّنّة الطریقةُ المستقیمة المحمودة، و لذلک قیل: فلانٌ من أهل السنّة(2)؛ سنت عبارت از راه پسندیده مستقیم است و این که می گویند فلانی اهل سنت است یعنی اهل راه مستقیم و پسندیده است».

این واژه، درباره مطلق راه و روش نیز به کار می رود، گرچه شیوه پسندیده نباشد؛ چنان که در حدیثی آمده: «و من سنّ سنّة سیئة کان علیه وزرها ووزر من عمل بها؛(3)

هر کس راه و روش بدی از خود به یادگار گذارد، علاوه بر گناه عمل خویش، در گناه عاملان به آن نیز، شریک می باشد.»

معانی دیگری نیز برای سنت ذکر شده؛ کسائی می گوید: «معناها الدوام، فقولنا: سنة، معناها الأمر بالإدامة من قولهم : سننت الماء إذا والیت فی صبه ...(4)؛ معنای سنت عبارت از دوام و استمرار است که سنت یعنی ادامه دادن که این معنا از گفتار اعراب گرفته شده می گویند: «سنّت الماء اذا والیت فی صبّه»؛ عرب به ریزش پیاپی آب، سنت می گوید.

معنای اصطلاحی سنت

طریحی می نویسد: «و فی الصناعة هی طریقة النبی قولا و فعلا و تقریرا أصالة أو نیابة ...؛(5) سنّت عبارت است از قول، فعل و تقریر پیامبر.»

ص: 256


1- مرتضی زبیدی، همان.
2- محمد الأزهری، تهذیب اللغة، ج 12، ص 210.
3- المجلسی، بحار الأنوار، ج 90 ، ص 117.
4- محمد تقی الحکیم، السنة فی الشریعة الإسلامیة، ص 7.
5- فخر الدین الطریحی، مجمع البحرین، ج 6، ص 269.

ابن منظور انصاری می نویسد: و قد تکرّر فی الحدیث ذکر السنة و ما تصرف منها، و الأصل فیه الطریقة و السیرة، و إذا أطلقت فی الشرع فإنما یراد بها ما أمر به النبی و نهی عنه و ندب إلیه قولا و فعلا مما لم ینطق به الکتاب العزیز ، و لهذا یقال فی أدلة الشرع : الکتاب و السنة أی القرآن و الحدیث؛(1)

در احادیث، کلمه «سنت» و مشتقات آن زیاد تکرارشده و معنای اصلی سنت، همان طریقت و سیره است و در اصطلاح شرع، عبارت از اوامر و نواهی و مستحباتی است که در قرآن نیامده، ولی رسول اکرم به آن دستور داده است و از این رو می گویند ادله شرعی عبارت از «کتاب» و «سنت» است که مراد قرآن و حدیث است.

ابن حجر می نویسد: و معنی قوله: «سنة أی شریعة و طریقة لازمة.»(2) سنّت در اصطلاح فقها، اصولیین و محدّثان به معانی مختلفی آمده است:

شوکانی می نویسد:

و اما معناها شرعا أی فی اصطلاح أهل الشرع فهی قول النبی و فعله و تقریره و تطلق بالمعنی العام علی الواجب و غیره فی عرف أهل اللغة و الحدیث و أما فی عرف أهل الفقه فإنما یطلقونها علی ما لیس بواجب و تطلق علی ما یقابل البدعة کقولهم فلان من أهل السنة؛(3)

معنای شرعی و اصطلاحی همان قول و فعل و تقریر نبی مکرم و در عرف اهل لغت و حدیث به معنای عام به واجب و غیرواجب اطلاق می شود و در عرف فقیهان به هرچیزی که واجب نیست و سنت به آنچه که در مقابل بدعت است، اطلاق می گردد.

سنت در نزد محدثان قرون نخستین اهل سنت، به مفهوم آثار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، صحابه و تابعین بود که به آنان اصحاب اثر می گفتند و از زمان شافعی تاکنون، سنت به قول، فعل و تقریر پیامبر اطلاق می شود.(4)

ص: 257


1- ابن منظور، همان، ص 225.
2- ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، ج 3، ص 60.
3- الشوکانی، إرشاد الفحول إلی تحقیق الحق من علم الأصول، ص 33.
4- دائرة المعارف بزرگ اسلام، مدخل اصحاب اهل حدیث.

لفظ اهل سنت از ابتدا بر گروه عامه مسلمانان اطلاق نمی شده، بلکه از زمان احمدبن حنبل این لفظ کم کم بر اهل سنت شایع و بعد هم به صورت مطلق بر این گروه گذارده شد. چنان که که احمدبن حنبل پیوسته مطرح می کرد: «أصول السنة عندنا التمسک بما کان علیه أصحاب رسول الله صلی الله علیه و سلم و الاقتداء بهم و ترک البدع و کل بدعة فهی ضلالة و ترک الخصومات فی الدین(1)؛ سنت نزد ما آثار رسول خداست و اصول سنت تمسک به چیزهایی است که اصحاب پیامبر بدان ها معتقد بودند.»

پیروان وی کم کم لفظ اهل سنت را برای خود استعمال کردند و غلبه استعمال این لفظ بر دیگر الفاظ، باعث کنار رفتن کلمات دیگر برای اهل سنت شد.

سنت در قرآن

واژه سنت در آیاتی از قرآن کریم به خداوند نسبت داده شده است که به تعدادی از آن اشاره می شود:

)... ویهْدِیکُمْ سُنَنَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ ...(؛(2) و شما را به سنت های پیشینیان رهبری کند.

صاحب تفسیر آلاءالرحمن دربارة سنت در آیه شریفه، می نویسد:

التی شرعها اللَّه و سنها لهم لصلاحهم فاتخذوها بإیمانهم و طاعتهم للَّه سننا متبعة مما اقتضت المصلحة ان یسن لکم أیضا فی شریعة الإسلام(3)؛ همان سنت هایی که خداوند برای شما تشریع کرده و راهی برای اصلاح شما قرار داده است، پس برای خدا به آن ایمان بیاورید و اطاعت کنید از تمام سنن الهی که طبق مصالحی، خداوند تشریع کرده است.

قرطبی دربارة این آیه می نویسد: «أی لیبین لکم أمر دینکم و مصالح أمرکم ، و ما یحل لکم و ما یحرم علیکم. و ذلک یدل علی امتناع خلو واقعة عن حکم الله تعالی؛(4) تا خداوند، امور دینی،

ص: 258


1- الشیبانی ، احمد بن حنبل؛ اصول السنة، ص 14 ، بن جبرین، شرح أصول السنة للإمام أحمد، ج 1، ص 2.
2- نساء، آیه 26.
3- البلاغی النجفی، آلاء الرحمن فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 95.
4- انصاری قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لأحکام القرآن (تفسیر القرطبی)، ج 5 ، ص 147.

مصالح امور، حلال و یا حرام را برای شما تبیین کند و این روشن گر این است که هر حادثه ای در جهان هستی، ناشی از حکم خداست.»

شوکانی نیز این گونه معنا کرده و در ادامه افزوده: «أی طرقهم، و هم الأنبیاء و أتباعهم لتقتدوا بهم؛(1) راه آنان، که همان انبیا و پیروان آنان که به ایشان اقتدا می کنند.»

ابن کثیر سنن را راه های پسندیده و دنباله روی شریعتی که خداوند دوست دارد و راضی است، معنا کرده است.(2)

آیاتی دیگر مانند:

)سُنَّةَ اللَّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِیلا(؛(3)

این سنّت و طریق الهی است که در گذشته نیز بوده است و هرگز برای سنّت الهی تغییر و تبدیلی نخواهی یافت.

)سُنَّةَ مَن قَدْ أَرْسَلْنَا قَبْلَکَ مِن رُّسُلِنَا وَ لَا تَجِدُ لِسُنَّتِنَا تَحْوِیلا(؛(4)

این سنت (ما دربارة) پیامبرانی است که پیش از تو فرستادیم و هرگز برای سنت ما تغییر و دگرگونی نخواهی یافت.

سنت در مصحف شریف به گذشتگان نیز منسوب است: )وَ قَدْ خَلَتْ سُنَّةُ الْأَوَّلِین((5)؛ روش اقوام پیشین نیز چنین بود.

سنت در اصطلاح فقهای شیعه

علامه مظفر می نویسد:

سنت در اصطلاح فقها گفتار، سیره و تقریر پیامبر است، اما چون نزد فقهای شیعه امامیه ثابت شده که سخنان ائمه معصومین همانند سخنان

ص: 259


1- شوکانی، فتح القدیر، ج 1، ص 452.
2- «ویهدیکم سنن الذین من قبلکم» یعنی: طرائقهم الحمیدة و اتباع شرائعه التی یحبها و یرضاها. ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج 2، ص 267.
3- فتح، آیه 23.
4- اسراء، آیه 77.
5- حجر، آیه 13.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم حجت و واجب الاتباع است، سنت را شامل گفتار، کردار تقریر معصوم می دانند، زیرا ائمه معصومین علیهم السلام به عنوان یک راوی ثقه ناقل سخنان رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نیستند، بلکه این بزرگواران از طرف خداوند متعال به زبان رسول اکرم منصوب شده اند تا احکام واقعی را برای مردم بیان کنند، احادیث اهل بیت علیهم السلام از قبیل روایت و نقل سنت و یا از باب اجتهاد و استنباط از مصادر تشریع (کتاب و سنت) نیست، بلکه خود آنان از مصادر تشریع می باشند و گفتارشان حکایت از سنت نیست، بلکه خود سنت است.(1)

امام علی علیه السلام نیز سنت را در مقابل بدعت ذکر فرموده است: «أحْیوا السنّة و أماتُوا البدعَة؛(2)

آنان سنت را زنده کرده و بدعت را میرانده اند.»

بنابراین سنت در اصطلاح به معانی مختلف آمده: در مقابل کتاب الله، فعل، کلام و تقریر معصوم؛ در فقه در مقابل بدعت و منظور از این سنت، عملی است که مطابق عمل صاحب شریعت باشد، امّا در عرف فقیهان بیشترین کاربرد سنت به معنای «استحباب» است.

در علم الحدیث، سنت، شناخت و شناسایی سیره رسول الله بوده و هر آن چیزی است که به پیامبر منسوب است، اعم از فعل، قول، تقریر، صفات و ویژگیهای اخلاقی و ظاهری ایشان قبل از بعثت و بعد از آن(3)

و نیز به معنای مقابل قرآن، از این رو پاره ای از

ص: 260


1- محمدرضا المظفر، أصول الفقه، ج 3، ص 64. «السنة فی اصطلاح الفقهاء: «قول النبی أو فعله أو تقریره» ... أما فقهاء الإمامیة بالخصوص فلما ثبت لدیهم أن المعصوم من آل البیت یجری قوله مجری قول النبی من کونه حجة علی العباد واجب الاتباع فقد توسعوا فی اصطلاح «السنة» إلی ما یشمل قول کل واحد من المعصومین أو فعله أو تقریره، فکانت السنة باصطلاحهم: «قول المعصوم أو فعله أو تقریره». و السر فی ذلک: أن الأئمة من آل البیت علیهم السلام لیسوا هم من قبیل الرواة عن النبی و المحدثین عنه لیکون قولهم حجة من جهة أنهم ثقات فی الروایة، بل لأ نهم هم المنصوبون من الله تعالی علی لسان النبی لتبلیغ الأحکام الواقعیة، فلا یحکون إلا عن الأحکام الواقعیة عندالله تعالی کما هی ... فلیس بیانهم للأحکام من نوع روایة السنة و حکایتها، و لا من نوع الاجتهاد فی الرأی و الاستنباط من مصادر التشریع، بل هم أنفسهم مصدر للتشریع، فقولهم سنة لا حکایة السنة.»
2- نهج البلاغه، خطبه182.
3- الشوکانی، إرشاد الفحول إلی تحقیق الحق من علم الأصول، ص 32.

کتاب های حدیثی مهم عامه، «سنن» نامیده شده؛ مانند: سنن نسایی، سنن ابن ماجه، سنن بیهقی؛ گاه سنت در کتب اصحاب حدیث به معنای عمل صحابه آمده است.

معنای لغوی بدعت:

خلیل بن احمد فراهیدی متوفای 175، دربارة کلمه بدعت می نویسد:

«البدع، إحداث شیء لم یکن له من قبل خلق و لا ذکر و لا معرفة. البدع: الشیء الذی یکون أوّلاً فی کلّ أمر کما قال الله: )مَا کُنْتُ بِدْعاً مِنْ الرُّسُلِ( أی لست بأوّل مُرْسَل، و البدعة اسم ما ابتدع من الدین و غیره، و البدعة ما استحدث بعد رسول الله من الأهواء والأعمال(1)؛ «بَدْعْ» به معنای ایجاد چیزی است که هیچ وجود خارجی، بیانی و شناختی درباره آن نباشد.

بدع به معنای چیزی است که در هر کاری اولین و نوظهور باشد، چنان که خدای تعالی به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرموده بگو: )مَا کُنْتُ بِدْعاً مِنْ الرُّسُلِ((2)؛ اما بدعت، اسم اموری نوپدید درباره دین و غیردین است و موضوعاتی است که از روی هوا و هوس بعد از رسول خدا ایجاد شد.

ابن فارس متوفای 395 بدعت را این گونه معنا می کند: «( بدع ) ... أحدهما ابتداء الشیء وصنعه لا عن مثال والآخر الانقطاع والکلال؛(3) بدعت، در یک معنا، پدید آوردن و ساختن چیزی بدون نمونه قبلی است و در معنای دیگر، جدا شدن و ضعف و فرسودگی است؛ البته مقصود از بدعت در اینجا، معنای اول است.»

راغب اصفهانی متوفای 425، صاحب المفردات فی غریب القرآن، می نویسد:

الابداع إنشاء صنعة بلا احتذاء واقتداء ...والبدعة فی المذهب إیراد قول لم یستن قائلها وفاعلها فیه بصاحب الشریعة وأماثلها المتقدمة وأصولها المتقنة؛(4)

ص: 261


1- فراهیدی، العین، ج 2، ص 54.
2- احقاف، آیه 9، من اولین فرستاده از میان پیامبران نبودم.
3- ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج 1، ص 209.
4- راغب اصفهانی، مفردات ألفاظ القرآن، ص 110.

ابداع به معنای ایجاد صنعت بدون دنباله روی و یا تقلید است ... و بدعت در مذهب به معنای وارد کردن اعتقادی است که معتقدان و انجام دهندگانش آن را از راه سنت از صاحب شریعت و قوانین و اصول از پیش تعییین شده آن به دست نیاورده باشند.

فیروز آبادی متوفای 817 آورده: «البدعة - بالکسر - الحدث فی الدین بعد الإکمال أو ما استحدث بعد النبی من الأهواء و الأعمال؛(1)

بدعت، نوآوری در یک دین بعد از کامل شدن آن، یا چیزی است که بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از روی هوا و هوس ایجاد شده است.»

جوهری متوفای 393 این چنین تعریف کرده: والبدعة الحدث فی الدین بعد الاکمال..(2)؛

بدعت، نوآوری در یک دین بعد از کمال دین است.»

ابن منظور متوفای 711 به دو معنا ذکر کرده: «و البِدْعةُ: الحَدَث و ما ابْتُدِعَ من الدِّینِ بعد الإِکمال(3)؛ بدعت، نوآوری و آن چیزی است بعد از کمال دین به وجود می آید.»

و أُبْدِعتِ الإِبلُ(4)؛ به معنای خستگی و درماندگی، زمانی که شتر از لاغری و بیماری و خستگی، زانو زند.

البته ظاهراً معنای دوم نیز به معنای اول بر می گردد، که گویا خستگی در بدن حیوان او را از حالت عادی حرکت باز داشته، یعنی یک مسئله جدید برایش به وجود آمده است.

معنای اصطلاحی بدعت:

شکی نیست که بدعت حرام است و هیچ مسلمان آزاده ای در حرمت آن تردید ندارد؛ اما مهم این است که محدوده و مفهوم آن روشن و یک قانون کلی در مواقع شک در مصادیق بیان شود.

ص: 262


1- محمد فیروز آبادی، قاموس المحیط، ج 3 ، ص 4 .
2- اسماعیل جوهری، الصحاح، ج 3 ، ص 1184.
3- ابن منظور، لسان العرب، ج 8 ، ص 6 .
4- همان، ص 7.

تعاریف مختلفی از علمای شیعه و سنی دربارة بدعت آمده که به تعدادی از آن اشاره می شود:

ابن رجب حنبلی متوفی: 795 می نویسد: «و المراد بالبدعة ما أحدث مما لا أصل له فی الشریعة یدل علیه و أما ما کان له أصل من الشرع یدل علیه فلیس ببدعة شرعا و إن کان بدعة لغة(1)؛ بدعت، امر نوظهوری است که دلیلی در شریعت بر آن وجود نداشته باشد و اگر دلیلی در شرع باشد، شرعاً به او بدعت گفته نمی شود گرچه در لغت آن را بدعت نامند.»

ابن حجر عسقلانی متوفای 852 می گوید: «البدعة: أصلها ما أحدث علی غیر مثال سابق، و تطلق فی الشرع فی مقابل السنّة فتکون مذمومة(2)؛ بدعت آن امر نوظهوری است که بدون سابقه ایجاد شود؛ در شرع در مقابل سنت اطلاق شده و امری مذموم است.»

ابن حجر در جای دیگر در معنای بدعت می گوید:

و المراد بها ما أحدث و لیس له أصل فی الشرع و یسمی فی عرف الشرع بدعة و ما کان له أصل یدل علیه الشرع فلیس ببدعة فالبدعة فی عرف الشرع مذمومة بخلاف اللغة؛ مراد از بدعت چیز جدیدی است که ریشه شرعی نداشته باشد، در عرف شرع، بدعت نامیده می شود و هرچه که دلیل و ریشه شرعی داشته باشد، بدعت نیست، بدعت در عرف شرع مذموم و ناپسند است، ولی در لغت چنین نیست.

رفاعة رافع بن بدوی بن علی الطهطاوی متوفی 1290 بعد از نقل اقوال، در معنای بدعت می نویسد: «بدعت در لغت، هر چیز بدیع و در شرع، امر نوظهوری است که بر خلاف فرمان شرع و ادله خاص یا عام آن، ایجاد شود.»(3)

ص: 263


1- ابن رجب حنبلی، جامع العلوم والحکم فی شرح خمسین حدیثا من جوامع الکلم، ج 2 ، ص 127.
2- عسقلانی، فتح الباری، ج 4، ص 219.
3- «وحاصل القول فی البدعة أنها لغة: ما کان مخترعا علی غیر مثال سابق، و شرعاً: ما أحدث علی خلاف أمر الشارع و دلیله الخاص أو العام». رفاعة رافع، طهطاوی، نهایة الإیجاز فی سیرة ساکن الحجاز، ج 1، ص 64.

بنابراین می توان گفت: بدعت، عقیدة بر خلاف سنت معروف رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم است که به وسیلة کسی یا گروهی اختراع شده که مردم را به اشتباه انداخته و از حقیقت دین و شرع دور کنند.

سید مرتضی، متکلم و فقیه نامدار شیعه متوفای 436، در تعریف بدعت می نویسد: «البدعة: الزیادة فی الدین أو نقصان منه من إسناد إلی الدین؛(1) بدعت افزودن چیزی به دین و یا کاستن از آن با انتساب به دین است.»

فخرالدین طریحی متوفای 1085، از علمای بزرگ شیعه می گوید: «بدعت، امر نوظهوری در دین است که ریشه در قرآن و شریعت ندارد و چون گوینده بدعت آن را اختراع کرده، بدعت نامیده شده است.»(2)

اقسام بدعت
بدعت محمود و مذموم

تعدادی از علمای اهل سنت بدعت را به دوگونه حسنه و سیئه تقسیم کرده اند؛ اساس این تقسیم بندی از گفتار خلیفه دوم است. بخاری نقل می کند که: عبدالرحمن بن عبدالقاری می گوید: من با عمر بن خطاب در شبی از شب های ماه رمضان، وارد مسجد شدم. دیدیم مردم به صورت پراکنده مشغول نماز تراویح هستند، درحالی که عده ای فرادا و گروهی به جماعت نماز می خوانند، عمر گفت: ای کاش می توانستم این ها را پشت سر یک قاری، گرد آورم، از این جهت ابی بن کعب را برای این کار انتخاب کرد. شب بعد که به مسجد آمد، دید همه پشت سر یک نفر اقتدا کرده اند، در این هنگام کسی گفت: این بدعت است، عمر در پاسخ گفت: «این بدعت نیکویی است.»(3)

ص: 264


1- شریف مرتضی، رسائل الشریف المرتضی، ج 2، ص 264.
2- «البدعة: الحدث فی الدین و ما لیس له أصل فی کتاب و لا سنّة. وإنّما سمّیت بدعة لأنّ قائلها ابتدع هو نفسه...». فخر الدین الطریحی، مجمع البحرین، ج 4، ص 298.
3- و عن ابن شهاب عن عروة بن الزبیر عن عبدالرحمن بن عبدالقاری أنه قال خرجت مع عمر بن الخطاب رضی الله عنها عنه لیلة فی رمضان إلی المسجد فإذا الناس أوزاع متفرقون یصلی الرجل لنفسه و یصلی الرجل فیصلی بصلاته الرهط فقال عمر إنی أری لو جمعت هؤلاء علی قارئ واحد لکان أمثل ثم عزم فجمعهم علی أبی بن کعب ثم خرجت معه لیلة أخری و الناس یصلون بصلاة قارئهم قال عمر نعم البدعة هذه. بخاری، صحیح البخاری، ج 2، ص 252، باب فضل من قام رمضان، من کتاب الصوم.

ابن تیمیه متوفای 728 می گوید: «و ما خالف النصوص فهو بدعة باتفاق المسلمین و ما لم یعلم أنه خالفها فقد لا یسمی بدعة... و قد تکون حسنة لقول عمر نعمت البدعة هذه؛(1) به اجماع مسلمین هر آنچه که مخالف نص باشد، بدعت است و اگر مخالف نص نباشد، بدعت نیست ... و به سبب گفتار عمر: نعمت البدعه هذه؛ بدعت حسنه است.»

ابن حجر نیز از شافعی نقل می کند که: «البدعة بدعتان: بدعة محمودة و بدعة مذمومة، فما وافق السنّة فهو محمود و ما خالف السنّة فهو مذموم؛(2)

بدعت دوگونه محمود و مذموم است. هر آنچه که موافق با سنت باشد، پسندیده و مخالف آن، ناپسند است.»

اقوال علما در عدم جواز تقسیم بدعت

ابواسحاق شاطبی متوفای 790، می گوید: «هر بدعتی گمراهی است، مطلق و عام است و البته استثنایی هم در آن وارد نشده.»(3)

ابن رجب حنبلی متوفای 795 می نویسد: «کل بدعة ضلالة» شامل همه اقسام بدعت می شود و استثنایی هم ندارد... .(4)

کُحلانی متوفای 1182 می نویسد: «با توجه به جمله عمر در «نعم البدعة»، باید گفت: در بدعت هیچ چیز قابل مدح نیست، چون همه بدعت گمراهی است... .(5)»

ص: 265


1- مجموع فتاوی ابن تیمیة، ج 20، ص 163.
2- ابن حجر، فتح الباری، ج 13، ص 212.
3- أنها (کل بدعة ضلالة) جائت مطلقة عامة علی کثرتها لم یقع فیها إستثناء ألبتة، و لم یأتِ فیها ما تقتضی أنَّ منها ما هو هدی. ابواسحاق شاطبی، الاعتصام، ج1، ص141.
4- «کل بدعة ضلالة» یشمل جمیع اقسام البدعة و لایستثنی منه شیء.... ابن رجب حنبلی، جامع العلوم و الحکم فی شرح خمسین حدیثا من جوامع الکلم، ص 252.
5- محمد بن إسماعیل الکحلانی، سبل السلام فی شرح بلوغ المرام، ج2، ص 10.

صالح الفوزان، عضو گروه دائم فتوای سعودی، می نویسد: تقسیم بندی حسنه و سیئه از بدعت نداریم، چون به دلیل گفتار پیامبر «کل بدعة ضلالة، و کل ضلالة فی النار، همه نوع بدعت سیئه است.»(1)

بنابراین روشن می شود که تقسیم بدعت به دو دسته پسندیده و ناپسند با معنای واقعی بدعت که افتراء علی الله می باشد، تطبیق ندارد؛ زیرا افترا همیشه سیئه است.

بدعت در قرآن
قانون گذاری حق اختصاصی خداست:

از نگاه قرآن، تشریع، حق اختصاصی خداوند است: )... إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُواْ إِلَّا إِیاهُ ذَالِکَ الدِّینُ الْقَیمُ وَ لَاکِنَّ أَکْثرَ النَّاسِ لَا یعْلَمُونَ((2)؛ ... حکم تنها از آن خداست. او فرمان داده که غیر از او را نپرستید! این است آیین پابرجا، ولی بیشتر مردم نمی دانند!

مفاد آیه شریفه جای هیچ گونه تردیدی نمی گذارد که حقیقت معنای کلمه حکم، فقط از آن خداست که مدبر واقعی امور عالم است، و به قرینه >أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُواْ إِلَّا إِیاهُ< مراد از واژه حکم، قانون گذاری است.

بدعت، افترایی بر خداوند متعال:

خداوند مشرکان را به دلیل بدعت در حلال و حرام و نسبت آن به خدا، سرزنش کرده است: )قُلْ أَ رَءَیتُم مَّا أَنزَلَ اللَّهُ لَکُم مِّن رِّزْقٍ فَجَعَلْتُم مِّنْهُ حَرَامًا وَ حَلَالًا قُلْ ءَاللَّهُ أَذِنَ لَکُمْ أَمْ عَلی اللَّهِ تَفْترُونَ(؛(3)

آیا روزی هایی را که خداوند بر شما نازل کرده، دیده اید، که بعضی را حلال، و برخی را حرام کرده اید؟!» بگو: «آیا خداوند به شما اجازه داده، یا بر خدا افترا می بندید (و از پیش خود، حلال و حرام می کنید؟!)

ص: 266


1- لیس مع من قسم البدعة إلی بدعة حسنة و بدعة سیئة دلیل؛ لأن البدع کلها سیئة؛ لقوله صلی الله علیه و سلم: «کل بدعة ضلالة، و کل ضلالة فی النار.» صالح بن فوزان، المنتقی من فتاوی فضیلة الشیخ صالح بن فوزان بن عبد الله الفوزان، ج 1، ص 171، شماره فتوا 94.
2- یوسف، آیه40.
3- یونس، آیه 59.

ابن کثیر می نویسد:

... و قد أنکر اللّه تعالی علی من حرم ما أحل اللّه أو أحل ما حرم بمجرد الآراء و الأهواء التی لا مستند لها و لا دلیل علیها، ثم توعدهم علی ذلک یوم القیامة فقال: )وَ ما ظَنُّ الَّذِینَ یفْتَرُونَ عَلَی اللَّهِ الْکَذِبَ یوْمَ الْقِیامَةِ ...((1) خداوند کسانی را که تنها به صرف اعتقادات و هوای نفسانی، بدون مستند و دلیلی از ناحیه خداوند جل جلاله، حلال او را حرام و حرامش را حلال می کنند، رد کرده و اینان را به قیامت وعده می دهد که: آنان که به خدا دروغ می بندند، دربارة مجازات روز قیامت چه گمان کرده اند؟

بدعت، نسبت دروغ به خداوند:

خداوند در این آیه تآکید دیگری کرده است:

)وَ لَا تَقُولُواْ لِمَا تَصِفُ أَلْسِنَتُکُمُ الْکَذِبَ هَاذَا حَلَالٌ وَ هَاذَا حَرَامٌ لِّتَفْترَُواْ عَلی اللَّهِ الْکَذِبَ إِنَّ الَّذِینَ یفْترَُونَ عَلی اللَّهِ الْکَذِبَ لَا یفْلِحُونَ(؛(2)

به دلیل دروغی که بر زبانتان جاری می شود (و چیزی را مجاز و یا ممنوع می کنید) نگویید: «این حلال است و آن حرام»، تا بر خدا افترا ببندید، به یقین کسانی که به خدا دروغ می بندند، رستگار نخواهند شد!

ابن کثیر در تفسیر این آیه می نویسد:

و یدخل فی هذا کل من ابتدع بدعة لیس له فیها مستند شرعی، أو حلل شیئا مما حرم اللّه، أو حرم شیئا مما أباح اللّه بمجرد رأیه و تشهیه... أما فی الدنیا فمتاع قلیل، و أما فی الآخرة فلهم عذاب ألیم؛(3) این افترا: اختراع هر چیز نوظهور و بدعتی که مستند شرعی نداشته باشد، حلال کردن حرام

ص: 267


1- ابن کثیر، تفسیر قرآن العظیم، ج 4، ص240 .
2- نحل، آیه 116.
3- ابن کثیر، همان، ج 4، ص 523.

خداوند و یا حرام دانستن هر چیز مباح به مجرد اعتقاد و دوست داشتن آن، شامل می شود... که منفعتی اندک در دنیا نصیب این افراد می شود ولی عذاب دردناک آخرت، برایشان مهیاست.

قرطبی نیز در تفسیر خود از ابن وهب نقل کرده که: «أن التحلیل و التحریم إنما هو لله عز و جل و لیس لأحد أن یقول أو یصرح بهذا فی عین من الأعیان إلا أن یکون الباریء تعالی یخبر بذلک عنه»؛(1)

حلال و حرام کردن فقط از ناحیه خداوند تبارک و تعالی است و کسی حق ندارد بدون آن که خداوند به او خبر داده باشد، در هیچ موردی بگوید این حلال و یا حرام است.

علامه طباطبایی می نویسد: «... خطاب های این آیات، متوجه مؤمنان است و این احتمال را تأیید می کند که مراد از جمله مورد بحث، نهی از بدعت در دین باشد، یعنی چیزی از حلال و حرام داخل در دین نکنید و چیزی که از دین نباشد و به وسیله وحی نرسیده باشد، در میان جامعه باب نکنید، زیرا این، افترای به خداست، هر چند باب کننده اش آن را به خدا نسبت ندهد.»(2)

با بررسی چند آیه از قرآن کریم دربارة بدعت دانستیم که: در این آیات، بدعت گذاران به شدت نکوهش شده و قانون گذاری تنها مختص خداوند باری تعالی است و حتی پیامبران نیز نمی توانند از پیش خود چیزی از شریعت را تغییر بدهند و باید فقط تابع وحی الهی باشند. در آیات الهی، بدعت، دست کاری در شریعت و نسبت دادن دروغ به خداوند شمرده شده که عدم رستگاری و عذاب الهی را به دنبال دارد.

سردمداران وهابیت تکفیری، هر امر و کار جدیدی که در عصر نبی مکرم صلی الله علیه و آله و سلم بدان عمل نمی شده، بدعت می نامند و به دنبال آن، برچسب تکفیر می زنند؛ این اقدام با روح

ص: 268


1- محمد قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، ج 10، ص 196.
2- طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 12، ص 36.

آیات قرآن منافات دارد، زیرا یکی از ارکان و شاخصه های بدعت، انتساب یک عمل به شارع مقدس و انجام آن به عنوان یک عمل شرعی می باشد و واضح است تمامی مواردی را که وهابی ها بدعت می شمارند یا به عنوان یک عمل عرفی بدون انتساب به شرع انجام می گیرد و یا آن ها مشمول عمومات و اطلاقات آیات و روایات می شود که از مصادیق سنت محسوب می شود و ارتباطی به بدعت ندارد.

بدعت در کتب اهل سنت
1. هر بدعتی، گمراهی است

مسلم از جابربن عبدلله انصاری نقل کرده:

کان رسول الله إذا خطب احمرت عیناه و علا صوته ... اما بعد فان خیر الحدیث کتاب الله و خیر الهدی هدی محمد و شر الأمور محدثاتها و کل بدعة ضلالة(1)؛ زمانی که رسول مکرم اسلام خطبه می خواند چشمان آن حضرت سرخ می شد و با صدای بلند می فرمود: کتاب خدا بهترین سخن و هدایت محمد بهترین هدایت است. بدترین چیزها، بدعت هایی است که در دین پدید می آید و هر بدعتی، گمراهی است.

در سنن نسائی آمده که: «... کلّ بدعة ضلالة و کلّ ضلالة فی النار؛(2) نتیجه هر بدعتی، سرگشتگی و آوارگی است و سرانجام آن، آتش است.

ابن حجر عسقلانی می نویسد: «و فی حدیث العرباض بن ساریة و إیاکم و محدثات الأمور فان کل بدعة ضلالة ... أخرجه أحمد و أبوداود و الترمذی و صححه ابن ماجة و ابن حبان و الحاکم؛(3) در حدیث عرباض آمده که از کارهای نو پدید اجتناب کنید، زیرا هر بدعتی گمراهی است

ص: 269


1- الحجاج النیسابوری، صحیح مسلم، ج 3 ، ص 11.
2- شعیب النسائی، سنن النسائی، ج 3، ص189.
3- ابن حجر العسقلانی، فتح الباری، ج 13، ص 212.

تا آن جا که می نویسد: این روایت را احمدبن حنبل و ابوداود و ترمذی نقل کرده و ابن ماجه و ابن حبان و حاکم نیشابوری آن را صحیح دانسته اند.»

البانی بعد از نقل روایت آورده که: «رواه النسائی و البیهقی فی «الأسماء و الصفات» بسند صحیح عن جابر»؛(1) این روایت را نسائی و هم چنین بیهقی در کتاب الأسماء والصفات با سند صحیح از جابر نقل کرده است.

ابن حجر عسقلانی می گوید:

و قوله کل بدعة ضلالة قاعدة شرعیة کلیة بمنطوقها و مفهومها أما منطقوها فکأن یقال حکم کذا بدعة و کل بدعة ضلالة فلا تکون من الشرع لان الشرع کله هدی فان ثبت ان الحکم المذکور بدعة صحت المقدمتان و أنتجتا المطلوب و المراد بقوله کل بدعة ضلالة ما أحدث و لا دلیل له من الشرع بطریق خاص و لا عام؛(2) سخن رسول اکرم صلی الله علیه و سلم که «کلّ بدعة ضلالة»؛ هر بدعتی گمراهی است؛ از نظر منطوق و ظاهر و از نظر مفهوم و دلالت یک قاعده کلی است؛ زیرا این سخن گویای این مطلب است که اگر در جایی بدعت یافت شود، محکوم به گمراهی است و از شریعت اسلامی خارج است، چون شریعت سراسر هدایت است و گمراهی ندارد.

اگر ثابت شود که یک حکمی بدعت است، دو مقدمه منطقی آن (این حکم، بدعت است و هر بدعتی، گمراهی است) صحت می یابد و نتیجه این قضیه (که این حکم خارج از شریعت است) ثابت خواهد شد.

مراد حضرت از جمله «کلّ بدعة ضلالة»؛ هر بدعتی گمراهی است، عبارت از هر کار جدیدی است که هیچ دلیل خاص و یا عام از شرع نداشته باشد.

ص: 270


1- الألبانی، أحکام الجنائز، ص 30.
2- ابن حجر العسقلانی، همان، ج 13، ص 213.
2. هر بدعتی مردود است

در دو کتاب معتبر اهل سنت، صحیح بخاری و مسلم، از قول عایشه، از رسول مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده که فرمودند: «من أحدث فی أمرنا هذا ما لیس منه فهو رد(1)؛ هر کس در شریعت چیز جدیدی اضافه کند، مردود است.»

هم چنین از پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده که: «و من عمل عملا لیس علیه أمرنا فهو رد(2)؛ هر کس عملی را انجام دهد که ما به آن دستور نداده ایم، رد و مورد قبول ما نیست.

بنابراین طبق منابع اهل سنت نیز، بدعت، گمراهی و نتیجه این سرگشتگی، آتش دوزخ دانسته شده و مردود است.

پاسخی اجمالی به استفاده تکفیریان از این روایات:

وهابی های تکفیری با توسعه کلمه بدعت، تحت عنوان، حفظ شریعت اسلام، هر امری را که حادث شده و در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نبوده، بدعت می نامند و با استفاده از روایات بالا و ... به دنبال ترویج افکار خود هستند، اما در جواب باید گفت:

-تمام فرق اسلام با کلیت حرمت بدعت گذاری در دین موافق هستند، ولی آیا این مصادیق و اعمالی که وهابی ها، بدعت می دانند، واقعاً بدعت است؟ و یا این مسئله ناشی از عدم درک صحیح آنان از معنای بدعت است، زیرا در مباحث گذشته ثابت کردیم که بدعت ارکانی دارد و انتساب عمل به شارع، یکی از آنان است و مصادیق این اعمالی که آن ها بدعت می شمارند، مشمول عمومات و اطلاقات آیات(3) و روایات(4)

ص: 271


1- البخاری، صحیح بخاری، ج 3، ص 167؛ الحجاج النیسابوری، همان، ج 5، ص 132؛ احمد حنبل، مسند أحمد، ج 6، ص 270 و محمد یزید القزوینی، سنن ابن ماجة، ج 1، ص 7.
2- البخاری، همان، ص 24.
3- شوری، آیه 23، اعراف، آیه 157، حج، آیه 32 و... .
4- قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم : ... أحبونی لحب الله و أحبوا أهل بیتی لحبی. الحاکم النیسابوری، المستدرک، ج 3، ص 150 و آورده: هذا حدیث صحیح الاسناد و لم یخرجاه؛ در فضل تعلیم و تعلم قرآن، ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، ج 9 ، ص 69 و ... .

می شود و با توجه به حجیت عمومات و اطلاقات می توان گفت که این موارد از مصادیق سنت بوده و از بدعت خارج است.

هم چنین بدعت با معنایی که گذشت - افزودن چیزی بر دین و یا کاستن از آن به نام دین - قطعاً فعلی حرام است، زیرا تشریع مخصوص خداوند متعال است، اما در مواردی که وهابیت مدعی بدعت آن ها هستند، این خصوصیت دیده نمی شود.

بدعت در روایات شیعه
اشاره

در کتاب علمای شیعه روایات فراوانی دربارة مذمت بدعت، وجوب مبارزه و بیزاری از آن وارد شده که به تعدادی از آن اشاره می کنیم:

وجوب مقابله علمی با بدعت:

کلینی از طریق محمد بن جمهور از پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده که فرمودند: «إذا ظهرت البدع فی أمتی فلیظهر العالم علمه؛(1) هنگامی که بدعت در میان امت ظهور کرد، بر عالمان لازم است که با آن عالمانه مبارزه کنند... .»

البته در این روایت تأکید شده است که مقابله با بدعت باید علمی باشد و از برخوردهای سلبی و غیرعالمانه پرهیز کرد.

نابودی سنت با پدیدآمدن بدعت:

حضرت علی علیه السلام فرمودند: «ما أحدثت بدعة إلاّ ترک بها سنّة، فاتّقوا البدع و الزموا المهیع(2)؛ بدعتی پدید نمی آید، مگر آن که سنتی متروک گشته، پس بپرهیزید از بدعت ها و ملتزم حرکت در راه راست باشید.

ص: 272


1- کلینی، کافی، ج 1، ص 54 ح 2، باب البدع.
2- نهج البلاغه، خطبه 145؛ میرزا حسین نوری، مستدرک وسائل، ج 12، ص 324 و مجلسی، بحارالأنوار، ج 2، ص 264.

در روایت دیگری نیز حضرت امیر علیه السلام فرمودند: «الناس رجلان: متّبع شرعة و مبتدع بدعة لیس معه من اللّه سبحانه برهان سنّة و لا ضیاء حجّة؛(1)

مردم دو گروه هستند، گروهی پیرو شریعت و گروهی بدعت گذار در دین، که نه از جانب خدا برهانی از سنت پیامبران در دست دارند و نه از نور قرآن بهره جسته و از دلیل روشنی استفاده کرده اند.

نهی هم نشینی با بدعت گذاران:

امام صادق علیه السلام فرمودند: «لا تصحبوا أهل البدع و لا تجالسوهم فتصیروا عند الناس کواحد منهم، قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم : المرء علی دین خلیله و قرینه؛(2)

با بدعت گذاران رفت و آمد نکنید که در نزد مردم، شما یکی از آنان محسوب می شوید، چون انسان، هم کیشِ دوست و رفیق خود خواهد بود.

با دقت در روایات شیعه، پی می بریم که: بدعت، زمینه ساز نابودی سنت است و تشویق و احترام به بدعت گذار نابودی دین را به دنبال دارد. اعلام برائت از آنان واجب و همنشینی با ایشان حرام است و باید با پدیده بدعت، مبارزه کرد.

ارکان بدعت
اشاره

بدعت در شریعت دارای دو رکن است:

1. تصرف در شریعت

بدعت، امر نوظهوری است که دلیلی از شریعت بر آن دلالت ندارد و رکن اول آن دست کاری و نوآوری در دین است، یعنی نسبت دادن حکمی به شریعت که در آن نیست.

دلیل ما بر این که نوآوری در شریعت را از ارکان بدعت دانستیم، آیاتی از قرآن مجید است:

ص: 273


1- نهج البلاغه، خطبه 176؛ حر عاملی، وسائل الشیعة (آل البیت)، ج 27، ص 135.
2- کلینی، همان، ج 2، ج 375 ح 3، باب مجالسة أهل المعاصی.

)... قُلْ ءَاللَّهُ أَذِنَ لَکُمْ أَمْ عَلی اللَّهِ تَفْترَونَ(؛(1)

بگو: آیا خداوند به شما اجازه داده، یا بر خدا افترا می بندید (و از پیش خود، حلال و حرام می کنید؟!)

خداوند کسانی را که به هر دلیلی، در احکام او دخالت کرده و از پیش خود آن را تغییر می دهند و این تحلیل و تحریم را به او نسبت می دهند، سرزنش کرده و به آنان وعده قیامت می دهد.

مضمون این آیه گواهی می دهد، علت نکوهش این است که تحلیل و تحریم را به خدا نسبت می داده اند، و اگر از پیش خود (بدون نسبت به خدا) روزی را به دو نوع تقسیم می کردند یک امر شخصی حساب می شد و جای نکوهش نداشت، زیرا هر فردی حق دارد از غذایی بهره بگیرد و از غذای دیگر امساک کند، اما نسبت دادن حکم حلال و حرام به شریعت امر دیگری است که نیازمند دلیل می باشد.

)... وَ رَهْبَانِیةً ابْتَدَعُوهَا مَا کَتَبْنَاهَا عَلَیهِمْ إِلَّا ابْتِغَاءَ رِضْوَانِ اللَّهِ فَمَا رَعَوْهَا حَقَّ رِعَایتِهَا فَآتَینَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ مِنهْمْ أَجْرَهُمْ وَ کَثِیرٌ مِّنهْمْ فَاسِقُونَ(؛(2) ... رهبانیتی که ابداع کرده بودند، ما بر آنان مقرّر نداشته بودیم، هدفشان جلب خشنودی خدا بود، ولی حق آن را رعایت نکردند، از این رو ما به کسانی از آن ها که ایمان آوردند، پاداششان را دادیم و بسیاری از آن ها فاسقند.

از جمله >مَا کَتَبْنَاهَا عَلَیهِمْ<؛ «ما مقرر نداشته بودیم»، استفاده می شود که رهبانیت عمل مقدس دینی نیست، بلکه یک روش ساختگی و نوعی تصرف در دین و بدعت است.

)فوَیلٌ لِّلَّذِینَ یکْتُبُونَ الْکِتَابَ بِأَیدِیهِمْ ثُمَّ یقُولُونَ هَذَا مِنْ عِندِ اللّهِ لِیشْتَرُواْ بِهِ ثَمَنًا قَلِیلاً فَوَیلٌ لَّهُم مِّمَّا کَتَبَتْ أَیدِیهِمْ وَ وَیلٌ لَّهُمْ مِّمَّا یکْسِبُونَ(؛(3) وای بر آن ها که نوشته ای با دست خود می نویسند، سپس می گویند: «این،

ص: 274


1- یونس، آیه 59.
2- حدید، آیه 27.
3- بقره، آیه 79.

از طرف خداست.» تا آن را به بهای کمی بفروشند. پس وای بر آن ها از آنچه با دست خود نوشتند و وای بر آنان از آنچه از این راه به دست می آورند.

خداوند در این آیه اهل کتاب را نکوهش می کند که کتاب الهی را دست کاری می کردند و آن را به خدا نسبت می دادند و در مقابل این کار، از افراد و مقاماتی پاداش مادی دریافت می کردند.

جمله >هَذَا مِنْ عِندِ اللّهِ< مبین این است که علت نکوهش این بوده که تحریف ها را به خدا نسبت می دادند.

بنابراین، رکن نخست بدعت، نسبت دادن چیزی به شریعت است که در آن وجود ندارد.

اما اگر نظریه ای تازه مطرح شود که نوآوری در دین نباشد، و هیچ گونه ارتباطی به شریعت نداشته باشد، بدعت به شمار نمی رود. نوآوری هایی که پاسخ گوی روح تنوع طلب انسان است، مانند: فوتبال، والیبال، استفاده از فناوری های جدید و ... بدعت نخواهد بود. این ها بدعت لغوی هستند، نه شرعی، چون به شرع نسبت داده نمی شود.

اگر با دید بستة وهابیت به احکام شرع نگاه کنیم نباید هیچ تغییری در زندگی دینی و دنیایی مسلمانان ایجاد کنیم؛ باید لباس، وسیله رفت و آمد، ظرف طبخ غذا، وسایل سرگرمی و بازی و ... همان باشد که در صدر اسلام بوده، همانگونه زندگی کنیم که آنان می کردند و ... . واضح است که این رفتار، از نظر هیچ عالم دینی صحیح نیست و علمای شیعه و تمام فرق دیگر اهل سنت با این جمود فکری، مخالفت کرده و در کتاب های خود به نقد آن پرداخته اند.

اگر فردی عملی انجام دهد و آن را به خداوند نسبت بدهد، این بدعت است، وگرنه در تمام مواردی که مربوط به زندگی روزمره انسانی است مادامی که مشمول ادله صریح حرمت نباشد، اصالة الإباحة شامل آن خواهد شد؛ یعنی شارع مقدس با تأسیس این اصل، مباح بودن آن ها را امضا کرده است.

ص: 275

2. فقدان دلیل در مشروعیت آن

با توجه به تعریف اصطلاحی بدعت، موارد نوظهور در صورتی بدعت نامیده می شود که دلیلی خاص و یا به صورت عام، در منابع اسلامی وجود نداشته باشد؛ زیرا اگر دلیلی در شریعت موجود باشد، دیگر بدعت نخواهد بود. مانند: مجهزکردن ارتش کشورهای اسلامی به وسایل مدرن و سلاح های پیشرفته، که از عموم برخی از آیات قرآنی استنباط می شود مانند: )وَأَعِدُّوا لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّة وَ مِن رِّبَاطِ الْخَیلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُمْ(؛(1) هر نیرویی که می توانید، برای مقابله با دشمن آماده، هم چنین اسب های ورزیده، برای میدان نبرد تهیه کنید تا به وسیله آن، دشمن خدا و دشمن خویش را بترسانید.

از دستور عام این آیه شریفه )وَ أَعِدُّوا لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّة( «تا می توانید نیرو تهیه کنید» می شود مشروعیت تهیه تجهیزات مدرن نظامی را استفاده کرد.(2)

یکی از مواردی که موجب حفظ و پایداری شریعت اسلامی است، عموماتی است که در لسان ادله موجود است که تطبیق آنان بر جزئیات و مسائل مستحدثه، باعث تداوم آن خواهد بود. از این رو اگر امری در زندگی فردی یا اجتماعی حادث شود و آن را به دین نسبت دهیم، اگرچه دلیل خاصی از قرآن و روایات وجود نداشته باشد، ولی داخل در عمومات ادله باشد، از بدعت خارج می شود؛ به طور مثال اگر مسلمانان، در صدد مجهز کردن خود به وسایل مدرن نظامی و هواپیماهای جنگی برآیند، دستور صریح قرآن مبنی بر «تهیه نیرو»، مشمول عموم این آیه شریفه می شود حال آن که در صدر اسلام مصادیق وسایل جنگی منحصر به شمشیر و نیزه و امثال آن بوده است.

بدعت فقط یک نوع است که حرام می باشد و آن دست کاری در شریعت و نسبت دادن آن به دین است.

ص: 276


1- انفال، آیه 60.
2- حسینی قزوینی، وهابیت از منظر عقل و شرع، ص 220.
وهابیت تکفیری و اتهام بدعت به مسلمانان
اشاره

اتهام بدعت به مسلمانان، از پدیده هایی است که وهابیت تکفیری، بنا نهاده و به هر چیزی که با افکارشان تطبیق نکند، برچسب بدعت و شرک زده و ریختن خون مسلمانان به نظر آنان، بدعت گرا، مباح است. در ذیل به نمونه هایی از این افکار اشاره می شود:

جشن میلاد نبی صلی الله علیه و آله و سلم :

بن باز، مفتی اعظم سابق سعودی برگزاری مراسم میلاد رسول مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم را بدعت دانسته و می نویسد:

لایجوز الأحتفال بمولد الرسول صلی الله علیه و سلم و لا غیرِه؛ لأنّ ذلک من البدع المحدثة فی الدین، لأنّ الرسولَ صلی الله علیه و سلم لم یفعله و لاخلفاؤُه الراشدون و لاغیرُهم من الصحابةِ رضی الله عنها و لا التابعونَ لهم بإحسان فی القرونِ المُفَضَّلةِ؛(1) مراسم میلاد پیامبر گرامی صلی الله علیه و سلم جایز نیست، و بدعت در دین محسوب می شود؛ زیرا رسول مکرم اسلام، خلفای راشدین، صحابه و دیگر تابعین، چنین مراسمی را انجام نمی داده اند.

رفت و آمد و دعا در جوار قبر پیامبر:

شیخ صالح فوزان، عضو هیئت افتای سعودی در مورد دعا در کنار قبر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم به قصد اجابت آن می نویسد:

من البدع التی تقع عند قُبّةِ الرسول صلی الله علیه و سلم کثرةُ التردّدِ علیه، کلما دخل المسجد ذهب یسلم علیه، و کذلک الجلوسُ عنده، و من البدعِ کذلک، الدعاءُ عند قبر الرسول صلی الله علیه و سلم أو غیرِه من القبورِ، مظنّةً أنّ الدعاءَ عنده یستجاب؛(2) رفت وآمد فراوان در کنار قبر رسول اکرم صلی الله علیه و سلم و نشستن در آن جا و سلام گفتن به حضرت، بدعت به شمار می آید و هم چنین دعاکردن در کنار قبر پیامبر و یا قبور دیگر به نیت اجابت، از بدعت ها به حساب می آید.

ص: 277


1- فتاوی مهمة لعموم الأمة، ج 1، ص 35.
2- مجلّة الدعوة، شماره 1612، ص 37.
هدیه ثواب نماز و قرآن به رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم :

گروه دائم افتای سعودی دربارة اهدای ثواب اعمال به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می نویسد:

«لا یجوز إهداءُ الثوابِ للرسول صلی الله علیه و سلم، لا ختمُ القرآنِ و لا غیرِه، لأنّ السلفَ الصالحَ من الصحابة رضی الله عنها، و مَنْ بعدُهم، لم یفعلوا ذلک، و العباداتُ توقیفیةٌ؛(1) اهدای ثواب و ختم قرآن به رسول گرامی صلی الله علیه و سلم و غیر آن حضرت، جایز نمی باشد، چون اصحاب پیامبر و دیگران چنین کاری نکرده اند.

مراسم سوگواری پیامبران و صالحان:

همین گروه فتوای سعودی در پاسخ به سؤالی پیرامون مراسم سوگواری می نویسد:

لایجوز الإحتفال بمن مات من الأنبیاء و الصالحین و لا إحیاء ذکراهم بالموالدِ و... لأنّ جمیع ما ذکر من البدع المحدثة فی الدین و من وسائل الشرک(2)؛ مراسم سوگواری و هم چنین بزرگداشت پیامبران و صالحان جایز نیست ... چون بدعت در دین و از وسایل شرک به حساب می آید.

فرستادن درود قبل و بعد اذان بر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم :

آنان حتی ذکر صلوات و سلام بر نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم را قبل، بعد و هنگام اذان از موارد بدعت در دین می دانند.(3)

زینی دحلان، مفتی مکه مکرمه متوفای 1304، می نویسد: محمدبن عبدالوهاب از درود فرستان به پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم به ویژه شب جمعه و بر بالای منابر، ممانعت می کردند، و از شنیدن صلوات اذیت می شد و کسانی را که درود می فرستادند با شدیدترین صورت

ص: 278


1- فتاوی اللجنة الدائمة للبحوث العلمیة و الإفتاء، ج 9، ص 58، فتوای شماره 3582.
2- همان، ج3، ص54، فتوای شماره 1774.
3- همان، ج 2، ص 501، فتوای شماره 9696. بن باز مفتی اعظم سابق سعودی نیز در فتاوای خود این چنین قائل است: فتاوی إسلامیة، ج 1، ص251.

مجازات می کرد. مرد صالح نابینایی که اذان می گفت و پس از اذان به رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم صلوات فرستاد، آن را نزد محمد بن عبدالوهّاب آوردند و او دستور داد وی را به جرم درود بر حضرت، کشتند.

وی با بی شرمی در این باره می گوید: «إنّ الربابة فی بیت الخاطئة (الزانیة) أقلّ إثماً ممّن ینادی بالصلاة علی النّبی فی المنائر؛ گناه زنانی که در خانه فساد در حال زنا هستند، از کسانی که بر بالای مناره ها بر پیامبر صلوات می فرستند، کمتر است.»(1)

وی بر پیروانش تلبیس می کند که تمامی این کارها برای حفظ توحید است؛

با این که درود به پیامبر گرامی صلی الله علیه و سلم نص قرآن و دستور الهی است که می فرماید: )إِنَّ اللهَ وَ مَلاَئِکَتَهُ یصَلُّونَ عَلَی النَّبِی یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً(.(2)

در آیه شریفه هیچ گونه قید مکانی و زمانی برای درود به حضرت ذکر نشده؛ یعنی هر وقت و هر کجا می شود به پیامبر گرامی درود فرستاد.

برگزاری مجلس بزرگداشت اموات:

شیخ عثیمین، از مفتیان و علمای بزرگ سعودی می نویسد: اجتماع نزد مصیبت دیده و هم چنین خواندن قرآن برای میت، توزیع خرما و گوشت، از بدعت هایی است که باید از آن اجتناب کرد، چون این کار باعث نوحه سرایی، گریه و حزن داغ دیدگان می شود و تلخی مصیبت برای همیشه در قلب آنان می ماند و من این افراد را نصیحت می کنم که از کار خود، دست برداشته و توبه کنند.(3)

ص: 279


1- و کان ینهی عن الصلاه علی النبی صلی الله علیه و سلم و یتاذی من سماعها و ینهی عن الاتیان بها لیلة الجمعة و عن الجهر بها علی المنابر و یؤذی من یفعل ذلک و یعاقبه اشد العقاب حتی انه قتل رجلا اعمی کان مؤذنا صالحا ذا صوت حسن نهاه عن الصلاه علی النبیص فی المناره بعد الاذان فلم ینته و اتی بالصلاه علی النبی فامر بقتله فقتل ثم قال: إنّ الرِّبابه فی بیت الخاطئه یعنی الزانیه أقل إثما ممن ینادی بالصلاه علی النبی صلی الله علیه و سلم فی المنابر ویلبس علی أصحابه بأنّ ذلک کلَّه محافظه علی التوحید. (دحلان، الدررالسنیة، نشر دار غار حراء، مکتبة الأحباب ، ص 108 – 109).
2- احزاب، آیه 56.
3- فتاوی منار الإسلام، ج 1، ص270.
اهدای ثواب نماز به اموات:

شورای مذکور سعودی در این باره می نویسد: «لا یجوز أن تَهَبَ ثوابَ ما صلّیتَ للمیت؛ بل هو بدعةٌ؛ لأنّه لم یثبُت عن النبی صلی الله علیه و سلم و لا عن الصحابةِ رضی الله عنها؛(1) هدیه کردن ثواب نماز به میت، بدعت محسوب می شود، چون از رسول اکرم صلی الله علیه و سلم و اصحاب در این باره چیزی نرسیده است.»

موارد بسیار دیگری را می توان برشمرد از جمله: آغاز جلسات با آیات قرآن،(2) قرائت قرآن و دعا به صورت دسته جمعی(3)، گفتن «صدق اللّه العظیم» بعد از ختم قرآن،(4) دست کشیدن به پرده کعبه(5)

و ذکر با تسبیح، چون در شرع مطهر وارد نشده و بهتر است به جای تسبیح، با انگشتان دست ذکر گفته شود(6)، جشن تولد نوزادان و سالگرد ازدواج(7)

که معتقدند بر پایی این مراسم از عادات و سنت های اسلامی نیست، بلکه از دشمنان به ارث رسیده است و موارد متعدد دیگر.

هر کس بدعت گذاران را تکفیر نکند، کافر است

در کتاب الدرر السنیة فی أجوبة النجدیة آمده که: هر کس مشرکان دولت ترکیه و پرستش کنندگان قبور از اهل مکه و دیگران که صالحان را می پرستند، و از توحید خدا به شرک عدول کرده و سنت رسول خدا را با بدعت عوض کرده اند، تکفیر نکند، او نیز همانند آن ها کافر است. اگرچه از دین آنان خوشش نیاید و از آن ها متنفر باشد، و اسلام و مسلمانان را دوست داشته باشد. زیرا کسی که مشرکان را تکفیر نکند، قرآن را

ص: 280


1- فتاوی اللجنة الدائمة للبحوث العلمیة و الإفتاء: ج 4، ص 11، فتوای شماره 7482.
2- محمد بن صالح، العثیمین، نور علی الدرب، 43.
3- فتاوی اللجنة الدائمة للبحوث العلمیة و الإفتاء، ج 3، ص 481، فتوای شماره 4994.
4- همان، ج 4، ص 149، فتوای شماره 3303.
5- مجموع فتاوای ابن عثیمین، شماره 366.
6- فتاوی إسلامیة، ج2، ص 366.
7- فتاوی منار الإسلام، ج 1، ص 43.

تصدیق نکرده است، چون قرآن مشرکان را تکفیر کرده و دستور داده است که آن ها را تکفیر کنیم، با آن ها دشمن باشیم و بجنگیم.»(1)

نقد عقاید وهابیت در اتهام مسلمانان به بدعت
اشاره

در نقد عقاید وهابیت، مخالفت تفکر وهابیت را از نظر مبانی و اصول مسلم نزد شیعه و سنی، همانند اصالة الإباحة و اصالة الإطلاق و العموم را بحث خواهیم کرد.

مخالفت عقاید وهابیت با اصاله الإباحه
1. فراگیربودن اصل اباحه
اشاره

یکی از اصولی که در شریعت مقدس اسلام پایه آزادی و کرامت انسانی از آن سرچشمه می گیرد، اصاله الاباحه می باشد؛ یعنی اصل اولیه درهر چیز و هرکار و هر اندیشه اباحه است و بس؛ مادامی که فرمان امر و نهی و تحریم و منع از ناحیه شارع مقدس صادر نشده باشد، اصل اباحه جاری است و تنها در موارد که دلیل شرعی و یا عقلی بر منع و تحریم و یا الزام و وجوب باشد، از اباحه خارج می شود.

با تدبر در آیات قرآن نیز این مسئله به وضوح مشخص است، به تعدادی از آیات که گواه بر این مطلب است، اشاره می کنیم:

)وَ مَا لَکُمْ أَلاَّ تَأْکُلُوا مِمَّا ذُکِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَیهِ وَ قَدْ فَصَّلَ لَکُم مَّا حَرَّمَ عَلَیکُمْ إِلاَّ مَا اضْطُرِرْتُمْ إِلَیهِ وَ إِنَّ کَثِیرًا لَّیضِلُّونَ بِأَهْوَائهِم بِغَیرِ عِلْم إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُعْتَدِینَ((2)؛ چرا از چیزها [گوشت ها]یی که نام خدا بر آن ها برده شده، نمی خورید؟! در حالی که (خداوند) آنچه را بر شما حرام بوده، بیان

ص: 281


1- فمن لم یکفر المشرکین من الدولة الترکیة، و عباد القبور کأهل مکة و غیرهم، ممن عبد الصالحین، و عدل عن توحید الله إلی الشرک، و بدل سنة رسوله باالبدع، فهو کافر مثلهم، و إن کان یکره دینهم و یبغصهم و یحب الإسلام و المسلمین فان الذی لا یکفر المشرکین، غیر مصدق بالقرآن، فإن القرآن قد کفر المشرکین، و أمر بتکفیرهم و عداوتهم و قتالهم. النجدی، عبدالرحمن بن محمد، الدرر السنیة فی أجوبة النجدیة، ج9، ص290- 292.
2- انعام، آیه 119.

کرده است! مگر این که ناچار باشید (که در این صورت، خوردن از گوشت آن حیوانات جایز است.) و بسیاری از مردم، به خاطر هوا و هوس و بی دانشی، (دیگران را) گمراه می سازند و پروردگارت، تجاوزکاران را بهتر می شناسد.

آیه شریفه به روشنی دلالت دارد که آنچه نیاز به بیان دارد محرمات است، نه مباحات از این رو لازم نیست که به هنگام شک در مورد خاص، تا زمانی که در دایره حرام قرار نگرفته، توقف کرد. و از عمل، خودداری شود.

)قُل لاَّ أَجِدُ فِی مَآ أُوحِی إِلَی مُحَرَّمًا عَلَی طَاعِم یطْعَمُهُو إِلاَّ أَن یکُونَ مَیتَةً أَوْ دَمًا مَّسْفُوحًا أَوْ لَحْمَ خِنزِیر فَإِنَّهُو رِجْسٌ أَوْ فِسْقًا أُهِلَّ لِغَیرِ اللَّهِ بِهِی فَمَنِ اضْطُرَّ غَیرَ بَاغ وَ لاَ عَاد فَإِنَّ رَبَّکَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ(1)(؛ بگو: «در آنچه بر من وحی شده، هیچ غذای حرامی نمی یابم، جز این که مردار باشد، یا خونی که (از بدن حیوان)

بیرون ریخته، یا گوشت خوک - که این ها همه پلیدند - یا حیوانی که به گناه، هنگام سر بریدن، نام غیرخدا [نام بت ها] بر آن برده شده است.» اما کسی که مضطر (به خوردن این محرمات) شود، بی آن که خواهان لذت باشد و یا زیاده روی کند (گناهی بر او نیست) زیرا پروردگارت، آمرزنده و مهربان است.

این آیه شریفه نیز به وضوح دلالت دارد که حرام نیاز به بیان و مستند به وحی به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در کتاب و یا سنت دارد و مباح، مبرای از اعلان است و اگر بعد از جستجو، حکم مسئله ای را پیدا نکردیم، می گوییم این خارج از وحی بر نبی صلی الله علیه و آله و سلم است و حلال می باشد.

أصالة الإباحه در روایات

اهل سنت، روایات متعددی درباره اصالة الاباحه دارند، از جمله حاکم نیشابوری از ابودرداء نقل می کند که:

ص: 282


1- همان، آیه 145.

«ما أحل اللّه فی کتابه فهو حلال، وما حرّم فهو حرام، وما سکت عنه فهو عافیة؛ آنچه را که خداوند در کتابش حلال کرده، حلال و آنچه را که حرام کرده، حرام است و آنچه را که بدون حکم گذارده در عافیت (بی اشکال و مباح) است»؛ سپس می گوید: هذا حدیث صحیح الإسناد و لم یخرجاه؛ یعنی سند این روایت صحیح است و بخاری و مسلم آن را ذکر نکرده اند.(1)

بنابراین، هر چه را خدای عالم ساکت بوده و حلال یا حرام نشمرده است، در عافیت قرار داده شده ایم؛ یعنی همان «کل شیء لک مباح»، «کل شیء لک طاهر»، «کل شیء لک جائز»، «کل شیء لک حلال» است.

در سنن بیهقی نیز عبارت مستدرک را آورده و در ادامه می گوید که: «فاقبلوا من الله عافیته، فإن الله لم یکن نسیا؛ از سوی خداوند عافیت بطلبید، زیرا خداوند چیزی را فراموش نمی کند.»(2)

یعنی باید این تفضل و امتنان خداوند که شما را در عافیت و مباح قرار داده، پذیرفت و خداوند فراموش کار نیست و اگر قرار بود چیزی حرام یا حلال باشد، و به وسیلة پیامبرش بیان می کرد.

اقوال علما در أصالة الإباحه

ابن حجر عسقلانی می نویسد: «إنّ الأصل فی الاشیاء الاباحة حتی یرد الشرع خلاف ذلک ؛(3) اصل در اشیا، اباحه است، مگر این که در شرع خلاف آن وارد شود.»

همین تعبیر را عینی می گوید: «شکی نیست که حرمت متأخر از اباحه است، زیرا اصل در اشیا، اباحه است و حرام عارض می شود و برعکس آن هم جایز نیست.»(4)

ص: 283


1- الحاکم النیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج2، ص 375.
2- البیهقی، سنن البیهقی الکبری، ج 10، ص12 . این روایت را هیثمی آورده و می گوید: إسناده حسن و رجاله موثقون. الهیثمی، مجمع الزوائد، ج1، ص 171.
3- ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، ج 13، ص 227.
4- ولا شک أن الحرمة متأخرة عن الإباحة لأن الأصل فی الأشیاء الإباحة، و التحریم عارض و لا یجوز العکس. (بدرالدین العینی، عمدة القاری شرح صحیح البخاری، ج 5، ص 49.)

ابن تیمیه نظریه پرداز بزرگ وهابیت، به صراحت می گوید: «وَ مِن المَعْلُومِ أَنَّ الدِّینَ لَهُ «أَصْلَانِ» فَلَا دِینَ إلَّا مَا شَرَعَ اللَّهُ وَ لَا حَرَامَ إلَّا مَا حَرَّمَهُ اللَّهُ ؛ واضح است که دو اصل برای دین است: دین به جز آنچه که خداوند مشروع ساخته نیست و حرامی غیر از آنچه خداوند حرام ساخته، نیست.»(1)

این سخن نشان می دهد که وی نیز در گفتار معتقد به اصالة الاباحة بوده و عقیده دارد چیزی که شریعت حرام نکرده، مباح می باشد و نمی شود حکم به حرمت آن کرد.

علمای دیگر اهل سنت همانند: سرخسی(2)،

ابن قدامه(3)،

ابن حزم(4)،

النووی(5)،

ابن عابدین(6)،

شوکانی(7)

و ... اصل در اشیا را مثل شیعه، اباحه دانسته اند.

بنابراین یکی از دلایل محکم بسیار واضح تأیید شده به وسیلة عقل، قرآن و شرع، همین إصالة الإباحة است.

2. گستره حلیت در شریعت اسلامی

در اسلام، انسان دربارة اشیای موجود در خارج، اجازه هرگونه دخل و تصرفی را دارد، مگر در مواردی که دلیلی بر منع وارد شده باشد. پس هرگاه در حلال یا حرام بودن چیزی شک کردیم، با اجرای اصل حلیت حکم به حلال بودن آن می کنیم.

خداوند در قرآن شریف می فرماید:

ص: 284


1- ابن تیمیه، کتب و رسائل و فتاوی شیخ الإسلام ابن تیمیة، ج 11، ص 631.
2- شمس الدین السرخسی، المبسوط، ج 11، ص 217، و همان، ج16، ص33، ج 23، ص 164، ج 24، ص 77.
3- ابن قدامه، المغنی، ج 3، ص 296 و ج1، ص 131.
4- ابن حزم، الاحکام، ج 6، ص 749.
5- یحیی النووی، ج 1، ص 309 و ج 2، ص 365.
6- ابن عابدین الدمشقی، حاشیة رد المحتار، ج1، ص 113.
7- الشوکانی، نیل الأوطار، ج 5، ص 216 - 217.

)وَ مَا کنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولًا(؛(1)

و ما هرگز (قومی را) مجازات نخواهیم کرد، مگر آنکه پیامبری مبعوث کرده باشیم (تا وظایفشان را بیان کند.) بنابراین اگر در واقع چیزی حرام بوده و به ما نرسیده باشد، عذاب نمی شویم.

آیت الله العظمی مکارم شیرازی می نویسند: «در علم اصول در مباحث «برائت» به آیه فوق، استدلال شده است، زیرا حداقل مفهوم آیه این است که در مسائلی که عقل قادر به درک آن نیست، خداوند بدون بعث رسولان؛ یعنی بیان احکام و وظائف، کسی را مجازات نمی کند، و این دلیل بر نفی مجازات و عقاب در موارد عدم بیان است، و اصل برائت نیز چیزی جز این نمی گوید که عقاب بدون بیان صحیح نیست».(2)

)وَمَا أَهْلَکنَا مِنْ قَرْیةٍ إِلَّا لَهَا مُنْذِرُونَ(؛(3)

ما هیچ شهر و دیاری را هلاک نکردیم، مگر این که انذارکنندگانی (از پیامبران الهی) داشتند.

آنچه در این آیه آمده است در حقیقت بیان همان قاعده عقلی معروف یعنی «قاعده قبح عقاب بلا بیان» است که در آیه قبل نیز گذشت.(4)

این آیات نشان می دهد که هرگونه هلاک و انذار، قبل از حجت، صحیح نیست، بنابراین در تمام مواردی که وهابیت تکفیری بدون هیچ دلیل قاطع از کتاب و سنت، رنگ بدعت زده و کفر مسلمانان را ثابت و قتل آنان را جایز می شمارند، شامل این دو آیه شریفه، اصل «برائت» و «قبح عقاب بلا بیان»، خواهد شد.

در روایتی از رسول مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم آمده که: «ما بال أقوام یرغبون عما رخص لی فیه فوالله لأنا أعلمهم بالله و أشدهم له خشیة»؛(5)

چه شده که گروهی رغبت به رخصت ها و

ص: 285


1- اسراء، آیه 15.
2- مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 12، ص 57.
3- شعراء، آیه 208.
4- مکارم شیرازی، همان، ج 15، ص 36.
5- النووی، شرح صحیح مسلم، ج 15، ص 107.

مباحات خداوندی ندارند؟ به خداوند سوگند، من داناترین آنان به خداوند و خشیت الهی من از همه آنان بیشتر است.

3. داخل در اصالة الاطلاق و اصالة العموم

منظور وهابی ها از این که هر امر نوظهوری را بدعت می دانند، چیست؟ آیا این امر نوظهور، داخل در اطلاق یا عموم ادله شرعی می شود؟ اگر بدعت شامل این گونه مسائل نشود، بنابراین بسیاری از بدعت های مرسوم در جوامع اسلامی، بدعت نبوده و داخل در اطلاقات و عمومات ادله شرعی می شوند؛ به طور مثال از ادله شرعی مستفاد می شود که احترام و اکرام مؤمن پسندیده است و براین مبنا، راه های مختلف تعظیم انسان ها، مجاز خواهد شد اگرچه این موارد در زمان پیامبر نبوده و نص خاصی هم وارد نشده باشد مثل دست دادن، از جا بلند شدن و ... داخل در عموم رحجان اکرام مؤمن می شود. با توجه به این مطلب، فرستادن صلوات با شنیدن اسم پیامبر، بلند شدن با شنیدن نام گرامی حضرت و ... بدعت نخواهد بود.

علاوه بر آن که ادله شرعی، دال بر استحبابِ گفتنِ ذکر الهی در هر حال و فرستادن صلوات بر پیامبر؛ عام بوده و مقید به کیفیت خاص مثلاً: بلند یا آهسته گفتن نشده، زیرا این امور، داخل در عموم «ذِکْرُ اللّهِ حَسَنٌ فِی کِلِّ حالٍ»(1) است. البته اگر کسی این گونه اعمال را به قصد ورود بگوید، بدعت خواهد بود.

بزرگداشت میلاد پیامبران، و شمول اطلاقات و عمومات قرآن

یکی از موارد بدعت شماری وهابیت را که بزرگداشت میلاد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می باشد؛ ذکر و انطباق آن را با اطلاقات و عمومات آیات بررسی می کنیم تا روشن شود که دیگر موارد اتهام بدعت وهابیت به مسلمانان نیز، از جهل و عدم آگاهی آنان به معارف اسلامی و قرآنی سرچشمه می گیرد:

ص: 286


1- آقا رضا الهمدانی، مصباح الفقیه، ج 6، ص 337.

شمار زیادی از مسلمانان جهان، روز میلاد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را جشن می گیرند و گروهی این عمل را بدعت می نامند! در حالی که گفتیم: هرگز ملاک بدعت بر آن صادق نیست.

اگر قبول کنیم که این نوع اکرام در شرع وارد نشده، به مدد عقل می توانیم درک کنیم که اظهار محبت به رسول مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم و خاندان پاکش، وظیفه هر مسلمان آزاده است و برگزاری این گونه جشن های مذهبی مظهری از آن عشق و محبت است.

با استفاده از عمومات و اطلاقاتی که در کتاب و سنت وجود دارد، مشروعیت این پاسداشت اثبات می شود به چند نمونه اشاره می کنیم:

تعظیم شعائر الهی

خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید: )...وَ مَنْ یعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَی الْقُلُوبِ ..(؛(1)

و هر کس شعائر الهی را بزرگ دارد، این کار نشانه تقوای دل هاست.

هر آنچه که در برنامه های دینی وارد شده و انسان را به یاد خدا و عظمت آئین او می اندازد، شعائر الهی است و می توان این نتیجه را گرفت که برگزاری موالید پیامبر و ائمه معصومین داخل در عموم «وَ مَنْ یعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ» می باشد که ریشه در

تقوای قلوب دارد.

جشن میلاد از مصادیق احترام به پیامبر أکرم صلی الله علیه و آله و سلم

خداوند می فرماید: )فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنزِلَ مَعَهُ أُوْلَئِکَ هُمْ الْمُفْلِحُونَ(؛(2)

آنان که به پیامبر ایمان آورده و به تکریم او پرداخته و او را یاری می کنند و از نوری که همراه وی فروفرستاده شده پیروی کنند، آنان رستگارانند.

جواز تکریم و تعظیم از جمله «وَعَزَّرُوهُ» روشن است و اجرای مراسم جشن به مناسبت ولادت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ، از مصادیق این تکریم به حساب می آید.

ص: 287


1- حج، آیه 32.
2- اعراف، آیه 157.
پاداش رسالت:

خداوند متعال می فرماید: )قُل لاَّ أَسَْلُکُمْ عَلَیهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی(؛(1) ای پیامبر بگو: «من هیچ پاداشی از شما بر رسالتم درخواست نمی کنم جز دوست داشتن نزدیکانم (اهل بیتم).»

آیه شریفه، محبت و دوست داشتن اهل بیت پیامبر مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم را پاداش رسالت دانسته و بدیهی است که برگزاری مراسم بزرگداشت در قالب جشن میلاد و یا عزاداری در شهادت، نوعی اظهار ارادت به پیشگاه رسول ختمی مرتبت و خاندان پاکش خواهد بود.

جشن و سرور در نزول مائده آسمانی:

در آیه شریفه قرآن آمده: )اللَّهُمَّ رَبَّنَا أَنزِلْ عَلَینَا مَائِدَةً مِنْ السَّمَاءِ تَکُونُ لَنَا عِیداً لاِوَّلِنَا وَ آخِرِنَا وَ آیةً مِنْکَ وَ ارْزُقْنَا وَ أَنْتَ خَیرُ الرَّازِقِینَ(؛(2) حضرت عیسی گفت: پروردگارا! از آسمان، خوانی برای ما بفرست، تا عیدی برای اول و آخر ما و نشانه ای از جانب تو باشد.

نزول مائده و نعمت زودگذر، در این آیه، شایسته عید و جشن سالیانه است، پس چرا روز ولادت و بعثت پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم که حیات جاودانه به بشریت اهدا کرد، واجد این خصلت نباشد؟ زیرا خداوند متعال درباره فایده رسالت پیامبر گرامی می فرماید: )یأَیهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یحْییکُمْ(؛(3) ای کسانی که ایمان آورده اید، دعوت خدا و پیامبر را اجابت کنید، هنگامی که شما را به سوی چیزی می خواند، که به شما حیات می بخشد.

به یقین، محبت به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم یکی از اصول اسلام است و هیچ کس حق انکار آن ندارد و هر مسلمانی حق دارد که محبتش را به رسول مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم ابراز کند، به شرطی که با شریعت اسلام تعارض نداشته باشد. برگزاری این گونه مراسم، یکی از

ص: 288


1- شوری، آیه 23.
2- مائده، آیه 114.
3- . انفال، آیه 24.

راه های ابراز محبت به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم و خاندان گرامش است که ایشان بارها و بارها فرمود: «أُذَکِّرُکُمُ اللَّهَ فی أَهْلِ بیتی؛(1) شما را به محبت با اهل بیت خود، به یاد خدا می اندازم.»

یک تناقض آشکار:

جای بسیار شگفتی است که همین هیئت عالی فتوای عربستان سعودی که برگزاری این گونه مراسم را بدعت می داند، دربارة مراسم جشن های دولتی معتقد است که: «اگر مقصود از مراسم برگزاری عید، برای مصلحت ملت و تعظیم امور کشور صورت پذیرد، همانند هفته پلیس و آغاز سال تحصیلی، و گردهمایی کارمندان دولتی و امثال آن ها که قصد تقرب و عبادت در آن نیست، مانعی ندارد و شامل نهی پیامبر نمی شود.»(2)

واضح است که این تفکر، متحجرانه و مخالف با شریعت و فطرت است، زیرا هیچ تفاوتی میان جشن ولادت با جشن های دیگر مانند: مراسم دولتی وجود ندارد، و کسانی که جشن میلاد برای فرزندان خود و جشن سالگرد ازدواج می گیرند، کار خود را به شریعت نسبت نمی دهند و هیچ گونه قصد تقرب و یا عبادت ندارند.

نتیجه بحث

یکی از معضلات جامعه اسلامی شیعه و سنی در عصر حاضر، وهابیت تکفیری است که آشنایی با عقاید و نقد آن ها، یکی از نیازهای جدی جوامع مسلمان است. واژه «بدعت» چون پتکی در دستان تکفیریان بر سر مسلمانان کوبیده شده و آنان بسیاری از افعال و اعمال انجام شده در بین مسلمانان را که برخاسته از سنت است، عملی نوظهور که ریشه در فعل سلف ندارد، می دانند.

ص: 289


1- الشیبانی، مسند أحمد بن حنبل، ج 4، ص 366.
2- و ما کان المقصودُ منه (العید) تنظیمَ الأعمالِ مثلا لمصحلةِ الأُمّةِ و ضبطِ أمورِها؛ کأُسْبُوعِ المُرُور، و تنظیمِ مواعیدِ الدِراسِیةِ، و الاجتماعِ بالمُوَظَّفِین لِلْعَمَلِ و نحوِ ذلک، ممّا لا یفْضی به إلی التقرّبِ و العبادةِ و التعظیمِ بالأصالة، فهو من البِدَعِ العادِیةِ التی لا یشْمُلُها قوله صلی الله علیه و سلم «من أحدث فی أمرنا ما لیس منه فهو ردّ» فلا حَرَجَ فیه؛ بل یکون مشروعاً. فتاوی اللجنة الدائمة للبحوث العلمیة والإفتاء، ج3، ص88، فتوای شماره 9403.

در معنای بدعت گفتیم که: بدعت در لغت به معنای کار نو، بی سابقه و نوظهور است و در اصطلاح شرعی به معنای نسبت دادن چیزی به دین، در حالی که در واقع مطابق با هیچ یک از دستورات کلی دین و شریعت نباشد؛ مطابق این معنا بسیاری از اعمال مسلمانان در صورتی که آن را به دین نسبت ندهند یا به اعتباری زیر مجموعة یکی از برنامه های کلی اسلام باشد، از دایره بدعت خارج است و حرمتی ندارد.

بدعت دو رکن اساسی دارد که اگر عملی دارای این دو خصلت بود، یقیناً بدعت است: تصرفی در شریعت صورت بگیرد، حکمی به شرع نسبت داده شود که در آن نیست و یا دلیلی برای مشروعیت عمل انجام شده، وجود نداشته باشد.

آنان بزرگداشت موالید پیامبران و صالحان و برگزاری مراسم سوگواری برای آنان، دعا در کنار قبر پیامبر، هدیه ثواب نماز و قرآن به رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرستادن درود قبل و بعد اذان بر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم ، ... بدعت دانسته اند. برگزاری موالید پیامبر و ائمه معصومین داخل در عموم «وَ مَنْ یعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ» می باشد، که ریشه در تقوای قلوب دارد.

در نقد عقاید وهابیت تکفیری، موضوع بدعت را در قرآن بررسی کردیم و سپس روایاتی از کتب فریقین در این باره ذکر کردیم؛ در انتها گفتیم که آن افکار باطله، از نظر مبانی و اصول مسلم، نزد شیعه و سنی همانند: اصالة الإباحة و اصالة الإطلاق و العموم، مردود است.

ص: 290

منابع

1. القرآن کریم

2. نهج البلاغه

3. فراهیدی، خلیل بن احمد، العین، تحقیق : د.مهدی المخزومی، د. إبراهیم السامرائی، دار و مکتبة الهلال، (بی تا).

4. السیوطی، عبدالرحمن بن ابی بکر، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، کتابخانه آیة الله مرعشی نجفی، قم 1404ق.

5. آلوسی، سید محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، دارالکتب العلمیه، بیروت 1415ق.

6. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، انتشارات ناصر خسرو، تهران 1372.

7. ابن فارس، أحمد بن فارس بن زکریا، معجم مقاییس اللغة، تحقیق: عبدالسلام محمد هارون، مکتبة الإعلام الإسلامی، 1404.

8. سبحانی، جعفر، فی ظلال التوحید، معاونیة شؤون التعلیم و البحوث الإسلامیة فی الحج، 1412.

9. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن، تحقیق : صفوان عدنان داوودی، طلیعة النور. (بی جا، بی تا)

10. فیروز آبادی، محمد بن یعقوب، القاموس المحیط، دار العلم للجمیع بیروت، لبنان، (بی تا).

11. جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح، تحقیق: أحمد عبد الغفور العطار، دار العلم للملایین، بیروت، لبنان، (بی تا).

12. حنبلی، ابن رجب، جامع العلوم والحکم فی شرح خمسین حدیثا من جوامع الکلم، مؤسسة الرسالة، بیروت 1422 ه - 2001 م.

13. العسقلانی الشافعی، أحمدبن علی بن حجر، فتح الباری شرح صحیح البخاری، تحقیق: محب الدین الخطیب، دار النشر: دار المعرفة، بیروت. (بی تا)

14. طهطاوی، رفاع رافع، نهایة الإیجاز فی سیرة ساکن الحجاز، دارالذخائر، بر مبنای برنامه مکتبة شاملة الإصدار 3/48، قاهره 1419.

15. علم الهدی، علی بن حسین، رسائل الشریف المرتضی، تحقیق : تقدیم : السید أحمد الحسینی / إعداد : السید مهدی الرجائی، مطبعة الخیام، قم 1405.

16. الطریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، طراوت، قم 1362.

17. ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمرو، تفسیر القرآن العظیم، دار الکتب العلمیة، بیروت 1419ق.

18. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، دار الکتب الإسلامیة، تهران 1374.

ص: 291

19. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه، قم 1417.

20. القشیری النیسابوری، مسلم بن الحجاج أبوالحسین، صحیح مسلم، تحقیق: محمد فؤاد عبدالباقی، دار الفکر، بیروت، (بی تا).

21. قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لأحکام القرآن، انتشارات ناصر خسرو، تهران 1364.

22. القزوینی، محمدبن یزید، سنن ابن ماجة، تحقیق محمد فؤاد عبد الباقی، دارالفکر للطباعة و النشر و التوزیع، (بی تا).

23. البخاری، محمدبن اسماعیل، صحیح البخاری، دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع، 1401ق - 1981 م.

24. الألبانی، محمد ناصر، أحکام الجنائز، چاپ چهارم، المکتب الإسلامی، بیروت، 1406 - 1986 م.

25. النسائی، أحمدبن شعیب أبوعبدالرحمن، السنن الکبری، چاپ اول، تحقیق: د.عبدالغفار سلیمان البنداری، سیدکسروی حسن، دارالکتب العلمیة، بیروت، 1411ق، 1991م.

26. الکلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تحقیق، تصحیح و تعلیق: علی أکبر الغفاری، چاپ پنجم، چاپ حیدری، دار الکتب الإسلامیة، تهران 1363.

27. الامام علی بن ابی طالب، نهج البلاغة، خطب الإمام علی علیه السلام ، تحقیق صبحی صالح، 1387 - 1967 م، (بی جا).

28. النوری الطبرسی، میرزا حسین، مستدرک الوسائل، تحقیق: مؤسسة آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث، چاپ دوم، مؤسسة آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث، بیروت، لبنان، 1408ق - 1988 م.

29. المجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، چاپ: دوم تصحیح شده، مؤسسة الوفاء، بیروت، لبنان، 1403 - 1983 م.

30. شیخ الصدوق، محمد بن علی بن حسین، معانی الأخبار، تحقیق، تصحیح و تعلیق: علی أکبر الغفاری، مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین، قم 1379 – 1338.

31. ابن شهرآشوب، ابوجعفر محمدبن علی، مناقب آل أبی طالب، تحقیق: لجنة من أساتذة النجف الأشرف، مطبعة الحیدریة، نجف اشرف، 1376 - 1956 م.

32. البرقی، أحمد بن محمدبن خالد، المحاسن، تحقیق،

تصحیح وتعلیق: السید جلال الدین الحسینی (المحدث)، دارالکتب الإسلامیة، تهران 1370 - 1330 ش.

33. شیخ الصدوق، محمدبن علی بن حسین، ثواب الأعمال، تحقیق، تقدیم: السید محمد مهدی السید حسن الخرسان، چاپ دوم، منشورات الشریف الرضی، قم 1368ش.

ص: 292

34. شیخ الصدوق، محمدبن علی بن حسین، من لا یحضره الفقیه، تحقیق، تصحیح و تعلیق: علی أکبر الغفاری، چاپ دوم، قم، مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین، 1404.

35. الحکیم، محمدتقی، السنة فی الشریعة الإسلامیة، برنامه مکتبة اهل البیت.

36. الشوکانی، علی بن محمد، إرشاد الفحول إلی تحقیق الحق من علم الأصول، مطبعة مصطفی البابی الحلبی وأولاده، مصر 1356 - 1937 م.

37. حسینی قزوینی، سید محمد، وهابیت از منظر عقل و شرع، چاپ دهم، موسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر، قم، (بی تا)

38. ابن تیمیه الحرانی الحنبلی، ابوالعباس أحمد عبدالحلیم، مجموعة الفتاوی، طبعة الشیخ عبدالرحمن بن قاسم، (بی جا، بی تا).

39. بن باز، عبدالعزیز، العثیمین، محمدبن صالح، فتاوی مهمة لعموم الأمة، تحقیق: إبراهیم الفارس، دار العاصمة، الریاض 1413ق.

40. الألبانی، محمد ناصر، أحکام الجنائز، چاپ چهارم، المکتب الإسلامی، بیروت، لبنان 1406 - 1986 م.

41. محمد بن یزید القزوینی، سنن ابن ماجة، تحقیق، ترقیم و تعلیق: محمد فؤاد عبد الباقی، دارالفکر للطباعة و النشر و التوزیع، (بی تا).

42. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، دارصادر، بیروت 1414ق.

43. الزبیدی، محمد بن محمد، تاج العروس، دارالفکر للطباعة و النشر و التوزیع – تحقیق : علی شیری، بیروت 1414 - 1994م.

44. البلاغی النجفی، محمد جواد، آلاء الرحمن فی تفسیر القرآن، مطبعة العرفان، صیداء 1352 - 1933 م.

45. انصاری قرطبی، محمدبن احمد، الجامع لأحکام القرآن (تفسیر القرطبی)، تحقیق و تصحیح: أحمد عبدالعلیم البردونی، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، لبنان.

46. الشیبانی، احمدبن حنبل؛ اصول السنة، دارالمنار، الطبعة: الأولی، السعودیة 1411ه- ق.

47. بن جبرین، عبدالله بن عبدالرحمن بن عبدالله بن إبراهیم بن فهد بن حمد، شرح أصول السنة للإمام أحمد، برنامه المکتبة الشاملة الإصدار 3/48.

48. المظفر، محمدرضا، أصول الفقه، مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین، قم (بی تا).

49. الشوکانی، محمدبن علی بن محمد، إرشاد الفحول إلی تحقیق الحق من علم الأصول، مطبعة مصطفی البابی الحلبی وأولاده، مصر 1356 - 1937 م.

50. الشاطبی، أبوإسحاق، الاعتصام، المکتبة التجاریة الکبری، مصر (بی تا).

ص: 293

51. الحاکم النیسابوری، محمدبن عبدالله أبوعبدالله، المستدرک علی الصحیحین، الوفاة: 405 ه-، دارالکتب العلمیة، بیروت 1411ه- - 1990م.

52. البیهقی، أحمدبن الحسین بن علی بن موسی أبوبکر، سنن البیهقی الکبری، مکتبة دارالباز، تحقیق: محمد عبد القادر عطا، مکه 1414 – 1994.

53. الهیثمی، حافظ نورالدین علی بن أبی بکر، مجمع الزوائد الهیثمی، دارالکتب العلمیة، بیروت، لبنان، 1408 - 1988 م.

54. العینی، بدرالدین محمود بن أحمد، عمدة القاری شرح صحیح البخاری، دار إحیاء التراث العربی، بیروت (بی تا).

55. ابن تیمیه الحرانی الحنبلی، ابوالعباس أحمد عبدالحلیم، کتب و رسائل و فتاوی شیخ الإسلام ابن تیمیة، مکتبة ابن تیمیة، الطبعة الثانیة، تحقیق: عبدالرحمن بن محمد بن قاسم العاصمی النجدی، (بی جا، بی تا).

56. السرخسی، شمس الدین، المبسوط، دار المعرفة للطباعة و النشر و التوزیع، بیروت 1406 - 1986.

57. ابن قدامه، عبدالله، المغنی، چاپ جدیدة بالأوفست، دار الکتاب العربی للنشر والتوزیع، بیروت (بی تا).

58. ابن حزم، احمد بن سعید، الاحکام، بتحقیق أحمد شاکر، مطبعة عاصمة، مصر (بی تا).

59. النووی، یحیی بن شرف، المجموع، دارالفکر، (بی تا).

60. ابن عابدین الدمشقی، عمر بن عبدالعزیز، حاشیة رد المحتار، تحقیق: إشراف: مکتب

البحوث والدراسات، چاپ: جدیدة منقحة مصححة، دارالفکر للطباعة و النشر و التوزیع، لبنان، 1415 - 1995م.

61. الشوکانی، محمد بن عبدالله حسن، نیل الأوطار، دارالجیل، لبنان 1973م.

62. النووی، یحیی بن شرف، شرح صحیح مسلم، دار الکتاب العربی، بیروت، لبنان (بی تا).

63. الطریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، چاپ دوم، چاپخانه طراوت، نشر مرتضوی، قم، 1407 - 1987 م.

64. الهمدانی، آقا رضا، مصباح الفقیه، تحقیق: المؤسسة الجعفریة لإحیاء التراث / محمد الباقری، نورعلی النوری، محمد المیرزائی، چاپ اول، مکتب الإعلام الإسلامی، قم، رمضان 1421.

65. الشیبانی، ابوعبدالله أحمد بن حنبل، مسند أحمد بن حنبل، دار صادر، بیروت، لبنان، (بی تا).

66. دحلان، شیخ الإسلام سید أحمد بن زینی، الدرر السنیة، دار غار حراء، مکتبة الأحباب،

(بی جا، بی تا).

67. ابن تیمیه، ابوالعباس احمد بن عبدالحلیم، کتب و رسائل و فتاوی ابن تیمیة فی الفقه، (بی جا، بی تا).

68. النجدی، عبدالرحمن بن محمد، الدرر السنیة فی أجوبة النجدی، (بی جا، بی تا).

ص: 294

جریان های تکفیری و نقض حقوق زنان / محبوبه کوهستانی

اشاره

محبوبه کوهستانی(1)

طرح موضوع

مسئله زنان و کاستی ها و بایسته های آن از دیرباز در جوامع مختلف مورد توجه اندیشمندان بوده است، و میزان قابل ملاحظه ای از اندیشه ها و آرای اجتماعی، در زمینه مسائل و محدودیت های زنان در حوزه های مختلف به رشته تحریر درآمده است. زنان در طول اعصار، قربانی انواع اعمال خشونت آمیز، به وسیلۀ مردان قرار گرفته اند و همواره جنبش های متعددی برای مقابله با این خشونت ها و تبعیضات جنسیتی در جریان بوده است. دامنه این اعمال به زمان صلح و جنگ گسترش یافته است و متاسفانه در زمان جنگ و درگیری شاهد افزایش چشمگیر آنها علیه زنان هستیم.

در این نوشتار رابطه میان بنیادگرایی، جریان های تکفیری و استفاده ابزاری از زنان بررسی شده است. بررسی این موضوع که بنیادگرایی دربارۀ زنان چه می گوید، چه تأثیری بر سرنوشت آن ها دارد و چگونه جریان های بنیادگرا، زنان را قربانی کنش های ایدئولوژیک خود قرار می دهند. اشکال گوناگون استفاده های ابزاری از زنان به وسیلۀ این گروه ها را تحت چند عنوان می توان بررسی کرد. یک حالت به عضویت در آوردن این زنان در گروه و استفاده از آن ها به عنوان عاملین فعال اقدامات تروریستی و عملیات شهادت طلبانه است. دیگری اعمال انواع محدودیت ها بر زنان مسلمان و غیرمسلمان تحت قلمرو

ص: 295


1- کارشناس ارشد حقوق بشر از دانشگاه مفید

خود می باشد، که عمدتاً با محروم کردن آن ها از حقوق انسانی و اجتماعی، مانند: حق تحصیل و اشتغال و به طور کلی منع از حضور در عرصه اجتماع نمود پیدا می کند. در نهایت، می توان به اشکال گوناگون بهره کشی جنسی از زنان که به شکل ازدواج اجباری، تجاوز جنسی و دادن خدمات جنسی به جهادی ها صورت می گیرد، اشاره کرد. به طور کلی می توان گفت که هر روزه زنان به اشکال گوناگون آماج ابعاد گوناگون و جدیدی از اعمال خشونت به وسیلۀ این جریان ها قرار می گیرند و این رویه هم چنان ادامه دارد.

رفتارهای غیر انسانی جریان های بنیاد گرا در مواجه با زنان، بر چند فرض گوناگون استوار است.

از سویی پیروان این جریان ها زنان را نیروی مولد و مؤثر در چرخه اقتصادی نمی دانند و از این رو دلیلی برای توسعه توانایی های فردی و اجتماعی آن ها و یا ادامه تحصیل و حق برخورداری از آموزش نمی یابند. بر اساس این اندیشه، وظیفه اساسی و اصلی زن اطاعت کامل از همسر و فراهم کردن رضایت او و فرزندآوری و پرورش فرزندان است. از سوی دیگر، بسیاری از رهبران و پیروان این جریان ها، زنان را عاملین فتنه و فساد می دانند و از این رو با اعمال انواع محدودیت ها برای جلوگیری از حضور آنان در محیط های اجتماعی، تلاش آن ها بر این است که مانع از گسترش فساد و فحشا شوند و به فرامین اسلام بنا به تعبیر خودشان عمل کرده باشند و بدین طریق یک جامعه صد در صد اسلامی را بنیان گذاری کنند. این در حالی است که در سوی دیگر به جای نگاه منفعل به زنان، عده ای از رهبران این گروه ها معتقدند زنان با مشارکت در این نوع فعالیت ها چه به شکل خدمات جنسی به جهادی ها و چه به شکل مشارکت فعال در عملیات این گروه ها، به سعادت اخروی دست خواهند یافت.

در این مقاله ابتدا به شرح مختصری از نمونه های این گونه اقدامات گروه های بنیادگرا در نقض حقوق زنان می پردازیم، سپس به بررسی اسناد بین المللی و تحلیل این مسئله در نظام بین الملل حقوق بشر از منظر حقوق بین الملل کیفری خواهیم پرداخت و در نهایت نقش مراجع بین المللی و اقداماتشان برای مقابله با این اعمال را بررسی خواهیم کرد.

واژگان کلیدی: بنیاد گرایی، تروریسم، تکفیری ها، زنان، حقوق بین الملل، نقض حقوق زنان، خشونت جنسی.

ص: 296

گفتار اول: تکفیری ها
گفتمان تکفیر: تاریخچه این اندیشه

بنیاد گرایی، یعنی بازگشت به بنیادهای مذهبی و نفی تاریخ جهان اسلام به مثابه تاریخ اسلام. تکفیری ها اصطلاحی است برای اشاره به گروه های اسلامی که جمعی از مسلمانان را کافر می دانند. تکفیر که از واژه کفر مشتق شده است؛ به معنای نسبت دادن کفر و شرک به مسلمانی دیگر است. در ادبیات سیاسی، تکفیری ها اشاره به گروه های تندروی اسلامی دارد که بر اساس یک قرائت رادیکال از اسلام، عده ای از مسلمانان را که از آن قرائت فاصله گرفته اند، کافر می پندارند و برای خود حق مجازات این افراد را محفوظ می دانند و به خود اجازه می دهند علیه این افراد اعلام جنگ کنند. هم چنین تکفیری ها معتقدند استفاده از خشونت و ترور برای بر کناری رهبرانی که به گفته آن ها بر اساس اسلام حقیقی حکومت نمی کنند، یک وظیفه اسلامی است. ایده تکفیر فراوردۀ گفتمانی است که سه عنصر بنیادین دارد: «حاکمیت خدا»، «جاهلیت جهان و جهانی بودن اسلام» و «جهاد».

بر اساس این گفتمان، هر شخص، جامعه یا دولتی که از عمل به احکام شریعت سر باز زند، در عصر جاهلیت و به سنت پیش از اسلام زندگی می کند و کافر قلمداد می شود مسلمانان باید حکومت «جاهلی» را براندازند و حکومت اسلامی بنیاد نهند که قوای مجریه، مقننه و قضائیۀ آن، بر پایۀ اصل شورا، احکام شریعت را موبه مو اجرا کنند.(1) از منظر جهانی و سازمان های بین المللی، این گروه ها به دلیل اعمال خشونت آمیز، به عنوان گروه های تروریستی شناسایی می شوند.

سید قطب 1906- 1966م. را آموزگار گفتمان تکفیر در سده بیستم خوانده اند. معنای حقیقی توحید - از نگاه قطب - جز با حاکمیت یگانه خداوند برروی زمین تحقق نمی یافت. حاکمیت خدا تجلی سیاسی توحید بود که در زندان و آزادی، در

ص: 297


1- مهدی خلجی، تفکیری ها؛ تاریخ سیاسی و تبار فکری، ص 4.

سرزمین های اسلامی و غیراسلامی، سیاست داخلی و روابط بین الملل، همیشه و همه جا باید روی می داد.

بر این اساس، اصل «حاکمیت خدا» باید سرشت حکومت را تعیین می کرد و مرزهای لازم برای آزادی های فردی و اجتماعی را قرار می داد. برای سید قطب، روشن بود که حاکمیت خدا بدون پای بندی فرد، جامعه و دولت به یکایک احکام شریعت (فقه) ممکن نبود. او با تأکید بر جدایی ناپذیر بودن جهاد از اسلام، اعتقاد داشت که آن هایی که اسلام آورده اند کسانی هستند که با جان و دل در راه خدا و برای اعتلا حق حقیقتاً می جنگند، تا ستم از بین برود. سید قطب تمام اروپا و غرب را در یک صف در برابر جهان اسلام می دانست.

التزام به شریعت از نگاه قطب نباید محدود به مسلمانان یا دولت اسلامی باشد. جهان سراسر از آنِ خداست و حاکمیت تنها او را سزاست. در ضرورت عمل به شریعت هیچ استثنایی روا نیست. مشروعیت دولت، به شریعت مداری آن بستگی دارد و اگر دولتی شریعت را نادیده بگیرد، مسلمانان واقعی حق - و حتی وظیفه - دارند علیه آن به پا خیزند و جهاد کنند.

بسیاری از گروه های تکفیری که بر مبنای این اندیشه شکل گرفته اند، به دلیل اقدامات خشونت بار و غیر انسانی به عنوان گروه های تروریستی شناخته می شوند. در این میان وزارت امور خارجه آمریکا لیستی از گروه های تروریستی در مناطق مختلف جهان منتشر کرده که بسیاری از آن ها به وسیلۀ شورای امنیت سازمان ملل و نهاد اروپایی حقوق بشر نیز در لیست گروه های تروریستی آمده اند. لیست اعلام شده به شرح زیر می باشند:

سازمان ابو نیدال (آنو)

گروه ابو صیاف (اِی اس جی)

تیپ شهدای الاقصا (اِی اِی ام بی)

القاعده (اِی کیو)

ص: 298

القاعده در شبه جزیرۀ عربی (اِی کیو اِی پی)

القاعده در ایران (ای کیو آی)

القاعده در مغرب اسلامی (اِی کیو آی ام)

الشباب (اِی اس)

انصار الاسلام

اسباط الانصار

ام شینری کیو (ام)

سرزمین پدری و آزادی باسک (ای تی اِی)

حزب کمونیست فیلیپین/ ارتش نوین خلق (سی پی پی/ان پی اِی)

ارتش تداوم جمهوری ایرلند (سی آی آر اِی)

جماعة الاسلامیة (آی جی)

حماس

حرکة الجهاد الاسلامی (اچ یو جی آی)

حرکة الجهادی الاسلامی/ بنگلادش (اچ یو جی آی- ب)

حرکة المجاهدین (اچ یو ام)

حزب الله

اتحاد جهاد اسلامی (آی جی یو)

جنبش اسلامی ازبکستان (آی ام یو)

جیش المحمد (جی ای ام)

جماعة اسلامیة (جی آی)

جندالله

کاهانه چای

کتایب حزب الله (کی اچ)

حزب کارگران کردستان (پ ک ک)

ص: 299

لشکر الطیبه (ال تی)

لشکر جهنگوی (ال جی)

ببرهای آزادی خواه تامیل ایلم (ال تی تی ای)

گروه مبارزه اسلامی لیبی (ال آی اف جی)

گروه مبارزان اسلامی مراکش (جی آی سی ام)

ارتش آزادی خواه ملی (ای ال ان)

جبهۀ آزادی بخش فلسطین - حزب ابوعباس (پیالاف)

جهاد اسلامی فلسطین - حزب شقاقی (پیآیجی)

جبهۀ خلق برای آزادی فلسطین (پی اف ال پی)

جبهۀ خلق برای آزادی فلسطین - فرماندهی عمومی (پی اف ال پی - جی سی)

آی آر اِی واقعی (آر آی آر اِینیروهای مسلح انقلابی کلمبیا (فارک)

سازمان انقلابی 17 نوامبر (17 ان)

حزب/ جبهه آزادی بخش خلق انقلابی (دی اچ کی پی/سی)

مبارزۀ انقلابی (آر اس)

راه درخشان (اس ال)

تحریک طالبان پاکستان (ت ت پ)

نیروهای متحد دفاع شخصی کلمبیا (اِی یو سی)

بررسی خشونت علیه زنان و دختران
اشاره

در پی اقدامات خشونت بار این جریان ها، گروه های متفاوت اجتماعی، قربانی این جنایات می شوند. افراد غیر نظامی یکی از قربانیان اصلی اقدامات تروریستی هستند. در این میان زنان یکی از گروه هایی هستند که حقوق انسانی آن ها مکرراً و به اشکال گوناگون نقض می شود. آن ها قربانیان اصلی خشونت های جنسی و تجاوز هستند. در این بخش به بررسی آمار موجود در ارتباط با این جنایات خواهیم پرداخت. ابتدا به بررسی پاره ای از

ص: 300

موارد تجاوز به زنان در منازعات می پردازیم و در ادامه به بررسی موردی موارد نقض حقوق زنان به وسیلۀ جریان های تکفیری که در رسانه ها بازتاب یافته، خواهیم پرداخت.

الف) نگاهی کوتاه به آمار و بررسی موردی چند رخداد

در سال 1993م.، مرکز ثبت جنایات جنگی و نسل کشی زنیکا، 40000 مورد تجاوز به عنف در زمان جنگ را در بوسنی هزر گوین ثبت کرد.

در یک مطالعه که در سال 1999م. دربارۀ زنان رواندا انجام شد، 39 درصد گزارش کردند که در جریان نسل کشی سال 1994م. در روندا، به آن ها تجاوز شده و 72 درصد اظهار داشتند که آن ها افراد دیگری را می شناسند که مورد تجاوز قرار گرفته بودند.

به طور تقریبی تخمین زده شده است که23200 تا 45600 نفر از زنان آلبانی کوزو بیان داشته اند بین آگوست 1998م. تا آگوست 1999م.در اوج جنگ با صربستان، مورد تجاوز قرار گرفته اند.

در سال 2003م.، از یک نمونه تصادفی از 388 زن پناهنده لیبریا که در کمپ سیرالئون ساکن بودند 74 درصد اظهار داشتند که پیش از آوارگی، در لیبریا مورد آزار و اذیت جنسی قرار گرفته بودند و 55 درصد نیز اظهار داشتند که در طی این جا به جایی مورد آزار و اذیت جنسی واقع شده اند.

به دنبال حمله شورشیان در سال 1998م. در پایتخت بر ازاویل در جمهوری کنگو، از میان حدودا 2000 زن که به دلیل خشونت های جنسی، به دنبال درمان های پزشکی بودند، 10 درصد حامگی ناشی از تجاوز را گزارش کردند. بر اساس تخمین مقامات رسمی سازمان ملل متحد، تعداد واقعی زنانی که در پی این موج از خشونت در برازاویل مورد تجاوز واقع شدند، نزدیک به 5000 نفر بودند.

براساس نتایج یک پژوهش که در سال 2000م. صورت گرفت، محققان نتیجه گیری کردند که 50000 تا 64000 زن آواره داخلی در منازعات مسلحانه طولانی در سیرالئون، قربانی آزارهای جنسی شده اند.

ص: 301

19درصد از 1575 زن بوروندی در مطالعه ای که به وسیلۀ صندوق جمعیت سازمان ملل صورت گرفت، به آن ها تجاوز شده است و 40 درصد از این جمعیت، دربارۀ تجاوز به دیگران شنیده بودند و یا شاهد آن بوده اند.

از 410 زن کلمبیایی آواره در کارتاهنا (ناحیه ای واقع در اسپانیای جنوبی) که در سال 2003م. مورد بررسی قرار گرفتند، 8 درصد بعضی از اشکال آزار جنسی قبل از جابه جایی و 11درصد آزارهای جنسی در طی جا به جایی را گزارش کردند.

سازمان پزشکان بدون مرز بین اکتبر 2004م. و فوریه 2005م.، پانصد قربانی تجاوز در دارفور در سودان را درمان کردند. از آن زمان، موارد تجاوز ادامه یافته و این سازمان معتقد است تعداد زنانی که به آن ها تجاوز شده، بسیار بیشتر از زنانی است که برای درمان پزشکی در رابطه با تجاوز قرار گرفتند.(1)

این آمار همگی نشان دهنده فاجعه انسانی تعرض و تجاوز به زنان در جریان منازعات و مخصامات مسلحانه است. اصولا از تجاوز جنسی به عنوان روشی برای تضعیف دشمن نیز استفاده می شود.

ب) بررسی موردی نقض حقوق زنان به وسیلۀ چند گروه تروریستی
طالبان

یکی از مشهورترین گروه های بنیادگرا که به عنوان یک گروه تروریستی نیز شناسایی شده اند، گروه طالبان در افغانستان بود که حضور زنان را در محیط های عمومی منع کرده و انواع اقدامات جنایت بار و اعمال خشونت آمیز را در طی دوران حکومت خود بر زنان روا داشتند. طالبان با تکیه بر این تفکر که وظیفه زن فقط نگه داری از فرزندانش است، کلیه حقوق سیاسی - اجتماعی زنان را سلب، و با ممنوعیت اشتغال زنان مشکلات بی شماری برای نظام اداری افغانستان ایجاد کردند. براساس برداشت غلط این

ص: 302


1- Ward, Jeanne, Marsh, Mendy, Sexual Violence Against Women and Girls in War and Its Aftermath: Realities, Responses, and Required Resources,UNFPA, European Commission, 2006.

گروه از اسلام، معلمان و اساتید زن حق کار و آموزش نداشتند و دختران از حضور در کلاس های درسی منع می شدند. در افغانستان نه تنها زنان در معرض کشتار، آدم ربایی و اسارت به دست گروه های طالبان بودند، بلکه به عنوان غنایم جنگی استفاده می شدند.(1)

طالبان در پاکستان

ملاله یوسفزی یا گل مکئی متولد سال 1997م. در ولسؤالی سوات پاکستان، دختر چهارده ساله ای است که در دفاع از حق آموزش به وسیلة طالبان مورد هدف گلوله قرار گرفت، او فعال حقوق بشر و حقوق کودکان و عضو کمپین تحصیل دختران در پاکستان است. وی، روز سه شنبه 19 اکتبر 2012م. در منطقه موسوم به سیدوی شریف، در مرکز ولسؤالی سوات هنگام بازگشت از مکتب در راه خانه، هدف حمله مسلحانه قرار گرفت. ملالی از سال 2009م. به این سو همواره برای پیشرفت تعلیم و آموزش دختران تبلیغ کرده و جایزه های بین المللی نیز به دست آورده است. طالبان پاکستان مسئولیت حمله به ملاله یوسفزی را برعهده گرفتند. احسان الله احسان که خود را سخن گوی طالبان معرفی کرد، در تماس با رسانه ها مسئولیت حمله مسلحانه به ملاله یوسفزی را به عهده گرفته بود گفت که وی را به سبب داشتن افکار ضد طالبان مورد حمله قرار داده اند. سخن گوی طالبان اضافه کرده بود که افکار ملاله یوسفزی غیر اسلامی و بر ضد طالبان است. ملاله یوسفزی، با انتقاد از طالبان گفته بود «دختران در زمان تسلط طالبان می ترسیدند که به صورتشان اسید پاشیده شود یا به وسیلۀ این شبه نظامیان دزیده شوند؛ در آن زمان که طالبان بر منطقه سوات پاکستان، تسلط داشتند، دختران بدون پوشیدن یوینفورم با لباس معمولی و به صورت پنهانی به مدرسه می رفتند، در حالی که کتاب هایشان را در زیر شال هایشان پنهان می کردند». سخن گوی طالبان به نام سراج الدین احمد، توضیح داد که طالبان سه بار به صورت جدی به یوسفزی و خانواده او

ص: 303


1- امیر مسعود، اجتهادی، «عملکرد طالبان: نقض فاحش و همه جانبه حقوق بشر»، گزارش های دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی شماره 120، ص 6، مهر و آبان 1377.

هشدار داده است، که اگر از فعالیت های ضد طالبان و تبلیغ فرهنگ غربی در سوات دست برندارد، او را خواهند کشت. ملاله یوسفزی بیشتر از هرچیز، برای حق تحصیل و مدرسه رفتن دختران دره سوات تلاش می کرد. طالبان رفتن دختران به مدرسه و خارج شدن آن ها از منزل را حرام می دانند و معتقدند حتی اگر لازم است زنان از خانه خارج شوند، حتماً باید یکی از محارم آن ها همراهشان باشد.

داعش

داعش، یک جریان سلفی سنی است که در سال 2004م. و تحت عنوان «القاعده عراق» و به دست «ابومصعب زرقاوی» شکل گرفت. هدف این گروه ایجاد یک امارت اسلامی است که محدوده آن بخش هایی از عراق و قسمت هایی از سوریه می شود. رابطه این گروه با القاعده، طی سال های گذشته، دست خوش تغییراتی شده است.

فرماندهان گروه تروریستی داعش بعد از حمله به عراق و تصرف چند شهر، جدول هایی زمان بندی شده برای انجام جهاد نکاح بین اعضای خود منتشر کرده اند. خبرگزاری «نون» عراق، در این زمینه سندی را که در یکی از مخفی گاه های داعش به وسیله نیروهای امنیتی عراق پیدا شده است، منتشر کرد. این سند تصویری نشان می دهد که بدعت جهاد نکاح با حساسیت و زمان بندی ویژه ای از سوی عناصر این گروه تروریستی دنبال می شود و نام افرادی که قرار است این نوع جهاد تکفیری را انجام دهند، با ساعت دقیق آن ثبت شده است .این جدول نام هایی را از گردان تروریستی موسوم به الفاروق برای نکاح با زنانی که «زنان مجاهد نکاح» نامیده شده اند، در خود جای داده است. با این وجود، تروریست های داعش تنها به جهاد نکاح اکتفا نکرده اند. پیش از این، چهار عنصر گروه تروریستی داعش در دو حادثه جداگانه در تلاش برای هتک حرمت به دو زن موصلی، پیش از هر اقدامی به وسیلۀ طرف مقابل به هلاکت رسیدند. منابع خبری پیشتر، از اقدام به هتک حرمت 14 زن موصلی توسط عناصر گروه تروریستی داعش خبر داده بودند. گزارش های دیگری نیز از اجبار زنان این شهر به

ص: 304

جهاد نکاح با تروریست های داعش انتشار یافته بود.(1)

خبر دیگری حاکی از آن است که نیروهای «داعش» پس از اشغال موصل به چهار زن تجاوز کردند. قربانیان پس از این حادثه، خودکشی کردند.

به نقل از خبر گزاری مهر، گروه تروریستی دولت اسلامی عراق و شام موسوم به داعش در نهمین روز اشغال موصل، دومین شهر بزرگ عراق، با انتشار بیانیه ای از ساکنان این شهر خواست که دختران خود را برای جهاد نکاح تسلیم داعش کنند. در این بیانیه آمده است که هر کس از این فرمان سرپیچی کند، طبق قوانین این گروه تروریستی مجازات خواهد شد.

خبری دیگر حاکی از آن است که شبه نظامیان داعش هم زمان با مبارزه با ارتش عراق، در استان بیجی منزل به منزل رفته و درباره تعداد زنان مجرد و متأهل سؤال می پرسند.(2)

بوکو حرام

گروه بوکوحرام در سال 2002م. به وسیلۀ محمدیوسف که سلفی بود و حتی کروی بودن زمین را نیز زیر سؤال برده است، در نیجریه پایه گذاری شده و از سال 2009م. تاکنون بیش از صدها هزار نفر را در حملات تروریستی کشته است. نام این گروه «بوکوحرام» به معنی تحصیل غربی حرام یا کتاب خوانی حرام است می باشد. چنانچه از نام این گروه بر می آید، آن ها مخالف تحصیلات هستند، به ویژه زمانی که مسئله درس خواندن زنان مطرح شود، مسلماً این حرام تشدید خواهد یافت.

بو کو حرام بیش از 250 دانش آموز دبیرستان را در 14 آوریل از یک روستای دورافتاده در شمال شرقی نیجریه ربود و تهدید کرد که آن ها را به عنوان برده خواهد فروخت.(3)

گروه تروریستی بوکوحرام خواهان تشکیل حکومت اسلامی در نیجریه

ص: 305


1- خبرگزاری ایرنا، کد خبر (4073490)81202609، خرداد 93.
2- ایسنا، کد خبر 195355، تیر 93.
3- ایرنا، کد خبر 81167199(4020143)، اردیبهشت 93.

است. ابوبکر شیکاو، رهبر این گروه پس از ربودن دختران دانش آموز از مدرسه شبانه روزی، در یک پیام ویدیویی ظاهر شده و با پذیرش مسئولیت این حمله، اعلام کرد که این دختران را به عنوان برده معامله خواهد کرد و یا به زور به ازدواج مردان درخواهد آورد. وی هم چنین در این ویدیو گفته است که خودش نیز با دو تن از این دختران، یکی 9 ساله و دیگری 12 ساله ازدواج خواهد کرد. بر اساس برخی گزارشات تصدیق نشده، این دختران با قیمتی حدود 12 دلار در کشورهای همسایه فروخته می شوند.

هم چنین، دیده بان حقوق بشر در سال 2003م. گزارشی در 17 صفحه از وضعیت دختران جوان و زنان در عراق و خطر تجاوز جنسی به آن ها تهیه و منتشر کرد. دختران را در عراق می دزدیدند و به خانه های امن منتقل می کردند و پس از تجاوز به آن ها، آن ها را به بردگی جنسی می فروختند. مأموران انتظامی هم در این ماجراها دخیل بودند. این در حالی است که زنان عراقی اگر مورد تجاوز جنسی قرار بگیرند، معمولاً به حکم عرف و به دلایل مذهبی و خانوادگی سکوت می کنند. به این جهت تاکنون در طی جنگ هایی که در این کشور اتفاق افتاده، آمار قابل اتکایی از قربانیان تجاوز جنسی در دست نیست.

گفتار دوم: بررسی اسناد بین المللی
اسناد بین المللی در زمینه خشونت علیه زنان
اشاره

در سطح بین الملل اسناد متعددی در زمینه زنان و موضوعات مرتبط با آن ها و متناسب با چالش های موجود به تصویب رسیده است. هم چنین جنبش های متعددی در سراسر دنیا برای حمایت از زنان در مخاصمات مسلحانه و نزاع ها نیز شکل گرفته که تمرکز اصلی شان بر مسئله آزار و اذیت جنسی زنان و تجاوز است.

به طور کلی به نظر می رسد از دو منظر می توان به بررسی و تحلیل این مطلب پرداخت: 1. افراطی گری و خشونت از منظر حقوق بشر نسبت به زنان، 2. افراطی گری و خشونت از منظر حقوق بشردوستانه دربارۀ زنان.

بر این اساس، برخی از مهم ترین اسناد بین المللی که مستقیم و یا غیرمستقیم به موضوع خشونت علیه زنان پرداخته اند، عبارتند از: اعلامیه جهانی حقوق بشر، میثاق

ص: 306

بین المللی حقوق مدنی و سیاسی، میثاق بین المللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، کنوانسیون رضایت در ازدواج، حداقل سن ازدواج و ثبت ازدواج، کنوانسیون محو کلیه اشکال تبعیض علیه زنان، نظریه تفسیری شماره 19 کمیته محوکلیه اشکال تبعیض علیه زنان، پروتکل اختیاری کنوانسیون محو کلیه اشکال تبعیض علیه زنان، اعلامیه حمایت از زنان و کودکان در وضعیت اضطراری و مخاصمه مسلحانه، پروتکل کنوانسیون علیه جرایم سازمان یافته دربارۀ قاچاق زنان و کودکان، اصول راهنما دربارۀ حقوق بشر و قاچاق انسان، کنوانسیون مقابله با قاچاق انسان و استثمار از طریق فحشای دیگران، اعلامیه محو خشونت علیه زنان، کنوانسیون ژنو دربارۀ حمایت از قربانیان در زمان جنگ، پروتکل الحاقی به کنوانسیون های ژنو در رابطه با حمایت از قربانیان در مخاصمات غیر بین المللی. علاوه براسناد بین المللی گفته شده، در سطح منطقه ای نیز اسنادی مرتبط با موضوع خشونت علیه زنان به تصویب رسیده، که کنوانسیون شورای اروپا دربارۀ پیش گیری و مقابله با خشونت علیه زنان و خشونت خانگی 2010م. و کنوانسیون آمریکایی پیش گیری، مجازات و محو خشونت علیه زنان مهم ترین آن ها هستند.

یکی از مراجعی که در سطح بین الملل، در جهت رسیدگی به این اقدامات جنایت بار و تروریستی می توان به آن ها اشاره کرد، شورای امنیت به عنوان یکی از ارکان سازمان ملل و دیگری دیوان بین المللی کیفری است. سازمان ملل قطع نامه های متعددی در جلوگیری از نقض حقوق زنان به تصویب رسانده، که در این میان می توان به قطع نامه شماره 1325 شورای امنیت اشاره کرد.

قطع نامه شماره 1325 شورای امنیت

قطع نامه

1325 در نشست 4213 - مورخ 31 اکتبر سال 2000م.، شورای امنیت صادر شده است. محور قطع نامه مذکور زنان، صلح و امنیت و تعهد به فعال کردن مشارکت زنان در تمام مراحل ایجاد و حفظ صلح، و پیش گیری از درگیری است. شورای امنیت برای تصویب این قطع نامه از قطع نامه های 1261، 1999م؛ 1265، 1999؛

ص: 307

1269، 2000؛ 1314، 2000م. استفاده کرده است. مفاد قطع نامه 1325 شورا در ارتباط با اتخاذ نگاه جنسیتی است که نیاز های ویژه دختران در بازگشت به وطن و اسکان مجدد، توان بخشی، استقرار مجدد و بازسازی پس ازجنگ را شامل می شود. این اولین سند رسمی و قانونی شورای امنیت سازمان ملل متحد است که تأکید می کند طرفین درگیر باید به حقوق زنان احترام بگذارند و حمایت از مشارکت آن ها در مذاکرات صلح و بازسازی پس از جنگ را یک نیاز می شناسد. این قطع نامه به وسیلۀ ده ها سازمان فعال زنان و صندوق توسعه برای زنان سازمان ملل متحد و ... به اتفاق آرا تأیید شد. هم چنین در آن از همۀ طرف ها خواسته شده به کارگیری اقدامات ویژه برای محافظت از زنان و دختران در مقابل خشونت مبتنی بر جنسیت، به ویژه تجاوز جنسی و دیگر سوء استفاده های جنسی در درگیری های مسلحانه بپردازند. شورای امنیت سازمان ملل متحد، سعی کرده در مصوبات بعدی خود این قطع نامه را یادآوری کند، از جمله دهمین سالگرد این قطع نامه را در سال 2010م. برگزار کرد. در خلال بزر گداشت دهمین سال تصویب آن، اعلام شد که باید گفت وگوهای باز و فعالی دربارۀ موضوع قطع نامه انجام شود. از همین رو در مقدمه قطع نامه دهمین سالگرد، اعلام شد که طی 29 روز گفت وگوی باز و فعال، بیشتر از 1500 نفر از رهبران زنان محلی در سراسر جهان به ابراز نظرات خود دربارۀ این موضوع با هدف سرعت بخشیدن به اجرای آن پرداختند. تاکنون یک سری نشست های فوق العاده برای فعال کردن گفت وگوی مستقیم بین سازمان ایجاد صلح زنان و رهبران جامعه زنان و نمایندگی های ارشد سازمان ملل متحد در سطح ملی کشورها طراحی شده است. هدف این است که از دیدگاه های زنان در بهبود اجرای قطع نامه 1325 استفاده شود. هماهنگی بین سازمانی برای اجرای آن به منظور حصول اطمینان از همکاری و هماهنگی در کلیت سیستم ملل متحد، شبکه سازمانی بین زنان تأسیس شده که به وسیلۀ مشاور ویژه دربارۀ مسائل جنسیتی اداره می شود. بنابر آمار سازمان ملل متحد، هر سال 150 میلیون زن در جهان و70 میلیون مرد و نوجوان در جنگ های منطقه ای مورد تجاوز جنسی قرار می گیرند. در قطع نامه شماره

ص: 308

1325 سازمان ملل که در سال 2000م. تصویب شد، بر ضرورت رعایت حقوق زنان در جنگ ها و بحران های منطقه ای تأکید شده است. در بند 10 آن، از دولت ها دعوت شده است که: «اقدامات ویژه ای را برای حمایت از دختران و زنان در برابر خشونت های مبتنی بر جنسیت به ویژه تجاوز به عنف و سایر اشکال سوء استفاده جنسی در وضعیت مخاصمات مسلحانه اتخاذ کنند».

الف) افراطی گری و خشونت از منظر حقوق بشر دربارۀ زنان
اشاره

در این قمست به تحلیل اعمال خشونت آمیز جریان های تکفیری و تندرو، از منظر حقوق بشر می پردازیم و مباحثی همچون: جهاد النکاح و حق ازدواج آزادانه، حق تحصیل و دست رسی به اطلاعات، حق اشتغال، آزادی رفت و آمد و مسئله شکنجه را در اسناد حقوق بشری بررسی می کنیم.

1. حق ازدواج آزادانه

بر اساس اسناد بین المللی حقوق بشر، زن و مرد از حقوق یکسانی برای ازدواج و تشکیل خانواده برخوردارند و استفاده از زور در این امر، مخالف موازین حقوق بشر است. بر همین اساس، بند 2 از ماده 16 اعلامیه جهانی حقوق بشر مقرر داشته است: «ازدواج باید با آزادی و رضایت کامل مرد و زن انجام گیرد».(1) به علاوه در ماده 10 میثاق حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی نیز به این مسئله تصریح شده که ازدواج باید با رضایت آزادانه طرفین که قصد آن را دارند، واقع شود.

هم چنین، بر اساس ماده شانزدهم کنوانسیون، محو کلیه اشکال تبعیض علیه زنان، زنان از حقوق برابر در امر ازدواج برخوردار هستند و دولت های عضو، متعهد به فراهم کردن شرایط لازم برای استیفای این حقوق هستند. این ماده بیان می دارد:

دولت های عضو به منظور رفع تبعیض از زنان در کلیه امور مربوط به ازدواج و روابط خانوادگی کلیه اقدامات مقتضی به عمل

ص: 309


1- .Article 16, Universal Declaration of Human Rights

خواهند آورد و به ویژه بر اساس تساوی مردان و زنان موراد ذیل را تضمین خواهند کرد:

الف) حق یکسان برای ورود به ازدواج ب) حق یکسان در انتخاب آزادانه همسر و صورت گرفتن ازدواج تنها با رضایت کامل و آزدانه دو طرف ازدواج.(1)

بر این اساس، جهاد النکاح که بر اساس آن زنان که با اعمال زور و بدون رضایت به عقد مردی در می آیند ناقض حق آن ها برای ازدواج آزادانه و از این جهت ناقض حقوق بشر است.

2. حق تحصیل و دست رسی به اطلاعات

حق تحصیل برای تمامی افراد بدون تبعیض از حیث جنسیت، مذهب و یا نژاد، در اسناد بین المللی حقوق بشر به رسمیت شناخته شده است. از جمله می توان به ماده 26 اعلامیه جهانی حقوق بشر اشاره کرد که در بند اول آن بیان داشته: «هرکس حق تحصیل دارد. تحصیل لااقل در مراحل ابتدایی و پایه باید رایگان و اجباری باشد. آموزش های فنی و حرفه ای باید در دسترس عموم قرار گیرد و آموزش عالی باید برای همه و براساس شایستگی در دست رس باشد».(2)

«این ماده مقرر می دارد که آموزش باید در دست رس همه باشد و تمامی افراد فارغ از هر گونه تبعیض، از حق تحصیل برخوردارند. هم چنین، بر اساس ماده ده کنوانسیون، محو کلیه اشکال تبعیض علیه زنان، دولت های عضو متحد به فراهم کردن زمینه آموزش برای زنان و دختران جوان و تضمین حقوق مساوی زنان با مردان در امر آموزش هستند و موظفند اقدامات مقتضی برای رفع هر گونه تبعیض را به عمل آورند. بر این اساس، بند (ه) این ماده مقرر می دارد: «دولت های عضو موظف به فراهم کردن امکانات مشابه جهت دست یابی به برنامه های مربوط به ادامه تحصیلات، از جمله برنامه های علمی سوادآموزی بزرگ سالان

ص: 310


1- .Article 16, Convention on the Elimination of All Forms of Discrimination against Women.
2- Article 26, Universal Declaration of Human Rights.

با هدف کاهش هرچه سریع تر شکاف آموزشی موجود بین زنان و مردان هستند.»(1)

حق بهره مندی تمام افراد از آموزش و پرورش در سایر اسناد حقوق بشر، از جمله ماده 13 میثاق حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی نیز شناسایی شده است.

3. آزادی رفت و آمد

زنان همچون تمامی گروه های اجتماعی از حق آزادی رفت و آمد برخوردارند و محروم کردن آن ها از این حق برخلاف موازین بین المللی حقوق بشر است. این حق در اسناد بین المللی حقوق بشر از جمله: میثاق حقوق مدنی و سیاسی، کنوانسیون محو کلیه اشکال تبعیض علیه زنان، و ماده 13 اعلامیه جهانی حقوق بشر، به رسیمت شناخته شده است. بند 1 این ماده بیان می کند: «هرکس حق دارد در محدودۀ مرزهای هر کشور آزادانه رفت و آمد و اقامت کند.» بر این اساس، اقدامات گروه های تندرو در محدود کردن آزادی رفت و آمد زنان در قلمرو تحت سلطه آنان، از موارد نقض موازین حقوق بشر شمرده می شود.

4. حق اشتغال

بر اساس بند 1 ماده 13 اعلامیه جهانی حقوق بشر: هرکس حق کارکردن، انتخاب آزادانه شغل، برخورداری از شرایط منصفانه و رضایت بخش برای کار و برخورداری از حمایت دولت در برابر بی کاری را دارد. در همین راستا ماده 11 کنوانسیون محو کلیه اشکال تبعیض علیه زنان بیان، می دارد: دولت های عضو باید اقدامات مقتضی را برای رفع تبعیض علیه زنان در زمینه اشتغال انجام دهند و اطمینان دهند که بر مبنای تساوی مردان و زنان، حقوق یکسان به ویژه در موارد زیر برای زنان رعایت می شود:

الف) حق کار (اشتغال) به عنوان یک حق لاینفک حقوق انسانی؛

ب) حق امکانات شغلی یکسان، از جمله اجرای ضوابط یکسان در انتخاب شغل؛

ص: 311


1- مهر انگیز، کار، رفع تبعیض از زنان، ص 219.

ج) حق انتخاب آزادانه حرفه و شغل، حق ارتقای مقام، برخورداری از امنیت شغلی و تمام امتیازات و شرایط خدمتی و حق استفاده از دوره های آموزشی حرفه ای

و بازآموزی از جمله: کارآموزی و شرکت در دوره های آموزشی و پیشرفته و آموزشی مرحله ای.

د) حق دریافت مزد مساوی، استفاده از مزایا و برخورداری از رفتار مساوی در مشاغل و کارهایی که ارزش یکسان دارند، هم چنین رفتار مساوی در ارزیابی کیفیت کار.

هم چنین در ماده 6 میثاق حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، این میثاق، حق کار کردن برای همه کس است به این که فرصت یابد به وسیله و کاری که آزادانه انتخاب یا قبول می کند معاش خود را تأمین کند، به رسمیت می شناسند.

ب) افراطی گری و خشونت از منظر حقوق بشردوستانه نسبت به زنان
اشاره

حقوق بین الملل بشر دوستانه به مجموعه اصول و قواعدی اطلاق می شود که متکفل محدود کردن بهره گیری از زور و خشونت در مخاصمات مسلحانه بین المللی و غیر بین المللی است. این اصول و قواعد از یک سو افراد غیرنظامی و هم چنین نظامیانی را که درگیر جنگ در میدان نبرد نیستند، حمایت کرده و از سوی دیگر محدودیت هایی را در بهره گیری از روش ها و سلاح ها در میدان جنگ مقرر می دارد. حمایت از بیماران و زخمیان در جنگ، سرنشینان و نیروهای کشتی های حادثه دیده بر روی دریا، اسیران جنگی، قربانیان جنگ ها و مخاصمات بین المللی و غیر بین المللی و حتی اموال فرهنگی از جمله موضوعاتی است که حقوق بشردوستانه بین المللی معاصر به آن می پردازد.(1)

فحشای اجباری

فحشای اجباری به وسیلۀ تعدادی از اسناد حقوق بشردوستانه بین المللی منع شده است. نخستین بار، دیوان بین المللی کیفری فحشای اجباری را به عنوان یک جرم مستقل علیه بشریت به رسمیت شناخته است. براساس آن، تحقق عنصر مادی این جنایت

ص: 312


1- عدالت بین الملل، ص 2، کد خبر60، شهریور 91.

مستلزم آن است که مرتکب، یک یا چند نفر را به انجام اعمال جنسی از طریق اعمال زور با تهدید یا فشار مجبور کند. فحشای اجباری نوعاً با تعریف بردگی در زمان درگیری مسلحانه مطابقت خواهد کرد. در این صورت، ایجاد فاحشه خانه های اجباری برای تقویت روحی سربازان است.

تجاوز جنسی

تجاوز جنسی شق (ز) بند اول ماده 7 اولین گزاره اساس نامه دیوان بین المللی کیفری است که به تجاوز جنسی به عنوان جنایت علیه بشریت می پردازد. این مقرره بر مبنای شق (ج) بند اول ماده 2 قانون شماره 10 شورای کنترل، استوار است. هیچ تعریفی از جرم تجاوز جنسی در آغاز مذکرات مربوط به اساس نامه دیوان کیفری بین المللی وجود نداشت، تا این که سند عناصر جنایات برای نخستین بار تعریف ویژه ای از این رفتار بزه کارانه بیان کرد. عنصر مادی این جرم شامل تهاجم مرتکب، به جسم قربانی است که باید منجر به دخول گردد.(1)

بر این اساس، مردان و زنان می توانند قربانی این جرم شوند. تعریف این جرم مستلزم استفاده از خشونت یا تهدید به خشونت و یا زور نیز می شود.

بارداری اجباری
اشاره

مطابق تعریف شق (و) بند دوم ماده 7 اساس نامه دیوان بین المللی کیفری، بارداری اجباری به عنوان جنایت علیه بشریت شناخته شده و عنصر مادی آن، حبس غیرقانونی زنی است که اجباراً باردار شده است. برای تکمیل این جرم، کافی است مرتکب، زنِ زندانی را محبوس کند، هرچند آن زن به وسیلۀ شخص دیگری باردار شده باشد.(2)

1. کنوانسیون های چهار گانه ژنو

یکی از منابع در قلمرو حقوق بشردوستانه کنوانسیون های چهارگانه ژنو 1949م. و پروتکل های الحاقی آن 1977م. است. کنوانسیون چهارم ژنو به طور مشخص حمایت از

ص: 313


1- گرهارد، ورله، جنایت علیه بشریت در حقوق بین الملل معاصر، مترجم: وکیل امیرساعد، ص85.
2- همان، ص 87.

غیر نظامیان را در دستور کارش قرار داده است. این عهدنامه مشتمل بر 159 ماده است که انواع حمایت های حقوقی از غیر نظامیان را محور کار خود قرار داده و به شرح و بسط مصونیت غیرنظامیان از هر گونه تعرض در جنگ پرداخته است. براساس ماده 32 این عهدنامه هرنوع آزار و اذیت جسمی و شکنجه ممنوع شده است. مقررات این کنوانسیون ها در صورت بروز جنگ رسمی و یا مخاصمۀ مسلحانه که بین دو یا چند دولت متعاهد روی دهد، به موقع اجرا، گذارده خواهد شد. به طور کلی می توان گفت در اسناد بین المللی خشونت جنسی و تجاوز به عنوان هتک حرمت به شرافت و منزلت شخص قلمداد می شود.

ماده 27 کنوانسیون چهارم ژنو به اعمال قانون دربارۀ آزار جنسی و تجاوز به زنان پرداخته و در آن به صراحت از زنان در مقابل تجاوز و آزار جنسی و فحشای اجباری حمایت کرده است. این ماده اعلام می دارد: اشخاص مورد حمایت در هر مورد محق به احترام به خود، شرافت و حقوق خانوادگی می باشند. در هر زمان با آنان به انسانیت رفتار خواهد شد و از جمله در مقابل هرگونه عمل خشونت آمیز یا تهدید حمایت خواهند شد. زنان به ویژه در مقابل هر گونه تخطی به شرافت از جمله: تجاوز به عنف، اجبار به فحشا و هرنوع هتک ناموس حمایت خواهند شد.

به طور کلی در ماده 48 الحاقی کنوانسیون ژنو، تمایز میان مردمان غیرنظامی با نظامیان به عنوان قاعده ای بنیادی به صراحت بیان و تأکید شده است که اقدامات جنگی تنها باید متوجه افراد نظامی باشد. هم چنین در بند اول از ماده 76 پروتکل اول و قسمت (ه) بند (2) ماده 4 پروتکل دوم صریحا تجاوز به عنف و فحشای اجباری و هتک ناموس را ممنوع کرده است.

2. جرایم علیه بشریت در منشور نورنبرگ

یکی از جرایمی که در حقوق بین الملل کیفری رسیدگی می شود جنایت علیه بشریت است، که جنایاتی است که به علت شدت قساوت، وجدان جامعه جهانی بر اثر وقوع آن جریحه دار می شود. از جمله جنایات علیه بشریت، می توان: قتل، به بردگی گرفتن،

ص: 314

ریشه کن کردن، محبوس کردن، شکنجه، خشونت های جنسی، ناپدیدکردن اجباری اشخاص، را نام برد. اولین استفاده تخصصی از اصطلاح جنایات علیه بشریت در بند 3 ماده6 منشور نورنبرگ بود که مواردی ازجمله: قتل عمدی، ریشه کن کردن، به بردگی گرفتن، تبعید، یا هر عمل غیرانسانی دیگر که علیه مردم غیرنظامی قبل از جنگ یا درحین جنگ ارتکاب یافته باشد و یا تعقیب و آزار افراد به دلایل سیاسی، نژادی یا مذهبی در اجرا یا در ارتباط با یکی از جرایم مشمول صلاحیت دادگاه، در بر می گرفت.

البته در سال 1945 در قانون شماره 10، شورای کنترل مواردی را به جنایات علیه بشریت اضافه کرد.

حبس، هتک ناموس، به بردگی گرفتن به عنف، شکنجه به دلایل سیاسی، نژادی و مذهبی از جمله این موارد است که به نظر می رسد با وجود عبارت هر عمل غیرانسانی دیگر در منشور نورنبرگ، می توان این موارد را نیز مشمول همین عنوان دانست و تصریح به آن ها نشان از اهمیت موضوع دارد.

هم چنین طبق ماده 7 دیوان بین المللی کیفری تجاوز جنسی، بردگی جنسی، فاحشگی اجباری، حاملگی اجباری، عقیم کردن اجباری و هر نوع خشونت جنسی مشابه با آن ها، از مصادیق جنایت علیه بشریت شناسایی شده اند. جزء (ز) بند اول ماده 7 اساس نامه دیوان بین المللی کیفری با دسته بندی جنایات خشونت جنسی، گام مهمی در تبیین و توضیح اَشکال مختلف خشونت جنسی برداشته است.

3. جرایم ضد بشری در اساس نامه دادگاه جزایی بین المللی یوگسلاوی و رواندا

بر اثر جرایمی که از سوی صرب ها علیه مسلمانان بوسنی و هرزگوین در سرزمین یوگسلاوی سابق رخ داد، مانند: نسل کشی، کشتار جمعی، تجاوز جنسی و امثال آن، شورای امنیت سازمان ملل بر اساس فصل هفتم منشور این سازمان مداخله کرد و دادگاهی را به نام «دادگاه بین المللی» برای محاکمه افراد مسئول نقض شدید حقوق بشر دوستانه در سرزمین یوگسلاوی سابق بین سال های 1993 - 1991م. تأسیس کرد. ماده

ص: 315

5 اساس نامه دادگاه مزبور از جرایم ضد بشری به عنوان یکی از جرایم مشمول صلاحیت این دادگاه یاد کرد. ماده مزبور مقرر می دارد که:

این دادگاه صلاحیت دارد که افراد مرتکب جرایم ذیل، در خلال جنگ های مسلحانه را پیگرد و محاکمه کند، این جنگ ها جنبه داخلی داشته باشد یا بین المللی؛ مهم این است که اعمال مزبور علیه جمعیتی غیرنظامی انجام شده باشد. فهرست جرایم ضدبشری در اساس نامه محکمه بین المللی یوگسلاوی چنین ذکر شده است:

الف) قتل عمد؛

ب) ریشه کن کردن؛

ج) به بردگی گرفتن؛

د) اخراج؛

ه) زندانی کردن؛

و) شکنجه؛

ز) تجاوز جنسی؛

ح) اذیت و آزار افراد بنا به دلایل سیاسی، نژادی و مذهبی؛

ط) سایر اعمال غیر انسانی.

یک سال بعد، سال 1994م. بر اثر فجایع و نسل کشی هایی که در کشور آفریقایی رواندا رخ داد، شورای امنیت، دادگاه بین المللی دیگری را برای محاکمه افراد نقض کننده حقوق بشر دوستانه در جنگ های داخلی رواندا تأسیس کرد. این جنگ ها بین دو قبیله «هوتوها» و «توتسی ها» رخ داد و در خلال درگیری مزبور هوتوها بدترین جنایات، مانند نسل کشی و تجاوز جنسی را در حق توتسی ها روا داشتند. ازجمله جرایمی که دادگاه رواندا مشمول صلاحیت رسیدگی خویش قرار داد، جرایم ضدبشری است. ماده 3 اساس نامه محکمه یاد شده، به جرایم ضدبشری می پردازد. لازم به یادآوری است که فهرست جرایم یاد شده در این اساس نامه نسبت به اساس نامه محکمه بین المللی یوگسلاوی تغییری نکرده است و همان 9 مورد در این جا نیز عیناً ذکر شده است.

ص: 316

ماده 5 اساس نامه دادگاه بین المللی کیفری برای یوگسلاوی سابق، تجاوز به عنف و ماده 3 اساس نامه دادگاه بین المللی کیفری برای رواندا، تجاوز به عنف، فحشای اجباری و سایر اشکال هتک ناموس را تحت عنوان جنایت علیه بشریت آورده اند.

نتیجه گیری

خشونت جنسی علیه زنان و کودکان واقعیت تلخی است که در طول تاریخ فراوان شاهد اِعمال آن بوده ایم که موجب تخریب غرور و شرافت افراد و ورود انواع آسیب های جسمی و روانی به قربانیان آن می شود. به نظر می رسد اولین گام برای مقابله با گسترش شکل گیری این گروه ها، بررسی دقیق و علمی، عوامل و ریشه های شکل گیری آن ها باشد. این که چگونه معضلات و مشکلات اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی در جوامع، زمینه های شکل گیری این گروه های افراطی و پیوستن به آن ها را فراهم می کند و چگونه گفتمان های غالب با زدن برچسب تروریست به گروه هایی از افراد، آن ها را به سمت پیوستن به این جریان ها سوق می دهند. به طور نمونه در بسیاری از جوامع غربی، مسلمانان را به چشم تروریست می نگرند و جملگی آن ها را پیرو اندیشه های رادیکال مذهبی می دانند. دوم، بررسی درک نادرست رهبران این جریان ها و پیروان شان از مذهب است، که آن ها را به سمت این گونه اقدامات جنایات بار و غیرانسانی سوق می دهد. باید مبانی نظری این اندیشه ها را شناخت و تحلیل و نقد کرد. به نظر می رسد علمای مذهبی در این حوزه می توانند نقش تأثیرگذاری را ایفا کنند. از سوی دیگر عدم وجود ضمانت اجراهای قوی و کارآمد اجرایی در سطح بین الملل، عامل دیگری است که منجر به گسترش مداوم این جریان ها شده و مجازاتی را پیش روی عاملان این جنایات قرار نمی دهد.

از سوی دیگر، دولت ها و محاکم بین المللی کیفری، باید ساز و کاری جهت فشار به عاملان این جنایات و مجازات آن ها در نظر گیرند، که هزینه این گونه اقدامات را بالا ببرد و از ابزارها و فشارهای بین المللی برای تعقیب و محاکمه این افراد استفاده شود.

ص: 317

هم چنین، در بسیاری موارد، شاهد هستیم که در یک کشور، دولت و دستگاه قضایی توانایی مقابله با این جریان ها را ندارد و نیازمند حمایت های بین المللی است. بنابراین در سطح بین الملل نیازمند اقدامات مقتضی جهت پیش گیری، مقابله و رفع آثار سوء که گریبان گیر قربانیان این جنایات می شود، هستیم. یکی از این اقدامات را می توان قانون گذاری در هر کشور و در نظام بین الملل برای مقابله جدی با این اعمال در نظر گرفت. با وجود این که سالیانه زنان بسیاری قربانی آزارهای جنسی و تجاوزات در مخاصمات مسلحانه و نزاع های داخلی می شوند، ما شاهد این مسئله هستیم که هیچ کنوانسیون و یا قطع نامه ای مشخصاً به این مطلب اختصاص داده نشده و به بررسی ابعاد مختلف این فاجعه نپرداخته است.

هم چنین آمار نشان می دهد در بیش تر موارد زنان، قربانیان اصلی خشونت های جنسی و تجاوزات هستند، که اغلب مورد حمایت دولت متبوع خود قرار نمی گیرند و در قوانین داخلی آن ها آزارهای جنسی به دیده اغماض نگریسته می شود و قربانیان این حوادث، تحت حمایت های حقوقی نیستند. در این موارد نخست باید به زنان آموزش های لازم داده شود که از مطرح کردن خشونتی که بر آن ها رفته، ابایی نداشته باشند و ملاحظات مذهبی و یا فرهنگی را مانعی برای برخورداری از انواع حمایت های پزشکی، اجتماعی و حقوقی نپندارند. هم چنین دولت ها موظف شوند که قوانین جامع و کاملی از خشونت های جنسی را در قوانین خود تعریف کرده و مجازات های آن را تعیین کنند و با دادن خدمات پزشکی و روانی زمینه باز گشت این افراد را به زندگی اجتماعی فراهم آورند. در این موارد با تقویت سازمان های بین المللی و نهادهای خصوصی و انجمن های دفاع از حقوق زنان، می توان بسیاری از آنها را تحت پوشش های حمایتی قرار داد. در پایان می توان اظهار داشت تا ارادۀ قوی در سطح داخلی و بین المللی برای مقابله با این اقدامات وجود نداشته باشد، شاهد ادامه این گونه اعمال خشونت بار، علیه زنان خواهیم بود.

ص: 318

منابع
الف) فارسی:

1. اجتهادی، امیر مسعود، «عملکرد طالبان: نقض فاحش و همه جانبه حقوق بشر»، گزارش های دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، شماره 120، مهر و آبان 1377.

2. خاک، روناک، «جرم انگاری خشونت جنسی در حقوق بین الملل کیفری»، مجله حقوقی بین المللی، نشریه مرکز امور حقوقی بین المللی معاونت حقوقی و امور مجلس ریاست جمهوری، سال بیست و پنجم، شماره 39، 1387.

3. خبرگزاری ایرنا، کد خبر81202609

(4073490) ، خرداد 93.

4. خبرگزاری ایرنا، کد خبر 81167199(4020143)، اردیبهشت 93.

5. خبرگزاری ایسنا، کد خبر 195355، تیر 93.

6. خلجی، مهدی، تکفیری ها؛ تاریخ ساسی و تبار فکری، مهر 1392.

7. فیرحی، داوود، «بنیادگرایی و مدرنیته»، بازتاب اندیشه، شماره 63، 1384.

8 . فیرحی، داوود، ظهیری، صمد، «تروریسم: تعریف، تاریخچه و رهیافت های موجود در تحلیل پدیده تروریسم»، فصلنامه سیاست، مجله دانشکده حقوق و علوم سیاسی، دوره 38، شماره 3، پاییز 1387.

9. فیرحی، داوود، «ترور و عملیات شهادت طلبانه در مذهب شیعه»، شیعه شناسی، شماره 6، تابستان 1383.

10. عدالت بین الملل، ص 2، کد خبر 60، شهریور 91.

11. کار، مهرانگیز، رفع تبعیض از زنان، مقایسه کنوانسیون رفع تبعیض از زنان با قوانین داخلی ایران، قطره، 1379.

12. ورله، گرهارد، مترجم: وکیل، امیرساعد، «جنایت علیه بشریت در حقوق بین الملل معاصر»، مجله حقوقی بین المللی، سال بیست و پنجم، شماره 39، 1387.

ب) انگلیسی:

1. Ward, Jeanne, Marsh, Mendy, Sexual Violence Against Women and Girls in War and Its Aftermath: Realities, Responses, and Required Resources, UNFPA, European Commission, 2006.

2. Universal Declaration of Human Rights

3. International Covenant on Civil and Political Rights

4. Declaration on the Elimination of Violence against Women

ص: 319

5. Convention on the Elimination of All Forms of Discrimination against Women

6. Committee for the Elimination of Discrimination against Women (CEDAW), General recommendation No. 19

7. Optional Protocol to the Convention on the Elimination of Discrimination against Women

8. Declaration on the Protection of Women and Children in Emergency and Armed Conflict

9. Convention for the Suppression of the Traffic in Persons and of the Exploitation of the Prostitution of Others

10. Geneva Convention relative to the Protection of Civilian Persons in Time of War

ص: 320

بخش سوم: جریان های افراطی و تکفیری و پیامدهای سیاسی آن

اشاره

ص: 321

ص: 322

اسلامِ سیاسی و تمایز آن با سلفی گری در دورۀ معاصر: زمینه ها، فرصت ها و چالش ها / محمود فلاح

اشاره

محمود فلاح(1)

مقدمه

اسلام سیاسی(2)

مفهومی است که برای توصیف وضعیت اسلام در جهان معاصر به کار می رود. تحولات پدیدآمده در مناسبات سیاسی جهان اسلام در دوران معاصر بحث از سرشت اسلام و ارتباط آن با این تحولات را به دنبال داشته است. بی تردید ورود مفهوم اسلام سیاسی به ادبیات سیاسی در دهه های اخیر، نقطۀ عطفی درتاریخ نظریه پردازی نظام سیاسی اسلامی به حساب می آید. پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و تأسیس نظام جمهوری اسلامی به همراه الزامات آن، فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و گسترش جغرافیای جهان اسلام و فراگیر شدن موج بیداری اسلامی درسال های اخیر در کشورهای اسلامی، بیش از هر زمانی مسئله «اسلام سیاسی» را در کانون تأملات نظری اندیشمندان، صاحب نظران و سیاست گذاران قرار داده است. آنان در توصیف خود از نگرش های تأثیرگذار در جهان اسلام در جهت تشکیل نظام اسلامی برای اجرای شریعت از این مفهوم استفاده کرده اند. مهم ترین مؤلفه این مفهوم، تأکید بر سرشت

ص: 323


1- دانش آموخته حوزه علمیه قم و دانشجوی دکتری علوم سیاسی
2- .political islam.

سیاسی اسلام است. مفهوم اسلام سیاسی توسط بسیاری از پژوهش گران سیاسی برای درک چنین تحولی ابداع شده است، ولی هر چند این مفهوم نو و تازه است به لحاظ محتوا، تاریخ و پیشینه آن به صدراسلام باز می گردد. اگر اسلام را به این معنا در نظر بگیریم که همان گونه که برای زندگی و حیات فردی دارای دستگاه مفهومی و عملی است، به همین سان برای زندگی سیاسی و اجتماعی نیز دستورهایی وضع کرده است، آن گاه می توان گفت که اسلام سیاسی سابقه ای به درازای تاریخ اسلام دارد و بنیان گذار آن پیامبر اسلام است. اما تمرکز مقاله حاضر بر این نکته است که در دورۀ معاصر، دگرگونی در حوزۀ اندیشۀ دینی پدید آمده است که جریان اسلام سیاسی، بازتاب بخشی از این دگرگونی است. هر پدیده سیاسی اجتماعی در شرایط تجربی و تاریخی ویژه ای شکل می گیرد و در جریان زمان با دگرگونی زندگی و زندگان، دگرگون می شود. پدیده اسلام سیاسی نیز از یک سو مُهر تجربه های تاریخی - زبانی جامعۀ اسلامی را بر خود دارد و از سوی دیگر، بستری برای فرهنگ و اندیشۀ دینی نو و متمایز از گذشته محسوب می شود.

اسلام سیاسی در نوشتار حاضر به نظریه سیاسی اشاره دارد که هدفش تأسیس یک نظم سیاسی اسلامی در دوران جدید است و مرجعیت دین را در زندگی سیاسی اجتماعی به رسمیت می شناسد و تلاش می کند این مرجعیت را از طریق تشکیل حکومت اسلامی مطابق مقتضیات دنیای جدید تحقق بخشد. بنابراین، فرضیۀ مقاله حاضر این است که «اسلام سیاسی» مفهومی است برای توصیف جنبش ها و جریان های فکری- سیاسی در جهان اسلام که دغدغه ایجاد حکومت اسلامی مطابق مقتضیات دنیای جدید داشته و گزاره ها، مبانی و اصول بنیادین خود را در چارچوب شریعت اسلامی صورت بندی می کند. این جریان مدعی است که بازگشت به اسلام و بازسازی جوامع اسلامی مطابق با اصول بنیادین اسلامی به عنوان تنها راه حل بحران ها و چالش های معاصر تلقی می شود و در این راستا کسب قدرت سیاسی مهم ترین راه دست یابی به این اهداف است.

ص: 324

مقاله حاضر برای آزمون این فرضیه به بازخوانی مسئلۀ اسلام سیاسی در دورۀ معاصر و تمایز آن با سلفی گری می پردازد. در پایان نیز به چالش ها و فرصت هایی که اسلام سیاسی با آن مواجه است اشاره می شود.

بررسی مفهومی؛ نسبت دین و سیاست در اسلام

تحلیل معنا شناختی از «دین» در ادبیات اسلامی، بیانگر وجود دو حوزه معنایی مرتبط با هم است:

1. حوزۀ «ابلاغ» شریعت: در این حوزه، «دین» به معنای «آداب»، «سنن»، «عقاید»، «شریعت»، «قانون» و «مناسک»ی است که از سوی «نبی» ابلاغ شده است(1)براساس این حوزۀ معنایی، نهادِ «نبوت» کاربرد می یابد. پدید آمدن نهاد «امامت» در مذهب شیعه در طول نهاد نبوت به جهت نیاز این حوزه ی معنایی به استمرار و تداوم است.

2. حوزۀ «اجرای» شریعت: شامل «پاداش»، «جزا»، «کیفر»، «حساب» و «انتقام» است(2).

(همان). نهادِ «حکومت» در پیوند با این حوزۀ معنایی کاربرد می یابد و وظیفۀ «اجرای» قوانین شریعت را به عهده دارد؛ یعنی آنچه به عنوان شریعت از سوی پیامبر به مردم ابلاغ شده، حکومت وظیفۀ اجرای آن را به عهدۀ خود می داند.

ارتباط این دو حوزۀ معنایی، پیامدهایی در عرصۀ اجتماعی - سیاسی داشته است:

الف. پیامد اول این که «حکومت» به عنوان متولی حوزۀ اجرای شریعت، معمولاً مشروعیت خود را از شریعت و توسط متولّیان حوزۀ ابلاغ شریعت (نبی، امام، فقیه) می گیرد؛ زیرا دولت واضع قانون نیست، بلکه قانون، آن را ایجاد و از آن حمایت می کند.

ص: 325


1- فؤاد، افرام البستانی، منجد الطلّاب، ص 214.
2- همان.

ب. پیامد دوم این است که «حکومت» به عنوان مجری اراده و قانونِ خداوند شناخته شده است. اگر چه در عمل بسیار اتفاق افتاده که حکومت، خلاف این مقصود عمل کرده، اما در تفسیری که از آیات قرآن و روایات اسلامی دربارۀ حکومت ارائه شده، به گونه ای واضح نشان داده شده است که قدرت سیاسی باید معطوف به اجرای شریعت باشد.

هم چنین در ادبیات سیاسی اسلامی، حاکم کسی است که از سوی خداوند که معیار حق و باطل است، دارای قدرتی می شود که می تواند تفاوت حق و باطل را تشخیص دهد و بیان کند. بنابراین، «حکم» در اصل از آن خداوند است و از سوی او به برخی «افراد» داده می شود(1)بر این اساس، پرسشی که در زمینۀ حکومت، همواره ذهن اندیشمندان اسلامی را به خود مشغول داشته، این بوده که چه کسی می تواند در جامعۀ اسلامی به عنوان جانشین خدا عمل کند؟ زیرا در ادبیات اسلامی، میان آنچه دینی است و به خدا تعلق دارد با آنچه دنیایی است و به مردم تعلق دارد، تمایزی وجود ندارد. این درهم آمیختگی امور دینی و دنیوی، شکل زندگی و نظامِ باور مسلمانان را به گونه ای شکل داده که در آن تمایز دین و سیاست کمتر دنبال شده است. به عنوان مثال، کاربرد مفهوم «خلیفه» و «امام» در ارتباط با نیازهای سیاسی و دینی جامعه قابل تصور است. نیازهایی مانند حفظ اصول مذهب، دفاع از دارالاسلام، هدایت جهاد، ادارۀ مالی جامعه و تنظیم روابط جامعۀ اسلامی با دیگر جوامع، که ضروری است تصمیم گیری دربارۀ آن ها بر طبق شریعت صورت بگیرد و انجام آن ها با خواست خداوند سازگار باشد.

ص: 326


1- براساس برخی آیات قرآن، حکم در اصل از آن خداوند است و از سوی او به افراد داده می شود، به عنوان نمونه می توان به آیات زیر اشاره داشت: ص، آیه 26: >یا داوودُ إِنّا جَعَلْناک خَلیفة فِی الأَرْضِ فَاحْکم بَینَ النّاسِ بِالْحَقِّ...< مریم، آیه 12: >یا یحیی خُذِ الْکتابَ بِقُوَّة وَ ءَاتیناهُ الْحُکمَ صَبیاً.< انعام، آیه 89: >اُوْلَئک الَّذِینَ ءَاتَیناهُمُ الْکتابَ و الْحُکمَ وَ النُّبُوّة فَإِن یکفُرْ بِها هَؤُلاءِ فَقَدْ وَکلْنا بِهَا قَوْماً لَّیسُواْ بِهَا بِکافِرینَ.<

اگرچه در واقعیت تاریخی، در جوامع اسلامی گاه بین دین و حکومت جدایی به وجود آمده است، اما از لحاظ نظری از آن خبری نبوده و میان اندیشمندان مسلمان نیز ضرورت چندانی به توسعۀ نظری آن احساس نشده است. در هر دو مذهب سنی و شیعه، «شریعت» چارچوب اعتقادی حکومت و جامعه را فراهم آورده است. شریعت به مثابۀ منبع قانون چه در حوزۀ شخصی و چه در حوزۀ اجتماعی برای مسلمانان مرجعیت دارد و بر همین اساس، حوزه ای خاص و جداگانه ای به نام «سیاست» که دارای قوانین صرفاً بشری باشد به وجود نیامده است.

به بیان دیگر، به لحاظ نظری رابطۀ دین و سیاست به سه گونه قابل تصور است: یکی پیوند دین و سیاست به گونه ای که هر دو یکی باشند و از هم قابل تفکیک نباشند. به عبارت دیگر، سیاست عین دیانت باشد و دیانت عین سیاست باشد. دو دیگر تعامل دین و سیاست به نحوی که آن دو جدا از هم در نظر گرفته شوند، اما در ارتباط متقابل با همدیگر باشند، مانند نظام های سکولار و سوم عدم ارتباط دین با سیاست که نظام های لائیک این گونه اند.(1)

در خصوص اسلام، نظریۀ عمومیِ پیوند دین و سیاست مطرح است. تلقی مسلمانان از آیین اسلام به معنای «قانون الهی» یا «شریعت» در واقع با مفهوم پیوند دین و سیاست توأم است. مهم ترین نمونۀ پیوند دین و سیاست که تجسّمِ کامل شریعت است، «حکومت نبوی» است. پیامبر با حکومت خویش در مدینه، اسلام را به مثابۀ نظام سیاسی معرفی نموده است. مهم ترین ویژگی نمونۀ آرمانی اسلامی، کاربرد مفهوم امت است. تأکید پیامبر بر تشکیل امت، تأییدی بر سیاسی بودن آیین اسلام است. در نخستین پیمان پیامبر در مدینه، تدوین قانون با توجه به مفهوم «امت»، نشان دهندۀ رابطۀ دو جانبۀ مفهوم دین و سیاست است،(2)

زیرا شریعت به عنوان قانون الهی در درون

ص: 327


1- مصطفی ملکیان، سنت، مدرن، پست مدرن، جزوۀ درسی دانشگاه صنعتی شریف، ص 46.
2- عبدالله عبدالعزیز، ابن ادریس، جامعه مدینه در عصر نبوی، ترجمۀ شهلا بختیاری، ص 398.

امت، معنای واقعی خود را پیدا می کند و از سوی دیگر امت، زمانی شکل می گیرد که مبتنی بر مجموعه ای نظام مند از قوانین شریعت باشد.

در صدر اسلام، زمانی که جامعه اسلامی بنیان نهاده شد، تشکیلات و نهادهای مدوّن وجود نداشت. پیامبر، پیام خدا را به مسلمانان می رساند و این پیام، همان قانون جامعه را تشکیل می داد. قانونی که تمام جوانب زندگی آنان را شامل می شد. جامعیت وحی و هم چنین رهبری فوق العاده ی پیامبر، هر گونه جدایی امر دینی از دنیوی را منتفی می نمود. از نظر مسلمانان، با فقدان پیامبر، وحی الهی و سنت پیامبر هم چنان بر همۀ جوانب زندگی روزمرۀ آنان، ناظر بود. هم قرآن و هم روایات نبوی به روشنی از شکل زندگی اسلامی در همۀ ابعاد فردی و جمعی آن حکایت می کرد. از این رو، در فاصلۀ کوتاهی پس از پیامبر، مسلمانان توانستند این شکل زندگی را به قاعده و ضابطه در آورند.(1)

بر این اساس، تصور سیاسی بودن اسلام که از نمونۀ صدر اسلام الهام گرفته می شود در طول تاریخ اسلامی هم چنان انتقال یافته و هیچ گاه قطع نشده است.

دوره معاصر و بازگشت به هویت اسلامی

در نیمۀ نخست قرن نوزدهم میلادی به سرعت شرایطی بر جهان مستولی شد که به واسطۀ آن، جوامع اسلامی در آستانۀ تحولی تاریخی قرار گرفتند. وضعیتی که جوامع اسلامی خود را با آن روبه رو دیدند، نتیجۀ واردات انبوه عناصر، الگوها و مفاهیمی بود که خود را بر جامعه آن ها تحمیل می کرد. تهاجم بورژوازی غرب به جوامع غیرغربی و تسخیر این جوامع به اَشکال گوناگون، از روندی اجتناب ناپذیر ناشی می شد؛ زیرا ماهیت بورژوازی که آن را به سوی کسب بیشترین سود سوق می داد، تأسیس گسترده ترین بازارها برای کالاهایش را غیرقابل اجتناب کرد.(2) بورژوازی غربی با

ص: 328


1- عبدالمجید شرفی، اسلام و مدرنیته، ترجمۀ مهدی مهریزی، ص 37.
2- مارکس و انگلس، مانیفیست کمونیست، ترجمۀ حسن مرتضوی و محمود عبادیان، ص 280- 281.

فرهنگ جدیدش که به سیطرۀ جهانی خود تحقق می بخشید، به انقیاد سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جهان دست یافت. از این لحاظ به تعبیر عبدالهادی حائری، تهاجم سلطه گرانۀ غرب به حوزه های غیرغربی، دو جنبه داشت:

1- جنبۀ غارت گری و استعمارطلبی؛

2- جنبۀ آشناسازی جهان غیراروپایی با فرهنگ و تمدنی که بالاترین دست آورد بشر در طول تاریخ اش شناخته می شد.(1)

با این توصیف، مهم ترین ویژگی فرهنگ مدرن غربی «استیلا» بود. انسان مدرن، کار خود را با تلاش برای سلطه بر طبیعت آغاز کرد و قدرت های استعماری قرن نوزدهم که به نوعی بازتاب سلطۀ انسان بر طبیعت بودند علاوه بر طبیعت، به استیلا بر جوامع غیرغربی نیز پرداختند. اندیشمندان مسلمان از آغاز روبه رو شدن با فرهنگ جدید غرب، تجربه ای دوگانه داشتند: از یک سو علم و فرهنگ غرب را تجربه کردند که برای آنان امیدوارکننده و رهایی بخش بود، از سوی دیگر، گرایش به استیلاطلبی غرب را مشاهده نمودند که برای آنان تحقیرآمیز و انقیادآور بود. با توجه به این دو سویۀ تمدنی و استعماری غرب، نقش و چهرۀ غرب را در خاطر بسیاری از اندیشمندان مسلمان به عنوان تهدیدی فرهنگی مبدل ساخت و نگاه احترام آمیز به غرب با حسّ ِ بیگانه هراسی توأم گردید.(2)

با گذشت چند دهه از تماس مسلمانان با غرب و تبعات دو جنگ جهانی، نزاع قدرت های انگلیس، شوروی و آمریکا بر سر خاورمیانه، تشکیل رژیم اسرائیل، شکاف میان آموزش های جدید و مذهبی، موج انتقاد و تردید مسلمان به اقتباس دست آوردهای مدرنیته را به وجود آورد و گسترش جنبش های ضد استعماری و ضد غربی در جوامع اسلامی را به همراه داشت. به تعبیر رضوان السید از قرن هفدهم میلادی سرزمین اسلام با دو هجوم استعماری نظامی و فرهنگی فکری اشغال شد. این

ص: 329


1- عبدالهادی حائری، نخستین رویارویی های اندیشه گران ایران با دو رویه تمدن بورژوازی غرب، ص 15.
2- فروغ، جهان بخش، از بازرگان تا سروش، ترجمۀ سعیده سریانی، ص 62.

تهاجم با برنامه ریزی دقیقی که داشت، دو اثر عمده گذاشت: دگرگونی فرهنگی در حوزۀ علوم انسانی و قطع ارتباط با میراث اسلامی. از این رو، اندیشمندان اسلامی در صدد پی ریزی طرح بازگشت به اسلام برآمدند و هدفشان از این طرح آن بود که فرهنگ امت را بر مبنای میراث اصیل اسلامی بازسازی کنند.(1)

بر این اساس، طرح بازگشت به اسلام نیز در راستای مواجهه با تمدن غرب و در فضای فرهنگی جامعۀ اسلامی از سوی بخشی از اندیشمندان مسلمان مطرح شد و تا امروز تحولاتی در پی داشته است؛ به گونه ای که در هر دورۀ زمانی، جریان های فکری و جنبش های سیاسی خاصی با هدف دفاع از انسان مسلمان و جامعه مسلمان در برابر تأثیرات جهان مدرن پدید می آمدند. ازاین رو، در چالش فرهنگ اسلامی و مدرن، از همان آغاز، چند طیف نگاه پدید آمد که مهم ترین آن ها عبارت اند از:

1-3. طیفی که نو شدن قواعد زندگی و مناسبات اجتماعی را بر مبنای باورهای مدرن، به صورت یک آرمان و ضرورت می پذیرفتند. این گروه کسانی بودند که تحت تأثیر فرهنگ مهاجم قرار گرفته و خواهان اصلاحات سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی به سبک غرب شدند.(2)

در نظر نخستین متفکران مسلمان که چشمشان به غرب باز شده بود، اخذ عناصر تمدنی غرب، بسیار آسان می نمود. برخی از آنان باور داشتند که با انتقال مفاهیم جدید، معانی و ارزش های مدرن نیز به جامعه منتقل خواهد شد و تحول مطلوب رخ خواهد داد. این گونه برخورد با تمدن غربی از یک سو و تمدن اسلامی از سوی دیگر، به پیدایش جریانی انجامید که در ادبیات سیاسی از آن ها به عنوان «جریان فکری تجددگرا» (اصالت دادن به تجدد و نفی میراث اسلامی) یاد می شود. در این جریان، مرجعیت دین در تعیین قواعد زندگی سیاسی و اجتماعی به رسمیت شناخته نمی شود و تنها عقلِ نقّاد و علم را منشأ قاعده مندی و معناداری زندگی

ص: 330


1- رضوان سید، اسلام سیاسی معاصر در کشاکش هویت و تجدد، ص 21.
2- بابی سعید، هراس بنیادین: اروپامداری و ظهور اسلام گرایی، ص 180- 185.

اجتماعی و سیاسی خود قرار می دهند، زیرا این گرایش، میراث اسلامی را به عنوان ماهیتی منفی نام گذاری می کند؛ به نحوی که جهانِ مدرن در برابر آن قرار می گیرد و به عنوان الگوی مطلوب مطرح می شود.(1) پیامد این دیدگاه، این است که با پیروی از تمدن غرب و استفاده از دست آوردهای علمی آن می توان بر ضعف و فساد جامعه اسلامی غلبه کرد. در دوره معاصر، نقش جریان تجددگرا در تولید فرهنگی، کم اهمیت نیست. برجسته ترین و پی گیرترین مترجمان اندیشه های نو، همواره در میان تجددگرایان پیدا شده اند. تجددگرایان، در طول دوره معاصر، بخشی از جامعۀ مدنی را نمایندگی کرده و منعکس کنندۀ گرایش های فرهنگی و اجتماعی جامعه غربی نیز بوده اند.

2-3. در مقابل، طیفی قرار دارند که نوشدن و پذیرش باورهای مدرن غربی را موجب از بین رفتن هویت فرهنگی و سلطۀ همه جانبۀ بیگانگان می دانند. آنان می کوشند تا از باورهای سنتی و مذهبی دفاع کنند. این طیف فکری را به نام «جریان محافظت گرا» می شناسند (محافظت(2)

از میراث و فرهنگ اسلامی).(3) از این رو، محافظت گرایی را در تاریخ معاصر، می توان جریانی دانست که براساس منابع دینی، قواعد و روش زندگی انسان را ترسیم می نماید. در صورت تعارض میان یافته های جدید بشر با آموزه های دینی، فرض بر این است که عقل بشر، خطاپذیر است و به همین دلیل، با توجه به احتمال ندادن خطا در نصوص دینی، باید آموزه های دینی را بر آن ها ترجیح داد. این دیدگاه، براساس تفسیر موسّع از کاربرد دین در زندگی انسان، ارائه شده و نتیجۀ آن، اولویت قایل شدن به دین در برابر عقل و علم است. دین، تکلیف همۀ امور را برای همیشه مشخص کرده است و مسلمانان باید در زمینه ای به دین رجوع کنند و داوری دین را ملاک عمل قرار دهند.

ص: 331


1- علی میرسپاسی، روشنفکران ایران؛ روایت های یأس و امید، ترجمۀ عباس مخبر، ص 265.
2- .Conservation.
3- حسن محدثی، دین و حیات اجتماعی، ص 206.

این نوع نگاه، بخشی از جریان فکری جدید دانسته می شود، زیرا توجه به دین، نوعی توجه «آگاهانه» به نظام باوری است که در برابر نظام باور مدرن غربی قرار می گیرد. التزام محافظت گرایان به دین و اهمیتی که آنان برای مبانی دینی قائل اند، میان آنان و متفکران تجددگرا مرزی غیر قابل انکار ترسیم می کند. امروز نیز ناسازگاری جریان محافظت گرایی با جریان تجددگرایی بسیار جدی است، زیرا انسجام این جریان بر این قاعده استوار است که انسان مدرن در ساختن جهان نو، در مسیر سعادت قدم نگذاشته، بلکه در مسیر نابودی و گمراهی در حرکت است.(1)

این رویکرد در حقیقت، مسلمانان را به بازگشت به خویش دعوت می نمود. خویشتن همان «هویت اسلامی» بود که از همان صدر اسلام شکل گرفته است و معنای حقیقی آن بازگشت به همان گذشته درخشان است. در ادبیات سیاسی اگرچه این طیف به جریان فکری محافظت گرا شناخته می شود، اما برخی از بازگشت به میراث دینی در جهت تبیین آرای فقهی سود می برند، برخی نیز در سیاست، بازگشت به میراث اسلامی را رهایی بخش می دانند و بعضی برای حمله به تمدن غرب بهره می گیرند. بنابراین، می توان طیفی از محافظت گرایی را در جوامع اسلامی از«سلفی گرایی» تا «سنت گرایی» شناسایی کرد که در این مقاله تنها به سلفی گرایی اشاره می شود.

3-3. سوم طیفی میانه که خواهان تلفیق میان عناصر معنایی سنت و مدرن یا امر بومی و امر جهانی است که می توان آن را جریان فکری «بازسازی گرا» نامید (بازسازی(2)و

تحقق مفاهیم و ویژگی های جهان فرهنگی اسلامی در محیطی جدید).(3)

رویکرد بازسازی گری اسلامی ریشه خود را بازگشت به سنت و سلف و احیای هویت اسلامی می داند. البته این بازگشت به سنت سلف به خلاف بازگشت سلفی گرایانه که

ص: 332


1- سید حسین نصر، قلب اسلام، ص 34-36.
2- reconstruction.
3- حسن محدثی، دین و حیات اجتماعی، تهران، فرهنگ و اندیشه، ص210.

نوعی گذشته گرایی متحجر بر آن حاکم است، بازگشت به ویژگی های اعتقادی، تحول فردی و اجتماعی و ایمان گرایی است که عقل گرایی آن را همراهی می کند.(1)

در ادبیات سیاسی بخشی از رویکرد بازسازی گرای اسلامی به نام «اسلام سیاسی» شناخته می شود.

کاربرد مفهوم سلفی گرایی

آشنایی مسلمانان با غرب و به تَبَع آن، ورود حجم انبوهی از مفاهیم به ادبیات سیاسی مسلمانان، آنان را با نوع جدیدی از نگرش به جهان مواجه کرد و مشکلاتی را نمایان کرد که حکایت از ناهمخوانی جهان سنت با اقتضائات دوران جدید داشت. یکی از مهم ترین دغدغه هایی که ورود مفاهیم و الگوهای جدید به جوامع دینی ایجاد کرد مناسبات مفاهیم نوپدید با دین بود. به طور طبیعی مفاهیمی که در بستر متفاوتی شکل گرفته بودند به ناگزیر در فضای جدیدی که به کار گرفته شدند ناسازه هایی را در پی داشتند؛ به ویژه که این مفاهیم و الگوها از بستری فارغ از دین به زمینه ای سرشار از دغدغه های دینی وارد شدند. ازاین رو، برای عبور از این ناسازه ها، اندیشه ها و جریان های متنوعی پدید آمد که سلفی گرایی در این بین جریان مهمی محسوب می شود.

سلفی گرایی با طرح شعار «بازگشت به سلفِ صالح»، خواستار بازگشت به معنای حقیقی و راستین اسلام برای مقابله با نفوذ استعمار و فرهنگ غربی شد. سلفی گرایی در تقابلِ سنّت و تجدّد، راه بازگشت به اسلامِ سلف را برگزیده که این اسلام، دربردارندۀ نظام کامل اجتماعی در همۀ ابعاد سیاسی و اقتصادی و فرهنگی است و عمل به آن ضامن سعادت بشر خواهد بود.(2)

هاتف در جست وجوی معنای سلفی گرایی می گوید:

ص: 333


1- طه جابر علوانی، اصلاح تفکر اسلامی: مدخلی به ساختار گفتمان اسلامی معاصر، ترجمه محمد شمس، ص 77.
2- http://www.irdc.ir/article.asp?id=1050

معنای لغوی آن، تقلید از گذشتگان، کهنه پرستی یا تقلید کورکورانه از مردگان است، اما معنای اصطلاحی آن، نام فرقه ای است که تمسّکِ به دین اسلام جسته، خود را پیرو سلف صالح می دانند و در اعمال، رفتار و اعتقادات خود، سعی بر تابعیت از پیامبر اسلام، صحابه و تابعین دارند. آنان معتقدند که عقاید اسلامی باید به همان نحو بیان شوند که در عصر صحابه و تابعین مطرح بوده است؛ یعنی عقاید اسلامی را باید از کتاب و سنت فرا گرفت و علما نباید به طرح ادله ای غیر از آنچه قرآن در اختیار می گذارد، بپردازند. در اندیشه سلفیون، اسلوب های عقلی و منطقی جایگاهی ندارد و تنها نصوص قرآن، احادیث و نیز ادلّۀ مفهوم از نص قرآن برای آنان حجیت دارد.(1)

بنابراین، سلفی گرایان عقایدشان در این شعار مشهور خلاصه می شد که: «الاسلام هو الحل»؛ یعنی اسلام، تنها راه حل. از نظر آنان ریشه های فساد و گمراهی جوامع اسلامی را باید در دوری جستن از تعالیم قرآن و سنت دانست. تأکید این گروه بر اجرای بدون قید و شرط احکام اسلامی با فهم ظاهری از آیات و روایات و با روشی انعطاف ناپذیر و عوامانه، آنان را در اکثر موارد تبدیل به نیرویی سیاسی و معطوف به نتیجه ساخته است. پیشینه چنین باور هایی با پیوند های ضعیف به ابن حنبل و بعدها به ابن تیمیه در قرن هفتم و هشتم هجری و محمد بن عبدالوهاب در قرن دوازدهم می رسد.(2)

بنابراین، خشونت، جزمیت و یک سونگری از ویژگی های این جریان است. سلفی گرایی به این معنا به عنوان پدیده ای رادیکال از آن یاد می شود. دلیل این امر به افزایش توان تخریبی آن ها به دلیل نوع عقایدشان و هم چنین عدم امکان اقناع سازی آنان برای اقبال به روش های حل و فصل مسالمت آمیز مخاصمات برمی گردد.(3)

ص: 334


1- .http://mardesafar.blogfa.com/post-64.aspx.
2- علی اکبر دیانت، «اصلاح طلبی»، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج9/2.
3- اصغر افتخاری، «اقدام به جنگ»، سیاست دفاعی، سال 12، شماره پیاپی 48، شماره 4 (پاییز)، صص 55.

به طور کلی، حرکتِ سلفیه که منادی بازگشت به سیرۀ سلف صالح در آغاز اسلام است عنوانی است عام برای فرقه ها و گروه هایی از مسلمانان در دوران معاصر که با شعار پیروی از «سلف صالح» و با آمیختن آموزه های دینی با مقوله دولت و سیاست در جهان اسلام، حرکت ها و جنبش های فکری و اجتماعی را به عقیده خود جهت اصلاح امت اسلامی سامان دادند. نکته قابل توجه این است که میان سلفی گرایی اهل سنت و شیعی تفاوت هایی با نظر به اختلافات در اصول و فروع و نیز دیدگاه های متفاوت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آن ها وجود دارد. جز این، به لحاظ گستردگی جغرافیایی جهان اسلام و تنوّع فرهنگی و نیز دوره های تاریخی گوناگون می توان این جریان ها را در کشورهای عربی، ترکیه، ایران و شبه قاره هند به طور مستقل بررسی کرد.

در بازشناسی، سلفی گرایی به سه دوره قابل تقسیم است: دورة اولیه، دوره پیش از دوره معاصر (قرن 17- 19م) و دوره معاصر (قرن 20م). سلفیه خود را پیروان «سلف صالح»، معرفی می کنند که شأن آن ها به سبب مصاحبت و قرب زمانی به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است و از این رو، درک ناب و فهم خالصی از اسلام، همراه با عمل به اسلام داشته اند(1).

احمد بن حنبل (164-241 ق) که سلفیه به او تأسی می جویند، آخرین فرد از نسل سلف شناخته می شود. وی تأویل را رد می کند و مباحث کلامی مطرح در میان فرقه ها را بدعت می داند. از نظر او مرجع موثق فقط قرآن و سنت نبوی است، زیرا وحی بر عقل برتری دارد(2).

ابن تیمیه (661-728 ق)، فقیه و متکلم حنبلی، شخصیت برجسته فکری سلفیه است که با تأکید بر توحید و اثبات سازگاری عقل و وحی، برای احیای آموزه های اسلام به شکل ناب آن و رد بدعت ها از آن کوشید. این متفکر، تأثیری عمده بر بسیاری از

ص: 335


1- .shahin, emad eldin, "salafiyah" in the oxford encyclopedia of the modern islamic world, john l. esposito, vol 3, new york: oxford,463.
2- احمد پاکتچی، «اسلام: اندیشه های فقهی در سده های متأخر»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج8.

جنبش هایی داشته است که در صدد بودند جامعه خود را براساس اصول بنیادین اسلامی اصلاح کنند.(1)

اما عمده جریان های جدید در جهان اسلام از قرن هجدهم میلادی به بعد در مواجهه با تحولات فکری و اخلاقی ناشی از استعمار اروپاییان پدید آمدند و در پی احیای اسلام و مقابله با ضعف ها و مشکلات جوامع خود بودند. محمد بن عبدالوهاب (1209 ق) به پیروی از تعالیم احمد بن حنبل و ابن تیمیه، قصد داشت تا با زدودن هر آنچه غیر اسلامی است، دولتی نظیر آنچه پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم بنا نهاده بود، در عربستان پدید آورد. از این زمان به بعد، جنبش های مشابهی در خارج از جهان عرب، به ویژه در شبه قاره هند به رهبری احمد سرهندی (1141 ق)، شاه ولی الله دهلوی (1179 ق) و سید احمد بریلوی (1248 ق) پاگرفت. اهداف آن ها احیای آموزه های اسلامی به شکل ناب آن، پیروی ازقرآن و سنت، رد و طرد بدعت ها، پاک سازی اسلام از شوائب، اصلاح اخلاقی و اجتماعی و ایجاد وحدت بود. آن ها در فهم متن مقدس و سنت قائل به تفسیر ظاهری (تحت اللفظی) بودند. البته اینان در پی ایجاد الگویی عملی برای آینده نبودند، بلکه به دنبال ایجاد مجدد الگوی اولیه ای از حیات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و تابعین بودند.(2)

بنابراین، رویکرد سلفی گرایی جدید، ابتدا بخشی از عکس العمل طبیعی مسلمانان در برابر تمدن غربی محسوب می شد که به دلیل گسترش استعمار و آشکار شدن پی آمدهای سلطه ابرقدرت ها در حوزه کشورهای مستعمره، زمینه را برای شکل گیری و رشد نوعی افراطی گرایی پدید آورده است. به بیان دیگر، در مواجهه مسلمانان با تمدن غرب، ضعف مسلمین موجب بروز عکس العمل هایی تدافعی شد که مهم ترین ویژگی

ص: 336


1- عباس زریاب، «ابن تیمیه»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج3.
2- لیلا هوشنگی، بنیادگرایی و اصلاح طلبی سلفی: نحوه مواجهه با جایگاه زن در جامعه، http://alwahabiyah.com/main.aspx?catid=0typeinfo=1lid=0mid=2150

آن، ترس از فروپاشی هویت دینی بود. واکنش چنین ترسی در برخی موارد دیوار کشیدن به دور خود و به جای تعامل، تدافع یا تهاجم بود.

کاربرد مفهوم اسلام سیاسی

در بررسی منابع اسلام سیاسی، می توان آثار فراوانی یافت که در محدودۀ اسلام سیاسی قرار می گیرند، اما در توصیف این که اسلام سیاسی چیست؟ قواعد معناداری آن کدام است؟ و منطق حاکم بر موقعیت اجتماعی گونه های مختلف آن چیست؟ آثار موجود اندک است. در واقع، بسیاری از متفکرانی که به کار بازسازی اندیشۀ دینی در فضای مدرن پرداخته اند، کمتر از موضع بیرونی به کار خود نگاه کرده اند. از سوی دیگر، هر مفهوم از وضعیت ابهام آغاز می شود و به سمت شفافیت و تمایز حرکت می کند. بنابراین در آغاز پیدایش این مفهوم، کمتر به وجه تمایز آن توجه شده است و هر چه به وضعیت امروز، نزدیک تر می شویم توجهِ اسلام گرایان سیاسی به منطق و نظم معنایی مفهوم اسلام سیاسی و تمایز آن با دیگر مفاهیم رایج به ویژه سلفی گرایی بیشتر شده است. به عنوان نمونه، اقبال لاهوری در کتاب بازسازی تفکر دینی در اسلام می گوید: باید در این مسئله، اجتهاد شود که آیا امروز هم سیستم سیاسی مسلمانان باید سیستم خلافت باشد؟ وی سپس پاسخ می دهد که: در زمان امپراتوری اسلامی، اندیشۀ خلافت اجراشدنی و سودمند بود، ولی پس از آن که این امپراتوری تجزیه شده و واحدهای سیاسی مستقل روی کار آمده اند، اندیشۀ خلافت، کارآمدی خود را از دست داده و قادر نیست در وضعیت جدید اسلام و مسلمانان، منشاء اثر باشد(1)وی علی رغم این که بر وجهی از اسلام سیاسی تأکید می کند اما تعریف روشن و بیان دقیق از قواعد معنایی آن ارائه نمی کند.

ص: 337


1- محمد اقبال لاهوری، بازسازی اندیشه دینی در اسلام، ترجمۀ محمد بقایی، ص 67.

با این حال، امروز بعد از گذشت یک قرن، اندیشمندان اسلام گرا در جوامع اسلامی در خصوص اسلام سیاسی و منطق حاکم بر آن، منابع و آثار قابل توجهی تولید کرده اند. در مطالعه این منابع، می توان به برخی از پژوهش اشاره کرد؛ همچون تحقیق رضوان السید که شکل گیری اسلام سیاسی را در تحول سه مرحله ای توضیح می دهد: مرحله نخست، دوران رواج اندیشه های نوسازی در جهان اسلام می داند. در این مرحله، اعتقاد غالب اسلام گرایان سیاسی این بود که مسلمانان باید از بهترین عناصر موجود در تمدن معاصر که با دین و میراث و تمدنشان تضاد ندارد، استفاده کنند. دومین مرحله، انتقادی بود. این رویکرد یا سرخوردگی و ناامیدی مسلمانان از تمدن معاصرهمراه بود و الگوی تمدنی- اسلامی ویژه ای در زمینه های مختلف اجتماعی و سیاسی طرح شد. بر اساس این الگو، اسلام چالش های طبقاتی و قومی را به رسمیت نمی شناخت. اسلام گرایان بر این باور بودند که اسلام، دموکراسی یا سوسیالیسم نیست، بلکه خود، الگوی یگانه ای را در باب اجتماع و سیاست به جهان عرضه می کند که از ابعاد مادی تمدن معاصر فراتر است. سومین مرحله - که هنوز هم شاهد تولیدات فرهنگی آن هستیم - دو وجه تمایز عمده با قبل دارد: یکی سیاسی شدن شدید اسلام است و دیگر این که همراه با سیاسی شدن شدید اسلام، این دین از حالت ایدئولوژی مبارزه پس از اثبات ناکارآمدی مبارزه فرهنگی و تمدنی به ایدئولوژی ای برای رسیدن به قدرت تبدیل شده است.(1)

یا پژوهش ابراهیم اعراب که معتقد است سه نوع اسلام وجود دارد: اسلام مردمی، اسلام رسمی و اسلام سیاسی. اسلام مردمی به ابزارهای دینداری سنتی مربوط می شود، اسلام رسمی به نهادهای فقهی که وابسته به حکومت هستند، مرتبط است و اسلام سیاسی نوعی تبلیغ و شعار دولت اسلامی یا گسترش اسلام و اجرای شریعت است.(2)

ص: 338


1- رضوان سید، اسلام سیاسی معاصر در کشاکش هویت و تجدد، ترجمۀ مجید مرادی، ص 25.
2- ابراهیم اعرابی، الاسلام السیاسی و الحداثه، ص 10.

بابی سعید نیز معتقد است: اسلام گرایانِ سیاسی با تأکید بر مفاهیمی چون جامعیت دین، حکومت اسلامی، نظم اسلامی و هم چنین ادغام دین و سیاست، راه حل مشکلات پیش روی مسلمانان را به دست گرفتن قدرت سیاسی و تشکیل حکومت اسلامی می دانند.(1)

به همین دلیل، مسلمانان پس از به کارگیری راه های مختلفی برای غلبه بر وضعیت نامطلوب خود نهایتاً نوآوری، استقلال و آزادی را درون اسلام جست وجو می کنند و این همان اسلام سیاسی است.(2) پژوهش هایی نیز وجود دارد که در سال های گذشته در غرب پیرامون اسلام سیاسی و با رویکردی جامعه شناختی تولید شده است. این پژوهش ها که بر فرآیند ظهور اسلام سیاسی تأکید دارند، اسلام سیاسی را پدیده ای می دانند که در جهت مبارزه با مدرنیته به وجود آمده و هدف آن، حفظ ارزش های موجود در جوامع اسلامی است.(3)

با توجه به پژوهش های انجام شده، به نظر می رسد در دورۀ معاصر، وقتی دنیای مدرن با مظاهر جدیدش خود را به عنوان واقعیتی آشکار و انکار ناپذیر بر مسلمانان تحمیل کرد، مسلمانان پیش از هر زمان دیگر به بازیابی هویت واقعی خود اقدام کردند. از این زمان به بعد، اسلام به عنوان رویکردی سیاسی بیشتر مورد توجه قرار گرفت که هویت خود را در مقابل سیطره غربی تعریف می کرد. اما در دهه های اخیر با ظهور تفکرات گوناگون در زمینه حقوق و سیاست بین الملل، اندیشمندان مسلمان بیش از پیش به جست وجوی تعریف هویتی جدید از همبستگی سیاسی از خود برآمده اند. از طرفی این اندیشمندان بر طبق آموزه های اسلام، معتقد بودند اسلام دربردارندۀ سیستمی سیاسی است. از این منظر با گسترش سیستم جهانی ارتباطات و با کمک فن آوری های

ص: 339


1- سعید بابی، هراس بنیادین: اروپامداری و ظهور اسلام گرایی، ترجمه: غلامرضا جمشیدی ها و موسی عبدی، ص 90.
2- همان، ص 182.
3- محمدجمال باروت، «الخطاب الاسلامی السیاسی بین تطبیق الشریع هو الحاکمیه»، مجله وحده، السنه الثامنه، 23.

جدید ارتباطی، بهتر می توان در مورد نوعی اسلام سیاسی اندیشید. بنابراین، اسلام سیاسی، مفهومی است که از در آمیختن عناصر زبانی دینی و مدرن آغاز می شود، زیرا هنگام پذیرش نظام باور مدرن غربی جایگاهی برای حضور اجتماعی و سیاسی دین وجود ندارد، اما زمانی، نقشی اجتماعی و سیاسی برای دین در نظر گرفته می شود که نظام باور مدرن، باز اندیشیده شود و علم و عقلانیت مدرن مورد نقد قرار گیرد. در این صورت، جایی برای دین گشوده می شود و دین به عنوان باوری قابل اعتنا، وارد فضای مدرن می شود. در واقع، طرح اسلام سیاسی را در تاریخ معاصر، جریانی می توان دانست که براساس موارد زیر حوزه معنایی خود را ترسیم می نماید:

1.اعتقاد به فراگیر بودن دین اسلام؛

2. اعتقاد به عدم جدایی دین از سیاست؛

3. اعتقاد به تشکیل دولت مدرن بر اساس اسلام؛

4. مبارزه با استعمار غرب به عنوان عامل عقب ماندگی مسلمانان؛

به نظر برخی پژوهش گران، اسلام سیاسی در برخی مفروضات دینی با سلفی گرایی مشترک است، اما در میراث اسلامی خلل هایی می بیند و تلاش می کند با به کارگیری برخی روش های جدید و سازوکارهای تازه به ترمیم آن خلل ها بپردازد و میراث اسلامی را کارآمد سازد.(1)

در این گرایش، عقل بشری چنانچه در جهت فهم دین از روش های دینی معتبری که مورد توافق و کاربرد علمای دینی است استفاده کند، می تواند در مقام داوری قرار بگیرد.

با توجه به این مطلب، فرآیند کاربرد مفهوم اسلام سیاسی این گونه است که در وضعیت مدرن، انسان مسلمان که دل مشغولِ نظام باور دینی است، مفاهیم مدرن و مفاهیم دینی را از طریق عقل نقاد به سنجش می گیرد. این نقد، فضایی را ایجاد می کند که به مفهوم اسلام سیاسی کاربرد و اعتبار می بخشد؛ به عبارت دیگر، مفهوم اسلام

ص: 340


1- .k, slavoj, "Enjoy your symptom", p: 88.

سیاسی بیشتر برای توصیف آن دسته از گروه های سیاسی اسلامی به کار می رود که خواستار ایجاد حکومتی بر مبنای اصول اسلامی هستند. این جریان، همواره بر تفکیک ناپذیری دین و سیاست تأکید کرده و مدعی است اسلام، نظریه ای جامع درباره دولت و سیاست دارد و به دلیل تکیه بر وحی، از دیگر نظریه های سیاسی متکی بر خرد انسانی، برتر است. حکومت اسلامی برآمده از اسلام نیز به همین دلیل از دیگر نظام های سیاسی موجود، برتر است. در این رویکرد از تعبیرهای اسلامی برای تبیین و توضیح وضعیت سیاسی جامعه استفاده می شود و بازگشت به اسلام و تشکیل حکومت اسلامی تنها راه حل بحران های جامعه معاصر به شمار می آید.(1)

بنابراین، اسلام سیاسی، برخلاف سلفی گرایی، مدرنیته را به طور کامل نفی نمی کند، بلکه می کوشد اسلام را با جامعه مدرن سازگار نشان دهند. البته اسلام گرایان سیاسی مشکل جوامع معاصر را دوری از دین و معنویت می دانند و راه سعادت جامعه را در توسل به ارزش های دینی و بازگشت به اسلام می دانند. در واقع، اسلام سیاسی در پی ایجاد نوعی جامعه مدرن اسلامی است که در کنار بهره گیری از دست آوردهای مثبت تمدن جدید از آسیب های آن به دور باشد.

نزاع طرف داران اسلام سیاسی و سلفی گرایی

در تاریخ اسلامی معاصر، شاهد درگیری دو جریان اسلام سیاسی و سلفی گرایی هستیم. آنچه از نظر طیف اسلام گرایان سیاسی، منشأ پیشرفت و توسعه است و به عنوان راه حل مطرح می شود از دیدگاه سلفی گرایی، مذموم و منشأ دنباله روی از غرب به شمار می آید و عامل اساسی بحران در جامعه اسلامی دانسته می شود. بنابراین، اسلام سیاسی در مقایسه با جریان سلفی گری شاخصه هایی متمایز دارد. این تمایزات در مفهوم، مبانی اندیشه ای و طرز عمل اجتماعی و سیاسی به شرح زیر قابل بررسی است:

ص: 341


1- سیدمحمدعلی حسینی زاده، اسلام سیاسی در ایران، ص 17.

یکم: از نظر مفهومی، معنای زمینه ای واژه «اسلام سیاسی»، دربردانده اصلاح گری، نوگرایی اسلامی و بازگشت به هویت اسلامی است و واژه «سلفی گری» دربردارنده قشری گری، اخباری و وهابی است. معنای زمینه ای، از کاربرد لفظ در بستر فرهنگی- اجتماعی خاص حاصل می شود و به کاربردهای شکل گرفتۀ لفظ در طول تاریخ در ارتباط با ساختارهای مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و دینی دلالت دارد(1) و با هژمونی برخاسته از قدرت های زمانی و مکانی تجسم یافته در ساختارها، ارتباط دارد. مفهوم اسلام سیاسی با کاربرد در زمینه های مختلف فرهنگی و اعتقادی، هویتی را به وجود آورده که همه آن ها را می توان با دلالت های زمینه ای، با ویژگی اصلاح گری، نوگرایی اسلامی و بازگشت به هویت اسلامی شناخت.

بنابراین، اسلام سیاسی در مواجهه با سنت دینی، رویکردی تحول گرایانه دارد و در ستیز با جریان سلفی گری است. اسلام سیاسی، خواهان حضور باورها و نظام معنایی اسلامی در فضای مدرن است، اما چنین رویکردی به عناصر اسلامی، سلفی گرایانه نیست. هر چند، هم اسلام سیاسی و هم سلفی گرایی، پدیدارهایی متعلق به تاریخ مدرن هستند و هر دو، واکنشی در برابر رسوخ و نفوذ عناصر تمدنی غربی اند، اما برخورد این دو با مفاهیم اسلامی متفاوت است. اسلام سیاسی برخلاف سلفی گرایی به نظام باور و مفاهیم اسلامی به عنوان آنچه قابل تغییر و تفسیر نیست، نه لزوماً وفادار است و نه همچون سلفی گرایی، از اسلام، روایت محافظه کارانه ای به دست می دهد. اگر سلفی گرایان، گرایش بسیار محافظه کارانه ای از مجموعۀ سنن و آیین های دینی دارند، اما اسلام گرایان سیاسی اعتقاد دارند که بسیاری از باورها و رفتارهایی که از گذشته به ارث رسیده، با بسیاری از خرافات درآمیخته است.(2) به عبارت دیگر، جریان اسلام سیاسی بیش از آن که درصدد بازنمایی عملکرد سلف صالح باشد، در پی هویت یابی بر پایه

ص: 342


1- سید محمد مهدی زاده، رسانه ها و بازنمایی، ص21-23.
2- علیرضا علوی تبار، روشنفکری، دینداری، مردم سالاری، ص 26-27.

بازگشت به اسلام راستین است. این اسلام راستین، گرچه ریشه در نگاه به متن دارد، اما فراتر از متن، زمینه های رشد و گسترش هویت اسلامی را دنبال می کند و بیش از آن که ماهیت اعتقادی داشته باشد، ماهیت سیاسی- اجتماعی داشته و تجلّی اسلام واقعی را در شکل گیری قدرتمند هویت جمعی اسلامی در جامعه می داند. به عنوان نمونه، یکی از عوامل ظاهر شدن دین در عرصۀ سیاست در دورۀ معاصر، واکنش به رویکرد سکولاریستی حکومت های جوامع اسلامی بود. در ایران، روی کار آمدن حکومت پهلوی اول و دوم که اهتمام بر جدایی دین از سیاست داشتند، موجب شد تا اسلام مجدداً به صحنه سیاسی بازگردد که این بازگشت، ماهیتی متفاوت از گذشته داشت. این بازگشت، به مثابۀ یک جنبش نوگرای دینی با انگیزۀ برقراری حکومت اسلامی شکل گرفت و در راستای حمایت از نهادهای مدنی و در مخالفت با ماهیت استبدادی وسکولاریستی رژیم حاکم، واقعیت تاریخی واجتماعی یافته است. چنان که« بابی سعید» با توجه به تجربه انقلاب اسلامی معتقد است که مفهوم اسلام سیاسی بیشتر برای توصیف آن دسته از جریان های سیاسی اسلامی به کار می رود که خواستار ایجاد حکومتی دموکراتیک بر مبنای اصول اسلامی هستند.(1)

دوم: اسلام سیاسی در رویکردی انتقادی به سنت ها و مناسک اسلامی، خواهان ارائۀ تفسیری از اسلام است که با مقتضیات امروز جامعه سازگار باشد. بنابراین، اسلام سیاسی بر خلاف سلفی گرایی، مدرنیته را به طور کامل نفی نمی کند، بلکه می کوشد تا اسلام را با جامعۀ مدرن سازگار نشان دهد. رضوان السید در کتاب مختصر خود با عنوان اسلام سیاسی معاصر: در کشاکش هویت و تجدد، مسئله اسلام سیاسی را به عنوان نوعی خودآگاهی در جامعه مسلمانان در جهت پذیرش مقتضیات جهان جدید توصیف می کند. وی معتقد است که در این جریان، معنای تسلیم به تمدن و پیشرفت و غلبه غرب و تلاش برای یادگیری و تقلید از غرب، به معنای نادیده گرفتن اسلام و

ص: 343


1- سعید بابی، همان، ص 20.

فرهنگ اسلام نبوده بلکه این کارها تلاشی برای ایجاد هم سازی میان ارزش های اساسی اسلام و ارزش های اساسیِ تمدن جدید بود؛ در زمینه سیاست و نظام حکومتی، تلاشی برای نشان دادن تشابه بین شورای اسلام و دموکراسی غربی انجام شد، در زمینه علوم محض هم بر شکوفایی علمی مسلمانان در قرن های پربار و میزان استفاده اروپا از شکوفایی علمی جوامع اسلامی در قرون وسطی، تأکید می شد.(1)

ازاین رو، اسلام گرایان سیاسی، اقداماتی در جهت احیای بخش های متروک و بازسازی آن بخش ها از متون دینی انجام می دهند. این فعالیت، به مفهوم ارائۀ تفسیر جدید از متون دینی است. اما هر تفسیر جدید در حکم اسلام سیاسی نیست بلکه هدف متفکران طرفدار اسلام سیاسی از تفسیر، توانمندسازی اندیشۀ دینی است که از یک سو، محتوای آن قابل نقد عقلانی باشد و از سوی دیگر، تعارضی با اصول دینی و اصالت فکر دینی نداشته باشد.(2)

معطوف بودن تفکر اسلام سیاسی به توانمند سازی اندیشه دینی، وجه تمایز اسلام سیاسی با سلفی گرایی و التقاط در اندیشه دینی است. از نظر تاریخی از قرن نوزدهم برخی تردید ها دربارۀ امکان پیاده شدنِ الگوی تمدنی غربی در میان اندیشمندان مسلمان پدید آمد، اما در قرن بیستم که تمدن غربی، نظام ها و نهادهای سیاسی جوامع اسلامی را شکل داد، این تردیدها کمتر شد و تلاش برای سازگار نشان دادن اسلام با تمدن غرب در همه امور، افزایش یافت. مهم ترین پیامد چنین تحولی این بود که اسلام، قابل تحول و تکامل و نوسازی است. اسلام گرایان سیاسی تلاش کردند با روش اجتهادی ثابت کنند که اسلام برای هر زمان و هر مکانی مناسب است. به نظر می رسد، آن چه زمینة ارائۀ تفسیر نو از مفاهیم اسلامی جدید را فراهم کرده، تحول در مبانی فکری است. یکی از این مبانی، تحول در نوع نگاه به افراد جامعه و شأن و توانایی آن ها یا به عبارت بهتر، تعریفی جدید از «مردم» است.

ص: 344


1- رضوان سید، همان، ص 16.
2- فردین قریشی، بازسازی اندیشه دینی در ایران، ص 131.

به عبارت دیگر، هر چند اسلامِ سیاسی و سلفی گری بر احیای هویت، ارزش ها و احکام اسلامی در جامعه و مبارزه با استعمار به عنوان راه های برون رفت از بحران های جوامع اسلامی تأکید دارند، اما تفاوت آن ها در نوع نگاه به اسلام و ارزش های اسلامی و نحوۀ تعامل با مفاهیم و ارزش های دنیای جدید است. سلفی گری با شعار محافظت از شریعت و آموزه های دینی امکان بسیج گستردۀ توده را دارد، اما به دلیل عقل گریزی

و بی توجهی به واقعیت جامعه اسلامی و جهان جدید، توانایی ارائه راه حل و الگوی جایگزین برای نظام سیاسی غیر دینی را ندارد. در مقابل، اسلام سیاسی با ماهیتی عقل گرا و تأکید بر اجتهاد منطبق با شرایط زمان و مکان، از قابلیتِ واقع گرایی برخوردار است و توانایی ارائۀ الگوی دینی برای توسعه جامعه و تعامل مثبت با جهان جدید را دارد.

به بیان دیگر، اگر چه پیوند مفهومی میان سلفی گرایی و اسلام سیاسی وجود دارد، اما سلفی گرایان به خلاف اسلام گرایانِ سیاسی مدعی نیستند که اسلام نیاز به اصلاح دارد، بلکه به نظر آنان اصل اسلام بی نیاز از اصلاح است؛ آنان معتقدند باید سوء فهم ها و سوءتفسیرها را از معانی اصیلِ متون مقدس زدود و به پیام اصیل اسلام بازگشت. متفکران سلفی گرا به نقد اعتقادات و احکام و شعائر اسلام نپرداخته اند، بلکه به باور خودشان بدعت ها را رد کرده اند. آن ها مسلمانان را به اسلام اصیل دعوت می کنند، بی آن که مراد دقیق خود را از این اسلام اصیل روشن سازند (abukhalil, 1995, vol.2, pp. 242-243). اما اسلام سیاسی در دوره معاصر، به دنبال تحقق جامعه ای است که دین به صورت جدی در آن حضور دارد و خواهان دخالت در امور اجتماعی و سیاسی است. با آن که مسائل مطرح شده در آن جامعه به ظاهر همانند مسائل مطرح شده در جوامع غربی است، اما نه داده های تاریخی و محیطی آن به مانند غرب است و نه معادلات و راه حل های به وجود آمده با غرب یکسان است؛ به ویژه که دین در آن جامعه چون غرب تبدیل به دین غیرسیاسی و شخصی نشده است. این شرایط متفاوت راه حل ها و پاسخ های متفاوتی را می طلبد.

ص: 345

پدیدۀ اسلام سیاسی به این معنا نیست که فرهنگ اسلامی در نهایتِ محو شدن در فرهنگ مدرن غربی است، بلکه این پدیده می کوشد از قید دریافت های سنتی رها باشد، در عین حال، دریافت او از عناصر مدرن، رنگ و بافتی بومی دارد. به عنوان نمونه در ایران دوره مشروطه، روشنفکران به دنبال ایجاد نهادهای دموکراتیک بودند و دموکراسی و تجدد را از کانال ساختارها و مظاهر تمدن جدید پی گیری می کردند، روحانیت - به ویژه علامه نائینی- در صدد بودند تا با تأکید بر مبانی و فراهم سازی امکاناتِ نظری، زمینه را برای ایجاد وضعیتی نوآماده کنند. تلاش نائینی، به ویژه از آن جهت برای این دیدگاه اهمیت دارد که، نائینی در صدد بود تا مفاهیم جدید و نوپدید را با توجه به سنت و الهیات اسلامی بررسی کند. نائینی در کتاب تنبیه الامة و تزینه الملة، تلاش می کند تا اصول مشروطیت را از شریعت اسلام استخراج کند و سازگاری این اصول را با دین برجسته سازد. نائینی معتقد است که مفاهیم جدیدِ وارداتی از غرب مانند: مشروطه، نظام شورایی، مجلس، قانون، آزادی، برابری و رأی اکثریت، مسائلی خارج از عقل نوع بشر است و خود اروپاییان «قصور عقل نوع بشر را از وصول به آن اصول اقرار کردند».(1)

آن ها از منابع اولیه توانستند این اصول را کشف کنند و خودشان نیز بر این مطلب اعتراف دارند.(2)

اما مسلمانان - برخلاف غربی ها - در متون دینی خود تعمّق نکردند و از به کار گرفتن قوة عقل و استنباط در آن ها غافل ماندند، لذا گرفتار رقیّتِ طواغیت شدند و به قهقرا گراییدند.(3)

نائینی با استفاده از آیات و روایات عدیده، سعی دارد ارکان و اصول مشروطه را مأخوذ از اسلام؛ به ویژه مطابق با عقاید شیعه دوازده امامی نشان دهد و معتقد است که به اصول مشورت، مساوات و آزادی، در صدر اسلام عمل می شد و همین امر، باعث

ص: 346


1- میرزا حسین نائینی، تنبیه الامة و تنزیه الملة، ص3.
2- همان، ص 2.
3- همان، ص 3.

ترقی، رشد و پیشرفت در صدر اسلام شد. ولی به مجرد این که مسلمانان از زمان معاویه گرفتار سلطنت استبدادی موروثی شدند، به انحطاط رو کردند.(1)

طرح فقه پویا و ناکافی دانستن فقه سنتی از سوی امام خمینی نیز یکی از سازوکارهایی بود تا دین را با شرایط زمانه هماهنگ کند. امام خمینی علاوه بر نظریه پردازی در باب رهبری جامعه اسلامیِ مبتنی بر ولایت فقیه، با شکل دادن

نظام جمهوری اسلامی به سمتی حرکت کرده که در آن فقیه جامع الشرایط با داشتن ولایت سیاسی، زمینه حضور و مشارکت مردم در صحنه سیاست نیز فراهم شده است. از این رو، بررسی تجربه اسلام سیاسی پس از انقلاب اسلامی در ایران، ارتباط تنگاتنگی با تجربه نظام جمهوری اسلامی پیدا می کند، زیرا امام خمینی با چرخش از نظریه مشروطه، به دفاع از ولایت سیاسی فقیهان در ساختاری غیر از سلطنت پرداخت و به تبع آن به ناگزیر، اسلام گرایان سیاسی با سرنوشت عمومی جامعه پیوند یافتند. ایدۀ اصلی جمهوری اسلامی مبنی بر امکان سازگاری دو عنصرجمهوریت و اسلامیت است. اقتضای رکن اسلامیت، پذیرش شریعت اسلامی به عنوان اصل مهم نظام سیاسی است و اقتضای جمهوریت، پذیرش نقش مردم در تحقق آن است. بنابراین، با تأسیس جمهوری اسلامی، اسلام گرایان سیاسی امکان های جدیدی بر خود گشودند و نسبت به ظرفیت ها، توانایی ها و مشکلات فراروی خود، به آگاهی های مفیدی دست یافتند. اگر پیش از این مقطع، اسلام گرایان سیاسی با مفاهیمی در عرصه سیاست سر و کار داشتند که عمدتاً خصلت نظری، فردی، آرمانی، ثابت، کلی و مطلق داشت، اما شرایط جدید از آن ها واقع گرایی را مطالبه می کرد. از این منظر، مهم ترین چیزی که در حوزه سیاست، فراروی اسلام گرایان سیاسی قرار گرفت مواجهه آنان با دموکراسی بود.

ص: 347


1- همان، ص 17.
چالش ها و فرصت های پیش روی اسلام سیاسی
اشاره

با توصیفی که از اسلام سیاسی شد و با توجه به مؤلفه های آن، اسلام سیاسی با تهدیدها و فرصت هایی همراه است که در این بخش به مهم ترین آن ها اشاره می شود.

فرصت ها:

یکم: آشنایی متفکران مسلمان با افکار جدید غرب، اوضاع و احوال حاکم بر جوامع مسلمان، دگرگونی هایی در فهم از متون دینی به وجود آورده است. از این رو، در دوره معاصر از سوی متفکران اسلام سیاسی، تفاسیری از متون دینی ارائه شده است که به وضوح می توان ارتباط این تفاسیر را با اقتضائات فکری جهان جدید مشاهده کرد. به نظر اسلام گرایان سیاسی در مواجهۀ با امواج فکری جهان مدرن، چارۀ کار، قطع رابطۀ فکری با اندیشه های جدید و یا منفعل بودن و تسلیم محض دنیای مدرن نیست، بلکه اقدامی مطلوب است که با بازسازی میراث و اندیشۀ دینی خودمان به تولید معرفت بپردازیم و با استقلالی نسبی و بر اساس آموزه های اسلامی به یافته های نظری جدید در عرصۀ اجتماع و سیاست برسیم و این یافته های جدید در کنار یافته های دیگران قرار بگیرد و آن ها را متأثر سازد.

دوم: موج دموکراسی خواهی که بعد از جنگ سرد دنبال می شود و ناتوانی بیشتر حکومت های جوامع اسلامی در تکیه بر آراء مردم، این فضا را برای اسلام گرایان سیاسی به وجود آورده است که به اقدامات اصلاح طلبانه دست زنند و در جهت اصلاح رژیم های اقتدارگرا تلاش کنند. این دیدگاه را مسلمانانی پذیرفته اند که به اسلام به عنوان مکتبی اجتماعی سیاسی می نگرند و آن را متفاوت با سکولاریسم دولتی موجود در کشورهای اسلامی می دانند.(1)

این شعار، بیشتر در کشورهایی مانند تونس،

ص: 348


1- انوشیروان احتشامی، بنیادگرایی اسلامی و اسلام سیاسی، ص253.

مصر، لیبی، بحرین و عربستان شنیده می شود که اسلام گرایان سیاسی در فعالیت های خود از حقوق اجتماعی سیاسی مردم در برابر رژیم های خود دفاع می کنند.

تهدیدها:

یکم: در دهه های اخیر، تولّدِ نامشروع اسرائیل و به تَبَعِ آن، دفاع مردم فلسطین و لبنان از سرزمین خود، پیدایش انقلاب اسلامی ایران، جنگ تحمیلی علیه جمهوری اسلامی، قتل عام مسلمانان بوسنی به دست صرب ها، حمله عراق به کویت و جنگ خلیج فارس، یازده سپتامبر، یورش ارتش ایالات متحده به افغانستان و اشغال نظامی عراق، همه از جمله وقایعی است که دیدگاه سیاسی مسلمانان را به مسائل جاری حقوقی و سیاسی بین المللی تغییر داده است. ازاین رو، می توان موضوع حرکت مردمی در کشورهای تونس، مصر، لیبی، بحرین را آگاهی جدیدی در میان مسلمانان از خود دانست. با وجود گستردگی جنبش مردمی، عدم همراهی بسیاری از رهبران و اندیشمندان اسلامی، جذابیّت این واقعه بزرگ تاریخی را به عنوان الگوی جدیدی در ساختار سیاسی خاورمیانه با مشکل مواجه ساخته است. جریان اسلام سیاسی که به صورت جنبش اجتماعی مطرح شد و هویت خویش را در رویارویی با هژمونی غرب تعریف می کرد، بسیاری از رهبران کشورهای اسلامی را در مواجهه با آن قرار داد. این امر، موجب شده اسلام گرایان سیاسی نتوانند از فرصت های وحدت بخش به خوبی و شایستگی بهره برداری کنند.

دوم: ازچالش های دیگر اسلام سیاسی، ظهور نیروی ایدئولوژیکِ سلفی گری و اختلافات مذهبی در جوامع اسلامی بوده و هست. وهابیت با حمایت بعضی کشورهای حاشیه خلیج فارس در جهت حفظ و حمایت از شیخ نشین های سنتی منطقه به صورت نیرویی فوق العاده محافظه کار در برابر اسلام خواهان سیاسی عمل کرده است. شکاف مذهبی و اختلافات بین شیعه و سنی نیز از دیگر منابع تهدیدکنندۀ جریان اسلام سیاسی است. پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران و مسئله ی تشکیل حکومت اسلامی بر

ص: 349

مبنای آموزه های شیعی، برخی کشورهای منطقه، حساسیت زیادی به این امر نشان داده اند. جمهوری اسلامی، ضابطه ها و هنجارهای موجود در سیاست خارجی را براساس آموزه های اسلام سیاسی شیعی تنظیم کرد. این رویکرد باعث گردید که اولاً: در سطح منطقه، برخی از کشورها، ایران را خطر بالقوه و تهدیدکنندۀ امنیت ملی تلقی کنند، در نتیجه کشورهای حاشیه خلیج فارس، که خود را نسبت به سایر کشورها آسیب پذیرتر می دیدند، در مناسبات خود با جمهوری اسلامی ایران احتیاط می کردند. اتحاد کشورهای عربی در جنگ عراق علیه ایران گویای این واقعیت است. ثانیاً: بازیگران عرصه روابط بین الملل نیز به جمهوری اسلامی ایران به عنوان نیروی برهم زنندۀ نظم جهانی بنگرند. بنابراین، چالش با اسلام سیاسی، بیشتر از داخل مرزها احساس می شود تا بیرون مرزهای اسلامی، اگرچه این سخن به آن معنا نیست که تهدید خارجی وجود ندارد، به هرحال این استدلال طبق مستندات تاریخی صادق است که نزاع ما و مخاصمات داخلی طی مراتبی به سطح نزاع ها و مخاصمات عقیدتی منتقل می شوند.

سوم: برخی کشورهای استعماری غربی با تقسیم جوامع اسلامی به دولت های کوچک، پاره پاره شده و غیرمؤثر، از ضعف همکاری میان مسلمانان، برای رسیدن به منافع خود استفاده کرده اند. ایجاد نزاع منطقه ای، همواره یکی از اهداف دولت های استعماری بوده است. ظهور صهیونیسم، آن هم از نوع سیاسی، در نقطه ای حساس از خاورمیانه و رخدادهای مربوط به آن نیز یکی از چالش های اساسی است که سالیان متمادی بر روابط کشورهای مسلمان با یکدیگر و نیز با جهان غرب سایه افکنده است. این وضعیت، موجب شده است که این جوامع تاکنون روی آرامش به خود نبینند و دائم در بحران و مخاصمات به سر برند. در نتیجه، دراین زمان که اسلام گرایانِ سیاسی بیش از هر زمان دیگری، نیاز به همبستگی سیاسی برای دست یابی به ابزارهای برابر با

ص: 350

دولت های قدرتمند دارند، چالش های سیاسی مسلمانان مانعی در راه تحقق اهداف آنان محسوب می شود.

نتیجه

نتیجۀ مطالعۀ انجام شده این است که پدیده اسلام سیاسی، محصول تحولات فکری است که در حوزۀ اندیشۀ سیاسی اسلام در دوران معاصر پدید آمده است. اسلام سیاسی، پدیده ای است که ضمنِ نقد مبانی نظریه های سیاسیِ غربی و نقد نظریه های سیاسی پیشین مسلمانان، تلاش می کند مدل مناسبی مبتنی برآموزه های سیاسی اسلام را برای نظام سیاسی جوامع اسلامی طراحی و ارائه کند. یکی از عوامل اصلی مخالفت با ایده اسلام سیاسی، عدم توجه به تحولاتی است که در نظریات سیاسی در اسلام معاصر صورت گرفته است. تحولات مذکور، ایده امتناع ذاتی سازگاری اسلام و دموکراسی را با چالش اساسی روبه رو ساخته است. اسلام گرایان سیاسی براساس چنین دیدگاهی، می کوشند زاویه ای جدید در بررسی مسئلۀ اسلام و سیاست گشوده، از این زاویه، ایده سازگاری اسلام ودموکراسی را توضیح دهند.

این نکته، وجه تمایز اسلام گرایان سیاسی را با سلفی گرایان مشخص می کند، زیرا اسلام گرایان سیاسی تنها به دنبال تأسیس حکومت اسلامی نبوده اند، بلکه ماهیت حکومت اسلامی نیز برای آنان مهم بوده و در فضای جهان جدید و به اقتضای جهان مدرن، حکومت اسلامی را به صورت دموکراتیک ترسیم کرده اند. حتی متفکرانِ اسلامِ سیاسی در ایرانِ بعد از انقلاب نیز، مسئله حکومت دموکراتیک دینی را دنبال کرده اند. این مسئله گواه این امر است که آنان مانند سلفی گرایان تنها راضی به تشکیل حکومت اسلامی نیستند، بلکه خواهان سازگاری اسلام با دموکراسی و به دنبال راه حل هایی از درون متون اسلامی هستند.

بدین ترتیب، اسلام سیاسی در جامعه ای پدید آمده، که دین به صورت جدی حضور دارد و خواهان دخالت در امور اجتماعی و سیاسی است. با آن که مسائل مطرح شده به

ص: 351

ظاهر همانند مسائل مطرح شده در غرب است، اما نه داده های تاریخی و محیطی آن به مانند غرب است و نه معادلات و راه حل های به وجود آمده با غرب یکسان است، بلکه می توان گفت که مسئله ای کاملاً متفاوت و نو مطرح شده است. به ویژه که دین در جامعۀ اسلامی چون غرب تبدیل به دین غیرسیاسی و شخصی نشده است این شرایط متفاوت راه حل ها و پاسخ های متفاوتی را می طلبد.

به طور کلی، حضور اسلام سیاسی در جامعۀ معاصر اسلامی، نه تنها سببِ نگاهداشت هویت دینی(اسلامی) جامعه در فضای مدرن و در برابر فشار نظام های باور غیردینی شده است که امکان تحول و شکوفایی فرهنگ اسلامی را نیز فراهم کرده است. بی گمان، اسلام سیاسی با نقش بزرگی که در پایدار کردن فرهنگ اسلامی در فضای جدید جامعه ایفا کرده است، در شکل بخشیدن به هویت دینی مسلمانان در دوران معاصر، نقشی بزرگ داشته و به عنوانِ صورت تازه ای از فهم متون دینی، رشتۀ پیوندی را در خاطرۀ جمعی مسلمانان با گذشتۀ تاریخی خود به وجود آورده است.

ص: 352

منابع

1. قرآن مجید.

2. ابن ادریس، عبدالله عبدالعزیز، جامعه مدینه در عصر نبوی، ترجمۀ شهلا بختیاری،پژوهشگاه حوزه و دانشگاه قم، قم 1386.

3. احتشامی، انوشیروان، «بنیادگرایی اسلامی و اسلام سیاسی»، مجله علوم سیاسی، شماره 18، تابستان 1381.

4. افرام البستانی، فؤاد، منجد الطلّاب، اسماعیلیان، تهران 1366.

5. اقبال لاهوری، محمد، بازسازی اندیشه دینی در اسلام، ترجمۀ محمد بقایی، ماکان، تهران 1368.

6. بابی سعید، هراس بنیادین: اروپامداری و ظهور اسلام گرایی، ترجمۀ غلام رضا جمشیدی ها و موسی عنبری، دانشگاه تهران، تهران 1379.

7. پاکتچی، احمد، «اسلام: اندیشه های فقهی در سده های متأخر»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، تهران 1377.

8. جهان بخش، فروغ، از بازرگان تا سروش، ترجمۀ سعیده سریانی، نشر بهزاد، تهران 1382.

9. حائری، عبدالهادی، نخستین رویارویی های اندیشه گران ایران با دو رویه تمدن بورژوازی غرب، انتشارات امیرکبیر، تهران 1367.

10. حسینی زاده، محمدعلی، اسلام سیاسی در ایران، دانشگاه مفید قم 1386.

11. سید رضوان، اسلام سیاسی معاصر در کشاکش هویت و تجدد، ترجمه مجید مرادی، مرکز بازشناسی اسلام و ایران، تهران 1383.

12. شرفی، عبدالمجید، اسلام و مدرنیته، ترجمۀ مهدی مهریزی، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان چاپ و انتشارات، تهران 1383.

13. علوی تبار، علیرضا، روشنفکری، دینداری، مردم سالاری، نشر فرهنگ و اندیشه، تهران 1379.

14. مارکس، کارل و انگلس، فردریک، مانیفیست کمونیست، ترجمۀ حسن مرتضوی و محمود عبادیان، (مجموعه مانیفیست پس از 150 سال)، نشر آگه، تهران 1380.

15. میرسپاسی، علی، روشنفکران ایران؛ روایت های یأس و امید، ترجمۀ عباس مخبر، نشر توسعه، تهران 1386.

16. نصر،سید حسین، قلب اسلام، انتشارات امید، تهران 1382.

17. اعرابی،ابراهیم،الاسلام السیاسی و الحداثه، آفریقا الشرق، بیروت 2000 م.

18. باروت، محمدجمال، «الخطاب الاسلامی السیاسی بین تطبیق الشریع هو الحاکمیه»، مجله وحده،السنه الثامنه 1992 م.

ص: 353

20. افتخاری، اصغر، «اقدام به جنگ، سیاست دفاعی»، سال 12، شماره پیاپی 48، پاییز 1388 ش.

21. هوشنگی، لیلا، «بنیادگرایی و اصلاح طلبی سلفی: نحوه مواجهه با جایگاه زن در جامعه»، http://alwahabiyah.com/main.aspx?catid=0typeinfo=1lid=0mid=2150

22. العلوانی، طه جابر، اصلاح تفکر اسلامی: مدخلی به ساختار گفتمان اسلامی معاصر، ترجمۀ محمد شمس، نشر قطره، تهران 1377.

23. نائینی، میرزا حسین، تنبیه الامة و تنزیه الملة (نرم افزار مکتوبات مشروطه) ، کنگره مشروطیت، تهران 1385.

24. مهدی زاده، سید محمد، رسانه ها و بازنمایی، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، دفتر مطالعات و توسعه رسانه ها، تهران 1387.

25. «جنبش های سلفیه»، 1386، سایت مرکز انقلاب اسلامی، 24 خرداد 1386.

26. فردین قریشی، بازسازی اندیشه دینی در ایران ، نشر قصیده سرا، تهران 1384.

27. دیانت، علی اکبر، «اصلاح طلبی»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، ج9/2، مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، تهران 1369.

28. زریاب، عباس، «ابن تیمیه»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، تهران 1369.

29. http://www.irdc.ir/article.asp?id=1050

30. http://mardesafar.blogfa.com/post-64.aspx.

31. Zizek, slavoj ,1993, "Enjoy your symptom", London, Rutledge.

32. Shahin, Emad Eldin 1995, "Salafiyah", in The Oxford Encyclopedia of The Modern Islamic World, ed. John L. Esposito, vol. 3, New ظork: Oxford.

ص: 354

آسیب شناسی رشد جریان های تکفیری به عنوان یک چالش عمده فراروی اسلام گرایی / شهروز ابراهیمی، علی اصغر ستوده

اشاره

شهروز ابراهیمی(1)

علی اصغر ستوده(2)

چکیده

اسلام گرایی، فرایندی است که در طی چند قرن اخیر به یکی از محوری ترین تحولات در جهان اسلام تبدیل شده و با وقوع انقلاب اسلامی ایران در سال 1357 از توان بالایی به منظور ارائه یک الگوی نظام سیاسی- دینی در مقابل لیبرال دموکراسی غربی برخوردار شده است. با شروع تحولات اخیر در خاورمیانه (انقلاب های عربی) این فرصت به وجود آمد که نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران، آلترناتیو مناسبی به جای نظام های استبدادی وابسته به غرب مطرح باشد؛ اما این فرصت با رشد جریان های تکفیری در منطقه که از طرف قدرت های منطقه ای و فرامنطقه ای مورد حمایت مادی و معنوی قرار می گیرند، با چالش مواجه شده است. در همین راستا این پژوهش محور کار خویش را آسیب شناسی چالش های پیش رو و ارائه راهکارهایی برای مقابله با این چالش ها قرار داده است. سؤال محوری این مقاله این است که: گسترش جریان های تکفیری چه تأثیر بازدارنده ای بر رشد اسلام گرایی در منطقه و جهان

ص: 355


1- استادیار و عضو هیئت علمی گروه علوم سیاسی دانشگاه اصفهان
2- تری روابط بین الملل دانشگاه گیلان

اسلام خواهد داشت؟ رشد جریان های تکفیری از دو بعد اساسی فرآیندِ اسلام گرایی را با چالش مواجه خواهد نمود: 1. قطبی سازی جوامع اسلامی براساس تقابل شیعه و سنی؛ 2. کاهش جذابیت اسلام گرایی به عنوان یک آلترناتیو در مقابل لیبرال دموکراسی، متأثر از رفتارهای متحجرانه و خشن گروه های سلفی- تکفیری. روش تحقیق در این مقاله، توصیفی - تحلیلی و روش گردآوری داده ها منابع کتاب خانه ای و اینترنتی است. این پژوهش به منظور رفع چالش های جریان های تکفیری فراروی اسلام گرایی، راهکارهایی ارائه نموده که در قالب دو راهکار قابل بررسی است: یکی دیپلماسی ارتباطاتِ گسترده میان گروه ها و کشورهای اسلامی و دیگری مقابله قاطعانه نظامی با گسترش جریان های تکفیری.

کلیدواژگان: جریان های تکفیری، قدرت های منطقه ای، قدرت های جهانی، انقلاب اسلامی، اسلام سیاسی.

مقدمه

اسلام گرایی فرآیندی است که در دو - سه قرن اخیر در واکنش به نفوذ غرب در جهان اسلام با شعار به مرکز آمدن دین در امور دنیا و به خصوص امر حکومت داری رشد و تکامل یافته است. از جمله پیش قراولان این اندیشه می توان به سید جمال الدین اسدآبادی، کواکبی، عبده، سید قطب، مودودی و در آخرین مرحله امام خمینی! اشاره کرد. در واقع،« اسلامِ سیاسی»، اصطلاح جدیدی است که در برابر «اسلام سنتی» پدید آمده است و به دنیای مدرن تعلق دارد.(1)

همگام با شروع انقلاب های عربی این امید به وجود آمد که فرآیندِ اسلام گرایی در جهان با یک فرصت برای تکامل بیشتر در جهان اسلام و منطقه برخوردار شده است، ولی با ادامه تحولات، این روند متأثر از نفوذ منفی قدرت های منطقه ای و فرامنطقه ای همچون عربستان، قطر، امریکا واسرائیل، شبیه یک شمشیر دولبه عمل نمود و علی رغم این که بخشی از این جنبش ها متأثر از جریان های

ص: 356


1- بهروز لک، «اسلام سیاسی و اسلام گرایی معاصر»، نشریه پگاه حوزه، شماره 209، ص 47.

اسلام گرا بود، زمینه رشد گروه های افراطی تکفیری را نیز فراهم نمود. در واقع، علایق سیاسی بعضی از قدرت های منطقه ای همچون عربستان که دارای یک نظام پادشاهی محافظه کار است، تا حدود زیادی توانسته زمینه رشد این گروه های تکفیریِ افراطی در منطقه را فراهم کند.

حربۀ تکفیر را اولین بار خوارج علیه مسلمانان دیگر به کار بردند، اما در دوران جدید برای اولین بار محمدبن عبدالوهاب بود که مفهوم تکفیر را وارد جریان فکری اش کرد. وی محدودۀ تکفیر را چنان گسترد که هم شامل غیرمسلمانان می شد و هم مسلمانانی که همچون او نمی اندیشیدند. به نظر وی مسلمانانی که در پرستش سنت ها و مقابر (شیعیان) جلوه گر شده دچار شرک هستند. در واقع، تکفیر گرایی، مسئله نسبتاً جدید و خطرناکی بود که ابن تیمیه (1263-1328 م.) آن را در آغاز دعوت خویش تئوریزه و بسط داد و در نهایت، به اصول فکری گروه های سلفی راه یافت. امروزه، جریان سلفی گری به اعتبار این شاخصه، «تکفیری» نامیده می شود.(1) از جمله این گروه های تکفیری می توان به گروه های تروریستی النصره، داعش و القاعده در سوریه و عراق حال حاضر اشاره کرد که علاوه بر به وجود آوردن بحران در سوریه و عراق، به دنبال دو قطبی کردن جهان اسلام در قالب تقابل شیعه و سنی هستند که در صورت وقوع این امر، روند اسلام گرایی در منطقه و جهان اسلام با یک چالش جدی مواجهه خواهد شد. در همین راستا این پژوهش با یک بررسی آسیب شناختی به دنبال بررسی پرسش اساسی زیر است:

گسترش جریان های تکفیری چه تأثیر بازدارنده ای بر رشد اسلام گرایی در منطقه و جهان اسلام خواهد داشت؟

ص: 357


1- سیدنژاد، «سلفی گرایی در عراق و تأثیر آن بر جمهوری اسلامی ایران»، فصلنامه مطالعات راهبردی، شماره اول، ص 99.
فرضیه پژوهش

در پاسخ به این پرسش این پژوهش این فرضیه را به محک آزمون خواهد گذاشت که رشد جریان های تکفیری از دو بعد اساسی روندِ اسلام گرایی را با چالش مواجه خواهد نمود: 1. قطبی سازی جوامع اسلامی بر اساس تقابل شیعه و سنی؛ 2. کاهش جذابیت اسلام گرایی به عنوان یک آلترناتیو در مقابل لیبرال دموکراسی، متأثر از رفتارهای متحجرانه و خشن گروه های سلفی- تکفیری.

هم چنین این پژوهش به منظور مقابله با این جریان های تکفیری، راهکارهایی را پیشنهاد داده که در قالب دو راهکار قابل بررسی است: یکی دیپلماسی ارتباطات گسترده میان گروه ها و کشورهای اسلامی و دیگری، مقابله قاطعانه نظامی با گسترش جریان های تکفیری.

سازماندهی پژوهش:

این پژوهش در راستای اهداف و سؤال محوری خویش، ابتدا اسلام گرایی را از نظر مفهومی، مؤلّفه ها و سیر تحول تاریخی بررسی می کند و در ادامه چگونگی شکل گیری جریان های تکفیری و آسیب های آن را فراروی اسلام گرایی در بطن این رویدادها می کاود. در پایان، راهکارهایی برای مبارزه با این چالش ها ارائه خواهد داد.

1- اسلام گرایی؛ مفهوم، سیر تحول تاریخی، مبانی و اهداف
1-1. مفهوم اسلام گرایی

در دنیای معاصر با قرائت های متعددی از اسلام نظیر اسلام سنتی، اسلام گرایی، حرکت اسلامی، بنیاد گرایی اسلامی، بیداری اسلامی، رادیکالیسم اسلامی و اسلام سیاسی روبه رو هستیم که حاکی از برداشت های مختلف و وجودگروه های متفاوت

ص: 358

اسلام گرا در جوامع اسلامی است.(1) بر اساس نظریۀ گفتمان، اسلام سیاسی، گفتمانی است که هویت اسلامی را در کانون عمل سیاسی قرار می دهد، به عبارتی، در گفتمانِ اسلام سیاسی، اسلام به یک دال برتر تبدیل می شود. مفهوم اسلام سیاسی بیشتر برای توصیف آن دسته از جریان های سیاسی اسلام به کار می رود که خواستار ایجاد حکومتی بر مبنای اصول اسلامی هستند. بنابراین اسلام سیاسی را می توان گفتمانی به حساب آورد که گرد مفهوم مرکزی حکومت اسلامی نظم یافته است.(2) یکی از مهم ترین کسانی که این مفهوم را در شکل عام آن استخدام کرده، «جان اسپوزیتو» است. وی در این خصوص می گوید: «اسلام سیاسی عبارت است از: احیا یا تجدید حیات مذهبی در زندگی خصوصی و عمومی».(3)

در واقع، اسلام سیاسی نظریه ای است مربوط به سیاست و حکومت که ریشه در آموزه های اعتقادی اسلام دارد. به عبارتی، اسلامِ سیاسی به عنوان یک نیروی معتبر جدید برای تغییرات مثبت تعریف می گردد و «اسلام، راه حل است» شعار اصلی آن است. در این دیدگاه، مسلمانان به اسلام به عنوان مکتبی فراتر از دین و عبادت می نگرند و آن را متفاوت با سکولاریسم دولتی موجود در کشورهای اسلامی می دانند. این شعار بیشتر در کشورهایی شنیده می شود که اسلام گرایان در براندازی رژیم های خود مشارکت دارند؛ هم چنین در کشورهایی که گروه های اسلامی قادر بوده اند به توسعه اهداف خود از طریق مشارکت در داخل سیستم سیاسی موجود [نمونه آرمانی آن جمهوری اسلامی ایران] بپردازند.(4)

ص: 359


1- جمشیدی راد و محمود پناهی، «مفهوم اسلام سیاسی در انقلاب اسلامی ایران»، پژوهش نامه انقلاب اسلامی، شماره 5، ص 128.
2- بابی سعید، هراس بنیادین: اروپامداری و ظهور اسلام گرایی، ص 20.
3- اسپوزیتو، جنبشهای اسلامی معاصر، ص 22.
4- Anoushirvan Ehteshami, Islamic fundamentalism and political Islam in: Brain white, Richard Little and Michael smith(ed) Issues in world polities, Macmillan press.

هر چند از منظر گفتمانی، اسلام سیاسی و اسلام گرایی از منظر بعضی از اندیشمندان، مفاهیمی یکسان پنداشته می شوند، ولی از دیدگاه این پژوهش، اسلام سیاسی مفهومی است که در طی چندین دهه گذشته از طرف بعضی از متفکران، به این فرآیند یعنی اسلام گرایی اطلاق شده است و مطابق با واقعیت نیست، زیرا اسلام در ذات خود یک دین سیاسی است و با توجه به شمولیت و جامعیت دین اسلام، سیاست جزئی از برنامه های دین اسلام است که در طول پیدایش دین اسلام همواره وجود داشته است، در صورتی که مفهوم مورد نظر اسلام سیاسی، دینی است که در سده های اخیر، سیاسی شده است. درواقع، یکی از ابعاد اسلام - مضاف بر ابعاد معنوی آن- این است که با طرح ایده های جدید توانسته بدیلی برای ایدئولوژی هایی همچون ناسیونالیسم، سوسیالیسم و لیبرال سرمایه داری مطرح شود. اسلام هم چنین با طرح موضوع مشروعیت الهی به عنوان منبع مشروعیتی غیر از منابع مشروعیت عرفی، توانسته است رقیبی جدی برای حکومت های عرفی ظاهر گردد و منبعی مهم برای بسیج عمومی نیروها و افزایش مشروعیت حکومت های اسلامی فراهم سازد. با نگاهی به تاریخ اسلام و نیز با بررسی منظومۀ فکری و عملی آن، آنچه عیان می گردد وجود برنامه ها و دستورالعمل هایی است برای همۀ ابعاد و شئون حیات مادی، معنوی، فردی و اجتماعی انسان که نمونه ها و الگوهای تحقق یافتۀ فراوانی برای آن در تاریخ اسلام وجود دارد. در واقع آنچه که در این پژوهش مد نظر است جریان اسلام گرایی است که متفاوت از مفاهیمی هم چون بنیاد گرایی یا رادیکالیسم اسلام، اسلام جدید در مقابل اسلام سنتی و هم چنین اسلام سیاسی است، که از طرف بعضی از تحلیل گران به کار گرفته می شوند.

2-1. سیر تاریخی اسلام گرایی
اشاره

پیش نیاز فهم مفهوم اسلام گرایی، درک اندیشه ها و آموزه های متفکران عمده و اثرگذار آن است. البته باید در نظر داشت جنبش هایی که بر مبنای اندیشه های متفکران شکل می گیرند، در بسیاری از مواقع مستقل از منظور آنان عمل می کنند. لذا باید در

ص: 360

تحلیل هایی که از اندیشمندان، جنبش ها و حرکت های برخاسته از اندیشه های آن ها صورت می گیرد، این موضوع را در نظر داشت. جریان اسلام گرایی به رهبری اندیشمندان و عمل گرایان مسلمان در دوران معاصر به ویژه پس از فروپاشی نظام دوقطبی از جمله محورهای چالش برانگیز و در دستور کار نظم نوین جهانی بوده است. اسلام گرایی در وجوه مختف ایدئولوژیکی، فرهنگی و امنیتی راهبرد مرکزیت سیستم سرمایه داری لیبرال غربی را به چالش کشیده و دعوی نظم نوین برای اداره جهان و ترسیم آینده روابط بین الملل در سطوح مختلف ملی، منطقه ای و جهانی و نیز حل عادلانه منازعات و اختلافات دارد. سید جمال الدین اسدآبادی، محمد عبده، سید محمد رشید رضا، عبدالرحمن کواکبی، حسن البنا، ابوالعلی مودودی، ابولحسن ندوی، سید قطب، و امام خمینی از جمله رهبران اسلام گرای دوران معاصر بوده اند(1) که در ذیل، اندیشه های سه شخصیت برجسته این جریان، یعنی سید قطب، ابوالعلا مودودی و امام خمینی به ترتیب تاریخی مورد بررسی قرار خواهد گرفت تا سیر تاریخی این مفهوم مورد شناسایی قرار گیرد.

2-1-1. سید قطب:

سید قطب نویسنده، روزنامه نگار، منتقد و ادیب مصری بود که بعدها با بر عهده گرفتن رهبری معنوی اخوان المسلمین مصر و طرح اندیشه های جدید، به عنوان یکی از رهبران اسلام گرایی مطرح شد. به نظر وی، جهان در لبۀ پرتگاه قرار گرفته است و هیچ یک از ایدئولوژی های سیاسی، اعم از ناسیونالیسم، سوسیالیسم و لیبرال سرمایه داری نمی توانند هدایت بشر را بر عهده داشته باشند، لذا تنها راه نجات بشر توسل به اسلام است: «هم ایدئولوژی های فردگرا و هم جمع گرا، هر دو شکست خورده اند. اکنون نوبت اسلام رسیده است و فرصتی برای امت اسلامی است که نقش خود را ایفا کند».(2)

ص: 361


1- جمشیدی راد و محمود پناهی، همان، ص 129.
2- کوپل، پیامبر و فرعون، ص 43.

سید قطب اسلام را دین کاملی می داند که نه تنها برای مسلمانان، بلکه می تواند برای همۀ بشر راه نجات باشد. وی سپس برنامۀ خود را برای از بین بردن جوامع جاهلی و بر پا کردن جوامع اسلامی تشریح می کند: «ما باید به قرآن برگردیم، آن را به کار برده و تعالیمش را به مرحلۀ عمل درآوریم... سپس نفوذ و تأثیر جاهلیت را از روح خود بزداییم.» بنابراین نخستین وظیفۀ انقلاب، رهایی از مفاهیم و علایق جامعۀ جاهلیت است که باید از رأس تا پایه تداوم داشته باشد.

پس از طرح این مباحث، سید قطب یکی از مفاهیم کانونی و مهم اندیشۀ خود، یعنی «جهاد فی سبیل الله» را مطرح می کند. طرح این آموزه باعث شد تا وی در قامت یک مبارز متجلّی شود.(1)

سید قطب مسلمانان و جوامع اسلامی را به جهادی فراگیر با دنیای جاهلی دعوت نمود. وی بر این باور بود که کار دنیا فقط با جهاد اصلاح خواهد شد. البته باید در نظر داشت که جهاد مد نظر وی با خشونت استالینی متفاوت بود. لو آی.م صفی در این باره می گوید: «سید قطب با وجود دارا بودن عقاید انقلابی، کاربرد خشونت برای تغییر نظام اجتماعی را رد می کرد. به اعتقاد او، کاربرد خشونت برای سرنگونی نخبگان حاکم و گماردن نخبگان اسلامی به جای آن ها یک اشتباه و خطای استراتژیک بزرگ است، زیرا اسلام را نمی توان توسط دولت بر مردم تحمیل کرد، بدان علت که اسلام در درجۀ اول یک سیستم عقیدتی است و سپس نظامی اجتماعی و سیاسی.» لذا سید قطب با تأکید بر مبارزه با نفس و گرایش به ایمان اصیل، خشونت را تنها راه نمی داند، زیرا جامعۀ جاهلی را با مبارزه و جهاد با نفس و نه خشونت می توان از بین برد.(2)

2-1-2. ابوالعلا مودودی:

از متفکران بزرگ شبه قارۀ هند ابوالعلاء مودودی است. او متولد 1903م. در حیدرآباد هند است و در نهضت علیه استعمار انگلیس حضوری فعال داشت. در منظومۀ فکری

ص: 362


1- همان، ص 56-54.
2- صفی، چالش مدرنیته: جهان عرب در جست وجوی اصالت، ص 175.

مودودی، حاکمیت از آنِ خداست و قانون مشروع نیز قانونی است که مبتنی بر کتاب خدا و شریعت الهی باشد. به اعتقاد مودودی، عبادت در قرآن، معنایی بسیار فراتر از آنچه از آن استنباط می شود دارد. گاه عبادت در معنای مناسک مذهبی معنا می شود، در حالی که در اصل به معنای عبودیت و اطاعت خداوند است. مودودی در مورد واژۀ «رب» نیز می گوید، این واژه به معنای اعمال حاکمیت است. از آن جا که حاکمیت از آن خداست، در جوامعی که حاکمیت الهی اعمال گردد، جامعه اسلامی است و در غیر این صورت، جامعه از نوع جاهلی است. لذا این موضوع شاخصی برای تشخیص جوامع از یکدیگر است. از دیدگاه مودودی، جامعۀ اسلامی بر چند اصل استوار است: اعتقاد به حاکمیت الهی، مشروعیت اقتدار پیامبر، اعتقاد به خلیفة اللهیِ پیامبر و تأکید بر اصل شورا(1)

در واقع اندیشه های مودودی را نیز می توان یک مرحله دیگر از فرایند اسلام گرایی در جهان اسلام دانست.

2-1-3. امام خمینی قدس سره:

امام خمینی قدس سره بنیان گذار انقلاب اسلامی و تئوری پرداز ایدۀ ولایت مطلقۀ فقیه و مهم ترین اندیشمند سیاسی حوزۀ تمدنی ایران و خاورمیانه است که تأثیرات فکری و عملی گسترده ای بر دنیای اسلام داشته و منبع الهام بسیاری از جنبش های جهان اسلام بوده است. به اعتقاد ایشان، دین اسلام برنامه ای جامع و کامل است که همۀ ابعاد وجودی انسان را در بر می گیرد. ایشان در این خصوص معتقدند: «این معنا را که کسی بگوید اسلام به زندگی چه کار دارد، این جنگ با اسلام است، این نشناختن اسلام است. این که گفته شود اسلام با سیاست چه کار دارد، جنگ با اسلام است».(2)

ایشان برای اثبات این نکته، به تبیین دلایل عقلی و نقل، از جمله دوران صدر اسلام و سیرۀ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اشاره و بر وجود بُعد سیاسی در اسلام تأکید می نمایند. وی سپس به

ص: 363


1- کوپل، همان، ص 50.
2- امام خمینی، صحیفه امام، ج 4، ص 20.

معرفی سه نوع سیاست می پردازند: سیاست شیطانی، سیاست حیوانی و سیاست اسلامی.(1)

در دیدگاه ایشان، مبنای سیاست شیطانی نگرش مادی و منفعت طلبانه است که در آن برای رسیدن به مقصود، هر گونه حیله و فریب رواست. اما سیاست حیوانی آن است که هم چنان غایت آن مادی است، اما در عمل از حیله و نیرنگ دور است. در نهایت، سیاست اسلامی علاوه بر شمولیت بُعد مادی، به طور توأمان دارای بُعد معنوی و الهی نیز هست و لذا تلاش دارد تا سعادت دنیوی و اخروی انسان را تأمین نماید.(2)

ایشان با این تقسیم بندی، به نقد و ارزیابی حکومت های رایج می پردازد. امام خمینی بر این اساس، نظام های لیبرال موجود را در بهترین حالت، از نوع سیاست حیوانی می دانند که با لفّاظی و به نام مردم بر مردم حکومت می کنند. ایشان پس از بحث در حوزۀ سلبی، وارد حوزۀ ایجابی شده و به معرفی نظام سیاسی اسلامی می پردازند. در این نظام سیاسی، ایشان غالب مناسک اسلامی را که قبلاً فردی و غیرسیاسی انگاشته می شدند، سیاسی می دانند. از جمله این موارد نماز جمعه است که آن را عملی عبادی-سیاسی می دانند؛(3) در همین راستا در زمان مبارزات انقلاب اسلامی، مسجد اصلی ترین رکن و کانون مبارزات بود. هم چنین ایشان تأکید ویژه ای بر جهاد و مبارزه دارند و قیام در راه خدا را سنتی الهی و امری دینی و شرعی و ترک آن را ترک واجبی از واجبات تلقی می کنند.

یکی دیگر از مبانی مهم اندیشۀ سیاسی امام خمینی، امکان تشکیل حکومت اسلامی در زمان غیبت است و ایدۀ تعطیلی باب سیاست در دورۀ غیبت را رد می کنند. بر این اساس ایشان معتقدند: ولایت فقیه برای مسلمین هدیه ای الهی است که خدا به آن ها ارزانی داشته است.(4)

به طور کلی دیدگاه امام خمینی به سیاست بر این مبنا ست که

ص: 364


1- جمشیدی، اندیشه سیاسی امام خمینی، ص 212.
2- امام خمینی، همان، ج 21، ص 405.
3- جمشیدی، همان، ص 213.
4- امام خمینی، همان، ج 21، ص 32.

سیاست، بخشی از برنامه های دین اسلام برای سعادت اخروی و دنیوی بشراست که با مفهوم مورد نظراین پژوهش مطابقت دارد و متفاوت از مفاهیمی هم چون رادیکالیسم اسلامی، بنیاد گرایی اسلامی و مفهوم اسلام سیاسی (یا اسلام سیاسی شده) است.

3-1. مبانی اسلام گرایی

به طور کلی مبانی اسلام گرایی را که مفهومِ مورد نظر این پژوهش است، می توان محور های اساسی زیر دانست:

1. اعتقاد به ابعاد فراگیر دین: در گفتمان اسلام گرایی، دین فقط یک اعتقاد نیست بلکه ابعادی فراگیر دارد و تمامی عرصۀ حیات آدمی را در بر می گیرد.(1)

2. اعتقاد به جداناپذیری دین از سیاست: اسلام گرایی بر تفکیک ناپذیری دین و سیاست تأکید کرده و مدعی است که اسلام از نظریه ای جامع دربارۀ دولت و سیاست برخوردار است و هم چنین به دلیل تکیه بر وحی از دیگر نظریه های سیاسی متکی بر خرد انسانی، برتر است.(2)

3. اعتقاد به تشکیل دولت مدرن بر اساس اسلام: اسلام گرایی از تعبیرهای اسلامی برای تبیین و توضیح وضعیت سیاسی جامعه استفاده می کند و بازگشت به اسلام و تشکیل حکومت اسلامی را تنها راه حل بحران های جامعۀ معاصر به شمار می آورد. در واقع، اسلام گرایی در پی ایجاد نوعی جامعۀ مدرن است که در کنار بهره گیری از دست آوردهای مثبت تمدن غرب از آسیب های آن به دور باشد.(3)

4. اعتقاد به استعمار غرب عامل عقب ماندگی مسلمانان: اسلام گرایان عقب ماندگی سیاسی مسلمانان را زاییدۀ استعمار جدید غرب می دانند.(4)

ص: 365


1- بهروز لک، همان، ص 39.
2- حسینی زاده، اسلام سیاسی در ایران، ص 17.
3- همان، ص 18.
4- الیویه، تجربه ی اسلام سیاسی، ص 23.
4-1. هدف اسلام گرایی

هدف نهایی اسلام گرایی، بازسازی جامعه بر اساس اصول اسلامی است و در این راه، به دست آوردن قدرت سیاسی، مقدمه ای ضروری تلقی می شود. هواداران اسلام گرایی، اسلام را به مثابۀ یک ایدئولوژی جامع در نظر می گیرند که دنیا و آخرت انسان را تأمین می کند و برای همۀ حوزه های زندگی دستورها و احکام روشنی دارد. اسلام گرایی بر خلاف بنیادگرایان و سنت گرایان، مدرنیته را به طور کامل نفی نمی کند، بلکه می کوشد تا اسلام را با جامعۀ مدرن سازگار نشان دهد. البته اسلام گرایی، جنبه های سکولار تمدن غرب را نفی کرده و مشکلات جامعه های معاصر را به دوری از دین و معنویت نسبت می دهد و راه رهایی از آن ها را توسل به ارزش های دینی و بازگشت به اسلام می دانند.(1)

2- بررسی رشد جریان های سلفی- تکفیری در جهان اسلام و تأثیر آن بر فرایند اسلام گرایی
اشاره

در این بخش، سیر تاریخی و ریشه های جریان های سلفی- تکفیری بررسی می شود و سپس تأثیر این جریان ها بر فرایند اسلام گرایی، تجزیه و تحلیل می گردد.

2-1. فرآیند و ریشه های تاریخی جریان های سلفی- تکفیری در جهان اسلام
اشاره

در معنای اصطلاحی واژه سلف برخی گفته اند، سلف به طور مشخص به همان سه قرن نخست حیات امت اسلامی گفته می شود. برخی دیگر سلف را صحابه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ، تابعین و اتباع تابعین دانسته اند. ولی در واقع باید یادآور شد که پیشینه به کارگیری واژه سلفیه به سده های متأخّر اسلامی باز می گردد. پیش از سده هفتم هجری، بیشتر با اصطلاحاتی چون «اهل حدیث» یا «اصحاب حدیث» مواجه هستیم. اهل حدیث، عنوان گروهی از عالمان و جریانی در سده های نخست اسلامی است که با وجود گوناگونی در گرایش ها و روش ها در زمینه معارف و اعتقادات دینی، به منابع

ص: 366


1- حسینی زاده، همان، ص 18-17.

نقلی، احادیث و آثار، اعتنای ویژه ای داشته اند. واژۀ اهل حدیث و واژگان هم معنای آن، از همان آغاز شکل گیری به لحاظ معنایی و به کارگیری، در مورد گروه ها و طیف های فکری نسبتاً گوناگون اطلاق می شد تا آن که در نیمۀ نخست سدۀ سوم هجری، «اصحاب حدیث» با بار معنای پیروان حدیثِ نبوی، مفهومی افتخار آمیز می یابد و سنت گرایان برجسته ای چون احمد بن حنبل و اسحاق بن راهویه، خود و همفکرانش را اصحاب حدیث می خوانند.(1)

احمد حنبل را می توان نقطه عطفی در تاریخ مخالفت های اصحاب حدیث با گروه های مخالف آن از قبیل جهیمه، قدریه، معتزله، اهل رای و وابستگان آنان و هم چنین شیعه و جماعت های منتسب به آن دانست. این گروه ها از سوی اصحاب حدیث کوفه، بغداد و شام و دیگر بلاد اسلامی، منحرف خوانده می شود. از این رو پس از عصر احمدبن حنبل، مؤلفان اصحاب حدیث و اهل سنت به زعم خود برای بیان انحرافات این گروه ها، به اقوالی از او استناد کرده اند. البته احمد بن حنبل در موضوع عقاید و اصول فکری اصحاب حدیث، کتاب ویژه ای تألیف نکرده و گفته های او از شاگردان و پیروانش نقل شده است.

در اواخر قرن هفتم و اوایل قرن هشتم، احمد ابن تیمیه (661- 728 ق) و سپس شاگرد او ابن قیم جوزی، عقاید حنابله را به گونه ای افراطی احیا کردند. ابن تیمیه فقط به احیا بسنده نکرد، بلکه به نوآوری هایی در مکتب حنبلی دست زد؛ از جمله بدعت سفر به منظور زیارت، ناسازگاری تبرک و توسل به انبیا و اولیا با توحید و هم چنین انکار بسیاری از فضیلت های اهل بیت علیهم السلام که روایات صحاح شش گانه و حتی در مسند ابن حنبل آمده بود. این قرائت نو از اندیشه های اهل حدیث و سلفی گری، در برابر مخالفت دانشوران اسلامی یارای مقاومت پیدا نکرد و وفروکش نمود.(2)

ص: 367


1- حیدری، «سلفی گری نوین در تقابل با راهبرد وحدت اسلامی»، فصلنامه مطالعات راهبردی، مسلسل 50، ص 89-88.
2- همان، ص 90-89.

آرای ابن تیمیه راهنمای تندروان مسلمان در قرن های بعد شد. برخی او را «پدر معنوی افراط گرایی اسلامی سنی» به حساب می آوردند.

سرانجام محمد بن عبدالوهاب بن سلیمان تیمی نجدی (1115- 1206 ق) با الهام از اندیشه های ابن تیمیه و شاگرد او ابن قیم جوزی و با طرح مجدد بازگشت به اسلامِ اصیل، اندیشه پیروی از سلف صالح و قرائت بسیار افراطی را بار دیگر به عرصه منازعات کلامی آورد. او با آنچه خود آن را بدعت و خلاف توحید می خواند به مبارزه برخاست و به تکفیر مخالفان خود دست زد. وی مسلمانان را به سادگی اولیه دین و پیروی از سلف صالح دعوت نمود و مظهرر بارز سلف صالح از منظر او، احمد بن حنبل بود. در واقع به اعتقاد وهابیان مذهب وهابیت همان مذهب صالح است و از این رو خود را «سلفیه» می نامند.(1) به عبارتی، وهابیت یک نوع تفکرِ سنّیِ سلفی است که در قرن هجدهم در عربستان ظهور کرد، اما تا مدت ها به همان مناطق بیابانی دارای جمعیت پراکنده شبه جزیره محدود می شد. از دهه 1970م به دلیل افزایش ثروت نفت عربستان، وهابیت رشد چشم گیری در جهان سنی داشته است.(2)

در نهایت، سلفیه با اعلام تشکیل جبهۀ جهانی اسلام برای جهاد با یهودیان و صلیبیها به رهبری بنلادن عربستانی و ظواهری مصری، بیش از پیش توجه به گرایشهای مبارزاتی را مورد توجه خود قرار داد. بی تردید حادثه 11سپتامبر نقطه عطفی در تاریخ تحولات معاصر است. قرائت خشن و متحجرانه از سنت نبوی و برداشت های ظاهری از آیات قرآن، طالبان را بر آن داشت که حتی برای مخالفان فکری و سیاسی خود نیز تعیین تکلیف کنند و رسالتی فراتر از قد و اندازه خود در نظر بگیرند. این جریان فکری، خود را در محدودۀ جغرافیایی افغانستان محدود نکرد، بلکه

ص: 368


1- کشاورز، «تأثیر سلفی گری منطقه ای بر امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران»، فصلنامه مطالعات خاورمیانه، سال نوزدهم، شماره دوم، ص 131.
2- عباس زاده فتح آبادی، «بنیادگرایی اسلامی خشونت»، فصلنامه سیاست، دور 39، ش 4، س 118.

برای خود مسئولیت اشاعه تعالیم اسلام مبتنی بر قرائت سلفی به سایر کشورهای منطقه را در نظر گرفته بود. این گروه، ضمن اختلاف نظر با سایر گروه های سنی، سرسختانه نسبت به شیعیان کینه می ورزید و به همین سبب به مراتب سیاستی خشن در قبال شیعیان به کار می برند.(1)

2-1-1. شاخصه های جریان های سلفی - تکفیری

در تعریف عملیاتی از مفهوم سلفی گری می توان آن را مقوله مشکّک و دارای مراتب دانست که در عالم خارج، طیف وسیعی از سلفی گری «سنتی» و «معتدل» تا «سلفی گری افراطی» را در بر می گیرد. در واقع، امروزه در سایه تعریف آشفته ای که از مفهوم «اهل سنت» ارائه می شود، جریان های سلفی گرا، واژه «سلف» را مصادره به مطلوب کرده و حتی مفهوم «اهل سنت» را عمدتاً در تقابل با «شیعیان» به کارمی برند. بنابراین، ضمن هشدار دربارۀ یکسان انگاری «سلف گرایی» و «سلفی گری»و تأکید بر تمایز بین «جریان های سلفی گری» با «اهل سنت» و «فرق اسلامی» حد فاصل این ها را باید در مبانی و ایده های پایه ای جست وجو کرد.(2)

سلفی گری به جریانی اطلاق می شود که در حوزۀ روش شناسی، نقل گرا، در حوزۀ معرفت شناسی، حدیث گرا، در حوزه هستی شناسی، حس گرا و در حوزه معناشناسی، ظاهر گراست. اگر این چهار متغیّر در یک فرد شکل گرفته شود وی را می توان سلفی نامید. به عبارت دیگر، اندیشه سلفی همیشه عقل ستیز و کاملاً ارتجاعی است و در شمول مذاهب چهارگانه اهل سنت نیست.

از طرف دیگر، تفکّرِ سلفی- وهابی را دو شکل می توان دید: یکی شکل رسمی- دولتی مورد نظر عربستان سعودی و دیگری سلفی- وهابی جهادگر که تفکر غالب در سازمان القاعده است. احتمال می رود شکل رسمی و واقعی آن تحت

ص: 369


1- همان، ص 119.
2- سیدنژاد، همان، ص 99-98.

شرایط خاص منطقه ای و جهانی به اعتدال بیشتری گرایش یابد. این تفکر می تواند به قدرت از زاویه حفظ آن برای سلطنت عربستان سعودی بنگرد و به جای مقابله با اندیشه های غالب جهانی تحت عنوان «دموکراسی لیبرال» غرب کنار بیاید. ولی تفکر وهابی- سلفی جهادگر القاعده ای نمی تواند با غرب کنار بیاید. وهابی ها که تنها یک درصد از جمعیت مسلمانان را تشکیل می دهند و نیز جنبش بزرگ تر سلفی، آن گونه که تصویر می شود، خشن نیستند، بلکه فقط محافظه کار و بنیاد گرا هستند. آن ها عموما کشتار انسان های بی گناه را مجاز نمی دانند، تنها گروهی که به این امر معتقدند، سلفی تکفیری ها هستند که اقلیت بسیار کوچکی را در بین جنبش بزرگ سلفی ها تشکیل می دهند.(1)

برخلاف سنت گرایان که اذن جهاد را تنها از سوی علما و پس از مشاوره با دیگران مجاز می دانستند و برای آن شرایط سختی قائل بودند، نوبنیادگرایان [سلفی- تکفیری ها] مفهوم جهاد را عوامانه کرده و آن را به ابزاری کارآمد برای مبارزه علیه دشمنان خود در درگیری با دولت ها تبدیل کرده اند. رهبران نوبنیادگرایی که دارای صلاحیت و درجه علمی علمای سنتی نیستند برای خود صلاحیت صدور حکم جهاد قائل شدند که جهاد یک واجب مورد غفلت قرار گرفته است. تفاوت دیگر این که سنت گرایان، جهاد اکبر را که مبارزه ای نفسانی بود مهم تر از جهاد اصغر می دانستند، ولی نوبنیادگرایان آن را برعکس نمودند.(2)

مسئله «اصالت ظواهر» در بین سلفی- تکفیری ها حالا نوعی ابزارگراییِ ناشی از تقدم عمل بر نظر را در نظام فکری این جریان بازمی نماید که با ایده های ماکیاولیستی همخوانی دارد. به طوری که جریان های سلفی- تکفیری، برای رسیدن به هدف، تمام

ص: 370


1- کشاورز، همان، ص 132.
2- Oliver Roy, ”Afghanistan: Two Years After fall Of Taliban”, Interview with Oliver Roy. Terrorism Monitor. vol. 1,issue. 6, (special issue) ,november20.

راه های غیر مشروع را پیشنهاد می کنند.(1)

به عنوان مثال، آن ها با استناد به افول اقطاب سلفی مانند ابن تیمیه، اعمال غیر شرعی، نظیر «دروغ» و «اخذ مال حرام در همه اشکال آن» را جایز می شمارند. جریان سلفی- تکفیری با تکیه بر این میراث تاریخی و با الهام از انگاره پردازی های خویش، گسترده ترین شبکه تروریستی در جهان را سازماندهی کرده که به دلیل بهره گیری از اشکال مختلف خشونت ورزی، نظیر«تروریسم انتحاری»، نماینده شاخص تروریسم نوین در دوران معاصر به حساب می آید.(2)

3- تأثیر منفی سلفی- تکفیری ها بر روند رشد اسلام گرایی
اشاره

جریان های تکفیری از دو بعد اساسی منجر به به یک چالش اساسی فراروی اسلام گرایی خواهند شد: 1. قطبی سازی جوامع اسلامی؛ 2. کاهش جذابیت اسلام گرایی به دلیل رفتارهای متحجرانه و خشونت آمیز جریان های تکفیری.

3-1. قطبی سازی جوامع اسلامی

رشد جریان های سلفی- تکفیری با حمایت دولت هایی مانند عربستان سعودی و قطر در راستای اهداف استراتژیک خویش در منطقه، درحال حاضر به منازعه ای مذهبی در قالب تقابل شیعه - سنی انجامیده، که در بحران های کنونی و کشتارهای خونین شیعیان به دست گروه های تکفیری در سوریه و عراق عینیت یافته است. حساسیت بر هویت و ترمینولوژی شیعی، از جمله بارزترین نقاط اشتراک طیف ها و گرایش های مختلف سلفی گری است. با این تفاوت که طیف معتدل آن، شیعیان را «مسلمانان منحرف و بدعت گذار» می نامند که احیاناً «جوامع سنی در معرض تهدید و هجمه آن ها قرار می گیرند، اما طیف افراطی سلفیون، بی واهمه، تشیع را «دین خودساخته» می خوانند.(3)

ص: 371


1- پورفرد، «جهان اسلام و رادیکالیسم افراطی»، نشریه پگاه حوزه، ش 204، س 15.
2- سیدنژاد، همان، ص 100.
3- همان، ص 107.

زبان و ادبیات ایدئولوژیک سلفی گری در این باره نظام نشانه شناسی است که تحلیل گفتمان زرقاوی و یا آثار دیگر نظیر کتاب عبدالرحمن عطیه الله از نظریه پردازان و چهره های شاخص القاعده، نمودار آن است: «شیعه نه تنها از مارقین و خارجین از امت است، بلکه متعلق به دین خودساخته ای است که هدف نهایی آن از طریق ایران، سلطه بر اهل سنت و به دست گرفتن زمام رهبری امت اسلامی است». این تصویرسازی ضد ایرانی و ضد شیعی با بهره گیری از نشانه شناسی فرهنگ، همه روزه در عراق در حال به روز شدن است. به ویژه پس از سال 2003 که از نظر سلفی ها، عراق از دست «اسلام راستین» خارج شده و به دست «رافضان شیعه» افتاده است.(1)

در واقع، تنش در روابط عربستان سعودی با ایران در سال 1979م. بعد از خلع شاه از قدرت شروع شد. اهداف ایران بعد از انقلاب 1979م. بر محور صدرور انقلاب، موجب نگرانی کشورهای منطقه و به خصوص پادشاهی عربستان سعودی شد. زیرا هرگونه صعود و پیشرفت نهاد انقلابی ایران در منطقه می توانست پادشاهی های دولت های خلیج فارس به خصوص عربستان سعودی را به خطر بیندازد. از دیدگاه عربستان، ایران همیشه در این رویا بوده که رهبر معنوی جهان اسلام باشد. در همین راستا ما شاهد یک حمایت قوی و واضح عربستان سعودی از اعتراض کنندگان سنی در منازعات سوریه، لیبی و یمن(2) و هم چنین جریان های تکفیری در بحران های اخیر سوریه و عراق علیه شیعیان هستیم.

در واقع، رهبران عربستان سعودی و قطر باور دارند که روی کار آمدن یک رژیم سنی در سوریه و عراق می تواند، قدرت شیعیان منطقه را که به ایران نزدیک هستند محدود و در نتیجه وزن استراتژیک منطقه ای آن ها را در مقابل ایران که در دهۀ گذشته از افزایش قابل توجهی در منطقه برخوردار شده است، افزایش دهد. در واقع برای دولت های

ص: 372


1- همان، ص 108.
2- ”the Saudi American Relations”, report of Al Jazeera Center for Studies.

عربستان سعودی و قطر شورش های اخیر فرصتی به منظور خارج نمودن سوریه و عراق از صف متحدین ایران و در نقطه مقابل افزایش نقش منطقه ای آن ها در شرق مدیترانه برای تغییر موازنه به نفع خود و به ضرر ایران، است.(1)

در همین راستا عربستان سعودی سعی در تقویت و حمایت های مادی از جریان های سلفی- تکفیری از جمله داعش (دولت اسلامی عراق و شام)، النصره و ... نموده که همین امر می تواند یک جنگ مذهبی خونین در منطقه به وجود آورد و در نتیجه، اسلام گرایی درجهان اسلام را با چالشی اساسی و مواجه نماید. به عبارتی، درگیری میان گروه های مختلف در جهان اسلام و منطقه (به خصوص میان گروه های تکفیری و شیعه) که متأثر از تحریک عربستان سعودی و قطر است، تا حدود زیادی به رشد اسلام گرایی ضربه خواهد زد، زیرا در نهایت به جای این که گروه های اسلام گرا بتوانند به یک اتحاد منسجم در راستای تأثیرگذاری بر تحولات سیاسی و اجتماعی جهان اسلام برسند، در یک منازعه طولانی فرو خواهند رفت. هم چنین به جای این که اسلام گرایی، به عنوان الگو و جانشین موفقی در مقابل الگوی لیبرال دموکراسی مطرح باشد، به دلیل منازعات مذهبی خود به چالش تبدیل خواهد شد.

3-2. کاهش جذابیت اسلام گرایی به دلیل رفتارهای متحجرانه و خشونت آمیز
اشاره

از نگرگاه مدرنیسم غربی، دین از سیاست جداست و در نتیجه، هر گونه حضور و دخالت دین در عرصه سیاسی امری نابهنجار، منفی و ارتجاعی تلقی می شود. با تهاجم همه جانبه غرب به جهان اسلام و شکل گیری مقاومت اسلامی در برابر آن، غربیان برای نابهنجار و ارتجاعی نشان دادن آن از واژگانی با بارمعنایی منفی چون بنیاد گرایی و رادیکالیسم اسلامی استفاده کردند.(2)

رشد جریان هایی تکفیری به خصوص در چند سال اخیر، فرصتی بی نظیر برای بهره برداری غربی ها علیه اسلام گرایی و نشان دادن چهره

ص: 373


1- .Hassan Hassan, ”The Gulf states: United against Iran, divided over Islamists”, in: The Regional Struggle for Syria, edited by Julien Barnes-Dacey and Daniel Levy, The European Council on Foreign Relations.
2- بهروز لک، همان، ص 2.

خشن از اسلام به وجود آورده است. در واقع آنچه موجب فراهم نمودن زمینه کاهش جذابیت اسلام به عنوان یک الترناتیو در مقابل الگوی لیبرال- دموکراسی شده است، اصول اعتقادی سلفی - تکفیری بر مبانی زیراست:

1- ردّ ِقواعد جهاد

به اعتقاد اکثریت قریب به اتفاق مسلمانان، جهاد در اسلام وقتی واجب می شود که سرزمین های اسلامی مورد تهاجم و تهدید قرار گیرد (جهاد تدافعی). جهاد هم چنین دارای قواعد خاص خود از جمله عدم کشتار غیر نظامیان است. تکفیری ها به هیچ کدام از این قواعد پای بند نبوده و کشتار مردم بی گناه را نیز مجاز دانسته اند، به عنوان مثال «گروه مسلح اسلامی» الجزایر که تکفیری است، در جنگ های داخلی آن کشور از کشتار ده هزار انسان بی گناه حمایت کرد، اما گروه «جبهه آزادی بخش اسلامی» که سلفی است، فقط کشتار افراد دولتی را مجاز دانست.

2- ردّ ِحرمت خودکشی

در اسلام، مسیحیت و یهودیت، خودکشی گناه نابخشودنی است، درحالی که تکفیری ها خودکشی برای کشتن دشمنان خدا را شهادت می دانند. از نظر آن ها افرادی که به اقدامات انتحاری دست می زنند، شهید هستند و مستقیماً وارد بهشت می شوند.

3- تروریسم

تکفیری ها برای کشتن دشمنان خدا تروریسم را مجاز می دانند.(1)

در همین راستا علی رغم مخالفت گروه های اسلام گرا باتروریسم، شاهد مترادف دانستن جریان های اسلام گرا با تروریسم در ادبیات سیاسی غرب هستیم؛ به عنوان مثال، روزنامه واشنگتن پست در یک گزارش، از اقدامات خشونت طلبانه گروه های تکفیری، یک چهره مخدوش و ناهنجار از مسلمانان و اندیشه های دینی مسلمانان« با عنوان گردن زدن و خشونت وحشتناک» نشان داده است.(2)

در گزارش دیگر، خبر گزاری

ص: 374


1- کشاورز، همان، ص 132-131.
2- Washington post (JUNE 13, 2014) ”beheadings and the success of horrifying violence”, Available at: http://www.washingtonpost.com/news/morning-mix/wp/2014/6/13/isis-beheadings -and-the-success-of-horrifying-violence/.

نیویورک تایمز با عنوان «نبردهای خونین گروه های خشونت طلب اسلامی در عراق« از این اقدامات به عنوان یک اقدامات عجیب در قرن بیست و یک یاد نموده و این جریان ها را ادامه روند رشد گروه های اسلام گرایی در منطقه تعبیر می نماید.(1) از طرف دیگر این درگیری ها زمینه تفرقه اندازی غرب بین گروه های اسلامی و حتی پیوند استراتژیک با بعضی از این گروه ها را فراهم خواهد آورد. حمایت همه جانبه غرب از مخالفین در سوریه، مدعایی بر این امر است.

4- راهکارها
4-1. دیپلماسی ارتباطات گسترده میان گروه های اسلام گرا و نقش سازنده نهاد تقریب مذاهب

ارتباطات گسترده میان گروه های اسلامی در قالب نشست ها، کنفرانس های عمومی و تخصصی و هم چنین نشست کشورهای اسلامی تا حدود زیادی می تواند جلوی رشد جریان های تکفیری در جهان اسلام و منطقه را بگیرد. این نشست و کنفرانس ها در دو سطح گروه ها و کشورهای اسلامی، از دو جنبه می تواند ثمربخش باشد: در ابتدای امر، گردهمایی گروه ها و کشورهای اسلامی می تواند منجر به درک خطر جریان های تکفیری و هم چنین عمق تأثیر این جریان ها بر ثبات منطقه ای و جهانی شود. در مرحله بعد با گسترش ارتباطات، دیدگاه و رویکرد های این گروه ها و کشورهای اسلامی در قبال خطر جریان های تکفیری به هم نزدیک خواهد شد. البته در این زمینه با توجه به اختلافات عمیق کشورهای منطقه با هم و به خصوص فعالیت های عربستان سعودی به منظور کاهش نفوذ استراتژیک ایران در منطقه، رسیدن به یک توافق اساسی سخت و دشوار است.

ص: 375


1- Nytimes (JUNE 13, 2014) ”Beheadings and the success of horrifying violence”, Available-at:http://www.washingtonpost.com/news/morning-mix/wp/2014/6/13/isis-beheadings -and-the-success-of-horrifying-violence/.

همانطور که ذکر شد، حمایت های عربستان از جریان های تکفیری در سوریه و عراق، عامل مهم فعالیت این گروه ها محسوب می شود. نهاد تقریب مذاهب که وظیفه اصلی اش نزدیکی مذاهب اسلامی به هم؛ به خصوص در طیف ها و مسائل بین المللی در راستای رفع چالش ها ست، می تواند یک نهاد پیش رونده محسوب شود. هم چنین درحال حاضر، توجه گروه ها و کشورهای اسلامی از منازعات سوریه و عراق به حملات کنونی اسرائیل علیه نوار غزه، می تواند تأثیر فزآینده ای در مقابله با رشد جریان های تکفیری داشته باشد که این امر نیاز به یک دیپلماسی رسانه ای قوی دارد.

در عصر حاضر، ارتباطات و تبادل ارتباطی در راستای اهداف استراتژیک از جایگاه ویژه ای برخوردار است. تبادل ارتباطی، فرآیندی است که از طریق آن، بازیگران تفاسیر و برداشت های خود را از امور و پدیدارهای جهانی به یکدیگرانتقال می دهند. اهمیت تبادل ارتباطی از این روست که بازیگران را قادر می سازد تا باور های ذهنی و جهان بینی شخصی را به اطلاعات عمومی بدل کنند، زیرا یک باور وتفکر شخصی تنها زمانی که از طریق ارتباطات به اطلاعات عمومی تغییر شکل دهد، می تواند آن شانس را داشته باشد که به عنوان یک حقیقت اجتماعی وبخشی از فرهنگ واقعیت مطرح گردد. در نتیجه، غلبه و چیرگی طرز فکر یک بازیگر بر دیگران بستگی به استراتژی ارتباطی وی دارد؛ یعنی این که اودر مقام گوینده چگونه تفسیر خود را از مجرای تبادل ارتباطی برای شنوندگان بیان می کند. بر این اساس، این که گوینده چگونه سخن می گوید اهمیت به مراتب بیشتری دارد از این که گوینده چه کسی است، چه می گوید و برای که می گوید.(1) در همین راستا برگزاری سمینارها و کنفرانس های تخصصی و عمومی بین گروه های و کشور های اسلامی، شکل گیری اتاق های فکر و شبکه های گسترده اجتماعی

ص: 376


1- Bially , Mateern Janice (2007) Why Soft Power isn’t so soft: Representational Force and Attraction in World Political, in Power in World Politics, Edited by Felix BerendM.J.Williams, Politics,London New York:Routledge.

مجازی (رادیو، تلویزیون و سایت های اینترنتی و...) علیه جریان های تکفیری و هم چنین به کانون توجه آوردن حمله اسرائیل به غزه، اهمیت ویژه ای دارد.

4-2. مقابله قاطعانه نظامی با فعالیت جریان های تکفیری

جریان های تکفیری که امروزه در قالب گروه هایی هم چون داعش و النصره، ثبات منطقه ای و به خصوص امنیت مردم در سوریه و عراق را با تهدید جدی روبه رو کرده اند، در کنار حمایت از سوی بازیگرانی همچون عربستان و قطر ریشه در ناتوانی دولت های مزبور در کنترل فعالیت های تکفیری ها دارد. در همین راستا جمهوری اسلامی ایران و متحدین استراتژیک او در منطقه باید از روش های مختلف از جمله جنگ نیابتی و ارسال تجهیزات به گروه های اسلامی (حزب الله لبنان، شیعان عراق و گروه های اسلامی سنی معتدل) در تقابل با گروه های تکفیری، به سرکوب قاطع این گروه ها بپردازند، زیرا در صورت سرکوب این گروه ها تا حدود زیادی از جرئت و توان آن ها در منطقه کاسته خواهد شد. از طرف دیگر با سرکوب این گروه ها تمایز بین گروه های اسلام گرای جهان اسلام و رفتارهای خشونت طلبانه این جریان تکفیری در افکار عمومی مردم جهان و نیز مسلمانان مشخص خواهد شد و در نتیجه، تا حدود زیادی از توان تبلیغات منفی علیه اسلام گرایی کاسته خواهد شد؛ به عنوان مثال راهکار جمهوری اسلامی ایران در سوریه (کمک به دولت اسد در مقابل تکفیری ها) تا حدود زیادی در سرکوب تکفیری ها موفق بوده و در بحران کنونی عراق مفید به نظر خواهد رسید.

نتیجه گیری:

در این پژوهش آسیب های رشد جریان های تکفیری فراروی اسلام گرایی بررسی شد و نتایج این پژوهش بر این مبنا ست که جریان های تکفیری از دو بعد اساسی، اسلام گرایی در جهان اسلام و منطقه را با چالش روبه رو خواهند نمود: 1. قطبی سازی جوامع اسلامی؛ 2. کاهش جذابیت اسلام گرایی به دلیل رفتارهای متحجرانه و خشونت آمیزِ جریان های تکفیری. در بعد نخست، این جریان های تکفیری می تواند به قطبی

ص: 377

شدن جوامع اسلامی به خصوص در منطقه در قالب تقابل اسلام شیعه با اسلام سنّی منجر شود. در واقع، بازیگران منطقه ای به خصوص عربستان سعودی و قطر در تقویت این جریان های تکفیری برای اهداف استراتژیک خود یعنی کاهش نفوذ جمهوری اسلامی ایران در منطقه با شعار خطر هلال شیعی، از نقش ویژه ای برخوردارند. این رقابت های استراتژیک و حمایت این بازیگران از جریان های تکفیری، می تواند منجر به یک جنگ مذهبی خونین در منطقه شود و در نتیجه، تأثیر بازدارنده ای بر رشد اسلام گرایی در جهان اسلام و منطقه بگذارد. از نمونه های عینی این مفروض می توان به درگیری های خونین میان گروه های مختلف در سوریه و عراق اشاره کرد.

از طرف دیگر، رفتار های متحجرانه و خشنِ گروه های تکفیری در منطقه تا حدود زیادی می تواند از جذابیّتِ الگوی اسلام گرایی به عنوان یک آلترناتیو در مقابل لیبرال دموکراسی غربی در جوامع اسلامی بکاهد. بعد از شروع فعالیت های جریان های تکفیری و رفتار های متحجرانه و خشن این گروه ها، رسانه های غربی، اسلام گرایی را در متن این جریان های تکفیری تفسیر نموده اند و توانسته اند تا حدود زیادی به مقایسه این جریان های تکفیری با الگوی لیبرال دموکراسی مد نظر خویش بپردازند.

این پژوهش برای رفع چالش های رشد جریان های تکفیری فراروی اسلام گرایی، راهکارهایی ارائه نموده است که در دو قالب قابل بررسی است: 1. راهکار دیپلماسی ارتباطات گسترده میان گروه های و کشورهای اسلامی و نقش سازنده نهاد تقریب مذاهب 2. مقابله قاطعانه نظامی با فعالیت جریان های تکفیری. در واقع، ارتباطات گسترده میان گروه ها و کشورهای اسلامی، می تواند زمینه یکسان سازی دیدگاه این گروه ها و کشورها را درقبال خطر رشد این جریان ها فراهم نماید. در همین راستا، کارکرد نهاد تقریب مذاهب و کاهش اختلافات استراتژیک میان کشورهای اسلامی و سوق دادن توجهات به طرف منازعه اسرائیل و مسلمانان، از جایگاه ویژه ای برخوردار است. از طرف دیگر، برخورد قاطعانه نظامی با این گروه ها از روش های مختلف می تواند تا حدود زیادی از گسترش فعالیت این گروه ها در منطقه و جهان اسلام جلوگیری کند.

ص: 378

منابع
منابع فارسی:

1. اسپوزیتو، جان، جنبش های اسلامی معاصر (اسلام و دموکراسی)، ترجمۀ شجاع احمدوند، نشر نی، تهران 1389.

2. امام خمینی، صحیفۀ امام، مرکز نشر آثار امام خمینی، تهران 1385.

3. بهروزلک، غلامرضا، «اسلام سیاسی و اسلام گرایی معاصر»، نشریۀ پگاه حوزه، شماره ی 209، خرداد 1386.

4. -------------------- ، جهانی شدن و اسلام سیاسی در ایران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشۀ اسلامی، تهران 1386.

5. پورفرد، مسعود، «جهان اسلام و ادیکالیسم افراطی»، نشریه پگاه حوزه، ش 204، 1386.

6. جمشیدی راد، محمد صادق و محمود پناهی، سید محمد رضا، «مفهوم اسلام سیاسی در انقلاب اسلامی ایران»، پژوهش نامه انقلاب اسلامی، سال دوم، شماره 5، زمستان 1391.

7. جمشیدی، محمدحسین، اندیشه ی سیاسی امام خمینی، پژوهشکدۀ امام خمینی و انقلاب اسلامی، تهران 1384.

8. حسینی زاده، محمدعلی، اسلام سیاسی در ایران، دانشگاه مفید، قم 1386.

9. حیدری، محمد شریف،«سلفی گری نوین در تقابل با راهبرد وحدت اسلامی»، فصلنامه مطالعات راهبردی، مسلسل 50، زمستان 1389.

10. روا، الیویه، تجربه ی اسلام سیاسی، مرکز انتشارات بین المللی صدرا، تهران1378.

11. ژیل کوپل، پیامبر و فرعون: جنبش های نوین اسلامی در مصر، ، ترجمۀ حمید احمدی، انتشارات کیهان، تهران1366.

12. سعید، بابی، هراس بنیادین: اروپامداری و ظهور اسلام گرایی، ترجمۀ غلامرضا جمشیدی ها و موسی عنبری، انتشارات دانشگاه تهران، 1379.

13. سیدنژاد، سید باقر، «سلفی گرایی در عراق و تأثیر آن بر جمهوری اسلامی ایران»، فصلنامه مطالعات راهبردی، سال سیزدهم، شماره اول ، مسلسل 47، بهار1389.

14. صفی، لو آی.م، چالش مدرنیته: جهان عرب در جست وجوی اصالت، ترجمۀ احمد موثقی، نشر دادگستر، تهران1380.

15. عباس زاده فتح آبادی، مهدی،«بنیاد گرایی اسلامی خشونت (با نگاهی بر القاعده)»، فصلنامه سیاست، دوره 39، شماره 4، زمستان 1388.

16. کشاورز، حیدر، «تأثیر سلفی گری منطقه ای بر امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران»، فصلنامه مطالعات خاورمیانه، سال نوزدهم، شماره دوم، تابستان 1391.

ص: 379

منابع انگلیسی:

17. Bially , Mateern Janice (2007) Why Soft Power isn’t so soft: Representational Force and Attraction in World Political, in Power in World Politics, Edited by Felix BerendM.J.Williams, Politics,London New York:Routledge.

18. Ehteshami, Anoushirvan, (1994) Islamic fundamentalism and political Islam in: Brain white, Richard Little and Michael smith(ed) Issues in world polities, Macmillan press.

19. Hassan,Hassan (2013) ”The Gulf states: United against Iran, divided over Islamists”,in: The Regional Struggle for Syria, edited by Julien Barnes-Dacey and Daniel Levy, The European Council on Foreign Relations.

20. Nytimes (JUNE 13, 2014) ”Beheadings and the success of horrifying violence”, Available-at:http://www.washingtonpost.com/news/morning-mix/wp/2014/06/13/isis-beheadings-and-the-success-of-horrifying-violence/.

21. Zoy, Oliver (2003) ”Afghanistan: Two Years After fall Of Taliban”, Interview with Oliver Roy. Terrorism Monitor. vol. 1,issue. 6, (special issue) ,november20.

22. the Saudi American Relations”, report of Al Jazeera Center for Studies.

23. Washington post(JUNE 13, 2014) ”beheadings and the success of horrifying violence”, Available at: http://www.washingtonpost.com/news/morning-mix/wp/2014/6/13/isis-beheadings-and-the-success-of-horrifying-violence/.

ص: 380

ترور، تروریسم و حقوق بشردوستانه / مهزاد صفاری نیا

اشاره

مهزاد صفاری نیا(1)

چکیده

جامعه بین المللی که در نیمة دوم قرن بیستم با پدیده تروریسم مواجه شده بود، با پذیرش مجموعه ای از معاهدات مربوط به انواع خاص اعمال تروریستی و تعهد دولت ها، در برابر آن واکنش نشان داد. به عبارت دیگر، قانون گذاری راجع به تروریسم که در آغاز، تنها شامل اعمال تأثیرگذار بر غیرنظامیان بود به تدریج گسترش یافت تا بعضی اعمال تروریستی علیه کارکنان و تأسیسات نظامی را نیز در بر گیرد. در این مقاله می کوشیم با بررسی پویایی موجود بین قانون گذاری ها و حقوق بشر دوستانة بین المللی، خلأ های موجود در جنگ با تروریسم را تبیین کنیم.

کلید واژه ها: ترور، تروریسم، مخاصمات مسلحانه داخلی و بین المللی، حقوق بشردوستانه.

ص: 381


1- دانش پژوه دوره دکتری حقوق بین الملل عمومی پردیس البرز دانشگاه تهران
مقدمه

یکی از پیامدهای گسترش تروریسم، متنوع شدن اشکال آن است. امروزه در مباحث نظری در خصوص تروریسم، سخن از ابعاد و اشکال مختلف آن می شود؛ تروریسم هسته ای، بیو تروریسم، تروریسم ملی گرا، تروریسم سیاسی، نارکو تروریسم، تروریسم مذهبی، تروریسم دولتی، سایبر تروریسم، تروریسم کشاورزی، تروریسم شیمیایی، تروریسم جنایی و امثال آن، انواع مختلفی از تروریسم است که در بحث مربوط به انواع و ابعاد تروریسم مطرح می شود. یکی از اشکال نام برده از تروریسم، که بعد از حادثه 11 سپتامبر در جامعه به صورت آشکار تر ظاهر شد، تروریسم مذهبی است. در تروریسم مذهبی، برخی فرقه های مذهبی معتقدند تلقی آنها از هستی و تحولات جاری زندگی افراد ناب ترین دیدگاه است و کسانی که در خارج از دایرۀ جهانی بینی آنها قرار بگیرند کاملاً باطل اند. لذا یا باید به راه راست، که کیش و آیین آنهاست، درآیند یا از بین بروند. بدین منظور پیروان چنین فرقه هایی در صورت صلاحدید رهبرانشان، باید با توسل به خشونت و با انجام عملیات های جهادی تفکرات و برداشت های خاص خود را عملی کنند.

خشونتِ برخاسته از این دست اقدامات در چارچوب تروریسم مذهبی گنجانده می شود.(1)

این نوع از تروریسم، تنها رهبرِ مذهب خود را پذیرفته، سایر مذاهب را تکفیر و سرکوب می کند. خشونتِ تروریسم مذهبی و تکفیری ها در عصر کنونی، هم از نظر گسترۀ فعالیت و هم از نظر ویژگی های متمایز و مرگ آور آن، بی سابقه است. در این نوع از تروریسم، تمام کسانی که به تروریسم روی می آورند، معتقدند فعالیت های آنها از طرف خداوند، امری مقدس محسوب می شود. به عبارتی، تروریست های مذهبی، به ویژه تکفیری ها، به این دلیل دست به خشونت مقدس می زنند که با کمک آن از جامعه شان دفاع کنند یا اینکه معتقدند در ازای جهاد، بهشت به آنها وعده داده شده است.

ص: 382


1- جیمز دردیان، «گفتمان تروریستی: نشانه ها، دولت ها و نظام های خشونت سیاسی جهانی».

حدود بیست درصد گروه های تروریستی علایق مذهبی دارند، اما واقعیت این است که انگیزه این گروه ها سیاسی است و مذهب، صرفاً ابزار مشروعیت بخشی برای عضو گیری و بهره گرفتن از اعضاست. در حقیقت برای اینکه مردم حاضر شوند به اقدامات خشونت آمیز دست بزنند به مکانیزم های مشروعیت بخش نیازمندند و مذهب به خوبی می تواند این کارکرد را داشته باشد. این امر سبب شده است تمایز میان تروریسم مذهبی و سیاسی و حوزه مذهب و سیاست در گروه های تروریستی مذهبی دشوار شود.

ظهور تکفیری ها به عنوان تروریست مذهبی در منطقه خاورمیانه و برخی کشورهای قاره آسیا علل و عوامل مختلفی دارد: فقر اقتصادی، فقر فرهنگی،(1) حکومت های دیکتاتوری، بی عدالتی، نقض فاحش حقوق بشر، وجود ساختارهای قبیله ای و عشیره ای،(2)

رقابت های فرقه ای و مذهبی(3) و دخالت بیگانگان(4)

از جمله آنهاست که از حوزه بحث حقوقی ما خارج است. اما از بعد حقوقی، ظهور این شکل از تروریسم در حال حاضر موجب ترویج نوعی افراطی گری خشن توسط گروه های متفاوت تکفیری شده است؛ گروه هایی که سازمان ملل متحد و دیگر کشورها آنها را تروریستی معرفی می کنند. اعمال غیرانسانی و خشونت آمیز تکفیری ها در لبنان، مصر، نیجریه (بوکوحرام)، سوریه (سلفی ها)، رفتارهایی مانند قتل عام مسلمانان و به ویژه شیعیان (غیرنظامیان)، بریدن سر انسان های بی گناه و تبدیل سر آنها به توپ فوتبال، شکنجه، آزار و اذیت،

ص: 383


1- محسن شریفی، «فقر: تهدید امنیت بین المللی در قرن 21»، فصل نامۀ راهبرد، ش39، 1385.
2- برای نمونه، طالبان و القاعده بیش از آنکه در قالب یک گروه متمرکز قابل تعریف باشد، در قالب یک شبکه مطرح هستند، شبکه ای که نه تنها در افغانستان و پاکستان، بلکه در عراق، سودان، سومالی، و برخی از شیوخ خلیج فارس نفوذ و اقتدار دارد و برخورد با این شبکه نیازمند نفوذ در این شبکه و انحلال آن از درون است.
3- برای مثال، با تشکیل دو مکتب و فرقه مذهبی به نام های «دیوبندی» و «لوی» در پاکستان رقابت های فرقه ای آغاز شده بود و با تنگ تر کردن عرصه بر اقلیت شیعه، جامعه پاکستان به سوی اختلافات مذهبی و فرقه ای سوق داده شد که پیامد آن تشکیل سپاه صحابه بود که حملات تروریستی بسیاری را علیه شیعیان به انجام رساند.
4- لورتا ناپلئونی، «منابع مالی تروریست ها از کجا تأمین می شود؟»، لوموند دیپلماتیک (فارسی)، 1385.

گروگان گیری، خوردن گوشت قربانیان، تجاوز گسترده به زن ها، نابود کردن آثار مذهبی، فرهنگی و تاریخی، صدور فتواهای عجیب از سوی مفتی ها و رهبرانشان، و به طور کلی عدم رعایت حقوق بشر و حقوق بشردوستانه موجب تروریست خوانده شدن از سوی سازمان ها و نهادهای بین المللی شده است. اگرچه این پدیده خطرناک، از حیث فکری از سال ها قبل در دنیای اسلام نمود پیدا کرده، ولی در حال حاضر در نقطه ای از منطقه، آثار آن قابل مشاهده است. بدیهی است این رفتارهای غیرانسانی از منظر موازین حقوقی شایسته بررسی همه جانبه است تا معلوم شود اگر موازین حقوقی و ساز و کارهای ذی ربط برای خشکاندن این پدیده شوم نارسایی دارند، تلاش های لازم برای بهبود نظام حقوقی در سطح جهانی صورت پذیرد. در این مقاله، ترور و تروریسم و عملیات تروریستی با توجه به عملیات تروریستی تکفیری ها، که به نوعی موجب درگیری های نظامی با دولت مرکزی نیز شده است، از منظر حقوق بشردوستانه بررسی می شود.

الف. تعریف تروریسم
اشاره

ترور و تروریسم در حقوق بشردوستانه از دو منظر متفاوت بررسی می شود؛ از نظرگاه نخست، مطرح شدن جنایت ترور و اعمال تروریستی در حقوق مخاصمات مسلحانۀ بین المللی و غیربین المللی و از منظر دوم، رعایت کردن حقوق بشردوستانه در مبارزه با تروریسم یا فکر کردن درباره آن. آنچه نگاه اول درصدد بیان آن است، لزوم وجود درجه ای از توسل به زور یا خشونت از سوی تروریست هاست که به آستانه یک درگیری مسلحانه برسد؛ به دیگر سخن، شرط پی گیری مبارزه با تروریسم (منظر دوم)، توسل تروریست ها به اعمال جنگی یا حمله مسلحانه است (رویکرد اول)، که عنصر تشکیل دهنده یک درگیری مسلحانه به شمار می رود. تروریست ها در زمان حاضر قادر به تدارک چنین حمله هایی هستند.

تروریست ها یا همان بازیگران غیردولتی، که در زمان تصویب منشور به علت ناتوانی در دسترسی به تسلیحات جدی گرفته نمی شدند، امروزه به تسلیحات کشتار جمعی

ص: 384

دست یافته اند و نه تنها از توانایی صدمه شدید به دولت ها بهره مندند بلکه توانایی صدمه زدن به نظم نوین جهانی را نیز دارند.

نخست باید به تعریف تروریسم و مجموعه عملیاتی که تروریستی خوانده می شود بپردازیم. واژه «تروریسم» از فعل «ترور» مشتق شده است که در لغت به معنای ایجاد رعب و هراس در بین مردم یا مرعوب ساختن دیگران است. در فرهنگ اکسفورد، تروریسم این گونه تعریف شده است: توسل به خشونت برای اهداف سیاسی یا اجبار حکومت به انجام فعل یا ترک فعلی؛ به این وسیله که در بین مردم تولید وحشت کند. هدف اصلی تروریسم، ایجاد اندازه ای از ناامنی در جامعه از طریق تخریب بنیاد های امنیت عمومی است. علی رغم وجود تلاش های بین المللی، از جمله تلاش های سازمان ملل متحد در به تصویب رساندن سیزده کنوانسیون ضدتروریستی(1) در مجمع عمومی، دوازده قطعنامه در شورای امنیت تا سال 2001،(2)

21 قطعنامه بعد از حوادث یازدهم

ص: 385


1- این سیزده کنوانسیون عبارت اند از: کنوانسیون مربوط به جرایم و برخی اعمال دیگر ارتکابی در هواپیما، 1963؛ کنوانسیون لاهه راجع به مبارزه با ضبط و توقیف غیرقانونی هواپیما 1970؛ کنوانسیون مونترال 1971 راجع به سرکوب اعمال غیرقانونی بر ضد ایمنی هواپیمایی کشوری 1971؛ پروتکل سرکوب اعمال غیرقانونی خشونت، در فرودگاه های در خدمت هواپیمایی بین المللی کشوری، الحاقی به کنوانسیون راجع به سرکوب اعمال غیرقانونی بر ضد ایمنی هواپیمایی کشوری 1988؛ پروتکل سرکوب اعمال غیرقانونی بر ضد ایمنی سکوهای مستقر در فلات قاره 1988؛ کنوانسیون سرکوب اعمال غیرقانونی بر ضد ایمنی کشتیرانی دریایی 1988؛ کنوانسیون جلوگیری و مجازات جنایت بر ضد اشخاص تحت حمایت بین المللی از جمله نمایندگان دیپلماتیک 1973؛ کنوانسیون 1979 درباره ممنوعیت گروگان گیری 1997؛ کنوانسیون حمایت فیزیکی از مواد هسته ای 1979؛ کنوانسیون بین المللی نشان گذاری مواد منفجره پلاستیکی به منظور ردیابی بعدی 1991؛ کنوانسیون سرکوب بمب گذاری تروریستی 1997؛ کنوانسیون بین المللی سرکوب تأمین مالی تروریسم 2000؛ کنوانسیون بین المللی برای سرکوب اعمال تروریسم هسته ای 2005.
2- برخورد شورا با این قضیه تا 1999 به صورت موردی بود نه کلی، بدین معنا که هر گاه یک حادثه تروریستی مهم اتفاق می افتاد شورا ضمن محکوم کردن آن به دولت ها توصیه می کرد اقداماتی را انجام دهند. از جمله مهم ترین این موارد عبارت اند از «قطعنامه 1044 (1996)، که پس از اقدام تروریستی علیه مبارک رئیس جمهور مصر صادر شد». قطعنامه 1189 (1998) که پس از حملات تروریستی به سفارت خانه های آمریکا در کنیا و تانزانیا صادر شد. قطعنامه 1267 (1999) که به دنبال کشته شدن دیپلمات های ایرانی در مزارشریف و ه-مچنین تحویل ندادن بن لادن از سوی گروه طالبان در مورد تحریم این گروه صادر شد. اما به رغم الزام آور بودن آن، هرگز از سوی حامیان طالبان به اجرا درنیامد. در ه-یچ یک از این قطعنامه ها تعریفی از تروریسم بین الملل توسط شورا ارائه نشده، بلکه تنها موارد مربوطه، به عنوان نمودی از تروریسم بین الملل شناخته شده است. اما در 1999 شورا نخستین قطعنامه کلی خود را (قطعنامه شماره 1269) در خصوص تروریسم صادر می کند (که البته جنبه توصیه ای دارد) و در مقدمه آن به قطعنامه 49/60 دسامبر 1994 مجمع اشاره می کند.

سپتامبر 2001(1)

و همچنین تلاش های منطقه ای در محکومیت تروریسم و عملیات تروریستی، هنوز هم این پدیده با شدت بیشتری رواج یافته است. اگرچه تمام این اقدامات در چارچوب منشور ملل متحد، احترام و حمایت از حق بر صلح و در حوزه حقوق بین الملل میسور شده است، اما هنوز تعریف جامع و هماهنگی از تروریسم صورت نگرفته، در برخورد و مقابله با تروریسم نیز برخورد های چندگانه ای صورت می گیرد. علی رغم فقدان یک تعریفِ واحد حقوقی از تروریسم، معیار ها و رهیافت های یکسان از مفهوم «تروریسم» در قوانین بین المللی و داخلی کشورها موجب شده تا بشر به تدریج برای مبارزه با این پدیده ناخواسته، عناصر و مصادیق یکسانی را شناسایی کند.

چهار رهیافت یا معیار شناخته شده در اهداف تروریست ها، همچون بر هم زدن جدی نظم و امنیت عمومی، به خطر انداختن جان و سلامتی غیرنظامیان، وحشت پراکنی بین مردم، تأثیرگذاری بر تصمیمات دولت ها و سازمان های بین المللی، در معاهدات و قطعنامه های یادشده و قوانین داخلی کشورها به شرح ذیل گنجانده شده است:

1. بر هم زدن جدی نظم و امنیت عمومی

تروریست ها از طریق بر هم زدن جدی نظم و امنیت عمومی سعی در ناامن نشان دادن جامعه و تحت فشار قرار دادن حکومت دارند؛ از این رو یکی از مؤلفه های مهم

ص: 386


1- صدور قطعنامه شماره 56/ال، یک روز بعد از 11 سپتامبر، قطعنامه های 1368 و 1373 شورا در قطعنامه 1368 ضمن محکوم کردن حملات تروریستی به آمریکا، آن را «تهدیدی برای صلح و امنیت بین المللی» (بند اول) دانسته، حق دفاع فردی یا جمعی از خود را برای آمریکا به رسمیت می شناسد.

شناخت تروریسم بر هم زدن جدی نظم و امنیت عمومی است. قانون ضدتروریسم چین، کانادا و فرانسه از یک طرف و کنوانسیون های چهارگانه امنیت هواپیمایی و هوانوردی از طرف دیگر، این رهیافت را دنبال می کنند. اقدامات تروریستی انجام شده در سوریه توسط مخالفان و شبه نظامیان، که سعی در برکناری ارادی و استعفای بشار اسد رئیس جمهور وقت سوریه را داشتند، نشان از رواج هرج و مرج و وحشت در میان مردم دارد. با این وصف، هدف اصلی تروریسم، ایجاد اندازه ای از ناامنی در جامعه بوده که قدرت اثربخشی بر افکار عمومی را دارا باشد.(1)

2. رعب و وحشت بین مردم

معنای لغوی تروریسم، ایجاد رعب و وحشت میان مردم است. این ترس در کنوانسیون های تأمین منابع مالی تروریسم، سازمان کنفرانس اسلامی، کنوانسیون بین الملی ضدتروریسم 1979، قانون ضدتروریسم ایالات متحده آمریکا نیز دنبال شده است. پس در تروریسم کشتن، ربودن، مجروح کردن و تخریب اماکن مذهبی فی نفسه هدف نیست؛ بلکه رسیدن به خواسته های خود از طریق ایجاد ناامنی و رعب و وحشت است؛ برای مثال، تهدید اولیه گروه تروریستی بوکوحرام مبنی بر نفرستادن دختران و ممنوع بودن حق آموزش برای آنان منجر به گروگان گیری و فروش آنها به عنوان «برده» شد. این اقدام با هدف ایجاد ناامنی، هرج و مرج، رعب و وحشت در بین مردم صورت گرفت.(2)

3. حمله به غیرنظامیان و به خطر انداختن جانشان

هدف قرار دادن افراد بی گناه برای رسیدن به مقاصد سیاسی یکی دیگر از رهیافت های تروریسم است. کنوانسیون حمایت از مواد هسته ای، کنوانسیون سرکوب

ص: 387


1- محسن عبداللهی، تروریسم، حقوق بشر و حقوق بشردوستانه، ص35.
2- جعفر کوشا و پیمان نمامیان، «جایگاه اعمال تروریستی در پرتو حقوق بین الملل کیفری»، در: فصل نامه حقوق دانشکده حقوق و علوم سیاسی، دوره 38، ش3، 1387.

بمب گذاری های تروریستی و قانون ضدتروریسم مشدده کشور پرو این رهیافت را در تعریف تروریسم مد نظر قرار داده است؛ برای مثال، کشته شدن غیرنظامیان در سوریه، افغانستان، پاکستان و ترور غیرنظامیان به دست گروهک تروریستی عبدالله عزّام و کشته شدن شهروندان لبنانی در حمله به مرکز فرهنگی ایران در بیروت از جمله این اقدامات تروریستی است.

4. تأثیرگذاری بر تصمیمات دولت ها و سازمان های بین المللی

از منظر تروریسم بین المللی، هدف غاییِ تروریست ها نفوذ ناروا بر فرآیند تصمیم سازی، اقدامات و عملکرد دولت ها و سازمان های بین المللی است. تروریسم دقیقاً هنگامی متولد می شود که متوسلان به آن از دست یابی مشروع یا نامشروع خویش به اهدافشان از طرق عادی ناامید می شوند. کنوانسیون ضد گروگان گیری 1979، کنوانسیون سرکوب منابع مالی تروریسم و قانون ضدتروریسم ایالات متحده آمریکا، وضوح بیشتری در این مورد دارند. این عناصر و رهیافت ها از اسناد بین المللی استخراج شده است که از رهگذر مبارزه با اشکال خاصی از تروریسم بین المللی به تصویب اکثریت قابل توجهی از دولت ها رسیده اند. علی رغم تعریفی واحد از تروریسم، با عنایت به این عناصر شاید بتوان تروریسم را تهدید به ارتکاب یا ارتکاب جرائم خشونت آمیز علیه امنیت عمومی تعریف کرد که هدف آن ارعاب مردم یا تأثیرگذاری بر تصمیمات یا اقدامات دولت ها یا ارکان بین المللی است. البته برخی اهداف مبارزاتی در حقوق بین الملل مشروع تلقی می شوند. اهداف مشروع در حقوق بین الملل، اموری همچون اهدای آزادی، مبارزه برای رسیدن به استقلال، نبرد با یک دولت استعمارگر یا مبارزه با یک دولت آپارتاید است. بنابراین، اگر این گرو ها با دولت های ذکرشده بجنگند، دیگر حالت عملیات تروریستی ندارد. در مورد تکفیری ها مبارزه با هیچ کدام از دولت های ذکرشده مصداق پیدا نمی کند و چهار هدف تکفیری ها نیز به عنوان تروریست های مذهبی از سویشان دنبال می شود.

ص: 388

ب. تعریف عناصر حقوقی ترور:تروریسم در رویّۀ دادگاه های بین المللی کیفری

ترور، که ریشه تروریسم است، از نظر لغوی به معنای «ایجاد رعب و هراس در میان مردم» یا «مرعوب ساختن مردم» است. طرح جنایت ترور، نخستین بار نزد دادگاه یوگسلاوی سابق، به عنوان یک مرجع کیفری بین المللی در قضیه گالیک و دراگور مسلوویچ مطرح شد.(1) از جمله موضو ع هایی که در رویۀ دادگاه یوگسلاوی مطرح شد، نقض مقررات حقوق بین الملل بشردوستانه و حقوق بشر در زمان مخاصمه مسلحانه است. در خلال مخاصمه های انجام شده در یوگسلاوی سابق در دهۀ 1990 طرف های درگیر به طور فاحش و جدی مرتکب نقض مقررات حقوق بشر و حقوق بشردوستانه شدند. از این رو، دادگاه بر اساس مقررات اساس نامه، صلاحیت رسیدگی به این موارد نقض را از نظر دادگاه یوگسلاوی سابق قانونی دانست و به بررسی جنایت ترور پرداخت. دادگاه در استنادات قانونی خود، عنصر قانونی جنایت ترور را نقض مادۀ 3 اساس نامه دادگاه یوگسلاوی،(2)

مادۀ 51 پروتکل اول الحاقی(3) به کنوانسیون های ژنو و

ص: 389


1- هیبت الله نژندی منش و زهرا الیاسی قهفرخی، «جنایت ترور در رویه دادگاه یوگسلاوی سابق»، حقوق و مصلحت، س1، ش4، 1388.
2- این ماده مقرر می دارد: این دادگاه بین المللی اختیار خواهد داشت «نقض قوانین یا عرف های جنگی» اشخاص ناقض قوانین یا عرف های جنگی را مورد تعقیب قرار دهد. این موارد نقض از جمله شامل موارد زیر است، اما به آنها محدود نیست: الف. به کارگیری سلاح های سمی یا سلاح های دیگر به منظور ایراد رنج غیرضروری؛ ب. تخریب بی محابای شهرها، شهرک ها یا روستاها یا اقدام به ویرانگری در آنها که خارج از حدود ضعیف نظامی باشد؛ ج. حمله یا بمباران شهرها، شهر ک ها، روستاها، اماکن مسکونی و ابنیۀ بی دفاع با هر وسیله؛ د. توقیف، تخریب یا ایراد خسارت عمدی به مؤسساتی که به مقاصد مذهبی، خیریه و آموزشی اعم از علوم و فنون اختصاص دارد یا بناهای تاریخی یا آثار علمی و هنری؛ ه. چپاول اموال عمومی یا خصوصی.
3- بند دوم ماده 51 پروتکل اول و بند 2 ماده 13 پروتکل دوم ابراز می دارد: نباید به جمعیت غیرنظامی با این وصف، و همین طور افراد غیرنظامی، حمله کرد. همچنین اقدام ها یا تهدیدهای خشونت آمیز که هدف اصلی آنها گسترش ترور [یعنی وحشت] در میان اقدام های تروریستی در مخاصمه های مسلحانه داخلی علیه غیرنظامیان یا اشخاصی باشد که از جنگ دست کشیده اند، صرف نظر از اینکه کدام طرفِ مخاصمه به اقدام های تروریستی متوسل شده باشد، نیز ممنوع است. دادگاه یوگسلاوی در رویۀ خود به بررسی جنایت ترور (به عنوان جنایت جنگی) پرداخته است.

مادۀ 13 پروتکل دوم الحاقی به کنوانسیون یادشده دانست. در مورد عنصر مادی، ترور را اقدام ها یا تهدید های خشونت آمیز علیه یک جمعیتِ غیرنظامی یا غیرنظامیان به طور انفرادی دانست که سبب فوت یا ایراد صدمه شدید علیه جسم یا سلامتی جمعیتِ غیرنظامی و افراد غیرنظامی می شود. در عنصر معنوی، دادگاه با اشاره به دو قصد عام و خاص، قصد عام را عبارت از این دانست که مرتکب، عامدانه جمعیت یا یک فرد غیرنظامی را هدف اقدام ها یا تهدید های خشونت بار قرار دهد و قصد خاص، «گسترش ترور یا وحشت در میان جمعیت غیرنظامی است». قصد خاصّ ِ جنایتِ ترور را می توان از اوضاع و احوال اقدام ها یا تهدید های خشونت آمیز استنباط کرد. در این خصوص، برای نمونه، می توان به ماهیت این اقدامات یا تهدیدها، شیوۀ انجام آنها، زمان و مدت استمرار آنها مراجعه کرد. حملات صورت گرفته در خلال آتش بس و ترک مخاصمه یا حملات طولانی و مستمر علیه جمعیت غیرنظامی و همچنین حملات کور می تواند معیاری برای قصد خاصّ ِ گسترش وحشت و قصد خاصّ ِجنایت ترور باشد. ترور را همچنین می توان از محل حمله استنباط کرد. هدف قرار دادن غیرنظامیان و حمله به آنها در محل هایی برای انجام کارهای روزمره، از قبیل بازار، مناطق توزیع آب، یا حمل و نقل عمومی می تواند معیار قوی تری در مورد قصد گسترش ترور باشد.

هدف قرار دادن غیرنظامیان در شهر به طور عمدی، با سلاح هایی که به افراد بیشتری شلیک می کنند، ترور محسوب می شود. جنایت ترور در تعریف دادگاه یوگسلاوی سابق، مستلزم عناصر قانونی شبیه جنایت حملات غیرقانونی علیه غیرنظامیان است. اما جنایت ترور نیازمند عنصر اضافی در عنصر معنوی خاص، یعنی گسترش وحشت است. در نهایت، دادگاه در پروندۀ گالیک اعلام کرد که حقوق بین الملل عرفی جنایت ترور را منع و جرم انگاری کرده است و این جنایت به عنوان نقض قوانین یا عرف های جنگی موضوع مادۀ 3 اساس نامه دادگاه است و در نتیجه، دادگاه صلاحیت رسیدگی به آن را دارد. علاوه بر این، جنایت ترور منحصراً مربوط به زمان جنگ نیست و می تواند در زمان صلح و به عنوان جنایت علیه بشریت انجام شود.

ص: 390

در مورد تروریسم باید گفت اگرچه هیچ تعریف پذیرفته شده جهانی در خصوص آن وجود ندارد و به همین منظور نیز در اساس نامه دیوان کیفری بین المللی نیز گنجانده نشده است، اما بنا به تعریف «کاسسه» - حقوقدان بین المللی- تروریسم مشتمل است بر:

الف. اقداماتی که به طور معمول به موجب هر نظام کیفری داخلی جرم انگاری شده اند، یا کمک به ارتکاب چنین اعمالی هنگامی که در زمان صلح ارتکاب یابند؛

ب. قصد این اقدامات باید دامن زدن به حالت وحشت و ترور در مردم یا وادار کردن یک دولت یا یک سازمان بین المللی به انجام عملی [یا خودداری از انجام عملی] باشد؛

ج. انگیزۀ این اقدام ها، عقیدتی یا سیاسی است، یعنی مبتنی بر تعقیب اهداف شخصی نیست.(1)

اگرچه عنصر مادی جنایتِ ترور به عنوان یک جنایت جنگی و عنصر مادی اقدامات تروریستی به عنوان جنایت علیه بشریت ممکن است شبیه هم باشند، اما شرط محل وقوع، این دو جنایت را از یکدیگر متمایز می کند. جنایت ترور به عنوان یک جنایت جنگی، محدود به مخاصمات مسلحانه (داخلی و بین المللی) و حملات گسترده یا سازمان یافته علیه جمعیت غیرنظامی است، در حالی که اقدامات تروریستی در زمان صلح واقع شده، جنایت علیه بشریت تلقی می شوند. به علاوه، عنصر معنوی ترور به عنوان یک جنایت جنگی و عنصر معنوی اقدامات تروریستی از هم متمایز هستند. به طور قطع، قصد گسترش ترور میان جمعیت غیرنظامی تنها شرط عنصر معنوی است، در حالی که همین احتمالی برای اقدامات تروریستی است. قصد، عنصر بنیادین جنایت ترور به عنوان یک جنایت جنگی است. بنابراین، امروزه بدون شک ترور و تروریسم از جمله جنایت های بین المللی است که اگر در زمان صلح واقع شوند، جنایت مستقل و خاص و حتی تحت شرایطی جنایت علیه بشریت محسوب می شوند و اگر در زمان جنگ روی دهند تحت شرایطی جنایت جنگی محسوب می شوند.(2)

ص: 391


1- آنتونیو کاسسه، حقوق بین الملل کیفری.
2- محمدرضا ضیایی بیگدلی، حقوق بین الملل بشردوستانه.

در زمان مخاصمۀ مسلحانه در زمره جنایت های جنگی و در زمان صلح در زمره جنایت علیه بشریت یا جنایت مربوط به تروریسم بین المللی است. بنابراین، هنگامی که تکفیری ها در زمان صلح عملیات تروریستی انجام دهند می توان آنها را نه تنها بر اساس قانون داخلی کشور محل وقوع، بلکه در پرتو جنایت علیه بشریت نیز محاکمه کرد. اما اقدامات اخیر تکفیری ها در کشورهای خاورمیانه (سوریه و لیبی) هنگامی صورت گرفته است که یک جنگ داخلی بین شبه نظامیان (تکفیری ها) با دولت مرکزی روی داده است.(1)

پس می توان این گونه اقدامات را در زمره جنایت های جنگی دانست و در آنها مداقه کرد.

ج. تروریسم به عنوان جنایت جنگی در حقوق بشردوستانه بین المللی
1. تروریسم در درگیری های مسلحانه بین المللی

با تمیز درگیری های مسلحانه بین المللی از درگیری های مسلحانه غیربین المللی، در بررسی عنوان این بند، باید تأکید کرد که منظور از اعمال و روش های تروریستی در درگیری های مسلحانه بین المللی، بیان مواردی است که صرف نظر از علت بروز درگیری مسلحانه، که فارغ از حملات تروریستی یا عملیات تروریستی است، نیروهای نظامی یا غیرنظامیان یکی از دولت های درگیر، مرتکب اعمال و روش های تروریستی شوند. حقوق بشردوستانه بین المللی واجد مقرراتی در خصوص چنین وضعیت هایی است. البته تروریسم در هنگام تصویب کنوانسیون های چهارگانه ژنو به اندازه امروز نه وجود داشت و نه جدی گرفته می شد. از این رو در چهار کنوانسیون مفصل تصویب شده، تنها یک ماده از کنوانسیون چهارم حاوی مقرراتی در خصوص تروریسم است. ماده 33 این کنوانسیون مقرر می دارد: «هیچ شخص مورد حمایتی را برای جرمی

ص: 392


1- Draft Comprehensive Convention against International Terrorism, Article 20(2) (A/61/37, Report of the Ad Hoc Committee established by General Assembly resolution 51/210 of 17 December 1996, Tenth Session (27 February – 3 March 2006).

که او شخصاً مرتکب نشده نمی توان مجازات کرد. مجازات های دسته جمعی همچنین تمامی تدابیر رعب آور و تروریسم ممنوع است».

بر اساس ماده 33، تروریسم نه به خودی خود، بلکه به عنوان یکی از آثار مجازات های دسته جمعی قرار گرفته است و اینکه این گونه مجازات ها از سوی دولت نسبت به افراد اعمال شود. پس در حقیقت این ماده اشاره ای به تروریسم دولتی دارد.(1)

اگرچه کنوانسیون های ژنو با شناسایی نقض های شدید مقررات خود به عنوان جنایت جنگی، چنین نقض هایی را قابل پیگرد دانسته اند، ولی متأسفانه کنوانسیون چهارم ژنو نقض مقررات ماده 33 خود را جزء نقض های شدید یا فاحش در نظر نگرفته است؛ ازاین رو مطابق با این کنوانسیون، اعمال تروریستی مندرج در ماده مذکور قابل تعقیب

ص: 393


1- «تروریسم دولتی» واژۀ جنجال برانگیزی است. تروریسم دولتی اصطلاحی است که برای دخالت دولت یا دولت هایی در امور داخلی یا خارجی دولتی دیگر که به وسیله اجرا یا مشارکت در عملیات تروریستی یا حمایت از عملیات نظامی برای زوال، تضعیف و براندازی دولت مذکور یا کل دستگاه حاکمه آن کشور انجام می شود. کمک های مادی و معنوی (مثل حمایت سیاسی) به گروه های مخالف و مشارکت در عملیاتی چون بمب گذاری، مین گذاری بنادر و سواحل، آدم ربایی، هواپیمادزدی و ترور مقام های عالی مملکتی، نمونه هایی از تروریسم دولتی است. برایان جنکینس، که از خبرنگاران مشهور در معضل تروریسم است، از تروریسم دولتی به عنوان «جنگ از طریق قائم مقام» یاد می کند. وی می گوید: «این کشورها (پیروان تروریسم دولتی) بر محدودیت های جنگ های متعارف واقف اند. بنابراین، ترجیح می دهند از امکانات سازمان های تروریستی، که خود رأساً آنها را ایجاد کرده اند یا تغذیه مالی آنها را بر عهده دارند، برای تهدید دشمن یا اخلال در ثبات سیاسی و اقتصادی آن کشور یا ایجاد بی ثباتی سیاسی و اقتصادی در آن مملکت بهره گیرند». جنکینس معتقد است این شکل از تروریسم به سرمایه گذاری بسیار کمتری نسبت به یک جنگ متعارف نیاز دارد، دشمن را از پای می اندازد و می توان ارتباط با تروریست ها را به طور کلی منکر شد. تفاوت عمده تروریسم دولتی و تروریسم غیردولتی در مجری آن است؛ بدین معنا که مجری و طراح اعمال تروریستی غیردولتی افراد، گروه ها و احزاب اند، و مجری و طراح اعمال تروریستی دولتی، یک دولت یا چند دولت خاص هستند. علاوه بر این، دخالت دولت یا دولت ها در اعمال تروریستی دو گونه است: به صورت مستقیم؛ یعنی خود دولت اعمال تروریستی را علیه دولت دیگر انجام می دهد؛ به صورت غیرمستقیم؛ یعنی به وسیله فرستادن کمک های مادی مانند اینکه اسلحه، مهمات و وسایل پیشرفته نظامی در اختیار گروه های مخالف دولت مذکور قرار داده شود یا گستردن چتر حمایت معنوی از گروه های مزبور مانند حمایت سیاسی یا اقتصادی یا تبلیغاتی.

کیفری در سطح بین المللی نیست.(1) اما در بند 2 ماده 51 پروتکل اول الحاقی 1977 به کنوانسیون های چهارگانه ژنو که مربوط به حمایت از قربانیان در درگیری های مسلحانه است، ارتکاب اعمال تروریستی علیه سکنه و افراد غیرنظامی ممنوع اعلام شده است. این ماده با عنوان حمایت از سکنه غیرنظامی چنین مقرر می کند: «سکنه غیرنظامی فی نفسه و همچنین افراد غیرنظامی نباید هدف حمله قرار گیرند. اعمال و تهدید های خشونت آمیزی که هدف اولیه آنها ایجاد جو ترور در میان سکنه غیرنظامی باشد ممنوع است».

پروتکل علاوه بر این ماده، در ماده 37 خود نیز به نحو ضمنی اعمال و روش های تروریستی را محکوم کرده است. به موجب بند یک این ماده:

قتل، مجروح یا اسیر کردن یکی از افراد دشمن با توسل به نیرنگ ممنوع است. اعمالی که باعث برانگیختن حس اعتماد یکی از افراد دشمن گردیده و او را متقاعد سازد که طبق حقوق بین الملل قابل اعمال در مخاصمات مسلحانه حق دارد از حمایت برخوردار شود یا وظیفه دارد حمایت خود را اعطا نماید و منظور آن باشد که به این حس اعتماد خیانت شود، نیرنگ محسوب می شود. عمل ذیل از مصادیق نیرنگ می باشد: «تظاهر به غیرنظامی بودن و برخورداری از وضعیت غیررزمنده».

برخی از فعالان کمیته بین المللی صلیب سرخ همچون «هانس پیتر گاسر» معتقدند به استناد این ماده نیز می توان تروریسم را در درگیری های مسلحانه ممنوع دانست. بنا به نظر «گاسر» سیاست حمله و اختفا یا فرار تروریست ها در حقیقت نه یک اقدام جنگی که یک عمل تروریستی است که در قالب نیرنگ علیه نیروهای نظامی ارتکاب شده و ممنوع است. این استدلال «گاسر» ریشه در اصل تفکیک در حقوق بشردوستانه دارد.(2)

ص: 394


1- محسن عبداللهی، تروریسم، حقوق بشر و حقوق بشردوستانه، ص 255.
2- اقدام دولت ایالات متحده آمریکا در تصویب قانونی موسوم به قانون لیبر در 1864 که ارتش آن کشور را ملزم به خودداری از حمله به اتباع غیرنظامی دشمن در جنگ داخلی این کشور می کرد را باید نخستین تجلی اصل تفکیک رزمندگان و غیرنظامیان در مخاصمات مسلحانه دانست، که پس از آن با مقررات دیگری مورد تأکید دولت های مختلف قرار گرفته است. از جمله این مقررات می توان به ماده 22 مقررات 1907 لاهه در خصوص ممنوعیت گلوله باران شهرها و روستاها و مناطق مسکونی بی دفاع ، ماده 3 مشترک کنوانسیون های چهارگانه ژنو 1949 درباره ممنوعیت حمله به افرادی که مشارکت فعالی در مخاصمات مسلحانه غیربین المللی ندارند، ماده 48 پروتکل اول الحاقی (که صریحاً به اصل تفکیک رزمندگان و غیررزمندگان اشاره کرده و طرفین متخاصم را موظف به تفکیک بین رزمندگان و غیرنظامیان، اهداف نظامی و غیرنظامی و محدود کردن حملات به اهداف نظامی کرده است)، بند سوم ماده 51 همان پروتکل، بند سوم ماده 4 پروتکل دوم الحاقی و ماده 13 همان پروتکل اشاره کرد. امروزه پس از گذشت یک قرن و نیم از مطرح شدن اصل تفکیک رزمندگان و غیرنظامیان، این اصل به چنان جایگاهی دست یافته که دیوان بین المللی دادگستری در نظریه مشورتی 1996 خود در خصوص سلاح های هسته ای، حکم به آمره بودن این اصل داده است.

پروتکل الحاقی اول برخلاف کنوانسیون چهارم ژنو نقض مقررات مندرج در مواد 51 و 37 خود را صراحتاً جزء نقض های شدیدی دانسته که جنایت جنگی در نظر گرفته خواهند شد.

بند 4 ماده 51 پروتکل اول الحاقی نیز حملات کورکورانه را ممنوع می کند. حملاتی که علیه یک هدف نظامی خاص صورت نمی گیرد یا با استفاده از روش ها و وسایل جنگی انجام می شود که نمی توان آنها را به یک هدف نظا می خاص محدود کرد، کورکورانه تلقی می شوند. تردیدی نیست که «اعمال تروریستی» مشمول ممنوعیت های مقرر در این ماده هستند، زیرا هدف اصلی از این اعمال ایجاد وحشت در بین سکنه غیرنظامی است. نمونه بارز تروریسم در درگیری های مسلحانه بین المللی را می توان جنگ ایالات متحده آمریکا با القاعده در کشور افغانستان دانست که با فروپاشی حکومت طالبان فعالیت های خود را آغاز کردند و البته عقاید و معیارهای آنها متفاوت با تکفیری هاست. این گروه، برخلاف تکفیری ها، داعیۀ تشکیل حکومت و امت اسلامی نداشتند.

2. تروریسم در درگیری های مسلحانه داخلی

قواعدی که اقدامات تروریستی را در چارچوب مخاصمه مسلحانه غیربین المللی ممنوع می کند اساساً مشابه آن قواعدی است که این اقدامات را در مخاصمه مسلحانه بین المللی ممنوع می کند. ماده 3 مشترک در یک عبارت پردازی کلی بدون اشاره مستقیم

ص: 395

به تروریسم، بسیاری از اقدامات تروریستی را عملاً ممنوع می کند. بر طبق آن، با غیرنظامیان باید با اصول انسانیت رفتار شود. گروگان گیری، رفتار بی رحمانه، آزار، شکنجه و ... ممنوع است.

متأسفانه ماده 3 مشترک کنوانسیون های چهارگانه ژنو هیچ تعریفی از درگیری های مسلحانه غیربین المللی ارائه نمی دهد و صرفاً به احصای حداقل حقوق حاکم در حین درگیری بسنده می کند. با این حال، خوش بختانه بند 1 ماده 1 پروتکل دوم الحاقی 1977 به تعریف چنین درگیری ای اهتمام ورزیده است. بر اساس این ماده، درگیری مسلحانه غیربین المللی درگیری ای است که در سرزمین یک دولت عضوِ پروتکل، بین نیروهای مسلح آن دولت و گروه های مسلح مخالف یا میان چنین گروه هایی با هم (سوریه و عراق با داعش یا جبهه النصره، نیجریه با بوکوحرام) تحت فرماندهی مسئول صورت می گیرد و آنچنان کنترلی را بر بخشی از سرزمین آن دولت اعمال می کنند که آنها را قادر به اجرای عملیات هماهنگ و پایدار نظامی می کند. دقت در این ماده، سه شرط را برای شناسایی یک درگیری مسلحانه لازم می داند:

1. وجود درگیری مسلحانه؛

2. داشتن فرماندهی مسئول؛

3. اعمال کنترل مؤثر بر بخشی هایی از سرزمین دولتی که در آن درگیری داخلی در جریان است.

تعریف مندرج در بند 1 ماده 1 پروتکلِ دوم به صورت عرفی درآمده است و این به این معناست که حتی لازم نیست دولت هایی که در حال مبارزه با گروه های تکفیری تروریست هستند به این پروتکل ها پیوسته باشند.(1) همچنین ماده 4 (پاراگراف 2) و ماده 13 (پاراگراف 2) پروتکل الحاقیِ دوم نیز مؤید این امر هستند. به موجب این مواد،

ص: 396


1- توکل حبیب زاده، «حقوق بین الملل بشردوستانه و مبارزه با تروریسم»، در: معارف اسلامی و حقوق، س8، ش1، 1381، ص68.

اعمال و تهدیدهای خشونت آمیزی که هدف اولیه آن گسترش ترور و وحشت در میان جمعیت غیرنظامی باشد ممنوع است. مواد 4 و 13 به صراحت از عناوین «ترور» و «تروریسم» استفاده می کنند.

البته اگر این اقداماتِ تروریستی در مخاصمۀ مسلحانۀ غیر بین المللی منجر به نقض فاحش کنوانسیون ها و پروتکل های الحاقی شوند می تواند جنایت جنگی تلقی شده، مشمول صلاحیت جهانی کشورهای عضو یا حتی صلاحیت دیوان بین المللی کیفری واقع شوند.

پرسش اصلی این است که این تعهدات بر کدام یک از طرفین بار می شود. در مخاصمه مسلحانه غیربین المللی، دست کم یکی از طرفین، دولت نیست. برای طرف دولتی کلیه تعهدات معاهده ای (بر طبق اصل وفای به عهد) و آن قسمت از قواعدی که جنبه عرفی یافته است بار می شود. ماده 3 و پروتکل دوم چنین تعهداتی را برای نیروهای مخالف دولت و اعضایشان بار می کند، چراکه یکی از شرایط تلقی یک درگیری داخلی به عنوان یک مخاصمه مسلحانه، توانایی طرفین به رعایت قواعد حقوق بشردوستانه است. لذا اعضای گروه هایِ مخالفِ دولت نیز باید به ممنوعیت اقدامات تروریستی توجه کنند. فرماندۀ نیروهای مسلح مخالف، به اجرا و رعایت این قواعد متعهد هستند و باید همه اقدامات لازم را برای اجرای قاعده ممنوعیت اقدامات تروریستی انجام دهند. این گروه ها بایستی اقدامات ضروری را برای پی گیری و مجازات مرتکبان اقدامات تروریستی، به ویژه مرتکبانی که جزء نیروهای آنها بوده یا تحت کنترلشان هستند انجام دهند. لذا ممنوعیت انجام اقدامات تروریستی در یک مخاصمه مسلحانه غیربین المللی برای هر دو طرف بار شود؛ چه دولت و چه سازمان های مسلح مخالف دولت. در کل باید خاطر نشان کنیم که ممنوعیت توسل به اقدامات تروریستی منطقاً در حقوق مخاصمات مسلحانه غیربین المللی نیز همچون مخاصمات مسلحانه بین المللی تثبیت شده است. در مخاصمه مسلحانه داخلی نیز اقدامات تروریستی ممنوع است. این حتی در خصوص مخاصمات مسلحانه

ص: 397

غیربین المللی مهم تر نیز هست، چراکه مخاصمات مسلحانه غیر بین المللی عمدتاً مبتنی بر جنگ نامتقارن بوده، آبستن ارتکاب اقدامات تروریستی است. دولت ها باید اولاً از ارتکاب عمل تروریستی در مخاصمات مسلحانه غیر بین المللی اجتناب ورزند؛ و ثانیاً کلیه تلاش های لازم را برای جلوگیری از ارتکاب عمل تروریستی توسط افراد خصوصی یا در سرزمین تحت صلاحیتشان انجام دهند. رویه بین المللی هم پس از تصویب پروتکل دوم الحاقی، به ویژه اساس نامه ها و رویّه های محاکم کیفری بین المللی رواندا، یوگسلاوی سابق و دیوان کیفری بین المللی، نقض های شدید پروتکل دوم الحاقی را نیز به عنوان یک جنایت بین المللی و به تعبیر دقیق تر یک جنایت جنگی واجد ویژگی صلاحیت جهانی دانسته اند.(1)

بند چهارم ماده 4 اساس نامه دادگاه کیفری رواندا، به طور ویژه تصریح می کند: اقدامات تروریستی، ماده 3 مشترک کنوانسیون های ژنو و پروتکل دوم الحاقی را نقض می کنند. به علاوه، وقتی مظاهر خاص تروریسم واجد عناصر جرم جنگی باشند؛ یعنی در خلال درگیری مسلحانه یا در ارتباط با آن واقع شوند، در چارچوب ماده 4 اساس نامه دیوان کیفری بین المللی رواندا (در خصوص نقض ماده 3 مشترک کنوانسیون های چهارگانه ژنو و پروتکل الحاقی)، مواد 23 و 3 اساس نامه دادگاه کیفری یوگسلاوی سابق (در خصوص نقض های فاحش کنوانسیون های چهارگانه ژنو و نقض مقررات یا عرف جنگ و ماده (2)

8 اساس نامه دیوان کیفری بین المللی قرار می گیرند و

ص: 398


1- Statute of International Criminal Court (ICC), A/CONF.183/9, 17 Jul. 1998, Art.8(c)(d)(e).
2- دیوان در مورد جنایت های جنگی صلاحیت دارد؛ به ویژه هنگامی که در قالب یک برنامه یا سیاست عمومی یا در قالب ارتکاب گسترده چنین جرائمی صورت گرفته باشد. منظور از جنایت های جنگی در این اساس نامه موارد ذیل است: نقض های فاحش کنوانسیون های 12 اوت 1949 ژنو ، یعنی هر یک از اعمال مشروحه ذیل بر ضد اشخاص یا دارایی هایی که تحت حمایت مقررات کنوانسیون مربوطه ژنو قرار گرفته اند: کشتار عمدی؛ شکنجه یا رفتار غیرانسانی، از جمله آزمایش های زیست شناختی؛ فراهم آوردن موجبات رنج عظیم یا صدمه شدید به جسم یا سلامتی؛ تخریب و ضبط گسترده اموال که ضرورت های نظامی آن را توجیه نمی کند و به صورت غیرقانونی و خودسرانه اجرا شده است؛ اجبار اسرای جنگی یا دیگر اشخاص مشمول حمایت [کنوانسیون] به خدمت در صفوف نیروهای دولتی دشمن؛ محروم کردن عمدی اسرای جنگی یا دیگر اشخاص مشمول حمایت از حق محاکمه عادلانه و قانونی؛ تبعید یا انتقال غیرقانونی یا حبس غیرقانونی؛ گروگان گیری؛ دیگر نقض های فاحش قوانین و عرف های مسلم حقوق بین الملل و حاکم بر منازعات مسلحانه بین المللی، یعنی هر یک از اعمال مشروحه ذیل: هدایت عمدی حملات بر ضد مردم غیرنظامی در کلیت آن یا بر ضد افراد غیرنظامی که مشارکت مستقیم در مخاصمات ندارند؛ هدایت عمدی حملات بر ضد اهداف غیرنظامی؛ هدایت عمدی حملات بر ضد کارکنان تأسیسات، مواد، واحدها یا وسایل نقلیه ای که در کمک رسانی بشردوستانه یا مأموریت های حفظ صلح به موجب منشور ملل متحد به کار گرفته می شوند، مادام که آنها از حمایتی برخوردارند که به غیرنظامیان یا اه-داف غیرنظامی به موجب حقوق بین المللی منازعات مسلحانه داده شده است؛ انجام عمدی حمله ای با علم به اینکه چنین حمله ای باعث تلفات جانی یا آسیب به غیرنظامیان یا خسارت به اهداف غیرنظامی یا آسیب گسترده، درازمدت و شدید به محیط زیست خواهد شد و آشکارا فایده نظامی ملموس و مستقیمِ مورد انتظار از آن، بیش از اندازه است؛ حمله یا بمباران شهرها، روستاها، مناطق مسکونی و ... .

همان طور که گفته شد به صورت عرفی درآمده است. حتی اگر دولت های درگیر تروریسم عضو دیوان کیفری بین المللی هم نباشند می توان از طریق شورای امنیت وضعیت این کشورها را به دیوان ارجاع داد. با این اوصاف، شرایط لازم برای تحقق جرم جنگی شامل موارد ذیل است:

1. جرم باید در حین مخاصمه مسلحانه بین المللی یا داخلی صورت پذیرد. در غیر این صورت، جرم ضدبشری قلمداد می شود.

2. فعل ارتکابی باید نقض فاحش و گسترده مقررات را در پی داشته باشد. بنابراین، اقدامات خشونت آمیز پراکنده و انفرادی مبین جرم جنگی نخواهد بود.

3. اقدامات ارتکابی باید در قالب برنامه و سیاست عمومی باشد. این شرط، بیانگر عنصر معنوی جرم و آگاهی به آثار اقدام ارتکابی است.(1)

به نظر می رسد جنگ تکفیری های تروریست را با دولت های مرکزی باید در زمره حقوق مخاصمات مسلحانه داخلی گنجاند. زیرا در حال حاضر گروه های تروریستی

ص: 399


1- مجید جوانمرد، مهدی نیک نفس و مسعود گماری، «آشنایی با دیوان کیفری بین المللی»، در: گزارش دفتر بررسی های حقوقی و مرکز پژوهش های مجلس، 1382 .

مثل داعش، جبهه النصره و غیره در سوریه و شام یا بوکوحرام در نیجریه، داعیه ایجاد حکومت اسلامی و امت واحد اسلامی را دارند. بنابراین با تصرف سرزمین های عراق، سوریه و نیجریه، اعمال کنترل مؤثر و داشتن یک مرکز فرماندهی، با دولت های حاکم در حال جنگ اند. بر اساس قواعد یادشده، رعایت حقوق جنگِ بشردوستانه در حین این درگیری ها برای هر دو طرف (هم دولت درگیر و هم گروه تروریست) منطبق با اسناد بین المللی و حقوق عرفی واجب است.

د. مسئولیت بین المللی کمک دهندگان به تروریست های تکفیری در پرتو مخاصمات مسلحانه

امکان ادغام یا جذب اعضای گروه یا یک سازمان تروریستی در نیروهای مسلح سازمان یافته، هم در درگیری های مسلحانه بین المللی و هم در درگیری های مسلحانه غیربین المللی دارای سابقه است. ادغام گروه های تروریستی در مخالفان چچنی، تروریست های کرد در جنبش کردستان ترکیه و همچنین همکاری گروه های تروریستی با مخالفان کشمیری، نپالی، سریلانکایی، کلمبیایی، پرویی و فیلیپینی از جمله مثال های عینی در این خصوص هستند. در کلیه این موارد، گروه های تروریستی در حقیقت با شورشیان مسلح سازمان یافته ای که مطابق با حقوق بشردوستانه بین المللی در حال نبرد با دولت مرکزی هستند، متحد شده اند و به تبع حقوق بشردوستانه به طور مساوی بر اعضای تروریست و غیرتروریست این گروه های معارض اعمال خواهد شد، چراکه به سختی می توان بین اعمال گروه های شورشی و اعمال گروه های تروریست در چنین وضعیت هایی قائل به تفکیک شد. در سطح درگیری های مسلحانه بین المللی نیز مهم ترین سابقه، جنگ ایالات متحده با القاعده و رژیم حامی آن در افغانستان یعنی طالبان بود. در درگیری های مسلحانه داخلی نیز مهم ترین سابقه، جنگ سوریه با سلفی ها و برخی از گروه های تکفیری بود که یا خود به صورت گروه های شورشی مسلح درآمده بودند یا اینکه با گروه های شورشی مسلح سازمان یافته ادغام شده بودند.

ص: 400

علاوه بر سوریه، عراق (داعش) در لیبی نیز با توجه به هرج و مرج و شروع یک جنگ داخلی بین حکومت قذافی با شورشیان و شبه نظامیان که برخی از آنها گروه های تکفیری بودند، مثال بارز درگیری مسلحانه داخلی یا همان جنگ داخلی است. در درگیری های مسلحانه داخلی که دخالت و انجام اعمال تروریستی تکفیری ها در آن صورت گرفته، حمایت، پشتیبانی و کنترل گروه های تروریستی از سوی دولت های خارجی، چه دولت های هم مرز و چه دولت های غیرهمسایه، بر کسی پوشیده نیست.

امروزه برخی مدعی اند حتی گروه های تکفیری به سلاح های کشتار جمعی دست یافته اند و استفاده از سلاح های شیمیایی در سوریه خود پاسخ به این ادعاست که گروه های تکفیری که از سوی سازمان ملل متحد و برخی کشورها به عنوان گروه های تروریستی شناسایی شده اند، از سوی همان دولت های خارجی همسایه یا غیرهمسایه خود تجهیز می شوند. مطابق حقوق بین الملل عرفی، دولت ها متعهد به عدم حمایت، پشتیبانی، تجهیز و پناه دادن تروریست ها در سرزمین خود علیه دولت خارجی دیگر هستند. آنها همچنین موظف اند که اجازه ندهند تروریست ها از سرزمین آنها برای حمله به کشورهای دیگر استفاده کنند. حتی قطعنامۀ تعریفِ تجاوز، صراحتاً اعزام نیروهای مسلح، گروه ها، چریک ها و مزدوران را توسط/ از جانب یک دولت برای انجام عملیات قهری علیه دولت دیگر، جزء مصادیق تجاور معرفی کرده است.(1)

تکفیری ها، به ویژه سلفی ها، که ظاهراً در سرزمین برخی از کشورهای عربی آموزش داده شده، و حمایت و پشتیبانی می شوند، ممکن است در برخی موارد، موجبات مسئولیت بین المللی دولت حامی و پشتیبان خود را فراهم آورند. باید دقت کرد که هر حمایت و پشتیبانی، اگرچه ممکن است مسئولیت بین المللی دولت حامی یا پشتیبان را به وجود آورد، ولی نمی تواند اعمال، به ویژه حملات مسلحانه تروریست های تکفیری،

ص: 401


1- Wolfgang Bendek Alice Yotopoulos-marangopoulos, European Training Research Center for Human Rights and Democracy, 2004.

را به دولت حامی و به طور دقیق تر به دولت میزبان منتسب کند. برای اثبات چنین رابطه ای لازم است یک دولت خارجی یا در حملات و اعمال تروریستی مسلحانه شرکت داشته باشد، یا چنین حملاتی را تصدیق کرده باشد، یا بر گروه یا سازمان تروریستی مربوط آنچنان درجه ای از کنترل داشته باشد که از نظر حقوقی بتوان اعمال گروه تروریستی را در حقیقت اعمال خود آن دولت در نظر گرفت. دو معیار کنترل کلی و کنترل مؤثر، در رویّۀ دیوان بین المللی دادگستری و دیوان کیفری یوگسلاوی سابق در این خصوص به کار گرفته شد. در قضیه اول، دیوان بین المللی دادگستری در رأی نیکاراگوئه (1996) علیه ایالات متحده آمریکا اعلام کرد برای مسئول شناختن دولت آمریکا در نقض حقوق بشردوستانه تحقق دو شرط ضروری است: از یک سو آمریکا کنترل مؤثر گروه نظامی یا شبه نظامی را بر عهده داشته باشد و از سوی دیگر، کنترل باید در خصوص عملیات خاصی که در جریان آن نقض های حقوق بشردوستانه صورت پذیرفته نیز به طور مستقیم اعمال شده باشد.

دیوان در نهایت اعلام کرد در این عملیات هدایت یا دستور مستقیم از سوی آمریکا صورت نگرفته است. در قضیه دوم و در دیوان کیفری یوگسلاوی سابق (2007) در قضیه تادیچ، کنترل کلی، معیار قرار گرفته است.(1) معیار کنترل کلی، که چند سالی است کنترل مؤثر را به چالش کشیده است، آستانه پایین تری را لازم دارد. بنا به نظر دیوان، این گروه ها یک ساختار واحد، سلسله مراتب فرماندهی، نماد و شخصیت مجزا از اعضای خود و سلسله قواعد رفتاری دارند. در این گونه سازمان ها افراد به میل خود رفتار نمی کنند، بلکه بر اساس قواعد و استانداردهای تعیین شده توسط گروه و زیر نظر فرماندۀ گروه رفتار می کنند. در چنین مواردی، برای انتساب اعمال این گروه به یک دولت، تنها کافی است که این گروه به طور کلی تحت کنترل یک دولت باشد:(2) یعنی

ص: 402


1- ایان جانستون، «دفاع ضرورت در گفتمان حقوق بین الملل: مداخله بشردوستانه و مبارزه با تروریسم»، ترجمۀ علیرضا ابراهیم گل، در: نشریه معاونت حقوقی و امور مجلس ریاست جمهوری، ش35، 1385.
2- جمشید ممتاز و امیرحسن رنجبریان، حقوق بین الملل بشردوستانه، 1387.

اگر یک دولت، عملیات منتهی به نقض های شدید حقوق بشر و حقوق بشردوستانه را سازماندهی و برنامه ریزی کرده باشد در آن صورت مسئولیت اعمال متخلفانه به آن دولت خارجی قابل انتساب است. معیار کنترل کلی در دیوان اروپاییِ حقوق بشر و دیوان داوریِ ایران - ایالات متحده آمریکا نیز شناسایی شده است.

به نظر می رسد تعیین معیار کلی برای اقدامات تروریستی گروه های تکفیری معیار کارآمد تری است. نکته اساسی اینجاست که شاید نتوان به راحتی در دیوان های بین المللی، انتساب مستقیم این اعمال را به یک دولت خارجی با توجه به حقیقت های موجود در مورد گروه های تکفیری مستند کرد و علی رغم حقایقی که وجود دارد دولت های خارجی در مورد تکفیری ها تنها برخی حمایت های مالی یا لجستیکی را ارائه می دهند. اما از منظر حقوق ضدتروریسم، کنوانسیون های بین المللی و منطقه ای که در مبارزه با تروریسم وجود دارد مطمئناً می توان کشورهای حامی تکفیری ها را در مراجع بین المللی مورد تعقیب قرار داد. قطعنامه 1373 که در 28 سپتامبر 2001 توسط شورای امنیت به تصویب رسید، ابراز می دارد: هر گونه حمایت فعال یا منفعل از دولت های تروریستی باید ممنوع شود و حمایت های مالی از تروریسم نیز ممنوع اعلام شده است. همچنین شرط لازم برای تروریست تلقی کردن این گروه ها اعلام رسمی توسط قطعنامه های مجمع عمومی و شورای امنیت است. بنابراین، ضمن پی گیری کردن کمک مالی دولت ها بر اساس حقوق بین الملل می توان ریشه های کمک مالی توسط دولت ها را با یک عملکرد حقوقی سازمان ملل متحد خشکاند.

ح. وضعیت حقوقی تروریست ها از منظر حقوق بشردوستانه بین المللی
اشاره

اصولاً اشخاصی که در حین درگیری مسلحانه به اقدامات تروریستی مبادرت می ورزند دو دسته اند: نظامی و غیرنظامی. چنانچه افراد نظامی مرتکب عملیات تروریستی شوند (چه نیروهای دولتی نظامی، چه شبه نظامیان که اعمال تروریستی انجام می دهند) پس از دستگیری و بازداشت، وضعیت نظامی خود را حفظ می کنند و زندانی

ص: 403

یا اسیر جنگی محسوب می شوند. دسته دوم، افراد غیرنظامی هستند که در جریان درگیری های مسلحانه متوسل به اقدامات تروریستی می شوند. بنابراین، گروه های تروریستی از منظر برخورداری از حقوق بشردوستانه به دو گروه ذیل تقسیم می شوند:

1. تروریست های نظامی و غیرنظامی در مخاصمات مسلحانه بین المللی

کنوانسیون چهارم لاهه 1907 سه دسته از رزمندگان را به شرح ذیل شناسایی کرده است: اعضای نیروهای مسلح منظم، نیروهای غیرمنظم و نهضت های موقت و نهضت های مقاومت. بر اساس تعریف ماده 2 این کنوانسیون نیروهای سکنه سرزمین اشغال نشده ای هستند که بدون اینکه فرصت سازماندهی خود را داشته باشند، سلاح برداشته و به مقاومت بپردازند، مشروط به اینکه سلاح های خود را آشکار حمل کرده و قوانین و عرف های جنگی را رعایت کنند. بعد از ایجاد کنوانسیون های ژنو، کنوانسیون سوم ژنو این مفهوم را نسبت به کنوانسیون های لاهه گسترش داد.(1)

به فهرست موجود در کنوانسیون ژنو دو گروه افزوده شده است؛ این دو گروه عبارت اند از: اعضای شبه نظامی یا گروه های داوطلبی که در عمل بخشی از نیروهای مسلح کشوری محسوب می شوند و دیگر اعضای شبه نظامیان یا گروه های داوطلب از جمله اعضای نهضت

ص: 404


1- ماده 4. الف. اشخاص ذیل متعلق به یکی از طبقات مشروحه پایین که به دست دشمن افتند اسیر جنگی، بدان گونه که مفهوم این قرارداد است، شمرده می شوند: 1. اعضای نیروهای مسلح یکی از متخاصمین و همچنین اعضای چریک و دسته های داوطلب که جزء نیروهای مسلح مزبور باشند؛ 2. اعضای سایر چریک ها و اعضای سایر دسته های داوطلب به انضمام اعضای نهضت های مقاومت متشکل متعلق به یک دولت متخاصم که در داخل یا خارج خاک خود مشغول عملیات باشند ولو آنکه خاک مزبور اشغال شده باشد؛ مشروط به اینکه چریک ها یا دسته های داوطلب و نهضت های مقاومت متشکلِ مذکور، جامع شرایط زیر باشند: الف. یک نفر رئیس در رأس آنها باشد که مسئول اتباع خود باشد؛ ب. دارای علامت مشخصه ثابتی باشند که از دور قابل تشخیص باشد؛ ج. علناً حمل اسلحه کنند؛ د. در عملیات خود، مطابق قوانین و رسوم جنگ رفتار کنند. 2. اعضای نیروهای مسلح منظم که خود را وابسته به دولت یا مقامی معرفی کنند که از طرف دولت دستگیرکننده به رسمیت شناخته نشده باشد. کنوانسیون سوم ژنو نیروهای نامنظم، نظیر شبه نظامیان را با احراز شرایطی رزمنده معرفی می کند.

مقاومت. بعد از تهیه پروتکل های الحاقی ژنو، پروتکل الحاقی اول در مواد 43 و 44 شرط تفکیک (علامت مشخصه قابل تمییز) را تعدیل و تضعیف کرد. مهم ترین دستاورد این کنوانسیون، تفکیکی است که کنوانسیون سوم ژنو زیر بند 2 ماده 4 میان نیروهای مسلّحِ منظم و نیروهای نامنظم و داوطلب و شبه نظامیان پیش بینی کرده بود. اما مهم ترین دستاورد پروتکل ماده 44، تلقی اسیر جنگی از این نیروهاست. در عملیات تروریستی که در مخاصمات مسلحانه بین المللی صورت می گیرد، تخلفاتی که ممکن است عنوان جنایت جنگی یا تخلفات انضباطی را داشته باشد مبارز را از وضعیت رزمندگی و حقوق ناشی از اسیر جنگی محروم نمی کند. بنابراین، شبه نظامیان و نظامیانی که در سرزمین های یک کشور دست به عملیات تروریستی می زنند اگر در یک مخاصمه بین المللی یا داخلی شرکت داشته باشند، می توانند عنوان رزمنده و اسیر جنگی را گرفته و مورد محاکمه قرار گیرند.

اما ایالات متحده آمریکا در جنگ افغانستان در چارچوب مبارزه از سال 2001 تا 2002 میان دولت دفاکتو افغانستان (طالبان) و نیروهای ائتلافی آمریکا که یک مخاصمه مسلحانه بین المللی بود افراد بازداشت شده را اسیر جنگی تلقی نکرد و در زندان های گوانتانامو نگهداری شدند. اما در مورد غیرنظامیان درگیر در مخاصمات مسلحانۀ بین المللی این عقیده وجود دارد: در صورتی که غیرنظامیان در خلال درگیری های مسلحانه به دلیل مشارکت مستقیم در مخاصمات مسلحانه بازداشت شوند از هیچ کدام از امتیازهای دوگانه بهره مند نخواهند بود. البته در مورد بهره مندی تروریست ها از حقوق بشردوستانه، نصّ ِصریح حقوقی وجود ندارد، درنتیجه دیدگاه های متفاوت و بعضاً متضادی مطرح است: عده ای از حقوقدانان معتقدند از آنجایی که افراد غیرنظامی از وضعیت خود سوء استفاده کرده، به اقدامات تروریستی متوسل شده اند، لذا در صورت بازداشت، نه تنها مشمولِ حمایت های مقرر در حقوق بشردوستانه نیستند، بلکه باید آنها را به دلیل ارتکاب جنایت بین المللی محاکمه و بازداشت کرد، اما با وجود این، آنها از حمایت های مربوط به حقوق بین الملل بشر برخوردارند. طرفداران دیدگاه دوم، راه حل میانه را در پیش

ص: 405

گرفته اند و معتقدند چون این اقدامات تروریستی در جریان درگیری مسلحانه صورت گرفته است، لذا از حداقل حمایت های مقرر در حقوق بشردوستانه یعنی ماده 75 پروتکل اول الحاقی که جنبه عرفی یافته برخوردارند و در درگیری های مسلحانه غیربین المللی از حمایت های موضوع ماده 3 مشترک عهدنامه های چهارگانه ژنو برخوردارند.

در دیدگاه سوم، که نظر کمیته بین المللی صلیب سرخ و برخی دیگر از نویسندگان است، شهروندانی که مستقیماً در مخاصمات شرکت کرده اند و دارای ضابطه تابعیت مندرج در کنوانسیون چهارم ژنو باشند، همچنان به موجب این کنوانسیون افراد تحت حمایت محسوب خواهند شد. در مورد افراد فاقد ضابطه تابعیت نیز ماده 3 مشترک و ماده 75 پروتکل اول الحاقی قابل اعمال خواهد بود.

در دیدگاه چهارم، عده ای معتقدند چون اقدامات تروریستی، اقدامات مسلحانه ای است که معمولاً توسط افراد غیرنظامی صورت می گیرد و این افراد تغییر وضعیت پیدا کرده و در واقع تبدیل به افراد نظامی می شوند، لذا در صورت بازداشت، زندانی یا اسیر جنگی محسوب شده، تابع حمایت های مقرر در عهدنامه سوم ژنو هستند. در مجموع چنین به نظر می رسد که اقدامات تروریستی در حین درگیری مسلحانه نمی تواند خارج از شمول حمایت های مقرر در اسناد عرفی بشردوستانه باشد و افرادی که مبادرت به این گونه اقدامات می کنند در صورت بازداشت، زندانی یا اسیر جنگی محسوب می شوند و از حمایت های مقرر در عهدنامه سوم و پروتکل یکم الحاقی برخوردار می شوند و چنانچه درگیری مسلحانه، جنبه غیربین المللی داشته باشد، افراد بازداشت شده مشمول حمایت های مقرر در ماده 3 مشترک عهدنامه های چهارگانه، شرط مارتنس(1) و تحت شرایطی، پروتکل دوم الحاقی نیز هستند.

ص: 406


1- مطابق این شرط چنانچه در ادبیات حقوق بین الملل معاهده ای مدوّن موجود نباشد باید مطابق عرف، انسانیت، وجدان انسانی و وجدان عمومی رفتار شود. شرط مذکور در کنوانسیون های لاهه و همچنین در مقدمه پروتکل دوم کنوانسیون های چهارگانه ژنو لحاظ شده است.
2. تروریست ها در مخاصمات مسلحانه داخلی

حقوق و قواعد قابل اعمال در عملیات تروریستی درگیری های مسلحانۀ غیربین المللی، از حقوق قابل اعمال در درگیری های مسلحانه بین المللی متفاوت است. توسعه این حقوق با توجه به حاکمیت کشورها کند است و به آرامی صورت می پذیرد. درست به همین جهت در حقوق حاکم بر درگیری های مسلحانه غیربین المللی برخی از حقوق و امتیازات رزمندگان نظیر مصونیت رزمندگی وضعیت اسیر جنگی پیش بینی نشده است.(1)

بنابراین، حقوق حاکم بر درگیری های مسلحانه غیربین المللی از شناسایی اعضای نیروهای مسلح طرفین درگیر به عنوان رزمنده خودداری کرده است.

ماده 3 مشترک و پروتکل الحاقی دوم به خوبی بیانگر این واقعیت است که اعمال مقررات آنها وضعیت یا امتیاز رزمندگی را به هیچ کدام از طرفین درگیر اعطا نمی کند. بنابراین هر کدام از طرفین درگیر اگر نیروهای مسلح طرف مقابل را بازداشت کنند، در صورتی که میان آنها موافقت نامه ای دایر بر اعطای رزمندگی یا اعطای اسیر جنگی وجود نداشته باشد می توانند آنها را به اتهام ارتکاب اعمال مجرمانه ای نظیر قتل، جرح و تخریب اموال عمومی مطابق با قوانین داخلی محاکمه و مجازات کنند.(2)

ماده 3 مشترک ژنو با اذعان به چنین خلأیی صراحتاً از طرفین درگیر خواسته است، صرف نظر از رعایت قواعد مندرج در آن ماده، بکوشند تمام یا بخشی از سایر مقررات کنوانسیون های ژنو را از طریق موافقت نامه رعایت کنند. در عمل نیز دیده شده است که گرایش عمومی دولت ها به سوی اعطای عملیِ حقوق اسیر جنگی به بازداشتی های جنگی است. دو نمونه از این رویکرد مربوط به جنگ های داخلی ایالات متحده آمریکا و درگیری دولت نیجریه با شورشیان مسلح «بیافرا» بوده است. در مورد اول دولت آمریکا بی آنکه صراحتاً به بازداشت کنندگان مصونیت از تعقیبِ جرم خیانت را بدهد،

ص: 407


1- حسین میرمحمدصادقی، «ملاحظاتی در باب تروریسم»، در: مجلۀ تحقیقات حقوقی، 1380.
2- محسن عبداللهی، تروریسم، حقوق بشر و حقوق بشردوستانه، ص390.

برخی از امتیازهای مربوط به اسیر جنگی را به آنها اعطا کرد. در مورد دوم نیز دولت نیجریه با وجود شناسایی درگیری خود به عنوان یک درگیری مسلحانه غیربین المللی در کد رفتاری ارتش نیجریه که در 1974 منتشر کرد، صراحتاً به بازداشت کنندگان «بیافرا» وضعیت اسیر جنگی را داد. اگر به گروه های تروریستی وضعیت اسیر جنگی داده نشود، خود نوعی رویکرد یک طرفه به نفع دولت و نیروی نظامی دولت درگیر در جنگ داخلی است. به طور کلی، حقوق بین الملل در این مورد با یک خلأ حقوقی روبه روست و این مسئله برخلاف اصل برابری طرفین درگیر بوده و می تواند به ترغیب شورشیان به ارتکاب جنایت جنگی منتهی شود. درست به همین دلیل شرکت کنندگان در نشست کمیته بین المللی صلیب سرخ پیشنهاد کردند به منظور تشویق به اتخاذ رفتار مشابه به بازداشت شدگان شورشی، وضعیت اسیر جنگی اعطا شود.

به هر حال به نظر می رسد چه تروریست ها وضعیت اسیر جنگی را داشته باشند و چه نداشته باشند، برای ارتکاب اعمال تروریستی و نقض های فاحش حقوق بشردوستانه مصونیت نخواهند داشت.

نتیجه گیری

شناسایی و بررسی پدیده ناهنجار تروریسمِ مذهبی با توجه به رشد عملیات تروریستیِ تکفیری ها، مستلزم شناخت و تعریف دقیق پدیده تروریسم به صورت کلی است. فقدان تعریف جامعی از تروریسم، چالش بزرگی در برابر مبارزه بین المللی و داخلی با تروریسم دارد. اگرچه تلاش های بی شمار بین المللی در این خصوص صورت گرفته است و در حال حاضر دولت ها و کمیته ضدتروریسم ملل متحد سعی در تدوین یک معیار بین المللی در تعریف تروریسم دارند و مصادیق عملیات تروریستی را دنبال می کنند، اما این مسئله مهم است که تدوین کنندگان، تروریسم و عملیات تروریستی را از معدود جنایت هایی تدوین کنند که توأمان هم قواعد حقوق بشر بین الملل و هم قواعد حقوق بشردوستانه را نقض می کند. روشن است که توصیف تروریسم به عنوان

ص: 408

یک جنایت بین المللی موجب خواهد شد تعقیب جهانی و مجازات متهمان به ارتکاب اعمال تروریستی با مشخص کردن رابطه مستقیم و غیر مستقیم دولت های کمک دهنده و کنترل کننده این گروه ها سهل تر شود. از سوی دیگر، با بین المللی خوانده شدن این جنایت، اضافه کردن در اساس نامه دیوان کیفری بین المللی و صلاحیت جهانی داشتن برای تعقیب و محاکمه سرکردگان تروریست هم مهیا می شود.

عدم تعریف تروریسم برای عاملان این عملیات موجب نمی شود که مجازات نشوند. دولت ها بر اساس قوانین ملی و قوانین بین المللی، مکلف به جرم انگاری، تعقیب و کیفر عاملان جنایات تروریستی هستند. در نهایت اینکه: اگر اعمال تروریستی به آستانه های لازم در مورد جنایت جنگی یا جنایت علیه بشریت برسند، دولت ها می توانند دست کم تا زمان حصول به تعریف جهانی از تروریسم متهمان به ارتکاب چنین اعمالی را در قالب های جنایت های جنگی یا جنایت علیه بشریت در سطح جهانی تعقیب و محاکمه کنند. کنوانسیون های 1949 ژنو، پروتکل های الحاقی مجازات عملیات تروریستی را به عنوان یک جنایت جنگی میسور کرده اند.

حقوق بشردوستانه اعم از کنوانسیون های چهارگانه ژنو، پروتکل های الحاقی، حقوق عرفی و سایر معاهدات موجود در این زمینه بدون هیچ استثنایی اقدامات تروریستی ارتکاب یافته در جریان یک مخاصمه، اعم از داخلی یا بین المللی، را ممنوع می کنند. حقوقِ بشردوستانه نقض های عمده کنوانسیون های ژنو در قالب اقدامات تروریستی را یک جنایت جنگی معرفی کرده، دولت ها را موظف می کند متهمان به ارتکاب جنایت های جنگی را در قالب صلاحیت جهانی نزد محاکم خود تعقیب و مجازات کنند. از سوی دیگر، اقدامات صورت گرفته در راه مبارزه با تروریسم و محاکمه افراد متهم به اقدامات تروریستی باید با رعایت حقوق بشردوستانه باشد و در خصوص همۀ کسانی که در فرآیند مبارزه با تروریسم دستگیر می شوند باید حقوق بشردوستانه را رعایت کرد. رعایت کامل حقوق بشردوستانه در مبارزه با تروریسم و اقدامات ضدتروریستی، نقش مؤثری در کاهش اقدامات تروریستی دارد.

ص: 409

توسعه قوانین کیفری با توجه به گسترش مصادیق تروریسم و گروه های تروریستی، ایجاد ساز و کارهای مؤثر و یکسان، قاعده سازی یکسان و پرهیز از سیاسی کاری در سطح جهان در مورد مبارزه با تروریسم یکی از مسائل مهم است. جمهوری اسلامی ایران، که در سال های قبل، خود قربانی تروریسم و عملیات تروریستی بوده است، باید برای مبارزه با تروریست های تکفیری دست به اقدام زده، از طریق تصویب قوانین جامع و مطابق با موازین بین المللی به پیکار جهانی با تکفیری ها بپردازد.

ص: 410

منابع

1. توکل،حبیب زاده، «حقوق بین الملل بشردوستانه ومبارزه با تروریسم»، معارف اسلامی و حقوق، س8، ش1، 1381.

2. جانستون، ایان، علیرضا ابراهیم گل، «دفاع ضرورت در گفتمان حقوق بین الملل،مداخله بشردوستانه و مبارزه با تروریسم»، نشریه معاونت حقوقی و امور مجلس ریاست جمهوری، ش35، 1385.

3. جوانمرد، مجید، نیک نفس، مهدی و گماری، مسعود، «آشنایی با دیوان کیفری بین المللی»، گزارش دفتر بررسی های حقوقی و مرکز پژوهش های مجلس، 1382.

4. دردیان، جیمز، «گفتمان تروریستی: نشانه ها، دولت ها و نظام های خشونت سیاسی جهانی»، ترجمه وحید بزرگی، در: تروریسم: تاریخ جامعه شناسی، گفتمان، حقوق، گردآوری علیرضا طیب، نشر نی، تهران 1382.

5. شریفی، محسن، «فقر: تهدید امنیت بین المللی در قرن 21»، فصل نامۀ راهبرد، ش39، 1385.

6. ضیایی بیگدلی، محمدرضا، حقوق بین الملل بشردوستانه، کتاب خانه گنج دانش و کمیته بین المللی صلیب سرخ، تهران 1392.

7. عبداللهی، محسن، تروریسم،حقوق بشر و حقوق بشردوستانه، 1388، [بی نا، بی جا].

8. کاسسه، آنتونیو، حقوق بین الملل کیفری، ترجمه: حسین پیران، اردشیر امیرارجمند و زهرا موسوی، انتشارات جنگل، تهران 1387.

9. کوشا، جعفر و نمامیان، پیمان، «جایگاه اعمال تروریستی در پرتو حقوق بین الملل کیفری»، فصل نامه حقوق دانشکده حقوق و علوم سیاسی، دوره 38، ش3، 1387.

10. ممتاز، جمشید و رنجبریان، امیرحسین، حقوق بین الملل بشردوستانه، نشر میزان، تهران 1387.

11. میرمحمد صادقی، حسین، «ملاحظاتی در باب تروریسم»، تحقیقات حقوقی،1380.

12. ناپلئونی، لورتا، «منابع مالی تروریست ها از کجا تأمین می شود؟»، لوموند دیپلماتیک (فارسی)، 1385.

13. نژندی منش، هیبت الله و الیاسی قهفرخی، زهرا، «جنایت ترور در رویّۀ دادگاه یوگسلاوی سابق»، حقوق و مصلحت، س1، ش4، 1388.

14. Draft Comprehensive Convention against International Terrorism, Article 20(2) (A/61/37, Report of the Ad Hoc Committee established by General Assembly resolution 51/210 of 17 December 1996, TenthSession (27 February – 3 March 2006)

15. Wolfgang Bendek Alice Yotopoulos-marangopoulos, European Training Research Center for Human Rights and Democracy, 2004.

.16 Statute of International Criminal Court (ICC), A/CONF.183/9, 17 Jul 1998, Art.8(c)(d)(e).

ص: 411

ص: 412

بخش چهارم: بررسی راهکارهای برون رفت از افراط و تکفیر

اشاره

ص: 413

ص: 414

آسیب شناسی جریان های تکفیری و راهکارهای مقابله با آن، از منظر مقام معظم رهبری / علیرضا دانشیار

اشاره

علیرضا دانشیار(1)

چکیده:

پژوهش حاضر، به آسیب شناسی جریان های تکفیری از منظر مقام معظم رهبری در سه عرصه: باورها، حوزه اخلاق و رفتار، پرداخته است و به تناسب، راه کارهای برون رفت از آسیب های جریان های تکفیری از منظر رهبری مورد بررسی قرار گرفته است. در سطح باورها و اعتقادات، جریان های تکفیری، از توحید و شرک و سایر مفاهیم دینی، درک ناقص و بدعت آمیز و غیرعقلانی دارند. در حوزه آسیب اخلاقی، مهم ترین خصوصیت آن ها، «جهالت» و بی خبری و نوعی خباثت درونی است که منجر به دوری از حقیقت و بی تقوایی و سقوط در ورطه رذیلت و تباهی شده است. در سطح رفتاری، در جنبه فردی مهم ترین ویژگی جریان های تکفیری را می توان ستیزه جویی، خشونت، فسادانگیزی، ترور و در نهایت جنایت و خونریزی را نام برد و در جنبه رفتار اجتماعی، مهم ترین ویژگی آنان را می توان ایجادکننده تفرقه میان مسلمانان، نابود کننده تمدن و فرهنگ، تقویت کننده دشمنان اسلام را نام برد.

ص: 415


1- دانشجوی دکتری مطالعات انقلاب اسلامی از دانشگاه معارف اسلامی قم و پژوهشگر پژوهشگاه بین المللی المصطفی

به تناسب، راه کارهای برون رفت از مشکلات و آسیب های جریان های تکفیری، در دو عرصه فکری- فرهنگی و سیاسی ارائه شده است. در عرصه راهکارهای فکری- فرهنگی برای مقابله با جریان های تکفیری، امت اسلامی باید به تقویت گفت وگو و تقریب مذاهب اسلامی، تفاهم بر سر مشترکات میان شیعه و اهل سنت، پرهیز از اختلاف افکنی و نمودهای تشدید آن و بازگشت به قرآن و فهم دقیق رویکردهای قرآنی در جلوگیری از تفرقه و اتحاد دنیای اسلام را اشاره نمود. از جمله راهکارهای سیاسی می توان به تقویت همگرایی و وحدت میان مسلمین و لزوم شناخت و طرد دشمن را اشاره نمود. که با شناخت نقاط آسیب ها و با به کار بستن راه کارهای همسازگرایانه و همگرایانه در دو زمینه فرهنگی و سیاسی می توان ریشه جریان های تکفیری را در جهان اسلام خشکاند.

کلیدواژگان: آسیب شناسی، جریان های تکفیری، باورها، اخلاق، رفتار، راهکارها.

مقدمه:

مسئله تکفیر به یکی از موضوعات بغرنج و غده چرکین در پیکره جهان اسلام بدل شده است. در مورد چرایی و پیدایی پدیده تکفیر، عوامل مختلفی عنوان شده است که شاید بتوان در کنار عوامل سیاسی- اجتماعی عامل عقیدتی- فرهنگی تأثیرگذار بر این گروه ها را بیشتر از سایر عوامل برجسته نمود. البته سیر اقدامات و جنایت های این گروه ها با ادعای دینی، چنان انزجاری در بین مسلمین از سنی و شیعه پدید آورده که در باور هیچ کس نمی گنجد که این گروه ها تحت تأثیر جریان های عقیدتی باشند. با این وجود، باید یادآور شد که این گروه ها به شدت از نوعی عقاید پالایش نشده و انحرافی تأثیر پذیرفته و این تأثیرپذیری در مرحله عملکرد و رفتار خشونت آمیز و جنایت کارانه و متأسفانه در برخی موارد در قالب های دینی نمود یافته است. در مورد جریان های تکفیری باید یادآور شد که این جریان ها یک سیر تاریخی را پشت سر گذاشته و مرحله کنونی بازتابی از مراحل تاریخی است. مراحل و سیر تاریخی که به نظر می رسد این

ص: 416

گروه ها متأثر از آن ها هستند عبارتند از: الف. عقاید ابن تیمیه و محمدبن عبدالوهاب و تا حدودی خصلت انقلابی این گروه ها، تحت تأثیر برخی از جریان های و افکار مصری نیز می باشد. البته باید یادآور شد که افکار و عقاید نادر گروه های تکفیری، مطابق با هیچ یک از مذاهب اصیل اسلامی اعم از سنی و شیعه نیست بلکه رگه های عقاید این گروه ها را می توان در تاریخ نیز مشاهده کرد از آن جمله می توان خوارج را نام برد که با جریان های تکفیری تشابهاتی دارند. پس از فتنه خوارج، تاریخ اسلامی مسلمین، در دوران ها و مراحل گوناگون شاهد مذاهب و جنبش های عدیده ای شد. در رأس این جنبش ها، فرقه ای است که از تکفیر عموم مسلمانان و نسبت دادن آنان به شرک پروایی ندارد. در عرصه جهان امروز نیز موج تکفیر به پدیده همگانی و شمشیر چیره ای بدل شده است که برخی آن را به روی مخالفان عقیدتی و مذهبی خویش بیرون می کشند و در این زمینه به افراط گرای، خشونت و جنایت و تباهی و فساد انگیزی در جهان اسلام کشانده شده اند. این اندیشه تکفیر است که چهره اسلام را در جهان کنونی زشت جلوه داده و مسلمانان را تضعیف و آنان را به ملت هایی ناسازگار و گروه هایی پراکنده بدل کرده است.(1)

ویژگی های مهم جریان های تکفیری، گناه قلمداد کردن اعمال حسنه مسلمانان، تکفیر مسلمانان به خاطر ارتکاب گناه و مباح دانستن خون و اموال آن ها به همین علت، تعصب شدید، دشمنی سخت با علی علیه السلام و خاندانش، اخذ به ظاهر الفاظ قرآن و سنت بدون رعایت تفسیر و بدون لحاظ مبانی عقلی و اصولی، بدعت دانستن هر چیزی که در قرآن و سنت نیامده است، تقدس ظاهری و کوشا بودن در عبادات، کافر پنداشتن بقیه مسلمانان به جز خودشان و تطبیق آیاتی از قرآن که در شأن کفار و مشرکان نازل شده بود به مسلمانان، سر جنگ داشتن با بقیه مسلمانان در حالی که با کفار و مشرکان کاری ندارند. در نهایت همه چیز را مستقیماً با خدا مرتبط دانستن و نیز عواملی نظیر

ص: 417


1- حسین احمد الخشن، اسلام و خشونت (نگاهی نو به پدیده تکفیر).

دعا، شفاعت، توسل، ترس و... را مختص خدا دانسته و واسطه قرار دادن یکی از مخلوقات صالح خداوند را شرک و کفر می دانند.(1)

بنابر مطالب پیش گفته، این تحقیق تلاش دارد به ارزیابی و آسیب شناسی گروه های تکفیری از دیدگاه مقام معظم رهبری بپردازد. و از سوی دیگر، به راه کارهای برون رفت از مشکلات و آسیب های جریان تکفیری نیز خواهد پرداخت. چارچوب نظری بحث، با استفاد از روش «تحلیل متنی» محتوای بیانات مقام معظم رهبری، به آسیب شناسی جریان های تکفیری در سه بعد عقیدتی، اخلاقی و رفتاری و در نهایت، راه کارهای پیشنهادی از سوی رهبر انقلاب، خواهد پرداخت. در این سال ها و حتی پیش از آغاز مسائل و مشکلات منطقه ای نظیر قضایای سوریه، رهبری همواره خطر جریان ها و عوامل ایجادکننده «تکفیر سایر مسلمانان» را گوشزد کرده و از خطرات ناشی از تفرقه و جدایی بین مسلمین هشدار داده اند. از این رو، سؤال اصلی پژوهش حاضر عبارت است از: مهم ترین آسیب ها و موانع جریان های تکفیری و راه کارهای مقابله با پدیده تکفیر از منظر رهبری، چیست؟ که بعد از تببین مفاهیم در دو قسمت: یک . آسیب شناسی جریان های تکفیری (آسیب های عقیدتی، اخلاقی و رفتاری) دو. راه کارهای برون رفت از مشکلات و آسیب های جریان های تکفیری، مورد بررسی قرار خواهد گرفت.

تبیین مفاهیم:
یک. تکفیر:

واژه تکفیر در دو معنای لغوی و اصطلاحی به کار رفته است: در معنای لغوی، به معنای «حکم به بی دینی کسی دادن» و معنای عرفی آن طرد کردن است و در مباحث اسلامی یکی از مفاهیم بسیار بحث برانگیز است. در معنای اصطلاحی می توان دو برداشت ویژه و مهم را در نظر گروه ها و جریان هایی که به نوعی مسئله تکفیر را مطرح می کنند، متصور شد:

ص: 418


1- عباس فیروز جایی، بنیادهای فکری القاعده و وهابیت، ص 233.

الف. اولین معنای تکفیر، بیشتر معنایی سیاسی پیدا کرده است که از آراء و نظریات سید قطب قابل استنتاج است. در این معنا، رهبران کنونی جهان اسلام مرتدند، چرا که آنان در معرض عقاید صلیبیان، کمونیست ها یا صهونیست ها قرار گرفته و به ابراز فساد فرهنگی مبدل شده اند. آنان با دور شدن از اسلام، تشکیلات دولتی را برای غیراسلامی کردن جامعه به کار می گیرند و مسلمانان واقعی را به اقلیتی کوچک تبدیل کرده اند. آنان با نفی حاکمیت خداوند به گناه رِدَّه (ارتداد) آلوده گشته اند. جاهلیت دنیوی و نوین آنان کارآمدتر و بنابراین از جاهلیت قبل از اسلام که ابتدای تر بود، خطرناک تر است. این حاکمان از افراد بی ایمان بدترند، زیرا برای وفادار ماندن به اصول اسلام فرصت داشته اند، ولی به آن پشت کرده اند. آنان بافت اخلاقی جامعه را فاسد، و نهادهای دینی را غیر دینی کرده اند، مردم را با استفاده از الگوهای ملی گرایانه استثمار نموده اند. تکفیر آنان برای غیر مشروع کردن تبعیت از آنان و تعیین «کافران داخلی»

به عنوان اولین هدف جهادی که طاغوت را از میان بر می دارد، ضروری و لازم است. به همین دلیل، اولویت های جنبش های اسلام گرا باید دوباره تعیین شود. مبارزه با دشمن خانگی برای در دست گرفتن حاکمیت، باید بر جنگ با دشمنان دورتر ارجحیت داشته باشد. این مفهوم تکفیر برای مجاز شمردن خشونت بر ضد رهبران دولتی به کار می رود.

سید قطب (1285 - 1345ش/1906- 1966) که احتمالاً قدرتمندترین حامی تکفیر است، به ویژه از تدوین این موضع حمایت کرد؛ برای مثال گروه جهاد، «تکفیر» را فقط درباره «حاکمان کافر» به کار می برد؛ همان گونه که در تک نگاری محمد عبدالسلام فرج با عنوان جهاد الفریضة الغائبة از آن جانب داری شده است. گروه جهاد، ترور این حاکمان و گرفتن قدرت از آنان را یک فریضه مهم دینی می داند. دسته دیگر از این گروه ها چون الجماعة الاسلامیة، تکفیر را درباره دولت و نظام های اجتماعی به کار می برند و به افراد مسلمان اطلاق نمی کنند. بعضی از گروه های اسلامی مانند اخوان

ص: 419

المسلمین با مفهوم تکفیر مخالف اند. در نزد آنان تکفیر یک «انحراف نظری» است که به «انحراف عملی» منجر می شود.(1)

ب. معنای دیگر «تکفیر» را می توان در عقاید گروه های تندرو از قبیل، التکفیر و الهجره، جند الله، که به نظر می رسد این ها هم از عقاید قطب، مودودی، ابن تیمیه، ابن کثیر و محمد بن عبدالوهاب متأثرند، این گروه ها، مثل التکفیر و الهجره، تکفیر را در کل جامعه به کار می برند و با هجرت به انگیزه آمادگی جهت جهاد نهایی، از جامعه «جاهل» جدا می شوند. آنان معتقدند مسلمانانی که ندای گروه را شنیده ولی به آن ملحق نمی شوند، کافرند. بسیاری از رهبران آنان از قبیل حسن الهضیبی (متوفی 1977م)، یوسف العظم و یوسف القرضاوی تکفیر مسلمانان را رد کرده و آن را عقیده ای می دانند که غلو، تحجر و تعصب نشانه آن است. رهبران دیگری چون سلیم البهنَساوی بر این باورند که گروه های اسلام گرای خشونت طلب، نگرش قطب را بد تعبیر کرده اند و به ضوابط اسلامی در جوامع مسلمان کنونی توجه ننموده اند. از این دیدگاه، درک خشونت طلب ها درباره فوریت خطر هایی که اسلام را از درون تهدید می کند اغراق آمیز است و روی آوردن آنان به خشونت بی حاصل بوده است. در نزد اخوان المسلمین، تکفیر و طرد مسلمانان موجب فتنه می شود و چه بسا به شکاف در امت اسلامی بینجامد و فقط به دشمنان اسلام سود برساند.

اخوان المسلمین بر این باور است که دولت و جامعه اسلامی باید اصلاح شوند ولی آن ها را مستحق تکفیر نمی دانند. جماعت دینی نیز با تکفیر به معنای دلیل منطقی جهت خشونت مخالف است. رهبران این جماعت عقیده دارند که این مفهوم نمایانگر الحاد است و جوامع مسلمان را متزلزل می کند. آنان، هم چنین بر این باورند که نظریه پردازان «جاهلیت قرن بیستم» در اصل «خوارج قرن بیستم» هستند. از نظر علما، اسلام، تکفیر

ص: 420


1- ابراهیم.ی. کاراوان، «تکفیر»، دائرةالمعارف جهان نوین اسلام، ج2، ص 240-241.

مسلمانانی را که ایمان خود را اعلام کرده و آداب دینی را به جا می آورند، جایز نمی شمارد. آنان هم چنین تأکید می کنند که عواقب تکفیر بسیار جدّی است، زیرا به قتل رساندن فرد، مصادره اموال او و منع از خاکسپاری او به آداب اسلامی را ایجاب می کند. در این خصوص، علما سه استدلال، در قالب سؤال های تأکیدی، درباره تکفیر مطرح می سازند. اول این که چه کسی این حق را دارد تا فردی را که می گوید به اسلام اعتقاد دارد کافر بداند؟ دوم این که، تفکیر براساس چه ملاک دینی استوار شده است؟ سوم آن که چه درجه ای از تخصص در فقه به فرد قدرت این تشخیص را می دهد که آیا فرد مسلمان دیگری از مرز ایمان و بی ایمانی عبور کرده است یا خیر؟(1)

دو. واژه «سلفیه»:

مفهوم دیگرِ نیازمندِ توضیح «سلفیه» است، که در برخی موارد باعث اشتباه و تسامح در قلمداد کردن اندیشه سلفیت با تکفیری می شود در حالی که صرف تشابه برخی از افکار دلیل نمی شود که پنداشته شود که جریان های سلفیه همان جریان های تکفیری هستند. از سویی، هرکدام از این جریان ها و حتی تکفیری ها و نیز وهابی ها خود را سلفی و پیرو سلف می پندارند. سلفی گری روشی است که به تفسیر تحت اللفظی از متون دین متوسل می شود و به سنت آغازین صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مراجعه می کند. از سوی دیگر، در میان مسلمانان سنی در مورد این که سلف صالح کیست اختلاف نظر وجود دارد و برخی آنان را شامل نسل اولیه همراهان پیامبر و برخی دامنه شمول را تا سه نسل بعدی پیامبر گسترش می دهند.(2) در حالی که سلفیه را می توان به چند شاخه تقسیم نمود:

ص: 421


1- همان.
2- مظاوی الرشید، عربستان سعودی و جریان های اسلامی جدید، ص 22.

یک. برخی ریشه سلفی گری را به آثار علمای قرون میانه باز می گردانند، که مدعی تفسیر ظاهری و تحت اللفظی متون دینی بودند؛ به ویژه داعیه های اولیه بازگشت به قرآن و سنت نبی که با احمد بن حنبل، ابن تیمیه و شاگرانش مرتبط است.(1)

دو. سلفی گری به منزله یک صفت، اصطلاحی مدرن است که سابقه آن به جنبش های اصلاح گرای قرن نوزدهم به ویژه جنبش های مرتبط با افکار محمد عبده و سید جمال الدین اسدآبادی بر می گردد.

با این تفکیک می توان فرق بین دو سلفی گری را به وضوح مشاهده نمود: سلفی گری که جریان های تکفیری و برخی گروه های تندرو وهابی ادعا می کنند از نوع اول بوده و با سلفی گری که محمد عبده و شاگردانش(سلفی گری مدرن) اشتراک چندانی ندارد. محمد عبده و شاگردانش نوعی سلفی گری اصلاح طلبانه و مدرنیستی را تبلیغ می کرد؛ در حالی که وهابیت نوعی جنبش سلفی متعصبانه، متحجرانه و در قالب تکفیر سایر مسلمانان به دنبال پالایش عمل دینی و اجرای شریعت بود. سلفی گری مدرن حاصل مواجهه با غرب و حاصل تلاش برای پیشرفت بود. در قرن بیست و یکم میان کسانی که خود را سلفی می نامند بر سر تعریف سلفی بودن مباحثات تندی جریان دارد.

سه. آسیب شناسی:

آسیب در لغت: به معنای آزار، گزند، درد، صدمه و... آمده است.(2)

اما آسیب شناسی، شاخه ای از پزشکی است که به منشأ، ماهیت، علت و سیر بیماری ها می پردازد و از علم پزشکی به سایر علوم سرایت کرده است.(3) آسیب شناسی در این بحث متوجه جهان اسلام است. جهان اسلام در اینجا، همچون پدیده ای است که دچار آفت، آسیب و بیماری از سوی جریان های تکفیری شده است و از حالت مطلوبیت دور شده است و

ص: 422


1- مظاوی الرشید، همان.
2- حسن عمید، فرهنگ فارسی عمید، ص 31.
3- همان.

برای رسیدن به کمال و سلامت یک پدیده باید منشأ، ماهیت، علت و سیر آسیب و بیماری را، شناسایی و راه کارهایی برای رسیدن به شرایط مطلوب، مورد بررسی و اجرا قرار گیرد.

یک. آسیب شناسی جریان های تکفیری:
اشاره

در بحث حاضر آسیب شناسی جریان های تکفیری در سه حوزه از دیدگاه مقام معظم رهبری بررسی می شود:

الف. آسیب شناسی جریان های تکفیری در حوزه باورها و اعتقادات؛

ب. آسیب شناسی جریان های تکفیری در حوزه اخلاق؛

ج. آسیب شناسی جریان های تکفیری در حوزه رفتار.

الف. آسیب شناسی جریان های تکفیری در حوزه باورها و اعتقادات

قبل از این که به آسیب شناسی جریان های تکفیری از دیدگاه رهبری بپردازیم ناچاریم به برخی از مهمترین جریانات عقیدتی تأثیرگذار بر این جریان ها اشاره کنیم تا درک آسیب شناسی این جریان ها راحت تر صورت پذیرد. در علت یابی تأثیرپذیری در سطح باورها و اعتقادات، می توان رگه هایی از افکار ابن تیمیه را در گروه های تکفیری مشاهده نمود. اکثر محققانی که درباره گروه های تفکیری و نیز وهابیت مطالعه کرده اند متفق هستند که در جایگاه ریشه یابی افکار این گروه ها، هیچ کس را نمی توان یافت که به اندازه ابن تیمیه اهمیت داشته باشد. ابن تیمیه مردی سرسخت در عقاید خود، تندخو در برابر مخالفان فکری، متعصب خصوصاً به شیعیان (تا جایی که به همین دلیل فضایل حضرت علی علیه السلام را انکار می کند.) ماجراجو، جنجالی و خود باور، بود به طوری که جز آراء و نظریات خودش، هیچ نظر دیگری را قبول نداشت. او عقل را سبب ضلالت و گمراهی می دانست و فقط به ظواهر الفاظ قرآن و حدیث نبوی و فتاوای صحابه اکتفا می کند.(1)

ص: 423


1- عباس فیروزجایی، بنیادهای فکری القاعده و وهابیت، ص 235.

از شخصیت های مهم تاریخی دیگری که بر این گروه ها تأثیرگذار است، می توان به «محمدبن عبدالوهاب» اشاره کرد. او کسی بود که افکار و عقاید ابن تیمیه را به مرحله عمل درآورد. او با مطالعه آثار ابن تیمیه، مباحث نظری اش را به حیطه عمل وارد نمود. ویژگی اقدامات و افراط گرایی او عبارتست از: اکتفا نکردن به صرف دعوت، دست بردن به شمشیر که آن را امر به معروف و مبارزه با بدعت نامیدند، تخریب قبور، ضریح ها و زیارت گاه ها، قبور مشخص و...، توسعه مصداق بدعت و شرک و مهم تر از همه، گسترش دامنه تکفیر مسلمانان، از شاخصه های مهم این تفکر، تکفیر مسلمانان و تشبیه آنان به کفار، جهال و مشرکان است. این حکم عامی است که شامل همه مسلمانان شده و به جز خود آنان، هیچ استثنایی نمی شناسد. محمد بن عبدالوهاب حتی مسلمانان معتقد به شفاعت، زیارت و... را ازکفار و یهود بدتر می داند.(1)

ویژگی محوری تأثیرگذار بر رفتار و عملکرد وهابیت و نیز گروه های تکفیری که در توسعه مفهوم کفر وشرک اثر گذاشته است؛ برداشت اشتباه از مفهوم «توحید» می باشد. وهابیت در تلقی درست از مفهوم «توحید» دچار خطا شده است و تفسیر نادرستی از توحید الوهی و توحید ربوبی ارائه می دهند. در کنار این مسئله، تعصب و عدم قبول قول و نظر دیگران، در تشدید اقدامات آنان اثر گذاشته و آنان را از مسیر حق منحرف ساخته است و تطبیق مصادیق توحید و شرک را در نزد آنان مشتبه ساخته است. در متون وهابیت هیچ واژهای به اندازه «توحید» و «شرک» به کار نرفته است؛ توحید، موضوع محوری مذهب وهابیت است، به گونه ای که محمد بن عبدالوهاب آن را همان دین اسلام و دین الله می شمرد.(2)

علمای وهابیت معتقدند که توسّل به غیر خدا، زیارت قبور و نماز خواندن در مکانی که قبر پیش روی انسان باشد، مخالف توحید بوده و لازمه توحید آن است که به غیر از

ص: 424


1- همان ص 237-238.
2- الیاسینی، أیمن، الدّین و الدولة فی المملکة العربیة السعودیة، نقله الی العربیة: الدکتور کمال الیازجی، ص: 33.

خدا توسل نشود و از غیر او استمداد نگردد، اگر چه پیامبر اسلام باشد چرا، که توسل، شفاعت و زیارت قبور از سنت پیامبر و سلف صالح نرسیده و قرآن نیز این عقیده را شرک می داند.(1)

در نهایت «تکفیر مسلمانان» یکی از مهم ترین اصول مذهبی وهابیت می باشد. تکفیر مسلمانان دیگر و هر مسلمانی که با عقیده آنان هم رأی نباشد. برای روشن تر شدن نظر وهابیون، سخنانی از محمد بن عبدالوهاب را می آوریم او در جایی اعتقادش را چنین بیان می کند:

کسانی که متوسل به غیر خدا می شوند، همگی کفار و مرتد از اسلام هستند، و هر کس که کفر آنان را انکار کند، یا بگوید که اعمالشان باطل است اما کفر نیست، خود حداقل فاسق است و شهادتش پذیرفته نیست و نمی توان پشت او نماز گزارد. در واقع دین اسلام جز با برائت از اینان و تکفیرشان صحیح نمی شود. انسان با ظلم از اسلام خارج می شود و به فرموده قرآن: )انَّ الشِّرْکَ لَظُلمٌ عَظیمٌ((2) این که به ما می گویند ما مسلمین را تکفیر می کنیم، سخن درستی نیست، زیرا ما جز مشرکین را تکفیر نکرده ایم... .(3)

وی در جای دیگری اعتقادش را چنین بازگو می کند:

مشرکین زمان ما، گمراه تر از کفّار زمان حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم هستند، به دو دلیل: اول آن که: کفار، انبیا و ملائکه را در زمان راحتی و آسایش می خواندند، اما در هنگام شدائد دین خود را برای خدا خالص می نمودند. ...دوم آنکه: مشرکین زمان ما کسانی را می خوانند که هم طراز عیسی و ملائکه نیستند. اکنون زمین از شرک اکبر که همان عبادت بت هاست پر شده: آمدن کنار قبر نبی، آمدن کنار قبر صحابی

ص: 425


1- حسین خَلَف، الشیخ خزعل، تاریخ الجزیرة العربیة فی عصر الشیخ محمدبن عبدالوهاب (حیاة الشیخ محمد بن عبدالوهاب)، ص 176.
2- لقمان، آیه 13.
3- همان، ص 86-88.

مانند طلحه و زبیر، رفتن کنار قبر فردی صالح، خواندن آن ها هنگام سختی و نذر برای آن ها همه از جنس پرستش بت هاست که انسان را از اسلام خارج می کند... پس براستی که اینان مرتدّ بوده و خون و مالشان حلال است.(1)

بنابر مطالب پیش گفته، به طور قطع و یقین می توان گفت که «جریان های تکفیری» بخش های عمده تغذیه فکری و عقیدتی خود را از وهابیت تندرو و ملهم از افکار ناصحیح ابن تیمیه و محمدبن عبدالوهاب می گیرند. مسئله توحید و فهم ناقص جریان های تکفیری از آن، به صورت جدی در دیدگاه مقام معظم رهبری مورد توجه و آسیب شناسی قرار گرفته است. ایشان مسئله تاریخی «تخریب قبور ائمه بقیع» را در راستای ترویج و توسعه تکفیر سایر مسلمانان مورد اشاره قرار می دهند و جریان های تکفیری کنونی را از نظر عقیدتی دنباله رو جریان های وهابی و تکفیری گذشته می دانند:

تلخی دیگری که وجود دارد، این است که در میان مجموعة مسلمانان و امت اسلامی کسانی پیدا شوند که با افکار پلید و متحجر و عقب مانده و خرافی خود، تجلیل از بزرگان و برجستگان و چهره های نورانی صدر اسلام را شرک بدانند، کفر بدانند؛ واقعاً این مصیبتی است. این ها همان کسانی هستند که گذشتگانشان قبور ائمه علیهم السلام را در بقیع ویران کردند.(2)

مقام معظم رهبری فکر، عقیده و روح حاکم بر این جریان ها را با صفاتی همچون «باطل»، «پلید» و «بداندیش» معرفی می کنند، عمق کج اندیشی و خلاف عقل و مروت این گروه ها تاجایی پیش می رود که هتک حرمت به ساحت بزرگان و مکان های مقدس را جزء وظایف دینی می شمارند و اگر جرأت و توانایی داشتند به قبر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هم رحم نمی کردند:

ص: 426


1- سعید، امین، سیرة الامام الشیخ محمدبن عبدالوهاب، ص 46-48.
2- بیانات رهبری تاریخ: 16/2/1392.

... آن روز که در دنیای اسلام، از شبه قارة هند گرفته تا آفریقا، علیه این ها قیام کردند، اگر این ها جرأت می کردند، قبر مطهر پیغمبر را هم ویران می کردند، با خاک یکسان می کردند. ببینید چه فکر باطلی، چه روحیة پلیدی، چه انسان های بداندیشی، احترام به بزرگان را اینجوری بخواهند نقض کنند و هتک کنند و این را جزو وظائف دینی بشمرند! در آن وقتی که این ها بقیع را ویران کردند، این را بدانید؛ سرتاسر دنیای اسلام علیه این ها اعتراض کرد. عرض کردم؛ از شرق جغرافیای اسلام - از هند - تا غرب جغرافیای اسلام، علیه این ها بسیج شدند.(1)

عدم تعمق و به کار نگرفتن خرد و عقل، زمانی عمق فاجعه را زیاد می کند که این گروه ها ابزار دست سرویس های جاسوسی انگلیس و آمریکا می شوند و به تعبیر رهبری «اطاعت و عبودیت و خاکساری در مقابل طواغیت زنده را شرک و کفر نمی پندارند:

این ها به عنوان اینکه این کارها پرستش است، این اقدام های خبیث را می کنند! رفتن سر قبر یک انسانی و طلب رحمت کردن برای او از خدای متعال، و طلب رحمت کردن برای خود در آن فضای معنوی و روحانی، شرک است؟ شرک این است که انسان بشود ابزار دست سیاست های اینتلجیت سرویس انگلیس و سی.آی.ای آمریکا و با این اعمال، دل مسلمانان را غمدار کند، آزرده کند. این ها اطاعت و عبودیت و خاکساری در مقابل طواغیت زنده را شرک نمی دانند، احترام به بزرگان را شرک می دانند! خود این، یک مصیبتی است. جریان تکفیری خبیث که امروز در دنیای اسلام به برکت برخی از منابع مادی، متأسفانه پول و امکانات هم در اختیار دارند، یکی از مصائب اسلام است... .

دامنه تأثیرگذاری افکار و اندیشه هایی که از عربستان سعودی و به خصوص از عقاید مسموم وهابیت نشأت گرفته از مرزهای کشورهای اسلامی فراتر رفته است از پاکستان، افغانستان، چچنستان، جاکارتا، سوریه و... که نوع شدید جریان های تکفیری که با اعمال

ص: 427


1- بیانات رهبری تاریخ: 16/2/1392.

خشونت آمیز و افکار و عقاید پالایش نشده در کشور سوریه دست به جنایت های هولناک و در عراق به اعمال تروریستی روی آورده اند، به عنوان مثال، جریانی شبیه جریان ها و گروه های تکفیری امروزی در مصر با عنوان «التکفیر و الهجره» با رهبری فردی به نام «شکری مصطفی» شکل گرفته بود، عقاید آنان عبارت بود: از پنهان کردن عقاید تا زمانی که بتوانند قدرت را در دست بگیرند. از سوی دیگر، تکفیر جامعه تا پس از آن بتوانند به نبرد و مبارزه با آن بپردازند.(1)

مهم ترین خطر و انحراف افکار گروه هایی نظیر التفکیر و الهجره و نیز جریان تکفیری در دوران کنونی این است که مشکل جوامع اسلامی را «دشمن خارجی» از یهود و... نمی دانند بلکه با کافر و جاهل دانستن جوامع مسلمین با آن به مبارزه بر می خیزند. به همین علت، وقتی قضات نظامی در وقت محاکمه از شکری مصطفی درباره این که اگر «نیروی یهود» به مصر حمله کند، نظر شما چیست؟ شکری مصطفی در پاسخ گفت:

«اگر یهودیان یا هرکس دیگری به مصر حمله کنند، جنبش ما نباید در صفوف ارتش مصر با آنها به جنگ بپردازد بلکه برعکس باید به محل امن بگریزد.»(2)

این در حالی است که این گروه ها به راحتی در مواجهه با مسلمانان، آنان را به بهانه های واهی به قتل می رسانند.(3)

ص: 428


1- برای مطالعه بیشتر در مورد عملکرد شکری مصطفی ر.ک به ژیل کپل، پیامبر و فرعون، ص 87-101.
2- ژیل کپل، همان ص 93.
3- ژنرال مخلوف در دادگاه درباره شکری مصطفی، چنین گفت: «شکری مصطفی دجالی بود که ادعا می کرد مفسر قرآن و حدیث است اما درباره آن چیزی بیش از آنچه در مورد دستور زبان عربی که کاملا نسبت به آن جاهل بود، نمی دانست. سخن گفتن به نام قرآن یا صدور فتوی، توانایی ها و لیاقت هایی می خواست که از طریق دنبال کردن یک دوره مطالعات اسلامی بدست می آمد که شکری مصطفی هرگز چنین کاری نکرده بود. (ژیل کپل، ص110) در این جا مشاهده می شود که فردی که نه تحصیلاتی در الازهر داشته و به گفته «مخلوف» تحصیلاتش از دبیرستان فراتر نرفته بود، توانسته بود خیلی از افراد تحصیل کرده و فرهنگیان را بفریبد.

بنابر مطالب پیش گفته، یکی از آسیب های ریشه ای جریان های تکفیری از دیدگاه مقام معظم رهبری در سطح عقاید و باورها می باشد. عقاید و باورهایی که پایه ریز رفتار خشن گروه ها و جریان های تکفیری شده است.

ب. آسیب شناسی جریان های تکفیری در سطح اخلاق

از آسیب ها و مشکلات جریان های تکفیری که به نحو قابل ملاحظه ای در نحوه عملکرد این گروه ها تأثیرگذار است، عامل اخلاقی می باشد. می توان گفت در کنار عامل اخلاقی عوامل دیگری از جمله فرهنگی، عقیدتی، سیاسی و روانی، بر این جریان ها تأثیرگذار است. از نظر خصلت های فردی-روانی که به شدت بر جریان های تکفیری اثرگذار است. می توان به روحیه متعصب و بیزاری شدید فرد تکفیری اشاره نمود. بیزاری فرد تکفیری منجر به دور شدن از جامعه و پیوستن او به سازمان ها و گروه های مبارزه ای می شود. از سوی دیگر، کمال نابهنگام و دگماتیسم، یکی از مشکلات دیگری است که از نظر روانی فرد تکفیری به آن گرفتار است و در مراحل نخستین، نوعی سخت گیری شدید در عقاید و خودداری از وارد کردن ارزش های جدید است. در کنار این موارد، نوعی احساس پستی در میان گروه های تکفیری دیده می شود که نتیجه مستقیم بیزاری و ناتوانی آن ها در یافتن جایگاه اجتماعی در جامعه است. سوء ظن شدید و دیدگاه توطئه آمیز نیز بخشی از مشکلات و آسیب های اخلاقی فرد متعصب و تکفیری را تشکیل می دهد. این جریان ها بی اعتمادی و سوءظن شدید نسبت به سایر مسلمانان داشته و آنان را دارای مقاصدی بدخواهانه می دانند.(1)

از منظر رهبر انقلاب، ویژگی ها و عواملی که در سطح اخلاقی - فردی جریان های تکفیری مورد توجه قرار گرفته است و به نوعی با مطالب پیش گفته، همپوشانی دارد و به نحو قابل ملاحظه ای این ویژگی ها در گروه های تکفیری مشاهده می شود؛ عبارتند از:

ص: 429


1- هرایر دکمجیان، اسلام در انقلاب: جنبش های اسلامی معاصر در جهان عرب، ص 69-71.

الف. جهالت و ناآگاهی در کنار سطحی نگری و «خبث باطن» از مهم ترین عوامل گسترش پدیده تکفیر است. تکفیر و ناآگاهی در کنار تحجر و نارضایتی و انزجار از سایر مسلمانان و «خباثت درونی» به ویژه اگر به ناآگاهی و جهل مرکب آمیخته باشد و شخص جاهل باورش این باشد که داناست. رهبری در این زمینه، به توصیف گروه های تکفیری پرداخته اند:

این گروه های تکفیری نادان - حقیقتاً مناسب ترین صفت برای این ها نادانی است، اگرچه در آنها خباثت هم هست، اما جهالت مهمترین خصوصیت این هاست - این ها را بایستی ما تا آنجایی که می توانیم، ارشاد کنیم؛ مردم را از این ها بترسانیم.(1)

ج. بدگمانی به دیگر مسلمانان و حمل آنان بر بدترین و دورترین محمل ها، تکفیری ها بیشتر با عینک تیره بدگمانی به دیگران می نگرند و دیگران در نگاه آنان همیشه سیاه هستند که هیچ حقی ندارند و هیچ نقطه روشن و انگیزه هدایتی در ایشان وجود ندارد. مقام معظم رهبری در توصیف این گروه ها آن را دارای «فکر باطل»، «روحیه ی پلید» و «انسان های بداندیش» معرفی کرده اند.(2)

د. بدفهمی و کج فهمی، مقصود از بدفهمی یا کج فهمی آن است که شخص از درک متون دینی یا عرفی که آن گونه است، ناتوان باشد چه رسد به درک ابعاد و مقصدهای آن ها. از این رو فهم نادرست به عوامل زیر بر می گردد: 1. سست اندیشی و نگاه سطحی به دین 2. نداشتن آگاهی کامل از دین و نقش آن در زندگی 3. نداشتن معیارهای فقهی درست نداشتن تسلط کافی بر قواعد و معیارهای تفسیری، حدیثی و نیز فقهی، اصولی و نیز عدم تشخیص و عدم شناخت شیوه درست استنباط و عمل می باشد. از ویژگی گروه های تکفیری این است که فاقد دیدگاهی کامل درباره اسلام از نگاه عقیدتی و

ص: 430


1- بیانات 25/10/1385.
2- بیانات رهبری تاریخ: 16/2/1392.

قانون گذاری و درباره نقش اسلام در زندگی و موقعیت انسان در جهان بینی هستند. در این باره رهبری می فرمایند:

... علما و روشنفکران اسلام بنشینند و منشور وحدت اسلامی را تنظیم کنند؛ منشوری تهیه کنند تا فلان آدم کج فهمِ متعصبِ وابستة به این، یا فلان، یا آن فرقة اسلامی، نتواند آزادانه جماعت کثیری از مسلمانان را متهم به خروج از اسلام کند؛ تکفیر کند... .(1)

ج. آسیب شناسی جریان های تکفیری در سطح رفتار:

یکی از وجوه مهم دیگر، آسیب شناسی رفتاری گروه ها و جریان های تکفیری است.این جنبه، به شدت مرتبط با آسیب شناسی در حوزه عقیده و اخلاق است. مهمترین ویژگی جریان های تکفیری در دو جنبه فردی و جمعی قابل ذکر است:

الف. در جنبه فردی مهم ترین ویژگی جریان های تکفیری را می توان ستیزه جویی، خشونت، فساد انگیزی، ترور و در نهایت جنایت و خونریزی،(2) از آسیب های رفتاری جریان های تکفیری شمرده می شود. علاوه بر ویژگی های فوق، جریان های تکفیری دارای افراط گرایی دینی و سخت گیری در اجرای حدود و احکام و نیز ناشکیبایی در تحمل عقاید سایر مسلمانان هستند که می توان ویژگی های فردی دیگری نظیر نداشتن معیار درست، لجاجت، سخت گیری بر خویشتن و دیگران و حماقت و شتابزدگی را به موارد فوق اضافه نمود. از سوی دیگر، رفتار ستیزه جویانه با سایر مسلمانان و تکفیر آنان در اثر اعتقاد به این که عقاید غیر خودی و مخالف با عقیده آنان «گمراه»، «مشرک» یا «کافر» هستند.(3)

در این باره رهبری معتقدند که تحجر و خشونت و ترور این جریان ها همراه با سکوت مجامع بین المللی است:

ص: 431


1- بیانات 17/1/1386، بیانات در دیدار کارگزاران نظام.
2- بیانات در اجلاس جهانی علما و بیداری اسلامی 9/02/1392.
3- بیانات مورخه 16/2/1392 و 14/11/1390 و 20/7/1390.

حمایت صریح از تروریسم، خب ملاحظه می کنید در همین قضایای منطقه، کسانی هستند که جگر طرف را از سینه اش درمی آورند و جلوی دوربین تلویزیون ها گاز می زنند، قدرت های اروپایی هم می نشینند در اروپا، منتها احتیاط می کنند و نمی گویند ما به او کمک می کنیم، می گویند ما به این جبهه ی معارض کمک می کنیم؛ اینجوری است دیگر؛ یعنی صریح از تروریسم، آن هم تروریسم خشن، وحشی، سبُع،این ها حمایت می کنند.(1)

ب. در جنبه اجتماعی (امت اسلامی و در جامعه بین المللی) مهم ترین ویژگی جریان های تکفیری عبارتند از:

الف. مخالفت با عقلانیت و نوگرایی، جریان های تکفیری در میان ملل مسلمان و سایر ملل، جریان هایی کاملاً مخالف با عقلانیت و نوگرایی و همراه با خشونت طلبی و جنایت کاری شناخته می شوند.(2)

ب. ایجاد کننده تفرقه میان مسلمانان (همان) رهبری با اشاره به رفتار این گروه ها در اختلاف افکنی بین مسلمین اشاره می کنند که اختلاف در ذات مذاهب همیشه وجود داشته و این مشکلی به وجود نمی آورد. مشکل زمانی آغاز می شود که اختلاف عقیدتی به اختلاف روحی، رفتاری و به درگیری و ستیزه گری منجر شود که جریان های تکفیری کنونی به شدت در حال اختلاف پراکنی و ستیزه جویی و فساد گری در امت اسلامی هستند.(3)

از سویی دیگر، رهبری حمایت مالی برخی از کشورها در «تهدید»، «تکفیر»، «ترور و بمب گذاری» و «ریختن خون مسلمانان» را در راستای برافروختن کینه ها و اختلاف ها بر می شمارند. که هدف آنان از بین بردن یکپارچگی امت اسلامی است در حالی که تفاوت های نظری در فقه، تاریخ و حدیث طبیعی و اجتناب ناپذیر است.(4) نمود اقدامات

ص: 432


1- بیانات در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری مورخه: 15/12/1392.
2- بیانات مورخه 14/11/1390.
3- بیانات در دیدار کارگزاران حج (20/6/1392)
4- بیانات مورخه 9/02/1392.

و کارهای تکفیری در راستای اختلاف افکنی بین مسلمین را می توان مواردی را اشاره کرد به عنوان مثال: معطل گذاشتن جوامع اسلامی،(1) ترویج افراط گری انحرافی و تکفیر به نام اسلام و به شریعت (همان)، خشنودی دشمنان اسلام(همان) و خطر بزرگ تر جریان های تکفیری تلاش برای بدبینی مسلمین از شیعه و اهل سنت، نسبت به یکدیگر را می توان اشاره کرد، در این باره رهبری معتقدند:

حضور نیروهای تکفیری که امروز متأسفانه در برخی از نقاط منطقه فعالند، خطر بزرگشان این نیست که بیگناهان را می کشند، آن هم جنایت است، بزرگ است؛ اما خطر بزرگ این است که دو گروه شیعه و سنی را نسبت به هم بدبین می کنند؛ این خیلی خطر بزرگی است؛ جلوی این بدبینی را باید بگیریم.(2)

ج. نابودکننده تمدن و فرهنگ (فرهنگ و تمدن اسلامی و غیر اسلامی) محسوب می شوند. مقام معظم رهبری در تبیین آسیب و موانع و چالش های رفتاری که جریان های تکفیری در سه زمینه اجتماعی به وجود می آورند؛ معتقدند:

«سلفی گری»... اگر به معنای تعصب و تحجر و خشونت میان ادیان یا مذاهب اسلامی ترجمه شود، با نوگرائی و سماحت و عقلانیت - که ارکان تفکر و تمدن اسلامی اند - سازگار نخواهد بود و خود باعث ترویج سکولاریزم و بی دینی خواهد شد.(3)

از این رو، رهبری معتقدند که جریان سلفی - تکفیری منجر و باعث ترویج سکولاریزم می شوند از آن رو که هیچ عقل سلیمی تعصب، تحجر و خشونت را بر نمی تابد چه در داخل امت اسلامی و چه در سایر ملل و ادیان و الگوی اسلام تکفیری یک خطر برای اندیشه ناب اسلامی محسوب می شود، چرا که چهره ای غیرواقعی و کاذب و دروغین و زشت از اسلام به تصویر می کشد.

ص: 433


1- بیانات تاریخ 29/10/1392.
2- بیانات در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری مورخه: 15/12/1392.
3- بیانات مورخه 14/11/1390.

د. تقویت کننده دشمنان اسلام: این جریان ها به شدت از سوی سرویس های جاسوسی آمریکا و انگلیس و رژیم صهیونیستی تقویت می شوند:

سرویس های جاسوسی آمریکا و اسرائیل پشت سر این گروه های افراطی و تکفیری هستند، ولو عوامل و پیاده نظامشان هم خبری ندارند که پشت سر قضیه چیست؛ اما رؤسایشان می دانند... .(1)

مقام معظم رهبری در آسیب شناسی جریان های به ظاهر اسلامی تکفیری که مطلوب آمریکا و انگلیس هستند به تعارض رفتار و عملکرد این جریان ها با مشی و رفتار اسلامی-قرآنی اشاره می کنند، جایی که جریان های تکفیری دست آشتی به سوی آمریکا دراز می کنند و رژیم صهیونیستی را تحمل می کنند در حالی در درون امت اسلامی جنگ های قبیله ای و مذهبی راه می اندازند به تعبیر رهبری «اشداء علی المؤمنین و رحماء با کفار» هستند که بر عکس اندیشه ناب قرآنی است.(2)

رهبری اشاره می کنند که هیچ شکی وجود ندارد که جریانی که مسلمانان را به مسلمان و کافر تقسیم کند و مسلمان ها را به جان یکدیگر بیاندازد برنامه ریزی دستگاه های جاسوسی دولت های استکباری است:

... امروز در دنیا، تحریکات ایمانی و عقیدتی برای به جان هم انداختن مسلمانان، به وسیله ی دست های استکباری انجام می گیرد. یک عدّه ای، عدّه ای را تکفیر می کنند؛ عدّه ای علیه عدّه ی دیگری شمشیر می کشند؛ برادران به جای همکاری با یکدیگر و گذاشتن دست در دست یکدیگر، علیه برادران دست در دست دشمنان می گذارند! جنگ شیعه و سنّی به راه می اندازند و تحریکات قومی و طائفی را لحظه به لحظه افزایش می دهند... .(3)

ص: 434


1- بیانات: 18/10/1385.
2- بیانات مورخه 14/11/1390.
3- بیانات در دیدار مسئولان نظام و سفرای کشورهای اسلامی، 6/3/1393.

از این رو، دشمنان اسلام به خاطر این که موجودیت رژیم غاصب صهیونیستی به خطر نیفتد، به حمایت و راه اندازی جریان های تکفیری ها پرداخته اند که تمامی مسلمین در تیررس این جریان ها قرار دارند.(1)

دو. راهکارهای برون رفت از آسیب ها و مشکلات جریان های تکفیری
اشاره

بعد آسیب شناسی جریان های تکفیری در سه عرصه اعتقادات، اخلاق و رفتار، به تبیین راهکارهای برخورد با جریان های تکفیری از دیدگاه مقام معظم رهبری خواهیم پرداخت. در مورد جریان های تکفیری، رهبری تاکید می کنند که جریان های تکفیری از پایگاه اجتماعی و جایگاه مردمی در دنیای اسلام برخوردار نیستند، چرا که درجریان تخریب قبور ائمه بقیع، دنیای اسلام از «شرق جغرافیای اسلام تا غرب آن» علیه آنان قیام و اعتراض کرد.(2)

برای برون رفت از خطر جریان های تکفیری، راهکارهایی از دیدگاه مقام معظم رهبری برجسته شده است که مهم ترین آن، در دو عرصه ظهور و بروز داشته است که عبارتند از: الف. راهکارهای فکری - فرهنگی ب. راهکارهای سیاسی.

الف. راهکارهای فکری- فرهنگی:
یک. تقویت گفت وگو و تقریب مذاهب اسلامی:

برای برخورد با جریان های معاند و تکفیری و خلاف موازین عقل و شرع «تقریب مذاهب» کارآترین روش برای رفع سوء تفاهمات و سوء برداشت هاست. واقعیت آن است که اختلافات در هسته مذاهب قابل رفع و رجوع نیست اما امکان گفت وگو در جهت حل اختلاف در آرا و نظرات فقهی وجود دارد.(3) در این زمینه مقام معظم رهبری می فرمایند:

ص: 435


1- بیانات مورخه20/6/1392.
2- بیانات در دیدار دست اندرکاران برگزاری انتخابات 16/2/1392.
3- محمدرضا دهشیری، بازتاب مفهومی و نظری انقلاب اسلامی، در روابط بین الملل، ص 275.

ما از آغاز با توجه به این مکر شیطانی، همواره اصرار بر وحدت فرق مسلمین داشته و کوشیده ایم این فتنه گری را خنثی کنیم و بحمد اللّه با تفضل الهی توفیقات فراوان نیز داشته ایم، که یکی از آخرین آن ها، تشکیل مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی است... .(1)

تقریب مذاهب فرصتی برای تقویت تبادل نظر می باشد و به مذاهب اسلامی کمک می کند تا پیام خود را انتشار دهند و به هم اندیشی با یکدیگر برای انتقال اندیشه و تبادل نظر در مسائل اجتماعی، فقهی، عقیدتی و سیاسی مبادرت نمایند. تقریب مذاهب؛ موجب می شود که مذاهب اسلامی به عنوان یک نظام گفتاری، با بهره گیری از نمادهای زبانی، موجب اتصال حلقه های به هم پیوسته و تنظیم روند حرکت اندیشه اسلامی شوند. از این رو تقریب مذاهب، وسیله ای ارتباطی برای شکل گیری و تحول فکری و گستره ای برای رشد و پختگی و منطقی شدن، قلمداد می گردد. از سوی دیگر، تقریب مذاهب موجب وارد شدن نخبگان فکری جهان اسلام به یک متن اسلامی می گردد به نوعی که به رغم تفاوت های مذهبی، نوعی رابطه بینا متنی، بینا گفتمانی و بینا ذهنی میان آنان برقرار می شود که زمینه ای برای تعامل افکار و آشناسازی دیگران با اندیشه ها و بنیان های فکری و ارزشی خود در عین شناخت رویکردها و بنیان های ارزشی با سایر مذاهب و فرهنگ ها می انجامد و موجب اهتمام به پدیده های همچون مشارکت، تعاون، صلح، همکاری، مردم سالاری، باورمداری، اعتقادگرایی، اخلاق محوری و... می گردد و به طرفداران مذاهب اسلامی چگونه گفتن و چگونه ارتباط برقرار کردن را بر اساس تعامل دوسویه می آموزد. و موجب دستیابی به وفاق جمعی و تلاش برای وصول به اجماع نظر بر سر اصول و قواعد عمل جمعی عام در جهان اسلام می شود.(2)

از راه کارهای پیشنهادی مقام معظم رهبری در ارتباط با تقریب مذاهب و گفت وگو، در راستای مقابله با خطر جریان های تکفیری، توجه به فریضه الهی - سیاسی حج است.

ص: 436


1- مکتوبات، سال 1370، پیام به حجاج بیت الله الحرام ، ص: 48، نرم افزار حدیث ولایت.
2- دهشیری، همان، ص 285-278.

از منظر رهبری، کنگره عظیم حج می تواند در کم کردن فاصله ها، بیگانه پنداری مسلمانان و نیز در تبلور معنای اخوت و برادری مؤثر واقع شود و منجر به دفع و از بین رفتن جریان های تکفیری می شود.(1)

موضوع دیگری که رهبری در امتداد فریضه حج و نتایج آن، در راستای عدم رشد و نمو جریان های تکفیری یادآوری می کنند، «تبادل فرهنگ اسلامی ناب میان مسلمانان» است. تقویت گفت وگو در حج، یعنی در مکان ها و زمان هایی که ولو به صورت ظاهری همه مسلمانان به یک شکل در می آیند. در این زمینه ایشان معتقدند:

یک نکتة اساسی دیگر که باز نقطه ی قوّت حج است و مایه ی اقتدار حج است، این است که فرهنگ اسلامی ناب میان مسلمانان تبادل پیدا کند، تجربیات اسلامی میان مسلمان ها تبادل پیدا کند.(2)

با تبادل فرهنگ ناب اسلامی میان مسلمانان جریان های تکفیری مجال ظهور و بروز نخواهند یافت.

دو. تقویت تفاهم و گفت وگو و پرهیز از اختلاف افکنی و نمودهای تشدید آن از جمله توهین و تخریب سایر مذاهب اسلامی:

رهبر انقلاب در کنار تقویت تقریب مذاهب اسلامی راه کارهای دیگری را در راستای «تفاهم» و «گفت وگو» پیشنهاد می دهند و همواره توصیه و تأکید به دوری و پرهیز از اختلاف افکنی های فکری- عقیدتی می کنند و یادآور می شوند که نمودهای اختلاف افکنی از جمله توهین و تخریب سایر مذاهب باید متوقف شود و نیز باید به نوعی از تفاهم بین مذاهب اسلامی از جمله شیعه و اهل سنت رسید:

... علمای شیعه و سنی با هم جلسه بگذارند، تفاهم کنند، با هم حرف بزنند. ما کارهای مشترکی داریم... یک امور مشترکی وجود دارد؛ یک دردهای مشترکی هست که درمان های مشترکی دارد. عالم شیعه در بین

ص: 437


1- بیانات در دیدار کارگزاران حج،20/6/1392.
2- بیانات در دیدار کارگزاران حج،20/6/1392.

مردمِ خود، عالم سنی در بین مردمِ خود نفوذ دارند؛ از این نفوذ استفاده کنند، این مشکلات مشترک را برطرف کنند.(1)

رهبری به برخی از مصادیق «شیعه ستیزی» و نیز «سنی ستیزی» در راستای اختلاف انگیزی بین مسلمین اشاره کرده و به مسلمانان توصیه می کنند که فریب روش های دشمنان اسلام را نخورند:

در بعضی از کشورهای اسلامی مثل ریگ پول می ریزند برای این که در بین سنی ها اجتماع ضد شیعه درست کنند. این از این طرف؛ از آن طرف هم به یک گویندة به اصطلاح شیعی پول می دهند که در تلویزیون، به نام شیعه، ام المؤمنین عایشه را متهم کند، قذف کند، اهانت کند. روش ها این هاست. شما در مقابل این روش ها چه کار می کنید؟ سنی چه کار می کنی؟ شیعه چه کار می کنی؟ از کارهای این ها گول نخوریم. اختلاف برای آن ها بیشترین و بزرگ ترین نعمت است.(2)

راهکار رهبری در ارتباط با مقابله با ترفند دشمنان اسلام در خاموش کردن آتش نزاع های مذهبی را «بالا بردن آگاهی و بینش» اسلامی و به کارگیری عقل و خرد را دراین زمینه پیشنهاد می دهند که این مهم از طریق نویسندگان، روشنفکران، نخبگان فکری، فرهنگی و سیاسی قابلیت به روز دارد.(3)

سه. بازگشت به قرآن و فهم آن با میزان عقل و خرد:

مقام معظم رهبری به یکی از راه کارهای کلیدی در حل مسائل جهان اسلام و برون رفت از مشکلاتی نظیر جریان های تکفیری اشاره می کنند:

ما مسلمان ها باید قرآن را، اسلام را درست بفهمیم و با میزان عقل و خِرَد خودمان و با راهنمایی اندیشه ی بشری و اسلامی، به اعماق تعالیم پیامبراسلام و این پیام ها برسیم. وقتی از پیام اسلام غفلت کردیم، که

ص: 438


1- بیانات در جمع روحانیون شیعه و اهل سنت کرمانشاه 20/7/1390.
2- بیانات در جمع روحانیون شیعه و اهل سنت کرمانشاه 20/7/1390.
3- بیانات در دیدار دست اندرکاران برگزاری انتخابات 16/2/1392.

قرآن کریم فرمود: )وَ قالَ الرَّسولُ یرَبِّ اِنَّ قَومِی اتَّخَذوا هذَا القُرءانَ مَهجورا(؛(1) وقتی قرآن را مهجور کردیم، به مفاهیم قرآن درست نگاه نکردیم، مجموعه ی مفاهیم قرآنی را که یک منظومة کامل برای زندگی انسان است، درست ندیدیم، آن وقت لغزش پیدا می کنیم، و نیروی خِرَد ما هم نمی تواند فهم درستی از مفاهیم قرآنی پیدا کند.(2)

یکی از راه کارها در زمینه مقابله با تفرقه انگیزی، دقت و بازگشت به قرآن است که از منظر رهبری»دنیای اسلام تشنه حقایق قرآن است.» و قرآن «راه سلامت»، «راه عزت» و «امنیت روانی» و «سبک زندگی درست» را به انسان ها یاد می دهد.(3)

رهبری اشاره می کنند که قرآن بنا به آیه )واعتصموا بحبل اللّه جمیعا و لا تفرّقوا((4) آحاد مسلمانان را به وحدت دعوت کرده است. و از سویی نقطه مقابل این آموزش قرآنی، آموزش استعماری است که اختلاف میان مسلمانان را پدید می آورد. (همان) در زمینه اختلاف میان مسلمانان که خلاف منطق قرآنی است می فرمایند:

یکی از دستورهای قرآن این است که آحاد امت اسلامی با یکدیگر متحد باشند... اختلاف میان مسلمانان یک عده، یک عده ی دیگر را تکفیر کنند، لعن کنند، خود را از آن ها بری بدانند. این چیزی است که امروز استعمار می خواهد؛ برای اینکه ما با هم نباشیم... .(5)

چهار. لزوم هوشیاری نخبگان و بزرگان علمی-فرهنگی در آگاه سازی امت اسلامی:

از سویی دیگر، مقام معظم رهبری برای برون رفت از مشکلات جریان های تکفیری به بزرگان علمی، روشنفکران و بزرگان سیاسی در جهان اسلام توصیه می کنند که به «آگاه سازی» و محکوم کردن جریان های تکفیری بپردازند:

ص: 439


1- فرقان، آیه 30.
2- بیانات در دیدار مسئولان نظام و سفرای کشورهای اسلامی، 6/3/1393.
3- بیانات در دیدار شرکت کنندگان در مسابقات بین المللی قرآن کریم ، 18/03/92.
4- آل عمران، آیه 103.
5- بیانات در دیدار شرکت کنندگان در مسابقات بین المللی قرآن کریم ، 18/3/1392.

این ها اگر چنان چه به وسیله ی مسلمان ها به طور کامل محکوم نشوند و بزرگان علمی و بزرگان روشنفکری و بزرگان سیاسی وظیفة خودشان را در مقابل این ها انجام ندهند، این فتنه ها به اینجاها منحصر نمی ماند؛ بلایی به جان جامعة اسلامی می افتد و روزبه روز این آتش توسعه پیدا می کند. باید جلوی این فتنه ها را بگیرند؛ چه از طرق سیاسی، چه از طرق فتواهای دینی، چه از طرق مقاله های روشنگرِ نویسندگان و روشنفکران و نخبگان فکری و سیاسی در دنیا.(1)

از منظر رهبری جریان های تکفیری برای جهان اسلام به مثابه سمّ هستند که باید از بدنه جهان اسلام خارج شوند:

امروز کسانی هستند که سلاحشان تکفیر است؛ ابائی هم ندارند که بگویند ما تکفیری هستیم؛ این ها سم اند. خب، این سم را باید از محیط اسلامی خارج کرد... .(2)

ب. راه کارهای سیاسی:
یک. تقویت همگرایی و وحدت میان مسلمین:

مسئله وحدت اسلامی یکی از راه کارهای اساسی در برخورد با خیلی بسیاری از مشکلات جهان اسلام است که به صورت ویژه ای از منظر رهبری بررسی شده است. ادبیات مقدس اسلام (قرآن و سنت)، مشحون از مفاهیمی است که با تصریح و تلویح، مسلمانان را دعوت و امر به وحدت می نماید و از تجزیه و تفرقه هراسانیده و پرهیز می دارد.(3)

توجه به ادبیات همسازگرایانه و همگرایانه از آن رو اهمیت دارد که جریان ها و گروه های تکفیری دقیقاً خلاف رویکرد قرآن و سنت بر تفرقه و ناهمسازگری و

ص: 440


1- بیانات در دیدار دست اندرکاران برگزاری انتخابات 16/2/1392.
2- بیانات در جمع روحانیون شیعه و اهل سنت کرمانشاه، 20/7/1390.
3- محمد حسین امیردوش، تأملی بر مسئله وحدت اسلامی از دیرباز تاکنون با تکیه بر جنبش اتحاد اسلامی.

گسست امت اسلامی تلاش می کنند. از این رو، رهبری با درک ضرورت «اتحاد و اتفاق بین مسلمین» و وحدت را «فریضه فوری» برای امت اسلامی می شمارند:

امروز اتحاد و اتفاق بین مسلمانان، یک فریضة فوری است. ببینید از جنگ و اختلاف چه مفاسدی به وجود می آید؛ ببینید در دنیای اسلام، تروریسم کور به بهانة اختلافات مذهبی، چه فجایعی به راه می اندازد؛ ببینید با این اختلافاتی که بین ما مسلمانان به وجود آوردند، رژیم صهیونیستی غاصب چه نفس راحتی می کشد... .(1)

از سوی دیگر، رهبری توصیه می کنند که باید از اختلافات جزئی سلیقه ای و عقیده ای عبور و بنابر نص قرآنی امت واحده تشکیل داد:

نیاز مهمّ دیگر دنیای اسلام اتّحاد است؛ باید از اختلافات جزئی، اختلافات سلیقه ای، اختلافات عقیدتی عبور کرد و امّت واحده تشکیل داد: )اِنَّ هذِهِ اُمَّتُکُم اُمَّةً وَحِدَةً وَ اَنَا رَبُّکُم فَاعبُدون(.(2)

درباره، این راه کار، رهبری، وحدت را به معنای «تکیه بر مشترکات» گرفته و تأکید می کنند که مشترکات در بین مسلمان از موارد اختلافی بیشتر است:

وحدت به معنای تکیة بر مشترکات است. ما مشترکات زیادی داریم؛ میان مسلمانان، مشترکات بیش از موارد اختلافی است؛ روی مشترکات باید تکیه کنند.(3)

بعد از این که رهبری راه کار وحدت را در زمینه پیشگیری از اختلافات فرقه ای و مذهبی توصیه می کنند. تکلیف آگاهی سازی را متوجه سه گروه نخبه اجتماعی در جهان اسلام می دانند: نخبگان سیاسی، نخبگان علمی- دانشگاهی، نخبگان دینی، در این زمینه ایشان معتقدند:

ص: 441


1- بیانات مورخه 1392/03/18.
2- (بیانات در دیدار مسئولان نظام و سفرای کشورهای اسلامی، 6/3/1393.
3- بیانات تاریخ 29/10/1392.

تکلیف عمده هم در این مورد بر دوش نخبگان است؛ چه نخبگان سیاسی، چه نخبگان علمی و چه نخبگان دینی.(1)

در مورد نخبگان دینی رهبری معتقدند:

علمای دنیای اسلام مردم را از تشدید اختلافات فرقه ای و مذهبی برحذر بدارند.(2)

در مورد نخبگان علمی دانشگاهی معتقدند:

دانشمندانِ دانشگاهی، دانشجویان را توجیه کنند و به آن ها تفهیم کنند که امروز مهم ترین مسئله در دنیای اسلام وحدت است. اتّحاد به سمت هدف ها؛ هدفِ استقلال سیاسی، هدفِ استقرار مردم سالاری دینی، هدفِ پیاده کردن حکم الهی در جوامع اسلامی؛ اسلامی که دعوت به آزادی می کند، اسلامی که انسان ها را دعوت به عزّت و شرف می کند؛ این امروز تکلیف است، این وظیفه است.(3)

مقام معظم رهبری در راستای راه کارهای پیشنهادی برای تحقق وحدت و پرهیز از تفرقه، تکلیفی را که متوجه نخبگان سیاسی است را چنین می شمارند:

نخبگان سیاسی هم باید بدانند عزّت و شرف آن ها با تکیه ی به مردم و آحاد ملّت ها است، نه با تکیة به بیگانگان، نه با تکیة به کسانی که از بُن دندان با جوامع اسلامی دشمنند... .(4)

رهبر انقلاب، در راستای راه کارهای مقابله با جریان های تکفیری، توصیه به مسئولین کشورها را در راستای راه کارهای عملی مدنظر داشته و در هر فرصتی مشکل و آسیب ناشی از جریان های تکفیری را گوشزد می کنند. می توان به جریان سفر سلطان قابوس و نخست وزیر پاکستان نواز شریف، اشاره نمود که راه کارهای مقابله با جریان های تکفیری

ص: 442


1- بیانات تاریخ 29/10/1392.
2- بیانات تاریخ 29/10/1392.
3- بیانات تاریخ 29/10/1392.
4- بیانات تاریخ 29/10/1392.

و خطر آنان در کنار سایر مسایل مورد بررسی قرار گرفت. حضرت آیت الله خامنه ای در دیدار با نواز شریف نخست وزیر پاکستان گروه های تکفیری را خطری برای همه مسلمانان اعم از شیعه و سنی دانستند که اگر با گروه های تکفیری مقابله نشود، آنها صدمات و ضربات بیشتری به دنیای اسلام خواهند زد.(1) رهبر انقلاب اسلامی در دیدار با سلطان قابوس پادشاه عمان نیز یکی از مسائل خطرناک در منطقه را دخالت دادن مسائل دینی، فرقه ای و مذهبی در اختلاف های سیاسی کشورها دانستند و افزودند: متأسفانه با حمایت برخی کشورهای منطقه، یک گروه تکفیری شکل گرفته که با همة گروه های مسلمان درگیر است، اما حامیان این جریان باید بدانند که این آتش، دامان آنها را نیز خواهد گرفت.(2)

از این رو، یکی از راه کارهای سیاسی که از منظر رهبری انقلاب، مورد توجه قرار گرفته است توصیه به سران کشورها در راستای مقابله با عوامل مختل کننده وحدت اسلامی می باشد که جریان های تکفیری نمونه ای از آن است. در کنار توصیه به سران و نخبگان سیاسی، رهبری عموم مسلمانان اعم از شیعه و سنی را خطاب قرار داده و به آنان نیز توصیه می نمایند که با عوامل مختل کننده وحدت مقابله کنند:

مسلمان ها باید با هر عامل مخالفِ وحدت و ضدّ وحدت مقابله بکنند؛ این یک تکلیف بزرگ برای همه ی ما است؛ هم شیعه باید این را قبول کند، هم سنّی باید قبول کند، هم شعبه های گوناگونی که در میان شیعیان و در میان سنّی ها وجود دارد این را باید بپذیرند.(3)

دو. دشمن شناسی

«دشمن شناسی» یکی از شاخصه های اصلی و جزء کانونی ترین و اساسی ترین شناخت ها محسوب می شود که در رأس شناخت ها قرار دارد و برای مقابله با جریان های تکفیری باید به شناسایی دشمن حقیقی مسلمانان پرداخت:

ص: 443


1- بیانات مورخه 22/02/1393.
2- دیدار سلطان قابوس - پادشاه عمان - با رهبر انقلاب 4/6/1392.
3- بیانات مورخه 29/10/1392.

... دنیای اسلام امروز احتیاج دارد به شناختن حقیقی جبهه ی دشمن امّت اسلامی؛ دشمنانمان را بشناسیم، دوستانمان را بشناسیم. گاهی دیده شده است که مجموعه ای از ما مسلمان ها با دشمنان خودمان هم دست شدیم برای زدن دوستان خود، برای زدن برادران خود! خب، این به ما لطمه می زند، این امّت اسلامی را دچار آشفتگی می کند، دچار ضعف می کند؛ این ناشی از نداشتن بصیرت است.(1)

رهبر انقلاب اعتقاد به خدای واحد و قرآن و اعتقاد به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و کعبه و قبله واحد را شاخصه امت اسلامی و در مقابل، امت اسلامی را دارای «دشمن واحد» می دانند و این سؤال را مطرح می کنند که آیا داشتن مشترکات واحد برای اتحاد دنیای اسلام کافی نیست:

اعتقاد به قرآن، اعتقاد به پیامبر، اعتقاد به خدای واحد، اعتقاد به کعبة واحد و قبلة واحد، درمقابل داشتنِ جبهة واحد دشمن، این ها کافی نیست برای اتّحاد دنیای اسلام؟ چرا عدّه ای نمی فهمند؟ چرا عدّه ای این حقایق روشن را درک نمی کنند؟(2)

رهبر انقلاب به مسئله دشمنی آشکار کشورهای غربی علیه اسلام و مسلمانان اشاره کرده و راه کار و تکلیف مسلمانان را در این زمینه روشن ساخته اند. رهبری معتقدند که مسلمانان باید به «عناصر قدرت خودشان» برگردند که مهم ترین عامل اقتدار «اتحاد و اتفاق» است:

امروز دشمنان غربی، علیه اسلام و مسلمانان، شمشیر را از رو بسته اند. خب، اینجا تکلیف مسلمان ها چیست؟ مسلمان ها باید به عناصر قدرت خودشان برگردند؛ مسلمان ها باید در درونِ خودشان عوامل اقتدار و توانایی را روزبه روز افزایش دهند. یکی از مهم ترین عوامل اقتدار، همین اتحاد و اتفاق است. این برای ما درس است، برای ملت های مسلمان درس است.(3)

ص: 444


1- بیانات در دیدار مسئولان نظام و سفرای کشورهای اسلامی، 6/3/1393.
2- همان.
3- بیانات مورخه 29/10/1392.

راه کار دیگری که رهبر انقلاب در در راستای شناخت دشمن و طرد آن مطرح می کنند. مبارزه با تبلیغات دروغین دشمنان علیه اسلام و نیز مبارزه با عواملی که از سوی دشمنان اسلام برای تخریب وحدت اسلامی به کار می رود. رهبری به مسئله تبلیغ در راستای زشت جلوه دادن تصویر دنیای اسلام و نیز غیر انسانی جلوه دادن آن، با اعمال و اقدامات جریان ها و گروه های تکفیری اشاره می کنند که علاوه بر ایجاد اختلاف بین مسلمین، تلاش دارند اعمال و اقدامات جنایت کارانه گروه های تکفیری را به همه مسلمانان تعمیم دهند.(1)

نتیجه گیری:

در این تحقیق تلاش گردید تا آسیب های پیش روی جریان های تکفیری و متقابلاً راه کارهای مقابله با آن از منظر مقام معظم رهبری مورد بررسی قرار گیرد. آسیب های پیش روی جریان های تکفیری در سه عرصه: باورها و اعتقادات، عرصه اخلاق و رفتار، مورد بررسی قرار گرفت. در سطح باورها و اعتقادات، جریان های تکفیری، با درک ناقص از مفاهیمی مانند «توحید» و «شرک» و سایر مفاهیم دینی، به تکفیر و رد عقاید سایر مسلمانان می پردازند. در حوزه آسیب شناسی اخلاقی، نوعی اخلاق نابهنجار و مریض و مسموم از سوی جریان های تکفیری تولید شده است که مهم ترین خصوصیت آن، «جهالت» و بی خبری و نوعی خباثت درونی است که منجر به دوری از حقیقت و بی تقوایی و فساد انگیزی شده است که به سمت تباهی، رذالت و سقوط در حرکت است. در سطح رفتاری، در جنبه فردی مهم ترین ویژگی جریان های تکفیری را می توان ستیزه جویی، خشونت، ترور و در نهایت جنایت و خونریزی را نام برد و در جنبه رفتار اجتماعی، ایجاد کننده تفرقه میان مسلمانان، نابود کننده تمدن و فرهنگ اسلامی و غیر اسلامی و نیز تقویت کننده دشمنان اسلام از مهم ترین ویژگی های رفتاری این

ص: 445


1- بیانات مورخه 29/10/1392.

جریان هاست که به شدت از جنبه اخلاقی و عقیدتی متأثر است. به تناسب، راه کارهای برون رفت از مشکلات و آسیب های جریان های تکفیری، از دیدگاه مقام معظم رهبری، در دو عرصه فکری - فرهنگی و سیاسی ارائه شده است. در عرصه راه کارهای فکری - فرهنگی مهم ترین راه کارهایی که از منظر رهبر انقلاب مورد توجه قرار گرفته می توان به: تقویت گفت وگو و تقریب مذاهب اسلامی، تفاهم بر سر مشترکات میان شیعه و اهل سنت، پرهیز از اختلاف افکنی و نمودهای تشدید آن (از جمله پرهیز از توهین و تخریب سایر مذاهب اسلامی) و بازگشت به مسیر فهم دقیق قرآن و به کارگیری راه کارهای قرآنی در امت اسلامی و... را اشاره نمود. از جمله راه کارهای سیاسی که در طرد و ریشه کنی جریان های تکفیری مؤثر است می توان به تقویت همگرایی و وحدت میان مسلمین و لزوم شناخت و طرد و نفی دسیسه های شیطانی دشمن و فریب نخوردن در مقابل اختلاف افکنی و راه اندازی جریان های تکفیری می توان اشاره نمود. باید با شناخت نقاط آسیب ها و ضعف ها، رویکردها و راه کارهای همسازگرایانه و همگرایانه در زمینه های فرهنگی و سیاسی شکل بگیرد با شکل گیری رویکردهای جدید می توان به لحاظ عقیده ای، اخلاقی و رفتاری با پدیده شوم جریان های تکفیری به مبارزه پرداخت و ریشه آن را در جهان اسلام خشکاند.

ص: 446

منابع

1. قرآن کریم

2. ابراهیم.ی. کاراوان، تکفیر، از دائرةالمعارف جهان نوین اسلام، ترجمه و تحقیق حسن طارمی، محمددشتی و مهدی دشتی، تهران: نشر کتاب مرجع، نشر کنگره، تهران 1388.

3. امیردوش، محمدحسین، تأملی بر مساله وحدت اسلامی از دیرباز تاکنون با تکیه بر جنبش اتحاد اسلامی، مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، تهران 1384.

4. انوری، حسن، فرهنگ بزرگ سخن، انتشارات سخن، تهران، 1381.

5. بیانات در اجلاس جهانی علما و بیداری اسلامی 9/02/1392.

6. بیانات مورخه 29/10/1392.

7. بیانات در دیدار سلطان قابوس - پادشاه عمان - با رهبر انقلاب4/6/1392.

8. بیانات در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری مورخه: 15/12/1392.

9. بیانات در دیدار کارگزاران حج20/6/1392.

10. بیانات در جمع روحانیون شیعه و اهل سنت کرمانشاه، 20/7/1390.

11. بیانات در دیدار مسئولان نظام و سفرای کشورهای اسلامی، 6/3/1393.

12. بیانات مورخه 14/11/1390.

13. بیانات مورخه 22/02/1393.

14. حسین احمد الخشن، اسلام و خشونت (نگاهی نو به پدیده تکفیر)، ترجمه موسی دانش، بنیاد پژوهش های اسلامی(آستان قدس رضوی)، مشهد 1390.

15. حسین خَلَف، الشیخ خزعل، تاریخ الجزیرة العربیة فی عصر الشیخ محمدبن عبدالوهاب (حیاة الشیخ محمد بن عبدالوهاب)، بیروت 1968م/1388ق.

16. دهشیری، محمدرضا ، بازتاب مفهومی و نظری انقلاب اسلامی، در روابط بین الملل، چاپ دوم، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران 1390.

17. ژیل کپل، پیامبر و فرعون (جنبش های نوین اسلامی درمصر)، ترجمه حمید احمدی، تهران: انتشارات کیهان، تهران 1382.

18. سایت مقام معظم رهبری:(www.khamenei.ir)

19. سعید، امین، سیرة الامام الشیخ محمدبن عبدالوهاب، مکة، 1384ق.

20. عمید، حسن، فرهنگ فارسی عمید، نشر امیرکبیر، تهران 1379.

21. فیروزجایی، عباس، «بنیادهای فکری القاعده و وهابیت»، مجله راهبرد، بهار 1382، شماره 27.

ص: 447

22. مظاوی الرشید، عربستان سعودی و جریان های اسلامی جدید، ترجمه رضا نجف زاده، پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات، تهران 1393.

23. نرم افزار حدیث ولایت، مجموعه رهنمودهای مقام معظم رهبری(از سری نرم افزار های مجموعه نور) تهران: موسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی، (بی تا).

24. هرایر دکمجیان، اسلام در انقلاب: جنبش های اسلامی معاصر در جهان عرب (بررسی پدیده بنیادگرایی اسلامی)، ترجمه حمید احمدی، انتشارات کیهان، تهران 1390.

25. الیاسینی، أیمن، الدّین و الدولة فی المملکة العربیة السعودیة، نقله الی العربیة: الدکتور کمال الیازجی، دارالساقی، بیروت 1978.

ص: 448

جریان های تکفیری فعال در پاکستان و راه های مقابله با آنان / سید توقیر عباسی کاظمی

اشاره

سید توقیر عباسی کاظمی(1)

چکیده:

پاکستان کشوری نوظهور در قرن بیستم است که در سال 1947 میلادی از هندوستان استقلال یافت و یک سرزمین مستقل اسلامی شد. تفکر افراطی و تندروی سلفی و تکفیری که پیروان همه مذاهب اسلامی مخالف عقیدة خود را، کافر قلمداد کرده و دربرابر آنان مرتکب فعالیت های خشنی می شوند، در اواخر دهه 70 میلادی به وسیلة بعضی از دولت مردان گذشتة پاکستانی به این کشور راه یافت و سپس توسعه پیدا کرد.

این جریان در سال 1980 میلادی، مصادف با سال های اول انقلاب اسلامی ایران، به صورت تشکیلات و سازمان یافته فعالیتش را آغاز کرد، که در این دوران اولین سازمان تکفیری با عنوان «سپاه صحابه» به وجود آمد. مدتی پس از آن، گروه دیگری با عنوان «لشکر جنهگوی»، تشکیل یافت. سپس در سال 2006 میلادی گروه تکفیری دیگری با عنوان «تحریک طالبان پاکستان» به وجود آمد. این سه گروه تکفیری تاکنون نیز در پاکستان تحت عنوان جهاد، مرتکب زشت ترین جنایات می شوند، به طوری که مسلمانان این کشور اعم از شیعه و سنّی از این جریان های شوم رنج می برند.

جریان تکفیری فعال در پاکستان اهداف گوناگونی را دنبال می کند که از این میان می توان به تحمیل اندیشه های تکفیری به جامعه، جلوگیری از انتقال

ص: 449


1- دانش آموخته حوزه علمیه و پژوهشگر جامعة المصطفی العالمیة.

فرهنگ شیعه به نسل های بعدی، جلوگیری از رشد تشیع سیاسی، مقابله با نفوذ ایران در میان شیعیان، و تلاش برای تضعیف شیعیان در جامعه، اشاره کرد.

کارنامة جریان های تکفیری در پاکستان فهرستی طولانی دارد که تلاش برای گسترش اندیشه های تکفیری، ترور اندیشمندان برجستة شیعی، کشتار با انفجار بمب ها و حمله های انتحاری، از جملة آن می باشد.

با توجه به وضعیت سیاسی و اجتماعی مردم پاکستان، برای مقابله با جریان های تکفیری فعال در این کشور، راه کارهای کاربردی متعددی وجود دارد که آن ها را می توان به چند دسته تقسیم کرد:

الف) راه کارها برای دولت پاکستان: داشتن ارادة قوی سیاسی برای پایان دادن به فعالیت های تکفیری، برکناری افراد دارای نظریات تکفیری از مناصب دولتی و تدریس در دانشگاه ها و نظارت دقیق بر رسانه ها.

ب) راه کارهای کاربردی برای عموم مسلمانان پاکستان: آگاهی کامل از اصول و مبانی اسلام و تعهد عملی نسبت به آن، شناخت جریان های تکفیری و نقشه های آن ها، شناساندن جریان های تکفیری و اهداف سوء آنان.

ج) راه کارهای کاربردی برای شیعیان پاکستان: نشر اعتقادات و آموزه های اصیل تشیع در سطح کشور، تدابیر قاطع در برابر نشر دروغ پردازی ها دربارة تشیع، مبارزه به مثل با فعالیت های فرهنگی و تبلیغی جریان های تکفیری، حضور فعّال در سیاست و ساختار حکومتی و تلاش برای وحدت و انسجام اسلامی.

کلیدواژه ها: پاکستان، جریان های تکفیری، شیعه، اهل سنت.

مقدمه

یکی از عوامل مهم فتنه در منطقه، جریان تکفیری است که به بهانة دفاع از اسلام، عملاً بر ضدّ اسلام و مسلمانان گام برمی دارد. این جریان همواره دست به اقدامات وحشیانه ای می زند که همه امت اسلام اعم از شیعه و سنی قربانی آن می شوند. فعّالیت افراطی این گروه ها، روزبه روز در سطح جهان اسلام در حال گسترش است که سر بریدن و کشتار افراد بی گناه در جوامع اسلامی مختلف و به ویژه در کشور پاکستان، از جمله فعالیت های خشن این جریان است.

ص: 450

نوشتار حاضر با عنوان «جریان های تکفیری در کشور پاکستان و راه های مقابله با آنان»، ضمن بیان وضعیت پاکستان از جهت درگیری با این جریان ها، ورود تفکر تکفیری به این کشور را بررسی می کند. هم چنین ضمن معرفی جریان های تکفیری فعّال در پاکستان، اهداف آن ها را بررسی کرده و فعالیت های خشن این جریان ها را تحلیل می کند، هم چنین برای مقابله با جریان های تکفیری فعال در پاکستان، راه کارهای کاربردی پیشنهاد می کند.

نگاه کلی به کشور پاکستان از جهت درگیری با جریان های تکفیری

پاکستان یکی از کشور های اسلامی در جنوب آسیا است که در تاریخ 14 اوت سال 1947 میلادی از هندوستان استقلال یافت و با عنوان «اسلامی جمهوریه پاکستان»(1)

شناخته شد. این کشور دارای مساحت 905478 کیلومتر مربع می باشد که از غرب با ایران و افغانستان، از شرق با هندوستان، از شمال با چین و افغانستان همسایه است و از جنوب نیز حدود هشتصد کیلومتر مرز آبی دارد.(2)

جمعیت پاکستان بر اساس آمار سال 2012 میلادی، بیش از 180میلیون نفر می باشد که حدود 96 درصد آن مسلمان هستند.(3)

از میان مسلمانان این کشور 75 تا80 درصد اهل سنت و اکثرا پیروان مذهب حنفی و اندکی پیرو مذهب شافعی و20 تا 25 درصد نیز پیرو مذهب تشیع هستند.

متأسفانه کشور پاکستان از جمله کشورهایی است که تاکنون بیشترین آسیب از جریان های تکفیری دیده است، به طوری که در حال حاضر یکی از مراکز مهم رشد تفکر تکفیری به شمار می آید. گروه های تکفیری در بخش های مختلف این سرزمین به صورت هدف دار، با رویکرد خشن و مسلحانه، به شدت فعال هستند. حضور آنان به

ص: 451


1- .Islamic Republic of Pakistan
2- رک: دانشنامه آنلاین وکی پیدیا.
3- همان.

شکل چشم گیر در ایالت بلوچستان و مناطق جنوب غربی پاکستان از جمله: مناطق قبایلی وزیرستان و برخی مناطق پنجاب وجود دارد.

در چهار دهة اخیر، روند فعالیت گروه های تکفیری در مناطق مختلف این کشور، شدت و ضعف داشته است، اما هیچ گاه متوقف نشده است. در این دوران، مناطق مذهبی این کشور و به ویژه اماکن دینیِ شیعیان و شخصیت های شیعه، هدف حملات تروریست های تکفیری قرار گرفته اند، و تاکنون همچنان ادامه دارد. برای کسانی که اخبار پاکستان را دنبال می کنند، خبر کشته و زخمی شدن شهروندان، به ویژه شیعیان در حملات این گروه ها، مانند: انفجارهای انتحاری، به یک خبر عادی تبدیل شده است.

این که تاکنون مردم زیادی از این کشور، اعم از شیعه و سنی، قربانی خشونت تکفیریان شده اند، و اماکن مذهبی عمومی مانند مساجد و حسینیه ها، همیشه در خطر حملات گروه های تکفیری قرار دارند، ولی متأسفانه هیچ دولتی در این کشور، تاکنون نتوانسته است بر این بحران غلبه کند.

امسال (تابستان سال2014 میلادی) جریان سلفی تکفیری پاکستان، دست خوش حوادث مهمی شده است، و دستگاه های امنیتی این کشور به علت بمب گذاریها و جنایات دیگر گروه های تکفیری، آن ها را تحت فشار شدید قرار داده است، ولی به نظر می رسد که این فشار موقت، مشکل اصلی را حل نخواهد کرد.

ماهیت شناسی جریان تکفیری

در کلام و فقه یکی از معانی اصطلاح تکفیر، «نسبت کفر دادن به مسلمان» است،(1)

که همین معنی امروزه به صورت اصطلاح سیاسی معاصر مورد توجه جهان قرار گرفته است.

ص: 452


1- سیف اللّه صرّامی، تکفیر چیست؟، سایت اسلام فاوندیشن، بحواله: عبداللّه عیسی ابراهیم غدیری؛ القاموس الجامع للمصطلحات الفقهیه، بیروت 1418/ 1998و محمود عبدالرحمان عبدالمنعم ، معجم المصطلحات و الالفاظ الفقهیه، قاهره 1999.

ازاین رو می توان گفت: «تکفیری» عنوانی است که به فرد یا گروه اطلاق می شود که بنابر قرائت افراطی از قرآن و احادیث، مسلمانان مخالف عقیدة خود را، بر خلاف معیارهای شرعی شناخته شده، متهم به کفر و خروج از دین می کند.

ایدئولوژیک جریان های تکفیری به ایدئولوژی سلفیت برمی گردد. این جریان قرائت متفاوتی از اسلام دارد که خارج از موازین فقه مذاهب چهارگانه اهل سنت و حتی وهابیت است. مهم ترین مشخصه های پیروان این جریان که آنان را از مذاهب اهل سنت و حتی وهابیت جدا می کند، تکفیر مسلمانان مخالف افکار خود، و مبارزة مسلحانه و خشونت آمیز با آن ها (تحت عنوان جهاد) می باشد. ازاین رو تکفیری ها همچون خوارجِ صدر اسلام، هر مسلمانی، که افکار باطل شان را نمی پذیرد، متهم به کفر و بی دینی می کنند و در برابر وی تحت عنوان جهاد، مرتکب زشت ترین و ننگین ترین جنایات و منکرات می شوند.

ورود تفکر تکفیری به پاکستان

تفکر افراطی تکفیری در اواخر دهه 70 میلادی با قدرت گرفتن ژنرال ضیاء الحق در پاکستان، به این کشور راه یافت. این ژنرال علاقه مند به سلفیت بود و در دوران حکومت وی با پشتیبانی بعضی از نهاد های دولتی و با کمک مالی عربستان سعودی، تعداد زیادی مدارس دینی وهابی های افراطی تأسیس گردید.(1)

ضیاء الحق برای نخستین بار در تاریخ پاکستان، با حمایت مالی دولت برای توسعه آموزش های مذهبی اقدام و حتی پرداخت زکات جهت تأمین هزینه های مدارس مذهبی، بر شهروندان این کشور، الزامی کرد. درپی این سیاست، فرزندان خانواده های فقیر به ویژه در سطح روستاها به سوی مدارس مذهبی فرستاده شدند.(2)

ص: 453


1- با استفاده از مقاله: «رادیکالیسم اسلامی در پاکستان»، نوشته سفارت جمهوری اسلامی ایران در پاکستان: منتشرشده در: http://www.iranembassy.pk/fa/political-section
2- همان.

در این مدارس، طلاب نوجوان و جوان شست وشوی مغزی داده می شدند به طوری که آنان، پیروان دیگر مذاهب اسلامی و به ویژه شیعیان را کافر و مشرک تلقی می کردند. چنان که تاکنون نیز مدارس مذهبی سلفیان در پاکستان، به همین منوال نوجوان و جوانان را پرورش می دهند.

در دوران حکومت ژنرال ضیاء، به دستور وی مدارک تحصیلی مدارس مذهبی این کشور (که بیشتر متعلق به وهابیان وسلفیان بوده است) معتبر شناخته شد و دستگاه های دولتی، به ویژه ارتش، موظف به جذب نیروهای این مدارس، در سمت های مختلف شدند. حتی برای مدتی ارتقای درجه نظامیان به این بستگی داشت که آن ها فرایض را کاملاً به جا آورده و در مدارس مذهبی دوره هایی را گذرانده باشند.(1)

سپس در اواسط دهه1980 و پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، تفکر تکفیری در پاکستان به نحو چشم گیری به وسیلة روحانی سلفی متعصب به نام «مولوی حق نواز جهنگوی» رشد پیدا کرده و به صورت تشکیلات منظم فعالیت خود را آغاز کرد.

معرفی جریان های تکفیری فعال در پاکستان
سپاه صحابه:

«سپاه صحابه» یکی از جریان های فعّال تکفیری در این کشور است. این گروه در تاریخ 6 سپتامبر 1985 به وسیلة «حق نواز جهنگوی» در شهر جهنگ، از توابع ایالت پنجاب، بنیانگذاری شد. «حق نواز جهنگوی» پیش از تأسیس گروه «سپاه صحابه» معاون شاخه «جمعیت علمای اسلام» در پنجاب بود، و سپس به همراه «ضیاءالرحمن فاروقی»، «ایثارالحق قاسمی» و «اعظم طارق»، با اهداف خاصی، سپاه صحابه را تشکیل داد.

گروه سپاه صحابه، با استفاده از پشتیبانی مادی و سیاسی عربستان و بعضی از سازمان های دولتی، به دلیل سرعت عمل، نسبت به سایر سازمان های اسلامی اهل سنت

ص: 454


1- همان.

در پاکستان، گسترش بیشتری پیدا کرد و فعالیت تکفیری و ضد شیعة خویش را به طور متمرکز در مناطق مختلف این کشور آغاز کرد و از همان ابتدا کشتار شیعیان را به راه انداخته و خون هزاران مسلمان اعمّ از زن و مرد و کودک پاکستانی را ریخت.

در 23 فوریه1990 مؤسس و رهبر گروه تکفیری سپاه صحابه به قتل رسید، ولی فعالیت های تکفیری آن ها متوقف نشد و پس از «حقنواز جهنگوی»، «ایثارالحق قاسمی»، رهبری حزب را بر عهده گرفت، و در پی ترور قاسمی در سال 1988، ضیاءالرحمن فاروقی رهبر گروه شد، که او نیز در 19 ژوئیه 1997 در انفجار بمبی در لاهور کشته و اعظم طارق، جانشین وی گردید.

در تاریخ 12 ژانویه 2002 «پرویز مشرّف» با هدف جلوگیری از فعّالیت گروه های افراطی در پاکستان، فعّالیّت گروه سپاه صحابه را ممنوع اعلام کرد و به دنبال آن، افراد بسیاری از این گروه را دستگیر، و پس از آن «اعظم طارق» در سال 2002، فعّالیّت خود را تحت عنوان جدیدی به نام «ملّت اسلامیّه» آغاز کرد، اما در تاریخ 15 نوامبر 2003 دولت پاکستان فعّالیت این سازمان را ممنوع اعلام کرد.

«اعظم طارق» در تاریخ 6 اکتبر 2001، با حمله افراد ناشناس به قتل رسید، و پس از وی، فعّالیت های این گروه از طرف دولت ممنوع اعلام شد.

سپس یکی دیگر از رهبران این گروه به نام «مولوی علی شیرحیدری» نام گروه «سپاه صحابه» را تغییر داد و سازمانی به نام «اهل السنة و الجماعة» را متعارف کرد. اما وی نیز در آگوست سال 2009 در ایالت سند به قتل رسید و پس از قتل

وی تاکنون، «محمد احمد لدهیانوی» به عنوان رهبر جریان تکفیری «سپاه صحابه» شناخته می شود.(1)

ص: 455


1- با استفاده از مقالات و سرویس های سیاسی اینترنتی مختلف؛ جواد جمالی، «افراطی گری در پاکستان»، ماهنامه مطالعات سیاسی راهنما: http://www.rah-nama.ir/fa/
لشکر جهنگوی:

«لشکر جهنگوی»، از دیگر گروه های سلفی تکفیری فعال در پاکستان است که در سال 1996 با انشعاب از سپاه صحابه به وسیلة ریاض بسرا و برخی اعضای ارشد سپاه صحابه از جمله «محمد اجمل معروف به اکرم لاهوری» و «ملک اسحاق» تأسیس گردید و با الهام از نام «حق نواز جهنگوی» به لشکر جهنگوی معروف شد.(1)

در آغاز تشکیل لشکر جهنگوی، «ریاض بسرا» رهبری آن را بر عهده داشت، ولی پس از کشته شدن وی در سال 2002 ، «اکرم لاهوری» رهبری آن را بر عهده گرفت؛ وی نیز در ژوئن 2002 به دست پلیس بازداشت شد و از آن زمان به بعد، رهبری این گروه، آشکار نبوده است.

با وجود اعلام نشدن نام رهبر گروه، باور عمومی بر آن است که هم اکنون «ملک اسحاق» نقش اصلی را در رهبری این گروه دارد.

«ملک اسحاق» در سال1997 به دلیل برخی اقدامات خراب کارانه علیه مسلمانان و به ویژه شیعیان مانند: انفجارهای تروریستی و قتل، تحت تعقیب قرار گرفت و بازداشت شد و پس از تحمل چهارده سال زندان، در سال 2011، به سبب در اختیار نبودن شواهد و مدارک کافی، از زندان آزاد گردید.

این گروه تروریستی در حال حاضر با رویکرد تکفیری ضد شیعی در سراسر پاکستان فعالیت می کند. افراد این گروه، نه تنها در اقدامات خشونتآمیز داخل پاکستان دخالت دارند، بلکه در افغانستان و کشمیر نیز در کنار طالبان، حرکة المجاهدین و لشکر طیبه سرگرم مبارزه اند.(2)

ص: 456


1- گزارش «تابناک» منتشر شده در تاریخ 28 دی 1391 در: http://www.tabnak.ir/fa/news/298171
2- جواد جمالی، «افراطی گری در پاکستان»، ماهنامه مطالعات سیاسی راهنما: http://www.rah-nama.ir/fa/

لشکر جهنگوی دارای ایدئولوژی وهابی سلفی و تفکر تکفیری است که همواره از سوی محافل سیاسی و رسانه ای پاکستان، عنصری خطرناک برای امنیت این کشور به شمار می رود.

گرچه دولت سابق پاکستان در سال های 2001 تا 2004 میلادی فشارهایی بر آن اعمال کرده و سرکردگانش، «اکرم لاهوری» و «ریاض بسرا»، را به صورت علنی به قتل رسانده، اما این فشارها تاکنون نتوانسته است تأثیر جدی بر فعّالیت های خشن این گروه تکفیری بگذارد.

تحریک طالبان پاکستان:

این گروه دارای مکتب فکری دیوبندی است که در سال 2006 میلادی به وسیلة بیت الله محسود تأسیس شد. جغرافیایی حضور و نفوذ آن، مناطق هفتگانه قبایلی پاکستان است. مدتی پیش، در حملة هواپیمایی بدون سرنشین آمریکایی به مناطق قبایلی پاکستان بیت الله محسود کشته شد. پس از کشته شدن وی «حکیم الله محسود» رهبری این گروه را به عهده گرفت. این گروه با القاعده و لشکر جهنگوی پیوند عمیق و درونی دارد و در عملیات افراط گرایانه با یکدیگر همکاری می کنند.(1)

اهداف جریان های تکفیری فعال در پاکستان
1) تحمیل اندیشه های تکفیری به جامعه

اولین هدف جریان تکفیری، تحمیل اندیشه های تکفیری به جامعة اسلامی پاکستان است. وقتی آن ها اندیشه های اسلام ناب و مکتب تشیع را مانع اصلی در راه خودشان دیدند، شیعیان این کشور را هدف خشونت های خویش قرار داده اند.

ص: 457


1- همان.
2) جلوگیری از انتقال فرهنگ شیعه به نسل های بعدی پاکستانی

یکی از اهداف مهم گروهای تکفیری، جلوگیری از انتقال فرهنگ شیعه به نسل های بعدی پاکستانی است؛ چون گسترش فرهنگ شیعه در میان مردم این کشور را مشاهده کردند، استقبال مردم پاکستان از تشیع خار چشم آنان شده و بر این وادار کرده است که رفتارهای ضد شیعه را به شدت و با روش های جدید ومتنوع از سر بگیرند.

از نمونه بارز و تازة این مورد، شهادت فجیع مستبصر پاکستانی «حافظ عبدالوحید» به دست گروهک تروریستی تکفیری سپاه صحابه است. این مستبصر که از مدت کوتاهی پیش به مذهب تشیع گرویده بود، در تیر ماه 1392 به وسیلة عوامل سپاه صحابه ربوده شد و زیر شکنجه شدید این گروه تکفیری به شهادت رسید و پیکرش در یک گونی در یکی از خیابان های شهر کویته «خیابان سریاب» کشف شد.(1)

3) جلوگیری از رشد تشیع سیاسی در پاکستان

از اهداف دیگر گروه های تکفیری در پاکستان، تلاش برای جلوگیری از رشد تشیع سیاسی در این کشور است، زیرا بدیهی است که حضور فعال شیعیان در سیاست پاکستان و ساختار حکومتی این کشور در بهبود وضعیت زندگی اجتماعی شیعیان این کشور تأثیر مهمی خواهد داشت و در پی آن در جلوگیری از تفکر تکفیری در این کشور نیز مؤثر خواهد بود؛ ازاین رو، گروه های تکفیری این کشور سخت در تلاش اند تا شیعیان این کشور را از جهت سیاسی در انزوا قرار دهند.

4) مقابله با نفوذ ایران در میان شیعیان پاکستان

جامعة شیعیان پاکستان، جزء اولین جوامعی بود که از انقلاب اسلامی ایران متأثر شد. به طوری که بعد از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی در ایران، حرکت هایی هم سو با انقلاب اسلامی در این کشور به راه افتاد. یکی از مهم ترین آن ها، تشکیلاتی

ص: 458


1- خبرگزاری ابنا، سه شنبه 25 تیرماه 1392، http://abna.com/.

تحت عنوان «تحریک نفاذ فقه جعفریه» بود که با هدف به رسمیت شناختن مطالبات حقوقی و مذهبی شیعیان به وسیلة دولت پاکستان، به وجود آمد. نفوذ انقلاب اسلامی ایران در میان شیعیان پاکستان، سبب ایجاد واکنشی از سوی دشمنان تشیع شد و در نتیجة آن گروه های افراطی تکفیری چون «سپاه صحابه» تشکیل گردید.

5) تلاش برای تضعیف شیعیان در جامعه

در پاکستان، بعضی از شیعیان مناصب مهم جامعه را در اختیار دارند، برخی از ژنرال های بلندپایة ارتش پاکستان، قضات دادگاه ها و دادگستری ها، وکلای ماهر، دکترهای متخصص و فوق تخصص، مهندسان، تاجران و حتی برخی شخصیت های سیاسی نیز شیعه هستند. ازاین رو تلاش برای تضعیف شیعیان در جامعه، از دیگر اهداف گروه های تکفیری در کشور پاکستان است. آن ها برای رسیدن به این هدف، تاکنون بیشتر نیروهای کارآمد و تأثیرگذار، از جمله: پزشکان، مهندسان، افسران بلندپایه دولتی و نظامی و وکلای شیعه را هدف حملات تروریستی قرار داده و به شهادت رسانده اند.

طبق خبرگزاری ها نزدیک به 100 پزشک و مهندس شیعه در پاکستان در طی 15 سال گذشته در حملات فرقه ای از سوی گروه های تکفیری به ویژه لشکر جهنگوی به شهادت رسیده اند.(1)

کارنامة جریان های تکفیری پاکستان و روش های فعالیت آنان
اشاره

کارنامة جریان های تکفیری در پاکستان و روش های فعالیتشان فهرستی طولانی دارد به گوشه ای از کارنامة آنان اشاره می کنیم:

ص: 459


1- خبرگزاری شبستان، در تاریخ 1393/3/7، کد خبر : 371094 17، http://www.shabestan.ir/
1) ترویج و گسترش اندیشه های تکفیری
اشاره

یکی از کارکردهای پیروان جریان تکفیری در پاکستان، گسترش اندیشه های تکفیری است. آنان برای ترویج تفکر تکفیری در این کشور، از روش های متنوعی استفاده می کنند که به این روش ها اشاره می کنیم:

الف) چاپ و نشر مواد ضد شیعه

اولین روش پیروان جریان های تکفیری برای ترویج اندیشه های تکفیری، چاپ و نشر مواد ضدّشیعه، مانند: کتب، مقالات و بروشور است.

نقل شده است که: «طبق اعلام سفارت جمهوری اسلامی ایران در پاکستان،

فقط در یک سال، 60 عنوان کتاب با 30 میلیون تیراژ بر ضد شیعه چاپ و منتشر شده است».(1)

علاوه بر این، تاکنون از سوی دستگاه های تبلیغاتی و انتشاراتی سلفی ها، نشریه های ضد شیعه که پر از تهمت و کذب دربارة شیعیان است، با تیراژ بالا به زبان اردو چاپ و در سراسر کشور پاکستان توزیع شده است، به طوری که این کار تاکنون نیز با جدیت دنبال می شود.

ب) نشر اکاذیب و شایعات بی اساس دربارة شیعیان

یکی دیگر از روش های مهم گروه های تکفیری، نشر اکاذیب و شایعات بی اساس دربارة شیعیان است: معرفی کردن شیعیان به عنوان مشرک و غالی و نسبت دادن نظریة تحریف قرآن به آنان و تهمت های از همین قبیل می باشد.

واقعیت این مسئله برای کسی آشکار می شود که با عوام غیرشیعة پاکستان در ارتباط باشد. در این برخوردها خواهد دید که حدود هشتاد درصد مشکل شیعیان در میان دیگر مذاهب، تهمت هایی است که دشمنان شیعه و به ویژه تکفیری ها، به مکتب تشیع

ص: 460


1- سید عبدالعزیز طباطبایی، «موقف الشیعة من هجمات الخصوم»: مجله تراثنا، شماره 6، صفحه 53.

زده اند و شیعه را دشمن دین اسلام و صحابه، غالی، مشرک، و دشمن همسران پیامبر و... معرفی کرده اند.

در این میان معرفی کردن شیعیان به عنوان غالیان و یکسان جلوه دادن شیعیان دوازده امامی - که تعداد آن ها بیش از چهارصد میلیون است - و غُُلات و علی اللهی ها - که شاید به صد هزار نفر هم نرسند - روشی است که از دیرباز تاکنون مورد استفادة پیروان جریان تکفیری در این کشور است. آن ها با این روش به طور عمدی، میان شیعیان دوازده امامی و غالیان هم بستگی نشان می دهند، وضمن نسبت دادن تمام عقاید کفرآمیز غلات و علی اللهی ها به شیعیان دوازده امامی، در صدد تخریب چهرة شیعیان درمیان فرقه های اسلامی، و جلوگیری از پیوستن مسلمانان دیگر مذاهب به تشیع، ونیز فراهم آوردن بهانه برای کشتار شیعیان می باشند.

طراحان این توطئه می کوشند که با تمسک به دستاویزهای چون قسمت های از سخنرانی های مداحان وسخنرانان کم سواد یا بی سواد، و روش های قولی و رفتاری بعضی از جاهلان شیعه، توجه افکار عمومی مسلمانان را جلب کرده و به مذهب اصیل اسلامی شیعه، ضربه وارد کنند.

این در حالی است که همة علما و فقهای شیعه، غلو را یک جریان فکری انحرافی شمرده و غلات را گمراه و خارج از دین اسلام می دانند، چنان که یکی از بزرگ ترین علمای شیعه، مرحوم شیخ مفید، فرمودند: «غلات از متظاهران به اسلام، آن هایی هستند که به امیرالمؤمنین و ائمه اطهار از ذریه آن حضرت، نسبت الوهیت داده اند... و آن ها گمراه و کافراند و امیرالمؤمنین حکم به قتل و سوزاندنشان دادند، و ائمه حکم کفر و خروج از اسلام آن ها را صادر کردند».(1)

ج) سوء استفاده از فقر مادی جامعه پاکستان

ص: 461


1- وَالْغُلَاةُ مِنَ الْمُتَظَاهِرِینَ بِالإسْلَامِ هُمُ الْذِینَ ... (تصحیح الاعتقاد: ص131، سلسلة مؤلفات الشیخ المفید: ج 5).

طبق آمار بیشتر مردم پاکستان با فقر دست به گریبان هستند، به ویژه در نواحی روستایی حداقل 35 میلیون نفر در خط فقر زندگی می کنند.(1)

طبقه فقیر و جاهل در جامعه، برخی از کارهایی را که دیگر طبقات اجتماعی به سادگی حاضر به انجامش نیستند، با دست مزد معمولی انجام می دهند، وقتی این واقعیت را با موضوع جریان های تکفیری می سنجیم، درمی یابیم که از طرفی پائین بودن سطح علمی جامعۀ پاکستان و از سویِ دیگر فقر حدود نیمی از مردم این کشور، سبب می شود که جریان های تکفیری، قشر جاهل و فقیر این جامعه را آلت دست خویش قرار داده و در کشور با اطمینان بیشتری فعالیت کند. ازاین رو می بینیم کسانی که برای حملات انتحاری اقدام مباشر می کنند، بیشتر از طبقات فقیر این کشورند.

د) سوء ا ستفاده از جهل و ضعف اعتقادات دینی مسلمانان پاکستان

با وجود این که طبق قانون اساسی پاکستان، آموزش ابتدایی برای تمام شهروندان اجباری است، ولی طبق آمار، نزدیک به نیمی از جمعیت این کشور، و به ویژه افراد بزرگسال و روستاییان بی سواد ند.(2)

در این میان سواد مذهبی افراد این جامعه نسبت به سواد رسمی نیز به مراتب پائین تر است. مردم عادی این کشور در عین احترام به رسوم رایج اسلامی، از تعلیمات اسلام ناب، فاصلة زیادی دارند و حتی از اصول و مبانی اسلام نیز، آگاهی کمی دارند، ازاین رو نمی توانند به درستی حق را از باطل تشخیص دهند.

بدیهی است که وقتی پیروان یک مذهب از اصول و مبانی اسلام آگاهی کامل نداشته باشند و مرزِ اسلام و کفر، و حق و باطل را به خوبی نشناسند، به راحتی می توانند دیگران را کافر بپندارند. بنابر این، جهل عموم مسلمانان این کشور، از معارف اصیل

ص: 462


1- رک: ویلیام گودوین، پاکستان:ص21.
2- همان، ص7.

اسلامی و ضعف اعتقادات دینی آن ها، مسئله ای است که موردِ سوء استفادة گروه های تکفیری قرار گرفته است.

ه) استفاده از ابزار های رسانه ای

از دیگر کارکردهای گروه های تکفیری در پاکستان، استفاده از ابزار های رسانه ای است. آنان بعضی از انواع رسانه های پیشرفته، مانند: سایت های اینترنتی و شبکه های ماهواره ای را به کار گرفته اند و از این طریق در راستای تبلیغ تفکر انحرافی تکفیری تلاش می کنند.

گروه های تکفیری سایت ها و وبلاگ های متعددی را به زبان اردو راه اندازی کرده و در اختیار جوانان این کشور قرار داده اند، که متأسفانه آمار دقیقی از آن ها در دسترس نیست.

2) ترور اندیشمندان و شخصیت های برجستة شیعی

از دیگر کارکردهای پیروان جریان تکفیری در پاکستان، ترور اندیشمندان، و شخصیت های برجستة شیعی است که فعالیت های شیعه محور، در کشور پاکستان دارند.گروه های تکفیری در سال های گذشته، بسیاری از چهره های سیاسی، مذهبی و اجتماعی را ترور کرده اند.

از نمونه های برجستۀ آن، شهادت علامه سیدعارف حسین الحسینی است. وی رهبر شیعیان پاکستان و رئیس نهضت اجرای فقه جعفریه در این کشور و از هواداران جدی انقلاب اسلامی ایران بوده است که عوامل تکفیری وی را در تاریخ پنجم اوت سال 1998 میلادی (12 مرداد 1367هجری شمسی) در شهر پیشاور پاکستان به شهادت رساندند؛ هم چنین شهادت دکتر محمدعلی نقوی بنیان گذار سازمان دانشجویان امامیه، از نمونه های دیگر می باشد.

ص: 463

از شخصیت های برجستة دیگری که در سال های اخیر به دست گروه های تکفیری در پاکستان به شهادت رسیده اند، عبارتند از: (1)

1. علامه حسن ترابی، عالم برجسته در شهر کراچی؛

2. علامه حافظ محمد ثقلین، عالم برجسته در منطقه علی پور در نزدیکی شهر لاهور؛

3. سیدذوالفقار علی نقوی، از هم رزمان شهید عارف حسینی و قاضی ارشد دادگاه

در شهر کوئیته؛

4. رضا عسکری، حقوق دان برجسته و وکیل قربانیان شیعه در حوادث تروریستی

در کراچی؛

5. علامه شیخ حسن ذاکری، امام جمعه شهر مچه؛

6. علامه سید ضیاء الدین رضوی، امام جمعه در شهر گلگت؛

7. خورشید انور، وکیل دادگستری و دبیر نهضت جعفریه پاکستان؛

8. دکتر جعفر محسن، پزشک برجسته در شهر کراچی؛

9. سبط جعفر، شاعر و استاد دانشگاه.

علاوه بر این، عناصر وهابیت تکفیری، در سال های گذشته بسیاری از چهره های سیاسی، نظامی، و مذهبی و شخصیت های برجسته از جمله: پزشکان، وکیلان و افسران عالی رتبة دیگر را در این کشور به شهادت رسانده اند.

3) قتل و کشتار از طریق انفجار بمب و عملیات انتحاری

کشتار شهروندان کشور پاکستان، به ویژه شیعیان، با استفاده از ابزارهای انفجاری، مانند: بمب گذاری ها و حملات انتحاری، از روش های مورد استفاده گروه های تکفیری در این کشور است. در این حملات، تاکنون هزاران نفر از مسلمانان بی گناه

ص: 464


1- رک: محمد موسی، طاهر عباس، «نسل کشی شیعیان در پاکستان تا کی و چرا؟»، دوماهنامه آفاق مهر، ش50، ص73.

پاکستان اعم از مرد و زن و پیر و جوان، شیعه و سنی به دست گروه های تکفیری

به شهادت رسیده اند.

فاجعه عاشورای شهر هنگو در ایالت خیبرپختونخوا در فوریه 2006، 35 شهید و 115 مجروح به جای گذاشت. فاجعه انفجار بمب در بیمارستان شهر دیره اسماعیل خان ایالت خیبرپختونخوا در آگوست 2008، 45 شهید، فاجعه انفجار بمب در نماز ظهر در کراچی در دسامبر 2009، 46 شهید و 115 مجروح، انفجار بمب در مراسم عزاداری روز شهادت امیرالمؤمنین در لاهور در سپتامبر 2010، 49 شهید و 300 مجروح، انفجار در راهپیمایی روز قدس در شهر کویته در سپتامبر 2010، 80 شهید و 200 مجروح، عملیات انتحاری در پاراچنار در فوریه 2010، 50 شهید و صدها عملیات دیگر را می توان به عنوان کارنامة جریان های تکفیری ذکر کرد که در سال های اخیر صورت گرفته است.

در اوت سال 2012، یکی از گروه های تکفیری پاکستان، جنایتی را با روش جدیدی انجام دادند، به طوری که پس از متوقف کردن اتوبوس حامل زائران شیعه، 25 نفر را از اتوبوس پیاده کرده و تیرباران کردند. به گفته پلیس، شبه نظامیان، نخست اوراق هویتی مسافران را کنترل کرده و سپس شیعیان را به قتل می رساندند.(1)

در روز یکشنبه 14 دسامبر سال2012 نیز وقوع دو انفجار مهیب در شهر کراچی پاکستان، موجب کشته شدن دست کم 55 تن شد و بیش از 150 نفر دیگر زخمی شدند. به گفته مقامات پلیس پاکستان، نمازگزاران شیعه یک حسینیه در منطقه «عباس تائون» هدف اصلی تروریست های تکفیری بودند.

در سال 2013 در اوایل ماه فوریه، بر اثر انفجار بمب در منطقه دیره غازی خان، حدود 35 شیعه شهید و 50 تن زخمی شدند. هم چنین در اواسط ماه فوریه در پی بمب گزاری

ص: 465


1- گزارش «تابناک» منتشر شده در تاریخ 28 دی 1391 در: http://www.tabnak.ir/fa/news/298171.

در یک مجلس ختم در دیره اسماعیل خان، حدود 35 شیعه شهید و 65 نفر دیگر مجروح شدند. در اوایل ماه آوریل هم بر اثر حمله انتحاری به تجمع شیعیان در مسجد چکوال، در 90 کیلومتری جنوب شرقی اسلام آباد، 30 نفر شهید و صدها نفر زخمی شدند.(1)

در آستانۀ اربعین حسینی سال 1434هجری قمری، گروهک های تکفیری، شیعیان شهر کویته را هدف قرار دادند، به طوری که بیشتر از 85 نفر از شیعیان کشته و بیشتر از 120 نفر زخمی شدند.(2)

براساس گزارش مرکز مطالعات پژوهشی و امنیتی، فقط در سال 2012، حدود 400 پاکستانی در درگیری های فرقه ای جان باختند، که بیشتر آن ها را، مسلمانان شیعه مذهب تشکیل می دادند. در شش ماه نخست سال 2013 نیز، جامعه مسلمانان پاکستان، بیش از 300 تن از اعضایش را در جریان چهار حمله بزرگ گروه های تکفیری از دست داده است.(3)

راه کارهای کاربردی برای مقابله با بحران تکفیری پاکستان

با توجه به این که فعالیت گروه های تکفیری از دیرباز تاکنون در پاکستان ادامه دارد، و از این پس نیز احتمال تکرار آن زیاد است؛ برای جلوگیری از ادامه روند موجود و تکرار آن در آینده، باید راه کارهای مؤثر و متناسب با روش های تکفیریان اتخاذ کنیم.

چون موضوع جریان های تکفیری در پاکستان، یک مشکل اجتماعی است که دولت این کشور نیز باید به عنوان محافظ شهروان، در حل این مشکل اقداماتی را انجام دهد، ازاین رو اولاً برای دولت این کشور، سپس برای عموم مسلمانان و پس از آن به طور

ص: 466


1- سایت ولی عصر: http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=khabarid=840.
2- خبرگزاری ها و روزنامه های کثیر الانتشار پاکستانی (4/1/2013 میلادی).
3- خبرگزاری ابنا، سه شنبه 25 تیرماه 1392، http://abna.com/.

ویژه برای شیعیان این کشور راه کارها و اقدامات کاربردی برای مقابله با بحران تکفیری پیشنهاد می کنیم.

راه کارهای کاربردی برای دولت پاکستان

باتوجه به این که تفکر تکفیری به وسیلة بعضی از دولت مردان گذشتة پاکستانی به این کشور راه یافته است، شاید راه حل دادن به کسانی که خود از عوامل ترویج تفکر تکفیری به شمار می آیند چندان معقول به نظر نرسد، ولی واقعیت این است که امروزه جریان های تکفیری در پاکستان، استخوانی در گلوی دولت مردان کنونی شده است، و به شدت تحت فشار عمومی شهروندان این کشور قرار گرفته اند، از این رو مناسب است برای دولت کنونی پاکستان نیز راه کارهای کاربردی در راستای مقابله با این جریان ها پیشنهاد شود، البته باتوجه به سیاست دولت پاکستان گمان می رود که چنین پیشنهاداتی به جای نخواهد رسید، لذا از تفصیل موارد پیشنهادی صرف نظر کرده و فقط به چند مورد مهم اشاره می کنیم.

در این راستا اولین و مهم ترین نکته، ارادة قوی سیاسی و نظامی دولت این کشور برای پایان دادن به فعالیت های تکفیری است. دولت پاکستان و ارتش این کشور توان چنین کاری را دارد، اما متأسفانه نداشتن ارادة قوی، سبب شده است که مسئولان این کشور نتوانند بر این بحران اجتماعی غلبه کنند.

هم چنین برکناری افراد دارای تفکرات تکفیری از پست های مهم دولتی به ویژه استادان مدارس دولتی و دانشگاه ها وجلوگیری از استخدام آن ها، می تواند مؤثرترین کار برای مقابله با جریان های تکفیری این کشور باشد.

هم چنین نظارت دقیق بر رسانه ها نیز می تواند برای مقابله با جریان تکفیری در این کشور تا حدّ زیادی مؤثر باشد.

ص: 467

راه کارهای کاربردی برای عموم مسلمانان پاکستان
اشاره

با توجه به این که پاکستان یک کشور سنی نشین به شمار می آید و بیشتر جمعیت این کشور، اهل سنت می باشند که آنان نیز در کنار شیعیان، از جریان های تکفیری رنج می برند، به همین سبب برای عموم مسلمانان این کشور نیز برای مقابله با جریان های تکفیری، راه کارهای کاربری زیر را پیشنهاد می کنیم.

1) آگاهی کامل از اصول و مبانی اسلام و تعهد عملی به آن

اصول و قوانین عالی اسلام، به بهترین وجه، وظایف پیروان خویش را روشن کرده است، ازاین رو اولین و مهم ترین راه مقابله با جریان های تکفیری اینست که مسلمانان این کشور باید از اصول و مبانی اسلام آگاهی کامل داشته و ضمن داشتن طرز تفکر صحیح اسلامی، به آن اصول پای بند باشند.

مرزِ کفر و اسلام موضوعی است که دربارة آن در کتاب های مذاهب اسلامی، احادیث و روایات فراوانی وجود دارد، پیروان مذاهب اسلامی باید ضمن آگاهی کامل از اصول و مبانی اسلام، این مرزها را نیز به خوبی بشناسند تا بدخواهان، مانند: گروه های تکفیری نتوانند از آنان سوء استفاده کنند.

2) شناخت جریان های تکفیری و نقشه های آنان

یکی از راه کارهای بسیار مهم در راستای مقابله با جریان های تکفیری، شناخت صحیح این جریان ها و آگاهی کامل دسیسه های آنان می باشد، که می تواند تضمین کنندة بقای جامعه اسلامی باشد.

به طورکلی شناخت دشمن به عنوان یک ضرورت دینی و انسانی اهمیت ویژه ای دارد و از محوری ترین مسائل امنیتی و دفاعی به شمار می آید که با آن می توان به ایجاد زمینه های دفاعی همت گماشت و احتمال پیروزی و یا شکست را مشخص کرد، ازاین رو در بحث جریان های تکفیری معاصر نیز دشمن شناسی از اهمیت ویژه ای برخوردار است.

ص: 468

در احادیث پیامبر اکرم و ائمه معصومین نیز توجه ویژه ای به این موضوع شده است، به طوری که که احادیث فراوانی دربارة شناخت صحیح دشمن وجود دارد.

پیامبر اکرم در این مورد می فرمایند: «أَلَا وَ إِنَّ أَعْقَلَ النَّاسِ عَبْدٌ عَرَفَ رَبَّهُ فَأَطَاعَهُ وَ عَرَفَ عَدُوَّهُ فَعَصَاهُ؛ آگاه باشید، عاقل ترین مردم کسی است که خدایش را بشناسد و از او پیروی کند و دشمن را نیز بشناسد و آن گاه نافرمانیش نماید.»(1)

حضرت علی نیز دشمن شناسی را ضرورت مهم برای تأمین امنیت و محافظت از دشمنان دانسته و می فرمایند: «مَن نَامَ عَن عَدُوّه اِنتَبَهَتهُ المَکَایَد؛ کسی که از دشمن خویش غافل شود، توطئه های دشمن او را بیدار خواهد کرد.»(2)

بنابراین شناخت دشمنان و آگاهی به ترفندهای آنان، توصیه مکتب اسلام و از ضروریات اولیه دفاع است که از طریق آن می توان بقای خود و جامعه را تضمین کرد، ازاین رو عموم مسلمانان پاکستان باید جریان های تکفیری و اهداف آن ها را به طور دقیق بشناسند و از نقشه ها و خواب های شومی که برای مردم پاکستان دیده اند، اطلاع کامل پیدا کنند و برای مبارزه با این خطر بزرگ، قدم بردارند، وگرنه جریان تکفیری فعال در این کشور، حوادث شوم غیر قابل جبرانی را برای آن ها به دنبال خواهد داشت.

3) معرفی و شناساندن جریان های تکفیری و پرده برداشتن از اهداف سوء آنان

از دیگر راه کارهای مهم برای مقابله با جریان تکفیری در پاکستان، معرفی این جریان ها و شناساندن تکفیریان به عموم مردم پاکستان، به ویژه قشر جوان، است.

برخی افراد ساده لوح پاکستان به علت ناآگاهی، جذب گروه های تکفیری می شوند، بنابراین شناساندن ماهیت واقعی این گروه ها و جمود فکریشان، به عموم مردم این کشور و بیان خطرات و تهدیدهای این جریان ها، کاری بسیار مهم، برای جلوگیری از اثر گذاری تکفیری ها در میان جوانان پاک و سادة این کشور است.

ص: 469


1- محمد باقر، مجلسی، بحار الانوار، ج74، ص 181.
2- علی بن محمد، عیون الحکم و المواعظ، باب الرابع والعشرون، ص441.

بنابراین در این مورد باید برای همة مسلمانان این کشور آشکار شود که گروه های تکفیری فعال در پاکستان، تنها دشمن گروه و یا مذهب خاصی مانند شیعه نیستند، بلکه دشمن هر کسی اند که با افکار و اهدافشان هماهنگ نباشد.

هم چنین شیعیان این کشور باید متوجه باشند که هیچ گروهی از گروه های مسلمانان واقعی، دشمن شیعه نبوده و نیست، و گروه های سلفی تکفیری که شیعیان این کشور را نشانه گرفته اند، جزء مسلمانان اهل سنت نیستند، و هدف اصلی آنان نیز جز محو کردن اسلام و ارزش های اسلامی، چیز دیگری نیست.

راه کارهای کاربردی برای شیعیان پاکستان
اشاره

گروه های تکفیری پاکستان در ابتدا شیعیان این کشور را نشانه گرفته اند آیا شیعیان نیز باید برای مقابله به مثل برخیزند، و در مقابل شیعه کشی به همان روش روی بیاورند؟! و یا اینکه تنها اعتقاد به حقانیت مذهب تشیع، در حفظ ایشان از خطرات تکفیری کافی است؟ و یا این که باید دست روی دست گذاشته و برای شهادت آماده باشند؟! مسلّما هیچ عاقلی این راه ها را تایید نخواهد کرد و علما و فقهای شعیة ما نیز هیچ کدام از این روش ها را تأیید نکرده اند و نخواهند کرد، بنابراین در این راستا برای شیعیان این کشور اقدامات کاربردی زیر پیشنهاد می شود که می تواند سدّ محکمی در برابر کارکرد جریان های تکفیری در این کشور باشد.

1) نشر اعتقادات و آموزه های اصیل تشیع در جامعه
اشاره

یکی از راه کارهای اساسی برای مقابله با جریان های تکفیری، تبیین صحیح و منطقی مبانی و معارف تشیع و نشر اعتقادات آن ها در جوامع اسلامی است؛ همان طور که امام رضا علیه السلام می فرماید: «اِنَّ النَّاسَ لَوْ عَلِمُوا مَحَاسِنَ کَلَا مِنَا لَاتَّبَعُونَا؛ اگر مردم زیبایی های کلام (مکتب) ما را دریابند، یقیناً پیرو ما خواهند شد.»(1)

ص: 470


1- محمدباقر، مجلسی، بحار الانوار، ج2، ص30.

تردیدی نیست که عمل کرد گروه های تکفیری در پاکستان باعث شده است تا گروهی عوام، شیعه را افرادی مشرک، غالی وخطرناک بپندارند، اما باید تلاش کرد تا معارف و مبانی تشیع به صورت صحیح و واقعی تبیین و اعتقادات اصیل شیعه در جوامع اسلامی نشر گردد، تا به جهانیان معرفی شود. در این راستا اقدامات زیر پیشنهاد می شود.

الف) تأسیس مدارس غیر انتفاعی برای کودکان و نسل جوان جامعه

امروزه در جامعه پاکستان مدارس غیرانتفاعی، نسبت به مدارس دولتی اهمیت بیشتری دارند، و در جامعة پاکستان برای تحصیل فرزندانشان در مدارس غیرانتفاعی تمایل بیشتری وجود دارد. در حال حاضر مدارس غیرانتفاعی زیادی در این کشور وجود دارند و بدیهی است که چنین مدارس طبق سیاست گذاری های خاص خویش، نسل جوان و نوجوان جامعه را تربیت می کنند.

بنابراین یکی از اساسی ترین کارها، برای مقابله با عمل کرد گروه های تکفیری، تأسیس مدارس غیرانتفاعی برای کودکان و نسل جوان جامعه با هدف ترویج افکار تشیع وسیاست گذاری های ضد تکفیری می باشد. چنین مدارس هم سبب درآمد مؤسسان و سرمایه گذاران می باشند و هم می توان از آن ها در جهت مقابله با تفکر تکفیری در این کشور، استفاده کرد.

ب) تربیت اساتید متعهد و آشنا با مبانی تشیع برای مدارس و دانشگاه های دولتی

با توجه به نقش مهم معلم بر دانش آموزان و نفوذ وی در افکار و روان آن ها، یکی از اساسی ترین راه ها برای مقابله با عمل کرد ضدشیعة گروه های تکفیری، تربیت افراد متعهد و آشنا با مبانی تشیّع و به کارگیری آنان در مدارس و دانشگاه های مختلف در کشورهای اسلامی است.

چنین افرادی می توانند در ضمن تربیت دانش آموزان در مدارس و دانشگاه ها، آنان را از راه غیرمستقیم با مبانی تشیع آشنا کرده و افکارشان را در جهت وحدت اسلامی سوق دهند، که این اقدام می تواند با مرور زمان ریشة تکفیری ها را در جوامع مختلف را از ریشه بکند.

ص: 471

ج) چاپ و نشر مواد تبیین کنندة مبانی تشیع

دومین راه در راستای نشر اعتقادات اصیل تشیع در جامعه، چاپ و نشر کتاب ها، جزوات، مجلات علمی و فرهنگی و بروشورهای تبیین کنندة مبانی و اعتقادات شیعه است.

موادی که به نمایندگی از شیعیان نشر می شود، باید ارزیابی دقیق شود، متأسفانه وضعیت این مورد، به ویژه در کشور پاکستان، خیلی نگران کننده است، چون کتاب هایی به نمایندگی از شیعیان چاپ می شود، که موادشان مورد تأیید علما و دانشمندان شیعه نیست ومتأسفانه بر ناشران نیز هیچ نظارتی نمی شود، حتی برخی از مطالبی که به نمایندگی از مذهب تشیع چاپ و منتشر می گردد، نه فقط تشیع را تبیین نمی کند، بلکه به اصل شیعه نیز ضربه می زند.

د) تربیت سخنرانان و استفاده از منبر

سومین راه در جهت نشر آموزه های اصیل شیعی در جامعه، «تبلیغ و منبر» می باشد که در این راستا باید سخن رانان خوب و آگاه به مسائل جهان و به ویژه جهان اسلام، تربیت شوند. آن ها باید در مناطق مختلف کشور به منبر رفته و مردم را از آموزه ها و مبانی تشیّع آشنا سازند.

البته این کار نیازمند به نظارت می باشد، چون بیشتر منبری ها و مداحان شیعی در پاکستان، به حرف های عوام پسندانه روی آورده و گاهی آگاهانه و یا ناآگاهانه مطالبی بیان می کنند که وهم انگیز است که همین روش گاهی بهانه ای برای گروه های تکفیری می شود. باید آن ها را تربیت و تأکید کرد که مطالب شان نباید وهم انگیز باشد، بلکه شعر و بیان آن ها جوهرۀ تاریخی داشته باشد تا سخنرانی هایشان سبب ایجاد حساسیت بر ضد شیعه نشود.

ه) استفاده از وسایل مدرن رسانه ای

در عصر حاضر یکی از راه های مهم در راستای نشر آموزه ها و اعتقادات اصیل تشیع، استفاده از وسایل مدرن رسانه ای، مانند: شبکه هایی تلویزیونی، سایت های اینترنتی و ماهواره های جهانی می باشد.

ص: 472

این ابزار به دلیل کاربرد وسیعشان، از بهترین و نیرومندترین وسایل ارتباطی و تبلیغاتی جهان معاصراند، که تأثیرهای فراوانی بر جامعه دارند و به راحتی می توانند جریان های مهمی را نظارت و کنترل و در جهت مورد نظر هدایت کنند و از طرفی جریان ساز باشند، ازاین رو با استفاده از آن ها، می توان آموزه های واقعی شیعی را در تمام ساعات شبانه روز به جهانیان معرفی کرد، و این کار تا حدود زیادی در مقابله با جریان های تکفیری مؤثر است.

2) اتخاذ تدابیر قاطع در برابر نشر اکاذیب دربارة تشیع
اشاره

با توجه به این که شیعه ستیزان معاصر، همواره در تلاش اند تا تشیع را خدشه دار کنند و با ایجاد و نشر شایعات، تهمت ها و دروغ پردازی های مسموم، موجب بدبینی جوامع اسلامی دربارة تشیع شوند. شکی نیست که شهادت مظلومانه شیعیان پاکستان، ناشی از انتشار تبلیغات دروغین است، مانند: اتهام دروغین «اعتقاد شیعه به تحریف قرآن». این تبلیغات روانی، موجب می شود تا جنایت قتل مسلمانان شیعه توجیه و حتی با افتخار از صحنه های آن فیلم برداری کنند، بنابراین یکی از راه کارهای مهم برای مقابله با جریان های تکفیری، اتخاذ روش های مناسب و تدابیر قاطع، در مواجهه با چنین اقدامات علیه شیعه است. در این باره تدابیر زیر پیشنهاد می شود:(1)

الف) ردّ تهمت ها

این تدبیر به دو روش قابل اجراست:

روش مستقیم: در این روش نسبت های نابجا و خلاف واقع، که دشمنان تشیع، به شیعیان زده اند، تبیین می شود و دلایل آنان نیز روشن شده و در نتیجه، خلاف واقع بودن چنین تهمت ها اثبات می شود... .

ص: 473


1- با استفاده از مصاحبۀ استاد ابومحمدضیاء با مجله علمی خبری مبلغان، خرداد و تیر 1386، شماره 92، پایگاه اطلاع رسانی حوزه http://www.hawzah.net/.

روش غیرمستقیم: در این روش، بدون این که صریحاً بیان شود که فلان چیز را به فلان دلیل به شیعه نسبت داده اند، فقط، بطلان آن چیز بیان می گردد، این روش باعث اختلاف و کدورت نمی شود و تأثیرش نیز بیشتر است.

البته این تدبیر، یعنی رد اتهامات بهتر است، به ترتیب اهمیت باشد، یعنی از آن دسته سخنانی باید شروع کرد که زشت تر و بطلانشان واضح تر است.

ب) پرهیز از ایجاد زمینة تهمت

یکی دیگر از تدابیر مهم در برابر نشر أکاذیب دربارة تشیع، پرهیز از ایجاد زمینه تهمت است؛ در معارف اسلامی و راویات، تأکید شده است که انسان باید خودش را از موضع تهمت دور نگه دارد، چنان که رسول اکرم می فرمایند: «اِتَّقِ مَوَاضِعَ التُّهَمِ؛ از جایگاه های تهمت بپرهیز!»؛(1) و از أمیرمؤمنان حضرت علی نقل شده است: «مَنْ عَرَّضَ نَفْسَهُ لِلتُّهَمَةِ فَلَا یلُومَنَّ مَنْ أَسَاءَ بِهِ الظَّن؛ کسی که خود را در معرض تهمت قرار دهد، افرادی را که به او بدگمان می شوند، ملامت نکند، (بلکه خودش را سرزنش کند).»(2)

بنابراین، شیعیان در هر جای دنیا (به ویژه کسانی که در میان پیروان دیگر مذاهب زندگی می کنند) باید خیلی مراقب باشند، و نباید به گونه ای عمل کنند که مذهب تشیع در معرض تهمت قرار گیرد.

هم چنین خطیبان و مداحان شیعه نیز باید مراقب باشند، چه بسا ممکن است جمله ای یا قطعه شعری با توجیه و تأویل در میان خود تشیع، معنای خوبی داشته باشد، ولی اگر به ظاهر آن توجه شود و نزد کسانی که توجیه ما را ندارند، خوانده شود، از آن کفر و شرک را تشیع برداشت کنند. بنابراین بر روی منبر جملات و اشعاری خوانده شود که نیاز به تأویل نداشته و معانی آن شفاف و مطابق با قرآن و سنت و اصول مذهب تشیع باشد.

ص: 474


1- محمدباقر، مجلسی، بحار الانوار، ج33، ص510، ح707.
2- کلینی، کافی، ج8، ص153.
ج) در مسائل مذهبی، به فکر وادارکردن

یکی دیگر از تدابیر، به فکر وادارکردن افرادی است که از جریان های تکفیری تأثیر پذیرفته اند، هم چنین ایجاد شک در اعتقادات باطل تکفیری ها، که زمینه تحقیق را برای آنان فراهم سازد، می تواند مؤثر باشد.

د) تأسیس و پشتیبانی مراکز فعال برای رصدکردن جهان اسلام

یکی دیگر از تدابیر مهم، تأسیس و پشتیبانی مراکز مجهز در کشورهای مختلف برای رصدکردن جدیدترین وقایع و راهبردهای دشمنان اسلام وشناسایی پدیده های انحرافی در جهان اسلام است.

در این مراکز پس از جریان شناسی و رصد روزمرة جهان اسلام، برای نشان دادن واکنش مناسب و به موقع، باید از پژوهشگران و محققان توانا استفاده شود.

این مراکز با برنامه ریزی های دقیق، باید نقد شبهات اینترنتی و ماهواره ای را نیز در دستور کار خود قرار دهند و با بررسی سایت های اینترنتی و ماهواره های جهانی، شبهات مطرح در فضای مجازی را رصد کرده و پاسخ های لازم را به مخاطبان در فضای مجازی، منعکس کنند.

3) مبارزه به مثل با فعالیت های فرهنگی و تبلیغی جریان های تکفیری

یکی از بهترین راه کارها برای ازکارانداختن جریان های تکفیری، مبارزه با فعالیت های فرهنگی و تبلیغی آنان می باشد.

گروه های تکفیری در پاکستان، با استفاده از فقر و جهل جامعۀ پاکستان، و از طریق برآورده ساختن نیازهای مالی مردم فقیر و با القای شبهات در میان مسلمانان کم سواد یا بی سواد در این کشور، در میان آن ها نفوذ می کنند، ازاین رو تلاش فرهنگی برای ایجاد بستر مناسب اقتصادی و همکاری برای ایجاد فرصت های شغلی و توسعۀ تبلیغ تعلیمات اسلام ناب در جامعه و به ویژه مناطق آسیب پذیر، از جمله اقدامات فرهنگی و تبلیغی اند که در کاهش میزان فقر و جهل در جامعه مؤثرند و در نتیجه از ادامه و یا لااقل از تشدید فعالیت جریان های تکفیری، جلوگیری کنند.

ص: 475

4) تلاش برای حضور فعال در سیاست و ساختار حکومتی پاکستان

از دیگر کارهای مهم برای مقابله با جریان تکفیری پاکستان، تلاش برای حضور فعال شیعیان در سیاست پاکستان و ساختار حکومتی این کشور است. این اقدام، در بهبود وضعیت زندگی شیعیان این کشور تأثیر مهمی خواهد داشت و در پی آن در جهت مقابله با تفکر تکفیری در این کشور نیز مؤثر خواهد بود.

5) تلاش برای وحدت و انسجام اسلامی

وحدت و انسجام اسلامی یکی از مهم ترین ضرورت های اجتماعی و سیاسی مسلمانان در عصر حاضر است، بلکه یکی از دستورات أکید قرآن می باشد. چنان که خداوند متعال همه مسلمانان و موحدان را به وحدت و انسجام اسلامی و پرهیز از تفرقه دستور داده است: >وَاعْتَصِمُوا

بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَلَا تَفَرَّقُوا<؛ همگی به ریسمان خدا، چنگ بزنید و پراکنده نشوید.(1)

هم چنین قرآن مجید تفرقه را عامل ضعف و از بین رفتن قدرت و شوکت مسلمانان بیان کرده و هشدار می دهد: )وَ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَا تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ رِیحُکُمْ وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ(؛ خدا و رسولش را اطاعت کنید! و هرگز نزاع نکنید، که (بر اثر آن) ضعیف شوید و قدرت و عظمت شما نابود شود، صبور باشید که خداوند (همیشه) با صابران است.(2)

بنابراین اتحاد و انسجام امت اسلامی، دستور قرآنی و یک ضرورت مهم اجتماعی است، درحالی که تفرقه یک عمل نادرست، مفسد و زیان بار است.

مراد از وحدت بین مذاهب اسلامی، نادیده گرفتن اصول و انکار حقایق دینی نیست، بلکه این مقوله به معنای پرهیز از نزاع های غیرمنطقی و تعصبات نادرست، و تمرکز بر مشترکات میان مذاهب مختلف اسلامی است. ازاین رو همۀ مسلمانان باید به یاد داشته

ص: 476


1- سوره آل عمران، آیه 103.
2- سوره انفال، آیه 46.

باشند که آن ها به عنوان مسلمان، دارای اصول اساسی یکسانی هستند و تمرکز بر چنین اصول اساسی و نقاط مشترک مذهبی، برای پیروان همة مذاهب اسلامی، یکی از مهم ترین ضرورت ها به ویژه در عصر حاضر می باشد.

بنابراین با توجه به شرایط امروز حاکم بر کشور پاکستان و مشکلاتی که جریان تکفیری برای مسلمانان آن جا به وجود آورده اند، تلاش در جهت وحدت و انسجام اسلامی، ضرورتی مهم است که می تواند در جهت مقابله با جریان تکفیری مؤثر باشد، بنابراین مسلمانان همة کشورهای اسلامی و از جمله مسلمانان پاکستانی اعم از شیعه وسنی باید بدانند که وحدت اسلامی جامعه، نه فقط به نفع یک مذهب، بلکه به نفع همۀ مسلمانان این کشور است؛ هر تحریکی که به ظاهر به نفع تشیع و علیه اهل سنت و یا به ظاهر به نفع مسلمانان سنی و علیه مسلمانان شیعه صورت گیرد، به هیچ وجه به نفع هیچ کدام از تشیع و تسنن نیست، بلکه به ضرر همة مسلمانان خواهد بود.

حرف آخر

امروزه آشکارا می بینیم که جریان های تکفیری در گوشه و کنار این جهان با روش های گوناگون فعالیت های خشن را تکرار می کنند؛ البته این پدیدة جدیدی نیست، چون به شهادت تاریخ، همواره جبهه باطل و گروه ستمگر در مقابل جبهه حق وگروه مظلوم وجود داشته است، و این روند تا ظهور حضرت مهدی موعود، آخرین ذخیره الهی برای برپائی حکومت عدل جهانی، ادامه خواهد داشت. فعالیت های خشونت آمیز تکفیری ها چیزی نیست که بتواند مسلمانان جهان و به ویژه شیعیان را بترساند یا سست کند یا باعث عقب نشینی ایشان از اعتقادات صحیح اسلامی بشود.

ص: 477

البته به دلیلِ آیة قرآنی که می فرماید: )وَنُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ((1) ما معتقدیم که آینده ازآن پیروان اسلام راستین است، و جریان های تکفیری معاصر چه بخواهند و چه نخواهند، فکر اسلام ناب، دنیا را فرا خواهد گرفت.

این خوش بینی، متکی بر آیات صریح قرآن است که هیچ شکی در آن نمی باشد، ولی باید به این نکته نیز توجه کرد که خداوند متعال در قرآن کریم تأکید می فرماید: «در وضع هیچ قومی دگرگونی ایجاد نمی کند، مگر آن که در وضع خودشان تغییر ایجاد کنند»؛(2) بنابراین ما نباید دست روی دست گذاشته، منتظر چنین روزی باشیم، بلکه وظیفة ما اینست که ضمن پرهیز از افراط و تفریط در برخورد با مسائل مختلف و با تکیه بر فکر و تدبّر و تأمّل، به تکالیف سنگین خود در دفاع از اسلام ناب در مقابل جریان های تکفیری معاصر ادامه دهیم.

ص: 478


1- «و ما اراده کردیم بر کسانی که در آن سرزمین ضعیف داشته شده بودند، منت گزاریم، و آن ها را پیشوایان قرار دهیم، و ایشان را وارث گردانیم» (قصص، آیه 5)
2- )إِنَّ اللَّهَ لَا یغَیرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یغَیرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ( (رعد، آیه 11)
منابع

1. قرآن مجید.

2. پایگاه اطلاع رسانی حوزه http://www.hawzah.net/.

3. تصحیح الاعتقاد: ط دوم، دار المفید للطباعه والنشر، سلسلة مؤلفات الشیخ المفید، 1414ه- .

4. جمالی، جواد، افراطی گری در پاکستان، ماهنامه مطالعات سیاسی راهنما: http://www.rah-nama.ir/fa/

5. خبرگزاری ها و روزنامه های کثیر الانتشار پاکستانی.

6. دانشنامة آنلاین وکی پیدیا.

7. دوماهنامه آفاق مهر، شماره50، سال دهم، خرداد و تیر1391.

8. رادیکالیسم اسلامی در پاکستان، نوشته سفارت جمهوری اسلامی ایران در پاکستان: منتشر شده در: http://www.iranembassy.pk/fa/political-section

9. رادیو دری ایران: http://dari.irib.ir/.

10. روزنامه جمهوری اسلامی: در تاریخ 29/11/1392.

11. سایت اسلام تایمز: .http://www.islamtimes.org/

12. سایت تبیان: http://www.tebyan.net/.

13. سایت خبر گزاری ابنا، http://abna.com/.

14. سایت خبرگزاری شبستان، در تاریخ 1393/3/7، .http://www.shabestan.ir/

15. سایت خبری «تابناک» : http://www.tabnak.ir/fa/news.

16. سایت خبری صدای شیعه: http://www.sedayeshia.com/.

17. سایت رسمی پاکستان Islamic Republic of Pakistan

18. سایت فارس نیوز: http://www.farsnews.com/newstext.

19. سایت مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر: valiasr-aj.com.

20. سایت ندای انقلاب: http://www.nedayeenghelab.com/.

21. سایت : http://www.ghatreh.com/news/

22. سایت: http://www.khabaronline.ir/.

23. صرّامی، سیف اللّه، «تکفیر چیست؟»، سایت اسلام فاوندیشن.

24. طباطبائی، سید عبد العزیز، «موقف الشیعة من هجمات الخصوم»، مجله تراثنا، شماره 6.

25. علی بن محمد، عیون الحکم و المواعظ، ط اول، دارالحدیث، (بی جا، بی تا)

26. کلینی، یعقوب، کافی، ط چهارم، دارالکتب الاسلامیه، تهران 1407.

ص: 479

27. گفت وگوی رئیس پژوهشکده حج: قدس آنلاین: http://qudsonline.ir/NSite/FullStory/News.

28. گفتگوی «نسیم» با دکتر ثمرحسینی، استاد تاریخ اسلام: http://www.nasimonline.ir/

29. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، مؤسسه الوفا، بیروت. (بی تا)

30. گودوین، ویلیام، ترجمه فاطمه شاداب، انتشارات ققنوس، چاپ اول، پاکستان 1383.

31. همشهری پایداری/شماره123، گفت وگوی با پیرمحمد ملازهی دربارة بررسی اوضاع شیعیان پاکستان: منتشر شده در: http://www.hamshahrimags.com/

ص: 480

آینده نگاری رفتار گروه های تکفیری / مصطفی حسینی گلکار

اشاره

سناریوهای محتمل پیش روی جریان های تکفیری در راستای گسترش اصول فکری شان و مقابله با آن ها

مصطفی حسینی گلکار(1)

چکیده

جریان های تکفیری همواره مورد طرد اکثریت جامعه اسلامی بوده اند، اما چرخه های ظهور و افولشان، نیاز به تلاش مستمر علمای اسلام جهت آگاهی بخشی به جامعه، برای مقابله با آن ها در هر دوره را، گوش زد می کند؛ در این باره نباید از نظر دور داشت که تکفیری ها آبشخوری نظری دارند که کانون اصلی بروزات دیروز، امروز و فردای آن هاست، از این رو دغدغه اصلی، مقابله با تفکر تکفیری خواهد بود.

از سوی دیگر، آینده پژوهی به عنوان دانش اقدام اجتماعی، علمی مستقل است، اما به مثابه فعالیتی میان رشته ای و حتی فرارشته ای، در جایگاه معرفت مضاف و کاربردی با همراهی علوم دیگر، می تواند ابزاری قدرت مند برای تحلیل و دادن راهکارهایی برای مسائل علوم انسانی و اجتماعی باشد.

ص: 481


1- دکترای آینده پژوهی دانشگاه تهران و عضو هیئت علمی مؤسسه فرهنگی- هنری حم و دانش آموخته فلسفه دین دانشگاه تهران

در این مقاله تلاش شده است تا از روش سناریو - به عنوان یکی از ابزارهای مهم آینده پژوهی - به منظور تحلیل مسئله تفکر تکفیری و اقدام مقابل آن، سود جست.

تحلیل مسئله جریان های تکفیری نشان از آن دارد که عدم قطعیت های اصلی پیش روی ما، شیوع اندیشه تکفیری و بازتاب رسانه ای آن هاست و به تعبیری، این دو مؤلفه - با فرض استقلال - می توانند ضمن ترسیم فضای چهار گانه سناریوهای مسئله، حالت های گوناگون مقابله جهان اسلام با جریان های تکفیری را مشخص سازند.

سناریو ها در این جا با توصیف ابهامات موجود پیش روی تصمیم گیران و اهل معرفت و سیاست در مواجهه با جریان های تکفیری و آینده آن ها، ضمن ترسیم فضای احتمالات بدیل مسئله، راهکارهایی برای مقابله با اقدامات تکفیری ها پیشنهاد می دهند.

مهم ترین نکته آن است که این سناریوها با کاربست روابط منطقی میان اجزای خود و نیز به مدد تصویر کلانی که از موضوع می دهند، قدرت اقناعی بالایی برای ایجاد وفاق و هم دلی میان فرق اسلامی و علما جهت اقدام علیه جریان های تکفیری، به دست می دهند.

واژگان کلیدی: آینده پژوهی، تفکر تکفیری، سناریو، توافق فرق اسلامی (وحدت)، رسانه و اقدام اجتماعی

1. مقدمه

در میان دریای عمیق و زلال اندیشه و تمدن اسلامی جریان های تکفیری جز کفی گذرا بر سطح آب چیزی نبوده و نیستند، اما تکرار پیوسته آن ها در طول تاریخ و حیاتشان با چرخه های ظهور و افول، نشان از نیاز به بازنگری های عمیق و عزم جزم، میان متفکران و فرهیختگان و علمای هر دوره، برای مقابله و تدارک راه های برون رفت از آن دارد.

ص: 482

راهکارهای گفته شده الزاماً منتج از بررسی و پیش بینی دقیق رفتارهای بنیادی تکفیری هاست همان طور که در ادامه مقاله خواهد آمد باید اعتراف کنیم مبتنی بر قراردادهای وضع شده درون این گروه هاست.

این قراردادها با پوشاندن کسوتی ظاهری از شریعت و تعقل، در جایگاه اصول و باورها نشسته اند(1) و آبشخور اصلی ادامه حیات تکفیری ها و نحوه تعاملشان با جهان پیرامون شده اند.

از همین منظر، مسئله اصلی پژوهش حاضر دادن روش شناسی مناسب برای شناسایی و مواجهه با رفتارهای آیندة تکفیری هاست.

ایده اصلی مقاله براین اساس است که رفتار - میان مدت و طولانی مدت - تکفیری ها به نحوی ریشه در افکار(2) آن ها دارد و قدرت پیش بینی ما از همین جا خواهد بود.

متدولوژی مناسب این کار، باید بتواند فضای تصمیم گیری را برای بازی گران اصلی مقابلِ تکفیریان شفاف سازد.

باور نگارنده و مقاله حاضر بر آن است که همه فرق اسلامی، در وهله اول علمای ایشان و در درجة دوم همه مسلمانان و در نهایت همه فرهیختگان جهان بازی گران

ص: 483


1- به دلیل سخافت این نگره ها نمی توان آن ها را از سنخ باور یا اصل یا هرگونه واژه با بار معنایی مثبت دانست. هم چنین لازم به ذکر است که تکفیری ها اغلب خود را نقل گرا می نامند، از این رو بکاربردن واژگان رویکردهای عقلی در تحلیل تکفیری ها، می تواند دستاویز مغالطه را به آن ها بدهد.
2- در اینجا مراد از افکار تکفیری، مجموع نظرورزی های معطوف به عمل، ریشه یابی شده براساس تحلیل موارد ذیل است: جایگاه عقل در تفکر جریان های تکفیری؛ روش شناسی جریان های تکفیری در فهم کتاب و سنت؛ مباحث توحید و شرک؛ ایمان و کفر و غیره.

جبهه مقابل تکفیر هستند. آینده پژوهی، ابزار مناسبی را برای رسیدن به این مقصد در اختیار ما قرار می دهد.

حاصل آن که موضوع محوری تحقیق حاضر، آینده نگاری افکار تکفیری و گونه ها / سناریوهای ممکن پیش روی آن ها برای مواجهه و برقراری ارتباط با جهان است.

2. روش شناسی تحقیق

مقابله با جریان های تکفیری نیازمند شناخت دقیق رفتار آن ها و محرک ها و مبانی ادعایی بوده؛ نقشه راه، راهبردها و راهکارهای خاص خود را می طلبد و هرگز نمی توان بدون برنامه ریزی در این باره گام برداشت. روش مناسب برای تحقیق حاضر باید به بررسی و ارزیابی اقدامات علیه جریان تکفیر بپردازد و ناظر به راهکارهای عملی و اجرایی، با توجه به امکانات و ظرفیت های موجود باشد.

به عنوان روشی مناسب برای تحقیق حاضر، نیازمند روش و چارچوب عامی هستیم که بتواند روشن کننده و پاسخ گوی موارد ذیل - که متناظر با اهداف فرعی تحقیق طرح شده اند - باشد:

1. چگونه می توان به نحوی مناسب، رفتار آتی جریان های تکفیری را حدس زده و برای مقابله با آن تصمیم گرفت؟

2. عوامل مهم تأثیرگذار دربارة رفتار جریان های تکفیری کدام است و چگونه قابل شناسایی می باشند؟

3. بازیگران اصلی در بحث جریان های تکفیری (له و علیه) چه کسانی هستند؟

4. رخ دادهای مهم ممکن الوقوع در رفتار جریان های تکفیری کدام اند؟

5. روابط علی و یا منطقی میان موارد گفته شده چگونه به دست می آید؟

6. چگونه راه حل مطلوب را استخراج و عملی کرد؟

7. چگونه می توان درباره این راه حل ها به اجماع و توافق دست یافت؟

ص: 484

8 . روش سناریوپردازی آینده پژوهی، موارد گفته شده را به نحو مطلوبی

پوشش می دهد.

2-1. معرفی اجمالی آینده پژوهی و روش سناریو

در این جا لازم است به منظور آشنایی اجمالی با آینده پژوهی، تعریف اولیه ای از آن بیان کرد:

آینده پژوهی (Futures Studies) مجموع فعالیت هایی است که با استفاده از تجزیه و تحلیل منابع، الگوها، و عوامل تغییر یا ثبات، به تجسم آینده های بالقوه و برنامه ریزی آن ها با در نظرگرفتن عدم قطعیت های جهان معاصر می پردازد. آینده پژوهی بیان می کند که چگونه از واقعیت های متغیر امروز، فردا ایجاد خواهد شد؛ به عبارتی وظیفه او شناخت فردا است، مستقل از آن که چگونه از آن بهره برداری شود. در حال حاضر و بنابر روش شایع، نتایج آینده پژوهی بیشتر در قالب سناریو مطرح می شوند.(1)

2-2. معرفی سناریو و سناریوپردازی

در یک تعریف جامع، طراحی سناریو فرایندی است از موقعیت یابی و ترسیم چندین محیط آ یندة بدیل به گونه ای آگاهانه، باورکردنی و قابل تصور که از طریق آن بتوان تصمیم های مربوط به آینده را در پیش گرفت. این فرایند به منظور تغییر تفکر جاری، بهبود تصمیم سازی، توسعة یادگیری فردی و سازمانی و بهبود عملکرد صورت می گیرد.

سناریونویسی مبتنی بر استفاده از روش های گوناگون تحقیق و تحلیل، در تکمیل مقدمات و داده های خود است و علاوه بر آن که بر نظریه ها استوار می شود، خود نیز قدرت نظریه پردازی دارد.

ص: 485


1- ن.ک: وندل بل، مبانی آینده پژوهی، ج اول، فصل آخر (مبحث سناریو).

سناریو ابزاری جهت درک دوباره محیط های آینده های بدیل می باشد. باید توجه کرد که سناریو، پیش بینی یا پیش گویی نیست، بلکه براساس تحلیل تغییرات نیروهای محرک، به تصمیم گیرندگان در راستای تصور و مدیریت آینده، یاری می بخشد. امروزه با استفاده از سناریو ها می توانیم درک بهتری از پیچیدگی محیط های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و... داشته باشیم. هم چنین ضروری است که سناریو پردازی را - نیز همچون هر فعالیت آینده پژوهانه دیگر - به صورت فرآیندی مستمر ببینیم. (تصویر 0)

2-2-1. بررسی اجمالی گام های سناریوپردازی براساس رویکرد شوآرتز

در حال حاضر روش های گوناگونی برای تدوین سناریو وجود دارد، اما می توان ادعا کرد که رویکرد پیتر شوآرتز در این باره، علاوه بر داشتن نوعی جامعیت، مشتمل بر جوهره عام همه انواع سناریوپردازی بوده و مقبولیتی عام یافته است؛ در نتیجه بیشتر تحقیقات سناریونویسی، براساس آن منتشر می شوند، از این رو به صورت اجمالی به گام های این روش اشاره می کنیم:(1)

ص: 486


1- برای مباحث تفصیلی ن.ک: خزائی، روش شناسی آینده پژوهی و شوآرتز، هنر دورنگری.

گام 1. شناسایی موضوع

این گام بر اهمیت تدوین بیانی روشن و جامع، از مشکل یا مسئله تأکید دارد.

در بیشتر موارد، با طرح مهم ترین پرسش پیش رو که ناظر به تصمیم است، صورت می گیرد.

به عنوان مثال در تحقیق حاضر این پرسش مطرح شده است که: الگو و روش مناسب برای استخراج و انتخاب راهکار مقابله با جریان های تکفیری چیست؟ رهیافت مناسب برای مقابله با جریان های تکفیری کدام است؟ و آیا این رهیافت مورد توافق فرق اسلامی خواهد بود؟

گام 2. شناسایی عوامل کلیدی

در این گام، فهرست مهم ترین عوامل مؤثر در تصمیمات تعیین می شود؛ این کار بیشتر از طریق مراجعه به خبرگان و یا تحلیل های وسیع داده کاوی و مطالعه ادبیات موضوع صورت می گیرد.

به عنوان مثال در تحقیق دربارة جریان های تکفیری، به عوامل کلیدی ذیل دست یافته ایم:(1)

گفتمان ها، رسانه های رسمی، علما، شکل گیری گفتمان در فضای غیررسمی (رسانه های فضای مجازی و غیره)، فضای ارعاب، مباحث اعتقادی، تسلیحات نظامی، حمایت مالی، ساختارهای قدرت منطقه، دسترسی اطلاعاتی و... .

گام 3. شناسایی نیروهای محرک یا پیشران ها

نیروهای پیشران تغییرات، نیروهای بنیادینی هستند که زمینه تحقق الگوهای روی دادها را مهیا می کنند. به بیان روشن تر، این نیروهای پیشران هستند که باعث

ص: 487


1- در این جا نیز نیازمند انتخاب روش های مکمل برای گردآوری داده ها هستیم و آن گونه که در ادامه خواهد آمد، ما روش «تحلیل لایه ای علت ها» را برگزیده ایم.

می شوند اتفاقات مختلفی روی دهند. این موارد اغلب از سنخ رخ داد و امر واقع ممکن اند و شناسایی آن ها مستلزم پایش، استخراج و تحلیل روندهاست.

در تحقیق حاضر، نیروهای پیشران مهم به دست آمده عبارتند از:

¦ به توافق نرسیدن نخبگان فرقه های اسلامی برای مقابله با جریان های تکفیری؛

¦ ادامه حمایت مادی و رسانه ای برخی ساختارهای قدرت در منطقه از تکفیری ها؛

¦ حمایت غرب و رسانه های عمومی از تکفیری ها؛

¦ حمایت مالی، تسلیحاتی و اطلاعاتی غرب از گروه های تکفیری؛

¦ بازخورد مشوق دربارة فضای ارعاب ایجاد شده به وسیلة گروه های تکفیری برای ایشان؛

¦ اتحاد گروه های تکفیری؛

¦ ایجاد کانال ها و بسترهای ارتباط فیزیکی (خطوط پشتیبان) میان گروه های تکفیری؛

¦ و... .

نکته و اشاره: گونه شناسی خاصی از رخ دادها: شگفتی سازها

برخی از اقسام رخ دادهای ممکن، احتمال وقوع کمی دارند، اما درصورت حادث شدن، منجر به تغییرات گسترده و بعضاً غیرقابل کنترل خواهند شد. این سنخ از رخ دادها را با عنوان «شگفتی ساز»(1) می شناسیم که تحلیل آن ها نیازمند سناریوهایی جداگانه است.

دربارة مسئله تکفیری ها، شاید مطالعه تأثیرات گسترش احتمالی گروه های تکفیری به شمال آفریقا و یا ترکیه و هم چنین احتمال حمله نظامی / انتحاری و عملیات تروریستی

ص: 488


1- Wildcards – Wildcards Scenario

آن ها در مکه مکرمه و مدینه منوره یا در ایران اتفاقاتی از این سنخ خواهند بود، که خارج از بحث مقاله می باشند.

گام 4. رتبه بندی عوامل کلیدی و نیروهای محرک

در این مرحله، طراحان سناریو تلاش می کنند تا عوامل کلیدی و نیروهای محرک را از نظر میزان اهمیت و توانایی بالقوه ٌ آن ها برای تأثیر بر موضوع / مسئله رتبه بندی کنند. اغلب این کار به منظور طبقه بندی: 1. میزان عدم اطمینان؛ 2. تأثیر بالقوه آن ها، صورت می پذیرد تا از این طریق موارد محدودی که بیشترین اهمیت و بالاترین عدم قطعیت را دارند، تعیین شود.

شناسایی عوامل کلیدی، نیروهای محرک و رتبه بندی این موارد، همگی هدف اصلی در نظریه پردازی هستند.

به منظور رتبه بندی و تعیین اهمیت و عدم قطعیت یا موارد دیگری، چون: تأثیرگذاری و تأثیرپذیری عوامل فهرست شده، بعضا از روش هایی مانند: تهیه پرسش نامه و نظرسنجی یا تحلیل داده ای و مبتنی بر وب و یا تحلیل تأثیر متقابل (CIA) بهره می برند.

گام 5. ایجاد فضای منطقی برای سناریو(ها)

در تحقیقات امروز، نتیجة رتبه بندی بیشتر بر روی دو محور قرار داده می شود که سناریوهای نهایی براساس آن ها شکل می گیرند. هدف این مرحله شناسایی متغیرهایی است که ممکن است مفاهیم جدیدی را بیافرینند یا به چالش بگیرند و نیز تفکر، پیرامون مسیرهای بالقوة اقدام، با توجه به موضوع منتخب اولیه، تا نهایتاً این روابط در مرحلة بعد هنگامی که سناریو نوشته می شود، توصیف شوند.

در سناریوهایی که تحقیق حاضر به دست آورده است، دو عامل کلیدی که واجد شاخص های گفته شده، باشند، عبارتند از:

1. توافق فرق اسلامی (وحدت) دربارة مسئله تکفیری ها؛

ص: 489

2. آگاهی و تعهد رسانه های عمومی.

گام 6. پربارکردن و تدوین جزئیات سناریو

در این مرحله فرآیند نوشتن نهایی سناریوها آغاز می شود.

این گام ناظر به ادبیات، هنر، قدرت ادراکی و بیان شیوای سناریونگار است. توسعه جزئیات سناریو، روابط میان متغیرهای کلیدی موجود در داستان را پرداخت می کند و بعضاً در برخی رویکردها، حدسیات مبتنی بر احتمال پذیری سناریو را مطرح می سازد.

در این جا بعضا از روش «اگر. آن گاه.» استفاده می شود. هر سناریو، هنگامی که با جزئیات کامل تدوین شد، زمینه اندیشه پیرامون آینده را فراهم می کند. مهم است که سناریوهای تدوین شده، فاقد جهت دهی، و ایجاد توهم در انتخاب و تأکید بر یکی و نادیده گرفتن موارد دیگر باشند؛ به عبارت دیگر همه سناریوها باید با هم دیده شوند، چون فضای سناریو، به هم پیوسته و با احتمال و قابلیت گذار از یک سناریو (محیط / ربع) به دیگران است.

در تحقیق حاضر به چهار سناریو با عناوین ذیل دست یافته ایم که طرح کلی آن ها در ادامه خواهد آمد:

1. سناریو «نهروان» (جنگ نهروان)؛

2. سناریو «افغانستانی دیگر»؛

3. سناریو «11 سپتامبر»؛

4. سناریو «نسل کشی».

ص: 490

گام 7. شناسایی پیامدها

در این گام سناریوها بازبینی و ارزیابی و بعضا با مدل سازی(1)

(هرچند به صورت آزمایش ذهنی) اجرا می شوند، تا سنجشی از آن ها صورت گیرد و به ویژه پیشنهاداتی برای تصمیمات و اقدام مطرح شود.

گام 8 . شناسایی شاخص ٌها

گام نهایی گزینش «شاخص های راهبری» است که رویدادهای واقعی را که ممکن است بنابر، آنچه در سناریو آمده است، پدید آید؛ مشخص می کنند. شاخص ها به طراحان و تصمیم گیران کمک می کنند تا مسیر روی دادهای در شرف وقوع را پایش کرده و چگونگی تأثیر آن ها بر مسئله را مشخص کنند. به بیان ساده تر، شاخص ها برای ما مشخص می سازند که به طور تقریبی در کجای فضای سناریو قرار داریم و به کدام سمت حرکت می کنیم.

2-3. چرا روش سناریو مبتنی بر آینده پژوهی می تواند ابزار مناسبی برای پژوهش حاضر باشد؟

(جمع بندی از مباحث متدولوژی تحقیق)

در تبیین مناسب بودن ابزار سناریوهای برخاسته از آینده پژوهی برای تحقیق حاضر دربارة جریان های تکفیری، می توان به برخی نکات اشاره داشت:

این تحقیق متکفل بررسی «راه های برون رفت از فتنه تکفیر و ترسیم جامعه ای آرمانی» است که به خوبی در متدولوژی سناریوهای آینده پژوهی نمود دارد؛

این تحقیق و روش شناسی - به ویژه به دلیل دادن تصویر کلان مناسب - شمولیت لازم و قدرت اقناعی برای ایجاد توافق میان مسلمانان و فرهیختگان دربارة موضع گیری علیه جریان های تکفیری را دارد؛

ص: 491


1- به منظور درک بهتر کارکرد و اهمیت مدل سازی ها ن.ک: حسینی گلکار و شریعت پناهی، «کاربست های مدل سازی.» ص 3-7.

بررسی آینده پژوهانه سناریو ها منجر به دادن راهکار جهت مقابله با رشد، گسترش، تأثیرگذاری تخریبی، وهن اسلام و... از سوی گروه های تکفیری خواهد شد.

هم چنین روش شناسی مذکور، به خوبی موارد ذیل را پوشش می دهد:

¦ دعوت به صلح و دوستی و برادری و تعامل میان مذاهب بر اساس حکمت، موعظه و جدال احسن؛

¦ تلاش برای هوشیارکردن مسلمانان دربارة ماهیت زشت جریان های تکفیری؛

¦ تلاش به منظور ایجاد صف واحد و گسترش زمینه های هم گرایی مسلمانان برای مقابله با تکفیر؛

¦ تلاش برای شناساندن توطئه ها و نیرنگ های جهان غرب در سایه حمایت از جریان های تکفیری.

ضمن آن که مقدمات روش سناریو، با تحلیل روندهای خود، به «تبیین پیشینه، کارنامه و عمل کرد سیاه جریان های تکفیری در جهان اسلام»، «نقد و بررسی پیامدهای سیاسی- اجتماعی جریان های تکفیری و هم گرایی آن ها با دشمنان اسلام» و... می پردازد و به تعبیری روی کردی جامع و مانع خواهد بود.

1. تحلیل مسئله جریان های تکفیری و استخراج آبشخور اصلی آن ها

جریان های تکفیری ضمن تحریف چهره اصیل اسلام و گردش از اصول توحید و تفسیر حقیقی قرآن و سنت با انحرافاتی دست به گریبان شده اند که حاصل آن، تضعیف امت اسلامی، تخریب میراث و به خطر انداختن جان مسلمانان و نهایتاً وهن این دین الهی بوده است.

جریان های تکفیری و اندیشه آن در طول تاریخ - در گفتمان همه جوامع - تنیده و بافته شده، به نحوی که کلیت آن جدید نیست(1)، اگرچه در هر دوره ای اشکال جدیدی یافته و لباس دیگری پوشیده است. (2)

ص: 492


1- به عنوان نمونه در جوامع اسلامی: خوارج، بربهاریان، ابن تیمیه، وهابیت تکفیری. خوارج، که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در نفی آنها فرمودند: «یَمْرُقُونَ مِنَ الدِّینِ کَمَا یَمْرُقُ السَّهْمُ مِنَ الرَّمِیَّةِ» [صحیح بخاری، ج 8، ص 219، ح 7562.]، در سدۀ اول اسلام چنین اندیشه ای را ترویج و اجرا و خون، مال و ناموس مسلمانان را پای مال دیدگاه های افراطی خود کردند. هم چنین جنبش هائی در قرن هفتم که بذر اختلاف و فتنه را در جوامع اسلامی گسترد.
2- تأمل کنیم در گفتار علوی: «اگر باطل لباس نو و حق به تن نمی کرد شناخته می شد» (کلمات قصار نهج). واژگان کلیدی نهج البلاغه در این باره فتنه / نفاق / جهل / شبهه و. هستند.

اکنون پرسش اساسی آن است که: آینده چگونه است؟

تدقیق در مسئله نشان می دهد آنچه منشاء اثر این جریان های افراطی در آینده - به ویژه میان مدت و طولانی مدت - می باشد، عبارتست از:

تفکرات و مبانی اندیشه آن ها، و چگونگی تعاملشان با محیط پیرامون.

از دیگر سو، بازیگران اصلی صحنه مقابله با جریان های تکفیری، نه تنها همه فرق اسلامی، در وهله اول علمای ایشان و درثانی همه مسلمانان، بلکه همه فرهیختگان جهان هستند که تجلی اصلی واکنش شان در رسانه های عمومی خواهد بود.(1)

هم چنین می توانیم به دو پارادایم اصلی حاضر در اندیشه فرهیختگان اجتماعی اشاره کنیم: رویکرد گفتمان و رویکرد جنگ.

روندهای اصلی که در موضوع قابل رصد هستند عبارتند از:

. گسترش اسلام، اقبال به اسلام، گفتمان فطرت گرایی، تقریب، گفت گوی ادیان، توسعه توجه به دغدغه های اندیشه گانی: فلسفی / کلامی و.... ؛

گفتمان نقادی در غرب؛

اسلام ستیزی، اسلام هراسی

بسط و هژمونی رسانه های جمعی در سطح جهان؛

اقتصاد جنگ، بازار اسلحه؛

ص: 493


1- هم چنین از سوی دیگر پاسخ به این سؤال که: «چرا جریان تکفیری نیازمند ارتباط با جامعه جهانی است؟»؛ ضروری بوده و نیازمند بحثی مستقل است.

امنیت انرژی؛

همکاری های اقتصادی و منطقه ای در خاورمیانه؛

و... .

. اشاره ای به اهمیت و جایگاه رسانه ها و توان آن ها

به ویِژه در مواجهه و واکنش به:

کارنامۀ جریان های تکفیری در رشد و گسترش با ارعاب شمشیر، هدم آثار اسلامی در مکه مکرمه، مدینه منوره، عراق و دیگر ممالک اسلامی؛

آمار منتشره دربارة کشتار و جنایت جریان های تکفیری.

. مردم منطقه خاورمیانه و کشورهای اسلامی و عربی می خواهند طرحی نو دراندازند و بدین منظور سه الگوی متفاوت و تاحدی رقیب وجود دارد:

1. الگوی حکومت اسلامی / جمهوری اسلامی ایران / امام خمینی! / که به دلیل نبود شخصیت کاریزما و بزرگی نظیر حضرت امام، این الگو تقریبا و در حال حاضر غیرقابل دسترس است؛

2. ملی گرایی مصر؛

3. الگوی جنبش های دموکراتیک.(1)

حال آن که جنبش های تکفیری تلاش می کنند تا - به دروغ - خود را نسخه بدل هائی از 1و2 نشان دهند.

در این جا اهمیت جنبش های مدنی و دموکراتیک غیرقابل انکار است.

مهم ترین راهکار ها برای مقابله عبارتند از:

1. شفاف سازی تمایز جریان های تکفیری با الگوهای یاد شده؛

2. استفاده از ظرفیت های دموکراتیک؛

ص: 494


1- Bensahel and Byman; The Future Security Environment…; Pp. 2-3

3. ترکیب اندیشه های ناب ملی و اسلامی با اصول درست منتخب از کلیت دموکراسی و متناسب با فضای بومی،

(این موارد در مسیرهای موجود در فضای سناریو ها درج شده اند؛ ن.ک: تصویر2- مقاله)

. از جمله روندهای مهم دیگر هم چنین بایستی به این موارد اشاره داشت:

مخالفت های جنبش های حقوقی (به ویژه اقلیت ها و نقد مباحث اباحۀ خون، آبرو و اموال مسلمانان) و محیط زیستی و فرهنگی (تخریب ابنیه و میراث معنوی)؛

خرید سلاح و توجیه آن؛

احتمال تکرار تجربه های 11 سپتامبر و طالبان.

از مجموعه پایش های گفته شده - چنانچه خواهیم دید - می توان استفاده کرد برای:

1. پیش بینی رفتارهای احتمالی طرفین؛

2. استخراج نشانک ها؛

3. طراحی اقدام ها؛

4. ترسیم آینده های بدیل و ممکن؛

5. تعیین فضای ابهام ها و ترسیم منطقی آن ها دریک فضای کنش گرانه برای تصمیم گیری.

برای تحلیل دقیق چیستی تکفیر و استخراج عوامل مؤثر در آینده آن، نیازمند روشی ساختارمند هستیم که امکان تلفیق در رویکرد سناریونگاری را به خوبی دارا باشد.

همان گونه که در بحث گام تعیین مسئله و عوامل کلیدی اشاره شد، روش مکمل «تحلیل لایه ای علت ها» (CLA) در این جا برگزیده شده است.

در این باره انتخاب های دیگری از جمله «تحلیل پارادایمی»، «تحلیل گفتمانی» و یا «پنجره اوورتون» نیز متصور و رایج اند، اما انتخاب روش CLA توجیهات و ترجیحاتی دارد، از جمله این که:

ص: 495

اولا به باور نگارنده، جریان های تکفیری(1) به هیچ وجه از سنخ باور محکم و عقلانی(2) نیستند، از این رو قابلیت ایجاد پارادایم را ندارند و نمی توانند گفتمانی پایدار را

شکل دهند؛(3)

ثانیا جامعه اسلامی هشیاری لازم برای مقابله با این جریان ها را دارد.(4)

3.2. اجمالی از روش تحلیل لایه ای علت ها (CLA)

این روش از جمله رویکردهای نو در آینده پژوهی است که به وسیلة سهیل عنایت و دیگران براساس اندیشیدن در سطوح مختلف چهارگانه موضوع / مسئله، یعنی:

«1. سطح رخ دادها / امور واقع و عینی؛ 2. سطح ساختارهای اجتماعی / نظام ها؛ 3. سطح گفتمان ها؛ 4. سطح اسطوره ها و کهن الگوها» شکل گرفته است.

توضیح تفصیلی جزئیات روش، خارج از بحث مقاله حاضر است، علاقه مندان می توانند به منابع مقاله مراجعه کنند. در این جا صرفا به نتیجه تحلیل صورت گرفته براساس این روش در موضوع جریان های تکفیری اشاره می کنیم.

3-1. نتیجه تحلیل لایه ای علت ها در مسئله جریان های تکفیری

فهرستی از عوامل کلیدی دخیل در موضوع، در گام 2 سناریو عنوان شد؛ در این جا به عنوان خروجی و ضمن تکمیل مبحث رتبه بندی عوامل، با روش تحلیل لایه ای، لازم به ذکر است که:

در لایه های سطحی:(5)

خشونت تصویرشده در رسانه ها(6) قرار دارد، که نتیجه آن اهمیت یافتن رسانه و ارتباط با جهان در تحلیل رفتارشناختی جریان های تکفیری است.

ص: 496


1- به تمایز دقیق و مهم جریان های تکفیری از اندیشه های سلفی و نقل گرایی توجه داشته باشیم.
2- ن.ک: حسینی گلکار، مصطفی، فصلنامه حکمت و فلسفه، شماره 22: ص 19-22.
3- مضافا این که جریان های تکفیری به صورت امری تکراری و با چرخه های حیات، جلوه می کنند که از دایره تحلیل اووتون خارج است.
4- ثالثا ایمان به عنایت الهی و سپاهیان او که حتی می توانند ابابیل باشند.
5- روندهای استخراج و تحلیل شده به عنوان منبع تعیین پارامترهای تأثیرگذار در فضای ابهام و سناریو براساس توجه به تبارشناسی جریان های تکفیری صورت گرفته که ذیل آن در موارد ذیل تدقیق خواهد شد: «چیستی و چرایی جریان های تکفیری؛ مفهوم شناسی جریان های تکفیری؛ مصداق پژوهی جریان های تکفیری؛ بررسی علل شکل گیری جریان های تکفیری؛ بررسی اندیشه ها و تأثیر رهبران در پیدایش افکار تکفیری.»
6- به تعبیری: در لایه اول: خشونت و اقدامات گوناگون گروهک های تکفیری؛ در لایه دوم: حمایت های گوناگون از جریان های تکفیری؛ در لایه سوم: بروز سلفی گری و تفسیر قشری؛ و نهایتا در لایه چهارم: خشونت ممدوح در عربیت؛ برجسته هستند. (توضیح آن که سوداهای عربیت که تشبث جسته به آرمان های یهودی صهیونیستی که دین را فرع بر یهودیت می دانند علاوه بر خشونت وسیع، در برخی اعمال دیگر تکفیری ها از جمله تمتع تکفیری ها از زنان است.)

و در لایه های پائین / عمیق تر، تفکر تکفیری و جذابیت آن، عنصر اصلی حیات شان بوده و هست و رفتارهای آینده آن ها را تعیین می کند.

3-1. تعیین دو مؤلفه اصلی نقد تفکر تکفیری (1) و رسانه (2) به عنوان عدم قطعیت های بنیادین مسئله و ترسیم فضای سناریو

در این بخش با انتخاب دو مؤلفه کلیدی اشاره شده، به عنوان دو محور اولیه پیشنهادی، به فضای سناریو دست می یابیم. (تصویر 1).

ص: 497

در این جا، مؤلفه / عامل کلیدی رسانه ها (با دو جهت تعهد و آگاهی بخشی یا ژورنالیسم و جلب توجه) به عنوان محور عمودی.

و نقد تفکر تکفیری - یعنی عزم به مقابله با آن و توافق نخبگان و فرق اسلامی (تنویر افکار و ایجاد جذابیت یا قدرت اقناعی یا عدم آن) به عنوان محور افقی در نظر گرفته شده اند.

لازم به اشاره است که جهت ها / محورها / پارامترهای فضای سناریو... براساس بازی گران و توان آن ها در جلب توجه رسانه ها و افکار عمومی: فرق اسلامی. تکفیری ها - و به نوعی استفاده از نظریه بازی ها و مدل سازی برای طراحی سناریو - نیز قابل ترسیم است.

3. طرح کلی سناریوها
اشاره

به منظور کوتاه کردن حجم مقاله از بیان جزئیات سناریوها پرهیز می شود و صرفاً به طرح کلی هریک از سناریوهایِ چهارگانة متصور در فضای ترسیم شده، خواهیم پرداخت.

ص: 498

3-1 سناریو «نسل کشی»
اشاره

سناریو نسل کشی - شاید به تعبیری سناریو بدبینانه - فضای ابهام و عدم قطعیت ما باشد و مربوط به شرایطی است که غفلت از مقابله با جریان های تکفیری، هم در حوزه رسانه ها و هم فرق اسلامی، فضای کافی را برای تکثیر تفکر تکفیری و افزایش قدرت آن ها فراهم کرده است.

علمای فرق اسلامی نتوانسته اند باوجودِ فرمان الهی و سنت نبوی، به وحدت کلمه دست یابند و هیچ هم دلی و توافقی برای اقدام مؤثر علیه جریان های تکفیری وجود ندارد.

هم چنین رسانه های عمومی و فضای مجازی نتوانسته اند وظیفه خود را در آگاهی بخشی دربارة این جریان ها انجام دهند. در نتیجه گروه های تکفیری توانسته اند تا حد زیادی حمایت های مادی، مالی، تسلیحاتی و اطلاعاتی را از ساختارهای ارتجاعی قدرت منطقه ای و برخی دولت های غربی یا شبکه های تروریستی دریافت کنند.

از سوی دیگر تکفیری ها توانسته اند به نحوی با دستاویز قرار دادن مسائلی چون: بحث توسل از منظر مذاهب اسلامی، طلب شفاعت، تبرک، مشروعیت بزرگ داشت موالید و مراثی، مسئله قبور، دعا و نیز ترسیم چهره نامناسب از مدیریت و سیاست اسلامی موجود در کشورهایی نظیر ایران و سوریه و لبنان و... فضای امنیت رسانه ای و فکری مناسبی برای خود تدارک ببینند.

با رصد و پایش مستمر نشان گرهای موضوع، باید در صورت نزدیک شدن به این سناریو، به سرعت از طریق مسیرهای 1و2 مندرج در فضای سناریو، به سمت حالت مطلوب، جهت دهی صورت گیرد.

توضیح مسیر 1: رویکرد روشن گری:

تلاش مضاعف برای آگاهی بخشی دربارة خطر جریان های تکفیری و ایجاد بستر مناسب برای هم فکری و تعامل علما و فرهیختگان به منظور نقد کامل

ص: 499

و شفاف تفکر تکفیری و نهایتاً ایجاد وفاق و هم دلی برای مقابله با جریان های تکفیری و گسترش آن ها.

در این مسیر موضع تکفیری ها از نوع «مسجد ضرار» و «طالبان» است.

توضیح مسیر 2: رویکرد دموکراتیک:

تلاش گسترده رسانه ای - به ویژه در فضای مجازی و شبکه های اجتماعی - برای روشن گری بخشی عمومی درباب مغالطات اندیشه و مخاطرات اقدام تکفیری ها؛ این مسیر بیشتر وابسته به فعالیت اهل سیاست و رسانه است. در این مسیر، موضع منتسب به تکفیری ها «دشمن مردم» خواهد بود.

3-2. سناریو «11 سپتامبر»

در این وضعیت با وجودِ تلاش رسانه ها برای آگاهی بخشی دربارة جریان های تکفیری و ایجاد کمپین عمومی و جهانی علیه آن ها، به دلیل عدم رسیدن علما و فرهیختگان جامعه اسلامی و جهان به توافقی مؤثر برای نحوه مقابله با تکفیری ها، این گروهک ها توانسته اند سطح مؤثری از پشتیبانی لجستیک را برای انجام اقدامات تروریستی و حملات انتحاری در مناطق گوناگونی که به عنوان هدف در سطح منطقه و جهان شناسایی کرده اند، به دست آورند.

در این جا هوشیاری و رصد مستمر فعالیت های گروهک ها به منظور تأخیر در انجام هرگونه اقدام تروریستی ضروری، اما ناکافی است و باید هرچه سریع تر به توافق فرق اسلامی و جهان، برای اقدام دست یافت.

3-3. سناریو «افغانستانی دیگر»

در این حالت با وجود هم دلی علمای اسلامی برای مقابله با جریان های تکفیری، به دلیل ناآگاهی و عدم تعهد رسانه ها و نیز غفلت ژورنالیستی آن ها، توافق چندانی برای اقدام مؤثر علیه جریان های تکفیری به وجود نیامده است، از این رو فضا برای تثبیت موقعیت گروه های تکفیری در مناطقی خاص فراهم شده است.

ص: 500

در این وضعیت هشدار، ابتدا باید از هرگونه تلاش گروهک ها به منظور جلب حمایت های بین المللی در راستای مشروعیت بخشی به اقداماتشان ممانعت به عمل آورد و در این حین، به سرعت به آگاهی بخشی های رسانه ای اقدام کرد.(1)

3-4. سناریو «جنگ نهروان» (نهروان)

سناریو مطلوب است - و حتی به تعبیری خوش بینانه - در این جا با اجماع علما و فرق اسلامی، برای مقابله با جریان های تکفیری، و نیز حضور متعهدانه رسانه ها و آگاهی بخشی شان، به تدریج شرایطی فراهم شده، تا اقدامات مؤثر جهت سوق جریان های تکفیری تا مرز نابودی و پراکندگی کامل انجام پذیرد.

4. جمع بندی و نتیجه گیری

آبشخور چرخه حضور جریان های تکفیری در کشورهای اسلامی، ابتنا بر برخی نظریات و تلاش برای بسط تفکر تکفیری است و از همین منظر مهم ترین عوامل کلیدی برای دادن راهبردهای مقابله با آن ها «توافق فرق اسلامی» و «رسانه ها» می باشد.

در مقاله حاضر با استفاده از ابزار سناریوهای آینده پژوهی و تکمیل آن با برخی روش ها، نظیر: تحلیل لایه ای علت ها، توانستیم به ترسیم فضایی برای تصمیم گیری - میان مدت - دربارة رفتار جریان های تکفیری بپردازیم.

ص: 501


1- به ویژه مباحث روشن گرانه ای که فرق اسلامی در رسانه ها، در راستای ترسیم چهره نفاق تکفیری ها می توانند طرح کنند، عبارتند از: بررسی رابطۀ گسترش اسلام ستیزی و اسلام گریزی و جریان های تکفیری؛ حمایت استعمارگران از جریان های تکفیری و اهداف آنان؛ بیداری اسلامی و خطر جریان های تکفیری؛ بررسی شیوه های تبلیغی جریان های تکفیری؛ بررسی و معرفی ماهیت، اهداف و انگیزه های بدعت عملیات های انتحاری در کشتار مسلمانان و حرمت انتحار؛ معرفی سازمان های تکفیری (القاعده، سپاه صحابه، النصره، و.) و نقد و بررسی عملکرد و اندیشه آنان؛ جایگاه زن در اندیشۀ اسلامی و جریان های تکفیری؛ مواضع جریان های تکفیری نسبت به دستاوردها و اکتشافات علمی؛ بررسی و معرفی فتاوی شاذه جریان های تکفیری.

چهار سناریو طراحی شده به اجمال بدین قرارند:

1. سناریو نسل کشی که در آن رسانه ها با غفلت و عدم تعهد دربارة بحث جریان های تکفیری، فضا را برای حضور همه جانبه آن ها مناسب ساخته و فرق اسلامی نیز نتوانسته اند دربارة مقابله با ایشان به توافق برسند.

2. سناریو 11 سپتامبر که در آن با وجود آگاهی رسانه ها، به دلیل تأخیر جامعه اسلامی و جهان در مقابله با تکفیری ها، به هر نحوی در مناطق گوناگون هدف در سطح منطقه و جهان، اقدامات تروریستی تکفیری ها و حملات انتحاری شدت می یابد.

3. سناریو افغانستانی دیگر، که در آن با وجود هم دلی علمای اسلامی برای مقابله با جریان های تکفیری، به دلیل ناآگاهی و عدم تعهد رسانه ها و نیز غفلت ژورنالیستی آن ها، فضا برای تثبیت موقعیت گروه های تکفیری در مناطقی خاص فراهم شده است.

4. سناریو نهروان، که به نوعی مطلوب می باشد در آن با توافق علما و به دنبال آن فرق اسلامی برای مقابله با جریان های تکفیری و نیز حضور متعهدانه رسانه ها و اطلاع رسانی آن ها، جریان های تکفیری تا مرز نابودی و پراکندگی کامل پیش می روند.

ص: 502

منابع

1. آیت الهی، حمیدرضا، جستارهایی در فلسفه و دین پژوهی تطبیقی، چاپ اول، قم، 1386.

2. بهشتی، آیت ا. دکتر احمد، تأملات کلامی و مسائل روز، انتشارات اطلاعات، تهران 1378.

3. حسینی گلکار و ثقفی، «کاربست های دولت الکترونیک»، ذیل مجموعه مقالات همایش بین المللی تجاری سازی، دانشگاه تهران، تهران اسفندماه 1393.

4. حسینی گلکار و شریعت پناهی، «کاربست های مدل سازی پویائی های سیستم»، ذیل مجموعه مقالات همایش بین المللی تجاری سازی، دانشگاه تهران، تهران اسفندماه 1393.

5. حسینی گلکار و کبیر، «رویکرد حقوقی در دین پژوهی»، فصلنامه آئین حکمت، ص 129-156، شماره 11، بهار 1391.

6. حسینی گلکار، مصطفی، «یادداشتی در اصطلاح شناسی حوزه اندیشه سیاسی متفکران اسلامی»، کتاب بماه دین، شماره 176، ص 73-76، خرداد 1391.

7. خزایی، سعید و محمودزاده، روش شناسی آینده نگاری، اصفهان 1392: پژوهشگاه شاخص پژوه.

8. -------------------- ، آینده پژوهی، چاپ دوم، پژوهشگاه شاخص پژوه و انتشارات پارس ضیاء، اصفهان 1392.

9. ذاکری، علی اکبر، "تکفیر در جهان اسلام"، دو ماهنامه حوزه، شماره 156، ص 188-237، بهار و تابستان 89.

10. رجبی، حسین، بررسی فتوای تکفیر در نگاه مذاهب اسلامی، نشر مشعر، تهران 1389.

11. سبحانی تبریزی، جعفر، «تکفیر و تروریسم»، درس هایی از مکتب اسلام، شماره 10، ص 7-11، دی ماه 1385.

12. --------------------- ، «تکفیر سیاسی و گویندگان درباری»، کلام اسلامی، ش 70، تابستان 88: صص 30-41.

13. شوآرتز، پیتر، هنر دورنگری، چاپ دوم، ترجمه و چاپ مرکز آینده پژوهی علوم و فناوری های دفاعی، تهران 1390.

14. عنایت الله، سهیل، تحلیل لایه لایه ای علت ها، ترجمه مرکز آینده پژوهی علوم و فناوری های دفاعی، چاپ اول، تهران 1388.

15. -------------------- ، «تحلیل لایه ای سببی: پساساختارگرایی به عنوان یک روش» در مجموعه مقالات: معرفت شناسی آینده پژوهی - ترجمه مسعود منزوی - موسسه آموزش و تحقیقات صنایع دفاعی.

16. قرضاوی، یوسف، پدیده افراط در تکفیر ، ترجمه مسعود انصاری ، نشر احسان، تهران 1373.

ص: 503

17. محمدرضائی و حسینی گلکار، «آیا نظریه معقولیت برهان است؟»، فصلنامه حکمت و فلسفه ، شماره 22، ص 7-32، تابستان 1389.

18. نظام الدینی، سید حسین، مبانی کلامی سلفیان تکفیری، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد علوم و تحقیقات، تهران 1389.

19. نیک زاد تهرانی، علی اکبر، بازخوانی تکفیر و تکفیرگرایی در بین مسلمانان، نوای قلم، قم 1389.

20. Bensahel and Byman (ed.) (2004) - The Future Security Environment in the Middle East Conflict, Stability, and Political Change - Rand Project AIR FORCE – N.Y.

21. W. Bell (2005) - Foundations of Futures Studies: Human Science for a New Era - Transaction Publishers, New Brunswichk, NJ.

ص: 504

جلد 6

مشخصات کتاب

سرشناسه: کنگره جهانی جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام (نخستین:1393: قم)

عنوان و پدیدآور: مجموعه مقالات کنگره جهانی جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام/ تهیه کننده کنگره جهانی جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام؛ به کوشش مهدی فرمانیان

مشخصات نشر: قم: دارالإعلام لمدرسة اهل البیت(ع)، 13-

مشخصات ظاهری: ج.

شابک (ج.2):2-6-94805-600-978 (V.2)

شابک (دوره): 1-3-94805-600-978 (V.SET)

وضعیت فهرست نویسی: فیپا

یادداشت: فهرست نویسی بر اساس جلد دوم: 1393

یادداشت: کتابنامه

موضوع: سلفیه - عقاید - مقاله ها و خطابه ها

موضوع: وهابیه - عقاید - مقاله ها و خطابه ها

موضوع: مجتهدان و علما - نظریه درباره سلفیه - مقاله ها و خطابه ها

موضوع: مجتهدان و علما - نظریه درباره وهابیه - مقاله ها و خطابه ها

شناسه افزوده: فرمانیان، مهدی، 1352 -، گردآورنده

رده بندی کنگره: 1393 3م9ک/ 5/238 BP

رده بندی دیوئی: 416/297

شماره کتاب شناسی: 932297416

کنگره جهانی «جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام»

قم، خیابان شهدا، نبش کوچه22، پلاک618

تلفن: 37842141-025

ایمیل: info@makhateraltakfir.com

وب سایت: www.makhateraltakfir.com

مجموعه مقالات کنگره جهانی «جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام»

جلد ششم

تهیه کننده: کنگره جهانی «جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام»

به کوشش: مهدی فرمانیان

ناشر: دارالإعلام لمدرسة اهل البیت:

سرویراستار: ابوالفضل طریقه دار

صفحه آرا: حمزه زاهدی

نوبت چاپ: اول، 1393

شمارگان: 1000 جلد

چاپ و صحافی: سلیمان زاده

قیمت: 25000 تومان

قم، خیابان شهید فاطمی، کوچه شماره2، فرعی اول، پلاک 31

تلفن: 37740729-025 ایمیل: info@darolelam.ir

وب سایت: darolelam.ir

کلیه حقوق این اثر برای کنگره محفوظ می باشد.

ص:1

اشاره

بسم الله الرحمن الرحیم

ص:2

ص:3

مجموعه مقالات کنگره جهانی «جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام»

مجموعه مقالات/جلد ششم

قم/1393

ص:4

ص:5

اعضای ستاد برگزاری کنگره

«جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام»

ریاست کنگره: حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی(دام ظله)

دبیر علمی کنگره: حضرت آیت الله العظمی سبحانی(دام ظله)

رئیس ستاد و قائم مقام دبیر علمی: حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید مهدی علی زاده موسوی

دبیر کمیته علمی کنگره: حجت الاسلام و المسلمین دکتر مهدی فرمانیان

مسئول اجرایی کمیته علمی: جناب آقای محمد علی موحدی پور

مسئول مقالات اهل سنت داخل: حجت الاسلام و المسلمین خوشخو

مسئول دفتر کمیته علمی: جناب آقای سید محمد مهدی عمادی

مسئول هماهنگی مقالات: جناب آقای عباس صادقی خواه

سرویراستار: جناب آقای ابوالفضل طریقه دار

ویراستاران: سلمان رحیمی، محمد زارعی حبیب آبادی و برخوردار.

گروه تبارشناسی

مدیر گروه تبارشناسی: حجت الاسلام و المسلمین دکتر مهدی فرمانیان

دبیر گروه: جناب آقای محمد حسن بهشتی

اعضای شورای علمی گروه:

حجت الاسلام و المسلمین اسد علیزاده

دکتر محمد الله اکبری

حجت الاسلام و المسلمین مهدی پیشوایی

حجت الاسلام و المسلمین دکتر جباری

حجت الاسلام و المسلمین جبرئیلی

حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید لطف­الله جلالی

دکتر داداش نژاد

استاد علی اصغر رضوانی

حجت الاسلام و المسلمین محمد­طاهر رفیعی

استاد قاسم صفری (جوادی)

حجت الاسلام و المسلمین حمیدرضا مطهری

حجت الاسلام و المسلمین دکتر ملک مکان

ص:6

حجت الاسلام و المسلمین نیکزاد

حجت الاسلام و المسلمین محمدهادی یوسفی غروی

گروه ریشه یابی افکار تکفیری

مدیر گروه ریشه یابی افکار تکفیری: آیت الله حسینی قزوینی

دبیر گروه: حجت الاسلام و المسلمین حبیب عباسی

اعضای شورای علمی گروه:

حجت الاسلام و المسلمین محمدجواد ابوالقاسمی

استاد سید رضا بطاط

حجت الاسلام و المسلمین فلاح الدوخی

حجت الاسلام و المسلمین حسین رجبی

حجت الاسلام و المسلمین اکبر روستایی

آیت الله نجم الدین طبسی

حجت الاسلام و المسلمین محمدجعفر طبسی

حجت الاسلام و المسلمین سید محمد یزدانی

گروه سیاسی

مدیر گروه سیاسی: حجت الاسلام و المسلمین دکتر منصور میراحمدی

دبیر گروه: جناب آقای مختار شیخ حسینی

اعضای شورای علمی گروه:

دکتر شهروز ابراهیمی

دکتر محمد پزشکی

دکتر حسین پوراحمدی

دکتر مسعود پورفرد

دکتر محمد علی حسینی زاده

دکتر صادق حقیقت

دکتر رضا خراسانی

دکتر محمد ستوده

حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید کاظم سید باقری

حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمود شفیعی

دکتر عبدالوهاب فراتی

دکتر ناصر قربان نیا

ص:7

سرکار خانم دکتر نجمه کیخا

دکترشریف لک زایی

دکتر عنایت الله یزدانی

حجت الاسلام و المسلمین دکتر یزدانی مقدم

گروه راه های برون رفت از بحران تکفیر

مدیر گروه راه های برون رفت از بحران تکفیر: جناب آقای دکتر حسن بیگی

دبیر گروه: جناب آقای دکتر سید جواد امینی

اعضای شورای علمی گروه:

دکتر اکبر استرکی

دکتر سیامک باقری

دکتر هادی جمشیدیان

دکتر حمید رضا حاتمی

دکتر علیرضا خراشادی زاده

جناب آقای محمدرضا خسروی

دکتر سید محمود رضا شمس دولت آبادی

حجت الاسلام و المسلمین محمد حسن دهقان

جناب آقای حمید رحمتی

جناب آقای بهرام رضایی

جناب آقای محمود زرین ماه

جناب آقای عباس عظیمی کیا

جناب آقای مجید فقیه

دکتر سید ضیاءالدین قاضی زاده

جناب آقای علیرضا کیقبادی

جناب آقای علی محمد رضایی

جناب آقای احمد مزینانی

جناب آقای مهدی مزینانی

دکتر عبدالله هندیانی

مسئول ستاد بین الملل: حجت الاسلام و المسلمین سید محمود وزیری

معاون مسئول بین الملل: حجت الاسلام والمسلمین خوشخو

مسئول دفتر بین الملل: جناب آقای مرتضی احمدی

ص:8

مسئول ستاد اجرایی: حجت الاسلام و المسلمین سید محمدعلی موسوی نسب

مسئول دبیرخانه مرکزی: جناب آقای سید جمال الدین طباطبایی

مسئول دفتر دبیرخانه: جناب آقای سید محمد باقر باقریان موّحد

مسئول مکاتبات دبیرخانه مرکزی: جناب آقای محمد مهدی فضلی

مسئول امور مالی: جناب آقای ابوالفضل سعادتی

مسئول سایت: حجت الاسلام والمسلمین سید مصطفی طباطبایی شیرازی

مسئول فناوری: جناب آقای مجتبی تمیمی

مسئول کمیته مدعوین داخلی: حجت الاسلام والمسلمین ضیایی

مسئول کمیته فرهنگی - تبلیغی: حجت الاسلام و المسلمین علی مولایی

مسئول کمیته رسانه: جناب آقای ابوالفضل صالحی

مسئول کمیته اسکان: جناب آقای سید رضا حسینی

ص:9

فهرست مطالب

مقدمه حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی(دام ظلّه)؛ ریاست عالی کنگره 11

مقدمه دبیر علمی حضرت آیت الله العظمی سبحانی(دام ظلّه) 13

دیباچه 19

بخش اول:

تبارشناسی جریان های افراطی و تکفیری

نقد و بررسی تکفیر از دیدگاه سلفی وهابی و سلفی جهادی 25

مجید فاطمی نژاد

جریان تکفیری طالبان در افغانستان و جنایت های آنان 51

عبدالمؤمن امینی

خشونت به نام دین در میان حنبلیان نخستین 89

حسن اسکندری

رویکرد خصومت آمیز ابن تیمیه به پیروان اهل بیت 121

میرزایی

بخش دوم:

ریشه یابی افکار تکفیری

سنّت پیامبر و تکفیر مسلمانان 163

علیرضا سبحانی

ضوابط و احکام بدعت از نگاه مذاهب فقهی 179

محمد هادی میهن دوست

رحمت و رأفت با مخالفان در سیره پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم 219

عبدالحسین ابراهیمی سرو علیا

صحیحین و نفی تکفیر 251

ابوالفضل قاسمی

توحید و شرک پژوهشی مقایسه ای میان دیدگاه مکاتب اسلامی و... 273

دکتر فلاح دوخی، مترجم: میثم صفری

ص:10

بخش سوم:

جریان های افراطی و تکفیری و پیامدهای سیاسی آن

آثار سیاسی - اجتماعی جریان های تکفیری بر عقب ماندگی کشورهای اسلامی 333

سید کاظم سیدباقری، محمد حسنی، بتول ملاشفیعی

فراز و فرود القاعده در سیاست خارجی آمریکا 369

محمدحسین خلوصی

میراث سیاسی و اجتماعی دارالعلوم دئوبند و نهضت «دئوبندیه» در شبه قاره هند 395

علی محمد طرفداری، سعید طاوسی مسرور

بخش چهارم:

بررسی راهکارهای برون رفت از افراط و تکفیر

مبارزه با اقلیتِ غالی، راهکاری جهت سلب بهانه از جریان های تکفیری 417

یدالله حاجی زاده

تحلیل جغرافیایی- سیاسی علل شکل گیری و گسترش بنیادگرایی اسلامی 449

یحیی میرشکاران، عبدالله هندیانی، سیدعلی عبادی نژاد، علی اصانلو

بازخوردهای ضدامنیتی هستی شناسی اجتماعی سلفیت جهادی 471

هادی معصومی زارع

ص:11

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم

مقدمه حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی(دام ظلّه) ریاست عالی کنگره

عصر ما روزگارِ حوادث دردناک و پیچیده و فتنه های خطرناک برای اسلام و مسلمین است و سرچشمه آن دو چیز است: توطئه دشمنان خارجی اسلام و همکاری منافقین داخلی.

یکی از خطرناک ترین آن ها فتنة تکفیری ها و افراطیون است که اخیراً به صورت گروهی به نام داعش و امثال آن درآمده اند.

فتنه تکفیر از کجا برخاسته؟ و به چه وسیله ای رشد کرده؟ و عوامل گسترش آن، چه بوده؟ و راه خاموش کردن آن چیست؟ هر کدام درخور بحث و دقت است، و به یقین برنامه های سیاسی و نظامی، به تنهایی برای دفع این فتنه ها کارساز نیست هرچند صادقانه باشد.

باید علمای بزرگ اسلام ریشه های این تفکر نادرست را با منطق صحیح قطع کنند و جوانان را از جذب شدن به سوی آن باز دارند.

بر این اساس، تصمیم گرفته شد به کمک جمعی از دانشمندان آگاه و دلسوز، کنگرة جهانی به نام «جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام» از تمام مذاهب تشکیل شود و در این زمینه به مطالعات دقیقی بپردازند و نتیجه آن را در دسترس همگان بگذارند تا با آگاهی عموم مسلمین إن شاءالله این فتنه خاموش شود.

آنچه در این آثار مطالعه می فرمایید بخشی از این مطالعات است.

(رَبَّنَا افْتَحْ بَینَنَا وَبَینَ قَوْمِنَا بِالْحَقِّ وَأَنتَ خَیرُ الْفَاتِحِینَ)

قم - حوزه علمیه

ناصر مکارم شیرازی

ذی الحجه 1435 قمری

ص:12

ص:13

مقدمه دبیر علمی حضرت آیت الله العظمی سبحانی(دام ظلّه)

ریشه های پدیدۀ تکفیر و انگیزه تشکیل کنگره جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام

اشاره

ایمان و کفر دو مفهوم متضایفند که از اندیشیدن یکی، دیگری نیز تداعی می شود؛ این نوع حالت را در فلسفه، «تضایف» می نامند.

واژه «ایمان» به معنای تصدیق و باور کردن، و لفظ «کفر» به معنای ستر و احیاناً به معنای انکار است و در اصطلاح متکلمان، مقصود از ایمان، تصدیق نبوت نبی زمان و رسالت او، و مقصود از «کفر» نادیده گرفتن دعوت چنین فردی و یا انکار اوست.

تاریخ دعوتِ آموزگاران آسمانی، حاکی است در هر زمانی که پیامبری مبعوث می شد و دعوت خود را با دلایلی مبرهن می ساخت، جامعه آن روز، به دو گروه مؤمن و کافر تقسیم می شدند، آن کس که به دعوت پیامبری پاسخ مثبت می گفت مؤمن و آن کس که به ندای او پشت می کرد کافر خوانده می شد.

برنامه های تمام پیامبران در دعوت به اصول یکسان بوده و اختلافی در آن ها وجود نداشت و گروه مؤمن در تمام دعوت ها افرادی بودند که به خدای خالق و آفریننده، خدای مدبر و مدیر، ایمان آورده و جز او به معبودی نمی اندیشیدند و رسالت پیامبر زمان خود را از صمیم دل می پذیرفتند.

آن گاه که اراده الهی بر بعثت پیامبر خاتم تعلق گرفت، رسول خاتم، ایمان افراد را با دو کلمه که حاکی از باور باطنی آن ها بود؛ می پذیرفت؛ یعنی هر کس و یا گروهی که

ص:14

«لا اله الا الله، محمد رسول الله» می گفت وارد خیمه اسلام می شد و از جرگه کفر فاصله می گرفت.

از سوی دیگر، اقرار به کلمه اخلاص - که در آن نفی الوهیت از هر موجودی جز خدا سلب شده - در بردارنده اقرار به سه نوع توحید است: 1. توحید در خالقیت؛ 2. توحید در تدبیر؛ 3. توحید در عبادت. زیرا این سه نوع، از خصایص خدای جهان است نه مخلوق او.

افزون بر این، اساس هر دعوت الهی را ایمان به آخرت تشکیل می داد، طبعاً اقرار به حیات اخروی بسان توحید و رسالت، از عناصر سازنده ایمان می باشد و در کلمه اخلاص نهفته است.

در سیره نبوی فصلی به نام «عام الوفود» است؛ یعنی سالی که هزاران نفر از دور و نزدیک به صورت فردی و یا گروهی به مدینه رو آورده و به حضرتش ایمان آوردند و با گفتن دو جمله پیشین که حاکی از باور واقعی آنان بود، مسلمان خوانده شدند. در این مورد آیه های سوره «نصر» نازل شد؛ آن جا که می فرماید: >إِذَا جَاء نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ وَرَأَیتَ النَّاسَ یدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجًا< پذیرش اسلام این گروه ها فقط با اجرای این دو جمله انجام می گرفت و مسائل کلامی و یا فقهی مطرح نمی شد؛ مثلاً هرگز از آنان در مورد جایگاه خدا و یا رؤیت خدا در رستاخیز و یا حدوث و قدم قرآن و امثال این ها سؤال نمی شد. بلکه ایمان اجمالی به رسالت پیامبر خاتم، آنان را از طرح این مسائل بی نیاز می ساخت. هم چنین مسائلی مانند جواز توسل به انبیا و اولیا، و یا نماز در کنار قبورشان، یا زیارت قبور اولیاء الله برای آن ها، مطرح نمی شد.

آغاز فتنه تکفیر

در زمان معاصر، گروهی تندرو و ناآگاه از اصول و مبانی آیین محمدی، اسلام و ایمان را گویی برای خود احتکار کرده و از میان همة مسلمانان، فقط گروه اندکی را مؤمن می دانند و دیگران را کافر و مهدورالدم می شمرند. ریشه این نوع تکفیرها به عصر

ص:15

ابن تیمیه (ت 728ق.) و پس از وی به وهابیان تندرو برمی گردد و شدّت عمل گروه دوم بیش از فرد نخستین است، زیرا ابن تیمیه غالباً از کلمه بدعت بهره می گیرد، ولی گروه اخیر به جای بدعت، واژة کفر را به کار می برد و ملاک تکفیر، ناهماهنگی با افکار آن ها در امثال مسائل پیشین است.

آن ها به شدت با حفظ قبور پیامبران و اولیای الهی مخالف هستند و زیارتگاه ها را مظهر بت پرستی قلمداد می کنند! در حالی که در طول تاریخ اسلام، قبور انبیای پیشین در فلسطین و اردن و شام و عراق پیوسته محفوظ بوده و مسلمانان گروه گروه به زیارت آن ها می رفتند و هیچ کس چنین کاری را بر خلاف توحید توصیف نمی کرد.

حتی روزی که بیت المقدس به وسیله عمربن خطاب فتح شد، هرگز او به تخریب این مقامات فرمان نداد، بلکه شیوه پیشینیان را در حفظ و آرایش آن ها تأیید کرد.

در طول زمان، پس از رحلت پیامبر، تمام موحدان به پیامبر اکرم6 متوسل شده تا حاجت آنان با شفاعت او برآورده شود. اما این گروه این نوع توسل ها را با توسل مشرکان به بت ها یکسان می گیرند؛ در حالی که ماهیت این دو نوع توسل از هم جداست، و از زمین تا آسمان فاصله دارد.

تکفیرِ خشونت بار

تکفیر پیشینیانِ این گروه، غالباً قلمی و لسانی بود، اما تکفیر از دورۀ وهابیان تندرو، رنگ خشونت به خود گرفت و پیروانشان پیوسته به قُری و قصبات و آبادی های اطراف «نجد» حمله می بردند و آنچه می توانستند غارت می کردند و از این طریق بر قدرت مالی خود می افزودند.

برای آگاهی از جنایت های پایه گذار این مسلک و جانشینان او به دو تاریخ معتبر وهابیان مراجعه شود: یکی «تاریخ ابن غنام» و دیگری «تاریخ ابن بشر» که هر دو، مدت هاست چاپ شده و مورد توجه علما و دانشمندان است.

ص:16

دامن سخن را در این مورد، کوتاه کرده و سخن خویش را با این بیت به پایان می رسانیم:

شرح این هجران و این خون جگر این زمان بگذار تا وقت دگر

پس از اشغال افغانستان به وسیله قوای سرخ شوروی سابق، تصمیم گرفته شد که برای طرد قدرت کفر، از این سرزمین، از روح جهادی جوانان مسلمان در منطقه استفاده شود تا دشمن را از سرزمین های اسلامی دور سازند، این طرح از یک نظر زیبا و خداپسندانه بود، اما بر اثر فقدان عالم وارسته و رهبری آگاه از موازین جهاد در میان این جمع، که آنان را به صورت صحیح رهبری کند، سرانجام، تلاشِ پیکارگران به گونه دیگر ادامه پیدا کرد و برخی از آنان با تأثیرپذیری از افکار وهابیان تندرو، بر تکفیر تمام دولت های اسلامی و ملت هایی که در آن زندگی می کنند، پرداختند. شوربختانه ابتدا این کار با حمله به کشورهای مقاوم و استوار در مقابل صهیونیست ها آغاز شد و به جای این که قدس را آزاد کنند به نابود کردن زیرساخت های کشورهای سوریه و عراق روی آوردند. خشونت آنان با کودکان و زنان و پیران وافتادگان و انسان های بی طرف به گونه ای شد که چهره اسلام را در جهان مشوَّه ساخت و دیگر کسی در غرب اظهار علاقه به اسلام نمی کرد. عمل زشت و وحشیانه این گروه کجا و وحی الهی کجا! آن جا که می فرماید: >فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ< (آل عمران: 159) و پیامبر رحمت در حدیثی می فرماید: «إنّ الرفقَ لا یکونُ فی شیء إلّا زانه، ولاینزَعُ مِن شیء إلّا شأنه»؛ (صحیح مسلم، ج8، ص22) مهربانی و رفق با هرچیز که در آمیزد آن را مزین می گرداند و چیزی که رفق و مدارا از آن گرفته شود تباه می گردد.

انگیزه تشکیل کنگره

در این شرایط رقت بار، مرجعیت عالی مقام در حوزه علمیه قم تصمیم گرفت همایشی تحت عنوان «کنگره جهانی جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام» برای معرفی این گروه و پیامدهای عمل آنان، تشکیل شود و در این مورد از علمای

ص:17

اسلام و محققان خواسته شد که به ریشه یابی و تبیین ماهیت این تکفیر شوم و راه های برون رفت از آن بپردازند. دانشمندان از این دعوت استقبال کردند و در نتیجه، آثاری به دبیرخانه کنگره رسید که بخش مهمی از آن ها ارزشمند و از محتوای عالی برخوردارند؛ از این رو تصمیم گرفته شد این آثار چاپ و منتشر شود و در اختیار اهل نظر و مهمانان عزیز که از داخل و خارج دعوت شده اند قرار گیرد تا از این طریق گامی برای جلوگیری از انتشار این غده سرطانی ویرانگر و ویروس مخوف برداشته شود.

در پایان از تلاش های شبانه روزی اعضای محترم دبیرخانه، سپاس گزاری نموده و زحمات توان فرسای آنان را ارج می نهیم و نیز از کلیه کسانی که این فضای روحانی و علمی را پدید آورده اند، تقدیر و تشکر می کنیم.

قم - جعفرسبحانی

8/6/93

ص:18

ص:19

دیباچه

>یاأَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ ادْخُلُواْ فِی السِّلْمِ کَآفَّةً وَلاَ تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّیطَانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ< (بقره:208)

در تاریخ اسلام، جنگ های بسیاری میان مسلمانان روی داده است، اما به جز خوارج و جریان های تکفیری در چند قرن اخیر، کمتر فرقه ای، سایر مسلمانان را تکفیر نموده و با استناد به آن، خون و مال و ناموس اهل قبله را مباح شمرده است. خوارج، طلایه داران تکفیر بودند، اما در سه قرن اخیر، وهابیان، خشن تر از آنان پرچم تکفیر را به دست گرفتند و به بهانه دعوت به توحید، بسیاری از مسلمانان را به خاک و خون کشیده و بناها و آثار اسلامی را که دارای قداست و هویت تمدنی مسلمانان بود نابود کرده اند.

با وجود تلاش های فراوان علمای بزرگ اسلام برای مقابله با تکفیر، متأسفانه در عصر حاضر، شاهد رشد و گسترش جریان های تکفیری در گوشه و کنار جهان اسلام هستیم. گروه هایی که جنایت هایی را رقم می زنند که نمونه آن را در تاریخ اسلام، کمتر می توان دید. سربریدن، آتش زدن، مثله کردن، تجاوز به نوامیس، نابودی اموال و تخریب بناهای مقدس، گوشه هایی از جنایاتی است که آنان به نام اسلام مرتکب می شوند.

از سوی دیگر، ترور علمای بزرگ اسلام، تخریب اماکن مقدس و هویت ساز اسلامی، ارتکاب اعمال شنیع و محرم به نام اسلام مانند جهاد نکاح و ... ضربات جبران ناپذیری بر پیکر جهان اسلام وارد کرده است.

با نگاهی به جغرافیای کشورهای اسلامی، رد پای این گروه ها را کمابیش در تمامی مناطق اسلامی می بینیم. گروه هایی مانند: جبهة النصره، داعش، القاعده، جندالعدل و

ص:20

حزب التحریر در آسیا و گروه هایی همانند بوکو حرام، الشباب، انصارالسنه و انصارالشریعه در آفریقا و گروه های متنوع دیگر، همه نشانگر وجود بحران در جهان اسلام است.

این که چنین وضعیتی معلول چه عواملی است، بحث های گسترده ای می طلبد که در مجموعه مقالات به تفصیل به آن ها اشاره شده است، اما به اجمال، سهم غرب در پروژه اسلام هراسی و در پی آن، اسلام ستیزی را هرگز نمی توان نادیده گرفت. غرب که با رشد سریع اسلام در جهان روبه روست، امروز پروژه اسلام علیه اسلام را آغاز کرده است با حمایت از گروه های افراطی و دامن زدن به اختلافات مذهبی، قدرت و قوت مسلمین را تضعیف کند و از طرف دیگر، چهره ای مشوّه از مسلمین در برابر جهانیان ترسیم نماید.

هم چنین با قرائت های انحرافی از مفاهیمی مانند توحید و شرک، ایمان و کفر، بدعت و نظایر آن مسلمانان را به گرداب تکفیر افکنده است.

با این حال به نظر می رسد که جنایت ها و تخریب های جریان های تکفیری آن چنان گسترده و بی محابا بوده که موجی از نفرت و مخالفت با عملکرد آنان را در جهان اسلام به وجود آورده است.

برای مقابله علمی و روشن گرانه با این جریان، لازم بود عالمان و اندیشوران به ریشه یابی و راه های خلاصی از آن بپردازند، از این رو کنگره جهانی «جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام»، با اشراف و هدایت های ارزشمند مرجع جهان تشیع، حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی - ادام الله ظله - بر آن شد تا در حد توان از ظرفیت های علمی جهان اسلام برای مقابله با تکفیر بهره برداری کند. برای این کار، چهار کمیته علمی با عناوین زیر شکل گرفت:

1. تبارشناسی جریان های تکفیری؛

2. ریشه یابی عقاید جریان های تکفیری؛

ص:21

3. جریان های تکفیری و سیاست؛

4. راه های برون رفت و مقابله با جریان های تکفیری.

محور اول به تبارشناسی جریان های تکفیری می پردازد. خاستگاه، آبشخور و مصادیق تکفیر در طول تاریخ اسلام در این کمیته بررسی می شود.

محور دوم، انحرافات عقیدتی و قرائت های تکفیری از عقاید ناب اسلامی را ریشه یابی خواهد کرد. در این کمیته، اصول و مبانی اعتقادی این گروه ها و جریان ها، نقد و انحرافات آن ها از اندیشه اسلامی ریشه یابی می گردد.

محور سوم، عوامل سیاسی رشد و گسترش جریان های تکفیری، وابستگی ها و اهداف آن ها را بررسی می کند.

و محور چهارم، راهکارهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و دینی برای برون رفت از تکفیر، نشان داده خواهد شد.

مقاله هایی که در این مجموعه گرد آمده است، ماحصل آراء و نظریات اندیشمندان و علمای جهان اسلام، درباره محورها و موضوعات فوق است.

هم چنین جهت غنای علمی هرچه بیشتر کنگره، پژوهش های مستقلی توسط اندیشمندان انجام شده است که به اجمال عبارتند از:

1. تکفیر از دیدگاه علمای اسلام: در این تحقیق، دیدگاه علمای بزرگ مذاهب و فرقه های اسلامی، درباره نفی تکفیر بیان شده و تلاش شده است که از سده های پیشین تا کنون، دیدگاه علما و اندیشمندان در مورد حرمت تکفیر اهل قبله آورده شود.

2. تخریب زیارتگاه های اسلامی در کشورهای عربی: این اثر به کارنامه تاریک جریان های تکفیری در تخریب اماکن مقدس و تمدنی جهان اسلام می پردازد. این تحقیق همراه با تصاویری از زیارتگاه ها، قبل و بعد از تخریب است.

3. فتاوای جریان های تکفیری در جواز قتل مسلمانان: جریان های تکفیری به سبب کج فهمی، گاه فتاوایی را صادر می کنند، که با هیچ یک از قواعد فقهی منطبق نیست و

ص:22

کاملاً خارج از آموزه های اسلامی است. این مجموعه به جمع آوری فتاوای تکفیری این جریان ها پرداخته است.

4. کتاب شناسی تکفیر: با مراجعه به آثار و کتاب هایی که در حوزه تکفیر تألیف شده است، شاهد تعداد بسیاری از آثار علمی در این عرصه هستیم. این پژوهش به معرفی توصیفی آثاری می پردازد که در حوزه تکفیر و نفی تکفیر، انجام شده است.

5. موسوعه نقد وهابیت افراطی: در اندیشه وهابیت، جریان هایی وجود دارند که مسلمین را کافر می دانند. موسوعه نقد وهابیت افراطی مجموعه ای از آثار علمای اسلام است که از زمان پیدایش این جریان، به نقد و بررسی مبانی اعتقادی آن پرداخته اند.

بی تردید آنچه موجب غنای هرچه بیشتر مجموعه مقالات و هم چنین پژوهش های مستقل کنگره جهانی جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام شده است، اشراف علمی حضرت آیت الله العظمی سبحانی - ادام الله ظله - است که با رهنمودهای راه گشا، کمیته های علمی کنگره را همواره یاری کرده اند.

هم چنین از حجت الاسلام والمسلمین دکتر فرمانیان - دبیر کمیته علمی - که در پی گیری و نظم و ترتیب مقالات زحمات بسیاری را متحمل شده اند و مدیران محترم کمیته های علمی حجج اسلام: قزوینی، میراحمدی، فرمانیان و جناب آقای دکتر امینی تشکر می شود.

امید که در سایه تلاش های مجاهدانه مراجع عظام تقلید و علمای اسلام، شاهد تقریب و همگرایی جهان اسلام و ریشه کن کردن فتنه تکفیر در جهان اسلام باشیم.

رئیس ستاد و قائم مقام دبیر علمی

کنگره جهانی جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام

سید مهدی علیزاده موسوی

22/6/1393

ص:23

بخش اول: تبارشناسی جریان های افراطی و تکفیری

اشاره

ص:24

ص:25

نقد و بررسی تکفیر از دیدگاه سلفی وهابی و سلفی جهادی / مجید فاطمی نژاد

اشاره

مجید فاطمی نژاد(1)

چکیده

تطور مسئله تکفیر میان علمای وهابی در سه مرحله قابل بررسی است: 1. مرحله شروع و سامان دهی و ایجاد زمینه تکفیر مسلمان ها، که توسط «ابن تیمیه» و شاگردانش صورت پذیرفت؛ 2. مرحله افراطی گری در تکفیر و کشتار مسلمان ها که توسط «محمد بن عبدالوهاب» انجام داده شد؛ 3. مرحله بازگشت از مواضع افراطی گری برای تبرئه خود از جنایت های گروه های تندرو وهابی. در تمام این مراحل سه گانه، ملاک کفر و ایمان بر درخواست از اموات و توسل به قبور تأکید دارد و تفاوت در ضابطه مند بودن ملاک تکفیر «معین» از غیر آن است که محمدبن عبدالوهاب با سرایت دادن تکفیر «مطلق» بر «معیّن» و حمل «کفر اصغر« بر «کفر اکبر»، باعث شد تا افراطی گری در تکفیر به نهایت خود برسد و جنایت های بسیاری به بار آید، علمای سلفی جهادی که بر حاکمیت خداوند تأکید دارند، هر گونه درخواست و اطاعت از حاکم را ملاک کفر قرار داده اند و با جاهلی خواندن جوامع اسلامی، راه را برای تکفیر مسلمان ها هموار نموده اند، با بررسی های انجام داده شده به نظر می رسد که آن ها در مقام تکفیر معین نبوده اند، بلکه تکفیرشان بیشتر رویکرد سیاسی و اجتماعی داشته است. از این رو نمی توان کلمات آن ها را حمل بر تکفیر معین کرد. گروه های تندرو تکفیری که برای رسیدن به اهدافشان، خود را سلفیه


1- پژوهشگر مؤسسه تحقیقاتی دارالإعلام لمدرسة اهل البیت علیهم السلام

ص:26

جهادی معرفی می کنند، در حقیقت پیروان محمد بن عبدالوهاب اند که تکفیر مطلق را در عرصه های اعتقادی، سیاسی و اجتماعی به تکفیر معین سرایت داده اند و به سلفیه جهادی وهابی تبدیل شده اند، ولی به دلیل شرایط و مصالحی که امروزه اقتضا می کند، خود را پیرو اندیشه های «سید قطب» یا دیگر روشن فکران جهادی می دانند.

کلید واژگان: ابن تیمیه و علمای وهابی، سید قطب و علمای جهادی، گروه های تکفیری، ایمان و کفر، تکفیر مطلق و معیّن.

مقدمه

گرایش های فکری گوناگونی در میان سلفیان وجود دارد که از جمله آن ها می توان از سلفیه وهابی عربستان، سلفیه اعتدالی و افراطی دیوبندی شبه قاره هند، سلفیه اعتدالی زیدیه یمن، سلفیه اعتدالی اخوان المسلمین مصر و سلفیه جهادی سید قطب یاد کرد.

امروزه جهان اسلام به دلیل ظهور گروه های تکفیری گرفتار جنگ و خون ریزی است. بیشتر کارشناسان واندیشه وران معتقدند که این گروه ها از افکار سلفیان وهابی و جهادی متأثرند. از این رو لازم است که مقوله تکفیر از دیدگاه آن ها نقد و بررسی شود به علت این که مبانی مهم تکفیر در بُعد اعتقادی بر مباحث ایمان و کفر مترتب می باشد، در این مقاله سعی شده است که با بررسی و تطبیق اسباب و عوامل کفر و ملاک های ایمان و کفر از دیدگاه های سلفیان وهابی و جهادی، شباهت ها و اختلاف های این دیدگاه ها روشن شود و با نقد آن ها، دیدگاه اسلام در باب تکفیر بیان گردد. تا راه بر سودجویان قدرت طلب و جنگ ستیز مسدود شود که به این بهانه مسلمانان جاهل را فریب می دهند و با خود همراه می کنند.

تفاوت سلفیه وهابی و سلفیه جهادی

برای آشنایی بهتر با سیر مقاله، در ابتدا نگاهی اجمالی به سلفیه جهادی و تفاوت های آن با سلفیه وهابی می شود:

ص:27

سید قطب که نظریه پردازی مبارز است، هدایت تبدیل سلفی گری اعتدالی «اخوان المسلمین» را به افراط گرایی دهة 1970م. به عهده داشت. تحلیل گران معاصر، کتاب معالم فی الطریق وی را مانیفیست جنبش های جهادی و سلفی دانسته اند، هر چند برخی نیز کتاب الفریضة الغائبه نوشته «محمد عبدالسلام فرج» را منبع اساسی نظریه پردازی این گرایش برشمرده اند. این پژوهش گران با اعتراف به اهمیت اندیشه های سید قطب در بروز دیدگاه های رادیکال، بر این نکته تأکید دارند که اندیشه های مهم وی به مسئله حاکمیت باز می گردد که بر این اساس، انسان ها به سبب جاهلیتی که در قرن بیستم دامن گیر آن ها شده است، به جای حاکمیت خداوند، حاکمیت انسان ها را پذیرفته اند و از آن ها اطاعت و پیروی می کنند. آنان تنها راه نجات انسان ها از این جاهلیت و مقابله با حکومت ظالمان را «جهاد» می دانند. از این رو سلفیه جهادی حکومت ظالم را بر نمی تابد و جهاد علیه آن را در دستور کار خود دارد، بر خلاف سلفیه وهابی که آن ها حاکم سیاسی را به هر شکلی که به قدرت رسید، حتی اگر با زور و ظلم باشد، تا هنگامی که آشکارا کفر خود را اعلام نکرده است، او را «ولی امر» جامعه اسلامی و «اطاعت»ش را واجب شرعی می دانند. در این تفکر، در صورتی که ولی امر و حاکم سیاسی، خلاف شرعی انجام داد، مردم و عالمان دینی، تنها وظیفه امر به معروف زبانی دارند و قیام علیه چنین حکومت هایی در این نگاه بسیار مذموم، خلاف شرع و ناپسند می باشد. آن ها در زمینه های فقهی، سخت گیرند و در مورد گفتمان اندیشه معاصر احتیاط می کنند.

تعریف ایمان و کفر

تکفیر از مصدر «کَفَرَ» و در لغت به معنای پوشاندن و پنهان کردن است(1)

و در شرع به معنای ضد ایمان می باشد، زیرا حق را می پوشاند.(2) از این رو برای روشن شدن


1- . ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج5، ص191، راغب اصفهانی، مفردات، ص713.
2- . ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج5، ص191.

ص:28

معنای کفر در شرع باید ابتدا معنای ایمان را بررسی کنیم. ایمان در لغت به معنای امانت در مقابل خیانت و به معنای تصدیق ذکر شده است.(1) علمای وهابی چون ابن تیمیه(2) و ابن عثیمین(3)

و عالمان اهل سنت؛ مانند مالکی، الشافعی، أحمدبن حنبل، الأوزاعی و سایر اهل حدیث و اهل مدینه و اهل ظاهر و برخی از متکلمان به همین معنای لغوی ایمان، یعنی «تصدیق قلبی» اکتفا نکرده اند، بلکه قائل اند که ایمان در اصطلاح، تصدیق بالجنان، إقرار باللسان، عمل بالأرکان می باشد.(4) ابوحنیفه گوید: «ایمان فقط اقرار باللسان و تصدیق بالجنان است».(5) برای تشرف به دایره اسلام باید به سه چیز ایمان بیاوریم: 1. توحید خداوند؛ 2. رسالت پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلم ؛ 3. معاد و روز آخرت(6). از این رو «راغب اصفهانی» در معنای کفر در شرع می گوید: «کافر بر کسی اطلاق می شود که وحدانیت خداوند تعالی، نبوت پیامبر، شریعتش و یا هر سه آن ها را انکار کند».(7)

«ابن حزم» در این باره می نویسد: «هر کسی که ربوبیت خداوند تعالی یا نبوت یکی از انبیایی را که ذکرشان در قرآن آمده است و یا چیزی را انکار کند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آن را آورده است، کافر می باشد».(8)

و «ابن قیم» می نویسد: «کفر»، انکار هر چیزی است که علم داریم از طرف رسول خدا آمده است، چه مربوط به مسائل علمی شود چه


1- . ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج1، ص133.
2- . ابن تیمیه، مجموع فتاوی، ج7، ص14.
3- . ابن عثیمین، مجموع فتاوی و رسائل، ج1، ص49.
4- . ابن ابی العز حنفی، شرح عقیدة الطحاویه، ص331.
5- . ابوحنیفه، فقه اکبر، ج1،ص55.
6- . سید طباطبائی یزدی، عروة الوثقی، کتاب الطهارة، ذیل مبحث نجاسات؛ جعفر سبحانی، ایمان و کفر فی الکتاب و السنة، ص45 و «ریشه های پدیده تکفیر در گذر زمان»، کلام اسلامی، سال22، شماره87، ص15. اهل سنت بنابر حدیث بخاری به شماره 50 و مسلم به شماره 102، علاوه بر این سه، ایمان به ملائکه و کتاب خداوند و قضاو قدر را هم اضافه کرده اند.
7- . راغب اصفهانی، همان، ص715.
8- . ابن حزم اندلسی، الفصل فی الملل والأهواء والنحل، ج3، ص118.

ص:29

مسائل عملی. پس اگر کسی چیزی را انکار کند که از طرف رسول خدا آمده است، در حالی که به آن علم داشته باشد، کافر است».(1)

سید قطب به عنوان رهبر سلفیان جهادی، تعریف های مختلفی از ایمان بیان کرده است. وی ایمان را نوعی رشد و رسیدن به کمال می داند که بر اطاعت و عمل به قوانین الهی متکی است و کفر را گمراهی و ضلالتی می پندارد که از طاغوت برخاسته است، ازاین رو وی کفر را شایسته «طاغوت» و ایمان را هم درخور «الله» می داند. ازنظر وی، «طاغوت» از واژه «طغیان»، هر چیزی است که بر عقل بشورد و برحق و حقیقت ستم روا بدارد و از حدود و مقرراتی که خداوند برای بندگان معین فرموده است، تعدی و تجاوز کند. لذا هرگونه برنامه وجهان بینی یا وضع و حالت یا خلق و خو و یا پیروی و تقلیدی را که از خدا استمداد نجوید و برابر فرمان او راه نپوید، جزء «طاغوت» به شمار می آورد.(2)

سید قطب در تعریفی دیگر، ایمان را به تصدیق قلب و عمل به احکام و قوانین الهی معنا کرده(3) و بارزترین مصداق های ایمان را همان ایمان به خدا و رسولش و ملائکه و کتاب می داند که در دین اسلام ظهور یافته است.(4)

اقسام کفر

عالمان و متکلمان، تقسیم های مختلف و فراوانی برای کفر کرده اند، به طوری که برخی آن را تا 35 قسم بر شمرده اند.(5) به دلیل این که حقیقت کفر مراتب و درجاتی دارد، احکام آن نیز متفاوت است، از این رو تمام انواع کفر به دو تقسیم باز می گردد: یا به مراتب و مصداق های آن است و یا به احکامی که بر آن ها مترتب می شود. بنابراین


1- . ابن قیم جوزی، مختصر الصواعق المرسله، ص596.
2- . ابن تیمیه، فی ظلال القرآن، ج1، ص292.
3- . ابن تیمیه، فی ظلال القرآن، ج 3، ص1477.
4- . ابن تیمیه، فی ظلال القرآن، ج1، ص340.
5- . سید مجتبی علوی، فرهنگ لغات کامل در قرآن، ص30.

ص:30

مسئله کفر و حتی ایمان که ضد آن است، دو محور دارد: یکی در باب تعیین مصداق ها و مراتب کفر و ایمان است (که محل ورود متکلمان می باشد) و دیگری درباب تعیین احکامی است که بر هریک از مراحل آن ها مترتب می شود (که محل ورود فقهاست)، بی شک، خلط میان این دو مبحث و عدم تفکیک آن ها باعث شده است که امروزه برخی به خود جرأت دهند و در مورد این مباحث نظر و فتوا دهند، در حالی که لیاقت ورود به هیچ یک از این مباحث را ندارند.(1) برخی از علمای وهابی، کفر را بر اساس مصداق ها و مراتبش به «کفر اصغر» و «اکبر» تقسیم کرده اند. از این رو کفر قولی و عملی را که بسیاری از مسلمانان مرتکب می شوند و به آن اعتقادی ندارند، از تحت حکم کفر خارج کرده اند،(2) و برخی دیگر بر اساس احکام کفر، آن را به کفری که باعث خروج از اسلام می شود و کفری که سبب خروج از اسلام نمی شود، تقسیم کرده اند.(3) سلفیان جهادی نیز قائلند که کفر به دو قسم کفر اکبر و اصغر تقسیم می شود، با این تفاوت که آن ها تأکیدشان به حکومت و احکام خداوند است؛ به این بیان که اگر کسی به وجوب تبعیت از احکام خداوند معتقد باشد ولی به علت عصیان از آن ها تبعیت نمی کند، این کفر اصغر است، اما اگر کسی به تبعیت از احکام خداوند معتقد نباشد، در حالی که یقین دارد احکامی از طرف خداوند نازل شده، این کفر اکبر است.(4) از این رو عمل نکردن به شریعت اسلام به گونه ای که نشانه دوست داشتن کفار باشد، کفر اکبر است.(5)

بنابراین سلفیان وهابی و جهادی، کفر را به دو قسم اساسی تقسیم کرده اند: قسمی که باعث خروج مسلمان ها از دایره اسلام نمی شود که به آن «کفر اصغر»


1- . همان طور که رهبران گروه های تکفیری (مثل گروهک داعش)، امروزه خود مصداق های کفر را به اسم اسلام تعیین می کنند و فتوا می دهند و به این بهانه باعث جنایت های فراوانی می شوند.
2- . البانی، ناصرالدین، موسوعه، ج4، ص455.
3- . علماء النجد، الدرر السنیه، ج1ص70 و 71و صالح الفوزان، التوحید، ص84.
4- . ایمن الظواهری، اعزاز رایة الاسلام، ص37 و وصفی عاشور أبو زید، فی ظلال سید قطب لمحات من حیاته وأعماله ومنهجه التفسیری، ص70.
5- . اسامه بن لادن، الأرشیف الجامع لکلمات و خطابات إمام المجاهدین، ج1، ص197.

ص:31

می گویند و قسمی که باعث خروج مسلمان ها از دایره اسلام می شود که به آن کفر اکبر می گویند.

اسباب و عوامل کفر

حدود و ملاک ایمان و کفر را شارع مقدس مشخص کرده است و از مسائل شرعی محسوب می شود و در اختیار بندگان نیست. از این رو نباید هرکسی از روی هوای و هوس خود و یا با عقلش حکم به تکفیر دیگری دهد.(1) علمای سلفی در مورد این نکته اتفاق ندارند، و مسئله مورد اختلاف، اسباب کفر است و این که چه عواملی باعث خروج فرد مسلمان از حیطه اسلام می شود. بی شک، انکار ربوبیت و توحید خداوند یا رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و یا انکار معاد، از اسباب مهم کفر است و هر چیزی که باعث انکار آن ها شود، در حیطه اسباب کفر داخل می شود؛ مثل انکار قرآن و نماز و حج و... با علم به این که این ها از جانب خداوند تعالی تعیین شده است. از اسباب دیگر کفر، انکار یکی از ضروریات اسلام می باشد،(2)

که ابن تیمیه بر این مسئله ادعای اجماع سلف را کرده است(3) و علاوه برآن، انکار احکامی را که بر آن ها اجماع شده و روایات متواتری درمورد آن ها وارد شده است، از موارد کفر می داند.(4)

سلفیان وهابی که در تکفیر مسلمانان راه افراط گرایی پیش گرفته اند، اسباب متعدد دیگری برای کفر بیان کرده اند که مهم ترین آن ها، توسل به اولیا و انبیای الهی است که معتقدند واسطه قرار دادن کسی بین خود و خداوند و طلب درخواست از او کفر و در مورد آن ادعای اجماع شده است.(5) ابن تیمیه با صراحت اعلام می کند که اگر کسی


1- . سید قطب نیز بر این اصل ملزم است، سلام بهنساوی، نقد و بررسی تکفیر، ص126 و مجموع فتاوی، ج35، ص165 و ج12، ص525 و همو، منهاج السنه، ج5، ص92.
2- . جعفر سبحانی، ایمان و کفر، ص53.
3- . ابن تیمیه، مجموع فتاوی، ج7، ص301.
4- . ابن تیمیه، مجموع فتاوی، ج1، ص106.
5- . علی عبدالحلیم محمود، السلفیة و دعوة شیخ محمد بن عبدالوهاب، ص126.

ص:32

حاجتش را همچون شفا دادن مریض از کسی درخواست کند که قدرت انجام دادن آن فقط برای خداوند تعالی باشد، این شرک اکبر است و باید توبه کند و الا کشته می شود.(1) با این رویکرد، بسیاری از سلفیان وهابی، توسل به اموات و یا «استغاثه به مالایقدر علیه» را جایز نمی دانند و آن را کفر می شمارند(2)و فتواهای فقهی خود را بر این اساس بنا می نهند،(3) با این رویکرد، سلفیان وهابی، زیارت قبور و قربانی و نذر و طلب از غیر را جزء اسباب کفر قرار داده اند(4) و بسیاری از مسلمانان را کافر خوانده اند، زیرا معتقدند که همه انسان ها، اعم از مشرکان و غیر آن ها، در حوزه توحید ربوبی موحدند و برای اثبات آن دلایلی ذکر می کنند،(5) آن ها معتقدند که پیامبران صرفاً برای دعوت به توحید الهی مبعوث شده اند.(6) لذا توحید ربوبی به تنهایی مانع از کفر کسی نمی شود.(7)

وهابیان خود را موحد حقیقی و «فرقه ناجیه» می دانند.(8)

از این رو یکی دیگر از اسباب تکفیر آن ها، مخالفت با آنان است؛ بدین معنا که وهابیان تمام مخالفان خود را تکفیر می کنند،(9) همان طور که «زینی دحلان» می نویسد: «محمد بن عبدالوهاب کسی را


1- . الرد علی البکری، مجموع فتاوی، ج27، ص72-83 و ج17، ص471، ص26.
2- . مجموع فتاوی، ج3، ص395 و ج1، ص126 و ج27، ص96؛ البانی، التوسل أنواعه وأحکامه، ص23 و بن باز، مجموع فتاوی، ج4، ص400 و ج5، ص188.
3- . بن باز به عدم حلیت ذبیحه کسانی حکم داده است که از، اموات استغاثه می کنند، ( فتاوی إسلامیة لأصحاب الفضیلة العلماء، ابن عثیمین و بن باز و بن جبرین، ج3، ص406).
4- . محمدبن عثیمین، مجموع فتاوی ورسائل، ج17ص339؛ بن باز، مجموع فتاوی، ج28، ص112 و الدرر السنیه، ج1، ص35.
5- . و احمد عبادی، ر.ک. سید مهدی علیزاده موسوی، سلفی گری و وهابیت، ج2، فصول 6و7، توحید و شرک در نگاه شیعه و وهابیت، ص95.
6- . ابن تیمیه، درءالتعارض، ج9، ص344 و الاستقامه،ج1، ص180 و ج2، ص31.
7- . محمد بن عبدالوهاب، مجموعه رسائل،ج5، ص129 و همو، الدرر السنیه، ج1، ص144 و 145.
8- . محمد بن عبدالوهاب، مجموعه رسائل،ج1، ص29و ص194.
9- . محمد بن عبدالوهاب، مجموعه رسائل،ج2، ص161. در تأیید این مطلب می توان به کلمات عبدالعزیزبن آل عبداللطیف در کتاب دعاوی المناوئین لدعوة شیخ محمد بن عبدالوهاب، ج1، ص164 و 165 رجوع کرد.

ص:33

موحد نمی داند، مگر از آن ها تبعیت محض کند و در غیر این صورت، او را مشرک می داند. برادرش که فرد عالمی بود به او گفت: ارکان اسلام چند تاست؟ او گفت: پنج. تا برادرش سلیمان به او گفت: ولی تو ارکان اسلام را شش تا قرار داده ای که ششمین آن ها این است که اگر کسی از تو تبعیت نکند، کافر است».(1)

نکته قابل توجه این است که ابن تیمیه سیر تحولات تکفیر در میان وهابیان را تبیین و برهانی کرد و در زمان محمد بن عبدالوهاب تکفیر به اوج افراط گرایی رسید، به گونه ای که بسیاری از علما این عمل وی را نکوهیدند ولی با وجود این، پیروان وی این راه را ادامه دادند تا این که امروزه برخی از علمای وهابی به علت جنایت های فراوانی که برخی از گروه های تکفیری انجام داده اند، سعی می کنند که این تفکر را تعدیل کنند. آن ها در این راستا بسیاری از اسباب و عواملی که محمدبن عبدالوهاب آن ها را از اسباب تکفیر بر می شمرد، تعدیل کردند و روششان در باب تکفیر، بر خلاف روش ابن عبد الوهاب بوده است.(2)

این اعتدال اخیر در موضع علمای طرف دار سلفیه، دو عیب دارد: 1. این که پس از جنگ دوم خلیج به وجود آمد و گویا در پاسخ به درخواست دولت ها بوده است. 2. در روش آن ها تنها به بیان شیوه بسنده شده است، اما ستایش از کتاب های عقاید که مروج تکفیرند، هم چنان باقی است و شیوه سلفی، عموماً و وهابیت، خصوصاً بازخوانی نشده است و به این دو علت، شرعی بودن تکفیر هم چنان در جهان اسلام باقی است(3).

از این رو اسباب تکفیر و یا ملاک های ایمان و کفر نزد وهابیان متغیر است. محمد بن عبدالوهاب، فقط اجبار را یکی از موانع تکفیر می داند و اضطرار و جهل و تأویل را جزء موانع تکفیر نمی داند، بلکه ملاک و اساس تکفیر را صرف رسیدن دعوت خود می داند.(4)


1- . زینی دحلان، الدرر السنیة فی الرد علی الوهابیة، ص40.
2- . می توان به نوشته های بن باز و البانی و یا ابن عثیمین (کتاب التحریر لمسالة التکفیر) و یا صالح الفوزان (کتاب التکفیر بین الافراط و التفریط) درباره تکفیر مراجعه کرد، که بعد از جنگ و آزادی کویت به چاپ رسیده است.
3- . حسن بن فرحان المالکی، داعیة لیس نبیا، ص68.
4- . علماء نجد، الدرر السنیة، ج10، ص359.

ص:34

او بیشتر بدعت ها و انحراف ها را در دایره کفر قرار داده است، در حالی که بدعت باعث کفر اکبر و خروج از ملت نمی شود؛(1)

همان طور که ابن قیم جوزی درباره شهادت اهل بدعت می گوید: «شهادت شخص فاسق پذیرفته می شود؛ مانند اهل بدعت، همچون رافضه و خوارج و معتزله».(2)

هم چنین ابن عبدالوهاب، طاغوت را در مقابل ایمان قرار می دهد و می گوید: «طاغوت کلمه عامی است که شامل هر کسی می شود که غیر خداوند را بپرستد یا به عبادت بندگان و یا به اطاعت و تبعیت از غیر خداوند و رسولش خشنود باشد». وی عوامل و اسباب طاغوت را بی شمار می داند، ولی پنج چیز را در رأس طاغوت های دیگر معرفی می کند: 1. شیطان؛ 2. حاکم ستمگر؛ 3. کسی که به «غیر ما انزل الله» حکم کند؛4. کسی که ادعای علم غیب کند؛ 5. کسی که غیر خداوند را عبادت کند و بدان خشنود باشد.(3) بنابراین با تطبیق معانی و اسباب طاغوت بین محمد بن عبدالوهاب و سید قطب،(4)

می توان افراطی گری در تکفیر را به وضوح در اندیشه های وهابیت یافت، به طوری که شامل اسباب تکفیر در اندیشه جهادی نیز می شود.

بر اساس اندیشه سلفیان جهادی، اصل و جوهره الوهیت خداوند، حاکمیت و سلطه اوست.(5) از این رو الوهیت و سلطه را لازمه یکدیگر پنداشته اند و معتقدند که کسی که سلطه و نفوذ ندارد، سزاوار و ممکن نیست که اله و معبود باشد و اگر کسی قدرت و سلطه دارد، جایز است که اله و معبود باشد.(6) بر این اساس، قانون گذاری و حکم کردن را از مظاهر سلطه و حاکمیت می دانند(7) و پیروی کردن از قوانین و شرایع الهی را


1- . همان، حسن بن فرحان المالکی، ص34.
2- . ابن قیم جوزی، الطرق الحکمیه، ج1، ص461.
3- . محمدبن عبدالوهاب، مجموعه رسائل التوحید و الایمان، ج1، ص377.
4- . نظر سید قطب درباره طاغوت در تعریف ایمان و کفر در همین مقاله ذکر شد.
5- . ابوالاعلی مودودی، اصطلاحات چهارگانه در قرآن، ص74؛ فی ظلال القرآن، ج2، ص890.
6- . ابوالاعلی مودودی، همان، 82.
7- . سید قطب، تفسیر فی ظلال القرآن، ج2، ص828.

ص:35

عبادت و یا ایمان خوانده اند. از نظر سلفیه جهادی، بازگشت به جاهلیت در اعمال و رفتار ظهور می کند که در جامعۀ امروز، بت «عزی» و «هبل»، دیگر به گونه ای تبلور عینی و مجرد ندارد، بلکه در عمل افراد، عینیت دوباره پیداکرده است. که از آن «به جاهلیت مدرن» تلقی می شود.(1) از این رو جاهلیت شامل هرحکومت هوا و هوسی می شود که در مقابل حکومت خداوند طغیان کرده است،(2)

آنها مشخصۀ مهم جاهلیت را صفت بندگی بشر برای بشر می دانند(3) و معتقدند که جاهلیت امروز، حاکمیت را به بشر واگذار نموده و عدّه ای از انسان ها را معبود عده ای دیگر کرده است، آن هم نه به شکل ابتدایی و سادۀ جاهلیت زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بلکه به شکل ادعای حق وضع کردن بینش ها و قوانین و نظام ها و با به کار بردن برنامه ای مقرر زندگی می کنند که هرگز خداوند آن را تجویز نفرموده است.(4) بنابراین معیار جاهلیت نزد سلفیه جهادی به اصل حاکمیت بازمی گردد که باعث انحراف انسان از خط سیر جهان هستی می شود.(5) از این رو مهم ترین اسباب کفر نزد سلفیان جهادی بر دو محور حاکمیت انسان بر انسان و اطاعت انسان از طاغوت استوار می باشد که مستلزم جاهلیت آن هاست.

انواع تکفیر

ابن تیمیه شیوه تکفیر کردن مخالفان خود را شیوه اهل بدعت، همچون خوارج می داند و معتقد است که نباید حکیم به تکفیر کسی داد که از روی اجتهاد خطایی کرده است، هر چند که مخالفان حکم به تکفیر شما بدهند؛ همان طور که خوارج به تکفیر برخی صحابه همچون عثمان و علی علیه السلام حکم دادند، ولی صحابه حکم به تکفیر آن ها ندادند،(6)


1- . همو، معالم فی الطریق، ص83.
2- . عبدالسلام فرج، فریضة الغائبه، ص5 و ابوالحسن ندوی، حدود خسارت جهان و انحطاط مسلمین، ص30.
3- . سید قطب، مبانی تفکر اسلامی، ص31 و ایمن الظواهری، فرسان تحت رایة النبی، ص380.
4- . سید قطب، معالم فی الطریق، ص7.
5- . سید قطب، معالم فی الطریق، ص58.
6- . ابن تیمیه، منهاج السنه، ج5، ص95.

ص:36

زیرا حکم به کفر دادن حکمی شرعی است که نباید بر اساس تقابل بین طرفین باشد(1) و هنگامی که از مسائل فقهی شد، مجتهد طبق دلایل فقهی از قرآن و سنت اجتهاد می کند و از حیطه مسائل و دلایل عقلی خارج است که هرکسی بتواند در آن نفوذ پیدا کند.(2)

بنابراین الفاظ عمومی که در کلام برخی از بزرگان بر تکفیر دلالت می کند (مثلاً گفته اند که هر کس این اعتقاد را داشته باشد، کافر است)، به منزله تکفیر معین نیست، زیرا در تکفیر معین باید تمام شرایط فراهم باشد و مانعی هم وجود نداشته باشد.(3)

با ذکر این بیان، روشن می شود که تکفیر به دو قسم مطلق و معین(4)

است و مقصود از تکفیر مطلق، تفسیر کفر بر وصف عامی است که به فردی اختصاص ندارد و دارای دومرتبه است: گاهی بر وصف عامی مانند قول یا فعل و یا اعتقاد، معلق است مثل این که حکم می شود که اگر کسی چنین بگوید یا چنین فعلی را انجام دهد و یا چنین اعتقادی داشته باشد، کافر است، برخلاف تکفیر معین که حکم کفر را برای شخص معینی تعیین می کند.(5) برخی با فرق نگذاشتن بین این دو قسم، باعث افراط گرایی و یا تفریط در مسئله تکفیر شده اند،(6)

زیرا آثار و احکام هریک متفاوت است. ابن تیمیه، تکفیر عام و مطلق را مثل وعید عام و مطلق می داند و تکفیر مطلق را مستلزم تکفیر معین نمی داند، مگر این که شروط تکفیر معین(7)

را داشته باشد و مانعی هم


1- . همو، الرد علی البکری، ص256.
2- . غزالی، الاقتصاد فی الاعتقاد، ص133.
3- . ابن تیمیه، مجموع فتاوی، ج12، ص487.
4- . ابراهیم بن عامر الرحیلی، التکفیر و ضوابطه، ص117 و علی محمد زمل العطیف، التکفیر، مفهومه و اسبابه، ج3، ص967.
5- . ابراهیم بن عامر الرحیلی، التکفیر و ضوابطه، ص117 و 118. این تقسیم در کلمات ابن تیمیه و حتی محمد بن عبد الوهاب مشهود است (ر.ک. ابن تیمیه، مجموع فتاوی، ج12، ص487 و 487 و الدرر السنیه، ج10، ص433).
6- . علی محمد زمل العطیف، ج3، ص972.
7- . این شروط عبارتند از: 1. معین بالغ و عاقل باشد؛ 2. از روی اختیار مرتکب کفر شده باشد؛ 3. حجت بر او تمام شده باشد؛ 4. اهل تأویل نباشد (ابراهیم بن عامر الرحیلی، التکفیر و الضوابطه، ص259).

ص:37

در آن نباشد؛(1)

بدین معنا که اطلاق حکم تکفیر بر فعل و یا قول و اعتقادی، دلیل بر کفر شخصی و یا فرد معینی نیست، بلکه باید برای تکفیر معین، شروط و موانع آن، چون جهل و اکراه و تأویل بررسی شود و اِلّا نمی توان به آسانی حکم به تکفیر داد.(2)

با این بیان، بسیاری از عالمان سلفی وهابی خود را از جنایت های گروه های تکفیری که امروزه در جوامع اسلامی رواج دارد، تبرئه کرده اند و با کمک وسایل تبلیغاتی، سعی کرده اند که این گروه ها را متأثر از افکار عالمان جهادی جلوه دهند(3)

و در عین حال، خودشان به تکفیر دیگران ادامه می دهند و علیه کسانی که گمان می برند دیگران

را تکفیر می کنند، می شورند و در دفاع از خطاهای ابن تیمیه و پیش گامان دعوت به تکفیر، افراط می کنند.(4)

یکی از قربانیان اصلی هجمه های عالمان وهابی که به شدت علیه وی تبلیغات می کنند و او را تکفیری می خوانند، سید قطب است، زیرا تأثیر تفکر وی و برادرش محمد قطب، موجب ظهور جنبشی سیاسی و انقلابی از دل وهابیت شده که بسیاری از روشن فکران و جوانان عربستانی را به سمت خود متوجه کرده است. اگر با رویکردی منصفانه، مقوله تکفیر را از دیدگاه سید قطب بررسی کنیم، متوجه می شویم که تکفیر وی، تکفیر افراد معین نبوده است. شواهدی که بر این مطلب دلالت می کند عبارتند از:

1. حکم به تکفیر از مسائل فقهی است وسید قطب به صراحت اعلام کرده که وی در کتاب هایش متعرض احکام شرعی نشده است و احکام شرعی در حوزه اختصاصی فقها می باشد که در کتاب های فقهی به تفصیل بیان شده است. از این رو وی هرگز به اندیشه تکفیر اعتقاد نداشته است(5).


1- . ابن تیمیه، مجموع فتاوی، ج10، ص372 و ج35، ص165.
2- . سایت مرکز الفتوی، به شماره ی 106483.
3- . کتاب فتنة التکفیر البانی در همین راستا نگاشته شده است.
4- . حسن بن فرحان المالکی، داعیة لیس نبیا، ص22.
5- . سالم بهنساوی، نقد و بررسی تکفیر، ص126.

ص:38

2. خود سید قطب و طرف داران وی؛ مدعی اند که به تکفیر مسلمان ها قائل نیستند. محمد قطب در مجلۀ «المجتمع» می نویسد:

هدف برادر من، صادر کردن احکام بر مردم نیست، بلکه تنها هدف وی این بود که آن حقیقت فراموش شده را یک بار دیگر به مردم بشناساند و سرانجام راه آنان را مشخص کند که آیا در راه مستقیم خداوند گام برمی دارند یا آن که از این راه منحرف شده اند. پس زیبنده است که به سوی آن بازگردند. خودم چندین بار از وی شنیدم که می گفت: «ما دعوت گریم، نه قاضی. بی گمان وظیفۀ ما صدور حکم بر مردم نیست، بلکه تنها وظیفه ما این است که مردم را با مفهوم لا اله الا الله آشنا کنیم، زیرا مردم از مفهوم حقیقی آن که همان برگشتن به شریعت خداوند است، ناآگاهند.(1)

3. کلمات سید قطب به صراحت بر این مطلب دلالت می کند و می نویسد: «برای دوری از وقوع قتل، (هرچند هم قتل خطا)، و برای پاک کردن دل های مجاهدان، به گونه ای که در قلب ها چیزی جز برای خدا و درراه خدا نباشد، خداوند به مسلمانان دستور می فرمایند: «هنگامی که به عنوان جنگ جویان بیرون می روند، به جنگ با کسی نپردازند یا او را نکشند تا وضعیت کاملاً برایشان روشن گردد و تحقیق لازم انجام داده شود. هم چنین این که به ظاهر حال، یعنی مسلمان بودن شخص اکتفا کنند؛ مسلمان بودنی که با واژه هایی که از دهان بیرون می آید، ثابت می شود، زیرا دلیلی در دست نیست که خلاف واژه ها را برساند و عکس ظاهر را ثابت کند. خداوند تعالی می فرماید: >یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إِذَا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَتَبَینُواْ وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ أَلْقَی إِلَیکُمُ السَّلاَمَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیاةِ الدُّنْیا<(2) وی روایاتی را در باب نزول این آیه بیان می کند و چنین نتیجه می گیرد که خداوند به مجاهدان نشان داد که اسلام، حرص و آز در غنیمت، و عجله و شتاب در قضاوت را دوست نمی دارد و کالا و متاع جهان نباید در دل مؤمنان جایی


1- . مجله المجتمع، عدد565، جمادی الاخر سال 1402، ص21.
2- . نساء، آیه94.

ص:39

داشته باشد و چیزی به شمار آید و کالا و متاع جهان، انگیزه و هدف جهاد نیست. هم چنین شتاب ورزیدن برای ریختن خون کسی، پیش از تحقیق کامل و روشن شدن همه جوانب، مردود و نامقبول می باشد. چه بسا خونی که ریخته شود، خون فرد مسلمانی باشد که در پیشگاه یزدان بس عزیز و بزرگوار است و ریختن آن جایز نیز نیست.(1)

بنابراین با توجه به نکات یاد شده به روشنی پیداست که سید قطب در پی تکفیر معین مسلمانان نبوده است. از این رو باید برخی از کلمات وی در باب تکفیر تأویل شود. یکی از کلمات مهم وی در باب حاکمیت خداوند و در مورد استدلال به آیه >وَمَنْ لَمْ یحْکُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ<(2) است که این آیه بر هرکسی صدق می کند که برابر چیزی حکم کند که خدا نازل نفرموده است.(3) حتی اگر این آیه قابل اشتمال بر مسلمانان هم باشد، حکم به تکفیر افرادی نمی دهد که احکام الهی را در دستگاه حکومتی اجرا نمی کنند، بلکه نشان دهنده این است که چنین افرادی با عدم اجرای احکام خداوند، مرتکب گناه می شوند، ولی اگر عدم اجرای احکام دینی توسط دولت به عنوان امری دال بر رد هدایت الهی و نقیضه ای بر شیوه زندگی اسلامی در نظر گرفته شود، شکی بر جا نمی ماند که قابل تکفیر است و این احکام اکثراً به اجتهاد علما وابسته اند.(4)

این کلام مورد اتفاق است، همان طور که ابن تیمیه به تکفیر کسانی حکم می دهد که به حکم غیر ما انزل الله عمل می کنند، هرچند در ظاهر مسلمان باشند.(5) ابن قیم جوزی با اشاره به آیه مذکور می گوید: «مقصود این است که اگر کسی از روی جحد و عناد، حکم خداوند را انکار کند، بدون شک کافر است، ولی اگر از روی هوا و


1- . فی ظلال القرآن، ج2، ص737.
2- . مائده، آیه45.
3- . فی ظلال القرآن، ج2، ص898.
4- . دائرةالمعارف اسلام، وقف سازمان دیانت ترکیه، تکفیر، یونس شوقی یاووز، به آدرس: http://alwahabiyah.com/main.aspx?typeinfo=1lid=0mid=3668
5- . ابن تیمیه، منهاج السنة النبویه، ج5، ص130.

ص:40

هوس بوده، مرتکب فسق و ظلم شده است».(1) هم چنین «بن باز» با استفاده از این آیات، کفر را به دو قسم اکبر و اصغر تقسیم می کند و با استفاده از آیه ذکر شده می گوید: «اگر کسی حلال خداوند را حرام کند و یا حرام خداوند را حکم به حلال بودن دهد، بی شک مرتکب کفر اکبر شده است».(2) از طرفی نیز کلام سید را می توان به کفر عملی و یا کفر اعتقادی تأویل کرد، نه کفر فقهی تا مال و جانشان مباح باشد، همان طور که برخی از عالمان سلفی بر این معنا تصریح کرده اند.(3)

یکی دیگر از اصطلاحاتی که باید تأویل شود، «جاهلیت می باشد» که به عنوان جاهلیت قرن بیستم مطرح شده است. «صالح آل الشیخ»، جاهلیت را به جاهلیت زمانی، مکانی و اشخاص و هریک از آن ها را به مطلق و مقید تقسیم کرده است و جاهلیت مطلق از تمام جهات را فقط مخصوص زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می داند که تمام شده است. ازاین رو جاهلیت قرن بیستم را مطابق جاهلیت زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نمی داند، اگرچه بعضی از صفات جاهلیت در برخی از زمان ها و یا مکان ها و یا بعضی از افراد آشکار شود.(4) بی تردید نظر سید قطب، جاهلیت مطلق از تمام جهات نبوده است. «سالم بهنساوی» با تقسیم به جاهلیت اعتقادی (اموری که به کفر تعلق دارند) و عملی (اموری که به عمل و رفتار تعلق دارند) و بیان معانی جاهلیت که در قرآن ذکرشده است، می نویسد:

مقصود و مراد از جاهلیت در کتاب های مودودی و سید قطب بر این ضابطه است که اولاً: مقصود آن ها از لفظ کفر، گر چه در ظاهر شامل خروج فرد از دایره دین است، اما این به معنای کفر فقهی نیست، همان طور که در بسیاری از اعمال با این که لفظ کفر به کار رفته است، ولی بر معنای کفر فقهی دلالت نمی کند؛ مثل جنگ مسلمانان با یکدیگر،


1- . ابن قیم جوزی، زاد المسیر، ج1، ص553.
2- . مجموع فتاوی بن باز، ج9، ص124 و 125.
3- . عبدالله عزام، العقیدة وأثرها فی بناء الجیل، ص55الی 57 و ایمن الظواهری، إعزاز رایة الإسلام، ص36.
4- . شیخ صالح آل الشیخ، شرح مسائل الجاهلیه، ص13 بر گرفته از سایت http://saaid.net

ص:41

تهمت زدن به نسب افراد و آزار و اذیت کردن همسایه و.... بنابراین مقصود از کفر، کفر عملی یا مجازی و یا نعمت است و حمل لفظ جاهلیت بر معانی مذکور از باب أولی است و اگر لفظ جاهلیت به معنای جاهلیت کفر اعتقادی به کار رود، ممکن است که مقصود، جاهلیت در معصیت باشد؛ مثل تبرج و خودنمایی زن که چیزی به جز جاهلیت در معصیت نیست و باعث کفر دینی نمی شود، هرچند که این معصیت را تکرار کند.(1)

از طرفی، اگر به کلمات خود عالمان وهابی در باب جاهلیت رجوع کنیم، مشاهده می کنیم که آن ها بسیار سخت گیرانه تر از سید قطب عمل کرده اند. اگر وی اطاعت کردن از حاکمان و یا فرهنگ غرب را عمل جاهلی می خواند، محمد بن عبدالوهاب علاوه بر اطاعت کردن از حاکمان ظالم، تقلید از گذشتگان و یا مغرور شدن به کثرت افراد، استدلال به سخن پیشینیان، غلو درباره عالمان و صالحان، پیروی از هوای نفس، نسبت دادن علوم باطل خود به انبیای الهی و... را نیز جزء صفات اهل جاهلیت می خواند. «حسن بن فرحان المالکی»، از علمای عربستان، حدود 52 مورد از این صفات را بر می شمرد و در نهایت می نویسد:

بسیاری از مسائلی که محمدبن عبدالوهاب جزء خصلت های جاهلی بر شمرده است، امروزه در میان پیروان افراطی او وجود دارد. از این رو افراطی هایی که مانع نقد مستدل و علمی دیدگا های او می شوند، دورترین افراد به شیوه او هستند و چه بسا اگر او زنده بود آنان را تکفیر می کرد و با آن ها می جنگید و کسانی را که دشمن می پندارند، می ستود.(2)

بنابراین، افراطی گری در تکفیر، حتی در مباحثی چون «حاکمیت و جاهلیت» که سید قطب به آن محکوم شده در میان وهابیان بیشتر است و مؤید این سخن ما همان


1- . سالم بهنساوی، الحکم والقضیه لتکفیر المسلم، ص81 الی 87.
2- . حسن فرحان مالکی، داعیة لیس نبیاً، ص149 الی ص161 ذیل مبحث پیوست چهارم. برخی از عالمان وهابی نیز امروزه به این مسئله توجه داشته اند؛ مثل صالح الفوزان در کتاب التوحید، صفحه31 به این مطلب پرداخته و در مورد اقسام جاهلیت را مورد بحث کرده است.

ص:42

طور که گذشت، تکفیر کردن برخی از گروه های اسلامی، مانند فلاسفه(1) و صوفیه و یا برخی دیگر از فرقه های اسلامی، چون اسماعیلیان و فاطمیان می باشد.(2)

محمد بن عبدالوهاب در کتاب کشف الشبهات خود و یا در کتاب الدرر السنیه، به گونه ای براهین توحیدی را بیان می کند که بسیاری از مسلمانان را به ورطه کفر می کشاند، به طوری که بر تکفیر معین بسیاری از مسلمان ها دلالت می کند.(3)

ابن تیمیه، با وجود خطاهایی که مرتکب شد ه، این گونه مسلمانان را تکفیر نکرده است در حالی که وی در زمانی شبیه به زمان محمد بن عبدلوهاب زندگی می کرد که جهل در میان عوام فراگیر بود و عالمان در دعوت مردم به توحید ناب، ضعیف عمل می کردند. ضعف عمل عالمان و جهل عوام، دلیل بر تکفیر کردن آنان نیست.(4) لذا به نظر می رسد که سید قطب به دلیل وجود مطالب متشابه درباره ترویج تکفیر، سپر بلا شده است، زیرا او یار و یاوری ندارد، برخلاف محمد بن عبدالوهاب که یاران زیادی دارد.(5)

با وجود این غلو و تندروی بی نظیر در میان وهابیت، بسیاری از عالمان و مصلحان، سید قطب، مودودی، اخوان المسلمین و حزب التحریر را عامل تکفیر و سخت گیری می دانند! درست است که آنان از جهت سیاسی افراط می کنند، اما غلو آنان در هیچ یک از زمینه های سیاسی، عقیدتی، فقهی، فرهنگی و اجتماعی به افراط وهابیان نمی رسد. آنان معتقدند که کافران به بلاد مسلمانان تجاوز کرده اند و این باور آنان تأکید بر مسلمان بودن مردم آن کشور هاست و تکفیرشان را متوجه حکام می کنند. در حالی که وهابیت مخالفان خود را، اعم از حاکم و محکوم، تکفیر می کنند و اطاعت از امیر خود را بر تمام مسلمانان واجب می دانند که این از ویژگی های منحصر به فرد آن هاست.


1- . ابن تیمیه، مجموع فتاوی، ج4، ص283.
2- . ابن تیمیه، مجموع فتاوی، ج2، ص131 و همو، درءالتعارض، ج5، ص8.
3- . ر.ک حسن بن فرحان المالکی، داعیه لیس نبیا، ص80 - 107. وی بیش از چهل نمونه از تکفیرهای محمد بن عبدالوهاب را ذکر می کند که با این توصیف، کسی از ورطه تکفیر رهایی نیافته است.
4- . حسن بن فرحان المالکی، داعیه لیس نبیا، ص61.
5- . حسن بن فرحان المالکی، داعیه لیس نبیا، ص62.

ص:43

از این رو به خوبی آشکار است که در میان عالمان وهابیت کسانی هستند که دیدگاهشان در تکفیر و مباح دانستن خون مسلمان ها، از دیدگاه سید قطب و جریان های جهادی در دنیای اسلام تندتراست.(1)

ملاک ایمان و کفر و تکفیر از دیدگاه سلفی وهابی و سلفی جهادی

با توجه به مطالب یاد شده در این باب، می توان گفت که ملاک کفر نزد سلفیان وهابی بر محور توسل و درخواست از اموات و زیارت آن ها و یا هر عملی است که باید فی الواقع برای خداوند انجام داده شود، ولی برای غیر خداوند انجام داده می شود؛ مثل نذر و قربانی و طواف و سجده... محور مبنایی این مسائل به مباحث معرفت شناسی و روش شناسی سلفیه وهابی بازمی گردد که بر این اساس، آن ها با تأکید بر توحید عبادی به روش نقل گرایی و عمل به ظواهر، کسی را موحد و مسلمان می دانند که در ظاهر فقط خداوند را عبادت کند و چون توسل به اموات و نذر و قربانی و... بر خلاف این ظاهر است، عامل کفر می پندارند،(2)

به عبارتی ملاک کفر نزد سلفیان وهابی بر درخواست و توسل به اموات تاکید دارد، آن ها به «سلفیان توحید القبور» شهرت یافته اند. ابن تیمیه، گر چه با سامان دهی و استدلالی کردن این تفکر، زمینه افراط گرایی را به وجود آورد، ولی ملاک تکفیر را به بودن شرایط و نبودن موانع آن مترتب می دانست(3) و ضوابطه هایی برای تکفیر تعریف کرده بود.(4) به عبارتی، وی بین ملاک تکفیر مطلق و


1- . حسن بن فرحان المالکی، داعیه لیس نبیا، ص117 و 118.
2- . برای اطلاع بیشتر از اقوال وهابیان درباره توحید می توان به کتاب جامع الفرید فی شرح کتاب التوحید، اثر عبدالله بن محمد بن احمد الدویش، ص43 رجوع کرد.
3- . ابن تیمیه، مجموع فتاوی، ج12، ص498 و ج28، ص500 و 501.
4- . ابن تیمیه، مجموع فتاوی، ج12، ص180. برخی از ضوابط تکفیر نزد ابن تیمیه عبارتند از: 1. تکفیر حکم شرعی است و باید مجتهد تشخیص دهد؛2. تکفیر مطلق به تکفیر معین سرایت نمی کند؛ 3. تکفیر به حسب اشخاص متفاوت است و نمی توان در مورد هر مخطی و یا عاصی و مبتدع و یا گمراه و جاهلی حکم به تکفیر داد: «التکفیر " یختلف بحسب اختلاف حال الشخص فلیس کل مخطئ ولا مبتدع ولا جاهل ولا ضال یکون کافرا؛ بل ولا فاسقا بل ولا عاصیا لا سیما فی مثل «مسئلة القرآن» وقد غلط فیها خلق من أئمة الطوائف المعروفین عند الناس بالعلم والدین».

ص:44

تکفیر معین تفاوت قائل شده بود. او ملاک کفر را گر چه به صورت مطلق بیان کرده بود، ولی این ملاک را به تکفیر معین سرایت نداد، بر خلاف محمد بن عبدالوهاب که بین ملاک کفر و تکفیر فرد معین تفاوتی قائل نشده(1)

و از تحت ضابطه ای معین خارج شده است. از این رو افراط گرایی در تکفیر موجب جنایت های بسیاری شد، به طوری که امروزه بسیاری از عالمان وهابی، برای تبرئه کردن خود از این جنایت ها و افراط گرایی، سعی می کنند که مواضع تکفیری شان را تعدیل نمایند.

سلفیان جهادی نیز دراصل ملاک ایمان و کفر با سلفیان وهابی مشترکند و هر گونه درخواست و عملی از غیر خداوند را کفر دانسته اند، با این تفاوت که بر توحید در حاکمیت تأکید دارند و با درخواست و طلب از حاکمان و فرمانروایانی که برای مردم قانون هایی غیر از قانون های خداوند وضع می کنند و یا با عمل به قانون های ساخته دست بشر که به اطاعت و پرستش انسان ها منجر می شود، مخالفت می کنند و آن را عامل کفر می پندارند. از این رو به آن ها «توحید القصوری» می گویند. این تفکر در مقابل جریان فکری «توحید القبوری» قرار گرفت، به طوری که سید قطب در اعتراض به تفکر وهابی می نویسد:

برخی بیرون رفتن از زیر بار مسئله حاکمیت را بیرون شدن از دین نمی شمارند، هم چنان که بیرون رفتن از زیر بار عقیده یا عبادت را بیرون رفتن از دین می شمارند. در صورتی که این آیین جدایی عقیده و عبادت و شریعت را از یکدیگر به رسمیت نمی شناسد و نمی پذیرد. این دوری و جدایی میان حاکمیت و دین، به وسیله دستگاه های آزموده استعمارگران با تلاش قرن های طولانی پدیدار گشته است تا مسئله حاکمیت بدین شکل، حیرت انگیز و تأسف آور در آمده است. حتّی کار


1- . همان طور که اشاره شد، حسن بن فرحان المالکی در کتاب داعیة لیس نبیا به نمونه ها از تکفیر های افراطی ابن عبدالوهاب که بدون هیچ گونه ضابطه ای، بوده اشاره کرده است؛ مثل تکفیر قائلان به شهادتین، جاهلان، مخالفان خود دشنام دهندگان به صحابه، اهالی نجد و مکه و... (حسن بن فرحان المالکی، داعیه لیس نبیا، ص85 به بعد).

ص:45

بدان جا کشیده شده که در حس و شعور سرسخت ترین طرف داران این آیین نیز حاکمیت و دین از هم دیگر جدا به شمار می آید!.(1)

در مقابل نیز بسیاری از طرف داران تفکر ابن تیمیه و وهابیت، علیه تفکرات سید قطب و طرف د اران وی کتاب ها و مقاله های فراوانی نگاشته اند و او را به تکفیر کردن جوامع اسلامی محکوم کرده اند.(2) بی شک سید قطب در مباحث اعتقادی خود، اگر ملاکی برای تکفیر کردن جوامع اسلامی بیان کرده است، به منزله بیان ملاک برای تکفیر معین نیست، زیرا وی تعیین ملاک و حکم به تکفیر معین را بر عهده مجتهد می داند و به عدم اجتهاد خویش اعتراف می کند.(3)

از ویژگی های مهم مشترک بین این دو جریان فکری، افراط گرایی در دایره کفر است؛ بدین معنا که سلفیه وهابی، حکم به تکفیر مطلق تمام کسانی می دهد که اعمال عبادی همچون توسل و نذر و قربانی و... را در ظاهر برای غیر خداوند انجام می دهند و از دیگر سو، سلفیه جهادی نیز حکم به تکفیر مطلق تمام کسانی می دهد که در ظاهر از حاکمان ظالم اطاعت و پیروی می کنند و حاکمیت آن ها را پذیرفته اند. از این رو هریک از این دو اندیشه در تقابل با یکدیگر، دیگری را به «خوارج» تشبیه کرده اند. برخی از عالمان اهل سنت، افرادی مانند ابن عابدین، محمد بن عبدالوهاب و پیروانش را که از افکار ابن تیمیه متأثر بوده اند، خوارج زمان معرفی می کنند،(4)

و در مقابل نیز


1- . فی ظلال القرآن، ج3، ص1197.
2- . ربیع المدخلی، یکی از عالمان وهابی است که برای جلوگیری از گسترش افکار قطبی ها، کتاب ها و مقاله های فراوانی نگاشت که می توان به کتاب هایی چون نظرة سید قطب إلی أصحاب رسول الله، نظرات فی کتاب التصویر الفنی فی القرآن الکریم لسید قطب، مطاعن سید قطب فی أصحاب رسول الله، العواصم مما فی کتب سید قطب من القواصم، الحد الفاصل بین الحق والباطل، أضواء إسلامیة علی عقیدة سید قطب و نیز مقاله هایی در همین راستا اشاره کرد. (ر.ک: www.rabee.net و عامر الرحیلی، التکفیر و الضوابطه، ص40).
3- . سالم بهنساوی، نقد و بررسی اندیشه ی تکفیر، ص126.
4- . ابن عابدین، رد المحتار علی الدر المختار، ج4، ص262و کتاب هایی که در این خصوص نوشته شده است، می توان به صدق الخبرفی الخوارج القرن الثانی عشر تالیف سید شریف علوی الحجازی و یا الوهابیون خوارج ام سنة تالیف نجاح الطائی اشاره کرد.

ص:46

طرف داران اندیشه وهابی، اندیشه های سید قطب را به تفکرات خوارج تشبیه نموده اند کرده اند و از آن به «فتنه تکفیر در زمان حاضر» یاد کرده اند.(1)

باید توجه کرد که گروه های تکفیری صهیونیستی(2)

که امروزه در جهان اسلام مرتکب جنایت های دهشتناک می شوند، دارای افراطی ترین معیارها و ملاک های کفر هستند؛ بدین معنا که هر نوع درخواست و توسلی را چه از اموات و چه از حاکمان، کفر می دانند و همچون محمد بن عبدالوهاب، ضابطه یا معیاری برای تکفیر ندارند و تمام مخالفانشان را تکفیر می کنند. از این رو این گروه های تکفیری را نمی توان به جریان خاصی منتسب کرد، زیرا آن ها تلفیقی از برخی جریان های تندرو وهابی- جهادی هستند که به دست صهیونیسم و غرب و برخی از حاکمان عربی سامان دهی شده اند.

نتیجه

سلفیه وهابی با تأکید بر توحید عبادی و با توجه به روششان در نقل گرایی، ملاک ایمان و کفر را بر توسل به اموات و نذر و قربانی و...بنا نهاده اند و با تفسیری که از آن ارائه داده اند، بسیاری را به ورطه کفر کشانده اند. بر این اساس می توان تکفیر را در سلفیه وهابی در سه مرحله تبیین کرد:1. مرحله شروع و سامان دهی و ایجاد زمینه تکفیر مسلمان ها که توسط ابن تیمیه و شاگردانش صورت پذیرفت؛ 2. مرحله افراطی گری در تکفیر و کشتار مسلمان ها که توسط محمد بن عبدالوهاب به علت غیر ضابطه مند بودن تکفیر معین وحمل کفر بر کفر اکبر، انجام داده شد؛ 3. مرحله بازگشت از مواضع افراطی گری و تأویل سخنان تکفیری عالمان سلف خود(3)

که توسط علمای اصلاحی وهابی(4) صورت می گیرد. از طرف دیگر، عالمان سلفی جهادی که بر حاکمیت خداوند


1- . البانی، فتنة التکفیر، ص5.
2- . مثل گروه داعش.
3- . چون ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب، تکفیرهای آنان را به کفر مطلق تأویل می برند.
4- . از جمله رهبران اصلاحی در عربستان می توان به سلمان العوده، عائض القرنی و ناصر العمر اشاره کرد.

ص:47

تأکید دارند، هر گونه درخواست و اطاعت از حاکم را ملاک کفر قرار داده اند و با جاهلی خواندن جوامع اسلامی راه را برای افراطی گری در تکفیر هموار کردند، با بررسی های انجام داده شده، اگر چه از تفکرات رهبران سلفیه جهادی - قطبی، تکفیر معین استنباط نمی شود و کلماتشان قابل تأویل است، ولی گروه های تندرو تکفیری، امروزه برای رسیدن به اهدافشان، خود را سلفیه جهادی می دانند، در حالی که آن ها در حقیقت پیروان محمد بن عبدالوهاب اند و در قالب سلفیان جهادی - وهابی شکل یافته اند که بدون هیچ ضابطه ای به تکفیر معین مسلمانان حکم می کنند. عالمان وهابی برای تبرئه کردن خود از جنایت های این گروه های افراطی از یک سو و بهره بودن از اندیشه های قطبی از سوی دیگر، سعی کرده اند که با تبلیغات گسترده و متحمل شدن هزینه های هنگفت، تفکرات سید قطب را به چالش بکشند، به طوری که فقط افکار او را سر مشق سلفیان جهادی تکفیری جلوه دهند.

ص:48

منابع
اشاره

قرآن کریم

الف. کتاب ها و مقاله ها

1. «ریشه های پدیده تکفیر در گذر زمان»، فصل نامه علمی - پژوهشی کلام اسلامی، سال22، شماره87، مؤسسه امام صادق علیه السلام ، پاییز92.

2. ابن تیمیة، مجموع الفتاوی، محقق: عبد الرحمن بن محمد، نشر مجمع الملک فهد، مدینه 1416ق/1995م.

3. --------------- ، الاستقامه، نشر دانشگاه محمد بن سعود، مدینه 1403ق.

4. --------------- ، درء التعارض بین العقل و نقل، نشر دانشگاه محمد بن سعود، مدینه 1411ق.

5. --------------- ، منهاج السنه، دانشگاه محمد بن سعود، مدینه 1406ق.

6 .ابن عابدین، محمّد امین بن عمر، الرد علی البکری، مکتبة الغرباء الأثریة، مدینه 1417ق.

7. --------------- ، رد المحتار علی الدر المختار، دارالفکر، بیروت 1412 ق.

8. ابن فارس، احمدبن زکریا، المعجم المقاییس اللغه، دارالجیل، بیروت 1999م.

9. ابوزید، وصفی عاشورا، فی ظلال سید قطب لمحات من حیاته وأعماله، دارالعلوم، قاهره، [بی تا].

10. أبی حنیفة النعمان، الفقه الأکبر، مکتبة الفرقان، الإمارات العربیة 1419ق - 1999م.

11. اسامه بن لادن، الأرشیف الجامع لکلمات و خطابات إمام المجاهدین، برگرفته از سایت توحید و جهاد، 2006م.

12. الألبانی، ناصر الدین، التوسل أنواعه وأحکامه، محقق: محمد عید العباسی، مکتبة المعارف، ریاض 1421 ق.

13. -------------------- ، موسوعه البانی، مرکز النعمان للبحوث والدراسات الإسلامیه، یمن 2010م.

14. بن باز، عبدالعزیز، مجموع فتاوی، گرداورنده: محمد بن سعد الشویعر، موقع الرئاسة العامة للبحوث العلمیة والإفتاء به نشانی http://www.alifta.com.

15. جوزیة، ابن قیم، مدارج السالکین بین منازل، محقق: محمد المعتصم بالله البغدادی، دار الکتاب العربی - بیروت، 1996م.

16. --------------- ، معالم فی الطریق، الاتحاد الاسلامی العالمی، قاهره، [بی تا].

17. --------------- ، مختصر الصواعق المرسلة، محقق: سید إبراهیم، دار الحدیث، قاهرة 2001م.

18. --------------- ، الطرق الحکمیة فی السیاسة، دار عالم الفوائد، مکة المکرمة 1428ق.

19. حامد، محمد عبدالحکیم، ائمة التکفیر (ظاهرة التکفیر فی العصر الحاضر...)، دارفاروق، قاهره، 2006.

ص:49

20. حنفی، ابن ابی العز، شرح العقیدة الطحاویة، چاپ چهارم: المکتب الإسلامی، بیروت1391.

21. راغب اصفهانی، حسین محمد، المفردات فی غریب القرآن، دار القلم، الدار الشامیة - دمشق بیروت 1412ق.

22. الرحیلی، ابراهیم بن عامر، التکفیر و الضوابطه، دارامام احمد، 2008م، [بی جا].

23. زینی دحلان، الدررالسنیه فی الرد علی الوهابیه، دار الشفقه، استانبول1976م.

24. سبحانی، جعفر، الایمان و الکفر فی الکتاب و السنه،

موسسه امام صادق، قم، 1385.

25. سید قطب، مبانی تفکر اسلامی، ترجمه حسن زاده، احسان، تهران 1387.

26. ظواهری، ایمن، اعزاز رایة الاسلام، موسسه السحاب للانتاج العالمی، برگرفته از سایت توحید و جهاد، [بی تا].

27. عابدی، احمد، توحید و شرک در نگاه شیعه و و هابیت، مشعر، قم1390.

28. عبد العزیز بن محمّد بن علی آل عبد اللطیف، دعاوی المناوئین لدعوة الشیخ محمّد بن عبدالوهّاب، چاپ: اول دار الوطن، الریاض 1412ق.

29. عثیمین، محمد بن صالح، مجموع فتاوی و رسائل، دار الوطن - دار الثریا 1413ق.

30. عزام، عبدالله، العقیدة وأثرها فی بناء الجیل، نشرشهید عزام الإعلامی،پاکستان،[بی تا]، برگرفته از سایتwww.tawhed.ws.

31. علماء نجد، الدرر السنیة فی الأجوبة النجدیة، محقق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم، 1417ق/1996م.

32. علوی، سید مجتبی، فرهنگ لغات کامل در قرآن، قم، چاپ اول: سلمان فارسی، 1365.

33. علی زاده موسوی، سید مهدی، سلفی گری و وهابیت، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، معاونت فرهنگی و تبلیغی، آوای منجی، قم 1391.

34. علی محمد، التکفیر، مفهومه و اسبابه اثر زمل العطیف، مکتبه الرشد، الریاض1430ق.

35. الغزالی، أبو حامد محمد بن محمد، الاقتصاد فی الاعتقاد، دار الکتب العلمیة، بیروت 1424 ق.

36. فوزان، صالح، التوحید، چاپ چهارم: وزارت اوقاف و ارشاد اسلامی، عربستان 1423ق.

37. قرطبی، ابن حزم الأندلسی، الفصل فی الملل والأهواء والنحل، مکتبة الخانجی، قاهرة، [بی تا].

38. مجلة المجتمع، الکویتیه، عدد565، جمادی الآخر 1402ق.

39. محمد بن عبدالوهاب، مجموعة رسائل فی التوحید والإیمان، مطابع الریاض، [بی تا].

40. محمود، علی عبدالحلیم، السلفیة و دعوة شیخ محمد بن عبدالوهاب، نشر عکاظ 1401ق.

41. المسند، محمد بن عبد العزیز بن عبد الله، فتنه التکفیر، دارالوطن، 2004م.

42. ---------------------------------------- ، فرسان تحت رایة النبی، چاپ دوم: [بی نا، بی تا]، برگرفته از سایت www.tawhed.ws.

ص:50

43. ---------------------------------------- ، فتاوی إسلامیة لأصحاب الفضیلة العلماء، دار الوطن، الریاض، 1413ق.

44. مودودی، ابوالاعلی، اصطلاحات چهارگانه در قرآن، نشر احسان، تهران 1389.

45. ندوی، ابوالحسن، حدود خسارت جهان و انحاط مسلمین، مصطفی زمانی، قم، پیام اسلام، 1369.

46. نقد و بررسی اندیشه تکفیر، احسان، تهران 1391.

47. یونس شوقی یاووز، دائرة المعارف اسلام، وقف سازمان دیانت ترکیه، تکفیر، بر گرفته از سایت: http://alwahabiyah.com.

ب. سایت ها

48. www.rabee.net.

49. http://www.alifta.com.

50. http://saaid.net.

51. http://alwahabiyah.com.

52. http://www.tawhed.ws.

ص:51

جریان تکفیری طالبان در افغانستان و جنایت های آنان / عبدالمؤمن امینی

اشاره

عبدالمؤمن امینی(1)

چکیده

با بررسی تفکرات و مبدأ شکل گیری جریان جنبش تکفیری طالبان دانسته شد که این گروه با اندیشه جزم گرایانه و سطحی و دانش ناچیز از شریعت، باورهای وهابیت را با سنت قبیله ای پشتونوالی در هم آمیخته و با توسل به زور و رفتارهایی وحشیانه آن را در قالب آموزه های دینی بر مردم مسلمان افغانستان تحمیل نمودند.

تحقیق پیش رو، نخست پیشینة حضور عالمان وهابی و تأسیس مدارس مذهبی توسط آنان را در میان قبایل نواحی مرزی پاکستان با افغانستان تبیین نموده و سپس با واکاوی خاستگاه و شکل گیری تفکر مذهبی طالبان روشن گردید که باورهای اعتقادی این گروه برگرفته از عالمان پشتون تبار تکفیری مدارس مذهبی پاکستان بوده و عواملی چون فقدان امنیت ملی، نبود نیروهای کاردان در میان سران جهادی، باورهای خشک و انعطاف ناپذیر مذهبی و... زمینه ساز ظهور و پیدایش هستة اولیة این گروه در افغانستان گردیده و حمایت های مالی، سیاسی و نظامی عربستان و آمریکا در رشد و گسترش طالبان نقش مؤثر داشته است. از این رو، عقاید و شاخصه های فکری طالبان، همچون گروه های وهابی تکفیری مستقر در پاکستان و دیگر مناطق جهان ستیز با عقل، جمود فکری، تکفیر مخالفان عقیدتی و نژادی، تحریم توسل و استغاثه و.... ،


1- دانشجوی دکتری دانشگاه ادیان و مذاهب

ص:52

بوده و با نفی جایگاه زنان در جامعه و عمل کرد تأسف بار و ضد اسلامی با آنان و مبارزه پیگیر با فرهنگ و تمدن و مخالفت با رشد علم و تکنولوژی در کشور و با عملکرد ضد انسانی و رفتار وحشیانه، ده ها هزار شیعه و اقوام غیر پشتون را سر بریده و شکنجه نمودند، و با خلق فاجعه نسل کشی در مزار شریف و بامیان، تصفیه ای نژادی و شیعه کشی گسترده ای را در افغانستان به راه انداختند.

واژگان کلیدی: طالبان، جنایت، تکفیر، پشتونوالی، افغانستان، شیعه، نسل کشی، مبانی اعتقادی.

مقدمه

پس از شکست ارتش شوروی و سقوط آخرین نظام کمونیستی در آوریل 1992م، و انتقال قدرت به گروه های جهادی، زیاده طلبی های برخی از سران احزاب سیاسی و دور شدن از آرمان های مقدس اسلام و آموزه های عزت آفرین جهاد و نژادپرستی افراطی و نبود کادر متعهد و کاردان در اداره کشور و نقشه های شوم استعمار خارجی، افغانستان را وارد یکی از پیچیده ترین بحران های جهان نمود، بحرانی که علی رغم تباهی ملت مظلوم مسلمان آن دیار، زمینه ساز شکل گری جنبش تکفیری به نام طالبان در اواخر سال 1994م (پاییز 1373ش) گردید.

با ظهور گروه افراطی طالبان اوضاع سیاسی و امنیتی کشور وارد دور جدیدی شد و طالبان با پیام بازگشت صلح، حاکمیت شریعت و دفاع از تمامیت ارضی افغانستان و...، با سرعت غیر قابل تصور موازنه قدرت را به نفع خود تغییر داد و در مدت زمان کوتاهی اکثر استان های کشور را تسخیر کرد و پایتخت «کابل» را در اختیار گرفت.

بدیهی بود که اهداف اعلام شده از سوی این گروه، در آغاز، برای ملتِ خسته از جنگ های طولانی، برآورده شدن آرزوی دیرینه و بسیار امیدوار کننده بود، ولی با گذشت زمان و تسلط بر بیشتر استان های کشور میان اهداف گفته شده و برخورد

ص:53

خصمانه و رفتار وحشیانه با مردم؛ به ویژه با شیعیان، ماهیت این گروه به ظاهر مسلمان را آشکار ساخت و نگرانی های زیادی را باعث گردید که در دنیا مشابه آن کمتر دیده شده است.

نگارنده این تحقیق در تلاش است تا مبانی اعتقادی و جریان های تأثیرگذار بر ظهور گروه تکفیری طالبان را بکاود و کارنامه عملی ضد اسلامی، قتل و کشتار مردم بی دفاع مسلمان افغانستان را به دست آنان به شکل آمار تبیین نماید.

ضرورت تحقیق

از آغاز شکل گیری و ظهور گروه افراطی طالبان در کشور افغانستان تاکنون، زمان زیادی نگذشته است؛ ولی رفتار خصمانه و عملکرد ضد اسلامی آنان نسبت به شیعیان و اقلیت های قومی و مذهبی، توجه بسیاری از کارشناسان مسائل سیاسی و اندیشوران علوم دینی را به خود معطوف ساخته و هر طیفی براساس بینش و توان معلومات خویش، ابعاد و زوایای پیدا و پنهان این گروه و بستر تولد و شکل گیری و کارنامه عملی و حامیان آنان را مورد تحلیل و بررسی قرار داده و آثار پر ارجی را در قالب کتاب، مقاله، نرم افزار و... برای تنویر افکار عمومی مردم جهان ارائه نموده اند. اما در حوزه شاخصه های تفکر دینی و خاستگاه اعتقادی و تبین زوایا و عمق فاجعه انسانی و قتل عام شیعیان افغانستان به صورت آمار، کار کمتر انجام یافته است، از این رو تحقیق حاضر با احساس خلأ و نیازمندی موجود سامان یافته است.

پیشینه تحقیق

بررسی تاریخ و وقایع مردم منطقة مرزی دیوبند و خط مرزی میان افغانستان و پاکستان و بازی های سیاسی پشت پرده دولت مردان پاکستان سرنخ هایی از حضور قبلی اندیشه متحجرانه و افراطی از اسلام در میان اقوام ساکن در آن سرزمین را از دیرباز نشان می دهد؛ چنان که «الیورا» کارشناس فرانسوی معتقد است: گرایش اهل حدیث «وهابیت» از قرن نوزدهم در شمال غربی ولایت مرزی پاکستان با افغانستان

ص:54

حضور پر رنگ داشته و حامیان اندیشة سلفی گری، مدرسه های علوم دینی را در مناطق اتک، اکوار و در درة کندو در روستای پنچ پیری تأسیس نمودند، و تفکر اهل حدیث و ظاهرگرایی در میان ملاهای آن دیار - که عمدتاً در نواحی مرزی ساکن اند - در سال های 1950 میلادی گسترش یافت. طالبان علوم دینی مناطق جنوب افغانستان که اکثر آنان از نژاد پشتون هستند، اندیشة سلفی گری تکفیری را در آن مدارس آموخته و با تأثیرپذیری از مبانی فکری افراطی اهل حدیث «وهابیت» از مکتب فقهی امام ابوحنیفه دست کشیده و علیه تصوف و حنفیت وارد جنگ شده و زیارتگاه ها و قبور مردان صالح و مقدس آن ها را ویران کردند. عالمان سنّی احناف به آن ها لقب «وهابی» داده اند ولی گروه یاد شده خود را «سلفی»(1)

می نامند.(2)

با تجاوز و اشغال افغانستان توسط روس ها، تمام معادلات سیاسی کشور به نفع مکتب اهل حدیث پاکستان رقم خورد، زیرا صدها هزار خانواده افغانی در کشور پاکستان پناهنده شده و جوانان آنان جذب مدارس دینی اهل حدیث و دیوبندی گردیده و افزون بر آموزش اعتقادی و تغذیه فکری از کمک های اقتصادی و مالی دولت پاکستان و مردم وهابی آن سرزمین بهره مند شدند و سران گروه اهل حدیث با تبلیغ و ترویج اندیشه های افراطی وهابیت در میان مردم جنوب کشور، توده های مردم شدیداً تحت تأثیر آموزه های فکری مخرب سلفی گری تکفیری قرار گرفتند. چنان که «مولوی افضل برگ متل»، ابتدا در مدرسه دیوبند هندوستان و سپس در اکوار پاکستان در مدرسة اهل حدیث کراچی آموزش دیده و پس از مراجعت به وطن [افغانستان] محل فعالیت های دینی خویش را در روستای «بادموک» قرار داده و در قیام سال 1978


1- . واژة سلف در جهان اسلام به جریان های فکری گوناگونی به کار رفته است، ولی امروزه به دلیل تبلیغات گستردة سردمداران فکری و سیاسی آل سعود این کلمه به پیروان تفکرات ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب تعین یافته است.
2- . الیویه، روآ، افغانستان از جهاد تا جنگ های داخلی، ترجمه علی عالمی کرمانی، ص 95.

ص:55

میلادی وی رهبر محلی حزب اسلامی، به نام عبیدالله را خلع قدرت نمود و مردم منطقه را به وهابی گری فرا خواند.(1)

هم چنین مولوی حمیدالله و مولوی جمیل الرحمن که در «پنچ پیر» آموزش دیده بودند، در بخش های دیگری از مناطق جنوب و شرق افغانستان حضور یافته و اندیشه تکفیری وهابیت را در میان مردمان آن سرزمین ترویج نمودند. با وجود شواهد و نمونه های یاد شده می توان به این ره آورد رسید که اندیشه تکفیری طالبان در افغانستان ریشه در مدارس اهل حدیث نواحی مرزی پاکستان با افغانستان داشته که سران تکفیری به صورت خزنده و پنهانی پیش از انقلاب اسلامی افغانستان مشغول به ترویج اندیشة تکفیری وهابیان و مکتب دیوبندیه در میان مردم و جوانان منطقه بوده اند.

ریشه یابی تفکر دینی طالبان
اشاره

در مورد خاستگاه و چگونگی شکل گیری اندیشه دینی طالبان و جریان های مهم مذهبی که بر افکار و رفتار این گروه نقش اساسی داشته اند رویکردهای مختلفی وجود دارد که به برخی از آن ها به قرار زیر اشاره می کنیم:

1. باورهای اعتقادی جنبش طالبان برگرفته از مدارس دینی دیوبند است.

2. برخی از طالب پژوهان، اصول اندیشه و افکار این گروه را متأثر از فرقه وهابیت می دانند.

با بررسی سیر تاریخی اندیشه دینی طالبان و واکاوی در تفکر مذهبی آن ها دانسته می شود که سران و هستة مرکزی این جنبشِ تندرو در مدارس تحت پوشش عالمان دیوبندی آموزش دیده و تغذیة فکری شده اند و دیوبندی ها به علت تشابه عقیدتی و یا عینیت مبانی فکری با وهابیان، وهابی خوانده می شوند، از این رو بایسته است که خاستگاه تفکر دینی طالبان را با استفاده از نظریات کارشناسان مذهبی و سیاسی، تحلیل و کاوش کنیم.


1- . الیویه، روآ، افغانستان از جهاد تا جنگ های داخلی، ترجمه علی عالمی کرمانی، ص 51.

ص:56

حوزه علمیه دیوبند

این مرکز علمی در سال 1283ق، توسط مولانا محمد قاسم نانوتوی، مولانا رشید احمد کنگوهی و دیگران، در دهکده دیوبند واقع در شمال کشور هندوستان تأسیس شد و امروزه یکی از مهم ترین جریان های بنیادگرای اسلامی در شبه قاره هند به شمار می آید.(1) و بزرگ ترین مرکز مذهبی است که پارادایم تفکر دینی و اعتقادی گروه طالبان با اتصال به حزب جمعیت العلماء الاسلام در آن جا شکل گرفته است، زیرا نهاد مذهبی جمعیت العلماء الاسلام که در سال 1945 میلادی به وسیله عالمان دیوبندی و مولانا بشیر احمد عثمانی در پاکستان پایه گذاری شد، نقش محوری در حمایت فکری جریان طالبان ایفا نموده است.(2)

چنان که احمد رشید می نویسد:

طالبان با ارتباط محدودی که با جهان داشتند، به مدرسه های جمعیت العلمای پاکستان وارد شدند و متأثر از دانش ملاهای تنگ نظر این مدارس به دیوبندی های سرسخت و متعصب مبدل شدند، از این رو جنبش طالبان از طریق جمعیت العلماء الاسلام، پاکستان با خط دیوبندی آشنا شده و به شدت تحت تأثیر گرایش های مذهبی این مکتب قرار دارند.(3)

استاد شهید برهان الدین ربانی در دیداری که با عطاءالله مهاجرانی وزیر وقت فرهنگ و ارشاد اسلامی جمهوری اسلامی ایران در 19/6/1382 داشته است می گوید:

«یکی از شیوه های شناخت اندیشه و مشی طالبان، آشنایی با عقاید علمای سلفی دیوبندی پاکستان است.»(4)


1- . در مورد شرح حال عالمان دیوبندیه و فارغ التحصیلان این مدرسه، ر. ک: به محمد جواد مشکور، سیر کلام در فرق اسلام، ص 93؛ عبدالحمید رحیمی، بررسی مکتب دیوبند، پایان نامه کارشناسی ارشد، ص 26، دانشگاه تهران، 1384ش؛ عبیدالله اسعدی قاسمی، دارالعلوم دیوبند، ص 447، به نقل از مازیار کریمی، طالبان خاستگاه و مبانی فکری، ص 142، نشر کانون اندیشه جوان، تهران، 1392 ش.
2- . اسدالله شفایی، ظهور و سقوط طالبانیسم، ص 8، انتخاب، 10/9/1380؛ احمد رشید، کابوس طالبان، ص 123، ترجمه گیلادا ایروانلو.
3- . سید عبدالقیوم سجادی، «ماهیت دینی سیاسی گروه طالبان»، پگاه حوزه، ص 11؛ 2/7/1380.
4- . عطاءالله مهاجرانی، اسلام و غرب، ص 106، به نقل از مازیار کریمی، طالبان و خاستگاه مبانی فکری، ص 142.

ص:57

بدین ترتیب، خاستگاه اندیشه دینی کادر رهبری طالبان برگرفته از حزب جمعیت العلماء الاسلام، است. که این نهاد مذهبی خود شاخه ای از مکتب دیوبندیه هند به شمار می آید.

رابطة دیوبندی ها با وهابیت

عالمان مکتب دیوبندی ارتباط عمیق و تنگاتنگی با وهابیان در حوزه اندیشه و عقاید دارند، چنان که رشید احمد کنگوهی در تأیید عقاید وهابیت می گوید: «کسانی که از محمدبن عبدالوهاب، پیروی نمایند انسان های شایسته بوده و عقاید وهابی ها صحیح است.»(1) وی در مورد پیشوای وهابیان می گوید: «محمدبن عبدالوهاب، مردی صالح بود و با تکیه بر مذهب حنبلی و حدیث، با بدعت و شرک مبارزه کرده.»(2)

هم چنین عالمان وهابی باورها و مبانی فکری خود را عین اندیشة دینی عالمان دیوبند دانسته و عبدالله بن صالح الصقر نماینده وزارت اوقاف ریاض در بازدید از مرکز علمی دیوبند تأکید می کند که کشور عربستان برادر شماست و خادم الحرمین «ملک فهد» و آل سعود از شما هستند.(3)

شاه ولی الله دهلوی متفکر و متکلم اصلاح طلب هندی که خود از مؤسسان مکتب دیوبند است، موضع خصمانه ای در برابر مکتب تشیع داشته و کتاب ازالة الخلفا را علیه شیعه نوشت و به دلیل شباهت های فکری و عقیدتی میان وی و محمدبن عبدالوهاب برخی او را نسخة هندی وهابیت شمرده اند.(4)

برخی از فرقه پژوهان معتقدند که شاه ولی الله و محمد بن عبدالوهاب، دوره طلبگی را در حجاز ودر یک زمان گذرانیده و نزد یک استاد دانش آموخته اند.(5) ابوالحسن ندوی


1- . عبیدالله اسعدی قاسمی، دارالعلوم دیوبند، ص 735.
2- . عبیدالله اسعدی قاسمی، دارالعلوم دیوبند، ص 337.
3- . عبدالحمید، رحیمی، بررسی مکتب دیوبند، ص 114؛ حسام الدین امامی، افغانستان و ظهور طالبان، ص 99.
4- . دکتر مهدی فرمانیان، مشکات، سال بیست و هشتم، شماره 104، پاییز 1388، ص 87 – 88؛ محمدطاهر رفیعی، سراج منیر، ص 23؛ سال اول شماره 4، زمستان 1390.
5- . محمد هاشم عصمت الهی، جریان پرشتاب طالبان، ص 42.

ص:58

در معرفی محدث دهلوی می گوید: شاه ولی الله و پیروانش بهترین ترویج کنندگان اندیشه های ابن تیمیه در شبه قاره هند به شمار می آیند. وی در راستای نشر افکار ابن تیمیه، مدارس زیادی تأسیس کرد و به تربیت شاگردان زیادی پرداخت.(1)

از این رو ارتباط نزدیک و مسافرت های پیوسته محدث دهلوی و شاگردان وی به مکه و مدینه شاهد روشنی بر تأثیرپذیری دهلوی از ابن تیمیه و محمدبن عبدالوهاب بوده و پیروان وی وهابیان حقیقی در شبه قاره هند محسوب می شوند و افکار و عقاید وهابیت از طریق عالمان مدارس دیوبندیه؛ به ویژه از مجرای حزب جمعیت العلماء الاسلام که مرکز پرورش و تغذیه فکری طالبان بوده است در افغانستان انتقال یافته و نقش اساسی در شکل گیری تفکر و عملکرد افراطی این جنبش تکفیری در عرصه های مهم اجتماعی و فرهنگی در این سرزمین داشته است.

عوامل زمینه ساز شکل گیری طالبان
اشاره

درباره شکل گیری و زمینه های ظهور جریان پرشتاب گروه طالبان، تحلیل گرانِ مسائل سیاسی رویکرد های متفاوتی دارند: برخی از آنان عامل شکل گیری این جنبش را دستگاه امنیتی پاکستان «isi» می دانند.(2)

گروهی دیگر عملکرد نامطلوب رهبران جهادی و درگیری نیروهای داخلی را در ظهور طالبان مؤثر دانسته اند.(3)

ولی با بررسی همة ابعاد این موضوع، روشن می شود که عوامل زمینه ساز ظهور و شکل گیری طالبان، مجموعه ای از وقایع تلخ و ویرانگر داخلی افغانستان و مؤلفه های دیگر چون فقر فرهنگی و اقتصادی، تعصب قومی و قبیلگی، فقدان قانون اساسی مورد قبول ملت و سنت های پایدار و انعطاف ناپذیر مذهبی، نبودِ نیروهای کاردان و...، مؤثر بوده است که در این قسمت از بحث، مهم ترین عوامل زمینه ساز و شکل گیری این گروه تکفیری را بررسی و تحلیل می کنیم.


1- . ابوالحسن ندوی، من اعلام المسلمین و مشاهیرهم، ص 91.
2- . مازیار کریمی حاجی خادمی، خاستگاه و مبانی فکری طالبان، ص 35.
3- . چنگیز پهلوان، عصر مجاهدین و برآمدن طالبان، ص 23.

ص:59

1. عدم کاردانی سران جهادی در تشکیل حکومت ملی

رهبران جهادی در آوریل 1992م (فرودین 1371ش)، با تصرف کابل وارد این شهر شدند و صبغت الله مجددی به عنوان اولین رئیس جمهور از سوی سران مجاهدین بر گزیده شد و شور و شعف غیر قابل وصفی را برای مردم خسته از جنگ، به همراه داشت. مردم مظلوم و شهید داده افغانستان پس از چهارده سال جهاد علیه متجاوزان روس، انتظار روزهای شاد و پر از پیروزی را در آینده به سر می پروراندند؛ ولی

دیری نپایید که جنگ بر سر قدرت در میان سران مجاهدین آغاز شد و روز به روز دامنة آن گسترده تر شده و حدود چهار سال به طول انجامید و زمینه ضعف نیروهای جهادی فراهم آمده و حامیان طالبان از این ضعف مفرط مجاهدین و فرصت به وجود آمده کمال استفاده را نموده و در تجهیز و راه اندازی ماشین جنگی طالبان تلاش کردند.

دکتر احمدی می گوید:

یکی از عوامل مهمی که زمینه ساز ظهور طالبان در افغانستان شد، ناتوانی رهبران گروه های جهادی در استقرار یک دولت فراگیر ملی و تمایل برخی از این گروه ها به اعمال سلطه بیشتر در برابر دولت مجاهدین بود.(1)

عظیمی، یکی دیگر از کارشناسان مسائل سیاسی افغانستان می نویسد:

طالبان قبل از این که محصول تصمیمات خارجی در بیرون از مرزهای افغانستان باشند، نتیجة تحزب گرایی و قوم گرایی و اختلافات درونی و عملکرد نامطلوب نیروهای جهادی بعد از انتقال قدرت به آنان می باشد.(2)


1- . حمید احمدی، «طالبان ریشه ها و علل رشد»، مجله اطلاعات سیاسی، اقتصادی، شماره 132؛ محمد هاشیم و دیگران، جریان پرشتاب طالبان، ص 54.
2- . محمدظاهر عظیمی، افغانستان و ریشه دردها، ص 29؛ قاسم دانش بختیاری، ریشه های بحران و راه توسعه سیاسی، ص 16.

ص:60

دکتر چنگیز پهلوان نیز در این زمینه می نویسد:

واقعیت این است که پدیده طالبان را نمی توان بی توجه به جریان صعود و افول دولت مجاهدین... به درستی دریافت.(1)

از این گفته می توان این گونه استفاده کرد که عدم تشکیل یک دولت فراگیر، زمینة ظهور طالبان را آماده ساخت؛ از این رو، ضعف اکثریت رهبران در تدبیر امور کشور و عدم تجربه در اداره دولت و زیاده خواهی های آنان موجب چندگانگی در اندام های مختلف احزاب و لجام گسیختگی فرماندهان شده و زمینه را برای رشد پدیده شوم گروه تکفیری طالبان فراهم ساخت.

2. نظام قبیله ای جامعه افغانستان

از جمله عواملی که می تواند فرهنگ جامعه و کشوری را در مسیر توسعه بهتر به پیش براند، عقلانیت و دانش محوری است؛ ولی در جامعه سنتی، علم و عالمان جایگاه و نقش اصلی اش را از دست داده و ساختار قبیله ای و زد و بندهای طائفه ای عمده ترین مانع در راه رشد و شکوفایی فرهنگ توسعه بوده و مخالف حاکمیت قانون می باشد؛ از این رو، ساختار جامعه افغانستان قبیله ای و سنتی بوده و مسئله قومیت و نژاد، نقش به سزایی در ظهور و پیروزی طالبان ایفا کرد؛ زیرا طالبان همه از قوم پشتون بوده و پشتون ها همواره خواهان تسلط قوم خود بر دیگر اقوام ساکن در افغانستان اند و سیاست ها و مواضع طالبان مورد حمایت جدی سلطه طلبان پشتون قرار گرفت.(2)

بدین ترتیب، بافتِ جمعیتی طالبان یکی از مهم ترین ابزار موفقیت را در اختیار آنان قرار داد؛(3)

چنان که ملا محمد حسن حاکم طالبان در قندهار می گوید:


1- . چنگیز پهلوان، افغانستان، عصر مجاهدان و برآمدن طالبان، ص 19.
2- . مهدی امیری، «زمینه های ظهور طالبان در صحنه سیاسی افغانستان»، اطلاعات، شماره 15 و 16/8 1380، ص 12.
3- . سید عبدالقیوم سجادی، «طالبان، دین و حکومت»، مجله علوم سیاسی، شماره یک سال اول، تابستان 1377، ص 225.

ص:61

ما همگی از قوم پشتون بوده و یکدیگر را می شناختیم و عقیدة یکسانی داشتیم و کاملا حرف یکدیگر را می فهمیدیم؛ بنابراین، تصمیم به اقدام مشترک برایمان آسان بود.(1)

3. فقدان امنیت

بدون شک یکی دیگر از عواملی که در ظهور جریان طالبان نقش مهمی داشت درگیری های طولانی میان نیروهای جهادی بوده است. این جنگ ها به صورت بسیار وحشیانه با موشک باران کابل سال ها ادامه یافت وحتی رهبران احزاب برای کسب قدرت علیه یکدیگر حکم جهاد صادر می کردند.(2) وحکومت کوتاه و محدود مجاهدین، افزون بر نابودی زیر ساخت ها و پایه های اقتصادی افغانستان نظم و امنیت عمومی را به شدت آسیب پذیر نموده و مردم این کشور نه صاحب جان خود بودند و نه اختیار ناموس و مال خود را داشتند و هرگاه گروهی که نوید برقراری صلح و امنیت را به آنان می داد از آن حمایت کرده و در انتظار یک ناجی بودند و برای ملت و مردم مظلوم این کشور مهم نبود که این گروه نجات دهنده از کجا و چه کسانی هستند.(3)

از این رو، بی ثباتی حاکم در جامعه و درگیری سران احزاب و فرماندهان جهادی بر سر قدرت، بهترین فرصت را برای طالبان فراهم ساخت تا با شعار تأمین امنیت در افغانستان در مدت کوتاهی بیشترین استان های کشور را تصرف کنند و قدرت را به دست بگیرند.

پیدایش طالبان

ملامحمد عمر در دهکده نوده، نزدیک قندهار در سال 1959م از قبیلة «هوتکی» شاخة «غلزایی» به دنیا آمده. وی، پس از دوره تحصیل در روستای سنگسر بخش میوند


1- . احمد رشید، کابوس طالبان، ترجمه گیلدار ایروانلو، ص 45.
2- . محمد هاشم و دیگران، جریان پرشتاب طالبان، ص 55.
3- . سید عبدالقیوم سجادی، طالبان؛ دین و حکومت، ص 225؛ مریم امیر شاه کرمی، «افغانستان، نخبگان قوم گرا، آتش بیاران جنگ های داخلی»، راهبرد، شماره 31، بهار 1383، ص 94.

ص:62

قندهار رفت و با تأسیس یک حوزه علوم دینی کوچک به شکل گِلی، مشغول تدریس و فعالیت های علمی و دینی شده است،(1)

ملا عمر تا آن جا که امکان داشت از افراد بیگانه و ناشناس دوری می گزید ولی با طالبان و شاگردانش حشر و نشر را حتی داشته است. به گفتة آگاهان علوم سیاسی، سر کرده گروه طالبان و هستة مرکزی این جنبش در زمان جهاد مردم افغانستان علیه ارتش سرخ شوروی از اعضای دو حزب «حرکت انقلاب اسلامی، و حزب اسلامی شاخة خالص» بوده اند؛ که رهبری دو حزب یاد شده را مولوی محمد نبی محمدی و مولوی یونس خالص بر عهده داشته اند؛ چنان که ملا محمدحسن نائب رئیس مجلس وقت طالبان می گوید: «من، ملاعمر را به خوبی می شناختم و در دو جبهه و در دو گروه در برابر ارتش سرخ شوروی می جنگیدیم.»(2)

وی در جای دیگر می گوید:

ملا محمد غوث، ملا محمد ربانی رئیس مجلس و معاون ملاعمر و خودم، همه از استان ارزگان هستیم و در کنار یکدیگر مبارزه می کردیم؛ اما پس از دوره جهاد من به کویته پاکستان برگشته و وارد مدرسه شدم و هرگاه همدیگر را می دیدیم، درباره گرفتاری ها و مشکلات جامعه افغانستان صحبت می کردیم. ما دارای عقیده واحد بوده و خیلی خوب به توافق دست می یافتیم.

ملا محمد عباس، وزیر وقت بهداشت و درمان طالبان، می گوید:

من در «کلات»، مرکز استان زابل که در 135 کیلومتری شمال قندهار قرار دارد، در یک مدرسه دینی مشغول تحصیل بودم، ولی اوضاع کشور آن چنان بحرانی و بد بود که از تحصیل علم دست کشیده و با عده ای از دوستانم به منظور شرکت در شورایی که برای حل مشکلات افغانستان، به ابتکار «اسماعیل خان» تشکیل شده بود به استان هرات رفتیم و در نهایت این شورا نیز نتوانست راهکاری درباره حل اوضاع


1- . احمد رشید، کابوس طالبان، ص 47.
2- . احمد رشید، طالبان، اسلام، نفت و بازی بزرگ جدید، ترجمه اسدالله شفایی و صادق باقری، ص 42.

ص:63

آشفتة کشور ارائه دهد؛ از این رو من و شماری از دوستانم نظیر: ملا عبدالرزاق، ملا محمد فاضل، مولوی عبدالستار سنایی، ملا عبدالجلیل و....، برای رفع اوضاع نابسامان مملکت، روانه قندهار شده و در ضمن ملاقات با ملاعمر به او پیوستیم.(1)

بررسی تاریخ شکل گیری و پیدایش گروه طالبان نشان می دهد که عناصر مرکزی این گروه پس از پیوستن به ملاعمر و تشکیل شورای عالی در قندهار و بحث های فراوان درباره ناامنی های ممتد و جنگ های طولانی در کشور، موفق به ارائه طرحی شدند که از نکات محوری آن اعاده صلح، خلع سلاح عمومی و حاکمیت شریعت اسلامی در افغانستان به شمار می آید؛ ولی موارد پیش گفته تنها ادعایی بیش نبوده که رهبران این جنبش داشتند و اقدامات خشونت بار و رفتار ضد اسلامی این گروه در عرصه های سیاسی و اجتماعی پس از تسلط در کشور کاملا متناقض با اهداف اعلام شده توسط آن ها بوده است.

استاد برهان الدین ربانی، هستة مرکزی گروه طالبان را در مصاحبه ای به قرار زیر دانسته و می گوید:

1. ملا محمد عمر رهبر اصلی جنبش طالبان است؛

2. گروهی از افسران کمونیست طرفدار دکتر نجیب الله؛

3. گروهی از افسران و سربازان پاکستان و شبه نظامیان سپاه صحابه؛

4. طلاب علوم دینی پشتون تبار افغانستان؛

5. تعدادی از سران قبایل پشتون؛

6. گروهی از سرکرده های قاچاق مواد مخدر.

استاد ربانی، سیاست های کلی و تصمیم گیری های اصلی جنبش طالبان را از آنِ نظامیان پاکستان و اعضای افراطی سپاه صحابه دانسته است.(2)

بدین ترتیب، با ترکیب


1- . احمد رشید، طالبان، اسلام، نفت و بازی بزرگ جدید، ترجمه اسدالله شفایی و صادق باقری، ص 47.
2- . اطلاعات سیاسی، اقتصادی، سال سیزدهم، شماره 134- 133، 19 مهر 1377، به نقل از اکرم علیخانی، طالبان و شهادت دیپلمات های ایرانی، ص 62.

ص:64

عناصر یاد شده و طرفداران پشتون تبار آنان، گروهی به نام طالبان در عرصة سیاسی و نظامی افغانستان ظهور نموده و در مدت زمان کوتاهی بخش اعظم خاک این سرزمین را تصرف کردند و انظار عمومی جهانیان را به خود معطوف ساختند.

علل گسترش طالبان
الف. مذهبی
اشاره

با تجاوز و اشغال افغانستان توسط ارتش شوروی، مراکز آموزشی و محیط تحصیل در این کشور به شدت آسیب دید و میلیون ها نفر از مردم افغانستان به کشور پاکستان پناهنده و در دو استان بلوچستان و سرحد (پشتونستان)، مستقر و تحت تاثیر محیط قبیله ای و مذهبی آنجا قرار گرفتند و نهادهای خیریه پاکستانی با همکاری سازمان های بین المللی امر امداد و کمک رسانی به آوارگان را بر عهده گرفتند. در این میان، سازمان های مذهبی به ویژه سازمان دینی و ایدئولوژیکی جمعیت العلمای اسلام تحت رهبری مولوی فضل الرحمن که از قوم پشتون شاخه ای درانی است، در امر کمک رسانی به آوارگان، بیش از دیگر نهادهای خیریه نقش ایفا نموده و افزون بر امر امداد، هزاران تن از فرزندان آوارگان افغانستانی را به مدارس تابع جمعیتِ خویش فرا خواندند و زمینة تحصیل آنان را به صورت رایگان فراهم نمودند. در این مدارس، علاوه بر آموزش دروس رایج و معمول علوم دینی، آموزشی های ویژة رزم و نظامی نیز برای طالبان وجود داشته است.(1)

کمترین تردیدی وجود ندارد که طالبان در این مدارس دینی که متأثر از حوزه علمیه دیوبند بوده و متمایل به قبیلة پشتون است درس خوانده اند و شیوة آموزش در این مدارس بر اساس الگوی آموزشی ویژه بوده است؛ به گونه ای که طلاب آن با تعصب دینی آشکاری فارغ التحصیل شده و با هر نوع اندیشة که مخالف افکار شان بود با


1- . وحید مژده، افغانستان و پنجاه سال سلطه طالبان، ص 10؛ محمداسحاق فیاض، پشتونستان چالش سیاسی افغانستان و پاکستان، ص 194.

ص:65

رفتار خشونت آمیز برخورد نموده و این امر را نوعی جهاد تلقی می کردند، زیرا مفهوم جهاد از نظر آنان منحصر به جنگ مسلمانان با غیر مسلمان ها نبوده، بلکه به معنای مبارزه با هر عقیده ای است که مخالف باورهای آنان باشد. طالبان با این بینش وارد افغانستان شده و با نیروهای جهادی در این سرزمین جنگیدند و آن را نوعی جهاد می دانستند.(1)

دکتر احمدی در این مورد می نویسد:

مولوی فضل الرحمن رهبر گروه جمعیت العلمای پاکستان که ریاست کمیته دائمی مجلس ملی آن کشور را نیز بر عهده داشت، یکی از گروه های ضد شیعی پاکستان بوده و جزئی از حامیان اصلی جریان طالبان بوده است.(2)

وی در مقاله مدعی است که: تداوم سنت های افراطی ومذهبی و تأثیر آموزش های دینی در مدارس مذهبی پاکستان و به ویژه در «مرکز جمعیت العلمای اسلام» و مدارس مذهبی دیگر با مرکزیت دیوبندی، از عمده ترین عوامل گسترش و رشد پدیده طالبان بوده است؛ چنان که می نویسد: مولوی محمد عمر و سه تن از اعضای شورای رهبری طالبان در قندهار از فارغ التحصیلان جامعة العلوم الأسلامیة است که تحت ریاست مولانا محمد یوسف بن نوری، یکی از اعضای برجسته جمعیت العلمای اسلام می باشد و نماینده طالبان در سازمان ملل نیز از همین مدرسه فارغ التحصیل شده است و نماینده طالبان در پاکستان نیز از فارغ التحصیلان جامعة المحمدیة در کراچی بوده و بسیاری از فرماندهان طالبان از همین مدارس مذهبی که وابسته به «جمعیت العلمای اسلام» است، فارغ التحصیل شده اند.(3) همین نهاد مذهبی، پس از تصرف کابل، هیئتی را برای کمک به طالبان در تدوین قانون اساسی جدید طالبانی به کابل فرستاد.(4)


1- . محمد سر افراز، جنبش طالبان از ظهور تا افول، ص 59.
2- . حمید احمدی، پاکستان و طالبان، ص 28-29.
3- . همو، اطلاعات سیاسی اقتصادی، شماره 131، ص 28.
4- . احمد راشد، افغانستان، طالبان و سیاست های جهانی، ص 132.

ص:66

حمایت فضل الرحمن از گروه طالبان، منحصر به کمک های مالی و آموزش تعالیم دینی و نظامی نمی شود، بلکه وی در 21 ژوئن 1999 در رأس هیئت بزرگی عازم قندهار گردید و با ملاعمر سر دستة گروه طالبان دیدار و مذاکره نموده و با حضور در افغانستان حمایت همه جانبه ای خویش را از این جنبش افراطی اعلام داشته و گفته است: افراد جمعیت، علمای کرام، طلبا، مجاهدین و نوجوانان و....، همواره برای بقا و استحکام و مبارزه در راه حکومت اسلامی روی کار آمده در افغانستان، شما را (ملاعمر) مساعدت خواهند کرد.(1)

به گفتة کارشناسان، مسائل سیاسی، مجموعه ای از مدارس علوم دینی و احزاب اسلام گرا و نهادهای مذهبی پاکستان که در شکل گیری و گسترش گروه تکفیری طالبان، نقش اساسی داشته اند، که در ادامه، شماری از آن ها را به قرار زیر نام می بریم:

1. جمعیت علمای اسلام «گروه فضل الرحمن»

این جمعیت در سال 1946م، از جمعیت علمای هند منشعب شد و پس از فوت رهبر این جریان به نام مفتی محمود، مدیریت آن را فرزند وی مولانا فضل الرحمن به عهده گرفت.

2. جمعیت علمای اسلام «گروه مولانا سمیع الحق».

این گروه تحت رهبری سمیع الحق بوده و ایشان از روحانیون پشتون تبار صوبة سرحد است.

3. سپاه صحابه

این گروه در ششم سپتامبر 1985م، توسط حق نواز جنگوی در شهر «جنگ» ایالت پنجاب بنیان گذاری شد. حق نواز فرد متعصب و ضد شیعه بوده و هدف او از تأسیس سپاه صحابه مقابله با شیعیان و نفوذ ایران در پاکستان بوده است.


1- . محمد اکرم عارفی، جنبش های اسلامی پاکستان، ص 109؛ پیتر مارسدن، طالبان، جنگ، مذهب و نظام جدید در افغانستان، ص 184.

ص:67

4. لشکر جنگوی

این گروه نیز یکی از گروه های افراطی مذهبی بوده و در شکل گیری طالبان نقش اساسی داشته است.

5. جمعیت اهل حدیث

مکتب اهل حدیث وابسته به اندیشة شاه ولی الله دهلوی بوده و دهلوی از نظر فکر و اندیشه ارتباط نزدیکی با وهابیان دارد.(1) بدین ترتیب، از مدارس تحت پوشش گروه های مذهبی یاد شده هزاران طالب پاکستانی و افغانی آموزش دیده، وارد افغانستان و شهر قندهار شده و در حمایت از طالبان علیه مردم و نیروهای جهادی افغانستان جنگیدند.

ب. سیاسی
اشاره

مطالعه و بررسی جریان تکفیری طالبان نشان می دهد که افزون بر علل پیش گفته، برخی از کشورهای همسایه و منطقه و قدرت های بزرگ فرامنطقه ای و در رأس آن ها دولت آمریکا در شکل گیری، سازماندهی و گسترش این جنبش نقش مؤثر داشته اند.

از آن جایی که پرداختن تفصیلی به ابعاد سیاسی این موضوع در این مختصر نمی گنجد؛ تلاش می کنیم که نقش و تأثیر پررنگ شماری از کشورهای خارجی را که با حمایت مالی، تسلیحاتی و تدارکاتی آن ها این جنبش شکل گرفته است، به صورت موجز بکاویم.

1. پاکستان

روابط سیاسی و دیپلماسی کشور افغانستان و پاکستان به دلیل ادعاهای ارضی و سرزمینی که افغانستان نسبت به بخش های خاک پاکستان دارد همیشه ناپایدار و تنش زا بوده است و در زمان جنگ نیروهای جهادی با اشغال گران شوروی و پس از استقرار حکومت مجاهدین در کابل، دولت پاکستان کوشید تا رابطة حسنه ای با کابل برقرار نماید، ولی سران نیروهای جهادی، اهداف و خواسته های سیاست مدارانِ پاکستانی


1- . مهدی فرمانیان و دیگران، فرق تسنن، ص 668.

ص:68

را بر آورده نساختند و از این رو، اسلام آباد برای دست یابی به منافع خویش و تضعیف دولت ربانی، به فکر تشکیل گروه جدیدی افتاد و جریان تند رو و افراطی به نام طالبان را در افغانستان روی کار آورد و نیروهای نظامی، هواپیما ها و تانک های پاکستانی در جریان درگیری های طالبان با نیروهای مجاهدین به کمک این جنبش آمده و شهرهای بزرگ افغانستان را یکی پس از دیگری تصرف نمودند.(1)

چنان که در روزنامه انگلیسی زبان کابل تایمز آمده است که سازمان اطلاعات پاکستان آی. اس. آی، سند محرمانه ای را منتشر کرد و در آن خواستار نفوذ پاکستان در حکومت افغانستان شده و می نویسد:

«ما باید در آینده، ادغام تدریجی ساختار اقتصادی و سیاسی را به چنان طریقی تأمین کنیم که منتج به اتحاد نزدیک بین افغانستان و پاکستان شود.»(2) از این روست که نصرالله بابر وزیر کشور سابق پاکستان که خود یک پشتون تبار است، در سازماندهی و حمایت مالی و نظامی طالبان نقش تعیین کننده ای را بر عهده داشته است.(3)

در این میان، سازمان ISI کانال اصلی انتقال تسلیحات و پول به طالبان بوده و با مشارکت افراد وابسته به این مرکز اطلاعاتی و نیروهای شبه نظامی پاکستان، نواحی شمال غرب افغانستان را تصرف نموده و در اختیار گروه طالبان قرار دادند و بدین ترتیب پاکستان حامی اصلی طالبان بوده و در شکل گیری و رشد این گروه و ادامه جنگ در افغانستان شرکت فعال داشته است. از این رو، انگیزه و هدف مداخله ای پاکستان در امور سیاسی افغانستان را می توان چنین بیان کرد:

1. پشتون های دو سوی مرز افغانستان و پاکستان را متحد ساخته و با روی کار آوردن دولتی دست نشانده و مزدور در کابل اختلافات ارضی فیمابین را برای همیشه از


1- . وحید مژده، افغانستان و پنج سال سلطه طالبان، ص 21؛ حسام الدین امامی، افغانستان و ظهور طالبان، ص 108؛ کریس جانسون، افغانستان کشوری در تاریکی، ص 61.
2- . وحید مژده، افغانستان و پنج سال سلطه طالبان، ص 25؛ عقیله نرگس رحمانی و عباس حسینی، پس از انزوا، ص 50.
3- . عبدالقیوم سجادی، «طالبان، ایران و پاکستان»، فصلنامه علوم سیاسی، سال اول، شماره دوم، پاییز 1377، ص 250.

ص:69

اذهان رهبران افغانستان دور نموده و به آرزوی دیرینة خود مبنی بر ایجاد منطقة استراتژیک تحت سلطة خود دست یابد.

2. مقابله با نفوذ کمونیسم که با اشغال افغانستان در مرزهای پاکستان رسیده بود. از این رو، سران این کشور به حمایت از جریان طالبان در افغانستان برخاسته و بسیاری از نابسامانی های این سرزمین بر اثر دخالت های ناروای پاکستان است.

3. یکی دیگر از اهداف پاکستان در حمایت از طالبان، راهیابی از خاک افغانستان به بازار آسیایی میانه است که از دیرباز مورد علاقة پاکستان بوده و پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، این علاقه شدت پیدا کرده بود.(1)

4. تأمین منافع کشورهای غربی؛ به ویژه هم آوایی با آمریکا در مقابله با جمهوری اسلامی ایران که از سوی پاکستان به عنوان یکی از هم پیمانان منطقه ای آمریکا دنبال می شود.

2. عربستان سعودی
اشاره

یکی دیگر از کشورهای اسلامی منطقه که در ظهور و قدرت یابی گروه تکفیری طالبان نقش پررنگ و فعالی داشته، عربستان سعودی است. رهبران فکری و سیاسی سعودی در راستای حمایت از گروه طالبان، اهداف سیاسی و ایدئولوژیک را دنبال می کردند که به ذکر دو نمونه اکتفا می کنیم:

الف. تبلیغ اندیشه وهابیت در افغانستان

عربستان سعودی به عنوان ام القری جهان اسلام به زعم خود حمایت از مسلمانان جهان را وظیفه دینی خود می داند، از این رو با کمک های مالی و ترویج اندیشه وهابیت در میان هزاران طالب افغانی، نقش فعالی داشته و با حضور پر شتاب این گروه در عرصه های نظامی، دولت مردان ریاض و عالمان وهابی را بیش از گذشته مصمم تر ساخت تا با افزایش حمایت مالی مانع نفوذ و تفکر شیعه گردیده و باورهای وهابیت را


1- . زیبا فرزین نیا، «ظهور طالبان در صحنه ی افغانستان»، فصلنامه آسیایی مرکزی و قفقاز، سال هفتم شماره 23، پاییز 1377، ص 22؛ همو، سیاست خارجی پاکستان، ص 74.

ص:70

در میان مردم افغانستان بیش از گذشته گسترش دهد و گروه طالبان وسیله ای بود که ریاض را به تحقق اهداف سیاسی و مذهبی خویش نزدیک می ساخت.(1)

ب. مقابله با نفوذ رو به رشد ایران در افغانستان

هدف دوم عربستان در پشتیبانی و گسترش گروه طالبان، رقابت جدی با نفوذ رو به رشد ایران در افغانستان بوده است، چنان که دکتر چنگیز پهلوان می نویسد:

«پول عربستان و اندیشه حذف ایران از صحنه افغانستان برای این گروه چنان جذاب بود که چشم آن ها را در برابر درک تغییرات پدید آمده در جامعه افغانستان می بست.»(2) وی هم چنین اظهار می دارد: «عربستان در افغانستان حضوری فعال دارد و با حضور ایران در صحنه سیاسی منطقه به شدت مخالف است.»(3)

از این رو، تقابل مبانی اعتقادی مترقی شیعه با اندیشه سخیف وهابیت و کاهش جایگاه ریاض به عنوان ام القری جهان اسلام پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، این کشور را به جبهه گیری شدید با ایران در مسائل افغانستان کشانده و ایران را به رقیب منطقه ای وی تبدیل کرده است.

3. آمریکا

نقش پیدا و پنهان آمریکا در ظهور و رشد طالبان برای همه آگاهان به مسائل سیاسی افغانستان امر بسیار روشنی است؛ از این رو دولت مردان آمریکا در ایجاد و رشد گروه طالبان به دنبال اهداف و منافعی بودند که به برخی از آن ها اشاره می کنیم:

1. آمریکا با تجاوز و اشغال افغانستان و تأمین امنیت نسبی آن کشور و نیز اشراف بر کشورهای آسیای میانه، در صدد چپاول و غارت ذخایر نفتی و گازی و... منطقه بوده و بدین منظور لشکرکشی نموده است.


1- . اکرم علیخانی، طالبان و شهادت دیپلمات های ایرانی، ص 117.
2- . چنگیز پهلوان، عصر مجاهدین و برآمدن طالبان، ص 272.
3- . چنگیز پهلوان، عصر مجاهدین و برآمدن طالبان، ص 149 و سید اصغر کیوان حسینی، «پیامدهای بحران افغانستان بر امنیت ایران»، ص 47، شماره 20-21؛ تهران، زمستان 1375.

ص:71

2. هدف دوم آمریکا محاصره ژئوپلوتیک ایران به وسیله تسلط در کشورهای همجوار آن بوده است و تداوم حکومت طالبان در دراز مدت می توانست عرصه را برای جمهوری اسلامی از جناح شرق ناامن نماید.(1)

عقاید طالبان

جمود فکری و جهت گیری های طالبان در افغانستان نشان می دهد که این گروه پیوند فکری عمیقی با مدارس دینی وهابیان داشته است، از این رو بایسته است که به مهم ترین باورهای اعتقادی جریان طالبان که اقتباس از وهابیت است به قرار زیر اشاره کنیم:

1. ستیز با عقل و عقلانیت: طالبان همانند وهابیان، تعقل و خردورزی را در مسائل دینی و سیاسی رد می کردند، چنان که ملاعمر در پاسخ به نماینده یونسکو مبنی بر خودداری از تخریب آثار باستانی کشور افغانستان و پیروی از تدبیر عاقلانه گفت: ما به عقل کاری نداریم و آن چه انجام می دهیم خواست اسلام است.(2)

2. دشمنی با شیعیان: ملا عمر معتقد بود که شیعیان چیزی بین مسلمانان و کفارند.(3) از این رو طالبان شیعیان را بدعت گذارانی می دانستند که می توان آن ها را به خاطر عقاید مذهبی شان شکنجه نموده و به قتل رساند.(4)

3. شرک دانستن توسل، استغاثه و شفاعت.

4. تحریم ساختن گنبد و بارگاه بر روی قبرهای اولیای الهی و بزرگان دینی.

5. حکم به ارتداد مسلمانان به دلیل رفتن به زیارت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اهل بیت علیهم السلام و صالحان و... .


1- . هوشنگ، امیراحمدی، «بحران افغانستان و سیاست منطقه ای ایران»، ص 5، اطلاعات سیاسی - اقتصادی، شماره 133-134؛ سال سیزدهم، مهر و آبان 1377؛ محمدهاشم عصمت اللهی، «آمریکا و طالبان دیروز و امروز»، روزنامه ایران، 30/7/1380.
2- . محمود دهقان، «اسلام انقلابی رو در رو با ارتجاع طالبانی»، اطلاعات، 18/12/1379، ص 16.
3- . محمد هاشم عصمت اللهی، جریان پرشتاب طالبان، ص 34.
4- . قدیر نصری مشکینی، «استیلای طالبان بر افغانستان»، ص 21؛ اطلاعات سیاسی و اقتصادی، شماره 133-134، مهر و آبان 1377.

ص:72

6. حلال شمردن خون، مال و نوامیس امت اسلامی که پیرو سایر مذاهب اسلامی بوده و عقاید و باورهایشان با طالبان و قوم پشتون تفاوت دارد.

7. وجوب امر به معروف و نهی از منکر به صورت خشن و افراطی و مطابق با اندیشة طالبان. از این رو، اداره امر به معروف طالبان وظیفه داشت که اسلام طالبانی را در سطوح جامعه اجرا نماید.(1)

8 . حرمت استفاده از وسایل ارتباط جمعی، مثل تلویزیون، ضبط صوت، سینما و... زیرا وسایل مورد نظر به عقیده طالبان ابزارهای شیطان در اغوای مسلمانان است.(2)

بنابراین با واکاوی مؤلفه های عقیدتی طالبان می توان گفت که اندیشه های ابن تیمیه و وهابیان بیشترین تأثیر را در تفکر و عملکرد گروه طالبان داشته است.

با بررسی شکل گیری و خاستگاه باورهای اعتقادی طالبان دانسته شد که این گروه با آموزش و فراگیری افکار و اندیشه های وهابیان در مدارس دینی پاکستان وارد افغانستان شده و به زعم خودشان با ارهاب و فشار به دنبال تشکیل نظام اسلامی بودند، از این رو عملکرد خرد ستیز و رفتار خشونت بار این گروه تکفیری در عرصه های مختلف اجتماعی، فرهنگی و سیاسی در افغانستان به خوبی روشن ساخت که مهم ترین شاخصه های فکری و اعتقادی آنان به قرار زیر است:

1. جمود فکری و کج اندیشی؛

2. برداشت سطحی و قشری از مبانی اسلام؛

3. حذف عقلانیت در تصمیم گیری های کلان کشور؛

4. خشونت در اجرای احکام؛

5. عمل گرایی مفرط؛


1- . گلبدین حکمتیار، بحران مشکلات راه های حل، ص 130.
2- . برای آشنایی بیشتر، ر.ک: به، احمد شاه فروزان، افغانستان از حکومت مجاهدین تا سقوط طالبان، نشر آهنگ قلم، مشهد، 1389 ش؛ خواجه بشیر احمد انصاری، مذهب طالبان، محمد هاشم عصمت اللهی و دیگران، جریان پرشتاب طالبان، ص 35؛ محمد سرافراز، جنبش طالبان از ظهور تا افول.

ص:73

6. رفتار ناشایست با زنان؛

7. دشمنی شدید با شیعیان و....

در این قسمت از بحث، رفتار خصمانه و خشونت بار گروه تکفیری طالبان و جنایت های این گروه را با زنان، شیعیان و دیگر شهروندان افغانستانی شرح داده و عملکرد ضد اسلامی و تمدنی این جنبش را در عرصه های مختلف اجتماعی و فرهنگی بیان می کنیم.

رویکرد طالبان دربارة دانشگاه ها و مسائل فرهنگی
1. مخالفت با رشد علمی دانشگاه ها

جنبش تکفیری طالبان با جمود فکری و باورهای غلط سنتی، هیچ گونه باور و اعتقادی به علوم و دروس دانشگاهی نداشتند، از این رو عملاً زمینة تحصیل علوم و دانستنی های جدید را بر روی دانشجویان دانشگاه کابل و جوانان دیگر استان های کشور محدود نموده و با رفتار مستبدانه و ایجاد جوِّ اختناق و وحشت، بسیاری از دانشجویان دانشگاه کابل و دیگر مراکز علمی، ترک تحصیل کرده و به خارج از کشور پناه بردند. روزنامه انیس در تاریخ 4 مرداد 1377 در این باره می نویسد: تعداد کل دانشجویان دانشگاه کابل به 2230 تن می رسد و از این تعداد بیش از 1700 تن آن پشتون و از نژاد طالبان است و حدود سیصد نفر آن پاکستانی بوده و 230 تن آن را از ملیت تاجیک تشکیل می دهد.

وزارت فرهنگ و آموزش عالی حکومت طالبان به جای این که در صدد تهیه امکانات آموزشی و توسعه و ارتقای دانش در دانشگاه های کشور بوده و طرح وراهکارهای جدید ارائه نموده و در راستای رشد علمی جوانان تلاش نمایند، بیشتر به نحوه لباس پوشیدن و اندازه ریش و محاسن دانشجویان توجه داشته اند، چنان که از سوی وزارت آموزش عالی طالبان دستور العملی بدین قرار صادر شده است:

ص:74

1. در آغاز سال تحصیلی جدید، هر دانشجویی ریش خود را به اندازه یک قبضه بگذارد.

2. هر دانشجو و محصلی مؤظف است که دستار و یا کلاه سفید و لباس سفید به طور یونیفورم بپوشند.(1)

بدین ترتیب گروه طالبان به سبب عدم آمادگی ذهنی و فکری با هرگونه تغییر و پیشرفت های علمی دنیای جدید مخالفت ورزیده و بزرگ ترین مانع رشد و پویایی مراکز فکری و دانشگاهی کشور گردیدند.

2. اقدام به حذف زبان فارسی

گروه تکفیری طالبان که خود از نژاد پشتون بوده و افغانستان را تنها سرزمین قبایل پشتون می دانند و بدین باورند که سایر قومیت ها چون تاجیک ها، هزاره ها و ازبک ها و... مهاجرانی هستند که باید به کشورهای تاجیکستان، ازبکستان و ایران برگردند، از این رو به منظور پشتونیزه کردن امور اداری و مکاتبات رسمی مملکت، مبارزه پیگیر را برای نابودی زبان و ادبیات فارسی آغاز نموده و برای نیل به این هدف تابلوهای تمام وزارت خانه ها و مغازه ها را از فارسی به پشتون تغییر داده و ده ها هزار جلد کتاب های چاپی و دست نویسی های زبان فارسی را به آتش کشیدند. از این رو عملکرد ضد فرهنگی و فارسی زدایی طالبان به حدی شدید بود که سازمان فرهنگی ملل متحد یونسکو، در 12 آذر 1377 «23 نوامبر 1998» ضمن محکوم کردن رفتار ضد تمدنی طالبان در راستای حذف زبان فارسی، تأکید نمود که این گروه افراط گرا از روی عمد به تبعیض نژادی و زبانی دامن می زنند.(2)

3. تخریب آثار باستانی

افغانستان کشوری است که در دوره های مختلف تاریخ به نام های آریانا و خراسان نیز یاد شده(3) و سابقة تمدنی درخشانی دارد و ادیان کهن زرتشتی، مانوی و بودایی در


1- . محمد هاشم عصمت اللهی، جریان پرشتاب طالبان، ص 200.
2- . مازیار کریمی، طالبان خاستگاه و مبانی فکری، ص78.
3- . احمد رشید، طالبان، اسلام، نفت و بازی بزرگ جدید، ص 29.

ص:75

این سرزمین به اوج شکوفایی خود رسیدند.(1)

آثار گرانقدر باستانی ام البلاد بلخ، غزنویان، تیموریان، غوریان، شاهان بامیان و... که در اثر حفاری ها کشف شده و در موزه پر ارزش کابل نگهداری می شد و با تصرف شهر کابل توسط طالبان شماری از این گروه جاهل و تندرو به فرمان مولوی عبدالباقی و ملا ترابی مسئول اداره امر به معروف طالبان به سوی ساختمان موزیم هجوم برده و با وسیله های که در دست داشتند الله اکبر گویان به جان مجسمه ها افتادند و بسیاری از تندیس ها و مجسمه نیم تنة کنشکا را نابود کردند.(2)

گروه تکفیری طالبان با جمود فکری و برداشت سطحی از اسلام، همه چیز و حتی آثار باستانی را با اندیشه قشری و تنگ نظرانه خویش محک می زدند، از این رو، طالبان به فرمان ملاعمر در پنجم اسفند 1380 «26 فوریه 2001» تخریب دو مجسمه عظیم 53 و 36 متری بودا که در دل صخره سر به آسمان کشیده در استان بامیان تراشیده شده بود را آغاز نمودند.(3)

این دو تندیس که بیش از دو هزار سال قدمت تاریخی دارد و به دوران امپراتوری کوشان ها مربوط بوده و بزرگ ترین مجسمه ایستادة بودا در جهان است و بر اساس اندیشه طالبان این پدیده ضد اسلامی بوده، لذا آن را با دینامیت منفجر ساخته و از بین بردند. سردمداران گروه متحجر طالبان علاوه بر نابودی دو مجسمه یاد شده، تندیس دیگری را که به طول 16 متر در یک معبدی در استان غزنی نگهداری می شد منهدم نمودند(4) و کار تخریب ده ها بت چوبی، گلی در مراکز تاریخی هرات، بلخ، کابل و جلال آباد را آغاز کردند.(5)


1- . برای آشنایی بیشتر، ر.ک: میرغلام محمد غبار، افغانستان در مسیر تاریخ، ص 53.
2- . وحید مژده، افغانستان و پنج سال سلطه طالبان، ص 62.
3- . حسام الدین، امامی، افغانستان و ظهور طالبان، ص 20.
4- . احمد شاه فرزان، افغانستان از حکومت مجاهدین تا سقوط طالبان، ص 484.
5- . مازیار کریمی، طالبان خاستگاه و مبانی فکری، ص 86 به نقل از بربریت فرهنگی طالبان، ترجمه احد البرز، ص 21.

ص:76

جنایت های طالبان
1. نگاه منفی و رفتار تأسف بار با زنان

اندیشة دینی طالبان درباره جایگاه زن در عرصه های سیاسی، فرهنگی و اجتماعی به معنای محروم کردن آنان از تحصیل و فعالیت های اجتماعی و کاری بوده و گروه یاد شده بر این باورند که زنان از آغاز خلقت، گناهکار آفریده شده اند و راه نجات مردان با ایمان از کید و مکر زنان این است که آنان در عرصه های اجتماعی حاضر نشوند و به صورت پنهانی در خانه زندگی کنند. از این رو حکومت طالبان برای زنان و دختران در عرصه های آموزشی، اجتماعی و کاری مقررات شدیدی قرار داده و باعث محرومیت این قشر عظیم جامعه از فراگیری علم و فعالیت های اجتماعی گردید. در این جا به ذکر چند نمونه از رفتار ضد اسلامی و جنایات طالبان نسبت به زنان اکتفا می کنیم.

گروه طالبان در شهر جلال آباد مرکز استان ننگرهار، سه زن را به خاطر رعایت نکردن دقیق حجاب به شدت تنبیه نموده و صدها زن در توقیفگاه این گروه و یا در محضر عام و خیابان ها به خاطر سرپیچی از قوانین آنان مورد ضرب و شتم قرار گرفتند.(1)

ملامحمد عمر در مورد درخواست سازمان ملل مبنی به رعایت حقوق زنان از سوی طالبان گفت: دست یابی زنان به تحصیل و آموزش را به معنای ترویج بی عفتی و فحشا در افغانستان دانسته که طالبان هرگز به زنان اجازه تحصیل و اشتغال در مراکز دولتی و غیر دولتی را نخواهند داد.(2)

یک شاهد عینی در مورد رفتار ناشایست پلیس امر به معروف طالبان می گوید: در یکی از بازارهای شهر قندهار، شاهد کتک خوردن دو زن از سوی طالبان بودم


1- . محمدهاشم عصمت اللهی، جریان پرشتاب طالبان، ص 136، به نقل از هفته نامه وحدت، ص 7، شماره 184، 29 آذر، 1375.
2- . محمدهاشم عصمت اللهی، جریان پرشتاب طالبان، ص 134، به نقل از هفته نامه پیام استقلال، ص 7، شماره 10 و 11، دی 1376.

ص:77

و آنان را شلاق می زدند؛ بدون این که سوال و جوابی در کار باشد.(1) یکی از مقامات طالبان گفته است: در قانون ما برای زنان دو جا، معین شده است: نخست خانه شوهر، سپس قبرستان.(2)

سخت گیری های طالبان در بخش تحصیل و آموزش نیز به شدت اعمال گردیده و پس از تصرف استان کابل 63 مدرسه را در این شهر بستند. در اثر این اقدام طالبان 103000 دختر و 7800 تن معلم زن از تحصیل و تدریس محروم شدند. در تمام شهرهای تحت سلطة طالبان، قوانین منع حضور زنان و دختران در مراکز آموزشی و اداری به شدت اجرا می شد. و بدین ترتیب مقررات سخت و ضد اسلامی طالبان را درباره زنان می توان در چند محور کلی به قرار زیر خلاصه نمود:

الف. ممنوعیت اشتغال زنان؛

ب. منع تحصیل زنان؛

ج. وضع مقررات سخت و دشوار درباره نحوه پوشاک زنان که زن ها باید از پوشش هایی چون برقع و... استفاده نمایند؛

د. اعمال کنترل شدید بر رفت و آمد زنان در بیرون از منزل.

گروه تکفیری طالبان که گویا خود را از نظر نژاد و دینداری برتر از دیگر اقوام و مردم مسلمان افغانستان قلمداد می کردند، ولی در عرصه رفتار و عملکرد نامطلوب چهره ضد اسلامی آنان کاملاً آشکار و ظاهر گردیده که اندیشه و رفتار این گروه تکفیری هیچ تناسبی با اسلام اصیل ندارد. از این رو، نیروهای طالبان در بیش از صدها مورد به طرز وحشیانه ای بر حریم زنان ملیت های دیگر تجاوز نمودند که به ذکر چند نمونه بسنده می کنیم.

ملائی از گروه طالبان، پس از تجاوز به عصمت پنج زن پاکدامن، آن ها را به قتل رساند و اجسادشان را به رودخانه ای افکند و پس از مدتی وی به عنوان طالب


1- . محمد هاشم عصمت اللهی، جریان پرشتاب طالبان، ص 142، به نقل از هفته نامه فریاد عاشورا، شماره 102.
2- . محمدهاشم عصمت اللهی، جریان پرشتاب طالبان، ص 142، به نقل از هفته نامه پیام استقلال، ص 8، شماره 10-11، 27، دی 1376.

ص:78

خوش نام مورد عفو قرار گرفت و از زندان رها شد.(1)

یک زن دیگر که پرستار بوده و در منطقة «علی چوپان» استان بلخ زندگی می کرد، پس از آن که از سوی طالبان مورد تجاوز جنسی قرار گرفت، دست به خودکشی زد ولی دوستانش او را به بیمارستان برده نجاتش دادند. این زن گفته است: طالبان مرا در مکانی بردند که حدود بیست تا بیست و پنج زن جوان دیگر نیز بوده که همه شیعه و هزاره بودند و مورد تجاوز قرار گرفته بودند.(2)

جنایت ها و ظلم های این گروه به ظاهر مسلمان در قالب شریعت نسبت به زنان چنان گسترده بود که افزون بر واکنش های سازمان های جهانی حقوق بشر، واکنش حامیان مذهبی طالبان را نیز در پی داشته و رفتار خشونت آمیز و تبهکاری های این گروه را به شدت محکوم و تقبیح نمودند.(3)

2. اجبار شهروندان در اجرای احکام

طالبان در تمام مساجد شهرها و محلات قلمرو حکومت خود دفتر حضور و غیاب برای برپایی نماز جماعت در پنج نوبت آماده ساخته بودند و همه مردان موظفند که در جماعات شرکت نموده و دستورهای دینی خود را از پیش نماز مسجدشان بیاموزند و کسانی که بدون عذر موجه در نماز شرکت نکنند به وسیله پلیس امر به معروف به سختی مجازات می شوند.(4)

متولیان اداره امر به معروف و نهی از منکرِ طالبان، فاقد اطلاعات دینی و بصیرتی عملی بودند و توان تشخیص احکام اهم و مهم اسلامی و منکرات را نداشتند، از این رو دچار افراط کاری گردیده و مهم ترین وظایف شرعی این اداره در موارد زیر خلاصه می شود:


1- . هفته نامه پیام استقلال، شماره 10-11، ص8، 1376 ش.
2- . محمدهاشم عصمت اللهی، جریان پر شتاب طالبان، ص 144.
3- . برای آگاهی بیشتر در زمینة تضییع حقوق زنان، ر.ک: احمد رشد، کابوس طالبان، احمدشاه فرزان، افغانستان از حکومت مجاهدین تا سقوط طالبان، ص 285.
4- . محمد هاشم عصمت اللهی، جریان پرشتاب طالبان، ص 155.

ص:79

1. اجبار مردان به داشتن ریش بلند؛

2. سخت گیری برای اقامه اجباری نماز جماعت و هر چند که شهروندش پیروی آیین «سیک» باشد؛(1)

3. بستن حمام های عمومی زنانه و مردانه به خاطر این که وجود چنین حمام هایی در شریعت بدعت و گناه بزرگ به شمار می آید؛

4. مجبور ساختن مردان به استفاده از کلاه و عمامه؛

5. اجبار مردان به تراشیدن موی سر، زیرا داشتن موی سر از مظاهر فساد و بی بند و باری است.(2)

3. ضدیت و دشمنی با شیعیان
اشاره

تفکر طالبان بر مبنای اندیشه تکفیری وهابیت و سنت پشتون والی شکل گرفته است و شعیان را دشمنان خود دانسته و معتقد به کفر آنان هستند، از این رو برخوردهای خصمانه و رفتار خشونت بار طالبان بیانگر عمق کینه و تنفر عمیقشان به هزاره ها و شیعیان است. بررسی رفتار ضد اسلامی و انسانی طالبان نشان می دهد که حملات وحشیانة این گروه به مناطق شیعه نشین و عمق فاجعه کشتار شیعیان خیلی گسترده تر از آمار و ارقام ثبت شده در کتاب ها و نشریات بین المللی بوده و به علت نبود منابع مستقل ارقام دقیق کشته شدگان و سیر حوادث غمبار مناطق مرکزی و شمال کشور به صورت دقیق به ثبت نرسیده است، ولی در عین حال آنچه در آثار مکتوب و مجله های خبری مرتبط با این موضوع دیده می شود، بخش های عمده و کلی آن را به صورت گذرا به قرار زیر می آوریم:

الف. محاصره و قتل عام شیعیان بامیان

جنبش تکفیری طالبان، پیروان مکتب اهل بیت علیهم السلام را کافر دانسته و دشمنی با تشیع از مهم ترین آموزه های آنان است، چنان که ملا عمر با صدور فتوایی در این زمینه گفته


1- . سیک ها هندو بودند و مسلمان نیستند، برای آشنایی بیشتر، ر.ک: وحید مژده، افغانستان و پنج سال سلطه طالبان، ص 51.
2- . مازیار کریمی، طالبان خاستگاه و مبانی فکری، ص81.

ص:80

است: «کشتن شیعیان گناه نیست زیرا آن ها کافرند.»(1)

از این رو گروه طالبان با این بینش و انگیزه در اولین اقدام استان شعیه نشین بامیان را محاصره کردند و مانع ورود محموله های مواد غذایی، پوشاک و سوخت به این شهر شدند. این محاصره دوام دار سبب گردید که در هزاره جات و مناطق شیعه نشین، مردم از برگ و ریشة گیاهان و اندک سیب زمینی به دست آمده از مزارع کم حاصل و سنگلاخ کوهپایه ها تغذیه نمایند و با ظهور اختلاف در میان فرماندهان حزب وحدت و نبود امکانات نظامی و خطر قحطی و گرسنگی در میان مردم، خط مقاومت شکسته شد و در اردیبهشت 1378، طالبان بامیان را تصرف نمودند و شیعیان این شهر را به طرز فجیع و وحشتناکی قتل عام کردند. طبق آمار ثبت شده در تاریخ 4/11/1379، 149 نفر اعم از زن و مرد و کودک را از روستاهای سر آسیاب، آخوندان، ظهراب، فیروز بهار و... سر بریده و دست به کشتار گسترده زدند.(2) هم چنین نیروهای جنایت کار طالبان با تصرف شهرستان یکاولنگ از توابع استان بامیان، که اکثر جمعیت آن را سادات تشکیل می دهند، در یک اقدام وحشیانه و جنون آمیز 280 تن از شهروندان این شهر را سر بریدند و پوست سر و صورت برخی از شهدا را کنده و مثله نموده و تمامی امکانات مادی و مواد غذایی و ابزار معیشتی مردم بی پناه این منطقه را به غارت بردند و منازل مسکونی را کاملا به آتش کشیده و نابود کردند.(3)

این نوع عملکرد ضد انسانی و اسلامی و جنایت های سربازان طالب با اهالی شیعه نشین هزارة استان بامیان، ناشی از اندیشة وهابیت و باورهای قبیله ای پشتونوالی است که آنان را به انتقام جویی و دشمنی با شیعیان وا داشته است و هیچ ارتباطی با تعالیم نورانی و انسان ساز اسلام اصیل ندارد.


1- . محمد هاشم عصمت اللهی، جریان پرشتاب طالبان، ص 34.
2- . محمدنبی متقی، اسناد قتل های هزاره ها در افغانستان، ص 69؛ قربانعلی محقق ارزگانی، بررسی ریشه های تاریخی تشیع در افغانستان، ص 282؛ سید صفدر علی موسوی، «نگاهی به محاصره هزاره جات» ص 11؛ مجله بلاغ، شماره 3؛ 1378.
3- . جمعی از نویسندگان، مجموعه مقالات بامیان شناسی، ج 2، ص 249 – 276.

ص:81

ب. فاجعه نسل کشی طالبان در استان بلخ

ابعاد فاجعه نسل کشی و کشتارهای جمعی مردم مسلمان و شیعة استان بلخ و نواحی آن به دست طالبان و سربازان پاکستانی آن قدر گسترده و عمیق است که بخش های آن را به صورت آمار به قرار زیر می آوریم:

گروه تکفیری طالبان پس از ورود و تصرف شهر مزار شریف مرکز استان بلخ، مقررات حکومت نظامی در شهر برقرار نموده و عبدالمنان نیازی یکی از فرماندهان طالبان رسما اعلام کرد که شیعیان و هزاره ها سه راه در پیش دارند:

1. یا سنی و وهابی شوند؛

2. و یا این که به ایران بروند؛

3. و یا این که کشته شوند.(1)

در روز اول تصرف مزار شریف، طالبان دیوانه وار زنان، مردان، کودکان و حتی هر جنبده ای را که می دیدند به گلوله بسته و کشتارها در تمام طول روز ادامه داشت و به اهالی شهر از چهار روز تا یک هفته بعد اجازه داده شد تا اجساد قربانیان خود را جمع نمایند.(2)

در روز دوم تسخیرِ شهر مزار شریف، طالبان بازرسی خانه به خانه در منازل شیعیان را آغاز نموده و با دستگیری شیعیان ابتدا آن ها را به گلوله بسته و سپس گلوهایشان را می بریدند.(3)

تعداد کل کشته ها را در چند روز نخست تصرف شهر، بین پنج تا هشت هزار تخمین زده اند.(4)

نماینده حقوق بشر سازمان ملل نیز در گزارش خود می نویسد: طالبان در ظرف شش روز اول سلطه شان در استان بلخ، سه هزار نفر از شیعیان را در منازلشان و یا در روی خیابان ها به قتل رسانیده و آمار مجموع کشته ها تا هشت هزار نفر برآورد شده است.(5)


1- . ماهنامه صراط، شماره 3-4، ص 16، شهریور و مهر 1377.
2- . ماهنامه صراط، شماره 5-6؛ ص 68، آبان و آذر 1377.
3- . ماهنامه صراط، شماره 5-6؛ ص 68 آبان و آذر 1377.
4- . محمد هاشم عصمت اللهی، جریان پرشتاب طالبان، ص 171.
5- . ماهنامه صراط، ص 68.

ص:82

مولوی محمدحنیف یکی دیگر از سران گروه طالب در یکی از مساجد شهر اظهار داشت که: سیاست طالبان نابودی شیعیان و هزاره ها است، از این رو فرماندهان طالب برای نشان دادن عمق خصومت و کینه خود نسبت به شیعیان در روز شنبه 17 مرداد 1377 که جنگ در مناطق سیدآباد، زراعت و دشت شور شدید بود قبر استاد شهید مزاری رهبر حزب وحدت اسلامی را تخریب نموده و در یک اقدام غیر اسلامی و انسانی هفتاد نفر از مردان هزاره را به صورت وحشیانه سر بریدند.(1)

روز شنبه 19 مرداد «اسد» 1377 در منطقه کارته صلح شهر مزار شریف، نیروهای طالب شخصی را که شیعه و از ملیت هزاره بود، هدف تیر قرار داده و جسد او را تا 24 ساعت در همان جا گذاشته که یک طرف جسد را سگ ها خورده و سپس جسد را در حضور مردم روی خیابان گذاشتند که حالت وحشتناکی داشته است.(2)

عبدالمنان نیازی استاندار بلخ پس از چند روز حضور در این شهر گفته است: امروز هفتصد نفر را در یکی از بیابان های اطراف شهر (دشت حیرتان) برده و به قتل رساندیم.(3)

نیروهای طالب پس از ورود به شهر غمزده قزل آباد در 25 کیلومتری شرق مزار شریف حدود هفتاد زن، و کودک و مرد سال خورده را به قتل رسانیدند و به گفتة شاهدان عینی تعداد زیادی از اجساد فاقد دست و پا بوده اند.(4)

ملا موسی مدیر وزارت بهداشت و درمان استان بلخ، بیمارستان های شهر را بازرسی نموده و به طالبان دستور داده است که بیماران هزاره را به قتل برسانند. به گفتة یک شاهد عینی، ملاموسی عده ای از طالبان را به بیمارستان نظامی شهر فرستاده و حدود بیست نفر از بیمارها و همراهانشان را کشتند.(5)


1- . احمد شاه فرزان، افغانستان از حکومت مجاهدین تا سقوط طالبان، ص 275.
2- . ماهنامه پیام زن، شماره 50، ص 90 آذر 1377.
3- . محمد هاشم عصمت اللهی، جریان پرشتاب طالبان، ص 171.
4- . هفته نامه پیام استقلال، شماره 6-7؛ ص 14، 19 مهر 1376.
5- . احمد شاه فرزان، افغانستان از حکومت مجاهدین تا سقوط طالبان، ص 275.

ص:83

زنی که در اردوگاه کاماز بوده، می گوید: طالبان شش جوان بین هفده و بیست ساله را از اردوگاه بیرون برده و در جلوی چادرهایشان کشته و اجساد آنان را تا چهار روز باقی گذاشتند تا این که زن ها جمع شده و کشته ها را دفن نمودند.(1)

نیروهای طالبان، هزاران نفر از شیعیان را دستگیر و بازداشت نموده و پس از ضرب و شتم شدید در داخل کامیون ها حبس کرده و به مقصد نامعلومی می فرستادند. و یکی از شاهدان عینی که خود اسیر بوده می گوید: کامیون هایی مملو از اسیران شیعه را دیدم که بر اثر فشار و نبود هوای کافی در داخل کامیون ها جان داده بودند و فرماندهان طالب به افراد تحت امر خود دستور دادند که همة کشته ها را به دشت لیلی که در استان جوزجان و در غرب شهر شبرغان قرار دارد، انتقال داده و زیر خاک نمایند.(2)

هم چنین نیروهای طالبان با تهاجم و تصرف شهرستان «سان چارک» از توابع استان سرپل و با ورود به روستاها و قصبات، منازل مسکونی و لوازم زندگی مردم این دیار را نابود کرده و به آتش کشیدند و بیش از یک صد تن از مسلمانان شیعه و اهل سنت و شماری از عالمان منطقه را قتل عام نموده و به طرز وحشیانه به شهادت رساندند.(3)

موارد یاد شده نمونه هایی از نسل کشی و اعدام های گسترده طالبان است که با اعتقاد به مهدور الدم بودن شیعیان و برای تثبیت حاکمیت خود و انتقام جویی از آن ها مبارزه همه جانبه را آغاز نموده و از هیچ جنایتی نسبت به این مردم بی دفاع و مظلوم فروگذار نکردند، ولی گروه تکفیری طالبان و حامیان آن ها بدانند که جنایت ها و کشتارهای جمعی شیعیان هزاره، باعث رسوایی آنان در میان مردم افغانستان و سطح جهان گردید که از صفحات تاریخ این کشور و از اذهان ملت های آزاده محو نخواهد شد.


1- . ماهنامه صراط، شماره 5-6؛ ص70، آبان و آذر 1377.
2- . احمد شاه فرزان، افغانستان از حکومت مجاهدین تا سقوط طالبان، ص 274؛ سید صفدر علی موسوی، پایان نامه ی کارشناس ارشد.
3- . در این زمینه بنگرید به: سید علی نقی میرحسینی، سان چارک در بستر زمان، ج 2، ص 260.

ص:84

4. رفتار طالبان با دیگر اقوام
الف) تاجیک

جنایت ها و عملکرد نامطلوب طالبان منحصر به پیروان مکتب اهل بیت علیهم السلام نبوده، بلکه این گروه تکفیری مخالفان عقیدتی و نژادی خود را از هر مذهب و قبیله ای که باشند مهدور الدم دانسته و دست به حملات وحشیانه علیه آنان می زنند، چنان که نیروهای طالب در یک اقدام غیراسلامی صدها جوان تاجیک تبار را در استان بدخشان به قتل رسانیدند(1)

و هنگام شکست در برابر نیروهای جهادی احمدشاه مسعود از دره شمالی، با ریختن سم در چاه های آب و تخریب سدها و جوی های آب، مانع بازگشت زود هنگام اهالی تاجیک نشین منطقه شدند.(2)

بدین ترتیب، گروه نژاد پرست و تکفیری طالبان افزون بر اعدام و کشتار مردم منطقه ابزار معیشتی و لوازم زندگی آنان را نابود و کمربند حاصل خیز شمال کابل را به بیابان متروکه تبدیل کردند.

ب) ازبک

جنبش تکفیری طالبان با تصرف استان فاریاب و با ایجاد جو رعب و وحشت و گرفتن زهر چشم از اهالی ازبک نشین منطقه، بیش از چهارصد زن و کودک بی دفاع را در نزدیکی فیض آباد قتل عام نموده و با ورود به هر خانه، همسر و بچه ها را در مقابل دیدگان پدر خانواده تیرباران می کردند. سربازان طالب با پیشروی به طرف شهرستان «اندخوی» و استان جوزجان، مرکز شهر و مناطق اطراف را تصرف نموده و در اندخوی شش نفر را زنده زنده آتش زدند و در منطقه خواجه دو کوه و شهر شبرغان دست به قتل عام وحشیانه زده و هزاران تن را کشتند.(3)

بدین ترتیب، رفتار خشونت بار سردمداران طالبان با دیگر اقوام چون هزاره، تاجیک، ازبک و ترکمن و... با هیچ منطق اسلامی و انسانی سازگار نبوده و هر شنونده و خواننده ای را به یاد جنایت های چنگیز و


1- . به نقل از محبوب الله حیدری، مدیر مسئول ماهنامه لعل بدخشان.
2- . احمد رشید، طالبان، اسلام، نفت و بازی بزرگ جدید، ص 126.
3- . احمد شاه فرزان، افغانستان از حکومت مجاهدین تا سقوط طالبان، ص 273 و محمد هاشم عصمت اللهی، جریان پرشتاب طالبان، ص 173.

ص:85

دیگر جنایت کاران تاریخ می اندازد. این گروه تکفیری که مدعی اعاده صلح، حاکمیت قانون و خدمت به شریعت اسلام را به سر می پروراندند، از هیچ جنایتی در مورد مردم مسلمان افغانستان فروگذار نکرده و تصفیة نژادی و نسل کشی وحشیانه ای را در این سرزمین به راه انداختند.

نتیجه گیری

با توجه به بحث های گذشته نتایج زیر به دست می آید:

1. بررسی تاریخ و عقاید مذهبی مردمان نواحی مرزی و سرحدات پاکستان با افغانستان نشان می دهد که تفکرات افراطی وهابیان از دیرباز و پیش از انقلاب مردم افغانستان علیه ارتش متجاوز شوروی در میان مردم آن منطقه، حضور پررنگ داشته و عالمان وهابی با تأسیس مدارس دینی مشغول به ترویج اندیشه های وهابیون در میان جوانان منطقة مرزی میان دو کشور بوده و عقاید طالبان ریشه در آن مدارس دارد.

2. ریشه یابی خاستگاه تفکر دینی طالبان، نشان می دهد که باورهای اعتقادی این گروه برگرفته از عالمان پشتون تبار پاکستانی متأثر از اندیشه های محدث دهلوی و وهابیت است. از این رو مبانی اعتقادی طالبان هم چون وهابیون، سیتز با عقل، خصومت شدید با شیعیان، تحریم ساخت گنبد بر قبور صالحان، توسل بر اولیای الهی و... بوده و مهم ترین شاخصه های فکری و رفتاری آنان جمود فکری، عمل گرایی مفرط، تکفیر مخالفان اعتقادی و نژادی، سنت پشتونوالی و... می باشد.

3. با بررسی زمینه های شکل گیری گروه طالبان دانسته شد که عواملی چون عدم کاردانی سران جهادی، فقدان امنیت ملی و اجتماعی، انعطاف ناپذیری مذهبی در ظهور و پیدایش هستة اولیة این گروه، نقش محوری و اساسی داشته است و حمایت های مدیران مدارس مذهبی پاکستان، همانند مولوی فضل الرحمن و... نهادهای سیاسی و اطلاعاتی آن کشور و نیز کمک های هنگفت مالی و تسلیحاتی عربستان و آمریکا در سازماندهی و گسترش گروه طالبان بسیار تأثیرگذار بوده است.

ص:86

4. گروه تکفیری طالبان با نگاه منفی و رفتار تأسف آور با زنان آنان را از تحصیل علم و فعالیت های اجتماعی و کاری محروم و مردم مسلمان افغانستان را به اجرای بخشی از احکام اسلام طالبانی مجبور ساخته و با رفتار ضد فرهنگی و تمدنی، اقدام به حذف زبان فارسی از مراکز اداری و تخریب آثار باستانی کشور نمودند و با باورهای غلط سنت پشتونوالی، هیچ گونه باور و اعتقادی به رشد و پیشرفت علوم جدید در مراکز فکری و دانشگاهی کشور نداشتند، از این رو عملاً زمینه تحصیل علوم را در میان جوانان مملکت محدود نموده و باعث عقب ماندگی کشور شدند.

5. گروه تکفیری طالبان، مخالفان فکری و عقیدتی و نژاد غیر پشتون؛ به ویژه شیعیان را کافر و مهدور الدم دانسته و با رفتار خشونت بار دست به قتل عام مردم مسلمان و شیعیان زده و با ارتکاب هر نوع جنایت نسبت به مردم بی دفاع و زنان دیگر اقوام ساکن در افغانستان نسل کشی وحشیانه و تصفیة نژادی گسترده ای را در این سرزمین به راه انداختند.

ص:87

منابع

1. احمد رشید، کابوس طالبان، ترجمه گیلدار ایروانلو، نشر هوای رضا، تهران 1383.

2. --------------- ، طالبان، اسلام، نفت و بازی بزرگ جدید، مترجمان اسدالله شفایی، صادق باقری، نشر دانش هستی، تهران 1379.

3. احمد شاه فروزان، افغانستان از حکومت مجاهدین تا سقوط طالبان، نشر آهنگ قلم، مشهد 1389.

4. احمدی، حمید، «طالبان ریشه ها و علل رشد»، مجله اطلاعات سیاسی، اقتصادی، شماره 132.

5. اطلاعات سیاسی، اقتصادی، سال سیزدهم، شماره 134- 133، 19 مهر 1377.

6. امامی، حسام الدین، افغانستان و ظهور طالبان، نشر شاب، تهران 1378.

7. امیراحمدی، هوشنگ، «بحران افغانستان و سیاست منطقه ای ایران»، اطلاعات سیاسی- اقتصادی، شماره 133-134؛ سال سیزدهم، مهر و آبان 1377؛

8. امیرشاه کرمی، مریم، «افغانستان، نخبگان قوم گرا، آتش بیاران جنگ های داخلی»، راهبرد، شماره 31، بهار 1383.

9. امیری، مهدی، «زمینه های ظهور طالبان در صحنه سیاسی افغانستان»، اطلاعات، شماره 15 و16/8/1380.

10. بشیر احمد انصاری، خواجه، مذهب طالبان، نشر سعید، (بی جا، بی تا).

11. پهلوان، چنگیز، عصر مجاهدین و برآمدن طالبان، نشر قطره، تهران 1370.

12. جانسون، کریس، افغانستان کشوری در تاریکی، ترجمه نجله خندق، نشر آیه، تهران بی تا.

13. حکمتیار، گلبدین، بحران مشکلات راه های حل، نشر مطبوع، تهران 1379.

14. دهقان، محمود، «اسلام انقلابی رو در رو با ارتجاع طالبانی»، اطلاعات، 18/12/1379.

15. رحمانی، عقیله نرگس و عباس حسینی، پس از انزوا، مرکز مطالعات استراتژیک، کابل 1391.

16. رحیمی، عبدالحمید، بررسی مکتب دیوبند، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه تهران، 1384.

17. رفیعی، محمد طاهر، سراج منیر، سال اول شماره 4، زمستان 1390.

18. روآ، الویه، افغانستان از جهاد تا جنگ های داخلی، ترجمه علی عالمی کرمانی، نشر عرفان، تهران 1390.

19. سجادی، سید عبدالقیوم، «طالبان، ایران و پاکستان»، فصلنامه علوم سیاسی، سال اول، شماره دوم پاییز 1377.

20. سجادی، سید عبدالقیوم، «طالبان، دین و حکومت»، مجله علوم سیاسی، شماره یک سال اول، تابستان 1377.

21. سجادی، سید عبدالقیوم، ماهیت دینی سیاسی گروه طالبان، پگاه حوزه، 2/7/1380.

22. سرافراز، محمد، جنبش طالبان از ظهور تا افول، نشر سروش، تهران 1390.

ص:88

23. شفایی، اسدالله، «ظهور و سقوط طالبانیسم»، روزنامه انتخاب، 10/9/1380.

24. عارفی، محمد اکرم، جنبش های اسلامی پاکستان، بوستان کتاب، قم 1382.

25. عصمت اللهی، محمد هاشم و دیگران، جریان پرشتاب طالبان، نشر بین المللی الهدی، تهران 1378.

26. عصمت اللهی، محمدهاشم، «آمریکا و طالبان دیروز و امروز»، روزنامه ایران، 30/7/1380.

27. علیخانی، اکرم، طالبان و شهادت دیپلمات های ایرانی، نشر مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران 1390.

28. فرزین نیا، زیبا، «ظهور طالبان در صحنه افغانستان»، فصلنامه آسیایی مرکزی و قفقاز، سال هفتم شماره 23، پاییز 1377.

29. --------------- ، سیاسی خارجی پاکستان، نشر وزارت امور خارجه، تهران 1384.

30. فرمانیان، مهدی و دیگران، فرق تسنن، نشر ادیان، قم 1386.

31. فرمانیان،مهدی، مشکات، سال بیست و هشتم، شماره 104، پاییز 1388.

32. فیاض، محمداسحاق، پشتونستان، چالش سیاسی افغانستان و پاکستان، نشر معصومین، قم 1387.

33. کریمی حاجی خادمی، مازیار، خاستگاه و مبانی فکری طالبان، نشر کانون اندیشه جوان، تهران 1392.

34. کیوان حسینی، سید اصغر، پیامدهای بحران افغانستان بر امنیت ایران، شماره 20-21، تهران، زمستان 1375.

35. ماهنامه پیام زن، شماره 50، آذر 1377.

36. ماهنامه صراط، شماره 3-4، شهریور و مهر 1377.

37. متقی، محمدنبی، اسناد قتل های هزاره ها در افغانستان، مشهد 1380.

38. محقق ارزگانی، قربانعلی، بررسی ریشه های تاریخی تشیع در افغانستان، مجمع جهانی شیعه شناسی، قم 1391.

39. محمد غبار، میرغلام، افغانستان در مسیر تاریخ، نشر جمهوری، تهران 1384.

40. موسوی، سید صفدرعلی، پایان نامه کارشناس ارشد.

41. --------------------- ، نگاهی به محاصره هزاره جات، مجله بلاغ، شماره 3، 1378.

42. ندوی، ابوالحسن، من اعلام المسلمین و مشاهیرهم، دارابن کثیر، بیروت 1423ق.

43. نصری مشکینی، قدیر، «استیلای طالبان بر افغانستان»، اطلاعات سیاسی و اقتصادی، شماره 133-134، مهر و آبان 1377.

44. هفته نامه پیام استقلال، شماره های 6 و 7 و10-11، 1376.

45. وحید مژده، افغانستان و پنج سال سلطه طالبان، نشر میوند، کابل، 1381.

ص:89

خشونت به نام دین در میان حنبلیان نخستین / حسن اسکندری

اشاره

حسن اسکندری(1)

چکیده

حنابله از مهم ترین مذاهب اسلامی فعال در سده چهارم و پنجم قمری در بغداد پایتخت ممالک اسلامی بودند. آن ها با قدرت یافتن معتزله و آل بویه خطر بزرگی را احساس کردند و در پی جلوگیری از نفوذ آنان برآمدند. اغتتشاش، ورود به منازل، درگیری و قتل، از جمله اقدامات ایشان در مبارزه با نفوذ معتزله و شیعه است. در برخی موارد اندیشمندان اهل سنت را به دلیل رغبت به تشیع، مورد ضرب و شتم قرار می دانند. مباحث توحید صفاتی و عبادی، سب صحابه، تحریف قرآن و امامت، مهم ترین موضوع مورد درگیری حنابله با دیگر مذاهب اسلامی به ویژه شیعه بود.

کلیدواژگان: حنابله، احمد بن حنبل، شیعیان، بغداد، قرن چهار، بربهاری، معزالدوله


1- پژوهشگر مؤسسه تحقیقاتی دارالإعلام لمدرسة اهل البیت علیهم السلام

ص:90

مقدمه

پس از روی کار آمدن عباسیان و آغاز نهضت ترجمه، جریان عقل گرایی، در سرزمین های اسلامی، به صورت گسترده ای رواج یافت. پشتیبانی حکومت از این جریان، تأثیر بسیاری بر گسترش عقل گرایی و دخالت رای در استنباط از دین داشت. برخی محدثان و عالمان مسلمان، در برابر این حرکت موضع گیری کردند. این گروه از مسلمانان، با عنوان «اهل حدیث» شناخته شده اند. اهل حدیث نیز، گرایش های متفاوتی داشتند. برخی دخالت عقل را می پذیرفتند، اما محدودة آن را زیاد نمی دانستند. عده ای دیگر برای عقل هیچ اثری در نظر نگرفتند و به تعبیری، برای عقل، در تأویل و تفسیر قرآن و استنباط از آن، هیچ اختیاری قائل نشدند و عقل را فقط شاهد می دانستند، نه حاکم و تأیید کننده.(1)

در دورة دوم خلافت عباسی، بغداد آکنده از رویدادهای گوناگون، و خلافت عباسی گاه در دست سپهسالار و وزیران، و زمانی، دستخوش هوس بازی های اهل حرم، در وضعیت بحرانی بود. در این دوره، اقتدار و یکپارچگی خلافت متزلزل شده بود و شور ش های سیاسی و بحران های شدید اقتصادی و از سوی دیگر، جریان های فکری جدید بروز می کرد.(2) سال ها پیش در برابر اهل رای و عقل گرایی، افرادی مانند: مالک بن انس حمیری، رهبر مالکیان، محمد بن ادریس شافعی هاشمی قرشی (150- 204 ق)، رهبر شافعیان و شاگرد مالک، و پیروان آنان قرار داشتند. این دو، تأکید بسیار بر عقل را در فهم از دین نمی پسندیدند؛ با این حال، همانند ابوحنیفه به قیاس، اجتهاد و اصول فقه باور داشتند.

شناسة حنابله

ابو عبدالله احمد بن محمد بن حنبل شیبانی مروزی (164- 241 ق) از رهبران چهارگانة اهل سنت و جماعت بود که حنابله پیرو او بودند. نسب او به قبیلة شیبان بن ذهل می رسید. برخی از این خاندان در خراسان ساکن شدند. جد احمد، والیِ سرخس بود و


1- . ابوزهره، تاریخ مذاهب اسلامی، ص 314.
2- . کبیسی، عصر الخلیفة المقتدر بالله، ص 574 و 575.

ص:91

در قیام عباسیان نیز حضور داشت.(1)

آنان به تدریج، به بغداد آمدند و تولد و مرگ احمد، در بغداد اتفاق افتاد. او در بغداد، نزد قاضی ابویوسف، شاگرد ابوحنیفه تحصیل و برای تحصیلات بالاتر، به مکان هایی مانند کوفه، مکه، شام، بلاد جزیره، واسط و بصره سفر کرد.(2)

پس از زمانی اندک، او به جایگاه علمی بلندی دست یافت و فتوا دادن را آغاز کرد. نکتة مهم این که وی از برخی استادان و معاصران خود متأثر نشد و روش عقل گریزی را پیش گرفت. به ویژه، حوادث مرتبط با دورة محنت، نقطة عطفی در زندگی او پدید آورد و می توان آن را سرآغازی برای زندگی جدید وی دانست، زیرا او در برابر جریان حاکم مقاومت بسیار کرد و به خلق قرآن باور نداشت.(3)

ابن حنبل شاگرد برجستة شافعی بود و پس از جدایی از مذهب شافعی، مذهب جدیدی، بر اساس کتاب خدا (قرآن)، سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و فتواهای صحابه وضع کرد؛ یکی از امور مهم دینی برای حنابله، امر به معروف و نهی از منکر است.(4)

احمد بن حنبل، داود ظاهری (201- 270 ق) و ابن جریر طبری از پیروان مکتب شافعی بودند که هر کدام روش و مذهبی جداگانه داشتند و بر اساس آن، با جریان ضد حدیثی مخالفت می کردند. مخالفت احمد با اعتزال و عقل گرایی، بسیار شدیدتر از دیگران بود، از این رو، مذهب او یکی از گروه هایی بود که در برابر عقل گرایی و اعتزال ایستادگی کرد. جد احمد بن محمد بن حنبل شیبانی، حنبل بن هلال، از ابنا دعوت عباسی به شمار می آمد.(5) وی فرزندان بسیاری داشت که عبدالله مهم ترین آنان بود و نام برخی فرزندان او زینب، حسن و حسین بود.(6)


1- . ابن جوزی، مناقب الامام احمد بن حنبل، ص 16-20.
2- . ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج 11، ص 186و 306.
3- . ابن جوزی، همان، ص 256 به بعد.
4- . مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، ص 169.
5- . محمود، الحنابله فی بغداد، ص 39.
6- . محمود، الحنابله فی بغداد، ص 47.

ص:92

پیدایی حنابله

در دورة ابن حنبل، معتزله بر امور بسیاری مسلط بودند و با تعصب تمام، بر اندیشه های خود اصرار داشتند. این وضعیت سبب شد برخی اندیشمندان مسلمان، با آنان مخالفت و برای جلوگیری از تحریف سنت، اقدام کنند.

در این میان، حنابله به طور جدی مخالف معتزله بودند. احمد در برابر سلطه و نفوذ معتزله، در عصر مأمون ساکت نبود و بر پیروی از سلف صالح تأکید داشت.(1) حنابله

با دخالت رأی و عقل در امور دینی و نیز، با نظریة حدوث قرآن که حنفی ها و معتزلی ها بر آن تأکید داشتند، مخالفت می کردند، احمد در برابر اسحاق بن ابراهیم، رئیس نیروی انتظامات بغداد، در آخرین روزهای زندگانی مأمون، به مخلوق بودن قرآن گواهی نداد و جز به کلام الله بودن قرآن سخنی نگفت و به همین دلیل، در زمان معتصم به زندان افتاد.(2)

غیر از احمد، برخی دیگر، مانند یوسف بن یحیی بویطی، نعیم بن حماد و احمد بن نصر خزاعی، با این مسئله مخالفت کردند و آزار دیدند و یا زندانی شدند.(3) با این که جریان جاری جامعه، با پشتیبانی خلافت، بر ضد اهل حدیث بود، این وضعیت نقطة عطفی در زندگی احمد به شمار می رود، زیرا باعث شد او در میان مردم قهرمانی اجتماعی و دینی قلمداد شود که زندگی خود را برای حفظ اسلام از تحریفات، فدا کرد. برخی گزارش ها نشان دهندة آن است که احمد زندگی زاهدانه ای داشت(4)

و زهد در زندگی، در بالا رفتن جایگاه اجتماعی او مؤثر بود.

خلفا و بزرگان حکومتی، به احمد سخت گیری بسیار می کردند و او را از تدریس، حضور در جمعه و جماعات و خروج از خانه ممنوع کردند؛(5)


1- . محمود، الحنابله فی بغداد، ص 53.
2- . طبری، تاریخ طبری، ج 8، ص 637- 645 و ابن جوزی، مناقب الامام احمد بن حنبل، ص 419، 426.
3- . ابوزهره، تاریخ مذاهب اسلامی، ص 256.
4- . ابن جوزی، همان، ص 682.
5- . ابونعیم، حلیة الاولیاء و طبقات الاصفیاء، ج 9، ص 200.

ص:93

اما احمد، با اعلام وفاداری به خلافت، به مقام و ثروت دنیا توجهی نداشت و حتی پس از تغییر وضعیت و توجه خلفا به او، هیچ اعتنایی به اکرام خلیفه و کمک های آنان نکرد،(1) یاران وی نیز چنین بودند. ابن عقیل حنبلی می گوید: «اصحاب ابوحنیفه و شافعی مناصب را می گرفتند و به وسیلة آن، در علم شهرت می یافتند، اما بسیار نادر بود که یاران احمد به سوی منصب بروند.»(2)

در زمان متوکل، به دلیل تغییر نگرش حاکمان، معتزله در بن بست قرار گرفتند و اهل حدیث، در حاکمیت بسیار نفوذ کردند، در نتیجه، احمد و همفکران او، نزد متوکل، جایگاه بلندی یافتند. متوکل از اهل حدیث پشتیبانی بسیار حیاتی کرد و به همین دلیل، او را «محیی السنة» (احیاگر سنت) لقب دادند.(3) احمد در آغاز، پیرو و شاگرد شافعی بود و سپس از وی جدا شد و مذهب جدیدی برگزید. با این کار، گروهی دیگر از اهل حدیث، با عنوان «حنابله» شکل گرفتند که تندروتر از گروه های موجود بودند. دلیل این تندی، به رهبر آنان، احمد، باز می گشت، زیرا وی با ایستادگی در برابر هر بحث و نظر نو، فقط به کتاب، سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و گفتة یاران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اعتنا داشت.

تندروی پیروان عامی حنابله در برخی باورها سبب شد، تعارض حنابله با برخی عالمان، به ویژه دولتی ها تشدید شود. اختلاف با اندیشمندان، محدثان و فیلسوفان به همین سبب است. مسئله این بود که کسب معرفت دینی و تطبیق آن با اصول و نص دین چگونه باید باشد؟ امام محمد بن اسماعیل بخاری (256 ق)، از محدثان، بر گردآوری احادیث تأکید بسیاری داشت، اما مانند حنابله، بر ظاهر نصوص دینی اصرار نداشت و تلاوت را مخلوق و آنچه را تلاوت می شود، غیر مخلوق می دانست. پیروان تندرو حنبلی با او مخالفت می کردند و بر او خرده می گرفتند، زیرا به باور احمد، هر کس بگوید لفظ خوانندة قرآن مخلوق است، پیرو جهمیه و در نتیجه،


1- . ابونعیم، حلیة الاولیاء و طبقات الاصفیاء، ج 9، ص 210.
2- . محمود، الحنابله، فی بغداد، ص 151.
3- . عمر جی احمد شوقی، المعتزله فی بغداد و اثرهم فی الحیاة الفکریة و السیاسیه، ص 81.

ص:94

از بدعت گذاران است.(1)

با توجه به این رویکرد می توان گفت مردم عوام حنبلی، همان غالیانی بودند که به دلیل تندروی آنان، عالمان حنبلی، حتی در میان اهل حدیث، به تدریج جایگاه خود را از دست دادند و بعدها، تنها با پشتیبانی حکومت، در بغداد موقعیتی یافتند، زیرا حکومت برای حذف رقیب از وجود آنان بهره گرفت.

نمونة دیگر تندروی حنابله، برخورد آنان با ابوالحسن اشعری است. ابوالحسن اشعری از معتزله روی گردانده بود و می توانست برای حنابله نیروی بسیار خوبی در مقابل عقل گرایان باشد، اما پیروان احمد، به دنبال باور وی به درست بودن تأویل محدود روایات، او را نپذیرفته، خونش را مباح دانستند و حتی به نبش قبر وی اقدام کردند.(2) نه تنها پیروان احمد، او را نپذیرفتند، بلکه بربهاری، یکی از بزرگان حنبلی نیز، نامهربانانه با وی برخورد کرد و شاید به دلیل همین رفتارها، اشعری روش جدیدی برگزید و بعداً، پیروان او فرقة اشاعره را تشکیل دادند.

بر اساس گزارش های رسیده دربارة جایگاه علمی احمد، او در علم حدیث، رجال و قرائت مهارت داشت.(3)

وی برای فراگیری دانش، به کوفه، بصره، مکه، مدینه، یمن، شام، مغرب، الجزایر و عراق مسافرت کرد. این سفرها از نکته های برجستة زندگی اوست؛ زیرا مسافرت های وی به مناطق گوناگون و آشنایی و دیدار با عالمان مسلمان سبب شد در آثار او، روایات افزایش یابد. احمد به نگارش خوشبین نبود و یارانش را از این کار باز می داشت و فقط، بر حفظ احادیث تأکید می ورزید.

ابن حنبل محدثی بود که با تأویل آیات و روایات، به هر صورتی مخالف بود (حتی اگر روایت و نصی صریحاً با عقل مخالفت داشت) و بر سنت گرایی تأکید بسیار داشت. از دیگر افکار او مخالفت شدید با دانش کلام و فرقه های جهمیه، قدریه، رافضه (شیعه) و معتزله، روایت فضیلت های خلفا و صحابه، جایز نبودن خروج


1- . محمود، الحنابله، فی بغداد، ص 172.
2- . محمود، الحنابله، فی بغداد، ص 183و185.
3- . خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج4، ص 419 و ابن جزری، غایة النهایه، ج1، ص 112.

ص:95

بر ضد حاکم (حتی فاجر) و منع جدل در مباحث دینی بود.(1)

به دلیل این اعتقاد و استنباط ظاهری از روایات، اتهام تشبیه به او زده شد، گر چه می کوشید افکارش رنگ تشبیه نداشته باشد. او می گفت بر اساس آیات و سنت، خداوند صورت دارد، اما نه مانند صورت مخلوقات. خداوند دو دست دارد که در ذات اوست، نه مثل اعضای بدن انسان؛ پس خدا مرکب، جسم و محدود نیست که بازو، ساعد و غیره داشته باشد.(2) دلالت ظاهری برخی آیات و روایات و تفاسیر او در این زمینه و مخالفت با تفسیر دیگران که با تشبیه موافق نبودند، زمینه ساز ورود اتهام تشبیه به حنابله شد. این نوع برداشت از دین، تعصب شدید و قائل نبودن به تساهل او و پیروانش را می رساند.

برخی ابن حنبل را فقیه نمی دانستند، مثلاً ابن جریر طبری، به دلیل فقیه نشمردن ابن حنبل، مورد خشم شدید حنابله قرار گرفت و آزارهای بسیاری دید.(3)

ابن ندیم نیز، نام احمد را در زمرة اصحاب حدیث قرار داد و با این که برای فرقه هایی مانند: مالکیان، شافعیان، حنفیان و شیعیان باب مستقلی در نظر گرفته بود، برای حنبلیان جایگاهی

در نظر نگرفت.(4)

از مهم ترین شاگردان و راویان ابن حنبل، ابو داود سجستانی، ابن ابی دنیا، ابوزرعه رازی، ابو حاتم رازی، مسلم بن حجاج و دو پسرش، عبدالله و صالح بودند.(5)

ابوبکر مروزی (275ق)، نزدیک ترین شاگرد و دوست احمد بن حنبل بود(6)

که

شاگردان بسیاری تربیت کرد؛ مثلاً بربهاری، پس از احمد، فرزندش، صالح،


1- . ابن جوزی، مناقب الامام احمد بن حنبل، ص 210- 254 و ابن ابی یعلی، الاحکام السلطانیه، ج1، ص 341 و 242.
2- . ابن ابی یعلی، ذیل طبقات الحنابله، ج 1، ص 294.
3- . ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 8، ص 134.
4- . ابن ندیم، الفهرست، ص 285.
5- . ابن جوزی، مناقب الامام احمد بن حنبل، ص 107- 142.
6- . ابن ابی یعلی، طبقات الحنابله، ج 1، ص 56.

ص:96

و سپس بربهاری، ابوالقاسم خرقی، ابوبکر نجاد، ابوعلی نجاد، ابن بطة عکبری، قاضی ابوعلی هاشمی، ابن شهاب عکبری، ابن الغباری و ابواسحاق برمی، راه او را ادامه دادند.(1)

حنبلیان و سلفیان، با این اندیشه ها، در قرن چهارم ظهور کردند و با پیروان بسیار در بغداد و نفوذ در دربار توانستند در امور سیاسی، فکری، اجتماعی و فرهنگی بسیار مؤثر باشند. آن ها در برابر جریان های مخالف سلفی گری، ایستادگی بسیار کردند. در حقیقت، در برابر جریان عقل گرایی، سه گروه باز دارنده، از میان اهل سنت برخاستند که بعدها، به شکل یک فرقة اصلی، در میان مسلمانان، باقی ماندند. نخستین این فرقه ها، مالکی ها، دوم شافعی ها و سوم حنبلی ها بودند. حرکت ابن حنبل که دست پروردة شافعی بود، بسیار تندتر از حرکت های پیشین بود.(2)

این حرکت، در همان عصر، به رهبری داود بن علی اصفهانی که معاصر احمد بود، با عنوان «ظاهریه» آغاز شد.(3) سپس در قرن های هفتم و هشتم به بعد، عالمانی مانند ابن تیمیه و ابن قیم جوزی (751 ق) برای گسترش مذهب حنبلی اقدامات فراوانی کردند.(4)

شخصیت های حنبلی

برخی از شخصیت های مهم حنبلی عبارتند از:

1. ابن ابی یعلی (380 ه- 458 ه-)، ابوالحسین محمد بن محمد بن حسین بن محمد بن خلف بن فراء، محدث، اصولی، مورخ، قاضی و فقیه حنبلی بغدادی بود که در بغداد متولد شد(5)

و برخی علوم را در نوجوانی، از پدرش آموخت. او در فقه


1- . ابواسحاق شیرازی، طبقات الفقهاء، ص 159- 162.
2- . جعفری لنگرودی، تاریخ معتزله، ص 28.
3- . جعفری لنگرودی، تاریخ معتزله، ص 30.
4- . ابوزهره، تاریخ مذاهب اسلامی، ج 1، ص 225 و العاملی، الانتصار، ج 2، ص 358.
5- . ابن جوزی، همان، ص 529.

ص:97

و مناظره چیره دست بود و طبق مذهب احمد بن حنبل فتوا می داد.(1)

وی به مذهب خود تعصب داشت و با اشاعره سخت مخالف بود و بر ضد آنان مجادله می کرد و آن ها را حقیر می شمرد.(2)

ابن ابی یعلی آثار ارزشمندی در مذهب حنبلی داشت. کتاب مهم و معروف وی طبقات الحنبلیه (طبقات الاصحاب) است که نخستین کتاب در این زمینه است. المسائل التی حلف علیها الامام احمد بن حنبل الشیبانی و الاعتقاد از دیگر کتاب های اوست.(3) ابن ابی یعلی جایگاه سیاسی و اجتماعی خوبی داشت؛ مثلاً قاضی القضات بغداد بود؛ در حالی که پیش از او، ماوردی شافعی بصری این منصب را داشت.(4)

2. ابوعبدالله بن بطه عکبری ( 304 ه- - 387 ه-) از بزرگان حنبلی است(5)

که کتاب هایش در زمینة آشنایی با دیدگاه حنابله، در خور توجه است.

3. ابوبکر نجاد احمد بن سلیمان بغدادی، بزرگ حنابله، در عراق از دنیا رفت. او تألیفات بسیاری داشت و شاگرد ابو داود سجستانی، ابراهیم حربی و عبدالله، پسر ابن حنبل، بود و در جامع المنصور، دو کرسی تدریس داشت.(6)

4. ابو الخطاب علی بن احمد مقری صوفی بغدادی (392 – 466) از قاریان بزرگ و مشهور بغداد، فقیه حنبلی بود. وی در آغاز شافعی بود و پس از گفت وگو با برخی بزرگان حنابله، حنبلی شد.(7)

5. شریف ابوجعفر حنبلی عبدالخالق بن عیسی هاشمی عباسی، از فقهای زاهد و آمرین به معروف و ناهین از منکر بود. او که متولد 411 ق بود، القائم را پس از مرگش


1- . ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج 19، ص 602.
2- . ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج 19، ص 602.
3- . زرکلی، الاعلام، ج 7، ص 23.
4- . جعفری لنگرودی، تاریخ معتزله، ص 21.
5- . ذهبی، العلو العلی الغفار فی ایضاح صحیح الاخبار و سقیمها، ج1، ص 233.
6- . ابن عماد، شذرات الذهب فی اخبار من ذهب، ج 2، ص 376.
7- . ابن عماد، شذرات الذهب فی اخبار من ذهب، ج 2، ص 353.

ص:98

غسل داد. وی در زمان فتنة اشاعره و حنابله به سبب ابن قشیری، در دارالخلافه ماند و فقها و دیگران بر او وارد می شدند و دست و سر او را می بوسیدند. او پس از مرگ، در کنار ابن حنبل دفن شد.(1)

توجیه عملی خشونت در میان حنابله

در میان مذاهب اسلامی، حنابله به دلیل ظاهرگرایی، تعصب و جمود ویژه ای را دارا می باشند. آن ها تنها قرائت خویش از اسلام را موجب رستگاری دانسته و حملات بسیاری در طول تاریخ به دیگر مذاهب کرده اند. در این میان نقش برخی از تندروها حنابله در ایجاد هرج و مرج و درگیری فراگیر در بغداد برجسته تر است. در این دوره شاهد اقتدار تشیع به دلیل ظهور دولت شیعی آل بویه هستیم و عالمان و اندیشمندان شیعه در نزد دولت و حکومت جایگاه رفیعی دارند. در این بخش به برخی از تندروی های حنابله اشاره کرده و عوامل آن را بررسی می کنیم. ذهبی معتقد است که در طول تاریخ اسلام، غالیان هر گروه از مذاهب اسلامی مانند: حنابله، معتزله، شیعه، اشاعره، جهمیه، کرامیه، و مرجئه جهان اسلام را به بحران کشیده اند، تعداد آنان زیاد است و در میان این افراد، دانشمندان و عابدان نیز وجود دارند. بنابراین از خداوند برای اهل توحید درخواست بخشش داریم و از هوس ها و بدعت ها به خدا پناه برد و سنت و پیروان آن را دوست داریم نه بدعت و تأویل ها را.(2)

الف - نخبگان متعصب: برخی برخوردهای پیروان یک فرقه که بر اساس تصمیم گیری های احساسی و زود هنگام است، پیامدهای ناگوار و دراز مدتی برای آن فرقه دارد، از موارد عالمان خشونت گرا می توان ابو محمد بربهاری را نام برد. وی بر آن بود تا با ایجاد جنبشی مذهبی بر پایة اندیشه های حنبلی، اوضاع را برای اقتدار و تسلط حنابله و گسترش تفکر آنان آماده کند، از این رو، هم با اهل رأی، معتزله، شیعیان و


1- . ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج 12، ص 119.
2- . ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج20، ص 44و 45.

ص:99

قرامطه و هم با سیاست تساهل دینی خلافت عباسی به مبارزه برخاست. از دید بربهاری، گفت وگو دربارة مسائل جدید کوچک روا نیست، زیرا بدعت های کوچک سرآغازی برای بدعت های بزرگ است، به همین دلیل، نباید هیچ تسامحی در امور دین، حتی دربارة کوچک ترین بدعت ها نشان داد و گرنه این بدعت ها تقویت و به سنت تبدیل می شود(1) و در فرآیندی دراز مدت، ماهیت دین تحول اساسی خواهد کرد و بازشناسی حقیقت دین از بدعت ها بسیار مشکل می شود.

ابومحمد بربهاری در 312 ق، هنگام بروز بحران های قرامطه که به کاروان حاجیان حمله می بردند، برای کمک مالی به حاجیان پیشگام شد و اظهار کرد که در صورت خواست مقتدر، خلیفة عباسی، او می تواند مردم بغداد را به پرداخت کمک های مالی هنگفت تشویق کند.(2)

این گزارش نفوذ و اقتدار اجتماعی چشم گیر بربهاری را نشان می دهد.(3)

از سوی دیگر او به دلیل دشمنی با اهل بیت علیهم السلام ، (4)

با برگزاری عزاداری برای امام حسین علیه السلام مخالف بود و به شدت با آن برخورد می کرد. شیعیان از بیم آزار حنابله، یا در خانة بزرگان خود یا به صورت پنهانی، سوگواری می کردند. نمونة برخورد حنابله این بود که بربهاری فتوای کشتن زن خوش آوازی را صادر کرد که گاهی، برای مصایب واقعة کربلا مرثیه سرایی می کرد.(5)

این واقعه تقابل شدید حنابله با شیعیان و به ویژه امامیه را در این دوره نشان می دهد.

نقش داشتن پنهان و آشکار بربهاری و یارانش، در شورش های حنبلیان، در بغداد بدیهی است، مثلاً در سال 317 ق میان حنابله، به ویژه یاران ابوبکر مروزی با گروهی از مخالفانشان، بر سر تفسیر آیة >وَ مِنَ اللَّیلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّکَ عَسَی أَن یبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقَامًا مَّحْمُودًا<،(6)


1- . ابن ابی یعلی، طبقات الحنابله، ج 2، ص 18 و ذهبی، همان، ج 15، ص 90.
2- . همان، ص 91 و ابن ابی یعلی، همان، ج 2، ص 43.
3- . خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج 12، ص 67.
4- . ابن ابی یعلی، همان، ج 2، ص 40.
5- . تنوخی، نشوار المحاضره، ج 2، ص 233 و 295.
6- . اسراء، آیه 79.

ص:100

فتنة خونینی روی داد که منجر به کشته شدن برخی شد و با ورود نیروهای نظامی، شدّت آن افزایش پیدا کرد. ریشة اختلاف این بود که بر اساس تفسیر حنابله، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در عرش، در کنار خداوند هم نشین اوست؛(1) اما مخالفان آنان این تفسیر را نپذیرفته و آن را مبتنی بر تجسیم دانستند و بر آن بودند که مرادِ آیه این است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شفاعت می کند.(2)

بربهاری همچنین، در ماجرای تخریب مسجد براثای شیعیان دست داشت و با کوشش او، مقتدر، خلیفه عباسی، دستور تخریب مسجد را صادر کرد و حتی به فتوای بربهاری، زمین آن به گورستان تبدیل شد.(3) این مسجد، در سال 328 ق، به دستور بجکم، در زمان الراضی، خلیفه عباسی بازسازی شد و حتی گفته شده پنج هزار دینار برای این کار پرداخت کرد و در دورة خلافت المتقی، برای آن منبر آوردند. در نتیجة این اقدامات، موقعیت شیعه تقویت و این مسجد پایگاهی برای آنان و نماز جمعه نیز، در آن برگزار شد.(4)

بربهاری به بدعت در دین بسیار حساس بود و به همین دلیل، هر گونه تفسیر و تأویل جدید را ناروا می دانست و بر برخورد با بدعت ها، از طریق امر به معروف و نهی از منکر تأکید داشت، به همین دلیل، اختلاف و آشوب بسیاری در بغداد رخ داد. وزیر خلیفه، علی بن بلیق تصمیم گرفت سب معاویه و یزید را رسمی کند و دستور داد بر منبرها، آنان را لعن کنند.(5)

با این کار، عراق بیشتر به آشوب دچار شد و گروه های گوناگون بغداد، با یکدیگر درگیر شدند. برای سامان دهی اوضاع آشفته، دستور دست گیری و تعقیب بربهاری و پیروان او صادر شد. در پی این دستور، بربهاری و برخی یارانش به بصره رفتند و به اجبار، زندگی پنهانی اختیار کردند.(6)


1- . ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 7، ص 57 و ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج 23، ص 384.
2- . ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج 11، ص 174، ابن ابی یعلی، همان، ج 2، ص 43.
3- . صولی، اخبار الراضی بالله، ص 136 و خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج 1، ص 109.
4- . ابن مسکویه، تجارب الامم، ج 6، ص 38.
5- . ذهبی، همان، ج 15، ص 99 و ابن اثیر، همان، ص 92.
6- . صفدی، الوافی بالوفیات، ج 12؛ ص 90، ذهبی، سیر اعلام النبلاء، 24، ص 6.

ص:101

بربهاری و مریدانش، به بهانة نهی از منکر، بلوای بزرگی، در بغداد به راه انداختند و کارهایی از قبیل: یورش به خانه ها، ریختن نبیذ مردم، زدن زنان آوازه خوان و شکستن ساز آن ها، دخالت در خرید و فروش مردم، بازخواست مردانی که با زنی یا پسر بچه ای راه می رفتند و دست گیری و گواه بر ضد آن ها در صورتی که با آن فرد خویشاوند نبودند، کردند. این حرکت به گونه ای پیش رفت که بغداد را به هرج و مرج بسیاری کشاند، از این رو، بدر خرشنی، رئیس شرطة بغداد، اجتماع یاران بربهاری و گفت وگو دربارة افکارشان را ممنوع و اعلام کرد که هیچ پیش نمازی از یاران بربهاری حق ندارد با مردم نماز گزارد، مگر آن که در نماز صبح و مغرب و عشا «بسم الله» را با صدای بلند بخواند. این فرمان ها، روحیة اجتماعی آنان را بهتر نکرد و خشونت شدیدتری نشان دادند و عده ای را تحریک کردند که اگر یک شافعی مذهب، وارد مسجد شد، او را به شدت بزنند و آنان نیز، شافعی مذهب را تا حد مرگ می زدند.(1)

در نهایت، خلیفه الراضی، پس از توجه نکردن بربهاری و یارانش به این حکم، اعلامیة تندی بر ضد آنان صادر کرد. خلیفه کارهای آنان را زشت خواند و به شدت، از باورهای تشبیه گرایانة ایشان و تکفیر شیعیان و منع زیارت قبور امامان شیعه انتقاد و آنان را تهدید کرد. وی به آنان گفت: «شما زیارت کنندگان را گمراه می دانید، اما خودتان به زیارت قبر کسی که شرف و نسب بالایی ندارد،(2)

می روید و در بارگاه او و برای تبرک و زیارت جمع می شوید، در حالی که نسب او به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نمی رسد، شما به مردم می گویید قبر او را زیارت کنند و درباره معجزات و کرامات پیامبران را باور دارید! خداوند شیطان را لعنت کند که این کارهای زشت را در نظر شما جلوه و فریبتان داده و گمراه شده اید! خلیفه الراضی سوگند یاد می کند و به سوگند خود عمل خواهد کرد که اگر از مذهب زشت و راه کج برنگردید، شما را تبعید خواهد کرد و بالاخره خواهد کشت و پراکنده و نابود خواهد کرد و با شمشیر، گردن شما را خواهد زد و


1- . ابن اثیر، همان، ج7، ص 113.
2- . منظور ابن حنبل است که جد او، ذوالثدیه، از خوارج نهروان بود.

ص:102

خانة شما را را با آتش خواهد سوخت».(1)

و موضوع قبرهای امامان شیعه و خواندن بسم الله، با صدای بلند، نشان دهندة نفوذ بسیار شیعیان در دربار عباسی و مخالفت فکری خلیفه و برخی اطرافیان او با حنابله است. ناراحتی و خشم حنابله نیز، به همین جهت بود که، به اقدامات خشونت بار آنان بر ضد شیعه، انجامید.

بر اساس برخی گزارش ها، در سال 323 ق بربهاری و یارانش، در اعتراض به دست گیری برخی حنابله، دکان ها را غارت کردند و آتش زدند،(2)

به همین جهت، دربار، وی و یارانش را تعقیب کرد. بربهاری گریخت، اما یاران او دست گیر و اذیت شدند.(3)

حنابله در عصر الراضی، دوباره آشکار شدند و با وجود منع پیشین، به نشر اندیشه های خود پرداختند و اقتدار پیشین را به دست آوردند،(4)

به گونه ای که در سال 323ق، پس از مرگ نفطویه نحوی، یکی از عالمان آنان، بربهاری بر او نماز گزارد.(5) قدرت حنابله در این دوره، چنان افزایش یافت که آنان گاهی، برای امر به معروف، به خانة امیران و بزرگان درباری و لشکری هجوم می بردند، اگر نبیذ و ابزار لهو می دیدند، برخورد شدیدی می کردند.(6)

هنگامی که بربهاری با یارانش، به سمت غرب بغداد می رفتند، یاران او شعارها و سخنان ارادتمندانه ای دربارة وی گفتند. خلیفه از این حرکت آنان و نفوذ و اقتدار بربهاری وحشت کرد و زمینة برخورد با آنان فراهم شد.(7)

خلافت در زمان الراضی ضعیف شده بود و به همین دلیل حنابله قدرت گرفتند، اما خلیفه، در نهایت مجبور شد بر آنان سخت گیری کند.


1- . ابن اثیر، همان، ج 7، ص 114؛ ابن مسکویه، تجارب الامم، ج1، ص 323 و ذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، ج 24، ص 31.
2- . صولی، اخبار الراضی بالله، ص 65، همدانی، تکملة تاریخ الطبری، ج1، ص 92.
3- . ذهبی، همان، ص 6 و 30.
4- . صفدی، الوافی بالوفیات، ج 12، ص 90.
5- . خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج 6، ص 162؛ ابن ابی یعلی، طبقات الحنابله، ج 2، ص 44.
6- . ابن تغردی بردی، مورد اللطافة فی من ولی السلطنة و الخلافه، ج1، ص 193.
7- . همدانی، همان، ج 1، ص 91؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج 15، ص 92.

ص:103

این گزارش ها نشان می دهد که در این دوره، برخی گروه ها به دربار و خلیفه، تعرض های گوناگون می کردند، از این رو، خلیفه احساس خطر کرد و به رئیس نیروهای امنیتی شهر (صاحب شرطه) دستور داد اجتماع دو نفر از یاران بربهاری را ممنوع اعلام کند. به این ترتیب، بربهاری دوباره، به مخفی گاه خود بازگشت.(1) برخی گفته اند بربهاری به دلیل مشکلات سیاسی و اجتماعی، تا آخر عمر، یعنی سال 329 ق، زندگی پنهانی داشت، (2) اما طبق گزارش دیگری، صولی در 326 ق وی را دیده و با او گفتگو کرده است. گزارش دیگری نیز نشان می دهد وی در همین زمان (326 -327) آشکارا فعالیت داشت.(3)

این گزارش ها فعالیت بربهاری را نشان می دهد که گاه، پنهانی و گاه، آشکارا بود.

در برخی گزارش های طرفداران حنابله آمده است ابوالحسن اشعری، پس از ورود به بغداد، نزد بربهاری رفت و از ردیه هایش بر معتزله، یهود، نصارا و مجوس سخن گفت؛ ولی بربهاری اندیشه های او را نپذیرفت و گفت حنابله فقط اندیشه های احمد بن حنبل را شناخته و از آن ها پیروی می کنند. پس از آن، اشعری کتاب الابانة عن اصول الدیانه را نوشت،(4)

اما باز، بربهاری کتاب و افکار او را نپذیرفت، به همین دلیل، اشعری بغداد را ترک کرد و دیگر در آن جا دیده نشد.(5) ابن عساکر که طرفدار اشعری بود، این گزارش را ساختگی دانست.(6)

از سوی دیگر، ابراز خرسندی صولی از مرگ بربهاری،(7) وضعیت بسیار نابسامان بغداد را بر اثر درگیری های مذهبی و سیاسی – اجتماعی نشان می دهد. ظاهراً شادمانی او از این جهت بود که مرگ بربهاری سبب شد فتنه ها در بغداد


1- . ذهبی، العبر فی خبر من غبر، ج2، ص 202.
2- . صفدی، همان، ج 12، ص 90 و 146.
3- . صولی، اخبار الراضی بالله، ص 135 -136.
4- . صفدی، همان، ص 90؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج 15، ص 90.
5- . ابن ابی یعلی، طبقات الحنابله، ج 2، ص 18.
6- . ابن عساکر، تبیین کذب المفتری فیما نسب الی الامام الاشعری، ج1، ص 393.
7- . صولی، اخبار الراضی بالله، ص 212.

ص:104

فرو نشیند. این ابراز شادمانی این نکته را نیز در بر دارد که بربهاری در درگیری های بین فرقه ای نقش کلیدی داشت؛ زیرا وی بر باورهای خود بسیار تعصب داشت و با مخالفان خود برخورد می کرد، هم چنین می توان به گرایش مخالفت آمیز صولی با اندیشه ها و اقدامات بربهاری پی برد.

در این دوره یکی از زمینه های خشونت گرایی در میان حنابله را برخاسته از تصمیم های معزالدوله بویهی است که بر سوگواری و جشن همراه با شعارهای بر اساس باورهای منتسب به شیعه تأکید می کرد.

در سال 351 ق، شیعیان به دستور معزالدوله، بر دیوارهای مساجد بغداد، شعارهایی نوشتند که خلاصة آن ها چنین بود: «لعن خدا بر معاویه، غاصب فدک فاطمه علیها السلام ، منع کنندگان دفن حسن علیه السلام در کنار قبر جدش، تبعیدکنندة ابوذر و خارج کنندة عباس از شورا» خلیفه قدرت نداشت از این کارها جلوگیری کند، از این رو، برخی مردم نیمه شب، نوشته ها را از دیوار پاک کردند. معز الدوله برای مقابله با این افراد تصیم گرفت دوباره آن شعارها را بنویسد، اما وزیر، ابو محمد مهبلی، او را به نوشتن «لعن خدا بر معاویه و ظالمان به خاندان رسول خدا» تشویق کرد و به این که نام کسی جز معاویه را ذکر نکند.(1) معزالدوله دستور داد مردم در هجدهم ذی الحجه، با چراغانی و نور پردازی مغازه ها، کوچه ها و خیابان های بغداد شادمانی کنند.(2)

معزالدوله هم چنین، در عاشورای سال بعد، به مردم دستور داد مغازه ها را بسته، خرید و فروش نکنند، لباس عزا پوشیده، نوحه خوانی کنند و زنان موها را پریشان کنند و صورت هایی سیاه پوشیده و لباس هایی پاره و چهره هایی آسیب دیده، همراه ناراحتی و اندوه بر حسین علیه السلام از خانه ها خارج شوند. مردم نیز چنین کردند؛ در حالی که اهل سنت نمی توانستند از این کارها جلوگیری کنند؛ زیرا سلطان، شیعه بود


1- . ابن خلدون، العبر، ج3، ص 527؛ همان، ج 4، ص 585؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 7، ص 275 و شافعی عاصمی، سمط النجوم العوالی فی ابناء الاوائل و التوالی، ج1، ص 534.
2- . ابن خلدون، العبر، همان.

ص:105

و موافق این کارها بود. در سال 353ق، نیز این کارها تکرار شد و بین شیعه و اهل سنت درگیری صورت گرفت و در این درگیری ها، اموال مردم بسیار آسیب دید.(1)

در نتیجه می توان گفت اهل سنت و به ویژه حنابله، برای مقابله با تشیع، به خشونت متوسل شدند.

طبق گزارشی، یک سال پس از این ماجرا، معزالدوله به بیماری سختی گرفتار شد و از سب دو خلیفه اول توبه کرد و دستور داد اموال بسیاری را صدقه دادند و بسیاری از بردگانش را آزاد کرد. برخی دلیل آن را چنین گفتند که روزی، عالمان در جلسه ای با حضور او مطرح کردند که ازدواج عمر با ام کلثوم، رضایت علی علیه السلام را از خلفای

پیش از خود نشان می دهد. این سخن برای معزالدوله بسیار گران آمد و با تعجب گفت: «به خدا قسم، تا کنون این سخن را نشنیده بودم.» پس از آن، وی از مذهب تشیع دست کشید و با اهل سنت و مردم هماهنگ شد.(2) او یک سال پس از این کسالت، از دنیا رفت.(3)

البته در درستی این گزارش تردیدهای بسیار وجود دارد؛ این مطلب در منابع اختصاصی دورة آل بویه نیامده است و اگر چنین حادثه ای رخ داده بود، حتماً در بغداد بسیار تأثیر می گذاشت و پیامدهای سختی برای شیعیان داشت، در حالی که هیچ گزارشی نشان نمی دهد چنین حوادثی پیش آمده باشد. هم چنین شواهدی بسیار بر شیعه بودن یا طرف دار شیعه بودن او تا آخر عمر، وجود دارد. دستورهای او در پشتیبانی از شیعیان و عالمان ایشان، گویای این نکته است.

دربارة معزالدوله سخن دیگری نیز وجود دارد: معزالدوله پس از ابتلا به بیماری سخت و ممکن نبودن شفایش، بیشتر اموال خود را به مردم صدقه داد و بردگانش را آزاد و رد مظالم بسیاری پرداخت کرد و پس از توبه به دست ابو عبدالله بصری، در سال


1- . همان.
2- . شافعی عاصمی، همان.
3- . ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج11، ص 260.

ص:106

356ق از دنیا رفت؛(1)

بنابراین، توبه او به اقدامات دوران حاکمیتش مربوط بود که به مردم ستم کرده بود و به اعتقادات او ربطی نداشت. در نهایت، با گزارش دو منبع نمی توان بسیاری از مطالب مهم و ثابت شده را رد کرد.

در سال 393 ق استاد هرمز (عمید الجیوش) به دلیل وقوع فتنه ای بزرگ در بغداد و فعالیت بسیار عیاران و اختلاف شیعه و سنی، برگزاری مراسم مذهبی شیعیان و سنیان را ممنوع کرد؛ از جمله: مراسم عزای شیعیان را در عاشورا، و مراسم عزای جاهلان سنی باب بصره و باب شعیر را برای مصعب بن زبیر در روز هشتم پس از عاشورا. او، شیخ مفید، فقیه بزرگ امامیه، را نیز تبعید کرد. با این اقدامات، اوضاع بغداد تا حدودی آرام شد.(2)

در عاشورای 458 ق مردم محله کرخ مغازه های خود را بستند و زنان را حاضر کرده، بر اساس سنت، به نوحه خوانی برای امام حسین علیه السلام پرداختند. اهل سنت با این کارها مخالفت کرده، خلیفه، ابوغنائم را خواست و دلیل آن را پرسید. وی ضمن عذرخواهی، بیان کرد که نمی دانسته و پس از آگاهی، با آن کارها برخورد کرده است. پس از این ماجرا، مردم محله کرخ به دیوان رفته و عذرخواهی کردند. سپس خلیفه، توقیعی در کفر کسانی صادر کرد که صحابه را سب و بدعت را آشکار می کنند.(3) در این مورد کاملاً آشکار است که امامیه از روی احساسی برخاسته از باور، رسم پیشین خود را تکرار کردند، اما سرانجام عذرخواهی کردند.

ب - عوام تندرو: پیروان فرقه های مختلف برخی باورها را اصولی مسلم می شمرند و بر انجام آن ها بسیار اصرار دارند و همین موضوع چالش هایی را در بین مذاهب ایجاد می کرد. سوگواری امامیه در روز عاشورا برای امام حسین علیه السلام واکنش حنابله را برانگیخت و برای قتل مصعب بن زبیر، قاتل مختار، و یکی از نمایندگان تفکر عثمانی، جلسه عزاداری در


1- . همدانی، تکملة تاریخ الطبری، ج1، ص 192 و193.
2- . ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج 11، ص 332.
3- . ابن کثیر، همان، ج 12، ص 93.

ص:107

18 محرم برپا می کردند.(1)

برگزاری جشن امامیه در روز غدیر برای انتخاب امام علی علیه السلام و جشن حنابله در روز هشتم پس از غدیر به مناسبت پناه بردن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و ابوبکر به غار، شواهد مناسبی در زمینة تقابل برخاسته از رفتارهای گروهی این دو فرقه است.

امامیه صحابه را لعن و سب، و حنابله از زیارت قبور منع می کردند. این کارها، از دیگر عوامل مهم در ایجاد تقابل میان این دو گروه بود. این امور عده ای را به برخوردهای فیزیکی با رقیب و برخی را به هجرت از بغداد وادار کرد، مثلاً ابوبکر محمد بن محمد مقری بغدادی طرازی (385ق)، لغت شناس و مشهور به ابن درید، بود. دربارة دلیل هجرت او از وطن گفته شده که متعصبان حنبلی بسیاری در بغداد می زیستند و وی برای فرار از اذیت آنان، غربت اختیار کرد و در سن 85 سالگی از دنیا رفت.(2) نمونة دیگر از میان حنابله است. ابوبکر عبدالعزیز، مشهور به غلام الخلال، از بزرگان حنبلی بود که به دلیل سب صحابه مهاجرت کرد. عالمان حنبلی این اقدام او را نشانی از باور محکمش به مذهب دانستند.(3)

شواهدی وجود دارد که نشان می دهد رفتار برخی حنبلی ها و امامی ها، در قبال یکدیگر، بسیار خشن و متعصبانه بود و به تدریج، به واگرایی بیشتر گروه های مسلمان در بغداد انجامید. این شواهد به بغداد منحصر نیست. رفتار ابن شهاب عکبری، بزرگ حنبلی و متعصب بر ضد رافضیان، بسیار تند بود. بیست سال سخن نگفتن او با برادرش، ابوالخطاب، به دلیل انتساب برادرش به اندیشه های رافضی،(4) نمونه ای از این رفتار است.

درگیری مردم بصره در سال 351 ق، باز هم به دلیل سب صحابه،(5) از دیگر شواهد برخوردهای خشن امامیه و حنابله بر ضد یکدیگر است. چنان که گفته شد، در سال 351 ق شیعیان، به دستور معزالدوله، بر دیوارهای مسجدهای بغداد شعارهایی نوشتند


1- . همان، ص 10.
2- . آقا بزرگ تهرانی، طبقات اعلام الشیعه، ج 1 و نوابغ الرواة فی رابعه المئات، ص 301.
3- . ابن ابی یعلی، طبقات الحنابله، ج 2، ص 126.
4- . ابن ابی یعلی، همان، ص 186و 187.
5- . ر.ک: همان، ص 241.

ص:108

که خلیفه قدرت نداشت با این کار مخالفت و از آن جلوگیری کند.(1) هم چنین معز الدوله دستور داد مردم در هجدهم ذی الحجه، با نورپردازی مغازه ها، کوچه ها و خیابان های بغداد شادمانی کنند، هم چنین در روز عاشورا، مردم مغازه ها را بسته و نوحه خوانی و عزاداری کنند که در پی آن، اهل سنت با آن ها درگیر شده و اموال بسیاری از مردم آسیب دید.(2)

جدول شماره 1 حاوی استنادات و شواهد درگیری ها و تقابل امامیه و حنابله است، البته استقصای کامل صورت نگرفته و فقط نمونه هایی ذکر شده است.

جدول 1: روابط شیعه و سنی در بغداد

ردیف

حادثه

سال

علت

حادثه

منبع

1

درگیری

و فتنه، و غارت کرخ

338

---

ابن کثیر/11/22؛

ابن جوزی 14/75

2

درگیری

340

تعصب

مذهبی

ابن کثیر

/11/224؛ ابن جوزی/14/84

3

درگیری

و قتل

346

سب

صحابه

ابن کثیر/11/232

4

درگیری

و تعطیلی نماز جماعت

347

تعصب

مذهبی

ابن جوزی

/14/126

5

درگیری

و فتنه

348

---

ابن کثیر/11/234

6

درگیر

و قتل

349

---

ابن کثیر/11/236

7

درگیری

350

عیاران

تنوخی/1/48

8

درگیری

و قتل

351

سب

صحابه

ابن کثیر/11/241

9

درگیری

353

عاشورا

ابن کثیر/11/253؛

ابن جوزی/11/155

10

درگیری

354

عاشورا

ابن کثیر/11/254

11

ظهور

دعوت قائم (عباسی نزد اهل سنت، علوی نزد شیعه)

357

----

ابن مسکویه/6/286

ردیف

حادثه

سال

علت

حادثه

منبع


1- . ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 7، ص 275.
2- . ابن خلدون، العبر، ج 3، ص 527.

ص:109

12

فتنه

359

عاشورا

و غدیر

ابن جوزی/14/196

13

درگیری

360

تعصب

سبکتکین بر ضد شیعه

ابن مسکویه/6/348

14

آتش

سوزی

360

تعصب

سنیان

ابن مسکویه/6/351

15

درگیری

و غارت کرخ

361

عاشورا

ابن کثیر/11/273

16

درگیری

و غارت کرخ

362

قتل

یک سنی

ابن کثیر/11/273

17

درگیری

363

تعصب

سنی و شیعه

ابن مسکویه/6/374

18

درگیری

و غارت کرخ

363

عاشورا

ابن کثیر/11/275

19

درگیری،

آتش، قتل، و غارت کرخ

364

----

ابن مسکویه/6/400

20

درگیری،

قتل و تخریب

379

عیاران

ذهبی/3/10

21

درگیری

و آتش سوزی در محله کرخ، تخریب

380

تعصب

ابن جوزی/14/344

22

درگیری

و فتنه

381

مراسم

غدیر خم

ابن کثیر/11/310

23

منبع

برگزاری رسوم شیعی و سنی

382

عاشورا

ابن ثیر/11/311،

ابن جوزی/14/369

24

درگیری

384

عیاران

ابن جوزی

14/369

25

تقابل

و رقابت

390

عاشورا

و غدیر

ابن مسکویه/7/401

26

درگیری

391

تعصب

ابن مسکویه/

صلی الله علیه و آله و سلم /452

27

درگیری

و فتنه

392

عیاران

ابن کثیر/11/330؛

ابن جوزی/15/59

28

منبع

برگزاری رسوم شیعی

و سنی

393

عاشورا

ابن مسکویه/7/527

29

نپذیرفتن

انتصاب موسوی از سوی خلیفه

394

اقتدار

خلیفه

ابن اثیر/8/30

30

درگیری

و آتش و قتل در محلة کرخ، تبعید شیخ مفید

398

قرآن

بن مسعود، سب صحابه و تعرض به شیخ مفید

ابن کثیر/11/338؛

ابن جوزی/15/59

ص:110

ردیف

حادثه

سال

علت

حادثه

منبع

31

رسمی

شدن مراسم عاشورا

402

وزیر

طرفدار شیعه

ابن جوزی/15/82

32

درگیری

403

----

ابن جوزی/15/91

33

درگیری

و فتنه

406

عاشورا

تندروی برخی شیعه

ابن کثیر/12/2؛

ابن جوزی/15/111

34

آتش سوزی

بارگاه امام حسین علیه السلام

407

---

ابن جوزی/15/167

35

درگیری،

فتنه و اعلامیه القادر

408

---

ابن کثیر/12/6؛

ابن جوزی15/125

36

درگیری

و تبعید شیخ مفید

415

برخورد

با عامل خلیفه

ابن جوزی

15/167

ردیف

حادثه

سال

علت

حادثه

منبع

37

درگیری

و سوزاندن خانه سید مرتضی

416

عیاران

ابن جوزی/15/171

38

آتش سوزی

کرخ و تعرض به سید مرتضی

417

محرم

ابن

کثیر/12/26؛ ابن جوزی15/175

39

درگیری

و اعلامیه خلیفه بر ضد شیعه و تشیع

420

عزل

خطبای شیعه مسجد براثا

ابن کثیر/12/26؛

15/199

40

درگیری

و قتل (دو بار)

421

عاشورا

ابن کثیر/12/28؛

ابن جوزی/15/204

41

درگیری،

غارت کرخ (دو بار)

422

تعصب

به صحابه و خلفا و غدیر

ابن کثیر/12/31؛

ابن جوزی/15/214-219

42

درگیری

423

عاشورا

ابن جوزی/15/222

43

درگیری

و محدودیت برای شیعه در کرخ

424

----

ابن جوزی/15/236

44

درگیری

و منع آب برای کرخ

425

---

ابن کثیر/12/36؛

ابن جوزی15/240

45

فتنه

426

---

ابن کثیر/12/38

46

درگیری

429

تعصب

نسبت به واژه «شاهنشاه»

ابن کثیر/12/43؛

ابن جوزی/15/264

ردیف

حادثه

سال

علت

حادثه

منبع

ص:111

47

درگیری

و حمله غزنویان به ری

432

تعصب

ابن کثیر/12/49؛

ابن جوزی/15/277

48

اعلامیه

خلیفه (مثل اعلامیه 408)

433

تعصب

نسبت به شیعه

ابن جوزی/15/279

49

درگیری

و حملة عامه به یهود

437

----

ابن جوزی/15/302

50

درگیری،

قتل و نرفتن حج عراقی ها

439

----

ابن کثیر/12/56؛

ابن جوزی/15/308

51

درگیری

440

----

ابن جوزی/15/313

52

منبع

برگزاری عزاداری عاشورا و پذیرش شیعه، دیوارکشی بین کرخ و دیگر محله ها، شکستن

وعده به وسیله شیعه و قتل و درگیری (چند بار)

441

عاشورا

ابن کثیر/12/59؛

ابن جوزی/15/325

53

صلح

شیعه و سنی، ترحم شیعه بر صحابه و زیارت قبور امامان علیهم السلام به وسیله اهل

سنت

442

اتحاد

(ترحم و صحابه و زیارت قبور امامان)

ابن کثیر/12/62؛

ابن جوزی/15/329

54

درگیری

443

شعارها

و سب صحابه و زیارت

ابن کثیر/12/62،15/329

55

درگیری

444

سب

صحابه

ابن جوزی/15/235

56

درگیری

و فتنه

445

سب

صحابه

ابن کثیر/12/64؛

ابن جوزی/15/340

57

درگیری

و قتل شیعه و سنی، درگیری اشاعره و حنابله

447

شعارها

ابن کثیر/12/66؛

ابن جوزی/15/347

58

منع

شیعه از برگزاری مراسم و دادن شعار

448

غلبة

سلجوقیان

ابن کثیر/12/68؛

ابن جوزی/16/7

ص:112

ابن کثیر در حوادث سال 363 ق، دو فرقة شیعه و سنی را کم عقل خوانده که به این دلایل درگیر شدند. به نظر می رسد فتنه های این دورة بغداد، در اقدامات تند و متعصبانة گروه های فشار هر دو فرقه ریشه داشته که با رفتارهای ضد مصلحتی و افراطی، زمینة فتنه و آشوب را در بغداد فراهم می کردند و در نهایت، به ضرر هر دو گروه امامیه و حنابله به پایان رسید.

برای تبیین بیشتر تندروی حنابله با مخالفان خود، بررسی اجمالی برخورد آنان با ابن جریر طبری مناسب است، ابن جریر که اهل طبرستان بود، در بغداد از دنیا رفت. او مجتهد بود و از کسی تقلید نمی کرد و حنابله به او ظلم کردند. وی آثار بسیار و در قرائت، تفسیر، حدیث، فقه، تاریخ، و دیگر دانش ها مهارت داشت.(1)

او به درخواست خلیفه، کتابی دربردارندة نظرهای عالمان دین و به تقاضای وزیر، کتابی در زمینة فقه نوشت، اما از پذیرفتن هدایای خلیفه و وزیر خودداری کرد.(2) به طور کلی، طبری عطایای حکومتی را نمی پذیرفت و حتی اموال و هدایای بسیاری را که عبدالله بن یحیی بن خاقان برای او فرستاده بود، برگرداند. او همچنین، از پذیرش منصب قضاوت و ریاست دیوان مظالم خودداری کرد.(3)

حنابله با طبری مخالفت شدیدی داشتند و اتهامات بسیاری به او زدند که اتهام شیعه گری بارزترین آن هاست. ابن اثیر اتهام رفض و الحاد را دربارة ابن جریر گزارش کرده، اما به نقل از مسکویه گفته است آنچه دربارة تعصب عامه در این زمینه بیان شده، درست نیست، بلکه مخالفت حنابله با ابن جریر به این دلیل بود که طبری، در اختلاف الفقهاء، احمد بن حنبل را جزء فقها نشمرده است، زیرا او را محدث می دانست، نه فقیه. حنابله از این کار ابن جریر، خشمگین شدند و آن را برخاسته از حسادت طبری دانستند.(4)


1- . سبکی، طبقات الشافعیة الکبری، ج3، ص 124 و یافعی، مرآة الجنان و عبرة الیقظان، ج2، ص 261.
2- . سبکی، همان و ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج 14، ص272.
3- . ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج 52، ص 193.
4- . ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 7، ص 9.

ص:113

پس از آن، حنابله در جمعه ای، با ابن جریر بحث کردند، اما طبری قانع نشد و در نتیجه، حنابله او را لگدمال و خانه اش را سنگباران کردند.(1)

به نظر می رسد در آن دوره، در میان برخی، چنین مشهور بود که عده ای از اهل سنت، به دلیل موضع گیری ابن جریر به نفع شیعه، متعصبانه با او برخورد کردند. ابن اثیر می خواست این برداشت را رد کند.

در سال 309ق ابن جریر طبری، برای مناظره با حنابله دربارة ایرادهایی که بر او می گرفتند، به خانة وزیر عیسی بن علی فراخوانده شد، اما حتی یک حنبلی در این مناظره حاضر نشد.(2) حنابله از ورود افراد به نزد ابن جریر جلوگیری می کردند و به همین جهت، برخی جویندگان حدیث از شنیدن روایات او محروم شدند.(3) ابن جریر را پس از مرگ، به دلیل ممانعت حنابله، در خانه اش شبانه به خاک سپردند، زیرا او را رافضی و برخی وی را ملحد می دانستند.(4)

طبری هنگامی که شنید که ابوبکر بن ابی داود سجستانی (316 ق) دربارة حدیث غدیر سخنانی گفته است، به نوشتن کتابی در زمینة فضائل خلفای چهارگانه اقدام و دربارة درست بودن حدیث و حادثة غدیر دلایلی ذکر کرد، اما این کتاب را به پایان نرساند.(5) طبری در تدوین طریقه ای حدیث غدیر مهارت داشت و گستردگی اطلاعاتش را در زمینة روایات نشان داد. رابطة ابوبکر بن ابی داود و ابن جریر خوب نبود. حنابله از ابوبکر بن ابی داود سجستانی پیشتیبانی می کردند، از این رو، دربارة طبری سخنان تندی می گفتند و او را به تشیع و مسح دو پا در وضو متهم کردند. حنابله با این کار، به طبری آزار بسیاری رساندند.(6)

به نظر می رسد رویکرد ابن جریر در این گونه موارد که


1- . جعفریان، جغرافیای تاریخ و انسانی شیعه در جهان اسلام، ص 126.
2- . سبکی، طبقات الشافعیة الکبری، ج3، ص 125.
3- . ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج11، ص 146.
4- . همان.
5- . ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج 52، ص 198؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج14، ص 273 و همو، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، ج 23، ص 283.
6- . ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج 14، ص 277.

ص:114

به سود شیعه تمام شد، سبب شد حنابله بر ضد وی موضع بگیرند، مثلا نوشتن کتاب دربارة غدیر، حدیث طیر و گفتة او دربارة جواز مسح بر پا و لازم نبودن شستن پا،(1) از مواردی است که مردم عامی حنبلی را بر ضد وی شوراند و نشمردن احمد در زمرة فقیهان، بهانه ای بود.

از موارد دیگر زمینه ساز برای برخورد شیعة امامی و حنابله می توان به موضع گیری های برخی درباریان به نفع شیعه اشاره کرد، برای مثال هنگامی که حاجب تصمیم گرفت لعن و سب معاویه را رسمی کند، قدرت خلیفه القاهر بسیار کم بود و حتی برخی سران دربار قصد داشتند قاهر را برکنار کنند، اما خلیفه متوجه شد و با یاری برخی، وزیر را عوض و ابو جعفر محمد بن قاسم بن عبیدالله را جانشین وی کرد و دستور داد خانة ابن مقله را آتش زنند و به این ترتیب، آشوب در بغداد گسترش یافت.(2) در سال 309 ق نیز، به دلیل قتل یک زندیق، آتش سوزی گسترده ای در بغداد رخ داد که به درگیری و کشته شدن افراد بسیاری انجامید.(3)

در سال 323 ق، عبیدیان (فاطمیان) رافضی مذهب توانستند با نیروی نظامی، بر شهر جنوه و سردانیه تسلط یابند و بر مردم شهرها ستم بسیاری شد.(4)

این امر نشانه ضعف و سستی لشکریان خلیفه در مرزهاست. در همین سال، فتنة بربهاری، شورش لشکریان به دلیل نپرداختن حقوق آنان و مشکلات مربوط به وزیران بی کفایت یا تک رو رخ داد و وضعیت بغداد و خلافت، از لحاظ سیاسی، نظامی، اجتماعی و مذهبی بسیار بحرانی شد.

اکنون روشن شد که جریان فکری سلفی، با نام حنابله در بغداد پیش از دورة آل بویه، اقتدار نسبی داشتند. این نهضت به رهبری ابن حنبل آغاز شد و با رهبری افرادی، مانند:


1- . محمود، الحنابله فی بغداد، ص 178.
2- . ابن کثیر، همان، ص 172.
3- . همان، ص 132.
4- . ذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، ج24، ص 30 و همو، العبر فی خبر من غبر، ج 2، ص 202.

ص:115

بربهاری ادامه یافت. حنابله در برابر هر فرد و گروهی که به عقل گرایی و دخالت عقل در تفسیر و تبیین و تحلیل دین در کنار سنت باور داشتند، به شدت ایستادگی می کردند و بر اساس امر به معرف و نهی از منکر درصدد بودند از تحریف دین و پیدایی بدعت ها جلوگیری کنند؛ برای نمونه رفتار آنان در برابر قائلان به مخلوق بودن قرآن، افراطی بود، به گونه ای که کسی در این باره، مقابل آنان نمی توانست تردید نشان دهد، بلکه همه می بایست بدون تأمل، مخلوق نبودن قرآن را باور می داشتند.(1)

بروکلمان، حنابله را چنین وصف می کند: «آنان قانون، صلح، آرامش و نظام را در بغداد، با خطر جدی مواجه کردند».(2) زهدی جار الله حرکت حنابله را رو به عقب دانسته است(3)

زیرا ایشان با اندیشه ها و رفتارهای تند، از رشد علم و توسعة تمدن اسلامی جلوگیری کردند.

حنبلیان پس از مرگ ابن حنبل، با یکدیگر اختلاف پیدا کردند. برخی بر مسیر او تأکید داشتند و عده ای دربارة وی به غلو کشیده شدند، به ویژه مردم عامی که تعصب شدیدی داشتند. معمولاً مردم عوام هر گروه و مذهبی، به دلیل شناخت اندک و ناقص از باوری که آن را پیروی می کنند، تندروی دارند. در هر صورت، تمامی حنابله با گروه های مخالف خود، با تندی برخورد می کردند و گروه های مخالف نیز، با حنابله سازش نداشتند. در میان مخالفان حنابله، شیعه و معتزله برجسته تر بودند، اما به دلیل فزونی جمعیت حنابله، قدرتی برای بیان مخالفتشان نداشتند؛ گرچه طبری در مقابل حنبلیان مقاومت و فشار بسیاری نیز تحمل کرد. این روند تا پیش از تسلط آل بویه بر بغداد ادامه یافت، اما پس از آن، با پشتیبانی آل بویه از شیعه، توان شیعیان فزونی یافت و آنان در برابر حنابله ایستادگی کردند.(4)


1- . محمود، همان، ص 148.
2- . بروکلمان، تاریخ ملل و دول اسلامی، ص 175.
3- . محمود، همان، ص 150.
4- . جعفریان، جغرافیای تاریخی و انسانی شیعه در جهان اسلام، ص 123.

ص:116

نتیجه گیری

اموری در میان حنابله زمینه ساز آشوب و خشونت است که مهم ترین آن ها مسائل مرتبط با توحید، از جمله: زیارت قبور، توسل و کمک خواستن از مردگان و تبرک به قبور است. از دیگر موارد برگزاری مراسم عاشورا و مساله امامت و سب صحابه است. این اختلاف سبب شد آشوب های بسیاری، در بغداد و برخی سرزمین های اسلامی پدید آید. باوجود مخالفت حنابله در مواردی، بزرگان آنان بر خلاف آن رفتار کرده اند، مثلاً دربارة زیارت قبر ابن حنبل چنین آمده که او مقامی بس بزرگ دارد و خداوند کسی را برای زیارت او مؤاخذه نمی کند. به نظر می رسد زیربنای همه اختلافات و درگیری های حنبلی ها نوعی از ظاهرگرایی همراه با جمود است که زمینه خشونت را در بغداد ایجاد می کرد.

ص:117

منابع

قرآن کریم.

1. آقابزرگ تهرانی، محمد حسن، طبقات اعلام الشیعه، نوابغ الرواة فی رابعة المئات، دارالکتاب العربی، بیروت 1390ق.

2. ابن ابی یعلی، ابن فراء حنبلی، محمد بن حسین بن محمد، الاحکام السلطانیة، دارالفکر، بیروت 1420ق.

3. ابن ابی یعلی، ابن فراء حنبلی، محمد بن حسین بن محمد، طبقات حنابله، تحقیق محمد حامد الفقی، دار المعرفه، بیروت [بی تا].

4. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، تحقیق عبدالله قاضی، دار الکتب العلمیه، بیروت 1415ق.

5. ابن جزری، محمد بن محمد، غایة النهایة، به کوشش گ. برگشترسر، [بی نا]، قاهره 1351ق.

6. ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، مناقب الامام احمد بن حنبل، به کوشش عبدالمحسن الترکی، انتشارات هجر للطباعة و النشر، (بی جا)، 1401ق.

7. ابن خلدون، عبدالرحمن محمد، العبر، دار القلم، بیروت 1984م.

8 . ابن عساکر، ابوالقاسم علی بن حسین، تاریخ مدینة دمشق، تحقیق محب الدین العمری، دار الفکر، بیروت 1995م.

9. ---------------------------------------- ، تبیین کذب المفتری فیما نسب الی الامام الاشعری، دار الکتاب العربی، بیروت 1404ق.

10. ابن عماد، عبدالحی بن احمد، شذرات الذهب فی اخبار من ذهب، تحقیق الارناؤوط، دار ابن کثیر، بیروت1406ق.

11. ابن کثیر، ابوالفداء اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایه، تحقیق علی شیری، دار احیاء التراث العربی، بیروت 1408ق.

12. ابن مسکویه، احمد بن محمد، تجارب الامم، به کوشش آمدروز، [بی تا: بی نا]، 1332ق.

13. ابن ندیم، محمد بن اسحاق، الفهرست، تحقیق رضا تجدد، [بی جا، بی نا، بی تا].

14. ابواسحاق شیرازی، ابراهیم بن علی، طبقات الفقهاء، تحقیق علی محمد عمر، مکتبة الثقافة الدینیه، ریاض 1418ق.

15. ابوزهره، محمد، تاریخ مذاهب اسلامی، ترجمۀ علیرضا ایمانی، انتشارات مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، قم 1384ق.

ص:118

16. ابونعیم اصفهانی، احمد بن عبدالله، حلیة الاولیاء و طبقات الاصفیاء، دار الکتاب العربی، بیروت 1405ق.

17. بروکلمان، کارل، تاریخ ملل و دول اسلامی، ترجمۀ هادی جزایری، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران 1346ش.

18. تمیمی، عبدالله بن عبدالعزیز، اعتقاد الامام احمد بن حنبل،دار المعرفه، بیروت [بی تا].

19. تنوخی، محسن بن علی، نشوار المحاضرة و اخبار المذاکره، تحقیق عبود الشالجی، [بی نا]، بیروت 1392ق.

20. جعفری لنگرودی، محمد جعفر، تاریخ معتزله، انتشارات گنج دانش، تهران 1368ش.

21. جعفریان، رسول، جغرافیای تاریخی و انسانی شیعه در جهان اسلام، انتشارات انصاریان، قم 1371ش.

22. خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، دار الکتب العلمیه، بیروت [بی تا].

23. ذهبی، محمد بن احمد، العبر فی خبر من غبر، تحقیق صلاح الدین المنجد، دار النشر، کویت 1984م.

24. --------------------، العلو للعلی الغفار فی ایضاح صحیح الاخبار و سقیمها، تحقیق ابومحمد اشرف، مکتبة اضواء السلف، ریاض 1416ق.

25. --------------------، تاریخ الاسلام وفیات المشاهیر و الاعلام، تحقیق عبدالسلام تدمری، دارالنشر، بیروت1407ق.

26. --------------------، سیر اعلام النبلاء، تحقیق شعیب الارنؤوط، مؤسسة الرساله، بیروت1413ق.

27. زرکلی، خیر الدین، الاعلام، دار العلم للملایین، بیروت1989م.

28. سبکی، عبدالوهاب بن علی، طبقات الشافعیة الکبری، تحقیق دکتر محمود الطناحی و دکتر عبدالفتاح محمد الحلو، هجر للطباعه، قاهره 1413ق.

29. شافعی عاصمی، عبدالملک، سمط النجوم العوالی فی ابناء الاوائل و التوالی، تحقیق عادل احمد و علی محمد، دار الکتب العلمیه، بیروت 1419ق.

30. صفدی، خلیل بن ابیک، الوافی بالوفیات، تحقیق احمد الارنؤوط و مصطفی ترکی، دار احیاء التراث العربی، بیروت1420ق.

31. صولی، محمد بن یحیی، اخبار الراضی بالله، به کوشش هیورث دن، قاهره 1355ق.

32. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الامم و الملوک، دار الکتب العلمیه، بیروت [بی تا].

33. العاملی، الانتصار، دارالسیره، بیروت 1422ق.

ص:119

34. عمرجی، احمد شوقی ابراهیم، المعتزله فی بغداد و اثرهم فی الحیاة الفکریة و السیاسیه، مکتبة المدبولی، قاهره 2000م.

35. کبیسی، حمدان عبدالمجید، عصر الخلیفة المقتدر بالله، نجف: 1394ق.

36. محمود، محمد احمد علی، الحنابلة فی بغداد، المکتب الاسلامی، بیروت1406ق.

37. مشکور، محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، با توضیحات کاظم مدیر شانه چی، انتشارات آستان قدس رضوی، مشهد1384ش.

38. همدانی، محمد بن عبدالملک، تکملة تاریخ الطبری، تحقیق البرت یوسف کنعان، المطبعة الکاثولیکیه، بیروت1958م.

39. یافعی، عبدالله بن ایعد، مرآة الجنان و عبرة الیقظان، دار الکتاب الاسلامی، قاهره1413ق.

ص:120

ص:121

رویکرد خصومت آمیز ابن تیمیه به پیروان اهل بیت / میرزایی

اشاره

میرزایی(1)

چکیده

روش و اندیشه ابن تیمیه و اتباع وهابی او بر قوایم خمسه یعنی پنج«ت» مبتنی است: تهمت، توهین، تحقیر، تهدید و تکفیر.

آن ها خود را سلفی و راست کیش، پای بند به خلوص دینی و دیگر فرقه ها و مذاهب به ویژه شیعیان اهل بیت علیهم السلام پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را منحرف از دین معرفی می کنند. کتاب های ابن تیمیه حرانیِ دمشقی آبشخور اصلی این تفکر متصلّبانه است. وی با تفسیر مضیّق از دین و رویکرد خاص به نصوص و متون دینی، موجب واگرایی در جامعه مسلمین و خلق نفرت در میان مومنین شد و ضمن این که بزرگ ترین ضربه را به اتحاد مورد توقع جوامع اسلامی زده کمک شایانی به دارالکفر کرده. آن ها با توسل به قلب واقعیت و چماق تکفیر، مخالفین خود را به شدیدترین ادبیات محکوم و سپس بدون حق دفاع آن ها را به شدیدترین مجازات می رسانند. در این نوشته، رویکردها و شیوه های خاص ابن تیمیه درخصوص خصومت غیر قابل توجیه او با اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شیعیان مورد واکاوی قرارگرفته و با میزان منطق دینی پذیرفته شدة قاطبه مسلمین و خردِ خدادادی به محک نقدگذاشته شده است.

واژگان کلیدی: ابن تیمیه، وهابیت، شیعیان، تکفیر، خلوص دینی، تهمت.


1- حوزوی سطح چهار و دانشجوی دکتری (PHD)

ص:122

مقدمه

کتاب منهاج السنة النبویه این عالم حنبلی به پاسخ کتاب منهاج الکرامه فی معرفه الامامه علامه حلی اختصاص دارد. در این کتاب و کتاب های دیگر که مورد استناد وهابیان سلفی است، به جای نقد علمیِ منصفانه با عبارت های توهین آمیز و تهمت و افترا به تاخت و تاز علیه شیعیان پرداخته و فضای بغض آلودی علیه وفاداران به وصیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در مورد وصایت و مودة فی القربی را رقم زده و در این اقدام نادرست خود را در پشت سنگر اهل سنت پنهان نموده است.

از شیوه های قابل تأمل وی جعل اصطلاح است تا در روند تخریبِ غیرموجه و بدون دلیلِ مخالفین و شیعیان گرفتار تنگنا نشود. درخصوص بیعت دربرابر نص امامت از اصطلاح جعلی «اهل الشوکه»(1)، در رد یا تأویل نادرست احادیث ناظر به فضیلت اهل بیت و امام علی علیه السلام از اصطلاح «اهل معرفة بالحدیث»(2)

و در فضیلت تراشی برای غیر اهل بیت از اصطلاح «بالنص الخفی والاشاره» سود می برد.(3)

چون تعریف دقیقی برای اصطلاحات فوق ارائه نمی شود به همین منظور، هر برداشت آزادی از آن ها ممکن و تأمین کننده نظر نویسنده است. این شیوه برخورد مربوط به فضایل اهل بیت علیهم السلام است، ولی درمورد دیگران حتی یک مورد تشکیک مطرح نکرده است. این موضع غیربی طرفانه، مبیّن جهت گیری خاص او در تحمیل عقاید نادرست و بغض آلود به منصوصات و احادیث منقول در کتب اهل سنت است.

اگر از گزینه کینه ورزی چشم پوشی کنیم باید به این گزینه معتقد شویم که وی به دلیل ظاهرگرایی و توغّل در سطوح معارف(4) از درک عمق تعلیمات


1- . ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة، ج1، ص 141.
2- . ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة، ج3، ص 2.
3- . ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة، ج 1، ص134.
4- . سیدمهدی علیزاده موسوی، تبار شاسی سلفیگری و وهابت، ص56.

ص:123

فرهنگ شیعه که به تأسّی از قرآن و سنت و سیره پیشوایان ارجمند دینی، عقلانی و خردپذیر است، بازمانده و برای مخالفت خود دست به تحریف و اهانت زده است.

ابن سینا فیلسوف گران مایه اسلامی در پایان نمط نهم اشارات و تنبیهات که به ظرافت های عرفان و مقامات عرفا اختصاص دارد، در نصیحتی عمومی به کسانی که باریک اندیشی دیگران را متوجه نمی شوند توصیه به بازنگری می کند:

جل جناب الحق عن ان یکون شریعة لکل وارد، او یطلع علیه الا واحد بعد واحد. و لذلک فان ما یشتمل علیه هذا الفن، ضحکة للمغفل، عبرة للمحصل. فمن سمعه فاشماز عنه، فلیتهم نفسه، لعل ها لاتناسبه و کل میسرلما خلق له؛ آستان حق والاتر از آن است که هر رهگذری بر آن وارد شود، یا هرکسی از آن آگاه گردد، مگر یک نفر بعد از نفر دیگر. از این رو، آنچه در این فن گنجانده شده است برای آدم غافل و ناوارد خنده دار می نماید و به نظر اهل تحصیل و حق درس عبرت است. پس هرکس این را می شنود و آن را نمی پسندد، خود را ملامت کند که شاید شایسته آن نیست. و هرکس لایق چیزی است که برای آن آفریده شده است.(1)

شیعیان در نگاه ابن تیمیه

افتراها و تهمت های ابن تیمیه علیه شیعه، زمینه چینی صدور احکام تکفیری این حنبلی متعصب برضد جامعه شیعه و تحریک دیگران است.

بنا به نظر یکی از سلفی پژوهان معاصر اندیشه تکفیر در چند قرن گذشته، ریشه در دیدگاه های ابن تیمیه دارد... برای فهم دیدگاه تکفیری وهابیان، باید ابن تیمیه را نقطه عزیمت قرار داد.(2)


1- . ابن سینا، الاشارات والتنبیهات، ج3،ص 459.
2- . سیدمهدی علیزاده موسوی، مبانی اعتقادی سلفیگری و وهابیت، ص 296.

ص:124

او شیعیان را بدون مستند و ذکر مأخذ این گونه معرفی می کند:

1. لم یعرفوا اصل دین المسلمین؛ شیعیان به اصل دین مسلمانان آگاهی ندارند.(1)

2. المتظاهرین بالاسلام؛ تظاهر به اسلام می کنند.(2) الرافضة بدلوا دین الله فعمروا المشاهد و عطلوا المساجد مضاهاة للمشرکین و مخالفة للمومنین.(3)

شیعیان، دین خدا را تغییر دادند، قبرها را آباد و مساجد را تعطیل کردند؛ هم چون مشرکان و به سبب مخالفت با مؤمنان.

3. قالوا اخطا جبرئیل بالوحی؛ آن ها می گویند جبرئیل در ابلاغ وحی خطا نمود، یعنی (به جای حضرت علی علیه السلام وحی را به حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم نازل نمود)(4)!

4. تحریم الجمل؛ گوشت شتر را حرام می دانند.(5)

5. یبغضون السابقین من المهاجرین و الانصار؛ به سابقین در ایمان از مهاجرین و انصار بغض می ورزند. یبغضون خیارالصحابه؛ به اصحاب نیک پیامبر ابراز خشم می کنند.(6)

الروافض تکفرجمیع الصحابة؛(7)

شیعیان،همه صحابه را کافر می دانند.

6. بعضهم لایشرب من نهر حفرة یزید؛ تعدادی از شیعیان از جوی آبی که یزید حفر کرده است نمی نوشند.(8)

7. بعضهم لایاکلون من التوت الشامی؛ تعدادی از شیعیان از توت های شهر شام نمی خورند.(9)

8 . انهم یجعلون للمنتظر عدة مشاهد ینتظرونه فیها کالسرداب الذی بسامرا الذی یزعمون انه غائب فیه و یقیمون هناک اما فی طرفی النهار و امافی اوقات اخر من ینادی علیه بالخروج، یا مولانا اخرج...


1- . ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة، ج1، ص 2.
2- . ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة، ج1، ص 2.
3- . ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة، ج1، ص 131.
4- . ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة، ج1، ص7.
5- . ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة، ج1، ص8.
6- . ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة، ج1، ص 9.
7- . ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة، ج1، ص 145.
8- . ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة، ج1، ص 145.
9- . ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة، ج1، ص 145.

ص:125

من المعلوم انه لو کان موجوداً و قد امره الله بالخروج فانه یخرج سواء نادوه اولم ینادوه و الله سبحانه قد عاب فی کتابه من یدعو من لایستجیب له دعائه؛ شیعیان برای امام منتظر عده ای مراقب گذاشته اند که منتظر او هستند، در مکانی همانند سردابی در سامرا که گمان می کنند در آن جا از نظرها پنهان شده است و در اول و آخر روز یا اوقات دیگر افرادی را در آن جا می گمارند که او را به خروج فرا می خواند؛ به این شکل: ای مولای ما خروج کن... معلوم است که اگر او موجود بود و خدا امر به خروج می کرد او خروج می نمود چه او را به این امر بخوانند و چه نخوانند و خداوند در کتابش به کسانی که کسی را می خوانند که پاسخ نمی دهد ایراد گرفته است.(1)

9.... مثل اتخاذهم نعجة قدتکون نعجة حمراء لکون عائشة تسمی الحمیرا و تجعلون ها عایشة و یعذبون ها بنتف شعرها و غیر ذلک و یرون ان ذلک عقوبه لعائشه؛... همانند این که میشی قرمزرنگ را مشخص می کنند و از آنجاکه عایشه حمیرا (سرخ و سفید) نامیده می شد، آن میش را عایشه نامیده و با کندن پشم او را اذیت می کنند و این را عذاب و اذیت عایشه می دانند.(2)

10.... اقامه الماتم و النیاحة علی من قتل من سنین عدیدة؛... برای کسی که سال ها پیش به قتل رسیده، عزا و ماتم برقرار می کند.(3)

رویکردهای ضد شیعی ابن تیمیه در محک نقد منصفانه

ابن تیمیه (متوفای728) و رهبر معنوی سلفی های تکفیری وهابی که توسط طرفدران خود با عناوین مبالغه آمیز همانند الامام الهمام و مقتدی الاعلام، خاتمة المجتهدین و سیف السنة المسلول علی المبتدعین، معرفی می شود، در عناوین ده گانه فوق گرفتار خطاها و اشتباهات عمدی غیرقابل اغماضی شده است. در بندهای 1 تا 4 و 6 تا 9 با تهمت و افترای بهت آور اقدام به تحریف توأم با تحقیر نموده و در بندهای 5 و 10 با


1- . ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة، ج1، ص 10.
2- . ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة، ج1، ص 11.
3- . ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة، ج1، ص 12.

ص:126

تحریف معنوی نظریات مستحکم شیعیان، زمینة تهاجم و خلق نفرت و صدور احکام تکفیری را مهیا نموده است. سهم نظریات شیعه ستیز این حنبلی تندرو در ریخته شدن خون شیعیان بی گناه، تابلویی زشت از نفرت غیرعقلانی را نمایان می کند که با مشاهده آن، هر شخص عاقلی به این نوع قرائت از اسلام احساس بدبینانه ای پیدا می نماید.

در هیچ کتاب و سندی از علمای شیعه، گوشت شتر تحریم نشده است و هیچ شیعه ای که در مکتب ائمه علیهم السلام به پروش تفکر عقلانی توصیه شده اند و همواره عقل رشد یافته و پرورده ای نسبت به ظاهرگرایان داشتند با عذاب گوسفند بی گناه و غیرمکلّف، از خطای سردمداران جنگ جمل آن هم پس از قرن ها، اقدام به انتقام گیری نمی کنند. این تهمت های مضحک از کینه ورزی و در عین حال از خالی بودن دست نویسنده از دلیل قانع کننده علیه شیعیان حکایت می کند.

ابن تیمیه در نقد کسانی که اندیشه های ظاهرگرایان سلفی را در خصوص نزول خداوند با حمار در شب جمعه مورد انتقاد قرار می دهند، مطلبی می نویسد که در تهمت به شیعه به خود او بر می گردد:

هذه الحکایة دائرة بین امرین اما ان تکون کذبا محضا ممن افتراها علی اهل بغداد و بعض الشیوخ و اما ان تکون قد وقعت من جاهل معذور لیس بصاحب قول و لا مذهب... و علی تقدیرین فلا یضر ذلک اهل السنة شیئا لانه من المعلوم لذی علم انه لیس من العلماء المعروفین بالسنة من یقول مثل هذا الهذیان.(1)

نوحه و ندبه و عزاداری برای مظلومیت اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ضمن این که تأسی به روش حضرت رسول است موافق با رفتار انبیای عظام الهی است.

براساس جوامع روایی اهل سنت، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با وجود گذشت بیش از چهل سال از رحلت مادر بزرگوار خود به زیارت قبر شریفش مشرف شد و در کنار آن به یاد مادر گریه کرد. در سنن ابی داود روایتی به این مضمون نقل شده است:


1- . ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة، ج2، ص261.

ص:127

عن ابی هریره قال، اتی رسول الله قبر امه فبکی و ابکی من حوله فقال رسول الله استاذنت ربی ان ازور قبرها فاذن لی، فزوروا القبور، فانها تذکر بالموت؛ ابی هریره نقل می کند پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به نزد قبر مادرش رفت و گریست و اطرافیان را گریاند، سپس فرمود از خدایم اجازه زیارت قبر مادرم را خواستم، اجازه فرمود، پس قبور را زیارت کنید که یادآور مرگ است.(1)

گریستن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در رحلت مادر آن هم پس از گذشت ده ها سال که اسوه حسنه برای مسلمین است: >لَقَدْ کانَ لَکمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ <؛ قطعاً برای شما در رسول خدا سرمشقی نیکوست(2)،

دلیل محکم و مشروعی بر گریستن و نوحه بر فرزند ایشان و یکی از اهل کساء و سرور جوانان اهل بهشت است.

بی قراری و گریه یعقوب نبی علیه السلام در فراق فرزند از نمونه های دیگر بر مشروعیت این امر است که دین فطری اسلام بر آن صحه گذاشته است.

(یعقوب) گفت: (چنین نیست)، بلکه ضمیرها و هوا و هوستان کاری (بزرگ) را به شما نیکو وانمود کرده، اینک صبری نیکو باید (بکنم)، شاید خدا همه را به من باز آرد، که او دانای حکیم است.

و از آنان روی بگردانید، و گفت: ای دریغ از یوسف و دیدگانش از غم سپید شد، اما او خشم خود را فرو می برد.

گفتند: به خدا آن قدر یاد یوسف می کنی تا سخت بیمار شوی، یا به هلاک افتی، گفت: شکایت غم و اندوه خویش را فقط به خدا می کنم و از خدا چیزهایی سراغ دارم که شما نمی دانید.(3)

طبق این آیات، احدی از پیامبران بزرگ الهی در فراق فرزند آنقدر محزون و گریان می شود که چشمانش سفید (نابینا) می شود، لذا دلیلی بر نگریستن بر فاجعه غم بار وقعه طف درسال 61 هجری وجود ندارد که تمام اعضای ارشد خانواده پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم بدست بازماندگان ابوسفیان و معاویه به شکل فجیعی قتل عام شدند.


1- . السجستانی، سنن ابی داود، ج4، ص 618.
2- . احزاب، آیه 21.
3- . یوسف، آیات 83 - 86.

ص:128

طبق نصوص معتبر اهل سنت پیامبر قبل از شهادت نیز بر مصیبت سید الشهدا گریسته است.(1)

حتی عزاداری جنیان در عزای حسین بن علی علیه السلام مورد تایید اهل سنت است.(2)

لذا کسانی که می گویند نباید گریست باید دلیل بیاورند.

افترای عمران قبرها و مشاهد و تعطیلی مساجد، غیرقابل اغماض است. از ابتکارهای درخور توجه، ساختن مساجد در کنار مشاهد مشرفه اولیای دین است که خصوصیت ممتاز آن ها بنده صالح بودن برای خداوند است و با این کار، مسیر عبودیت با معرفی شاخص ها و تأسی به آن ها هموار می شود. کار عمده شیعیان در مشاهد ذکر و عبادت و یاد خداست و ضمن نماز و قرائت قرآن، جوار اولیای الهی را محل مناسبی برای خلوت گزینی با خدا می دانند و هیج مکانی را به شرافت مسجد، ترجیح نمی دهند. مطالب شعاریِ ابن تیمیه و اتباع تکفیری وهابی او برای توجیه دشمنی نابجا با شیعیان و کشتار بی رحمانه آن هاست و اساسی ندارد.

نسبت خطای در ابلاغ وحی به جبرئیل از فرشتگان مقرب و حامل وحی از زبان شیعیان از پروژه های شیعه ستیزی و نشانه سوءنیت این هاست و الا چرا این مطالب بی بنیان بدون ذکر کوچک ترین مأخذ از منبع معتبر شیعی به پیروان اهل بیت علیهم السلام نسبت داده می شود. تمام امتیاز علی علیه السلام در فرهنگ متعالی شیعه، تبعیت و یاری مخلصانه از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و دین مبین اسلام و فداکاری های بی مانند اوست. مسلماً این خطای عمدی ابن تیمیه در متهم کردن حضرت جبرئیل از زبان شیعیان غیرقابل اغماض است و در ایجاد دشمنی سازمان یافته با شیعیان سهم به سزایی دارد.

ابن تیمیه بعد از بیان خارج بودن خوارج از دین، طبق نص صریح پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و محق بودن علی علیه السلام در جنگ با آنان در اقدامی متعصبانه، شیعیان را بدتر از خوارج معرفی می کند، این گونه اندیشه ها زمینه ساز تکفیر و کشتار شیعیان است. او در مورد


1- . ابن حنبل، المسند، ج1، ص185، حدیث ش 648.
2- . همان، فضائل اهل البیت من کتاب فضائل الصحابة، ص 272، حدیث ش 423.

ص:129

شیعیان می نویسد: «انهم شر من عامة اهل الاهواء و احق بالقتال من الخوارج.(1)

کانت الخوارج اقل ضلالاً من الروافض.(2)»

نسبت بغض به صحابه و تکفیر جمیع آن ها از مطالب تحریف آمیز است. در این جا شیعه، ضمن ارج نهادن به زحمات یاران فداکار و موحد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، نسبت به تطهیر بی دلیل همه آن ها از سوی ظاهرگرایان انتقاد دارد و اعمال تعدادی از صحابه را قابل نقد می داند.

وجودِ ضوابط محکم در دین و رفتارهای تعدادی از همراهان حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم و کشمکش های آن ها و اختلاف ها و نزاع های غیرقابل جمع، تبرئه کلی آن ها را از هر بدگمانی و پرسش، با چالش جدی مواجه می کند. در مواردی آن ها صددرصد مخالف هم بودند؛ حتی به حرب و قتال برخاسته اند و تعدادی در مقابل اوامر صریح رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم تمکین نکرده و عده ای توصیه قرآنی «مودة فی القربی»(3)

را نادیده گرفتند و عده ای از موازین ارزشی عدول نمودند.

هرچند تعداد آن ها کم بود ولی با طرفداری مبالغه آمیز نویسنده از کلیت همراهان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مطابق با موازین عدالت گرای قرآن و دین پاک الهی سازگاری ندارد و با واقعیت موجود تاریخی نیز قابل تأیید نیست.

برای نقد دقیق نظریه تطهیر کلی تمام صحابه لازم است به چند نکته کلیدی توجه شود:

1. صلاح و فساد افراد تابع میزان ایمان و تقوا و پای بندی به شرع و فرمان های قرآن و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است >إِنْ أَوْلِیاؤُهُ إِلاَّ الْمُتَّقُون<؛ صاحب اختیار آن نیست مگر پرهیزکاران.(4)

انسان مادامی که زنده است ممکن است به هر کیش و آیینی گرایش پیدا کند. رفتار انسان ها سینوسی و دارای فراز و فرود است، لذا در ارزیابی نهایی در پایان عمر


1- . ابن تیمیه، مجموع فتاوی، ج 28، ص 482.
2- . ابن تیمیه، مجموع فتاوی، ج 28، ص 493.
3- . شوری، آیه 32.
4- . انفال، آیه 34.

ص:130

و خروج از دنیا میسر است. به همین دلیل حسن عاقبت و حفظ ایمان واقعی تا موقع خروج از دنیا و ملاقات رب العالمین مورد توصیه قرآن و اهتمام مؤمنین است.

از دعاهای مرسوم قرآنی این دعاست >توفنی مسلما و الحقنی بالصالحین<؛ مرا مسلمان بمیران و به شایستگان ملحق فرما.(1)

دستور اکید قرآن به حفظ اسلام (تسلیم امر الهی شدن و رضایت مندی به دین حق) تا زمان خروج از دار دنیا آن هم با تاکیدهای خاص حاکی از احتمال سقوط انسان های صالح تا پایان عمر است. پس به کسی تضمین داده نشده چون حالا راست آئین و درست کیش است تا آخر قادر به حفظ آن خواهد بود.

>یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُون<؛ ای کسانی که ایمان آورده اید، از خدا آن طور که شایسته اوست پروا کنید و زنهار مبادا جز با حالت اسلام بمیرید.(2) نمونه ای از سقوط انسان های راست کیش بلعم و باعور است.(3)

2. عده ای از صحابه در وصیت با قرطاس و دوات و تجهیز جیش اسامه آشکارا با فرامین واجب الاطاعة پیامبر خدا مخالفت کردند که مستندات آن ها گذشت.(4)

3. طبق اصل امتناع اجتماع و ارتفاع نقیضین یکی از دوطرف نقیض حق و دیگری ناحق است. منازعات اصحاب در وصیت قرطاس و دوات و جیش اسامه و تعیین خلیفه از مسلمات مورد پذیرش اهل سنت است. لذا همه صحابه نمی توانند محق باشند.

4. معاویه و طلحه و زبیر به ناحق با امام و پیشوای به حق به جنگ و حرب برخاستند که نتیجه آن، اتلاف تعداد زیادی از نفوس مسلمین بود. طبق مستندات اهل سنت امام علی با آن ها همانند طغیان گران برخورد کرد. خون مسلمین ریخته شده


1- . یوسف، آیه 103.
2- . آل عمران، آیه 102.
3- . اعراف، آیه 176.
4- . صحیح مسلم، ج 7، ص 4461؛ ابن حنبل، المسند، ج 1، ص 477، حدیث 1939 و شهرستانی، الملل و النحل، ص21.

ص:131

در جنگ به گردن آتش افروزان جنگ طلب و یاغیان بر امیرمؤمنان است و حتی توبه آن ها (اگر واقع شده باشد) واقعی باشد پوششی بر جرم بزرگ کشتار مسلمین نیست.

شهرستانی در ملل و نحل در کمال ناباوری می نویسد:

لانقول فی عایشة و طلحة و زبیر الا انهم رجعوا عن الخطاء و لانقول فی حق معاویه و عمر بن عاص الا انهما بغیاً علی الامام الحق، فقاتلهم علی المقاتله اهل البغی و اما اهل النهروان فهوا لشراه المارقون عن الدین بخبر النبی صلی الله علیه و آله و سلم و لقد کان علی علیه السلام علی الحق فی جمیع احواله یدور الحق معه حیث دار؛ در مورد عایشه و طلحه و زبیر اظهارنظر نمی کنیم، مگر این که از خطای ارتکابی بازگشتند و در مورد معاویه و عمرعاص اظهارنظر نمی کنیم مگر اینکه علیه امام به حق طغیان کردند و علی علیه السلام با آن ها مثل طغیان گران برخورد کرد. اما اهل نهروان، شرورانِ مارقی بودند که طبق خبر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از دین حق روی برگردانده بودند و علی علیه السلام همواره بر حق بوده و حق همواره همراه اوست.(1)

دایرمداری حق و علی علیه السلام در منابع دیگر اهل سنت نیز وارد شده است. پیامبر فرمود: «رحم الله علیا اللهم ادرالحق معه حیث دار؛ خدا علی را رحمت کند. خدایا حق را ملازم علی گردان.»(2)

با ملاحظه روایات فوق حضرت علی علیه السلام همواره بر معیار و میزان حق بوده است و مخالفین و معاندین و طغیان گران ایشان و صفی جز نقطه مقابل ندارند و توقف برادران ما مایه اعجاب است. چگونه قابل قبول است عده ای با خلیفه بر حق جنگ کنند و سرکشی نمایند و باعث ریخته شدن خون های محترم مسلمانان و صحابه ای چون عماریاسر گردند، ولی به صرف دیدار و همراهی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در مقطعی از همه خطاهای و جرایم نابخشودنی مبرا گردند؟ هیچ تفاوت ماهوی بین مارقین (متصلبین و متعصبین نهروان) و قاسطین (معاویه و اتباع او) و ناکثین و عهدشکنان (طلحه و زبیر) در این


1- . شهرستانی، الملل و النحل، ص 103.
2- . الترمذی، سنن ترمذی، ص 176.

ص:132

مورد وجود ندارد و تبعیض در این مورد مستند به مبانی دینی نیست. قاتلین صحابی بزرگ عماریاسر (شامیان تحت فرمان معاویة بن ابی سفیان)همانند نهروانیان، مورد مذمت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم واقع شده اند و از آنان به گروه یاغی یاد شده است: «یا عمار تقتلک الفئة الباغیة؛ ای عمار تو را گروهی یاغی و سرکش خواهند کشت.»(1)

محقق ترمذی در روایتی از قول ابوسعید خدری، علی علیه السلام را معیار شناخت منافقین معرفی می کند: «عن ابی سعید خدری قال، انا کنا لنعرف المنافقین نحن معشر الانصار ببغضهم علی بن ابی طالب؛ از ابوسعید خدری نقل شده است که گفت: ما گروه انصار منافقین را با علامت خاصی می شناختیم و آن بغض و کینه ای بود که به علی بن ابی طالب داشتند.»(2)

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خطاب به حضرت علی فرمود: «انه لایحبک الا مومن و لایبغضک الا منافق»؛ «محب تو نیست مگر مومن و کینه ورز تو نیست مگر منافق.(3)

«من آذی علی افقد آذانی»؛ «هر کسی علی را بیازارد مرا آزرده است.»(4) «یا علی انه من فارقنی فقد فارق الله و من فارقک فقد فارقنی»؛ «ای علی هرکسی از من جدا شود از خدا جدا شده است و هر کسی از تو جدا شود از من جدا شده است.»(5)

«من سب علّیاً فقد اسبنی»؛ «هر کسی از علی بدگویی نماید از من بدگویی کرده است.»(6)

در نقل های اهل سنت بدگویی معاویه نسبت به علی علیه السلام وارد شده است که با منع و نهی شدید سعد بن ابی وقاص مواجه گردید.

قدم معاویه فی بعض حجاته فدخل علیه سعد فذکروا علیاً فنال منه. فغضب سعد و قال تقول هذا برجل سمعت رسول الله یقول من کنت مولاه فعلی مولاه و سمعته یقول انت منی بمنزله هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی و سمعته یقول لا عطین الرایه الیوم رجلاً یحب الله و رسوله؛ در تعدادی از


1- . ابن حنبل، المسند، ج2، ص 655.
2- . ترمذی، السنن، ص 179.
3- . ابن حنبل، المسند، ج1، ص 272.
4- . ابن حنبل، المسند، ج1، ص 262.
5- . ابن حنبل، المسند، ج1، ص 243.
6- . ابن حنبل، المسند، ج1، ص 290.

ص:133

سفرهای حج معاویه، سعد وقاص به دیدارش رفت و او از علی ناله و بدگویی کرد. سعد خشمگین شد و گفت: این حرف ها را در مورد مردی می گویی که مکرر از رسول خدا درباره اش شنیدم می فرمود: هر کس من مولای اویم علی مولای اوست و می فرمود: نسبت تو به من به منزلة هارون به موسی است؛ با این تفاوت که بعد از من پیامبری نخواهد آمد و شنیدم می فرمود فردا پرچم و علم جنگ را به کسی می دهم که خدا و رسولش را دوست دارد.(1)

با این تناقض های آشکار تعریف و تمجید مبالغه آمیز نویسنده از کل افراد تحت عنوان صحابی موجه نیست.

5. وجود افرادی در جامعه اسلامی مدینة النبی که در کسوت مسلمانی بودند و جزو منافقین و مشرکین قلمداد نمی شوند و همراه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بودند، ولی در قرآن از آنان ملامت صورت گرفته است.

اگر منافقان و بیماردلان و گل آلودکنندگان جوِّ مدینه، دست بر ندارند، تو را علیه آنان مأمور می کنیم، تا دیگر جز مدتی کوتاه در مجاورتت نمانند.(2)

از اینان اسم خاصی برده نمی شود، ولی در جامعه دینی حضور دارند. چرا باید هر فردی در مدینه تحت عنوان مسلمان بوده پس از رحلت رسول هر کاری نمود مورد تطهیر قرار گیرد؟

و چون در بین نماز از تجارت و لهوی با خبر می شوند به سوی آن متفرق گشته تو را در حال خطبه سر پا رها می کنند بگو آنچه نزد خداست از لهو و تجارت بهتر است و خدا بهترین رازقان است.(3)

آیه شریفه، وصفِ حال عده ای از نمازگزاران با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است که به دلیل معاشرت هم عصری با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم وصف عنوانی صحابه را دارا می باشند.


1- . القزوینی، سنن ابن ماجه، ج1، ص 56.
2- . احزاب، آیه60.
3- . جمعه، آیه11.

ص:134

ای فرستاده ما آنچه را از ناحیه پروردگار به تو نازل شده برسان و اگر نکنی (نرسانی) اصلاً پیغام پروردگار را نرساندی و خدا تو را از (شر) مردم نگه می دارد، زیرا خدا کافران را هدایت نمی فرماید (به مقاصدشان نمی رساند).(1)

این مردم که خوف مخالفت و تمرد آنان از ابلاغ حکم خدا وجود دارد، از مخاطبین قرآن در جامعه دینی تثبیت شده بودند، نه کفار و مشرکین منزوی که ایمان مذهبی نداشتند.

6. فاطمه علیها السلام دختر محبوب و عزیز پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با آن قدر و منزلتی که در اسلام دارد و مورد تمجید رسول خداست، در خصوص فدک با خلیفه اول به محاجه برخواست.(2)

فضایل فراوان فاطمه زهرا علیها السلام

پیامبر فرمود: «فاطمة سیدة النساءالعالمین»، فاطمه سرور زنان اهل بهشت است.(3)

«فاطمة بضعة منی فمن اغبضها اغبضنی»؛ فاطمه پاره تن من است هر کسی او را به خشم آورد مرا به خشم آورده است.(4)

این بانوی گرامی از اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است. امام علی علیه السلام درمورد جایگاه بی بدیل اهل بیت علیهم السلام می فرماید:

لا یقاس بآل محمد صلی الله علیه و آله و سلم من هذه الامه احد، و لایسوی بهم من جرت نعمتهم علیه ابدا. هم اساس الدین و عماد الیقین. الیهم یفئ الغالی و بهم یلحق التالی و لهم خصائص حق الولایه و فیهم الوصیه و الوراثه، الان اذرجع الحق الی اهله و نقل الی منتقله؛ کسی را با خاندان رسالت نمی توان مقایسه کرد و آنان که پرورده نعمت هدایت اهل بیت پیامبرند با آنان برابر نخواهند بود. عترت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اساس دین و ستون های استوار یقین می باشند. شتاب کننده باید به آنان بازگردد و عقب مانده به آنان بپیوندد، زیرا ویژگی های حق ولایت به آن ها اختصاص دارد و وصیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم


1- . مائده، آیه 67.
2- . شهرستانی، الملل و النحل، ص 23.
3- . البخاری، صحیح بخاری، ج4، ص 209.
4- . البخاری، صحیح بخاری، ج4، ص 210.

ص:135

نسبت به خلافت مسلمین و میراث رسالت به آن ها تعلق دارد. هم اکنون (که خلافت را به من سپردند) حق به اهل آن بازگشت و دوباره به جایگاهی که از آن دور مانده بود بازگردانده شد.(1)

اهل بیت مشمول صلوات و درود در کنار پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم هستند و هیچ کس با آن ها برابری نمی کند، کعب بن عجره از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ؛ نقل می کند که فرمود، این گونه صلوات بفرستید: «اللهم صل علی محمد و علی آل محمد کما صلیت علی ابراهیم انک حمید مجید و بارک علی محمد و علی آل محمد کما بارکت علی ابراهیم انک حمید مجید.»(2)

عن زید بن ارقم قال: قال رسول الله لعلی و فاطمه و الحسن و الحسین انا سلم لمن سالمتم و حرب لمن حاربتم؛ زید پسر ارقم نقل می کند رسول الله خطاب به علی و فاطمه و حسن و حسین فرمود: من با کسی که با شما در صلح و آشتی باشد در صلح و آشتیم و در نبرد و جنگم با کسی که با شما در جنگ و نبرد باشد.(3)

عن ابن بریده عن ابیه قال «کان احب النساءالی رسول الله فاطمه من الرجال علی»؛ ابن بریده از پدرش نقل می کند که محبوب ترین زن در میان زنان در نزد رسول خدا فاطمه و محبوب ترین مرد در میان مردان، علی بود.(4)

«عن جمیع ابن عمیر قال؛ دخلت مع عمتی علی عایشه فسئلت ای الناس احب الی رسول الله قالت فاطمه، فقیل من الرجال زوجها»؛ «از جمیع پسر عمیر نقل شده است که گفت: با عمه ام به حضور عایشه رسیدیم. از عایشه پرسیدم محبوب ترین فرد نزد رسول خدا چه کسی بود؟ عایشه گفت: فاطمه و در میان مردان، همسر فاطمه.»(5)

عن ام سلمه؛ ان النبی جلل علی و الحسن و الحسین و علی و فاطمه کساءثم قال « اللهم هولاء اهل بیتی و خاصتی و اذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهیرا، فقالت ام سلمه، انا معهم یا رسول الله؟ قال


1- . شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج1، ص 141.
2- . سنن الدارمی، ج3، ص 211.
3- . سنن ابن ماجه، ج1، ص62.
4- . صحیح مسلم، ج7، ص369.
5- . صحیح بخاری، ج4، ص 375.

ص:136

انک الی خیر»؛ ام سلمه همسر بزرگوار پیامبر نقل می کند، پیامبر، حسن و حسین و علی و فاطمه را زیر پارچه ای قرار داد و سپس عرض کرد، خدایا این ها اهل بیت و خواص من هستند، پلیدی و ناپاکی را از آنان دور کن. ام سلمه از رسول خدا پرسید: آیا من هم از آنانم؟ حضرت فرمود: «تو انسان خوبی هستی.»(1) مضمون روایت در فضایل الصحابه احمد حنبل یکی از ائمه چهارگانه اهل سنت نقل شده است.(2)

پرسش اساسی از ابن تیمیه و اتباع او این است که چرا می توان حکم قطعی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را نقض کرد و از وصیت مکتوبش ممانعت نمود و از فرمان الهی و نظامی او در تجهیز جیش اسامه بن زید به بهانة غیرمسموع تخلف کرد، ولی نمی توان درمورد صحابه سؤال کرد یا آن ها را در مورد اعمالی که در سرنوشت اسلام و مسلمین تأثیر گذاشته است نقد نمود؟ منشأ این مصونیت بالاتر از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم چیست؟

7. قوم و اصحاب و یاران تمام انبیا، گرفتار آفت هایی شدند، چگونه می توان باور کرد این امر در مورد مسلمانان حتی به صورت موجبه جزئیه اتفاق نیفتاده است؟ چرا باور کنیم درکنار انبیای بزرگوارِ قبلی، که تعدادی اولوالعزم بودند، افراد مشکل دار و همسران ناصالح و همراهان بدخواه وجود داشتند، اما در مورد اطرافیان و یاران رسول الله به صورت جزیی نیز این امر تکرار نشد. این استثنای بزرگِ تاریخی چگونه در محضر عقل و وجدان خدادادی قابل باور است؟

خداوند، خبر انحطاط تعدادی ازقوم بنی اسرائیل را در زمان حضرت موسای اولوالعزم علیه السلام

برای عبرت مسلمین بیان کرده و آن آفت ها در مورد هر قومی قابل تکرار است.

و قوم موسی پس از رفتن وی از زیورهای خویش گوساله ای، (پیکری که صدای گوساله داشت) بساختند، مگر نمی دیدند که پیکر با آن ها سخن نمی گوید؟ و به راهی هدایتشان نمی کند؟ آن را خدا گرفتند و از ستم کاران بودند. و چون پشیمان شدند و بدانستند که گمراه شده اند گفتند: اگر پروردگارمان به ما رحم نیاورد و ما را نیامرزد از زیان کاران


1- . دمشقی، صحیح مسلم، ج7، ص 372.
2- . ابن حنبل، المسند، ج2، ص 475.

ص:137

خواهیم بود. و چون موسی خشمناک و اندوهگین به سوی قوم بازگشت، گفت: پس از من چه بد نیابت کردید چرا از فرمان پروردگارتان پیش تر رفتید، و لوح ها را بینداخت، و سر برادر خویش گرفته به خود می کشید که گفت: پسر مادرم! این گروه زبونم داشتند و نزدیک بود مرا بکشند، شادمانی دشمنان بر من نپسند و مرا با گروه ستمکاران هم سنگ مگیر. گفت: پروردگارا من و برادرم را بیامرز و ما را به رحمت خویش در آر که تو از همه رحیمان رحیم تری. کسانی که گوساله پرستیدند به زودی خشم پروردگارشان با ذلتی در زندگی این دنیا به آن ها می رسد، و دروغ سازان را چنین سزا می دهیم.(1)

8 . هم زمانی با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اختیاری نیست و ایمان آوردن و گرایش در جوامع با بافت قبیله ای تابع مقررات خاصی است و رئیس و بزرگان در این فرآیند نقش اساسی دارند، پس صرف هم عصر بودن فضیلتی محسوب نمی شود. بسیاری از افراد با عملکرد قابل انتقاد در زمان حاضر اگر در آن دوره در مدینه بودند به دلیل پیشرفت سریع اسلام به آن می گرویدند: >إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ وَرَأَیتَ النَّاسَ یدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجاً< زمانی که یاری خدا و پیروزی حاصل شود می بینی که مردم گروه گروه به دین خدا وارد می شوند.(2) اصل اساسی در ارزیابی افراد، محک قراردادن اعمال و رفتار آنان و سنجش با معیار قرآنی است نه صدور حکم کلی در مورد مسلمانانی که بدون اختیار هم عصر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بودند!

ارتکاب برخی اعمال در این فعلی که مشابه و حتی پایین تر از برخی رفتارهای تعداد معدودی از صحابه است مورد انتقاد قرار می گیرد، اما با حکم کلی حسن نیت صحابه، به تمام آن ها مصونیت دائمی اعطا شده است که فاقد پشتوانه منطق دینی است.

نگاه غیرمنسجم و مضطرب و نابسامان ابن تیمیه به خلفای راشدین

دیدگاه ابن تیمیه درمورد خلفا و فضایل ذکرشده از آن ها در منصوصات اهل سنت مملو از تناقض و بی انصافی و تأویل های جانب دارانه است. او در تلاشی ناموفق، ضمن تثبیت


1- . اعراف، آیات 148 - 152.
2- . نصر، آیه 1 و 2.

ص:138

جایگاه برتر خلفای سه گانه، تمام تلاش خود را معطوف به تنقیص مقام منیع اهل بیت علیهم السلام و حضرت علی علیه السلام می نماید و بدین سان با شیعیان دشمنی می ورزد و می نویسد:

یعلمون ان لابی بکر و عمر من التقدم و الفضائل ما لم یشارک هما فیها احد من الصحابه لاعثمان و لاعلی و لاغیرهما و هذاکان متفقاً علیه فی الصدر الاولی الا ان یکون خلاف شاذ لایعبابه حتی ان الشیعه الاولی اصحاب علی لم یکونوا یرتابون فی تقدیم ابی بکر و عمر؛ همه می دانند که ابوبکر و عمر در تقدم و فضیلت جایگاهی دارند که هیچ یک از صحابه با آن ها برابر نیست. نه عثمان، نه علی و نه غیرآن ها. این امر مورد اتفاق در صدر اسلام بود؛ حتی شیعیان اولیه از اصحاب علی در برتری و تقدم ابوبکر و عمر تردیدی نداشتند؛ مگر عده ای کم شمار که مخالفت آن ها قابل اعتنا نیست.(1)

این مطالب، ترکیبی از ادعاهای اثبات نشده و غیرواقعی است. نویسنده باید اثبات کند در علم و جهاد و ایمان اولیه و ثبات در راه خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، خلیفه اول و دوم چه کارِ نمایانی کرده اند که دیگران نکرده اند؟ به علاوه، مقارن با رحلت جانسوز رسول گرامی اسلام و پس از آن کارهایی از آن ها صادر شد که با ادعای ابن تیمیه در تضاد کامل است. برخلاف ادعای نویسنده، فضایل امام علی در تقدم و فضیلت قابل قیاس با دیگران نیست که به شمه ای از آن ها اشاره می شود.

فضائل مورد تصریح جوامع حدیثی اهل سنت در مورد علی علیه السلام
اشاره

فضائل امیرمومنان علی علیه السلام در جوامع حدیثی اهل سنت فراوان است، در این جا به اشاره، گوشه ای از آن ها را نقل می کنیم:

1. فضل تقدم به خلفای دیگر

ابن ابی الحدید (متوفای 656ق) در شرح خطبه شقشقیه (خطبه سوم) نهج البلاغه پس از نقل شکواییه حضرت در حاکمیت دیگران در دوره بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و


1- . ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة، ج1، ص 165.

ص:139

این که دورانی گذشت که سال خوردگان فرسوده و جوانان پیر و مردان با ایمان تا ملاقات پروردگار (مرگ) اندوهگین شدند و صبر کردم در حالی که خار در چشم و استخوان در گلو بودم، می نویسد:

از آنجایی که امیرالمومنین علی از همه فاضل تر و از همه استحقاق بیشتری به خلافت داشت و از وی به سوی کسی (خلیفه اول) روی برگرداندند که با او در فضل مساوی و در جهاد و علم، همانند و در شرف برابر نبود، حضرت این کلمات گلایه آمیز را مطرح کرده است.(1)

فضل تقدم اهل بیت علیهم السلام در فقرات دیگر نیز تقریر شده و مورد قبول اندیشمندان منصف اهل سنت است:

آن ها معیارند و رفتار دیگران با آن ها سنجش می شود؛ کسی را با خاندان رسالت نمی توان مقایسه کرد و آنان که پرورده نعمت هدایت اهل بیت پیامبرند با آنان برابر نخواهند بود. عترت پیامبر اساس دین و ستون های استوار یقین می باشند. شتاب کننده باید به آنان بازگردد و عقب مانده به آنان بپیوندد، زیرا ویژگی های حق ولایت به آن ها اختصاص دارد و وصیت پیامبر درباره خلافت مسلمین و میراث رسالت به آن ها تعلق دارد. هم اکنون (که خلافت را به من سپردند) حق به اهل آن بازگشت و دوباره به جایگاهی که از آن دورمانده بود بازگردانده شد (نهج البلاغه، خطبه دوم).(2)

ایشان خصایل خیره کننده حضرت علی علیه السلام را با این جملات تثبیت می نمایند:

«چه بگویم درمورد مردی که دشمنانش به فضل او معترفند و قادر به انکار خصلت های نیک و پوشاندن فضیلت هایش نیستند.» او سپس ادامه می دهد: «فهو رئیس الفضائل و ینبوعها»؛ «او رئیس فضیلت ها و سرچشمه آن هاست.»(3)


1- . ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج1، ص 157.
2- . ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج1، ص 141.
3- . ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج1، ص 17.

ص:140

او (حضرت علی علیه السلام ) به امر خلافت از همه بیشتر اولویت و حقانیت داشت... او افضل از همه بشر بعد از رسول خداست صلی الله علیه و آله و سلم و از همه مسلمان ها به خلافت حقانیت بیشتری داشت.(1)

ابن ابی الحدید او پس از نقل جمله «ینحدر عنی السیل» می نویسد:

«یعنی منزلته علیه السلام ، کأنه فی ذروة جبل، ینحدر السیل عنه الی الوهاد و الغیطان»؛ «اشاره به

منزلت حضرت است گویی بر بالاترین نقطه قله است که سیل از آنجا به دامنه های کوه سرازیر می شود.»

ایشان ادامه می دهد: معنای «لایرقی الی الطیر» از معنای سرازیری سیل بالاتر است، چون سیل از کوهسار به دامنه می ریزد، ولی پرنده تیزپرواز از کوه ها، بلندتر اوج می گیرد.(2)

در مسند احمد حنبل روایتی در مورد قرائت آیاتی از سوره توبه (برائت) در مکه نقل شده است که به برتری مطلق علی علیه السلام دلالت دارد. از علی علیه السلام نقل شده است:

زمانی که ده آیه از سوره برائت نازل شد ایشان ابوبکر را مأمور خواندن آن به اهل مکه نمود، سپس مرا فراخواند و فرمود به سوی ابوبکر برو و آیات را از او بگیر و برای مردم بخوان. من در جحفه به او رسیدم و کتاب را از او گرفتم. ابوبکر به مدینه برگشت و به حضور ایشان رسید و عرض کرد: آیا در مورد من چیزی نازل شده است؟ حضرت فرمود: خیر، ولی جبرئیل نازل شد و به من گفت: این مأموریت را خودت یا کسی از اهل تو باید انجام دهد.(3)

این حدیث، فاصله علی علیه السلام را با صحابی دیگر مشخص می کند و نسبت فامیلی در این بین لحاظ نشده است، بلکه شایستگی افراد و اهلّیت آن ها نسبت با رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم مدنظر است و این افتخار نصیب امیرالمومنین علی علیه السلام شده است.


1- . ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج1، ص 140.
2- . ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج1، ص 152.
3- . ابن حنبل، المسند، ج1، ص 318.

ص:141

2. معیار حقانیت

محقق ترمذی در سنن خود از پیامبر نقل می کند:

«رحم الله علیا اللهم ادر الحق معه حیث دار»؛ خدا علی را رحمت کند،خدایا حق را ملازم با علی گردان.(1)

مشابه این عبارت در آثار منقول از شیعه وارد شده است: «الحق مع علی و علی مع الحق یدور حیثما دار»؛ حق با علی و علی با حق است، هرجا حق باشد علی نیز آن جاست.(2)

این شاخصه بر معیار بودن اهل بیت خصوصاً علی علیه السلام تاکید دارد.

3. سوء عاقبت نتیجه مخالفت با علی علیه السلام

«من آذی علیاً فقد آذانی»؛ هرکسی علی رابیازاردمراآزرده است.(3)

«یا علی انه من فارقنی فقد فارق الله و من فارقک فقد فارقنی»؛ ای علی هر کسی از من جدا شود از خدا جدا شده است و هر کسی از تو جدا شود از من جدا شده است.(4)

«من سب علیا فقد اسبنی»؛ هرکسی از علی بدگویی نماید از من بدگویی کرده است.(5)

این مطلب را می توان همان میزان الاعمال بودن حضرت تفسیر کرد که در کتب شیعه به قسیم النار و الجنه تعبیر شده است.

ابن ابی الحدید از علمای بزرگ معتزلی و سنی؛ در مورد یاغیان بر امام علی علیه السلام نظر ما این است، همه لشگریان شامی و روسا و پیروانشان در جنگ صفین در پیش اصحاب ما هلاک شدند و همه آن ها به خاطر اصرار بر طغیان گری و مرگ در آن حالت، محکوم به آتش جهنم اند.(6)

«و معاویة مطعون فی دینه عندشیوخنا رحمهم الله یرمی بالزندقة»؛ «معاویه از نظر دینی در بین بزرگان ما مردود است و به بی دینی متهم است.»(7)


1- . ص 176.
2- . شیخ صدوق، الخصال، ج2، ص 560.
3- . ابن حنبل، همان، ج1، ص253.
4- . همان، 243.
5- . همان، ص 290.
6- . ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج1، ص 9.
7- . ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج1، ص 340.

ص:142

4. میزان در شناخت منافقین

مطلب بسیار جالبی از ابوسعید خدری نقل شده است که در نوع خود کم نظیر است. وی می گوید: ما گروه انصار، منافقین را با علامت خاصی می شناختیم و آن بغض و کینه ای بود که به علی بن ابی طالب داشتند؛(1) یعنی هر کس دشمن و کینه ورز حضرت بود، منافق شناخته می شد. دشمنی با علی نشانه نفاق است.(2)

5. بی نظیر در مبارزه

ابو هریره نقل می کند رسول خدا «در جنگ خیبر» فرمود: امروز پرچم مبارزه را به کسی می دهم که خدا و رسولش را دوست دارد، در بین مردم تفحص کرد و فرمود: علی کجاست؟ گفتند از درد چشم ناراحت است. پیامبر علی را خواست و بزاق دهان خویش را (به قصد استشفا) به چشم علی مالید و پرچم را به دست او داد و خدا به واسطه علی نصرت عنایت فرمود.(3)

6. محبوب ترین فرد در نزد رسول خدا

ابن بریده از پدرش روایت می کند که محبوب ترین خانم در میان خانم ها در نزد رسول خدا، فاطمه و محبوب ترین مرد در میان مردان علی بود.(4)

از جمیع بن عمیر تیمی نقل شده است که گفت: با عمه ام به حضور عایشه (همسر رسول خدا) رسیدیم. از عایشه سوال شد محبوب ترین فرد نزد رسول خدا کیست؟ گفت: فاطمه و در میان مردان همسر فاطمه.(5)

«عن زید بن ارقم قال: قال رسول الله لعلی و فاطمه و الحسن و الحسین انا سلم لمن سالمتم و حرب لمن حاربتم»، زید پسر ارقم نقل می کند: رسول الله خطاب به علی و فاطمه و حسن


1- . سنن ترمذی، ص179.
2- . مسند حنبل، ج2، ص 429.
3- . صحیح، ص 408.
4- . صحیح مسلم، ج 7، ص 369.
5- . صحیح بخاری، ج 4، ص 375.

ص:143

و حسین فرمود: من با کسی که با شما در صلح و آشتی باشد در صلح و آشتیم و در نبرد و جنگم با کسی که با شما در جنگ و نبرد باشد.(1)

در یکی از سفرهای حجِ معاویه، سعد وقاص به دیدارش رفت و او از علی علیه السلام ناله و بدگویی کرد. سعد خشمگین شد و گفت: این حرف ها را در مورد مردی می گویی که مکرر از رسول خدا درباره اش شنیدم که می فرمود: «هر کس من مولای اویم علی مولای اوست» و می فرمود: «نسبت تو، به من به منزلة هارون به موسی است؛ با این تفاوت که بعد از من پیامبری نخواهد آمد» و شنیدم می فرمود: «فردا پرچم و علم جنگ را به کسی می دهم که خدا و رسولش را دوست دارد.»(2)

7. طهارت با ضمانت الهی

ام سلمه همسر بزرگوار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل می کند: «پیامبر حسن و حسین و علی و فاطمه را زیر پارچه ای قرارداد و سپس عرض کرد: خدایا این ها اهل بیت و خواص من هستند، پلیدی و ناپاکی را از آنان دور کن. ام سلمه از رسول خدا پرسید: آیا من هم از آنانم؟ حضرت فرمود: «تو انسان خوبی هستی.»(3)

پاسخ مؤدبانه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به همسرِ متّقی خود متضمن پیام روشنی است که مقام افراد تحت کسا یعنی پاکیزه بودن از هر پلیدی و آلودگی مختص آن پنج بزرگوار است و همسر گرامی و پرهیزگار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم جناب ام سلمه، علی رغم صلاحیت زیاد، در زمرة آنان نیست و همگن و همسانی در آن مقام انحصاری برای اهل کسا وجود ندارد.

از صفیه نقل شده است که عایشه گفت:

پیامبر در یک صبحی بیرون رفت و پارچه ای دوخته نشده از پشم سیاه بر روی او (یا دوشش) بود. سپس حسن آمد و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم او را زیر پارچه قرار داد، سپس حسین آمد او هم داخل شد و سپس فاطمه آمد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم او را زیر پارچه قرارداد و سپس


1- . سنن ابن ماجه، ج 1، ص 62.
2- . سنن ابن ماجه، ج 1، ص 56.
3- . صحیح مسلم،،ج7، ص 372.

ص:144

علی آمد او را هم زیر پارچه قرار داد سپس پیامبر (قسمتی از آیه33 سوره احزاب را قرائت کرد و گفت: «خداوند اراده کرده که هر نوع پلیدی را از شما اهل بیت دور کند و شما را پاک و پاکیزه گرداند.»(1) فخر رازی هم این معنا را در تفسیر خود بیان نموده است: «روی أنه علیه السلام لما خرج فی المرط الأسود، فجاء الحسن رضی الله عنها فأدخله، ثم جاء الحسین رضی الله عنها فأدخله ثم فاطمة، ثم علی رضی الله عنها ثم قال: >إِنَّما یرِیدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَ یطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً.<(2)

8 . شخصیت جامع الاطراف

مسعودی از مورخان و علمای معروف اهل سنت (متوفای سال 364ق) در پایان جلد دوم کتاب معروف خود می نویسد:

«فضائل علی و مقاماته و مناقبه و وصف زهده و نسکه اکثر من ان یاتی علیه کتابنا هذا او غیره من الکتب»؛ فضائل و مقامات و خصلت های والا و توصیف زهد و بی اعتنایی علی علیه السلام به دنیا بیشتر از آن است که در کتابی همانند این کتاب یا کتاب های دیگر بگنجد. وی سپس ادامه می دهد: در تمام فضائلی که اصحاب پیامبر شایستگی آن را داشتند همانند سبقت در ایمان، هجرت از مکه، نصرت و یاری پیامبر، قرابت با آن حضرت، صفت قناعت، تقدیم جان در راه رسول اکرم، کتابت وحی، جهاد در راه خدا، پارسایی، زهد، قضاوت صحیح، فقاهت و علم، علی علیه السلام بیشترین و والاترین بهره را داشته است تا جایی که در برخی فضیلت ها همانند برادر پیامبر شدن در عقد اخوت مومنین، تنها و منفرد است و کسی با او برابری نمی کند.(3)

ابن ابی الحدید در این باره معتقداست؛ در امام علی علیه السلام بن ابی طالب ازصفات کمال، وخصوصیات پسندیده، و حسب و شرف به همراه فطرت پاک ونفس راضی خصوصیاتی جمع شده است درهیچ یک ازرجال نامی جمع نشده است.(4)


1- . صحیح بخاری، ج4، ص 164.
2- . فخرالدین رازی، مفاتیح الغیب، ج8، ص247.
3- . المسعودی، مروج الذهب ومعادن الجواهر، ج 2، ص 425.
4- . ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج1، ص 3.

ص:145

تمام این خصلتهای نیک وبی بدیل ازمنابع اهل سنت ذکرشده است واین برخلاف نظرتنقیصی ابن تیمیه نسبت به امام علی علیه السلام است.ایشان درمواردی به تشکیک دراین روایتها مبادرت می ورزد اما درمورد فضایل منقول درمورد خلفای دیگر کمترین اعتراضی نمی کند و همه آنها را دربست می پذیرد.

ابن درخصوص برخی از فضایل انبوه وغیرقابل تردید علی علیه السلام که درمنابع اهل سنت ذکرشده است با بی انصافی کامل می نویسد: فان هذه الاحادیث التی ذکرها کذب او ضعیف باتفاق اهل المعرفة بالحدیث؛ اکثراین احادیث مذکور (در فضیلت اهل بیت وامام علی) بااتفاق نظرحدیث شناسان دروغ یاضعیف است.(1)

در مورد حدیث منقول در فضیلت علی علیه السلام در جنگ خیبر در کتاب های ائمه حدیث اهل سنت با عنوان، «لابعثن رجلا لا یخزیه الله ابدا یحب الله و رسول الله و یحبه الله و رسوله... فقال این علی...»؛ فردا مردی را به جنگ دشمن می فرستم که خدا هیچ گاه او را ذلیل نکرده است او خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش نیز او را دوست دارند... آن گاه پرسید: علی کجاست؟... می نویسد این حدیث مرسل است نه مسند.(2)

این حدیث را فاقد سند معتبر می داند!

در مورد حدیث «انت ولی کل مومن بعدی»؛ ای علی تو ولیِّ تمام مومنین بعد از من هستی، می نویسد: «فان هذا موضوع باتفاق اهل المعرفه بالحدیث»؛ این حدیث به اتفاق حدیث شناسان جعلی است.(3)

ایشان بدون دلیل، بسیاری از احادیث مذکور در فضیلت حضرت علی علیه السلام را مخدوش می کند. این روش برخورد در مورد خلفای سه گانه حتی یک مرتبه اتفاق نمی افتد و ابن تیمیه آن ها را بدون اعمال نظر قبول می کند. عبارت اهل معرفت به حدیث با ادعای اجماع و اتفاق نظر، ضمن ابهام مفهومی فاقد سند است. ایشان طبق


1- . ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة، ج3، ص2.
2- . ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة، ج3، ص 8.
3- . ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة، ج3، ص 9.

ص:146

امانت در نقل باید اسامی مجمعین را ذکر کند. این عالم حنبلی و تکفیری در کمال تعجب توجه ندارد که ناقلین این احادیث، همه از اهل معرفت به احادیث در جوامع علمی اهل سنت می باشند.

ابن تیمیه در مورد حدیث کسا با وجود پذیرش صحت آن، تلاش ناموفقی را برای کم رنگ کردن آن انجام می دهد؛ در حالی که مشابه مفادِ آن برای کسی در تاریخ اسلام ثبت نشده است. او پس از ذکر حدیث و اعتراف به اختصاصی بودن آن برای اهل بیت علیهم السلام به نحوی که همسر پرهیزگار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم جناب ام سلمه نیز داخل در آن ها نمی شود، در تلاش برای تنقیص مقام منیع اهل بیت علیه السلام و عادی جلوه دادن آن می نویسد:

مضمون حدیث، دلالت دارد که پیامبر دعا کرد که خدا آن ها را از پلیدی به دور و کاملاً پاک گرداند و نهایتِ چیزی که این مطلب دلالت می کند این است که پیامبر برایشان دعا کرد تا از اهل تقوایی باشند که خدا از آن ها رفع پلیدی کرده و پاکشان نموده است و دوری گزیدن از پلیدی و کسب پاکیزگی بر هر مومنی واجب است و آن ها مأمور به این کارند.(1)

همان گونه که ملاحظه می شود این نویسنده حنبلی متصلّب و پیشوای فکری وهابیان تکفیری چه تلاش بیهوده و غیرمقبولی را برای کم رنگ نمودن فضیلت ممتاز اهل کسا می نماید. او فقط به دعای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اشاره می کند، اما به اجابت آن که در آیه تطهیر است اشاره نمی کند. طرازِ نهایی طهارت عمومی که همه مومنین مامور به او هستند در اهل کسا به طور مسلم وجود داشت و این طهارت که مشیر به عصمت اهل بیت علیهم السلام و به عمد توسط ابن تیمیه انکار شده است، مخصوص آل بیت رسول است و به همین دلیل درخواست بانوی بزرگوار ام سلمه در شراکت با اهل کسا با جمله مودبانه و توأم با اکرام رسول الله یعنی انک علی خیر؛ شما انسان نیکی هستی، ردّ می شود. مسلماً اگر طهارت موردنظر از تکالیف کل مومنین بود جناب ام سلمه داخل در آن ها می شد.


1- . ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة، ج3، ص 2.

ص:147

با وجود تصریح ائمه اهل حدیث به جایگاه بی نظیر علی علیه السلام ، ابن تیمیه پس از ذکر اقوال مختلف اهل سنت در مورد جنگ های دوره خلافت امیرالمومنین علی علیه السلام ، در جملاتی متناقض می نویسد:

نظر سوم این است که علی بر صواب و مخالفانش خطاکار بودند و نصوص منقول از احمدحنبل و پیشوایان سنی دلالت می کند که هیچ کدام قابل مذمت نیستند و این که علی از مخالفانش به حق بودن، اولویت بیشتری دارد و پیشوایان سنی جنگ را صحیح نمی دانند بلکه متارکه آن را بهتر از انجامش می دانند.(1)

در نزاعی که بین علی علیه السلام و مخالفانش درگرفت نمی شود حضرت به عنوان خلیفه بر صواب باشد اما محاربه کنندگان با ایشان که اقدام آن ها باعث تفرقه و ریخته شدن خون مسلمین شد، قابل سرزنش نباشند. ضمن اینکه طبق اصل امتناع اجتماع نقیضین - که از اصول تفکر است - امکان ندارد یکی از طرفین، نقیض محق و دیگری ناحق نباشد و با ناحق بودنِ یکی از طرفین آن هم در خطایی مثل شورش و محاربه با امام مسلمین و اختلاف افکنی در جامعه دینی و ریخته شدن خون مسلمین، حتماً مخالفین علی علیه السلام قابل مذمت بوده و توقف در این جا بلاموضوع است.

در وصیت ادعایی به امامت ابی بکر می نویسد: «انها تثبت بالنص الخفی و الاشاره»؛ «امامت ابی بکر با نص پنهان و اشاره ثابت می شود.»(2)

این مطلب هم از مطالب ادعایی متناقض است. نص به جمله ای و گزاره ای روشن و صریح گفته می شود که معنا را به روشنی افاده می کند و قابل تأویل نیست. لذا نص خفی، پارادوکس است و کلمه اشاره نیز در ابهام کمتر از نص خفی نیست. امامت، موضوع اساسی در استمرار مدیریت جامعه نوپای اسلامی بود که با اشاره و جملات قابل تفاسیرمتعددسامان نمی گیرد. ضمن اینکه این نظر با نظر انتخاب اهل سنت و انکار نص و وصایت در تناقض آشکار است.


1- . ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة، ج1، ص 144.
2- . ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة، ج1، ص 134.

ص:148

در همان صفحه، تثبیت امامت را با این عبارت نقل می کند:

امامت در نظر اهل سنت با موافقت صاحبان شوکت ثابت می شود و کسی امام نمی شود مگر این که صاحبان شوکت با او موافق باشند؛ یعنی کسانی که هدف امامت با فرمانبری آنان حاصل می شود. هدف امامت فقط با قدرت و غلبه حاصل می شود، لذا زمانی که بیعت با کسی انجام شد به واسطه آن قدرت و سلطه به دست می آید و آن فرد، امام خواهد بود. از این رو پیشوایان سنی معتقدند: کسی که قدرت و سلطه داشته باشد که از طریق آن دو هدف ولایت را به دست آورد همان فردی است که خدا به اطاعت آن امر فرموده مادامی که نافرمانی خدا را نکند.(1)

مشکل اساسی این نظریه در این است که ضمن مبهم بودن مفهوم اهل شوکت، جایگاه مشروعیت بخشی آن ها در کتاب و سنت قطعی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ثابت نشده است. مشخص نیست بیعت مورد نظر با اجماع مسلمین حاصل می شود یا با بیعت اهل شوکت. با حصول قدرت و سلطه از طریق موافقت اهل شوکت، بیعت عموم مسلمین لغو و بیهوده است. تعیین این که چه کسی باید به محک موافقت اهل شوکت گذاشته شود فاقد معیار است. با وجود گرایش های قبیله ای احتمال غلبه قومی زورمند برای تثبیت امامت هم قبیله ای های خود وجود دارد و ممکن است فردی بدون صلاحیت به مقام پیشوایی برسد. با تظاهر، مقام پیشوایی برای افراد فاقدصلاحیت امکان پذیر است و امر خدا به اطاعت خروجی این نظام سست امکان پذیرنیست، چون خداوند فرموده است: >لاَ ینَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ<؛ عهد امامت (به عنوان میثاق الهی) به افراد ظالم نمی رسد.(2)

شوکت از واژه های مورد استعمال قرآن است، ولی فاقد جنبه ارزشی و دینی است. شوکت به قدرت ظاهری اطلاق می شود که در قرآن در ماجرای جنگ بدر به کفار قریش صاحب تجهیزات و سربازان مسلح اطلاق شده است. واژه شوکت به معنای تیزی و برندگی است، چون این کلمه استعاره از «شوک» به معنای خار است.(3)


1- . ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة، ج1، ص 141.
2- . بقره، آیه 124.
3- . محمدحسین طباطبائی، المیزان، ترجمه سید محمدباقر موسوی همدانی، ج9، ص 21.

ص:149

سیوطی در ذیل آیه، حدیثی را با مضمون ذیل نقل می کند:

و أخرج ابن أبی حاتم و أبو الشیخ عن الضحاک رضی الله عنها فی قوله >وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَیرَ ذاتِ الشَّوْکَةِ تَکُونُ لَکُمْ< قال هی عیر أبی سفیان و أصحاب محمد صلی الله علیه و سلم ان العیر کانت لهم و ان القتال صرف عنهم؛ ابی حاتم از ابوشیخ و او از ضحاک در تفسیر مفاد آیه که می فرماید شما دوست داشتید با کسانی که فاقد قدرتند مواجه شوید، نقل می کند، آن فاقد قدرت کاروان ابوسفیان بود و اصحاب محمد مایل بودند با کاروان تجاری مواجه شوند و در جنگ درگیر نشوند.(1)

فخرزازی در بیان آیه فوق می نویسد:

و الطائفتان: العیر و النفیر: و غیر ذات الشوکة. العیر. لأنه لم یکن فیها إلا أربعون فارساً و الشوکة کانت فی النفیر لعددهم و عدتهم. و الشوکة الحدة مستعارة من واحدة الشوک؛ دو طایفه، کاروان بود و لشگریان و منظور از غیرصاحبان قدرت، کاروان است، چون در آن ها بیش از چهل نفر سواری نبود و به خاطر تعداد و تجهیزات قدرت در لشگر متمرکز بود. کلمه شوکت به معنای تیزی است و استعاره از یک خار است.(2)

به یاد آر آن هنگامی را که خداوند درباره یکی از دو طایفه (عیر و نفیر قریش) به شما وعده می دهد که بر آن دست یابید و شما دوست می داشتید بر آن طایفه که شوکتی همراه نداشت دست یابید، و خداوند می خواست با مشیت خود حق را پا بر جا نموده و نسل کفار را براندازد.(3)

تفریط در مورد منزلت علی علیه السلام
اشاره

تلاش برای تطهیر خطای اغماض از جرم بزرگ قاتل مالک بن نویره از موارد دیگر بی طرفی و تعصب آلود ابن تیمیه است. وی در مقایسه ای نابجا، به جای پذیرش خطای


1- . سیوطی، الدرالمنثور فی تفسیر الماثور، ج3، ص 169.
2- . فخرالدین رازی، مفاتیح الغیب، ج15، ص 458.
3- . انفال، آیه7.

ص:150

بزرگ خالد بن ولید و خلیفه اول در عدم مجازات وی با وجود اصرار خلیفه دوم، اقدام به اتهام زنی علیه علی علیه السلام در قتل عثمان می کند. این هم زمینه سازی برای تاخت و تاز به شیعیان است.

اگر ترک قتل قاتل انسان معصومی بر پیشوایان مسلمین ناپسند باشد این از بزرگ ترین حجت پیروان عثمان بر ضد علی علیه السلام ، زیرا عثمان از همانند مالک بن نویره ولو به تعداد نفوس کل زمین باشند بهتر بود و او خلیفه مسلمانان و بدون دلیل مظلومانه به شهادت رسید و علی علیه السلام قاتلین او را نکشت. و این از بزرگ ترین دلایل خودداری پیروان عثمان در بیعت با علی علیه السلام بود. پس اگر برای علی علیه السلام عذری در عدم کشتن قاتلین عثمان باشد عذر ابوبکر در عدم کشتن قاتل مالک بن نویره قوی تر است و اگر ابوبکر عذری نداشته پس علی علیه السلام به طریق اولی فاقد عذر است. اما ایراد رافضی ها به ابوبکر در این موضوع کوچک و عدم ایراد به علی علیه السلام از زیادی جهل و تناقض آنهاست.(1)

اشتباهات ابن تیمیه در دفاع ناکام از عملکرد خلیفه اول و توجیه خطای بزرگ خالد

1. مقایسه عدم مجازات قاتلین عثمان با قاتل مالک بن نویره، تلاشی بیهوده و نابجا است، زیرا قاتل مالک مشخص بود درحالی که قتل عثمان در یک شورش جمعی اتفاق افتاد و قاتلین نامعلوم بودند. در زمان قتل عثمان، علی علیه السلام هیچ سمت رسمی نداشت در صورتی که در قتل مالک بن نویره ابوبکر خلیفه بود و درخواست قصاص وجود داشت. عثمان به دلیل عملکرد قابل انتقاد مورد اعتراض مسلمین واقع شد، چنین مطلبی در مورد مالک بن نویره مصداق ندارد. ابن تیمیه در جایی می نویسد: «ان قتل عثمان و الفتنه لم یکن سببها مروان وحده بل اجتمعت امور متعدده من جملت ها امور تنکر من مروان»؛ علت قتل عثمان و فتنه آن دوره فقط مروان نبود بلکه عوامل متعددی بود که یکی از آن ها امور ناشایستی بود که از مروان حکم سرزده بود.(2) بعد از شهادت امام علی علیه السلام جریان حاکم کسی را به عنوان قاتلین عثمان مجازات نکرد، پس کل پروژه بهانه شورش ناحق بوده است.


1- . ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة، ج3، ص 129.
2- . ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة، ج3، ص 190.

ص:151

مروان داماد و همه کاره دستگاه خلافت عثمان بود و رفتارهای ناروای او و حمایت های بی دریغ خلیفه و بخشش های بی ضابطه از بیت المال و امور فراوان دیگر از جمله ورود بنی امیه، دشمنان تابلودار اسلام به حاکمیت و برخوردهای ناپسند و غیرقابل توجیه با صحابی بزرگ همانند ابوذر و بازگرداندن طرید الرسول به مدینه و غیره... موجب قیام علیه عثمان و قتل او شد و تلاش های بی وقفه علی علیه السلام برای جلوگیری از این واقعه به نتیجه نرسید.

علمای آزاداندیش اهل سنت، عملکرد مدیریتی و شخصیت خلیفه سوم را در قیام مردم و قتل وی دخیل می دانند. در زمان حکومت عثمان، مردم علیه نظام فئودالیسم به قیام و مبارزه برخاستند. این انقلاب ناشی از این ادراک مسلمانان بود که می دیدند عثمان، قوانین شریعت الهی را آن چنان که باید اجرا نمی کند و با حق و عدالت ازلی مخالفت می نماید و بدعت هایی پدید می آورد که روح دین و تحول جامعه را نابود می کند.(1) و از بدبختی این بود که خلافت به عثمان رسید. او پیرمردی بود که تصمیمش از تصمیم های اسلامی، سست و اراده وی از اعتماد به مروان و پشت سر حقّه بازی های بنی امیه، ضعیف گشته بود.(2)

2. قصاص نفس در برابر نفس، هیچ ارتباطی به موقعیت اجتماعی افراد ندارد و خلیفه بودن دلیلی بر چندبرابر شدن ارزش جانی نیست. این نوع استظهار مبالغه آمیز که عثمان از همانند مالک به تعداد کل نفوس زمین با ارزش تر بود، یا این جمله که: «و بین عثمان و مالک بن نویره من الفرق ما لایحصی عدده الاالله»؛ «تفاوت عثمان و مالک آن قدر است که عدد آن را جز خدا نمی داند،»(3) مشکلی را حل نمی کند و مخالف صریح آیات الهی است.

قرآن می فرماید:

و ما در تورات علیه یهودیان در باب قصاص حکم کردیم به این که جان قاتل در برابر قتلش و چشم جانی در برابر چشمی که از دیگری کور کرده و بینی جانی در برابر بینی دیگری که بریده شده، گرفته شود،


1- . محمدقطب، انسان بین مادی گری و اسلام، ص129.
2- . سید قطب، عدالت اجتماعی در اسلام، ص368.
3- . ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة، ج3، ص129.

ص:152

و هر جراحتی که جانی بر دیگران وارد آورده بر او وارد می آورند، و قصاص می گیرند - مگر آن که آسیب دیده تصدّق و احسان کند - پس اگر کسی تصدّق کند و قصاص نگیرد، این عمل نیکش کفاره گناهان او می شود، - و باز تکرار می کنم - کسی که حکم نکند بدانچه خدا نازل کرده او و هم فکرانش از ظالمانند.(1)

3. قتل مذموم انسانی را قصه صغیره نام می برد که نشانه بی اعتنایی ابن تیمیه به مفاد روشن تعلیمات قرآنی است. قرآن کشتن انسان بی گناه را برابر با کشتن جمیع انسان ها و کیفر آن را خلود در آتش می داند، لذا این قصه کبیر و عظیم است نه صغیر. به همین خاطر نسبت هایی که به شیعیان می دهد درخورِ خودِ وی و اتباع تکفیری اوست.

«و هر کس مؤمنی را به عمد بکشد جزایش جهنم است که جاودانه در آن باشد و خدا بر او غضب آرد و لعنتش کند و عذابی بزرگ برایش آماده دارد.»(2)

قرآن در آیه دیگر می فرماید:

به خاطر همین ماجرا (که از حسد و تکبر و هواپرستی انسان خبر می دهد) بود که ما به بنی اسرائیل اعلام کردیم که هر کس یک انسان را بکشد بدون اینکه او کسی را کشته باشد و یا فسادی در زمین کرده باشد مثل این است که همه مردم را کشته، (چون انسانیت را مورد حمله قرار داده که در همه یکی است)، و هر کس یک انسان را از مرگ نجات دهد مثل این است که همه را از مرگ نجات داده و با این که رسولان ما برای بنی اسرائیل معجزاتی روشن آوردند. با این حال بسیاری از ایشان بعد از آن همه پیامبر (که برایشان بیامد) در زمین زیاده روی می کنند.(3)

4. امتناع پیروان عثمان از بیعت با علی علیه السلام از تخلفات مسلّم و تفرقه افکنانه ای است که نویسندة متعصب بدون توجه به آن اعتراف کرده است. معلوم می شود کارشکنی در برابر علی علیه السلام در دستور کار بوده است.


1- . مائده، آیه 45.
2- . نساء، آیه 93.
3- . مائده، آیه 32.

ص:153

5. در ادامه، ابن تیمیه ادعا می کند عصمت خون عثمان بالاتر از خون علی و حسین است: «فان عصمة دم عثمان اظهر من دم علی و الحسین.»(1)

این امر نشانه تصلّب این نویسنده حنفی است، چون خون امام علی علیه السلام و سالار شهیدان حسین بن علی علیه السلام به خاطر صیانت از دین و در برابر دشمنان زخم خورده از اسلام به ناحق ریخته شد، ولی خون عثمان به دلیل اجحاف غیر مسموع در استفاده از قدرت و بیت المال بود. حضرت علی علیه السلام و حضرت سیدالشهدا حسین بن علی علیه السلام از اهل کسا و مباهله و اهل بیت اند و هیچ فردی در اسلام واجد ویژگی های آن ها نیست.

به بهانة خون عثمان، جنگ های ناحقی علیه خلیفه به حق امیرالمومنین علی علیه السلام برپا و خون هزاران نفر از مسلمین به زمین ریخته شد و تاکنون اسمی از قاتلین در کتب مدعیان و طرفداران خون عثمان ذکر نشده است. توجیه انتقام گیری ناروا از کسی که مسئول قتل خلیفه سوم نبود و دفاع از اشتباه دیگران در عدم قصاص «مالک بن نویره»، تعصب بی مورد نویسنده را مشخص می کند.

جامعه شیعه برخلاف جامعه متعصبِ عثمانی، به سفارش اکید مولای متقیان علی علیه السلام دست به فتنه گری و خون ریزی به خاطر شهادت مظلومانه آن امام همام نزد.

حضرت علی علیه السلام در سفارشی فرمودند:

ای فرزندان عبدالمطلب، مبادا پس از من دست به خون مسلمین فروبرید (دست به کشتار بزنید) و بگویید، امیرمومنان کشته شد، بدانید جز کشنده من کسی نباید کشته شود. درست بنگرید اگر من از ضربت او مردم او را تنها یک ضربت بزنید و دست و پا و دیگر اعضای او را مبرید، من از رسول خدا شنیدم که می فرمود: بپرهیزید از بریدن اعضای مرده، هرچند سگ دیوانه باشد.(2)

6. توجیه قتل مالک و عدم مجازات خالد بن ولید نیز از مطالب بی دلیل و غیرمستند به کتاب و سنت قطعی و معرّفِ تعصب بی مورد ابن تیمیه است: «غایه مایقال فی قصه مالک


1- . ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة، ج3، ص 129.
2- . نهج البلاغة، نامه47.

ص:154

بن نویره انه کان معصوم الدم و ان خالد اقتله بتاویل و هذالایبیح قتل خالد»؛ نهایت چیزی که در داستان مالک بن نویره می توان گفت این است که او بی گناه بود و خالد او را با تأویل کشت و این قتل خالد را جایز نمی نماید(1): «عدم قتل خالد... لکون ذلک مما یسوغ الاجتهاد»؛ عدم قصاص خالد از اموری است که اجتهاد در آن جایز است.(2)

در کجای کتاب الله آمده کسی می تواند با تأویل، خونِ بی گناهی را بریزد و مبرا از تبعات سنگین آن باشد یا با اجتهاد می تواند با وجود قدرت از قصاص چشم پوشی کند؟ این تأویل و اجتهادِ بی ضابطه، مبتنی بر چه دلیل مشروعی است؟

از دعاوی بی دلیل ابن تیمیه بیعت کل مسلمین با عثمان و تنقیص امیرالمومنین علی علیه السلام در مورد عدم بیعت برخی خصوصاً طرفداران عثمان است. ایشان از طایفه اموی است و امویان مشرک، از دست علی علیه السلام قهرمان دلاور جهاد با دشمنان اسلام، بسیار خشمگین بودند. این به جای نقص از فضایل افتخارآمیز امیرالمومنین علیه السلام است.

«فی بیعة عثمان التی اجتمع المسلمون کلهم»؛ در بیعت عثمان همه مسلمانان اجتماع کردند.(3)

شمارش تمام افراد و تعیین این که چه کسی در بیعت شرکت کرده و چه کسی شرکت نکرده است درعمل غیر ممکن است، لذا ادعای ابن تیمیه درمورد یک واقعه تاریخی کاملانادرست است.

در تمجید از معاویه می نویسد:

روش معاویه با مردم از بهترین روش های حاکمان بود و معاویه از مالک اشتر نخعی و محمد بن ابی بکر بهتر بود.(4) معاویه به نزدیکان و غیرآنان بخشش فراوان می کرد و نسبت به تمام مسلمین نیکوکار بود.(5)


1- . ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة، ج3، ص 129.
2- . ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة، ج3، ص 129.
3- . ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة، ج3، ص241.
4- . ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة، ج3، ص 189.
5- . ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة، ج3، ص 190.

ص:155

سخن بی دلیل و ادعاهای نسنجیده به عادت ابن تیمیه تبدیل شده است و منحصر به ادعاهای گزاف در مورد خلفای سه گانه نیست، بلکه شامل معاویه خطاکار با سابقه شرک و لاحقه عصیان علیه امام و خلیفه به حق نیز می شود.

این ادعا ضمن نقض جمله ابن تیمیه که گفت: «ان علیا اولی بالحق من غیره» مخالف نظریات علمای اهل سنت و واقعیت های تاریخی است.

ابن ابی الحدید از علمای بزرگ معتزلی و سنی در مورد یاغیان به امام علی علیه السلام معتقد است:

در مورد یاغیان بر امام علی، نظر ما این است، اما همه لشگریان شامی و روسا و پیروانشان در جنگ صفین در پیش اصحاب ما هلاک شدند و همه آن ها محکوم به آتش جهنم اند بخاطر اصرار بر طغیان گری و مرگ در آن حالت.(1)

دین معاویه درنظربزرگان ما مورد انتقاد و او متهم به بی دینی است.(2)

ابن تیمیه با کدام معیار دینی و عقلی معاویه را با آن سابقه سیاه از مالک اشتر سرباز فداکار اسلام و امیرالمومنین علی علیه السلام که با توطئه معاویه و شریک سیاسی مکار او عمروعاص در راه مصر در کنار دریای قلزم مظلومانه به شهادت رسید، درحالی که امام و خلیفه به حق از او رضایت کامل داشت، برتر می داند. محمد بن ابی بکر نیز از فرزندان شایسته و فداکار اسلام بود که عملکردش مورد رضایت علی علیه السلام بود، او در راست کیشی پایدار بود تا به شهادت رسید. هر دو این بزرگواران نه سابقه عصیان گری دارند و نه بانی جنگ هایی شدند که موجب اتلاف نفوس مسلمین شد و نه سابقه شرک و محاربه با اسلام و پیامبر را دارند و هر دو به درجه رفیع شهادت نائل شده اند، ولی معاویه همه این رذایل را دارد. وجه برتری او به این دو شخصیت مومن و محترم فقط با معیارهای فاقد معیار ابن تیمیه قابل قبول است نه ملاک های شرعی و عقلی.


1- . ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج1، ص 9.
2- . ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج1، ص 340.

ص:156

دو تعبیر از یک امام در مورد سه نفر که برخلاف تفسیر ابن تیمیه است.

در مورد مالک اشتر: همانا مردی را فرماندار مصر قرار دادم که نسبت به ما خیرخواه و به دشمنان ما سخت گیر و درهم کوبنده بود، خدا او را رحمت کند، که ایام زندگی خود را کامل و مرگ را ملاقات کرد، در حالی که ما از او خشنود بودیم، خداوند خشنودی خود را نصیب او گرداند و پاداش او را چند برابر عطا کند.(1)

در مورد محمد بن ابی بکر: پس از یاد خدا و درود، همانا مصر سقوط کرد و فرماندارش محمد بن ابی بکر، که خدا او را رحمت کند، شهید گردید، در پیشگاه خداوند، او را فرزندی خیرخواه، و کارگزاری کوشا، و شمشیری برنده و ستونی بازدارنده می شمارم.(2)

در مورد معاویه: تلاش می کنم که زمین را از این شخص مسخ شده (معاویه) و جسم کج اندیش پاک سازم.(3)

جایگاه امامت در تفسیر ابن تیمیه

ابن تیمیه بی توجه به جایگاه فاخر امامت و مهدی موعود (عج) در تعلیمات اسلامی که مورد وفاق فریقین است در حرکتی نسنجیده با سناریویی سخیف، اقدام به تخریب و تهمت به شیعه نموده که برخی ناشی از تحریف و بعضی ناشی از عدم ادراک صحیح معارف بلند شیعیان است.

آیا نظر اهل سنت در مورد امامت، بهتر از نظر کسانی نیست که به اطاعت امام معلوم یا عاجزی که قابلیت کمک مطلوب از پیشوایان را ندارد فرا می خوانند؟ به همین دلیل از آنجایی که رافضی ها (شیعیان) از مذهب اهل سنت در کمک و همیاری به پیشوایان مسلمانان عدول کردند داخل در گروهی می شوند که به کفار کمک و همیاری می نمایند. آنان به امام معصومی می خوانند که موجود بودنش نامعلوم است.(4)


1- . نهج البلاغة، نامه 34.
2- . نهج البلاغة،نامه35.
3- . نهح البلاغة، نامه45.
4- . ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة، ج1، 147.

ص:157

در این بخش از کتاب چندین ادعای نادرست و غیرمستند مطرح شده است که به اجمال پاسخ آن ها به شرح ذیل است.

1. قول اهل سنت در مورد امامت مخدوش و فاقد مبنای شرعی و عقلی و غیرقابل دفاع است.

2. جایگاه امام همانند پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم حفظ و تبیین شریعت، هدایت معنوی، تشکیل حکومت شرعی، جهاد با کفار، عمران بلاد، جمع خراج، اصلاح عباد، تشکیل جمعه و جماعات و تحصیل عزت و اجرای عدالت اسلامی است. اگر به خاطر شرایط خاص قسمتی از وظایف انجام نشد فلسفه وجودی امام منتفی نمی شود کمااینکه در قسمتی از زندگی انبیا تشکیل حکومت و نتایج مترتب بر آن عملی نمی شد و صرفاً به دعوت به خلوص دینی و خودسازی و تمهید شرایط مأموریت اکتفا می شد.

3. ابن تیمیه سلسله پادشاهی بنی امیه و بنی عباس و حکومت های اقماری آن ها را ائمه مسلمین می داند. در نظر شیعه کارکرد آن ها خروج از سیره پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بود و کمک به آن ها از مصادیق کمک به اثم و عدوان بود: >وَلاَ تَعَاوَنُوا عَلَی الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ<؛ در گناه و تعدی دستیار هم نشوید.(1) شیعه هیچ وقت در این معصیت اجتماعی مشارکت نکرد. شیعه در آن دوره، در محنت و عسرت ناشی از فشارهای تبعیض آمیز بود و همت خود را معطوف به حفظ خلوص دینی و پاسداری از کتاب و سنت کرد که مورد تحریف حاکمان خودکامه و علمای درباری همگرا با آن ها قرار نگیرد. این جا بئس العلما که کمک کار مستبدان بدخواه بودند باید پاسخگو باشند.

نتیجه:

ابن تیمیه با محوریت کتاب منهاج السنة النبویة که واکنشی ناموفق و توأم با بغض، به کتاب منهاج الکرامة ابن مطهر حلی است در ایجاد نفرت به شیعیان بیشترین سهم را دارد. او هر چند از واژه تکفیر کمتر استفاده می کند، اما انتساب اندیشه ها و افراد مورد


1- . مائده، آیه 2.

ص:158

نظر به بدعت گذار و رفتارهای شرک آمیز مباحث دراز دامنی ارائه کرده است. او برخلاف اسلاف و اخلاف خود همانند بربهاری و محمد بن عبدالوهاب پرنویس و انبوه شعار است. در دوره ظهور اتباع محمد بن عبدالوهاب که با چماق تکفیر غیر خود، موجب قتل نفوس و نابودی اموال و تفرقه در جامعه اسلامی شدند، آراء شاذ و نادر ابن تیمیه مورد استناد و محل توجه بود. در همین دوره او به عنوان «شیخ الاسلام» بیشتر مورد توجه قرار گرفت و برخلاف نظر علمای اسلام که به ابن تیمیه چندان خوش بین نبودند، مرجع اصلی فکری اقلیت وهابی نجد قرار گفت. تصویر نادرست و اتهام زنی بی مستند وی به شیعیان و گروه های دیگر زمینه سوءاستفاده از افکار او را فراهم کرد. لذا ابن تیمیه در دو جهت در جریان تکفیر حضور فعال دارد: یکی تلاش او در تحریف اعتقادات دیگران برای توجیه مخالفت ها و دشمنی ها و دوم مشروعیت بخشی به خشونت های لگام گسیخته جریان تکفیر در برخورد با مخالفین. در تاریخ فرهنگ مسلمین ابن تیمیه به عنوان تئوری پرداز تکفیر است و هیچ فردی به اندازه او موثرنبوده است. ابن تیمیه در بیان مطلب و نقدهای خود در مورد شیعیان از روش علمی عدول کرده و فضای فکری متصلب ضدشیعی وی علاوه برشیعیان موجب تعرض به اهل بیت صلی الله علیه و آله و سلم شده است که همواره مورد احترام و تکریم اهل سنت و اسلام و علمای آن ها بود.

ص:159

منابع:

1. قرآن کریم.

2. نهج البلاغه.

3. ابن بابویه، محمد بن علی، الخصال، ج2، انتشارات جامعه مدرسین، قم 1362.

4. ابن ابی الحدید، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، شرح نهج البلاغة، داراحیاءالکتب العربیة، بیروت 1378ق.

5. ابن حبان،علاءالدین بلبان فارسی، صحیح، موسسة الرسالة، بیروت 1414ق.

6. ابن حنبل، احمد، المسند، چاپ دوم، دار الفکر، بیروت- لبنان 1414-1994.

7. --------------------، فضائل اهل بیت من کتاب فضائل الصحابة، تحقیق محمد کاظم المجودی، چاپ اول، المجمع العالی للتقریب بین الذاهب الاسلامیة، 1425- 2004، (بی جا).

8 . ابن سینا، حسین، الاشارات والتنبیهات،ترجمه حسن ملکشاهی،انتشارات سروش، تهران 1388.

9. البخاری، محمد بن اسماعیل ابن ابراهیم ابن المغیرة، صحیح بخاری، استانبول، المکتبة الاسلامیة، ترکیا، (بی تا).

10. الترمذی، محمدابن عیسی ابن سوره، سنن ترمذی، مکتبة العصریة، بیروت 1426-2006.

11. الدارمی، ابی محمدعبدالله ابن بهرام، سنن الدارمی، مکتبه العصریه، بیروت 1426-2006.

12. الدمشقی، ابوزکریا یحیی ابن شرف النوور، صحیح مسلم، مکتبة النزار، مکة المکرمة 1417-1996.

13. الرازی، فخرالدین، مفاتیح الغیب، داراحیاء التراث العربی، بیروت 1420ق.

14. السجستانی الازدی، ابی داود سلیمان ابن الاشعث، سنن ابی داود، مکتبة العصریة، بیروت 1426-2007.

15. السیوطی، جلاالدین، الدرالمنثور فی تفسیر الماثور، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، قم 1404ق.

16. الشهرستانی، محمدابن عبدالکریم، الملل و النحل، بیروت، دارالفکر، لبنان (بی تا).

17. طباطبایی، سیدمحمدحسین، ترجمه تفسیر المیزان، سید محمدباقرموسوی همدانی،دفتر انتشارت جامعه مدرسین حوزه علمیه قم 1374ش.

18. علیزاده موسوی، سیدمهدی، تبارشناسی سلفیگری و وهابیت، چاپخانه دفتر تبلیغات اسلامی، قم 1391ش.

19. --------------------، مبانی اعتقادی سلفیگری و وهابیت، چاپخانه دفتر تبلیغات اسلامی، قم 1391ش.

20. قطب، سید، عدالت اجتماعی در اسلام، ترجمه سیدهادی خسروشاهی، چاپ سوم، کتاب فروشی مصطفوی، قم 1346.

ص:160

21. قطب، محمد، انسان بین مادیگری و اسلام، ترجمه سیدهادی خسروشاهی، چاپ چهارم، نشرخرم، قم 1370ش.

22. القزوینی، ابوعبدالله محمدابن یزید، سنن ابن ماجه، لبنان، دارالفکر، بیروت 1415-1995.

23. المسعودی، علی ابن حسین، مروج الذهب ومعادن الجواهر، ایران، دارالهجرة، قم 1363ش.

24. حرانی دمشقی، تقی الدین ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة، المطبعة الکبری الامیریة، مصر 1321.

25. ----------------------------------------، فتوی الکبری، جمع و ترتیب عبد الرحمن محمد بن قاسم، مکتبة العارف، الرباط – المغرب (بی تا).

26. ابن حنبل، احمد، المسند، دارالفکر، بیروت 1414-1994.

ص:161

بخش دوم: ریشه یابی افکار تکفیری

اشاره

ص:162

ص:163

سنّت پیامبر و تکفیر مسلمانان / علیرضا سبحانی

اشاره

علیرضا سبحانی(1)

چکیده

اکنون که مسئله فتنه تکفیر بسیاری از نقاط جهان اسلام و حتی غیر آن را فراگرفته است، شایسته است علما و دانشمندان و محققان علوم اسلامی با برپا کردن همایش ها این موضوع را از جهات مختلف، مورد بحث و بررسی قرار دهند.

در این مقاله کوشش شده است موقعیت تکفیر از دیدگاه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و علمای فریقین، روشن شود و در پایان مقاله زندگی مسالمت آمیز با همه فرق اسلامی از دیدگاه اهل بیت علیهم السلام مطرح شده است.

واژگان کلیدی: تکفیر، اهل بیت، سنت پیامبر، علمای اسلام


1- کارشناسی ارشد شیعه شناسی دانشگاه ادیان و مذاهب

ص:164

احادیث فراوانی از پیامبر وجود دارد که از تکفیر کسی که شهادتین گفته است، نهی فرموده اند، چه رسد به کسی که به انجام دستورهای دینی متعهد است. به نمونه ای از این احادیث توجه کنید:

1. ابن نجار از ابن عمر نقل می کند که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

بُنیَ الإسلامُ علی خِصال: شَهادةُ أنْ لا اله الاّ اللهُ و أنَّ محمّداً رسولُ اللهِ و الإقرارُ بما جاءَ مِنْ عِندِاللهِ الی.. فلا تکفروهم بذنب و لا تشهدوا علیهم بشرک.(1)

اسلام مبتنی بر چند ویژگی است: شهادت به یگانگی خداوند (لا اله الاّ الله) و شهادت بر نبوت رسول خدا (محمد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ) و پذیرفتن آنچه از جانب خداوند نازل شده است. پس کسی را که به این ویژگی ها معتقد بود، به خاطر ارتکاب گناهی او تکفیر نکنید و بر شرک او گواهی ندهید.

2. ابوداود از نافع و او از ابن عمر نقل می کند که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

أیما رجل مُسلم أکفر رجلا مسلماً، فان کان کافراً، والاّ کان هو الکافر؛(2)

هرگاه مسلمانی دیگری را تکفیر کند اگر او واقعاً کافر باشد که هیچ، وگرنه خود او کافر است.

3. مسلم به نقل از نافع و او از ابن عمر روایت کرده است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

اذا کفّر الرجل اخاه، فقد باء بها احدهما؛(3)

هرگاه مسلمانی برادر دینی اش را تکفیر کند، گناه این نسبت را یکی از آن دو به دوش کشیده است.

ابن عبدالبر می گوید:

معنای این جمله که فرمود: «فقد باء بها أحدهما» این است که اگر کسی که به او گفته شده ای کافر، واقعاً هم کافر باشد، گناه کفر برگردن خود


1- . متقی هندی، کنزالعمال، ج1، ص29، شماره 30.
2- . سجستانی، سنن ابی داود، ج2، ص409، شماره 4687.
3- . نیشابوری، صحیح مسلم، ج1، ص56. کتاب الایمان. باب «من قال لاخیه المسلم کافر».

ص:165

اوست و گوینده گناهی نکرده است؛ چون راست گفته است؛ اما اگر چنین نباشد، گوینده گرفتار گناه بزرگی شده است که با گفتن این جمله به پای او نوشته می شود. این نهایت ممانعت و نهی از به کار بردن جمله «ای کافر» برای یکی از اهل قبله است».(1)

4. مسلم از عبدالله بن دینار و او از ابن عمر روایت کرده است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

ایما امرء قال لاخیه یا کافر، فقد باء بها احدهما، ان کان کما قال، والاّ رجعت علیه؛(2)

اگر کسی به برادر دینی اش «کافر» خطاب کند، گناه این نسبت را یکی از آن دو به دوش می کشد، اگر راستگو باشد که هیچ، و الاّ به خود او برمی گردد.

5. بخاری در باب «گناهان، باز مانده دوران جاهلیت اند و هیچ کس با انجام آن ها کافر نمی شود، مگر با شرک ورزیدن» از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم روایت می کند که خطاب به فردی فرمود:

«در تو آثار جاهلیت هست» و خداوند می فرماید: >إِنَّ اللّهَ لاَ یغْفِرُ أَنْ یشْرَکَ بِهِ وَ یغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِکَ لِمَنْ یشَاءُ(3)(4)

«خداوند (هرگز) شرک را نمی بخشد و پایین تر از آن را برای هر کس بخواهد (و شایسته بداند) می بخشد».

6. ترمذی به نقل از نائب ابن ضحاک روایت می کند که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

لیس علی العبد نذر فیما لایملک، و لا عن المؤمن کقاتله و من قذف مؤمناً بکفر، هو کقاتله؛(5)


1- . القرطبی، التمهید، ج 17، ص 22.
2- . نیشابوری، صحیح مسلم، ج1، ص57، کتاب الایمان، باب «من قال لاخیه المسلم یا کافر»؛ ابن حنبل، مسند احمد، ج2، ص18 و 60 و 112.
3- . نساء، آیه 48.
4- . بخاری، صحیح بخاری، ج1، ص13، کتاب الایمان، باب «المعاصی من أمر الجاهلیة».
5- . ترمذی، سنن ترمذی، ج4، ص 132، کتاب الایمان.

ص:166

هیچ کس نمی تواند در مورد اموال دیگران نذر کند و لعن کننده مؤمن مانند قاتل اوست. و هرکس به مؤمنی نسبت کفر دهد، مانند آن است که او را کشته است.

7. بخاری در جای دیگر روایتی را از اباذر نقل می کند:

قال رسول الله «لایرمی رجلٌ رجلا بالفسوق و لایرمیه بالکفر إلاّ ارتدّت علیه إن لم یکن صاحِبُهُ کذلک»؛(1)

هیچ کس، دیگری را به فسق و کفر متهم نمی کند، مگر این که به خودش بر می گردد.

8 . مسلم نیشابوری روایتی دیگر را از اباذر نقل می کند:

قال رسول الله «من دعا رجلا بالکفر او قال عدّو الله و لیس کذلک إلاّ جار علیه»؛

هر کس شخصی را کافر بخواند و یا بگوید (به او) ای دشمن خدا، و آن شخص این چنین نباشد. به خود گوینده برمی گردد.((2))

ابن حجر عسقلانی درباره این روایات می گوید:

نظر حق این است که این روایت درباره ممانعت مسلمانان از به کار بردن کلمه «یا کافر» برای برادر مسلمانش هست... و معنای حدیث این است که تکفیر به خود گوینده بر می گردد. آن چه بر می گردد تکفیر است نه خود کفر؛ مثل این که آن شخص خودش را تکفیر کرده باشد، زیرا او کسی را تکفیر کرده که مثل خود اوست. و طوری او را تکفیر کرده که جز کسی که اعتقاد به بطلان دین اسلام داشته باشد، تکفیر نمی شود».(3)

9. بیهقی (م. 458) می نویسد:

«سئل علی علیه السلام عن اهل النهروان... قال «إخواننا بغوا علینا»

از ابوالبختری نقل شده است که از امیرمؤمنان علیه السلام در مورد وضع حال اهل جمل سؤال شد که آیا آن ها «مشرک» هستند؟ حضرت فرمودند: از


1- . بخاری، صحیح بخاری، ج 7، ص84، کتاب الأدب؛ ابن حنبل، مسند احمد، ج 5، ص 181.
2- . نیشابوری، صحیح مسلم، ج 1، ص 57، کتاب الایمان.
3- . ابن حجر العسقلانی، فتح الباری، ج 10، ص 389-388.

ص:167

شرک دور شدند؛ سؤال شد: آیا آن ها منافق هستند؟ امام فرمودند: منافقان خداوند را جز موارد اندک یاد نمی کنند.... آن ها برادران ما هستند که بر ما سرکشی کردند.(1)

10. طبرانی (م. 360) روایتی را از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم نقل می کند که اگر کسی گوینده لا اله إلاّ الله را تکفیر کند، او به کفر نزدیک تر است.

سعید بن مسیب از عبدالله عمر از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل می کند:

قال رسول الله «کفوا عن اهل لا اله إلاّ الله لا تکفروهم بذنب; فمن أکْفر أهل لا اِله إلاّ الله فهو إلی الکفر أقرب»

از اهل «لا اله إلاّ الله» دست بردارید و آن ها را به خاطر گناه تکفیر نکنید، زیرا اگر کسی آن ها را تکفیر کند، خود او به کفر نزدیک تر است.(2)

طبرانی در از یکی صحابی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل می کند که آن ها هیچ گاه اهل قبله را تکفیر نمی کردند و نقل می کند:

ابوسفیان از جابر بن عبدالله می پرسد: آیا شما یکی از اهل قبله را تاکنون «کافر» خطاب کرده اید؟ گفت: خیر، پرسیدم آیا تاکنون به یکی از اهل قبله «مشرک» گفته اید؟ گفت: پناه بر خدا.(3)

تکفیر در نگاه علمای اسلام
اشاره

از هشدارهای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و امیرمؤمنان علیه السلام درباره کسانی که شهادتین را بر زبان دارند آگاه شدیم، اکنون فرصت آن رسیده است با هشدارهای علما و دانشمندان در مورد تکفیر اهل قبله، آشنا شویم. ما در این جا به بخشی از کلمات عالمان اشاره می کنیم. تا روشن شود که تندروترین عالمان سنّی از تکفیر اهل قبله برائت می جستند.


1- . بیهقی، السنن الکبری، ج 8، ص 173.
2- . طبرانی، المعجم الکبیر، ج 12، ص 211.
3- . همو، المعجم الاوسط، ج 7، ص 230.

ص:168

1. فقیهان قرن دوم و سوم

فقیهان بزرگ اهل سنّت مانند «ابن ابی لیلی» و «ابی حنیفه» و «شافعی» و «سفیان ثوری» و «داوود بن علی» همگی می گویند، مسلمانی را نمی توان به خاطر یک عقیده یا یک فتوا، تکفیر کرد بلکه خطاکار، یک پاداش و غیرخطاکار دو پاداش دارد.(1)

2. ابن زاهر سرخسی

احمد بن زاهر سرخسی شاگرد ویژه ابوالحسن اشعری، رئیس فرقه اشاعره می گوید:

شیخ ابوالحسن اشعری استاد ما، در خانه من بستری بود. آن گاه که احساس کرد که مرگ او فرارسیده است به من گفت تمام شاگردان و علاقه مندان مرا احضار کن؛ من همه را خبر کردم و آنان همگی گرداگرد استاد جمع شدند. او گفت:

«إِشهدوا علیّ أنّی لا أقول بتکفیر أحد من أهل القبله بذنب، لأنّی رأیتُهم کلَّهم یشیرون إلی معبود واحد و الإسلام یشملُهم و یعُّمهم».

گواه باشید من أحدی از اهل قبله را بخاطر گناهی که از آن ها سر می زند تکفیر نمی کنم زیرا من می بینم همگان به معبود یگانه اشاره می کنند و اسلام همگان را در برمی گیرد.(2)

3. بغْوی

بغوی (516 ه- . ق) در شرح حدیث بخاری «أمرتُ أن اقاتل الناس حتی یشهدوا أن لا اله إلاّ الله...» می گوید:

«این حدیث دلیل بر این است که در معاشرت مردم، ظاهر کار آنان مقیاس ایمان و کفر است نه بواطن آن ها.»(3)


1- . ابن حزم، الفِصل فی الملل و الاهواء و النحل، ج2، ص267.
2- . شعرانی، الیواقیت و الجواهر، ص 50.
3- . بغوی، شرح السنه، ج1، ص96.

ص:169

4. قاضی عیاض

قاضی عیاض (م544 ه-.) در کتاب الشفا بتعریف حقوق المصطفی می نویسد:

یحب الاحتراز من التکفیر فی اهل التأویل، فأنّ استباحة دماء المسلمین الموحدِّین خطر، والخطاء فی ترک الف کافر، اهون من الخطاء فی سفک محجمة من دم مسلم واحد.

باید از تکفیر مسلمانانی که ظواهر قرآن را تأویل می کنند (لابد مقصود صفات خبریه است مانند یدالله، وجه الله) دوری جست، زیرا مباح شمردن خون مسلمانانی که موحدند بس خطرناک است؛ ترک تکفیر هزار کافر آسان تر از آن است، از مسلمانی به اندازه خون حجامت ریخته شود.

]سپس اضافه می کند[ هرگاه شهادتین را در زبان جاری کردند، به فرموده پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم جان و مال آن ها محترم است مگر این که به حق این کار انجام گیرد؛ مانند قصاص».(1)

5. شهرستانی

محمّد بن عبدالکریم شهرستانی (م548 ه-.) نویسنده کتاب ملل و نحل که کتاب بسیار معروفی است در کتاب دیگر خود بنام نهایة لاقدام فی علم الکلام در این مورد چنین می نویسد:

آنچه که بر یک فرد عامی لازم است به آن معتقد شود، این است که بگوید خدا در ملک خود شریک ندارد و در صفات خود برای او نظیری نیست و همتایی در افعال ندارد و محمد صلی الله علیه و آله و سلم رسول اوست که برای هدایت مردم خود فرستاده است، هرگاه بر همه این ها اعتراف کرد و چیزی را که پیامبر آورده و انکار نکرد، او مؤمن خواهد بود.(2)


1- . قاضی عیاض، الشفاء، ص 278.
2- . شهرستانی، نهایة الاقدام فی علم الکلام، ص 472.

ص:170

6. ابن عساکر

حسن بن هبة الله، معروف به ابن عساکر (م571 ه-.) مؤلف تاریخ شام، پس از نقل روایاتی در مورد تکفیر می گوید:

فهذه الاخبار تمنع من تکفیر المسلمین، فمن اقدم علی التکفیر فقد عصی سیدالمرسلین؛

این روایات مانع از آنست که مسلمانان را تکفیر کنیم، هر کس مسلمانی را تکفیر کرد، با گفتار سید رسولان به مخالفت برخواسته است.(1)

7. غزنوی حنفی

جمال الدین احمد بن محمد غزنوی حنفی (م 593 ه-) در کتاب اصول الدین می نویسد:

لا نکفّر أحداً من اهل القبلة بذنب مالم تستحّله ولا نُخرجُ العبدَ من الایمان الا بجحود ما ادخله فیه، والایمان واحد واهله فی اصله سواء، والتفاضل بینهم بالتقوی.

ما احدی از اهل قبله را به ارتکاب گناهی مادامی که آن را حلال نشمرده است، تکفیر نمی کنیم و فردی را از دائره ایمان بیرون نمی بریم مگر اینکه به انکار چیزی برخیزد که باعث ایمان او گشته است، ایمان حقیقت واحد است و مؤمنان در آن یکسانند، تفاوت با تقواست.(2)

8. فخر رازی

فخر رازی (م606 ه-.) پس از بیان واقعیت کفر که انکار چیزی است که بالضروره پیامبر آن را آورده است می گوید:

فعلی هذا لا نکفّر أحدا من اهل القبلة لأنّ کونهم منکرین لما جاء به الرسول غیر معلوم ضرورة، بل نظر، و بالله التوفیق؛(3)


1- . ابن عساکر، تبیین کذب المفتری، ص 405.
2- . غزنوی، اصول الدین، ص 301-304.
3- . فخر رازی، محصّل افکار المتقدمین و المتاخرین، ص 350.

ص:171

بنابراین ما هیچیک از اهل قبله را تکفیر نمی کنیم، زیرا انکار آنان با آنچه که رسول خدا آورده است ثابت نیست بلکه باید در اینجا صبر و حوصله به خرج داد و از خداوند توفیق طلبید.

9. نووی

ابو زکریا یحیی بن شرف نووی (م686 ه-.) که شرحی بر صحیح مسلم دارد در این مورد می گوید:

و أعلم أنّ مذهب اهل الحق أنه لا یکفّر أحد من اهل القبلة بذنب، ولا یکفّر اهل الاهواء والبداع؛(1)

بدان مذهب اهل حق این است که فردی را از اهل قبله به ارتکاب گناهی تکفیر نمی شوند و افرادی که به اصطلاح اهل بدعت هستند، تکفیر نکرد.

آن گاه با آن حدیثی که پیامبر فرمود: أمرت أن اقاتل الناس... استدلال می کند.

10. ابن تیمیه

ابن تیمیه (م728) در مورد تکفیر مسلمانان، تحت عنوان «اهل السنّة لا یکفرون اهل السنّه بذنب و بدعه و لا یمنعون الصلاة خلفه» می گوید:

و الاصلُ: أَنّ دماءَ المسلمین و أموالهم و اعراضَهم محرَّمةٌ من بعضهم علی بعض لاتحل إلاّ بإذن الله و رسوله.(2)

اصل در دماء و اموال و اعراض مسلمانان حرمت است هیچ گاه چیزی از آنان، برای برخی حلال نمی شود مگر به اذن خدا و رسول او.

ابن تیمیه برای اثبات قاعده فوق به روایت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در حجة الوداع اشاره می کند که پیامبر فرمودند:

إن دمائکم و اعراضکم علیکم حرامٌ کُحرمةِ یومِکم هذا....(3)

خون و مال و عرض مسلمانان بر یکدیگر حرام است بسان حرمت امروز شما....


1- . شرح نووی بر صحیح مسلم، ج1، ص134.
2- . ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج3، ص283.
3- . بخاری، صحیح، ج 1، ص 24 و 35.

ص:172

ابن تیمیه با توجه به حدیث فوق و دیگر احادیث مانند: «فقد باء بهما أحدهما»، ملاک مسلمانی را اظهار شهادتین و التزام ظاهری به احکام اسلامی عنوان می کند و در ادامه می گوید «و هذه الاحادیث کلها فی الصحاح». و نیز می گوید با توجه به منازعاتی که در میان سلف وجود داشت هیچ گاه یکدیگر را تکفیر نمی کردند. او در ادامه به نکته جالبی اشاره می کند:

در زمان خلافت علی بن ابی طالب علیه السلام عده ای خروج کردند و امیرمؤمنان و ائمه دین از صحابه و تابعین همگی به نبرد با خوارج پرداختند با این حال علی بن ابی طالب و دیگر صحابه (به سعد بن ابی وقاص اشاره می کند) آنان را تکفیر نکردند. جنگ مسلمین با خوارج، بخاطر دفع ظلم و بغی آنان بود، نه به خاطر اینکه کافر بودند، به همین خاطر صحابه در جنگ با آنان احکام جنگ با کفار را جاری نکردند. و می گوید: «فقاتلهم لدفع ظلمهم و بغیهم لا لأنهم کفار ولهذا لم یسبِ حرمیهم و لم یغنم اموالهم.»(1)

11. ابن قیم جوزی

ابن قیم جوزی، (م751) دومین شخصیت علمی از دیدگاه سلفی ها و شاگرد ابن تیمیه در کتاب الطرق الحکمیه می گوید:

الفاسق بإعتقاده إذا کان متحفّظاً فی دینه فإن شهادته مقبولة و إن حکمنا بفسقه... لا نکفرهم کأهل الأهواء کالرافضه و الخوارج و المعتزلة.(2)

هرگاه فرد فاسق از نظر خود که محتاط در دین خود باشد، شهادت او صحیح است، هرچند محکوم به فسق است، ]در ادامه می افزاید[ ما آن ها را تکفیر نمی کنیم مانند گروه های معروف به اهل الاهواء، رافضه ها و خوارج و معتزله.

12. شیخ الاسلام سُبکی

شیخ الاسلام تقی الدین سُبکی متوفای (754 ه-. ق) می گوید:


1- . ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج 3، ص 278 - 292.
2- . ابن قیم جوزی، الطرق الحکمیه، ص146-147؛ طریق السادس عشر «الحکم بشهادة الفساق».

ص:173

تکفیر یک فرد مؤمن بسیار مشکل است، آن کس که در دل ایمان دارد، تکفیر بدعت گذاران را کار خطر ناکی می شمارد آنگاه که بگویند: لا اله الاّ الله محمد رسول الله.(1)

تکفیر در نگاه فقهای امامیه
اشاره

ما در این جا چند گفتاری از عالمان شیعه از گذشته و حال می آوریم تا روشن شود که هرگز علمای شیعه هیچیک از اهل قبله را تکفیر نمی کنند.

13. فضل بن شاذان و مسئله تکفیر

او خطاب به کسانی که نسبت به شیعه بی مهری کرده اند می گوید: این گروهی که شما آن را «رافضه» می خوانید، اگر همه طلاها و نقره های جهان را، در اختیار آنان بگذارند که خون مسلمانی را بریزد، هرگز چنین کاری را انجام نمی دهد، مگر این که در رکاب اما می مانند علی علیه السلام باشند که به فرمان او به جهاد بپردازند.(2)

14. فقیه نجفی

صاحب جواهر می گوید: آن کس که مخالف را، تکفیر کند برخلاف اخبار متواتر فتوا داده است. بلکه برخلاف سیره قطعی ]بر این که اسلام با گفتن شهادتین تحقق می پذیرد[ عمل کرده است. با گفتن آن خون آنان محترم، نکاح آنها شرعی و مواریث آنان قانونی است.(3)

و در مورد دیگر می گوید: عدم کفر مخالفان بالضروره روشن است، سیره قطعی و ادلّه نقلی بر آن دلالت دارد.(4)

15. شیخ انصاری

شیخ انصاری می گوید: مشهور در بیان فقیهان شیعه این است مخالفانِ مسئله ولایت پاکند و بر این مطلب، نص و اجماع فقها گواهی می دهد؛ گذشته بر این سیره؛


1- . شعرانی، الیواقیت و الجواهر، ص 530.
2- . ابن شاذان، الإیضاح، ص 208.
3- . نجفی، جواهر الکلام، ج 4، ص 83.
4- . نجفی، جواهر الکلام، ج 30، ص 97.

ص:174

بر اسلام و طهارت آنان جاری بوده و پیوسته امامان ما و پیروان آن ها، با آنان معاشرت می کردند.(1)

16. امام خمینی

آنچه از روایات استفاده می شود این است اقرار به شهادتین، تمام حقیقت اسلام است و هر کس آن دو را بگوید، آثار اسلام بر او مترتب می شود.(2)

17. آیت الله خوئی

انکار ضروری مستلزم کفر و نجاست منکر است، آن جا که ملازم با تکذیب نبی باشد، مثلاً طرف با علم به این که آنچه را انکار می کند جزء دین است، انکار نماید و اما اگر این شرط محقق نباشد منکر آن کافر نیست، مخالفانِ ولایت هر چند منکر امامت امامان هستند ولی چون یقین ندارند پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم چنین مطلبی را فرموده است و لذا انکار آنان مایه کفر نیست. بنابراین ولایت از ضروریات «مذهب شیعه» است و از ضروریات دین نیست.(3)

ما به گفتار همین افراد که از استوانه های فقه شیعه هستند اکتفا می کنیم.

زندگی مسالمت آمیز با همه فرقه های اسلامی از دیدگاه اهل بیت علیهم السلام

براساس روایات منقول از امامان شیعه علیه السلام حاکی از آن است که امامان، مخالفان را مسلمان دانسته و پیوسته شیعیان را امر کرده اند که با آنان به خوبی معاشرت کنند.

1. عبدالله بن سنان می گوید از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود:

أوصیکم بتقوی الله عزّوجلّ، ولا تحملوا الناس(4) علی أکتافکم فتذلّوا، إن الله تبارک و تعالی، یقول فی کتابه: >وَقُولُواْ لِلنّاسِ حُسْناً< ثم قال: عودوا مرضاهم، و اشهدوا جنائزهم، واشهدوا لهم وعلیهم، و صلّوا معهم فی مساجدهم.(5)


1- . شیخ انصاری، کتاب طهارت، ج 2، ص351.
2- . امام خمینی، کتاب طهارت، ج 3، ص317 و 635.
3- . خوئی، کتاب طهارت، ج 2، ص 86.
4- . در تعبیر روایات مراد، اهل سنّت است.
5- . البرقی، المحاسن، ج 1، ص 18؛ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 8، ص 301.

ص:175

شما را به تقوای الهی سفارش می کنم و این که مردم را بر دوش خود، مسلط نکنید (آنان را به اجبار به پیروی از خود وادار نکنید) که خوار و ذلیل می شوید. از بیماران مردم عیادت کنید جنائز آنان را تشییع نمایند و به سود و ضرر آنان گواهی دهید در مساجد آنان نماز بگزارید.

2. زید شحّام از امام صادق علیه السلام چنین نقل می کند که امام به من فرمود:

یا زید خالقوا الناس بأخلاقهم، صلّوا فی مساجدهم، و عودوا مرضاهم، واشهدوا جنائزهم، و إن استطعتم أن تکونوا الأئمة و المؤذّنین فافعلوا، فإنکم إذا فعلتم ذلک قالوا: هؤلاء الجعفریة رحم الله جعفراً ما کان أحسن ما یؤدّب أصحابه، و إذا ترکتم ذلک قالوا: هؤلاء الجعفریة فعل الله بجعفر ما کان أسوأ ما یؤدب أصحابه.(1)

با مردم با اخلاق معاشرت کنید، در مساجد آنان نماز بگزارید،

بیماران آنان را عیادت کنید جنائز آنان را تشییع کنید، اگر توانستید امام و یا مؤذن آنان باشید؛ انجام دهید و اگر این کار را انجام دادید مردم می گویند، خدا جعفربن محمد را رحمت کند، چگونه اصحاب خود را زیبا تربیت کرده است و اما اگر گفته های مرا کنار بگذارید، آنگاه مردم برخلاف آنچه که گفتم. درباره من می گویند.

3. اسحاق بن عمار می گوید، امام صادق به من فرمود:

یا إسحاق أتصلّی معهم فی المسجد؟ قلت: نعم، صلّ معهم، فإنّ المصلی معهم فی الصفّ الأول، کالشاهر سیفه فی سبیل الله.(2)

آیا با آنان در مسجد نماز می گزاری گفتم آری، گفت با آنان نماز بگزار هر کس با آنان در صف اول نماز بگزارد، بسان کسی است که با شمشیر خود در راه خدا جهاد می کند.


1- . صدوق، من لایحضره الفقیه، ج1، ص383.
2- . الطوسی، تهذیب الأحکام، ج 3، ص 277.

ص:176

4. حلبی از امام صادق علیه السلام نقل می کند:

من صلّی معهم فی الصف الأول کان کمن صلّی خلف رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم .(1)

هر کس با آنان در صف اول نماز بخواند بسان کسی است که پشت سر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نماز گزارده است.

ما به همین چند روایت بسنده می کنیم روایت در این مورد که امامان شیعه، پیروان خود را دستور داده اند که با مخالفان مذهب در مسئله امامت، بسان برادر دینی رفتار کنند بیش از آن است که در اینجا آورده شده است.


1- . الکینی، کافی، ج 3، ص 380؛ صدوق، من لایحضر الفقیه.

ص:177

منابع

1. قرآن کریم.

2. ابن حزم، الفصل فی المل و الاهوا و النحل، دارالکتب العلمیه (بی تا).

3. ابن حنبل، مسند احمد، دارصادر، بیروت 1405ق.

4. ابن عساکر، تبیین کذب المفتری، دارالکتب العلمیه، بیروت 1404ق.

5. ابن قیّم جوزیه، الطرق الحکمیه، مکتبة دارالبیان، بیروت 1407.

6. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، دارالفکر، بیروت 1413ق.

7. حر عاملی، وسائل الشیعه، موسسه آل البیت، قم 1401ق.

8. خوئی، سید ابوالقاسم، کتاب طهارات، موسسه آل البیت، قم 1401ق.

9. سجستانی، سلیمان بن اشعث، سنن ابی داود، انتشارات دارالفکر، بیروت 1407ق.

10. صدوق، محمد بن علی بن بابویه، من لایحضره الفقیه، جامعه مدرسین قم (بی تا).

11. طبرانی، المعجم الاوسط، دارالحرمین، ریاض 1415ق.

12. طبرانی، المعجم الکبیر، داراحیاء التراث (بی تا).

13. طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام، دارالکتب الاسلامیه، تهران 1407ق.

14. عسقلانی، ابن حجر، فتح الباری، دارالمعرفه، بیروت (بی تا).

15. غزنوی، اصول الدین، دارالبنائر الاسلامیه، بیروت 1419ق.

16. قرطبی، ابن عبدالله، التمهید، انتشارات اوقاف، مغرب 1387ق.

17. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، دارالکتب الاسلامیه، تهران 1407ق.

18. متقی هندی، علاءالدین، کنزالعمال، انتشارات موسسه الرساله، بیروت 1412ق.

19. نبوی، شرح السنه، دارالکتب العلمیه، بیروت 1414ق.

20. نجفی، شیخ محمد حسن، جواهر الکلام، دارالکتب الاسلامیه، تهران 1402ق.

21. نیشابوری، مسلم، صحیح مسلم، انتشارات دارالفکر، بیروت (بی تا).

ص:178

ص:179

ضوابط و احکام بدعت از نگاه مذاهب فقهی / محمد هادی میهن دوست

اشاره

محمد هادی میهن دوست(1)

چکیده

هیچ کدام از مذاهب اسلامی در حرمت شدید بدعت تردید نکرده و حتی برخی اصل حرمت آن را ضروری دین دانسته اند؛ با این همه چون ماهیت بدعت و احکام و ضوابط آن به درستی روشن نشده است، هر از چندگاهی در طول تاریخ به عنوان مبارزه با آن، گاه راه افراط و گاه راه تفریط پیموده شده و مسلمانان بی گناه زیادی تکفیر و تفسیق و گاه کشته شده اند و این چنین، مسئله حرمت بدعت که اساس جعل آن برای حفظ کیان دین از انحرافات بود، راه نفوذ و توطئه ای برای دشمنان اسلام گشت.

سعی نگارنده در این تحقیق بر این است که مفهوم و ضوابط بدعت و تفاوت آن با اصطلاحات مشابه از نظر مذاهب فقهی روشن شده، احکام آن به صورت مقارن تبیین شود.

کلیدواژگان: بدعت، البدعه، البدع، ابداع، تشریع، احداث.


1- پژوهشگر و دانش آموخته سطح چهار حوزه علمیه خراسان رضوی

ص:180

مقدمه
اشاره

یکی از مراتب توحید، توحید در تقنین و تشریع است؛ یعنی وضع قانون مختص خداوند است و کسی بی اذن او حق قانون گذاری برای فرد یا جامعه را ندارد. هم چنین کسی اجازه ندارد در قوانین مصوب الهی دخل و تصرف نماید. تصرف در قانون الهی بدعت است و هیچیک از مذاهب اسلامی در حرمت شدید بدعت و نسبت دادن چیزهایی که از دین نیست به دین، تردید نکرده اند.

اساساً، بدعت گذاری در دین، شرک در ربوبیت تشریعی خداوند و گناهی بسیار سنگین، و تهدیدکنندة کیان و اصالت دین الهی است، و با توجه به خطری که برای دین و شریعت دارد، در کتاب های روایی باب هایی بدان اختصاص یافته است. از جمله در اصول کافی و وسائل الشیعه، بابی با عنوان «باب البدع و الرأی و المقاییس» تنظیم شده است؛ که در آن، احادیث و سخنان پیشوایان معصوم دربارة بدعت و فرجام های خسارت بار آن گرد آمده است. هم چنین، فقهای ما در کتاب های فقهی خود دربارة بدعت بحث کرده اند.

دلیل عمدة حرمت نیز روایات مستفیض بلکه متواتری است که شیعه و اهل سنت از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده اند از جمله آن که فرمود: «ایجاد هر امری که سابقه در دین نداشته [باشد] بدعت است و هر بدعتی گمراهی است و هر گمراهی در آتش است».(1)

با این که تمامی مذاهب اسلامی اصل بدعت را حرام می دانند؛ اما در مفهوم و حدود و ثغور آن اختلاف دارند و چون ماهیت آن به درستی روشن نشده است، به عنوان مبارزه با آن، گاه راه افراط و گاه راه تفریط پیموده اند و مسلمانان بی گناه زیادی تکفیر و تفسیق و گاه کشته شده اند و این چنین، مسئله حرمت بدعت که اساس جعل آن برای حفظ کیان دین از انحرافات بوده راه نفوذ و توطئه ای برای دشمنان اسلام گشته و با حربة احیای دین و مبارزه با بدعت، بدعت های بی شماری در دین ایجاد شده است.


1- . مجلسی، بحارالانوار، ج2، ص263؛ ابن حنبل، المسند، ج4، ص126 (کل محدثة بدعة و کل بدعة ضلالة و کل ضلالة فی النار).

ص:181

از این رو، برای پیرایش دین خدا از بدعت ها و نمایاندن چهرة واقعی جریان های منحرف و گمراه کننده و تفاهم بین مذاهب گوناگون اسلامی، پژوهش و تبلیغ دربارة مفهوم بدعت، معیارها و ضوابط، و همچنین احکام و آثار آن، ضروری به نظر می رسد؛ چنان چه هدف از اصل تشریع حرمت بدعت، حفظ دین است. حفظ دین از آن اهداف و مقاصدی است که نزد شارع بسیاری پر اهمیت است و برای حفظ آن، احکام و قوانین متعددی از جمله حکم حرمت بدعت را جعل کرده است.

حرمت بدعت و مقاصد شریعت

مقاصد شریعت، غایاتی است که شارع بدان شوق و محبت دارد و برای تحقق آن ها در جهت مصالح مردم احکامی را وضع کرده است. معروف ترین بیان، در تعداد و اقسام مقاصد شریعت از محمد غزالی است. وی مصالح و مقاصد مورد نظر شارع را از جهت قوت و اهمیت به سه قسم ضروری، حاجی و تحسینی تقسیم کرده و مقاصد ضروری را در پنج مورد بیان کرده است: حفظ دین، جان، عقل، نسل و مال.(1) این بیان غزالی نه تنها از سوی گروه گسترده ای از عالمان اهل سنت مورد تبعیت قرار گرفت؛ بلکه عالمان بزرگی از امامیه چون شهید اول، فاضل مقداد، و میرزای قمی نیز از همین بیان بهره گرفته و به توضیح آن پرداخته اند.(2) از زمان غزالی تا کنون، اصولیان اهداف ضروری شریعت را در این پنج مقصد دسته بندی کرده و به توضیح آن پرداخته اند، و راهکارهای شارع را برای حفظ این موارد بیان کرده اند؛(3)

برای نمونه


1- . محمد بن محمد غزالی، المستصفی فی علم الاصول، ج1، ص416.
2- . ر.ک: شهید اول، القواعد والفوائد، ج1، قاعده7، ص 38؛ فاضل مقداد، التنقیح الرائع لمختصرالشرائع، ج1، ص14؛ میرزای قمی، قوانین الاصول، ج2،ص92.
3- . البته بازنگری در شمار مقاصد پنج گانه مشهور مسئله ای است که نظر پژوهشگران معاصر اندیشه، مقاصدی به خود جلب کرده است و اجمالاً مقاصدی که علمای معاصر بر مقاصد پنج گانه مشهور افزوده اند، عبارت است از حفظ فطرت، نظام، مساوات، آزادی و عدالت، کرامت، حق، امنیت، وحدت، اخلاق، صلح و... که نیاز به بحث و بررسی دارد.

ص:182

شهید اول پس از این که غرض از تشریع را حفظ مقاصد پنج گانه یاد شده می داند، برای هریک نمونه ای آورده و در باره حفظ دین می گوید: «حفظ دین به وجوب جهاد و قتل مرتد است».(1)

وجوب عبادات، لزوم ایمان به خدا و معاد، وجوب جهاد و قتل مرتدین و کفار از جمله مقرراتی است که به انگیزة حفظ دین صورت گرفته است؛ چنان چه موضوع مورد بحث یعنی حرمت بدعت نیز، در وزان قتل مرتدان و برای حفظ دین تشریع شده است.

1. واژه شناسی
بدعت لغوی

واژه بدعت از ماده «ب د ع» و در اصل به معنای ایجاد و انشای شیء به گونه ای که درگذشته سابقه نداشته باشد؛(2) یعنی کار نو و بی سابقه. در برخی آیات قرآن نیز واژة بدعت در همین معنای لغوی به کار رفته است؛ >بَدِیعُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِذَا قَضیَ أَمْرًا فَإِنَّمَا یقُولُ لَهُ کُن فَیکُونُ<(3) «بدیع» بر وزن فعیل، صیغه ای است که بر ثبوت مبدا در ذات دلالت دارد؛ بدیع یعنی ذاتی که «بدعه و کار نو و بی سابقه» در وی ثابت است؛ مثل بصیر و علیم که به معنای کسی است که بصیرت و علم در وی ثبوت دارد.


1- . الوسیلة الرابعة: ما هو وصلة إلی حفظ المقاصد الخمسة، و هی: النّفس، و الدین، و العقل، و النسب، و المال، التی لم یأت تشریع إلا بحفظها، و هی (الضروریات الخمس). فحفظ النّفس بالقصاص، أو الدیة، أو الدفاع. و حفظ الدین بالجهاد، و قتل المرتد. و حفظ العقل بتحریم المسکرات و الحدّ علیها. و حفظ النسب بتحریم الزنا، و إتیان الذکران و البهائم، و تحریم القذف و الحد علی ذلک. و حفظ المال بتحریم الغصب، و السرقة، و الخیانة، و قطع الطریق و الحدّ و التعزیر علیها (شهید اول، محمد بن مکی، القواعد و الفوائد، ج 1، ص 38).
2- . مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج 1، ص230.
3- . [او] پدید آورنده آسمان ها و زمین [است]، و چون به کاری اراده فرماید، فقط می گوید: « [موجود] باش» پس [فوراً موجود] می شود (بقره، آیه117).

ص:183

و الابداع و الابتداع آوردن بدعه است:(1) >... وَ رَهْبَانِیةً ابْتَدَعُوهَا مَا کَتَبْنَاهَا عَلَیهِمْ إِلَّا ابْتِغَاءَ رِضْوَانِ اللَّهِ فَمَا رَعَوْهَا حَقَّ رِعَایتِهَا...<.(2) لفظ «بِدْع» نیز به همین معنا نزدیک است. یعنی شیئی که اول است:(3) >قُلْ ما کُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ<.(4)

بدعت در اصطلاح

بدعت در اصطلاح اخص از معنای لغوی است. بدعت در لغت هر گونه نوآوری در عرصه های مختلف را دربر می گیرد؛ اما بدعت در اصطلاح نوآوری خاص در دین است. رویکردهای فقهی و کلامی در مذاهب اسلامی در تعریف اصطلاحی بدعت، نظریات گوناگونی را برای اندیشمندان مسلمان به وجود آورده است.(5) در ادامه برای روشن شدن مفهوم و ارکان و ضوابط بدعت چند تعریف را نقل کرده، به بررسی گروهی تعاریف خواهیم پرداخت.

- ابن رجب حنبلی می گوید: بدعت احداث چیزی در دین است که دلیلی بر آن از شرع دلالت نکند؛ اما نوآوری هایی که اصل یا اصولی در شریعت بر جایز بودن آن ها دلالت داشته باشد به لحاظ شرعی بدعت نیست؛ هرچند به لحاظ لغت بدعت محسوب می شود»(6)

- ابن حجر عسقلانی: بدعت نوآوری در دین است؛ در حالی که دلیلی بر جواز آن در شرع نیست و چنانچه این نوآوری ریشه ای در شرع داشته باشد، بدعت نیست».(7)


1- . ابن منظور، لسان العرب، ذیل واژه «بدع».
2- . و رهبانیت و ترک دنیایی را که ابداع کرده بودند، ما بر آنان مقرر نداشته بودیم، هدفشان جلب خشنودی خدا بود، ولی حق آن را رعایت نکردند (حدید، آیه 27).
3- . خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، ج 2، ص 54.
4- . بگو: از میان فرستادگان خدا فرستاده ای نوظهور نیستم [که گفتار و کردارم مخالف گفتار و کردار آنان باشد، بلکه به من هم چون آنان وحی می شود] (احقاف، آیه 9).
5- . آیت الله سبحانی از علمای شیعه و سنی شانزده تعریف از علمای شیعه و سنی را ذکر می کند: ر.ک: جعفر سبحانی، البدعة مفهومها، حدها و آثارها، ص25 -30.
6- . ما أُحدث ممّا لا أصل له فی الشریعة یدلّ علیه، أمّا ما کان له أصل من الشرع یدلّ علیه فلیس ببدعة شرعاً، وإن کان بدعة لغة (ابن رجب حنبلی، جامع العلوم و الحکم، ص 160).
7- . ما أُحدث ولیس له أصل فی الشرع یسمّی فی عرف الشرع بدعة، وما کان له أصل یدلّ علیه الشرع فلیس ببدعة (ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، ج5، ص 156 و ج 17، ص 9).

ص:184

- ابن حجر هیتمی: «بدعت ایجاد امر جدید در دین است، مشروط بر آن که در دین، اصل و دلیلی بر جواز آن وجود نداشته باشد. به چنین چیزی در عرف شریعت بدعت می گویند».(1)

- شاطبی: «بدعت، طریقه ای است در دین که اختراع شده و اصلی در شریعت ندارد؛ ولیکن در صورت، مشابه با شریعت است و به عنوان یک امر شرعی وانمود می شود».(2)

- سید مرتضی: «بدعت نسبت دادن زیادی یا کاستن از دین به دین است».(3)

- علامه مجلسی: «بدعت در شرع، چیزی است که پس از رسول گرامی حادث شده [به عنوان دین قلمداد می شود] و دلیل شرعی خاص یا عامی نیز بر جواز آن در کار نباشد».(4)

7. مرحوم نراقی: «بدعت عملی است که غیر شارع بدون دلیل و مدرک شرعی، آن را برای دیگران، به صورت یک عمل شرعی وانمود کند؛ اما اگر عملی از ناحیه شرع ثابت نشده باشد و آن عمل را کسی انجام دهد، بدون ارائه به صورت یک عمل شرعی، آن عمل از جهت بدعت حرام نخواهد بود؛ گرچه ممکن است از جهت دیگری حرام باشد».(5)

8 . سید محسن امین عاملی: «بدعت داخل کردن چیزی در دین است که در دین نبوده است؛ مانند مباح دانستن یک حرام یا حرام دانستن یک مباح، واجب دانستن کاری که واجب نیست یا مستحب دانستن کاری که مستحب نیست و امثال این ها؛ چه این


1- . ما أُحدث ولیس له أصل فی الشرع یسمّی فی عرف الشرع بدعة (ابن حجر هیتمی، التبیین، بشرح الاربعه، ص 221).
2- . شاطبی، الاعتصام، ج 1، ص 127.
3- . البدعة: الزیادة فی الدین أو نقصان منه من إسناد إلی الدین (سید مرتضی علم الهدی، رسائل الشریف المرتضی، ج2، ص 264).
4- . و البدعة فی الشرع ماحدث بعد الرسول (بما انه من الدین) و لم یکن فیه نص علی الخصوص و لایکون داخلاً فی بعض العمومات (مجلسی، بحارالانوار، ج 71، ص202).
5- . احمد نراقی، عوائد الایام، ص 310.

ص:185

بدعت در سه قرن اولیة اسلام بنا نهاده شده باشد یا بعد از آن و اختصاص دادن بدعت به مواردی که بعد از سه قرن اول ایجاد شده دلیلی ندارد».(1)

برخی نیز در تعریف، اشاره ای به تقسیم بدعت به خوب و بد داشته اند؛ مثل این تعریف که بدعت شرعی، بدعتی است که گمراهی و مذموم است(2) یا این کلام که موضوع بدعت در شرع حادث مذموم است.(3)

برخی نیز پس از تعریف به اقسام بدعت اشاره کرده اند؛ مثل شافعی که می گوید: «دو نوع بدعت وجود دارد: بدعت پسندیده و بدعت مذموم و ناپسند. آن چه موافق سنت باشد محمود و آن چه مخالف سنت باشد مذموم است».(4)

بررسی دیدگاه ها در تعریف بدعت
اشاره

چنان که ملاحظه شد فقیهان شیعه و سنی در تعریف بدعت دیدگاه های گوناگونی بیان نموده اند؛ به گونه ای که به سختی می توان تعریف و دیدگاه معینی را به مذهب خاصی از مذاهب فقهی نسبت داد؛ چرا که بسیار دیده می شود دانشمندان یک مذهب دیدگاه های متفاوتی دارند و بحث بیش از آن که اختلاف میان مذاهب باشد، اختلاف میان دانشمندان اسلامی است؛ اما در مجموع می توان گفت دانشمندان مسلمان در تعریف بدعت چهار اتجاه و دیدگاه داشته اند:(5)


1- . البدعة: إدخال ما لیس من الدین فی الدین کإباحة محرّم أو تحریم مباح، أو إیجاب ما لیس بواجب أو ندبة، أو نحو ذلک سواء کانت فی القرون الثلاثة أو بعدها، وتخصیصها بما بعد القرون الثلاثة لا وجه له (سید محسن امین عاملی، کشف الارتیاب، ص143).
2- . إنّ البدعة الشرعیة هی: التی تکون ضلالة، ومذمومة (محمد بخیت المصری، أحسن الکلام، ص 6).
3- . البدعة فی الشرع موضوعه: الحادث المذموم (الإبداع، ص 22).
4- . عن حرملة بن یحیی، قال: سمعت الشافعی یقول: «البدعة بدعتان: بدعة محمودة وبدعة مذمومة، فما وافق السنّة فهو محمود وما خالف السنّة فهو مذموم» وقال الربیع: قال الشافعی - رحمه الله -: «المحدثات من الأُمور ضربان: أحدهما یخالف کتاباً أو سنّة أو إجماعاً أو أثراً، فهذه البدعة الضلالة والثانی: ما أُحدث من الخبر لا خلاف فیه لواحد من هذا، فهی محدثة غیر مذمومة (ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، ج7، ص 10).
5- . برجی، «بدعت در فقه اسلامی»، پایگاه ویکی فقه.

ص:186

دیدگاه اول

برخی دامنة بدعت را تا بدانجا گسترانده اند که هر امر نو پیدایی را بعد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بدعت و حرام پنداشته اند. از شافعیه امام شافعی، عز بن عبدالسلام، نووی، ابوشامه؛ از مالکیان قرافی و زرقانی؛ از حنفیان ابن عابدین از حنبلیان: ابن جوزی، بربهاری،(1)

ابن بطه، ابن تیمیّه(2)

و محمد بن عبدالوهاب همین نظر را دارند.(3)

سلیمان بن سحمان النجدی نواده محمد بن عبدالوهاب براساس این دیدگاه مسائل مرسوم زیادی را بدعت می شمارد؛ مثل محراب های چهارگانه که برای امامان مذاهب چهارگانه ساخته می شود، خواندن قرآن با صدای بلند، درود فرستان بر پیامبر اسلام، خواندن ذکر یا دعایی بعد از اذان و در شب جمعه و شب عید فطر و قربان، جلسه بزرگ داشت بزرگان دین، تسبیح برای گفتن ذکر، بلند گفتن لااله الاّ اللّه، هنگام تشییع جنازه، طنبور و دایره و شیپور....(4)

این نظر از ظاهر عبارات (و نه تصریح) شیخ طوسی، علامه حلی و فاضل مقداد که از شیعیان اند نیز برمی آید؛ مثلاً در حرمت تزیین و نقاشی مساجد گفته اند: این عمل بدعت است؛ زیرا در روزگار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم معهود نبوده است.(5)

دیدگاه دوم

برخی دیگر دامنه بدعت را گسترده اند و بدعت را اسمی برای هر امر جدیدی بعد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دانسته اند؛ اما همه انواع آن را ناشایست ندانسته و بدعت را به بد و خوب تقسیم کرده اند.(6) از فقیهان اهل سنت، شافعی و پیروان وی طرف دار تقسیم بدعت به شایست و ناشایست هستند. حرمله بن یحیی می نویسد: «از شافعی شنیدم که می گفت:


1- . محمد بن ابی یعلی، طبقات الحنابله، ج2، ص18.
2- . ابن تیمیه، الهدایة السنیه والتحفة الوهابیة النجدیه، ج1، ص47.
3- . وزارة الاوقاف والشئون الاسلامیه، الموسوعة الفقهیة الکویتیه، ج8، ص21.
4- . ابن تیمیه، التفسیر، ج1، ص360.
5- . محمدحسن نجفی، جواهر الکلام، ج14، ص89.
6- . ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، ج 13، ص 212؛ خطیب شربینی، مغنی المحتاج، ج 4، ص 436.

ص:187

بدعت دو گونه است: پسنده و ناپسندیده. بدعتی که موافق سنت باشد، شایسته و بدعتی که مخالف باشد، ناشایست است».(1)

ربیع می نویسد: به نظر شافعی اموری که بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم حادث شده دو قسم اند: قسمی نو پیداهایی نیکو و پسندیده که این ها بدعت های خوب هستند و قسمی نو پیداهایی که مخالف کتاب و سنت و اجماع که این ها بدعت های گمراه کننده اند.(2)

از دیگر طرف داران این دیدگاه، شیخ عبدالحق دهلوی در شرح مشکات(3) و عز بن عبدالسلام از علمای شافعی است.(4)

از ظاهر کلام گروهی از فقیهان شیعه برمی آید که تقسیم بندی بدعت را به شایست و ناشایست پذیرفته اند. شهید در کتاب ذکری در توضیح این سخن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که می فرماید: «اذان الثالث یوم الجمعه بدعة» می نویسد: حق این است که لفظ بدعت صریح در حرمت نیست؛ زیرا منظور از بدعت، عملی است که در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم معهود نبوده و این اعمال، به حرام و مکروه، تقسیم می شوند. شیخ یوسف بحرانی در رد کلام شهید می نویسد: «آنچه از لفظ بدعت خصوصاً نسبت به عبادات ظاهر و متبادر است، حرمت است؛ افزون بر این که از امام باقر و امام صادق 7 نقل شده که فرمودند: «کل بدعة ضلاله.»(5)

صاحب جواهر می نویسد: گروهی از فقها مانند محقق در معتبر و شیخ در خلاف و مبسوط قائل شده اند که اذان سوم در روز جمعه مکروه است، به دلیل اصل و ضعف آن خبری که می گوید: اذان سوم بدعت است، و برفرض صحت خبر بدعت اعم از حرام و غیرحرام است.(6)


1- . ابن حجر عسقلانی، فتح الباری ج17، ص10.
2- . عزت علی عطیه، البدعة تحدیدها و موقف الاسلام منها، ج1، ص160.
3- . عزت علی عطیه، البدعة تحدیدها و موقف الاسلام منها، ج1، ص160.
4- . وزارة الاوقاف والشئون الاسلامیه، الموسوعة الفقهیة الکویتیه، ج8، ص21.
5- . یوسف بحرانی، الحدائق الناضره، ج10، ص181.
6- . محمدحسن نجفی، جواهر الکلام، ج11، ص300.

ص:188

دیدگاه سوم

برخی بدعت را عمل نوپیدایی دانسته اند که به قصد عبادت و اطاعت شارع انجام گیرد. علامه مجلسی این دیدگاه را می پذیرد. ایشان در مسئله تکفیر در نماز پس از نقل اقوال می نویسد: «احوط، ترک تکفیر و دست بسته نماز خواندن است. در صورتی که نمازگزار بدون تقیه تکفیر کند، باید نماز را اعاده کند؛ گرچه حکم به کراهت تکفیر، خالی از وجه نیست، مگر این که با این عمل قصد عبادت کند که در این صورت، بدعت و حرام خواهد بود».(1)

یا می نویسد: اگر شخصی هنگام ظهر ده بار تهلیل بگوید با اعتقاد به این که این عمل با همین عدد معیّن در این وقت مخصوص مطلوب و مستحب است بدعت گذار است.(2)

از عبارات مزبور استفاده می شود که به نظر علامه مجلسی در تحقق عنوان بدعت علاوه بر عدم ثبوت مشروعیت عمل، قصد عبادت نیز لازم است.

این گونه از تعریف، از کلمات فقهای دیگر نیز به دست می آید؛ اگرچه در مقام تعریف بدعت نبوده اند؛ مثلاً در موارد زیادی از کتاب های فقهی می نویسند: مشروعیت فلان عمل ثابت نشده، اگر انسان آن عمل را بدون قصد عبادت انجام دهد، کار لغوی انجام داده و ثواب و عقابی در پی ندارد و اگر به قصد عبادت انجام دهد، مرتکب کار حرامی شده و عقاب دارد؛ زیرا بدعت و تشریع است.(3)

از عبارت مزبور استفاده می شود که بدعت، عملی است که به قصد عبادت و مشروعیت انجام شود، افزون بر این که مشروعیت آن از سوی شرع ثابت نباشد.

از کلمات شیخ انصاری نیز همین دیدگاه استفاده می شود؛ مثلاً دربارة وضوی ثالث در کتاب طهارت می نویسد: «اصل، عدم مشروعیت وضوی ثالث است و انجام دادن آن به قصد عبادت و مشروعیت، بدعت خواهد بود».(4)


1- . مجلسی، بحار الانوار، ج84، ص326.
2- . مجلسی، بحار الانوار، ج12، ص202.
3- . احمد نراقی، عوائد الایام، ج1، ص110.
4- . فإنها بدعة علی المشهور، بل عندنا، کما عن المبسوط ویدل علیه مضافا إلی أصالة عدم المشروعیة، فیکون فعلها بقصد المشروعیة بدعة (شیخ انصاری، کتاب الطهاره، ج2، ص345).

ص:189

دیدگاه چهارم

طبق این دیدگاه، بدعت عبارت است از نوآوری در دین که دو ویژگی دارد: 1. اصل و اساسی در شریعت نداشته باشد؛ 2. به عنوان طریق شرعی وانمود گردد.

نراقی این دیدگاه را می پذیرد و می نویسد:«بدعت عملی است که غیر شارع بدون دلیل و مدرک شرعی آن را برای دیگران به صورت یک عمل شرعی وانمود کند؛ اما اگر کسی عملی را که اصلی در شرع ندارد به صورت عمل شرعی انجام ندهد، از جهت بدعت حرام نخواهد بود؛ اگرچه ممکن است از جهت دیگری حرام باشد.»(1)

شاطبی از فقیهان اهل سنت نیز همین نظر را دارد. بدعت، اختراعی در دین است که اصلی در شریعت ندارد؛ ولی در صورت ظاهری، مشابه با شریعت است و به عنوان یک امر شرعی وانمود می گردد.(2)

ارزیابی دیدگاه ها
ارزیابی دیدگاه اول

نقص دیدگاه اول که توسعه در معنای بدعت داده و هر امر نو و جدیدی را بدعت می داند، روشن است و ریشه در خلط معنای لغوی و اصطلاحی بدعت دارد. بدعت لغوی مطلق است و هرگونه اختراع و نوآوری در دین و دنیا را شامل می شود؛ اما بدعتی که در آیات و روایات حرام شده و مورد بحث ماست، این اطلاق وسیع را ندارد. بسیاری از مواردی که طرف داران این دیدگاه به عنوان بدعت ذکر کرده اند، جزو اطلاقات یا عموم ادلة شرعی است؛ از این رو، جز و دین و سنت است نه بدعت.

بوسیدن دست، از جای خود بلند شدن، کلاه از سر برداشتن و بسیاری از آداب و رسوم رایج برای تعظیم یکدیگر مصداق روایات تعظیم و احترام مؤمن است یا برخاستن به احترام نام پیامبر یا یکی از ائمه علیهم السلام ، تشکیل جلسات در شهادت ها و تولد ها و ذکر فضایل و مناقب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و اهل بیت، داخل در عموم تعظیم نبی صلی الله علیه و آله و سلم


1- . احمد نراقی، عوائد الایام، ج1، ص110.
2- . شاطبی، الاعتصام، ج1، ص127.

ص:190

و اهل بیت علیهم السلام است و از دایرة بدعت خارج. یا ادلة استحباب ذکر خدا در هر حال و صلوات بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم عمومیت دارند و مقید به کیفیت خاص و صدای بلند یا آهسته نشده است تا «لااله الاّ الله» گفتن در تشییع جنازه و صلوات بلند فرستادن بدعت باشد.

اگر امور جدیدیی که ریشه در اطلاقات و عمومات ادله شرعی دارند بدعت بدانیم، گرفتار آثار و لوازمی می شویم که خود طرف داران این دیدگاه حاضر به پذیرش آن نیستند. براساس این دیدگاه، باید استفاده از همه وسائلی که بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تا به امروز اختراع شده است، حرام باشد. در صورتی که طرف داران این دیدگاه خود در استفاده از مظاهر تکنولوژی از دیگران حریص ترند.

ارزیابی دیدگاه دوم

در دیدگاه دوم دامنة بدعت گسترده است؛ اما با تقسیم بدعت به بد و خوب سعی می شود، محدودة بدعت حرام را کم کنند. برخی تعریف هایی که گذشت نیز، تعریف به بیان اقسام بود و ضوابط تعریف منطقی را نداشتن و اساساً اشکال در این است که تقسیم بدعت اصطلاحی به بد و خوب، بی معنا، بی مدرک و مخالف موارد استعمال آن در نصوص شرعی است.

در بسیاری از روایات بدعت در مقابل سنت قرار گرفته و استعمال شده است.(1)

چگونه ممکن است بدعتی که در مقابل سنت قرار دارد، ممدوح یا بر مبنای سنت باشد؟ چنانچه شاطبی می گوید: «واقعیت بدعت، نوعی کنار نهادن شریعت و تضاد با آن است و چنین چیزی هرگز به دو دسته حسن و قبیح تقسیم نمی شود. چگونه ممکن است ستیزه جویی با شرع، امری نیکو و پسندیده تلقی شود.(2)

مهم ترین دلیل نیز بر عدم امکان تقسیم، اطلاقاتی است که در روایات دربارة ضلالت بدعت بیان شده است؛ مثلاً حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که فریقین آن را نقل کرده اند: «کُلُّ بِدْعَةٍ


1- . مجلسی، بحار الانوار، ج2، ص261، ج69، ص313، 380 و409؛ ج42، ص189.
2- . شاطبی، الموافقات، ج3، ص38.

ص:191

ضَلالَةٌ وَکُلُّ ضَلالَةٍ سَبِیلُها اِلَی النّار»ِ؛(1) هر بدعتی گمراهی و هرگمراهی مسیرش به سوی آتش است.

این گونه روایات معمولاً به صورت عام و مطلق اند و شامل تمام بدعت ها می شود. دلیل معتبری نیز وجود ندارد که بتواند این عمومیت را از بین ببرد؛ از این نظر تقسیم بدعت به بد و خوب بی مدرک و مخالف عموم این روایات است.

برخی نیز برای اثبات عدم تقسیم، به آیة اکمال تمسک کرده و قول به «بدعت خوب» را منافی مضمون آیه و دین کامل می دانند و گفته اند چنین کسی در حقیقت، دین خدا را ناقص می داند؛ از این رو در پی تکمیل آن برآمده اند یا معتقد اند آموزه های دین و اسلام کهنه شده و فایده ای برای مردم ندارد و او سخنانی تازه آورده که ضامن سعادت جامعه است!

اما طرف داران دیدگاه دوم خواسته اند از احادیثی که پایه گذاری سنت حسنه را ستوده و پایه گذار سنت سیئه را مذمت کرده، تقسیم بدعت را استفاده کنند؛ مانند این روایت که فریقین از پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده اند:

مَنْ سَنَّ سُنَّةً حَسَنَةً فَلَهُ اَجْرُها وَاَجْرُ مَن عَمِلَ بِها اِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ وَمَنْ سَنَّ سُنَّةً سَیِّئَةً فَعَلَیْهِ وِزْرُها وَوِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِها اِلیً یَوْمِ الْقِیامَةِ؛(2)

کسی که سنت و روش نیکویی را بنیاد نهد، ثواب آن سنت و کسی که به آن عمل می کند برای اوست، و کسی که سنت و روش بدی را بنیاد می نهد کیفر آن روش ناپسند و کیفر کسانی که به آن عمل می کنند برای او خواهد بود.

در استدلال به این روایت گفته اند: پایه گذاری سنت خوب و به تعبیر دیگر بدعت خوب، پسندیده است و در برابر نیز پایه گذاری سنت و بدعت بد مذموم است. بر این اساس، به طور مطلق نمی توان بدعت اصطلاحی را ناپسند دانست، بلکه بدعت به دو گونة بد و خوب تقسیم می شود.


1- . ابن ماجه، سنن، ج1، ص16؛ ابی داود، سنن، ج5، ص16.
2- . مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج2، ص75؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 74، باب 14، ص 204، ح 41.

ص:192

در جواب باید گفت حدیث درباره تقسیم سنت به حسنه و سیئه است و دلیل بر صحت تقسیم بدعت نخواهد بود. سنت به معنای بدعت نیست؛ سنت در لغت به معنای راه و روش است(1)

و سه معنای اصطلاحی دارد: 1. به معنای مستحب که در برابر فریضه و واجب به کار می رود؛(2)

2. به معنای قول، فعل و تقریر معصومان؛ 3. به معنای روش مطلوب و خداپسند که در دین، مطلوب قلمداد شده است، خواه واجب باشد یا مستحب. سنت در معنای سوم در برابر بدعت قرار می گیرد.

اما سنت حسنه و سنت سیئة مطرح شده در روایت، ناظر به معنای عرفی و لغوی سنت است و به معنای بدعت نیست و منظور، آداب و رسومی است که در رفتار و روابط بین افراد جامعه پدید می آید. این سنت ها اگر مورد رضایت خدا باشند، مطلوب و نیکو، و اگر مرضی خداوند نباشند، نامطلوب و بدند.

دلیل دیگری که طرف داران تقسیم بدعت، بدان استدلال کرده اند، قول خلیفه دوم درباره نماز «تراویح» است:

عبدالرحمن بن عبدالقاری نقل می کند: شبی از شب های رمضان با عمر به مسجد رفتیم. مردم به طور پراکنده در گوشه و کنار مسجد مشغول عبادت و خواندن نماز بودند. عمر گفت: به نظر من اگر این جمعیت را بر قاری واحد جمع کنیم بهتر است. سپس به همه دستور داد پشت سر ابن ابی کعب نماز بخوانند. شبی دیگر همراه عمر وارد مسجد شدیم و دیدیم مردم پشت سر ابن ابی کعب نماز می خوانند. عمر گفت: نِعْمَتِ الْبِدْعة هذِه؛ این بدعت، بدعت پسندیده ای است.(3)

به نظر می رسد ریشه بد و خوب دانستن بدعت، علاوه بر خلط معنای لغوی و اصطلاحی، توجیه و مشروعیت بخشی به همین جریان تاریخی باشد؛ چرا که اگر بدعت


1- . راغب اصفهانی، المفردات، ماده (س ن ن).
2- . شهید اول، القواعد و الفوائد، ج2، ص304، قاعده 289؛ البته در نزد علمای حنفی سنت بر دو قسم است: سنت وجوبی و سنت استحبابی چنان که کراهت را نیز بر دو قسم می دانند کراهت تحریمی و تنزیهی.
3- . محمدبن اسماعیل بخاری، صحیح بخاری، ج4، ص250.

ص:193

قابلیت تقسیم به خوب و بد را نداشته باشد، با توجه به اقرار خود خلیفه دوم، عمل وی در ردیف بدعت اصطلاحی قرار خواهد گرفت.

اما باید گفت بدعت در اصطلاح شرع و متشرعه تنها در موارد مذموم استعمال می شود؛ بر خلاف معنای لغوی که اطلاق دارد. این نقل تاریخی نیز قابلیت استدلال ندارد. عمل صحابه جنبه تشریعی ندارد تا موجب تقسیم بدعت به خوب و بد شود؛ به ویژه آن که اطلاق آیات و روایات برخلاف آن باشد. کسی که اشتباه و سهو در او جایز است و عصمت او ثابت نیست، قولش حجیت ندارد. چگونه با این که خطا و اشتباه را از آنها جایز می دانیم به قول و نظر آنها احتجاج و استدلال کنیم؟! غزالی در کتاب المستصفی حجیت قول صحابی را انکار کرده و آن را از اصول موهوم می شمارد و می گوید:

اصل دوم از اصول موهوم و خیالی قول صحابی است و برخی نظر صحابی را مطلقاً حجت می دانند و برخی می گویند اگر مخالف قیاس باشد، حجت است و بعضی نیز می گویند که تنها قول أبوبکر و عمر حجت است به این خاطر که پیامبر فرمود: اقتدوا باللذین من بعدی؛ به کسانی که بعد از من می آیند، اقتدا کنید(1) و بعضی نیز معتقدند که قول خلفای راشدین زمانی که با هم اتفاق نظر داشته باشند حجت است.(2)

ارزیابی دیدگاه سوم

تعریف و دیدگاه سوم، بدعت را عمل نوپیدایی می دانست که به قصد عبادت و اطاعت شارع انجام گیرد. ابتدا باید دانست منظور از قصد عبادت در این تعریف چیست؟ به نظر می رسد با توجه به کلمات طرف داران این دیدگاه که ذکر آن گذشت، منظور از قصد عبادت در این تعریف، همان استناد به شارع است. قصد عبادت کند، یعنی به شارع منتسب کند. طبق این معنا، بدعت عمل نوپیدایی است که به گونه ای به شارع نسبت داده شود و این از کلمات طرف داران این دیدگاه به خوبی استفاده می شود؛


1- . برای نقد سندی و دلالی حدیث ر.ک: طبسی، نجم الدین، نماز تراویح سنت یا بدعت؛ ص77.
2- . غزالی، المستصفی، ج 1، ص260.

ص:194

مثلاً وقتی علامه مجلسی می نویسد: «...حکم به کراهت تکفیر، خالی از وجه نیست، مگر این که با این عمل قصد عبادت کند که در این صورت، بدعت و حرام خواهد بود»،(1)روشن

است که منظور از قصد عبادت هنگام تکفیر و دست بسته نماز خواندن، اعتقاد به شرعی بودن تکفیر و استناد به شرع است.

اما مرحوم نراقی قصد عبادت در این تعریف را نیت و اعتقاد باطنی فهمیده و نه استناد؛ از این رو اشکال کرده است: «عملی که مکلف دلیلی بر مشروعیتش ندارد، چگونه با قصد اطاعت انجام دهد؟ این ممکن نیست؛ چرا که با اعتقاد به عدم مشروعیت نمی سازد؛ در نتیجه، این تعریف معنای معقولی نخواهد داشت».(2)

پاسخ میرزای آشتیانی به محقق نراقی نیز این گونه است: «منظور از قصد عبادت و اطاعت که در تعریف بدعت آمده، آن معنایی که ابتدا از این کلمه به ذهن می آید، نیست؛ بلکه منظور از قصد عبادت این است که عمل را به گونه ای انجام دهد که آن را انتساب به شارع بدهد».(3)

برخی(4)

این اشکال میرزای آشتیانی را نپذیرفته و اشکال مرحوم نراقی را تایید کرده اند؛ اما چنان که گذشت، دقت در کلمات طرف د اران این تعریف نشان می دهد، اشکال مرحوم نراقی وارد نیست و منظور از قصد عبادت در این تعریف، همان استناد به شارع است؛ بنابراین، این تعریف قید استناد به شرع را که یکی از ارکان مفهوم بدعت است داراست.

ارزیابی دیدگاه چهارم و نتیجه گیری

در دیدگاه چهارم، بدعت تصرفی در دین معرفی شده است که اولاً اصل و اساسی در شریعت نداشته باشد و ثانیاً به عنوان طریق شرعی وانمود گردد. این تعریف و


1- . علامه مجلسی، بحار الانوار، ج84، ص326.
2- . احمد نراقی، عوائد الایام، ج1، ص110.
3- . محمد حسن آشتیانی، بحر الفرائد، ج1، ص80.
4- . برجی، بدعت در فقه اسلامی، پایگاه ویکی فقه.

ص:195

دیدگاه از بقیه دیدگاه ها کامل تر است و اشکالات آن ها را ندارد؛ مثلا سید مرتضی علم الهدی در تعریفی که جامعیت بهتری دارد می گوید: البدعة الزیادة فی الدین او نقصان منه من اسناد الی الدین؛(1)وارد کردن یا خارج کردن چیزی از دین، همراه اسناد به دین.

با نگاهی به تعریف های فریقین می توان قدر جامعی گرفت و بدعت را این چنین تعریف کرد: «بدعت افزودن و کاستن در دین، بدون مدرک شرعی و با استناد به دین است».

چند قید در این تعریف وجود دارد که توضیح آن ها مفهوم بدعت را روشن تر می کند:

1. قید «افزودن و کاستن» بیانگر هر گونه تصرف در دین است؛ چرا که بدعت تنها با افزودن چیزی به دین شکل نمی گیرد؛ بلکه گاهی چیزی از دین کاسته می شود و بدعت شکل می گیرد؛

2. قید «در دین» امور نوپیدای دنیوی را خارج می کند؛ مثل صنایع و وسائل عصر تکنولوژی؛

3. قید «بدون مدرک شرعی» اموری که بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اختراع شده اما اصل و مدرکی در شریعت دارد، خارج می کند؛ بنابراین امور نوپیدایی که تحت یکی از اطلاقات و عمومات دینی قرار می گیرند، بدعت نیست؛

4. قید «استناد به دین» بدعت را به مواردی که مدعی، عملش را به دین نسبت می دهد، محدود می کند و انجام عملی که با ویژگی خاص به قصد رجاء یا تقرب انجام می گیرد، را خارج می کند.

2. ارکان و ضوابط بدعت

ارکان و ضوابط بدعت، با توجه به طرح دیدگاه های مختلف در تعریف بدعت و توضیحی که در نقد آنان گذشت تا حدودی روشن شد. با توجه به مطالب قبل، ارکان و ضوابط بدعت را می توان این چنین برشمرد:


1- . سید مرتضی علم الهدی، رسائل الشریف المرتضی، ج3، ص 83.

ص:196

ضابطه اول: بدعت تصرف در «دین» است؛ پس اگر کسی چیز نو و بی سابقه ای پدید آورد که ربطی به احکام و اعتقادات دینی نداشت. از قلمرو بدعت اصطلاحی بیرون است. از این جا روشن می شود که بسیاری از نوآوری های بشری در زمینه هنر، ورزش، صنعت... و برخی عادت ها، جشن ها و بزرگ داشت ها گرچه از نظر لغت به آن بدعت گفته می شود، ولی از نظر شرع، بدعت نیست؛ اما حلال یا حرام بودن آنها تابع موازین شرعی است؛

ضابطة دوم: بدعت نوعی تصرف در دین است و در این تصرف فرقی بین افزون و کاستن نیست؛ گاه عملی به دین نسبت داده می شود که جز و دین نیست و گاه عملی از دین نفی می شود؛ در حالی که جز و دین است؛ مانند ازدواج موقت.

ضابطه سوم: بدعت تصرف در دین است و فرقی بین تصرف در اعتقادات و تصرف در احکام نیست؛(1)

ضابطه چهارم: بدعت در مواردی صادق است که دلیلی شرعی بر این که به صورت کلی یا جزئی از دین است. اساس بدعت به همین نکته باز می گردد و هرگاه کاری که انسان به عنوان یک عمل دینی انجام می دهد و دلیل شرعی به صورت خاص یا کلی و عام بر مشروعیت آن وجود داشته باشد، آن عمل بدعت نخواهد بود؛ چرا که اگر پشتوانه ای از دین برای آن باشد، چیز تازه ای در دین و دخالتی در شرع نیست؛(2)

مثلاً انبوه مسلمانان جهان روز میلاد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را جشن می گیرند و گروهی این کار را بدعت می نامند! در حالی که طبق آنچه گفتیم، هرگز ملاک بدعت بر آن صادق نیست؛ زیرا به فرض هم که این نوع تکریم و اظهار محبت، در شرع وارد نشده باشد، ولی اظهار محبت به پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم و خاندان او در اصول کلی دعوت کننده به


1- . إلی هنا خرجنا بلزوم وجود قیود ثلاثة فی تحقّق البدعة وصدقها: 1. أن یکون تدخّلا فی الشریعة وتصرّفاً فیها عقیدةً وحکماً... ( جعفر سبحانی، البدعه و آثارها الموبقه، ص38 ).
2- . ابن رجب حنبلی و ابن حجر عسقلانی در تعریف خود از بدعت به این نکته اشاره داشتند.

ص:197

تکریم و احترام پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می گنجد.(1)

برخی از تعریف ها به این اصل تصریح داشتند؛ مثل تعریف علامۀ مجلسی؛(2)

ضابطه پنجم: در صدق بدعت اصل یک عمل که فرقی نمی کند اختراعی بدون دلیل باشد یا فقط خصوصیات آن اختراعی و بی دلیل باشد؛ مثل این که نمازی در وقت یا مکان خاص یا با شرایط و ویژگی خاص به دین نسبت داده شود که اصل نماز مشروع و پسندیده؛ ولی بدعت در خصوصیات و ویژگی های عمل شکل گرفته است؛ مثلاً نمازی که هم فردی و هم جماعت آن از نظر شرع صحیح است، فقط به جماعت بخوانند و آن را نظر شرع بنمایاند؛

ضابطه ششم: فتاوای جدیدی که فقیهان آگاه به زمان و روابط اجتماعی و سیاسی حاکم بر جامعه، در زمینه های گوناگون اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی صادر می کنند، هرگز مشمول بدعت نمی شود؛ زیرا آن فتاوا بر اساس کتاب و سنت و در پرتو عروض عناوین ثانوی و پیدایی موضوعات جدید در بستر زمان و مکان صادر می گردند. برخی مخالفان، به سبب آن که دین ما اسلام، و قانون ما قرآن و سنت پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلم است، تدوین قانون جدید و طرح قانون اساسی را بدعت و معارضه با شریعت دانسته اند. مرحوم نایینی در پاسخ این مغالطه می گوید:

این اشکال انسان را به یاد روز صفین و مغالطۀ خوارج می افکند که در برابر امام می گفتند «لا حکم الا اللّه». بدعت و معارضه با شریعت


1- . خداوند خطاب به پیامبر می فرماید: >وَ رَفَعْنا لَکَ ذِکْرَکَ<؛ «تو را بلندآوازه کردیم» (شرح، آیه 4). روشن است که جشن گرفتن برای آن حضرت، بلند آوازه ساختن اوست که خدا از آن خبر داده است. در آیه دیگر مودت به خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اجر رسالت شمرده شده است: >قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی< (شورا، آیه23). قرآن می فرماید: >فَالَّذِینَ ءَامَنُواْ بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُواْ النُّورَ الَّذِی أُنزِلَ مَعَهُ أُوْلَئکَ هُمُ الْمُفْلِحُون<؛ آنان که به پیامبر ایمان آوردند و او را حمایت و یاری و احترام کردند و به نوری که همراه او نازل شده ایمان آوردند، آنان رستگارند (اعراف، آیه١5٧).
2- . بدعت در شرع، چیزی است که پس از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به وجود آمده باشد و دلیل خاصی نداشته باشد و در ضمن برخی دلیل های عام هم نگنجد (علامه مجلسی، بحارالأنوار، ج٧4، ص٢٠٢).

ص:198

در صورتی محتمل است که چیزی غیر مجعول شرعی در مقابل امر مجعول مسلم مطرح شود و احتمال مخالفت در میان باشد؛ اما تدوین چیزی که خود مجعول شرعی و مفاد شریعت و مکتسب از فقه است، هرگز بدعت و تشریع نخواهد بود.(1)

ضابطه هفتم: گاهی مجتهد با استناد به ادله ضعیف، چیز تازه ای را به دین منتسب می کند. در این مورد باید گفت: حالات استناد به ادله ضعیف مختلف است. در واقع، گاهی حدیث ضعیف است، ولی مجتهد اشتباهی روایت را قابل اعتماد می داند. گاهی استناد به حدیث ضعیف را مشروع می داند؛ به خاطر استناد به قاعدة تسامح در ادلة سنن و یا گاهی طبق مفاد حدیث ضعیف فتوا به عمل به قصد رجاء و احتمال مطلوبیت می دهد و.... همة این حالات خارج از حقیقت بدعت هستند. بله اگر عالم به ضعف مستند به گونه ای که علم برای او حاصل شود که مفاد آن از شرع نیست و با این حال فتوا دهد مصداق بدعت گذار خواهد بود؛

ضابطه هشتم: ممکن است کسی که با مقدمات اجتهاد آشنا نیست، بدعتی را در دین ایجاد کند و هنگام اعتراض به وی، به ادله و نصوص ضعیف استناد کند. در این باره باید گفت حالات استناد به ادله ضعیف که گذشت، مربوط به کسی است که اهلیت اجتهاد را داراست؛ اما کسی که بی صلاحیت فتوا صادر می کند، فعل وی از اساس مشروع نیست؛

ضابطه نهم: انجام عملی که فرد احتمال می دهد مطلوب شارع باشد؛ ولی دلیل شرعی ندارد بدعت نیست. نزد فقها نیز امر به انجام عمل به قصد رجاء و محبوبیت و مطلوبیت، عرف است.

شیخ انصاری می گوید:

تشریع این است که چیزی را به شرع نسبت دهی که بدانی از دین نیست یا ندانی که از شرع هست؛ نه این که عملی را انجام دهی


1- . نائینی، تنبیه الامه و تنزیه المله، ص6 به بعد.

ص:199

که احتمال می دهی مطلوب شرع باشد یا ترک کنی به خاطر احتمال مطلوبیت ترک آن. امری مطلوب است که عقل و شرع به آن شهادت می دهد.(1)

آیت الله خویی نیز می گوید: «... و احتمال البدعة منفی بقاعده التسامح او بقصد الرجاء»؛(2)

ضابطه دهم: یکی از ارکان بدعت این است که فرد اعتقاد یا عمل خود را به شریعت نسبت دهد؛ وگر نه صرف انجام عمل بدون انتساب بی اشکال است؛ مثل این که تصمیم بگیرد هر روز جمعه صدقه بدهد یا نمازش را فقط در مسجد جامع شهر اقامه کند و هیچ یک را به شرع نسبت ندهد.

اما به عقیده شاطبی اعمالی مانند نماز و روزه و صدقه و قرائت قرآن و... که مشروع است، اگر در وقت و مکان خاصی انجام شود «بدعت اضافی» است؛ چون دستوری از شرع برای آن زمان و مکان خاص وارد نشده است.(3)

در توضیح بدعت اضافی باید گفت، شاطبی بدعت را به حقیقی - همان بدعت اصطلاحی که تا کنون توضیح دادیم - و اضافی تقسیم کرده است.(4)

تقسیم وی از این جهت که مقسم آن بدعت نادرست است، اشکال تقسیم بدعت به بد و خوب را ندارد؛ ولی آن چه را به عنوان بدعت اضافی نام نهاده، و انجام نماز یا صدقه در زمان معین را به عنوان مثال برای آن آورده است، بدعت نیست. در صورتی تعیین روز خاص برای نماز یا صدقه... بدعت شمرده می شود که فرد، عمل خود را به شرع نسبت دهد؛ در غیر این صورت، چون انجام عمل مطلق است، تعیین وقت در اختیار فرد است و وی با توجه به وقت و شرایط خویش، زمانی را برای انجام انتخاب می کند.


1- . شیخ انصاری، رسائل الفقهیه، ص 139، رساله التسامح فی ادله السنن.
2- . ابوالقاسم خویی، مستند العروة الوثقی (الصلاه)، ج 7، ص 348.
3- . وجه تسمیه بدعت نسبی(اضافی) این است که این امور از جهتی مشروع است و از جهتی شبهه بدعت دارد؛ اصل نماز مشروع است؛ ولی در فلان وقت خواندن آن بدعت.
4- . ابوالقاسم خویی، مستند العروة الوثقی (الصلاه)، ج1، ص287.

ص:200

اشکال دیگری که شاطبی به تعیین وقت و مکان خاص برای انجام این امور وارد می کند، این است که انجام چنین اموری سبب می شود به مرور زمان، عملی که سنت نیست، سنت تلقی شود.(1)

پاسخ این اشکال این است که شرط بدعت، استناد به شرع است و جهل مردم باید با تبلیغ و ارشاد جاهل مرتفع گردد، نه با بدعت دانستن چیزی که بدعت نیست. اگر ملاک عمل این باشد، نباید هیچیک از اعمال مطلق را انجام داد؛ مثلا نباید نماز تراویح را که به اعتقاد اهل سنت از حیث جماعت و فردی مطلق است، به جماعت خواند تا کسی توهم نکند، نماز تراویح فقط به جماعت صحیح است.

این پاسخ می تواند پاسخی برای کسانی باشد که تفاوت بدعت و تشریع را در قصد و عدم قصد دانسته اند. برخی در بحث شهادت ثالثه به تفاوت بدعت و تشریع پرداخته و گفته اند: تشریع، قصدی است و فرد باید با قصد جزئیت کاری را انجام دهد تا تشریع صدق کند؛ اما بدعت قصدی نبوده و یک عمل اجتماعی است. اگر در جامعه رفتاری صورت پذیرد که تصور و توهم جزئیت در اذهان مردم محقق شود، بدعت شکل می گیرد؛ ولو قصد جزئیت نداشته و تشریع نباشد.(2)

باید گفت در شهادت ثالثه نیز وقتی قصد جزئیت نباشد و به شارع منتسب نگردد، بدعت شکل نمی گیرد. آنچه هست ترس از برداشت بد مردم و توهم جزئیت شهادت ثالثه است که رفع آن راهکار خاص خود را دارد نه بدعت شمردن عملی که به شرع منتسب نمی شود.

مرحوم نایینی در پاسخ کسانی که تدوین قانون اساسی را بدعت شمرده اند، به قصدی بودن بدعت و تشریع تصریح می کند: صرفاً بنابر انجام یا ترک عملی گذاردن، و صرف قرارداد در حوزۀ مباحات شرعی، نه بدعت است و نه تشریع، و این دو عنوان از عناوین قصدیه است، و تفاوت آن دو با بحث مفروض همان قصد و عنوان است


1- . شاطبی، ابراهیم بن موسی، الاعتصام، ج2، باب پنجم.
2- . درس خارج فقه استاد شیخ حمید درایتی، سال 1392، تقریرات شخصی.

ص:201

و اگر چنین تعمیمی در بدعت و تشریع داده شود، شامل رساله های عملیۀ فقها نیز خواهد شد؛(1)

ضابطه یازدهم: شرط دیگری که برای صدق مفهوم بدعت گفته شده، دعوت و نشر بدعت است.(2)

اگر کسی در خانۀ خود و به تنهایی در دین دخالت کند؛ مثلاً چیزی بر نمازش بیفزاید یا از آن بکاهد، هرچند که کارش حرام و نمازش باطل است؛ اما بدعت نیست. وقتی بدعت صدق می کند که آن اندیشه و فکر خطا را به عنوان این که جز و دین است، اشاعه دهد. این قید از کاربرد بدعت در آیات و روایات استفاده شده است. عمل مشرکان در تحلیل و تحریم عمل شخصی و در خفا نبوده است؛ بلکه بدعت گذار فکری را احداث کرده و آن را اشاعه داده است؛ چنان چه رهبانیون و احبار این گونه بوده اند؛

اما برخی بدعت گذار را به داعی و غیرداعی تقسم کرده اند و هر دو را بدعت گذار دانسته اند و فقط گناهشان را دارای مراتب دانسته اند؛(3)

ضابطه دوازدهم: با توجه به نقدی که در دیدگاه دوم گذشت، ما «بدعت خوب» نداریم و بدعت اصطلاحی همیشه بد و ناشایست است. روشن است که منظور از روایت «کل بدعه ضلاله»(4) بدعت اصطلاحی است نه هر گونه نوآوری؛ اعم از نوآوری در حوزة دین و غیر دین؛ به بیان دیگر، عملی که مصداق یک عام یا مطلقی شود، اساساً بدعت نیست تا بدعت خوب نام بگیرد؛ بلکه سنت است؛

ضابطه سیزدهم: بدعت به احکام پنج گانه چنان چه برخی(5) آن را به واجب و مستحب و مکروه و حرام تقسیم کرده اند، تقسیم نمی شود؛ چرا که به قول شاطبی اگر عملی


1- . نائینی، تنبیه الامه و تنزیه المله، ص6 به بعد.
2- . جعفر سبحانی، البدعه و آثارها الموبقه، ص37.
3- . وزارة الاوقاف والشئون الاسلامیه، الموسوعه الفقهیه الکویتیه، ج8، ص35.
4- . علامه مجلس، بحار الانوار، ج2، ص261، ج69، 313،380 409، ج42، ص189.
5- . عزبن عبدالسلام، ابوشامه، النووی من الشافعیه، والامام القرافی والزرقانی من المالکیه، و ابن الجوزی من الحنابله، و ابن عابدین من الحنفیه.

ص:202

دارای حکم شرعی از قبیل استحباب و وجوب یا اباحه باشد، بدعت شمرده نمی شود و عمل داخل در عموم است. اگر ازیک سو این موارد بدعت باشد و از سوی دیگر، دلایل شرعی بر وجوب، استحباب یا اباحه آن ها وجود داشته باشد، جمع میان متنافیین است.(1)

در این تقسیم نیز خلط میان بدعت لغوی و اصطلاحی مشهود است. برخی بعد از تقسیم بدعت به بدعت حرام و غیر حرام، تقسیمات را ادامه داده اند و هیمن طور بدعت حرام را به مکفره (بدعتی که باعث کفر است) و غیر مکفره تقسیم کرده اند و برای بدعت غیر مکفره نیز دو قسم کبیره و صغیره برشمرده اند و مفصل برای هریک مثال زده اند و در مثال ها مناقشه کرده اند(2)

و چنان چه اشاره شد در ادامه تقسیمات بدعت، بدعت گذار را نیز به داعی و غیر داعی تقسم کرده اند؛

ضابطه چهاردهم: از اصطلاحات مشابه بدعت، تشریع است که باید دید این دو اصطلاح یک چیزند یا با هم متفاوت اند. تشریع، در اصطلاح فقیهان، آوردن چیزی است در داخل دین که از دین نیست.(3)

ظاهر کلام عده ای از فقیهان نشان از باور به ترادف بدعت و تشریع دارد؛ از جمله شهید ثانی،(4)

صاحب حدائق و امام خمینی.

برای نمونه صاحب حدائق، تشریع و بدعت را به یک معنا آورده است درباره تشریع می نویسد: اگر مکلف نافله ای در وقت مخصوص و مکان مخصوص و بر هیئت مخصوص انجام دهد و بدون هیچ گونه دلیلی به مشروعیت این خصوصیات و استحباب آن ها معتقد باشد، این عمل تشریع و حرام و عبادت وی باطل است. ثواب که ندارد بماند، عقاب هم درپی دارد.(5)


1- . ابواسحاق شاطبی، الاعتصام، ج1، ص321.
2- . وزارة الاوقاف والشئون الاسلامیه، الموسوعه الفقهیه الکویتیه، ج8، ص33.
3- . امام خمینی، انوار الهدایة فی التعلیقة علی الکفایه، ج1، ص225؛ میرزای آشتیانی، بحر الفرائد، ج1، ص80؛ محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، ج2، ص279.
4- . شهید ثانی، مسالک الافهام، ج1، ص21 و ص49.
5- . شیخ یوسف بحرانی، الحدائق الناضره، ج4، ص193.

ص:203

درباره بدعت نیز می نویسد: انجام عملی با اعتقاد به مشروعیت آن از سوی شرع، در حالی که مشروعیت شرعی نداشته باشد، بدعت است و حرام.(1)

امام خمینی نیز می نویسد: «تشریع، یعنی وارد کردن به دین، چیزی را که از دین نیست، این مساوی است با بدعت».(2)

اما به نظر عده ای از فقها و اصولیان، بدعت و تشریع با هم متفاوت است؛ مثلاً محقق نائینی تفاوت تشریع و بدعت را در این می داند که شارع در بدعت، عدم موضوع آن را اراده کرده است؛ بنابراین موضوع بدعت با قطع نظر از بدعت، حرمت ذاتی دارد؛ مثلاً خواندن نماز مستحبی با جماعت، حرام است. حال اگر کسی با اعتقاد به مشروعیت، نماز مستحبی را به جماعت بخواند، بدعت و حرام خواهد بود.

اما تشریع عملی است که شارع، عدم موضوع آن را اراده نکرده است؛ بنابراین موضوع تشریع حرمت ذاتی ندارد. آنچه حرام است، خود تشریع است؛ مثل خواندن نماز نافله که نه تنها حرمتی ندارد، بلکه مستحب نیز هست، اما همین عمل را اگر با یک خصوصیاتی بخواند مثل این که در زمان یا مکان خاصی به جا آورد، با اعتقاد به مشروعیت این خصوصیات، بدون هیچ دلیل شرعی، این عمل تشریع حرام است.(3)

قبل از مرحوم نائینی، صاحب جواهر نیز متفطن عدم حرمت ذاتی تشریع بوده است و در مواردی(4) حرمت تشریعی را به طور وضوح در مقابل حرمت ذاتی قرار داده است؛ اما روشن نکرده است که آیا به نظر ایشان بدعت، حرمت ذاتی دارد یا نه.

گفته شده است تفاوتی که محقق نائینی بین بدعت و تشریع گذارده و حرمت بدعت را ذاتی و تشریع را غیر ذاتی قلمداد کرده، بی مدرک است؛ زیرا با تتبعی


1- . همان، ج7، ص141.
2- . امام خمینی، انوار الهدایة فی التعلیقة علی الکفایه، ج1، ص255.
3- . ر.ک: نائینی، کتاب الصلاة، ج1، ص318.
4- . محمدحسن نجفی، جواهر الکلام، ج7، ص3 و ص69.

ص:204

که انجام شده روایتی دال بر این مطلب یافت نشده است.(1)

خود ایشان هم، دلیلی ارائه نکرد ه اند.

برخی نیز فرق بدعت و تشریع را در این می دانند که بدعت شامل حوزه عقیده و تشریع احکام می شود؛ ولی تشریع مختص حوزه احکام است و شامل حوزه عقاید نمی شود؛ پس کسی که عقیده ای حادث کند که دلیلی عام یا خاص بر آن دلالت نداشته باشد، مبدع است و مشرع نیست؛ ولی کسی که ملتزم شود به وجوب آنچه دلیلی بر آن دلالت ندارد هم اهل بدعت است و اهل تشریع؛ از این رو فقها اصطلاح تشریع را بدل بدعت به کار برده و از هر دو معنای واحدی اراده کرده اند.(2)

3. احکام بدعت
اشاره

احکام بدعت را می توان به سه گروه تقسیم کرد:

1. احکام مربوط به خود بدعت و حکم شخص بدعت گذار؛

2. احکام و وظایف شخص بدعت گذار؛

3. احکام و وظایف دیگران در مقابله با بدعت و بدعت گذار.

حکم بدعت و بدعت گذار
حکم بدعت

حکم حرمت بدعت به طور مطلق به خوبی از آیات قرآن استفاده می شود. در آیاتی بدعت در دین تجاوز از حدود الهی،(3)

ظلم،(4)

افترای بر خداوند(5)

و گناه(6)

خوانده شده و بدعت گذاران به عذاب الهی تهدید شده اند؛(7)

هم چنین از تعبیرهای متعدد احادیث که به


1- . برجی، یعقوب علی، بدعت در فقه اسلامی، پایگاه ویکی فقه.
2- . محمدعلی انصاری شوشتری، الموسوعة الفقهیة المیسرة، ج6، ص315.
3- . مائده، آیه 87.
4- . آل عمران، آیه94، مائده، آیه87.
5- . انعام، آیه144.
6- . یونس، آیه27؛ نحل، آیه 25.
7- . بقره، آیه 79؛ انعام، آیه138- 139؛ نحل، آیه 116-117.

ص:205

طور مطلق بدعت را گمراهی،(1)

بدعت گذاران را سگ های جهنم(2) و بدترین مخلوق های خداوند دانسته است(3) و تصریح کرده که توبه آنان هیچ گاه پذیرفته نمی شود.(4)

در امامیه ظاهر، عدم خلاف در این مسئله است؛(5)

اما چنان چه گذشت، بعضی از علمای اهل سنت، حرمت بدعت را تنها یکی از پنج حکم بدعت دانسته و طبق احکام خمسه بدعت را به پنج قسمت تقسیم کرده اند.(6)

با این گمان که بدعت مورد اشارة قرآن و روایات اسمی برای هر حادث جدید بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است؛ از این رو، خواسته اند دامنه آن را به گونه ای محدود کنند.

حکم بدعت گذار

حکم بدعت گذار با توجه به نوع بدعتی که می گذارد مختلف است. گاهی موجب فسق است و گاهی موجب کفر؛ مثل این که در حوزة اعتقادات، تجسیم را بدعت گذارد یا در حوزة احکام قائل به حلیت مثل ربا و شرب خمر گردد. قرآن نیز برخی بدعت ها را کفر و جعل کننده بدعت را کافر شمرده است.(7)

در میان فقهای مذاهب گوناگون اسلامی دربارة این که برخی بدعت ها موجب کفر بدعت گذاران می شود، اختلاف نظری وجود ندارد؛ اما درباره مصادیق آن و این که چه بدعتی کفر بدعت گذار را در پی دارد، آرای متفاوتی ابراز شده است. برخی بدعت گذاری را در صورتی که مربوط به اصول دین باشد، موجب کفر دانسته اند؛(8) اما گروهی دیگر در


1- . کلینی، الکافی، ج1، ص56؛ ابن حنبل، احمد بن حنبل، المسند، ج 5، ص 109؛ عبدالله بن عبدالرحمن دارمی، سنن الدارمی، ج 1، ص 45.
2- . علی بن حسام الدین متقی، کنزالعمال، ج 1، ص 218، 223.
3- . همان، ج 1، ص 218.
4- . همان، ج 1، ص 220.
5- . ر.ک: مقدس اردبیلی، مجمع الفائده، ج5، ص216؛ احمد نراقی، مستند الشیعه، ج5، ص436؛ محمد حسن نجفی، جواهرالکلام، ج1، ص58 و ج13، ص345 و ج 32، ص116.
6- . ر.ک: وزارة الاوقاف والشئون الاسلامیه، الموسوعه الفقهیه الکویتیه، ج8، ص21-22.
7- . مائده، آیه72، 73، 44، 103.
8- . سیدمحمدصادق روحانی، فقه الصادق علیه السلام ، ج 14، ص 296؛ سیدمحمدصادق روحانی، منهاج الفقاهه، ج 1، ص 378.

ص:206

این موضوع راه افراط در پیش گرفته و حتی پای بندی به عقایدی همچون خلق قرآن را نیز بدعت و موجب کفر معتقدان دانسته اند.(1)

در یک تقسیم بندی برای بیان حکم بدعت گذار می توان چنین گفت که بدعت گاهی در اصول دین است و گاهی در اصول فقه و گاهی در فروع ضروری یا غیر ضروری.

بدعت در فروع غیر ضروری مستلزم کفر و ارتداد نیست و تنها فسق را به ارمغان می آورد؛ اما بدعت در فروع ضروری، اگر موجب انکار نفس حکم ضروری شود یا به انکار نبوت و مثل آن برگردد، موجب کفر و ارتداد است.

بدعت در امور اعتقادی نیز گاهی در اصول دین است؛ مثل توحید و نبوت که اشکالی در سببیت کفر و ارتداد آن نیست و گاهی در غیر اصول دین است؛ مثل بیان اعتقادی جدید در احوال قبر و قیامت که ریشه ای در نصوص نداشته باشد، در این صورت موجب فسق است؛ مگر این که به انکار اصلی از اصول یا ضروری دین برگردد.

بدعت گاهی نیز در اصول فقه است؛ مثل اعتقاد به حجیت مطلق ظن و قیاس در مقام استنباط که اگر به خاطر تقصیر در مقدمات اجتهاد و مخالفت با حجج صریح قطعی دال بر نبود حجیت باشد، موجب فسق است؛ اگر نگوییم مثل این موارد به انکار اصلی از اصول یا ضروری دین بر می گردد.(2)

حکم و وظایف بدعت گذار
توبه بدعت گذار

توبة هر کس از هر گناهی، اگر از سر صدق باشد و توفیق آن را بیابد، نزد خداوند پذیرفته است؛ و اگر در روایات تعبیر به نپذیرفتن توبة گروهی از گناه کاران مثل شارب خمر یا بدعت گذار شده است؛ مراد عدم توفیق یا سخت و دور بودن توفیق توبة حقیقی برای آنان است؛ وگرنه هر کسی با هر گناهی اگر توبه حقیقی کند، خداوند را توّاب و رحمان خواهد یافت.


1- . یحیی بن شرف نووی، روضة الطالبین، ج 1، ص 352.
2- . موسسه دائرةالمعارف الفقه الاسلامی، موسوعه الفققه الاسلامی طبقا لمذهب اهل البیت علیهم السلام ، ص128.

ص:207

اما انجام برخی گناهان احکام و حدود خاصی دارد و قبول و نپذیرفتن توبه آنان در نزد خداوند موضوعی جدا از مسموع یا مسموع نبودن توبه آنان نزد حاکم شرع در این دنیا است. گاهی توبه گناهکار مسموع نیست و موجب برداشته شدن حد خاص وی نمی شود؛ مثلاً اگر بدعت بدعت گذار موجب کفر وی شده باشد، آثار و احکام ارتداد بر وی مترتب می شود و بسته به نوع ارتداد وی، ممکن است توبة وی مسموع یا موجب حکم قتل وی گردد؛(1) اما اگر بدعت، موجب کفر وی نگردد، فاسق است و مثل همة گناهان دیگر می تواند توبه کند و اشکالی در توبه وی نیست.

مشهور اهل سنت از حنفی و مالکی و شافعی و حنبلی قائل به قبولی توبه بدعت گذار هستند؛ و به آیه ذیل استدلال می کنند: >قُل لِّلَّذِینَ کَفَرُواْ إِن ینتَهُواْ یغْفَرْ لَهُم مَّا قَدْ سَلَفَ وَ إِن یعُودُواْ فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ الْأَوَّلِینَ.<(2) و عده ای از مذاهب چهارگانه اهل سنت توبه بدعت گذاری را که اهل اظهار اسلام و پنهان کردن کفر است، قبول نمی دانند؛ مثل منافق و زندیق و باطنی؛ چرا که آنان همان گونه که اظهار اسلام می کنند، اظهار توبه نیز می کنند و توبه آن ها از روی ترس است.(3)

احکام دیگران در ارتباط با بدعت و اهل بدعت
ردَ بدعت

ردَ بدعت، بر کسی که توانایی ردَ بدعت را دارد، واجب است. رد بدعت، می تواند طرق مختلفی داشته باشد؛ مثل رد علمی؛ چنانچه در حدیثی از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مبارزه علمی، مسئولیت علما شمرده شده است و پیامد سکوت، در چنین شرایطی لعنت(4) و سلب نور الهی(5)

معرفی گردیده است.


1- . ر.ک: به احکام و انواع ارتداد.
2- . به کسانی که کفر ورزیده اند، بگو: «اگر بازایستند، آنچه گذشته است برایشان آمرزیده می شود و اگر بازگردند، به یقین، سنّت [خدا در مورد] پیشینیان گذشت»، انفال، آیه38.
3- . وزارة الاوقاف والشئون الاسلامیه، الموسوعه الفقهیه الکویتیه، ج8، ص38.
4- . کلینی، الکافی، ج1، ص54.
5- . علامه مجلسی، بحارالانوار، ج48، ص252.

ص:208

نهی از منکر بدعت گذار

بدعت از محرمات و منکرات است؛ از این رو نهی از بدعت و امر به پیروی از سنت، برای همة مسلمانان واجب است. البته رعایت مراتب امر به معروف و نهی از منکر بر همگان لازم است.

حکم اهانت به بدعت گذار

جماعتی از فقها سب و دشنام مرتد را جایز ندانسته اند؛ اگرچه در بسیاری از احکام به حکم کافر است.(1) صاحب جواهر در این باره نفی خلاف کرده است(2) و بیان می کند که فرقی بین زن و مرد و کسی که به دار کفر ملحق شده یا نشده نیست.(3)

سب و دشنام به همسر و همچنین فرزندان وی؛ اگر چه تولد آنان در زمان ارتداد والدین باشد، جایز نیست؛(4)

اما شیخ انصاری اهل بدعت را در شمار مستثنیات حرمت غیبت بر شمرده است.(5)

نپذیرفتن عدم قبول کاری که در آن عدالت شرط است

تصدی برخی امور مشروط به داشتن وصف عدالت است؛ مثل ولایت عام و خاص، اهلیت برای فتوا و مرجعیت، امام جماعت و قضا و شهادت. هر کاری که شرط آن، وصف عدالت باشد، از بدعت گذار پذیرفته نیست؛ چرا که وی یا فاسق است یا کافر و در هر دو فرض فاقد عدالت.

ولایت بدعت گذار

علمای اهل سنت متفق اند که از شروط اصحاب ولایات عامه مثل خلیفه و امرای شهرها و قضاوت، عدالت شرط است؛ ولی ولایت به غلبه نیز منعقد می شود


1- . شهید اول، القواعد والفوائد ج3، ص576؛ فاضل هندی، کشف اللثام، ج10، ص669، یوسف بحرانی، الحدائق 19ج، ص372، نجفی، کاشف الغطاء، کشف الغطاء ج4، ص199.
2- . محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، ج 24،ص 136.
3- . شهید اول، القواعد والفوائد، ج3، ص 576.
4- . کاشف الغطاء، کشف الغطاء، ج4، ص331، 422.
5- . شیخ انصاری، المکاسب، ج1،ص 353.

ص:209

و به اتفاق علما تا زمانی که با بدعتش کافر نشده باشد، اطاعت از وی، در امر و نهی و قضاوتش واجب است؛ به خاطر دوری از فتنه و حفظ وحدت مسلمانان و وحدت کلمه.(1)

شهادت بدعت گذار

در میان اهل سنت مالکیه و حنابله شهادت بدعت گذار را قبول نمی کنند؛ چه کافر شده باشد یا نه، و چه اهل دعوت به بدعتش باشد یا نباشد. این رأی شریک و اسحاق و ابی عبید و ابی ثور است و برای این حکم به آیة دوم سورة طلاق تمسک کرده اند: «واشهدوا ذوی عدل منکم». حنفیه و شافعیه در قول راجحشان شهادت بدعت گذار را مادامی که کافر نشده باشد، قبول کرده اند و در قول مرجوحشان شهادت بدعت گذاری که اهل دعوت بوده است، پذیرفته نیست.(2)

اقتدا به بدعت گذار

علمای اهل سنت در اقتدا به بدعت گذار اختلاف دارند. حنفیه و شافعیه تا زمانی که بدعت وی به کفر ختم نشده باشد، اقتدا را مکروه دانسته اند؛ و برای جواز اقتدا به روایاتی استدلال کرده اند: مثل حدیثی از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم «صلوا خلف من قال لا اله الا الله(3) و صلوا خلف کل برّ و فاجر».(4)

مالکیه و حنابله گفته اند: مستحب است کسی که به بدعت گذار اهل دعوت اقتدا کرده، دوباره نمازش را بخواند و اقتدا به بدعت گذاری که بدعتش را مخفی می کند و اهل دعوت نیست، اشکال ندارد و اعاده لازم نیست.(5)


1- . وزارة الاوقاف والشئون الاسلامیة، الموسوعة الفقهیة الکویتیه، ج8، ص37.
2- . جلال الدین سیوطی، تدریب الراوی شرح التقریب للنوی، ص 216 و 217 خطیب البغدای، الکفایه فی علم الروایه، ص 125-132 به نقل از موسوعه الکویتیه، ص 36.
3- . اخرجه الدار قطنی، (ج2، ص 56، طبع دارالمحاسن) به نقل از: الموسوعة الفقهیة الکویتیه، ص 36.
4- . اخرجه ابو داوود (ج1، ص398) به نقل از الموسوعة الفقهیة الکویتیه، ص 36.
5- . وزارة الاوقاف والشئون الاسلامیة، الموسوعة الفقهیة الکویتیه، ص 36.

ص:210

روایت راوی بدعت گذار

اگر عدالت راوی را در قبول روایت شرط بدانیم؛ چنان که عده ای شرط دانسته اند،(1) بی شک روایاتی که بدعت گذار در زمان انحرافش نقل کرده است، پذیرفته نیست؛ چرا که بدعت بدعت گذار یا موجب فسق است یا موجب کفر.

اما اگر وثاقت راوی را در قبول روایت کافی بدانیم،(2)

بنا بر قاعده اگر وثاقتش در نقل احراز شود، روایات زمان انحراف وی نیز پذیرفته است؛ چنان به طریق اولی روایات زمان عدم انحرافش با احراز وثاقت یا عدالت در آن زمان (طبق هریک از مبانی) پذیرفته است.

علمای اهل سنت نیز روایت کسی که با بدعتش به کفر رسیده است، نمی پذیرند. آنان کسی را به سبب بدعت، کافر می دانند که امر متواتری از شرع، انکار کرده باشد؛ اما درباره کسی که بدعتش وی را به کفر نکشانده باشد، سه قول در میان اهل سنت وجود دارد:

1. نپذیرفتن روایت وی به طور مطلقا - این رای امام مالک است- چرا که روایت از چنین کسی ترویج عقاید وی است؛

2. پذیرش روایت وی به این شرط که از کسانی نباشد که کذب را در یاری مذهبش روا می دارد. این قول شافعی و ابی یوسف و الثوری است؛

3. پذیرش روایت وی در صورتی که دعوت کننده به بدعتش نباشد؛ وگرنه روایت وی پذیرفتنی نیست. النووی و سیوطی گفته اند این قول اعدل و اظهر است و این قول کثیر یا اکثر است و احتجاج بخاری و مسلم در صحیحین به کثیری از اهل بدعت غیر داعی، مؤید این مطلب است.(3)


1- . محقق حلی، معارج الاصول، ص149؛ علامه حلی، مبادی الوصول الی علم الاصول، ص206؛ شهید ثانی، الرعایه فی علم الدرایه، ص 183؛ حسن عاملی، معالم الدین فی الاصول، ص 427؛ شیخ بهایی، زبده الاصول، ص70.
2- . شیخ طوسی، عده الاصول، ج2، ص 148-151؛ محمد حسین اصفهانی، الفصول الغرویه، ص294؛ شیخ انصاری، فرائد الاصول، ج1، ص309؛ ابوالقاسم خویی، دراسات فی علم الاصول، ج3، ص190؛ امام خمینی، تهذیب الاصول، ج2، ص 198.
3- . وزارة الاوقاف والشئون الاسلامیة، الموسوعة الفقهیة الکویتیه، ص 36.

ص:211

شرکت در مجالس اهل بدعت

شرکت در مجالس آنان به قصد راهنمایی و امر به معروف، برای افرادی که توان علمی و عملی دارند و احتمال تأثیر هم می دهند، نه تنها جایز، بلکه واجب است.(1)

ازدواج با بدعت گذار

اگر بدعت بدعت گذار وی را به کفر کشانده باشد، احکام کافر بر وی جاری می شود و هیچ زن مسلمانی به تزویج وی در نخواهد آمد و اگر بدعت گذار زن باشد، جواب مبتنی بر مسئله جواز ازدواج با زن کافر است.(2)

اگر بدعت گذار محکوم به کفر نباشد و مخالف مذهب نیز نباشد، اصل جواز ازدواج است؛ البته کراهت ازدواج با فاسق به قوت خود باقی است(3)

و اگر بدعت گذار محکوم به کفر نبوده، و مخالف مذهب باشد، جواب مبتنی بر مسئله جواز ازدواج با مخالف است که مشهور، این ازدواج را جایز ولی مکروه می داند و این غیر از ناصبی است که ازدواج با وی حرام است.(4)

این احکام مربوط به زمانی است که بدعت قبل از ازدواج شکل گرفته باشد؛ اما اگر بدعت بعد از ازدواج باشد، حکم این مسئله در حکم زوجة مرتد وارد می شود. اگر مرتد فطری باشد به مجرد ارتداد زوجه جدا می شود و اگر مرتد ملی باشد جدایی متوقف بر انقضای مدت عده زوجه و عدم توبه زوج می شود.(5)

علمای اهل سنت بر این اتفاق دارند که اگر ارتداد قبل از ازدواج باشد، ازدواج صحیح نیست؛ بنابراین نه با مسلمان، نه با کافر و نه با مرتد، نمی تواند ازدواج کند.(6)


1- . امام خمینی، تحریر الوسیلة، ج 1، ص 362-365.
2- . ر.ک: یوسف بحرانی، الحدائق الناضره، ج24، ص 3 به بعد و محمدحسن نجفی، جواهرالکلام، ج30، ص27 به بعد.
3- . ر.ک: محمدحسن نجفی، جواهرالکلام، ج30، ص115. افزون بر این که دوری گزیدن از بدعت گذار و عدم ازدواج با وی از وسایل رد و مبارزه با بدعت است.
4- . ر.ک: محمدحسن نجفی، جواهرالکلام، ج30، ص92-102 و الحدائق، ج24، ص 53.
5- . ر.ک: موسوعة الفقه الاسلامی طبقا لمذهب اهل البیت علیهم السلام ، مدخل ارتداد.
6- . وزارة الاوقاف والشئون الاسلامیة، الموسوعه الفقهیه الکویتیه، مدخل «ردّه».

ص:212

حکم اموال و فرزندان بدعت گذار

اگر بدعت، بدعت گذار را به کفر نکشانده باشد، خون و مال و خانواده اش نزد همه مذاهب اسلامی محترم است و تعرض به هیچ کدام جایز نیست؛ اما اگر به سبب بدعتش مرتد فطری شده باشد، اموالش بین ورثه مسلمانش تقسیم می شود و اگر مرتد ملی باشد، محجور شده و انتقال اموال به ورثه متوقف بر مرگ بدون توبه وی می شود. زن مرتد نیز همین حکم اخیر را دارد و فرقی بین ملی و فطری آن نیست.(1)

گاه ممکن است اهل بدعت، مراکز یا مساجد ضراری را در جامعه علم کنند، که تخریب آن لازم باشد. فتوای مجتهدان بر این است که تخریب اماکن مرتبط با فرقه هایی که اهل بدعت اند، به اذن حاکم و والی مسلمین است؛ موجب هرج و مرج خواهد شد.(2)

حنفیه و شافعیه دربارة حکم فرزند مرتد می گویند: اگر انعقاد نطفة فرزند، قبل از انحراف مرتد باشد، فرزند مسلمان است؛ هم چنین فرزندی که نطفه اش در حال ارتداد منعقد شده، ولی یکی از والدینش در آن حال مسلمان بوده است.(3)

اما اگر در آن زمان هم پدر و هم مادر مرتد بوده اند، اختلاف است؛ قول حنفیه و مالکیه و حنابله و قول اظهر شافعیه این است که فرزند نیز مرتد به شمار می آید و زمانی که به بلوغ برسد توبه داده می شود. در روایتی از حنابله و قولی در شافعیه از وی هم چون کافر اصلی، جزیه گرفته می شود. فرزندی که در نسب یکی از والدین وی، مسلمانی باشد، از این حکم استثنا شده است.(4)


1- . ر.ک: موسوعه الفقه الاسلامی طبقا لمذهب اهل البیت علیهم السلام ، مدخل ارتداد.
2- . امام خمینی، تحریر الوسیلة، ج 2، ص 454.
3- . البدائع، ج7، ص 139، والشامل لابن الصباغ، ج6، ص601 به نقل از الموسوعه الفقهیه الکویتیه، مدخل «رده» بحث مصیر اولاد المرتد.
4- . الإنصاف، ج 10، ص347؛ والخرشی، ج8، ص66؛ و خطیب شربینی، مغنی المحتاج، ج4، ص142؛ وأسنی المطالب، ج4، ص123؛ به نقل از: الموسوعه الفقهیه الکویتیه، مدخل «رده» بحث مصیر اولاد المرتد.

ص:213

نماز بر بدعت گذار

نماز میت گزاردن، هم چنین غسل و کفن و دفن، بر هر میّت مسلمانی واجب است و تفاوتی بین عادل و فاسق نیست؛ اما نماز بر کافر، مرتد فطری و مرتد ملی اگر بدون توبه مرده باشند، جایز نیست و معروف عدم فرق بین امامی و غیرامامی است، الا این که برخی فقها حکم وجوب را برای امامی اختصاص داده اند.(1)

بنابراین، اگر بدعت، موجب کفر شود؛ بر آنان نمازخوانده نمی شود و اگر موجب کفر نگردد و امامی بدعت گذار باشد نماز خواندن بر وی واجب است؛ ولی اگر بدعت گذار، فاسق غیر امامی باشد، طبق اختلاف پیش گفته، قائلان به نماز برای هر مسلمان باید نماز بر وی را واجب بدانند؛ چرا که اگر چه با بدعتش فاسق گشته؛ اما مسلمان است و قائلان به اختصاص نماز بر مومن و امامی، طبعاً ملتزم به وجوب نماز بر وی نمی شوند.

مشهور اهل سنت قائل به وجوب نماز بر بدعت گذار غیر کافر است؛ به سبب حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که فرمود: «صلوا علی من قال لا اله الا الله»؛ اما حنابله نماز بر بدعت گذار را منع کرده اند؛ زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نماز بر صاحب دین و قاتل نفس که جرمشان از بدعت گذار کم تر است، ترک کردند.(2)

این نکته نیز درخور توجه است که در صورت جواز نماز و تشییع و تجهیز میت بدعت گذار، نباید مراسم تشییع و تجهیز وی، تعظیم و ترویج مسلک و مذهب وی باشد؛ مثل این که بعضی از بزرگان علما و متدینان در تشییع وی شرکت کرده و بر وی نماز بخوانند؛ مبادا که از دیگری موجب وقوع در حرام و فتنه گردد و این به اختلاف ظروف و اشخاص از میت و تشییع کننده متفاوت است. مذهب مالکیه نیز قائل به کراهت نماز اصحاب فضل بر بدعت گذار شده اند.(3)


1- . ر.ک: محمدحسن نجفی، جواهر، ج4، ص80؛ سید محسن حکیم، مستمسک العروة الوثقی، ج4، ص210.
2- . حدیث «اتی برجل قتل نفسه فلم یصل علیه» اخرجه مسلم (2/672 ط الحلبی) و حدیث «ترک الصلاه علی صاحب الدین» اخرجه البخاری(الفتح 4/467 ط السلفیه).
3- . وزارة الاوقاف والشئون الاسلامیه، الموسوعة الفقهیة الکویتیه، ص37.

ص:214

در میان اهل سنت این سوال مطرح است که اگر مرتد فطری که توبه اش مسموع نیست، توبه کرد، نماز میت دارد یا خیر؟ چون در حقیقت وی با توبه، مسلمان مرده و شهادتین را اظهار کرده است و نپذیرفتن توبة وی در این دنیا، به دلیل بعضی از آثار و احکام شرعی است. در میان علمای اهل سنت در این مورد گفت وگوست و به هر تقدیر حکم دائر مدار بقاء شرعی ارتداد و عدم بقای آن است.(1)


1- . همان، ص132.

ص:215

منابع

قرآن کریم

1. آشتیانی، محمد حسن، بحر الفوائد فی شرح الفرائد، انتشارات کتابخانه آیة اللّه مرعشی نجفی، قم 1403ق.

2. ابن ابی یعلی، محمد بن ابی یعلی، طبقات الحنابله، دار المعرفه، بیروت، [بی تا].

3. ابن تیمیه، احمدبن عبدالحلیم، التفسیر، دارالوفا، ریاض 1418ق.

4. --------------------، الهدایة السنیه والتحفة الوهابیة النجدیه، مطبعة المنار، مصر، بی تا.

5. ابن حجر هیتمی، احمد بن محمد، التبیین بشرح الاربعه، حلبی، [بی جا، بی تا].

6. -----------------------------------، الفتاوی الکبری الفقهیة علی مذهب الامام الشافعی، دار الکتب العلمیة، بیروت 1417ق.

7. ابن حجرعسقلانی، احمدبن علی، فتح الباری بشرح صحیح الامام أبی عبدالله محمدبن إسماعیل البخاری، چاپ دوم: مکتبه العبیکان، ریاض 1425ق.

8 . ابن رجب، عبدالرحمن بن احمد، جامع العلوم و الحکم، هند، [بی نا، بی تا].

9. ابن منظور، ابو الفضل جمال الدین محمد بن مکرم، لسان العرب، چاپ سوم: دارالفکر، بیروت 1414ق.

10. ابن حنبل، احمدبن محمد، المسند، دار الجیل، بیروت 1410ق.

11. ابن ماجه، محمدبن مزید، سنن، دار احیاء التراث العربی، بیروت 1418ق.

12. ابوداود، سلیمان بن اشعث، سنن، دار احیاء السنة النبویه، بیروت 1418ق.

13. اصفهانی، حسین بن محمد راغب، مفردات الفاظ القرآن، دارالعلم، لبنان 1412ق.

14. اصفهانی، فاضل هندی، محمد بن حسن، کشف اللثام و الإبهام عن قواعد الأحکام، دفتر انتشارات اسلامی، قم 1416ق.

15. انصاری شوشتری، محمدعلی، الموسوعة الفقهیة المیسرة و یلیها الملحق الاصولی، چاپ سوم: مجمع الفکر الاسلامی، قم 1428ق.

16. انصاری، مرتضی بن محمدامین، المکاسب المحرمه، دارالذخائر، قم 1411ق.

17. ----------------------------------- ، رسائل الفقهیه، کنگرة جهانی دویستمین سالگرد تولد شیخ انصاری، قم 1414ق.

18. ----------------------------------- ، فرائد الاصول، چاپ پنجم: النشر الاسلامی، قم 1416ق.

19. باقری، جعفر، البدعه، دراسه موضوعیه لمفهوم البدعه و تطبیقاتها علی ضوآ منهج اهل البیت علیهم السلام ، المجمع العالمی لاهل البیت علیهم السلام ، المعاونیه الثقافیه، قم 1373.

ص:216

20. بحرانی، یوسف بن احمد، الحدائق الناضره، انتشارات اسلامی وابسته به جامعة مدرسین، قم 1405ق.

21. بخاری، محمدبن اسماعیل، صحیح بخاری، دار العلم، بیروت، [بی تا].

22. بخیت المصری، محمد، أحسن الکلام، [بی نا، بی جا، بی تا].

23. برجی، یعقوب علی، بدعت در فقه اسلامی، پایگاه ویکی فقه.

24. بیاتی، جعفر، بدعت (معیارها و پیامدها)، ترجمه حاتمی طبری، کاظم، چاپ دوم: مشعر، قم 1391.

25. جمعی از پژوهشگران، موسوعة الفقه الإسلامی طبقا لمذهب أهل البیت علیهم السلام ، مؤسسه دائرة المعارف فقه اسلامی بر مذهب اهل بیت علیهم السلام ، قم 1423ق.

26. حائری اصفهانی، محمدحسین، الفصول الغرویه فی الاصول الفقهیه، دار احیاء العلوم الاسلامیه، قم 1404ق.

27. حکیم، سید محسن، مستمسک العروة الوثقی، دارالتفسیر، قم 1416ق.

28. خطیب شربینی، محمدبن احمد، مغنی المحتاج الی معرفة معانی الفاظ المنهاج، دارالذخائر، قم 1410ق.

29. خمینی، روح الله، انوار الهدایة فی التعلیقة علی الکفایه، چاپ دوم: مؤسسة نشر آثار امام خمینی، تهران 1405ق.

30. -------------------- ، تحریر الوسیلة، دارالعلم، قم [بی تا].

31. -------------------- ، تهذیب الاصول، تقریرات سبحانی، جعفر، دارالفکر، قم 1409ق.

32. خوئی، ابوالقاسم، المستند فی شرح العروه الوثقی، لطفی، قم [بی تا].

33. -------------------- ، دراسات فی علم الاصول، تقریر هاشمی شاهرودی، علی، دائرةالمعارف اسلامی، قم 1419ق.

34. دارمی، عبدالله بن عبدالرحمن، سنن الدارمی، دارالریان للتراث، قاهره 1407ق.

35. روحانی، محمدصادق، فقه الصادق7، دارالکتب، قم 1412ق.

36. -------------------- ، منهاج الفقاهه، چاپ پنجم: انوارالهدی، قم 1429ق.

37. سبحانی، جعفر، البدعة مفهومها، حدها و آثارها، موسسه امام صادق علیه السلام ، قم 1416ق.

38. -------------------- ، وهابیت مبانی فکری و کارنامه عملی، چاپ دوم: موسسه امام صادق علیه السلام ، قم 1385.

39. سیوطی، جلال الدین، تدریب الراوی شرح التقریب للنوی، دارالکلم الطیب، دمشق 1426ق.

ص:217

40. شاطبی، ابراهیم بن موسی، الموافقات فی اصول الشریعه، تحقیق شیخ ابراهیم رمضان، دارالمعرفه، بیروت 1415ق.

41. --------------------، الاعتصام، مکتبة الریاض الحدیثه، ریاض، [بی تا].

42. شهید اول، محمد بن مکی، القواعد والفوائد، مفید، [بی تا].

43. شهید ثانی، زین الدین بن علی، الرعایه فی علم الدرایه، مکتبه آیه الله المرعشی، قم 1408ق.

44. --------------------، مسالک الافهام، دار الهدی، قم [بی تا].

45. شیخ بهائی، محمد بن حسین، زبده الاصول، مرصاد، قم 1423ق.

46. طبسی، نجم الدین، نماز تراویح سنت یا بدعت، شیرازی، محمد حسین، دلیل ما، قم 1427ق.

47. طوسی، محمد بن حسن، العُدة فی أصول الفقه، محمد تقی علاقبندیان، قم 1417ق.

48. عاملی، حسن بن زین الدین، معالم الدین فی الاصول، [بی نا، بی جا، بی تا].

49. عاملی، سید محسن امین، کشف الارتیاب فی اتباع محمدبن عبدالوهاب، چاپ دوم: دارالکتب الاسلامی، 1374.

50. عزت علی عطیه، البدعة تحدیدها و موقف الاسلام منها، دارالکتب العربی، بیروت، [بی تا].

51. علامه حلی، حسن بن یوسف، مبادی الوصول الی علم الاصول، مطبعه العلمیه، قم 1404ق.

52. علم الهدی، سید مرتضی، رسائل الشریف المرتضی، دارالقرآن الکریم، 1405ق.

53. علی زاده موسوی، مهدی، مبانی اعتقادی سلفی گری و وهابیت، چاپ دوم: آوای منجی، 1393ش.

54. غزالی، محمد بن محمد، المستصفی فی علم الاصول، بیروت، دارالکتب العلمیه، [بی تا].

55. فاضل مقداد، مقدادبن عبدالله، التنقیح الرائع لمختصرالشرائع، کتابخانه آیت الله مرعشی، قم 1404ق.

56. فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، دار احیاء التراث العربی، بیروت 1421ق.

57. مؤسسه دائره معارف الفقه الاسلامی، موسوعه الفقه الاسلامی طبقا لمذهب اهل البیت علیهم السلام ، مؤسسه دائرةالمعارف الفقه الاسلامی، قم 1431ق.

58. متقی، علی بن حسام الدین، کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال، چاپ پنجم: مؤسسه الرساله، بیروت 1405ق.

59. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، چاپ دوم، دار احیاء تراث العربی، بیروت 1403ق.

60. محقق حلی، جعفربن حسن، معارج الاصول، موسسه آل البیت، قم 1403ق.

61. مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، دار احیاء التراث العربی، بیروت، [بی تا].

62. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، چاپ پانزدهم: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران 1360.

ص:218

63. مقدس اردبیلی، احمد بن محمد، مجمع الفائده، انتشارات اسلامی، قم 1403ق.

64. میرزای قمی، ابوالقاسم بن محمدحسن، قوانین فی الاصول، چاپ دوم: مکتبه العلمیه الاسلامیه، تهران 1378ق.

65. نائینی، محمد حسین غروی، کتاب الصلاة، دفتر انتشارات اسلامی، قم 1411ق.

66. نجفی، کاشف الغطاء، جعفر بن خضر مالکی، کشف الغطاء عن مبهمات الشریعة الغراء، مهدوی، اصفهان، [بی تا].

67. نجفی، محمد حسن، جواهر الکلام، هفتم، دار احیاء التراث العربی، بیروت 1404ق.

68. نراقی، احمدبن محمد مهدی، مستند الشیعه فی احکام الشریعه، موسسه آل البیت، قم 1415ق.

69. --------------------، عوائد الایام، چاپ دوم: مکتبه بصیرتی، قم 1408ق.

70. نووی، یحیی بن شرف، روضة الطالبین، بیروت، [بی نا، بی تا].

71. وزارة الاوقاف والشئون الاسلامیه، الموسوعة الفقهیة الکویتیه، چاپ پنجم: وزارة الاوقاف والشئون الاسلامیه، کویت 1424ق.

ص:219

رحمت و رأفت با مخالفان در سیره پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم / عبدالحسین ابراهیمی سرو علیا

اشاره

عبدالحسین ابراهیمی سرو علیا(1)

چکیده

اسلام دین صلح و پیام آور آن پیامبر رحمت است. اصل اولی در اسلام، رعایت اصول انسانی و فطری و تاکید بر صلح و دوستی میان مؤمنان و همه افراد جامعه است. با بررسی آیات قرآن و سیره نبوی، تأکید بر سازش و رحمت اسلامی را به روشنی می بینیم و درمی یابیم که هدف آنان برقراری صلح و سازش و بخشش مخالف بوده است. در اسلام هم مصالحه و آشتی در زندگی فردی و اجتماعی و هم به صلح پذیری با دشمنان و مشرکان و مخالفان تاکید شده است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در تعامل با دشمنان، جنگ را آخرین گزینه و راه حل می دانست و زمانی به جهاد اقدام می شد که همه راه های صلح آمیز غیرممکن بود. صلح های فراوان در تاریخ اسلام به وسیله رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و رأفت با دشمنان و مخالفان و مشرکان، قبل یا بعد از جنگ، دلالت بر عطوفت اسلامی ایشان دارد. این نوشته با تحلیل آیاتی از قرآن و نمونه های تاریخی به بررسی سیره رحیمانه نبوی در تعامل با مخالفان، به ویژه رفتار ایشان در جنگ ها، می پردازد.

کلیدواژگان: عفو، رحمت، رأفت، جنگ، سیره پیامبر، مخالفان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم


1- کارشناسی ارشد دین شناسی مؤسسه امام خمینی رحمة الله

ص:220

مقدمه

بدون تردید صلح یکی از مصادیق رحمت است. در میان ادیان توحیدی، اسلام به طور ویژه به این موضوع توجه کرده است و آخرین پیامبر خدا پیامبر رحمت نام گرفته است. در جهانی که علیه اسلام تبلیغات می شود و اسلام را متهم به خشونت و جنگ طلبی می کنند، پرداختن به این مطلب و روشن گری دربارة رفتار رحیمانه پیشوایان دین به ویژه رسول خدا اهمیت دوچندان مییابد. اسلام همیشه در پی صلح جویی بوده و هست و بیشتر از همه ادیان الهی بر این موضوع تأکید دارد. علامه جوادی آملی صلح را بن مایه مشترک همه ادیان می داند و می فرماید: «صلح و عدل و عقل، پیام همه انبیای الهی است و تکمیل آن به وسیله دین اسلام صورت گرفته است؛ سخن ابراهیم و موسی و عیسی علیهم السلام به وسیلة اسلام تکمیل و اجرا شد.»(1)

در این نوشتار به این مهم، در سیره رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می پردازیم و چون بررسی تفصیلی مطلب در این مقال امکان پذیر نیست به صورت گذرا به بیان شواهدی از تاریخ دربارة سیره رسول خدا با مخالفان به ویژه در جنگ ها، می پردازیم.

معنای واژگان

پیش از ورود به بحث، واژه رحمت و رأفت و سیره را معنا می کنیم.

ابن منظور می گوید: رحمت به معنای رقت و مهربانی کردن است و مرحمت نیز به همین معناست. اگر برای انسان ها به کار رود، به معنای رقت و مهربانی قلب و اگر دربارة خداوند به کار رود، به معنای مهربانی، احسان و رزق دادن است.(2) علامه جوادی آملی همه معانی فرهنگ های لغت برای رحمت را مانند: رقت، رافت، لطف، رفق، عطوفت، حب، شفقت و دل سوزی مربوط به مراحل پیشین رحمت می داند، نه


1- . از بیانات علامه جوادی آملی در دیدار اعضای کاروان زائران صلح سوریه با ایشان، بنیاد بین المللی علوم وحیانی اسرا، 18 فروردین 1393. http://portal.esra.ir
2- . ابن منظور، لسان العرب، ج12، ص231، ماده رحم.

ص:221

خود آن، از این رو معنای جامع رحمت را اعطا و افاضه برای رفع حاجت نیازمندان می داند و این معنا به خدای سبحان نیز اسناد داده می شود.(1) همچنین در معنای رأفت می نویسد: الرأْفة: الرحمة و قیل: أَشد الرحمة.(2) سیره بر وزن فعله به معنای سنت و طریقه است.(3)

اسلام دین رحمت

خداوند در قرآن کریم می فرماید از رسول اطاعت کنید: >أَطِیعُوا اللّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ<(4) و اطاعت او اطاعت خداست >مَن یطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ<(5) و >قُلْ إِن کنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی<(6) و ایمان به او واجب >فَآمِنُواْ

بِاللّهِ وَرَسُولِهِ النَّبِیِّ الأُمِّیِّ<(7). آن حضرت سخنی جز سخن خدای متعال ندارد و از پیش خود سخنی نمی گوید >إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْی یوحَی<(8) در ابلاغ نیز خطایی نمی کند و عمل به سیره ایشان تحقق اراده الاهی است.

یکی از مصادیق رحمت اسلام این است که هر کافری به آسانی می تواند به اسلام بگرود. وقتی کسی شهادتین را به زبان جاری کند بلافاصله خونش محترم است و بدون هیچ آداب خاصی این فرد همانند یکی از مسلمانان می شود و از همه حقوق ایشان برخوردار می گردد. >وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ أَلْقَی إِلَیکُمُ السَّلاَمَ لَسْتَ مُؤْمِنًا<(9)؛ ای کسانی که ایمان آورده اید، به کسی که اظهار صلح و اسلام می کند، نگویید مسلمان نیست.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم کسی را مجبور به پذیرش اسلام نمی کرد. در شان نزول آیه >لاَ إِکرَاهَ فِی الدِّینِ<(10) نوشته اند که برخی از فرزندان مسیحیان تازه مسلمان، به اسلام ایمان


1- . جوادی آملی، تسنیم، ج1، ص280.
2- . ابن منظور، همان، ج9، ص112، ماده رأف.
3- . همان، ج4، ص390، ماده سیر.
4- . نساء، آیه 59.
5- . نساء، آیه 80.
6- . آل عمران، آیه 31.
7- . اعراف، آیه 158.
8- . نجم، آیه 4.
9- . نساء، آیه 256.
10- . بقره، آیه 256.

ص:222

نمی آوردند و پدران آن ها که مسلمان شده بودند، پس از ناامیدی از ایمان آوردن آن ها، خدمت پیامبر رسیدند تا آنان را اجبار به پذیرش اسلام کند و این آیه در نهی از این اقدام نازل شد.(1) برخی مفسران شأن نزول های دیگری نیز برای این آیه نوشته اند.(2)

پیامبر رحمت و مخالفان

خداوند در قرآن، پیامبر را رحمت معرفی می کند. >وَما أَرْسَلْناکَ إِلاَّرَحْمَةً لِلْعالَمِینَ<(3)؛ ما تو را نفرستادیم مگر به عنوان رحمت برای جهانیان. چون «العالمین» به صورت جمع و با الف و لام است(4)،

پس رحمت وجودی و همیشگی پیامبر، شامل همه مؤمنان و کافران و اهل کتاب می شود. نیز می فرماید >إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظیمٍ<(5). جنبه بشارت دهی رسول، مقدم بر انذار است >بَشِیراً وَنَذِیراً<(6) و >مُبَشِّراً وَنَذِیراً<(7).

راه های پیامبر برای اصلاح جامعه

علامه طباطبایی دربارة دعوت پیامبر به نقل از مرحوم کاشف الغطا از کتاب المثل العلیا فی الاسلام لا فی بحمدون می فرماید راه هایی که برای اصلاح جامعه وجود دارد منحصر در سه نوع است. در این بیان می بینیم که آخرین روش، قیام مسلحانه است.


1- . الطبرسی، مجمع البیان، ج1، ص630.
2- . در تفسیر الدر المنثور آمده است که این آیه دربارة یکی از مسیحیان بنی سالم بن عوف به نام حصین نازل شد که دو پسر مسیحی داشت و خودش مسلمان بود و به پیامبر عرض کرد: آن ها را به اسلام مجبور کردم، ولی ابا می کنند، که این آیه نازل شد. (السیوطی، الدرالمنثور، ج1، ص 329 – 330).
3- . انبیاء، آیه 107.
4- . طباطبایی، المیزان، ج14، ص467.
5- . قلم، آیه 4.
6- . سبا، آیه 28.
7- . احزاب، آیه 45.

ص:223

اول: بیان خطبه ها و مواعظ و نوشتن مقالات و تألیفات و... >ادْعُ إِلَی سَبِیلِ رَبِّک بِالْحِکمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ...<(1)؛ و فرمود: >ادْفَعْ بِالَّتِی هِی أَحْسَنُ...<(2). اسلام این شیوه را در اول بعثت به کار گرفته است.

دوم: مقاومت مسالمت آمیز و سلبی >وَلاَ تَرْکنُوا إِلَی الَّذِینَ ظَلَمُوا...<(3).

سوم: قیام مسلحانه و جنگ که اسلام این روش را نیز در مواردی پیشنهاد کرده و دستور داده است.(4)

روش هدایت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم

رسول خدا با یک نگاه به مخالفان نمی نگریست، بلکه میان محارب و معاهد و اهل ذمه تفاوت می گذاشت. ابن قیم دربارة مراحل دعوت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با اشاره به صبر و گذشت و دعوت بدون نبرد می نویسد:

رسول خدا ابتدا امر به خواندن (علق، آیه 1) و بعد امر به انذار می شود (مدثر، آیه 2). سپس خویشان نزدیک، سپس قوم خودش و بعد از آن اعراب اطرف خود و سپس همه اعراب و در آخر، همه جهانیان را دعوت می کند. چندین سال بدون نبرد و بدون جزیه دعوت به اسلام داشت و مأمور به نهی و صبر و گذشت بود. پس از آن، به هجرت و بعد از آن به مبارزه و جنگ اجازه داده شد. ابتدا با کسانی که با او قتال می کردند، مقاتله می کرد. سپس مأمور به مبارزه با مشرکان شد و پس از امر به جهاد، کفار سه دسته بودند: اهل صلح و سازش، اهل جنگ و اهل ذمه. با گروه اول بر اساس عهد و صلح رفتار می کرد و عهدشان را نگه می داشت تا زمانی که عهد را بشکنند و صرفا با عهدشکنان می جنگید. با گروه دوم، یعنی با کفار جنگ جو، با شمشیر و با منافقان،


1- . نحل، آیه 125.
2- . مؤمنون، آیه 96.
3- . هود، آیه 113.
4- . همان، ج4، ص259-261.

ص:224

با حجت و برهان می جنگید و با گروه سوم در صورت پرداخت جزیه صلح برقرار می شد.(1)

رسول خدا تابع فرمان خداوند بود. خداوند حتی احسان به کفار را مظهر عدالت می داند و بدان سفارش می کند. >لَاینْهَاکُمُ اللَّهُ... أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَیهِمْ...<(2)؛ خداوند نخواسته است شما را از احسان و عدالت ورزی با کسانی که با شما در دین قتال نکرده (یعنی کفار نقاط دیگر و غیر مکّه) نهی کرده باشد، چون احسان به این کفار، عدالتی است از سوی شما و خداوند عادلان را دوست می دارد.(3)

آرامش و صلح در سیاست خارجی
اشاره

اصول اولیه اسلام و شرایط زمانی گاهی اقتضا می کرد حاکمان اسلامی با تسامح با همه مذاهب برخورد کنند، به همین دلیل رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با مسیحیان مانند مسیحیان نجران، یهودیان، صابئین و مجوس صلح کردند. ایشان در امور اقتصادی میان ذمی و مسلمان تفاوتی قائل نمی شدند و به همه عهدهای خود پای بند بودند.

بنای رسول خدا بر ایجاد روابط صلح آمیز با دیگر دولت ها بود. آن حضرت در رابطه با رهبران ادیان دیگر و پادشاهان آن عصر شیوه ملایم رأفت و رحمت برگزیدند و این مطلب در نامه هایی که به پادشاهان نوشته است،آشکار است. حضرت رسول در نامه ای که به هرقل، پادشاه روم، خسرو پرویز، پادشاه ایران و مقوقس، پادشاه مصر و دیگر شاهان می نویسد علاوه بر آغاز نامه با نام خداوند «رحمن» و «رحیم»، که نشان رحمت واسعة خداوند است، از جملة «والسلام علی من اتبع الهدی»، یعنی درود بر پیروان هدایت، نیز استفاده می کند.

با توجه به کثرت موارد و جلوگیری از طولانی ترین بحث در اینجا به دو نامه آن حضرت اشاره می شود. ایشان در نامه به قیصر چنین می نویسند:


1- . ابن القیم، زادالمعاد فی هدی خیرالعباد، ج3، ص158.
2- . ممتحنه، آیه 8.
3- . طباطبایی، المیزان، ج19، ص 399.

ص:225

«بسم الله الرحمن الرحیم من محمدبن عبدالله إلی هرقل عظیم الروم، سلام علی من اتبع الهدی، اما بعد؛ فانی ادعوک بدعایة الاسلام... «یا اهل الکتاب تعالوا إلی کلمة سواء بیننا و بینکم، الانعبدالاالله»....»(1)

در برخی نامه ها مانند نامه به یحنه بن رؤبه و سراوات اهل ایله می نویسد: «سلم انتم؛ فانی احمد الیکم الله فانی لم اکن لاقاتلکم حتی اکتب الیکم، فاسلم او اعط الجزیه.»(2) مرحوم میانجی می نویسد عبارت «سلم انتم» به فتح یا به کسر سین دو واژه ای هستند که دربارة صلح به کار می روند و ایشان در بیشتر نامه هایشان از این عبارت استفاده می کرد. «احمد الیکم» نیز برای ایجاد الفت است. عبارت بعدی نیز تأکید بر سنت اسلامی است که انسان را از اقدام به جنگ، قبل از دعوت به اسلام، نهی می کند. هم چنین دربارة ایشان ضمیر مفرد را به کار می برد (اعط) تا به جایگاه او اهمیت دهد، زیرا اگر وی امری را انجام می داد، ملّتش نیز تبعیت می کردند.(3)

پاسخ به یک سوال

ممکن است سؤال شود چرا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و مسلمانان اقدام به غارت و راهزنی کاروان های تجاری قریش کردند؟(4)

پاسخ: این حملات و تعقیب ها برای آگاه ساختن از قدرت نظامی و نیرومندی مسلمانان بود و این که به آنان بفهماند که شاهراه بازرگانی آن ها تحت تسلط مسلمانان است. از این رو هدف مسلمانان غارت اموال نبود وگرنه چرا تنها به قریش حمله کرد؟(5)

علاوه بر این قریش، در زمانی که مسلمانان اجازه جنگ نداشتند، آن ها را بسیار آزار می دادند و اموالشان را غارت کرده بودند و این فرصتی بود تا جواب قریش را بدهند.


1- . النسائی، سنن النسائی الکبری، ج6، 309.
2- . الزهری، الطبقات الکبری، ج1، ص277.
3- . احمدی میانجی، مکاتیب الرسول، ج2، ص476.
4- . ابن کثیر، السیرة النبویة لابن کثیر، ج2، ص368.
5- . جهت مطالعه بیشتر ر.ک: طباطبایی، المیزان، ج14، ص543 و جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، ج2، ص476-480.

ص:226

در این قسمت به مواردی کلی درباره سیره انسانی رسول خدا در برخورد با مخالفان اشاره می شود:

صلح حدیبیه

نمونه مهم و روشن صلح طلبی اسلام، اقدام رسول خدا به پذیرش صلح حدیبیه است که پس از اعلام رسالتش و پس از هجرت به مدینه و بروز جنگ هایی است که شش سال طول کشید. این صلح نامه در سال ششم هجری میان مسلمانان و مشرکان قریش به اجرا درآمد و نشان برخورد رحیمانه و صلح آمیز با یهودیان و مسیحیان است.(1) اسلام در زمان صلح و آرامش گسترش یافت و بسیاری از مشرکان مسلمان شدند. مهم ترین نکته صلح نامه در ماده دوم است که موجب خشم عده ای از یاران پیامبر شد. ماده دوم چنین بود:

اگر یکی از افراد قریش بدون اذن بزرگ تر خود، از مکه فرار کند و اسلام آورد و به مسلمانان بپیوندد محمد صلی الله علیه و آله و سلم باید او را به سوی قریش بازگرداند، ولی اگر فردی از مسلمانان به سوی قریش بگریزد، قریش موظف نیست آن را به مسلمانان تحویل دهد.

این نوع تفکر نشان احترام وصف ناپذیر رهبر اسلامی به اصول آزادی است. وقتی که عده ای از یاران رسول خدا به این ماده اعتراض کردند، آن حضرت پاسخ دادند: مسلمانی که از زیر پرچم اسلام به سوی شرک فرار کند و محیط بت پرستی را بر محیط اسلام و آیین خداپرستی ترجیح دهد، نشان این است که اسلام را از عمق دل نپذیرفته است و این مسلمان به درد ما نمی خورد و اگر ما پناهندگان قریش را تحویل می دهیم، چون یقین داریم که خداوند وسیله نجاتشان را فراهم می کند. حال اگر پیامبر به جای صلح، با مشرکان می جنگید و پیروز می شد، همه آن ها فرار کرده و پیامبر یاوری پیدا نمی کرد.(2) >وَلَوْ قَاتَلَکُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوَلَّوُا الادْبَارَ ثُمَّ لَایجِدُونَ وَلِیا وَلَا نَصِیرًا.<(3)


1- . ابن کثیر، السیرة النبویة لابن کثیر، ج3، ص321.
2- . برای مطالعه بیشتر ر.ک: سبحانی، فروغ ابدیت، ج2، ص197.
3- . فتح، آیه 22.

ص:227

آنچه را که رسول خدا درباره گسترش اسلام پیش بینی و اعلام کرده بود، محقق می شود و چهره مهربان آن حضرت حتی برای دشمنانش روشن می گردد، زیرا پس از پیروزی بزرگ فتح مکه در اثر صلح حدیبیه، آن حضرت همه جنایات قریش را نادیده می گیرد و فرمان عفو عمومی می دهد(1)

و می فرماید: >لاَ تَثْرِیبَ عَلَیکمُ الْیوْمَ یغْفِرُ اللَّهُ لَکمْ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ<(2)

به جز صلح حدیبیه، سازش و مصالحه های دیگری نیز اتفاق افتاد که نشان می دهد همت رسول خدا بر این بود با آن ها سازش شود. این صلح ها عبارتند از:

1. صلح در غزوه خیبر(3)؛

2. صلح با یهود فدک که پیامبر درخواست آنان برای کشت و کار را پذیرفتند؛ 3. معاهده با یهودیان وادی القری؛(4) این نوع مصالحه، صلح سیاسی نبود، ولی مصالحه ای بود که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پذیرفتند و نخلستان های یهودیان را به دست آنان سپردند؛ 4. صلح بر اساس جزیه که نوعی مالیات سالانه بود و اهل کتاب ملزم به پرداخت آن بودند و در صلح و امنیت زندگی می کردند: مانند صلح در غزوه تبوک، صلح با مسیحیان نجران و صلح با زرتشتیان بحرین و هجر(5)

و 5. معاهده یا موادعه با یهود(6).

ایشان هم چنین با اهالی ایله اذرح جرباء(7)

مقنا و منا(8)

با دریافت مبالغی صلح کردند و نامه ای دربارة عفو و امان آنان ارسال داشت. در الدرالمنثور آمده است مسیحیان نجران، نخستین کسانی بودند که با دادن جزیه صلح کردند.(9)


1- . ابن کثیر، همان، ص565؛ ابن أثیر، الکامل فی التاریخ، ج2، ص243.
2- . یوسف، آیه 92.
3- . محمد، واقدی، المغازی، ج2، ص669.
4- . ابن کثیر، همان، ج3، ص 413.
5- . بلاذری، فتوح البلدان، ج1، ص86.
6- . ابن هشام، السیرة النبویه، ج2، ص348.
7- . ابن کثیر، همان، ج4، ص30.
8- . بلاذری، همان، ج1، ص 72.
9- . السیوطی، الدر المنثور، ج3، ص 228.

ص:228

پیمان مدینه

این پیمان بین یهودیان بنی قریظه و بنی نضیر و بنی قینقاع و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بسته شد که یهود می خواستند در امنیت زندگی کنند. در این پیمان نوشته شده بود که یهودیان نباید به هیچ روشی و در هیچ زمانی علیه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اقدامی کنند، در غیر این صورت، پیامبر حق دارد خون آنان را بریزد.(1)

حتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از یهود که دشمن پیامبر بودند، عیادت می کردند(2) و ورود بی اجازه به خانه های آنان(3) و ستم بر ایشان را حرام کرده بودند و می فرمودند: هر که بر اهل ذمه ستم کند من دشمن اویم(4)

و نتیجه خیانت به اهل ذمه و فریب دادن آن ها را تسلط دشمن بر مسلمانان می دانند،(5)

ولی درعین حال از این که آن ها را دوست خود بگیریم، نهی شده ایم.(6)

امنیت مشرکین

خداوند به پیامبر می فرماید: به مشرکان هم امنیت بده: >وَ إِنْ أَحَدٌ مِّنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجَارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّی یسْمَعَ کَلاَمَ اللّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ...<(7)؛ اگر یکی از مشرکان از تو امن خواهد، وی را ایمنی ده تا کلام خدا را بشنود، پس او را به جای امنش برسان. می بینیم تا چه اندازه اسلام به تحمل، بردباری و آرامش سفارش می کند. اسلام آیین رحمت و مهربانی است و همه موظف هستند حتی با مشرکان تا زمانی که خطری برای جامعه و رفاه عمومی ندارند، مهربان باشند.


1- . ابن کثیر، همان، ج3، ص 217.
2- . ابن اشعث کوفی، الجعفریات، باب من ظلم ذمیا و أخذ شیئا من أموالهم، ص82.
3- . سیوطی، الجامع الصغیر، ج1، ص468.
4- . ابن شعبة الحرانی، تحف العقول، ص272.
5- . الدیلمی، ارشاد القلوب، ص39.
6- . ممتحنه، آیه 1 و مائده، آیه 51.
7- . توبه، آیه 6.

ص:229

رفتار ملایم با مخالفان و منافقان

خداوند می فرماید: اگر یهود خواستند تو را فریب دهند عکس العمل نظامی نشان نده و با آنان قتال مکن؛ بلکه خداوند تو را یاری کرده و تو را کفایت می کند. >وَإِن یرِیدُواْ أَن یخْدَعُوک فَإِنَّ حَسْبَکَ اللّهُ...<(1)؛ این آیه ملایمت و نرمی رسول با کفار یهود، یعنی بنی قینقاع، بنی النضیر و بنی قریظه را خواستار است، با این که عهدشان را شکستند. البته اسلام برآن نیست که مسلمانان در موضع ضعف و انفعال باشند.

هم چنین در قرآن می خوانیم: >وَمِنْهُمُ الَّذِینَ یؤْذُونَ النَّبِی وَ یقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیرٍ لَّکُمْ<(2)؛ این آیه دربارة نبتل بن حارث است. او از کسانی است که درباره پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم گفت: پیامبر، اذن یعنی گوشی است. پیامبر درباره او فرمود هر کس می خواهد چهره شیطان را ببیند، به او نگاه کند. او مردی جسیم با چشمانی قرمز بود. با این حال درباره او از طرف پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برخوردی نشد.(3)

خداوند به رسولش می فرماید: به منافقانی که او را آزار می دادند بگو که پیامبر گوش خوبی برای شماست. آن حضرت مهربانانه صحبت های آنان را می شنود. «اذن خیر» چنان که علامه می فرماید: به معنای بسیار شنوا است و آنچه که خیر شما است، می شنود یا این که برای شما خیر است، چون فقط چیزی را از شما می شنود، که خیر است.(4)

رحمت و رأفت رسول خدا در جنگها

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم قبل و هنگام و بعد از جنگ دستورالعمل هایی داشتند که علاوه بر عمل به آن، دستور می دادند مسلمانان نیز اجرا کنند.

رفتار پیامبر رحمت در جنگ ها که همیشه نمایشگاه همه خشونت هاست، چگونه بوده است؟ پیامبر بر اساس سیاست اسلامی عمل می کند و زمانی که اذن جنگ از طرف


1- . انفال، آیه 62.
2- . توبه، آیه 61.
3- . ابن هشام، السیرة النبویه، ج2، ص364.
4- . طباطبایی، المیزان، ج9، ص422.

ص:230

خداوند اعلام می شود و مجبور به جنگ می شوند طبق آیه >وَقَاتِلُوا ... وَلاَ تَعْتَدُوا<(1) عمل می کنند؛ یعنی جنگ آری، ولی تجاوز هرگز.

ایشان تا می توانستند تلاش می کردند تا هیچ گاه جنگی رخ ندهد و مواقعی که معمولاً افراد عادی اقدام به پیکار می کنند آن حضرت با مهربانی و تدبیر درصدد حل مشکل از طریق غیرجنگ برمی آید. سعی ایشان تا حد امکان بر جلوگیری از کشته شدن انسان ها، حتی دشمنان بود، چنان که در فتح مکه رخ داد. به اصحاب خود برای رعایت اصول اخلاقی کریمانه سفارش می کرد و از انتقام جویی نهی می کرد و تأکید می کرد که با اسیران خوش رفتار باشید.

انواع جنگ و جهاد در اسلام

در آیین اسلام، قلم و گفت گو که مصداقی از جهاد کبیر است، بر سلاح و تهدید مقدم است. علامه جوادی آملی با توجه به آیه >وَ جَاهِدْهُم بِهِ جِهَادًا کَبِیرًا<(2) جهاد را بر سه نوع می دانند: جهاد صغیر، جهاد کبیر و جهاد اکبر؛ جهاد اکبر جهاد با نفس است و جهاد صغیر، نبرد نظامی و جهاد کبیر، جهاد فرهنگی است که در آن استدلال و برهان و مقدمات مناظره لازم و از جهاد نظامی بالاتر است.(3) از این رو خداوند، پیامبر را امر می کند که با کافران بحث و استدلال کنند و به بیان دیگر آنان را از انحراف نجات دهند.

جهاد نظامی بر اساس هدف چهار نوع است:

جنگ های هجومی اولیه، نبردهای دفاعی در مقابل حملات دشمن، جنگ های پیش گیرانه و جنگ های آزادی بخش. پیامبر در میان این انواع هرگز در نوع جنگ های هجومی اولیه شرکت نمی کرد. جنگ آزادی بخش نیز فقط به وسیلة معصوم علیه السلام باید انجام شود که در بحث جهاد ابتدایی بیان گردید.


1- . بقره، آیه 190.
2- . فرقان، آیه 52.
3- . پایگاه خبری روات حدیث به آدرس: http://rovatehadis.com/25453

ص:231

در یک تقسیم بندی دیگر می توان جنگ ها را بر هشت نوع دانست:(1)

1. جنگ با مشرکان >وَ قاتِلُوا الْمُشْرِکِینَ کَافَّةً کَما یقاتِلُونَکُم...<(2)؛

2. جنگ با کفّار >یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا قاتِلُوا الَّذِینَ یلُونَکُمْ مِنَ الْکُفّار...<(3)؛

3. جنگ با اهل کتاب >قاتِلُوا الَّذِینَ لا یؤْمِنُونَ بِاللّهِ... الْحَقِّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ...<(4)؛

4. جنگ با منافقان >یا أَیهَا النَّبِی جاهِدِ الْکُفّارَ وَ الْمُنافِقِینَ...<(5)؛

5. جنگ با اهل بغی >فَقاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتّی تَفِیءَ...<(6)؛

6. جهاد رهایی بخش >وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفِینَ<(7)؛

7 و 8 . دفاع و مقابله به مثل >أُذِنَ لِلَّذِینَ یقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا...<(8).

مسلمانان مدت ها، با دشمنان اسلام مقابله و پیکار نکردند. آنان در مدت سیزده سال سختی، همه آزارهای دشمن را تحمل کرده، ولی دست به شمشیر نبردند، تا شاید دشمن هدایت شود و نتیجه آن نیز هجرت مسلمانان بود و حتی بعد از هجرت نیز، فشار علیه مسلمانان ادامه داشت.

این امر کاملاً انسانی است و نشان می دهد که حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم حتی به زندگی دشمنان و مخالفان خود چقدر اهمیت می داد.

در قرآن به پیامبر و مؤمنان امر شده است که پیشنهاد صلح دشمن را بپذیرند: >وَإِن جَنَحُواْ لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا...<(9)؛ و اگر کفار تمایل به صلح نشان دهند، تو نیز از در صلح درآی: >فَإِنِ اعْتَزَلُوکُمْ فَلَمْ یُقَاتِلُوکُمْ وَ أَلْقَوْاْ إِلَیْکُمُ السَّلَمَ فَمَا جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ عَلَیْهِمْ سَبِیلاً<(10)؛ یعنی


1- . مصباح یزدی، جنگ و جهاد در قرآن، ص125 تا 135.
2- . توبه، آیه 36.
3- . توبه، آیه 123.
4- . توبه، آیه 9.
5- . توبه، آیه 73.
6- . حجرات، آیه 9.
7- . نساء، آیه 75.
8- . حج، آیه 39.
9- . انفال، آیه 61.
10- . نساء، آیه 90.

ص:232

گروهی که از جنگ دلتنگ شده اند و از شما کناره گرفتند و با شما نجنگیدند و از در صلح وارد شدند در این صورت خدا برای شما راهی بر ضد، آنان قرار نداده است؛ یعنی نباید با ایشان جنگ کنی.

اما چنانچه کار به جایی می رسید که چاره ای جز جنگ نبود، قبل از جنگ، اصول و رفتارهای انسانی مورد توجه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بود. در این بخش به اختصار به سفارش های ایشان، پیش از آغاز جنگ و در هنگام جنگ اشاره می کنیم و در آخر به رفتارشان با دشمنان پس از جنگ و اسیران جنگی می پردازیم:

سفارش های پیامبر قبل از جنگ
جهاد برای خدا

مسلمان باید همه کارهایش را برای خداوند خالص گرداند، از این رو وقتی رسول خدا سپاهش را برای جنگ روانه می کرد سفارش می کرد که با نام خدا خارج شوید و در راه خدا مقاتله کنید، خیانت نکنید و کودکان و اهالی عبادت گاه (که به یهودیان اختصاص داشت) را نکشید.(1)

در روایتی دیگر تأکید و ترجیح آن حضرت بر عدم مقابله با دشمن، مشهود است. ایشان در برخی از روزهایی که با دشمن روبه رو می شد منتظر می ماند تا بعد از ظهر شود و سپس به مردم می فرمود: ای مردم آرزو نکنید که دشمن را ملاقات کنید و از خداوند طلب عافیت کنید. وقتی با دشمن روبه رو شدید، صبر کنید و بدانید که بهشت زیر سایه شمشیرهاست و سپس دعا می کرد: «اللهم منزل الکتاب و مجری السحاب و هازم الأحزاب اهزمهم و انصرنا علیهم»؛(2)

می بینیم در ابتدا رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می فرمایند که انتظار نداشته باشید که با دشمن روبه رو شوید؛ یعنی هر چه کشتار و رنج کمتر باشد و صلح در جامعه باشد بهتر است؛ ولی وقتی که چاره ای نبود، با دشمن بجنگید.


1- . اخرجوا بسم الله تقاتلون فی سبیل الله من کفر بالله لا تغدروا و لا تغلوا و لا تمثلوا و لا تقتلوا الولدان و لا أصحاب الصوامع؛ ابن حنبل، مسند احمد، ج 1، ص300.
2- . البخاری، صحیح البخاری، ج4، ص24.

ص:233

دعوت قبل از جنگ

در کتب روایی شیعه و اهل سنت مانند: وسایل الشیعه و سنن ترمذی، بابی وجود دارد که دعوت قبل از قتال را واجب می داند.(1)

قبل از شروع جنگ، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دعا می خواندند و می فرمودند:

با مردم مدارا کنید و به آنان فرصت دهید و هرگز پیش قبل از دعوت بر ایشان متازید... که اگر مردم مسلمان شوند و نزد من آورید خوش تر دارم تا این که زن ها و فرزندانشان به صورت اسیر نزد من آورده و مردانشان را بکشید.(2)

رسول خدا می فرماید:

با نام خدا بجنگید و کودکان را نکشید. وقتی که به دشمن رسیدی او را به سه چیز فراخوان. هر کدام را که انتخاب کرد از او بپذیر و رهایش کن، او را به اسلام دعوت کن، اگر پاسخ مثبت داد، قبول کن و رهایش کن. سپس او را دعوت کن تا از سرزمین خود به دیار مهاجرین رود و هر چه برای آنان از سود و زیان است، برای او هم مقرر است. در غیر این صورت به او اعلام کن که همانند دیگر مسلمانان عرب است و حکم خدا بر او اجرا می شود و غنایم سپاه اسلام به او تعلق نمی گیرد. اگر قبول کرد رهایش کن وگرنه با او دربارة جزیه مقاتله کن، اگر پذیرفت که جزیه بدهد، او را رها کن، در غیر این صورت از خداوند استعانت بجوی و با او بجنگ.(3)

هم چنین می فرماید در جنگ، شیوخ مشرکان (غیر از شیوخ ناتوان از جنگ) را بکشید و نوجوانان ایشان را زنده نگه دارید و زن ها و اجیران را نکشید.(4)


1- . ر.ک: حرّ عاملی، وسایل الشیعه، ج15، حدیث 19951 تا 19954و هم چنین: ترمذی، سنن الترمذی، ج3، ص53.
2- . الصالحی الشامی، سبل الهدی و الرشاد، ج6، ص7.
3- . احمد، النسائی، سنن النسائی الکبری، ج5، ص233.
4- . سجستانی، سنن أبی داود، ج1، ص603.

ص:234

از ابن عباس روایت شده است که رسول خدا هرگز با گروهی نمی جنگیدند، مگر آن که ابتدا آن ها را به اسلام دعوت می کردند.(1)

در روایتی دیگر آمده است که ایشان حضرت علی علیه السلام را برای جنگ به گروهی فرستاد و به ایشان امر کرد که با آن ها نجنگد، مگر آن که قبل از جنگ آن ها را دعوت کند.(2)

نهی از دعوت به جنگ و آغاز آن

مسلمان در برابر مخالفان و دشمنان، نباید آغازگر جنگ باشد. علی علیه السلام که تربیت یافته رسول خدا و سیره ایشان، همان سیره حضرت است، به فرزندش امام حسن مجتبی علیه السلام فرمود:

لا تدعون الی مبارزه و ان دعیت الیها فاجب فان الداعی باغ و الباغی مصروع؛ کسی را به پیکار دعوت نکن، اما اگر تو را به نبرد خواندند، بپذیر، زیرا آغازگر پیکار تجاوزکار و تجاوزکار شکست خورده است(3).

حضرت دعوت به جنگ و آغازگر جنگ را، دلیل عدم حقانیت می دانند، به همین دلیل سفارش می کنند که آغازگر جنگ نباشید. این سیره رهبر اسلامی و جان پیامبر است که نمونه کامل عدالت و صلح است. ایشان قبل از رویارویی با دشمن در صفین می فرماید: >لاَ تُقَاتِلُوهُمْ حَتَّی یبْدَءُوکُمْ فَإِنَّکُمْ بِحَمْدِ اَللَّهِ عَلَی حُجَّةٍ وَ تَرْکُکُمْ إِیاهُمْ حَتَّی یبْدَءُوکُمْ حُجَّةٌ أُخْرَی<؛ شما حمله نکنید و آغازگر جنگ نباشید، تا این که آنان حمله کنند، زیرا شما بحمداللّه دارای حجت و دلیل هستید و آغاز به جنگ نکردن شما، دلیل دیگری بر حقانیت شماست.(4)

قرآن پیشرفت دین اسلام را نتیجه همین نوع رفتار رسول می داند: >فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ...<(5)؛ پس به برکت رحمت الهی با آنان نرم خو شدی و اگر تند و سخت دل بودی، قطعا از پیرامون تو پراکنده می شدند،


1- . السیواسی، شرح فتح القدیر، ج5، ص445.
2- . کلینی، الکافی، ج5، ص28 و ابن اشعث کوفی، الجعفریات، ص77.
3- . نهج البلاغه، حکمت 233.
4- . نهج البلاغه، نامه 14.
5- . آل عمران، آیه 159.

ص:235

پس از آنان درگذر... در این آیه فرمان عفو عمومی به پیامبر داده می شود که پس از جنگ احد رخ می دهد. ایشان عذر کسانی که از جنگ فرار کرده و پشیمان بودند، را پذیرفت و قطعا نتیجه آن، پیشرفت اسلام در سایه صلح و آرامش بود.

علامه جوادی آملی دربارة این آیه می فرماید:

این فرمان مربوط به مراحل اولیه رسالت تبلیغی است تا...حجت الهی تمام و راه هرگونه عذری مسدود شود، وگرنه در مراحل بعدی نسبت به طاغیان عنود و... نوبت به شدیدترین برخوردها مانند جنگ هم می رسد و از تندترین الفاظ مانند لعنت هم استفاده می شود؛ >أُولئِک یلْعَنُهُمُ اللّهُ وَیلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ<(1).

در ادامه اضافه می کند: اصل اوّلی در برخوردهای دینی همان رحمت و نرمش است و برخوردهای خشن در پایان مرحله اصلاح و آخرین داروی درمان خواهد بود.(2)

نهی از کشتن کسانی که با اکراه به جنگ آمده اند

جنگ بدر کبری اولین جنگی بود که به زدوخورد کشیده شد. از این رو حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم قبل از جنگ وقتی که عده ای از سپاه دشمن برای نوشیدن آب به سمت حوض هایی که مسلمانان ساخته بودند، آمدند رسول خدا فرمود: آنان را واگذارید؛(3) هم چنین از ابن عباس روایت شده است که ایشان به اصحابش فرمود: مردانی از بنی هاشم و دیگران را می شناسم که میلی برای جنگ با ما ندارند و به اجبار به جنگ آورده شده اند، هنگام مواجهه، آن ها را نکشید.(4)

البته نباید فراموش کرد که با همه این لطف ها، سپاه اسلام مراقبت ها و هوشیاری های لازم را برای جلوگیری از شکست در نظر داشتند و این امر لازمه جنگیدن و پیروزشدن است.


1- . بقره، آیه 159.
2- . جوادی آملی، تسنیم، ج5، ص386.
3- . ابن هشام، السیرة النبویه، ج2، ص453 و ابن أثیر، الکامل فی التاریخ، ج2، ص129.
4- . ابن أثیر، الکامل فی التاریخ، ج2، ص123 و ابن کثیر، السیرة النبویة لابن کثیر، ج2، ص 436.

ص:236

نهی از خیانت

در سوره انفال می خوانیم: >وَ إِمَّا تَخَافَنَّ مِن قَوْمٍ خِیانةً فَانبِذْ إِلَیهِمْ عَلَی سَوَاء إِنَّ اللّهَ لاَ یحِبُّ الخَائِنِینَ<(1).

خداوند پس از ذکر یهودیانی که عهدشان را با پیامبر شکسته و باز عهد بستند، به پیامبر می فرماید: اگر خوف داری که در عهد خیانت کنند تو نیز عهد آنان را نزدشان بینداز و لغو کن و لغویت آن را به آن ها اعلام کن تا شما و آن ها در عهدشکستن باهم برابر شوید و یا برای این که در عدالت استوار گردی، زیرا جنگ کردن بدون این که عهد قبلی لغو و به دشمن اعلام شود، موجب می شود که بگویند تو خیانت کردی و خداوند خیانت کاران را دوست ندارد، پس در مقابل کسانی که عهد را نگه داشته اند باید عهدشان را نگه داشت؛ >أَوْفُوا بِالْعُقُودِ<(2) و >فَأَتِمُّوا إِلَیهِمْ عَهْدَهُمْ إِلَی مُدَّتِهِمْ<(3).(4)در این آیه قرآن برخورد انسانی و ملایم با کفار عهدشکن و جنگ عادلانه را توصیه می کند.

پیروزی بدون جنگ

زمانی که یهودیان بنی قینقاع پیمان خود را نقض کردند، رسول خدا به آنان فرمود: از آنچه بر سر قریش آمد، بترسید و اسلام آورید، بزرگان طایفه در جواب گفتند: ای محمد! گمان می بری که ما همچون قریش خواهیم بود، به خدا قسم، اگر ما با تو جنگ کردیم، خواهی فهمید که مرد میدان ماییم، نه دیگران. رسول خدا بعد از این پاسخ از سران یهود، ابولبابه را در مدینه جانشین خود کرد و با کمک سپاه اسلام، آنان را به مدت پانزده شب محاصره کردند خداوند در دل آنان ترس افکند تا این که به تنگ آمدند و تسلیم شدند، ولی با آن ها نجنگید.(5)


1- . توبه، آیه 58.
2- . مائده، آیه 1.
3- . توبه، آیه 4.
4- . طباطبایی، المیزان، ج9، ص151.
5- . الحلبی، السیرة الحلبیة فی سیرة الأمین المأمون، ج2، ص 476.

ص:237

سفارش ها به هنگام جنگ

علامه طباطبایی می گوید که عقیده و ایمان را نمی توان با زور و شمشیر در دل ها جای داد... اگر اسلام را به حال خود گذاشته بودند، هرگز فرمان جنگی را صادر نمی کرد و همه جنگ هایی که در اسلام رخ داد، تحمیل به اسلام شده بود.(1)

اسلام در هنگام جنگ نیز اجازه نمی دهد، رفتار غیرانسانی با دشمن داشته باشیم.

اگر اسلام بر صلح و آرامش تأکید دارد، پس جهاد ابتدایی برای چیست؟ پاسخ: جهاد ابتدایی برای این نبوده است که ملت ها را به اسلام آوردن مجبور کنند.

در اسلام دو اصل مهم مطرح است که اسلام از آن چشم نمی پوشد: 1. آزاد ساختن بشر از پرستش هر نوع معبود جز خداوند؛ 2. حاکمیت حکم الهی و اراده و قوانین و شرایع او. در پرتو این دو اصل است که کفار را از پرستش معبودهای باطل بازمی دارد و از بندگی غیرخدا نجات می دهد و عدالت را به جای ظلم آیین های باطل قرار می دهد و آنان را به اعتقاد به روز رستاخیر دعوت می کند. فواید این برنامه

را کسی انکار نمی تواند بکند و بیشتر مردم نمی توانند سود و زیان خویش را تشخیص دهند، از این رو برای تبلیغ باید فضایی آزاد برای تصمیم گیری فراهم باشد تا آزادانه مردم راه سعادت خویش را انتخاب کنند. بنابراین جهاد به این نحو، کار خردمندانه است و برای این نبوده است که مردم با اجبار اسلام را بپذیرند، زیرا ایمان از امور قلبی و روانی است و بدون میل باطنی، محقق نمی شود(2)

و این جهاد برای «دفاع از حقوق انسانیت و حظوظ فطرت ناب است، نه از باب تحمیل عقیده.»(3)

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم سفارش های خاصی برای پیکارکنندگان با دشمن دارد، که به برخی از این موارد اشاره می شود:


1- . طباطبایی، همان، ج4، ص259-261.
2- . حر عاملی، وسائل الشیعة، ج15، ص58.
3- . جوادی آملی، تسنیم، ج2، ص174

ص:238

نهی از کشتار جمعی

اسلام حتی در جنگ ها دستور به رأفت و رحمت می دهد و اجازه نمی دهد چون در جنگ هستند، برای رسیدن به پیروزی به هر خشونتی دست بزنند و مرتکب اعمال ضد انسانی شوند، چه رسد به این که از سلاح های کشتار جمعی یا شیمیایی استفاده کنند. برای نمونه به سپاه اسلام سفارش شده است که باید با دشمنی که افتاده و مجروح است و قدرت جنگ ندارد و با پیرمردان و کسانی که در جنگ شرکت نکردند، کاری نداشته باشند. دربارة حکم «المحاربة بالقاء السم» آمده است که علی علیه السلام می فرماید: «نهی رسول الله أن یلقی السم فی بلاد المشرکین»؛ یعنی از ریختن سم در سرزمین مشرکان نهی فرمودند. از امام صادق علیه السلام نقل شده است که رسول خدا از کشتن زنان و فرزندان در جنگ نهی کرده است، مگر آن که آن ها بجنگند و دراین صورت نیز تا جایی که ممکن است باید آن ها را نکشت... هم چنین از کشتن افراد زمین گیر از اهل ذمه، نابینا، پیرمرد، زن و فرزندان در سرزمین جنگ نهی فرمود.(1)

نهی از کشتن افراد غیرنظامی

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: در جنگ فقط کسانی را بکشید که در میدان کارزار آمده اند؛(2)

یعنی به افراد بی دفاع که با جنگ کاری ندارند، تعرض نکنید.

نهی از هجوم شبانه و کشتن افراد ضعیف و زنان

رسول خدا هجوم شبانه بر دشمن را جایز نمی دانست: «ما بیت رسول الله عدوا

قط لیلا»(3) و کشتن پیرمردان، عاجزان، زنان و کودکان و کسانی را که آغازگر جنگ نبودند، تحریم کرده و می فرماید: «...لاتغلوا و لاتمثلو و لاتغدروا و لاتقتلوا شیخا فانیا و لاصبیا


1- . حر عاملی، همان، ص58 تا 66، حدیث 19989تا 19993؛ در فتاوای علما نیز بر این مسئله تاکید شده است. چنان که در جواهر الکلام این گونه آمده است: «و یکره الإغارة علیهم لیلا کما فی الإرشاد و هو المراد من التبییت المصرح بکراهته فی النهایة و النافع و القواعد و التحریر و التذکرة و المنتهی و الدروس و الروضة و غیرها» (نجفی، جواهر الکلام، ج21، ص82).
2- . لاتقتلوا فی الحرب إلا من جرت علیه المواسی؛ ابن اشعث کوفی، الجعفریات، ص82.
3- . حر عاﻣﻠﯽ، همان، ج15، ص58.

ص:239

ولاامرأه...»(1) است. از امام صادق علیه السلام دربارة کشتن زنان سوال شد، فرمودند: «ان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم نهی عن قتل النساء و الولدان فی دار الحرب إلا أن یقاتلن، فان قاتلت أیضا فأمسک عنها ما أمکنک.»(2)

روایت شده است که روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از زنی که خالدبن ولید او را به قتل رسانده بود، گذر کردند، در حالی که مردم در اطراف او جمع شده بودند. حضرت به اصحابش فرمود: خالد را پیدا کنید و به او بگویید که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم تو را از کشتن کودک و زن و اجیر نهی می کند.(3)

در یکی از جنگ ها نیز جسد زن مقتولی را دیده و خشمگین شدند و فرمودند مگر شما را از کشتن زنان نهی نکرده بودم.

رسول خدا در حین جنگ، دشمن خود را بخشیدند و از کشتنش صرف نظر کردند. در این جا به دو مورد اشاره می شود:

بخشش ابن قیظی

ابن قیظی فردی نابینا بود و در جنگ احد مشتی خاک برداشت و خطاب به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم گفت: به خدا قسم اگر بدانم که به کسی جز تو نمی خورد، آن ها را به سویت پرتاب می کردم. اصحاب خواستند تا او را بکشند، ولی رسول خدا فرمود: او را واگذارید که نابینای چشم و دل است. برادر او نیز به نام اوس بن قیظی از منافقان بود که در جنگ احد به بهانه فرار از جنگ به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم گفت «ان بیوتنا عوره» و آیه 13 سوره احزاب(4)

نازل شد که قصد آن ها را که فرار بود، برملا ساخت.(5)

بخشیدن غورث بن الحارث

غورث بن حارث (یا دعثور بن حارث) در جنگ ذات الرقاع آهسته بالای سر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که زیر درختی نشسته بود، آمد و شمشیر کشید و گفت: یا محمد من یعصمک


1- . سجستانی، سنن أبی داود، ج 1، ص589 و حر عاﻣﻠﯽ، همان.
2- . حر عاﻣﻠﯽ، همان، ص64.
3- . ابن کثیر، السیرة النبویة لابن کثیر، ج3، ص638.
4- . >إِنَّ بُیوتَنَا عَوْرَةٌ وَمَا هِی بِعَوْرَةٍ إِنْ یرِیدُونَ إِلا فِرَارًا<.
5- . ابن کثیر، همان، ج2، ص347.

ص:240

منی الآن؟ حضرت فرمود: خداوند. در این هنگام ناگهان از اسبش با صورت بر زمین افتاد و پیامبر بر او مسلط شد و به او فرمود: کیست که مانع من شود؟ گفت: هیچ کس و با این که ایمان نیاورد، پیامبر او را آزاد کرد و غورث گفت: «والله لانت خیر منی.»(1)

رفتار پیامبر پس از جنگ
امان دادن به ابوسفیان، دشمن درجه یک اسلام

یکی از این موارد، رفتار ایشان با ابوسفیان است. با این که ابوسفیان به اسلام ضربه ها زد، ولی رسول خدا برای مصالحی به ایشان مقام داد. وقتی که پیامبر به او فرمود: «آیا وقت آن نرسیده است که بدانی لااله الاالله»؟ ابوسفیان در پاسخ گفت: «پدر و مادرم فدای تو باد! چقدر بردبار و کریم و با بستگان مهربان هستی!» و در

آخر پس از آن که اسلام آورد، پیامبر فرمود: «... من دخل دار أبی سفیان فهو آمن و من أغلق داره فهو آمن.»(2)

البته رحمت اسلامی در سیره رسول خدا به این معنا نیست که در هر جایی آن حضرت هر کسی را ببخشند، بلکه در جایی که لازم بود، خشونت نشان داده شود و عطوفت، خلاف عقلانیت بود، اقدام کرده و برای جلوگیری از فساد جامعه، ریشه فتنه را خاموش می کردند و این عمل ایشان، رحمتی برای مؤمنان شمرده می شود. برای نمونه می توان به موارد زیر اشاره کرد:

ابوعزه (ابوغره) که شاعری زبان آور و توانا بود، رسول خدا در بدر بدون هیچ گونه فدیه ای آزادش کرده بود به تحریک صفوان بن امیه به راه افتاد و با اشعار خود قبایل بنی کنانه را به جنگ با مسلمانان دعوت می کرد.(3)

وقتی در جنگ احد دوباره اسیر شد از رسول خدا تقاضای عفو کرد. او تنها اسیر جنگ احد بود و به رسول خدا گفت که من


1- . مجلسی، بحارالانوار، ج20، ص175؛ شبیه این روایت در سیره ابن کثیر آمده است که بیان می دارد غورث مسلمان شد. (ابن کثیر، همان، ج3، ص163).
2- . ابن کثیر، همان، ص548.
3- . الواقدی، المغازی، ج1، ص111.

ص:241

با اکراه وارد این جنگ شدم. آن حضرت نپذیرفت و فرمود: «إنّ الْمُؤْمِنَ لَا یلْدَغُ مِنْ جُحْرٍ مَرّتَینِ» و به وسیلة عاصم بن صامت گردن زده شد.(1)

سفیان بن خالد به دلیل توطئه های زیاد و ایجاد خطر برای مسلمانان به وسیلة عبدالله ابن انیس کشته شد. او کسی است که وقتی عبدالله از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خواست او را توصیف کند، فرمود: هنگامی که او را دیدی از هیبت او می ترسی و به یاد شیطان می افتی!(2)

زبیر بن باطا یکی از یهودیان بنی قریظه بود که ثابت بن قیس را نکشت و بر او منت گذاشت و آزادش کرد. ثابت هم در داستان بنی قریظه برای جبران این کار، نزد رسول خدا رفت و از آن حضرت خواست تا او را نکشد و رسول خدا نیز پذیرفت و او را بخشید. وقتی که ثابت این خبر را به زبیر داد، او گفت: پیرمردی فرتوت که زن و فرزند نداشته باشد، زندگی را برای چه می خواهد؟ دوباره ثابت نزد رسول خدا رفت و در خواست کرد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم درخواستش را قبول کرد و ثابت نزد زبیر رفت و گفت: زن و فرزندانت را رسول خدا به من بخشید. زبیر باز از نداشتن مال شکایت کرد و باز همین حکایت تکرار شد و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پاسخ مثبت داد و ثابت به زبیر گفت: رسول خدا مال تو را هم به من بخشید. زبیر گفت: ای ثابت کار کعب بن اسد و حیی بن اخطب به کجا رسید؟ ثابت گفت: کشته شدند و چند نفر دیگر را هم نام برد و همین پاسخ را شنید. بعد به ثابت گفت: ای ثابت، من بر تو حقی دارم و از تو می خواهم که مرا به آن ها ملحق کنی، به خدا قسم که پس از آن ها خیری در زندگی نیست. ثابت گردن او را زد تا در دوزخ به دوستان خود ملحق شود و این نشان بدبختی زبیر بود.(3)

مبنای رفتاری رسول خدا این بود که با کسانی که خیانت می کردند یا مشرکانی که با تحریک دیگران اقدام به جنگ با ایشان می کردند و امان می خواستند، برخورد مهربانانه داشت و آن ها را می بخشید. در تاریخ مواردی نقل شده است که به برخی اشاره می شود:


1- . ابن کثیر، همان، ج2، ص486.
2- . همان، ج3، ص 267.
3- . همان، ص240؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج3، ص 618.

ص:242

بخشش وحشی قاتل حمزه

آن حضرت از وحشی قاتل حمزه عموی خویش می گذرد و فقط به او می فرماید: «ویحک غیب عنی وجهک فلا أراک؛ از من دور شو که تو را نبینم.»(1)

با این که از این حادثه بسیار نارحت بودند، او را می بخشند.

بخشش عبدالله ابن ابی

او از منافقان مدینه بود و با وجود خیانت هایش، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ایشان را آزاد گذاشت؛ تا جایی که اصحاب خواستند با او برخورد شدید کنند و حتی فرزندش که او نیز عبدالله نام داشت، به رسول خدا پیشنهاد داد، اگر قصد کشتن او را دارد خود، پدرش را به قتل برساند و از این می ترسید اگر کسی دیگر، پدرش را بکشد، او نتواند صبر کند و قاتل پدرش را که یک مومن است، بکشد، ولی رسول خدا در پاسخ به او فرمودند: نه، برو و هم چنان با پدرت مدارا کن، و مادام که با ماست، با او نیکو معامله کن؛ «بل نترفق به و نحسن صحبته ما بقی معنا.»(2)

امان دادن به عکرمة بن ابی جهل

عکرمة بن ابی جهل که همسرش ام حکیم بود و مسلمان شده بود، برای شوهرش از رسول خدا امان گرفت و ایشان هم به او امان داد. او به یمن فرار کرده بود و وقتی نزد رسول خدا آمد، اسلام آورد. وی کسی بود که پس از واقعه بدر، همراه عبدالله بن ابی ربیعه و صفوان بن امیه با مردانی از قریش که پدران و پسران و برادرانشان در بدر کشته شده بودند، با ابوسفیان و دیگران وارد صحبت شده و قریش را تحریک کردند که اکنون وقت آن رسیده که به انتقام خون کشتگانمان، لشکری را به جنگ محمد صلی الله علیه و آله و سلم گسیل داریم. هم چنین در جنگ احد، فرماندهی سپاه میسره دشمن علیه سپاهیان اسلام را بر عهده داشت. بااین حال، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم او را بخشیدند.(3)


1- . الحلبی، السیرة الحلبیة فی سیرة الأمین المأمون، ج2، ص538.
2- . ابن کثیر، همان، ص301.
3- . همان، ج3، ص 365.

ص:243

نادیده گرفتن عمل شائس بن قیس

او یک یهودی بود و زمانی که از کنار چند نفر از قبیله اوس و خزرج گذر می کرد، دید این دو قبیله که سال ها با هم جنگ داشتند، با یکدیگر دوستانه صحبت می کنند، ناراحت شد و به جوانی که همراهش بود گفت: برو میان این دو طایفه را به هم بزن و در کنارشان بنشین و کشتگانی را که آن ها در جنگ از دست دادند، به یادشان بیاور. آن جوان چنین کرد و همان گونه که تصور می کرد، این دو طایفه به جان هم افتادند. دربارة شائس آیه 100 آل عمران نازل شد >یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تُطِیعُوا فَرِیقًا مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ یرُدُّوکُمْ بَعْدَ إِیمَانِکُمْ کَافِرِینَ<، رسول خدا با این که منشا اصلی فتنه را می دانست، برخوردی نکرد.(1)

بخشیدن عبدالله بن سعد بن أبی سرح

عبدالله بن سعد بن ابی سرح قبلاً اسلام آورده بود و سپس مرتد و مشرک شد و پنهانی زندگی می کرد. از رسول خدا امان خواست و بعد اسلام آورد. حتی کاتب وحی بود و در خلافت عمر و عثمان به کار گماشته شد.(2)

او به هنگام کتابت وحی، آخر آیات را تحریف می کرد و بعد از اختلاف با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دربارة کلمات وحی و اصرار بر نظر خودش، مرتد و سپس مهدورالدم شد.(3)

پس از فرار و پناه بردن به عثمان، برادر رضاعیش در فتح مکه، عثمان واسطه شد و حضرت او را بخشیدند.

نادیده گرفتن رفتار ودیعه بن ثابت

او برادر عمرو بن عوف از منافقان مدینه و جزء بنیان گذاران مسجد ضرار بود که علیه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم سخنان بسیاری بر زبان می راند، ولی پیامبر اقدامی علیه ایشان نکرد. در جنگ تبوک با چند تن دیگر از منافقان همراه حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم بودند.(4)


1- . الحلبی، همان، ص319 و سیوطی، الدر المنثور، ج 2، ص 5.
2- . ابن کثیر، همان، ص563.
3- . مجلسی، بحار الأنوار، ج89، ص36.
4- . ابن هشام، السیرة النبویه، ج4، ص952.

ص:244

بخشیدن هبار بن اسود

ه-بار بن اسود یکی از مشرکان بود که، زینب، دختر رسول خدا را، تعقیب و نیزه ای در کجاوه ایشان فرو کرد زینب بر اثر ترس، فرزندش را سقط نمود. به همین دلیل، پیامبر خون او را هدر اعلام کرده بود، ولی هنگامی که نزد رسول خدا آمد و عذرخواهی کرد و شهادتین بر زبان جاری کرد، رسول خدا او را بخشید و فرمود: تو را بخشیدم و اسلام، گذشته را از میان می برد.(1)

امان دادن به انس بن زنیم

او با این که بر ضد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اشعاری توهین آمیز می خواند و پیامبر او را مهدور الدم اعلام کرد، با درخواست نوفل بن معاویه بخشیده شد. وقتی خبردار شد که پیامبر او را بخشیده است، در مدح پیامبر چنین سرود:(2)

ونبوا رسول الله إنی هجوته فلا رفعت سوطی إلی إذن یدی

به رسول خدا خبر داده اند که من او را هجو گفته ام، اگر چنین است، دست من شل باشد که نتواند تازیانه ام را برگیرد.

بخشش ابی سفیان بن الحارث

او که عموزاده رسول خدا بود با این که احترام پیامبر را رعایت نمی کرد و به او ایمان نداشت، با وساطت ام سلمه، پیامبر او را پذیرفت و اسلام آورد.(3)

بخشش حاطب بن ابی بلتعه

حاطب بن ابی بلتعه پس از یقین به نیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای حرکت به سوی مکه، نامه ای محرمانه به سه نفر از قریش به نامه ای صفوان بن امیه، سهیل بن عمرو و عکرمة بن ابی جهل نوشت و آن را به وسیله زنی به نام ساره فرستاد و تصمیم رسول خدا را به آنان گزارش داد. جبرئیل، رسول خدا را در جریان نامه و نامه رسان قرار داد. پس از


1- . ابن کثیر، همان، ج2، ص 517.
2- . همان، ج3، ص 589.
3- . همان، ج3، ص543.

ص:245

دست گیری و گرفتن نامه از او، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ، حاطب را خواست و از علت آن پرسید. پس از جواب حاطب، یکی از صحابه گفت: بگذار گردن این منافق را بزنم، ولی رسول خدا او را به سکوت امر فرمود.(1)

پذیرفتن عمیر بن وهب جمحی

پیامبر از کسانی که توطئه قتل ایشان را در سر می پروراندند، با این که از نیت آنان آگاهی داشت، گذشت می کرد.

یکی از این افراد عمیر بن وهب است. ابن اسحاق می گوید: پس از واقعه بدر با صفوان بن امیه در حجر نشسته بود و از مصیبت های بدر صحبت می کرد. عمیر از شیاطین قریش بود و پیامبر را اذیت می کرد. عمیر می گوید: به خدا اگر قرض نداشتم محمد صلی الله علیه و آله و سلم را می کشتم. صفوان گفت: من همه این ها را به عهده می گیرم و خانواده ات را همراهی می کنم. عمیر تصمیم به قتل پیامبر گرفت و با شمشیر زهراگین نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رفت. رسول خدا از او پرسید برای چه آمده ای؟ گفت برای اسیری که نزد شماست آمده ام، تا به او احسان کنید. پرسید: چرا شمشیر را بر گردن نهاده ای؟ او هم جوابی داد، ولی پیامبر به او فرمود: این طور نیست، بلکه برای کشتن من آمدی، ولی خداوند به تو فرصت نمی دهد. عمیر با شنیدن این خبر غیبی به پیامبری ایشان شهادت داد و مسلمان شد.(2)

امان دادن به صفوان بن امیه

صفوان از کسانی بود که افراد را علیه سپاه اسلام فراهم می آورد تا با آنان بجنگند و به وسیلة رسول خدا او مهدورالدم شده بود. از عروه بن زبیر نقل شده است: وقتی که صفوان در تنگنا قرار گرفت، راه کوهستانی را پیش گرفته، به سوی یمن می رود. عمیر بن وهب نزد رسول خدا آمد و گفت یا رسول الله، صفوان بزرگ


1- . همان، ج3، ص536.
2- . ابن هشام، همان، ج 2، ص 485 و ابن کثیر، همان، ج2، ص486.

ص:246

قومش است و از ترس فرار کرده و قصد دارد خود را در دریا بیاندازد. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم او را امان داد و صفوان برای این بخشش از او نشانه ای خواست. رسول خدا عمامه اش را که با آن وارد مکه شده بود، به وی داد. زبیر خود را به صفوان رساند و مانع هلاک او شد و گفت رسول خدا به تو امان داده است و این نشان امان اوست که برای تو آوردم. او باور نمی کرد، تا این که به حضور رسول خدا رسید و وقتی مطمئن شد، از حضرت دو ماه مهلت خواست، ایشان چهار ماه به او فرصت دادند و سپس وی مسلمان شد.(1)

مهربانی با اسیران جنگی

دربارة رفتار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با اسیران از زهری نقل شده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: شما را به رفتار نیکو با اسیران سفارش می کنم.(2) در سال نهم هجرت هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از اسیران جنگی دیدن می کرد، زنی به نام «سفانه» دختر حاتم طایی - که به اسارت درآمده بود و برادرش عدی بن حاتم فرار کرده بود - با دیدن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به ایشان گفت: «ای محمد! پدرم از دنیا رفته و سرپرستم عدی فرار کرده است، اگر صلاح بدانید، مرا آزاد کنید. پدرم، بردگان را آزاد می کرد، به مردم غذا می رساند و آشکارا سلام می کرد...» پیامبر فرمود: «ای دختر! این، ویژگی های مؤمنان راستین است. اگر پدرت مسلمان بود، او را مورد لطف و مرحمت قرار می دادیم.» سپس فرمود: «این دختر را به پاس احترام پدرش به ارزش های اخلاقی، آزاد کنید.»(3)

گاهی آن حضرت حتی برای ایجاد صلح، جان خود را به خطر می انداختند. یکی از پاسخ هایی که مورخان در پرسش از چرایی تعدد همسران پیامبر می دهند این است که


1- . ابن کثیر، همان، ج3، ص584.
2- . الواقدی، المغازی، ج1، ص119.
3- . ابن کثیر، ج1، ص107؛ الحلبی، السیرة الحلبیة فی سیرة الأمین المأمون، ج3، ص223 و ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج36، ص446.

ص:247

برخی از ازدواج های ایشان برای ایجاد صلح و جلوگیری از وقوع جنگ در جامعه بوده است. از جمله ازدواج ایشان با «صفیه» دختر حی بن اخطب از بزرگان یهود بنی نضیر و همسر کنانة بن ربیع است و آن مربوط به زمانی بود که پدر این دختر در جنگ کشته و دخترش اسیر گردید؛ پیامبر ایشان را آزاد و با او ازدواج کردند،(1)

تا یهود دست از توطئه بر ضد ایشان بردارند.

ایشان با جویریه، دختر حارث، بزرگ یهودیان بنی المصطلق ازدواج کرد تا با دویست خانوار یهودی که به اسارت مسلمانان درآمده بودند، خویشاوند شود و به همین دلیل مسلمانان آن ها را آزاد کنند. پس از آزادی به دلیل این رفتار انسانی پیامبر، همه آن ها مسلمان شدند.(2)

نمونه دیگر رفتار انسانی با اسیران، نحوه برخورد ایشان با شیماء، دختر حارث بن عبدالعزی، خواهر شیری ایشان است. این زن وقتی که به اسارت درآمد، هر چه به مسلمانان می گفت من خواهر پیامبرم، مسلمانان باور نمی کردند. وقتی نزد رسول خدا آمد و مشخص شد که راست می گوید، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم عبای خود را برای او پهن کرد و او را روی آن نشاند. در آخر نیز هنگامی که آن زن می خواست به سوی قومش بازگردد یک غلام و یک کنیز به او بخشید و این دو با هم ازدواج کردند و به عنوان خدمت کار در خانه شیماء زندگی کردند.(3)

مقداد بن عمر می گوید در سریه نخله، حکم بن کیسان را اسیر کردم و نزد پیامبر آوردم. پیامبر او را به اسلام دعوت کرد و با او صحبت طولانی کرد. عمر گفت: او ایمان نمی آورد، اجازه بدهید وی را بکشیم. حضرت نپذیرفت، تا این که مسلمان شد و از کسانی بود که در جنگ بئرمعونه به شهادت رسید.(4)


1- . ابن کثیر، همان، ج3، ص374.
2- . همان، ج3، ص302.
3- . همان، ج3، ص689.
4- . واقدی، همان، ص 15.

ص:248

نتیجه

1. دین اسلام دین رحمت و پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم نیز برای همگان رحمت است.

2. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با مخالفان خود مهربانانه برخورد می کردند و هدف ایشان هم ایجاد صلح و آرامش بود و هم جلوگیری از وقوع جنگ. ایشان با تدبیرشان از وقوع جنگ جلوگیری می کردند.

3. استفاده از سلاح های کشتار جمعی در اسلام حرام است.

4. ایشان با سران کشورهای کفر و پادشاهان آن زمان، به نرمی و با اخلاق انسانی برخورد کردند و آنان را به اسلام دعوت کردند.

5. سیره رحیمانه پیامبر سبب نمی شد که مسلمانان در موضع ضعف و انفعال قرار بگیرند.

6. رفتار پیامبر در برابر دشمنان و کافران و مخالفان، نشان می دهد که دین اسلام، هرگز خشن و غیرانسانی نیست.

7. پیامبر اسلام در صورت وقوع جنگ، سپاه خود را به پایبندی به رفتار انسانی با مخالفان و اسیران جنگی سفارش می کردند.

8 . پیروان دیگر ادیان در جامعه اسلامی از امنیت و حقوق انسانی خویش برخوردار بودند.

ص:249

کتاب نامه

1. قرآن کریم

2. نهج البلاغه

1. ابن أثیر، ابوالحسن عزالدین، الکامل فی التاریخ، دار صادر، بیروت 1966م.

2. ابن اشعث کوفی، محمد بن محمد، الجعفریات، مکتبه نینوی الحدیثه، تهران [بی تا].

3. ابن القیم الجوزیة، محمد، زادالمعاد فی هدی خیرالعباد، موسسه الرساله، بیروت 1415.

4. ابن حنبل، احمد، بی تا، مسند احمد، دار صادر، بیروت 1415.

5. ابن شعبة الحرانی، حسن بن علی، تحف العقول، تصحیح علی أکبر غفاری، چ2، موسسه انتشارات اسلامی، 1404.

6. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، تحقیق علی شیری، دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع، بیروت 1415.

7. ابن کثیر، ابوالفدا اسماعیل، السیرة النبویة لابن کثیر، تحقیق مصطفی عبدالواحد، دارالرائد العربی، بیروت [بی تا].

8 . ابن منظور، محمدبن مکرم، لسان العرب، نشر ادب حوزه، قم 1405.

9. ابن هشام، عبدالملک، السیره النبویه، تحقیق و ضبط و تعلیق محمدمحیی الدین عبدالحمید، ج2 و ج3، مکتبة محمد علی صبیح، قاهره 1963م.

10. احمدی میانجی، علی، مکاتیب الرسول، دارالحدیث، تهران 1419.

11. بخاری، ابوعبدالله محمدبن اسماعیل، صحیح البخاری، دارالفکرللطباعة والنشر والتوزیع، بیروت 1401.

12. بلاذری، احمدبن یحیی بن جابر، فتوح البلدان، مکتبة النهضة المصریة، قاهرة 1956م.

13. ترمذی، ابوعیسی محمدبن عیسی بن سورة، سنن الترمذی، تحقیق و تصحیح: عبدالرحمن محمدعثمان، دارالفکر، بیروت 1403.

14. جوادی آملی، عبدالله، تسنیم، تنظیم و ویراش علی اسلامی، مرکز نشر اسرا، قم 1378.

15. حر عاﻣﻠﯽ، ﻣﺤﻤﺪﺑﻦ ﺍﻟﺤﺴﻦ، وسائل الشیعة، چ2، مؤسسة آل البیت، قم 1414.

16. الحلبی، علی بن برهان الدین، السیرة الحلبیة فی سیرة الأمین المأمون، دارالمعرفة، بیروت 1400.

17. دیلمی، حسن بن علی بن محمد، ارشاد القلوب، چ1، شریف رضی، قم 1412.

18. زهری، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، دارصادر، بیروت [بی تا].

19. سبحانی، جعفر، فروغ ابدیت، نشر دانش اسلامی، قم 1370.

20. سجستانی، ابوداود سلیمان ابن الأشعث، سنن أبی داود، تحقیق وتعلیق سعید محمد اللحام، چ1، دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع، بیروت 1410.

ص:250

21. السیواسی، کمال الدین محمد بن عبد الواحد، شرح فتح القدیر، دار الفکر، بیروت [بی تا].

22. سیوطی، جلال الدین، الجامع الصغیر، دارالفکرللطباعة و النشرو التوزیع، بیروت 1981م.

23. سیوطی، عبدالرحمن بن أبی بکر، الدر المنثور فی التأویل بالمأثور، دارالمعرفة للطباعة و النشر، بیروت [بی تا].

24. الصالحی الشامی، سبل الهدی والرشاد، تحقیق شیخ عادل أحمدعبدالموجود و شیخ علی محمدمعوض، چاپ اول، 1414.

25. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، سیدمحمدباقرموسوی همدانی، دفتر انتشارات اسلامی، قم 1363.

26. الطبرسی، ابوعلی الفضل بن الحسن، مجمع البیان، تحقیق سیدهاشم رسولی محلاتی و سیدفضل الله یزدی، دارالمعرفه، بیروت [بی تا].

27. فراهیدی، خلیل بن أحمد، العین، مؤسسة دارالهجرة، 1409.

28. کلینی، ابی جعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، تحقیق علی أکبر غفاری، چ3، دار الکتب الإسلامیة، تهران 1367ش.

29. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، مؤسسة الوفاء، بیروت 1403.

30. مصباح یزدی، محمدتقی، جنگ و جهاد در قرآن، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، قم 1383.

31. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، تحقیق وتعلیق: شیخ عباس القوچانی و شیخ محمد آخوندی، دار الکتب الإسلامیة، تهران 1362.

32. نسائی، أحمد بن شعیب أبوعبدالرحمن، سنن النسائی الکبری، تحقیق د.عبد الغفار سلیمان البنداری و سید کسروی حسن، دار الکتب العلمیة، بیروت 1411.

33. واقدی، أبو عبد الله محمد بن عمر بن واقد، المغازی، تحقیق مارسدن جونس، عالم الکتب، بیروت 1409.

34. http://portal.esra.ir

35. http://rovatehadis.com/25453.

ص:251

صحیحین و نفی تکفیر / ابوالفضل قاسمی

اشاره

ابوالفضل قاسمی(1)

چکیده

به سبب رویکرد حدیثی سلفیه و با توجه به اینکه تکفیری ها خود را سلفی و پیرو سلف صالح می دانند به دو منبع روایی مورد اعتماد سلفیان یعنی صحیح بخاری و مسلم مراجعه شد و مسئله تکفیر از منظر روایات این دو کتاب مورد بررسی قرار گرفت تا روشن گردد آیا این رویکرد گروه های تکفیری مورد تایید این دو منبع اصلی می باشد یا خیر؟ با بررسی این دو کتاب مشخص شد که این دو کتاب رویکردی ضد تکفیری دارند و آنچه این گروه ها انجام می دهند در تضاد با روایات این کتاب ها می باشد. نکاتی که به دست آمده اند و دلالت به نفی تکفیر می کنند عبارت است از: عدم توجه تکفیری ها به معنای کفر در روایات و آیات و عدم دلالت این لفظ در همه موارد بر خروج از اسلام، عدم آگاهی این افراد در ملاک مسلمان بودن؛ عدم توجه تکفیری ها در حساسیت شارع در نسبت کفر دادن و مذمت تکفیر مسلمانان. هم چنین دو بهانه اصلی تکفیری ها یعنی تکفیر حاکم و مشرک دانستن مسلمانان مورد بررسی قرار گرفته است و در هر دو مورد این مطلب روشن گردید که تکفیر حاکم خلاف روایات بخاری و مسلم می باشد و شرک نیز به طور عموم و به گستردگی که تکفیری ها بیان می کنند نمی تواند مشکل جامعه اسلامی بعد از پیامبر اسلام باشد.

کلید واژگان: تکفیر، صحیح بخاری، صحیح مسلم، کفر، مسلمان، تکفیر حاکم، شرک


1- پژوهشگر مؤسسه تحقیقاتی دارالإعلام لمدرسة اهل البیت علیهم السلام

ص:252

مقدمه

گروه های تکفیری خود را سلفی می دانند، یعنی پیرو سلف صالح. آنان به روایاتی که از طرف سلف صالح رسیده و دارای اسناد معتبر می باشد عمل می کنند، بر این اساس در این مقاله به بررسی تکفیر در دو کتاب صحیح بخاری(1) و صحیح مسلم(2) می پردازیم. این دو کتاب، از معتبرترین کتاب ها نزد برادان اهل سنت می باشد به گونه ای که نظر مشهور و حتی اجماع اهل سنت بر این است کسی در اعتبار این دو کتاب شکی ندارد، به خصوص روایاتی که در هر دو کتاب تکرار شده دارای اعتبار بیشتری می شود و از آن به حدیث «متفق علیه» تعبیر می شود. قبل از آغاز بحث اصلی به توضیح مواردی که قبل از ورود به بحث مورد نیاز است می پردازیم.

مفهوم شناسی
تکفیر

واژه تکفیر از ماده «ک؛ ف؛ ر» می باشد که به باب تفعیل رفته است. کفر در لغت به معنای پنهان کردن آمده. کَفَرَ: کَفْراً و کُفْراً الشیءَ: آن چیز را پنهان کرد. ابن فارس (متوفی 395ه-) می نویسد «این کلمه دلالت بر معنای واحد می کند و آن پوشیدن و پنهان کردن است»(3)

این لغت در معانی دیگر نیز استعمال شده است که به نظر می رسد همۀ آن ها به پوشیدن و پنهان کردن برگردند، به عنوان نمونه، به خاک نیز اطلاق شده چون آنچه را که زیر خاک است می پوشاند(4)

و از این موارد است کفّارات که به وسیله آن گناهان


1- . صحیح بخاری، نوشته محمد بخاری (ابوعبدالله محمد بن اسماعیل بن ابراهیم بن مغیرة بخاری جعفی) (194 - 256ق) معروف به امام بخاری می باشد که از معتبرترین کتب نزد اهل سنت می باشد.
2- . صحیح مسلم، نوشته مسلم نیشابوری (206 -261 هجری) است. این کتاب شامل مجموعه احادیثی از پیامبر اسلام می باشد و از معتبرترین کتب احادیث نزد اهل سنت بعد از صحیح بخاری است.
3- . ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج 5،ص191.
4- . ابن منظور، لسان العرب، ج 5، ص 148.

ص:253

پوشیده می شود(1)

و به انسان بی ایمان هم کافر گفته می شود به این دلیل که حق را پوشانده(2)

و نعمت های الهی را پنهان کرده است.(3)

واژه تکفیر عبارت است از: نسبت دادن کفر به کسی و کافر خواندن او.(4)

صحیح مسلم و بخاری

صحیح بخاری نزد برادران اهل سنت، صحیح ترین کتب حدیث است که توسط أبوعبدالله محمد بن إسماعیل بخاری گرداوری شده است و نام آن را الجامع المسند الصحیح المختصر من أُمور رسول الله وسننه وأیامه نامید و تعداد احادیث بخاری با حذف مکررات - طبق نظر ابن صلاح - به چهار هزار حدیث می رسد.(5)

صحیح بخاری از 97 کتاب و بیش از سه هزار باب برخوردار است. در این کتاب باب مستقلی در زمینه تکفیر وجود ندارد، ولی در ابواب مختلف احادیثی در این مورد می توان یافت و برخی از کتاب ها یا ابواب ارتباط بیشتری با این بحث دارند به عنوان مثال «کتاب الایمان» دارای باب هایی است که ارتباط بیشتری با موضوع تکفیر دارند؛ مانند: باب «قول النبی بنی الاسلام علی خمس».

کتاب صحیح مسلم توسط أبوالحسین مسلم بن حجاج قشیری نیشابوری جمع آوری شده است که بعد از صحیح بخاری در بین صحاح از اعتبار بیشتری برخوردار می باشد. صحیح مسلم دارای 54 کتاب و 7275 روایت است در این کتاب نیز کتاب یا باب مستقلی در مورد تکفیر وجود ندارد و مانند صحیح بخاری در مسائل مختلف باید به دنبال احادیث این مورد گشت ولی همان طور که در مورد صحیح بخاری بیان شد در برخی از بخش ها ارتباط بیشتری با موضوع تکفیر می توان یافت مانند «کتاب الایمان».


1- . الأزهری، تهذیب اللغة؛ ج10، ص 114.
2- . ابن فارس، همان، ص 191.
3- . جوهری، الصحاح تاج اللغة وصحاح العربیة، ج 2، ص808.
4- . ابن منظور، لسان العرب، ج 5، ص144.
5- . ابن صلاح، مقدمه ابن صلاح فی علوم الحدیث، ص 23.

ص:254

احادیثی که در این دو کتاب ذکر شده اعتبار بالایی دارد؛ به خصوص اگر حدیثی در هر دو کتاب ذکر شده باشد در این مورد ابن صلاح (متوفی 643 ه-) می نویسد: از اعلاترین نوع حدیث در صحت حدیثی است که اهل حدیث به آن اطلاق «صحیح متفق علیه» می کنند که منظور از آن اتفاق بخاری و مسلم می باشد؛ هر چند که منظور اتفاق امت نیست، ولی از اتفاق بخاری و مسلم اتفاق امت لازم می آید.(1)

هم چنین نووی(م 676ه-)، در شرح صحیح مسلم آورده است: علما اتفاق دارند که صحیح ترین کتاب بعد از قرآن عزیز، صحیح بخاری و مسلم است و امت این دو را تلقی به قبول کرده اند.(2)

به همین مضامین ابن حجر(م 852 ه-)(3) و سخاوی (م 902 ه-)(4) تصریح دارند.

نکته ای که لازم است گفته شود به خاطر اختصار و فارسی بودن مقاله، ترجمه احادیث در متن ذکر شده و متن حدیث در پاورقی بدون سند و تا آن جایی که امکان داشته است بخشی که مورد استناد بوده آورده شده است. هم چنین در متون حدیثی که در دو کتاب بخاری و مسلم مشترک بود است به جز آدرس حدیث که از هر دو کتاب بیان شده است فقط متن بخاری ذکر شده است.

انواع کفر

یکی از نکات قابل بررسی این است که آیا هر جا لفظ کفر و مانند آن در قرآن و سنت استعمال شده مراد همان کفری است که سبب خروج از اسلام می شود؟


1- . ابن صلاح، مقدمة ابن الصلاح (معرفة أنواع علوم الحدیث)؛ ص 28: «أَعْلَاهَا الْأَوَّلُ، وَهُوَ الَّذِی یقُولُ فِیهِ أَهْلُ الْحَدِیثِ کَثِیرًا: صَحِیحٌ مُتَّفَقٌ عَلَیهِ ". یطْلِقُونَ ذَلِکَ وَیعْنُونَ بِهِ اتِّفَاقَ الْبُخَارِی وَمُسْلِمٍ، لَا اتِّفَاقَ الْأُمَّةِ عَلَیهِ. لَکِنَّ اتِّفَاقَ الْأُمَّةِ عَلَیهِ لَازِمٌ مِنْ ذَلِکَ وَحَاصِلٌ مَعَهُ».
2- . شرح النووی علی مسلم، ج1، ص 1:«اتفق العلماء رحمهم الله علی أن أصح الکتب بعد القرآن العزیز الصحیحان البخاری ومسلم وتلقتهما الامة بالقبول».
3- . ابن حجر، نزهة النظر فی توضیح نخبة الفکر، ص60.
4- . سخاوی، فتح المغیث بشرح ألفیة الحدیث، ج1، ص73:«قَدْ وَافَقَ اخْتِیارَ ابن الصَّلَاحِ جَمَاعَةٌ مِنَ الْمُتَأَخِّرِینَ مَعَ کَوْنِهِ لَمْ ینْفَرِدْ بِنَقْلِ الْإِجْمَاعِ عَلَی التَّلَقِّی، بَلْ هُوَ فِی کَلَامِ إِمَامِ الْحَرَمَینِ أَیضًا ؛ فَإِنَّهُ قَالَ: لِإِجْمَاعِ عُلَمَاءِ الْمُسْلِمِینَ عَلَی صِحَّتِهِمَا، وَکَذَا هُوَ فِی کَلَامِ ابن طَاهِرٍ وَغَیرِهِ وَلَا شَکَّ - کَمَا قَالَ عَطَاءٌ - أَنَّ مَا أَجْمَعَتْ عَلَیهِ الْأُمَّةُ أَقْوَی مِنَ الْإِسْنَادِ».

ص:255

یا می تواند معنایی دیگری داشته باشد؟ معناشناسی کفر از مهم ترین مطالبی است که باید مورد توجه قرار گیرد، زیرا کسانی که دست به تکفیر دیگران می زنند از وجود این الفاظ در قرآن و احادیث سوء استفاده می کنند و دیگران را تکفیر می کنند. از خطاهایی که در بحث تکفیر می تواند صورت گیرد خلط کردن بین این انواع کفر در روایات و آیات است. اگر کسی بدون دقت لازم به این آیات و روایات مراجعه کند و تشخیص ندهد که مراد از کفر مطرح شده چه نوع کفری است به لغزش عظیمی می افتد.

در صحیح بخاری و مسلم روایاتی نقل شده است که نشان می دهد کفر انواع و مراتبی دارد و در همه جا مراد از کفر، کفر خروج از دین نیست این مسئله در صحیح بخاری در باب «کفر دون کفر» آمده است.

عبد الله بن عباس از نبی اکرم روایت کرده که فرمودند:

دوزخ به من نشان داده شد دیدم که بیشتر اهل دوزخ، زنان هستند که کفر می ورزیدند. سوال شد آیا به خدا کفر می ورزیدند؟ فرمودند خیر. به شوهرشان کفر می ورزیدند و به احسان و نیکوکاری آنان کفر می ورزند. اگر تمام عمر به یکی از آنان احسان کنید سپس چیزی [خلاف میلش] از تو مشاهده کند می گوید من هرگز از تو خیری ندیدم.(1)

همین روایت در صحیح مسلم نیز آمده است.(2)

ابن بطال (متوفی449ه-) در شرح این باب می نویسد:

معنای این باب مانند باب قبل است، به این که معاصی ایمان را کم می کند ولی به کفری که موجب خلود در جهنم باشد نمی کشاند به


1- . صحیح البخاری، ج 1، ص15، باب کفر دون کفر قَالَ: قَالَ النَّبِی صلی الله علیه و سلم : «أُرِیتُ النَّارَ فَإِذَا أَکْثَرُ أَهْلِهَا النِّسَاءُ، یکْفُرْنَ» قِیلَ: أَیکْفُرْنَ بِاللَّهِ؟ قَالَ: «یکْفُرْنَ العَشِیرَ، وَیکْفُرْنَ الإِحْسَانَ، لَوْ أَحْسَنْتَ إِلَی إِحْدَاهُنَّ الدَّهْرَ، ثُمَّ رَأَتْ مِنْکَ شَیئًا، قَالَتْ: مَا رَأَیتُ مِنْکَ خَیرًا قَطُّ».
2- . صحیح مسلم، ج2،ص626، بَابُ مَا عُرِضَ عَلَی النَّبِی صلی الله علیه و سلم فِی صَلَاةِ الْکُسُوفِ مِنْ أَمْرِ الْجَنَّةِ وَالنَّارِ.

ص:256

این دلیل که هنگامی که شنیدند رسول الله می گوید کافر شدند گمان کردند منظور کفر به خداست و گفتند کافر به خدا شدند؟ پیامبر فرمودند: کافر به همسرشان شده اند و رسول الله بیان کردند که منظور کفر زنان به حق همسرانشان بوده است و این کار باعث نقص ایمان آنان می شد.(1)

هم چنین ابن حجر (متوفی852 ه-) در کتاب فتح الباری که در شرح صحیح بخاری می باشد در ضمن این حدیث آورده است: «قاضی ابوبکربن عربی در شرحش گفته است: مراد مصنف این است که همان طور که طاعات، ایمان نامیده می شوند. معاصی کفر نامیده می شوند و مراد از اطلاق کفر، کفری که مخرج از ملت باشد نیست.»(2)

عینی(م 855) در عمدة القاری نیز نزدیک به همین بیان آورده است.(3)

هم چنین نووی (م 676) شارح صحیح مسلم نوشته است که در این حدیث، جواز اطلاق کفر بر کفران حقوق می باشد؛ اگر چه این شخص کافر به خدا نمی باشد.(4)

تفاوت در معنای کفر در قرآن کریم نیز وجود دارد و مفسران قرآن به آن اشاره کرده اند؛ به عنوان مثال در معنای کفر در آیه >إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یؤْمِنُونَ<(5)؛ «بی تردید کسانی که [به خدا و آیاتش] کافر شدند برای آنان یکسان است چه [از عذاب] بیمشان دهی یا بیمشان ندهی، ایمان نمی آورند»، طبری نوشته است:

معنای کفر در >إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا< انکار است و این به دلیل این بود که احبار یهود در مدینه نبوت محمد صلی الله علیه و آله و سلم را انکار کرده و آن را از مردم پنهان داشتتند و پیامبری ایشان را کتمان کردند حال آن که او را مانند فرزندانشان می شناختند.(6)


1- . ابن بطال، شرح صحیح البخاری، ج1، ص89.
2- . ابن حجر، فتح الباری، ج1، ص83.
3- . عینی، عمدة القاری شرح صحیح البخاری، ج1، ص203.
4- . شرح النووی علی مسلم، ج6، ص213.
5- . البقرة، آیه 6.
6- . جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 86 و أما معنی الکفر فی قوله: فإنه الجحود. و ذلک أن الأَحبار من یهود المدینة جحدوا نبوة محمد صلی الله علیه و سلم و ستروه عن الناس.

ص:257

ولی در آیه >فَاذْکُرُونی أَذْکُرْکُمْ وَ اشْکُرُوا لی وَ لا تَکْفُرُونِ<(1) «پس مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم و مرا سپاس گزارید و کفران نعمت نکنید»، کفر به معنای پوشاندن نعمت است نه کفر به معنای انکار همان طور که قرطبی در تفسیرش ذیل این آیه نوشته است «کفر در این جا پوشاندن نعمت است نه تکذیب».(2)

علما نیز این مطلب را به بیان های مختلف بیان کرده اند و برای کفر تقسیم های مختلفی ذکرکرده اند.

برخی از این دو نوع کفر به کفر اکبر و اصغر تعبیر کرده اند. به عنوان مثال ابن قیم (متوفی751 ه-) می نویسد: «کفر دو نوع است: کفر اکبر و کفر اصغر».(3)

ابن الاثیر در این مورد می نویسد: کفر دو نوع است: یکی کفر به اصل ایمان و دیگری کفر به فروعی از فروع اسلام که از اصل ایمان خارج نمی شود.(4)

مروزی (متوفی: 294ه-) نیز می نویسد: کفر دو نوع است: یکی از آن ها از ملت اسلام خارج می کند و دیگری خارج نمی کند.(5)

پس می توان به طور کلی کفر را به دو مرتبه تقسیم کرد: 1. کفری که سبب خروج از ملت اسلام می شود 2. کفری که سبب خروج از اسلام نمی شود بلکه سبب نقص ایمان می شود.

معیار مسلمان بودن
اشاره

یکی از مشکلاتی که ممکن است دامن گیر مذاهب مختلف شود این است که دیگر مذاهب را به سبب اختلافاتی که در آن ها موجود است از دایره مسلمانی خارج بدانند و برای اثبات خود به نفی دیگران بپردازند. این که هر کس از نگاه مذهب خود یا نگاه


1- . البقرة، آیه 152.
2- . قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، ج 2، ص173 «أی لا تکفروا نعمتی و - أیادی. فالکفر هنا ستر النعمة لا التکذیب».
3- . مدارج السالکین بین منازل إیاک نعبد وإیاک نستعین، ج1، ص344: فَأَمَّا الْکُفْرُ فَنَوْعَانِ: کُفْرٌ أَکْبَرُ، وَکُفْرٌ أَصْغَرُ.
4- . النهایة فی غریب الحدیث والأثر، ج4، ص340.
5- . مَرْوَزِی، تعظیم قدر الصلاة، ج2، ص527: الْکُفْرُ کُفْرَانِ: أَحَدُهُمَا ینْقُلُ عَنِ الْمِلَّةِ، وَالْآخَرُ لَا ینْقُلُ عَنْهَا.

ص:258

شخصی خود بخواهد مسلمان را تعریف کند سبب تفرقه بین مسلمانان و هم چنین خون ریزی بین مسلمانان خواهد شد. برای نجات از این مشکل می توان به سخنان ایشان مراجعه کرد که از نظر پیامبر اسلام چه کسی مسلمان می باشد و هر کس این ملاک ها و معیارها را دارا بود مسلمان بدانیم؛ هر چند که از نظر مذهبی با ما متفاوت باشند. بر اساس آنچه که روش این مقاله است به دو کتاب بخاری و مسلم مراجعه کرده و روایاتی که در این موضوع بودند بررسی شد. این روایات را به طور کلی می توان به دو دسته تقسیم کرد.

1. دسته اول روایات: شهادت به لااله الا الله

در دسته اول این روایات آنچه که شرط اسلام بیان شده شهادت به لااله الا الله می باشد.(1)

در صحیح مسلم نیز همین مطلب بیان شده است(2) و از پیامبر اسلام نقل شده است که از ایشان سوال شد که تا چه زمانی با مردم جنگ کنیم ایشان فرمودند تا زمانی که «لا اله الا الله» بگویند و هر کس این کار را بکند خودش و مالش در امان است مگر به حق. و حسابش با خداست.

البته در آخر این روایات استثنایی آورده شده با این عبارت: «إِلَّا بِحَقِّهِ، وَحِسَابُهُ عَلَی اللَّهِ» که لازم است توضیحی در مورد آن ها ذکر شود.

کلمه «بحقه» منظور از این کلمه مواردی است که در اسلام حکم آن بیان شده است و شخصی که مسلمان است کاری انجام دهد که به سبب حقوقی که در اسلام تعریف شده است مستحق مرگ باشد؛ مثل این که مسلمانی به عمد مسلمان دیگر را بکشد یا کسی که زنای محصنه کند، البته با شرایطش که در فقه بیان شده است و این مطلب را در روایات و منابع معتبر اهل سنت با سند صحیح داریم که از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم سوال کردند:


1- . صحیح البخاری، ج2، ص105: باب وجوب الزکاه: وَقَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و سلم : «أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّی یقُولُوا: لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، فَمَنْ قَالَهَا فَقَدْ عَصَمَ مِنِّی مَالَهُ وَنَفْسَهُ إِلَّا بِحَقِّهِ، وَحِسَابُهُ عَلَی اللَّهِ» و صحیح البخاری، ج4، ص48. بَابُ دُعَاءِ النَّبِی صلی الله علیه و سلم النَّاسَ إِلَی الإِسْلاَمِ وَالنُّبُوَّةِ، وَأَنْ لاَ یتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ.
2- . صحیح مسلم، ج1، ص38. أَنَّ أَبَا هُرَیرَةَ أَخْبَرَهُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و سلم قَالَ «أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّی یقُولُوا لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ فَمَنْ قَالَ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ عَصَمَ مِنِّی مَالَهُ وَنَفْسَهُ إِلاَّ بِحَقِّهِ وَحِسَابُهُ عَلَی اللَّهِ». و صحیح مسلم، ج1، ص38.

ص:259

«و ما حقها؟ قال: زنی بعد إحصان أو کفر بعد إسلام أو قتل نفس فیقتل به»؛ «مراد شما از کلمه بحقها چیست؟ فرمود: مرد همسرداری که برود زنا کند یا کسی که بعد از اسلام آوردن کافر شود یا کسی که انسان بی گناهی را بکشد، مستحق کشتن هستند.»(1)

در مورد لفظ «حسابه علی الاسلام» در شرح نووی بر مسلم نوشته شده است: کسی که اظهار اسلام کند و کفر خود را مخفی کند اسلامش در ظاهر پذیرفته می شود و این نظر اکثر علما می باشد.(2)

2. دسته دوم روایات: پنج شرط مسلمانی
اشاره

تعدادی از روایات صحیحین برای مسلمانی پنج شرط را بیان کرده اند که این دسته روایات در تعداد بیشترند و به بیان های مختلف نقل شده اند؛ برخی از این روایات مانند روایات دسته اول می باشد ولی پاسخی که رسول الله برای اتمام قتال داده اند شرایطی غیر از شهادت به وحدانیت را نیز اضافه کرده اند.(3)

و برخی از این روایات با این بیان است که بنیان اسلام بر پنج چیز می باشد: 1. شهادتین 2. اقامه نماز 3. پرداخت زکات 4. حج 5. روزه رمضان.(4)

البته روایاتی دیگری نیز در صحیح مسلم است که به این مضمون نزدیک است، ولی به جای شَهَادَةِ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ در روایت عَلَی أَنْ یوَحَّدَ اللَّهُ(5) و در روایت


1- . طبرانی، المعجم الأوسط، ج3، ص300، هیثمی؛ مجمع الزوائد، ج1، ص25، طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج15، ص103.
2- . شرح النووی علی مسلم، ج1، ص206.
3- . صحیح البخاری، ج1، ص14، بَابٌ: {فَإِنْ تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ فَخَلُّوا سَبِیلَهُمْ}، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و سلم قَالَ: «أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّی یشْهَدُوا أَنْ لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ، وَیقِیمُوا الصَّلاَةَ، وَیؤْتُوا الزَّکَاةَ، فَإِذَا فَعَلُوا ذَلِکَ عَصَمُوا مِنِّی دِمَاءَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ إِلَّا بِحَقِّ الإِسْلاَمِ، وَحِسَابُهُمْ عَلَی اللَّهِ» و صحیح مسلم، ج1، ص39، باب الأَمْرِ بِقِتَالِ النَّاسِ حَتَّی یقُولُوا لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ.
4- . همان، ص11، بَابُ قَوْلِ النَّبِی صلی الله علیه و سلم : «بُنِی الإِسْلاَمُ عَلَی خَمْسٍ».قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و سلم «بُنِی الإِسْلاَمُ عَلَی خَمْسٍ: شَهَادَةِ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ، وَإِقَامِ الصَّلاَةِ، وَإِیتَاءِ الزَّکَاةِ، وَالحَجِّ، وَصَوْمِ رَمَضَانَ» و صحیح مسلم، ج1، ص34 باب قَوْلِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و سلم «بُنِیَ الإِسْلاَمُ عَلَی خَمْسٍ».
5- . همان.

ص:260

دیگر به جای همین عبارت از عَلَی أَنْ یعْبَدَ اللَّهُ وَیکْفَرَ بِمَا دُونَهُ(1) استفاده شده است. نووی در توضیح این مطلب نوشته است:

اما بسنده کردن به یکی از شهادتین در روایات چهارم یا از کوتاهی راوی در حذف یکی از شهادتین بوده که دیگر حفاظ حدیث آن را آورده اند و یا اینکه روایت از اصل این گونه بوده است و حذف به خاطر اکتفا کردن به قرینه بوده است که یکی از شهادتین قرینه برای دیگری است و برآن دلالت دارد.(2)

این روایات در مجموع به اقرار شهادتین و انجام چند حکم ظاهری اسلام که به آن ها اشاره می شود پرداخته است. پس برای این که شخصی مسلمان به حساب آید شرایطی ذکر شده که این شرایط را می توان به دو دسته تقسیم کرد: 1. گفتار: کسی که شهادتین (أشهد أن لا اله الا اللّه و أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه) را بگوید 2. کردار: به جا آوردن اعمالی مانند نمازهای یومیه، روزۀ ماه رمضان و حج که ویژۀ مسلمانان است.

حرام بودن کشتن کافر بعد از گفتن لا إله إلا الله

در صحیحین روایاتی است که حساسیت اسلام را به تکفیر بیشتر نمایان می کند. در این روایات، پیامبرگرامی اسلام اصحابش را از کشتن کسی که کافر بوده و از روی ترس در جنگ لا اله الا الله گفته است به شدت برحذر داشته است. با توجه به این روایات چگونه ممکن است بتوان مسلمانی را فقط به خاطر اختلافات مذهبی و برداشت های مختلف از متون اسلامی تکفیر کرد و دستور به کشتن او داد.

در این روایت نقل شده است:

اسامة بن زید نقل می کند: پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم ما را به جنگ قبیله ای فرستاد، هنگام صبح در میان قبیله حُرَقة از جُهَینه بودیم، مردی از افراد قبیله را تعقیب کردم، گفت: «لا اله إلّا اللّه»، با نیزه او را از پا درآوردم، احساس کردم کار بدی کرده ام، لذا به پیامبر خبر


1- . همان.
2- . شرح النووی علی مسلم، ج1، ص179.

ص:261

دادم.پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم فرمودند: «أَقَالَ لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَقَتَلْتَهُ؟»؛ «آیا کسی را که لا اله إلّا اللّه گفت، کشتی؟» عرض کردم: «آری إِنَّمَا قَالَهَا خَوْفًا مِنَ السِّلَاحِ؛! او برای حفظ جان و ترس از اسلحه آن را گفت.» حضرت فرمود: «أَفَلَا شَقَقْتَ عَنْ قَلْبِهِ حَتَّی تَعْلَمَ أَقَالَهَا أَمْ لَا. فَمَازَالَ یکَرِّرُهَا عَلَیَّ حَتَّی تَمَنَّیتُ أَنِّی أَسْلَمْتُ یوْمَئِذٍ»؛ «مگر تو قلبش را شکافتی تا بدانی که راست می گوید یا خیر؟» پیامبر این سخن را مُدام تکرار می کرد و من آرزو کردم که ای کاش امروز مسلمان می شدم.(1)

در روایتی دیگر که در بخاری و مسلم آمده است به این مطلب تاکید شده که نباید کسی را که لا اله الا الله را بیان می کند کشت در این روایت می خوانیم:

از رسول الله صلی الله علیه و سلم سوال کردم: وقتی با کفار می جنگم، گاهی یکی از کفار با من مبارزه می کند و دست مرا قطع می کند و وقتی من به او حمله می کنم، از ترس من، به درخت پناه می برد و می گوید لا إله إلا الله و اسلام می آورد. آیا بعد از اسلام آوردنش من باید او را بکشم؟ حضرت فرمود: تو حق کشتن او را نداری. گفتم: یا رسول الله صلی الله علیه و سلم ، او بعد از این که دست مرا قطع کرد و من خواستم او را بکشم، اسلام آورد، آیا او را بکشم؟ حضرت فرمود: اگر بعد از گفتن لا إله إلا الله او را بکشی، او مانند توست قبل از این که او را بکشی - یعنی مسلمان شده بود - و تو هم مانند او شده ای قبل از این که او مسلمان شود.(2)


1- . صحیح البخاری، ج5، ص144: بَابُ بَعْثِ النَّبِی صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ أُسَامَةَ بْنَ زَیدٍ إِلَی الحُرُقَاتِ مِنْ جُهَینَةَ، یقُولُ: بَعَثَنَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ إِلَی الحُرَقَةِ، فَصَبَّحْنَا القَوْمَ فَهَزَمْنَاهُمْ، وَلَحِقْتُ أَنَا وَرَجُلٌ مِنَ الأَنْصَارِ رَجُلًا مِنْهُمْ، فَلَمَّا غَشِینَاهُ، قَالَ: لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ فَکَفَّ الأَنْصَارِی فَطَعَنْتُهُ بِرُمْحِی حَتَّی قَتَلْتُهُ، فَلَمَّا قَدِمْنَا بَلَغَ النَّبِی صلی الله علیه و سلم ، فَقَالَ: «یا أُسَامَةُ، أَقَتَلْتَهُ بَعْدَ مَا قَالَ لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» قُلْتُ: کَانَ مُتَعَوِّذًا، فَمَا زَالَ یکَرِّرُهَا، حَتَّی تَمَنَّیتُ أَنِّی لَمْ أَکُنْ أَسْلَمْتُ قَبْلَ ذَلِکَ الیوْمِ وصحیح مسلم، ج1، ص97 بَابُ تَحْرِیمِ قَتْلِ الْکَافِرِ بَعْدَ أَنْ قَالَ: لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ.
2- . صحیح البخاری، ج5، ص85، کتاب المغازی، أَخْبَرَهُ: أَنَّهُ قَالَ لِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و سلم : أَرَأَیتَ إِنْ لَقِیتُ رَجُلًا مِنَ الکُفَّارِ فَاقْتَتَلْنَا، فَضَرَبَ إِحْدَی یدَی بِالسَّیفِ فَقَطَعَهَا، ثُمَّ لاَذَ مِنِّی بِشَجَرَةٍ، فَقَالَ: أَسْلَمْتُ لِلَّهِ، أَأَقْتُلُهُ یا رَسُولَ اللَّهِ بَعْدَ أَنْ قَالَهَا؟ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و سلم : «لاَ تَقْتُلْهُ» فَقَالَ: یا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّهُ قَطَعَ إِحْدَی یدَی، ثُمَّ قَالَ ذَلِکَ بَعْدَ مَا قَطَعَهَا؟ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و سلم : «لاَ تَقْتُلْهُ، فَإِنْ قَتَلْتَهُ فَإِنَّهُ بِمَنْزِلَتِکَ قَبْلَ أَنْ تَقْتُلَهُ، وَإِنَّکَ بِمَنْزِلَتِهِ قَبْلَ أَنْ یقُولَ کَلِمَتَهُ الَّتِی قَالَ» و صحیح مسلم، ج1، ص66، کتاب الإیمان، باب تحریم قتل الکافر بعد إن قال لا إله إلا الله.

ص:262

نَوَوی ( متوفای 676 ه-) در مورد این احادیث می نویسد:

معنای حدیث آن است که انسان، مکلف است به عمل ظاهر و آنچه که از زبان فرد خارج می شود، و کسی که آگاه نیست از آنچه که در قلب انسان است، و لذا پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم به جهت امتناع اسامه از عمل به ظاهر کلام انسان، او را انکار کرده است.(1)

نهی از تکفیر مسلمانان

گروه های تکفیری به راحتی به کسانی که با آنان مخالفند نسبت کفر می دهند و این مطلب در بین خودشان هم رواج دارد و آنان یکدیگر را نیز به هر دلیلی تکفیر می کنند، برای نمونه به چند مورد اشاره می گردد:

نمونه اول: شیخ عبداللطیف بن عبدالرحمان با صدور فتواهایی، امیر عبدالله بن فیصل را به علت درخواست کمک از دولت عثمانی کافر دانست، ولی هنگامی که امیر بر ریاض چیره شد با او بیعت کرد و فتوا داد که دوباره اسلام آورده است.(2)

نمونه دوم: حسن بن فرحان مالکی در فصل سوم کتاب خود داعیه ولیس نبیا بیست و هفت مورد از تکفیری که وهابیون نسبت به دیگران غیر از خود داشته اند با اسناد معتبر ذکر کرده است؛ از آن جمله تصریح به این که اهل مکه و مدینه (که هنوز از وهابیون پیروی نمی کردند) همگی کافرند، هر کس دعوت محمد بن عبدالوهاب را پذیرفته ولی عقیده دارد که پدرانش مسلمان از دنیا رفته اند کافر است، اشاعره کافرند و معنای شهادتین را نمی دانند.(3)

سالم البهنساوی در فصل ششم کتاب خود می نویسد:

گروهی که نام خود را الجماعة المومنه گذاشته بودند و روزنامه ها تحت عنوان جماعت تکفیر و هجرت اخبار پیرامون آنان را منتشر می کردند از طیف اصلی قائلین به اندیشه تکفیر جدا شدند و این گونه


1- . نووی، شرح نووی بر صحیح مسلم، ج 2، ص 104.
2- . حسن بن فرحان، داعیه لیس نبیا، ص 123 به نقل از الدرر السنیه، ج 9 ص 22.
3- . همان، ص 113- 117.

ص:263

معتقد بودند که هر کس به منظور حفظ جان خود یا برای تسهیل در فرار از زندان با حکومت همکاری و مدارا کند و هر کس که جواب سلام شخصی را که عضو جماعتش نیست بدهد کافر است، زیرا جواب سلام دادن به معنای گواهی دادن به ایمان شخص است حال آن که اصل بر این است که تمام افراد جامعه کافر گشته اند.(1)

و این در حالی است که در روایات متعددی پیامبر اسلام نهی از تکفیر مسلمانان کرده اند و شدت این نهی به گونه ای است که نسبت کفر به فرد مسلمان در حد کفر شمرده شده است این روایات به بیانهای مختلف در صحیحین آمده است.

در روایتی نقل شده: اگر شخصی به برادر مسلمان خود بگوید یا کافر این کفر به سوی یکی از آنها بر می گردد.(2)

در اینکه چرا کفر به یکی از آنها برمی گردد قسطلانی در این مورد نوشته است: اگر کسی که نسبت کفر می دهد صادق باشد که طرف مقابل کافر می باشد ولی اگردروغ گفته باشد کسی که نسبت کفر داده ایمان را کفر دانسته و کسی که ایمان را کفر بداند کافر شده است.(3)

روایاتی که در آنها نهی از نسبت به کفر به مسلمانان داده شده است به الفاظ متفاوتی در صحیحین نقل شده است.

در روایتی نسبت کفر به مومن را مانند کشتن آن مومن بیان کرده است(4) یا در روایت دیگر آمده است کسی که مسلمانی را کافر صدا بزند یا بگوید دشمن خدا و اینگونه نباشد به خود آن شخص این القاب بر می گردد.(5)


1- . ر.ک: سالم بهنساوی، الحکم و قضیه تکفیر المسلم ( نقد و بررسی اندیشه های تکفیر) ص 207 – 208.
2- . صحیح البخاری، ج8، ص26: بَابُ مَنْ کَفَّرَ أَخَاهُ بِغَیرِ تَأْوِیلٍ فَهُوَ کَمَا قَالَ؛ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و سلم قَالَ: «إِذَا قَالَ الرَّجُلُ لِأَخِیهِ یا کَافِرُ، فَقَدْ بَاءَ بِهِ أَحَدُهُمَا»، و صحیح مسلم، ج1، ص56، باب بَیانِ حَالِ إِیمَانِ مَنْ قَالَ لأَخِیهِ الْمُسْلِمِ یا کَافِر.
3- . قسطلانی، إرشاد الساری لشرح صحیح البخاری، ج9، ص65.
4- . صحیح البخاری، ج8، ص15، بَابُ مَا ینْهَی مِنَ السِّبَابِ وَاللَّعْنِ «... من لَعَنَ مُؤْمِنًا فَهُوَ کَقَتْلِهِ، وَمَنْ قَذَفَ مُؤْمِنًا بِکُفْرٍ فَهُوَ کَقَتْلِهِ»
5- . صحیح مسلم، ج1، ص57 «... بِالْکُفْرِ أَوْ قَالَ عَدُوَّ اللَّهِ. وَلَیسَ کَذَلِکَ إِلاَّ حَارَ عَلَیهِ».

ص:264

کشتار مسلمانان و ترساندن آنان با سلاح

از مشکلاتی که گروه های تکفیری برای مسلمانان مختلف ایجاد کرده اند کشتار و ترساندن آنان با سلاح می باشد که باعث شده بسیاری از مردم آواره شده و به شهرهای دیگر فرار کنند. و این درحالی است که روایات متعددی در نهی از کشتار مسلمانان و ترساندن آنها با اسلحه و مانند آن وجود دارد. به عنوان نمونه در بخاری و مسلم دو باب در این مورد وجود دارد: بَابُ قَوْلِ النَّبِی صلی الله علیه و سلم : «مَنْ حَمَلَ عَلَینَا السِّلاَحَ فَلَیسَ مِنَّا» و بَابُ النَّهْی عَنِ الْإِشَارَةِ بِالسِّلَاحِ إِلَی مُسْلِمٍ و در روایتی که در هردو منبع ذکر شده است این گونه آمده است: «پیامبر فرمودند: هیچ یک از شما با سلاح به دیگری اشاره نکند [دیگری را با سلاح نترساند]....»(1)

در روایتی که در بخاری و مسلم وجود دارد جنگ بین مسلمانان را سبب دخول در آتش دانسته و از این تعبیر که قاتل و مقتول هر دو در آتش هستند استفاده کرده است و سبب به آتش رفتن مقتول را حرص او بر کشتن مسلمان دیگر دانسته است.(2)

در روایت دیگری کشتن مسلمان را کفر دانسته شده است.(3)

کفر در این روایت - همان طور که نووی هم بیان کرده است - کفر خروج از اسلام نیست(4)

بلکه کفر اصغر می باشد.

شرک از اسباب تکفیر مسلمانان

بعد از ظهور تفکرات محمد بن عبدالوهاب در نجد یکی از بهانه هایی که سبب شد به وسیله آن دست به کشتن مسلمانان زده شود، مسئله شرک بوده است. این مسئله


1- . صحیح البخاری، ج9، ص49، بَابُ قَوْلِ النَّبِی صلی الله علیه و سلم : «مَنْ حَمَلَ عَلَینَا السِّلاَحَ فَلَیسَ مِنَّا»و صحیح مسلم، ج4، ص2020، بَابُ النَّهْی عَنِ الْإِشَارَةِ بِالسِّلَاحِ إِلَی مُسْلِمٍ. قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و سلم : «لَا یشِیرُ أَحَدُکُمْ إِلَی أَخِیهِ بِالسِّلَاحِ، فَإِنَّهُ لَا یدْرِی أَحَدُکُمْ لَعَلَّ الشَّیطَانَ ینْزِعُ فِی یدِهِ فَیقَعُ فِی حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ»
2- . صحیح البخاری، ج1، ص15 و صحیح مسلم، ج8، ص170. إِذَا الْتَقَی الْمُسْلِمَانِ بِسَیفَیهِمَا فَالْقَاتِلُ وَالْمَقْتُولُ فِی النَّارِ.
3- . صحیح البخاری، ج1، ص19؛ صحیح مسلم، ج1، ص57.أَنَّ النَّبِی صلی الله علیه و سلم قَالَ: «سِبَابُ المُسْلِمِ فُسُوقٌ، وَقِتَالُهُ کُفْرٌ
4- . شرح النووی علی مسلم، ج2، ص54.

ص:265

اکنون نیز بهانه گروه های تکفیری دیگر قرار می گیرد و این در حالی است که پیامبر گرامی اسلام در روایات متعدد در صحیحین عدم نگرانی خویش را از مشرک شدن امت خود بارها تاکید کرده اند که این روایات نشان می دهد مسئله شرک نمی تواند مشکل اصلی مسلمانان شود و عملاً مجموع مسلمانان بعد از ایمان به پیامبر گرامی اسلام و آشنایی با خداوند دیگر رو به شرک نمی آورند پس این که محمد بن عبدالوهاب و بعد از آن گروهی دائم مسلمانان مخالف خود را به شرک متهم می کنند با آنچه که پیامبر گرامی اسلام فرمودند در تضاد است.

این روایات با عبارت «وَإِنِّی وَاللَّهِ مَا أَخَافُ عَلَیکُمْ أَنْ تُشْرِکُوا بَعْدِی، و قسم به خدا من بر شرک بعد از خود نمی ترسم » در روایات متعدد آمده است.(1)

تکفیر حاکم و مردم

از جمله شیوه هایی که تکفیری ها برای توجیه جنایت های خود دارند تکفیر حاکمان و بعد از آن تکفیر مردم (کسانی که تحت سیطره این حاکمان قرار دارند) می باشد. بیشتر حاکمان اسلامی در زمان ما در نحوه اداره حکومت و اجرای دستورهای اسلامی؛ از احکام آمیخته به اسلام و غیر اسلام استفاده می کنند. این مطلب باعث شده است که گروهی بر این اساس که در قرآن آمده است >وَ مَنْ لَمْ یحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُون<(2) حکم به تکفیر حاکمان و جامعه تحت حکومت آنان می کنند؛ به عنوان نمونه محمد عبدالسلام فرج در الفریضة الغائبه این گونه می نویسد:

احکامی که بر مسلمین حاکم است احکام کفر است بلکه قوانینی است که کفار وضع کرده اند که مسلمانان را براساس آن حرکت می دهند و خداوند سبحان و تعالی در سوره مائده می فرماید:


1- . صحیح البخاری، ج2، ص91، بَابُ الصَّلاَةِ عَلَی الشَّهِیدِ؛ صحیح البخاری، ج5، ص103 بَابٌ: أُحُدٌ یحِبُّنَا وَنُحِبُّهُ؛ صحیح البخاری، ج8، ص90؛ بَابُ مَا یحْذَرُ مِنْ زَهَرَةِ الدُّنْیا وَالتَّنَافُسِ فِیهَا؛ صحیح البخاری، ص8،ص121، بَابٌ فِی الحَوْضِ، صحیح مسلم، ج4، ص1795، بَابُ إِثْبَاتِ حَوْضِ نَبِینَا صلی الله علیه و سلم وَصِفَاتِهِ؛ «...، وَاللهِ مَا أَخَافُ عَلَیکُمْ أَنْ تُشْرِکُوا بَعْدِی، وَلَکِنْ أَخَافُ عَلَیکُمْ أَنْ تَتَنَافَسُوا فِیهَا»
2- . مائده، آیه 44.

ص:266

>وَ مَنْ لَمْ یحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُون< تا در ادامه می آورد «هرکس که این گونه انجام دهد کافر است و کشتن او واجب است تا به حکم خداوند و رسولش برگردد.(1)

قبل از این که به بررسی روایات صحیحین در مورد حاکمان مسلمان بپردازیم لازم است در مورد این آیه شریفه مورد استناد تکفیری ها توضیحی داده شود. این آیه در مورد کسانی است که منکر حکم الهی هستند و حکم الهی را اصلاً قبول ندارند نه اینکه افرادی به دلیل هواهای نفسانی یا به دلایل دیگر این احکام را اجرا نمی کنند که به این مطلب برخی از مفسرانی که مورد اعتماد سلفیان نیز می باشند مانند ابن ابی حاتم اشاره دارند. ابن ابی حاتم در ذیل این آیه شریفه از ابن عباس روایت می کند کسی که حکم به آنچه خدا نازل کرده است را انکار کند کافر است و کسی که اقرار به آن دارد ولی به آن حکم نمی کند ظالم و فاسق است.(2)

همچنین در رساله هایی که در عقاید اهل سنت نوشته شده است بر پیروی از حاکم ظالم و عدم خروج بر او تاکید شده است؛ مثلاً در رساله العقیدة الطحاویه که یکی از مراجع اعتقادی معروف اهل سنت است که مورد اعتماد سلفیان و حتی وهابیون می باشد که شروح متعددی بر آن زده اند، در بند 72 آن، به ضرورت پیروی از حاکم ظالم و عدم خروج بر او، به عنوان یک اصل اعتقادی اشاره شده است(3)

که شارحین نیز بر این مطلب تاکید کرده اند.(4)

اما در صحیحین هم روایاتی است که به این مطلب پرداخته است و بر اطاعت از حاکمان و عدم خروج بر آن ها تاکید شده است که به این مطلب هم توجه شده است


1- . محمد عبدالسلام فرج، ا لفریضة الغائبة، ص4.
2- . ابن أبی حاتم، تفسیر القرآن العظیم، ج 4، ص 1142 یقول: من جحد الحکم بما أنزل الله فقد کفر، و من أقر به و لم یحکم به فهو ظالم فاسق.
3- . جامع الشروح و التعلیقات العلمیه علی العقیدة الطحاویة، ج2، ص527: ولا نری الخروج علی أئمتنا وولاة أمورنا وإن جاروا ولا ندعوا علیهم ولا ننزع یدا من طاعتهم ونری طاعتهم من طاعة الله عز و جل فریضة ما لم یأمروا بمعصیة وندعوا لهم بالصلاح والمعافاة».
4- . جامع الشروح و التعلیقات العلمیه علی العقیدة الطحاویة، ج2،ص527 - 549.

ص:267

و در این موارد خواسته شده است که از اطاعت این حاکم در آنچه که خلاف شرع است اطاعت نشود ولی کشتن و قتال نهی شده است.

در صحیح بخاری بابی به نام «بَابُ السَّمْعِ وَالطَّاعَةِ لِلْإِمَامِ» برای این موضوع وجود دارد که روایت کرده است که پیامبر گرامی اسلامی فرمودند: شنیدن و اطاعت کردن حق است مادامی که امر به معصیت نشود و زمانی که امر به معصیت شد هیچ شنیدن و اطاعت کردنی نیست.(1) همین روایت در صحیح مسلم با همین مضمون روایت شده است.(2)

در شرح ابن بطال (متوفی 449 ه-) بر صحیح بخاری در توضیح این حدیث آمده است: «خوارج به این حدیث احتجاج می کردند و خروج بر ائمه جور و قیام علیه آنان را هنگام جور آن ها لازم می دانستند ولی جمهور امت قیام بر رهبران جائر و برکناری آنان را واجب نمی دانند؛ مگر این که بعد از ایمان آوردن کافر شوند و به پاداشتن نماز را ترک کنند، اما هر آنچه که پایین تر از این موارد باشد جایز نیست. خروج بر آن ها تا زمانی که امرشان مورد پذیرش است و مردم امر آن ها را اطاعت می کنند، زیرا در ترک خروج بر آن ها حفظ نوامیس و اموال و خون های مردم است و در قیام علیه آنان تفرقه و تشتّت ایجاد می شود و جایز نیست جنگیدن با آن ها به خاطر ظلمی که می کنند.»(3)

همان طور که در این روایت و شرحی که یکی از دانشمندان اهل سنت بر آن نوشته است به جز خوارج، بقیه امت خروج بر حاکم را جایز ندانسته مگر این که از دین اسلام خارج شود یا نماز را به پا ندارد و در غیر این صورت برای جلوگیری از خون ریزی و حفظ نوامیس مسلمانان و اموال آنان خروج بر این حاکمان جایز نیست.


1- . صحیح البخاری، ج4، ص49: النَّبِی صلی الله علیه و سلم ، قَالَ: «السَّمْعُ وَالطَّاعَةُ حَقٌّ مَا لَمْ یؤْمَرْ بِالْمَعْصِیةِ، فَإِذَا أُمِرَ بِمَعْصِیةٍ، فَلاَ سَمْعَ وَلاَ طَاعَةَ».
2- . صحیح مسلم، ج3، ص1469: باب وُجُوبِ طَاعَةِ الْأُمَرَاءِ فِی غَیرِ مَعْصِیةٍ، وَتَحْرِیمِهَا فِی الْمَعْصِیةِ.
3- . ابن بطال، شرح صحیح البخاری، ج5، ص126.

ص:268

این مطلب در روایاتی در صحیح مسلم نیز بیان شده است که در «بَابُ وُجُوبِ الْإِنْکَارِ عَلَی الْأُمَرَاءِ فِیمَا یخَالِفُ الشَّرْعَ، وَتَرْکِ قِتَالِهِمْ مَا صَلَّوْا، وَنَحْوِ ذَلِکَ» آمده است که آیا با حاکمانی که مورد پذیرش نیستند بجنگیم که فرمودند خیر مادامی که نماز به پا می دارند.(1)

یا در روایتی که در «بَابُ الْأَمْرِ بِلُزُومِ الْجَمَاعَةِ عِنْدَ ظُهُورِ الْفِتَنِ وتحذیر الدعاة إلی الکفر» روایت شده است تصریح بیشتری به این امر اطاعت و عدم خروج بر حاکم شده است. پیامبر فرمودند: بعد از من امامانی می آیند که به راه و هدایت من هدایت نمی کنند و به سنت من عمل نمی کنند و مردانی بین آن ها هستند که قلب های شیطانی در جسم انسانی دارند. از پیامبر سوال شد که یا رسول الله! اگر این شرایط را درک کردیم چه کنیم؟ پیامبر فرمودند از امیر خود اطاعت کنید اگر به پشت تو زده شود و مالت گرفته شود پس بشنو و اطاعت کن.»(2)

کشتار زنان و کودکان

از جمله مواردی که اهل تکفیر بر خلاف دستورهای پیامبر گرامی اسلام عمل می کنند کشتن زنان و کودکان است، در حالی که پیامبر اسلام صراحتاً کشتن زنان و کودکان را نهی کرده است. در این مورد روایاتی در صحیحین وجود دارد که تصریح بر این امر دارد، در این جا فقط به یک روایت که در هردو کتاب آمده است. اشاره می شود: در برخی جنگ ها به پیامبر گرامی اسلام خبر رسید که زنی یافت شده که کشته شده است و پیامبر از کشتن زنان و کودکان نهی کردند.(3)


1- . صحیح مسلم، ج3، ص1480: قَالَ: «سَتَکُونُ أُمَرَاءُ فَتَعْرِفُونَ وَتُنْکِرُونَ، فَمَنْ عَرَفَ بَرِئَ، وَمَنْ أَنْکَرَ سَلِمَ، وَلَکِنْ مَنْ رَضِی وَتَابَعَ» قَالُوا: أَفَلَا نُقَاتِلُهُمْ؟ قَالَ: «لَا، مَا صَلَّوْا».
2- . صحیح مسلم، ج3، ص1476: «یکُونُ بَعْدِی أَئِمَّةٌ لَا یهْتَدُونَ بِهُدَای، وَلَا یسْتَنُّونَ بِسُنَّتِی، وَسَیقُومُ فِیهِمْ رِجَالٌ قُلُوبُهُمْ قُلُوبُ الشَّیاطِینِ فِی جُثْمَانِ إِنْسٍ»، قَالَ: قُلْتُ: کَیفَ أَصْنَعُ یا رَسُولَ اللهِ، إِنْ أَدْرَکْتُ ذَلِکَ؟ قَالَ: «تَسْمَعُ وَتُطِیعُ لِلْأَمِیرِ، وَإِنْ ضُرِبَ ظَهْرُکَ، وَأُخِذَ مَالُکَ، فَاسْمَعْ وَأَطِعْ».
3- . صحیح البخاری، ج4، ص61؛ صحیح مسلم، ج3، ص1364، بَابُ قَتْلِ الصِّبْیانِ فِی الحَرْبِ؛أَنَّ عَبْدَ اللَّهِ رضی الله عنه، أَخْبَرَهُ: أَنَّ امْرَأَةً وُجِدَتْ فِی بَعْضِ مَغَازِی النَّبِی صلی الله علیه و سلم مَقْتُولَةً، «فَأَنْکَرَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و سلم قَتْلَ النِّسَاءِ وَالصِّبْیانِ.

ص:269

نتیجه

با توجه به روایاتی که در دو کتاب صحیح مسلم و بخاری وجود دارد کاری که تکفیری ها به اسم اسلام انجام می دهند خارج از سنت پیامبر است، زیرا سنت پیامبر بر این است که رفتار مسلمان حمل بر ظاهر شود و کسانی که شهادتین را بر زبان جاری می کنند و برخی اعمال مانند نماز را قبول دارند مسلمان هستند و به جز مواردی که شرع مقدس اجازه داده خون و مال و ناموس مسلمان در امان است، مثل این که مسلمانی، مسلمانی را بکشد یا به خدا کفر بورزد که فقهای اسلام بر اساس سنت پیامبر برای این امور حد و مرز مشخص کرده اند، از طرفی کسانی که دست به تکفیر حاکم می زنند، بر خلاف سنت نقل شده در بخاری و مسلم عمل می کنند. خشونت هایی که علیه زنان و کودکان صورت می گیرد نیز خلاف سنت می باشد.

ص:270

منابع

1. ابن ابی حاتم، عبدالرحمن بن محمد، تفسیر القرآن العظیم (ابن ابی حاتم)، مکتبة نزار مصطفی الباز، چاپ: سوم، عربستان سعودی 1419 ق.

2. ابن الأثیر، أبو السعادات المبارک بن محمد الجزری، النهایة فی غریب الأثر، الناشر: المکتبة العلمیة، بیروت، 1399ه- - 1979م.

3. ابن بطال، أبو الحسن علی بن خلف بن عبد الملک، شرح صحیح البخاری لابن بطال،تحقیق: أبو تمیم یاسر بن إبراهیم، چاپ دوم، دارالنشر: مکتبة الرشد - السعودیة، الریاض 1423ه- - 2003م.

4. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، فتح الباری شرح صحیح البخاری، دار المعرفة، بیروت 1379ق.

5. -----------------------------------، نزهة النظر فی توضیح نخبة الفکر فی مصطلح أهل الأثر، تحقیق: عبد الله بن ضیف الله الرحیلی، چاپ اول، مطبعة سفیر بالریاض 1422 ه- . ق.

6. ابن صلاح؛ ابی عمر عثمان بن عبدالرحمن؛ معرفة أنواع علوم الحدیث (مقدمه ابن صلاح فی علوم الحدیث)؛ المحقق: نور الدین عتر،الناشر: دار الفکر - سوریا، دار الفکر المعاصر – بیروت 1406ه- - 1986م.

7. ابن فارس بن زکریاء القزوینی الرازی، أبو الحسین ؛معجم مقاییس اللغة،المحقق: عبد السلام محمد هارون دار الفکر عام النشر، بیروت 1399ه- - 1979م.

8 . ابن قیم الجوزیة، محمد بن أبی بکر بن أیوب بن سعد شمس الدین،مدارج السالکین بین منازل إیاک نعبد وإیاک نستعین، محقق: محمد المعتصم بالله البغدادی، دارالکتاب العربی – بیروت 1416 ه- - 1996م.

9. ابن منظور محمد بن مکرم؛ لسان العرب؛ دار صادر، چاپ سوم، بیروت 1414 ق.

10. الأزهری الهروی،:محمد بن أحمد بن أبو منصور؛ تهذیب اللغة؛ المحقق: محمد عوض مرعب، دار إحیاء التراث العربی، بیروت 2001م.

11. بخاری، محمّد بن اسماعیل، صحیح بخاری، تحقیق: محمد زهیر بن ناصر، چاپ اول: دار طوق النجاة،1422 ق.

12. بهنساوی،سالم، الحکم و قضیه تکفیر المسلم (نقد و بررسی اندیشه تکفیر) مترجم:سالم افسری، نشر احسان، تهران 1392.

13. جوهری فارابی؛ أبو نصر إسماعیل بن حماد؛الصحاح تاج اللغة وصحاح العربیة؛تحقیق: أحمد عبد الغفورعطار، چاپ چهارم: دار العلم للملایین، بیروت 1407 ه- - 1987 م.

14. سخاوی، محمّد بن عبد الرحمن، فتح المغیث بشرح الفیة الحدیث للعراقی، تحقیق: علی حسین علی، چاپ اوّل، مکتبة السنة، مصر 1424 ه- . ق.

ص:271

15. الطبرانی أبوالقاسم، سلیمان بن أحمد بن أیوب بن مطیر اللخمی الشامی، المعجم الأوسط، المحقق: طارق بن عوض الله بن محمد, عبد المحسن بن إبراهیم الحسینی، دار الحرمین، القاهرة، (بی تا).

16. طبری ابو جعفر محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، چاپ اول: دارالمعرفه، بیروت 1412 ق.

17. الطحاوی؛ ابی جعفر احمد بن محمد بن سلامه، جامع الشروح و التعلیقات العلمیه علی العقیدة الطحاویة،چاپ اول، دار بدایه للاعلام و النشر، مصر1431ه- - 2010م.

18. عینی، محمود بن احمد، عمدة القاری شرح صحیح البخاری، دار إحیاء التراث العربی، بیروت (بی تا).

19. قرطبی محمدبن احمد؛الجامع لأحکام القرآن، چاپ اول: انتشارات ناصرخسرو، تهران 1364ش.

20. قسطلانی، احمد بن محمّد، إرشاد الساری لشرح صحیح البخاری، چاپ هفتم، المطبعة الکبری الأمیریة، مصر 1323 ه- . ق.

21. مالکی،حسن بن فرحان، داعیه لیس نبیا، دار الرازی، عمان – اردن 1425ه- ، 2004 م.

22. المَرْوَزِی، أبو عبد الله محمد بن نصر بن الحجاج؛تعظیم قدر الصلاة؛محقق: د. عبد الرحمن عبد الجبار الفریوائی، چاپ اول: مکتبة الدار، المدینة المنورة 1406.

23. مسلم بن حجّاج نیشابوری، المسند الصحیح المختصر بنقل العدل عن العدل إلی رسول الله صلی الله علیه و سلم ، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، دار إحیاء التراث العربی، بیروت 1412 ق.

24. نووی، یحیی بن شرف، المنهاج شرح صحیح مسلم بن الحجاج، چاپ اول: دار إحیاء التراث العربی، بیروت 1392 ه- . ق.

25. هیثمی، علی بن ابی بکر، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، تحقیق: حسام الدین القدسی، مکتبة القدسی، القاهرة 1414 ه- . ق.

ص:272

ص:273

توحید و شرک پژوهشی مقایسه ای میان دیدگاه مکاتب اسلامی و دیدگاه جریان تکفیری / دکتر فلاح دوخی

اشاره

دکتر فلاح دوخی(1)

مترجم: میثم صفری

چکیده

مسألة توحید، از جمله مسایل اعتقادی مهمّی به حساب می آید که انسان را به دو گروه، مسلمان موحّد و کافر مشرک تقسیم می کند. آثار عملی که بر این تقسیم مترتّب می شود نقش گسترده ای را در زندگی اجتماعی ایفا می کند. بنابراین اندیشمندان مسلمان با اهتمام و دقّت زیاد به این مسأله پرداخته اند؛ تا از وقوع در اشتباه در فهم که منجرّ به آثار وخیمی بر فرد و جامعه می شود به دور باشند.

بین مکاتب متعدّد اسلامی معروف در مورد تفسیر توحید، اختلافی بنیادین وجود ندارد؛ آن ها توحید را به یگانه بودن خداوند متعال در ذات، صفات و دیگر جوانب وحدانیّت خداوند متعال تفسیر می کنند. در این نکته نیز آن ها با هم توافق دارند که باید همة درب های شرک که هم پایة اعتقاد به وجود شریک و ضدّی به همراه خداوند متعال است را مسدود کنند.

بله! گروهی از مسلمانان تحت تاثیر نظرات برخی از علما به سوی تندروی و انحراف در تفسیر توحید و شرک رفته اند؛ و این ها را به گونه ای مخالف با تفسیر دیگر علمای مکاتب اسلامی تفسیر کرده اند. این گروه به نظر خودشان،


1- سطح 4 حوزه و دکتری فقه اسلامی

ص:274

فهم درست از توحید را منحصر در خودشان دانسته و بر این پندار هستند که تفسیر شاذّ آنان و فهمشان از این مسایل تنها فهم سازگار با قرآن و سنّت نبویّ است. این پندار، آنان را به سوی کافر دانستن افرادی کشانده است که در این دیدگاه تفسیری با آن ها مخالف هستند.

از آنجایی که موضوع این مقاله پژوهش مقایسه ای میان مکاتب اسلامی - چه شیعی و چه سنّی - و میان جریان تکفیری در تفسیر عقیدة توحید و شرک است، لازم است که در وهلة نخست نظر مذهب شیعه به همراه مذاهب عقیدتی سه گانة معروف اهل سنّت: معتزله، اشاعره و ماتریدیه بیان شود و سپس به نظریّات مکتب سلفی گری به زعامت ابن تیمیّه و سپس مکتب وهّابی گری به زعامت «ابن وهّاب» پرداخته شود. «ابن وهّاب» پیرو «ابن تیمیه» بوده و از چارچوب فکری او به ویژه در مسایل مرتبط با توحید و شرک بیرون نرفته، بلکه در این زمینه بسیار افراط کرده و به سوی تکفیر متمایل شده و به شکل گسترده ای در این زمینه پیش رفته تا جایی که نشان تکفیر از جمله ویژگی های آن شده است. بر این اساس، ما پژوهشمان را بر این مکتب و بیان مبانی فکری آن در زمینة فهمشان از توحید و شرک و ممیّزات فکری آن ها نسبت به دیگر مکاتب اسلامی متمرکز کرده ایم. در این پژوهش ما دریافتیم که فرق اساسی و ماهوی میان مبانی و دیدگاه های این مکتب تکفیری و دیگر مکاتب اسلامی وجود دارد. این جریان تکفیری که در ریشه های اوّلیّة خود به اندیشه های احمد بن حنبل بر می گردد در بندِ تعدادی از عواملی بوده که در تشکیل منظومة فکری جدید که ابن تیمیه و پیروانش آن را بنا کرده اند؛ سهیم بوده است. از جمله مهم ترین این عوامل، فهم سطحی اشتباه، جمود فکری، تقلید کورکورانه، تعصّب و مانند این ها است.

ما در این پژوهش مهم ترین عواملی که به این تفاوت و اختلاف اساسی در عقیدة توحید بین این خطّ فکری و سایر مکاتب منجرّ شده را بیان کرده ایم. گفته ایم که نخستین خاستگاه، در این مسأله نمود یافته است که ابن تیمیه توحید را به توحید در ربوبیّت و توحید در الوهیّت تقسیم کرده و این پندار را بر تقسیم خود متفرّع نموده است که کافران زمان نزول قرآن منکر توحید در ربوبیّت نبوده اند؛ بلکه به آن اقرار و اعتراف می کردند.

ص:275

موضوعی را که آنان انکار می کردند خصوص توحید در الوهیّت بوده که به معنای توحید در عبودیّت و شریک قائل نشدن برای خداوند متعال در عبادت است؛ سپس پندار دیگری را هم بر این مسأله متفرّع کردند و آن، این که: از جمله وظایف پیامبران ابلاغ توحید در الوهیّت که توحید فطری شمرده می شود نبوده است؛ بلکه بعثت آنان بر توحید در عبودیّت متمرکز بوده است.

ما در این پژوهش عیب ها و کاستی های اندیشة تکفیری در انجام این تقسیم و بطلان استدلال آن ها را تبیین کرده ایم. و هم چنین به بیان خاستگاه دوم مترتّب بر خاستگاه نخست پرداخته ایم که منجرّ به گرایش به افراطی گری در تکفیر و متّهم کردن مسلمانان به شرک شده که تفسیر غلطی از معنای عبادت است. زیرا آن ها در تفسیر عبادت بر معنای لغوی آن تکیه کرده اند که به معنای خضوع و فروتنی است. امّا عرف، به یاری این تعریف از عبادت نمی آید؛ و این تعریف با بسیاری از مواردی که داخل در آن می شود ولی در عُرف عبادت شمرده نمی شود مورد نقض قرار می گیرد؛ بر این اساس ما ناچار شدیم که تعریف صحیحی از عبادت را ارائه کنیم که در این معنا نمود یافته که عبادت عبارت از خضوع به همراه اعتقاد به ربوبیّت و الوهیّت آن موجود مورد پرستش است. چنان چه این اعتقاد در قلب عبادت کننده پیشی نگیرد عبادتی به وجود نخواهد آمد؛ حتّی اگر کار او سجده، رکوع و مانند این ها باشد. بر این اساس سجدة بر حضرت آدم در آغاز آفرینش به هیچ وجه عبادت نبوده است.

لذا مصادیقی را که طرفداران اندیشة تکفیری برای عبادت غیر خدا آورده اند؛ مانند: زیارت اهل قبور، توسّل به امامان و افراد صالح و شایسته و مانند این ها، که در پرتو این ها بخش گسترده ای از مسلمانان را به شرک، وثنیّت و کفر متّهم کرده اند، همة این ها نتیجة فهم نادرست معنای عبادتی است که آنان به دنبال توحید در آن هستند. برای هر فردی که از گرایش تکفیری و خطاهای برداشتی آنان آزاد شده، آشکار است که این کارها هیچ ارتباطی با شرک نداشته؛ بلکه در حقیقتشان در مطاف عبادت خدا و تقرّب به او قرار می گیرند.

ص:276

گفتارهایی در موضوع تکفیر

غزّالی می گوید: تنها، جاهلان با شتاب به سوی تکفیر می روند... و شایسته است که انسان تا جایی که می تواند از آن دوری کند؛ زیرا مباح شمردن خون ها و اموال کسانی که رو به قبله نماز می خوانند و به ذکر لا اله الّا الله محمّد رسول الله تصریح می کنند، خطاست. خطای زنده گذاشتن هزاران کافر آسان تر از خطای در ریختن ذرّه ای از خون یک مسلمان است... توصیه، این است که تا جایی که می توانی زبانت را از اهل قبله نگه دار؛ تا مادامی که آنان لا اله الّا الله محمّد رسول الله می گویند، زیرا در تکفیر خطر است، در حالی که سکوت خطری ندارد(1).

محمّد عبده می گوید: خداوند کمترین تسلّطی را برای هیچ خلیفه، قاضی، مفتی و روحانی بر عقاید و تعیین احکام قرار نداده است... هیچ کدام از این ها مجاز نیستند که ادّعای تسلّط بر ایمان کسی یا عبادت او با پروردگارش یا کشمکش با او پیرامون دیدگاه عبادی او را داشته باشند؛ زیرا در اسلام سیطرة دینی ای جز سیطرة موعظة حسنه و فراخواندن به خوبی و دور کردن از بدی وجود ندارد... و این، سلطه ای است که خداوند آن را برای مسلمانان عادّی قرار داده است تا با آن در مقابل بالادستان خود بایستند، همان گونه که این حقّ را برای بالادستان آن ها قرار داده تا به وسیلة آن زیردستان خود را در بر بگیرند. هیچ مسلمانی - هر اندازه هم که سرشناس و مشهور باشد - بر دیگری - هر چند جایگاهش پایین باشد - جز حقّ خیرخواهی و ارشاد را ندارد. میان مسلمانان مشهور شده و از قواعد احکام دین اسلام دانسته شده است که هنگامی که گفتاری از گوینده ای صادر شود که صد احتمال کفر داده می شود و یک احتمال ایمان وجود دارد؛ حمل بر ایمان می شود و جایز نیست که آن را بر کفر حمل کرد(2).


1- . ابوحامد غزالی، الاقتصاد فی الاعتقاد، ص 143؛ و ن.ک: ابوحامد غزالی، فیصل التفرقة بین الإسلام والزندقة، ص 61.
2- . محمّد عبده، الأعمال الکاملة للإمام محمّد عبده، ج 3، ص 283-289.

ص:277

با این گفتارها، اندیشة ناب اسلامی، ماهیّت تکفیر و حجم گستردة خطر آن بر بشریّت و بر امّت اسلامی را مشخّص می کند. پس شایسته نیست که هیچ مسلمانی بی پروا در تکفیر دیگرانی که شهادتین را بر زبان می آورند، به بهانة برداشتی نادرست یا فهمی قاصر از برخی خاستگاه های عقیدة اسلامی، وارد شود.

پیشگفتار

زیربنای همة دعوت های الهی در طول تاریخ پیامبران توحید و نفی شرک بوده است. شکّی نیست که توحید تنها اصلی است که خاستگاه همة فرستادگان دیانت ها با گسترة اعتقادی، احکامی و اخلاقی آن ها بوده است. اسلام یکی از این دین ها است که از این اصل مستثنا نیست. امّا نکتة قابل توجّه در دین اسلام تاکید فراوان آن بر این اصل اعتقادی و اهتمام زیاد به آن است؛ به گونه ای که گوی سبقت را در این زمینه از همة ادیان دیگر ربوده است. حقیقت اسلام، شهادت به یگانگی خداوند متعال و نفی هر شریکی است که مانع تحقّق این حقیقت می شود. سطح این توجّه و اهتمام به حدّی رسیده است که بر زبان آوردن این شهادت را کافی دانسته است تا آثار ظاهری اسلام را بر آن ها مترتّب کند. گویندة این شهادت با وجود آن، مصونیّتی را در بالاترین حدّش به دست می آورد؛ پس کشتن و تجاوز به حریم و آبروی او جایز نیست. باید همة اموال او را محترم دانست و حقیقت باطنی ایمان او برای کسی گذاشته می شود که بر جان ها و اسرار درون مطّلع است. چنان چه در واقع به این حقیقت اعتقادی ایمان نداشته باشد، بلکه بر زبان آوردن این الفاظ برای اهداف و منافع دنیوی باشد؛ کافی است تا داخل در اسلام شود. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم این حقیقت را با فرمایش خود تأیید کرده است:

مامور شده ام تا با مردم بجنگم تا شهادت به وحدانیّت خداوند متعال و رسالت من بدهند، هر وقت این کار را انجام دادند خون ها و اموالشان را به حقّ از من حفظ نمودند(1).


1- . محمّد بن اسماعیل بخاری، صحیح بخاری، ج 8 ص 162.

ص:278

در کافی از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود:

اسلام، شهادت به وحدانیّت خداوند متعال است؛ به واسطة این شهادت خون ها از ریخته شدن محفوظ می ماند؛ بر اساس آن نکاح و ارث اجرا شده و گروه مردم بر ظاهر آن شکل گرفته است(1).

گویا توحید با این بر زبان آورده شدن دستاوردی دارد که در حقّ حیات در همة جلوه ها و عرصه هایش نمود پیدا می کند. بر این اساس هنگامی که می خواهیم توحید را بفهمیم باید در ضمن این چارچوبی که از آن به هدف کلّی تعبیر می شود فهمیده شود. و چنان چه به دنبال تفسیری از توحید باشیم باید در این فضای از فهم کلّی صورت بپذیرد. این تفسیر هدف مند را بسیاری از آیات تقویت می کنند، مانند این فرمایش خداوند متعال: «ای کسانی که ایمان آوردید! اجابت کنید خدا و رسول خدا را هنگامی که شما را به سوی هدفی فرا می خوانند که زنده تان می کند».(2)

این آیة شریفه هدف و علّت همة دستورات الهی را زنده نمودن مردم با آن ها قرار داده است. گویا نبودِ آن ها مرگ حقیقی است. فلسفة پاسخ مردم به توحید و اقرار به آن فقط زنده نمودن است، هرگونه که زندگی را تفسیر کنیم، خواه زندگی دنیوی یا اخروی، و هر گونه تاثیر این پاسخ دادن را در تحقّق زندگی را تفسیر کنیم، آیا به واسطة علم و معرفت به وجود آمده از آن باشد یا غیر آن.

ما در این مقاله در صدد بحث طولانی و مفصّل دربارة تفسیر توحید و مطالب مرتبط با آن نیستیم، بلکه تنها به مقداری از بحث بسنده می کنیم که روشنگر مؤلّفه های بنیادین فهم آن نزد علمای مشهور مسلمان باشد، خواه از اهل سنّت و خواه از شیعه، به همراه مقایسة آن با فهم سلفی معاصر و تبیین کاستی ها و عیوبی که در آن اخیراً رخ داده است و چگونگی تاثیر این فهم در تکفیر بخش بزرگی از کسانی که به حقیقت توحید اقرار می کنند و آن را بر زبان می آورند.


1- . محمّد بن یعقوب کلینی، کافی، ج 2، ص 25.
2- . >یا أَیهُّا الَّذِینَ آمَنُواْ اسْتَجِیبُواْ لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یحُییکُمْ< (انفال/24).

ص:279

در حقیقت این پژوهش به دنبال تحلیل و آسیب شناسی واقعیّت اسلامی معاصر و تحلیل این مطلب هستیم که چگونه گوهر ناب اسلام (توحید) در نزد برخی به توجیه گر و خاستگاهی تبدیل شده برای حرکت در جهت عکس هدف کلّی و علّت وجودی توحید که در زنده نمودن مردم - همان گونه که پیش از این گفتیم - نمود یافته است. بر این اساس این بدفهمی در تفسیر توحید به محکوم کردن بسیاری از مسلمانان به مرگ و هتک حرمت، آبرو و اموال آن ها منجرّ شده است.

نگاه کلّی به توحید و نفی شرک

توحید و شرک دو معنای مقابل هم هستند که در یک جا با هم جمع نمی شوند. بر این اساس انسان تنها با اقرار به توحید و وحدانیّت خداوند متعال و شریک نداشتن او وارد جرگة اسلام می شود و تنها با ضدّ آن یعنی شرک و کفر از اسلام بیرون می رود. انسان تنها با اسلام مستحقّ بهشت می شود و تنها با ضدّ آن سزاوار ورود به آتش جهنّم می شود. لذا امکان اجتماع توحید با شرک وجود ندارد؛ زیرا لازمة توحید، نفی شرک و لازمة شرک نفی توحید است؛ و این، معنایش تهافت و تضادّ در دیدگاه فرد معتقد است که محال است.

بله! یک اشارة قرآنی به امکان اجتماع این دو وجود دارد بلکه نزد بیشتر مسلمانان وجود دارد: «ایمان نمی آورند بیشتر آن ها به خداوند مگر آن که مشرک هستند»(1). ما در مباحث پیش رو توجیهی منطقی برای اجتماع این دو خواهیم آورد.

تعریف توحید و شرک
توحید در لغت

«التوحید: مصدر فعل وحّد، الوحدة: تنها بودن؛ رأیتُه وحدَه: او را به تنهایی دیدم؛ گویا گفته ای: أوحدتُه برؤیتی إیحادا: من در نگاهم او را یگانه کردم یعنی غیر از او را ندیدم... توحید: ایمان به خداوند متعال به تنهایی در حالی که شریکی ندارد. الله الواحد الأحد:


1- . >وَ مَا یؤْمِنُ أَکْثرَهُم بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُم مُّشْرِکُون< (یوسف/106).

ص:280

دارای وحدانیّت و یکتایی... الواحد المنفرد بالذات: یعنی یگانه ای که در ذات خود مثل و نظیری ندارد. وَحَّده توحیداً: او را یگانه قرار داد»(1).

«توحید خداوند متعال در جملة «لا إله إلّا الله» اقتضای نفی حقیقیّ ماهیّت هر خدایی را دارد و با نفی ماهیّت همة افراد آن ماهیّت به همراه آن منتفی می شوند. با این توضیح، جملة «لا إله إلّا الله» توحید کامل واقعی را می رساند»(2).

شرک در لغت

شرک: جمع آن أشراک و به معنای نصیب و بهره است؛ آن گونه که در روایت آمده است: «من أعتق شِرکاً له فی عبدٍ»: هر کس بهره و قسمت خود از برده ای را آزاد کند(3). الشرک و الشرکة: چیزی میان دو نفر باشد و هر کدام به تنهایی مالک آن نباشند. هنگامی که با کسی در موردی شریک می شوی می گویی: شارکتُ فلاناً فی الشیء؛ و هنگامی که شخصی را شریک خود قرار می دهی می گویی: أشرکتُ فلاناً(4). الشِرکة: در هم آمیختن دو ملکیّت(5).

با توجّه به این بررسی لغوی به این نتیجه می رسیم که شرک در مورد خداوند متعال بر اساس ریشة لغوی آن به معنای شریکی به همراه خدا گرفتن است. معنای «أشرک بالله تعالی» این است که او چیز دیگری را به خداوند ضمیمه کرده است؛ این چیز، گاهی بت است یا پادشاه و مانند این ها. مخلوط و ضمیمه کردن هم گاهی به لحاظ ربوبیّت و تدبیر است و گاهی به لحاظ الوهیّت و عبودیّت.

ما در آینده در مورد معنای اصطلاحی شرک نزد علما روشن گری خواهیم کرد. این مطلب، نقطة مهمّ و مورد نزاعی در مباحث مرتبط با اندیشة تکفیری معاصر در تفسیر توحید است.


1- . ن.ک: اسماعیل بن حمّاد جوهری، الصحاح، ج2، ص 547؛ ن.ک: ابن منظور، لسان العرب، ج 3، ص 450؛ ن.ک: فیروزآبادی، القاموس المحیط، ج1 ص 414.
2- . محمّد بن عمر رازی، تفسیر الرازی، ج 4، ص 196.
3- . محمّد بن علی فیومی، المصباح المنیر، ج 4، ص 499.
4- . احمد ابن فارس، مقاییس اللغة، ج 3، ص 206.
5- . حسین بن محمّد راغب اصفهانیّ، المفردات فی غریب القرآن، ص 259.

ص:281

انواع شرک و احکام آن ها
اشاره

می توان شرک را با توجّه به آن چه در قرآن و سنّت آمده است به دو قسمت تقسیم کرد: شرک اکبر و شرک اصغر:

شرک اکبر

عبارت از اثبات شریکی برای خداوند متعال در ذات یا افعال و یا صفات اوست. این کار، بزرگ ترین کفر است، خداوند متعال می فرماید: «خداوند شرک به خودش را نمی بخشد»(1). و «و هر کس به خداوند شرک بورزد به گمراهی دور و عمیقی دچار شده است»(2).

و فرموده است: «هر کس به خداوند شرک بورزد خداوند بهشت را بر او حرام کرده و جایگاهش آتش جهنّم است»(3).

شرک اصغر

عبارت از در نظر داشتن غیر خدا به همراه خدا در برخی از کارها است. این نوع از شرک، ریا و نفاق است که خداوند متعال بدان اشاره کرده است: «برای خدا، در این نعمت که به آنها بخشیده بود، همتایانی قائل شدند خداوند برتر است از آنچه همتای او قرار می دهند!»(4)

و بیشتر آن ها به خدا ایمان نمی آورند؛ مگر آن که مشرک هستند(5).

برخی، شرک اصغر را این گونه تعریف کرده اند: هر آن چه شرع از آن نهی کرده و دستاویزی برای ورود به شرک اکبر و ابزاری برای واقع شدن در آن بوده و در متون دینی به شرک نام گذاری شده است(6).

حکم قسم اول این است که مرتکب آن از دین اسلام بیرون رفته و خون و مال مرتکب آن هیچ مصونیّتی ندارد و در آخرت وارد آتش جهنّم می شود. چنین گناهی از


1- . >إِنَّ اللَّهَ لَا یغْفِرُ أَن یشْرَکَ بِه< (نساء/48).
2- . >وَ مَن یشرْکْ بِاللَّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالَا بَعِیدًا< (نساء/116).
3- . >مَن یشرْکْ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیهِ الْجَنَّةَ وَ مَأْوَئهُ النَّار< (مائده/72).
4- . >جَعَلَا لَهُ شُرَکاَءَ فِیمَا آتَاهُمَا فَتَعَلیَ اللَّهُ عَمَّا یشْرِکُون< (اعراف/190).
5- . ن.ک: حسین بن محمّد راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص 260.
6- . عوّاد بن عبد الله معتق، بعض أنواع الشرک الأصغر، مجلّة البحوث الإسلامیّة، ج 20، ص 151.

ص:282

جملة گناهان کبیرة هلاکت بخش است. در صحیح بخاری آمده است: از پیامبر صلی الله علیه و سلم پرسیدم: چه گناهی نزد خدا بزرگ تر است؟ پاسخ فرمود: این که برای خداوند ضدّ و شریکی قرار بدهی در حالی که او تو را آفریده است(1).

از همین جا نتیجه می گیریم که هر کس بتی یا غیر آن را اختیار کند و معتقد باشد که آن چیز نظیر و ضدّ خداوند متعال است؛ قطعا کافر و مشرک شده و حرام بزرگی را مرتکب شده است. ما در مباحث آینده به این قسمت اشاره خواهیم کرد و تکفیر و مشرک دانستن را منحصر در این قسم خواهیم دانست.

حکم قسم دوم این است که کار حرامی است؛ ولی مرتکب آن از دین اسلام خارج نمی شود؛ بر این اساس در کتاب و سنّت از این مورد بر حذر داشته شده است(2).

شرک در اطاعت و شرک در عبادت

در لسان برخی از روایات تقسیم دیگری برای شرک؛ به شرک در اطاعت و شرک در عبادت وجود دارد. از امام صادق علیه السلام در تفسیر آیة 106 سورة یوسف >وَ مَا یؤْمِنُ أَکْثرَهُم بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُم مُّشْرِکُون< روایت شده است که فرمود: شرک در اطاعت است؛ نه شرک در عبادت(3).

در تفسیر قمی در ذیل همین آیة شریفه از امام باقر علیه السلام روایت شده است که فرمود: شرک در اطاعت است نه شرک در عبادت؛ و گناهانی که آن ها مرتکب می شوند شرک در اطاعت است؛ زیرا آن ها در این موارد از شیطان اطاعت کردند؛ و غیر خداوند را در اطاعتش شریک کردند؛ ولی شرک در عبادت نیست که غیر خدا را عبادت کرده باشند(4).

اجتماع شرک با توحید و ایمان

علّامة طباطبایی رحمة الله معتقد است که شرک بر چهار قسم است. شرک به مانند کفر و ایمان به حسب ظهور و خفا متنوّع می شود. بر این اساس شرک ظاهری وجود دارد؛


1- . محمّد بن اسماعیل بخاری، صحیح بخاری، ج 5، ص 148.
2- . ن.ک: مجلّة البحوث الإسلامیّة، همان.
3- . همان، ج 2، ص 397.
4- . علیّ بن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، ج 1، ص 358.

ص:283

مانند کسی که اعتقاد به تعدّد خدایان و پرستش بتان و شفیعان دارد. شرکی مخفی تر از اولی هم وجود دارد؛ همان شرکی که اهل کتاب دارند؛ دلیل این شرک، انکار نبوّت خاصّه هستند و این گفتارشان است: «عُزیر، پسر خداست؛ و ما فرزندان خدا و دوستان خاصّ او هستیم». شرک دیگری هم وجود دارد که از دو تای اولی مخفی تر است؛ مانند کسی که اعتقاد به استقلال اسباب و تکیه به آن ها دارد. قسم چهارمی از شرک در غفلت از خداوند متعال و توجّه به غیر او نمود پیدا می کند. این نوع چهارم از همة انواع دیگر خاص تر است.

با این توضیح اجتماع شرک با توحید و ایمان با این که دو معنای در مقابل هم هستند توجیه می شود؛ زیرا این دو از مفاهیمی هستند که قابل شدّت و ضعف هستند؛ بر این اساس مانند قُرب و بُعد، نسبی هستند. قرب و بعد مطلق هیچ گاه با هم جمع نمی شوند؛ مگر آن که نسبی باشند که در این صورت اجتماع و تصادق آن ها ممتنع نیست؛ مانند شهر مکّه که نسبت به مدینه، نزدیک است و نسبت به شام دور است. ایمان و شرک به خداوند متعال هم بر همین منوال است. حقیقت ایمان، تعلّق قلب به خداوند متعال به واسطة خضوع در برابر اوست؛ و حقیقت شرک تعلّق قلب به غیر خداوند متعال است؛ از کسانی که بدون اذن خداوند متعال مالک چیزی نمی شوند. این دو به حسب نسبت و اضافه مختلف می شوند. جایز است که به عنوان مثال انسان به این زندگی فانی دنیا تعلّق خاطر داشته باشد و با وجود آن حقیقت خداوند متعال را فراموش کند؛ همان گونه که جایز است انسان از هر آن چه سدّ راه نفس او می شود برای رسیدن به خداوند متعال خودش را جدا سازد و با تمام وجودش به او متوجّه شود و او را یاد کند و از او غافل نباشد. پس در ذات و صفات خود تنها بر او تکیه می کند و جز ارادة او اراده ای ندارند؛ مانند اولیای مخلص الهی.

بین این دو منزلت و جایگاه مراتب مختلفی وجود دارد که از جهت نزدیکی و دوری به یکی از آن دو مختلفند؛ دو طرف آن می توانند به گونه ای با هم جمع شوند. بر این اساس فردی را می بینی که ادّعای ایمان به خداوند متعال دارد؛ امّا می ترسد و بند بند

ص:284

وجودش از هر مصیبتی و بلایی که او را تهدید می کند، می لرزد و ذکر «لا حول و لا قوّة إلّا بالله» را بر لب دارد و در همان زمان عزت و شوکت را از غیر خدا طلب می کند و این فرمایش خداوند متعال را تلاوت می کند: >إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمیعاً <(1).

قرار گرفتن شرک در نفس

برخی معتقدند که تلبّس به شرک به هر گونه، نظیر استقرار شرک در نفس نیست. ممکن نیست که این دو در خود حکم یکسان باشند. اطلاق فعل با وصف (مشتق) با هم متفاوت هستند. توصیف و تسمیه حکمی دارد و اسناد فعل حکم دیگری دارد(2).

بر این اساس بر کسی «مشرک» یا دیگر اوصافی که احتمال بقا و استمرار دارند اطلاق نمی شود مگر آن که این وصف در او مستقرّ شده باشد(3)؛ زیرا اطلاق فعل تنها بر مسمّای فعل دلالت می کند بر خلاف وصف که دلالت بر استقرار تلبّس به این معنا و تبدیل معنای وصفی به ملکه ای است که از انسان جدا نمی شود. بر این اساس میان «الذین أشرکوا» و «الذین صبروا» و میان «المشرکین» و «الصابرین» تفاوت وجود دارد؛ مشرکین کسانی هستند که وصف شرک در آن ها مستقرّ شده و ثُبات یافته است(4).

برخی از روایات وارد شده است که تاکید می کند شرک خفی اطلاق وصف شرک را توجیه نمی کند؛ بلکه اموری وجود دارد که وصف شرک را محقّق می کند؛ همان گونه که در کافی از عبّاس بن یزید از امام صادق علیه السلام روایت شده که می گوید: به امام علیه السلام عرض کردم: این عوام می پندارند که شرک، از ردّ پای مورچه در شب تاریک بر سنگ سیاه مخفی تر و پوشیده تر است. امام فرمود: بنده، مشرک نمی شود تا زمانی که برای غیر خدا نماز بخواند یا برای غیر خدا ذبح کند یا غیر خدا را بخواند و دعا کند(5).

ما در آینده به این روایت باز خواهیم گشت.


1- . محمّد حسین طباطبایی، تفسیر المیزان، ج 11، ص 276.
2- . همان، ج 2، ص 203.
3- . همان، ج 12، ص 172.
4- . همان، ج 4، ص 39.
5- . محمّد بن علی صدوق، الخصال، ص 137.

ص:285

توحید و مراتب آن در مذاهب اسلامی

مقتضای موضوع در این جا تقسیم بحث یک بار به لحاظ اندیشة شیعی است و بار دیگر به لحاظ اندیشة سنّی است؛ و سپس میان این دو با هم و با اندیشة سلفی افراطی تکفیری مقایسه ای صورت می گیرد.

از آن جایی که اهل سنّت دارای یک روش اعتقادی نبوده اند و شیوه های گوناگونی وجود داشته است؛ لذا مناسب است به ماهیّت این روش ها به صورت مختصر پرداخته شود و سپس دیدگاه توحیدی هر کدام از این ها تبیین شود. مقصود ما در این بحث فقط روش های اعتقادی است نه فقهی.

در وهلة نخست توحید در اندیشة شیعی را مورد بحث قرار می دهیم و سپس در ادامه به اندیشة سنّی با مکاتب مختلف آن پرداخته می شود.

توحید و مراتب آن در مذهب شیعی

معنای توحید نزد شیعه زیاد با توضیحی که اکثریّت اهل سنّت از توحید ارائه داده اند، تفاوت ندارد. این مطلب در آینده روشن خواهد شد. علمای مذهب شیعه توحید را با قالب های واضح و عبارت های آشکاری بیان کرده اند که دیدگاه آن ها را که معتقدند همان دیدگاه اهل بیت پیامبر علیهم السلام است را به خوبی مجسّم کرده است.

این عبارات نگاهی سریع به برخی از گفته های آنان است:

شیخ صدوق (متوفّای 381 ه-): اعتقاد ما در توحید این است که خداوند متعال یکتا و یگانه است. هیچ کس مانند مثل او نیست. قدیم زائل نشدنی است. شنوا، بینا، دانا، حکیم، زنده، قیّوم، شکست ناپذیر، دارای قداست، توانا، بی نیاز. به جوهر، جسم، صورت، عرض، خط، سطح، ثقل(سنگینی)، خفّة (سبکی)، سکون، حرکت، مکان و زمان توصیف نمی شود(1).

در کلام شیخ صدوق(ره) نمی یابیم که او توحید را به مراتب و انواعی تقسیم کرده باشد؛ او تنها به «توحید ذات» بسنده کرده و اوصاف خداوند متعال را آورده است.


1- . محمّد بن علی صدوق، الاعتقادات فی دین الإمامیّة، ص 22.

ص:286

شیخ مفید (متوفّای 413 ه-): او معتقد است که خداوند متعال یگانه در الوهیّت و ازلیّت است. هیچ چیز به او شبیه نیست. جایز نیست کسی خودش را همانند او کند. او در شایستگی پرستش یکتاست. اجماع اهل توحید بر این اوصاف وجود دارد؛ به استثنای «اهل تشبیه»(1).

شیخ مفید(ره) در این گفتار، مراتب توحید را آورده است. در رتبة نخست، توحید در الوهیّت را قرار داده است و مقصود او «توحید ذاتی» است. گاهی از اوقات توحید در خالقیّت و توحید در ربوبیّت هم زیرمجموعة توحید در الوهیّت قرار می گیرد. در رتبة دوم، توحید در عبودیّت را قرار داده است.

علّامه مظفّر (متوفّای 1383ه-): ایشان اعتقاد شیعه را در قالب عبارات واضح تری ریخته است. توحید را به سه رتبه و جهت تقسیم کرده است: توحید ذات، توحید صفات و توحید در عبادت. او می گوید: باید خداوند متعال را از جمیع جهات یگانه دانست. همان گونه که واجب است خداوند را در مرحلة ذاتش یگانه دانست و معتقد شد که او در ذات خود یکتاست و «واجب الوجود» است؛ هم چنین در مرحلة دوم باید در ناحیة صفات هم خداوند متعال را یکتا دانست؛ و معتقد بود که صفات خداوند متعال عین ذات اوست؛ و شبیهی در صفات ذاتی خود ندارد. او در علم و قدرت نظیری ندارد. در خالقیّت و رازقیّت شریکی ندارد. در همة کمالات رقیب و شریکی ندارد. هم چنین در مرحلة سوم باید خداوند متعال را در عبادت هم یگانه دانست. بر این اساس عبادت غیر خداوند متعال به هیچ وجه جایز نیست؛ هم چنین شریک قرار دادن برای او در عبادت از هر نوعی که باشد جایز نیست: عبادت واجب باشد یا غیر واجب، در نماز باشد یا عبادات دیگر. هر کس برای خداوند متعال در عبادت شریکی قرار دهد، مشرک است؛ مانند کسی که در عبادتش ریا می کند و به غیر خداوند متعال تقرّب حاصل می کند. حکم چنین فردی، حکم کسی است که بت های چوبین وغیر آن ها را می پرستد و فرقی میان این دو نیست(2).


1- . محمّد بن محمّد بن نعمان، أوائل المقالات، ص 51.
2- . محمّد رضا مظفّر، عقائد الإمامیّة، ص 37.

ص:287

برخی از علما در مورد توحید به جای اصطلاح «اقسام توحید»، «مراتب توحید» به کار برده اند. برخی دیگر از اصطلاح «شاخه های توحید» را استفاده کرده اند. شاید دلیل این کاربرد، دوری از اشکالی منطقی است که مربوط به ضرورت تباین میان قِسم و قسیم آن و تداخل نداشتن آن ها با هم است.

حائری می گوید: توحید چهار شاخه دارد:

نخست: توحید در ذات؛ خداوند متعال فرموده است: >قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَد<؛ معنای این توحید اجمالاً این است که خداوند متعال در ذات خود یکتاست و شبیه و نظیری ندارد.

دوم: توحید در صفات: معنای آن اجمالاً این است که صفات ذات خداوند عین ذات اوست و دوگانگی میان آن ها و ذات و میان خود صفات نیست. از امیرالمومنین علیه السلام روایت شده است که فرمود: کمال اخلاص برای خداوند متعال نفی صفات از اوست؛ زیرا هر صفتی شهادت می دهد که غیر از موصوف است و هر موصوفی هم گواهی می دهد که غیر از صفت است. هر کس خداوند متعال را [به صفات مخلوقاتش] توصیف کند به تحقیق او را به چیزی نزدیک کرده و با نزدیک کردن خدا به چیزی دو خدا مطرح شده؛ و با طرح شدن دو خدا، اجزایی برای او تصوّر کرده و با تصوّر اجزا برای خدا او را نشناخته است.

سوم: توحید در عبادت: معنای آن به صورت مختصر این است که عبادت غیر خداوند متعال جایز نیست؛ خداوند متعال فرموده است: >وَ ما أُمِرُوا إِلاَّ لِیعْبُدُوا إِلهاً واحِداً لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ سُبْحانَهُ عَمَّا یشْرِکُون<(1).

چهارم: توحید در افعال: معنای اجمالی آن این است که موثّری در جهان هستی غیر از خداوند متعال نیست. البته این حرف، منافاتی با ترتّب علّی و معلولی مانند: ترتّب سوختن بر آتش یا کشتن بر شمشیر یا روییدن بر بذر و باران و یا مشابه این ها ندارد؛


1- . «در حالی که دستور نداشتند جز خداوند یکتایی را که معبودی جز او نیست، بپرستند، او پاک و منزه است از آنچه همتایش قرار می دهند.» (توبه/31)

ص:288

همان گونه که با مختار بودن انسان و توسّل به معصومین علیهم السلام و اولیای الهی نیز منافات ندارد. از این توحید شاخه های زیادی منشعب می شوند؛ مانند: 1. توحید در خالقیّت، 2. توحید در ربوبیّت، 3. توحید در مالکیّت و حاکمیّت تکوینی، 4. توحید در تشریع، 5. توحید در الوهیّت و اطاعت(1).

مذاهب اعتقادی اهل سنّت
اشاره

ما در این جا به برجسته ترین مذاهب اعتقادی اهل سنّت بسنده می کنیم. بر این اساس به «اشاعره»، «ماتریدیه» و سپس به «سلفیه» و «وهّابیّت» اشاره خواهیم کرد.

1. اشاعره
اشاره

اشاعره، مکتبی سنّی است که بسیاری از فقهای بزرگ اهل سنّت و محدّثان آن؛ از جمله: باقلانی (متوفّای 303 ه-)، بیهقی (متوفّای 458 ه-)، غزالی (متوفّای 505 ه-)، ابن عساکر (متوفّای 571 ه-)، ابن حجر عسقلانی (متوفّای 852ه-)، سیوطی (متوفّای 911 ه-) و غیر این ها، از این شیوه پیروی کرده اند. خواننده می تواند برای اطّلاع یافتن از طبقات اشاعره و شناخت بسیاری از علمای آن به کتاب «تبیین المفتری» ابن عساکر مراجعه کند.

انتساب به مذهب اشعری به منزلة انتساب به مذاهب چهارگانة فقهی معروف شمرده می شود. اشعری، آن گونه که «سبکی» می گوید: تقریر کنندة مذاهب سلف است. او از عقاید صحابة رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم

دفاع و حمایت کرده است. بر این اساس انتساب به او به این اعتبار است که او در چارچوب روش سلف، مکتب خود را تشکیل داده و به آن تمسّک جسته است. براهینی را بر آن اقامه کرده است و در نتیجه، کسی که به او در این زمینه اقتدا کند، و راه او را در دلایل بپیماید؛ اشعری نامیده می شود(2).

شافعیّه، حنفیّه و بسیاری از علمای حنفیّه بر عقیدة اشعری اتّفاق نظر دارند.


1- . کاظم حائری، أصول الدین، صص 85-88.
2- . عبدالوهاب بن علی سبکی، طبقات الشافعیّة الکبری، ج 3، ص 365.

ص:289

بیهقی می گوید: «اشعری، در دین خدا بدعتی نگذاشت؛ بلکه گفتار صحابه، تابعین و پیشوایان پس از آن ها در اصول دین را گرفت؛ و با اضافه کردن شرح و بیان به کمک این اندیشه ها شتافت»(1).

با مطالبی که آورده شد به این نظر می رسیم که شکّی نیست که عقیدة اشعریه نماد عقیدة اهل سنّت و جماعت یا اکثریّت اهل سنّت است.

توحید و اقسام آن نزد اشاعره

توحید از نگاه اشاعره در سه قسم نمود پیدا می کند: توحید ذات، صفات و افعال. «لقانی» در شرح جوهرة التوحید می گوید: معنای وحدانیّتی که برای خداوند متعال واجب است؛ نفی تعدّد در ذات، صفات و افعال اوست. مشهور است که «وحدانیّت»، «کم های پنج گانه» را نفی می کند: کمّ متّصل در ذات؛ که معنایش ترکیب ذات او از اجزا است؛ کمّ منفصل در ذات؛ که معنایش تعدّد ذات واجب است؛ به گونه ای دو خدا یا بیشتر وجود داشته باشد. کمّ متّصل در صفات؛ که معنایش تعدّد صفات خداوند متعال به گونه ای که دو صفت از یک جنس داشته باشد؛ مانند: دو قدرت، دو اراده و دو علم. کمّ منفصل در صفات: به این معنا که غیر او صفتی شبیه به صفت او داشته باشد؛ مانند این که شخصی قدرتی داشته باشد که با آن ایجاد و اعدام (احیا و اماته) کند مانند قدرت خداوند متعال؛ یا اراده ای داشته باشد که با آن برخی از چیزهایی که برای ممکنات جایز است را به آن ها اختصاص بدهد یا علمی داشته باشد که احاطة به همة اشیا داشته باشد و مانند این ها. کمّ منفصل در افعال: به این معنا که غیر خداوند متعال فعلی را به گونة ایجاد داشته باشد. (فعل تکوینی). بر این اساس معنای وحدت وجوبی ذات خداوند متعال، این است که او جسم مرکّبی نیست که تقسیم را بپذیرد و خداوندی جز او وجود ندارد. معنای وحدت در صفات این است که او دو صفت از یک جنس ندارد و غیر او هم صفتی شبیه به صفت خداوند متعال ندارد. وحدت در افعال هم به این معناست که کسی فعلی مانند فعل خداوند متعال ندارد(2).


1- . منبع پیشین.
2- . عبد السلام لقانی، إتحاف المرید بجوهرة التوحید، صص 82-83.

ص:290

از کلام و شرح لقانی در مورد اقسام سه گانة توحید مشخّص می شود که او به حسب ظاهر، در تقسیم خود، توحید در الوهیّت را نیاورده است؛ به این معنا که او در ضمن تقسیمات اساسی و بنیادین توحید، توحید در عبادت را نیاورده است؛ این مسأله باعث شده است تا اشاعره در معرض انتقاد شدید از سوی جریان سلفی و تکفیری قرار بگیرند. ما در آینده در مورد تقسیمی که اخیرا در عقیدة سلفی مشهور شده است و هدف از آن و نتایج عملی - که بارزترین آن ها تکفیر مسلمانان است - که بر آن بار شده است؛ صحبت خواهیم کرد.

2. ماتریدیه
اشاره

این فرقه هم فرقه ای اعتقادی و مکتبی، فکری است؛ که در روش «ابو منصور ماتریدی» متوفّای 333ه- (منسوب به منطقة «ماترید» که در سمرقند واقع شده) نمود یافته است. این فرقه با فرقة پیشین (اشاعره) جز در مسائل مشخّص و فروع کمی، تفاوتی ندارد. برخی، موارد اختلافی را در 12 مسأله منحصر کرده اند(1).

این فرقه در اغلب اصول و کلیّات مسائل اعتقادیش دنباله فرقة اشعریه است. کتاب «العقیدة الطحاویة» نوشتة طحاوی، یکی از برجسته ترین کتاب هایی است که حقیقت ماتریدیه را آشکار می کند.

مذهب حنفی بارزترین مذهبی است که اندیشة اعتقادی ماتریدی را پذیرفته است؛ برخلاف مذهب شافعی که اندیشة اشعری را برگزیده است(2).

ماتریدی پیرو مذهب ابوحنیفه بوده است. گفته شده است که او در علم عقاید به جایگاهی رسیده است که با انگشتان به او اشاره می شده است؛ امّا بیشتر نتایجی که در عرصة عقیده به آن ها رسیده است مطابق نظرات ابوحنیفه بوده است. بر این اساس آن گونه که علما مقرّر کرده اند نظرات ابوحنیفه اصلی است که نظرات ابو منصور ماتریدی از آن ها منشعب شده است. او نظرات خود در عقاید را بر اقوال نقل شده از


1- . احمد بن سلیمان ابن کمال باشا، رسالة فی الاختلاف بین الأشاعرة والماتریدیّة، ص 67.
2- . منبع پیشین.

ص:291

ابوحنیفه بنا کرده است و در اثبات مسائل شرعی به شماری از ادلّة عقلی و براهین یقینی منطقی کمک گرفته است(1).

همان گونه که بسیاری از اهل سنّت و جماعت عقیدة اشعری را پذیرفته اند؛ عقیدة ماتریدیه هم مکمّل آن بوده است. افراد زیادی بوده اند که معتقد به افکار او بوده اند.

«ابن عابدین» حنفی در کتاب ردّ المحتار علی الدرّ المختار می گوید: «اهل سنّت و جماعت که اشاعره و ماتریدیه هستند جز در مسائل اندکی با هم اتّفاق نظر دارند. برخی این موارد اختلافی را به «اختلاف لفظی» برگردانده اند(2).

توحید و اقسام آن از دیدگاه ماتریدیه

همان گونه که اشاره کردیم، فرق اساسی و بنیادینی میان فرقة اشعریّه و ماتریدیه وجود ندارد. در عقیدة توحید نیز با اشاعره اختلافی ندارند. توحید نزد آن ها نیز سه نوع است: توحید در ذات؛ خداوند متعال قسیمی ندارد؛ به این معنا که قابل تجزیه نیست. توحید در صفات؛ خداوند متعال شبیهی ندارد. توحید در افعال؛ خداوند متعال در افعالش شریک ندارد. «ملّا علی قاری» می گوید: «یکتا در ذاتش و در صفاتش و خالق ساخته هایش است»(3). بر این اساس از سوی کسی که می پندارد نماد اهل سنّت و جماعت است مورد اعتراض قرار گرفته اند که چرا توحید در ربوبیّت را هدف بزرگ رسولان الهی قرار داده اند؛ با این که این توحید، امری فطری است و هیچ کس با آن مخالفتی ندارد. هم چنین اعتراض شده است که آن ها توحید در الوهیّت را به صورت کامل نادیده گرفته اند و اصلا به آن اشاره ای نکرده اند؛ با این که هدف بزرگ از فرستادن رسولان الهی همین نوع از توحید است.

این ها مهم ترین فرقه های اعتقادی هستند که نماد طیف وسیعی از اهل سنّت در گذشته و حال هستند و با مقایسة میان این فرقه ها و عقیدة شیعه اختلاف قابل اعتنایی


1- . محمّد ابوزهره، تاریخ المذاهب الإسلامیّة، ص 176-178.
2- . محمّد امین ابن عابدین، ردّ المحتار علی الدرّ المختار، ج 1، ص 140.
3- . محمّد بن عبد الرحمن خمیس، «الماتریدیة ربیبة الکلامیّة»، مجلّة البحوث الإسلامیّة، شمارة 55، ص 132.

ص:292

در نظرات آن ها در مورد توحید و شرک وجود ندارد؛ بلکه دیدگاه های آن ها بسیار به هم نزدیک است.

3. عقیدة سلفی گری
اشاره

«سلفیّة» از فعل «سَلَف» گرفته شده است. سَلَف به معنای گذشت، است. الأمم السالفة: به معنای امّت های گذشته است(1). «سلفی»: کسی که به مذهب سلف و روش آن ها گرویده است(2).

معنای اصطلاحی «سَلَف» آن گونه که کشّاف

الاصطلاحات گفته عبارت است از: نامی است برای هر کسی که از مذهب سلف در دین تقلید می کند و به دنبال آن راه می افتد(3).

بنابراین سلفیّه در اصطلاح عبارت است از کسانی که معتقد به باورهای سلف هستند و شیوة آن ها را می پیمایند و پا جای پای سَلَف (به معنایی که پیش از این آمد) می گذارند(4).

امّا این تعریف ابهام و پیچیدگی را از معنای دقیق «سلفیه» برطرف نمی کند؛ دلیل آن ابهام و تنوّع معنایی است که اخیرا در معنای «سَلَف» رخ داده است؛ که عنصر اساسی در تعریف آن ها را تشکیل می دهد.

سَلَف پیروی شده که به معنای هر آن چه که گذشته، است؛ گاهی مقصود از آن در این جا خصوص کتاب و سنّت است؛ و گاهی مذاهب گذشتگان است. و در اصطلاح سومی به معنای خصوص مطالبی است که از صحابه وارد شده است. در اصطلاح چهارمی مطالب وارد شده از صحابه، تابعین و تابعین تابعین است(5).

برخی(6)

معتقدند که «سَلَف» اصطلاحی است بر خصوص صحابه، تابعین و تابعین تابعین ثابت شده است. تعیین این افراد از روایتی نبوی نشات گرفته است که فرمود:


1- . محمّد بن مکرم ابن منظور، لسان العرب، ج 9، ص 158.
2- . عبد الکریم بن محمّد سمعانی، الأنساب، ج 3، ص 273.
3- . محمّد بن علی تهانوی، کشّاف اصطلاحات الفنون والعلوم، ج 1، ص 968.
4- . دکتر احمد فرید، السلفیّة قواعد وأصول، ص 7؛ محمّد عماره، السلفیّة، ص 8.
5- . محمّد عماره، السلفیّة، ص 8.
6- . احمد فرید، السلفیّة قواعد وأصول، ص 7. ن.ک: محمّد سعید رمضان بوطی، السلفیّة مرحلة زمنیّة لا مذهب إسلامیّ، ص 9.

ص:293

«بهترین مردم، مردم زمان من، سپس کسانی که پس از آن ها می آیند و سپس کسانی که پشت سر آن ها می آیند»(1).

به هر حال اگر مقصود از سلف خصوص متون کتاب و سنّت باشد؛ همة مسلمانان به این معنا سلفی خواهند بود؛ زیرا اجماعی وجود دارد مبنی بر این که منبع اصلی اسلام در نزد مسلمانان، کتاب و سنّت است. این اشکال اول. اشکال دوم این است که چگونه با وجود اختلاف دیدگاه ها و تفسیرهای این متون معنای سلفیّه محقّق می شود؟ در مورد معنای سوم سلف (ماثور از صحابه، تابعین) هم همین اشکال مطرح می شود؛ چون در بسیاری از آن ها تناقض و تضارب آرا وجود دارد. پرسش این است که کدامیک از این برداشت ها و تفاسیر و نظرات ملاک عمل قرار می گیرد؟ اگر مقصود از «سلف»، مذاهب گذشتگان و نظرات اجتهادی آن ها باشد، وضع بر همین منوال خواهد بود.

بنابراین تعدّد دیدگاه ها در مورد میراث اسلامی به ابهام و پیچیدگی در اصطلاح «سلفیه» می انجامد. این مسأله مستلزم پژوهشی تاریخی در مورد ریشه های این کلمه است تا مشخّصه های آن به صورت دقیق آشکار شوند.

ریشه های سلفیه

در سایة پیچیدگی سبک زندگی از نسلی به نسل دیگر و پیدایش نظریّه های کلامی که واقعیّت این پیچیدگی آن ها را تحمیل کرده است؛ و با هدف تلاش برای ایجاد راه حل هایی برای مشکلات اعتقادی - که در برخی از این راه حل ها متون اسلامی و مطالب و معارفی که از میراث صحابه و تابعین رسیده نادیده گرفته شده است - جریانی اسلامی بروز یافت که غربت اسلام را در سایة آن نظریّات - با همة پیچیدگی هایی که در باطن خودشان داشتند و فهم آن ها آسان نبود - احساس کرد. گروهی از علما شروع به سر دادن ندای بازگشت به اسلام سلف به دور از فضای فلسفه و کلام و به دور از سلطة عقل در ارائة براهینش بر متون و آثار ماثور کردند. در راس این علمای ندا دهنده، احمد بن حنبل (متوفّای 241ه-) قرار داشت که از کسانی به شمار می آمد که خطوط و


1- . محمّد بن اسماعیل بخاری، صحیح بخاری، ج 3، ص 151؛ ن.ک: احمد فرید، السلفیّة قواعد وأصول، ص 6.

ص:294

مبانی کلّی را برای گرایش سلفی در رویارویی با چیزهایی که در نزد او بدعت شمرده می شد و باعث ایجاد غربت در اسلام شده بود؛ طرح ریزی کرده بود(1).

مبانی کلّی عقیدة سلفی حنبلی

از جملة این مبانی که احمد بن حنبل آن ها را برای این عقیده تاسیس کرده بود؛ موارد زیر است:

1. ایمان، گفتار و کردار است. 2. کلام خداوند متعال مخلوق نیست؛ همان گونه که با ذات الهی در قدیم بودن شریک نیست. 3. شایسته است که خداوند را با همة اوصافی که خودش را با آن ها توصیف کرده است توصیف کرد؛ تعطیل و تاویلی در کار نیست. 4. دیده شدن خداوند متعال توسّط بهشتیان عقیدة حقّی است که واجب است بدون هر گونه تاویل یا تمثیل خواندن آن، به آن اعتقاد داشت. 5. علم کلام، علم منکری است و جایز نیست اعتقادات از آن گرفته شود. 6. اعتقاد به قضا و قدر از اعتقاداتی است که ایمان را کامل می کند و هر دوی این ها از سوی خداوند متعال است. 7. گناهان کبیره باعث کافر شدن مومن نمی شوند. 8 . واجب است که از بیان اختلافات میان صحابه و اشتباهات آن ها روی برگرداند و به ذکر محاسن آن ها بسنده کرد. 9. برتری خلفای اربعه به ترتیب بر عهده گرفتن خلافت توسّط آن ها است. 10. اطاعت از حکمران واجب است؛ هر چند فاسق فاجر باشد(2).

این ها خلاصة اندیشه های احمد بن حنبل است. نخستین نشانه های این اندیشه ها در زمان حکومت عبّاسی آشکار شد؛ امّا بهره ای از توجّه و اهتمام حاکمان نداشت؛ تا این که متوکّل عبّاسی (متوفّای 232ه-) به حکومت رسید و معتزله را با «اهل حدیث» عوض کرد. در آن زمان اندیشة سلفی جان گرفت و شیوة آن حاکم شد. علمای حدیث از برجسته ترین بزرگان جنبش سلفی گری و پیشگامان آن شدند.


1- . محمّد عماره، السلفیّة، ص 13.
2- . هبة الله لالکائی، شرح اعتقاد أصول السنّة، صص 156-164؛ ن.ک: احمد بن حنبل، أصول السنّة، ص 14 به بعد؛ ن.ک: محمّد بن حسین ابویعلی، الأحکام السلطانیّة، ص 12.

ص:295

عقیدة سلفی گری ابن تیمیه

اندیشة سلفی با آن مبانی کلّی و بر همان شیوه ای که ابن حنبل آن را طرح ریزی کرده بود تا قرن 7 هجری ادامه یافت؛ تا این که شخصیّت ابن تیمیه و ابن قیّم جوزیه پدیدار شد. این دو پنداشتند که بدعت ها و خرافاتی وجود دارد که خطری را بر توحید به طور خاص و بر عقیده به طور عموم تشکیل می دهند. این وضعیّت می طلبد تا عقیدة سلفی بازسازی شود و رخت جدیدی بر تن کند. بازسازی در دو قلمرو اصلی حرکت می کرد: منحصر کردن عبودیّت در خداوند متعال و ردّ شرک و بسنده کردن در عبودیّت به آن چه جوازش یقینی است و ردّ بدعت ها. ابن تیمیه گفته است: «مجموع دین دو اصل است: جز خدا را نپرستیم و آن را جز با آن چه خود تشریع کرده نپرستیم؛ خداوند را با بدعت ها نپرستیم»(1).

در حقیقت در نوسازی و تجدید ابن تیمیه مطلب جدیدی وجود نداشت؛ جز تاکید و تمرکز بر دعوت قدرتمند به اندیشه ها و دیدگاه های احمد بن حنبل پس از گذشت بیش از سه قرن از زمان او و تنگ کردن عرصه بر فضای ابزارهای فلسفه و منطق. آن ها معتقد بودند که این ابزار اندیشه های اصیل اسلام را متزلزل کرده است؛ و اعتماد زیادی به احکام عقل داده است؛ این مسأله منجرّ به تاثیرپذیری و اشتیاق شمار زیادی به سوی آن شده است که در میان آن ها علما هم بوده اند. به اعتقاد ابن تیمیه علما با این کارشان از منبع اصیل کتاب خدا و سنّت پیامبرش دور شده اند(2).

برجسته ترین مشخّصه های سلفی گری ابن تیمیه ای

می توانیم بگوییم که برجسته ترین مشخّصه های اندیشة سلفی در عصر ابن تیمیه در سخت گیری نسبت به توحید عبادت و منحصر کردن ابزارهای منتهی شوندة به آن در


1- . احمد بن عبد الحلیم ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج 10، ص 234.
2- . احمد بن عبد الحلیم ابن تیمیه، الردّ علی المنطقیّین، او در ص 321 گفته است: دلائل عقلی بر مطالب الهی که در نزد پیشوایان نظریّه پرداز، اهل کلام و فلسفه وجود دارد؛ در حالی است که قرآن با مطالب حقّی که در آن است برای ما آمده است و مطالبش به بهترین وجه کامل تر و بلیغ تر از مطالب عقلی است و از اشتباهات زیاد موجود نزد آن ها به دور است. اشتباهات آن ها در این علمشان بسیار زیاد است و شاید گمراهی آن ها بیش از هدایتشان و نادانی شان بیش از دانایی آن ها باشد.

ص:296

آن چه مشروع است؛ بر طبق ادلّه ای که آن ها اعتقاد به درستی این ادلّه داشتند و ردّ کردن غیر این ها. گویندة این ابزارهای نامشروع به بدعت و شرک متّهم می شود. این کلام از همین اندیشه منشعب می شود: خواندن خداوند متعال از جملة عبادات است و هر کس مردگان از آفریدگان را بخواند - هر که باشند - و از آن ها طلب یاری و دادرسی کند؛ بدعت گذار در دین و مشرک شمرده می شود؛ و هر کس به واسطة آفریدگان چیزی از خداوند درخواست کند یا با مخلوقین به خداوند قسم بخورد؛ بدعت گذاری است که خداوند هیچ برهانی را بر بدعت او نازل نکرده است(1).

حاصل این اعتقاد این است: 1. منع تقرّب جستن به خداوند متعال به واسطة شایستگان و اولیای الهی، 2. منع استغاثه و توسّل به مردگان و غیر آن ها، 3. منع زیارت قبور انسان های صالح و پیامبران جهت تبرّک و کسب قداست و پاکی(2).

ویژگی دوم این اندیشه، گسترش در تکفیر و سپس جواز کشتن مخالفی است که گرفتار شده است. ابن تیمیه می گوید: در مورد کشتن شخصی از خوارج که گرفتار شده است؛ مانند: حروریه، رافضه و مانند این ها؛ فقها در موردشان دو نظر دارند؛ که دو روایت از احمد بن حنبل است؛ صحیح این است که جایز است یکی از آن ها به عنوان مبلّغ مذهب خود و مانند این که دارای فساد است کشته شود(3).

مشخّصه های توحید در عقیدة سلفی گری
وهّابیّت و جریان تکفیری

پیش از آن که به مشخّصه های توحید در عقیدة سلفی گری بپردازیم؛ به سراغ وهّابیّت به عنوان عقیده ای که بیشتر اندیشه های خود را از جریان سلفی حنبلی گرفته اند؛ می رویم. عقیدة اهل سنّت و جماعت در اندیشة وهّابیّت خلاصه شده بود؛ حال آن که وهّابیّت در فهم این اندیشه بسیار افراط و تندروی کرد و موجب شد تا وهابیّت


1- . ن.ک: احمد بن عبد الحلیم ابن تیمیه، قاعدة جلیلة فی التوسّل والوسیلة، ص 256.
2- . محمّد ابوزهره، تاریخ المذاهب الإسلامیّة، ص 205.
3- . احمد بن عبد الحلیم ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج 28، ص 499.

ص:297

در غلوّ در تکفیر قرار بگیرد؛ بلکه تکفیر امروزه به شاخص ترین مشخّصه های آن تبدیل شده است.

در بازة زمانی پس از قرن 8 هجری، هیچ تلاشی در جهت تجدید و نوآوری در عرصة اعتقاد یا فقه پدید نیامد؛ بلکه رکود و جمود جریان غالب بود. مطلب جدیدی جز عمل به برخی از آراء فرقه های قدیمی و ترجیح برخی از آراء بر دیگری؛ مانند: ترجیح نظر معتزله به حساب رای اشاعره، یا انتخاب نظر اشعری بدون ماتریدی و مانند این ها.

این وضعیّت تا نیمة قرن 12 هجری ادامه داشت؛ تا این که شخصی در جزیرة عربی و به طور مشخّص از شهر نجد به نام محمّد بن عبد الوهّاب (متوفّای 1206ه-) حنبلی مذهب آشکار شد. پیروان او توهّم کرده اند که او پرچم نوآوری در فکر دینی را برداشته است. بهانة او برای این کار این بود که غربت اسلام به اوج خود رسیده است؛ دلیل این غربت انجام آیین های مذهبی است که آن ها آن را بت پرستی می پندارند. مجموعه ای از خرافات و بدعت ها اندیشة اسلامی را فلج کرده است؛ و نیاز و ضرورتی برای از بین بردن این غربت و بازگرداندن اسلام به دوران سابقش در چارچوب اندیشه های حنبلی و ابن تیمیه و باورهای او که نزدیک نابودی و اضمحلال بود؛ وجود داشت(1).

نکتة تاسف برانگیز این است که جنبش وهابیّت به سطح نظریّه پردازی دینی بسنده نکرده است؛ بلکه اقدامات عملی با جنبة تئوریک اعتقاد در هم شده است و به جزئی از آن تبدیل شده است. اگر در اندیشه های ابن تیمیه درنگی داشته باشیم در مییابیم که او هیچ وقت تلاش نکرده است تا در عمل قبور را ویران سازد؛ به آن اندازه که فتوای به حرمت کمک طلبیدن از مرده داده است؛ در حالی که می بینیم محمّد بن عبد الوهّاب اولین کاری که انجام داد این بود که به دست خودش گنبد زید بن خطّاب را ویران کرد و مدّعی شد این گنبد بر اساس باطل بنا گذاشته شده است و سرچشمه ای برای


1- . ن.ک: محمّد ابوزهره، تاریخ المذاهب الإسلامیّة، صص 190 و 211؛ محمّد کامل ضاهر، الدعوة الوهّابیّة وأثرها فی الفکر الإسلامی الحدیث، ص 8-19؛ محمّد رشید رضا، الوهّابیّون والحجاز، صص 6 و 47.

ص:298

گمراهی و فاصله گرفتن از هدایت بوده است(1).

این کار پا را از این حدّ هم فراتر گذاشت و به اندیشه در مورد ویران کردن قبور پیامبران و سایر امامان علیهم السلام تجاوز کرد(2). این اقدام آن ها از تفسیر غلط آن ها از احادیثی نشات گرفته است که از مسجد کردن قبور نهی می کند؛ علاوه بر این، آن ها طلب یاری از صاحب قبر حتّی اگر پیامبری مثل پیامبر ما صلی الله علیه و آله و سلم ) باشد(3)؛

که در روایت صحیحی ثابت شده است که او زنده است و سلام را می شنود و جواب می دهد(4).

ابن عبد الوهّاب با این کار خود شریعت وجوب ویران کردن قبرها را پایه گذاری کرد و بعداً به شعاری تبدیل شد که پیروان او آن را سر دادند و به یک اقدام عبادی تبدیل شد که انجامش شایسته بود. همان گونه که ملاحظه می کنیم که فریضة جهاد را ضروری و واجب بر ضأ مسلمانان می داند. مسلمانانی که می پندارد آن ها خداوند متعال را به وحدانیّت یاد نمی کنند. گویا اسلام از بین رفته است و مردم به جاهلیّت اولیّة خود برگشته اند و خداوند متعال محمّد بن عبد الوهّاب را مبعوث کرده تا مردم را از کفر و گمراهی نجات بدهد.

«ابن بشر» در کتاب خود به نام: «عنوان المجد» می گوید: «هنگامی که خداوند با پدیدار شدن این دعوت و دین منّت گذاشته و اجتماع مسلمانان را به وجود آورده و خورشید توحید به دست موحّدان تابیدن گرفته است؛ به شیخ ماموریت داده است تا با کسی که توحید را انکار می کند از ملحدان، مبارزه کند(5).


1- . ن.ک: عثمان بن عبد الله ابن بشر، تاریخ نجد، ج 1، ص 39.
2- . همان، ج 1، ص 288، می گوید: «اهل مدینه با سعود بر طبق دین خدا و رسولش بیعت کردند... همه گنبدهایی که بر قبور و مزار بزرگان گذاشته شده بود منهدم شد.
3- . همان، ج 1، ص 36؛ هم چنین ن.ک: محمّد ناصر آلبانی، تحذیر الساجد من اتّخاذ القبور مساجد، ص 9 به بعد.
4- . در روایت صحیحی از ابوهریره از قول پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آمده است که حضرت فرمود: هیچ کس سلام بر من نمی کند مگر آن که خداوند متعال روح من را به من بر می گرداند تا جواب سلام او را بدهم. ابوداوود، سنن أبی داود، ج 1، ص 453؛ نووی گفته است که ابوداود این روایت را به سند صحیح آورده است. نووی، المجموع، ج 8ص 272؛ در حدیث دیگری از انس از پیامبر اکرم روایت شده که فرمود: پیامبران در قبرهایشان زنده هستند و به نماز مشغولند؛ ن.ک: ابن حجر، فتح الباری، ج 6، ص 352؛ آلبانی این روایت را صحیح دانسته است؛ آلبانی، سلسلة الأحادیث الصحیحة، ج 2، ص 187.
5- . عثمان بن عبد الله ابن بشر، تاریخ نجد، ج 1، ص 48.

ص:299

این گونه بود که دعوت ابن عبدالوهاب رنگ خون به خود گرفت. پیوسته سرهای مسلمانان را به بهانة شرک و الحاد درو می کرد. اصطلاحات غزوات، تقسیم غنایم و بیعت بروز یافت. بسیاری از مردم بی گناه در نتیجة این جنگ های وحشیانه و خونین قربانی شدند. این جنگ ها تحت پوشش مخالفت با دین و ارتداد از توحید بر طبق تفسیر محمّد بن عبد الوهّاب واقع شد. تفسیری که توجیه کنندة کشتن همة مخالفان او و زدن لکّة ننگ شرک به آن ها شد. پس نوامیس آن ها هتک شد، اموالشان غارت شد و زنان آن ها تحت عنوان غنایم به اسیری برده شدند. محمّد بن عبد الوهّاب در بسیاری از زمان ها خودش به طور مستقیم بر تقسیم غنایم نظارت داشت(1).

او کسی بود که این اصل و قاعده را بنا گذاشت که هر کس در مورد پیغمبری یا فرد صالح و شایسته ای و یا ناصالحی غلوّ کند و در او نوعی الوهیّت قرار دهد؛ مثل این که بگوید: ای آقای من فلانی! به فریادم برس، من را یاری کن یا قرض من را ادا کن یا من نیازمند تو هستم یا من در کنف حمایت تو هستم یا من به تو توکّل کردم یا برای آن ذبح کند یا برایش نذر کند یا به او امیدوار باشد و یا از او بترسد؛ این ها همه و همه، شرک، گمراهی، دیوانگی و بی عقلی است. چنین شخصی توبه داده می شود و حجّت بر او تمام می شود؛ اگر توبه کرد که هیچ، ولی در غیر این صورت گردنش زده می شود... و هر کس قبری یا سنگی یا درختی زنده یا مرده را قصد کند و آن را بزرگ بدارد، آن را بخواند، به آن توسّل و تبرّک کند و سخت مشغول عبادت آن شود؛ آن را خدایی به همراه خدای یکتا گرفته است(2).

نگرش سلفی گری تکفیری به شرک و توحید

مهم ترین مشخّصة اندیشة ابن عبد الوهّاب - همان گونه که پیش از این اشاره کردیم - مبالغه در تکفیر است. خوب است که شما به کتاب الدرر السنیّة مراجعه کنی تا ببینی که او بسیاری را با شروع از علمای نجد و قضات آن تکفیر کرده است؛ آنان را متّهم به


1- . ابن غنّام، تاریخ نجد، صص 95-109.
2- . همان، صص 47-50.

ص:300

نشناختن اسلام کرده است(1).

او برخی از علمای حنابله و غیر آن ها را تکفیر کرده و آن ها را مشرکان به شرک اکبر دانسته که آن ها را از ملّت اسلامی خارج می کند(2). او مسلمانان نجد و حجاز را تکفیر کرده است. کسانی که معتقد بود آن ها معاد و برانگیخته شدن از قبور را انکار می کنند(3). بلکه همة اهالی کشورهایی که تحت اطاعت او قرار نگرفتند، حتّی حرمین شریفین(4)،

تکفیر اهل مکّه و مدینه؛ با این پندار که دین آن ها به دلیل مبعوث شدن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و از روی ترس بوده است(5).

بادیه نشین ها را تکفیر کرده است؛ چون به زعم او آن ها کفرشان از یهود و نصاری شدیدتر است(6).

تکفیر هر کسی که از تکفیر اهل «لا اله إلّا الله» خودداری می کند(7).

تکفیر کسانی که خالکوبی می کنند(8). تکفیر اکثر اهل شام(9) و تکفیر برخی از علمای کلام؛ مانند: ابن عربی(10)، و تکفیر برخی از علمای تفسیر؛ مانند: فخر رازی؛ با این پندار که او کتاب دارد که در آن عبادت ستارگان(11)

را نیکو می شمارد و غیر این پندار(12).

محمّد بن عبد الوهّاب در این نگاه تکفیری خود - اگر عناصر ذاتی شخصیّت او را استثنا کنیم - از نگاهش در توحید حرکت خود را آغاز کرده است. او توحید را به دو


1- . مجموعة من علماء نجد، الدرر السنیّة فی الأجوبة النجدیة، ج 10، صص 51 و 57.
2- . همان، ج 10، ص 37، ص 63 و ص 78.
3- . همان، ج 10، ص 43.
4- . همان، ج 10، ص 75، ص 64، ص 77، ص 12، ص 86.
5- . همان، ج 10، ص 86 و ج 9، ص 291.
6- . همان، ج 10، صص 113-114، ج 8، صص 117-119.
7- . همان، ج 10، ص 193.
8- . همان، ج 2، ص 77.
9- . همان، ج 2، ص 45.
10- . همان، ج 10،ص 25.
11- . همان، ج 10، ص 72 و ص 273.
12- . حسن فرحان مالکی، محمّد بن عبد الوهّاب داعیة ولیس نبیّاً، ص 81 به بعد. نویسنده در این کتاب در مذهب تکفیر نزد ابن عبد الوهّاب بطور مفصّل وارد شده و نمونه های صریح و آشکاری در مورد تکفیر مسلمانان توسّط او را آورده است. او این نمونه ها را به چهل عدد رسانده است.

ص:301

قسم تقسیم می کند: توحید در ربوبیّت و توحید در الوهیّت؛ اگر اولی نزد شخصی ثابت شود خون، ناموس و مالش تا دومی ثابت نشود در امان نیست.

او در کتاب رسائل خود می گوید: کفّاری که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم با آن ها جنگید و آن ها را کشت، اموالشان را مباح کرد و زنانشان را حلال شمرد؛ به توحید ربوبی خداوند متعال اقرار می کردند؛ و این که تنها خداوند است که می آفریند، روزی می دهد، زنده می کند، می میراند و امور هستی را تدبیر می کند؛ همان گونه که خداوند متعال فرموده است: >قُلْ مَنْ یرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ أَمَّنْ یمْلِکُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ مَنْ یخْرِجُ الْحَی مِنَ الْمَیتِ وَ یخْرِجُ الْمَیتَ مِنَ الْحَی وَ مَنْ یدَبِّرُ الْأَمْرَ فَسَیقُولُونَ اللَّهُ فَقُلْ أَ فَلا تَتَّقُون<(1) این مسألة بسیار مهمی است. این که بدانی کفّاری که رسول اکرم با آن ها پیکار کرد به همة این موارد شهادت می دهند و اقرار می کنند؛ ولی با این وجود پیامبر اکرم آن ها را داخل اسلام نکرد، حرمتی برای خون ها و اموال آن ها قرار نداد. آن ها صدقه می دادند، حجّ و عمره بجا می آوردنددارای روحیة تعبّد و تعهّد دینی بودند، برخی از محرّمات را به دلیل ترس از خداوند متعال ترک می کردند؛ امّا امر دومی آن ها را کافر کرد، خون ها و اموالشان را مباح کرد؛ و آن این بود که آن ها شهادت به وحدانیّت الوهیّتی خداوند متعال ندادند. توحید در الوهیّت این است که تنها خداوند خوانده شود و به او امید بسته شود. خداوندی که شریکی ندارد. از غیر او طلب کمک نشود. برای غیر او ذبح صورت نگیرد. برای غیر او نذر نشود؛ نه برای فرشتگان مقرّب الهی و نه پیامبران دارای رسالت. پس هر کس به غیر او استغاثه کند کافر شده است. هر کس برای غیر خدا ذبح کند یا نذر کند و مانند این ها، قطعاً کافر شده است. این، معنای «لا اله إلّا الله» است. پس هر کس پیامبر یا فرشته ای را مدح کند یا برای او ندبه کند یا به او استغاثه کند؛ به تحقیق از دین اسلام بیرون رفته است. این، همان کفری است که پیامبر اکرم به دلیل آن با کفّار جنگید(2). این گونه است که انسان با وجود بر زبان آوردن شهادتین، تا زمانی که این معنای از توحید در الوهیّت


1- . یونس، آیه 31.
2- . محمّد بن عبد الوهّاب، مجموعة رسائل فی التوحید والإیمان، صص 365-366.

ص:302

را در خود محقّق نساخته است و مادامی که به پیامبر یا فرد صالحی توسّل می کند؛ کافر باقی می ماند.

بیشترین عنصری که اندیشة وهّابی در شرک و تکفیر بر آن تاکید کرده است؛ توسّل و استغاثة به پیامبران، ائمّه و افراد صالح است. بر این اساس می بینیم که ابن عبد الوهّاب معتقد است منشأ این شرک شدیدتر از کفر در جاهلیّت است. او می گوید: شرک مشرکان زمان ما از شرک مشرکان اول اسلام غلیظ تر است؛ زیرا مشرکان صدر اسلام در رفاه و آسانی مشرک می شدند و در سختی مخلص؛ در حالی که مشرکین زمان ما شرکشان دائم است؛ در رفاه و در سختی؛ دلیل این برداشت، این فرمایش خداوند متعال است: >فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَی الْبَرِّ إِذا هُمْ یشْرِکُون<(1).

آن ها از این دیدگاه به طرف تخریب گنبدها، قبور صحابه و صالحان رفتند و آن ها را با خاک یکسان کردند؛ تا آن جا که مستحقّ وصف «منهدم کنندگان عبادت گاه ها» شدند(2).

کاستی جریان تکفیری در فهم حقیقت شرک و توحید

کسی که اندیشة وهّابی را دنبال می کند شکّ ندارد که یک نوع دنباله روی و تقلید کورکورانه ای از سیستم فکری ابن تیمیه با وجود اشتباهات واضح آن، در این اندیشه وجود دارد. در زمینة عقیدة توحید می بینیم که محمّد بن عبد الوهّاب و پیروانش در فهم توحید و شرک در همان چارچوب فکری و اعتقادی ابن تیمیه حرکت کرده اند. ابن تیمیه معتقد است که توحیدی که پیامبر اکرم برای آن مبعوث شده دو نوع است: توحید قولی و توحید عملی. او می گوید: «توحیدی که خداوند متعال پیامبرش را برای ابلاغ آن فرستاده است؛ توحید قولی و عملی است؛ توحید قولی مانند سورة اخلاص و توحید عملی مانند سورة کافرون است(3)».


1- . محمّد بن عبد الوهّاب، رسائل محمّد بن عبدالوهّاب، رسالة 22 تحت عنوان: مؤلّفات الشیخ محمّد بن عبدالوهّاب، ص 152.
2- . محمّد ابوزهره، تاریخ المذاهب الإسلامیّة، ص 213.
3- . احمد بن عبدالحلیم ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج 1، ص 376.

ص:303

ابن تیمیه معتقد نیست که توحید به مجرّد بر زبان آوردن شهادتین و «لا اله إلّا الله» محقّق می شود؛ بلکه برای توحید، بُعد عملی هم وجود دارد که به ناچار باید آن را فراهم کرد. این بُعد عملی در جنبة عبادی متجلّی می شود. این، همان چیزی است که ابن تیمیه اصطلاح «توحید الوهی» را در موردش به کار می برد؛ در مقابل اقرار به این که خداوند یکتا، آفریننده و مدبّر است؛ که ابن تیمیه در اصطلاح به آن «توحید ربوبی» گفته است. او با فهم خود از برخی آیات قرآن به این نتیجه رسیده است که توحیدی که معیار و شاخص بین شرک و کفر است؛ توحید در جنبة عبادی (توحید الوهی) است؛ زیرا کفّار زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به توحید ربوبی اقرار می کردند ولی برایشان فایده ای نداشت.

بر همین قاعده و اصل، پیروان ابن تیمیه، به ویژه محمّد بن عبد الوهّاب گام برداشته اند. ابن عبد الوهّاب در بسیاری از کتاب های خود برای این اصل قاعده سازی و بنیان سازی کرده است. در یکی از کتاب هایش می گوید: «توحید، باید با قلب، زبان و عمل باشد؛ چنان چه یکی از این ها مختلّ شود آن فرد مسلمان نخواهد بود». در این کلام، قاعده سازی ابن تیمیه برای تکفیر سایر مسلمانانی که حقایق و الزاماتی که ابن عبد الوهّاب آن ها را آورده، نمی دانند؛ بر اهل دقّت پوشیده نیست. پیروان شیخ با این کلام او می توانند عقاید مردم را در هر شهر و کشوری که داخل می شوند یا با آن ها نامه نگاری می کنند را بیازمایند؛ و اگر مصلحت اندیشی یا اشتباهاتی در آن ها یافتند، جنگ با آن ها را حلال بشمارند زیرا غیر مسلمان هستند(1).

توحید در ربوبیّت و الوهیّت

در عقیدة سلفی با تبعیّت از ابن تیمیه تقسیم توحید؛ به توحید در ربوبیّت و الوهیّت مشهور شده است. اعتقاد به ناچار باید هر دو را با هم داشته باشد.

مقصود از توحید در ربوبیّت و الوهیّت این است که: در اولی، یگانه دانستن خداوند متعال در افعالش شامل: آفریدن، روزی دادن، زنده کردن، میراندن و مانند این ها و در


1- . حسن فرحان مالکی، ابن تیمیة داعیة ولیس نبیّاً، ص 77.

ص:304

دومی، یگانه دانستن خداوند متعال در عبادت؛ شامل نماز، روزه، حجّ، زکات، نذر، قربانی و مانند این ها(1).

ابن تیمیه در کتاب الاستقامة خود می گوید: توحیدی که خداوند متعال پیامبرانش و کتاب های آسمانی اش را برای ابلاغ آن فرستاده است؛ این است که تنها خداوند متعال پرستیده شود و شریکی برای او قرار داده نشود؛ این، توحید در الوهیّت است؛ این نوع از توحید مستلزم توحید در ربوبیّت است؛ و آن این که: خداوندی که پروردگار همة جهان است را بپرستد. اما توحید در ربوبیّت تنها که عبارت است از شهادت به ربوبیّت حق برای همة اشیا، در مشرکان هم بوده است(2)؛

همان گونه که خداوند متعال فرموده است: >وَ ما یؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِکُون <(3).

ابن تیمیه در کتاب «منهاج السنّة» در جریان مناقشة خود با فلاسفه، می گوید: فلاسفه از برخی از مطالب حقّة مشترک بین خودشان و دیگران بیرون رفته اند و داخل در برخی از حرف های باطل و بدعت شده اند؛ از توحید، آن چه را که جزء آن بوده است را خارج کرده اند؛ مانند: توحید در الوهیّت و اثبات حقایق اسما و صفات الهی و از توحید فقط توحید ربوبی را فهمیده اند؛ که عبارت است از اقرار به این که خداوند متعال آفرینندة همه چیز و پروردگار آن است. مشرکان هم به این توحید اقرار و اعتراف می کردند؛ خداوند متعال در مورد آن ها فرموده است: >وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیقُولُنَّ اللَّه<(4).

نگاهی به تقسیم توحید به توحید در ربوبیّت و الوهیّت

ریشه های تقسیم توحید به توحید در ربوبیّت و الوهیّت و این که کفّار در زمان دعوت اسلام به توحید در ربوبیّت اقرار می کردند؛ به مفسّر معروف، ابن جریر طبری،


1- . فتاوی اللجنة الدائمة، ج 26، فتوای شمارة 9772.
2- . احمد بن عبد الحلیم ابن تیمیه، الاستقامة، ج 2، ص 31.
3- . یوسف، آیه 106.
4- . احمد بن عبد الحلیم ابن تیمیه، منهاج السنّة، ج 3، ص 171.

ص:305

بر می گردد. او می گوید: خداوند متعال در کتاب خود اعراب خبر داده است که آن ها اقرار به وحدانیّت خداوند متعال می کردند؛ ولی در عبادت خود شریک برای خداوند متعال قرار می دادند؛ خداوند متعال فرموده است: >وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَیقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّی یؤْفَکُون < و فرموده است: >قُلْ مَنْ یرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ أَمَّنْ یمْلِکُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ مَنْ یخْرِجُ الْحَی مِنَ الْمَیتِ وَ یخْرِجُ الْمَیتَ مِنَ الْحَی وَ مَنْ یدَبِّرُ الْأَمْرَ فَسَیقُولُونَ اللَّهُ فَقُلْ أَ فَلا تَتَّقُون <(1).

در این جا دو مسأله وجود دارد که شایسته است در مورد آن ها کمی روشن گری کرد؛ اول: آیا تقسیم توحید به توحید در ربوبیّت و الوهیّت صحیح است؟ مسألة دوم: آیا کفّار زمان پیامبر به توحید در ربوبیّت اقرار می کردند و این اقرار نفعی به حالشان نداشت؟

دو گرایش در تقسیم توحید به توحید در ربوبیّت و الوهیّت

در مورد مسألة اول دو گرایش در پذیرش این تقسیم وجود دارد. گرایش اول معتقد است که این تقسیم از بدعت های ابن تیمیه است و در قرآن و سنّت و کلام سلف پیش از ابن تیمیه اصلاً به آن اشاره ای نشده است. خداوند متعال پیامبرش، محمّد، (صلّی الله علیه و آله) را با کلمة توحید (لا اله إلّا الله محمّد رسول الله) فرستاده است و بر این کلمه تشویق و تحریض کرده و به گوینده و معتقد به آن وعدة بهشت داده است. آیات و اخبار صحیحی در این مورد وارد شده است؛ از جمله: فرمایش خداوند متعال: >فَاعْلَمْ أَنَّهُ لَا إِلَاهَ إِلَّا الله<(2). و: >وَ مَن لَّمْ یؤْمِن بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ فَإِنَّا أَعْتَدْنَا لِلْکَافِرِینَ سَعِیرًا <(3). از جمله اخبار صحیح، خبری است که بخاری و مسلم روایت کرده اند که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: هر کس شهادت دهد که خدایی جز خداوند مستجمع جمیع صفات نیست و شریکی ندارد و محمّد بندة او و فرستاده اش است و عیسی، بندة خدا، فرستاده اش و کلمة او بود که آن


1- . محمّد بن جریر طبری، جامع البیان، ج 1، ص 238.
2- . محمّد، آیه 19.
3- . فتح، آیه 13.

ص:306

را به مریم القا کرد و روحی نشأت گرفته از خداوند متعال بود؛ و شهادت دهد که بهشت حقّ است و آتش جهنّم حقّ است؛ خداوند متعال او را با هر عملی که انجام داده است وارد بهشت می کند. هم چنین فرمود: مامور شدم تا با مردم بجنگم تا بگویند: لا اله إلّا الله، پس هر کس این ذکر را بگوید مال و جانش را از من حفظ نموده مگر به اندازه ای که حق و حساب با خداوند متعال دارند.

از آیات و روایاتی که نقل شد؛ به صورت روشن یک مطلب آشکار می شود که خداوند متعال برای ما تبیین کرده است که توحید عبارت است از لا اله إلّا الله محمّد رسول الله، و نه در کتاب و نه در سنّت نبوی نیامده که توحید به توحید در ربوبیّت و الوهیّت و توحید اسما و صفات تقسیم شده است؛ بلکه این تقسیم بدعت مذمومی است که در قرن هشتم هجری یعنی نزدیک به 800 سال پس از زمان پیامبر (صلّی الله علیه و آله) به وجود آمده است و کسی پیش از این، این تقسیم را نگفته است(1).

در مقابل، می بینیم که برخی به این تقسیم اعتراف می کنند و معتقدند که کافر، مسلمان است. کبرای برهان این است که خداوند متعال تنها آفرینندة این جهان هستی است؛ در اینجا اقرار به توحید ربوبی از سوی کفّار وجود دارد؛ حال آن که آن ها منکر خصوص توحید در الوهیّت هستند. آن ها مشرک در عبودیّت هستند. پیامبر آمده تا این نوع از توحید و نه توحید ربوبی را محقّق سازد؛ بر این اسلس به عنوان نمونه ابن قیّم جوزیه متمایل به پذیرش این تقسیم شده است(2). بسیاری از طرفداران مکتب اعتقادی ابن تیمیه مانند شارح العقیدة الطحاویة ابن ابی العزّ و دیگران از این دیدگاه پیروی کرده اند(3).

انصاف این است که اصل تقسیم اشکالی ندارد. ولی مشکل در فهم این تقسیم و نتایج آن است. هر کس در قرآن استقرا کند بر شواهدی دست مییابد که این تقسیم را


1- . حسن بن علی سقاف، صحیح شرح العقیدة الطحاویة، صص 98-99.
2- . محمّد بن ابی بکر ابن قیّم جوزیه، مدارج السالکین، ج 1، ص 48.
3- . محمّد بن علاء الدین ابن ابی العزّ، شرح العقیدة الطحاویة، ج 1، ص 78.

ص:307

تأیید می کند؛ پس با تکیه بر استقرای قرآنی مانعی از گفتن این تقسیم و معتقد شدن به آن وجود ندارد؛ هر چند توحید، در همان دو قسمی که ذکر کرده اند محدود نمی شود. شنقیطی در تفسیر أضواء البیان به این مطلب تصریح کرده و گفته است: استقرای قرآن دلالت می کند بر این که توحید خداوند متعال به سه قسم تقسیم می شود: «اول: توحید خدا در ربوبیّتش، دوم: توحید خدا در عبادت و سوم: توحید خداوند متعال در اسما و صفاتش»(1).

توحید در ربوبیّت
اشاره

مهم، امر دوم است که می گوید: کفّار معترف به توحید در ربوبیّت بودند و توحید در الوهیّت را تنها ردّ می کردند. این مسألة مهمی است؛ باید در موردش تامّلی داشته باشیم و پایه ها و سرچشمه های این حرف را مورد بررسی قرار دهیم.

معنای توحید در ربوبیّت

«ربّ» در لغت مجموعه ای از معانی دارد. از جمله: مالک، سرور اطاعت شده، مُصلح و مانند این ها(2).

این اسم تنها بر خداوند متعال اطلاق می شود و در غیر خدا باید آن را قید زد؛ پس گفته می شود: ربّ الدار (کدبانو)، ربّ الضیعة (باغبان)(3).

معنای اصطلاحی ربّ در اندیشة سلفی عبارت است از: یگانه دانستن پروردگار در افعال خود؛ شامل: آفریدن، روزی دادن، تدبیر کردن، زنده کردن، میراندن و دیگر انواع تصرّفات و تدبیر و یگانه دانستن خداوند متعال در حکومت و تشریع با فرستادن رسولان و کتاب های آسمانی(4).

در این تعریف اشکالی وجود دارد. آفریدن و مانند آن در تعریف وارد شده است و به تدبیر بسنده نشده است. توحید در ربوبیّت به معنای منحصر کردن تدبیر در خداوند


1- . محمد امین شنقیطی، أضواء البیان، ج 3، ص 17.
2- . محمّد بن مکرم ابن منظور، لسان العرب، ج 1، ص 400.
3- . فضل بن حسن طبرسی، تفسیر مجمع البیان، ج 1، ص 55.
4- . فتاوی اللجنة الدائمة للبحوث العلمیّة والإفتاء، ج 1، ص 20.

ص:308

متعال است(1).

امّا آفریدن و ایجاد کردن متعلّق به معنا و مفاد توحید دیگری است. تفصیل این مطلب در آینده روشن خواهد شد.

اشتباه ابن تیمیه در توضیح و تقریر توحید در ربوبیّت

همان گونه که گفتیم توحید در ربوبیّت به معنای یگانه دانستن خداوند متعال در افعال خود مانند: آفریدن، روزی دادن، تدبیر و مانند این ها است.

اندیشة وهّابی معتقد است که ملازمه ای میان توحید در الوهیّت و توحید در ربوبیّت وجود دارد؛ نه برعکس. میان توحید در ربوبیّت و توحید در الوهیّت ملازمه ای نیست. وضعیّت کفّار قریش این گونه است. آن ها به توحید ربوبی ایمان داشتند زیرا این شناخت برایشان ضروری و فطری بود؛ امّا خداوند متعال را در الوهیّت و عبادت یگانه نمی دانستند. پس توحید در الوهیّت مورد اختلاف بین آن ها بود. هم چنین اندیشة وهابی معتقد است که بعثت پیامبران به دلیل توحید در ربوبیّت و ایمان به خداوند متعال نبوده است؛ بلکه تنها همّ و غمّ آن ها ابلاغ توحید در الوهیّت بوده است.

ابن تیمیه در این مورد می گوید: گفتار صاحب شریعت: مامور شدم تا با مردم بجنگم تا بگویند: لا اله إلّا الله؛ نفرمود: تا بگویند: پروردگارشان ربّ است؛ زیرا نسبت به این معنا معرفت و شناخت داشتند؛ پیامبران به مردم دستور دادند که شناخت توحید را به شناخت ربوبیّت و وحدانیّت وصل کنند که امتناع ورزیدند(2).

و گفته است: کسی که خداوند متعال را معبود محبوب قرار ندهد؛ تنها شهادت می دهد که پروردگاری جز او نیست. مشرکین به این شهادت اقرار و اعتراف داشتند. اما شهادت ندادند که خدایی جز الاه نیست. پیامبران علیهم السلام برای ابلاغ توحید در

الوهیّت که در بر دارندة توحید در ربوبیّت بود فرستاده شدند؛ امّا توحید در ربوبیّت تنها را مشرکان هم اقرار می کردند که تنها خداوند آفرینندة آسمان ها


1- . جعفر سبحانی، الإلهیّات، با تقریر حسن محمّد مکی، ص 403.
2- . احمد بن عبد الحلیم ابن تیمیه، درء تعارض العقل والنقل، ج 4، ص 352.

ص:309

و زمین است؛ همان گونه که خداوند متعال در بیش از یک جای قرآن در موردشان خبر داده است(1).

بر این اساس بسنده نکردن به بر زبان آوردن شهادتین و ترتیب اثر ندادن به توحید زبانی تا همراه توحید در عبادت نباشد؛ از این مطلب منشعب می شود. این کلام، درست نیست؛ در ردّ این کلام شواهد قرآنی که در آینده خواهیم آورد، بس است. این شواهد قرآنی تاکید می کنند که کفّار موحّدین به ربوبیّت الهی در همة افعال الهی نیستند؛ بلکه نهایت چیزی که می توان آن را اثبات کرد توحید در برخی از افعال خداوند متعال است؛ مانند: آفریدن، روزی دادن و تدبیر عمومی؛ امّا این که پیامبران برای ابلاغ ایمان مبعوث نشده اند را تنها با این آیه می توان جواب داد: >رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیاً ینادی لِلْإیمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنَّا <

همان گونه که دلیل بر این مطلب قائم شده است که توحید در ربوبیّت - نزد کسی که به آن اعتقاد دارد - در نجات دادن انسان کافی است و این مطلب کاشف از ملازمة بین این توحید و توحید در الوهیّت و عبودیّت است؛ نه آن گونه که پیروان اندیشة تکفیری قائل به عدم ملازمه میان این دو شده اند. شواهد قرآنی هم بر این ملازمه وجود دارد؛ برای نمونه این آیه بس است: >إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا فَلا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَ لا هُمْ یحْزَنُونَ <(2). حزن و خوف با اعتقاد به ربوبیّت خداوند متعال منتفی می شوند. فرمایش دیگر: >إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیهِمُ الْمَلائِکَةُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتی کُنْتُمْ تُوعَدُون<(3). اقرار به ربوبیّت در ترتّب نجات و دستیابی به بهشت و نداشتن ترس و ناراحتی کافی است و با توحید در عبودیّت (الوهیّت) ملازمه دارد.

اقرار مشرکان به توحید در ربوبیّت

قبلا گفتیم که تکفیر بخش بزرگی از مسلمانان توسّط جریان تکفیری ریشه در شرک و نداشتن توحید ناب دارد. این توحید در سیر تحوّل خود در توحید در


1- . احمد بن عبد الحلیم ابن تیمیه، منهاج السنّة، ج 5، ص 233.
2- . احقاف، آیه 13.
3- . فصلت، آیه 30.

ص:310

الوهیّت به معنای توحید در عبادت نمود یافته است. این توحید هنگامی که تحقّق می یابد ملازمة با توحید در ربوبیّت دارد نه برعکس؛ بر این اساس توحید در ربوبیّت ملازمه ای با توحید در الوهیّت ندارد؛ دلیل آن ها بر این نظرشان این است

که کفّار و مشرکان زمان پیامبر به توحید در ربوبیّت اقرار می کردند ولی نفعی به حالشان نداشت.

از جمه آیات قرآنی که با آن ها بر این دیدگاه استدلال می شود آیات زیر است:

>وَ لَئنِ سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ لَیقُولُنَّ الله<(1).

>وَ لَئنِ سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَهُمْ لَیقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنیَ یؤْفَکُون<(2)، و آیات دیگر.

شکّی نیست ظاهر این آیات اقرار مشرکان به خالقیّت خداوند متعال است؛ گویا این امر، فطری است؛ امّا اشکال در معنای ربوبیّت است؛ آیا به معنای خالقیّت است یا به معنای تدبیر است یا هر دو را پوشش می دهد؟

برخی معتقدند: اقرار این ها تنها در خصوص خالقیّت بوده است و بر این اساس صحیح نیست که گفته شود کفّار اقرار به توحید در ربوبیّت می کردند؛ بلکه اقرار آن ها در سطح اعتقاد به منحصر بودن خالقیّت هستی در خداوند متعال است.

صاحب تفسیر المیزان در مورد این فرمایش خداوند متعال، می گوید: خداوند متعال در این آیه شروع به اقامة حجّت کرده است؛ پیش از این مقدّمه ای آورده است که برهانش بر آن مبتنی است. این مقدّمه نزد خصم (طرف مقابل) مسلّم است. مقدّمه این است: آفریدگار جهان خداوند متعال است. خصم در خالقیّت خداوند متعال نزاع و حرفی ندارد؛ بلکه برای شرکاء خداوند متعال مدّعی تدبیر است نه خلق(3).

بنابراین مسألة توحید در خالقیّت حقیقتی است که مشرکان به آن اعتراف کرده اند؛ ولی در مورد مسألة توحید در ربوبیّت دچار انحراف شدند؛ در برخی از اوقات بت ها


1- . لقمان، آیه 25؛ زمر، آیه 38.
2- . زخرف، آیه 87.
3- . محمّد حسین طباطبایی، تفسیر المیزان، ج 17، ص 266.

ص:311

را حافظ، پشتیبان و مدبّر امورشان می دانستند. هنگام مواجه شدن با هر مشکلی به بت ها پناه می بردند(1).

در حالی که بسیاری از پیروان مکتب سلفی گری - همان گونه که اشاره کردیم - معتقد به نظر دوم شده اند؛ و می گویند: کفّار اقرار به خالقیّت و تدبیر با هم می کردند.

با توجّه به مطالب گفته شده به این نتیجه می رسیم که افرادی که معتقد به اقرار مشرکین زمان پیامبر به توحید در ربوبیّت شده اند؛ دلیلش خلط مبحثی است که بین توحید در ربوبیّت و توحید در خالقیّت برای آن ها اتّفاق افتاده است.

خلط میان توحید در ربوبیّت و توحید در خالقیّت

برخی از علمای معاصر شیعه، مانند آیت الله سبحانی، به این مسأله اشاره کرده اند. ایشان تصریح کرده است که وهّابی ها در یک ابهامی دچار شده اند و نتایج غلطی هم بر آن مترتّب کرده اند. این ابهام، خلط میان توحید در ربوبیّت و توحید در خالقیّت است؛ در حالی که خود مشرکان معتقد به ربّ بودن ستارگان و بتان و مانند این ها و نه خالق بودنشان هستند.

آیت الله سبحانی می گوید: حق این است که اتّفاق نظر همة مشرکان زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در مسألة توحید خالقی مورد شکّ و تردید نیست؛ امّا نامگذاری توحید خالقی به توحید ربوبی اشتباه است؛ زیرا معنای ربوبیّت، خالقیّت نیست؛ آن گونه که این گروه توهّم کرده اند؛ بلکه معنایش تدبیر و مدیریت جهان هستی و امور آن است؛ و این مورد بر خلاف ادّعای این گروه مورد اتّفاق میان همة مشرکان و بت پرستان در عهد رسالت نیست. توحید در ربوبیّت به معنای انحصار تدبیر در خداوند متعال است. از مطالعة عقاید وثنیّه در کتاب های ملل و نحل به طور آشکار و شفّاف استفاده می شود که مسألة توحید در خالقیّت مورد اتّفاق همة آن ها بوده است و انحراف در وهلة نخست در مسألة تدبیر و در وهلة دوم در عبادت بود. بت پرستان در امر خالقیّت خداوند متعال موحّد بودند؛ در حالی که در ربوبیّت و سپس در عبادت مشرک بودند. شرک در عبادت


1- . ناصر مکارم شیرازی، الأمثل فی تفسیر کتاب الله المنزل، ج 15، ص 137.

ص:312

میان آن ها عمومیّت داشت بر خلاف شرک در تدبیر که در سعه و شمول مانند شرک در عبادت نبود... ایشان تلاش کرده است تا با بسیاری از آیات قرآن خطا بودن کاربرد توحید ربوبی در مقابل توحید در خالقیّت را اثبات کند. از دیدگاه ایشان اصل در کلمة «ربّ» تدبیر است نه خالقیّت(1).

گاهی سبب خلط برخی آیات قرآنی است که تدبیر را نیز به خالقیّت در اقرار مشرکین اضافه کرده است؛ آن گونه که در آیة مورد استدلال از طرف محمّد بن عبد الوهّاب آمده است: >قُلْ مَن یرْزُقُکُم مِّنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ أَمَّن یمْلِکُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصَارَ وَ مَن یخُرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیتِ وَ یخُرِجُ الْمَیتَ مِنَ الْحَیّ ِ وَ مَن یدَبِّرُ الْأَمْرَ فَسَیقُولُونَ اللَّهُ <(2). گویا قرآن تاکید می کند که مشرکین اقرار می کردند که خداوند متعال رازق آنان و مالک گوش و چشم آن ها است. او کسی است که به آن ها زندگی بخشیده و هم چنین امور آن ها را تدبیر می کند.

این آیه این توهّم را به وجود می آورد که ربوبیّت خالقیّت و تدبیر را شامل می شود و پوشش می دهد. این توهّم تاکید می کند که ریشة لغوی کلمة «ربّ» شامل مالک، خالق و مدبّر است. همان گونه که ابن فارس می گوید: «راء و باء دلالت بر چند اصل (ریشة معنایی) می کند؛ اول اصلاح چیزی و قیام به آن؛ بر این اساس معنای ربّ، مالک، خالق و صاحب و اصلاح کنندة چیزی است»(3).

امّا آن گونه که علّامة طباطبایی می گوید؛ مقصود از تدبیر در آیة قبل، تدبیر عمومی است: تدبیر امر جهان: نظم دادن به اجزای جهان، نظمی خوب و متقن که هر چیزی به سوی هدف مطلوبش به پیش می رود. این آخرین حدّ کمال ویژه جهان هستی و نهایت اجل معیّن آن است(4). مشرکین به این معنای تدبیر اقرار داشتند؛ همان گونه که مفاد آیه هم همین است.


1- . جعفر سبحانی، التوحید والشرک، ص 65.
2- . یونس، آیه 31.
3- . احمد بن فارس، مقاییس اللغة، ج 2، ص 382.
4- . محمّد حسین طباطبایی، تفسیر المیزان، ج 11، ص 290.

ص:313

در مقابل این تدبیر عام و کلّی، تدبیر خاص قرار دارد که در همة امور زندگی انسان و جزئیّات دقیق و ریز آن ساری و جاری است. علّامة طباطبایی در تفسیر این آیه: > قُلْ مَن یرْزُقُکُم مِّنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ أَمَّن یمْلِکُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصَارَ وَ مَن یخُرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیتِ وَ یخُرِجُ الْمَیتَ مِنَ الْحَیّ ِ وَ مَن یدَبِّرُ الْأَمْرَ فَسَیقُولُونَ اللَّهُ < به این نوع تدبیر اشاره کرده است: این، اعترافی است به این که همة این تدبیرهای در انسان و غیر او به خداوند متعال ختم می شود؛ و چون بت پرستان معتقد به آن هستند؛ خداوند متعال به پیامبرش دستور داده است که در وهلة نخست آن ها را به دلیل ترک تقوای الهی در پرستش غیر او آن ها را توبیخ کند(1).

یعنی کفّار اعتقاد داشتند که در آخر خط تدبیر، خداوند متعال قرار دارد. هر چند معتقدند که خداوند متعال تدبیر انسان را به بت ها یا فرشتگان واگذار (تفویض) کرده است. حمل تدبیر بر تدبیر عامّ درست است؛ زیرا بسیاری از آیات - که در آینده خواهند آمد - شرک آن ها در تدبیر خاص به همة شئونات زندگی و جزئیّات را مورد تاکید قرار می دهد.

ما در این مقاله چشممان را بر برخی از مطالبی که گفته می شود با توحید ربوبی منافات دارد می بندیم؛ از قبیل این که برخی از طوایف اسلامی اعتقاد به نوعی از تدبیر و تصرّف برای برخی از ائمّه و اولیای الهی و مانند این ها دارند؛ این مسأله بر فرض صحّتش نزد آن ها، یک جواب دارد که خلاصه اش این است: شایسته است که به وحدانیّت خداوند متعال در تدبیر، خلق و افعال دیگر او به نحو بالاصاله اقرار شود نه بالتَبَع؛ به این معنا که اشکالی ندارد اعتراف کنیم که خداوند متعال مدبّر این

جهان هستی است ولی بطور هم زمان این توانایی را دارد که آن را به برخی از مخلوقاتش مانند فرشتگان یا برخی از ائمّه واگذار کند. این واگذاری با توحید منافات ندارد. آن وقت بحث به صحّت ثبوت این رخصت و واگذاری و عدم صحّت آن منتقل می شود.


1- . همان، ج 10، ص 53.

ص:314

کفّار و مشرکان به توحید در ربوبیّت اقرار نمی کنند
اشاره

مشرکان به صورت عام و کفّار قریش به صورت خاص، آن گونه که ابن تیمیه و پیروانش پنداشته اند موحّد به توحید ربوبی نیستند. توحید ربوبی این است که خداوند متعال را در همة کارهایش بدون اکتفا کردن به برخی از کارها، تنها می داند و بدون شریک. با استقرای قرآن به این مطلب می رسیم که افعالی وجود دارد که کفّار به آن ها اعتراف نکردند؛ بلکه آن ها را انکار کردند:

شواهد قرآنی بر اقرار نکردن کفّار به توحید ربوبی

به عنوان نمونه می بینیم که قرآن کریم تاکید می کند که کفّار، بعث و نشور در روز قیامت را انکار می کنند؛ در حالی که این دو، بی شکّ از افعال خداوند متعال هستند:

>وَ قَالُواْ إِنْ هِیَ إِلَّا حَیاتُنَا الدُّنْیا وَ مَا نحَنُ بِمَبْعُوثِین<(1)

>وَ لَئنِ قُلْتَ إِنَّکُم مَّبْعُوثُونَ مِن بَعْدِ الْمَوْتِ لَیقُولَنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ إِنْ هَاذَا إِلَّا سِحْرٌ مُّبِین<(2)

>وَ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُواْ أَ ءِذَا کُنَّا تُرَابًا وَ ءَابَاؤُنَا أَ ئنَّا لَمُخْرَجُون * لَقَدْ وُعِدْنَا هذَا نَحْنُ وَآبَاؤُنَا مِن قَبْلُ إِنْ هذَا إِلَّا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ<(3)

همان گونه که می بینیم کفّار و مشرکین امید عزّت و یاری از غیر خداوند متعال داشتند؛ در حالی که این دو از افعال الهی هستند: >وَ اتخَّذُواْ مِن دُونِ اللَّهِ ءَالِهَةً لِّیکُونُواْ لهَمْ عِزًّا<(4)

آن ها اعتقاد دارند که غیر خداوند قدرت بر نفع و ضرر رساندن دارد؛ در حالی که ا ین دو از افعال خداوند متعال هستند؛ >وَ یخُوِّفُونَکَ بِالَّذِینَ مِن دُونِهِ وَ مَن یضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَاد<(5).

مشرکان غیر خداوند متعال را در تدبیر شریک می کنند و معتقد به اربابان متعدّد هستند: >وَ لَا یتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِّن دُونِ الله<(6)>أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ< و آیات


1- . انعام، آیه 29.
2- . هود، آیه 7.
3- . نمل، آیه 67-68.
4- . مریم، آیه 81.
5- . زمر، آیه 36.
6- . آل عمران، آیه 64.

ص:315

دیگر؛ بلکه قرآن تصریح می کند که آن ها به همراه خداوند خدایان دیگری را هم قائل هستند؛ همان گونه که در آیه ای از سورة مریم - که قبلا آن را نقل کردیم - این مطلب آمده است: >وَ اتخَّذُواْ مِن دُونِ اللَّهِ ءَالِهَةً<

به هر حال نمی توان شرک ربوبی آن ها را نفی کرد؛ زیرا مفاد آیات صریحی از قرآن است؛ آن گونه که در این آیة شریفه خداوند متعال کسی که منکر ربوبیّت است را مورد خطاب قرار داده است: >لَّکِنَّا هُوَ اللَّهُ رَبیّ ِ وَ لَا أُشرْکُ بِرَبیّ ِ أَحَدًا<(1) و در آیة دیگری از زبان کفّار در روز قیامت آمده است: >تَاللَّهِ إِن کُنَّا لَفِی ضَلَالٍ مُّبِین *إِذْ نُسَوِّیکُم بِرَبّ ِ الْعَالَمِین<(2).

با این مطالب روشن می شود که ملازمه ای میان اقرار آن ها به خالقیّت و رازقیّت و میان نفی شریک در ربوبیّت در همة صورت ها و انواع آن نیست.

با این توضیحات اشتباه این تقریرکه کفّار به صورت فطری به توحید ربوبی اقرار می کنند و پیامبران به ابلاغ این نوع از توحید مبعوث نشده اند و دعوت آن ها متمرکز بر توحید در عبادت است؛ آشکار می شود.

توحید در الوهیّت
اشاره

به هر حال خواه مشرکین به خصوص توحید در خالقیّت اقرار کنند یا به توحیدی که توحید در تدبیر را هم در بر می گیرد؛ محور و مرکزی که اندیشة تکفیری از آن سرچشمه می گیرد این است که: حقیقت توحید در توحید در الوهیّت که به معنای توحید در عبادت است نمود مییابد. این نوع از توحید شاخص جدایی مسلمان

از مشرک است. بر این اساس هر آن چه عبادت غیر خدا محسوب می شود شرک و کفر است. پس شایسته است که مسلمان همة اموری را که عبادت غیر خدا پنداشته شده است را رها کند؛ مانند: توسّل، زیارت قبور، نذر و قسم به غیر خداوند متعال و مانند این ها.


1- . کهف، آیه 38.
2- . شعرا، آیه 97-98.

ص:316

سزاوار است که در این نوع از توحید و شناخت معنای آن و بحث در مورد آن چه گفته شده است که در قلمرو عبادت غیر خداوند متعال قرار می گیرد؛ دقیق شویم.

معنای توحید در الوهیّت

در گذشته به تعریف توحید در الوهیّت به صورت مختصر اشاره کردیم و گفتیم: توحید در الوهیّت، یکتا دانستن خداوند متعال در عبادت است.

معنای لغوی «الوهیّت» عبادت است. این آیة شریفه از همین ریشة معنایی است: >وَ یذَرَکَ وَ آلِهَتَک< بنا بر صحّت قرائت ابن عبّاس که این آیه را اینطور قرائت کرده است: >وَ یذَرَکَ وَ إلِهَتَک< به کسر همزه، یعنی: و عبادتک. الاه به معنای مألوه یعنی معبود و پرستیده شده است.

توحید در الوهیّت: اعتقاد جازم و یقینی و التزام عملی به این که خداوند متعال فقط مستحقّ و شایستة عبادت است. هم چنین این گونه هم تعریف شده است: یگانه دانستن خدا به همة انواع عبادت(1).

توحید در الوهیّت در بر دارندة توحید ربوبی است. به این معنا که در ضمن توحید الوهی وارد می شود. پس هر کس فقط خداوند را بپرستد و هیچ شریکی برای او قرار ندهد؛ باید اعتقاد داشته باشد که او ربّ و صاحب اوست و ربّ و مالکی غیر از او وجود ندارد(2). این تعریف بر این مبناست که مقصود از آن توحید در عبادت باشد. پس نیازی به بحث در مورد صحّت این تعریف یا نادرست بودن آن نیست - با این که امکان هر دوی آن ها وجود دارد - به عنوان نمونه نیازی نیست بین الاه، ربّ و مانند این ها فرق گذاشته شود. همة مسلمانان در مضمون توحید مورد نظر، شکّی و تردیدی ندارند. همة مسلمانان معتقدند که تنها باید خدا را پرستش کرد و هر عبادت غیر او شرک بزرگ و گناه بزرگ است. امّا مهم این است که در مورد ماهیّت عبادت و حدود و ثغور آن بحث شود تا شناخت برخی از مصادیق خارجی آن که اندیشة وهّابیّت می پندارد


1- . عواد بن عبدالله معتق، «توحید الألوهیّة»، مجلّة البحوث الإسلامیّة، ج 76، ص 94.
2- . همان، ج 76، ص 105.

ص:317

عبادت غیر خداست و مستلزم قرار دادن گروهی از مسلمانان در مجموعة کفّار و مشرکان است؛ برایش امکان پذیر شود.

معنای عبادت در لغت و شرع

ابن منظور می گوید: «عبادت در لغت؛ به معنای اطاعت به همراه خشوع است. از همین ریشه است: «طریق معبَّد» هنگامی که راهی به واسطة زیاد راه رفتن بر روی آن هموار شده است... التعبّد: تنسّک؛ العبادة: اطاعت؛ کسی که از خط مشی پادشاهی پیروی کند او را پرستیده و عبادت کرده است»(1).

بر این اساس معنای لغوی عبادت خضوع و خاکساری است؛ اما این معنا نمی تواند معنای شرعی این لفظ هم باشد. هر تعظیم خضوعی عبادت شرعی نیست؛ چون به برخی از مواردی که خضوع در آن ها محقّق شده است؛ اطلاق عبادت نمی شود. به انسانی که دشمن به او هجوم آورده و او در مقابلش خضوع و خشوع از خود نشان می دهد؛ نمی گویند، دشمن را پرستیده است. همان گونه که فروتنی شخص در محضر پادشاه خواه به ارادة خودش باشد یا مجبور شده باشد؛ در عرف عبادت شمرده نمی شود. هم چنین بزرگداشت اصحاب نسبت به پیامبر و فروتنی آن ها در برابر ایشان، به هیچ وجه عبادت به حساب نمی آید. بزرگداشت علما و فروتنی در برابر آن ها و مانند این ها عبادت نیست. بنابراین عبادت در شرع متفاوت از عبادت در لغت است؛ همان گونه که در لفظ «صلاة» هم همین طور است، صلاة در لغت به معنای دعاست؛ در حالی که در شرع این چنین نیست؛ بلکه باید مجموعه ای از افعال و اقوال مخصوص محقّق شود. پس به ناچار باید به دنبال معنایی باشیم که به معنای لغوی نزدیک است ولی مطابق آن نیست.

با استناد به استقرای تاریخی واژة «عبادة» می توانیم بگوییم خضوعی که مشرکان آن را در برابر بت ها و مانند آن ها انجام می دهند و توصیف به پرستیدن آن ها می شود؛ خضوع و فروتنی تنها نیست؛ بلکه از عقیدة خاصّی در مورد خدایان و اربابان نشأت


1- . محمّد بن مکرم ابن منظور، لسان العرب، ج 3، ص 273.

ص:318

گرفته و این که این بت ها بهره ای از ربوبیّت و تدبیر دارند. این معنا، معنایی درست و نزدیک به معنای لغوی است. فرد در مرحلة نخست باید معتقد باشد که صفات ذاتی ای وجود دارد که عبادت چیزی را ضروری می کند و در مرحلة بعدی به سوی محقّق ساختن آن عبادت به صورت فعلی و در خارج می رود؛ یعنی باید اعتقاد به الوهیّت چیزی داشته باشد تا در برابرش خضوع و فروتنی کند؛ و این، عبادت است. به این معنا که عبادت فقط در مورد چیزی صدق می کند که اعتقاد به سزاوار بودن آن چیز برای عبادت وجود داشته باشد.

بر این اساس عبودیّت و الوهیّت به عنوان قید در رتبة قبل از استعمال در معنای عبادت اخذ شده است؛ یعنی عبادت، خضوع، فروتنی و اطاعت در برابر چیزی است که معتقد است سزاوار پرستیده شدن و الوهیّت است؛ یعنی در آن خصوصیّت ربوبیّت وجود دارد.

بنابراین معنای شرعی عبادت، بر طبق تعریف علما عبارت از آوردن بالاترین حدّ خضوع قلبی و قالبی است. خضوع قلبی؛ اعتقاد به ربوبیّت یا ویژگی ای از ویژگی های آن؛ مانند: مستقل بودن در نفع و ضرر رساندن و نفوذ مشیّت آن چیز است. خضوع قالبی؛ آوردن انواع خضوع ظاهری شامل قیام، رکوع، سجود و غیر این ها به همراه آن اعتقاد قلبی؛ چنان چه فردی بدون آن اعتقاد، یکی از این قالب ها را بیاورد؛ آن خضوع عبادت شرعی نخواهد بود هر چند سجده باشد.

با این تعریف روشن می شود که اعتقاد، اساس تبدیل شدن یک فعل، به فعل عبادی است. بر این اساس هر کس به کفر سجده کنندة بر بت ها حکم داده است؛ به این دلیل است که نشانه ای بر آن اعتقاد است؛ نه این که به دلیل کفر ذاتی آن باشد؛ زیرا اگر ذاتا کفر باشد باید در هیچ شریعتی جایز و مباح نبود و از مصادیق فحشا خواهد بود؛ در حالی که خداوند متعال به فحشا امر نمی کند؛ در حالی که سجده برای غیر خداوند متعال در قالب تحیّت و تکریم در شریعت های گذشته مشروع بوده و در این شریعت حرام شده است. چنان چه کسی این کار را برای کسی با هدف تعظیم انجام دهد بدون آن که اعتقاد به ربوبیّت آن چیز داشته باشد؛ هر چند به واسطة این سجده گنهکار است امّا به

ص:319

واسطة این عمل کافر نمی شود؛ مگر آن که آن را با اعتقاد به ربوبیّت چیزی که برایش سجده کرده است همراه سازد.

شاهد این حرف، مطلبی است که در قرآن در داستان یعقوب نبی، زن و فرزندانش آمده است هنگامی که بر حضرت یوسف وارد شدند؛ خداوند متعال می فرماید: >وَ رَفَعَ أَبَوَیهِ عَلَی الْعَرْشِ وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّداً <. ابن کثیر این آیه را چنین تفسیر کرده است: یعنی پدر و مادر و بقیّة برادرانش که 11 نفر بودند بر او سجده کردند... این عمل در شریعت آن ها جایز بوده است. آن ها هنگامی که به بزرگ خود سلام می کردند بر او سجده می کردند. این عمل از زمان حضرت آدم علیه السلام تا شریعت حضرت عیسی علیه السلام همچنان جایز بود تا این که در شریعت اسلام حرام شد و سجده مختصّ مقام ربوبی خداوند متعال شد(1).

هم چنین دستور خداوند متعال به فرشتگان مبنی بر سجدة بر حضرت آدم علیه السلام با هدف تکریم ایشان نیز بر درستی این کار گواهی می دهد. با توضیحاتی که داده شد معلوم می شود که هر تعظیمی عبادت شرعی نیست تا این که شرک باشد(2).

نتیجه آن که حقیقت عبادت وابسته به دو امر است: 1. امری که به اعضای بدن انسان بر می گردد که تعظیم و خضوع را احساس می کنند. 2. امری که به عقیدة خضوع کننده در حقّ خضوع شونده بر می گردد. او را خالق یا ربّ و یا کسی بداند که سرنوشت انسان به صورت کلّی یا جزئی در دست اوست. بنابراین مفهوم عبادت جز با تحقّق این دو با هم محقّق نمی شود(3). لذا انجام سجده، رکوع، قیام، قنوت، طواف، سعی، روشن کردن آتشدان و شمع و مانند این ها عبادت نیست؛ مگر زمانی که در برابر کسی باشد که اعتقاد به الوهیّت و ربوبیّت او وجود داشته باشد(4).

بر این اساس تعاریفی که ظاهرش عموم را می رساند باید مقصود از آن ها محدود به این قید باشد.


1- . اسماعیل بن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج 2، ص 509.
2- . سلامه قضاعی، البراهین الساعة فی ردّ بعض البدع الشائعة، صص 376-380.
3- . جعفر سبحانی، بحوث قرآنیة فی التوحید والشرک، ص 44.
4- . محمّد بن عبد الله مسعری، التوحید، ص 267.

ص:320

از جملة این تعریف ها، تعریفی است که ابن تیمیه آن را گفته است: نام جامعی برای گفتارها و کردارهای باطنی و ظاهری؛ مانند: نماز، زکات، روزه، حجّ، راستگویی، امانت داری، نیکی به پدر و مادر، صلة رحم، دعا، ذکر، قرائت قرآن و دیگر عبادات است؛ که خداوند آن ها را دوست داشته و به آن ها راضی است»(1).

اشکال دیگر این تعریف این است که میان عبادت و آن چه موجب تقرّب به درگاه الهی می شود؛ خلط کرده است؛ اموری وجود دارند که موجب رضایت خداوند متعال و استحقاق ثواب او می شوند؛ گاهی این امور عبادت هستند؛ مانند: روزه، حج و مانند این ها و گاهی موجب تقرّب الهی است؛ بدون آن که عبادت شمرده شود؛ مانند: نیکی به پدر و مادر، مهربانی به یتیم، صدقه دادن به فقیر و مانند این ها؛ عبادت نامیدن این موارد به این دلیل است که این کارها از نظر مترتّب بودن ثواب بر آن ها نظیر عبادت هستند(2). می توان تسامح کرد و نام عبادت به معنای اعمّ آن را بر این کارها گذاشت؛ در برابر عبادت به معنای اخصّ آن که متعلّق به مواردی است که عبادت آن بالعل از سوی شارع ثابت شده است.

پس از شناخت حقیقت عبادت و عناصر تشکیل دهندة آن؛ ارزیابی حرف های ابن تیمیه و پیروان او امثال محمّد بن عبد الوهّاب و کسانی که بر شیوة تکفیری آن ها هستند؛ در مورد چیزهایی که آن ها را عبادت غیر خدا پنداشته اند؛ مانند: زیارت قبور، بارگاه ها، توسّل و مانند این ها؛ آشکار و واضح خواهد بود.

توحید جریان تکفیری و زیارت قبور

در اندیشة تکفیری، شیفتگی و حسّاسیّت بالایی در برابر زیارت قبور با وجود ثابت شدن جواز آن(3)،

وجود دارد. این برخورد هیچ توجیه عقلایی و منطقی ندارد. چه بسا


1- . احمد بن عبد الحلیم ابن تیمیه، العبودیّة، ص 44.
2- . جعفر سبحانی، التوحید والشرک فی القرآن، ص 69.
3- . به عنوان نمونه، ن.ک: مسلم نیسابوری، صحیح مسلم، ج 3، ص 65؛ ن.ک: تقی الدین علی بن عبد الکاف، شفاء السقام فی زیارة خیر الأنام.

ص:321

بشود از این مسأله به «بحران قبور» تعبیر کرد. عقلانیّت تکفیری به شکل مستمرّ از مفاهیم اشتباه انباشته شده است. به گونه ای که برای تاسیس گرایشی که به سوی حکم به کفر و شرک هر کسی که به زیارت قبور می رود و خارج کردن او از امّت اسلامی، کافی است. الآن مسألة شرک قبور بلای خانمان سوز و مصیبت بزرگی تبدیل شده است که شایسته است تلاش های مادّی و علمی برای درمان آن مبذول داشت. این مسأله به مشغولیت دائمی در زندگی مسلمانان بدل گشته است؛ در حالی که بسیاری از مشکلات مهم و با اهمیّت بیشتر بدون حلّ رها شده است. سرچشمة این تفکّر - همان گونه که پیش از این گفتیم - نگاه کوتاه بینانه و ناقص به توحید و شرک است و این که در زیارت قبور تعظیم مرده و خشوع و فروتنی در مقابل آن است که باعث می شود با این کار فرد در مطاف عبادت غیر خدا قرار بگیرد. امّا حقیقت این است که زیارت قبر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم توسّط مسلمانان با هدف تعظیم و بزرگداشت ایشان و با اعتقاد به زنده بودن ایشان و این که سلام را می شنود و جواب می دهد و امید به شفاعت ایشان در روز قیامت دارند؛ بی شکّ شرک نیست؛ زیرا همان گونه که پیش از این گفتیم خالی از اعتقاد به الوهیّت پیامبر است؛ همان گونه که مسائل فرعی زیارت قبور؛ مانند: ساخت سازه ای بر روی آن و انتخاب آن به عنوان مسجد، ارتباطی به اعتقاد اسلامی ندارد تا خاستگاه توحید و شرک باشد؛ بلکه از مسائل فقهی است که حکم آن میان اباحه، کراهت، استحباب و غیر این ها دور می زند و صحیح نیست مسلمانی این مسأله را بهانه ای برای شرک و تکفیر قرار دهد(1).

توحید جریان تکفیری و توسّل

جریان تکفیری با الهام از نگاه تنگ و محدود خود در مسألة توحید و شرک، می پندارد که توسّل به اولیا و انسان های شایسته، عبادت غیر خداوند متعال است. زیرا دعا عبارت از خواندن و طلب حاجت است. از نگاه آن ها بی شکّ دعا، عبادتی برای


1- . جعفر سبحانی، التوحید والشرک فی القرآن، ص 93.

ص:322

دعوت شده است؛ زیرا در بردارندة قصد و توجّه است. این امور، روح عبادت و مایة قوام آن است. بر همین اساس در روایت آمده است: دعا، مغز عبادت است؛ و در نتیجه خواندن غیر خدا و صدا زدن او و طلب حاجت از او عبادت او به حساب می آید. این کار از آشکارترین انواع شرک است. از آن تعبیر به شرک صریح یا شرک اکبر می شود؛ که باعث ارتداد از دین می شود. شایسته نیست که واسطه هایی به همراه خداوند متعال قرار داد. در قرآن آیه ای وجود دارد که این گونه از توسّل را منع می کند؛ مانند این فرمایش خداوند متعال: >وَ الَّذِینَ اتخَّذُواْ مِن دُونِهِ أَوْلِیاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیقَرِّبُونَا إِلیَ اللَّهِ زُلْفَی<(1).

جواب این اندیشه با تعریفی که از عبادت ارائه کردیم روشن می شود. در آنجا گفتیم که قوام عبادت به دو امر است. دومین آن ها این بود که فرد بر این اعتقاد باشد که در خوانده شده ویژگی ربوبیّت وجود داشته باشد. مانند زمانی که دعا کننده معتقد باشد که دعا شونده دارای قدرت مستقلّ و ذاتا بی نیاز است؛ اما اگر معتقد باشد که دعا شونده قدرت خودش را از خداوند متعال می گیرد؛ و او به واسطة تقوایش و نزدیکیش نزد خداوند متعال به این قدرت دست یافته است. دعا کننده تنها به دلیل نزدیکی او و آبرویش نزد خداوند متعال او را می خواند. این که خداوند او را تکریم کرده و او را به خود نزدیک کرده و به او آبرو داده است؛ اذنی است از طرف خداوند متعال برای طلب شفاعت از او و توسّل و توجّه به او. خواندن غیر خدا در این صورت توجّه و قصد به ذات الهی است. بر این اساس در این حالت عبادت مستحقّ شرک وجود ندارد(2).

آیه ای که آن ها آورده اند هیچ ارتباطی به این بحث ندارد. این آیه مختصّ به مشرکینی است بزرگان خودشان را می پرستیدند و با آن ها به خدا نزدیک می شدند. طبری می گوید: خداوند می فرماید: کسانی که از غیر خدا اولیایی گرفتند که ولایت آن ها را پذیرفتند و آن ها را پرستش کردند؛ به آن ها می گویند ما شما خدایان را جز برای نزدیکی به خدا و شفاعت ما نزد خدا در مورد حاجاتمان پرستش نکردیم(3).


1- . زمر، آیه 3.
2- . محمّد سند، الإمامة الإلهیّة، ج 4، ص 230.
3- . محمّد بن جریر طبری، جامع البیان، ج 23، ص 227.

ص:323

بر فرض هم که این، عبادت غیر خدا باشد - آن گونه که آن ها می پندارند - اما فرد را در رتبة شرک اکبر قرار نمی دهد؛ بلکه گناهی از سنخ شرک خفی یا شرک اصغر است که فرد را از ملّت اسلام بیرون نمی کند. در مطالب گذشته آمد که شرکی که فرد را از اسلام بیرون می برد این است که برای خدا شریک قرار دهی در حالی که او تو را آفریده است. این که به همراه خدا، خدای دیگری قرار دهی؛ همان گونه که از ابوبکر وارد شده است؛ هنگامی که پیامبر او را مخاطب قرار داد و فرمود: ای ابوبکر! شرک در میان شما از جای پای مورچه مخفی تر است؛ ابوبکر گفت: آیا شرک چیزی جز قرار دادن خدایی به همراه خداوند یکتا است؟(1).

این نوع از شرک فرد را از ملّت اسلام بیرون می برد. در این مورد فرد توسّل کننده معتقد نیست که خدای دیگری است در کنار خداوند متعال؛ پس چگونه با این کارش مشرک به شرک اکبر می شود و حرمت از خون، مال و ناموسش برداشته می شود؟!

احتمال دیگر آن است که این مسألة مورد بحث از مصادیق شرک در اطاعت باشد - که قبلا توضیح دادیم - که این هم فرد را از اسلام بیرون نمی کند. امّا وصف «مُشرِک» در اینجا موقعی اطلاقش درست است که تلبّس به شرک استقرار داشته باشد و به شکل ملکه شود که هیچ وقت از انسان جدا نمی شود؛ امّا اگر این چنین نباشد و به نحو ملکه نرسیده باشد اطلاق وصف مشرک بر او صحیح نیست.

در مورد آیات قرآنی که خواندن غیر خدا را منع می کند؛ از جمله این فرمایش خداوند متعال: >وَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِن دُونِهِ لَا یسْتَطِیعُونَ نَصْرَکُمْ وَ لَا أَنفُسَهُمْ ینصُرُون<(2) و >وَ الَّذِینَ یدْعُونَ مِن دُونِهِ لَا یسْتَجِیبُونَ لَهُم بِشیَ ْء<(3) و >قُلِ ادْعُواْ الَّذِینَ زَعَمْتُم مِّن دُونِهِ فَلَا یمْلِکُونَ کَشْفَ الضُّرِّ عَنکُمْ وَ لَا تحَوِیلا<(4). باید بگوییم که دعا در این آیات و غیر این ها - اگر بر همان معنای


1- . محمّد بن اسماعیل، الأدب المفرد، ص 155.
2- . اعراف، آیه 197.
3- . رعد، آیه 14.
4- . اسرا، آیه 56.

ص:324

متعارف از دعا بسنده کنیم و آن را به عبادت تفسیر نکنیم - به دعای مشرکین برای کسانی که اعتقاد به الوهیّت و خصائص ربوبیّت دارند و به همین دلیل آن ها را پرستیده اند. پس مقصود دعای عبادت است. امّا فرد توسّل کننده تنها خداوند یکتا را می پرستد و همان گونه که گذشت، دعای او به دلیل اعتقاد به قدرت ذاتی متوسّل شونده بر استجابت دعا نیست؛ بلکه او به افراد صالحخ متوسّل می شود به دلیل تقوا و عظمت ایمان آن ها برای برآورده شدن حاجتش و استجابت دعایش از سوی خداوند متعال؛ چون بر این گمان است گناهانی که مرتکب شده است حجاب میان خود و پروردگار شده و مانع استجابت دعایش شده است در نتیجه خداوند متعال دعایش را به صورت مستقیم مستجاب نمی کند؛ پس کسی را مقدّم می کند که اعتقاد دارد او وسیله ای برای برآورده شدن حاجتش از سوی خداوند متعال است. جواز این گونه خواندن خدا ثابت شده است و حرمتی ندارد. فرقی هم نمی کند که این خواسته، مربوط به کاری باشد که جز خداوند متعال کس دیگری قدرت بر انجام آن ندارد که از آن تعبیر به «دعای عبادت» می شود و یا کاری باشد که غیر خدا هم می تواند آن را انجام دهد که از آن تعبیر به «دعای مسألت» می شود. هم چنین فرقی میان خواستن از مرده یا زنده نیست. همة این ها تحت یک ملاک قرار می گیرند: دعا کننده اگر اعتقاد به الوهیّت دعا شونده داشته باشد شرک است در غیر این صورت شرک نیست.

با این توضیح، فرق میان توحید نزد مذاهب اسلامی و اعتقاد توحیدی پیروان اندیشه تکفیری؛ امثال ابن تیمیه، محمّد بن عبد الوهّاب و مکتب آن ها که معنای توحید را به ترک توسّل به پیامبران و مانند آن ها منحصر کردند؛ مشخّص می شود. آن ها گمان کرده اند که معنای «لا إله إلّا الله» همین است؛ پس هر کس پیامبر یا فرشته ای را مدح کند یا برای او ندبه کند یا به او استغاثه کند؛ به تحقیق از دین اسلام بیرون رفته است. این، همان کفری است که پیامبر اکرم به دلیل آن با کفّار جنگید(1).


1- . محمّد بن عبدالوهّاب، مجموعة رسائل فی التوحید والإیمان، صص 365-366.

ص:325

در آخر می گوییم که نتایج خطرناک ویرانگری بر تفسیر آن ها از توحید مترتّب شده است و باید سریال ویران کردن اسلام را متوقّف کرد؛ همان گونه که از عمر بن خطّاب نقل شده که گفته است: «آیا می دانی چه چیز اسلام را منهدم می کند؟ گفت: نمی دانم. گفت: اسلام را لغزش عالِم، جدال منافق با کتاب و حکم پیشوایان گمراه»(1).

امروز مسئولیّت بزرگ و سنگینی بر عهدة علمای مسلمان وجود دارد که باید اشتباه و خاستگاه های اندیشة تکفیری که در زمین فساد بر پا کرده است را تبیین کنند و تصویر شفّاف و حقیقی از دین اسلام را به دور از دروغ ها و نیرنگ های جریان وهّابی و تکفیری و به دور از تاثیرات اعتقادی و فقهی آن ها ارائه کنند.


1- . عبدالله دارمی، سنن الدارمی، ج 1، ص 71.

ص:326

منابع

1. ابن ابی العز، صدر الدین محمد بن علاء الدین حنفی، شرح العقیدة الطحاویة، تحقیق جماعة من العلماء، چاپ اول، 1426ق، [بی جا].

2. ابن بشر، عثمان بن عبد الله بن بشر نجدی حنبلی، عنوان المجد فی تاریخ نجد، تحقیق عبد الرحمن بن عبد اللطیف بن عبدالله آل الشیخ، چاپ چهارم: مطبوعات دار الملک عبد العزیز، عربستان سعودی، 1402ق.

3. ابن تیمیه، احمد بن عبد الحلیم، درء تعارض العقل والنقل، تحقیق محمد رشاد سالم، دار الکنوز الأدبیة، ریاض، 1391ق.

4. -------------------- ، الاستقامة، تحقیق محمد رشاد سالم، چاپ اول: جامعة الإمام محمد بن سعود، مدینه منوره، 1403ق.

5. -------------------- ، الردّ علی المنطقیّین، دار المعرفة، بیروت [بی تا].

6. -------------------- ، الصفدیة، تحقیق محمد رشاد، چاپ دوم، 1406ق، [بی نا، بی جا].

7. -------------------- ، العبودیة، تحقیق: محمد زهیر الشاویش، الناشر: المکتب الإسلامی - بیروت، ط7، 1426ه-.

8. -------------------- ، قاعدة جلیلة فی التوسّل والوسیلة، تحقیق ربیع بن هادی عمیر مدخلی، چاپ اول: مکتبة الفرقان، 1422ق، [بی جا].

9. -------------------- ، مجموع الفتاوی، چاپ سوم: دارالوفاء، 1426ق، [بی جا].

10. --------------------- ، منهاج السنة، تحقیق: محمد رشاد سالم، چاپ اول: مؤسسة قرطبة، 1406ق.

11. -------------------- ، نقد مراتب الإجماع، مکتبة القدسی، 1357ق، [بی جا].

12. ابن حجر عسقلانی، شهاب الدین ابوالفضل احمد بن علی، فتح الباری شرح صحیح البخاری، چاپ دوم: دارالمعرفة، بیروت [بی تا].

13. ابن حنبل، احمد بن محمد، أصول السنّة، دار المنار، عربستان سعودی 1411ق.

14. ابن عابدین، محمد امین بن عمر، حاشیة رد المحتار علی الدر المختار، دار عالم الکتب، ریاض 1423ق.

15. ابن عبدالوهاب، محمد، مجموعة رسائل فی التوحید والإیمان، تحقیق اسماعیل بن محمد انصاری، ریاض، [بی نا، بی تا].

16. -------------------- ، مؤلّفات الشیخ الإمام محمّد عبدالوهاب، تحقیق عبدالعزیز زید رومی و محمد بلتاجی و سید حجاب، جامعة الإمام محمّد بن سعود، ریاض [بی تا].

ص:327

17. ابن عساکر، ابوالقاسم علی بن حسن بن هبة الله، تبیین کذب المفتری، چاپ سوم: دار الکتاب العربی، بیروت 1404ق.

18. ابن فارس، احمد بن فارس بن زکریا، معجم مقاییس اللغة، تحقیق عبد السلام محمد هارون، مکتبة الإعلام الإسلامی، 1414ق، [بی جا].

19. ابن قتیبه دینوری، ابومحمد عبدالله بن مسلم، غریب الحدیث، تحقیق عبدالله جبوری، چاپ اول: دار الکتب العلمیة، 1408ق، [بی جا].

20. ابن قیم جوزیه، محمد بن ابی بکر، مدارج السالکین بین منازل إیاک نعبد وإیاک نستعین، تحقیق محمد حامد الفقی، چاپ دوم: دار الکتاب العربی، بیروت 1393ق.

21. ابن کثیر دمشقی، ابوالفدا اسماعیل، تفسیر القرآن العظیم، تقدیم یوسف عبدالرحمن مرعشلی، دارالمعرفة، بیروت 1412ق.

22. ابن کمال باشا، احمد بن سلیمان، خمس رسائل فی الفرق والمذاهب، تحقیق سید باخجوان، چاپ اول: دار السلام، 1425ق.

23. ابن منظور، جمال الدین بن مکرم، لسان العرب، چاپ اول: دار صادر، بیروت [بی تا].

24. ابوداود، سلیمان بن اشعث بن شداد بن عمرو سجستانی، سنن أبی داود، تحقیق وتعلیق سعید محمد اللحام، چاپ اول: دار الفکر، بیروت 1410ق.

25. ابوزهره، محمد، تاریخ المذاهب الإسلامیّة، دار الفکر العربی، قاهره 1996م.

26. ابویعلی، محمد بن حسین بن محمد، الأحکام السلطانیّة، تصحیح: محمد حامد فقی، چاپ دوم: دار الکتب العلمیّة، بیروت 1421ق.

27. احمد فرید، السلفیّة قواعد وأصول، چاپ اول: دار العقیدة، القاهرة 1424ق.

28. اشعری، علی بن اسماعیل، الإبانة عن أصول الدیانة، تحقیق فوقیة حسین محمود، چاپ اول: دار انصار، قاهرة 1397ق.

29. اشعری، علی بن اسماعیل، مقالات الإسلامیین واختلاف المصلین، تحقیق هلموت ریتر، چاپ سوم: دار احیاء التراث العربی، بیروت [بی تا].

30. البانی، محمد ناصر الدین، تحذیر الساجد من اتخاذ القبور مساجد، چاپ چهارم: المکتب الإسلامی، بیروت [بی تا].

31. -------------------- ، سلسلة الأحادیث الضعیفة والموضوعة، چاپ پنجم: مکتبة المعارف، ریاض 1412ق/1992م.

32. بخاری، محمد بن اسماعیل بن ابراهیم بن مغیره، الأدب المفرد، مؤسسة چاپ اول: الکتب الثقافیة، بیروت 1406ق.

ص:328

33. ---------------------------------------- ، صحیح البخاری (الجامع المسند الصحیح)، دار الفکر، بیروت، 1401ق.

34. البوطی، محمد سعید رمضان، السلفیة مرحلة زمنیة مبارکة لا مذهب إسلامی، چاپ اول: دار الفکر، دمشق 1408ق.

35. تهانوی، محمد بن علی فاروقی حنفی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون والعلوم، تحقیق علی دحروج، چاپ اول: مکتبة لبنان، بیروت 1966م.

36. جوهری، اسماعیل بن حمّاد، تاج اللغة وصحاح العربیة، تحقیق احمد عبدالغفور عطا، چاپ چهارم: دار العلم للملایین، بیروت 1407ق.

37. حائری، کاظم، اصول الدین، دار التفسیر، 1424ق، [بی جا].

38. خیاط، عبد الرحیم بن عثمان، الانتصار، چاپ دوم: الدار العربیّة للکتاب، 1413ق.

39. دارمی، عبدالله بن عبدالرحمن ابومحمد، سنن الدارمی، مطبعة الاعتدال، دمشق 1349ق.

40. رازی، ابوعبدالله محمد بن عمر بن حسین، التفسیر الکبیر، چاپ اول: دار الکتب العلمیة، بیروت 1421ق.

41. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، چاپ دوم: دفتر نشر الکتاب، 1404ق.

42. زین الدین، محمد امین، کلمة التقوی، چاپ سوم: مطبعة مهر، 1419ق، [بی جا].

43. سبحانی، جعفر، الإلهیات، الدار الإسلامیة، بیروت 1409ق.

44. -------------------- ، التوحید والشرک فی القرآن الکریم، مؤسسة الإمام الصادق، قم 1416ق.

45. -------------------- ، بحوث قرآنیة فی التوحید والشرک، چاپ سوم: مؤسسة الإمام الصادق، قم 1426ق.

46. سبکی، تقی الدین، طبقات الشافعیة الکبری، تحقیق محمود محمد قناعی و عبدالفتاح محمد الحلو، چاپ دوم: هجر للطباعة، 1413ق.

47. -------------------- ، معید النعم ومبید النقم، تحقیق محمد علی نجار، ابو زید شلبی، محمد ابوالعیون، چاپ اول: دارالکتاب العرابی، قاهره. 1367ق.

48. -------------------- ، شفاء السقام فی زیارة خیر الأنام، تحقیق محمد رضا لحسنی جلالی، چاپ چهارم، 1419ق.

49. سقاف، حسن بن علی، صحیح شرح العقیدة الطحاویة، چاپ اول: دار الإمام النووی، اردن، 1416ق.

50. سمعانی، ابوسعد، الأنساب، تحقیق عبد الله عمر بارودی، چاپ اول: دار الجنان، لبنان 1408ق.

51. السند، محمد، الإمامة الإلهیة، چاپ اول: منشورات الاجتهاد، قم، 1427ق.

ص:329

52. شنقیطی، محمد امین بن محمد بن مختار، أضواء البیان فی إیضاح القرآن بالقرآن، تحقیق مکتب البحوث والدراسات، دار الفکر 1415ق.

53. صدوق، محمد بن علی بن الحسین بن بابویه قمی، الاعتقادات فی دین الإمامیة، تحقیق عصام عبد السید، چاپ دوم: دارالمفید، بیروت 1414ق.

54. ----------------------------------- ، الخصال، تحقیق علی اکبر غفاری، جماعة المدرّسین، قم 1403ق.

55. صفدی، صلاح الدین خلیل بن ایبک، عیان العصر وأعوان النصر، الدکتور علی أبو زید، نبیل ابوعشمة، د. محمد موعد، د. محمود سالم محمد، چاپ اول: دارالفکر المعاصر، بیروت، دار الفکر، دمشق - سوریا 1418ق.

56. طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، جماعة المدرّسین، قم [بی تا].

57. طبرسی، ابوعلی، الفضل بن الحسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تحقیق وتعلیق: لجنة من العلماء والمحققین اخصائیین، چاپ اول: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، بیروت 1415ق.

58. طبری، محمد بن جریر، تفسیر الطبری (جامع البیان عن تأویل آی القرآن)، تقدیم شیخ خلیل میس، دار الفکر، بیروت 1415ق.

59. عمارة، محمد، السلفیة، دار المعارف، تونس [بی تا]

60. غزالی، ابوحامد، الاقتصاد فی الاعتقاد، مکتبة محمود صبیح، قاهره [بی تا].

61. -------------------- ، فیصل التفرقة بین الإسلام والزندقة، تعلیق محمود بیجو، چاپ اول، 1413ق.

62. غنام، حسین، تاریخ نجد، تحقیق ناصر الدین الأسد، چاپ چهارم: دارالشروق، 1415ق.

63. فوزان، صالح، إعانة المستفید بشرح کتاب التوحید، چاپ سوم: مؤسسة الرسالة، [بی جا، بی تا].

64. فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، القاموس المحیط، مؤسسة الرسالة، بیروت [بی تا].

65. فیومی، محمد بن علی، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی، المکتبة العلمیة، بیروت [بی تا].

66. قاضی، عبدالجبار، شرح الأصول الخمسة، تحقیق عبد الکریم عثمان، مکتبة وهبة، [بی جا، بی تا].

67. قضاعی، سلامة الشافعی، البراهین الساطعة فی ردّ بعض البدع الشائعة، [بی نا، بی جا، بی تا].

68. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، تصحیح سید طیب موسوی، چاپ سوم: مؤسسة دار الکتاب، 1404ق.

69. کاشف الغطاء، جعفر، منهج الرشاد لمن أراد السداد، تحقیق: دودت قزوینی، [بی نا، بی جا، بی تا].

70. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، علی اکبر غفاری، دار الکتب الإسلامیة، [بی جا، بی تا].

71. لالکائی، هبة الله بن الحسن بن منصور، شرح أصول اعتقاد أهل السنة والجماعة من الکتاب والسنة وإجماع الصحابة، تحقیق احمد سعد حمدان، دار طیبة، ریاض 1402ق.

ص:330

72. اللجنة الدائمة للبحوث العلمیة والإفتاء، فتاوی اللجنة الدائمة، گردآوری حمد بن عبد الرزاق درویش، موقع الرئاسة العامة للبحوث العلمیة والإفتاء، عربستان سعودی [بی تا].

73. لقانی، عبد السلام، اتحاف المرید بجوهرة التوحید، دار مکتبة الفلاح، حلب [بی تا].

74. مالکی، حسن بن فرحان، داعیة ولیس نبیاً (قراءة نقدیة لمذهب الشیخ محمد بن عبد الوهاب فی التکفیر) چاپ اول: دار الرازی، اردن، 1425ق.

75. مجلة البحوث الإسلامیة، موقع الرئاسة العامة للبحوث العلمیة والإفتاء، عربستان سعودی، [بی تا].

76. مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، تحقیق یحیی عابدی زنجانی، چاپ دوم: مؤسسة الوفاء، بیروت 1403ق.

77. محمد عبده، طارق عبد الحلیم، المعتزلة بین القدیم والحدیث، چاپ اول: دار الأرقم، 1408ق.

78. محمّد رشید رضا، الوهابیّون والحجاز، چاپ اول: مطبعة المنار، مصر، 1344ق.

79. محمد عبده، الأعمال الکاملة للإمام الشیخ محمد عبده، تحقیق محمد عمارة، چاپ اول: دار الشروق، 1414ق.

80. محمد کامل ضاهر، الدعوة الوهابیّة وأثرها فی الفکر الإسلامی الحدیث، چاپ اول: دار السلام، 1414ق.

81. مسعری، محمد بن عبد الله، کتاب التوحید (أصل الإسلام وحقیقة التوحید)، چاپ هشتم، 1425ق، [بی نا، بی جا].

82. مظفر، محمد رضا، عقائد الإمامیة، مقدمه حامد حفنی، انتشارات نصاریان، قم [بی تا].

83. مغربی، علی عبد الفتاح، الفرق الکلامیة الإسلامیة مدخل ودراسة، مکتبة وهبة، 1445ق، [بی جا].

84. مفید، ابوعبدالله محمد بن محمد بن نعمان، أوائل المقالات، چاپ دوم: دارالمفید، بیروت 1414ق.

85. مقریزی، احمد بن علی بن عبد القادر، المواعظ والاعتبار بذکر الخطط والآثار (خطط المقریزی)، مکتبة مدبولی، 1998م [بی جا].

86. مکارم شیرازی، ناصر، الأمثل فی تفسیر کتاب الله المنزل، چاپ اول: دار احیاء التراث العربی، بیروت 1423ق.

87. نووی، یحیی بن شرف، المجموع (شرح المهذب)، دار الفکر، بیروت [بی تا].

88. نیشابوری، ابوالحسین مسلم بن حجاج، صحیح مسلم (الجامع الصحیح)، دار الفکر، بیروت [بی تا].

89. هیتمی، ابن حجر، الفتاوی الحدیثیة، دار الفکر، [بی جا، بی تا].

ص:331

بخش سوم: جریان های افراطی و تکفیری و پیامدهای سیاسی آن

اشاره

ص:332

ص:333

آثار سیاسی - اجتماعی جریان های تکفیری بر عقب ماندگی کشورهای اسلامی / سید کاظم سیدباقری، محمد حسنی، بتول ملاشفیعی

اشاره

سید کاظم سیدباقری(1)

محمد حسنی(2)

بتول ملاشفیعی(3)

چکیده

اندیشه های سلفی و تکفیری در حوزۀ تمدن اسلامی پیشینه ای طولانی دارد، اما از حدود پنجاه سال اخیر، تبدیل آن گمانه ها و خرده پندارها به «جریان»، سرآغازی پرخطر برای جهان اسلام شده است. هرچند عقب ماندگی کشورهای اسلامی تک عاملی نیست، اما سوگمندانه با توجه به اندیشه ها و رفتار نابخردانه ای که این جریان ها داشته اند، می توان باور داشت که آنها یکی از عوامل عقب ماندگی جوامع اسلامی و تداوم آن بوده اند. پرسش اصلی این نوشتار به چیستی آثار سیاسی- اجتماعی جریان های تکفیری بر عقب ماندگی جوامع اسلامی می پردازد. در فرضیه نوشته بر این امر تأکید شده است که از دیدگاه اسلامی، با توجه به عناصری چون خردگرایی، همگرایی اجتماعی، شایسته سالاری، امنیت همه جانبه، تعاملات و گفت وگوهای مثبت و منطقی، دولت های پاسخ گو و رعایت حقوق شهروندی که در گسترۀ پیشرفت مطلوب مطرح اند، پیامدهای این جریان ها را می توان در مواردی چون نظم، نظام ستیزی؛ گسترش تفرقه مذهبی و گسست اجتماعی؛ ناامنی، کشتار و خشونت آفرینی؛


1- استادیار پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی
2- ی
3- تفسیر قرآن کریم

ص:334

از میان بردن بسترهای عقلانیت و گفت وگوی منطقی و روی کار آمدن دولت های استبدادی، رصد و ارزیابی کرد، که نقشی کلیدی در عدم پیشرفت کشورهای اسلامی و عقب ماندگی آنها داشته اند.

کلیدواژه ها: جریان های تکفیری، عقب ماندگی کشورهای اسلامی، نظام ستیزی، تفرقة مذهبی.

مقدمه

کشورهای اسلامی، به ویژه در سدۀ اخیر، گرفتار جریان ها و وضعیتی شده اند که آنها را از پیشرفت و رسیدن به جایگاه شایسته و بایسته خود باز داشته است. اختلاف و تفرقۀ مذهبی، منازعات قومی- قبیله ای، کشمکش های مرزی، دخالت قدرت های بزرگ، استعمار، استبداد، خرافه پرستی، ناشایستگی حاکمان و چیرگی روحیۀ سرخوردگی و انزوا، کشورهای اسلامی را با چالش هایی جدی مواجه کرده است، اما آنچه در چند دهۀ اخیر جلوه بیشتری داشته و مجموعه ای از عقل ستیزی، جمود، سنگ اندیشی، خودمحوری، خودشیفتگی و حق پنداری را به همراه دارد، جریان های تکفیری است که پیامدهای خطرناکی برای جهان اسلام در پی داشته و سر از پراکندگی، تشتت، ترور، قتل و کشتار در آورده است؛ اموری که این کشورها را از حرکت خود به سوی پیشرفت باز داشته و با اندکی تأمل در دو سدۀ اخیر می توان برخی عوامل عقب ماندگی کشورهای اسلامی را در این امور جست وجو کرد.

مسلک وهابیت، با آنکه به نام پیراستن اسلام از بدعت گمراهان و باز گرداندن آن به شیوه «سلف صالح» آغاز شد، به یکی از موانع پویایی و پیشرفت اندیشه مسلمانان تبدیل شد؛ چنان که پیروانش در شمار وامانده ترین ملت های مسلمان به شمار می آیند. از این گذشته، کشتارها و ویرانی هایی که وهابیان در سرزمین های اسلامی مرتکب شدند، بر تعصب ها و کشاکش های فرقه ای میان مسلمانان افزود. وهابیان در شناخت و شناساندن اسلام سلف و مبانی اصلی و خالص آن، آگاهی نداشتند. از این جهت به نظر همه مذاهب اسلامی - به جز حنبلی ها- عقاید وهابیان، درباره معنای

ص:335

بدعت و حرمت زیارت مقابر و ذبح و نذر و شفاعت و جز آن، با اصول اسلامی مطابقت ندارد.(1)

در نوشتۀ حاضر به دنبال پاسخ به این پرسش هستیم که جریان های تکفیری از حیث سیاسی - اجتماعی چه اثری بر عقب ماندگی کشورهای اسلامی داشته اند. به بیان دیگر، این جریان ها و اندیشۀ سلفی گری، چه نقشی در عقب ماندن کشورهای اسلامی داشته اند که این کشورها به پیشرفت مطلوب و توسعۀ سیاسی - اجتماعی، اسلامی - قرآنی دست نیافته اند. برای پاسخ به این پرسش بر آنیم با تحلیل و بررسی ویژگی های دولت پیشرفته، که غالباً در عناصری چون خردگرایی، همگرایی اجتماعی، مدارا، امنیت همه جانبه، تعاملات و گفت وگوهای مثبت و منطقی، دولت های پاسخ گو و رعایت حقوق شهروندی جلوه گر می شود، به اندیشه های ضدتوسعۀ تکفیری، پیامدها و آثار سیاسی- اجتماعی آن بپردازیم که در مواردی چون گسترش تفرقه مذهبی و گسست اجتماعی، ناامنی و خشونت آفرینی، از میان بردن بسترهای عقلانیت و گفت وگوی منطقی، روی کار آمدن دولت های استبدادی و... قابل رصد و ارزیابی است؛ اموری که هر یک نقشی کلیدی در عدم پیشرفت و عقب ماندگی کشورهای اسلامی داشته اند.

یکی از کلیدواژه های این نوشته، «جریان های تکفیری» است. منظور از «جریان»، خرده گفتمان ها یا ریزه جنبش های سلفی - تکفیری نیست، بلکه منظور طیف وسیعی از اصول فکری، گفتارها، اندیشه ها و رفتارهاست که برخاسته از اندیشه ظاهرانگارانه و تهمت افکنانۀ ارتداد و خروج اکثریت مسلمانان از دایرۀ اسلام است که به رفتارهای خطرناک و خطرساز روی آورده اند و در گستره ای نسبتاً وسیع پذیرفته شده اند. در این جریان ها، اسلوب های عقلی و منطقی جایگاهی ندارد و تنها نصوص ظاهری قرآن، بدون تفسیر و تأویل و احادیث مطرح است. یادآوری این نکته نیز بایسته است که جریان های سلفی دارای گروه ها، خوانش ها و طیف های متعدد و گاه در برخی امور


1- . حمید عنایت، سیری در اندیشه سیاسی عرب از حمله ناپلئون به مصر تا جنگ جهانی دوم، ص7.

ص:336

متضاد، هستند، آن گونه که همۀ سلفی ها، تکفیری نیستند، بلکه برخی از طیف های خاص و افراطی از این گروه ها، این ویژگی را دارند.

در ادامه، ضمن بررسی ویژگی های دولت مطلوب و پیشرفته، آسیب رسانی جریان های تکفیری به آن ویژگی ها در کشورهای اسلامی را بررسی می کنیم.

1. ویژگی های جامعۀ پیشرفته

1. ویژگی های جامعۀ پیشرفته
اشاره

1. ویژگی های جامعۀ پیشرفته(1)

نقطۀ عطف پیشرفت و دور شدن از عقب ماندگی، گذار از وضعیت اجتماعی، اقتصادی و سیاسی نامطلوب به وضعیتی مطلوب تر است که در آن، انسان، توانایی بیشتری در مهار سرنوشت و زندگی خود دارد.(2)

در فرآیند پیشرفت بومی- اسلامی و با نگرشی منطقی، لزومی ندارد که جوامع عقب مانده یا عقب نگه داشته شده، حتماً در مسیر توسعه و تجربۀ غربی حرکت کنند، بلکه این جوامع می توانند در بستر جغرافیای فکری و فرهنگی خاص خود به سوی پویایی ببالند و ارزش ها، هنجارها و ایستارهای بومی و هویت خویشتن را حفظ کنند. با این نگره است که در فرآیندی سنجیده، بسترهای تحول همه جانبۀ فردی و اجتماعی در راستای اهداف متعالی فراهم شده، زمینه های خلیفگی خداوند و سعادت انسان ها به وجود می آید.

در این نوشتار، می کوشیم ویژگی های جامعۀ پیشرفته را از منظری اسلامی بررسی کنیم و سپس نقش نیروهای سلفی- تکفیری در عقب ماندگی و عدم حرکت کشورهای اسلامی به سوی این ویژگی ها را یادآور شویم.

1-1. خردگرایی

برخی خردگرایی را به معنای تبعیت کامل از استدلال صحیح می دانند، هنگامی حکمی عقلانی است که همراه با احساسات، عواطف، تعبد یا گزینش های


1- . یادآور می شویم که در این مجال، تنها برخی از ویژگی های جامعۀ پیشرفته را نام می بریم؛ برای تکمیل و توضیح بیشتر برخی از ساحت های این بحث، نک: سیدکاظم سیدباقری، اصلاح الگوی مصرف از منظر سیاسی، ص113.
2- . نک: دیوید کلمن، و فرد نیکسون، اقتصادشناسی توسعه نیافتگی، ص 21.

ص:337

خودسرانه و بلادلیل نباشد.(1)

برخی در قالب تعریف عقل، چهار کارکرد برای آن ذکر کرده اند:

1. عقل، وسیله نهاده شده در انسان برای تفکر، شعور، اراده، ممارست فهم، ادراک، حکم و داوری است؛

2. عقل، موهبتی برای فهم و زیرکی و متفاوت از احساس است؛

3. عقل مترادف با رشد است، قدرتی بالفعل برای استنتاج و برداشت از نتایج و دلالت های صحیح؛

4. عقل، درک و داوریِ صواب و سالم، هماهنگ با منطق است.(2)

بنابراین، عقل به انسان یاری می دهد تا با فهم مسائل گوناگون، به استنتاج و برداشت از دلالت های صحیح بپردازد و داوری آن هماهنگ با منطق باشد. در این معنا، عقل قوه ای است که در حوزۀ فردی و عمل سیاسی- اجتماعی به آدمی شناخت مطابق با واقع می بخشد و در حوزۀ رفتارهای شایسته و شناخت حق از باطل به او یاری می دهد؛ این در حالی است که حجیّت شرع و نقل نیز برآمده از عقل است. به تعبیر ملاصدرا، «خرد، بنیاد و ریشۀ نقل است، آسیب رساندن به آن، برای تصحیح نقل، به عقل و نقل، هر دو، آسیب می زند».(3)

انسان با چراغ عقل به ساحت هایی نو دست می یابد. مراحل پیشرفت جوامع همواره به مدد خردورزی بوده که خداوند آن را در سرشت انسان به ودیعت نهاده است. در فرهنگ اسلامی تأکید شده که خرد، مرکب دانش است، علی علیه السلام در خطبه اول نهج البلاغه به دو امر کلیدی در آموزه های دینی اشاره می کند که همانا «پیمان فطرت» و «گنجینه های عقل» است. ایشان می فرماید: «پس خداوند فرستادگان خود را در میان مردم برانگیخت و پیامبرانش را پی در پی به سوی آنان فرستاد تا پیمان فطرت را از آنان مطالبه کنند و... گنج های نهفته عقل ها را برایشان بیرون کشند و آیات قدرت خدا


1- . مصطفی ملکیان، «عقلانیت»، نقد و نظر، ش25-26، 1379-1380، ص243.
2- . حیدر غیبه، هکذا تکلّم العقل (المفهوم العقلانی للدین)، ص36.
3- . صدر المتألهین، شرح اصول الکافی، ص308.

ص:338

را به آنان نشان دهند».(1)

در کلامی دیگر، ایشان به جنبۀ عقل عملی اشاره دارد که: «برترین مردم از نظرگاه عقلی، کسی است که امر معاش خود را اندازه گیری کند و در اصلاح معاد خود، کوشاترین باشد».(2)

هنگامی که خردورزی به عرصۀ اجتماعی- سیاسی وارد شود، نظام های سیاسی می کوشند به قانون گذاری، نظارت، برنامه ریزی و سیاست گذاری معقول و سنجیده بپردازند و با در نظر داشتن راهبردهای دستیابی به عقل جمعی مانند مشورت، مصلحت همگانی، هم فکری و مشارکت سیاسی- اجتماعی در فرآیندی حساب شده و به دور از پیش داوری، جزم اندیشی و خودْشیفتگی به مرحله ای دست یابند که جامعۀ خود را از نقطۀ آشفته و ناهنجار به در آورده و به سوی جامعۀ مطلوب و بسامان حرکت دهند. در این گونه نظام ها، انسان رفتار عقلایی پیدا کرده، آن را هوشمندانه تنظیم می کند، این ویژگی به انسان، آگاهی می بخشد و به او یاری می دهد تا از داشته های فکری خود بهرۀ درست ببرد و برای رسیدن به وضعیت برتر، برنامه ریزی حساب شده و خردورزانه کند. می توان دریافت که با عدم حضور عقلانیت، بسترها برای تصمیمات فردی، ناسنجیده و استبدادی و رفتارهای احساسی، غیرعقلی و خشن فراهم می شود.

1-2. حاکمیت شایستگان

دولت معقول و کشور توسعه یافته، بر پایۀ حکومت صالحان و شایستگان برپا می شود. در فرهنگ اسلامی نیز، بر این ویژگی تأکید شده است. بر اساس آموزه های قرآن، انبیا و هدایت گران جامعه، شایستگان و برترین افراد در زمانۀ خود بوده اند.(3) رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم در بیانی می فرماید: «اگر زمامدار جامعه اسلامی، فردی را برای اداره امور حکومت برگزیند؛ در حالی که نیروهایی توانمندتر با شایستگی بیشتر و


1- . نهج البلاغه، خطبه اول.
2- . علی علیه السلام : «افضل النّاس عقلاً احسنهم تقدیراً لمعاشه و اشدّهم اهتماماً باصلاح معاده» (سید حسین شیخ الاسلامی، گفتار امیر المؤمنین علی علیه السلام ، غررالحکم، ص976).
3- . برای نمونه می توان از حاکمیت انبیای الهی داوود، سلیمان، یوسف و زمامداری شایستگانی مانند طالوت و ذوالقرنین نام برد.

ص:339

آگاهی افزون تر به قوانین الاهی و دستورهای دینی، سراغ داشته باشد، به خدای متعال، رسول او و همۀ مسلمانان، خیانت کرده است».(1)

در کلامی از امام باقر علیه السلام بر این نکتۀ کلیدی تأکید شده است که زمامداری شایستگان موجب ماندگاری اسلام می شود:

به راستی که از عوامل بقا و ماندگاری اسلام و مسلمین آن است که اموال نزد کسی باشد که حق آن را می شناسد و می تواند به نیکی و درستی از آن استفاده کند و اما از موارد نابودی و فنای اسلام و مسلمین آن است که اموال در دست کسی بگردد که حق را نمی شناسد و آن را به نیکی و روش صحیح، به کار نمی برد.(2)

با سلطۀ عقلانیت بر رفتار دولت ها، شایستگان در مسند قدرت قرار می گیرند و دولت می تواند در فراگردی اثرگذار، امور جاری جامعۀ خود را اصلاح و بهسازی کند. با این وصف، در دولت مطلوب، گروه گرایی، قومیت گرایی، فامیل محوری، هواپرستی، شخصیت زدگی و تنگ نظری، که از موانع جدی در مسیر نیل به پیشرفت به حساب می آیند، جایی نخواهد داشت. با حاکمیت این اصل در جامعه، مدیریت و حاکمیت خلّاق، توانایی و مهارت افراد به همراه روحیه مسئولیت پذیری آنان بروز مییابد، بستر مطلوب برای توزیع قدرت، نظارت بر آن، تقسیم وظایف و مسئولیت ها میان نخبگان جامعه فراهم می شود و فرآیند اصلاح امور شتاب می گیرد.

1-3. استفادۀ بهینه از قدرت

از ویژگی های عمدۀ دولت پیشرفته و توسعه گرا در نگرش اسلامی، استفادۀ بهینه از قدرتی است که در اختیار دارد، اما هنگامی که قدرت، از مدار حقیقی خود دور افتد، در


1- . عبدالحسین امینی، الغدیر، ج8، ص291: «من استعمل عاملا من المسلمین وهو یعلم ان فیهم من هو اولی بذلک منه واعلم بکتاب الله وسنه نبیه، خان الله ورسوله وجمیع المسلمین».
2- . محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج4، ص25؛ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج١١، ص٥٢١: «ان من بقاء المسلیمن وبقاء الاسلام ان تصیر الاموال عند من یعرف فیها الحق ویصنع المعروف وان من فناء الاسلام وفناء المسلمین ان تصیر الاموال فی ایدی من لایعرف فیها الحق ولایصنع فیها المعروف».

ص:340

جهت ظلم و ستم و منافع شخصی قرار می گیرد. در نظام سیاسی مطلوب، دولت از امکانات و اختیاراتی که دارد، بیشترین بهره را برای منافع ملی و برپایی اصول و ارزش های انسانی به کار می گیرد. در اندیشۀ سیاسی اسلام، بر این امر تأکید شده است. علی علیه السلام خطاب به کارگزار خود در آذربایجان می گوید: «قدرت در اختیار تو برای شکار طعمه نیست، بلکه امانتی بر گردن توست و تو را نرسد که با مردم، به دلخواه عمل کنی»؛(1)

و به ابن عباس می گوید: «قدرت خود را برای مال اندوزی به کار نگیری و نخواهی که با آن خشم خود فرو نشانی، بلکه باید با آن باطل برافتد و حق برآید».(2)

1-4. قانون مداری

قانون مداری، یکی از اساسی ترین معیارهای پیشرفت است؛ در جوامع بدوی و عقب مانده، غالباً بر رفتار حاکمان و شهروندان، قانون حکومت ندارد و سخن رئیس قبیله یا پادشاه، قانون نانوشتۀ حاکم است. اما قانون مرز و سنجۀ فعالیت های دولت توسعه گراست و سنجش گری امور با قانون به سامان می رسد. «قانون ضابطه ای کلی است که بر افراد منطبق [شده] و حکم همۀ آنها با آن ضابطه شناخته می شود».(3) در این گونه جوامع، کسی به خود حق نمی دهد خارج از معیارهای وضع شده، رفتاری انجام دهد، آن گونه که تفسیر خودسرانۀ قانون و قانون گذاری خارج از فرآیندهای مرسوم و تثبیت شده نیز حق کسی نیست، و افراد نمی توانند خود را مدار و معیار قانون بپندارند. با حاکمیت قانون، آزادی ها و حقوق شهروندی نیز رعایت می شود. «اگر روح آزادی بر جامعه حکم فرما باشد، عقل به من می گوید که الزام قانونی، عادلانه و به حق است. آنچه امکان می دهد مردم با هم زندگی کنند، حق و قانون است. استبداد، قانون را برمی اندازد».(4)

با خودکامگی، دولت به قدرتی فراگیر دست مییابد، حقوق مردم،


1- . نهج البلاغه، نامه 6.
2- . محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 40، ص328.
3- . ابوالقاسم گرجی، حکومت در اسلام، ص199.
4- . نک: عزت الله فولادوند، خرد در سیاست، ص 36.

ص:341

جایگاهی ندارد و چنین دولتی به هیچ گونه اصلاحی در جامعه تن نمی دهد و به جلو حرکت نمی کند. با التزام حاکمیت و شهروندان به قانون، رفتارها چارچوبدار و سنجیده شده، از هر گونه عمل خودسرانه و خشونت آمیز جلوگیری می شود. با قانون؛ به ویژه آن هنگام که دولت بر اساس آن عمل می کند، زمینه های پایدار اصلاح و عدالت اجتماعی به وجود می آید. اما آنگاه که دولت تن به قانون ندهد، جامعه ای ناامن و نابسامان شکل می گیرد و مقدمات آشفتگی ها و خشونت ها در جامعه فراهم می شود، به تعبیر علی علیه السلام :

هنگامی که زمامدار با ملّت خود از سر زورگویی و اجحاف درآید، اختلاف کلمه رخ می دهد، نشانه های جور آشکار می شود، دغل کاری در دین، فزونی می یابد و راه های اصلی سنّت، متروک می ماند. هوا و هوس مبنای عمل قرار می گیرد و قانون به تعطیلی کشیده می شود، بیماری های نفسانی فزونی می گیرد، چنان که از به تعطیل کشیده شدن حقّ، هرچند بزرگ باشد، و عملی شدن باطل، گرچه چشم گیر، کسی احساس نگرانی نمی کند. پس نیکان به ذلّت می افتند و اشرار عزّت می یابند و کیفرهای الهی در نزد بندگان بس گران می نماید.(1)

در ادامه نشان داده می شود که در کشورهای اسلامی این اصول حضور ندارند، همچنین در جامعۀ مطلوبی که تکفیری ها تصویر می کنند نیز این ویژگی ها یا جایگاهی ندارند یا حضوری کم رنگ دارند.

2. اصول حرکتی

2. اصول حرکتی جریان های تکفیری
اشاره

2. اصول حرکتی(2)

جریان های تکفیری

چون به دقت می نگریم، درمی یابیم که جریان های تکفیری بر اساس اصولی حرکت می کنند که می تواند نوع رفتار و گفتار آنها را توجیه و تعبیر کند؛ اصولی که خطرناک


1- .[16] نهج البلاغه، خطبه214.
2- . تعبیر به «اصول حرکتی» و نه تعابیری مانند «اصول فکری» یا «اصول اندیشگی» برای آن است که این گروه ها، بیشتر عمل گرا هستند تا اهل اندیشه، اما به هر حال از آنجایی که اصولی دار ند که بر اساس آن حرکت و رفتار می کنند، بهتر دیده شد که این تعبیر استفاده شود، البته این تعبیر به معنای نبود مبانی فکری در این گروه ها نیست.

ص:342

است و بسیاری از بحران ها و تنش ها را باید در آنها ردیابی کرد. نگاه به برخی از اصول وهابیت، گستره گفتمان اعتقادی آنها و شیوه بازنمایی آن در حوزه های مختلف را مشخص می کند. مدافعان این جریان، با توجه به نگرش های سطحی و ظاهربینانه، معتقدند هر اظهار ارادت و تعظیمی پرستش به شمار می آید و انجام دهندۀ آن، سزاوار مرگ است؛ و اگر کسی از غیرخداوند شفاعت جوید، کافر است؛ همان گونه که اگر دست یاری به سوی غیرخدا دراز کند نیز کافر می شود. در عرصۀ علم و دانش نیز معتقدند علمی که پایه و ریشۀ قرآنی نداشته یا برگرفته از سنت نبوی و برداشت های ضروری عقل نباشد، بر خطاست و گمراه کننده، همان گونه که تفسیر قرآن بر اساس تأویل را نیز به دور از هدایت می دانند. با توجه به اثرگذاری جدی این اصول در رفتار و گفتار جریان های تکفیری، در ادامه، به اختصار، به برخی از آنها اشاره می کنیم:

2-1. حذف اجتهاد

یکی از اصول فکری جریان تکفیری، مخالفت با عقل، فلسفه، اجتهاد، تفسیر قرآن، تصوف و عرفان است و هر گونه نوآوری را بدعت(1) تلقی می کنند. در این قسمت، فقط بحث مخالفت با اجتهاد و حذف آن از فراگرد فهم روشمند نصوص دینی را بررسی می کنیم؛ امری که مراجعۀ مستقیم به متون برای فهم دین را تنها راه درست می شناسد حتی اگر فرد فهمنده، تخصص کافی در مراجعه و فهم متون نیز نداشته باشد. با این اصل عملیاتی، آنها در برابر «تقلید»، سخن از «مراجعه مستقیم به نص» و «پیروی از نص» را مطرح کردند، با این وصف، تناسباتی که بر اساس اجتهاد و تقلید و مراجعۀ به متخصص شکل می گرفت را نادیده انگاشته، زمینه های تصدیق هر گونه فهمی کارشناسی نشده از متون را فهم کردند؛ با این فهم و برداشت، مجتهدین و مفتیان نیز حذف شدند. از عوارض حذف این روش و باور نداشتن به اجتهاد آن است که شخص تکفیری، خود را توانمند برای فهم قرآن و سنت می داند، به متون دینی مراجعه می کند، فهم خود را درست می پندارد و برای عملی کردن آن، دست به اقدام و عمل می زند.


1- . نک: ایوب صبری، تاریخ وهابیان.

ص:343

این امر سر از فرآیند خطرناک هرج و مرج در فهم متن، خوداجتهادی و وظیفه پنداری و عمل گرایی احساسی، رفتار ناروشمند و عملیات های نابخردانه درمی آورد و می تواند برای موجودیت هر سامانۀ فکری خطرآفرین باشد.

این نگرش سلبی، ریشه در ضدیت با عقلانیت و منطق دارد که خود به واپس گرایی، تعصب و دگماتیسم می رسد؛ این جریان، مانع نوآوری و نواندیشی می شود و عامل عقب ماندگی جوامع اسلامی می شود. این در حالی است که حتی برخی از عالمان نواندیش و مصلح اهل سنت نیز، که در مذهبشان «اجتهاد» جایی نداشت، در سدۀ اخیر، اصل اجتهاد را پذیرفتند و به لوازم آن تن در دادند. زیرا می دانستند با تقلید صرف همه راه های پیشرفت و رسیدن به اصلاح و بازخوانی متون دینی، مسدود است. نمونه بارز این بحث را می توان در اندیشه اصلاحی «محمد عبده» یافت. زیرا معیار «ملاحظه عقلایی حقیقت دینی»، که در اندیشه وی جلوه روشنی داشت، پای در اجتهاد داشت. به نظر می آید روحیه ای تازه، درک عمیقی از ضرورت در روش بررسی مسائل عقلی توسط او به میان آمده بود. خردباوری راهی جز اجتناب از تقلید و پیروی جاهلانه ندارد و با گذر زمان هدف اصلی عبده و پیروانش، بیش از پیش به گسستن زنجیر قالب های «استدلال تقلیدی» گروید و دقیقاً همین نقطه عزیمت و جدایی اصلاح طلبان از «بنیادگرایان مقلد» است.(1)

محمد عبده معتقد بود که گروه های وهابی و حدیث گرا، چنین می پندارند که غبار تقلید را زدوده اند و پرده ها و موانعی را که میان آنها و تأمل در آیات قرآن و متون روایات وجود دارد کنار زده اند. اما این گروه، از گروه علمای مقلد، تنگ نظرتر و متعصب تر هستند. این گروه معتقدند که باید ظاهر الفاظ را اخذ، و به آن عمل کرد، بدون آنکه به اصولی که دین بر آن بنا شده است، توجه داشته باشند. در واقع این گروه ها، نه دوستدار علم اند و نه علاقه مند به مدنیت و تمدن سالم.(2)


1- . هشام شرابی، روشنفکران عرب و غرب، ص 45.
2- . محمد عبده، الاسلام والنصرانیه بین العلم والمدنی، ص194.

ص:344

با نفی اجتهاد، جریان های تکفیری- سلفی، فاقد نظریه شده اند و این یعنی مراجعه به نص بدون نظریه. معنای آن امر ناروش مندی است و لذا هر حکمی که در نص هست باید به همان نحو اجرا شود و احتیاج به تأویل، تفسیر و توضیح ندارد. اگر در سلفیۀ قدیم، «اتباع اجتهادی» وجود داشت، یعنی مجتهدی بود که روش استنباط را به کار می بست و عامۀ مسلمانان از فتوای شرعی او، که شریعت شناسی متخصص بود، «تقلید» می کردند، اما سلفیۀ جدید، «اتباع» را نه در مقابل تفاسیر رها از نصوص دینی، بلکه در برابر «تقلید از مجتهد» قرار می دهند. بنابراین، حقیقت یا احکام عملی دین درست را باید از منابع و نصوص اصلی دین جست وجو کرد نه از کتاب هایی که فقیهان نگاشته اند».(1)

این امر، تغییری اساسی در نوع برداشت ها ایجاد می کند و هرج و مرجی در فهم نصوص به وجود می آورد که دیدگاه شخصی افراد، بدون وساطت فقها، معنادار و معتبر می شود. پس فرد خود جهاد می کند و نیازی به حکم حاکم ندارد. در این حال، شخص برداشت خود را به قرآن می چسباند و طبیعی است که علاوه بر احساس تکلیف، به نوعی برای اجرای دین نیز تقویت روحی- روانی می شود.

نوسلفیه، با تغییراتی که در روش شناسی گذشتگان ایجاد کرده اند، در وضعیت معرفتی و عملی خاصی متفاوت از قدما قرار گرفته اند. قدما، با تکیه بر نظریۀ «تصویب مجتهدان» نوعی تساهل و تسامح شناختی و عملی داشتند و ناگزیر، تحمل مخالفان خود را، دست کم در نظر، فرض دانسته و در عمل نیز کم و بیش شاهد تکثرگرایی آنها هستیم. اما نوسلفیه، برعکس، نه تنها بر غیرمسلمانان به دلیل فقدان توحیدشان می تازند، بلکه با استناد به «تکفیر» به غیریت سازی و خشونت در درون جوامع اسلامی نیز حکم می کنند. بسیاری را مشمول بدعت می دانند و مخالفان خود را با عنوان اهل بدعت، طرد و تکفیر می کنند. در بسیاری موارد تن به قوانین مدنی ناشی از حکومت این جوامع نمی دهند. مثلاً بی هیچ گذرنامه و روادیدی به کشورهای اسلامی وارد و خارج می شوند


1- . نک: داوود فیرحی، فقه و سیاست در ایران معاصر، ص 82.

ص:345

و به اقامت و تجارت می پردازند. نتیجۀ این روش، بی روشی و انکار فقه و تعطیل آن خواهد بود.(1)

2-2. خردستیزی

یکی از وجوه اصلی اندیشه های تکفیری آن است که در این جریان ها، عقل اندیشی و خردورزی وجود ندارد و بیشتر امور خود را بر اساس ظاهر متون تحلیل می کنند و از هر گونه تعمق و ژرف اندیشی، که لازمۀ عقلانیت است، دوری می کنند، این امر به یکی از اصلی ترین ویژگی های تکفیری ها انجامیده، که همانا ظاهرگرایی و ظاهراندیشی است. با توجه به این اصل، آنها با به کارگیری هر گونه شیوه عقلی، منطقی و استدلال اجتهادی و فقهی مخالف اند و به ظواهر آیات و احادیث نبوی برای فهم دین بسنده می کنند. پیامد این باور آن است که آنها به انحراف های پرخطر علمی و اعترافاتی خنده آور روی آوردند، برای نمونه خداوند را جسم پنداشتند و او را مرکّب فرض کردند. زیرا در ظاهر متن قرآن آمده است که: >یدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیدیهِمْ<.(2)

جالب آنکه ناصرالدین البانی (1914- 1999م.) در سلسلة الأحادیث الضعیفة، نخستین حدیثی را که رد و انکار کرده و بطلان آن را اعلام می دارد، این حدیث است که: «الدین هو العقل ومن لادین له لاعقل له»؛ و در ادامه تأکید می کند که: «از مسائلی که آگاهی بخشی به آن نیکوست، این نکته است که هیچ یک از احادیث مرتبط با فضیلت عقل، صحیح نیست؛ این احادیث یا ضعیف هستند یا ساختگی».(3) به همین ترتیب، «عبدالله بن باز» (1910-1999م.)، مفتی سابق وهابی، برخلاف همۀ ادلۀ قطعی عقلی و تجربی، همچنان بر باورهای قرون وسطایی حرکت خورشید و ثبات زمین تأکید می کند و معتقد است باور به ثبوت خورشید و بی حرکتی آن، کفر و گمراهی است.(4)


1- . برای توضیح بیشتر در این باره، نک: داوود فیرحی، فقه و سیاست در ایران معاصر، ص82-84.
2- . فتح، آیه 10.
3- . ناصر الدین البانی، سلسلة الأحادیث الضعیفة والموضوعة وأثرها السیئ فی الأمة، ص 52.
4- . عبد العزیز بن عبد الله بن باز، الأدلة النقلیة والحسیة علی جریان الشمس وسکون الأرض وإمکان الصعود إلی الکواکب، ص17؛ خود به وضوح اعلام کرده است که «ان القول بثبوت الشمس وعدم جریانها کفر وضلال».

ص:346

طبیعی است اندیشه ای که هر گونه تأمل عقلی- فلسفی و منطقی را انکار کند، دچار توابع و پیامدهای خطرناکی می شود که سر از احساسات بی اساس، خشونت های بی منطق و آشفتگی های فکری - فتوایی درمی آورد که امروزه در فتاوا و نوشته های شیوخ سلفی - تکفیری دیده می شود. این در حالی است که سرآمدان اصلاح در جهان اسلام بر نقش بی بدیل عقل در پیشرفت جوامع اسلامی تأکید داشته اند؛ از جمله سید جمال، غلبه بر عقب ماندگی و انحطاط مسلمانان را در ذهن می پروراند و همواره با استشهاد به متون دینی باور داشت که مسلمانان در مرحله اول با کنار نهادن عقل، که راهنمای سعادت آدمی است، و با فراموش کردن عهدی که با خدا بسته بودند و سستی در فرمانبرداری از بایدها و نبایدها و سرانجام با بی توجهی به سرنوشت خود زمینه های واماندگی خود را فراهم کردند.(1)

این امر همان آفتی است که به جریان های اصلاح طلبی در جهان اسلام وارد شد و آن را به عقب گرد و سیر قهقرایی مبتلا کرد. به بیان مطهری:

عامل عمده ای که سبب شد نهضت اسلامی، که از سید جمال شروع شد، از جلوه و رونق بیفتد، گرایش شدید مدّعیان اصلاح بعد از سید جمال و عبده به سوی وهابی گری و گرفتار شدن آنها در دایره تنگ اندیشه های محدود این مسلک است. اینها این نهضت را به نوعی سلفی گری تبدیل کردند و پیروی از سنت سلف را تا حد پیروی از ابن تیمیه حنبلی تنزل دادند و در حقیقت بازگشت به اسلام نخستین را به صورت بازگشت به حنبلی گری، که قشری ترین مذاهب اسلامی است، تفسیر کردند. روح انقلابی مبارزه با استعمار و استبداد، تبدیل شد به مبارزه با عقایدی که برخلاف معتقدات حنبلیان، مخصوصاً ابن تیمیه حنبلی، بود.(2)

2-3. عمل گرایی

بر اساس روش خردستیزانۀ سلفی ها در فهم متون دینی، آنها جلوی هر گونه فهم دیگر را گرفته، تنها خود را و فهم خود را بر حق می پندارند، بر آن تعصب می ورزند و


1- . جمال الدین اسدآبادی، مقالات جمالیه، گردآوری: میرزا لطف اللّه خان اسدآبادی، ص167.
2- . مرتضی مطهری، نهضت های اسلامی در صدساله اخیر، ص50.

ص:347

متعصبانه برای اجرای هر آنچه خود درست می پندارند، رفتار می کنند. این امر زمینۀ رفتارهای خشونت آمیز را فراهم کرده است. لذا به آسانی خون، مال و ناموس دیگران را حلال می شمارند. با در نظر داشتن همین اصل است که می توان تأکید جریان های تکفیری بر مفهوم «جهاد» را دریافت. آنها برای درگیر کردن شهروندان در انجام جهاد، تلاش همه جانبه می کنند؛ متأسفانه پافشاری ناخردمندانه بر این امر چندان است که حتی کسی را که در جهاد آنها را همراهی نکند مستحق قتل و غارت می دانند؛ در ادامۀ مقاله به این امر بیشتر خواهیم پرداخت.

با توجه به آنچه به اختصار بیان شد، در ادامه می کوشیم نقش تخریب گر جریان های سلفی و تکفیری را در عدم پویش مسیر پیشرفت در کشورهای اسلامی بررسی کنیم.

3. پیامد جریان های تکفیری و عقب ماندگی کشورهای اسلامی
اشاره

چنان که گذشت، پیشرفت، عناصر و مؤلفه هایی دارد که با قرار گرفتن آنها در کنار هم، پویندگی جامعه به سوی پیشرفت، فراهم می شود، اما با توجه به اصول حرکتی جریان های تکفیری و رفتارهایی که مبتنی بر آن اصول انجام داده و می دهند، این جریان ها، هماره برخلاف جریان پیشرفت کشورهای اسلامی حرکت کرده اند و در فرآیند توسعه یافتگی و جریان رو به جلوی این کشورها، موانع جدی به وجود آورده اند. در ادامه به برخی از این تأثیرگذاری ها و پیامد اندیشه ها، گفتارها و رفتارهای آنها اشاره می کنیم.

3-1. رفتارهای نظم - نظام گریز

همان گونه که در مؤلفه های پیشرفت و حرکت به سوی جامعۀ مطلوب، اشاره کردیم، حاکمیت عقلانیت و خردورزی بر تصمیمات، اندیشه ها، رفتارها و گفتارها، اصلی کلیدی است، اما وقتی به رفتارها و امور نیروهای تکفیری می نگریم، رفتار آنها اصولاً نظام گریز، نظم ستیز و به دور از تشکیلات توسعه آور است. برای همین است که آنها مفاهیمی چون دولت- ملت را نیز محل تردید قرار می دهند. از آنجایی که آنها دیگران را به سادگی

ص:348

وارد جرگۀ کفر و شرک می کنند، طبعاً حق یا حتی وظیفه و تکلیف خود می دانند تا با دیگران به جنگ و مبارزه برخیزند و خون، ناموس و مال دیگران را حلال بشمارند.

چنین است که خشونت و کشتار بی گناهان توجیه می شود، ترورها و عملیات های انتحاری وظیفه و گذرگاهی به سوی بهشت پنداشته می شود. لذا به غارت و چپاول فروشگاه ها، اموال عمومی و شخصی شهروندان دست مییازند و همه را توجیه می کنند. بهترین تعبیر از این گروه این است که آ نها، نظم گریز و نظام گریزند. طبعاً این فرآیند، هیچ گاه جامعه ای را به سوی توسعه حرکت نمی دهد، بلکه آن را در عقب ماندگی خود تثبیت می کند. نمونه های فراوانی از این گونه کارها را می توان در گروه هایی مانند؛ القاعده، بوکوحرام، داعش، تکفیری های سوریه و سازمان های هجرت گرای مصر مشاهده کرد. برای نمونه، گروه سلفی- تکفیری بوکوحرام،(1) در نیجریه، که به حرمت آموزش و دانش غربی باور دارد، علاوه بر آنچه در ماه اخیر در خصوص ربایش بیش از 270 دانش آموز دختر انجام دادند، سال 2010 چندین عملیات مختلف هرج و مرج طلبانه و اقتدارگریز مرتکب شدند؛ از جمله، با حمله به زندانی، حدود هفتصد زندانی را آزاد کردند، و سه عملیات نظامی، شانزده حمله به پلیس، پنج حمله به دانشگاه ها و استادان، دو حمله به بانک ها و فروشگاه ها و سه حمله به کلیساها و مبلغان مسیحی همراه با قتل و کشتار و غارت انجام دادند.(2)

آنچه گروه داعش در عراق انجام می دهد نیز گوشه ای از همین وضعیت است که نابسامانی و عقب ماندگی کشورهای اسلامی را بیش از پیش دامن می زند. همچنین این عملیات گروه طالبان در افغانستان، که برخلاف همۀ قوانین بین المللی، دیپلمات ها، خبرنگار و امدادرسانان ایرانی را، که مصونیت دیپلماتیک داشتند، به قتل رساندند در همین هنجارگریزی و نظام ستیزی قابل تحلیل است.


1- . نام رسمی این گروه «جماعة أهل السنة للدعوة والجهاد» است؛ گروهی مسلح و تندرو که خواستار تعطیلی تمامی مدارس نوین و تحمیل قانون شریعت بر تمامی 36 ایالت نیجریه است.
2- . David Cook (September 26, 2011). "The Rise of Boko Haram in Nigeria", United States Military Academy.

ص:349

در باور این جریان ها، همه مسلمانان اعم از شیعه، سنی و به ویژه صوفی ها که طیف وسیعی از اهل سنت را در بر می گیرند، مشرک اند و متهم به کفر جلی و آشکار. پس باید با آنها برخورد شود، توبه داده شوند و اگر توبه نکنند و از راهی که در پیش گرفته اند برنگردند، آنها را می کشند و اموالشان را به غنیمت می گیرند و میان نیروهای خود تقسیم می کنند.

3-2. وحدت ستیزی

با توجه به باورهای تنگ نظرانه ای که یادآور شدیم، این جریان ها، یکی از لوازم توسعه و پیشرفت را، که همانا انسجام و وحدت است، نشانه رفته اند و زمینه های شقاق و گسست را در کشورهای اسلامی فراهم کرده اند، اختلافاتی که از گذرگاه عقیده عبور کرده، به همۀ ساحت های دیگر از جمله سیاست و اجتماع کشانده شده است، به گونه ای که در حلقۀ مسلمانی آنان، کمتر مسلمانی قرار می گیرد و بسیاری از آنها مستحق قتل و غارت می شوند. «سلفیه جدید با توسعه در دایره بدعت بسیاری از مسائل علمی و مذهبی و اختلافی را که سلفیه قدیم معمولاً در حوزۀ اختلافات اجتهادی قرار می دادند، مشمول بدعت می دانند و مخالفان خود را به عنوان اهل بدعت طرد و تکفیر می کنند و گاهی نیز به ابزاری دلخواهانه در توجیه حمله به مخالفان نوسلفی بدل می شود، این اندیشه بیانکه وجه مثبت آرا و اعمال انسان ها را ببیند، بیشتر دیدگاهی بدبین و عیب جویانه است، میل دارد مخالف مذهبی خود را اهل بدعت و بنابراین دشمن پندارد».(1) با این نگره، هم جامعه دچار اختناقی شدید در عرصۀ علمی می شود و هم در حوزۀ سیاسی - اجتماعی کسی احساس امنیت نمی کند.

بن و ریشۀ وحدت ستیزی و کافرپنداری مسلمانان را می توان در برخی از برداشت های وهابیون جست وجو کرد، زینی دحلان در الدُرر السّنیة فی الرّد علی الوهابیة در این باره می نویسد هنگامی که فردی می خواست از مذهب او (محمد بن عبدالوهاب) از روی رغبت یا اجبار پیروی کند، او را اول بار امر به شهادتین می کردند


1- . داوود فیرحی، سیاست و فقه در ایران معاصر، ص84.

ص:350

و سپس به او می گفتند که شهادت بده که قبلاً کافر بوده ای و پدر و مادرت و فلانی و فلانی، در حالی که شماری از علمای گذشته را نام می بردند، کافر مرده اند؛ اگر این شخص این شهادت ها را می پذیرفت، او را قبول می کردند، وگرنه او را می کشتند. نخستین کسی که به تکفیر امت اسلام تصریح کرد، محمد بن عبدالوهاب بود. سپس دیگران از او پیروی کردند. کسی که در حلقۀ او وارد می شد، اگر قبلاً حج به جا آورده بود، می گفتند باید دوباره حج را انجام دهد. زیرا حج اولی که انجام داده است، در حال شرک بوده و حج همچنان بر گردن اوست.(1)

بن باز در فتوایی آشکارا اعلام می کند که تقریب و وحدت میان شیعه و اهل سنت ممکن نیست. زیرا عقاید این دو با هم تفاوت دارد. وی سپس اشاره ای به بحث توحید، مسائل مرتبط با آن، دوستی صحابه و فضیلت ترتیبی خلفا می کند و در ادامه تأکید می کند که همان گونه که نمی شود اهل سنت با یهود، نصارا و بت پرستان در یک جا گرد هم آیند و وحدت داشته باشند، به دلایل اختلافات اعتقادی میان شیعه و اهل سنت، تقریب میان آنها نیز ناممکن است.(2)

با اندکی جست وجو در میان فتاوا و باورهای شیوخ سلفی و تکفیری، به سادگی می توان به وجوه اختلاف افکنانه و وحدت ستیزانۀ این جریان ها در جهان اسلام پی برد.

هرچند درازنای زمان در کشورهای اسلامی به ما می گوید که فرقه ها و مذاهب مختلف مذهبی و کلامی در کنار هم زندگی کرده اند و قرن ها با هم و در کنار هم زندگی مسالمت آمیز و همراه با گفت وگو داشته اند، اما با تأسف، باید باور کرد که در چند دهۀ اخیر، گروه های تکفیری، با فتواها و نوشته های خود، زمینه های آرامش اجتماعی را، که لازمۀ پیشرفت جامعه است، از میان برده، زمینه های گسست اجتماعی و اختلافات خانمان برانداز را فراهم کرده اند. این نگرش تفرقه انداز پای در کتب پدرخواندۀ تکفیری، یعنی ابن تیمیه، دارد؛ او که حکم به ارتداد اهل سنت نیز می دهد،


1- . احمد زینی دحلان، الدرر السنیة فی الرد علی الوهابیة، ص34.
2- . عبدالله بن باز، مجموع فتاوی، ج5، ص156.

ص:351

در کتاب مجموعة الفتاوی دربارۀ تقلید از مذاهب اربعه می نویسد: «هر کس بگوید من در فقه و شریعت، شافعی ام و در اعتقاد و کلام اشعری هستم، به او می گوییم که این امر از اضداد و حتی از ارتداد است».(1) این در حالی است که بسیاری از اهل سنت امروزه در جهان اسلام، این گونه اند؛ یعنی از حیث فقهی، شافعی و از نظر کلامی، اشعری اند.

از دیگر سو، در دورۀ معاصر این اندیشه های قشری گرایانه، بازتولید شده اند؛ برای نمونه «ناصر البانی»(2) به سادگی حکم به کفر شیعیان و گمراهی امام خمینی می دهد. وی می نویسد:

به نظر ما، شیعه و هر آن که به آنان «رافضه» گفته می شود، شکی

در کفر و گمراهی بسیاری از علمای آنان مانند [امام] خمینی نداریم، زیرا او در کتاب حکومت اسلامی خود، کفر خویش را اظهار و اعلام کرده است.(3)

در وجه افراطی تر این اندیشه، بن باز، فتوا به قتل تودۀ کثیری از مسلمانان از جمله شیعیان می دهد، او با بهانه قرار دادن بحث توسل می نویسد:

پیامبر مالک نفعی و ضرری نیست، طبعاً دیگران نیز به طریق اولی چنین اند، پس هر کس که در ایشان یا فردی صالح یا یکی از اولیا غلو کند و نوعی خداوندی برای او قائل شود، مثل آنکه بگوید: ای فلان مرا شفا بده، یا یاری کن، یا روزی بده و مانند این عبارات، این امر شرک و گمراهی است. چنین فردی اگر توبه کند و برگردد، پس توبه داده می شود و گر نه، کشته می شود.(4)


1- . ابن تیمیه، مجموعه الفتاوی ابن تیمیه، ج4، ص106.
2- . توجه به این نکته ضروری است که جریان های سلفی- تکفیری گروه ها و سطوح مختلفی دارند که در بخش های مختلف یک طیف قرار می گیرند. همراه آوردن بن باز، البانی، فرج عبدالسلام و سید قطب، به معنای یکی انگاشتن آنها در یک گوی تحلیلی نیست، بلکه تأکید بر اشتراکات آنها در برخی امور و ظرفیت هایی است که در اندیشۀ هر یک از آنان در مراتب متفاوت وجود دارد.
3- 5. ناصرالدین البانی، دروس للشیخ محمد ناصر الدین الألبانی، درس شماره 29، ص6.
4- . عبدالله بن باز، مجموع فتاوی ابن باز، ج3، ص100.

ص:352

سپس وی بحث توسل و واسطه قرار دادن میان خود و خداوند را نیز مطرح می کند و چنین فتوا می دهد که چنین شخصی نیز کافر است و در ضلالت بزرگ و وادی جهلی خطیر درافتاده است و در آتش جهنم خواهد بود.

با توجه به همین انگاره ها و فتاوای تفرقه افکنانه ای که تعداد آنها کم نیست، جریان وهابی- تکفیری، هیچ باوری به دشمن مشترک و لزوم وحدت شیعه و سنی ندارد. برای نمونه محمد السعودی، در کتابی به نام اصول مذهب الشیعة الإمامیة الاثنی عشریة، اشاره می کند که برخی از وحدت میان شیعه و سنی دم می زنند و اینکه آنها دستی یگانه و متحد باشند، اختلافات فرعی مذهبی را کنار بگذارند، در برابر دولت های صلیبی و یهودی ها و مداخلات آمریکا در جهان اسلام بایستند. این امر تا حدی اثرگذار نیز شده، تا جایی که شیخ محمود شلتوت فتوا صادر کرد که مذاهب پنج گانۀ اسلامی در جوهر و منابع یگانه اند، و سپس جواز تقلید از فقه جعفری را در کنار مذاهب چهارگانه اهل سنّت صادر کرد؛ وی ادعا می کند که شلتوت از کتب و عقاید شیعه آگاه نبوده است. سپس، نویسنده عقایدی خلاف واقع را به شیعه نسبت می دهد و در نهایت این پرسش را طرح می کند که آیا می توان با این گروه وحدت داشت؟(1)

مجموعۀ این باورها، زمینه های گسست اجتماعی و اختلافات بنیان براندازی را در جوامع اسلامی به وجود آورده که مانع پیشرفت آنها شده و آنان را در مصیبت عقب ماندگی نگه می دارد.

3-3. ناامنی، خشونت و کشتار

از عوامل پیشرفت و شاخص های جامعۀ توسعه یافته آن است که با توجه به امنیت روحی، روانی، فکری، سیاسی و اجتماعی که بر آنها حکم فرما می شود، در آنها قتل و کشتار وجود ندارد، شهروندان دارای حرمت و امنیت مالی، جانی و ناموسی می شوند و کسی نمی تواند به حریم شخصی و حوزۀ حقوقی آنها تعرض کند. قانون، سامان بخش و


1- . نک: ربیع الابن محمد السعودی، الشیعة الامامیة الاثنی عشریه فی میزان الاسلام، ص 14-17.

ص:353

تنظیم کنندۀ همۀ رفتارها و برخوردهای میان شهروندان با خود یا کارگزاران حکومتی با شهروندان است و هیچ کس حق ندارد، خارج از آن چارچوب عمل کند. این امنیت فراگیر و همه جانبه، یکی از بنیادی ترین عناصر پیشرفت است. تا امنیت به وجود نیاید و رفتارها بر اساس پایه ای عقلانی استوار نگردد و خشونت از جامعه دور نشود، نمی توان به پیشروی و حرکت جامعه ای به سوی نقطۀ مطلوب امید داشت. این امر در کشورهای اسلامی، متأسفانه در نیم قرن اخیر، به ویژه در دو دهۀ اخیر، با چالشی جدی رو به رو شده است. گروه های تکفیری به نام دین و به پندار خود، برای انجام دادن واجب دینی جهاد، به ناامنی در میان مسلمانان و کشورهای اسلامی روی آورده، خشونت های بسیاری آفریده اند. در برخی از کشورهای اسلامی، به ویژه کشورهایی که گرفتار رفتارها و اعمال خشونت آمیز سلفی و تکفیری بوده اند، قتل ها و کشتارهایی که گاه به سادگی انجام می شود، تصویر و تصور امنیت را از این کشورها برداشته است؛ امری که زمینه ها و بسترهای عقب ماندگی را در این کشورها فراهم کرده است.

این اندیشه خطرآفرین، ریشه در برخی باورهای غلط صدر اسلام دارد. برای نمونه، روحیۀ تکفیری با توجه به شعار «لاحکم الا لله»، به گونه ای بود که به هر گونه قدرت مستقر، اعتراض داشتند و آن را نامشروع می پنداشتند؛ بدین سان، با نفی وجوب و وجود حکومت، این حکم را تجویز می کردند که هر فرد مسلمان، بنا به تشخیص خود، اقدام به امر به معروف و نهی از منکر کند. این دو عقیده در امامت و حکومت، خوارج را پرخاشگر و مخالف سرسخت وضع موجود کرده بود. جنگ های فرقه اباضیه در جنوب خلیج فارس، به ویژه با سفاح و متوکّل، شهرت تاریخی دارند.(1)

خوارج تمامی کسانی را که معتقد به اصول و مبانی آنها نبودند و هر کس را که مرتکب معاصی کبیره می شد کافر می شمردند و بدین گونه کشتن مخالفان را جایز، بلکه واجب، می دانستند.(2)

آنها، عامه بلاد مسلمین را که در حقیقت تحت سلطه آنها نبود، دارالکفر می خواندند و جنگ


1- . حنا فاخوری و خلیل الجر، تاریخ فلسفه در جهان اسلام، عبدالحمید آیتی، ص 111-113.
2- . صادق احسان بخش، خوارج و علل پیدایش آن، ص27.

ص:354

با آن بلاد و قتل مردم آن را بر خویش جایز و لازم می شمردند. به همین سبب بود که در دو قرن، با خروج دائم و مکرر آنها در سراسر عالم اسلام جوی خون به راه افتاد.(1) زیرا معتقد به این باور افراطی بودند که امر به معروف و نهی از منکر، مشروط به چیزی نیست و در همه جا بدون استثنا باید این دستور الهی انجام شود. اینها به واسطه این عقاید، صبح کردند، در حالی که تمام مردم روی زمین را کافر و همه را مهدورالدّم و مخلّد در آتش می دانستند.(2)

لذا می گفتند هر کس اندکی کفر و نفاق در او باشد، خروج بر وی واجب است. برخی از فرقه های خوارج، حتی بازنشستگان و خودداری کنندگان از جنگ را، گرچه طرفدار ایشان باشند، کافر قلمداد می کردند.(3)

استدلال برای حق شورش، از نظریه عمومی آنان از تکفیر، سرچشمه می گرفت؛ اول آنکه اگر خلیفه، گناه کبیره ای انجام دهد، مسلمان نیست و از همین روی قیام بر ضد او نه فقط یک حق بلکه اقدامی واجب است. دوم اینکه، با توجه به آنکه سرزمین تحت حاکمیت چنین رهبر و امامی نه دارالایمان، بلکه دارالکفر است، ریختن خون مردم عادی ساکن در آن سرزمین و حتی تلف کردن چهارپایان آنها رواست. از دیدگاه خوارج، مرتکب کبیره کافر و مرتد است، توبۀ او پذیرفته نمی شود و کشتن او نیز واجب است.(4) سوگمندانه این اصول غلط حتی گاه به شکلی خشن تر وارد جریان های تکفیری شده است. آنها با همین باورها بسیاری از مسلمانان را مشرک و کافر می انگارند و قتلشان را واجب.

این رویّه در نحوۀ برخورد پیشینیان وهابیون و سلفی ها قابل ردیابی است، نویسندۀ کتاب المنهج الاحمد می گوید در دوران کودکی می شنیدیم که هر گاه می خواستند فردی را به بی صبری و تعصب و پافشاری بر دیدگاه خویش بدون توجه به گفتار دیگران


1- . همان، ص26.
2- . مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج 16، ص301.
3- . نک: محمدجواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، ص186.
4- . حسین صابری، تاریخ فرق اسلامی، ج1، ص194.

ص:355

توصیف کنند، می گفتند: «او حنبلی است». هنوز هم مردم در همان شرایط این وصف را برای آن گونه افراد به کار می برند.(1)

در همین کتاب آمده است که وهابیون به جنگ کسانی رفتند که در برخی از دیدگاه ها با آنان مخالف بودند، خواه در مسائل اصولی یا فرعی، همانند ستیز آنها با اشاعره و اعلام کفر این گروه و حمله به علمای آنها؛ همچنان که به ابواسحاق شیرازی شافعی حمله ور شدند و او را تکفیر کردند. این امر را دربارۀ ابن جریر طبری، مفسر و مورخ نیز انجام دادند و هنگامی که از دنیا رفت، از دفن او نیز جلوگیری کردند، پس اطرافیان، او را شبانه در خانه اش دفن کردند.(2)

بخشی از این ادبیات، که بعدها خوانش های افراطی و تکفیری پیدا کرد، در آثار سید قطب، از جمله در آخرین کتاب وی به نام معالم فی الطریق جلوه گری کرد؛ هرچند شاید خود سید این افراط را نمی پذیرفت، اندیشه های او بر رفتار نیروهای تکفیری و جهادی اثر عمیقی داشت و توانست الهام بخش برخی اندیشه ها و رفتارهای این جریان ها باشد. او با تقسیم جوامع به «جاهلی» و «اسلامی» و روش ها به «منهج الاسلامی» و «منهج الجاهلی»، تلاش و ترغیب برای تشکیل جامعۀ اسلامی و طرد جامعۀ جاهلی را در جان جوانان و مسلمانان مصری دمید. او باور داشت که اکثر جوامع اسلامی، حتی اگر در آنها نماز و روزه بر پا شود، جاهلی است. این جاهلیت بر اساس تعدی و تجاوز به سلطنت و حاکمیت خداوند در زمین است؛ حاکمیتی که از اخص ویژگی های پروردگار است. این جاهلیت، قدرت برتر را به بشر وامی گذارد و سپس نه به شکل جاهلیت نخستین، بلکه در قالب و ادعای حق وضع قوانین و ارزش ها، شرایع و نظم بخشی، برخی ارباب بعض دیگر می گردند و از راه زندگی الهی و مسیری که خداوند معین کرده است، دوری می جویند که این امر به سیطرۀ سرمایه داری و استعمار می انجامد. پس در واقع، انسان ها به گونه ای یکدیگر را می پرستند، این در حالی است که در روش اسلامی، انسان باید تنها خداوند را عبادت کند؛ عبادتی که انسان را از


1- . عبدالرحمن علیمی، المنهج الأحمد فی تراجم أصحاب الإمام أحمد، ج1، ص37.
2- . عبدالرحمن علیمی، المنهج الأحمد فی تراجم أصحاب الإمام أحمد، ج1، ص37.

ص:356

بندگی انسان های دیگر رها می سازد.(1)

با این حرکت آغازین، سید قطب در این کتاب معتقد است که باید از «جامعۀ جاهلی»، «تصورات جاهلی»، «تقلید جاهلی» و «رهبری جاهلی» دور شد و آن را تغییر داد و البته برای تغییر این جامعه، نخستین اقدام، دگرگونی در انفس و درون است،(2) لذا باید خودمان دست به اقدام و عمل بزنیم. وی می گوید:

افرادی که فکر می کنند مسلمان هستند و علیه انواع مظالم مبارزه بی امان را آغاز نمی کنند و در راه احیای حقوق لگدمال شده مستضعفین و مظلومین جوامع با جدیت عمل نمی کنند و تمام نیروی مادی و معنوی خود را در مقابل طاغوت ها و جباران بسیج نمی کنند، آنها یا خطاکارند یا منافق و یا جاهل(3)

به تمام قوانین و اصول اسلام هستند.(4)

در ادامۀ این فکر و مسیر، گروه های جهادی برای تغییر جوامع و حرکت آنها به سوی اسلامی شدن، شکل گرفت از جمله سازمان «جماعه المسلمین» یا «التفکیر والهجره» (1977) به رهبری «شکری مصطفی»(5)

(19421978). گروه اخیر با تحلیل


1- . سید قطب، معالم فی الطریق، ص127.
2- . همان، ص9.
3- . به نظر می رسد خوانش های ارائه شده از آثار سید قطب، بسیار شدیدتر و افراطی تر از خود ایشان بوده است. اگر جریان های تکفیری بعدها به سادگی مهر تکفیر و شرک را بر دیگر مسلمانان می زنند، می بینیم که سید قطب، افرادی را که در مقابل ستم ستمگران، اقدامی انجام نمی دهند نه یک جا کافر بلکه، «خطاکار»، «منافق» یا «جاهل» خطاب می کند؛ آن سان که وی به سادگی مصادیق شرک و کفر را تعیین نمی کرد و در تطبیق آن بر شیعیان، احتیاط می کرد؛ به یاد آوریم که هرچند شاید برخی از برداشت های سید افراطی باشد، اما برخی از آن نیز گوشه ای از واقعیت اندیشۀ دینی است. برای نمونه، وی در ادامۀ مطلب بالا می نویسد: «اسلام در ذات خود یک جنبش آزادی بخش است. از ضمیر خود آغاز و به محیط اجتماعی خاتمه می یابد. اسلام، فکر صحیح به پیروان خود نمی بخشد که سپس آنان را رها کند تا در مقابل حکومت های جبار و یاغی زمینی، خاضع و خاشع باشند... و در برابر هر نوع ظلم و ستم، ساکن و خاموش باشند. خواه این ظلم بر خودشان واقع شود یا بر جامعه انسانیت و یا در هر نقطه از زمین و تحت هر گونه حکومتی باشد. ممکن نیست قلب یک انسان، اسلام را به عنوان یک ایدئولوژی انقلابی قبول کند و سپس به نظام ظالمانه ای که بر اساس زندان و شکنجه و اذیت و آزار مصلحین و انقلابیون راستین بنا شده، تن بدهد» (نک: سید قطب، اسلام و عملکرد استعمار، ص10).
4- . همان، ص 10.
5- . رهبران این گروه ها خود نیز دست به عملیات خشونت آمیز می زدند، از جمله مصطفی در 1977 به جرم ربایش و قتل یک روحانی ارشد الازهر، به دارآویخته شد.

ص:357

اشتباه از متون دین و شرایط جهان اسلام، تقریباً همۀ مسلمانان را از دایرۀ اسلام بیرون می کند و طبعاً مبارزه و مقاتلۀ با آنان را واجب می داند؛(1) پس از تکفیر، آنها وظیفۀ خود را دوری از اجتماعاتی دانستند که به تصور آنها در واقع مسلمان نبودند، پس چاره ای نمی ماند جز اینکه از شهرها و اجتماع مسلمانان دوری کنند و هجرت. با تأثیرپذیری مستقیم از سید قطب، شکری مصطفی از جوامع موجود تعبیر به «جاهلیت مدرن» می کرد و گروه وی باور داشتند که باید از آنها دوری جست، و به تعبیر او «مفاصله کامله» داشت و به کوه ها پناه برد؛ مطبوعات مصر این گروه را «التکفیر والهجره» نامیدند.(2)

در ادامۀ این فراگرد رو به رشد، پیروان فکری سید قطب، آثاری نوشتند که به نحوی توجیه کننده و هدایت گر رفتارهای خشونت آمیز، قتل ها و کشتارهای سلفی ها شد. برای نمونه، محمد عبدالسلام فرج (1962-1982م.)، در کتابی به نام الجهاد، الفریضة الغائبة در این باره به نظریه سازی پرداخت و زمینۀ رفتارهای تندروانه و رادیکال را فراهم کرد. این فرد، همان کسی بود که بر عملیات و اجرای ترور انورسادات در 1981 تأکید داشت و برای اجرای آن، هم به خالد اسلامبولی کمک کرد و هم مقدمات اجرایی آن را فراهم ساخت. خالد از اعضای گروه «جهاد» بود که با فتوای عمر عبدالرحمن، سادات را ترور کرد و فریاد زد: «من خالد اسلامبولی هستم، فرعون مصر را کشتم و از مرگ باکی ندارم».(3)

این رفتار، مبنایی فکری داشت که در کتاب جهاد، فریضۀ فراموش شده، با استناد به دلایل شرعی و با تأثیرپذیری از سید قطب، جهاد را وظیفۀ هر مسلمانی اعلام کرد تا با حاکمان کشورهای اسلامی و مسلمانان مرتد مبارزه کند.

محمد عبدالسلام این پرسش را طرح می کند که آیا ما در دولت و کشور اسلامی زندگی می کنیم و ادامه می دهد که از شروط دولت اسلامی آن است که احکام اسلام بر


1- . در این زمینه کتاب هایی نیز نگاشته شد که ضوابط کفر و ایمان را در هم می ریخت و معیارهایی جدید بنا می گذاشت؛ معیارهایی که اکثریت مطلق مسلمانان را در دایرۀ کفر و شرک قرار می داد و همۀ آنها را بار دیگر به اسلام دعوت می کرد. برای توضیح بیشتر در این زمینه، نک: ضحی خطیب، ضوابط التکفیر بین الامس والیوم.
2- . نک: حسنین هیکل، پاییز خشم، ص321.
3- 4. همان، ص361.

ص:358

آن حاکم باشد؛ طبعاً با نبود آن شرایط، جامعه و دولت اسلامی نیز شکل نگرفته است؛ سپس بیان می دارد که بر امت اسلام، برخلاف امت های پیشین، واجب است که اوضاع خویش را با انجام دادن جهاد تغییر دهند، نه آنکه منتظر بمانند تا خداوند بر دشمنان، عذابی از طریق زلزله یا فرو رفتن در زمین نازل کند. او به این آیه از قرآن کریم استدلال می کند که: (قَاتِلُوهُمْ یعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَیدِیکُمْ وَیخْزِهِمْ وَینصُرْکُمْ عَلَیهِمْ وَیشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُّؤْمِنِین).(1) با این مقدمه، عبدالسلام فرج، وجوب قیام و شورش علیه حاکمان کافر را، که دشمن بعید (العدو البعید) است، یادآور می شود، اما در ادامه قول کسانی را که به اولویت آزادسازی قدرت و جنگ با صهیونیسم باور دارند رد می کند. بنابراین او مبارزه و جهاد با دشمن نزدیک (العدو القریب) را، که حاکمان کشورهای اسلامی را شامل می شود، ترجیح می دهد و واجب می شمارد. زیرا به نظر او، حکام جهان اسلام، در واقع موجب به وجود آمدن استعمار یهود و دیگران در کشورهای اسلامی شده اند. پس از آن، او دیدگاه کسانی را که جهاد در اسلام را تنها دفاعی می دانند، رد می کند و می نویسد که امروزه جهاد، واجب عینی بر هر مسلمانی، اعم از زن و مرد است، و اشاره دارد بر اینکه جهاد در راه خداوند، با همۀ اهمیت و بزرگی که برای آیندۀ دین اسلام دارد، مورد اهمال و غفلت علمای زمانه واقع شده است، این عالمان خود را به تجاهل می زنند با اینکه می دانند، تنها راه برگشت و عزت دوبارۀ اسلام با جهاد است... شکی نیست که طاغوت ها تنها با قدرت شمشیر از میان برداشته می شوند(2) و سپس به این گفتار پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم استناد می دهد که فرمودند: «بعثتُ بالسیف».(3)

این جریان ها، در جست وجوی دارالاسلامی هستند که وجود ندارد، پس همۀ کشورهای اسلامی را وارد قلمرو دارالکفر می کنند و سپس می گویند برای رسیدن به آن جامعۀ مطلوب یا باید هجرت کرد یا جهاد؛ لذا اغلب به نام جهاد به درگیری و کشتار پرداخته اند.


1- . توبه، آیه 14.
2- . محمد عبدالسلام فرج، الجهاد، الفریضة الغائبة، مقدمه.
3- . أحمد بن حنبل، المسند، رقم 5114.

ص:359

این انگاره ها، به تشکیل گروه های جهادی و تکفیری از جمله «منظمه الجهاد» به هدایت عبدالسلام فرج انجامید؛ گروه هایی که جهاد را به عنوان وظیفه و تکلیف خویش می نگرند و آن را متوجه به منطقه و کشوری خاص نمی دانند، انجام وظیفه را محدود به مرز نمی کنند و همۀ پهنۀ گیتی را صحنۀ عملیات می شناسند. ترورها و کشتارهایی که در آفریقا، اروپا، آمریکا و آسیا انجام شده و می شود، گواهی بر این مدعاست.

ادامه دهندۀ این جریان و حتی گاه شدیدتر از آن را می توان در فتاوای شیوخ سلفی در عربستان مشاهده کرد، برای نمونه، عبدالله بن باز، پس از طرح ادعای مشرک بودن شیعیان در مسائلی مانند توسل، زیارت، شفاعت و... امر به قتل ایشان، فتوا به جهاد و ضرورت کمک به جهادگران در برابر آنها می دهد و جالب آنکه خود اعتراف می کند که این امور در کشورهای بسیاری انجام می شود، و می نویسد: «پس واجب است داعیان به سوی خدا را یاری کنید، همراه با آنان قیام کنید و کسانی را که می خواهند بر آنان تعدی کنند یاری کنیم، زیرا این امر مصداق یاری دین خدا و جهاد در راه اوست».(1)

سوگمندانه باید اعتراف کرد که این تحلیل های ناقص و ناشایست، در بخشی از جماعت مسلمانان تأثیرگذار بوده و سازمان های مختلفی با نام های متفاوت در کشورهای مختلف اسلامی به وجود آمدند و در گام اول نیز با توجه به برداشت های ناروشمند از متون دینی، به سراغ جوامع اسلامی و مسلمین رفتند و به نام انجام جهاد، جنایت ها، کشتارها و ترورهای مختلفی انجام شد و می شود؛ امری که امروزه ما در کشورهای مختلف از جمله در عراق، افغانستان، پاکستان، سوریه، مصر و اردن شاهد آن هستیم. این باورها، زمینه های گستردۀ فروپاشی نظم عمومی، نظام های سیاسی، امنیت سرمایه گذاری، مشارکت عمومی، پشتیبانی سیاسی و پیشرفت در همۀ ساحت های جوامع را کند کرده، حتی رو به عقب می راند.


1- . عبدالله بن باز، مجموع فتاوی، ج4، ص324.

ص:360

3-4. از میان بردن بسترهای گفت وگوی منطقی

یکی از شرایط حرکت در جهت پویندگی و پیشرفت، حاکم بودن شرایط تفاهم و گفت وگوی منطقی در میان شهروندان و حاکمیت سیاسی است؛ در فرآیند مفاهمه، همۀ امور، روندی استدلالی و همدلانه پیدا می کند و برای رسیدن به پیشرفت، هیچ گاه باب گفت وگو و استدلال منطقی بسته نمی شود، تا زمینه های پیشرفت در جامعۀ اسلامی فراهم شود و افراد به سادگی متهم به غیرخودی بودن، ارتداد، شرک، کفر و مهدورالدم بودن، نشوند. برای رسیدن به پیشرفت و اهداف توسعه، حداکثری کردن ظرفیت ها و توانمندی کشورها، باید در میان شهروندان و حاکمیت، روش های خردورزانه، گفت وگو، مبادلۀ واژه های سازنده، انتقادهای راه گشا، سازش و مذاکره وجود داشته باشد؛ با غالب شدن این گفتمان، فضای صلح و آشتی، در جامعه فراگیر شده، تعصب ها، بدگمانی ها، بداندیشی ها و تهمت زنی به دیگران از آن رخت بر بسته، بستر توسعه و ترقی فراهم شده و فضای جنگ، خشونت، تنش، درگیری و کشتار برچیده می شود که خود از عوامل مهم زمینه ساز عقب ماندگی و زوال است.

در جوامع دینی آفتی می تواند رشد کند که انسان ها را به نوعی «دگماتیسم» ویرانگر برساند و باب تعقل و گفت وگو را به طور کامل بر خود ببندد و به بهانه اعتقاد به ثبات اندیشه ها و معارف دینی، تقدس را در تحجر جست وجو کنند و نوفهمی و نوآوری را جسارت در برابر شارع بپندارند. این همان آفتی است که اخباریان را به شیعه و حنبلیان را به اهل سنّت، هدیه کرد. از اینجاست که اصلاح طلبی همراه با نوفهمی و نوسازی اندیشه دینی می شود و احیاگران می کوشند توانایی متوقع و مورد انتظار از دین را دوباره به آن برگردانند. در اینجاست که مصلحان و حاملان عقل گرای اسلام سیاسی به اجتهاد عمیق، می پردازند و تفکر و معرفت دینی را از درون جغرافیای اندیشه شیعی تکامل می بخشند و به نوفهمی و بازسازی فهم دینی همت می گمارند.(1)


1- . نک: عبدالکریم سروش، قصه ارباب معرفت، ص337.

ص:361

با توجه به این وضعیت فکری است که جریان های سلفی جهادی، از مجموعۀ آرا و اندیشه های اجتهادی خود عنوان جداگانه ای برای شخصیت اسلامی خویش ساخته اند، به نحوی که آنها را از دیگر مسلمانان دور کرده است؛ آنها از تفکرات خود دژی ساخته اند تا از درون آن با هر کس که با رأی آنها مخالفت کند، به صورت خشونت آمیز برخورد کنند.(1) طبیعی است که با این تصور، باب هر گونه گفت وگویی بسته می شود و زبان منطق در کام می رود و زبان شمشیر حرف نهایی را می زند. «در برخی مواقع برخورد با اندیشه های مخالف و خارج از چارچوب اندیشه های حاکم و عدم تحمل آن تا جایی پیش رفته که برخی از اهل فکر هم با هر گونه فکر مغایر با اندیشه خود شدیداً مخالفت کرده و حاضر به تحمل تفکر مخالف نبوده و برداشت خود از دین را عین دین تلقی می کنند».(2)

بر پایۀ این پندارها و توهماتی که پشتوانۀ تمام عیار ایدئولوژیک یافته است، در جریان های تکفیری و سلفی اصولاً هیچ جایگاهی برای تفاهم و گفت وگو وجود ندارد، نوع اندیشه ها و برداشت هایی که آنها اتخاذ کرده اند، چندان متعصبانه و سنگ سان است که باب هر گونه مفاهمه را می بندد. در میان این گروه ها، اصلاح، منطق و عقلانیت، جایی ندارد و عقل و زبان گفت وگوی آنها بر شمشیر نهاده شده است. لذا شدت این جریان به نحوی بوده است که «وهابیون در محیط قدرت و حکومت خود، آزادی فکر را، که از ارکان اجتماعی آیین مقدس اسلام است، از بین بردند و با شعار: «اما الوهابیة واما السیف» (یا وهابی گری یا شمشیر) مسلک خود را به صورت یک اعتقاد اجباری درآوردند و به نام مذهب و اصلاحات، برادرکشی و جمود فکری را در یک قسمت از جامعه اسلامی ترویج کردند و از این راه کمکی بس ارزنده به پیشرفت هدف های استعمار غربی تقدیم داشتند».(3)


1- . نک: محمد سعید رمضان بوطی، سلفیه: بدعت یا مذهب، ص30.
2- . مجید صفاتاج، تکفیر، ص12-13.
3- . عبدالمنعم نصر، مسلمانان در نهضت آزادی هندوستان، ص35.

ص:362

3-5. روی کار آمدن دولت های استبدادی

جریان های تکفیری در دو ساحت به استمرار و روی کار آمدن نظام های استبدادی یاری می رسانند؛ نخست آنکه جریان های سلفی، با توجه به جنبۀ سلبی و نفی نظم و نظام مستقر، نظریه ای منسجم در باب گزینۀ بدیل حکومتی ندارند، همۀ آرزویی که آنها دارند، احیای گونه ای خاص از خلافت است؛ حکومتی که همۀ مظاهر مردم سالاری، آزادی، مشارکت، حضور احزاب، را رد و انکار می کند و عملاً در دنیای جدید که مردم دیگر رعیت نیستند، بلکه شهروندانی دارای حقوق اند، امکان پذیر نیست. این امر منجر به آن شده است که کشورهای اسلامی، از سویی گرفتار نوعی هرج و مرج و بی نظمی پایان ناپذیر شوند و دورنمایی از نظام سیاسی نیز که برای آنان به ترسیم کشیده می شود، همراه با نوعی نظام استبدادی و خشن و بی منطق باشد. آشکار است که اگر نظامی بر پایۀ این باورها شکل گیرد، به حکومتی توتالیتر و فراگیر می رسد.

ساحت دوم آن است که در این اوضاع، دولت های خودکامه از فرصت ایجادشده بهره برداری کرده، خشونت ها، بی نظمی ها، ناامنی ها و فرقه گرایی های شدید و خانمان سوز را بهانه کرده، زمینه را برای تداوم دولت ها و نظام های تمامیت خواه و استبدادی خود فراهم کرده و می کنند. به بیان دیگر، در اندیشه های تکفیری بیشتر ویرانگری اهمیت دارد تا سازندگی. در این شرایط، با اندکی تحلیل درونی، مسلمانان نیز گاه ترجیح می دهند به همان حکومت استبدادی ای که دست کم حداقلی از نظم و قانون را در جامعه حفظ می کنند، رضایت بدهند و خود را گرفتار نظامی نکنند که هراس و بیم کشتار و خشونت از آن به مشام می رسد؛ نظامی که بخواهد میزان محاسن و ریش افراد را اندازه بگیرد یا به اندک عقیدۀ متفاوتی برای دیگران حکم کفر و شرک، صادر کند یا مظاهر تمدن، مراکز عبادت و دل سپردگی مسلمانان را نابود کند و به سادگی حکم اعدام در مسائلی جزئی مانند کشیدن سیگار بدهد. پس همان بهتر که به حکومت های استبدادی موجود سربسپارند.

ص:363

آثار سلفی ها و سازمان های وابسته به آنها و همچنین عمل و رفتارشان، آشکارا نشان می دهد که آنها هر گونه آزادی و مشارکتی را انکار می کنند، به بهانۀ آنکه ساختار و قوانین امروز کشورهای اسلامی، برگرفته از کشورهای بیگانه و کافر است؛ با شیوه های مردم سالار، حزبی و آزاد حکومت مخالفت می کنند و آنها را خلاف شرع می دانند. این امر را می توان در آثار متفاوتی از جمله در الفریضة الغائبة مشاهده کرد.(1)

برآیند طبیعی این گونه برداشت ها، تجویز نظام های خودکامه است؛ «این گروه ها خود را حافظ و مسئول دین، ایمان و توحید مسلمانان می شناسند و از لحظه ای که فردی به تصور آنها از دایرۀ محدود و تنگ اسلامی که آنان تعریف می کنند، خارج شود، متهم به شرک و کفر شده، باید با او مقابله و مبارزه کرد. «آنان نه مسلمانان انقلابی خواهان تغییر سیاسی، بلکه بیشتر خود را محافظان ایمان مردم و مجاهدان توحید و تزکیه می دانند و درست به همین دلیل است که با دولت های موجود و عمدتاً سنتی در جوامع اسلام نه تنها تعارضی ندارند بلکه حتی همکاری هم می کنند».(2) چنان که رفتار و کردار این گروه ها نیز هنگامی که به قدرت رسیده اند، حکایت از همین امر دارد. چنین است که جریان های تکفیری در عرصۀ سیاسی - اجتماعی، کشورهای اسلامی را دچار نوعی عقب ماندگی سیاسی کرده اند، به گونه ای که این کشورها غالباً در دام استبدادهای خشن، دولت های ناکارآمد و غیرمردم سالار گرفتار شده اند.

نتیجه گیری

جریان شناسی سیاسی، در ساده ترین معنا، به شناخت زمینه های نظری، بسترها و چگونگی شکل گیری گروه های سیاسی - فکری و پیامدهای حضور آنان در صحنۀ اجتماع می پردازد. این نوشته در جست وجوی آثار سیاسی - اجتماعی جریان های تکفیری بر عقب ماندگی کشورهای اسلامی بود. واقعیت آن است که این جریان ها با توجه به اصول حرکتی که دارند، به نفی اجتهاد و خردورزی می پردازند و وجه غالب


1- . محمد عبدالسلام فرج، الجهاد، الفریضة الغائبه، ص 17.
2- . داوود فیرحی، فقه و سیاست در ایران معاصر، ص84.

ص:364

آنها عمل گرایی است. این اصول امروزه در کشورهای اسلامی منجر به پیامدهایی چون نظم ستیزی، نظام گریزی، وحدت ستیزی، مخالفت با گفت وگوی منطقی و هواداری از نظام های استبدادی شده است که هر یک از آنها، از عوامل جدی عقب ماندگی کشورهای اسلامی به شمار می آیند.

جریان های تکفیری وهابی، ریشه در جریان های مذهبی گذشته در تاریخ اسلام دارند. روحیه ها، روش ها و عقاید آنها بی سابقه نیست. در حال حاضر در سطح جهان اسلام این نوع روحیه ها، بینش ها و خط مشی ها، که آکنده از جزمیت و جمود، قشری گری، سطحی نگری و... است، به شدت رایج است. این تجربه، تجربه ای بسیار زیانبار و تشدیدکننده عقب ماندگی داخلی مسلمانان و حرکتی انحرافی و ارتجاعی بوده است.(1)

واقعیت آن است که این جریان ها، دچار نوعی سطحی اندیشی، قشری گرایی، سنگ سانی و تعصب های بی پایه ای هستند که دارای برنامۀ مشخصی نیز برای پیشرفت و حرکت به جلو نیستند، بلکه آنها بیش از هر چیز به معضلات داخلی و عقب ماندگی مسلمین دامن زده اند؛ این گروه ها با توجه به اصولی که ذکر شد، به جای آنکه به حل مشکل و معضلات جوامع اسلامی بیندیشند و دست خود را برای چاره جویی به عقل و نظام عاقلانه دراز کنند، باب هر گونه عقل گرایی و خردورزی را بسته اند و گره های بسیار بر گره ناگشودۀ عقب ماندگی در کشورهای اسلامی زده اند. در اندیشه های واپس گرایانۀ آنها، احساسات به جای خردورزی، کوته اندیشی به جای نواندیشی و اجتهاد، واپس گرایی به جای پیشرفت، نشسته است.

با توجه به انبوه برداشت های ناروشمند و رفتارهای مبتنی بر آنها، می بینیم که مسلمین امروزه، گرفتار فقر و فلاکت، جهل و جمود، ظلم و استبداد، فساد و تباهی و خواب و غفلت شده، در عجز و درماندگی و عقب افتادگی دست و پا می زنند.(2)


1- . احمد موثقی، جنبش های اسلامی معاصر، ص 156.
2- . نک: عبدالهادی حائری، نخستین رویارویی های اندیشه گران ایران با دو رویه تمدن بورژوازی غرب، ص 123-126.

ص:365

به تعبیری دیگر می توان گفت که در عرصه دینی، عقب ماندگی و انحطاط مسلمین چنان است که «حقیقت اسلام به صورت اصلی در مغز و روح آنان موجود نیست، بلکه این فکر اغلب در مغزهای ما به صورت مسخ شده موجود است... تمام دستورهای اصولی اسلام در فکر آنان تغییر شکل داده است».(1)

لذا همۀ کشتارها و قتل هایی که امروزه به بهانه های واهی در جهان اسلام انجام می شود، برخلاف صریح آیات قرآن کریم، از جمله این آیه، است که فرمود: >مَن قَتَلَ نَفْسًا بِغَیرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا علیهم السلام ؛(2) هر کس، انسانی را بدون ارتکاب قتل یا فساد در روی زمین بکشد، چنان است که گویی همه انسان ها را کشته است.


1- . مرتضی مطهری، ده گفتار، ص 144.
2- . مائده، آیه 32.

ص:366

منابع

1. قرآن کریم.

2. نهج البلاغه.

3. ابن تیمیه، مجموعة الفتاوی ابن تیمیه، نشر عبدالرحمن، الریاض 1386ق.

4. احسان بخش، صادق، خوارج و علل پیدایش آن، تهران 1370، [بی نا].

5. اسدآبادی، جمال الدین، مقالات جمالیه، گرد آوری میرزا لطف اللّه خان اسدآبادی، مؤسسه خاور، تهران 1357.

6. امینی، عبدالحسین، الغدیر، دار الکتب العربی، بیروت 1418ق.

7. البانی، ناصر الدین، سلسلة الأحادیث الضعیفة والموضوعة وأثرها السیئ فی الأمة، چاپ اول، دار النشر مکتبة المعارف، ریاض 1412ق/ 1992م.

8 . البانی، محمد ناصر الدین، دروس للشیخ محمد ناصر الدین الألبانی، دار التوحید، ریاض 1421.

9. بن باز، عبدالله، الأدلة النقلیة والحسیة علی جریان الشمس وسکون الأرض وإمکان الصعود إلی الکواکب، چاپ دوم، مکتبة الریاض الحدیثة، ریاض 1402ق/1982م.

10. بن باز، عبد الله، مجموع فتاوی ابن باز، مکتبة الریاض الحدیثة، ریاض 1402ق/1982م.

11. بوطی، محمد سعید رمضان، سلفیه: بدعت یا مذهب، ترجمه حسین صابری، آستان قدس رضوی، مشهد 1375.

12. حائری، عبدالهادی، نخستین رویارویی های اندیشه گران ایران با دو رویه تمدن بورژوازی غرب، امیرکبیر، تهران 1372.

13. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، دار احیاء التراث، بیروت 1423ق.

14. حنبل، أحمد بن محمد، المسند، چاپ پنجم، المکتب الإسلامی، بیروت 1418.

15. زینی دحلان، احمد، الدرر السنیة فی الرد علی الوهابیة، مکتبة ایشیق، استانبول 1396ق.

16. سروش، عبدالکریم، قصه ارباب معرفت، چاپ پنجم، نشر صراط، تهران 1379.

17. سید قطب، اسلام و عملکرد استعمار، ترجمه اسدالله محمودی، ناصرخسرو، تهران 1361.

18. سیدباقری، سید کاظم، اصلاح الگوی مصرف از منظر سیاسی، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، تهران 1392.

19. سید قطب، معالم فی الطریق، مکتبة وهبة، قاهره 1964م./1384ق.

20. شرابی، هشام، روشنفکران عرب و غرب، ترجمه عبدالرحمن عالم، دفتر مطالعات سیاسی، تهران 1368.

21. صابری، حسین، تاریخ فرق اسلامی، انتشارات سمت، تهران 1384.

ص:367

22. صبری، ایوب، تاریخ وهابیان، ترجمه علی اکبر مهدی پور، نشر طوفان، تهران 1377.

23. صدرالمتألهین، شرح اصول الکافی، مکتبة المحمودی، تهران 1391ق.

24. صفا تاج، مجید، تکفیر، نشر اسلامی، تهران 1380.

25. ضحی خطیب، ضوابط التکفیر بین الامس والیوم، اشراف رضوان السید، هشام نشابه، دار البراق، بیروت 2007م.

26. عبدالسلام فرج، محمد، الجهاد، الفریضة الغائبة، قاهره 1981، [بی نا].

27. عبده، محمد، الاسلام والنصرانیه بین العلم والمدنیة، منشورات الهلال، قاهره 1960.

28. علیمی، عبدالرحمن، المنهج الأحمد فی تراجم أصحاب الإمام أحمد، چاپ اول، دار صادر، بیروت 1997.

29. عنایت، حمید، سیری در اندیشه سیاسی عرب از حمله ناپلئون به مصر تا جنگ جهانی دوم، امیرکبیر، تهران 1363.

30. غیبه، حیدر، هکذا تکلّم العقل (المفهوم العقلانی للدین)، چاپ اول، دار الطبعه، بیروت 1999.

31. فاخوری، حنا و خلیل الجر، تاریخ فلسفه در جهان اسلام، ترجمه عبدالحمید آیتی، آموزش انقلاب اسلامی،تهران 1367.

32. فولادوند، عزت الله، خرد در سیاست، طرح نو، تهران 1377.

33. فیرحی، داوود، فقه و سیاست در ایران معاصر، نشر نی، تهران 1390.

34. کلمن، دیوید، و فرد نیکسون، اقتصادشناسی توسعه نیافتگی، ترجمه غلامرضا آزاد، چاپ اول، نشر وثقی، تهران 1387.

35. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، دفتر نشر فرهنگ اهل بیت علیهم السلام ، چاپ اسلامیه، قم 1361.

36. گرجی، ابوالقاسم، حکومت در اسلام، انتشارات امیرکبیر،تهران 1367.

37. مجلسی،محمدباقر، بحار الانوار، مؤسسة الوفاء، بیروت 1404.

38. محمد سعودی، ربیع الابن، الشیعة الامامیة الاثنی عشریه فی میزان الاسلام، چاپ دوم، مکتبة ابن تیمیه، قاهره 1414ق.

39. مطهری، مرتضی، ده گفتار، چاپ پنجم، صدرا، تهران 1368.

40. مشکور، محمدجواد، فرهنگ فرق اسلامی، بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی،مشهد 1372.

41. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، تهران 1378.

42. مطهری، مرتضی، نهضت های اسلامی در صد سال اخیر، چاپ دوازدهم، انتشارات صدرا، تهران 1368.

43. ملکیان، مصطفی، «عقلانیت»، فصل نامه نقد و نظر، ش25-26، 1379-1380.

ص:368

44. موثقی، احمد، جنبش های اسلامی معاصر، چاپ اول، انتشارات سمت، تهران 1374.

45. نصر، عبدالمنعم، مسلمانان در نهضت آزادی هندوستان، ترجمه سید علی خامنه ای، انتشارات آسیا، تهران 1347.

46. هیکل، حسنین، پاییز خشم، ترجمه محمدکاظم سیاسی، نشر ققنوس، تهران 1383.

47. Cook, David "The Rise of Boko Haram in Nigeria", United States Military Academy, September 26, 2011.

ص:369

فراز و فرود القاعده در سیاست خارجی آمریکا / محمدحسین خلوصی

اشاره

محمدحسین خلوصی(1)

چکیده

شکل گیری القاعده ریشه درجهاد افغانستان دارد. در چگونگی رابطه ایالات متحده با این گروه، وقایع و رویدادهای کلان سیاسی به عنوان عامل تعیین کننده و راهبردی عمل کرده است. سه اتفاق کلان در عرصه بین المللی که عبارتند از: اشغال افغانستان، فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و پدیده بیداری اسلامی، استراتژی غرب را در تعامل و تقابل با این گروه سازمان داده است. آمریکا دربارة القاعده از سه راهبرد کلان در سه مقطع زمانی استفاده کرده است: راهبرد تعامل و حمایت از جنگ جویان سلفی عرب که در مقابله با اشغال افغانستان از سوی اتحاد جماهیر شوروی، قرار می گرفت. در این راهبرد آمریکا تلاش کرد با همکاری کشورهای منطقه، منازعه قدرت در افغانستان را پیش ببرد. مصر، عربستان و پاکستان به عنوان متحدان اصلی آمریکا دراین جنگ در مقابل شوری قرارگرفت و جوانان زیادی از این کشورها وسایرکشورهای اسلامی به جهاد فرا خوانده شدند. راهبرد تقابل پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی صورت گرفت و هدف از آن غیریت سازی از سوی ایالات متحده بود که به جای اتحاد جماهیر شوروی، دشمن جدیدی را معرفی می کرد. تقابل ایالات متحده با القاعده در این زمان بیشتر ماهیت رسانه ای داشت و می کوشید القاعده را به عنوان یک گروه رادیکال فرورفته در


1- دانشجوی دکتری فلسفه سیاسی اسلامی

ص:370

انحطاط و تمایلات ضدبشری معرفی کند. راهبرد سوم تعامل و تقابل است که پس از شکل گیری جریان بیداری اسلامی به وجود آمد. تقابل در افغانستان و تعامل در خاورمیانه که هردو ماهیت ژئوپولتیکی دارند. مکانیسم تکفیر در برهه نخست، ماهیت ضد روسی داشت؛ در برهة دوم ضدغربی و در مرتبة سوم ماهیت ضدشیعی و ضدسلفی دارد. به این ترتیب آمریکا ابتدا در قالب همکاری، سپس در چارچوب تعارض و سرانجام ترکیب آن دو در دو منطقه ژئواستراتژیک، با این گروه بازی کرد تا هژمونی خود را در منطقه حفظ کند.

واژگان کلیدی: ایالات متحده، القاعده، عبدالله عزام، اسامه، جهاد، افغانستان.

مقدمه

یکی ازآخرین رویدادهای بین المللی درجهان دوقطبی، اشغال افغانستان ازسوی اتحاد جماهیرشوروی می باشد. تأثیرات عمیقی که این حادثه از خود به جا گذارده هنوز ادامه دارد. به وجود آمدن گروهی به نام القاعده یکی ازنتایج جهاد افغانستان است. القاعده امروز یکی از رسانه سازترین بازی گران بین المللی است که هر روز اخبار جدیدی دربارة آن منتشر می شود. حادثه یازده سپتامبر نیز به این گروه نسبت داده می شود. دربارة القاعده مطالب زیادی نوشته شده که بیشتر به گزارش عملکردشان اختصاص دارد. شعار مبارزه با تروریسم که از سوی غرب اعلام شده است می طلبد که رابطه آمریکا با گروه تروریستی القاعده بررسی می شود. سوال های فراونی در این باره وجود دارد: القاعده چگونه به وجود آمد؟ نقش قدرت های منطقه ای در آن چیست؟ آیا غرب با این گروه همکاری کرده است؟ تعارض القاعده و غرب چه اهدافی را دنبال می کند؟

ما در این مقاله رابطه ایالات متحده آمریکا و القاعده را از زمان شکل گیری این جنبش و فراز و فرود این رابطه تاکنون بررسی می کنیم. به این ترتیب سوال اصلی این تحقیق چنین است: «سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا درباره القاعده از زمان شکل گیری آن تا کنون از چه الگویی پیروی کرده است؟» فرضیه ای که در این تحقیق درنظر گرفته شده چنین است: «ایالات متحده در مقابله با اتحادجماهیرشوروی روابط نزدیکی با بنیان گذاران القاعده برقرار کرد و در این راستا حمایت های جدی انجام داد.

ص:371

با فروپاشی بلوک شرک، القاعده در نقش دشمن غرب ظاهر گردید و پس از به وجود آمدن بیداری اسلامی، القاعده نقش اختلاف افکنی میان مسلمانان را به عهده گرفت تا از پیشرفت جریان بیداری اسلامی جلوگیری کند.» برای اثبات فرضیه، این تحقیق در سه مرحله بررسی های خود را به انجام می رساند: مرحله نخست به چگونگی شکل گیری این جریان و همکاری های ایالات متحده با سران این گروه می پردازد؛ مرحله دوم، غیریت سازی غرب از القاعده را بررسی می کند که با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی آغاز و با حادثه یازده سپتامبر اوج می گیرد. این دوره با به راه افتادن بیداری اسلامی در جهان عرب پایان می پذیرد؛ مرحله سوم از همین نقطه آغاز می شود و ایالات متحده برای عقیم کردن نهضت بیداری اسلامی از مکانیسم های مختلفی استفاده کرد که یکی از این مکانیسم ها بهره برداری از القاعده به عنوان نیروی تفرقه انگیز میان مسلمانان می باشد.

اشغال افغانستان

اشغال افغانستان به وسیله اتحاد جماهیر شوروی نسبتاً دیر صورت گرفت؛ زمانی که غالباً اتحاد جماهیر شوروی ترجیح می داد از صدور انقلاب به شکل نظامی اش در کشورهای خارجی اجتناب کند، اما شوروی از دیرزمان به جهت موقعیت راهبردی افغانستان متمایل بود این کشور در حیطة نفوذش باقی باشد. افغانستان در آن زمان موقعیت ژئوپولتیک داشت، این کشور از یک طرف با ایران همسایه بود که در آن زمان از متحدان اصلی آمریکا به شمار می رفت، از سوی دیگر با پاکستان همسایه بود که نیز ارتباط تنگاتنگی با غرب داشت. در صورت نفوذ غرب در افغانستان حلقه محاصره از جنوب، روس ها را در شرایط دشواری قرار می داد. علاوه بر آن روس ها امیدوار بودند که با اشغال افغانستان بتوانند منافع آمریکا را در خلیج فارس نیز تهدید کنند و پس از اشغال افغانستان، فرودگاه نظامی «شیندند» در هرات به همین منظور ساخته شد. شوروی برای تأمین اهدافش، سیاست دوسویه را در پیش گرفت: از یک طرف از اندیشمندان و نخبگان فکری افغانستان، حمایت کرد و از سوی دیگر جاسوسانی را در هر نهاد دولتی برای خود گذاشت. روس ها به عنوان اولین اقدام، به تبلیغ ایدئولوژیکی

ص:372

دست زدند، مهم ترین ارگان تبلیغاتی اتحاد جماهیر شوروی، عبارت بود از: حزب دموکراتیک خلق که در سال1965 به طور غیر رسمی تشکیل گردید.(1)

حزب دموکراتیک خلق در زمان خود نیرومندترین حزبی بود که فعالیت سازمانی داشت و در میان طبقه بالا و متوسط شهری نفوذ کرد. این گروه فعالیت های خود را در ارتش، دبیرستان ها و دانشگاه ها پی گیری کرد و البته از موقعیت هایی نیز در این حیطه ها برخوردار گردید. افزون برآن، دولت نیز روابط نزدیکی با شوروی ها برقرارکرده بود و از مجموع هفت هزار دانشجوی افغانی که در اتحاد جماهیر شوروی اعزام شده بودند، دوهزار نفر در دانشکده های اتحاد شوروی و پنج هزار نفر به عنوان افسران نظامی، مشغول به تحصیل بودند که گروه نخست، افزون بر نوع تخصصی که فرا می گرفتند، از آموزش های مارکسیسم نیز به عنوان بخشی از تحصیلات شان برخوردار می شدند. هم چنین از 1957-1974 بیشتر از 65 هزار تکنسین و کارگر افغانی در مؤسسات و کارخانه هایی که شوروی در افغانستان ساخته بود، آموزش دیدند. این افراد هر کدام به نوعی تحت تأثیر متخصصان و مستشاران اتحاد شوروی بودند.(2)

تصمیم داودخان، نخستین رئیس جمهور افغانستان، از 1973-1978 درنزدیک شدن به کشورهای منطقه که همه از نزدیکان بلوک غرب بودند، برای شوروی خوشایند نبود. دراین زمان درحالی که داود مشغول پاک سازی دولت از کمونیست ها بود، نیروهای چپی او را با یک کودتا از سر راه برداشتند و دولت مارکسیتی را تأسیس کردند. نورمحمدترکی ریاست این دولت را به عهده داشت. اما به زودی جنگ قدرت میان چپی ها آغاز شد و درکودتای دیگر، ترکی پس از نه ماه حکومت، به وسیلة حلقة دیگری از کمونیست ها سرنگون شد. حفیظ الله امین که خود را یک کمونیست عنوان می دانست، در آمریکا تحصیل کرده بود و می خواست روابط خود را با غرب بهبود بخشد. البته شایعاتی نیز دربارة ارتباط وی با سازمان سیا وجود داشت. شوروی دولت حفیظ الله


1- . صباح الدین کشکشکی، دهه قانون اساسی، ص 102.
2- . ناصر مستوری، افغانستان دیپلماسی دو چهره، ص22-23.

ص:373

امین را در راستای منافع خود ندید و سران «ک. گ. ب.» تصمیم گرفتند که با حمله نظامی امین را از میدان بیرون برانند. در27 دسامبر1979 زمانی که در غرب همه به سوی گذراندن تعطیلات پایان سال می رفتند، هزاران سرباز شوروی از رود آمو گذشته و به سوی کابل درحال پیش روی بودند. امین نیز در همان روز به وسیلة روس ها اعدام شده بود.(1) به این ترتیب یکی از بازی های پیچیده در زمان جنگ سرد به راه افتاد.

مرحله نخست: اشغال افغانستان وسرازیر شدن جنگ جویان عرب در افغانستان
اشاره

اشغال افغانستان به وسیلة اتحاد جماهیر شوروی دولت کارتر را در موقعیت دشواری قرار داد. به ویژه باتوجه به این که درایران نیز بر اثر انقلاب اسلامی، آمریکا یکی از نزدیک ترین متحدان منطقه ای خود را از دست داده بود، اگرچه سازمان سیا از پیش، حمله اتحاد جماهیر شوروی را پیش بینی کرده بود. ایالات متحده تمام تلاشش را کرد که از این موقعیت به وجودآمده، که تهدیدی علیه منافع آن به شمار می رفت به عنوان یک فرصت استفاده کند. اولویت سیاست خارجی این کشور به افغانستان در رویارویی با روس ها قرارگرفت وسازمان سیا مأموریت یافت که اقدامات وسیعی را در این باره انجام دهد.

اهمیت راهبردی افغانستان در جهان دوقطبی

اشغال افغانستان از چندجهت برای آمریکا مهم بود: تسویه حساب باروس ها که در جنگ ویتنام با حمایت از ویتنامی ها آمریکا را درسطح جهان تحقیر کرده بودند. جنگ ویتنام از رویدادهای منحصربه فردی است که آمریکایی های هیچ گاه نمی توانند فراموش کنند. جنگی که درآن ایالات متحده به معنای واقعی کلمه شکست را تجربه کرد. در این نبرد هزاران آمریکایی کشته شد، میلیون ها دلار مصرف شد و به جز سرشکستگی برای غرب چیزی به جا نگذاشت. هنوز زخم های جنگ ویتنام التیام نیافته بود که روس ها تحرکاتی را در افغانستان به وجودآوردند. برای مدیریت این تحرکات وکنترل اتحادجماهیر شوروی درآسیای مرکزی و جنوب غرب آسیا، پیش از حمله به افغانستان،


1- . میرمحمد صدیق فرهنگ، افغانستان در پنج قرن اخیر، ج3، ص126.

ص:374

یک گروه کاری در مصر شکل گرفته بود که دولت مردان منطقه وسرکردگانِ دولت های غربی در آن اشتراک می ورزیدند. این گروه برای نخستین بار به وسیلة محمدحسنین هیکل با استفاده از اطلاعات به دست آمده از سفارت آمریکا درتهران کشف شد انجمن سری که این افراد درآن عضو بودند: الکساندر دومارنش (Alexander de Marenche) رئیس سرویس های اطلاعاتی فرانسه درکشورهای خارجی، انورالسادات رئیس جمهور مصر، شاه ایران تا 1979 (که دراین سال سرنگون شد)، شاه حسن دوم پادشاه مراکش و کمال ادهم، رئیس سرویس های اطلاعاتی عربستان. انجمن سری رهنمودهایی را برای عملیات سیا در افغانستان وآفریقا تدوین کرد، ولی کار اصلی اش بیشتر به حوزه آفریقا اختصاص داشت.(1)

آمریکایی ها با روی کارآمدن دولت کمونیستی نور محمد ترکی در 1978 در افغانستان تلاش کردند پای شوروی را به افغانستان بکشانند و شش ماه پیش از حمله شوروی، اقداماتی را در این باره کرده بودند. این اقدامات جنبه تحریک آمیز داشت و سازمان سیا می خواست شوروی را در افغانستان درگیر کند. پیش ازهمه برژینسکی، مشاور امنیت ملی در دولت کارتر، شور و شعف نشان می داد. برژینسکی بر این باور بود که در افغانستان می شود انتقام جنگ ویتنام را ازروس ها گرفت. برژینسکی هنگام تجاوز روس ها به افغانستان به کارتر نوشت: «این فرصت نصیب ما شده است تا شوروی را درگیر جنگی مانند ویتنام بکنیم.»(2) برژینسکی می گفت که از هرگونه اقدامی که به مخالفت مسلمانان شود، باید پرهیز کرد؛ به ویژه باید از رویارویی نظامی با ایران پرهیز کرد، او گفت: اکنون الزام به ایجاد یک ائتلاف اسلامی علیه شوروی مهم تر به نظر می رسد.(3)

جلوگیری از توسعه حوزه نفوذ اتحاد جماهیر شوروی از دیگر متغیرهایی بود که غرب را دربارة افغانستان حساس می کرد. رسیدن به آب های آزاد به طور سنتی از آرزوهای روس ها به شمار می رود. علاوه برآن، افغانستان از موقعیت استرتژیک نیز


1- . جان کالی، سیا و جهاد؛ جنگ های نامقدس، ترجمه مجتبی نجفی و مهرگان نظامی زاده، ص52.
2- . همان، ص44.
3- . فوازای جرجیس، آمریکا و اسلام سیاسی، ترجمه محمد کمال سروریان، ص130.

ص:375

برخوردار بود. هم مرزی با اتحاد شوری از متغیرهای دیگر بود که در مجموع بیانگر عوامل ژئوپولتیک افغانستان درآن زمان است. این متغیرها برای هر دو قدرت جهانی اهمیت داشت. بر اساس قاعده معروف جمع جبری حاصل صفر، برد روس ها به معنایی باخت آمریکا تفسیر می شد و برد آمریکائی ها به عنوان باخت روس ها. دولت مردان آمریکا می خواستند سرزمینی که در فضای دوقطبی از اهمیت ژئواستراتژیک و ژئواکونومیک برخوردار است، تحت سلطه شان باقی بماند و به هر قیمتی باید این هدف تأمین می گردید.

جهاد افغانستان با استقامت مردم افغانستان به پیروزی رسید، ولی به نظر می رسد که آمریکایی ها در جهت دادن آن عده از مسلمانان عرب که به جهاد علاقه نشان می دادند با فرستادن آنان به افغانستان هدف را از اسرائیل برای مدت زمانی منحرف کردند. درحالی که مسلمانان به اشغال فلسطین به وسیلة یهودی ها معترض بودند و بخش قابل توجهی از آن ها می خواستند درمقابل اشغال گران جهاد کنند، آمریکایی ها و اسرائیلی ها از جنگ افغانستان علیه اتحاد شوروی استفاده کردند. به این ترتیب با نفوذ در سازمان های دینی و مذهبی، فعالیت های جهادی اعراب را به سمت افغانستان پیش بردند. مبارزان مسلمان در جهان عرب را با جبهة افغانستان درگیر کردند و بر این اساس جنگ در فلسطین متوقف گردید، حتی در این باره توانستند برخی از رهبران و بنیان گذاران حماس را نیز به افغانستان بکشاند که به طور مشخص می توان به عبدالله عزام اشاره کرد.

پیروزی انقلاب اسلامی در1979 یکی از حساس ترین رویدادهایی بود که درسطح نظام بین المللی منافع ایالات متحده را به خطر انداخت. بحران گروگان گیری نشان داد که رویارویی ایران انقلابی با غرب جدی تر ازآنست که آمریکایی ها تصور می کردند. دولت کارتر پیش از همه از پیامدهای امنیتی انقلاب اسلامی برای آمریکا نگران بود. این پیامدها چندجانبه و وسیع به نظر می رسیدکه از آن جمله می توان به تصرف مسجدالحرام از سوی اسلام گرایان عربستانی درن وامبر، همین سال اشاره کرد. متعاقباً

ص:376

سفارت خانه های آمریکا در پاکستان، لیبی،کویت و افغانستان حمله شد که همه حاکی از یک تحول جدید بود.(1)

ایده اسلام سیاسی، جدا از ایران انقلابی، در کشورهای اسلامی در حال گسترش بود و در افغانستان با اتکا به همین باور مسلمانان افغانستان با دستان خالی در برابر ارتش مجهز اتحاد جماهیر شوروی مقاومت کردند. به این ترتیب ایالات متحده می کوشید با مشغول کردن اسلام گرایان سیاسی به جهاد افغانستان و درگیر کردن ایشان با اتحاد جماهیر شوروی پیامدهای امنیتی انقلاب اسلامی در برابر غرب را کنترل کرده و یا حداقل کاهش دهد. اهداف مذکور آمریکا را مصمم کرد که در جنگ مجاهدان افغان علیه اتحاد جماهیر شوروی فعالانه مشارکت کند.

آمریکا و کشورهای منطقه

جهاد در افغانستان یک دهه طول کشید و هزینه های اصلی آن را مردم افغانستان پرداختند. هفت سازمان جهادی سنی مستقر در پاکستان و هشت تنظیم جهادی شیعه در برابر اشغال گران روسی به مقاومت پرداختند.(2) در راهبرد ایالات متحده جبهه ای وسیع در حمایت از جهاد علیه شوروی در پاکستان، به عنوان کشور مقدم در خط جبهه، درنظر گرفته شد. قرار شد سازمان سیا، پرسنل نظامی ویژه ای را با حمایت نظامی پاکستان برای آموزش ارتشی از مسلمان ها به کار گیرد. هزینه های مالی این طرح را دولت های مسلمان ضدکمونیست مانند: عربستان تأمین می نمود و مسئولیت این کار به عهده نظامیان آمریکایی به ویژه نیروهای ویژه (کلاه سبزها) گذاشته شدکه در جنگ های هند و چین در ویتنام تجربه کسب کرده بودند.(3)


1- . همان، ص 128.
2- . ممکن است برای خواننده این تصور پیش آید که عنصر مقاومت در افغانستان کاملاً در دستان غرب و هم پیمانان منطقه ای آنان قرار داشته است، اما واقعیت غیر از این است. بار سنگین جهاد در افغانستان بر روی دوش مردم افغانستان بود و ما به جهت خارج نشدن از موضوع ناگزیر هستیم به اقدامات مربوط به غرب و متحدان منطقه ای آن بپردازیم و دربارة مقاومت مردم افغانستان در قبال اتحاد جماهیر شوروی بنگرید: میرمحمدصدیق فرهنگ، همان، ج3، و در خصوص مقاومت شیعیان افغانستان بنگرید: سید عسکر موسوی، هزاره های افغانستان، فصل چهارم.
3- . جان کالی، سیا و جهاد، ص49.

ص:377

کارتر هم چنین برای تأمین هدف حمایت از جهاد، برژینسکی را در1980 به مصر فرستاد تا سادات را با خود همراه کند. از سادات انتظار می رفت که با نفوذش، رهبران گروه های اسلام گرای افغانستان را که عمدتاً در دانشگاه قاهره و الازهر تحصیل کرده بودند به حمایت ازجهاد ترغیب کند.(1)

فرستادن تجهیزات مونتاژ از سلاح های شوروی بخش دیگری از فعالیت های مصر بود که یک کارخانة مونتاژ اسلحه درمصر ایجاد شد. سلاح و تجهیزات ارتش مصر که عمدتاً در زمان ناصر از اتحاد شوروی آورده شده بودند به افغانستان فرستاده شد و مصر در قبال آن، سلاح های جدید دریافت کرد. هم چنین کنگره، برای این متحد خود، کمک های مالی درنظرگرفت؛ مصر سالیانه 3/1میلیارد دلار کمک اقتصادی دریافت می کرد.(2)

البته در حمایت غرب از مصر تنها مسئله افغانستان مدّنظر نبود، بلکه حمایت از اسرائیل نیز هدف دیگر بود.

برژینسکی سپس به پاکستان رفت و با ضیاء الحق دیدار نمود. پیشنهاد ضیاء آن بود که پاکستان تمامی امور مربوط به تحویل سلاح، منابع مالی وآموزش مبارزان را به عهده گیرد. برژینسکی این پیشنهاد را پذیرفت.(3)

ضیاءالحق جهاد را فرصتی می دانست تا پاکستان به اهداف خود برسد. غرب و ایالات متحده باید فعالیت های هسته ای این کشور را نادیده می گرفت؛ ارتش پاکستان می توانست از محموله های فرستاده شده به افغانستان استفاده کند. علاوه برآن، آن چه بیشتر مدّنظر ضیاء بود شکل گیری یک جامعه مذهبی سنی بود که از کشمیر تا آسیایی میانه امتداد می یافت.(4)

کم ترین پیامد چنین جامعه ای برخورد مقتدرانه و از موضع قدرت پاکستان با هند بود که دربارة کشمیر با هم نزاع تاریخی دارد. ازآنجایی که مرکزیت این تفکر در مدارس پاکستان قرار داشت انتظار می رفت که با روی کارآمدن دولت مرتبط با پاکستان مسئله تاریخی دیورند (مرز


1- . همان، ص64.
2- . همان، ص264.
3- . همان، ص97.
4- . پیتر مارسدن، طالبان، جنگ، مذهب و نظام جدید در افغانستان، ترجمه کاظم فیروزمند، ص53.

ص:378

مناقشه برانگیز میان پاکستان و افغانستان) نیز حل شود. این ها بهایی بود که پاکستان در قبال کشوری که در خط مقدم جبهه قرارگرفته، دریافت می کرد.

از کشورهای محور در جهاد، عربستان سعودی است که بزرگ ترین تأمین کننده مالی این پروسه بود. عربستان سعودی با حمایت از جهاد می خواست به مردمش نشان دهد که یک دولت اسلامی است و از مسلمانان جهان در برابر تهاجمات خارجی حمایت می کند. این کشور با دو حادثه مهم در جهان اسلام حیثیت دینی و مشروعیت نظام سیاسی خود را از دست داده بود: ضعف در مسئله فلسطین و پیروزی انقلاب اسلامی در ایران که به نحو بارزی مقابل غرب ایستاد. عرب ها از خود می پرسیدند که چرا دولت آن ها چنین نمی کند. به همین جهت بود که در1979یکی از اسلام گرایان با صدها نفر از عربستانی ها در مسجدالحرام تجمع کرده، از مسلمانان خواستند آل سعود را که با غرب سازش می کند، سرنگون کنند. شورشیان به وسیلة نیروهای پلیس با همکاری سه کماندوی فرانسوی به سرکردگی پل باریل(Paul Barril) به شدت سرکوب شدند.(1)

این تحرک سیاسی موجب شد که عربستان اگر نتوانست در مقابل غرب بایستد، در مقابل حمله شوروی در افغانستان خودی نشان دهد و به مردم چنین القا کند که دولت آنان گرایش شدیداً مذهبی دارد و با توجه به متغیرهای دینی است که حاضراست هزینه های دفاع از افغانستان را بپردازد.

از دیگر اهداف مهم عربستان درحمایت از جهاد این موضوع بود؛ کسانی که برای این دولت چالش به حساب می آیند و گرایش های سیاسی عقیدتی، مخالف سعودی دارند به افغانستان اعزام گردند تا دولت از خطراتشان در امان بماند. در جهت دهی و جذب چنین عناصری بن لادن درنظرگرفته شد که در آن زمان مخالف آل سعود نبود، ولی این موضوع را القا می نمود که در جنگ افغانستان تنها آدم های معمولی و فقیر اشتراک ندارند، بلکه از خود شاهزداگان و اشراف نیز در این جنگ کسانی چون: اسامه، اشتراک


1- . ژان شارل بریزار و گیوم داسکیه، بن لادن، حقیقت ممنوع، ص76.

ص:379

دارند. شاهزاده، ترکی الفیصل، مسئول سازمان اطلاعاتی عربستان از اسامه خواست که به عنوان نماینده این کشور به پاکستان رفته و از مجاهدان حمایت کند. ترکی الفیصل می خواست با این اقدام، سازمانی را پی ریزی کند که اسلام گرایان افراطی به افغانستان بروند.(1)و دولت از شر آنان راحت شود.

آرمانی ترین هدف دولت عربستان در افغانستان، ایجاد یک دولت وهابی بود که پس از مواجهه در برابر شوروی و بیرون راندن روس ها از افغانستان، یک دولت وهابی در افغانستان ایجاد گردد. پول های هنگفتی که عربستان در کمک به مجاهدین خرج کرد در راستای رسیدن به این هدف بود. سران وهابی حکومت سعودی امیدوار بودند که پس از پیروزی، افغانستان، پیرو اسلام وهابی گردد.(2)

روی کارآمدن طالبان مشخص کرد که این امیدواری صرفاً یک آرزو نبوده است، بلکه برنامه ریزی های استراتژیک عربستان و متحدان غربی اش با روی کارآمدن امارت اسلامی جامه عمل پوشید.

علاوه بردولت ها، سازمان سیا هم می کوشید با استفاده ازسازمان های مذهبی از مسلمانان، دربرابر شوروی سرباز گیری کند. سازمان تبلیغ جماعت که در پاکستان بود به این منظور به کارگرفته شد و این سازمان در آفریقا و اروپا فعال بود.(3)

جوانانی از تونس و الجزایر جذب شدند، آن ها درطول 6هفته آموزش مذهبی می دیدند و در ابتدا از جهاد علیه دشمنان خدا، یعنی روس ها و کمونیست ها، سخنی به میان نمی آمد و بعدها که آموزش نظامی می گذراندند اگر مستعد تشخیص داده می شدند، مورد توجه ناظران آمریکایی و اروپایی قرار گرفته و برای آموزش مخصوص نظامی به غرب فرستاده می شدند. در ایالات متحده، «سیا» می کوشید با استفاده از سازمان های محلی، عملیات سربازگیری را انجام دهد؛ در بروکلین مرکزی به نام الکفاح دایر شد که بعد از سوی اعراب و مسلمانان به الجهاد تغییر نام یافت. در این مکان سرباز گیری انجام می شد.(4)


1- . همان، ص84.
2- . همان، ص35.
3- . جان کالی، سیا و جهاد، ص136.
4- . همان، ص140.

ص:380

تلاش های «سیا» از طریق ترغیب سازمان های مذهبی تا حدودی مؤثر واقع شد و به زودی پاکستان به محل پرورش جنگجویان خارجی تبدیل شد. از1982تا1992بیش از35000 نفرمسلمان رادیکال از43کشور خاورمیانه، آفریقا،آسیای مرکزی و خاوردور در آزادی افغانستان دوره گذراندند. ده ها هزار مسلمان رادیکال برای تحصیل در مدارس دینی سرازیر شدند.(1) به این ترتیب دولت ریگان یک ائتلاف بین المللی و منطقه ای را در مبارزه با پدیده ای موسوم به «امپراطوری شرارت» راه اندازی کرد.

جهاد افغانستان نیازمند سربازان بیشتری بود و طبیعی بود که داوطلبان عرب باوجود خواسته غرب نتوانستند سهم قابل توجهی در جهاد افغانستان به خود اختصاص دهند.

آمریکا و بنیان گذاران القاعده

در جهاد افغانستان علاوه بر روابط عمیق ایالات متحده با کشورهای منطقه، این کشور روابط نزدیکی با بنیان گذارن القاعده نیز برقرار کرد. هرچند در آن زمان جنگ جویان عرب اسم القاعده را بوجود نیاورده بودند. «سیا» با استفاده ازکاریزمای رهبران می خواست جذبه جهاد را برای دواطلبان پررنگ کند تا جنگ نیابتی را مسلمانان بردوش بگیرند. به نظر می رسد در این فرآیند عبدالله عزام و بن لادن بیش از سایر رهبران اثرگذار بوده اند.

عبدالله عزام و آمریکا

عبدالله عزام درسال 1941 در شهر جنین فلسطین متولد شد. او تحصیلات تکمیلی را در دمشق گذراند یک سال در عمان به کار معلمی مشغول شد. سه سال دیگر در دانشگاه الازهر به نوشتن کار دکتری و بعد از آن چهار سال در اردن به معلمی پرداخت. از سال 1980 برای کار در دانشگاه ملک عبدالعزیز در شهر جده مشغول شد. در سال های ابتدایی جنگ افغانستان، عزام در دانشگاه علوم اسلامی اسلام آباد پاکستان استاد بود وی کارش را با نوشتن کتابی به نام دفاع از سرزمین های اسلامی از مهمترین واجب های عینی است آغاز کرد. عبدالله عزام نظریات چهار مذهب اهل سنت: حنفی،


1- . http://www.thirdworldtraveler.com.

ص:381

مالکی، شافعی و حنبلی را در زمینه جهاد بررسی کرد. او می نویسد: «در شرایطی، که کفار به سرزمینی از زمین های اسلامی تجاوز کنند، جهاد بر مسلمان واجب است.» برای آن که دعوت به جهاد در افغانستان دچار اعتراضات نشود، او تأکید می کرد، که فلسطین قلب جهان اسلام است و کسی جهاد در افغانستان را برتر از جهاد در فلسطین نمی داند: « از عرب ها هر کس توان آن را داشته باشد، که در فلسطین جهاد کند، بر وی لازم است، تا جهادش را در آن جا شروع کند، اما اگر کسی از آن ها توان آن را نداشته باشد که در فلسطین جهاد کند، بر وی لازم است، تا به افغانستان برود.»(1)

عزام از بنیان گذارن جنبش حماس در فلسطین بود، ولی هنوز معلوم نیست که عزام چگونه از فلسطین دست کشید و به پاکستان رفت تا به جهاد مشغول شود. به نظر می رسد در این باره مقامات عربستانی نقش داشتند و با نفوذی که مقامات عربستان بر عزام داشتند وی را متقاعد کردند که به افغانستان برود. هیچ سندی که نشان گر روابط سری عزام با سازمان سیا و مقامات آمریکایی باشد، وجود ندارد. عزام در توجیه جهاد در افغانستان چنین می پنداشت: «در افغانستان جنگ های سختی جریان دارد، که تاریخ اسلام نظیر آن را ندیده است، پرچم اسلام در افغانستان واضح «لا اله الاالله محمد رسول الله» است و هدف برپاکردن حکومت اسلامی. در افغانستان رهبری جهاد را مسلمانان به عهده دارند و قضیه جهاد هم به دست مجاهدین است، در حالی که در فلسطین این شکل نیست. برتری دیگر افغانستان به نظرِ عزام این بود، که سرحد افغانستان برای مجاهدان باز بود و علاوه بر آن، در اطراف افغانستان مناطق قبایل نشین وجود دارد، که تابع هیچ قدرت سیاسی نیستند، دیگر این که مردم افغان در متانت و جوان مردی یکه تاز صحنه نبرداند و گویا کوه ها و دره های آن را برای جهاد آفریده اند».(2)

به هرصورت عزام رابطه سری با سازمان های جاسوسی غرب نداشت، ولی بیش از حد ایدئولوژیک به جهاد می نگریست و همین مسئله سبب می شد که آمریکایی ها از


1- . روزنامه الشرق الاوسط، 1، 5، 2001، www.aawsat.com.
2- . قاسم شاه اسکندروف، افغانستان و تشکیل مراکز تروریستی، ترجمه عبد الواحد خرم، http://www.ariaye.com.

ص:382

وی سوءاستفاده کنند. سازمان سیا بطور غیرمستقیم برنامه های مسافرت و خطابه برای عزام آماده می کرد و در جذب نیروهای مسلمان عرب و هم چنین مسلمانان مقیم آمریکا عزام سهم برازنده داشت. او به قدری عاشق جهاد بود که در اواخر زندگی خود اعلام کرده بود که بدون جهاد قادر به ادامه زندگی نیست.(1)

عزام ازجمله فعالانی بود که به زودی به چهره ای کاریزماتیک تبدیل شد و سازمان سیا از همین وجهة وی استفاده می کرد. در تحقیقی که از سوی مجله دی وان صورت گرفته مشخص شده است که عزام به 26 ایالت آمریکا مسافرت کرده و از مسلمانان آمریکا برای جهاد سرباز گیری نموده است.(2)

نقش دیگر عزام سازماندهی جوانان و جمع آوری کمک های مسلمانان عرب درجهاد بود که وی باهمکاری بن لادن درسال 1984در شهر مرزی پیشاور مکتب الخدمه را تأسیس کردند.(3) ابن مکتب مرکزی بود برای خدمت رسانی مجاهدین عرب. برگ برندة دیگر عزام آشنایی و روابط مستحکم آن با اخوان المسلمین بود که «سیا» می توانست با نفوذ وی در این سازمان از پیکارجویان اخوانی سربازگیری کند. این رابطه ازطریق آشنایی عزام با محفوظ نحناح صورت می گرفت. عزام از این راه توانست ازجوانان الجزایری که به اخوان المسلمین منتسب بودند بیش از دو هزار نفر جنگ جو سرباز گیری کند.(4)

نقش عزام در سازماندهی جهاد، برازنده بود، هیچ کس دیگری چنین نفوذی در میان مجاهدان وکشورهای عربی نداشت. عبدالله عزام برای بین المللی نمودن جهاد افغانستان و جذب کمک های خارجی روزنامه الجهاد را تأسیس کرد که به زبان عربی منتشر می شد. او هم چنین درصدد بود که سپاه منظمی از جهادی های مسلمان به وجودآورد که فارغ از افغانستان، درتمام تحولات جهان اسلام نقش داشته باشند.(5)


1- . میشیل پلی و خالد دوران، اسامه بن لادن و تروریسم جهانی، ترجمه هومن وطن خواه، ص22.
2- . جان کالی، سیا و جهاد، ص141.
3- . میشیل پلی، اسامه بن لادن و تروریسم جهانی، ص67.
4- . یوسف وصالی، عرب های افغان، ص42.
5- . همان، ص34.

ص:383

به نظر می رسد ایجاد چنین ارتشی بعد از حل مسئله افغانستان می توانست بحران فلسطین را روی دست بگیرد و به همین جهت بود که عزام از سوی سازمان سیا و موساد، ترورگردید. عزام سرانجام در1988 در انفجار بمبی که در ماشینش کار گذاشته شده بود کشته شد. در این زمان برای آمریکا و اسرائیل، عزام کارآیی خود را ازدست داده بود. مذاکرات ژنو(1988) انجام شده و شوروی ها با سرشکستگی از افغانستان خارج می شدند. عزام دوباره متوجه فلسطین شده بود. او در این باره علایقش را بیان کرده بود: «او اعتراف کرده بود که شوروی دیگر خطر درجه یک در افغانستان نیست و اکنون در فکر کمک به جنبش حماس بود. »(1)

بن لادن و آمریکا

دوهفته پس ازاشغال افغانستان به وسیلة اتحادجماهیرشوروی بن لادن به پاکستان رفت تا در جهاد مشارکت کند. وی به عنوان نماینده عربستان سعودی به پاکستان می رفت و می خواست این پیام را به عرب ها منتقل کند که در جهاد افغانستان شاه زادگان و طبقات بالایی نیز حضور دارند. بن لادن برای نخستین بار با عزام آشنا شد و عزام وی را به پیوستن به جهاد تشویق کرد. رابطه نزدیکی میان آن دو برقرار بود و این علاقه تا مدت زیادی ادامه داشت. نیروهای گردآمده کنار بن لادن به وسیلة مأموران آی.اس.آی و سازمان سیا آموزش می دیدند و بن لادن نیز برای مشارکت در جهاد، از این آموزش ها استفاده می کرد. او بعدها در این باره چنین گفته است:« سعودی ها برای مقابله با روس های کافر، مرا به صفت نماینده خود در افغانستان برگزیدند. من در پاکستان، در ناحیه مرزی با افغانستان مستقر شدم. در آن جا از داوطلبان استقبال می کردم، که از سعودی و دیگر کشورهای عربی مسلمان می آمدند. اولین پایگاه آموزشی خود را در منقطه ایجاد کردم، که در آن نیروهای پاکستانی و آمریکایی داوطلبان را آموزش می دادند. تفنگ های مورد نیاز را آمریکائی ها و پول آن را سعودی ها


1- . قاسم شاه اسکندروف، افغانستان و تشکیل مراکز تروریستی.

ص:384

تأمین می کردند. من به زودی دریافتم، که فقط کافی نیست در افغانستان بجنگیم، بلکه باید در تمام جبهه ها و بر ضد کلیه ستم گران کمونیستی یا غربی مبارزه کنیم.»(1)

بسیاری از آنهایی که در مبارزات ضدغرب و یا به عنوان تروریسم از آن ها یاد می شود خود بیان کرده اند که چگونه «سیا» آن ها را در جنگ علیه شوری حمایت می کرد و آموزش های نظامی می داد. شیخ محمد کلاشینکوف، از رهبران القاعده در یمن، در مصاحبه ای گفت: «اسامه به ما پول داد و با توافق عربستان سعودی و سازمان سیا ما را به جهاد تشویق کرد.»(2)

مرحله دوم: القاعده دشمن جدید غرب پس از اتحاد جماهیر شوروی

پایان جنگ افغانستان به معنایی تمام شدن فعالیت نیروهای جهادی قلمداد می شد. از این رو آنان برای ادمه فعالیت به مقصدی جدیدی نیاز داشتند. بسیاری از نیروهایی که درافغانستان آمده بودند تا پروسه جهاد راپیش برند با توجه به جهاد افغانستان، امتیازات کسب کرده بودند. آن ها به عنوان مجاهدان از موقعیت اجتماعی برخوردارشدند، به ویژه که پیش از جهاد بسیاری ازآنان آدم های لاابالی در کشورهای خود بودند. دکتر موسی بن محمدبن یحیی القرنی ازاستادان اعزامی عربستان در دانشگاه دعوت و جهاد پاکستان گفته بود:« بسیاری از جوانان عرب تحت آموزش، هیچ گونه آشنایی با فرهنگ اسلامی نداشتند و بیشتر آن ها زندگی سراسر ابتذال و لاابالی گری را سپری کرده بودند. فساد روزافزون، آن ها را دچار روزمرگی کرده بود و در این میان دعوت به جهاد و مبارزه، باعث جلب توجه ایشان شده بود.»(3)

به همین سبب این افراد حاضر نبودند دوباره به راه قبلی و موقعیت پیشین برگردند. علاوه برآن که جنگ برای این نیروها به عنوان یک شغل درآمدزا بود و با توجه به جهاد آنان امتیازات مادی نیز کسب کرده بودند. کشورهای متبوع مجاهدان با جهاد افغانستان خواسته بودند شر افراد ماجراجو را از خود برطرف


1- . احمد رشید، طالبان، زنان، تجارت مافیا و پروژه عظیم نفت درآسیایی مرکزی، ترجمه نجله خندق، ص272.
2- . یوسف وصالی، عرب های افغان، ص42.
3- . مصاحبه با بنیانگذار جهاد دکتر موسی بن محمد بن یحیی القرنی، روزنامه شرق، ص7.

ص:385

کنند و به همین جهت حاضر نبودند دوباره این افراد را به کشور برگردانند؛ این متغیرها سبب شد که جبهة جدیدی برای فعالیت های جهادی در نظرگرفته شود.

پس از بیرون رانده شدن اتحادجماهیرشوروی از افغانستان جنگ جویان گرد آمده در افغانستان چنین می اندیشدند که آن ها توانسته اند نقش مهمی در معادلات بین المللی ایفا کنند و اعتمادبه نفسی که برای جنگ جویان عرب سرازیر شده در افغانستان به وجود آمده بود، برخی از رهبران این گروه را به این فکر انداخت که برای اجرای نقش دیگری باید تلاش کنند. این در حالی بود که موضوع فلسطین می توانست نقطه آغاز دیگری برای این گروه باشد. شکافی که میان رهبران سیاسی افتاد در اولویت بندی حرکت دیگر بود. عزام و کسانی که با او همراه بودند در این صدد بودند که صفی از مجاهدان جهان اسلام تشکیل گردد و نقطه مبارزه را از افغانستان به فلسطین انتقال دهد. این حرکت از نظر آمریکایی ها دور نماند. اسرائیل وآمریکا فهمیده بودند که عزام چه در سر می پروراند. به همین جهت یک توطئه کلان دیگر به وجود آمد و آن ایجاد یک جنبش بدل در قبال حرکت عزام و سرکوب کردن حرکت وی بود. این حرکت همان القاعده است که پس از ترور عزام ماهیت رسانه ای به آن دادند و غرب از یک طرف نیروهای پیکارجو را در یک گروه نظارت شده قرار داد تا خطر آنان به تمام کشورهای اسلامی گسترش نیابد و از سوی دیگر پس از سقوط بلوک شرق، دشمن دیگری در راوبط بین الملل برای آمریکایی ها نشان داده شود که در پرتو این غیریت سازی، آمریکا بتواند تاخت وتازهای فرامنطقه ای خود را گسترش دهد.

اولین حرکت های مستقلانه بن لادن تأسیس ماسده الانصار(قلعه شیران) بود که مستقیماً تحت نظر وی قرار داشت. این حرکت از همان آغاز به نام القاعده مشهور شد و سرانجام در سال 1988 رسماً اعلام موجودیت کرد. پس از آن، بن لادن با عزام دچار اختلاف گردید و تلاش کرد حرکت های خود را مستقلانه سازماندهی کند. نخستین عملیات بزرگ این سازمان جنگ جاجی بود که علیه ارتش سرخ در استان پکتیایی افغانستان صورت گرفت. بن لادن تا این زمان با استفاده از همکاری عزام توانسته بود

ص:386

افزون بر بیت الخدمات تاسال 1986 شش قرارگاه دیگر، برای مجاهدان خارجی (عمدتا عرب) فراهم سازد.(1)

داماد عزام عبدالله انس، در مصاحبه با الحیات، اختلافات عزام و بن لادن را جدی توصیف کرده بود: «من در پیشاور شاهد بودم که همکاری و هماهنگی متقابل میان دکتر عزام و اسامه بن لادن با وجود تعلق خاطری که به هم داشتند، به علت اختلاف شدید آن دو، روی اساس گذاری و نحوه برنامه های کاری القاعده، کاملاً قطع شده بود. بن لادن به بهانه تأسیس القاعده از مکتب خدمات شهید عزام فاصله گرفت، اما احترام متقابل شخصی خود را هم چنان حفظ کردند. تعدادی از منسوبان گروه القاعده آشکارا با شیخ عزام دشمنی می کردند و به او ناسزا می گفتند». مهم ترین اختلاف عزام و بن لادن در استفاده وسیع از ترور بود که براساس اظهارات انس، عزام با آن مخالف بوده است.(2)

حذیفه عزام، پسرعبدالله عزام براین عقیده است که اختلاف عزام و بن لادن براساس اندیشه تکفیر و به کارگیری ترور بودکه با نفوذ مصری ها درسازمان القاعده، بن لادن از عزام روگردانید. کسانی چون حمدالجزایری و ابن قیم و ایمن الظواهری اندیشه های تکفیری داشتند و نفوذ این ها درسازمان سبب شدکه القاعده به تکفیر و ترور رو آورد.(3)

در تضاد به وجودآمده میان عزام و سران القاعده، ترور عزام نشان داد که وجود القاعده برای آمریکا لازم است. اگر آمریکایی ها القاعده را به عنوان یک سازمان تروریستی می شناختند، در این زمان به راحتی می توانستند با حذف رهبران تکفیری، شاخه معتدل آن را به رهبری عزام نگه دارند، ولی آمریکا به این نتیجه رسید که عزام جهاد واقعی را به فلسطین منتقل می کند و براین اساس منافع آمریکا در منطقه به ویژه امنیت اسرائیل تهدید می شود. ترور عزام این تهدید را حداقل از سوی مجاهدان آموزش دیده در پاکستان، برطرف کرد. بر اساس تحقیقات انجام شده از سوی


1- . همان، ص26.
2- . روزنامه الحیاة، شماره 14113، http://www.daralhayat.com.
3- . حمیدرضا اسماعیلی، فصلنامه مطالعات منطقه ای جهان اسلام، ص25.

ص:387

اسلام شناس فرانسوی، الیویه روآ، القاعده در فلسطین هیچ کاری انجام نداده است و بیشتر فعالیت آن بر مناطق حاشیه ای جهان اسلام متمرکز بوده است: «جهادی که بن لادن پرچم دار آن است، همه در نواحی حومه ای جهان اسلام انجام می شود: بوسنی، کوسوو، چچن، افغانستان، کشمیر، مورو در فیلیپین، بدون آن که از نیویورک سخن گوییم. بن لادن در کشورهای سودان، یمن و افغانستان اقامت داشته است. در آفریقای شرقی عملیات داشته است، ولی فقط هنگام حملة آمریکا به افغانستان، سخن از اورشلیم به میان آورده است.»(1)

بر پایه این گزارش و حرکت های پدید آمده در مناطق مرکزی جهان اسلام، می توان نتیجه گیری کرد که القاعده مأمور بود تا حرکت های اسلامی را از مرکز به پیرامون بکشاند، و منطقه کانونی جهان اسلام، هم چنان زیر سایه سنگین دیکتاتورهای وابسته به غرب باقی بماند، تا از یک طرف اسرائیل در امنیت بوده و از سوی دیگر تسلط غرب بر منابع طبیعی جهان هم چنان باقی بماند.

هنگامی که در1988 سازمان القاعده رسماً اظهار وجود کرد، سازمان سیا، بن لادن و القاعده را جدی نگرفت و یک خبرنگار هندی نوشت که آمریکا در مقابل القاعده چشمان خود را بسته است.(2)

آیا «سیا» پیش بینی نمی کرد که ایجاد چنین سازمان در زمانی که روس ها در حال خروج ازافغانستان هستند پیامدی برای آمریکا داشته باشد و یا اینکه با نفوذی که این سازمان در میان رهبران این جنبش داشت مطمئن بود که در تحولات بعدی نیز می تواند از آن ها استفاده کند. تا این زمان آمریکایی ها نتوانسته بودند فروپاشی اتحاد جماهیرشوروی را پیش بینی کنند، ولی به نظر می رسد که امیدوار بودند از این نیروی رادیکال در سایر درگیری های منطقه در راهبرد جنگ نیابتی علیه شوروی بهره برداری کنند.

علاوه بر رابطه سازمان سیا و بن لادن مطالعات دربارة عملکرد جنبش های افراطی و تروریست نشان می دهد که بیشتر آنان در عملیات های تروریستی و خراب کارانه از


1- . اولیویه روآ، اسلام جهانی شده، ترجمه حسین فرشتیان، ص34.
2- . http://www.thirdworldtraveler.com.

ص:388

تاکتیک هایی استفاده می کنند که «سیا» به این جنگ جویان در پاکستان آموزش می داد. به طور نمونه جبهه نجات اسلامی الجزایر که برخی از اتباع آمریکایی را به قتل رسانده است از دست پرورده های سازمان سیا می باشد. بسیاری از رهبران این جنبش که از فعال ترین جنبش های رادیکال است در پایگاه های سازمان سیا در پاکستان آموزش دیده اند. مقامات الجزایر «معتقدند که بسیاری از رهبران جبهة نجات اسلامی در افغانستان در پایگاههای آموزش دیده اند که زمانی سازمان سیا از رزمندگان اسلامی علیه نیروهای شوروی پشتیبانی می کرد.»(1)

فروپاشی اتحادجماهیر شوروی یکی از رویدادهای مؤثر بر بزرگ نمایی جنبش های بنیادگرا است. ایالات متحده با بدل سازی، یک جنبش مخالف آمریکا را برجسته کرد تا به این وسیله حضورش را در منطقه توجیه کند.

آمریکا با رسانه ای کردن جنبش القاعده می خواست به دو مشکل مهم پاسخ دهد: نخست این که احساسات ضدآمریکایی به وجودآمده در میان مسلمانان را به سوی جنبشی هدایت کند که در نهایت آمریکا بتواند آنرا کنترل کند، اگر چنین جنبش هایی نباشد، طبیعی است که جهان اسلام ممکن بود به مدل انقلاب اسلامی در ایران روی بیاورند و با مقبولیت گفتمان مقاومت از نوع انقلاب اسلامی در ایران، آمریکایی ها اولین دشمن واقعی مسلمانان به شمار می رفت و این بدترین اتفاقی بود که می توانست برای ایالات متحده به وجودآید؛ دوم این که با فروپاشی شوروی، ایالات متحده با بزرگ نمایی بنیادگرایی اسلامی سیاست خارجی اش را با توجه به مولفه دشمن سازی توجیه کرد. از این پس آمریکایی ها درصدد برآمدند که پس از خطر «سرخ» در برابر ایالات متحده، خطر جدید «سبز» را مطرح کنند. رسانه ای کردن خطر بنیادگرایان اسلامی می خواهد هژمونی آمریکا درجهان را توجیه کند. پیروزی دولت طالبان، و به کار گرفته شدن آموزه های وهابی در سیاست و جامعه، بهترین موقعیت رسانه ای را برای غرب مهیا کرد


1- . فوازای جرجیس، آمریکا و اسلام سیاسی، ص257.

ص:389

که از اسلام چهره متحجرانه و واپس گرایانه نشان دهد. آمریکا در این زمان چنین القا می کرد که یک پایگاه امن برای پرورش نیروهای ارتجاعی در افغانستان به وجود آمده است که می خواهد کل تمدن بشری را هدف قرار دهد. برای جدی نشان دادن این خطر، اقدامات زیادی صورت گرفت که بسیاری از آن ها این اقدامات بر فعالیت رسانه ای متمرکز بود. بررسی شخصی نگارنده نیز نشان می دهد که بیشترین فیلم های مربوط به افغانستان که همه در بیرون از کشور تولید شده اند، با محوریت نشان دادن تحجر و واپس گرایی طالبان تدوین گردیده اند.

در همین زمان پس ازچند حملة تروریستی در ایالات متحده، آفریقا و یمن، غربی ها انگشت اتهام را به سوی القاعده نشانه گرفتند و ایالات متحده اردوگاه های آموزشی القاعده در افغانستان را بمباران کرد، ولی بررسی گزارش های موجود نشان می دهد که این حمله زمانی اتفاق افتاد که بن لادن در اردوگاه نبود و سازمان سیا این موضوع را می دانست: «برخی ازمنابع در واشنگتن تأیید می کنند که ایالات متحده با کمک نظارت الکترونیکی بر ارتباطات رادیو تلفنی بن لادن و با استفاده از ماهواره ها از غیبت او اطلاع یافته بود. آن ها عمداً نمی خواستند که اوکشته شود.»(1)

حتی براساس گزارش جان کالی حمله به برج های دوقلو نیز پیش از وقوع به آمریکایی ها گزارش شده بود، ولی آن ها این گزارش را نادیده گرفتند:«به دلایلی که هنوز مشخص نیست، واشنگتن به اعلام خطرهای سرویس های اطلاعاتی شاه عبدالله اردن اعتنایی نکرده بود. تابستان گذشته مسئولان آمریکایی و مأموران آلمانی پیامی را به طورجداگانه دریافت کرده بودند: درآینده ای نزدیک در خاک آمریکا حمله ای رخ خواهد دادکه در آن ازهواپیماها استفاده می شود. (به هواپیماربایی هیچ اشاره ای نشده بود) سرویس های اردنی هم، چنان که قبلاً مشاهده کردیم به شدت تروریست های اسلامی را ازسال های پیش تعقیب می کردند و توطئه های القاعده را پیگیری می کردند.آن ها حتی از نام رمزی عملیات اطلاع داشتند:


1- . جان کالی، سیا و حهاد، ص320.

ص:390

«العروش الکبیر»؛ «ازدواج های بزرگ(1)

نمی دانم کدام یک ازسرویس ها آمریکایی این هشدار را دریافت کرد و آیا به مقامات مافوق منتقل شده است یا خیر؟ دولت صدر اعظم گرهارشرودر نیز این هشدار را جدی نگرفت.»(2)

غیریت سازی غرب از القاعده و رسانه ای کردن خطرات آن همان راهبردِ غربی بود که می خواست به بهانة مبارزه با تروریسم، در منطقه راهبردی افغانستان حضور یابند، جایی که قدرت های بالقوه جهانی و منطقه ای در همین منطقه واقع شده است، و به همین جهت است که سازمان های اطلاعاتی غرب با اطلاع اجمالی از حادثه یازده سپتامبر اجازه دادند این حادثه به وجود آید و یا این که چه بسا در طراحی این توطئه مشارکت کنند؛ حتی بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و روی کارآمدن دولت افراط گرایی طالبان، آمریکا می کوشید روابطش را با این گروه توسعه دهد. در این زمان که موقعیت ژئواکونومیک افغانستان به دلیل منابع انرژی آسیای میانه برجسته گردید، آمریکایی ها امیدوار بودند که با نزدیکی به طالبان از ذخایر عظیم نفتی و گازی منطقه برخوردار گردند. به همین جهت شورای روابط خارجی آمریکا که مرکز دیپلماسی این کشوراست و موسسه رند (Rand coropration) که برای پنتاگون و صنایع دفاع و انرژی پژوهش می کند به دفاع از طالبان برخاست. بارنت روبین(Barnett Rubin) کارشناس مسایل افغانستان درشورای روابط خارجی، در این باره چنین گفت: «گروه طالبان هیچ ارتباطی با بین الملل اسلام انقلابی ندارد و در واقع از این بین الملل نفرت هم دارد.»(3)

اما سیر حوادث به گونه ای پیش رفت که آمریکا از حادثه به وجود آمده در یازده سپتامبر بیش ترین استفاده را کرد و با جدی نشان دادن خطر تروریسم، در این منطقه حضور نظامی و سیاسی خود را تثبیت کرد.


1- . باید توجه داشت که کالی العروش الکبیر را که به معنای خروش بزرگ است احتمالاً با العروس الکبیر اشتباه گرفته وآن را به ازدواج های بزرگ برگردانده است.
2- . همان، ص361.
3- . ژان شارل - گیوم داسکیه، بن لادن، حقیقت ممنوع، ترجمه حامد فولاد وند، ص 38، منظور بارنت رو بین از بین الملل اسلام، اسلام گرایی در عرصه روابط بین الملل است.

ص:391

مرحله سوم: بیداری اسلامی و ترکیب معامله و مقابله با القاعده

نهضت بیداری اسلامی زمانی صورت گرفت که آمریکا در افغانستان بهانه ای برای حضور نداشت. پس از یک دهه حضور در افغانستان، اوضاع امنیتی در این کشور به وخامتِ روزافزون گرفتار شده بود. مردم افغانستان به این حقیقت واقف شده بودند که جنگ در افغانستان، ماهیت تصنعی و تقلبی دارد و ایالات متحده و هم پیمانان غربی اش در این توطئة منطقه ای سهیم هستند. ایالات متحده برای فرونشاندن این حقیقت مستقیماً سراغ بن لادن رفت و حداقل چنین اعلام کرد که مأموران آمریکایی توانسته اند بن لادن را در نزدیکی های اسلام آباد به قتل برسانند. از منظر آمریکایی ها قتل بن لادن با رسانه سازی می توانست بخشی از مشکل را حل کند. بن لادن کشته شد، اما جنگ در افغانستان به شدت خود ادامه داد و بعد از قتل وی چنین القا شد که طالبان مدعی استقرار امارت اسلامی در افغانستان است و تا زمانی که این تهدید وجود داشته باشد آمریکا نمی تواند از این کشور خارج شود. آمریکا با بازی با القاعده و طالبان در صدد است حضورش در منطقه توجیه کند و زمینه های لازم را برای تشکیل پایگاه های نظامی آمریکا در منطقه و افغانستان تحت عنوان مبارزه با تروریسم فراهم کند. به همین دلیل است که جنگ افغانستان پایانی ندارد. بن لادن کشته شده است اما فعالیت های القاعده هیچ تغییری نکرده است.

بیداری اسلامی که از قبل پیش بینی نشده بود دشواری دیگری را فرا روی آمریکا قرار داد. بیداری اسلامی مسئله غرب ستیزی و مخالفت با هژمنی غرب را از حاشیه ها به مرکز فرامی خواند، جایی که برای غرب اهمیت راهبردی دارد. غربی ها در مبارزه با پدیده بیداری اسلامی از راهبردهای گوناگون استفاده می کنند. شاکله این برخورد در ترکیبی از مدل رئالیسم و پساساختارگرایی قرار گرفته است. در این مدل تلاش می شود که دربارة هر مورد خاص راهبرد خاص تدوین گردد. دیگر شاهد راهبرد کلان از تعامل و تقابل وجود ندارد، بلکه این موقعیت خاص یک کشور در جریان بیداری اسلامی

ص:392

است که تعیین می کند از کدام نیرو حمایت و سازمان حمایت گردد. بر اساس چنین راهبردی است که از القاعده و تکفیری های در سوریه، از ارتش و نظامیان در مصر علیه فعالان متعلق به اخوان المسلمین و کلاً سرکوب کردن اسلام سیاسی در این کشور، و از استبداد و دیکتاتوری در بحرین حمایت می شود. عراق نیز از جمله کشورهایی است که غرب و برخی از کشور های همسایه آن می کوشند از طریق القاعده و تکفیری ها بر این کشور فشار وارد کنند.

در این برهه غرب با بهره گیری از ماهیت ضدشیعی جنبش های تکفیری می کوشد در سوریه، لبنان و عراق صحنة تحولات سیاسی را به نفع خود مدیریت کند. در این دوره از روابط غرب و جنبش های تکفیری علاوه بر آن که آمریکا با به راه انداختن مبارزه علیه تروریست تحت عنوان عملیات آزادی پایدار در افغانستان، حضور خود را در منطقه توجیه می کند، با راه افتادن موج بیداری اسلامی می کوشد تحولات خاورمیانه را نیز از طریق ایجاد نفاق میان شیعه و سنی مدیریت نماید. ابومصعب زرقاوی که در عراق کشته شد اندیشه های تکفیری ضدشیعی داشت و هنوز هم تفکر اوست که در میان گروه های تکفیری القاعده در عراق به اجرا گذاشته می شود. جنگ سوریه پرده های کشیده شده بر رابطه القاعده، آمریکا و اسرائیل را درید و غرب مجبور شد به طور آشکار پشت جبهه تروریست های تکفیری قرار گیرد.

این مقاله اگر پیشنهادی داشته باشد به طور مشخص مخاطب آن امت اسلامی به ویژه عالمان و فرهنگیان آن است. بصیرت مسلمانان موجب رونق و شکوفایی جامعه اسلامی است. هرگونه اتکا بر قدرت های فرامنطقه ای نمی تواند هیچ کدام از گرو ها و جنبش های اسلامی را به مقصد برساند. زمان آن رسیده است که نخبگان فکری و فرهنگی امت اسلامی راهبرد های مربوط به نجات جامعه اسلامی و رسیدن به عزت و شکوفایی این جامعه را فراهم کنند.

ص:393

نتیجه

اشغال افغانستان به وسیلة اتحادجماهیرشوری معادلات سیاسی منطقه و جهان را به هم ریخت. این جنگ مزیت دیگری را نیز برای آمریکا واسرائیل درپی داشت وآن انتقال جهاد از فلسطین به افغانستان بود. آمریکا قطب جدیدی از دولت های ذی نفع را در منطقه به وجود آورد. در جهاد افغانستان آمریکا از طریق همکاری با کشورهای عربستان، مصر و پاکستان مجاهدان عرب را وارد جنگ افغانستان کرد. پس از جنگ دو جبهه در میان جنگجویان عرب شکل گرفت که یکی به رهبری عزام می خواست، نبرد به اسرائیل منتقل شود و دیگری به رهبری بن لادن تحت عنوان القاعده اعلام وجود کرد که به ترور و فعالیت های زیر زمینی رو آورد. غرب با حذف جبهه نخست، از طریق رهبران القاعده و برخی از افراد قبایل در این گروه رسوخ کرد. آمریکا با بزرگ جلوه دادن خطر تروریسم توانست در منطقه حضور یابد و با بازی با القاعده در صدد است حضورش را در منطقه تثبیت کرد. و پایگاه های نظامی تاسیس کند. نهضت بیداری اسلامی موقعیت دشواری را برای غرب به وجود آورده است و غرب می کوشد با اختلاف افکنی میان مسلمانان، حمایت از نیروهای ارتجاعی و استبدادی، نهضت به وجود آمده را عقیم سازد. هوشیاری امت اسلامی به ویژه عالمان و فرهنگیان امت اسلامی می تواند جامعه اسلامی را از این پیچ تاریخی، آگاهانه و هوشیارنه عبور دهد.

ص:394

منابع

1. اسماعیلی، حمیدرضا، بازشناسی اندیشه سیاسی القاعده، فصلنامه مطالعات منطقه ای جهان اسلام، شماره 30-31، سال هشتم، 1386.

2. بریزار، ژان شارل - داسکیه،گیوم، بن لادن، حقیقت ممنوع، ترجمه حامد فولادوند، عطائی، تهران 1381.

3. پلی، میشیل - دوران، خالد، اسامه بن لادن و تروریسم جهانی، ترجمه هومن وطن خواه، چاپ دوم، کاروان، تهران 1380.

4. جرجیس، فوازای، آمریکا و اسلام سیاسی، ترجمه محمدکمال سروریان، پژوهشکده مطالعات راهبردی، تهران 1382.

5. رشید، احمد، طالبان، زنان، تجارت مافیا و پروژه عظیم نفت درآسیایی مرکزی، ترجمه نجله خندق، بقعه، تهران 1382.

6. روآ، اولیویه، اسلام جهانی شده، ترجمه حسین فرشتیان، بوستان کتاب، قم 1378.

7. روزنامه الحیاة، 2001، شماره 14113؛http://www.daralhayat.com .

8 . روزنامه الشرق الاوسط، 2001، /5/1؛ www.aawsat.com

9. روزنامه شرق، مصاحبه با بنیانگذار جهاد دکتر موسی بن محمد بن یحیی القرنی، شماره 721، 1386.

10. سکندروف، قاسم شاه، طالبان و تشکیل مراکز تروریستی، ترجمه عبدالواحد خرم؛ 1385، http://www.ariaye.com/ketab

11. فرهنگ، میر محمد صدیق، افغانستان در پنج قرن اخیر، چاپ دوم، محمد وفایی، قم 1374.

12. کالی، جان، سیا و جهاد؛ جنگ های نامقدس، ترجمه مجتبی نجفی و مهرگان نظامی زاده، چاپ دوم، صمدیه، تهران 1387.

13. کشککی، صباح الدین، دهه قانون اساسی، چاپ سوم، میوند، پیشاور 1377.

14. مارسدن، پیتر، طالبان، جنگ، مذهب و نظام جدید در افغانستان، ترجمه کاظم فیروزمند،چاپ دوم، مرکز، تهران 1388.

15. مستوری، ناصر، افغانستان دیپلماسی دو چهره، ایرانشهر، تهران 1371.

16. موسوی، سید عسکر، هزاره های افغانستان، ترجمه اسد الله شفایی، سیمرغ، تهران 1379.

17. وصالی، یوسف، عرب های افغان، موسسه آینده سازان نور، تهران 1386.

18. Phil Gasper، 2001.؛http://www.thirdworldtraveler.com

ص:395

میراث سیاسی و اجتماعی دارالعلوم دئوبند و نهضت «دئوبندیه» در شبه قاره هند / علی محمد طرفداری، سعید طاوسی مسرور

اشاره

علی محمد طرفداری(1)

سعید طاوسی مسرور(2)

چکیده

نهضت «دئوبندیه» یکی از نهضت های پردامنه اسلامی شبه قاره هند در نیمه دوم قرن سیزدهم هجری (نوزدهم میلادی) است که با هدف اجرای کامل شریعت اسلامی و جهاد علیه استعمار بریتانیا شکل گرفت و سپس به تدریج با ورود به عرصه تحولات سیاسی و ایجاد مکتب فقهی گسترده و تأثیرگذار، نقش بسزایی در شکل گیری نهضت های اسلام گرا در پاکستان، افغانستان، آسیای مرکزی و آسیای جنوب شرقی در سده چهاردهم هجری (بیستم میلادی) ایفا کرد. نام نهضت دئوبندیه از شهر «دئوبند» واقع در شمال شرقی دهلی از شهرهای کهن هند گرفته شده است. این نهضت در اثر فعالیت های وسیع دینی و سیاسی حوزه علمیه بسیار تأثیرگذار آن با نام «دارالعلوم دئوبند» پدید آمد. حوزه مذکور، جایگاه برجسته ای در تاریخ تفکر اسلامی شبه قاره داشته و دارد. مکتب فقهی دارالعلوم دئوبند، تحت تأثیر تعالیم «شاه ولی الله دهلوی» و نهضت «سید احمد بریلوی» قرار داشت که علیه استعمار بریتانیا مبارزه می کرد و از این رو توانست به تدریج نهضتی اسلامی در شبه قاره هند پدید آورد که در قرن بعد،


1- عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی، واحد علوم و تحقیقات تهران، گروه تاریخ
2- دانشجوی دکترای تاریخ اسلام دانشگاه تهران

ص:396

حتی به ظهور گروه های اسلام گرا و افراطی، نظیر «طالبان» هم انجامید. در مقاله حاضر، میراث سیاسی و اجتماعی دارالعلوم دئوبند و نقش مکتب فقهی دئوبندیه در تحولات سیاسی و اجتماعی شبه قاره هند و ایجاد نهضت دئوبندیه بررسی می شود.

کلیدواژه ها: مسلمانان شبه قاره هند، دارالعلوم دئوبند، نهضت دئوبندیه، مکتب های فقهی اسلامی، بنیادگرایی اسلامی، تجزیه شبه قاره هند، افغانستان، طالبان.

مقدمه

دئوبندیه (Deobandism) از نهضت های مهم اسلامی شبه قاره هند در نیمه دوم سده سیزدهم هجری (نوزدهم میلادی) است که خواهان اجرای کامل شریعت اسلامی و جهاد علیه استعمار بریتانیا بود و نقش بسزایی در شکل گیری نهضت های اسلام گرا در پاکستان، افغانستان، آسیای مرکزی و آسیای جنوب شرقی در قرن چهاردهم هجری (بیستم میلادی) ایفا کرد. نام نهضت دئوبندیه از شهر دئوبند واقع در شمال شرقی دهلی، از شهرهای کهن هند گرفته شده و شهرت آن عمدتاً به مدرسه دینی یا حوزه علمیه بسیار تأثیرگذار آن با نام «دارالعلوم دئوبند» مربوط است که جایگاه برجسته ای در تاریخ تفکر اسلامی شبه قاره دارد و همواره طلیعه دار دیانت رسمی اسلام در هندوستان بوده است.(1) این مدرسه علوم دینی را، که یکی از مدارس و حوزه های مهم علوم اسلامی (اهل سنت) در شبه قاره است، «محمد عابد حسین» و «مولانا محمد قاسم نانوتوی» در 15 محرم 1283/30 مه 1866 با گروهی از علمای هند در شهر دئوبند بنیاد نهادند.(2)

به علت اینکه نانوتوی خود عهده دار اداره امور مدرسه بود، او را بنیان گذار دارالعلوم


1- . Annemarie Schimmel, Islam in the Indian Subcontinent, P. 209؛ Encyclopedia of Religion and War, ed. Gabriel PalmerFernandez, s. v. “Deobandism”, (by Ishtiaq Ahmad), New York, 2004؛ Mushirul Hasan, Islam in the Subcontinent: Muslims in a Plural Society, P. 351 and M. Mujieeb, Indian Muslims, P. 409.
2- . سید محبوب رضوی، تاریخ دئوبند، ص75؛ اکبر ثبوت، مدارس اسلامی هند در طول تاریخ و جایگاه فرهنگ ایران در آنها، ص78.

ص:397

می دانند و به دلیل اهمیت جایگاه وی، برخی از دانش آموختگان این مدرسه شخصیت علمی خود را به وی منسوب کردند و حتی بعضی از آنها نام خانوادگی قاسمی را برای خود برگزیدند.(1)

زمینه های تاریخی شکل گیری دارالعلوم دئوبند

ریشه های تاریخی تأسیس این مدرسه به قیام سراسری مسلمانان هند علیه استعمار انگلستان در 1273 ه- . ق./1857 م. و تأثیر تعالیم دینی شاه ولی الله دهلوی و فرزندش «شاه عبدالعزیز دهلوی» و نیز حرکت جهادی «سید احمد بریلوی» باز می گردد که در نتیجه آن، گروهی از علمای مسلمان هند درصدد برآمدند تا مدارس دینی ای تأسیس کنند که از حکومت انگلیسی هند مستقل باشند و دارالعلوم دئوبند نخستین مدرسه ای است که در پی این تصمیم ایجاد شد. این مدرسه برای ترویج تعالیم مکتب شاه ولی الله دهلوی بنیان نهاده شد و ادامه جریان مدرسه «رحیمیه» دهلی بود.(2)

به این ترتیب، زمان پیدایش این نهضت به دوره حاکمیت استعمار انگلستان بر هند در نیمه دوم سده سیزدهم هجری (نوزدهم میلادی) باز می گردد که به عنوان ایدئولوژی اصلاح طلب با هدف دمیدن روح تازه ای در کالبد جامعه مسلمانان هند ظهور کرد و بعدها به صورت نهضت سیاسی و مرکز آزادی خواهی مسلمانان هند درآمد و علاوه بر شبه قاره، در تحولات سیاسی و اجتماعی آسیای مرکزی و آسیای جنوب شرقی نیز نقش دینی و فرهنگی گسترده ای ایفا کرد. این نهضت به دلیل آنکه در بستر اسلام سنی (حنفی) شکل گرفته بود، گاه با اندیشه شیعی در تعارض قرار می گرفت، به طوری که جدی ترین و انتقادی ترین مواضع


1- . اکبر ثبوت، مدارس اسلامی هند در طول تاریخ و جایگاه فرهنگ ایران در آنها، ص78.
2- . سید محبوب رضوی، تاریخ دئوبند، ص13 و 14؛ اکبر ثبوت، مدارس اسلامی هند در طول تاریخ و جایگاه فرهنگ ایران در آنها، ص77. Shamim Akhter, Faith and Philosophy of Islam, P. 145.

ص:398

علمای اهل سنت شبه قاره در برابر عقاید و اعمال شیعیان «امامیه» در آرای علمای دئوبندیه دیده می شود.(1)

علاوه بر شرایط داخلی شبه قاره، زمینه های تاریخی شکل گیری این نهضت در تحولات قرن های یازدهم و دوازدهم هجری (هیجدهم و نوزدهم میلادی) جهان اسلام نیز ریشه دارد؛ یعنی دورانی که کشورهای اسلامی شاهد هجوم نظامی و برتری جویی علمی کشورهای استعمارگر غربی بودند و این امر تغییرات فکری و فرهنگی گوناگونی در میان اندیشوران مسلمان به وجود آورد و موجب پیدایش جنبش های تجددطلبانه و اصلاح طلبانه در سرزمین های اسلامی و نیز ظهور اندیشه های اتحاد اسلامی و اسلام گرایانه در تقابل با استعمار جهان غرب شد.

در میان این جنبش های اصلاح طلب دینی، دو جریان فکری نمود و برتری بیشتری داشتند یک جریان، کسانی بودند که مطابقت ارزش های اسلامی با ارزش های اروپایی، همراه با حفظ ایمان اسلامی را تبلیغ می کردند که بهترین نمونه آنها در شبه قاره هند، جریان «سر سید احمدخان» است. گروه دیگر، علمایی بودند که به ضرورت طرد فرهنگ اروپایی و بازگشت به مبانی دین اسلام برای مقابله با نفوذ و تهاجم فرهنگ غرب و نیز نفوذ هندوها باور داشتند. بانیان نهضت دئوبندیه و همچنین دارالعلوم آن و دیگر جنبش های اصلاح طلب دینی در شمال هند، جزء این دسته اخیر بودند،(2) اما چنان که اشاره شد، مهم ترین عامل پیدایش این نهضت و تأسیس دارالعلوم دئوبند، قیام


1- . Encyclopedia of Religion and War, ed. Gabriel Palmer-Fernandez, s. v. “Deobandism”, (by Ishtiaq Ahmad), New York, 2004؛ Barbara Daly Metcalf, Islamic Revival in British India: Deoband 1860-1900, P. 100؛ Barbara D. Metcalf, Islamic Contestations: Essays on Muslims in India and Pakistan, P. 17؛ John L. Esposito, Unholy War: Terror in the Name of Islam, P. 16 and Aziz Ahmad, Studies in Islamic Culture in the Indian Environment, P. 65.
2- . مشیرالحسن، جنبش اسلامی و گرایش های قومی در مستعمره هند، ص350 و 351؛ Encyclopedia of the Modern Islamic World, ed. John L. Esposito, vol. 2, P. 243-254؛ Annemarie Schimmel, Islam in the Indian Subcontinent, P. 210؛ Annemarie Schimmel, Islam in India and Pakistan, Leiden, P. 17 and K. A. Nizami, “Socio-Religious Movements in India Islam”, in: India and Contemporary Islam, Edited by S. T. Lokhandwalla, New Delhi, 1971, P. 111.

ص:399

سراسری مسلمانان هند در 1273ه- . ق./1857م. بود که باعث شد گروهی از علمای اهل سنت، این مدرسه دینی را با هدف حفظ معتقدات و سنت و وحدت اسلامی و تربیت طبقه ای از روحانیان برای اصلاح اسلام و هدایت مسلمانان در مسیر صحیح به وجود آورند.(1)

فراز و نشیب های دارالعلوم دئوبند

مؤسسان دارالعلوم دئوبند برای حفظ استقلال مدرسه و جلوگیری از نفوذ مستقیم یا غیرمستقیم حکومت انگلستان در امور آن، از همان ابتدای تأسیس، در اساسنامه آن مقرر کردند که این مدرسه نباید کوچک ترین کمک مالی از حکومت بریتانیا دریافت کند و برای تأمین هزینه های مدرسه، مسئولان آن فقط می توانند از کمک های مردمی استفاده کنند.(2)

از این رو دارالعلوم دئوبند به تدریج به صورت زمینه ای برای ایجاد نهضت آزادی خواهی درآمد و فعالیت های آن تحت الشعاع تأمین آزادی شبه قاره هند قرار گرفت و برای صیانت از فرهنگ اسلامی در برابر استعمار انگلستان، بر آموختن زبان عربی به عنوان زبان اصلی فراگیری علوم دینی تأکید شد.(3) برای پاسداری از فرهنگ اسلامی و به علت توجه بسیار به علوم جدید در شبه قاره و تنزل و رکود درس های سنتی، نانوتوی با آموزش علوم جدید در این مدرسه مخالف بود، اما با این حال، قصد دایر کردن کلاس های آموزش زبان انگلیسی در دارالعلوم را داشت که پیش از اجرای آن درگذشت.(4)


1- . اکبر ثبوت، مدارس اسلامی هند در طول تاریخ و جایگاه فرهنگ ایران در آنها، ص 77؛ مشیرالحسن، جنبش اسلامی و گرایش های قومی در مستعمره هند، ص15 و Metcalf, Islamic Revival in British India: Deoband 1860-1900, P. 100.
2- . عبدالمنعم نمر، کفاح المسلمین فی تحریر الهند، ص32؛ سید مناظر احسن گیلانی، سیری در زندگی حضرت امام مولانا محمد قاسم نانوتوی، ترجمه و اقتباس صلاح الدین شهنوازی، ص44 و 45 و Harlan O. Pearson, Islamic Reform and Revival in Nineteenth-Century India, New Delhi, P. 219-220.
3- . عبدالحلیم ندوی، مراکز المسلمین التعلیمیه والثقافیه والدینیه فی الهند، ص4 و Vartan Gregorian, Islam a Mosaic, not a Monolith, P. 44.
4- . سید مناظر احسن گیلانی، سیری در زندگی حضرت امام مولانا محمد قاسم نانوتوی، ترجمه و اقتباس صلاح الدین شهنوازی، ص47-49 و P. Hardy, the Muslim of British India, P. 170.

ص:400

کار تدریس این مدرسه دینی، ابتدا در مسجد کوچک و تاریخی دئوبند موسوم به «چهتّه/چهتّا» و تنها با یک طلبه به نام «محمود حسن دئوبندی» و یک استاد به نام «مولوی قاری محمود دئوبندی» آغاز شد و «مولانا رشید احمد گنگوهی»، که از وی نیز در کنار «نانوتوی» به عنوان مؤسس دارالعلوم یاد شده است، بر کار تدریس نظارت می کرد.(1)

محمود حسن بعدها خود مهم ترین استاد و مدیر دارالعلوم و یکی از رهبران مبارزه های آزادی خواهانه هند شد و «شیخ الهند» لقب گرفت. وی از 1291ه- . ق./1874م. در دارالعلوم تدریس را آغاز کرد و پس از مهاجرت مولانا سید احمد دهلوی در 1307ه- . ق./1890م. به «بهوپال»، از 1308ه- . ق./1891م. ریاست این مدرسه را به عهده گرفت.(2)

علاوه بر محمدقاسم نانوتوی و عابد حسین، اعضای نخستین هیئت امنای دارالعلوم عبارت بودند از: «مهتاب علی دئوبندی»، «ذوالفقارعلی دئوبندی»، «فضل الرحمان عثمانی»، «نهال احمد دئوبندی» و «منشی فضل حق دئوبندی» که همگی به جز مولانا مهتاب علی و شیخ نهال احمد در دومین هیئت امنا (تشکیل شده در 1291ه- . ق./1874م.) نیز عضو بودند، با این تفاوت که «رشید احمد گنگوهی» نیز به عضویت هیئت امنای دوم درآمد.(3)

گنگوهی پس از وفات نانوتوی، تا پایان عمر خود مدیریت دارالعلوم را عهده دار شد.(4)

تعداد طلاب این مدرسه در پایان اولین سال، به 78 نفر رسید که 58 تن از آنها افغانی و پنجابی بودند.(5)

از این رو مؤسسان دارالعلوم از اواخر 1292ه- . ق./1875م. به توسعه مدرسه و جدا کردن آن از مسجد پرداختند. ابتدا خانه ای اجاره شد تا اینکه نخستین عمارت این مدرسه، که به دست احمد علی سهارنپوری بنیاد نهاده شد،


1- . Sophie Gilliat-Ray, Muslims in Britain: An Introduction, P. 85.
2- . سید محبوب رضوی، تاریخ دئوبند، ص55، 75 و 146-150؛ اکبر ثبوت، مدارس اسلامی هند در طول تاریخ و جایگاه فرهنگ ایران در آنها، ص79؛ محمود احمد ظفر، علمای میدان سیاست مین، ص332 و 333؛ عبدالمنعم نمر، کفاح المسلمین فی تحریر الهند، ص32 و 33 و عبدالحی حسنی، نزهة الخواطر و بهجة المسامع والنواظر، ج8، ص466-468.
3- . سید محبوب رضوی، تاریخ دئوبند، ص125 و 126؛ محمود ظفر، علمای میدان سیاست مین، ص335 و 336.
4- . محمد طیب قاسمی، گزارش سفر افغانستان در پرتو پیوستگی های دینی و عرفانی دارالعلوم دئوبند، ص8.
5- . سید محبوب رضوی، تاریخ دئوبند، ص75.

ص:401

در 1293ه- . ق./1876 م. (ماده تاریخ: اشرف عمارات) به بهره برداری رسید.(1)

توسعه مدرسه در کنار همان مسجد به تدریج ادامه یافت تا اینکه عمارت های متعددی، مانند دو مسجد (تأسیس شده در 1328ه- . ق./1910م. و 1349ه- . ق./1931م.)، دارالحدیث، دارالتفسیر، دارالقرآن و دارالاقامه (برای سکونت طلاب) ساخته شد و استادان، طلبه ها و کارمندان آن افزایش یافتند.(2) این مدرسه در دوران مدیریت چهل ساله محمود حسن، که او را پدر دارالعلوم نیز نامیده اند، اعتبار و شهرتی بین المللی یافت و به بزرگ ترین مدرسه دینی عربی زبان اهل سنت در جهان اسلام بعد از «الأزهر» در قاهره تبدیل شد و به «ازهر هند»، «ازهر شرق» و «ازهر آسیا» ملقب شد. دارالعلوم با ایجاد شرایط مساعدی چون تهیه مسکن، خوراک و لباس برای طلاب، پذیرای دانشجویان از سراسر شبه قاره و کشورهای گوناگون مانند ایران، روسیه، چین، مالزی، اندونزی عراق، عربستان و به ویژه افغانستان شد، چنان که با گذشت صد سال از تأسیس این مدرسه، شمار فارغ التحصیلان آن به بیش از 7400 نفر رسید و مدارس فراوانی در سراسر هند تحت نظارت آن قرار گرفتند.(3)

دارالعلوم به دلیل پیشرفت هایش به سرعت به الگو بدل شد، به طوری که مدرسه «مظاهرالعلوم» سهارنپور با تقلید از آن و تنها با فاصله شش ماه از تأسیس دارالعلوم، بنیان نهاده شد. به همین علت این مدرسه را خواهر خوانده دارالعلوم نامیده اند.(4)


1- . همان، ص81-83؛ محمود احمد ظفر، علمای میدان سیاست مین، ص334 و 335 و S. M. Ziauddin Alavi, Muslim Education Thought in the Middle Ages, P. 90.
2- . سید محبوب رضوی، تاریخ دئوبند، ص55 و 83-88؛ عبدالحلیم ندوی، مراکز المسلمین التعلیمیه والثقافیه والدینیه فی الهند، ص5.
3- . عزیز احمد، تاریخ تفکر اسلامی در هند، ترجمه نقی لطفی و محمدجعفر یاحقی، ص 20 و 84؛ اکبر ثبوت، مدارس اسلامی هند در طول تاریخ و جایگاه فرهنگ ایران در آنها، ص79 و 81؛ عبدالحلیم ندوی، مراکز المسلمین التعلیمیه والثقافیه والدینیه فی الهند، ص6 و 7؛ ابوالحسن علی حسنی ندوی، المسلمون فی الهند، ص129 و 130؛ Barbara Daly Metcalf, Islamic Revival in British India: Deoband 1860-1900, P. 110-111؛ Suresh K. Sharma and Usha Sharma, Cultural and Religious Heritage of India, Vol. 5, P. 148.
4- . ابوالحسن علی حسنی ندوی، المسلمون فی الهند، ص131 و Barbara Daly Metcalf, Islamic Revival in British India: Deoband 1860-1900, P. 107, 108 and 128.

ص:402

الگو قرار دادن دارالعلوم، به ویژه به پاکستان تسری یافت و به تأسیس مدارسی چون «اشرفیه» و «مدنیه» در لاهور و «خیرالمدارس» در مولتان منجر شد.(1) تا پایان قرن نوزدهم میلادی، مدارسی در لکهنو، بریلی، مرادآباد، امروهه، مظفرنگر، دهلی، شاه جهان پور، فاتح پور، بنارس، کلکته، مدرس، پیشاور، لاهور و مناطق دیگر شبه قاره، زیر نظر دارالعلوم دئوبند پایه گذاری شد.(2)

در 1346ه- . ق./1927م.، برخی از برجستگان دارالعلوم، مانند «مولانا انورشاه کشمیری»، «شبیر احمد عثمانی» و «مولانا سراج احمد» به «زابِل» در گجرات رفتند و به این دلیل برای دوره کوتاهی، شهرت مرکز علمی زابل بیشتر از دارالعلوم شد.(3) در 1349ه- . ق./1930م.، «محمد طیب قاسمی» نوه محمدقاسم نانوتوی به ریاست دارالعلوم انتخاب شد و تا زمان وفات (1403ه- . ق./1983 م.) در این سمت بود. در دوران ریاست وی، دارالعلوم در ابعاد مختلفی رشد کرد. از جمله اقدامات مهم وی، سفر به افغانستان در 1358ه- . ق./1939 م. برای تحکیم روابط دارالعلوم با حکومت اسلامی این کشور بود.(4)

بنا بر گزارش او، در 1358ه- . ق./1939م. ساختار تشکیلاتی دارالعلوم از این قرار بوده است: 1. مجلس اعلی که قوانین حاکم بر دارالعلوم را تصویب می کرد؛ 2. شورای انتظامی که نقش نظارت بر طلبه ها، استادان و کارمندان را بر عهده داشت؛ 3. دفتر مرکزی مدیریت که نظارت بر امور اداری و دفتری را عهده دار بود؛ 4. شعبه تعلیمات و مجلس علمیه که مسئول کلیه تشکیلات آموزشی بود؛ 5. شعبه تنظیم و ترقی که فارغ التحصیلان دارالعلوم را جهت خدمت به مسلمانان هند و دیگر کشورها سازمان دهی می کرد.(5)


1- . اردو دائرة معارف اسلامیه، (ظهور احمد اظهر)، لاهور، 1406، ذیل مدخل «دئوبندی».
2- . Barbara Daly Metcalf, Islamic Revival in British India: Deoband 1860-1900, P. 126 and 134 and Muhammad Khalid Masud, Religious identity and mass education, in Islam in the era of globalization, Muslim attitudes towards modernity and Identity, ed., Johan Meuleman, London, 2002, P. 239.
3- . چشتی، ص926.
4- . محمد طیب قاسمی، گزارش سفر افغانستان در پرتو پیوستگی های دینی و عرفانی دارالعلوم دئوبند، مقدمه، ص «ب»، «و» و سید محبوب رضوی، تاریخ دئوبند، ص173-176.
5- . محمد طیب قاسمی، گزارش سفر افغانستان در پرتو پیوستگی های دینی و عرفانی دارالعلوم دئوبند، ص8 و 9؛ سید محبوب رضوی، تاریخ دئوبند، ص126-142.

ص:403

در زمان مدیریت قاسمی، مدرسه دینی «صولتیه» و مدرسه «علوم شرعیه» به عنوان دو شعبه دارالعلوم در مکه و مدینه فعال بودند. با توسعه بیش از پیش دارالعلوم، این مرکز برای تأمین هزینه های خود با مشکلاتی مواجه شد، اما برخی از امرا و سلاطین مسلمان، کمک های مالی شایانی به آن کردند؛ از جمله به پیشنهاد سید جمال الدین اسدآبادی، عبدالحمید دوم، سلطان عثمانی (1293/1876-1321/1909)، مبالغ چشمگیری به دارالعلوم اهدا کرد.(1)

به دلیل کثرت طلبه های افغانی در این مدرسه،(2) محمد ظاهرشاه، پادشاه افغانستان، در 5 شعبان 1377/25 فوریه 1958 به دعوت دارالعلوم از آنجا بازدید کرد.(3)

مؤسسان این مدرسه و ادامه دهندگان راه آنها پیرو فقه «حنفی» بودند(4) و در کلام

از «اشعریه» و «ماتریدیه» پیروی می کردند(5) و خود را وارثان نحله «شاه ولی الله» می دانستند و بیشتر تلاششان وقف نشر تعالیم وی و اخلافش بود.(6) به همین دلیل استادان، طلبه ها و کارکنان این مدرسه باید به مسلک دارالعلوم وفادار می بودند و نباید در مؤسسه ای عضو می شدند که با مسلک آن مخالف بود. برنامه درسی در این مدرسه برخلاف روش غربی و بدون آموزش علوم جدید تنظیم شده و بیشترین توجه به فقه، تفسیر و حدیث بود، اما فلسفه، کلام، منطق، هندسه، نجوم، طب، تاریخ اسلام،


1- . محمد طیب قاسمی، گزارش سفر افغانستان در پرتو پیوستگی های دینی و عرفانی دارالعلوم دئوبند، ص11.
2- . نک: همان، ص «ح»، 9 و 10؛ سید محبوب رضوی، تاریخ دئوبند، ص90.
3- . محمد طیب قاسمی، گزارش سفر افغانستان در پرتو پیوستگی های دینی و عرفانی دارالعلوم دئوبند، ص34.
4- . عبدالحلیم ندوی، مراکز المسلمین التعلیمیة و الثقافیة و الدینیة فی الهند، ص 12؛ ابوالحسن حسنی ندوی، المسلمون فی الهند، ص 130 و 131.
5- . نک: خلیل احمد سهارنپوری، المهند علی المفند یعنی عقائد علماء اهل سنت دئوبند، ص 29 و 30 و Global Encyclopedia of Islam Mystics and Mysticism, Ed. by N. K. Singh, New Delhi, 2009.
6- . اکبر ثبوت، مدارس اسلامی هند در طول تاریخ و جایگاه فرهنگ ایران در آنها، ص79؛ Aziz Ahmad, Islamic Modernism in India and Pakistan 1857–1964, P. 104؛ Robert Rozehnal, "Debating Orthodoxy, Contesting Tradition: Islam in Contemporary South Asia", in Islam in World Cultures, Ed. by R. Michael Feener, California, 2004, P. 108.

ص:404

جغرافیا، ادبیات عربی و فارسی، صرف و نحو عربی و دستور زبان فارسی نیز در آن تدریس می شد.(1)

برخی از اساتید مهم این مدرسه عبارت بودند از: مولانا محمد یعقوب صدیقی حنفی نانوتوی (از شاگردان امدادالله مهاجر)، محمدانورشاه کشمیری (که پس از سفر محمود حسن به حجاز در 1333 ه- . ق./1915 م.، سیزده سال تا 1346ه- . ق./1927 م. ریاست تدریس در دارالعلوم را بر عهده داشت و شاگردان برجسته ای چون محمد شفیع عثمانی، مناظر احسن گیلانی و محمد ادریس کاندهلوی را تربیت کرد)،(2) حسین احمد مدنی، شَبیر احمد عثمانی(3) (فرزند فضل الرحمن عثمانی)، عزیزالرحمن عثمانی (1275-1347ه- . ق./1858-1928م.)، مفتی دارالعلوم،(4)

حبیب الرحمان عثمانی،(5)

احمد حسن امروهوی،(6)

غلام رسول خان هزاروی، رسول خان سرحدی، وجیه الدین احمدخان و محمدحسین بیهاری.(7)

برخی از استادان و طلبه های دارالعلوم نیز در علوم مختلف دینی سرآمد بودند که از جمله آنها می توان به این افراد اشاره کرد: احمد علی سهارنپوری، خلیل احمد سهارنپوری و محمد ادریس کاندهلوی در علوم حدیث؛ اشرف علی تهانوی، شبیر احمد عثمانی و اخلاق حسین قاسمی در علوم قرآنی؛ رشید احمد گنگوهی، مفتی محمد کفایت الله دهلوی و اعزاز علی امروهوی در فقه؛ محمد طیب قاسمی، حبیب الرحمان عثمانی و سید مناظر احسن گیلانی در کلام و تاریخ.(8) این مدرسه طی


1- . عزیز احمد، تاریخ تفکر اسلامی در هند، ص83 و 84؛ سید محبوب رضوی، تاریخ دئوبند، ص104 و 109 و Rahu Jain, "Educational back Wardens among the Muslim in India: A case of Misrepresentation?" In: Religion, power and violence, Ed. Ram Puniyani, New Delhi, 2005, P. 285.
2- . نک: محمد اکبرشاه صاحب بخاری، اکابر علماء دئوبند، ص25-28 و 83-91.
3- . نک: محمد اکبرشاه صاحب بخاری، اکابر علماء دئوبند، ص92 و 100.
4- . نک: محمد اکبرشاه صاحب بخاری، اکابر علماء دئوبند، ص54 -60.
5- . نک: محمد اکبرشاه صاحب بخاری، اکابر علماء دئوبند، ص54 و 77.
6- . نک: محمد اکبرشاه صاحب بخاری، اکابر علماء دئوبند، ص65.
7- . نک: اکبر ثبوت، مدارس اسلامی هند در طول تاریخ و جایگاه فرهنگ ایران در آنها، ص80.
8- . وب سایت دارالعلوم دئوبند، بخش اردو، طبقات مشاهیر علمای کرام، 2011.

ص:405

یک قرن موفق شد چند هزار مدرس، مبلغ و مفتی و چند صد روزنامه نگار و طبیب پرورش دهد.(1)

مواضع سیاسی و اجتماعی دارالعلوم دئوبند

دئوبندی ها از ابتدای تأسیس دارالعلوم به سبب خاستگاه سیاسی خود، به تدریج به ایفای نقش در تحولات سیاسی شبه قاره پرداختند، چنان که بسیاری از آنها از نهضت استقلال هند حمایت کردند و بعدها تلاش های بسیاری برای جلوگیری از تجزیه شبه قاره و حفظ اتحاد مسلمانان آن انجام دادند. زیرا آنها تجزیه هندوستان را نشئت گرفته از خواسته های استعماری انگلستان و به زیان مسلمانان می دانستند و معتقد بودند فکر تشکیل پاکستان متعلق به غرب گرایانی چون محمدعلی جناح، رهبر «مسلم لیگ» و بنیان گذار پاکستان است. در نتیجه، نهضت دئوبندیه به دلیل موضع گیری های سیاسی خود، در سده های سیزدهم و چهاردهم هجری (نوزدهم و بیستم میلادی)، تأثیر بسیاری بر مسلمانان شبه قاره گذاشت و دئوبندی ها از نظر سیاسی، جریان ترقی خواهی را به همراه شبکه ای از علمایشان در میان مسلمانان سراسر شبه قاره هند به وجود آوردند و برخی از رهبران دینی تربیت شده آن همچون محمود الحسن (معروف به شیخ الهند)، در خیل رجال سیاسی شبه قاره درآمدند. علاوه بر رجال سیاسی در دارالعلوم دئوبند، دانشمندان دینی متعددی نیز تربیت شدند که یکی از چهره های معروف آن، «اشرف علی فاروقی تنوی»، مؤلف تفسیر دوازده جلدی بر قرآن به زبان اردو بود.(2)


1- . Barbara Daly Metcalf, Islamic Revival in British India: Deoband 1860-1900, P. 111.
2- . اکبر ثبوت، مدارس اسلامی هند در طول تاریخ و جایگاه فرهنگ ایران در آنها، ص81؛ Annemarie Schimmel, Islam in the Indian Subcontinent, P. 210؛ Barbara Daly Metcalf, Islamic Contestations: Essays on Muslims in India and Pakistan, P. 30؛ Mushirul Hasan, Islam in the Subcontinent: Muslims in a Plural Society, P. 42؛ Surjit Mansingh, Historical Dictionary of India, P. 122 and Arshad Alam, "Understanding Deoband Locally: Interrogating Madrasat Diya al-Ulum", in: Islamic Education, Diversity and National Identity, Edited by Jan-Peter Hartung and Helmut Reifeld, New Delhi 2006, P. 177.

ص:406

البته در مورد تجزیه هندوستان و جدایی پاکستان از هند، باید اشاره کرد که هنگام طرح این مسئله بین علمای این مدرسه در این باره اختلاف پیش آمد. اکثر آنها با تشکیل پاکستان مخالف بودند، چنان که برای نمونه، «حسین احمد مدنی»، این طرح را نشئت گرفته از خواسته های استعمار بریتانیا در جهت پراکندگی و شکستن وحدت مسلمانان می دانست،(1)

اما محمد طیب قاسمی، اشرف علی تهانوی، شبیر احمد عثمانی و مفتی محمد شفیع دئوبندی، طرفدار تشکیل پاکستان بودند و به نفع حزب «مسلم لیگ» فعالیت می کردند.(2)

با این حال، دئوبندیه عموماً و همواره موضعی ضداستعماری داشت و حتی برخی از علمای دئوبندی، همچون مولانا حسین احمد مدنی، از نمایندگان مجسم سنت سازش ناپذیری مسلمانان هند با حکومت استعماری انگلستان بودند. از این رو علمای دئوبندی از همان ابتدای تأسیس دارالعلوم از به رسمیت شناختن حکومت استعماری انگلستان و همکاری با آن خودداری کردند و کوشیدند خود را از هر گونه نفوذ حکومت انگلستان یا دیگر قدرت های اروپایی دور نگاه دارند. آنها برای حفظ استقلال اقتصادی خود، کارگاه های صنایع دستی محلی به وجود آوردند و افزون بر آن، کوشیدند با ایجاد دادگاه های اسلامی از مواجهه با نظام قضایی انگلیسی ها اجتناب کنند.(3)

نشانه های مهم مواضع ضداستعماری دئوبندیه زمانی بروز کرد که «مولانا عبیدالله سندی»، از علمای دئوبند و پایه گذار جمعیت علمای هند، در دهه 1340ه- . ق./1920 م. علیه انگلیسی ها به «مهاتما» گاندی و کنگره ملی هند


1- . اکبر ثبوت، مدارس اسلامی هند در طول تاریخ و جایگاه فرهنگ ایران در آنها، ص81؛ Ahmad Aziz, Islamic Modernism in India and Pakistan 1857-1964, P. 237 and Barbara Daly Metcalf, Islamic Contestations: Essays on Muslims in India and Pakistan, P. 30.
2- . محمد طیب قاسمی، گزارش سفر افغانستان در پرتو پیوستگی های دینی و عرفانی دارالعلوم دئوبند، ترجمه نذیر احمد اسلامی، ص «ز» و 319. P. Hardy, the Muslim of British India, P.
3- . مشیرالحسن، جنبش اسلامی و گرایش های قومی در مستعمره هند، ص169 و Harlan O. Pearson, Islamic Reform and Revival in Nineteen century India, P. 219-220؛ P. Hardy, the Muslim of British India, P. 233.

ص:407

و نیز «جنبش خلافت» پیوست و علمای دئوبند با صدور فتوا به حمایت از عثمانی ها پرداختند (اگرچه دئوبندی ها هیچ گاه به دنبال کسب راهنمایی سیاسی از عثمانی ها نبودند). او، و نیز گروه جمعیت علمای هند با تجزیه هندوستان مخالف بودند، اما همان طور که اشاره شد، در مقابل آنها گروه دیگری از علمای دئوبندیه، خواهان ایجاد پاکستان و استقلال مسلمانان هند بودند. این گروه از دئوبندی ها در 1364ه- . ق./1945 م.، «جمعیت علمای اسلام» را به وجود آوردند و به دفاع از تأسیس کشور مستقل پاکستان پرداختند.

با تجزیه شبه قاره و پیدایش پاکستان در 1366ه- . ق./1947 م.، گروه جمعیت علمای هند در هندوستان باقی ماندند و گروه جمعیت علمای اسلام به پاکستان نقل مکان کردند و عملاً علمای دئوبندیه به دو گروه تقسیم شدند. این گروه از علمای دئوبندیه از زمان مهاجرت به پاکستان تا به امروز، پایه گذار و پرچمدار اسلام گرایی و جهاد علیه تجاوزهای ایالات متحده به شمار می روند، در هندوستان، پیروان جمعیت علمای هند و حزب جماعت اسلامی (تأسیس شده به وسیله مولانا مودودی در 1360ه- . ق./1941 م.) به دفاع و حمایت از اندیشه های اصلاح گرایانه و اصیل دئوبندیه پرداختند تا بتوانند با ملی گرایی هندوئیسم مقابله کنند که نمونه برجسته آن، تخریب «مسجد بابری» در جمادی الثانی 1413/ دسامبر 1992 بود.

در دهه 1410 ه- . ق./1990 م.، جمعیت علمای اسلام در پاکستان، دئوبندیه جدید (نئودئوبندیه) را بر اساس ایدئولوژی مبارز و ضدآمریکایی شکل دادند که از درون آن دو گروه اسلامگرای مبارز «سپاه صحابه پاکستان» و «لشکر جنهگوی» به وجود آمدند. این دو گروه، به ویژه به دلیل اقدامات خشونت آمیزشان علیه شیعیان شهرت یافتند. پایگاه اصلی گروه جمعیت علمای اسلام به طور سنتی در میان قبیله های «پشتون» مناطق مرزی پاکستان و افغانستان قرار داشت و از طریق رأی افراد این قبیله ها، جمعیت علمای اسلام توانست برای نخستین بار در شعبان 1424ه- . ق./ اکتبر 2003م. در

ص:408

انتخابات مجلس پاکستان به پیروزی برسد.(1) البته علاوه بر پاکستان، دئوبندیه در نیمه دوم قرن چهاردهم هجری (بیستم میلادی)، در منطقه آسیای جنوب شرقی نیز نفوذ گسترده ای پیدا کرد، به طوری که تا 1387ه- . ق./1967 م.، که این نهضت صدمین سال تأسیس دارالعلوم خود را جشن گرفت، تعداد مدارس دئوبندیه در سراسر منطقه مذکور به نُه هزار باب رسیده بود.(2)

در دارالعلوم دئوبند، به رغم نفوذ فقه حنفی و کلام اشعری و ماتریدی، همواره با وهابیت و سلفی گری مخالفت می شد. برای نمونه، «محمد انورشاه کشمیری» و «حسین احمد مدنی» از مخالفان جدی افکار محمدبن عبدالوهاب بودند، اما از نیمه دوم قرن چهاردهم هجری (بیستم میلادی)، با گرایش برخی از اخلاف شاه ولی الله و شاه عبدالعزیز دهلوی به وهابیت و تسلط غیر رسمی آل سعود بر دارالعلوم، فضای فکری این مدرسه تا اندازه ای به وهابیت گرایش یافت.(3)

نتیجه گیری

شاید بتوان مهم ترین و آخرین نتیجه نظری و عملی میراث فکری و مکتبی دارالعلوم دئوبند و نهضت دئوبندیه را ظهور گروه طالبان دانست. در واقع، تندروترین گروه مبارز برآمده از ایدئولوژی نهضت دئوبندیه در پاکستان و افغانستان، طالبان بودند. افغان ها از زمان تأسیس دارالعلوم دئوبند، جزء طلبه های اصلی این حوزه علمیه به شمار می رفتند.


1- . Annemarie Schimmel, Islam in the Indian Subcontinent, P. 235, 236 and 243؛ Encyclopedia of Religion and War, Ibid؛ Owen Bennett Jones, Pakistan: Eye of the Storm, P. 9؛ Anwar Moazzam, “the Indian Muslims: A Dilemma of Dual Personality”, in: India and Contemporary Islam, Edited by S. T. Lokhandwalla, New Delhi, 1971, P. 455؛ Ahmad Rashid, Taliban: Islam, Oil and the New Great Game in Central Asia, P. 92؛ Azmi Ozcan, Pan-Islamism: Indian Muslims, the Ottomans and Britain (1877-1924), P. 76 and 147.
2- . Ahmad Rashid, Taliban: Islam, Oil and the New Great Game in Central Asia, P. 88.
3- . نک: خلیل احمد سهارنپوری، المهند علی المفند یعنی عقائد علمای اهل سنت دئوبند، ص45-47؛ اکبر ثبوت، مدارس اسلامی هند در طول تاریخ و جایگاه فرهنگ ایران در آنها، ص82 و 83؛ ابی اسامة سید طالب الرحمن، الدئوبندیة: تعریفها - عقائدها، ص247-250 و 252-260.

ص:409

به همین دلیل، مدرسه دئوبند نفوذ گسترده ای در افغانستان داشت و بسیاری از علمای افغانی، تحصیلات دینی خود را در آنجا گذرانده بودند. حتی در اوایل قرن چهاردهم هجری (بیستم میلادی)، حکومت افغانستان کوشید مشارکت علمای دئوبند را برای مدرن سازی افغانستان جلب کند و به همین دلیل، علمای دئوبند در 1352ه- . ق./1933م. ضمن سفر به کابل با «ظاهرشاه» دیدار کردند. به علاوه، در دهه 1400ه- . ق./1980 م. و در دوران مبارزه ها علیه تجاوز اتحاد جماهیر شوروی به افغانستان، تعالیم مکتب دئوبندیه از سوی روحانیان جمعیت علمای اسلام در مدارس پناه جویان افغانی در منطقه پشتونشین پاکستان آموزش داده می شد. این روحانیان جهان بینی و نگرشی مبارزگونه و مستقل از اسلام ارائه می کردند که در آن، از مفهوم سنتی جهاد در دفاع از اسلام و جامعه اسلامی در برابر تجاوز، به عنوان حرکت نظامی و فرهنگی علیه تهاجم نظامی و فرهنگی کشورهای غربی و باورهای دیگر، اعم از مسلمان و غیرمسلمان استفاده می شد. مدرسه های مذکور، مورد حمایت عربستان سعودی و مبلغ وهابیت بودند، زیرا تعالیم دئوبندیه نیز با آرای فرقه وهابیت همخوانی نزدیکی داشت و علمای دئوبندیه هم می کوشیدند اسلام را از نفوذ غرب و مدرن شدن دور نگه دارند و قرآن و حدیث را تنها راهنمای دین اسلام معرفی کنند. با به قدرت رسیدن طالبان در افغانستان در 1417ه- . ق./1996 م.، آنها اداره بسیاری از تشکیلات آموزشی خود را به جمعیت علمای اسلام واگذار کردند و این گروه نیز به تربیت افراد مبارز از میان افغان ها، پاکستانی ها، عرب ها و مسلمانان مناطق آسیای مرکزی و جنوب شرق آسیا پرداخت.(1)


1- . John L. Esposito, Unholy War: Terror in the Name of Islam, P. 15-17؛ Bennett Jones, Pakistan: Eye of the Storm؛ Barbara Daly Metcalf, Islamic Contestations: Essays on Asta olsen, Islam and politice in Afghanistan, P. 43 and 107؛ Annemarie Schimmel, Islam in India and Pakistan, P. 265, 277؛ Ahmad Rashid, Taliban: Islam, Oil and the New Great Game in Central Asia, P. 88-91؛ Asta Olesen, Islam and Politics in Afghanistan and Nematollah Nojumi, the Rise of Taliban in Afghanistan, P. 119 and 120

ص:410

حیات ایدئولوژی نهضت دئوبندیه، بعد از حمله ایالات متحده به افغانستان و سقوط طالبان در 1423ه- . ق./2002 م. و نیز در پاکستان و مناطق آسیای مرکزی و آسیای جنوب شرقی ادامه پیدا کرد؛ مثلاً گروه های مبارز متعددی، نظیر حرکت المجاهدین (حرکت الانصار)، جیش محمد6، لشکر طیبه، حزب المجاهدین، البدر، نهضت جهاد و حرکت جهاد اسلامی که همه با الهام از ایدئولوژی نهضت مذکور در پاکستان پدید آمده بودند، در دهه 1420 ه- . ق./2000 م. به جهاد علیه ایالات متحده و بعضاً شیعیان ادامه دادند. در 1423ه- . ق./2002م.، حکومت پاکستان، گروه جمعیت علمای اسلام را غیرقانونی اعلام کرد که این امر به کاهش تضادهای فرقه ای میان اهل سنت با شیعیان منجر شد، هرچند پیروزی جمعیت علمای اسلام در انتخابات مجلس پاکستان بر قدرت ایدئولوژی این نهضت افزوده است.(1)

از 1419ه- . ق./1998م. که «مولانا فضل الرحمن»، رهبر جمعیت علمای اسلام، علیه ایالات متحده در افغانستان اعلان جهاد کرد، نهضت دئوبندیه جدید (نئودئوبندیه) در سطح مناطق شبه قاره هند، خاورمیانه و نیز در سطح جهانی به تقویت مبارزه جهادی علیه ایالات متحده مشغول است. البته از زمان پیدایش طالبانیسم، همواره غالب علمای دارالعلوم دئوبند با برخی از رفتارهای افراطی و ضداسلامی طالبان و دیگر گروه های جهادی پاکستانی نظیر آنها، به ویژه در کشتار شیعیان، مخالفت کرده اند.(2)


1- . Encyclopedia of Religion and War, ed.Ghabriel Palmer-Fernandez, s.v.”Deobandism”,(by Ishtiaq Ahmad)؛ Bennett Jones, Pakistan: Eye of the Storm, P. 27-30 and 84؛ Ahmad Rashid, Taliban: Islam, Oil and the New Great Game in central Asia, P. 92؛ Nematollah Nojumi, the Rise of Taliban in Afghanistan, P. 227.
2- . محمدرضا کربلایی، «بنیادگرایی در پاکستان، مکتب دئوبند، بخش دوم»، دوماه نامه چشم انداز ایران، ش49 (اردیبهشت و خرداد 1387)، ص43؛ Nematollah Nojumi, the Rise of Taliban in Afghanistan, P. 181.

ص:411

منابع

1. ابی اسامة، سید طالب الرحمن، الدئوبندیة: تعریفها - عقائدها، ریاض 1419ق.

2. احمد، عزیز، تاریخ تفکر اسلامی در هند، ترجمه نقی لطفی و محمدجعفر یاحقی، تهران 1367ش.

3. اظهر، ظهور احمد، اردو دائرة معارف اسلامیه، «دئوبندی»، لاهور 1406ق.

4. ثبوت، اکبر، مدارس اسلامی هند در طول تاریخ و جایگاه فرهنگ ایران در آنها، رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران، دهلی نو 1375ش.

5. حسن ندوی، ابوالحسن علی، المسلمون فی الهند، دمشق 1420 ق.

6. حسنی، عبدالحی، نزهة الخواطر و بهجة المسامع والنواظر، چاپ ابوالحسن علی حسنی ندوی، حیدرآباد دکن 1402.

7. رضوی، سید محبوب، تاریخ دئوبند، دهلی [بی تا].

8 . سهارنپوری، خلیل احمد، المهند علی المفند یعنی عقائد علماء اهل سنت دئوبند، لاهور 1404ق.

9. صحاب بخاری، محمد اکبر شاه، اکابر علماء دئوبند، لاهور 1364ق.

10. ظفر، محمود احمد، علمای میدان سیاست مین، چاپ محمد ناظم اشرف، لاهور 2006م.

11. قاسمی، محمد طیب، گزارش سفر افغانستان در پرتو پیوستگی های دینی و عرفانی دارالعلوم دئوبند، ترجمه نذیر احمد سلامی، چاپ علی بردبار جهان تیغ و غلام حسین جهان تیغ، قم 1382ش.

12. کربلایی، محمدرضا، «بنیادگرایی در پاکستان، مکتب دئوبند، بخش دوم»، دوماه نامه چشم انداز ایران، ش49، اردیبهشت و خرداد 1387ش.

13. گیلانی، سید مناظر احسن، سیری در زندگی حضرت امام مولانا محمد قاسم نانوتوی، ترجمه و اقتباس صلاح الدین شهنوازی، زاهدان 1384ش.

14. مشیرالحسن، جنبش اسلامی و گرایش های قومی در مستعمره هند، ترجمه حسن لاهوتی، مشهد 1367ش.

15. ندوی، عبدالحلیم، مراکز المسلمین التعلیمیه والثقافیه والدینیه فی الهند، مدارس 1386.

16. نمر، عبدالمنعم، کفاح المسلمین فی تحریر الهند، قاهره 1990 م.

17. Ahmad, Aziz, Islamic Modernism in India and Pakistan 1857 - 1964, London, 1967.

18. Ahmad, Aziz, Studies in Islamic Culture in the Indian Environment, Oxford, 1964.

19. Akhter, Shamim, Faith and Philosophy of Islam, Delhi, 2009.

20. Alam, Arshad, "Understanding Deoband Locally: Interrogating Madrasat Diya al-Ulum", in Islamic Education, Diversity and National Identity, Edited by Jan-Peter Hartung and Helmut Reifeld, New Delhi, 2006.

ص:412

21. Alavi, S. M. Ziauddin, Muslim Education Thought in the Middle Ages, New Delhi, 1988.

22. Encyclopedia of Religion and War, ed. Gabriel Palmer-Fernandez, s. v. “Deobandism”, (by Ishtiaq Ahmad), New York, 2004.

23. Encyclopedia of the Modern Islamic World, ed. John L. Esposito, vol. 2, New York, 1995.

24. Esposito, John L., Unholy War: Terror in the Name of Islam, New York, 2002.

25. Gilliat-Ray, Sophie, Muslims in Britain: An Introduction, Cambridge, 2010.

26. Global Encyclopedia of Islam Mystics and Mysticism, Ed. by N. K. Singh, New Delhi, 2009.

27. Gregorian, Vartan, Islam a Mosaic, not a Monolith, New York, 2003.

28. Hardy, P., the Muslim of British India, Cambridge, 1972.

29. Hasan, Mushirul, Islam in the Subcontinent: Muslims in a Plural Society, New Delhi, 2002.

30. Jain, Rahu, “Educational back Wardens among the Muslim in India: A case of Misrepresentation?” In: Religion, power and violence, Ed. Ram Puniyani, New Delhi, 2005.

31. Jones, Owen Bennett, Pakistan: Eye of the Storm, Lahore, 2002.

32. Mansingh, Surjit, Historical Dictionary of India, New Delhi, 2005.

33. Masud, Muhammad Khalid, Religious identity and mass education, in Islam in the era of globalization, Muslim attitudes towards modernity and Identity, ed., Johan Meuleman, London, 2002.

34. Metcalf, Barbara Daly, Islamic Contestations: Essays on Muslims in India and Pakistan, New Delhi, 2004.

35. Metcalf, Barbara Daly, Islamic Revival in British India: Deoband 1860-1900, New Jersey, 1982.

36. Moazzam, Anwar, “the Indian Muslims: A Dilemma of Dual Personality”, in India and Contemporary Islam, Edited by S. T. Lokhandwalla, New Delhi, 1971.

37. Mujieeb, M., Indian Muslims, New Delhi, 1985.

38. Nizami, K. A., “Socio-Religious Movements in India Islam”, in India and Contemporary Islam, Edited by S. T. Lokhandwalla, New Delhi, 1971.

39. Nojumi, Nematollah, the Rise of Taliban in Afghanistan, New York, 2002.

40. Olesen, Asta, Islam and Politics in Afghanistan, Britain, 1995.

ص:413

41. Ozcan, Azmi, Pan-Islamism: Indian Muslims, the Ottomans and Britain (1877-1924), Leiden, 1997.

42. Pearson, Harlan O., Islamic Reform and Revival in Nineteenth-Century India, New Delhi, 2008.

43. Rashid, Ahmed, Taliban: Islam, Oil and the New Great Game in Central Asia, London, 2000.

44. Rozehnal, Robert, "Debating Orthodoxy, Contesting Tradition: Islam in Contemporary South Asia", in Islam in World Cultures, Ed. by R. Michael Feener, California, 2004.

45. Schimmel, Annemarie, Islam in India and Pakistan, Leiden, 1982.

46. Schimmel, Annemarie, Islam in the Indian Subcontinent, Leiden, 1980.

47. Sharma, Suresh K. and Sharma, Usha, Cultural and Religious Heritage of India, New Delhi, 2004; New Delhi, 2009.

ص:414

ص:415

بخش چهارم: بررسی راهکارهای برون رفت از افراط و تکفیر

اشاره

ص:416

ص:417

مبارزه با اقلیتِ غالی، راهکاری جهت سلب بهانه از جریان های تکفیری / یدالله حاجی زاده

اشاره

یدالله حاجی زاده(1)

چکیده

واکاوی ریشه های تکفیرِ شیعیان و آشنایی با علل آن از اهمیت خاصی برخوردار است. سوالی که مطرح است این که: چرا جریان های تکفیری به کفر شیعیان حکم کرده اند و راهکار مقابله با این پدیده خطرناک چیست؟ بررسی دیدگاه کسانی که حکم به تکفیر شیعیان کرده اند نشان می دهد هر چند بسیاری از آن ها تهمت های ناروایی به شیعیان زده اند و به همین جهت چنین فتاوای خشونت آمیزی را صادر کرده اند، اما در برخی از موارد نیز این اقلیتِ غالیانِ منتسب به شیعه بوده اند که زمینه را برای این امر فراهم کرده اند. غالیان در حقیقت با ادعاهای غلوآمیز و افراطی خویش و بعضاً با ندانم کاری، بهانه های لازم را در این خصوص فراهم کرده اند. راهکار مقابله با پدیده خطرناک جریان های تکفیری، مقابله با اندک غالیانِ منتسب به شیعه و برائت از آنان می باشد.

واژگان کلیدی: غلو، اقلیتِ غالی، امامان علیهم السلام ، راهکار مقابله با غالیان، جریان های تکفیری.


1- دکتری (PHD) مدرس معارف اسلامی، گرایش تاریخ و تمدن اسلامی دانشگاه معارف اسلامی قم

ص:418

مقدمه

زیاده گویی و غلو، همواره با پیامد های منفی و بسیار خطرناکی همراه بوده است. ظهور این امر در میان برخی از منتسبان به شیعه، از همان قرون ابتدایی اسلام، عکس العمل های مخالفان را در پی داشته است. غلو علاوه بر تنفری که از شیعیان ایجاد می کرده، موجب اتهام های فراوانی از سوی دشمنان شده و آثار بسیار سوء دیگری نیز داشته است. آیت الله مکارم شیرازی در جلسه درس خارج فقه پس از اشاره به تخریب قبور ائمه علیهم السلام توسط وهابی ها در ضمن سفارشی به شیعیان فرمودند:

کاری نکنید، بهانه به دست دشمن داده شود. تعبیرات غلو آمیز، سخنان غلو آمیز مشکل ساز است و اگر بخواهیم آن جا اصلاح شود، اینجا هم باید اصلاح شود، اگر این جا اصلاح نشود آن جا هم اصلاح نمی شود.(1)

ایشان معتقد است: «یکی از عوامل پیدایش منکران توسل به ائمه اطهار علیهم السلام افراط و غلو برخی از طرفداران توسل است.»(2)

دقت در کلمات این مرجع عالی قدر جهان تشیع نشان می دهد در برخی از موارد، سخنان غلوآمیز، افراط، زیاده روی ها و زیاده گویی های اقلیتی از شیعیان می تواند بهانه به دست دشمنان بدهد که تمامی شیعیان را تکفیر کرده و احیاناً منکر برخی از اصول مسلّمه اسلامی همچون توسل شوند.

امروزه در سایت های اینترنتی و در برخی از مجامع دانشگاهی اهل سنت، خصوصاً در عربستان، مطالب بسیاری علیه شیعیان نگاشته می شود. آن ها با استناد به کتاب هایی چون مشارق الانوار حافظ رجب برسی،(3)

شرح الزیاره شیخ احمد احسایی،(4)

مرآة الانوار


1- . درس خارج فقه مورخه 28/7/86 سایت آیت الله مکارم شیرازی، به نشانی www.makarem.ir
2- . مکارم شیرازی، شیعه پاسخ می گوید، ص 247-248.
3- . علامه مجلسی در مورد این کتاب و کتاب دیگر حافظ رجب برسی می نویسد: من بر آن چه که این دو کتاب به تنهایی نقل نموده اعتماد نمی کنم، زیرا آن دو را مشتمل بر اشتباه و آشفتگی و غلو یافته ام. «... لاشتمال کتابیه علی ما یوهم الخبط و الخلط و الارتفاع» مجلسی، بحارالانوار، ج1، ص 10 هم چنین ر.ک: خوانساری، روضات الجنات، ج3، ص 343- 344.
4- . پیشوای فرقه شیخیه که از فرقه های غالی محسوب می شود.

ص:419

ابوالحسن بن محمد بن طاهر و یا کتب غیر منقح شیعه همانند بحارالانوار، و برخی از روایات ضعیف و غلوآمیز و خطبه های بی سندی چون خطبه البیان(1) و خطبه کشف(2) تمامی شیعیان را کافر و غالی شمرده اند و به علت برخی از سخنان غالیان شیعه، فتوا به جواز قتل شیعه داده اند.

امروزه به تعبیر طه حسین، «دشمنان شیعه در کمین نشسته اند و تک تک گفته ها و کردار شیعیان را زیر نظر گرفته اند.(3)

بنابراین، عقاید و تفکراتِ اقلیتی غالی و برداشت های نادرست و افراطی آن ها، در واقع آب به آسیاب دشمن ریختن می باشد. به همین جهت پیشوایان دینی ما در گذشته و بزرگان ما امروزه بر ضرورت اصلاح در جامعه شیعی و طرد افراط گران تاکید داشته و دارند.

متأسفانه امروزه برخی از گروه های افراطی منتسب به شیعه - که خوش بختانه اقلیتی بیش نیستند - با افراطی گری هایی چون اعلام هفته برائت (هم زمان با هفته وحدت)، دشنام و ناسزا به برخی از همسران رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و انتشار کتاب هایی چون الفاحشه(4) برگزاری جشن در سال روز وفات عایشه، سر دادن شعارهایی چون «عائشه فی النار»، راه اندازی شبکه های تفرقه افکنانه ای چون فدک، شبکه جهانی امام حسین 1و2و3، مرجعیت، سلام، رقیه، ابوالفضل العباس، الانوار، خدیجه، الزهرا، المهدی و... در مسیر خواسته های دشمنان اسلام گام برمی دارند. راهکار مقابله با این جریان های افراطی، بیزاری از اقدامات افراط گرایانه آن ها و نادرست شمردن مسیری است که


1- . علامه مجلسی می نویسد خطبه بیان و امثال آن فقط در کتاب های غالیان یافت می شود. «... کخطبة البیان و أمثالها فلم یوجد إلا فی کتب الغلاة و أشباههم» (مجلسی، بحارالأنوار، ج 25، ص 348).
2- . بیاضی درباره این خطبه که منسوب به امام علی علیه السلام است، می نویسد: «...قالت الغلاة فیه إنه الخالق المعبود... وادعوا أن له خطبة سماها خطبة الکشف قال فیها أنا شققت أنهارها و أینعت أثمارها و...» (نباطی بیاضی، الصراط المستقیم، ج 1، ص 95).
3- . «و خصومهم وافقون لهم بالمرصاد...» (طه حسین، الفتنة الکبری علی و بنوه، ج2، ص 25).
4- . الفاحشة الوجه الآخر لعائشة (فاحشه چهره دیگر عایشه) کتابی که توسط یاسر الحبیب، طلبه کویتی ساکن انگلستان در سال ٢٠١٠ میلادی در لندن چاپ شده است.

ص:420

این افراد اصرار زیادی بر پیمودن آن دارند. مسیری که تبعات منفی بسیاری از جمله روی گردانی از تشیع و نهایتا فتوای ظالمانه به تکفیر تمامی شیعیان و قتل پیروان اهل بیت علیهم السلام را در پی دارد.

در نوشتار پیش رو سعی داریم با تأمل در برخی از فتاوای تکفیری ها - ضمن بیان خطای تکفیری ها در تعمیم جریان غلو و افراط گرایی به تمام شیعه - خطر غلو و افراط گرایی اقلیت غالی را در صدور چنین فتاوایی به اثبات برسانیم و با توجه به دیدگاه های پیشوایان دینی، نادرستی چنین تفکرات غالیانه و افراط گونه را متذکر شویم.

پیش از اشاره به اصل موضوع، بهتر است واژه غلو را از نظر لغوی و اصطلاحی مورد توجه قرار دهیم.

مفهوم شناسی غلو

غلو از ماده «غ ل و» بروزن فُعُول، مصدر غلی یغلو، در لغت به معنای ارتفاع، افراط، بالا رفتن و تجاوز از حد و مقدار و زیاده گویی و زیاده انگاری است.(1) «غلا السعر» به معنای بالا رفتن قیمت هاست.(2) «غالی باللحم» خرید گوشت با قیمت بالاست.(3) «مغالی بالسهم» به کسی گفته می شود که تیر را بیش از اندازه پرتاب کند.(4) به تجاوز تیر از کمان «غَلْوٌ» گفته می شود.(5) و هرگاه مایعی به جوش آید و در حد خود نگنجد، می گویند «غلیان» کرده است.(6)

در برابرغلو، واژه «تقصیر» که به معنای کوتاهی است به کار رفته است.(7)


1- . زبیدی، تاج العروس، ج10، ص 269؛ فراهیدی، العین، ج4، ص 446؛ طریحی، مجمع البحرین، ج1، ص 319؛ ابن منظور، لسان العرب، ج15، ص 131-132
2- . ابن منظور، لسان العرب، ج20، ص 22 و ابن درید، جمهرة اللغه، ج2، ص 1081.
3- . غالی باللحم: ای اشتراه بثمن غال. (زبیدی، تاج العروس، ج20، ص و 22 و جوهری، الصحاح، ج6، ص2448) غالی بالشیء یعنی اشتراه بثمن غال. (ابن منظور، لسان العرب، ج15، ص 131).
4- . والمغالی باالسهم الرافع یده یرید به اقصی الغایه. (فراهیدی، العین، ج4، ص 446 و ازهری، تهذیب اللغه، ج8، ص 168).
5- . «و فی السّهم: غَلْوٌ» (راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص 613 و زبیدی، تاج العروس، ج20، ص 23.)
6- . صاحب بن عباد، المحیط فی اللغه، ج6، ص 48 و راغب اصفهانی، مفردات، ص 613.
7- . زمخشری، الفائق، ج2، ص 171 و ابن منظور، لسان العرب، ج1، ص 669 و زبیدی، تاج العروس، ج10، ص 435.

ص:421

با توجه به کاربردهای مختلف واژه غلو، به نظر می رسد هر چیزی که از حد و اندازه خویش فراتر رود، کلمه غلو و مشتقاتش ممکن است در مورد آن به کار رود.

از دیگر واژه های مشابه غلو، به تطرف(1)،

ارتفاع(2)

و طیر(3)

می توان اشاره کرد.

در تعریف اصطلاحی غلو هر چند اتفاق نظر وجود ندارد، اما عمدتاً این واژه در مورد کسانی به کار می رود که پیامبران، امامان و رهبران خویش را از حدود بندگان و آفریدگانی الهی فراتر برده و آنان را «خدا» و یا متصف به «صفات خدایی» دانسته اند. شیخ مفید (م 413) می نویسد:

غلات از متظاهرین به اسلام هستند که به علی علیه السلام و امامان دیگر از نسل آن حضرت، نسبت خدایی و پیامبری می دهند و آنان را به چنان فضیلتی در دین و دنیا ستودند که در آن از اندازه بیرون رفتند.(4)

شیخ مفید در این تعریف، نسبت خدایی و نبوت به امامان علیهم السلام هم چنین بیان فضائلی غالیانه در حق ایشان را غلو دانسته است.

نقش و پیامد اندیشه های غالیانه در تکفیر شیعیان
اشاره

تکفیر دیگران می تواند از عوامل متعددی همچون جهالت و کوته فکری، کج فهمی، تعصبات شدید، تنگ نظری، کم اطلاعی از مبانی اسلامی، تکیه بر شایعات و مسموعات، کینه توزی و ضعف اخلاقی، بدگمانی، و... ناشی شود. بدون شک وهابیت در تکفیر شیعیان، خود در دام غلو و افراط افتاده است. این فرقه افراطی و منحرف با اتهاماتی


1- . فراهیدی، العین، ج7، ص 414 -415 «طرف کل شیی: منتهاه» ابن درید، جمهرة اللغه، ج2، ص 754 و مهنا، لسان اللسان، ج2، ص89 «تَطَرَّفَ فی آرائِهِ»: در آراء خود زیاده روی بخرج داد. بستانی، فرهنگ ابجدی، ص 236.
2- . عباراتی چون «مرتفع المذهب»، «فی مذهبه ارتفاع» «کان من اهل الارتفاع» و «مرتفع القول» در خصوص برخی از غلات به کار رفته است. (ر.ک. ابن داوود، رجال، ص 353 و صدوق، من لایحضره الفقیه، ج4، ص 548.)
3- . این کلمه به معنای پرواز است. با توجه به بلندپروازی غالیان مشتقاتی از این کلمه مانند طیاره، مطر و... اشاره به غلو و بلند پروازی ایشان است. حضرت علی علیه السلام در حدیثی فرموده است: یهلک فی رجلان محب مطر یقرطنی بما لیس فی...» (متقی هندی، کنز العمال، ج13، ص 125).
4- . «و الغلاة من المتظاهرین بالإسلام هم الذین... » (مفید، تصحیح اعتقادات الامامیه، ص 131).

ص:422

بسیار، تمامی شیعیان را کافر و مرتد می داند، به قتل شیعیان و حلیّت اموال و نوامیس آنان فتوا داده است. هر چند به نظر می رسد که بعید است آن ها به همین راحتی از روشی که در پیش گرفته اند، دست بردارند، اما به نظر می رسد می توان با انکار عقاید غالیان، با برائت از این اقلیتِ غالی و با نادرست شمردن مسیر آن ها (که بر اثر عوامل مختلف به دام غلو افتاده اند،)(1)

تا حد زیادی جلوی پیامدهای منفی غلو - که در قالب تکفیر شیعیان نمود یافته است - را سد کنیم.

باید اذغان کرد که هر چند بسیاری از اموری که وهابیت در آن امور به شیعیان خرده می گیرند (همانند برگزاری مراسم سوگواری، توسل، زیارت قبور و...) با استدلال های قوی قرآنی و روایی و عقلی قابل اثبات است اما عقاید غالیانه و افراطی و افراط گری های عملی را هرگز نمی توان و نباید توجیه کرد. بنابراین باید با روشن گری و هشدار به اندک غالیانی که بعضاً در گوشه و کنار پیدا می شوند، و با بیزاری جستن از روش نادرست آنان، بهانه را از دست دشمن بگیریم و نادرستی نظریه افراطی «همسانی میان شیعیان و غالیان»(2)

را به اثبات برسانیم.

ابن جبرین از مفتیان بزرگ سعودی در پاسخ به این سوال که آیا به فقرای شیعه می توان زکات داد؟ پاسخی در خور تأمل می دهد. وی می گوید: «طبق نظر علمای اسلامی به «کافر» نمی توان زکات داد و شیعیان بدون شک به چهار دلیل کافرند:

1. آنان به قرآن طعنه زده و بدگویی می کنند و معتقدند که قرآن تحریف شده و می گویند دو سوم قرآن حذف شده و هر کس به قرآن طعنه زند، کافر است و منکر آیه شریفه >وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ<(3) می باشد.


1- . جهت آشنایی با ریشه ها و علل پیدایش غلو رک: مقاله «ریشه ها و علل پیدایش غلو در عصر ائمه علیهم السلام » به قلم یدالله حاجی زاده و دیگران، فصلنامه علمی - پژوهشی تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی، شماره 12، ص 109 -136.
2- . همسان پنداری شیعیان و غالیان سبب شده سید عصام الدین العماد کتابی تحت عنوان، «الصله بین الاثنی عشریه و فرق الغلاة» را بنویسد. هر چند وی با مطالعات بسیار به اشتباه خویش در این باره پی برده است. (رک: رضوانی، وهابیت و غلو، ص 44).
3- . حجر، آیه 9.

ص:423

2. به سنت پیامبر طعنه می زنند... صحابه را کافر می شمارند و معتقدند که پس از پیامبر، همه صحابه جز علی و فرزندان او تعداد اندکی مانند سلمان و عمار، همه کافر و مرتد شدند.

3. شیعیان، اهل سنت را کافر دانسته و با آنان نماز نمی خوانند و اگر نماز بخوانند آن را اعاده می کنند... کسانی که مسلمانان را کافر بدانند، خود شایسته تر به کفرند.

4. شیعیان در مورد علی و فرزندان او غلو کرده و آنان را به صفات ویژه خداوند توصیف می کنند و همانند خداوند آنان را صدا می کنند...»(1)

دقت در این فتوای ظالمانه نشان می دهد ابن جبرین برخی از عقاید غالیان را به تمامی شیعیان نسبت داده و به همین جهت حکم به کفر آنان و عدم جواز پرداخت زکات به آنان کرده است. در ریشه یابی علل تکفیر شیعیان، مواردی که در بالا اشاره شد و در ادامه تکرار می شوند، قابل تأمل هستند.

1. اعتقاد غالیان به تحریف قرآن

همان گونه که اشاره شد یکی از علل تکفیر شیعیان توسط جریان های تکفیری، اعتقادِ اندک شیعیان غالی، به تحریف قرآن می باشد. پیش از این به فتوای ابن جبرین اشاره کردیم. این مفتی وهابی در جای دیگری می گوید:«شیعیان به قرآن طعنه می زنند و گمان می کنند «صحابه آن را تحریف کرده و از آن، چیزهای بسیاری که مربوط به اهل بیت علیهم السلام و دشمنان آنان است، حذف کرده اند. بنابراین اعتقادی به قرآن ندارند و آن را دلیل و حجت نمی دانند.»(2)

شکی نیست که چنین اعتقادی، باور اقلیتی از غالیان منتسب به شیعه است که امروزه وجود خارجی ندارند و شاید فقط نامی از آنان در منابع مانده باشد. این باور انحرافی در زمان امامان علیهم السلام در میان برخی از افراد منتسب به شیعه وجود داشته است. به عنوان


1- . حسینی قزوینی، وهابیت از منظر عقل و شرع، ص 170- 171 به نقل از اللولوء المکین من فتاوی فضیلة الشیخ ابن جبرین، ص 39.
2- . رجبی، بررسی فتوای تکفیر در نگاه مذاهب اسلامی، ص 59.

ص:424

نمونه یونس بن ظبیان که منابع رجالی او را فردی غالی،(1)

دروغ گو و جعل کننده حدیث(2) خوانده اند، در سند چهارده روایت از روایات تحریف قرآن به چشم می خورد.(3)

بیشترین روایات تحریف قرآن از احمد بن محمد سیاری (از غالیان زمان امام جواد و هادی علیه السلام ) نقل شده است.(4) محمد بن علی بن ابراهیم صیرفی مشهور به ابوسمینه (از غلات دوره امام رضا علیه السلام ) و محمد بن فضیل بن کثیر صیرفی ازدی معروف به ابوجعفر ازرق، نیز از راویان احادیث تحریف قرآن محسوب می شوند.(5)

روایاتی که نشان می دهد قرآن مورد تحریف شده است،(6)

مورد پذیرش عالمان شیعه قرار نگرفته اند.(7) اما عده معدودی از اخباریان شیعه با تکیه بر روایاتِ این چنینی، قائل به تحریف قرآن (تحریف به نقیصه) شده اند.(8)

به نظر می رسد امثال میرزا حسین نوری به جهت عقاید غالیانه ای که داشته اند، معتقد بودند آیات فراوانی در قرآن وجود داشته که جایگاه رفیع اهل بیت علیهم السلام را بیان می کرده و این آیات مورد تحریف قرار گرفته اند. میرزا حسین نوری می گوید:


1- . «یونس بن ظبیان متهم غال» طوسی، اختیار معرفة الرجال، (رجال الکشی)، ص 363 و ابن غضائری، رجال ابن غضائری، ص 101 و خوئی، معجم رجال الحدیث، ج21، ص 27.
2- . «یونس بن ظبیان کوفی غال کذاب وضاع للحدیث» (ابن غضائری، رجال ابن غضائری، ص 101) نجاشی هم می نویسد: مولی، ضعیف جدا، لا یلتفت إلی ما رواه. کل کتبه تخلیط،» (رجال نجاشی، ص 448).
3- . محمد حسن احمدی، «غالیان و اندیشه تحریف قرآن»، نشریه علوم حدیث، دوره 14، شماره 2، 1383، ص 204.
4- . سیاری مدعی تحریف قرآن بوده است و در این باره کتاب «التنزیل والتحریف» که به آن «کتاب القراءات» نیز گفته اند را نوشته است. مجلسی، بحارالانوار، ج 102، ص 65، نسخه دست نویس این کتاب در کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی موجود است. رک: سیاری، احمد بن محمد، کتاب القرآءه، (بی جا، بی تا، بی نا)، نسخه دست نویس در کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، به شماره 2507. این کتاب از مصادر اصلی روایاتی است که در تحریف قرآن به آن استدلال شده است. (میرزا حسین نوری در مستدرک الوسائل حداقل هفت مورد به کتاب او ارجاع داده و روایات او را ذکر می کند.)
5- . ر.ک: احمدی، «غالیان و اندیشه تحریف قرآن»، ص 197- 204.
6- . بر اساس روایتی از وسط آیه >وَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِی الْیتَامَی...< (نساء، آیه 3) بیش از یک سوم قرآن افتاده است و به همین جهت نظم آیه به ریخته است. (رک: طبرسی، احتجاج، ج1، ص 377).
7- . رک: معرفت، مصونیت قرآن از تحریف؛ و جوادی آملی، نزاهت قرآن از تحریف.
8- . میرزا حسین نوری در کتاب فصل الخطاب به همین روایات استناد کرده است.

ص:425

چگونه یک شخص با انصاف می تواند احتمال دهد که خداوندی که نام اوصیای خاتم پیامبران و دختر ایشان را در تمام کتاب هایی که بر پیامبرانش نازل کرده بیاورد و به وصایت و خلافت آنان تصریح کند اما از ذکر اسامی آن ها در قرآن کریم که شاهد بر همه کتاب ها است، خودداری ورزد؟(1)

تأمل در این گفتار نشان می دهد ایشان به جهت باورهای غالیانه اش معتقد است در قرآنِ نازل شده بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ، نام امامان علیهم السلام و حضرت زهرا علیها السلام وجود داشته و با تحریف قرآن این اسامی حذف شده اند! این احتمال (دیدگاه های غالیانه مدعیان تحریف قرآن) وقتی تقویت می شود که بدانیم آیت الله مرعشی نجفی رحمهما الله با مطالعه کتابِ فصل الخطاب بسیاری از روایات این کتاب را دارای ضعف سند و منقول از غلات و افراط گرانِ در دوستی اهل بیت علیهم السلام می داند که چون دیده اند ائمه علیهم السلام از آن مقاماتی که داشته اند کنار گذاشته شده اند، به جهت کاستن از این ناراحتی، دست به چنین جعلی زده اند.(2)

به نظر می رسد با استناد به نوشته های پذیرفته نشده ای چون فصل الخطاب است که ابن جبرین و دیگران این عقیده انحرافی را به تمامی شیعیان نسبت می دهند.(3)

جریان موسوم به اخباری گری به هیچ روی نتوانست در میان شیعیان جای باز کند در حقیقت با تلاش های مرحوم وحید بهبانی(1208 ق) و شاگردان ایشان، جریان اصولی بر اخباری گری غلبه کرد و آن را به سختی شکست داد. ابن جبرین و دیگران گویی مخالفت نودونه درصدی علمای شیعه را با امثال میرزا حسین نوری ندیده


1- . «... فکیف یحتمل المنصف ان یهمل الله ذکر اسامیهم فی کتابه المهیمن علی جمیع الکتب؟» (محمد حبیب، فصل الخطاب فی اثبات تحرف کتاب رب الارباب، عرض... نقد، ص 158 به نقل از فصل الخطاب، ص 184).
2- . «انه قد طالعت هذا الکتاب... و رایت ان عمدة الادله فیها للتحریف هی الروایات و هی علی اقسام فاکثر من نصفها ضعاف الاسانید منقوله عن الغلاة المفرطین فی الحب، وضعوها تشفیا لغیظ صدورهم حیث راوا تاخر الائمه عن مقاماتهم» (مرعشی نجفی، میراث ماندگار، ص 16)، عبارات فوق در رساله ای تقریبا بیست صفحه ای تحت عنوان:«القول الفاصل فی الرد علی مدعی التحریف» به چاپ رسیده است.
3- . «فادعوا أن بعض الصحابة حرفوه و هذا بهتان من الروافض عظیم» (احمدی، المسائل و الرسائل المرویة عن الإمام أحمد بن حنبل فی العقیدة، ج 2، ص 362).

ص:426

و یا نخواسته اند ببینند، به همین جهت شاهد صدور فتاوای این گونه ای از سوی آنان هستیم.

پیشوایان دینی ما با عقیده تحریف قرآن مقابله کرده و بر نادرستی این باور تاکید دارند. در ادامه به موارد اندکی از برخورد امامان علیهم السلام با این عقیده اشاره می شود.

در حدیثی که کلینی آن را با اسناد صحیح از امام باقر علیه السلام نقل کرده آن حضرت در نامه ای به سعد الخیر(1) از شیوه های بی اعتنایی به قرآن را حفظ حروف و الفاظ قرآن و تحریف حدود و مضامین آن دانسته است.(2)

دقت در متن این روایت نشان می دهد مقصود از تحریف، تحریف الفاظ و آیات قرآن نیست بلکه تاویل و تفسیر نادرست قرآن مراد است. محمد هادی معرفت پس از اشاره به صدور این روایت از امام باقر علیه السلام می نویسد: «از این نامه به روشنی استفاده می شود که در الفاظ قرآن هیچ گونه تحریفی رخ نداده و به همان شکل نخستین خود باقی مانده، گرچه برخی، احکام و معارف آن را بد تفسیر کرده، تغییر دادند و بدان عمل نکردند.»(3)

امام صادق علیه السلام در روایتی و در پاسخ به این سوال که چرا خداوند از علی علیه السلام و خاندانش نامی نبرده است؟ فرمودند:

«نماز هم بر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم نازل شد اما تعداد رکعات نماز در قرآن نیامده است...».(4) «امام با این بیان ثابت می کند که نام حضرت علی علیه السلام و دیگر امامان صلی الله علیه و آله و سلم در قرآن نبوده است.»(5)

امام هادی علیه السلام در روایتی به سلامت قرآن از تحریف و دست نخوردگی آن از نظر کلیه فرقه های اسلامی تاکید ورزیده است. سپس آن حضرت ضمن تقسیم روایات


1- . سعد بن عبد الملک اموی که امام باقر علیه السلام او را سعد الخیر می نامید در حدیثی امام باقر علیه السلام به او فرمود:«أنت أموی منا أهل البیت» (مفید، اختصاص، ص 85).
2- . «وَ کَانَ مِنْ نَبْذِهِمُ الْکِتَابَ أَنْ أَقَامُوا حُرُوفَهُ وَ حَرَّفُوا حُدُودَهُ فَهُمْ یرْوُونَهُ وَ لَا یرْعَوْنَهُ وَ الْجُهَّالُ یعْجِبُهُمْ حِفْظُهُمْ لِلرِّوَایةِ وَ الْعُلَمَاءُ یحْزُنُهُمْ تَرْکُهُمْ لِلرِّعَایة» (کلینی، کافی، ج 8، ص 53).
3- . معرفت، مصونیت قرآن از تحریف، ص 48.
4- . «... إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص نَزَلَتْ عَلَیهِ الصَّلَاةُ وَ لَمْ یسَمِّ اللَّهُ لَهُمْ ثَلَاثاً وَ لَا أَرْبَعا» (کلینی، کافی، ج 1، ص 286).
5- . معرفت، همان، ص 48 – 49.

ص:427

به اخبار حق و باطل، تاکید دارد در صورتی که قرآن بر درستی روایتی دلالت داشت، همه باید صحت آن را بپذیرند، زیرا تمامی مسلمانان، بر درستی قرآن اعتراف دارند.(1)

در این روایت، امام هادی علیه السلام علاوه بر تصریح به عدم تحریف قرآن، با ارائه معیارِ «عرضه روایات بر قرآن»(2)

به عنوانِ«مهم ترین و کارآمدترین معیار برای نقد روایات»،(3)

به طور ضمنی نیز بر عدم تحریف قرآن تاکید دارد.

2. زیاده گویی اندک غالیان شیعی در حق ائمه علیهم السلام و اعتقاد به تفویض

شیخ عبدالعزیز عبداللَّه بن باز، رئیس دانشگاه مدینه و مفتی عربستان، فتوایی به شماره 2143 مورخ 3/ 9/ 1395 صادر کرد که: «نماز به امامت زیدیه را صحیح نمی دانم، زیرا خصلت غالب در آنان این است که در مورد اهل بیت غلو می کنند و انواع شرک را مرتکب می گردند، افزون بر این که به بعضی از صحابه عشق می ورزند و بدعت هایی را بروز می دهند و هم چنین است وضع بقیه گروه های شیعه که امروز وجود دارند، مثل امامیه وگروه های دیگر...»(4)

بن باز هر چند مدتی بعد از این فتوای خویش برگشت اما در مرحله اول علت صدور چنین فتوایی از جانب وی استناد به غلو زیدیه و دیگر شیعیان در حق اهل بیت علیهم السلام دانسته است.

همان گونه که اشاره شد، «ابن جبرین» نیز «غلو شیعیان در مورد امام علی علیه السلام و اختصاص صفات الهی به آن حضرت» را از دیگر دلایل خویش در تکفیر شیعیان


1- . «اجْتَمَعَتِ الْأُمَّةُ قَاطِبَةً لَا اخْتِلَافَ بَینَهُمْ فِی ذَلِکَ أَنَّ الْقُرْآنَ حَقٌّ لَا رَیبَ فِیهِ عِنْدَ جَمِیعِ فِرَقِهَا... فَإِذَا شَهِدَ الْکِتَابُ بِتَصْدِیقِ خَبَرٍ وَ تَحْقِیقِهِ... » (طبرسی، احتجاج، ج 2، ص450).
2- . معیار «عرضه روایات بر قرآن» توسط بسیاری از ائمه علیهم السلام مطرح شده است و روایات عرضه در این خصوص مشهورند. شیخ انصاری از این روایات به عنوان روایاتِ متواتر معنوی یاد کرده است.«...ما ورد فی الاخبار المتواتره معنی من الامر بالرجوع الی الکتاب و عرض الاخبار علیه» (انصاری، فرائد الاصول، ص 166–167).
3- . نصیری، روش شناسی نقد احادیث، ص 185.
4- . رجبی، بررسی فتوای تکفیر در نگاه مذاهب اسلامی، ص 46- 47.

ص:428

برشمرده است. وی هم چنین گفته است: شیعه، علی را ربّ، خالق، متصرف در کون و عالم غیب، مالک سود و زیان و مانند آن دانسته اند.(1)

عقایدی که ابن جبرین در این جا به آن ها اشاره دارد در حقیقت عقاید اندک غالیانی است که به عنوان «مفوّضه» شناخته می شوند. در توضیح این مطلب باید گفت: هر چند امروزه غالیانی همچون ابوالخطاب،(2)

بیان بن سِمعان،(3)

مغیرة بن سعید،(4)

محمد بن بشیر(5)

و... که در زمان امامان علیهم السلام ، آن بزرگواران را خدا می دانستند، وجود ندارند، اما در دروه امامان علیهم السلام و پس از آن شاهد حضور عده ای اندک از غالیان هستیم که بعضاً صفات ویژه خداوند هم چون رزق و روزی، تدبیر عالم، مرگ و میر انسان ها و... را به پیشوایان دینی نسبت می دادند. مفوضه معتقد بودند: خداوند امر خلقت، رزق و دیگر اموری را که از شئون الهی است به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و یا به پیامبر و ائمه علیهم السلام واگذار کرده است.(6)

آن ها


1- . همان، ص 49.
2- . محمد بن مقلاص اسدی معروف به ابوالخطاب، یکی از مهم ترین غالیان در دوره امام صادق علیه السلام است. شخصیت غالی بسیار خطرناکی که جریان فکری او(در قالب فرقه خطابیه و سایر فرقه های منشعب از آن) در جامعه تداوم یافته و پیروانی تا دوره های بعد داشته است. (ر.ک: طوسی، اختیار معرفة الرجال (رجال کشی)، ص 295 و طوسی، تهذیب الاحکام، ج1، ص4 و شهرستانی، الملل و النحل، ج1، ص 210 نوبختی، فرق الشیعه، ص 42 و اشعری، مقالات الاسلامیین، ص 51 و سمعانی، الانساب، ج 5، ص 161).
3- . یکی از مشهورترین سران غلات دوره امام باقر علیه السلام و اوایل امام صادق علیه السلام ، بیان بن سِمعان نهدی بوده است. (ر.ک: طوسی، اختیار معرفة الرجال (رجال کشی)، ص 304 و 301 و نوبختی، فرق الشیعه، ص 34 و ناشی اکبر، مسائل الامامه، ص 198 و عبدالقاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، ص 214).
4- . مغیرة بن سعید عجلی از سرشناس ترین غالیان دوره امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام بوده است. او مدعی الوهیت امام باقر علیه السلام و نبوت خویش شد و عقاید غالیانه دیگری را نیز مطرح کرد. پیروان او به مغیریه مشهورند. (ر.ک: طوسی، اختیار معرفة الرجال (رجال کشی)، ص 227- 228 و شهرستانی، المل و النحل، ج1، ص 209 و نوبختی، فرق الشیعه، ص 63 و اشعری قمی، المقالات و الفرق، ص 77).
5- . از غالیان زمان امام موسی بن جعفر علیه السلام . ر.ک: حاجی زاده، یدالله، «جریان غلو در دوره امام موسی بن جعفر علیه السلام با تکیه بر عقاید غالیانه محمد بن بشیر» فصلنامه علمی - پژوهشی تاریخ اسلام، سال چهارم، شماره اول، بهار 1392، شماره مسلسل 53.
6- . «المفوضه الذین قالوا ان الله تعالی فوض الی محمد و علی علیهما السلام الخلق و الرزق و غیر ذالک» (سید مرتضی، رسائل المرتضی، ج4، ص 22 و اشعری قمی، المقالات و الفرق، ص 60-61 اشعری، مقالات الاسلامیین، ص 16).

ص:429

کسانی بودند که صفاتی چون خلقت، رزق و میراندن انسان ها و سایر موجودات که از صفات مختصه الهی هستند، را، به امامان علیهم السلام نسبت می دادند، یا قائل به علم غیب نامحدود یا قائل به آگاهی آن ها ازغیب (بدون وحی و الهام الهی) می شدند، تشریع را به ایشان نسبت می دادند و آن ها را قادر مطلق بر تصرف در کائنات می دانستند.

به این نکته باید توجه داشت که قدرت مطلق، بر تصرفِ در کائنات، با ولایت تکوینی متفاوت، است چرا که ولایت تکوینی (به عنوان یکی از مراحل عبودیت و بندگی) قدرت محدودِ تصرف در جهان است که شامل معجزات پیامبران و امامان علیهم السلام می شود. قدرتی که از سوی یک بنده و البته با اذن الهی انجام می شود.(1)

ائمه اطهار علیهم السلام همواره با عقیده غالیانه مفوضه مخالفت کرده اند و این باور را مخالف با آیات قرآن و روایات رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دانسته اند. علاوه بر این بر اساسی ترین اصل اعتقادی یعنی «توحید» تاکید کرده اند و در حقیقت این عقیده را مخالف توحید دانسته اند.(2) هم چنین مفوضه را لعن کرده، آنان را مشرک خوانده اند، از آنان برائت جسته اند، از هم نشینی با آنان نهی کرده اند، خواستار نابودی آنان شده اند و در مواردی وجه صحیح تفویض را بیان کرده و در این زمینه دست به روشن گری زده اند.

اشاره به نوع برخورد امامان علیهم السلام با غالیان مفوضی، در مجال این نوشتار نیست. در این جا تنها به گوشه هایی از برخورد امامان علیهم السلام با این عقیده انحرافی اشاره می شود.

وقتی به امام صادق علیه السلام خبر دادند که یکی از شیعیان می گوید: شما اهل بیت علیهم السلام هستید که روزی بندگان را مقدر می فرمایید!، امام علیه السلام سوگند یاد کرد که «روزی را جز خداوند مقدر نمی فرماید، من خود به غذایی برای خانواده ام احتیاج داشتم، سینه ام تنگ و فکرم مشغول شد تا این که رزق آنان را تأمین کردم و نفس راحتی کشیدم.(3)

حضرت در این حدیث به تقدیر رزق و روزی ها از سوی خداوند اشاره کرده است و بر این امر


1- . ر.ک: مطهری، آزادی معنوی، ص 56- 69.
2- . تفویض باعث شرک افعالی می شود.
3- . «... فَقَالَ وَ اللَّهِ مَا یقَدِّرُ أَرْزَاقَنَا إِلَّا اللَّهُ وَ لَقَدِ احْتَجْتُ إِلَی طَعَامٍ لِعِیالِی فَضَاقَ صَدْرِی وَ أَبْلَغَتْ إِلَی الْفِکْرَةُ فِی ذَلِکَ حَتَّی أَحْرَزْتُ قُوتَهُمْ فَعِنْدَهَا طَابَتْ نَفْسِی» (طوسی، اختیار معرفة الرجال (رجال الکشی)، ص 323).

ص:430

سوگند خورده است. علاوه بر این به زندگی طبیعی خویش اشاره کرده و خود را همانند سایر انسان ها که نیازهایی طبیعی از جمله نیاز به معاش زندگی دارند، معرفی کرده است و اشاره دارد که به جهت نداشتن غذا برای خانواده ام ناراحت بودم و فکرم مشغول بود، با این وجود آیا می شود که من روزی دیگران را مقدر کنم و خودم به تهیه غذا برای اهل و عیالم محتاج باشم؟!

امام صادق علیه السلام در حدیثی دیگر و در رد عقیده مفوضه، بر بندگی و مخلوق بودن ائمه علیهم السلام سوگند یاد کرد.(1)

سوگند امام صادق علیه السلام نشان دهنده شدت تاکید آن حضرت بر نادرستی عقیده تفویض و تاکید بر جنبه های بشری امامان علیهم السلام می باشد.

هم چنین امام صادق علیه السلام در روایتی کسانی که گمان کرده اند خداوند کار آفرینش و رزق و روزی را به حجت های خویش واگذار کرده و به این ترتیب قائل به تفویض شده اند، مشرک خواند و از آنها برائت جست.(2)

بیزاری آن حضرت از باورمندان به تفویض، در واقع به علت اعتقاد شرک آلود ایشان بوده است.

امام رضا علیه السلام در پاسخ به یاسر خادم که از معنای تفویض پرسیده بود، فرمود:

خدای تبارک و تعالی امر دین را به پیامبر واگذار کرد و فرمود: آنچه را پیامبر برای شما آورده، اخذ کنید و آنچه را نهی کرده بپرهیزید(3) ولی خلقت و رزق و روزی را به او واگذار نکرده است. سپس آن حضرت در ادامه حدیث، خداوند را به عنوان خالق و آفریننده همه چیز معرفی کرد و به آیه62 سوره زمر(4)

و آیه 40 سوره روم(5) استناد کرد.(6)


1- . «... إِنَّا وَ اللَّهِ عَبِیدٌ مَخْلُوقُونَ لَنَا رَبٌّ نَعْبُدُهُ وَ إِنْ لَمْ نَعْبُدْهُ عَذَّبَنَا» (طوسی، اختیار معرفة الرجال (رجال الکشی)، ص341).
2- . «من زعم ان الینا الخلق و الرزق فنحن منه برآء...» (صدوق، الاعتقادات فی دین الامامیه، ص 100).
3- . اشاره به آیه >وَما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا< (حشر، آیه 7).
4- . >اللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَی ء< (زمر، آیه 62).
5- . >اللَّهُ الَّذی خَلَقَکُمْ ثُمَّ رَزَقَکُمْ ثُمَّ یمیتُکُمْ ثُمَّ یحْییکُمْ هَلْ مِنْ شُرَکائِکُمْ مَنْ یفْعَلُ مِنْ ذلِکُمْ مِنْ شَی ءٍ سُبْحانَهُ وَ تَعالی عَمَّا یشْرِکُونَ< (روم، آیه 40).
6- إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی فَوَّضَ إِلَی نَبِیهِ ص أَمْرَ دِینِهِ فَقَالَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا فَأَمَّا الْخَلْقُ وَ الرِّزْقُ فَلا» (صدوق، عیون اخبار الرضا علیه السلام ، ج2، ص 202).

ص:431

استناد امام رضا علیه السلام و دیگر امامان علیهم السلام به آیاتی که تنها خداوند را خالق و رازق همه موجودات معرفی کرده است و شراکت دیگران را نفی کرده اند، در حقیقت تاکید امامان علیهم السلام بر توحید را نشان می دهد و نشان می دهد، نسبتِ خلقت، رزق و روزی، میراندن و زنده کردن به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه علیهم السلام جایز نبوده و این امر مخالف آیات قرآن و مخالف مهم ترین اصل از اصول دین یعنی توحید می باشد.

در یک مورد امام رضا علیه السلام پس از کافر خواندن غلات و مشرک خواندن مفوضه فرمودند:

هر که با ایشان نشست و برخاست داشته باشد، بخورد و بیاشامد، ازدواج و پیوندی داشته باشد، به آن ها امان دهد، احادیث آن ها را تصدیق کند یا با کلمه ای یا نیم کلمه ای آن ها را یاری کند، از ولایت خدای عزوجل و از ولایت ما خارج شده است.(1)

حکم به شرک و کفر مفوضه و غالیان و تاکید بر عدم همنشینی با آن ها نشان دهنده شدت تنفر امامان علیهم السلام از عقایدِ غالیانه و نشان دهنده میزان انحراف غالیان و مفوضه است. از طرفی به نظر می رسد نهی جدی امام رضا علیه السلام از همنشینی با غالیان و مفوضه نشان دهنده نگرانی امام رضا علیه السلام از تاثیر باورهای آنان در میان شیعیان است. طبرسی پس از اشاره به نوع برخورد امام رضا علیه السلام و دیگر امامان شیعه با غالیان و مفوضه که شامل سرزنش آنان و پیروانشان، تکفیر آنها، گمراه شمردن ایشان، برائت از آنان، رسواسازی آن ها و نادرست شمردن باورهای غالیانه است، می نویسد: علت چنین برخوردهایی جلوگیری از فریب خوردن شیعیان ضعیف بوده است علاوه بر این خواسته اند بدنامی را از شیعیان بردارند که مخالفان شیعه نگویند تمامی شیعیان چنین عقایدی در سر دارند.(2)


1- «مَنْ جَالَسَهُمْ أَوْ خَالَطَهُمْ أَوْ... خَرَجَ مِنْ وَلَایةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ وَلَایةِ الرَّسُولِ ص وَ وَلَایتِنَا أَهْلَ الْبَیت» (صدوق، همان، ج2، ص 203).
2- . «... کی لا یغتر بمقالتهم ضعفاء الشیعة و لا یعتقد من خالف هذه الطائفة أن الشیعة الإمامیة بأسرهم علی ذلک» (طبرسی، احتجاج، ج 2، ص437).

ص:432

امام رضا علیه السلام در حدیثی به احادیث غالیانه و نقش تخریبی این احادیث اشاره دارد. آن حضرت به ابراهیم بن ابی محمود که از حضرت در خصوص پذیرش یا عدم پذیرش احادیث غالیانه سوال کرده بود، به تلاش مخالفان در این باره اشاره کرد و فرمود:

مخالفان ما روایاتی را درخصوص فضائل ما جعل کردند و آن ها را سه قسم کردند: اخبار مشتمل برغلو، اخبار مشتمل بر تقصیر و اخبار مشتمل بر تصریح به لعن و مذمت دشمنان ما. وقتی مردم سخنان غالیانه را در مورد ما بشنوند، شیعیان ما را تکفیر می کنند...(1)

امام رضا علیه السلام در این حدیث شنیدن سخنان غالیانه را علت اصلی تکفیر شیعیان توسط مخالفان دانسته است. سایر پیشوایان دینی نیز عقیده تفویض را رد کرده اند.(2)

عموم شیعیان در حقیقت با روشنگری های ائمه علیهم السلام به هیچ روی چنین عقیده ای را نپذیرفته و آن را قبول ندارند. اما جریان تکفیری بدون توجه به جریان عام شیعه و تنها با استناد به گفته ها و نوشته های اندک شیعیانی که در دام غلو گرفتار شده اند، فتوا به کفر تمامی شیعیان داده اند.

3. لعن و تکفیر صحابه توسط غالیان

ابن جبرین در بخشی از فتوای خویش علت صدور حکم به کفر شیعیان را، اعتقاد شیعیان به کفر صحابه و ارتداد آنان دانسته است. ابن تیمیه نیز در این باره گوید:

هرآن که پنداشته صحابه پس از پیامبر خدا به جز شمار معدودی از آنان مرتد شده یا اغلب آنان فاسق گشته اند، بی گمان کافر می باشد، زیرا او نص قرآن را که دلالت بر خشنودی خداوند از صحابه و مدح و ثنای آنان دارد، تکذیب نموده بلکه هر کس در کیفر این شخص تردید کند،


1- « إِنَّ مُخَالِفِینَا وَضَعُوا أَخْبَاراً فِی فَضَائِلِنَا... فإذا سمع الناس الغلو فینا کفّروا شیعتنا و نسبوهم إلی القول بربوبیتنا» (صدوق، عیون اخبار الرضا، ج1، ص304 و طبری، دلائل الامامه، ص24).
2- . ر.ک: کلینی، کافی، ج1، ص 441 و طوسی، الغیبه، ص 247 و ص 293 -294 محمد بن مشهدی، مزار کبیر، ص 657 و طبرسی، احتجاج، ج2، ص 471.

ص:433

کفر خود او متعین گردد. کفر این شخص به دلیل ضرورت دین اسلام قطعی می باشد.(1)

هر چند چنین حکمی (حکم به ارتداد صحابه) به هیچ عنوان از سوی شیعیان صادر نشده است، اما در برخی از منابع شیعی به ارتداد صحابه پیامبر پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم اشاره شده است. برخی از این روایات در رجال کشی آمده اند. به عنوان نمونه کشی روایتی را از امام باقر علیه السلام نقل کرده است که به ارتداد مردم بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به جز مقداد، ابوذر و سلمان اشاره دارد.(2) شیخ مفید نیز همین روایت را در کتاب الاختصاص ذکر کرده است.(3)

روایات مشابهی در کتاب کافی نیز وجود دارد.(4)

آیت الله سبحانی که به تفصیل این روایات را مورد بررسی قرار داده می نویسد:

این روایات از هفت مورد تجاوز نمی کنند که برخی از آن ها

ضعیف هستند و اعتمادی به آن ها نیست و برخی موثق و صحیح و البته قابل تاویلند و دلالتی بر ارتداد از دین و خروج از اسلام ندارند.

ایشان معتقد است به جهات عدیده به این روایات استناد نمی شود. سپس ایشان به این جهات اشاره کرده و می نویسد:

نهایت چیزی که در مورد این روایات می توان گفت این است که مراد از ارتداد، کفر و گمراهی و رجوع به جاهلیت نیست. مراد از این روایات عدم وفا به عهدی است که از آن ها در جاهای مختلف از جمله در غدیر گرفته شد.


1- . «... و امام من جاوز ذلک الی ان زعم انهم ارتدوا بعد رسول الله... فهذا لا ریب ایضا فی کفره...» (ابن تیمیه، الصّارم المسلول علی شاتم الرسول، ص 586- 587).
2- . «قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام ارْتَدَّ النَّاسُ إِلَّا ثَلَاثَةَ نَفَرٍ سَلْمَانُ وَ أَبُو ذَرٍّ وَ الْمِقْدَاد» (طوسی، اختیار معرفة الرجال (رجال کشی)، ص 11 و ر.ک: همان، ص 8).
3- . «... عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: ارْتَدَّ النَّاسُ بَعْدَ النَّبِی إِلَّا ثَلَاثَةَ نَفَرٍ: الْمِقْدَادُ بْنُ الْأَسْوَدِ وَ أَبُو ذَرٍّ الْغِفَارِی وَ سَلْمَانُ الْفَارِسِی، ثُمَّ إِنَّ النَّاسَ عَرَفُوا وَ لَحِقُوا بَعْد» (مفید، اختصاص، ص 6).
4- . «کان الناس أهل ردّة بعد النبی إلا ثلاثة»، (کلینی، کافی، ج8، ص 246).

ص:434

سپس روایتی از امام باقر علیه السلام به عنوان موید ذکر کرده است که در این روایت وقتی عده ای اعلام کردند که حق با علی علیه السلام است حضرت از ایشان خواست سرهای خود را تراشیده و در مکانی مشخص جمع شوند به جز تعدادی معدود از آنها، کسی سر خود را نتراشیده بود.(1)

ایشان در پایان می نویسد:

به نظر می رسد این روایات از ساخته های غالیان و حشویه باشند... در حالی که سازندگان این روایات از این نکته غافل بوده اند که این روایات با قرآن کریم، با آنچه از علی علیه السلام و امام سجاد علیه السلام رسیده، در تضاد هستند چرا که (قرآن، امام علی علیه السلام و امام سجاد علیه السلام ) به مدح

و ثناء عده ای از صحابه پرداخته اند.(2)

«مدح و ثنای برخی از صحابه» که آیت الله سبحانی به آن اشاره دارد، در حقیقت اشاره به خطبه 97 نهج البلاغه(3)

و یکی از دعاهای صحیفه سجادیه است.(4) بنابراین همان گونه که بزرگان ما اشاره دارند، ارتداد در این روایات به معنای بازگشت از اسلام و به تعبیری ارتداد اصطلاحی نیست. بلکه مقصود از آن عدم همراهی لازم با امام علی علیه السلام و اهل بیت علیهم السلام است.

وهابیت تکفیری گویی به این نکته توجه نداشته که صرف وجود برخی از روایات در منابع شیعی، لزوماً به معنای درستی آن ها نیست و گویی آنان به این نکته هم توجه نداشته اند که چنین روایاتی از سوی بزرگان شیعه مورد انکار قرار گرفته اند.


1- . «...فَقَالَ عَلِی علیه السلام : إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ فَاغْدُوا غَداً عَلَی مُحَلِّقِینَ! فَحَلَقَ عَلِی علیه السلام وَ حَلَقَ سَلْمَانُ وَ حَلَقَ مِقْدَادُ وَ حَلَقَ أَبُو ذَرٍّ وَ لَمْ یحْلِقْ غَیرُهُم» (طوسی، اختیار معرفة الرجال، (رجال کشی)، ص 8).
2- . «و لا یدلان علی الارتداد عن الدین...» (سبحانی، اضواء علی عقاید الشیعة الامامیه و تاریخهم، ص 522- 526).
3- . لقد رأیت أصحاب محمّد صلی الله علیه و آله و سلم فما أری أحدا یشبههم منکم لقد کانوا یصبحون شعثا غبرا، و قد باتوا سجّدا و قیاما، یراوحون بین جباههم و خدودهم» (نهج البلاغه (صبحی صالح)، خطبه 97، ص 143).
4- . «اللَّهُمَّ وَ أَصْحَابُ مُحَمَّدٍ خَاصَّةً الَّذِینَ أَحْسَنُوا الصَّحَابَةَ وَ الَّذِینَ أَبْلَوُا الْبَلَاءَ الْحَسَنَ فِی نَصْرِه...» (صحیفة سجادیة، دعای چهارم، ص 42).

ص:435

4. بدگویی به مقدسات مخالفان

صرف نظر از این که آیا لعن مخالفان جایز است یا خیر،(1)

به این نکته باید توجه داشت که یکی از عواملی که سبب شده وهابیت به گونه ای افراطی به تکفیر تمامی شیعیان بپردازند، سب و لعن اندک شیعیان افراطی به مقدسات آنان است.

سبّ و لعن خلفا در میان برخی از غالیان رواج داشته است. برخی معتقدند پایه گذار سب و لعن به خلفا - با ذکر نام و نشان - کیسانیه بوده اند.(2)

بدون شک این کار سبب عکس العمل افراط گونه مخالفان شیعه می شود که بالاترین حد آن تکفیر شیعیان و حکم به قتل آنان می باشد. ابن اثیر در ذکر حوادث 407 هجری می نویسد: «در این سال شیعیان در تمامی بلاد آفریقا به اتهام دشنام به شیخین قتل عام شدند.»(3)

آلوسی برخی از عوام جاهل سنی را مشاهده کرده که از دشنام نسبت به شیخین ناراحت شده و شروع به اهانت به مقام علی علیه السلام می کنند هنگامی که از او سوال می شود چرا به علی علیه السلام که مورد احترام توست اهانت می کنی؟ می گوید: من می خواستم شیعه ها را ناراحت کنم، زیرا هیچ چیز را ناراحت کننده تر از این موضوع برای آن ها ندیدم!(4)


1- . برخی از مراجع، بدگویی و اهانت نسبت به خلفا، صحابه و همسران پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را حرام دانسته اند. آیت الله خامنه ای در فتوایی فرمودند: «اهانت به نمادهای برادران اهل سنّت از جمله اتّهام زنی به همسر پیامبر اسلام حرام است. این موضوع، شامل زنان همه پیامبران و به ویژه سیّد الانبیاء پیامبر اعظم حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم می شود.»
2- . معلمی، مصطفی، «بنیان گذاران و مبلغان سب و لعن با نام و نشان در اسلام» فصلنامه پژوهشی تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی، س 2، پاییز 1390، ص 181 و 204 به این نکته باید توجه داشت که فرقه های غالی ای چون هاشمیه و کربیه، کیسانی بوده اند. (ر.ک: نوبختی، فرق الشیعه، ص 27 و اشعری قمی، المقالات و الفرق، ص 27 و ص 38 و بغدادی، الفرق بین الفرق، ص 27-28 و اشعری، مقالات الاسلامیین، ص 19 و طوسی، تلخیص المحصل، ص 414).
3- . فی هذه السنة، فی المحرّم، قتلت الشیعة بجمیع بلاد إفریقیة. و کان سبب ذلک... یسبّون أبا بکر و عمر...» (ابن اثیر، الکامل، ج 9، ص294).
4- . «... کنت أرید أن أنتقم من ذلک الشیعی، و لم أجد ما یغضبه و یثیره خیرا من هذا، فحملوه علی أن یتوب عما فعل» (مکارم شیرازی، الامثل فی تفسیر کتاب الله المنزل، ج4، ص 424 به نقل از آلوسی، روح المعانی، ج7، ص 218).

ص:436

این حکایت موید این نکته است که گاهی بدگویی نسبت به مقدسات اهل سنت - که از سوی اقلیتی افراطی صورت می گیرد - سبب می شود، علی رغم ارادتی که آن ها به امام علی علیه السلام دارند و آن حضرت را خلیفه چهارم می دانند، به منظور انتقام گیری از طرف مقابل، مقدسات او را مورد حمله قرار دهند.

بنابراین به نظر می رسد عکس العمل های نابهنجار برخی از عوام اهل سنت و حتی برخی از علمای آنها - در برخی از موارد - متاثر از اقدامات نادرست اندک غالیان و افراطیونی است که کمتر به پیامدهای سخنان و کارهای خویش توجه دارند. حسن بن فرحان مالکی از علمای اهل سنت پس از اشاره به برخی از عقاید نادرست اهل سنت می نویسد:

... این حرف ها، رای پیشینیان اهل سنت نبوده است بلکه

تنها رای نواصب بوده که اسم اهل سنت را بر خود نهاده اند و یا کسانی که در مقابل غالیان شیعه چنین عکس العملی از خود نشان داده اند.(1)

این عبارت موید این نکته است که در مواردی اقدامات غالیان سبب عکس العمل منفی از سوی گروه هایی از اهل سنت می شود. یکی از نویسندگان ضمن اشاره به افراط گرایی مذهبی در ایران (دوره صفویه) و باز بودن دست افراط گران در طعن بر مخالفان می نویسد:

برخی از علمای شیعه که در حرمین شریفین بودند به علمای ایران نامه نوشتند شما پیشوایان اهل سنت را در اصفهان سب می کنید و ما به این جهت مورد شکنجه قرار می گیریم.(2)


1- . رضوانی، وهابیت و غلو، ص 63 به نقل از المجله شماره 1082 تحت عنوان «قرائه فی التحولات السنیه للشیعه».
2- . «انکم تسبون ائمتهم فی اصفهان و نحن فی الحرمین نعذب بذلک اللعن و السب» (جعفریان، صفویه در عرصه دین و فرهنگ و سیاست، ج1، ص 41 به نقل از خوانساری، روضات الجنات، ج4، ص 362).

ص:437

اهل سنت همانند سایر فرقه های مسلمان و غیر مسلمان نسبت به مقدسات خود بسیار حساسند و توهین به مقدسات خویش را به هیچ روی نمی پذیرند. احمد بن حنبل پیشوای حنابله و مکتب حدیث گوید:

بر احدی جایز نیست از زشتی های خلفای اربعه سخن گفته و عیب و نقصی را بر آنان وارد سازد و هر آنکه چنین کند بر حاکم واجب است او را تأدیب و مجازات نموده و حق درگذشتن از گناهش را ندارد بلکه او را کیفر داده و استتابه کند. پس اگر توبه کند، پذیرفته شود و اگر اصرار ورزد دوباره کیفر داده شود و در حبس ابدی افکنده شود تا اینکه از گناهش برگشته یا بمیرد.(1)

این گفتار احمد بن حنبل کاملاً نشان گر حساسیت اهل سنت در این زمینه است.

شیخ عبد الرحمن بن البرّاک در سخنانی متعصبانه و قابل تامل که کاملاً واضح است این سخنان را از روی دشمنی با شیعیان بیان کرده، می گوید:

مؤسس این مذهب (شیعه) نامش عبدالله بن سبأ است که اصحاب سبئیه یاران افراطی او بودند که ادّعای خدایی علی را کردند و اکنون می بینید که به امامانشان از ذریه علی مقام خدایی می دهند، «اینان به اجماع تمام مسلمین کافرند»!،... از میان رافضیان عده ای سبّابه نامیده می شوند. چون آنان ابوبکر و عمر را دشنام می دهند و به آنان بغض و کینه دارند و جز عدّه کمی، آنان را کافر و فاسق می دانند،.... غرض اصلی سخن ما این است که همه رافضیان بدترین امّتند؛ چرا که در آن ها تمامی موجبات کفر از جمله تکفیر صحابه، تعطیل صفات، شرک در عبادت با دعا در مورد اموات و استغاثه به آنان گرد آمده است. این واقعیت حال رافضه امامیه است که مشهورترینشان دوازده امامی هستند. آنان در حقیقت کافر و مشرکند ولی آن را کتمان می کنند، اگر در بین مسلمانان باشند در جهت کتمان عقیده باطلشان و سازش با مخالفان تقیه می کنند، آنان کودکانشان را بر اساس بغض


1- . حنبلی، طبقات الحنابلة، ج 1، ص 34، و ابن تیمیه، الصارم المسلول علی شاتم الرسول، ص 573.

ص:438

نسبت به صحابه خصوصاً ابوبکر و عمر و غلو در مورد اهل بیت خصوصاً علی و فاطمه و فرزندانشان تربیت می کنند، و این ها نشان می دهد که آن ها کافر و مشرک و منافقند! این حکم برای تمام طایفه آنان است.(1)

دقت در این عبارت ها نشان می دهد تکفیرِ ظالمانه پیروان اهل بیت علیهم السلام توسط مفتیانی چون شیخ عبدالرحمن البراک، در برخی از موارد به جهت عقاید غالیانه و بدگویی اقلیتی از افراطیون شیعه نسبت به مقدسات اهل سنت است. این در حالی است که عموم شیعیان با تاسی به قرآن کریم، سفارشات پیشوایان معصوم و بزرگان خویش به هیچ روی بدگویی به مقدسات دیگران را روا نمی دانند.

قرآن کریم مسلمانان را به خوش گفتاری(2) و (در مجادله با اهل کتاب) به جدال احسن سفارش کرده است.(3) این کتاب آسمانی از سب و لعن مقدسات مشرکان نهی کرده است و بیان می کند که این کار موجب عکس العمل آنان خواهد شد(4) در روایتی از امام صادق علیه السلام که در تفسیر همین آیه آمده حضرت می فرماید: آنان را دشنام ندهید، چرا که در این صورت آنان نیز به شما دشنام خواهند داد.(5)

علامه طباطبائی ذیل این آیه می نویسد: «این آیه یکی از ادب های دینی را خاطرنشان می سازد که با رعایت آن، احترام مقدسات جامعه دینی محفوظ مانده و دستخوش اهانت و ناسزا و یا سخریه نمی شود...»(6)


1- . «...واجتمع فیهم من موجبات الکفر، تکفیر الصحابة، وتعطیل الصفات، والشرک فی العبادة بدعاء الأموات، والاستغاثة بهم» ,http://www.apmkadeh.com به نقل از سایت رسمی عبدالله بن البراک. لینک این فتوا در اینترنت به این صورت آمده است: http://albarrak.islamlight.net/index.php?option=com_ftawatask=viewid=18080
2- . >وَ قُلْ لِعِبادی یقُولُوا الَّتی هِی أَحْسَن< به بندگانم بگو: «سخنی بگویند که بهترین باشد» (اسراء، آیه 53).
3- . >وَ لا تُجادِلُوا أَهْلَ الْکِتابِ إِلاَّ بِالَّتی هِی أَحْسَن< (عنکبوت، آیه 46).
4- . >وَ لا تَسُبُّوا الَّذینَ یدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَیسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَیرِ عِلْم< (أنعام، آیه 108).
5- . «لا تسبّوهم، فإنّهم یسبّون علیکم» (فیض کاشانی، تفسیر صافی، ج2، ص 148).
6- . طباطبایی، تفسیر المیزان، ج7، ص 434.

ص:439

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم

بارها مسلمانان را از دشنام دادن به مقدسات کفار بر حذر داشته است. آن حضرت فحش به دیگران را از موجبات دشمنی آنان دانسته است.(1) بر اساس روایتی از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هر گاه فردی پدر دیگری را لعن کند - به جهت عکس العملی که این کار دارد - گویی والدین خویش را لعن کرده است.(2) پس از فتح مکه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مسلمانان را از دشنام دادن به پدر عکرمه بن ابی جهل - به جهت آزاری که به بازماندگانش می رسد - نهی کرد.(3)

بر اساس روایتی از امام باقر علیه السلام ، بعد از این که ابوبکر، پدرِ مشرکِ یکی از مسلمانان را لعن کرد و او خشمگین شده و به ابوبکر پاسخی تند داد، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «وقتی مشرکان را لعن و بدگویی می کنید، به طور کلی سخن بگویید نه به طور خاص (با ذکر نام) که فرزندانشان خشمگین شوند.»(4)

این ماجرا که در مصادر تاریخی نیز آمده است،(5)

اهمیت رعایت ادب و نزاکت را می رساند و وقتی رعایت ادب و نزاکت - حتی در مورد مشرکین - مورد تاکید رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم باشد، بنابراین این سفارش به طریق اولی در مورد مسلمانان لازم و واجب است. در حقیقت رعایت این امر می تواند بهانه های دشمنان شیعه را در تکفیر، از آنان سلب کند.

ائمه اطهار علیهم السلام نیز به عنوان اسوه هایی برای همه مسلمانان، در دوران خویش با دشنام گویی به دشمن مخالفت کرده اند. در جنگ صفین حضرت علی علیه السلام یاران خویش


1- . «عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: إِنَّ رَجُلًا مِنْ بَنِی تَمِیمٍ أَتَی النَّبِی ص فَقَالَ أَوْصِنِی فَکَانَ فِیمَا أَوْصَاهُ أَنْ قَالَ لَا تَسُبُّوا النَّاسَ فَتَکْتَسِبُوا الْعَدَاوَةَ بَینَهُمْ» (کلینی، کافی، ج 2، ص360 روایات بیشتر در این باره را بنگرید در: همان، ج2، ص 359 – 361).
2- . «... یسبّ الرّجل أبا الرّجل فیسبّ أباه، و یسبّ أمّه» (صحیح بخاری، ج7، ص 69 و سجستانی، سنن ابی داوود، ج2، ص 507).
3- . «...فلا تسبوا أباه، فان سب المیت یؤذی الحی، و لا یبلغ المیت» (طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج11، ص 501 و واقدی، المغازی، ج2، ص 851).
4- . «... ثُمَّ قَالَ إِذَا أَنْتُمْ تَنَاوَلْتُمُ الْمُشْرِکِینَ فَعُمُّوا وَ لَا تَخُصُّوا فَیغْضَبَ وُلْدُه» (کلینی، کافی، ج 8، ص 70).
5- . «سبّ الأموات یؤذی الأحیاء، فإذا سببتم فعموا» (بلاذری، انساب الاشراف، ج1، ص 142) «إنّ سبّ الأموات یؤذی الأحیاء، فإن شئتم المشرکین فعمّوا.» (واقدی، المغازی، ج 3، ص925).

ص:440

را از سب و لعن سپاه شام و معاویه برحذر داشت.(1)

آن حضرت در این جنگ به یاران خویش سفارش کردند: در برابر کسانی که به من دشنام می دهند، وقار و سکینه و آرامش خویش را حفظ کنید.(2) در منابع اهل سنت آمده است: وقتی به امام علی علیه السلام خبر دادند که ابن السوداء از ابوبکر و عمر بدگویی می کند، حضرت او را فراخواند و تصمیم به قتل وی گرفت. عده ای با حضرت در این باره صحبت کردند و حضرت او را به مدائن تبعید کرد.(3) این بیان نشان می دهد امام علی علیه السلام با کسانی که درصدد بودند با افراطی گری متعرض شخصیت هایی شوند که در جامعه عده زیادی برای آنان ارزش قائلند، با جدیّت برخورد می کرده است و اجازه نمی داده چنین بدزبانی هایی در جامعه به وجود آید.

توجه به سیره سایر پیشوایان دینی نیز نشان می دهد آنان شیعیان خویش را از بدگویی به مقدسات مخالفان برحذر داشته اند تا بهانه را از دشمنان سلب کنند.

وقتی به امام صادق علیه السلام گزارش شد که فردی علناً دشمنان شما را دشنام می دهد، حضرت فرمود: او را چه می شود؟ خدا او را لعنت کند! او با این کارش متعرض ما شده است. سپس حضرت به آیه >وَ لا تَسُبُّوا الَّذِینَ یدْعُونَ...< استناد کرده و فرمود: آنان را دشنام ندهید چرا که این امر سبب می شود آنان نیز شما را دشنام دهند.(4) بر اساس نقل شیخ صدوق، وقتی امام صادق علیه السلام از بدگویی اقلیتی از کوفیان نسبت به ابوبکر

و عمر آگاه شد، از کار آنان برائت جست(5) و احتمالاً خواسته ابوحنیفه را که از


1- . «انی لا احب ان تکونوا سبابین» (ابن اعثم کوفی، الفتوح، ص 498. نهج البلاغه، خطبه 206، ص 428 و ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج3، ص 181 و منقری، وقعة صفین، ص 144).
2- . «أَنَّ عَلِیاً مَرَّ عَلَی جَمَاعَةٍ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ بِصِفِّینَ فِیهِمُ الْوَلِیدُ بْنُ عُقْبَةَ وَ هُمْ یشْتِمُونَهُ وَ یقْصِبُونَهُ فَأَخْبَرُوهُ بِذَلِکَ فَوَقَفَ فِی نَاسٍ مِنْ أَصْحَابِهِ فَقَالَ: «انْهَدُوا إِلَیهِمْ وَ عَلَیکُمُ السَّکِینَةَ وَ سِیمَاءُ الصَّالِحِینَ وَ وَقَارُ الْإِسْلَامِ...» (منقری، وقعة صفین، ص 391).
3- . «بلغ علیا ان ابن السوداء ینتقص ابابکر و عمر فدعا به و دعا بالسیف... فسیره الی المدائن» (ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج29، ص9).
4- . «... لَا تَسُبُّوهُمْ فَإِنَّهُمْ یسُبُّوا عَلَیکُمْ» (صدوق، اعتقادات فی دین الامامیه، ص 107).
5- . «... فَقَالَ وَیلَکَ یا أَبَا حَنِیفَةَ لَمْ یکُنْ هَذَا مَعَاذَ اللَّهِ...» (صدوق، علل الشرائع، ج1، ص91).

ص:441

حضرت درخواست داشت در این باره نامه ای برای شیعیان افراطی بنویسد، پذیرفت. محمد بن یعقوب کلینی از نامه امام صادق علیه السلام به شیعیانش خبر داده است. در بخشی از این نامه، آن حضرت، شیعیان را از بدگویی به مخالفان برحذر داشته است. شیعیان این نامه را در جایگاه نماز خود قرار می دادند و بعد از نماز آن را می خواندند.(1)

امام صادق علیه السلام با آگاهی از این امر که برخی از شیعیان به مقدسات مخالفان احترام نمی گذارند و بدین جهت سبب بدنامی شیعه می شوند و به دست دشمن بهانه می دهند، این نامه را برای شیعیان خویش نوشته است.

شیخ ابوالفتوح رازی در تفسیر گران قدرش حدیثی را از امام رضا علیه السلام از پدرش از جدّش امام صادق علیه السلام آورده است که فرمود: آل محمد علیهم السلام اتفاق نظر دارند «بسم الله الرحمن الرحیم» را آشکارا و درباره اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بهترین گفتار را بگویند.(2)

امام رضا علیه السلام در این حدیث بر خوش گفتاری با صحابه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم تاکید دارد.

امام رضا علیه السلام در حدیث دیگری به پیامدهای بدگویی از مخالفان اشاره دارد و به آیه 108 سوره انعام(3)

استناد کرده است و در ادامه به لزوم پیروی از راه اهل بیت و بر میانه روی تاکید دارد.(4)

دقت در کلام امام رضا علیه السلام می رساند که دشنام به مخالفان، خروج از راه و سیره اهل بیت علیهم السلام و گام نهادن در بیراهه افراطی گری است. بیراهه ای که پیامدهای ناگواری ممکن است با خود داشته باشد.

به عنوان یک مصداق باید گفت آنچه پس از عصر صفوی در برخی از محافل، تحت عنوان «عید الزهرا» در میان اقلیتی از شیعیان افراط رواج یافت، امری غیردینی و برخلاف سیرة پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و اهل بیت علیهم السلام بوده است. از این رو بسیاری از مراجع تقلید شیعه


1- . «فَکَانُوا یضَعُونَهَا فِی مَسَاجِدِ بُیوتِهِمْ فَإِذَا فَرَغُوا مِنَ الصَّلَاةِ نَظَرُوا فِیهَا» (کلینی، کافی، ج 8، ص2).
2- . «اجتمع آل محمد علی الجهر ببسم اللَّه الرحمن الرحیم و علی...و علی ان یقولوا فی اصحاب النبی احسن قول»؛ (رازی، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیرالقرآن، ج 1، ص 50).
3- . >وَ لا تَسُبُّوا الَّذِینَ یدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَیسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَیرِ عِلْمٍ< (انعام، آیه 108).
4- . «و إذا سمعوا مثالب أعدائنا بأسمائهم ثلبونا بأسمائنا، و قد قال اللّه تعالی: وَ لا تَسُبُّوا الَّذِینَ یدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَیسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَیرِ عِلْمٍ...» (صدوق، عیون اخبار الرضا، ج1، ص304 و طبری، دلائل الامامه، ص24).

ص:442

به صراحت آن را خرافی و حرام اعلام کرده اند.(1)

حدیثی که برخی از افراطی ها برای توجیه این مراسم خرافی مورد استناد قرار می دهند نیز به اعتقاد محققان جعلی و فاقد اعتبار است.(2)

سفارش به خوش گفتاری و پرهیز از بدگویی مقدساتِ اهل سنت از سفارش های همیشگی علمای بزرگ اسلام و مراجع تقلید نیز بوده است. امام خمینی رحمة الله نوشته های اختلاف انگیز را برای امت اسلام سمی کشنده دانسته است.(3)

این امر حاکی از درک بسیار عمیق و بینش بالای آن رهبر فرزانه از شرایط خاص دنیای امروز است.(4)

آیت الله مکارم شیرازی با آگاهی از فحاشی های یاسر الحبیب(5) او را فردی بی سواد و روحانی نما خواند که به نام شیعه به مقدسات اهل سنت و برخی از همسران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اهانت کرده، ایشان با تأکید بر اینکه اینگونه اشخاص، نماینده شیعیان نیستند، می گوید: «این آدم یا مزدور و مأمور است و یا سفیه و دیوانه.» ایشان ضمن اشاره به سوء استفاده وهابیت از این امر فرمودند: «ما می گوییم سخنان این شخص بد و دروغ بوده است و او بی سواد است اما وهابی ها چسبیده اند به حرف او!...» آیت الله مکارم با اشاره به توطئه های پیچیدة استکبار علیه اسلام گفتند: «ما هرگونه اهانت به همسران پیامبر را روا نمی دانیم و اهانت به آن ها اهانت بلا واسطه به پیامبر است.»


1- . آیت الله خامنه ای در پاسخ به سوالی در مورد نهم ربیع فرمودند: «هر گونه گفتار یا کردار و رفتاری که در زمان حاضر سوژه و بهانه به دست دشمن بدهد یا موجب اختلاف و تفرقه بین مسلمین شود، شرعا حرام اکید است.» مسائلی، نهم ربیع جهالت ها خسارت ها، ص 106 درباره نظر سایر مراجع و نهی آنها، ر.ک: همان ص 107 به بعد.
2- . در این باره رک: مسائلی، نهم ربیع جهالت ها خسارت ها.
3- . امام خمینی، صحیفه نور، ج14، ص 253.
4- . جهت اطلاع بیشتر از اندیشه های امام خمینی قدس سره در این باره رک: محمد فولادی، محمد، «استراتژی وحدت جهان اسلام در اندیشه امام خمینی»، «نشریه معرفت»، خرداد 1387، شماره 126 ص 75- 96.
5- . یاسر الحبیب طلبه کویتی مقیم انگلستان که با چراغ سبز برخی از افراطیون، سخنانی سخیف و تفرقه افکنانه بر زبان جاری کرده است.

ص:443

سخن پایانی

غلو و زیاده گویی و افراط کاری همواره پیامدهای بسیار سخت و ناگواری را در پی داشته است. به همین جهت امامان شیعه و بزرگان ما همواره با این پدیده خطرناک با جدیت برخورد کرده اند، به گونه ای که شاید با هیچ گروهی از مخالفان این گونه برخورد نداشته اند. توجه به علل تکفیر شیعیان توسط برخی از افراطیان اهل سنت نشان می دهد در موارد زیادی غلو و زیاده گویی و افراط کاریِ اندک غالیان منتسب به شیعه، از موجبات اصلی صدور چنین حکم ظالمانه ای می باشد. در حقیقت زیاده گویی و زیاده روی اقلیتی غالی می تواند بهانه لازم را در اختیار گروه های تکفیری قرار دهد. آنان با استناد به عقاید غالیانه ای چون تحریف قرآن، غلو و زیاده گویی در حق ائمه علیهم السلام ، سب و لعن برخی از سران اهل سنت - که مورد پذیرش عموم شیعان نیستند - تمامی شیعیان را دارای چنین باورهایی می دانند و در نتیجه به کفر آنان حکم کرده و در مواردی به قتل آنان فتوا داده اند.

ص:444

منابع
کتاب ها

1. قرآن کریم

2. نهج البلاغه (صبحی صالح)، قم، موسسه دار الهجره، (بی تا).

3. صحیفة سجادیة، الهادی، قم 1418.

4. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، دار الکتب العربیه، (بی جا) 1378ق.

5. ابن تیمیه، الصّارم المسلول علی شاتم الرسول، دار الکتب العلمیه، بیروت (بی تا).

6. ابن داوود، رجال، المطبعة الحیدریه، نجف 1392.

7. ابن درید، جمهرة اللغه، دار العلم للملایین، بیروت (بی تا).

8 . ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، دار الفکر، بیروت 1415ق.

9. ابن غضائری، احمد، رجال ابن الغضائری، دار الحدیث، قم 1422ق.

10. ابن منظور، لسان العرب، داراحیاء التراث العربی، بیروت 1405.

11. احمدی، عبدالله بن سلمان، المسائل و الرسائل المرویة عن الإمام أحمد بن حنبل فی العقیدة، دار طیبه، ریاض 1416.

12. ازهری، محمد بن احمد، تهذیب اللغه، دار احیاء التراث العربی، بیروت (بی تا).

13. اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین، فراینس شتاینر، آلمان 1400ق.

14. امام خمینی، صحیفه نور، موسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام خمینی رحمة الله ، تهران 1386.

15. انصاری، شیخ مرتضی، فرائد الاصول، مجمع الفکر الاسلامی، قم 1419ق.

16. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، دار الفکر، بیروت 1401.

17. بستانی، فواد افرم، فرهنگ ابجدی، اسلامیه، تهران 1375.

18. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، چاپ اول، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، بیروت 1394.

19. جزری، عزالدین ابن اثیر، الکامل، دار صادر، بیروت 1385ق.

20. جعفریان، رسول، تاریخ تشیع در ایران، انصاریان، قم 1387.

21. -------------------- ، صفویه در عرصه دین و فرهنگ و سیاست، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، قم 1389.

22. جوادی آملی، عبدالله، نزاهت قرآن از تحریف، اسراء، قم 1386.

23. جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح، دار العلم للملایین، بیروت (بی تا).

24. حسینی قزوینی، سید محمد، وهابیت از منظر عقل و شرع، معاونت تربیت و آموزش عقیدتی سیاسی نزسا، تهران 1387.

ص:445

25. حنبلی، ابویعلی، طبقات الحنابلة، دار المعرفه، بیروت (بی تا).

26. خوانساری، سید محمد باقر، روضات الجنات، اسماعیلیان، قم1390 ق.

27. خوئی، سید ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، (بی جا، بی نا)، 1413ق.

28. رازی، ابوالفتوح، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیرالقرآن، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، مشهد 1408 ق.

29. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن، دار القلم، بیروت (بی تا).

30. رجبی، حسین، بررسی فتوای تکفیر در نگاه مذاهب اسلامی، نشر مشعر، تهران 1389.

31. رضوانی، علی اصغر، وهابیت و غلو، مشعر، قم 1391.

32. زبیدی، محمد مرتضی، تاج العروس، المکتبة الحیاة، بیروت (بی تا).

33. زمخشری، محمود بن عمر، الفائق، دار الکتب العلمیه، بیروت (بی تا).

34. سبحانی، جعفر، اضواء علی عقاید الشیعه الامامیه و تاریخهم، مشعر، تهران 1421.

35. سجستانی، ابی داوود، سنن ابی داوود،دار الفکر، بیروت 1410ق.

36. سمعانی، عبدالکریم، الانساب، مجلس دائره المعارف العثمانیه، حیدرآباد 1382ق.

37. سیاری، احمد بن محمد، کتاب القرآءه، نسخه دست نویس در کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، به شماره 2507 (بی نا، بی تا).

38. شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، شریف رضی، قم 1364.

39. صاحب بن عباد، المحیط فی اللغه، عالم الکتب، بیروت (بی تا).

40. صدوق، محمد بن علی بن بابویه، الاعتقادات فی دین الامامیه، دار المفید، بیروت 1414ق.

41. --------------- ، علل الشرائع، انتشارات مکتبة الداوری، قم (بی تا).

42. --------------- ، عیون اخبار الرضا علیه السلام ، موسسه اعلمی للمطبوعات، قم 1404ق.

43. --------------- ، من لایحضره الفقیه، جامعه مدرسین، قم 1404.

44. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی، دفتر انتشارات اسلامی جامعه ی مدرسین، قم 1374 ش.

45. طبرسی، احمد بن علی، احتجاج، دار النعمان، نجف 1386 ق.

46. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد أبو الفضل ابراهیم، دارالتراث، بیروت 1387ق.

47. طریحی، فخرالدین بن محمد، مجمع البحرین، مرتضوی، تهران 1375.

48. طوسی، خواجه نصیر الدین، تلخیص المحصل، دار الاضواء، بیروت 1405.

49. طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال(رجال کشی)، دانشگاه مشهد، مشهد 1348 ش.

50. طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام، دار الکتب الاسلامیه، تهران 1365.

ص:446

51. طه حسین، الفتنة الکبری (علی و بنوه)، دار المعارف، قاهره (بی تا).

52. فراهیدی، خلیل بن احمد، العین، دارالهجره، قم 1409.

53. فیض کاشانی، ملا محسن، تفسیر صافی، الصدر، تهران 1415.

54. کوفی، احمد بن اعثم، الفتوح، دارالاضواء، بیروت 1411 ق.

55. متقی هندی، کنز العمال، موسسه الرساله، بی تا،ج13، بیروت (بی تا).

56. مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، اسلامیه، تهران 1363 ش.

57. محمد حبیب، فصل الخطاب فی اثبات تحرف کتاب رب الارباب/ عرض... نقد،

(بی نا، بی جا)، 1428.

58. مرعشی نجفی، سید محمود، میراث ماندگار، کتابخانه بزرگ آیة الله مرعشی نجفی، قم 1382.

59. مسائلی، مهدی، نهم ربیع، جهالت ها خسارت ها، وثوق، قم 1386.

60. مشهدی، محمد، مزار الکبیر، قیوم، قم 1419 ق.

61. مطهری، مرتضی، آزادی معنوی، صدرا، تهران 1389.

62. -------------------- ، حج، صدرا، تهران 1386ش.

63. معرفت، محمد هادی، مصونیت قرآن از تحریف، ترجمه محمد شهر آبی، بوستان کتاب، قم 1387.

64. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الاختصاص، تحقیق علی اکبر غفاری، دارالمفید،

بیروت 1414 ق.

65. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، تصحیح اعتقادات الامامیه، دار المفید، بیروت 1414ق.

66. مکارم شیرازی، ناصر، الامثل فی تفسیر کتاب الله المنزل، مدرسه امام علی بن ابیطالب، قم 1421.

67. -------------------- ، شیعه پاسخ می گوید، امام علی بن ابیطالب علیه السلام ، قم 1389ش.

68. منقری، نصر بن مزاحم، وقعة صفین، مکتبه آیت الله مرعشی نجفی، قم 1403.

69. موسوی، علی بن حسین(سید مرتضی)، رسائل المرتضی، دارالقرآن، قم1410ق.

70. مهنا، عبدالله علی، لسان اللسان، دارالکتب العلمیه، بیروت (بی تا).

71. ناشی اکبر، مسائل الامامه، مرکز مطالعات ادیان و مذاهب، قم 1386 ش.

72. نباطی بیاضی، شیخ علی، الصراط المستقیم، نجف المکتبة الحیدریه، 1384 ق. نجاشی، احمد بن علی، رجال النجاشی، جامعه مدرسین، قم 1416.

73. نصیری، علی، روش شناسی نقد احادیث، وحی و خرد، قم1390 ش.

74. نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعة، دارالاضواء، بیروت 1404.

75. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، موسسه الاعلمی، بیروت 1409.

ص:447

مقالات

76. محمدحسن احمدی، «غالیان و اندیشه تحریف قرآن» نشریه علوم حدیث، دوره 14، شماره 2، 1383.

77. حاجی زاده، یدالله و دیگران، «ریشه ها و علل پیدایش غلو در عصر ائمه علیهم السلام »، فصلنامه علمی - پژوهشی تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی، شماره 12، 1392.

78. حاجی زاده، یدالله، «جریان غلو در دوره امام موسی بن جعفر علیه السلام با تکیه بر عقاید غالیانه محمد بن بشیر» فصلنامه علمی- پژوهشی تاریخ اسلام (باقرالعلوم)، سال چهارم، شماره اول، بهار 1392، شماره مسلسل 53.

79. فولادی، محمد، «استراتژی وحدت جهان اسلام در اندیشه امام خمینی»، نشریه معرفت، خرداد 1387، شماره 126.

80. معلمی، مصطفی، «بنیان گذاران و مبلغان سب و لعن با نام و نشان در اسلام»، فصلنامه پژوهشی تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی، سال 2، پاییز 1390.

ص:448

ص:449

تحلیل جغرافیایی- سیاسی علل شکل گیری و گسترش بنیادگرایی اسلامی / یحیی میرشکاران، عبدالله هندیانی، سید علی عبادی نژاد، علی اصانلو

اشاره

(نمونه موردی: جریان تکفیری داعش)

یحیی میرشکاران(1)

عبدالله هندیانی(2)

سید علی عبادی نژاد(3)

علی اصانلو(4)

چکیده

شرایط و ویژگی های محیطی که سرزمین در اختیار انسان قرار می دهد عامل اصلی شکل گیری رقابت در صحنه جغرافیای جهان می باشد. تاریخ گذشته بشر حاکی از آن است که همیشه جریان حرکت نیروها به سمت مناطق دارای مزیت های زیستی بوده است و درگیری های جهانی و منطقه ای در جهت دستیابی به این فرصت ها بوده است.

امروزه دستیابی به قدرت، اصلی ترین مؤلفه جهت استیفای مزیت های محیطی مورد توجه بازیگران سیاسی در جهان می باشد که جغرافیا به عنوان ترکیبی از مردم و اشکال سرزمینی صحنه این بازی را شکل می دهند.

ویژگی ها و مزیت های جغرافیایی منطقه جنوب غربی آسیا همیشه عامل اصلی بحران و درگیری میان ساکنان و قدرت های بیرونی بوده است


1- استادیار جغرافیا دانشگاه علوم انتظامی امین
2- یار دانشگاه علوم انتظامی امین
3- یار جغرافیا دانشگاه علوم انتظامی امین
4- یئت علمی دانشگاه علوم انتظامی امین

ص:450

که مجموعه این رقابت ها سبب شکل گیری جغرافیای سیاسی خاص این منطقه گردیده است. از جمله ویژگی های این منطقه، شکل گیری واحدهای سیاسی بدون پشتوانه های جغرافیایی- تاریخی و عدم توجه به ساختار اجتماعی آن است که عموماً بحران مقبولیت و نارضایتی از ساختار سیاسی را به دنبال داشته است. این عامل سبب شکل گیری گروه های مخالف و ساختارشکن شده اند که با توجه به ساختار فرهنگی- جغرافیایی خود تلاش می کنند تا با رشد اندیشه های بنیادگرایانه به پیشبرد اهداف خود جامه عمل پوشند.

از جمله جریان های فراگیر و خطرناک که بخشی از این منطقه را به خود مشغول داشته است، گسترش و پیشروی جریان تکفیری می باشد که با اندیشه شکل گیری یک واحد سیاسی، موجودیت خود را با عنوان «دولت اسلامی عراق و شام» اعلام نموده است و مبنای فکری خود را بر تکفیر دیگر شاخه های دین اسلام بنا نهاده است.

بررسی ادعای فکری آنان را اندیشمندان دینی مورد توجه قرار می دهند؛ اما پژوهش حاضر با رویکردی توصیفی - تحلیلی تلاش دارد تا علل، عوامل و مولفه های جغرافیایی - سیاسی را که شکل دهنده و پیشبرنده این جریان است بررسی و شناسایی کند، تا از این رهگذر بتواند به الگوی فضایی شکل گیری آن دست یابد.

محققان عوامل مختلفی از قبیل ایدئولوژی و ساختار اجتماعی را سبب ظهور و سقوط این جریان ها می دانند، اما تاکنون به بررسی سیاسی - فضایی این جریان ها که مدنظر این پژوهش است، توجهی نشده است. از این رو، نتایج بررسی های جغرافیایی - سیاسی نشان می دهد که ساختار سرزمینی و اجتماعی موجود در این منطقه اصلی ترین عامل در شکل گیری و گسترش این تفکر و جریان می باشد و برای رهایی از ایجاد دوباره این جریان ها، تغییر در سازمان سیاسیِ فضا و واگذاری اختیارات محلی (منطقه گرایی) راهبرد منطقی و مناسبی به نظر می رسد.

واژگان کلیدی: جغرافیای سیاسی فضا، بنیادگرایی، جریان های تکفیری، داعش.

ص:451

مقدمه

بشر برای به دست آوردن نیازهای معقول و غیر معقول خود به دنبال قدرت و ایجاد اعمال آن است. از این رو سراسر تاریخ او صحنه درگیری گروه های مختلف برای دستیابی به این عامل کلیدی می باشد. اگر چه در دوره های گذشته وسعت اعمال آن محدود و در حد یک قبیله تا یک منطقه و به صورت مستقیم بود؛ امروزه نوع، شکل و وسایل اعمال آن تغییر یافته است و حالت آن نیز تا حدودی غیر مستقیم شده است.

جنوب غربی آسیا که به خاورمیانه شهرت دارد از جمله مناطق مستعد و دارای منابع جغرافیایی - ارتباطی می باشد که از دیرباز تاکنون گروه های سیاسی در پی دستیابی به منابع آن بوده اند. وجود منابع و حضور مداوم بازیگران خارجی در منطقه، همراه با پیشینه تمدنی سبب شکل گیری ساخت های ویژه اجتماعی - فرهنگی گردیده است. به گونه ای که در دوره های مختلف، حوادث متفاوتی توسط بیگانگان و یا علیه آنان در منطقه رخ داده است. این امر سبب شده است تا نگاه های متفاوتی در میان ساکنان اصلی آن در مورد حضور قدرت ها شکل بگیرد. رویکردهایی که به مسامحه و یا برخورد با آنان اشاره دارد. به گونه ای که عده ای علل مشکلات و بحران های موجود منطقه را حضور بیگانگان و دسته ای در مقابل، حضور آنان را مفید و مؤثر می دانند.

بررسی ها نشان می دهد که قدرت های خارجی در جهت دستیابی به خواسته های خود توانسته اند با رخنه در میان ساکنان بومی، آن ها را با سیاست های خود همراه کنند و هر گاه که از مسیر اهداف خود دور شدند، گروه های ساکن در منطقه را بر علیه یکدیگر تجهیز نمایند. این مسئله در طول تاریخ از جمله در دوره حکومت صفویه و عثمانی و هم چنین در عصر قاجاریه و پس از آن، جنگ های جهانی اول و دوم به «بازی بزرگ» در دنیای سیاست معروف شده است. جایی که حکومت های موجود در منطقه به عنوان مهره های بازی در زمین ابرقدرت ها در حال بازی بودند. تجربه راه اندازی جنگ با ایران پس از انقلاب اسلامی و تجهیز جریان های فراماسونری، بنیادگرای القاعده و مورد اخیر داعش از این گونه سیاست ها بوده است.

ص:452

نقش قدرت های بیگانه در شکل دهی و مسیر این حوادث در منطقه غیر قابل انکار است، اما علل و عوامل موفقیت آن ها در راه اندازی این جریان ها وابسته به عوامل جغرافیایی - تاریخی است که در دل این سرزمین قابل بررسی و مطالعه می باشد. ساختار جغرافیایی جنوب غرب آسیا و پیشینه فرهنگی و تمدنی آن به واسطه گذرگاهی بودن و نقش ارتباطی آن، حالت سیّال و دینامیک داشته است که بیشترین تغییرات، برخوردها و درگیری ها را در طول تاریخ در این منطقه به همراه داشته است. بنابراین می توان ریشه بسیاری از منازعات در خاورمیانه را ناشی از وجود تعارض بین الزامات دولت مدرن و ساختارهای سنتی دیرین در این منطقه و عدم یا ضعف پای بندی به الزامات جدید در قالب به رسمیت شناختن منافع فردی و امنیت ملی کشورهای منطقه است.

بارزترین حوادثی که جغرافیای سیاسی، هویت فرهنگی و سامان اجتماعی خاورمیانه را دست خوشِ تغییر و تحول کرد شکل گیری صورت بندی جدید تحت عنوان حکومت های ملی جدید در قرن بیستم بوده است. این ساخت جدید سرزمینی، هویتی و اجتماعی که محصول شرایط خاص تغییر و تحول اروپا از قرن پانزدهم به بعد بوده است، الزامات جدیدی را ایجاب می کند که از جمله آن برابری شهروندان ذیل یک حکومت، شناسایی اصل حاکمیت سرزمینی با مرزهای مشخص ذیل چنین حاکمیتی و اجتناب از اصل عدم مداخله و تعقیب منافع ملی که در چارچوب مرزهای دولتی و به عنوان کشور تعریف و به رسمیت شناخته شده است، می باشد.

اما تجربه دو قرن اخیر نشان می دهد که خاورمیانه دست خوشِ دوگانگی رفتار در چارچوب قواعد پیشین و الزامات جدید بوده است و همین مسئله منشأ منازعات متعدد بین دولتی و درگیری های داخلی و نارضایتی های متعدد قومیت ها و صاحبان مذاهب مختلف در داخل کشورها بوده است که اساساً ناهمگن از نظر اجتماعی و فرهنگی هستند.(1)

جغرافیای سیاسی کنونی خاورمیانه محصول گسترش نظام دولت محور و به رسمیت شناخته شدن نظام دولت های ملی به عنوان بازیگران رسمی و اصلی در نظام بین الملل


1- . مصطفی اکرمی، پذیرش واقعیت دولت، ص 1.

ص:453

است. این تحول در خاورمیانه با فروپاشی امپراتوری عثمانی در پایان جنگ جهانی اول و سپس شکل گیری دولت های کنونی پس از به ویژه پس از توافقاتی مانند سایکس -پیکو و سن رمون و سور... تحقق یافت که مردمان منطقه کمترین نقش را در شکل گیری و اجرای آنها داشتند. لذا زمینه شکل گیری بحران ها و منازعات از همان آغاز ظهور یافته است. پژوهش حاضر عوامل جغرافیایی - سیاسی این بحران ها را مورد بررسی قرار خواهد داد تا شاخص ایجاد کننده این حوادث را الگویابی فضایی نماید.

روش تحقیق

پژوهش حاضر با رویکردی توصیفی- تحلیلی به دنبال شناخت علل و عوامل ایجاد و گسترش بنیادگرایی به ویژه جریان های تکفیری در خاورمیانه می باشد و تلاش دارد تا شاخص های جغرافیایی - سیاسی آن را بر اساس مؤلفه های سرزمینی - اجتماعی الگویابی نماید. در مرحله اول به توصیف ویژگی های جغرافیایی این مناطق پرداخته و سپس شرایط اجتماعی - سیاسی حاکم بر آن را تحلیل می کنیم.

قلمرو و تاریخ
اشاره

اگر چه برای بررسی تاریخ داعش باید به پیشینه آن ها یعنی سلفی گری مراجعه نمود و هم اینک این رویکرد در بسیاری از کشورهای منطقه در حال فعالیت و تبلیغات گسترده می باشد؛ اما پژوهش ما بررسی گروهک داعش می باشد که به صورت مسلحانه در حال ایجاد یک دولت اسلامی تندرو می باشد.

تاریخ تشکیل داعش به پس از حمله نظامی آمریکا به عراق در بهار سال 2003 بازمی گردد. در سال 2004 این گروه رسماً اعلام موجودیت کرد و بیعت خود را با القاعده اعلام نمود. در آن زمان با نام القاعده عراق و سپس در اکتبر 2006 این گروه، به یک سازمان فراگیر برای گروه های شورشی عراق تحت عنوان حکومت اسلامی عراق تبدیل شد.(1)


1- . http://www.parsine.com

ص:454

فعالیت این گروه به دو مرحله تقسیم می شود:

مرحله اول: از سال 2004 تا سال 2011 و مرحله دوم از سال 2011 تاکنون

در طول مدت هفت سال از تشکیل این گروه در مرحله اول که زمان خروج نظامیان ائتلاف به رهبری آمریکا از عراق بود، این گروه عامل مرگ تعداد بسیار زیادی از مردم عادی و هم چنین نظامیان خارجی در این کشور بود. سال 2011 دو اتفاق منجر به گشوده شدن فصل تازه ای از فعالیت های این گروه شد: یکی خروج نظامیان ائتلاف از عراق و دیگری آغاز جنگ داخلی سوریه که با توجه به نابسامانی اوضاع امنیتی سوریه دست این گروه برای ورود به سوریه هم باز شد. گروه حکومت اسلامی عراق در این سال محدوده فعالیت خود را وسیع تر کرد و به دولت اسلامی عراق و شام تغییر نام داد. این گروه از حمایت عربستان و قطر و کشورهای خلیج فارس و غربی که منافع مشترکی دارند برخوردار است.(1)

نقشه شماره1: مناطق تحت نفوذ گروه داعش در سوریه و عراق (بنیاد حفظ و نشر آثار دفاع مقدس)

گروه داعش با استفاده از مرز مشترک با عربستان و سوریه و دریافت تسلیحات و کمک های نظامی از طریق این مرزها فعالیت های خود را در این چند سال در سوریه با


1- . http://ta-mko.com/fa/content

ص:455

تمام قوا پیش برده است. این گروهک تروریستی به آسودگی از مرز بی در و پیکر عربستان با صحرای الانبار، هر چه را می خواستند به عراق و سپس از مرزهای مشابه با سوریه، به مناطق درگیری می رساندند. پس از آغاز بحران سوریه آن ها با بهره برداری از تسلیحات پیشرفته و کمک های مالی قابل توجه به سرعت خود را به مناطقی که گروه های مسلح مخالف سوریه در نبرد با ارتش این کشور تصرف کرده بودند تحمیل کرد و به نوعی مناطق گسترده ای از امتداد رود فرات و بخش گسترده ای از شمال سوریه را به محل تاخت و تاز خود تبدیل نمودند. شش استان سنی نشین عراق یا آنچه به مثلث سنی معروف می باشد، مراکز حضور تروریست های داعش است. در سوریه در مناطقی از استان های الرقه، حلب، حومه لاذقیه، ریف دمشق، دیرالزور، حمص، حماه، الحسکه و ادلب پراکنده هستند و در برخی از این مناطق نیز کنترل کامل را به دست گرفته اند. میزان نفوذ آن ها از استانی به استان دیگر متفاوت است.

یافته های پژوهش
اشاره

خاورمیانه برای قرن ها قلمرو امپراتوری ها و ملوک الطوایفی هایی بوده است که غلبه اقوام و خاندان های مختلف و مذهب هویت اساسی آن را تشکیل می داده است. از این رو، این ذهنیت تاریخی و هویت مردمانی بوده است که در این قلمروها زیست کرده اند و مرزها و حکومت ها تابعی از عوامل قدرت درونی منطقه و میزان توانمندی های حاکمان مختلف بوده و رسمیت و شناسایی ملی و هویت های زبانی و قومی در چارچوب هر یک از این قلمروها فقط در چارچوب سرحدات است و مرزهای سیال و خاندان های حاکم معرفی می شدند.

بنابراین می توان گفت تا دورة معاصر هویت های رسمی مبتنی بر تاریخ و فرهنگ یا زبان و مذهب مشترک و با قلمروی به رسمیت شناخته شده امری غریب در این منطقه بوده است. اما چنان که اشاره شد تاریخ مدرن خاورمیانه تاریخ تشکیل دولت های مدرن با تعریف وستفالیایی و رسمیت بین المللی است. این دورة جدید و مطابق نظم و قواعد

ص:456

حاکم بر آن تعاریف هویتی، مرزی و حکومتی جدیدی ارائه داده که یک سره با کل تاریخ این منطقه بیگانه بوده است.

همین مسئله یعنی تازگی و ناسازگاری ساختار جغرافیای سیاسی جدید و به ویژه تصنعی بودن مرزهای جدید که پس از پایان جنگ جهانی اول و به تدریج طی دهه های بعدی شکل گرفت هویت های مشخص در چارچوب و قالب مرزهای جدیدی تعریف شدند که می بایست الزامات جدید آن یعنی هویت رسمی مردم، حاکمیت دولت، مرزهای رسمی و دولت سرزمینی آن مورد تایید و توافق قرار گیرد.

در این شرایط، خطوط مرزی جدید، مردمی را که قرن ها جزو یک سامان اجتماعی و هویت های پیوسته و همگن بودند، به اجبار از هم جدا کرد در حالی که هیچ بهانه و تاریخی از لحاظ هویتی آن ها را جدا نمی کرد، بلکه واحدهای قبیله ای و مذهبی و زبانی مشترکی داشتند که در درون قلمرو یک حکومت محلی و یا امپراتوری زیست می کردند. این مسئله از این جهت اهمیت دارد که یادآور می شود که مرزهای جدید نه براساس هویت های تاریخی و فرهنگ و یا زبان و مذهب مشترک که براساس یک تقسیم بندی تصنعی ساخته و پرداخته شده اند. این مسئله بعدها، یعنی پس از تشکیل دولت های جدید، به مسئله ای جدی در چالش ها و نزاع های بین دولتی و داخلی کشورهای منطقه خاورمیانه تبدیل شد.

مجموعه این عوامل و حوادثی را که ابرقدرت ها در شکل دهی به مرزبندی ها در این منطقه انجام داده اند مسبب اصلی جریاناتی است که تاریخ این منطقه و دنیا را دچار دگرگونی و تغییر نموده است. در بررسی ویژگی های جغرافیایی - سیاسی حاکم در خاورمیانه، مؤلفه های زیر را می توان به عنوان عوامل اصلی شکل گیری و پیشبرنده جریان های سیاسی دانست.

* عدم وجود قدرت یکپارچه و متمرکز

یکی از اولین و مهم ترین عواملی که سبب گسترش جریان های تندرو و تروریست در منطقه شده است، ضعف و ناتوانی حکومت های منطقه در گسترش فضایی

ص:457

قدرت ملی، در فضای سرزمین است و شکل گیری شکاف های توسعه از جمله ویژگی های کشورهای خاورمیانه است. هر چند عوامل دیگری نظیر اقدامات

و دخالت های دیگر قدرت های منطقه و فرامنطقه در ایجاد این فضا تأثیرگذار است، اما قدرت سیاسی ملی به عنوان قدرت مسلط توانایی خود را بیشتر بر تحقق خواسته های گروه های طرفدار خود قرار داده است، لذا گروه های دیگر که از نظر فکری و قومی با آن ها متفاوت هستند سهم کمی از مشارکت و توجه را دریافت می کنند، و لذا زمینه های واگرایی به واسطه سیاست های دولت مرکزی آغاز می شود. این مسلئه را می توان به شکل گسترده در افغانستان، پاکستان، عراق پس از حمله آمریکا، سوریه و لبنان مشاهده نمود. اگر چه تنها یک عامل را نمی توان مسبب اصلی این وضعیت دانست، اما در شناسایی و دسته بندی مؤلفه های اثرگذار در نابسامانی و هرج و مرج در منطقه می تواند اصلی ترین عامل باشد، زیرا کشورهایی چون ایران و ترکیه با وجود همسایگی و داشتن شرایطی نظیر این کشورها و حتی تفاوت های اجتماعی و فرهنگی گسترده تر توانسته است فضای داخلی خود را با ثبات نگه دارد.

* شکل و ساختار حکومت در منطقه

بخش قابل توجهی از بحران ها در خاورمیانه به رفتار رژیم های اقتدارگرا مربوط می شود که به صورت انحصاری بر منابع دولتی کنترل داشته و الگوی حکومتی خود را به شیوه های مختلفی باز تولید می کنند. به طور کلی دو نوع حکومت سلطنتی و دیکتاتوری در اغلب کشورهای منطقه موجود است که شکل موروثی دارند و تصمیم گیری نهایی توسط پادشاه و یا حاکم نظامی اتخاذ می شود. تقریباً در بسیاری از کشورها، ساختار نظام تصمیم گیری فردی بوده و کسی خارج از خاندان حاکم در سیستم تصمیم گیری این کشورها اختیار تام ندارد و اگر هم برخی رژیم های منطقه به اعلام برنامه دموکراتیک سازی مناسبات قدرت می پردازند، در واقع این کار نوعی

ص:458

استراتژی بقا برای حاکمان می باشد و آنان بدین وسیله به تحکیم قدرت و ادامه حیات خود می اندیشند.(1)

برای مثال در کشورهای عرب حوزه خلیج فارس خانواده های قبیله ای مشخصی انحصار قدرت سیاسی را دارند: آل سعود در عربستان، آل صباح در کویت، آل خلیفه در بحرین، آل ثانی در قطر، آل نهیان در ابوظبی و آل بوسعید در عمان، قدرت های حاکم در منطقه هستند. لذا به نظر می رسد نخبگان سنتی این کشورها که دارای مشروعیت مبتنی بر سنت هستند در رأس حکومت قرار دارند. برخی از ویژگی های چنین نظام های سیاسی عبارتند از: سلطه مطلقه، مؤثر نبودن افراد در سرنوشت کشور و نفوذ بیگانگان در ساختارهای نظام.(2) ویژگی های مذکور در کشورهای منطقه باعث ایجاد نوعی سیستم وفاداری شخصی در حکومت ها شده که به مقتضای آن، تصمیم گیری فردی در رویدادها و تحولات سیاسی بسیار سرنوشت ساز می باشد. بر این اساس نظام های مذکور، سنتی و محافظه کار بوده و مشروعیت نظام به حقوق الهی سلطنت و ریشه های مذهبی و قبیله ای باز می گردد.(3) این گونه از شکل و ساختار حکومت متفاوت از غرب و باعث عدم مشارکت عمومی در حکومت می باشد و لذا جریان دو طرفه ای از بی اعتمادی بین مردم و دولت حاکم می باشد.

* شکل گیری حفره ها و فضاهای بی دولت

عدم توانایی دولت در گسترش یکپارچه قدرت در سرزمین، سبب شکل گیری حفره های قدرت شده و گروه های ناراضی و واگرا بیشترین تلاش خود را برای پیشبرد اهداف خود در این مناطق به عمل می آورند. زمانی که واگرایی به صورت پراکنده در


1- . داود غرایاق زندی، چشم انداز خاورمیانه در آستانه هزاره سوم، کتاب ماه علوم اجتماعی، ش 106 و 107، مرداد و شهریور 1385.
2- . عبدالرضا همدانی، «علل عدم شکل گیری احزاب سیاسی در کویت»، فصلنامه مطالعات خاورمیانه، سال نهم، شماره دوم، تابستان 1381.
3- . یوسفی جویباری، محمد، «همگرایی در میان کشورهای منطقه خلیج فارس»: بررسی زمینه های موجود، فصلنامه مطالعات خاورمیانه، سال نهم، شماره دوم، تابستان، 1380.

ص:459

فضای سرزمین گسترش یافته باشد توانایی ایجاد بحران و شورش علیه حکومت مرکزی را نخواهد داشت اما زمانی که واگرایی به صورت متمرکز در نقطه خاصی از سرزمین باشد که قدرت های خارجی به آنها کمک رسانی کنند، شکل گیری بحران، قهری خواهد بود. لذا یکی از ویژگی های عمومی کشورهای منطقه وجود حفره ها و فضاهایی است که دولت در آن قدرت کافی برای اعمال حاکمیت ندارد. نمونه این امر را می توان در افغانستان، پاکستان، فلسطین اشغالی سوریه و عراق پس از حمله آمریکا می توان نام برد که به صورت دوره ای و مداوم به دنبال دستیابی به قدرت هستند. همین گروه ها مهم ترین حربه و ابزار برای دیگر قدرت های خارجی حاضر در منطقه هستند. تجربه حمایت از بنیادگراهایی چون گروه القاعده و هم چنین گروه داعش نیز بخشی از فعالیت های این قدرت ها به حساب می آید.

* عدم مشارکت اجتماعی در قدرت سیاسی

عدم مشارکت، بیانگر وجود شکاف میان مردم و حاکمیت است. عامل شکاف ممکن است ناکارآمدی دولت باشد و یا ممکن است عامل بیرونی باشد. این شکاف باعث می گردد که اعتماد متقابل میان مردم و حاکمان از همدیگر سلب گردد. اعتماد نکردن مردم به حاکمان و بر عکس آن باعث می گردد که مردم در فرایند های سیاسی شرکت نکنند. هم چنین به خاطر عدم اعتماد حاکمان به مردم، نیز باعث می گردد که فرصت مشارکت را از مردم بگیرد.

یکی از خصوصیات اجتماعی در منطقه خاورمیانه، ضعف مشارکت اجتماعی در قدرت می باشد. ساختار سیاسی حاکم در منطقه با توجه به پیشینه تاریخی آن قبیله گرا و مردسالار است (ساختار عشیره ای و ایلی در گذشته) و دستورها از رئیس قبیله به بقیه در ساختاری سلسله مراتبی اعمال می شود. این امر عدم پذیرش رویکردهای مدرن حکومت داری را موجّه نمی داند و قدرت به شکل مطلق با آن مقابله می کند و لذا قدرت در دستان گروه خاصی است که بر دیگر گروه ها بدون داشتن هیچگونه حق و حقوقی اعمال می شود.

ص:460

از نظر اجتماعی، کشورهای منطقه در اغلب موارد مشابه هستند. غیر بومی بودن نیروی کار و نامتجانس بودن مردم به ویژه در کشورهای منطقه خلیج فارس، شکاف میان طبقات اجتماعی و ایفای نقش اصلی توسط طبقات خاص و اشراف در زمینه های مختلف از صفات این کشورهاست. هم چنین عدم برابری حقوقی مردان و زنان، فقدان حاکمیت قانون و آزادی مطبوعات و احزاب، فقدان موقعیت اجتماعی و سیاسی برای زنان در اغلب کشورها، شکاف مذهبی، توسعه نیافتگی و عدم مشارکت مردم با توجه به ساخت اجتماعی و نیز وجود بحران هایی نظیر بحران هویت و بحران توزیع، وضعیت اجتماعی، کشورهای این منطقه را شبیه هم ساخته است.(1)

اگر به تاریخ سیاسی و اجتماعی کشورهای منطقه نگاهی بیندازیم به منازعاتی بر می خوریم که دلیل شان عدم مشارکت گروه های اجتماعی در ساختار قدرت بوده است که دلیل آن به رسمیت شناخته نشدن هویت برخی گروه های اجتماعی بوده است. حتی در بعضی از کشورها طرح مشارکت در قدرت به اندازه شعاع سرزمینی شان در افغانستان پیاده شده است، اما این طرح نیز به علت عدم پذیرش گروه های تمامیت خواه نتوانسته باعث ایجاد امنیت در این کشور شود. لذا عدم تمایل حکومت مرکزی به مشارکت پذیری و هم چنین عدم موافقت گروه های صاحب قدرت به تمکین در برابر قانون بحران های امنیتی را در منطقه دامن زده است که نمونه آن اکثر کشورهای منطقه است.

* اقتدار نهادهای سنتی متضاد با جریان مردم سالاری

فرهنگ قبیله ای و پاتریمونیالیستی حاکم بر مردم خاورمیانه، یکی از مهم ترین ویژگی هایی است که توجه شرق شناسان را نیز به خود جلب کرده است. سنت زندگی قبیله ای و پذیرش اصل شیخوخیت و گرایش های کاریزماتیک که با آمریت نیز همراه می باشد، زمینه ذهنی مردم این منطقه را شکل می دهد. فرهنگ پذیرش شاه یا شیخ در این کشورها که به واسطه تاریخ دولت های حاکم بر آن به وجود آمده است، روحیه


1- . محمدحسین حافظیان، «زنان خاورمیانه در حوزه عمومی»، کتاب ماه علوم اجتماعی، شماره های 106 و 107.

ص:461

استبدادپذیری و آمریت را نیز در میان مردم پدید آورده است. در این نگرش، پادشاه، مظهرِ اقتدار ملی و فرّه ایزدی با ماهیتی کاریزماتیک است که باید از او تبعیت کرد. مسلماً این بینش با دموکراسی به آسانی قابل جمع نمی باشد.(1) در منطقه خاورمیانه قبل از آن که اندیشه و نقد اندیشه مهم باشد، فرد، اقتدار، حضور قدرتمند او، غیر قابل دسترس بودن و ریش سفیدی و نیز شوکت وجودی او مطرح است. برخلاف دولت مردان و اندیشمندان غربی که افرادی عادی هستند، دولت مردان خاورمیانه، چنان خود را در عاج اقتدار تصور می کنند که در واقع فرهنگ شاهان و سلطنت را به ذهن متبادر می نمایند.(2) این امر باعث شده است تا در این منطقه توجه به نمادهای مردم سالاری به منزله همراهی با بیگانگان تلقی شود و گروه های صاحب قدرت با این بهانه این حرکات را ناکام بگذارند.

* دخالت و تاثیرگذاری قدرت های منطقه ای و فرامنطقه ای

خاورمیانه به دلایل مختلف از جمله مهد ادیان وحدانی، منابع انرژی نفت و گاز، تنگه ها و آبراه های بین المللی، مورد توجه قدرت های خارجی قرار دارد. این قدرت ها حداقل طی دو قرن اخیر، با حضور مستقیم و غیر مستقیم در منطقه خاورمیانه، ساختار قدرت را تعیین می کردند.(3)

سابقه حضور استعماری انگلیس در خاورمیانه و خلیج فارس به اوایل قرن نوزدهم بازمی گردد.

انگلستان در راه سلطه کامل خود بر منطقه در سال های آخر قرن نوزدهم، ضمن سایر اقدامات، از سیاست «تفرقه بینداز و حکومت کن» استفاده می کرد و با تشدید اختلافات مرزی بین شیخ نشین ها، باعث تضعیف هرچه بیشتر آن ها می شد و اوضاع منطقه را متشنج می کرد. در این مرحله انگلستان توانست، شیخ نشین های بحرین، قطر،


1- . ر.ک: حسن علوی، کتاب بند، ص 122.
2- . محمدعلی امامی، «سنت، نوگرایی و مشروعیت در کشورهای حوزه خلیج فارس»، فصلنامه سیاست خارجی، سال چهاردهم، شماره 13، 1379.
3- . ر.ک: امیرزاده، بیداری اسلامی و ژئوپولتیک جدید قدرت، ص 94-97.

ص:462

دبی، شارجه، ابوظبی، مسقط، عمان و... را زیر سلطه خود درآورد. سپس در طی نیمه دوم قرن نوزدهم، انگلستان بعد از تثبیت موقعیت خود در شیخ نشین های خلیج فارس کوشش بیشتری در جهت تضعیف دولت ایران و عثمانی به عمل آورد و با تحمیل جنگ های متعدد به این دولت ها و انتزاع سرزمین های مختلف از آن ها، توانست سلطه و نفوذ خود را هر چه بیشتر در این دو کشور گسترش دهد و جا پای خود را در خاورمیانه محکم کند. دو عامل نفت و اقتصاد باعث علاقه دیگر قدرت ها در این منطقه شد و طی دو قرن اخیر تغییرات و اتفاقات بزرگی در این منطقه رخ داد که به واسطه فعالیت این قدرت ها شکل گرفت.

* ساختار ژئوپولیتیکی و ژئواکونومیکی منطقه
اشاره

در تحلیل های ژئوپلیتیکی، گاه یک منطقه از جهان، به دلایل متعددی از دیگر مناطق متمایز می شود. این دلایل می تواند قرار داشتن در کنار آب راهی مهم و بین المللی، برخوردار بودن از منابع غنی زمینی و زیرزمینی، موقعیت استراتژیک و قرار داشتن در گذرگاه ترانزیتی بین المللی باشد. در این دیدگاه، منطقه یک فضای جغرافیایی است که عوامل پیوند دهنده ای، اجزای آن ها را به هم پیوند می دهد و باعث می شود تحرکات هر یک بر دیگری تأثیر فراوان بگذارد. خاورمیانه از جمله این مناطق است. خاورمیانه در حقیقت، مجموعه ای از چند منطقه ژئوپلیتیک جداگانه و متمایز مانند خلیج فارس، شامات، مغرب یا بخشی از شمال آفریقا و… است که هر یک به دلیل هماهنگی های موجود در پدیده های محیطی خود، یک منطقه مشخص و مستقل از دیگر مناطق است.

خاورمیانه؛ گهواره تمدن، زادگاه سه دین توحیدی بزرگ، تقاطع حرکت و تجارت، پایگاه امپراتوری های گسترده و منبع 60 درصد نفت جهان است و دو آب راه مهم تنگه هرمز و کانال سوئز در آن قرار دارد. با کشف نفت در اوایل قرن بیستم، حضور قدرت های خارجی در خاورمیانه به مرحله جدیدی وارد شد. تغییر سوخت نیروی دریایی بریتانیا از زغال سنگ به نفت موجب برتری آن بر دیگر کشورها شد. «ژرژ کلمانسو»، نخست وزیر فرانسه در آن مقطع، اهمیت نفت را همچون خون

ص:463

سربازان می دانست. خلیج فارس که قدرت های فرامنطقه ای، آن را «هارتلند» یعنی قلب زمین یا قلب انرژی زمین می نامند، در خاورمیانه واقع شده است. شایان ذکر است که بیش از 65 درصد از منابع نفتی و فسیلی دنیا در این منطقه قرار دارد و اکنون حدود 30 درصد از تولیدات نفتی دنیا از این منطقه به نقاط مختلف جهان صادر می شود.

ژئوپلیتیک قدرت درخاورمیانه بر اثر عوامل داخلی و بین المللی شکل گرفته است. قدرت های خارجی برای حفظ منافع خود همواره تلاش کرده اند از یک طرف، ائتلاف های منطقه را تشکیل دهند و از طرف دیگر به اختلاف های داخلی دامن زنند. آن ها از این طریق، خاورمیانه را از نظر ژئوپلیتیکی به منطقه «نوارهای شکننده» تبدیل کرده اند. قدرت های بزرگ می کوشند از این طریق، تسلیحات خود را به فروش برسانند. بنابراین همین مسئله یعنی بازار گسترده فروش سلاح نیز به یکی دیگر از ویژگی های خاورمیانه تبدیل شده است. تا چندین دهه، وجود رژیم صهیونیستی، عامل فروش حساب شده سلاح به کشورهای خاورمیانه بود. در سال های اخیر نیز، با پروژه ایران هراسی تلاش شده است، سلاح بیشتری به این منطقه فروخته شود.(1)

علت وجودی و اندیشه مبهم ملی

علت وجودی کشور، مفهومی حساس در جغرافیای سیاسی است. گرچه موجودیت کشور مستلزم پیش نیازهایی چون سرزمین، جمعیت مقیم دائم، حکومت، اقتصاد سازمان یافته، شبکه ارتباطی منظم، حاکمیت و شناسایی آن به وسیله سایر کشورهاست، تداوم بقای ملی در گرو یکپارچگی، وحدت و همسویی اتباع دولت است و این امر در صورتی تحقق می یابد که دولت با علت وجودی یا اندیشه سیاسی خود، تابعیت مردم نواحی مختلف کشور را جذب کند و هویت ملی به وجود آورد.(2)

علت وجودی، مفهوم، مرام ایدئولوژی و در مجموع اعتقاد و دلیلی است که ملتی را معتقد و وادار می سازد که به صورت کشوری مستقل به حیات خود ادامه دهد. بدون شک کشورهایی که نتوانند


1- . ر.ک: کامروا، خاورمیانه معاصر.
2- . میرحیدر، اصول و مبانی جغرافیای سیاسی، ص 42.

ص:464

علت یا علت هایی برای تداوم موجودیت خود داشته باشند، احتمال کمی برای استمرار حیات سیاسی دارند. کشورهایی همچون جمهوری دمکراتیک آلمان، جمهوری خلق چین، اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، چک اسلواکی و یوگسلاوی، عنوان هایی آشنا برای واحدهای سیاسی مستقلی بودند که تا دهه 90 وجود داشتند، ولی امروز به دلیل نیافتن علتی برای موجودیت خود، وجود خارجی ندارند.به همین دلیل است که بیشتر دولت ها، اراده راهبردی و ماهوی خود را معطوف به ایجاد تجانس ملی می نمایند.کوشش اصلی آن ها در مسیر یکپارچه سازی ملی، کاستن مستمر از انرژی گریز از مرکز و تقویت انرژی جانب مرکز است.این قدرت عظیم(دولت)، برای گسترش و تقویت اعتقاد شهروندان به وحدت ملی از همه توان خود سود می برد اما کوشش دولت برای همگن سازی، زمانی مؤثر است که زمینه های فرهنگی مناسبی در داخل وجود داشته باشد.(1)

کشورهای خاورمیانه به جز ایران و مصر که بر پیشینه تاریخی-تمدنی خود شکل گرفته اند، عموماً محصول روابط و حضور ابرقدرت ها پس از جنگ های جهانی هستند، لذا به واسطه جداسازی های اجباری گروه های متفاوت در محدوده های گوناگون قرار گرفته اند که احساس اشتراک و ما بودن در خود احساس نمی کنند و دائما در حال تلاش برای استقلال هستند. نمونه این امر را می توان در گروه بندی های قومی در عراق و تفاوت های مذهبی در لبنان مشاهده کرد.

* تفاوت در مفهوم سرزمین و مرز و بوم

سرزمین، یکی از پایه های اساسی علم جغرافیای سیاسی می باشد. حسّ تعلق داشتن به سرزمین سیاسی و هویت ملی ویژه، زیربنای انگیزه معنوی اصلی در اندیشه هر انسان است. هنگامی که حسّ تعلق به سرزمین سیاسی ارضا شود، نیاز انسان به داشتن «هویت» خودنمایی می کند. ملت از جمله مفاهیم نوپدید در دوران مدرن است. این اصطلاح، تعریف تازه ای از هویت افراد ساکن در یک محیط خاص جغرافیایی، فرهنگی


1- . یدالله کریمی پور، روش شناخت مناطق استراتژیک کشور، ص 94.

ص:465

و سیاسی به دست می دهد. در دوران پیش مدرن، هویت بیشتر بر مدار خون، سرزمین و نژاد می گشت؛ اما مفهوم جدید ملت هم بسته به دیگر مفاهیم مدرن است. پیش از پیدایش مفهوم «ملت» و ناسیونالیسم و پیش از پدیدآمدن نظام «دولت ملی»، پیروان ادیان مختلف را «ملت»های آن ادیان می خواندند؛ مانند ملت اسلام یا ملت یهود. در آن کاربرد، مفهوم ملت با مفهوم کنونی امت در جهان بینی اسلامی برابری داشت؛ مفهومی که گستره جغرافیایی اش فرامرزی و حتی فرامنطقه ای است. در برداشتی مستقیم از مفهوم امت بود که فلسفه کمونیسم مفهوم خلق را اختراع کرد؛ چیزی که پس از هشتاد سال، کارآیی جغرافیایی سیاسی خود را در دهه1990 از دست داد، حال آن که مفهوم امت، رو به گسترش دارد. در هر حال این مفهوم، به معنای «پیروان دین» است. در جهان امروز، مفهوم ملت، دربرگیرنده ایده یکپارچگی گروهی جمعی از مردمان در سرزمینی مشخص است. این مفهوم، هنگامی واقعیت می پذیرد که افراد ترکیب کننده آن گروه انسانی، پدیده هایی را میان خود مشترک بیابند؛ پدیده هایی که همه آن افراد را به هم پیوند دهد و چهره ای کلی و یکپارچه بسازد که نماینده ویژگی های مشترک همه آنان باشد.(1) کشورهای منطقه خاورمیانه به واسطه ساختار قبیله ای و عشیره ای و هم چنین مذهبی، نگاه ویژه ای به مفهوم سرزمین دارند. از این رو مرزهای قراردادی سیاسی که توسط دیگر قدرت ها شکل گرفته است را بر نمی تابند. لذا جداسازی های ملی تا حدود زیادی در میان آن ها رنگ باخته است و به همین دلیل است که جریان های فکری و عقیدتی به راحتی از مرزهای آن ها عبور می کند. چرا که پای بند به هویت های قومی و مذهبی خود هستند.

* نارضایتی اجتماعی و فقر

از جمله ویژگی های اجتماعی منطقه خاورمیانه، فقر و نارضایتی است. وجود حکومت های مستبد و مطلقه که تمامی منابع ثروت و قدرت را در اختیار خود گرفته اند و دگراندیشان و مخالفان خود را از آن محروم می کنند، عاملی است تا به محض وجود


1- . مجتهدزاده، پیروز، «جغرافیا و سیاست در دنیای واقعیت ها»، ماهنامه اطلاعات سیاسی - اقتصادی، شماره های 120و119، تهران، 1376.

ص:466

ضعف در قدرت ملی به سمت جریان های خشونت طلب کشیده شوند. امروزه بیشتر افرادی که در این جریان ها در حال جنگ در خط مقدم هستند به واسطه منابع مالی و پولی است که حاضر شده اند تا از جان خود نیز دست بشویند. بیشتر این افراد از کشورهای یمن، سودان و دیگر کشورهای افریقایی و حتی تعداد بسیار زیادی نیز از کشورهای اروپایی نیز هستند. بحران اقتصادی در کشورهای عربی نه تنها سبب کاهش قیمت نفت و افزایش قیمت کالاها شده بلکه موجی از بیکاری و فقر اجتماعی را به دنبال آورد. این عدم امنیت اقتصادی بر ورود سرمایه های خارجی نیز تاثیر بسیار منفی گذاشت. پاسخ کشورهای عربی به این بحران بسیار متفاوت است. برخی از کشورهای ثروتمند حاشیه خلیج فارس بسته ها و سیاست های حمایتی طراحی کردند درحالی که کشورهای ضعیفی همانند سوریه، اردن، مراکش، مصر، لبنان و الجزایر مجبور به اتخاذ سیاست های تعدیل اقتصادی شدند. این سیاست ها به شدت سبب افزایش فقر اقتصادی مردم این کشورها شد.(1)

* قرائت های متفاوت از دین و توجه به ظواهر

تفاسیر جدید از اسلام، هستة بسیاری از مشکلات برخی کشورهای عربی است. عدم توانایی در تبیین مسائل روحانی با مسائل دنیوی و اغتشاش در رابطه شریعت و دولت که به گفتة بسیاری، یکی از مطالبات در این دین می باشد، باعث شده تا موسسات سیاسی و دینی منسجم شکل نگیرند. اقلیتی شبه نظامی برای دریافت مشروعیت به شیوه هایی متوسل می شوند که تفاسیر بسیار متعصبانه ای از قرآن را ارائه می کند. مسلمانان دیگر که در تهدید جنگ داخلی و خشونت های افراطیون قرار دارند به فرقه و مسلک خود توسل می جویند. در گذشته شیعه ها و سنی ها، در عراق، به سادگی با یکدیگر ازدواج می کردند، در مقابل، امروزه اغلب مشغول ضرب و جرح و قتل یکدیگرند. این انحرافات خشونت بار در اسلام امروزه به مناطق بسیار دورتری مثل نیجریه نیز رسیده است.(2)


1- . Ibrahim, 2011.
2- . آروین مقصودلو، تراژدی کشورهای عربی.

ص:467

بحث و نتیجه گیری

در خصوص علل وقوع بحران های اجتماعی در کشورهای خاورمیانه و خصوصاً عربی، دیدگاه های متفاوتی ارائه شده که در آنها بر تأثیر عوامل داخلی و خارجی تأکید شده است. شکل گیری و گسترش طبقه متوسط، نحوه موضع گیری دولت ها نسبت به مسئله فلسطین و نوع رابطه آنها با آمریکا و اسرائیل، فساد و ناکارآمدی، زوال مشروعیت، و عدم وجود نهادهای مدنی از جمله علل و عوامل بروز این جنبش ها در خاورمیانه قلمداد شده است.

از جمله دلایل سیاسی بحران ها در منطقه می توان به حکومت های غیرملی و غیردموکراتیک، رژیم های اقتدارگرا، حکمرانی بد و فشار و سرکوب و از جمله علل اقتصادی جنبش های مزبور می توان به فساد مالی سران حاکم و فشارهای اقتصادی اشاره کرد که به وضعیت معیشتی نامناسب مردم و فقر و محرومیت گسترده منجر شده است. این حکومت ها که پیش تر تأمین کنندة خدمات اجتماعی بوده و در ازای آن از مردم انتظار پیروی داشتند، از دهة 1980 دچار تحول شده و دیگر قادر به تأمین خدمات پیشین نبودند، با این حال آن ها هم چنان با بهره گیری از قدرت امنیتی و نظامی، خواستار حفظ پیروی و وفاداری مردم بودند که از دید بسیاری از آن ها «اتباع» به حساب می آیند. از جمله نکات جالب در این جنبش ها، شباهت هایی است که میان آن ها وجود دارد. نحوة بسیج افکار عمومی و شکل تظاهرات، مشارکت معترضان دارای زمینه های اجتماعی و طبقاتی مختلف، نقش برجسته جوانان و زنان و استفاده از تکنولوژی جدید رسانه ای در زمره این شباهت ها قرار دارد. در این میان به ویژه نقش رسانه های مختلف اعم از دیداری، شنیداری و مجازی در آغاز و تداوم این جنبش ها غیرقابل انکار است. پیشرفت در فناوری اطلاعات و ارتباطات و بهره گیری از این ابزارهای جدید توسط مردم سبب تسریع در جنبش های مردمی در خاورمیانه شد.(1)


1- . محمود واعظی، بحران های سیاسی و جنبش های اجتماعی، ص 29.

ص:468

همان گونه که مطالب فوق نشان داد همه این موارد تنها می تواند یک شمای کلی از شکل گیری بحران در محدوده سرزمینی جنوب غرب آسیا را به دست بدهد؛ چرا که شرایط جغرافیا و ویژگی های خاص آن، حاکمان، دولتمردان و وابستگی و دلبستگی های آنان ارائه تحلیل های کارآمد را دشوار می نماید.

در بررسی شاخص های یافته شده ترکیب سرزمین و اجتماع، که شکل دهنده واحد فضایی در جغرافیاست، به مواردی مشترک دست یافتیم. اگر چه ساختار فضایی اجتماع از رویکردهای مدرن تبعیت می کند، سازمان سیاسی فضا جهت در دست داشتن قدرت به ساختارهای متمرکز و بالا به پایین سنتی توجه دارد. از این رو کنترل سازمان فضایی دشوار گردیده و پیش بینی آشوب و بحران، دور از ذهن نمی نماید. جهت کنترل بحران ها، واگذاری اختیارات محلی به ساکنان مناطق و مدیریت محلی با ویژگی های غیر متمرکزگرایانه همراه با آزادی های اجتماعی - مذهبی و تلاش های فرهنگی حکومت مرکزی می تواند تا حدود زیادی بحران های اجتماعی و فرهنگی را کاهش داده و شکل و مسیر آن ها را تغییر دهد.

ص:469

منابع

1. امامی، محمدعلی، «سنت، نوگرایی و مشروعیت در کشورهای عرب حوزه خلیج فارس»، فصلنامه سیاست خارجی، سال چهاردهم، شماره سوم، پاییز 1379.

2. امیرزاده، عباس، «بیداری اسلامی و ژئوپلیتیک جدید قدرت در خاورمیانه»:

http://www.nehzatejahani.com

3. حافظیان، محمدحسین، «زنان خاورمیانه در حوزه عمومی»، کتاب ماه علوم اجتماعی، شماره های 106 و 107 و 108، مرداد، شهریور و مهر 1385.

4. سائول برنارد کوهن، ژئوپلتیک نظام جهانی، ترجمه عباس کاردان، انتشارات ابرار معاصر، تهران 1387.

5. علوی، حسن، قطر، کتاب سبز، انتشارات دفتر مطالعات سیاسی و بین الملل وزارت امور خارجه، تهران 1374.

6. غرایاق زندی، داود، چشم انداز خاورمیانه در آستانه هزاره سوم، کتاب ماه علوم اجتماعی، شماره های 106 و 107 و 108، مرداد و شهریور و مهر 1385.

7. قادری، علی (1392): «مکانیسم کنترل بحران مشارکت در نظام های دموکراتیک»:

http://www.parsine.com/fa/news.

8. کرمی، مصطفی، «پذیرش واقعیت دولت، راه حل اجتناب از منازعات خاورمیانه»:

http://www.farsnews.com/

9. کریمی پور، یدالله و کامران، حسن، «مقدمه ای بر علت وجودی ایران»، فصلنامه مدرس علوم انسانی، تهران 1385.

10. کریمی پور، یداللّه، روش شناخت مناطق استراتژیک کشور، پژوهش پایه ای، مرکز تحقیقات استراتژیک دفاعی، تهران 1376.

11. مجتهدزاده، پیروز، «جغرافیا و سیاست در دنیای واقعیت ها»، ماهنامه اطلاعات سیاسی - اقتصادی، شماره های 120و119، تهران، 1376.

12. مقصودلو، آروین، تراژدی کشورهای عربی، http://anthropology.ir/node/24598

13. مهران کامروا، خاورمیانه معاصر: تاریخ سیاسی پس از جنگ اول جهانی، ترجمه محمدباقر قالیباف و سیدموسی پورموسوی، نشر قومس، تهران 1388.

14. میرحیدر (مهاجرانی) درّه، اصول و مبانی جغرافیای سیاسی، دانشگاه تهران، تهران 1386.

15. واعظی، محمود، بحران های سیاسی و جنبش های اجتماعی در خاورمیانه: نظریه ها و روندها، معاونت پژوهشهای سیاست خارجی. تهران 1391.

ص:470

16. همدانی، عبدالرضا، «علل عدم شکل گیری احزاب سیاسی در کویت»، فصلنامه مطالعات خاورمیانه، سال نهم، شماره دوم، تابستان، 1381.

17. یوسفی جویباری، محمد، «همگرایی در میان کشورهای منطقه خلیج فارس»: بررسی زمینه های موجود، فصلنامه مطالعات خاورمیانه، سال نهم، شماره دوم، تابستان، 1380.

18. http://www.mashreghnews.ir/fa/news

19. http://www.ta-mko.com/fa/content/

20. Saif, Ibrahim (2011): Arab Country Responses to the Global Economic Crisis, INTERNATIONAL ECONOMIC BULLETIN, USA.

ص:471

بازخوردهای ضدامنیتی هستی شناسی اجتماعی سلفیت جهادی / هادی معصومی زارع

اشاره

هادی معصومی زارع(1)

چکیده

بنیادهای نظری هر مکتب فکری (اعم از هستی شناسی، معرفت شناسی و روش شناسی) زمینه ساز بروز رفتارها و بازخوردهای ویژه ای است که به متمایزشدن پیروان مکتب، از اتباع دیگر مکاتب فکری می انجامد. جریان سلفی گرایی نیز از این مقوله مستثنا نخواهد بود.

در این میان هستی شناسی سلفیت و زاویه نگاه آن به «هستی» که بر پایه ثنائی متخاصمِ «خودی - دشمن» تعریف شده است، مولّد و هدایت گر طیفی از رفتارهای ضدامنیتی و خشونت بار از سوی پیروان این فرقه، علیه دیگران است که چالش های فراوانی را برای جوامع مختلف به دنبال داشته است.

در یک جمع بندی کلان، می توان مهم ترین بازخوردهای ضدامنیتی چنان هستی شناسی ای را در مؤلفه های رفتاری مشخصی، همچون: دگرستیزی نظری و عملی یا مخالفت خشونت بار فکری و عملی علیه دیگران، خودستیزی نظری با سرکوب فطرت های الهی - انسانی، جامعه ستیزی و مبارزه با هندسه هنجارها و عرف های اجتماعی، رادیکال سازی فضای اجتماعی و در نهایت تحرک پذیری مرزستیزانه جست وجو کرد.

کلیدواژگان: بازخورد، ضدامنیتی، هستی شناسی، دگرستیزی، خودستیزی، خشونت ورزی، سلفیت جهادی


1- دانش آموخته حوزه علمیه قم و دانشجوی دکترای مطالعات خاورمیانه دانشگاه تهران

ص:472

پیشگفتار

باورهای بنیادین هر مکتب فکری (اعم از هستی شناسی، معرفت شناسی و روش شناسی) ضمن آن که عهده دار تدوین و برسازی پارادایم نظری آن مکتب است، قالبی رفتاری برای کنش گری پیروانش می دهد که به موازات عرضه سنجه ای برای فهم، تفسیر و ارزشیابی رفتارهای ایشان، به طور ویژه ای متمایزشدگی آنان از اتباع دیگر مکاتب فکری را به همراه دارد.(1)

در این میان مسئله هستی شناسی از مهم ترین بنیان های نظری هر مدرسه فکری است که آثار، تبعات و نتایج فکری و اجتماعی ویژه خود را، به همراه دارد. زیرا مسئله شناخت هستی از آن جهت که بخش بیشتر متعلَّق آن، تفهم جهان خارج از وجود خود است، عملاً با صحنه اجتماع و مناسبات اجتماعی درهم تنیده شده و به کنشگری اجتماعی افراد سو می دهد.

در هر حال موضوع هستی شناسی از بنیادی ترین، کهن ترین و در عین حال پیچیده ترین موضوعاتی است که از دیرباز، محققان بسیاری دربارة آن به تلاش های فکری دست زده و طرح ریزی و مهندسی منظومه هستی شناسانه مطلوب خود را در صدر اهتمام هایشان قرار داده اند. چه آن که پاسخ به بسیاری از دیگر بنیادهای نظری بشر، در گروی رویکرد فیلسوفانه بشر در حوزه هستی شناسی خواهد بود.

هستی شناسی اجتماعی نیز از مهم ترین حوزه های فکری است که باید در صلب تلاش ها برای خوانش و فهم جهان بینی و فلسفه رفتاری هر بازیگر سیاسی در نظر گرفته شود. این نوع هستی شناسی، به نحوه صورت بندی نگاه هر بازیگر به واقعیت های اجتماعی اشاره دارد که به نوبة خود، کارویژه و مأموریت بازتنظیم واکنش و رفتار متقابل وی در برابر آن حقایق، را برعهده دارد، در نتیجه هستی شناسی اجتماعی در عین آن که یک مقوله شناختی غیرهنجاری(2)

و توصیفی است، یک ماهیت هنجاری و تجویزی


1- . Louis. 2000: p. 116.
2- . Non-normative

ص:473

نیز دارد(1)

که به رفتارهای مُدرِک معنابخشی کرده و با تبیین ماهیت بایستگی شان، آن ها را جهت می دهد؛ به ویژه اهمیت آن، در منظومه فکری بازیگران سیاسی بینش گرا و یا ایدئولوژیک و هم چنین قالب های سودهنده رفتاری ایشان بسیار ملموس تر خواهد بود.

به عنوان نمونه هستی شناسی ماتریالیستیِ توام شده با بینش تاریخی مارکسیسم، به الگویی از هستی شناسی اجتماعی در این مکتب منتهی شده است که دالّ مرکزی آن را تجویزگریِ تلاش انقلابی بشر برای تغییر شرایط مادی معیشتی اش - که خود تابعی از شرایط وجودی و هستی شناسانه انسانی و اجتماعی است - تشکیل می دهد.

نگاه روندی و سیّال ایشان به مناسبات اجتماعی، درست از همین دیدگاه هستی شناسانه اجتماعی تغذیه می شود که بر اساس آن انسان ها می بایست با هدف ایجاد تحول اجتماعی برای گذار از جوامع برده داری، فئودالی و بورژوازی به جامعه کمونیستی منطبق با کمون اولیه گام بردارند.

از همین رو، الگوی مبارزاتی برای برساختن چنان جامعه بی طبقه ای، در محوریت خط مشی های مکاتب مختلف مارکسیستی، جای گرفته و به بازتولید منطق رفتاری ویژه خود، برای هدایت بخشی به کنش های معترضانة طبقه کارگر می انجامد.

جریان های سلفی و از جمله جریان سلفیت جهادی - به عنوان یکی از نحله های سه گانه سلفیت معاصر - نیز از این مقوله مستثنا نبوده و رفتارهای پیروان آن، از بنیادهای نظری خاص خود تغذیه می گردد.

در این میان هستی شناسی اجتماعی، سلفیت جهادی و زاویه نگاه آن به «هستی اجتماعی» که بر پایه ثنائی متخاصمِ «خودی- دشمن» تعریف شده است، مولّد و هدایت گر طیفی از رفتارهای اجتماعی است که، «خشونت» و «ارعاب»، دو مولّفه مفهومی تبیین کننده آن، به شمار می آید؛ به بیان دیگر، هستی شناسی اجتماعی این جریان،


1- . prescriptive

ص:474

بر پایه خوانشی از اسلام است که مطابق آن، تمامی انسان ها در دو طبقه خودی (باورمندان به ارزش های سلفیت) و دشمن یا کافر (غیرباورمندان به ارزش های سلفیت) دسته بندی شده و ضرورت جهاد با دسته دشمنان از ابتدایی ترین وظایف و ماموریت های دسته خودی به حساب می آید؛ در نتیجه تکفیر و مشرک خوانی از یک سو و جهاد و مبارزه از طرف دیگر، مهم ترین مفاهیم قابل استفاده در تبیین ماهیت مناسبات اجتماعی سلفیت جهادی با دیگران (دشمنان یا کفار) می باشند.

هستی شناسی اجتماعی، نقش بسیار برجسته ای در دهی و فرموله کردن کنش های عمیقاً خشونت بار و ستیزه جویانه این فرقه دارد.

چنین رویکردی به جهان اجتماعی از سویی از مبانی کلامی - فقهی چهره هایی همچون: احمدبن حنبل، ابن تیمیه، بربهاری، ابن قیم جوزیه و در نهایت محمدبن عبدالوهاب بارور می شود که تکفیر، مشرک خوانی و ستیزش دیگران - غیرمعتقدان به مکتب وهابیت - نهادینه ترین ارزش های نظری آن به شمار می آیند. در این میان واکنش ها و ضدکنش های این جریان، در برابر فرهنگ مهاجم و مسلط مدرنیته غربی و تلاش برای طرح یک الگوی اصیل اسلامی در برابر این فرهنگ، بر غلظت تکفیرگرایی و ستیزه جویی آن افزوده است.

از طرف دیگر اقتضائات جغرافیایی محیط رشد سلفیت جهادی که آمیخته ای از بیابانی - قبیله ای (مانند شبه جزیره عربستان، افغانستان، پاکستان، عراق و...) است، بر چارچوب معرفتی و سوگیری هستی شناسانه این جریان سایه افکنده و ضمن تجرید آن از رویکردهای انتزاعیِ معناگرایانه، عرفانی، باطن پذیرانه و حتی روندهای عقلانی، حس گرایی مناسکی، رفتارگرایی ظاهری و نص گرایی و نقل گرایی کلامی - فقهی را هدایت بخش بینشی - کنشی ایشان قرار داده است.(1) مسئله ای که به خودی خود به شیب دهی هستی شناسی اجتماعی سلفیت، به سمت خشونت ورزی و تسهیل زمینه های


1- . ابراهیم فیاض، «شناخت معرفتی وهابیت»، مجله پگاه حوزه، شماره 147، 23، قم آبان 1383.

ص:475

بروز چنین کنش ورزی ستیزه جویانه ای انجامیده و در نهایت بر دامنه خشونت گرایی این جریان افزوده است.

پژوهش حاضر بر آن است تا با بررسی نظری - میدانی، به کاوش در بازخوردها و نتایج ضدامنیتی هستی شناسی اجتماعی سلفیت جهادی پرداخته و هر یک را جداگانه بررسی کند.

1. بازخوردهای ضدامنیتی هستی شناسی اجتماعی سلفیت
1-1. دگرستیزی (در قالب نظر و عمل)

بدیهی ترین بازخورد ضدامنیتی هستی شناسی مبتنی بر دوگانه متخاصم «خودی -دشمن»، ستیزه جویی مستمر با نیروهای «غیرخودی» است که طبیعتاً در هستی شناسی اجتماعی سلفیت جهادی از آنان به دشمنان و یا کفار یاد می شود. به منظور دستیابی به توفیق در چنین هدفی است که مسئله تکفیر با ارزش های سه گانة جهاد با کفار، دعوت به اسلام و امربه معروف، که هر سه با ارزش دیگری به نام «هجرت» درهم تنیده است و موتور محرک دگرستیزی سلفیت جهادی را تشکیل می دهند.

در مقابل چنین دیدگاهی، رویکرد اصیل اسلامی وجود دارد که به جای پافشاری بر دوگانه ضرورتاً متخاصم «خودی - دشمن»، بر سه گانه ممکن التخاصم «خودی – غیر -دشمن» تأکید می کند، که بر اساس آن ضرورتاً فضای مناسبات تمام نحله های سه گانه یادشده، آکنده از تخاصم نبوده و صرفا رویارویی با کفار (آن هم کفار حربی) می تواند توجیه پذیر باشد.(1)

در نتیجه آنچه موجب خصومت و نزاع میان مسلمانان با دیگر طبقات می شود، نه حالت «غیریت» ایشان، که وضعیت «حربی بودن» آن هاست.

در این رویکرد، طبقه «غیر» می تواند شامل بسیاری از غیرمسلمانان و از جمله مستضفعان و کفار غیرحربی باشد که نه تنها جهاد و مبارزه با ایشان اولویت نظری و عملی و نیز مطلوبیت ذاتی و گاه حتی عملی نداشته، که برعکس می تواند


1- . جمعی از پژوهشگران، موسوعة الفقه الإسلامی، ص 202.

ص:476

منهی عنه باشد. حرمت مال، جان و ناموس کفار ذمّی، برآمده از همین سنخ هستی شناسی دینی است.(1)

هم چنین موضوع جهاد ابتدایی نیز در آخرین حلقه از سلسله برنامه های ارشادی دین و در انتهای فهرست اولویت تعامل با دیگر گروه ها قرار دارد.

اما رویکرد و سوگیری سلفیت جهادی، مبتنی بر توسیع دایره طبقه دشمنان بوده و با تفسیری موسع از مفاهیمی چون: کفار و دشمنان، نه تنها مستضعفان غیرمسلمان، که تمام فرقه های اسلامی - به غیر از سلفیت وهابی مسلک جهادی - را شامل می شود. ازهمین رو در این بخش به جای کاربست واژه «دشمن ستیزی» از مفهوم «دگرستیزی» بهره گرفته شده، تا به توسیع دایره شرک و کفر و در نتیجه توسعه مفهومی و عملیاتی طبقه دشمنان از سوی سلفیت جهادی توجه داده و معلوم شود که دشمن تراشی و بازتولید مستمر خصومت در نظام هستی شناسانه این جریان چگونه به فراگیری و شمولیت طبقه «غیر» و دشمن پنداری ایشان می انجامد.

نکته مهم آن است که در بنیاد هستی شناختی اجتماعی این جریان با ایجاد توسعه مفهومی، کفر و شرک از مرزهای نظری خود تجاوز کرده و پا به قلمروی التزام و تعهد عملی نهاده است؛ به بیان دیگر در منظومه بینشی ایشان، صِرف اقرار به توحید و پذیرش نظری وحدانیت خداوند، نمی تواند انسان را از دایره شرک و کفر و در نتیجه اباحه جانی و مالی خارج کند.

آنچه که مُخرِج فرد از ضلالت کفر و شرک است، التزام عملی به توحید - با قرائت سلفی - و پرهیز عملی از تمامی مظاهر شرک و کفر است. هم چنین در ذیل مفاهیمی همچون: «نواقض التوحید»، «نواقض الإسلام» و «قوادح العقیدة» با اتخاذ سیاست توسعه مصداقی در حوزه کفر، بر گستره رفتارها و اقدامات کافرانه، ملحدانه و مشرکانه افزوده و بسیاری از اقدامات عملی و بینش های نظری، چون: شفاعت طلبی، توکل


1- . نجفی، جواهر، ج21، ص 143. و روح الله خمینی، تحریرالوسیله، ج2، ص498.

ص:477

و توسل به انبیا و اولیا، جادوگری و سحر، همکاری با مشرکان، را مصداق نقض اسلام و ایمان و سه گانه (کفر، ارتداد و شرک) قلمداد کرده و مرتکب آن ها را سزاوار مرگ برمی شمارند.(1)

به عنوان نمونه در جهان بینی ایشان، حاجت خواهی از انبیا، ائمه و صلحا شرک بوده و مرتکب آن، سزاوار مرگ و قتل دانسته می شود،(2) نیز توسل به ایشان، جهت شفاعت طلبی، شرک تلقی شده و موجب مباح شدن خون و مال انسان می گردد.(3)

هم چنین متأثر از همین دیدگاه است که ذکر اهل بیت علیهم السلام موجب شرک و خروج از اسلام تلقی شده و باعث حرمت ازدواج و قربانی گویندگان «یاعلی» و «یا حسین» می گردد.(4) زیارت قبر اهل بیت و حتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نیز مصداقی از شرک بوده و قتل زائران را به دنبال خواهد داشت.(5) ویرانیِ مزارات مقدسه به مثابه نمادهای شرک ورزی، از مهم ترین مأموریت های سلفی های جهادی خواهد بود.(6)

با توجه به دو توسعه مفهومی و مصداقی گفته شده، از دید ایشان بسیاری از اهل سنت به شرک، الحاد و کفر متهم و با ایشان معامله خشونت بار«دشمنان» می گردد. به همین دلیل بسیاری از نامه های محمدبن عبدالوهاب به علمای اهل تسنن حجاز از مضامینی، همچون: مشرک پنداری و کافرخوانی ایشان برخوردار بوده است. به عنوان نمونه وی در نامه ای به یکی از عالمان سنی مسلک زمان خود به نام شیخ «سلیمان بن سحیم حنبلی» می نویسد: «به تو یادآوری می کنم: تو و پدرت، آشکارا کفر و شرک و نفاق را اظهار می کنید. تو و پدرت در دشمنی با این دین،


1- . محمد بن عبدالوهاب، مؤلفات الشیخ محمد بن عبدالوهاب، ج1، ص 385.
2- . ابن تیمیه، زیارة القبور، ص 156.
3- . ابن تیمیه، کشف الشبهات، ص2 و مجموع فتاوی بن باز، ج 2، ص 555.
4- . احمد بن عبدالرزاق الدرویش، فتاوی اللجنة الدائمة، ج2، ص 373.
5- . ابن تیمیه، الرد علی الاخنائی، ص 280.
6- . ابن قیم جوزیه، بدائع الکلام، ج1، ص328.

ص:478

شبانه روز در حال تلاش هستید. تو مردی لجباز و عالمی گمراه هستی. اسلام را رها کرده، کفر را برگزیده ای...»(1)

همین دیدگاه و رویکرد نظری در حوزه «توحید» بود که وهابیت اولیه را به جنگ با مناطق سنی نشینی نجد، طائف، ریاض، مکه، مدینه و نیز شهرهای شیعی مانند: کربلا و نجف کشانده و امروزه نیز موجد آشوب ها و ناامنی های فراوان در سوریه، عراق، لبنان، پاکستان و دیگر مناطق اسلامی شده است.

می توان نشانه های دگرستیزی این فرقه را در هر دو حوزه تئوریک و عملی مشاهده کرد.

در حوزه نظری، دگرستیزی سلفیت جهادی با مواردی همچون: تکفیر، مشرک خوانی، تحقیر و در نهایت اباحه نظری مال، جان و عِرض طبقه «غیر» تحقق مییابد. پازل دگرستیزی و نفی خشونت بار عملی این طبقه نیز با اقدامات سختی همچون: ترور، قتل و اسارت گیری تکمیل می گردد.

البته عرصه خشونت ورزی عملی و تدابیر خشونت بار، منحصر به طبقه «غیر» نبوده و بلکه شامل بسیاری از سلفی هایی نیز می شود که از دید این جریان مرتکب جرم یا گناهی شده اند. به عنوان نمونه اقداماتی همچون: اعدام، سربریدن، به صلیب کشیدن و تیرباران به سهولت برای جرم هایی چون: ارتشا، همکاری با دولت های ملی کشور هدف و حتی کارمندی دولت مخالف، اعمال می شود؛ به بیان دیگر در این حوزه با گسترش دایره کفر و الحاد به عدم التزام عملی به اسلام و قوانین شریعت، مجازات کفار و ملحدان دربارة گنه کاران اعمال می شود. در نتیجة چنین رویکردی، تنها سلفی های ملتزم و متعبد جهادی می توانند از گزند خشونت ورزی این فرقه در امان باشند؛ یعنی گروهی که از هر دو حیث نظری و عملی به اعتقادات این گروه ملتزم هستند.


1- .[13] محمد بن عبدالوهاب، همان، ج6، ص226.

ص:479

1-2. خودستیزی (در قالب نظر و عمل)

خودستیزی نظری و عملی از دیگر تبعات و نتایج ضدامنیتی جهان بینی کلامی - فقهی سلفیت جهادی است. ممکن است این مسئله در وهله اول کمی ثقیل و دور از ذهن بیاید، اما تبیین آن مستلزم پرتوافکندن بر کیفیت خودستیزی سلفی های جهادی در هر دو ساحت نظری و عملی است.

خودستیزی سلفیت جهادی در حوزه نظری اساساً از تعصب ورزی، انحصارگرایی مطلق بینشی و خشونت ورزی زبانی و اعتقادی این فرقه ناشی می شود که به طور مستقیم از جهان بینی تکفیرگرایانه و بینش عمیقاً دگرستیزانه آن مشروب می شود.

قطع پیوندهای عملی و نظری میان ایشان و دیگر گروه های اجتماعی و دینی و مغفول ماندن شیوة جدال احسن و مباحثات دوسویه میان ایشان و «دیگران» از یک سو و قطع علقه های محبت محورانه میان خود و دیگران به فرایندی می انجامد که در نهایت، ستیزش عملی و نظری سلفیت با روح آزاداندیشی را به همراه دارد.

چنین رویه ای به طور طبیعی به نفی امنیت روانی و فردی افراد این فرقه انجامیده و از آن جا که ایشان، بخشی از بافت اجتماعی و اعتقادی برخی از جوامع را تشکیل می دهند، در نهایت امنیت اجتماعی نیز به نوعی تحت الشعاع قرار گرفته و به سلب امنیت اجتماعی منجر می شود؛ به بیان دیگر چون افراد، عضوی از پیکره جامعه هستند، آسیب پذیری امنیت فردی ایشان به حوزه امنیت اجتماعی سریان پیدا کرده و در نهایت به ناامنی اجتماعی ختم می شود.

به ویژه ترویج روحیه پرخاش گری و دگرستیزی در این فرقه، موجب می شود تا محبت که در منظومه بینشی اسلامی از آن به عنوان رکن اسلام(1) و فراوان بر

یگانگی آن با دین تاکید شده(2) و در نگاه عرفای اسلامی از آن به عنوان سبب


1- . نهج البلاغه، ص 442. و ری شهری، میزان الحکمه، ج1، ص 502 (قال الباقر علیه السلام : الدّین هو الحبّ و الحبّ هو الدّین)
2- . همان، ج3، ص 395. (قال الصادق علیه السلام : هل الدّین الاّ الحبّ)

ص:480

خلقت تعبیر شده(1)

و در نهایت نیز محبت ورزی اجتماعی که در هندسه فلسفه سیاسی اسلامی از آن به زیرساخت مناسبات اجتماعی یاد شده و بر آن به شدت تأکید شده است،(2) مورد تجاهل قرار گرفته و با حرکت در مسیری، خلافِ نظام فطری آفرینش مبتنی بر محبت محوری، به محروم سازی خود از مناسبات اجتماعی مبتنی بر محبت ورزی متقابل دست یازیده است،در نتیجه بسترهای مناسب برای خودستیزی روانی و امنیت روانی فردی پیروان سلفیت فراهم می گردد.

از طرف دیگر تثبیت و استمرار رویه تعصب ورزی و کناره گیری از دیگر گروه های اجتماعی که عدم شناخت از ایشان را در پی دارد، محیط مناسبی را برای ترویج فضای دگرستیزی و تکفیر در بین جریان های سلفی فراهم ساخته است. چون در فضای جهل و بی اطلاعی از اعتقادات و ارزش های دیگران است که می توان ملحد پنداری و مشرک خوانی ایشان را ترویج داده و موفق به قبولاندن آن شد.

جهان بینی تکفیری و دگرستیزانه سلفیت جهادی، هم چنین اقتضائات خود را بر حوزه حیات عملی و میدانی پیروان تحمیل کرده و نوعی از خودستیزی عملی را در میان ایشان رواج داده است؛ نوعی ملازمه و تلازم ذاتی میان خودستیزی نظری و خودستیزی عملی جریان سلفیت جهادی مشاهده می شود. بدین شکل که خاستگاه خودستیزی عملی این جریان را باید در حوزه خودستیزی نظری ایشان جست وجو کرد.

مهم ترین جلوه خودستیزی عملی سلفیت جهادی را می توان در قالب «انتحار» و کشتن خود برای از میان بردن «دیگران» عنوان کرد. در واقع قربانی ساختن خود، در راه اهداف فرقه، چه از دید مجریان این گونه اقدامات انتحاری به شهادت فی سبیل الله تفسیر می شود، اما آن گاه که چنین اعمالی نه از روی شناخت حقیقی ماهیت قربانیان این


1- . محی الدین عربی، الحب والمحبة الالهیة، ص 203. (و کانت الحرکة التی هی وجود العالم، حرکة حب...) و ابن سینا، رسایل ابن سینا، ص 375 (فبین ان لکل واحد من الموجودات المدبرة شوقا طبیعیا و عشقا غریزیا و یلزم ضرورة أن یکون العشق فی هذه الأشیاء سبباَ للوجود لها...)
2- . فارابی، رسالة فی اعضاء الحیوان، ص 83. و فارابی، فصول منتزعه، ص70. و ابن مسکویه رازی، تهذیب الاخلاق، ص 179.

ص:481

اقدامات، که بر اساس رویکرد متعصبانه و کورکوانه دربارة ایشان و بدون هرگونه شناخت حقیقی از آن ها صورت می گیرد و در نتیجه بیش از هر چیز به قتل عام بی گناهان، زنان و کودکان منتهی می شود، در نتیجه چنین اقدامی را بیش از آن که بتوان لایق عنوان شهادت طلبی دانست، می بایست مصداقی از انتحار، خودکشی و خودستیزی برای کشتن دگراندیشان (و نه الزاماً دشمنان حربی) تلقی کرد، که به نابودسازی نعمت الهی حیات و قتل نفس محترمه منجر می شود.

مرز دقیقی میان انتحار و در نتیجه خودستیزی با استشهاد وجود دارد، که دو مؤلفه معرفتی و اخلاقی آن دو را از یکدیگر جدا می سازد. این شاخصة معرفتی و شناختی جداکننده را باید در شناخت عالمانه و متتبعانه جبهه خودی و دشمن و هدف مورد تهاجم در جبهه خودی و انجام عملیات استشهادی از روی شناخت کامل از باطل بودن و حربی بودن جبهه مقابل دانست که صرفاً در فرض عدم امکان دیگر روش های جهادی و با اجازه شرعی مجتهدان دینی و در میدان نبرد با دشمنان میسّر است؛ حال آن که بررسی های میدانی نشان می دهد که قربانیان عمده اقدامات انتحاری سلفیت جهادی در دو دهه اخیر مسلمانان بی گناه بوده که تنها جرمشان عدم اعتماد به مکتب فکری این فرقه است، در نتیجه این عملیات ها فاقد هر دو پیش شرط یادشده (جبهه باطل بودن و حربی بودن) و نیز ضرورت اضطراری بودن عملیات هستند.

هم چنین از حیث اخلاقی عملیات های استشهادی مستلزم کاربست تدابیری برای کاهش حداکثری احتمال آسیب دیدن بی گناهان در طی عملیات است. به گونه ای که صرفاً به اهداف مشروع و مجازِ از پیش تعیین شده حمله شود و دایره خسارت ها به این هدف ها محصور بماند. در مقابل، زنان و کودکان و انسان های بی گناه، مهم ترین اهداف انسانی عملیات های انتحاری صورت پذیرفته به وسیلة این فرقه بوده و بازارها، مساجد، کلیساها و اماکن عمومی مهم ترین اهداف جغرافیای این عملیات ها را تشکیل می دهد.

ص:482

در نتیجه واژه های «انتحار» و «خودستیزی» که با کشتنِ خود، برای نابودی «دیگران» صورت می پذیرد، می تواند بهترین مفاهیم برای تفسیر این قبیل اقدامات خشن و دگرستیزانه سلفیت جهادی باشد.

1-3. جامعه ستیزی

از دیگر بازخوردها و تبعات ضدامنیتی منظومه هستی شناختی اجتماعی سلفیت جهادی، می توان به مقوله و ستیزش این فرقه با مبانی و بنیادهای هر جامعه ای اشاره کرد، که بر پایه ای غیر از بنیان های هستی شناختی و معرفت شناختی ایشان بنا شده است.

هندسه بینشی این جریان، جهت دهنده نوعی از پندار و رفتار در قبال جامعه است که بر اساس آن، ستیزه با تمامی ارزش ها، هنجارها، عرف ها و رسوم اجتماعی - حتی هنجارهای منبعث از حوزه «منطقة الفراغ» و مباحات - در رأس هرم اولویت های بینشی-کنشی ایشان قرار می گیرد.

اساساً چنین ویژگی ای به طور مستقیم از ساختار و ماهیت «فرقه ای» این جریان تغذیه می شود، که مطابق آن، تمامی رفتارهای برون فرقه ای نفی شده و تلاش می گردد تا با فرآیندهای مغزشویی(1)

و کنترل ذهنی(2)

بر روی پیروان، هویت پیشین افراد منکوب شده و لباس هویتی جدیدی مبتنی بر ارزش ها و آرمان های فرقه و رهبران آن، بر تن ایشان پوشانده شود و در نهایت جهان اجتماعی جدیدی منطبق هنجارهای جعل شده به وسیلة رهبران گروه برای پیروان وضع شود، تا معیاری برای کنش گری ایشان به حساب آید.(3)

چنین سیاستی منجر به انقلاب و دگردیسی ماهیتی یک گروه اجتماعی به یک ساختار فرقه ای بسته می شود که در آن، با پیروی خودآگاه و یا ناخودآگاه از رأس هرم فرقه، به مرور از سطح مناسبات روزمره اجتماعی با دیگر جریان ها، گروه ها و گاه حتی موسسات و نهادهای عمومی کاسته شده و بر انزوای اجتماعی ایشان افزوده می شود.(4)


1- . brainwashing
2- . mind control / thought control
3- . Margaret Thaler Singer. 2003: p.p. 4-5
4- . Candy Gwen Lopitz. 2011: P. 110 Dantalion Jones. 2008: p. 75.

ص:483

چنین فرایندی بسترهای مناسب برای کنترل منابع اطلاعاتی و دریافت نظری پیروان و در نهایت قبولاندن لزوم مبارزه با هنجارهای اجتماعی را در ایشان نهادینه می سازد.(1)

مکانیسم های بازتربیتی و بازسازی ادراکی تعریف شده از سوی مغز متفکر فرقه، با بهره مندی از کارویژه های «گریز از مرکز» در راستای برساختن هویت های جدید برای پیروان، ایشان را به گونه ای بار می آورد که به کلی از دلبستگی های فردی، اجتماعی و گاه حتی خانوادگی فاصله گرفته و زندگی جدیدی را بر اساس اولویت بخشی ارزش های فرقه ای و گروهکی و وابستگی تمام عیار به این منظومه ارزشی، آغاز کنند.

این مکانیسم در حقیقت با نفی و تردیدانگاری در اصالت و اعتبار و نرم های اخلاقی، فرهنگی، اجتماعی و گاه حتی سیاسی و اقتصادی حاکم بر جوامع، به گونه ای خزنده، اعضای فرقه را به عصیان و شورش پنهان و یا آشکار علیه بنیان های نظری فرهنگ رایج جامعه و ارزش های اجتماعی می کشاند و گاه حتی به برنامه ریزی های بلندپروازانه با هدف سرنگونی دولت ها دعوت کرده و بر لزوم ایجاد تغییرات اساسی در اندیشه و سبک زندگی آدمیان تاکید می کند.(2)

در نهایت نیز با وابستگی تام پیروان، به مرکزیت نظری و معنوی فرقه، رویکرد نفی خشونت بار اکثریت جامعه و تکفیر نفرت آمیز غیرمؤمنان به فرقه را، در اذهان ایشان نهادینه می شود.(3)

سلفیت جهادی می کوشد که خود را صرفاً مجری شریعت و احکام الهی در بستر اجتماعی جلوه دهد، اما ردپای ویژگی فرقه گرایانه یادشده به صورت آشکار در ساختار کنش گری آن مشهود است. همین رویکرد منجر به ستیزه مستمر این فرقه با بسیاری از هنجارهای صحیح اجتماعی شده است. از همین رو این جریان در هر جامعه ای مأموریت مبارزه برای سرنگون سازی بنیادن های اجتماعی و سیاسی آن را دنبال کرده


1- . Carole Wade Carol Tavris. , 2000: p.p. 275-281.
2- . John A Saliba, 2003: p.p. 34-35.
3- . James R Lewis. 2011: p. 35.

ص:484

و با رویکردی ظاهرگرایانه، از رویه های اصلاح محور و انطباق دهی احتمالی عرف ها و هنجارهای اجتماعی موجود در هر جامعه ای با ارزش های اسلامی پرهیز می کند.

به عنوان نمونه منع زنان از بسیاری از حقوق اجتماعی، از میان بردن آثار باستانی، تحریم برخی از ورزش های رایج جهانی، نفی مطلق حقوق تمامی دیگر گروه های اجتماعی، تحریم بی ضابطه بسیاری از مظاهر تکنولوژیکی همچون: رادیو، تلویزیون و تلگراف، از بارزترین مصادیق اقدامات ضداجتماعی این فرقه است هم چنین بیان گر عدم انعطاف و انطباق پذیری جهان بینی آن با بسیاری از هنجارهای اجتماعی در جهانی کاملاً جدید و دائماً تحول پذیر است.

در نتیجه رویکرد جامعه ستیزانه این فرقه از دیگر بازخوردهای ضدامنیتی هستی شناسی اجتماعی است که البته مسئله ای فراتر از دگرستیزی و مربوط به ستیزه این جریان با ساختارهای اجتماعی و قالب های ارزشی اجتماع بوده و بحران های امنیتی در پی خواهد داشت.

1-4. رادیکال سازی نظری و عملی فضای اجتماعی

رادیکال سازی نظری و عملی فضای جامعه چهارمین بازخورد ضدامنیتی هستی شناسی سلفیت جهادی است. درواقع این بازخورد ضدامنیتی، بیش از هر چیز حاصل یک دیالکتیک نظری - امنیتی میان سلفیت جهادی و دیگر گروه هایی است که به وسیلة جریان های سلفی از آن ها به، غیرخودی و یا دشمن، یاد می شود.

فهم چنان دیالیکتیکی به ویژه در گروی درک «دگرستیزی» این فرقه است که به نوبه خود، واکنش طرف مقابل را در پی دارد؛ به بیان دیگر، دگرستیزی نظری و عملی این فرقه به بازتولید فضایی از خصومت دربارة «دیگران» می انجامد که در چنین فضایی، احساس «تهدیدشدگی» و «زوال موجودیت» مهم ترین و بارزترین شاخصه های فهم «دیگران» را تشکیل خواهد داد.

به طور طبیعی دیگر گروه ها، با هدف حفظ موجودیت فردی، دینی و اجتماعی، اقدامات حفاظت بخش امنیتی را ترتیب خواهند داد که در مقابل واکنش های خصمانه تر

ص:485

و خشونت بارترِ جریان های سلفی، را به دنبال خواهد داشت. واکنش متقابل سلفی ها، مجددا به بازتولید رفتارهای انتقام جویانه دیگر گروه ها منجرشده و واکنش های خشونت بار شدیدتری از سوی سلفی های جهادی درپی خواهد داشت.

چنین وضعیتی در واقع چرخه ای از «دیالیکتیک خشونت» را در عرصه جامعه به همراه داشته و منجر به تشدید فضای امنیتی در سطح جامعه گردیده و در نهایت رادیکالیزه شدن فضای اجتماعی، سیاسی و امنیتی را در پی خواهد داشت.

از بارزترین نمودهای چنین دیالیکتیکی، افزایش چرخه خشونت ها در عراق در سال 2006م و بلافاصله پس از انفجار حرمین عسکریین علیهم السلام می باشد. بررسی های مستند آماری و میدانی بیان گر آن است که سطح خشونت ها و کشتارهای متقابل میان شیعیان و اهل تسنن در این کشور، اندکی پس از حمله جریان های سلفی به این مکان مقدس شیعی، رشد قابل توجهی داشته است.

نمودار1: نمودار افزایش بمب گذاری ها و خشونت ها در عراق پس از انفجار فوریه 2006م سامراء(1)


1- . Michael E. O’Hanlon, 2011: p.5.

ص:486

هم چنین جدول ذیل که برگرفته از ارزیابی های بی طرفانه و قابل استناد مرکز (IBC)(1)

است، دربردارنده آمار تلفات غیرنظامیان عراقی در سال های 2003 تا 2011م است که به خوبی نشان گر شدت افزایش کشتارها پس از تخریب حرمین عسکریین و به ویژه در سال های 2006 و 2007م است؛ به گونه ای که مجوع تلفات چرخه خشونت ها در دوساله پس از این اقدام تروریستی جریان های سلفی، معادل تلفات تمام سال های قبل و بعد خود، در دوره اشغال عراق به حساب می آید.(2)

نمودار2: نمودار افزایش بمب گذاری ها و خشونت ها در عراق از زمان اشغال تا سال 2011م

2011

2010

2009

2008

2007

2006

2005

2004

2003

سال

3743

4068

4819

9618

25275

29009

16114

11428

12104

میزان

تلفات

نمونه ای دیگر از رادیکال سازی فضای اجتماعی و وادارسازی دیگر گروه های اجتماعی به واکنش های خشونت بار و خصمانه، رفتارِ خشن کلامی و عملی برخی از گروه های اجتماعی و نیز رسانه های جمعی اروپایی و غربی علیه اسلام و مسلمانان مشاهده کرد که عمدتاً در پی هر بمب گذاری یا حمله انتحاری علیه شهروندان عادی غربی و در مکان های عمومی شهرهایی چون: لندن، مادرید، پراگ و پاریس تشدید گردیده و با افزایش قابل توجهی روبه رو می شود.

به عنوان نمونه در دهة اخیر و پس از انجام اقدامات تروریستی در کشورهای غربی که عموما یا از سوی گروه های سلفی جهادی مسئولیت چنین اقداماتی پذیرفته می شود و یا از طرف دستگاه های امنیتی غربی به ایشان و به ویژه القاعده نسبت داده می شود، موجی از خشونت ها و واکنش های نفرت آمیز علیه مسلمانان ساکن در کشورهای اروپایی و امریکایی و نیز علیه مکتب اسلام و جهان بینی آن شکل می گیرد


1- . Iraq Body Count
2- . Iraq Body Count. 2 Jan 2012: iraqbodycount.org

ص:487

که گاه حتی دامنه آن به توهین به مساجد، مدارس و حتی مقابر مسلمانان نیز کشیده می شود.(1)

در سال های پس از یازده سپتامبر، ترس از گسترش روحیه افراط گرایی متقابل، اتحادیه اروپا را به تدوین سیاست ها و راهبردهای «ضدبنیادگرایی سازی»(2) واداشته است.(3)

در واقع پدیده اسلام هراسی که به ویژه در دهه اخیر و از سوی دستگاه های رسانه ای و اطلاعاتی غربی در حال اشاعه است، بخش قابل توجهی از بن مایه ها و سرمایه خود را، از اقدامات ترویستی جریان های سلفی علیه اهداف غیرنظامی و مردمی در کشورهای غربی همچون: بمب گذاری در متروها، اتوبوس ها و دیگر اماکن عمومی اخذ کرده است و زمینه های مساعد برای اسلام گریزی و در نهایت اسلام ستیزی را از طرف بسیاری از گروه های اجتماعی در مغرب زمین فراهم آورده است.

رویکردهای دگرستیزانه و خشونت بار جریان های سلفی، نقش بسیار بارزی در رادیکالیزه شدن فضای اجتماعی علیه اسلام و مسلمانان در کشورهای غربی داشته و بر دامنه تنش ها میان مسلمانان و غیرمسلمانان افزوده است.

به عنوان نمونه سیاست سرکوب مسلمانان «روهینگیا» از سوی بودایی های میانمار عموماً به بهانه هایی چون پیوند عملی ایشان با گروه های جهادی سلفی، همچون: جماعة المجاهدین، حرکة الجهاد الإسلامی و جماعة الإسلامی و در نتیجه هراس از اقدامات تروریستی احتمالی آنان در آینده نزدیک توجیه می شود،(4) باوجودِ سست بودن مدعای بوداییان و عدم استنادشان به دلایل حقوقی مبرهن و قابل قبول، اما رویکردهای خشونت بار سلفی ها در سرتاسر جهان، بهانه اسلام هراسی، اسلام ستیزی و سرکوب مسلمانان را به کمترین دلیل حقوقی فراهم ساخته است.


1- . Samir Amghar. 2007: p. 91.
2- . counter ­radicalisation
3- . Oldrich Bures. 2011: p. 73.
4- . The Daily Star. June 15, 2012: thedailystar.net

ص:488

البته رویکردهای جریان های سلفی همچون: «حرکة الجهاد الإسلامی» مبنی بر کشاندن دامنه جهاد به میانمار و دادن شعارهایی مبنی بر ضرورت نابودسازی گروه های بودایی، زمینه را برای پذیرش مدعاهای دولت این کشور و گروه های افراطی بودایی دربارة تروریست بودن، فراهم تر کرده است.(1)

هم چنین سیاست های خشن و غیرانسانی دولت چین علیه مسلمانان «اویغور» ایالت «سین کیانگ» در شمال غرب چین پس از آن اِعمال می شود، که گروه های سلفی برنامه ریزی گسترده ای برای تجزیه کردن این ایالت از قلمرو چین و تشکیل کشور مستقل «ترکستان شرقی» ترتیب داده و در این راه حتی اقدام به انفجارهای مرگ بارِمتعدد و کشتار غیرنظامیان چینی در متروها و دیگر اماکن عمومی کردند.(2)

رادیکالیزه شدن فضای اجتماعی و سیاسی جوامع، به ویژه تشدید خصومت علیه اسلام و مسلمانان، از پیامدهای حضور فکری - عملیاتی جریان های سلفی جهادی در هر نقطه جغرافیایی است و در واقع واکنشی به این حضور خصومت آفرین و خشونت زا می باشد. هر چند که در این میان نمی توان از نقش پررنگ سرویس های اطلاعاتی امنیتی غرب در بهره گیری و احتمالاً جهت دهی به اقدامات تروریستی این گروه ها برای بهره برداری های سیاسی و امنیتی مدنظر خود و از جمله ترویج اسلام هراسی غافل بود.(3)

1-5. مرزستیزی و شورش علیه حاکمیت ملی کشورها

حاکمیت ملی کشورها و پیدایش قلمروهای جغرافیایی مدرن سیاسی و در یک کلام پدیده «دولت - ملت» حاصل تحولات دوره مدرن مغرب زمین و به طور خاص معاهده وستفالیا در سال 1648م بوده، اما بعدها به مثابه یک فراورده غربی و واراداتی برای جهان اسلام، به ویژه در قالب معاهداتی چون: سایکس - پیکو(4)

همواره مولّد بحران ها و چالش های فراوانی در حوزه کشورهای اسلامی بوده است. می توان مدعی شد که


1- . Bill Roggio. July 15, 2013: longwarjournal.org
2- . Ben Blanchard. Aug 2, 2014: Reuters.com
3- . Paul Mutter. August 1, 2011: fpif.org
4- . Sykes--Picot Agreement

ص:489

تقسیم بندی جغرافیایی استعماری کشورهای اسلامی بدون لحاظ همگنی اعتقادی، قومیتی، نژادی و زبانی میان اتباع یک کشور و شاید بتوان گفت با لحاظ عمدی چنان تکثری در قلمرو عموم کشورها صورت گرفته است.

وحدت جغرافیایی جهان اسلام، از مطلوبیت عملی برخودار بوده و بر دایره تأثیرگذاری ژئوپلتیک و ژئواستراتژیک آن به شدت می افزاید، اما در مقابل، مسئلة عدمِ مطلوبیت تجزیه جغرافیای دارالاسلام، منافات ذاتی با ارزش های اسلامی ندارد و می توان الگویی از حاکمیت اسلامی پیشنهاد داد که مطابق آن در عین برخورداری واحدهای سیاسی از مقداری استقلال، خط مشی ها و سیاست گذاری ها، به وسیلة یک شخص یا شورای راهبری طرح ریزی شده و در نهایت کنش گری سیاسی واحدها در چنان حوزه های مهمی، معطوف به تامین اهداف مطروحة مذکور باشد.

از منظر جریان های سلفی جهادی، هیچ الگویی به جز الگوی «حداکثری»، وحدت کامل جغرافیایی جهان اسلام، آن هم در ذیل الگوی «خلافت»، قابل پذیرش نخواهد بود. در واقع این جریان ها در حوزه یادشده، ضمن نفی هرگونه الگوی «مطلوبِ عملی» با سرسختی ویژه ای بر الگوی «مطلوبِ ذاتی» پافشاری کرده و در عین حال تمامی الگوهای دیگر را نامشروع تلقی کرده و بر ضرورت مبارزه خشونت بار، برای لغو مرزهای جغرافیایی پدید آمده از معاهده سایکس - پیکو، تاکید می کنند.(1)

این رویکرد به نوبه خود متأثر از جهان بینی متعصبانه، ظاهرگرایانه و انعطاف ناپذیر و نیز روحیه خشونت طلب این جریان است که منجر به مبارزه آن با تمامی پدیده های جدید، از جمله: قواعد، رژیم ها و حقوق بین الملل گردیده است.

چنان دیدگاهی به موضوع مرزهای جغرافیایی و حاکمیت ملی، منجر به شکل گیری پدیده ای به نام «فرامرزی شدن» سلفیت جهادی گردیده و تحرک پذیری گسترده و خشونت بار ایشان در ورای مرزهای ملی را موجب شده است.


1- . حساب التوئیتر للدولة الاسلامیة فی العراق و الشام: ولایة البرکة. 21 خرداد 1393.

ص:490

به عنوان نمونه تنها در سی و دو سال اخیر، سلفیت جهادی سه موج بلند تحرک پذیری و فرامرزی شدن را تجربه کرده است که در هسته مرکزی آن این سه موج سلفی های خارجی و غیربومی اقدام به نقش آفرینی و کنش گری خشونت بار مسلحانه در جغرافیای کشور هدف کرده اند.

نخستین موج با سرازیرشدن سلفی های جهادی از سرتاسر کشورهای عربی به افغانستان در سال 1979 تا 1989م آغاز شد که در آن ده ها هزار نفر از جنگ جویان سلفی زیرنظر سرویس اطلاعاتی ایالات متحده و طی عملیات موسوم به «گردباد»(1)

داوطلب جنگ با شوروی سابق گردیده و پس از آموزش به وسیلة سازمان سیا و سازمان اطلاعاتی پاکستان وارد جبهه های نبرد علیه تهاجم شوروی گردیدند.(2)

دومین موج هم زمان با اشغال عراق به وسیلة نیروهای ائتلاف، به رهبری آمریکا، آغاز شد و شاهد حضور هزاران جهادی سلفی از سرتاسر دنیا در عراق و انجام عملیات علیه نیروهای اشغال گر و نیز مردم بی گناه عراق بوده است. نکته جالب در این میان آن که بیش از هشتاد و پنج درصد عملیات های انتحاری در عراق در خلال سال های 2003 تا 2007م به وسیلة جهادی های غیرعراقی صورت پذیرفته است.(3)

موج سوم تحرک پذیری سلفیت جهادی که می توان از آن به قدرتمندترین و گسترده ترین موج یاد کرد، اما با بحران سوریه آغاز شده و موجب تغییر ضرباهنگ تحولات در این کشور و نیز در سطح منطقه ای شده است، قدرت تحرک پذیری این موج آنقدر قوی ارزیابی می شود که برای نخستین بار موفق شده است بخش مهم و بالایی از نیروهای خود را از میان اتباع اروپایی و امریکایی جذب کرده و حتی موجب نگرانی مقامات امنیتی اتحادیه اروپا و مسئولان امریکایی شده است.(4)


1- . Operation Cyclone
2- . Peter L Bergen. 2002: p. 71.
3- . Mohammed Hafez. 2007: P. 72.
4- . Rob Wainright. 2013: p. 22.

ص:491

با توضیحات یادشده روشن می گردد که مرزگریزی و حاکمیت ستیزی از دیگر بازخورهای ضدامنیتی هستی شناسی دگرستیزانه جریان های جهادی سلفی است که ستیزه متعصبانه ایشان با ساختار کلان حقوق بین الملل و تمامی عرف های بین المللی را تئوریزه کرده و حاکمیت ملی و سیادت جغرافیایی کشورها را نقض می کند.

نتیجه گیری

1. باورها و بینش های بنیادین هر مکتب فکری به طور ویژه ای موجب پدیدآمدن طیف رفتاری خاصی در میان اتباع آن خواهد شد. در این میان هستی شناسی

اجتماعی نقش بسیار برجسته ای در هدایت بخشی به الگوی رفتاری و بازتنظیم منظومه کنشی - واکنشی ایشان دارد.

2. هستی شناسی اجتماعی سلفیت جهادی نیز بر پایه ثنائی متخاصمِ «خودی - دشمن» تعریف شده است، مولّد و هدایت گر طیفی از رفتارهای اجتماعی است که «خشونت» و «ارعاب» دو مؤلفه مفهومی تبیین کننده آن به شمار می آید. چنان هستی شناسی اجتماعی، نقش بسیار مهمی در جهت دهی و فرموله کردن کنش های عمیقا خشونت بار این فرقه دارد.

3. دو عامل در شکل دهی هستی شناسی اجتماعی در این جریان نقش داشته است. نخست: عامل نظری که متاثر از باورهای تکفیرگرایانه رهبران فکری این فرقه (همچون: احمدبن حنبل، ابن تیمیه، بربهاری، ابن قیم جوزیه و در نهایت محمدبن عبدالوهاب) است؛ دوم اقتضائات جغرافیایی محیط رشد سلفیت جهادی که آمیخته ای از دوگانه بیابانی-قبیله ای (مانند شبه جزیره عربستان، افغانستان، پاکستان، عراق و...) است، بر چارچوب معرفتی و سوگیری هستی شناسانه این جریان سایه افکنده و ضمن تجرید آن از رویکردهای انتزاعیِ معناگرایانه، عرفانی، و نیز عقلانی، حس گرایی مناسکی، رفتارگرایی ظاهری و نص گرایی و نقل گرایی کلامی - فقهی را نصب العین آن قرار داده

ص:492

و به شیب دهی هستی شناسی اجتماعی سلفیت به سمت خشونت ورزی و تسهیل زمینه های بروز چنین کنش ورزی ستیزه جویانه ای انجامیده است.

4. در یک نگاه کلان می توان پنج بازخورد ضدامنیتی برای هستی شناسی اجتماعی سلفیت جهادی استقرا کرد که در مجموع می توان از آن ها طرح مناسبی برای حوزه های خشونت ورزی این جریان رسم نمود.

5. «دگرستیزی» نظری و عملی و به بیان دیگر مخالفت خشونت بار فکری و عملی علیه دیگران - که در منظومه بینشی سفلیت از آنان به دشمن یاد می شود - را می توان نخستین بازخورد ضدامنیتی دانست.

6. «خودستیزی» نظری با سرکوب فطرت های الهی - انسانی، همچون: آزادگی، تعصب گریزی، حق جویی، آزاداندیشی و محبت ورزی در نهاد خود و در نهایت خودستیزی عملی با انتحار جسمی خویش برای کشتن بی گناهان، از بارزترین مظاهر خودستیزی و خودمحروم سازی سلفیت، از مواهب فطری الهی تلقی می شوند.

7. جامعه ستیزی و تلاش برای مقابله با هندسه هنجارها و عرف های اجتماعی و در نتیجه منزوی سازی پیروان از روال طبیعی حیات اجتماعی به ایجاد گتوهای اجتماعی چالش زا و در نهایت پدید آمدن گسست های اجتماعی از پیامدهای ناگزیر بافت هستی شناسانه سلفیت، قلمداد می شود.

8 . تاکید جریان های سلفی به برخوردهای خشونت بار علیه دیگر گروه ها، رادیکال سازی فضای اجتماعی و واکنش متقابل دفاعی و خشونت بار دیگر جریان های اجتماعی و در نهایت رادیکالیزه شدن فضای جامعه را به همراه خواهد داشت.

9. فرامرزی شدن و تحرک پذیری گسترده این فرقه که در پوشش ارزش های ادعایی، همچون: جهاد و هجرت صورت می گیرد، از دیگر اقتضائات و نتایج هستی شناسی سلفیت به حساب آمده، که خود مولّد مرزستیزی و شورش علیه حاکمیت ملی کشورها و در نهایت بحران های ضدامنیتی فرامرزی (همانند تحولات جاری سوریه و عراق) خواهد گردید.

ص:493

10. مقابله با چالش آفرینی های ضدامنیتی سلفیت جهادی، مستلزم کاربست طیفی از اقدامات نرمِ اعتقادی و بینشی و در عین حال تدابیر سخت امنیتی و نظامی است که تلفیق موفقیت آمیز و هوشمندانه آن دو، می تواند بخش مهمی از تلاش های ضدامنیتی و تروریستی این جریان را خنثی کند.

ص:494

منابع
منابع فارسی

1. ابن تیمیه، تقی الدین، الردّ علی الاخنائی، دارالخرّاز، جدّة 1420ق.

2. -------------------- ، زیارة القبور و الاستنجاد بالمقبور، ریاض 1412ق.

3. -------------------- ، کشف الشبهات، دارالعلم، بیروت 1427ق.

4. ابن سینا، حسین بن عبد الله، رسایل ابن سینا، بیدار، قم 1400ق.

5. ابن عربی، محی الدین، الحب و المحبة الالهیة، جمع و تالیف محمود محمود الغراب، الطبعة الثانیة،الکاتب العربی، دمشق 1412ق.

6. ابن قیم جوزیه، یوسف بن عبدالرحمن، تفسیر بدائع الکلام فی تفسیر آیات الاحکام، چاپ اول: الدمام، دارإبن جوزی، 1427ق.

7. موسوعه الفقه الاسلامی طبقا لمذهب اهل البیت علیهم السلام ، جمعی از پژوهشگران، چاپ اول: موسسه دائره المعارف فقه اسلامی، قم 1383.

8 . خمینی، روح الله. تحریرالوسیله، چاپ اول: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام، قم 1379.

9. الدرویش، احمد بن عبدالرزاق. فتاوی اللجنة الدائمة للبحوث العلمیة والافتاء، مؤسسة الرسالة للطباعة والنشر والتوزیع، بیروت 2004.

10. رازی، ابن مسکویه، تهذیب الاخلاق و تطهیر الأعراق، ترجمه علی اصغر حلبی، اساطیر، تهران 1381.

11. سید رضی، نهج البلاغه، ترجمه حسین انصاریان، چاپ هفتم: پیام آزادی، تهران 1389.

12. صاحب جواهر، محمد حسن بن باقر، جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام، دار احیاء التراث العربی، بیروت 1362ق.

13. فارابی، ابونصر محمد. رسالة فی أعضاء الحیوان، تحقیق دکتر عبدالرحمن بدوی، دارالاندلس، بیروت [بی تا].

14. --------------------، فصول منتزعة، حقَّقَه و قدَّم له و علَّق علیه: الدکتور فوزی مِتری نجار، چاپ دوم: مکتبة الزهراء، تهران 1364.

15. فیاض، ابراهیم. «شناخت معرفتی وهابیت»، مجله پگاه حوزه، شماره 147، 23، قم 1383.

16. مجموعة فتاوی ومقالات متنوعة لسماحة الشیخ ابن باز، المجلد الثالث، اللجنة الدائمة للبحوث العلمیة و الإفتاء، ریاض 1423.

17. محمد بن عبد الوهاب، مولفات الشیخ محمدبن عبدالوهاب، «الرسائل الشخصیة» جامعة الإمام محمد بن سعود، ریاض 1977م.

18. --------------------- ، «مجموعة رسائل فی التوحید و الإیمان: رسالة نواقض الإسلام»، جامعة الإمام محمدبن سعود، ریاض 1977م.

19. محمدی ری شهری، محمد، میزان الحکمه، دارالحدیث، تهران 1375.

ص:495

منابع لاتین

20. Amghar, Samir others.European Islam: challenges for public policy and society, Brussels: Center for European Policy Studies,2007.

21. Bures, Oldrich. EU counterterrorism policy: a paper tiger?, Farnham ; Burlington, Vt.: Ashgate, 2011.

22. Cohen, Louis Lawrence Manion Keith Morrison. Research methods in educationو London ; New York: RoutledgeFalmer, 2000.

23. Gwen Lopitz, Candy, Spiritual Battery: Hope for Cult Casualties- Help for Those Assisting Their Recovery, USA: Xulon Press, 2011.

24. Jones, Dantalion, Cult Control: The Bilding of a Cult, USA: Dantalion Joness, 2008.

25. Lewis, James R, Violence and new religious movements, Oxford ; New York: Oxford University Press, 2011.

26. Mohammed Hafez. Suicide bombers in Iraq: the strategy and ideology of martyrdom, Washington, D.C. Institute of Peace Press, 2007.

27. O’Hanlon, Michael E. Iraq Index: Tracking Variables of Reconstruction Security in Post-Saddam Iraq, Washington, D.C.: Brookings Institution, January 31, 2011.

28. Peter L Bergen. Holy War, Inc.: inside the secret world of Osama bin Laden, New York: Touchstone, 2002.

29. Rob Wainright. TE-SAT 2013: EU Terrorism Situation and Trend Report, European Police Office, 2013.

30. Saliba, John A, Understanding new religious movements, USA: AltaMira Press, 2003.

31. Singer, Margaret Thaler, Cults in our midst: the continuing fight against their hidden menace ,San Francisco: Calif. Jossey-Bass, 2003.

32. Wade, Carole Carol Tavris, Psychology, USA: Upper Saddle River, NJ: Prentice Hall, 2000.

پایگاه های اینترنتی

33. حساب التوئیتر أخبار دولة الإسلام @dawlh_i_sh 21 خرداد للدولة الاسلامیة فی العراق و الشام: ولایة البرکة. «تقریر میدانی لتحطیم حدود سایکس - بیکو». 21 خرداد 1393. (https://twitter.com/dawlh_i_sh/status/476664383540457472)

34. Blanchard, Ben. Almost 100 killed during attacks in China's Xinjiang last week, Reuters News Agency, Aug 2, 2014. (http://www.reuters.com/article/2014/08/03/us-china-attacks-xinjiang-idUSKBN0G301H20140803)

ص:496

35. Iraq Body Count site, Iraqi deaths from violence 2003–2011: Analysis and overview from Iraq Body Count (IBC), 2 Jan 2012. (https://www.iraqbodycount.org/analysis/ numbers/2011/)

36. Mutter, Paul. Islamophobes Insinuate Their Way Into U.S. Intelligence, Foreign Policy In Focus Site. August 1, 2011. (http://fpif.org/islamophobes-insinuate-their-way-into-us-intelligence/)

37. Roggio, Bill. Jihadists seek to open new front in Burma, July 15, 2013. (http://www.longwarjournal.org/archives/2013/07/jihadists-seek-to-op.php--ixzz39T6mE2lX)

38. The Daily Star Newspaper Site. Sectarian Clash: Myanmar claims 'Jamaat link', June 15, 2012 .)http://archive.thedailystar.net/newDesign/news-details.php?nid=238432(

جلد 7

مشخصات کتاب

سرشناسه: کنگره جهانی جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام (نخستین: 1393: قم)

عنوان و پدیدآور: مجموعه مقالات کنگره جهانی جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام/ تهیه کننده کنگره جهانی جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام؛ به کوشش مهدی فرمانیان

مشخصات نشر: قم: دارالإعلام لمدرسة اهل البیت (ع)، 13-

مشخصات ظاهری: ج.

شابک (ج.7): 978-600-94805-3-1 (V.7)

شابک (دوره): 978-600-7667-13-2 (V.SET)

وضعیت فهرست نویسی: فیپا

یادداشت: فهرست نویسی بر اساس جلد هفتم: 1393

یادداشت: کتاب نامه

موضوع: تکفیر - کنگره ها

موضوع: تکفیر - مقاله ها و خطابه ها

موضوع: سلفیه - عقاید - مقاله ها و خطابه ها

موضوع: مجتهدان و علما - نظریه درباره تکفیر - مقاله ها و خطابه ها

موضوع: مجتهدان و علما - نظریه درباره سلفیه - مقاله ها و خطابه ها

موضوع: تکفیر - کشورهای اسلامی - مقاله ها و خطابه ها

شناسه افزوده: فرمانیان، مهدی، 1352- ، گردآورنده

رده بندی کنگره: 1393 ج.7 3م9ک/ 3/225 BP

رده بندی دیوئی: 476/297

شماره کتاب شناسی: 932297476

کنگره جهانی «جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام»

قم، خیابان شهدا، نبش کوچه22، پلاک618

تلفن: 37842141-025

ایمیل: info@makhateraltakfir.com

وب سایت: www.makhateraltakfir.com

مجموعه مقالات کنگره جهانی «جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام»

جلد هفتم

تهیه کننده: کنگره جهانی «جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام»

به کوشش: مهدی فرمانیان

ناشر: دارالإعلام لمدرسة اهل البیت علیهم السلام

سرویراستار: ابوالفضل طریقه دار

صفحه آرا: حمزه زاهدی

طراح جلد: محمد مهدی اسعدی

ناظر چاپ: سید محمد موسوی

نوبت چاپ: اول، 1393

شمارگان: 1000 جلد

چاپ و صحافی: کمال الملک

قیمت: 25000 تومان

قم، خیابان شهید فاطمی، کوچه شماره2، فرعی اول، پلاک 31

تلفن: 37740729-025 ایمیل: info@darolelam.ir

وب سایت: darolelam.ir

کلیه حقوق این اثر برای کنگره محفوظ می باشد.

ص: 1

اشاره

بسم الله الرحمن الرحیم

ص: 2

ص: 3

مجموعه مقالات کنگره جهانی «جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام»

مجموعه مقالات/جلد هفتم

قم/1393

ص: 4

اعضای ستاد برگزاری کنگره

«جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام»

ریاست کنگره: حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی(دام ظله)

دبیر علمی کنگره: حضرت آیت الله العظمی سبحانی(دام ظله)

رئیس ستاد و قائم مقام دبیر علمی: حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید مهدی علی زاده موسوی

دبیر کمیته علمی کنگره: حجت الاسلام و المسلمین دکتر مهدی فرمانیان

مسئول اجرایی کمیته علمی: جناب آقای محمد علی موحدی پور

مسئول مقالات اهل سنت داخل: حجت الاسلام و المسلمین محمد رضا خوشخو

مسئول دفتر کمیته علمی: جناب آقای سید محمد مهدی عمادی

مسئول هماهنگی مقالات: جناب آقای عباس صادقی خواه

سرویراستار: جناب آقای ابوالفضل طریقه دار

ویراستاران: سلمان رحیمی، محمد زارعی حبیب آبادی و برخوردار.

گروه تبارشناسی جریان های افراطی و تکفیری

مدیر گروه: حجت الاسلام و المسلمین دکتر مهدی فرمانیان

دبیر گروه: جناب آقای محمد حسن بهشتی

اعضای شورای علمی گروه:

حجت الاسلام و المسلمین اسد علیزاده

دکتر محمد الله اکبری

حجت الاسلام و المسلمین مهدی پیشوایی

حجت الاسلام و المسلمین دکتر جباری

حجت الاسلام و المسلمین جبرئیلی

حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید لطف­الله جلالی

دکتر داداش نژاد

استاد علی اصغر رضوانی

حجت الاسلام و المسلمین محمد­طاهر رفیعی

استاد قاسم صفری (جوادی)

حجت الاسلام و المسلمین حمیدرضا مطهری

حجت الاسلام و المسلمین دکتر ملک مکان

ص: 5

حجت الاسلام و المسلمین نیکزاد

حجت الاسلام و المسلمین محمدهادی یوسفی غروی

گروه ریشه یابی افکار تکفیری

مدیر گروه: آیت الله حسینی قزوینی

دبیر گروه: حجت الاسلام و المسلمین حبیب عباسی

اعضای شورای علمی گروه:

حجت الاسلام و المسلمین محمدجواد ابوالقاسمی

استاد سید رضا بطاط

حجت الاسلام و المسلمین فلاح الدوخی

حجت الاسلام و المسلمین حسین رجبی

حجت الاسلام و المسلمین اکبر روستایی

آیت الله نجم الدین طبسی

حجت الاسلام و المسلمین محمدجعفر طبسی

حجت الاسلام و المسلمین سید محمد یزدانی

گروه جریان های افراطی و تکفیری و پیامدهای سیاسی آن

مدیر گروه: حجت الاسلام و المسلمین دکتر منصور میراحمدی

دبیر گروه: جناب آقای مختار شیخ حسینی

اعضای شورای علمی گروه:

دکتر شهروز ابراهیمی

دکتر محمد پزشکی

دکتر حسین پوراحمدی

دکتر مسعود پورفرد

دکتر محمد علی حسینی زاده

دکتر صادق حقیقت

دکتر رضا خراسانی

دکتر محمد ستوده

حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید کاظم سید باقری

حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمود شفیعی

دکتر عبدالوهاب فراتی

دکتر ناصر قربان نیا

ص: 6

سرکار خانم دکتر نجمه کیخا

دکترشریف لک زایی

دکتر عنایت الله یزدانی

حجت الاسلام و المسلمین دکتر یزدانی مقدم

گروه بررسی راه کارهای برون رفت از افراط و تکفیر

مدیر گروه: جناب آقای دکتر حسن بیگی

دبیر گروه: جناب آقای دکتر سید جواد امینی

اعضای شورای علمی گروه:

دکتر اکبر استرکی

دکتر سیامک باقری

دکتر هادی جمشیدیان

دکتر حمید رضا حاتمی

دکتر علیرضا خراشادی زاده

جناب آقای محمدرضا خسروی

دکتر سید محمود رضا شمس دولت آبادی

حجت الاسلام و المسلمین محمد حسن دهقان

جناب آقای حمید رحمتی

جناب آقای بهرام رضایی

جناب آقای محمود زرین ماه

جناب آقای عباس عظیمی کیا

جناب آقای مجید فقیه

دکتر سید ضیاءالدین قاضی زاده

جناب آقای علیرضا کیقبادی

جناب آقای علی محمد رضایی

جناب آقای احمد مزینانی

جناب آقای مهدی مزینانی

دکتر عبدالله هندیانی

مسئول ستاد بین الملل: حجت الاسلام و المسلمین سید محمود وزیری

معاون مسئول بین الملل: حجت الاسلام والمسلمین محمد رضا خوشخو

مسئول دفتر بین الملل: جناب آقای مرتضی احمدی

ص: 7

مسئول ستاد اجرایی: حجت الاسلام و المسلمین سید محمدعلی موسوی نسب

مسئول دبیرخانه مرکزی: جناب آقای سید جمال الدین طباطبایی

مسئول دفتر دبیرخانه: جناب آقای سید محمد باقر باقریان موّحد

مسئول مکاتبات دبیرخانه مرکزی: جناب آقای محمد مهدی فضلی

مسئول امور مالی: جناب آقای ابوالفضل سعادتی

مسئول سایت: حجت الاسلام والمسلمین سید مصطفی طباطبایی شیرازی

مسئول فناوری: جناب آقای مجتبی تمیمی

مسئول کمیته مدعوین داخلی: حجت الاسلام والمسلمین علی اصغر ضیایی

مسئول کمیته فرهنگی - تبلیغی: حجت الاسلام و المسلمین علی مولایی

مسئول کمیته رسانه: جناب آقای ابوالفضل صالحی

مسئول کمیته اسکان: جناب آقای سید رضا حسینی

ص: 8

فهرست مطالب

مقدمه حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی(دام ظلّه)؛ ریاست عالی کنگره 11

مقدمه دبیر علمی حضرت آیت الله العظمی سبحانی(دام ظلّه) 13

دیباچه 19

بخش اول:

تبارشناسی جریان های افراطی و تکفیری

چگونگی پیدایش و گسترش القاعده در شرق آفریقا با تأکید بر کشور سومالی 25

حسن اسکندری

بوکوحرام 55

محمدجواد امید

کارنامه جنایات اخوان التوحید از پیدایش تا زوال 93

محسن عبدالملکی

جریان شناسی تکفیری در افغانستان 113

سیدمحمدعلی احسانی

بخش دوم:

ریشه یابی افکار تکفیری

روش شناسی جریان های تکفیری در فهم کتاب و سنت 151

علی فتحی

بررسی استناد دهی تروریسم تکفیری به سنت نبوی و جهاد اسلامی 209

علی الهی خراسانی

تحلیلی بر رویکردهای متناقض به اندیشه های سلفی-تکفیری سیّد قطب 236

حامد علی اکبرزاده

بررسی تطبیقی حجیت عقل از دیدگاه ماتریدیان و وهابیون براساس عقاید ابن تیمیه 259

حمزه علی بهرامی

نقد و بررسی مهم ترین ادله جریان های تکفیری در تکفیر شیعه 287

راضیه علی اکبری، اعظم خوش صورت موفق

ص: 9

بخش سوم:

جریان های افراطی و تکفیری و پیامدهای سیاسی آن

ماهیت و چیستی سلفی گری جدید و پی آمدهای سیاسی آن بر جمهوری اسلامی ایران 317

دکتر رضا خراسانی

فضای مجازی (سایبری) و شبکه های ماهواره ای جریان های تکفیری 352

مسعود پورفرد

دموکراتیزاسیون و افراط گرایی در جوامع اسلامی 375

دکتر حسین پوراحمدی، علی اکبر بازوبندی

بخش چهارم:

بررسی راهکارهای برون رفت از افراط و تکفیر

راهبردهای مقابله با تهدیدات نرم ناشی از فعالیت جریان های سلفی تکفیری... 399

محمد جهانی

سلفی گرایی متحرک؛ چالش امنیتی بدون مرز 461

هادی معصومی زارع

ص: 10

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم

مقدمه حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی(دام ظلّه) ریاست عالی کنگره

عصر ما روزگارِ حوادث دردناک و پیچیده و فتنه های خطرناک برای اسلام و مسلمین است و سرچشمه آن دو چیز است: توطئه دشمنان خارجی اسلام و همکاری منافقین داخلی.

یکی از خطرناک ترین آن ها فتنة تکفیری ها و افراطیون است که اخیراً به صورت گروهی به نام داعش و امثال آن درآمده اند.

فتنه تکفیر از کجا برخاسته؟ و به چه وسیله ای رشد کرده؟ و عوامل گسترش آن، چه بوده؟ و راه خاموش کردن آن چیست؟ هر کدام درخور بحث و دقت است، و به یقین برنامه های سیاسی و نظامی، به تنهایی برای دفع این فتنه ها کارساز نیست هرچند صادقانه باشد.

باید علمای بزرگ اسلام ریشه های این تفکر نادرست را با منطق صحیح قطع کنند و جوانان را از جذب شدن به سوی آن باز دارند.

بر این اساس، تصمیم گرفته شد به کمک جمعی از دانشمندان آگاه و دلسوز، کنگرة جهانی به نام «جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام» از تمام مذاهب تشکیل شود و در این زمینه به مطالعات دقیقی بپردازند و نتیجه آن را در دسترس همگان بگذارند تا با آگاهی عموم مسلمین إن شاءالله این فتنه خاموش شود.

آنچه در این آثار مطالعه می فرمایید بخشی از این مطالعات است.

)رَبَّنَا افْتَحْ بَینَنَا وَبَینَ قَوْمِنَا بِالْحَقِّ وَأَنتَ خَیرُ الْفَاتِحِینَ(

قم - حوزه علمیه

ناصر مکارم شیرازی

ذی الحجه 1435 قمری

ص: 11

ص: 12

مقدمه دبیر علمی حضرت آیت الله العظمی سبحانی(دام ظلّه)

ریشه های پدیدۀ تکفیر و انگیزه تشکیل کنگره جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام

اشاره

ایمان و کفر دو مفهوم متضایفند که از اندیشیدن یکی، دیگری نیز تداعی می شود؛ این نوع حالت را در فلسفه، «تضایف» می نامند.

واژه «ایمان» به معنای تصدیق و باور کردن، و لفظ «کفر» به معنای ستر و احیاناً به معنای انکار است و در اصطلاح متکلمان، مقصود از ایمان، تصدیق نبوت نبی زمان و رسالت او، و مقصود از «کفر» نادیده گرفتن دعوت چنین فردی و یا انکار اوست.

تاریخ دعوتِ آموزگاران آسمانی، حاکی است در هر زمانی که پیامبری مبعوث می شد و دعوت خود را با دلایلی مبرهن می ساخت، جامعه آن روز، به دو گروه مؤمن و کافر تقسیم می شدند، آن کس که به دعوت پیامبری پاسخ مثبت می گفت مؤمن و آن کس که به ندای او پشت می کرد کافر خوانده می شد.

برنامه های تمام پیامبران در دعوت به اصول یکسان بوده و اختلافی در آن ها وجود نداشت و گروه مؤمن در تمام دعوت ها افرادی بودند که به خدای خالق و آفریننده، خدای مدبر و مدیر، ایمان آورده و جز او به معبودی نمی اندیشیدند و رسالت پیامبر زمان خود را از صمیم دل می پذیرفتند.

آن گاه که اراده الهی بر بعثت پیامبر خاتم تعلق گرفت، رسول خاتم، ایمان افراد را با دو کلمه که حاکی از باور باطنی آن ها بود؛ می پذیرفت؛ یعنی هر کس و یا گروهی که

ص: 13

«لا اله الا الله، محمد رسول الله» می گفت وارد خیمه اسلام می شد و از جرگه کفر فاصله می گرفت.

از سوی دیگر، اقرار به کلمه اخلاص - که در آن نفی الوهیت از هر موجودی جز خدا سلب شده - در بردارنده اقرار به سه نوع توحید است: 1. توحید در خالقیت؛ 2. توحید در تدبیر؛ 3. توحید در عبادت. زیرا این سه نوع، از خصایص خدای جهان است نه مخلوق او.

افزون بر این، اساس هر دعوت الهی را ایمان به آخرت تشکیل می داد، طبعاً اقرار به حیات اخروی بسان توحید و رسالت، از عناصر سازنده ایمان می باشد و در کلمه اخلاص نهفته است.

در سیره نبوی فصلی به نام «عام الوفود» است؛ یعنی سالی که هزاران نفر از دور و نزدیک به صورت فردی و یا گروهی به مدینه رو آورده و به حضرتش ایمان آوردند و با گفتن دو جمله پیشین که حاکی از باور واقعی آنان بود، مسلمان خوانده شدند. در این مورد آیه های سوره «نصر» نازل شد؛ آن جا که می فرماید: >إِذَا جَاء نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ وَرَأَیتَ النَّاسَ یدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجًا< پذیرش اسلام این گروه ها فقط با اجرای این دو جمله انجام می گرفت و مسائل کلامی و یا فقهی مطرح نمی شد؛ مثلاً هرگز از آنان در مورد جایگاه خدا و یا رؤیت خدا در رستاخیز و یا حدوث و قدم قرآن و امثال این ها سؤال نمی شد. بلکه ایمان اجمالی به رسالت پیامبر خاتم، آنان را از طرح این مسائل بی نیاز می ساخت. هم چنین مسائلی مانند جواز توسل به انبیا و اولیا، و یا نماز در کنار قبورشان، یا زیارت قبور اولیاء الله برای آن ها، مطرح نمی شد.

آغاز فتنه تکفیر

در زمان معاصر، گروهی تندرو و ناآگاه از اصول و مبانی آیین محمدی، اسلام و ایمان را گویی برای خود احتکار کرده و از میان همة مسلمانان، فقط گروه اندکی را مؤمن می دانند و دیگران را کافر و مهدورالدم می شمرند. ریشه این نوع تکفیرها به عصر

ص: 14

ابن تیمیه (ت 728ق.) و پس از وی به وهابیان تندرو برمی گردد و شدّت عمل گروه دوم بیش از فرد نخستین است، زیرا ابن تیمیه غالباً از کلمه بدعت بهره می گیرد، ولی گروه اخیر به جای بدعت، واژة کفر را به کار می برد و ملاک تکفیر، ناهماهنگی با افکار آن ها در امثال مسائل پیشین است.

آن ها به شدت با حفظ قبور پیامبران و اولیای الهی مخالف هستند و زیارتگاه ها را مظهر بت پرستی قلمداد می کنند! در حالی که در طول تاریخ اسلام، قبور انبیای پیشین در فلسطین و اردن و شام و عراق پیوسته محفوظ بوده و مسلمانان گروه گروه به زیارت آن ها می رفتند و هیچ کس چنین کاری را بر خلاف توحید توصیف نمی کرد.

حتی روزی که بیت المقدس به وسیله عمربن خطاب فتح شد، هرگز او به تخریب این مقامات فرمان نداد، بلکه شیوه پیشینیان را در حفظ و آرایش آن ها تأیید کرد.

در طول زمان، پس از رحلت پیامبر، تمام موحدان به پیامبر اکرم6 متوسل شده تا حاجت آنان با شفاعت او برآورده شود. اما این گروه این نوع توسل ها را با توسل مشرکان به بت ها یکسان می گیرند؛ در حالی که ماهیت این دو نوع توسل از هم جداست، و از زمین تا آسمان فاصله دارد.

تکفیرِ خشونت بار

تکفیر پیشینیانِ این گروه، غالباً قلمی و لسانی بود، اما تکفیر از دورۀ وهابیان تندرو، رنگ خشونت به خود گرفت و پیروانشان پیوسته به قُری و قصبات و آبادی های اطراف «نجد» حمله می بردند و آنچه می توانستند غارت می کردند و از این طریق بر قدرت مالی خود می افزودند.

برای آگاهی از جنایت های پایه گذار این مسلک و جانشینان او به دو تاریخ معتبر وهابیان مراجعه شود: یکی «تاریخ ابن غنام» و دیگری «تاریخ ابن بشر» که هر دو، مدت هاست چاپ شده و مورد توجه علما و دانشمندان است.

ص: 15

دامن سخن را در این مورد، کوتاه کرده و سخن خویش را با این بیت به پایان می رسانیم:

شرح این هجران و این خون جگر ای-ن زم-ان بگ-ذار ت-ا وق-ت دگ-ر

پس از اشغال افغانستان به وسیله قوای سرخ شوروی سابق، تصمیم گرفته شد که برای طرد قدرت کفر، از این سرزمین، از روح جهادی جوانان مسلمان در منطقه استفاده شود تا دشمن را از سرزمین های اسلامی دور سازند، این طرح از یک نظر زیبا و خداپسندانه بود، اما بر اثر فقدان عالم وارسته و رهبری آگاه از موازین جهاد در میان این جمع، که آنان را به صورت صحیح رهبری کند، سرانجام، تلاشِ پیکارگران به گونه دیگر ادامه پیدا کرد و برخی از آنان با تأثیرپذیری از افکار وهابیان تندرو، بر تکفیر تمام دولت های اسلامی و ملت هایی که در آن زندگی می کنند، پرداختند. شوربختانه ابتدا این کار با حمله به کشورهای مقاوم و استوار در مقابل صهیونیست ها آغاز شد و به جای این که قدس را آزاد کنند به نابود کردن زیرساخت های کشورهای سوریه و عراق روی آوردند. خشونت آنان با کودکان و زنان و پیران وافتادگان و انسان های بی طرف به گونه ای شد که چهره اسلام را در جهان مشوَّه ساخت و دیگر کسی در غرب اظهار علاقه به اسلام نمی کرد. عمل زشت و وحشیانه این گروه کجا و وحی الهی کجا! آن جا که می فرماید: >فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ< (آل عمران: 159) و پیامبر رحمت در حدیثی می فرماید: «إنّ الرفقَ لا یکونُ فی شیء إلّا زانه، ولاینزَعُ مِن شیء إلّا شأنه»؛ (صحیح مسلم، ج8، ص22) مهربانی و رفق با هرچیز که در آمیزد آن را مزین می گرداند و چیزی که رفق و مدارا از آن گرفته شود تباه می گردد.

انگیزه تشکیل کنگره

در این شرایط رقت بار، مرجعیت عالی مقام در حوزه علمیه قم تصمیم گرفت همایشی تحت عنوان «کنگره جهانی جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام» برای معرفی این گروه و پیامدهای عمل آنان، تشکیل شود و در این مورد از علمای

ص: 16

اسلام و محققان خواسته شد که به ریشه یابی و تبیین ماهیت این تکفیر شوم و راه های برون رفت از آن بپردازند. دانشمندان از این دعوت استقبال کردند و در نتیجه، آثاری به دبیرخانه کنگره رسید که بخش مهمی از آن ها ارزشمند و از محتوای عالی برخوردارند؛ از این رو تصمیم گرفته شد این آثار چاپ و منتشر شود و در اختیار اهل نظر و مهمانان عزیز که از داخل و خارج دعوت شده اند قرار گیرد تا از این طریق گامی برای جلوگیری از انتشار این غده سرطانی ویرانگر و ویروس مخوف برداشته شود.

در پایان از تلاش های شبانه روزی اعضای محترم دبیرخانه، سپاس گزاری نموده و زحمات توان فرسای آنان را ارج می نهیم و نیز از کلیه کسانی که این فضای روحانی و علمی را پدید آورده اند، تقدیر و تشکر می کنیم.

قم - جعفرسبحانی

8/6/93

ص: 17

ص: 18

دیباچه

>یاأَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ ادْخُلُواْ فِی السِّلْمِ کَآفَّةً وَلاَ تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّیطَانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ< (بقره:208)

در تاریخ اسلام، جنگ های بسیاری میان مسلمانان روی داده است، اما به جز خوارج و جریان های تکفیری در چند قرن اخیر، کمتر فرقه ای، سایر مسلمانان را تکفیر نموده و با استناد به آن، خون و مال و ناموس اهل قبله را مباح شمرده است. خوارج، طلایه داران تکفیر بودند، اما در سه قرن اخیر، وهابیان، خشن تر از آنان پرچم تکفیر را به دست گرفتند و به بهانه دعوت به توحید، بسیاری از مسلمانان را به خاک و خون کشیده و بناها و آثار اسلامی را که دارای قداست و هویت تمدنی مسلمانان بود نابود کرده اند.

با وجود تلاش های فراوان علمای بزرگ اسلام برای مقابله با تکفیر، متأسفانه در عصر حاضر، شاهد رشد و گسترش جریان های تکفیری در گوشه و کنار جهان اسلام هستیم. گروه هایی که جنایت هایی را رقم می زنند که نمونه آن را در تاریخ اسلام، کمتر می توان دید. سربریدن، آتش زدن، مثله کردن، تجاوز به نوامیس، نابودی اموال و تخریب بناهای مقدس، گوشه هایی از جنایاتی است که آنان به نام اسلام مرتکب می شوند.

از سوی دیگر، ترور علمای بزرگ اسلام، تخریب اماکن مقدس و هویت ساز اسلامی، ارتکاب اعمال شنیع و محرم به نام اسلام مانند جهاد نکاح و... ضربات جبران ناپذیری بر پیکر جهان اسلام وارد کرده است.

با نگاهی به جغرافیای کشورهای اسلامی، رد پای این گروه ها را کمابیش در تمامی مناطق اسلامی می بینیم. گروه هایی مانند: جبهة النصره، داعش، القاعده، جندالعدل و

ص: 19

حزب التحریر در آسیا و گروه هایی همانند؛ بوکو حرام، الشباب، انصارالسنة و انصارالشریعة در آفریقا و گروه های متنوع دیگر، همه نشانگر وجود بحران در جهان اسلام است.

این که چنین وضعیتی معلول چه عواملی است، بحث های گسترده ای می طلبد که در مجموعه مقالات به تفصیل به آن ها اشاره شده است، اما به اجمال، سهم غرب در پروژه اسلام هراسی و در پی آن، اسلام ستیزی را هرگز نمی توان نادیده گرفت. غرب که با رشد سریع اسلام در جهان روبه روست، امروز پروژه اسلام علیه اسلام را آغاز کرده است با حمایت از گروه های افراطی و دامن زدن به اختلافات مذهبی، قدرت و قوت مسلمین را تضعیف کند و از طرف دیگر، چهره ای مشوّه از مسلمین در برابر جهانیان ترسیم نماید.

هم چنین با قرائت های انحرافی از مفاهیمی مانند توحید و شرک، ایمان و کفر، بدعت و نظایر آن مسلمانان را به گرداب تکفیر افکنده است.

با این حال به نظر می رسد که جنایت ها و تخریب های جریان های تکفیری آن چنان گسترده و بی محابا بوده که موجی از نفرت و مخالفت با عملکرد آنان را در جهان اسلام به وجود آورده است.

برای مقابله علمی و روشن گرانه با این جریان، لازم بود عالمان و اندیشوران به ریشه یابی و راه های خلاصی از آن بپردازند، از این رو کنگره جهانی «جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام»، با اشراف و هدایت های ارزشمند مرجع جهان تشیع، حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی - ادام الله ظله - بر آن شد تا در حد توان از ظرفیت های علمی جهان اسلام برای مقابله با تکفیر بهره برداری کند. برای این کار، چهار کمیته علمی با عناوین زیر شکل گرفت:

1. تبارشناسی جریان های تکفیری؛

2. ریشه یابی عقاید جریان های تکفیری؛

ص: 20

3. جریان های تکفیری و سیاست؛

4. راه های برون رفت و مقابله با جریان های تکفیری.

محور اول به تبارشناسی جریان های تکفیری می پردازد. خاستگاه، آبشخور و مصادیق تکفیر در طول تاریخ اسلام در این کمیته بررسی می شود.

محور دوم، انحرافات عقیدتی و قرائت های تکفیری از عقاید ناب اسلامی را ریشه یابی خواهد کرد. در این کمیته، اصول و مبانی اعتقادی این گروه ها و جریان ها، نقد و انحرافات آن ها از اندیشه اسلامی ریشه یابی می گردد.

محور سوم، عوامل سیاسی رشد و گسترش جریان های تکفیری، وابستگی ها و اهداف آن ها را بررسی می کند.

و محور چهارم، راهکارهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و دینی برای برون رفت از تکفیر، نشان داده خواهد شد.

مقاله هایی که در این مجموعه گرد آمده است، ماحصل آراء و نظریات اندیشمندان و علمای جهان اسلام، درباره محورها و موضوعات فوق است.

هم چنین جهت غنای علمی هرچه بیشتر کنگره، پژوهش های مستقلی توسط اندیشمندان انجام شده است که به اجمال عبارتند از:

1. تکفیر از دیدگاه علمای اسلام: در این تحقیق، دیدگاه علمای بزرگ مذاهب و فرقه های اسلامی، درباره نفی تکفیر بیان شده و تلاش شده است که از سده های پیشین تا کنون، دیدگاه علما و اندیشمندان در مورد حرمت تکفیر اهل قبله آورده شود.

2. تخریب زیارتگاه های اسلامی در کشورهای عربی: این اثر به کارنامه تاریک جریان های تکفیری در تخریب اماکن مقدس و تمدنی جهان اسلام می پردازد. این تحقیق همراه با تصاویری از زیارتگاه ها، قبل و بعد از تخریب است.

3. فتاوای جریان های تکفیری در جواز قتل مسلمانان: جریان های تکفیری به سبب کج فهمی، گاه فتاوایی را صادر می کنند، که با هیچ یک از قواعد فقهی منطبق نیست و

ص: 21

کاملاً خارج از آموزه های اسلامی است. این مجموعه به جمع آوری فتاوای تکفیری این جریان ها پرداخته است.

4. کتاب شناسی تکفیر: با مراجعه به آثار و کتاب هایی که در حوزه تکفیر تألیف شده است، شاهد تعداد بسیاری از آثار علمی در این عرصه هستیم. این پژوهش به معرفی توصیفی آثاری می پردازد که در حوزه تکفیر و نفی تکفیر، انجام شده است.

5. موسوعه نقد وهابیت افراطی: در اندیشه وهابیت، جریان هایی وجود دارند که مسلمین را کافر می دانند. موسوعه نقد وهابیت افراطی مجموعه ای از آثار علمای اسلام است که از زمان پیدایش این جریان، به نقد و بررسی مبانی اعتقادی آن پرداخته اند.

بی تردید آنچه موجب غنای هرچه بیشتر مجموعه مقالات و هم چنین پژوهش های مستقل کنگره جهانی جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام شده است، اشراف علمی حضرت آیت الله العظمی سبحانی - ادام الله ظله - است که با رهنمودهای راه گشا، کمیته های علمی کنگره را همواره یاری کرده اند.

هم چنین از حجت الاسلام والمسلمین دکتر فرمانیان - دبیر کمیته علمی - که در پی گیری و نظم و ترتیب مقالات زحمات بسیاری را متحمل شده اند و مدیران محترم کمیته های علمی حجج اسلام: قزوینی، میراحمدی، فرمانیان و جناب آقای دکتر امینی تشکر می شود.

امید که در سایه تلاش های مجاهدانه مراجع عظام تقلید و علمای اسلام، شاهد تقریب و همگرایی جهان اسلام و ریشه کن کردن فتنه تکفیر در جهان اسلام باشیم.

رئیس ستاد و قائم مقام دبیر علمی

کنگره جهانی جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام

سید مهدی علیزاده موسوی

22/6/1393

ص: 22

بخش اول: تبارشناسی جریان های افراطی و تکفیری

اشاره

ص: 23

ص: 24

چگونگی پیدایش و گسترش القاعده در شرق آفریقا با تأکید بر کشور سومالی / حسن اسکندری

اشاره

حسن اسکندری(1)

چکیده

القاعده در شرق آفریقا و شمال آن، بیشتر از هر جای دیگری از آفریقا موفق بوده است. مجاورت نسبی این منطقه به خاور میانه به ویژه شبه جزیره عربی و مرز های پر منفذ و ناکارآمدی دولت های این منطقه و در نتیجه سهولت خرید و فروش اسلحه و همین طور جابه جایی آسان عوامل و اعضای القاعده را می توان از جمله عوامل رشد القاعده در منطقه دانست. القاعده پایگاه اصلی خود را از اواخر دهه 1990 در سودان پایه گذاری کرد و تا زمانی که حکومت سودان آن ها را مجبور به ترک سودان کرد، هم چنان ادامه داشت، اما فعالیت های این گروه محدود به این کشور نبود، در منطقه شرق آفریقا اقداماتی، همچون: بمب گذاری های متعدد در سفارت خانه های آمریکا در کنیا و تانزانیا و هم چنین حمله موشکی به هواپیمای چارتر اسراییلی را صورت داده اند و در این موقعیت، حکومت نسبتاً کوتاه گروهای مسلمان تندرو با نام، اتحادیه محاکم اسلامی. موجب نارضایتی مردم بومی سومالی، به دلیل اجرای سخت گیرانه و خشن شرع اسلام، فراهم آورده است.

واژگان کلیدی: القاعده، سومالی، جنبش الشباب، شرق آفریقا.

ص: 25


1- پژوهشگر موسسه دارالاعلام لمدرسة اهل البیت
القاعده شرق آفریقا در آغاز راه

القاعده شبکه تروریستی فراملیتی است که اسامه بن لادن، با همکاری کسانی، هم چون: عبدالله عزام و ایمن الظواهری پایه گذاری کرد. نشانه های حضور و فعالیت این شبکه، علاوه بر افغانستان و پاکستان، در کشورهایی مانند: سومالی، نیجریه، الجزایر، مصر، مغرب، ترکیه، اردن، سوریه، چین، بوسنی، تونس، کوزوو و چچن مشاهده شده است. جدی ترین تهدید برای آفریقا، حضور القاعده در این منطقه و سطح رو به رشد افراط گرایی در میان بخش های مختلف جامعه مسلمان آفریقاست. شرق آفریقا در استراتژی جهانی جریان القاعده، از گذشته به عنوان منطقه ای دارای اولویت و برتری نسبت به دیگر مناطق جهان مطرح بوده است.(1)

منطقه وسیع شرق آفریقا، از اوایل دهه 1990 مورد استفاده برخی از این سازمان های تروریستی قرار گرفته است که تلاش دارند با استفاده از موقعیت استراتژیک این منطقه در قاره آفریقا، اهداف خود را محقق سازند. فعالیت های القاعده هم چنین سبب خدشه دار شدن نسبی وجهه مسلمانان این کشورها در مقابل مسیحیان، بنیاد گرا خوانده شدن آنان و در عین حال سوء استفاده کشورهای غربی از این وضعیت، به لحاظ تثبیت حضور نامحسوس خود در کشورهای کنیا، تانزانیا و اوگاندا شده است.

ابوالبراء حسن سلمان، یکی از رهبران جنبش جهاد اسلامی اریتره که از گروه های وابسته به القاعده است، در سال 1998 دربارة علت توجه القاعده به فعالیت در این منطقه می گوید:

به لحاظ سیاسی، شاخ آفریقا، منطقه ای است که با تمام کشور های شرق آفریقا ارتباط دارد. این منطقه در برگیرنده کشورهای سومالی،

ص: 26


1- . طبق منابع القاعده، استراتژی القاعده، که انتظار داشت بین سال های 2000 و 2020 بدان دست یابد، شامل چند مرحله می شود. این اهداف عبارتند از «بیدار کردن» ملت مسلمان؛ سرنگون کردن رژیم های «مرتد» در جهان اسلام؛ برقرار کردن مجدد نظام خلافت؛ و پیروزی جهانی در برابر رژیم های کافر و بی ایمان. القاعده برای دست یابی به این اهداف، به دنبال ترکیب کردن گروه های تندرو اسلام گرای محلی و تبدیل حرکت این جنبش ها به یک جنبش جهانی است.

جیبوتی، اریتره، اتیوپی و کنیا است و اهمیت راهبردی خاصی دارد، زیرا از طریق دریای سرخ، غرب را به شرق متصل می کند، در واقع دریای سرخ حایلی است میان دو جامعه کشاورز و صنعتی. هم چنین یکی از مناطق تولید و فرآوری نفت و منطقه ای است که در دریای سرخ، منابع معدنی با اهمیتی را داراست. از زمان تشکیل دولت یهودی در فلسطین، اهمیت امنیت راهبردی منطقه شاخ آفریقا، افزایش یافته است. این عوامل در کنار موارد دیگر، باعث شده است که استعمارگران و امپریالیسم، هم در دوران گذشته و هم امروز، شدیداً به دنبال دست یابی و سلطه بدان باشند.(1)

تاریخ ورود القاعده به شرق آفریقا، به نخستین سال های دهه 1990 باز می گردد. طی این سال ها، برخی از مأموران القاعده با دستور مستقیم بن لادن و با هدف گشودن جبهه هایی جدید علیه منافع آمریکا، به تدریج رهسپار این منطقه شده و در پوشش شرکت های تجاری، فعالیت خود را آغاز کردند. نیروهای القاعده طی این دهه، با بهره گیری از موقعیت جغرافیایی خاص شرق آفریقا، به ویژه سواحل گسترده و ممتد آن در حاشیه اقیانوس هند و جزیره های پراکنده در آن، هم چنین نداشتن نظارت جدی دولت ها بر مرزهای آبی و خاکی خود، ضعف نسبی نیروهای امنیتی، و سهولت در ورود و خروج به این کشورها از مبادی ورودی، ضمن تثبیت جایگاه خود، موفق شدند مقادیر زیادی مهمات به صورت غیرقانونی به این کشورها وارد کنند. شرکت های تحت پوشش القاعده، با استفاده از درآمد کلانی که از طریق تجارت های سیاه (خرید و فروش الماس و سایر سنگ های قیمتی، پول شویی، طلا و...) به دست آوردند، چند عملیات تروریستی را علیه منافع ایالات متحده آمریکا و اسرائیل سازمان دهی کردند که البته این حملات بیشترین خسارت را به مردم این کشورها و اقتصاد کشورهای تانزانیا و کنیا وارد کرد. اوج حملات نیروهای القاعده شاخه شرق آفریقا به منافع آمریکا، در اواخر دهه 1990 و اوایل دهه 2000 بود که مشکلات فراوانی را برای دولت های کنیا و تانزانیا (و تا حدودی برای اوگاندا) فراهم آورد.

ص: 27


1- .David Shin, Al-Qaeda in East Africa and the Horn, 49

در ابتدای دهه 1990، القاعده پایگاهی را در سودان ایجاد کرد، کشوری که در سال 1989، در آن یک رژیم اسلام گرای نظامی قدرت را به دست گرفته بود. در سال 1992 و 1993 و پس از سرنگون شدن دیکتاتور سومالی محمد زیاد باره(1)، جانشین فرمانده نظامی القاعده، محمد عاطف سفرهای متعددی از پایگاه القاعده در خارطوم، به سومالی انجام داد. اسناد مرتبط با سومالی نشان می دهد که هدف اولیه القاعده در سومالی، برقرار کردن ارتباطات کاری با شبه نظامیان سومالی و تشکیل اردوگاه های تمرینی در منطقه اگادن(2)

اتیوپی و هم چنین در خود سومالی بود، کنیا برای پیش برد عملیات ها، محیطی مساعدتر بود. تصویری که این اسناد از القاعده می دهند، گروهی است که اعضای آن آزادانه و بدون نگرانی از دیده شدن تحرکات آن ها، به وسیلة مقامات حکومتی و بدون ترس از زندان و بازداشت، در حال فعالیت هستند(3).

از میانه دهه 1990، شرق آفریقا - به همراه یمن که در منطقه ای قرار دارد که به لحاظ جغرافیای سیاسی با شرق آفریقا مشابهت های زیادی دارد - صحنه ای محوری برای عملیات های القاعده شده است. فرمانده نظامی القاعده علی أمین رشیدی، با نام مستعار، ابو عبیده البنشیری(4)،

در ماه می 1996، در طی حادثه ای در دریاچه ویکتوریا غرق شد، در حالی که مشغول مهیا کردن شرایط برای بمب گذاری در سفارت خانه های

ص: 28


1- . او که در کشورهای عربی به محمد سیاد بری مشهور است از سال 1969 تا 1991م رئیس جمهور سومالی بوده است. (متولد6 اکتبر 1919 - متوفی2 ژانویه 1995)
2- . اگادن منطقه ای واقع در اتیوپی است که بخشی از منطقه سومالیایی نشین این کشور است. به لحاظ تاریخی در پاره ای از موارد، اگادن به نام سومالی لند حبشی شناخته می شد. ساکنین اگادن از اقوام سومالیایی و مسلمان هستند.
3- .Angel Rebasa, Radical Islam in East Africa, 2
4- . ابو عبیده البنشیری در مِی 1950 در قاهره به دنیا آمد و به عنوان نیروی پلیس در قاهره مشغول به کار شد. وی بعد از آن به افغانستان رفت و مبارزه بر ضد شوروی را در این کشور آغاز کرد، در افغانستان وی در کنار احمد شاه مسعود جنگید. برادر وی در جریان ترور انور سادات نقش مهمی داشت. بعد ها ایمن الظواهری که در آن زمان رهبر جهاد اسلامی مصر بود، وی را با اسامه بن لادن آشنا کرد و بن لادن نیز وی را به عنوان فرمانده اعراب افغان منصوب کرد.معاون البنشیری در این سمت، محمد عاطف بود. وی به همراه اسامه بن لادن، ممدوح محمود سلیم و عده ای دیگر در جلسه تاسیس القاعده حاضر بود.

آمریکا در کشور های حوزه شرق آفریقا بود(1). برنامه ریزی برای آفریقا بعد از مرگ البنشیری و اخراج القاعده از سودان در سال 1996، هم چنان ادامه یافت. القاعده در آگوست 1998، دو نمونه از ناگهانی ترین حملات تروریستی قبل از 11 سپتامبر را به اجرا در آورد: اولین آن انفجار انتحاری سفارت خانه های آمریکا در نایروبی پایتخت کنیا و دومین آن حمله مشابهی بود که در دارالسلام پایتخت تانزانیا رخ داد. در نوامبر 2002، القاعده دو حمله تقریباً هم زمان، در کنیا انجام داد: انفجار خودرو بمب گذاری شده در هتل پارادایز و نیز حمله نافرجام با استفاده از موشک های زمین به هوا به یک هواپیمای چارتر اسراییلی که در حال برخاستن از فرودگاه مومباسا بود(2).

در ژوئن 2006، مقاله ای در یک نشریه مجازی جهادی به نام صدی الجهاد به قلم ابو عزام أنصاری با عنوان «القاعده در حال کوچ کردن به آفریقا است» منتشر شد، این مقاله در فوریه سال 2007، بار دیگر در تالارهای گفتگوی جهادی، این بار با عنوان «سازمان القاعده و قاره آفریقا: گذشته، حال و آینده» منتشر شد که در آن، تحلیلی از جایگاه آفریقا در استراتژی القاعده شده بود. بر طبق این مقاله، القاعده همواره از اهمیت آفریقا آگاه بوده است، همان گونه که عملیات های بی شمار آن ها در شرق و شمال آفریقا نشان دهندة این نکته است: بمب گذاری سفارت خانه آمریکا در نایروبی و دارالسلام در آگوست 1998؛ بمب گذاری کنیسه یهودیان جربا(3)

در تونس در آوریل 2002 ؛ و بمب گذاری در کازابلانکا، شرم الشیخ و سیناء(4).

بنابر مطالب ابوعزام ضعف دولت های آفریقایی و جنگ داخلی و فساد این حکومت ها، باعث بهتر شدن توان مجاهدان برای جابجایی و سازمان دهی شده است.

ص: 29


1- . البنشیری مسافر قایق بوکوا- موانزا (Bukova-Mwanza) بود که به همراه 480 مسافر دیگر واژگون شد. Gunaratna, Rohan, Inside Al Qaeda: Global Network of Terror, 26
2- . Angel Rebasa, Radical Islam in East Africa, 2
3- . جربا بزرگ ترین جزیره شمال آفریقا، واقع در نزدیکی خلیج قابس و ساحل تونس است. این منطقه از اندک مناطق تونس است که هنوز صحبت به زبان بربر در آن رواج دارد.
4- . Moshe Terdman, “Factors Facilitating the Rise of Radical Islamism and Terrorism in Sub-Saharan Africa,” Vol. 1, No. 1.

وی می گوید این شرایط، فرصتی طلایی برای مبارزان القاعده فراهم کرده است تا بتوانند به راحتی و بدون هیچ گونه کنترلی بین کشورهای مختلف آفریقایی تردد کنند و به این ترتیب بتوانند مقادیر بسیار زیادی از تجهیزات نظامی را به آسانی به دست بیاورند و هم چنین در برخی موارد، این کار در این منطقه، نسبت به مناطق دیگر برای آن ها آسان تر و کم هزینه تر صورت می پذیرد. او می افزاید: فقر و احتیاجات اجتماعی که در بسیاری از کشور های آفریقایی رواج دارد، مجاهدین را قادر خواهد کرد که پاره ای از منافع مالی و خیریه را برای این کشورها فراهم کنند و بدین ترتیب برخی از عاملان و مبارزان قدرتمند و بانفوذشان را راهی این کشور ها کنند.(1)

القاعده و نظریه پردازان تندرو مرتبط با این حرکت، فرصت را غنیمت دانسته و از درگیری های واقع شده در آفریقا سوء استفاده می کنند، آنها این درگیری ها را جهاد می دانند. شیخ حامد العلی، یکی از نظریه پردازان مشهور سلفی اهل کویت، در دسامبر 2006 گفت که مسلمانان سومالی، یمن، سودان و به طورکلی آفریقا و هم چنین عربستان سعودی و مصر موظف به شرکت در جهاد هستند.(2) پیام هایی که در فضای مجازی و در پایگاه های جهادی قرار گرفته است، ارائه کننده نقشه، و توصیه های راهبردی و هم چنین تشویق مبارزانی است که آماده رفتن به سومالی می شدند. در یکی از پیام ها در ژانویه 2007 آمده است که سومالی «دروازه جنوبی» به سوی اورشلیم است و اگر این کشور از دست برود «پشیمانی، ندامت، خفت و ترس» گریبان گیر مسلمانان خواهد شد.(3)

رهبر فعلی القاعده، أیمن الظواهری، در ژانویه 2007، در قالب یک پیام صوتی، مسلمانان ساکن در جای جای عالم، به ویژه مسلمانان یمن، شبه جزیره عربی، مصر، شمال آفریقا و سودان را دعوت به شرکت در جهاد بر ضد اتیوپی کرد و هم چنین خواستار فراهم کردن نیروی جنگی، در اختیار قرار دادن تجربه، کمک های مالی و توصیه

ص: 30


1- . همان
2- . بنگرید به سایت ایشان: www.islamtape.com/ali.php
3- . SITE Intelligence Group, “Jihad Against the Hateful Christian Ethiopia,” by Sheikh Hamed al-Ali.

هایی برای مسلمانان سومالی، به منظور شکست دادن نیروهای اتیوپی - که وی آن ها را «بردگان آمریکا» خوانده بود - شد.(1)

در دارفور،(2)

دولتی مسلمان، مسبب قربانی شدن عده ای از مسلمانان در این درگیری شد. در همین زمان در 23 آوریل 2006، شبکه الجزیره نوار صوتی را منتشر کرد که در آن بن لادن از مجاهدان و حامیان آن ها - به ویژه کسانی که در سودان و شبه جزیره عربی بودند - خواست که خود را برای جنگی طولانی در غرب سودان، بر ضد غارت گران صلیبی آماده کنند. در این میان گروه های تبلیغی نیز حضور دارند که بسیاری از آن ها را عربستان سعودی و دیگر موسسات خیریه حوزه خلیج فارس تأسیس کرده اند، این موسسات، تفسیری سلفی و وهابی از اسلام تبلیغ می کنند که این تفکر دروازه ای به سوی تروریسم است.(3)

تاکتیک القاعده در شرق آفریقا مانند هر جای دیگر، این است که شبه نظامیان محلی را برای ایفای نقش در جهاد جهانی متحد کند. جنبش های جهاد جهانی به حدی قدرت گرفته اند که می توانند درگیری ها و تنش هایی را در مقیاس محلی ایجاد کنند، با این حال، حتی گروه های محلی که بیشترین وابستگی و ارتباط را با القاعده دارند نیز، برنامه و طرح های مختص خود را دارند. گفته می شود جنبش الإتحاد الإسلامی سومالی - گروهی فعال در دهه های 1980 و 1990 در سومالی که در سالیان اخیر تا حد زیادی از میان رفته است - پل های ارتباطی با القاعده برقرار کرده است، ولی به نظر می رسد عامل

ص: 31


1- . «پیام صوتی از جانب دکتر أیمن الظواهری خطاب به مسلمانان: «عازم شوید و از برادران خود در سومالی حمایت کنید» ژانویه 2007. هرچند بافت جمعیتی اتیوپی متشکل از دو قشر مسیحیان و مسلمانان است، ولی به لحاظ تاریخی میان پیروان و طرفداران این دو گروه مذهبی، دشمنی اندکی وجود داشته است. با این حال القاعده حمله و هجوم به سومالی - کشوری مسلمان که به وسیله نیرو های حکومتی غیر مسلمانان اداره می شود - را به عنوان ایجاد شرایط برای شروع یک جهاد نشان داد.
2- . دار فور به معنای خانه فور منطقه ای است در غرب سودان که با لیبی و چاد مرز مشترک دارد. این منطقه به سه بخش فدرال تقسیم می شود: شمال دارفور، غرب دارفور و جنوب دارفور.
3- . Angel Rebasa, Radical Islam in East Africa, 4

اصلی تحریک و فعالیت این گروه، ترکیبی است از اسلام گرایی و برنامه و دستور کار ملی گرای سومالی و ضد اتیوپیایی باشد.(1)

بر اساس گزارش های موجود، هر چند اکنون، فعالیت گروه های مرتبط با القاعده در این کشورها به شدت تحت نظارت نیروهای امنیتی کنیا، تانزانیا و اوگاندا قرار دارد و مأموران اطلاعات سیا (CIA) و اف بی آی (FBI) آمریکا به طور مداوم وضعیت امنیتی این کشورها را رصد می کنند، به نظر می رسد شاخه شرق آفریقای القاعده در کشورهای تانزانیا، کنیا و اوگاندا که در حال حاضر در سکون عملیاتی به سر می برد، در آینده اقدامات تروریستی دیگری را سازمان دهی کند. در این باره، نیروهای امنیتی آمریکا با برگزاری جلساتی با همتایان کنیایی و تانزانیایی خود طی سال های 2008 و 2009 ضمن عرضه جدید ترین اطلاعات درباره وضعیت القاعده در این کشورها، خواستار جدیت هر چه بیشتر دستگاه های اطلاعاتی کنیا و تانزانیا در زمینه شناسایی و دستگیری رابطان محلی القاعده در شهرهای مختلف شدند.(2)

عوامل تسهیل کننده برای حضور جنبش های تروریستی نتیجه چند ویژگی محیطی شرق آفریقا است، از جمله: نظارت ضعیف و دولت های فروپاشیده، عدم تمرکز قدرت، رواج اقتصاد های غیر رسمی و خصوصی، مرز های پر از منفذ، دسترسی گسترده به سلاح های غیرقانونی، نزدیکی به عربستان و دسترسی موثر برای حمله به اهداف مورد نظر گروه های تروریستی.

به بررسی برخی از این عوامل تسهیل کننده می پردازیم:

عوامل موفقیت القاعده در شرق آفریقا
اشاره

برای تعیین و ارزیابی عوامل تسهیل کننده برای تروریسم، باید تمایزی میان کنیا و تانزانیا - که به موجب سطح تقریبا بالای نظام اداری و حکومتی در آن ها، محیطی

ص: 32


1- .Angel Rebasa, Radical Islam in East Africa, RAND Corporation, 5
2- . فاضل عبدالله محمد که در حال حاضر تحت تعقیب نیروهای اطلاعاتی کنیاست، در سال 1992 و در نبرد سنگین ژنرال فرح عیدید، با آمریکایی های موگادیشو که به سرنگونی دو هلیکوپتر آمریکا و کشته شدن هجده تفنگ دار ایالات متحده منجر شد، به طور مشخص شرکت داشت.

متفاوت برای شبکه های تروریستی فراهم کرده است - و سومالی قائل شد، مناطق شهری وسیعی از کشور های کنیا و تانزانیا، با وجود زیر ساخت های تقریبا کاربردی منظم هستند، به افراد غریبه و بیگانگان، ناشناس بودن و همچنین منابع مورد نیاز برای ساختن شبکه هایشان را فراهم می کند.(1)

افراد صاحب نفوذ در سومالیِ بدون حکومت - با ارتباطات اجتماعی منسجم و متراکم که بر مبنای قبیله است - ظرفیت نظارت شدیدی روی بیگانگان دارند. این موضوع، سومالی را تبدیل به مکانی دشوار برای فعالیت عناصر خارجی کرده است، جز در مواردی که آن ها از حمایت گروه های محلی برخوردارند. اسناد عملیات های القاعده در سومالی در دهه 1990 نشان می دهند که این اقدامات، باعث شده که سومالی، محیطی نامهربان و مهمان ناپذیر و پرآشوب داشته باشد، شاید بیگانگان در جلب همکاری گروه های محلی موفق بوده باشند، اما بخش بندی گروه های اجتماعی و ماهیت ارتباطات اجتماعی در سومالی، می تواند ظرفیت افزایش تأثیر آن ها را در این منطقه محدود کند؛ این مطلب باعث شده است که تانزانیا و کنیا در رشد و توسعه شبکه های تروریستی، اثرگذارتر از سومالی باشند، حتی اگر سومالی هم پناه گاهی برای عده ای از این عناصر خارجی به حساب آید.(2)

1-1. نظارت ضعیف و دولت های فروپاشیده

دولت های ضعیف و بی نظمی های سیاسی و اجتماعی در سرتاسر منطقه، محیطی را به وجود آورده است که ساختارهای قدرت غیر رسمی رشد می کنند. جنوب سومالی از زمان سرنگونی دیکتاتوری محمد زیاد باره در سال 1991، تبدیل به متزلزل ترین و ناامن ترین بخش سومالی شده است. نظارت به وسیله فرماندهان و سرکردگان قبیله ای اعمال می شد تا زمانی که «اتحادیه محاکم اسلامی»(3)

در ژوئن 2006، کنترل موگادیشو را

ص: 33


1- .Angel Rebasa, Radical Islam in East Africa, 7
2- .Angel Rebasa, Radical Islam in East Africa, 8
3- . معرفی این جنبش مسلمان افراطی که متهم به نمایندگی تفکر القاعده است، در ادامه صورت خواهد گرفت.

بعد از شکست دادن رقیب خویش «جمعیت اتحاد برای ترمیم کشور و ایجاد صلح»،(1)

به دست گرفت،(2)

بلافاصله پس از این شکست، حمله اتیوپیایی ها، دولت اتحادیه محاکم اسلامی را در دسامبر 2006 سرنگون کرد و دولت فدرال انتقالی سومالی(3)

را در موگادیشو بر سر کار آورد، این دولت تحت حمایت و پشتیبانی ایالات متحده، اتیوپی و دیگر حکومت های منطقه ای است.(4)

سیاست اتیوپی درباره اتحادیه محاکم اسلامی، متاثر از نگرانی آن ها دربارة شکل گیری سومالی متحد، تحت رهبری یک حکومت قدرتمند بود، حکومتی که آدیس آبابا معتقد بود که در خصوص اُگادن(5)

خیالاتی را دارد و تمایل دارد که این منطقه را به قلمرو خود باز گرداند؛ علاوه بر این، نگرانی دیگری وجود دارد که القاعده بتواند پایگاهی را در قلمروِ تحت کنترلِ اتحادیه محاکم اسلامی، ایجاد کند؛ البته مداخله گروه های متعدد خارجی در سومالی، که با برنامه های مختلف صورت گرفته است، نتیجه فقدان حکومت برای مدت طولانی، علت جانبی برای تداوم نبودِ حکومت است.

1-2. مراکز موازی و در عرض قدرت

یکی از چالش های مهم در منطقه شاخ آفریقا، قدرت های موازی در قالب قبایل، گروه های شبه نظامی و شورشی، جنبش های جهادی و شبکه های جرم و جنایت است.

در دارفور دو گروه شورشی در مقابل حکومت سودان برخاستند:

ص: 34


1- . the Alliance for the Restoration of Peace and Counter-Terrorism (ARPCT)
2- . این جمعیت مجموعه ای از فرماندهان قبیله ای موگادیشو و کارگزاران قدرت بود، که آمریکا و برخی از دولت های منطقه، حامی و پشتیبان آن ها بودند.
3- . Somali Transitional Federal Government (TFG)
4- .Angel Rebasa, Radical Islam in East Africa, 2
5- . اگادن منطقه ای کم جمعیت در شرق اتیوپی است، که قومی از مردمان سومالی در آن جا سکونت دارند.

1. ارتش آزادی بخش سودان،(1) که از سوی گروه های قوم گرای فور و زغوه حمایت می شدند؛ 2. جنبش عدالت و برابری(2)

که از سوی زغوه رهبری می شد و حامی دیدگاه اسلام سیاسی بود. جنبش عدالت و آزادی بعد از عزل الترابی از قدرت،(3) به لحاظ سیاسی به حاشیه رانده شده بودند. این گروه از سوی رییس جمهور چادِ، ادریس دبی(4)

حمایت و پشتیبانی می شود. جنبش عدالت و آزادی، دولت خارطوم را متهم می کرد که در کشور به نفع عرب ها، تبعیض قائل می شود. هم چنین این گروه در خواست بن لادن، «آمادگی برای جنگ صلیبی در برابر مهاجمان غرب سودان»، را رد کرد،زیرا از نظر آن ها، خطر واقعی از جانب خارطوم است، که دولت مسلمانی است که دیگر مسلمانان را می کُشد.(5)

سهم شبکه های جرم و جنایت در ناامنی و رانت خواری در منطقه شرق آفریقا دارای اهمیت است. آن ها همه جا حضور دارند، و از فساد و بی قانونی شایع در سرتاسر این منطقه، بیشترین استفاده را می کنند. خلیج عدن و آب های اطراف شاخ آفریقا، در این میان، مستعدترین مکان ها برای دزدی دریایی است. دزدان دریایی تسلیحات نظامی فراوانی در اختیار دارند و هر گونه جنایتی از جمله: چپاول، گروگان گیری و ربودن کشتی ها از آن ها سر می زند.(6)

اعضای گروه های سازمان یافتة جرم و جنایت، تنها از

ص: 35


1- . جنبش یا ارتش آزادی سودان یا Sudan Liberation Movement/Sudan Liberation Army (SLM or SLA)اتحادی ضعیف میان گروه های شورشی بود که به مبارزه با شبه نظامیان جنجاوید پرداخته بودند. این جنبش مورد حمایت اریتره بود.
2- . the Justice and Equality Movement (JEM)
3- . دلیل این برکناری، درگیری الترابی با رئیس جمهور، عمر البشیر بود.
4- . ادریس دبی یا Idriss Déby متولد 1952، رئیس جمهور چاد و رهبر جنبش میهنی نجات است. در 2 دسامبر 1990، نیروهای دبی بدون هیچ گونه مقاومتی وارد پایتخت چاد، انجامنا، شدند. بعد از سه ماه حکومت موقت، در 28 فوریه 1991 طی حکمی وی به عنوان رئیس جمهور چاد منصوب شد. دبی در سال 1996 و 2001 نیز مجددا به ریاست جمهوری چاد برگزیده شد، اما ناظران بین المللی روند انتخابات را مغشوش دانسته اند. در ژوئن 2005، همه پرسی برگزار شد که در نتیجه آن، محدودیت دو دوره ریاست جمهوری برداشته شد، این همه پرسی به دبی اجازه می داد که مجدداً در انتخابات شرکت کند.
5- . Moshe Terdman, “Darfur Peace Agreement: Will It Last?” Vol. 1, No. 1
6- . For an overview of the challenge posed by piracy today, see Peter Chalk, The Maritime Dimensions of International Security: Terrorism, Piracy, and Challenges for the United States

میان مردم بومی نیستند، بلکه ارتباطاتی در سراسر این منطقه دارند. گروه های بزه کار غرب آفریقا، نظیر: تبعیدی های اهل نیجریه، لیبی و غنا نیز در این منطقه حضور قدرت مندی دارند.

1-3. مجاورت با عربستان

شرق آفریقا و عربستان به لحاظ جغرافیایی، مذهبی و ارتباط دوسویه طولانی و مداوم، به یکدیگر مربوط هستند؛ شرق آفریقا از اولین مناطق آفریقا بود که تحت تأثیر جنبش وهابیت قرار گرفت. این منطقه از دهه 1960 مورد توجه عربستان سعودی قرار گرفت و دولت مردان این کشور، در راستای تبلیغ آیین ضالّۀ وهابیت، توجه خاصی به کشورهای اوگاندا، تانزانیا و کنیا مبذول داشتند.

این سیاست در دهه 1970 با شدت بیشتری ادامه یافت و پس از تحریم نفتی اسرائیل از سوی اعراب، در سال 1975 که به افزایش سرسام آور قیمت نفت منجر گردید، مبلغان وهابی نیز فعالیت های تبلیغی خود را در کشورهای گوناگون قاره آفریقا و از جمله شرق آفریقا شدت داده، اقدام به برنامه ریزی های جدیدی کردند. استراتژی عربستان در آن دوره، اعطای بیش از 3 هزار بورسیه تحصیلی دانشگاه های عربستان سعودی به مسلمانان کشورهای کنیا، تانزانیا و اوگاندا بود. در واقع، دولت عربستان در آن مقطع زمانی، در تلاش بود تا نسل جدیدی از روحانیان وابسته به خود را که در دانشگاه های این کشور، به ویژه دانشگاه مدینه، تحصیل کرده اند، در رأس جماعات اسلامی این کشورها قرار داده و موقعیتش را در شرق آفریقا هر چه بیشتر مستحکم سازد. این امر، پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران و معرفی مذهب تشیع به مسلمانان این قاره به عنوان مکتبی پویا و انقلابی هر چه بیشتر شدت گرفت و از آن زمان، مبارزه با افکار و اندیشه های شیعی در رأس برنامه های وهابیان قرار گرفت.(1)

اقدامات تبلیغی عربستان در دهه های هفتاد و هشتاد، با موجی از خشونت و افراطی گری علیه مسلمانان شرق آفریقا همراه بود و مبلغان با بدعت و کفر آمیز خواندن

ص: 36


1- . بنگرید: المملکة العربیة السعودیة فی ماه عام، گروهی از نویسندگان، سراسر کتاب

بسیاری از اعمال عبادی پیروان اسلام در کشورهای آفریقا، حملات تبلیغاتی شدیدی را علیه شیعیان از یک سو و پیروان طریقت های متصوفه از سوی دیگر آغاز کردند. این انتقادهای شدید که مبانی اقتصادی مسلمانان این کشورها را مورد شک قرار می داد، با عکس العمل تند رهبران مسلمان کشورهای مزبور مواجه شد و چند مرتبه در درگیری هایی خشن بین دو طرف، برخی از مسلمانان در تانزانیا و کنیا کشته و زخمی شدند، این در شرایطی بود که تفکر شیعی به آرامی در کشورهای گوناگون قاره آفریقا راه یافته و با استقبال مسلمانان این کشورها مواجه شده بود. تقابل اندیشه های خشن وهابی گری و افکار مطابق با فطرت پاک انسانی اهل بیت علیهم السلام، موجب شد که در این منطقه رهبران وهابی با اطلاع از تنفر عمیق عموم مسلمانان دربارة آیین وهابیت، تلاش کنند تا با اقدامات خیریه و انسان دوستانه، نظیر ساخت مساجد و مدارس، حفر چاه های آب آشامیدنی در روستاها، ترمیم برخی از جاده های بین شهری، ساخت کلینیک و.... وجهه خود را بازیافته، و به صورت نرم به مقابله با تشیع و طریقت های متصوفه بپردازند. این استراتژی که پیوسته ادامه دارد و مبتنی بر سوء استفاده از فقر مسلمانان این کشورهاست، شالوده اصلی سیاست تبلیغی عربستان در بیشتر کشورهای آفریقایی را تشکیل می دهد. این فعالیت ها از سوی سازمان های تبلیغاتی عربستان، به ویژه رابطۀ العالم الاسلامی، سازمان دهی می شود. اقداماتی نظیر:

¦ ساخت مدارس قرآنی و اسلامی در شهرها و روستاهای گوناگون این کشورها و اعطای کمک های مالی گسترده به مدارس قرآنی موجود؛

¦ احداث کلینیک های بهداشتی؛

¦ احداث اردوگاه های موقتی توزیع غذا، اجناس و کمک های دارویی در مناطق قحطی زده؛

¦ اعطای بورسیه تحصیلی دانشگاه های اوگاندا، تانزانیا و کنیا به دانش آموزان مسلمان؛

¦ توزیع بلیت های رایگان حج؛

¦ احداث مساجد در شهرها و روستاها؛

ص: 37

¦ حفر ده ها حلقه چاه آب آشامیدنی در شهرها و روستاهای کشورهای این منطقه؛

¦ پرداخت حقوق ثابت به مبلغان وهابی برای تبلیغ در مساجد این کشورها؛

¦ احداث ده ها باب واحد مسکونی برای شیخ های وابسته؛

¦ توزیع هزاران بسته مواد غذایی و خرما در ماه رمضان؛

¦ توزیع سالیانه هزاران جلد کتاب و مجله اسلامی چاپ عربستان در مساجد این کشورها؛

¦ پرداخت وام های بلاعوض یا اقساط دراز مدت به شیخ های مسلمان؛

¦ تاسیس سازمان های اسلامی وابسته به خود در کشورهای شرق آفریقا؛

¦ تاسیس شبکه های رادیویی و تلویزیونی.

سومالی: در چشم طوفان القاعده

اسلام، مذهب رسمی سومالی است و تقریباً همة جمعیت این کشور را مسلمانان سنی (شافعی) تشکیل می دهند.(1)

علمای مصر، مورد احترام مردم این سرزمین هستند و «الازهر» جایگاه معنوی بالایی در سومالی دارد. تا دهه 1970 میلادی، جریان های سلفی در سومالی و شاخ آفریقا حضوری قابل توجه نداشتند، ولی سیاست مذهبی عربستان سعودی، به ویژه بعد از انقلاب ایران، موجب پایه گذاری کانون های سلفی در سومالی شد و دانشگاه های مذهبی و علوم دینی عربستان به جذب و آموزش جوانان آن کشور پرداختند.

ویژگی اسلام در سومالی، در آمیختگی شدید آن با سنت های محلی و مناسک مختلف است، از جمله: دوکو (اذکاری مناجات گونه که بعد از نماز در مسجد خوانده می شود)، مراسمات جذبه ای سیارو همراه با زیارت قبور اولیا (که به طور خاص صوفی ها آن را انجام می دهند)، برگزار کردن جشن های موالید (در سال روز میلاد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم ). وهابی ها و سلفی ها با انجام این قبیل مناسک، به شدت مخالفند.

ص: 38


1- .Timothy L. Gall, ed., Worldmark Encyclopedia of Culture Daily Life: Vol. 1—Africa, p. 386.

در دوران پیش از استعمار، دو منبع اصلی قانون در سومالی، قانون سنتی (حیر) و شرع اسلامی (شریعت) بود. هنگامی که این دو قانون با هم تضاد پیدا می کردند، غالباً قانون سنتی مقدم می گشت. در دوران استعمار، قانون های غربی معمول شد و این سه نظام قانونی در کنار یکدیگر، البته هر یک در حوزه های خاص خود، در سومالی اعمال می شد.

در این کشور پس از استقلال از استعمار ایتالیا، فرانسه و انگلستان در 1961م، طی رفراندومی، حکومت پارلمانی براساس مدل حکومتی اروپا شکل گرفت؛ در 1969م ارتش سومالی تحت رهبری ژنرال زیادباره از طریق کودتا، قدرت را دردست گرفتند؛ آن ها قدرت قانون گذاری و اجرایی را به شورای عالی انقلاب واگذار کردند که بیست عضو داشت و ریاست آن برعهده زیاد باره بود؛ این شورا خط مشی «سوسیالیسم » را دنبال می کرد که نشان دهنده وابستگی ایدئولوژیکی و اقتصادی به اتحاد جماهیر شوروی بود. حکومت سکولار زیاد باره تلاش می کرد که اعمال قوانین شریعت را از میان بردارد. در ژانویه 1975، وی قانون جدیدی دربارة خانواده وضع کرد که در قالب آن، زنان همانند مردان و به صورت مساوی ارث می بردند. برخی از علمای دینی معترض به این قانون، اعدام شدند. این اقدام، معترضان حکومت را ساکت کرد، ولی بسیاری از آن ها در سکوت، به مقاومت خود ادامه دادند.

البته صوفیه به لحاظ تاریخی در سومالی نفوذ فراوانی داشتند، همان گونه که در کل قاره آفریقا صاحب نفوذ بودند، اما در نیمه دوم قرن بیستم، تأثیر سیاسی آن ها به طور قابل توجهی کاهش یافت. با این حال، این طرز تفکر، هم چنان جزئی از شاکله مذهبی سومالی باقی ماند، اما در عین حال، دیگر نمی توان آن را یکی از جریان های سازمان یافته و تأثیر گذار به شمار آورد. سه طریقت عمده صوفیه در سومالی، قادریه، قدیمی ترین طریقت، احمدیه و شاذلیه است. رفاعیه نیز به عنوان یکی از شاخه های قادریه در میان اعراب ساکن موگادیشو رواج دارد.

تا این اواخر، فرقه وهابی در سومالی کاملا ناشناخته بود. به مجرد این که سومالیایی ها برای به دست آوردن کار، به خاورمیانه مهاجرت کردند، با وهابیت آشنا شدند و در

ص: 39

بازگشت به سومالی، دیدگاه ها و نظرات آنان را با خود به همراه آوردند و جنبش های مخفی متعددی را ایجاد کردند، از جمله این جنبش ها حرکتی نزدیک به وهابیت بود که بعد ها به نام «اتحادیه محاکم اسلامی» شناخته شد. این جنبش با تکیه بر شریعت اسلامی، به مخالفت با حکومت زیاد باره پرداخت، کسی که نگاه سوسیالیستی وی از سوی اعضای جنبش اتحادیه محاکم اسلامی، نگرشی اجنبی و غیر اسلامی به حساب می آمد.(1)

تفکرات افراطی و خشونت گرای جنبش های اسلامی در سومالی، باعث درگیری های وسیعی در طول دهه های گذشته شده بود. در دهه 1960 گروه هایی ملهم از جریان اخوان المسلمون ظهور کردند، ولی در دوران حکومت زیاد باره فعالیتشان متوقف شد. حرکة الإصلاح نمونه ای از جنبش های اسلام گرا است که در در دهه 1970 ایجاد شد. تمرکز فعالیت های این گروه، روی تعلیم و آموزش بود. بیشتر نیروهای این جریان، در دانشگاه موگادیشو و دیگر موسسات آموزشی سومالی حضور داشتند. در یکی از شبکه های رسمی غیر انتفاعی این جنبش در سومالی، بیش از 100 مدرسه با 100000 دانش آموز (یک سوم آن ها دختر بودند) در موگادیشو و نیز دیگر شهر های سومالی بود که در قالب آن، بیش از 1700 معلم و 500 نفر پرسنل خدماتی مشغول به کار بودند.

در حالی که الإصلاح ادعا می کرد که حامی اصول و مبانی دموکراتیک و کثرت گرایانه است، عده ای در این که الإصلاح، ملتزم به میانه روی و اعتدال باشد، تردید داشتند. به عنوان مثال، مسئول یکی از سازمان های بین المللی در نایروبی فاش کرد که جریان اصلاح از جبهه اسلامی ملی حسن الترابی،(2) نظریه پرداز اسلام گرای اهل کشور سودان،

ص: 40


1- .Angel rebasa, radical islam in east Africa, 30
2- دکتر حسن عبدالله الترابی از رهبران معتدل جنبش های اسلامی در آفریقا است. وی در 1932م در کسلا، شهری واقع در شرق سودان و نزدیک مرز اریتره در خانواده ای دارای علم و دیانت به دنیا آمد. پدر وی یکی از مشهورترین قضات زمان خود بود. وی در جریان بیداری اسلامی در سودان و نیز تثبیت شرع اسلامی به عنوان قانون نقش قابل توجهی داشت. وی با گروه های اسلامی متعددی همکاری داشت که از جمله آنها می توان به جبهة المیثاق الإسلامیة اشاره کرد که یکی از شاخه های جماعت اخوان المسلمین در سودان بود.وی با دو جریان الأنصار و الختمیة نیز همکاری داشت. در سال 1969 وقتی جعفر النمیری به ریاست جمهوری سودان رسید اعضای جبهه میثاق را به زندان انداخت که حسن الترابی نیز در این بین 7 سال را در زندان گذراند. در طی دهه هفتاد وی سه بار به زندان افتاد اما با این وجود از تصمیم جعفر النمیری مبنی بر اجرای قوانین شرع که در سال 1983 اتخاذ شد حمایت کرد. وی در سال 1986 و پس از سقوط حکومت النمیری جبهة القومیة الاسلامیة را تاسیس کرد. حسن الترابی در سال 1991 و در دوران حکومت عمر البشیر اقدام به تشکیل یک کنفرانس عربی اسلامی کرد که قریب به 45 نماینده از کشور های عربی و اسلامی در آن حضور داشتند که بسیاری از این نمایندگان با دولت هایشان اختلاف داشتند. وی با حکومت بشیر بر سر مسایلی از جمله شوراها، آزادی بیان و انتخاب فرمانداران و تعیین نخست وزیر اختلاف نظر داشت. عمر البشیر انتخاب نخست وزیر را حق قانونی خود می دانست. وی در سال 2001م به خاطر آنکه حزبش تفاهم نامه ای با جنبش آزادی بخش ملی به امضا رسانده بود به زندان افتاد. وی بار دیگر در سال 2004 نیز به اتهام تلاش برای براندازی بازداشت شد. حسن الترابی دیدگاه های فقهی متمایز و بحث برانگیزی دارد که از جمله جدیدترین این آراء فقهی فتوای وی در خصوص جواز امامت زن بر مرد در نماز جماعت است.

ریشه می گیرد؛ همین منبع اشاره می کند که در نخستین دیداری که بین نمایندگان حکومت فدرال انتقالی سومالی و اتحادیه محاکم اسلامی در ژوئن 2006م در خارطوم برگزار شد، تقریباً تمام اعضای هیأتی که به نمایندگی اتحادیه محاکم اسلامی فرستاده شده بودند، در جنبش الإصلاح عضویت داشتند. این منبع دربارة وجود هماهنگی میان اسلام گرایان مسلح و همین طور اسلام گرایانی که تمایلی به اعمال خشونت نداشتند، شبهه داشت و این تردید وقتی شدت می گرفت که الاصلاح خدمات اجتماعی را ارائه می داد و عناصر اتحادیه محاکم اسلامی و یا الاتحاد الاسلامی شاخه ای نظامی تشکیل داده بودند.(1)

تا زمان خیزش عناصر تندرو مرتبط با جنبش اتحادیه محاکم اسلامی در سال 2006، خشونت در شاخ آفریقا در عملیات های جنبش الاتحاد الاسلامی خلاصه می شد. اوج فعالیت های این جنبش، در دهه های 1980 و 1990 بود. این گروه در اوایل دهه 1980 و در نتیجه ادغام چندین گروه سلفی طرف دار اتحاد و مخالف با حکومت دیکتاتوری زیاد باره شکل گرفت و این که آیا در طول این دوره، جنبش الاتحاد الاسلامی با القاعده رابطه ای داشته است یا نه، در هاله ای از ابهام قرار دارد، هرچند این باور وجود دارد که القاعده هم به لحاظ مالی و هم آموزش های نظامی، از این جنبش حمایت می کرده است.

ص: 41


1- .Angel Rebasa, Radical Islam in East Africa, 32, 33

الاتحاد الاسلامی در اوایل دهه 1990 و در پی سرنگونی حکومت زیاد باره قدرت گرفت، به طوری که تا پایان همین دهه بخش قابل توجهی از مردم سومالی و بومی ها از طرفداران آن بودند. الاتحاد الاسلامی بخش زیادی از هوادارانش را با وعده کار و دادن خدمات اجتماعی جذب کرده بود. این وعده ها در موقعیتی به این افراد داده شد که آن ها درباره تشکیل یک حکومت واقعی در کشورشان کاملاً ناامید بودند. الاتحاد الاسلامی موفق شد جایگاه خود را با بهره گیری از دو عامل مستحکم کند: نخست برقراری ارتباط با بازرگانان موفق سومالی و دوم سرمایه گذاری در نظام بانکداری، صادرات و واردات با تأکید بر حوزه ارتباطات و آموزش های دینی.

این جنبش به تدریج به خشونت روی آورد و پایگاه اصلی عملیات هایش را در پانتلند قرار داد. شاخه ای از الاتحاد الاسلامی که در ابتدا رابطه خود را با این گروه مخفی می کرد، کنترل بوساسو، بندر اصلی پانتلند را در بهار 1991 به دست گرفت. این شاخه از الاتحاد الاسلامی پیش از آن به وسیله نیروهای وفادار به جنگ سالار مگادیشو، یعنی محمد فرح عیدید،(1)

از جنوب سومالی بیرون رانده شده بودند. استقرار آن ها در پانتلند، به تدریج کنترل دیگر بندرها و امکانات موجود را به دست گرفت و از درآمد این بنادر برای خرید اسلحه، استخدام نیروی نظامی و هم چنین فراخوانی نیروهای وفادار خود از دیگر بخش های سومالی و نیز از مناطق دوردست، برای پیوستن به نیروهای نظامی مستقر در سومالی استفاده کرد.

وقوع یک شورش در بوساسو، الاتحاد الاسلامی را از اصلی ترین منبع درآمد خود بی بهره کرد و به تدریج قدرت این جنبش کاهش یافت تا جایی که آ ن ها به شهر بندری لاس قوری واقع در سومالی لند عقب نشینی کردند. بعد از آن یوسف، یکی از بزرگان قبیله درود که روی پانتلند تسلط داشتند، به برخی از اعضای قبیله اصلی پانتلند اجازه

ص: 42


1- . محمد فرح عیدید (1934 تا 1 آگوست 1996) یکی از سیاستمداران سومالیایی و رهبر قبیله هبر جدیر بود. وی مانعی بود بر سر راه ارائه کمک های انسان دوستانه بین المللی برای مقابله با قحطی در سومالی در اوایل دهه 1990 و نیز کسی بود که با حضور نیروهای سازمان ملل و ایالات متحده در سومالی مخالف بود.

داد که به پانتلند باز گردند، البته به شرطی که دیگر کارهای سیاسی نکنند و با الاتحادالاسلامی همکاری کنند. این افراد دارای قدرت و نفوذ اقتصادی بودند و به واسطه نیاز به امکانات آموزشی و خدمات اجتماعی، بار دیگر به درون قبیله فراخوانده شدند.(1)

در اواسط دهه 1990، بعد از این که نیرو های اتیوپیایی خسارات سنگینی را به گروه الاتحادالاسلامی وارد کردند، این گروه تقریبا از میان رفت، اما برخی از اعضای آن به عضویت اتحادیه محاکم اسلامی در آمدند. اتحادیه محاکم در تابستان 2006 کنترل موگادیشو را به دست گرفت. بنابر گزارشات رسیده، در اواسط سال 2006 شیخ علی وارسامه، بنیان گذار الاتحاد الاسلامی، که پایگاهی را در بورعو واقع در سومالی لند برای خود ایجاد کرده بود، مبلغی بالغ بر 250000 دلار برای کمک به اتحادیه محاکم اختصاص داد.(2)

مروری بر اتحادیه محاکم اسلامی به عنوان جنبش افراطی

اولین محکمه اسلامی در سال 1993 در موگادیشو و در ناحیه مدینه، به وسیلة شیخ علی ذیر تاسیس شد. این دادگاه ها همگی عبارت «اسلامی» را بر خود داشتند، ولی هیچ یک را نمی شد جایگزین دیگری کرد و کنترل آن ها نیز روی نواحی محدودی بود. از آنجایی که خدمات و نیز حکم رانی این محاکم، مختص قبیله و یا خاندانی بود که کنترل آن را به عهده داشت، اتحادیه ای نه چندان منسجم از این محاکم شکل گرفت. دومین محکمه در شمال موگادیشو به دست خاندان ابگال ایجاد شد. این محکمه به واسطه احکام تنبیهی خشن و سخت گیرانه ای که صادر می کرد - از جمله قطع کردن دست - بعدها مورد نفرت مردم قرار گرفت.

موفقیت های ابتدایی این محاکم، باعث شد که دیگر خاندان ها نیز به تقلید از آن ها برای خود محکمه تشکیل دهند. در سال 1996 خاندان هاوادل محکمه ای را در

ص: 43


1- . Kenneth J. Menkhaus, “Political Islam in Somalia”, Vol. 9, No. 1
2- . Angel Rebasa, Radical Islam in East Africa, 56

بلدوین، هجران،(1)

واقع در شمال سومالی، تشکیل داد. شیخ حسن ظاهر اویس در سال 1998 دو محکمه تأسیس کرد که یکی از آن ها در افکاهالان واقع در موگادیشو و دیگری در مرکا در جنوب سومالی قرار داشت. برخی از این ها از طرفِ عده ای از بازرگانان حمایت می شدند و برای خود، نیرویی شبه نظامی ایجاد کردند که نیرویی منسجم به شمار می آمد و در حفظ ثبات منطقة تحت کنترل محکمه، نقش مهمی داشت.

با افزایش تعداد محکمه ها، مجمعی به نام شورای اجرای شریعت با 63 عضو تأسیس شد که ریاست آن به عهده شیخ علی ذیر بود و شیخ حسن ظاهر دبیر کل آن بود. در سال 2004، شورای دیگری با عضویت ده دادگاه شکل گرفت که شیخ شریف شیخ احمد به ریاست آن انتخاب شد.

جنبش الشباب، شاخه نظامی اتحادیه محاکم اسلامی

الاتحاد الاسلامی و اتحادیه محاکم اسلامی دو سازمان جدا از هم بودند، اما دایره نفوذ اتحادیه محاکم اسلامی تا حدودی از الاتحاد الاسلامی فراتر رفت. بخش اعظم ویژگی های فکری و نیز اهداف اتحادیه محاکم با جنبش الاتحاد الاسلامی مشترک بود.(2)

برخی از رهبران کلیدی مرتبط با شاخه های افراطی اتحادیه محاکم، ریشه در گروه الاتحاد الاسلامی داشتند. این عناصر افراطی اتحادیه محاکم، که رهبری آن به عهده قائم مقام دبیر کل، شیخ حسن ظاهر اویس، بود، این توانایی را داشتند که سیستم امنیتی اتحادیه محاکم اسلامی را کنترل و هدایت کنند. ابزار اصلی افراط گرایی در اتحادیه محاکم، الشباب بود، شاخه جوانان اتحادیه محاکم اسلامی، که رهبری آن به عهده دست پرورده اویس، عدنان حشی ایرو، بود. ایرو که در حمله هوایی نیرو های ایالات متحده

ص: 44


1- . هجران منطقه ای واقع در مرکز سومالی که پایتخت آن بلدوین است. این منطقه هم مرز با اتیوپی و در همسایگی گالگودود، شابیلاها، بی و بکول قرار دارد.
2- . Sunguta West, “Somalia’s ICU and Its Roots in al-Ittihad al-Islami,” Vol. 4, No. 15

در 2008م کشته شد، یکی از اعضای شاخه ایر از خاندان حبر قدیرِ هاویه(1)

بود. وی هیچ گونه آموزش دینی و مذهبی ندیده بود و در این زمینه نیز اجازه نامه و یا گواهی نامه ای نداشت، اما این گمان وجود دارد که دوره آموزش های نظامی را پیش از سال 2001 در افغانستان گذرانده باشد. وی به عنوان فرمانده نظامی محکمه افکاهالان منصوب شده بود. وی عامل بی حرمتی به قبرستان ایتالیایی ها واقع در موگادیشو بود. هم چنین عده ای بر این باورند که ایرو در برخی از قتل ها، از جمله: کشتار کارگران خارجی مشغول به کار در سومالی لند نیز دست داشته است، هرچند وی در دسامبر 2006م از سوی دادگاه آن جا به دلیل نداشتن مدارک تبرئه شد. درباره این که آیا وی در قتل فعال برجسته صلح، عبدالقادر یحیی علی در جولای 2005 در موگادیشو نیز دست داشته است یا نه، تردید وجود دارد.

بسیاری از ناظران، جنبش «الشباب المجاهدون» را یکی از شاخه های القاعده می دانند؛ بررسی اظهارات برخی از سران این جنبش، وجود چنین رابطه ای را تایید می کند. شیخ محمد فؤاد شانغول یکی از ارکان این جنبش در مصاحبه ای با شبکه فرانس پرس گفت: تصمیم گرفته ایم در سراسر منطقه شاخ و شرق آفریقا اعلام جهاد کنیم و هدف از این اقدام، آزاد کردن جوامع اسلامی و نیز مرتبط کردن جهادمان با جریان جهاد جهانی است که القاعده و اسامه بن لادن آن را رهبری می کند. مختار روغو، سخن گوی رسمی القاعده، در مصاحبه ای که در اواخر سال 2009 با شبکه الجزیره انجام داد، در پاسخ به سؤالی درباره رابطه الشباب و سازمان القاعده گفت: رابطه ما با آن ها به مانند رابطه یک مسلمان با برادر مسلمانش است و مبنای عقیده مسلمان دوستی و دشمنی است؛ این که از کفار دوری کنی و با همه مسلمانان دوستی کنی، گاهی اوقات روی شبکه اینترنت، نکاتی را به عنوان مشاوره برای ما می فرستند که از آن ها بسیار بهره

ص: 45


1- . قبیله هاویه یا Hawiye یکی از قبایل سومالی است. اعضای این قبیله بیشتر در مناطق مرکزی و جنوبی سومالی ساکن هستند و تعداد اندکی نیز در کنیا و اتیوپی نیز زندگی می کنند. طبق برخی منابع بزرگترین قبیله سومالی هاویه است.

می بریم و یا نامه هایی را با استفاده از اینترنت برای ما ارسال می کنند که از دیدن آن پیام ها بسیار خوشحال می شویم. آخرین پیامی که برای ما فرستادند فایل صوتی است از طرف برادرمان ابو یحیی اللیبی است. نمی توان گفت که ما رابطة نزدیکی داریم به طوری که آن ها جزئی از ما باشند یا ما جزئی از ایشان باشیم، این درست نیست، اما وقتی می بینیم که آن ها مسلمان هستند و با کفاری می جنگند که ما نیز با آن ها در جنگ هستیم، و هم چنین وقتی می بینیم که ایشان می خواهند شریعت خداوند در زمین پیاده شود، در می یابیم که آن ها از ما هستند و ما نیز از آن ها هستیم.

رهبران سازمان القاعده نیز پیام های متعددی را به جنبش الشباب ارسال می کنند. از جمله مهم ترین آن ها پیامی است که ابویحیی اللیبی با عنوان «در سومالی، بدون اسلام هیچ امنیتی وجود ندارد» در ژوئن 2008 ارسال کرد، وی در این پیغام حکومت سومالی را مرتد خواند و از مجاهدان سومالی خواست که با این حکومت مبارزه کنند: به کمتر از یک دولت اسلامی مستقل که مشروعیت بین المللی را به رسمیت نمی شناسد و هم چنین قوانین موجود را قبول نمی کند، راضی نشوید. پیام دوم از جانب ایمن الظواهری ارسال شد که عنوان آن «از کابل تا موگادیشو» بود؛ وی در این پیام به شیخ شریف حمله کرده بود. الظواهری در این پیام، تسلط سازمان های اسلام گرا بر بخش هایی از سومالی را «گام هایی در راه پیروزی اسلام و بیرون راندن اشغال گران» دانسته بود. وی بازگشت شریف به سومالی را «تبانی و توطئه با اشغال گران صلیبی در جهت مبارزه با جهاد و تأسیس حکومتی گوش به فرمان آمریکایی ها و غیر ملتزم به اسلام» دانسته بود؛ الظواهری در این پیام الشباب را دعوت به مجاهده با، حکومت ساخته شده به دست آمریکا، کرد، همانگونه که پیش از آن، با اتیوپیایی ها و قبل تر از آن با جنگ سالار ها جنگیده بودند. علاوه بر این اسامه بن لادن نیز در قالب پیامی، به الشباب گفت: رؤسای جمهوری مانند شیخ شریف در واقع نماینده دشمنان ما هستند، هرگز با چنین فردی پیمان نبندید، چون شیخ شریف این گونه رفتار می کند،

ص: 46

سرنگون کردن حکومت و مبارزه با وی واجب است، جنگی که اکنون در سرزمین شما رخ داده است، جنگی است میان اسلام و صلیبیان دنیا.(1)

از جمله برجسته ترین رهبران جنبش الشباب عبارتند از:

احمد عبدی غودنی، نام مستعار وی مختار ابوالزبیر است، در حال حاضر رهبری این جنبش را به عهده دارد. وی متولد هرگیزا است و سال های آغازین عمر خود را در بادیه گذرانده است. وی بعد از گذراندن دوران ابتدایی تحصیل در سال 1988، به موگادیشو و سپس به جیبوتی و برای ادامه تحصیل، از آن جا به پاکستان رفت و در دانشگاه اسلامی اسلام آباد تحصیل کرد و از دانشکده اقتصاد این دانشگاه فارغ التحصیل شد. وی هوش بالایی دارد و بسیار متواضع کم حرف و درون گرا است. وی پس از دستگیری رهبر پیشین الشباب، سید عبدالرحمن اسماعیل، که در اواسط سال 2007 در جیبوتی واقع شد، جانشین وی شد.

سید عبدالرحمن اسماعیل عرالی، وی در موگادیشو به دنیا آمد و بخش اعظمی از دوران تحصیلش را در این شهر گذراند. وی در اواخر دهه هفتاد، برای ادامه تحصیل به پاکستان رفت، اما نتوانست تحصیلات خود را تمام کند. او بعد از حوادث 11 سپتامبر، در پیشاور دستگیر و بعد از آن آزاد شد. در سال 2006 وقتی به همراه شیخ احمد اسلام، که در حال حاضر از رهبران الحزب الاسلامی است، در فرودگاه نایروبی بود، بازداشت شد و این بار با میانجی گری تعدادی از سیاسیون کنیایی آزاد شد. وی بعد ها هنگامی که برای شرکت در گردهمایی محاکم اسلامی در اوایل سال 2007 وارد جیبوتی شد، دستگیر و تسلیم مقامات ایالات متحده شد، سپس به زندان گوانتانامو فرستاده شد. بعد ها آزاد شد و به سومالی بازگشت.

فؤاد محمد خلف معروف به فؤاد شونغلی در موگادیشو به دنیا آمد و دوران آغازین تحصیل را در همین شهر گذراند. وی بعد از این دوره، به عربستان سعودی رفت و چند سال بعد به سومالی بازگشت. بعد از سقوط حکومت سومالی به سوئد پناهنده شد

ص: 47


1- . الحرکات الاسلامیه فی الوطن العربی، ج2، ص 1567.

و تا سال 2003 در این کشور زندگی کرد و بعد از آن به سومالی بازگشت و به گروه شباب المجاهدین پیوست.

مختار روبو علی معروف به ابومنصور؛ وی در بایدوا به دنیا آمد و در میان حلقه های درسی مساجد به تحصیل پرداخت، سپس به افغانستان رفت تا در جنگ بر ضد نیرو های ائتلاف که بعد از حوادث 11 سپتامبر با حکومت طالبان وارد جنگ شده بودند، شرکت کند. او ازجمله علما و فقهای جنبش شباب به شمار می آید و در مواجهه با حوادث و رخدادهای سخت، بسیار انعطاف پذیر و واقع گرا و معتقد است که فعالیت های جنبش شباب باید منحصر در مرز های سومالی باشد.(1)

دو تن دیگر از رهبران پیشین الاتحاد الاسلامی که نقش مهمی در اتحادیه محاکم اسلامی داشتند، یوسف محمد زیاد و حسن عبدالله حرسی الترکی بودند. یوسف زیاد که به نام یوسف انذاعده(2)

نیز مشهور بود، شخصی بود که گفته می شد مسلح کردن نیرو های نظامی اتحادیه محاکم به دست وی انجام شده است. سطح دانش وی از اسلام بسیار پایین بود، اما خود را، یک شیخ و هم چنین فرماندار منطقه شابل پایین سومالی قلمداد می کرد. وی به همراه اویس در حدود سال 2005 انتقال سلاح از اریتره را آغاز کردند(3).

به محض این که افراد اندکی به عنوان نیروی نظامی برای اتحادیه محاکم اسلامی فراهم شد، انذاعده به عنوان رییس شاخه نظامی اتحادیه محاکم اسلامی منصوب شد.(4)

الترکی نیز که یکی از اهالی منطقه اگادن، واقع در اتیوپی، بود، از رهبران پیشین الاتحاد الاسلامی به شمار می آمد. وی با القاعده نیز روابطی داشت و بعد ها به عنوان یکی از رهبران نظامی اتحادیه محاکم اسلامی در منطقه جُبه پایین، واقع در نزدیکی مرز کنیا، منصوب شد.(5)

ص: 48


1- .[1] الحرکات الاسلامیه فی الوطن العربی، ج2، ص 1572.
2- . Yusuf Indha’adde
3- . Sunguta West, “Somalia’s ICU and Its Roots in al-Ittihad al-Islami,” Vol. 4, No. 15
4- . Michael A. Williams, “An Interim Agreement Gives Islamists an Edge in Somalia “
5- . Angel Rebasa, Radical Islam in East Africa, 58
نقش اتحادیه محاکم اسلامی در موگادیشو

اتحادیه محاکم اسلامی در موگادیشو و با حمایت بزرگان قبیله هاویه و نیز حمایت بازرگانانی که امید داشتند با پیاده شدن قوانین اسلامی از سوی اتحادیه محاکم اسلامی، نظم در موگادیشو برقرار شود، به قدرت رسید. بعد از چهار ماه درگیری (فوریه تا می 2006) اتحادیه محاکم اسلامی، جریان اتحاد برای بازگرداندن صلح و مبارزه با تروریسم را شکست داد. این جریان ائتلافی، متشکل از جنگ سالاران موگادیشو بود که از سوی ایالات متحده و برخی کشور های شرق آفریقا، حمایت می شد.

اتحادیه محاکم اسلامی قول داده بود که امنیت را برقرار کند و همین مطلب، دلیل اصلی اقبال عمومی به سوی این جریان در روز های نخست حکومت آن بود، حتی سومالیایی های سکولار که از دست اندازی و افراط جنگ سالاران خسته شده بودند نیز در ابتدا جذب این حرکت شدند. معمولاً هر کدام از دادگاه ها یک رئیس، یک معاون، چهار قاضی، یک شورای مشورتی متشکل از بزرگان و همین طور یک کمیته برای اداره درآمد های مالی از محل برقراری جلسه دادگاه، اخذ جرایم و کنترل ایست های بازرسی واقع در مرز های قلمرو آن دادگاه داشت. این دادگاه ها هم به پرونده های جنایی رسیدگی می کردند و هم به پرونده های مدنی و در این راه از نفوذ بزرگان قبایل استفاده می کردند تا هم برای خود نیروی نظامی ایجاد کنند و هم مکان هایی را برای بازداشت زندانیان فراهم کنند. تقریبا تمام محکمه ها در خود موگادیشو و هم چنین شهرهای اطراف متکی به خاندان هاویه بودند.

بعد از گذشت دو یا سه ماه از حکومت اتحادیه محاکم اسلامی در موگادیشو، تنشی میان دو جریان اصلی و تندروی اتحادیه محاکم رخ داد. رهبری جریان اصلی با شیخ شریف احمد (یکی از اعضای خاندان ابگال از هاویه) بود. وی در موگادیشو، لیبی و سودان تعلیم دیده بود و با گروه اهل السنة و الجماعة ارتباط داشت، این گروه انجمنی صوفی مسلک و سنتی بودند. وی پیش تر یکی از معاونان محمد ذیر، از جنگ سالاران عضو شورای آشتی و تجدید بنای سومالی بود، این شورا مورد حمایت اتیوپی بود و

ص: 49

ائتلافی نه چندان منسجم از حدود 20 گروه سیاسی- نظامی قبیله ای بود. شیخ شریف در اواسط دهه 1990 با حسین عیدید - فرزند آخرین جنگ سالار موگادیشو، محمد عیدید - در فرآیند صلح سودِر(1)

که مورد حمایت اتیوپی بود، همکاری داشت.

شیخ شریف در سال 2003 بعد از مشاجره ای که با محمد ذیر انجام داد، مجبور به ترک جوهر(2)

شد و به موگادیشو رفت. در بازگشت به موگادیشو، وی محکمه سی سی را در ناحیه یاقشید، واقع در شمال موگادیشو، تشکیل داد. زمانی که اتحادیه محاکم اسلامی به قدرت رسید شیخ شریف به عنوان چهره ای میانه رو، دعوت به آشتی و گفت گو کرد، گرچه عناصر تندرو اتحادیه محاکم اسلامی به سرعت کنترل محاکم را به دست گرفتند. در ژوئن 2006 اتحادیه محاکم اسلامی عالی ترین دادگاه اسلامی سومالی شد که 93 عضو در شورای مرکزی آن حضور داشتند و ریاست آن به عهده اویس بود. این دادگاه سیاست های اصلی سومالی را تعیین می کرد. شیخ شریف با انتصاب به مقام ریاست کمیته اجرایی، تنزل درجه پیدا کرد. این کمیته، اجرا کننده دستورهای شورا بود. در این کمیته دو تن از علمای تندرو سلفی به عنوان جانشین برای شیخ شریف تعیین شدند. به این ترتیب با وجود این که عناصر تندرو تنها سه محکمه را اداره می کردند، اما عملا کنترل کل جنبش را در اختیار گرفتند.(3)

تکیه گاه نظامی جریان تندرو اتحادیه محاکم، جنبش الشباب بود، آن ها گروهی از جوانان متعصب سومالی بودند که توسط ایرو و با همکاری نیرو های نظامی خارجی، آموزش دیده و عقاید مذهبی و دینی به ایشان تلقین شده بود.(4) دیگر نیروهای نظامی

ص: 50


1- . سودر - Sodere - یکی از شهر های دارای چشمه های آب معدنی واقع در منطقه ارومیا اتیوپی است. این شهر تقریبا در فاصله 25 کیلومتری اداما و حدودا 100 کیلومتری آدیس آبابا قرار دارد.
2- . جوهر - Jowhar - شهری واقع در 90 کیلومتری شمال موگادیشو است. به عنوان بخشی از توافق سال 2004 حکومت فدرال انتقالی این شهر به همراه بایدوا پایتخت مشترک جدید حکومت شد. تداوم درگیری روند سازش و صلح را به خطر انداخته بود اما در جولای 2005 رییس جمهور حکومت انتقالی عبدالله یوسف از بوساسو به این شهر وارد شد تا روند صلح را به پیش ببرد.
3- . Angel Rebasa, Radical Islam in East Africa, 61
4- . درباره اینکه این عناصر خارجی نیروهای القاعده بوده اند یا صرفا جنگجویانی خارجی تردید وجود دارد.

اتحادیه محاکم، به اندازه الشباب به اتحادیه محاکم اسلامی متعهد و ملتزم نبودند. آن نیرو ها صرفا جنگجویانِ قبیله ای بودند که برای اجرای احکام صادره از سوی محاکم پول دریافت می کردند. همان گونه که از نام این گروه پیداست بخش اعظم این گروه را جوانان و نوجوانانی تشکیل می دادند که در اواخر دهه دوم و یا اوایل دهه سوم عمر خود به سر می بردند، این جوانان در طی جنگ های داخلی رشد کرده بودند و عقاید اسلامی خشک و متعصبی داشتند و غالبا در خلاف جهت اهداف اتحادیه محاکم اسلامی عمل می کردند. الشباب نیرویی جایگزین قبیله به شمار می آمد اما در عمل از تجربیات و دانسته های تمام قبایل استفاده می کردند.

افراط گرایی اتحادیه محاکم اسلامی و اِعمال سخت گیرانه شرع اسلامی از سوی این گروه - به گونه ای که به رسوم و ارزش های مرسوم و سنتی سومالی نیز بی اعتنا و حتی در پاره ای موارد آن ها را نقض می کرد - باعث شد که این گروه جایگاه خود را در میان مردم از دست بدهد. یکی از خبرنگاران زن غربی می گوید که هر بار می خواسته با یکی از رهبران اتحادیه محاکم اسلامی گفت گو کند، مجبور می شده است خود را به طور کامل بپوشاند، تا جایی که در نهایت وی مجبور به پوشیدن یک عبا به همراه نقاب - حجابی برای صورت که تمام صورت را جز چشم ها می پوشاند - می شده است. اقدام اتحادیه محاکم اسلامی در ممنوع اعلام کردن خط - نوعی گیاه مخدر که در سرتاسر منطقه فرهنگی سومالی مصرف می شود - باعث تحریک مخالفت ها بر ضد این اتحادیه و در مواردی حتی موجب شورش و طغیان مردم شد.

اتحادیه محاکم اسلامی به واسطه اختلافات درونی و عدم محبوبیت به دلیل رفتار قهر آمیز مبتنی بر دین، ضعیف شده بود، اما بی تدبیری آن ها در خصوص اتیوپی و متعاقب آن بروز درگیری، عامل اصلی سرنگونی این گروه بود. پس از این که اتحادیه محاکم اسلامی، موگادیشو را در اختیار گرفت، حوزه نفوذ خود را به سوی شمال و جنوب گسترش داد که این کار، حکومت انتقالی فدرال در بایدوا را تهدید می کرد. گفتگو هایی در خارطوم برای ایجاد توافق میان دولت فدرال انتقالی و اتحادیه محاکم

ص: 51

اسلامی برگزار شد، این مذاکرات مورد حمایت سازمان کشور های عربی بود، اما به نتیجه ای نرسید و در پی آن، اتیوپی به سومالی حمله کرد.(1)

بعد از منحل شدن اتحادیه محاکم اسلامی، شیخ شریف به سوی مرزهای کنیا رفت و در 21 ژانویه 2007 خود را تسلیم مقامات کنیا کرد. وی بعدها به یمن و از آن جا به اریتره رفت و به گروهی پیوست که رهبری آن به عهده سخن گوی پیشین مجلس دولت فدرال انتقالی یعنی شیخ حسن شیخ احمد بود.

ص: 52


1- . رباسا، انگل، اسلام تندرو در شرق آفریقا، ص 63.
فهرست منابع

1. بکر، سیدعبدالمجید، الاقلیات المسلمه فی افریقیا، اداره الصحافه برابطه العالم الاسلامی، مکه 1405ق.

2. عرب احمدی، امیربهرام، اسلام در شرق آفریقا، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1391ش.

3. عماد، عبدالغنی، الحرکات الاسلامیه فی الوطن العربی، مرکز الدراسات الوحدة العربیة، بیروت 2013م.

4. David Shin, Al-Qaeda in East Africa and the Horn, The Journal of Conflict Studies, Summer 2007, 49

5. Angel Rebasa, Radical Islam in East Africa, RAND Corporation, 2009

6. Gunaratna, Rohan, Inside Al Qaeda: Global Network of Terror, New York: Columbia University Press, 2002, 26

7. Moshe Terdman, “Factors Facilitating the Rise of Radical Islamism and Terrorism in Sub-Saharan Africa,” The Project for Research of Islamist Movements (PRISM), GLORIA Center, African Occasional Papers, Vol. 1, No. 1, March 2007b.

8. Abdurahman Warsame, “No Longer at Ease: Fighting in Sool Region between Puntland and Somaliland,” October 2, 2007.

9. SITE Intelligence Group, “Jihad Against the Hateful Christian Ethiopia,” by Sheikh Hamed al-Ali, December 27, 2006.

10. Moshe Terdman, “Darfur Peace Agreement: Will It Last?” The Project for Research of Islamist Movements (PRISM), GLORIA Center, Islam in Africa Newsletter, Vol. 1, No. 1, May 2006.

11. Peter Chalk, The Maritime Dimensions of International Security: Terrorism, Piracy, and Challenges for the

United States, Santa Monica, Calif.: RAND Corporation, MG-697-AF, 2008.

12. I. William Zartman, ed., Collapsed States: The Disintegration and Restoration of Legitimate Authority, Boulder, Colo.: Lynne Rienner, 1995.

13. Robert I. Rotberg, Battling Terrorism in the Horn of Africa, Cambridge, Mass: World Peace Foundation, 2005, p. 2.

14. Timothy L. Gall, ed., Worldmark Encyclopedia of Culture Daily Life: Vol. 1—Africa, Cleveland, Ohio: Eastword Publications Development, 1998, p. 386.

ص: 53

15. “Islamic Fundamentalism in Somalia,” International Institute for the Study of Islam and Christianity (IISIC) Bulletin, December 1993/January 1994.

16. Kenneth J. Menkhaus, “Political Islam in Somalia” Middle East Policy, Vol. 9, No. 1, March 2002.

17. Sunguta West, “Somalia’s ICU and Its Roots in al-Ittihad al-Islami,” Jamestown Foundation, Terrorism Monitor, Vol. 4, No. 15, July 27, 2006.

18. Michael A. Williams, “An Interim Agreement Gives Islamists an Edge in Somalia,” Power and Interest News Report (PINRN), September 7, 2006.

ص: 54

بوکوحرام / محمدجواد امید

اشاره

محمدجواد امید(1)

چکیده

گروه بوکوحرام که از جریان های تندروی سلفی معاصر می باشد، در سال 2002 م به وسیلة محمد یوسف در کشور نیجریه سربرآورد و تاکنون کارنامه سیاهی از جنایات (انفجار،آدم ربایی، قتل) از خود به جا گذاشته است. این گروه به دنبال از بین بردن فرهنگ غربی در کشور نیجریه است و برای این هدف، دست به خشونت هایی علیه مسلمانان و... زده است. این جنبش ارتباط آشکاری با القاعده دارد و از آن کمک نظامی دریافت کرده است و به عنوان گروه تروریستی شناخته شده است. در این نگاشته سعی شده است نحوه پیدایش بوکوحرام و جنایات آن آورده شود.

کلید واژه: بوکو حرام، قتل، آدم ربایی، انفجار.

ص: 55


1- پژوهشگر موسسه دارالاعلام لمدرسة اهل البیت
مقدمه

جانِ تازه بخشیدن به مسلمانان در پای بندی به اسلام مسئلة جدیدی نیست. از سویی موضوعِ تجدید حیات اسلام در مقابله با هجمه های دنیای غرب، در دنیای علم و عمل، مدنظر بزرگان و علمای اسلام بوده است. به گونه ای که در چند قرن اخیر جنبش های بسیاری با همین نیت در کشورهای اسلامی صورت گرفته است. این تفکر به ویژه در مقابل غرب و هجوم مدرنیته در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم شدت گرفت. تا جایی که این امواج، کشورهای بسیاری از جمله: هند، پاکستان، ایران و... را با خود همراه ساخت. از طرفِ دیگر تقابل اسلام با دیگر تفکرات حقیقی، مسالمت آمیز است. ظرفیت پذیرش اسلام در مقابل تفکرات گوناگون موجب شگفتی شده است. اسلام با وجودِ این که پای بند به منحصربودن حق در تعالیم خود است، اما در تعامل با دیگر ادیان نیز راه گفتمان را پیش گرفته است. گفتمان مقدمه ای است برای زندگی مسالمت آمیز با دیگر ادیان در پرتوی تعالیم گوهربار اسلام. نگاه حداکثری اسلام به اندیشیدن، آن را از چاره جویی برای موارد استثنایی بازنداشته است. هنگامی که که طرف مقابل راضی به اندیشیدن نیست و فکر جنگ و تعصب را در سر می پروراند، جهاد، راه حل اسلام در مقابل این هجمه است.

گروه بوکوحرام در هر دو هدف مذکور (مقابله با هجمه غرب و جهاد) به خطا رفته است. از طرفی این گروه در تکاپو علیه غرب تاخته است، اما نه تنها در فکر اصلاح دنیای اسلام نیست، بلکه چهره آن را خراب کرده است. از سوی دیگر این گروه از نام جهاد و مبارزه سوءاستفاده کرده است و وسعت این فریضه مقدس را بر دیگر مسلمانان، زنان و کودکان آنان تسری می دهد. آتش فتنه گرایی این افراد به جان انسان های زیادی افتاده است و کسی از مردم کشور نیجریه از تفکر افراطی این گروه در امان نمی باشد. این مقاله در صدد آشنایی با این گروه و عملکردشان است. جریانی که با سوءاستفاده از نام جهاد آن را حربه ای برای جنایت های خود کرد ه اند. از آن جا که

ص: 56

بوکوحرام گروهی تازه تأسیس است و پویش آن به گونه ای نبوده است که مورد توجه واقع شود، تحقیقات اندکی درباره ایشان صورت گرفته است. نگارنده با جستجویی که انجام داد به منابع کتاب خانه ای کمی دسترسی پیدا کرد. به همین علت در بعضی از بخش های مقاله از سایت ها کمک گرفته شده است.

نحوه پیداش بوکوحرام

جمهوری فدرال نیجریه کشوری است که در غرب آفریقا واقع شده است. پایتخت آن ابوجا می باشد. نیجریه با جمعیتی حدود 175 میلیون نفر، پرجمعیت ترین کشور آفریقایی است. دربارة ادیان رایج در نیجریه، آمار متفاوتی منتشر شده، اما عموماً درصد مسلمانان این کشور بین 49 تا 50 درصد و جمعیت مسیحیان بین 40 تا 48 درصد تخمین زده شده و بقیه از ادیان بومی پیروی می کنند. نواحی شمال نیجریه عمدتاً مسلمان نشین و در مناطق جنوبی بیشتر مسیحی هستند. مردم این کشور از گروه های قومی مختلفی تشکیل شده اند و درگیری های قومی و مذهبی در این کشور پدیده ای ناشناخته نیست.(1)

نیجریه از 36 ایالت تشکیل شده و در سال 1960 از تحت استعمار انگلستان رهایی یافته است.(2)

در این کشور گروهی پرورش یافته که مهم ترین مشکل آن جا به حساب می آید. این گروه بوکوحرام نام دارد. بوکوحرام نامی است که در بین مردم محلی شهرت یافته و به معنای «آموزش غربی حرام است» می باشد. (3) در آغاز کار، بومی ها این جریان را به این نام خواندند و حکومت نیز از این نام گذاری استفاده کرد و دلیل این عنوان، تمرکز گروه در مخالفت با غرب بود.(4)

به گفته پژوهش گران، واژه بوکو، که به معنای «مهمل و جعلی» است از زمان پایه گذاری مدارس جدید، در دوره استعمار

ص: 57


1- . http://www.bbc.co.uk/persian/world/2014/06/140618_l03_nigeria_blast_football.shtml
2- . Library of Congress – Federal Research Division, Country Profile: Nigeria, p. 1
3- . Forest, James, May 2012, Confronting the Terrorism of Boko Haram in Nigeria, p. 61.
4- . Forest, James, May 2012, Confronting the Terrorism of Boko Haram in Nigeria, p. 63

بریتانیا کاربرد داشته و مسلمانان سنت گرا از آن به عنوان اصطلاحی تحقیرآمیز برای نامیدن علوم غربی به جای علوم شرعی - اسلامی و کاربرد الفبای لاتینی به جای عربی در نوشتن مطالب به زبان بومی استفاده می کردند.(1)

تاریخ دقیقی از تشکیل این گروه در دست نیست. نشانه هایی وجود دارد مبنی بر این که، برخی از اعضای کلیدی طالبان نیجریه، از جمله امینو تاشن ایلیمی،(2)

در تأسیس و تکامل آغازین بوکوحرام نقش مؤثری داشته اند. یکی از افسران نظامی عالی رتبه ی نیجریه معتقد است که این گروه از سال 1995 به نوعی موجودیت داشته است. این درحالی است که عده ای دیگر نوشته اند که این گروه به صورت رسمی در سال 2003 یا 2004 شکل گرفته است. ایسیوما مادیکه(3)، یکی ازخبرنگاران اهل نیجریه با این نظر که بوکوحرام در سال 1995 با عنوان صحابه و به رهبری لاوان ابوبکر تأسیس شده است مخالف است. لاوان ابوبکر(4)

یکی از علمای محافظه کار نیجریه است که پس از به راه انداختن حرکت صحابه، راهی عربستان سعودی شد تا در دانشگاه مدینه مطالعات خود را ادامه دهد. عیسی عمر گوسائو(5)

براین باور است که باید ریشه های این جنبش را در میان گروهی از دانشجویان مسلمانی جست وجو کرد که در سال 2002 از تحصیل در دانشگاه موگادیشو انصراف داده بودند.(6)

در کتاب الحرکات الاسلامیه فی الوطن العربی آمده است که تاریخ تشکیل این گروه در سال 2001 است.(7)

باوجود نقل قول های متناقض، بسیاری از ناظران اجماع دارند که عالمی 32 ساله به نام محمد یوسف(8)

در سال 2002 مجموعه ای مذهبی، متشکل از یک مسجد و یک

ص: 58


1- . http://www.bbc.co.uk/persian/world/2014/06/140618_l03_nigeria_blast_football.shtml
2- . Aminu Tashen Ilimi
3- . Isioma Madike
4- . Lawan Abubakar
5- . Isa Umar Gusau
6- . Forest, James, May 2012, Confronting the Terrorism of Boko Haram in Nigeria, p. 61.
7- . عبدالغنی عماد، الحرکات الاسلامیه فی الوطن العربی، ج2، ص 1589.
8- . Ustaz Mohammed Yusuf

مدرسه شبانه روزی در مایدوگوری، مرکز استان بورنو، تأسیس کرد. در کنار این مجموعه عده ای از نمازگزاران گردهم جمع شدند و نام جماعت أهل السنة للدعوة و الجهاد را بر خود گذاردند. آدام نوسیتر(1) یکی از خبرنگاران نیویورک تایمز، مایدوگوری را بدین شکل توصیف کرده است: «شهری بسیار گرم و کمترتوسعه یافته که حدود یک میلیون نفر جمعیت دارد و در مرز کامرون قرار گرفته است. شعارهایی درباره الله در چهارراه ها نصب شده، زنان کاملاً پوشیده هستند و پسربچه های نه چندان دل چسب، در قالب گروه های متعدد، کاسه های گدایی در دست گرفته اند». والدین این پسران که در گزارش آدام آمده است، آن ها را برای تحصیل در مدرسه های شبانه روزی به شمال نیجریه فرستاده بودند. در این مدارس، به غیر از حفظ کردن طوطی وار قرآن، از علوم دیگر چیزی فرا نمی گرفتند. هیچ پولی نداشتند و مجبور بودند که برای ادامه زندگی، در خیابان ها گدایی کنند. مسلماً برخی از معلمان این مدرسه از شاگردانشان سوءاستفاده می کردند. در مواردی معلمان، بخشی از چیزی را که مردم به این پسران می دادند، از آن ها می گرفتند و گه گاه نیز آن ها در درگیری های مذهبی، از این پسران به عنوان سرباز استفاده می کردند. در اواخر دهه 1990 به مانند تمامی استان های شمالی نیجریه، شریعت اسلامی به عنوان قانون رسمی در مایدوگوری پذیرفته شد، اما از نظر یوسف در پیاده سازی شریعت اسلامی به اندازه کافی سخت گیری به عمل نمی آمد. یوسف به عنوان یک سلفی متدین معتقد بود: دلیل رنج و آزار جوامع مسلمان این است که ایمان رهبران آن ها حقیقی نیست. این ابن تیمیه بود که اولین بار این عقیده را در قرن 13 میلادی ترویج کرد. وی در سخنرانی های خود می گفت: باید برای دفاع از امت و گستراندن دامنه ایمان، جهاد کرد.

وی می گفت: رهبری که شریعت اسلامی را به طور کامل در جامعه اجرا نکند و در برابر کفار به جهاد نپردازد، شرایط لازم برای حکومت را ندارد. تونی جانسون یکی از

ص: 59


1- . Adam Nossiter

اعضای شورای روابط خارجی بر این باور است که یوسف با به جاآوردن عبادت بر مبنای دیدگاه سلفی و نیز عزلت گزینی به دنبال ترویج اسلام و هم چنین تشویق اجرای دقیق شریعت اسلامی در استان های شمالی نیجریه بود. وی موفق شد بیش از همه جوانان ناراضی و دانشجویان و فارغ التحصیلان بی کار را جذب کند. در میان این جوانان، نارضایتی عمیقی از تبعیض های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی وجود داشت؛ از جمله: حکومت داری ضعیف و فساد در میان طبقه حاکم و همین نارضایتی به آن ها انگیزه می داد. همین جوانان تازه وارد بودند که در شورش مایتاتسین(1) در شمال غربی نیجریه که در اوایل دسامبر 1980 روی داد، نقش داشتند. انگیزه ایشان از این اقدام، مظالم حکومت نیجریه بود. یوسف در سخنرانی هایش، مسلمانان شمال نیجریه را به دلیل مشارکت در چیزی که وی، دولت غیرمشروع می نامید، به باد انتقاد می گرفت و هواداران خود را تشویق کرد تا به وضع موجود اعتراض کنند و از جامعه و سیاست کناره گیرند. هواداران یوسف و مایتاتسین با ردکردن تمدن غرب، خواستار پیاده سازی سخت گیرانه و دقیق شریعت اسلامی شدند.(2)

بوکوحرام به دنبال تشکیل یک نیجریه بهتر بود و تحقق این هدف را در پیروی موبه مو از تعالیم اسلام می دید. وجود فعلی جنبش، بعد از انتقالش به ایالت یوبی در سال 2004 با عملیات هایش علیه نیروهای امنیتی دولت محسوس شد.(3)

به مرور زمان اعضای گروه به طرز فزاینده ای، دیدگاه های خود را در تقابل با نظرات مقامات سکولار می دیدند. به نظر اعضای بوکوحرام، این مقامات، نمایندگان دولت فدرال فاسد و غیرمشروع بودند، دولتی که تحت سلطه مسیحیان بود. در تابستان 2009 هنگامی که مقامات بوچی(4)،

سخنرانی و جذب نیرو را برای آن ها ممنوع اعلام کردند، ناامیدی و دل زدگی اعضای گروه از مقامات محلی بیشتر شد. بعد از آن و در تاریخ 11 ژوئن 2009

ص: 60


1- . Maitatsine
2- . Forest, James, May 2012, Confronting the Terrorism of Boko Haram in Nigeria, p. 62-63.
3- . www.aljazeera.net.
4- . بوچی (Bauchi) یکی از استان های نیجریه

تقابلشان با پلیس به خشونت کشید. در آن زمان قانون لزوم استفاده از کلاه ایمنی برای موتور سواران در نیجریه به تصویب رسیده بود، اما در جریان مراسم تدفین عده ای از اعضای گروه که در اثر تصادف با اتومبیل کشته شده بودند، افراد گروه این قانون را نقض کردند. پلیس این عمل را یک نافرمانی آشکار از سوی اعضای بوکوحرام دانست که نتیجه یک رفتار مخالفت آمیز مداوم بود و باید درباره آن چاره ای اندیشیده می شد. در جریان درگیری 17 تن از اعضای گروه هدف گلوله قرار گرفتند. تمامی آن ها در بیمارستان آموزشی دانشگاه مایدوگوری بستری شدند و زنده ماندند. رفتار های سخت گیرانه و خشن پلیس در ابتدا باعث خشم اعضای گروه شد و بعد ها این خشم به خیزشی مسلحانه در استان بوچی تبدیل شد و بعد از آن این شورش های مسلحانه، دیگر استان های شمال نیجریه را همچون: بورنو، یوبه، کانو تحت تأثیر قرار داد. خشونت ها زمانی آغاز شد که اعضای بوکوحرام ایستگاه پلیس داتسن تنشی(1) واقع در بوچی را تخریب کردند. در طی 4 روز بعد، اعضای بوکوحرام در شهر های مایدوگوری، لامیسولو(2) و گامبورو(3)،

حملاتی را به پایگاه های پلیس ایالتی، یک مدرسه ابتدایی، یک زندان امنیتی، اداره استخدام ملی، مرکز پلیس ماکرا(4)، پادگان های موبایل کالج پلیس و چند کلیسا صورت دادند. در نتیجه این حملات، 50 شهروند، 22 شخص ناشناس - درباره این که آن ها جزء شبه نظامیان مهاجم بوده اند یا نه؟ تردید وجود دارد - دو افسر پلیس و یک افسرِ زندان، کشته شدند.(5)

ارتش نیجریه برای تقویت و کمک به نیروهای پلیس در منطقه مستقر شد و بسیاری از اعضای بوکوحرام را دست گیر کرد و عده ای نیز با حالتی تحقیرآمیز در محوطه ایستگاه های پلیس در معرض دید عموم قرار گرفتند. یوسف در کنار پدر همسرش بافوگو(6)

ص: 61


1- . Dutsen Tanshi
2- . Lamisulu,
3- . Gamboru,
4- . Makera
5- . Forest, James, May 2012, Confronting the Terrorism of Boko Haram in Nigeria, p. 63-64.
6- . Baa Fugu

و دیگر اعضای این فرقه محکوم به اعدام شدند و این حکم در 30 جولای 2009 خارج از یک مرکز پلیس واقع در مایدوگوری در بین مردم اجرا شد. پلیس در ابتدا ادعا کرد که وی در جریان یک درگیری شدید مسلحانه، با افسران وظیفه کشته شده است، اما کلیپ هایی که بعد ها منتشر شد، نشان داد که وی با خون سردی کامل اعدام شده است. بسیاری از ناظران و حامیان حقوق بشر اعلام کردند که اجرای حکم اعدام یوسف بدون برگزاری دادگاه واجد صلاحیت بوده است. در نهایت دولت نیجریه این مطلب را پذیرفت و در اواخر سال 2011 پنج افسر پلیس را به اتهام قتل یوسف به دادگاه فراخواند. این برهه، را می توان نقطه تحول بوکوحرام دانست. رهبران جدید این گروه بعد از قتل یوسف، امام شیکائو(1)

- رهبر معنوی و فرمانده عملیات های بوکوحرام - کبیرو سوکوتو(2)

- احتمالا مغز متفکر حملات کریسمس 2011 - و شیخ ابومحمد(3)

- که برخی از ناظران وی را بسیار افراطی تر از یوسف دانسته اند - بودند. برای بسیاری ازاعضای این گروه، قتل ناعادلانه یوسف کینه و دشمنی آن ها را دربارة حکومت تشدید کرد.(4)

کارشناسان می گویند: با ورود شیکائو در رأس جنبش، حملات بیشتر علیه غیرنظامیان، مسیحیان و مسلمانان شکل گرفت. شیکائو، نامه یوسف علیه فساد دولت نیجریه را فراموش کرده بود. وی قبل از کشته شدن یوسف، او را به معتدل بودن در مقابل نیروهای نظامی دولت متهم کرده بود. افراط در تفکر شیکائو را، در این کلام او می توان یافت: «احب أن اقتل من یأمرنی الله بقتله، تماما کما أحب قتل الدجاج و الأغنام»؛ دوست دارم همچون مرغ و گوسفندان، هر کسی را که خدا امر به کشتنش کرده است، بکشم.(5)

ص: 62


1- . Imam Shekau
2- . Kabiru Sokoto
3- . Shaikh Abu Muhammed
4- . Forest, James, May 2012, Confronting the Terrorism of Boko Haram in Nigeria, p. 64.
5- . http://fa.alalam.ir/news/1595388.

نکته قابل توجه مرگ شیکائو است. سخن گوی نیروی مشترک انجام عملیات و تشکیلات متشکل از پلیس و نیروهای نظامی و اطلاعاتی ادعا کرد که رهبر بوکوحرام که شیکائو می باشد در سه شنبه (یا دوشنبه) فوریه 2013 کشته شده است. گزارش ها حاکی است که وی به همراه سه تن دیگر، در درگیری های شمال مایدوگری کشته شده اند.(1)

آن چه اکثریت اذعان دارند این است که شیکائو در زمان 25 ژولای تا 3 اوت کشته شده است، اما این بیانیه خالی از تناقضات نیست. در اول بیانیه اعلام می کند که ممکن است شیکائو کشته شده باشد، اما در فقرات دیگر مرگ او را یقینی تلقی کرده است.(2)

مرگ وی در هاله ای از ابهام است و اعتقاد به مرگش یقینی نیست.

بوکوحرام با پیروی از تفکر تند سلفی خود که ممزوج با اندیشه خوارج است(3)

به طور کلی به دنبال جلوگیری از آموزش و پرورش غربی و فرهنگ غرب است، زیرا فرهنگ غربی را موجب فاسد شدن عقاید اسلامی می داند. علاوه بر این، به فکر گسترش قوانین اسلامی به تمام کشور نیجریه از جمله مناطق جنوبیِ مسیحی نشین، می باشد.(4)

چنان چه ابوقاقا از مسئولان ارشد بوکوحرام در گفت وگو با روزنامه انگلیسی گاردین تأکید می کند: این گروه فقط هنگامی مذاکره خواهد کرد که شریعت اسلامی را در نیجریه پیاده کند و دولت را خود تشکیل دهد.(5)

در چشم اندازی که بوکوحرام از آینده می دهند، مدرنیته و جهانی سازی غربی جایی ندارد و آن ها در راستای تأثیر بر جامعه مسلمان نیجریه از ابزار خشونت استفاده می کنند. ظلم در مسائل اقتصادی که موجب ناامنی و به حاشیه رانده شدن جامعه مسلمان نیجریه به لحاظ فیزیکی و روحی شده است، تا اندازه ای در گسترش مسلک بوکوحرام موثر بوده است.

ص: 63


1- .http://islamtoday.net/albasheer/artshow-12-181555.htm.
2- .http://www.alalam.ir/news/1507299.
3- . Mortada, ahmad, Boko haram in Nigeria, p. 51.
4- . www.aljazeera.net.
5- . http://www.alalam.ir/news/1595173.

به مانند همه جنبش های تروریستی در طول تاریخ، بوکوحرام نیز در ابتدا جنبشی کوچک بود که با گذر زمان قابلیت های عملیاتی بیشتری پیدا کرد و ضربات وارده از سوی این گروه عمیق تر شد و مانند یک غده سرطانی دامنه آن از استان بورنو به استان های مجاور گسترش یافت و در نهایت به ابوجا رسید.

نکته قابل توجه این است که در راه گسترش و پیشروی بوکوحرام موانعی است؛ از جمله این که رهبران مورد احترام جهان اسلام، فعالیت آن ها را محکوم کرده اند؛ به عنوان مثال رهبر جامعه اسلامی نیجریه، سلطان ابوبکر سعد، رفتار بوکوحرام را غیراسلامی اعلام کرده است. مانع دیگر را می توان چنددستگی این گروه دانست. چنان چه بنا به گفته ژنرال هام این احتمال وجود دارد که بوکوحرام به دو بخش تقسیم شود که یکی به دغدغه های محلی تمرکز می کند و دیگری به فعالیت های خشونت بار بین المللی می پردازد. در 4 نوامبر 2011 در گزارشی در نشریه اسوشیتد پرس این احتمال مطرح شده بود که ممکن است بوکوحرام حتی به سه گروه تقسیم شود که یکی از آن ها گرایش به میانه روی خواهد داشت و طرف دار پایان خشونت است؛ دومین گروه خواهان امضای توافق نامه صلح و سومین دسته اهل گفت وگو مذاکره نیست و خواهان اجرای دقیق قوانین شریعت در سرتاسر نیجریه است. لااقل می توان گفت که بر پایه مدارک موجود در میان عده ای از اعضای بوکوحرام نوعی ناسازگاری و عدم توافق وجود دارد. در 19 جولای 2011 گروهی که نام جنبش اسلامی یوسفیه را بر خود گذاشته بودند بروشور هایی را در سراسر مایدوگوری پخش کردند که در آن بوکو حرام را «شیطان» نامیده بودند. نویسندگان این بروشور ها با حمایت از میراث محمد یوسف، از حمله به شهروندان معمولی و معابد برائت جسته بودند. به گفته جان گمبرل(1)،

«شکاف در بوکوحرام به حدی جدی است که یکی از نمایندگان گروهِ میانه رو بوکوحرام، بعد از انجام مذاکره با رئیس جمهور سابق نیجریه، اولوسگون اباسانجو(2)

به

ص: 64


1- . Jon Gambrell
2- . Olusegun Obasanjo

قتل رسید». واقعه ای که وی بدان اشاره می کند در 18 سپتامبر 2011 اتفاق افتاد وقتی الحاج باباکورا فوگو(1)، برادر همسر محمد یوسف، بعد از ملاقات با اباسانجو در مایدوگوری که ظاهرا بخشی از گفت وگوهای مورد حمایت دولت برای مذاکره با بوکو حرام بوده است، هدف گلوله قرار گرفت و کشته شد. روز بعد پیامی برای خبرنگاران روزنامه های مایدوگوری ارسال شد که در آن بوکوحرام مسئولیت این اقدام را به عهده گرفته بود.(2)

اگر حقیقاً در میان رده های اصلی بوکوحرام شکافی پدید آمده باشد، این موضوع عاملی برای سرعت گرفتن شکست این گروه است.

ارتباط بوکوحرام با جنبش جهانی جهاد

بوکوحرام حمایت های محدودی را در میان جوامع صوفی نیجریه که اساساً میانه رو بودند - به ویژه فرقه های قادریه و تیجانیه که بیشترین جمعیت صوفی نیجریه به این دو فرقه تعلق دارند - به دست آورد. به دلیل دیدگاه های به شدت ضدغربی این گروه، نگرانی هایی دربارة رابطة محتمل آن با گروه های تندرو و یا تروریستی سنی مذهب دیگر مناطق، از جمله القاعده(3) و یا گروه های محلی وابسته به القاعده، همچون: الشباب سومالی یا القاعده در مغرب اسلامی که اصولا حوزه فعالیت آن الجزایر و مالی است، به وجود آمد.(4)

ص: 65


1- . Alhaji Babakura Fugu
2- . Forest, James, May 2012, Confronting the Terrorism of Boko Haram in Nigeria, p. 84-86.
3- . القاعده که حیات رسمی آن به سال 1367 هجری شمسی بر می گردد، به وسیله اسامه بن لادن و با همکاری کسانی چون: عبدالله عزام و ایمن الظواهری پایه گذاری شد. اعضای این سازمان همگی از مسلمانان اهل سنت و دارای قرائتی افراطی و متعصبانه از اسلام بودند. این گروه رادیکال، مبارزه مسلحانه را برای رسیدن به اهداف خود برگزیدند. القاعده دارای گرایش های افراطی ضدشیعه با رگه های فکری وهابی و تفکر افراطی سلفی است. القاعده شبکه فراملیتی است و انواع و اقسام ملیت ها در این شبکه به چشم می خورند و نشانه های حضور و فعالیت این گروه، علاوه بر افغانستان، در کشورهایی مانند: الجزایر، مصر، مغرب، ترکیه، اردن، سوریه، چین، بوسنی، تونس، کوزوو و چچن مشاهده می شود. احمد پاکتچی، بنیاد گرایی و سلفیه، ص473.
4- . Forest, James, May 2012, Confronting the Terrorism of Boko Haram in Nigeria, p. 84.

ارتباط بین دو گروه بوکوحرام و القاعده برای هردو مفید فایده است. بوکوحرام به تخصص، سلاح و امکانات مالی القاعده دسترسی پیدا می کند و با شبکه جهانی جهاد مرتبط می شود و القاعده نیز در مقابل پایگاهی مهم و موثر در کشور نیجریه به دست خواهد آورد، چون نیجریه یکی از متحدان کلیدی ایالات متحده و اروپا به شمار می رود، به ویژه به دلیل اهمیتی که نیجریه در بازار های جهانی نفت دارد.

در سال 2003 اسامه بن لادن(1) اظهار داشت که نیجریه یکی از معدود کشورهایی است که «آمادگی لازم برای رهایی» را دارد. این سخنان نشان دهنده آن بود که القاعده از ایجاد گروهی وابسته به خود در نیجریه به شدت استقبال می کند. بر این اساس، دانشمندان و سیاست سازان غربی به دنبال مدارکی هستند که نشان بدهد آیا بوکوحرام از یک فرقه مذهبی- محلی به یکی از گروه های مرتبط با شبکه تروریستی فراملیتی القاعده تبدیل شده است یا خیر؟

میان بوکوحرام و القاعده در حیطه ایدئولوژیکی یقیناً چند اصل مشترک وجود دارد: الف) ستم هایی که موجب تحریک حملات خشونت بار القاعده شد با تصویری که

ص: 66


1- . اسامه در سال 1957 میلادی در الملز در نزدیکی ریاض به دنیا آمد. او هفدهمین پسر از 54 فرزند شیخ محمدبن لادن است. رشد واقعی تفکرات مذهبی او را باید در دانشگاه جست وجو کرد. این دانشگاه جایگاه استادانی بود که تاثیر زیادی بر وی گذاشتند. شیخ عبدالله عزام متفکر فلسطینی که بعدها از چهره های شاخص جهانی در افغانستان شد و محمد قطب، فیلسوف و نویسنده بزرگ مصری قابل ذکر هستند. اسامه در سال 1982 تصمیم گرفت به افغانستان وارد شود. او در این زمان بیش تر اوقات خود را در افغانستان گذراند و چندین بار در عملیات واقعی شرکت کرد. وی در سال 1984 قدم بزرگ در راه جهاد برداشت و خانه یاران را در پیشاور تأسیس کرد. تأسیس این محل به توصیة عبدالله عزام مسئول دفتر پشتیبانی جهاد در پیشاور بود. در سال 1988 با توجه به گسترش فعالیت و عملیات های نظامی بن لادن بنا به پیشنهاد ابوعبیده معروف به پنجشیری از اعضای مهم جماعت اسلامی مصر و از فعالان جهادی در افغانستان اقدام به تأسیس سازمان القاعده کرد. اسامه به کشورهایی همچون: شوروی، عربستان، پاکستان، سودان و افغانستان سفر کرده است که اتفاقاتی مهمی در این کشورها برای او افتاده است. مهم ترین آن دیدار وی با ملا محمد عمر «رهبر طالبان» در کشور افغانستان است. در این جلسه ملا محمد عمر ضمن تمجید از سوابق جهادی اسامه و پشتیبانی از مجاهدین افغان حمایت خود را از وی اعلام داشت و اطمینان داد که آزادانه می تواند به فعالیت خود ادامه دهد. اسامه در سال 2011 به وسیله نیروهای نظامی آمریکا کشته شد. یدالله امیدی، القاعده (تاریخچه پیدایش، مبانی فکری و عملکرد آن)، ص50-61.

بوکوحرام از جهانی سازی غرب و تأثیر ذاتی آن بر وضع موجود مسلمانان مشابهت داشت؛ ب) هر دوی این گروه ها، مروج این دیدگاه هستند که اشخاص سیاسی و نخبگان ثروتمند با اجازه دادن به رواج گناهانی مانند: روسپیگری، فیلم ها و تصاویر غیراخلاقی و الکل، نوع بشر را فاسد کرده اند و به این ترتیب باعث ازمیان رفتن پاکی جوامع مسلمان شده اند؛ ج) هم اعضای بوکوحرام و القاعده اشتراک نظر دارند که حکومت بر اساس قوانین شریعت بر حکومت مبتنی بر قوانین سکولار، برتری دارد و هر دو گروه ادعا می کنند که از اسلام در برابر تاثیرات غرب دفاع می کنند، تأثیراتی که زن یا مرد مسلمان را از انجام تکالیف دینی خود باز می دارد. تفکر محوری بوکوحرام و حملاتی که این گروه تاکنون انجام داده است، آن ها را به یکی از عوامل تهدیدکننده ثابت منطقه تبدیل کرده است. ایشان ادعا می کنند که به دنبال ایجاد دنیایی بهتر برای مسلمانان نیجریه هستند و بر این باورند که عمل کردن در محدوده نیجریه بیش از حمله به اهداف واقع در دیگر کشورها، مانند فعالیت های القاعده، می تواند به آن ها در رسیدن به این هدف کمک کند.(1)

برای بررسی ارتباط این گروه با القاعده، مطالعه گزارشات ذیل مفید است:

در سال 2009 بی بی سی گزارش می دهد که «مدت ها هیچ مدرکی درباره فعالیت سازمان اسامه بن لادن در نیجریه وجود نداشت، به استثنای اندک بازداشت هایی که نیروهای دولتی صورت داده بودند و نیز هشدار هایی که از سوی ایالات متحده درباره احتمال مورد حمله قرارگرفتن منافع آمریکا در کشور داده شد.» بنابه گفته آدام حجازی(2)،

نیجریه شناس دانشگاه آکسفورد، «فرقه های اسلام گرای نیجریه نسبتاً محلی هستند و جهت گیری درون گرا دارند و به جای وارد شدن به جنبش جهانی جهاد بیشتر روی مبارزه با دولت نیجریه تمرکز کرده اند.» در سال 2010 شاخه القاعده در مغرب اسلامی اعلام کرد که قصد دارد مسلمانان نیجریه را آموزش دهد و مسلح کند تا آن ها

ص: 67


1- . Forest, James, May 2012, Confronting the Terrorism of Boko Haram in Nigeria, p. 84.
2- . Adam Higazi

با حکومت مسیحی این کشور وارد جنگ شوند. بنابه گزارشی که در رویترز منتشر شده است، امیر القاعده شاخه غرب آفریقا، ابومصعب عبدالودود در اظهاراتی تایید شده از سوی این سازمان اعلام می کند: «ما آماده هستیم که نیرو های شما را آموزش دهیم و مسلح کنیم و هر چیزی را که برای دفاع شما از حامیان ما در نیجریه لازم است از جمله: نیرو، اسلحه و مهمات را برای شما فراهم کنیم.» در ژوئن 2010 خبری روی خروجی شبکه ماهواره ای الجزیره قرار گرفت مبنی بر این که رهبر القاعده در مغرب اسلامی، عبدالودود پذیرفته که با در اختیارگذاشتن و ادوات نظامی، از بوکوحرام در راه دفاع از مسلمانان نیجریه و مقابله با پیش روی اقلیت صلیبی پشتیبانی کند و در عوض انتظار دارد بوکوحرام دامنه عملیات های خود را گسترش دهد و به منافع بیگانگان از جمله آمریکایی ها در نیجریه حمله کند. در اکتبر 2010 طبق شنیده ها یکی از رهبران ارشد بوکوحرام به نام شیخ محمد ابوبکربن محمد الشکوی، در پاسخ به دعوت عبدالودود متعهد شده است که بوکوحرام به القاعده در مغرب اسلامی وفادار بماند. در ژوئن 2011 استراتژی های ملی که اخیراً دربارة مبارزه با تروریسم منتشر شده به این مطلب اشاره دارد که القاعده در مغرب اسلامی در حال آموزش دادن مبارزانی از سازمان های هم پیمان، از جمله: بوکوحرام ست. در ژوئن 2011 سخن گوی بوکوحرام اعلام کرد که تعدادی از اعضای این گروه اخیراً دوره آموزش نظامی را در سومالی گذرانده و به نیجریه بازگشته اند. به نظر می رسد گروه الشباب، وابسته به القاعده نیرو های نیجریه را آموزش داده باشد. شبکه خبری آی پی تی اظهارات سخن گوی بوکوحرام را منعکس کرد: می خواهیم همه بدانند که جهادگران ما به تازگی از سومالی به نیجریه بازگشته اند، آن ها در سومالی یک دوره رزمی واقعی را گذرانده اند و کسانی ایشان را آموزش داده اند که سومالی را تبدیل به کشوری غیرقابل کنترل کرده اند. در آگوست 2011 ژنرال کارتر هام(1)،

فرمانده نیروهای آمریکا در آفریقا، اظهار داشت بر

ص: 68


1- . Carter Ham

اساس گزارشات چند منابع اطلاعاتی، این گروه در تلاش است تا علاوه بر گروه الشباب سومالی با سازمان القاعده غرب آفریقا نیز رابطه برقرار کند. وی در ادامه گفت، آنچه در حال حاضر بسیار نگران کننده است تمایل و اراده آشکار بوکوحرام و القاعده غرب آفریقا برای همکاری و هماهنگ سازی اقدامات است.(1)

بنا به گزارش سرویس امنیت دولتی نیجریه یکی از اعضای بوکوحرام به نام ممان نور(2)

در حمله به سازمان ملل متحد، متهم به پایه ریزی این حمله است. درباره وی این باور وجود دارد که وی ارتباطاتی نیز با گروه الشباب سومالی - از گروه های وابسته به القاعده - دارد. بعد از وقوع این حمله ژنرال هام گفت: بوکوحرام، الشباب و القاعده غرب آفریقا هر کدام با صراحت از قصد خود برای هدف قراردادن منافع غرب به ویژه ایالات متحده سخن به میان آورده اند. برخی ناظران وقوع این حمله را نشان دهنده گذر از مرحله اشتراک ایدئولوژیکی و رسیدن به هماهنگی عملیاتی و راهبردی میان القاعده و بوکوحرام دانسته اند. در نوامبر 2011 معاون وزیر خارجه الجزایر عبدالقادر مساحل(3)

گفت: شکی وجود ندارد که میان بوکوحرام و القاعده هماهنگی و همکاری وجود دارد. نوع عملیات های دو گروه و گزارشات اطلاعاتی نشان می دهد که این دو با یکدیگر همکاری می کنند. هم چنین در همان زمان سفارت آمریکا به شهروندان ساکن در کشور و گردشگرانی که از نیجریه دیدن می کنند درباره حملات احتمالی بوکوحرام به هتل های بزرگ ابوجا از جمله 98 هتل هیلتون، هتل ها و برج های شرایتون و هتل های مجلل نیکون هشدار داد. گروه های وابسته به القاعده هتل های کشور های غربی را در جای جای دنیا از جمله: کنیا، اندونزی، فیلیپین، ترکیه و پاکستان حمله کرده اند. عبدالقاقا(4)،

سخن گوی ادعایی بوکوحرام گفت: حقیقت دارد که ما ارتباطاتی با القاعده داریم. آن ها ما را یاری می کنند و ما نیز کمکشان می کنیم و در 30 نوامبر 2011 کمیته

ص: 69


1- . Forest, James, May 2012, Confronting the Terrorism of Boko Haram in Nigeria, p. 77-79.
2- . Mamman Nur
3- . Abdelkader Messahel
4- . Abul Qaqa,

امنیت داخلی مجلس نمایندگان ایالات متحده، گزارشی با این عنوان منتشر کرد: «بوکوحرام: ظهور تهدیدی برای سرزمین ایالات متحده.» در این گزارش ادعا شده است: شاید نگران کننده ترین مطلب درباره خیزش بوکوحرام در نیجریه گزارش های مبنی بر همکاری فزاینده میان این گروه و القاعده در مغرب اسلامی و الشباب باشد. سرعت تکامل بوکوحرام نشان دهنده به اشتراک گذاشته شدن سلاح و تخصص بین سازمان های مختلف تروریستی فعال در قاره آفریقا است.(1)

اخیراً ارتباط روشن تری در برخی موضع گیری های سخن گوی این جنبش به نام موسی تانکو دیده می شود. در گزارش هوسا در BBC آمده است که سخن گوی بوکوحرام بعد از مرگ رهبرشان اظهار کرد که در حال حاضر به القاعده ملحق شده است. البته این را می توان یک روش دانست که وی با این کلام، ترس را در میان رهبران نیجریه و نیروهای امنیتی ایجاد می کند و این مطلب حقیقت خارجی ندارد. بر پایه گزارش های اینترنتی در برخی مراکز خبری، بوکوحرام با گروه القاعده در مغرب اسلامی پیوند خورده است. این مطلب در گفتار رئیس القاعده مغرب، ابومصعب عبدالودود الجزائری، آمده است. ابومصعب اشاره کرده است که حیطه سازمان خود را تا شمال نیجریه گسترش خواهد داد. از دیگر سو برخی اخبار حاکی از ارتباط گروه بوکوحرام با گروه سلفی جهادی الجزائر است. توجه به این سخنان به این معنا نیست که همه آن ها حقیقت دارند، بلکه نشان گر آن است که در پیوند بین گروه بوکوحرام با القاعده شکی نیست.(2)

عطیه عیسوی، کارشناس مسائل آفریقا، می گوید: بدون شک، گروه بوکوحرام از سوی تشکیلات القاعده از طریق کشور همسایه، نیجر حمایت می شود و به سلاح هایی که بعد از سرنگونی رژیم معمر قذافی از لیبی قاچاق می شود، دست رسی دارد.(3)

ص: 70


1- . Forest, James, May 2012, Confronting the Terrorism of Boko Haram in Nigeria, p. 79-80.
2- . Mortada, ahmad, Boko haram in Nigeria, p. 22-23
3- . http://fa.alalam.ir/news/271914.

علاوه براین مطالب گروه افراطی بوکوحرام رسماً به روابط نزدیک خود با القاعده در عربستان سعودی اذعان کرد. به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شبکه العالم، ابوقاقا، از مسئولان ارشد گروه بوکوحرام، با بیان این که اعضای این گروه از القاعده الهام گرفته اند، اظهار داشت: شیکائو رئیس بوکوحرام و شماری از اعضای این گروه در جریان حج سال گذشته به عربستان سعودی سفر کرده و با برخی از سران القاعده دیدار کردند، تا علاوه بر کمک های مالی، آموزش هایی را دریافت کنند. ابوقاقا، القاعده را «برادر بزرگ تر» گروه بوکوحرام توصیف کرد و گفت: القاعده از این گروه حمایت مالی و تجهیزاتی می کند، و هم اکنون افرادی از کشورهای همسایه، مانند: چاد، کامرون، و نیجر به بوکو حرام پیوسته اند.(1)

با در نظرگرفتن گزارش های مذکور این مطلب آشکار است که نوعی همراهی و توافق ایدئولوژیکی میان بوکوحرام و القاعده وجود دارد. این مطلب به این معنا نیست که بوکوحرام با گروه های، هم چون: الشباب سومالی و گروه جهادی الجزایر در ارتباط نیست.

مطلبی که روشن نیست حدود همکاری راهبردی و عملیاتی میان بوکوحرام و گروه های دیگر است. حمله بوکوحرام به ساختمان سازمان ملل در ابوجا، به عنوان یک هدف بین المللی برای عده ای شاهدی است که نشان می دهد بوکوحرام کاملا درگیر جنبش جهاد جهانی شده است؛ به علاوه شاید مهارت روزافزون این گروه در اجرای حملات و اقتباسی که آن ها از عملیات های بمب گذاری انتحاری کرده اند نیز نشانه ای است بر این که آن ها از گروه های نظامی خارج از نیجریه به لحاظ عملیاتی و یا تاکتیکی کمک می گیرند. در موقعیتی که شاخه القاعده در مغرب اسلامی و نیز جنبش الشباب سومالی اهداف مربوط به سازمان ملل را مورد حمله قرار می دهند، بعید به نظر می رسد حمله بوکوحرام به ساختمان سازمان ملل در ابوجا تصادفی بوده باشد. دست کم می توان به این نکته توجه کرد که این اولین بار بود که بوکوحرام هدفی را مورد حمله قرار

ص: 71


1- . http://www.alalam.ir/news/1595173.

می داد که ماهیتی کاملاً غیرنیجریه ای داشت، این امر نشان دهنده یک تغییر ایدئولوژیکی و راهبردی در اهداف این گروه است. در اظهارات فوریه 2012 رئیس اطلاعات ملی آمریکا در برابر کنگره، بر این نکته تأکید کرد که عناصری از فرقه بوکوحرام که با نیروهای سازمان القاعده در غرب آفریقا همراهی می کنند اخیراً تمایل پیدا کرده اند که حملاتی را به اهداف غربی، همچون: سفارت آمریکا و نیز هتل هایی که غربی ها زیاد در آن ها رفت وآمد می کنند، انجام دهند. شاید برخی از اعضای شاخه القاعده در مغرب اسلامی به نوعی با بوکوحرام همکاری موقت داشته اند و یا اطلاعات خود را در اختیار آنها قرار داده اند. گرچه به نظر می رسد این روزها اولویت اول القاعده در مغرب اسلامی، آدم ربایی، قاچاق و دیگر اقداماتی از این دست است که بیشتر تأمین کننده منابع مالی است تا عملیات های اسلام گرایانه. برخی از ناظران معتقدند که بوکوحرام با الشباب، گروه تندرو و اسلام گرای فعال در سومالی، که وابستگی آن به القاعده مسلم است، رابطه برقرار کرده است، احتمالاً دلیل آن ها بر این مدعی نوع عملیات های انفجاری بوکوحرام است. بوکوحرام به عنوان برجسته ترین گروه شورشی نیجریه در حال حاضر توجه رسانه ها و نیروهای امنیتی نیجریه را بیش از هر گروه دیگری به خود جلب کرده است، همین مطلب می تواند القاعده را ترغیب کند که به این گروه پیشنهاد برقراری نوعی ارتباط کاری بدهد.(1)

بوکوحرام گروهی تروریستی

ارتباط گروه بوکوحرام با القاعده سبب شد که نیجریه به طور رسمی از شورای امنیت سازمان ملل درخواست کند که بوکوحرام را در لیست گروه های تروریستی قرار بدهد. این درخواست به کمیته تحریم علیه القاعده داده شد تا در صورت عدم اعتراض به اجرا درآید. بالاخره تحریم های بین المللی علیه گروه بوکوحرام به اجرا گذاشته شد. این تحریم ها در اجلاس روز شنبه در پاریس تحت نظارت فرانس اولاند، رئیس جمهور

ص: 72


1- . Forest, James, May 2012, Confronting the Terrorism of Boko Haram in Nigeria, p. 80-82.

فرانسه، پیشنهاد شد و نمایندگانی از ایالات متحده، بریتانیا و اتحادیه اروپا و رؤسای چاد، کامرون، بنین و نیجر در این اجلاس شرکت داشتند.(1) تحریم های اعمال شده به وسیلة کمیسیون شامل: مسدود ساختن دارایی ها به طور کلی، تحریم تسلیحاتی و ممنوعیت سفر بود.(2)

بعد از به اجرا گذاشتن تحریم ها علیه بوکوحرام، شیکائو، رئیس این گروه، در ویدئوئی که در فضای مجازی منتشر کرد به زبان هوسائی گفت: «قلتم اننی إرهابی دولی، إذا أنت إرهابی فی العالم الآخر»؛ شما گفتید که من تروریست بین المللی هستم، پس ابوما، تو خود تروریستی در آن طرف دنیا. وی در ادامه گودلاک جاناتان، رئیس جمهور نیجریه، را خطاب قرار می دهد و می گوید: گودلاک باید نیروی کفر را رها کند و توبه کرده و دین نصرانی را کنار گذاشته و از اوباما دست بردارد. اوباما کسی است که مصالح اقتصادی در نیجریه برای او فراهم است.(3)

جنایت های بوکوحرام
اشاره

گروه بوکوحرام در نیجریه جنایت های زیادی انجام داده است: ربودن، کشتار و بمب گذاری از آن جمله است در ذیل می شود. جنایت های این گروه به سال های میلادی تنظیم شده است:

1. سال 2007

در 13 مارس این سال، شیخ جعفر محمود آدام، شاخه انجمن اسلامی نیجریه در مسجد خود، در کانا، ترور شد. او منتقد تیز بوکوحرام بود که این گروه را به آوردن مدل آموزش و پرورش عربستان به شمال نیجریه متهم کرد. به احتمال بسیار زیاد او به دست همین گروه کشته شده است.(4)

ص: 73


1- . http://alkhabarpress.com.
2- . http://www.alalam.ir/news/1595852.
3- . http://alkhabarpress.com.
4- . Mortada, ahmad, Boko haram in Nigeria. P. 46.
2. سال 2009

در درگیری مسلحانه اسلام گرایان با پلیس در دو ایالت شمالی نیجریه دست کم پنجاه کشته برجای مانده است. این حادثه در 26 ژوئیه سال 2009 رخ داد. شاهدان به بی بی سی گفته اند که تیراندازی میان دو طرف برای چندین ساعت در شهر پوتسیکوم ادامه داشت و یک قرارگاه پلیس به آتش کشیده شد. گروهی از افراطی ها که به شیوه طالبان عمل می کنند در شهر مایدوگیری نیز با نیروهای امنیتی درگیر شدند که در نتیجه آن دست کم سی نفر جان باختند. روز یکشنبه نیز ناآرامی هایی در شمال نیجریه وجود داشت، ولی معلوم نیست که آیا خشونت های دیروز به ناآرامی های روز یکشنبه مربوط بوده است یا نه؟

احمد ادریس خبرنگار بی بی سی در شهر آبوجا، پایتخت نیجریه، می گوید که هم گروه خودخواندة «طالبان» نیجریه و هم گروه «بوکوحرام» (به معنی تحصیل حرام است) که در خشونت های شمال نیجریه دست داشته اند.(1)

در درگیری هایی که بین پلیس و بوکوحرام از 30 ژوئیه تا 4 اوت ادامه داشته است 800 نفر کشته شده اند. خبرنگار الجزیره گفت: نیروهای دولتی شروع به هدف قراردادن مراکز اصلی که حامیان رهبر جنبش محمد یوسف در آن جا پناه گرفته اند کرده اند و موفق به آزادی 100 کودک و 1 زن شده اند.(2)

در همین سال در روز 26 ژولای، بوکوحرام، به یک ایستگاه پلیس شورش برد به گونه ای که شهر مایدوگری دچار اختلال شد.(3)

3. سال 2010

مقامات نیجریه در 8 سپتامبر اعلام کردند که بیش از 730 تن از بازداشت شدگان، از جمله اسلامیون به وسیلة بوکوحرام از زندان در بوچی، واقع در شمال نیجریه فرار کردند. 150 نفر از آن ها، عضو گروه بوکوحرام بوده اند. به گفته دانلامی یارآدو، پلیس

ص: 74


1- . http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2009/07/090727_em-nigeria.shtml
2- . http://aljazeera.net/news/pages/b1c1ad21-5e2a-462c-9b80-a80e03d00bba
3- . Mortada, ahmad, Boko haram in Nigeria. P. 46.

ولایت بوچی، مهاجمان قفل سلول ها را یکی پس از دیگری شکستند و سپس قسمتی از زندان را به آتش کشیده و از طریق هرج و مرج زندانیان را آزاد کردند. (1)

در همین سال بشیر کاشارا، امام مسجد، به همراه یکی از شاگردانش در 9 اکتبر به دست بوکوحرام به قتل رسید.(2)

در این سال مسیحیان طعم تندروی های این گروه را چشیدند، زیرا اعضای بوکوحرام به کلیسایی در شهر مایدوگیری حمله کردند. بسیاری از این گروه کلیسا را به آتش کشیدند و با دخالت نیروهای امنیتی، نمازگزاران داخل کلیسا، از هرگونه گزندی در امان ماندند.(3) این حادثه در 24 دسامبر اتفاق افتاد. در 25 همین ماه در بمب گذاری که در وسط نیجریه نزدیکی شهر جوس اتفاق افتاد 8 نفر کشته و 8 نفر مجروح شدند.(4) هم چنین 42 نفر در اثر بمب گذاری دیگر و حمله بوکوحرام کشته و 26 نفر مجروح شدند.(5)

4. سال 2011

در ماه ژانویه این سال دو حادثه در کشور نیجریه به وقوع پیوست. در حادثه اول بمبی در مرکز پلیس آبوجا منفجر شد که منجر به کشته شدن 30 نفر شد، در حادثه دوم نیز بر اثر انفجار بمبی در اتومبیل 2 نفر کشته و عده ای مجروح شدند.(6)

در ژوئن نیز عملیات های درد آوری به وسیلة گروه بوکوحرام انجام شد. هر سه عملیات با بمب صورت گرفت که در عملیات اول چند نفر کشته شدند و در عملیات دوم که در تاریخ 21 ژوئن بود نیز کارمندان مرکز پلیس کشته شدند؛ اما دردناک ترین حادثه در تاریخ 27 ژوئن اتفاق افتاد که منجر به کشته شدن 25 نفر شده است.(7)

مقام های نیجریه می گویند در 28 می سال 2011 اعضای یک گروه اسلام گرای تندرو به یک مرکز پلیس در شمال این کشور حمله کرده و هشت نفر را کشته اند. به گفته

ص: 75


1- . http://aljazeera.net/news/pages/52f0077e-b9d6-47a5-a21a-ec6f7b35d1c3
2- . Mortada, ahmad, Boko haram in Nigeria. P. 47.
3- . http://aljazeera.net/news/pages/99fa1447-9f9e-4772-8022-aafb3902e4b3
4- . http://aljazeera.net/news/pages/99fa1447-9f9e-4772-8022-aafb3902e4b3
5- . Mortada, ahmad, Boko haram in Nigeria. P. 47.
6- . http://aljazeera.net/news/pages/cdb2e327-28c7-4abb-8a3a-85d7ab1a536d
7- . http://aljazeera.net/news

پلیس محلی، حدود 70 مهاجم در سه نوبت به یک پایگاه و مقر پلیس و نیز یک بانک در شهر دامبوا، واقع در شمال نیجریه حمله کرده اند.(1)

مهم ترین عملیاتی که در سال 2011 اتفاق افتاد بمب گزاری به وسیلة بوکوحرام در دفتر سازمان ملل متحد در ابوجا بود. بان کی مون، دبیر کل سازمان ملل متحد در واکنش به این اقدام گفت: این حمله وحشتناک بوده است. بر اثر آن دست کم هجده نفر کشته شده اند. سخن گوی گروه اسلام گرای «بوکوحرام» در تماس تلفنی با بی بی سی گفت که این گروه مسئولیت حمله انتحاری به دفتر سازمان ملل را بر عهده گرفته است. بان کی مون که در مقر اصلی سازمان ملل متحد در نیویورک سخن می گفت، این عملیات را حمله به کسانی دانست که زندگی خود را وقف کمک به دیگران کرده اند. او هم چنین از اعزام قریب الوقوع یکی از معاونان خود به نیجریه خبر داد. مسئولان بیمارستانی در پایتخت نیجریه می گویند در پی این انفجار تاکنون 60 مجروح به این بیمارستان منتقل شده اند که حال بسیاری از آن ها وخیم است. در همین حال در یکی از تازه ترین واکنش ها به این حمله انتحاری، گودلاک جاناتان، رئیس جمهور نیجریه، آن را وحشیانه و بزدلانه دانست و از تصمیم جدی دولت این کشور برای مجازات عاملان این انفجار خبر داد. شاهدان عینی می گویند صبح روز جمعه، 26 ماه اوت 2011 میلادی، اتومبیلی با سرعت از ایست بازرسی و موانع امنیتی عبور کرد و پس از برخورد با بخش پذیرش دفتر سازمان ملل منفجر شد. این انفجار باعث شد که دو طبقه پایین این ساختمان پنج طبقه به کلی تخریب شود.(2)

علاوه بر این واقعه، در عملیاتی دیگر، بوکوحرام 150 نفر را در 5 نوامبر کشت.(3)

5. سال 2012

سایت الجزیره در 21 ژانویه این سال گزارش داد: یک خبرنگار بی بی سی می گوید که در پی رشته انفجارهای روز جمعه در شهر کانو در شمال نیجریه، جسد حدود 150 نفر

ص: 76


1- . http://www.bbc.co.uk/persian/rolling_news/2011/05/110528_u01_rln_nigeria-attack.shtml
2- . http://www.bbc.co.uk/persian/world/2011/08/110826_l08_nigeria_un_blast_reax.shtml
3- . http://aljazeera.net/news/pages/04351988-c31a-491f-8709-124c93f22f76

از کشته شدگان در این انفجارها را دیده است. او ردیف های پیکر این افراد را در سردخانه بیمارستان اصلی شهر دیده است. به گفته وی هنوز کسانی که در اثر انفجارها به شدت مجروح شده اند، در حال انتقال به بیمارستان هستند. شاهدان عینی پیش تر گفته بودند که یک بمب گذار انتحاری خود را در ساختمان فرماندهی پلیس شهر منفجر کرد.(1)

به آتش کشیدن مدارس نیز از اعمال وحشیانه گروه بوکوحرام است. در شهر مایدوگوری واقع در شمال شرق نیجریه در 23 فوریه یک مدرسه ابتدایی به آتش کشیده شده است. مقامات آن جا می گویند که چهار کلاس این مدرسه آتش زده شده است و تمام نشانه ها حاکی از دست داشتن این گروه تندروی اسلامی است. این سومین مدرسه این شهرست که طی چند روز گذشته به آتش کشیده می شود. ماه گذشته در یک فیلم ویدیویی رهبر بوکوحرام تهدید کرده بود که به مدارس غیراسلامی حمله خواهد کرد.(2)

در 5 می این سال مراسم ازدواج به تعزیه تبدیل شد. حداقل سه نفر در تیراندازی در یک مراسم عروسی در شهر مایدوگوری در شمال شرقی نیجریه کشته شده اند. از این شهر عموماً به عنوان مرکز اصلی فعالیت های گروه اسلام گرای افراطی بوکوحرام یاد می شود. طبق گزارش ها، چندین نفر از شرکت کنندگان در این مراسم نیز زخمی شدند. یک سخن گوی ارتش نیجریه گفته است که دو عضو بوکوحرام در مراسم عروسی یکی از نزدیکان خود شرکت کرده بودند و هنگامی که متوجه شدند به وسیلة واحد ویژه ارتش، زیر نظر قرار دارند، دست به تیراندازی زدند. سخن گوی ارتش از مردم خواسته تا در مراسمی که اعضا و وابستگان بوکوحرام برگزار می کنند، شرکت نکنند.(3)

در همین ماه این گروه تروریستی به منزل حاج محمدعلی یورش بردند و پس از درگیری با وی، با شلیک چند گلوله این روحانی شیعی را به شهادت رساندند. پیکر این شهید به یکی از بیمارستان هایی که به وسیلة مسلمانان اداره میشود، منتقل شد.

ص: 77


1- . http://www.bbc.co.uk/persian/world/2012/01/120121_l20_l10_nigeria_bombing_toll.shtml
2- . http://www.bbc.co.uk/persian/rolling_news/2012/02/120223_l24_nigeria_school.shtml
3- . http://www.bbc.co.uk/persian

به گزارش خبرگزاری اهل بیت علیهم السلام - ابنا - «حاج محمد علی» روحانی برجسته شیعی عصر روز جمعه، 22 اردیبهشت، به وسیلة گروه تروریستی «بوکوحرام» وابسته به وهابیت در شهر «کانو» واقع در شمال نیجریه به شهادت رسید. براساس این گزارش، شاهدان عینی اظهار داشتند: این گروه تروریستی به منزل حاج محمدعلی یورش بردند و پس از درگیری با وی، با شلیک چند گلوله این روحانی شیعی را به شهادت رساندند. پیکر ایشان به یکی از بیمارستان ها که به وسیلة مسلمانان اداره میشود، منتقل شد.(1)

در 10 ژوئن شورشیان بوکوحرام به دو کلیسا حمله کردند که منجر به حملات تلافی جویانه ای شده است. در حمله اول یک بمب گذار انتحاری خود را در خارج از یک کلیسا منفجر کرد و حداقل 50 نفر را زخمی کرد. در حمله ای دیگر، مردان مسلح به روی مردم در کلیسای شهر بیو آتش گشودند و یک نفر را کشتند، حمیدو واکاوا، شاهد کلیسا بیو، گفت: «مردان مسلح به محوطه کلیسا آمدند و قبل از این که وارد ساختمان کلیسا شوند، بر روی مردم آتش گشودند.»

مقام های این شهر گفته اند که یک زن کشته و حداقل سه نفر زخمی شده اند. ابوامانوئل، سخن گوی پلیس، گفت: «ساختمان کلیسا بر اثر انفجار کاملا ویران شده است.» لحظاتی پس از بمب گذاری، جوانان مسیحی خیابان ها را بستند و به وسیلة پلیس پراکنده شدند. اسقف اعظم کلیسای جوز هم حملات علیه کلیسا را محکوم کرد و گفت حملات تلافی جویانه تنها اوضاع را بدتر می کند. او گفت: «ما با رهبران مسلمانان، اسقفان کلیسای مسیحیان و رهبران دیگر مذاکره کرده ایم و سخت کار کرده ایم. این حملات تروریستی ما را دوباره به عقب باز می گرداند.» (2)

بوکوحرام به این حملات علیه مسیحیان و کلیسا بسنده نکرده اند. چرا که در 17 ژوئن دوباره به کلیسا حمله شد. گزارش ها از نیجریه حاکی از انفجار بمب در دست کم سه کلیسا در شهر کادونا در شمال آن کشور است. هنوز آمار دقیق کشته ها و

ص: 78


1- . http://www.tabnak.ir/fa/news/244510.
2- .http://www.bbc.co.uk/persian/world/2012/06/120610_u05_nigeria_attack_boko_haram.shtml

مجروحان این حملات مشخص نشده است. این انفجارها در حالی صورت گرفته که مراسمی در این مکان ها در حال برگزارشدن بود. هنوز هیچ گروهی مسئولیت این حملات را برعهده نگرفته است، اما گفته می شود که در ماه های اخیر گروه اسلام گرای «بوکوحرام» حملاتی به چند کلیسا در شمال نیجریه داشته است. (1)

6 . سال 2013

به گفته پلیس ولایت کانو نیجریه در روز دوشنبه، 11 فوریه، گروه مسلح بوکوحرام مسئول حمله به یک رهبر برجسته مذهبی در ماه گذشته را بر عهده گرفت.(2)

خبرگزاری تابناک در 6 ژولای این سال نوشت: چهل و یک دانش آموز و یک معلم انگلیسی در حمله افراطی های عضو بوکوحرام به یک مدرسه شبانه روزی در شمال شرقی نیجریه کشته شدند. بنا به گفته بازماندگانی که به دلیل سوختگی و جراحت تحت درمان هستند، بعضی از این کودکان، زنده زنده در آتش سوخته اند.

به گزارش «تابناک» به نقل از راشا تودی، یکی از مقامات بیمارستانی به آژانس فرانس پرس گفته است: «ما شب گذشته، اجساد چهل و یک نفر از دانش آموزان و برخی کارکنان مدرسه راهنمایی دولتی در ماموندو را تحویل گرفته ایم، درحالی که روی جسد بعضی از آن ها، جای گلوله و بیشتر شان سوختگی و دریدگی اعضای بدن دیده می شد.» بنابراین گزارش، شبه نظامیان با خودروهایی که حجم زیادی از سوخت را با خود حمل می کردند، به صحنه جنایت وارد شده اند.

هم چنین بنا به گفته بازماندگان، آن هایی که قصد فرار از آتش را داشتند، آماج گلوله قرار می گرفتند.

به گزارش آسوشیتد پرس، بیمارستان محلی که پذیرای قربانیان است، شاهد فریادهای خانواده های قربانیانی بوده که به دنبال شناسایی کودکان خود بودند. کشاورزی به نام مالم عبداللهی، توانست جسد فرزند ده ساله خود را در حالی پیدا کند

ص: 79


1- . http://www.bbc.co.uk/persian/rolling_news/2012/06/120617_l31_rln_nigeria_attack.shtml
2- . http://www.alalam.ir/news/1445063

که آشکارا در هنگام فرار از پشت سر هدف قرار گرفته بود و برادر ده ساله وی نیز از ناحیه سینه آماج گلوله قرار گرفته بود.

گودلاک جاناتان، رئیس جمهور نیجریه، از ماه می در منطقه یوبه حالت فوق العاده اعلام کرده و هزاران سرباز را به این منطقه فرستاده است. در دو ناحیه مجاور نیز همین وضعیت حاکم است. این منطقه همواره در معرض حمله گروهی مسلح به نام بوکوحرام است.(1)

در ماه آگوست 47 نفر در اثر حمله بوکوحرام در شمال شرقی نیجریه کشته شدند. (2)

در تاریخ 7 می، این گروه تروریستی به یکی از زندان ها و مرکز پلیس در شهر بانا که در شمال شرقی کشور واقع شده است حمله کردند و 55 نفر را کشتند. 13 نفر از کشته ها از بوکوحرام و بقیه از دولتیان و مردم عادی بودند. با توجه به گفته ساگیرموسی، نماینده نیروهای مسلح نیجریه 22 نفر از قربانیان نیروهای امنیتی، 14 نفر کارمندان زندان، 2 نفر نظامی و 4 شهروند عادی بوده اند. بوکوحرام در این حمله 105 زندانی را آزاد کرد.(3)

بنابر خبرها 3 حمله در ماه سپتامبر این سال صورت گرفت. در حمله اول که در 1 سپتامبر بود، 38 نفر بر اثر حمله بوکوحرام کشته شدند.

با توجه به گزارشی که حاجی گاربا مسئول محلی در محله دامبو به خبرنگاران داد معلوم شد که مردان مسلح شهر را تصرف کرده و چوپانان چادرنشین را کشتند.(4)

در 20 سپتامبر نیز 87 نفر به واسطه حملة بوکوحرام به شمال شرق نیجریه کشته شدند.(5)

در 29 سپتامبر مهاجمانی که گمان می شود منسوب به بوکوحرام باشند ده ها دانشجو را در شمال شرقی نیجریه کشتند. رسانه های نیجریه گزارش داد که حمله در ساعات

ص: 80


1- . http://www.tabnak.ir/fa/news/330115.
2- . http://www.alalam.ir/news/1512088. http://www.alalam.ir/news/1506279
3- . http://www.alalam.ir/news/1472210
4- . http://www.alalam.ir/news/1512089
5- . http://www.alalam.ir/news/1518444

اولیه صبح واقع شد و به دانشکده کشاوزی در منطقه غوجبا حمله شد. یکی از کارکنان گفت: تعدادی جسد در کلاس درس، خوابگاه ها و پارک های اطراف دانشکده کشف کرده است. از کشته ها آمار دقیقی در دست نیست، اما آن چه بعضی از مسئولان تخمین زده اند، حدود 50 نفر بوده است.(1)

در ماه نوامبر نیز بوکوحرام بیکار نشست. حملات متناوبی انجام داد. دو حمله در 4 نوامبر بوده است. در حمله اول بوکوحرام ادعا کرد با پوشیدن لباس نظامی به شهرستان داماتورو در ماه اکتبر حمله کرده است. این حمله منجر به کشته شدن 35 نفر شده است،(2)

اما در حمله دوم یکی از مقامات دولت محلی به نام بابا شیهوان گفت: 70 مرد مسلح، سوار بر 15 موتورسیکلت و وانت با حمله به روستایی 27 نفر را کشتند. 12 نفر را مجروح و 300 منزل را به آتش کشیدند. این مسئول در ادامه گفت: مردان مسلح 40 مغازه را نابود کردند و حدود 25000 هزار دلار از ساکنان باما به سرقت بردند.(3)

حمله سوم در 30 نوامبر بود. شاهدان گزارش دادند که شنبه شورشیان بوکوحرام 24 نفر را نفر در دو حمله در روز های پنجشنبه و شنبه در شمال نیجریه کشتند. هفت نفر از قربانیان، ماهی گیرانی بودند که در یک کمین و عملیات روز شنبه در روستای باغا، در دریاچه چاد در ایالت برنو، یکی از سه ایالت در شمال شرقی کشور، کشته شدند. حمله دوم در روز پنج شنبه در همان ایالت رخ داده و منجر به 17 کشته شد. این افراد مسلح در وانت، حدود صد فروشگاه و یک خودرو را در منطقه ای از سابون سوزاندند.(4)

ماه دسامبر نیز ماه ناآرامی برای مردم نیجریه بود. بر اساس گزارش مطبوعات در این ماه، شبه نظامیان بوکوحرام به ربودن همسر و فرزندان برخی از افسران نظامی و سربازان

ص: 81


1- . http://islamtoday.net/albasheer/artshow-12-192032.htm
2- . http://islamtoday.net/albasheer/artshow-12-192886.htm
3- . http://www.alalam.ir/news/1531282
4- . www.alalam.ir/news/1539908.

که در سرکوب اعضای بوکوحرام در ایالت بورنو مشارکت داشته اند، اقدام کرده است.(1) هم چنین این گروه در اواخر این ماه 7 نفر را کشته و 5 نفر را مجروح کرد. (2)

7. سال 2014

در اولین ماه از این سال، بوکوحرام حملاتی به شمال شرق کشور نیجریه داشت. در این حملات 23 نفر کشته شدند،(3) اما شمال شرق نیجریه در ماه فوریه و آوریل نیز آرام نبود. گزارش ها حاکی است که در حدود 90 نفر، در 18 فوریه از جمله زنان و کودکان، به دست این گروه تروریستی در شمال شرقی نیجریه کشته شدند.(4) در همین ماه نیز سه نفر در حملات شبه نظامیان بوکوحرام از بین رفتند.(5)

در روز 13 آپریل، شصت نفر حداقل به دست شورشیان در حمله به چندین روستا در شمال شرق نیجریه، کشته شدند. متهم اصلی بنا بر آن چه که یک مقام محلی گفته است بوکوحرام می باشد.(6)

در روز بعد از این واقعه، شبه نظامیان اسلام گرا مظنون به گروه بوکوحرام نیز 75 نفر را در دو منطقه کوهستانی کشتند. هم چنین بوکوحرام روزانه حملاتی را بر نیروهای امنیتی و غیرنظامیان که گمان می رود از دوست داران حکومت باشند، راه اندازی کردند.(7)

اسلام تودی در 5 می گزارش داد: ده ها تن از مبارزان بوکوحرام، در روز دوشنبه برای از بین بردن یک شهر در شمال شرقی نیجریه اقدام کردند. به گفته شاهدان، این گروه پس از آن که با وسایل نقلیه زره پوش وارد شهر شدند به ساکنان، که به کشور همسایه، کامرون، فرار می کردند شلیک کردند. موسی، پدر یکی از ساکنان شهر جامبورا نجالا،

ص: 82


1- . http://islamtoday.net/albasheer/artshow-12-194140.htm
2- . http://www.alalam.ir/news/1549822
3- . http://www.alalam.ir/news/1554770. http://www.alalam.ir/news/1557307
4- . www.alalam.ir/news/1566811
5- . http://www.alalam.ir/news/1584359
6- . http://www.alalam.ir/news/1584966.
7- . http://www.almayadeen.net/ar/news/africa-_bWpOjSvykGA96MNAKgfFA. http://www.alalam.ir/news/1586720.

گفت: بوکوحرام ها بازار، اداره گمرک و ایستگاه پلیس و تعدادی از بزرگ ترین فروشگاه های شهر را سوزاندند و اشخاصی را کشتند که از آمار ایشان اطلاعاتی در دست نیست.(1)

در همین ماه 36 نفر به دست بوکوحرام کشته شدند که یک چینی در بین مقتولان بود. علاوه بر این 10 نفر نیز ناپدید شدند.(2) گروگان گیری چند شهروند فرانسوی در پارک ملی کامرون، در همین ایام بود. به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، فرانسوا اولاند، رئیس جمهور فرانسه گفت: به گمان وی، این هفت گروگان که در بین آن ها چهار کودک وجود دارد، به شمال نیجریه منتقل شده اند.

در همین حال، وزیر دفاع فرانسه اعلام کرد: به باور ما، این آدم ربایی به دست گروه بوکوحرام انجام گرفته است، اما هنوز نمی توانیم با قاطعیت این مسئله را تأیید کنیم.(3)

اسلام تودی در 10 ژوئن نوشت: ساکنان نیجریه در روز سه شنبه گفتند: 20 جوان در شمال شرقی نیجریه به وسیلة افراد مسلح ربوده شده اند. اعتقاد بر این است که این ربایندگان متعلق به بوکوحرام می باشند. این عملیات در نزدیکی شهرستانی بوده است که تقریباً دو ماه قبل، بیش از 200 دانش آموز دختر از آن جا ربوده شده بودند.(4)

روز چهارشنبه، 18ژوئن پلیس ایالت یوبه، واقع در شمال نیجریه، تایید کرد که در محلی که تعدادی از طرف داران فوتبال برای مشاهده مسابقه بین برزیل و مکزیک گرد آمده بودند، انفجاری روی داده است. این حادثه در شهر نایی نوا، مرکز ایالت یوبه، روی داد و به گفته منابع پلیسی، عامل انفجار یک وانت بمب گذاری شده، بوده است.

این انفجار پس از آن روی داده که مقامات، دست کم دو ایالت شمالی نیجریه را به دلیل خطر حمله گروه اسلام گرای بوکوحرام از هرگونه اجتماع برای مشاهده مسابقات فوتبال ممنوع اعلام کرده بودند. پیش تر، انفجار دیگری در محل مشاهده مسابقات فوتبال در استان بویه روی داده بود. رهبر بوکوحرام فوتبال را ترفند غربی ها برای

ص: 83


1- .http://islamtoday.net/albasheer/artshow-12-197897.htm
2- . http://www.alalam.ir/news/1594925. www.alalam.ir/news/1598365
3- . http://isna.ir/fa/news/91120301689
4- . http://islamtoday.net/albasheer/artshow-12-198960.htm.

انحراف مسلمانان دانسته و تحریم کرده است. بویه یکی از سه ایالت واقع در شمال شرقی نیجریه است که به دلیل فعالیت نفرات گروه اسلام گرای بوکوحرام، از ماه مه گذشته در آن ها وضعیت اضطراری شامل منع اجتماعات برقرار شده است.

اوایل ماه جاری میلادی، در جریان برگزاری یک مسابقه فوتبال، در شهر موبی در استان آداماوا، دست کم چهل نفر کشته شدند. عاملان این انفجار هنگام خروج تماشاچیان از استادیوم محلی، بمبی را در محل خروجی استادیوم منفجر کردند تا بیشترین تلفات را برجای گذارد. در ماه قبل از آن هم، افراد مسلح بوکوحرام به محل برگزاری مسابقه فوتبال در شهرک پوتیسکوم، در ایالت یوبه، حمله کردند و با تیراندازی به سوی تماشاچیان، سه نفر را کشتند.(1)

ماینا یولاررامو که ریاست شورای دولتی در شهر ماداگالی در ایالت اداماوا را بر عهده دارد گفت: «در روز پنج شنبه 20ژوئن در حملاتی که بوکوحرام به 5 روستا در شمال شرق نیجریه، ده نفر را کشته است. این کشته ها از فراریانی بودند که از ترس فرار کرده بودند.(2)

اعضای بوکوحرام به دو روستا در شمال شرقی نیجریه در 21 ژوئن حمله کردند و آن جا را خراب و غارت کردند. ایشان دست کم 10 نفر را در نزدیکی شهر چیبوک کشتند.(3)

بوکوحرام گروهی بیگانه از اسلام

در پایان به بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم درباره گروه بوکوحرام اشاره می شود:

آیت الله العظمی مکارم شیرازی فرمودند: «گروه بوکوحرام، خودشان را منتسب به اسلام می کنند، درحالی که بیگانه از اسلام هستند. ایشان با اشاره به ربودن 200 دختر به وسیلة این گروه فرمودند که گناه این دختران این بوده که در مدرسه درس می خواندند.

ص: 84


1- . http://www.bbc.co.uk/persian/world/2014/06/140618_l03_nigeria_blast_football.shtml
2- . http://www.alalam.ir/news/1604546.
3- . http://www.almanar.com.lb/adetails.php?fromval=1cid=24frid=24eid=877556.

استاد حوزه علمیه قم با بیان این که همه این مسائل آثار شجره خبیثه ای است که به دست تکفیری ها غرس شده، اظهار داشت: دنیا بداند که این ها از اسلام بیگانه اند و اصلاً مسلمان نیستند. این ها خارج از اسلام و به عقیده ما وحشیانی هستند که نام انسان را هم نباید بر آن ها گذارد.

وی ضمن تأکید بر لزوم هوشیاری در مقابل چنین گروه های نادان و دور از عقل و منطق، گفت: «باید مراقب بود مبادا همین ها بهانه ای در دست دشمنان ما در اروپا و آمریکا شود و آن ها بر ضد اسلام تبلیغات کنند و بگویند ببینید مسلمانان دارند چه کار می کنند.

آیت الله مکارم شیرازی با تأکید مجدد بر این که چنین گروه و افرادی بیگانه از اسلام و نامسلمان هستند، هشدار داد: «ممکن است که این ها از سوی دشمنان اسلام تحریک شده باشند تا بعد بتوانند با مستمسک قراردادن اعمال زشت آنان، بر ضد اسلام و مسلمانان تبلیغ کنند.»

وی اضافه کرد: «شنیده ایم برخی مفتیان بزرگ اهل سنت نیز تنفر و بیگانگی خود را از این افراد و از این کارها اعلام کردند، تا بدانند که نمی شود این وصله ها را به اسلام چسباند.(1)

نتیجه:

گروه بوکوحرام، گروهی است در شمال نیجریه که به اسم اسلام، اعمال تروریستی انجام می دهد. این گروه با الهام گرفتن از اندیشه سلفی گری و تحت تاثیر فقر، و بی پولی دست به اعمال خشونت آمیزی زده است. بوکوحرام با جنایات خود و ارتباطش با القاعده و دیگر گروه های جهادی بر خود خط بطلان کشیده و خود را تروریست معرفی کرده است.

ص: 85


1- . http://www.tabnak.ir/fa/news/401263.
ضمائم
1. گاه شمار جنایات

زمان

جنایت

13 مارس 2007

کشته

شدن شیخ جعفر

26 ژوئن 2009

شورش

به ایستگاه پلیس

26 ژوئیه 2009

80

کشته در درگیری بین بوکوحرام و پلیس

30 ژوئیه الی 4 اوت 2009

800

نفر کشته در درگیری

26 ژولای 2009

حمله

به پلیس

8 سپتامبر 2010

آزاد

کردن 730 زندانی که 150 نفر از گروه بوکوحرام بوده اند

9 اکتبر 2010

کشته شدن

بشیرکاشا به همراه شاگردش

24 دسامبر 2010

حمله

به کلیسا

25 دسامبر 2010

8

نفر کشته و 8 نفر مجروح در بمب گذاری

28 دسامبر 2010

38

کشته در بمب گذاری

31 دسامبر 2010

4

کشته و 26 مجروح

1 ژانویه 2011

کشته شدن

30 نفر در اثر بمب گذاری

17 ژوئن 2011

بمب گذاری

21 ژوئن 2011

بمب گذاری

و کشته شدن کارمندان مرکز پلیس

27 ژوئن 2011

کشته شدن

25 نفر در اثر بمب گذاری

28 می 2011

8

کشته در حمله به مرکز پلیس

26 اوت 2011

18

نفر کشته و 60 مجروح در حمله به دفتر سازمان ملل متحد

5 نوامبر 2011

150

کشته در بمب گذاری

21 ژانویه 2012

150

نفر کشته در اثر انفجار

23 فوریه 2012

به

آتش کشیدن مدرسه ابتدایی

5 می 2012

کشته شدن

3 نفر

13 می 2012

شهادت

حاج محمد علی روحانی شیعه

11 ژوئن 2012

1

کشته و 50 مجروح در حمله به دو کلیسا

7 ژوئن 2012

حمله

به 3 کلیسا

11 فوریه 2013

حمله

به یک رهبر برجسته

6 ژولای 2013

کشته شدن

41 دانش آموز و 1 معلم

16 آگوست 2013

36

کشته در اثر حمله

7 می 2013

کشته شدن

42 نفر

ص: 86

1 سپتامبر 2013

کشته شدن

38 نفر

20 سپتامبر 2013

کشته شدن

87 نفر

29 سپتامبر 2013

کشته شدن

50 دانشجو

4 نوامبر 2013

کشته شدن

62 نفر و 12 نفر مجروح و به آتش کشیدن 300 منزل

30 نوامبر 2013

کشته شدن

24 نفر

22 دسامبر 2013

تهدید

به ربودن همسر و فرزندان نظامیان

30 دسامبر 2013

کشته شدن

7 نفر و مجروح شدن 5 نفر

18 فوریه 2014

کشته شدن

90 نفر

آوریل

2014

ربوده شدن

200 دختر

12 آوریل 2014

کشته شدن

3 نفر

13 آوریل 2014

کشته شدن

68 نفر

14 آوریل 2014

کشته شدن

75 نفر

5 می 2014

شلیک

به مردم، به آتش کشیدن بازار و گروگان گیری شهروندان فرانسوی و...

17

می 2014

کشته شدن

یک چینی و ناپدید شدن 10 نفر

29 می 2014

کشته شدن

35 نفر

10 ژوئن 2014

ربوده شدن

20 جوان

18 ژوئن 2014

کشته شدن

43 نفر در اثر تیراندازی و انفجار

20 ژوئن 2014

کشته شدن

10 نفر

21 ژوئن 2014

کشته شدن

10 نفر

تعداد کشته شدگان و مجروحان به دست بوکوحرام

ص: 87

2. عکس:

عکس1: در ایالت های آبی رنگ شریعت اسلام جاری می شود.

عکس2: درصد تقسیم ثروت در میان ایالت های نیجریه

عکس3: محمد یوسف موسس گروه بوکوحرام

عکس4: شیکائو رهبر کنونی گروه بوکو حرام

ص: 89

عکس5: گروه بوکو حرام

عکس6: دختران ربوده شده به وسیلة گروه بوکوحرام. پرچم القاعده در این عکس مورد توجه است.

ص: 90

عکس7: گروگان های فرانسوی

ص: 91

منابع
فارسی

1. امیدی، یدالله، القاعده (تاریخچه پیدایش، مبانی فکری و عملکرد آن)، انتشارات جوهر حیات، 1390ش.

2. پاکتچی، احمد، بنیاد گرایی و سلفیه،1390ش، انتشارات دانشگاه امام صادق (ع)، تهران.

3. عماد، عبدالغنی، الحرکات السلفیه فی الوطن العربی، انتشارات مرکز دراسات الوحده العربیه، لبنان 2013م.

4. Library of Congress – Federal Research Division, Country Profile: Nigeria , July 2008.

5. Mortada, ahmad, Boko haram in Nigeria, www.salafimanhaj.com.

6. Forest, James, May 2012, Confronting the Terrorism of Boko Haram in Nigeria , Joint Special Operations University, Florida.

سایت ها

www.aljazeera.net

http://www.alalam.ir

http://alkhabarpress.com

http://islamtoday.net

http://www.almanar.com

http://www.tabnak.ir

http://www.bbc.co.uk/persian

http://www.almayadeen.net

http://aljazeera.net

http://isna.ir/fa/news

http://fa.alalam.ir

ص: 92

کارنامه جنایات اخوان التوحید از پیدایش تا زوال / محسن عبدالملکی

اشاره

محسن عبدالملکی(1)

چکیده

اخوان التوحید، از جمله جنبش های تکفیری است که در سال 1912میلادی همزمان با تلاش های عبدالعزیز بن عبدالرحمن آل سعود برای یکپارچه سازی کشور عربستان در این منطقه ظاهر شد و در سال 1930 میلادی خاتمه یافت. به شهادت اسناد و کتب تاریخی جنبش اخوان التوحید، بسیاری از مسلمانان مجاور و معاصر خویش را تکفیر نمود و به اقدامات خشونت آمیزی همچون قتل، ذبح، ویرانگری و غارت اموال علیه آنان مبادرت ورزید. این مقاله سعی دارد گزارشی از اقدامات خشونت آمیز اخوان التوحید از پیدایش تا زوال ارائه دهد.

کلیدواژگان: اخوان، اخوان التوحید، جنایت های اخوان التوحید، عبدالعزیز بن عبدالرحمن آل سعود، فیصل الدَّویش، سلطان بن نجاد.

ص: 93


1- پژوهشگر موسسه دارالاعلام لمدرسة اهل البیت
مقدّمه

یکپارچه سازی سرزمین عربستان، خواستة اصلی عبدالعزیز بن عبدالرحمن آل سعود، بود. رسیدن به این خواسته، در گرو جنگ های سخت و طولانی مدت بود. از طرفی، قریب به شصت درصد ساکنان عربستان، بادیه نشین و صحراگرد بودند.(1) زندگی بادیه نشینان با کوچ، جنگ، غارت و راه زنی سرشته بود(2)

و تحمل رنج و مشقّت های ناشی از سفر و جنگ برای آنان امری آسان بود.(3)

عبدالعزیز فرصت گرانبهای بادیه نشینان را غنیمت شمرد و آبادی ها و شهرک هایی را در کنار چاه ها یا چشمه های آب بنا نهاد و در سال 1330-.ق / 1912 م بادیه نشینان را به سکونت در آن ها فراخواند.(4) این شهرک ها از باب تیمّن به هجرت مهاجران از دیار شرک مکه به دیار توحید و اسلام مدینة النبی، به «هجره» نامیده شد.(5)

عبدالعزیز با این اقدام سعی کرد سبک زندگی صحرانشینان را از حالت بدوی و بادیه نشینی به زندگی شهری(6)و

از حسّ قبیله گرایی به وطن دوستی(7) و از توزی و جنگ های قبیله ای به پیکار برای توحید و مبارزه با بدعت تغییر دهد. اولین هجره را میان «زلفی» و «کویت» بنا کرد(8) و «ارطاویه»(9)

نام نهاد.(10)

قبیله مطیر در این

ص: 94


1- . المملکة العربیة السعودیة فی مائه عام، ج 12 ص 326 و 327؛ عبدالله بن محمد الخریجی، «توطین البدو فی المجتمع العربی السعودی فی عهد الملک عبدالعزیز»، ریاض 1428.
2- . حافظ وهبه، جزیرة العرب فی القرن العشرین، ص287 و جون س حبیب، الاخوان السعودیون فی عقدین، ص 27.
3- . جون س حبیب، الاخوان السعودیون فی عقدین، ص 46 و 47 و 59 و 60.
4- . احمد عسه، معجزة فوق الرمال، ص 62؛ .... عبدالله بن محمد البسام، تحفة المشتاق فی اخبار نجد و الحجاز و العراق، ص377... و فیلبی، تاریخ نجد و دعوة الشیخ محمد بن عبدالوهاب، ص 411.
5- . محمد جلال کشک، السعودیون و الحل الاسلامی، ص 555.
6- . قلب جزیرة العرب، ص 378.
7- . المملکه العربیة السعودیة فی مائه عام، ج 12، ص 328.
8- . ماکس فرایهیر فون اوبنهایم، ج 3، ص 118... .
9- . من قری الزلفی فی امارة منطقة الریاض ... از کتاب المعجم الجغرافی للبلاد العربیة السعودیة، ج1، ص 70، عبدالله بسام در کتاب تحفة المشتاق ص 375 گفته است: ساخت این شهرک در سال 1328 قمری اغاز شد. البته این مطلب منافاتی با تاریخ مذکور ندارد.
10- . علی الوردی، لمحات اجتماعیة من تاریخ العراق الحدیث، ملحقات، ج6، ص 218.

شهرک ساکن شدند و فیصل الدَّویش زعیم و بزرگ این قبیله بود. دومین شهرک را «غَطغَط» نامید و قبیله عتیبه در آن جا گرفتند،(1) زعیم و بزرگ این قبیله سلطان بن نجاد بود. بعدها شهرک هایی در مناطق ظبیع، بدع، سنیسف، اخضر، طسم و رویضه بنا شد.(2) تا سال 1950 میلادی 152 هجره ساخته شد. فواد حمزه تعداد این هجره ها را تا سال 1347 قمری 122 عدد گزارش کرده است.(3)

عبدالعزیز، گروهی از عالمان و معلمان و صاحبان حرفه را برای آموختن دین و حرفه های مختلف همچون کشاورزی، تجارت، صنعت به میان شهرک نشینان فرستاد.(4)

او امر آموزش های دینیِ شهرک نشینان را به شیخ عبدالله بن عبداللطیف(5)

سپرد.(6)

شیخ عبدالله به تهیه و توزیع کتب و اعزام مبلّغان به شهرک ها اقدام کرد.(7)

دوری از شرک ظاهری و باطنی، انذار اهل بدعت و ظلم، دعوت به عبادت و توحید، اطاعت اوامر خداوند، وجوب اطاعت نمودن اولی الامر، وجوب اطاعت اوامر و ترک نواهی بر حسب فقه حنبلی، محتوای اصلی کتاب ها و فعالیت های تبلیغی مبلغان بود.(8)

ص: 95


1- . جون س حبیب، الاخوان السعودیون فی عقدین، ص 95.
2- . تاریخ نجد و دعوة الشیخ محمد بن عبدالوهاب، ص 413.
3- . فواد حمزه، قلب جزیرة العرب، ص 375.
4- . محمد صادق اسماعیل، الارهاب فی المملکة العربیة السعودیة، ص 41.
5- . عبدالله بن عبداللطیف بن عبدالله آل عمیر در سال 1297 ق در توابع احساء دیده به دنیا گشود و در سال 1377 ق درگذشت. (عبدالله بن عبد الرحمن آل بسّام، علماء نجد خلال ثمانیة قرون، ج 4، ص 290). فاسیلیف براین باور است که عبدالعزیز مبدع شهرک نشینی نبوده است بلکه شیخ عبدالله بن عبداللطیف و شیخ عیسی قاضی احساء و شیخ عبدالکریم مغربی موسسان حرکت شهرک نشینی بادیه نشینان بوده اند. (ایلکسی فاسیلیف، تاریخ العربیة السعودیه، ص295).
6- . مضاوی الرشید، تاریخ العربیة السعودیه بین القدیم و الحدیث، ص 95. عبدالله بن لطیف در میان شهرک نشینان جایگاه بسیار مهم و پر نفوذی یافت؛ به طوری که پس از درگذشت وی در سال 1922 میلادی عبدالعزیز گفت: «امروز من حاکم نجد هستم».
7- . به عنوان مثال وی عبدالله عنقری و پس از مدتی عمر بن محمد بن سالم به شهرک ارطاویه فرستاد. (مضاوی الرشید، تاریخ العربیة السعودیه بین القدیم و الحدیث، ص 93).
8- . صلاح الدین مختار، تاریخ المملکة العربیة السعودیة فی ماضیها و حاضرها، ج2، ص 147 و 148.

پس از گذشت مدتی از سکونت بادیه نشینان در شهرک ها و آموختن تعالیم وهابیت، با عبدالعزیز هم پیمان شدند و با الهام از آیه 103 سوره آل عمران(1)

خود را اخوان نامیدند.(2) بعدها با عنوان اخوان التوحید شهرت یافتند. در میان سال های 1912 تا 1925 میلادی اخوان التوحید همانند شمشیری برّان در دست عبدالعزیز بود(3)و

توانست قبائل متمرّد را مطیع و فتوحات بزرگی را برای عبدالعزیز به ثمر آوردند.

ویژگی های اخوان التوحید

اخوان التوحید به چند ویژگی شهرت یافت:

الف) کافر و مشرک خواندن سایر مسلمانان: اخوان التوحیدی ها بر این باور بودند که تنها آنان سرّ و حقیقت دین را دریافته اند(4)

و بادیه نشینان و مخالفین فکری خویش را اعم از اهل سنّت و شیعیان را خارج از اسلام و کافر می دانستند.(5)

برهمین اساس ریختن خون و غارت اموال آنان را خلال می دانستند و تنها سلام همتایان اخوانی خود را پاسخ می دادند و از خوردن ذبیحة دیگران خودداری می کردند.(6)

به عنوان مثال اخوان، هنگام فتح طائف به مسلمانان اهل سنت ساکن در طائف رحم نکردند؛ آنان «شیخ زواوی» مفتی شافعی مذهبان و پسران شیخ عبدالقادر شیبی خادم کعبه را کشتند.(7)

اخوانی ها از عبدالعزیز به دلیل تفاهم با شیعیان احساء و قطیف گله مند شدند، به همین دلیل از وی

ص: 96


1- . >وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَینَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً وَ کُنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها کَذلِکَ یبَینُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ< (آل عمران، آیه 103).
2- . السعودیون و الحل الاسلامی، ص 555. بر اساس این آیه خداوند به مومنین تذکر می دهد که آنان پیش از اسلام با هم دشمن بودید اما اکنون به برکت اسلام و ایمان برادران و اخوان یکدیگر هستید.
3- . موسوعة المملکة العربیة السعودیة، ج 14، ص 181 و أمین الریحانی، تاریخ نجد الحدیث، ص 234.
4- . جون س حبیب، الاخوان السعودیون فی عقدین، ص 83.
5- . امین الریحانی، همان، ص 238 و 239 و ص 218؛ علی الوردی،. لمحات اجتماعیة من تاریخ العراق الحدیث، ملحقات ج 6، ص 228...؛ امین الریحانی، ملوک العرب، ج 2 ص 565 و ایلکسی فاسیلیف، تاریخ العربیة السعودیة، ص299.
6- . علی الوردی، لمحات اجتماعیة من تاریخ العراق الحدیث، ملحقات ج 6، ص 218.
7- . همان، ص 228.

خواستند که رفتارش را در برابر آنان تغییر دهد و از آنان بخواهد اسلام بیاورند و در صورت امتناع از پذیرش اسلام، آنان را بکشد.(1) الکسی فاسیلیف درباره وضعیت شیعیان عربستان در عصر اخوان چنین می نویسد:

در سال 1927م علمای وهابی با تحریک اخوان، نامه ای به عبدالعزیز نوشته و از وی خواستندکه شیعیان را از خواندن نماز در اماکن عمومی، دعا برای اهل بیت پیامبر، احتفال به وفات پیامبر و اهل بیتش، رفتن به زیارت کربلا و نجف منع کند. آنان از عبدالعزیز خواستند شیعیان را به آموختن دین خدا بر حسب آموزه های کتاب الاصول الثلاثة محمد بن عبدالوهاب وادار کند و به تخریب ضریح های شیعه دستور دهد. لکن عبدالعزیز دریافت که این سخنان از سر تندروی و افراط است و بدان عمل ننمود.(2)

ب) خشونت و بی رحمی: حافظ وهبه در این باره می نویسد:

هرگاه نام اخوان بر ساکنان مرزهای عراق، شرق اردن، و کویت برده می شد رعب دل هایشان را فرا می گرفت(3) ... غالب اخوانی ها در مواجهه با دشمن هیچ رحمی نداشتند آنان هنگام جنگ کسی را زنده نمی گذاشتند. در واقع آنان پیک مرگ بودند.(4) با آن که امیر عبدالعزیز و علما همواره اخوان را به رفق مدارا با مخالفین و پرهیز از قتل اسیران و پناهندگان سفارش می کردند امّا انان به این توصیه ها توجهی نداشتند و به رفتار خود ادامه می دادند.(5)

اخوانی ها حتی به زنان و کودکان(6) و اسراء و پناهندگان رحم نمی کردند. (7) سال 1925 میلادی هنگامی که «فیصل الدویش» مدینه را محاصره نمود. اهالی مدینه حاضر به

ص: 97


1- . امیر سعود بن هذلول، تاریخ ملوک آل سعود، ص 186.
2- . ایلکسی فاسیلیف، تاریخ العربیة السعودیة، ص397.
3- .[3] همان، ص 285.
4- . همان، ص 287.
5- . همان، ص 288.
6- . علی الوردی، لمحات اجتماعیة من تاریخ العراق الحدیث، ملحقات جلد 6، ص 226.
7- .[7]حافظ وهبة، همان، ص 377.

تسلیم شدند. اما خود را از غضب و خشونت فیصل در امان نمی دیدند. برای همین نامه ای به عبدالعزیز نوشتند و از وی خواستند یکی از فرزندانش را بفرستد تا خودشان را به او تسلیم کنند و از قساوت و خشونت فیصل در امان بمانند.(1)هم چنین حامد الگار درباره خشونت اخوان التوحید گفته است:

«اخوان در شهرهایی مانند طائف، بریده و هدی مردم را علناً قتل عام کردند.»(2)

ج) تحجّر و مخالفت با ابزارهای نو (تکنولوژی روز). اخوان التوحید معتقد بود صنایع جدیدی همچون تلگراف، تلفن، بی سیم، برق، تلویزیون، ماشین، هواپیما ابزار شیطان اند و نباید از آن ها بهره برد. عبدالعزیز که به نقش صنایع در رفع دشواری ها واقف بود به وارد ساختن آن ها اقدام ورزید. همین مسئله اخوان را از عبدالعزیز گله مند ساخت و در نامه ای به عبدالعزیز از این رفتار وی انتقاد نمودند.(3)

حافظ وهبه درباره رفتارهای متحجرانه اخوان چنین می نویسد:

آنان استفاده از عقال را بدعت منکر می دانستند بلکه برخی پا را از این هم فراتر گذارده و گفتند عقال، لباس کفار است و باید با مسلمانانی که چنین لباسی را می پوشند قطع رابطه کرد.(4)

فاسیلیف نیز گفته است:

از همه موسیقی ها به جز صدای طبل پرهیز می کردند. اخوان قهوه نمی نوشیدند: زیرا در زمان پیامبر نوشیدن قهوه رایج نبود. آنان از کشیدن سیگار همانند خوردن سمّ وحشت داشتند.(5)

د) لباس و ظاهر: در ظاهر و لباس هم از دیگران متمایز بودند، پیراهنشان قدری کوتاه تر از سایر افراد بود. دستار سفیدی به سر می بستند. ریش هایشان را بلند می کردند

ص: 98


1- .[1]زرکلی، الأعلام، ج5، ص 166و سنت جون فیلبی، تاریخ نجد و دعوة الشیخ محمد بن عبدالوهاب، ص 451.
2- . حامد الگار، وهابیگری، ص 41.
3- . امیر سعود بن هذلول، تاریخ ملوک آل سعود، ص 186.
4- . حافظ وهبه، همان، ص285 و 286.
5- .[5] ایلکسی فاسیلیف، تاریخ العربیة السعودیة، ص299.

و سبیل هایشان را می تراشیدند. استفاده از عقال را بدعت می دانستند در عوض عمامه به سر می بستند. آنان از کفش های متداول استفاده نمی کردند بلکه از نوع خاصی که از کفش که بدان صندل گفته می شد استفاده می کردند.(1) این تفاوت بدان دلیل بود که آنان بر این باور بودند که پیامبر نیز چنین لباس می پوشیده است.(2)

عقاید و رفتارهای تند و افراطی به تدریج راه اخوان را از عبدالعزیز جدا کرد تا آن که در سال 1344 ه.ق / 1925 م سرکردگان اخوان نامه ای خطاب به عبدالعزیز نوشتند(3) و مراتب گلایه و مخالفت خود را در مورد برخی از رفتارهای عبدالعزیز متذکر شدند؛ از آن جمله: مخالفت با اعزام فیصل(4) به همراه فیلبی به لندن؛ مخالفت با اعزام سعود(5) به مصر؛ مخالفت با وارد ساختن ابزارها و صنایع نو همچون ماشین، هواپیما، تلگراف، بی سیم به سرزمین اسلام؛ مخالفت با هم نشینی عبدالعزیز با اروپایی ها و برقرای ارتباط با آنان؛ مخالفت با اجازه دادن عبدالعزیز به عشائر عراق و عشائر شرق اردن برای برخورداری از مرتع ها و اراضی عربستان؛ مخالفت با سکوت عبدالعزیز درقبال شیعیان احساء و قطیف. (6)

عبدالعزیز برای رفع کدورت و جلب حمایت اخوان، بزرگان اخوان را به شرکت در گردهمایی 25 رجب 1345 قمری / 1926 میلادی در ریاض فراخواند.(7) اما بزرگان اخوان در این گردهمایی حاضر نشدند و فرزندان و نمایندگانشان را فرستادند.(8)

این

ص: 99


1- . جون س حبیب، الاخوان السعودیون فی عقدین، ص 75.
2- . همان، ص 75.
3- . ابراهیم بن محمد القاضی، تاریخ القصیم السیاسی، ص 160.
4- . یکی از فرزندان عبدالعزیز.
5- . یکی از فرزندان عبدالعزیز.
6- . امیر سعود بن هذلول، تاریخ ملوک آل سعود، ص 186 و حافظ وهبه، جزیرة العرب فی القرن العشرین، ص318.
7- . اسامی برخی از بزرگان اخوان: فیصل بن الدویش، سلطان بن نجاد، ضیدان بن هذلین، فرحان بن مشهور.
8- . هاری سنت جون فیلبی، تاریخ نجد و دعوة الشیخ محمد بن عبدالوهاب، ص 482، البته حافظ وهبه براین باور است که در میان بزرگان اخوان تنها فیصل الدویش در این گردهمایی شرکت نمود. (حافظ وهبه، همان، ص318).

گردهمایی با صدور بیانیه ای از جانب علمای نجد و ملقب شدن عبدالعزیزبه لقب «ملک و پادشاه حجاز» پایان یافت. فیصل الدویش اندکی پس از این همایش، مخالفت خود را با حمله به مزرهای عراق و کشتن تعدادی از مرزداران نشان داد.(1) عبدالعزیز دو گردهمایی دیگر نیز برگزار نمود اما توفیقی نیافت، زیرا سران اخوان شرکت نمی کردند و به حمله های خود به مرزداران و مرزنشینان ادامه می دادند. سر انجام عبدالعزیز 30 مارس 1929 میلادی(2)

در محلی به نام سبله(3) به مصاف اخوان آمد. اخوان التوحید در کمتر از یک روز به شدت شکست خورد و بسیاری از آنان کشته شدند سلطان بن بجاد فرار کرد فیصل الدویش به سختی مجروح شد و انتظار مرگ او می رفت. زن و فرزندان فیصل با گریه و خواهش از عبدالعزیز خواستند به فیصل الدویش اجازه دهد در حال آزادی بمیرد. عبدالعزیز درخواستشان را اجابت نمود. فیصل الدویش توسط قومش به ارطاویه منتقل شد.(4) اما این پایان داستان اخوان نبود، زیزا فیصل الدویش سلامتی خود را باز یافت، ضیدان بن حثلین یکی از بزرگان اخوان بود که در جنگ سبله حضور نداشت به حمایت از اخوان برخاست. عبدالله بن جلوی (از وابستگان عبدالعزیز) ضیدان را به پیکار فراخواند و فرزندش فهد را همراه با سپاهی به عیینه فرستاد تا با وی بجنگند. فهد، ضیدان را به مذاکره فراخواند لکن او را فریفت و ضیدان و همراهانش را کشت. قبیله عجمان پس از اگاهی از قتل شیخشان بر آشفتند و به فهد حمله کردند و او را کشتند. پس از این ماجرا قبایل عجمان و فیصل الدویش دوباره گرد آمدند و خود را آماده حرکت و مصافی نو با عبدالعزیز نمودند. اما شکست های پیاپی در وقعة رضا(5) ،

ص: 100


1- . عارف مرضی الفتح، الایجاز فی تاریخ البصره و الاحساء و النجد و الحجاز، ج 2، ص 474 و 476 و ماکس فرایهیر فون اوبنهایم، البدو، ج 3 ص 118 .... حافظ وهبه، جزیرة العرب فی القرن العشرین، ص 321.
2- . 19 / 10 / 1347 هجری.
3- .[3]سبله نام محلی در نزدیکی زلفی است.
4- . عارف مرضی الفتح، همان، ج 2، ص 483 و حافظ وهبه، جزیرة العرب فی القرن العشرین، ص 324.
5- . وقعة الرضا نام یکی از پیکارهای اخوان با قبیله عوازم است. اخوان در این جنگ شکست خورد و مجبور به عقب نشینی شد.

وقعة امّ رضمة(1) ، وقعه نفیر(2)

تعداد یاران و قدرت اخوان را به شدت کاست و آنان را پراکنده ساخت. در نهایت فیصل الدویش در 10 ینایر 1930 و برخی از رهبران باقیمانده اخوان همچون نایف بن محمد بن حثلین خود را به مقامات بریتانیا تسلیم نمودند.(3) مقامات انگلیسی آنان را در اختیار عبدالعزیز قرار دادند.

وقایع سال 1912 میلادی

فیصل در سال 1912 به ساکنین مرزهای عراق حمله برد و تعدادی از شترهای آنان را غنیمت گرفت. فیصل الدویش، شترهای فهد الدغیم بن هذال و قبیله اش را غارت نمود. در میانه راه تشنگی بر انان غلبه کرد و سی نفر از یاران فیصل هلاک شدند و شتران در بیابان رها شده و به نزد صاحبانشان بازگشتند. (4)

وقایع سال 1916 میلادی

به رسمیت شناخته شدن مرزهای حکومت عبدالعزیز در سال 1915. ششم دسامبر 1915 معاهده ای میان عبدالعزیز و بریتانیا امضا شد و بر حسب آن، پادشاهی عبدالعزیز بر مناطق نجد، احساء، قطیف و جبیل و ملحقات آن به رسمیت شناخته شد. در صورت وقوع حمله به حکومت عبدالعزیز بریتانیا وی را یاری خواهد کرد.

وقایع سال 1919 میلادی

پیکار اخوان با سپاه شریف: خالد بن منصور بن لوی، پسر عموی شریف مکه بود. در اثر بروز واقعه ای از وی کناره گرفت و به محلی به نام خرمه رفت و به دشمنی با وی برخاست. شریف سپاهی را برای بازگرداندن وی فرستاد و عبدالعزیز پس از اطلاع از این امر، سپاه کوجکی را برای تکریم و کمک به خالد فرستاد. سپاه شریف سه بار به

ص: 101


1- . عارف مرضی الفتح، همان، ج 2، ص 491.
2- . همان، ج 2، ص 493.
3- . همان، ج 2 ص 496.
4- . مجلة لغة العرب، سال دوم، شعبان 1330، ج 2، ص 75.

خالد حمله کرد، اما در هر سه حمله شکست خورد. اخوان بسیاری از سپاهیان شریف را کشت و اموالشان را به غنیمت برد.(1)

24 شعبان 1337 قوای شریف عبدالله وارد شهر تربة شدند. عبدالعزیز احساس خطر کرد و چهار هزار نفر از قوای خود را در نزدیکی مرزهای خود با تربه مستقر نمود.(2)

شب 25 شعبان اخوان حملات خود را به سپاه های شریف آغاز نمود و پی در پی آنان را ذبح می نمود تا آنجا که نهری از خون در شهر جاری شد.(3)

سپس آنان را غارت نمودند. تنها شریف عبدالله و دوازده نفر از سربازان همراه با وی توانستند از این معرکه جان سالم به در ببرند.(4)

وقایع سال 1920 میلادی
اشاره

واقعه حمض 1920 میلادی:(5) 28 شعبان 1338 مصادف با 18 مایو 1920 سپاه دو هزار نفری فیصل الدویش با سپاه «کویتی شیخ دعیج بن سلمان الصباح» در محلی به نام حمض پیکار نمود.(6) فیصل الدویش پیروز شد و همه سپاه شیخ دعیج (به جز شیخ دعیج و تعداد اندکی از همراهانش) همگی کشته شدند.(7)

12 رمضان 1338 مصادف با 30 مایو 1920: جمعی از طرف سالم بن الصباح پادشاه کویت برای پی گیری جنایت فیصل الدویش و گفت وگو با عبدالعزیز به عربستان رفتند. عبدالعزیز در پاسخ آنان گفت: وی در این اقدام، نقشی نداشته است و سعی در

ص: 102


1- . عارف مرضی الفتح، الایجاز فی تاریخ البصره و الاحساء و النجد و الحجاز، ج 2، ص 422 و 423.
2- . عارف مرضی الفتح، همان، ص 424.
3- . همان، ص 424.
4- . همان، ص 424.
5- . همان، ص429.
6- . همان، ص 429 و حافظ وهبه این واقعه ر ا در شمار وقائع سال 1919 میلادی آورده است. (جزیره العرب فی القرن العشرین، ص 376).
7- . سعود بن هذلول، تاریخ ملوک آل سعود، ص 123.

بازگرداندن فیصل داشته که پیک وی دیر هنگام به فیصل رسیده است. بلکه از آنان معذرت خواهی نمود و گفت تمام غنائم آنان را بازخواهد گرداند.(1)

واقعه جهراء 26 محرم 1339 قمری مصادف با 10 اکتبر 1920: اوایل سال 1338 هجری بود که عبدالعزیز به «هایف بن شقیر» که یکی از بزرگان قببیله مطیر بود اجازه داد شهرکی در کنار آب های قربة بنا کند.(2) این اقدام شاه کویت را بر آشفت و اعلام کرد این منطقه متعلق به کویت است. اما عبدالعزیز و هایف به سخنان شاه کویت اعتنا نکردند. شاه کویت برای بیرون کردن هایف از این منطقه، سپاهی چهارصد نفری را فرستاد. عبدالعزیز پس از اطلاع از این امر، فیصل الدویش را مامور نمود به یاری هایف برود.(3) فیصل الدویش همراه با چهار هزار سرباز به سپاه کویت حمله نمود و بسیاری از آنان را کشت. باقیماندگان به قلعه حمراء پناه بردند.(4) فیصل سه روز قلعه را محاصره کرد و به مذاکره با آنان پرداخت. در نهایت هواپیماهای بریتانیا به کمک کویت آمده و سپاه فیصل را فراری دادند.(5)

این واقعه به دلیل وقوع در منطقه ای به نام «جهراء» به واقعه جهراء شهرت یافت.

کتک زدن یک زن به جرم پوشیدن لباس حریر

در تاریخ 10 آوریل 1920 میلادی در «هفوف» زنی از «قبیله سبیع» لباسی رنگارنگ از جنس حریر به تن کرده بود و برای دیدن خواهرش که همسر ابن جلوی بود به این محل امده بود. یکی از اخوان وی را دید و به شدت او را کتک زد.

ص: 103


1- . عارف مرضی، همان، ص429 و 430 و سعود بن هذلول، تاریخ ملوک آل سعود، ص 123.
2- . ایلکسی فاسیلیف، تاریخ العربیة السعودیة، ص 330.
3- . سعود بن هذلول، تاریخ ملوک آل سعود، ص 123 و 124.
4- . عارف مرضی الفتح، الایجاز فی تاریخ البصره و الاحساء و النجد و الحجاز، ج 2، ص 442؛ امیر سعود بن هذلول، تاریخ ملوک ال سعود، ص 127؛ حافظ وهبة، جزیرة العرب فی القرن العشرین، ص 376 و فواد حمزه، قلب جزیرة العرب، ص 381 و 382.
5- . عارف مرضی الفتح، همان، ص 442.

ابن جلوی آن مرد و سایر اخوانی ها را گرفت شترهایشان را مصادره نمود و مرد اخوانی را تازیانه زد.(1)

واقعه دکاکه

26 دسامبر 1920 اخوان به رهبری فیصل الدویش به خیمه گاه های عجمان و رشیدی ها حمله برد. برخی از این واقعه با نام «واقعه دکاکه» یاد می کنند. (2)

وقایع سال 1921 میلادی

حمله به حایل و تسلیم شدن آن:(3) عبدالعزیز فرزندش سعود را همراه با سپاهی متشکل از قبایل عتیبه، قحطان، مطیر، حرب و دیگر قبایل را به سوی حائل فرستاد.(4) این سپاه ابتدا به قبیله های شمر و عشایر ابن رشید حمله کرد و آنان را کشت و اموالشان را غنیمت گرفت. سپس حائل را به مدت سه ماه محاصره کردند. در این مدت، امیر عبدالله بن متعب به سپاه اخوان پناهنده آورد. پس از سه ماه عبدالعزیز مجبور شد به دلیل کمبود خرج و آذوقه انان را به ریاض فرا بخواند.(5) اندکی پس از بازگشت سپاه عبدالعزیز، امیر حائل (محمد بن طلال آل رشید) به دسته کوچکی از سپاهیان عبدالعزیز که در یکی از روستاهای نزدیک حائل مستقر بودند حمله کرد و آنان را کشت. عبدالعزیز پس از آگاهی از این واقعه، فیصل الدویش را به همراه سه هزار سرباز مامور به محاصره دوباره حائل نمود. لکن امیر حائل به همراه 1500 سرباز از شهر خارج شده و در نیصیه که دارای قلعه محکمی بود جای گرفته بود. عبدالعزیز با ده هزار سرباز به فیصل الدویش ملحق شد و عرصه را بر محمد بن طلال، امیر حائل تنگ

ص: 104


1- . جون س حبیب، الاخوان السعودیون، ص 81.
2- . عارف مرضی الفتح، همان، ص 446.
3- . جمعی از نویسندگان، موسوعة المملکة العربیة لسعودیة، ج 14، ص 182.
4- . پیش از این ذکر شد که مطیر و عتیبه از هسته های اصلی اخوان به شمار می آمدند.
5- . عارف مرضی الفتح، الایجاز فی تاریخ البصره و الاحساء و النجد و الحجاز، ج 2، ص 451 و 452.

نموده و بسیاری از آنان را کشتند و ابن طلال فرار کرد.(1) در نهایت در 29 صفر 1340 قمری مصادف با 31/10/1921 میلادی شهر نائل به تصرف اخوان در آمد. ناصر السعید که خود از اهالی حائل بود از کشته شدن 160 نفر در یک نقطه و سوزانده شدن 47 نفر در نقطه ای دیگر سخن گفته است.(2)

وقایع سال 1922 میلادی

حمله اخوان به عشایر آبار: ماه رجب 1340 قمری مصادف با 11 نارس 1922 میلادی، اخوانی ها به عشایر حوالی أبار(3) حمله برده و آنان را غارت کردند.(4)

وقایع سال 1924 میلادی
اشاره

حمله اخوان به شرق اردن و عمان: در نیمه آگوست 1924 میلادی حدود 1500 نفر از اخوانی ها به اردن سپس عمان حمله ور شدند که هواپیماهای بریتانیا آنان را به خاک و خون کشید و تنها 100 تن از آنان زنده ماندند.(5)

حمله به طائف 1924م:(6) اواسط سال 1342 قمری سپاهی متشکل ازشهرک های مختلف اخوانی (در راس آنان سلطان بن نجاد) به سوی طائف حرکت کرد.

6 صفر 1343 قمری مصادف با 7 سبتامبر 1924 سپاه اخوان وارد طائف شد.(7)

هذلول نیز در این باره می نویسد:

ص: 105


1- . همان، ص 453 و امیر سعود بن هذلول، تاریخ ملوک العرب، ص 134.
2- . سید مهدی علیزاده موسوی، سلفی گری و و هابیت، ج1، ص 378 و تاریخ آل سعود، ص 104 و 105.
3- .[3] سی میلی جنوب ناصریه.
4- . (و استولوا علی اعداد کبیرة من المواشی ثم مضواللهجوم علی مفزرة من الشرطة الهجانة (الفت لحمایة عشائر المنتفق) کانت علی بعد 20 میلا بعیدا الی الجنوب فی الشقره و قد انسحب الشرطة الی تل اللحم بعد معرکة شدیدة خسروا فیها خسائر جمّه، وکان الهجوم من دون تحریض، و یحتمل ان یکون اثاره حمود بن سویط، و یختلف عدد الاخوان حسب الاخبار ما بین 1200 - 5000 (نجده صفوه، الجزیرة العربیة فی الوثائق البریطانیة، ج6 ص 365).
5- . عارف مرضی الفتح، الایجاز فی تاریخ البصره و الاحساء و النجد و الحجاز، ج 2، ص 467.
6- . همان، وهیم طالب محمد، تاریخ الحجاز السیاسی، ص376 و حضور سلطان بن نجاد / تاریخ الدولة السعودیة حتی الربع الاول من القرن العشرین، ص110.
7- . عارف مرضی الفتح، الایجاز فی تاریخ البصره و الاحساء و النجد و الحجاز، ج 2، ص 468.

«اخوان بسیاری از مردم بی گناه را کشت.»(1) علی الوردی درباره جنایت های اخوان در جریان حمله به طائف چنین می نویسد:

اخوان همانند سیل ویرانگر وارد شهر طائف شد، آنان در کوچه و بازار می گشتند و هر که را می دیدند به آتش می کشیدند. درهای خانه های می شکستند و به زور وارد خانه ها می شدند. اموال را غارت و اهل خانه را می کشتند. آنان به جز اخوان، همه را کافر می خواندند و جان و مالش را حلال بر خود حلال می دانستند. چنانکه شیخ زواوی مفتی شافعی مذهبان و پسران شیخ عبدالقادر الشیبی از خادمان کعبه را کشتند.(2)

فیلبی معتقد است: اخبار مربوط به جنایت های اخوان در طائف، بی پایه و اساس نیست. لکن این اخبار مبالغه آمیز بوده و از سوی خاندان شریف منتشر شده است.(3)

وی دربارة حمله اخوان به طائف می گوید:

سلطان بن بجاد و سپاهش با ساکنان طائف پیکار کرد و آنان را مطیع خویش ساخت. آنان با مشرکین جنگیدند. سپاه ابن بجاد همه خانه ها و انسان ها را غارت کردند. در واقع تعداد کشتگان کمتر از سیصد نفر بود که تعدادی از آنان در حین فرار کشته شدند.(4)

فتح مکه

در سال 1338 ه-/ 1919م سپاه عبدالعزیز وارد مکه شد. فیلبی درباره کیفیت تصرّف مکه می گوید:

شریف حسین نیز از مکه گریخت. سلطان بن نجاد به سادگی بر مکه تسلط یافت. مردم مکه مقاومتی نشان ندادند. سلطان بن نجاد به ساکنان

ص: 106


1- . امیر سعود بن هذلول، تاریخ ملوک آل سعود، ص 153.
2- . علی الوردی، لمحات اجتماعیة من تاریخ العراق الحدیث، ملحق، ج 5، ص 228.
3- . سنت جون فیلبی، تاریخ نجد و دعوة الشیخ محمد بن عبدالوهاب، ص449.
4- . همان، ص550.

مکه امان داد. سپاهیان سلطان بن نجاد قصرهای شریف را غارت کردند و تمام مقامات و قبرها و ضریح های ائمه اسلام را تخریب نمودند.(1)

حمله اخوان به عشایر عراق در 1924 میلادی

جون غلوب باشا می نویسد:

اوایل آذز 1924 میلادی بود که به ناصریه سفر کردم. پس از گذشت مدتی کوتاه، فیصل الدویش به عشایر و گلّه داران عراقی که در نزدیکی انصاب بودند حمله کردند. ..... پس از چند روز اخوان بار دیگر به قبایل و عشایر بنی سلامة و یعاجب که کارشان دامداری بود حمله کردند و صدها نفر را کشتند؛ هزاران گوسفند، تعداد زیادی الاغ، خیمه، لباس، اموال، مواد غذایی را باخود به غنیمت بردند.(2)

جون غلوب باشا در ادامه می گوید:

بدون شک ابن سعود اجازه چنین غارت وحشیانه ای را صادر نموده تا بدین وسیله عراق را به دلیل پناه دادن به پناهندگان اخوانی مجازات کند، لکن وی همواره در سخنان رسمی اظهار بی اطلاعی کرده است.(3) اخوان پس از آن در 26 صفر 1434 مصادف با 26/9/1924 به نیروهای تحت رهبری شریف علی بن حسین حمله کردند و آن ها را کشتند و به انبارهای مهم اسلحه آنان دست یافتند.

حمله به ظفیر عراق و کشتار پنجاه نفر از عراقی ها

26 دسامبر 1924 اخوان به قبیله ظفیر عراق حمله کرد و پنجاه نفر از عراقی ها را کشت.(4)

بدر الدین عباس الخصوصی در این باره گفته است: «اخوان به پیروزی هایش در طائف و حجاز بسنده نکرد، آنان برای نشر و تبلیغ دین و آیین خود به عشایر و قبایلی که در اردن، عراق و کویت بودند حمله می کردند.»(5)

ص: 107


1- . همان، ص 451.
2- . جون غلوب باشا، حرب الصحراء؛ غارات الاخوان - الوهابیین - علی العراق، ص 125 و 126.
3- .[3]همان، ص 126.
4- . عارف مرضی الفتح، الایجاز فی تاریخ البصره و الاحساء و النجد و الحجاز، ج 2، ص 470.
5- . بدر الدین عباس الخصوصی، معرکة الجهراء، ص 40.
حمله اخوان به اردن و عمان

گروهی از اخوان التوحید به شرق اردن و عمان حمله کردند.(1) صبح روز 14 اوریل 1924 میلادی کلنل بیک ، زنانی را دید که به سوی او می آیند و فریاد می زنند: اخوان ... اخوان. سپس گفتند اخوان به روستای طنب حمله نموده و بیشتر ساکنانش را ذبح کشته است و اکنون در راه عمان هستند. کلنل بیک خیلی زود چند هواپیما و سپاهی را به سوی اخوان گسیل نمود و آنان را شکست داد.(2)

وقایع سال 1926 میلادی

تازیانه زدن به رئیس دیوان ملکی در سال 1926 میلادی: اخوان رئیس دیوان ملکی را به دلیل تاخیر در حضور نماز جماعت در حضور مردم تازیانه زد. (3)

وقایع سال 1927 میلادی

حمله اخوان به اطراف کویت: در 1927 میلادی گروه پانصد نفره ای از اخوان التوحید به روستایی در نزدیکی جهراء حمله کرده و شتر ها و گوسفندان روستانشینان را غارت کردند.(4)

حمله به مرزنشینان عراقی: فیصل الدویش در اکتبر 1927 گروهی را به سوی مرزداران عراقی فرستاد. آنان تعدای از مرز داران را کشتند. فصیل با این کار مخالفت خود را با گردهمایی ریاض نشان داد.(5)

ص: 108


1- . علی الوردی، لمحات اجتماعیة من تاریخ العراق الحدیث، ملحقات ج 6، ص 225 و 226.
2- . همان، ص 225، فواد حمزه، قلب جزیرة العرب، ص 386.
3- . جمعی از نویسندگان، الجماعات الاسلامیه و العنف، ص 361.
4- . مجلة لغة العرب العراقیة، ج5، ص 637.
5- . حافظ وهبه، جزیرة العرب فی القرن العشرین، ص321.
وقایع سال 1928 میلادی

حمله اخوان به افداویه: 5 شعبان 1346 قمری علی بن عشوان یکی از بزرگان اخوان به افداویه(1)

حمله برد. پس از کشتن رئیس این قبیله، شتر و گوسفندهای آنان را غارت کردند.(2)

وقایع سال 1929 میلادی
حمله اخوان به مردم کویت

در 21 ینایر 1929 میلادی ضیدان بن حثلین که شیخ عجمان و از جمله اخوان التوحید بود همراه با جماعتی به قبایل دامدار در شمال کویت حمله بردند و چند صد گوسفند و الاغ را غارت کرده و شش دامدار را کشتند. (3)

نتیجه

اخوان التوحید، از جمله جنبش های تکفیری بودند که کارنامه آنان مملو از قتل، ذبح، غارت و ویرانگری مسلمانانی است که تنها جرمشان پیروی نکردن از آیین اخوانی هاست.

ص: 109


1- . نام قبیله ای در کویت.
2- . محمد نصیف، اخبار نجد من مجلة لغة العرب البغدادیة، ص 176 و عارف مرضی الفتح، الایجاز فی تاریخ البصره و الاحساء و النجد و الحجاز، ج 2، ص 476.
3- . عارف مرضی الفتح، همان، ص 481.
منابع

1. محمد نصیف، اخبار نجد من مجلة لغة العرب البغدادیة، محمد نصیف، تحقیق قاسم بن خلف الرویس، جداول، چاپ اول، بیروت، 2014م.

2. جون س حبیب، الاخوان السعودیون فی عقدین، دارالمریخ، ریاض 1419ق.

3. محمد صادق اسماعیل، الارهاب فی المملکة العربیة السعودیة، دارلعلوم، چاپ اول،1431ق.

4. زرکلی، خیرالدین بن محمود، الأعلام، دارالعلم للملایین، چاپ پانزدهم، 2002م.

5. خطیب، سید عبدالحمید، الامام العادل صاحب الجلالل الملک عبدالعزیز بن عبدالرحمن الفیصل، مطبعة المصطفی البابی و اولاده، قاهره، چاپ اول، 1370ق.

6. عارف مرضی الفتح، الایجاز فی تاریخ البصره و الاحساء و النجد و الحجاز، دارالعربیة للموسوعات.

7. ماکس فرایهیر فون اوبنهایم، البدو، ترجمه محمد بیکو، چاپ دوم، شرکة دارالوراق للنشر المحدودة، 2007م.

8. وهیم طالب محمد، تاریخ الحجاز السیاسی 1916- 1925، وهیم طالب محمد، چاپ اول، الدار العربیة للموسوعات، 2007م.

9. ایلکسی فاسیلیف، تاریخ العربیة السعودیة، چاپ اول، بیروت 1995 م.

10. مصاوی الرشید، تاریخ العربیة السعودیه بین القدیم و الحدیث، چاپ سوم، دارالساقی، بیروت، 2009م.

11. القاضی، ابراهیم بن محمد، تاریخ القصیم السیاسی، چاپ اول، دارالعاصمة، 1419ق.

12. مختار، صلاح الدین، تاریخ المملکة العربیة السعودیة فی ماضیها و حاضرها، دارالمکتبه الحیاة، بیروت، (بی تا).

13. السباعی، احمد، تاریخ مکه، چاپ هَشتم، 1999م.

14. امیر سعود بن هذلول، تاریخ ملوک آل سعود، مطابع الریاض، چاپ اول، 1380ق.

15. سنت جون فیلبی، تاریخ نجد و دعوة الشیخ محمد بن عبدالوهاب، ترجمه عمر دیراوی، چاپ اول، مکتبة المدبولی، قاهره1414ق.

16. أمین الریحانی، تاریخ نجد الحدیث، المطبعة العلمیة لیوسف صادر، بیروت، 1928م.

17. البسام، عبدالله بن محمد، تحفة المشتاق فی اخبار نجد و الحجاز و العراق، دارالعرب و دارالنور، دمشق 2013م.

18. توحید المملکة العربیة السعودیة, ترجمة محمد المانع ص 152

ص: 110

19. بیربی جان، جزیرة العرب، ترجمه نجده هاجر و سعید الغز، المکتب التجاری للطباعة و التوزیع و النشر، بیروت، (بی تا).

20. حافظ وهبة، جزیرة العرب فی القرن العشرین، چاپ اول، الدار العربیة للموسوعات، 2010م.

21. مرکز السمبار، الجماعات الاسلامیه و العنف، مجموعه مقالات، چاپ اول، دبی 2012م.

22. جون غلوب پاشا، حرب الصحراء؛ غارات الاخوان- الوهابیین- علی العراق، ترجمه صادق عبدالرکابی، چاپ اول: الاهلیه للنشر و التوزیع، عمان، 2004م.

23. جلال کشک، محمد، السعودیّون و الحلّ الاسلامی، محمد جلال کشک، چاپ چهارم، قاهره 1404ق.

24. علیزاده موسوی، سید مهدی، سلفی گری و وهابیت، چاپ ششم، آوای منجی، قم، 1393ش.

25. پول بون آنفان و گروه نویسندگان، شبه جزیره عربستان در عصر حاضر، چاپ اول، آستان قدس رضوی، چاپ اول، مشهد 1380ش.

26. آل بسام، عبدالله بن عبدالرحمن، علماء نجد خلال ثمانیة قرون، دارالعاصمة، چاپ دوم، ریاض 1419ق.

27. فواد حمزه، قلب جزیرة العرب، مکتبة النصر الحدیث، چاپ دوم، ریاض 1388ق.

28. الوردی، علی، لمحات اجتماعیة من تاریخ العراق الحدیث، چاپ اول، انتشارات شریف الرضی، قم 1371ش.

29. احمد عس---ه، معجزة فوق الرمال، چاپ سوم، (بی جا) 1972م.

30. حمد الجاسر، معجم الجغرافی للبلاد العربیة السعودیة، چاپ اول، (بی جا) 1397ق.

31. الخصوصی، بدرالدین عباس، معرکة الجهراء، جامعة الکویت، کویت (بی تا).

32. امین ریحانی، ملوک العرب، دارالجیل، چاپ هشتم، بیروت 1987م.

33. المملکه العربیة السعودیة فی مائة عام، ،ریاض، 1428ق.

34. جمعی از نویسندگان، موسوعة المملکة العربیة لسعودیة، مکتبه الملک عبدالعزیز العامة، ریاض 1428 قمری.

35. زرکلی، خیرالدین بن محمود، الوجیز فی سیرة الملک عبدالعزیز، بیروت دارالعلم للملایین.

36. الگار، حامد، وهابیگری، ترجمه احمد نمایی، چاپ دوم: آستان قدس رضوی، مشهد 1387 شمسی.

ص: 111

ص: 112

جریان شناسی تکفیری در افغانستان / سیدمحمدعلی احسانی

اشاره

سیدمحمدعلی احسانی(1)

چکیده

جریان تکفیر در افغانستان به سده قبل برمی گردد؛ زمانی که عبدالرحمن، پادشاه وقت افغانستان، از این جریان استفاده ابزاری کرد. آن ها مولویان درباری یا مطیع دربار و تحصیل کرده در دیوبند هند بودند. عبدالرحمن، که تفکر تکفیری آن ها را مطابق منویات خود می دید، به وسیله ایشان تکفیرنامه ای علیه شیعیان افغانستان انشاء کرد و تمام اهل سنت افغانستان را علیه شیعیان بسیج و جنایاتی مرتکب شدند که در یک مقاله نمی توان وصف کرد. قتل عام، تجاوز به نوامس، به بردگی کشیدن شیعیان، بردن زنان و دختران مردم، به عنوان غنیمت جنگی و فروش آن ها در میان اقوام پشتون، تکه تکه کردن اجساد کشته ها و برخی اسیران، برخی از جنایات جریان تکفیری تابع عبدالرحمن است.

جریان تکفیری دوم در افغانستان «جریان تکفیری طالبان» است که تنها جریان تکفیری سازمان یافته در دوره معاصر است. خاستگاه فکری طالبان نیز به مکتب دیوبندیه برمی گردد، اما تفکرات تکفیری طالبان عمدتاً به گروه سیاسی و افراطی دیوبندیه مانند: جمعیت العلما، سپاه صحابه، جهنگوی و... برمی گردد، که تأثیرات وهابیت آن را اشباع ساخته است. جریان تکفیری

ص: 113


1- سطح سه جامعة المصطفی العالمیه

طالبان در افغانستان، به تکفیر مخالفان از جمله شیعیان افغانستان پرداخته و جنایاتی چون: قتل عام، ترور، تکه تکه کردن قربانیان و ... پرداخته اند.

کلیدواژه ها: عبدالرحمن، جریان تکفیری، مولوی، استفاده ابزاری از دین، شیعیان، قتل عام، طالبان، ترور.

بخش اول: جریان افراطی در دوره عبدالرحمن
مقدمه

ریشه پدیدة تکفیر در جهان اسلام به خوارج برمی گردد، که بعد از مسئله حکمیت، دیگران از جمله حضرت امیرالمؤمنین را به اتهام ارتکاب گناه و عدم توبه ، تکفیر کردند. بعد از آن نیز، برخی اشخاص و فرقه ها رقبیان خود را تکفیر کرده اند. در افغانستان نیز به علت تعصبات مذهبی این حربه گاهی دست آویز کسانی برای سرکوب مخالفان شده است، گاهی حتی دامن اهل سنت را نیز گرفته است. از قرن نوزدهم محصلان علوم دینی اهل سنت برای تحصیل به هند سفر می کردند، و از این طریق تفکر جریان های تکفیری دیوبندیه در آن ها تأثیر می گذاشت. برخی گزارش ها نشان می دهد که عده ای از این مولوی ها تجاوز، قتل و غارت شیعیان را نه تنها مجاز، که سبب تقرب الهی و از مستحبات شمرده اند. این تفکر دست کم از سال 1880 تا 1970م در افغانستان وجود داشته است.(1) سال ها قبل از این تاریخ (دوره عبدالرحمن) مونت استوارت الفنستون، مردم شناس انگلیسی، که برای تحقیق و تفحص به افغانستان رفته است از وجود جریان تکفیری در میان مولویان پشتون نام می برد که مخالفان خود را تکفیر می کنند.(2) عبدالرحمن از این عده، جریان منسجم ساخت و آن ها را وادار به دادنِ تکفیرنامه های متعدد کرد.

ص: 114


1- . عباس موسوی، هزاره های افغانستان، ص216. « در دهه 1960م فردی به نام لطیف گل در کابل به جرم تجاوز جنسی و قتل حدود 40 نفر دست گیر کردند که اعتراف کرد مولوی ها این نوع تجاوز و قتل ها را میمون و مباح خوانده اند و به او گفته اند که با کشتن هر هزاره، یک گناه بخشیده می شود. در پی این اعترافات تکان دهنده، لطیف گل اعدام شد، اما مولوی هایی که فتوای استحباب قتل داده بودند، مورد تعقیب قرار نگرفتند. مسلماً این اولین و آخرین مورد نبود، مردم هزاره و شیعه به علت همین اندیشه های تکفیری، در عبور از مناطق اهل سنت به ویژه پشتون نشین هیچ گاه امنیت نداشتند و همواره در این مسیر قربانی داده اند.(همان)
2- . مونت استوارت، الفنستون، افغانان، جای، فرهنگ، نژاد، ص212.

امیر عبدالرحمن از قوم پشتون (افغان) و از طایفه درانی است. نسب وی به، دوست محمدخان، می رسد.(1)

در زمان وی افغانستان شکل فعلی خود را پیدا کرد. تفاهم دو امپراتور، یعنی انگلیس و روسیه، امکان ساخت یک کشور مرکزی و مقتدر را برای وی فراهم کرد. عبدالرحمن برای اقتدار دولت مرکزی و از بین بردن خوانین، علما و شخصیت های مستقل، جویباری از خون راه انداخت؛ هم چنین در زمان او بود که افغانستان ارتش رسمی تشکیل داد. وی متعصب، مستبد و کینه جو بود که تحمل رأی مخالف و حتی مستقل را نداشت و تا می توانست افراد، جریان ها را که مطیع کامل نبودند، از سر راه بر می داشت.(2)

افغانستان مقارن عصر عبدالرحمن، تحت نفوذ سیاسی و استعماری بریتانیا به سر می برد. بعد از سقوط یعقوب خان، انگلستان با شرایطی از جمله نداشتن حق روابط دیپلماتیک با دولت های دیگر و تبعیت از بریتانیا در سیاست خارجی، حاکمیت بریتانیا بر بخشی از افغانستان از جمله قندهار، و...عبدالرحمن را به سلطنت افغانستان رساند.(3)

ص: 115


1- . عبدالرحمن خان، تاریخ افغانستان (سفرنامه وخاطرات امیرعبدالرحمن خان)، ج1، ص23و25.
2- . ظاهر، طنین، افغانستان در قرن بیستم، ص19-21.
3- . محمد صدیق فرهنگ، افغانستان در پنج قرن اخیر، ج1، ص368-373. « از دوره دوست محمدخان، حاکمان افغانستان در توافق با انگلستان پذیرفته بودند که در سیاست خارجی، تابع بریتانیا باشند و با هیچ کشور دیگری ارتباط دیپلماتیک برقرار نکنند، اما انگلستان حضور مستقیم در افغانستان نداشته باشد. عبدالرحمن بعد از سرنگونی یعقوب خان، فرزند شیرعلی خان، که به تازگی به حکم رانی افغانستان رسیده بود و به وسیلة بریتانیا برکنار شد، عازم افغانستان شد. عبدالرحمن خان که تا این مدت(دوره شیرعلی خان و یعقوب خان، به رغم تبعید در روسیه - سمرقند) مکاتبات خود را با انگلستان حفظ کرده بود، توجه انگلستان را به خود جلب کرد. ازین رو مذاکرات سری را آغاز کردند و انگلستان، عبدالرحمن را با شرایط مصوب، خود از جمله این که دولت کابل حق تعیین سیاست خارجی را نخواهد داشت و قندهار نیز خارج از قلمرو وی باشد، به حکم ران افغانستان شد مثلاً گریفن، مسئول انگلیس در افغانستان، در اختیارات عبدالرحمن و قلمرو حکومت آینده او می نویسد: اولاً: دولت انگلیس اجازه نمی دهد که افغانستان با کشورهای دیگر ارتباط دیپلماتیک داشته باشد؛ ثانیاً: «... تمام ولایت قندهار به حکم ران مستقلی واگذار شده است، غیر از محالات شیتک و سیبی که در تصرف دولت انگلیس خواهد ماند.»[3] ازین پس بریتانیا در منازعات سیاسی و نظامی میان عبدالرحمن و ایوب خان، از عبدالرحمن حمایت می کرد، و نیز عبدالرحمن دربارة تصرف هرات این چنین اظهارکرده است که «در این موقع که انگلیسی ها از من خواهش کردند که شهر مذکور را تصرف کنم در صورتیکه تردید داشتم و تسامح داشتم قبول کردم.»[3] این اظهارات نشان می دهد که عبدالرحمن در امور داخلی نیز تابع بریتانیا بوده است. پذیرش این شرایط از سوی عبدالرحمن، افغانستان را در انزوای سیاسی فرو برد که پیامدهای زیان بار اقتصادی، علمی و فرهنگی و سیاسی زیادی به دنبال داشت.[3] برای جبران این آثار زیان بار، چند دهه وقت لازم بود که در دولت شبیه آمان الله خان، افغانستان بتواند خود را از تجرید سیاسی و غفلت زدگی ناشی از آن، رهایی بخشد. (همان).

عبدالرحمن که با دخالت و حمایت مستقیم انگلیس به قدرت رسیده بود نه تنها در سیاست خارجی اختیاراتی نداشته که در امور داخلی نیز تابع نظر انگلستان بوده است. انگلیس و عبدالرحمن، شخصیت ها و طوایفی که روحیة استقلال طلبی داشتند و احیاناً در مقابل استعمار و استبداد مقاومت می کردند، با زور و تزویر از جمله: حربه تکفیر و یا اتهامات دیگر از میان برمی داشتند.

جنگ های خونین عبدالرحمن با شیعیان به ویژه شیعیان هزاره که با استفاده از جریان تکفیریِ مطیعِ وی و با حمایت انگلیس صورت گرفت، ریشه در تعصبات فرقه ای و خصلت استبدادی عبدالرحمن دارد. وی با استفاده از حکم تکفیر، شیعیان را قتل عام کرده و به بردگی کشید. پیروزی عبدالرحمن بر شیعیان هزاره، با حمایت همه جانبه انگلیس و جریان تکفیر موسوم به مولویان درباری میسر شد. هزاره ها عمدتاً دارای مذهب شیعی بوده و در مرکز افغانستان زندگی می کنند.(1)

ص: 116


1- . هزاره ها یکی از قدیمی ترین ساکنان منطقه و آمیزه ا ی از نژادها و گروه های قومی مختلف هستند که لشکریان چنگیز و تیمور فقط بخش جدیدی از آن ها را تشکیل می دهد. وی می گوید ساختار قبیله ای و زبانی هزاره ها تا حد زیادی از همه این اقوام گوناگون تأثیر پذیرفته است.[1] این ناحیه که اکنون به هزاره جات یاد می گردد، در گذشته دور، به بربرستان و بعد از اسلام به غرجستان یاد می شده است.[1] مذهب این قوم، اسلام شیعی است، ولی اقلیت بسیار ناچیز سنی نیز دارد. زبان هزاره ها فارسی است که به لحاظ جمعیتی20 / 0 کل جمعیت افغانستان را تشکیل می دهد که با اقلیت های قومی دیگرشیعه، جمعیت شیعیان افغانستان به 30 /0 هم می رسد. گاه به کل شیعیان اعم از قزلباش، سادات، بیات و سایر اقوام شیعی نیز هزاره اطلاق می شود که در اینگونه موارد مراد از آن، شیعه است. آن ها عمدتاً در مناطق مرکزی به نام هزاره جات (که مشتمل بر استان بامیان، اکثراستان غزنی، بخشی از ارزگان، و وردک است، زندگی می کنند، ولی در استان های دیگری مانند: بلخ، هرات، کابل، تخار و... به صورت اقلیت حضور دارند.[1] از سال 1890م (دوره عبدالرحمن) به این طرف، هزاره ها و شیعیان در اثر سیاست های ظالمانه حاکمان مستبد روزگار سختی را سپری کرده اند که (بعداً به آن پرداخته خواهد شد) از همه حقوق، خدمات دولتی و... محروم شده وحتی مناطق خود را از دست داده اند.[1] حتی در این دوران که فضا برای فعالیت سیاسی – فرهنگی و اقتصادی باز شده است، باز هم پیامدهای تبعیضات گذشته، گریبان گیر این مردم هست. مثلا در تقسیمات جغرافیایی، ولایات به نحوی طراحی شده اند که مرکز ولایت سنی باشد و شیعیان در حواشی و در اقلیت قرار گیرند، تا از یک سو در رقابت های سیاسی شانس کمتری داشته باشند و از طرف دیگر بودجه ولایات به آن ها اختصاص پیدا نکند. به همین دلیل امروزه مناطق شیعه نشین، یعنی هزاره جات، یک وجب جاده آسفالت شده ندارند. در سایر مسائل نیز سعی شده جلو پیشرفت آن ها را بگیرند. اقای دکتر عباس موسوی هزاره ها با پشتوانه غنی فرهنگی که در دامن اسلام داشتند، سعی کردند از طریق علما و مکتب خانه ها بر این مشکل تاحدودی فایق آیند.[1] که اگر علما در این منطقه نبودند فاجعه فرهنگی اتفاق می افتاد. (موسوی، عسکر، هزاره های افغانستان، ص8). وتیمور خانف، تاریخ ملی هزاره، ص20-21. و محمدحسین فرهنگ، جامعه شناسی ومردم شناسی افغانستان، ص48-49.)
فرایند اقدامات تکفیری عبدالرحمن
1. زمینه سازی تکفیر با تألیف کتابی به نام « تقویم الدین»

عبدالرحمن در سال 1304 ه- . ق سیزده نفر از مولویان، از جمله: مولوی ابوبکر، قاضی سعدالدین، ملا محمد ممتحن و... را به حضور خواسته، و دستور می دهد که ایشان کتابی در فضایل و وجوب جهاد، وجوب امر پادشاه، و وجوب قتل و غارت یاغیان تألیف کنند. بعد از دو سال، این کتاب 204 صفحه ای کامل و به تأیید پادشاه می رسد و در سال 1306 چاپ می شود. دو مطلب در این کتاب توجه را بیش از همه جلب می کند: یکی تکفیر یاغیان و ذم کسانی که در مقابل شاه قیام و یا شورش کنند، در حالی که دربارة جهاد با کفار، مانند: انگلیس و روسیه ساکت است؛ دوم احادیثی از پیامبر است که در این کتاب برای توجیه وجوب اوامر پادشاه و وجوب جهاد با یاغیان به چشم می خورد. در تکفیر یاغیان، با این که از شیعیان هزاره اسم نمی برد، ولی از اقدامات بعدی وی روشن می شود که مراد از یاغیانی که قتل، غارت و اسارت آن ها جایز و یا واجب است، همین مردم شیعه و هزاره است. در این کتاب از آیات قرآن و احادیث، حتی احادیث جعلی برای اهداف و اقتدار پادشاه استفاده شده است.(1)مولوی ها

ص: 117


1- . کتاب «تقویم الدین» ص112-122، از حسنعلی یزدانی (حاج کاظم)، صحنه های خونینی از تاریخ تشیع، ص206.

در ذیل بسیاری از این گونه احادیث جعلی، تفسیرهای بدیعی از خود افزوده اند. مانند این که اوامر پادشاهان، امیران و خوانین را واجب و مخالفت با آن را حرام و موجب معصیت دانسته اند. حتی گفته اند که «اگر پادشاه به روزه داشتن روزی امر کند، هر آینه روزه گرفتن در آن روز واجب می گردد.»(1)

اینگونه احادیث و تفاسیر، با روح اسلام در تضاد است، چون عدالت و و مبارزه با ظلم، سرلوحة تمام ادیان الهی و پیامبران بوده است. دین اسلام و حضرت پیامبر هرگز اطاعت پادشاهان ستم گر را واجب و لازم نمی داند، چون پیامبران علیه جباران زمانشان قیام کرده اند. بدون شک اینگونه احادیث، ساخته پرداخته دوران اموی است که جاعلان حدیث در خدمت دربار سلاطین ظلم در آمده و برای توجیه ستم های آن ها، حدیث جعل می کردند.

2. تکفیرنامه هایی دربارة شیعیان افغانستان

زمانی که شیعیان افغانستان در برابر ظلم و فساد عوامل دربار عبدالرحمن، از حق و شرف خود دفاع می کنند، وی برای سرکوب مردم به اقدامات جنایت کارانه دست زده و در این راستا چند سیاست و تدبیر را به کار می برد که یکی از آ ن ها تکفیر است، تا از طریق آن، به اهداف شوم خود دست یابد. به نمونه هایی از تکفیرنامه هایی که برای شیعیان افغانستان صادر کرده اند، اشاره می شود.

امیرعبدالرحمن دو تن از مولویان به نام ملاسیدمحمدممتحن و سیدمحمدقندهاری، را ترغیب کرد که در اثبات کفر طایفه بربری هزاره و عموم روافض (شیعیان) کتاب چه و اعلانی برای عوام بنویسند، و در آن برای ترغیب اهل سنت به جنگ با شیعیان هزاره، از آیات و روایات هم استفاده شود.(2)

ملا فیض محمد کاتب در توضیح حکم تکفیر هزاره و اشاعه آن می نویسد:

چون آتش جنگ هزاره ها شدیداً ملتهب شد، طرف داران دولت دست به کار عجیب زدند، از جمله: میر احمدشاه خان فتوای تکفیر هزاره ها را

ص: 118


1- . حسینعلی یزدانی(حاج کاظم)، همان، ص207.
2- . محمد کاظم یزدانی، تاریخ تشیع در افغانستان، ص 286.

صادر کرد و به تأیید پادشاه رسانید. در آن آمده است: «چون کفر اشرار هزاره دایه و فولاده و زاولی و سلطان احمد و ارزگانی و غیره به جایی رسیده که بر تمام غازیان و مسلمانان حکم کفر کرده اند و سرکار اعلی در نابودی این بی دینان که اثری از ایشان در آن محال و خلال جبال نماند و املاک ایشان در بین اقوام غلجایی و درانی تقسیم شود، چنین تجویز فرموده اند که سپاه نصرت، پناه نظامی و اولوسی از هر سمت مملکت خداداد افغانستان، آن چنان در خاک طوایف باغیه هزاره جات، جمع شوند که نفری از آن گمراهان، جان به سلامت نبرد و رها نشود و کنیز و غلام از طوایف مذکور به دست هرکس از اقوام مجاهدان افغانستان باشد... زیرا که اغوای آن طایفه کفار اشرار ... و قتل و تاراج آن ها لازم است.»(1)

عبدالرحمن و همکارانشان به گفتة خودشان تفریق بین مصلح و مفسد نکردند؛ مرد و زن، پیر و جوان و حتی اطفال و کودکان را از دم تیغ گذراندند. قابل توجه است که افراد خاص جامعه، مانند: سادات، کربلاییان، زوار و ... که در آن زمان دارای احترام اجتماعی بودند را جمع آوری و به کابل می بردند تا زندانی و یا نابودشان کنند.(2)

امیرعبدالرحمن از این قبیل فتواها از چندین روحانی و مولوی دیگر نیز گرفت و آن را به استان ها، شخصیت ها و طوایف در بیشتر مناطق افغانستان فرستاد تا همه اعم از پشتون و غیرپشتون را به جنگ مردم شیعه هزاره ترغیب کرده و ساماندهی کند.(3)

در یکی از کفرنامه ها دیگر آمده است که مجاهدان (نیروهای دولتی) از خانة برخی هزاره ها، ابیات و کتاب حیات القلوب محمد باقرمجلسی را پیدا کرده اند که در آن ها طعن و دشنام خلفای سه گانه بوده است، همین موضوع در رفض و کفر این قوم کفایت می کند «لاجرم مایان اهل محکمه عالیه شریعت غرا و علمای ذوی الاهتدا که حل مسائل مشکله شرعیه را اهتمام بذمه خود داریم به مضمون مکتوب ذیل به تکفیر قائلان

ص: 119


1- . فیض محمد کاتب، سراج التواریخ، ص 781.
2- . محمد غبار، افغانستان در مسیر تاریخ، ج 2، ص1064.
3- . کاتب، فیض محمد، سراج التواریخ، ص781-782، یزدانی، صحنه های خونینی از تاریخ تشیع، ص251.

و مظهران اینگونه اقوال، از هزاره و غیره، هرکس که بوده باشد کافر و واجب القتل است که قبل از توبه و بعد از آن کشته شود و توبه او قبول نیست و طایفه هزاره باغیه که قایل به این اقوالند، رافضی بالفسادند، کافر و واجب القتل می باشند که قتل نفوس و تفریق جمعیت و تخریب بلاد ایشان عین جهاد و تقویت دین است، حکم یاغی، اگرچه مسلمان صحیح القول باشد، مباح الدم و جایزالقتل است و قتیل لشکر اسلام، شهید و مقتول ایشان، جهنمی و مردود می باشند....» این کفرنامه را افراد مختلف و عمدتاً منشی ها و قاضیان محکمه کابل و بامیان امضا کرده اند.(1)

مولویان درباری برای حفظ مقام و کسب اعتبار و تحفه از امیرعبدالرحمن، دین خودشان را به دنیای وی فروختند، وگرنه چند مصراع بیت و یا کتابی که مؤلف آن شیعه هزاره نبود، چگونه می توانست دلیل کفر و ارتداد تلقی گردد، که بی توبه و یا با توبه، قتلشان واجب و باعث نصرت دین شود. باعث شگفتی است که در آن زمان هیچ صدایی ازسوی نهاد، کشور و یا افراد مهم بین المللی در اعتراض به این جنایات و یا تسلی و حمایت این مردم ستم دیده شنیده نشد. فقط آزادمردان ازبک و ترکمن به رهبری محمدشریف خان، میمنه و هزاره های سنی حنفی بادغیس و قلعه نوکه که خود نیز در تنگنا قرارگرفته بودند، بر ضد امیرعبدالرحمان قیام کردند.(2) البته نباید چنین فتواهای فرمایشی را به حساب تمام علمای اهل سنت بگذاریم، چون افراد مستقل و غیرمتعصب آن ها، با این اعمال مخالف بوده، هرچند که توان ابراز آن را نداشته اند.

3. اعلام جهاد

عبدالرحمن خان، پس از دریافت فتاوای کذایی از سوی مولوی های تکفیری، رسماً اعلام جهاد کرد و از مردم سنی مذهب، برای یاری سربازان دولتی کمک خواست. مولوی های درباری نیز بعد از نمازهای یومیه مردم را تشویق به شرکت می کردند. از طرف دیگر، از سوی حکومت اعلام شد «اشخاصی که در این جهاد مقدس شرکت

ص: 120


1- . حسینعلی یزدانی(حاج کاظم)، صحنه های خونینی از تاریخ تشیع، ص253-254.
2- . همان، ص256-257.

کنند، دارایی شیعیان و هزاره ها، به عنوان جایزه به آنان داده می شود و زنان و اطفال (شیعیان هزاره) به کنیز و غلام تبدیل خواهند شد.»(1)

امیر مزبور که بقای خود و حکومتش را، در نابودی کامل شیعیان و تفرقه میان جامعه اهل سنت و شیعی می دانست، در راستای استفاده از دین، ناگزیر از سوءاستفاده آیات قرآن در این زمینه شد. این تزویر عبدالرحمن همراه با زمینه سازی های جاسوسان انگلیس و جهل مردم، مؤثر واقع شد. «تمام فرصت طلبان و جاهلان حکومت یک دل شدند که یک مشت هزاره را از میان بردارند.»(2)

استعمارزدگان و جاهلانی که فریب تبلیغات انگلیس و مکر عبدالرحمن را خورده بودند، از هر سو به جماعت شیعه حمله ور شدند، ولی شیعیان بدون حمایت بیرونی، در حصار تنگ استبداد و قبیله ای، سه سال شجاعانه مقاومت کردند. دختران و فرزندان خود را که امیرعبدالقدوس و سایر افاغنه ربوده بودند، با قهر و غضب باز پس گرفتند. با این که هیچ کمکی از بیرون به آن ها نمی رسید، بر سپاه بزرگ افغان که علاوه بر قوای دولتی، چهل هزار نفر از افاغنه که به عنوان جهاد بر هزاره ها حمله کرده بودند، فایق آمد.

سرانجام با تحریک احساسات مذهبی سنی ها، بزرگ ترین قوای مختلط نظامی و قومی را از پنج سمت کابل، غزنی، قندهار، هرات و مزار شریف به داخل هزاره جات سوق داد که به علل مختلف: محاصره اقتصادی و نظامی، شیوع مرض وبا، پراکندگی مناطق شیعه نشین و فقدان راه های مواصلاتی و عوامل دیگر، شیعیان هزاره، تاب مقاومت را از دست دادند. هزاره ها مغلوب شده و افاغنه نهایت قساوت را به خرج دادند.(3)

پیامد این تحریک تعصبات مذهبی، فرامین شاه و فتاوای علمای درباری، صرفاً در سال های جنگ و مقاومت شیعیان هزاره محدود نشد، بلکه خصومت بین شیعه و سنی را برای همیشه شدت بخشید، به نحوی که اهل تسنن هر جا افراد شیعی را می دیدند

ص: 121


1- . عبدالقیوم سجادی، جامعه شناسی سیاسی افغانستان، ص 98، و تیمورخانف، تاریخ ملی هزاره، ص 207.
2- . یزدانی، همان.
3- . مهدی فرخ، تاریخ سیاسی افغانستان، ص 404.

کمر به آزار او بسته و به قتل می رساندند. آن ها وقتی دیدند حکم قطعی پادشاه و فتوای شرعی از سوی مولوی ها بر قتل و غارت شیعیان صادر شده است وارد میدان شدند و با هر کسی که هم حساب شخصی داشتند، به بهانه های واهی (رفض) او را به قتل می رساندند که در این وضعیت داد عاجزانة اهل تشیع به جایی نمی رسید. داستان حاج حیدرنامِ خیاط، گواه این مطلب است: «من جمله حاجی حیدرنامِ خیاط را به تهمت رفض در هرات سنگ سار کردند و این مطلب بر عموم قزلباش افغانستان ناگوار شده هر کدام به هر وسیله (که) بود و توانستند به ممالک ایران، روس و انگلیس فرار کردند.»(1)

این وضع اسف بار در یکی دو نقطه خاص (هزاره جات و هرات) منحصر نشد، بلکه در جای جای افغانستان، جامعه شیعی را در بر گرفت «حوادث مذبور، هم چنین دامن گیر قزلباشان (پارسیوان ها) شیعه قندهاری نیز گردید و بسیاری از مأموران و کارمندان آن ها که تا این زمان در خدمت امیر در سوقیات مختلف حضور فعال داشتند، از کار برکنار شد. و دارایی قزلباشان قندهاری که از 1064619 روپیه بالغ می شد، ضبط گردید و عده ای از آنان مجبور به مهاجرت به کشور ایران شدند.»(2)

4. شکنجه، تجاوز و آزار شیعیان هزاره

عبدالرحمن به لحاظ تمایلات درونی و تاکتیک سیاسی به دنبال ماجراجویی علیه شیعیان افغانستان بود، چون از یک سو تعصب شدیدی به شیعیان و هزاره های شیعی داشت و از طرفِ دیگر می خواست نظر پیروان مذهب حنفی را که بیشتر مردم افغانستان را تشکیل می داد، به خود جلب کند، برای دل گرمی آنها از تعارض مذهبی بهره برداری کرده و برای سرکوب شیعیان از تمام قوای دولتی و حتی قبایل پشتون نیز استفاده کرد. تا از یک سو، دلگیری از پیروان اهل سنت باشد و از طرف دیگر نارضایتی

ص: 122


1- . عبدالقیوم سجادی، جامعه شناسی افغانستان، ص 99 .
2- . محمدعیسی غرجستانی، کله منارها در افغانستان، ص 47، و انصاری فاروق، تحولات سیاسی اجتماعی افغانستان، ص53.

مردم را در زیر غبار این هیاهو بپوشاند. در کنار این عامل، برای گسترش تنش های مذهبی، سیاست استعمار را نباید نادیده گرفت.

در نگاه مولویان و حاکمان متعصب و تکفیری، مال، جان و ناموس شیعیان مباح بود، ازین رو عمال دولتی در هزاره جات حتی قبل از قیام مردم هزاره، به اموال و نوامیس این مردم تعارضاتی داشته اند و اساساً قیام مردم آن جا نیز در پی این گونه تعرضات انجام شده است. فرماندهان عبدالرحمن که بسیاری از آن ها از عموزادگان وی بودند در هزاره جات در هرکاری که میل شان می کشید آزاد بودند. و مردم را به بهانه خلع سلاح شکنجه می دادند. یکی از بدنام ترین آن ها عبدالقدوس عنادورز بود که به زور برای خود حرم سرای از دختران زیبای هزاره ایجاد کرده بودند.(1) آن ها حتی مردان را بسته و قبل از شکنجه و قتلشان، به نوامیس آن ها در جلوی چشمشان تجاوز می کردند. براساس گزارشات تاریخی تشابهاتی بین رفتار تکفیریان امروز و عمال عبدالرحمن دیده می شود. از جمله می توان به کشتار و تجاوز مردم به جرم عقیده، تکه تکه کردن اجساد، انداختن مردم در میان گلة سگ، کشیدن افراد با اسب، کشتن از طریق داغ کردن با سیخ و سنگ، انداختن گربه در میان تنبان، بریدن سرها و منار ساختن از کلة کشته ها، بریدن سینه های زنان و گوش و بینی مردم اشاره کرد. این بخشی از جنایات عمال عبدالرحمن است که بی شباهت با اعمال تکفیریان امروزی نیست. علت تشابه همان تعصب و اندیشه تکفیری است که آن ها را از عقلانیت و انصاف دور کرده است. «امیر مزبور به تحریک انگلیسی ها برای شکاف آفرینی میان اهل سنت و شیعیان افغانستان، عبدالقدوس عنادورز و خصومت جو نسبت به شیعیان را، برای سرکوبی قوم هزاره مأمور کرد. این مرد چون به آن دیار رفت مردم را آرام و مطیع یافت... به منظور آشفته ساختن و غضب ناک گردانیدن شیعیان هزاره، به دختران و زنان آن ها دست درازی کرد و پسران نوباوه آن را، به غلام بارگی سپاه خویش خواند و مدت یک سال به این امر دست

ص: 123


1- . میرمحمد صدیق فرهنگ، افغانستان در پنج قرن اخیر، ج1، ص401-402 و محمد غبار، افغانستان در مسیر تاریخ، ج2، ص1062-1063.

یازید، تا این که جماعت شیعه آن دیار از چنین زندگی رذالت باری به ستوه آمدند و سلاح سپاه عبدالقدوس را به غنیمت بردند.»(1) این جنایات ناشی از تفکر و اندیشه تکفیری بود، که شیعیان را کافر و مال و ناموس شان را حلال می پنداشتند.(2)

5. نسل کشی و قتل عام شیعیان هزاره

عبدالرحمن نیز به تحریک و ترغیب انگلیسی ها، قشون سه گانه ای را به سرکردگی عظیم خان، زبردست خان و امیر عطاخان در سال (1308ق)، برای پشتیبانی عبدالقدوس و قلع و قمع مردم به آن ولایت فرستاد، ولی با مقاومت شیعیان، قشون مذبور، راهی از پیش نبردند. «انگلیسی ها از دیدن چنین مقاومتی هراس ناک شدند، و امیر برای دفع آن، علمای حنفی مذهب را با نیرنگ فریفت و فتوایی به امضای میراحمدشاه بگرفت و بین اهل تسنن شایع کرد که جهاد با جماعت شیعه به مثابه جهاد در مقابل کفر است.»(3) شیعیان سه سال در مقابل آن ها مقاومت کردند و بالاخره در اثر فریب و تبلیغات انگلیس، اهل تسنن و پشتون ها از هر سو حمله ور شدند و تاب مقاومت را از شیعیان گرفتند، و آن ها را به شهادت رسانیده و یا به اسارت بردند، عده ای نیز در کابل اعدام شدند و تعدادی از زنان و دختران آن ها را در شهرها به کنیزی و بردگی فروختند و سه میلیون و ششصد هزار روپیه نیز از جماعت شیعه از باب خسارت جنگ غرامت گرفتند و عبدالقدوس نیز بعد از این جنایات از سوی عبدالرحمن به حکومت بامیان و فرمانروایی تمام هزاره جات منصوب شد.(4)

کسانی را که تسلیم می شدند وادار می کردند تا شهادتین را بر زبان جاری کرده و اعتراف که قبلا کافر بوده اند و الآن مسلمان شده اند. برخی از آن ها را اسیر و زندانی کرده و یا به قتل می رسانیدند.(5)

ص: 124


1- . نجیب مایل هروی، تاریخ و زبان افغانستان، ص 22-23.
2- . ر.ک همین مقاله، پاورقی ص3، (مقدمه).
3- . همان، ص 23.
4- . یوسف ریاضی، عین الوقایع (بحر الفواید)، ص 246، به نقل از هروی، پیشین، ص 23، و فاروق انصاری، تحولات سیاسی اجتماعی افغانستان، ص 48.
5- . محمد عیسی غرجستانی، کله منارها، ص147.
6. ممنوعیت شعایر مذهبی شیعه برای نابودی شیعه

چون عبدالرحمن و مولویان هوادار وی، شیعیان را رافضی و گمراه می پنداشتند، سعی در نابودی و تغییر مذهب شیعیان و هزاره ها داشتند و برای این منظور سیاست هایی را اتخاذ کردند تا هزاره ها با ارعاب و زور، وادار به تغییر عقیده شوند و یا دست کم در درازمدت عقاید و باورهایشان را فراموش کنند. سیاست ها و تدابیر اتخاذ شده عبارت بودند از: اعمال فشار به تغییر عقیده و توبه از گذشته، تعطیل مدارس شیعی، اعدام و بازداشت روحانیت و شخصیت های مذهبی، ممنوع کردن اذان شیعی و شعایر شیعی، گماشتن امام جماعت سنی، تدریس کتب سنی در مدارس شیعیان، و... از تدابیری بود که برای نابودی و تضعیف مکتب شیعی صورت می گرفت، و همة این ها به علت خودحق پنداری ستیزگرایانه و باطل انگاری دیگران انجام می شد.(1) غیرقانونی خواندن مذهب شیعه، به صورت رسمی، از سوی دولت و اخذ و انتشار فتاوای علما مبنی بر تکفیر آن ها، جامعة سنی مذهب را در تعارض جدی با شیعیان قرار داد که تا امروز آثار زیان بار آن باقی مانده است.

در سال 1310 ه- ق(1893) مرجوعة ملاحیدر مبنی بر فتوای تکفیر شیعیان به طبع رسید و به تمام نقاط منتشر شد و عالمان شیعی را که در هر شهری بودند به مسجد جامع خواسته و فرامین مزبور را قرائت کردند «و حکم شد اهل تشیع همه به مسجد اهل سنت همه روزه حاضر شوند و اقتدا به مقتدای سنی کنند: تعزیه سیدالشهدا موقوف باشد خصوص در هرات، که روز قرائت آن فرامین، علمای شیعه را عنفاً به مسجد جامع خواستند و شایع شد که آن ها را به قتل می رسانند.»(2)

عبدالرحمن برای اشاعه روزافزون مذهب حنفی و از بین بردن فقه جعفری، هزاره ها را مجبور می کرد تا دعاوی حقوقی خود را طبق مذهب حنفی حل و فصل کرده و قاضی های سنی برای شیعیان در مناطق شیعه نشین می فرستاد. «برای از بین بردن علمای

ص: 125


1- . تیمورخانوف، تاریخ ملی هزاره، ص258.
2- . تیمور خانوف، تاریخ ملی هزاره. ص 258 و عین الوقایع، ص 225.

شیعه مذهب در هزاره جات اقدامات دیگری نیز شد و کوشش گردید جمعیت هایی از هزاره ها را به قبول مذهب سنت وادار سازند. مثلاً در میان هزاره های دایزنگی چندین مسجد با قواعد مذهب حنفی بنا گردید که در رأس آن ها قاضی عبدالقیوم خان قرار داشت. قواعد مذهب سنت به هزاره ها تعلیم داده می شد، بعضی از مسائل دینی نیز به مذهب سنی تعلق پیدا کرد، ولی تمام این اقدامات... هیچ کدام نتیجه نداد و هزاره ها همچنان پای بند به معتقدات خود باقی ماندند.»(1)

عبدالرحمن با این که فرد متعصب و کینه جو توصیف شده است، اما در بدو ورودش به سلطنت، توانست این ویژگی را پنهان کرده و با شیعیان از طریق مسالمت وارد شود، چون به حمایت شیعیان و هزاره ها در مقابل رقیبانش نیاز داشت ازین رو در تعزیه سیدالشهدا در کابل حاضر شده و حتی کمک مالی به تکایا نیز کرد، اما زمانی که سایر رقیبان را به جای خود نشاند، دیگر نتوانست آن کینه و تعصب خود را پنهان کند.(2)

افراد مستبد هنگامی که موجودیت و ثبات حاکمیت و قدرتشان را در تضاد با امری ببینند، جز به نابودی آن رضایت نمی دهند و در این راه از هر ابزاری، هرچند دین و قرآن باشد، استفاده می کنند. چیزی که عبدالرحمن دربارة مذهب شیعه و شیعیان در افغانستان انجام داد.

7. بازداشت و اعدام رهبران مذهبی

قبلاً بیان شد که عبدالرحمن از مولویان متعصب و تکفیری، تکفیرنامه های متعددی گرفت و به وسیله آن تمام اهل سنت را علیه شیعیان هزاره بسیج کرد، چون روحانیت هم به لحاظ اعتقادی و مذهبی و هم به لحاظ اجتماعی و سیاسی پیشاهنگ مردم بودند، طبیعی است که سهم بیشتری از عداوت و قساوت حاکمان و هواداران شان را به خود جلب کنند. رژیم خودکامه، برای تکمیل پروژه نسل کشی شیعیان هزاره به دست گیری و

ص: 126


1- . همان (به نقل از سراج التواریخ، ج 3، ص 165 و 1065).
2- . مورخان برای این تغییر سیاست، عواملی ذکر کرده اند که از ذکر آن صرف نظر کردیم. ر.ک انصاری، تحولات سیاسی اجتماعی در افغانستان، ص 47.

اعدام روحانیت شیعه که تنها مدافع مکتب و مروج فقه جعفری بودند، نیز دست زد، زیرا روحانیت شیعه از یک سو پیشقراول مردم خود بودند، و از طرفِ دیگر به طور سنتی از دولت ها مستقل بوده، بیش از روحانیون سنی در مقابلِ خواست دربار از خود مقاومت نشان می دادند و با تعهد اسلامی خود از اسلام و آزاداندیشی تا پایِ جان دفاع می کردند. وقتی عبدالرحمن «از فریب و تطمیع آنان مأیوس شد و تصمیم به نابودیشان گرفت، سیاستی بدتر از خون خوارانی، چون: چنگیز، تیمور و ... را در برابر آنان اعمال کرد.»(1)

در هر منطقه مسکونی کوچک (قریه) دو نفر نظامی به عنوان مسئول مقرر می شدند که اقداماتی نظیر دست گیری و از بین بردن رجال مذهبی و روحانی شیعه، یکی از آن ها بود. «در نتیجه مهاجمات، حبس و اعدام تعداد روحانیان هزاره کاهش یافت. علمای دینی نفوذ سابقشان را از دست دادند و حتی زمین های زراعتی آن ها بیشتر از طرف دولت ضبط گردید.»(2)

غبار در این باره می نویسد:

مردم هزاره تلفات زیاد دادند و تلفات روحانیان نسبت به فئودال ها بیشتر بود، زیرا فئودال ها اغلب به دولت تسلیم شدند، درحالی که روحانی ها کشته یا فراری گردیدند از «یکه ولنگ» صد خانوار روحانی به دست دولت افتاده و یک هزار خانوار روحانی موفق به فرار گردید و دو هزار و صد روحانی در جنگ کشته شدند.(3)

8. ترور و شهادت برخی از مشاهیر روحانیت

شهید قاضی عسکر یکی از روحانیون مبارزی بود که در مبارزات و قیام تاریخی مردم، علیه دستگاه عبدالرحمن نقش تعیین کننده داشته و رهبری و فرماندهی بخشی از مردم هزاره را در خط مقدم جبهه در منطقه غرجستان «دایه» فعلی به عهده داشته است. او پس از سه سال مقاومت به دست نیروی دشمن دستگیر و با شکنجه و آزار فراوان به

ص: 127


1- . ناصری، عبدالمجید، جنبش اصلاحی در افغانستان، ص 126.
2- . تیمور، خانوف، تاریخ ملی هزاره، ص 258.
3- . غبار، میر غلام محمد، افغانستان در مسیر تاریخ، ص 1065.

سوی کابل فرستاده شد، که در اثر جراحت فراوان در بین مسیر «بهسود» به شهادت رسید. دشمنان گوش های او را بریده برای ارباب خود، عبدالرحمن جبار به عنوان بزرگ ترین تحفه فرستادند.(1)

شهید مولوی محمدعلی قندهاری که به گواهی علامه امینی از علمای مشهور قرن سیزدهم است، در حالی که شصت سال سن داشت به کابل برده اعدام گردید.(2)

یکی دیگر از شهدای روحانیت، شهید «آخوند پارسا و شهید مقدس قندهاری» است که از شاگردان آیت الله میرزای شیرازی بودند و با توطئه و زمینه چینی های مولوی های درباری به نام عبدالشکور قاضی قندهار، مورد قساوت وحشیانه عبدالرحمن قرار گرفتند.(3)

هم چنین به دستور عبدالرحمن به سال (1300ق.) هجری جمعی از علمای و رجال معروف شیعه به شهادت رسیدند. برخی از علما نظیر: علامه سردار کابلی و پدر و برادرش که توانستند خود را از چنگال خونین امیر مزبور نجات بخشند، از کشور فرارکردند و به هند و سپس به عراق پناهنده شدند.(4)

سخت گیری عبدالرحمن دربارة علما از دو جنبه قابل بررسی است:

نخست: امیر برخلاف روحیه خشن خود در برخورد با مردم، در مقابل قدرت برتر استعماری انگلیس تسلیم بود. انگلیس می دانست که مردم شرق به علما و رهبران مذهبی خود علاقه دارند و می دید که هر از گاهی فرد موجه و نیک نامی بروز می کند و در مقابل استعمار و طرح های استعماری آن می ایستد، از این رو بیشتر رجال متنفذ شیعی را متهم به تبانی با انگلیس، و سلب حاکمیت از اهل جماعت و اخلال در نظم کشور کرده و سپس نابودشان می کرد.

دوم: انگیزه شخصی امیر است که حکایت از تعصب شدید فرقه ا ی احساس حقارت و کمبود شخصیت وی می کند. او چون از نور علم و دانش بی بهره بود با تمام مظاهر

ص: 128


1- . میرمحمد صدیق فرهنگ، افغانستان در پنج قرن اخیر، ص 402.
2- . همان.
3- . عبدالمجید ناصری، جنبش اصلاحی، ص 137 و زندگانی سردار کابلی، ص 19.
4- . زندگانی سردار کابلی، ص 21، (از جنبش اصلاحی، ص 137).

علم و فرهنگ مخالفت می کرد، تا درد حقارتش را با آن التیام بخشد. ازاین رو ایشان به بذرافشانی نفاق و تفرقه در افغانستان مبادرت ورزید. ابتدا شیعیان را به وسیلة مولوی های تکفیری از پا درآورد و سپس بزرگان اهل سنت را که می ترسید تهدیدی برای او باشند، نابود کرد.(1)

خود وی نیز در جایی اعتراف می کند که زمینه برای سلطنت فرزندش فراهم است «بعد از من مردی نیست که امارت افغانستان را در دست گیرد، مگر پیرزنی آید که از راه و رسم کشوری و سیاست مدرن مطلع باشد.»(2)

انگلیسی ها نیز در سرکوب مردم هزاره و همچنین در ایجاد تفرقه و تهیج اهل سنت در مقابل شیعیان سهم به سزایی داشته اند. بریتانیای هند زمانی که شکست نیروهای متجاوز در هزاره جات را شنید برای اعزام نیرو اعلام آمادگی کرد، اما عبدالرحمن چون از بسیج سنی ها به ویژه پشتون ها مطمئن بود، نیازی به آن نیرو احساس نکرد، ولی مستشاران انگلیسی در کنار امیر بوده و کمک های برتانیا به عبدالرحمن می رسید. غبار می نویسد عبدالرحمن با این کارش تفرقه و استخوان شکنی را در میان مردم ایجاد کرد، که هیچ گاه مردم نتوانند در مقابل دولت متحد شوند و این سیاست استعماری انگلیس است.(3)

9. تبعید شیعیان و اسکان کوچیان

چنان که ذکر شد سیاست های خصمانه و کینه توزانه عبدالرحمن خان، وضعیتی برای شیعیان فراهم کرد که هیچ گونه محلی برای زندگیِ با آرامش باقی نگذاشت. شیعیان که هیچ امنیتی برای خود نمی دیدند، فرار را برقرار ترجیح داده، با هر وسیلة ممکن، خود را به کشورهای هم جوار می رسانیدند، یا در کوهپایه ها و دره ها پناه می بردند که تا امروز، از آثار سوء آن، در عذابند.(4)

ص: 129


1- . نجیب مایل هروی، تاریخ و زبان در افغانستان، ص 24 و سیدمهدی فرخ، تاریخ سیاسی افغانستان، ص 7 و 4.
2- . همان.
3- . غبار میرغلام محمد، افغانستان در مسیر تاریخ، ج2، ص1064.
4- . عبدالقیوم سجادی، جامعه شناسی افغانستان، ص 101.

امیر کابل این هجرت شیعیان را چون در راستای اهداف خود (نابودی شیعیان و پشتونستان بزرگ) می دید، لذا از آن جلوگیری، بلکه با شگردهای مختلف به روند آن سرعت بخشیده و پشتون های کوچی (عشایر) را جای گزین می کرد.

عبدالرحمن پس از جنگ، مالیات های متعددی را بر شیعیان هزاره تحمیل کرد، هزاره ها که توان پرداخت آن را نداشتند یا جلای وطن می کردند و یا برخی از فرزندان خود را می فروختند تا بقیه زنده بمانند. امیر کابل هم هر دو گزینه را که مطابق سیاست های وی بود، قانونی و آن را تسریع می کرد.(1)

آنچه در افغانستان اتفاق افتاده است صرفاً حق کشی بر معیار قومی نبوده است، بلکه ناتوان ساختن مردم در راه اندازی قیام، نابودی کامل و تسلیم شیعیان در برابر مذهب حاکم و پذیرش اجباری مذهب حنفی بوده است.(2)

این همه ستم تحت عناوینِ دینی و مذهبی صورت گرفته و از سوی دیگر با توجیهات و فتاوای برخی از مولوی ها تأیید می شد.

نتیجه گیری

بررسی جریان تکفیری در تاریخ افغانستان نشان می دهد که این جریان در زمان عبدالرحمن خان، پادشاه وقت افغانستان، به صورت نامنسجم وجود داشته، اما عبدالرحمن آن را سازمان دهی کرده و از آن استفاده ابزاری کرده است. تدوین کتاب تقویم الدین (تکفیرنامه) به وسیلة مولوی های درباری از سوی عبدالرحمن نشان می دهد که وی اندیشه تکفیری داشته است. وی با همین حربه توانست ابتدا شیعیان را با قتل عام، اسارت و تبعید از سر راه بردارد، و بعد شخصیت های مستقل، منتقد و طوایف معترض را از میان بردارد. شیعیان سه سال تمام، جوان مردانه در مقابل نیروهای بسیج شده از تمام افغانستان مقاومت کرد و بعد به علت تحریم اقتصادی، محاصره، و بلایای طبیعی اعم از سیل، خشک سالی، وبا و... از پا در آمدند، اما متأسفانه از هیچ نهاد داخلی،

ص: 130


1- . عسکر موسوی، هزاره های افغانستان، ص169.
2- . عبدالقیوم سجادی، جامعه شناسی سیاسی افغانستان، ص 103.

خارجی و بین المللی از این مردم حمایت نشد و حتی هیچ اعتراض جدی هم صورت نگرفته است. در مقابل پشتون های پاکستانی و دولت انگلیس از عبدالرحمن حمایت کرده است.

بخش دوم: جریان تکفیری طالبان
اشاره

یکی دیگر از جریان های تکفیری در افغانستان، طالبان است. شاید بتوان گفت که تنها جریان سازمان یافته تکفیری در افغانستان همین گروه است. در دوران جهاد، یعنی از 1358-1370ش، فرزندان مهاجران مقیم پاکستان جذب مدارس علمیه پاکستان می شدند. بسیاری نیز در مدارسی که در اردوگاه ها به حمایت مالی عربستان و کشورهای غربی دایر شده بود، مشغول به درس می شدند. علمای دیوبندی نیز سعی می کردند از این فضای به وجودآمده برای ترویج افکارشان استفاده کنند. تمام گردانندگان این مدارس، سیاست های خود را دنبال می کردند. آمریکا، غرب و دولت پاکستان به دنبال نفوذ سیاسی در افغانستان بودند، عربستان و جریان های وابسته به دیوبندیسم پاکستان به دنبال نفوذ همه جانبه اعم از سیاسی، فرهنگی و اعتقادی بودند.

به دنبال سرخوردگی مردم، از مجاهدان و یأس پاکستان و هم پیمانانش از سلطه بر افغانستان، پاکستان با کمک علمای دیوبندی به تحریک و تنظیم گروه موسوم به طالبان از میان افراد مشغول در مدارس پاکستان افتادند. طالبان بخش های وسیعی از افغانستان را با شعار اسلام و حکومت اسلامی به تدریج تصرف کردند. آنچه از این گروه مشاهده شد نه اجرای قوانین اسلامی، که دستورهای ملاعمر با استنباط سلیقه ای از اسلام، متأثر از پشتونوالی و تفکر تکفیری دیوبندیسم و وهابیت بوده است.

به قول احمد رشید، خبرنگار و نویسنده پاکستانی، طالبان در افغانستان منحصر به فرد هستند، چون آن ها جز برداشت خود از اسلام، هیچ تفسیر دیگری را قبول ندارند. در عین حال آن ها در افغانستان دارای یک نوع پایگاه ایدئولوژیک هستند که به نام دیوبندیسم افراطی یاد می شوند. دیوبندیسم در افغانستان سابقه تاریخی دارد، اما طالبان

ص: 131

شکل افراطی آن است که در مدارس پاکستانی تحت نفوذ احزاب و تشکل های پاکستانی از جمله: سپاه صحابه اشباع شده است.(1) از همه بیشتر «جمعیت علمای اسلام» شاخه سیاسی دیوبندیه، تأثیر ایدئولوژیکی مهمی بر طالبان گذاشته است.(2)

مولوی حفیظ الله حقانی دربارة گرایش کلامی طالبان اظهار می کند که آن ها دارای سه گرایش کلامی هستند: دسته نخست در کلام مانند وهابی ها می اندیشند و توسل به ذوات مقدس و... را بدعت و کفر می دانند. دسته دوم وابسته به جریان تصوف و فرقه خرافی بریلوی ها هستند. دسته سوم که بیشتر طالبان را تشکیل می دهند پیرو مسلک کلامی ماتریدی هستند.(3)

البته باید توجه داشت که مراد از این «مسلک کلامی ماتریدی»، ماتریدی محض نیست، بلکه فرقه دیوبندی آن است که با ماتریدیان اصیل، تفاوت زیادی پیدا کرده است.

تکفیری بودن طالبان

جریان های افراطی مانند: فرقه وهابیت و جریان هایی از دیوبندیه با تفسیر سخت گیرانه و سلیقه ای از توحید و شرک، به تکفیر سایر فرق و جریان های اسلامی روی آوردند. سپاه صحابه جریان سیاسی و نظامی دیوبندی در پاکستان، با همین تلقی از توحید و شرک برای مقابله با بریلویه و شیعیان پدید آمد، اما زمانی که این جریان به گروه سیاسی و نظامی تبدیل شد، تمام وجهه اش را صرف مقابله و مبارزه با شیعیان قرار داد.(4)

طالبان افغانستان نیز که از همین آبشخور فکری تغذیه می کنند، دربارة شیعیان همین برداشت را دارند. آن ها زمانی که مزار شریف را تصرف کرده بودند، آشکارا شیعیان را کافر و رافضی خطاب می کردند. برخوردشان با دیپلمات های ایرانی و ایرانیان نیز ریشه در تفسیر نادرست از توحید و شرک و تفکر تکفیری آن ها دارد. حتی طالبان،

ص: 132


1- . احمد رشید، طالبان، ص143.
2- . همان.
3- . حفیظ الله حقانی، «جنبش طالبان تشکلیلات، دیدگاهها، ویژگی ها»، فصلنامه سراج، سال ششم، شماره، 18، پاییز1387، ص39.
4- . اکرم عارفی، «مبانی قومی ومذهبی طالبان»، مجله علوم سیاسی، شماره 4، ص206.

جریان های سنی در افغانستان را که در زمان جهاد شرکت داشت و تحت عنوان جبهه متحد در مقابل طالبان قرار گرفت، تکفیر کرده و جنگ با آن ها را «جهاد» خوانده و به کشته شدگان خود عنوان شهید می دادند. حتی قوم ازبک در شمال افغانستان را به دلیل سابقه حضور برخی از ایشان در دولت کمونیستی، «ملحد» می خواندند.(1)

رابطه با شبکه القاعده

همکاری گروه طالبان با شبکه تروریستی و تکفیری القاعده دلیل دیگری بر تکفیری بودن طالبان است. طالبان و القاعده باوجود تفاوت های جزئی در ایدئولوژی و اهداف، مشابهت و رابطه نزدیکی با هم دارند. ابتدا هدف طالبان تسلط بر افغانستان بود و به اعمال انتحاری دست نمی زدند، اما از زمان ارتباط و اتحاد با القاعده به نظر می رسد طالبان به این شبکه نزدیک تر شده است، به ویژه با ایدئولوژیک شدن جنگ، نسل دوم طالبان بیش از پیش از القاعده تأثیر پذیرفته و به آن نزدیک شده است.(2)

اندیشه های تکفیری طالبان
الف) ایمان و کفر

طالبان، گروه ایدئولوژیک، اما بی سوادند، تاکنون جز جنبه نظامی گری چیزی از آنها دیده نشده است. پیروان ساده دیوبندیسم هستند، در حوزه اندیشه و تئوری دستشان خالی است، ازین رو باید مباحث تئوری مانند: کفر و ایمان، توحید و شرک و سایر مباحث مبانی اندیشه و عمل طالبان را در مکتب دیوبندیه جستجو کرد. و معتقدند که اهل قبله را نباید تکفیر کرد. کشمیری می گوید: «مراد از اهل قبله کسی است که ضروریات دین را قبول داشته باشد؛ یعنی اموری را که به تواتر ثابت شده و اجماع امت بر آن است که جزء شریعت است، قبول داشته باشد، وگرنه اهل قبله نیست، هرچند که در عبادات تجهد به خرج داده باشد. معنی عدم تکفیر اهل قبله این است که کسی

ص: 133


1- . همان.
2- . کتاب آسیا (ویژه مسایل افغانستان)، ص147.

به دلیل گناه و انکار امور خفیه و اموری که ضروری و اصولی بودنش برای دین ثابت و مشهور نیست، تکفیر نمی شود.(1)

دیوبندی ها انکار اصول دین و انکار ضروری دین را معیار کفر و ایمان عنوان می کنند اما در برخی موارد بر این معیار پایبند نبوده اند و یا برخی از آن ها با آن اختلاف نظر دارند. به عنوان مثال اسماعیل دهلوی در کتاب تقویة الایمان و ترجمه عربی آن رسالة التوحید بسیاری از آداب و رسوم مسلمانان از جمله: شفاعت، توسل، استغاثه به غیرخداوند، نذر و نذورات، تعظیم قبور، سفر در غیر حج، اسامی موهم شرک، انواع سجده برای غیر خداوند، و امور دیگر از این قبیل را شرک و بدعت تلقی کرده است.»(2)

ب) توحید و شرک
اشاره

بحث توحید و شرک در میان دیوبندی ها مانند سایر سلفی ها جدی، وسیع و پردامنه است. بسیاری از دیوبندی ها در بحث کفرایمان و تکفیر اهل قبله دربارة وهابیت تسامح دارند، چون معتقدند که ممکن است کسانی از اهل قبله در اثر اعتقادات شرک آمیز در واقع کافر شوند، اما تکفیرشان و قتلشان جایز نیست. اما در بحث توحید و شرک مانند وهابیت سخت گیرند و بسیاری از اموری را که سایر مسلمانان و حتی حنفیان هم مسلک شان جایز می دانند، آن ها جزء شرک و یا بدعت محسوب کرده و تحریم می کنند.

دیوبندی ها دو معیار، برای توحید و شرک و در نتیجه تکفیر بیان می کنند:

1. انکار اصول و ضروری دین؛ «محمد یوسف بنوری گفته است دیدگاه تهانوی، سهارنپوری، مفتی کفایة الله دهلوی و سایر علمای دیوبند و هند، همگی این است که تکفیر در فروع اعتقادی جایز نیست، اما تکفیر در اصول عقاید و ضروریات دین جایز است.»(3)

2. برخی دیگر از دیوبندیان معیار دیگری دربارة توحید و شرک می دهند، مبنی بر این که اختلاف مسلمانان در مسائل بنیادین و اعتقادی باعث کفر، شرک و بدعت

ص: 134


1- . محمد انورشاه کشمیری، اکفارملحدین فی انکار ضرورة دین، ص25.
2- . ر.ک اسماعیل دهلوی، رسالة التوحید، ترجمه: ابوالحسن ندوی، ص3-4.
3- . کشمیری، معارف السنن، ج4، ص155-156. و خلیل احمد سهارنپوری، عقاید اهل سنت وجماعت در رد وهابیت وبدعت، ص26.

می گردد، اما اختلاف در فروعات و مباحث سیاسی موجب تکفیر مخالفان نمی شود. براساس این معیار، اختلاف فرقه هایی مانند: معتزله، شیعه و احزاب سیاسی از مصادیق اختلاف در امور فرعی است.(1)

دیوبندی ها عملاً به این معیار پای بند نمانده و برخی مانند اشرفعلی تهاونی، اموری را مصادیق شرک، بدعت و کفر به حساب آورده، که نه از اصول عقاید است و نه انکار ضروری دین؛

بعضی از این موارد عبارتند از: «اجتماع برای بزرگ داشت میلاد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم وگرامی داشت اولیای الهی، زیارت همگانی قبر بزرگان، زیارت اشیای متبرکه و اماکن مقدسه، نذورات و خیرات در نیمه شعبان، روزهای عید و در دهم محرم الحرام، انجام رفتارهای مرسوم هنگام کفن و دفن مردگان و برگزاری مجالس ختم برای مردگان به صورت رایج، تزیین مساجد، رفتارهای خاصی که مردم در ماه رمضان انجام می دهند، گفتن کلمه توحید به صورت دسته جمعی پس از نمازهای یومیه، دست روی هم گذاشتن در حال ایستادن به احترام پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، انجام خرافات صوفیانه در ایام عید، تکبیرهای دسته جمعی.(2)»

دیدگاه تکفیری طالبان دربارة شیعه

«دیوبندی ها ضدیت عمیقی با مسلمانان شیعه دارند و آن ها را کافر می شمارند... طالبان با ارتباط محدودی که با جهان داشتند به مدرسه های جمعیت علمای اسلام وارد شدند و به زودی به دیوبندی های سرسخت و متعصب مبدل گشتند.»(3) احمدرشید می گوید طالبان دیدگاه های دیوبندیسم را با چنان افراط گری مطرح می کنند که

ص: 135


1- . محمد عماره، «الحضارة الاسلامیه و التعددیه الحزبیه»، الداعی، ش7، سال 31، رجب، 1428ه، (از رفیعی، 1390، ص119)
2- . المرصفی سعد، « اعیادنا فرحة بریئه»، الداعی، ش9-10، سال، 30، رمضان و شوال 1427ه- .
3- . ویلیام ملی، ص1130 -114، از نظری محمدعلی، علل و زمینه های اجتماعی- فرهنگی ظهور وافول طالبان، ص45.

دیوبندی های اولیه را به فراموشی سپارند. ملانیازی در شمال، در حین قتل عام شیعیان هزاره گفت هزاره ها مسلمان نیستند یا مسلمان شوید و یا کشته خواهید شد.(1)

ج) بدعت

طالبان چون ظاهرگرا بوده و خود را پیرو سلف عنوان می کنند، در مواجهه با پدیده های نوظهور، تمدن مدرن، آثار باستانی و سنت های مذهبی و اجتماعی، همانند وهابیت از اصل «اصالةالحرمه» پیروی می کنند. طالبان تحت عنوان «بدعت» با تمام جنبه های تمدن و دستاوردهای علمی و فرهنگی مبارزه کردند. ممنوعیت وسایل صوتی و تصویری و... بینش تقلیدگرایانه آن ها از ظاهر سبک زندگی صحابه و سنت های جامعه بدوی نشان می دهد. این امر نه تنها آنان را وادار به رویارویی با فرهنگ غرب کرده که در اثر بدبینی شدید، به ستیز با باورها و فرهنگ جوامع اسلامی نیز پرداخت. بسیاری از دستاوردهای امروزین بشر که عمدتاً ریشه در غرب دارد، شاید مبتنی بر خرد و فطرت بشری باشد که منافاتی نیز با مبانی و اسلامی ندارد، اما طالبان مانند بسیاری از سلفیان تکفیری دیگر چون اهل جمود بر ظواهر است و برای جواز هر چیزی، دستورهای مطابقت با عمل سلف را جستجو می کنند، اگر برای عملی، همانندی در دوران سلف نیابند، حکم به حرمت آن می دهند.(2)

برخی از دیوبندی ها توسل، عزاداری، طلب شفاعت و برخی از امور دیگر را بدعت می دانند و حتی بعضی موجب کفر می دانند، طالبان نیز که فرزندان عقده ای همان مدرسه هستند و در عمل افراطی تر از آنها می باشند، نیز همین باورها را دارند.

ملاعمر در پاسخ به نماینده یونسکو مبنی براین که از سیاست عقلانی پیروی کرده و از تخریب آثار باستانی خودداری کند، گفت: «ما به عقل کاری نداریم و آنچه انجام می دهیم خواست اسلام است»(3)

از همین منظر، طالبان گرامی داشت نوروز، گوش دادن به

ص: 136


1- . احمدرشید، طالبان، ص126.
2- . اکرم عارفی، مبانی قومی ومذهبی طالبان، مجله علوم سیاسی، شماره 4، ص205.
3- . مازیار کریمی، طالبان، خاستگاه ومبانی فکری، ص124.

موسیقی، اشعار حافظ، تابلوی نقاشی، مجسمه، عکس گرفتن و نگه داری آلبوم آن، و استفاده از تلویزیون و ماهواره را بدعت و موجب کفر می دانند.(1)

مولوی جلیل الله مولوزاده، از سران طالبان، در پاسخ به سازمان ملل و جوامع بین المللی که به دنبال حل مشکل تحصیل زنان بودند، تحصیل مدِّنظر سازمان ملل (در دانشگاه و مدرسه) را برای زنان سیاستی کفرآمیز و راهی برای ترویج فساد عنوان کرده بود.(2)

ملا غلام الدین، قایم مقام اداره امر به معروف و نهی از منکر، دربارة حرمت نگاه به تصاویر و تلویزیون اظهار داشته است:

پرستش مجسمه را پیامبراسلام صلی الله علیه و آله و سلم حرام شمرده شده است. تماشای تلویزیون مانند تماشای مجسمه است، نقاشی و نگاه به تصاویر نیز حرام است..(3)

طالبان نقاشی و مجسمه را نوعی بت پرستی دانسته و با نگاه ظاهری و تحجرگرایانة خود، به سادگی بین اموری که آن را بدعت می پنداشتند با امور حرام در صدر اسلام تشابه ایجاد کرده و حکم محرمات را به آن نسبت می دادند. از این طریق بسیاری از امور مباح را با یک همانندسازی ساده به امور حرام و منکر تبدیل کرده و مرتکب آن را مجازات می کردند.

د) فتواهای تکفیری

طالبان جنگ خود علیه مجاهدان را جهاد اعلام کرده بود و این نشان دهنده تکفیر و جواز قتل طرف مقابل است. ملاعمر در مصاحبه ای در پاسخ سئوال خبرنگار که چرا علیه دوستم اعلان جهاد کرده است، گفت: این جهاد تنها علیه دوستم نیست، بلکه علیه تمام کسانی است که کشور را نابود کرده و مردم را به کشتن می دهند ... گروه های جهادی در اجرای شریعت موفق نشدند. این جنگ مقدس است و شکی نیست که

ص: 137


1- . وحید مژده، افغانستان و پنج سال سلطه طالبان، ص80 و کریمی، طالبان خاستگاه ومبانی فکری، ص82-86.
2- . احمدرشید، طالبان، ص177.
3- . مهدی موسوی علیزاده، ریشه یابی و بازخوانی تحولات معاصر افغانستان، ص141.

دوستم کمونیست است.(1) ملاعمر بر این باور بود که شیعیان بین کفار و مسلمان واقعی اند. در گزارش کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل، فتوای ملاعمر ذکر شده است: «کشتن شیعیان گناه نیست زیرا آن ها کافرند.»(2)

به ادعای طالبان شیعیان بدعت گذارانی هستند که می شود آن ها را به علت عقایدشان مجازات کرد. طالبان با رافضی خواندن شیعیان ویژه هزاره ها، آن ها را از حقوق شهروندی شان محروم کرده بودند.(3) ملاعمر به همین دلیل، حکم قتل عام در روز اول و کشتار مردان و اسارت زنان شیعیان را تا سه روز در هنگام تصرف مزارشریف صادر کرده بود.(4)

عملکردهای تکفیری طالبان
الف) تکفیر مخالفان ازجمله شیعیان

یکی از مؤلفه های تفکر طالبان، ستیز با شیعیان و تکفیر مخالفان است. بنیادگرایی افراطی از نوع وهابی و دیوبندیسم افراطی که یک نوع تفکر خودحق پنداری ستیزگرایانه دارد، تمام مذاهب و فرق غیراز خود را، باطل دانسته و تکفیر می کند. طالبان نیز افراطی تر از همه، ستیز با شیعیان را در صدر اهدافشان قرار داده بودند.(5) این برداشت انحرافی دربارة شیعیان افغانستان، که با تعارض قومی نیز همراه بود، هولناک ترین جنایات را در مناطق مختلف افغانستان، شمال، مرکزی، کابل، و... آفرید.(6)

ب) قتل عام مخالفان به ویژه شیعیان هزاره

نخستین حمله طالبان به مزار شریف در ماه ستامبر1997م، اتفاق افتاد. در این حمله طالبان موفق به تصرف شهر نشد، اما در روستاهای اطراف مانند: «قزل آباد» 53 نفر و «شیخ آباد» 30نفر را که عمدتاً پیرمرد نیز بودند اعدام کردند. در سال بعد، 8 آگوست 1998م، طالبان موفق به تصرف شهر مزار شریف شد. آن ها در روز نخست به تلافی

ص: 138


1- . بی نام، رهبرناشناخته (مصاحبه با ملاعمر رهبرطالبان)، علوم سیاسی، تابستان1376، شماره18، ص219-223.
2- . محمد هاشم عصمت اللهی، جریان پرشتاب طالبان، ص34.
3- . مازیار کریمی، طالبان، خاستگاه ومبانی فکری، ص73.
4- . احمد رشید، طالبان، ص126.
5- . مازیار کریمی حاجی خادمی، همان، ص154-155.
6- . م.ح، طالبان و سپاه صحابه فرزندان وهابیت، ص7.

تلفاتی که در سال گذشته متحمل شده بودند، دیوانه وار به هرسو شلیک می کردند. یک مرد تاجیک که از قتل عام جان سالم به در برده بود، گفت:

«آنان ناگهانی به سوی هرکسی که می دیدند، شلیک می کردند و هیچ فرقی بین زنان، مردان و کودکان نمی گذاشتند. خیابان ها پر از اجساد مردگان بود و خون همه جا را گرفته بود. مردم تا 6 روز حق نداشتند اجساد نزدیکانشان را دفن کنند...(1)

طالبان پس از یک روز کشتار عمومی، عنان را به سوی شیعیان هزاره گرداندند. ملانیازی که دستور قتل نجیب الله (آخرین رئیس جمهور کمونیستی) را صادر کرده بود، والیِ مزار شد. وی از بلندگوی مسجدجامع شهر مزار اعلام کرد که شیعیان سه راه بیشتر ندارند: یا سنی شوند؛ یا به کشور ایران بروند و یا کشته خواهند شد. «هزاره ها مسلمان نیستند و باید آن ها را بکشیم. یا باید مسلمان شوید و یا افغانستان را ترک کنید. هرجا بروید شما را به چنگ می آوریم. اگر بالا بروید از پای تان پایین خواهیم آورد و اگر پایین بروید از موی تان گرفته و بالا خواهم کشید.»(2)

یکی دیگر از فجایع در مزارشریف کشتار دیپلمات های ایرانی بود که به وسیلة طالبان و تعدادی از هواداران گروه ضدشیعی «سپاه صحابه» پاکستان به فرماندهی «ملادوست محمد» در کنسول گری ایران اتفاق افتاد. در روز دوم و سوم طالبان قتل عام را با کشتار شیعیان و هزاره ها ادامه دادند. آن ها جستجوی خانه به خانه را آغاز کردند. برخی از مردان را در خانه، جلوی چشم فرزندانشان می کشتند و بسیاری را اسیر کرده و سپس با کانتینر به جای نامعلومی می بردند یا نگه می داشتند تا خفه شوند و یا به رگبار می بستند. (3) یکی از شاهدان عینی می گوید:

من در موقعیتی قرارداشتم که شاهد انتقال کانتینرها به دشت لیلی بودم و تمام حوادث را می دیدم. طالبان سه کانتینر را از مزار شریف به سوی

ص: 139


1- . سید مهدی علیزاده موسوی، افغانستان، ریشه یابی و بازخوانی تحولات معاصر، ص1142-143.
2- . گزارش دیدبان حقوق بشر «افغانستان قتل عام در مزارشریف» نوامبر1998، از علیزاده موسوی، ص143. واحمد رشید، طالبان، ص126.
3- . احمدرشید، همان، ص126.

شبرغان بردند. هنگامی که در یکی از کانتینرها را باز کردند تنها سه نفر از زندانیان زنده مانده و حدود سیصدنفر دیگر در داخل آن مرده بودند. این سه نفر هم به زندان منتقل شدند.(1)

جنایت چهارمی که طالبان در این شهر مرتکب شدند اسارت زنان و دختران شیعیان بود که با خود به قندهار بردند. احمد رشید خبرنگار پاکستانی می گوید حدود هشت هزارنفر آمار کشته های مزار شریف بوده و چهارصد زن هزاره به اسارت رفته و به وسیلة طالبان به کنیزی گرفته شده بودند.(2)

در برخی از شهرهای دیگر شیعه نشین، وقتی طالبان مسلط شدند دست به جنایت و قتل عام زدند که از جمله می توان به بامیان و یکاولنگ اشاره کرد. آن ها بعد از تصرف شهر یکاولنگ در استان بامیان، به تجسس خانه به خانه پرداختند که مردان بین 13 تا 70 سال را می کشتند. تعداد افراد کشته شده در این شهر، 176 نفر تخمین زده شده است. یکی دیگر از روش های طالبان با مخالفان، آتش زدن خانه ها، تخریب مزارع، کاریزها و چاه ها بوده است.(3)

ج) ترور

یکی از جریان های تأثیرگذار بر طالبان، جریان تکفیری القاعده است. این گروه که براساس طرح و پیشنهاد عبدالله عزام و امکانات مالی اسامه بن لادن و ایمن الظواهری در سال 1988م تشکیل شده است، با شعار جهاد جهانی علیه کفر، ترور و خشونت را ترویج کردند. « القاعده بر این باورند که «ارهاب» و «ترور» بر هر مسلمان فرض و واجب است و با استناد به آیه شصتِ سوره مبارکه انفال، ارهاب علیه دشمنان خدا را یک فریضه تلقی می کنند. و رسول خدا را نیز بدین معنا، اولین ارهابی می خوانند. عبدالله عزام در این باره می گوید: باکی ندارم که یهود و نصارا ما را إرهابی (تروریست) بخوانند، زیرا قرآن می گوید: >ترهبون به عدوالله و عدوکم<، پس ارهاب فریضه ای بر گردن ماست.»(4)

ص: 140


1- . علیزاده موسوی، همان، ص143.
2- . احمدرشید، همان، ص127.
3- . علیزاده موسوی، همان، ص146.
4- . علی عبدالرحیم، حلف الارهاب، ج1، ص54.

ریشه ایدئولوژیک این گروه های تکفیری، وهابیت است و طالبان هم از وهابیت و هم از القاعده متأثر است. این تأثیرپذیری از زمان اتحاد طالبان با القاعده و رفتن اسامه بن لادن به افغانستان، تقویت شد، چون از آن به بعد، طالبان همراه با القاعده جبهه جهاد را علیه تمام جهانِ کفر باز کردند. درحالی که تا آن زمان تمام تلاش طالبان برای تسلط بر افغانستان و برقراری امنیت در آن بوده است.(1)

این جریان یکی از گروه های تروریستی است که تاکنون در جای جای افغانستان، به انحای مختلف، جان هزاران انسان بی گناه اعم از زن و مرد، پیر و جوان، شیعه و سنی، کودکان، دانش آموزان و دانشجویان و هر نوع از اقشار جامعه را از طریق انفجار و انتحار به کام مرگ فرستاده است. از میان چهره های سیاسی نیز می توان از: برهان الدین ربانی (رئیس جمهور سابق افغانستان)، احمدشاه مسعود (فرمانده ارشد و وزیردفاع ربانی)، جناب مصطفی کاظمی (وزیر سابق و نماینده پارلمان افغانستان) و... نام برد که هدف ترور طالبان قرارگرفته است. این گروه برای این که حضور و قدرتشان را نشان داده و یا هدف خود، اعم از مکان و یا فرد خاصی را از میان بردارند، حاضرند صدها و هزاران انسان دیگر را هم به تبع آن کشته و یا مجروح و بی خانمان سازند؛ به عنوان مثال وقتی طالبان مصطفی کاظمی را ترور کردند، وی در میان دانش آموزان بود و همراه با بسیاری از دانش آموزان و معلمین به خاک و خون کشیده شدند.(2) آمارها نشان می دهد که طالبان طی سال 2010 بیش از 6700 حمله انتحاری، انفجاری، موشکی و... را با کمک هم پیمانانشان اجرا کردند که بیشتر، از نوع حملات انتحاری و انفجاری کنارجاده ای و... بوده است که در آن، بیش از 2000 غیرنظامی کشته و دست کم 3500 را زخمی کرده اند..(3)

د) تکه تکه کردن

یکی مؤلفه هایی که نشان می دهد طالبان یک گروه تکفیری است مشابهت رفتاری این گروه با سایر گروه های تکفیری و افراطی مانند داعش، النصره و... است. مدارک

ص: 141


1- . مازیار کریمی، طالبان: خاستگاه و مبانی فکری، ص164-169.
2- . سایت دانشنامه آزاد افغانستان، 10/7/1393.
3- . کتاب آسیا (ویژه مسایل افغانستان)، ص222.

نشان می دهد که طالبان از قتل، تکه تکه کردن و بریدن دست و پا در غیر حدود شرعی و بدون ارتکاب گناه، در مورد مخالفان برای ایجاد هراس در مردم استفاده کرده است. آن ها اینگونه اعمال جنایت کارانه را دربارة نیروها، کارمندان، کارگران دولتی، و حتی دانشجویان که شغل شان با دولت ارتباط دارد، انجام می دهند. در همین اواخر در اینترنت گزارش تصویری پخش شد که نشان می داد طالبان نگهبان یک اداره دولتی را ربوده و از وی خواسته بودند که عمل انفجاری در آن جا انجام دهد، وقتی او این خواسته را رد کرده بود، طالبان یک دست و پای وی را قطع کردند.

احمدرشید از زبان یک بیوه تاجیک گزارش می دهد که وقتی طالبان با زور وارد خانه ما شد، شوهر و دو برادرم را به قتل رسانده و سپس گلویشان را بریدند و به اصطلاح ذبح شرعی کردند.(1) هم چنین وقتی طالبان به کابل رسیدند دکتر نجیب الله را که آخرین رئیس جمهور افغانستان در دوره کمونیست ها بود، از مقر سازمان ملل برده، اعدام کردند. بعد از سه روز نمایش به صورت آویزان شده از تیر برق، اجسادشان را تکه تکه کردند.(2)

هم چنین روزنامه کیهان به نقل از پرس تی وی گزارش داد که طالبان با حمله «اجرستان» از توابع استان غزنی 100 نفر را که شمار زیادی از ایشان زن و کودک بودند کشته و بسیاری از این قربانیان را سربریدند.(3)

ه) اجرای حدود و تعزیرات مغایر با مبانی اسلام و حقوق بشر

یکی از شاخص ترین ویژگی های طالبان که تأسف چهره های سیاسی مذهبی و حتی مجامع بین المللی را برانگیخت، خشونت در اجرای احکام دینی بود. شکی نیست که حکم اعدام، حدود و قصاص در اسلام هست، اما اسلام ابتدا به زمینه های گناه نظر دارد، و اعدام را به حیث یک ضرورت اجرا می کند، نه راهکاری برای ایجاد رعب و وحشت، آزار مخالفان، و تثبیت حکومت.

ص: 142


1- . احمد رشید، طالبان، ص124.
2- . همان، ص88.
3- . روزنامه کیهان، تاریخ 6/7 1393ش، 28ستامبر2014، شماره20884،ص آخر.

گلبدین حکمتیار که خود نیز تفکر سخت گیرانه در قبال آزادی های اجتماعی و... دارد با انتقاد از طالبان می گوید:

نمی گوییم حکم رجم و قطع دست دزدان وجود ندارد. می گوییم چرا این تعداد بزرگ؟ چرا در زمان پیامبر و خلفای راشدین نه کسی به این اندازه رجم شده و نه دست و پایش بریده؟ آیا در اسلام تان بیش از صحابه محکمید یا حماقت و جهل و تعصبتان بر دیانت و التزام بر ضوابط اسلامی می چربد؟ و یا از چگونگی شریعت ناآگاهید؟ شما نمی دانید که اسلام نخست زمینه های گناه را از بین می برد و در پایان حدود را .... جاری می سازد.(1)

طالبان در برخورد با مخالفان و حتی مردم عادی به دنبال اجرای حدود شرعی نبوده و مظنونان خود را به دادگاه صالحه نبرده تا جرم را اثبات کند. در نظر این جریان تکفیری، مخالفان به ویژه شیعیان، اعم از نظامی و غیرنظامی، دولتی و غیردولتی کافرند و مستحق شدیدترین مجازات؛ بنابراین نیازی به محاکمه ندارند؛ هرگاه مصلحت بدانند حکم کفر و ارتداد را روی مردم اجرا می کنند.

و) عدم پای بندی به پیمان و معاهدات بین المللی

یکی دیگر از عملکردهای منفی طالبان که شباهت آن ها را با سایر گروه های تکفیری نشان می دهد، بی توجهی به معاهدات و پیمان های بین المللی و حتی نقض آن است. طالبان در دوران کنترلشان بر افغانستان نشان دادند که یا معاهدات بین المللی را نمی دانند و یا دست کم به آن پای بند نیستند. چون رفتار آن ها اعم از: قتل دیپلمات های خارجی، کشتن اسیران، ربودن هواپیما، و... اثبات کننده این مدعا است. طالبان در ابتدای اولین ورود خود به کابل برخی را اسیرکرده و سپس ایشان را کشتند. در میان آن ها جناب اقای مزاری، دبیرکل حزب وحدت اسلامی افغانستان، بود که طالبان وی را به قندهار منتقل و بعد از چند روز به قتل رساند. گفته می شود که قبل از ورود طالبان، حزب وحدت شاخه مزاری، با طالبان مذاکره کرده و آمادگی اش را برای تسلیم و یا

ص: 143


1- . مازیار کریمی، طالبان مبانی وخاستگاه، ص72.

همکاری با آن ها اعلام کرده بود، اما ایشان با همان اندیشه تکفیری دربارة شیعیان، به غرب کابل حمله کرده، برخی را اسیر و سپس به قتل رساندند؛ درحالی که قتل اسیر، علاوه بر نقض معاهدات بین المللی، نقض اخلاق اسلامی نیز هست.(1)

نتیجه گیری

بررسی جریان تکفیری در تاریخ افغانستان نشان می دهد که این جریان در زمان عبدالرحمن خان پادشاه وقت افغانستان، به صورت نامنسجم وجود داشته است، اما گرو سازمان یافتة تکفیری در افغانستان معاصر را صرفاً در طالبان می توان مشاهده کرد.

تزریق اندیشه های واپس گرایانه و تکفیری از سوی جریان های تکفیری دیوبندی و وهابی از یک سو و عقده های ناشی از دوری خانواده و کمبودها و آسیب های مهاجرت از طرف دیگر سبب شد که طالبان به صورت گروه خشن و متصلب بار بیاید.ازاین رو وقتی طالبان وارد صحنه سیاسی، اجتماعی و نظامی در افغانستان شد، جنایات بی سابقه ای خلق کردند.

گزارش ها نشان می دهد که طالبان کُل افغانستان، وقتی با مقاومت مردم مواجه شده اند، به ویژه در مناطق غیرپشتون نشین، دست به جنایت های خطرناکی زده است، که هرگز با دین اسلام سازگاری ندارد. خصوصاً این جنایات دربارة شیعیان که در تعارض قومی و مذهبی با طالبان قرار دارد، دوچندان بوده است. قتل عام، سربریدن، آویزان کردن اجساد مسلمان ها در معابر شهر، تکه تکه کردن، اسارت زنان و انتقال آن ها به عنوان غنایم جنگی و قتل عام کودکان از جمله مواردی است که با دین اسلام تضاد دارد و با شعار طالبان که خود را جنگ جویان خدا و مروج شریعت می خوانند، منافات دارد. تاکنون حتی نیروهای اشغال گر شوروی و کمونیستی نیز چنین جنایاتی را مرتکب نشده بودند. این جنایات به صورت غیر ارادی، اتفاقی و یا ناشی از حالت جنگی نبوده، بلکه در بسیاری موارد، مقامات بلندپایة طالبان و شخص ملاعمر، رهبر طالبان، مجوز آن را به عنوان حکم شرعی صادر کرده است، و این امر ناشی از اندیشه ای است که دیگران را تکفیر می کند.

ص: 144


1- . پیترمارزدن، طالبان، ص57.
منابع

1. افغانستان اقوام و کوچ نشینی (مجموعه مقالات)، ترجمه: حسین پاپلی یزدی، آستان قدس، مشهد 1373.

2. انصاری، فاروق، تحولات سیاسی اجتماعی افغانستان، انتشارات وزارت امور خارجه، تهران 1381.

3. اولیور روآ، افغانستان، اسلام و نوگرایی سیاسی، ترجمه ابوالحسن سروقد مقدم، آستان قدس رضوی، 1369.

4. بینش، محمد وحید، افغانستان معاصر وچالش سامان سیاسی.

5. پاکتچی، احمد، احمدحنبل، دائرۀ المعارف بزرگ اسلامی.

6. حاج بابایی، محمدرضا، قوانین ملا عمر، نشر نگاه امروز، تهران 1382.

7. حقانی، حفیظ الله، «جنبش طالبان تشکلیلات، دیدگاه ها، ویژگی ها»، مترجم: سرور دانش، فصلنامه سراج، سال ششم، شماره، 18، پاییز1387.

8. خانوف، تیمور، تاریخ ملی هزاره، ترجمه عزیز طغیان، مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، 1372.

9. داود غرایاق زندی، ظهور پدیده طالبان در افغانستان و تأثیر آن بر امنیت جمهوری اسلامی ایران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی...، تهران 1380.

10. دهلوی، شاه ولی الله، حجة الله البالغه، مطبعه بولاق مصر الکبری، مصر، 1294ق.

11. رشید، احمد، طالبان، ترجمه اسدالله شفایی و صادق باقری، دانش هستی، 1379، [بی جا].

12. رفیعی، محمدطاهر، نقد و بررسی اندیشه های دیبندیه، پایان نامه کارشناسی ارشد موسسه امام خمینی، 1390.

13. رهبر ناشناخته (مصاحبه با ملاعمر رهبرطالبان)، علوم سیاسی، تابستان1376، شماره18.

14. سجادی، عبدالقیوم، جامعه شناسی افغانستان، بوستان کتاب، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، قم 1380.

15. سرافزار، محمد، جنبش طالبان از ظهور تا افول، صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، انتشارات سروش، تهران 1390.

16. سهارنپوری، خلیل احمد، عقاید اهل سنت و جماعت در رد وهابیت و بدعت، مقدمه و ترجمه از: عبدالرحمن سربازی، چابهار، (بی تا).

17. صدیق فرهنگ، میرمحمد، افغانستان در پنج قرن اخیر، نشر وفایی، چاپ دوم، قم 1374.

18. طنین، ظاهر، افغانستان در قرن بیستم، محمدابراهیم شریعتی افغانستانی، تهران 1384.

19. عارفی، اکرم، جنبش اسلامی پاکستان، بوستان کتاب، قم 1382.

20. -------------- ، «مبانی مذهبی و قومی طالبان»، مجله علوم سیاسی، فصلنامه علی - پژوهشی، موسسه آموزشی عالی باقر العلوم علیه السلام ، شماره 4.

ص: 145

21. عبدالرحمن خان، تاریخ افغانستان (سفرنامه وخاطرات امیرعبدالرحمن خان)، پژوهش ونگارش: ایرج افشار (سیستانی)، ثامن الایمه، تهران 1381.

22. عصمت اللهی، محمد هاشم، جریان پرشتاب طالبان، الهدی، تهران 1378.

23. علیزاده، موسوی سید مهدی، افغانستان (و بازخوانی و ریشه یابی تحولات معاصر)، کیش مهر، قم 1381.

24. عماره، محمد، «الحضارة الاسلامیه و التعددیه الحزبیه» الداعی، ش7، سال 31، رجب، 1428ه.

25. غبار محمد، افغانستان در مسیر تاریخ، صحافی احسانی، بی تا، ج 2، قم، [بی تا].

26. غرجستانی، محمد عیسی، کله منارها در افغانستان، نشر: اسماعیلیان، قم 1372.

27. فرخ، سید مهدی، تاریخ سیاسی افغانستان، نشر: احسانی، چ دوم، قم 1371.

28. الفنستون، مونت استوارت، افغانان، جای، فرهنگ، نژاد(گزارش سلطنت کابل)، ترجمه: محمد آصف فکرت، آستان قدس رضوی، بنیاد پژوهشهای اسلامی، مشهد 1376.

29. کاتب، فیض محمد، سراج التواریخ، ارگان نشراتی سید جمال الدین حسینی (حبل الله)، 1372، [بی جا].

30. کتاب آسیا (ویژه مسایل افغانستان)، نشر موسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بین المللی ابرار معاصر، تهران 1390.

31. کریمی حاجی خادمی، مازیار، طالبان خاستگاه و مبانی فکری، کانون اندیشه جوان، تهران 1392.

32. کشمیری، محمد انورشاه، اکفار ملحدین فی انکار ضرورة دین، کراچی2000م- 1424ه.

کشمیری، معارف السنن، ج4.

33. کلی فورد، مری لوئس، سرزمین و مردم افغانستان، ترجمه: مرتضی اسعدی، تهران 1367.

34. مارسدن، پیتر، طالبان: جنگ، مذهب و نظم نوین در افغانستان، ترجمه: نجله خندق، وزارت امور خارجه، تهران 1378.

35. المرصفی سعد، «اعیادنا فرحة بریئه»، الداعی، ش9-10، سال، 30، رمضان و شوال 1427ق.

36. موسوی، عسکر، هزاره های افغانستان، ترجمه شفایی، مؤسسه فرهنگی هنری نقش سیمرغ، 1379، [بی جا].

37. ناصری، عبدالمجید، زمینه و پیشینه جنبش اصلاحی در افغانستان، موسسه آموزشی امام خمینی(ره)، ص112، قم 1379.

38. نظری، محمدعلی، علل و زمینه های اجتماعی-فرهنگی ظهور و افول طالبان، پایان نامه کارشناسی ارشد، 1389.

39. هروی، نجیب مایل، تاریخ و زبان در افغانستان، بنیاد موقوفات دکتر افشار، چ دوم، تهران 1371.

40. وحید، مژده، افغانستان و پنج سال سلطه طالبان، نشر نی، تهران 1382.

41. یزدانی (حاج کاظم)، حسینعلی، تاریخ تشیع در افغانستان، ص 286، 1370، [بی جا].

42. ------------------- ، صحنه های خونینی از تاریخ تشیع، ناشر: مؤلف، 1370، [بی جا].

ص: 146

بخش دوم: ریشه یابی افکار تکفیری

اشاره

ص: 147

ص: 148

روش شناسی جریان های تکفیری در فهم کتاب و سنت / علی فتحی

اشاره

علی فتحی(1)

چکیده

فهم قرآن کریم و سنت نبوی به مثابه اساسی ترین منابع تشریع اسلامی روشمند است و ضوابط خاص خود را دارد. از این رو، استناد به آیات قرآن و روایات، بدون ضابطة مشخص و بدون به کارگیری روش درست، و صرفاً برای تعصبات فرقه ای، مصداق بارز تفسیر به رأی شمرده می شود و بسیار نکوهیده است. جریان های تکفیری با نقل گرایی افراطی و با تمسک به ظواهر چند آیه، بدون در نظر گرفتن آیات مفسر آن، و گاه با تفسیر گزینشی از آیات قرآن، دیگران را به شرک و بدعت متهم می کنند.

نقل گرایی بی ضابطه در کنار ظاهرگرایی شدید جریان های تکفیری در فهم کتاب و سنت، جریان های سلفی را بر آن داشت که بر معانی ظاهری، یک سویه و سطحی بسنده کنند و مخالفان خود را به بهانه های واهی متهم به بدعت گذاری، شرک و کفر نمایند.

این نوشتار به صورت توصیفی و تحلیلی به بررسی و تحلیل روش های جریان سلفی و تکفیری در فهم و تفسیر کتاب و سنّت می پردازد و به این نتیجه دست می یابد که جریان سلفی تکفیری چندان به روش های متعارف در فهم و استنباط دینی پایبند، بلکه بیشتر قرآن و سنت برای اهداف تکفیری خود تفسیر می کند.

کلید واژگان: جریان تکفیری، روش شناسی، فهم سلف، سلفیه، وهابیت، قرآن، سنت.

ص: 149


1- استادیار پژوهشگاه حوزه و دانشگاه
مقدمه

در عصر حاضر یکی از عوامل مهم فتنه انگیزی در جهان اسلام، جریان های تکفیری مسلمان ستیز است که با ادعای سلفی گری و با حربة دفاع از قرآن و سنت، جهان اسلام را با زیان ها و آسیب های سیاسی و اجتماعی بسیار فراوانی روبه رو ساخته اند.

در نگرشی کلی، جریان های سلفی به دو دسته سلفی - سنتی و سلفی نوظهور تقسیم می شوند؛ سلفیان سنتی، خود را مقید به تبعیت از سلف و روش آن ها می دانند، و سلف در نظر ایشان، عمدتاً محدود به صحابه و تابعین، می شود و به شیوه های نامتعارف رو نمی آوردند. در حالی که در میان سلفیان نوظهور، جریان های تکفیری پدید آمده که با تکیه بر اندیشه های افراطی ابن تیمیه و در سده های اخیر با رهبری محمد بن وهاب جانی تازه گرفته اند، مرز زمانی و عقیدتی صحابه و تابعان را شکسته و افکار خود را بیشتر به افکار و آرای ابن تیمیه و ابن عبد الوهاب مستند می سازند تا سلف و با این روش کمترین جزای مخالفان خود را، تکفیر شمرده و قتل آنان را لازم می دانند؛ دیدگاهی که با روش، روح و اندیشه ناب اسلامی کاملاً در تضاد است؛ و به تعبیر استاد مطهری، «سلفی گری وهابی، پیروی از سنت سلف را در دایرة تنگ اندیشه های محدود خود و تا حد پیروی از ابن تیمیه حنبلی تنزل دادند و در حقیقت بازگشت به اسلام نخستین را به صورت بازگشت به حنبلی گری که قشری ترین مذاهب اسلامی است تفسیر می کنند».(1)

بی تردید فهم درست قرآن و سنت، مبتنی بر به کارگیری روش های درست آن است، و فهم معتبر، تنها بر اساس روشمندی اصول اسلامی و عقلایی فهم معین می گردد، هر چند همیشه به کار گیری روش به معنای وصول قطعی به مراد واقعی متن نیست. ولی دست یابی به حقیقت و معنا نیز جز از این راه میسور نیست؛ از این رو تنها با توسل به روش های مناسب و اتخاذ معیارهای درست می توان به معنای مراد دست یافت.

ص: 150


1- . ر.ک: مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج 24، ص 55.

برخی جریان های تکفیری در استنباط احکام شرعی، با اتخاذ روش های غیر عقلایی، برداشت های نادرست و انحصاری از قرآن کریم و سنت نبوی داشته اند که با استناد به اندیشه و عمل پاره ای از صحابه، تابعان و پیروان آن ها را حجتی شرعی برای زندگی در عصر حاضر قلمداد می کند. پیروان این جریان ها، از یک سو با خروج از معیارها و موازین فقه مذاهب چهارگانة اهل سنت و از سوی دیگر با باز کردن راه اجتهاد ظاهرگرای بی ضابطه، باب شکل گیری برخی فتاوای افراطی تکفیری را گشوده اند.

به گمان تکفیری ها تنها روش صحیح در فهم قرآن و سنت، روش نقلی متکی بر روش سلف، به ویژه روش ابن تیمیه بوده، جزاز آن، هر آنچه مخالف روش سلف باشد، مبتنی بر گمان و اوهام است؛ از این رو، دیگر روش ها اعتبار ندارد. بر این اساس روش های عقلی بعد ها در اسلام به وجود آمده و به یقین در زمان صحابه و تابعان شناخته شده نبوده است.

در اندیشة اسلامی، برای پی بردن به مقاصد و معارف دین، همواره هر دو روش عقلی و نقلی کار آیی خود را دارند و در موارد فراوانی هر یک از این دو روش، مکمل دیگری است. قرآن کریم نیز علاوه بر آموزه های نقلی، دارای بسیاری از استدلالات عقلی است. دلیل نقلی قطعی معتبر هرگز با عقل قطعی تعارضی ندارد. البته ناگفته نماند در تقدم و ترجیح یکی بر دیگری در موارد تعارض میان مسلمانان اختلاف نظر وجود دارد، اما در نگاه جریان سلفی تکفیری، تنها روش نقلی ظاهرگرا آن هم از نوع تفسیر سلفی مشروعیت دارد. تفاوتی که این گروه با دیگر مسلمانان دارند، در نگاه عام و استفاده مطلق و بدون قید و شرط از این روش است؛ به این معنا که شرط های لازم روش نقلی، مانند روایات متعارض، عرضة آن ها بر قرآن کریم، بررسی وضعیت ناقل، و شرایط نقل، سند و درایت برای ایشان اهمیت ندارد. گذشته از همه آن ها جریان های تکفیری، همان گونه که در عرصة عمل به اصول اخلاقی و انسانی پای بند نیستند، در عرصة علم و پژوهش نیز اخلاق و انصاف علمی را رعایت نمی کنند و در موارد

ص: 151

فراوانی به جای استفاده از روش های علمی، منطقی و استدلالی، به ناسزاگویی، افترا و تهمت زنی روی می آورند.

نقل گرایی بی ضابطه در کنار ظاهرگرایی شدید در فهم کتاب و سنت، سبب شده است که این جریان ها بر معانی ظاهری، یک سویه و سطحی بسنده کنند و در نتیجه گرفتار تشبیه و تجسیم شوند. روش شناسی کامل این جریان در یک مقاله میسر نیست، از این رو، این نوشتار به صورت توصیفی و تحلیلی به بررسی مهم ترین روش های سلفی گری تکفیری در فهم و تفسیر کتاب و سنّت می پردازد.

سلفی گری تکفیری

سلفی گری تکفیری به گرایش گروهی از سلفی ها گفته می شود که مخالفان خود را کافر می شمارند. بر اساس مبنای فکری آنان میان ایمان و عمل تلازم وجود دارد. در جهان اسلام تنها گروهی که ایمان را بسته به عمل و مرتکب کبائر را کافر می دانست، فرقة خوارج بود. حتی برخی آنان ارتکاب گناهانی را که وعید مخصوص نداشت دلیل تکفیر می شمردند. خوارج، بنا به نظر برخی، به حدود بیست فرقه منشعب شد که هر یک دیگری را تکفیر می کرد. ایشان در جریان جنگ صفین، تمام کسانی را که به حکمین رأی داده و بدان راضی شده بودند، از جمله امیرمؤمنان علی7، تکفیر می کردند. در نهایت با همین حربة تکفیر، آن حضرت را به شهادت رساندند.(1)

جریان افراطی - تکفیر با همة فراز و فرودهایش در تاریخ اسلام از صدر تاکنون حاضر بوده است؛ برای نمونه، در سدة سوم فرقه «بربهاریه» به همین شیوه عمل می کرد. و در سده های میانی ابن تیمیه و در دوران اخیر محمد بن وهابیت، مذهب جدیدی به نام سلفیه اختراع کردند که مسلمانان را به دلیل انجام امور مذهبی خود، در ردیف مشرکان قرار داده همچون خوارج، دیگر مسلمانان را از آن نظر که همانند آن ها نمی اندیشند و به باور آن ها مشرک هستند، کافر می شمارند.

ص: 152


1- . ر.ک: عبد القاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، ص27، 78-86.

جریان های تکفیری، بر اساس مبانی سلفی وهابی و عمدتاً در درون جریان سلفی وهابی شکل گرفته است. هر چند سلفی های وهابی نیز در درون خود انشعاباتی پیدا کرده اند، (1)

بی گمان آبشخور اصلی جریان های تکفیری، آموزه های سلفی وهابی است. بر این اساس جریان تکفیری غالباً برخاسته از قرائت های متحجرانة سلفی - وهابی، مسلمانان را به صرف آن که با آنان هم عقیده نیستند، بر خلاف معیارهای شرعی شناخته شده، متهم به کفر می کنند و بدون هیچ دلیلی خون مردم را مباح می دانند. به تعبیر سلیمان بن عبدالوهاب، امروز مردم مسلمان، گرفتار فردی شده اند که خود را به کتاب و سنت منتسب می داند و هر که با فکر و فهم او مخالف باشد، کافر قلمداد می کند. این در حالی است که وی نه تنها یک شرط، بلکه یک دهم از شرایط اجتهاد و فتوا را ندارد، ولی با این همه بسیاری از افراد نادان از وی پیروی می کنند؟!(2)

قرائت متحجرانه از سنت نبوی و برداشت های سطحی از آیات قرآن، برخی از جریان های سلفی را بر آن داشت که مخالفان خود را تکفیر کنند؛ برای نمونه «جامعه مسلمین» یا جماعت تکفیر، به رهبری مهندس شکری مصطفی (1942– 1978)، جامعة امروزی مسلمانان را جامعة کفار نامید و گفت، باید از چنین مسلمانانی کناره گرفت تا پاک شد و بعد برای پاک کردن دیگران نیز باید جهاد کرد. از نگاه وی تمامی جوامع اسلامی بعد از دوران پیامبر و چهار خلیفه کافر شده اند و تنها راه نجات مسلمانان پیوستن به جماعت مسلمین «شکری مصطفی» است. وگرنه در زمرة کفار قرار می گیرند. شاید بتوان شکری مصطفی را از تکفیری های افراطی برشمرد؛ حتی از نظر برخی شکری مصطفی بنیان گذار جریان تکفیر گسترده حاکمان و افراد جامعة اسلامی است.(3) به هر حال تکفیر، پیامدهای سوء و خسارت های جبران ناپذیری در جوامع اسلامی

ص: 153


1- . برای آگاهی بیشتر با سلفی گری وهابی و تبار و شاخه های آن به «سلفی گری و وهابیت» سید مهدی علیزاده موسوی مراجعه کنید.
2- . محمد عوض الخطیب، الوهابیة، فکرا و ممارسة، ص188، به نقل از سلیمان بن عبد الوهاب، النفحة الزکیة، الرسالة الاولی، ص7.
3- . ر.ک: سعد الدین السید صالح، الفرق و الجماعات الإسلامیة المعاصرة و جذورها التاریخیة، ص203-204.

در پی داشته است. چنان که فتاوای تکفیری در پسِ بسیاری از اقدامات تروریستی در کشورهای اسلامی بوده است.

روش شناسی سلفی گری - تکفیری

روش به معنای راه، شیوه، چگونگی انجام دادن کاری، قاعده و قانون به کار می رود و مفهوم آن، شیوة انجام کار یا به کار گیری ابزار و در پیش گرفتن راهی برای رسیدن به هدف و مقصودی با نظمی خاص است.(1) در اصطلاح نیز، گاه به خودِ راه، به قواعد و ابزارهای رسیدن به آن روش اطلاق می شود و عبارت از هرگونه ابزار مناسب برای رسیدن به مقصود و هدف است. از این رو، روش عبارت از مجموعه ابزارها و تدبیرهایی است که برای شناخت حقیقت و برای رسیدن به هدف و مراد به کار می رود.

بدون تردید، فهم قرآن و سنت مبتنی بر روشمندی آن است، و فهم معتبر تنها بر اساس روشمندی اصول عقلایی فهم معین می گردد؛ هر چند همیشه به کار گیری روش به معنای وصول قطعی به مراد واقعی متن نیست، دست یابی به معنای حقیقی نیز جز از این راه میسور نیست. از این رو تنها با توسل به روش های مناسب و اتخاذ معیارهای درست می توان به معنای متن دست یافت.

سلفی گری تکفیری معاصر به رغم نگرش یک سان در مبانی با سلفی سنتی، برای رسیدن به هدف های تکفیری به تعبیر خودشان روش شناسی ویژه ای برای جست وجو و فهم درست دین دارند. به نظر آنان، تنها روش برای تشخیص تفسیر درست اسلام، تفسیر مبتنی بر ظواهر قرآن، سنت و اقوال سه نسل نخست اسلامی یعنی صحابه، تابعان و تابعان تابعان است. این روش شناسی، کم و بیش، در سلفی سنتی ابن حنبل هم وجود داشت، که بر استنباط احکام بر مبنای ظاهر قرآن، سنت و عمل صحابه تأکید می کرد، اما به نظر می رسد که وجه تمایز سلفیان سنتی و جدید، تفسیر خاصی است؛ سلفیان نوظهور از مفاهیمی مانند «بدعت»، «شرک» ، «کفر» و سرانجام میل به تکفیر غیر سلفیان

ص: 154


1- . ر.ک: دهخدا، لغت نامه، ج 8، ص10904؛ انوری، فرهنگ بزرگ سخن فارسی، ج 4، ص3737.

از مسلمانان دارند. تفسیر خشن از دین، جهالت و نادانی و جمود بر ظاهرگرایی در فهم و ظاهرسازی در رفتار جریان های تکفیری، موجب شده است استعمار از آن ها به عنوان ابزار بسیار کار آمد برای ایجاد تفرقه در صفوف مسلمانان و اهداف شوم خود استفاده کند. از این منظر، نیز پژوهش در مبانی، و روش های جریان های تکفیری، برای پاک کردن دامن جامعة اسلامی از این لکة ننگین ضروری می نماید. این نوشتار به نقد و بررسی روش شناسی جریان های سلفیه به ویژه سلفی گری تکفیری می پردازد. روش جریان های تکفیری در فهم کتاب و سنت، مبتنی بر یک روش نقلی ظاهرگرا و پرهیز از هر گونه تأویل و برداشت عقلایی در فهم قرآن و سنت و متکی بر اجتهاد ها بی ضابطه است که می توان این موارد را از روش های اساسی به شمار آورد.

تمسک بی ضابطه به ظواهر نصوص قرآن و سنت

جریان سلفی، به تبع ابن تیمیه، به ظواهر آیات و روایات، بدون توجه به قرائن عقلی و نقلی مخالف با آن ظواهر تمسک می جوید و این ظاهرگرایی را در سراسر نوشته هایشان می توان مشاهده کرد. تفکر ظاهرگرایانة ابن تیمیه، عقایدی نظیر نفی برخی جوانب توسل و حکم به کفر مرتکب آن، نفی برخی انواع شفاعت و تبرک جستن و... را به وجود آورد. او با فهم سطحی از آیات قرآن و رد تأویل، تفاسیری را ارائه کرد که حکم به کفر او دادند و او را چند بار به زندان انداختند. وی با انکار وجود مجاز در قرآن و رد تأویل آیات صفات خبری خداوند و نفی متشابه بودن آیات صفات خبری خدا، آن ها را به ظاهرشان حمل می کند و از این رهگذر، به دیدگاه های نادرستی ملتزم می شود.

یکی از علل روی آوردن سلفی تکفیری بر بی ضابطه گی و عدم پای بندی به شیوة اندیشمندان مسلمان، پیش داوری های بدون دلیل و بدون منطق ایشان است که بی

ص: 155

ضابطه گی راه را برای توجیه دیدگاه های ایشان باز می کرد.(1) در مجموع، می توان ناضابطه مندی و ناشایستگی علمی را نقطه پیوند جریان های تکفیری به شمار آورد.

برای نمونه، شکری مصطفی یکی از سلفی های افراطی با نص گرایی به تکفیر مسلمانان پرداخت. روش وی به کسی اجازة مخالفت نمی داد، بلکه به صورت دستوری بود(2)

وی روش خود را در ضمن دست نوشته ای با عنوان «الحجیات» یعنی مصادر و راه های هدایت تبیین می کند که نشان دهنده خروج از ضابطه و اصول متعارف اسلامی در استنباط احکام شرعی است. از نظر وی، هدایت و دانش فقط در یک منبع و آن هم خداست؛ به دلیل آیاتی چون: >قالُوا سُبْحانَکَ لا عِلْمَ لَنا إِلَّا ما عَلَّمْتَنا<.(3) >و قُلْ إِنَّ هُدَی اللَّهِ هُوَ الْهُدی<.(4)

و لی ما از ارتباط مستقیم با خدا محروم هستیم؛ از این رو، خداوند متعال برای ما جاهایی را فراهم کرد که دانش را از آن اتخاذ می کنیم؛ از جمله آسمان و زمین(5)،

انسان،(6)

قرآن(7)

و رسول(8).

این مصادر با هم مرتبط اند و به تنهایی موجب هدایت نمی شوند.(9)

شکری مصطفی هم مجتهد را تکفیر می کند، چون می گوید: هر کسی برای مردم حکمی را صادر کند کافر است؛(10)

و هم مقلدان را: کسانی که هدایت الهی را رها کرده و

ص: 156


1- . ر.ک: جابر محمود، الوهابیة فی مصر، ص195.
2- . صالح سعد الدین السید، الفرق و الجماعات الإسلامیة المعاصرة و جذورها التاریخیة، ص203و 206- 211.
3- . بقره، آیه 32.
4- . انعام، آیه 71.
5- . «وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَینَهُما إِلَّا بِالْحَقِّ» (حجر، آیه 84).
6- . >فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً. فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ. ذلِکَ الدِّینُ الْقَیمُ. وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یعْلَمُونَ< (روم، آیه 30).
7- . >وَ ما أَنْزَلْنا عَلَیکَ الْکِتابَ إِلَّا لِتُبَینَ لَهُمُ الَّذِی اخْتَلَفُوا فِیهِ< (نحل، آیه 64).
8- . >وَ أَنْزَلْنا إِلَیکَ الذِّکْرَ لِتُبَینَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یتَفَکَّرُونَ< (نحل، آیه 44).
9- . سعدالدین السید صالح، الفرق و الجماعات الإسلامیة المعاصرة و جذورها التاریخیة، ص206-208. به نقل از شکری مصطفی، «الحجیات» نسخه خطی، ص4.
10- . شکری مصطفی، «الحجیات»؛ ص6.

از عالمان بدون سوال از دلیل تقلید کرده اند. وی اجتهاد را به معنای تلاش برای شناخت احکام الهی به قصد عبادت خدا می شمرد، ولی شرایط اصلی اجتهاد از جمله شناخت زبان عربی، دانش اصول فقه و علم الحدیث را نمی پذیرد، بلکه اجتهاد را بر تمام مردم حتی عوام واجب شمرده و همة مقلدان را تکفیر می کند.(1) وی به استناد آیاتی که در مقام نکوهش تقلید کافران از کفر اجدادشان نازل شده، به کفر مقلدان عوام حکم می دهد و بدون هیچ ضابطه ای این آیات را بر عوام مردم که احکام را از خبرگان و مجتهدان اخذ می کنند، تطبیق می نماید.(2) روشی که شکری مصطفی بنا نهاد امروز با شدت بیشتر در رهبران فکری سیاسی تکفیری داعش پی گیری می شود و می توان جریان های سلفی- تکفیری امروز را امتداد جریان تکفیری شکری مصطفی دانست.

شکری مصطفی عضویت در جماعت به اصطلاح «جماعة المسلمین» را معیار اسلام افراد برشمرده و اعلام می کند، بعد از این تبیین (یعنی حکم به اسلام افراد بعد از امتحان و تحقیق) هرکسی که غلام حلقه به گوش وی باشد، مسلمان است و گر نه در زمرة کفار قرار گرفته و خونش هدر است.(3) این نوع قرائت از اسلام موجب ترس و وحشت مردم می شود. شکری مصطفی درست راه و روشی را پیمود که پیش از او خوارج بنا گذاشتند، اما حتی خوارج نیز همة افراد جامعه را تکفیر نمی کردند.

ظاهرگرایی افراطی و نفی کار کرد عقل

نقل گروی ظاهرگرا به حنابله و مشخصاً به احمد بن حنبل (م 241 ق) برمی گردد. البته قبل از آن در فرقة تکفیری خوارج نیز نمود داشت و در سدة سوم در فرقة تکفیری «بربهاریه» نیز خود را نشان داده است. علاوه بر حنابله، حشویه،(4) مجسمه و ظاهریه

ص: 157


1- . همان، ص8؛ سعد الدین السید صالح، الفرق و الجماعات الإسلامیة المعاصرة و جذورها التاریخیة، ص207- 208.
2- . همان، ص208 به نقل از: شکری مصطفی، «الحجیات»، ص10.
3- . شکری مصطفی، التبیین، نسخه خطی، ص24.
4- . ر. ک: محمدکثیری، السلفیه بین اهل السنه و الامامیه، ص46.

شاخه های دیگری از جریان یادشده اند که در گذشته ظهور کرده اند. ظاهرگرایی با ظهور ابن تیمیه در قرن هفتم به عنوان شیوة سلف معرفی شد؛ و منظور وی از سلف نیز مرجعیت مطلق صحابة تابعان و نسل بعد ازآنها بوده است. این جریان در سده های اخیر توسط محمد بن عبد الوهاب جان تازه به خود گرفت. به تعبیر رمضان بوطی پیروان این فرقه نوپدید، نیز برای مشروعیت بخشیدن به خود، و با تمسک به آثار ابن تیمیه خود عنوان سلفی را برخود نهادند.(1)

از مهم ترین مبانی عقیدتی سلفیان قدیم، پیروی از ظاهر نصوص قرآن و سنت، انکار مجاز و مخالفت با تأویل و تفسیر بود. سلفیان جدید نیز با تکیه بر معنای ظاهری متون دینی و فارغ از هر گونه تفسیر و تأویلی به توجیه فعالیت ها، احکام شرعی و تکالیف خود می پردازند. آنان در روش بیان خود با به کارگیری فراوان آیات قرآن و بدون توجه به ارتباط منطقی آیات، محکم یا متشابه بودن آنها یا شأن نزول خاص هر آیه، در ترسیم چهرة واقعی اسلام، چنان که خود می پندارند، می کوشند. بر اساس این مبنا روش ظاهرگرایی سلفی ها، عمدتاً در اصول دین و به ویژه مبحث صفات خبری خداوند نمود یافته است.

سلفی گری تکفیری برای عقل به معنای جامع کلمه، نقشی در فهم و تفسیر کتاب و سنت قائل نیستند و به لحاظ روشی منقولات دینی را برداده های عقلی و علمی مقدم می دارند. از جمله نتایج خردستیزی این جریان را می توان در عناوین ذیل خلاصه کرد: تحکیم سنت غیر معتبر بر آیات؛ تطبیق نادرست آیات بر روایات؛ تمسک به متشابهات و عدم رعایت اصل مرجعیت محکمات در تفسیر آیات متشابه و استناد بی ضابطه به روایات (مرجعیت تمام صحابه، تابعان و حتی تابعان تابعان)؛ برای نمونه شیخ معاصر سلفی ابن عثیمین می گوید: «شکی در این نیست که گروهی از صحابه سرقت کرده، شرب خمر کرده و قذف کرده و زنای محصنه و غیر محصنه انجام دادند، ولی تمامی این

ص: 158


1- . ر.ک: رمضان بوطی، السلفیة مرحلة زمینة مبارکة لا مذهب اسلامی، ص235.

اعمال در کنار فضایل و محاسن ایشان پنهان بوده و بر برخی از ایشان نیز حد جاری شد که به مثابه کفاره آنها می باشد.(1)

فهم و برداشت از قرآن و سنت، در طول تاریخ تفسیر، گرفتار دو رویکرد نادرست بوده است تأویل گرایی بی ضابطه و برداشت های باطنی و دیگر جمود و سطحی نگری و ظاهرگرایی که به تعطیل شدن عقل در مقام فهم متون دینی و کند رکود علمی انجامید؛ به طور کلی از نظر سلف باید به معنای این آیات ایمان آورد و مقصود از آن ها را به خود خدا وا گذاشت. اما از نظر خلف، به یقین ظواهر این آیات مراد نیست. بلکه این تعابیر مجازی است که باید تأویل گردد؛ بنابراین این گروه وجه را به ذات و ید را به قدرت و مانند تأویل می کنند. عموماً سلفی ها تفسیر و تأویل آیات مربوط به صفات باری تعالی را به همان مراد ظاهری حمل کرده یا مسکوت می گذارند، ولی در مقابل متأخرین آنها را متناسب با شأن الهی تأویل می کنند. ظاهرگرایی افراطی و به کار نگرفتن تأویل حتی درباره متشابهات کتاب و سنت، روش سلفی گری تکفیری بوده است.

در خصوص تفسیر آیات متشابه و آیات و روایات مربوط به صفات باری تعالی، دست کم روش های ذیل به کار گرفته شده است: تشبیه گروی؛ روش اخذ به ظواهر آیات و روایات و اعتقاد به مدلول ظاهری آنها، هر چند مستلزم تشبیه و تجسیم گردد؛ تعطیل گرایی و روش نفی صفات؛ تأویل گرایی، روش استناد به ظواهر کتاب و سنت در پرتو خرد و استفاده از تأویل در مواردی که اخذ به مدلول ظاهری آیات و روایات مستلزم تشبیه و تجسیم می گردد و تفویض، یعنی در عین استناد به ظواهر، به مفاد ظاهری آنها اخذ نمی شود و در این گونه از آیات و روایات باید از هر گونه اظهار نظر و بیان معنای آیه و روایت خود داری کرد؛ و علم آن را به خدا واگذار نمود.(2)

ص: 159


1- . شرح العقیده الواسطیه، ج 2، ص 292.
2- . ر.ک: شهرستانی، الملل و النحل، ج1، ص92-93، ج2، ص84-85. حسن البنا، مجموعه رسائل، ص362-366.

آنچه بین سلف نه (سلفی گری تکفیری) و خلف در خصوص تفسیر این آیات مطرح است می توان از چند نظر بررسی کرد:

- هر دو گروه بر منزه بودن باری تعالی از همانندی و مشابهت به خلق اتفاق نظر دارند؛

- هر دو بر آن اند که ظاهر این الفاظ در مورد خدای متعال، مراد نیست؛

- الفاظ برای بیان حالات درونی و حسی صاحبان و واضعان لغت است و این الفاظ نمی تواند بیانگر حقایق مربوط به خدای متعال باشد؛ براین اساس، نمی توان معانی را به این الفاظ محدود کرد.

با توجه به این مقدمات می توان گفت: سلف و خلف هر دو در اصل تأویل اشتراک نظر دارند؛ و تنها اختلاف بین این دو آن است که خلف به جهت صیانت از عقاید مردم از شبهة تشبیه و تجسیم، در موارد متشابه، معنای مراد را مشخص کرده اند، اما سلف در این خصوص معنای مراد را مسکوت رها کرده است و این اندازه اختلاف موجب هیاهو نزاع و سرسختی نمی شود. وی می گوید: به نظر ما نظر سلف نسبت مسکوت گذاشتن تفسیر آیات صفات و متشابه و وانهادن علم معانی این آیات به خدای باری تعالی، درست تر و سزاوار تر به پیروی است. نکته جالب توجه آن است که وی از سلفی - افراطی فاصله می گیرد و بی درنگ می افزاید: البته ما بر این اعتقاد هستیم که تأویل خلف موجب حکم به فسق و کفر آنها نمی شود و این چنین تأویل هایی مقتضی نزاع و اختلاف بین سلف و خلف نیست؛ چرا که پای بندترین فرد به سلف، احمد بن حنبل نیز در مواردی به تأویل روی آورده است. خلاصه آن که سلف و خلف در این که ظاهر این آیات مراد نیست، اتقاق نظر دارند؛ و خود این به دیگرمعنا پذیرفتن تأویل است. از آن گذشته همگان بر آن اند که تأویل ناسازگار با اصول دین، جایز نیست؛ بر این اساس، اختلاف تنها در خصوص تأویل مجاز شرعی است؟ و آن نیز امری ساده و

ص: 160

توسط برخی سلفیه نیز به کار رفته است. بر این اساس، همت اصلی مسلمانان در عصر حاضر، باید متوجه حفظ یک پارچگی و اتحاد صفوف بین خودشان باشد. (1)

تمسک به ظواهر آیات و روایات، بدون توجه به قرائن عقلی و نقلی مخالف با آن روش شیخ سلفی ها ابن تیمیه است. تفکر ظاهرگرایانه ابن تیمیه، عقایدی نظیر نفی برخی جوانب توسل و حکم به کفر مرتکب آن، نفی برخی انواع شفاعت و تبرک جستن و... را به وجود آورد. او با فهم سطحی از آیات قرآن و رد تأویل، تفاسیری را ارائه کرد که حکم به کفر او دادند و او را چند بار به زندان انداختند. وی با انکار وجود مجاز در قرآن و رد تأویل آیات صفات خبری خداوند و نفی متشابه بودن آیات صفات خبری خدا، آنها را به ظاهرشان حمل می کند و از این رهگذر، به نظرهای نادرستی ملتزم می شود. به گمان سلفی ها تنها روش فهم کتاب و سنت، روش نقلی به ویژه روش ابن تیمیه در فهم قرآن و سنت به حق است و غیر آن و هر آنچه مخالف روش سلف باشد، مبتنی بر گمان و اوهام است.(2)

روش نقلی ظاهرگرایی سلفیه باعث گردید که این جریان با علوم عقلی اعم از فلسفه و کلام و نیز با عرفان نظری و عملی مخالف باشند. مخالفت با روش، مخالفت با علم را در پی دارد و مخالفت با علم، مخالفت با عالمان آن علم را به وجود می آورد. بر این اساس سلفیان، پیروان روش های دیگر مانند فیلسوفان، متکلمان، صوفیان و عرفا را بدعت گذار معرفی می کنند؛ برای نمونه، شکری مصطفی از علم، به «فتنه» تعبیر و آن را سبب سرکشی و طغیان و بی نیازی بشر معرفی می کند. شکری تفسیر سورة علق را که اولین بار بر پیامبر نازل شد، ناظر و بیانگر سیر شکل گیری این فتنه می داند. از دیدگاه وی، خداوند در این سوره با نام خویش >اقرا باسم ربک<، بندگان را به یادگیری چیزهایی که منجر به عبادتش شود فرا می خواند >علم الانسان ما لم یعلم< ولی بندگان به واسطه فتنه علم، از عبادت و پیمودن مسیر حق منحرف شدند: >کَلَّا إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغی أَنْ

ص: 161


1- . ر. ک: البنا حسن، مجموعة رسائل، ص367- 378.
2- . رشید رضا، ج3، ص 163 یا 197.

رَآهُ اسْتَغْنی<.(1) او تصریح می کند علمی که خداوند برای بشر قرار داد، تا طغیان نکند و دانشی که پیامبر بر هر مسلمانی واجب کرد همانا دانش آخرت است و مقصودش عبادت پروردگار است، وی با تأکید بر سیره پیامبر، پرداختن به هرگونه دانشی را نافع نمی داند و مسلمانان را فقط به بندگی و عبادت الهی فرا می خواند.

ابو زهره درباره روش سلفی ها می نویسد:

معتزله در بیان عقاید اسلامی، روش فلسفی را در پیش گرفتند، از منطق یونان و شیوه های فلاسفه در مناظره و بحث بهره جستند. و انگیزه اصلی آنان در پیمودن این مسیر، هدفی به غیر از دفاع از اسلام نبود که خود را وقف آن کرده بودند. اشاعره و ماتریدیه نیز همراه آنان همین روش فلسفی را پی گرفتند و این دو گروه اخیر در بیشتر نتایجی که معتزله بدان نایل شده بودند، نزدیک شدند؛ اگر چه نکته سنجان عملکرد آنان را به نقد کشیده اند. در پی آن، سلفی ها آمدند و با روش آنان به مخالفت پرداختند، خواستند بررسی های اعتقادی به همان روشی باز گردد که در عصر صحابه و تابعان مرسوم بود؛ یعنی عقاید را جز از کتاب و سنت دریافت نکنند؛ پس اساس عقیده و استدلالی که عقاید بر آن پایه گذاری شده، از قرآن کریم بگیرند و دانشمندان را از اندیشه در ادله غیر قرآن باز دارند.(2)

ابن تیمیه، که روش سلفیه را سامان داده است، ضمن اشاره به روش های دانشمندان مذاهب اسلامی در فهم عقاید از روش فلاسفه، متکلمان معتزله اشاعره و ماتریدیه و شیعه انتقاد کرده، می نویسد: روش سلف هیچ یک از این روش ها نبوده، بلکه چیز دیگری است؛ زیرا عقاید و ادله آن [از دیدگاه سلف] جز از متون دینی به دست نمی آید؛ بنابراین، سلفیه به عقل ایمان ندارند؛ چون آن را گمراه کننده می دانند؛ اما به نصّ [شرعی] و به ادله ای که نصّ بدان اشاره می کند، ایمان دارند، زیرا نص شرعی وحی ای

ص: 162


1- . علق، آیه 5.
2- . ر.ک: محمد ابوزهره، تاریخ المذاهب الاسلامیه.

است که بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نازل شده است. آنان تأکید می کنند که این روش های عقلی بعد ها در اسلام ایجاد شد و به یقین در زمان صحابه و تابعان شناخته شده نبود؛ پس، اگر بگوییم روش های عقلانی برای فهم اعتقادات ضرورت دارد، معنای این سخن آن است که سلف عقاید را درست درک نکرده و ادله آن را به طور کامل نفهمیده است. ابن تیمیه در این باره می گوید: می گویند اگر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و اصحابش معنای آیاتی را که بر او نازل می شد، نمی فهمیدند، لازمة این سخن آن است که او معنای سخن خود را از احادیث دربارة صفات خدا نمی فهمید، بلکه سخنی می گفت که خود نمی دانست. ابن تیمیه در کتاب درء تعارض العقل و النقل می گوید:

این عمل [تأویل]، امری حادث و جدید است که در کتب لغت پیشینیان بر آن اصلی نیست و در عصر سلف نیز استعمال نشده است، لذا سلفیّون آن را رها کرده اند.(1)

جریان سلفی گری تکفیری در ظاهرگرایی چنان راه افراط را پیش می گیرد که منکران رؤیت خدای متعال در روز رستاخیز و تمام متکلمان و صوفیه را به کفر متهم می سازد.(2)

ابن تیمیه با استناد به روایت ابن جنبل می گوید مخالف روایات متواتر و مخالف اجماعات کافر است. از آنجاکه جمهور سلف بر آن اند که خدا در روز قیامت با چشم سر قابل رؤیت است. از این رو منکر آن کافر است.(3) جالب آن که وی منکر شفاعت پیامبر در روز قیامت را تکفیر می کنند.(4)

و قائل به شفاعت آن حضرت در دنیا را نیز کافر می شمارد. وی کافر بودن قائلان به حدوث کلام الهی را مشهور و متواتر از سلف بر می شمارد؛(5)

و وجه کفر این گروه را از آیات یازده تا بیست و شش سورة «مدثر»

ص: 163


1- . درء تعارض العقل و النقل، ج 1، ص 201.
2- . آمنة محمد نصیر، الشیخ الامام محمد بن عبد الوهاب ومنهجه فی مباحث العقیده، ج1، ص112.
3- . مشعبی، پیشین، ص85-87. به نقل از مجموع الفتاوی، ج18، ص50 -51.
4- . همان،ص88.
5- . مجموع الفتاوی، ج17، ص74؛ درء التعارض، ج2، ص37؛ برای تفصیل بیشتر ر.ک: مشعبی، ص136-141.

برمی شمارد: چرا که خدای متعال کسی را که قرآن را قول بشر دانسته، کافر شمرده است؟

ابن عثیمین شیخ معاصر سلفی نیز تصریح می کند:

از نظر ما واجب است نصوص کتاب و سنت بر همان معانی ظاهری حمل گردد و ما از روش اهل تأویل تحریف گرا و اهل تعطیل و اهل تمثیل اعلان بیزاری می کنیم.(1)

سؤالی که در اینجا مطرح است، و جریان سلفی از پاسخ بدان همواره عاجز بوده و ناچار است یا به یک نوع تأویل قائل شود و یا این که سر از تشبیه و تجسیم در آورد، آن است که مطابق نظر آنها که خدای دو تا دست دو تا چشم و یک صورت دارد! آیا دستان و چشمانش همانند مردم است یا نه متناسب با شأن خداوندی! اگر اولی را بگویند؛ اهل تشبیه خواهند بود و اگر دومی را بگویند، اهل تأویل؛ چون بر ظاهر آیه حمل نکردند در چنین آیاتی مطلقاً قید مانند متناسب با شأن ذکر نشده است. بنابر این چرا آیات را بر معنای ظاهری صرف حمل نمی کنند و کسانی که این کار را می کنند، تحریفگر می خوانند!(2)

از نظر آنها فقط سلفی ها مراد خدا را می فهمند و بس! و آیاتی مانند: >لیس کمثله شیء< همانندی را با هر شکل آن نفی می کند و آیه >لاتدرکه الابصار< درست مخالف دیدگاه ظاهرگرایی آنهاست که می گویند خدا در قیامت دیده می شود. و در این آیه هیچ قیدی مبنی بر نامرئی بودن خدا در دنیا یا آخرت دیده نمی شود؛ بنابر این سلفی سطحی نگر، آیات یک سویه و بدون توجه به قراین نقلی و عقلایی، تفسیر می کند.

استفاده از عنوان سلف که جریان های تکفیری برای مشروعییت بخشی به خود، از آن بهره برداری می کنند. و به تمام آنچه که سلف بر آن اعتقاد دارد، پای بند نیستند، بلکه

ص: 164


1- . و نری وجوب إجراء نصوص الکتاب و السنة فی ذلک ( صفات الله تعالی) علی ظاهرهاو نتبرأ من طریق المحرفین لها الذین صرفوها إلی غیر ما أراد الله بها؛ (عثیمین، عقیدة اهل السنة و الجماعة، ص6.)
2- . همان.

منظور آنها از سلف تنها کسانی اند که همانند آنها ظاهرگرا بوده اند زیرا روش سلف در باب متشابهات قرآن و سنت منحصر به تفویض نبوده است. روش تأویل توسط متأخران پیدا نشده است، بلکه در میان سلف نیز پیروانی داشت. آنها اهل بیت علیهم السلام را هرگز در شمارسلف قرار نمی دهند. در حالی که همگی می دانند امام علی علیه السلام و حسنین جز و صحابه و بقیه امامان شیعه از اهل علیهم السلام در شمار تابعان یا تابعان تابعان و همگی در سه قرن نخست مورد ادعای آنها هستند؛ بنابر این، سلف مورد نظر آنها، سلف خاصی است که هماهنگ با آنها باشد. بر هیچ پژوهشگر منصفی پوشیده نیست که حتی صحابه دارای روش واحد نبوده، بلکه دارای عقاید و آرای مختلفی بوده اند. بر این اساس اختلاف مشی و اختلاف نظر تابعان و تابعین آنها در معرفت دینی، به مراتب بیشتر از صحابه بوده است. بنابر این ادعای پیروی مطلق از سلف امکان پذیر نیست و چنگ زدن به این عنوان برای اعتبار بخشی برای سلفی های تکفیر، تلاشی نافرجام بوده است. گذشته از آن که در میان سلف، جز عده ای معدود مانند خوارج، راه و روش افراطی تکفیر را پیش نگرفته اند.روش اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در باره صفات باری، اثبات و نفی با هم است؛ یعنی تنها به نفی تشبیه اکتفا نکرده، در معنای آیات صفات، تدبر و اعمال نظر کرده اند.(1)

رشید رضا نیز پس از این که طبق نظر استادش عبده، طریقة سلف را به تفویض، و شیوة خلف را به تأویل وصف کرده تصریح می کند که خود نیز به تبع ابن تیمیه و ابن قیم طریقة سلف را می پذیرد و در عین حال یاد آور می شود که در میان ائمه سلف مانند احمدبن حنبل و دیگران در آیات معیت، و نیز در غیر این آیات، روش تأویل نیز یافت می شود. البته تفسیر مطابق با اصول زبان عربی، تأویل محسوب نمی شود، بلکه لازم این تفسیر همراه با تنزیه خالق و عدم تشبیه عالم غیب به عالم شهادت از هر جهت باشد.(2)

ص: 165


1- . علامه طباطبایی، تفسیر المیزان، ج14، ص130.
2- . رشید رضا، المنار، ج1، ص252-253.

ابن عثیمین مفسر سلفی وهابی، در شمارش عقاید سلفی می نویسد:

ما بر آنیم که خدای متعال صورتی ذو الجلال و الاکرام دارد؛ دو دست کریمانه و باز؛ دو چشم حقیقی. بعد برای تأکید نظر خود می گوید اهل سنت اجماع دارند که چشمان خدا دو تاست!؟ و تأیید آن روایت نبوی دربارة دجال است که فرمود: دجال نابینا است، ولی خدای شما نابینا نیست! و بر آنیم که مؤمنان خدای متعال را در روز قیامت با همین چشم سر خواهند دید.(1)

ایشان کسانی که «قَبْضَتُهُ» در آیه >وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَ الْأَرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ السَّماواتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ سُبْحانَهُ وَ تَعالی عَمَّا یُشْرِکُونَ<(2) به معنای تصرف گرفته اند، تفسیر اهل تحریف شمرده و می گوید:

آنان به گمان فاسد خود با تأویل نادرست خود خواسته اند از دچار شدن به تمثیل و تشبیه به دور باشند در حالی که، ملک و تصرف دربارة خدا که همواره وجود دارد.

وی می گوید:

آنچه را خدا برای خود، پیامبر و سلف امت برای خدا اثبات کرده اند، انکار می کنند. از آن ها سوال می کنم آیا ایشان از خود خدا به خدا داناترند؟ اگر بگویند آری، کافرند؛ و اگر بگویند، نه! گفته می شود آیا شما در بیان معانی از خدا فصیح تر هستید؟ اگر بگویند آری، باز هم کفر ورزیدند و اگر بگویند، نه دشمنی ورزیدند؟ بنابر این ما می گوییم خدا با رساترین بیان گفته است: زمین در روز قیامت در دستان اوست و رسول اکرم با گرفتن قلم میان انگشتانش مطابق آیه بر آن اقرار کرده است. از این ها پرسیده می شود آیا شما از پیامبر به مردم دلسوزترید؟ خواهند گفت نه! پس ما گنه کار نیستیم گنهکار کسی است که کلام خدا را تأویل می برد. افزون بر آن مطابق حدیث، خدا نه تنها دست،

ص: 166


1- . ابن عثیمین، عقیدة اهل السنة و الجماعة، ص5-6.
2- . زمر، آیه 67.

بلکه انگشت نیز دارد!؟ انگشت واقعی مانند دست واقعی. بنابر این، مراد از «علی اصبع»، سهولت تصرف الهی نیست، بلکه این خطای اهل تحریف است. منهج اهل سنت و جماعت در مورد این گونه آیات این است که تأویل جایز نیست، بلکه واجب است تا آن صفات را با همان معنای رایج در زبان عربی بپذیریم؛ زیرا خدای متعال با زبان عربی پیامبرش و دیگر مؤمنان را مورد خطاب قرار داد، پس معنای عربی صفات را می پذیریم؛ ولی نباید کیفیت آن را تعیین کنیم و یا آن را با صفات مخلوقین تشابه یا تماثل کنیم. بنابراین، کسانی که صفات ساق یا ید و دیگر صفات را تأویل می کنند، در حقیقت از سخنی باطل و بی برهان پیروی می کنند که هیچ تأییدی از آن برداشت خود از جانب خدا و رسول ندارند.(1)

قرآن برای خود در تفهیم معارفش روش مخصوصی ندارد، بلکه از همان اسلوب و روش عرب در تفهیم مطالب استفاده کرده است. می دانیم عرب فصیح در محاوراتش از تمام نکات فصاحت، بلاغت و بدیع استفاده می کند و قرآن نیز از این قانون مستثنا نیست و در واقع، و به عنوان معجزه الهی مطرح است؛ مثلًا کلمه «ید»، آیا معنای پیروی از «سلف» و سلفی بودن که پیوسته گروه وهابی به آن افتخار می ورزد، همین است که فقط در یک مورد پیروی کنیم، و موارد دیگر را نادیده بگیریم.(2)

زبان عربی مانند هر زبان دیگر پر از تعابیر استعاری، کنایی و مجازی است؛ و عرب فصیح در محاوراتش از تمام نکات فصاحت، بلاغت و بدیع استفاده می کند و قرآن نیز از این قانون مستثنا نیست، بلکه قرآن کریم بر اساس بیان روشن خود >وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ ...<(3) مقاصد خود را بر اساس همان زبان متعارف و معیار عربی رسانده است. از جمله تعبیرهای کنایی بسیار معروف در زبان عربی تعبیر کنایی دست و

ص: 167


1- . ابن عثیمین، القول المفید علی کتاب التوحید، ج 2، ص 532؛ و بقیه سلفی ها نیز همین عقیده را دارند؛ ر. ک: مجموع فتاوی العلامة عبد العزیز بن باز؛ ج4.
2- . جعفر سبحانی، آیین وهابیت، ص33.
3- . ابراهیم، آیه 4.

قبضه، از قدرت، بخشش و مانند آن است. بر این اساس تفسیر «ید» در کاربرد قرآن به «ید» و معانی متناسب با آن تأویل به شمار نمی رود؛ برای نمونه در آیة 29 سورة اسراء، مراد از«بسط ید» بخشش فراوان و منظور از «غلّ ید» امتناع از بخشش و بخل و امساک است و بیشتر مفسران در این معنا اتفاق نظر دارند؛ بنابراین می توان گفت که مراد از >ید الله مغلوله< نیز در آیة >قالت الیهود یدالله مغلوله، غلّت ایدیهم و لعنوا بما قالوا بل یداه مبسوطتان ینفق کیف یشاء<. منظور از «غلّ ید» خودداری از انفاق و بخل کردن و منظور از «بسط ید» بخشش و عطاست. علاوه بر این که عبارت اخیر آیه >ینفق کیف یشاء< با آیه مورد بحث ارتباط و تناسب دارد، بر کرم و بخشش خداوند دلالت می کند. و همان گونه که زمخشری گفته است منظور از آیه، اثبات «ید»، «غلّ» و «بسط» نیست، بلکه توجه دادن به بخل و عطا است.(1) هم چنین در آیه شریفه >یقبضون ایدیهم<،(2) تعبیر «قبض ید» در بیان بخل منافقان آمده و روشن است که منظور از «قبض ید»، بستن انگشتان نیست، بلکه به معنای بخل و خودداری از بخشش در راه خداست و در مقابل «بسط ید» که حکایت از کمال بخشش دارد، به کار می رود. گرچه ممکن است که بعضی به این آیات که سخن از «بسط ید» در آن ها نیامده است تمسک جویند از این قبیل: >بیدک الخیر انّک علی کل شئٍ قدیر<(3) و >قل من بیده ملکوت کل شئ<(4) و >انّ الفضل بیدالله<(5) ممکن است گفته شود که «ید» به صورت مطلق آمده، لکن قرآن خود در این مورد راهنمایی می کند: >أو یعفوالذی بیده عقدة النکاح<.(6) پیداست که عقده نکاح به معنای گرهی محسوس نیست تا در دست کسی قرار گیرد، بلکه منظور آن است که ازدواج در دست کسی است که آیه بدان اشارت دارد.

ص: 168


1- . ر.ک: زمخشری، کشاف، ج 1، ص 628.
2- . توبه، آیه 67.
3- . آل عمران، آیه 26.
4- . مؤمنون، آیه 88.
5- . آل عمران، آیه 73.
6- . بقره، آیه 237.

منظور از >بیدک الخیر< و >بیدک الملک< و نظایر آنها، آن است که مُلک و فرمان در قدرت و اختیار حق تعالی قرار دارد. آن جا که فرموده است: >قال یا ابلیس ما منعک أن تسجد لما خلقت بیدیَّ< و >والسماء بنینا ها بأید<.(1)

معنای «یدیّ» و «أید» عبارت از قدرت و کمال قوت است. چنان که آیات زیر در این باره گواه اند: >واذکر عبادنا ابراهیم و اسحاق و یعقوب اولی الأیدی والأبصار<(2) واضح است که قرآن در این موارد نمی خواهد این مطلب را ارائه کند که ابراهیم و اسحاق و یعقوب علیهم السلام بدون دست و کور بوده اند، بلکه منظور از دست ها، قوّت و قدرت و مراد از دیدگان، بصیرت و بینش آنان است. همان گونه که در باره حضرت داود فرموده است : >واذکر عبدنا داود ذاالأید<.(3)

بر همین منوال، آیات دیگر قابل تفسیر است و نشان می دهد که آنچه ظاهرگرایان در تفسیر آیات مورد بحث گفته اند از صواب دور است و مناقشه و اختلاف آنان با اهل توحید و تنزیه وجهی ندارد؛ هم چنین «حمل قبضه»، «یمین واصبع»، به معنای اعضا و اندام روا نیست. شگفت انگیز آن که همان طور که گذشت سلفی ها که به ظاهر آیات احتجاج می کنند و تأویل را نمی پذیرند، در موارد فراوانی تأویل را پذیرفته اند. پس، چگونه در مواردی قائل به تأویل شده، لکن در دیگر موارد تأکید بر جمود الفاظ دارند!؟

پیش داوری و تفسیر به رأی

تفسیر به رأی یکی از خطرناک ترین روش ها دربارة قرآن مجید است که در روایات از آن منع شده، و این خطری است که از همان آغاز مسلمانان را تهدید می نمود؛ و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم درباره آن هشدار داده و فرموده است: «آنچه را پس از خود بیش از هر چیز نسبت به آن بر امت خود بیمناکم، تفسیر

ص: 169


1- . ذاریات، آیه 47.
2- . ص، آیه 45.
3- . ص، آیه 17.

به رأی است».(1) رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم همچنین می فرمایند: «مَنْ فَسَّرَ القرآن بِرَأیه (وفی روایة: من غیر علم) فَلْیتَبوَّأ مقعَده مِنَ النار؛(2)

کسی که قرآن را به رأی و نظر خود تفسیر کند، گناهش آتش دوزخ است. بنابراین، تفسیر به رأی یعنی تفسیر قرآن بر خلاف موازین علم لغت، ادبیات عرب و فهم اهل زبان و تطبیق دادن آن بر پندارها و خیالات باطل و تمایلات شخصی و گروهی. تفسیر به رأی اقسام متعددی بردارد، که از جمله آن ها برخورد گزینشی با آیات و روایات است؛ به این معنا که انسان تنها به سراغ آیاتی برود که در مسیر افکار و پیش داوری های او ست و آیات دیگری را که با افکار او هماهنگ نیست و می تواند مفسر آیات اولیه باشد، نادیده بگیرد.

تفسیر به رأی نه تنها به حکم روایات اسلامی ممنوع است، بلکه عقل و خرد نیز بر زشتی آن گواهی می دهد. اگر بنا شود هر کس مطابق عقاید و سلایق خویش، الفاظ قرآن و سنت را بدون در نظر گرفتن قواعد ادبی، و ضوابط لغت آن تفسیر کند، هرج و مرج شدیدی در فهم معانی آیات قرآنی و سنت واقع می شود، و در این موقع آیات و کلماتی که می باید رهبری فکری انسان ها را به دست گیرد، پشتیبان انحرافات فکری و اخلاقی شده، وسیله ای برای نفاق و پراکندگی می گردد!

فهم صحیح قرآن و درک درست مقاصد آن، در گرو پرهیز از پیش داوری است؛ چرا که پیش داوری در مورد آیات قرآن، سبب تفسیر به رأی می شود؛ به بیان دیگر، از جمله مصادیق تفسیر به رأی، تحمیل باورها و پیش فرض های خود بر قرآن است؛ زیرا در این گونه موارد شخص در حقیقت در صدد پی بردن به مراد خداوند نبوده، می خواهد مراد و منظور خود با قرآن به اثبات برساند. بر این اساس، مفسر نباید افکار و عقاید شخصی و تمایلات خود را بر معنای کلام تحمیل کند؛ اگر یک مفسر اعتقادات مذهبی

ص: 170


1- . قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَعَنَ اللَّهُ الْمُجَادِلِینَ فِی دِینِ اللَّهِ عَلَی لِسَانِ سَبْعِینَ نَبِیّاً وَ مَنْ جَادَلَ فِی آیَاتِ اللَّهِ کَفَرَ قَالَ اللَّهُ ما یُجادِلُ فِی آیاتِ اللَّهِ إِلَّا الَّذِینَ کَفَرُوا وَ مَنْ فَسَّرَ الْقُرْآنَ بِرَأْیِهِ فَقَدِ افْتَرَی عَلَی اللَّهِ الْکَذِبَ وَ مَنْ أَفْتَی النَّاسَ بِغَیْرِ عِلْمٍ لَعَنَتْهُ مَلَائِکَةُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ کُلُّ بِدْعَةٍ ضَلَالَةٌ وَ کُلُّ ضَلَالَةٍ سَبِیلُهَا إِلَی النَّارِ الْحَدِیثَ". حر عاملی، وسائل الشیعة، ج 27، ص 190.
2- . الترمذی، سنن (کتاب التفسیر)، باب ما جاء فی الذی یفسر القرآن برأیه، ج5، ص 199، حدیث شماره2950.

خاص خود یا نظریه ای علمی که مورد پسند اوست بر آیه ای تحمیل کند و سعی در تطبیق آنها (بدون شاهد و موافقت ظاهر لفظ نماید) این تفسیر معتبر نخواهد بود .برای فهم معنای آموزه ها و گزاره های قرآن و سنت، ضوابطی در ادبیات عرب وجود دارد که باید با توجه به آن ضوابط و قواعد ثابت ادبیات هر زبان، عبارات و کلمات آن را معنا کرد. تنها در صورتی می توان از معانی حقیقی الفاظ و قواعد ادبی عدول کرد، که قرینة روشنی از عقل یا دلایل دیگر وجود داشته باشد.

یکی از نویسندگان سلفی، در ضمن کتاب روش شناسی محمد بن عبدالوهاب در تفسیر، با نکوهش تفسیر به رأی، تفسیر های جریان سلفی وهابی ابن عبدالوهاب را از نوع تفسیر به رأی پسندیده برمی شمارد.(1) در حالی که، تفسیر به رأی از هر نوع آن باشد، مردود است. و باید توجه داشت، تفسیر به رأی با اجتهاد ضابطه مند در تفسیر و روش عقلی در تفسیر متفاوت است. و نمی توان آن را تفسیر به رأی نام نهاد. استمداد از قراین عقلی در فهم آیات و روایات یک اصل عقلایی است و آن غیر از تحمیل پیش دانسته ها و پندارهای خود بر آیات و روایات است.

ابن تیمیه بنیان گذار فکری و عقیدتی سلفی ها، به دلیل این پیش داوری باطل که شیعه یک گروه منحرف و بدعت گذار است، بر هر آنچه که مربوط به عقاید شیعه هست، حتی اگر محتوای آیات قرآن کریم و صریح روایات معتبر باشد، خدشه وارد می کند. ذکر نمونه هایی از تلاش های ابن تیمیه در این باره، نشان گر آن است که وی به دنبال کشف حقیقت نبوده، بلکه در صدد اثبات دیدگاه های خویش و رد نظرمخالفان بوده است. وی برای این که ثابت کند مراد از قربی در آیه مودت، اهل بیت خاص (یعنی علی، فاطمه، حسنین علیهم السلام نیست، دلایلی بیان می کند که کاملاً مخالف با تفسیر سلف صالح از آن آیه است. از جمله دلایل وی تردید در صحت احادیث مربوط، مکی بودن سورة شوری،

ص: 171


1- . ر.ک: مسعد بن مساعد الحسینی، منهج محمد بن عبد الوهاب فی التفسیر، ص96، «فتدریسه التفسیر، وتألیفه فیه- وکثیر منه من قبیل التفسیر بالرأی المحمود- دلیل علی أنه یعلم من نفسه أنه أهل لذلک، إذ لا یتصور أن یحث علی طلب العلم، وینکر علی من یقول بغیر علم، تم بعد هذا یتکلم فی أعظم شیء بلا علم».

تفسیر قربی به همة اقوام و خویشان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، استثنای منقطع در آیه و مانند آن که علامه امینی و دیگران پاسخ وی را به صورت متقن و تفصیلی داده اند.(1)

همان طور در تفسیر آیة تطهیر، وی به صراحت می گوید مراد این اراده، ضروری و حتمی نبوده است. در حالی که قراین و شواهد درونی آیه حاکی از آن است که ارادة الهی مبنی برضمانت و حفاظت برخی بندگان از خطا و پلیدی، قطعی و حتمی است.(2)شاید

یکی از دلایلی که وی به صورت گزینشی به تفسیر آیات پرداخته، همین است که وی به دنبال تفسیر آیات قرآن نبوده است، بلکه به دنبال پیدا کردن عقاید خویش در قرآن و رد دیدگاه های مخالفان بوده است. سراسر مجموع الفتاوی و منهاج السنه وی پر از این نمونه هاست.

ابن تیمیه، به رغم نگارش آثار فراوان در حوزة دین،(3) و اقدام به نگارش کتاب مختصر در خصوص اصول تفسیر، هرگز تفسیر کاملی از آیات حتی در یک موضوع ارائه نداده است. آنچه از وی به جا مانده اغلب در قالب فتاوای او یا تبیین مواضع سلفی است. وی نه تنها کل قرآن، بلکه سوره ای کامل از قرآن، جز برخی سوره های قصار مانند کوثر، اخلاص، فلق و ناس، را نیز تفسیر نکرده است. البته تفسیر این سوره ها نیز گزینشی است و کامل نیست. آنچه به عنوان تفسیر الکبیر از وی یاد می شود، در واقع دربردارنده تفسیر آیاتی است که وی در ضمن فتاوا یا برای اغراض خاصی بدان پرداخته است که می توان در مجموع، دو دسته از آیات که مورد عنایت ابن تیمیه و با غرض خاصی گزینش شده است، اشاره کرد:

ص: 172


1- . علامه امینی، نظرة فی کتاب منهاج السنة النبویة، ص90، محمد حسن قزوینی، الإمامه الکبری و الخلافه العظمی، ج2، ص188-197.
2- . ر.ک: قزوینی، پیشین، ص181- 185.
3- . به تعبیر استاد مطهری، ابن تیمیه به رغم مطالعه زیاد و آثار فراوان، ولی یک فکر بسیار بسیار قشری و متحجّری دارد و از آن دسته افرادی است که فکرشان در سطح، خیلی توسعه پیدا می کند. ولی در عمق نفوذی ندارد: ر.ک. مجموعه آثار، ج 22، ص714.

دسته اول: آیات صفات باری تعالی؛ به هدف مقابله با دیدگاه معتزله، شیعه، جهمیه و ماتریدیه؛

دسته دوم: آیاتی که وی در ردّ مخالفان از جمله صوفیه و به تعبیر خودش اهل بدعت گزینش می کند. به تعبیر برخی پژوهشگران، ایشان به طرز عجیبی تفسیر آیات را به این دو جهت سوق می دهد.(1)

همان گونه که جمود بر الفاظ قرآن مجید و عدم توجه به قراین عقلی و نقلی معتبر، نوعی انحراف است، بی گمان تفسیرگزینشی از آیات و عدم توجه به آیات مفسر، مصداق بارز تفسیر به رأی محسوب می شود.

از نظر جریان های سلفی تفسیر به رأی نادرست آن تفسیری است که بر اساس عقیده فاسد مفسر باشد؛ برای نمونه کتاب های تفسیری رافضه، معتزله، خوارج، صوفیه و اشاعره، ماتریدیه و اباضیه و هم چنین کتاب های تبلیغی معاصر مانند تفسیر سید قطب شعراوی و کتاب های تفسیر علمی و مانند آنها. بدیهی است، تفسیر قرآن به صرف هوای نفس یا بر اساس شیوه های گمراه کننده از مصداق بارز قول بدون علم است. (اعراف،33)(2)

از این رو، از جمله شرایط لازم برای مفسر قرآن صحت عقیده، سنت محوری، و اجتناب از بدعت ها و خرافات است.

در این نوشتار به چند نمونه از تفسیرهای شخصی و گزینشی از آیات و روایات توسط بزرگان سلفی گری تکفیری بسنده می کنیم.

ابن تیمیه بر اساس برداشت نادرست از آیات و روایات، زنان را برده و خدمتکار مرد می شمارد و این برداشت شخصی خود را به قرآن و سنت نبوی نسبت می دهد. وی با طرح این مسئله که آیا کار و خدمت زن در خانة شوهر واجب است یا نه؟ می گوید از نظر برخی واجب نیست؛ و این قول ضعیفی است، بلکه نظر درست وجوب خدمت و کار زن در خانه شوهرش است؛ چرا که مطابق آیا ت قرآن، شوهر سید و آقای اوست

ص: 173


1- . صائب عبد الحمید، ابن تیمیه؛ حیاته - عقائده، ص45.
2- . همان. ص 8 - 10.

و مطابق سنت، زن کنیز و برده شوهر و بدیهی است که بر برده و کنیز خدمت و کار واجب است.(1)

ابن عثیمین شاگرد مکتب سلفی ابن تیمیه همین مطلب را با استناد به آیات دیگر بیان می کند، وی می گوید: این که بین برخی از مردم واژه «سیده» بر زنان اطلاق می شود، این یک نوع وارونه کردن حقیقت است؛ زیرا سادات مردان اند، نه زنان، چرا که خدای متعال می فرماید: >و الفیا سیدها لدی الباب< و>الرجال قوامون علی النساء<. پیامبر نیز زنان را به عنوان اسیر مردان برشمرده است: «النساء عوان عندکم» و درباره مرد گفته شده است: مسئول از اهل و رعیت خودش است: «راع فی أهله و مسؤول عن رعیته» بنابراین، نباید به زنان «سید» اطلاق شود؟! مردان آقا و سرور و «سیدند» و زنان اسیر و برده مردان اند.(2)

سؤال از جریان سلفی این است اگر شما به سنت نبوی پای بند هستید؛ در سنت نبوی و در لسان آن حضرت، فاطمة زهرا، سیدة زنان جهان معرفی شده است. در لسان قرآن کریم، از تعبیر «سید» در مقابل «عبد» استفاده نشده است؛ تعبیر های قرآنی از آزاد «حر» و از برده و غلام مرد «عبد»(3) و زن «امه» است. از آن گذشته در روایات نبوی تعبیر «سید» برای مرد و «سیده» بر زنان فراوان به کار رفته است.(4) تعبیر «سیده» بر زنان به ویژه زهرای اطهر و تعبیر «سید» بر امام حسن و حسین به فراوان در منابع اهل سنت (5) به کار رفته

ص: 174


1- . ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج 34، ص 58.
2- . مجموع الرسائل و الفتاوی، 10، ص928؛ رائد السمهوری، نقدالخطاب السلفی، ص124- 125.
3- . بقره، 178، الحر بالحر و العبد بالعبد و نور، 32.
4- . «أبطا علینا رسول الله یوما صبور النهار، فلما کان العشی قال له قائلنا: یا رسول الله قدشق علینا لم نرک الیوم ، قال ، ان ملکا من السماء لم یکن زارنی فاستاذن الله فی زیارتی فاخبرنی و بشرنی ان فاطمة بنتی سیدة نساء امتی و ان حسنا و حسینا سیدا شباب اهل الجنة»؛ خصائص النسائی، ص 34، الاخبار الماثور. بان فاطمة بنت رسول الله سیدة النساء من هذه الامة؛ کنزالعمال، ج 6، ص 221، الباب الخامس فی فضل اهل البیت علیهم السلام ، حدیث 37732.
5- . ابی نعیم اصبهانی، حلیة الاولیاء، ج2، ص42٫؛ محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، ج4، ص248 (کتاب بدءالخلق، باب علامات النبوة فی الاسلام). صحیح بخاری، کتاب بدء الخلق، باب: علامات النبوة فی الاسلام و کتاب الاستئذان، باب: من ناجی بین یدی الناس؛ مسند احمد بن حنبل، ج 6، ص 282، احادیث فاطمه بنت رسول الله، ح 25874؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 2، ص 40.

است؛ بنابر این، جریان سلفی تکفیری آیات و روایات را بر اساس باورهای خود تفسیر می کند. اساسا این اندیشه باطل که زن برده و اسیر است یک اندیشه جاهلی بود که اسلام با آن به شدت مبارزه کرد. قرآن از زنانی نام می برد که اسوه و الگوی تمام مردان و زنان اند. (تحریم،11).

صلاح الدین صفدی می گوید من از ابن تیمیه دربارة تفسیر آیه: >هُوَ الَّذِی خَلَقَکُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِیَسْکُنَ إِلَیْهَا فَلَمَّا تَغَشَّاهَا حَمَلَتْ حَمْلاً خَفِیفًا فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمَّا أَثْقَلَت دَّعَوَا اللّهَ رَبَّهُمَا لَئِنْ آتَیْتَنَا صَالِحاً لَّنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ<(1) وی همان نظر مفسران اهل تسنن که روایت کرده اند آدم و حوا در نام گذاری فرزندشان برای خدا همتا قرار دادند، بر گزیده از دیدگاه اینان جریان به این صورت بود که آن دو، مدتی صاحب فرزند نمی شدند؛ از این رو، در برخورد با شیطان در این مورد نزد او شکوه کردند و شیطان گفت: اگر من در این موردکاری انجام دهم آیا تعهّد می سپارید که فرزند تان را به نام من نا م گذاری کنید؟ آنان نام شیطان را پرسیدند، که پاسخ داد نام من «حارث» است، و آنان پس از ولادت، فرزند شان را «عبد الحارث» نامیدند. برخی روایات اهل تسنن بر آن است که وقتی حوا بار دار شد، شیطان نزد او شتافت وگفت: تو از کجا می دانی که فرزندت انسان است؟ و بدین وسیله او را دچار ساخت. او جریان را به آدم گزارش کرد و هر دو در هراس بودند که مبادا آنچه در شکم حواست به جای انسان، حیوان باشد، در این شرایط دگرباره به شیطان برخورد کردند و او به «حوا» گفت: اگر از خدا تقاضاکنم که کودک شما سالم و با نشاط و با راحتی و آسانی دیده به جهان بگشاید، آیا در آن صورت نامش را «عبد الحارث» می گذاری؟ «حوا» که نخست از این پیشنهاد ناخشنود به نظر می رسید به تدریج راضی شد.

صفدی می گوید من بدو گفتم که این سخن از جهات گوناگون باطل است:(2)

اول آن که این داستان درباره یک گروه و جماعتی است؛ دوم این که در این آیه نامی از

ص: 175


1- . اعراف، آیه 189-190.
2- . صلاح الدین الصفدی، الوافی بالوفیات، ج7، ص20-21.

ابلیس به میان نیامده است؛ سوم، خداوند اسما را به حضرت آدم یاد داده بود و از این رو وی می بایست اسم ابلیس را می دانست و دیگر آن که ادامه آیه دلالت می کند که مراد از آن بتهایند، زیرا «ما» برای ابلیس به کار نمی رود.

ابن تیمیه در پاسخ گفت: از نظر برخی مفسران مراد از آن قصی بن کلاب جد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است؛ زیرا وی چهار فرزند خویش را به نام های عبد مناف، عبد العزّی، عبد قصی و عبدالدار نامیده بود؛ پس مقصود از ضمیر در «یشرکون» قصی و فرزندان از نسل اوست که چنین نام های را بر فرزندان خود گذاشته بودند گفتم: این سخن نیز باطل است؛ چرا که خدای متعال می فرماید: >خَلَقَکُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا< این فقط در مورد آدم صادق است که حوا از وی (ضلع و جنس) وی آفریده شد.

ابن تیمیه در پاسخ گفت: مراد از «منها» یعنی همسرش از جنس عربی و قریشی است! در نهایت صفدی می گوید: دیدم ادامه سخن باوی بی فایده است.

این روایت بی اساس به نظر می رسد؛ چرا که بر اساس دلیل و برهان انکار ناپذیری که در دست است، پیامبران خدا از گناه و خطا مصون اند و هرگز دستخوش گناه نمی گردند، تا چه رسد که برای خدا همتا بگیرند. این دیدگاه از سوی دانشمندان اهل سنت نیز مردود شناخته شده است؛ ابن تیمیه که تفسیر قرطبی را به دور از بدعت ها شمرده است، سخن وی را در تفسیر آیة یادشده نادیده گرفته است. قرطبی می گوید: این گونه احادیث در سنن ترمذی و غیر آن، ضعیف بوده، و از جمله اخبار اسرائیلی است که هیچ پایه و اساسی ندارد و کسی که درک و فهمی داشته باشد، هرگز بر آن ها اعتماد نمی کند.(1)

ابن تیمیه در تفسیر آیه >وَ خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِیفاً<(2) می نویسد، فلسفة ضعف انسان عدم صبر از زنان است؛ «وَ انسان ضعیف خلق شده و نمی تواند در مقابل زنان و شهوت

ص: 176


1- . قرطبی، جامع البیان، ج 7، ص 328.
2- . نساء، آیه 28.

مقاومت و صبر کند».(1)

از نظر وی با استناد به آیه سی سورة یوسف، زنان در افشای فواحش، بیشترین سهم را دارند.(2)

آیا با استناد به دو آیه که شأن نزول خاصی دارد، می توان مفاد آن آیه را به تمام زنان تعمیم داد. این گونه تفسیرها مصداق بارز تفسیر به رأی و تعمیم نارواست. ابن تیمیه بدون در نظر گرفتن نوع انسان، آیه را بر ضعف مردان در مقابل شهوت تفسیر می کند. در حالی که سخن از ضعف انسان است. آیا زنان انسان نیستند؛ اگر زنان نیز انسان هستند، پس این تفسیر چه معنا دارد.

همان طور که گذشت ابن تیمیه تنها چند سوره از سوره های قصار را به صورت گزینشی تفسیر می کند که سورة کوثر از آن جمله است: وی در آغاز همین سوره، بیان می کند، حقیقت معنای این سوره از آیه آخر آن فهمیده می شود. خداوند دشمن رسول خدا را ابتر و بریده از هر خیری دانسته است. به این معنا که یاد و نام، اهل و مالش فراموش می شود که در آخرت زیان می بیند و در زندگی دنیوی به فراموشی سپرده می شود. ایشان می گوید این جزای کسی است که با برخی آنچه پیامبر آورده، به دشمنی برخاسته است؛ مانند کسانی که آیات و احادیث صفات را مطابق مذهب و مرام خود تأویل کرده اند.

ابن تیمیه با این بیان خود بسیاری از صحابه و دانشمندان مسلمان که آیات صفات تشبیه نما را بر اساس ضوابط و معیارهای مقبول تفسیر می کنند، «ابتر» معرفی می کند. و می گوید: ابتر به معنای بی تبار و بدون نسل است؛ کسی که از او خیر و عمل نیک بر نمی آید. شروع از آخرین آیه، نشان از آن است که ابن تیمیه در صد آن نیست که مراد قرآن را بیان کند، بلکه بیشتر قرآن و آیات قرآنی را در تأیید دیدگاه خود یا کوبیدن دشمنان خود به کار می گیرد. ایشان در این سورة کوتاه بدون اشاره به شأن نزول سوره و بدون تبیین مراد از «کوثر» که به اتفاق مفسران دانشمند، حضرت زهرا و ذریه و نسل پاک آن حضرت است، اشاره هم نمی کند و در مقدمه و در ادامه از آخر ین آیه « ان

ص: 177


1- . مجموع الفتاوی، ج15، ص333.
2- . همان، ج15، ص79.

شانئک ...» سخن می گوید، و قائلان به تأویل آیات صفات را اهل بدعت و دشمن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می شمارد.(1)

وی بدون اشاره به دیگر اقوال سلف در تفسیر کوثر می گوید مراد از کوثر به معنای خیر کثیر است، همان نهر معروف در بهشت؛ در حالی که فاطمه، بر اساس روایات فراوان، مصداق بارز کوثر اعطا شده به پیامبر بوده است. مفسران اهل سنت در سبب نزول سورة «کوثر» گفته اند: ابن عباس، مقاتل، کلبی و عامه اهل تفسیر گفته اند که عاص بن وائل همواره می گفت: «انّ محمّداً ابتر، لا ابن له یقوم مقامه بعده، فاذا مات انقطع ذکره و استرحتم منه». سدی می گوید: خداوند (در این سوره) بیان کرده است که دشمنان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ابتر و بی دنباله اند. ما که می بینیم نسل این کفّار منقطع شده است؛ ولی نسل پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هر روز، رو به ازدیاد و رشد است و این چنین خواهد بود تا روز قیامت.(2) فخر رازی در ضمن نقل اقوال، قول سوم را چنین بیان کرده است:«کوثر، اولاد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است؛ چون این سوره به عنوان ردّ بر گفتار کسانی نازل شد که می گفتند: پیامبر فرزند ندارد. سپس وی چنین توضیح می دهد: پس معنای سوره این است که خداوند به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نسلی عطا می کند که در طول زمان باقی خواهند بود. بنگرید که چقدر از اهل بیت علیهم السلام را کشتند؛ ولی جهان پر است از آنان و از بنی امیه احدی که قابل ذکر باشد، باقی نمانده است.(3)

بر اساس آن چه که گذشت، پیام این سوره شریفه، بسیار روشن است که خداوند به پیامبرش نسل سرفرازی ارزانی خواهد فرمود که در طول قرون و اعصار به یادگار بمانند و همچنان که در تاریخ مشاهده می کنیم، با وجود این که بسیاری از خاندان وحی و رسالت را به جرم دفاع از ارزشهای انسانی و اسلام به خاک و خون کشیدند؛ و با این

ص: 178


1- . ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، کتاب التفسیر، ج3، ص949-950.
2- . فخر رازی، تفسیر کبیر، ج 32، ص 132 و 133؛ آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج 15، ص 481 و 482؛ بیضاوی، أنوار التنزیل و أسرار التأویل، ج 5، ص342.
3- . فخر رازی، همان.

وصف، جهان از نسل پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آکنده است و اینان در آسمان اسلام و جهان می درخشند؛ در حالی که از دشمنان کینه توز و بداندیش پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هم چون «امویان» کسی باقی نمانده است که شایستة نام بردن باشد. هم چنان که مفسران بزرگ گفته اند آیه >إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ< صریح ترین قرینه است که مراد از کوثر، فاطمه زهرا است؛ زیرا در مقابل «ابتر»، بهترین معنا برای کوثر فرزندان بی شمار است که در طول تاریخ، مصداق کامل خیر کثیرند رسالت رسول صلی الله علیه و آله و سلم از طریق فرزندان فاطمه و اوصیاء در جهان باقی مانده و خواهد ماند.

سلفی های وهابی و تکفیری در مواردی که نتوانسته اند حدیثی حذف کنند، به تحریف معنوی آن شتافته اند؛ مثلاً ابن عثیمین شیخ سلفی و تکفیری در مقدمة تفسیر خود می نویسد: مشاهیر صحابه عبارت اند از خلفای چهارگانه؛ جز آن که سه خلیفة نخست به خاطر اشتغال به امر خلافت و عدم نیاز به نقل به خاطر زیادی مفسران، روایت تفسیری بسیار اندکی از آنها نقل شده است. بعد در معرفی مقام و منزلت امام علی علیه السلام به حدیث معروف منزلت: «أما ترضی أن تکون منی بمنزلة هارون م-ن موسی، إلا أنه لا نبی بعدی»(1) استناد کرده و می گوید: پیامبر هیچ گاه او را جانشین قرار نداد، جز در غزوة تبوک که او را جانشین خود در خانواده اش تعیین کرد؟!(2)خوانندة دانا متوجه خواهد شد که این تفسیر هرگز با ذیل این روایت نمی سازد که می فرماید: «الا انه لانبی بعدی». به وضوح بر جانشینی تام آن حضرت جز در نبوت دلالت دارد.

جریان سلفی در فهم و کتاب و سنت در ادعای خود مبنی بر پیروی از سلف، به صورت گزینشی عمل می کند. شیخ سلفی ها ابن تیمیه در تفسیر آیات هر دیدگاهی حتی آن که مخالف نظر وی باشد، ضعیف می شمارد.

ص: 179


1- . بخاری، صحیح البخاری، کتاب المغازی، باب غزوة تبوک. حدیث رقم (4416)، ومسلم کتاب فضائل الصحابة، باب فض-ائل عل-ی بن أب-ی ط----الب. حدیث رقم (6218).
2- . محمد صالح بن العثیمین، تفسیر القرآن الکریم - المجلد الأول، مقدمه. المشتهرون بالتفسیر من الصحابة.

وی در تفسیر آیه: >بَلی مَنْ کَسَبَ سَیِّئَةً وَ أَحاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ فَأُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ<(1) بر اساس دیدگاه سلف مراد از «سیئة» را در این آیه شرک است. البته از نظر برخی دیگر مانند عکرمه، ربیع بن خثیم، مراد از آن کبیره و مرا د از احاطه، اصرار بر کبیره تا آخر عمر و بدون توبه. و نیز از مجاهد نقل می کند مراد از آن گناهانی است که قلب را در برمی گیرد . و. شبیه آن را از کلبی نقل می کند.وی تصریح می کند. در این گونه موارد، همه اقوال سلف حتی ضعیف ذکر می شود و این بهتر از ذکر اقوال متاخران است. بر این اساس اقوال سلف که مطابق قول اهل بدعت است، ذکر می شود. اما وجه ضعف آن نیز تبیین می شود.(2)

در تفسیر آیه >وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ إِلی رَبِّها ناظِرَةٌ<.(3) از سلف مانند مجاهد نقل شده است که مراد از آن، چشمداشت و نگاه به ثواب الهی است.(4)

در عین حال وی می گوید کسی خلاف احادیث سخن بگوید، مانند این که بگوید خدا دیده نمی شود، از او خواسته می شود که توبه کند. اگر توبه ننماید، قتلش واجب است.(5)

ابن عثیمین باور خود درباره همة صحابه را چنین توضیح می دهد و می گوید سخنان صحابه بعد از قرآن و سخنان پیامبر، مرجع فهم و تفسیر آیات به شمار می رود؛ زیرا قرآن به زبان آنها و در عصر ایشان و از همه مهم تر همة اصحاب در حقیقت جویی راستگوترین افراد بعد از انبیایند! بدیهی است خود وی نیز می داند که میان اصحاب پیامبر، افرادی چون خالدبن ولید، ولید بن عقبه و... وجود داشتند. و این کلام وی بسیار افراطی تر از تعدیل همة صحابه است.(6)

ص: 180


1- . بقره، آیه 81.
2- . ابن تیمیه، تفسیر آیات اشکلت، ج1، ص368.
3- . قیامت، آیات 22-23.
4- . ابن تیمیه، همان،ص366.
5- . همان، ص370.
6- . محمد صالح بن العثیمین، تفسیر القرآن الکریم - المجلد الأول، مقدمه:کلام الصحابة رضی الله عنهم لاسیما ذوو العلم منهم والعنایة بالتفسیر، لأن القرآن نزل بلغتهم وفی عصرهم، ولأنهم بعد الأنبیاء أصدق الناس فی طلب الحق، وأسلمهم من الأهواء، وأطهرهم من المخالفة التی تحول بین المرء وبین التوفیق للصواب.

ایشان می گوید برخی آیه: >لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ<(1)، نفی صفات باری تعالی را فهمیده اند! در حالی که آیات دال بر ثبوت صفات الهی فراوان اند.(2)

این گونه تفسیر نیز ناشی از یک نوع سوء برداشت بوده است. کسی صفات را از خود نفی نکرده است، بلکه آنچه معطله و معتزله می گویند: آن است که صفات الهی مانند صفات بشری نیست. نه این که اساسا خدای متعالی هیچ صفتی دارا نیست.

وی باز برای توجیه ظاهر گرایی خود، اسرائیلیات را به سه دسته تقسیم می کند و می گوید: برخی آن ها حق و مورد تأیید اسلام است و برخی مردود و دستة آخر نیز نه مورد تأیید و نه مردود که مستلزم توقف در این گونه روایات است. جالب آن که نمونة ای که برای نوع اول ذکر می کند روایتی است که صریح در تجسیم باری تعالی است: بخاری و غیر او از ابن مسعود نقل کرده اند که وی گفته است: یکی از احبار محضر پیامبر آمد و عرض کرد: ای محمد! ما بر آنیم که خدای متعال آسمان ها را بر یک انگشت ، زمین ها را بر انگشتی، درختان را بر انگشت دیگر، آب و خاک را بر یک انگشت و دیگر آفریدگان بر یک انگشت نهاده و می گوید: منم پادشاه! پیامبر از شنیدن این روایت چنان خندید که دندان های مبارکش مشاهده شد.(3) که حاکی از تصدیق آن خبر بود و آیه چهل سورة زمر را خواند: >وَمَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَالأَرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَالسَّمَاوَاتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَی عَمَّا یُشْرِکُونَ<.(4)

ص: 181


1- . الشوری، آیه 11.
2- . محمد صالح بن العثیمین، همان.
3- . البخاری، کتاب التفسیر، باب قوله: (وما قدروا الله حق قدره) حدیث رقم (4811) ، ومسلم، کتاب صفات المنافقین وأحکامهم، باب صفة القیامة والجنة والنار. حدیث رقم (2786).
4- . الإسرائیلیات: الأخبار المنقولة عن بنی إسرائیل من الیهود وهو الأکثر، أو من النصاری وتنقسم هذه الأخبار إلی ثلاثة أنواع:الأول: ما أقره الإسلام، وشهد بصدقه فهو حق.مثاله: ما رواه البخاری وغیره عن ابن مسعود رضی الله عنه قال: جاء حبر من الأحبار إلی رسول الله فقال: یا محمد ، إنَّا نجد أنّ الله یجعل السماوات علی إصبع، والأرضین علی إصبع، والشجر علی إصبع، والماء والثری علی إصبع، وسائر الخلائق علی إصبع فیقول: أنا الملک، فضحک النبی صلی الله علیه وسلم حتی بدت نواجذه تصدیقاً لقول الحبر، ثم قرأ رسول الله: >وَمَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَالأَرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یوْمَ الْقِیامَةِ وَالسَّمَاوَاتُ مَطْوِیاتٌ بِیمِینِهِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَی عَمَّا یشْرِکُونَ< (زمر:67) ( رک: محمد صالح بن العثیمین، تفسیر القرآن الکریم - المجلد الأول، مقدمه)

جریان سلفی و تکفیری برای تأیید اقوال خود ابایی ندارد که از روایات اسرائیلی بهره گیرد، هر چند خود فراموش می کند و در ادامه روایاتی را ذکر می کند که مسلمانان را از گوش دادن به اسرائیلیات به خاطر تحریف گری اهل کتاب برحذر می دارد.(1)

از اقوال صحابه، وی به مواردی که مطابق رأی خویش است، استناد و اقوال مخالف نظر خود را ردّ می کند؛ اگر چه این اقوال را کسانی مانند طبری و... نقل کرده باشند که مورد تأیید و تمجید ابن تیمیه قرار گرفته باشند؛ برای نمونه می توان به آیه «ولایت» اشاره کرد. ایشان دربارة آیه ولایت می نویسد: بعضی از دروغ پردازان حدیثی دروغین ساخته اند و گفته اند این آیه هنگامی نازل شد که علی در حال نماز، انگشترش را به فقیر بخشید. این خبر به اتفاق و اجماع علمای حدیث، دروغ است. بعد می گوید: تمام دانشمندان درایت و حدیث شناس، اتفاق نظر دارند که این آیه در شأن علی نازل نشده و علی هیچ گاه انگشترش را در حال نماز به فقیر نداده است. این در حالی است که عدة زیادی از محدثان و مفسران بزرگ اهل سنت مثل طبری، ابن ابی حاتم، ابن کثیر و غیر اینها نقل کرده اند که آیه ولایت بعد از آن که حضرت علی علیه السلام در حال رکوع انگشترش را انفاق کرد، نازل شد.

طبق نظر ابن تیمیه بر اساس نظر جمهور اهل سنت مردمان عرب بر دیگر مردمان برترند. وی بر آن است همان طور که اهل بیت پیامبر بر مردم حق دارند و مستحق حجت اند؛ همان طور جنس عربی مستحق محبت و مودتی است که هیچ کس از بنی آدم غیر عرب سزاوار آن نیست؟! و عده ای از متکلمان مانند قاضی ابی بکر بن طیب برآن اند که افراد بنی آدم هیچ یک بر دیگری برتری ندارد و این قول ضعیف و از اقوال اهل بدعت است(2)

و صرف آین که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از نژاد عرب بود دلیل بر برتری نژاد عرب بر دیگران نیست. تعصب نژادی ابن تیمیه وی را بر آن داشت تا بزرگ فیلسوف

ص: 182


1- . محمد صالح بن العثیمین، تفسیر القرآن الکریم - المجلد الأول، همان.
2- . منهاج السنة النبویة، ج 4، ص 276؛ نقد الخطاب السلفی، ص129.

مسلمان ایرانی را احمق بنامد: «ثم یقال لهذا الاحمق (ابن سینا) لا ریب ان کل امة فیها ذکی و بلید بالنسبة إلیها، لکن هل رأی فی اجناس الأمم أمة اذکی من العرب؟!»(1)

محبت و مودت اهل بیت پیامبر مطابق آیات قرآن و روایات نبوی است، اما محبت و مودت مردمان عربی به صرف عربی بود نشان، بر اساس کدام آیه و روایت است: >قُلْ لاَ أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی وَمَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِیهَا حُسْناً إِنَّ اللهَ غَفُورٌ شَکُورٌ<(2). شیعه با دلایل متقن مدعی است آیة قربی (الشوری: 23) صریحاً دربارة نیکی به نزدیکان پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم است. از جمله حدیث معروفی است که شیعه و سنی نقل کرده اند. احمد بن حنبل در مسندش و دیگران از ابن عباس نقل می کنند: چون آیه >لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی< فرود آمد، پرسیدند: ای پیامبر، خدا نزدیکان تو که دوستی آنها بر ما واجب است چه کسانی اند؟ فرمود: «علی، فاطمه، حسن و حسین»؛(3)

بنابراین این قول مخصوص شیعه نیست که آیه در شأن اهل بیت عصمت و طهارت نازل شده است، بلکه بسیاری از علمای اهل سنت نیز معنای «مودة فی القربی» را نازل به پنج تن آل عبا در نظر گرفته اند.

ابن تیمیه که هر جا تاکید می کند بهترین روش تفسیر قرآن با قرآن و ملاک داوری نیز قرآن است، بر اساس کدام آیه نژاد عرب را نژاد برتر معرفی می کند. از نظر قرآن کریم تقوا تنها معیار ارزش انسان ها اعم از عرب و غیر عرب است:

>یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثی وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیرٌ<(4)؛ ای مردم! بی تردید ما همه افراد نوع شما را از یک مرد و زن (آدم وحوا) آفریدیم و شما را قبیله ای بزرگ و

ص: 183


1- . ابن تیمیه، درء التعارض، مج 3، ص37.
2- . شوری، آیه 23.
3- . تفسیر طبری، ج 25، ص 14 و 15؛ مستدرک الحاکم، ج 2، ص 444؛ مسند احمد، ج 1، ص 199؛ ینابیع المودة از مسند احمد و جز آن ص 15؛ الصواعق المحرقه، ص 11 و 102 و ذخایر العقبی، ص 25.
4- . حجرات، آیه 13.

کوچک قرار دادیم تا همدیگر را بشناسید، مسلماً گرامی ترین شما نزدخدا پرهیزکارترین شماست، همانا خداوند بسیار دانا وآگاه است».

در بسیاری آیات تنها روی سخن با مؤمنان است و به صورت >یا ایها الذین امنوا< بیان شده است ولی در آیة مورد بحث خطاب. همه جامعه انسانی است و مهم ترین اصلی که ضامن نظم و اثبات است، بیان می کند و میزان واقعی ارزش های انسانی را در برابر ارزش های کاذب و دروغین مشخص می سازد و می فرماید: «ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را قبیله هایی قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید». منظور از آفرینش مردم از یک مرد و زن همان بازگشت نسب انسان ها به حضرت آدم و حواست، بنابراین چون همه از ریشة واحدند، معنا ندارد که از نظر نسب و قبیله بر یکدیگر افتخار کنند و اگر خداوند برای هر قبیله و طایفه ای ویژگی هایی آفرید برای حفظ نظم زندگی اجتماعی مردم است؛ چرا که، این تفاوت ها سبب شناسایی است و بدون شناسایی افراد نظم در جامعة انسانی حکم فرما نمی شود؛ چرا که هرگاه همه یک سان و شبیه یکدیگر و همانند بودند، هرج ومرج عظیمی سراسر جامعة انسانی را فرا می گرفت. اما در خصوص قربی و اهل بیت پیامبر نیز سخنی در برتری نژادی نیست، بلکه سخن در تکریم و احترام و مودت و محبت به آنهاست. طبعاً این آیة محکم در همه جا حاکم است که ملاک برتری تقواست و بس. و هیچ استثنابردار نیست.

تحریف و دستبرد در منابع
اشاره

یکی از روش هایی که جریان سلفی هنگام عجز از تحریف معنوی، برای اعتبار بخشی خود به کار می گیرد، تحریف لفظی و دستبرد به منابع اصلی خود به شکل های مختلف است، مانند: حذف کامل حدیث، حذف بخشی از آن، تبدیل به کلمات مبهمی مانند: «کذا و کذا» عمدة این سرقت ها و دستبردها حذف آثار و مستندات مربوط به حقانیت شیعه در تجدید چاپ های منابع اولیه اهل سنت است که شمارش تمام آنها نیازمند

ص: 184

پژوهش مستقلی است. این نوع کارها نشان سستی بنیان فکری و روشی سلفی هاست. در این مجال تنها به ذکر چند نمونه از موارد یادشده اکتفاء می کنیم.

أ) حذف کامل یک حدیث

آلوسی در روح المعانی،(1)

حدیث سفینه را چنین نقل کرده است: «مَثَلُ أهلِ بَیتی مَثَلُ سَفینَةِ نُوحٍ؛ مَن رَکِبَها نَجا و مَن تَخَلّفَ عَنها غَرِقَ»(2) ولی در چاپ دیگر همان کتاب،(3)

حدیث یادشده حذف شده است، غافل از این که آلوسی بعد از این حدیث، حدیث غیر مستند «اصحابی کالنجوم» را ذکر کرده و به شرح حدیث سفینه پرداخته است. که شاهد حذف ناشیانة حدیث سفینه است.

پیش از آن ها بزرگ سلفی ها، جناب ابن تیمیه، اصل حدیث را حذف نکرده، بلکه به گمان خویش راه علمی را پیش گرفته است و اعتبار سندی حدیث مشهور سفینه، بلکه متواتر بین فریقین را مخدوش کرده، می گوید: این حدیث هیچ سندی ندارد؛ نه سند صحیحی دارد و نه در هیچ کدام از کتاب های معتبر حدیثی آمده است. اگر هیزم کشان شب، که نمی فهمند در توبره خود چه چیزی می ریزند به نقل روایات جعلی می پردازند، آن را نقل می کنند، این کار بر سستی آن می افزاید.(4)

به راستی منظور ابن تیمیّه از هیزم کشان شب که نمی فهمند چه چیزی جمع می کنند چه کسانی(5)

هستند؟ به گمان شما چه کسانی این حدیث را نقل کرده اند که ابن تیمیه این گونه بر آن ها می تازد؟ گویا نقل فضایل امیر مؤمنان علی علیه السلام نزد او چنان گناه بزرگی است که اگر رؤسای مذهب و

ص: 185


1- . آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ذیل آیه 22 شوری.ج13، ص32 .
2- . کنز العمّال، 34151.
3- . همان، ذیل آیه 22 شوری.
4- . ر.ک: ابن تیمیه، منهاج السنّه، ج 7 ، ص 395.
5- . برای نمونه از منابع اهل سنت که حدیث سفینه را نقل کرده اند، می توان به موارد ذیل اشاره کرد: المعجم الصغیر، ج2، ص 22، المستدرک علی الصحیحین، ج 2، ص 343، مجمع الزوائد، ج9، ص168، تاریخ بغداد، ج 12، ص 91، فیض القدیر، ج 2، ص 519 و 5 ص 517؛ کنز العمّال، ج13،ص82، 85؛ الصواعق المحرقه، ص152؛ جواهر العقدین، ج 2، ص 120؛ مرقاة المفاتیح، 5 / 610 و... .

بزرگان هم کیش خود وی نیز به چنین گناه نابخشودنی گرفتار شوند! از اعتبار ساقط شده و نقل آن ها نه تنها اعتباری به حدیث نمی دهد؛ بلکه حدیث را بی اعتبارتر می کند.

بسیاری از محدثان بزرگ اهل سنت حدیث نبوی «المهدی من عترتی من ولد فاطمه» را از کتاب صحیح مسلم نقل کرده اند؛ ابن حجر هیثمی در الصواعق المحرقة،(1)

متقی هندی در کنز العمال(2) و قندوزی در ینابیع المودة(3) از جمله ناقلان این حدیث از کتاب صحیح مسلم می باشند. اما امروز اثری از این حدیث در صحیح مسلم دیده نمی شود! و جریان سلفی در این گونه موارد این حدیث را به خاطر عدم نقل آن از طریق شیخین، از احادیث ضعیف برمی شمارد.

جریان سلفی برای متهم کردن شیعه به تحریف قرآن، عبارت «شیعة دوازده امامی معتقد به تحریف قرآن نیست» از کتاب اظهار الحق، را حذف کرده است. شیخ رحمت الله هندی در کتاب إظهار الحق بعد از نقل اقوال علمای شیعه مبنی بر تحریف ناپذیری قرآن کریم می نویسد: «شیعیان دوازده امامی معتقدند که قرآن هیچ تغییری نکرده و محفوظ مانده و هرکسی که بگوید در قرآن نقصی صورت گرفته، نزد علمای شیعه مردود است» این نص صریح در چاپ های اخیر کتاب یاد شده، حذف شده است.(4)

ص: 186


1- . و من ذالک ما اخرجه مسلم و ابوداود و النسائی و ابن ماجه و البیهقی و آخرون:« المهدی من عترتی من ولد فاطمه» احمد بن حجر الهیثمی، الصواعق المحرقه، الفصل الاول فی آلایات الواردة فیهم... الایة الثانیة عشرة، ص163.
2- . بین هلالین بعد از حدیث( د= سنن ابن داود و م= صحیح مسلم عن ام سلمة.( علی بن المتقی بن حسام الدین الهندی، کنز العمال، الفصل الرابع فی ذکر اشراط الساعة. خروج المهدی، ح38662.
3- . ما اخرجه مسلم و ابوداود و النسائی و ابن ماجه و البیهقی و صاحب المصابیح و آخرون. (سلیمان بن ابراهیم القندوزی، ینابیع المودة، الباب 73، فی الاحادیث التی ذکرها صاحب جواهر العقدین، حیث دوم.
4- . مقایسه کنید: کتاب اظهار الحق، دوحه: دار إحیاء التراث الاسلامی، (ص438-440) با همان کتاب چاپ الریاض: 1410. الداراة العامة للطبع و الترجمة ص928.
ب) حذف گزینشی از حدیث

بریده بریده کردن احادیث و تدلیس، یکی دیگر از شیوه های معمول جریان های سلفی است. محمد حسین هیکل (م 1376) در کتاب حیات محمد،(1)

ضمن تصریح به دعوت پیامبر از نزدیکان و خویشان خود و نزول آیه «انذار» و جریان «یوم الدار» می نویسد: «و قد امرنی ربی دن ادعوکم فأیکم یوازرنی علی هذا الامر و أن یکون أخی و وصیی و خلیفتی فیکم؟» ولی در چاپ نوبت سیزدهم، مکتبة النهضة المصریة (سال 1968 میلادی)، بخش اصلی حدیث «... و أن یکون أخی و وصیی و خلیفتی فیکم؟» را حذف کرده اند!

ناصر قفاری سلفی معاصر از این شیوه فراوان استفاده می کند، وی نه تنها احادیث، بلکه سخنان دانشمندان مخالف خود را به دلخواه گزینش نموده و بدین سان بر مطلوب خود استدلال می کند.(2)

ج) تبدیل بخشی از حدیث

ابن کثیر مورخ و مفسر مشهور اهل سنت، حدیث «یوم الانذار» را به نقل از طبری و به همان سند طبری نقل می کند، اما به جای جملة «علی أن یکون اخی و وصیی و خلیفتی فیکم فاسمعو و اطیعوا»(3) جملة «علی أن یکون أخی و کذا و کذا» ثبت می کند!(4)

چنانچه این نقل را ابن کثیر از کتاب تاریخ طبری باشد، امانت را رعایت نکرده و اگر از تفسیر وی بوده، این سؤال مطرح می شود که چرا عبارت تفسیر طبری را در یک کتاب تاریخی، بر تاریخ طبری ترجیح داده است! و اساساً تبدیل این عبارت در تفسیر طبری نیز توسط چه کسی و چرا انجام گرفته است. و مسلماً پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم «کذا و کذا» نفرموده است.

ص: 187


1- . محمد حسین هیکل، کتاب حیاة محمد صلی الله علیه و آله و سلم ، ص104.
2- . برای نمونه مقایسه کنید: ناصر بن عبد الله القفاری، أصول مذهب الشیعة: ج2 ص679- 680. با مجلسی، بحارالأنوار، ج42، ص189. وی در جلد اول أصول مذهب الشیعة، ص335، برای متهم نمودن مرحوم خویی به قول بر تحریف، سخنان وی را کامل نقل نکرده است. که در ادامه همین مقاله بدان اشاره شده است.
3- . طبری، تاریخ الطبری، ذکر الخبر عما کان من امر النبی(ص)، عند ابتداء الله تعالی ذکره، ج2، ص63.
4- . ابن کثیر، البدایة و النهایة، باب الامر بابلاغ الرسالة.

نمونة دیگر، آن که یعقوبی در رابطه با شأن نزول آیة اکمال می نویسد: >و کان نزولها یوم النصّ علی أمیرالمؤمنین علی بن ابی طالب بغدیر خم<(1) ولی در نسخة جدید تاریخ یعقوبی به جای تعبیر «یوم النص»، عبارت «یوم النفر» را و به جای «بغدیر خم»، عبارت نامربوط «بعد ترحم»(2)

را جا زده اند!

استفاده از مکانیزم فرافکنی

فرافکنی در فرهنگ های فارسی به معنای نسبت دادن تعارض ها و ستیزهای درونی خود به دیگران آمده است.(3)

در ادب فارسی در قالب مثل: «کافرهمه را به کیش خود پندارد» انعکاس یافته است. در اصطلاح به فرایند یا روشی اشاره دارد که افراد و یا گروه ها به مدد آن، ایده ها، تصویرها و امیال را بر محیط بیرونی شان تحمیل می کنند. و اساس آن از این قرار است که فرد یا یک گروه می کوشد تا تمایلات نامناسب و ناپسند خویش را به دیگران نسبت دهد؛ به طوری که انگار این ویژگی ها صرفاً در دیگری یا دیگران وجود دارد و در نتیجه خود را عاری از هرگونه عیب و نقص بداند و خود را از احساس گناه، برهاند. بدین وسیله، فرد در مورد دیگران با مقیاس خویش قضاوت می کند. انتقاد و سرزنش مداوم از دیگران و نسبت دادن صفات و خصوصیاتی به افراد دیگر، غالباً ناشی از وجود این کیفیات در فرد نسبت دهنده است. خلاصه فرد در این مکانیزم انگشت اتهام را به سوی دیگران می گیرد.

جریان سلفی گری از این مکانیزم روانی فراوان استفاده می کند. آنچه خود دارد از بدعت، ترور، تکفیر، افتراء نه تنها در میدان عمل، بلکه در عرصة علم و پژوهش نیز،

ص: 188


1- . احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، مانزل من القرآن بالمدینة، ج2، ص32.
2- . همان، مانزل من القرآن بالمدینة، ج2، ص43.
3- . محمدرضا معین، فرهنگ فارسی معین، اصطلاح فرافکنی در روان شناسی کاربرد دارد؛ فرافکنی یکی از ساز و کارهای پدافندی (دفاعی) در برابر نگرانی به شمار می رود. در این معنی خواسته ها و انگیزه های ناپذیرفتنی که بازشناخت آنها در «خود»، ممکن است موجب ناراحتی شود، به دیگران نسبت داده می شود. برای اطلاع بیشتر رجوع کنید: (جس فیست و گریگوری جی. فیست، نظریه های شخصیت، ترجمه یحیی سید محمدی، ص53).

دیگران را متهم به بدعت، سنت ستیزی کرده و در نتیجه به تکفیر حکم می کند. تکفیر گسترده، رفتارهای خشن و غیر منطقی با مخالفان، عدم تمایز میان سنت و بدعت از بدعت هایی جریان سلفی است.

اصل مبارزه با بدعت ها و انحرافات فکری و عقیدتی و رفتاری که مخالف قرآن و سنت معتبر باشد، اصل مسلم و مورد اتفاق تمام مذاهب اسلامی است. اما این که کدام جریان و گروه یا کدام رفتار و عقیده بدعی و انحرافی است، ضوابط و شرایط خاصی دارد. نمی توان به خاطر اهداف فرقه ای، گروهی یا شخصی، امری را بدعی و انحرافی دانست. سلفی های تکفیری، هر جریان یا شخصی که مخالف آنها باشد، بدعی ومنحرف فرض کرده و تکفیر می نماید. در حالی که ملاک و معیار بدعت ها و انحرافات، انحراف از مسیر قرآن کریم و سنت معتبر نبوی است، نه انحراف از افکار صحابه، تابعان، پیروان آن ها و نه انحراف از افکار ابن تیمیه، ابن قیم و ابن عبد الوهاب.

عدم تمایز میان سنت و بدعت و بدعی دانستن مخالف و اعتقادات آن از روش های جریان های تکفیری برای مشروعیت بخشیدن به تکفیر و در نتیجه حکم به قتل و ترور مسلمان هاست

در آیین اسلام مذهبی بنام سلفیه وجود نداشته است و سلفی گری به عنوان مذهب از جمله بدعت های ابن تیمیه و پیروان سلفی است. اما جریان سلفی تکفیری به تبع ابن تیمیه، مذهب شیعه و اعتقاد بر برتری علی بر صحابه دیگر، خلافت و عصمت وی را از بدعت های شیعه بر می شمارد.(1)

و به همین صورت صالح فوزان سلفی معاصر می نویسد: اولین بدعتی که پدید آمد بدعت قدریه، مرجئه و بدعت شیعه و خوارج در قرن دوم هجری و در زمانی که برخی از صحابه بودند و آن را انکار کردند!(2)

ص: 189


1- . مشعبی، پیشین، ج2، ص471.
2- . ر.ک: صالح الفوزان، البدعة، تعریفها ....، ص11؛ مشعبی، منهج ابن تیمیه فی مسألة التکفیر، ج2، ص475.

سلفیه با استناد به حدیث نبوی صلی الله علیه و آله و سلم : «خیر الحدیث کتاب الله، وخیر الهدی هدی محمد وشر الأمور محدثاتها وکل محدثة بدعة، وکل بدعة ضلالة»،(1)

خود را اهل سنت و جماعت و فرقه ناجیه و فرقه های دیگر مانند قدریه، خوارج، معتزله، اشاعره، رافضه، جهمیه، امامیه را اهل بدعت می شمارند و از آنان تبرا می جویند.(2)

برخی ایشان می گویند: ما آن ها را تکفیر نمی کنیم، چنان که آنان ما را متهم به کفر می کنند.(3)

البته نماز بر ایشان و پشت سر آنان جایز نیست. ولی اساساً اهل سنت یکدیگر را هرگز تکفیر نمی کنند.(4)

این در حالی است که ابن تیمیه و پیروان وی مخالفان خود از اهل سنت را نیز متهم به کفر می کنند.(5)

این ها و ده ها نمونه دیگر از فرافکنی های سلفی هاست، زیرا سلفی گری به عنوان مذهب، خود بدعتی آشکار است. تکفیر گسترده و بدون دلیل از جمله روش های غیر اسلامی است که ابن تیمیه آن را تئوریزه کرد.

توسعه و تفسیر بی ضابطه مفاهیم کلیدی

سلفیه در اصل توحید، نبوت و معاد تفاوتی با دیگر مذاهب اسلامی ندارند. اختلاف سلفیه بیشتر در توسعة برخی مفاهیم و مصادیق اسلامی است. آنها در مفاهیمی مانند کفر، شرک، بدعت و مانند آن(6)

توسعة معنایی و مصداقی گسترده قائل شده اند و بر اساس آن اقسامی را برای توحید درست کرده اند که با دیدگاه هایشان در چنین مفاهیمی مطابق باشد.(7)

دربارة توحید در عبادت نیز میان مسلمانان کوچک ترین پدید نیامد، تنها بعضی از علما مانند ابن تیمیّه معتقد شد که بسیاری از عقاید و اعمال جاری مسلمانان با توحید در عبادت منافی است، مانند اعتقاد به شفاعت یا حاجت خواستن و

ص: 190


1- . مسلم، 876؛ نسائی، ج3، 188.
2- . عبد القاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، ص317 و320 و 293 .
3- . ر.ک: بغدادی. همان.
4- . بغدادی، همان، ص320.
5- . جهت اطلاع بیشتر ر.ک: مشعبی عبد المجید بن سالم بن عبدالله، منهج ابن تیمیة فی مسألة التکفیر.
6- . برای اطلاع بیشتر ر.ک: مکارم شیرازی، وهابیت بر سر دو راهی.
7- . جهادبن عبد الإله الخنیزی، السلفیة و الشیعة، ص126.

توسّل به اولیاء این افکار بعدها به شکل گیری مذهبی به نام «مذهب وهابیّه» انجامید.(1)

بر اساس مبنای سلفی وهابی، شرک خفی همانند شرک جلی است. بر این اساس درخواست چیزی از غیر خدا که قدرت به انجام آن مخصوص خدا باشد، شرک است و با عبادت جمع نمی شود: >ما کانَ لِلْمُشْرِکِینَ أَنْ یَعْمُرُوا مَساجِدَ اللَّهِ شاهِدِینَ عَلی أَنْفُسِهِمْ بِالْکُفْر<(2). و ملت حنیف، که منسوب(3)

به ابراهیم است، عبادت خدای تعالی است به خلوص و توحید، و دخول شرک، در آن به منزله دخول حدث است در نماز، که به کلی فاسد کننده است؛ خواندن انبیا و اولیا برای دفع خطر یا نیل به مقصود و گفتن «یا محمد» و «یا علی» شرک است؛ به دلیل آیه >وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ یَدْعُو مِنْ دُونِ اللَّهِ مَنْ لاَ یَسْتَجِیبُ لَهُ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ هُمْ عَنْ دُعَائِهِمْ غَافِلُونَ وَ إِذَا حُشِرَ النَّاسُ کَانُوا لَهُمْ أَعْدَاءً وَ کَانُوا بِعِبَادَتِهِمْ کَافِرِینَ<(4) و آیه >وَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ مَا یَمْلِکُونَ مِنْ قِطْمِیرٍ اِنْ تَدْعُوهُمْ لاَ یَسْمَعُوا دُعَاءَکُمْ وَ لَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجَابُوا لَکُمْ وَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ یَکْفُرُونَ بِشِرْکِکُمْ<.(5)

و اگر عذر آوردند که آنها معبود نیستند، بلکه باب حاجت و شفیع و وسیله ای به جناب الهی هستند، همین سخنان را مشرکان نیز گفتند که >مَا نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی<.(6) و بنا بر همین اساس، مسلمان را مشرک و خون و مالشان را هدر می دانست. ولی در باب توبه، گاهی رای قبول می داد و گاهی قابل قبول نمی دانست. به دلیل >إِنَّ اللَّهَ لاَ یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشَاءُ<.(7) و هم چنین قسم خوردن و قسم دادن به غیر خدا به عقیده آنان شرک است و بیشتر این مطالب را ابن تیمیه در ضمن منهاج السنه، متعرض شده است.

ص: 191


1- . ر.ک: مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج 1، ص: 52.
2- . توبه، آیه 17.
3- . محمد حسین قریب گرکانی، «تاریخ وهابیت» هفت آسمان، ص 182.
4- . احقاف، آیه 5-6.
5- . فاطر، آیه 13- 14.
6- . زمر، آیه 3.
7- . نساء، 48 و 116.

محمد ابوزهر می نویسد: نگاه سلفیان به مسئله توحید بدان گونه است که آن ر ا نخستین پایة اسلام می دانند و به اجمال به آنچه تمام مسلمانان برتوحید و وحدانیت خدا تأکید می ورزند، موافقت دارند ولی مسائلی را منافی با یکتاپرستی فرض می کنند؛ به عنوان نمونه توسل به بندگان خاص خدا، زیارت روضة شریفه، دعا روبه روی مضجع شریف پیامبر یا ولی خدایی را منافی با توحید می شمارند.(1) ابن تیمیه که خود پرچمدار مذهب سلفی ها است، می گوید: سفر برای زیارت قبر پیامبر بدعت و شرک، توسل به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و اهل بیت علیهم السلام و اولیاء الهی و تبرک جستن به آثار آنان را مخالف با توحید در عبادت است.

3. بسیاری از احادیثی را که دربارة فضایل اخلاقی اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در صحاح و مسانید و حتی مسند احمد بن حنبل وارد شده است مردود می دانند.(2)

نویسنده شرح الطحاویه، می نویسد: سخنان سلف دربارة اثبات علو الهی بسیار زیاد است. بعد حکایتی را از ابوحنیفه نقل می کند که شخصی از وی پرسید: نمی دانم پروردگارم در آسمان است یا زمین؟ وی پاسخ داد چنین شخصی کافر است؛ چرا که خدا می گوید >ان الله علی العرش استوی< و عرش الهی بالای آسمان های هفت گانه است. بعد پرسید: اگر بر این باور باشد که خدا بر عرش هست و لکن بگوید، نمی دانم عرش در آسمان است یا در زمین؟ پاسخ داد: وی نیز کافر است؛ زیرا در آسمان بودن خدا قطعی است و کسی که آن را انکار کند کافر است.(3)

وی در پاسخ به استدلال برخی معتزله مبنی بر عدم امکان رویت الهی بر آیات >لن ترانی و لا تدرکه< می گوید: این دو آیه بر خلاف نظر ایشان بر رویت الهی دلالت دارد. اما آیه اولی از چند جهت بر ثبوت رویت الهی دلالت دارد: یک، این که برگمان رسول گرامی نیاد که از خدا چیزی را بر او مجاز نیست سؤال کند؛

ص: 192


1- . ابوزهره، تاریخ المذاهب الاسلامیة، ص192-193.
2- . ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم، قاعدة الجلیله فی التوسل و الوسیله، ص 186- 184.
3- . علی بن علی بن محمد بن أبی العزّ الحنفی، شرح الطحاویة فی العقیدة السلفیة، ص 225.

دوم. خداوند سؤال موسی را ردّ و انکار نکرد، ولی آن گاه که نوح از خداوند نجات فرزندش را خواست، خداوند درخواستش را ردّ کرد. و فرمود: >إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ<،(1) خدای متعال در این آیه می گوید: مرا نخواهی دید و نمی گوید من نادیدنی هستم. یا دیدار من محال است یا من دیدنی نیستم!

اما آیة دوم: منکران با استدلال به آیة 103 سورة انعام منکر رویت پروردگار در دنیا و قیامت هستند >لاَّ تُدْرِکُهُ الأَبْصَارُ وَهُوَ یُدْرِکُ الأَبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ<(2) وی می گوید: در این آیه از «ادراک» سخن به میان آمده که ادراک با رویت تفاوت دارد. ادراک به معنای دیدن همراه با احاطة کامل است و رویت به معنای دیدن پرودگار بدون احاطه است.... پس نفی ادراک مستلزم نفی رویت نیست... هم چنان که عقل وجود خداوند را می داند، اما علم آن (عقل) بر او احاطه ندارد. دیگر آن که نصوص صحیح دیگر، دال بر رویت خداوند برای مؤمنان در قیامت متواتر است.(3)

مشکل اصلی روش سلفی با سایر مذاهب اسلامی، در تفسیر مفاهیم اسلامی مانند کفر، شرک و بدعت گذاری در دین و... است. .جریان سلفی خود را مخالف بدعت ها دانسته و با حربة بدعت بسیاری از اهل اسلام، را اهل بدعت و در نتیجه مخالف را بدعت گذار و گاه کافر می شمارد.

توسعه معنایی و مصداقی کفر از جمله روش های نامتعارف جریان سلفی گری برای توجیه تکفیر مخالفان بوده است، آنان به قدری قلمرو معنایی و مصداقی کفر را گسترده اند که هر کسی غیر از خودشان را در بر می گیرد. اینان انجام هر امری را که مانع عبادت الهی باشد، کفر قلمداد می کنند، حتی اگر این امر، پیشرفت در زمینه های مختلف علمی، نظامی، فرهنگی، اقتصادی و یا بهره مندی از نعمت های مادی باشد. تفکر سلفی با الهام از شرایط و امکانات زندگی زمان پیامبر، معتقد است مسلمانان امروز نیز باید به

ص: 193


1- . هود، آیه 46.
2- . انعام، آیه 103.
3- . همان، ص130- 131.

همان شیوه و در سطح امکانات عهد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم زندگی کنند؛ زیرا بیشتر از آن اندازه کفر است.

شرک و کفر نزد سلفیان قدیم، بیشتر گونه ای از عبادات و عقاید فردی بود، مثل توسل به اولیا، نذر، شفاعت، زیارت قبور، ولی شرک و کفری که سلفیان جدید به آن معتقدند و از آن به «کفر جدید» تعبیر می کنند، تقریباً همة شئون زندگی اجتماعی و مدنی شخص را در بر می گیرد. در نظر سلفیان جدید پیروی از اندیشه های نو یا گرویدن به مکاتب فکری و فلسفی، عضویت در احزاب سیاسی، اشتغال در ادارات و سازمان های دولتی چنانچه در جهت اهداف و منافع گرو ه های سلفی نباشد، و انجام برخی از مراسم و آیین های مذهبی از اعمال مشرکان و کافران به حساب می آید. در واقع، اندیشه ها و آرای سلفیان، این نکته را تصدیق می کند که حربه تکفیر، جوازی است برای انجام هرگونه عملیات جهادی.

گفتنی است کفری که سلفیه، دیگران را به آن متهم می کند، کفر «اکبر» است. شرک یا کفر اکبر، حکمی است که به موجب آن، فرد متهم، از دین اسلام خارج می شود و اصطلاحاً «مرتد» نام می گیرد. این حکم تبعات سنگین تری غیر از خروج از اسلام دارد؛ از جمله حرمت همسر به وی، عدم جواز نماز بر او و حرمت در گورستان مسلمانان، عدم ارث. برخی مانند صالح سریه از اجماع صحابه بر کفر و ارتداد تارکان زکات خبر می دهد.

مفهوم دیگر در خور توجه در اندیشة سلفی مفهوم بدعت است. توسعة معنای بدعت از جمله اقدامات سلفی وهابی بود(1) که به بهانه آن می تواند بسیاری از مسلمانان را در زمرة اهل بدعت قرار دهد. از برجسته ترین شاخص های جریان سلفی، مبارزه با

ص: 194


1- . سعد الدین السید صالح، الفرق و الجماعات الإسلامیة المعاصرة و جذورها التاریخیة، ص174.

هر نوع بدعت در دین است.(1)

معیار بدعت نیز آن است که هرکسی کاری را انجام دهد که اصحاب آن را انجام نداده اند، آن کار بدعت به شمار می رود.(2)

از آنجا که سلفیه معتقد است «هر عملی که در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم وجود نداشته و انجام نمی شده است، بعداً نیز نباید انجام شود» اعمال و رفتارهای بسیاری را تحت عنوان بدعت نام گذاری می کند. بدعت به معنای نوآوری است که در ساحت دین، چون پشتوانة معرفتی الهی ندارد، باطل است. در این چارچوب سلفیون بسیاری از اعمالی که خود می پندارند در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نبوده است یا این که اساساً امکان وجود آن در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم وجود نداشته، بدعت می شمارند. بدعت دانستن قطار یکی از این نمونه هاست.

گروهی از علمای اسلامی از اصل با کلام، یعنی بحث عقلی در مسائل اصولی اسلامی، مخالف شدند و آن را «بدعت» و حرام دانستند. این ها به نام «اهل حدیث» معروف اند. احمد بن حنبل که یکی از ائمه فقهی اهل تسنّن است در رأس «اهل الحدیث» قرار دارد. حنابله به طور کلی با کلام - اعمّ از کلام معتزلی یا اشعری، چه رسد به شیعی - مخالف اند و به طریق اولی با منطق و فلسفه مخالفت می ورزند. ابن تیمیه حنبلی که از شخصیت های معروف دنیای جماعت است، فتوا به حرمت کلام و منطق داده است.(3)

جالب است از نظر جریان سلفی هر آنچه در دین اصلی نداشته است، و حادث شده بدعت است همانند جشن میلاد نبوی، نماز «لیلة الرغائب»، عزای روز عاشورا و... همگی بدعت به شمار می رود.(4) اما نماز تراویح، تکفیر گسترده، متهم کردن دیگران به شرک و بدعت گذاری و مانند آن ها بدعت مذموم نیست.

ص: 195


1- . قوسی، المنهج السلفی، 418- 419.
2- . همان.
3- . مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج 3، ص 65.
4- . ابن تیمیه، اقتضاء الصراط المستقیم مخالفة أصحاب الجحیم، ص36 و 48.

در تفسیر بدعت تفکیک قائل شده اند و بر آ ن اند که اگر آن امر جدید و حادث مخالف کتاب، سنت، اثر یا اجماع باشد، آن بدعت مذموم و گمراه کننده است. اما امور حادث خیر که احدی از افراد این امت در آن اختلاف نکرده است، این گونه امور از بدعت های غیر مذموم است.(1)

ابن تیمیه با رد تقسیم بدعت به دو قسم خوب و بد، می گوید نماز تراویح بدعت نبوده است! اما این که جناب عمر در خصوص بدعت نماز جماعت تراویح گفت: «نعمت البدعة هذه» مراد از آن بدعت لغوی است نه اصطلاحی چرا که، همان طور که ابن تیمیه گفته است، نماز تراویح بدعت نیست، بلکه سنت است.(2)

جریان سلفی که تأویل را باطل و اهل تأویل را اهل بدعت می شمارد. برای توجیه و تأویل سخن صریح خلیفه دوم که نماز جماعت تراویح را از بدعت های بسیار خوب می دانست، ابن تیمیه و پیروان وی آن را به بدعت لغوی، تأویل می کنند.(3) و خود تصریح می کنند که بدعت خوب و بدعت بد وجود ندارد؛ بلکه هر بدعتی ناپسند بوده و اهل بدعت همگی بر خدا دروغ می بندند، اما بدعت های سلف بدعت های لغوی نه شرعی بوده است.(4)

صالح بن فوزان نیز با استنادبه حدیث نبوی «کل بدعة ضلالة» تقسیم بدعت به بدعت خوب و بد را رد می کند و می گوید هر بدعتی گمراهی است و بدعت خوب وجود ندارد جز بدعت عمر در خصوص نماز تراویح!(5)

که همان توجیه ابن تیمیه را تکرار می کند و می گوید آن بدعت در کلام عمر «نعمت البدعة هذه» بدعت لغوی است نه شرعی.

ص: 196


1- . ر.ک: محمدبن علی شوکانی، الرسائل السلفیة، ص185.
2- . همان، ص423- 424. به نقل از ابن تیمیه، اقتضاء الصراط المستقیم مخالفة أصحاب الجحیم، ص275.
3- . ابن تیمیه، اقتضاء الصراط المستقیم مخالفة أصحاب الجحیم، ص55.
4- . همان. ص425. ابن تیمیه، پیشین، ص54- 55.
5- . ر.ک: صالح الفوزان، البدعة؛ تعریفها، انواعها و احکامها، ص8.

در هر حال، این نگاه گزینشی به مصادیق بدعت، یکی از روش های سلفی تکفیری است نماز تراویح که به تصریح خود عمر، بدعت بوده است؛ به این معنا که در شریعت نبوی و حتی در زمان خلیفه نخست نیز چنین چیزی نبوده است. از آن گذشته نهی پیامبر از جماعت در نمازهای نوافل و نهی امیرمؤمنان از نماز تراویح و اختلافات فاحش در عدد رکعات آن همگی شاهد بدعی بودن آن است.(1)

عدم مراعات تقوا و انصاف علمی

علم و دانش به ویژه دانش دین حاصل روشمندی همه جانبه و انصاف و اخلاق علمی است. حق محوری، امانت داری، برخورد خردمندانه و مؤدبانه از جمله اصول اولیه اخلاق و انصاف علمی به شمار می روند. جریان سلفی گری که از ابن تیمیه شروع و امروز شاخ و برگ های فراوان پیدا کرده است. انصاف علمی و آداب اخلاقی را در فهم و تفسیر کتاب و سنت چندان مراعات نمی کند. عدم مراعات انصاف و اخلاق با هر توجیهی نشان از ناتوانی منطقی و عقلایی افراد آن جریان است.

ناسزاگویی

سلفی وهابی و تکفیری در نقدها و آثار خود از هرگز اخلاق علمی را مراعات نمی کند، در نقد و بررسی افکار آنچه ملاک و معیار است، استفاده از روش منطقی مستندل و مستحکم است. اما سلفی تکفیری به خاطر ناکامی در این عرصه به جای استفاده از روش های علمی و پژوهشی، ازروش های عامیانه مانند فحاشی و ناسزاگویی استفاده می کند. البته این ادبیات در رهبر فکری و عقیدتی آنان یعنی ابن تیمیه نیز فراوان دیده می شود. همان طور که گذشت، یکی از این ناسزاهای نابخشودنی، متهم نمودن مخالفان به خرافه گرایی و بدعت گذاری است.

ابن حجر عسقلانی محدث بزرگ اهل سنت دربارة روش نقد توهین آمیز ابن تیمیه در کتاب منهاج السنة می نویسد: ابن تیمیه چنان در توهین به رافضی (علامه حلی)

ص: 197


1- . برای اطلاع بیشتر ر.ک: جعفر باقری، البدعة، ص295- 308.

زیاده روی و مبالغه کرد که گاه اهانت او به وی، منجر به توهین به مقام علی بن ابی طالب علیه السلام شده است.(1) به تعبیر برخی پژوهشگران معاصر، ناسزاگویی های ابن تیمیه اگر در یک جا گردآوری شود، خود کتاب مستقلی خواهد بود.(2) انصاف علمی اقتضا می کند که پژوهشگر خود را از حب ها و بغض های شخصی و گروهی برهاند، تا از رسیدن به حقیقت باز نماند؛ زیرا شرط اصلی درک حقیقت یک گفتار یا رفتار و یا مسئله نداشتن حب و بغض است، به عبارتی دیگر، دوستی ها و دشمنی ها می تواند نگاه ها را تغییر دهد و اندیشه ها را از مسیر اصلی منحرف کند.

جریان سلفی تکفیری امروز به تبعیت از ابن تیمیه و ابن حزم، درست همان ادبیات غیر اخلاقی را در آثار خود به کار می برد، برای نمونه ناصر القفاری لفظ «رعاع الشیعة» (اراذل شیعه) و یا «النوکی» (احمق ها)(3) دیگر الفاظ دشنام آمیز به برخی علمای بزرگ شیعه مانند آنچه که به علامه مجلسی نسبت داده و او را این گونه خطاب کرده است: رافضی رافضی ها، غافل کننده دیگران، زندیق و کافری که لباس اسلام به تن نموده است. (4)

بدیهی است استفاده از چنین روش های توهین آمیز، بستر فتنه انگیزی، کینه توزی و تکفیر هر چه بیشتر میان مسلمانان فراهم می کند؛ از این رو، ضروری است اندیشمندان مسلمان با تأسی بر اخلاق نبی اکرم، اسوة اخلاق، در این زمینه اقدام نمایند.

دروغ گویی

جریان تکفیری با پیروی از شیخ سلفی ابن تیمیه در توهین به شیعیان به راحتی دروغ می گوید وی می نویسد:

ص: 198


1- . «و کم من مبالغة لتوهین کلام الرافضی أدّته أحیاناً إلی تنقیص علی» ابن حجر عسقلانی، لسان المیزان، ج6، ص 319-320؛ برای اطلاع بیشتر می توان به کتاب أخطاء ابن تیمیة فی حقّ رسول الله و اهل بیته رجوع کرد.
2- . سید علی حسینی میلانی، دراسات فی منهاج السنة لمعرفة ابن تیمیة، ص567.
3- . ناصر بن عبدالله القفاری، أصول مذهب الشیعة، ج1 ص370 - انوک: یعنی: احمق و جمع آن: نَوکیَ می شود. ابن منظور: لسان العرب: ج10 ص501.
4- . «الرافض الرافضی المغفل أو الزندیق المرتدی ثوب الإسلام» (ناصر بن عبد الله القفاری، أصول مذهب الشیعة، ج3، ص133).

«برخی از رافضی ها (استفاده از عنوان رافضی عمدتاً طعنه برشیعیان است) و برخی از گروه های منسوب به آن ها مانند نصیریه و غیرآن ها برآن اند که حسن و حسین فرزندان علی نبوده اند، بلکه از اولاد سلمان فارسی هستند؟!»

وی مجاهدت آن دو امام همام را نیز دروغ برشمرده و می نویسد حسن که با معاویه مصالحه کرد و حسین نیز بر این گمان بود که مردم از وی اطاعت می کنند، ولی وقتی که بیعت شکنی آنان را دید، درخواست مراجعه به مدینه یا مکان دیگر را کرد.(1)

مانند روز روشن است هیچ کسی از مسلمانان تا چه رسد به امامیه تاکنون در انتساب حسنین علیه السلام به امام علی علیه السلام و فاطمه زهرا علیها السلام تردید نکرده است.

امروز نیز سلفی تکفیری، شیعه را متهم به تحریف قرآن، و متهم به خائن دانستن جبرئیل، و امسال آن می کند. این دروغ زنی ها همه و همه تلاش نافرجامی برای مشروعیت بخشیدن به تکفیر شیعه است.(2)

مهم ترین دلیلی که آنان در توجیه تکفیر شیعیان ارائه داده اند، ادعای دروغینِ «اعتقاد شیعه به تحریف قرآن» است. وقتی پیروان یک مذهب متهم به عدم اعتقاد به قرآن می شوند، به راحتی می توان دیگر باورهای نادرست دربارة آنان را تبلیغ و آنان را متهم به عقایدی غیرتوحیدی کرد. البته سلفی تکفیری از این روش نه تنها در برابر شیعیان حتی در مقابل مخالفان اهل سنت نیز بهره می گیرد. کسانی از اهل سنت که گرایش های صوفی دارند، همواره متهم به بدعت گذاری و شرک و در نتیجه تکفیر می شوند.

ص: 199


1- . ابن تیمیه، منهاج السنة، ج4، 368.
2- . ر. ک: ناصر بن عبد الله بن علی القفاری القفاری، أصول مذهب الشیعة الإمامیة الإثنی عشریة - عرض ونقد، وی در مقدمة کتاب ج1 ص7- 18؛ ادعا می کند که قضایا را در نهایت انصاف و صداقت و به دور از پیش داوری با تکیه بر عقاید مشهور شیعه بیان می کند. ولی هرگز به گفته خود پای بند نمی ماند. سید محمد حسینی قزوینی، در کتاب تحت عنوان نقد أصول مذهب الشیعة الإمامیة الإثنی عشریة عالمانه و مستند عدم پای بندی قفاری بر روش های و شرایط یاد شده به خوبی نشان داده است. (ر.ک: نقد أصول مذهب الشیعة الإمامیة الإثنی عشریة، قم: موسسه ولی عصر لدراسات اسلامیه،1430).

ابن تیمیه می نویسد: از حماقت های آنان ( شیعیان) آن است که لفظ ده را ناخوش می دارند و این به خاطر بغضی است که با عشره مبشره دارند!(1) وی در آثار خود به ویژه منهاج السنه، هر حدیثی را که موافق نظر او نباشد، تکذیب کرده و به آسانی مهر جعلی بر آن می زند. مشعبی نویسندة سلفی با استناد و تأیید سخنان ابن تیمیه، برای توجیه تکفیر شیعه، افترا های عجیبی بر ضد شیعیان می شمارد که به چند نمونه از آن اشاره می کنیم. وی می نویسد: «شیعیان دوازده امامی، همه انصار و مهاجران و همه کسانی را که برای آنان ترضی می گویند یا استغفار می کنند، کافر می دانند.(2) تعطیلی مساجد و عدم برگزاری جمعه و جماعات در مساجد، حرمت شکنی به بزرگان، گنبد ساختن بر روی مقابر دروغین، انجام مراسمی مانند حج در کنار مقابر، معلق نمودن حلال و حرام به امام خیالی و معدوم، دوستی با یهود و نصارا و مشرکان، همکاری با مشرکان در کشتار مسلمانان و... .(3) نویسنده در پایان نتیجه می گیرد که مقاتله و کشتار شیعه واجب است و بلکه آنان به مراتب از خوارج بدترند!(4)

قفاری نویسندة معاصر سلفی، اموری را به شیعه نسبت می دهد که شیعه کاملاً از آن دور است؛ وی شیعه را متهم به قائل بودن به جسمانیت خداوند و متأثر گردیدن عقاید شیعه از عقاید یهود می داند و گفته است:

گمراهی یهود در اعتقاد به جسمانیت خداوند به حد شهرت رسیده، اما اولین کسی که در میان مسلمانان این بدعت را آغاز نمود، رافضی ها (شیعیان) بودند.(5)

ص: 200


1- . ابن تیمیه، منهاج السنه، ج 3، ص 148.
2- . ر.ک: عبدالمجید المشعبی، منهج ابن تیمیة فی التکفیر، ج2، ص453.
3- . پیشین، ص440-442.
4- . همان. ص454،
5- . «اشتهرت ضلالة التّجسیم بین الیهود ولکن أوّل من ابتدع ذلک بین المسلمین هم الروافض» ناصر بن عبد الله القفاری، أصول مذهب الشیعة، ج2 ص640.

وی با بریدن سخنان علامه خویی در البیان، و با گزینش بخشی از کلام خویی، او را از مراجع تقلید شیعی معتقد به تحریف قرآن برشمرده است:(1)

این در حالی است که مرحوم خویی قبل از این بخش از کلامی که توسط قفاری بریده و حذف شده - دلالت تمام روایاتی را که اشاره به تحریف قرآن دارد نفی می کند و پس از بررسی کامل روایات، چنین نتیجه می گیرد:

قول به تحریف قرآن، خرافه گویی و خیال بافی است و کسی به آن قائل نمی شود، جز آن که کم عقل باشد یا کمترین تأملی در اطراف خود نداشته باشد. یا این که عاشق چنین حرفی شده باشد که عشق هم انسان را کور و کر می کند. اما انسان عاقل، منصف و با فکر و اندیشه سخنانی که شکی در بطلان و خرافی بودن آن نیست نمی زند.(2)

نتیجه گیری

1. از جمله عوامل تکفیر بی ضابطه جریان های سلفی، تکیه بر دیدگاه های خود به جای استناد به قرآن و سنت است؛

2. جریان های تکفیری از نظر مبانی و روشی پیروان ابن تیمیه به حساب می آیند. از این رو، سلفی گری تکفیری به عنوان جریان زاییده اندیشه های افراطی وی است؛

3. فهم قرآن و سنت، به خاطر ارتباط مستقیم آن با دین، همواره باید بر اساس ضوابط و روش های درست انجام گیرد؛ و گر نه به تحریف، تکفیر بی ضابطه و هرج و مرج تفسیری خواهد انجامید؛

ص: 201


1- . «والخوئی مرجع الشیعة فی العراق وغیره الیوم یقول: إن کثرة الروایات (روایاتهم فی تحریف القرآن) من طریق أهل البیت، ولا أقل من الاطمئنان بذلک، وفیها ما روی بطریق معتبر» (ر.ک: ناصر بن عبد الله القفاری، أصول مذهب الشیعة، ج1 ص335).
2- . «ومما ذکرناه: قد تبین للقارئ أن حدیث تحریف القرآن حدیث خرافة وخیال، لا یقول به إلا من ضعف عقله، أو من لم یتأمل فی أطرافه حق التأمل، أو من ألجأه إلیه بحب القول به. والحب یعمی ویصم، وأما العاقل المنصف المتدبر، فلا یشک فی بطلانه وخرافته» ( ابوالقاسم خوئی، البیان فی تفسیر القرآن، ص259).

4. هر پژوهشی استوار بر مراعات اخلاق و انصاف علمی است؛ ناسزاگویی، اتهام زنی وکتمان حقایق از جمله روش های جریان های تکفیری در فهم کتاب و سنت نبوی است و نشان ناتوانی علمی و سستی بنیان فکری آنهاست؛

5. استفاده از مکانیزم فرافکنی از جمله شگردهای دیگر این جریان ها برای تکفیر مخالفان خود است؛

6. سلفی گری تکفیری روش هایی به کار می گیرد هم چون:

¦ رأی گروی در فهم قرآن و سنت (تفسیر به رأی)؛

¦ برخورد گزینشی با قرآن و سنت (نادیده گرفتن تفسیر قرآن به قرآن)؛

¦ نگرش افراطی به نقل و نادید گرفتن نقش عقل قطعی و دانش یقینی سلفی ها به دلیل عدم دخالت عقل در حوزة تفکر و برخی تفاوت ها در حوزة مبانی فلسفی، به تفسیرهای ظاهرگرایانه از قرآن و سنت دست می زنند و همین مسئله باعث خطاهای تئوریک و عملی آنان می شود؛

¦ توسعة بی ضابطه معنایی و مصداقی مفاهیم کلیدی اسلام و اعتماد نکردن برکتاب و سنت در تفسیر آن مفاهیم؛ مفاهیمی مانند توحید، ایمان، اسلام، نفاق، شرک، کفر، بدعت و سنت در لسان قرآن و لسان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به روشنی تبیین گردیده است. جریان تکفیری در تفسیر این الفاظ به جای مراجعه به سنت معتبر و حتی سلف صالح، به تفاسیر ابن تیمیه، ابن قیم، ابن عبدالوهاب، ابن عثیمین، صالح فوزان، شکری مصطفی و مانند آنها مراجعه می کند؛

6. اندیشمندان مسلمان باید با تبیین درست مبانی و روش های استنباط شرعی، مسیر خود را از جریان های سلفی تکفیری جدا نمایند. تا به اسم اسلام بر پیکر جهان اسلام بیش از این آسیب نرسد.

ص: 202

منابع

قرآن کریم.

1. آلوسی محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، دارالکتب العلمیة، بیروت1415ق.

2. ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم بن عبدالسلام، قاعدة الجلیلة فی التوسل و الوسیلة، دارالکتاب العربی، بیروت 2006 م.

3. ------------------------------------------- ، تفسیر آیات اشکلت علی...، دارسة و تحقیق عبد العزیز بن محمد الخلیفة، دارالصمیعی، الریاض 1425ق.

4. ------------------------------------------- ، مجموع الفتاوی، کتاب التفسیر، مکتبة الرشد، بیروت 1426ق.

5. ------------------------------------------- ، درء التعارض العقل و النقل، مکتبة الرشد - ناشرون، الریاض 1427ق.

6. ------------------------------------------- ، اقتضاء الصراط المستقیم مخالفة أصحاب الجحیم، تحقیق ناصر بن عبدالکریم، مکتبة الرشد، الریاض [بی تا].

7. ابن کثیر، البدایة و النهایة،: دار احیاء التراث العربی، بیروت [بی تا].

8. ابوزهره، محمد، تاریخ المذاهب الاسلامیة، دارالفکر العربی، القاهرة، 1996م.

9. ابی یعقوب، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، دارصادر، بیروت 1379ق.

10. اصبهانی، ابی نعیم، حلیة الاولیاء، دارالکتاب العربی، بیروت 1987م.

11. امینی، عبدالحسین، نظرة فی کتاب منهاج السنة النبویة، نرم افزار کلام اسلامی، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی نور، قم 1390.

12. انوری، حسن، فرهنگ بزرگ سخن فارسی، سخن، تهران، 1381.

13. باقری جعفر، البدعة، دار الثقلین، بیروت 1415ق.

14. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، دارالجیل، بیروت، [بی تا].

15. بغدادی، عبد القاهر بن طاهر بن محمدبن محمد، الفرق بین الفرق، دار المعرفة، بیروت 1424ق.

16. البنا، حسن، مجموعة رسائل، المکتبة التوقیفیة، القاهرة،[بی تا].

17. بوطی، محمد سعید رمضان، السلفیة مرحلة زمینة مبارکة لا مذهب اسلامی، دارالفکر المعاصر، بیروت 1418ق.

18. بیضاوی، عبد الله بن محمد بن علی، أنوار التنزیل و أسرار التأویل، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1418ق.

19. جابر محمود، الوهابیة فی مصر من محمدعلی إلی مبارک، دارالمیزان، بیروت، 1432ق.

ص: 203

20. حر عاملی، محمد بن الحسن، وسائل الشیعة، موسسه آل البیت، قم، 1409ق.

21. حسینی قزوینی، سید محمد، نقد أصول مذهب الشیعة الإمامیة الإثنی عشریة، موسسه ولی عصر لدراسات اسلامیه، قم 1430ق.

22. حسینی میلانی، سید علی، دراسات فی منهاج السنة لمعرفة ابن تیمیة، مرکز الحقائق الاسلامیة، قم، 1428ق.

23. حسینی، مسعد بن مساعد، منهج محمدبن عبدالوهاب فی التفسیر، کتابخانه المکتبه الشامله (مدرسه فقاهت)، (http://shamela.baharsound.ir/40473/1/1)

24. حنفی، علی بن علی بن محمد بن أبی العزّ، شرح الطحاویة فی العقیدة السلفیة، تحقیق احمد محمد شاکر، دار السودانیة للکتب، سودان - خارطوم، [بی تا].

25. الخطیب محمد عوض، الوهابیة، فکرا و ممارسة، مرکز الغدیر، بیروت 1432ق.

26. خویی، ابوالقاسم، البیان فی تفسیر القرآن، دار الزهراء، بیروت 1408ق.

27. دهخدا، علی اکبر، لغت نامه، دانشگاه تهران، تهران، 1373.

28. زمخشری، محمود، الکشاف عن غوامض التنزیل، دارالکتاب العربی، بیروت، 1407ق.

29. سبحانی، جعفر، آیین وهابیت، نشر توحید، قم 1364.

30. سمهوری، رائد، نقدالخطاب السلفی ابن تیمیة نموذجا، طوی للنشر و الاعلام، لندن 2010م.

31. شکری، مصطفی، التبیین، نسخه خطی، [بی تا].

32. شکری، مصطفی، الحجیات، نسخه خطی، [بی تا].

33. شوکانی، محمدبن علی، الرسائل السلفیة فی إحیاء سنة خیر البریة، دار الکتاب العربی، بیروت، 1426ق.

34. شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، منشورات الشریف الرضی، قم 1364.

35. صائب عبد الحمید، ابن تیمیه؛ حیاته- عقائده، مؤسسة دائرة معارف الفقه الاسلامی، قم 1426ق.

36. صالح، سعد الدین السید، الفرق و الجماعات الإسلامیة المعاصرة و جذورها التاریخیة، دار احد، الامارات 14200ق.

37. الصفدی، صلاح الدین، الوافی بالوفیات، دار النشر، بیروت، [بی تا].

38. عثیمین محمد بن صالح، القول المفید علی کتاب التوحید، دار ابن جوزی، الریاض 1417ق.

39. ------------------------- ، شرح العقیدة الواسطیة، تحقیق سعد بن فواز الصمیل، دارابن جوزی، الریاض، [بی تا].

40. ------------------------- ، تفسیر القرآن الکریم (نسخه الکترونیکی) مؤسسة الشیخ العثیمین، موقع الرسمی للشیخ العثیمین. http://www.ibnothaimeen.com/all/index/article_17097.shtml

ص: 204

41. -------------------------- ، عقیدة اهل السنة و الجماعة، مدار الوطن للنشر، ریاض 1404ق.

42. عقیلی، ابراهیم، تکامل المنهج المعرفی عند ابن تیمیه، المعهد العلمی للفکر الاسلامی، فیرجینیا 1415ق.

43. علیزاده موسوی، سید مهدی، سلفی گری و وهابیت، دفتر تبلیغات اسلامی، قم 1390.

44. فرمانیان، مهدی، مجموعه مقالات فرق تسنن، (به کوشش: مهدی فرمانیان)، نشر ادیان، قم 1388.

45. فوزان، صالح بن فوزان بن عبد الله، البدعة، تعریفها، انواعها و احکامها، دار العاصمة، الریاض 1412ق.

46. ------------------------ ، شرح المنظومه الحائیه فی عقیده اهل السنه والجماعه، تحقیق عادل الرفاعی و عصام المری، دار العاصمة للنشر و التوزیع، [بی تا].

47. فیست، جس و گریگوری، جی. فیست، نظریه های شخصیت، ترجمه یحیی سید محمدی، نشر روان، تهران 1386.

48. قریب گرکانی، محمد حسین، «تاریخ وهابیت» به کوشش: رسول جعفریان، هفت آسمان، پاییز و زمستان 1378، شماره 3 و 4، ص 177 - 196.

49. قزوینی، محمد حسن، الإمامة الکبری و الخلافة العظمی، دار القارئ، بیروت 1424ق.

50. کثیری، سید محمد، السلفیه بین أهل السنه و الامامیه، الغدیر، بیروت1418ق.

محمد نصیر آمنة، الشیخ الامام محمد بن عبد الوهاب ومنهجه فی مباحث العقیده،کتابخانه المکتبه الشامله مدرسه فقاهت، [بی تا].

51. مشعبی عبد المجید بن سالم بن عبدالله، منهج ابن تیمیة فی مسألة التکفیر، دار أضواء السلف، ریاض، 1418ق.

52. مطهری، مرتضی، نرم افزار مجموعه آثار، انتشارات صدرا، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی نور، قم 1389.

53. مکارم شیرازی، ناصر، وهابیت بر سر دو راهی، انتشارات امیرالمؤمنین علیه السلام ، قم 1386.

54. القفاری، ناصر بن عبد الله بن علی، اصول مذهب الشیعة الاثنی عشریه ریاض،1414ق، [بی نا]..

55. نیشابوری، حاکم، المستدرک، دارالمعرفه، بیروت [بی تا].

56. هیکل، محمد حسین، کتاب حیاة محمد صلی الله علیه و آله و سلم ، مطبعة مصر، 1354، [بی نا].

ص: 205

ص: 206

بررسی استناد دهی تروریسم تکفیری به سنت نبوی و جهاد اسلامی / علی الهی خراسانی

اشاره

علی الهی خراسانی(1)

چکیده

عمومی ترین ویژگی تروریسم، خشونت یا تهدید به استفاده از خشونت می باشد. بنیادگرایی تکفیری که روش برخورد با دشمن را کافردانستن غیر خود حتی در دیگر مذاهب اسلامی می داند، بیشترین توانایی را برای دست زدن به رفتارهای تروریستی در خود دارد.

فَتک، اغتیال و اِرهاب، اصطلاحاتی است که بیانگر مفهوم ترور در آن دوره به شمار می رود. از آن جا که سیرة نبوی جایگاه منبع گونه در فقه مذاهب اسلامی دارد، سنت قولی، فعلی و تقریری پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دربارة پدیدة ترور مورد بررسی تاریخی- فقهی قرار گرفته است.

کشتنِ ابوعَفَک، عصماء بنت مروان، کعب بن اشرف، ابن سنینه و ابورافع به دست مسلمانان در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، از جمله مواردی است که می تواند به عنوان ترور معرفی شود و مورد اشکال قرار گیرد که بدان پاسخ داده شده است چگونه این رفتارها هم پوشانی منطقی و عقلانی با سخن کلیدی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دارد که فرمود: «إن الإسلام قید الفتک»؛ اسلام مانع ترور است.

هم چنین باید گفت ترورهای تکفیری هیچ سنخیتی با جهاد ابتدایی، جهاد دفاعی و عملیات شهادت طلبانه ندارد.

کلیدواژگان: تروریسم، خشونت تکفیری، سنت نبوی، جهاد اسلامی، دفاع مشروع.

ص: 207


1- پژوهشگر فقه اجتماعی/ دانشجوی دکترای فقه و مبانی حقوق اسلامی
بخش اول: کلیات
تعریف ترور
الف - ترور در فرهنگ علوم سیاسی

ترور از کلمه لاتین Terr(ere) گرفته شده و به معنای ترس و وحشت است. در فرهنگ علوم سیاسی، ترور به معنای هر نوع اقدامی جهت پیشبرد اهداف با توسل به ایجاد وحشت به کار می رود.(1)

کارهای خشونت آمیز حکومت ها از قبیل حبس، شکنجه، اعدام که مخالفان خود را سرکوب می کنند و آنان را به ترس می افکنند در شمار تروریسم قرار دارد و از آن، به تروریسم دولتی یاد می شود.(2)

شیوه های به کار رفته از طرف تروریست ها عبارتند از: هواپیماربایی، گروگان گیری، خرابکاری، بمب گذاری، بانک زنی، آدم رباییِ سیاسی و آدم کشی.(3)

در قانون داماتو (قانون تحریم ایران و لیبی توسط آمریکا) اقدام تروریستی بین المللی به عملی گفته می شود که:

الف - برای جان انسان، خشونت آمیز یا خطرناک باشد، یا این که ارتکاب آن در حوزه صلاحیت ایالات متحده یا هر کشور دیگر، جرم جنایی محسوب شود؛

ب - ظاهراً با اهداف زیر انجام شود:

1. ایجاد ارعاب و وحشت و فشار بر اشخاص غیر نظامی؛

2. حکومت از طریق ارعاب و فشار؛

3. تأثیرگذاری بر رفتار حکومت از طریق سوء قصد یا آدم ربایی.(4)

ص: 208


1- . غلام رضا علی بابایی، فرهنگ علوم سیاسی، ج1، ص 176-177.
2- . داریوش آشوری، فرهنگ سیاسی، ص 64.
3- . جک سی پیلینو – روی آلتون، فرهنگ روابط بین الملل، ترجمه و تحقیق حسن پست، ص 234.
4- . زیبا فرزین نیا، «از نفوذ تا سد نفوذ»، فصلنامه سیاست خارجی، ص 118.
ب - تروریسم؛ خشونت سازمانی

مجموعه تعاریف ارائه شده از تروریسم در دانشنامه ها و فرهنگ ها مفاهیمی مانند ترساندن، خشونت، تغییر وضع موجود، سازمان مند بودن یا تشکیلاتی بودن اقدام کننده را مورد توجه قرار داده اند. با وجوداین با توجه به تعاریف مختلف، شاخصه ها و اجزای مفهومی تروریسم به شرح زیر ترسیم گردیده است:

1. خشونت: عمومی ترین ویژگی تروریسم، خشونت یا تهدید به استفاده از خشونت می باشد.

2. قربانی: انتخاب تصادفی یا از روی هدف غیرنظامیان یکی از ویژگی ها و معیارهای اقدامات تروریستی است. در این خصوص برخی گروه های تروریستی نظیر «اتا» یا ارتش جمهوری خواه ایرلند قبل از حملات خود به مردم هشدار می دهند تا از شمار قربانیان کاسته شود و برخی نظیر القاعده به دنبال بیشترین قربانی می باشند.

3. هدف: هدف تروریسم ایجاد وحشت و ترس در قربانی است که این قربانی می تواند حکومت، کل جامعه یا گروهی از اعضای جامعه باشد. اقدامات تروریستی بر این اساس برای جلب توجه گسترده مردم طراحی می شوند و به دنبال ایجاد شوک روانی و برهم زدن امنیت در جامعه می باشند.

4. انگیزه: اقدامات تروریستی ممکن است برای رسیدن به اهداف سیاسی یا مذهبی انجام شود و یا ممکن است بر اساس کسب منافع شخصی صورت گیرد.

5. قانون مندی: غیرقانونی بودن از ویژگی های بارز تروریسم است.(1)

با توجه به تعاریف و ویژگی های تروریسم، اقدامات حکومت های قانونی را نمی توان به عنوان اقدام تروریستی در نظر گرفت مگر آن که کار آن ها پنهانی و در زمانی غیر از جنگ انجام شود. اقدامات جنگی اصولاً در حوزة تروریسم قرار نمی گیرد. اما می توان حمایت های حکومتی که در آن یک حکومت از فعالیت تروریستی در یک کشور دیگر حمایت به عمل می آورد را اقدام تروریستی قلمداد کرد. این نوع از

ص: 209


1- . علی عبدالله خانی، تروریسم شناسی، ص23.

تروریسم را برای فعالیت گروه هایی وابسته به حکومت مانند سازمان سیا، موساد و ... تحت عنوان «تروریسم دولتی» استفاده کرده اند.

غیرقانونی بودن به عنوان یک شاخصه ابتدا حکومت ها را از دایره تروریسم خارج می نماید، اما در شاخصه عامل اقدام تروریستی، حکومت ها نیز با یک قید وارد دایره تروریسم می شوند و آن این که اقدامات آنان غیرقانونی باشد. اما کاملاً روشن نیست اقدامات یک حکومت علیه حکومت دیگر با کدام قانون سنجیده می شود: قوانین داخلی کشور عمل کننده یا حقوق بین الملل. با وجود این، اشاره به دوران جنگ و صلح تا حدودی گرایش را مشخص می کند و معلوم می شود که در دوران جنگ میان کشورها، هیچ کدام از اقدامات کشورها علیه یکدیگر را نمی توان در دایره تروریسم قرار داد.(1)

تروریسم و بنیادگرایی تکفیری

در تعریفی می توان بنیادگرایان را کسانی دانست که هم در معانی و هم در الفاظ متون مقدس جمود دارند. بنیادگرایی، خواهان حاکمیت فرهنگ گذشته و سلف است و این گذشته خواهی را از راه های سیاسی افراطی و گاه نظامی قابل دست یابی می داند.(2)

بنیادگرایی در حقیقت خروج از عقلانیت و اعتدال رفتاری است. این تفکر که بنیادگرایی لزوماً به خشونت می انجامد، نادرست و غیر واقعی است، هرچند که با توجه به خواسته های بنیادگرایان، احتمال فروغلطیدن آنان در دامان خشونت، همواره تهدیدکننده و توجه برانگیز بوده است.

اما در این میان، بنیادگرایی تکفیری که روش برخورد با دشمن را کافردانستن غیر خود حتی در دیگر مذاهب اسلامی می داند، بیشترین توانایی را برای دست زدن به رفتارهای تروریستی در خود دارد. بنیادگرایی هنگامی سطح گسترده تری از تهدید را برای خاورمیانه و جهان ایجاد کرد که به سلفی گری وهابیت راه یافت و در قالب

ص: 210


1- . همان، ص25.
2- . عبدالمجید مبلغی، درآمدی بر تروریسم پژوهی، ص88.

جنبش های رادیکال و افراطی و مسلح وهابی بازسازی گشت.(1) گروه های تروریستی مانند القاعده و یا داعش بر اساس بنیادگرایی و شیوة تکفیر، ترور و خشونت طلبی خویش را بدین اصل باطل پیوند می زنند که «هدف، وسیله را توجیه می کند» و قدرت خود را در ترور های بیشتر به صورت هجوم های وحشیانه یا عملیات های انتحاری تعریف می نماید. ازین رو ادبیاتی در عرصه تروریسم پژوهی شکل گرفته است که حذف کامل و فیزیکی چنین گروه های بنیادگرای تکفیری و خشونت طلب تنها راه پایان دادن به تهدیدات آن هاست.

بخش دوم: ترور و سنت نبوی
واژه شناسی ترور در زبان عربی
اشاره

معنای ترور با سه واژه در ادبیات قدیم و جدید عرب بیان می شود:

1. فَتْک

در «لسان العرب» و «العین» این واژه به معنای اهتمام ورزیدن به چیزی و انجام آن اگر چه به صورت قتل است، اما فاتک به گستاخ و جسور و کسی که با نیرنگ و یا ناگهانی شخصی را می کشد و جنایت می کند، معنا شده است.(2)

هم چنین به کسی که از غفلت شخصی استفاده کرده، به او نزدیک شده و او را مجروح سازد و یا به قتل برساند، فاتک گفته می شود.(3)

در ادبیات معاصر، اصطلاح فَتک را برای ترور به ندرت به کار می برند. در کتاب «فرهنگ اصطلاحات معاصر» «فَتَک بِ» به معنای ترور کرد، کشت، از میان برد و به قتل رسانده آمده است.(4)

اما در «فرهنگ معاصر» آذرنوش، «فَتْک» به کشتار، آدم کشی و

ص: 211


1- . توماس هیغهامر، الجهاد فی السعودیة، قصة تنظیم القاعدة فی جزیرة العرب، ترجمه امین الایوبی، ص 149.
2- . لسان العرب، ج10، ص 473؛ کتاب العین، ج5، ص340.
3- . لسان العرب.
4- . نجف علی میرزایی، فرهنگ اصطلاحات معاصر، ص 451.

قتل معنا شده است.(1)

در «فرهنگ فرزان» و «قاموس آکسفورد» نیز ترور به فتک برگرداننده نشده است.(2)

2. إرهاب

در ادبیات قدیم این واژه و مشتقات آن به معنای ترس، دلهره و وحشت است،(3) و از قتل یا کشتنِ ناگهانی، سخنی به میان نیامده است. در قرآن کریم نیز >ایای فارهبونِ<(4) و >ترهبون به عدوالله<(5) به معنای ترس است.

اما در فرهنگ امروزین، «ارهاب» دقیقاً به معنای ترور است(6)

و به تروریست «ارهابی» گفته می شود.(7)

3. اغتیال

در ادبیات گذشته و امروز، این واژه به یک معنا به کار برده می شود. قَتَله غلیه: یعنی پنهانی و به شکلی که مقتول با خبر نشود، او را از پای درآوردن.(8)

امروزه تنها معنای اغتیال، ترور است.(9)

ترور در روایات

با مروری بر کتاب های روایی در می یابیم که ترور، تنها با واژه «فتک» بیان شده است.(10)

«ارهاب» در روایات اندکی به معنای ترساندن آمده است(11)

و «اغتیال» نیز از معنای حقیقی تهی شده و در روایات –که تعداد آن ها کم است- معنایی کنایی و مجازی دارد.(12)

ص: 212


1- . آذرنوش، فرهنگ معاصر عربی - فارسی، ص 495.
2- . دکتر سید حمید طبیبیان، فرهنگ فرزان فارسی – عربی، ص 253 و قاموس آکسفورد، ص 1101.
3- . کتاب العین، 4/47؛ لسان العرب، 1/436.
4- . بقره، آیه 40.
5- . انفال، آیه 60.
6- . آذرنوش، فرهنگ معاصر، ص 249؛ قاموس آکسفورد المحیط، انکلیزی - عربی، ص 1101.
7- . همان و فرهنگ فرزان، ص 253.
8- . کتاب العین، ج4، ص 447؛ لسان العرب، ج11، ص 507.
9- . آذرنوش، فرهنگ معاصر، ص490 و فرهنگ اصطلاحات معاصر، ص89 .
10- . به عنوان نمونه: اسکافی، ج 7، ص 375؛ بحارالانوار، 17/236، 19/96، 47/137، 52/276.
11- . بحارالانوار، ج20، ص 44؛ ج21، ص 207.
12- . وسایل الشیعه، ج17، ص440؛ مستدرک، ج 13، ص151.

اگر در روایاتی که در آن ها «الفتک» وارد شده است بنگریم، پی خواهیم برد که معنای این واژه در سنت قولی و نیز فرهنگ آن زمان بیانگر کاری ناپسند و ضد ارزش است و مفهومی منفی در بردارد، به گونه ای که گفته شده «ایمان در گروِ ترک ترور (فتک) است».(1)

برای نمونه به چند روایت می پردازیم:

1. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «وقتی در معراج بودم، چیزها و مواردی دیدم. پرسیدم این ها چیست؟ گفتند این ها نشانه های آخرالزمان است. پرسیدم: چه زمانی آخرالزمان است؟ خداوند عزوجل فرمود: آخرالزمان وقتی است که علم محو شود و جهل ظاهر گردد. قاریان قرآن زیاد شوند و عمل کاهش یابد، ترور بالا رود، فقهای هدایتگر اندک و فقهای گمراه و خیانت کار زیاد و شعر فراوان شود.»(2)

2. در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید آمده است:

هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رحلت فرمودند و علی علیه السلام به غسل و دفن آن حضرت مشغول بود، با ابوبکر بیعت شد. در این هنگام زبیر و ابوسفیان و گروهی از مهاجران با عباس و علی علیه السلام برای تبادل نظر و گفت گو خلوت کردند. آنان سخنانی گفتند که لازم تهییج مردم و قیام بود. عباس گفت: سخنان شما را شنیدم و چنین نیست که به سبب اندک بودن یاران خود از شما یاری بخواهیم و چنین نیست که به سبب بدگمانی، آرای شما را رها کنیم. ما را مهلت دهید تا بیندیشیم. اگر برای ما راه بیرون شدن از گناه فراهم شد. حق میان ما و ایشان بانگ برخواهد داشت، بانگی چون زمین سخت و دشوار. و در آن صورت دست هایی را برای رسیدن به مجد و بزرگی فرا خواهیم گشود که تا رسیدن به هدف، آنها را جمع نخواهیم کرده و اگر چنان باشد که به گناه در افتیم، خودداری خواهیم کرد و این خود داری هم به سبب کمی شمار و کمی قدرت نخواهد بود. به خدا سوگند! اگر نه این است که اسلام مانع از هرگونه غافل گیری و ترور است،

ص: 213


1- . اعلام الدین، ص 291.
2- . بحارالانوار، ج52، ص277.

چنان سنگ های بزرگ را برهم فرو می ریختیم که صدای برخورد و ریزش آن از جایگاه های بلند به گوش رسد.(1)

3. ابوصباح کنانی به امام جعفر صادق علیه السلام می گوید: یکی از همسایه هایم که از قبیله همدان و نامش جعد بن عبدالله است، به علی علیه السلام دشنام می دهد. آیا اجازه می دهی که او را بکشم؟ امام فرمود: اسلام ترور را منع کرده است.(2)

رفتارهای ترورگونة اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم
اشاره

در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برخی از کافران و یهودیان به گونه ای توسط برخی از اصحاب کشته شدند و برای هر خواننده ای سؤال و ابهام پیش می آید که آیا این اقدام اصحاب به واقع، ترور بوده است؟ آیا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم این نوع کشتن ها را تأیید می کرده است؟ و اساساً فلسفة کشتن این افراد چیست؟

ابتدا نگاهی به تاریخ قتل ها و افراد کشته شده می افکنیم.

1. کشتن أبو عَفَک

ابو عفک، مردی یهودی و از طایفة بنی عمرو بن عوف بود و بدون آنکه اسلام آورد در اشعار خویش مردم مدینه را بر ضد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تحریک می کرد. وی می گفت: سواری که به سراغ قوم من آمد، قوم من را متفرق کرد.

واقدی صاحب «المغازی» اشاره ای به درخواست رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم برای از میان بردن شر او (ابو عفک) ندارد،(3) اما در روایات ابن اسحاق این مطلب آمده است: به هر روی سالم بن عمیر که خود از همین طایفه بود، وی را به قتل رساند.(4) هرچند بلاذری می گوید: روایت دیگر حکایت از آن دارد که حضرت علی علیه السلام وی را به قتل رسانده است.(5)

ص: 214


1- . ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج1، ص218.
2- . الکافی، ج 7، ص 375.
3- . المغازی، ج1، ص 175.
4- . السیرة النبویه، ابن هشام، ج 4، ص 436 – 435.
5- . النساب الاشراف، ج 1، ص 374.

زنی مسلمان در اشعاری از قاتل ابو عفک ستایش کرد و با «حنیف» خواندن آن مسلمان گفت: «ای کاش می دانست که کشندة او انسان بوده یا فرشته!».(1)

به نظر می رسد کشتن ابو عفک قبل از جنگ بدر بوده است.(2)

2. کشتن عصماء بنت مروان

عصماء بنت مروان که از بنی امیه بن زید و همسر یزید خطمی بود، نسبت به کشتن ابو عفک شکایت و اعتراض داشت. وی در اشعاری، اوسیان و خزرجیان را بر ضد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تحریک می کرد. ضمن بدگویی به اسلام و پیروانش، انصار پیروی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را نکوهش و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را هجو می کرد.

او در اشعارش به انصار می گفت: چرا از غریبه ای که نه از بنی مراد است و نه از بنی مذحج، پیروی کرده اید؟

این دو قبیله از قبایل یمنی و بنابراین قحطانی بودند. انصار نیز یمنی بودند، در حالی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم عدنانی بود. بدین ترتیب این زن بر آن بود تا یمنی ها را وادار کند تا از حمایت یک غریبة عدنانی دست بردارند. از جمله کارهای زشت او، انداختن کهنه های نجاست زنانه در مسجد بنی خطمه بود.(3)

عمیر بن عدی که عصماء همسر یکی از افراد طائفه او (بنی خطمه) بود، تصمیم گرفت تا وی را به قتل برساند. واقدی می گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در آن زمان در بدر بود. این مطلب با شعر عصماء که خطاب به مردم مدینه می گوید: بعد از کشته شدن سران قوم هنوز به او امید دارند سازگار نیست.(4)

در روایت ابن اسحاق آمده است که پیامبر، شعر آن زن را شنید و از مردم خواست تا کسی او را از شرّ زن ایمن سازد.(5) بلاذری نیز می گوید: وقتی او تصمیم به قتل

ص: 215


1- . المغازی، ج 1، ص 636.
2- . جعفر مرتضی عاملی، الحصیح من سیرة النبی الاعظم، ج 6، ص36.
3- . سبل الهدی و الرشاد، ج 6، ص26.
4- . المغازی، ج 1، ص137.
5- . السیرة النبویه، ج3، ص 637.

گرفت، مسلمانان در بدر بودند. او صبر کرد تا رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بازگشت. آن گاه اجازه گرفت و آن زن را به قتل رساند.(1)

حسان بن ثابت در اشعاری چند از کار این جوان غیور که «پیش از سپیده، خون گرم آن زن را ریخت» ستایش کرده و آرزو کرد که «خدا تو را از شربت سرد بهشت سیراب کند آن گاه که نعمت برایت فراوان است.»(2)

پس از این واقعه کسانی از بنی خطمه که از ترس بر شرک خود باقی بودند جرأت یافته ایمان خویش آشکار کردند.(3)

3. کشتن کعب بن اشرف

کعب بن اشرف از چهره های برجسته یهودی مدینه بود. وی در اصل از طایفة بنی طئ اما مادرش از یهودیان بنی النضیر بود.(4) وی از کسانی بود که به آزار رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می پرداخت.

پیروزی مسلمانان و شکست مشرکان در غزوة بدر بر یهودیان بسیار سنگین آمد. کعب بن اشرف پس از بدر به مکه رفت. او بر کشته های بدر گریه کرد و اشعاری در مرثیة کشتگان قریش خواند و آنان را بر ضد مسلمانان تحریک کرد.(5) جالب آن است که هر کجا کعب بر قومی فرود می آمد، حسان به دستور رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به هجو آن قوم مشرک می پرداخت. از آنجا که هجویات حسان قوی بود، آن قوم، برای آنکه گرفتار هجو بیشتری نشوند کعب را از خود دور کردند.(6)

ص: 216


1- . انساب الاشراف، ج1، ص 373.
2- . المغازی، ج1، ص137.
3- . همان، ص 174.
4- . السیرة النبویه، ج3، ص51.
5- . المغازی، ج1، ص185.
6- . همان، ص 187.

ابن اسحاق علاوه بر فعالیت های وی بر ضد اسلام، از اشعاری که وی سروده و نام زنان مسلمان و زنان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را در آن ها می آورده (تشبیب) یاد کرده است.(1)

او این گونه مسلمانان و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را مورد آزار قرار می داد.

کشتن کعب کار ساده ای نبود؛ زیرا او سخت مراقب خود بوده و در خانة قلعه مانند خود در میان یهودیان بنی النضیر زندگی می کرد. مشکل اصلی همین بود تا اینکه محمد بن مسلمه و ابونائله تصمیم گرفتند با فریب کعب او را از خانه بیرون آورند ابتدا ابونائله برای مکر خویش از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم اجازه گرفت.(2)

ابو نائله - که با محمد بن مسلمه و کعب بن اشرف برادران رضاعی بودند - نزد کعب رفته و پس از آنکه آن اطراف خلوت شد به وی گفت: آمدن این مرد (رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ) برای ما بلا بود. تمامی عرب به جنگ ما آمدند و از یک کمان بر ما تیراندازی کردند. راه ها بر ما مسدود گشته، خود و خانواده مان گرفتار مشکل شده ایم. او به کعب گفت: همراه عده ای قصد خوار کردن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را دارد. پس از آن گفت که می خواهد قدری خرما از او بخرد اما پولی ندارد، در عین حال حاضر است تا سلاح های چندی را گرو بگذارد. این در اصل مکری بود از سوی مسلمانان تا اگر وقتی دیگر با سلاح آمدند کعب هراس نکند چون او به طور طبیعی احساس وحشت می کرد. شباهنگام مسلمانان عازم شدند و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم تا بقیع بدرقه شان کرد.

ابو نائله درب خانة کعب را زد و کعب خواست تا بیرون آید. در این حال همسرش مانع او شده و به او گفت که تو در حال جنگی و چنین کسی در این وقت نباید از خانه خارج شود. کعب سخن زن را نپذیرفت و بیرون آمد. آنها قدری با یکدیگر گفت گو کردند و پس از آن با توافق او به سوی منطقه ای به نام «شرج العجور» به راه افتادند. در راه ابو نائله دست به موهای کعب کشیده و از عطری که بر سرش زده بود تعریف کرده وی بار دوم نیز چنین کرد تا او مطمئن شود و سوم بار، موهای بلند او را

ص: 217


1- . السیرة النبویه، ج3، ص54.
2- . تاریخ المدینة المنوره، ج 2، ص457.

در دستانش پیچیده او را زمین زد و دیگران گفت تا او را بکشند. پس از آن، به سرعت از محلة بنی النضیر - که به خاطر فریاد کعب؛ آتش بر بام های خود روشن کرده بودند - گریختند و به سوی مسجد آمدند. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم که مشغول نماز بود با شنیدن صدای تکبیر آنان بیرون آمده از ایشان استقبال کرد.(1)

داستان کشتن کعب بن اشرف را عباد بن شبر به نظم در آورده است. او تأکید می کند که آنها پنج نفر بودند و خداوند نفر ششم آنان بود. کشتن کعب، یهودیان مدینه را به شدت ترساند. «فلیس بها یهودی! الا و هو خائف علی نفسه».(2)

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فردای آن روز فرمود هرکس از بزرگان یهود را دیدند بکشند و بدین ترتیب تا مدتی یهودیان سرشناس ظاهر نمی شدند.(3)

مدتی نگذشت که یهودیان بار دیگر آزار مسلمانان و فسادافکنی را در پیش گرفتند؛ اما پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مسلمانان را به آرامش توصیه نمود؛(4)

البته غیر از آنان که عهد را می شکنند و خطر جدیدی برای اسلام به شمار می روند.(5)

به گزارش ابن سعد، پس از قتل کعب، یهودیان نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمدند و گفتند رفیق ما به ترور کشته شده است. آن حضرت کارهای زشت کعب و هجوهای او را به یادشان آورد و از آنان خواست تا از نو پیمان صلحی با او ببند و بستند. ابن سعد می گوید آن پیمان نزد علی علیه السلام بوده است.(6)

4. کشتن ابن سنیه

زمانی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود به هریک از سران یهود دست یافتید او را بکشید، محصیه بن مسعود از اوس، یکی از تجار یهود به نام ابن سنینه را که طرف تجاری او

ص: 218


1- . المغازی، ج1، ص 189و السیره النبویه، ج 3، ص 57 – 55.
2- . المغازی ج1، ص191.
3- . همان، السیره النبویه، ج 3، ص56.
4- . هاشم معروف الحسینی، سیره المصطفی نظره جدیده، ص 378.
5- . الصحیح من سیره النبی الاعظم، ج 6، ص41.
6- . المغازی، ج1، ص 192؛ تاریخ المدینه المنوره، ج2، ص461.

بود، به قتل رساند. حویصه برادر محیصه به وی اعتراض کرد؛ اما محیصه گفت: حتی اگر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دستور قتل تو - که برادرم هستی - می داد، تو را نیز می کشتم. حویصه گفت: دینی که تو را به این جا رسانده باید چیز شگفتی باشد. این مسأله، زمینه را برای اسلام آوردن وی فراهم کرد.(1)

5. کشتن ابی رافع

خزرجیان در سال سوم هجری چون دیدند افتخار کشتن کعب نصیب اوس شده، از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم برای کشتن ابی رافع ابن التحقیق اجازه گرفتند و او را کشتند. ابی رافع مردی یهودی بود که با کعب بن اشرف در عناد و آزار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و تعدی علیه ایشان همراهی می کرد.(2)

منطق هم پوشانی رفتار و گفتار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم

پیامبر خود فرموده است: «إن الاسلام قید الفتک».(3)

و مؤمن دست به ترور نمی زند. در تاریح نیز آمده است که مسلم بن عقیل با آن که به راحتی می توانست عبیدالله بن زیاد را در خانة هانی بن عروه و با نقشه قبلی، ترور کند؛ اما از این کار منصرف شد. پس از آن که دلیل نکشتن عبیدالله را از او جویا شدند. گفت: پیامبر فرمودند اسلام ترور را منع کرده است.(4)

آیا میان این گفتار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و رفتار ایشان مبنی بر دستور یا تأیید کشتن برخی معاندان تناقضی وجود دارد!؟ در پاسخ باید گفت: هیچ منافاتی بین آن دو نیست؛ زیرا «فتک» کشتن از روی مکر و فریب است؛ یعنی کسی را که از جانب تو احساس امنیت می کرده است به قتل برسانی.(5)

ص: 219


1- . السیره النبویه، ج1، ص58.
2- . همان، ج3، ص287.
3- . الکافی، ج7، ص357.
4- . الکامل، ابن اثیر ج 4، ص27 و تاریخ طبری، ج4، ص271.
5- . الصحیح من السیره النبی الاعظم، ج6، ص44.

اگر ترور رواج پیدا کند، امنیت از بین رفته و آرامش از هر انسانی گرفته می شود. بنابراین حضرت مسلم به درستی عبیدالله را ترور نکرد، زیرا عبیدالله در خانة هانی احساس امینت می کرده است و اعلان جنگی میان آن ها رخ نداده بود.

افسوس که مورخ مشهوری نکشتن عبیدالله به دست مسلم را زیر سوال می برد و گفته مسلم بین عقیل را که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از ترور نهی فرموده، بدون دلیل می داند. او بر آن است که این کار مسلم و گفته او، با رفتار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مغایر است!(1)

حقانیت رفتار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم

شیعه بر خلاف اشعریانِ عقل گریز، افعال خداوند و رفتار فرستادة او را بر پایة عدالت می داند که عقل، ملاک تشخیص آن است، از این رو باید تمام رفتارهای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم عادلانه باشد و حتی غباری از ظلم بر آن ننشیند.

از سوی دیگر «ترور» جایگاهی در اسلام ندارد و با عدالت هرگز جمع نمی شود، کشتن برخی از معاندان به دستور یا تأیید پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم چگونه توجیه می شود؟ برخی از شرق نگاران همواره بر این پندار باطل هستند که پیامبر اسلام، اهل ترور بوده است.

«کارل آرمسترانگ» نویسنده ای غربی است که کتاب وی با عنوان زندگی نامه پیامبر اسلام محمد پرفروش ترین کتاب سال آمریکا پس از حادثه یازده سپتامبر شد. او در مقدمه کتاب خود می نویسد:

«برای من خیلی دردناک بود که تروریست ها خود را پیرو صدیق صلی الله علیه و آله و سلم دانسته و باور داشتند که پا در جای پای او می گذارند.»(2)

نویسندة کتاب سعی داشته که انصاف را رعایت کند و بر خلاف دیگر نویسندگان غربی چهرة صلح طلب پیامبر اسلام را نشان دهد. و به حق رنگ وبویی از آن در کتاب دیده می شود. با وجود این نگرش همو می نویسد:

ص: 220


1- . رسول جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص 188.
2- . کارن آرمسترانگ، زندگی نامه پیامبر اسلام محمد، ترجمه کیانوش حشمتی، ص 12.

... موقعی که «کعب» از مکه بازگشته و مشغول تهیه اشعار جدید برای تهییج دشمنان اسلام بود، محمد صلی الله علیه و آله و سلم دستور داد او را ترور نمایند. محمد صلی الله علیه و آله و سلم همیشه شعرا را به دیده ظن و بدگمانی می نگریست: «گفتار آنان همیشه جنبه جادویی داشت. در عربستان شاعر همیشه به عنوان سلاح و مرگباری محسوب می گردیده... .(1)

این تهمت های ناروا، ما را بر آن می دارد که رفتار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را بر اساس چهارچوب فرهنگ و اهداف اسلام تحلیل کنیم.

هدف تمامی ادیان الهی برقراری عدالت اجتماعی است و تکامل اخلاقی و معنوی جامعه در گروی اجرای این مهم است. در مواردی که حقوق شخصی مطرح است، می توان مدارا و تسامح نمود؛ اما آن جا که حقوق اجتماعی و از همه مهم تر حقوق معنوی جامعه به خطر می افتد و می رود تا امنیت معنوی خدشه پذیرد؛ تساهل هرگز روا نیست. با قاطعیت باید با تجاوزگران برخورد نمود، آنان که حتی نظم عمومی جامعه را بر هم می زنند و فضای سیاسی را پر آشوب می کنند.

بر پایة عدالت، ابتدا زمینه هدایت و اصلاح فراهم می شود و اگر متخلف در تجاوز خود عناد و پای فشاری ورزید، بایستی ریشة فساد را خشکاند.

با تأمل در اقدامات تجاوزگران که به کشتن اصحاب منتهی شده - بنابر آنچه گذشت - می توان موارد زیر را یافت:

- هجو، تمسخر و تحقیر پیامبر و مسلمانان در گفتارهای آشکار خویش؛

- توطئه و طرح نقشه علیه اسلام؛

- تحریک دشمنان و ایجاد انگیزه بر نبرد با مسلمانان؛

- شکستن پیمان صلح و ترویج عهدشکنی و نفاق؛

- تفرقه افکنی و ایجاد تردید میان مسلمانان؛

- شکنجه روحی از راه بدنامی به ناموس پیامبر و مسلمانان.

ص: 221


1- . همان، ص 250.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به عنوان حاکم اسلامی و بر اساس قضاوت خویش - نه از روی اجتهاد بلکه با اتصال به علم الهی - افرادی را که مرتکب این اعمال تجاوز گرانه شدند، مجرم شناخت و دستور به قتل آنها داد؛ چرا که آنان محارب و مفسد فی الارض شناخته شدند.

بدین گونه کشتن انسان ها باید بر اساس دلیل و قانونی باشد. پدیدة ترور، اقدامی وحشت زا، ترس آفرین و رعب انگیز است که بر پایة اهداف شوم و حسدها و کینه ها انجام می گیرد. اما اقدام پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آرامش را برای جامعه اسلامی به ارمغان می آورد. آرامشی که در سایة آن، اخلاق و معنویت رشد می کند و اما به راستی چرا توهین و ناسزاگویی به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و مقدسات چنین مجازات سختی در پی دارد؟

در پاسخ باید گفت: اولاً: در نظر گرفتن مجازات سخت برای حرمت شکنان و مرتدان و استهزاکنندگان مقدسات، منحصر به دین اسلان نیست، بلکه همة ادیان آسمانی و غیرآسمانی در مقابل مخدوش شدن اصول و شکسته شدن حرمت ها موضع داشته اند.

ثانیا:ً دین اسلام دقیقاً به همین دلیل که دین محبت است، دشنام گویی پیامبر و استهزا کنندگان ارزش ها را محکوم به مجازات می داند؛ چرا که محبت و تقدس ملازم یکدیگرند. ستون خیمه دین، مقدسات است، و انسان خداوند را سرچشمه همه مقدسات می داند. این که پیامبر، قرآن، انبیا، ائمه برای مؤمنان و پیروان ادیان الهی مقدسند، از آن روست که به سرچشمة قدس - که خداوند قدوس است - مرتبطند. مگر می شود دیانتی از یک سود در اوج محبت و صفا و رأفت باشد و از سوی دیگر، نسبت به آنان که حریم تقدس و محبت را می شکنند سخت گیری نکند؟ آن محبت ها و نیز سخت گیری ها، همه با توجه به کمال انسان معنا پیدا می کنند.(1)

ص: 222


1- . عطاالله مهاجرانی، نقد توطئه آیات شیطانی، ص 132-135-142-144.

کسانی که به ایجاد تردید و القای شبهه دربارة کردار رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و رسالت آسمانی او - که برای همه جهانیان رحمت بود - می پردازند، چنین می گویند که رسالت الهی اساساً با قتل ناسازگار است، آن سان که از گفتة عیسی علیه السلام برمی آید: «هرکس به گونة راستت زد گونة چپ خود را برای ضربتی دیگر پیش آر».

در پاسخ چنین گزافه ای باید بگوییم از میان بردن دشمنان دعوت دینی هرگز با رسالت آسمانی ناسازگاری ندارد، چه، موسی که خود از پیامبران اولوالعزم است جنگید و بنی اسرائیل را نیز به جنگ دعوت کرد و هرگز این مسائل با رسالت آسمانی او که تورات، کتاب آن است تنافی نداشت، کتابی که عهد قدیم مقدس در نزد یهودیان و مسیحیان است.

هم چنین شبهه می کنند که رحمت نبوی اجازة کشتن و جنگ را نمی دهد، اما ما در این باره می گوییم جنگ و قتلِ مشروع از همین رحمت ناشی می شود؛ چرا که رحمت یک عاطفه نسنجیده نیست که هم شایسته و هم ناشایسته را در بر گیرد؛ بلکه رحمت نبوت، رحمتی همگانی است. رحمتی که یکی از مصادیق آن مترتب کردن آثار جرم یک مجرم بر کار او و جلوگیری از فساد بر روی زمین است، آن سان که خداوند می فرماید: «اگر بازداشتن برخی از مردم به وسیلة برخی دیگر نبود فساد بر زمین حکم فرما می شد، اما خداوند بر جهانیان فضل فراوان دارد.»

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نیز خود می فرماید: «من پیامبر رحمت و پیامبر حماسه ام» آری حماسة او برخاسته از رحمت اوست.(1)

نتیجة پایانی آن که در سیرة پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نشانی از ترور به مفهوم امروزین وجود ندارد و حتی در برخی از احادیث بر جا مانده از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ترور نهی شده است.

پیامبر رحمت و معلم بزرگ رشد، اخلاق و انسانیت، چگونه می تواند کاری ناپسند و خلاف عدالت انجام دهد؟!

ص: 223


1- . محمد ابوزهره، خاتم پیامبران صلی الله علیه و آله و سلم ، ترجمه حسین صابری، ص 480 – 481.
بخش سوم: ترور و جهاد اسلامی
اشاره

اسلام برای جلوگیری از فتنه انگیزی و تجاوز دشمنان حکم جهاد را جعل کرده است. نکته اساسی آن لست که در دیدگاه صحیح، جهاد اسلامی دائر مدار کرامت انسان ها و پاسداشت امنیت شهروندان است. اما آیا جهاد اسلامی می تواند به ترور مشروعیت بخشد و ترور ذیل این واجب اسلامی جای گیرد و توجیه شود؟ تطبیق ترور با جهاد در دو گونة جهاد بررسی می شود:

الف - جهاد ابتدایی

جمهور مذاهب فقه اسلامی یعنی حنفیه، مالکیه و حنابله عقیده دارند که دلیل جهاد قتالی و ابتدائی، منع از تجاوز دشمنان است اما شافعی و ابن حزم بر آنند که دلیل جهاد، کفر است.(1)

اما باید گفت حقیقت آن است که از آیات مطرح شده در جهاد ابتدایی، هیچ کدام بر جهاد ابتدایی به معنای خاص، یعنی جهاد برای وادار کردن مشرکان به اسلام دلالت ندارد، بلکه جهاد ابتدایی به معنای عام؛ یعنی جهاد برای پایان دادن به فتنه گری مشرکان، نجات مظلومان و مستضعفان از ستم مشرکان، بسط و گسترش حاکمیت سیاسی اسلام از آیات قرآن به روشنی استفاده می شود.

روایاتی که برای اثبات جهاد ابتدایی خاص مطرح می شود یا از نظر سند دچار مشکل هستند و یا از نظر دلالت و یا از هردو جهت. برای اثبات مسئله ای با این اهمیت که مسلمانان موظف به جهاد با مشرکان باشند تا آنان را به مسلمان شدن وادار نمایند، کافی نیست و نیازمند دلیل قوی تر و روشن تری است.

از نظر تاریخی نیز در عصر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به موردی برنمی خوریم که آن حضرت فقط برای وادار کردن مشرکان به پذیرش اسلام، بدون آن که اهل فتنه گری یا آزار و اذیت مسلمانان یا مانع دعوت اسلامی باشند، جهاد کرده باشد و فرد یا گروهی را تنها

ص: 224


1- . محمد سعید رمضان البوطی، الجهاد فی الاسلام، ص 95.

به سبب مشکر بودن از نظر اعتقادی و نپذیرفتن اسلام - بی آن که مسلمانان را بیازارند یا به دشمنان مسلمانان کمک کنند - با جنگ و جهاد تهدید به پذیرش اسلام کرده باشد.(1)

باید گفت با وجود دولت اسلامی و قدرت سیاسی، نشر و دعوت رسالت اسلام به وسیله سلاح و تهاجم نظامی انجام نمی گیرد. اسلام، به آزادی دینی در زندگی ملتزم است و با اکراه و اجبار از راه هجوم مسلحانه، شهروندان را به ایمان دعوت نمی کند.(2)

بنابراین اگر دلیل جهاد، از میان برداشتن توطئه فتنه گران و دفع تجاوز دشمنان باشد که صحیح نیز همین است، نمی توان جهاد را دست آوزیر کرد و دست به ترور و یا عملیات های انتحاری زد. گروه های تکفیری نمی توانند، رفتارهای خشونت آمیز خود را با استفاده از ترور و ایجاد رعب و وحشت مستند به جهاد اسلامی کنند. حتی اگر دلیل جهاد، کافر بودن طرف مقابل باشد باید با اجازه امام عادل این جهاد صورت گیرد و در خلافت ادعایی گروه غیر انسانی داعش -که برخاسته از فتاوای تکفیری است- به هیچ عنوان امام عادلی وجود ندارد و تمام بزرگان اهل سنت و امامیه آنان را محکوم می نمایند. بنابراین گروه های تکفیری که مطرود مذاهب فقه اسلامی هستند با نداشتن اجازه ای از امام عادل نمی توانند اعمال وحشیانه و ترورهای رعب آور خود را مستند به جهاد اسلامی کنند.

ب - جهاد دفاعی
اشاره

آیا برای دفاع از خود و یا کشورش دست به ترور زند؟ پاسخ بدین پرسش به دو موضوع مرتبط با جهاد گره می خورد: اول دفاع مشروع که آیا به دلیل دفاع مشروع می توان ترور کرد. دوم عملیات استشهادی که آیا عملیات استشهادی همان ترور مذموم نیست؟

ص: 225


1- . سید جواد ورعی، مبانی فقهی جهاد، ص74.
2- . وهبه الزحیلی، آثار الحرب فی الفقه الاسلامی، دراسة مقارنة، ص68-70.
اول - ترور و دفاع مشروع
اشاره

ابتدا به تعریف دفاع مشروع و شرایط آن می پردازیم تا زوایای دفاع مشروع روشن شود و بتوانیم مرزهای ترور و دفاع مشروع را بازشناسی کنیم.

تعریف دفاع مشروع

دفاع در اصطلاح نظامی به راه ها و روش هایی گفته می شود که در جنگ ها برای دفع حملات دشمن به کار گرفته می شود.(1)

دفاع مشروع در رویکرد حقوقی تعریف های مختلفی شده است که به برخی آن ها اشاره می شود:

- حمایت کردن از نفس یا حق یا عرض خود یا دیگران در مقابل هر متجاوز غیر مشروع که با قوت لازم تجاوز غیرمشروع که با قوت لازم تجاوز او را دفع کند.(2)

- ارتکاب عملی است بر حسب ضرورت از طرف شخص در برابر یک حملة نامشروع و حال به منظور نجات خود یا دیگری که آن عمل بذاته جرم است لکن به این اعتبار جرم تلقی نمی شود.(3)

- قدرتی بازدارنده است که به موجب آن حق انجام عملی - که شرعاً ضروری است - برای شخصی برعلیه دیگری وجود دارد، تا خطر حقیقی، حال و غیرمشروعی را دفع کند که حق محترم مسلمان یا کافر ذمی یا مستأمن اعم از نفس، مال یا عرض و ناموس را مورد تهدید قرار داده است.(4)

بنابراین طبق تعریف آخر، دفاع مشروع عبارت است از اِعمال قوة لازم برای مقاومت در مقابل خطری نامشروع و بالفعل یا در شرف وقوع که حقی از حقوق مورد حمایت قانون را تهدید کند. این تعریف از تعاریف دیگر بهتر است، زیرا دفاع از جان و مال

ص: 226


1- . داوود عطار، دفاع مشروع در حقوق جزای اسلام، ترجمه اکبر غفوری، ص23.
2- . عبدالقادر عوده، التشریع الجنائی الاسلامی، ج2، ص473، عبدالقادر عوده.
3- . عباس باقری، رساله درباره دفاع مشروع، ص9.
4- . داود عطار، دفاع مشروع در حقوق جزای اسلام، ص27.

خود و دیگری را شامل می شود، در حالی که تعاریف دیگر همه به نوعی از معانی لغوی دفاع اخذ شده و تمام نیست.(1)

شرایط دفاع مشروع:

دفاعی مشروع و مجاز است که دارای شرایطی باشد که با توجه به دانش حقوق و فقه مذاهب اسلامی بدین قرار می باشد:

- نامشروع و ناعادلانه بودن تجاوز(2)؛

- تناسب دفاع با تجاوز و خطر(3)؛

- فعلیت داشتن تجاوز یا قریب الوقوع بودن خطر(4).

ممکن است گفته شود بنابر شرط سوم برای اقدام پیش گیرانه از تجاوز، می توان از ترور شخص استفاده کرد. مناسب است در این جا این شرط توضیح داده شود. فقیهان امامیه چنین گفته اند که در صورتی که مدافع بداند شخص قصد جان یا مال وی یا ناموس او را دارد، می تواند پیش دستی کند و او را دفع نماید و الا نمی تواند. پس اگر گمان ببرد که شخصی تعدی و تجاوز به او را دارد حق پیش دستی در دفاع را ندارد، زیرا موضوع دفاع که تعدی و تجاوز باشد احراز نشده است.(5)

از فقیهان اهل سنت نیز از دیدگاه شافعی استفاده می شود که دفاع در حالتی معنا دارد که مهاجم بتواند تجاوز نماید و امکان وقوعی آن وجود داشته باشد.(6)

ابن قدامه حنبلی

ص: 227


1- . ابراهیم بهشتی دامغانی، دفاع مشروع در فقه اسلامی، ابراهیم بهشتی دامغانی، ص17.
2- . مهذب الاحکام، ج28، ص175؛ الروضة البهیه، ج9، ص؛02، شرائع الاسلام، ج4، ص181؛ جواهر الکلام، ج41، ص582؛ المغنی، ج10، ص351؛ ردالمختار، ج10، ص190؛ التشریع الجنائی الاسلامی، ج1، ص476؛ حقوق جزای عمومی، ج1، ص203
3- . حقوق جزای عمومی، ج1، ص209؛ شرائع الاسلام، ج4، ص189؛ الحاوی الکبیر، ج17، ص368؛ نظریة الضرورة الشرعیة، ص134.
4- . الدفاع الشرعی، ص45، دفاع مشروع در حقوق جزای ایران، ص123و دفاع مشروع در فقه اسلامی، ص 49.
5- . شرائع الاسلام، ج4، ص190؛ مجمع الفائده و البرهان، ج13، ص302؛ تحریرالوسیله، ج1، ص489؛ مبانی تکملة النمهاج، ج1، ص422.
6- . الام، ج6، 191.

این شرط را پذیرفته(1)

و ابن عابدین حنفی می گوید: «خطر باید فعلی و مهاجم در حال حمله بوده باشد، و اگر مهاجم منصرف شده و برگشته باشد، در این صورت ضربه زدن و کشتن او جایز نیست و چنان چه او را بکشد قصاص می شود.»(2)

بنابراین در فضای شهری و زندگی شهروندی که زمینة جنگ و موقعیت نظامی نیست، نمی توان به بهانة دفاع مشروع دست به ترور و کشتن شخص یا اشخاصی نمود، زیرا شخصی که ترور می شود، روشن است که در حالت تهاجم و تجاوز نیست، چراکه ترور، کشتن ناگهانی فردی است که بی خبر از نقشة ترور است و احساس امنیت می کند.

دوم - ترور و عملیات شهادت طلبانه
اشاره

عملیات شهادت طلبانه به معنای عام آن به اقدامی اطلاق می شود که شخصی با قصد قربت و با علم به شهادت و با هدف ضربه زدن به دشمن به انجام آن مبادرت می ورزد و در این راه کشته می شود. در تاریخ اسلام و سیره اولیای الهی به ویژه سالار شهیدان حضرت امام حسین علیه السلام و یارانش نمونه این اقدام به چشم می خورد.(3)

عملیات شهادت طلبانه توسط اقلیتی انجام می گیرد که در مقابل توان بالای نظامی و فناوری های نوین جنگی دشمن، قدرت برابری ندارد و ازین رو چاره ای نیست جز آن که دست به عملیات انفرادی شهادت طلبانه علیه دشمن بزند.(4)

شرایط عملیات شهادت طلبانه

- قصد و انگیزه اقدام کننده اعتلای کلمه الله و دفاع از ایمان، مقدسات و سرزمین اسلامی باشد(5)

نه در جهت منافع حزب، گروه یا سازمان و یا تثبیت اعتقادی باطل و غیرانسانی؛

ص: 228


1- . المغنی، ج10، ص352.
2- . ردالمختار، ج10، ص191.
3- . سید جواد ورعی، مبانی فقهی جهاد، ص178.
4- . احمد شفیعی نیا، فقه المقاومة، دراسة مقارنة، ص162.
5- . سید جواد ورعی، مبانی فقهی جهاد، ص179؛ احمد شفیعی نیا، فقه المقاومة، دراسة مقارنة، ص164؛ نواف هایل التکروی، العملیات الاستشهادیة فی المیزان الفقهی، ص48-50.

- هدف شهادت طلب از جنبه اجتماعی، ضربه وارد ساختن به دشمن، دفع ظلم و تجاوز دشمن به زمین، جان و ناموس بی گناهان، تضعیف جبهه دشمن و تقویت روحیه جبهه مقاومت اسلامی باشد نه ایجاد ترس و وحشت در شهروندان عادی و تجاوز به انسان های بی گناه.

با توجه به شرایط فوق روشن می شود عملیات شهادت طلبانه به هیچ عنوان ترور مذموم به شمار نمی رود بلکه اقدامی نظامی با اهدافی مقدس و در نبود شرایط و توان برابر و در فضای جنگی است نه آن که امنیت شهروندان را برهم زند و بی گناهان را به خاک و خون کشاند.

نتیجه گیری:

اسلام دین کرامت و عدالت و خواهان امنیت برای جامعه اسلامی و همه جهانیان است. گروه های تکفیری که راه جمود و تحجر و افراط گرایی را در پیش گرفته اند، نمی توانند ترورها و رفتارهای خشونت آمیز خود را در کشتن دیگران و ایجاد رعب و وحشت را مستند به جهاد اسلامی نمایند.

تروریسم تکفیری هیچ استناد منطقی، تاریخی و دلالی به سنت نبوی و آموزه های پیامبر رحمت ندارد و هر رفتاری در کشتن دشمنان اسلام در موقعیت جنگی و نظامی و دفاع از تجاوز دشمن و فتنه انگیزی او رقم می خورد.

ص: 229

منابع:

1. قرآن مجید

2. وهبة الزحیلی، آثار الحرب فی الفقه الاسلامی، دراسة مقارنة، دارالفکر، دمشق 1419ق.

3. حسن بن محمد دیلمی، اعلام الدین، مؤسسة آل البیت علیهم السلام، قم 1408 ق.

4. شافعی، محمدبن ادریس، الام، دارالفکر، بیروت 1410ق.

5. بلاذری، أحمد بن یحیی بن جابر، انساب الأشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، دارالفکر، ط الأولی، بیروت 1417/1996.

6. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، مؤسسة الطبع و النشر، بیروت1410 ه ق.

7. نمیری، ابن شبهه، تاریخ المدینه المنوره، دارالتراث: الدارالاسلامیه، بیروت 1410ق.

8. طبری، أبوجعفر محمد بن جریر، تاریخ طبری، تحقیق محمد أبو الفضل ابراهیم ، دار التراث، بیروت 1387/1967.

9. عبدالقادر عوده، التشریع الجنائی الاسلامی، مؤسسه الرساله، چاپ چهارم، بیروت 1418ق.

10. عبدالله خانی، علی، تروریسم شناسی، مؤسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بین المللی ابرار معاصر، تهران1386ش.

11. موسوی خمینی، روح الله، تحریرالوسیله، مؤسسه

مطبوعات دار العلم، قم، (بی تا).

12. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، دارإحیاء

التراث العربی، بیروت 1404 ه ق.

13. رمضان البوطی، محمد سعید، الجهاد فی الاسلام، دارالفکر، دمشق، 1420ق.

14. توماس هیغهامر، الجهاد فی السعودیة، قصة تنظیم القاعدة فی جزیرة العرب، ترجمه امین الایوبی،الشبکة العربیة، بیروت 2013.

15. ماوردی، علی بن محمد بن حبیب، الحاوی الکبیر، دارالفکر، بیروت 1414ق.

16. جعفریان، رسول، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، رسول جعفریان، سازمان تبلیغات اسلامی، مرکز چاپ و نشر، تهران 1369.

17. ابوزهره، محمد، خاتم پیامبران صلی الله علیه و آله و سلم ، ترجمه حسین صابری، بنیاد پژوهشهای اسلامی، مشهد 1376.

18. بهشتی دامغانی، ابراهیم، دفاع مشروع در فقه اسلامی، مرکز فقهی ائمه اطهار علیهم السلام ، اول، قم1391ش.

19. عطار، داود، دفاع مشروع در حقوق جزای اسلام، ترجمه اکبر غفوری، بنیاد پژوهشهای اسلامی، مشهد 1375ش.

20. مبلغی، عبدالمجید، درآمدی بر تروریسم پژوهی، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، قم 1389.

ص: 230

21. ابن عابدین، ردالمختار، داراحیاء التراث العربی، بیروت 1366ق.

22. باقری، عباس، رساله دربارة دفاع مشروع، بهمن، تهران 143ش.

23. شهید ثانی، الروضة البهیه، فی شرح اللمعة الدمشقیة، کتابفروشی داوری، قم 1410 ه ق.

24. کارن آرمسترانگ، زندگی نامه پیامبر اسلام محمد، ترجمه کیانوش حشمتی، حکمت، تهران ١٣٨٣.

25. صالحی شامی، محمد بن یوسف، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، تحقیق عادل احمد عبد الموجود و علی محمد معوض، دار الکتب العلمیة، بیروت 1414ق.

26. هاشم معروف الحسینی، سیره المصطفی، نظره جدیده، دارالکوخ، تهران (بی تا).

27. ابن هشام الحمیری المعافری، السیره النبویه، ابن هشام الحمیری المعافری، تحقیق مصطفی السقا و ابراهیم الأبیاری و عبد الحفیظ شلبی، بیروت، دار المعرفة، (بی تا).

28. ابن ابی الحدیدی، عبدالحمید بن هبه الله، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، قم 1404 ق.

29. حلی، الوالقاسم بن محمود (محقق حلی)، شرائع الاسلام، مؤسسه

اسماعیلیان، قم 1408 ه ق.

30. عاملی، جعفر مرتضی، الصحیح من سیره النبی الاعظم، نور مطاف، (بی جا) 1383.

31. نواف هایل التکروی، العملیات الاستشهادیة فی المیزان الفقهی، ص48-50، دارالفکر، چاپ چهارم، دمشق 1423ق.

32. علی بابابی، فرهنگ علوم سیاسی، ویس، تهران 1365.

33. آشوری، داریوش، فرهنگ سیاسی، مروارید، تهران 1368.

34. جک سی پیلینو - روی آلتون، فرهنگ روابط بین الملل، ترجمه و تحقیق حسن پست، فرهنگ معاصر، تهران 1375.

35. فرزین نیا، زیبا، «از نفوذ تا سد نفوذ»، فصلنامه سیاست خارجی، دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی - وزارت امور خارجه، بهار 1376، شماره 41.

36. منتصر حماده، فی نقد تنظیم القاعده، مرکز الجزیرة، دوحه 1431ق.

37. میرزایی، نجف علی، فرهنگ اصطلاحات معاصر، دارالثقلین، قم 1379.

38. آذرتاش آذرنوش، فرهنگ معاصر عربی - فارسی، نشر نی، تهران 1379.

39. طبیبیان، سید حمید، فرهنگ فرزان فارسی – عربی، نشر و پژوهش فرزان روز، تهران 1386.

40. ورن، هلن، قاموس آکسفورد، اعتماد کاظمینی، تهران 2006م.

41. شفیعی نیا، احمد، فقه المقاومة، المجمع العالمی للتقریب بین المذاهب الاسلامیة، تهران 1432ق.

42. فراهیدی، خلیل ابن احمد، کتاب العین، هجرت، قم 1410 ق.

43. محمد بن یعقوب بن اسحاق کلینی، الکافی، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1407 ق.

ص: 231

44. ابن اثیر، عزالدین أبو الحسن علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، دار صادر، دار بیروت، بیروت 1385/1965.

45. ابن منظور محمد بن مکرم، لسان العرب، دارالفکر، بیروت 1414ق.

46. نوری، محدث میرزا حسین، مستدرک الوسائل، مؤسسه آل البیت علیهم السلام، بیروت 1408 ه ق.

47. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، مؤسسة الأعلمی، چاپ سوم، بیروت 1409.

48. سبزواری، سید عبدالأعلی، مهذب الاحکام،

مؤسسه المنار، قم 1413 ه ق.

49. ابن قدامه، المغنی، دارالفکر، بیروت 1405ق.

50. اردبیلی، احمد بن محمد، مجمع الفائده و البرهان، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم 1403 ه.ق.

51. خویی، سید ابوالقاسم موسوی، مبانی تکملة النمهاج، مؤسسة إحیاء آثار الإمام الخوئی، قم 1422ق.

52. ورعی، سید جواد، مبانی فقهی جهاد، بوستان کتاب، قم 1388.

53. مهاجرانی، عطاالله، نقد توطئه آیات شیطانی، اطلاعات، تهران 1374.

54. وهبة الزحیلی، نظریة الضرورة الشرعیة، دارالفکر ، دمشق م1997.

55. حر عاملی، مجد بن حسن، وسائل الشیعه، مؤسسه آل البیت( ، قم 1409 ه.ق.

ص: 232

تحلیلی بر رویکردهای متناقض به اندیشه های سلفی-تکفیری سیّد قطب / حامد علی اکبرزاده

اشاره

حامد علی اکبرزاده(1)

چکیده

سید قطب یک متفکر و نظریه پرداز اسلامی است که اندیشه های وی در جهان اسلام تأثیرات متفاوتی بر جای نهاده است. وی با ارائة تعریفی عمل گرایانه از مفهوم ایمان و طرح مباحثی چون کافر شدن مسلمانان عصر حاضر و ضرورت جهاد مسلحانه برای نیل به یک جامعة اسلامی (دارالاسلام) و رهایی از جامعة جاهلی (دارالحرب)، از یک سو زمینه ساز شکل گیری اندیشه ها و جریان های تکفیری، نظیرِ جماعُه الهجره و التّکفیر و سازمانِ القاعده شده است، و از سوی دیگر، برخی اظهارات وی در لابه لای آثارش و موضع گیری های برخی پیروانش چون محمد قطب، در مناطقی مانندِ عربستان سعودی تأثیراتی کاملاً متفاوت داشته و زمینه ساز به وجود آمدن جریان های سلفی معتدل و شکاف در بین گروه های وهابیت تکفیری شده است. در حقیقت طرف داران سید قطب در دو جهت کاملاً مخالف حرکت می کنند؛ گروهی به سوی تعدیل و دیگری به سوی تکفیر؛ و هر گروه وی را مرجع فکری خویش معرفی و به آثار وی استناد می کنند! در مجموع به نظر می رسد مسائلی چون شکل گیری شخصیت انقلابی سید در دلِ جریان اخوان المسلمین و منطقة مصر، تحول فکری بر اثر حبس در زندان، تفسیر افراطی از آرای سید توسط مدعیان پیروی وی و در برخی موارد سخنان تناقض آمیز و افراطی خود او در شکل گیری این

ص: 233


1- دانشجوی دکتری مذاهب کلامی دانشگاه ادیان و مذاهب

رویکردهای متناقض، نقشِ جدّی داشته است. این پژوهش به بررسی دیدگاه سید قطب دربارة مسئلة تفکیر پرداخته و تلاش می کند تحلیلی تازه از رویکردهای متناقض به اندیشه های سلفی - تکفیری وی ارائه دهد.

کلیدواژگان: سید قطب، تکفیر، ایمان، سلفی.

مقدمه

سید قطب یکی از مهم ترین نظریه پردازان سَلَفیه در عصر حاضر است که افکار وی در جهان اسلام زمینه ساز شکل گیری جنبش های مختلف سلفی شده است و تأثیرات بسیاری را بر جوامع اسلامی داشته است. او یک ایدئولوگ است که با طرح مباحثی توانست یک مدل سلفی برای خروج از وضعیت موجود جهان اسلام ارائه دهد.

سید از وضعیت نابسامان جوامع اسلامی نگران بود و معتقد بود جریان حاکم بر جهان اسلام بی عدالتی و ظلم و کفر را گسترش داده و در نهایت آن را به جامعة جاهلی تبدیل کرده است و باید با جهاد تلاش کرد تا بتوان این جامعة منحط جاهلی را به جامعة اسلامی یا دارالاسلام تبدیل کرد. وی به دنبال استقرار حاکمیت خدا بر روی زمین بود و در این راه نگرش، عمل گرایانه و پراگماتیستی به مفهوم ایمان داشت و تأکید می کرد که ایمان مفهومی است مَحفوف و قرین با عمل، و بدون عمل و حرکت انقلابی برای استقرار حاکمیت الله، مسلمانان نمی توانند ادعای اسلام و مسلمانی داشته باشند. نکته مهم و قابل تأمل دربارة اندیشه های سید قطب این است که بسیاری از گروه ها و جریان های پیرو سید قطب، با استناد به آثار و سخنان سید معتقدند مسلمانان امروز از اسلام خارج شده و کافر هستند و با تکفیر دیگران، حکم جهاد بر ضدّ آن ها صادر می کنند و دست به اقدامات تروریستی می زنند. نخستین نمونه های این اقدامات را می توان در ترور انورسارات رئیس جمهوری اسبق مصر توسط گروه الجهاد مشاهده کرد که البته به مرور زمان این گرایش ها گسترش یافتند و موجب بروز جریان هایی چون: «سازمان القاعده»، «سازمان شباب محمد» یا «آکادمی ارتش» و «جماعه المسلمین» یا «التّکفیر و الهجره» در جهان اسلام شدند. این گروه ها معتقدند سید قطب قائل به

ص: 234

تکفیر مسلمانان ظاهری بوده و جهاد و قیام مسلحانه بر ضدّ آنان را تنها راه نجات می دانست. در مقابل این دیدگاه، گروه هایی دیگر نیز هستند که دست به تأویل عبارات و سخنان سید قطب دربارة تکفیر دیگران زدند و معتقدند این ظواهر به معنای تکفیر مسلمانان نیست.(1)

محمد قطب، برادر سید، معتقد است که هدف سید قطب صادر کردن احکام بر ضدّ مردم نیست بلکه تنها هدف وی این بود که حقیقت فراموش شده اسلام را دیگربار به مردم بشناساند و راه آنان را مشخص سازد. او خود را یک دعوت گر می دانست نه قاضی، و هرگز حکمی را صادر نکرد.(2)

رواج اندیشة سید قطب در عربستان نتیجه ای کاملاً متناقض با گروه اوّل در پی داشت. محمد قطب، برادر وی توانست با ارائة تقریری جدید از اندیشه های سید و ارایه مفاهیمی چون توحید القبور و توحیدالقصور، زمینه ساز شکل گیری جریان «قطبیه» در عربستان شود که این جریان، با وهابیت افراطی به مقابله پرداخت و به «نوسلفی» در عربستان سعودی شهرت یافت.(3) این جریان رویکردی معتدل به سلفی گری داشته، تکفیر سایر مسلمانان را جایز نمی داند و تفاوت های اساسی با وهابیت افراطی – تکفیری دارد و در حال حاضر شکاف عمیقی را در جریان وهابیت ایجاد کرده است. علاوه بر این رویکرد پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ایران نیز نیروهای فکری و تأثیرگذار انقلاب اسلامی ایران رویکردی گزینشی به اندیشه های سید قطب داشتند؛ به این معنا که با ترجمه و ترویج برخی آثار او تلاش کردند روحیه قیام و انقلابی گری در ایران احیا شود و البته افکار وی را به صورت مطلق نپذیرفتند. بررسی اندیشه های رهبران انقلاب اسلامی ایران نشان می دهد که آنان در ترجمه و ترویج آثار سید قطب فقط به دیدگاه های ساختارشکنانة وی نظر داشتند، از این جهت که بتواند در جامعة اسلامی ایران دورة پهلوی اثرگذار باشد و مردم را به قیام بر ضدِّ طاغوت تحریک کند. البته این نگاه سوم چون در خصوص اندیشه های تکفیری

ص: 235


1- . البهنساوی، سالم، فکر سید قطب فی میزان الشرع ، ص86.
2- . ر.ک، مجید شورگشتی، نقد بررسی اندیشه های سلفی سید قطب، ص80-100.
3- . ر.ک: سید مهدی علیزاده موسوی، سلفی گری و وهابیت، ج2، ص 213-215.

سلفی سید قطب موضعی را نداشته است، از بحث کنونی ما خارج خواهد بود ولی به هرحال در رویارویی با اندیشه های سید قطب دو رویکرد اصلی وجود دارد. گروهی با استناد به آرای وی قائل به تکفیر مسلمانان هستند و آن ها را ظاهراً مسلمان و باطناً کافر می خوانند و جهاد و قیام مسلحانه برضدّ آنان را واجب می دانند. و گروهی دیگر نیز معتقدند وی قائل به تکفیر نبوده و هدفش از طرح مباحثی چون جامعة جاهلی و دارالحرب، احیای مجدد مسلمانان و تشویق آنان برای تحقق حکومت اسلامی حقیقی بوده است.

هدف از این مقاله ارائة تحلیلی تازه دربارة اندیشه های سلفی - تکفیری سید قطب است تا مشخص شود کدام یک از این رویکردها دربارة اندیشه های سید قطب به واقعیت نزدیک تر است و آیا می توان وجه جمعی بین این رویکردها ارائه داد؟ بی تردید بازشناسی اندیشه های سید قطب می تواند در کاهش خطرهای جریان های تکفیری تأثیرگذار باشد. سؤال اصلی ما این است که: آیا سید قطب معتقد به تکفیر دیگران است و در دیدگاه خود با افکار افرادی چون محمد بن عبدالوهاب همراهی می کند؟ در ادامه به بررسی مهم ترین آرای وی پرداخته و سپس تحلیل خود را بیان می کنیم.

مفهوم ایمان و فکر

به عقیدة سید قطب، ایمان صرفاً محدود به اعتقاد نظری نیست بلکه عمل نیز جزئی از ایمان به شمار می آید، در حقیقت وی نگاهی «خوارجی» و «عمل گرایانه» به مفهوم ایمان دارد. وی تاکید می ورزد که این دین، آیینی نظری نیست که با انجام واجبات کار تمام شود، بلکه برنامه ای عملی است و با واقعیت رفتار می کند و لذا گزیر و گریزی نیست که اولاً جامعة اسلامی وقتی به شعارِ «لااله الاالله» ایمان آورد، به پا خیزد. ثانیاً: بکوشد تا حاکمیت و فرمان دهی را فقط به الله بازگرداند، هنگامی که جامعه ای بر این اساس و با ایمان به پا خیزد، آن گاه زندگی راستین او آغاز شده است و ناگزیر مؤمن باید مسلح بدین عقیده باشد و با همة قدرت و سلطة ذاتی خویش اجرا و تنفیذ قانون الهی

ص: 236

را در جامعه تضمین کند و نظام اسلام را به راستی در جامعه محقَّق کند.(1)

در واقع وی یک تلقی عمل گرایانه و پراگماتیستی از مفهوم ایمان دارد، چنان که تصریح می کند که اساس اسلامی وقتی آغاز می شود که جامعه به طور عملی به پا خیزد و اعتقادِ صِرف، کافی نیست.(2)

در نظرگاه او ارادة خدا از فرستادن شریعت بنای جامعه و ایجاد حرکت و به وجود آوردن جمعیت متحرک و جامعه ای دینامیک و معتقد بوده است و ایمان قلبی و عملی توأمان جامعه را از وضعیت جاهلی خارج می کند.(3) به عقیدة او بسیاری از مسلمانان به ظاهر شهادتَین را بر زبان جاری کرده و آن را پذیرفته اند، اما با پا گرفتن ایمانِ نظری در دل ها این آیین به خودی خود استوار نمی شود، هرچند شمار افرادی که به وحدت خدا و رسالتِ فرستادة او شهادت داده اند بسیار باشند.(4)

به علاوه ایمان در فرهنگ قرآن همواره همراه با عمل آمده است، گویی ایمان همان عمل است و عمل، همان اسلام. و بهترین تعریف برای ایمان آن است که «آن را اندیشه ای عمل زا بدانیم».(5)

بنابراین، سید قطب همچون خوارج در صدر اسلام ایمان را جدا از عمل نمی داند و معتقد است خارج از این دایره هر چه هست کفر است. وی مفهوم کفر را مقابل تعریفی که از ایمان ارائة کرده، قرار می دهد و تأکید می کند مردم وقتی اسلام {همراه با عمل}، یعنی راه زندگی و نظام اجتماعی را پیش نگیرند، راه دیگری جز کفر و جاهلیت و هوا و تاریکی و باطل و گمراهی در پیش نخواهند گرفت، چرا که به تصریح قرآن >ومن یبتغ غیرالاسلام دیناً فلن یقبل منه(6)<(7) در حقیقت وی معتقد است غیر از اسلامِ عمل گرا و ایمان

ص: 237


1- . سیدقطب، معالم فی الطریق، ترجمه حسن اکبری، ص 58.
2- . همان، ص 62.
3- . همان، ص 68.
4- . همان، ص90.
5- . سید قطب، ویژگی های جهان بینی اسلامی، ص 25-26.
6- . آل عمران، آیه 85 .
7- . همان، ص 169.

عملی، هر نوع ایمان دیگری همان کفر است و با این مقدمات در نهایت نتیجه می گیرد مسلمانانی که زیر سلطة طاغوت اند (داخلی و خارجی) فقط به ظاهر مسلمان اند و در حقیقت ایمان ندارند.

بررسی این عبارات سید نشان می دهد که وی برای ایمان و کفر دقیقاً همان مفهومی را مدِّ نظر دارد که خوارج داشتند؛ با این تفاوت که سید در بحث از عمل بیشتر برجنبه های انقلابی و اجتماعی اعمال انسانی تأکید دارد و ترک کنندة چنین اعمالی را مؤمن و مسلم نمی داند، وی حتی آنقدر در مسئلة ایمان عمل گرا افراط می کند که با فرض وجوب کسب تخصص (شغل) برای هر فرد مسلمان، حتی بیکاری را به معنای ارتداد از اسلام می داند.(1)

جامعة جاهلی و اسلامی

سید قطب با تعریفی که از ایمان و کفر ارائه می دهد، در نهایت مجبور می شود تا جوامع را به دو دستة کلی تقسیم کند؛ یک گروه «جوامع جاهلی» یا «دارالحرب» هستند که عمدة جوامع را تشکیل می دهد و این جوامع خود در واقع دو دسته اند؛دسته ای که به ظاهر، اظهار ایمان و اسلام می کنند اما چون ایمانِ عملی ندارند از دایرة اسلام و ایمان خارج اند و دسته ای دیگر که در ظاهر نیز به اسلام ایمان ندارند. در مقابل جامعة جاهلی، «جامعة اسلامی» یا «دارالاسلام» وجود دارد؛ جامعه ای که در آن مسلمانان ایمان عملی به اسلام دارند و به اسلام با تمام لوازمش مؤمن اند و با تمام قدرت در برابر طاغوت و حاکمان ستمگر داخلی و خارجی می ایستند، چرا که حکومت حقیقی فقط از آنِ خداوند است و هیچ کس دیگری حقِّ حاکمیت را ندارد، مگر به اذن خدا. البته سید مشخص نمی کند که آیا جامعة اسلامی مورد نظرش مصداق خارجی دارد یا نه ؟ وی می گوید «اسلام» عبارت است از عبودیت، و بندگی خلق در برابر پرودگاریگانه و پذیرش وحدت او در ایدئولوژی و عقاید و قوانین و اصول و موازین برای آزادی از هر

ص: 238


1- . سید قطب، معالم فی الطریق، ص229.

نوع بندگی و عبودیت در برابر بنده ای از نوع خویش. و «جاهلیت» عبارت است از انحراف از بندگی و عبودیت خدای یگانه و از برنامة الهی در حیات و استنباط نظم و شرایع و قوانین و عادات و اصول و موارین از پایگاه و مصدری غیر از پایگاه و مصدر الهی.(1)

در حقیقت وی با تعریفی که از اسلام و جاهلیت ارائه می دهد، می خواهد بر مسئلة قیام و حرکت های انقلابی تأکید ورزد. سید قطب با ارائه این تقسیم بندی در نهایت بیان می کند که جوامع اسلامی امروزی به کلی با اسلام بیگانه و از آن دور مانده اند و با بنیان های اندیشه و نظام عملی آن آشنایی ندارند و کم و بیش از اسلام فاصله گرفته اند، هر چند می پندارند مسلمانند و ادعای اسلامیت دارند!(2) درواقع به اعتقاد وی در حال حاضر ما در جامعة به ظاهر اسلامی با غیرمسلمانان مواجهیم و در جایی که قانون اسلام بر آن فرمان روائی نمی کند، اسلام وجود ندارد، چرا که ورای ایمان چیزی جز کفر نیست، >فَماذا بَعدالحَقِّ اِلّا الضَّلال فانی تصرفون(3)<(4) و در این مسئله جوامع کمونیستی، بت پرست، یهودی، نصرانی و جوامع به ظاهر اسلامی تفاوتی با هم ندارند، زیرا این جوامع عملاً به صاحب اختیار و خداوندی غیر از خدای یگانه معتقدند.(5)

می بینیم که سید با تصویری که از جامعة جاهلی و اسلامی ارائه می دهد، همة جوامع امروزی بشری و حتی جوامع به ظاهر اسلامی را جامعة جاهلی می داند و آن ها را همچون جاهلیت عصر بعثت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می داند و این یعنی تکفیر و کافر خواندن همگان. براساس همین دیدگاه هاست که عده ای حتی مسلمانان را تکفیر کرده و نقشة قتل و ترور آن ها را در سر می پرورانند و برای این عمل خویش نیّتی جز تحقق جامعة اسلامی و دارالاسلام مَدّ نظر ندارند. جامعة اسلامی مورد نظر سید قطب، تحقق خارجی

ص: 239


1- . همان، ص 271.
2- . سید قطب، مبانی تفکر اسلامی، ص 30.
3- . یونس، آیه32.
4- . سید قطب، معالم فی الطریق، ص 268.
5- .[5] همان، ص 172.

ندارد و برهمین اساس وی مسئلة قیام برای ایجاد چنین جامعه ای را به طور جدی مطرح کرده است.

ضرورت بازگشت به قرآن و سیرة صحابه

وی برای خروج از وضعیت کنونی جوامع بشری به ویژه جوامع به ظاهر اسلامی، دو راهکار پیشنهاد می دهد؛ نخست: «بازگشت به قرآن» و دیگری: «بازگشت به سیرة صحابه».

به اعتقاد وی بایستی با مراجعة مجدد به قرآن و تعالیم ناب اسلامی جامعة جاهلی را اصلاح کنیم و انقلابی در آن به وجود آوریم، به همین منظور باید اندیشه های حقیقی اسلام که در قرآن وجود دارد، (نه در فلسفه و..)، را بازشناسی کنیم.(1)

وی هم چنین تأکید می کند که باید به سیرة صحابه بازگشت و از آن ها برای هدایت به اسلام حقیقی استفاده کرد، زیرا اکثر صحابه در تمام تاریخ اسلام و تاریخ بشریت به عنوان نمونه باقی خواهند ماند و از هنگام دگرگونی حکومت راستین اسلامی(دورة خلفای راشدین) هنوز تاریخ نتوانسته است که افرادی چون آنان را بپروراند و آن ها شایستگی دارند که ما را به حقیقت اسلام هدایت کنند.(2) در حقیقت این جا سید قطب نشان می دهد که یک سلفی است و بازگشت به سیرة صحابه را تنها راه نیل به اسلام حقیقی می داند و سیرة سلف را دقیقاً مطابق با اسلام تلقی می کند.

لزوم برپایی حکومت اسلامی

به اعتقاد سید، اصلاح جوامع اسلامی و رفع مشکلات جوامع بشری در گرو استقرار حاکمیت اسلام است و در شرایطی که اسلام حاکم نیست، نمی توان مشکلات جامعة جاهلی کنونی را حل کرد. وی تأکید می کند که هدف نخستین اسلام نفی و از میان برداشتن نظام ها و حکومت هایی است که بر اساس حاکمیت و سلطه بشر بر بشر استوار

ص: 240


1- . همان، 33-32.
2- . همان، 21.

شده و براساس بندگی انسان بر انسان پایدار است(1). در حقیقت حکم رانی بر اساس قانون خدا،محور و مدار ایمان و اسلام به حساب می آید(2)

و با مراجعه به آیات قرآن در می یابیم که موضوع حاکمیت، شریعت و قانون گذاری در دین اسلام، موضوعی است عقیدتی و دینی و پیش از آن که مسئله ای اجتماعی باشد، باید در موضوع ایمان و کفر مطرح شود... وی به روایتی از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم استناد می کند که «ینقض هذاالدین عروه عروه، فاولها الحکم و آخرها الصلاه» رشته های این دین یکایک گسسته می شود؛ اوّلین ریسمانش حاکمیت و آخِرینش نماز است.(3) (4)

به اعتقاد وی جایی که در آن حکومت اسلامی نیست، دارالکفر است، زیرا اسلام باید حکومت کند و اسلام یگانه عقیدة حیات دهنده است و قرآن نیز می فرماید: >ومن لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الکافرون<(5)، بنابراین، وقتی درجایی حکومت اسلامی نیست، آن جا دارالحرب است.(6)

در اندیشة سید، جاهلیت کنونی که جوامع بشری به آن دچار شده اند، ریشه در دشمنی آن ها با حکومت و سلطة «الله» دارد و باید تلاش کرد تا حاکمیتِ الله بر جهان تحقق یابد، وگرنه هرگز جامعة اسلامی و دارالاسلام محقَّق نخواهد شد.

ضرروت جهاد

سید قطب معتقد است برای تحقق آرمان های اسلام، راه اساسی و صحیح «جهاد» است. به اعتقاد وی شرط اصلی ایمان به اسلام، جهاد و مبارزه است و کسانی که در راه

ص: 241


1- . همان، 118.
2- . سید قطب، مبانی تفکر اسلامی، ص267.
3- . نظیر این روایت از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در منابع حدیثی شیعه نقل شده است. «لتنقضن عری الاسلام عروه عروه، کلما نقضت عروه تشبث الناس بالتی تلیها، فاولهن نقض الحکم، و آخرهن الصلاه» (بحارالانوار، ج 28، ص41).
4- . همان، ص 276.
5- . مائده، آیه 44.
6- . سیروس سوزنگر، اندیشه های سیاسی سید قطب، ص205.

دفاع از حقوق همة ستم دیدگان جهان نمی جنگند، نمی توانند خود را مسلمان بنامند.(1)

به تعبیر او هر روزی که بدون جهاد بگذرد و هر ساعتی که بی مبارزه پایان یابد و هر لحظه و دقیقه ای که بدون کارِ مثبت تلف شود، برای مسلمان گناهی به حساب می آید که جز با نبرد پی گیر و بی امان جبران نمی شود.(2) وی جهاد مسلحانه را اصل برترِ اسلام می داند و تأکید می کند که آیین اسلام برتر از اندیشه است و قدرت تحرک اسلام با جهاد و شمشیر یک اصل است. یعنی در کنار دعوت و جهاد با بیان و کلام، حتماً باید جهاد مسلحانه نیز باشد و جهاد فقط جنبة دفاعی ندارد، بلکه حرکتی قاطع، نفی کننده و آزادی بخش است.(3)

جالب آن که وی جهاد در اسلام را ابتدایی می داند، نه دفاعی(4)

و معتقد است این جهاد هم می تواند در داخل وطن اسلامی باشد و هم زمانی که وطن اسلامی از سوی دیگران در صلح و امنیت تهدید شود.

وی حتی در حال صلح نیز جهاد را واجب می داند و یادآور می شود که در شرایط به ظاهر صلح نیز باید جهاد کرد و صلح حقیقی هنگامی رخ می دهد که روش و آیین و رفتار همگان فقط برای خدا باشد.(5)

در این تفکر، جهاد یک امر واجب است که در مقابل جاهلیت انجام می شود و تا زمانی که جامعة جاهلی وجود دارد و حکومت الهی بر زمین تثبیت نشده باید جهاد کرد. وی با استناد به آیات قرآن، نظیرِ >وقاتلوا المشرکین کافه کما یقاتلونکم کافه»(6)، «قاتلوا الذین لا یومنون بالله ولا بالیوم الاخر و لا یحرمون ما حرم الله و رسوله و لا یدینون دین الحق من الذین اوتوا الکتاب حتی یعطوا الجزیه عن ید وهم صاغرون<(7) تأکید می کند که

ص: 242


1- . سید قطب، آینده در قلمرو اسلام، ص 37.
2- . همان، ص 40.
3- . سید قطب، معالم فی الطریق، ص 119.
4- . همان، ص 108.
5- . همان، ص 140-135.
6- . توبه، آیه 9.
7- . همان، آیه 28.

جهاد امری تدافعی نیست و خودداری از جهاد توسط پیامبر در مکه نیز جز تاکتیکی کوتاه مدت نبوده است.(1)

نکتة قابل توجه این که سید قطب اعتراف می کند در تفسیری که از آیات قرآن دربارة جهاد ارائه می کند، از ابن قیم که یک شخصیت سلفی مشهور است، الهام گرفته است. به هر حال مسئله جهاد اوج تفکر رادیکالیستی و افراطی سید قطب است که با طرح چهار محور یعنی ضرورت جهاد مسلحانه، ابتدایی بودن جهاد، ضرورت جهاد در زمان صلح و شمول جهاد بر ضدِّ خود مسلمانان تا رفع جاهلیت، آن را تبیین می کند و گروه هایی چون القاعده، در پیروی از سید قطب به اینگونه آرای وی تمسک کرده اند.

رویکردهای دوگانه به اندیشه و افکار سید قطب
اشاره

همان طور که مطرح شد در رویارویی با اندیشه های سید قطب دو گروه عمده و اصلی وجود دارند، یکی معتقد است سید قطب مسلمانان کنونی را کافر خوانده و با تأیید این نگرش، به اقدامات تروریستی دست می زند که از مهم ترین جریان های طرفدار وی می توان به سازمان القاعده اشاره کرد. از سوی دیگر، جریانی مقابل گروه نخست هستند که معتقدند سید قطب واقعاً قائل به تکفیر مسلمانان نبوده و حکمی را در این باره صادر نکرده است، بلکه سخنان وی قابل تأویل است و تنها نشان از اهمیت اصلاح وضع کنونی جوامع اسلامی در اندیشة وی دارد. در ادامه با این دو رویکرد بیشتر آشنا شده و در نهایت تحلیل و داوری خود را ارائه می کنیم.

الف) اثبات تکفیری بودن سید قطب

ردّپای این رویکرد را بیشتر می توان در گروه هایی چون القاعده و جمعیّه التّکفیر و الهجره مشاهده کرد. تأثیر افکار سید بر سازمان القاعده به هیچ وجه قابل انکار نیست، اسامه بن لادن، رهبر پیشین القاعده تحت نظر محمد قطب (برادرِ سید قطب) و دوست صمیمی اش عبدالله عزامِ تحصیل کرده است. این دو فلسفه ای نام بُردار به قطب گرایی

ص: 243


1- . ر.ک: همان، ص140- 135.

(Qutbian philosophy) را به شاگردان خود آموزش داده و آن ها را به داشتن روحیه ای انقلابی تشویق می کردند. به علاوه همان طور که سید قطب در کتاب معالم فی الطّریق از گروه پیش آهنگ با عنوانِ «پیام آور اسلام در سراسر جهان» یاد می کند. بن لادن نیز در اعلامیة سال 1996 خود، القاعده را به منزلة پیش آهنگ اسلام مطرح می کند و حتی دیدگاه های ضدِّ یهودی بن لادن نیز متأثّر از تفکرات سید بوده است. ایمن الظّواهری، رهبر کنونی القاعده نیز که در زمان اعدام سید قطب یک دانش آموز بوده است به شدّت تحت تأثیر اعدام وی قرار گرفته و پس از مرگ وی عضو گروه های نظامی می شود، به طوری که بعد از ترور انور سادات در سال 1981 وی نیز دستگیر و سه سال زندانی شد. ایمن الظّواهری در مطلبی که در سال 2001 در روزنامة الشرق الاوسط چاپ می شود، اعلام می کند که گفته های سید قطب بیش از هر کس دیگری برای آن ها آموزنده بوده است. به نظر وی افشاگری های سید قطب کمک شایانی به جنبش اسلام گرا نمود تا بتواند دشمنانش را شناسایی کند و سید قطب نمونة بارزِ کسانی است که طرف دار عدالت بوده و رو در روی ظالم، دربارة عدالت سخن گفته و جان خود را فدا کرده است و ارزش سخنان او وقتی افزایش یافت که عذرخواهی از جمال عبدالنّاصر را نپذیرفت. به گمان الظّواهری برخلاف تصور رژیم ناصر، اعدام سید قطب جنبش اسلامی جدیدی را در مصر و جهان اسلام پایه گذاری کرد که الظّواهری خود را جزء آن ها می داند.(1) در حقیقت، القاعده خود را نمونه ای عالی از گروه پیشتاز و فراملّی می داند که سید قطب برای نجات جوامع بشری در نظر داشت.(2)

به اعتقاد برخی، بررسی ریشه های ایدئولوژیکی القاعده نشان می دهد نخستین فردی که بیشترین تأثیرگذاری را بر این سازمان داشته، ابن تیمیه است، ولی با این حال عقاید وی توسط خود القاعده به دنیای مدرن وارد نشده است، بلکه این سید قطب است که

ص: 244


1- . ر.ک: مهدی بخشی، سید قطب و اسلام گرایی معاصر، ص185.
2- . همان، ص185 و ر.ک: شهری، گل سخن، مفهوم جاهلیت و اصول گرایی مذهبی سیاسی در اندیشه سید قطب، ص 42.

اندیشه های ابن تیمیه را در واژگانی تازه وارد دنیای اسلامی امروز کرده است، ضمن این که برخی نیز ایدئولوژی القاعده را ترکیبِ اندیشه های محمدبن عبدالوهاب و سید قطب می دانند.(1)

تأثیرات افکار سلفی- تکفیری سید قطب را می توان در گروه های دیگری نیز مشاهده کرد، که در مصر و در دهة هفتادِ قرنِ بیستم شکل گرفتند، اینان مرجع فکری خویش را سید قطب معرفی می کردند و به آثار وی استناد می جستند که از آن جمله می توان به «سازمان شباب محمد» یا «آدکادمی ارتش» اشاره کرد. این سازمان در سال 1974 به رهبری صالح سریه، تشکیل شد و رهبر این سازمان تأکید داشت که حکومت های همة کشورهای اسلامی کافرند و جهاد، تنها راه تغییر حکومت کافران است و این جهاد تا قیامت بر هر مرد و زنی واجب بوده و جریان دارد.(2)

گروه دیگر که منشعب از اخوان المسلمین و مبتنی بر افکار سید قطب تشکیل شد، گروه «الجهاد» است، این گروه در جامعه و مؤسّسات و نهادهای دولتی نفوذ کردند و رهبری گروهی داشتند. ترور انورسادات توسط یکی از اعضای این گروه یعنی خالد اسلامبولی و به فتوای عمر عبدالرّحمان انجام شد، این گروه در سال 1979 توسط محمد عبدالسّلام فرج تأسیس شد، وی بر مبنای آرای افرادی چون ابن تیمیه قیام برضدِّ حکومت ها را واجب می دانست و به فتاوای ابن تیمیه مبنی براین که تاتارها مرتدند (علی رغم اظهار به اسلام) استناد می کرد و تأکید ورزید که حاکمان مصر کنونی نیز در همان جایگاه تاتارها قرار دارند.(3) دیگر گروه منشعب از اخوان المسلمین که بر افکار سید تکیه داشتند «جماعة التّکفیر والهجرة» یا «جماعة المسلمین» به رهبری شکری مصطفی بودند. وی در سال 1971 با الهام از افکار سید قطب این گروه را تشکیل داد و معتقد بود جامعة مصر

ص: 245


1- . ر.ک: مهدی بخشی، القاعده و تروریسم مذهبی، ص10.
2- . ر.ک: سریه، صالح، رسالة الایمان، ص32.
3- . ر.ک: هاله مصطفی، استراتژی دولت مصر در رویارویی با جنبش های اسلامی، ص 166. و سید علی محمد نقوی، شکوفایی انقلاب اسلامی در مصر، ص 312.

جامعة جاهلی است و باید برای تشکیل جامعة اسلامی قیام کرد، ضمن این که وی علاوه بر حکومت به تکفیر مردم نیز پرداخت و معتقد بود نظام فاسد در پیِ جامعة فاسد حاصل می شود.(1)

به اعتقاد اعضای این گروه باید ازجامعه هجرت کرد و از آن فاصله گرفت و به کوه ها پناه برد.(2)

به عقیدة اینان پس از خلفای راشدین جامعة اسلامی از اسلام ناب دور شده و به همین دلیل مسلمان باید برضدِّ رژیم های حاکم قیام کنند و به مبارزة مسلحانه بپردازند تا به حکومت اسلامی مطلوب دست یابند. در این تفکر که بسیار به سید قطب استناد می کند، شکری مصطفی نیز مهدی این امت خوانده شده است.(3)

دیگر گروهی که بر مبنای افکار سید قطب در آفریقا شکل گرفت «حرکت اتجاه اسلامی» تونس است که در سال 1969 به رهبری راشد الغنوشی شکل گرفت و به اندیشه های سید تمایل فراوان داشت، هم چنین «جماعة انصار السنته المحمدیه» نیز از جمله گروه های شکل یافته برمبنای اندیشه های سید است.(4)

به هر حال در این رویکرد با شواهد و ادله ای اثبات می شود که سید قطب قائل به تکفیر جوامع اسلامی اعم از حاکمان و مردم بوده و راه چاره را خروج از این جامعة کفرآلود به وسیلة جهاد مسلحانه و مستمر می دانست؛ جهادی که نه تنها کافران بلکه مسلمانان ظاهری را نیز نشانه می رود. نکتة دیگر این که الهام گرفتن سید قطب از اندیشه های «ابن قیّم» به عنوان یکی از سلفی های تندرو و پیرو ابن تیمیه، شاهدی دیگر بر تکفیری بودن او می باشد.

ص: 246


1- . ر.ک: هاله مصطفی، استراتژی دولت مصر در رویارویی با جنبش های اسلامی، ص 164 و مهدی فرمانیان، گرایش های فکری سلفیه در جهان امروز، ص99.
2- . همان، ص 99.
3- . [3]همان، ص 100.
4- . همان، ص101.
ب) نفی تکفیری بودن سید قطب

این گروه هرگونه اعتقاد به تکفیر جامعه اعم از مردم و حاکمان به ظاهر مسلمان را از سید قطب نفی می کنند. این طیف علاوه بر ارائة ادله ای در نفی تکفیری بودن سید قطب معتقدند او یک سلفیِ معتدل بوده که افکار اعتدالی اش در بازگشت به سلف، اتّفاقاً در جوامعی چون عربستان سعودی تحت سیطرة وهابیت، اثر اعتدالی داشته و زمینه ساز شکل گیری جریان قطبیه و نوسلفیه و شکاف در وهابیت تکفیری شده است.

ادله ای را که برای اثبات این دیدگاه ارایة شده است می توان به شکل زیر بیان کرد؛

اولاً: سید قطب معتقد بود یهود و عده ای از کسانی که در جنگ های صلیبی برضدِّ مسلمانان بودند، تلاش می کردند تا موجی از الحاد را در امت های مسلمانی که به لحاظ دینی و اعتقادی مسلمان بودند ایجاد کنند، و این یعنی سید قائل به مسلمان بودن آنان بوده است و آن مسلمانان را تکفیر نکرده است،در حالی که آن ها نیز مثل مسلمانان امروز ظاهراً مسلم بوده اند.

ثانیاً: شرک به خدا در مقابل شهادت دادن به وحدانیت خداوند است اگر چه انسان باید در تمام جوانب زندگی خویش موحد باشد، بنابراین، اظهار به شهادتین یعنی نقطة مقابل شرک و براین مبنا کسی که اظهار به اسلام کند مشرک و کافر نیست و این تفسیر صحیح سخنان سید قطب است.

ثالثاً: سید در تفسیر آیة >ولا تقولوا لمن القی الیکم السلام لست مؤمنا<(1) اظهار می دارد که در این جا اقرار به زبان برای اسلام داشتن فرد کفایت می کند و دلیلی آن را نقض نمی کند و منظورش این است که مسلمان کسی است که اقرار لسانی به شهادتین داشته باشد.(2)

رابعاً: سید، غیراخوانی ها را کافر نمی دانست بلکه معتقد بود اخوان المسلمین برنامه ای مشخص برای تحقق اسلام دارند و در این برنامه گروه پیش گام هستند،

ص: 247


1- . نساء، آیه94.
2- . ر.ک سید قطب، فی ظلال القرآن، ج 7،211.

برخلاف دیگران که حرکت عملی در جهت فهم قرآن و تحقق احکام و معارف آن انجام نمی دهند، بنابراین، سید سایر مسلمانان را کافر نمی دانست بلکه معتقد بود دیگران (غیر از جماعت اخوان) برنامة عملی برابر پیشبرد اهدافشان ندارند.

خامساً: برخی دیگر گفته اند که: عبارات سید در آثارش مبنی بر تکفیر دیگران متعرّض احکام شرعیه نشده است و منظور او از کفر آنچه در فقه مطرح می باشد نیست و مقصود او از مجتمع اسلامی نیز دولت های اسلامی هستند نه جوامع اسلامی.(1) گروه دیگری در همین راستا معتقدند که سخنان سید دربارة جامعة جاهلی هرگز به معنای صدور حکم فقهی مبنی بر کفر یا ایمان مسلمانان نیست و این یک معنای روشن است و سید شهادت بر وحدانیت خدا را نقطة مقابل شرک می دانسته است، ضمن این که وی آیات اوّل تا22 سورة توبه را مختصِّ مشرکان جزیزة العرب دانسته و معتقد بود این آیات حکم عام برای همة مردم روی زمین نیست.(2)

سادساً: سید معتقد بود آیاتی چون >لا ینها کم الله عن الّذین لم یقاتلونکم فی الّدین ولم یخرجوکم من دیارکم ان تبروهم و تقسطوا الهیم انّ الله یحب المقسطین<(3) نشان گر آن است که خداوند مسلمانان را از نیکی و مسالمت با مشرکینی که راه مسالمت و محاسنه را پیش گرفته اند، نهی نکرده است و آیة >فاذا انسلخ الاشهر الحرم فاقتلوا المشرکین حیث وجدتوهم<(4) ناسخ سایر آیاتی که امر به تسامح و تساهل کرده، نیست.(5) سید در تفسیر فی ضلال القرآن بیان می کند که «یکتفی الاسلام بالنّطق بکلمه اللّسان فَلا دَلیل یناقضها»(6) و این یعنی برای مسلمان بودن هر فردی اظهار زبانی شهادتین، کفایت می کند.

ص: 248


1- . ر.ک علی احمدی، سید قطب، 69-67.
2- . البهنساوی، سالم، فکر سید قطب فی میزان الشرع،21-25.
3- . ممتحنه، آیه8.
4- . توبه، آیه5.
5- . همان،27و26.
6- . سید قطب، فی ظلال القرآن، ج 2 ص 737.

عده ای در پاسخ به این شبهه که سید قطب کسانی را که اهل مهاجرت از دارالکفر نیستند کافر می داند، گفته اند؛ وی معتقد است چنین افرادی دین را یاری نکرده اند نه این که به لحاظ اعتقادی کافر شده باشند و کسانی که ندای مهاجرت را استجاب نکرده اند، کافر نیستند بلکه عضو اجتماع اسلامی نیستند و رابطة ولایی با اسلام ندارند، اما رابطة اعتقادی آن ها با اسلام برقرار است.(1) حاصل آن که به اعتقاد این گروه، سید قطب قائل به کفر اعتقادی جامعة جاهلی نیست بلکه مراد او جاهلیت در معصیت و عمل است نه جاهلیت اعتقادی. و معصیت و گناه نیز انسان را از اسلام خارج نمی کند، حتی اگر زیاد باشد و کسانی هم که اهل هجرت از جامعة جاهلی نیستند، به بقای این جامعه کمک کرده اند.(2)

از دیگر طرفداران این رویکرد محمد قطب، برادر سید قطب است. وی نیز معتقد است هدف سید از طرح مسئلة جامعة جاهلی صادر کردن احکام بر ضدِّ مردم نبوده بلکه هدفش این بود که حقیقت فراموش شدة اسلام را دیگربار به مردم بشناساند و مشخص کند که آیا در راه مستقیم خدا گام بر می دارند یا اینکه از این راه منحرف شده اند. او بارها می گفت ما دعوت گر هستیم، نه قاضی! و بی گمان وظیفة ما صدور حکم برضدِّ مردم نیست.(3)

طرف داران محمد قطب بوجود آمدن جریان نوسلفی و قطبیه در عربستان را دلیلی بر تکفیری نبودن سید برمی شمارند، چرا که این جریان با پیروی از افکار سید قطب توانسته جریان نو سلفی و قطبیه را در عربستان وهابی ایجاد کند که بسیار معتدل و منتقد افکار و اعمال وهابیت است.

بررسی و تحلیل

با مروری در این دو رویکرد اصلی، نکات مهمی به دست می آید که باید با توجه به آن ها در پی داوری صحیح دیدگاه های سید قطب بود. نخستین مطلب آن که ظاهر عبارات

ص: 249


1- . ر.ک: همان، ج 10 ،72-74 و سالم البهنساوی، فکر سید قطب فی میزان الشرع، 45.
2- . ر.ک همان، ص 96.
3- . همان، ص87.

سید قطب که برخی از آن ها مرور شد نشان می دهد که وی به صراحت افراد جوامع جاهلی امروزی اعم از غیرمسلمان و مسلمان را تکفیر کرده و آن ها را خارج از دایرة مسلمانان و مؤمنان دانسته است. وی به نوعی اسلام و ایمان را مترادف دانسته و تأکید کرده که اگر کسی ایمان عملی به اسلام نداشته باشد، داخل جامعة جاهلی شده است. ضمن این که او چنین مطالبی را در آخرین آثار خود یعنی معالم فی الطریق بیان کرده است که در سال های واپسین عمرش و پس از تحول فکری اش در زندان نوشته است. به علاوه سید در آثار مهمّ خود به ویژه معالم، از اندیشة کسانی چون ابن قیّم الهام گرفته است و تأثیرپذیری از چنین فردی که یکی از مهم ترین عناصر سلفی – تکفیری و شاگرد برجستة ابن تیمیه بوده است، می تواند این ظن را که سید معتقد به کفر مسلمانان بوده، تقویت کند. هم چنین شکل گیری گروه های تروریستی و تکفیری متعدد با محوریت افکار سید قطب که اسامی آن ها ذکر شد، نشان می دهد که با نگاه خوش بینانه، در اندیشة وی حداقل رگه هایی از تکفیر وجود دارد و بر همین اساس گروه های تکفیری اعمال خود را به اندیشه های وی منتسب می کنند. سید به صراحت در تفسیر خود می گوید: کسانی که در سرزمین جاهلی زندگی می کنند، جان و مالشان مباح است.(1)

به رغم ادعای برخی افراد، او در آثارش به راحتی فتاوایی را صادر کرده و از صدور فتوا نیز ابایی نداشته است، ضمن این که او برخلاف اکثریت قریب به اتفاق متکلمان مسلمان، عمل را جزئی از ایمان دانسته است، در حالی که غیر از خوارج و برخی گروه های معتزله و سلفی های تکفیری عصر حاضر، هیچ گروه دیگری در تاریخ اسلام عمل را جزئی از ایمان ندانسته و صرفاً عمل را در تحقق مراتب ایمان دخیل می دانند و معتقدند عمل در اصل ایمان دخالتی ندارد و اقرار به قلب و لسان برای ایمان کافر است.(2)

ص: 250


1- . سید قطب، فی ظلال القرآن، ج 2، ص408.
2- . ر.ک: ابوحنفیه، الفقه الاکبر، ج 1 ،ص 144؛ ماتریدی، التوحید، ص 241؛ سید مرتضی، الذخیرة فی علم الکلا،م، ص 536؛ علامه حلی، کشف المراد، ص 426؛ ایجی، المواقف، ص 388؛ ابن میثم بحرانی، قواعدالمرام، ص171 و فاضل مقداد، ارشاد الطالبین، ص 443 .

سید در تفسیر خود اقرار به زبان، تصدیق به قلب و عمل با ارکان را صراحتاً از شروط ایمان می داند و این دیدگاه درست نقطه مقابل نظریات سایر اندیش مندان اسلامی است.(1)

وی می گوید: مردم چنان که ادعا می کنند مسلمان نیستند، در حالی که زندگی جاهلی دارند، در جامعه ای که اسلام حاکم نیست، اسلامی وجود ندارد و ورای ایمان چیزی جز کفر نیست و پایین تر از اسلام چیزی جز جاهلیت وجود ندارد و بعد از حق، چیزی جز گمراهی نیست.(2)

به اعتقاد او جامعة به ظاهر اسلامی که مردم در آن خود را مسلمان می نامند، حقیقتاً اسلامی نیست، چرا که شریعت اسلام قانون این جامعه نیست، اگر چه مردمِ آن نماز بخوانند، روزه بگیرند و حج بروند، بنابراین، مسلمانان گمان می کنند مسلمانند، در حالی که چنین نیست.(3)

به اعتقاد سید، شرک به مجرد اعطاء حق تشریع و قانون گذاری به غیر خدا محقَّق می شود گرچه این که شرک در الوهیّت نباشد و اسلام و ایمان محقَّق نمی شود مگر با اقرار به حاکمیت خدا به صورت انحصاری، پس وقتی این حاکمیت نباشد، دیگر اسلام و ایمان وجود ندارد.

برخی معتقدند وی در مجلدات نخست تفسیر فی ظلال القرآن هیچ بحثی از تکفیر نداشته، اما بعد از زندانی شدن، افکارش تحت فشار زندان تغییر می کند و مباحث تکفیری را در مجلدات و چاپ های بعدی تفسیر خود و هم چنین در کتاب معالم فی الطریق مطرح می کند.(4)

به هر حال همة این شواهد و ادله نشان می دهد که او قائل به تکفیر بوده است و اگر در برخی آثارش بر خلاف آن سخن گفته نمی تواند توجیه کنندة افکار تکفیری اش باشد. چرا که به تصریح خود او و طرف دارانش مهم ترین اثر وی معالم فی الطریق و تفسیر فی ظلال است که در جایْ جایِ آن ها بحث از کافر شدن مسلمانان ظاهری مطرح

ص: 251


1- . ر.ک، سید قطب، فی ظلال االقرآن، ج1، ص 345.
2- .[2] همان، معالم فی الطریق، 198 و 213.
3- . معتز لخطیب، سید قطب والتکفیر، ص 37-40.
4- . همان، ص 64.

شده است. عبارت او دربارة تکفیر به قدری صریح بوده و تکرار شده است که جایی برای بررسی دیگر سخنانش باقی نگذاشته و برخی مواضع نسبتاً معتدل او نیز به راحتی قابل توجیه و تأویل هستند. البته باید توجه کرد که وی هرگز به شدّت و صراحتِ وهابیان عقاید خود را مطرح نکرده است، ولی پی آمدها و آثار سخنان وی چیزی جز تکفیر نیست. یعنی اگر چه سید - جز موردی که پیش تر ذکر شد و البته همان هم برای اثبات مدعای ما کافی است - از اِباحة جان و مال مسلمانان سخنی به میان نمی آورد، پی آمد تکفیر شدید آن ها چیزی جز اباحة جان و مال نیست. نکتة قابل توجه آن است که شکل گیری شخصیت سید قطب در جامعة مصر که همواره به دلیل نزدیکی به اروپا با افکار روشن فکرانه درگیر بوده و هم چنین شروع فعالیت های اجتماعی او در قالب جماعت اخوان المسلمین که یک گروه سلفی معتدل بودند، از جملة مهم ترین عواملی هستند که در اعلام مواضع نسبتاً معتدل وی در مقایسه با وهابی ها تأثیر گذاشته است و در شکل گیری جریان نوسلفی و قطبیه در جامعة وهابی عربستان دخیل بوده است، نوسلفی ها هرگز خود را مانند وهابیت نمی دانند ولی پی امد افکارشان در بسیاری امور، چیزی جز کشتار و ترور و تکفیر نیست. باید اعتراف کرد که صرف نظر از تفسیرهای فوق افراطی از سخنان سید، اندیشه های افراطی خود وی، بیش ترین تأثیر را در شکل گیری برخی جریان های تکفیری در جهان اسلام گذاشته و امروزه این جریان ها به موازات جریان وهابیت در حال حرکت هستند و در برخی عرصه ها از آنان پیشی گرفته اند که نمونه های آن را می توان در اقدامات سازمان القاعده در کشورهایی چون افغانستان و عراق مشاهده کرد.

نتیجه

با بررسی دو رویکرد متناقض که یکی قائل به تکفیری بودن سید قطب بوده و دیگری چنین فرضیه ای را رد می کند، می توان گفت که با توجه به صراحت عبارات سید قطب در کافر شدن مسلمانان و جاهلی دانستن جامعة کنونی مسلمانان که در

ص: 252

مهم ترین و آخرین آثارش چون کتاب معالم فی الطریق و تفسیر فی ظلال القرآن مطرح شده، وی قائل به تکفیر مسلمانان ظاهری بوده و بر این مسئله اصرار ورزیده است. وی در اندیشه های خود از افکار کسانی چون ابن قیّم و ابن تیمیه تأثیر پذیرفته و خود به آن اقرار کرده است و بر مبنای اندیشه های وی گروه های تکفیری متعددی شکل گرفته اند که نمونة بارزش سازمان القاعده است. این سازمان به استناد آرای سید، دست به اقدامات تروریستی برضدِّ مسلمانان می زند و خود را همان گروه پیش تاز موردنظر او معرفی می کنند. البته سید در بیان مباحث خود نسبت به وهابیت اعتدال نِسبی دارد که این نیز نیز ریشه در شکل گیری شخصیت وی در جامعة مصر و جریان اخوان المسلمین دارد، چرا که جامعة مصر کانون اندیشه های روشن فکرانه در جهان اسلام است و اخوان المسلمین نیز جریانی سلفی اما بسیار میانه رو بوده و با سایر گروه های سلفی تفاوت های عمده ای دارد و همة این ها در نوع بیان افکار سید قطب مؤثّر بوده اند. اما به طور کلی تکفیر شدید مسلمانان از سوی سید قطب نتیجه ای جز اباحه تجاوز به جان و مال و ناموس مسلمانان را در برندارد و متأسفانه در حال حاضر گروه های تکفیری متعددی افکار سید قطب را آبشخور فکری خویش قرار داده اند.

ص: 253

منابع

1. قرآن کریم.

2. احمدی،علی، سید قطب، تعریب عبدالحسن نجفی بهبهانی، مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، تهران 1386.

3. بخشی شیخ احمد، مهدی، «القاعده و تروریسم مذهبی»، فصلنامة علوم سیاسی دانشگاه باقر العلوم علیه السلام ، شماره 41 ،قم، 1387.

4. بخشی شیخ احمد، مهدی، «سید قطب و اسلام گرایی معاصر»، فصلنامة علوم سیاسی، شمارة 3، قم 1385.

5. البهنساوی، سالم، فکر سید قطب فی میزان الشرع، الطبعه الاولی، دارالوفاء، قاهره 1421.

6. الخالدی،صلاح عبد الفتاح، سید قطب از ولادت تا شهادت،ترجمة جلیل بهرامی نیا، چاپ اوّل، نشر احسان، تهران 1380.

7. الخطیب، معتز، سید قطب والتکفیر، الطّبعه الاولی، مکتبه مدبولی، قاهره 2009م.

8. سریه، صالح، رساله الایمان، دارالمعارف، مصر 1402.

9. سوزنگر، سیروس، اندیشه های سیاسی سید قطب، چاپ اوّل، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران 1283.

10. سیاوشی، کرم، تحلیل انتقادی مبانی و روش تفسیری سید قطب در فی ضلال القرآن، چاپ اوّل، شرکت چاپ و نشر بین الملل، تهران 1389.

11. شهری، گل سخن، مفهوم جاهلیت و اصول گرایی مذهبی سیاسی در اندیشه سید قطب، چاپ اول، نشر احسان، تهران 1391.

12. شورگشتی، مجید، نقد و بررسی اندیشه های سلفی سید قطب و تأثیر آن بر گرایش های فکری جهان اسلام، راهنما و مشاور مهدی فرمانیان و حمید ملک مکان، پایان نامة سطح 3 حوزه علمیه قم 1389.

13. علیزاده موسوی،سید مهدی، سلفی گری و وهابیت، جلد 1 و 2، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم 1391.

14. فرمانیان،مهدی، «گرایش های فکری سلفیه در جهان امروز»، فصلنامه مشکوه، شماره 104، تهران 1388.

15. قطب، سید، اسلام ودیگران، ترجمه سیدمحمد شیرازی، نشر نور، تهران 1383.

16. ---------- ، آینده در قلمرو اسلام، ترجمه سیدعلی خامنه ای، انشارات هجرت، قم 1345.

ص: 254

17. ---------- ، عدالت اجتماعی در اسلام، ترجمة محمدعلی گرامی و سیدهادی خسر شاهی، چاپ بیست و پنجم، نشر کلبة شروق، تهران 1379.

18. ---------- ، فی ظلال القرآن، دارالشّروق، بیروت 1415.

19. ---------- ، مبانی تفکر اسلامی، ترجمة ابوبکر حسن زاده، چاپ اول، نشر احسان، تهران 1387.

20. ---------- ، بی تا، معالم فی الطریق (چراغی بر فراز راه)، ترجمة حسن اکبری مرزناک، بی جا، انتشارات امت (بی تا).

21. ---------- ، ویژگی های جهان بینی اسلامی، ترجمه سید محمد خامنه ای، چاپ اول، انتشارات تولید کتاب، تهران 1388.

22. مصطفی، هاله، استراتژی دولت مصر در رویارویی با جنبش های اسلامی، اندیشه سازان نور، تهران 1382.

23. میراحمدی، منصور و دیگران، «ایدئولوژی سید قطب و اسلام رادیکال»، پژوهشنامة علوم سیاسی، سال چهارم، شمارة اوّل، زمستان 1387، ص 212-175.

24. نعمتی،یعقوب، «تمسک به ترور برای دستیابی به هدف القاعده»، روزنامة رسالت، شمارة 6799، 1388.

25. نقوی، سید علی محمد، شکوفایی انقلاب اسلامی در مصر، نشر نور، تهران 1378.

منابع انگلیسی

1. Rjohan Gunaratna, Inside Al-Qaeda: Global Network of Terror (London, New York: I.B. Tauris and co Ltd, 2002) pp.100-101.

2. Zimmerman, op.cit, p.240: Shepard, op.cit, p.537; Gunaratna, op.cit, pp.95-166.

Bin laden, Declaration of war Against American Occupyint the Land of the Two Holy Places, (26,8,1996) wailable at:

http://www.Azzam.com/html/articlesdeclaration htm.

3. Ibid, p , and: Murr.op.cit.

ص: 255

ص: 256

بررسی تطبیقی حجیت عقل از دیدگاه ماتریدیان و وهابیون براساس عقاید ابن تیمیه / حمزه علی بهرامی

اشاره

حمزه علی بهرامی(1)

چکیده

یکی از مبانی ای که به اختلاف و شکل گیری فرق مختلف در بین مسلمانان انجامید، نوع نگاه آن ها درباره دامنة حجیت، عقل در کشف و صدور احکام و معارف بود. این مقاله به بررسی تطبیقی حجیت عقل در چند مسئلة کلامی از دیدگاه فرقة ماتریدیان حنفی مذهب و وهابیون حنبلی مذهب بر اساس آرای ابن تیمیه می پردازد و به این نتیجه دست می یابد که ماتریدیان عقل را به عنوان یکی از مصادر معرفت می شناسند؛ آن ها قائل به حجیت حداکثری عقل در تحصیل معارف دینی هستند.

براساس نظر این گروه ثبوت شرع و معرفت خداوند عقلی است. آن ها برای اثبات باری تعالی، صفات و یگانگی او به براهین عقلی استناد می کنند. اگرچه این گروه قائل به حجیت حداکثری عقل هستند، ولی معتقدند که فهم بسیاری از امور شرع تنها با نقل حاصل می شود. و راهی برای عقل نیست.

اما عقل از نظر ابن تیمیه شرط تکلیف است، نه موجب آن؛ لذا نه عمل به آن ثواب دارد و نه ترک آن عقاب. ابن تیمیه عقل و داده های عقلی را بی ارزش می داند. و همواره جانب نقل را مقدم می کند. به عقیده او سلف نه تنها در امور نقلی سرآمد همگان است و فهم آنان از اخبار و روایات از دیگران کامل تر

ص: 257


1- عضو هیئت دانشگاه اصفهان

است، بلکه در امور عقلی نیز پیش تر و به راه صواب نزدیک ترند. بنابراین راه نجات در پیروی همه جانبه از آنان است. برخوردهای گزینشی ابن تیمیه و پیروان او گواه آن است که با پیش فرض های نادرستی، به دین روی آورده اند و اختلاف فاحشی با اکثریت اهل سنت ماتریدیان حداقل در حوزة حجیت عقل در عقاید دارند.

کلیدواژه ها: عقل، حجیت، ماتریدیان، ابن تیمیه، وهابیون.

مقدمه:

اهل سنت به لحاظ کلامی به فرقه های مختلفی هم چون سلفیه، معتزله، اشاعره، ماتریدیه، دیوبندیه، قادیانیه، تقسیم می شوند. به نظر می رسد به لحاظ کمیّت جمعیتی بیشتر اهل سنت مذهب فقهی حنفی با گرایش های ماتریدی، اشعری دارند و اقلیت آن ها مذهب حنبلی با گرایش کلامی سلفی یا وهابی. گروه افراطی وهابیت در سایة درآمدهای نفتی و حمایت امپریالیستی غرب با تبلیغات گسترده، خود را نمایندة اهل سنت و الجماعه می داند. آن ها عقاید و اندیشه های خود را حق مطلق و عقاید دیگران را باطل مطلق می دانند و در قالب شعار شرک به تکفیر، قتل و کشتار دیگران می پردازند. در حالی که اکثریت اهل سنت که گرایش کلامی اشعری یا ماتریدی دارند؛ دارای عقاید معتدل تری می باشند.

عقل موهبتی است که خداوند آن را بر بندگان خود ارزانی داشت؛ دامنة حجیت عقل در معارف دینی یکی از مسائل و مبانی اختلافی میان فرق مسلمین می باشد. اگر حجیت عقل را به صورت یک طیف درنظر بگیریم، در یک سر طیف گروه های افراطی مانند معتزله و جهمیه قرار دارند که قائل به حجیت حداکثری عقل در معارف دینی می باشند. و در سوی دیگر این طیف گروه های تفریطی مانند اهل حدیث قرار دارند که قائل به حجیت حداقلی عقل در معارف دینی اند و بقیه فرق بین دو سر این طیف قرار می گیرند.

ص: 258

امروزه فرقة ضالّة وهابیت خود را نمایندة جامعه اهل سنت معرفی می کند.حال این سؤال مطرح می شود که آیا واقعاً قرائت وهابیّت از دین همان قرائت اهل سنت است؟ چه میزان قُرب و بُعد بین آن ها وجود دارد؟ برای رسیدن به پاسخ این سؤال از بین اهل سنت فرقة کلامی ماتریدیان حنفی مذهب که ظاهراً اکثریت اهل سنت را تشکیل می دهند، و از بین فرقة وهابیت مبدع و نظریه پرداز آن یعنی ابن تیمیه که وهابیون نگاهی پیامبرانه به او دارند، انتخاب شدند. تا به مقایسة دیدگاه های آنها در چند مسئلة کلامی پرداخته شود. اگرچه امیدوارم در آینده این مقایسه میان ابن تیمیه و دیگر مذاهب اهل سنت هم صورت بگیرد.

بر این اساس، تمرکز مباحث بر مسائلی مانند اسباب معرفت، وجوب معرفت خداوند، ضرورت ارسال رسل، رابطة عقل و نقل قرار داده شد تا ارزش و جایگاه عقل در کلام ازنظر آنها شناخته شود. نخست دیدگاه ماتریدیان و سپس دیدگاه ابن تیمیه بررسی می شود؛ اما قبل از ورود به اصل بحث یادآوری این نکته لازم است که در بین منابع ماتریدی به برخی منابعی استناد شده است که به ظاهر غیر ماتریدی اند. این ارجاعات یا از باب تأیید و تأکیداند و یا از باب این که افرادی از ماتریدیان به آن منابع حاشیه یا تعلیقه زده اند؛ مثلاً کوثری از علمای ماتریدی به بسیاری از منابع معروف اهل سنت، از جمله التنبیه ملطی یا الفرق بین الفرق بغدادی، دفع الشبه ابن جوزی حاشیه و مقدمه زده است؛ که مطالب آن ها مورد قبول او بوده است.

مفهوم شناسی
ماتریدیه

ماتریدیه فرقة کلامی نسبتاً بزرگی از اهل سنت است که پایه گذار آن ابومنصور ماتریدی (متوفای333ق) است. همة استادان ماتریدی با واسطه یابی واسطه از شاگردان ابوحنیفه بودند. در حقیقت، مکتب ماتریدی همان مکتب حنفی است. در بسیاری از محافل و مدارس آموزشی حنفی آثار ابومنصور و شاگردان او را به عنوان اندیشه های

ص: 259

حنفی آموزش می دهند. بنابراین، اصول و منشاء که آرای ماتریدی همان آرای ابوحنیفه است.(1)

پس از ابومنصور شاگردان و شاگردانِ شاگردان او اندیشه های وی را مطرح ساخته و گسترش دادند. این مکتب مدت ها با عنوان مکتب علمای سمرقند خوانده می شد. این مکتب بعد از ابومنصور توسط افرادی همچون حکیم سمرقندی،ابولیث سمرقندی، ابوالیسربزدوی، نجم الدین عمر نسفی، ابومعین نسفی، نورالدین صابونی، ابن همام...گسترش یافت و امروزه در بلاد شرقی و شمالی جهان اسلام مانند هند، بنگلادش، پاکستان، افغانستان، چین، ترکیه و برخی بلاد عربی تقریباً عموم اهل سنت حنفی از پیروان آن می باشند.(2)

ابن تیمیه

تقی الدین احمد بن تیمیه، یکی از فقها و متکلمان حنبلی مذهب است که در دهم ربیع الاول سال 661 در شهر حران سوریه به دنیا آمد و در تاریخ بیستم ذی القعده سال728 در دمشق در زندان ارگ سوریه از دنیا رفت. قبر او هنوز مورد احترام طرف داران او است. او با نگارش کتاب الحمویة الکبری مخالفت سرسختانة خود، با اشعریان و علم کلام را به اوج خود رساند. در سال699 در لشکرکشی ممالیک برضدّ شیعیانِ کَسرَوان شرکت کرد. در سال 705 در حضور چهار قاضی القضات مصر به تشبیه متهم و محکوم به زندان شد. پس از آزادی از زندان مجدداً توسط قاضی شافعی بدرالدین بن جماعه به خاطر عقیده اش دربارة توسل و استغاثه زندانی شد. به سال 716 در مقابله با کتاب منهاج الکرامة مرحوم علامه حلی شیعی، دست به نگارش کتاب منهاج السنة النبویه زد. در سال 726 به خاطر نوشتن رسالة زیارة القبور که در آن تقدیس اولیا را حرام شمرده بود؛ محاکمه، زندانی و از فتوادادن منع گشت. او در مخالفت سرسختانه با قاضی القضات مالکی (تقی الدین اخنائی) و علاءالدین قونوی شاگرد ابن عربی اقدام به تألیف کتاب الرد علی الاخنایی نمود. او در این کتاب عقیدة خود

ص: 260


1- . سید لطف الله جلالی، تاریخ عقاید ماتریدیه، ص46.
2- . همان، ص66.

درباره پرستش و تقدیس اولیاء را مطرح می کند. او از مخالفان ابن عربی است و از شاگردان او می توان به ابن قیم، واسطی، مزّی شافعی، ابن کثیر شافعی، ذهبی مخلِّص منهاج السنه، ابن رجب... اشاره نمود. افکار و اندیشه های ابن تیمیه در قرن دوازدهم توسط محمدبن عبدالوهاب م1206 احیا و رواج یافت و سبب شکل گیری فرقة وهابی و حکومت سلسلة آل سعود عربستان سعودی شد. بنابراین، امروزه فرقة وهابیت مروج و مبلغ همان عقاید ابن تیمیه است.(1)

منزلت عقل نزد ماتریدیان

عقل به عنوان یکی از منابع معرفت نزد ماتریدیان مطرح است. راه شناخت دین از نظر ابومنصور عقل و سمع، مهم ترین آن ها عقل شمرده می شوند. اگرچه مصادر معرفت را از سه راه: 1. حواس، 2. اخبار، 3. عقل و نظر می داند، نهایتاً حجیت دو قسم خبر و حواس را به واسطة نظر می داند؛ بنابراین می توان گفت که تنها راه معرفت از نظر ابومنصور عقل و نظر است؛ به باور او منکران نظر و استدلال خود ناخواسته به استفاده از استدلال روی می آورند. او عقل را نجات دهندة مدرکات حواس می داند و می گوید: مدرکات حواس ضعیف ترینِ معارف می باشند.(2) از نظر ابومنصور علم به خداوند تنها با استدلال ممکن است(3)

او تقلید در شناخت خداوند و روش حواس و سمع را در معرفت خداوند مردود و ناکارآمد می داند. او در توجیه آیاتی مانند: >لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ<(4) می گوید: این گونه آیات در احکام و عبادات که راه معرفت آن ها تنها از راه نقل است، حجت می باشند؛ نه در امور اصل دین که روش معرفت آن از

ص: 261


1- .[1] فرمانیان، فرق اهل تسنن ، مقاله هنری لائوست، ص623 و ابوزهره، تاریخ مذاهب اسلامی، ص346.
2- .[2] «اصل ما یعرف به الدین وجهان، احدهما السمع و الآخر العقل»؛ ابومنصور ماتریدی، التوحید، ص4، 32 و66و 24-74-76و 74-76و141).
3- . عوض الله الحربی؛ الماتریدیه دراسۀ و تقویماً، ص 141.
4- . نساءٰ آیه 165.

طریق عقل است.(1)

با نگاهی اجمالی به کتاب التوحید ابومنصور متوجه می شویم که او در جای جای کتاب خود در اثبات عقایدش و ردّ مخالفینش به عقل تمسک کرده است؛ که ذیلاً به چند نمونه اشاره می گردد. مثلاً در ردّ دیدگاه مخالفانش دربارة حکم مرتکب گناهان کبیره با تمسک به عقل می گوید: «بأنّهم معارضون النص و العقل» همچنین در تعریف ایمان و ردّ عبارت «من مومنم ان شاءالله»؛ در اثبات حادث بودن عالم و واحدبودن محدث، عدم جواز اطلاق لفظ «جسم» برای الله؛ اثبات شیء بودن خداوند >لیس کمثله شیء<؛ اثبات صفات ذاتی خداوند، تنزیه صفات خبری از تشبیه و تجسیم؛ ضرورت اثبات نبوت، حُسن شناخت نعمت دهنده و شکر آن و قبح انکار و کفران نعمت؛ ضرورت نیاز به انبیا، اثبات پیامبری پیامبر خاتم و در ردّ تکلیف ما لایطاق و بسیاری از امور دیگر با استناد به عقل از استدلال عقلی بهره می برد. ابومنصور ایمان تقلیدی را می پذیرد، ولی ایمان استدلالی و عقلی را بالاترین ایمان ها می داند.(2)

از دیگر ناموران ماتریدیه که در اثبات وحدانیت خداوند به برهان عقل، برهان تمانع و تدافع تمسک می کند. جمال الدین غزنوی است. او در اثبات قدیم بودن خداوند، محال بودن تسلسل، نفی صفات مادی، نقصی و نفسی از خداوند هم چون: جسمیت، جوهریت، عرضیت، صورت، رنگ، طعم، جهت، فوقیت، مکان تفکر، حاجت، شهوت، خواب، چرت، آفت، علل، سرور، حزن، غضب، قیام، قعود، خنده، تبسّم، قهقه، قرب، بعد، وزیر، شریک، یمین، یسار، امام و تأویل صفات خبری مانند: نزول خداوند به آسمان دنیا، دست، پا، ساق، وجه به ادلة عقلی تمسک می کند.(3)

ابومعین نسفی عقل را به عنوان یکی از منابع سه گانه معرفت و علم در عرض خبر و حواس نام می برد. او علم

ص: 262


1- . ابومنصور، ماتریدی، تأویلات اهل السنه، ج1ص444.
2- . ابومنصور ماتریدی، التوحید، ص 45-517-586و 46-601-611 و 47-624-630 و 85 و 276 و 97 و 105 و 103 تا 108 و 138 و 250 و 252 و 253 و 352؛ رسائل السبعه شرح فقه الاکبر، ص 10.
3- . الحنفی الغزنوی، جمال الدین اصول الدین، ص 65 و 66 و 88 و 85.

حاصل از عقل را مانند علوم حسی بدیهی می داند و منکران معرفت عقلی را منکران علوم ضروری، جاهل و سوفیست می خواند.(1)

ارزش معرفت عقلی و تفکر در امور دینی در آثار بیاضی حنفی هم به وضوح یافت می شود. او در ردّ و توجیه احادیثی که از تفکر نهی می کنند، آن ها را حمل بر مواردی می کند که صرفاً تکیه بر عقل در امور جزئی و بدون توجه به وحی می باشد. او در فضل تفکر در امور دین با استناد به آیة80 و81 از سورة آل عمران مناظره و رفع شبهات از دین را شغل و حرفة انبیا می داند و منکران نظر، استدلال و مباحث عقلی را باطل می شمارد.(2)

بزدوی هم عقل را مانند حس از آلات علم و معرفت و موهبت الهی می داند و در ادامه می نویسد: «ان النبی صلی الله علیه و آله و سلم قال خبراً عن الله انه قال ما خلقت شیاً احسن من العقل»(3)

شاید عالی ترین مقام عقل را ابن همام قائل باشد که با قائل شدن به حسن و قبح عقلی می گوید: ثبوت شرع وصدق معجزه و دلالت آن بر صدقِ آورنده آن به واسطه عقل است.(4)

دامنه حجیت عقل نزد ماتریدیان

حجیت عقل به نزد ماتریدیان مطلق نیست. بلکه دامنة آن محدود و محصور است. عقل در کنار نقل هم کاشف است و هم حاکم. آن ها معتقدند عقل توان درک جزییات را ندارد. معرفت عقلی اجمالی و کلی است. اوج حضور و ظهور عقل قبل از بعثت نبی است که آن ها معتقدند عقل ظواهر اشیا را درک می کند، نه ماهیت و حقیقت آن را. ابومنصور در

ص: 263


1- . نسفی، تبصره الادله، ص18و 28و 32.
2- . بیاضی، اشارات المرام، ص 42.
3- . بزدوی، اصول الدین، ص 207.
4- . «ان لشرع انما یثبت بالعقل فان ثبوته یتوقف علی دلالة المعجزه علی صدق المبلغ و انما ثبتت هذه الدلالة بالعقل، فلو أتی الشرع مما یکذب العقل و هو شاهد. لبطل الشرع و العقل معاً.» ابن همام، المسایره، ص 31-32، 371، والحربی عوض الله، الماتریدیه دراسه و تقویماً، ص 143.

این باره می گوید: عقل ها محدود و از احاطه و فهم به همة امور عاجزند.(1)

ماتریدیان عقاید را به دو قسم تقسیم می کنند. قسمی با نام الهیات و نبوات که عقل در اثبات آن ها مستقل است و قسمی که عقل در اثبات آن ها مستقل نیست؛ و راه درک و اثبات آن ها از طریق وحی است.(2) ماتریدیان معتقدند، قبل از بعثت عقل توان درک بعضی از امور ازجمله وجوب تصدیق نبی و حرمت دروغ را داشت، ولی درخصوص بعضی از امور دیگر از جمله اکثر احکام ازطریق وحی معرفت حاصل می شود. بنابراین نباید تصور کنیم که علمای ماتریدیه قائل به معرفت مطلق عقل در همة امورند، بلکه عقل در بسیاری از امور ازجمله اموری که مربوط به مهلکات و منجیات آخرت است؛ توان درک را ندارد.(3)

تَقدُّم وجوب شناخت عقلی خداوند بر نقل نزد ماتریدیان

ماتریدیان معتقدند که عقل حکم می کند که هر شخصی باید به دنبال شناخت منُعم، خالق و خداوند برود و او را بشناسد. این وجوب شناخت خداوند عقلی و قبل از آمدن شریعت است؛ لذا هیچ کس به ترک این معرفت معذور نیست. و در صورت ترک معرفت عقاب خواهد شد.

ابومنصور ماتریدی در تفسیر آیه >لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ<(4) می گوید: حقیقت اتمام حجت انبیاء صرفاً در عبادات است.که تنها راه به دست آوردن شناخت در عبادت از طریق انبیاست. ولی لزوم شناخت خداوند با عقل می باشد. حتی ابومنصور وجوب شناخت خداوند را بر کودکِ عاقل نیز واجب می داند.(5) دیدگاه ابومنصور در

ص: 264


1- . «ان العقول انشئت متناهیه تقصر عن الإحاطه بکلیة الأشیاء، و الأفهام متقاصرة عن بلوغ غایة الأمر. ماتریدی ابومنصور ، تأویلات، ج1ص651، و الحربی عوض الله ، الماتریدیه دراسه و تقویماً، ص 141.
2- .[2]الحربی، الماتریدیه دراسه وتقویماٌ،ص143؛ ابن همام، المسایره، ص 35و43.
3- . ابومعین نسفی، التمهید، ص 73.
4- . نساء، آیه 165.
5- .[5] «ان حقیقة الحجة انما هی فی العبادات و الشرایع، التی سبیل معرفتها الرسل، اما معرفة الله فان سبیل لزومها العقل، فلایکون لهم فی ذلک علی الله حجة». ابومنصور ماتریدی، تأویلات اهل السنه، ج1، ص444؛ الحربی الماتریدیه دراسه وتقویماٌ، ص147و 147.

باب شناخت خداوند همان عقیدة معتزله و ابوحنیفه است. آنان معتقدند کسی که دعوت پیامبری به او نرسیده و او ایمان نیاورده در آتش جهنم جاویدان خواهد بود.(1)

البته ناگفته نماند که ابومنصور در کتاب شرح الفقه الاکبر ابوحنیفه دربارة معرفت خداوند بعد از بیان دیدگاه معتزله و عدم ردّ آن می نویسد: عقیدة اهل سنت این است که خداوند به سمع و تعریف خودش «و هدینه النجدین» شناخته می شود، نه با عقل. او در این کتاب عقیدة اشاعره را می پذیرد. (2)

ولی انتساب این کتاب به ابومنصور قطعی نیست. احتمالاً این کتاب تألیف ابولیث سمرقندی بوده و به اشتباه به ابومنصور منسوب گردیده است. دکتر فتح الله خلیف در مقدمه کتاب التوحید ابومنصور که آن را تصحیح و چاپ نموده، تنها انتساب دو کتاب التوحید و تأویلات را به ابومنصور قطعی می داند.

ابومعین نسفی معتقد است: به کسی که ندای وحی به او نرسیده واجب است، تا از طریق استدلال عقلی به وجودباری تعالی علم پیدا کند. چنین شخصی درصورت ترک معرفت خداوند معذور نیست.(3)

او شی از علمای ماتریدی در این باره می نویسد: «ما عذر لذی عقل جهل بخلاف الاسافل و الاعالی.»(4)

بیاضی از آن دسته علمای ماتریدیه است که به تفصیل دربارة معرفت خداوند بحث کرده است. او در شرح کلام ابوحنیفه می نویسد: عقل یکی از ابزارهای معرفت است. شناخت خداوند به عنوان اولین واجب با دلیل اجمالی بر همة مکلفان واجب است و تقلید در این مورد جایز نیست. بعثت رُسل و احکام آن ها برای کشف و تفصیل اموری است که عقل اجمالاً بر آن ها دلالت داشته و بعد از بعثت وجوب معرفت به طریق اولی است. ادراک وجوب معرفت خداوند به مطلق عقل واجب است و تقسیم عقل به انواع و اقسام جایز نیست. بیاضی در ادامه به شدت به انکار کسانی می پردازد که وجوب

ص: 265


1- .[1] «انّ من لم یبلغه الدعوة من رسول و لا دعوة رسول من رسله و لم یؤمن یخلّد فی النار» بزدوی، اصول الدین، ص 207.
2- . ابومنصور ماتریدی، شرح فقه الاکبر، الرسائل السبعه، ص 35.
3- . ا الحربی، الماتریدیه دراسه وتقویماٌ، ص 147، نسفی، بحرالکلام، ص 140.
4- . شیخ زاده، نظم الفرائد، ص 35، و الحربی، الماتریدیه دراسه وتقویماً، ص 148.

عقل را به معنای ترجیح آن به ماتریدیان منسوب می کنند.(1) از آثار وجوب عقلی معرفت الله می توان به ترتّب گناه بر ترک معرفت اشاره نمود.

منزلت و دامنة حجیت عقل نزد ماتریدیان اهل حدیثی

گروهی دیگر از علمای حنفی که گرایش اهل حدیثی دارند و در برخی منابع به غلط یا به عمد آن ها را جزو علمای ماتریدی به حساب می آورند.(2) رو نوعاً از منطقة جغرافیایی بخارایند. «ائمة بخارا» خوانده می شوند. ناگفته نماند که منظور از این اصطلاح«ائمه بخارا» یک گرایش فکری است، نه این که همة آن ها اهل بخارا باشند. چه بسا بعضی از آن ها اصلاً بخارا را ندیده باشند. این گروه در بحث معرفت خداوند پیرو عقیدة اشاعره اند. طبق عقیده این گروه قبل از بعثت، ایمان واجب و کفر حرام نیست. ائمة بخارایی ماتریدیان عقیدة ابوحنیفه را در باب وجوب عقلی معرفت خداوند قبل از بعثت توجیه می کنند و می گویند: طاعت و معصیت قبل از امر و نهی شارع مجاز می باشد نه حقیقت. ائمة بخارا مانند اشاعره و ابن تیمیه برای اثبات عقیدة خود به آیات قرآنی استناد می کنند؛ از جمله؛ «و ما کنّا معذّبین حتی نبعث رسولا، کلّما القی فیها فوج سالهم خزنتها الم یأتکم نذیر، ألم یأتکم رسل منکم»(3) ولی به نظر می رسد که منظور از عذاب در این آیات منحصر به عذاب دنیاست.

به هر حال، در عاقبت کسی که دعوت رسولی به او نرسیده و کافر از دنیا رفته است بین حنفی مذهبان اختلاف و دو نظریه وجود دارد: عده ای مانند: ابومنصور ماتریدی و پیروان او (معروف به علمای سمرقندی) به همان دیدگاه معتزله را قائل اند که معتقدند: ایمان به خداوند قبل از بعثت به حکم عقل واجب است؛ لذا، چنین شخصی در آتش

ص: 266


1- . «فمن الغفول عن تفصیل المنقول التصدی للتوفیق بأن الوجوب عند الماتریدیه بمعنی ترجیح العقل الفعل و الحرمة بمعنی ترجیحه الترک مستدلاً بما فی الکفایه و لذا صرّح ابن همام فی التحریر بکون التوفیق المذکور غلط».بیاضی، اشارات المرام، ص78و 102.
2- . شمس الدین سلفی، الماتریدیه، ص277 و بیاضی، اشارات المرام ص78.
3- . ابن الهمام، المسامره فی شرح المسامره، ص 45و 46و 51و 78.

جهنم ابدی خواهد بود. و عده ای دیگر که نمی توان آن ها را ماتریدی نامید؛ گرایش اهل حدیث حنفی که بیاضی آن ها را با نام «ائمه بخارا» نام می برد، مانند اشاعره و ابن تیمیه قائل اند که ایمان قبل از بعثت رسل عقلا واجب نیست و کسی که کافر بمیرد و دعوت رسول به او نرسیده باشد؛ اهل آتش نیست؛ از جمله «ائمه بخارا» می توان به شمس الائمة سرخسی، ابن همام، فخرالدین و کتاب های همچون الکشف الکبیر، التحریر اشاره کرد. این گروه وجوب عقلی معرفت الله نزد ابوحنیفه را حمل بر اولویت نزد او می کنند؛ در حالی که این تأویل علاوه بر این که خلاف ظاهر است، با عبارات و نصوص صریح از ابوحنیفه نیز مخالف است. ضمن اینکه دیگر علمای ماتریدی ازجمله فخرالاسلام قائل به خلود در آتش برای کسی است که ترک استدلال برای معرفت الله کند.(1)

منزلت عقل نزد ابن تیمیه

ابن تیمیه عقل را شرط تکلیف می داند، نه موجب آن و حجیت عقل را در حد شروط تکلیف تقلیل می دهد او به عقل نگاه مستقلانه ندارد؛ و همواره آن را پیرو سمع و در تأیید نقل می داند که چیزی بیشتر از سمع ندارد.(2)

ابن تیمیه با تقسیم ادلة عقلی به قسمی که به وسیله آن ها صدق رسول را اثبات می کند؛ و قسمی که در تعارض با ادلة سمعی دیگر قرار می گیرد، می گوید: این دو قسم اگرچه در جنس عقلی بودن مشترک اند؛ در نوع با هم متفاوت اند. ابطال و مخالفت ما با ادلة عقلی مربوط به قسم دوم است نه اول؛ به بیان دیگر، ابن تیمیه با همة ادلة عقلی

ص: 267


1- . بزدوی، اصول الدین، ص 207.
2- . «بل العقل شرط فی معرفة العلوم و کمال و صلاح الاعمال و به یکمل العلم لکنه لیس مستقلا بذلک بل هو غریزة فی النفس و قوه فیها بمنزلة قوه البصر التی فی العین فان اتصل به یبصر الامور التی یعجزه وحده عن درکها و ان عزل بالکلیه و الرسل جاءت بما یعجزه العقل عن درکه لم تات بما یعلم بالعقل.»؛ ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج1، ص281 و ج3، ص331، درءتعارض، ج4، ص113 و 378.

مخالف نیست. بلکه با ادلة عقلی مخالف است که در تعارض با شرع و ادلة سمعی قرار بگیرد. ادله ای که در اثبات صدق رسول است، می پذیرد.(1)

ابن تیمیه از یک سو با اشاره به سفارش قرآن به تأمل و تدبّر، بر حجیت عقل تأکید می ورزد و ازدیگرسو، چنان موانع مستحکمی بر سر راه عقل می نهد که از تفکر و استدلال عقلانی، جز نامی بی محتوا باقی نمی ماند. او مفتاح بودن عقل را بیش از اندازه مهم می داند؛ و آن را به گونه ای تصویر می کند که درِ خانه شریعت را بر روی دین داران می گشاید؛ سپس خود در کُنجی خزیده از همراهی شدن سرباز می زند. چنان که ابن تیمیه عقل را حاکمی می داند که پیامبر را به جای خویش می نشاند و خود از حکومت کناره می گیرد. ولی به نظر می رسد که عقل معیار ارزیابی پاره ای از معارف دینی و مفتاح دستیابی به بخشی دیگر از آن هاست؛ درعین حال در همه جا مصباح و ابزار شناخت بلکه گاه خود منبع شناخت، به شمار می رود.(2)

او واقعاً نمی گوید چه تفاوتی بین این دو نوع ادله است. اگر شما ادله ای که صدق رسالت رسول را می رساند می پذیرید، پس حجیت اجمالی ادله عقلی را قبول دارید. حال اگر ادلة عقلی دیگر همسان و هم وزن ادلة اثبات صدق رسول در تعارض با ادلة سمعی قرار گرفت چرا نمی پذیرید؟! چرا دامنة حجیت ادله عقلی را منحصر به اثبات شرع می دانید. و در صورت تعارض با ادلة نقلی حجیت آن ها از بین می رود ؟! ابن تیمیه بدون هیچ دلیلی محدودة عقل و نقل را از هم دیگر جدا می کند و دامنة نفوذ عقل را در خارج از شرع و در حد اثبات صدق رسول و باری تعالی می داند. ازنظر او هیچ دلیل عقلی ولو صریح و قطعی حق نفوذ در دامنة شرع و تعارض با ادلة نقلی را ندارد.

ص: 268


1- . ابن تیمیه، درءتعارض، ج1، ص99و 108-110و 138.
2- . سه اصطلاح معیار، مفتاح و مصباح بودن عقل تلخیصی از گفتار آیت الله جوادی آملی است، شریعت در آینه معرفت، ص 204-208.

اگرچه او حتی اثبات شرع و صدق رسول را هم ضروری و بدیهی و غیر وابسته به ادلة عقلی می داند.(1)

تبعیت دلیل عقلی از شرع

ابن تیمیه برای رفع تعارض یا به عبارت بهتر حذف موضوع تعارض بین عقل و نقل به دفاع از عقل می پردازد، ولی عقلی که در تأیید شرع یا به تأیید شرع برسد! او می نویسد:

صرف عقلی و نقلی بودن دلیل اقتضای مدح و ذم، صحت و فساد را ندارد، بلکه عنوان نقلی و عقلی بودن صرفاً مبیّن طریق می باشند. شرعی بودن یک امر در مقابل بدعی بودن آن است، نه در مقابل عقلی بودن و آنچه اقتضای مدح و ذم را دارد، شرعی و بدعی بودن می باشد نه عقلی و نقلی. بنابراین آن چه در مقابل شرعی قرار می گیرد، بدعی بودن است که به اتفاق مسلمین باطل است. اما یک امر شرعی گاهی نقلی و گاهی عقلی است؛ به عبارت دیگر، نقل و عقل دو بال شرع و قسیم یک مقسم(شرعی بودن)اند.(2)

این که ابن تیمیه عقل را هم عرض نقل قرار داده و هر دو را شرعی نامیده است، اگرچه در بدایت أمر نشان از توجه او به عقل است، بادقت نظر در کلام او درمی یابیم که اگر ارزشی هم به عقل می دهد مشروط به شرطی است که شرع هم آن را تأیید کند.(3)

بنابراین، مدلول دلیل عقلی زمانی حجیت دارد که به تأیید شرع برسد؛ به بیان دیگر، مفهوم شرع ازنظر ابن تیمیه مشخص نیست. او با مغالطه در مفهوم شرع یک بار آن را مقسم عقل و نقل قرار می دهد، ولی در بحث عقلی می گوید باید به تأیید شرع برسد. کدام شرع؟ شرع در اینجا همان ادلة نقلی است؛ لذا در عقیدة ابن تیمیه هیچ گاه عقل

ص: 269


1- . ابن تیمیه، درءالتعارض، ج 1، ص 99و50.
2- . ابن تیمیه، درءتعارض، ج1، ص114.
3- . «فاما أن یکون معلوماً بالعقل ایضاً و لکن الشرع نبّه علیه و دلّ علیه فیکون شرعیاً عقلیاُ» ابن تیمیه، درء تعارض، ج1، ص114.

به عنوان دلیل مستقل مطرح نمی باشد و پیوسته طفیلی دلیل سمعی و نقلی یا همان شرعی است.(1)

تقدم شناخت نقلی خداوند بر عقلی از دیدگاه ابن تیمیه

ابن تیمیه تحصیل معرفت خداوند برای عموم مردم را ضروری و بی نیاز از دلیل می داند.(2)

او برخلاف ماتریدیان اولین حکم واجب را شناخت خداوند نمی داند. و معتقد است که اولین واجب نسبی است؛ مثلاً اولین واجب بعد از بلوغ نسبت به یک کافر شهادتین و نسبت به یک مسلمان طهارت و نماز است.(3) بنابراین شناخت خداوند برای همه واجب نیست. او در ادامه، تحصیل معرفت به باری تعالی را تنها با شرع ممکن می داند که به دو شکل حاصل می شود: الف) یا از طریق تنبیه شرع به طرق عقلی که این راه عقلی شرعی می باشد؛ ب) یا فقط ازطریق نقل و شرع. او معرفت به خداوند را فطری و ضروری و بی نیاز از دلیل عقلی می داند؛ و ارزشی برای معرفت عقل قائل نیست.(4)

به نظر می رسد آنچه فطری شمرده می شود پذیرش اصل توحید و خداپرستی است، نه پذیرش دین اسلام؛ لذا برای اثبات دین اسلام و جلوگیری از تحریف و تبدیل فطرت خداپرستی به طبیعت پرستی و توتم پرستی چاره ای جز ادلة عقلی نباشد. این همه آیاتی که امر به تفکر در خلقت آسمان و زمین و مخلوقات می کند، گواهی بر تأیید شناخت عقلی است.

به بیان دیگر، ابن تیمیه منکر هر نوع روش عقلی در شناخت خداوند و صفات او می شود. و معتقد است کامل ترین و متقن ترین روش های عقلی در قرآن آمده و نیازی به نظر متکلمین و فلاسفه نیست.(5) اگرچه براهین عقلی ازجمله برهان حدوث، امکان مورد

ص: 270


1- . «بل القرآن دل علی الادله العقلیه و بینها ونبّه علیها» ابن تیمیه، درءتعارض، ج1، ص114.
2- . ابن تیمیه، درءتعارض، ج 4، ص66.
3- . همان، «و القرآن العظیم لیس فیه أن النظر اول الواجبات و لافیه ایجاب النظر علی کل أحد»، ج 4، ص107.
4- . ابن تیمیه، درءالتعارض، ج 4، ص390.
5- . همان، ص49.

تأیید و مذکور قرآن است، عقل و فهم بشر قبل از نزول قرآن توان درک این ادله را دارد و دلیل آن این است که این روش ها مورد استفادة اقوام و گروه های دیگر ازجمله فلاسفة یونان باستان قرار گرفته؛ لذا به نظر می رسد که بیان قرآن در رابطه با روش عقلی یک بیان ارشادی باشد.

ابن تیمیه با ردّ برهان حدوث و تقدم عقل در اثبات باری تعالی این نوع براهین را مخالف سیرة دعوت پیامبر و سلف می داند. و در ادامه می نویسد: پیامبر هیچ کدام از مهاجران، انصار و مردم را به این طریق «برهان حدوث عالم» دعوت نکرد و این روش بعد از قرن تابعین، بدعت گذاری شده است.(1) ابن تیمیه غافل از آن است که اصل و مبانی برهان حدوث در قرآن وجود دارد. (اعراف، آیه184، سجده، آیه 53، آل عمران، آیه190) بر فرض عدم کاربرد این روش در سیرة پیامبر به معنای ممنوعیت یا مضر بودن آن نیست. آیا مگر شرایط و عقل همة مردم در همة اعصار و مکان ها هم چون مردم زمان پیامبر است؟ در زمان پیامبر، اسلام محدود به مکه و مدینه بوده. شاید بسیاری از مردم به اعتبار روحیة بادیه نشینی توان یا میل به استدلال و مباحث عقلی نداشتند. در حالی که در قرن دوم هجری با گسترش فتوحات و تضارب فرهنگی، گسترة اسلام فراتر از شبه جزیره از مرزهای اندلس تا ماوراءالنهر را شامل می شد. طبعاً اکتفا و استنادکردن به ادلة نقلی با مردمی که در دو حوزة تمدنی ایران و یونان با علوم عقلی و ریاضیات و فلسفه آشنا بودند، کاری بیهوده و سخت به شمار می رفت. به هر حال، ضمن اینکه روش عقلی دعوت و اثبات خداوند مورد تصریح و تأیید آیات قرآن مانند آیات سورة آل عمران (مناظره حضرت ابراهیم) می باشد، به نقل متواتر مورد استفادة ائمه و سلف نیز بوده است.

ابن تیمیه همواره برای دفاع از باورهای خود به سیرة سلف و سخنان برخی پشینیان امت تمسک جسته، چنین وانمود می کند که همة صحابه و تابعان از اندیشه ای بهره مند

ص: 271


1- . ابن تیمیه، درءتعارض، ج1، ص56.

بوده اند که امروز در مکاتبی چون وهابی گری تبلور یافته است. به عقیدة او، راه نجات در پیروی همه جانبه از سلف است.(1) در نقد این سخن باید گفت:

اولاً: دیدگاه اعتقادی پیشینیان و عملکرد آنان به خودی خود ارزشی ندارد و نمی تواند مبنای داوری ما قرار گیرد، بلکه تنها راه مطمئن برای دست یابی به معارف اسلامی تمسک به کتاب و سنت و استفاده از راهنمایی های عقل سلیم است؛

ثانیاً: در میان سلف درزمینة استفاده از عقل در معارف وحیانی به ویژه صفات الهی گرایش های گوناگونی وجود داشته است.(2)

برخی آنان با بی اعتنایی به عقل از تشبیه و تفویض سر در آوردند، اما اهل بیت پیامبر بدور از افراط و تفریط جایگاه عقل و وحی را باز شناساند؛

ثالثاً: سلف در فهم مسائل اتفاق نظر نداشتند و بر یک مذهب واحد نبودند تا گفته شود مذهب سلف یا فهم سلف؛

رابعاً: در کتاب و سنت دلیلی که امر به تعطیل عقل کند، وجود ندارد؛

خامساً: خطابات قرآن مانند >یا ایها الذین امنوا< عام است و شامل سلف و خلف الی یوم القیامه می شود؛ لذا فهم مجتهدان اعم از سلف و خلف معتبر است؛

سادساًً: خداوند در آیه >فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللَّهِ وَالرَّسُولِ<(3) نگفته «فَرُدُّوه إِلَی السلف»؛

سابعاًً: در حدیث صحیحی به نقل از احمد و ترمذی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «مثل امتی مثل المطرلایدری اوله خیرُام اخره» طبق این حدیث سلف و خلف در خیر و منزلت مساوی اند؛(4)

ص: 272


1- . ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج 4، ص 38؛ همو، درءالتعارض، ج4، ص66، و مجموع الفتاوی، چاپ ملک فهد، جزء71، ص27.
2- . ربانی گلپایگانی، فرق و مذاهب کلامی، ص30-32.
3- . نساء، آیه59.
4- . حسینی، صحیح شرح العقیده الطحاویه، ص216.

ثامناً: وقتی دربارة فتوایی به احمد گفتند که ابن مبارک چنین نمی گوید گفت: «ابن مبارک لم ینزل من السماء»، درحالی که ابن مبارک سلف احمد می باشد.(1)

تاسعاً: ابوحنیفه می گفت: «ما جاء عن رسول الله فعلی راس والعین وما جاء عن الصحابه اخترنا وما کان من غیر ذلک فهم رجال ونحن رجال»؛(2)

عاشراً: سلف درموارد زیادی ازجمله موارد زیر اختلاف داشتند: الف) اختلاف در مسئله خلق قرآن. اختلاف بین احمد و حافظ کرابیسی در خلق قرآن و تکفیر هم دیگر.(3) ب) اختلاف عایشه و ابن عباس در دیده شدن خداوند توسط پیامبر در شب اسراء؛(4)

ج) اختلاف سلف در دیده شدن خداوند در روز قیامت.(5)

تقدم شناخت نقلی پیامبر بر عقلی از نظرگاه ابن تیمیه

از دیدگاه ابن تیمیه تصدیق پیامبر وابسته به مقدمات و براهین عقلی نیست. او تقدم عقل در معرفت به رسالت رسول را نیز نمی پذیرد و با تأیید کلام جوینی می نویسد: علم به صدق رسل با اظهار معجزه جزو علوم ضروری و بی نیاز از اقامة دلیل عقلی است. علاوه بر این راه های زیادی غیر از راه عقل بر اثبات رسل وجود دارد. مخالفت ابن تیمیه با دلیل عقلی تا جایی است که حتی با تقدم آن ادلة عقلی که به وسیله آن ها صحت نقل هم اثبات می شود، به مخالفت برمی خیزد. او حجیّت ادلة عقلی را که مثبت صانع نیز می باشند را در سایة ادله نقلی و آیات می داند.(6) ابن تیمیه کامل ترین روش اثبات رسالت رسول را روش نقل و خبر می داند. در حالی که این روش دارای یک دور

ص: 273


1- . ابن الجوزی، دفع شبه التشبیه، ص111.
2- .[2] حسینی، صحیح شرح العقیده الطحاویه، ص216.
3- . ابن عبدالبر، الانتفاء، ص106.
4- . حسینی، صحیح شرح العقیده الطحاویه، ص218.
5- . ابن حجر، فتح الباری، ج13، ص425 و ج13، ص538.
6- . «یمکن العلم بالصانع و صدق رسوله قبل النظر فی کونه جسما أو لیس بجسم تبین ان صدق الرسول لایتوقف علی العلم بانه لیس بجسم و حینئذ فلو قدر أن العقل ینفی لم یکن هذا من العقل.»، ابن تیمیه، درءتعارض، ج1، ص50 و53.

مصرح و باطل است. تصدیق نبی وابسته به خبر و نقل او است؛ و قبول حجیت نقل و خبر منوط به تصدیق آورنده اوست. ولی به نظر می رسد اولاً، تصدیق نبی متوقف بر شرع نیست؛ ثانیاً، وجوب تصدیق رسول و حسن آن عقلی است. یعنی عقل اجمالاً از طریق استدلال آن را درک می کند.(1)

کم ترین اثر روش عقلی اقناع عده ای از مردم عقل گراست. او معتقد است: اگر کسی علم به صدق نبی یافت، ولی او را انکار کرد، کافر است. حال اگر برای شخصی ادلة عقلی بر صدق نبی اقامه شد و او منکر نبی شد، از نظر ابن تیمیه چنین شخصی کافر نیست، بلکه او مخالفت با یک دلیل عقلی نموده است؟ او نه تنها منکران ادلة عقلی را کافر نمی داند، بلکه می گوید هیچ دلیل شرعی هم بر این که منکر دلیل عقلی کافر است وجود ندارد؛ بنابراین از نظر ابن تیمیه اگر کسی دعوت انبیا به او نرسیده باشد؛ ولی او با دلیل عقلی ضرورت توحید، نبوت و معاد را کشف کرده باشد و به مخالفت با توحید بپردازد؛ چنین شخصی ازنظر ابن تیمیه کافر نیست؛ اگرچه او مخالف یک امر فطری و قطعی بوده باشد.(2)

علل ترجیح ادلة نقلی بر عقلی از نگاه ابن تیمیه:

ابن تیمیه با تألیف کتاب مستقل درء التعارض بین العقل و النقل در پنج جلدِ حجیم، بیش از 44 دلیل در ترجیح و تقدم نقل بر عقل برمی شمارد که همة ادله او قابل نقد و مناقشه است و برای نمونه در ادامه به اختصار بخش هایی از مهم ترین ادلة را او که بارها تکرار شده اند را بررسی می کنیم.

1. عقل شرع را در همة اخبار و احکام آن تصدیق می کند؛ این درحالی است که شرع چنین وظیفه ای برعهده ندارد و لازم نیست که احکام عقل را تأیید کند.(3)

خطای

ص: 274


1- . همان، ج 4، ص49.
2- . همان، ج1، ص140.
3- . «اذا تعارض الشرع و العقل وجب تقدیم الشرع لانّ العقل مصدّق الشرع فی کل ما أخبر به و الشرع لم یصدق العقل فی کل ما أخبر به و لا العلم بصدقه و موقوف علی کل ما یخبر به العقل»ابن تیمیه، درالتعارض، ج1، ص79.

ابن تیمیه در این است که تصور می کند عقل تصدیق کنندة اخبار شرع در همة امور است. در حالی که این گونه نسیت. با عقل اصل وجود باری تعالی اصل ارسال رسل اصل معاد اثبات می شود، ولی عقل در شناخت احکام فرعی و دستورهای جزئی شرع عاجز است؛ مثلاً به هیچ وجه عقل نمی تواند حرمت روزة اول شوّال را درک کند؛ بنابراین عقل اصل ضرورت وجود شرع را درک و اثبات می کند نه همة احکام و دستورهای آن را. با این بیان اگر یک ضروری دین مانند معاد جسمانی که به تواتر به اثبات رسیده است در تعارض با ادلة عقلی قرار گرفت؛ همه قائل به تقدم دلیل نقلی بر دلیل عقلی اند؛ امّا اگر یک امر سمعی که جزو ضروریات نیست بلکه مانند صفات خبری جزو متشابهات است. در تعارض با ادلة عقلی قرار گرفت؛ در این صورت چه کسی گفته است: «ان العقل مصدق الشرع فی کل ما اخبر به؟!» اصلاً در تقدم عقل بر دلیل سمعی متشابه هیچ منافاتی با تصدیق اصل و اجمال شرع توسط عقل نیست. بنابراین، عقل مُصدّق شرع در امور قطعی شرع، کلیات و ضروریات شرع است، ولی در امور غیرضروری و متشابه مصدق شرع نیست. شاید مدعای کسانی که می گویند در تعارض عقل و نقل، عقل مقدم می شود، منظور آن ها از نقل اخبار احاد یا نصوص غیرقطعی و منظورشان از عقل، عقل قطعی است که حجیت آن به ادلة متظافر ثابت شده است؛(1)

2. یکی از وجوه تقدم عقل بر نقل از نگاه ابن تیمیه عدم اتفاق عقلا بر ادلة عقلی و عدم اختلاف در ادلة نقلی است او در ادامه می نویسد: عقلا در ادلة عقلی اتفاق نظر ندارند. چه بسا عده ای برای اثبات یک امر وعده ای دیگر برای ردّ آن به عقل استناد می کنند؛ لذا ادلة عقلی دارای اختلاف زیاد و غیر قابل اعتماد، اما ادلة سمعی بدون اختلاف، قابل اعتماد، صادق و قطعی است.(2) در برخی موارد، وی با تمسک به اختلاف های فراوان میان خردمندان، اعتبار اندیشة عقلانی را بی اعتبار کرده، می گویند:

ص: 275


1- . حسینی، صحیح شرح العقیده الطحاویه، ص202.
2- . ابن تیمیه، درءتعارض، ج1، ص83 و110.

«فیا لیت شعری بایِّ عقل یوزن الکتاب و السنّة»(1) ولی این وجه به چند دلیل قابل مناقشه است:

اولاً، قضایای عقلی هیچ گاه متناقض نیستند. اگر تناقضی در قضایای عقلی باشد، به خاطر قصور و خطای در ماده یا صورت و یا جاهل بودن ناظر قضیه است. قضایای عقلی مانند محال بودن اجتماع نقیضتین مورد اتفاق همة عقلاست؛

ثانیا، اگر تناقض و فساد چند دلیل به ظاهر عقلی، موجب فساد و ردّ کلّ قضایای عقلی می شود؛ پس به طریق اولی همة قضایای خبری و حسی هم باطل اند؛ چرا که اگر خطا و کذب چنین قضایای بیشتر از قضای عقلی نباشد؛ قطعاً کمتر نیست؛

ثالثاً، اگر علوم و قوانینی برای حفظ قضایای خبری و حسی از خطا و اشتباه وجود دارد؛ منطقین هم قوانین خاصی برای مصون ماندن قضایای عقلی وضع کردند. درنتیجه، اگر قضایای خبری حجیت دارند، پس قضایای عقلی هم حجیت دارند؛

رابعاً، اصلاً محل نزاع در تقدم ادلة عقلی متناقض بر ادلة سمعی قطعی نیست؛ که ابن تیمیه در چندین صفحه به پاسخ آن پرداخته است.

3. یکی دیگر از وجوه تقدم ادلة نقلی بر عقلی این است که اصولاً ادلة عقلی مانند مسائلِ حساب و هندسة صریح و قطعی نیست. ابن تیمیه منکر وجود چنین ادلة عقلی صریح و روشن در قرآن و سنت است. او احادیثی که در آن ها صراحتاً حجیت ادلة عقلی تجویز شده است، ضعیف می داند.(2)

ولی این بیان ابن تیمیه در تعارض با آیات کثیری است که خداوند بر آن ها قسم یاد نموده و دعوت به تفکر، تعقل و تدبر و تأمل و نظر در آسمانها و زمین، کهکشان ها، ماه و خورشید، کوه ها، دریاها، حیوانات و... نموده است. آیا هیچ کدام از آن ها دلیل عقلی صریح برای وجود ناظم و خالق نیست! ضمن این که چه دلیلی وجود دارد که پیامبر از

ص: 276


1- . ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج 4، ص 38؛ همو، درءالتعارض، ج4، ص66 و همو، مجموع الفتاوی، چاپ ملک فهد، جزء71، ص27.
2- .[2] همان، ج1، ص85 و114.

ادلة عقلی صریح استفاده نکرده است، آیا مناظرات حضرت ابراهیم با مشرکان در قرآن استفاده از ادّلة صریح معقول نیست؟!(1)

حل تعارض دلیل عقلی با نقلی از نگاه ابن تیمیه

بحث از تعارض عقل و نقل و انکار وجود آن بخش عمده ای از نوشته های ابن تیمیه را به خود اختصاص داده است. به طوری که اثر مستقلی در این زمینه با نام درء تعارض العقل و النقل نگاشته است. نگاهی سطحی به محتوای این کتاب نشان می دهد که وی نه در پی آشتی دادن عقل و وحی بلکه درصدد سرکوبی هر اندیشة عقلانی است که با ظواهر ابتدایی نصوص ناسازگار باشد. او هیچ گاه تعارض عقل و نقل را گواه جعلی بودن روایت یا خطای راوی آن قرار نمی دهد، بلکه به عکس کسانی که اخباری در فضیلت عقل روایت می کنند، نزد وی به دروغگویی و جعل حدیث متهم می شوند.(2)

ابن تیمیه این سخن درست را که «ما یعلم بصریح العقل لم یخالفه سمع قط؛ هیچ گاه نقل صحیح با عقل صریح در تعارض نخواهد بود» دستاویزی برای حمله به خردگرایان دین باور قرار داده است. ترجیع بند سخنان او در ردّ کسانی که چون او نمی اندیشند، این است که آنان در عقلیات سفسطه می ورزند و در سمعیات به قرمطه روی می آورند.(3)

ابن تیمیه عقل و داده های عقلی را بی ارزش می داند؛ از این رو درحقیقت، مسئله ای به نام «تعارض عقل و نقل» برای او پیش نخواهد آمد تا به فکر چاره جویی برآید؛ زیرا تعارض عقل و نقل فرع بر حجیت هردوی آن هاست. تعارض زمانی ممکن است که هم عقل و هم نقل حجت باشند، اما اگر کسی عقل را از حجیت ساقط کرد و صرفاً

ص: 277


1- . >اولم ینظروا فی ملکوت السموات و الارض< (اعراف: 184)، >سنریهم آیاتنا فی الآفاق و فی انفسهم< (سجده: 53)؛ >اولم نعمّرکم ما یتذکر فیه من تذکر و جاءکم النذیر< (فاطر:37)؛ >انّ فی خلق السموات و الارض و اختلاف اللیل و النهار الآیات لاولی الالباب< (آل عمران:190).
2- . «ان الاحادیث المرویه عن النبی فی العقل لااصل لشیء منها و لیس فی رواتها ثقة یعتمد» ابن تیمیه، بغیه المرتاد، ص 172.
3- .[3]«یسفسطون فی العقلیات و یقرمطون فی السمعیات» ابن تیمیه، درء تعارض العقل، ج1، ص83 و 149، 162، 166، 241 و ج2، ص 330، و ج3، ص 24، 308 و ج4، ص129.

نقل را معتبر دانست، تعارضی پیش نخواهد آمد. ناگفته نماند که در برخی موارد ابن تیمیه برای موارد احتمالی تعارض عقل و نقل راهکارهایی هم ارائه می دهد، ولی او همیشه جانب نقل را مقدم می کند؛ حتی اگر دلیل عقلی به عقل فطری مربوط باشد. در عین حال، به تقدم آن بر نقلی راضی نمی شود.

از نظر ابن تیمیه در تعارض دلیل عقلی و نقلی چند صورت قابل تصور است: الف) هر دو قطعی اند، ب) هر دو ظنی اند، ج) دلیل عقلی قطعی و دلیل نقلی ظنی است. د) دلیل نقلی قطعی و دلیل عقلی ظنی است.

در صورت سوم و چهارم دلیل قطعی مقدم است؛ ولی تقدم دلیل عقلی درصورت سوم نه به خاطر عقلی بودن آن، بلکه به خاطر قطعی بودن آن است؛ از این بیان استفاده می شود که ابن تیمیه برای عقلی بودن دلیل هیچ ارزشی قائل نیست. در صورت دوم دلیل ظنی که مرجّحات دارد، مقدّم می شود؛ مشروط به این که عقلی بودن را مرجّح قرار ندهیم، اما محل نزاع صورت اول است؛ که هر دو دلیل قطعی اند. در این صورت حق تقدّم با کدام دلیل است؟ ابن تیمیه با حذف صورت مسئله، بدون جواب از کنار این مسئله می گذرد و می گوید: چنین تعارضی امکان وقوعی ندارد؟!

تعارض به عقیده ابن تیمیه منحصر به جایی است که هر دو دلیل یا یکی از آن ها غیرقطعی باشد. او در تعارض دلیل عقلی قطعی با دلیل نقلی قطعی. ضمن اینکه چنین تعارضی را ممتنع می داند، تقدم دلیل عقلی را کفر و معلوم الفساد و خلاف اجماع عقلا می داند.(1)

عدم تعارض میان عقل و نقل صریح و قطعی در مقام ثبوت پذیرفتنی است، ولی محل بحث ناظر به مقام اثبات می باشد. همة مسلمین اتفاق نظر دارند که در مقام

ص: 278


1- . «ما علم بصریح العقل لا یتصور أن یعارضه الشرع بل المنقول الصحیح لایعارضه معقول صریح قط و وجدت ما یعلم بصریح العقل لم یخالفه سمع قط بل السمع الذی یقال انه یخالفه اما حدیث موضوع او دلالته ضعیفه فلا یصلح أن یکون دلیلا لو تجرد عن معارضة العقل الصریح فکیف اذا خالفه صریح المعقول و نحن نعلم ان الرسول فلا یخبرون بما یعلم العقل انتفاءه بل یخبرون بما یعجز العقل عن معرفته»ابن تیمیه، درء التعارض، ج1، ص 49 و45 و83.

ثبوت هیچ تعارضی بین عقل قطعی و نقل قطعی نیست؛ ولی این چه ربطی به مقام اثبات دارد.

نتیجه گیری

بی تردید لازمة ایمان به خدا و رسول، پذیرش بی چون و چرای کلام الهی است. پیروی از ظاهر امری شایسته است، اما گاه از این سخن حق معنای باطلی اراده می شود که تجلی آن در دیدگاه ابن تیمیه و پیروان او قابل مشاهده است. اینان با شعار پیروی از ظاهر کتاب و سنت اثبات صفات جسمانی برای خداوند را لازمة ایمان واقعی می دانند. درحالی که بسیاری از آیات و روایات مورد استناد آنان معانی عرفی روشن و قابل فهمی دارند که خلاف مقصودشان را اثبات می کند.(1) منابع اصیل اسلامی جایگاه حقیقی عقل و وحی را بازشناسانده و هر یک را در مسند شایسته خود نشانده است؛ لذا قرآن و سنت از یک سو مقام و منزلت عقل را ستوده، آن را حجت و پیامبر الهی معرفی می کند؛ از سویی دیگر کاستی ها و لغزشگاه های عقل را یادآور می شوند.

اندیشمندان مسلمان با تأکید بر هماهنگی عقل و دین هیچ گونه ناسازگاری واقعی میان آن دو را نمی شمارند. آن ها به انگیزة حرمت نهادن به عقل، از حریم دین نمی کاهند و به منظور قداست دین از اهمیت عقل چشم پوشی نمی کنند. عقل و وحی دو حجیت الهی اند. هر دو حق اند و هیچ گاه حق با حق سرستیز ندارد؛ بلکه با آن موافق است و بر درستی اش گواهی می دهد.

نتیجه ای که این تحقیق به آن دست یافت این است که یکی از مبنایی ترین اختلافات ابن تیمیه با ماتریدیان نوع نگاه آن ها دربارة حجیت عقل است، با این اختلاف فاحش که وهابیون نمی توانند خود را نمایندة جامعه اهل سنت معرفی کنند. اکثریت اهل سنت با گرایش حنفی ماتریدی با ارزش دادن به حکم عقل عقایدی معتدل و برخلاف ابن تیمیه دارند. ماتریدیان عقل را در کنار معرفت حسی و معرفت وحیانی، به عنوان یکی از

ص: 279


1- . سبحانی، بحوث فی الملل و النحل، ج2، ص96-97.

مصادر معرفت قبول دارند. آن ها مانند معتزله قائل به حجیت حداکثری عقل در تحصیل معارف دینی اند. ثبوت شرع و معرفت خداوند را عقلی می دانند. و برای اثبات باری تعالی، صفات و یگانگی او به براهین عقلی استناد می کنند. حسن و قبح به ملاک سوم یعنی ترتب ثواب و عقاب اخروی نزد آن ها عقلی هست. عقلی بودن حسن و قبح مبنایی برای محاسبه عقلیِ دیگرعقاید آن ها ازجمله، قبح تکلیف بمالا یطاق، ضرورت بعثت انبیا، وجوب لطف، تحسینِ علم کلام شده است. اینان اگرچه قائل به حجیت حداکثری عقل هستند، ولی معتقدند که فهم بسیاری از امور شرع تنها با سمع حاصل می شود که در آن راهی برای عقل نیست.

اما عقل در باور ابن تیمیه شرط تکلیف است، نه موجب آن، لذا نه عمل به آن ثواب دارد و نه ترک آن عقاب. او عقل و داده های عقلی را بی ارزش می داند؛ از این رو درحقیقت، مسئله ای به نام «تعارض عقل و نقل برای او پیش نخواهد آمد تا به فکر چاره جویی برآید. از نظر او مسائل عقلی که در تعارض با نقل قرار می گیرند مانند مسائل ریاضی نیستند که عاری از هر نوع اختلاق باشند، لذا مسائل عقلی دارای اختلاف و تناقض فراوان می باشند به عقیدة او سلف نه تنها در امور نقلی سرآمد همگان اند و فهم آنان از اخبار و روایات از دیگران کامل تر است، بلکه در امور عقلی نیز پیش تر و به راه صواب نزدیک ترند؛ بنابراین راه نجات در پیروی همه جانبه از آنان است. برخوردهای گزینشی ابن تیمیه و پیروان او گواه آن است که با پیش فرصت های نادرستی به دین روی آورده اند و آگاهانه یا ناآگاهانه با محدودساختن معارف اسلامی در لایه ها و پوسته های خشک و خُرد قرائتی غلط از دین ارائه می دهد.

ص: 280

منابع:

قرآن کریم

1. ابن تیمیه، تقی الدین ابوالعباس احمد بن عبدالعظیم، مجموع الفتاوی، تحقیق: عبدالرحمن بن محمد بن قاسم، نشر ملک فهد، مدینه المنوره 1995.

2. -----------، چ سوم: بغیة المرتاد، تحقیق موسی بن سلیمان، مکتب العلو و الحکم، 1415ق، [بی جا].

3. -----------، درءالتعارض العقل و النقل، تحقیق محمد رشاد سالم، دارالکنوز الادبیه، ریاض 1391ق.

4. ابن الجوزی، ابوالفرج جمال الدین، دفع شبه التشبیه باکف التنزیه، تحقیق حسن السقاف، دارالاامام النووی، اردن 1992. تحقیق کوثری، چ اول، دارالکتب العلمیه، بیروت 2004م؛ و تحقیق علی السقاف2007چاپ چهارم، دارالإمام الرواس، بیروت 2007.

5. ابن حجر عسقلانی، احمدبن علی، فتح الباری شرح صحیح البخاری، تحقیق الخطیب، دارالریان التراث، قاهره 1379.

6. ابن عبدالبر النمری القرطبی یوسف بن عبدالله، الانتفاء فی فضایل الثلاثه الایمه الفقهاءمالک، شافعی، و ابی حنیفه، الاامام، دارالکتب العلمیه، بیروت [بی تا].

7. ابن الهمام، کمال ابن ابی شریف، المسامره فی شرح المسایره مع حاشیه زین الدین قاسم علی، شرحة قاسم بن قطلوبغا، المکتبه الازهریه التراث، قاهره 2006م و تعلیق عبدالحمید، مکتبه محمود، ...

8. ابوزهره، محمد، تاریخ مذاهب اسلامی، ترجمه علیرضاایمانی، نشرادیان، 1384، [بی جا].

9. بزدوی الحنفی، علی بن محمد، اصول البزدوی، کراتشی، مطبعه جاوید بریس، [بی جا] [بی تا].

10. بزدوی، ابوالیسر محمدبن عبدالکریم، اصول الدین، تحقیق هانز بیزلنس، داراحیاء الکتب العربیه،قاهره 1383؛ و نشر الحلبی، قاهره، [بی تا].

11. بیاضی، کمال الدین احمد، اشارات المرام، تحقیق یوسف عبدالرزاق، شرکة مکتبة و مطبعه مصطفی الثانی، جامع الازهر، مصر 1949.

12. التفتازانی، سعدالدین، مسعود بن عمر، شرح العقائد النسفیه، ت عبدالسلام، دارالبیروت، بیروت 2007؛ و احمد السقاء، مکتبه الکلیات، قاهره 1988؛ و تحقیق محمدعدنان درویش، [بی جا].

13. جوادی آملی عبدالله، تبیین براهین اثبات خدا، چاپ دوم اسراء، شریعت در آیینه معرفت [بی جا] [بی تا].

14. جلالی،سیدلطف الله 1386 تاریخ عقاید ماتریدیه، نشر ادیان، قم.

15. الحربی، احمد بن عوض الله، الماتریدیه دراسه و تقویما، چ دوم، دارالصمیعیه، ریاض 2000.

ص: 281

16. الحصینی، حسن بن علی الهاشمی، صحیح شرح العقیده الطحاویه، چ اول، اردن، دارالامام النووی، 1995.

17. الخیالی احمدبن موسی1326، حاشیةالخیالی علی شرح العقاید النسفیه، تحقیق قریمی یوسف ضیاء، شرکة صحافیه عثمانیه، [بی جا].

18. الرسائل السبعه فی العقائد، دائرةالمعارف العثمانیه، حیدراباد دکن، الطبعةالثانیه، 1948.

19. سبحانی جعفر، بحوث فی الملل و نحل، [بی تا]، [بی جا].

20. ربانی علی 1368ش حسن و قبح عقلی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.

21. السبکی، تقی الدین، السیف الصیقل فی الرد علی ابن زفیل، چ اول، ت کوثری، بیروت، دارالکتب العلمیه، 2004.

22. سلفی، شمس الدین، الماتریدیه و موقفهم من الأسماءو الصفات، چ دوم، مؤسسه فواد، عربستان، 1419.

23. شیخ زاده، چ اول نظم الفرائد و جمع الفوائد، چ دوم، المطبعه الادبیه، قاهره [بی تا].

24. الصابونی، نورالدین 1969، البدایه من الکفایه و الهدایه فی اصول الدین، تحقیق فتح الله خلیف، دارالمعارف، مصر - قاهره و اسکندریه، 1962.

25. الغزنوی الحنفی، جمال الدین احمد، چ اول، اصول الدین، ت الداعوق، بیروت، دارالبشائر، 1998.

26. فرمانیان،مهدی، فرق تسنن «مجموعه مقالات»، چ سوم، نشر ادیان، قم 1388.

27. قاری، ملاعلی، شرح فقه الاکبر، تحقیق مروان محمد الشعار، بیروت 1417.

28. الکوثری، محمد زاهد، مقالات الکوثری، مکتبه الازهریه التراث، مصر 2009.

29. الامشی الماتریدی، ابوالثناءمحمودبن زید، التمهید لقواعد، ت ترکی، چ اول، دارالغرب الاسلامی، 1995، [بی جا]

30. الفیومی محمد، ابومنصور ماتریدی شیخ اهل السنه و الجماعه، دارالفکر العربی، قاهره 2003.

31. الماتریدی ابومنصور، شرح الفقه الاکبر، دایرة المعارف العثمانیه، چ دوم، حیدرآباد دکن 1948.

32. ------------------- ، التوحید، تحقیق عبدالله خلیف،مصر، دارالجامعات و تحقیق بکر طوبال اوغلی و محمد، چ دوم، [بی تا].

33. --------------------- 2004، چ اول، تفسیر القرآن المسمی بتأویلات اهل السنه، تحقیق فاطمه یوسف الخیمی،بیروت، موسسه الرساله، و تحقیق ابراهیم عوضین1391،قاهره، المجلس الاعلی للشون الاسلامیه. اروشی، چاپ دوم، دار صادر، بیروت و مکتبه الارشاد استانبول2010.

34. المغنیساوی، ابوالمنتهی احمد بن محمد، شرح فقه الاکبر، دایره المعارف العثمانیه، چ دوم، دکن 1948.

35. النسفی، ابومعین میمون بن محمد، بحرالکلام، مطبعه الکردی، قاهره 1991.

ص: 282

36. --------------------- ، التمهید فی اصول الدین، تحقیق عبدالرحمن الشاغول، مکتب الروضه الشریف، 2006، [بی جا]

37. --------------------- ، التمهید القواعد التوحید، تحقیق حسن احمد، دارالطباعه، المحمدیه، قاهره 1406.

38. --------------------- ، تبصرة الادله فی اصول الدین، تحقیق حسین آتای،ترکیه، نشریات رئاسه الشؤن الدینیه. و تحقیق کلود سلامه، المعهد العلمی، دمشق 1990.

ص: 283

ص: 284

نقد و بررسی مهم ترین ادله جریان های تکفیری در تکفیر شیعه / راضیه علی اکبری، اعظم خوش صورت موفق

اشاره

راضیه علی اکبری(1)

اعظم خوش صورت موفق(2)

چکیده

جریان های تکفیری، با هدف بازگشت به ارزش ها و اصول بنیادین اسلام، مدعی هستند که پس از سه سده نخست تاریخ اسلام، انحراف های بسیاری در آموزه ها و احکام دینی پدید آمده و از این رو باید همه آنچه چهره راستین اسلام را پوشانده، به دور ریخت. بدین ترتیب با پشتوانه آرای فقهی-کلامی، تنها خود را جریان اصیل اسلامی می دانند و عملکرد دیگر مسلمانان را، به دلیل هم عقیده نبودن با خود، بر خلاف معیارهای شرعی شناخته، متهم به کفر و خروج از دین می دانند و بر این اساس، به ترور و ریختن خون شان اقدام می کنند. پژوهش حاضر، با روش تحلیلی- توصیفی به نقد و بررسی مهم ترین دلایل مطرح شدة جریان های تکفیری در تکفیر شیعه، (از جمله: غلو در شیعیان و قائل بودن آن ها به مقام الوهیت برای امامان، اعتقاد به تحریف قرآن به وسیلة صحابه، تقیه و اهانت به مقدسات) می پردازد. با بررسی و نقد این ادله، بطلان اندیشه و عمل جریان های تکفیری به اثبات می رسد، زیرا جمهور فقیهان و متکلمان اسلامی، - شیعه و سنی - ، قائلند اهل قبله ای که به شهادتین اقرار دارد، مگر با انکار ضروری دین، تکفیر نمی شود. از آن جا که شیعیان اعتراف به

ص: 285


1- سطح دو حوزه
2- دانشجوی دکتری دانشگاه ادیان و مذاهب

شهادتین دارند و منکر هیچ کدام از ضروریات دین نیستند، بنابراین تکفیر جریان های تکفیری، حجیت اعتقادی- فقهی ندارد و عملکردشان بر خلاف آموزه های دین اسلام است.

کلیدواژگان: تکفیر، جریان های تکفیری، شیعه، تحریف قرآن، غلو، اهانت به مقدسات، تقیه.

مقدمه

سلفی ها، فرقه ای هستند که با تمسک به دین اسلام، خود را پیرو سلف صالح دانسته و در اعمال، رفتار و اعتقاداتشان سعی بر تابعیت از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم ، صحابه و تابعین دارند. سلفی گری با این عنوان، از زمانی مطرح شد که ابن تیمیه به عنوان نظریه پرداز پروژة تکفیر در جهان اسلام، دعوت به شیوه سلف را شعار مکتب خود ساخت.(1)

وی نخستین بار در کتاب الفتوی الحمویة الکبری، در پاسخ به سؤالی دربارة «دیدگاه ائمه دین درباره آیات صفات»، فراوان از عقیده سلف یاد کرد و حدود پنجاه بار لفظ «سلف» را در این کتاب به کار برد و نوشت: «در عقل صریح و نقل صحیح چیزی که مخالف طریقه سلفیه باشد، وجود ندارد».(2) این چنین، مکتبی با عنوان «سلفیه» راه خود را در تاریخ باز کرد. بنابراین آثار ابن تیمیه زیربنای تفکرات جریان های تکفیری قرار گرفته است، هرچند دیدگاه تکفیری وی در روزگار خودش، از مرز نظریه فراتر نرفت و در عمل، به اباحة خون و مال مسلمانان نینجامید. چه بسا از نظر خود ابن تیمیه، وی در حوزة عملی، در این باره با احتیاط رفتار می کرد. در این مقاله به برخی از دیدگاه های ضد و نقیض او در این عرصه اشاره می شود.

حساسیت گروه های تکفیری دربارة هویت و ترمینولوژی شیعی، به دلیل مخالفت شدید ابن تیمیه با مسلمانان، به ویژه شیعیان، است که به لحاظ فقهی- کلامی، پیامدهای

ص: 286


1- . عنایت، سیری در اندیشه سیاسی عرب، ص 76.
2- . ابن تیمیه، الفتوی الحمویة الکبری، ص 46.

خاصی، از جمله: قتل و غارت آنان را به دنبال دارد.(1) اکنون جریان سلفی با استفاده از این اندیشه ها، سازماندهی گسترده ترین شبکه تروریستی جهان، یعنی القاعده و داعش را در اختیار دارد که به دلیل استفاده از اشکال مختلف ایجاد خشونت، نظیر: تروریسم انتحاری، نماینده شاخص تروریسم جدید در دوران معاصر به شمار می آید.

گسترش پدیده تکفیر پیامدهای بسیاری، از جمله: مشوش ساختن چهره اسلام را به دنبال دارد، چون اعمال خشونت آمیز تکفیری ها، وجهه دین اسلام را نزد همگان خدشه دار می کند. تکفیری ها در زمانی که دشمنان اسلام سعی در گسترش جنگ تبلیغاتی علیه اسلام دارند، با این گونه اعمال، بهترین جریان تبلیغی را برای رسانه های غرب فراهم آورده و این ابهام را ایجاد کرده اند که اسلام به دور از صلح، و به مثابه خطری علیه بشریت به شمار می رود. این خیانتی بزرگ، علیه اسلامی است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آن کوشش کرد آن را دینی هم سو با فطرت آدمی و کامل کننده اخلاق، معرفی کند.(2)

به همین سبب است که بیشتر علمای مسلمان، بزرگ ترین گرفتاری مسلمانان را تکفیر دانسته و رأی به عدم تکفیر داده اند.(3)

زیرا اگر رأی هر مذهب را از زاویه دید همان مذهب بنگرند، مشاهده خواهند کرد که کمتر فرقه ای است با اصول قطعی اسلام مخالف باشد.(4) مقاله حاضر، ضمن بیان مفهوم تکفیر، به نقد و بررسی مهم ترین دلایل جریان های تکفیری در تکفیر شیعه می پردازد.

1. مفهوم تکفیر

امروزه جریان های تکفیری از راه بسط مفهوم تکفیر در بین مسلمانان، آسیب های بسیاری به اسلام وارد کرده اند. به همین جهت ضروری است قبل از بررسی دلایل این

ص: 287


1- . موثقی، جنبش های اسلامی معاصر، ص 161-170.
2- . مبلغی، ویژگی های پدیده تکفیر و موضع سنت نبوی نسبت به آن، ص40-45.
3- . رشید رضا، تفسیر المنار، ج 7، ص 141؛ سید محمدمهدی افضلی، «از مؤاخات تا تکفیر»، ص 76 ؛ و احمد شعرانی، الیواقیت و الجواهر، ج2، ص 125.
4- . واعظ زاده خراسانی، عناصر وحدت اسلامی و موانع آن، ص 252.

جریان ها، توضیح اجمالی پیرامون مفهوم این پدیده مطرح و این مطلب بررسی می شود که آیا تکفیر مورد نظر جریان های تکفیری، امری اعتقادی است یا خیر؟

تکفیر، پوشانیدن و انکار چیزی و یا نسبت کفر به کسی دادن و کافر خواندن اوست و به معنی از بین بردن هم آمده است.(1) اما در اصطلاح، به معنای ایمان نیاوردن به چیزی است که شأنش ایمان آوردن به آن است. از این رو مفهوم کفر در اصطلاح متکلمان معمولاً در مقابل ایمان و اسلام و به معنای انکار خدا و رسول صلی الله علیه و آله و سلم و یا یکی از ضروریات دین به کار رفته است.(2)

هم چنین تکفیر اصطلاحی در کلام و فقه، به معنای «اتهام و نسبت کفر به مسلمان دادن» است.(3)

پیشینه این اصطلاح در جهان اسلام، به صدر این دین باز می گردد. برخی حوادث مهم تاریخ اسلام، به سبب تکفیر روی داده، هم چنان که برخی رخدادهای سیاسی و اجتماعی از جمله: تکفیر خوارج، زمینه تکفیر را فراهم آورد.(4) بسیاری از فرقه های خوارج کسی را که مرتکب یکی از گناهان کبیره می شد، حتی اگر از امت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بود، تکفیر می کردند، در مقابل بعضی از مسلمانان نیز، خوارج را تکفیر کردند.(5)

مفهوم تکفیر غیر از اشاره به کافر بودنِ دیگران، دارای ابعاد سیاسی و ایدئولوژیک نیز هست؛ چون امروزه گفتمان تکفیر، دستاویزی برای بیرون راندن افراد از عرصه های مختلف از جمله: دین، سیاست و حتی اقتصاد شده است و رویکردی مبتنی بر دفع دارد و نفوذ و غلبه اش را تحت عناوینی مانند: حزب، تشکیلات سیاسی و پارتی، مذهب، مکتب و غیره تداوم بخشیده است؛ بر این اساس پدیده تکفیر با مبانی توحیدی اندیشه

ص: 288


1- . طریحی، مجمع البحرین، ج3، باب ما اوله الکاف و ابن منظور، لسان العرب، ج5، ذیل واژه کفر.
2- . رضوانی، وهابیان تکفیری، ص 29.
3- . ر.ک: احمد فیّومی، المصباح المنیر و فیروزآبادی، القاموس المحیط، ذیل واژه تکفیر.
4- . ر.ک: طبری، تاریخ طبری، ج 3، ص 250-252؛ ابن اعثم کوفی،کتاب الفتوح، ج 1، ص 15- 16، 23 و سیوطی، تاریخ الخلفاء، ص 69-71.
5- . شهرستانی، الملل و النحل، ج 1، ص 122، 128و شوشتری، الصوارم المهرقه فی نقدالصّواعق المحرقه، ص221.

اسلامی مغایرت دارد.(1)

به همین دلیل است که به نظر رشید رضا صاحب تفسیر المنار، بزرگ ترین گرفتاری مسلمانان در عصر حاضر این است که پیروان فرقه های اسلامی یکدیگر را به فسق و کفر منسوب می دارند، در حالی که کوشش همه آنان این است که در حد امکان به حقیقت دست یابند، و در این راه تلاش لازم را به عمل می آورند و اجتهاد خود را به کار می اندازند، هرچند که احیاناً خطا کنند.(2)

ابن تیمیه، به عنوان رهبر تکفیریان امروزی، قائل است عامل افراط در تکفیر، عمدتاً عدم تمیز بین سنت و بدعت است؛ این که هر فرقه ای گمان می کند، سنت و روش مخالف او، بدعت است، از این رو مخالف خود را محکوم به بدعت و کفر می داند.(3)

از دیدگاه ابن تیمیه هنگامی که دلیلی علیه قرآن و سنت اقامه شود، تکفیر معین صورت گرفته و حکم به شرک او می شود(4) و با توجه به آیه >وَمَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولاً<؛ و ما عذاب کننده نبوده ایم تا وقتی که رسولی بفرستیم»(5) اگر چنین فردی از روی جهل و عدم علم به حقیقت، مرتکب شرک شد، حکم به کفر او نمی شود.(6)

اما وی در جای دیگر معتقد است که اگر فردی با آن چه در کتاب و سنت ثابت است، مخالفت ورزد از چند حالت خارج نیست: یا مجتهدی است که در اجتهادش به خطا رفته و او را مجتهد مخطأ می نامند، یا کافر است یا فاسق و یا عاصی، که بر حسب آن چه شناخته شود، عقاب خواهد شد.(7)

ص: 289


1- . سقاف، سلفی گری وهابی ها چالشی در اندیشه های بنیادین و ریشه های تاریخی، ص128.
2- . رشید رضا، تفسیرالمنار، ج7 ، ص 141.
3- . ابن تیمیه، الإستقامه، ج 1 ، ص 13.
4- . الراشد، ضوابط تکفیر معین عند شیخی الاسلام ابن تیمیه و ابن عبدالوهاب و علماء الدعوه الاصلاحیه، ص 51.
5- . اسراء، آیه 15.
6- . ابن تیمیه، جامع المسایل، ص 151، ج 3.
7- . این تیمیه، مجموع الفتاوی، ص 113.

برای شناخت اقوال ابن تیمیه در تکفیر لازم است مفهوم ارتداد را بشناسیم. ارتداد به معنای تحول(1)

و در شرع به معنای رجوع از اسلام به سوی کفر است.(2)

ارتداد از منظر ابن تیمیه به یکی از این سه شیوه شناخته می شود: 1. قول صریح مسلمان؛ 2. لفظی که اقتضای کفر کند؛ 3. فعلی که متضمن معنای کفر است. در بیان عقوبت مرتد و شخص تکفیرکننده باید گفت مرتد به نص رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یا به اجماع صحابه، کشته خواهد شد و تنها راه نجات او از قتل، توبه است.(3)

ابن تیمیه در باب پرهیز از تکفیر می گوید:

تکفیر از احکام شرعیه و از حقوق خدا و رسولش محسوب می شود و هیچ کسی از مردم حقی در این زمینه ندارد و بر مردم است که واجب بدانند هر آنچه را خدا واجب کرده و حرام بدانند هرآنچه را خدا حرام نموده است.(4)

اما با این وجود، در برخی آثار وی، تکفیر شخص یا گروه و مذاهب خاصی وجود دارد. مهم ترین دلایل او و جریان های تکفیری در ادامه نقد و بررسی می شود.

2. مهم ترین دلایل جریان های تکفیری بر تکفیر شیعه و نقد آن
اشاره

با بررسی های انجام شده شاید بتوان گفت قریب به اتفاق داوری آن ها، طبق شنیدنی هاست و در بیشتر موارد مبتنی بر اندیشه فقهی کلامی صحیح نبوده و بر دلایلی استوار است که منطبق با عقاید و رفتار شیعه نیست.(5) در ادامه به ذکر مهم ترین آن ها می پردازیم:

ص: 290


1- . ابن منظور، لسان العرب، ج3، ص 173.
2- . ابن قدامه، المغنی، ج12، ص264؛ ابن تیمیه، منهج فی مسأله التکفیر، ج1، ص 26.
3- . ماوردی، حکم المرتد فی الحاوی الکبیر، ص 48 و علیش، شرح منه الجلیل علی مختصر العلامه خلیل، ج4 ، ص 466.
4- . ابن تیمیه، منهاج السنه، ج5، ص 92.
5- . رجبی، شیوه های تعامل و هم زیستی پیروان مذاهب اسلامی، ص 290.
الف) غلو

«غُلُّوّ» به معنای افراط و تجاوز از حد و زیاده روی،(1) و چیزی یا کسی را از آن حدی که هست، بالاتر بدانیم.(2) در اصطلاح به مبالغه در حق پیامبران و اولیای الهی و اعتقاد به الوهیت یا ربوبیت آنان اطلاق می شود.(3)

غلات منتسب به شیعه، کسانی اند که با نام شیعه، قائل به جایگاه الوهیت یا نبوت برای ائمه اطهار علیهم السلام هستند.(4)

ابن تیمیه غلو شیعه در ائمه را سبب تکفیرشان دانسته و ادعای عصمت ائمه و تمجید حضرت مهدی عج را توهم و تخیل شیعه می داند. وی با استناد به برخی آیات قرآن (از جمله آیات 65 مریم، 22 و 65 بقره، 68 و 69 فرقان) می گوید: «فقط خدا را پرستش کنید، زیرا تنها او استحقاق پرستش را دارد». وی درباره غلو در مشایخ و بزرگان و صالحین بیان می دارد: «فرد گمان می کند که این بزرگان، وسیله ای بین خدا و انسان هستند و طلب کمک، رزق و غیره از او می کند و یا حتی گاهی بر آن ها سجده می کند و یا بعضی اوقات آن ها را این گونه می خواند: «یا سیدی، إغفرلی و ارحمنی و اجرنی و توکّلت علیک، انت عونی و انت غوثی». این افراد گمان می کنند که این مشایخ واسطه هایی هستند که حوایج خلق را به سوی خدا بالا می برند و خداوند به واسطة این بزرگان، بندگانش را هدایت می کند و روزی می دهد. این از نظر ابن تیمیه همان شرک است.(5)

مورد دیگری که از نظر ابن تیمیه باعث تکفیر فرد می شود «غلو در قبور» است. اعم از قبر نبی، فرد صالح و یا بزرگی و... . با این توضیح که از این قبور حاجت خواسته شود و یا این که بر آن ها سجده شود، که در این موارد نیز لازم است فرد توبه کند وگرنه کشته می شود. از نظر وی این نحو تعامل با قبور، عبادت قبور است که از سنخ عبادت بت هاست و اهل توحید به دور از این نوع عبادت هاست. ابن تیمیه با استناد به

ص: 291


1- . راغب اصفهانی، مفردات الفاظ قرآن، ص 480؛ زبیدی، تاج العروس من جواهر القاموس، ج 10، ص 269؛ طبرسی، مجمع البیان، ص 395.
2- . صالحی نجف آبادی، غلو: درآمدی بر افکار غالیان در دین، ص 19.
3- . ابن منظور، همان، ج 15، ص 132.
4- . بغدادی، الفرق بین الفرق، ص4-6.
5- . ر.ک: ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ص 395 و 126.

روایتی به نقل از عایشه و عبدالله بن عباس آورده است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «خدا لعنت کند یهود و نصاری را که قبور فرزندانشان را مسجد و محل عبادت کردند». هم چنین در بیان واضح تری آمده است که فرمودند: «اَلَّلهُمَّ لا تَجْعَلْ قَبْری وَثَناً».(1)

جریان های تکفیری از این استدلالات ابن تیمیه استفاده و شیعه را متهم به غلو و پرستش قبور کرده و به تکفیر آن ها می پردازند؛ در حالی که شیعه هیچ گاه مانند: یهود و نصاری قبور را پرستش نکرده است و تنها معتقد است که امامان پس از مرگ هم شاهد زندگی و واسطه سعادت آدمی هستند، اما غالیانی که هیچ ارتباطی با شیعیان ندارند، دستاویزی برای دشمنان شیعه پدید آورده اند تا با مطرح کردن عقاید غلات و انتساب آن به شیعه، همگان را از شیعه منزجر کنند، از این رو برخی افراطی های اهل سنت، از جمله: جریان های تکفیری، بدون تحقیق درباره عقاید راستین شیعه، اتهاماتی را که در کتب پیشینیان آمده و مربوط به فرقه انحرافی غالیان است، در کتاب های خود تکرار کرده اند.(2) مطالعه زندگی امامان شیعه علیهم السلام و نحوه برخورد آن بزرگواران با غلات، نشان از نفرت ایشان و پیروان واقعی شان از اهل غلو می باشد.(3) نظر شیعه نیز همواره در طول تاریخ این بوده که غالیان، بدتر از یهود، نصاری، مجوس و حتی مشرکان هستند.(4) اسلام و قرآن محور اصلی اعتقادات تمام مسلمانان است که تخلف از آن را به هیچ وجه جایز نمی دانند، ولی فرد غالی، این اصل محوری را فدای مذهب و تدین را فدای تعصب خود می کند، و به همین دلیل مسلمان نیست.(5)

پاسخ نقض در رد دلیل غلوِّ جریان های تکفیری در تکفیر شیعه، این است که غلو در میان برخی فرقه های اهل سنت نیز وجود دارد.(6) مانند کسانی که قائل به مقامات

ص: 292


1- . ر.ک: بخاری، الصحیح، ج1 ، ص 189 و ج 3 ، ص 43؛ و مسلم، الصحیح، ج2 ، ص 67.
2- . حسینی، غلو در دین، منشاء اختلاف مسلمین، ص 56 و صفری فروشانی، غالیان: کاوشی در جریان ها و برآیندها، ص 316.
3- . نوری، مستدرک الوسایل، ج12، ص 315.
4- . طوسی، اختیار معرفه الرجال، ص300.
5- . سید حسینعلی حسینی، همان، ص 31.
6- . حلی، نقش غلو در انحرافات عقاید و انکار، ص 40 ؛ صالحی نجف آبادی، همان، ص 42 – 47.

فوق انسانی برای برخی از خلفا هستند.(1) برای نمونه در برخی کتاب های اهل سنت با استناد به آیاتی از جمله: سوره بقره: آیه 143؛ سوره آل عمران: آیه110؛ سوره فتح: آیات 29 و 18؛ سوره توبه:آیات 100 و 117، از صحابه به عنوان بهترین امت و شایسته ترین مردم یاد شده است.(2) از جمله گفته شده است: «هرگاه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مشتاق بهشت می شدند، ریش ابوبکر را می بوسیدند»(3)،

یا «هرکس مشتاق بهشت است به ریش ابوبکر نگاه کند.(4)» این باورها نشان از غلو اهل سنت درباره صحابه دارد، اما هیچ گاه شیعه بدین سبب به تکفیر اهل سنت نپرداخته است.

بنابراین این گونه مسائل در بیشتر مذاهب یافت می شود و آنچه اهمیت دارد این است که هیچ مذهبی به صراحت منکر اصول دین نیست و فقط ممکن است برخی عقاید مذهبی ایشان در گذر زمان، به گونه ای از سوی پیروان سایر مذاهب اسلامی تفسیر شود که لوازم عقلی آن ها به معنای انکار اصول دین محسوب شود. چنین ملازماتی باعث تفرقه پیروان مذاهب از یکدیگر می گردد، اما آیا احکام فقهی کفر نیز بر چنین عقایدی که به صراحت، نفی کننده ی اصول دین نیستند، ولی لوازم عقلی آن منافی اصول مذکورند، مترتب می گردد؟ یعنی اگر مجموعه اصول مذهبیِ مذاهب مخالف، دربردارنده انکار صریح اصول دین نبود و فقط شامل عقایدی بود که از دیدگاه مخالفان آنان، ملازم با انکار نبوت و یا توحید یا لازمة شرک است، آیا اعتراف صریح این مذاهب و پیروان آن ها به اصول دین بی اعتبار بوده، و ناهماهنگی مذکور مانع تطبیق اصول دین بر ایشان می شود؟ البته بین موضوعات فقهی اسلام و کفر، رابطه منطقی وجود ندارد و این دو، دارای مفهوم و رابطه ای مستقل اند. در حقیقت لوازم مذهبی دو

ص: 293


1- . صفری فروشانی، همان، ص 36.
2- . سجستانی، سنن ابی داود، ج2، ص179 ؛ بخاری، الصحیح، ج4، ص195، و مسلم، الصحیح، ج7 ، ص188؛ هیثمی، مجمع الزواید، ج9 ص304.
3- . عجلونی، کشف الخفاء، ج 2، ص 419.
4- . ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج 30، ص163 و 125؛ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج 3، ص 193 ؛ ابن جوزی، الموضوعات، ج 1، ص 304 به بعد؛ ابن حجر عسقلانی، لسان المیزان، ج 1، ص 282و ابن حنبل، المسند، ج 4، ص 154.

نوع اند: برخی از آن ها با ضمیمه شدن مبانی خاصی به برخی عقاید مذهبی و یا رفتارهای مخالفان مذهبی، ثابت می شوند که آن مبانی نزد متفکران آن مذهب مردود است و بعضی دیگر از آن ها را، عقل بدون هیچ ضمیمه ای از عقایدِ مذهبی برخی مذاهب، استنباط می کند؛ ولی متفکران آن مذهب این ملازمه عقلی را انکار کرده، می گویند عقل چنین حکمی نمی کند. به عنوان مثال تکفیری ها که شیعه را به دلیلِ بزرگداشت اولیای خدا و طلب از ایشان پس از مرگ و یا تبرک به قبور ایشان، به غلو و در نهایت شرک متهم می کنند، دلیلشان مبتنی بر تعریف خاصی است که از توحید بیان می کنند و عدم امکان ارتباط با ارواح اولیا از دیدگاه ایشان و هم چنین نادیده گرفتن اعتبار احادیثی که مذاهب دیگر، از جمله: شیعه در رفتار خود، به آن استناد می کند؛ و مبانی دیگر که هیچ یک از آن ها مورد قبول شیعه نیست و چنین تلازمی را نمی پذیرد.

در عین حال دلایلی بر نادرستی تمسک به لوازم مذهب و تکفیر دیگران وجود دارد، از جمله این که تمام دلایلی که با اکتفا به اظهار شهادتین و شکل ظاهری آن در مسلمان شدن افراد دلالت دارد و لوازم مذهبی را در اسلام و کفر بی تأثیر می دانند؛ و تنها اظهار انکار اصول دین، می تواند اعتبار اظهار شهادتین را از بین برده، مانع تطبیق اصول دین بر فرد یا مذهب خاص شود. دلیل دیگر در نادرستی این گونه تکفیر، احادیثی است که از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و اهل بیت علیهم السلام نقل شده که فرموده اند: لوازم گفتار و یا رفتار مسلمانان نباید مبنای قضاوت علیه آنان از جهت اسلام و کفر قرار گیرد، بلکه ظواهر گفتار و یا رفتار صریح آنان در این زمینه معیار درست و پسندیده است.(1)

از سوی دیگر مخالفان عقیدتی در فقه، از نظر نوع عقاید مخالفی که دارند، دارای احکامی می باشند که این، از دیدگاه، عرف عبارت از عقایدی است که فرد مخالف به صراحت بیان می کند، نه آن هایی که دیگران با تحلیلات عقلی به وی نسبت می دهند.(2)

ص: 294


1- . حر عاملی، وسائل الشیعه، ج18، ص558 ، ح34887؛ بخاری، الصحیح، ج4، ص19 و ج5، ص10؛ مسلم، الصحیح، ج7، ص168؛ ابن تیمیه، جامع المسائل، ج2، ص379.
2- . سیدحسینی، مدارای بین مذاهب: فقه استدلالی و نظری، ص194 و 203.

برخی از فقهای اهل سنت نیز معتقدند که لازمه عقاید مذهبی، جزئی از مذهب فرد شمرده نمی شود و خدشه به اسلام یا عدالت او نمی زند(1)، تنها در صورتی عقیده فرد به حساب می آید که خود وی تصریح به عقیده به آن کند. معیارِ آشکار یا پوشیده بودن ملازمات عقلی را، عرف و متعارف بین عقلا می شناسند و در چنین شرایطی به خود اجازه نمی دهند که اختلافات مذهبی رایج را در ملازمات عقلی بیّن بدانند.(2)

انکار این اصل از سوی برخی متکلمان یا فقهای معاصر، به دلیل عدم تفکیک شأن فقهی و کلامی از یکدیگر است.(3)

ب) قول تحریف و تأویل

تکفیر شیعیان، ناشی از انتشار تبلیغاتی است که محور اصلی آن اتهام دروغینِ «اعتقاد شیعه به تحریف قرآن» است. این تبلیغات روانی موجب می شود تا جنایت قتل مسلمانانِ شیعه، توجیه و حتی با افتخار از صحنه های آن فیلم برداری شود.

«تحریف» در لغت به معانی دگرگونی، میل، گشتن از چیزی، کرانه و لبه ذکر شده است.(4) تکفیری ها می گویند: شیعیان صحابه را تحریف کنندة قرآن می دانند و صحابه آیاتی را که مربوط به اهل بیت( و دشمنان آنان است، حذف کرده اند؛ پس شیعه اعتقادی به قرآن ندارد و آن را دلیل و حجت نمی داند.(5) آلوسی به صراحت می گوید: «روایات ما در کتب أهل سنت در باب تحریف قرآن، قابل شمارش نیست».(6)

ص: 295


1- . عسقلانی، فتح الباری، ج12، ص298.
2- . ذهبی، سیر اعلام النباء، ج20، ص443.
3- . امین، کشف الإرتیاب فی اِتباع محمد بن عبدالوهاب، ص126.
4- . فراهیدی، کتاب العین، ذیل «حرف»؛ ابن درید، کتاب جمهرة اللغة، ذیل «حرف»؛ جوهری،الصحاح: تاج اللغه و صحاح العربیه، ذیل «حرف»، معرفت، صیانه القرآن من التحریف، ج1، ص13-16.
5- . متقی هندی، کنزالعمال، ج 5، ص 431؛ سیوطی، الدر المنثور، ج 1، ص 106؛ مسلم، الصحیح، ج 8، ص 245؛ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج 7، ص 390؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج 43، ص 10؛ ابن کثیر، التفسیر، ج 1، ص 391 ؛ ابن حجر عسقلانی، لسان المیزان، ج 1، ص 202.
6- . آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج1، ص24.

در رد این دیدگاه شیخ مفید می گوید: «هیچ کلمه و آیه و سوره ای از قرآن کم نشده است».(1) شیخ طوسی نیز در تفسیر خود صراحت دارد بر این که، قرآن موجود در میان مسلمانان، همان قرآن منزَل بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است.(2) علامه حلّی در قرن هفتم و هشتم پناه می برد از امتی که معتقد به تحریف قرآن باشد.(3) برخی از اندیشمندان شیعی داستان تحریف قرآن را خرافی و خیالی دانسته اند، که حقیقت ندارد.(4) امام خمینی(ره) کتاب منزَل بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را همان کتابی می داند که در اختیار مردم است و باور دارد هیچ عاقلی به روایتی که دربارة تحریف قرآن است، توجه نمی کند.(5)

برخی دانشمندان اهل سنت نیز از سر صدق و با توجه به دیدگاه های مقبول نزد علمای شیعه، ساحت شیعه را از اتهام تحریف قرآن مبرّا دانستند.(6) ضمن این که اگر ملاک برای تکفیر، برخی روایات و گفتار افراد باشد، تحریف قرآن از برخی احادیث اهل سنت نیز برداشت می شود، برای نمونه: از عمر و ابی بن کعب و عکرمه روایت شده است که سوره احزاب نزدیک به سوره بقره یا طولانی تر بوده است و در آن، آیه رجم وجود داشته است.(7)

بنابراین در بررسی این دلیلِ تکفیری ها و پاسخ شیعه، درمی یابیم که در برخی اوقات، نقد افراد به لوازم آرای پیروان دیگر مذاهب، موجب تکفیر می شود، در صورتی که صاحب رأی، گاهی این ملازمات را قبول ندارد.(8) بنابراین نباید لوازم مترتّب بر باورهایی که بیان می شود را بر پیروان مذاهب تحمیل کرد. پس ملاک کفر و خروج از

ص: 296


1- . مفید، اوائل المقالات، ص54 -56.
2- . طوسی، التبیان، ج1، ص4.
3- . حلی، اجوبة المسائل المهنائیة، ص121، مسأله13.
4- . خویی، البیان فی تفسیر القرآن، ص295.
5- . خمینی، تهذیب الأصول، ج2، ص165.
6- . دهلوی، اظهار الحق، ج1، ص354.
7- . ابن حنبل، المسند، ج 5، ص132 و حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج 4، ص 359.
8- . میر آقایی، تعدد مذاهب از دیدگاه فقها و اندیشمندان مسلمان، ص 36 ؛ علی آقانوری، امامان شیعه و وحدت اسلامی، ص 21.

اسلام، انکار امر صریح در اسلام است نه انکار ملازم آن؛ و اگر عقیده صریح و عقیده ای که ملازمه عقیده صریح است یکسان دانسته شود آفات و خسارت فراوانی در پی خواهد داشت.(1)

موضوع دیگر تکفیر شیعه، به سبب اعتقاد تکفیری ها به تأویل شیعه در آیات قرآن است. ابن تیمیه در باب تأویل موجود در تفاسیر شیعه، موارد متعددی را متذکر شده است از جمله اینکه شیعه مراد از آیه 67 سوره بقره >إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً<؛ خدا به شما فرمان می دهد که: ماده گاوی را سر ببرید...» را عایشه می داند.(2)

هم چنین بر این باورند که شیعه، بزرگان صحابه را تکفیر می کند. از جمله اقوال شیعه در تکفیر صحابه که به [حضرت] علی علیه السلام نسبت می دهند، این است که ایشان فرمودند: «إن الناس کلهم إرتدوا بعد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم غیر اربعه؛ بعد از رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - جز چهار نفر، همه مرتد شدند».(3) ابن تیمیه در مثالی دیگر، می آورد: «رافضیون در تفسیر آیه >تَبَّتْ یَدا أَبِی لَهَبٍ وَ تَبَّ<(4) می گویند: منظور قرآن: ابوبکر و عمر است. یا در تفسیر آیه 12 سوره توبه: >فَقَاتِلُواْ أَئِمَّةَ الْکُفْرِ< می گویند منظور طلحه و زبیر است. ابن تیمیه معتقد است چون رافضی ها نتوانستند به معنای حقیقی این آیات دست یابند، آنها را به تأویل بردند و به نفع خود تفسیر و سپس مخالفان عقیده خود را تکفیر کردند.(5)

در بررسی این شبهه می توان گفت چنین تفسیر و تأویل هایی در شیعه وجود ندارد؛ ضمن این که ابن تیمیه در مواردی که گذشت معتقد است عملکرد جاهل موجب تکفیر او نمی شود، بنابراین وی می تواند در این گونه موارد، بنا را بر جهل شیعه بگذارد، نه این که به تکفیر شیعه بپردازد.

ص: 297


1- . واعظ زاده خراسانی، عناصر وحدت اسلامی و موانع آن، ص 11.
2- . ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج 13، ص 359.
3- . عامری، السقفیه، ص 92
4- . مسد، آیه 1.
5- . ابن تیمیه، منهجفی مسألة التکفیر، ج2، ص 479.
ج) اهانت به مقدسات

اهانت به مقدسات اهل سنت و سب و لعن بزرگان آنان به وسیله شیعه، از دیگر دلایل تکفیر جریان های تکفیری علیه شیعیان است. «لعن» به معانی طرد، راندن و دوری از رحمت آمده است،(1)

گفته شده اگر لعن از سوی خداوند باشد، به معنای طرد و دورکردن از رحمت و از جانب مردم به معنای نفرین جهت دوری از رحمت الهی و گرفتار شدن به عذاب و عقوبت اخروی است.(2)

«سب» در لغت به معنی دشنام دردناک،(3) چیزی به منظور طرح نقص و ضعف شخصی بیان شود،(4) که شتم و دشنام از او گرفته شده است.(5) در مقایسه این دو واژه، «لعن» از جانب مردم، مایه تنفر و برائت از ملعون می باشد، اما «سب» دشنام و سخن زشتی است که موجب تضعیف می شود. بنابراین ماهیت سب با لعن تفاوت دارد، اگرچه در هر دو، بیزاری و تنفر وجود دارد. در قرآن واژه لَعن از جانب خداوند 37 مرتبه و از جانب مردم یک مرتبه به کار رفته است. بررسی این آیات نشان می دهد که لعن در برخی موارد مشروع است، اما واژه سب در قرآن کریم یک بار به صورت نهی به کار رفته است: >وَلاَ تَسُبُّواْ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ فَیَسُبُّواْ اللّهَ عَدْوًا بِغَیْرِ عِلْمٍ<؛ دشنام ندهید کسانی که غیرخدا را می خوانند - زیرا آنان نیز - ممکن است حضرت حق را از روی دشمنی و بدون علم دشنام دهند».(6)

تکفیرکنندگان بر این باورند از آنجا که شیعه سبّ و طعن درباره صحابه و برخی زنان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم روا می داند، پس کافر است.(7)

هم چنین از نظر ابن تیمیه رافضی ها دچار افراط شدند، چون به صحابه و احادیث آن ها طعنه زده و به همین طریق رسالت را تعطیل

ص: 298


1- . ابن فارس، معجم مقاییس اللغة؛ راغب اصفهانی، مفردات الفاظ قرآن، ص 471؛ طریحی، مجمع البحرین، ج6، ص309)
2- . ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج4، ص255.
3- . راغب اصفهانی، همان، ص 225
4- . طریحی، همان، ج6، ص68.
5- . ابن فارس، همان، ج4، ص330.
6- . انعام، آیه 108.
7- . ابن جوزی، الموضوعات، ج1، ص243؛ ذهبی، میزان الاعتدال و تذکرة الحفاظ، ج1، ص601

کردند.(1)

وی معتقد است شیعه به تکفیر ابی بکر، عمر، عثمان و مهاجرین و انصاری که از اینان تبعیت می کنند، می پردازد؛ هم چنین از نظر او، شیعه رافضی، معتقدانِ عدالت ابوبکر و عمر و مهاجرین و انصار را تکفیر می کند. ابن تیمیه می گوید: «شیعه کفر چنین افرادی را شدیدتر از کفر یهود و نصاری می داند، از این رو نکاح و ذبیحه آن ها را حرام دانسته و آن ها را مرتد می داند».(2)

رهبر تکفیریان امروزی از امام احمد بن حنبل روایتی نقل می کند مبنی بر این که سابّ صحابه اساساً اسلام ندارد و کسی که عثمان را شتم کند، زنادقه می خواند. در روایت دیگری آمده است: کسی که ابابکر، عمر و عایشه را شتم کند، مسلمان نیست.(3)

ابن تیمیه در بیان عقوبت سب و لعن شیعه می گوید: «عده ای معتقدند واجب است تعزیر آن ها و از او خواسته می شود توبه کند، اگر توبه نکرد او را حبس می کنند تا بمیرد یا برگردد»،(4)

اما در رد این دلیل می توان گفت شیعیان هیچ گاه به سب صحابه نپرداخته اند؛ محل نزاع شیعیان و اهل سنت در لعن، این است که اصل لعن، بنا بر تکرار آن در قرآن و روایات، جایز است، اما متعلق لعن؛ یعنی جایزبودن یا نبودن لعن مسلمان و نیز شخص معین، محل نزاع است. در این زمینه به عقیده برخی، لعن افراد جایز نیست.(5) چون ممکن است در پایان عمر توبه کرده باشد و با بخشش الهی از دنیا رفته باشد.(6)

برخی دیگر خلاف این نظر را قائلند، زیرا اولا: میزان، حال کنونی افراد است؛ ثانیا: برخی بر این توهّم اند که لعنت کسی که نام اسلام بر اوست جایز نیست، در حالی که

ص: 299


1- . ابن تیمیه، همان، ج2، ص476.
2- . ابن تیمیه، منهاج السنة، ج7، ص219.
3- . ابن تیمیه، منهج فی مسألة التکفیر، ج2، ص443.
4- . الکائی، شرح اصول اعتقاد اهل سنت و الجماعة، ج4 ، ص 1263؛ ابن بطه عکبری، الإبانة عن شریعة الفرقة الناجیه، ص160-162.
5- . غزالی، احیاء علوم الدین، ج3، ص125
6- . ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج4، ص260.

خداوند در قرآن برخی از مسلمانان را لعن کرده است، مانند کسانی که تهمت به زنان پاک دامن می زنند یا مسلمانانی که ظالم اند.(1)

بنابراین لعن درباره افراد خاص - که گناهشان قطعی است - به معنی بیزاری جستن و ابراز تنفر از گناه وی، نوعی تبری بوده و جایز است،(2) چون همان خدایی که سب را جایز ندانسته (لا تسبوا)، خودش افرادی را در قرآن لعن کرده است.(3)

مسلمانان نیز لعن را به همان معنی که خدا اراده فرموده جایز یا واجب می دانند. و اگر کسی لعن به یکی از گروه هایی که خدا لعن کرده، تجویز نکرد، مخالفت با قرآن کرده و هر کس با قرآن مخالفت نماید، مسلمان نیست.(4)

البته اگر طعن درباره خلفا و صحابه موجب تکفیر باشد، باید حکم کفر عده ای از صحابه را نیز صادر کرد، چنانچه در طول دوران زمام داری معاویه و بنی امیه، بعضی از صحابه به حضرت علی و امام حسن و امام حسین علیهم السلام و عده ای دیگر از صحابه ناسزا می گفتند،(5)

اما درباره اهانت شیعه به عایشه، باید گفت در اصول اعتقادی شیعه به علت نزاهت خاندان وحی، افترا و تهمت به عایشه ناممکن است، اما انتقادهایی بر وی وجود دارد؛ چون عایشه پس از امر خدا به قرارگرفتن در خانه،(6) از خانه اش خارج شد و سوار بر شتر به بصره رفت و لشگری را فرماندهی کرد. شیعه، عایشه را به سبب عمل کردش در جنگ جمل با امیرالمومنین علیه السلام و رفتارش به هنگام دفن امام حسن مجتبی علیه السلام

ص: 300


1- . ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج11، ص22.
2- . علی غضنفری، مبانی تشیع در منابع تسنن، ص175.
3- . انعام، آیه 108؛ احزاب، آیات 66و 68 و57؛ محمد، آیه 25؛ توبه، آیه 67، فتح، آیه 6، بقره، آیات 89 و 158 و 160؛ هود، آیه 18؛ رعد، آیه 25؛ مومن، آیه 55؛ آل عمران، آیه 81؛ قصص، آیه 42؛ اسراء، آیه 60.
4- . زند کرمانی، نشانه های ولایت، ص83.
5- . مسلم، الصحیح، ج5، ص 301-380؛ حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج3، ص 109؛ عسقلانی، الإصابة فی تمیز الصحابة، ج2، ص509؛ مالکی، مبلغ، نه پیامبر، ص51؛ طبری، تاریخ طبری، ج2، ص504؛ بخاری، الصحیح، ج3، ص240.
6- . احزاب، آیه 33.

نکوهش می کند، اما آبروی او محفوظ می باشد.(1) حتی اگر گفته شود که تمام شیعیان به سب و لعن می پردازند، این موجب کفر و خروج آنان از اسلام نمی شود، حداکثر این است که معصیتی کرده اند و عصیان هم باعث تکفیر و قتل آن ها نخواهد شد.(2)

نکته لازم توجه آن است که در برخورد با عقاید پیروان مذاهب، برخی تمام مسائل اصلی و فرعی مطرح در کتب عقاید و فقه را جزء ضروریات اسلام می دانند، در حالی که ضروریات، اصول دینی هستند که باورمندی به آن شرط مسلمانی است. منابع اسلامی و روایات نبوی این اصول را همان اعتقاد به وحدانیت الهی، رستاخیز و نبوت عامه و خاصه می دانند. عقاید غیرضروری، مسائلی است که در آن مجال اختلاف نظر می باشد و اتفاق آرا در این مسائل بین مسلمانان وجود ندارد. بر این اساس مسئله «امامت» نزد امامیه از جمله ضروریات دین اسلام محسوب نمی شود.(3) موضوع دیگری که از ضروریات دین نیست، عدالت صحابه یا همسران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و بعضی از خلفاست؛ بنابراین تکفیر شیعه و سنی در این موارد نابجاست، چون این موارد جزء اصول دین نیست که با عدم پذیرش آن، فرد غیرمسلمان و در نتیجه کافر محسوب شود.

اندیشمندان اهل سنت نیز نسبت کفر را تنها در صورت انکار ضروری دین روا می دانند، از جمله ابن حجر عسقلانی که قائل است کفر در شرع، به معنای انکار چیزی است که از دین اسلام به ضرورت شرعی معلوم است.(4)

تفتازانی، شرط تکفیر را انکار ضروریات دین مانند: حدوث عالم و معاد اعلام کرد و تأکید داشت که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هرگز تفتیش عقاید نمی کرد.(5)

ص: 301


1- . شرف الدین عاملی، الفصول المهمة، ص211.
2- . بی آزار شیرازی، همبستگی مذاهب اسلامی، ص112.
3- . خمینی، کتاب الطهارة، ج3، ص322-441.
4- . عسقلانی، فتح الباری، ج10، ص466؛ ر.ک: مصری، البحر الرائق، ج1، ص601.
5- . تفتازانی، شرح المقاصد، ج5، ص227-228.
د) تقیه

تکفیرکنندگان چون تقیه را نفاق می دانند، شیعه را به جهت اعتقاد به آن، تکفیر می کنند.(1)

ابن تیمیه می گوید: «شیعه دروغگوترین فِرَق امت هستند. نفاق آن ها از همه مردم بیشتر است و به همین خاطر از تقیه بهره می برند و می گویند: «لا ایمان لمن لا تقیه له» و «التقیه دینی و دین آبائی». از این رو شیعه شدیدترین و بیشترین ضرر را برای دین و اهل دین داردند.(2)

درحالی که اگر کسی که به مفاهیم و واژه های قرآنی آشنایی داشته باشد، تفاوت تقیه و نفاق را به خوبی درک می کند. نفاق عبارت از چیزی است که در باطن به آن باور ندارد و در ظاهر به گونه ای اظهار می کند که گویا به آن باور دارد. در صورتی که در تقیه، عقیده باطنی آن ثابت است و در باطن عقیده دارد و ظاهر را به گونه ای نشان می دهد که با مخالفان هماهنگ است. در باطن به خدا عقیده دارد و بر آن ثابت است، ولی در ظاهر و زبان، برای جان و عقیده خودش اظهار موافقت نمی کند. اگر تقیه نفاق باشد، قرآن به مسلمانان توصیه نمی کند که برای حفظ جان و ایمان تقیه کنند: >إِلاَّ أَن تَتَّقُواْ مِنْهُمْ تُقَاةً<؛ «مگر اینکه از آنان به نوعی تقیّه کنید».(3)

روایات شیعه در احادیث متعددی استعمال لفظ تقیه را به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نسبت می دهد. در یکی از آن ها امیرالمؤمنین علیه السلام از قول پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل می کند که ایشان فرموده است: «تقیه از دین خداست و کسی که تقیه نمی کند، دین ندارد».(4)

در روایت دیگری از حضرت نقل شده که فرمود: «ترک کنندة تقیه همانند ترک کنندة نماز است».(5)

مشهور اهل سنت تقیه را فقط در مقابل کافران جایز دانسته، اما در مواردی تحت عنوان اضطرار، اکراه و دروغ مصلحتی، همان روش شیعه را در تقیه انجام می دهند.

ص: 302


1- . قفاری، اصول مذهب الشیعة الامامیة الاثنی عشریة، ج2، ص977.
2- . ابن تیمیه، منهج فی مسألة التکفیر، ص382؛ ر.ک: عیاشی، تفسیر عیاشی، ج2، ص26؛ اربلی، کشف الغمه فی معرفة الأئمة، ص69؛ اشعث کوفی، الشعثیات، ص180.
3- . آل عمران، آیه 28.
4- . مجلسی، بحارالأنوار، ج5، ص413 و 141.
5- . مجلسی، همان، ج 75، ص412.

چنانچه در تاریخ نیز نمونه هایی از تقیه علمای اهل سنت وجود دارد. طبری در وقایع سال 218، در ماجرای تفتیش عقاید به وسیلة مأمون تصریح دارد. گروهی از علمای عصر (به جز احمد بن حنبل و دو تن دیگر) از ترس مأمون که عقیده به حدوث قرآن را عقیده ای رسمی و همگانی ساخته بود، از روی تقیه آن را پذیرفتند.(1) بنابراین آنچه را پایه تکفیر شیعه قرار داده اند، خودشان نیز به آن مبتلا به هستند.

علاوه بر همة دلایل گفته شده، عقیدة کلی تمام مذاهب اسلامی این است که گویندة «لا اله الا الله» جانش مصون و حسابش با خداوند می باشد و دیگران باید بر اساس ظواهر با او برخورد کنند.(2)

بنابراین ریختن خون، آبرو و تصاحب مال مسلمانان بر همدیگر حرام است و جز با اذن خدا و رسول او حلال نمی شود؛ چون اگر قرار باشد ارتکاب هر خطایی از سوی پیروان یک مذهب اسلامی تکفیر همه پیروان آن مذهب را در پی داشته باشد، در این صورت دیگر بر روی کره زمین انسان مسلمانی باقی نمی ماند.(3) خداوند نیز در این زمینه فرموده است: >یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إِذَا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَتَبَیَّنُواْ وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ أَلْقَی إِلَیْکُمُ السَّلاَمَ لَسْتَ مُؤْمِنًا تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا<؛ «ای کسانی که ایمان آورده اید، چون در راه خدا سفر می کنید [خوب] رسیدگی کنید و به کسی که نزد شما [اظهارِ] اسلام می کند مگویید: «تو مؤمن نیستی» [تا بدین بهانه] متاع زندگی دنیا را بجویید»(4)

ابن تیمیه ایمان ظاهری را نشانة مسلمانی می داند: «همانا ایمانی که احکام دنیا بر آن معلّق شده، ایمان ظاهری می باشد که همان اسلام است». وی ایمان به خدا و آخرت و عمل صالح را برای مسلمان بودن، اصل می داند و بیان می کند که گذشتگان ما هم در بسیاری از مسائل اختلاف و اشتباه می کردند و علما اتفاق به عدم تکفیر آن ها دارند.(5)

ص: 303


1- . طبری، تاریخ الطبری، ج8، ص639.
2- . شعرانی، الیواقیت و الجواهر، ج2، ص126.
3- . حسینی طباطبایی، حل الإختلاف بین الشیعة و السنة فی مسألة الإمامة، ص74.
4- . نساء، آیه 94.
5- . ابن تیمیه، مجموعه فتاوی، ج17، ص346.

نکته قابل تأمل در آثار ابن تیمیه، تقبیح او درباره کسی است که دیگران را بدون دلیل تکفیر کند، چنانچه در فتاوای خود صریحاً گفته است: کسی که دیگران را بدون دلیل و حجت شرعی تکفیر کند، مستحق عقوبت شدید است.(1)

نووی نیز معتقد است احدی از اهل قبله، به دلیل گناهی تکفیر نمی شود.(2)

اشعری با بیان این علت که تمام اهل قبله، یک معبود را پرستش می کنند و اختلافات، لفظی است، تکفیرشان را جایز نمی داند.(3) هم چنین گفته شده ابوحنیفه هرگز کسی از اهل قبله را تکفیر نکرد و اختلافات را مایه خروج از اسلام نمی دانست.(4) تقی الدین سبکی، تکفیر مؤمنان را کار مشکلی می دانست، زیرا قائل بود آن کس که در دل ایمان دارد، گروهی که گوینده لااله الااللّه و محمد رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم باشند را تکفیر نمی کند و این کار، گناهی بزرگ است.(5)

در باب تکفیر اهل قبله، ابوحامد الغزالی با تعبیر جالبی اشاره به آن دارد:

مباح داشتن خون و مال نمازگزاران که رو به قبله «لا اله الا الله» می گویند، خطاست و خطای در ترک هزار کافر، ساده تر از خطای ریختن به اندازه یک شاخ حجامت از خون فرد مسلمان است.(6)

شروانی، حتی شهادت کسی که سب و لعن می کند، قابل قبول دانسته و می گوید:

شهادت تمامی اهل بدعت پذیرفته است، حتی کسانی که به صحابه دشنام داده اند، زیرا دشنام دهنده از روی عناد و دشمنی ناسزا نمی گوید، بلکه بر اساس اعتقاد و باوری است که پیدا کرده است.(7)

از دیدگاه ابن حجر عسقلانی نیز باید در حکم به اسلام افراد اکتفا بر اقرار به شهادتین کرد.(8)

اما با این همه، امروزه شاهدیم با وجود اعتراف شیعه به شهادتین و عدم

ص: 304


1- . همو، منهج فی مسألة التکفیر، ص46.
2- . نووی، شرح النووی علی صحیح مسلم، ج1، ص150.
3- . ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج1، ص542.
4- . تفتازانی، شرح المقاصد، ج5، ص227.
5- . شعرانی، همان، ص58.
6- . غزالی، الإقتصاد فی الإعتقاد، ص157.
7- . ابن حزم، الفصل فی الملل و الأهواء و النحل، ج3، ص291
8- . عسقلانی، فتح الباری، ج13، ص367.

انکار ضرورتی از ضروریات دین، جریان های تکفیری حکم به کفر شیعه می دهند و با وارد کردن اتهاماتی که به مهم ترین آنها اشاره شد، به جانشان می افتند.(1)

شاید به همین دلیل است که برخی از چهره های مورد تأیید وهابیت از جمله: آلوسی، قائلند تکفیری ها در تکفیر مخالفان خود، غلو می کنند.(2)

بنابراین تکفیری ها بیشتر مسلمانان را به سبب همراهی نکردن با عقایدشان و مخالفت با آن ها، تکفیر می کنند.(3)

جمع بندی

این جریان ها تلاش دارند به طور گسترده از مفهوم فقهی- کلامی تکفیر، برای توجیه جهاد خود علیه دیگران بهره برداری کرده و بدین ترتیب، بین خودی و غیرخودی مرز قرار دهند. آن ها گمان می کنند همة حق و حقیقت در اختیار آن هاست و آنچه غیر از نظر آنان باشد ناحق و باطل است؛ ازاین رو در نظرهای فقهی مرتبط با جهاد و تکفیر به روشنی جهاد را علیه کفار، منافقان و مشرکان، از جمله شیعه، واجب دانسته و خون آن ها را حلال شمرده اند. اما با رد دلایل جریان های تکفیری، مشخص شد که این گروه، هیچ بهره ای از حقیقت نبرده اند، چنانچه نه با شیعه سازش دارند و نه عقاید اهل سنت را بر می تابند و قرائتی کاملاً متضاد با آموزه های اسلامی در پیش گرفته اند. به این دلیل که جمهور فقیهان و متکلمان اهل سنت قائلند اهل قبله که به شهادتین اقرار دارند تکفیر نمی شوند، مگر این که یکی از ضروریات دین را انکار کند. از این رو تکفیر جریان های تکفیری، کفر اعتقادی و فقهی نیست. بلکه عملکرد تکفیری ها در عصر حاضر و تحلیل های آنان بر جواز شیعه کشی و اظهارات صریح برخی سران تکفیری مبنی بر حقانیت جریان های تکفیری و باطل بودن غیرآنان، توطئة جهان استکبار علیه مسلمانان

ص: 305


1- . رضوانی، اهل بیت از دیدگاه اهل سنت، ص39.
2- . آلوسی، تاریخ نجد، ص38.
3- . دحلان، الدرر السنیة فی الرد علی الوهابیة، ج10 ، ص8 ؛ ابن عبدالوهاب، الصوعق الإلهیة فی الرد علی الوهابیة، ص27.

بوده که امروزه به یک تفنن برای این جریان ها تبدیل شده است، به حدی که تکفیری ها صحنه های شیعه کشی خود را ثبت و ضبط کرده و به عنوان سند افتخار، منتشر می کنند.

«تکفیر» در ابتدا با توجه به جایگاه فقهی- کلامی اش، به منظور دفاع از اسلام به وسیله جریان های تکفیری، مطرح شد، اما در حال حاضر، این جریان ها بیش از هر چیز با انگیزه سیاسی فعالیت می کنند و موجب ارعاب مسلمانان در سراسر دنیا و ایجاد موج اسلام هراسی در جهان شده اند.

آنچه این نوشتار بدان پرداخت بازنمایی اهداف جریان های تکفیری نیست، بلکه نقد و بررسی دلایلی است که انتشار آن، وجود این جریان ها را دچار تزلزل خواهد کرد، دلایلی که ریشة دینی ندارد، چون، بر طبق کتاب و سنت، هیچ دلیل شرعی مبنی بر تکفیر مسلمانی که گوینده «لاإله إلا الله» است، وجود ندارد، بلکه تنها رویکرد سیاسی تکفیری ها منجر به ایجاد این پدیده شده است.

خطر جریان های تکفیری برای جهان اسلام، بر همگان مشخص است، زیرا نه خود تکفیری ها درک درستی از وضعیتی که ایجاد کرده اند دارند و نه غرب به عنوان بخش نرم افزاری و حامی این جریان می تواند به اصلاح امور بپردازد. از این رو اگر جهان اسلام در برابر جریان های تکفیری متحد شده و به مقابلة هماهنگ بپردازند این توطئة استعمار علیه مسلمانان قابل کنترل است.

ص: 306

منابع

1. قرآن کریم

2. ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبة اللّه، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، دارالاحیاء الکتب العربیه، [بی جا، بی تا].

3. ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی بن محمد جوزی، الموضوعات، تحقیق عبدالرحمان محمد عثمان، مکتبة السلفیة، مدینه، 1386ق.

4. ابن بطه عکبری، ابی عبیدالله، الابانه عن شریعه الفرقه الناجیه و مجانب الفرق المذمومه، تحقیق رضا نعسان معطی، دار رایه، 1409ق، [بی جا].

5. ابن تیمیه، احمد، الاستقامه، تحقیق محمد رشاد سالم، نشر جامعه الامام محمد بن سعود الاسلامیه، ریاض 1404ق.

6. --------------- ، جامع المسائل، تحقیق رشیدرضا، دارالکتب العلمیه، بیروت، 2000ق.

7. --------------- ، الفتوی الحمویة الکبری، دارالکتب العلمیه، بیروت، [بی تا].

8. --------------- ، مجموع الفتاوی، دار الوفاء بیروت، 1426ق.

9. --------------- ، مجموعه فتاوی، دارالکلمه الطیبه، قاهره، 1416ق.

10. -------------- ، منهاج السنّه، دارالکتب العلمیه، بیروت، [بی تا].

11. -------------- ، منهج فی مسأله التکفیر، تحقیق عبدالمجید بن سالم بن عبدالله بن مشعبی، دارالاضواء السلف، ریاض، 1418ق.

12. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، لسان المیزان، چاپ دوم: مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، بیروت، [بی تا].

13. ابن حزم، علی ابن احمد، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، دارالجیل، 1416ق، [بی جا].

14. ابن حنبل، احمد بن محمد، المسند، دارالصادر، بیروت، [بی تا].

15. ابن درید، کتاب جمهرة اللغه، ذیل «حرف»، بعلبکی، بیروت، [1987م].

16. ابن عبدالوهاب، سلیمان، ﺍﻟﺼﻮﺍﻋﻖ ﺍﻻﻟﻬﯿﻪ ﻓﯽ ﺍﻟﺮد ﻋﻠﯽ ﺍﻟﻮﻫﺎﺑﯿﻪ، ﻣﻜﺘﺒة ﺣﺮﺍ، 1418ق، [بی جا].

17. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق (تاریخ شام)، تحقیق علی شیری، دارالفکر، 1422ق، [بی جا].

18. ابن فارس، احمد، معجم مقایس اهل اللغة، دار احیا التراث العربی، بیروت، 1422ق.

19. ابن قدامه، ابی محمد عبدالله، المغنی، تحقیق عبدالله الترکی، عبدالوهاب الحلو، هجر، 1410ق، [بی جا].

20. ابن کثیر دمشقی، ابوالفداء اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، تحقیق احمد ابوملحم، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1409ق.

ص: 307

21. ------------------------------------------- ، التفسیر، دارالمعرفة، بیروت، 1412ق.

22. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، داراحیاء التراث العربی، بیروت، 1408ق.

23. ابی الفتح اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه فی معرفه فی معرفه الائمه، تعلیق هاشم رسولی محلاتی، نشر بنی هاشم، قم، 1381.

24. اشعث کوفی، علی محمد، الشعثیات، نینوا، تهران، [بی تا].

25. افضلی، سیدمحمد مهدی، «از مواخات تا تکفیر»، اندیشه ی تقریب، سال دوم، شماره هشتم، 1385.

26. امین، محسن، کشف الأرتیاب فی اتباع محمد بن عبدالوهاب، کتابخانه بزرگ اسلامی، [بی جا، بی تا].

27. آقانوری، علی، امامان شیعه و وحدت اسلامی، دانشگاه ادیان و مذاهب، قم، 1387.

28. آلوسی، محمود بن عبدالله، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، دار الفکر، بیروت، 1414ق.

29. ------------------------- ، تاریخ نجد، مکتبة العربیة، قاهره، 1347ق.

30. بخاری، محمد بن اسماعیل، الصحیح، دارالفکر، بیروت، 1410ق.

31. بغدادی عبد القاهر، ابومنصور، الفرق بین الفرق، ترجمه محمد جواد مشکور، امیر کییر، تهران، 1344.

32. بی آزار شیرازی، عبدالکریم، همبستگی مذاهب اسلامی، چاپ دوم، امیر کبیر، تهران، [بی تا].

33. تفتازانی، مسعود بن عمر، شرح المقاصد، تحقیق دکتر عبدالرحمن عمیره، منشورات شریف رضی، قم 1409ق.

34. جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح: تاج اللغة و صحاح العربیه، چاپ احمد عبدالغفور عطار، قاهره 1376ق.

35. حاکم نیشابوری شافعی، محمد بن عبداللّه، المستدرک علی الصحیحین، تحقیق یوسف مرعشلی، دارالمعرفه، بیروت، 1406ق.

36. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، دارالاحیاء تراث العربی، 1403ق، [بی جا].

37. حسینی، سید حسینعلی، غلو در دین، منشأ اختلاف مسلمین، دارالتفسیر، قم، 1388.

38. حسینی طباطبایی، مصطفی، حل الاختلاف بین الشیعه والسنة فی مسألة الامامة، ترجمه سعد رستم، الاوائل،دمشق، 2002م.

39. حلی، حسن بن یوسف، اجوبه المسائل المهنائیه، مترجم سید محمد تقی موسوی دشتستانی، مجمع ذخائر اسلامی، 1384، [بی جا].

40. حلی، محمد، نقش غلو در انحرافات عقاید و افکار، زائر، قم، 1386ق.

ص: 308

41. خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، تحقیق مصطفی القادر عطا، دارالکتب العلمیه، بیروت 1417ق.

42. خمینی، روح الله، تهذیب الأصول، دار الفکر، قم 1382.

43. ----------------- ، کتاب الطهاره، مطبعة الاداب، 1349، [بی جا].

44. خویی، ابو القاسم، البیان فی تفسیر القرآن، کعبه، تهران 1366.

45. دهلوی، رحمة اللّه بن خلیل الرحمان، اظهارالحق، بیروت، 1993، [بی نا].

46. ذهبی، احمد، میزان الاعتدال و تذکرة الحفاظ، بیروت، [بی نا، بی تا].

47. ذهبی، ابوعبدالله محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، تحقیق شعیب ارناقروط، محمد نعیم عرقوسی، چاپ نهم: الرساله، بیروت 1413ق.

48. الراشد، ابی العلا، ضوابط تکفیر معین عند شیخی الاسلام ابن تیمیه و این عبدالوهاب و علماء الدعوه الاصلاحیه، 1429ق، [بی جا، بی نا].

49. راغب اصفهانی، محمد، مفردات الفاظ القرآن، تحقیق صفوان عدنان داوودی، [بی جا، بی نا، بی تا].

50. رجبی، حسین، شیوه های تعامل و همزیستی پیروان مذاهب اسلامی، آثار نفیس، قم 1388.

51. رضا، محمدرشید، تفسیر المنار، دارالمعرفه، بیروت، 1393.

52. رضوانی، علی اصغر، وهابیان تکفیری، مشعر، تهران، 1390.

53. ------------------- ، اهل بیت از دیدگاه اهل سنت، چاپ دوم: مسجد مقدس جمکران، قم 1385.

54. ------------------- ، شیعه شناسی و پاسخ به شبهات (1)، مشعر، تهران، 1382.

55. زبیدی، محمد مرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، دار مکتبه الحیاه، بیروت، [بی تا].

56. زند کرمانی، محمدباقر، نشانه های ولایت، حجت، اصفهان 1379.

57. زینی دحلان، احمد، الدرر السنیه فی الرد علی الوهابیه، مکتبه الحقیقه، استانبول 1414.

58. سجستانی، حافظ سلیمان، سنن ابن داوود، دارالجیل، بیروت 1408.

59. سقاف، حسن بن علی، سلفی گری وهابی ها چالشی در اندیشه های بنیادین و ریشه های تاریخی، ترجمه حمیدرضا آژیر، بنیاد پژوهش های اسلامی، مشهد 1390.

60. سیوطی، عبدالرحمان بن ابی بکر، تاریخ الخلفاء، بیروت 1394، [بی نا].

61. ------------------------------- ، الدر المنثور، دارالمعرفه، بیروت 1365.

62. سیدحسینی، سید صادق، مدارای بین مذاهب: فقه استدلالی و نظری، بوستان کتاب، قم 1383.

63. شرف الدین عاملی، عبد الحسین، الفصول المهمه فی تألیف الأمه، قسم الإعلام الخارجی الموسسه البعثه، تهران، [بی تا].

64. شعرانی، عبدالوهابین احمد، الیواقیت و الجواهر، مطبعه مصطفی البابی الحلبی و اولاده، مصر 1378.

ص: 309

65. شوشتری، نوراللّه بن شریف الدین، الصّوارم المهرقة فی نقد الصّواعق المحرقة، ارموی، تهران، 1367.

66. شهرستانی، محمدبن عبدالکریم، الملل و النحل، دار المعرفه للطباعه و النشر، بیروت، [بی تا].

67. صالحی نجف آبادی، نعمت اللّه، غلو: درآمدی بر افکار و افکار غالیان در دین، کویر، تهران 1384.

68. صفری فروشانی، نعمت اللّه، غالیان: کاوشی در جریان ها و برآیندها، بنیاد پژوهش های آستان قدس رضوی، مشهد، 1380.

69. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، تحقیق کمیته ای از دانشمندان و محققین و متخصصین، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، بیروت 1415.

70. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، دارالکتاب العلمیه، بیروت 1407.

71. طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، المکتبة المرتضویه، [بی جا، بی تا].

72. طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال (رجال کشی)، مؤسسة آل البیت علیهم السلام ، قم 1404.

73. ----------------------- ، التبیان، تحقیق احمد قیصر عاملی، مکتبة الاعلام الاسلامی، 1409، [بی جا].

74. عامری، سلیم بن قیس کوفی، السقیفه، بیروت، دارالفنون، 1400.

75. عبدالوهاب، محمد، مجموعه مؤلفات، جامعه الامام محمد بن سعود، ریاض، [بی تا].

76. عجلونی، اسماعیل بن محمد، کشف الخفاء، چاپ دوم: دارالکتاب العلمیة، 1408، [بی جا].

77. عسقلانی، احمد بن علی، فتح الباری(شرح صحیح بخاری)، مکتبة العصریه، بیروت 1424.

78. ------------------------ ، الاصابة فی تمییز الصحابه، دار احیاء التراث العربی، بیروت 1328.

79. علیش، محمد، شرح منه الجلیل علی مختصر العلامه خلیل، نشر مکتبه النجاح، لیبی، 1294.

80. عنایت، حمید، سیری در اندیشه سیاسی عرب، امیر کبیر، تهران، 1363.

81. عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر عیاشی، تعلیق هاشم رسولی محلاتی، نشر مکتبه العلمیه الاسلامیه، تهران، [بی تا].

82. غزالی، محمد، احیاء علوم الدین، انتشارات امیرکبیر، تهران 1385.

83. ------------- ، الاقتصاد فی الاعتقاد، دارالکتب العلمیه، 1409، [بی جا]

84. غضنفری، علی، مبانی تشیع در منابع تسنن، اسوه، قم 1388.

85. فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، مخزومی، قم 1405.

86. فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، القاموس المحیط، بیروت 1407 [بی نا].

87. فیّومی، احمد بن محمد، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی، دارالفکر، بیروت، [بی تا].

ص: 310

88. قفاری، محمد، اصول مذهب الشیعة الامامیة الاثنی عشریة، چاپ دوم: دارالرضا، 1418، [بی جا]

89. قفاری، ناصر بن عبدالله بن علی، مسئلة التقریب ین اهل السنة و الشیعه، چاپ پنجم: دارطیبه، ریاض 1418.

90. الکائی، هبه بن حسن طبری، شرح اصول اعتقاد اهل سنت و الجماعه، تحقیق احمد سعد حمدان غامدی، نشر دار طیبه، 1409، [بی جا]

91. کوفی، ابن اعثم، کتاب الفتوح شیری، بیروت 1411.

92. مالکی، حسن بن فرحان، مبلغ، نه پیامبر، مترجم سید یوسف مرتضوی، چاپ دوم: نشر ادیان، قم 1387.

93. ماوردی، علی بن محمد، حکم المرتد فی الحاوی الکبیر، تحقیق ابراهیم بن علی صندقجی، نشر مکتبه المرنی، 1407، [بی جا].

94. مبلغی، احمد، «ویژگی های پدید ه ی تکفیر و موضع سنت نبوی صلی الله علیه و آله و سلم نسبت به آن»، فصلنامه اندیشه تقریب، سال سوم، شماره 12، 1386.

95. متقی هندی، علی بن حسام الدین، کنز العمال، تحقیق شیخ بکری حیانی و شیخ صفوة السقا، مؤسسة الرسالة، بیروت، [بی تا].

96. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، چاپ دوم: مؤسسة الوفاء، بیروت 1403.

97. مسلم، ابن حجاج، الصحیح، دارالفکر، بیروت، [بی تا].

98. مصری، ابن نجیم، البحر الرائق، منشورات دارالکتب العلمیة، بیروت 1405.

99. معرفت، محمدهادی، صیانة القرآن من التحریف، قم 1413، [بی نا].

100. مفید، محمد، اوائل المقالات، دار المفید، بیروت 1414.

101. موثقی، احمد، جنبشهای اسلامی معاصر، سمت، 1389.

102. میر آقایی، سید جلال، تعدد مذاهب از دیدگاه فقها و اندیشمندان مسلمان، مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، تهران 1386.

103. نوری، میرزاحسین، مستدرک الوسائل، مؤسسه آل البیت، قم 1407.

104. نووی، ابوبکر زکریا یحیی بن شرف الدین، شرح النووی علی صحیح مسلم، دار احیاء التراث العربی، بیروت 1392.

105. واعظ زاده خراسانی، محمد، عناصر وحدت اسلامی و موانع آن، کتاب وحدت، وزارت ارشاد اسلامی، تهران، 1362.

106. هیثمی شافعی، علی بن ابی بکر، مجمع الزواید، دارالکتاب العلمی، بیروت 1408.

ص: 311

ص: 312

بخش سوم: جریان های افراطی و تکفیری و پیامدهای سیاسی آن

اشاره

ص: 313

ص: 314

ماهیت و چیستی سلفی گری جدید و پی آمدهای سیاسی آن بر جمهوری اسلامی ایران / دکتر رضا خراسانی

اشاره

دکتر رضا خراسانی(1)

چکیده

تحولات بیداری اسلامی و رقابت های منطقه ای ازیک سو و افزایش نفوذ جمهوری اسلامی در منطقه وجهان - به دلیل ظرفیت های قدرت نرم آن و نیز توافقات اخیر با 1+5 - از سوی دیگر، موجب نگرانی برخی کشورهای غربی و عرب منطقه، بویژه جریان های سلفی گردیده وجمهوری اسلامی را با چالش ها و تهدیدهای جدیدی رو به رو کرده است. در این میان جریان های سلفی گری جدید، که با حمایت برخی قدرت های بزرگ و برخی شیخ نشین های عربِ منطقه به صورت آشکار و پنهان این تهدیدات را رهبری می کنند، به دلیل برخی ظرفیت های خود ساخته مذهبی و نیز سوء برداشت ها از برخی آموزه های دینی، مثل جهاد و نیز گستره فرا ملی این جریان ها از اهمیت خاصی برخوردار است. چرا که جریان سلفی گری جدید به جای مبارزه با فرهنگ و تمدن غرب (عدو البعید) به مبارزه با برخی از فِرَق اسلامی و در رأس آن شیعه و جمهوری اسلامی (عدوالقریب) پرداخته است. از این رو شناخت این جریان ها، تهدیدات و پی آمد های سیاسی آن و نیز بایسته های جمهوری اسلامی در قبال سلفیزم در شرایط حساس کنونی اهمیت دارد. این نوشتار، نخست با بررسی مفهومی سلفی گری وگونه شناسی آن، سلفی گری جدید را معرفی و مختصات سیاسی

ص: 315


1- عضو هیئت علمی گروه علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی

آن را ترسیم کرده، سپس پی آمدهای سیاسی آن بر جمهوری اسلامی بررسی و در پایان بایسته های جمهوری اسلامی در مقابله ومهار این جریان را به اختصار تحلیل می کند.

کلیدواژگان: سلفی گری، سلفی گری جدید، بیداری اسلامی، امنیت ملی، اسلام سیاسی، هرمنوتیک.

مقدمه

جهان اسلام در دوره معاصر شرایط جدیدی را تجربه می کند که بر آیند تحولات درونی وبیرونی سرزمین های اسلامی است. از سویی با هجمه اندیشه ها وارزش های غرب و نیز حضورشان در ممالک اسلامی مواجه است، از سوی دیگر از اندیشه ها و تفسیر های رادیکال از اسلام و خشونت های معطوف به آن رنج می برد. پی آمد این مهم، از یک طرف موج جدید اسلام هراسی در غرب و ازجانب دیگر ایران هراسی و فعالیت مجدد جریان های سلفی و افراطی در کشور های اسلامی است. آنچه اهمیت موضوع را دوچندان می کند همراهی استراتژیک غرب با برخی جریان های رادیکال سلفی است که این مسئله، بر ابهام موضوع می افزاید، چون دنیای غرب از سویی مهم ترین هدف استراتژیک خود را مبارزه با تروریسم در جهان معرفی کرده و از سوی دیگر رفتارهای عملی آن ها نشان از همراهی با گروه های سلفی افراطی و تروریستی دارد. این رفتار دوگانه پی آمدهایی برای جمهوری اسلامی خواهد داشت. بررسی برخی تهدیدات بالقوه فرا روی جمهوری اسلامی، می تواند در آگاهی بخشی به دستگاه های اجرایی کمک کرده و از تبدیل شدن آن به تهدید بالفعل جلوگیری نماید. بنابراین شناخت جریان های سلفی جدید و مناسبات روابطش با غرب و تحلیل پی آمدهای سیاسی آن بر جمهوری اسلامی می بایست در کانون توجه مسئولان قرار گیرد. نوشته حاضر می کوشد بخشی از این مسائل را بررسی کند و بر این فرض استوار است که فهم رفتار و عملکرد سلفی گری در دوره کنونی نشان از تحولی در اندیشه و عمل آنان داشته و پیوند محکمی با قدرت سیاسی دارد. از این رو دگرگونی در ماهیت نظام سیاسی نزد آنان، در

ص: 316

دوره اخیر، موجب ساخت سلفی گری جدید شده است؛ بدین معنا که این جریان ها بر خلاف برخی جریان های سلفی قدیم به سیاست روی آورده و تنها راه اصلاح شرایط کنونی در کشورهای اسلامی و جهان به سمت جامعه آرمانی و سلفی خود را، فقط از مسیر دست یابی به قدرت سیاسی، از طریق سازوکار جهاد می داند. بدین منظور، نخست به کمک روش هرمنوتیکی فهم دقیق تری از سلفی گری جدید مطرح وبه مختصاتش آن اشاره می شود؛ سپس پی آمدهای سیاسی آن بر جمهوری اسلامی ایران بررسی می شود. زیرا دانستن بسامد اندیشه و مختصات آن می تواند در تصمیم سازی ها وتصمیم گیری ها در جمهوری اسلامی، موثر باشد.

1. روش

فهم سویه های ذهنی جریان سلفی گری جدید و زمینه های اجتماعی وسیاسی آن، شناخت این جریان رادیکال را آسان می کند. بدین سان نخستین مسئله برای مدیران سیاسی ایران، فهم صحیح اندیشه سلفی گری جدید است؛ زیرا بدون شناخت صحیح، آسیب ها و پی آمد های سیاسی را به دنبال خواهد داشت. بدین منظور می توان از روش های تفسیری (هرمنوتیکی) که اساساً معنا کاو هستند، برای فهم بهتر این جریان استفاده کرد.

در این نوشته جریان سلفی جدید را به مثابه «متن» در نظر گرفته، سپس از این زاویه به کمک یکی از گرایش های هرمنوتیکی- هرمنوتیک انتقادی- به شناخت بهتری دست یافته و بعد از فهم مختصات این جریان، پی آمدهای سیاسی آن بر جمهوری اسلامی به اختصار بررسی می شود.

علم هرمنوتیک تعاریف متعدد وگاه متمایزی از آن شده است. ازمنظر پل ریکور هرمنوتیک، نظریه عمل فهم است در جریان روابطش با تفسیر متون،(1) به عبارت دیگر

ص: 317


1- .Paul Ricoeur, the task of Hermeneutics, in Heidegger and modern philosophy, p 141-160.

هرمنوتیک تلاشی برای فهم کلیت متن است.(1) یعنی هرمنوتیک می کوشد فهم روشنی از متون بیان کند. این متن می تواند به صورت مکتوب و غیر مکتوب در امور مقدس، ادبی، حقوقی، سیاسی و یا حتی یک کنش انسانی باشد. از این رو، برای فهم پدیده های سیاسی و اجتماعی، باید به شکل معنا داری در قالب متن ظاهر شوند.

هرمنوتیک انتقادی محصول نظریات یورگن هابرماس (متولد 1929م.)، متفکر آلمانی، انتقاداتش به هرمنوتیک گادامر است. وی در چارچوب مکتب انتقادی فرانکفورت و متعلق به نسل دومِ این مکتب است. این مکتب از موثر ترین مکاتب فلسفی - اجتماعی در قرن بیستم به شمار می آید. هابرماس از منظری جامعه شناسانه به هرمنوتیک توجه می کند.(2) تلاش های او منجر به پیدایش شاخه ای از هرمنوتیک، موسوم به هرمنوتیک انتقادی، شد. یکی از نشانه ها ی هرمنوتیک انتقادیِ هابرماس، تردید در دعاوی موجود در اثر یک مؤلف، یا در سنتی که شخص و یا گروه بر آن تأکید می کنند، می باشد.

از منظر این شاخه از هرمنوتیک، تجربه حقایق نیمه راست، تبلیغات، تحریف و سرکوب اندیشه، ممیزی و غیره دلیل مناسبی علیه پذیرش بی چون و چرای دعاوی حقیقت و صدق در یک متن است.(3) بدین سان به نظر می رسد هرمنوتیک انتقادی نه مانند هرمنوتیکِ روشی، صرفاً به معرفت شناسی و روش شناسی می پردازد و نه مانند هرمنوتیک فلسفی به هستی شناسی و پدیدارشناسی، بلکه بیشتر به آزادی و رهایی انسان های تحت سلطه می اندیشد و بر گفت وگوی میان افراد و ایجاد ارتباط و تفاهم در جامعه تأکید می ورزد.

یکی دیگر از مشخصه های بارز این مکتب، توجه به نقش ایدئولوژی در شکل گیری باورها و ارزش های بشر است.(4)

هابرماس با تکیه بر نقد ایدئولوژی وارد مباحثه با

ص: 318


1- . جهانگیر معینی علمداری، روش شناسی علوم سیاسی، ص 182.
2- . محمد ریخته گران، منطق و مبحث علم هرمنوتیک، ص 216.
3- . ژوزف بلایشر، گزیده هرمنوتیک معاصر، ترجمه سعید جهانگیری، ص 79.
4- . جهانگیر مسعودی، هرمنوتیک و نواندیشی دینی، ص 196.

گروهی از صاحبان مکتب فکری جدید، همچون گادامر شد. هرچند نقد ایدئولوژی یکی از مؤلفه ها ی این دستگاه فکری است و جنبه های دیگری نیز وجود دارد، اما دراین نوشته تنها از این مؤلفه، استفاده می شود. زیرا به عقیده آن ها نقد ایدئولوژی عمده ترین عامل در فرایند رهایی از سلطه محسوب می شود.(1)

از نظر هابرماس بشر امروز آن چنان در حیات اجتماعی، تحت سیطره اخبار دروغین قرار دارد که اصلاً آزادی خود را از دست داده و آنچه که با عنوان وجدان یا آگاهی از آن تعبیر می کنند در حقیقت وجدان و آگاهی کاذب است که از راه فریب تبلیغات تحریف یافته، به دست آمده است. یقین او درباره امور مختلف نیز امری موهوم است و فهم او از دیگران و ارتباط او با آن ها از پای بست ویران است. هرمنوتیک انتقادی در صدد است تا عوامل این وضع را باز نماید.(2) بدین سان هابرماس به دنبال عقلانیت راستین و عاری از تأثیرات تحریف کننده ایدئولوژی است. او قصد دارد تا از طریق نظریه انتقادی به این هدف دست یابد. او مدعی است که هدف از هر گفتاری رسیدن به اجماع است، و شرایطی را که در آن، این هدف به شکل آزادانه دنبال می شود «وضعیت ایده آل گفتار» می نامد. این اجماع از آن جایی که عاری از عوامل زور و تحریف و ایدئولوژیک است، یک اجماع عقلانی است و برای رسیدن به آن باید از ارتباطات تحریف شده ای که روابط قدرت به وجود می آورند یا به عبارت دیگر از تمامی صورت های شبیه به ایدئولوژی، اجبار و زور، اجتناب کرد.(3)

هابرماس در کتاب نظریه کنش ارتباطی، در جامعه دو حیطه را از یکدیگر تمیز می دهد: نظام و زیستجهان. از نظر او «نظام» که بر طبق عقلانیت معطوف به هدف یا عقلانیت ابزاری عمل می کند، همواره در جامعه ای نابرابر و متکی بر زور و قدرت، گرایش دارد که زیستجهان را که محل رسیدن به تفاهم بر مبنای گفت وگوی آزاد

ص: 319


1- . تامس برتون باتامور، مکتب فرانکفورت، ترجمه حسینعلی نوذری، ص 29.
2- . محمد ریخته گران، منطق و مبحث علم هرمنوتیک، ص 220.
3- . ایون شرت، فلسفه علوم اجتماعی قاره ای، ترجمه هادی جلیلی، ص 303.

است به استعمار خود درآورد. وی برای رسیدن به چنین اجماعی چهار نوع ملاک را از هم جدا می کند و عقیده دارد که ارتباط افراد در زندگی روزمره را می توان از حیث رسیدن به تفاهم یا سوء تفاهم، با آن ملاک ها سنجید. این چهار ملاک عبارتند از:

الف) جملات فهمیدنی باشند. ب) محتوای جملات حقیقت داشته باشد. ج) گویندگان صادق باشند. د) کنش گفتاری به شکل درستی ادا شود؛(1) به عبارت دیگر برای استفاده از مفهوم متن برای کنش های معنا دار، چهار ملاک وجود دارد:

1. نحوه عمل شخص یا گروه باید تثبیت شده باشد. به طوری که به توان به این رفتار به طور مشخص اشاره عینی برای آن قائل شد.

2. همان طور که متن از مؤلف فاصله می گیرد و سپس به موضوع مطالعه تبدیل می شود، عمل سیاسی نیز باید از عاملان سیاسی فاصله و پیامد های سیاسی خاص خود را داشته باشد. به این ترتیب، استقلالی برای کنش ها ایجاد می شود.

3. یک کنش معنادار، هنگامی به صورت متن در می آید که آن قدر اهمیت داشته باشد که تنها در ارتباط با شرایط بی واسطه و اولیه تکوین آن مطرح نشود؛ بلکه در چارچوب های اجتماعی نیز بگنجد.

4. عمل سیاسی و اجتماعی زمانی یک متن است، که بتواند طیف وسیعی از مخاطبان را شامل شود. در این صورت، معنا در حال تعلیق قرار می گیرد، زیرا کنش های انسانی همانند یک اثر گشوده است و با ارجاع های جدید، می توان معناهای جدیدی را به آن نسبت داد. در این وضعیت زمینه های سیاسی اهمیت فراوان دارد. این موضوع با ویژگی برساختگی معنای سیاسی پیوند تنگاتنگی دارد.(2)

بدین سان هرمنوتیک انتقادی، تلاش می کند علاوه بر نقد محتوای متن، ایدئولوژی حاکم بر متن را نیز بارویکردی انتقادی بررسی کند. به کمک این روش می توان تا حدی نشان داد که چگونه فهم سلفی گری جدید از متون دینی به مثابه یک ایدئولوژی،

ص: 320


1- . نقی آزاد ارمکی، «هرمنوتیک: بازسازی یا گفتگو»، نامه علوم اجتماعی، پاییز 82، شماره 21، ص 110-111.
2- . جهانگیر معینی علمداری، روش شناسی علوم سیاسی، ص 185.

فهمی ناقص و بر اساس منافع مسلک وجریان آنان است. براساس این روش جریان سلفی گری جدید، به مثابه یک متن تلقی می شود. و با رویکردی انتقادی بررسی می شود که چگونه در شرایط کنونی، فهم خاصی از اسلام، به مثابه ایدئولوژی این جریان قرار گرفته وچه برداشتی از امر سیاسی دارند. از آن جا که این جریان، محصول تحولات سیاسی و فرهنگی دوره معاصر است، با فرض متن بودن آن، می توان ابعاد مختلف روابط اجتماعی و سیاسی اش را فهمید. هرمنوتیک انتقادی این زاویه دید را به ما می دهد تا فهمی دقیق تر از این پدیده به دست آورده و پیامدهای آن واقعی تر تحلیل شود.

2. ماهیت و فهم مختصات سلفی گری جدید

بر اساس چارچوب نظری، ابتدا این مسئله بررسی می شود که آیا در طول تاریخ، عمل سیاسی ای در چارچوب اندیشه سلفی صورت گرفته است یا خیر؟، تا بتوان آن را به صورت یک امر تثبیت شده و واقعی به حساب آورد. برای این منظور اشاره مختصری به مفهوم سلفی گری ونحوه ظهورش لازم به نظر می رسد.

سلفی گری ازجمله مفاهیمی است که سیر تطوری در حوزه اندیشه به ویژه در چارچوب اندیشه اهل سنت وتحولی در ساحت عمل به همراه داشته است. از این رو نیازمند تحلیل مفهومی است تا از خلال آن، سلفی گری جدید و جریان های معطوف به آن، شناخته و تاثیراتش بر جمهوری اسلامی ایران تحلیل گردد.

با آغاز قرن دوم هجری که با تدوین تمدن اسلامی همراه بود، عصر جهاد و جهادگرایی در گسترش اسلام به پایان رسیده و زمان شکل دهی به ساختارهای اجتماعی بود. از سویی جامعه اسلامی نیز با توجه به گسترش آن، با تنوع قومی و زبانی مواجه شده، که در نتیجه به پیچیدگی آن می افزود. از این رو اسلام ساده صدر اسلام (عصر تکوین) پاسخ گوی نیاز های جامعه نبود.(1) مسلمانان به تدریج از اندیشه ها و

ص: 321


1- . محمد عابد الجابری، العقل السیاسی، ص 2- 6.

تجربه سایر سرزمین ها، همچون ایران، یونان، روم و...در ساختارهای اجتماعی و سیاسی استفاده کردند که این مسئله پیامدهایی به دنبال داشت. از دیدگاه سلفی ها به دلایل مختلف، بین اسلام اصیل و سلف با ویژگی های آن مقطع از تاریخ، فاصله به وجود آمد. در این شرایط اندیشه ها وجریاناتی ظاهر شدند که خواهان بازگشت به دوران سلف بودند. آن ها معتقد بودند که اسلام از مسیر اصلیش منحرف شده و باید به دوران صدر اسلام بر گشت. به نظر آن ها، اسلام قابل فهم برای همه است، آنچه مهم است عمل به اسلام است. بدین ترتیب سلفی گرایی واندیشه های آنان در سرزمین های اسلامی شکل گرفت و در دوره های مختلف، فراز و فرودی داشته است. براین اساس می توان گفت مذهب سلف عبارت است از: بازگشت به عقاید صحابه، تابعین، تابعینِ تابعین؛ به طوری که اجتهادات آن ها در اصول و فروع، الگو برای دیگران است و خروج از آن جایز نیست و تمسک به صحابه و دعوت به سویشان به عنوان مظهر دین حق واجب است.(1)

به طور کلی به علمای اسلامی در سه قرن نخست هجری و گاهی از نخستین تابعان به «سلف صالح» تعبیر می شود.

سلفی نیز منسوب به سلف است؛ سلفی به کسی اطلاق می شود که خودش یا دیگری او را به جماعت پیشینیان نسبت می دهد. بدین سان مقصود از سلفیه کسانی هستند که در قرن چهارم هجری متأثر از احمد بن حنبل ظاهر شدند، کسی که عقیده سلف را زنده کرد. آن گاه در قرن هفتم هجری ابن تیمیه آن را احیا کرد و شدیداً مردم را به این روش دعوت کرد و با اضافه کردن مسائلی، مردم عصرش را به تفکر واداشت. سپس در قرن دوازدهم هجری آرای او در جزیرة العرب به وسیله محمد بن عبدالوهاب تداوم و با قدرت سیاسی همراه شد و فصل جدیدی در اندیشه اهل سنت پدید آورد. در دوره اخیر نیز تحولات جهانی و منطقه ای و نیز وقوع انقلاب ها در کشورهای عربی موجب فعالیت مجدد جریان های سلفی شده است. سلفی گرایی جدید محصول این تحولات است که ویژگی های خود را دارد.

ص: 322


1- . محمد سعید رمضان البوطی، السلفیه، ص 11.

بدین ترتیب سلفی گری پدیده ای نوظهور نیست و در طول تاریخ با فراز و نشیب همراه بوده است، اما در دوره معاصر با توجه به تحولات سیاسی - فرهنگی در سرزمین های اسلامی، این جریان نیز بیشتر جنبه سیاسی پیدا کرده است، به طوری که به مثابه ایدئولوژی برخی گروه های تکفیری جدید مورد استفاده قرار گرفته است. بنابر این در وضعیت کنونی، سلفی گری امری است که وجود دارد و عمل سیاسی انجام می دهد. از این رو کنش های سیاسی آنان قابل تفسیر است، اما تحولات میدانی از ظهور جریان های سلفی جدید تاکنون، حکایت از این دارد که این جریان هنوز مستقر نشده و وجود پارادوکس هایی در اندیشه و عمل سیاسی شان، تحلیل را دشوار می کند. زیرا هنوز برنامه عمل راهبردی مانفیست روشنی که توأم با تناقض نباشد، مشخص نشده است.

حال با توجه به ملاک دوم و سوم فهم کنش ها، تلاش می شود با توجه به رفتارها و مواضع سیاسی سلفی گرایان جدید در عرصه میدانی، مختصات این جریان فهم و بیان گردد.

3. فهم مختصات سلفی گری جدید
3-1. پیوند با سیاست و تلاش برای کسب قدرت سیاسی

سلفی گری جدید اهداف و مباحث اعتقادی را از طریق دست یابی به قدرت و ورود به حوزه سیاست دنبال می کند. تا جایی که سیاست اولویت یافته و مباحث اعتقادی ابزاری در خدمت سیاست تلقی می گردد. بدین ترتیب سلفی گری جدید نه به عنوان یک مکتب فکری خاص با اصول و فروع عقیدتی، بلکه به شکل یک جریان گذشته گرای منحط فکری با یک ساختار سیاسی ویژه شناخته می شود. از این منظر سلفی گری جدید در عین داشتن اهداف مذهبی، هدف اصلی خود را دست یابی به قدرت سیاسی می داند.جریان های تکفیری مانند سروری ها در سوریه از این قسم به حساب می آیند. هرچند جریان های سلفی به دلیل تنوعشان متفاوتند، اما جریانات سلفی گری جدید پیوند وثیقی با سیاست و قدرت پیدا کرده اند؛ برای نمونه سلفی های

ص: 323

عربستان با یمن، کویت، مصر، سودان، الجزایر و تونس، تفاوت دارند. سلفی های عربستان سعودی که اصالتاً اهل نجد هستند، وهابی می باشند و از روایت های «ابن حنبل» و «ابن جوزیه» پیروی کرد. و رادیکال هستند. این ها دخالت در امور سیاسی را حرام، ورود به انتخابات پارلمانی را شِرک و نشستن روی صندلی پارلمانی را معصیت الهی می دانند، از نظر فقهی متأثر از فقه جامیه اند که درباره مسایل سیاسی سکوت کرده و با سلطان همکاری می کنند در حالی که سلفی های خارج از عربستان، به خاطر رویارویی با جمهوری اسلامی ایران و پیروان اهل بیت علیهم السلام و نیز در برخی موارد با غرب درباره برخی اصول تجدید نظر کرده اند؛ ازجمله ورود به میدان های سیاسی درحالی که آن ها ورود به انتخابات ریاست جمهوری و پارلمان، مبارزه های سیاسی و تشکیل حزب را جزو محرمات می دانستند، امروز این امور را حلال می شمارند، تا از این مسیر به اهداف دینی واعتقادی خود برسند.

در حال حاضر احتمالاً به صورت ضمنی، یک رقابت مذهبی و سیاسی بین سلفی های سعودی و سلفی های خارج از عربستان وجود دارد. در واقع سلفی های عربستان، به دلیل عدم پشتیبانی آل سعود، محدودند، در حالی که سلفی های خارج از عربستان که از همین کشور نشأت گرفته اند، امکانات مختلف و ارتباطات بین المللی دارند. اکنون درگیری های نسبی و مخفی بین آل سعود و وهابی های عربستان وجود دارد. از نظر سیاسی به نظر می رسد سلفی های کویت نسبت به سلفی های منطقه، سیاسی تر ند و در عرصه سیاسی حضور جدی دارند، زیرا از آزادی نسبی و تا حدودی آزادی بیان و مطبوعات برخوردار بوده و در انتخابات هم شرکت می کنند. ورود آن ها به پارلمان، باعث رشد نسبی سیاسی شان شده است و بدین ترتیب در منطقه خلیج فارس وخاورمیانه، نسبت به سایر سلفی ها موثر ترند، گاه در مسائل بین المللی نیز وارد می شوند؛ برای نمونه اولین گروهی که از اعتراض های سوریه پشتیبانی کرد، سلفی های کویت بودند که این موضوع را در پارلمان مطرح کرده و با این که در اقلیت بودند، به نخست وزیر فشار آورده تا واکنش نشان دهد و در نهایت، عامل سقوط وی شدند. در

ص: 324

واقع آن ها از دولت انتقاد می کردند که چرا آشکارا وارد مسائل منطقه ای نمی شود، زیرا دولت کویت محافظه کارانه با مسئله سوریه و بحرین برخورد می کرد، و در این زمینه روابط خوبی با جمهوری اسلامی ایران داشت. از این رو سلفی های کویت، که رهبرشان آقای «ولید طباطبایی» بود، با کمک عربستان سعودی تحرکات گسترده ای انجام دادند و منجر به سقوط دولت در کویت شدند؟

بنابراین سلفی های جدید اغلب سیاست را به مثابه ابزار برای دست یابی به اهداف قلمداد کرده و در نتیجه کسب قدرت سیاسی را مقدمه تحقق آرمان ها می دانند. با این وجود از کشوری به کشور دیگر، در اندیشه و عمل متفاوتند، اما در اهداف تا حدود زیادی وحدت دارند و به نظر می رسد مهم ترین هدفشان تضعیف قدرت شیعیان در منطقه، به ویژه جمهوری اسلامی است.

3-2. همکاری با دولت ها و نظام های سلطانی
اشاره

از آن جا که جریان های سلفی گوناگون و متعددند، این تنوع متأثر از اندیشه های فقهی آنان در دوره کنونی است، زیرا برخی از جریان های فقهی با دولت ها تعاملاتی دارند و از مواضع سیاسی آن ها حمایت فقهی می کنند؛ از این رو به برخی از این رویکرد های جدید فقهی اشاره کرده و مناسباتشان آن با جریان های سلفی بررسی می گردد.

3-2-1. جریان فقهی سروری (سروریه)

این جریان تابع اندیشه های فردی به نام «محمد سرور زین العابدین» سوری است. و تلاش می کند بین اندیشه های سید قطب و مودودی از یک طرف و اندیشه های محمد بن عبدالوهاب جمع نماید. این جریان بر این عقیده اند که از حاکمان مشهور باید اطاعت کرد، البته این اندیشه مربوط به زمانی است که فضای جامعه بحرانی نباشد، در غیر این صورت، مستعد افراط گرایی در اندیشه و عمل هستند؛ بدین معنا که استعداد جهادی دارند و در مقابل حاکم و سیاست هایش می ایستند. این جریان در حال حاضر در سوریه فعال است و در برخی کشورهای عربی مثل: کویت و عربستان استعداد رشد

ص: 325

دارد. بدین ترتیب برخی از سلفی های جدید که پیوندی با سیاست پیدا کردند متأثر از این رویکرد های جدید فقهی اند.(1)

نکته مهم در شناخت این جریان این است که یکی از جریان های قوی در منطقه محسوب می شود و استعداد گسترش به مناطق مرزی ایران را دارد، زیرا یکی از مختصات فکری و عملی آن ها، توجه به مسائل درون کشورهای اسلامی است که گاهی از آن به «عدوالقریب» اسم می برند که احتمالاً منازعه با تفکر شیعه و نظام های شیعی، از جمله جمهوری اسلامی ایران در کانون توجه شان است؛ برخلاف برخی جریان های جهادی، مثل القاعده که متوجه غرب هستند.

3-2-2. جریان فقهی جامی (جامیه)

این جریان متأثر از اندیشه های محمد امان بن علی جامی (1349- 1416ق) است. وی شاگرد (بن باز) و از شخصیت های بارز سلفی در دانشگاه اسلامی مدینه بوده و نقش مهمی در ترویج سلفی گری و نیز در توجیه سیاست های ملی و فراملی عربستان سعودی داشته است. جامی در کتاب العقیدة الاسلامیه و تاریخها بر این عقیده است که دانشگاه های اسلامی مدینه و دانشگاه امام محمد بن سعود در ریاض در انتشار اندیشه سلفی گری در مناطق مختلف جهان، مثل شرق آسیا، قاره هند و مناطق دور افریقا و در بسیاری از کشورهای عربی فعال است.(2) ایشان پیوند وثیقی با نظام سیاسی حاکم بر عربستان دارد. خودش را تا حدی غیر سیاسی می داند، اما اندیشه اطاعت از حاکم وضرورت تبعیت از تشخیص مصالحی که حاکم دارد، را مطرح می کند، از این رو با نظام حاکم بر عربستان مرتبط است، و از سیاست های عربستان در داخل وخارج حمایت مذهبی کرده است.

این رویکرد فقهی به سبب اولویتی که برای تشخیص حاکمان در مسائل سیاسی قائل است و از سیاست هایشان حمایت می کند می تواند مورد استفاده کشورهای امیر نشین

ص: 326


1- . داود فیرحی، روزنامه جمهوری اسلامی، ص 17 و 4، تاریخ 1392.
2- . محمد امان جامی، العقیدة الاسلامیة وتاریخها، ص 146.

خلیج فارس قرار گیرد؛ از این رو از سیاست های ضد ایرانی حاکمان عرب سنی حمایت می کنند. برای نمونه از سیاست های رسمی عربستان در منطقه به ویژه در مناقشات میدانی، که گاه با منافع ایران در تزاحم است، حمایت می کند. نکته مهم درباره سلفی های جدید این است که وقتی آن ها وارد سیاست نمی شوند، کاملاً تحت فرمان دولت مردان دیکتاتور هستند. در مصر، عربستان و کشورهای دیگر این موضوع قابل مشاهده است. در واقع سلفی ها معمولاً با نظام های سلطانی در دوره کنونی روابط خوبی دارند. آن ها اگر منافعشان تأمین شود، سکوت می کنند و حتی به واعظ السلاطین تبدیل می شوند و از آنان حمایت فقهی و مذهبی کرده و به نوعی مشروعیت می دهند، هرچند نظام های حاکم اجازه فعالیت سیاسی به آن ها در داخل کشور های شان نمی دهند. مثلاً جریان های سلفی در عربستان اجازه فعالیت سیاسی در داخل را ندارند، زیرا نظام حاکم می داند، اگر سلفی های داخل فعال شوند، اولین خطر خود رژیم را تهدید می کند. آن ها این موضوع را در درگیری های مسجدالحرام در اول دهه 80 تجربه کرده اند. بنابراین می دانند اگر سلفی ها مقداری رشد سیاسی و مبارزاتی پیدا کنند، اولین هدفی را که دنبال خواهند کرد سرنگونی آل سعود است. ولی در خارج از عربستان، از جمله کویت، آن ها آزادی مناسبی دارند.

بنابراین تحولات اخیر نشان می دهد رشد سلفی گرایی یک حادثه اتفاقی نیست، بلکه پیوند با سیاست و نظام های سلطانی در منطقه موجب رشد جریان های سلفی جدید شده است.

3-3. عبور از رهبران مذهبی و نفی تقلید گرایی

مهم ترین آموزه قرائت سنتی از دین، مؤلف محوری و متن محوری است؛ بدین معنا که غرض اصلی آن، درک مراد جدی صاحب سخن «مولف» از طریق پیمودن روش متعارف و عقلانی فهم متن است که در متن تجلی یافته، نتیجه آن هم احتزاز از مفسرمحوری و پیش انگاره های ذهنی و تفسیر به رأی می باشد و به شدت مخالف نسبی گرایی تفسیری و قرائت پذیری دین است. یکی از مبانی اندیشه ای سلفی های

ص: 327

جدید که مبنای عمل سیاسی شان قرار گرفته، عبارت از اصل «اتباع در مقابل ابداع» است، اتباع به معنای تبعیت کردن است. سلفی ها ی جدید معتقدند که از نص باید تبعیت کرد و اضافه کردن هر چیز جدید، نوعی بدعت است؛ زیرا نص وجود دارد و احتیاج به توضیح و تفسیر ندارند. مشکل مسلمانان در عصر کنونی عمل است و به جای این که عمل کنند وقت شان را صرف تفسیر نص و توجیه می کنند. بدین ترتیب آن ها هر گونه تفسیر و تأویل گرایی را رد کرده و معتقدند تمام نصوص شفاف اند و نیاز به تفسیر ندارند. اگر باب تفسیر باز گردد دین از بین می رود. بنابراین نص گرایی نقطه عزیمت سلفیان جدید است و مهم این است که به ظاهر نص عمل می کنند و تبعیت محض از نص را پذیرفته و برداشت های اضافه از ظاهر را، بدعت می دانند. ثمره عملی این مولفه این است که در دوره کنونی نیاز به رهبران دینی وتقلید از آن ها نیست، در نتیجه در ساحت عمل سیاسی نیازی به تقلید واجازه جهاد نیست و خود مستقیماً عمل می کنند. مهم ترین پی آمد آن، عدم توانایی کنترل جریان های سلفی جدید از سوی رهبران مذهبی است. در حالی که رهبران مذهبی در مذاهب، به طور سنتی مفسرانی بودند که رابط بین مردم با نص یا مرکز دین بودند، مردم مستقیماً به نص مراجعه نمی کردند، در حالی که سلفی ها بر حذف واسطه ها و بازگشت به نص تاکید می کنند. آن ها معقتدند آیه را هرکس اندکی ادبیات عربی بخواند، می فهمد و احتیاج به مجتهد، واسطه، مفسر نیست.(1)

توجه به نص و نص گرایی با تکیه بر این نکته که هر تر و خشکی را خداوند برای بشر در قرآن ذکر کرده است. از این رو هر فرد مسلمان برای نیازهای فکریش باید به خودِ قرآن، مراجعه کند. هم چنین این کتاب از عالم غیب برای انسان ارسال شده است؛ به همین سبب نمی توان آن را در حد فهم بشر پایین آورد. این به مثابه دخالت در کار شارع مقدس و ارتقای جایگاه مفسر تا حد خداوند است؛ که در هر دو صورت کفر و

ص: 328


1- . داود فیرحی، روزنامه جمهوری اسلامی، ص 4 و 17، تاریخ 1392.

مستوجب عقوبت خواهد بود. در مجازات چنین انسان هایی، سلفی، شدیدترین مجازات را برای جلوگیری از تکرار، مجاز می داند. این مبانی نظری، ذهنیت مسلمان سلفی را برساخته است. این تلقی از دین، خود تفسیری است که سلفیه از پذیرش آن سر باز می زند، اما این مبانی فکری در عرصه عملی جوّی از رعب و وحشتی را به نام خدا و دین برساخته است. (بدوی، 1995: 465) این مولفه پیامد های سیاسی مهمی خواهد داشت؛ بدین معنا که از این به بعد، شاهد ظهور جریان های سلفی خواهیم بود، که از اتباع سخن می گویند، نه تقلید، و این، دقیقاً در مقابل تفکر سنتی اهل سنت وسلفی های گذشته است؛ چه در تفکر سنتی، هر عملی نیاز به اجازه عالمان سنی داشت و این اجازه می توانست از رادیکال شدن افراد معمولی جلوگیری کند. در حالی که در شرایط کنونی از منظر برخی جریان های سلفی جدید اذن معنا ندارد و خود مستقیماً به نص مراجعه کرده و به همان ظاهر نص و فهمشان از آن، عمل می کنند. برای نمونه در تفکر سنتی اهل سنت، جهاد و جهاد گرایی وجود دارد، اما معتقد بودند جهاد نیاز به دستور حاکم دارد، در حالی که سلفی های جدید، معتقدند فردِ مسلمان مستقیماً باید به جهاد بپردازد؛ و نباید احکام شریعت تابع مصلحت سنجی های حاکمان و مفتی ها قرار گیرد. نتیجه آن است که مهم ترین عاملی که موجب رادیکال شدن جریان های سلفی می شود از دستان حاکمان و عالمان دینی خارج شده است که این مهم کنترل و مهار این گروه ها را دشوار می کند.

3-4. جهادگرایی

جهاد یکی از مهم ترین مبانی و گروه های سلفی معاصر است. در برخی از سرزمین های اسلامی، جهاد پیش از هرچیز، تنها نشانه مرکزی گفتمان اسلام سیاسی است. کاربرد وسیع آن در میان گروه های اسلامی، موجب یک گمراهی تاریخی در غرب شده است؛ زیرا اکنون اسلام در غرب، با جهاد، آن هم با قرائت سلفی شناخته می شود. بی شک بخش اعظم این تقصیر، برعهده گروه هایی است که خود را اقامه کنندگان فریضه جهاد دانسته و با تفسیر های عمدتاً نادرستشان، چهره خشن و

ص: 329

افراطی از اسلام، در اذهان جامعه بین المللی ترسیم کردند. شاید سرچشمه اندیشه جهاد در جامعه جاهلی و مطرح کردن جاهلیت به عنوان یک پارادایم در تمام زمان ها، به ابن تیمیه بر گردد، زیرا او بود که می گفت: در قرآن، سنت و اجماع آمده است که انسان باید با هرکسی که از قانون اسلام (شرع) سرپیچی کند، بجنگد حتی اگر شهادتین را بگوید، ولی در اید ئولوژیک ساختن مفاهیم جهاد و جامعه جاهلی بدون تردید سید قطب نقش کلیدی داشته است. جاهلیت به عنوان مفهوم کلیدی در اندیشه سید قطب، جایگاه ویژه ای دارد. البته مفهوم جاهلیت پیش از سید قطب و بعد از ابن تیمیه در نزد کسانی چون: محمد بن عبد الوهاب، محمد عبده و رشید رضا مطرح بود. بعد از ایشان هم کسانی بودند که این مفهوم را وارد دنیای مدرن کردند، مثل مودودی و شاگردش ابوالحسن ندوی، اما کسی که این مفهوم را به مثابه یک اصل در آورد که مبنای جهاد واقع شد، سید قطب بود. مودودی و ندوی تنها جوامع کمونیستی و غربی را جوامع جاهلی می دانستند و جوامع مسلمان را از این مفهوم خارج می کردند، در حالی که سید قطب اولین کسی بود که جوامع معاصر مسلمان را نیز وارد این مفهوم کرد، به همین دلیل است که امروزه سازمان القاعده و گروه های افراطی دیگر، ترور را شامل مسلمانان نیز کرده اند. نکته این جاست که تا قبل از ظهور افراط گرایی وسلفی گرایی جدید، سلفیان وحتی عالمانشان، با حاکمان جوامع اسلامی روابط بسیار خوبی داشته و حتی به لحاظ تئوریک نیز قیام مسلحانه را علیه آنان جایز نمی دانستند، ولی به یک باره با ظهور شخصیت هایی چون مودودی، سید قطب، حسن البنا و دیگران، این رویکرد، تغییر کرده و ناسازگاری ها میان حاکمیت های سرزمین های اسلامی و گروه های اسلامی که از مدارس سنتی اسلامی برخاسته اند، به وجود آمد.

سلفی های جدید دنیا را به توحید و شرک و یا جاهلی و اسلامی و مومن وکافر و...تقسیم می کنند و بین آن ها رابطه جنگی برقرار می کنند. مهم این است که معتقد به جهاد ابتدایی اند و نه دفاعی. این مسئله مبتنی بر فقه سلفی در دوره جدید است. فقه سلفیه یا بنیادگرا اصول نظری دارد که بسیار مهم است. یکی از آنان این است که دنیا را

ص: 330

به توحید و شرک، یعنی مومن و غیر مومن تقسیم می کنند و بینشان رابطه جنگی برقرار می کنند. در واقع دسته بندی قبلی، حتی در اندیشه سلفی دارالایمان و دارالکفر یا دارالاسلام و دارالکفر را هم چنان حفظ می کنند و اساس این رابطه مبتنی بر جهاد ابتدائی و نه جهاد دفاعی است.(1) در حقیقت در ادبیات اسلامی وقتی از جهاد بحث می شد از دو نوع جهاد صحبت می کردند: ابتدائی و دفاعی. در حالی که سلفی های جدید بیشتر بر جهاد ابتدائی تاکید می کنند.

بدین سان نوع نگاه به جهاد و جهادگرایی از مولفه هایی است که در ساخت سلفی گری جدید پراهمیت می باشد، و پیامدهای سیاسی مهمی به دنبال دارد. برای نمونه کشورها با دشمنانی به غیر از دولت ها مواجه خواهند بود که به صورت شبکه ای در همه جا حضور داشته و نمی توان آن ها را تنها به یک ملیت وکشور وابسته دانست، چون در هر گروه افراد از تابعیت های متفاوت، عضویت دارند.

3-5. توجه به مسائل درون کشورهای اسلامی

سلفی گری جدید بر این پیش فرض استوار است که مشکلات و عقب ماندگی ها و نیز حضور کشورهای غربی در منطقه ریشه داخلی دارد و اگر کشورهای اسلامی دچار انحطاط داخلی نمی شدند، شاهد این اتفاقات و تهدیدات از سوی سرزمین های غربی نمی شد؛ بنابراین برای حل معضلات داخلی باید نگاه به درون داشت و مسائل داخلی را آسیب شناسی کرد. در پاسخ به این پرسش که عامل انحطاط بلاد اسلامی چیست؟ به نظر آن ها مشکل کشورهای اسلامی ومتفکرشان این است که از اسلام اصیل و سلف فاصله گرفته و به فِرَق متعدد تبدیل شده اند؛ یعنی، حتی گروه های مهم اهل سنت هم به بی راهه رفته و از اصل اسلام دور شدند. بدین سان اگر کشور های اسلامی و مسلمانان بخواهند به عظمت خود برگردند، متحد شوند. مراد از وحدت این است که همگی به نص برگردند و تقلید گرایی را کنار گذاشته و به اسلام عمل کنند. از این رو اینان در صدد از بین بردن همه فرق و مذاهب و یکسان سازی هستند و در این مسئله تفاوتی بین

ص: 331


1- . همان.

فرق شیعه و سنی نیست و در نتیجه در مقابل هم شیعه و هم فِرَق سنی قرار می گیرند. بنابراین سلفی گرایی جدید در ساحت عمل دوگانه عدوالقریب و عدوالبعید را طرح می کند؛ بدین معنا که مسلمانان دشمن دور و دشمن نزدیک دارند. مراد از دشمن بعید غرب و تمدنشان است که در حال حاضر در اولویت نیستند، در حالی که اولویت اصلی دشمن دیگری است که در دسترس است و خطرات بیشتری برای اسلام و مسلمانان دارد و آن مذهب شیعه و در رأسشان نظام جمهوری اسلامی ایران است. سلفی ها زمانی که وارد سیاست و مبارزه می شوند، عملکردشان انحرافی است؛ یعنی، همیشه علیه مسلمانان حرکت می کنند، و کمتر بر ضد دشمنان امت اسلامی جبهه می گیرند؛ مثلاً هیچ گاه در سخنرانی ها، خطابه ها، بیانیه ها و به طور کلی ادبیات خود، در مقابلِ رژیم صهیونیستی موضع گیری نمی کنند؛ در عوض بیشتر تبلیغاتشان ضد مذهب تشیع وجمهوری اسلامی است و در واقع کاملاً برای اوضاع داخلی منطقه مشغولیت ایجاد کرده و کاری به مسائل استراتژیک بین المللی، آمریکا و جنایت ها و توطئه های ابرقدرت ها ندارد. آن ها هم زمان در دو جبهه با دو جریان درگیرند، اما توجه شان بیشتر به عدوالقریب، یعنی سرزمین شیعی و نظام های شیعی است.

3-6 . تنوع و تکثر جریان های سلفی جدید

تنوع و تکثر جریان های سلفی مانعی جدی در فهم سلفیزم به حساب می آید. جنبش های سلفی امروزه در جای جای کشورهای اسلامی و فعالیت می کنند؛ به عبارت دیگر سلفیزم در همه جا منتشر است. آنچه مهم به نظر می رسد این است که تاکنون وجه سلبی سلفی گری قوی بوده است، اما در مرحله نهادسازی و دولت سازی و به طور کلی در وجه ایجابی موفقیتی نداشته است. از آن جا که این جریان ها و جنبش ها جنبه تخریبی بالایی دارند، هرگز تمدن ساز نخواهند بود. جریان های سلفی جدید با توجه به اهداف و سازمان با یکدیگر متفاوتند، در نتیجه گونه های متعددی از سلفی گری در جهان دیده می شود. بدین ترتیب سلفی گری جدید علاوه بر اشتراکات، به نظر می رسد ماهیتی متفاوت از سلفی گری قدیم دارد. مفهوم سلفی گری آن چنان وسیع است که

ص: 332

گروه های و گوناگونی را در بر می گیرد، از وهابیان گرفته تا سایر جریاناتی که صبغه سلفی دارند و حتی جریاناتی که سلفی نیستند، برخی آن ها را در زمره سلفیان به حساب می آورند. اما به نظر می رسد سلفی گری که مورد بحث این نوشته است، نه تنها مخالف شیعه، بلکه بر ضد همه و مذهب های اسلامی است و از فِرَقِ دیگر تنها استفاده ابزاری بر ضد شیعه می کند.

عوامل متعددی بر گوناگونی سلفی گری دلالت دارد ازجمله در اعتقادات و روش های مبارزه، با وجود مبانی مشترک دارای تنوع است، شاید ریشه این تنوع، به عقاید و سبک های مبارزه برمی گردد. مثلاً در حالی که وهابیان به حدیث به عنوان منبع معرفتی، بسیار تأکید دارند، اهل قرآن، توجهی به حدیث نداشته و به طور مستقیم به کتاب مراجعه می کنند و یا در حالی که وهابیان به شدت با تصوف مخالفند، مکتب دیوبند به دو اصل طریقت و شریعت پای بند است(1)

و گاهی مسائل سیاسی عامل تنوع جریانات سلفی شده است؛ برای نمونه در تعامل با دولت ها برخی سلفی ها معتقد به مبارزه با حکومت جائرند وبرخی دیگر چنین نیستند. و گاهی در روش مبارزه با هم متفاوتند و از یکدیگر جدا می شوند؛ مثلاً بعضی اصلاحی و عده ای تکفیری وخشونت گرا هستند، مثلاً جمعیت العلمای اسلام برای رسیدن به اهداف از روش های مسالمت آمیز و دیپلماتیک استفاده می کند، اما سپاه صحابه از روش خشونت و برخی دیگر از روش های تبلیغی استفاده می کنند.(2) بدین ترتیب می توان انواع سلفی گری را معرفی کرد ازجمله: سلفی گری تکفیری، سلفی گری تنویری و اصلاحی، سلفی گری سیاسی، سلفی گری تبلیغی، سلفی گری جهادی، و... که هرکدام ازجهت شیوهای مبارزه با یکدیگر متفاوت اند. توضیح این جریان ها دغدغه این نوشته نیست. سلفی گریِ جدید برخی از ویِژگی های این گونه های سلفی را دربردارد.

ص: 333


1- . سید مهدی علیزاده موسوی، سلفی گری و وهابیت، ج1، ص 93.
2- . همان، ص 95.
3-7. تکفیری بودن

یکی از مشخصه های بارز اندیشه سلفی گری در تفکر کلاسیک وحتی جدید آن، بی توجهی به عقل و رد هر گونه معرفت عقلی است. اساساً میزان خِرَد، نزد بنیان گزاران اندیشه سلفی چون: احمد بن حنبل و ابن تیمیه، کمترین اعتبار و منزلتی ندارد. این موضوع در فهم مسئله تکفیر مسلمانان، مهم است.

ابن تیمیه بر این باور بود که کسانی که ادعای تمجید از عقل دارند در حقیقت ادعای تمجید از بتی دارند که آن را عقل نامیده اند. هرگز عقل به تنهایی در ارشاد کافی نیست وگرنه خداوند رسولان را نمی فرستاد؛ در نتیجه آن ها با یقینیات عقل مخالفت کرده و هر کسی را که با عقایدشان مخالف باشد، کافر و فاسق می انگارند. بدین ترتیب تقلید کورکورانه موجب پای بندی تعصب آمیز به ظواهر اخبار و روایات موقوفه، مرفوعه و... از سوی آن ها گردیده و حتی از نظرشان، اهمیتی ندارد که آن احادیث، شاذّ، منکر، غریب و یا از اسرائیلیات باشد. در این میان، سلفیان تکفیری در میان گونه های سلفی رسماً به تکفیر مسلمانان می پردازند. به نظر آن ها هر دیدگاهی که با عقایدشان نسازد محکوم به کفر و ارتداد است. این گروه متأثر از آثار و افکار ابن تیمیه اند. ابن تیمیه رسماً به تکفیر برخی فیلسوفان، دانشمندان و عالمان دینی می پردازد و وجوب قتل امثال آن ها را به اتفاق تمامی اهل ایمان ادعا می کند(1)

و حتی کفرشان را بیشتر از کفر یهود و نصارا می داند و می گوید: «اگر اینان ادعای اسلام هم می کنند، در واقع منافقند.»(2)

ابن تیمیه علاوه بر تکفیر فلاسفه، متصوفان واهل عرفان را نیز اولیای شیطان خوانده و کافر و ملحد می داند.(3)

وی هم چنین شیعیان را نیز تکفیر کرده وآن ها را کلید باب شرک می داند.(4)

ص: 334


1- . ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج4، ص 174 و 192؛ ج9، ص 24.
2- . همان، ج 17، ص 241.
3- . همو، الفتاوی الکبری، ج 5، ص 165.
4- . همو، منهاج السنه، ج 8، ص 478.

اندیشه ابن تیمیه پس از وی دوام نیاورد، اما در قرن دوازدهم محمد بن عبدالوهاب بی توجه به مبانی نظری ابن تیمیه در حوزه تکفیر، با تکیه بر دیدگاه های تکفیری وی، خون و مال مسلمانان را مباح شمرده، اما این بار تفکر ابن تیمیه به وسیله وهابی ها وسلفیان عملی گردید. درشرایط کنونی نیز رادیکال ترین جریان سلفی، تکفیری ها هستند که نخست به تکفیر مسلمانان پرداخته، سپس مال و جان و آنان را مباح دانسته و در نتیجه دست به خشونت می زنند. مهم آن است که به اقدامات خشونت آمیزشان وجهه شرعی داده و انجام ندادن آن را گناهی بزرگ قلمداد می کنند.

3-8 . شبکه ای و بین المللی بودن سلفی گری جدید

تحرکات و عمل سیاسی سلفی های کلاسیک در سطح ملی بوده است؛ بدین معنا که سلفی های هر کشوری در درون مرزهای همان کشور عمل کرده و کوشش می کردند از طریق تهدید رهبران ملی و یا اعمال تروریستی به اهدافشان برسند، اما امروزه سبکِ مبارزه متفاوت و به نوعی بین المللی و به صورت شبکه ایی و فراتر از سطح ملی عمل می کنند. بدین سان یکی دیگراز شاخص های سلفیان جدید، شبکه ای بودن است و در نتیجه خصلتی بین المللی داشته و در تمام کشورهای اسلامی و حتی غیر اسلامی با هم همکاری می کنند. به علاوه جریان هایی غیر دولتی و گاه مخفی به حساب آمده که با متلاشی شدن یک جریان، پایگاه ها و فرماندهانشان هرگز نباید تصور کرد که آن ها ازبین رفتند، بلکه با نام و نشان دیگر و به اشکال دیگر ظاهر می شوند. برای نمونه با متلاشی شدن گروهک عبدالمالک ریگی در جنوب شرق ایران، گروه دیگری با نام جیش العدل پدید آمد، که فعالیتشان محدود به مرزهای جغرافیای ایران نیست، بلکه هم زمان در چند جبهه در گیرند. بنابراین شبکه ای بودن وجه تمایز سلفیان جدید با سایر جریان های سلفی است، و ارتباط تنگاتنگی بین سلفی های هر کشوری با سایر سلفی ها وجود دارد. نتیجه عملی، آن است که هنگام مبارزه از تمام کشورها جهادگر وجود دارد، برای مثال در سوریه از بیشتر کشورها مبارزان سلفی حضور دارند.

با توجه به چارچوب نظری در فهم انتقادی سلفی گری ونیز ویژگی های ذکر شده برای سلفی گری جدید، می توان دریافت که اولاً ادعاها و اندیشه های سلفی گری جدید، بر آمده

ص: 335

از اندیشه های ناب اسلامی نیست، بلکه ساخته ذهنی خودشان است و اساساً نمی توان آن ها را نماینده اسلام وحتی اسلام سنی دانست، چون افکار وحتی کنش سیاسی شان حاکی از مخالفت با اکثر فرق اهل سنت دارد؛ دوم این که براساس روش هرمنوتیک انتقادی می توان گفت اندیشه سلفی گری جدید با این ایدیولوژی و مختصات گفته شده، نه تنها موجب رهایی انسان مسلمان از سلطه نمی گردد، بلکه آن ها را در گرداب جدیدی قرار می دهد که در آن سخن از تفاهم و رهایی معنا ندارد وسلطه ای آشکار همراه با خشونت و ترس در انتظار اوست، زیرا ابزار مهم آن ها ترور، وحشت، اجبار است. سوم این که این ایدئولوژی ساخته سلفیان جدید به نام اسلام به تدریج در حال گسترش و تحول به سمت نهاد سازی است و تلاش می کند در قالب خلافت اسلامی (آنچه در دولت اسلامی عراق وشام یا همان داعش دنبال می شود) قرائت خشن از اسلام را توسعه دهد. اجرای این مهم، تنها از مسیر کسب قدرت سیاسی با سازوکار جهاد و تشکیل دولت اسلامی و نهاد های معطوف به آن است. بنابراین آنچه دست یابی به این هدف را تسهیل می کند، دادنِ آگاهی کاذب از اسلام و تفسیر به رأی نصوص اسلامی از جانب آن ها است؛ که تحریف و برداشت ظاهر گرایانه از متون و نصوص است.

چهارم این که وجود پارادوکس هایی در اندیشه و عمل سیاسی سلفیان جدید حاکی از این است که گویندگان وکنش گران سلفی، صادق نیستند و براساس منافع گروهشان و گاه در چارچوب منافع غرب و برخی نظام های سلطانیِ منطقه عمل می کنند و به راحتی از اصول ایدئولوژیک خود دست برداشته و تغییر موضع می دهند. این مسئله نشان می دهد جریان سلفی گری جدید تا چه حد قابلیت تأثیر پذیری از قدرت های بزرگ جهانی و منطقه ای دارد.

4. پی آمدهای سیاسی سلفی گری جدید بر جمهوری اسلامی ایران
اشاره

با توجه به فهم انتقادی از مختصات جریان سلفی گری جدید، می توان پی آمدهای آن بر جمهوری اسلامی ایران را بررسی کرد. از زوایای مختلف می توان پی آمد های این

ص: 336

جریان را تحلیل کرد، اما هدف این نوشته تنها پی آمد های سیاسی آن، به وجه اختصار است:

4-1. جمع آوری اطلاعات سیاسی - امنیتی (جاسوسی)

جریان های سلفی در داخل مرزهای ایران به مثابه گروهک های مخالف و معاند نظام جمهوری اسلامی هستند که رسماً ادعای براندازی نظام را در سر دارند و از هیچ امری دراین مسیر کوتاهی نمی کنند.حمایت کشورهای مخالف جمهوری اسلامی از گروه های سلفی جدید، درانجام عملیات های تروریستی در جغرافیای ایران، حاکی از آن است که رابطه دو سویه بین آن ها وجود دارد؛ بدین معنا که از یک طرف کشورهایِ حامی، امکانات مالی، لوجستیکی واطلاعاتی را در اختیار گروه های سلفی قرار داده و در مقابل مطالباتی از جنس دیگر طلب می کنند؛ مثلاً از آن ها می خواهند به مثابه جاسوس اطلاعات جمهوری اسلامی را در اختیارشان قرار دهند. بنابراین تحرکات این گروه ها در ایران نشان می دهد که این جریان ها همچون ابزار جاسوسی برخی کشورهای منطقه عمل می کنند، که بایسته است مورد توجه نهادهای اطلاعاتی امنیتی قرار گیرد، به ویژه این که، یکی از اهداف راهبردی حامیان این جریانات، تأسیس یا نفوذ بر مدارس مذهبی اهل سنت، به ویژه در استان های مرزی در جهت ترویج عقاید ضد شیعی است. به عنوان مثال، سازمان اطلاعات و امنیت رژیم صهیونیستی «موساد» با احداث و راه اندازی یک مرکز آموزشی در حوالی شهر چمن افغانستان، نیروهای مخالف جمهوری اسلامی ایران را آموزش می دهند که برخی اعضای شان از وهابیون و سپاه صحابه با اندیشه های افراطی ضد شیعی می باشند.(1) از آن جا که جریان های سلفی غیر ایرانی همکاری نزدیکی با برخی گروه های سلفی رادیکال در داخل دارند، از این رو حامیان فکری واعتقادی آن ها در داخل، بهترین کسانی هستند که می توانند داده های اطلاعاتی و امنیتی را گردآوری کرده و در اختیار کشورهای حامی قرار دهند. آنچه مهم به نظر

ص: 337


1- . مصطفی دل آور پوراقدم، «آسیب شناسی فرقه وهابیت از رویکرد امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران»، مجله پگاه حوزه، شماره 273، ص 9، 1388.

می رسد این است که آن ها از افراد و گروه های ناشناخته بیشتر استفاده می کنند و از این طریق جاسوسی می کنند. از این رو وظیفه دستگاه های امنیتی دوچندان می گردد، تا این گروه های کوچک و ناشناخته را رصد کرده و مهار نماید؛ زیرا جهت گیری و مرام نامه عقیدتی سیاسی بیشتر سازمان های تروریستی مستقر در شرق ایران، نشان گرِ تأثیرپذیری بالایشان از بنیان نظری سلفیان جدید تکفیری است؛ از جمله نشانه های این تاثیر پذیری، مبارزه مستقیم با دولت های حاکم شیعی است که از اهداف راهبردی جریان های سلفی جدید در منطقه است.

4-2. افزایش گروهک های تروریستی سلفی ضد شیعی

از جمله پیامد های سلفی گری جدید در منطقه: افزایش این گروهک ها در داخل ایران، به ویژه در مرز های شرقی است. در این منطقه به دلیل قرابت مذهبی و قومی، ظرفیت رشد سلفی گری و به تبع رشد خشونت و ترور وجود دارد. برای نمونه گروه تروریستی عبدالمالک ریگی وگروه جیش العدل در این چارچوب قابل بررسی است. برخی سازمان های تروریستی ضد شیعی، به ویژه در اطراف ایران، بخش مهمی از نیروهای خود را از «مدارس مذهبی اسلامی» و جهادگران سایر کشورها جذب می کنند، که به وسیله لشگر طیبه «جماعة الاسلامیه» پایه گذاری شده اند، و با گذشت زمان، نقش سلفیان تکفیری عربستان و امارات بر این مدارس و نیز نفوذشان میان برخی شاخه های القاعده، درحال افزایش است. این مدارس بیشتر در مناطق قبیله ای، به ویژه سه استان وزیرستان، بلوچستان و سرحدات پیشاور متمرکزند. و به دلیل نزدیکی با ایران، مناطق مرزی را هدف قرار داده و به سازماندهی گروه های کوچک اقدام می کنند. گروه های تروریستی ریگی و جیش العدل متأثر از این منطقه اند. در واقع می توان گفت استان وزیرستان و بلوچستان پاکستان یکی از مراکز اصلی تربیت سلفی گری ضد شیعی و ضد جمهوری اسلامی ایران است.

مهم آن است که جریان های سلفی جدید پیوند تنگاتنگی با این مناطق دارند و بیشتر نیروهای عملیاتی و به اصطلاح جهادی از این مناطق اند که با سرمایه گذاری های برخی

ص: 338

از کشورهای شیخ نشین منطقه بر مدارس مذهبی اهل سنت پاکستان و ترویج تفکرات سلفی می توانند در آینده، زمینه ایجاد و افزایش سازمان های مسلحانه فرقه ای را به وجود آورند، که با توجه به پارادوکس عقیدتی سیاسی آنان، با حکومت شیعی جمهوری اسلامی ایران می تواند زمینه شکل گیری برخی تهدیدهای نرم در حوزه اندیشه را فراهم کرده و در ادامه منجر به شکل گیری گروهک های سلفی در مناطق سنی نشین می گردد. از این رو مناسبات و همکاری های میان دولت ها ممکن است از این اقدامات تا حدی جلوگیری کند.

4-3. تضعیف وحدت ملی از طریق افزایش تنش های مذهبی - قومی در ایران

مذهب یکی از ریشه های وحدت ملی در جمهوری اسلامی است، با پیروزی انقلاب اسلامی و تأکید بر مسئله وحدت میان فرق اسلامی به ویژه شیعه و سنی، همواره این موضوع، در کانون توجه بوده است، اما در شرایط کنونی دشمنان جمهوری اسلامی تنها راه تضعیف ایران را شکستن وحدت میان مردم می دانند. یکی از پیامد های سلفی گری جدید در ایران تضعیف وحدت میان فرق اسلامی است. برخی از دشمنان اسلام تلاش می کنند بسیاری از رفتارهای خصمانه سلفی ها را به اهل سنت تعمیم داده و وانمود کنند که این گونه رفتارها ریشه در تفکر همه فرق اهل سنت دارد، در حالی که چنین نیست. تنها تعدادی از جریان های خود ساخته برخی افراد و گروه ها است که خشونت گرا و علیه سایر فرق اسلامی عمل می کنند.

پیروان مذاهب چهار گانه شافعی، مالکی، حنبلی و حنفی، از مذاهب فقهی اهل تسنن، با مرام نامه تکفیری عقیدتی سلفیان تکفیری و وهابی ها متفاوت هستند. به عنوان مثال وهابیون، شیعیان را کافر معرفی می کنند، در حالی که پیروان اهل سنت چنین دیدگاهی درباره شیعیان ندارند. بدین سان برخی در تلاشند تا اقدام ها و تفکرهای خصمانه سلفی های تکفیری و وهابیون را به اهل سنت تعمیم دهند تا ضریب وحدت شیعه و سنی را کم رنگ کنند؛ زیرا زیربنای عقیدتی پیروان اهل سنت و مذاهب فقهی شافعی، مالکی، حنبلی و حنفی با مرام نامه گروه های تکفیری متفاوت است. ازاین رو به تشدید

ص: 339

اختلافات قومی و مذهبی می پردازند که موجب تضعیف وحدت ملی خواهد شد. بدین ترتیب مسؤلان نظام باید تهدیدهای نرم ناشی از فعالیت های تبلیغاتی فرقه های ضاله، به ویژه وهابیت و سلفی های تکفیری را در محیط امنیتی جمهوری اسلامی ایران در قالب مدیریت استراتژیک امنیت ملی آسیب شناسی کنند.

4-4. سازماندهی و افزایش عملیات های تروریستی علیه اتباع ایرانی در خارج از کشور

رشد افراط گرایی فرقه ای به ویژه آموزه های سلفی گری جدید، نه تنها در داخل کشور تهدید به شمار می رود، بلکه می تواند تهدیدهایی را برای اتباع ایرانی درخارج از کشور به وجود آورد، که از مصادیق آن می توان به ترور صادق گنجی، مدیر خانه فرهنگ جمهوری اسلامی ایران در لاهور پاکستان، در آذر 1369 یا پنج ایرانی در سال 1376 توسط گروه های تندرو سلفی، و اخیراً ترور رایزن فرهنگی ایران در لبنان اشاره کرد. در کنار این عملیات های تروریستی، گروگان گیری اتباع ایرانی به وسیله گروهک های سلفی نیز به صورت امرِ عادی بدل شده است. همان گونه که قبلاً گفته شد این رفتارها به صورت شبکه ای به وسیله سلفی های داخل وخارج صورت می گیرد. برای مثال بسیاری از حوزه های علمیه اهل سنت در ایالت پیشاور، سیالکوت، فیصل آباد، جهنگ و پنجاب توسط گروه تروریستی سپاه صحابه اداره می شوند که برای عملیاتی کردن اهداف خصمانه خود «لشگر جهنگوی» را تأسیس و مهم ترین هدفشان را مقابله با آموزه های شیعی انقلاب اسلامی ایران، مبارزه با گروه شیعه تحریک جعفری و حمله به شیعیان و ایرانیان مقیم پاکستان تعریف کرده اند.(1)

4-5. تقویت جریان های جدایی طلب دراستان های مرزی

گرایش های جدایی طلبانه در ایران مدتی است به واسطه تحرکات فرامرزی جریان های سلفی در شرق و جنوب ایران فعال شده است؛ این در حالی است که

ص: 340


1- . مصطفی دل آور پوراقدم، «آسیب شناسی فرقه وهابیت از رویکرد امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران»، مجله پگاه حوزه، شماره 273، ص 9، 1388.

تحولات بیداری اسلامی و رقابت های منطقه ای و افزایش نفوذ ایران در منطقه، به نگرانی کشورهای عرب و هم چنین جریان های تندروی سلفی منجر شده است. گروه های سلفی که از این نفوذ ایران ناراضی هستند، تصور می کنند که باید با نفوذ ایرانِ شیعی در دیگر کشورهای عرب مقابله کنند. این گروه ها اقدام به فعالیت های تقابلی علیه جمهوری اسلامی کرده که تحریک غیر رسمی در سطح جامعه و دامن زدن به تمایلات جدایی طلبانه در ایران، از جمله این اقدامات است. بر همین اساس طی سال های اخیر، این گروه ها با حمایت مالی گسترده برخی از کشورهای غربی و عربی از جمله در سیستان وبلوچستان، کردستان، آذربایجان و خوزستان تحرکات گسترده ای را در راستای استقلال و جدا ساختن انجام داده اند؛ برای مثال اخیراً نیز کنفرانسی با نام حمایت از ملت عرب اهواز (احواز) برای بررسی وضعیت عرب زبانان خوزستان در قاهره برگزار شد. آنچه که در اقدامات جدایی طلبانه جدید این جریان قابل توجه است، تشدید اقدامات سلفی ها در همراهی جنبش های پان عربی منطقه از جمله ایران است.

به نظر می رسد کشورهای غربی و برخی کشورهای عربی در این مسئله هم آهنگ و منافع مشترکی دارند. کشور های غربی و در راسشان آمریکا سال هاست که با طرح خاورمیانه بزرگ و جدید این سودا را در سر می پرورانند، که با تجزیه کشورهای بزرگ اسلامی از جمله ایران می توانند بر منابع انرژی آن ها دست یابند و نیز امنیت اسراییل را تأمین کنند؛ این طرح بارها شکست خورده، اما هیچ گاه آن را فراموش نخواهند کرد. حال در این شرایط از فرصت استفاده و مجدداً به احیای بخشی از این طرح با همکاری برخی کشورهای عربی و گروه های سلفی در استان های مرزی می پردازند.

4-6 . سنی سازی و تغییر مذهب در مناطق مرزی

استان های مرزی ایران به دلایل وجود قومیت ها و مذاهب و فرق متعدد و مجاورت سرزمینی با سازمان های تروریستی فرقه گرا، از حوزه های جغرافیایی هستند که در صورت فقدان توجه مناسب، شاهد شکل گیری رگه هایی از نفوذ فرقه ای سلفی به شمار می روند.

ص: 341

جزایر مرزی در خلیج فارس، مانند: قشم و کیش نیز که بدون تجهیزات ماهواره ای، برنامه رسانه های کشورهای حامی سلفی را مشاهده می کنند، یکی دیگر از کانون های تهاجم فرقه های سلفی جدید است. زیرا جریان های سلفی جدید هرچند از جهت مبنایی با تکنولوژی مدرن مخالفند، در عمل مجهز به تمام ابزارهای رسانه ای روز دنیا و شبکه های ماهواره ای بوده و در راه ترویج سلفی گرایی از آن استفاده می کنند. برای نمونه جریان جدیدی به نام «حرکة السنی» به عنوان هسته مهمی از جریان تبلیغی سلفیت در مناطق عرب نشین خوزستان شکل گرفت، که حاکی از فعالیت های گسترده اطلاعاتی برخی از کشورهای عربی و حمایت آن ها از تجزیه طلبان، با هدف تغییر مذهب تشیع در استان خوزستان و یا در سایر مناطق است. این جریان ها در سال های اخیر به منظور ترویج سلفی گری و وهابیت در خوزستان، درصدد استفاده از شبکه های اجتماعی و رسانه ای، از جمله: سایت های اینترنتی و شبکه های ماهواره ای برای تبلیغ و جذب مخاطب بوده اند. این در شرایطی است که وجه اشتراک اساس عرب های خوزستان با جمهوری اسلامی ایران، علاوه بر ایرانی بودن شان، اشتراک در مذهب شیعه است و از طرفی این مذهب، وجه افتراق با حکومت های کشورهای عربی منطقه است و آن ها نیز حاضر به تشکیل یک دولت مستقل شیعی عربی در کنار خود نیستند، از این رو راه کار تغییر مذهب را به گروه های تجزیه طلب دادند.

تحرکات اخیر جریان های سلفی در مناطق مرزی کشور به ویژه تلاش گسترده گروه های سلفی در خوزستان با حمایت برخی کشور های عربی در حالی به جریان افتاد که این گروه ها، تبلیغات جهت داری را در مناطق روستایی عرب نشین خوزستان و طبقات پایین جامعه به سمت مذهب تسنن انجام دادند. این گروه ها اعتقاد دارند نژاد و زبان اعراب خوزستان با ایرانیان فرق دارد و تنها دین اسلام و مذهب تشیع است که باعث پیوند آن هاست و با تغییر مذهب، این رشته پیوند گسسته می گردد و شریان حیاتی مذهب تشیع که پل مستحکم پیوند مردم عرب با غیر عرب های خوزستان است بریده شده و راه برای تبلیغات فکری در راستای هویت سازی و ملت سازی و جدا کردن

ص: 342

این بخش از سرزمین در آینده هموار می شود. بدین ترتیب این خطر نه تنها منطقه عرب نشین خوزستان، بلکه سایر مناطق مرزی کمتر توسعه یافته را نیز تهدید می کند، که می بایست در کانون توجه مسؤلان قرار گیرد.

4-7. همراهی و همکاری کشورهای غربی و عربی در جلوگیری از افزایش قدرت نفوذ منطقه ای ایران

سلفی گری هم فرصت و هم تهدید برای غرب است، قدرت های بزرگ در عرصه نظام بین الملل، همواره به گروه های افراطی نظیر سلفی ها، نگاهی ابزاری و دوجانبه دارند. سلفی گری، تمایلات تجزیه طلبانه و قرائت های ارتجاعی از دین، وجوه مشترک همه این گروه هاست که بیش از آنکه چالش در بر داشته باشد، برای غرب فرصت آفرین است. در همین رابطه باید به نگرانی کشورهای غربی و عربی از نفوذ قدرت ایران در منطقه اشاره کرد که در کنار اجرای طرح های مختلف برای منزوی ساختن جمهوری اسلامی در منطقه و جهان، راهکار تحریک قومی، مذهبی و تجزیه سرزمینی از ایران را مورد توجه قرار داده اند. نتیجه آن که برای جلوگیری از گسترش نفوذ ایران در منطقه، غربی ها و برخی از کشورهای عربی منطقه را در کنار هم قرار داده است که می تواند اهداف هردو را تا حدی عملی کند. این تلاش ها در شرایطی صورت می گیرد که خاورمیانه پس از تحولات بیداری اسلامی، دوران تازه ای را می گذراند. کمک مالی به گروه های مخالفِ با ایران، در قالب های رسمی و پنهانی و حمایت تلویحی از تحرکات خشونت آمیز برای تحریک گروه های قومی و ترغیب مستمر برای زنده نگاه داشتن این تمایلات، در این چارچوب قابل بررسی است.

نکته این است که سوءاستفاده کشورهای خارجی از تکثر فرهنگی ایران برای فشار بر جمهوری اسلامی، تهدیدی است که باید در رابطه با زنجیره ای از تهدیدهای داخلی، منطقه ای و بین المللی ارزیابی شود.

ص: 343

4-8 . همکاری گروه های سلفی با معاندان نظام و سعی در براندازی نظام

رفتار و عمل کرد میدانی گروه های سلفی جدید در کشورهای منطقه همچون عراق وسوریه حاکی از این است که این جریان برای رسیدن به اهدافش از هر اقدامی فروگذار نیست.

از نظر ایدئولوژیکی با برخی احزاب، نهادها، کشورها، افراد و یا برخی حاکمان مخالفند، اما منازعه با آن ها در اولویت نیست بلکه در شرایط کنونی از ظرفیتشان استفاده می کنند. برای نمونه مشارکت جریان های سلفی همچون داعش با افسران و بازماندگان حزب بعث عراق و نیز خاندان صدام در مبارزه با دولت عراق و هم چنین همکاری مخالفان دولت بشار اسد با سلفی هایی، همچون: داعش، القاعده و گروه تکفیری النصره در جبهه سوریه و در کنار آن همکاری مستقیم این جریان ها با برخی کشورهای غربی و منطقه حاکی از این است که برای رسیدن به هدف از هر ابزاری استفاده می کند. این تجربه برای جمهوری اسلامی درسی است که باید مسئولان امنیتی و سیاسی به آن آگاه باشند؛ بدین معنا که جریانات سلفی در داخل کشور و نیز گروه های تکفیری خارجی معاند جمهوری اسلامی به راحتی با احزاب، گروه ها، کشورهای مخالف جمهوری اسلامی، سلطنت طلبان ومنافقین در راستای براندازی نظام همکاری کرده ودر جست و جوی اقدامات خراب کارانه اند.

5. راهکارها و بایسته های جمهوری اسلامی ایران

به منظور پیش گیری و یا مقابله با تحرکات فکری، سیاسی و امنیتی جریان های سلفی نوظهور، در داخل وخارج کشور نیازمند اندیشیدن تدابیر جدی و اقدامات سخت گیرانه در ساحت میدانی است. بررسی این بایسته ها، مقاله دیگری طلب می کند، اما در این جا به برخی از راهکارها به اختصار اشاره می گردد.

- شناخت صحیح اندیشه ها ومواضع جریان های سلفیِ نوپدید در جهان اسلام؛

- رصد و شناخت صحیح جریان ها وگروهک های سلفی جدید در داخل کشور؛

- گفت وگو با سلفیان معتدل و میانه رو و استفاده از ظرفیت آن ها در جهت مهار جریان های رادیکال سلفی؛

ص: 344

- گفت وگو مستقیم با این گروهک ها به جای گفت وگو با واسطه ها؛

- تقویت وحدت گرایی میان مذاهب و قومیت ها از طریق برنامه های تقریبی؛

- بهره گیری از ظرفیت حوزه های علمیه و مدارس علمیه اهل سنت؛

- گسترش فعالیت های فرهنگی و آگاه سازی مردم در مناطق مرزی کشور؛

- پرهیز و جلوگیری از افراطی گری شیعی در برخی مناطق و ترویج تشیع اعتدالی و عقلانی؛

- امضای قراردادها و تفاهم نامه های امنیتی با کشورهای همسایه به ویژه کشور هایی که در پرورش سلفی گری مرکزیت دارند؛

- توسعه امکانات رفاهی و رفع موانع اشتغال در مناطق مرزی کشور؛

- آسیب شناسی گسترش مدارس وابسته به جریان های سلفی و وهابیت در مناطق شرقی و غرب کشور؛

- توسعه دیپلماسی رسانه ای جهت مهار تبلیغات سلفیان تبلیغی و تنویری؛

- آسیب شناسی و نظارت بر ساخت مدارس علمیه و مساجد و مراکز خیریه در مناطق سنی نشین و فقیر کشور (گاه با نیت تبلیغ سلفی گری و وهابیت انجام می گیرد)؛

- تلاش در جهت مهار و خنثی سازی تبلیغات ایران هراسی در سطح منطقه از طریق گسترش روابط با کشورهای تأثیر گذار منطقه به صورت مستقیم؛

- تقویت همکاری های غیر دولتی منطقه ای از طریق همایش ها، نشست ها، انجام طرح های مشترک و.... .

نتیجه گیری

از مباحث مطرح شده می توان دریافت:

جریان سلفی گری مخالف با هرگونه تفسیر، تأویل و نوگرایی در دین و خواهان بازگشت به دوران سلف صالح است. براین اساس، نص به مثابه متنِ پایه، تلقی می شود و در نتیجه هرگونه اصلاح و تحول پذیری مطابق با شرایط جدید مکانی و زمانی رد

ص: 345

می شود. نسخه جدید این جریان در دوره کنونی در واکنش به تحولات سیاسی و فرهنگی جدید در جغرافیای جهان اسلام شکل گرفت؛ به نحوی که دست یابی به قدرت سیاسی در کانون توجه این جریان قرار دارد. پیوند با سیاست وتلاش برای کسب قدرت سیاسی، همکاری با نظام های سلطانی، عبور از رهبران مذهبی ونفی تقلید گرایی، جهاد گرایی، اولویت و توجه به مسائل درون کشورهای اسلامی، تکفیری بودن، شبکه ای و بین المللی بودن به عنوان مختصات سلفی گری جدید مطرح گردید، که این ویژگی ها در فهم رفتار سیاسی، این جریان مؤثر است. در مجموع، با توجه به چارچوب نظری در فهم انتقادی سلفی گری ونیز ویژگی های گفته شده برای آن ها می توان نتیجه گرفت:

اولاً، دعاوی و اندیشه های سلفی گری جدید بر آمده از اندیشه های ناب اسلامی نیست، بلکه ساخته ذهنی خود آن هاست و اساساً نمی توان آن ها را نماینده اسلام و حتی اسلام سنی دانست، چرا که اندیشه ها وحتی کنش سیاسیشان حاکی از مخالفت با اکثر فرق اهل سنت دارد. دوم، این که اندیشه سلفی گری جدید با این ایدئولوژی و مختصات، نه تنها موجب رهایی انسان مسلمان از سلطه نمی گردد، بلکه در گرداب جدیدی قرار می دهد که در آن سخن از گفت وگو، تفاهم و رهایی معنا ندارد وسلطه ای آشکار همراه با خشونت و ترس در انتظار اوست؛ زیرا ابزار مهم آنان ترور، وحشت و اجبار است. سوم، این که این ایدئولوژی خود ساخته سلفیانِ جدید به نام اسلام به تدریج در حال گسترش و تحول به سمت نهاد سازی است و تلاش می کند در قالب خلافت اسلامی (آنچه در دولت اسلامی عراق وشام یا همان داعش دنبال می شود) قرائت خشن از اسلام را توسعه دهد. اجرای این کارها، تنها از مسیر کسب قدرت سیاسی با سازوکار جهاد و تشکیل دولت اسلامی و نهاد های معطوف به آن است. بنابراین آنچه دست یابی به این را تسهیل می کند، دادن آگاهی کاذب از اسلام و تفسیر به رأی نصوص اسلامی از جانب آنان است. که در واقع تحریف و برداشت ظاهر گرایانه از این متون است. چهارم، این که وجود تناقضات در اندیشه و عمل سیاسی سلفیان جدید حاکی از این

ص: 346

است که گویندگان و کنشگران سلفی در اندیشه و عمل خود صادق نیستند و بر اساس منافع گروهشان و گاه در چارچوب منافع غرب و برخی نظام های سلطانی منطقه عمل می کنند و به راحتی از اصول ایدئولوژیک خود دست برداشته و تغییر موضع می دهند. این مسئله نشان می دهد جریان سلفی گری جدید تا چه حد قابلیت تأثیر پذیری از قدرت های بزرگ جهانی و منطقه ای دارد.

در ادامه با دریافت فهمی از سلفی گری جدید، مواردی همچون: جمع آوری اطلاعات سیاسی- امنیتی (جاسوسی)، افزایش گروهک های تروریستی سلفی ضد شیعی، تضعیف وحدت ملی از طریق افزایش تنش های مذهبی- قومی در ایران، سازماندهی و افزایش عملیات های تروریستی علیه اتباع ایرانی در خارج از کشور، تقویت جریان های جدایی طلب در استان های مرزی، سنی سازی و تغییر مذهب در مناطق مرزی، همراهی و همکاری کشورهای غربی و عربی در جلوگیری از افزایش قدرت نفوذ منطقه ای ایران و نیز همکاری گروه ها و افراد مخالفِ نظام جمهوری اسلامی با جریان های سلفی، در براندازی نظام به عنوان پیامدهای سیاسی این گروه بر جمهوری اسلامی ایران مطرح و در نهایت به اختصار برخی از بایسته های جمهوری اسلامی در مهار این جریان پیشنهاد شد. بدین سان این جریان نه تنها خطری برای امنیت بین المللی است، بلکه تهدیدی جدی برای امنیت جهان اسلام به ویژه جمهوری اسلامی تلقی می شود.

ص: 347

منابع

1. آزاد ارمکی، تقی، «هرمنوتیک: بازسازی یا گفتگو»، نامه علوم اجتماعی، پاییز 82، شماره 21.

2. ابن تیمیه، تقی الدین احمدبن عبدالحلیم، الفتاوی الکبری. تحقیق محمد عبدالقادر عطا، دارالکتب العلمیه، بیروت 1408ق.

3. -------- ، منهاج السنه النبویه فی نقض الکلام الشیعه القدریه. تحقیق محمد رشاد سالم، چاپ اول: 1406ق ،[بی جا، بی نا].

4. -------- ، مجموع الفتاوی، تحقیق عامر الجوار و انور الباز دار الوفا للطباعه و النشرو التوزیع، چاپ دوم: الریاض 1426ق.

5. باتامور، تامس برتون، مکتب فرانکفورت، ترجمه حسینعلی نوذری، چاپ دوم: نشر نی، تهران 1380.

6. بدوی، عبدالرحمن، موسوعه الحضاره العربیه الاسلامیه (بحوث علوم اصول الدین، فقه، عقل و نقل) المؤسسه العربیه للدراسات و النشر، بیروت 1995.

7. بلایشر، ژوزف، گزیده هرمنوتیک معاصر، ترجمه سعید جهانگیری، نشر پرسش، آبادان 1380.

8. بوطی، محمد سعید رمضان، السلفیه،2005، [بی نا، بی جا].

9. جامی، محمد امان بن علی، العقیده الاسلامیه وتاریخها، دارالمنهاج، قاهره 1425.

10. جابری، محمد عابد،العقل السیاسی، مرکز دراسات الوحده العربیه، بیروت 2005.

11. دل آور پوراقدم، مصطفی، «آسیب شناسی فرقه وهابیت از رویکرد امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران»، مجله پگاه حوزه ،شماره 273، 1388.

12. ریخته گران، محمد، منطق و مبحث علم هرمنوتیک، نشر کنگره، تهران 1378.

13. شِرَت، ایون، فلسفه علوم اجتماعی قاره ای، ترجمه هادی جلیلی، نشر نی، تهران 1387.

14. علیزاده موسوی، سید مهدی. سلفی گری و وهابیت، دفتر تبلیغات اسلامی، قم 1391.

15. فیرحی، داود، روزنامه جمهوری اسلامی، 1392.

16. قرضاوی، یوسف،من فقه الدوله فی الإسلام، دار الشروق، بیروت 1997.

17. معینی علمداری، جهانگیر، روش شناسی علوم سیاسی، دانشگاه تهران، تهران 1380.

18. Paul Ricoeur. “the Task of Hermeneutics”.in Heidegger and modern Philosophy.ed.michael Murray.yale.1178.p.141-160.

ص: 348

فضای مجازی (سایبری) و شبکه های ماهواره ای جریان های تکفیری / مسعود پورفرد

اشاره

مسعود پورفرد(1)

چکیده

مقاله حاضر با استفاده از چارچوب نظری جنبش های اجتماعی جدید و نقش شبکه های اجتماعی مجازی در آن، درصدد پاسخ گویی به این پرسش اصلی است که برخی از رسانه ها و شبکه های اجتماعی مجازی برای تخریب جنبش بیداری اسلامی مردم جهان اسلام و جایگزین کردن جریان های تکفیری در منطقه چه تهدید ها و آسیب های سیاسی و اجتماعی ای را به وجود آورده اند؟ در پاسخ به این پرسش این فرضیه مطرح می شود که شبکه های اجتماعی مجازی، هر چند با افزایش ظرفیت هایی برای مشارکت سیاسی و ایجاد فضای جدید برای تحول مفهوم و ابعاد شهروندی، فرصت های مناسبی را برای تغییرات سیاسی و اجتماعی در جهان اسلام به وجود آورده اند، اما به همان میزان نیز آسیب های سیاسی و اجتماعی برای این جبنش ها به همراه داشته اند.

کلیدواژه ها: جنبش بیداری اسلامی، جنبش های افراطی سلفی، شبکه های اجتماعی مجازی، رسانه های تکفیری، فیس بوک، تویتر.

ص: 349


1- یاسی و استادیار پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی
مقدمه

دنیای ارتباطات و اطلاعات، دنیای عجیب و غریبی است. در هر دقیقه یک میلیون و هشت صد هزار «لایک» در فیس بوک زده می شود و تنها در «گوگل» در هر دقیقه دو میلیون نفر از این سرویس استفاده می کنند. از سوی دیگر، در هر دقیقه هفتاد ساعت فیلم وارد «یوتیوب» می شود و یک میلیون و سیصد هزار نفر در آن زمان فیلم ها را می بینند یا دانلود می کنند.(1)

همه این مسائل حاکی از این است که شبکه های مجازی میلیون ها کاربر دارند که فوق العاده مهم هستند. در تبلیغ و ترویج جریان های تکفیری با اینکه برخی دولت ها خدمات ارتباطی و اطلاعاتی، مانند سیستم های تلفن همراه، پیامک ها و دسترسی به اینترنت را به شدت محدود کرده اند، ولی کاربران شبکه های اجتماعی ای مانند تویتر، فیس بوک، یوتیوب و سایر رسانه ها به پیام های جریان های تکفیری بسیار توجه می کنند و گزارش ها، تصاویر و فیلم های فراوانی از آنها در این شبکه ها به اشتراک گذاشته شده است.(2)

شبکه های اجتماعی مجازی،(3)

زمینه مناسبی برای شکل گرفتن جنبش بیداری اسلامی، بسیج و مشارکت فعال شهروندان کشورهای عربی برای ساقط کردن رژیم های مستبد و فاسد، گسترش آزادی بیان و گسترش اجتماعات و دسترسی به اطلاعات به وجود آوردند که در تاریخ کنونی کشورهای عربی بی نظیر بوده است.(4)

از سوی دیگر،

ص: 350


1- . حسن روحانی، چهارمین جشنواره ملی ارتباطات و فناوری اطلاعات (فاوا)، 27 اردیبهشت 1393.
2- . Beckett, C. (2011). »After Tunisia and Egypt: Towards a new typolpgy of media and networked political change«, Polis, journalism and societ think tank, Retrieved from http://www.charliebeckett.org/?p=4033.
3- . مهسا ماه پیشانیان، آسیب شناسی نقش شبکه های اجتماعی.
4- . Ghannam, J., "Social Media in the Arab Work: Leading up to the Uprisings of 2011", Center for International Media Assistance, National Endowment for Democracy, Washington, DC, available at: http://cima.ned.org/sites/default/files/CIMA- Arab_Social_ Media-Report_ 2. pdf.

تبلیغات جریان های تکفیری از طریق رسانه های معروف و بعضاً ناشناخته، انکارناپذیر است.(1)

علاوه بر این، افزایش تعداد کاربران این شبکه ها در جهان عرب در مقایسه با دیگر نقاط جهان، دلیل دیگری برای این مسئله است؛ برای نمونه، در حالی که تعداد کاربران اینترنت در سراسر جهان تا اواخر 2010 م. در حدود دو میلیارد نفر تخمین زده شده بود، این تعداد در شانزده کشور عربی در همین سال به مرز 45 میلیون نفر رسید. همچنین پیش بینی می شود که این تعداد تا 2015 م. به مرز صد میلیون نفر برسد. طبق آخرین آماری که در این سال ارائه شده، حدود هفده میلیون نفر از مردم منطقه، از فیس بوک استفاده می کنند که از این تعداد، پنج میلیون نفر در منطقه تحولات اخیر به سر می برند.(2)

تویتر نیز در کشورهای عربی طرفداران بسیاری پیدا کرده است؛ برای مثال، در اردن، سایت Watwet بیش از 25 هزار هوادار دارد.(3) شبکه های اجتماعی مجازی نیز، که به طور محلی در کشورهای عربی به وجود می آیند، (مانند Nowlebanon.com در بیروت و Aranran.com, AmmonNews.net, Ammannet.net,

ص: 351


1- . جنبش اجتماعی واپس گرا یا ارتجاعی می کوشد اوضاع را به وضع پیشین باز گرداند و در واقع عقربه ساعت را به عقب برگرداند. افرادی که به این جنبش می پیوندند، از روندهای جاری اجتماع آشکارا ناخرسندند. جنبش اجتماعی منحرف «کوکلوکس کلان» (نژاد پرست ها)، که میلیون ها حامی دارند، نمونه یک جنبش اجتماعی واپس گراست. هدف عمده این جنبش، باز ستاندن حقوق و آزادی های مدنی از سیاهان و بازگرداندن آنها به اوضاع پیشین است. بنابراین، گروه داعش و برخی تکفیری های دیگر، احتمالاً می توانند جنبش اجتماعی منحرفی باشند که از جهل توده ها استفاده می کنند و واقعاً توده ها نیز به آنها می پیوندند؛ مانند عشایر سنی مناطق «موصل» و «الانبار» که متحد داعش هستند.
2- . Raoor, R. (2010). “Egypt: Security Department to Monitor Fecebook and Support the Govern-ment,” Global Voices, August 29, 2010, http:// advocacy. global voicesonline. Org/2010/08/29 egypt-security-deparment-to-monito- facebook -and - support -the-govermment/ citing emarket-ing Egypt, “Facbook in Egypt... E-Marketing Insights,” http:// www.emarketing-egypt.com/fasebook-in-Egypt-E-Mar- keting-insights/2/010 (accessen November 15, 2010).
3- . George-Cosh, D. (2010). “Twitter Plans Atabic website,” The National, November 17, 2010, http://www.thenational. ae/business/technology/twitter-plans-arabic-website (accessed December 7, 2010).

viber.com در عمان)، همگی نشان از گستردگی و تنوع شبکه های اجتماعی مجازی در جهان عرب دارند.

شبکه اجتماعی یوتیوب نیز تاکنون 351 میلیون مخاطب در جهان عرب به خود اختصاص داده است. افزون بر این، بازار رسانه ای در جهان عرب در حال گسترش است. زیرا نیمی از جمعیت کشورهایی مانند یمن، عربستان سعودی، اردن، مراکش و مصر، زیر 25 سال هستند که این جوانی جمعیت، سبب گسترش بازار مصرف رسانه ای تبلیغات جریان های تکفیری در جهان عرب شده است.

در مجموع، می توان گفت تأثیر و نقش رسانه ها و فناوری های ارتباطی در سازمان دهی و خبررسانی درباره جریان های تکفیری، انکارناپذیر است و با توجه به افزایش دسترسی به این رسانه ها و فناوری ها در سراسر جهان، می توان نقش آنها را در منطقه تحولات اخیر به عنوان نمادی از نفوذ و قدرت این رسانه ها مطالعه و بررسی کرد.(1)

اما به همان نسبتی که شبکه های اجتماعی مجازی فرصت های ساختاری برای جنبش بیداری اسلامی مردم منطقه به همراه آورده اند، آنها را با تهدیدهای بنیادی نیز روبه رو کرده اند.(2) بر این اساس، در مقاله حاضر با تمرکز بر محیط رسانه ای به طور خاص، به بررسی تهدید ها و آسیب های شبکه های اجتماعی مجازی جریان های تکفیری(3) می پردازیم.

ص: 352


1- . مجتبی امانی، نشست تخصصی تحولات جهان اسلام، سخنرانی در تاریخ 28/1/92 در دفتر معاونت روابط بین الملل حوزه علمیه قم.
2- . تاج الدین الهلالی، نشست بیداری اسلامی و تحولات جهان اسلام، سخنرانی در تاریخ 13/11/91 در دبیرخانه انجمن های علمی حوزه علمیه قم.
3- . گروه های تکفیری، جزئی از فرآیند بیداری اسلامی نیستند و شبکه های اجتماعی مجازی به همان اندازه که فرصت های ساختاری برای جنبش بیداری اسلامی مردم منطقه به همراه آورده اند، آنها را با تهدیدهای بنیادی نیز روبه رو کرده اند. در واقع گروه های تکفیری، مقابل جنبش بیداری اسلامی هستند، زیرا دو ایدئولوژی متفاوت و اهداف متفاوت دارند. روش گروه های تکفیری، افراط گرایی، تخریب اسلام و ضربه زدن به وحدت اسلام است، ولی خط مشی جنبش بیداری اسلامی، قانون مندی، اعتقاد به وحدت مسلمانان و احترام به گفتمان رقیب مسلمان خود است. بحث عمده این بود که شبکه های مجازی به همان میزان که به حرکت بیداری تونس و مصر کمک کرده است، تقریباً به عنوان ابزار تاکتیکی برای گروه های تکفیری نیز تلقی می شود.

در تعریف شبکه های اجتماعی می توان گفت مجموعه ای از افراد که به صورت گروهی با یکدیگر ارتباط داشته باشند و مواردی مانند اطلاعات، نیازمندی ها، فعالیت ها و افکار خود را به اشتراک بگذارند، شبکه های اجتماعی را تشکیل می دهند. شبکه های اجتماعی را می توان به دو دسته «شبکه های مجازی» و «شبکه های غیرمجازی» تقسیم کرد. شبکه های غیرمجازی، در واقع شبکه هایی هستند که توسط مجموعه ای از افراد و گروه های به هم پیوسته در محیط اجتماعی شکل گرفته و فعالیت می کنند. شبکه اجتماعی مجازی یا شبکه اجتماعی اینترنتی و ماهواره ای، وب سایت یا مجموعه وب سایت هایی است که به کاربران این امکان را می دهد که علاقه مندی ها، افکار و فعالیت های خود را با یکدیگر به اشتراک بگذارند.

کارکرد مهم شبکه های اجتماعی مجازی برای جنبش های اجتماعی جدید، تأثیر بر افکار عمومی و بسیج آن است، به گونه ای که به واسطه این رسانه ها، نوعی فضای عمومی شکل می گیرد و بسیاری از افراد، بدون آنکه یکدیگر را ببینند و تبادل نظر کنند، مانند همدیگر فکر و نیز عمل می کنند.(1)

بر این اساس، از طریق تولید پیام، شعار و اندیشه به شیوه ای هنری و از طریق تصویر، گرافیک، صدا و موسیقی، تصورات، دست کاری و بسیج می شوند و در نهایت، فعالیت سیاسی این امکان را می یابد که با زندگی روزمره آمیخته شود.(2)

در این صورت، دیگر مانند گذشته نیازی نیست که برای تبدیل افکار عمومی به نیروی اجتماعی و تغییر اوضاع سیاسی، به اهرمی مانند حزب سیاسی متوسل شد و اگر این تغییر در افکار عمومی پیدا شود، مردم در بزنگاه تاریخی، خودشان راه را باز می کنند و احتیاجی به اعمال نیرو، فشار و زور از طریق اهرم های جدا از مردم وجود ندارد.(3)

ص: 353


1- . Bimber, B, »The internet and political transformation: Populism, community, and accelerated pluralism«, Polity, 31, 1, 133-161.
2- . Bimber, B., Information and Amercan Democracy: Technology in the Evolution of Politican Power.
3- . Bimber, B., Flanagin, A. J., Stohl, C., »Reconceptualizing collective action in the contemporary media environment«, Communication Theory, 15: 365-388.

کارشناسان علوم اجتماعی نیز به سه تأثیر شبکه های اجتماعی مجازی بر جنبش های جدید اجتماعی(1)

(معتدل یا افراطی) بدین صورت اشاره دارند:

1. رسانه ها و شبکه های اجتماعی مجازی ممکن است به آگاه سازی، سازمان دهی، بسیج و درگیرسازی مدنی افراد و گروه های به حاشیه رانده شده، جوان ترها و اقلیت های سیاسی منجر شوند؛

2. آنها می توانند در اشاعه ارزش های سیاسی از قبیل مشارکت، آزادی بیان، تساهل، مظلوم نمایی و غیره تأثیرگذار باشند؛

3. همچنین می توانند به مانند تریبونی برای اشاعه عقاید احزاب و گروه های سیاسی معترض و اقلیت، به تضعیف حکومت های اقتدارگرا کمک کنند.(2)

کاربرد شبکه های اجتماعی به جبنش های اجتماعی این امکان را می دهد که روش های سنتی بیان اعتراض های خود مانند راهپیمایی ها، اعتراضات، شعارها و استفاده از نمادها را آسان تر به کار برند و با روش های نمادین جدید ترکیب کنند. بر همین اساس، این جبنش ها توانمندی بیشتری برای جذب طبقه جوان جامعه و شکل دادن به افکار عمومی را دارند. با کاربرد تکنولوژی های اطلاعاتی، جنبش های اجتماعی نیازی به استفاده از پوشش رسانه ای جمعی ندارند.(3)

ص: 354


1- . جنبش اجتماعی، حرکتی مردمی است که شبکه ارتباطی منسجم و ایدئولوژی خاصی دارد و برای رسیدن به اهداف مشترک تلاش می کند و خواستار تغییرات در جامعه است. همه جنبش های اجتماعی در برخی از ویژگی ها با هم مشترک اند. این ویژگی ها عبارت اند از: هدف های مشترک، برنامه ای برای تحقق این هدف ها و یک ایدئولوژی. هر جنبش اجتماعی، یک رشته هدف های کاملاً مشخص و جاافتاده دارد. آن جنبش اجتماعی که تغییر وضع گروهی از مردم را در نظر دارد، در صورتی موفق خواهد بود که تغییراتی را که خواستار آن است، به عنوان هدف های خود تعیین کند. برنامه هایی که برای رسیدن به این هدف ها وجود دارند، ممکن است بسیار متنوع باشند و از اعتصاب مسالمت آمیز گرفته تا آدم کشی و تخریب اموال عمومی را در بر بگیرند. ایدئولوژی همان عاملی است که اعضای یک جنبش را گرد هم می آورد. ایدئولوژی نه تنها باید از اوضاع اجتماعی موجود انتقاد کند، بلکه باید هدف های جنبش و روش های دست یابی به این هدف ها را نیز روشن کند.
2- . Bob, C., The Marketing of Rebellion.
3- . Cerulo, Karen and Janet M. Ruane., »Coming Together: New Taxonomies for the Analysis of Social Relations«, Sociological Inguiry, 68: 398-425.

همچنین، رسانه ها و شبکه های اجتماعی می توانند سلسله مراتب ساختاری را، که در جنبش های سنتی وجود داشت، از میان ببرند. در جنبش های سنتی، ساختار سلسله مراتبی با هماهنگ کردن اهداف حامیان و اعضا با اهداف جنبش و فراهم کردن منابع حمایتی گسترده، ارتباط های اعضای جنبش با حامیان آن را تقویت می کرد، اما در جنبش های مجازی چنین مسئله ای دیده نمی شود.(1)

موارد زیر از ویژگی های رسانه های مجازی جدید است:

1. رسانه ها و شبکه های اجتماعی، توان کنترل دولت بر اشاعه اطلاعات و قاعده مند کردن آن را کاهش می دهند؛

2. این رسانه ها و شبکه ها سبب شده اند اختلاف های بسیاری خارج از کنترل دولت شکل بگیرد؛

3. رسانه های جدید، تریبونی برای بیان اهداف، آرمان ها، تجربیات و فعالیت های سیاسی و مبارزه ای جنبش های اجتماعی (معتدل یا افراطی) است؛

4. رسانه های جدید، باعث شکل گیری، انسجام و تحکیم هویت جمعی و عمومی جنبش های اجتماعی می شوند؛

5. رسانه های جدید به بسیج نیروهای بالقوه در جهت حمایت از جنبش ها منجر می شوند؛

6. پوشش رسانه ای، می تواند بین جنبش ها و سایر عاملان سیاسی، اجتماعی و فعالان سیاسی پیوندهای نمادین برقرار کند؛

7. رسانه ها می توانند در روابط درونی جنبش ها مؤثر واقع شوند و باعث تقویت انگیزه و روحیه اعضا و هواداران جنبش گردند و از مرگ آنها جلوگیری کنند.(2)

در مجموع، می توان گفت شبکه های اجتماعی مجازی با تأثیری که بر سرمایه اجتماعی، تحول مفهوم شهروندی و گسترش و تعمیق فعالیت جنبش های اجتماعی

ص: 355


1- .Castells, Manuel., The Information Age, Vol. II: The Power of Identity.
2- .Della Porta, Donatella and Mario Diani, Social Movements.

(معتدل یا افراطی) می گذارند (البته با اشاره به آمار شبکه های مجازی در ارتباط با خدمات رسانی به گروه های تکفیری)، زمینه بروز جنبش های انحرافی را متأثر از ناکامی ها و تعارض ها نشان داده اند؛ مثلاً در کشور سوریه و عراق این وضع وجود دارد. بشار اسد، بسیار دیر فضای سیاسی- اجتماعی سوریه را باز کرد و نوری مالکی، سنی های مخالف را کمتر وارد عرصه سیاسی - اجتماعی کرد. از سوی دیگر، آمریکا و غرب برای از بین بردن خط مقاومت، از نارضایتی موجود سوء استفاده کردند و آتش آن نارضایتی را شعله ور کردند. همچنین تلاشی که گروهای تکفیری برای تغییر تعادل قدرت بین عرصه عمومی و نظام سیاسی حاکم می کنند، نشان می دهد که برخی نیروها و جنبش های اعتراضی موضوعیت پیدا می کنند که شبکه های مجازی در این امر بسیار تسهیل کننده هستند و با این امور، زمینه های لازم را برای ایزوله کردن جامعه فراهم می کنند. اما باید به این نکته مهم نیز توجه کرد که در شکل گرفتن جنبش اجتماعی، اعتراض جمعی، تغییر رژیم سیاسی یا حتی اعتراض محدود خیابانی، شبکه های اجتماعی نقش آفرینان اصلی نیستند، بلکه آنها فقط به روند تسریع حوادث و گسترش و تعمیق آنها کمک می کنند. در واقع، می توان گفت نقش اصلی شبکه های اجتماعی بر حمایت از جامعه مدنی و فضای عمومی، تحول مفهوم و ابعاد شهروندی است. البته عوامل بسیاری هست که برای تأثیرگذاری مثبت یا منفی شبکه های اجتماعی مجازی بر موفقیت یا عدم موفقیت اعتراض ها یا جنبش های اجتماعی اهمیت دارد. رهبری، ارتباط های بین رسانه های متعارف با فعالان جنبش های اجتماعی و واکنش نخبگان از عوامل مهم تأثیرگذار بر این مسئله است. علاوه بر این، توانمندی شبکه های اجتماعی مجازی در مرکزیت زدایی از فعالیت های سیاسی، از میان برداشتن سلسله مراتب سازمانی در جنبش های اجتماعی و شکل دادن به سازمان ها و رهبری مؤثر، می تواند بر موفقیت جنبش های اجتماعی یا اعتراض ها تأثیرگذار باشد. البته توسعه استراتژی ها و شیوه های مبارزه، فراتر از جامعه مجازی اند. بر این اساس، اعتراض ها و جنبش های اجتماعی نباید تنها بر شبکه های اجتماعی مجازی تکیه کنند، بلکه باید بتوانند از رسانه های سنتی و

ص: 356

جریان اصلی جامعه استفاده کرده، با گروه های سیاسی دیگر جامعه همکاری کنند تا بتوانند ارتباط خود را با عموم مردم گسترش دهند.

با وجود این، همان گونه که شبکه های اجتماعی مجازی با تسهیل اقدامات جمعی، شکل دادن به هویت جمعی و تحول مفهوم و ابعاد شهروندی می توانند فرصت های مناسبی برای جنبش های اجتماعی به وجود آورند، به همان ترتیب می توانند آسیب هایی نیز به جنبش های اجتماعی برسانند که در ادامه به بررسی آنها می پردازیم.

آسیب های شبکه های اجتماعی مجازی بر جنبش های اجتماعی

1. همان گونه که اشاره شد، شبکه های اجتماعی مجازی علاوه بر آنکه امکان شکل گرفتن، توسعه هویت و اقدام جمعی را تسهیل می کنند و فرصت های ساختاری بسیاری برای موفقیت جنبش های اجتماعی فراهم می آورند، به همان نسبت نیز آسیب های جدی به جنبش های اجتماعی می رسانند. یکی از آسیب های بسیار مهمی که ممکن است از این رهگذر جنبش های اجتماعی جدید را تهدید کند، فقدان رهبری واحد است.(1) در واقع، می توان گفت به علت نبود رهبری واحد در چنین جنبش هایی (سلفی و تکفیری)، ممکن است انگیزه پیوستن به آنها کاهش یابد.

2. ناتوانی شبکه های اجتماعی در نهادسازی سیاسی در نگرش افراطی، یکی دیگر از این آسیب هاست؛ مثلاً تویتر یا فیس بوک، تنها می توانند به شکل دهی اعتراض های تکفیری کمک کنند، اما توانایی برنامه ریزی برای اداره حکومت یا ایجاد نهادهای دموکراتیک را ندارند و نمی توانند از آرمان ها و اهداف مورد نظر خود دفاع کنند. افزون بر این، نمی توان مدل جریان تکفیری یا ارزش های مورد علاقه آنها را به هر جامعه ای تزریق کرد.(2)

ص: 357


1- . Kurzman, Charles, »Organizational Opportunity and Social Movement Mobilization: A Comparative Analysis of Four Religious Movements«, Mobilization, 3: 23-50.
2- . Smith, Jackie, Charles Chatfield, and Ron Pagnucco (eds.), Transnational Social Movements and Global Politics, Solidarity beyond the State.

3. همچنین، شبکه های اجتماعی مجازی، امکان انشعاب های درون گروهی در جنبش های اجتماعی را افزایش می دهند، زیرا شبکه های ارتباطی آنلاین، و توانمندی کنترل اطلاعات در تکنولوژی های جدید، این امکان را برای افراد فراهم می کند که در جنبش اجتماعی، بیشتر به افراد هم فکر خود گرایش داشته باشند که این مسئله امکان افزایش انشعاب های درون گروهی را افزایش می دهد؛(1) مثلاً جریان های تکفیری در سوریه کنونی، این عیب را دارند.

4. می توان گفت رسانه های اجتماعی به تنهایی نمی توانند سبب شکل گرفتن جنبش های افراطی و گسترش آنها شوند، اما نقش بسیار مهمی در حمایت از گروه های تندرو و ایدئولوژیک در بلندمدت دارند،(2) به ویژه اینکه برخی از شبکه های اجتماعی کوچک، مانند وبلاگ ها که شخصی هستند، توانمندی و ظرفیت لازم را برای ایجاد جنبش بادوام مردمی ندارند.(3)

در واقع، شبکه های اجتماعی مجازی به تنهایی این قابلیت را ندارند که در مدت زمان محدودی، ساختار ذهنیت جوانان و اجتماع کشور را تغییر دهند و تنها در بلندمدت می توانند مفهوم و ایده مورد نظر خود را متحول کنند.

پس از بررسی نقش شبکه های اجتماعی مجازی در گسترش جنبش های اجتماعی، در قسمت بعدی مقاله به بررسی محیط رسانه ای آن و نقش شبکه های اجتماعی مجازی در معرفی و گسترش این جنبش های افراطی و تکفیری می پردازیم.

ص: 358


1- . Goldstein, J. and Rotich, J., “The Role of Digital Networked Technologies in Kenya’s 2006-2008 Post-Election Crisis”, The Berkman Center for Technology and Society, Harvard University, available at: http://cyber.law.harvard.edu/sites/cyber.law.harvard.edu/files/Goldstein Rotich _Digitally_ Networked_Technology_Ke- nyas-Crisis. Pdf.pdf.
2- . Shirky. C., »The Political Power of Social Media: Technology, the Public Sphere, and Political Change«, Foreign Affairs, January/February http://www.foreignaffairs.com/articles/67038/clay-shirky/the-political-power-of-social-media.
3- . Ottaway. M. and Hamzawy, A., »Protest Movements and Political Change in the Arab World«, Carnegie Endwowment foe International Peacd http://edoc.bibliothek.uni-halle.de/servlets/MCRDileNode-Servlet/HALCoRe_derivate_00004912/CEIP_Ottaway-Hamzawy_Outlook_JanII_ProtestMovements.pdf.
اطلاعات و آمار شبکه های تکفیری

در حال حاضر، بیش از 57 شبکه ماهواره ای متصل به جریان تکفیری وجود دارد که بر اساس گزارش های اولیه، جریان های ضد وحدت اسلام، با همکاری وهابیان و غربی ها، به راه اندازی شبکه های مجازی اقدام کرده اند و هدفشان تفرقه افکنی در جهان اسلام است.(1)

از جمله این رسانه ها، شبکه های «نور»، «وصال فارسی» و «کلمه» هستند که هدف عمده تأسیس آنها، تأثیرگذاری و ایجاد تفرقه میان اقوام و نحله های مذهبی در جهان اسلام و جذب حامیان تفکر تکفیری است. در این زمینه، شبکه های ضدوحدت سیاسی دیگری، به زبان عربی، این شبکه ها را حمایت می کنند که عبارت اند از: «العربیه» شبکه آل سعود، «الحیاة مسلسلات»، «التحریر» و «النهار» شبکه های ماهواره ای مصر، شبکه شش مراکش، شبکه «نسمه» تونس، «روتانا»ی مصر، شبکه ماهواره ای «روتانا»ی سعودی و «ال. بی. سی.» لبنان. در این میان، شبکه «العربیه» یکی از فعال ترین شبکه های ضدوحدت است که با ورود به مباحث سیاسی و نیز مذهبی، مقابله با بیداری اسلامی را در دستور کار خود قرار داده است.(2)

برخی از صاحبان این شبکه ها مانند «اقرا» و «روتانا»، از یک سو در شبکه های خود، مردم را به امور دینی دعوت می کنند و در شبکه های دیگرشان هنر مبتذل و انحراف های اخلاقی را ترویج می دهند. هدف آنها ارائه تعریفی بَدَوی از اسلام و همچنین نابود کردن فرهنگ اصیل اسلامی است.(3)

برای نمونه، شبکه «اقرا» شبکه ای بود که در ابتدا خود را صوفی سنی معرفی می کرد، اما نیم نگاهی به برنامه های این شبکه، به ویژه کسانی که در آن برنامه اجرا می کنند، خط مشی آن را به خوبی نشان می دهد: العریفی، القرنی، الغامدی، عبدالله الحامد، سلمان

ص: 359


1- .[1] تاریخ: 21 اسفند 1392، شناسه خبر: 34091.. http://www.ghatreh.com/news
2- . تاریخ: 21 آذر1392، شناسه خبر: 219516. http://www.tasnimnews.com.
3- . تاریخ: 5 فروردین1393، شناسه خبر: 69902. http:// www.shianews.com.

العودة و ... همگی از شیخ های سلفی و وهابی هستند که برخی از آنها کارنامه درخشانی نزد آل سعود، در صدور فتواهای تکفیر و جهاد دارند.(1)

برخی شبکه های فارسی زبان ترویج دهندۀ جریان های ضدشیعی با همکاری وهابیان و سازمان «سیا» راه اندازی شده اند که اعتقادات شیعی ایرانیان را هدف قرار می دهند. پس از آغاز به کار نخستین شبکه ماهواره ای وهابیان به زبان فارسی، به نام شبکه «نور»، دو شبکه دیگر در ارتباط با تشدید سیاست شیعه ستیزی وهابیت به نام های «وصال» و «کلمه» راه اندازی شده است. هدف عمده تأسیس شبکه «وصال»، تأثیرگذاری بر مناطق عرب زبان جنوب ایران و جذب هوادار برای این فرقه ضاله است. همچنین، در این شبکه برنامه هایی نیز برای ایجاد تفرقه میان اقوام مختلف عرب زبان خوزستان تهیه شده است، که بی شک این حرکت در ارتباط با همان هدف اصلی ایجاد جنگ روانی میان شیعه و سنی در داخل ایران، به ویژه استان های جنوبی و جنوب شرقی کشورمان است.(2)

سایت ها و وبلاگ های اهل سنت

بیش از 550 سایت و وبلاگ وجود دارد که به هر نحوی خود را با اهل سنت مرتبط می دانند. این سایت ها و وبلاگ ها که در موضوعات مختلف عقیدتی، اجتماعی، خبری، سیاسی، ادبی، عرفانی و غیره هستند، همگی خود را به اهل سنت منتسب می دانند، که با توجه به وجود برخی تفاوت ها در عقیده و مرام، لزوماً بر اساس مرام خود فعالیت می کنند.(3)

از بین550 سایت و وبلاگ منتسب به اهل سنت، که با داعیه اهل سنت فعالیت می کنند، بیش از 350 سایت و وبلاگ با تبلیغات وسیع و فعالیت مستمر، سعی در ترویج عقاید تکفیری ها دارند. این سایت ها و وبلاگ ها به جز طرز فکر خود، هیچ

ص: 360


1- . www.shianews.com.
2- . پایگاه خبری «ادیان نیوز»، تاریخ انتشار: 16/5/1392، شناسه خبر: 1226702.
3- . www.rezvansunni.blogfa.com.

عقیدۀ دیگری را اسلامی نمی دانند و به راحتی و بدون منطق به جمع کثیری از مسلمانان نسبت شرک می دهند. از نظر این وبلاگ های تکفیری، فقط خودشان موحد هستند و تکفیر امت اسلام، چه مسلمانان کنونی و چه گذشته، خواسته یا ناخواسته در عملکرد آنها کاملاً مشهود است و با هیچ گفتمان دینی دیگری سر سوزنی سازگاری ندارند و پرخاش گری و افراط گرایی مشخصه بارز آنهاست.(1)

تشخیص این سایت ها و وبلاگ ها به چند روش صورت می گیرد:

1. مطالعه متون نوشته شده در سایت ها و وبلاگ ها، که شبیه عقاید سلفی های تندرو است؛

2. بررسی لینک هایی که در وبلاگ خود قرار داده اند (آدرس سایت ها و وبلاگ های معروف سلفی های تندرو را به وبلاگ خود پیوند کرده اند)؛

3. بررسی دیدگاه مسئول وبلاگ درباره رفتار و کردار سلفی های تندرو؛

4. نوع برخورد با علما و مشایخ اهل سنت در قرون گذشته.

با توجه به اینکه وبگاه ها و فضای مجازی بسیاری در اختیار تکفیری ها قرار دارد، در این مقاله به مهم ترین و فعال ترین سایت ها و وبلاگ ها می پردازیم. مهم ترین گروه جهادی در سوریه، موسوم به «جبهه نصرت»، همچنان به همکاری خود با القاعده وفادار است. سایت «المنارة البیضاء» (almanaraalbaydaa.blogspot.com) نیز در رأس تمام مؤسسات تبلیغاتی و اطلاع رسانی است، که مسئولیت انتشار اطلاعیه های گروه های تکفیری را در سوریه بر عهده دارد.(2)

در شرق آفریقا، مهم ترین سایت متعلق به گروه تکفیری «الشباب» است.(3)

القاعده از مدت ها پیش در شرق آفریقا، یعنی در نایروبی، کنیا، دارالسلام، تانزانیا و کومور فعال بوده اند و در چندین حمله تروریستی نقش داشته اند. هم اکنون بخش های روستانشین

ص: 361


1- . نک.: وبلاگ «راه سنت»، وضعیت نگران کننده فضای مجازی اهل سنت، ص10.
2- . نک.: www.bbc.co.uk/persian، موضوع: «پراکندگی فعالیت های شبکه القاعده در جهان».
3- . نک.: http://www.afghanistan.fi/index.php?p=fs.dari.pages.politics.war و www.bbc.co.uk.

مرکزی و جنوبی سومالی توسط گروه تکفیری الشباب کنترل می شود. این گروه در فوریه 2012م. با القاعده متحد شده است.

در شمال و غرب آفریقا، مهم ترین سایت ها به گروه «القاعده مغرب» در مراکش و «بوکوحرام» در نیجریه تعلق دارد.(1)

فعالیت های گروه سلفی تندروی القاعده در مغرب اسلامی، در طول منطقه صحرا تا مالی و نیجر، گسترش یافته است. رهبر این گروه «ابو مصعب عبدالودود» نام دارد. در نیجریه نیز گروهی از تکفیریان موسوم به «بوکوحرام»، که اعضای آن اکثراً نیجریه ای هستند، به تدریج به صورت گروه جهادی درآمده اند که بیشتر جنبه بین المللی دارد.

در شرق آسیا و حوزه اقیانوس آرام، مهم ترین سایت، متعلق به گروه «جماعت اسلامی» و گروه «ابوسیاف» است.(2)

گروه جماعت اسلامی در منطقه اندونزی و گروه ابوسیاف در فیلیپین، پایگاه دو گروه از تکفیریان هستند که با القاعده نیز ارتباط دارند. در افغانستان و پاکستان مهم ترین سایت متعلق به گروه «طالبان» و «شبکه حقانی» است.(3)

شبکه القاعده در بدو امر در 1988م. در پیشاور پاکستان تأسیس شد. مناطق قبایلی شمال غرب این کشور که با افغانستان هم مرز است، همچنان خط مقدم جبهه در جنگ علیه پیکارجویان اسلام گراست. شبکه حقانی و سایر گروه های طالبان پاکستانی و جنبش اسلامی ازبکستان نیز از متحدان القاعده اند. این شبکه، مانند القاعده، پس از اشغال افغانستان توسط آمریکا، به نواحی مرزی شمال غرب پاکستان نقل مکان کرد.

ص: 362


1- . نک.: agencynews. (Agence France-Presse (AFP، موضوع: «شمال و غرب آفریقا».
2- . نک.: jomhornews.com/doc/report/fa/49748 و www.bbc.co.uk، موضوع «فعالیت های شبکه القاعده در شرق آسیا».
3- . نک.: www.darivoa.com/newspaper/1441098.htmlو www.afghanistan.fi و www.taliban-haqani-terrorist-black- list.

در یمن، مهم ترین سایت متعلق به گروه «القاعده یمن» است.(1)

تاریخ

شکل گیری القاعده در یمن به قبل از سال 2000م. باز می گردد، ولی از زمانی که «عبدالله صالح» یمن را ترک کرد، این گروه تکفیری فعال شد. پایه شکل گیری القاعده در یمن را می توان در ملحق شدن گروه های پیکارجوی یمنی با القاعده عربستان دانست.

در عراق، مهم ترین سایت متعلق به «سازمان قاعدة الجهاد فی بلاد الرافدین» است.(2)

این سایت از هم پیمانان خود مانند «ارتش انصار السنه»، «جیش الطائفه المنصوره»، «مناصروا» و «اهل السنه»، از طریق رسانه های مجازی القاعده حمایت می کند. القاعده، تشکیلات بین المللی نظامی و بنیادگرای اسلامی است که در دوران جنگ شوروی در افغانستان توسط «اسامه بن لادن» در شهر پیشاور تأسیس شد. این سازمان در قالب شبکه های نظامی گوناگون فراملی و به عنوان جنبش سلفی تندرو و تکفیری فعالیت می کند. القاعده با آنچه تأثیرها و دخالت های غیرمسلمانان بر دنیای اسلام می نامند، مبارزه کرده، به ظاهر برای گسترش اسلام در جهان فعالیت می کند. این سازمان در فهرست سازمان های تروریستی بسیاری از دولت ها و سازمان های بین المللی، از جمله شورای امنیت ملل متحد، ناتو، اتحادیه اروپا و ایالات متحده قرار گرفته است.

به غیر از وبگاه های یادشده، به سایت ها و وبلاگ هایی با فعالیت نوسلفیان و تکفیری های نوپا می توان اشاره کرد:

وبگاه «حزب اسلامی ترکستان شرقی (ETIM)» در تحریک و جذب جوانان به سوی تکفیریان در سوریه، وب سایت «أنصار الفاروق»، الاماره (alemarah.news.com)، «راه جهاد» (http://alfaloja.biz/vb)، (http://alfaloja.ws/vb)، «منتدیات الفلوجة»

ص: 363


1- . نک.: Agence France-Presse (AFP) : agencynews ، موضوع: «القاعده یمن» - وhttp://tkg.af/dari/world-news/13286 .
2- . موضوع: «بازی القاعده در عراق»، www.bbc.co.uk/persian

(http://alfaloja.info/vb)، (http://alfaloja.org/vb)، «عقیده و جهاد»، (http://al-faloja1.com/vb)، (http://alflojaweb.com/vb)، سایت «المصری الیوم»، (http://faloja.org/vb)، (http://faloja.info/vb)، سایت «پاکستانی» (http:// hamariweb.com). و به نقل از «شیعه نیوز»، وبگاه های تروریستی وهابی و تکفیری، به ویژه وبگاه هایی مانند «شموخ الإسلام» و سایت «شبکة أنصار المجاهدین» همچنان مهم ترین منبع برای دست یابی به اطلاعات درباره گروه های سلفی- جهادی است. جریان «سلفی - جهادی» مؤسسات و نهادهای اطلاعاتی و تبلیغاتی و اطلاع رسانی چندی دارد که بر اساس فعالیت این گروه در کشورهای عربی پراکنده شده است. اطلاعات و آگهی ها و اطلاعیه های منتشرشده در این وبگاه ها، بر پایه تصمیم های گرفته شده در این گروه ها صورت می گیرد.(1)

اهداف و برنامه های شبکه های تکفیری

تأمین ناخودآگاه و جاهلانه اغراض غرب در ارتباط با اهداف استعمار و استکبار، یکی از اهداف اصلی شبکه های تکفیری است. غربی ها در حقیقت دو نگاه به سلفی ها دارند: الف. مستشرقان نسبتاً منصف. درباره سلفی ها دیدگاه های کاملاً منفی دارند و معتقدند سلفی ها جهان اسلام را منشق و متفرق کرده اند. آنها سلفی های بنیادگرا را در مقابل اسلام گراها قرار می دهند؛ ب. گروهی دیگر از غربیان به سلفی ها نگاهی ابزاری دارند؛ به این معنا که از سلفی ها به عنوان ابزاری برای پیش برد اهداف خود در کشورهای اسلامی بهره می برند؛ مثلاً ناآرامی های سلفی ها در عراق به حضور غرب مشروعیت می داد. «زرقاوی» در ورود به عراق اعلام کرد که برای مبارزه با صلیبیان می آید، اما تمام کشتار ها از مسلمانان بود. گذشته از این، در پاکستان هم هنگامی که سلفی ها ناامنی ایجاد کردند، آمریکا در آنجا حضور داشت. در «یمن» و «عدن» هم این گونه است. در سوریه، سلفی ها به ابزار دست غربیان برای به زانو درآوردن دولت اسد تبدیل شده اند. در این حال، غرب برای بحران زایی ها و نشان ندادن نقش خود،

ص: 364


1- . www.shia-news.com.

بیشتر از سلفی ها بهره می برد. این جریان به جای جریان اعتقادی و مذهبی به جریان سیاسی تبدیل شده که در خدمت قدرت های بزرگ استعماری قرار گرفته(1) و در جهان اسلامی عرب و غیرعرب، همیشه از منافع قدرت های استعماری حمایت کرده است، که مخصوصاً امروز در خاورمیانه، پشتوانه محکمی برای اسرائیل شده است.(2)

از جمله اهداف و برنامه های دیگر شبکه های تکفیری می توان به این موارد اشاره کرد: ترویج افکار وهابیت، ایجاد تفرقه میان شیعه و سنی با حمله های تند به اعتقادات مذهبی شیعیان به نام اهل سنت، تضعیف اهل سنت به نفع افکار وهابیت، تأثیرگذاری و ایجاد تفرقه میان قومیت ها و نحله های مذهبی در جهان اسلام و جذب حامیان تفکر تکفیری، ترویج برداشت های غیر عقلانی و صرفاً نقلی از روایات و احادیث، محدود کردن اسلام در عبادت ها و اخلاقیات و نادیده انگاشتن جنبه های سیاسی آن، تخریب بزرگان شیعه و اهل سنت؛ به ویژه آنهایی که در برابر انحراف تکفیری ها موضع گرفته و به افشاگری پرداخته اند، ترویج نوعی از اسلام صوفیانه و غیرسیاسی (سکولاریسم).

هدف های غرب از حمایت پشت پرده از تکفیریان

1. مدل انقلاب اسلامی ایران به علت داشتن روش نظام مند و حاوی پیام وحدت سیاسی در جهان اسلام و تبلیغ و ترویج بیداری اسلامی در منطقه، باعث شد که غرب به فکر تبلیغ مدلی غیر نظام مند از اسلام سیاسی باشد؛ مدلی که افراط، ترور، ایجاد ترس و نگرانی در منطقه را تقویت کند و بتواند افکار عمومی مردم جهان را درباره انقلاب اسلامی ایران تخریب کند. از سوی دیگر، دشمنی تکفیری ها با مکتب تشیع، عاملی بود که می توانست این گروه های تکفیری را در زمره مشغول کردن تهدیدهای امنیتی ایران قرار دهد.

ص: 365


1- . بر اساس اسناد تازه، »اسنودن» فاش کرده است که سرویس های جاسوسی آمریکا و انگلیس از شبکه های اجتماعی نظیر تویتر، فیس بوک، فلیکر و یوتیوب برای دست کاری اطلاعات، تبلیغات سیاسی و همچنین برانگیختن اختلاف در دیگر کشورها استفاده می کنند (www.yjc.ir/fa/news).
2- . tahlil88.blogfa.com/post.

2. ایجاد ناامنی و ترور در منطقه استراتژیک خاورمیانه، از اهدافی است که گروه های تکفیری را به عنوان یکی از مهم ترین ابزارهای این استراتژی در خاورمیانه ایجاد کرد و باعث نگرانی کشورهای منطقه از وجود سازمان تروریستی قدرت مندی شد که شاخه های زیادی در منطقه دارد. حمله آمریکا به افغانستان نیز یکی دیگر از مراحل این توطئه چندمرحله ای بود که باعث تقویت نفوذ و حضور آمریکا در خاورمیانه شد.

3. تدبیرهای مقابله با گسترش روزافزون بیداری اسلامی در کشورهای اروپایی و نگرانی غرب از افزایش افرادی که به دین اسلام می گروند، باعث شد تخریب وجهه بین المللی اسلام در دستور کار غربیان قرار گیرد. در این زمینه، گروه های تکفیری یکی از سازمان هایی بودند که متولی پیوند زدن نام اسلام با تروریسم شدند. این موضوع از سویی موجب شد سخت گیری ها و فشارها بر مسلمانان در غرب افزایش یابد و از سوی دیگر، پروژه ای روش مند برای تخریب اسلام در اذهان عمومی مردم کلید بخورد.

4. حضور گروه های تکفیری در کشورهای منطقه، این مکان را به آزمایشگاهی برای جدیدترین سلاح های نظامی آمریکایی و نیز بازاری گرم و پررونق برای سلاح آنان تبدیل کرده است. قدرت صنایع نظامی در آمریکا و نفوذ دست اندرکاران این صنعت در لایه های تصمیم سازی آمریکا، سبب شد این کشور با جنگ افروزی بیشتر در منطقه و ترساندن کشورها از خطر القاعده، آنها را به خرید هرچه بیشتر سلاح های خود متقاعد و جیب کارتل های تولید سلاح را سرشار از درآمدهایی کند که با خون مردم منطقه به دست آمده است. این هدف نیز جز با حضور گسترده سازمان هایی نظیر القاعده در منطقه ممکن نبود.(1)

منابع مالی شبکه های تکفیری

چهار منبع اصلی در جهان عرب، هزینه فعالیتهای تکفیری را تأمین میکنند: کویت، عربستان سعودی، امارات متحده عربی و قطر. افزون بر این منابع، شخصیتها،

ص: 366


1- . نک.: http://www.tvshia.com.

انجمنها و جمیعتهای اسلامی در بسیاری از کشورهای جهان، تأمین کننده بخشهایی از هزینههای این جریان هستند.(1)

کمکهای مالی عربستان سعودی از طریق وزارت اوقاف و چندین مؤسسه و انجمن غیردولتی این کشور، که برجستهترین آنها «مؤسسه الحرمین» است، به انجمنهای سلفی سرازیر میشود. مؤسسه الحرمین، پس از حوادث یازدهم سپتامبر منحل شد و اکنون از راه های غیررسمی با عنوان «مؤسسه های خیریه» اقدام می کند.(2)

همچنین، مؤسسه خیریه «عبدآل الثانی» در قطر از منابع مهم قطری تأمین مالی سلفی های تندرو است، که از سایر انجمنهای سلفی حمایت میکند. جدیدترین گزارش ها نشان می دهد که کویت، این کشور کوچک حاشیه خلیج فارسی، به اصلی ترین مرکز حمایت مالی از تروریسم تکفیری تبدیل شده است. به گزارش «تابناک»، به نقل از «واشنگتن پست»، بر پایه گزارش مقامات دولت آمریکا، کویت به اصلی ترین منبع حمایت مالی از تروریست های وابسته به القاعده تبدیل شده که در سوریه در حال جنگ هستند. مدارک و اسناد نشان می دهد که «جمعیت احیاء میراث اسلامی» کویت، هر ساله مبالغی روانه مناطق سنی نشین ایران می کند تا در زمینه تبلیغ اندیشه های انحرافی و حمایت از گروه های تروریستی، مانند «جندالله» (گروهک ریگی)، برای انجام دادن عملیات های تخریبی هزینه شود. از جمله نمایندگان کویتی سلفی تندرو، که در عملیات مالی نقش دارند، «ولید طباطبایی»، «خالد سلطان» و «ضیف الله بورمیه» هستند.(3)

شایان ذکر است که پیوستن برخی شخصیتهای سلفی به تکفیری ها و حمایتشان از فعالیتهای این تشکل ها، سبب شد فرصت طلبان سیاسی، میان جریان سلفی و تکفیری ها پیوند برقرار کرده، اصطلاح «سلفیگری جهادی» را وضع کنند. این در حالی

ص: 367


1- . عبدالغنی عماد، الحرکات الاسلامیه فی لبنان.
2- . هفته نامه پنجره، پایگاه اینترنتی پنجره (www.panjerehweekly.com)، شماره صفر، 1387.
3- . نک.: بخش عربی تابناک www.tabnak.ir

است که جریان سلفی، جریان فکری و عقیدتی است و میان جریان سلفی وهابی در عربستان سعودی و تشکل های القاعده، تفاوت وجود دارد. با این حال، میتوان گفت جریان سلفی و هیئتها و انجمنهای سلفی، غالباً بستری مناسب برای ظهور گروههای افراطی اسلام گرا هستند. به عبارت دیگر، اگرچه نمیتوان این انجمنها و هیئتها را، که محرک اولیه آنها تصفیه باطنی و عقیدتی اعضایشان است، بنیادگرا و افراطی نامید، اما وجود زمینه مطلقگرایی و تنزه طلبی در این انجمنها به معنای استعداد آنها برای تبدیل شدن به گروههای خشونت طلب و افراطی است.

نتیجه

به نظر می رسد تعداد شبکه های ماهواره ای و سایت های تکفیریان بیش از حد گسترش یافته، که این امری غیرطبیعی است. آنچه اهمیت دارد، منابع مالی این شبکه های رسانه ای و مجازی است. در این میان، نقش دو کشور عربستان سعودی و قطر، از نظر حمایت های علنی مالی دولتی، و نقش دو کشور کویت و امارات، از لحاظ حمایت های مالی غیردولتی، بسیار مهم است. به این موارد باید کمک های پشت پرده آمریکا و غرب را نیز افزود. بر اساس اسناد تازه، «اسنودن» فاش کرده است که سرویس های جاسوسی آمریکا و انگلیس از شبکه های اجتماعی نظیر تویتر، فیس بوک، فلیکر و یوتیوب، برای دست کاری اطلاعات، تبلیغات سیاسی و همچنین برانگیختن اختلاف ها در دیگر کشورها استفاده می کنند. از همه مهم تر، با بررسی اهداف غربی ها در این تحقیق نشان داده شد که برنامه های آنان، شکست بیداری اسلامی و تفرقه در جهان اسلام را تعقیب می کند. تعداد 57 شبکه تکفیری و 350 وبگاه سلفی تندرو در جهان اسلام، به اضافه استفاده از شبکه های ماهواره ای دیگر و فضای مجازی (سایبری) بین المللی، همه حاکی از نقشه راه جریان باطل در جهان است که هوشیاری و داشتن برنامه دقیق در مقابل آنان را می طلبد.

ص: 368

منابع

1. امانی، مجتبی، نشست تخصصی تحولات جهان اسلام، سخنرانی در تاریخ 28/1/92 در دفتر معاونت روابط بین الملل حوزه علمیه قم.

2. روحانی، حسن، چهارمین جشنواره ملی ارتباطات و فناوری اطلاعات (فاوا)، 27 اردیبهشت 1393.

3. عماد، عبدالغنی، الحرکات الاسلامیه فی لبنان، دارالطلیعه، بیروت 2006م.

4. ماه پیشانیان، مهسا، آسیب شناسی نقش شبکه های اجتماعی، انتشارات انقلاب اسلامی، تهران 1391.

5. هلالی، تاج الدین، «نشست بیداری اسلامی و تحولات جهان اسلام»، سخنرانی در تاریخ 13/11/91 در دبیرخانه انجمن های علمی حوزه علمیه قم.

6. Bimber, B., »The Internet and Political Transformation: Populism, Community, and Accelerated Pluralism«, Polity, 31 (1), 133-161, 1998.

7. Bimber, B., Flanagin, A. J. Stohl, C., »Reconnectutilizing Collective Action in the Contemporary Media Environment«, Communication Theory, 15, 365-388, 2005.

8. Bimber, B., Information and American Democracy: Technology in the Evolution of Politician Power, New York Cambridge University Press, 2003.

9. Bob, C., The Marketing of Rebellion, New York: Cambridge University Press, 2005.

Castells, Manuel, The Information Age, Vol. II: The Power Of Identity. Oxford/ Cambridge,

MA: Blackwell, 1997.

10. Creole, Karen and Janet M. Rune, »Coming Together: New Taxonomies For The Analysis Of Social Relations«, Sociological Injury, 68: pp. 398-425, 1998.

11. Della Porte, Donatella and Mario Dianna, Social Movements, Oxford/ Cambridge, MA: Blackwell, 1999.

12. Gahanna, j., »Social Media in the Arab Work: Leading up to the Uprisings of 2011«, Center for International Media Assistance, National Endowment for Democracy, Washington, DC, 2011.

13. George-Cush, D., »Twitter Plans Arabic website«, The National, November 17, 2010, thenational. ae/business/technology/twitter-plans-arabic-website, accessed December 7, 2010.

14. Kurzman, Charles, »Organizational Opportunity and Social Movement Mobilization: A Comparative Analysis of Four Religious Movements«, Mobilization, 3: 23-50, 1998.

ص: 369

15. Smith, Jackie, Charles Chatfield, and Ron Pagnucco (eds.), Transnational Social Movements and Global Politics, Solidarity beyond the State, Syracuse, NY: Syracuse University Press, 1997.

16. afghanistan.fi

17. bbc.co.uk/persian

18. charliebeckett.org

19. cima.ned.org

20. cyber.law.harvard.edu

21. darivoa.com

22. edoc.bibliothek.uni-halle.de

23. emarketing-egypt.com

24. foreignaffairs.com

25. france agence.com

26. ghatreh.com

27. jomhornews.com

28. panjerehweekly.com.

29. rezvansunni.blogfa.com

30. shianews.com

31. tabnak.ir

32. tahlil88.blogfa.com

33. tasnimnews.com

34. tkg.com

35. tvshia.com

ص: 370

دموکراتیزاسیون و افراط گرایی در جوامع اسلامی / دکتر حسین پوراحمدی، علی اکبر بازوبندی

اشاره

دکتر حسین پوراحمدی(1)

علی اکبر بازوبندی(2)

چکیده

رشد افراط گرایی در سالهای اخیر موجب توجه بیشتر محافل علمی و دانشگاهی و هم چنین محافل تصمیم ساز حکومتی به این پدیده شده است. نظریهای مختلفی در تحلیل افراط گرایی مطرح شده که هرکدام از جنبه ای به بررسی این موضوع پرداخته اند. پس از حوادث 11 سپتامبر 2001م.، در محافل تصمیم گیری ایالات متحده این اتفاق نظر حاصل شد که راه مقابله با این پدیده دموکراتیزاسیون است و چنین تصور شد که با توسعه و تقویت دموکراسی در کشورهای منطقة خاورمیانه، زمینة جذب نیرو در سازمان های افراطی مانند القاعده از بین خواهد رفت. تحولات بعدی نشان داد این ایده - که رابطه مستقیمی بین فقدان دموکراسی و افراط گرایی وجود دارد- قاعده ای قطعی نیست و گرچه شواهدی در جهت اثبات آن وجود دارد، اما شواهد دیگری وجود دارد که خلاف آن را ثابت می کند و از این رو نمی توان رابطه ای علّی بین این دو عامل برقرار کرد.

کلیدواژگان: افراط گرایی، دموکراتیزاسیون، منطقة خاورمیانه، فقر دموکراتیک.

ص: 371


1- یار و عضو هیات علمی دانشگاه شهید بهشتی
2- دانشجوی دکتری روابط بین الملل دانشگاه شهید بهشتی
1. مقدمه

گفته می شود افراط گرایی دینی قدمتی به اندازة دین دارد. در سده های اخیر این موضوع در ادیانی نظیر یهودیت و به ویژه مسیحیت مورد توجه بوده است. با گسترش اسلام سیاسی در دهه های 1960 و1970م. و خیزش نهضت های اسلامی در بین جوامع مسلمان، موضوع افراط گرایی در جوامع اسلامی نیز مجدداً مطرح شده است. امروزه این گرایش، به ویژه در بین نویسندگان غربی وجود دارد که بین مفاهیم دین سیاسی، جنبش های تمامیت خواه، بنیادگرایی و افراط گرایی سیاسی پیوند برقرار کنند. ریشة این مسئله نیز به خیزش گروه های اسلامی خشن در خاورمیانه و دیگر مناطق بازمی گردد. هدف عمدة گروه های افراطی اعتراض به وضع موجود و رسیدن به وضع ایدهآل است که از طریق ترسیم جامعه ای آرمانی به دنبال تحقق آن هستند. افراط گرایی دینی نه ویژۀ اسلام و جوامع اسلامی است و نه لزوماً افراط گرایی اسلامی، خشونت بارتر از افراط گرایی مسیحی و یهودی است.(1) برای فهم دقیق تر افراط گرایی در جوامع اسلامی، درک دقیق چند عنصر دیگر از جمله: اسلام سیاسی و بنیادگرایی اسلامی ضرورت دارد. یک دیدگاه بین افراط گرایی اسلامی و تروریسم اسلامی تمایز قائل می شود و معتقد است مرز تمایز بین این دو، خشونت مسلحانه است و افراط گرایی عموماً به دنبال تحمیل یک سری ارزش ها و اعتقادات، ازجمله در زمینه پوشش، به پیروان خود است. دیدگاه دیگر، تروریسم اسلامی را در ذیل مفهوم افراط گرایی اسلامی تعریف میکند و آن را حد نهایی افراط گرایی اسلامی می داند. از نظر این دیدگاه خشونت مسلحانه مرز تمایز بین افراط گرایی اسلامی و بنیادگرایی اسلامی است.

پس از حوادث 11 سپتامبر 2001م. - که به نقلی با رشد 400 درصدی مطالعات مرتبط با تروریسم و افراط گرایی همراه بود(2) - رویکرد غالب دولت آمریکا در مبارزه با

ص: 372


1- .Idhamsyah Eka Putra and Zora A. Sukabdi, Basic concepts and reasons behind the emergence of religious terror activities in Indonesia: An inside view, Asian Journal of Social Psychology, 16, p 83.
2- .Anne Aly Jason-Leigh Striegher Examining the Role of Religion in Radicalization to Violent Islamist Extremism, Studies in Conflict Terrorism.

این پدیده، دموکراتیزاسیون بود و تصور شد که با دمکراتیک کردن جوامع اسلامی، با این معضل برخورد ریشه ای خواهد شد. فرض اساسی این بود که با مشارکت گروه های اسلامی در روند اداره جامعه، دیدگاه های آن ها تا حد زیادی تعدیل خواهد شد. این فرض ممکن است در بعضی مصادیق به تأیید رسیده باشد، اما لزوماً رابطه ای مستقیم و علّی بین مشارکت سیاسی و تعدیل افراط گرایی وجود ندارد. روند تحولات بعدی در جوامع اسلامی نشان داد که این تصور نمی تواند مبنای تحلیل واقع بینانه قرار گیرد. در واقع یکی از تحلیل های قابل اعتنا دربارۀ رشد افراط گرایی بعد از حوادث اخیر بیداری اسلامی این است که به دنبال از بین رفتن امیدی که به مشارکت در قدرت به وجود آمد، تحولات خشونت بار افزایش یافت. اخوانالمسلمین مصر نمونة روشنی از این وضعیت است. این گروه که در چند دهه اخیر رویکرد سازش را در قبال قدرت حاکم در مصر در پیش گرفته و عمدتاً در فعالیت های اجتماعی درگیر بود، پس از کنار گذاشته شدن از قدرت، رو به خشونت آورده است.

تحقیق حاضر در بررسی ریشه ها و علل افزایش افراط گرایی در بین جوامع مسلمان به دنبال پاسخ به این سؤال است که رابطه بین افراط گرایی و دموکراتیزاسیون چیست؟ آیا با دموکراتیک شدن جوامع اسلامی، افراط از این جوامع رخت برخواهد بست؟ فرضیه این پژوهش این است که گرچه در مواردی دموکراتیزاسیون به روند تعدیل افراط گرایی کمک کرده است، اما نمی توان رابطه ای علّی بین این دو برقرار کرد؛ به عبارت دیگر، گرچه در مواردی طرد و سرکوب از سوی حکومت منجر به در پیشگرفتن رویه های خشونت بار از سوی جنبش های اسلامی شده است و در مواردی دیگر مشارکت اسلام گرایان در حکومت باعث تضمین عدم توسل به خشونت از سوی این گروه ها شده است، اما چنین رابطه ای همیشه برقرار نیست.

در تحقیق حاضر ابتدا به بررسی مفهوم افراط گرایی پرداخته خواهد شد و سپس به بررسی افراط گرایی اسلامی و زمینه ها و عوامل بروز آن می پردازیم، و در ادامه ضمن بررسی سیاست دموکراتیزاسیون دولت بوش، در جهت مقابله با تروریسم و بررسی

ص: 373

تحولات در برخی از کشورهای اسلامی نظیر مصر، الجزایر و تونس به آزمون فرضیه خواهیم پرداخت. شیوه تحقیق توصیفی- تحلیلی است.

2. تعریف تروریسم

افراط گرایی، تروریسم و رادیکالیسم مفاهیمی هستند که پس از جنگ سرد و به ویژه پس از حوادث 11 سپتامبر 2001م. به کرّات مورد استفاده قرارگرفته اند. پس از حملات 11 سپتامبر 2001م. به ساختمان تجارت جهانی و وزارت دفاع آمریکا، انتشار مقالات تحقیقی در مورد تروریسم با رشد 400 درصدی روبهرو شد، اما باوجود تحقیقات بسیار در حوزه مطالعات تروریسم، هیچ اجماعی در مورد تعریف آن به دست نیامده است؛ به عنوان مثال، با وجود این که در نسخه سال 1984م. مجله تروریسم سیاسی بیش از صد تعریف از تروریسم آمده است، ولی در مورد یک تعریف جامع هیچ توافقی صورت نگرفته است. ریشة این مسئله، بخشی سیاسی، بخشی ایدئولوژیک و مقداری ناشی از مشارکت رشته های متعددی است که در مطالعة تروریسم شرکت دارند.(1)

اصلی ترین عامل در ایجاد چنین خلأ مفهومی، داشتن ماهیتی ایدئولوژیک است. امری که بیان تعریفی مورد پذیرش تمامی گروه های منتفع را غیرممکن می کند. موضوع تعریف واژه ای مانند تروریسم را نمی توان جدا از مرجع تعریف کننده اش دانست.(2) از این نگاه، فرد افراطی از نظر یک گروه، تروریست و از نظر گروهی دیگر به صورت مبارز آزادی بخش تعریف می شود. درنتیجه هر تعریفی از ترور و تروریسم الزاماً تعریفی اختیاری است که هدف اصلی اش ایجاد یک نقطه عطف برای بحث بیشتر است.(3)

ص: 374


1- . Nasser-Eddine Minerva, Bridget Garnham, Katerina Agostino and Gilbert Caluya Countering Violent Extremism (CVE) Literature Review, Edinburgh: Counter Terrorism and Security Technology Centre, p.5.
2- . محسن رهامی و آذر علینژاد، «ریشه های ایدئولوژیک تروریسم»، فصلنامه سیاست، ص 133، پائیز 1390.
3- . داود فیرحی و صمد ظهیری، «تروریسم؛ تعریف، تاریخچه و رهیافت های موجود در تحلیل پدیده تروریسم»، فصلنامه سیاست، ص 149، پائیز 1387.

برخی نویسندگان با آگاهی از محدودیت های فراروی مفهوم سازی علمی از تروریسم، به انتزاع عناصر مشترک در اعمال تروریستی علاقه مند شده اند؛ برای نمونه الکس اشمید عناصر اصلی مشترک در تعاریف بیان شده از تروریسم را این گونه برشمرده است: اِعمال خشونت و زور، تعقیب اهداف سیاسی، ایجاد وحشت و ترس، تهدید و واکنش های پیش دستانه، آماج خشونت و سازمان یافتگی خشونت.(1)

در تعاریف به عمل آمده از تروریسم، برخی تعاریف بر عاملان اقدامات تروریستی تمرکز می کنند، بعضی بر اهداف تمرکز دارند و بعضی بر فنون تروریستی تأکید دارند.

در مجموع، دو ویژگی برای تمایز تروریسم از سایر اشکال خشونت ضروری است: اول این که هدف اقدامهای تروریستی افراد غیرنظامی هستند؛ و دوم آنکه هدف آنها ایجاد وحشت است با نیت کسب امتیازات سیاسی.(2)

3. چارچوب های نظری برای درک تروریسم و افراط گرایی خشونت بار
اشاره

در ادبیات مطالعات تروریسم نظریههای متعددی وجود دارد که فرضیههای مختلفی را در مورد ریشه های افراط، رادیکالیسم و تروریسم مطرح می کنند. به طورکلی، می توان این نظریهها را در چهار دسته طبقه بندی کرد: انتخاب عقلانی، ساختاری یا اجتماعی، محرومیت نسبی و نظریههای روانی.

نسل اول تحقیقات در ارتباط با درک رفتارهای تروریستی، خود را در قالب تئوری های عام خشونت نشان داد. این تحقیقات با بهره گیری از تئوری های غریزة خشونت، ناکامی- پرخاشگری، یاد گیری اجتماعی و شناختی، به بررسی رفتارهای خشونت آمیز تروریستی و عوامل گرایش تروریست ها به خشونت پرداخته اند. بعدها برخی محققان با توجه به اهمیت دقت به تفاوت بنیادین میان این نوع خشونت با سایر

ص: 375


1- . رضا سلیمانی، «آشفتگی معنایی تروریسم در گفتمان علمی و سیاسی»، فصلنامه راهبرد، ص 264-265، پائیز 1385.
2- . Stern, Jessica (2003) Terror in the Name of God: Why Religious Militants Kill, New York: HarperCollins, p xx.

انواع آن و ویژگی های خاص عاملان تروریسم در دو سطح تحلیل فردی و گروهی، فرضیههایی در ارتباط با تروریسم بیان کرده اند.(1)

3-1. نظریة انتخاب عقلانی

بر اساس نظریة انتخاب عقلانی، افراد برای شرکت کردن یا نکردن در گروه های افراطی یا اقدامهای تروریستی بر اساس تحلیل هزینه - فایده عمل می کنند. مزایای مشارکت در مقابل هزینه ها سنجیده می شود و اگر مزایا بیشتر از هزینه ها باشد، فرد تصمیم به مشارکت می گیرد.(2)

افراد در حالت جمعی نیز کاملاً حساب شده عمل می کنند؛ گرچه در منطق فردی این عمل کاملاً غیرعقلانی محسوب شود. از نظر مارتا کرنشاو، تروریسم ممکن است به عنوان گزینه ای مطلوب از سوی تمامی اعضای گروه تروریستی به دلایل سیاسی و استراتژیک مطلوب به نظر رسیده و انتخاب شود.(3)

3-2. نظریة ساختاری یا اجتماعی

نظریة جدیدی با اصلاح نسخة نظریة انتخاب عقلانی پدید آمد که با برخی متغیرهای ساختاری بر رفتار گروه تمرکز می کند. این نظریه بیان می کند که گروه های خشن سیاسی خشونت سیاسی را به عنوان یک شیوه استراتژیک انتخاب می کنند و این که گروه، دارای ارزش های جمعی است و تروریسم را به عنوان شیوه اقدام از بین گروهی از جایگزین ها انتخاب می کند. بهعلاوه، نظریه پردازان ساختاری تصریح می کنند که عوامل روانی می توانند به عنوان عامل محدودکننده علیه انتخاب عقلانی افراد عمل کنند.(4)

ص: 376


1- . رهامی، پیشین، ص 135.
2- . Nasser-Eddine, Ibid, p 10.
3- . رهامی، پیشین، ص 138.
4- . Nasser-Eddine, Ibid, p 11.
3-3. نظریة محرومیت نسبی

معمولاً تصور غالب در مورد ریشه های افراط گرایی این است که برخی مناطق به سبب شرایط طبیعی نفوذناپذیر، نداشتن تعامل با دنیای خارج و مرکزگریزی و ناسازگاری با دولت مرکزی مولّد عقب ماندگی فرهنگی و رفاهی- اقتصادی و درنتیجه افراط گرایی شده اند، ازاین رو فقر، محرومیت، ناکامی تندروهای مذهبی در بنیان گذاری آرمان شهر ایدئولوژیکشان، بی سوادی و تعصب، سبب انزوا و دور ماندن بخش هایی از جوامع از روندهای سیاسی مدرن شده است که آثار آن به صورت خشونت بروز می کند.

نظریة «ناکامی - پرخاشگری» که جان دولارد و دوب به آن پرداختند، معتقد است بُروز رفتار افراط گرایانه همواره مستلزم وجود ناکامی قبلی است و برعکس. بر اساس این نظریه، رفتارهای پرخاش گرانه در نوعی ناکامی ریشه دارند که این ناکامی نیز ناشی از محرومیت های اقتصادی، سیاسی و اجتماعی است. هرگاه مانعی بین فرد و اهدافش قرار گیرد، حالت یأسی به علت ناتوانی در دست یابی به اهداف، ارزش ها و آرزوهای اجتماعی به افراد دست می دهد که موجب تندروی و خشونت می شود.(1)

اما تحلیل های صورت گرفته بر داده های جمع آوری شده از سوی وزارت امور خارجه آمریکا پس از حادثه 11 سپتامبر نشان می دهد که مدارک قابل اطمینانی برای وجود رابطه میان فقر و تروریسم وجود ندارد. بررسی های صورت گرفته در ارتباط با تأثیر فقر بر گسترش بنیادگرایی در خاورمیانه و حملات تروریستی نشان از آن دارد که همواره عاملی بسیار با اهمیت تر در این نوع گرایش ها نقش داشته است و نگاه صرفاً بر پایه اقتصاد بسیار ساده انگارانه خواهد بود. تحقیقات در ارتباط با اقدامات انتحاری نیز به نتایج مشابه رسیده است که درستی فرضیه مزبور را مورد تردید قرار می دهد.(2)

ص: 377


1- . جواد جمالی، «مدل تئوریک تحلیل افراط گرایی(با کاربست نظریه سازه انگاری)»، فصلنامه آفاق امنیت، ص 154، پائیز 1390.
2- . رهامی، پیشین، ص 139.
3-4. نظریههای روانی

حوزه اصلی تمرکز در این دسته نظریهها کارکرد روانی و شخصیت افراد است؛ اما این گونه تلاش ها از بیان یک تحلیل ساز گار ناتوان بوده اند. بررسی تروریسم جهادی تنوع فراوانی را نشان می دهد: برخی از نظر مالی ثروتمند هستند در حالی که بعضی دیگر فقیر هستند؛ عده ای دارای تحصیلات عالیه هستند در حالی که تعدادی دیگر فاقد تحصیلات عالیه اند؛ برخی به خوبی جذب جوامع شده اند در حالی که عده ای در مناطق حاشیه ای جامعه زندگی می کنند. تنها نقطه مشترک جهادی ها این است که آن ها در زمینه های متعددی و به میزان زیادی «طبیعی» هستند.(1)

دو تحقیق عمده در این زمینه تحقیق رای کارادول و اندرو سیلک به این نتیجه رسیدند: تروریست ها طبیعی هستند و اقدامهای تروریستی معمولاً به وسیله افراد منطقی و سالمی صورت می گیرد که انگیزه هایی ارزشمند دارند.(2)

4. تاریخچه تروریسم

خشونت پدیده ای است که بشر در سراسر تاریخ زندگی خود با آن مواجه بوده است. تروریسم به عنوان وجهی از خشونت هم در تاریخ کشورهای غربی و هم در کشورهای شرقی، مدام اتفاق افتاده است. در تاریخ بسیار مشاهده شده که ترورهایی به صورت سازمان یافته علیه دشمنان سیاسی صورت گرفته است. اصولاً تاریخ روم پر از دسیسه چینی برای از میان برداشتن رقبا و چهره های برجسته سیاسی و اجتماعی است که بیشتر از آبشخور جاه طلبی و کینه جویی سیراب شده است. در کشورهای شرقی از جمله ایران نیز سوءقصد علیه قدرت مندان، تاریخچه طولانی و غم انگیزی دارد. این پدیده در امپراتوری های ایران باستان فراوان اتفاق افتاده است. خسروپرویز پادشاه ساسانی به دست درباریان کشته شد. آوازه جنبش فرقة اسماعیلیه به رهبری حسن صباح

ص: 378


1- . Nasser-Eddine, Ibid, p 12.
2- . رهامی، پیشین، 136.

در طرح ریزی و انجام ترورهای سازمان یافته چنان بلند بوده است که غربیها نه تنها درگذشته بلکه امروز علاقه مند به آنان هستند.(1)

در ادبیات موجود مربوط به تروریسم، علاقه مندی زیادی به درک تحولات معاصر و آیندۀ افراط گرایی خشن وجود دارد و به ریشه های تاریخی این جریان کمتر پرداخته می شود. برخی محققان معتقدند تاریخ باید به شکل برجسته تری در مطالعه تروریسم موردتوجه قرار گیرد. سیلک در بررسی ای که انجام داد دریافت که تنها 3.9% مقالات مرتبط، به موضوع تروریسم در گذشته پرداخته اند و کمتر از نیمی از آن ها به تاریخ قبل از 1960م. پرداخته اند. آنچه که تهدید تروریسم را امروزه برجسته می سازد، در دسترس بودن ابزارهای ویرانگر ترور، پوشش رسانه ای جهانی همزمان و ابزارهای ارتباطی در اختیار تروریست هاست. این ابزارها درگذشته در اختیار تروریست ها قرار نداشت. ابزارهای قبل از قرن نوزدهم، همراه با زمان تکامل یافت؛ به عنوان مثال، کشتن شاه با تسری یافتن به شورای سران دولت ها و هدف قرار دادن مشاورین نزدیک و سایر نمایندگان سیاسی جایگزین شد. ظهور ایدئولوژی های آزادی خواهانه مانند دموکراسی و ملی گرایی نه تنها بر تاریخ و جنبش های اجتماعی، بلکه بر توسعه تروریسم نیز اثرگذار بود. این امر با انقلاب روسیه و ظهور تروریسم دولتی هیتلر، استالین و موسولینی تکامل یافت. خیزش جنبش های ضد استعماری نیز در درک تکامل و توسعه تروریسم مدرن نقش اساسی دارد.

از دهه1960م. به بعد، تروریسم و خشونت سیاسی با در دسترس قرارگرفتن فناوری و تسلیحات مدرن وارد مرحله جدیدی شد. این مسئله با شکل گیری ملت های جدید، جنگ ویتنام و بین المللی شدن موضوعاتی مانند مسئله فلسطین تشدید شد.(2)

ص: 379


1- . داود فیرحی و صمد ظهیری، «تروریسم؛ تعریف، تاریخچه و رهیافت های موجود در تحلیل پدیده تروریسم»، فصلنامه سیاست، ص 149، پائیز 1387.
2- . Nasser-Eddine, Ibid, p 7.

دیوید راپاپورت می نویسد: به لحاظ تحول تاریخی تروریسم بین المللی در دنیای پساوستفالیایی، تاکنون چهار مرحله یا موج را تجربه کرده است. اولین موج که به موج آنارشیستی معروف است، در دهه 1880م. شروع شد و به مدت چهل سال ادامه پیدا کرد و به دنبال آن در دهه 1920م. موج ضد استعماری با تروریسم قومی شروع شد و عمدتاً در دهه 1960م. رو به کاهش نهاد. اواخر دهه 1960م.، موج چپ جدید یا موج مارکسیستی به وجود آمد و تقریباً تا دهه 1990م. به صورت لجام گسیخته ای ادامه یافت که هنوز هم در برخی کشورها گروه هایی از آن فعال می باشند. چهارمین موج از 1997م. به بعد، نمود داشته است. فن غالب اعمال تروریستی در موج اول قتل یا ترور شخصی بود. موج دوم با حمله به اهداف نظامی مشخص می شد که در موج سوم جای خود را به آدم ربایی یا گروگان گیری داد. در سه دهه اول موج سوم بیش از 700 هواپیماربایی رخ داد. با پایان جنگ سرد و فروپاشی مارکسیسم، استراتژیستها و متفکرین غربی از جمله راپوپورت معتقدند قرن 21 شاهد برآمدن موج جدیدی از تروریسم است که فن خاص آن عملیات انتحاری است.(1)

5. ظهور افراط گرایی مذهبی

در دوران اخیر، به ویژه در دهه گذشته، ادبیات تروریسم بر تروریسم الهام گرفته از دین تمرکز کرده است که از آن با عنوان تروریسم جدید یاد می شود. این موج جدید، نوعی گسست از تروریسم قبلی را تداعی می کند. به طور مشخص، درحالی که تروریسم قدیم از ویرانی خشونت بار برای دستیابی به هدف سیاسی استفاده می کرد، در تروریسم جدید ویرانی، خود یک هدف است. این ویرانی جدید از طریق سلاح های کشتارجمعی مثل سلاح های بیولوژیکی، هسته ای و شیمیایی صورت میپذیرد. هم چنین ساختار سازمانی تروریسم جدید غیرمتمرکز است و مراکز اقتدارِ برابرِ متعددی دارد (برخلاف ساختار متمرکز و سلسله مراتبی تروریسم قدیم). بهعلاوه، درحالی که

ص: 380


1- . صمد ظهیری، «امپراتوری جدید و تروریسم»، فصلنامه سیاست، ص 144-145، پائیز 1392.

تروریسم قدیمی ریشه در ایدئولوژی سیاسی داشت، تروریسم امروزی بر پایة عقاید مذهبی توجیه می شود.(1)

گروه های تروریستی امروزه با استفاده از وسایل ارتباط جمعی و فناوری پیشرفته قادرند طرف داران خود را در تمامی نقاط دنیا پرورش دهند و به همین دلیل است که امروزه فشار گروهی حاکم بر تروریست ها نیست که آن ها را به عمل وا می دارد، بلکه آرمانها و الهامها باعث می شود به گروه بپیوندند و برای اهداف گروه مبارزه کنند. امروزه شبکه القاعده به عنوان یک گروه تروریستی که به نام اسلام و بر اساس اهداف و مواضع مذهبی عمل می کند توجه اندیشمندان حوزة تروریسم را به خود جلب کرده است. این گروه بر پایه یک ایدئولوژی مذهبی که از سوی ایدئولوگ های این شبکه دائم در حال به روز شدن است، توانسته با بهره گیری از وسایل ارتباط جمعی اعضای خود را در تمام نقاط دنیا آموزش دهد. این افراد با اعتقاد به یک ایدئولوژی عضو گروه می شوند و بر اساس اهداف و روش های مشروع دست به خشونت می زنند و در این راه از فدا کردن جان خود هیچ ابایی ندارند.(2)

به تعبیر یک اندیشمند غربی، تروریسم مذهبی چیزی بیش از تهدید علیه امنیت ملی است. این جنگ، جنگی روانی و معنوی است که نیازمند پاسخی از همان سنخ است. چنین پاسخی مستلزم درک این نکته است که تروریست های مذهبی نه تنها به دنبال ترساندن قربانیان خود به شکل فیزیکی هستند، بلکه به دنبال شیوع نوعی وحشت روحی- روانی هستند.(3)

دربارۀ شکل گیری این موج جدید افراط گرایی مذهبی دلایل متعددی مطرح شده است. این دلایل شامل: توضیحات ماهوی در مورد ماهیت دین اسلام، نافذ بودن آموزش های اسلامی و نفوذ رهبران اسلام گرای تندرو، توضیحات روان شناسانه که بر تأثیر شهرنشینی سریع، بی کاری و ناهنجاری های اجتماعی متمرکز است، توضیحات

ص: 381


1- . Nasser-Eddine, Ibid, p 7.
2- . رهامی، پیشین، ص 140.
3- . Stern, Ibid, p xxviii

سیاسی که تروریسم را به عنوان ابزار برگزیده سیاسی یا استراتژیک برای سرنگونی ایالات متحده یا سلطه سیاسی اقتصادی غرب و پاسخ گویی به مظالمی چون مسئله فلسطین توصیف می کند و توضیحات اقتصادی که تروریسم اسلامی را به عقب ماندگی اقتصادی، محرومیت و فقر نسبت می دهند، می شود.(1)

6 . دموکراسی و تروریسم

بحث پیرامون ارتباط تروریسم با دموکراسی یکی از مهم ترین نق-اط برخ--ورد ح--وزه سیاس--ی و حوزه جامعه شناسی اس--ت. ب--ر اس--اس دی--دگاه جامعهشناسان آمریکایی، بعد از واقعه تروریستی 11 سپتامبر توس-عه دموکراس-ی به عنوان ابزاری برای افزایش امنیت در جامعة جهانی مطرح شد که قادر به جل-وگیری از اقدامهای تروریستی است. بر اساس این دیدگاه، توس-عه دموکراس-ی پای-ه و اس-اس امنیت در خاورمیانه تلقی شد. ازآنجا که محافظه کاران آمریک-ا، بنی-ادگرای-ی اس-لامی ی-ا رادیکالیس-م اس-لامی را در منطق-ه خاورمیانه مهم ترین عامل رشد تروریسم می دانند معتقدند باید از طری-ق حمای-ت از اسلام اصلاح طلب و دموکرات، شیوه های معت-دلی از حکوم-ت اس-لامی را در ای-ن منطقه مستقر کرد تا اسلام در مرزهای خود باقی بماند و بنیادگرای-ان اس-لامی نتوانند از طریق روش های تروریستی، ایدئولوژی خود را به بی-رون از مرزه-ا ببرن-د و به اهداف خود دست یابند.(2)

پس از حملات 11 سپتامبر 2001م.، این دید گاه در میان سیاست گذاران غربی رواج یافت که حمایت از رژیم های اقتدارگرا در خاورمیانه منافع غرب را به خطر انداخته است. به طور خاص، اتحاد بین ایالات متحده و رهبران سرکوب گر عرب باعث خشم گروه های اسلام گرا از ایالات متحده گردید. رژیم هایی که تصور می شد از دوستان

ص: 382


1- . Dalacoura, Katerina (2006): "Islamist terrorism and the Middle East democratic deficit: Political exclusion, repression and the causes of extremism", Democratization, 13:3, p 510.
2- . نعیما محمدی و علی محمد حاضری، «تروریسم به مثابه یک جنبش اجتماعی جدید در مواجهه با دموکراسی»، پژوهشنامه علوم سیاسی، شماره 26، ص 187-188، 1391.

ایالات متحده هستند، مانند عربستان سعودی و مصر، نقش اساسی در ظهور القاعده داشتند. بر پایة چنین استدلال هایی، این نتیجه حاصل شد که نبود دموکراسی در خاورمیانه در ظهور تروریسم اسلامی نقش داشته است.

درنتیجه، سیاست خارجی ایالات متحده بر پایة چنین نتایجی مورد بازبینی قرار گرفت. بر پایة اظهارات جورج بوش و کالین پاول، رئیس جمهور و وزیر خارجه وقت آمریکا، دموکراتیزاسیون به اولویت اصلی سیاست خارجی ایالات متحده در خاورمیانه تبدیل شد. در ژوئن 2004م.، ابتکار مشارکت خاورمیانه گسترده تر در اجلاس G8 در آتلانتا اعلام شد.

اعلام این سیاست از همان ابتدا با انتقادات و اعتراضاتی، چه در درون جامعه آمریکا و چه در بین کشورهای اسلامی، مواجه شد. برخی این فرضیه را که رابطه مستقیمی بین پیشرفت در روند دموکراتیزاسیون و حذف ریشه های تروریسم اسلامی وجود دارد، مورد انتقاد قرار دادند. آن ها هم چنین هشدار دادند که گذر از دیکتاتوری به دموکراسی می تواند باعث هرج ومرج و آشفتگی شود. برخی مفسرین نیز رابطه بین دموکراسی و ثبات و این که دموکراسی باعث شکل گیری رژیم های صلح طلب و شکوفا می شود، را زیر سؤال بردند.(1)

در بین کشورهای اسلامی نیز این تلقی ایجاد شد که ایالات متحده با سوءاستفاده از حادثه 11سپتامبر به دنبال این است که اسلام را جایگزین تهدید کمونیسم کند و جنگ علیه ترور و دموکراتیزاسیون، درواقع پوششی برای حمله به کشورهای اسلامی و دست اندازی به منابع آن ها و ایجاد دگرگونی در نظام های کشورهای اسلامی با هدف تأمین منافع غرب است.

مطالعات در زمینة دموکراسی و تروریسم نشان می دهد که هیچ رابطة علّی بین فقدان دموکراسی و تروریسم در هیچ جای دنیا وجود ندارد. «مارتا کرنشاو» فقدان فرصت برای مشارکت سیاسی و اعمال حکومت ها نظیر استفاده غیرمعمول از زور در پاسخ به

ص: 383


1- . Dalacoura,Ibid, p 509.

اعتراضات یا درخواست اصلاح را به عنوان کاتالیزور- برای توسل به اقدامات تروریستی- در نظر می گیرد. وی معتقد است پدیدة تروریسم در جوامعی ظهور می یابد که بسته هستند و در مقابل نوآوری مقاومت می کنند. او هم چنین بیان میکند که تروریست ها تصور می کنند هیچ گزینه ای وجود ندارد و آن ها چاره ای جز توسل به اقدامات تروریستی ندارند. در مطالعه ای دیگر دیوید راپاپورت و واینبرگ، میزانی که انتخابات موجب ایجاد تقابل های خشونت بار می شود را برجسته می سازند. «کریستوفر هیوئیت» در پاسخ به این سؤال که چرا تروریسم تا حد زیادی در جوامع باز و دموکراتیک معمول است به بررسی صحنه سیاسی ایالات متحده می پردازد و نتیجه می گیرد توسل جستن به خشونت به احتمال زیاد زمانی اتفاق می افتد که آرزوهای اعضای یک گروه مطرح می شود، اما در روند سیاسی مجال بروز پیدا نمی کند.(1)

گریگوری گاس به این سؤال که آیا درست است که به اندازه دموکراتیک شدن یک کشور، احتمال تروریسم زایی و شکل گیری گروه های تروریستی در آن کشور کمتر می شود، پاسخ منفی می دهد. از نظر وی تروریسم ریشه در عواملی دارد که بسیار جزئی تر از نوع رژیم یک کشور هستند. اگرچه تاکنون مطالعات و بررسی های بسیار زیادی درباره تروریست ها و سازمان های تروریستی انجام گرفته است، اما تنها تعداد اندکی از آن ها سعی کرده اند تعیین کنند آیا بالاخره دموکراسی بیشتر به تروریسم کمتر منجر می شود یا خیر.(2)

ویلیام یوبانک و لئونارد واینبرگ، دو کارشناس امور سیاسی، در تحقیق خود درباره وقایع تروریستی دهه 1980م.، نشان می دهند بیشترین حوادث تروریستی، در کشورهای دموکراتیک به وقوع پیوسته اند و ضمناً عاملان این حوادث و نیز قربانیان آن ها عموماً ساکن کشورهای دموکراتیک بودند. مقایسه دو کشور هند (به عنوان پرجمعیت ترین

ص: 384


1- . Ibid, p 511.
2- . اف گریگوری گاس، «آیا دموکراسی از تروریسم جلوگیری می کند؟»، ترجمه حسن پاشازاده، ماهنامه زمانه، ص، آبان 1384.

کشور دموکراتیک جهان) و چین (به عنوان پرجمعیت ترین کشور استبدادی جهان) دشواری این گمان را که دموکراسی راه حل مشکل تروریسم است بیشتر نمایان می سازد. گزارش الگوهای تروریسم جهانی در سال های 2000-2003م. نشان می دهد که در این فاصلة زمانی، در کشور هند دویست و سه مورد حملات تروریستی بین المللی اتفاق افتاده است، درحالی که حتی یک مورد ازاین گونه حملات در چین مشاهده نشده است.(1)

7. شواهد تجربی

جدای از مباحث نظری فوق، شواهد تجربی در منطقه خاورمیانه نیز به طور کامل این رابطه علّی را تأیید نمی کند. در الجزایر رابطه علّی بین طرد سیاسی و سرکوب جنبش اسلام گرا و اتخاذ تاکتیکهای تروریستی از سوی این جنبش روشن است. توضیح آنکه، در دهه 1980م. رژیم حاکم الجزایر، تحت فشار بحران مشروعیت، دست به اصلاحاتی در قانون اساسی زد و نظام تک حزبی را در سال 1989م. لغو کرد و اجازه فعالیت برای احزاب خارج از جبهة آزادی بخش را فراهم کرد. با تصویب این قانون احزاب و تشکل های بسیاری به وجود آمدند، اما مؤثرترین این گروه ها جبهة اسلامی برای نجات الجزایر بود که از اتحاد تعداد زیادی از شخصیت های مطرح اسلامی و هیئت ها و مجامع اسلامی تشکیل شد. در اولین انتخابات آزادی که در تاریخ الجزایر در ژوئن 1990م. برگزار شد، جبهة اسلامی توانست 66 درصد کرسی های شوراهای ایالتی و 56 درصد شوراهای شهرداری ها را به دست آورد. با پیروزی این جبهه، ارتش و گروه حاکم از به قدرت رسیدن اسلام گرایان به هراس افتادند و تدبیر را در ابطال انتخابات و اعلام وضعیت فوق العاده یافتند. در آستانه مرحله دوم انتخابات، ارتش کودتا کرد و شاذلی بن جدید، رئیس جمهور کشور را، وادار به استعفا کرد.

ص: 385


1- . همان، ص 79.

غیرقانونی اعلام کردن فعالیت های این جبهه باعث روی آوردن آنها به فعالیت های زیرزمینی و مبارزه قهرآمیز با حکومت شد. در این زمان بازوی نظامی جبهه یعنی ارتش نجات شکل گرفت که به مقابله مسلحانه با نیروهای امنیتی می پرداخت. در این میان، ارتش نجات با انشعابی از موضع ضد حکومتیتر و سازش ناپذیرتر مواجه گشت. گروه انشعابی برخلاف ارتش نجات، فقط مراکز دولتی و نظامی را هدف قرار نمی داد، بلکه غیرنظامیان و اتباع خارجی را نیز مورد سوء قصد قرار می داد. درطول این سال ها شدت خشونت ها به سطح بی سابقه ای رسید تا آنجا که به جرأت می توان از آن به جنگ داخلی تعبیر کرد. بنا به گزارش های موجود بیش از 120 هزار نفر در این خشونت ها جان خود را از دست دادند که بیشتر آن ها افراد غیرنظامی بودند.(1)

اما در مصر، افزایش تروریسم در نتیجة انسداد فضای سیاسی توسط رژیم در پاسخ به افزایش محبوبیت اخوانالمسلمین در دهه 1980م. بود. دست کاری حکومت در قوانین انتخاباتی منجر به تحریم انتخابات 1990م. از سوی اخوانالمسلمین گردید. در شب انتخابات 1995م. تعداد زیادی از اعضای کادر رهبری اخوانالمسلمین دستگیر شدند. در همین زمان اقدامات شورشی گروه جماعت اسلامی ازجمله حمله به توریست های خارجی، مسیحیان و مقامهای دولتی به طرز چشمگیری افزایش یافت.

البته باید بیان کرد رابطه مستقیمی که بین طرد سیاسی و سرکوب با توسل به شیوه های تروریستی در الجزایر وجود داشت، در مصر به همان میزان قانع کننده نبود. بررسی دقیق تر شواهد نشان می دهد که توسل جماعت اسلامی به تروریسم و شورش مسلحانه پاسخ به طرد اخوانالمسلمین از روند سیاسی نبود. درواقع، جماعت اسلامی به طور سنتی از مشارکت در انتخابات مجلس دوری می کرد و اخوانالمسلمین را به سبب در پیش گرفتن شیوه مشارکت سیاسی بارها محکوم کرده بود. همچنین می توان پیشینة افزایش اقدامات تروریستی را تا اواخر دهه 1970م.، زمانی که معاهده صلح با

ص: 386


1- . احمد دوست محمدی و حسین زحمتکش، «بررسی ریشه های خشونت در الجزایر دهه 90»، فصلنامه سیاست، ص 211-215، پائیز 1388.

اسرائیل به امضا رسید، به عقب برد. درواقع سطوح متفاوت شدت خشونت در مصر را نمی توان با باز یا بسته بودن فضای سیاسی مرتبط دانست. به عنوان مثال در سال 1987م. هم جماعت اسلامی و هم جهاد اسلامی فعالیت های خشونت بار خود را افزایش دادند، درحالی که در همان سال اخوانالمسلمین مهم ترین موفقیت انتخاباتی خود را با کسب 58 کرسی در مجلس در ائتلاف با سایر گروه های اسلامی بهدست آورده بود.(1)

در تونس، کشوری که در بین کشورهای عرب از همه سکولارتر است، محرومیت حزب النهضه از مشارکت سیاسی، باعث میانه روی بیشتر از جانب آن حزب شد. پس از سرنگونی «حبیب بورقیبه» توسط زین العابدین بن علی در سال 1987م.، فضای سیاسی برای مدت زمان کوتاهی باز شد، اما موفقیت جنبش اسلامی النهضه در انتخابات سال 1989م. و افزایش محبوبیت آن و هم چنین خیزش اسلام گرایی در کشور همسایه، الجزایر، هشداری به رژیم حاکم بود. در نتیجه فضای سیاسی به سرعت بسته شد. نتیجه این سیاست، اعتدال بیشتر از جانب النهضه و به ویژه رهبر آن غنوشی بود.

نوشته ها و اعلامیه های «غنوشی» حاوی احترام به ارزش های لیبرال و نهادهای دموکراتیک، مدارا با اقلیت ها، و نگاه بازتر دربارۀ برابری زنان و مردان است.(2)

تبعید غنوشی به غرب به وی فرصت آن را داد تا نگاهی متفاوت به سکولاریسم، به ویژه نوع انگلوساکسونیاش داشته باشد. وی در غرب دید که سکولاریسم رسمی موجود در غرب نه تنها به معنای دین ستیزی نیست، بلکه فرصت دین پروری را نیز بهتر از دولت های سکولار مستبد حاکم بر جهان اسلام فراهم می کند و درحالی که اسلام و مظاهر تدین اسلامی در کشورهای سکولاری مانند ترکیه، ایران دوره پهلوی و تونس با فشارهای شدید مواجه است، در غرب فرصتی مناسب برای گسترش اسلام و عمل به آموزه های آن فراهم شده و اسلام در غرب عاملی برای بهداشت اخلاقی و گشودن

ص: 387


1- . Dalacoura, Ibid, p 518-519.
2- . Ibid, p 520.

درهای معنویت به روی غربیها شده است. البته ذکر این نکته ضروری است که غنوشی با انعطافی که در برابر نظام سیاسی غرب نشان داده، قصد کنار زدن شریعت از حوزه عمومی را ندارد و بر این عقیده است که اگر مشکل استبداد در کشورهای اسلامی حل شود و قدرت، ساختار دموکراتیک پیدا کند و مردم بر سرنوشت خود حاکم شوند، به طور طبیعی حقوق را با شریعت تنظیم می کنند.

وی افق آیندۀ النهضه و برنامة اسلام گرایی را چنین ترسیم می کند: تنها راه پیش روی برنامة اسلام گرایی به عنوان نماینده ایده های امت اسلامی در عرصه های استقلال طلبی و یکپارچگی این است که در مسیر دفع این دو شر - تندروی سلفی و استبداد- پیش قراول امت اسلامی قرار گیرد. در این نبرد هیچ یک از این دو جبهه بر دیگری مقدم نیست، چراکه هر یک از این دو در خدمت دیگری است و از یکدیگر نیرو می گیرند.(1)

در انتها مناسب است به دیدگاه های شادی حمید (Shadi Hamid) نویسنده و کارشناس ارشد مرکز سابان اشاره شود که به نوعی مؤید مطالب فوق است که سرکوب و طرد نه تنها در همه جا منجر به خشونت نمی شود، بلکه حتی منجر به افزایش مدارا می شود. وی معتقد است:

در دهه 1980م. برای مدتی فضای باز دموکراتیک در منطقه بهوجود آمد، اما باز هم شاهد بازگشت جوامع این منطقه به سرکوب بودیم که با شروع سال 2000م.، شدت بیشتری پیدا کرد. همان طور که در برداشت عمومی این اصل تثبیت شده است، سرکوب معمولاً به ایجاد نگرش های افراطی منجر می شود، اما در کشورهای خاورمیانه شاهد روندی تعجب آور بودیم بهطوریکه در دهه 1990م. و از سال 2000م. به بعد که سرکوب ها در این منطقه علیه اسلام گرایان شدت بیشتری پیدا کرد، شاهد آن بودیم که اسلام گرایان بهجای روی آوردن به نگرش های افراطی به سمت بسیاری از اصول دموکراسی از قبیل توزیع

ص: 388


1- . سید محمد ذوالفقاری، «بازخوانی اسلام سیاسی در تونس»، فصلنامه پژوهش های منطقه ای، ص 47-48، بهار 1390.

قوا، حاکمیت مردمی و نظام پارلمانی گرایش پیدا کردند و بر این عقیده تأکید داشتند که مشروعیت از جانب خدا نیست، بلکه مردم این مشروعیت را برای حکومت ها بهوجود می آورند. درواقع، شاهد آن هستیم که در این دوره، جریان اسلام گرایی در این منطقه مواضع معتدل تری درباره مسائلی ازقبیل حقوق زنان و محافظت از حقوق اقلیت ها و امثال آن پیدا کرد. روندهایی هم برای دموکراتیزه کردن ساختارهای سازمانی داخلی این گروه های اسلامی در همین مدت شروع شد؛ یعنی درست زمانی که سرکوب های حکومتی در این کشورها در جریان بود. یکی از علل مطرح درباره چنین گرایشی در میان جریان های اسلامی در منطقه در این زمان، آن است که در دوره سرکوب، اسلام گرایان به سمت تمرکز فکر و شهود و نگاه به خویشتن روی آوردند. در این شرایط، به این مسئله می اندیشیدند که دموکراسی تا چه اندازه حائز اهمیت است و آزادی های اساسی چقدر مهم است و نقض آزادی چه معنایی دارد. در این دوران و در چنین موقعیتی بود که اسلام گرایان در منطقة خاورمیانه متوجه شدند که آزادی های اساسی برای جامعه چه اهمیتی دارد. آن ها متوجه شدند تا وقتی فضای دموکراتیک برای فعالیت وجود نداشته باشد، نمی توانند نگرش ها و اهداف ایدئولوژیک خودشان را دنبال کنند.(1)

نتیجه گیری

تروریسم و خشونت سیاسی و مذهبی پدیده ای پیچیده و چند وجهی است. نظریهها و توضیحاتی که دربارۀ این پدیده بیان شده است هرکدام از جنبه ای به این مسئله پرداخته اند. اگرچه این تبیین ها ممکن است در رابطه با مورد خاصی صادق باشند، اما تمام واقعیت در مورد پدیده تروریسم نیستند. با تحول زمان و پیشرفت فنّاوری، تروریسم نیز پیچیده تر شده است.

ص: 389


1- . واحد مرکزی خبر، 11 اردیبهشت 93.

ذکر این نکته ضروری است که پرداختن به علل و ریشه های افراط گرایی در منطقه خاورمیانه، نیازمند کار تحقیقی- ترکیبی میان رشته ای و استفاده از ظرفیت سایر رشته های مرتبط همچون جامعه شناسی، روانشناسی و اقتصاد است که خارج از ظرفیت این مقاله است. در پژوهش حاضر از بین عوامل و ریشه های تروریسم و اقدامات خشونت آمیز، به عامل فقدان دموکراسی و سرکوب حکومت و نقش آن در توسل گروه های اسلام گرا به اقدامات خشونت آمیز پرداخته شد و استدلال شد که گرچه این عامل گاهی اوقات نقش کاتالیزور را دارد، اما نمی توان با قطعیت رابطه ای علّی بین آن ها برقرار کرد. تجربه الجزایر این پیوند را به خوبی نشان می دهد؛ اما مورد تونس و تا حدی مصر رابطه معکوس را نشان می دهد، که گروه های سیاسی در مقابل سرکوب دولت و طرد از عرصه سیاسی به میانه روی بیشتر روی آورده اند. نکته ای که به عنوان مدخل بحثی جدید مایلم اضافه کنم که انشاءالله در آیندة نزدیک به آن پرداخته خواهد شد، این است که تجربه تونس در گذر از افراط به اعتدال می تواند جالب و بسیار راهگشا باشد. نوع دیگری از این تجربه را می توان در نمونه حزبالله لبنان مشاهده کرد. حزبالله لبنان در عین ایستادگی بر اصول مقاومت، با پرهیز از خواسته های حداکثری و توجه به گفت وگو و مشارکت با سایر گروه های سیاسی و پرداختن به اقدامات و فعالیت های اجتماعی عام المنفعه در کنار مبارزات سیاسی، محبوبیت فوق العاده ای در جامعه چندپاره لبنان دارد. تجربه ای که در صورت توسل جستن به آن از سوی محمد مرسی، رئیس جمهور مخلوع مصر، می توانست آینده دیگری را برای آن کشور رقم بزند، اما وی با اصرار بر خواسته های حداکثری و بی اعتنایی به خواسته های نیم دیگر جامعه، این فرصت را از دست داد.

ص: 390

منابع
منابع فارسی

1. جمالی، جواد، «مدل تئوریک تحلیل افراط گرایی(با کاربست نظریه سازه انگاری)»، فصلنامه آفاق امنیت، شماره 12، پائیز 1390.

2. دوست محمدی، احمد و زحمتکش، حسین، «بررسی ریشه های خشونت در الجزایر دهه 90»، فصلنامه سیاست، دوره 39، شماره 3، پاییز 1388.

3. ذوالفقاری، سید محمد، «بازخوانی اسلام سیاسی در تونس»، فصلنامه پژوهش های منطقه ای، شماره 6، بهار 1390.

4. رهامی، محسن و علی نژاد، آذر، «ریشه های ایدئولوژیک تروریسم»، فصلنامه سیاست، دوره 41، شماره 3، پائیز 1390.

5. سلیمانی، رضا، «آشفتگی معنایی تروریسم در گفتمان علمی و سیاسی»، فصلنامه راهبرد، شماره 41، پائیز 1385.

6. ظهیری، صمد، «امپراتوری جدید و تروریسم»، فصلنامه سیاست، دوره 43، شماره 3، پائیز 1392.

7. فیرحی، داود و ظهیری، صمد، «تروریسم؛ تعریف، تاریخچه و رهیافت های موجود در تحلیل پدیده تروریسم»، فصلنامه سیاست، دوره 38، شماره 3، پائیز 1387.

8. گاس، اف گریگوری، «آیا دموکراسی از تروریسم جلوگیری می کند؟»، ترجمه حسن پاشازاده، ماهنامه زمانه، شماره 38، آبان 1384.

9. محمدی، نعیما و حاضری، علی محمد، «تروریسم به مثابه یک جنبش اجتماعی جدید در مواجهه با دموکراسی»، پژوهشنامه علوم سیاسی، شماره 26، 1391.

منابع لاتین

10. Aly Anne Jason-Leigh Striegher "Examining the Role of Religion in Radicalization to Violent Islamist Extremism", Studies in Conflict Terrorism, 35:12, 849-862, 2012.

11. Dalacoura, Katerina, "Islamist terrorism and the Middle East democratic deficit: Political exclusion, repression and the causes of extremism", Democratization, 13:3, 508-525, 2006.

12. Nasser-Eddine Minerva, Bridget Garnham, Katerina Agostino and Gilbert Caluya, Countering Violent Extremism (CVE) Literature Review, Edinburgh: Counter Terrorism and Security Technology Centre, 2011.

.13Stern, Jessica, Terror in the Name of God: Why Religious Militants Kill, New York: HarperCollins, 2003.

ص: 391

ص: 392

بخش چهارم: بررسی راهکارهای برون رفت از افراط و تکفیر

اشاره

ص: 393

ص: 394

راهبردهای مقابله با تهدیدات نرم ناشی از فعالیت جریان های سلفی تکفیری در جهان اسلام / محمد جهانی

اشاره

محمد جهانی(1)

چکیده

یکی از مهم ترین عوامل فتنه گری در جهان اسلام، ظهور اندیشه سلفی گری تکفیری است. این جریان به عنوان یک نظام اعتقادی مذهبی مطلق گرا با کارویژه و عقبة ایدئولوژیکی- هویتی خاصی که دارد، با تعریف بخش قابل ملاحظه ای از مسلمانان علی الخصوص شیعیان به عنوان «دگر» خود و تقویت تفکر دوگانه «ما در مقابل آن ها»، از طریق دوقطبی کردن جهان اسلام بر مبنای تشدید «شکاف شیعه- سنی» می تواند ضمن مخدوش کردن وحدت اسلامی در جهان اسلام با ایجاد منازعه مذهبی، ثبات و تعادل جوامع اسلامی را برهم زده و از این طریق، امنیت کشورهای اسلامی را با چالش مواجه کند. هدف این پژوهش، تدوین راهبردهای مقابله با تهدیدات نرم ناشی از فعالیت جریان های سلفی تکفیری در جهان اسلام است. در این پژوهش ابتدا جهت بر شمردن مهم ترین تهدیدات نرم ناشی از فعالیت جریان های سلفی تکفیری از بیانات مقام معظم رهبری استفاده گردیده و سپس با استفاده از روش پیمایش، مطالعات میدانی و تعیین نقاط قوت، ضعف، فرصت ها و تهدیدها به شیوه SWOT به ارائه راهبردهای مقابله با تهدیدات نرم ناشی از فعالیت جریان های سلفی تکفیری در جهان اسلام توسط ج.ا.ا پرداخته است. سپس راهبردهای

ص: 395


1- پژوهشگر دانشگاه جامع امام حسین علیه السلام

ارائه شده با استفاده از روش ماتریس کمی برنامه ریزی استراتژیک (QSPM) اولویت بندی شده است. بر اساس نتایج به دست آمده وضعیت ج.ا.ا و جهان اسلام در مواجهه با جریان های تکفیری در حالت تدافعی قرار دارد و باید راهبردهای مناسب در جهت کم کردن نقاط ضعف داخلی و مقابله با تهدیدات نرم ناشی از فعالیت جریان های سلفی تکفیری تدوین و اجرا گردد.

واژگان کلیدی: راهبرد، تکفیر، تهدیدات نرم، سلفی گری.

1. کلیات
1-1. بیان مسئله

در طول اعصار و قرون متمادی، دین و مذهب همواره نیرومندترین عامل برای ایجاد نظم و ثبات در ابعاد گوناگون روابط اجتماعی و سیاسی بوده است و باورهای مذهبی، تداوم اجتماع را از طریق معنا بخشی به حیات جمعی و قاعده مند سازی مناسبات گروهی، تضمین کرده اند. لکن تفاسیر مختلف از دین موجب شکل گیری نحله ها، فرقه ها و دسته ها مختلف بوده است که پیامد آن شقاق اجتماعی، عدم ثبات و ناپایداری سیاسی است. دین اسلام نیز در عین استواری و مصونیت کتاب آسمانی آن و روشنی راه حقیقت از این قاعده مستثنا نشده است. تاریخ اندیشه اسلامی همراه فرازوفرودها و آکنده از تحولات و دگرگونی ها و تنوع برداشت ها و نظریه هاست. در این تاریخ پر تحول، فرقه ها و مذاهب گوناگون، با انگیزه ها و مبانی مختلفی ظهور نموده و برخی از آنان پس از چندی به فراموشی سپرده شده اند و بعضی نیز با سیر تحول، هم چنان در جوامع اسلامی نقش آفریدند.

ازجمله جریان های مهم و تأثیرگذار فکری و پرنفوذ در جهان اسلام که طی صدسال اخیر محرک و موجد جنبش های سیاسی و اجتماعی فراوانی در کشورهای اسلامی بوده، جریان سلفی گری و تفکر بازگشت به سلف صالح است. البته باید دانست سلفی گری به معنای عام و به عنوان یک مکتب فکری، سابقه ای دیرینه دارد، اما این گونه مطرح می شود که مختص جهان اسلام و فرقه های مذهبی خاصی نیست. بلکه در غالب

ص: 396

مکاتب فکری و فرقه های دینی و مذهبی، گونه ای از سلفی گری وجود دارد که می توان آن را بازشناسی کرد؛ هرچند ممکن است قضاوت یکسانی در مورد نوع و شکل بروز آن وجود نداشته باشد. اگر در یک معنای عام تر، سلفی گری را نوعی نگاه واپس گرانه به گذشتة ملت و یا پیروان یک اندیشه و مکتب بدانیم قابل تصور است که سلفی گری از تنوّع قابل توجهی برخوردار باشد. در چنین نگاهی به سلفی گری می توان گفت به لحاظ ذهنی و روانی ملت ها در مقاطعی از حیات تاریخی شان کم وبیش دوره های درخشانی از قدرت تأثیرگذار بر سرنوشت خود و سرنوشت سایر ملت ها را تجربه کرده اند. این گونه تجربه های تاریخی در ادوار بعدی که نوعی انحطاط گریبان این گونه ملت ها را گرفته همواره بازگشت به موقعیت گذشته را به عنوان یک آرمان در اذهان زنده نگه داشته است.

در جهان اسلام، سلفی گری - به عنوان یک نظام اعتقادی مذهبی مطلق گرا با کار ویژه و عقبه ایدئولوژیکی - هویتی خاصی که دارد، با تعریف خیل کثیری از مسلمین علی الخصوص شیعیان به عنوان «دگر» خود و تقویت تفکر دوگانه «ما در مقابل آن ها»، از طریق دوقطبی کردن جهان اسلام بر مبنای تشدید «شکاف شیعه- سنی» می تواند ضمن مخدوش کردن انسجام اسلامی در جهان اسلام با ایجاد منازعه مذهبی، ثبات و تعادل جوامع اسلامی را برهم زده و از این طریق امنیت ملی کشورهای اسلامی را با چالش مواجه کند.

یکی از گونه های برآمده از جریان سلفی گری، سلفی گری تکفیری است. بر اساس آموزه های این جریان، انسان ها به مؤمنین و کافران تقسیم می شوند. این طرز تفکر به نوبة خود برای تغییر آیین، مطیع کردن، و یا حذف کسانی که کافر تلقی می شوند، یک منطق عقلانی ایجاد می کند. مفاهیم مذهبی از قبیل «لامذهبان»، «معصیت کاران»، و «بدعت گذاران»، که مؤمنین و کافرین را مقایسه می کنند، می توانند هرگونه اقدامی ازجمله حملات تروریستی به اعضای گروه بیگانه را توجیه کنند.

در میان شخصیت های جهان اسلام تأکید بر بازگشت به گذشته و سلف صالح بدون شک سهم اصلی از آن «ابن تیمیه» است. وی بیش از سیصد جلد کتاب تألیف کرده و

ص: 397

اندیشه و آرای خود را در آن ها توضیح داده است. در این میان، گرایش های فکری گوناگون در میان سلفیان به وجود آمد که می توان از سلفیة وهابی عربستان، سلفیة دیوبندی شبه قاره و سلفیة اخوان المسلمین مصر یادکرد که شاخه هایی از هرکدام در ایران نیز فعالیت دارند.

از سوی دیگر، در دهه های اخیر، نگاه ابزاری قدرت های استعماری به اقوام و موضوع فرق و مذاهب در حوزه های موردعلاقه خارجی آن ها پررنگ تر شده است. جوامع دینی و مذهبی به تناسب برجستگی مسائل دینی و مذهبی در آن ها که متضمن و موجد افتراق، اختلاف و رقابت و درنتیجه به صورت بالقوه، مستعد خشونت و درگیری هستند، همچون ابزاری ارزان در دست بیگانگان به منظور دست یابی به مطامع و نیات خویش نظیر تضعیف و تجزیه کشورها به بازی گرفته می شوند. در این راستا و در سال های اخیر، قدرت های فرا منطقه ای، بالاخص آمریکا و انگلستان تلاش داشتند نقشه سیاسی جدیدی در منطقه ترسیم کنند. بر طبق اقدامات آن ها، این نقشه بر اساس وفاداری فرقه ای ترسیم خواهد شد.

درمجموع، باید گفت باوجود تحرکات روبه رشد جریان های تروریستی، در عرصه، تهدیدات نرم و سخت جمهوری اسلامی ایران، جریان های سلفی تکفیری در این عرصه توان تهدید آفرینی بیشتری دارند. تمایل برخی از دولت های منطقه ای و فرا منطقه ای و سرویس های اطلاعاتی آنان به حمایت از جریان ها و گروه های ضد شیعی، فضای مطلوبی را جهت ایجاد و تعمیق گسست مذهبی در میان مسلمانان جهان و گستراندن منازعات شیعه و سنی در کل جهان اسلام فراهم می نماید و عدم توجه به موقع و دقیق در این خصوص می تواند تهدیدات امنیتی جبران ناپذیری را برای کشور به دنبال داشته باشد؛ لذا شناخت جریان های سلفی و گروه های منتسب به آن و نسبت سنجی آن ها با منافع و ملاحظات امنیتی جمهوری اسلامی ایران و تدوین راهبردهای مواجهه با آن ها بسیار مهم می باشد. در این پژوهش نگارنده با توجه به

ص: 398

تهدیدهای نرم افزاری جریان های تکفیری از دیدگاه مقام معظم رهبری به دنبال تدوین راهبردهای مواجهه با این توسط ج.ا.ا در جهان اسلام می باشد.

1-2. اهمیت و ضرورت تحقیق
اشاره

تدوین راهبردهای مقابله با تهدیدات نرم ناشی از فعالیت جریان های تکفیری در جهان اسلام توسط ج.ا.ا است. به دلایل متعدد از اهمیت خاصی برخوردار است؛ ازجمله این دلایل می توان به موارد ذیل اشاره نمود:

1-2-1. اهمیت تحقیق از حیث نظری

¦ ضرورت نظریه پردازی بومی در حوزه مسائل امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران باهدف شناخت بهتر و جامع تر آن.

¦ کمبود اطلاعات کافی در خصوص جایگاه و جریان شناسی گروه های سلفی گری تکفیری در جهان اسلام در بین مسئولان ذی ربط و عوامل تصمیم گیر.

1-2-2. اهمیت تحقیق ازنظر کاربردی

¦ افزایش گروه های افراط گرا و تروریستی منتسب به سلفیت تکفیری در جهان اسلام که از مذهب برای توجیه اقدامات خود بهره می برند.

¦ افزایش عملیات های تروریستی به ویژه بمب گذاری از نوع انتحاری با اهداف مذهبی علیه شیعیان.

¦ رشد گرایش به تفکرات و فرقه های ضد شیعی (به عنوان ایده حاکمیت جمهوری اسلامی ایران) در میان جریان های سلفی.

¦ تلاش جریان های سلفی برای دوقطبی کردن جهان اسلام بر مبنای تشدید اختلافات شیعه- سنی.

¦ تقلیل هویت اسلامی به هویت فرقه ای باعث تضعیف انسجام اسلامی در جهان اسلام و آسیب پذیری در برابر هجمه بیگانگان علیه جهان اسلام.

¦ فقدان راهبرد کلان و هماهنگ برای مدیریت مسائل مرتبط با سلفیت تکفیری در جمهوری اسلامی ایران.

ص: 399

با عنایت به موارد فوق و با توجه به این که یکی از معضلات موجود در مدیریت امنیتی این موضوعات و یا پیش گیری از امنیتی شدن آن ها فقدان یا کمبود منابع پژوهشی تبیینی و راهبردی در این مقولات است که بتوان با اتکا به یافته های آن ها یک برنامه مشخص و نسبتاً جامع، قابل انعطاف، راهبردی و آینده نگر را برای مدیریت این مسائل طراحی نمود. پژوهش حاضر به دنبال آن است که بخشی از این کمبود را برطرف نماید.

1-3. هدف تحقیق

هدف تحقیق، دست یابی به راهبردهای مقابله با تهدیدات نرم ناشی از فعالیت جریان های تکفیری در جهان اسلام توسط ج.ا.ا است.

1-4. سؤال تحقیق

راهبردهای بهینه جهت مقابله با تهدیدات نرم ناشی از فعالیت جریان های تکفیری در جهان اسلام توسط ج.ا.ا چیست؟

1-5. نوع تحقیق

نوع تحقیق به کاررفته در این پژوهش کاربردی می باشد.

1-6. روش تحقیق

در این پژوهش با توجه به دو بخش نظری و کاربردی، از روش توصیفی- تحلیلی و موردی زمینه ای استفاده خواهد شد.

1-7. جامعه آماری و حجم نمونه

متخصص بودن اعضا درروش دلفی یکی از شروط جامعه آماری در این نوع از پژوهش هاست. بررسی ها نشان می دهد که تعداد اعضای به کار گرفته شده در پژوهش هایی که تاکنون با کاربرد این روش به انجام رسیده اند بین 10 تا 1685 نفر متغیر بوده است. باوجوداین، هنگامی که میان اعضاء، تجانس وجود داشته باشد، حدود 20 تا 30 عضو توصیه شده است. (صالحی،1389: 41) با توجه به بهره گیری از

ص: 400

تکنیک های دلفای SWOT که در آن ها از پرسش گر متخصص استفاده می شود، جامعه آماری در این پژوهش شامل کارشناسان شورای عالی امنیت ملی، فرماندهان ارشد نیروهای مسلح مرتبط با موضوع با جایگاه راهبردی، کارشناسان امنیتی و استادان (در رشته های مرتبط) دانشگاه ها می باشند که در زمینه تهدیدات سلفی گری تکفیری، صاحب نظر و متخصص هستند و در شناخت و بررسی موضوع پژوهش می توانند محقق را یاری رسانند. این افراد به عنوان پانل دلفی شناخته می شوند؛ و حجم نمونه سی نفر از متخصصین امر انتخاب گردید.

1-8. ابزار تحقیق

در این پژوهش از مجموعه ای از روش ها (روش جمع آوری کتاب خانه ای و اسنادی) بررسی مدارک و اسناد، مصاحبه عمیق نیمه ساختاریافته(1) محقق با کارشناسان و آگاهان موضوع و روش پرسش نامه برای گردآوری اطلاعات استفاده خواهیم نمود. البته محور ابزار گردآوری اطلاعات پرسش نامه خواهد بود.

2. چارچوب مفهومی - نظری
2-1. مبانی مفهومی
اشاره

ازآن جاکه نظریه ها بر ارکان مفهومی استوارند و تحدید معنایی واژگان، پیش شرط طراحی نظریه ها و شناخت واقعیت ها می باشد. لازم می آید تا ارکان مفهومی موضوع تبیین گردد. مهم ترین مفاهیم موردبحث عبارت اند از:

2-1-1. سلفی گری تکفیری

الف. سلف: «سلف» در لغت به معنای گذشته، قبل و پیشینه آمده است (عابدی، 1390: 51)؛ و «سَلَفَ، یَسلِفُ، سَلفاً و سلوفاً» نیز صیغه های صرفی و مصدر «پیشی گرفتن» است. به گفته ابن فارس واژه سلف «س ل ف» را به معنای دلالت بر

ص: 401


1- .Semi Structural Interrview

تقدم و ماسبق (قبل) دانسته و سلف را کسانی می داند که در گذشته بوده اند. (ابن فارس، معجم مقائیس اللغه، ص95)

در معنای اصطلاحی اهل سنت، سلف را گروهی از مسلمانان، شامل صحابه، تابعین و تابعین تابعین می دانند. آن ها این سه نسل را به دلیل نزدیکی زمانی و مکانی و درنتیجه، تلقی بهتر وحی، بهترین مردم (خبره) می دانند. از نگاه آنان این عصر شایسته ترین عصر اسلامی و سزاوارترین آن ها به اقتدا و پیروی از آن می باشد. (البوطی، 1389، 19) دلیل اهل سنت در این زمینه، حدیث خیریه است:

بهترین مردم (مردمان) قرن من هستند؛ سپس کسانی که در پی ایشان می آیند و سپس دیگرانی که در پی آنان می آیند. پس از ایشان، مردمانی می آیند که گواهی هر یک، سوگندشان و سوگند هرکدام گواهی شان را نقش می کند.(1)

به نظر آن ها، مفاد این حدیث نشان دهنده برتر بودن این سه نسل از دیگر مسلمانان است؛ از سوی دیگر، هر قرن را معادل صدسال گرفته اند و کلاً دوران سلف را معمولاً سیصدسال می پندارند.(2) البته اهل سنت درباره مفهوم این «برتری»، با یکدیگر اختلاف دارند(3)

از سوی دیگر، اهل سنت در شیوه پیروی از سلف، بر این باورند که «پیروی از سلف در مقّید شدن به ظاهر جزء جزء الفاظ و کلماتی که آنان ادا کرده، یا مقید شدن به موضع گیری های خاص و موردی که آنان در پیش گرفته اند نخواهد بود، چرا که آنان خود نیز چنین کاری را انجام نداده اند؛ بلکه تنها رجوع به قواعدی است که آنان در تفسیر و تأویل متون دینی معیار و میزان قرار داده بودند، و نیز به اصولی است که آنان برای اجتهاد و تأمل و استدلال در اصول و احکام داشتند.»(4)

ص: 402


1- . بخاری، صحیح بخاری، ج3، ص151 و ج7: ص174 و مسلم، صحیح مسلم، ج7، ص184.
2- . البوطی، سلفیه، بدعت یا مذهب، ص 19- 20.
3- . همان، ص 21.
4- . همان، ص 23.

ب. سلفی گری(1) (السلفیه): اصطلاح سلفیه، در آثار محقّقانِ مسلمان، عمدتاً در دو معنا به کاررفته است:(2)

در معنای نخست، سلفیه بر کسانی اطلاق می شود که مدعی هستند در اعتقادات و احکام فقهی، به سلف صالح اقتدا می کنند و در معنای دوم، که کاربرد آن به دوران بیداری مسلمانان در عصر حاضر بر می گردد، سلفیه بر کسانی اطلاق گردیده است که برای بیداری مسلمانان و رهایی آنان از تقلید فکری غرب و اتکا و اعتماد آنان به فرهنگ و تمدن دیرینه خویش و رجوع به قرآن و سنت، با نگاهی تازه و اندیشه ای نو برای حل معضلات و مسائل فکری جدید و استخدام فن و تکنیک و علوم تجربی بر مبنای فرهنگ اسلامی و تطهیر چهره نورانی اسلام از غبار بدعت ها و خرافه هایی که در طول چهارده قرن بر آن نشسته بود تلاش کرده اند. آن ها عنوان «سلفیه» را نشانی برای خویش قرار دادند؛ به این معنا که:

می بایست همه رسوباتی که پاکی و صفای اسلام را به تیرگی مبدّل ساخته و همه بدعت ها و خرافه ها و... را از اسلام دور کرد... تا دین اسلام به عنوان دین کار و تلاش و زندگی، مورد توجه قرار گیرد.(3)

سلفی گری از منظر پژوهش حاضر، نوعی «جریان سیاسی» از درون حوزه دین و مذهب در تاریخِ متأخر اسلامی به شمار می رود که در عین ارتزاق از سلف گرایی، مبتنی بر مناسبات خاصی از قدرت سیاسی با رویکرد منحصر به فرد است که در معنای کلان، بر تمامی رهیافت ها و جریان های ایدئولوژیک «دولتی» و «غیر دولتی»(4) قابل اطلاق است و درصدد تجدید خلافت تاریخی و بر ساختن جوامع سنّی مذهب بر پایة قرائت سلفی از اسلام می باشد. در تعریف عملیاتی از مفهوم سلفی گری می توان آن را

ص: 403


1- .Salafism.
2- . نک: البوطی، همان، ترجمه حسین صابری.
3- . همان، ص258- 259.
4- .»State« and »Non-State«.

مقولة مشکّک و دارای مراتب دانست که در عالَمِ خارج، طیف وسیعی از سلفی گری «سنتی» و «معتدل» تا «سلفی گری افراطی» را در برمی گیرد.(1)

مفاهیم محوری سلفی گری در این پژوهش عبارت اند از:

اول. سلفی گری، جریانی «فکری» و «ایدئولوژیک» است که برآیند تعاملات اجتماعیِ خاص در تاریخ اهل سنّت برآورد می شود. ایدئولوژیک بودن آن به این دلیل است که سلفی ها با تبدیل دین به ابزار قدرت سیاسی به دنبال یک برنامه و پروژة سیاسی با راهبردها و مقاصد خاص هستند. ضمن این که با استفاده از سازوکارهای هویتی به مقولۀ «هویت دگر» اهمیت ویژه ای داده و از بسیج توده های اهل سنّت بهره می گیرند. از سوی دیگر ازآن جا که عقبۀ سلفی گری دارای یک منظومه و پشتوانۀ فکریِ دیرپا است، می توان آن را جریانی فکری در نظر گرفت که دارای مبانی خاصِ خود است و از مناسبات درونی سلفی گری به معنای عام تغذیه می کند. البته این معنا، مانع از آن نمی شود که اهمیت شرایط سیاسی را در ایدئولوژیک تر شدن و سیاسی تر شدن سلفی گری، دخیل ندانیم. بلکه به اعتقاد نگارنده شرایط سیاسی عامل تسهیل کننده در کنار متغیر تعیین کننده و ماهیت سیاسی آن است.

دوم. «سلفی گری» از منظر پژوهش حاضر پیش از هر چیزی «یک جریان» در تاریخ متأخر اسلامی است. این به معنای نفی ماهیت پروژه ای آن در مراحل اولیۀ شکل گیری یا بعد از آن نیست، بلکه تأکید بر این است که سلفی گری دفعتاً به وجود نیامده بلکه طی یک فرایند طولانی در اثر فراهم شدن بسترها و شرایط اجتماعی و فکری حاصل شده است و اینک نگاه سلفی ها به آن، شبیه نگاه به یک پدیدة نوظهور و ساخته و پرداختۀ افراد خاص نیست. از این رو تلقّی «جریان محوری» از سلفی گری نیازمند مطالعۀ پیشینۀ تاریخی، شرایط اجتماعی و عناصرِ مؤثر دیگر در این رهیافت ارزیابی می شود.

ص: 404


1- . سید نژاد، 1389: 98.

سوم. سلفی گری یک «جریان سیاسی» به معنای عام است، چنان که نسبتی با «قدرت» دارد و به صورت سلبی یا ایجابی با آن مرتبط می شود. ضمناً این ارتباط فقط در حوزه سیاسی تعریف نشده و می تواند نمودهای فرهنگی، اقتصادی، ارتباطی و ... داشته باشد.

چهارم. تأکید بر «سیاسی» بودن سلفی گری، تصریح بر ماهیت اصلی جریانی است که در عین ابتنا بر پایه های عقیدتی، مناسبات خاصی از قدرت سیاسی را باز تولید می کند؛ لذا با این رویکرد به جای این که دین به سیاست جهت دهد با سیاست تعریف می شود و در حقیقت، رویکرد سیاسی آن، تأثیر عمیقی بر تفسیر دینی آن دارد. بدین رو ورود سلفی گری به عرصه های سیاست، راه تفسیرهای مصلحت گرایانه و قدرتمندانه را به شریعت گشود و اکنون شاهد پیدایش یک شریعت سیال و بی تعین در این حوزه هستیم که عمدتاً تابعی از متغیر قدرت سیاسی است.

پنجم. با تفسیری که این جریان از دین و تحولات تاریخ صدر اسلام ارائه می کند، می توان استنباط کرد که خلافت تاریخی، منبع اقتدار و مشروعیت آن به شمار می آید و آرمانی است که هر جریان سلفی، احیای آن را در سر می پروراند. ادبیات سلفی گری به این آرمان کمک کرده و واژه های «کافر» و «مؤمن» و «مطیع» و «عاصی» و نیز «تکفیر»، جملگی در راستای الگوی خلافت تاریخی و برای رسیدن به غایت سیاسی و احیای مجدد آن به کار گرفته می شوند.

ششم. عنصر سیاسی آن از بدو پیدایش تا دورة معاصر جزء خصائص ذاتی و جدایی ناپذیر آن به شمار آمده و شالودة اصلی آن را تشکیل می دهد. این معنا و مفهوم از رعایت اصل منظومه اندیشی در بررسی پدیدة «سلفی گری» و تطورات تاریخی آن به دست می آید. به گونه ای که امروزه اعتقاد به تقدیرگرایی در حیات سیاسی و به تبع آن اصلِ «امتثال یا فرمان برداری سیاسی» بخش عمده ای از تجویز های سیاسی آن را سامان می دهد. هم چنان که سلفی های وهابی با شعارِ «لا نکران و لا هجران و لا خروج» نافرمانی و تمرّد از حاکم و لو حاکم طاغی و ظالم مطلق را جایز ندانسته آن را مترتّب بر مفاسد و خلاف مصلحت امت اسلامی می دانند. از سوی دیگر رابطۀ جریان

ص: 405

سلفی گری با قدرت ها و حکومت ها رابطۀ مشکوک و قابل مطالعه است؛ چه این که این جریان فکری هم در زمان بنی امیه و هم در زمان بنی عباس و هم احیاناً از طرف حکومت های پس و پیش از آن ها تقویت شده است. احتمالاً حکّام وقت با تقویت افکار ظاهری می توانستند به حکومت خود مشروعیت بخشند.(1)

هفتم. جریان سلفی گری از بدو تولید فکری تداوم یافته ولی ازنظر تمرکز موضوعی، متغیر بوده و به دلیل این که منازعۀ سیاسی، بخشی از ایدئولوژی آن است، طی دهه های اخیر عمدتاً نگاه امنیتی آن بر محور ضدیت با غرب، تشیع و انقلاب اسلامی ایران می چرخد. ژئوپلتیک جدید شیعه و ارتباط آن با ایران، وزن این چرخه را تا حدود قابل توجهی به سمت ایران متمرکز نموده است.

هشتم. یکی از مختّصات جریان سلفی گری و محیط ادراکیِ آن(2)

«فرقه گرایی خود بنیاد(3) و مخرِّب» است؛ «خود بنیاد» از آن رو که این جریان با تفسیر انحصارطلبانه از «فرقه ناجیه»، مبدع ارزش ها و باورهای جدیدی، ذیل «سلفی گری» است که اکثریت مسلمانان، آن را خلاف کتاب و سنت می دانند. «مخرِّب» به این دلیل که این جریان با تکفیر فرقه های اسلامی و حتی جوامع مسلمان(4) در قالب مأموریت خاص(5) به اقدام تخریبی علیه آن ها مبادرت نموده و این اقدامات را آشکارا «مقدس» می شمرد. سلفی ها در این زمینه با رد هر گونه تفسیر تجدید نظرطلبانه، اغلب همچون ایمن ظواهری چهرة

ص: 406


1- . نک. سید نژاد، 1388.
2- . Perception Environment.
3- . Sectarianism
4- . برخی از سلفی ها معتقدند شرک مسلمانان از شرک بت پرستان شدیدتر و غلیظ تر است (معاش، الوهابیة بمنظار الحقیقة، ص 176)
5- . این رویکرد، تداعی گر «هزاره گرایی» (Millenarianism) است که یکی از خصوصیات عام جنبش های به اصطلاح « بنیادگرا » (Fundamental) بشمار می رود. درواقع، این گرایش به افراط گرایان در هر مذهبی این امکان را می دهد که مقاصد سیاسی خود را به عنوان «عمل به خواست خداوند» توجیه نمایند (احمد مهربان، «جنگ علیه تروریسم و افزایش حملات انتحاری در عراق و افغانستان»، مجله راهبرد، ش 48، 45).

برجستة القاعده معتقدند که بنا بر اقتضائات و الزامات روز (تنگناهای سلفی گری)، کاهش اختلاف میان مذاهب مختلفِ اهل سنّت ضرورت پیدا کرده است.(1)

نهم. ازجمله ویژگی های سلفی گری، ابزارگرایی ناشی از تقّدم عمل بر اندیشه است. مسئله «اصالت ظواهر»(2)

در بین سلفی ها نوعی ابزارگرایی(3) ناشی از تقدم عمل بر نظر را در نظام فکری این جریان بازمی نماید که با ایده های ماکیاولیستی(4) هم خوانی دارد. به طوری که جریان های افراطیِ سلفی گری، برای رسیدن به هدف، تمام راه های غیر مشروع را پیشنهاد می کنند(5)

به عنوان مثال، آن ها با استناد به اقوال اقطاب سلفی مانند ابن تیمیه، أعمال غیر شرعی، نظیر «دروغ» و «أخذ مال حرام در همة اشکال آن» را جایز می شمارند.(6)

جریان سلفی گری با تکیه بر این میراث تاریخی و با الهام از انگاره پردازی های سلفی، گسترده ترین شبکه تروریستی در جهان را سازماندهی کرده که به دلیل بهره گیری از أشکال مختلف خشونت ورزی، نظیر «تروریسم انتحار(7)،

نمایندة شاخصِ» تروریسم نوین(8) دوران معاصر به حساب می آید.

البته در بیان مفهوم سلفی گری باید به موارد ذیل نیز توجه داشت:

اول. سلفی گری مفهومی عام، مطلق و منسجم نیست و میان جریان های مختلف آن، کاملاً تضاد وجود دارد. بی شک این تضاد ها را باید به گونه ای شفاف روشن کرد تا توهم وجود دشمنی منسجم در برابر جهان اسلام برطرف شود.

ص: 407


1- . اسماعیلی، 1386: 26.
2- . درواقع، مهم ترین اصل معرفت شناسی سلفی ها، «نقل گرایی» Revelationism به معنای ترجیح نقل بر عقل و التزام به لوازم آن است . ابن تیمیه در مقام نظریه پردازی و تبیین سلفی گری تصریح می کند که سلفی گری به عقل ایمان ندارد، زیرا آن را گمراه کننده می داند (ابو زهره، سفیان، ص 593). او در این راستا، اعتبار احکام شرع را مستغنی از امضای عقل معرفی می کند (ابن تیمیه، درء تعارض العقل و النقل، ص 1376)
3- . Instrumentalism.
4- . Machiavellism.
5- . پورفرد، 1386: 15.
6- . عبید الجحمی، 18/2/2008.
7- . Suicide Terrorism.
8- . The New Terrorism.

دوم. هرچند جریان هایی مختلف به عنوان سلفی گری شناخته می شوند، اما همه ی آن ها ازنظر اندیشه ای، در ردیف سلفی گری مصطلح قرار نمی گیرند. بسیاری از آن ها در سیر تاریخی خود، به جریان های رادیکالی تبدیل شده اند و سلفی گری وهابی، آن ها را در مسیر رادیکالیسم مذهبی و سیاسی قرار داده است؛ در حالی که در گذشته دست کم در مقام عمل چنین نبوده اند. بنابراین هنگامی که عنوان سلفی گری به مکتبی داده می شود، بدین معنا نیست که الزاماً در ردیف سلفی گری وهابی قرار دارد؛ بلکه ازنظر مبانی به مبانی عام سلفی گری نزدیک است.

سوم. ممکن است حتی در یک گرایش سلفی گری، چند جریان وجود داشته باشد که در حوزه های مختلف به شدت با یکدیگر مخالف باشند؛ چنان که در سلفی گری های وهابی، شبه قاره و مصر، چنین وضعیتی کاملاً دیده می شود. ازآن جا که هدف این نوشتار کوتاه، تمرکز بر مهم ترین مصداق سلفی گری، یعنی وهابیت است، تنها به جریان های داخلی این گونه پرداخته خواهد شد و به دیگر جریان های سلفی گری، اشاره خواهد شد.

چهارم. سلفی گری باوجود اختلاف های عمیق در مبانی اعتقادی و سیاسی جریان های درونی خود، به دنبال ایجاد رهبری واحد در میان آن هاست و این وظیفه را سلفی گری وهابی بر عهده گرفته است. این جریان، امروزه خود را عهده دار رهبری جریان های سلفی معاصر می داند و با توجه به ظرفیت های مختلف تبلیغی، مالی، رسانه ای و موقعیتی (استیلا بر حرمین شریفین) و ... همه تلاش خود را برای سامان دهی دیگر جریان های سلفی به کار گرفته است و در حقیقت، از آن ها در راستای هدف های خود بهره برداری می کند. این در حالی است که مبانی بسیاری از جریان هایی که به عنوان سلفی گری شناخته می شوند، با مبانی سلفی گری وهابی متضاد و مغایر است.

ج. کفر: کفر در لغت به معنای ستر، نهان کردن و پوشاندن است(1) و در اصطلاح علم فقه و کلام، تفاوت هایی دارد. کفر در علم فقه معمولاً در برابر اسلام قرار می گیرد. در

ص: 408


1- . راغب اصفهانی، المفردات، ج1، ص423.

علم فقه، حد نصاب مسلمان بودن و خروج از مرز کفر، جاری شدن شهادتین بر زبان است و کسی که شهادتین را نگوید کافر می شود. در این موارد، کفر بیشتر مربوط به امور ظاهری است و بیانگر نوع تعامل مسلمانان با کفار است. برای نمونه، در علم فقه بیشتر درباره احکام کفر، مانند شیوه تعامل مسلمانان در اموری همچون معاملات، ازدواج و ارث بردن کافر از مسلمانان بحث می شود.(1) درواقع حکم به کفر مسلمانی که ضروری دین را انکار کرده، موضوع مبحث ارتداد و از دایره تکفیربیرون است. فقیهان به تفصیل به مقوله ارتداد پرداخته اند و آن را «بیرون آمدن از دین» دانسته اند که با انکار ضروری دین تحقق می یابد که عبارت است از: «انکار الوهیت یا توحید یا رسالت یا یکی از ضروریات دین، با التفات به این که ضروری است، به طوری که انکارش به انکار رسالت منجر شود».(2)

ارتداد فرد باوجود شرایطی چون بلوغ، عقل، اختیار و قصد و با اقرار خود او یا گواهی عادل اثبات می گردد و احکامی چون وجوب قتل و جدایی از همسر را برای وی به بار می آورد.

اما در علم کلام، کفر در برابر «ایمان» به کار می رود و مفهوم، مرزها و معیارهای کفر به دقت بررسی می شود. در علم کلام، کفر، جدای از انکار لسانی، از افعال قلوب شمرده می شود. پس کفر در علم کلام، انکار چیزی است که شان آن، ایمان آوردن به آن است؛ به عبارت دیگر، انکار هریک از متعلقات ایمان موجب کفر می شود.(3)

د. سلفی گری تکفیری: مقصود از تکفیر اهل قبله، کافر خواندن و نسبت دادن کفر و کافر خواندن کسی است که اظهار اسلام نموده و به وحدانیت خداوند و رسالت پیامبر اقرار می نماید، که تکفیر او موجب می گردد آثار دنیوی خاص بر آن مترتب می گردد.(4)

ص: 409


1- . علیزاده موسوی، سلفی گری و وهابیت، ج2، ص272.
2- . سید محمد کاظم یزدی، العروة الوثقی، ص48.
3- . سبحانی، الایمان والکفر فی کتاب والسنة، ص 49.
4- . حیدری (1385)، ص11.

سلفی گری تکفیری به گرایش گروهی از سلفیون گفته می شود که مخالفان خود را کافر می شمرد. بر اساس مبنای فکری آنان، میان ایمان و عمل تلازم وجود دارد؛ به این معنا که اگر کسی ایمان به خدا داشته باشد و مرتکب کبائر شود، از دین خارج شده و کافر شمرده می شود.

چنین دیدگاهی موجب شده است که مسلمانان را به علت انجام امور مذهبی خود، در ردیف مشرکان قرار دهند و درنتیجه آنان «مهدور الدم» شمارند.

2-1-2. تهدیدات امنیتی
اشاره

تهدید، مفهومی انتزاعی است که درهم تنیدگی عمیقی با مفهوم امنیت دارد.(1)

تا جایی که بسیاری ازنظریه پردازان و متفکران این حوزه، امنیت را با تهدید معنا نموده اند و حتی رویکرد «ناامنی به جای امنیت» خود به یکی از رویکردهای مسلط مطالعات امنیتی تبدیل شده و در این چارچوب آنچه در مباحث قرار دارد تهدید است.(2)

تعریف دقیق تهدید به دلیل چندوجهی بودن آن و ارتباط آن با امنیت ملی، منافع ملی(3)،

اهداف ملی(4)

و راهبردهای ملی(5)، پیچیده و مشکل است؛ لذا صاحب نظران به تناسب نگرش به تهدید و ادراکشان از آن تعریفی ارائه نموده اند.(6) تهدید که معادل آن در زبان انگلیسی Threat می باشد در لغت، معانی مختلف اما نزدیک به هم دارد. فرهنگ لغت معین آن را به ترسانیدن، بیم دادن و یا بیم کردن معنا کرده است.(7) فرهنگ آکسفورد تهدید را این گونه تعریف می کند: «امکان به وحشت انداختن، ترساندن یا ایجاد فاجعه برای یک فرد یا جامعه. آسیب زدن به کسی یا چیزی، نتایج ناخوشایند به بار آوردن.»(8)

ص: 410


1- . محسن مرادیان، روش و تحقیق در علوم اجتماعی، ص167.
2- . عبدالله خانی، تهدیدات امنیت ملی، ص13.
3- . National Interest
4- . National Goals
5- . National Strategies
6- . همو، امنیت بین الملل، ص132-134.
7- . فرهنگ معین، ص1173.
8- . گروه مطالعات بین الملل، تهدیدات قدرت ملی، ص100.

تهدید از نظر اصطلاحی عبارت است از: «به هرگونه نیت، قصد و اقدامی که ثبات و امنیت یک سازمان یا کشور را به خطر اندازد تهدید می گویند.»(1) یا «به خطر انداختن کیان یک فرد، سازمان، جامعه، منطقه یا جهان را تهدید می گویند.»(2) و در جای دیگر گفته شده: «تهدید عبارت است از توانایی ها، نیات و اقدامات دشمنان بالفعل و بالقوه (داخلی و خارجی) جهت ممانعت از دست یابی موفقیت آمیز خودی به علایق و مقاصد امنیت ملی یا مداخله به نحوی که نیل به این علایق و مقاصد به خطر بیفتد.»(3)

آنچه در مقام ارزیابی تعاریف پیشین می توان اظهار کرد، آن است که دیدگاه های مذکور برای تعریف تهدید تنها به یک یا چند عنصر توجه داشته اند. این در حالی است که در مقام تعریف – به دلیل تغییر و تحول عناصر مزبور- لازم است ویژگی های کلانی مدنظر قرار گیرند که در صورت تغییر عناصر و مصادیق خاص، اعتبار تعریف مخدوش نشود؛ لذا از دیدگاه نگارنده تهدید عبارت است از:

نوعی مخاطره نسبت به منافع بازیگر که امکان مدیریت آن در چارچوب اصول و ضوابط قانونی، با هزینه قابل قبول و از طریق اصلاحی، به دلیل شیوع علائم نظری و کاربردی آن، وجود ندارد.(4)

الف. ماهیت تهدید: سخت، نیمه سخت یا نرم

طبقه بندی تهدیدات بر اساس نرم، [نیمه سخت] و سخت، درواقع با خلق مفهوم تهدیدات نرم ایجاد شد.(5)

در مورد تهدیدات نرم و سخت، تلقی واحدی وجود ندارد؛ برخی تهدیدات نرم را تهدیداتی غیر نظامی مانند تهدیدات محیط زیست، جرایم، فساد و ... دانسته اند.

ص: 411


1- . نطاق پور، شباهت ها و تفاوت های تهدیدات سخت، نیمه سخت و نرم، ص8.
2- . آرکلگ، چارچوب های قدرت، ترجمه محمد رضا تاجیک، ص24.
3- . کالینز، استراتژیک بزرگ، ترجمه کورش بایندر، ص484.
4- . اصغر افتخاری، تهدید نرم رویکردی اسلامی، ص26.
5- . عبدالله خانی، تهدیدات امنیت ملی، ص68.

دبیر کل سابق سازمان ملل (کوفی عنان) تهدیدات سخت سازمان را تروریسم و سلاح های کشتار جمعی و تهدیدات نرم را فقر، ایدز، و محیط زیست معرفی کرده است. برخی از پژوهش ها نیز تلقی دیگری از این تقسیم دارند. این تلقی از دو جهت قابل بحث است:

- از جهت ابزار و شیوه های تهدید: در برخی از تهدیدات، ابزارها و شیوه های تهدید کننده، سخت و توأم با زور و اجبار است مانند تهدید نظامی یا تحریم اقتصادی؛ اما در مواردی ابزار یا شیوه مورد استفاده، نرم و غیر خشونت آمیز است مانند استفاده از رسانه، فیلم و روش اقناع.

- از جهت هدف و سوژه تهدید: در برخی از موارد، هدف تهدید کننده موضوعات سخت و عینی است مانند تخریب اماکن و تأسیسات نظامی و سیاسی، کشتن انسان ها و ... اما در موارد دیگر ممکن است هدف تهدید کننده تغییر نگرش ها، افکار و علایق افراد یا جامعه باشد. اگر چه معمولاً ابزار و شیوه سخت باهدف سخت و برعکس ابزار و شیوه نرم باهدف نرم تناسب دارند، اما ممکن است در موارد خاص از ابزار سخت برای اهداف نرم نیز استفاده شود؛ بنابراین در تقسیم بندی فوق از هر دو معیار می توان استفاده نمود.(1)

* اول) تهدیدات سخت

هرگاه استقلال و تمامیت ارضی کشور در خطر بالقوه یا بالفعل اقدامات نظامی یک کشور، اتحادیه کشورهای خارجی یا گروهای معارض مسلح داخلی قرار بگیرد، تهدید سخت واقع شده است.(2)

درواقع اعمال قدرت نظامی برای تحمیل اراده و تأمین منافع همان تهدید سخت است. در این نوع تهدید، هدف، اشغال سرزمین است. تهدید سخت، متکی بر روش های فیزیکی، عینی و سخت افزارانه است. رفتار خشونت آمیز، براندازی آشکار، حذف دفعی، اشغال، تجزیه و الحاق سرزمین، ویژگی این تهدید است.

ص: 412


1- . گروه مطالعاتی امنیت، تهدیدات قدرت ملی، ص120-121.
2- . هاشم ناطقی، تأثیر جنگ نرم بر امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران، ص131.

ظهور و پیشینه تاریخی این تهدید مربوط به دوره استعمال کهن بوده که نظام های سلطه با استفاده از لشکرکشی، کشتار، تصرف سرزمین و الحاق آن (ایجاد مستملکات و مستعمرات)، اراده خود را تحمیل و منافع خویش را تامین کرده اند. جنگ داخلی، اشغال نظامی محدود، بمباران مراکز راهبردی، اشغال نظامی گسترده، جنگ نیابتی، کنترل مسیر انرژی و... اشکال تهدید سخت به شمار می آیند.

تهدیدات سخت متکی به روش های فیزیکی، عینی، سخت افزارانه و همراه با اعمال و رفتارهای خشونت آمیز، براندازی آشکار و با استفاده از شیوه زور و اجبار و حذف دفعی و اشغال سرزمین است. این تهدیدات عمدتاً محسوس، واقعی و عینی و با عکس العمل های فیزیکی همراه می باشد. در حقیقت خشونت آمیز بودن درروش اقدام و سخت افزاری بودن در پیامد اقدام دو معیار اصلی تهدیدات است. این تهدیدات اغلب با ابزارها و تجهیزات مرگبار انجام شده و نتیجه آن تخریب، انهدام، کشتار و وحشت آفرینی است. ظهور این نوع تهدیدات عمدتاً مربوط به دوره استعمار کهن است که قدرت های استعماری با لشکرکشی، اعمال زور و کشتار و اشغال و الحاق سرزمین، اهداف خود را تأمین می کردند.(1)

شکل های مدرن تهدید سخت در عصر حاضر در لشگرکشی آمریکا و متحدان آن به عراق و افغانستان مشاهده می شود.(2)

* دوم) تهدیدات نیمه سخت

* دوم) تهدیدات نیمه سخت(3)

تهدید نیمه سخت نیز عبارت از اعمال قدرت از راه نفوذ در نظام سیاسی- امنیتی یک کشور برای تحمیل اراده و تأمین منافع است. هدف این نوع تهدید، اشغال حکومت و نهادهای حاکمیت است. تهدیدهای نیمه سخت، متکی بر کاربرد نظام اطلاعاتی- امنیتی و نفوذ در دولت هاست که روش های آن، بنا به شرایط، ترکیبی از ابزارهای سخت و نرم است. ظهور این تهدیدها مربوط به دوره استعمار نو بوده که

ص: 413


1- . علی محمد نائینی، معنا و مفهوم قدرت و تهدید نرم، ص168.
2- . غلامرضا عسگری و فرهاد وکیلی، «نقش قدرت نرم در تهدیدات نرم» ص324.
3- . Semi-rigid Threat.

نظام سلطه با استفاده از کاربرد قدرت امنیتی و بدون بهره گیری از لشکرکشی و اشغال فیزیکی سرزمین، نظام حکومت و سیاست یک کشور را در اختیار خود قرار داده و از این طریق به تحمیل اراده پرداخته و منافع خود را تأمین کرده اند. کودتا، شورش، اعتراض، انقلاب مخملی، جرایم سازمان یافته، انقلاب رنگی و... اشکال جنگ و تهدید نیمه سخت به شمار می آید.(1)

* سوم) تهدیدات نرم

تهدیدات نرم را می توان تحولاتی دانست که موجب دگرگونی در هویت فرهنگی و الگوهای رفتاری مورد قبول یک نظام سیاسی می شود. تهدید نرم، نوعی سلطه کامل در ابعاد سه گانه حکومت، اقتصاد و فرهنگ است که از طریق استحالة الگوهای رفتاری ملی در این حوزه ها و جایگزینی الگوهای نظام سلطه ای تهدید محقق می شود. با این نگرش، تمامی اقداماتی که موجب شود تا اهداف و ارزش های حیاتی یک نظام سیاسی (زیرساخت های فکری، باورها و الگوهای رفتاری در حوزه اقتصاد، فرهنگ و سیاست) به خطر افتد، یا موجب ایجاد تغییر و دگرگونی اساسی در عوامل تعیین کننده هویت ملی یک کشور شود، تهدید نرم به شمار می آید. در تهدید نرم، بدون منازعه و لشکرکشی فیزیکی، کشور مهاجم اراده خود را بر یک ملت تحمیل و آن را در ابعاد گوناگون با روش های نرم افزارانه اشغال می کند. تردید در مبانی و زیرساخت های فکری یک نظام سیاسی، بحران در ارزش ها و باورهای اساسی جامعه، بحران در الگوهای رفتاری جامعه و بحران های پنج گانه سیاسی (هویت، مقبولیت، مشارکت، نفوذ و توزیع) را می توان از مؤلفه های این تهدید نام برد. تغییرات حاصل از تهدید نرم، ماهوی، آرام، ذهنی، تدریجی و نرم افزارانه است. این تهدید همراه با آرامش و خالی از روش های فیزیکی و با استفاده از ابزارهای تبلیغات، رسانه، احزاب، تشکل های صنفی و

ص: 414


1- . نائینی، همان، ص168.

قشری و شیوه القاء و اقناع انجام می پذیرد. در حال حاضر جهانی سازی فرهنگی مترادف با مفهوم تهدید نرم تلقی می شود.(1)

هر دولت و جامعه ای برای استحکام پیدا کردن فیزیک خود نیازمند یک ایده پیونددهنده و یک ایدئولوژی سازمان دهنده است. ایدئولوژی های سیاسی- اقتصادی- مذهبی و اجتماعی می تواند در خدمت ایده دولت قرار گیرد و به طور تنگاتنگی با ساختارهای نهادینه دولت مرتبط گردد. در برخی از اوقات یک ایدئولوژی سازمان دهنده به گونه ای به شکل عمیق در دولت جا افتاده است که تغییر آن عواقب شدید و ویران کننده ای دارد.(2)

تهدید نرم تلاش می کند تا این بنیان های اساسی و ارزش های خاص را هر نظام را هدف بگیرد. قبلاً تهدید علیه منافع یک بازیگر به لحاظ جنس و ماهیت بیشتر از جنس تهدید سخت بود؛ به این معنا که وجه قالب تهدید، علیه منافع عینی و مشهود بازیگر مورد هجوم بوده است و برای تحقیق و شکل گرفتن این نوع تهدید از ابزارهای سخت و قدرت نظامی و فشارها اقتصادی استفاده می شده است.

تهدیدات نرم را می توان با دو معیار اساسی از تهدیدات سخت باز شناخت: اولین معیار، غیر خشونت آمیز بودن روش تهدید و معیار دوم، نرم افزاری بودن پیامد تهدید است. لحاظ کردن غیر خشونت آمیز بودن درروش و نرم افزاری بودن در پیامد تهدید درواقع خالص کردن و ناب کردن تهدیدات نرم و تمایز قطعی میان چنین تهدیداتی با تهدیدات سخت است. با توجه به معیار دوگانه تهدیدات نرم، این نوع تهدید را می توان به سه دسته تقسیم کرد: دسته اول از تهدیدات نرم دارای روش خشونت آمیز، اما با پیامد نرم افزاری یا غیر خشونت آمیز است، مانند: استفاده از سلاح های حاوی انرژی هدایت شده به منظور از کار انداختن شبکه های دیجیتالی یک شهر یا سازمان. در دسته دوم، آن تهدیداتی قرار دارد که روش آن غیر خشونت آمیز، اما پیامدهایش خشونت آمیز است؛ مانند استفاده از کرم ها و بمب های منطقی که سیستم کنترل و فرمان سدها یا

ص: 415


1- . سید حسین حجازی، «ظرفیت های قدرت نرم جمهوری اسلامی ایران در مقابله با تهدیدات نرم آمریکا»، ص5- 6.
2- . بوزان باری، مردم، دولت ها و هراس، ترجمه پژوهشکده مطالعات راهبردی، ص101.

ناوبری هواپیما را از کار انداخته، موجب سقوط یا تصادم هواپیماها، یا تخریب مناطق پایین دستی سدها بر اثر جاری شدن سیل می گردد. دسته سوم از تهدیدات نرم شامل آن دسته از تهدیداتی است که روش و پیامدهای آن غیر خشونت آمیز است. به این دسته از تهدیدات غیرکشنده نیز گفته می شود؛ مانند استفاده از روش عملیات روانی که پیامد آن امتناع و مجاب ساختن مخاطب به انجام کار یا اقدامی است که تهدیدگر به آن تمایل دارد. ضمن آن که خود روش نیز نرم افزاری است.(1)

2-1-3. راهبرد

2-1-4. راهبرد(2)

ازنظر معناشناسی، واژة «استراتژی» ریشة یونانی دارد و ابتدا به صورت «استراتگوس» و به مفهوم یک نقش (یک فرمانده در نقش فرماندهی یک ارتش) به کار می رفت. پس از آن به معنای «هنر یک فرمانده نظامی» تعبیر شد که به مهارت های رفتاری و روان شناختی فرمانده اشاره داشت. در حدود 450 سال پیش از میلاد به معنای مهارت مدیریتی (اداره، رهبری، قدرت) به کار رفت. این واژه در زمان اسکندر (330 پیش از میلاد) به مهارت به کارگیری نیروها برای غلبه بر مقاومت و مخالفت و ایجاد یک نظام یکپارچه دولت جهانی اشاره داشت».(3)

گذشته از تعاریف سنتی از استراتژی، امروزه شاهد فراز و فرودهای بسیاری در مفهوم استراتژی هستیم که جای رویکرد سنتی که در آن استراتژی هنر راهبری نیروهای نظامی معنا گردیده بود استراتژی با رویکرد جامع و تحت عنوان استراتژی بزرگ به صورت زیر یاد می شود:

استراتژی عبارت است از: هدایت و مدیریت تمامی منابع یک ملت و یا گروهی از ملت ها، جهت کسب اهداف سیاسی معین.(4)

ص: 416


1- . عبدالله خانی، تهدیدات امنیت ملی، ص68- 69.
2- . Strategy
3- . Mintzberg, Quinn, and Ghoshal 1999.
4- . جان بیلیس و دیگران، استراتژی در جهان معاصر، ص22.

در چارچوب فضای مبتنی بر وجود ملت - کشورها، می توان استراتژی را چنین تعریف نمود:

برنامه بلند مدت طراحی شده ای که برای نحوه کاربرد کلیه امکانات (بالفعل/بالقوه) در راستای نیل به اهداف در سطح ملی، در دوره زمانی مشخص که با توجه به شرایط داخلی و خارجی هر بازیگر، توسط دولت ها طراحی و به اجرا گذرانده می شود. در این تعریف چند نکته لحاظ شده است:

اولاً: ماهیت استراتژی فقط نظامی نیست؛

ثانیاً: سطح تحلیل ملی است؛ لذا ماهیت کلان نگر آن مورد تاکید قرار گرفته است.

ثالثاً: از حیث، ابعاد جامع بوده و حوزه های سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و ... را به صورت همزمان مدنظر دارد؛

رابعاً: زمان مند و مکان مند است؛ بدین معنا که بازیگران حاضر در تحقق استراتژی و دوره زمانی تحقق اهداف باید مشخص باشند؛

وبالاخره آن که ماهیت جمعی آن مورد توجه قرار گرفته است؛ بدین معنا که طراحی استراتژی صرفاً امری دولتی ارزیابی نمی شود، بلکه در بستر شرایط داخلی و با مدیریت دولت ها انجام می شود.(1)

همان طور که مشاهده می گردد از راهبرد، تلقی های متفاوتی وجود دارد که به رغم اختلاف، از اصول مبنایی واحد و یکسانی برخوردارند. به همین علت می توان آن ها را تعابیری تکامل یافته از این مفهوم ارزیابی نمود. نگارنده پنج نسل از تعاریف را از یکدیگر تمییز داده که عبارت اند از: هنر جنگیدن، مدیریت جنگ، برنامه ریزی سازمانی، مدیریت ملی و بالاخره مهندسی جهانی. در پژوهش حاضر «نسل چهارم» (یعنی مدیریت ملی) مدنظر است.

ص: 417


1- . افتخاری، «اقدام به جنگ»، مجله سیاست دفاعی، سال 12، ش48، 1382.
2-2. چارچوب نظری
اشاره

چارچوب نظری تحقیق، قلمروتئوریکی طرح است و اساساً نگرش و چشم اندازنظری است که برای بررسی موضوع تحقیق پذیرفته می شود.

انتخاب چارچوب نظری، به مسئله تحقیق و کیفیت اطلاعات علمی به دست آمده از مرحله مطالعات اکتشافی(1)

بستگی دارد که محقق بعد از واکاوی ادبیات نظری موضوع تحقیق و طبقه بندی داده های جمع آوری شده برحسب همگرایی ها و تضادهای موجود در رویکردها، در مرحله طراحی چهارچوب نظری پژوهش، تئوری یا تئور ی های مختلف را به عنوان بنیان کار علمی خود قرار می دهد که گمان می رود می توانند پشتوانه تئوریکی موضوع مورد مطالعه قرار بگیرند.

2-2-1. بازشناسی چارچوب های نظری تهدیدنرم امنیتی

یکی از روش های مناسب در فهم ماهیت پدیده ها، طبقه بندی آن ها بر مبنای عوامل متفاوت است. طبقه بندی تهدیدها، ابعاد و زوایای گوناگون تهدید را نمایان می سازد. ضمن آن که با توجه به دسته بندی های متفاوت مانند طراحی راهبرد، مقابله با تهدید، تحلیل تهدید یا تفسیر آن استفاده نمود.(2) عبدالله خانی با شش شاخص(3)

و افتخاری با یازده شاخص، عمده ترین گونه های تهدید را بررسی نموده اند.(4)

نظریه پردازان غربی نیز دسته بندی های مختلفی ارائه داده اند. برای مثال، باری بوزان، تهدیدها را به تهدیدهای نظامی، اجتماعی، اقتصادی، زیست محیطی و سیاسی تقسیم می کند.(5)

رابرت ماندل، ابعاد اساسی تهدید و امنیت ملی را چهار بعد اصلی نظامی، اقتصادی، منابع/ محیطی و فرهنگی/ اجتماعی معرفی می کند.(6) برخی از صاحب نظران معتقدند تهدید و به کارگیری

ص: 418


1- . Exploratory Studies
2- . عبدالله خانی، همان، ص61.
3- . همان، ص59.
4- . همان، ص159.
5- . بوزان، همان، ص141-168.
6- . ماندل، چهره متغیر امنیت ملی، ص71- 85.

آن در حوزه امنیت ملی، تابع فرهنگ راهبردی و گفتمان های مختلف امنیتی است.(1)

بنابراین در مکاتب و رهیافت های مختلف امنیتی، تهدید، نقش و جایگاه متفاوتی دارد. برای مثال در نظریه های واقع گرایی به ویژه نظریه «توازن تهدید» و «مکتب کپنهاگ»، تهدید، نقش محوری در امنیت ملی دارد، در حالی که در نظریه هایی مانند سازه انگاری و نظریه قدرت نرم، تهدید در حاشیه قرار داشته و مسائل دیگر اهمیت می یابد. از سوی دیگر، هدف ها، سطح، حوزه های تهدید و چگونگی اندازه گیری آن در رهیافت های امنیتی متفاوت است؛(2)

لکن از آنجاکه تهدید، مقوله ای «زمینه وند»(3) به شمار می آید و شناخت مفهومی و مصداقی آن بدون توجه به ساخت اجتماعی جامعه موردبحث اصولاً ممکن نیست، در این قسمت از پژوهش لازم می آید تا اسناد بالادستی حاکم بر جامعه ایران مورد بررسی و متناسب با موضوع «تهدید نرم» بازخوانی و تحلیل شود.

اسناد مرجعی که در این ارتباط لازم است مورد توجه قرار گیرند، عبارت اند از: اندیشه و عمل رهبران جمهوری اسلامی ایران، قانونی اساسی و سند چشم انداز در افق 1404 که باتوجه به کوتاهی مجال و جامعیت نظرات رهبر معظم انقلاب چارچوب نظری این تحقیق برای تبیین تهدیدات نرم ناشی از فعالیت های جریان های تکفیری سلفی گری در جهان اسلام بر امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران در قالب نظریه امنیت نرم و بر اساس گفتمان ایجابی از امنیت و با تکیه بر آرا و اندیشه های مقام معظم رهبری ساخته شده است.

2-2-2. مقام معظم رهبری و تحلیل ماهیت شناسانه تهدیدات نرم
اشاره

آنچه در تحلیل اندیشه مقام معظم رهبری در موضوع حاضر باید مورد توجه قرار گیرد، دستگاه معرفت شناختی ای است که به دلیل ماهیت فلسفی آن، جامع و فراگیر است و توان لازم برای تحلیل پدیده های مختلف سیاسی و اجتماعی در اختیار دارد.

ص: 419


1- . عسگری، «نقش قدرت نرم در تهدیدات نرم» ص30.
2- . عبدالله خانی، 1385.
3- . Contextual

اصولاً دستگاه های معرفت شناختی فلسفی از این مزیت برخوردارند که مستند به اصول کلان وضع شده، به پیروان خود توان تحلیل ماهیت و شناخت مصادیق را می دهند. براین اساس، مولفه ها و مصادیق تهدید نرم را از دید مقام معظم رهبری بررسی می کنیم:

الف. تضعیف راهبرد وحدت در جهان اسلام و بدبین کردن شیعه و سنی نسبت به هم

مطابق دیدگاه مقام معظم رهبری یکی از بزرگ ترین خطرات و مصادیق تهدیدات نرم ازناحیه جریان های تکفیری و سلفی، بدبین کردن شیعه و سنی نسبت به هم و تضعیف راهبرد وحدت در جهان اسلام می باشد. معظم له در این خصوص می فرمایند:

«مسئله وحدت ... حفظ اتحاد؛ این جزو وظایف ما ست. حضور نیروهای تکفیری که امروز متأسفانه در برخی از نقاط منطقه فعالند، خطر بزرگشان این نیست که بی گناه هان را می کشند، آن هم جنایت است، بزرگ است؛ اما خطر بزرگ این است که دو گروه شیعه و سنی را نسبت به هم بدبین می کنند؛ ... جلوی این بدبینی را باید بگیریم. نه از آن طرف شیعیان خیال کنند که یک گروه آن چنانی که با شیعه این جور رفتار می کند این جبهه اهل تسنن است که با این ها مقابله می کند، نه جبهه اهل سنت تحت تأثیر حرف های آن ها - آنچه آن ها راجع به شیعه می گویند و تهمت هایی که می زنند و آتش افروزی هایی که می کنند - قرار بگیرند. باید مراقب باشند؛(1)

ایشان با دعوت مسلمانان به مقابله با هر عامل مخالفِ وحدت و ضدّ وحدت در جهان اسلام می فرمایند:

با ایجاد اختلافات، با جنگ های داخلی، با ترویج افراطی گری انحرافی به نام اسلام و به نام دین و شریعت؛ عدّه ای عامّه مسلمانان را، اکثریّت مسلمانان را تکفیر کنند. وجود این جریان های تکفیری که در دنیای اسلام به وجود آمدند، برای استکبار، برای دشمنان جهان اسلام یک مژده است... هم شیعه باید این را قبول کند، هم سنّی باید قبول کند - ... وحدت به معنای تکیه بر مشترکات است...؛ میان مسلمانان،

ص: 420


1- . 15/12/1392.

مشترکات بیش از موارد اختلافی است؛ روی مشترکات باید تکیه کنند ... علمای دنیای اسلام مردم را از تشدید اختلافات فرقه ای و مذهبی برحذر بدارند.(1)

هم چنین ایشان با استعماری خواندن تکفیر و لعن در بین مسلمین می فرمایند:

این چیزی است که امروز استعمار می خواهد؛ برای این که ما با هم نباشیم ... ببینید از جنگ و اختلاف چه مفاسدی به وجود می آید؛ ببینید در دنیای اسلام، تروریسم کور به بهانه اختلافات مذهبی، چه فجایعی به راه می اندازد؛ ببینید با این اختلافاتی که بین ما مسلمانان به وجود آوردند، رژیم صهیونیستی غاصب چه نفس راحتی می کشد. هر وقتی کشورهای اسلامی و ملت های اسلامی بخواهند به هم نزدیک شوند، یک توطئه ای درست می کنند، یک حادثه ای به وجود می آورند. امروز ... هر حنجره ای و زبانی که ملت های مسلمان را، مذاهب اسلامی را، طوایف گوناگون اسلامی را به دشمنی با یکدیگر تحریک کند و عصبیتها را علیه یکدیگر تحریک کند، ناطق من الشیطان است.(2)

ب. تسهیل نفوذ و دخالت بیگانگان در جهان اسلام و ابزار دست سرویس های اطلاعاتی بیگانه قرار گرفتن

مطابق دیدگاه رهبر معظم انقلاب یکی از مهم ترین مصادیق تهدید نرم از ناحیه جریان های تکفیری، ابزار دست سرویس های اطلاعاتی بیگانه قرار گرفتن این گروه ها می باشد. معظم له با افشای پشت پرده این جریان ها می فرمایند:

سرویس های جاسوسی امریکا و اسرائیل پشت سر این گروه های افراطی و تکفیری هستند، ولو عوامل و پیاده نظامشان هم خبری ندارند که پشت سر قضیه چیست؛ اما رؤسایشان می دانند.(3)

ص: 421


1- . 29/10/1392.
2- . 18/3/1392.
3- . 1385/10/18.

ایشان با مصیبت دانستن اقدامات تکفیری های خبیث در تخریب قبور ائمه علیهم السلام به بهانه شرک و کفر دانستن تجلیل از بزرگان و برجستگان و چهره های نورانی صدر اسلام می فرمایند:

شرک این است که انسان بشود ابزار دست سیاست های اینتلیجنس انگلیس و سی. آی. ای آمریکا و با این اعمال، دل مسلمانان را غمدار کند، آزرده کند. این ها اطاعت و عبودیت و خاکساری در مقابل طواغیت زنده را شرک نمی دانند، احترام به بزرگان را شرک می دانند!(1)

ایشان با فریب خورده دانستن این جریان درخصوص برخورد نظام ج.ا.ا با این جریان می فرمایند:

امروز یک عده ای در بخش های مختلف دنیای اسلام به نام گروه های تکفیری و وهابی و سَلَفی، علیه ایران، علیه شیعه، علیه تشیع، دارند تلاش می کنند ...؛ اما این ها دشمن های اصلی نیستند؛ ... دشمن اصلی، آن کسی است که این ها را تحریک می کند، آن کسی است که پول در اختیارشان می گذارد، آن کسی است که وقتی انگیزه ی آن ها اندکی ضعیف شد، با وسایل گوناگون آن ها را انگیزه دار می کند؛ دشمن اصلی، آن کسی است که تخم شکاف و اختلاف را بین آن گروه نادان و جاهل، و ملت مظلوم ایران می افشاند؛ این ها آن دست پنهانِ سرویس های امنیتی و اطلاعاتی است. لذا ما مکرر گفته ایم این گروه های بی عقلی را که به نام سَلَفی گری، به نام تکفیر، به نام اسلام با نظام جمهوری اسلامی مقابله می کنند، دشمن اصلی نمی دانیم؛ ما شما را فریب خورده می دانیم؛ به این ها گفته ایم ... تو اگر خطا می کنی، ... کمر به قتل برادر مسلمان خودت می بندی، ما تو [آدمِ] نادان و جاهل را کسی نمی دانیم که بایستی کمر به قتل او ببندیم؛ البته از خودمان دفاع می کنیم، هر کسی به ما حمله بکند، با مشت محکم ما مواجه خواهد شد، این طبیعی است؛ اما معتقدیم این ها دشمنان اصلی نیستند،

ص: 422


1- . 16/2/1392.

فریب خورده هستند. دشمن اصلی آن دشمن پشت پرده است، آن دست نه چندان پنهانی است که از آستین سرویس های امنیتی بیرون می آید و گریبان مسلمانان را می گیرد و آن ها را به جان هم می اندازد.(1)

ج. به انحراف بردن بیداری اسلامی

از دیدگاه مقام معظم رهبری یکی از مصادیق تهدید نرم جریان های تکفیری، به انحراف بردن و تلاش برای نابودی بیداری اسلامی در جهان اسلام است. ایشان در دیدار جمعی از مردم قم در سالروز عید سعید غدیر خم در این خصوص می فرمایند:

امروز بیداری اسلامی و حرکت به سمت دست یابی به ارزش های والای اسلامی، یک جان تازه ای گرفته است. در همه دنیای اسلام، ... بیداری اسلامی شروع شده است. آن ها [عوامل پشت پرده گروه های افراطی و تکفیری] هم از همین می ترسند؛ می خواهند همین را نابود کنند.(2)

هم چنین ایشان در بیاناتی در اجلاس جهانی علما و بیداری اسلامی در این خصوص فرمودند:

امروز یکی از خطرناک ترین چیزهایی که نهضت بیداری اسلامی را تهدید می کند، اختلاف افکنی و تبدیل این نهضت ها به معارضه های خونین فرقه ای و مذهبی و قومی و ملّی است. این توطئه هم اکنون از سوی سرویس های جاسوسی غرب و صهیونیزم، با کمک دلارهای نفتی و سیاست مداران خودفروخته، از شرق آسیا تا شمال آفریقا و به ویژه در منطقه عربی، با جد و اهتمام دنبال می شود و پولی که می توانست در خدمت بهروزی خلق خدا باشد، خرج تهدید و تکفیر و ترور و بمب گذاری و ریختن خون مسلمانان و برافروختن آتش کینه های درازمدت می گردد.(3)

ص: 423


1- . 14/3/1393.
2- . 18/10/1385.
3- . 9/2/1392.
د. ترویج سکولاریزم و بی دینی

یکی دیگر از تهدیدات نرمی که از دیدگاه رهبر معظم انقلاب، ج.ا.ا و جهان اسلام را تهدید می نماید ترویج سکولاریزم و بی دینی ناشی از اقدامات جریان های تکفیری و سلفی در جهان اسلام است. در این خصوص ایشان می فرمایند:

دو الگوی «اسلام تکفیری» و «اسلام لائیک» از سوی غرب به شما پیشنهاد شده و خواهد شد تا الگوی «اسلام اصول گرای معتدل و عقلانی» در میان انقلاب های منطقه تقویت نشود. ... «سلفی گری» اگر به معنای اصول گرائی در کتاب و سنت و وفاداری به ارزش های اصیل و مبارزه با خرافات و انحرافات و احیاء شریعت و نفی غربزدگی باشد، همگی سلفی باشید؛ و اگر به معنای تعصب و تحجر و خشونت میان ادیان یا مذاهب اسلامی ترجمه شود، با نوگرایی و سماحت و عقلانیت - که ارکان تفکر و تمدن اسلامی اند - سازگار نخواهد بود و خود باعث ترویج سکولاریزم و بی دینی خواهد شد ... به اسلامی که رژیم صهیونیستی را تحمل می کند، ولی با مذاهب اسلامیِ دیگر بی رحمانه مواجه می شود، دست آشتی به سوی آمریکا و ناتو دراز می کند، ولی در داخل به جنگ های قبیله ای و مذهبی دامن میزند ... اعتماد نکنید.(1)

ه. به حاشیه راندن تفکر مقاومت و جهاد در برابر استکبار و رژیم صهیونیستی و ایجاد جنگ درون تمدن اسلامی

رهبر معظم انقلاب یکی از تهدیدات جریان های سلفی و تکفیری در جهان اسلام را به حاشیه راندن تفکر مقاومت و جهاد در برابر استکبار و رژیم صهیونیستی و ایجاد جنگ درون تمدن اسلامی دانسته و می فرمایند:

از سوی دیگر دشمنان اسلام و امپراتوران کفر و نفاق به رهبری امریکا و اسرائیل می خواهند معادله جهاد و مقاومت را تبدیل به طرح تکفیر و ترور فرزندان اسلام نموده و در یک کلام، جنگ شیعه - سنی را به مثابه دل مشغولی ملت های مسلمان بر جهان اسلام تحمیل کنند

ص: 424


1- . 14/11/1390.

و به خیال خود از این راه بر تمامی مقدرات مادی و معنوی جهان اسلام مسلط شوند.(1)

معظم له در بیانات مهم خود در دیدار با مسئولان نظام و میهمانان کنفرانس وحدت اسلامی فرمودند:

در همین شرایط است که همه تلاش های دشمن متوجّه این می شود که امّت اسلامی را از یاد فلسطین غافل کند. چه جور؟ با ایجاد اختلافات، با جنگ های داخلی، با ترویج افراط گریِ انحرافی به نام اسلام و به نام دین و شریعت؛ عدّه ای عامّه ی مسلمانان را، اکثریّت مسلمانان را تکفیر کنند. وجود این جریان های تکفیری که در دنیای اسلام به وجود آمدند، برای استکبار، برای دشمنان جهان اسلام یک مژده است. این ها هستند که به جای توجّه به واقعیّت خبیث رژیم صهیونیستی، توجّه ها را به جای دیگری معطوف می کنند.(2)

ایشان در بیانات دیگری در این خصوص می فرمایند: «[دشمنان اسلام] خوب فهمیدند که اگر در دنیای اسلام مذاهب اسلامی گریبان یکدیگر را بگیرند و کشمکش با همدیگر را شروع کنند، رژیم غاصب صهیونیست نفس راحتی خواهد کشید؛ ... لذا از یک طرف گروه های تکفیری را به راه می اندازند که نه فقط شیعه را تکفیر کنند، بلکه بسیاری از فِرق اهل سنّت را هم تکفیر کنند؛ از آن طرف هم یک عدّه مزدور را به راه بیندازند که برای این آتش هیمه فراهم کنند.»(3)

ح. زشت نشان دادن چهره اسلام و ایجاد اسلام هراسی

از دیدگاه مقام معظم رهبری یکی از مصادیق تهدید نرم جریان های تکفیری، ایجاد اسلام هراسی در جهان و نشان دادن چهره ای زشت از اسلام است. در این خصوص ایشان می فرمایند:

ص: 425


1- . 24/4/1391.
2- . 29/10/1392.
3- . 20/60/1392.

جنگ گروهی مسلمان با گروهی دیگر ... هم مسلمان ها را به جان هم می اندازند، هم با بزرگ نماییِ دستگاه های تبلیغاتی دشمن، اسلام را در چشم افکار عمومی دنیا زشت جلوه می دهند؛ وقتی تلویزیون ها یک آدمی را نشان می دهند که به نام اسلام، جگر یک انسانی را دارد می جود و می خورد، درباره اسلام چه فکر می کنند؟ دشمنان اسلام برنامه ریزی کردند.(1)

ط. حمله به اعتقادات و باورهای مسلمانان

مطابق دیدگاه رهبر معظم انقلاب یکی دیگر از مصادیق تهدید نرم از ناحیه جریان های تکفیری حمله به اعتقادات و باورهای مسلمانان می باشد. معظم له در این رابطه می فرمایند:

امروز این جماعت وهّابی و سلفی، شیعه را کافر می داند؛ سنی محب اهل بیت را هم کافر می داند؛ سنیِ پیرو طریقه های عرفانی و قادری را هم کافر می داند! ... چرا؟ چون به مرقد حسین بن علی در قاهره احترام می گذارند و مسجد رأس الحسین را مورد تقدیس قرار می دهند؛ به این جهت این ها کافرند!.(2)

ایشان در بیانات دیگری در این خصوص می فرمایند:

... تلخی دیگری که وجود دارد، این است که در میان مجموعه مسلمانان و امت اسلامی کسانی پیدا شوند که با افکار پلید و متحجر و عقب مانده و خرافی خود، تجلیل از بزرگان و برجستگان و چهره های نورانی صدر اسلام را شرک بدانند، کفر بدانند؛ واقعاً این مصیبتی است. این ها همان کسانی هستند که گذشتگانشان قبور ائمه علیهم السلام را در بقیع ویران کردند...، قبر مطهر پیغمبر را هم ویران می کردند، با خاک یکسان می کردند. ببینید چه فکر باطلی، چه روحیه پلیدی، چه انسان های

ص: 426


1- . 29/10/1392.
2- . 22/2/1388.

بداندیشی، احترام به بزرگان را این جوری بخواهند نقض کنند و هتک کنند و این را جزو وظایف دینی بشمرند!(1)

3. سلفی گری تکفیری در جهان اسلام
3-1. تبارشناسی

اگر چه پیشینة تکفیر در جهان اسلام، به صدر اسلام می گردد که درواقعه جنگ های «رِدّه» دستگاه حکومت معارضانِ خود را کافر و خارج از دین خواند(2)

و پس از خوارج، بیشتر و پیش تر از دیگران این حربه را به صحنه سیاست کشاندند و هر موضع مخالف را گناه بزرگ و مرتکب آن را کافر می دانستند و سالیان متمادی مسلمانان به دلایل تفاوت دیدگاه درباره موضوعاتی مانند: ارتکاب گناه بزرگ، دشنام به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و صحابه، تأویل نصوص، مخلوق بودن قرآن، رابطه صفات و ذات خداوند، رؤیت خداوند، عصمت پیامبران، و بدعت یکدیگر را تکفیر نمودند لکن ظهور تقی الدین ابن تیمیه (1328-1262) را می توان نقطه عطفی در شکل گیری جریان های سلفی و به تبع آن جریان های سلفی تکفیری دانست. وی محوری ترین چهره فکری سلفیه و بنیادگرایی در جهان اسلام به شمار می آید. ابن تیمیه هم قلمی پر نویس داشت و هم فعال اجتماعی بود. در خصوص تألیف، وی انبوهی از آثار تألیف کرد که نه تنها در راستای دفاع از موضع سلفیه بود، بلکه بسط و تدوین آن نیز بود و به مناسبت های مختلف ردیه هایی بر مذاهب مخالف نگاشت. آثار او در آنِ واحد، در چندین جبهه می جنگیدند؛ منهاج السنه را در رد بر معتزله و امامیه و رویکردهای فلسفی و باطنی نوشت.(3)

رساله هایی چون

ص: 427


1- . 16/2/1392.
2- . بنا بر برخی منابع تاریخی، عواملی مانند ندادن زکات و ... یا در نظر گرفتن کسانی دیگر برای این مقام، در انتساب کفر به «اهل رِدّه» یا دست کم دسته هایی از آنان نقش مهمی داشته است. البته ادعای پیامبری نیز در میان آنان بسیار گزارش شده است که می تواند تکفیر را از دیدگاه فقهی توجیه کند.
3- . ابن تیمیه، منهاج السنه، ج1، ص 4-8.

الرسالة الحمویه را در رد اشاعره نوشت.(1)

و نوشته هایی در ردّ بر طوایف صوفیه چون رفاعیه و هواداران ابن عربی داشت.(2)

ابن تیمیه با بسیاری از رجال عصر خود که مذاهب شافعی و مالکی و حنفی داشتند، درگیر شد و بارها کارش به دادگاه و زندان کشید(3) به همین دلیل، از سوی بزرگان حنفی و شافعی نیز مورد طعن واقع شد.(4)

وی در آثارش به طور مکرر باورهایی را به مذهب سلف نسبت می داد،(5)

و تصریح می کرد که مقصود از سلفیه، همان مذهب اصحاب حدیث است که در آن زمان مدت ها بود روی به نسخ نهاده بود و آنان به دنبال احیای آن بودند.(6)

حتی برخی از هواداران افکار او بعدها با تکیه بر آثار او چنین برآورد کردند که مقصود ابن تیمیه از سلفی بودن، آن بود که به مذهب معینی عمل نمی کرد و به دنبال «نصرت سنت محض و طریقه سلفیه بود.(7) ابن تیمیه با توسعه مفهوم عبادت، بسیاری از عقاید و اعمال مسلمین علی الخصوص احترام به قبور را از مصادیق شرک دانست و فاعلان آن را از مسلمانی خارج و آنان را متهم به کفر و شرک کرد.

اصول مهم و تأثیرات چشم گیر وی در حد بحث حاضر عبارت اند از:(8)

¦ تربیت شاگردانی چون «ابن قیم الجوزی» که از ارکان وهابیت و سلفیه به شمار می آیند.

¦ تأکید بر حجیت ظاهر قرآن و حدیث که متعاقباً به اصلی محوری در جریان سلفی گری تبدیل می شود.

ص: 428


1- . همان، ج 1،ص 8.
2- . ابن تیمیه، مجموعة رسائل، 3، ص169-190.
3- .ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج 14، 37، 43، 53-54 و مقریزی، السلوک، ج 2، ص 273.
4- . الموصلی، موسوعة الحرکات الاسلامیة، ص122.
5- . مثلاً ابن تیمیه، مجموعة الرسائل، ج 2، 473؛ ابن تیمیه، کتب و رسائل، ج 6، 379.
6- . نک: ابن تیمیه، درء تعارض العقل و النقل، ج1، ص203.
7- . قنوجی، ایجد العلوم، ج 3، ص132.
8- . علی اصغر حلبی، تاریخ نهضت های دینی سیاسی معاصر، ص76-78.

¦ پذیرش اصل پیوند دین و سیاست و ضرورت تاسیس حکومت، البته در قالب واحدهای خودمختاری که به یک کل واحد وابستگی دارند.

¦ پذیرش اصل غلبه و شکل گیری حکومت از طریق زور.

¦ اصل شوکت و ضرورت توانمندسازی مسلمانان در مقابل مرتدان و مشرکان که بایستی با زور و برخورد قاطع با آنان روبه رو شد.

او در کتاب سیاست شرعی در اصلاح راعی و رعیت به دو وجه داخلی و خارجی کاربرد زور مشروع توجه نموده است: در حوزه داخلی، آن را در ذیل «امر به معروف و نهی از منکر» و به عنوان ابزاری برای اعمال حدود و تعزیرات مطرح نموده که نتیجه اِعمال آن وادار ساختن مردم به عبادت است؛ در حوزه خارجی، آن را در ذیل عنوان «جهاد» آورده که دلالت بر «قتل کفار» دارد. این گزاره که: «هر کس دعوت دریافت کرد و نپذیرفت، واجب القتل است؛ خاستگاه افراط گرایی و بنیادگرایی منفی ای است که او مستند به ظاهر آیات، آن را تأیید می کند».(1)

در همین خصوص اعتبار بخشی ویژه به جهاد، نکته دومی است که ابن تیمیه بر آن تأکید دارد و از این طریق «قتل کفار» را به اولویت نسخت رسالت اسلامی بدل می سازد.(2)

او سپس دایره اجبارگرایی را توسعه داده و اهل کتاب و مجوس را نیز مشمول آن می داند، مگر آن که به جزیه رضایت دهند.(3) نتیجه آن که می توان ادعا نمود: تفکر سلفی و تصلّب رفتاری، با آرای ابن تیمیه مطرح شده و در ادامه رشد و بالندگی یافته و طیف متنوعی از بنیادگرایی را به نوبة خود در این حوزه پدید آورده است.(4)

غائله ابن تیمیه با مرگ او فروکش نکرد و شاگرد معروف او «ابن القیم الجوزیه» راه او را ادامه داد. او در سال 691 ه. ق متولد شد و در سال 712 ه. ق با ابن تیمیه ارتباط

ص: 429


1- . ابن تیمیه، مجموعة رسائل، ص 90.
2- . ابن تیمیه، همان، ص92-93.
3- . ابن تیمیه، همان، ص 95.
4- . اصغر افتخاری، اقدام به جنگ، ص371.

پیدا کرد و ملازم مجلس او شد و سعی کرد تا افکار و عقاید استادش را در قالب برهان و استدلال درآورد،(1)

ولی چندان نتیجه نگرفت. آثار او که سامان یافته از ابن تیمیه است، حرکتی مهم در راستای تنظیم و مدون ساختن اندیشه سلفی بود، آثاری چون اعلام الموقعین که نوشته ای از سنخ اصول فقه در راستای بازسازی اجتهادی فقه بود، الطرق الحکمیه که نوشته ای بنیادی برای بازنگری در سیاست شرعی بود و طریق الهجرتین که هدف آن پیشنهاد یک سلوک زاهدانه مبتنی بر آموزه سلف به عنوان جایگزینی برای سلوک صوفیانه بود. در عرصه اجتماعی نیز وی در مسیر مخالفت با برخی رسوم جاری در عصر خود، با برخوردهای سخت مواجه شد و به زندان افتاد.(2) ابن قیم در سال 751 ه- . ق درگذشت و با مرگ او، مکتب استادش به دست فراموشی سپرده شد.

3-2. جریان شناسی سلفی گری از منظر هویتی
اشاره

هرگونه تقسیم بندی، ارتباط نزدیکی با نوع هدف محقق از تقسیم بندی دارد. این که محقق به چه منظوری و با چه هدفی به طبقه بندی روی می آورد، می تواند گونه شناسی های مختلفی را موجب شود. از آن جا که جریان های تکفیری از دل سلفی گری بیرون آمده اند، بنابراین شناخت جریان های تکفیری بدون شناخت سلفیه امکان پذیر نیست، به همین جهت در این قسمت پژوهش به صورت اجمالی به جریان شناسی سلفیت در جهان اسلام می پردازیم.

در این پژوهش بر پایه بررسی ها و مطالعات صورت گرفته، سلفیه در جهان اسلام را ابتدا بر اساس نوع نگاه و رویکردی که نسبت به تشیع به عنوان «دگر» خود، می توان به دو جریان:

- سلفیت قائل به تقابل با تشیع؛

- سلفیت قائل به تعامل با تشیع تقسیم نمود.

ص: 430


1- . علی اصغر رضوانی،1384: 65.
2- . مثلاً ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج 14، ص 140-154؛ ابن حجر، ج 5، ص 138.

دسته اول دو رویکرد عمده تکفیر و مشرک دانستن تشیع را در دستور کار داشته و دسته دوم تشیع را جزء مذاهب اسلامی لکن منحرف می داند. البته باید دانست که این نگاه ها مربوط به زمان شکل گیری این جریان ها بوده و در حال حاضر در هرکدام از جریان ها گروه های جدیدی با نگاه متفاوت از جریان اصلی پدید آمده اند. وجه عملی رویکردهای فوق نیز دارای طیفی از اقدامات تقریبی و تبلیغی تا اقدامات رادیکال و ارهابی در مواجهه با تشیع می باشد که در ادامه به آن پرداخته می شود.

3-2-1. سلفیت قائل به تقابل با تشیع
الف. سلفیه وهابی (سلفیه قائل به کافر بودن تشیع)

افراطی ترین گروه سلفیه، وهابیان هستند. آیین وهابیت،(1) به ظاهر زاییده اندیشه های «محمد بن عبدالوهاب» (1206-1115 ه-) نجدی است؛(2)

ولی ریشه های آن مربوط به «احمد بن تیمیه حرانی» (متوفای 728 ه-) است و نگاشته های او بنیادهای اعتقادی وهابیان را تشکیل می دهد. محمد بن عبدالوهاب عمل به سیره سلف و مراجعه مستقیم به کتاب و سنت را شعار قرار داد و خواستار پاک سازی تعالیم دینی از افزوده های مذاهب گوناگون اسلامی شد. موضوعاتی چون مبارزه با تقلید و مذهب گرایی، درگیری با دو جریان مذهبی امامیه و صوفیه و بدعت خواندن برخی از باورها و سنت های آنان از ویژگی های حرکت وهابی است. ابن عبدالوهاب با تصویری که از

ص: 431


1- . واژه وهابیت اصطلاحی است که نوعاً مخالفان این جنبش به آن اطلاق می کنند و کشور عربستان و بانیان این مرام خود قائل به داشتن تفسیر جداگانه ای از آنچه امام احمد بن حنبل و در درجه ضعیف تر مالک بن انس و سایر اصحاب حدیث داشته اند، نمی باشند. آنان محمد بن عبدالوهاب را یک دانشمند و مفسر مذهب حنبلی و یک بنیادگرای مسلمان که در پی زنده کردن دوباره روش اصحاب سلف و تابعین بوده است می دانند. کلمه «وهابیت» را اولین بار علمای شافعی مذهب ساکن مدینه منوره و مکه مکرمه در مقابل خاندان آل سعود، خصوصاً «ملک عبدالعزیز» که متأثر از افکار «محمد بن عبدالوهاب نجدی» بود به کار بردند و به دلیل تخریب اماکن متبرکه و قبور اولیاء به مخالفت با آنان پرداختند (جهان تیغ،1383: 150). در عین حال برخی از منابع به وابستگی محمد بن عبدالوهاب به مأمورین امنیتی انگلیس تاکید دارند و وهابیت را ساخته و پرداخته استکبار بریتانیا می دانند.
2- . شاکرین،1387: 161.

توحید ارائه می داد، بسیاری از مسلمانان از مذاهب گوناگون و در پیشاپیش همه، امامیه را در معرض انتساب به شرک و تکفیر قرار می داد.(1)

وی در رساله نواقض الاسلام، ده چیز را ناقض اسلام دانسته و به کفر مرتکب آن فتوا داده است: یکم: شرک در عبادت خدا، مانند ذبح نمودن برای غیر خداوند که به عقیده او بسیاری از مسلمانان مشمول آن هستند! و حال آن که تمام مسلمانان نذر را مخصوص خدا می دانند و ثواب آن را به اولیای الهی هدیه می کنند. دوم: کسی که میان خود و خداوند واسطه ای قرار دهد و آن واسطه را بخواند و از وی طلب شفاعت نماید، به اجماع علمای کافر است! البته معلوم نیست که مراد محمد بن عبدالوهاب از اجماع یاد شده، اتفاق نظر فقهای اسلامی است یا فقط خودش منظور است! چرا که تکفیر مسلمانان به خاطر شفاعت از اولیای الهی، به هیچ وجه مورد اتفاق و اجماع فقهای اسلام نیست، بلکه قول به عدم تکفیر و جواز آن، صدها برابر شهرت بیشتر ازنظر محمد بن عبدالوهاب دارد. سوم: کسی که مشرکان را تکفیر نکند یا در کفر آنان تردید نماید یا عقیده آن ها را درست بپندارد، کافر است! بنابراین، به عنوان نمونه کسی که در کفر توسل کنندگان به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم تردید داشته باشد، خودش هم کافر خواهد بود! ... هشتم: کمک به مشرکان و یاری رساندن آنان علیه مسلمانان، کفر است. البته ظاهرا منظور محمدبن عبدالوهاب از مشرکان، مسلمانان غیروهابی و به ویژه صوفیان و شیعیان است که به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم توسل می کنند! ... او در همه این موارد تنها به مسلمانان نظر داشته است!

وهابیت هرچند زادگاه و بستری عربستانی دارد، اما امروز در اقصی نقاط جهان، شاخه های متعددی یافته است. در حال حاضر وهابیت جدید را می توان به سه شاخه حکومتی (سنتی - درباری)، میانه رو (تبلیغی) و ارهابی تقسیم کرد.

ص: 432


1- . پاکتچی،1390: ص195.

اول. وهابیت حکومتی (سنتی - درباری): وهابیون سنتی درواقع همزاد و شریک حکومت هستند.(1) آنان همان وهابیت مرسوم تاریخی هستند که از زمان محمد بن عبدالوهاب آغاز شد و زمینه شکل گیری سایر شاخه های وهابی را فراهم کرد. عقاید تند این دسته از وهابی ها در عربستان سعودی و تا حد کمتری در برخی کشورهای حوزه خلیج فارس، هم چنان جایگاه دارد. یکی از پایگاه های اصلی این بخش از وهابیت در سازمان امر به معروف و نهی از منکر کشور عربستان است.(2)

وهابیت سنتی مجموعه ای از علمای مختلف محافظه کار (مانند علمای عضو هیئت کبارالعلما و یا شخصیت هایی چون محمد الشقره، عبدالله الغفاری، فیصل نور، ناصر القفاری، بن باز و ...) هستند. ایشان دارای مسئولیت های مختلف مذهبی و فرهنگی در عربستان سعودی هستند و دانشگاه ها، مؤسسات خیریه، هیئت علمای بزرگ، سازمان جهان اسلام، انتشارات، جراید و سایت های متعددی را در داخل و خارج از شبه جزیره هدایت می کنند.(3)

دوم. وهابیت میانه رو (تبلیغی): وهابیت میانه رو به دنبال آن است تا وهابیت را در بستری معقول تر و به روزتر بسط دهد و در برابر افراطی گری وهابیت حکومتی و ارهابی رویکرد جدیدی را طرح کند. آنان شخصیت های منفردی هستند که به مرور زمان همگرایی یافتند و دارای گرایش های مختلف انتقادی اما ملایم در مقایسه با وهابیت حکومتی و ارهابی هستند. این دسته از سلفی ها با تمدن اسلامی، علوم انسانی و علوم جدید تا حدی آشنا هستند و در تلاش اند به نحوی بین اعتقادات وهابیت و مظاهر جدید تمدن غرب، آشتی برقرار سازند. این جریان در حال حاضر انبوهی از پایگاه های اطلاع رسانی الکترونیک و نشریات مختلف را در اختیار دارد و بدین وسیله در تلاش برای تقویت وهابیت است. وهابی های تبلیغی بهترین تشکیلات

ص: 433


1- . رحمانیان، 1391، ص 135.
2- . ناظمی قره باغ،1390، ص21.
3- . همان، 120.

برای ترمیم چهره وهابیت در جهان امروز به شمار می روند. برخی شخصیت های میانه رو وهابی مانند «سلمان العوده» بیشتر به گفت وگو و اجتناب از توهین آشکار پای بند هستند.

سوم. وهابیت ارهابی- افراطی: وهابیت ارهابی، آن دسته از سلفی های افراطی هستند که بر اساس آموزه های سنتی وهابیت و نیز تفسیری خاص از گرایش های سلفی مصری، پذیرش همه انحای حکومت و حاکم را در جامعه مسلمانان نمی پذیرند و برای رهایی جامعه اسلامی، جهاد علیه حکومت های فاسد را لازم می دانند؛ که جریان خود به دو گروه وهابیت تکفیری و جهادی قابل تقسیم است:

یک. وهابیت جهادی: وهابیت جهادی اعتقادات پایه وهابیت را اجمالاً می پذیرد ولی با تاثیر پذیری زیاد از جریان های جهادی منتسب به اخوان المسلمین مصر آن را با دیدگاه های آرمان گرایانه سایر سلفی ها مانند دیدگاه های جهادی سید قطب پیوند می زند. اولویت مبارزه در این جریان یهودیان و صلیبیون و پس از آن شیعیان می باشند. از سازمان القاعده جهانی می توان به عنوان مهم ترین گروه جهادی نام برد.

دو. وهابیت تکفیری: مهم ترین نوع سلفی گری تکفیری (تکفیر مسلمانان) وهابیت است. همه جنگ های وهابیان با مسلمانان بوده است. «بر هر شهری که با قهر و غلبه دست می یافتند، خون مردم را مباح می دانستند. اگر می توانستند آن را جزو متصرفات و املاک خود قرار می دادند و در غیر این صورت به غنایمی که دست آورده بودند، اکتفا می کردند.»(1)

وهابیان نه تنها به جرم اعتقاد شیعیان به زیارت، بسیاری از زائران را در کنار مرقد امام حسین علیه السلام در کربلا سر بریدند بلکه در شهرهای نجد و حجاز و سوریه که مردم از اهل سنت بودند نیز به جنایات فجیعی دست زدند.

البته وهابیت تکفیری فقط مربوط به گذشته نیست، امروز نیز شیعه و اهل سنت در نگاه وهابیان معاصر کافر شمرده می شوند. امروزه وهابیت تکفیری عملاً به عنوان حامی

ص: 434


1- . حافظ وهبه، جزیرة العرب فی قرن العشرین، ص 341.

اصلی و پشتیبان بسیاری از گروه های تکفیری در جهان اسلام محسوب می گردد. از گروه هایی مانند داعش، انصارالسنه، جیش الاسلام، توحید و جهاد کردستان و... می توان به عنوان گروه های وهابی تکفیری ارهابی نام برد.

ب. دیوبندیه شبه قاره (سلفیه قائل به خرافی بودن تشیع)

در سال 1857م/ 1273ق قیام مسلمانان هند علیه انگلستان به شدت سرکوب شد و باعث ایجاد گرایش های متفاوتی در بین مسلمانان هند گردید. یکی از این گرایش ها، بازگشت به اسلام بود، یعنی عده ای قائل شدند که بدبختی ما و حضور کافران در هند و تسلط آن ها بر مسلمانان، به خاطر عدم توجه صحیح به اسلام است. بنابراین بهترین راه، بازگشت به اسلام است. این تفکر بعدها با نام «دیوبندیه» شناخته شد، که به وسیله «مولانا محمد قاسم نانوتوی» راه اندازی گردید. بنیان گذاران دیوبند عمیقاً تحت تأثیر شاه ولی الله دهلوی بودند. شاه ولی الله که هم عصر محمد بن عبدالوهاب بوده است.(1) برخی از دروس دینی را در مدینه نزد ابوطاهر محمد ابن ابراهیم، شارح افکار و اندیشه های ابن تیمیه آموخت.

گسترش فعالیت های آموزشی دیوبندیان زمینه را برای شکل گیری جریان های گوناگونی با رویکردهای متفاوت از میان فارغ التحصیلان آن فراهم ساخت. به طور کلی جریان های دیوبندیه در قالب سه جریان و رویکرد اصلی زیر قابل رده بندی اند:

اول. سلفیه ارهابی- افراطی: سلفیه هند به خصوص با شیعه با خصومت رفتار می کنند. علت این امر، تفکرات ضد شیعی خانواده شاه ولی الله دهلوی است؛ شاه ولی الله کتابی

ص: 435


1- . بعضی تصور می کنند او از وهابیت متأثر است، اما هیچ مدرکی که نشان دهد این دو همدیگر را ملاقات کرده اند یا یکی متاثر از دیگری باشد، وجود ندارد و مخالفش شواهد بسیاری هست. هر دو هم زمان متولد شده اند (1114- 1115ق)، یکی حنبلی ا ست و دیگری حنفی، یکی اصحاب حدیث و دیگری ماتریدی. شاه ولی الله صوفی ا ست و پسر عبدالوهاب شدیدا با صوفی گری مخالف است. شاه ولی الله تنها 14ماه در 29 سالگی در حجاز بوده و باید گفت برخی شباهت ها در اندیشه این دو نفر به ارادت هر دو به ابن تیمیه باز می گردد و اوضاع و احوال یکسانی که هر دو در آن اندیشه هایشان را ارائه کرده اند.

به نام ازالة الخفاء در نقد شیعه نوشت و شاه عبدالعزیز دهلوی نیز کتاب تحفه اثنی عشریه را با تندی تمام در نقد شیعه تألیف کرد. این دو کتاب اثر عمیقی در تندروی اهل سنت سلفی حنفی شبه قاره هند نسبت به شیعیان داشته اند. طالبان(1) هم که از دل دیوبندیه بیرون آمدند، ریختن خون شیعه را جایز می دانستند؛ زیرا در نزد آنان شیعه کافر و ریختن خون آنان جایز است.(2)

با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران دشمنان ج.ا.ا برای مهار آن دست به دامن جریان های ضد شیعی مختلف ازجمله سلفیان شبه قاره شدند. در اثر فعالیت این طیف اختلاف میان شیعیان و اهل سنت چنان تشدید شد که حتی گفته شده است جریان تندروهای سلفی و دیوبندی در پاکستان پیش از گشودن پروژه مقابله با غرب مسیحی علیه تشیع در پاکستان جبهه گشود.(3)

از سپاه صحابه، لشکر جهنگوی، طالبان پاکستان و غیره می توان به عنوان گروه های تکفیری این جریان نام برد.

دو. سلفیه میانه رو (تبلیغی): «الدعوه و التبلیغ»، «جماعت التبلیغ» یا به زبان اردو «تبلیغی جماعت» سازمانی است که از دل مدارس دیوبند بیرون آمد.(4) این جریان که از پر نفوذترین و فراگیر ترین جنبش های اسلامی معاصر است توسط شیخ محمد الیاس کاندهلوی (متولد 1303 ق) از فارغ التحصیلان دیوبند پایه گذاری شد.(5)

این جنبش

ص: 436


1- . طالبان که از آنان با پیشوندهای مختلفی از جمله جنبش، حرکت یا گروه یاد می شود، در سال 1994 میلادی، توسط ملا محمد عمر در ناحیه جنوبی افغانستان تأسیس شد و از سال 1996 تا 2001 قسمت عمده کشور افغانستان را تحت سلطه خود قرار داد. در حال حاضر طالبان افغانستان رویکرد درگیری با شیعیان نداشته و بیشتر به دنبال اقدامات جهادی علیه آمریکا و منافع آن می باشد. لکن طالبان پاکستان به دنبال درگیری فرقه ای در این کشور است.
2- .رشید احمد، تاریخ تفکر اسلامی در هند، ترجمه آیه اللهی، ص142.
3- .محمودی، 1387، ص 15.
4- . مهدی فرمانیان، آشنایی با فرن تسنن، ص173.
5- . ر. ک. جهنی، الموسوعة المیسره، ج 1، ص 311؛ ندوی، شخصیات و کتب، ص 16-20؛ طالب رحمان، جماعة التبلیغ - تعریفها، عقائدها، ص 19-22.

به منظور تبلیغ اسلام، از منطقه ای به نام «میوات» در نزدیکی دهلی کار خود را آغاز و به تدریج در سراسر هند و بعدها شبه قاره و حتی سایر کشورها گسترش یافت، به گونه ای که امروزه در جهان شناخته شده است.(1) هدف اصلی این جریان حفاظت از هویت اسلامی و محافظت از نظام اخلاقی بر ضد انحراف و بدعت ها ست. محتوای تبلیغ آن عبارت است از: اصول شش گانه دعوت (ایمان، نماز، علم، ذکر، اکرام مسلمان، خلوص نیت و تفریغ وقت)؛ اصول دوازده گانه در حین تبلیغ (دعوت، عبادت، تعلیم، خدمت و ...)؛ منابع علمی جماعت تبلیغ (کتاب فضایل الاعمال مولانا ذکریا کاندهلوی که شامل نه بخش می باشد: حکایت صحابه، فضایل ذکر، فضایل نماز، فضایل تبلیغ، فضایل قرآن و...)

سه. سلفیه تقریبی- جهادی: یکی از جریان های برآمده از دل مکتب دیوبند حرکتی است که ابوالاعلی مودودی آن را پایه گذاری نمود. سید ابوالاعلی مودودی (1903-1979 م./ 1282-1358 ش) از متفکران و دانشمندان بلندآوازه معاصر جهان اسلام بود که اندیشه و آثار وی محک اسلام گرایان در مبارزه علیه ناسیونالیسم، نفوذ غرب، رهبران کشورهای اسلامی امروزی و تحجرگرایی مذهبی و رهبانیت می باشد. مودودی در اندیشه و عمل مبانی حکومت های اسلامی امروزی را که بر مبنای حکومت های غربی با نوعی گرایش ناسیونالیستی شکل گرفته بودند، به چالش کشاند. به همین جهت رهبران کشورهای اسلامی که به نظر او غرب زده بودند را مورد نقد قرار داد؛ و چون هیچ یک از حکومت های کشورهای اسلامی امروزی را حکومت اسلامی واقعی نمی دانست، تلاش خود را برای تشکیل حکومت اسلامی آغاز کرد. او در ابتدا در سال 1938 م. - 1357 ق. مؤسسه دارالسلام و سپس در سال 1941 م.-1360 ق. جماعت اسلامی را برای این کار تأسیس کرد و به حق تأثیر فراوانی در این راه بر پاکستان گذاشت. ابوالاعلی مودودی با نگاهی نو به مسائل دینی و مذهبی و با شکستن

ص: 437


1- . مسعود، 2000- الف:331؛ گابوریو، 2000: 121-138؛ نیز رجوع کنید به مندویل،2001، 16.

مرزهای باورهای جزمی سلفی و ارائه برداشت های نو و متفاوت، برخی از باورهای سلفیه را به نقد کشیده و از بنیان گذاران جریان نوسلفیه به شمار می آید. وی «جاهلیت» را از دورة پیش از بعثت به یک فرهنگ فرازمانی تعریف کرد و ویژگی های آن را مطرح ساخت. مودودی با ارائۀ الگوی «تئودمکراسی» و مطرح کردن نظریة «جواز خروج بر حاکم ظالم» و هم چنین با ارائۀ تفسیری متعادل از تئوری «عدالت صحابه»، و نیز با به رسمیت شناختن «مذاهب اربعه و مذهب جعفری» و «وحدت اسلامی»، بنیادهای نظری این جریان را تبیین کرد.

3-2-2. سلفیه تقریبی اخوان المسلمین
اشاره

شاید اولین جرقه های تفکر سلفی ابن تیمیه ای را در مصر بتوان در سخنان سید محمد رشید رضا (1937م) جست وجو کرد. رشید رضا شاگرد محمد عبده بود و در ابتدا روش اصلاحی آن را پذیرفت، اما در دوران اقامت رشید رضا در مصر دو تن از نوادگان محمد بن عبدالوهاب به مصر آمده و شروع به انتشار آثار محمد بن عبدالوهاب نمودند. رشید رضا تحت تأثیر افکار آنان با ابن تیمیه آشنا و عقاید وی را پذیرفت. وی در مجله المنار به تبلیغ این اندیشه می پرداخت و پس از پذیرش تفکرات سلفیه، آثار محمد بن عبدالوهاب را با عنوان مجموعة التوحید به چاپ رسانید و خود نیز آثاری همچون الوهابیة والحجاز تألیف کرد. رشید رضا می گفت که به خاطر خدا ربع قرن از وهابیت دفاع می کند و عبدالعزیز پادشاه عربستان را خلیفه عادل می داند.

بعد از رشید رضا گسترش تفکر سلفیه در مصر مدیون اخوان المسلمین است که پیرو معتدل تفکرات سلفیه اند. اخوان در 1928 توسط حسن البناء در اسکندریه تأسیس شد. شخص حسن البناء دارای گرایش صوفیانه بود که بازتاب آن در نوشته هایش، به خصوص المناجاه دیده می شد.(1)

و از همین جا، جدایی آبشخور افکار او از وهابیت آشکار است. بنا خود در تصویری کلی که از دعوتش به دست داده، آن را «دعوتی سلفی،

ص: 438


1- . بنا، مذکرات الدعوة و الداعیه، ص 564-568.

طریقتی سنی، حقیقتی صوفیانه و ساختاری سیاسی...» دانسته است.(1)

اخوان المسلمین برنامه اصلاحی خود را در جامعه اسلامی با الهام از آموزه های دینی بر سه اصل بنیان نهادند: جامعیت اسلام در تمام شئون زندگی؛ 2. تأکید بر قرآن و احادیث نبوی به عنوان منبع اصلی اندیشه های اسلامی؛ 3. قابل اجرا بودن احکام و مقررات اسلامی در همه زمان ها و مکان ها.

حسن البنا خود را تلفیقی از سید جمال، عبده و رشیدرضا می داند. آن چه در روایت بنّا درخور توجه می نماید، نقد «خشونت» و نفی ضرورت کاربرد آن برای تحقق آرمان های دینی است که به گمان وی کاربرد زور را بسیار تحدید و تابع شرایط خاص می سازد. مطابق نگرش بنّا، قدرت سه چهره اصلی دارد:

قدرت ناشی از ایمان و عقیده (که می توان از آن به قدرت دین تعبیر کرد)؛

قدرت ناشی از همبستگی و وحدت (که می توان از آن به قدرت نرم تعبیر کرد)؛

قدرت ناشی از سلاح و زور (که می توان از آن به قدرت سخت تعبیر کرد).

به گمان بنّا در میان این سه گونه قدرت، اولویت با قدرت دین، سپس قدرت نرم و در نهایت قدرت سخت است؛ و از این حیث او تصویری متمایز از سلفی گری را ترسیم می نماید که بر اصالت خشونت استوار نیست. در مقابل، او سیاست های اصلاحی و تدریجی را برای بازگشت به اصول اولیه، پیشنهاد داده که طیفی از فعالیت های سیاسی و غیر خشونت آمیز را شامل می شود. اخوان ضمن مسلمان دانستن شیعیان در عین انحراف آنان، قائل به تقریب بین مذاهب اسلامی جهت مقابله با استعمار و استکبار می باشد.

الف. سلفیه معتدل: اخوان المسلمین نوین

این جریان در حقیقت ادامه دهنده راه حسن البنا با رویکرد اعتدالی است و از ویژگی های آن می توان به: قائل بودن به تقریب مذاهب اسلامی، پرهیز از تکفیر سایر

ص: 439


1- . همان، ص 273- 274.

مذاهب و افراطی گری، دشمنی با استعمار و استکبار و کفر جهانی و مبارزه با جهل و فساد با موعظه و منطق نه با جنگ و درگیری داخلی اشاره نمود. از شخصیت هایی مانند عمر تلمسانی، حامد ابونصر، محمد مهدی عاکف و ... می توان به عنوان پیش گامان این جریان نام برد.

ب. سلفیه ارهابی- افراطی

از دل تفکرات اعتدالی و تقریبی اخوان المسلمین، گرایش افراطی هجرت و جهاد سید قطب بیرون آمد. سید قطب رهبر معنوی اخوان المسلمین، در زندان تندرو شد و حلقه ارتباطی میان اخوان المسلمین و گرایش های افراطی گردید. درواقع، سید قطب به عنوان یک ایدئولوگ مبارز، رهبری تبدیل سلفی گری اعتدالی اخوان المسلمین به افراط گرایی دهة 1970 را به عهده داشت. شاخه های اصلی به وجود آمده از جنبش اخوان از قرار ذیل است: جماعت المسلمین (التکفیر و الهجره)، جماعات الاسلامیه، سازمان آزادی بخش اسلامی، جماعت الجهاد، سازمان «شباب محمد» یا «آکادمی ارتش».

4. یافته های تحقیق

به منظور رسیدن به اهداف این تحقیق، به کمک پرسش سؤال های مربوطه، از خبرگان ومسئولان ذی ربط به جمع آوری اطلاعات و تعیین عوامل کلیدی داخلی و خارجی پرداخته شد. با تحلیل جواب ها و شناسایی نقاط قوت و ضعف، فرصت ها و تهدیدها، ابتدا ماتریس ارزیابی عوامل داخلی IFE و ماتریس ارزیابی عوامل خارج EFE تشکیل شد و به کمک نتایج حاصل از این ماتریس ها و تشکیل ماتریس ارزیابی عوامل داخلی و خارجی به تجزیه و تحلیل وضعیت جهان اسلام پرداخته شده است. در گام بعد نقاط قوت و ضعف، فرصت ها و تهدیدهای شناسایی شده را وارد ماتریس SWOT کرده و استراتژی های ترکیبی استخراج می شود.

ص: 440

جدول شماره 1: ماتریس ارزیابی عوامل داخلی (IFE)

عوامل داخلی

ردیف

قوت ها

وزن عامل

ضریب اهمیت

نمره موزون

1

نقش

والای ولایت فقیه و مرجعیت دینی در افزایش انسجام جوامع شیعی

0.052781

4

0.211124

2

توان

ج.ا.ا در ساماندهی عناصر نهضتی در جهان اسلام

0.052213

4

0.208852

3

نفوذ

معنوی انقلاب اسلامی در بین جنبش های آزادی بخش و توان تأثیرگذاری بر آن ها از

طریق گفتمان انقلاب اسلامی (صدور انقلاب)

0.045971

4

0.183884

4

پشتوانه

عمیق اعتقادی و غنی تشیع به عنوان فرهنگ اصیل انقلاب اسلامی

0.045403

4

0.181612

5

پیشرفت

ج.ا.ا در عرصه های مختلف علمی و فناوری و الگو شدن برای سایر کشورهای اسلامی

0.045971

3

0.137913

6

مرکزیت

و پرچمداری نظام ج.ا.ا در حوزه استکبارستیزی

0.045971

3

0.137913

7

بهره مندی

ج.ا.ا از نیروهای نظامی و امنیتی مقتدر و کارآمد

0.045971

4

0.183884

8

محکوم

نمودن جریان های افراطی و فرقه گرا توسط بزرگان شیعه و اهل سنت کشور

0.044268

3

0.132804

9

حضور

مؤثر شخصیت های مذهبی و علمی تقریبی و معتدل در ج.ا.ا

0.044268

3

0.132804

10

حاکمیت

جریان شیعه مکتب اهل بیت، تقریبی و مبتنی بر عقلانیت در ج.ا.ا

0.044836

3

0.134508

مجموع نمرات موزون

1.645298

ص: 441

ردیف

ضعف ها

وزن عامل

ضریب اهمیت

نمرة موزون

1

توجیه

ناکافی مسلمانان جهان در خصوص انحرافات جریان های تکفیری و عقبه های فرا منطقه ای

و اطلاعاتی آنان

0.051078

1

0.051078

2

ضعف

در تبیین ویژگی های تشیع مکتب اهل بیت همسو با ج.ا.ا در جهان اسلام

0.053349

2

0.106698

3

ضعف

فناوری های نوین رسانه ای ج.ا.ا در مقایسه با جریان های افراطی و تکفیری و شکل

گیری تصورات ناصحیح از تشیع

0.053916

1

0.053916

4

ضعف

مدیریت افکار عمومی متناسب با مصالح و منافع نظام ج.ا.ا در جهان اسلام

0.050511

1

0.050511

5

وجود

برخی فرهنگ های غلط

و افراطی در بین برخی شیعیان کشور (قمه زنی و ...)

0.055619

2

0.111238

6

ضعف

اثرگذاری اهل سنت ایرانی همسو با نظام در جهان اسلام

0.055619

2

0.111238

7

ضعف

نهادهای متولی در برقراری ارتباط مناسب و مؤثر جریان ها و گروه های سلفی معتدل و

تقریبی

0.054484

2

0.108968

8

ضعف

در اعزام روحانیت همسو با نظام و آشنا به معارف عمیق اسلام مکتب اهل بیت به سایر

نقاط جهان

0.055052

2

0.110104

9

ضعف

در هماهنگی و وجود سیاست های جزیره ای برای مقابله با جریان های تکفیری در کشور

و جهان اسلام

0.050511

1

0.050511

10

ضعف

در شناخت صحیح و به روز از جریان ها و گروه های تکفیری در جهان اسلام

0.052213

1

0.052213

مجموع نمرات موزون

0.806475

ص: 442

جدول شماره 2: ماتریس ارزیابی عوامل خارجی (EFE)

عوامل خارجی

ردیف

فرصت ها

وزن عامل

ضریب اهمیت

نمرة موزون

1

امکان

بهره گیری از ذهنیت های منفی و نفرت عمومی مسلمانان جهان اسلام نسبت اقدامات

تروریستی جریان های تکفیری

0.037457

4

0.149828

2

وجود

جریان های سلفی معتدل و تقریبی در جهان اسلام

0.030647

3

0.091941

3

نفوذ

و قدرت معنوی ج.ا.ا در میان مسلمانان جهان

0.030647

4

0.122588

4

وجود

وجهه انقلابی و ضد استکباری و ضد صهیونیستی ج.ا.ا در جهان اسلام

0.030647

4

0.122588

5

مخالفت

روحانیت بیدار و آگاه اهل سنت با جریان های تکفیری در جهان اسلام

0.037457

4

0.149828

6

کثرت

وجود محبین اهل بیت و فرقه های متصوفه و معارض با جریان های تکفیری در جهان

اسلام

0.030647

4

0.122588

7

شعله ور

شدن نهضت بیداری اسلامی در کشورهای اسلامی با الهام از انقلاب اسلامی

0.030647

4

0.122588

8

الگو

شدن حکومت مردم سالاری دینی ج.ا.ا در منطقه

0.029512

4

0.118048

9

تأثیرپذیری

جنبش های اسلامی (حتی اهل سنت) از جریانات شیعی و الگو قرارگیری آن ها در این

جوامع

0.029512

3

0.088536

10

وجود

اشتراکات فقهی، کلامی و عرفانی بین تشیع با مذاهب اسلامی

0.029512

3

0.088536

11

وجود

نفرت عمومی از آمریکا و رژیم صهیونیستی در جهان اسلام به عنوان عقبه و محرک

جریان های تکفیری در جهان اسلام

0.030647

3

0.091941

12

وجود

روشنفکران مسلمان تأثیرگذار و مخالف جریان های تکفیری در جهان اسلام

0.029512

3

0.088536

ص: 443

13

رشد

جریان عقل گرایی و گرایش به مباحث عقلیه مانند فلسفه در میان اهل سنت

0.029512

3

0.088536

14

اقبال

به انقلاب اسلامی در جهان اسلام

0.030647

4

0.122588

15

شکل گیری

گروه های جدید همسو با انقلاب اسلامی در جهان اسلام

0.030647

4

0.122588

مجموع نمرات موزون

1.691258

ردیف

تهدیدها

وزن عامل

ضریب اهمیت

نمرة موزون

1

تضعیف

راهبرد وحدت اسلامی در جهان اسلام

0.034052

1

0.034052

2

به

حاشیه راندن تفکر مقابله با استکبار و رژیم صهیونیستی و مسئله فلسطین

0.034052

1

0.034052

3

تبدیل

«اسلام محوری» به عنوان عامل هویت ساز به «شیعه هراسی» به عنوان عامل دگرساز

0.037457

1

0.037457

4

مخدوش

کردن تصویر و وجهه بین المللی ج.ا.ا

0.034052

2

0.068104

5

تضعیف

گفتمان مقاومت

0.038593

1

0.038593

6

به

حاشیه راندن مسئله فلسطین

0.038593

1

0.038593

7

تضعیف

و تخریب اعتقادات و باورهای تشیع

0.035187

1

0.035187

8

مخدوش نمودن

جایگاه ام القر ایی ج.ا.ا درجهان اسلام

0.038593

2

0.077186

9

منحرف

نمودن جریان بیداری اسلامی

0.034052

1

0.034052

10

منحرف

و افراطی کردن اهل سنت متعادل و جریان های سلفی تقریبی و تبلیغی

0.035187

1

0.035187

11

منزوی

نمودن و تضعیف نفوذ ج.ا.ا در جهان اسلام

0.034052

1

0.034052

12

تسهیل

نفوذ و دخالت بیگانگان در جهان اسلام

0.038593

1

0.038593

13

تشدید

اختلافات مذهبی و ایجاد منازعات فرقه ای در جهان اسلام

0.032917

1

0.032917

14

افزایش

آفندهای جاسوسی و همکاری با سرویس های اطلاعاتی بیگانه

0.032917

1

0.032917

15

تغییر

رویکرد از مقابله و درگیری با استکبار و رژیم صهیونیستی به شیعیان و ج.ا.ا

0.034052

1

0.034052

مجموع نمرات موزون

0.604994

ص: 444

جدول شماره 3: مجموع نمرات موزون عوامل داخلی و خارجی

داخلی

مجموع نمرات موزون

خارجی

مجموع نمرات موزون

قوت

1.645298

فرصت

1.691258

ضعف

0.806475

تهدید

0.604994

جمع جبری

2.451773

جمع جبری

2.296252

نتایج به دست آمده از ماتریس ارزیابی عوامل داخلی و خارجی بیانگر آن است که نتایج به دست آمده وضعیت ج.ا.ا و جهان اسلام در مواجهه با جریان های تکفیری در حالت تدافعی قرار دارد و باید راهبردهای مناسب در جهت کم کردن نقاط ضعف داخلی و پرهیز از تهدیدات نرم ناشی از فعالیت جریان های سلفی تکفیری تدوین و اجرا گردد.

امتیاز ماتریس ارزیابی عوامل داخلی (IFE)

امتیاز ماتریس ارزیابی عوامل خارجی (EFE)

3

2

1

3

راهبرد

تهاجمی

راهبرد

محافظه کارانه

2

1

راهبرد

رقابتی

راهبرد

تدافعی

شکل شماره 1: مجموع ماتریس 4 خانه ای تعیین رویکرد راهبردها

حال با تشکیل ماتریس کمی برنامه ریزی استراتژیک (QSPM) راهبردهای موجود را اولویت بندی می کنیم. باتوجه به ماتریس ارزیابی عوامل داخلی و خارجی، راهبردهایی که باید مورد توجه قرار گیرند راهبردهای WT می باشد. این راهبردها از نوع تدافعی

ص: 445

است و هدف در آن ها کم کردن نقاط ضعف داخلی و پرهیز از تهدیدات ناشی از محیط خارجی است. در حالتی که دارای نقاط ضعف داخلی هستیم و با تهدیدات بسیار زیادی در محیط خارج روبرو می شویم در موضعی مخاطره آمیز قرار می گیریم. حال با تشکیل ماتریس کمی برنامه ریزی استراتژیک (QSPM) راهبردهای موجود WT را اولویت بندی می کنیم. گام های تشکیل ماتریس کمی برنامه ریزی استراتژیک به صورت زیر می باشد:

جدول شماره 4: ماتریس کمی برنامه ریزی استراتژیک (QSPM) مربوط به عوامل داخلی

راهبرد

1

راهبرد

2

راهبرد

3

راهبرد

4

راهبرد

5

راهبرد

6

راهبرد

7

راهبرد

8

قوت ها

ضریب

ج

ج.م

ج

ج.م

ج

ج.م

ج

ج.م

ج

ج.م

ج

ج.م

ج

ج.م

ج

ج.م

S1

0.052781

3

0.158343

1

0.052781

3

0.158343

1

0.052781

3

0.158343

4

0.211124

4

0.211124

3

0.158343

S2

0.052213

3

0.156639

2

0.104426

4

0.208852

-

--

2

0.104426

2

0.104426

4

0.208852

4

0.208852

S3

0.045971

4

0.183884

3

0.137913

4

0.183884

3

0.137913

4

0.183884

3

0.137913

4

0.183884

4

0.183884

S4

0.045403

2

0.090806

-

--

2

0.090806

2

0.090806

4

0.181612

2

0.090806

2

0.090806

1

0.045403

S5

0.045971

1

0.045971

-

--

1

0.045971

4

0.183884

4

0.183884

1

0.045971

1

0.045971

1

0.045971

S6

0.045971

3

0.137913

1

0.045971

4

0.183884

3

0.137913

3

0.137913

2

0.091942

4

0.183884

4

0.183884

S7

0.045971

3

0.137913

-

--

4

0.183884

1

0.045971

2

0.091942

2

0.091942

4

0.183884

4

0.183884

S8

0.044268

4

0.177072

4

0.177072

3

0.132804

3

0.132804

4

0.177072

4

0.177072

3

0.132804

1

0.044268

S9

0.044268

4

0.177072

4

0.177072

3

0.132804

4

0.177072

4

0.177072

4

0.177072

2

0.088536

2

0.088536

S10

0.044836

4

0.179344

2

0.089672

1

0.044836

2

0.089672

4

0.179344

3

0.134508

1

0.044836

2

0.089672

ضعف ها

W1

0.051078

3

0.153234

4

0.204312

3

0.153234

4

0.204312

1

0.051078

3

0.153234

3

0.153234

3

0.153234

W2

0.053349

3

0.160047

2

0.106698

1

0.053349

4

0.213396

4

0.213396

3

0.160047

1

0.053349

1

0.053349

W3

0.053916

3

0.161748

4

0.215664

3

0.161748

4

0.215664

4

0.215664

4

0.215664

2

0.107832

2

0.107832

W4

0.050511

3

0.151533

4

0.202044

3

0.151533

4

0.202044

4

0.202044

3

0.151533

3

0.151533

2

0.101022

W5

0.055619

4

0.222476

2

0.111238

2

0.111238

2

0.111238

3

0.166857

4

0.222476

1

0.055619

1

0.055619

W6

0.055619

3

0.166857

4

0.222476

3

0.166857

3

0.166857

3

0.166857

3

0.166857

1

0.055619

1

0.055619

W7

0.054484

4

0.217936

4

0.217936

3

0.108968

3

0.108968

4

0.217936

3

0.108968

2

0.108968

3

0.108968

W8

0.055052

3

0.165156

4

0.220208

3

0.165156

3

0.165156

4

0.220208

4

0.220208

2

0.110104

1

0.055052

W9

0.050511

3

0.151533

2

0.101022

2

0.101022

3

0.151533

2

0.101022

2

0.101022

2

0.101022

2

0.101022

W10

0.052213

1

0.052213

4

0.208852

2

0.104426

2

0.104426

3

0.156639

2

0.104426

1

0.052213

-

--

جمع کل

1

3.04769

2.595357

2.643599

2.692410

3.287193

2.867211

2.324074

2.024414

ص: 446

جدول شماره 5: ماتریس کمی برنامه ریزی استراتژیک (QSPM) مربوط به عوامل خارجی

راهبرد

1

راهبرد

2

راهبرد

3

راهبرد

4

راهبرد

5

راهبرد

6

راهبرد

7

راهبرد

8

فرصت ها

ضریب

ج

ج.م

ج

ج.م

ج

ج.م

ج

ج.م

ج

ج.م

ج

ج.م

ج

ج.م

ج

ج.م

O1

0.037457

3

0.112371

3

0.112371

4

0.149828

4

0.149828

3

0.112371

2

0.074914

4

0.149828

2

0.074914

O2

0.030647

4

0.122588

4

0.122588

3

0.091941

4

0.122588

3

0.091941

3

0.091941

2

0.061294

2

0.061294

O3

0.030647

4

0.122588

2

0.061294

4

0.122588

3

0.091941

2

0.061294

3

0.091941

3

0.091941

3

0.091941

O4

0.030647

3

0.091941

2

0.061294

4

0.122588

3

0.091941

3

0.091941

3

0.091941

4

0.122588

4

0.122588

O5

0.037457

4

0.149828

4

0.149828

2

0.074914

3

0.112371

3

0.112371

4

0.149828

3

0.112371

2

0.074914

O6

0.030647

4

0.122588

4

0.122588

3

0.091941

3

0.091941

3

0.091941

4

0.122588

3

0.091941

2

0.061294

O7

0.030647

3

0.091941

1

0.030647

4

0.122588

3

0.091941

3

0.091941

3

0.091941

4

0.122588

3

0.091941

O8

0.029512

4

0.118048

1

0.029512

3

0.088536

2

0.059024

4

0.118048

2

0.059024

1

0.029512

1

0.029512

O9

0.029512

4

0.118048

2

0.059024

4

0.118048

3

0.088536

4

0.118048

3

0.088536

3

0.088536

4

0.118048

O10

0.029512

4

0.118048

4

0.118048

2

0.118048

4

0.118048

4

0.118048

4

0.118048

1

0.029512

1

0.029512

O11

0.030647

4

2

0.061294

4

0.122588

3

0.091941

3

0.091941

2

0.061294

4

0.122588

4

0.122588

O12

0.029512

3

0.088536

4

0.118048

2

0.059024

4

0.118048

2

0.059024

4

0.118048

3

0.088536

1

0.029512

O13

0.029512

3

0.118048

4

0.118048

1

0.029512

3

0.088536

2

0.059024

3

0.088536

1

0.029512

1

0.029512

O14

0.030647

4

0.122588

2

0.061294

2

0.061294

4

0.122588

3

0.091941

2

0.061294

3

0.091941

2

0.061294

O15

0.030647

4

0.122588

2

0.061294

4

0.122588

3

0.091941

3

0.091941

2

0.061294

3

0.091941

3

0.091941

تهدیدات

T1

0.034052

4

0.136208

3

0.102156

2

0.068104

4

0.136208

3

0.102156

4

0.136208

3

0.102156

3

0.102156

T2

0.034052

3

0.102156

1

0.034052

4

0.136208

4

0.136208

2

0.068104

2

0.068104

4

0.136208

4

0.136208

T3

0.037457

4

0.149828

2

0.074914

3

0.112371

3

0.112371

4

0.149828

3

0.112371

2

0.074914

2

0.074914

T4

0.034052

3

0.102156

-

--

1

0.034052

3

0.102156

4

0.136208

2

0.068104

2

0.068104

1

0.034052

T5

0.038593

3

0.115779

2

0.077186

4

0.154372

3

0.115779

3

0.115779

2

0.077186

4

0.154372

4

0.154372

T6

0.038593

3

0.115779

4

0.154372

4

0.154372

3

0.115779

3

0.115779

2

0.077186

4

0.154372

4

0.154372

T7

0.035187

3

0.105561

1

0.035187

1

0.035187

2

0.070374

4

0.140748

3

0.105561

1

0.035187

1

0.035187

T8

0.038593

3

0.115779

-

--

1

0.038593

2

0.077186

3

0.115779

1

0.038593

1

0.038593

1

0.038593

T9

0.034052

3

0.102156

2

0.068104

3

0.102156

2

0.068104

2

0.068104

2

0.068104

3

0.102156

3

0.102156

T10

0.035187

4

0.140748

3

0.105561

3

0.105561

4

0.140748

3

0.105561

3

0.105561

1

0.035187

2

0.070374

T11

0.034052

2

0.068104

2

0.068104

3

0.102156

3

0.102156

4

0.136208

1

0.034052

1

0.034052

2

0.068104

T12

0.038593

3

0.077186

3

0.115779

4

0.154372

4

0.154372

1

0.038593

1

0.038593

4

0.154372

4

0.154372

T13

0.032917

4

0.131668

4

0.131668

3

0.098751

3

0.098751

3

0.098751

4

0.131668

2

0.065834

2

0.065834

T14

0.032917

3

0.065834

2

0.065834

4

0.131668

3

0.098751

1

0.032917

2

0.065834

4

0.131668

4

0.131668

T15

0.034052

4

0.136208

2

0.068104

4

0.136208

4

0.136208

2

0.068104

2

0.068104

4

0.136208

4

0.136208

جمع کل

1

3.284899

2.388193

3.060157

3.196364

2.894434

2.566397

2.748012

2.549375

جدول شماره 6: اولویت بندی راهبردها

ص: 447

رتبه

راهبرد (R)

نام راهبرد

نمره نهایی جذابیت موزون

1

R1

تلاش

و اهتمام برای ارتقای وحدت اسلامی در جهان اسلام و تهیه منشور وحدت مسلمین

6.332589

2

R2

استفاده

از ظرفیت اهل سنت معتدل علی الخصوص علمای اهل سنت کشور جهت برجسته سازی تفاوت های

اهل سنت و جریان های سلفی تقریبی با سلفیت تکفیری و مقابله با آن

4.983550

3

R3

حمایت های

مادی و معنوی از جریان و گفتمان مقاومت و ظرفیت بیداری اسلامی به عنوان تهدیدگر

حضور استکبار و رژیم صهیونیستی در جهان اسلام

5.703756

4

R4

راه

اندازی رسانه های مشترک

اسلامی در جهت توجیه مسلمانان جهان در خصوص انحرافات جریان های تکفیری و عقبه های

فرا منطقه ای و اطلاعاتی آنان

5.888774

5

R5

شناساندن

چهره واقعی شیعه مکتب اهل

بیت و نظام ج.ا.ا در جهان اسلام از طریق تقویت و توسعه ابزارهای مدرن رسانه ای و

اعزام مبلغین آگاه به سراسر جهان اسلام

6.181627

6

R6

استفاده

از ظرفیت رهبران و مراجع فکری- مذهبی شیعه و سنی در جهت جلوگیری از هرگونه

اقدامات تفرقه انگیز و افراط گرایانه علیه یکدیگر از طریق فتواهای مذهبی و تقریب

مذاهب.

5.433608

7

R7

جلوگیری

از انشقاق در جهان اسلام و قرار گیری آن به عنوان یک مجموعه واحد در برابر

استکبار و رژیم صهیونیستی با توسعه همکاری های سیاسی، دیپلماتیک و مذهبی

5.072086

8

R8

تاکید

بر مسئله فلسطین به عنوان مسئله اصلی جهان اسلام و قرارگیری اسرائیل به عنوان

دشمن اصلی جهان اسلام.

4.573789

ص: 448

5. نتیجه گیری

یکی از مسائل مهمی که مانع وحدت اسلامی است، تکفیر مسلمانان از جانب یکدیگر است. دشمنان اسلام همواره کوشیده اند مسلمانان را به دست یکدیگر نابود کنند، که حمایت از گروه های تکفیری و ترویج تفکر تکفیر در بین فرقه های مختلف، یکی از راهکارهای دشمنی با اسلام است. از سوی دیگر فعالیت گروه های تکفیری طی سال های اخیر و به ویژه به واسطه تداوم جنگ داخلی در عراق و سوریه رو به گسترش می باشد. توانایی حیرت آور این گروه ها در جذب عناصر و فعالین این عرصه از سراسر جهان و بیش از نود ملیت مختلف و بازسازی سریع سلول های آن ها پس از سرکوبی چشم انداز نه چندان خوش بینانه ای از آینده منطقه و جهان اسلام پیش چشم پدیدار می کند. تکفیری ها، اولا: بر فهمی قشری از اسلام تاکید دارند و به عبارت دیگر، تفسیر و تاویل را نمی پذیرند و بر ظواهر شرعی تکیه می کنند. ثانیاً: تاکیدی وسواس گونه بر خلوص اندیشه اسلامی دارند و هر آنچه را پس از ظهور اسلام در حیات بشری به وجود آمده در مقوله بدعت گذاشته و طرد می کنند. ثالثاً: بر جهاد و مبارزه مسلحانه به عنوان فریضه اصلی و مغفول اسلامی تاکید می کنند. رابعاً: به واسطه تاکید بر افکار سلفی خویش هرگروه و مذهب دیگری را غیر از مذهب قشری خویش بدعت آمیز و شرک تلقی می کنند و از همین روست که تکفیری خوانده می شوند. این برداشت زمانی بسیار خطرناک می شود که معتقدین دیگر مذاهب اسلامی بدتر از کفار و در ردیف دشمنان داخلی اسلام و هم دست دشمنان خارجی (آمریکا و صهیونیست ها) به شمار می آیند و اولویت جهاد به «مذاهب اسلامی شرک آلود» داده می شود.

گروه های تکفیری موردبحث در این پژوهش برآمده از سه جریان اصلی سلفی گری در جهان اسلام یعنی وهابیت، دیوبندیه و اخوان المسلمین می باشند. اگرچه در حال حاضر جهان اسلام با تهدیدات سخت افزاری این جریان ها دست به گریبان است لکن

ص: 449

از دیدگاه پژوهشگر، تهدیدات نرم فزاری این جریان که در بازخوانی بیانات مقام معظم رهبری شرح آن گذشت برای آینده و حال جهان اسلام خطرناک تر می باشد.

بر اساس نتایج به دست آمده از این پژوهش، اولین و مهم ترین راهبردی که ج.ا.ا و کشورهای اسلامی جهت مقابله با جریان های سلفی تکفیری در جهان اسلام باید دنبال کنند تلاش و اهتمام برای ارتقای وحدت اسلامی در جهان اسلام و تهیه منشور وحدت مسلمین می باشد که این مهم باید با تاکید بر مشترکات میان فرق و مقابله با گروه های تندرو و افراطی و همسویی علما و بزرگان جامعه اسلامی فراهم گردد.

راهبردهای بعدی به ترتیب اولویت عبارت اند از:

¦ اولویت دوم: شناساندن چهره واقعی شیعه مکتب اهل بیت و نظام ج.ا.ا در جهان اسلام از طریق تقویت و توسعه ابزارهای مدرن رسانه ای و اعزام مبلغین آگاه به سراسر جهان اسلام.

¦ اولویت سوم: راه اندازی رسانه های مشترک اسلامی در جهت توجیه مسلمانان جهان در خصوص انحرافات جریان های تکفیری و عقبه های فرا منطقه ای و اطلاعاتی آنان.

¦ اولویت چهارم: حمایت های مادی و معنوی از جریان و گفتمان مقاومت و ظرفیت بیداری اسلامی به عنوان تهدیدگر حضور استکبار و رژیم صهیونیستی در جهان اسلام.

¦ اولویت پنجم: استفاده از ظرفیت رهبران و مراجع فکری- مذهبی شیعه و سنی در جهت جلوگیری از هرگونه اقدامات تفرقه انگیز و افراط گرایانه علیه یکدیگر از طریق فتواهای مذهبی و تقریب مذاهب.

¦ اولویت ششم: جلوگیری از انشقاق در جهان اسلام و قرار گیری آن به عنوان یک مجموعه واحد در برابر استکبار و رژیم صهیونیستی با توسعه همکاری های سیاسی، دیپلماتیک و مذهبی.

ص: 450

¦ اولویت هفتم: استفاده از ظرفیت اهل سنت معتدل علی الخصوص علمای اهل سنت کشور جهت برجسته سازی تفاوت های اهل سنت و جریان های سلفی تقریبی با سلفیت تکفیری و مقابله با آن.

¦ اولویت هشتم: تاکید بر مسئله فلسطین به عنوان مسئله اصلی جهان اسلام و قرارگیری اسرائیل به عنوان دشمن اصلی جهان اسلام.

ص: 451

منابع
منابع فارسی و عربی

1. ابن فارس، معجم المقایس اللغه، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، دارالفکر، بیروت1409ق.

2. ابن تیمیه، ابوالعباس تقی الدین احمد، درء تعارض العقل و النقل، به کوشش محمد رشاد سالم، دار الکنوز الادبیه، ریاض 1391.

3. ----------- ، کتب و رسائل و فتاوی ابن تیمیه، به کوشش عبدالرحمن محمد قاسم النجدی، مکتبه ابن تیمیه، بیروت [بی تا].

4. ----------- ، مجموعه الرسائل و المسائل، بیروت 1403ق.

5. ----------- ، منهاج النسة النبویه، به کوشش محمد رشاد سالم، جامعه محمد بن سعود، ریاض 1406ق.

6. ----------- ، درء تعارض العقل و النقل، محمد رشاد سالم، دارالکتب، جمهوریه العربیه المتحده، 1971م.

7. ابن کثیر، اسماعیل، البدایة و النهایة، مکتبة المعارف، بیروت[بی تا].

8. ابو زهره، محمد، سلفیان ترجمه علیرضا ایمانی، فقه اهل تسنن، نشر ادیان، قم 1386.

9. آرکلگ، استوارت، چارچوب های قدرت، ترجمه محمد رضا تاجیک، پژوهشکده مطالعات راهبردی، تهران 1379.

10. افتخاری، اصغر، تهدید نرم: رویکردی اسلامی، پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، تهران 1391.

11. ------------------ ، کالبد شکافی تهدید، دانشگاه امام حسین علیه السلام ، دانشکده و پژوهشکده فرماندهی و ستاد، مرکز مطالعات دفاعی و امنیت ملی، تهران، 1385.

12. ------------------ ، اقدام به جنگ، مجله سیاست دفاعی، سال 12، شماره 48 (پائیز)، تهران 1382.

13. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، دارابن کثیر للطباعه و النشر و التوزیع، دمشق - بیروت 1433ق.

14. بنا، حسن، مذکرات الدعوة و الداعیه، بیروت، 1984م. [بی نا].

15. بوزان، باری، مردم، دولت ها و هراس، ترجمه پژوهشکده مطالعات راهبردی،پژوهشکده مطالعات راهبردی، تهران 1378.

16. البوطی، محمد سعید رمضان، سلفیه، بدعت یا مذهب؛ نقدی بر مبانی وهابیت، ترجمه حسین صابری، بنیاد پژوهش های اسلامی، چ چهارم، مشهد 1389.

17. بیلیس، جان و دیگران، استراتژی در جهان معاصر: مقدمه ای بر مطالعات استراتژیک، موسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بین المللی ابرار معاصر تهران، 1382.

ص: 452

18. جهنی، مانع بن حماد (ناظر)، الموسوعة المیسرة فی الأدیان و المذاهب و الأدیان المعاصرة، چاپ سوم، دارالندوة، ریاض 1418ق.

19. حجازی، سید حسین، «ظرفیت های قدرت نرم جمهوری اسلامی ایران در مقابله با تهدیدات نرم آمریکا»، گزارش جمهور، ضمیمه فصلنامه تخصصی نامه دولت اسلامی، شماره 27-26، مرکز پژوهش و اسناد ریاست جمهوری، تهران 1387.

20. حسنی ندوی، ابوالحسن علی، شخصیات وکتب، ندوة العلما لکهنو، کلیة اللغة العربیة و آدابها، هند [بی تا].

21. حلبی، علی اصغر، تاریخ نهضت های دینی سیاسی معاصر، زوار، تهران 1382.

22. راغب اصفهانی، ابی القاسم الحسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، مکتبه نزار مصطفی الباز،[بی جا، بی تا].

23. رشیداحمد، تاریخ تفکر اسلامی در هند، ترجمة آیت اللهی، تهران 1373.

24. سبحانی، جعفر، الایمان و الکفر فی کتاب و السنه، موسسه امام صادق علیه السلام ، چاپ دوم، قم 1427ق.

25. صالحی امیری، سید رضا، مدیریت منازعات قومی در ایران، چ 2، مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام، تهران 1388.

26. طالب الرحمن، جماعة التبلیغ- تعریفها، عقائدها، اول، دارالبیان، پاکستان، اسلام آباد 1419ق - 1999م.

27. عبداله خانی، علی، امنیت بین الملل، فرصت ها، تهدیدات و چالش های فراروی امنیت ملی ج. ا. ا (3)، موسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بین المللی ابرار معاصر تهران، 1384.

28. ----------------- ، تهدیدات امنیت ملی (شناخت و روش)، تهران، موسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بین المللی ابرار معاصر تهران، 1381.

29. عسگری، غلامرضا و فرهاد وکیلی، «نقش قدرت نرم در تهدیدات نرم»، مجموعه مقالات همایش سراسری امنیت نرم در جمهوری اسلامی ایران، دانشگاه امام حسین علیه السلام ، دانشکده امام هادی علیه السلام ، تهران 1390.

30. علیزاده موسوی، سید مهدی، سلفی گری و وهابیت، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، معاونت فرهنگی و تبلیغی، آوای منجی، قم 1391.

31. فرمانیان، مهدی، آشنایی با فرق تسنن، مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، قم1387.

32. قنوجی، صدیق، ابجد العلوم، به کوشش عبدالجبار زکار، دار الکتب العلمیه، بیروت: 1978م.

ص: 453

33. کالینز، جان ام، استراتژی بزرگ، مترجم: کورش بایندر، دفتر مطالعات سیاسی و بین الملل، تهران 1370.

34. گروه مطالعاتی امنیت، تهدیدات قدرت ملی شاخص ها و ابعاد، دانشگاه عالی دفاع ملی، تهران 1387.

35. ماندل رابرت، چهره متغییر امنیت ملی، پژوهشکده مطالعات راهبردی، تهران 1377.

36. مرادیان، محسن، روش تحقیق در علوم اطلاعاتی، مرکز آموزشی و پژوهشی شهید سپهبد صیاد شیرازی، تهران 1388.

37. معاش، مهدی، الوهابیه بمنظار الحقیقه، مؤسسه الباقر علیه السلام ، [بی نا].

38. معین، محمد، فرهنگ فارسی، امیر کبیر، چ 8، تهران 1371.

39. مقریزی، احمد، السلوک، به کوشش محمد مصطفی زیاده، قاهره، 1970م، [بی نا].

40. مهربان، احمد، «جنگ علیه تروریسم و افزایش حملات انتحاری در عراق و افغانستان»، راهبرد، ش 48.

41. الموصلی، احمد، موسوعه الحرکات الاسلامیه فی الوطن العربی و ایران و ترکیا، مرکز دراسات الوحده العربیه، بیروت 2005م.

42. نائینی، علی محمد، ------------------------- ، معنا و مفهوم قدرت و تهدید نرم در مطالعات امنیتی، در قدرت نرم و سرمایه اجتماعی (مطالعه موردی بسیج)، اصغر افتخاری و همکاران، دانشگاه امام صادق علیه السلام و پژوهشکده مطالعات و تحقیقات بسیج، تهران 1387.

43. نائینی، علی محمد، «بررسی تطبیقی تهدیدهای سه گانه سخت، نیمه سخت و نرم»، فصلنامه راهبرد دفاعی، سال هشتم، شماره 30، پائیز، تهران 1389.

44. ناطقی، هاشم، تأثیر جنگ نرم بر امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران، پایان نامه ی کارشناسی ارشد روابط بین الملل دانشگاه بین المللی امام خمینی، تهران 1390.

45. نطاق پور و همکاران، شباهت ها و تفاوت های تهدیدات سخت، نیمه سخت و نرم، دانشکده فرماندهی و ستاد، دانشگاه امام حسین علیه السلام ، تهران 1389.

46. وهبه، حافظ، جزیره العرب فی قرن العشرین، الافاق العربیه، [بی جا، بی تا].

47. یزدی، سید محمد کاظم، العروة الوثقی، تعلیقه: محمد فاضل لنکرانی، مرکز فقهی الائمه الاطهار، قم: چاپ اول، قم 1422ق.

منابع انگلیسی

48. Mintzberg, Henry, James Brian Quinn, and Sumantra Ghoshal. 1999.The Strategy Process: Revised European Edition.London: Prentice Hall.

ص: 454

سلفی گرایی متحرک؛ چالش امنیتی بدون مرز / هادی معصومی زارع

اشاره

هادی معصومی زارع(1)

چکیده

مسئله سلفی گرایی و تکفیرگرایی یکی از مهم ترین چالش های امنیتی بین المللی در نظر می باشد که به ویژه در دهة اخیر نقش برجسته ای در ناامن سازی فضای منطقه ای داشته است.

بررسی ها بیان گر آن است که دو موضوع عمده در تقویت خشونت گرایی جریان های سلفی نقش داشته است. نخستین مسئله جهان بینی تکفیری این گروه ها است که از اندیشه های دیگرستیزانه مکتب ابن تیمیه و پیروان وی مشروب می شود. دومین عامل نیز تحرک پذیری و پویایی شتابنده و فزاینده این جریان ها می باشد که از ارزش های ادعایی، همچون: جهاد و شرک ستیزی تغذیه می شود.

بررسی مصداقی بسیاری از اقدامات تروریستی منطقه ای و جهانی گروه های تکفیری، نشان گر حضور گسترده و نقش آفرینی غیرقابل انکار سلفی های خارجی و غیربومی در طرح ریزی، راهبری و اجرای آن هاست. به عنوان نمونه بیش از هشتاد و پنج درصد از عملیات های انتحاری در عراق در خلال سال های 2003-2007م به وسیلة سلفی های خارجی و با مدیریت رهبران غیرعراقی القاعده بوده و تنها دوازده درصد این قبیل عملیات ها را اتباع عراقی صورت داده اند. همین وضعیت در بحران جاری سوریه نیز قابل مشاهده است. آمارها بیان گر مشارکت بیش از ده ها هزار جنگ جوی سلفی از سرتاسر جهان در نبردهای این کشور است.

ص: 455


1- حوزوی - دانشجوی دکتری مطالعات خاورمیانه دانشگاه تهران

در هر صورت پدیده فرامرزی شدن و تحرک پذیری جریان های تکفیری از بدو پیدایش این نحله در عربستان، چهار موج عمده را پشت سر گذاشته و به مرور تکامل یافته است: موج اول با هم پیمانی آل سعود و محمدبن عبدالوهاب و حمله شهرهای نجف، کربلا، نجد، طائف و... آغاز می شود؛ موج دوم با حمله شوروی سابق به افغانستان و بروز پدیده افغان های عرب؛ موج سوم با حمله امریکا به عراق و موج چهارم نیز پس از بحران جاری سوریه بالیدن گرفته است.

موضوعی که می توان از آن به مرزگریزی و فرامرزی شدن تکفیرگرایی و در نتیجه بین المللی شدن خطر تروریسم سلفی یاد کرد. و آن را یکی از مهم ترین چالش های امنیتی منطقه ای و بلکه جهانی در نظر گرفت.

کلیدواژگان: سلفی گرایی، بدون مرز، چالش، امنیت، تحرک پذیری.

پیش گفتار

تحولات سیاسی - امنیتی چندساله اخیر در منطقة خاورمیانه به ویژه از زمان اشغال عراق به وسیلة امریکا، به گونه ای ملموس و انکارناپذیر، با مسئله سلفیت و جنبش های جهادی سلفی پیوند خورده است. کمتر بحران و چالش امنیتی در یک دهه اخیر را می توان رصد کرد که این جریان ها نقش کلیدی در آن نداشته باشند.

بخش مهمی از ناامنی های دامنه دار کشورهای منطقه ای از جمله: عراق، سوریه، افغانستان، پاکستان، لیبی، مغرب، مصر و لبنان به گونه ای مستقیم از جهان بینی و در نهایت کنش گری سیاسی - نظامی این فرقه ها مشروب شده است. همین مطلب اهمیت رصد و شناخت ماهیت تهدیدزایی و بحران آفرینی این گروه ها را دوچندان کرده است.

به موازات خوانش های نظری و تئوریک، بررسی های میدانی و روزآمد، نشانِ آن است که دو مؤلفة بسیار مهم در پیدایش و بسط کنش گری ضدامنیتی و بحران زای سلفیت جهادی در دهه اخیر نقش آفرینی نموده اند که به طور خلاصه بنیادهای نظری و هندسه بینشی «دگرستیزانه» و «تکفیرگرایانه» و تحرک پذیری و پویایی شتابنده و فزاینده این جریان ها می باشند.

عنصر نخست از مکتب هستی شناسانه ابن تیمیه و پیروان وی مبتنی بر ثنائی متخاصمِ «خودی - دشمن» تغذیه می کند که در نهایت به «دشمن خوانی» تمامی غیرباورمندان به

ص: 456

منظومه اعتقادی سلفیت و در نتیجه بازتولید مستمر خصومت در فضای مناسبات فیمابین ایشان منجر می گردد.

دومین مؤلفة تأثیرگذار در اثربخشی ضدامنیتی سلفیت به تحرک پذیری گسترده و سریع سازمانی آن بازمی گردد که ریشه در سنت های فکری سلفیت (ارزش هایی چون جهاد، شرک ستیزی، هجرت و امر به معروف) و نیز منابع محیط منطقه ای و بین المللی (نقش سرویس های امنیتی، گسترش فناوری اطلاعات و ارتباطات، پیشرفت سیستم حمل و نقل جهانی) دارد.

در نتیجه، کارویژه امنیت ستیزانه سلفیت جهادی، از دو آبشخور تئوریک و عملیاتی فربه می شود که به نظر می آید علیرغم زیربنایی بودن مؤلفه تئوریک و نقش بنیادین آن در شکل دهی به خشونت گرایی و حتی تحرک پذیری سلفیت، اما عنصر عملیاتی و تحرک پذیری، از حیث میدانی، تأثیر گسترده تری در گسترش بحران زایی داشته است.

اصل بینش تکفیرمآبانه سلفیت جهادی، مخاطره آفرین بوده و بنیاد امنیت ستیزانه و نیز تحرک پذیری این جنبش را رقم زده است، اما واقعیت آن است که از حیث میدانی و عملیاتی، توفیق این جریان ها در انطباق خود با شرایط گوناگون و در پی آن دست یابی به سطح بالایی از سیالیت، پویایی و هجرت گرایی نقش پررنگ تری در ناامن سازی فضای منطقه ای داشته است.

کامیابی این گروه ها در سه دهه اخیر - به طور خاص در سال گذشته (2003-2014م) - در مخدوش سازی نظم ژئوپلتیک و ژئوکالچر منطقه ای، مؤیدی بر این مدعاست که همبستگی ملموسی میان افزایش سطح تحرک پذیری و فرامرزی شدن این جنبش ها با گسترش یابی امنیت زدایی و بحران زایی در سطح منطقه ای وجود دارد که در بستر اقتضائات و خصوصیات چند دهه گذشته و باوجود بنیادهای دگرستیزانه و تکفیرگرایانه این جریان ها، چندان با موفقیت روبرو نبوده و تنها در ظرف موقعیت جدید همچون: تسهیل حمل و نقل بین المللی، انقلاب ارتباطات و همراهی سرویس های امنیتی منطقه ای و بین المللی گسترش یافته است.

ص: 457

پژوهش جاری بر آن است تا با تمرکز بر مولّفه دوم (تحرک پذیری) ضمن تبیین موج های چندگانه فرامرزی شدن و تحرک پذیری سلفیت جهادی، مخاطرات ضدامنیتی چنین وضعیتی را برای آینده منطقه و جهان بررسی می کند.

1. چهار موج تحرک پذیری و فرامرزی شدن سلفیت جهادی
اشاره

بررسی ها بیان گر آن است که جنبش سلفیت از زمان اتحاد با خاندان آل سعود در حجاز - به مثابه نقطه عطف در تاریخ سلفیت - تاکنون چهار موج متکامل شونده و روبه رشد تحرک پذیری را تجربه کرده است. امواجی که هر یک نسبت به موج قلبی، از تطور و تکامل بیشتری چه در حوزه سازمانی و چه از حیث جغرافیایی و پهنه کنش گری برخوردار بوده است. در یک نگاه کلی این چهار موج به صورت ذیل فهرست و بررسی شده است.

1-1. سال های ابتدایی پیوند وهابیت و حکومت آل سعود (1744-1818م)

نخستین موج تحرک پذیری سلفیت به نحو غیرقابل انکاری با اتحاد محمد بن عبدالوهاب - به عنوان طراح و رهبر عملیاتی سلفیت مدرن و جهادی - با خاندان آل سعود در هم تنیده است.

در چشم انداز کلی، رهبران مکتب سلفی گرایی را به دو دسته نظریه پردازان (همچون: ابن خلف بربهاری، ابن تیمیه، ابن قیم جوزیه) و نظام سازان (مانند: محمدبن عبدالوهاب) تقسیم می شود، که دسته اخیر به جای تئوری پردازی صِرف، به طراحی نظام سیاسی موردنظر خود، برای حفظ و بسط اندیشه ها و مبانی تئوریک مکتب سلفیت دست یازیده اند.

محمدبن عبدالوهاب، نخستین چهره سلفی نظام ساز، با هدف کاربست و پیاده سازی نظام آرمانی طرح ریزی شده در اندیشه های سلف تئوری پرداز خود (همچون: ابن خلف بربهاری، ابن تیمیه، ابن قیم جوزیه) در سال 1157ق (1744م) با محمدبن سعود، حاکم محلی شهر «درعیه» حجاز، پیمان استراتژیک بست. هسته مرکزی این پیمان بر حمایت متقابل این دو، از ترویج اندیشه های سلفی گرایی از سوی محمدبن عبدالوهاب و حکومت ورزی خاندان آل سعود استوار بود.

ص: 458

این معاهده که با هدف تقویت متقابل طرفین آن، ترتیب داده شده بود، صرفاً تا زمان مرگ محمدبن عبدالوهاب بیش از 40 سال به طول انجامید و تحولات مهم و دامنه داری را در قلمروی جغرافیایی شبه جزیره عربستان کنونی رقم زد.

بررسی های تاریخی نشان می دهد که در طی این چهل سال لشکرکشی های متعددی از سوی جریان های نوپای سلفی علیه قبایل همجوار صورت گرفته و نخستین نشانه های تحرک پذیری این فرقه با هدف مبارزه با آنچه شرک و کفر خوانده می شد، ظهور پیدا کرد. این حملات که با ویران کردن و غارت گری وهابی ها همراه بود، غنایم و ثروت های انبوه، به سوی شهر درعیه - پایتخت سابقاً فقیر وهابی ها - روانه کرد(1).

به عنوان نمونه حملات علیه مناطقی چون: نجد، ریاض، طائف، ضرماء، منفوحة، وشم، سدیر، خرج، قصیم، جبل شمر، ماویه و حناکیه از جمله لشکرکشی های جهادی سلفی های پیرو محمدبن عبدالوهاب به شمار می آید.

با مرگ محمدبن عبدالوهاب و استمرار دولت اول سعودی تا سال (1233ق- 1818م) تحرک پذیری و لشکرکشی های اتحاد سلفیت و سعودی استمرار یافته و تا انتهای این دولت که در مجموع اندکی بیش از هفتادسال به طول انجامید، موفق شدند بخش های عمده ای از قلمروی امروزی منطقه جنوب خلیج فارس از جمله: تمام سرزمین عربستان سعودی کنونی (شامل شهرهای إحساء، مکه، مدینه، ریاض، طائف، جده، تبوک)، قطر، امارات، بحرین، عمان، کویت و بخش هایی از یمن و اردن امروزی را تصاحب کنند. موضوعی که به خوبی، بیان گر چالاکی و انطباق پذیری سازمانی پیمان دوجانبه یادشده در آن دوره است.

یک نگاه جغرافیایی به حوزه گسترش این جریان در دوره دولت اول سعودی، نشان گر آن است که این چند دهه دوره طلایی بسط و نقطه جهش تحرک پذیری این فرقه بوده است. به گونه ای که جنگ جویان آن موفق شده اند از یک تشکیلات محلی ساده در شهر «درعیه» به یک دولت قدرتمند و برخوردار از مساحت جغرافیایی وسیع مبدل شوند.

ص: 459


1- . عثمان بن عبدالله بن بشر، عنوان المجد فی تاریخ نجد، ص 23.

گسترش جغرافیایی سلفیت در دولت اول سعودی در جهات چهارگانه جغرافیایی به صورت ذیل فهرست شده است:

جدول شماره 1: بسط جغرافیایی اتحاد دوجانبه سلفیت و آل سعود (شبه جزیره عربستان: 1744- 1818م)

ردیف

جهت جغرافیایی

بسط جغرافیایی از مرکز حکومت (درعیه)

مسافت بر حسب کیلومتر

شمال

تا

مرزهای کنونی کویت

620

شرق

تا

سواحل جنوبی خلیج فارس

480

- 1200

جنوب

تا

مرزهای کنونی یمن

1100

غرب

تا

سواحل دریای سرخ

1000-

1300

شمال

غرب

تا

بخش هایی از اردن کنونی و خلیج عقبه

1400

- 1500

نکته قابل توجه آن که در این دوره، گروه های سلفی موفق به گسترش نظامی خود تا شهرهای کربلا و نجف (1200 کیلومتر دورتر از درعیه) شده و کشتارهای گسترده ای در این دو شهر شیعی صورت دادند؛ هر چند که در نهایت مرزهای رسمی حکومتی ایشان در همان سرحدات کویت تثبت گردیده بود.

این دوره را می توان نخستین نقطه عطف تاریخی در تحرک پذیری و توسعه طلبی جغرافیایی سلفیت فرض کرد. هر چند که در این مدت، به واسطه تحدید دایره سلفی گرایی به قلمروی عربستان کنونی و نیز عدم وجود فناوری های اطلاعاتی پیشرفته امروزی و وسایل حمل و نقل عمومی مدرن، مبارزان این جریان صرفاً از اتباع همین حوزه جغرافیایی تامین می شدند. مطالعه سطح بالای توفیق ایشان در بسط جغرافیایی به مکتب سلفیت و حاکمیت آل سعود، نشانگر توفیق هستی شناسی مبتنی بر مبارزه با کفر و شرک ایشان، در تحرک بخشی به آن ها بوده است.

این موج، کاملاً اصیل سلفی نبوده و رگه های فرصت سازی برای خاندان آل سعود و در نتیجه مصالح سیاسی ایشان در آن به چشم می خورد. موتور تحرک پذیری گفته شده و نیز نیروی انسانی تحرک را جهان بینی سلفیت، فراروی آل سعود گذاشته و موفقیت های ذیل گفته را به همراه داشته است. هر چند که نمی توان نقش پشتیبانی سیاسی آل سعود را در این باره نادیده گرفت.

ص: 460

سقوط دولت اول سعودی در سال 1818م منجر به از هم پاشیدن ساختار تشکیلاتی و در نتیجه کاسته شدن از تحرک پذیری سلفیت گردیده و این مسئله تا زمان حمله شوروی سابق به افغانستان استمرار یافت.

نقشه بسط جغرافیایی تدریجی سلفیت در دولت اول آل سعود

1-2. اشغال افغانستان به وسیلة شوروی (1979-1989م)

فاصله زمانی بین سقوط دولت اول سعودی تا اواخر دهه هفتاد قرن بیستم میلادی، دوره رخوت و رکود عملیاتی - و نه نظری - سلفیت است. دوره ای که کمتر نشانه ای از تحرک پذیری و توسعه طلبی جغرافیایی از سوی این جریان ها مشاهده می شود.

با این حال اشغال افغانستان به وسیلة شوروی سابق، دومین نقطه عطف تاریخی تحرک پذیری و کنش گری عملیاتی جریان های سلفی می باشد. به دنبال این حادثه، چهره های داوطلب سلفی (موسوم به افغان های عرب) از سرتاسر خاورمیانه داوطلب جنگ در افغانستان شدند. به این منظور در سال 1984م و با پشتیبانی آمریکا، پاکستان،

ص: 461

عربستان دفتری به نام «دفتر خدمات مجاهدین عرب» در پاکستان با هدف مسلح کردن، آموزش و پشتیبانی و تجهیز مجاهدان عرب برای جنگ با شوروی سابق شکل گرفته و اقدام به جذب و سازمان دهی نیروهای داوطلب سلفی از سرتاسر جهان کرد.(1)

نکته قابل توجه در موج دوم تحرک پذیری سلفیت جهادی، برخورداری از چتر حمایت های اطلاعاتی، سیاسی و نظامی از سوی چندین کشور منطقه ای (از جمله: عرستان، امارات و پاکستان) و نیز برخی از قدرت های غربی همچون: ایالات متحده امریکا است که منجر به تقویت شدید ایشان گردید.

«رابرت گیتس»(2)

رئیس سابق سازمان سیا، در کتاب خاطرات خود با عنوان «از تاریکی...» به این نکته اذعان می کند که حتی شش ماه پیش از تهاجم شوروری به افغانستان در سال 1979م، دولت جیمی کارتر اقدام به کمک های مالی و نظامی فراوان به مجاهدان افغانی کرد.(3)

موضوعی که بعدها نیز به وسیلة برژینسکی (مشاور امنیت ملی جیمی کارتر) و در مصاحبه ای با نشریه مطرح فرانسوی « Le Nouvel Observateur» بیان شد.(4)

هم چنین پس از اشغال افغانستان به وسیلة شوروی، سازمان اطلاعاتی امریکا، «سیا»، یکی از طولانی ترین و پرخرج ترین عملیات های تاریخ خود را با هدف یاری رساندن سلفی های داوطلب اعزام به افغانستان آغاز کرد. در طی این عملیات که به گردباد(5) شهرت داشت، سازمان جاسوسی امریکا، بخش عمده ای از تجهیزات نظامی، آموزشی و کمک های مالی به گروه های مبارز، از جمله: گروه اسامه بن لادن را برعهده گرفت. این

ص: 462


1- . Holmes, Dave Norm Dixon. Behind the US war on Afghanistan, Chippendale, N.S.W. : Resistance, 2001.
2- .Robert Michael Gates
3- . Michael Gates, Robert. From the shadows : the ultimate insider's story of five presidents and how they won the Cold War, New York, NY : Simon Schuster,1996.
4- . Del Castillo, Graciana. Guilty Party The International Community in Afghanistan, Xlibris Corp, 2014
5- . Operation Cyclone

کمک ها به طور متوسط از 20 تا 30 میلیون دلار در سال 1979م آغاز شد و تا 630 میلیون دلار در سال 1987 افزایش یافت.(1)

این سازمان در ساماندهی و اعزام این گروه ها از سرتاسر جهان به افغانستان نقش داشته است. به عنوان نمونه بسیاری از اعضای «گروه جنبش جهاد اسلامی مصر» که پس از ترور انور سادات به زندان افکنده شده بودند، با وساطت امریکا و به منظور مقابله با ارتش شوروی از زندان های مصر آزاد و به افغانستان گسیل داده شدند.(2)

ظرف ده سال «دفتر خدمات» زیرنظر سازمان سیا، موفق شد تا هزاران مبارز از بیش از ده ها کشور جهان، آموزش و مجهز کرده و از طریق ایشان شوروی را در افغانستان زمین گیر کند.

تجربه هجرت و جهاد در افغانستان، در شکل دهی شبکه منظم، سازمان یافته و منسجم جهادی و هم زمان تثبیت فرهنگ تحرک پذیری و هجرت در میان جریان های سلفی در سرتاسر منطقه نقش به سزایی داشته است.

به گونه ای که بلافاصله پس از خروج ارتش شوروی از افغانستان و روی کارآمدن دولت ربانی، بسیاری از گروه های سلفی جهت مبارزه با صرب ها عازم بوسنی شده و برخی دیگر نیز به منظور مبارزه با شورشیان سودان، و به دعوت حسن الترابی عازم این کشور شدند. در این میان بازگشت برخی از چهره های سلفی به کشورهای متبوعشان نیز با هدف ساقط سازی دولتهای غرب گرای حاکم بر آن ها، توجیه می شد.(3)

فعالیت در سه محور جغرافیایی یادشده نشان دهندة تاثیربخشی فرهنگ هجرت و جهاد بر منظومه اعتقادی سلفیت جهادی بوده و در نهایت تحرک پذیری و فرامرزی شدن ایشان را به دنبال داشته است.

ص: 463


1- . Bergen, Peter L. Holy War, Inc.: inside the secret world of Osama bin Laden, New York: Touchstone, 2002.
2- . Sageman, Marc. Understanding Terror Networks, Philadelphia : University of Pennsylvania Press, 2004.
3- . Cooke, Miriam. Muslim networks from Hajj to hip hop, Chapel Hill : The University of North Carolina Press, 2005.

با این حال هر چند که دهه 1990م، به موازات تحرک جغرافیایی به مناطق یادشده، شاهد گردهم آیی جنگ جویان سلفی در ذیل تشکیلات سازمان جهانی القاعده و «جبهه بین المللی جهاد علیه یهودیان و صلیبیان»(1)

و اقدامات عملیاتی علیه منافع غربی و کشورهای عربی همسو با غرب (همچون: انفجار هم زمان سفارت آمریکا در نایروبی و دارالسلام تانزانیا، حمله به نیروهای آمریکایی در یمن، قتل 18 سرباز آمریکایی در موگادیشو و حمله به مرکز آموزش مشترک نظامی آمریکا و عربستان در ریاض) است، اما با مقایسه آن با دهه 1980م و دهه اول هزاره سوم میلادی، این دهه را می توان دوره تشکیلات سازی و تقویت بنیان های نظری کنش گری جهانی و کاهش میزان تحرک پذیری سلفیت جهادی قلمداد کرد.

در نتیجة همین رویکرد، شعبه های مختلفی از سلفیت جهادی به صورت شبکه ای از گروه های غیر متمرکز - و نه الزاماً سلسله مراتبی و هرمی - در بسیاری از کشورهای عربی، همچون: الجزایر، اردن، لبنان، لیبی، مصر، مراکش، پاکستان، سودان و.... تاسیس گردید.(2)

مهم ترین شاخصه های این موج از تحرک پذیری و فرامرزی شدن سلفیت را می توان در دو موضوع خلاصه کرد:

1. گسترده تر شدن دایره نیروی انسانی سلفیت در سایه سه عاملِ گسترده تر شدن ابزار اطلاع رسانی، همچون: رسانه ها، تسهیل شرایط حمل و نقل عمومی و بین المللی و در نهایت پشتیبانی های سرویس های اطلاعاتی منطقه ای و بلوک غرب؛ واقعیت آن است که در پرتو چند دهه، تلاش های فکری و بینشی مکتب سلفیت در کشورهای مختلف عربی، این فرقه توانسته بود بخش قابل توجهی از جوانان عرب را با جهان بینی خود همراه سازد. در نتیجه، با رقم خوردن موج دوم، ده ها هزار نیروی سلفی در افغانستان حضور پیدا کرده و نقش آفرینی کردند.

2. گسترش جغرافیای انسانی این موج نسبت به موج قبل؛ برخلاف موج اول که جنگ جویان سلفی به دایره حجاز محدود بودند، موج دوم تحرک پذیری سلفیت شاهد

ص: 464


1- . Kepel, Gilles. Jihad : the trail of political Islam, Cambridge, Mass. : Harvard University Press, 2002.
2- . Wilkinson, Paul. Homeland security in the UK : future preparedness for terrorist attack since 9/11, London ; New York : Routledge, 2007.

حضور ده ها هزار سلفی از کشورهای مختلف عربی و اسلامی بود که نشان گر فرامرزی شدن جهان بینی سلفیت جهادی و در نتیجه فرامرزی شدن کنش گری آن می باشد.

جدول جغرافیای انسانی سلفیت جهادی دخیل در افغانستان و مقایسه آن با جدول شماره یک (بسط جغرافیایی اتحاد دوجانبه سلفیت و آل سعود) بیان گر رشد دایره فرامرزی شدن این جریان ها در موج دوم تا حدود چهارهزاردرصد است.

نمودار شماره 2: بسط جغرافیایی سلفیت در موج دوم تحرک پذیری (افغانستان: 1979- 1989م)

ردیف

نام کشور

مسافت تا افغانستان بر حسب کیلومتر

1

کشورهای

افریقایی (از مغرب تا سودان)

6832-

3611

2

کشورهای

غرب آسیا (از لبنان تا عراق)

2974-

2224

3

کشورهای

حاشیه خلیج فارس (از سعودی تا عمان)

2465-

1535

4

کشورهای

شبه جزیره هند (هند و پاکستان)

1853-

425

1-3. اشغال عراق به وسیلة ایالات متحده امریکا

همان طور که گذشت، سال های 1989 تا 2001م دوره کاهش تحرک پذیری سلفیت جهادی می باشد که در عین ترتیب دهی به برخی عملیات های ضدآمریکایی و ضدعربی در سطح کشورهای اسلامی، تلاش عمده آن ها بر تشکیلات سازی و گسترش شبکه های جهادی در کشورهای عربی - اسلامی متمرکز بود.

در این میان حادثه یازده سپتامبر، جنگ افغانستان و در نهایت اشغال عراق به وسیلة امریکا، موج سوم تحرک پذیری و فرامرزی شدن گروه های سلفی جهادی را رقم زد. حمله به عراق هم چون موتور محرک این جنبش ها عمل کرده و ایشان را از یک دوره رکود عملیاتی پانزده ساله خارج ساخت.

ایشان در ذیل عنوان مبارزه با «صلیبی ها» و با هدف اعلانی مبارزه با اشغال گران و حکومت دست نشانده ایشان، از سرتاسر جهان سرازیر عراق شده و سازمان «القاعده در بلاد رافدین» را تشکیل دادند.(1)

ص: 465


1- . Coolsaet, Rik. Al-Qaeda, the myth : the root causes of international terrorism and how to tackle them, Gent : Academia Press, 2005.

نتیجه فعالیت این گروه و همپیمانانش در عراق، بالغ بر صدها عملیات نظامی - و از جمله انتحاری - علیه نیروهای خارجی، ارتش، پلیس و نیروهای امنیتی عراق، شیعیان، اهل سنت، مسیحیان و در نتیجه کشته و مجروح شدن ده ها هزار نفر بوده است.

طی بررسی اجمالیِ یکی از نویسندگان عرب، به نام «محمد حافظ» در کتاب خود با عنوان بمب گذاران انتحاری در عراق نشان دهنده آن است که از مجموع 102عملیات انتحاری میان سال های 2003 تا 2007م در عراق، تنها پانزده درصد آن را عراقی ها انجام داده بقیه به وسیله سلفی های خارجی و از کشورهایی چون: مصر، اردن، کویت، سوریه، لیبی، یمن، لبنان، مراکش، سودان، هندوستان و... انجام شده است. در جدول آورده شده از سوی وی، اتباع عربستان با 43% (53 نفر) پیشتاز این عملیات ها بوده و پس از آن اتباع کشورهایی چون: سوریه، اردن، کویت و.... در ردیف های بعدی قرار گرفته اند.(1)

نکته قابل توجه آن که برای نخستین بار ردپای مجریان انتحاری اروپایی - و از جمله انتحاری های مونث - در حلقه سلفیت جهادی در عراق قابل مشاهده است. به عنوان نمونه اسناد موثق بیان گر وجود انجام عملیات های انتحاری در این کشور از سوی اتباع برخی کشورهای اروپایی همچون: بریتانیا، ایتالیا، بلژیک، فرانسه و اسپانیا است.(2)

ژنرال «لیک رینچ»، سخن گوی نیروهای چندملیتی در عراق، طی گزارشی در اواسط سال 2005م، از بازداشت بیش از 375 جنگ جوی خارجی در این کشور خبر داده که در میان آن ها کشور مصر با 78 تبعه (20%) جایگاه نخست و ایالات متحده آمریکا با یک تبعه (0.3%) مرتبه آخر را در این فهرست اشغال کرده بودند. در این فهرست، اتباع سلفی از کشورهای اسلامی، چون: ایران، هند، اردن، سعودی، سودان و کشورهای اروپایی، مانند: ایرلند، بریتانیا، ایتالیا، فرانسه و دانمارک و در نهایت رژیم صهیونیستی نیز به چشم می خورند.(3)

ص: 466


1- . Hafez, Mohammed. Suicide bombers in Iraq: the strategy and ideology of martyrdom, Washington, D.C. Institute of Peace Press, 2007.
2- . Ibid. p.p. 251-253.
3- . Cordesman, Anthony H. Khalid R. Al-Rodhan. Gulf Military Forces in an Era of Asymmetric Wars, Volume 1, US, CSIS, 2007.

هم چنین یک گزارش غیررسمی از میزان کشته های جنگ جویان در ماه مارس 2005م بیان گر آن است که در فهرست کشته های گروه های سلفی در این ماه، بیش از 154 جنگ جوی خارجی وجود دارد که اتباع سعودی با 61% (94 نفر) در رتبه اول و کشور سودان و امارات با 0.6% (هر کدام یک تبعه) مشترکاً در مکان آخر جای گرفته اند. فهرستی از اتباع کشورهای: لبنان، الجزایر، تونس و فلسطین نیز در این فهرست تروریستی قابل مشاهده است.(1)

در نهایت فاضل البرواوی: فرمانده تیم ضدتروریستی ارتش عراق، با استناد به گزارش های وزارت کشور عراق در ماه های پایانی سال 2013م، از تحقق چهارهزار عملیات انتحاری موفق از سوی اتباع کشورهای عربی در عراق از سال 2003 تا 2013م خبر داده، که در میان آن ها می توان شهروندان کشورهای: اردن، سعودی، بحرین، تونس، لیبی، یمن، سوریه، مصر، قطر، امارات و فلسطین را مشاهده کرده.(2)

ملاحظه آمار گفته شده و بررسی ملیت های جنگ جویان خارجی در عراق، بیان گر نقطه عطف جدیدی در حیات نظامی سلفیت جهادی و نشان دهنده تطور و تکامل ایشان در مسیر فرامرزی شدن و در نتیجه توسیع ژئوپلتیک کنش گری این فرقه به مرزهایی بسیار فراتر از موج دوم است، زیرا جذب نیروهای انتحاری از کشورهای اروپایی و نیز جنگ جویانی از آمریکا و عرب های اسرائیلی برای نخستین بار در این مرحله (موج سوم) تحقق پذیرفته است. که نشان از افزایش حداقل دوبرابری قلمروی جغرافیایی جذب این فرقه نسبت به موج دوم است. هر چند که از حیث کمّیت مبارزان خارجی، این موج به واسطه مخالفت کشورهای اروپایی و امریکایی با لشکرکشی سلفی ها به عراق در میانه سال های 2003 تا 2011م، نسبت به موج دوم با محدودیت مواجه گردید. چون تعداد داوطلبان سلفی عرب زبان حاضر، در نبرد افغانستان شش برابر

ص: 467


1- . Cordesman, Anthony H. Saudi Arabia : national security in a troubled region, Santa Barbara, Calif. : Praeger Security International, 2009.
2- . موقع المدی برس، 3/10/2013.

جنگجویان خارجی فعال در عراق و بالاتر از بیست هزار نفر (در طی ده سال نبرد) برآورد شده است.(1)

نمودار ذیل بیان گر گسترش حوزه جغرافیایی کنش گری و جغرافیای انسانی سلفیت در موج سوم است.

جدول شماره 3: بسط جغرافیایی سلفیت در موج سوم تحرک پذیری (عراق: 2003 – 2013م)

ردیف

نام کشور

مسافت تا عراق بر حسب کیلومتر

کشورهای

امریکایی (ایالات متحده امریکا و کانادا)

12000-

10300

1

کشورهای

اروپایی (ایرلند،

بریتانیا، ایتالیا، فرانسه و دانمارک)

4600-

2900

2

کشورهای

غرب آسیا (لبنان، اردن، فلسطین، سوریه)

860-

680

3

کشورهای

حاشیه خلیج فارس (از سعودی تا عمان)

2100-

560

4

کشورهای

شبه جزیره هند (هند و پاکستان)

3700

- 2500

1-4. بحران جاری سوریه (2011-2014م)

عراق و موج سوم تحرک پذیری سلفیت جهادی، تجلی گاه توسعه کم نظیر جغرافیایی این فرقه به شمار می آید، اما در هر صورت تجربه عراق بیان گر آن است که گاه تا 96% درصد انتحاری ها غیرعراقی بودند.(2)

هیچ گاه نسبت جنگ جویان خارجی به کل شورشیان سلفی عراقی از ده درصد فراتر نرفته است.(3) در نتیجه بیشتر مطلق مبارزان از تابعیت عراقی برخوردار بوده و در عین حال اکثریت مطلق مجریان عملیات های انتحاری، غیرعراقی بوده اند.

تحولات و بحران جاری سوریه، تجربه جدیدی از تحرک پذیری و فرامرزی شدن گروه های سلفی در سطح بین المللی را رقم زد. به گونه ای که این موج، نه از حیث کمیت نیروی انسانی و نه از حیث دایره جغرافیای انسانی قابل مقایسه با سه موج قبلی نخواهد بود.

ص: 468


1- . Gannon, Kathy. I is for infidel: from holy war to holy terror: 18 years inside Afghanistan, New York: Public Affairs, 2005.
2- . Cordesman, Anthony H. Saudi Arabia : national security in a troubled region, Santa Barbara, Calif. : Praeger Security International, 2009.
3- . Ibid: p. 266.

رصد معتبرترین پایگاه های خبری جهان (مانند: سی ان ان، تلگراف، اکونومیست، تایمز، دیلی استار، نیویورک تایمز و...) و هم چنین پژوهش های میدانی اندیشکده های استراتژیک (مانند: گلوبال ریسرچ، کارنگی، موسسه مطالعات جنگ، پژوهشکده رَند، پژوهشکده امریکن اینترپرایز و...) بیان گر حضور اتباع سلفی از تمام قاره های جهان در بحران جاری سوریه است. جدول ذیل به تفکیک، فهرستی از کشورهای هر قاره که اتباع آن ها در بحران سوریه مشغول نقش آفرینی هستند، مشخص کرده است.

جدول شماره 4: بسط جغرافیایی سلفیت در موج چهارم تحرک پذیری (سوریه: 2011 – 2014م)

ردیف

قاره

کشورها

مسافت تا سوریه بر حسب کیلومتر

1

آسیا

ژاپن،

چین، مالزی، اندونزی، فیلیپین، بنگلادش، هندوستان، پاکستان، افغانستان،

ترکمنستان، تاجیکستان، قزاقستان، قرقیزستان، ازبکستان، آذربایجان، چچن، عراق،

ترکیه، ایران، کویت، اردن، لبنان، فلسطین، یمن، عمان و کشورهای حاشیه خلیج فارس

300

- 8500

2

اروپا

انگلیس،

فرانسه، آلمان، دانمارک، سوئد، ایرلند، انگلیس، بلژیک، هلند، نروژ، فنلاند،

ایتالیا، اسپانیا، اتریش، بوسنی، یوگوسلاوی، آلبانی، بلغارستان، روسیه، جمهوری

چک

2400-

4200

3

افریقا

مصر،

لیبی، الجزایر، تونس، مغرب، سودان، سومالی، نیجریه

1200-

4200

4

امریکا

ایالات

متحده امریکا، کانادا

9300

- 12000

5

استرالیا

استرالیا

12000

بررسی آمار گفته شده و مقایسه آن با سه نمودار امواج پیشین، نشان می دهد که گستره جغرافیایی نیروی انسانی موج چهارم (از حیث برآورد کیلومتری) تفاوتی با موج سوم ندارد - زیرا طول جغرافیایی هر یک با مرکزیت هدف موج (بغداد و دمشق) 12000 کیلومتر است - اما دو نکته موجب تمایز چشم گیر این موج از موج های پیشین می گردد.

افزایش گستره ملیت سلفی های دخیل در بحران سوریه، نخستین وجه تمایز دو موج اخیر است؛ به بیان دیگر افزایش یک قاره (استرالیا) به منبع تأمین کننده نیروی انسانی این

ص: 469

موج و نیز افزود شدن برخی از کشورهای چهار قاره دیگر، به فهرست مذکور از این جمله است. به عنوان نمونه از آسیا می توان به کشورهایی مانند: چین، ژاپن، مالزی، اندونزی، فیلیپین، بنگلادش، تاجیکستان، قزاقستان، قرقیزستان، ازبکستان و آذربایجان و از قاره اروپا به کشورهای: هلند، نروژ، فنلاند، اتریش، آلمان، سوئد، بلژیک، اسپانیا، بوسنی، یوگوسلاوی، روسیه و جمهوری چک اشاره کرد.

به گزارش نیویورک تایمز، از میان سلفی های خارجی حاضر در سوریه، بیش از دو هزار نفر از اروپا، صد نفر از استرالیا و ده ها نفر از تابعیت ایالات متحده امریکا برخوردارند.(1)

جیمزکلاپر(2)

مدیر آژانس اطلاعات ملی امریکا نیز در گزارش خود از وجود 700 تبعه فرانسه، 400 تبعه بریتانیا و 70 امریکایی در میان سلفی های خارجی، حاضر در سوریه، خبر داده است.(3)

جالب آن که آمار مربوط به تعداد اتباع فرانسه (700 نفر) به تأیید رئیس جمهور فعلی این کشور، فرانسوا اولاند، نیز رسیده است.(4)

دومین وجه تمایز دو موج اخیر از یکدیگر، افزایش کمّی تعداد جنگ جویان خارجی در موج چهارم می باشد که نسبت به موج قبل جهش غیرمنتظره ای را تجربه کرده است، به گونه ای که می توان سوریه سال های 2011 تا 2014م را ویترین بین المللی و فرامرزی سلفیت جهادی عنوان کرد.

به عنوان مثال در حالی که بسیاری از گزارش های اطلاعاتی و امنیتی، مجموع مبارزان خارجی در عراق در فرآیند هشت ساله اشغال را کمتر از چهار هزار نفر عنوان می کردند،(5)

اسناد موثق اطلاعاتی از حضور بیش از یازده هزار مبارز سلفی خارجی در

ص: 470


1- . Farivar, Masood. The Foreign Fighters and Me, April 1, 2014. (http://www.nytimes.com/2014/04/02/opinion/the-foreign-fighters-and-me.html?_r=0).
2- . James Clapper
3- . Blanche, Ed. Foreign Fighters in Syria, The Middle East Magazine, June 2014.
4- . Whitehead, Tom. 700 Britons fighting in Syria terror groups, warns Hollande, 31 Jan 2014. (http://www.telegraph.co.uk/news/worldnews/middleeast/syria/10611286/700-Britons-fighting-in-Syria-terror-groups-warns-Hollande.html)
5- . Cardosa, Amy V. Iraq at the crossroads, New York : Nova Science, 2007.

سوریه (در کمتر از سه سال بحران) حکایت دارد.(1)

مسئله ای که نشان دهنده افزایش نسبت تحرک پذیری سلفی گرایی جهادی (نسبت به تعداد سلفی های خارجی در سال های بحران) نسبت به دو موج افغانستان و عراق دارد.

حضور گسترده و بی سابقه نیروهای سلفی؛ به ویژه اتباع غربی در سوریه، کشورهای متبوع ایشان را به شدت نگران کرده و بسیاری از نهادهای امنیتی و اطلاعاتی غربی از بازگشت شهروندان جهادی خود - که اینک با «فرهنگ انتحار» مأنوس شده اند- به کشور ابراز نگرانی کرده اند؛ به عنوان نمونه جیمز بروکنشایر،(2) وزیر امنیت بریتانیا، در سخنانی دراین باره می گوید: «ما افرادی را که در پی سفر به سوریه هستند و یا از آن جا باز می گردند، به دلیل خطر بالقوه ای که از بازگشت ایشان به بریتانیا ناشی می شود، از نزدیک رصد می کنیم.»(3)

هم چنین «راب وینرایت»،(4)

مدیر پلیس اتحادیه اروپا، موسوم به یوروپل، در گزارش سال 2013م خود دربارة جنگ جویان سلفی اروپایی در سوریه و خطر بازگشتشان به قاره سبز به صراحت بر خطر بازگشت سلفی های اروپایی از سوریه اشاره کرده و می نویسد : «آن ها می توانند دیگر داوطلبان را در پیوستن به نبردهای مسلحانه تشویق کنند. همان گونه که می توانند آموزش، تجربه، و ارتباطاتشان را با هدف انجام چنان اقداماتی [فعالیت های تروریستی] در داخل اتحادیه اروپا به کار بندند.»(5)

هماهنگ کننده ملی امنیت و ضدتروریسم هلند(6) نیز در گزارشی از افزایش احتمال حملات تروریستی در داخل هلند و یا علیه منافع هلند در خارج مرزهای این کشور،

ص: 471


1- . Barrett, Richard. Foreign Fighters in Syria, New York: The Soufan Group, 2014.
2- .James Brokenshire
3- . Gorman, Siobhan. Jihadists Returning Home to Europe From Syria Pose New Terror Threa, Dec. 4, 2013. (http://online.wsj.com/news/articles/SB10001424052702303722104579238542737904868).
4- . Rob Wainright
5- . Wainright, Rob. TE-SAT 2013: EU Terrorism Situation and Trend Report, European Police Office, 2013.
6- .National Coordinator for Security and Counterterrorism (NCTV)

خبر داده و یکی از دلایل عمده اش را صدها افرادی عنوان می کند که این کشور را با هدف پیوستن به گروه های افراطی در کشورهای مختلف، به ویژه سوریه، ترک کرده اند.(1)

از همین رو در چند ماهه اخیر، از سوی کشورهای غربی، اقدامات کیفری و پیشگیرانه ای هم چون: بازداشت و پیگرد برای تمامی کسانی که با هدف پیوستن به گروه های سلفی مسلح در خارج از اروپا و به ویژه سوریه عزیمت می کنند، صورت گرفته است.(2)

به گزارش ایندیپندنت، لغو تابعیت یکی از روش های کشورهای اروپایی، از جمله انگلستان برای مجازات کسانی است که با هدف پیوستن به گروه های سلفی به سوریه رفته اند. این روزنامه از لغو تابعیت بیش از 37 نفر از شهروندان انگلیسی خبر داده است که مدتی را در سوریه در کنار گروه های مسلح سلفی به سر برده اند.(3)

بررسی ها نشان می دهد که چهارمین موج تحرک پذیری سلفی گرایی، قوی ترین و سهمگین ترین آن ها تاکنون بوده است که حتی موفق شده، مرزهای قدرتمندترین کشورهای غربی را درنوردیده و بخش قابل توجهی از نیروی انسانی خارجی خود را از این کشورها جذب کند.

عوامل موفقیت این موج نیز همان عوامل موج دوم و سوم، یعنی انقلاب در فناوری اطلاعات، تسهیل حمل ونقل عمومی و در نهایت نقش سرویس های امنیتی منطقه ای و بین المللی است، هر چند که در این میان، نقش فناوری ارتباطات و شبکه های اجتماعی نسبت به امواج دیگر (و حتی موج سوم) بسیار پررنگ تر می باشد، چون گروه های سلفی در این موج، سرمایه گذرای ویژه ای بر روی شبکه های اجتماعی: فیسبوک، توئیتر،

ص: 472


1- . Dubrule, Laurent. Dutch raise terrorism alert level to "substantial", Mar 13, 2013. (http://www.reuters.com/article/2013/03/13/us-netherlands-terrorism-alert-idUSBRE92C0DH20130313).
2- . France24 site. French police arrest six in sweep of suspected Syria jihadists, 2014-05-13. (http://www.france24.com/en/20140513-french-police-arrest-six-syria-jihadists-cazeneuve/).
3- . Ross, Alice. No way back for Britons who join the Syrian fight, says Theresa May, The Independent, 23 December 2013. (http://www.independent.co.uk/news/uk/politics/exclusive-no-way-back-for-britons-who-join-the-syrian-fight-says-theresa-may-9021190.html).

یوتیوب و... کرده و موفق شده اند در عین بهره گیری از این رسانه ها، برای تبلیغ ایده ها و منظومه بینشی خود، بخشی از نیروی انسانی موردنیازشان را از همین طریق در سرتاسر دنیا جذب و استخدام کنند.(1)

نمودار مقارنه ای و تطبیقی چهار موج تحرک پذیری سلفیت جهادی در طی 270 سال اخیر به صورت ذیل است.

نمودار شماره 5: نمودار تطبیقی توسیع دامنه جغرافیایی چهار موج تحرک پذیری سلفیت جهادی (1744- 2014م)

عدم توسعه دامنه جغرافیایی کنش گری سلفیت جهادی در دو موج اخیر (موج سوم و چهارم) بیش از هر چیز بر قرابت مکانی دو موج و وجود دو کانون بحران (عراق و سوریه) در قلب جغرافیایی زمین (خاورمیانه) و نیز قرابت زمانی دو موج به یکدیگر و در نتیجه اشتراک هردو، در بهره مندیشان از شرایط مبتنی بر تسهیل حمل ونقل عمومی بین المللی و انقلاب در فناوری ارتباطات و رسانه های اجتماعی قابل حمل است.

ص: 473


1- . Carter, Joseph A. Greenbirds: Measuring Importance and Influence in Syrian Foreign Fighter Networks, London: ICSR, 2014.
2. چهار موج تحرک پذیری: درس ها و عبرت ها

بررسی کمّی و جغرافیایی چهار موج یادشده و تبیین ویژگی ها و شاخصه های هر یک که در محورهای چهارگانه گفته شده، صورت گرفت، نتایج و درس های فراوانی را فراروی پژوهشگران، به ویژه امنیت پژوهان حوزه سلفی گرایی قرار می دهد.

به طور گذرا می توان مهم ترین آن ها را در موارد ذیل خلاصه کرد:

- هستی شناسی مبتنی بر «دوگانه متخاصمِ خودی-دشمن» و اصطحاب آن با بینش جهادی ( مبارزه با کفار و مشرکان) اساس تحرک پذیری و فرامرزی شدن سلفیت جهادی را بنیان نهاده است. تدابیر و اقدامات سخت امنیتی و نظامی می تواند تا حدود زیادی به مهار موج های بعدی بیانجامد، اما اکتفا به آن و غفلت از اقدامات نرم فرهنگی و بینشی در محیط های مستعد، بسترهای مناسب و آماده کنونی را برای امواج بعدی استمرار خواهد بخشید.

- تلاش جریان های جهادگرای سلفی برای احیای هویتی خود در دوره هیمنه، مظاهر حیات مدرنیته و در شرایطی که جهان شیعه موفق به احیای هویتی و تمدنی خود - با انقلاب اسلامی - شده به فراهم آمدن بسترهای شکل گیری یک هویت فراملی و ایدئولوژیک ختم شده، که توان کنش گری فرامرزی قدرتمندی به آن بخشیده است.

در واقع جریان های سلفی جهادی با تأثرپذیری از هستی شناسی یادشده، به جای پذیرش الگوی هویتی برآمده از انقلاب اسلامی ایران، مبتنی بر وحدت داخلی «مستضعفان» و تقابل جمعی با «مستکبران» - که حتی می تواند به مثابه گفتمان عام بین المللی - و نه الزاماً شیعی و اسلامی - عمل کند - ، در صدد بازتولید آلترناتیو هویتی برآمده است که بیش از هر چیز از آبشخورهای هستی شناسی فرقه گرایانه و لایه های معرفتی تکفیرمآبانه مشروب شده است. رشد تحرک پذیری و فرامرزی شدن درواقع به مثابه تلاش برای تحقق بخشی به الگوی سیاسی - اعتقادیِ متناسب با بنیادهای هستی شناسانه و معرفت شناسانه پارادایم سلفیت جهادی قابل تفسیر است.

ص: 474

- تلاش برای جایگزین کردن هستی شناسی یاد شده به «سه گانه منعطف خودی - غیر - دشمن» که شامل پرهیز از قتل عام مستضعفان غیرحربیِ غیرمسلمان - از هر فرقه ای - می شود و نیز بازتعریف مذاهبی (همچون شیعیان، علوی ها، اهل تسنن غیروهابی و...) به مثابه فِرق اسلامی محترم الدماء - که در منظومه اعتقادی کلامی- فقهی سلفیت از آن ها به عدو قریب یا دشمن نزدیک تعبیر می شود - باید از مهم ترین فعالیت های فرهنگی در این زمینه باشد، نیز جهت دهی روحیه جهادطلبی و شهادت طلبی این جریان به سمت مبارزه با اشغال گری رژیم اسرائیل، می تواند به سوگیری موج پنجم به سمت مرزهای جغرافیایی فلسطین بیانجامد. موضوعی که می توان از آن به تغییر جغرافیای ذهنی و اولویت گفتمانی از مبارزه درون-دینی به جهاد علیه اشغال گری یاد کرد. توفیق در چنین راهبردی به بازتقویت محور مقاومت ضداسرائیلی در منطقه و در نتیجه استخدام و کاربست توان جنبش های سلفی در مبارزه با اسرائیل می انجامد.

- در حوزه اقدامات امنیتی، از آن جاکه امروزه سلفی گرایی جهادی ماهیتی فرامرزی و ساختارگریز پیدا کرده است، به همین سبب تلاش جمعی سیاسی، امنیتی، اقتصادی و رسانه ای منطقه ای و جهانی با هدف مهارسازی تحرک پذیری سلفیت جهادی در وضعیت کنونی اش اجتناب ناپذیر است. تجربه حمله داعش به عراق و اشغال بخش های زیادی از خاک این کشور در دو ماه گذشته، نشان گر عدم امکان مهار موج های پویا و تحرک گرای سلفیت جهادی از سوی یک کشور یا دولت است.

- چون که محور اصلی این پژوهش، تمرکز بر موج های بلند ستیزه جوی سلفی است که عموماً از بیرون مرزهای حاکمیتی، وارد قلمرو جغرافیایی کشور هدف شده و زمینه تقویت گروه های همباور داخلی را فراهم می سازند، از این رو سیاست های مبتنی بر انسداد مرزی، کنترل الکترونیکی و هوایی مرزی و از همه مهم تر سیاست ممانعت از تکوین و توسعه «محیط جغرافیایی با ویژگی همسویی اعتقادی» با این جریان ها، در نوار مرزی کشور، از جمله مهم ترین اقدامات بازدارنده در این زمینه است. تجربه موج های دوم، سوم و چهارم نشان داده است که جنبش های سلفی صرفا از مرزهای جغرافیایی

ص: 475

برخوردار از اشتراک اعتقادی توانسته اند به کشورهای هدف ورود پیدا کنند. در نتیجه قطع عقبه داخلی این گروه ها در درون کشورها و مرزهای مشترکشان با نقاط آسیب پذیر، از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است.

- کنترل و مدیریت مرزهای ذهنی و روانی و نیز مرزهای هویتی - اعتقادی شهروندان و به طور اعم تمامی انسان هایی که ممکن است به نوعی در دایره خطر تهاجم فکری جریان های سلفی قرار داشته باشند، از دیگر کارویژه های مشترک میان تمامی بازیگران سیاسی جبهه مقابل سلفیت جهادی است. جریان سلفی گرایی بیش از آن که یک جریان سیاسی و کنش محور باشد، یک نگرش فکری و اعتقادی با بنیان های عمیقاً معرفتی و جهان بینانه است که مرزهای هویتی و روانی افراد جوامع را در می نوردد. در نتیجه توجه به عنصر رسانه و خنثی سازی سیاست های رسانه ای-تبلیغی این جنبش ها می بایست در صدر اولویت ها باشد.

- به طور طبیعی، مناطق حضور و حیات اهل تسنن، مناسب ترین حوزه کنش گری نظامی - سیاسی و پرسودترین زمینه جهت سرمایه گذاری، با هدف جذب و استخدام نیروی انسانی مورد نیاز سلفیت جهادی به حساب می آید.

در نتیجه به هر میزان که جریان های سلفی موفق به همراه سازی توده های اهل سنت شوند، مقابله با تحرک پذیری ایشان، پیچیده تر خواهد گردید، زیرا با صرف نظر از جذب جوانان اهل سنت، خواهند توانست با بهره گیری از پوشش فراهم شده از سوی مردم منطقه، به فعالیت های خود استمرار بخشیده و تدابیر امنیتی و سیاسی طرف مقابل را با مشکلات اساسی مواجه سازند. در نتیجه می بایست عنایت ویژه ای از سوی دولت ها دربارة مناطق سنی نشین - به ویژه مناطق آسیب پذیر مرزی - صورت گرفته، تا مانع از جذب توان توده های اهل تسنن به جنبش های سلفی شود.

- نمی توان زمان و مکان پنجمین موج تحرک پذیری سلفیت جهادی را با قاطعیت تعیین کرد، اما به طور حتم، درس گرفتن از تحولات چهار موج گذشته و رصد دقیق، میدانی و روزآمد تحولات این جریان و اهداف و چشم اندازهای آن، تا حد قابل توجهی آسیب ها و گزندهای احتمالی موج آینده را کاهش می دهد.

ص: 476

نتیجه گیری

1. تحولات سیاسی - امنیتی چندساله اخیر در آسیای غربی به گونه ای غیرقابل انکار، با مسئله و جنبش های جهادی سلفی پیوند خورده است. این جنبش ها با تاثیرپذیری از بنیاد هستی شناسانه دگرستیزانه و تکفیرگرایانه مبتنی بر دوگانه متخاصم خودی - دشمن، موجی از امنیت زدایی های پی در پی در سطح منطقه ای را رقم زده اند.

2. تحرک پذیری گسترده و چالاکی سازمانی سلفیت جهادی دومین عامل امنیت ستیزی از سطح منطقه بوده است که ریشه در سنت های فکری سلفیت (ارزش هایی چون: جهاد، شرک ستیزی، هجرت و امر به معروف) و نیز منابع محیط منطقه ای و بین المللی (نقش سرویس های امنیتی، گسترش فناوری اطلاعات و ارتباطات، پیشرفت سیستم حمل ونقل جهانی) دارد، موضوعی که مخاطرات آن کمتر از هندسه بینشی هستی شناسانه سلفیت نخواهد بود.

3. از سال 1744م - آغاز ائتلاف محمدبن عبدالوهاب و آل سعود - تاکنون (2014م) جهان اسلام شاهد چهار موج تحرک پذیری و فرامرزی شدن سلفیت جهادی بوده است که هر موج از قدرت و وسعت بیشتری نسبت به امواج سابق برخوردار بوده است. موج اول از سال 1744م تا 1818م (فروپاشی دولت اول سعودی) دوم از سال 1979م تا 1989م (دوره اشغال افغانستان توسط شوروی سابق)؛ سوم از سال 2003م تا 2011م (اشغال عراق توسط امریکا) و در نهایت موج چهارم از سال 2011م تاکنون (بحران سوریه) استمرار داشته است. در هر چهار موج، نیروهای سلفی خارج از مرزهای جغرافیایی کشور هدف، اقدام به کنش گری خشونت بار نظامی - امنیتی کرد. و موجی از بی ثباتی و ناامنی را پدید آورده اند.

4. بررسی های آماری بیانگر آن است که سقف تحرک جغرافیایی سلفیت جهادی در موج اول حدود 1500 کیلومتر و از اتباع سعودی بوده که در موج چهارم به 12000کیلومتر و از اتباع ده ها کشور از هر پنج قاره توسعه یافته است. مسئله ای که به طور خاص ریشه در توسعه فناوری ارتباطات و اطلاع رسانی، تسهیل حمل ونقل

ص: 477

عمومی جهانی و در نهایت افزایش نقش آفرینی دستگاه های اطلاعاتی منطقه ای و جهانی داشته است.

5 . ابتنای تحرک پذیری و فرامرزی شدن سلفیت جهادی از بنیادهای نظری یادشده، ضرورت توجه به راهبرهای مقابله جویانة فرهنگی و اعتقادی را در کنار اقدامات سخت نظامی دوچندان کرده است. اکتفای به فعالیت های نظامی - امنیتی نخواهد توانست به مهار مطلوب این پدیده بیانجامد. در این میان، جهت دهی به سلسله مراتب اولویت های سلفیت جهادی از مبارزه با فرقه های اسلامی به مقابله با اشغال گری رژیم اسرائیل می باید از مهم ترین مأموریت های جریان مقاومت درنظر گرفته شود.

6 . مهار موج های بلند ستیزه جویی سلفی های خارجی، مستلزم اتخاذ سیاست های مبتنی بر انسداد مرزی، کنترل الکترونیکی و هوایی مرزی خواهد بود. از همه مهم تر با هدف قطع عقبه این گروه ها در داخل کشور، سیاست ممانعت از تکوین و توسعه «محیط جغرافیایی با ویژگی همسویی اعتقادی» با این جریان ها، در نوار مرزی کشور از جمله مهم ترین اقدامات بازدارنده در این زمینه است.

ص: 478

منابع
منابع فارسی و عربی

1. ابن بشر، عثمان بن عبدالله. عنوان المجد فی تاریخ نجد، دارالبشائر الاسلامیه، بیروت 2002م.

منابع لاتین

2. Barrett, Richard. Foreign Fighters in Syria,

New York: The Soufan Group, 2014.

3. Bergen, Peter L. Holy War, Inc. : inside the secret world of Osama bin Laden, New

York : Touchstone, 2002.

4. Blanche, Ed. Foreign Fighters in Syria, The Middle East Magazine, June 2014.

5. Cage, Monkey. Number of foreign fighters from Europe in Syria is historically unprecedented. Who should be worried?,

Washington post newspaper, November 27, 2013.

6. Cardosa, Amy V. Iraq at the crossroads, New York : Nova Science, 2007.

7. Carter, Joseph A. Greenbirds: Measuring Importance and Influence in Syrian Foreign Fighter Networks, London: ICSR, 2014.

8. Cooke, Miriam. Muslim networks from Hajj to hip hop, Chapel Hill : The University of North Carolina Press, 2005.

9. Coolsaet, Rik. Al-Qaeda, the myth : the root causes of international terrorism and how to tackle them, Gent : Academia Press, 2005.

10. Cordesman, Anthony H. Khalid R. Al-Rodhan. Gulf Military Forces in an Era of Asymmetric Wars, Volume 1, US, CSIS, 2007.

11. Cordesman, Anthony H. Saudi Arabia : national security in a troubled region, Santa Barbara, Calif. : Praeger Security International, 2009.

12. Del Castillo, Graciana. Guilty Party The International Community in Afghanistan, Xlibris Corp, 2014.

13. Gannon, Kathy. I is for infidel : from holy war to holy terror : 18 years inside Afghanistan, New York : Public Affairs, 2005.

14. Hafez, Mohammed. Suicide bombers in Iraq: the strategy and ideology of martyrdom, Washington, D.C. Institute of Peace Press, 2007.

15. Holmes, Dave Norm Dixon. Behind the US war on Afghanistan, Chippendale, N.S.W. : Resistance, 2001.

16. Kepel, Gilles. Jihad : the trail of political Islam, Cambridge, Mass. : Harvard University Press, 2002.

ص: 479

17. Michael Gates, Robert. From the shadows : the ultimate insider's story of five presidents and how they won the Cold War, New York, NY : Simon Schuster,1996.

18. Sageman, Marc. Understanding Terror Networks, Philadelphia : University of Pennsylvania Press, 2004.

19. Wainright, Rob. TE-SAT 2013: EU Terrorism Situation and Trend Report, European Police Office, 2013.

20. Wilkinson, Paul. Homeland security in the UK : future preparedness for terrorist attack since 9/11, London ; New York : Routledge, 2007.

پایگاه های اینترنتی

21. Dubrule, Laurent. Dutch raise terrorism alert level to "substantial" , Mar 13, 2013. (http://www.reuters.com/article/2013/03/13/us-netherlands-terrorism-alert-idUSBRE92C0DH20130313)

22. Farivar, Masood. The Foreign Fighters and Me, April 1, 2014. (http://www.nytimes.com/2014/04/02/opinion/the-foreign-fighters-and-me.html?_r=0)

23. France24 site. French police arrest six in sweep of suspected Syria jihadists, 2014-05-13. (http://www.france24.com/en/20140513-french-police-arrest-six-syria-jihadists-cazeneuve/)

24. Gorman, Siobhan. Jihadists Returning Home to Europe From Syria Pose New Terror Threa, Dec. 4, 2013. (http://online.wsj.com/news/articles/SB10001424052702303722 104579238542737904868)

25. Ross,

Alice. No way back for Britons who join the Syrian fight, says Theresa May, The Independent, 23 December 2013. (http://www.independent.co.uk/news/uk/politics/ exclusive-no-way-back-for-britons-who-join-the-syrian-fight-says-theresa-may-9021190.html)

26. Whitehead, Tom. 700 Britons fighting in Syria terror groups, warns Hollande, 31 Jan 2014. (http://www.telegraph.co.uk/news/worldnews/middleeast/syria/10611286/700-Britons-fighting-in-Syria-terror-groups-warns-Hollande.html)

ص: 480

جلد 8

مشخصات کتاب

سرشناسه: کنگره جهانی جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام (نخستین: 1393: قم)

عنوان و پدیدآور: مجموعه مقالات کنگره جهانی جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام/ تهیه کننده کنگره جهانی جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام؛ به کوشش مهدی فرمانیان

مشخصات نشر: قم: دارالإعلام لمدرسة اهل البیت (ع)، 13-

مشخصات ظاهری: ج.

شابک (ج.8): 978-600-94805-3-1 (V.8)

شابک (دوره): 978-600-7667-15-6 (V.SET)

وضعیت فهرست نویسی: فیپا

یادداشت: فهرست نویسی بر اساس جلد هشتم: 1393

یادداشت: کتابنامه

موضوع: تکفیر - کنگره ها

موضوع: تکفیر - مقاله ها و خطابه ها

موضوع: سلفیه - عقاید - مقاله ها و خطابه ها

موضوع: مجتهدان و علما - نظریه درباره تکفیر - مقاله ها و خطابه ها

موضوع: مجتهدان و علما - نظریه درباره سلفیه - مقاله ها و خطابه ها

موضوع: اسلام و سیاست - مقاله ها و خطابه ها

شناسه افزوده: فرمانیان، مهدی، 1352- ، گردآورنده

رده بندی کنگره: 1393ج.8 3م9ک/ 3/225 BP

رده بندی دیوئی: 486/297

شماره کتابشناسی: 932297486

کنگره جهانی «جریان های اف-راطی و تکفی-ری از دیدگ-اه علم-ای اسلام»

قم، خیابان شهدا، نبش کوچه22، پلاک618

تلفن: 37842141-025

ایمیل: info@makhateraltakfir.com

وب سایت: www.makhateraltakfir.com

مجموعه مقالات کنگره جهانی «جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام»

جلد هشتم

تهیه کننده: کنگره جهانی «جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام»

به کوشش: مهدی فرمانیان

ناشر: دارالإعلام لمدرسة اهل البیت علیهم السلام

سرویراستار: ابوالفضل طریقه دار

صفحه آرا: علی نصیرمحمدی

طراح جلد: محمد مهدی اسعدی

ناظر چاپ: سید محمد موسوی

نوبت چاپ: اول، 1393

شمارگان: 1000 جلد

چاپ و صحافی: کمال الملک

قیمت: 25000 تومان

قم، خیابان شهید فاطمی، کوچه شماره2، فرعی اول، پلاک 31

تلفن: 37740729-025 ایمیل: info@darolelam.ir

وب سایت: darolelam.ir

کلیه حقوق این اثر برای کنگره محفوظ می باشد.

ص: 1

اشاره

ص: 2

مجموعه مقالات کنگره جهانی جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام

مجموعه مقالات/جلد هشتم

قم/1393

ص: 3

ص: 4

اعضای ستاد برگزاری کنگره

«جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام»

ریاست کنگره: حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی(دام ظله)

دبیر علمی کنگره: حضرت آیت الله العظمی سبحانی(دام ظله)

رئیس ستاد و قائم مقام دبیر علمی: حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید مهدی علی زاده موسوی

دبیر کمیته علمی کنگره: حجت الاسلام و المسلمین دکتر مهدی فرمانیان

مسئول اجرایی کمیته علمی: جناب آقای محمد علی موحدی پور

مسئول مقالات اهل سنت داخل: حجت الاسلام و المسلمین محمد رضا خوشخو

مسئول دفتر کمیته علمی: جناب آقای سید محمد مهدی عمادی

مسئول هماهنگی مقالات: جناب آقای عباس صادقی خواه

سرویراستار: جناب آقای ابوالفضل طریقه دار

ویراستاران: سلمان رحیمی، محمد زارعی حبیب آبادی و برخوردار.

گروه تبارشناسی جریان های افراطی و تکفیری

مدیر گروه: حجت الاسلام و المسلمین دکتر مهدی فرمانیان

دبیر گروه: جناب آقای محمد حسن بهشتی

اعضای شورای علمی گروه:

حجت الاسلام و المسلمین اسد علیزاده

دکتر محمد الله اکبری

حجت الاسلام و المسلمین مهدی پیشوایی

حجت الاسلام و المسلمین دکتر جباری

حجت الاسلام و المسلمین جبرئیلی

حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید لطف­الله جلالی

دکتر داداش نژاد

استاد علی اصغر رضوانی

حجت الاسلام و المسلمین محمد­طاهر رفیعی

استاد قاسم صفری (جوادی)

حجت الاسلام و المسلمین حمیدرضا مطهری

حجت الاسلام و المسلمین دکتر ملک مکان

ص: 5

حجت الاسلام و المسلمین نیکزاد

حجت الاسلام و المسلمین محمدهادی یوسفی غروی

گروه ریشه یابی افکار تکفیری

مدیر گروه: آیت الله حسینی قزوینی

دبیر گروه: حجت الاسلام و المسلمین حبیب عباسی

اعضای شورای علمی گروه:

حجت الاسلام و المسلمین محمدجواد ابوالقاسمی

استاد سید رضا بطاط

حجت الاسلام و المسلمین فلاح الدوخی

حجت الاسلام و المسلمین حسین رجبی

حجت الاسلام و المسلمین اکبر روستایی

آیت الله نجم الدین طبسی

حجت الاسلام و المسلمین محمدجعفر طبسی

حجت الاسلام و المسلمین سید محمد یزدانی

گروه جریان های افراطی و تکفیری و پیامدهای سیاسی آن

مدیر گروه: حجت الاسلام و المسلمین دکتر منصور میراحمدی

دبیر گروه: جناب آقای مختار شیخ حسینی

اعضای شورای علمی گروه:

دکتر شهروز ابراهیمی

دکتر محمد پزشکی

دکتر حسین پوراحمدی

دکتر مسعود پورفرد

دکتر محمد علی حسینی زاده

دکتر صادق حقیقت

دکتر رضا خراسانی

دکتر محمد ستوده

حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید کاظم سید باقری

حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمود شفیعی

دکتر عبدالوهاب فراتی

دکتر ناصر قربان نیا

ص: 6

سرکار خانم دکتر نجمه کیخا

دکترشریف لک زایی

دکتر عنایت الله یزدانی

حجت الاسلام و المسلمین دکتر یزدانی مقدم

گروه بررسی راه کارهای برون رفت از افراط و تکفیر

مدیر گروه: جناب آقای دکتر حسن بیگی

دبیر گروه: جناب آقای دکتر سید جواد امینی

اعضای شورای علمی گروه:

دکتر اکبر استرکی

دکتر سیامک باقری

دکتر هادی جمشیدیان

دکتر حمید رضا حاتمی

دکتر علیرضا خراشادی زاده

جناب آقای محمدرضا خسروی

دکتر سید محمود رضا شمس دولت آبادی

حجت الاسلام و المسلمین محمد حسن دهقان

جناب آقای حمید رحمتی

جناب آقای بهرام رضایی

جناب آقای محمود زرین ماه

جناب آقای عباس عظیمی کیا

جناب آقای مجید فقیه

دکتر سید ضیاءالدین قاضی زاده

جناب آقای علیرضا کیقبادی

جناب آقای علی محمد رضایی

جناب آقای احمد مزینانی

جناب آقای مهدی مزینانی

دکتر عبدالله هندیانی

مسئول ستاد بین الملل: حجت الاسلام و المسلمین سید محمود وزیری

معاون مسئول بین الملل: حجت الاسلام والمسلمین محمد رضا خوشخو

مسئول دفتر بین الملل: جناب آقای مرتضی احمدی

ص: 7

مسئول ستاد اجرایی: حجت الاسلام و المسلمین سید محمدعلی موسوی نسب

مسئول دبیرخانه مرکزی: جناب آقای سید جمال الدین طباطبایی

مسئول دفتر دبیرخانه: جناب آقای سید محمد باقر باقریان موّحد

مسئول مکاتبات دبیرخانه مرکزی: جناب آقای محمد مهدی فضلی

مسئول امور مالی: جناب آقای ابوالفضل سعادتی

مسئول سایت: حجت الاسلام والمسلمین سید مصطفی طباطبایی شیرازی

مسئول فناوری: جناب آقای مجتبی تمیمی

مسئول کمیته مدعوین داخلی: حجت الاسلام والمسلمین علی اصغر ضیایی

مسئول کمیته فرهنگی - تبلیغی: حجت الاسلام و المسلمین علی مولایی

مسئول کمیته رسانه: جناب آقای ابوالفضل صالحی

مسئول کمیته اسکان: جناب آقای سید رضا حسینی

ص: 8

فهرست مطالب

مقدمه حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی(دام ظلّه)؛ ریاست عالی کنگره 11

مقدمه دبیر علمی حضرت آیت الله العظمی سبحانی(دام ظلّه) 13

دیباچه 19

بخش اول:

تبارشناسی جریان های افراطی و تکفیری

جنایات جریان های تکفیری در لبنان 25

رسول ظرافت

جریان های تکفیری در عراق از ظهور وهابیت تا عصر حاضر 51

مرتضی علیزاده نجار

داعش 77

عبدالمحمد شریفات

بخش دوم:

ریشه یابی افکار تکفیری

جلوه هایی از مهربانی، عطوفت و آشتی خواهی رسول الله… ... 131

مرضیه همدانی زاده/ محمد صادق واحدی فرد

نقش عقل در فهم و استنباط آموزه ها و گزاره های دینی 155

احمد سعادت

علل روان شناختی تکفیرگروی 201

آرش کازرانی

تقیه، دست آویز تکفیر شیعه 243

بلال شاکری

بخش سوم:

جریان های افراطی و تکفیری و پیامدهای سیاسی آن

سلفی گری در مقابل نواندیشی دینی 267

سید صادق حقیقت

ص: 9

بازخوانی انتقادی ره یافت های تبیین گر تروریسم مطالعة موردی: داعش 301

سلمان احمدوند /مریم مختاری

علل شکل گیری تکفیری ها از دیدگاه جغرافیای سیاسی 331

غلامرضامقامی مقیم

تأملی بر مسئولیت بین المللی برای اعمال افراد و گروه های تکفیری 355

بهرام مستقیمی

بخش چهارم:

بررسی راهکارهای برون رفت از افراط و تکفیر

ارائه مدل تحلیل جامع جریان تکفیری و راهبردهای مقابله با آن 387

حسینعلی رمضانی/ مهدی جمشیدی/ سعید زمانی/ حمید خسروی

تحلیلی بر علل پیدایش و گسترش تفکر تکفیری و راهکارهای برون رفت از آن 455

محمدرضا وحیدی نژاد

امکان سنجی تحقق همگرایی جهان اسلام در مواجهه با تهدید جریان تکفیری 492

محسن محمدی الموطی

ص: 10

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم

مقدمه حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی(دام ظلّه) ریاست عالی کنگره:

عصر ما روزگارِ حوادث دردناک و پیچیده و فتنه های خطرناک برای اسلام و مسلمین است و سرچشمه آن دو چیز است: توطئه دشمنان خارجی اسلام و همکاری منافقین داخلی.

یکی از خطرناک ترین آن ها فتنة تکفیری ها و افراطیون است که اخیراً به صورت گروهی به نام داعش و امثال آن درآمده اند.

فتنه تکفیر از کجا برخاسته؟ و به چه وسیله ای رشد کرده؟ و عوامل گسترش آن، چه بوده؟ و راه خاموش کردن آن چیست؟ هر کدام درخور بحث و دقت است، و به یقین برنامه های سیاسی و نظامی، به تنهایی برای دفع این فتنه ها کارساز نیست هرچند صادقانه باشد.

باید علمای بزرگ اسلام ریشه های این تفکر نادرست را با منطق صحیح قطع کنند و جوانان را از جذب شدن به سوی آن باز دارند.

بر این اساس، تصمیم گرفته شد به کمک جمعی از دانشمندان آگاه و دلسوز، کنگرة جهانی به نام «جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام» از تمام مذاهب تشکیل شود و در این زمینه به مطالعات دقیقی بپردازند و نتیجه آن را در دسترس همگان بگذارند تا با آگاهی عموم مسلمین إن شاءالله این فتنه خاموش شود.

آنچه در این آثار مطالعه می فرمایید بخشی از این مطالعات است.

)رَبَّنَا افْتَحْ بَینَنَا وَبَینَ قَوْمِنَا بِالْحَقِّ وَأَنتَ خَیرُ الْفَاتِحِینَ(

قم - حوزه علمیه

ناصر مکارم شیرازی

ذی الحجه 1435 قمری

ص: 11

ص: 12

مقدمه دبیر علمی حضرت آیت الله العظمی سبحانی(دام ظلّه)

ریشه های پدیدۀ تکفیر و انگیزه تشکیل کنگره جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام

اشاره

ایمان و کفر دو مفهوم متضایفند که از اندیشیدن یکی، دیگری نیز تداعی می شود؛ این نوع حالت را در فلسفه، «تضایف» می نامند.

واژه «ایمان» به معنای تصدیق و باور کردن، و لفظ «کفر» به معنای ستر و احیاناً به معنای انکار است و در اصطلاح متکلمان، مقصود از ایمان، تصدیق نبوت نبی زمان و رسالت او، و مقصود از «کفر» نادیده گرفتن دعوت چنین فردی و یا انکار اوست.

تاریخ دعوتِ آموزگاران آسمانی، حاکی است در هر زمانی که پیامبری مبعوث می شد و دعوت خود را با دلایلی مبرهن می ساخت، جامعه آن روز، به دو گروه مؤمن و کافر تقسیم می شدند، آن کس که به دعوت پیامبری پاسخ مثبت می گفت مؤمن و آن کس که به ندای او پشت می کرد کافر خوانده می شد.

برنامه های تمام پیامبران در دعوت به اصول یکسان بوده و اختلافی در آن ها وجود نداشت و گروه مؤمن در تمام دعوت ها افرادی بودند که به خدای خالق و آفریننده، خدای مدبر و مدیر، ایمان آورده و جز او به معبودی نمی اندیشیدند و رسالت پیامبر زمان خود را از صمیم دل می پذیرفتند.

آن گاه که اراده الهی بر بعثت پیامبر خاتم تعلق گرفت، رسول خاتم، ایمان افراد را با دو کلمه که حاکی از باور باطنی آن ها بود؛ می پذیرفت؛ یعنی هر کس و یا گروهی که

ص: 13

«لا اله الا الله، محمد رسول الله» می گفت وارد خیمه اسلام می شد و از جرگه کفر فاصله می گرفت.

از سوی دیگر، اقرار به کلمه اخلاص - که در آن نفی الوهیت از هر موجودی جز خدا سلب شده - در بردارنده اقرار به سه نوع توحید است: 1. توحید در خالقیت؛ 2. توحید در تدبیر؛ 3. توحید در عبادت. زیرا این سه نوع، از خصایص خدای جهان است نه مخلوق او.

افزون بر این، اساس هر دعوت الهی را ایمان به آخرت تشکیل می داد، طبعاً اقرار به حیات اخروی بسان توحید و رسالت، از عناصر سازنده ایمان می باشد و در کلمه اخلاص نهفته است.

در سیره نبوی فصلی به نام «عام الوفود» است؛ یعنی سالی که هزاران نفر از دور و نزدیک به صورت فردی و یا گروهی به مدینه رو آورده و به حضرتش ایمان آوردند و با گفتن دو جمله پیشین که حاکی از باور واقعی آنان بود، مسلمان خوانده شدند. در این مورد آیه های سوره «نصر» نازل شد؛ آن جا که می فرماید: >إِذَا جَاء نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ وَرَأَیتَ النَّاسَ یدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجًا< پذیرش اسلام این گروه ها فقط با اجرای این دو جمله انجام می گرفت و مسائل کلامی و یا فقهی مطرح نمی شد؛ مثلاً هرگز از آنان در مورد جایگاه خدا و یا رؤیت خدا در رستاخیز و یا حدوث و قدم قرآن و امثال این ها سؤال نمی شد. بلکه ایمان اجمالی به رسالت پیامبر خاتم، آنان را از طرح این مسائل بی نیاز می ساخت. هم چنین مسائلی مانند جواز توسل به انبیا و اولیا، و یا نماز در کنار قبورشان، یا زیارت قبور اولیاء الله برای آن ها، مطرح نمی شد.

آغاز فتنه تکفیر

در زمان معاصر، گروهی تندرو و ناآگاه از اصول و مبانی آیین محمدی، اسلام و ایمان را گویی برای خود احتکار کرده و از میان همة مسلمانان، فقط گروه اندکی را مؤمن می دانند و دیگران را کافر و مهدورالدم می شمرند. ریشه این نوع تکفیرها به عصر

ص: 14

ابن تیمیه (ت 728ق.) و پس از وی به وهابیان تندرو برمی گردد و شدّت عمل گروه دوم بیش از فرد نخستین است، زیرا ابن تیمیه غالباً از کلمه بدعت بهره می گیرد، ولی گروه اخیر به جای بدعت، واژة کفر را به کار می برد و ملاک تکفیر، ناهماهنگی با افکار آن ها در امثال مسائل پیشین است.

آن ها به شدت با حفظ قبور پیامبران و اولیای الهی مخالف هستند و زیارتگاه ها را مظهر بت پرستی قلمداد می کنند! در حالی که در طول تاریخ اسلام، قبور انبیای پیشین در فلسطین و اردن و شام و عراق پیوسته محفوظ بوده و مسلمانان گروه گروه به زیارت آن ها می رفتند و هیچ کس چنین کاری را بر خلاف توحید توصیف نمی کرد.

حتی روزی که بیت المقدس به وسیله عمربن خطاب فتح شد، هرگز او به تخریب این مقامات فرمان نداد، بلکه شیوه پیشینیان را در حفظ و آرایش آن ها تأیید کرد.

در طول زمان، پس از رحلت پیامبر، تمام موحدان به پیامبر اکرم6 متوسل شده تا حاجت آنان با شفاعت او برآورده شود. اما این گروه این نوع توسل ها را با توسل مشرکان به بت ها یکسان می گیرند؛ در حالی که ماهیت این دو نوع توسل از هم جداست، و از زمین تا آسمان فاصله دارد.

تکفیرِ خشونت بار

تکفیر پیشینیانِ این گروه، غالباً قلمی و لسانی بود، اما تکفیر از دورۀ وهابیان تندرو، رنگ خشونت به خود گرفت و پیروانشان پیوسته به قُری و قصبات و آبادی های اطراف «نجد» حمله می بردند و آنچه می توانستند غارت می کردند و از این طریق بر قدرت مالی خود می افزودند.

برای آگاهی از جنایت های پایه گذار این مسلک و جانشینان او به دو تاریخ معتبر وهابیان مراجعه شود: یکی «تاریخ ابن غنام» و دیگری «تاریخ ابن بشر» که هر دو، مدت هاست چاپ شده و مورد توجه علما و دانشمندان است.

ص: 15

دامن سخن را در این مورد، کوتاه کرده و سخن خویش را با این بیت به پایان می رسانیم:

شرح این هجران و این خون جگر ای-ن زم-ان بگ-ذار ت-ا وق-ت دگ-ر

پس از اشغال افغانستان به وسیله قوای سرخ شوروی سابق، تصمیم گرفته شد که برای طرد قدرت کفر، از این سرزمین، از روح جهادی جوانان مسلمان در منطقه استفاده شود تا دشمن را از سرزمین های اسلامی دور سازند، این طرح از یک نظر زیبا و خداپسندانه بود، اما بر اثر فقدان عالم وارسته و رهبری آگاه از موازین جهاد در میان این جمع، که آنان را به صورت صحیح رهبری کند، سرانجام، تلاشِ پیکارگران به گونه دیگر ادامه پیدا کرد و برخی از آنان با تأثیرپذیری از افکار وهابیان تندرو، بر تکفیر تمام دولت های اسلامی و ملت هایی که در آن زندگی می کنند، پرداختند. شوربختانه ابتدا این کار با حمله به کشورهای مقاوم و استوار در مقابل صهیونیست ها آغاز شد و به جای این که قدس را آزاد کنند به نابود کردن زیرساخت های کشورهای سوریه و عراق روی آوردند. خشونت آنان با کودکان و زنان و پیران وافتادگان و انسان های بی طرف به گونه ای شد که چهره اسلام را در جهان مشوَّه ساخت و دیگر کسی در غرب اظهار علاقه به اسلام نمی کرد. عمل زشت و وحشیانه این گروه کجا و وحی الهی کجا! آن جا که می فرماید: >فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ< (آل عمران: 159) و پیامبر رحمت در حدیثی می فرماید: «إنّ الرفقَ لا یکونُ فی شیء إلّا زانه، ولاینزَعُ مِن شیء إلّا شأنه»؛ (صحیح مسلم، ج8، ص22) مهربانی و رفق با هرچیز که در آمیزد آن را مزین می گرداند و چیزی که رفق و مدارا از آن گرفته شود تباه می گردد.

انگیزه تشکیل کنگره

در این شرایط رقت بار، مرجعیت عالی مقام در حوزه علمیه قم تصمیم گرفت همایشی تحت عنوان «کنگره جهانی جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام» برای معرفی این گروه و پیامدهای عمل آنان، تشکیل شود و در این مورد از علمای

ص: 16

اسلام و محققان خواسته شد که به ریشه یابی و تبیین ماهیت این تکفیر شوم و راه های برون رفت از آن بپردازند. دانشمندان از این دعوت استقبال کردند و در نتیجه، آثاری به دبیرخانه کنگره رسید که بخش مهمی از آن ها ارزشمند و از محتوای عالی برخوردارند؛ از این رو تصمیم گرفته شد این آثار چاپ و منتشر شود و در اختیار اهل نظر و مهمانان عزیز که از داخل و خارج دعوت شده اند قرار گیرد تا از این طریق گامی برای جلوگیری از انتشار این غده سرطانی ویرانگر و ویروس مخوف برداشته شود.

در پایان از تلاش های شبانه روزی اعضای محترم دبیرخانه، سپاس گزاری نموده و زحمات توان فرسای آنان را ارج می نهیم و نیز از کلیه کسانی که این فضای روحانی و علمی را پدید آورده اند، تقدیر و تشکر می کنیم.

قم - جعفرسبحانی

8/6/93

ص: 17

ص: 18

دیباچه

>یاأَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ ادْخُلُواْ فِی السِّلْمِ کَآفَّةً وَلاَ تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّیطَانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ< (بقره:208)

در تاریخ اسلام، جنگ های بسیاری میان مسلمانان روی داده است، اما به جز خوارج و جریان های تکفیری در چند قرن اخیر، کمتر فرقه ای، سایر مسلمانان را تکفیر نموده و با استناد به آن، خون و مال و ناموس اهل قبله را مباح شمرده است. خوارج، طلایه داران تکفیر بودند، اما در سه قرن اخیر، وهابیان، خشن تر از آنان پرچم تکفیر را به دست گرفتند و به بهانه دعوت به توحید، بسیاری از مسلمانان را به خاک و خون کشیده و بناها و آثار اسلامی را که دارای قداست و هویت تمدنی مسلمانان بود نابود کرده اند.

با وجود تلاش های فراوان علمای بزرگ اسلام برای مقابله با تکفیر، متأسفانه در عصر حاضر، شاهد رشد و گسترش جریان های تکفیری در گوشه و کنار جهان اسلام هستیم. گروه هایی که جنایت هایی را رقم می زنند که نمونه آن را در تاریخ اسلام، کمتر می توان دید. سربریدن، آتش زدن، مثله کردن، تجاوز به نوامیس، نابودی اموال و تخریب بناهای مقدس، گوشه هایی از جنایاتی است که آنان به نام اسلام مرتکب می شوند.

از سوی دیگر، ترور علمای بزرگ اسلام، تخریب اماکن مقدس و هویت ساز اسلامی، ارتکاب اعمال شنیع و محرم به نام اسلام مانند جهاد نکاح و... ضربات جبران ناپذیری بر پیکر جهان اسلام وارد کرده است.

با نگاهی به جغرافیای کشورهای اسلامی، رد پای این گروه ها را کمابیش در تمامی مناطق اسلامی می بینیم. گروه هایی مانند: جبهة النصره، داعش، القاعده، جندالعدل و

ص: 19

حزب التحریر در آسیا و گروه هایی همانند بوکو حرام، الشباب، انصارالسنه و انصارالشریعه در آفریقا و گروه های متنوع دیگر، همه نشانگر وجود بحران در جهان اسلام است.

این که چنین وضعیتی معلول چه عواملی است، بحث های گسترده ای می طلبد که در مجموعه مقالات به تفصیل به آن ها اشاره شده است، اما به اجمال، سهم غرب در پروژه اسلام هراسی و در پی آن، اسلام ستیزی را هرگز نمی توان نادیده گرفت. غرب که با رشد سریع اسلام در جهان روبه روست، امروز پروژه اسلام علیه اسلام را آغاز کرده است با حمایت از گروه های افراطی و دامن زدن به اختلافات مذهبی، قدرت و قوت مسلمین را تضعیف کند و از طرف دیگر، چهره ای مشوّه از مسلمین در برابر جهانیان ترسیم نماید.

هم چنین با قرائت های انحرافی از مفاهیمی مانند توحید و شرک، ایمان و کفر، بدعت و نظایر آن مسلمانان را به گرداب تکفیر افکنده است.

با این حال به نظر می رسد که جنایت ها و تخریب های جریان های تکفیری آن چنان گسترده و بی محابا بوده که موجی از نفرت و مخالفت با عملکرد آنان را در جهان اسلام به وجود آورده است.

برای مقابله علمی و روشن گرانه با این جریان، لازم بود عالمان و اندیشوران به ریشه یابی و راه های خلاصی از آن بپردازند، از این رو کنگره جهانی «جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام»، با اشراف و هدایت های ارزشمند مرجع جهان تشیع، حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی - ادام الله ظله - بر آن شد تا در حد توان از ظرفیت های علمی جهان اسلام برای مقابله با تکفیر بهره برداری کند. برای این کار، چهار کمیته علمی با عناوین زیر شکل گرفت:

1. تبارشناسی جریان های تکفیری؛

2. ریشه یابی عقاید جریان های تکفیری؛

ص: 20

3. جریان های تکفیری و سیاست؛

4. راه های برون رفت و مقابله با جریان های تکفیری.

محور اول به تبارشناسی جریان های تکفیری می پردازد. خاستگاه، آبشخور و مصادیق تکفیر در طول تاریخ اسلام در این کمیته بررسی می شود.

محور دوم، انحرافات عقیدتی و قرائت های تکفیری از عقاید ناب اسلامی را ریشه یابی خواهد کرد. در این کمیته، اصول و مبانی اعتقادی این گروه ها و جریان ها، نقد و انحرافات آن ها از اندیشه اسلامی ریشه یابی می گردد.

محور سوم، عوامل سیاسی رشد و گسترش جریان های تکفیری، وابستگی ها و اهداف آن ها را بررسی می کند.

و محور چهارم، راهکارهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و دینی برای برون رفت از تکفیر، نشان داده خواهد شد.

مقاله هایی که در این مجموعه گرد آمده است، ماحصل آراء و نظریات اندیشمندان و علمای جهان اسلام، درباره محورها و موضوعات فوق است.

هم چنین جهت غنای علمی هرچه بیشتر کنگره، پژوهش های مستقلی توسط اندیشمندان انجام شده است که به اجمال عبارتند از:

1. تکفیر از دیدگاه علمای اسلام: در این تحقیق، دیدگاه علمای بزرگ مذاهب و فرقه های اسلامی، درباره نفی تکفیر بیان شده و تلاش شده است که از سده های پیشین تا کنون، دیدگاه علما و اندیشمندان در مورد حرمت تکفیر اهل قبله آورده شود.

2. تخریب زیارتگاه های اسلامی در کشورهای عربی: این اثر به کارنامه تاریک جریان های تکفیری در تخریب اماکن مقدس و تمدنی جهان اسلام می پردازد. این تحقیق همراه با تصاویری از زیارتگاه ها، قبل و بعد از تخریب است.

3. فتاوای جریان های تکفیری در جواز قتل مسلمانان: جریان های تکفیری به سبب کج فهمی، گاه فتاوایی را صادر می کنند، که با هیچ یک از قواعد فقهی منطبق نیست و

ص: 21

کاملاً خارج از آموزه های اسلامی است. این مجموعه به جمع آوری فتاوای تکفیری این جریان ها پرداخته است.

4. کتاب شناسی تکفیر: با مراجعه به آثار و کتاب هایی که در حوزه تکفیر تألیف شده است، شاهد تعداد بسیاری از آثار علمی در این عرصه هستیم. این پژوهش به معرفی توصیفی آثاری می پردازد که در حوزه تکفیر و نفی تکفیر، انجام شده است.

5. موسوعه نقد وهابیت افراطی: در اندیشه وهابیت، جریان هایی وجود دارند که مسلمین را کافر می دانند. موسوعه نقد وهابیت افراطی مجموعه ای از آثار علمای اسلام است که از زمان پیدایش این جریان، به نقد و بررسی مبانی اعتقادی آن پرداخته اند.

بی تردید آنچه موجب غنای هرچه بیشتر مجموعه مقالات و هم چنین پژوهش های مستقل کنگره جهانی جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام شده است، اشراف علمی حضرت آیت الله العظمی سبحانی - ادام الله ظله - است که با رهنمودهای راه گشا، کمیته های علمی کنگره را همواره یاری کرده اند.

هم چنین از حجت الاسلام والمسلمین دکتر فرمانیان - دبیر کمیته علمی - که در پی گیری و نظم و ترتیب مقالات زحمات بسیاری را متحمل شده اند و مدیران محترم کمیته های علمی حجج اسلام: قزوینی، میراحمدی، فرمانیان و جناب آقای دکتر امینی تشکر می شود.

امید که در سایه تلاش های مجاهدانه مراجع عظام تقلید و علمای اسلام، شاهد تقریب و همگرایی جهان اسلام و ریشه کن کردن فتنه تکفیر در جهان اسلام باشیم.

رئیس ستاد و قائم مقام دبیر علمی

کنگره جهانی جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام

سید مهدی علیزاده موسوی

22/6/1393

ص: 22

بخش اول: تبارشناسی جریان های افراطی و تکفیری

اشاره

ص: 23

ص: 24

جنایات جریان های تکفیری در لبنان / رسول ظرافت

اشاره

رسول ظرافت(1)

چکیده

سلفی گری تکفیری با تکفیر بقیه مذاهب، در راستای اهداف استکبار جهانی حرکت می کند. کارنامه مبارزات این گروه بیشتر قتل و کشتار مسلمانان و تخریب اماکن مذهبی است. جنایات آن ها در کشور لبنان از آغاز بیداری اسلامی، موضوع پژوهش پیش رو است. این نوشتار پس از بیان مقدمه و سلفی گری در لبنان، مهم ترین جنایات و عملیات های تروریستی را بررسی کرده است.

واژگان کلیدی: سلفی گری، تکفیری، جنایات، لبنان

ص: 25


1- دانشجوی دکتری، رشته مذاهب کلامی، دانشگاه ادیان و مذاهب.
مقدمه

سلفی گری تکفیری یکی از جریان های سلفی است که با ادعای پیروی از سلف صالح، پیروان بقیه مذاهب را کافر و خون، مال و ناموسشان را حلال و مباح می دانند. مبانی فکری و رفتارهای این گروه، نه تنها با قرآن و سنت، بلکه با سلف صالح هم در تضاد است. جنایات غیر انسانی و وحشیانه این گروه، نشان از تحجر، جهالت و تعصب است. در عصر حاضر فتنه ای خطرناک تر و بالاتر از این نیست که گروه های تروریستی و تکفیری، با شعار اسلام و اهرم تکفیر، اقدام به کشتار مسلمانان بی گناه و تخریب اماکن مذهبی، تاریخی و مسکونی کرده و در بین جوامع اسلامی، تفرقه و رعب و وحشت ایجاد کنند. با آغاز بیداری اسلامی در کشورهای منطقه، آمریکا و اسرائیل برای حفظ پایگاه های خود و اسلام هراسی به حمایت های مالی و تسلیحاتی از گروه های تروریستی و تکفیری پرداختند، و سلفیه تکفیری بازیچه دست مستکبران قرار گرفت. رهبر جمهوری اسلامی ایران، حضرت آیة الله خامنه ای، در اوایل این تحولات در بارة توطئه آمریکا برای منحرف ساختن بیداری اسلامی هشدار دادند. امپریالیسم آمریکا و صهیونیسم از طریق تکفیری ها تلاش کردند، نهضت ملت ها را از مسیر اصلی شان منحرف کنند.(1)

لبنان به دلیل موقعیت استراتژیکی و طایفه گری آن، یکی از اهداف سیاسی مستکبران برای نفوذ و سلطه محسوب می شود، این که چه قدر توانسته اند به وسیله جنایات گروه تکفیری در لبنان، به خواسته های خود برسند، این پژوهش پاسخ گوست.

لبنان و سلفی گری

جریان سلفی در لبنان فراز و نشیب های بسیاری داشته که پس از دورۀ شکل گیری آن، گاهی در اوج و گاهی رو به افول بوده است. اغلب گروه های سلفی که در لبنان

ص: 26


1- محمد، العاصی،"چرا باید تکفیری ها ظهور کنند"، پایگاه حفظ و نشر آثار آیة الله خامنه ای.

تشکیل شده اند، رویکرد میانه ای داشته اند، اما گروه هایی هم با تفکر افراطی و تکفیری ظهور کرده اند که با اقداماتشان، منطقه را ناامن کرده اند.

خاستگاه و مرکز اصلی سلفی های لبنان شهر "طرابلس" است. طرابلس، دومین شهر بزرگ لبنان، در شمال شهر "بترون"، واقع شده است. نخستین گفتمان سلفی گری در سال 1946 به وسیله " شیخ سالم الشهال" و در جریان تأسیس "جنبش شباب محمد" بروز یافت. نام جنبش پس از مدتی به سبب انجام امور خیریه به "الجماعة المسلمون" تغییریافت. هواداران این جریان تفکر اصلاح و ارشاد داشتند و به ترور و خشونت نمی اندیشیدند.(1)

پس از سی سال، سازمان نظامی با عنوان " جنبش الاسلام" از درون " جماعة المسلمون" ظهور کرد و پس از مدتی بدون اقدام خاصی به تدریج منحل شد.

بزرگ ترین جنبش بنیادگرایانه در دهۀ 80 باعنوان "حرکة التوحید" به رهبری سعید شعبان تشکیل شد،(2)

در حوادث طرابلس در سال 1985 از هم پاشیده شد.

در سال 1981 سلفی های جهادی لبنان فعالیت سازمان یافته خود را در قالب جمعیت " نواه الجیش اسلامی " آغاز کردند، در ابتدا حضور کم رنگی داشتند، اما با فروپاشی "توحید اسلامی"، فعالیت هایشان را به عنوان یک جماعت مستقل بیان کردند. (3)

گروه " جماعت اسلامی" یکی از جریان های سلفی است که با مجوز فعالیت سیاسی از کمال جنبلاط در سال 1964 با رهبری "فتحی یکن" فعالیتشان را آغاز و علاوه بر طرابلس، دامنه فعالیت خود را به بیروت، صیدا و بقاع گسترش داد. دو گروه جبهه "عمل اسلامی" و "حرکةالتوحید" از آن منشعب شده است. (4)

گروه تکفیری "عصبة النور" به ریاست " شیخ هاشم الشریدی" تأسیس و در سال 1991 به دلیل رویکرد خصمانه و تکفیری اش علیه عرفات، به وسیلة "جنبش فتح"

ص: 27


1- سعید، حاج نصری، «لبنان، و موازنه قدرت در خاورمیانه» پگاه حوزه.
2- همان.
3- خبرگزاری فارس، 22مرداد 91.
4- سعید، حاج نصری، همان.

ترور شد. "ابومحجن" جایگزین او شد و نام گروه را به "عصبة الانصاری" تغییر داد و عین الحلوه را مقر فرماندهی قرار داد.(1) گروه " جند الشام" به سرکردگی "محمد احمد الشرقیه" از این گروه منشعب شده است و گروه " جماعت الضنیه" از بطن "جندالشام" به وجود آمد.

یکی دیگر از گروه های تکفیری گروه "فتح الاسلام" است که در سال 2006 به سرکردگی ابوخالد العمله و شاکر العبسی اعلام موجودیت کرد. در این که فتح الاسلام وابسته به کدام یک از کشورها و جریان های سلفی است، بین تحلیل گران اختلاف نظر است. محل اصلی حضور این جنبش، در اردوگاه نهر البارد لبنان است. (2)

شاکر العبسی سرکرده این گروه، عامل درگیری های اردوگاه نهرالبارد در شمال لبنان است، این درگیری ها در سال 1386 حدود 4 ماه طول کشید که سرانجام با کشته شدن 223 نفر از افراد مسلح فتح الاسلام، 163 نفر از نیروهای ارتش لبنان، جمعی از پناهندگان فلسطینی و اسارت 200 نفر از نیروهای فتح الاسلام و ویرانی کامل اردوگاه پایان یافت.(3)

برخی از جریان های سلفی لبنان از نظر فکری از جریان تکفیری "القاعده" و جماعت "تکفیر و هجرت" تأثیر می پذیرند. جریان تکفیر و هجرت، درگیری های مسلحانه زیادی با ارتش لبنان، به ویژه در شمال این کشور داشته است. معروف ترین این نبردها، در سال 1999 میلادی به وسیلة گروهکی به نام 'الضنیه' به رهبری 'ابوعائشه' به راه افتاد و نتیجه آن، ده ها کشته از این گروهک و دست گیری بیش از 40 تن از آنان بود. دولت لبنان این افراد را طی عفوی خاص در سال 2005 به وسیلة مجلس لبنان آزاد کرد. در این عفو، "سمیر جعجع"، رییس حزب نیروهای لبنانی این کشور، که از احزاب جریان 14 مارس به شمار می رود، آزاد شد.(4)

ص: 28


1- همان.
2- فارس، 4 تیر 91
3- پیشین، 3 دی 91
4- پیشین، 16 اسفند 90

با توجه به درگیری هایی که ارتش لبنان با گروه های تروریستی داشت و آن ها را به حاشیه کشاند، پس از سال ها سکوت، با بحران سوریه، خیلی از گروه ها بار دیگر اعلام موجودیت کردند.

جریان سلفی گری وهابی پس از بحران سوریه، نفوذ قابل توجهی در شهر طرابلس داشته، و دلیل رشد آن بالابودن میانگین فقر، تفاوت های طایفه ای- مذهبی و بالا بودن تراکم جمیت در این منطقه بوده است. (1)

حسن شهال، از سران سلفی لبنان، دربارة گستره نفوذ سلفی ها در لبنان میگوید: «جریان سلفی در لبنان رو به گسترش است، زیرا بیشتر مساجد طرابلس و عکار امام سلفی دارند و دهها تن از علمای سلفی و طلاب علوم دینی که در عربستان سعودی تحصیل کردهاند، در مناطق مختلف لبنان فعالیت دارند، و از مبلغان سلفی هستند. وی اذعان کرده که از چهار صدنفری که اکنون به اتهام دست داشتن در درگیریها، در زندان های امنیتی به سر میبرند، حدود سیصد نفرش سلفیاند.(2)

به طور کلی دو جریان سلفی در جنوب و شمال لبنان هستند. سلفی های جنوب لبنان وابسته به قطر هستند و حتی قطر آشکارا از آن ها حمایت می کند و سلفی های شمال لبنان وابسته به عربستان سعودی هستند. بنیاد های خیریه متعددی از عربستان در شمال لبنان وجود دارد که از این طریق سلفی ها را تغذیه پولی و فکری می کنند.(3) سلفی های شمال طرابلس شامل چند گروه هستند؛ یک گروه مورد حمایت مستقیم "جبهة النصرة لاهل الشام" از گروه های تندروی سلفی فعال در اطراف حلب، هستند و هدف اعلام شده آن ها تحقق امارت اسلامی و یا دولت اسلامی است. برخی از سلفی های صاحب نفوذ در شمال طرابلس، عملاً شاخه لبنانی این گروه هستند. (4)

ص: 29


1- اندیشکده آمریکایی استرانفور، خبرگزاری فارس: 12 اسفند 91
2- فارس، 6 بهمن 91
3- یاسر، مرادی، قدس آنلاین، 17مهر92
4- فارس، 6 بهمن 91

شیخ "احمدالاسیر" معروف به شیخ فتنه، امام جماعت سلفی و تندرو یکی از مساجد اهل تسنن شهر"صیدا" بود. او پس از سخنرانی های تفرقه انگیزش، خواستار تظاهرات در میدان اصلی شهر بیروت، به حمایت از گروه های تروریستی مسلح در سوریه شد. (1)

وی در ابتدا عضو "جماعت اسلامی" بود و سپس به تشکل غیرحزبی "الدعوة والتبلیغ" روی آورد.(2)

او و طرفدارانش به مخالفت با حزب الله و حکومت بشار اسد پرداختند و با درگیری های مسلحانه، منطقه را ناامن کردند. در آخرین درگیری که بین ارتش لبنان و طرفداران وی به وجود آمد، محل استقرارشان پاک سازی شد و خبرهای متفاوتی دربارة کشته شدن احمد الاسیر کشته شدن، فرار و اسارت او منتشر شد.

یکی از تشکل های مسلح که در لبنان، سوریه و مصر فعالیت می کند، گردان های عبدالله عزام است. این تشکل شاخه ای از القاعده در سوریه است.

انفجار سفارت ایران در بیروت در سال 2013 به وسیلة این گروه انجام شد.

"ابوسیاف الانصاری" از سرکردگان گروه های مسلح در طرابلس، با "ابوبکر البغدادی" سرکردۀ گروه تروریستی داعش بیعت کرد و او را امیر مؤمنان معرفی کرد. ارتش لبنان را لشکر صلیبی و حزب الله لبنان را حزب شیطان خطاب کرده است. هم چنین گفته از این پس، بیانیه های این گروه به وسیلة "اباعمرالمهاجر" که سخن گوی دولت اسلامی در لبنان (دال) خواهد بود، اعلام می شود.(3)

جنایات گروه تکفیری در لبنان
اشاره

جنایت های گروه های تروریستی در لبنان، از دهه های گذشته وجود داشته است. لبنان علاوه بر حمله های پی در پی رژیم صهیونیستی، جنگ های داخلی و ترورهای بسیاری داشته اند.

ص: 30


1- شیعه آنلاین، 23مهر1392
2- سایت فرقه ها، 5 تیر 92
3- پایگاه لبنانی النشره، 6 بهمن92

گروه های تکفیری در لبنان، از ابتدای ظهورشان جنایاتی را داشته اند، اما بیشترین تحرکات این جریان از آغاز بیداری اسلامی (دسامبر 2010/آذرماه 89) به ویژه با شروع بحران در سوریه صورت گرفته است.

قبل از بیان جنایات چند نکته شایان ذکر است:

1. شکی نیست که این جنایات در راستای اهداف دشمنان اسلام، یعنی آمریکا و صهیونیسم انجام می گیرد و با حمایت مالی وتسلیحاتی آن ها و بعضی از کشورهای عربی، از جمله: عربستان صورت می گیرد. دولت عربستان سعودی که از حامیان تروریست در منطقه است، حزب الله لبنان را در لیست گروه های تروریستی نام می برد.(1)

2. بعضی از جنایاتی که در لبنان به وسیلة گروه های تکفیری انجام گرفته، با حمایت و نقشه بعضی از احزاب سیاسی از قبیل 14 مارس، به ویژه حزب المستقبل به رهبری سعدحریری در راستای اهداف سیاسی آن ها صورت گرفته است.

3. این اعمال در ابتدا با هدف ضربه زدن به اصل اسلام، و سپس تسلط بر کشورهای منطقه و عدم دسترسی و نفوذ ایران در این کشورهاست. خصوصاَ کشورلبنان که حزب الله از حامیان ایران و بزرگ ترین خطر برای رژیم صهیونیستی محسوب می شود. سید حسن نصرالله می گوید: «نیروی مقاومت در لبنان، بزرگ ترین خطر برای اسرائیل است، و لبنان هدف گروه های تکفیری و بخشی از برنامه آن هاست.(2)

4. جنایت گروه های تکفیری در چهار قسمت بررسی می شود، که بیشتر این جنایات به شیوه بمب گذاری و درگیری های مسلحانه است.

الف) ترور شخصیت ها:

کشور لبنان ترورهای زنجیره ای بسیاری داشته، که عاملان اغلب ترورها مشخص نشده است، چنان که یکی از پرونده های جنجالی امروز لبنان، پی گیری عاملان ترور نخست وزیر رفیق حریری در سال 2005 است.

ص: 31


1- رویترز،16 اسفند 92
2- شبکه خبری المنار، 28 بهمن 92

از سال 1975 تا 2008 به مدت 33 سال حدود 30 ترور شخصیت های سیاسی، مذهبی و امنیتی به وقوع پیوسته است. در دو سال 2012 و2013، بیشترین ترور در تاریخ لبنان اتفاق افتاده است. قریب به 14 بار ترور و توطئه رخ داده که 8 مورد آن ها موفق بوده است.

عاملان بیشتر این ترورها، مسئولیت آن را به عهده نگرفته اند، اما متهم اصلی همه این پرونده ها در درجۀ اول رژیم صهیونیستی و پس از آن مزدوران و ایادی آن ها، گروه های تروریستی و تکفیری القاعده و شاخه های آن است.

دو تیم تروریستی سوری - لبنانی در طرابلس از سوی اداره کل امنیت عمومی لبنان بازداشت شدند که افراد دست گیر شده مواد منفجره ای مانند: نیترات آمونیوم عیار 33 در حدود 50 تن و سی 4 داشته اند که حمل و نقل و نگه داری این مواد، در دنیا غیرقانونی است و این کار بدون کمک و حمایت گروه های بزرگ تروریستی نظیر القاعده امکان پذیر نیست. نقشه وهدف این گروه ترور افراد سیاسی لبنان از هر دو جناح بوده است.(1)

به برخی از ترورها اشاره می کنیم:

1. 28/7/91 (19 اکتبر 2012): ترور سرتیپ "وسام الحسن" رئیس اداره اطلاعات نیروهای امنیت داخلی لبنان. وی بر اثر انفجار یک خودروی بمب گذاری شده به همراه یکی از همراهانش کشته شد.(2)

این انفجار بزرگ و مرگ بار که در میدان "ساسین" در اشرفیه بیروت رخ داد، 8 نفر کشته و بیش از 90 نفر مجروح بر جای گذاشت. به ساختمان ها و خودروهای اطراف آسیب رساند. شدت این انفجار به حدی بود که ناظران می گویند شدیدترین انفجار از سال 2008 در نوع خود بوده است. با توجه به این که هیچ گروهی مسئولیت این انفجار و ترور را به عهده نگرفت، گمانه زنی ها در بارة عاملان آن مختلف شد. "اشرف ریفی" مدیر کل اداره امنیت داخلی لبنان، ضمن این که

ص: 32


1- یاسر، مرادی، قدس آنلاین،17مهر92.
2- العالم،4 اسفند 91.

این عملیات را یک جنگ تمام عیار توصیف می کند و از وسام حسن به عنوان یک مخ استراتژی امنیتی نام می برد، دربارة عاملان این ترور 4 فرضیه مطرح می کند:

1. این ترور پاسخی به بازداشت میشل سماحه است؛

2. پای یک ستون پنجمی در میان است که قصد فتنه انگیزی و ناامن کردن کشور را دارد؛

3. این ترور پاسخی به توقیف شبکه های جاسوسی اسرائیل از سوی وسام حسن است؛

4. این عملیات نتیجه کشف شبکه های تروریستی از سوی وسام حسن است.

«نزار عبدالقادر» کارشناس مسائل استراتژیک، در گفت وگو با الجزیره با اشاره به اهداف سیاسی احتمالی در ورای این حمله تصریح می کند: شرایط کنونی منطقه، گروه های تروریستی همچون: القاعده و متحدانش را برای اقدام عملیات هایی از این دست در بیروت ترغیب کرده است. (1)

2. 26/11/91 (14 فوریه 2013): ترور مهندس "حسن شاطری"رئیس ستاد ایرانی بازسازی لبنان. سردار حاج حسن شاطری معروف به "حسام خوش نویس"در مسیر دمشق به بیروت، هدف حمله افراد مسلح قرار گرفت. سفیر ایران آقای رکن آبادی گفت: رژیم صهیونیستی با استفاده از مزدورانش خوش نویس را شهید کرد. عاملان ترور با رژیم صهیونیستی مرتبط هستند.

حزب توحیدی عربی لبنان به ریاست "وئام وهاب"ضمن محکوم کردن این حمله تروریستی، این اقدام بزدلانه را با هدف گسترش فرهنگ تروریسم، قتل و ترویج اندیشه جریان های تکفیری منحرف از اسلام و قرآن، دانسته است. (2)

3. 13/3/92 (3 ژانویه 2013): ترور نافرجام شیخ "ماهر حمود"از علمای بارز اهل سنت لبنان. امام جماعت مسجد"قدس" در شهر صیدا است که هدف تیر اندازی قرار

ص: 33


1- الجزیره، 19 اکتبر 2012
2- قربانیان ترور،26 بهمن91

گرفت و از این سوء قصد جان سالم به در برد. او از علمای میانه رو و حامی حزب الله لبنان و مقاومت شناخته می شود و با جریان سلفی تکفیری مقابله می کند. (1)

4. 26/4/92 (17 جولای 2013): ترور "محمد ضرارجمو" کارشناس سیاسی سوری و رئیس اداره سیاسی و روابط بین الملل در سازمان جهانی مهاجران عرب در شهر الصرفند به وسیلة افراد مسلح و ناشناس، او و دو تن از همراهانش با شلیک 20 گلوله کشته شدند. (2)

5. 21/8/92 (12 نوامبر2013): ترورشیخ"سعدالدین غیه" از چهره های سرشناس جبهه عمل اسلامی لبنان. در منطقه السویقه شهر طرابلس ترور شد. (3)

6. 28/8/92 (19 نوامبر2013): ترور حجة الاسلام والمسلمین "ابراهیم انصاری" رایزن فرهنگی ایران در لبنان. در پی دو انفجار در نزدیکی سفارت ایران در، منطقه جناح، واقع در جنوب بیروت، دست کم 25 نفر، که شش تن از آنان تبعه ایرانی بودند کشته و بیش از 150تن زخمی شدند. گردان های "عبدالله عزام"وابسته به القاعده، با صدور بیانیه ای مسئولیت انفجارهای دوگانه را بر عهده گرفتند. (4)

شایان ذکر است بیش از 99 درصد قربانیان، همة این عملیات ها به ویژه انفجارهای تروریستی دو مرحله ای مقابل سفارت و رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران، غیرنظامی و شهروندان بی گناه لبنان و حتی اتباع کشورهای دیگر، به ویژه کودکان یتیم بوده اند. (5)

7. 12/9/92 (3 دسامبر 2013): ترور "حسان اللقیس"از فرماندهان ارشد حزب الله لبنان. با توجه به این که یکی از اعضای موساد در گفت گو با نشریه فارین پالیسی،

ص: 34


1- العالم،13خرداد 92
2- پیشین،26تیر 92
3- العالم،22 آبان 92
4- فرقه ها، 5آذر 92
5- ایرنا،17 اسفند 92

تلویحاً به ترور این فرمانده اعتراف می کند، مسئولان اسرائیل دست داشتن در این ترور را رد کردند. این در حالی است که گروه موسوم به "تیپ آزادگان اهل تسنن در بعلبک"(لواء احرار السنه) و هم چنین سازمان "انصار الأمة الاسلامیه"مسئولیت این ترور را به عهده گرفته اند.(1)

سیدحسن نصرالله، دبیر کل حزب الله لبنان، پس از این ترور در مصاحبه تلویزیونی می گوید: عربستان جرأت ورود به جنگ مستقیم با هیچ طرفی را ندارد، بلکه از طریق واسطه و پرداخت پول می جنگد، و اطلاعات عربستان بسیاری از شاخه های القاعده را فعال می کند. (2)

ب) جنایات در سال 1390 شمسی

اولین انفجار در کلیسا روی داد. انفجاری ناشی از چند کیلوگرم تی ان تی، یک کلیسا واقع در شهر "زحله" در شرق لبنان را تخریب و خسارت های مادی زیادی را بر

جای گذاشت.(3)

در جنوب لبنان نیروهای حافظ صلح "یونیفل"(4) هدف دو انفجار قرار گرفتند. منابع رسانه ای لبنان اعلام کردند: گردان های عبدالله عزام وابسته به القاعده، مسئول انفجار در میان نظامیان یونیفل بوده اند. (5)

دو ترور در طی پنج روز در اردوگاه "عین الحلوه"، اوضاع در این اردوگاه فلسطینی را متشنج کرد. "العمید ماهر شبایطه" یکی از مسئولان جنبش آزادی بخش فلسطین

ص: 35


1- العالم،14 آذر 92
2- شبکه تلویزیونی "otv " 13آذر 92
3- فارس، 7 فروردین 90
4- نیروهای حافظ صلح سازمان ملل در لبنان که به اختصار یونیفل نامیده می شوند، گروه نظامیان حافظ صلح هستند که از سوی سازمان ملل متحد به این منطقه گسیل شده اند. این نیروها بر اساس تصمیم شورای امنیت سازمان ملل و صدور قطع نامه 425 شورای امنیت و قطع نامه 426 این سازمان که در مارس 1978 به تصویب رسیده، به این منطقه اعزام شده اند.(ویکی پدیا)
5- السفیر، 9 خرداد 90

"فتح" طی مصاحبه ای، گروه "جند الشام" (وابسته به القاعده) را مسئول این ترور دانست.(1) در پی آن، درگیری های مسلحانه خشونت آمیز بین افراد مسلح جنبش فتح و تشکیلات جندالشام

روی داد که در این درگیری ها 4 نفر کشته و زخمی شدند. (2)

در آستانه سال نو میلادی، یک انفجار، به رستوران "تیروس" در شهر گردشگری "صور" خسارت مالی وارد کرد. کارشناسان معتقدند نیروهای سلفی برای جلوگیری از برگزاری مراسم سال نو میلادی در این شهر، اقدام به چنین حمله ای کرده اند. (3)

در منطقه جبل محسن و باب التبانه، بین طرف داران حاکمیت بشار اسد و مخالفان او چند روز درگیری به وجود آمد. در پی آن، یکی از انبارهای مهمات در بندر طرابلس منفجر، و 10 نفر کشته و زخمی شدند.(4) پیش از این نیز در 27و28 خرداد (17و18/6/2011) به دنبال درگیری های بین این دو منطقه، 12 کشته و 38 نفر زخمی شده بودند. (5)

شهر طرابلس در سال های اخیر بارها شاهد درگیری های مسلحانه بوده است و این تنش در مارس 2011 (اسفند 89) با شروع اعتراضات در سوریه شدت گرفت. تحرکات گروه های مسلح در سوریه، نگرانی ها را درباره امکان کشیده شدن ناآرامی ها به لبنان بیشتر کرد. برخی از گروه های لبنانی در بیروت و دیگر شهرهای این کشور، از گروه های تروریستی در سوریه حمایت می کنند.(6)

این حمایت ها شامل عضوگیری، آموزش نظامی، اعزام نیرو، پشتیبانی مالی و تسلیحاتی است. این گروه ها از ناحیه عربستان سعودی و قطر تزریق می شدند. (7)

ص: 36


1- سایت صیداویات، 14 دسامبر 2011
2- فارس، 28 آذر 90
3- پیشین، 7 دی 90
4- پیشین، 21و22 بهمن 90
5- السفیر، 26 اردیبهشت 91
6- [6]الاخبار،27خرداد 93
7- فارس،16و23 فروردین91

عناصر گروهک های مسلح در مرز سوریه در درگیری با ارتش لبنان، یک نظامی را مجروح کردند. این اتفاق پس از آن بود که اطلاعات ارتش لبنان موفق شد، کامیون حامل سلاح قاچاق به سوریه را توقیف کند. (1)

در سال 1390 شمسی آمار کشته ها در لبنان حداقل 21 نفر و مجروحان بیش از 58 نفر بوده است. انفجارها موجب تخریب یک کلیسا، خسارت به یک رستوران و تعدادی خودرو شده است.

ج) جنایات در سال 1391

سال 91 با کشته شدن یکی از خبرنگاران شبکه تلویزیونی "الجدید" لبنان در مرز لبنان و سوریه آغاز شد. تیم خبرنگاران شبکه تلویزیونی الجدید لبنان درحال تهیه گزارشی درباره وضعیت منطقه بود که با حمله گروه های تروریستی مسلح روبه رو شدند و به کشته شدن یکی از آن ها به نام علی شعبان منجر شد.(2) هم چنین افراد مسلح به سوی تظاهرات کنندگان حامی سوریه در شهر طرابلس، حمله و سه نفر از شهروندان لبنانی را زخمی کردند.(3)

در پی توقیف دو محموله سلاح قاچاق به وسیلة ارتش و هم چنین دست گیری یکی از تروریست ها به نام شادی المولوی، شبه نظامیان جریان المستقبل وابسته به القاعده اقدام به تیراندازی، بستن خیابان ها، آتش زدن لاستیک و... کردند، که منجر ناآرامی گسترده ای در طرابلس شد. این درگیری ها که چند روزی طول کشید، علاوه بر تعطیلی مدارس و مغازه ها و خسارات مالی و ساختمانی، باعث کشته شدن بیش از 9 نفر و زخمی شدن بالغ بر 70 نفر گردید.(4)

هم زمان با این درگیری ها، جفری فلتمن، معاون هیلاری کلینتون، وزیر امور

ص: 37


1- فارس، 15 اسفند 90
2- المنار،22 فروردین 91
3- فارس، 4و8 اردیبهشت 91
4- پیشین، 19-29 اردیبهشت 91

خارجه آمریکا طرح ایجاد منطقه ای امنیتی بین مرز سوریه و لبنان داد و برخی گروه های وهابی با برخی جریان ها و افراد از جمله سالم الرفاعی [عضو شورا های محلی] برای اجرای این طرح موافقت کردند. بر همین اساس این گروه ها در طی دو نشست در تاریخ 17و20 اردیبهشت تصمیم گرفتند که به منطقه جبل محسن حمله کنند و با آن ها درگیر شده، تا ارتش لبنان منحرف و از منطقه مرزی پراکنده شوند.(1)

در ادامه، درگیری های زنجیره وار طرابلس که بسیاری آن را "آتشفشان لبنان" می نامند، به عکار و بیروت هم کشیده شد. یکی از این جنایات، حمله به دانشگاه العربیه بود که منجر به کشته شدن 2 نفر و زخمی شدن بیش از 30 نفر گردید. علاوه بر تلفات و زخمی های انسانی، خسارت های مادی زیادی در ساختمان ها و محل های تجاری و خودروها به بار آورد.(2) درگیری ها با دخالت و حضور نیروهای امنیتی به آرامش نسبی رسید، و حدود دو هفته بعد، درگیری ها در طرابلسِ لبنان از سر گرفته شد که بیش از 15 نفر کشته و 50 نفر زخمی بر جا گذاشت. (3)

تروریست ها تازه ترین تجاوزات خود را در مرز سوریه آغاز کردند و به آدم ربایی دست زدند. آن ها پس از ربودن 8 نفر از شیعیان تبعه سوریه و لبنان، مسافران دو اتوبوس را که بیشتر آن ها زن و کودک بودند، در مرز ربودند. (4)

در مهرماه حوادث تلخ دیگری رخ داد. صدها تروریست مسلح در سوریه به دلیل ناتوانی از رویارویی با ارتش سوریه، به سمت لبنان فرار کردند. در حمله ای که تروریست ها به اتوبوسی در مرز سوریه-لبنان داشتند 8 نفر کشته و 8 نفر دیگر زخمی شدند. این تیراندازی نزدیک گذرگاه مرزی "العریضه" اتفاق افتاد.(5)

ص: 38


1- پیشین، 2 خرداد 91
2- فارس، 1 خرداد 91
3- فارس، 13-20 خرداد 91
4- فارس،22 خرداد 91
5- پیشین، 18و20 مهر 91

"جان قهوه جی" فرمانده ارتش لبنان، از بازداشت صدنفر از شورشیان در ناآرامی های روزهای گذشته در طرابلس و بیروت خبر داد، و گفت که از این میان 34 نفر سوری و 4 نفر فلسطینی هستند. مقادیری سلاح های جنگی، گلوله و تجهیزات نظامی از آنان ضبط شده است. (1)

هواداران شیخ احمد الاسیر هم در شهر صیدا آرام نبودند. آن ها در مراسم تشییع دو تن از کشته شدگان خود با آتش زدن لاستیک و شعارهای تحریک آمیز شهر صیدا را ناآرام کرده و با حمله به خبرنگاران شبکه الجدید و المیادین لبنان، آن ها را مورد ضرب و شتم قرار دادند. طرف داران او هم چنین در آستانه ماه محرم، به شهدا توهین و پرچم های مربوط به ماه محرم را پاره کردند. این اقدام گروه افراطی با اعتراض مردم مواجه شد؛ در مقابل، سلفی ها به نیروهای پلیس حمله کرده، که در این درگیری 4 نفر کشته و تعدادی نیز زخمی شدند.

احمد الاسیر و طرفداران سلفی اش تلاش دارند تا با فتنه مذهبی، اوضاع در لبنان را با کشاندن مقاومت و شیعیان به درگیری نا آرام کنند، اما سخن رانی شب گذشته سید حسن نصرالله نشان داد که حزب الله و شیعیان با خویشتن داری گرفتار توطئه سعودی-آمریکایی نخواهند شد. (2)

برخی در لبنان به دنبال ایجاد گروهک تروریستی جبهه النصره و شاخه آن در شهر صیدا هستند، تا بتوانند برخی عناصر را از اردوگاه عین الحلوه به آن جذب کنند. تیمی که قرار است این نام تشکیل شود، متشکل از گروه های تروریستی عبدالله عزام و فتح الاسلام و جند الشام خواهد بود، و برخی از عناصر گروهک های عصبة الانصار و الحرکة الاسلامیة نیز در آن حضور خواهند داشت. (3)

اردوگاه آوارگان فلسطینی عین الحلوه در شهر صیدا در جنوب لبنان قرار دارد. عین

ص: 39


1- پیشین،1و2 آبان 91
2- فارس، 23و26 آبان 91
3- پیشین، 17و20 بهمن 91

الحلوه با 300 هزار آواره فلسطینی بزرگ ترین اردوگاه آوارگان در لبنان به شمار می رود و کنترل امنیت داخل آن بر عهده گروه ها و سازمان های فلسطینی است.(1) فعالیت بی سابقه تروریست ها در اردوگاه عین الحلوه برای جذب نیرو از طریق رؤسای گروهک های تروریستی با اینترنت، است. تروریست های مقیم این اردوگاه، ذیل دو گروه جبهه النصره و گردان های عبدالله عزام فعالیت می کنند که هر دو وابسته به القاعده اند. شمار تروریست های حاضر در اردوگاه مذکور، 120 نفر اعلام شده است که در چند محله این اردوگاه مستقر شده اند. (2)

در سال 91 حداقل 104 نفر کشته و بیش از 580 نفر زخمی شده اند، که نسبت به سال 90، آمار کشته ها 5 برابر و آمار زخمی ها ده برابر شده است.

د) جنایات در سال 1392
اشاره

سال 92 را می توان بر اساس جنایاتی که تروریست های تکفیری در لبنان انجام داده اند، سه بخش کرد: 1. درگیری هایی که بین تروریست ها با مردم یا ارتش صورت گرفته است؛ 2. انفجارهای تروریستی؛ 3. حملات موشکی تروریست ها از سوریه به خاک لبنان.

درگیری ها

بیشترین درگیری ها در طرابلس بین دو منطقه باب التبانه و جبل محسن صورت گرفته است. اوضاع در طرابلس از ابتدای سال 92 متشنج و ناآرام بود؛ به گونه ای که در3 روز اول، 9 کشته و بیش از 65 زخمی نتیجه این درگیری ها بود. (3)

در ادامۀ درگیری ها در شهر ارواح (طرابلس) که یک هفته به طول انجامید، 30 کشته و بیش از 200 نفر زخمی شدند. دراین درگیری خونین، که از سلاح های تیربار، خمپاره و راکت استفاده می شد، 2 روز متوالی مدارس تعطیل، و خسارات مادی زیادی در پی داشت.(4)

ص: 40


1- پیشین، 22 اسفند 91
2- العالم، 7 آذر 92
3- فارس،3-1،فروردین 92
4- پیشین، 7خرداد92

کمتر از یک هفته بعد، درگیری های طرابلس از سر گرفته شد، که علاوه بر مسدود شدن مسیر بین المللی طرابلس به عکار و آسیب دیدن بعضی از اماکن تجاری، 5 نفر کشته و بیش از 45 نفر زخمی شدند.(1)

گروه تکفیری احمدالاسیر در صیدا در درگیری با نیروهای محلی، علاوه بر مسدودکردن خیابان اصلی منطقه عبرا به مجدلون، 1 نفر کشته و 4 نفر دیگر مجروح کردند.(2) در ادامه با ایجاد درگیری با نیروهای ارتش، 21 نفر از نیروهای ارتش لبنان و 35 شبه نظامی وابسته به الاسیر کشته و ده ها نفر دیگر مجروح شدند.(3) در نهایت مقر فرماندهی الاسیر تحت کنترل ارتش در آمد و ارتش بیشتر آن ها را بازداشت و مقادیری سلاح کشف و ضبط کرد.(4)

شرق لبنان در منطقه بعلبک، میدان درگیری حزب الله لبنان با یک گروه اسلام گرای سلفی (از خاندان آل الشیاح) بود. این درگیری که در مقر بازرسی حزب الله اتفاق افتاد، برخی مغازه های یک مرکز تجاری به دست عناصر شورشی به آتش کشیده شد و2 نفر از نیروهای حزب الله لبنان کشته و6 نفر زخمی شدند. (5)

در درگیری جدید طرابلس بین دو منطقه التبانه و جبل محسن که 11 کشته و 50 زخمی بر جای گذاشت، روزنامه البناء لبنان عامل اصلی ناآرامی اخیر را "اشرف ریفی" مدیر کل سابق امنیت داخلی لبنان دانست، و گفت: اکنون برای دیدار با "بندربن سلطان " به عربستان رفته و قصد دارد بعد از این، برای دیدار با"سعد حریری" رئیس جریان المستقبل به پاریس برود.(6) "اشرف ریفی" بعد از بازنشستگی از سمت خود، با شیخ حسام صیادی، که دست راست شیخ کمال بستانی به شمار می آید، به عنوان

ص: 41


1- العالم، 13-18 خرداد 92
2- ایرنا، 29 خرداد 92
3- العالم،3 تیر 92
4- ایسنا،4 تیر 92
5- پیشین،6 مهر 92،فارس :7 مهر 92
6- البناء، 8 آبان 92

نماینده سلفی های تندرو ارتباط برقرار کرد و با حمایت عربستان، قصد تأسیس احرار طرابلس را دارد .(1)

در تازه ترین درگیرهای طرابلس که بین حامیان و مخالفان سوریه روی داد، در محورهای الشعرانی، پروژه حریری، آمریکایی ها، جبل محسن و المنکوبین در یک شب بیش از 50 خمپاره شلیک شد. تمامی مغازه ها و فروشگاه های اطراف، بسته و مدارس تعطیل شدند. تعدادی منزل و محله تجاری آتش گرفت و شمار قربانیان12 نفر و مجروحان بیش از 40 نفر گزارش شد.(2)

در اواخر دی ماه بار دیگر درگیری های طرابلس شروع شد و چند روز به طول انجامید. این درگیری ها به همۀ محورهای بین دو منطقه باب التبانه و جبل محسن کشیده شد و ارتش هم با افراد مسلح درگیر شد. این درگیری ها موجب تعطیلی تمامی مدارس، دانشگاه ها، فروشگاه ها و بازارها گردید. برخی از فروشگاه ها آتش گرفتند و خسارت هایی به اموال عمومی وارد شد. و در نهایت 7 کشته و 58 زخمی برجای گذاشت.(3)

با کشته شدن یک شهروند لبنانی به نام "ولید برهوم"، درگیری های طرابلس شروع و پنج روز طول کشید. این درگیری ها که با کشته شدن سر کردۀ تکفیری ها شدت یافت، موجب بسته شدن راه ها، و تعطیلی مدارس و بازار گردید. خسارت های زیادی به ساختمان ها، فروشگاه ها، خودروها و ساختار زیربنایی این شهر وارد آمد، و 18 نفر کشته و بیش از 70 نفر زخمی شدند.(4)

درگیری ها علاوه بر خسارات مادی فراوان، بیش از 132 کشته و 600 زخمی بر جا گذاشت.

ص: 42


1- العالم:7 آبان 92
2- فارس،11 و 10 آذر 92
3- پیشین،29 دی لغایت 2 بهمن 92
4- پیشین،23-27 اسفند 92
انفجارها

یکی از روش های تروریست ها برای ایجاد فتنه و بی ثباتی در لبنان انفجار بمب است. بیشتر این انفجارها به وسیله خودرو و عامل انتحاری انجام می شود.

منابع آگاه امنیتی به تازگی از کشف اردوگاهی آموزشی متعلق به القاعده در مرز لبنان-سوریه خبر دادند. این اردوگاه "اسامه بن لادن" نام دارد و تحت نظارت عناصر القاعده در شمال لبنان و نیز افرادی از "البقاع" شمالی است. در این اردوگاه آموزش تعداد بسیار زیادی از عناصر انتحاری برای عملیات های تروریستی در جریان است، عملیات هایی که منتظر فتواهای امرای القاعده فعال در بلاد شام است.(1)

اولین انفجار در منطقه البقار، موجب زخمی شدن 3 نفر از شهروندان لبنانی گردید.(2)

دومین انفجار تروریستی، علیه ارتش لبنان، 3 نفر دیگر را زخمی کرد.(3)

درآغاز ماه مبارک رمضان در ضاحیه جنوبی بیروت "بئرالعبد"، انفجاری ترس ناک روی داد. این انفجار در پارکینگ خودرو در نزدیکی ساختمان مرکز همکاری اسلامی، موجب خسارات مادی زیادی، از جمله: منهدم شدن چند خودرو و زخمی شدن 53 نفر از مردم بی گناه شد.(4)

انفجار تروریستی دیگری در منطقه "مجدل عنجر" خودروی عبوری از حزب الله را هدف قرار داد و تعدادی از مسافران را زخمی کرد.(5)

هدف اصلی از این دو انفجار، حزب الله لبنان بوده است. یکی از فعالیت های تروریست ها این بود که بین اهل تسنن و شیعیان لبنانی اختلاف ایجاد کنند، تا از طریق درگیری بین این دو طایفه مذهبی، به اهداف خود در لبنان برسند.

با انفجار "داریا"در منطقه "الخروب" لبنان، یک توطئه تروریستی بزرگ - برای

ص: 43


1- شیعه نیوز، 4 دی 92
2- فارس، 8 تیر 92
3- پیشین،16 تیر 92
4- فارس، 19 و18 تیر 92
5- پیشین،26 تیر 92

مردم لبنان به طور عام و برای حزب الله به طور خاص- افشا گردید. دو پسر شیخ "احمد عبدالطیف الدخاخنی"، امام جماعت مصری الاصل مسجد داریا، در حال آماده سازی بمب در منزل بودند که منفجر شد و هر دو نفر کشته و یک سوری هم زخمی شد. به دنبال این انفجار، دستگاه های امنیتی، شیخ احمدالدخاخنی را بازداشت کردند و در بازرسی از خانه وی، 18 بمب آماده انفجار و نقشه هایی از مناطق ساحلی لبنان تا بیروت و منطقه "الحدث"در حومه جنوبی بیروت را کشف کردند.(1)

بار دیگر انفجاری مهیب در" الرویس" واقع در منطقه "بئرالعبد" در ضاحیه جنوبی بیروت روی داد. این انفجار در نزدیکی مجمع سیدالشهداء† که محل اصلی تجمع هواداران حزب الله به شمار می آید، 21 شهید و130 زخمی برجا گذاشت.(2) تعدادی از کشته شده ها، زن و کودک بودند. شدت انفجار، باعث ویرانی یک ساختمان 8 منزله شد، و تعداد وسیعی از وسایل نقلیه در محل، آسیب دیدند.(3)

"کریم بقرادونی" یکی از وزرای سابق لبنان، گفت: انگشت اتهام در ضاحیه به سمت تکفیری هاست.(4)

دو انفجار تروریستی، روز خونینی را برای طرابلس رقم زد. این انفجارها مقابل دو مسجد "السلامة" و "باب التقوی" بعد از نماز جمعه اتفاق افتاد. آمار کشته ها 50 نفر و زخمی ها بیش از 300 نفر بوده است.(5)

"خالدالرواس" سخن گوی تشکل دیدار احزاب و شخصیت های ملی لبنان با اشاره به انفجار اخیر گفت: ائتلاف 14 مارس به ویژه گروه سعدحریری، عناصر تکفیری و تروریستی را برای کشاندن کشور به سوی بحرانی بزرگ، وارد لبنان کرده است.(6)

ص: 44


1- پیشین،16 مرداد 92
2- تابناک، 24 مرداد 92
3- جمهوری، 25 مرداد 92
4- فارس، 27 مرداد 92
5- پیشین، 1 شهریور 92
6- پیشین،2 شهریور 92

تکفیری ها با انفجارهایی که در نزدیک سفارت جمهوری اسلامی ایران در بیروت انجام دادند، یکی دیگر از جنایت ها را در کارنامۀ سیاه خود باقی گذاشتند. این انفجار به شهادت 23 تن، از جمله رایزن فرهنگی ایران در بیروت حجة الاسلام و المسلمین "ابراهیم انصاری" و زخمی شدن بیش از 146 تن منجر شد.(1)

با شروع سال جدید میلادی (2014) عملیات های تروریستی انتحاری اوج گرفت و در ماه اول، 3 انفجار تروریستی یکی در"هرمل"و دو انفجار در "حاره حریک" ضاحیه جنوبی بیروت، لبنان را لرزاند و11 شهروند بی گناه لبنانی قربانی این جنایت تروریست های تکفیری شدند.(2) هدف از انفجار در شهر هرمل، مرکز امنیتی "السرایا" بود، که 4 نفر کشته و 38 نفر زخمی شدند.(3) جبهه النصره لبنان، مسئولیت این انفجار ها را بر عهده گرفت.

بار دیگر انفجار انتحاری در شهر هرمل در نزدیکی انجمن خیریه "المبرات"، آتش سوزی بزرگی ایجاد کرد و به ده ها خودرو و منزل مسکونی آسیب رساند و دست کم 5 نفر کشته و شمار دیگری زخمی شدند.(4)

دو روز بعد انفجار تروریستی در منطقه "شویفات" بیروت، جان 2 تن از شهروندان لبنانی را گرفت و تعدادی هم زخمی شدند.(5)

جبهه النصره ضمن بر عهده گرفتن مسئولیت این انفجار، مدعی شد این انفجار در یک مرکز ایست و بازرسی حزب الله انجام شده و عامل انتحاری در مینی بوسی، خود را منفجر کرده و30 سرنشین به همراه 20 نیروی حزب الله مستقر در ایست بازرسی، کشته شدند.(6)

برای سومین بار، انفجار تروریستی شهر "هرمل " در لبنان را لرزاند. این اقدام در یکی از پست های ایست بازرسی ارتش لبنان، روی پل "العاصی" به وقوع پیوست که 5

ص: 45


1- پیشین،28 آبان 92
2- ایرنا،18 بهمن 92
3- فارس،26 دی 92
4- پیشین، 15و12 بهمن 92
5- همشهری آنلاین :14 بهمن 92
6- فارس،15 بهمن 92

نفر کشته و11 زخمی بر جای گذاشت.(1) 2 نفر از قربانیان از سربازان ارتش هستند و جبهه النصره مسئولیت این انفجار را بر عهده گرفت.(2)

آخرین انفجارها با صدای دو انفجار در شهر "جرود"بعلبک لبنان شنیده شد. یک انفجار در شهر "بنی عثمان" منطقه بقاع در برابر مسجد "الحسین" رخ داد، که منجر به کشته شدن 2 نفر و زخمی شدن 6 نفر گردید. گروه موسوم به "احرارالسنه" مسئولیت این عملیات را بر عهده گرفتند.(3)

تروریست های دستگیرشده در لبنان، به دست داشتن شیوخ سلفی در انفجارهای تروریستی اعتراف کردند. "نعیم عباس" نماینده مورد اعتماد گروه های تروریستی تکفیری از جمله: داعش و النصره در لبنان بوده، که اطلاعات مهمی در اختیار بازجویان بخش امنیتی ارتش قرار داده است.(4)

انفجارهایی که در سال 92 رخ داد، 20 انفجار بود که علاوه بر خسارات مادی فراوان، باعث کشته شدن حداقل 124 نفر وزخمی کردن بیش از 700 نفر گردید.

حملات موشکی

هم مرز بودن لبنان با سوریه و موقعیت جغرافیایی و سیاسی این دو کشور، موجب تأثیر آن ها بر یکدیگر شده است. با شروع بحران در سوریه، رفت وآمدهای گروه های تکفیری از لبنان به سوریه و بالعکس به راحتی انجام می گرفت. پس از این که ارتش لبنان گذرگاه های مرزی را کنترل کرد، تروریست ها، اقدام به پرتاب موشک و خمپاره از خاک سوریه به لبنان کردند. در حقیقت همان تسلیحاتی که از لبنان به سوریه ارسال شد، بر خاک لبنان سرازیر گردید.

مردادماه، 5 موشک به منطقه هرمل شلیک شد که فقط خسارت های مادی داشت و

ص: 46


1- پیشین،3 اسفند 92
2- ایسنا،4 اسفند 92
3- فارس،25 اسفند 92
4- پیشین،28و7 اسفند

یک گروه تروریستی به نام "گردان های مروان حدید" مسئولیت پرتاب 3 خمپاره را بر عهده گرفت.(1)

سقوط موشک های جبهه النصره در منطقه هرمل، 4 نفر زخمی و یک ساختمان نظامی را تخریب کرد.(2) یک ماه بعد، این حمله تکرار شد و با پرتاب 6 موشک از خاک سوریه به اطراف منطقه هرمل، 6 نفر کشته و 20 نفر زخمی شدند.(3) روز بعد، 20 موشک دیگر به منطقه بقاع در شرق لبنان شلیک شد، که از 8 نفر قربانیان، 6 نفر کودک بودند و تعدادی بی گناه مجروح شدند.(4)

حملات گروه های تروریستی در اسفند ماه به صورت روزانه درآمد، و در مدت 9 روز، بیش از 30 موشک به مناطق مختلف بقاع شلیک شد. این انفجارها موجب خسارت های مالی و مسکونی زیادی گردید، 1 نفر کشته و بیش از 15 مجروح بر جا گذاشت.(5)

گروه های تروریستی تکفیری داعش و جبهه النصره با انفجارهای تروریستی و انتحاری و شلیک موشک و خمپاره به شهرها و شهرک های لبنانی نزدیک مرزهای سوریه تلاش می کنند حزب الله را به خروج از سوریه و دست کشیدن از مبارزه با این گروه های تحتِ حمایت رژیم صهیونیستی وادار کنند.

حملات تروریست های تکفیری از سوریه به خاک لبنان، علاوه بر خسارات مادی آن، بیش از 20 تن کشته و 55 نفر مجروح بر جا گذاشت.

بانک جهانی، ارزش خسارت های مالی وارده به لبنان را به دلیل بحران سوریه 5/7 میلیارد دلار از سال 2011 تا 2014 برآورد کرد. تعداد آوارگان سوری که تاکنون به لبنان

ص: 47


1- پیشین، 30 مرداد 92
2- فارس،26 آذر 92
3- العالم،27 دی 92
4- فارس،28 دی 92
5- پیشین،9-26 اسفند 92

پناهنده شده اند، یک میلیون و 300 هزار نفر برآورد شده است، و 170 هزار لبنانی بر اثر این بحران، زیر خط فقر قرار گرفته اند.(1)

نتیجه گیری

بی شک گروه های تکفیری و تروریستی در بیشتر کشورهای اسلامی نفوذ کرده و با تبلیغ های مسموم و حمایت های مالی، جوانان را شست شوی مغزی و به سوی خود جذب می کنند. وجود چنین فتنه هایی در جوامع اسلامی، خطرناک است و پایان خوشی ندارد.

کشور لبنان هم به سبب موقعیت و شرایط حساسی که دارد از گذشته دامن گیر این گروه های تکفیری بوده است. از آغاز بیداری اسلامی و با شروع بحران در سوریه، گروه های تکفیری سعی کردند این بحران را به کشور لبنان هم بکشانند، اما وحدت و تدبیر مردم و بیشتر احزاب، به ویژه حزب الله و ارتش لبنان از آن جلوگیری کردند. جنایات گروه های تکفیری در سال های 90-92 خسارات مادی زیادی در لبنان بر جا گذاشت و منجر به کشته شدن 450 تن و زخمی کردن بیش از 2170 نفر گردید، اما آنچه باید در رویارویی با پدیده تروریسم از سوی دولت ها و ملت های کشورهای اسلامی انجام گیرد، تا این فتنه ها خاموش شود، یکی این که مسئولین فرهنگی، به ویژه علما و رسانه ها، خطر این گروه ها را با ذکر مبانی و عقاید و اقداماتشان تبیین و اسلام واقعی را نشان دهند، هم چنین گروه های افراطی را از توهین به مقدسات دیگر مذاهب، برحذر دارند. سیاست مداران و دولت های کشورهای اسلامی با وحدت شان باید در مبارزه با این جریان ها قیام کرده و آن ها را ریشه کن کنند. اگر آن ها رعب و وحشت در بین مسلمانان ایجاد می کنند، باید با انتقام گرفتن خون شهدای بی گناه، دل مسلمانان را شاد کرد و ترس و وحشت، در بین جریان های پوشالی افراطی و تکفیری افکند، تا دیگر شاهد چنین جنایاتی نباشیم.

ص: 48


1- پیشین، 29 شهریور 92
منابع

1. العاصی، محمد،(1392)،"چرا باید تکفیری ها ظهور کنند" پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیة الله خامنه ای، منوی دیگران، http://farsi.khamenei.ir

2. حاج نصری، سعید، (1386)، " لبنان، و موازنه قدرت در خاورمیانه "، پگاه حوزه، 225، 22.

3. مهتدی، محمد مهدی، ( 1393ش)، " کت و شلوار، حرام، خون مسلمان، حلال "، پرسمان، 137و136، 34-35.

4. سایت مجلس شورای اسلامی ایران: www.parliran.ir

5. روزنامه کیهان:http://kayhan.ir

6. خبرگزاری تسنیم:www.tasnimnews.com

7. شیعه آنلاین: http://shia-online.ir

8. خبرگزاری فارس: www.farsnews.com

9. خبرگزاری مهر: www.mehrnews.com

10. وبسایت فرقه ها: http://fergheha.ir

11. همشهری آنلاین: www.hamshahrionline.ir

12. پایگاه خبری-تحلیلی قدس آنلاین: www.qudsonline.ir

13. واحد مرکزی خبر: www.iribnews.ir

14. پایگاه اطلاع رسانی قربانیان ترور: http://terror.watan.ir

15. شیعه نیوز:

www.shia-news.com

16. خبرگزاری جمهور: www.jomhornews.com

17. سایت خبری تحلیلی تابناک: www.tabnak.ir

18. سایت ادیان نیوز: www.adyannews.com

19. ایسنا= خبرگزاری دانشجویان ایرانwww.isna.ir

20. ایرنا= خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران: www.irna.ir

ص: 49

21. شبکه خبری العالم:

www.alalam.ir

22. الشرق الاوسط: www.aawsat.com

23. السفیر:www.assafir.com

24. الاخبار: www.al-akhbar.com

25. النشره:www.elnashra.com

26. خبرگزاری رویترز:www.reuters.com

27. شبکه خبری المنار:

www.almanar.com.lb

28. شبکه خبری الجزیره:

www.aljazeera.net

29. سایت صیداویات:

www.saidacity.net

30. روزنامه البناء

ص: 50

جریان های تکفیری در عراق از ظهور وهابیت تا عصر حاضر / مرتضی علیزاده نجار

اشاره

مرتضی علیزاده نجار(1)

چکیده

عراق یکی از کشورهایی است که در دوران اخیر مورد تهاجم گروه های تکفیری و به طور خاص «القاعده» و «داعش» قرار گرفته و آسیب های زیادی را از سوی این جریان ها متحمل شده است. این گروه های تکفیری ادامة جریان التقاطی «وهابیت» است که از دوران سید قطب فعالیت های جهادی را به طور جدی از مصر آغاز کرده و به مرور زمان، دچار انشعاب هایی شد. «القاعده» یکی از این انشعاب هاست که در افغانستان شکل گرفته و سپس با گسترش فعالیت های خود به کشورهای دیگر از جمله عراق نفوذ پیدا کرد. حضور القاعده در عراق مولود دیگری موسوم به «داعش» را در پی داشت. این گروه ها از وهابیت گرفته تا القاعده و داعش همواره با حمله های مسلحانه، ترور، بمب گذاری و عملیات های انتحاری جنایت های هولناکی را در عراق انجام داده و با خشونت و بی رحمی تمام، انسان های بی شماری را به قتل رساندند و نیز به حرمت شکنی مقدسات ادیان و مذاهب دیگر به خصوص مذهب تشیع پرداخته و بسیاری از اماکن مقدس و قبور را تخریب کردند. این گروه ها حتی به زنان و کودکان هم رحم نکرده و بسیاری از آن ها را قربانی هوس بازی و خشونت خود نمودند. نوشتار پیشرو با اشاره به پیشینه و چگونگی پیدایش این جریان ها به گردآوری بخشی از آمار جنایت های گروه های تکفیری در عراق پرداخته است.

واژگان کلیدی: جریان های تکفیری، آمار جنایت، عراق، وهابیت، القاعده، داعش.

ص: 51


1- دانشجوی دکتری تخصصی مذاهب کلامی دانشگاه ادیان - سطح سه امامت حوزه علمیه قم.
پیش درآمد

کشور عراق یکی از مهم ترین کشورهای خاورمیانه به شمار می رود که به جهتِ پیشینة آن در تاریخ اسلام و وجود اماکن مقدس اسلامی، همواره مورد توجه مسلمانان به خصوص شیعیان جهان بوده است. هم چنین به دلیل موقعیت استراتژیک قوی و وجود منابع سرشار و ذخایر انرژی، مورد توجه قدرت طلبان و استعمارگران واقع شده است. این دو مسئله سبب شده تا این کشور در بسیاری از دوران تاریخ گرفتار جنگ و درگیری بوده و در پی آن انسان های بسیاری به خاک و خون کشیده شوند؛ زیرا از یک سو مورد هجوم مخالفان تشیع واقع شده و از سوی دیگر نیز مورد طمع و چشم داشت قدرت طلبان داخلی و استعمارگران خارجی قرار گرفته است. اما در دوران اخیر به خصوص پس از حمله نظامی آمریکا در سال 2003 میلادی به عراق، موج دیگری از درگیری ها در عراق ظهور و بروز پیدا کرد که با افکار بنیادگرا و تحت تعصبات جاهلی و انحراف های مذهبی دیگران را تکفیر کرده و نیز با انگیزه های سیاسی و جاه طلبی به کشتار مردم بی دفاع و هتک حرمت مقدسات دینی و مذهبی پرداخته و برگ جدیدی از تهاجم و جنایت را در این کشور رقم زده است. اما به راستی این جریان های تکفیری و جنگ طلب چگونه بهوجود آمده و چه پیشینه ای دارد؟ این گروه ها چه اهدافی را در عراق دنبال می کند و تاکنون چه دستآوردهایی داشته و چه آماری از فعالیت های تکفیری و تروریستی خود به جا گذاشته است؟ چه میزان از مردم بی گناه توسط این جریان کشته شدند و چه مقدار از مقدسات دینی توسط این گروه مورد تجاوز و هتک حرمت قرار گرفت؟ چه کسانی از این جریان حمایت کرده و چه کسانی از این جنایت ها سود می برند؟ قبل از بررسی آمار جنایت های این گروه ها در عراق سزاوار است نخست اشاره ای به شکل گیری و پیشینه آن داشته باشیم و سپس به بررسی آمار جنایت ها بپردازیم.

ص: 52

پیشینة جریان های تکفیری

تردیدی نیست که جریان های انحرافی و تکفیری از صدر اسلام وجود داشته است و از همان عصر صحابه افراد نادانی بودند که با برداشت های غلط از اسلام، دچار انحراف گشته و حتی به نام اسلام، اهل ایمان را تکفیر می کردندکه نمونة بارزشان خوارج نهروان است. تفکرات انحرافی همواره در طول تاریخ به حیات خود ادامه داده تا این که در اواخر قرن هفتم هجری توسط ابن تیمیه(661-728 ه ق) ظهور و بروزی دیگر یافت. ابن تیمیه که با عقاید باطل خود بسیاری از اعتقادات، آداب و سنن اسلامی نظیر شفاعت، توسل، تبرک، بنا و زیارت قبور را شرک می دانست در زمان خود چندان اقبال نیافت و بسیاری از عالمان هم عصرش و بعد از او، وی را گمراه می دانستند(1)اما متاسفانه تفکرات التقاطی او صدها سال پس از او توسط محمد بن عبدالوهاب (1115-1206ه ق) در شبه جزیره زنده شد، ابن عبدالوهاب و پیروانش با گسترش دادن راه ابن تیمیه مسلمانانی که با ایشان هم عقیده نبودند را تکفیر و به شرک متهم ساخته و بر این اساس، جریانی جدید را بنا کردند(2)این جریان که با نام «وهابیت» در جامعه اهل سنت شکل گرفته بود هر اندیشه و اعتقادی را که با باورهای خویش متفاوت می یافت الحاد پنداشته و بر این اساس پیروان مذاهب گوناگون و به طور خاص شیعیان را تکفیر کرده و خون و مالشان را حلال دانستند و با رویکرد پیکارجویانه و خشونت بار به جنگ آن ها آمده و هر از چندگاه با درگیری و ترور، انسان های بسیاری را به خاک و خون کشیده اند.

تفکرات التقاطی ابن تیمیه همان طور که توانسته بود توسط وهابیت در شبه جزیره گسترش یابد هم زمان در شبه قاره نیز با تاثیرپذیری شاه ولی الله دهلوی(3)(1114-1176

ص: 53


1- ر.ک: سید علی حسینی میلانی، دراسات فی منهاج السنة، ص577 -600.
2- ر.ک: سید محسن امین عاملی، کشف الارتیاب، ص121-122.
3- او به مدت دو سال به مدینه مهاجرت کرد، (عبدالحی حسنی، نزهة الخواطر، ج7، ص 858- 859) و گویا در آن جا با افکار ابن تیمیه آشنا شد. برخی آثار و دیدگاه های او کاملا گویای این مطلب است به عنوان نمونه نگاه کنید به: ولی الله دهلوی، تحفة الموحدین، ص11-23.

ه ق) و فرزندش شاه عبدالعزیز دهلوی (1159-1239 ه ق) ادامه یافت، اما نه به تندی و خشونت پیکار جویانه وهابیت.

افکار وهابیت در شبه جزیره هم چنان به فعالیت خود ادامه می داد تا این که بعدها توانست توسط رشید رضا(1282-1354ه ق) به مصر و بلاد دیگر نیز نفوذ کند.(1) در مصر پس از رشید رضا شاگردش حسن البناء(1324-1368ه ق) تفکرات او را تا حدودی ادامه داد و با تاسیس جماعت اخوان المسلمین رویکرد جدیدی در اسلام را با تلفیق اسلام تندروانه و صوفی گرایانه در پیش گرفت که از درون این جماعت سید قطب(1285-1345 ه ق) ظهور و بروز پیدا کرد، سید قطب متاثر از اندیشه های حسن البناء و ابوالاعلی مودودی(1321-1399 ه ق) بود(2) که یکی تحت تاثیر فضای فکری شبه جزیره و دیگری تحت تاثیر فضای شبه قاره پرورش یافته بود، بر این اساس می توان سید قطب را حلقه وصل تفکرات ابن تیمیه در شبه جزیره و شبه قاره دانست، از این رو برخی نوشته اند که او تلاش می کرد تا اندیشه های ابن تیمیه و شاگردش ابن قیم جوزی(691-751 ه ق) را احیا کند.(3) با ظهور سید قطب تفکرات التقاطی در مصر وارد فضای جدیدی شده و به افراط گرایی همراه با جهاد روی آورد. او با تالیف کتاب معالم فی الطریق به تبیین جامعه آرمانی مد نظر خویش پرداخت که برای دست یابی به این جامعه باید به جهاد روی آورد(4) و پس از آن با انتشار عقاید خود به ایدئولوگ یک جریان افراطی در اخوان المسلمین در دهه 1970 تبدیل شد.(5)

ص: 54


1- رشید رضا تحت تاثیر افکار ابن تیمیه بود و آیین وهابیت را در مصر تبلیغ می کرد. برای توضیح بیشتر نگاه کنید به؛ مهدی فرمانیان، «گرایش های فکری سلفیه در جهان امروز»، مجله مشکوة، شماره 104، پائیز 1388، ص 94.
2- هرایر دکمجیان، جنبش های اسلامی در جهان عرب، ص 140. ابوالاعلی مودودی تاثیر به سزایی در تبلور تفکر جهادی داشته و سید قطب در تفکرات جهادی خویش از او تاثیر گرفته بود، (نک به: سید احمد رفعت، قرآن و سیف، ص 70. همو، النبی المسلح، ج1، (الرافضون)، ص 19 -20.
3- هرایر دکمجیان، همان، ص 141، و نیز نگاه کنید به: سالم بهنساوی، الحکم و قضیة التکفیر، ص 48 به نقل از مهدی فرمانیان، «گرایش های فکری سلفیه در جهان امروز»، مجله مشکوة، شماره 104، پائیز 1388، ص96.
4- برای توضیح بیشتر درباره این کتاب نگاه کنید به: ژیل کوپل، پیامبر و فرعون، ص 42-61.
5- رک: هرایر دکمجیان، جنبشهای اسلامی در جهان عرب، ص 138 و نیز ژیل کوپل، همان، ص 35. البته نمی توان به طور دقیق اندیشه های سید قطب را صرفاً برخاسته از باورهای مذهبی دانست بلکه اهداف سیاسی نیز نقش عمده ای در گرایش های او داشته که البته این مسئله نیازمند تحقیق بیشتر است. او در حقیقت از درون حزبی سیاسی مذهبی بیرون آمده بود که به دنبال ایجاد نوعی انقلاب در حکومت بر پایه مبانی مد نظر خویش بوده اند از این رو چندین بار به دلیل توطئه علیه حاکمان به زندان افتاد و در نهایت در سال 1966م به خاطر توطئه علیه حکومت وقت اعدام شد.

اندیشه های سید قطب پس از او با تفاسیر متفاوت پیروانش مواجه شد و همین امر سبب تشکیل احزاب و جریان های مختلفی گشت(1)، اما تفکرات جهادی او از سوی پیروانش به کشورهای مختلفی نفوذ پیدا کرد. در جریان جنگ شوروی در افغانستان و مهاجرت نیروهای اعراب به آن جا، برخی از پیروان تفکر جهادی سید قطب وارد افغانستان شدند که به عنوان نمونه می توان به افرادی همچون ایمن الظواهری (رئیس فعلی القاعده و از شخصیت های تاثیرگذار در تشکیل القاعده)(2) اشاره کرد که کاملا تحت تاثیر تفکرات سید قطب بوده است.(3) هم چنین عبدالله عزام(4)(1941- 1989م) استاد بن لادن (1955-2011م) رهبر پیشین القاعده، که به شدت تحت تاثیر حسن البناء وسید قطب بوده(5) و جهاد را از واجب ترین واجبات می دانست(6)

مهاجرت این افراد به افغانستان، برای برخی کشورها از جمله آمریکا که به جهت قدرت طلبی سیاسی در رقابت با شوروی بود بسیار خوشایند آمد، از این رو مهاجرین در کنار مجاهدین افغان با حمایت مالی و تسلیحاتی آمریکا و عربستان به جنگ با شوروی پرداختند. پس از شکسته شدن هیمنة شوروی توسط مجاهدین و در پی جنگ های داخلی در افغانستان یک گروه اسلام گرای سلفی دیگری نیز به نام «طالبان»

ص: 55


1- ر.ک: هرایر دکمجیان، همان، ص 169-170.
2- ر.ک: کمیل الطویل، القاعده و اخواتها، ص 34.
3- او در شرح حال خود روشن اندیشی خود را مدیون قطب دانست؛ (ر.ک: پیتر ال برگن، اسامه بن لادن، ص 65).
4- در احوالات او نوشته اند: کان من اوائل العلماء الذین حطوا الرحال فی افغانستان. (عبد الرحیم علی، حلف الارهاب، ج1، ص 24).
5- ر.ک: همان، ج1، ص 21-22.
6- ر.ک: همان ص 33-35.

ظهور و بروز یافت که تحت حمایت مالی آمریکا(1) به فعالیت های نظامی بر ضد دولت مشغول بود. این گروه که از جهت عقیده به مهاجران جهادی عرب بسیار نزدیک بودند(2) در کنار آن ها قرار گرفته و جریانی تحت عنوان «القاعده» به سرکردگی اسامه بن لادن و ایمن الظواهری تاسیس شد. اما کم کم در پی قطع کمک های مالی و تسلیحاتی آمریکا، القاعده موی دماغ امریکا شده و منافع آن ها را مورد هدف قرار داد، آمریکا نیز در مقابل به بهانه های مختلف از جمله ماجرای یازده سپتامبر و مبارزه با تروریست به این گروه در افغانستان حمله و آنها را سرکوب کرد. القاعده پس از سرکوب شدن توسط آمریکا به کشورهای دیگر مهاجرت کرد و این امر سبب گسترش و انتشار جریان القاعده در کشورهای مختلف به خصوص عراق شد.

عراق که از سال 2003 تحت اشغال آمریکا قرار گرفته بود فرصتی را برای یارگیری القاعده ایجاد کرد تا به بهانه مبارزه با آمریکا در عراق به فعالیت خود ادامه دهند. در همین زمان در عراق گروهکی تکفیری به نام «التوحید و الجهاد» به سرکردگی ابومصعب زرقاوری (1966-2006م) به فعالیت های تروریستی مشغول بود، او که در جنگ افغانستان علیه شوروی نیز حضور داشت به همکاری با القاعده پرداخت و در کنار اسامه بن لادن و ایمن الظواهری قرار گرفت و در سال 2004 به طور رسمی بیعت خود را با القاعده اعلام کرد و نام گروهک خود را به القاعده در بین النهرین(القاعده فی بلاد الرافدین) تغییر داد(3)او دشمنی با شیعه را در سرلوحه برنامه هایش داشت و از آن پس جنگ افسارگسیخته میان شیعه و سنی را نیز به بن لادن پیشنهاد داد(4)زرقاوی در نهایت در سال 2006 در حمله هوایی آمریکا کشته شد، اما فعالیت تروریستی تکفیری

ص: 56


1- اهداف امریکا در حمایت از طالبان (نک: همان، ج 2، ص 96 و محمد سرافراز، حرکة طالبان، ص 90 -96.
2- طالبان تحت تاثیر افکار دهلوی در شبه قاره شکل گرفته بود که ریشه در عقاید سلفی ابن تیمیه داشت.
3- ر.ک: پیتر ال برگن، اسامه بن لادن، ص 436. الهلوش، عبدالرحمن مظهر، الشیخ و الطبیب، ص 298. سایت رسمی القاعده به نام منبر التوحید و الجهاد نیز در تاریخ 3/ رمضان/ 1425بیانیه ای در این باره منتشر کرد. ر.ک : www.tawhed.ws 15/11/2008.
4- پیترال برگن، اسامه بن لادن، ص 446.

این جریان توسط جانشینانش(1) و با تاسیس گروه «دولت اسلامی عراق» در سال 2006 ادامه یافت.

در سال 2011 در پی جنگ داخلی در سوریه گروهی به نام «جبهة النصره» به عنوان شاخه ا ی از القاعده در سوریه، شکل گرفت و بیعتش را با ایمن الظواهری رهبر القاعده در افغانستان اعلام کرد.(2) این گروه جنگجو در سوریه به فعالیت جهادی مشغول بود تا این که در تاریخ نهم آوریل سال 2013 میلادی ابوبکر بغدادی سرکرده «دولت اسلامی عراق» در یک نوار صوتی از طریق شبکه «شموخ الاسلام» ادغام آن را با گروه تکفیری دولت اسلامی عراق اعلام کرد.(3) با ادغام این دو گروه و دولت اسلامی عراق و شام موسوم به «داعش» تشکیل شد. داعش فعالیت های گسترده جهادی را در شهرهای مختلف سوریه و عراق در پیش گرفت، اما کم کم بین سرکرده گروه داعش که شخصی با عنوان مستعار ابوبکر البغدادی است با ایمن الظواهری رهبر القاعده اختلافاتی پیدا شد که سبب جدایی داعش از القاعده و شاخه آن در سوریه یعنی «جبهة النصره» گشت.(4) ایمن الظواهری نیز در یک نوار صوتی از طریق شبکه «الجزیره» ادغام این دو گروه را ملغی کرد و جبهة النصره را از شاخه های مستقل قاعده الجهاد(القاعده) دانست(5)از این پس داعش رسما از القاعده جدا شده و به عنوان یک گروه مستقل جایگزین آن در عراق شد و هم اکنون نیز هم چنان در عراق فعال بوده و نام خود را با حذف پسوند «عراق و شام» به «دولت اسلامی» تغییر داده و بیعت با ابوبکر بغدادی سرکرده این گروه تروریستی را به عنوان خلیفه مسلمین اعلام کرد.(6) البته این امر بر

ص: 57


1- ابوحمزه المهاجر و پس از او ابوعمر البغدادی و پس از او ابوبکر البغدادی.
2- www.Alalam.ir مقاله ای با عنوان «من هی داعش و ما هو اهدافها؟» 7/1/2014.
3- همان، و نیز www.alarabalyawm.net «داعش اشد خطرا من القاعده» 18/6/2014.
4- پایگاه اینترنتی شبکه المیادین در یک تحلیل در 22/ژوئن/2014 به بخشی از اسباب جدایی این دو گروه اشاره کرده است www.almayadeen.net.
5- www.aljazeera.net8/11/2013.
6- www.fa.alalam.ir 8/4/93.

بسیاری از حامیانشان که موقعیت سیاسی خود را در خطر می دیدند گران آمد، از این رو به مخالفت با آن ها پرداختند و اعلام «خلافت اسلامی» و تعیین ابوبکر البغدادی به عنوان خلیفه از سوی داعش را باطل دانستند.(1)

این گفتار، تاریخچه و پیشینه ای کوتاه از جریان های تکفیری جهادی در عراق است که به فعالیت های تروریستی از جمله کشتار مردم و هدم قبور و هتک اماکن مقدس و جنایت های دیگر در این کشور مشغولند. و باید ریشة این جریان رادیکال و پیکارجو را در عقاید انحرافی ابن تیمیه و وهابیت و پس از آن در افکار مذهبی سیاسی سید قطب و جماعت اخوان المسلمین جست وجو کرد که القاعده و داعش یکی از پیامدهای آن در کشور عراق است(2)

تابعیت نیروهای تکفیری حاضر در عراق

این که نیروهای القاعده و تکفیری های شورشی داعش در عراق را چه کسانی و با چه اهدافی تشکیل می دهند خود سؤالی است که نیازمند بررسی و تحقیق است. زرقاوی در زمان فعالیت خود در عراق اعلام کرد که نود و نه درصد از نیروهایش از اهل سنت عراق هستند،(3) اما پس از شکل گیری داعش، مهاجران زیادی به آن ها پیوستند که بر اساس برخی گزارش ها بیشتر تکفیری های داعش از کشورهای عربی سنی منطقه همچون عربستان، اردن،

ص: 58


1- نک به: www.aljazeera.netمقاله ای با عنوان «الدولة الاسلامیه و تنظیمها و قابلیتها للحیاة» 26/7/2014 . شبکه العالم نیز در تاریخ 5/7/2014 در گزارشی از یکی از رهبران اخوان المسلمین آورده است: «اکد الشیخ یوسف القرضاوی الذی یعد من اهم مرجعیات تیار الاخوان المسلمین ان اعلان تنظیم الدولة الاسلامیة الذی سیطر علی مناطق واسعة من العراق وسوریا اقامة الخلافة، هو باطل شرعا و لا یخدم المشروع الاسلامی» www.alalam.ir .
2- با مراجعه به پایگاه ها و شبکه های وابسته به القاعده به روشنی می یابیم که این گروه با انتشار آثار و عقاید سید قطب هم چنان به ترویج اندیشه های او می پردازند به عنوان نمونه ر.ک: .www.tawhed.ws شایان ذکر است در اواخر اسفند سال 1392 برخی پایگاه های اطلاع رسانی خبری از تظاهرات حامیان اخوان المسلمین در دانشگاه الازهر منتشر کردند که تظاهر کنندگان پرچم القاعده را در این تظاهرات بر افراشته بودند که این خود نشانه دیگری از ارتباط فکری این دو جریان است.. www.dana.ir 26/ 12/1392 .
3- www.tawhed.wsالحوار مع الشیخ ابو مصعب الزرقاوی، 1427ق.

امارات و سوریه و نیز برخی کشورهای شمال آفریقا همچون الجزایر، لیبی، تونس و مغرب وکشورهای دیگر هستند که به انگیزه های گوناگون وارد عراق شده اند. پایگاه خبری العرب الیوم در گزارشی دربارة خطر داعش به نقل از برخی کارشناسان نوشته است که شمار زیادی از جنگ جویان داعش در عراق، عراقی و لیبیایی، و رهبران دینیشان نیز از عربستان و تونس هستند(1)خبرگزاری فارس در تاریخ سی و یکم خرداد 1393 سندی را با تصویر منتشر کرده است مبنی بر آن که دولت قطر در سفارت خود در طرابلس به آموزش 1800تبعة مغربی و شمال آفریقایی و اعزام به عراق برای پیوستن به گروه تروریستی داعش اقدام کرده است(2)العالم در گزارشی به نقل از برخی موسسات جمع آوری اطلاعات اعلام کرد که پانصد تبعه الجزایر، دو هزار نفر لیبیایی و 1500 تونسی در صفوف داعش در عراق می جنگند.(3) به گزارش دیگری از العالم وزیر کشور مغرب به عضویت بیش از دو هزار نفر تبعه مغربی در داعش اذعان کرد(4)

همکاری برخی سنی های عراق و پس مانده های حزب بعث با این گروه های تکفیری نیز سبب پیشرفتشان در عراق شد که به عنوان نمونه می توان به همکاری های مردم در دو استان نینوا و صلاح الدین و در نتیجه اشغال موصل در بیستم خرداد 93 اشاره کرد.

کارنامه جنایت های وهابیت

اگرچه تکفیری های امروز به گروه های مختلفی تبدیل گشته اند و چه بسا در برخی موارد با وهابیت سنتی اختلافاتی نیز دارند، اما چنان که گذشت ریشه همة آن ها به تفکرات ابن تیمیه و ابن عبدالوهاب باز می گردد که در طول تحولات تاریخی، امروزه به یک جریان تمام عیار تکفیری و ضد شیعی تبدیل گشته اند. و از آن جایی که نوشتار پیشرو در صدد بررسی آمار جنایت های تکفیری ها در عراق می باشد، سزاوار است آمار

ص: 59


1- www.alarabalyawm.net (داعش اشد خطرا من القاعده) 18/6/2014.
2- www.Farsnews.com.
3- www.fa.alalam.ir 7/4/93.
4- همان، 25/4/93.

تهاجمات و جنایت های تکفیری در عراق را با توجه به پیشینة یاد شده بررسی کرده و به گوشه هایی از این جنایت ها از سوی وهابیت نیز اشاره کنیم تا هم عقبة این جریان روشن شود و هم نمونة کامل تری از آمار جنایت های تکفیری در عراق ارائه کرده باشیم.

تکفیری های وهابی که از آغاز فعالیت خود تحت حمایت حکومت آل سعود به طور رسمی به جهاد علیه مسلمانان و ادیان گوناگون پرداخته اند جنایت های زیادی را در کشور عراق از خود به ثبت رساندند و با هجوم به این کشور مردمان بسیاری را به خاک و خون کشیده و فجایع فراوانی را رقم زدند؛ در سال 1216 با نیروهای زیادی وارد عراق شده و با هجوم سهمگینی به شهر مقدس کربلا تعداد زیادی از ساکنان آن جا را کشتند و خوف و اضطراب در مناطق مختلف عراق ایجاد کردند.(1) به نقل یکی از تاریخ نگاران وهابی در همین سال ارتش وهابیت با فرماندهی سعود بن عبدالعزیز به زور وارد کربلا شده و مردمان آن دیار را در بازار و خانه ها کشتند، قبه حرم سیدالشهدا را تخریب کرده و زیورآلات آن را به غارت بردند و نیز هرآنچه در شهر یافتند (از اموال مردم) همه را به تاراج بردند(2)در سال 1218 به بصره حمله کرده و مردم آن جا را به قتل رسانیدند و تمامی بارگاه ها و بسیاری از قبرها را تخریب کردند.(3) هم چنین در سال 1220 با سپاهی انبوه به نجف وارد شده و دستور دادند تا دیوارها را بر سر اهالی آن خراب کنند اما در ورود به آن جا با خندقی بزرگ مواجه شدند که عبور از آن ساده نبود، در نهایت، کار به تیراندازی کشید و در رویارویی با مردم شهر، عقب نشینی کرده و روستاهای اطراف این شهر را غارت کردند.(4) در سال 1225 نیز به نجف و کربلا حمله کردند و راه را بستند و تعداد زیادی از زوار سیداالشهدا، که از زیارت نیمة شعبان

ص: 60


1- ر.ک: عبدالله صالح عثیمین، تاریخ المملکة العربیة السعودیه، ج1، ص 173.
2- ابن بشر، عنوان المجد فی تاریخ النجد، ج1، ص 257.
3- همان، ص 280.
4- همان، ص 289.

برمی گشتند، را به قتل رسانیدند که گفته شده تعداد کشته ها 150نفر بوده است(1)در سال 1230 دیگر بار به کربلا حمله ور شدند که این بار مردمی که از قبل زخم خورده بودند در آماده باش به سر می بردند تا این که جنگ سختی بین مهاجمان وهابی و مردم کربلا صورت گرفت که در نهایت، مهاجمان را به بازگشت مجبور کردند(2) هم چنان در سال 1345-1346 نیز چندین بار پشت سر هم به عراق حمله ور شدند(3)البته این تهاجمات و کشتارها تنها به کشور عراق اختصاص نداشته بلکه در مناطق مختلف از جمله یمن، شام و شهرهای مختلف شبه جزیره از جمله مکه و مدینه و سایر بلاد به قتل و غارت پرداخته و مردمان بی دفاع بسیاری را کشته اند. این موارد نمونه ای از جنایت های وهابیت است که امروزه نیز پیروان این تفکر انحرافی در قالب جریان ها و حزب های گوناگون آن را ادامه می دهند.

جنایت های القاعده و داعش به روایت آمار
کشتار مردم بی دفاع

جانیان تکفیری و وهابی هم چنان در هر فرصتی به کشتار مردم بی دفاع و شیعیان پرداخته و با بمب گذاری ها و ترور بی رحمانه به جان انسان ها می افتند. امت شیعه شهادت مظلومانه سید محمد باقر حکیم را در 29 اوت سال 2003 میلادی مصادف با هفتم شهریور سال 1382ش و اول رجب سال 1424ق را از یاد نمی برد که پس از سه ماه از بازگشت خود به نجف اشرف، پس از اقامه نماز جمعه در حرم امام علی علیه السلام به همراه 125 تن از نمازگزاران دیگر به شهادت رسیدند. امت شیعه هرگز فراموش نخواهند کرد که القاعده هر ساله با ترور و کشتار عزاداران و زائران حسینی در مناسبت های گوناگون چه بسیار شیعیان را داغدار کرده است.

ص: 61


1- سید محسن امین عاملی، کشف الارتیاب، ص 14.
2- نک به: ابن بشر، عنوان المجد فی تاریخ النجد، ص 295.
3- سید محسن امین عاملی، همان، ص58.

مراجعه به اخبار و گزارش هایی که همواره از سوی منابع خبری منتشر می شود گوشه های از این جنایت ها را روشن می سازد، برخی پایگاه های خبری اینترنتی به پاره ای از این جنایات که القاعده در آن دخالت داشته اشاره کرده اند؛ به عنوان نمونه، انفجارهای عاشورا در مارس 2004 که 271 شهید و زخمی به دنبال داشت، انفجار هتل های بغداد، انفجارهای القحطانیه و کشته شدن 796 تن و زخمی شدن 1562 نفر از طایفه ایزیدیه در نزدیکی شهر سنجار در شمال عراق، انفجار البطحاء که 41 کشته و 72 زخمی داشت، انفجار هشت مارس2009 و کشته شدن 28 نفر و زخمی شدن 57 پلیس، انفجارهای نوزده آگوست 2009 که 96 کشته و 565 زخمی به دنبال داشت، کشتار عرس الدجیل که هفتاد نفر را سر بریده و در رودخانه انداختند که همگی از شیعیان بودند. کشتار العشار که 114 کشته به دنبال داشت، یورش به گارد ملی عراق در شهر الرمادی، انفجار ژوئن سال 2010 که هفتاد کشته و چهارصد زخمی به دنبال داشت. کشتار کلیسا سیده النجاه در سی و یکم دسامبر2010 که 58 نفر در داخل کلیسا کشته شدند. حملات انتحاری ژانویه سال 2011 که به کشته شدن 140 نفر ظرف سه روز انجامید، انفجارهای سیزده ژوئن2012 که 84 کشته و 284زخمی به دنبال داشت، انفجارهای بیست و سوم ژوئیه همین سال که 114کشته و صدها زخمی در مناطق مختلف عراق داشت(1)

پس از این جنایت ها می توان سال 2013 میلادی و 1392 شمسی را یکی از خونین ترین سال های عراق دانست، خبرگزاری فارس در گزارشی در تاریخ بیست و ششم اسفند سال 1392 به مجموع جنایت های گروه های تکفیری در عراق پرداخته و بر اساس اطلاعاتی از وزارت خانه های کشور، بهداشت و دفاع به کشته شدن 7500 نفر در عراق اشاره کرد و سپس به روزشماری وقایع این سال پرداخت که طی عملیات های انتحاری گوناگون و بمب گذاری ها عده زیادی از مردم بی گناه به خاک و خون کشیده شدند(2).

ص: 62


1- www.mehrnews.com 2/4/92 .
2- .www.farsnews.com.

شبکه «العالم» در گزارشی اعلام کرد که از ابتدای سال 2013 تا اواخر این سال 6450 نفر در خشونت های عراق کشته شدند(1)به گزارش برخی خبرگزاری ها هیئت سازمان ملل متحد در عراق موسوم به یونامی در گزارشی اعلام کرد که تنها در ماه سپتامبر 2013، 3112 شهروند عراقی بر اثر خشونت ها و حملات تروریستی کشته شدند.(2) خبرگزاری ایرنا براساس اعلام سازمان ملل نوشت: حدود شش هزار تن از ماه ژانویه تا سپتامبر سال 2013 میلادی در خشونت های عراق کشته و چهارده هزار تن دیگر نیز زخمی شده اند.(3) برخی شبکه های خبری همسو با القاعده نیز به نقل از یکی از پزشکان بیمارستان مرکزی شهر فلوجه در استان الانبار عراق اعلام کردند که از آغاز عملیات ها در استان مذکور از دسامبر 2013 تا اواخر مه 2014، 366 تن کشته و حدود 1493 تن دیگر زخمی شده اند.(4)

واحد مرکزی خبر جمهوری اسلامی ایران نیز در گزارشی در تاریخ بیست و ششم آذر 1392 (دسامبر 2013) با اشاره به تاسیس گروهک تروریستی تکفیری دولت اسلامی عراق و شام، شمار افرادی که توسط این گروه در شش ماه نخست تاسیس آن زخمی یا کشته شدند را 1996 شهید و 3021 زخمی اعلام کرد. در این گزارش آمده است این گروهک 1411 باب خانه را منفجر و بر سر ساکنانش ویران کردند.(5)

مجله خبری «النباء» وابسته به داعش در بازشماری جنایت های خویش در سال 1434 (2012-2013) به مجموع 7681 عملیات شامل 4465 بمب گذاری، 537 انفجار خودرو، 1083ترور و 1047 تیراندازی توسط تک تیراندازها و صدها عملیات انتحاری، حمله های مسلحانه، تسلط بر شهرها، و موارد دیگر اعتراف کرده است که تعداد بی شماری از مردم در این عملیات ها به قتل رسیدند و سپس به روزشماری جنایت های

ص: 63


1- www.fa.alalam.ir 25/8/92.
2- aliraqnews.com 2/10/2013، www.iraqnewspaper.net.
3- www.irna.ir 4/8/92.
4- www.alhayat.com 31/5/2014، www.aljazeera.net 2/6/2014.
5- IRIB News.

خود در این سال و کشتار مردم پرداخته است(1)چنانچه این آمار اعلام شده از داعش صحیح باشد نشان دهنده یک برنامه ریزی هدف مند در نقض حقوق بشر از سوی این جریان است.

این اخبار و گزارش ها گوشه ای از آمار جنایت تکفیری های القاعده در سال 1392 و 2013 میلادی است که به کشته و مجروح شدن تعداد بی شماری از مردم بی گناه منجر شده است.

با شروع سال 2014 میلادی و هم چنین ماه های نخست سال 1393 شمسی نیز برگ جدیدی از جنایت های تکفیری ها در عراق توسط داعش رقم خورد. این گروه توانست با زمینه های موجود در مناطق شمالی و شمال غرب این کشور برخی از شهرهای این مناطق را به تصرف خود درآورده و این بار نه تنها با بمب گذاری و عملیات های انتحاری بلکه با جنگ های مسلحانه و پیکارهای خشونت بار، افراد بی گناه بسیاری را دستگیر و اعدام کند. این گروه تکفیری تروریستی که از هیچ جنایتی باک ندارد گاه گاهی برای ایجاد رعب و وحشت در بین مردم به انتشار تصاویری از این جنایات نیز پرداخته است که با مراجعه به فضاهای مجازی و اینترنتی می توان تصاویر و کلیپ های آن را مشاهده کرد و حتی در گوشی های تلفن همراه که کمتر کسی پیدا می شود تصاویر و کشتارهای جانیان تکفیری را از این طریق ندیده باشد، و نیز با مراجعه ای کوتاه به اخبار و اطلاعات موجود در فضای اینترنتی و خبرگزاری ها به سادگی می توان دریافت که این تروریست های تکفیری که به نام برپایی دولت اسلامی عراق و شام(داعش) به جان مردم افتاده اند هر روز چقدر کودکان و زنان و مردان را کشته اند و چه میزان انسان ها را داغدار کرده و چه مقدار هتک حرمت و تجاوز به نوامیس مسلمانان را در کارنامه خود به ثبت رسانیده اند. برخی از این جنایت ها که توسط خبرگزاری ها منتشر شده به این شرح است:

ص: 64


1- النباء، سال پنجم، «العملیات العسکریة للدولة الاسلامیة لسنة» 1434فی العراق.

خبرگزاری فارس به نقل از خبرگزاری فرانسه طی گزارشی شمار قربانیان این سال در عراق را تا دوازده ژانویه 452 کشته و 448 زخمی اعلام کرد که از میان 452 کشته، 25نفر نیروی پلیس، 37 سرباز و 3 نفر نیروی شورای بیداری بوده اند و البته 221 تروریست مسلح نیز به درک واصل شدند، اما سایر کشته ها از شهروندان و غیرنظامیان عراقی بودند. و از میان 448 زخمی نیز، 29 پلیس، 31 سرباز، چهار نیروی شورای بیداری و 221 نفر شبه نظامی هستند. تا پایان ماه نخست میلادی سال 2014، شمار این قربانیان براساس گزارش وزارت خانه های بهداشت، دفاع و وزارت کشور عراق به 1013 تن رسید. از میان این قربانیان 795 غیر نظامی، 122 سرباز و 96 پلیس به چشم می خورند. این خبرگزاری نوشت: این آمار نشان می دهد که تعداد کشته شدگان نسبت به سال گذشته به سه برابر افزایش یافته است. بر اساس این گزارش، قربانیانی که از نیروهای امنیتی و پلیس بوده اند به طور عمده به وسیله سلاح های گرم مورد هدف قرار گرفته اند، اما غیر نظامیان بر اثر وقوع انفجارها در مناطق عمومی پر جمعیت مانند بازار، خیابان های شلوغ و کافه ها بیشترین تلفات را متحمل شدند.(1)

سایت های خبری داعش تنها در ماه ربیع الاول 1435 اعلام کردند که 1295 عملیات نظامی در عراق انجام دادند(2)در تاریخ سیزدهم ژوئن 2014 داعش در بیانیه ای اعلام کرد که 1700 نفر شیعه در صلاح الدین را اعدام کرده است(3)، و دو روز بعد تصاویری از کشته شدن صدها جوان شیعه عراقی در سایت ها منتشر کردند.(4) اما حدود دو هفته بعد سازمان دیده بان حقوق بشر اعلام کرد که بر اساس تحلیل های به دست آمده از

ص: 65


1- www.farsnews.com 26/12/92 .
2- www.dawaalhaq.com 18/4/2014.
3- www.dawaalhaq.com .
4- ر.ک: همان 15/6/2014. گفتنی است پایگاه خبری المدی پرس و برخی دیگر پس از نشر این تصاویر در صحت کشتار 1700جوان از سربازان تردید کردند. اما در عین حال این خبر از سوی داعش همراه با تصاویری منتشر شده است و چنانچه عدد و رقم گفته شده در اخبار صحیح نباشد، اما ظاهرا تردیدی در اصل کشته شدن صدها جوان در این خبر وجود ندارد.

تصاویر منتشر شده از سوی تروریست ها و نیز تصاویر ماهواره ای چنین به نظر می رسد که حدود 160 تا 190 تن بلکه بیشتر در فاصله زمانی یازدهم تا چهاردهم ژوئن در دو منطقه خاص از تکریت به قتل رسانیده اند.(1)

برخی خبرگزاری ها در چهاردهم ژوئن 2014 اعلام کردند داعش12نفر از شخصیت های مذهبی و ائمة جماعات موصل را به قتل رسانیدند(2)

خبرگزاری فارس در تاریخ 30خرداد 1393(20/ژوئن/2014) در خبری از دستگیری یکی از سرکرده های داعش خبر داد که در طی بازجویی های خود به اعدام بیش از سیصد زندانی شیعی به دست عناصر داعش اعتراف کرد(3)

به گزارش شبکه العربیه در تاریخ 28شعبان 1435 مصادف با بیست و ششم ژوئن 2014 در یک عملیات انتحاری در کاظمیه شمال بغداد دست کم نوزده نفر کشته و 41 نفر زخمی شدند.(4)

به گزارش ایرنا در تاریخ یکم تیر 1393 تروریست ها در عراق طی دو روز گذشته بر این تاریخ در غرب این کشور، دست کم 21 نفر از مقامات شهرهای «راوه» و «عانه» را اعدام کردند.(5)

هدم آثار و مکان های مقدس

تخریب و هتک حرمت اماکن مقدس و هدم قبور اموات و بزرگان یکی دیگر از سوابق شوم وهابی ها، تکفیری ها و تروریست های القاعده و داعش است. این جنایت شوم که پس ظهور و بروز وهابیت در عربستان و با تخریب آثار مقدس باقی مانده از صدر اسلام، تخریب قبور مطهر فرزندان و خاندان پیامبر به خصوص ائمة اطهار مدفون

ص: 66


1- www.almadapress.com 27/6/2014، www.alalam.ir 28/6/2014.
2- www.Alalam.ir شبکه العالم این خبر را از العراقیه نقل کرده است.
3- www.Farsnews.com.
4- www.alarabiya.net .
5- www.irna.ir.

در بقیع و قبور برخی اصحاب رسول خدا آغاز شد، هم اکنون توسط جریان های تکفیری القاعده و داعش در عراق و سوریه ادامه دارد که هر از چندگاه با تصرف مناطق مختلف به این جنایت دست می زنند.

بزرگ ترین و دردناک ترین جنایت تکفیری ها در عراق که داغ سنگینی بر دل شیعیان جهان گذاشت، تخریب بارگاه مقدس امام هادی و امام عسکری بوده است که در بامداد سوم اسفند 1384ش. (مصادف با بیست و سوم محرم 1427ق و بیست و دوم فوریه 2006

م) قلوب شیعیان جهان را جریحه دار کرد و انسان های آزادة دنیا را به تعجب واداشت. القاعده عراق که در آن تاریخ تحت رهبری ابو مصعب زرقاوی به فعالیت تروریستی مشغول بود مسؤلیت این انفجار را به عهده گرفت.(1)

این جنایت ها هم چنان ادامه داشت تا این که داعش با ظهور خود آمار جدیدی در مناطق مختلف عراق به جا گذاشت و با تعرض به مقدسات ادیان و مذاهب گوناگون و بزرگان آن ها برگ جدیدی از جنایت ها را در کارنامة ننگین خود رقم زدند. برخی سایت های وابسته به داعش رسما اعلام کردند که تخریب و هدم همه حسینیه ها و قبور در دستور کارشان قرار دارد(2) و پس از تصرف موصل در بیانیه ای شانزده ماده ای اعلام کردند که موضع ما درباره مشاهد و زیارتگاه ها این است که هیچ قبری و هیچ تمثالی در عراق نخواهد بود مگر این که آن را هموار و نابود خواهیم کرد(3) و از اوایل جولای تعداد زیادی از مساجد، حسینیه ها، کنیسه ها، زیارتگاه ها و و آرامگاه ها را در تلعفر و موصل تخریب کردند.(4) و نیز قبور انبیای الهی حضرت یونس و حضرت شیث

ص: 67


1- روزنامه همشهری، 6/12/1384.
2- www.dawaalhaq.com6/8/2014.
3- .«موقفنا من المشاهد والمزارات الشرکیة فی العراق هو ألا ندع قبرا إلا سویناه ولا تمثالا إلا طمسناه». www.alhayat.com14/6/2014 و نیز نگاه کنید به www.aljazeera.net مقاله ای با عنوان الدولة الاسلامیه و تنظیمها و قابلیتها للحیاة 26/7/2014.
4- www.aljazeera.net.

را در موصل منفجر کردند که شبکه الجزیره تصویری ویدئویی از این انفجارها منتشر کرده است.(1)

به گزارش منابع خبری، داعش در بیست وششم خرداد 1393 آرامگاه «ابن اثیر جزری» مورخ اسلامی و در تاریخ سوم تیر 1393 مصادف با بیست و چهارم ژوئن 2014 آرامگاه «فتح موصلی» معروف به شیخ فتحی از عرفای قرون اول اسلام را در موصل(2) و نیز در تاریخ چهارم تیر مقام حضرت ابوالفضل العباس7 و دو حسینیه در شمال موصل(3) و نیز در ماه ژوئن مقام حضرت زینب در غرب موصل را تخریب کردند(4)

این گروه که بدون حفظ هیچ حریمی به اماکن مقدس هتاکی می کنند در آخرین تعرضاتشان در استان نینوی کلیساها، مساجد و حسینیه ها را به پایگاهی برای خود تبدیل کرده اند(5) برخی خبرگزاری ها نیز تصاویری از عملیات های تخریب قبور و حسینیه ها در موصل منتشر کردند.(6)

داعشی ها در تصرف موصل حتی آثار مکتوب علمی و نسخه های خطی بسیاری را نیز از بین بردند که به گزارش العراقیه 1200 نسخه مخطوط کمیاب را در کنیسه های موصل به آتش کشیدند(7)

تعرض به نوامیس

تکفیری ها تمامی شرافت های انسانی را لگد مال کرده و هیچ حریمی برای انسانیت نمی شناسند. اینان که با سنگدلی تمام انسان های بی شماری را قربانی کرده اند در برگ

ص: 68


1- همان، 29/9/1435 -27/7/2014.
2- www.mashreghnews.ir 4/ 3/93.
3- www.mehrnews.com 4/4 93، jamejamonline.ir 4/4 93
4- www.imn.iq 3/8/2014
5- www.mehrnews.com 14/4/93.
6- www.Farsnews.com 14/4/93.
7- www.imn.iq6/8/2014.

دیگری از کارنامه خود انسانیت را نیز به قربانگاه کشیده و با تعرض و تجاوز به نوامیس مسلمانان، وحشی گری را به اوج رسانیده اند. القاعده و داعش که به نام شریعت به جنگ دیانت آمده اند با وحشی گری تمام به زنان و دختران تجاوز کرده و حیثیت زنان مسلمان را قربانی شیطان صفتی خود می کنند، یا به نام دین زنان را طعمه ای برای اشباع شهوات قرار داده و با فتواهای شیطانی نظیر جهاد نکاح، به شهوت رانی و هوس بازی می پردازند، یا با فریب کاری زنان و کودکان را به عملیات های انتحاری واداشته و از این طریق سوء استفاده می کنند. گاهی اوقات نیز پس از سوء استفاده جنسی از زنان و دختران کم سن و سال، به نام شریعت کمربند انتحاری به آن ها بسته و به زندگیشان خاتمه می دهند. به گزارش برخی خبرگزاری ها به نقل از برخی کارشناسان، جانیان القاعده که طی سال های 2007 تا 2009 در دیالی و انبار متمرکز شده بودند، 37 عملیات انتحاری را از طریق زنان در عراق انجام دادند(1)

گروهک تروریستی داعش نیز که از اردیبهشت سال 93 فعالیت جدیدی را عراق شروع کرده است بر اساس اخبار منتشر شده تجاوز به زنان و دختران را نیز در کارنامة سیاه خود رقم زده اند؛ خبرنگار بولتن نیوز در تاریخ بیست و دوم اردیبهشت همین سال در گزارشی از اقلیم کردستان عراق، نوشته است که داعش با توسل به زور چهار دختر کُرد را مورد تجاوز قرار داده و چهار جوان پسر کُرد که همراه این چهار دختر بودند را تیرباران کردند و سپس دختران را آزاد کردند.(2)

به گزارش خبرگزاری فارس در تاریخ پنجم تیر 1393 به نقل از مرکز خبری رسانه های عراقی «آی ام ان»، و نیز خبرگزاری تسنیم در صفحه بین الملل خود به نقل از پایگاه خبری اصوات العراق نوشته اند گروهک تروریستی داعش در منطقه العلم در استان صلاح الدین سه زن عراقی را بعد از تجاوز سر بریدند.(3) در خبری دیگر آمده

ص: 69


1- www.Farsnews.com 12/8/91 .
2- www.bultannews.com.
3- www.Farsnews.com، www.tasnimnews.com .

است یکی از اعضای شورای استان کرکوک در گفت وگو با شبکه خبری السومریه نیوز تصریح کرد: تروریست های مسلح پس از اشغال روستای «بشیر» در منطقه «تازه» واقع در بیست و پنج کیلومتری جنوب کرکوک، تمامی زنان و کودکان یک خانواده را اعدام کرده اند(1)برخی شبکه ها و خبرگزاری های عربی نیز خبر داده اند که داعش با تسلط به مناطق مختلف عراق زنان را مورد تجاوز قرار می دهد و به جنایاتی در نینوی و شهر موصل اشاره کرده اند.(2)

این جنایت ها گوشه ای از تجاوزات تکفیری ها در عراق است که منتشر شده و چه بسیار زنان و دخترانی که به جهت حفظ آبرو از انتشار این جنایت ها پرهیز کرده و هم چنان غم این بی حرمتی را در سینه خود نگه می دارند.

جریان های حامی

حامیان تکفیری ها در عراق را می توان به دو گروه تقسیم کرد: گروه نخست دولت های خارجی به خصوص برخی کشورهای عربی منطقه نظیر عربستان و قطر که بی تردید حمایت های عربستان نقش بسزایی در پیشبرد این جریان ها داشته است؛ چنان که نخست وزیر عراق در یک گفت وگوی تلویزیونی در تاریخ دهم مارس 2014 قطر و عربستان به دخالت در عراق متهم کرده و ریاض را بانی تمام خشونت های منطقه دانست و تاکید کرد که این دو کشور در پی براندازی عراق هستند از این رو مستقیما به جنگ با این کشور آمده اند(3)خبرگزاری ایسنا به نقل از برخی مسؤلان سیاسی عراق نوشت: دولت این کشور اسنادی در خصوص حمایت عربستان از تروریسم در عراق به دست آورده که بر اساس این اسناد، دولت عربستان با ارسال سلاح و مهمات و کمک های مالی از این جریان حمایت می کند.(4) خبرگزاری فارس هم

ص: 70


1- www.mashreghnews.ir 28/3/93.
2- www.almayadeen.net. 23/ژوئن/2014.
3- www.imn.iq.
4- www.isna.ir 14/4/93- 5/7/2014.

در تاریخ سی و یکم خرداد 1393 سندی را با تصویر منتشر کرده است مبنی بر آن که دولت قطر در سفارت خود در طرابلس به آموزش برخی افراد جهت اعزام به عراق برای پیوستن به گروه تروریستی داعش اقدام کرده است.(1) خبرگزاری شبکه العراقیه نیز به نقل از برخی روزنامه های انگلیسی نوشته است که دولت های قطر و عربستان با کمک های مالی خود به عشایر مناطق شمالی و غربی عراق در قبال همکاری با داعش، نقش به سزایی در سقوط این مناطق داشته اند(2) العراقیه در خبری دیگر نوشته است که دولت عربستان و قطر به کسانی که در عراق می جنگند ماهیانه هفتصد دلار پرداخت می کند(3)

گروه دومی که جریان های تکفیری عراق را حمایت می کنند برخی شخصیت های دینی و سیاسی داخلی و خارجی و نیز پس مانده های بعثی عراق هستند که از مردم و نظام حاکم بر عراق زخم خورده اند. بنا به گزارش خبرگزاری فارس به نقل از پایگاه اطلاع رسانی «الرابط الیمنی» بر اساس برخی اسناد،131 شخصیت آکادمیک، فعالان سیاسی و شخصیت های دینی وابسته به 31 کشور در جهان، گروه تروریستی داعش را از جهت مالی تامین می کنند که 28شخصیت سعودی و دوازده نفر از افراد سیاسی و دینی عراق در صدر این گزارش هستند. این پایگاه خبری به اسامی 42 نفر از آن ها اشاره کرده است(4)

حامیان جریان های تکفیری با هدفی واحد به دنبال ایجاد هرج و مرج در عراق هستند، اما هرکدام از آن ها انگیزه های گوناگونی دارند. به نظر می رسد علت اصلی حمایت دولت عربستان از جانیان تکفیری، نگرانی از قدرت گرفتن شیعیان در منطقه است. عربستان با تعصبات سنی گری به دنبال مطرح کردن خود به عنوان مرکز حاکمیت

ص: 71


1- Farsnews.com.
2- www.imn.iq 13/7/2014 .
3- همان، 7/6/2014.
4- www.Farsnews.com 1/4/93.

اسلام بوده و همواره از نفوذ قدرت ایران و حمایت او از کشورهای شیعی هراس داشته است، از این رو به دنبال تضعیف کشورهای شیعی می باشد تا از این طریق بتواند قدرت های منطقه را به زیر بکشاند. فعالان مذهبی به خصوص کسانی که تحت تاثیر وهابیت هستند نیز با تعصبات خود به دنبال ایجاد تنش میان سنی و شیعی بوده و هدف اصلی شان از بین بردن دولت شیعی در عراق است. فعالان و گروه های مخالف سیاسی نیز که بیشتر زخم خورده های بعثی هستند به دنبال جبران قدرت از دست رفته خود و تشدید نزاع های طایفه ای می باشند.

اهداف جریان های تکفیری

به طور خلاصه می توان اهداف جریان های تکفیری را در دو بخش مذهبی و سیاسی خلاصه کرد؛ از یک سو حکومت ها و دولت ها را جاهلی دانسته و با تفکرات رادیکالی و انگیزه های جهادی به دنبال ایجاد حکومت دلخواه خود هستند که این هدف، میراث اندیشه های سید قطب است. چنان که داعش نیز بر همین اساس نام «دولت اسلامی عراق و شام» را برای خود انتخاب کرده و برای تشکیل حکومت در این منطقه تلاش می کند، از این رو سرکرده خود یعنی ابوبکر البغدادی را به عنوان خلیفه معرفی و مردم را به بیعت با او مجبور کرده اند و نیز با تصاحب و تصرف مناطق مختلف به نصب استاندار و فرماندار اقدام می کنند. العالم در مقاله ای نوشته است: داعش که یک جریان سلفی جهادی و تکفیری است به دنبال بازگرداندن چیزی است که به آن «خلافت اسلامی و اجرای شریعت» می گویند(1) و این مسئله نیز همان اندیشه های بنیادگرایانه ای است که از مصر و توسط سید قطب سر درآورده است.

از سویی دیگر، جریان های تکفیری با وهابی گری و تعصبات تندروانة مذهبی، پیروان مذاهب دیگر به خصوص شیعیان را مشرک و کافر دانسته و با خشونت تمام به جنگ و کشتار پیروان مذاهب دیگر آمده اند و چنان که از آمار یاد شده به دست می آید

ص: 72


1- www.Alalam.ir مقاله ای با عنوان «من هی داعش و ما هو اهدافها؟» 7/1/2014.

غالب کشته شدگان در جنایت های عراق شیعه بوده اند و بسیاری از آن ها در حین برگزاری مراسم مذهبی از جمله زیارت و عزاداری برای ائمة اطهار کشته شده اند که این خود نشان دهندة وهابی گری و دشمنی با زیارت و توسل ائمة اطهار است، از این رو با مشرک دانستن زائران ائمه، آنان را به خاک و خون می کشند.

خاتمه

آنچه گذشت گوشه هایی از کارنامه و آمار جنایت جریان های تکفیری سلفی در عراق به همراه پیشینه آن هاست که هویت این جریان ها را ترسیم می کند. پیشینه این جریان ها بیانگر تبعات اندیشه های انحرافی از دوران ابن تیمیه است و آمار جنایت ها نشأت دهنده نشانگر خوی وحشی و هویت خون خوار این گروه هاست. آنچه سبب افزایش نگرانی و تاسف از این جنایت ها می شود سوء استفاده از نام اسلام است؛ جانیان تکفیری که نام اسلام را با خود یدک می کشند و به نام خلافت اسلامی به کشتار و ترور دست می زنند اذهان کسانی که شناخت زیادی از اسلام ندارند را مخدوش کرده و سبب بدنامی این دین مقدس الهی در عرصه جهانی می شوند و در نتیجه، برخی سودجویان و دشمنان اسلام از این فرصت استفاده کرده و مسلمانان را با نام تروریست به دنیا معرفی می کنند در حالی که افکار و کردار این گروه ها هیچ تناسبی با اسلام ندارد، بلکه این رفتارها برآمده از انحرافات دینی، ضعف شخصیتی و جاه طلبی عده ای لاابالی است که از پرچم اسلام برای مشروعیت بخشیدن به عملکردهایشان استفاده می کنند.

اگر کسی اندک مطالعه ای دربارة دین مبین اسلام داشته باشد به سادگی در می یابد که این دین آسمانی، دین رأفت و پیامبرش، پیامبر رحمت است، رحمت برای همه ملت ها؛ چنان که قرآن کریم می فرماید:)وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمینَ((1) کسانی که با خشونت و بی رحمی تمام به کشتار انسان ها مشغولند و حتی به زنان و کودکان هم رحم نمی کنند و با قساوت آنان را سر می برند، کسانی که به قبور مردگان هم تجاوز می کنند هیچ بویی

ص: 73


1- سوره انبیاء، آیه 107: «ما تو را جز برای رحمت جهانیان نفرستادیم»

از انسانیت نبرده اند چه رسد به دین. این جانیان نه تنها انسان های زیادی را قربانی کرده اند بلکه انسانیت را به قربانگاه کشیده اند و همه کرامت های انسانی را با خوی وحشی خویش دفن کرده اند. آنچه این افراد انجام می دهند دشمنی با دین و انسانیت است که تنها در پوششی از دین قرار دارد، اما درون آن چیزی جز بی دینی و یاغی گری نیست.

به امید روزی که با ظهور مصلح جهانی همه طاغیان و یاغیان نابود شده و انسانیت حیاتی دوباره یابد.

ص: 74

منابع
کتابها

قرآن کریم، ترجمه آیة الله ناصر مکارم شیرازی.

ابن بشر، عثمان بن عبدالله، عنوان المجد فی تاریخ نجد، چاپ چهارم: دارة الملک عبدالعزیز، ریاض 1402- 1982م.

برگن، پیتر ال، اسامه بن لادن، ترجمه عباسقلی غفاری فرد، چاپ اول: انتشارات اطلاعات، تهران 1390.

حسنی، عبدالحی، نزهة الخواطر و بهجة المسامع و النواظر، چاپ اول: دار ابن حزم، بیروت 1420 ق.

حسینی عاملی، سید محسن امین، کشف الارتیاب فی اتباع محمد بن عبد الوهاب، چاپ سوم: دارالغدیر، بیروت، [بی تا].

حسینی میلانی، سید علی، دراسات فی منهاج السنه لمعرفة ابن تیمیه، چاپ دوم: الحقائق الاسلامیه، قم 1385.

دهلوی، ولی الله، تحفة الموحدین، المکتبة السلفیه، لاهور1381.

رفعت، سید احمد، قرآن و سیف، چاپ دوم: مکتبة الدبولی، قاهره 2002م.

---------------------، النبی المسلح - الرافضون، چاپ اول: الریاض الریس للکتب والنشر، بیروت 1991م.

کوپل، ژیل، پیامبر و فرعون (جنبش های نوین اسلامی در مصر)، ترجمه ی حمید احمدی، چاپ سوم: انتشارات کیهان، تهران 1382.

سرافراز، محمد، حرکة طالبان، من النشوء الی السقوط، دارالمیزان، بیروت 2008م.

الطویل، کمیل، القاعده و اخواتها قصة الجهادیین العرب، چاپ اول: دارالساقی، بیروت 2007 م.

علی، عبد الرحیم، حلف الإرهاب - تنظیم القاعده من عبدالله عزام الی ایمن الظواهری، چاپ دوم: مرکز المحروسة للنشر، قاهره 2005م.

عثیمین، عبدالله صالح، تاریخ المملکة العربیة السعودیه، چاپ پانزدهم: مکتبة العبیکان، ریاض 1430 ق- 2009م.

فرمانیان، مهدی، «گرایش های فکری سلفیه در جهان امروز»، مجله مشکوة، شماره 104، پائیز 1388، پایگاه اینترنتی مجلات تخصصی نور www.noormags.com.

دکمجیان، هرایر، جنبش های اسلامی در جهان عرب، ترجمة حمید احمدی، چاپ اول: انتشارات کیهان، تهران 1366.

الهلوش، عبدالرحمن مظهر، الشیخ و الطبیب اسامه بن لادن و ایمن الظواهری، چاپ اول: ریاض الریس للکتب و النشر، بیروت 2011م.

روزنامه همشهری، شنبه 6 اسفند 1384 - سال سیزدهم - شماره 3930.

ص: 75

النباء، سال پنجم، العملیات العسکریة للدولة الاسلامیة لسنة 1434فی العراق.

منابع الکترونیکی

www.alhayat.com الحیاة

aliraqnews.com شبکة اخبار العراق

www.alalam.ir

العالم

www.alarabalyawm.net العرب الیوم

www.alarabiya.net العربیه

www.aljazeera.net الجزیره

www.almadapress.com المدی پرس

www.almayadeen.net المیادین

www.dawaalhaq.com وکالة الانباء الاسلامیه- حق

www.fa.alalam.ir العالم فارسی

www.Farsnews.com

فارس نیوز

www.imn.iq شبکة اعلام العراقیه

www.iraqnewspaper.net صحیفة العراق الالکترونیه

www.tawhed.ws منبر التوحید والجهاد

www.mashreghnews.ir

www.isna.ir

www.mehrnews.com

www.Bultannews.com

www.irna.ir

www.tasnimnews.com

ص: 76

داعش / عبدالمحمد شریفات

اشاره

عبدالمحمد شریفات(1)

چکیده

از جمله سازمان هایی که به تندروی و خون ریزی معروف می باشد، داعش است این سازمان بین المللی تلفیقی از حدود سیزده گروه و سازمان است و بیشترین افرادش تروریست های خارجی، به ویژه سلفی های عربستان تشکیل داده اند. آغاز داعش با تشکیل « جماعة التوحید و الجهاد» به رهبری ابو مصعب زرقاوی (2004-2006 م)صورت گرفت و بعد از کشته شدن وی « أبو حمزة المهاجر» (2006-2010 م) برای رهبری سازمان «القاعدة فی بلاد الرافدین» انتخاب شد. در اواخر سال 2006 م از تشکیل دولت اسلامی عراق به رهبری أبو عمر البغدادی (2006-2010) که در کمین عملیات دقیق امنیتی کشته شد. و به دنبال آن، رهبری به ابوبکر بغدادی (2010م-- تا به حال) منتقل شد. هدف این سازمان در اعاده احیای خلافت اسلامی و اجرای قانون شریعت در عراق و سپس در سوریه خلاصه می شود.

شیخ ایمن الظواهری تصریح کرد که داعش امتداد القاعده است و سازمان جدایی از القاعده نیست، هم چنین دست نشانده هم نیست همان گونه که برخی دیگر ادعا می کنند، الا این که در بسیاری از کارهایش دچار خطا شده است و به همین دلیل القاعده به صورت رسمی، آن را جزیی از خویش نمی داند.

داعش از جهت اعتقاد و هدف - که تشکیل و برپا کردن خلافت اسلامی است - با القاعده تفاوت ندارد، بلکه تنها در برخی اولویت ها و تقسیم غنائم.

ص: 77


1- پژوهشگر مؤسسه تحقیقاتی دارالإعلام لمدرسة اهل البیت.

اختلافاتی وجود دارد که سبب شده تصور گردد داعش فرعی از القاعده نیست، در حالی که در واقع چنین نیست؛ البته نقش مهم استعمار، به ویژه امریکا در ایجاد تروریست در منطقه، از قبیل: سربازگیری و همکاری استراتژی و سیاسی و حتی نظامی به وسیله نوکران حلقه بگوش آن در (قطر وترکیه) مخفی نیست. بلکه نقش بسیار سازنده امریکا در سرباز گیری سازمان های تروریستی مخصوصاً در زندان های عراق، مانند: زندان «بوکا» که بارزترین مکان برای سربازگیری نیروهای القاعده و دولت اسلامی عراق بود، روشن است و دلیلش این می باشدکه میان شیعیان و اهل سنت جنگ مذهبی راه بیندازند و به مصالح و نفوذ ایران در منطقه ضربه وارد کنند و جنگ مذهبی و تمدن که مدت طولانی در پی راه انداختن آن بودند، تحقق یابد و از این طریق، قدرت مسلمانان در منطقه را به دلیل حفظ و امنیت اسرائیل، تضعیف کنند که متاسفانه برخی از دولت های خاورمیانه به ویژه عربستان علاوه بر مساعدت سازمان های ترورریستی از ناحیه ایدیولوژی چنین طرحی را در خاورمیانه رهبری می کنند.

واژگان کلیدی: داعش، ابوبکر بغدادی، ابومصعب زرقاوی، منابع مالی داعش، ساختار داعش

مقدمه

داعش یا همان دولت اسلامی عراق و شام، فرعی از سازمان القاعده و تابع آن است و ایمن الظواهری بر چنین مطلبی در نامه اش که به «شهادة حقن الدماء المجاهدین» معروف است، تاکید کرد و گفت رهبری «جماعة قاعده الجهاد» و دولت اسلامی عراق برهمین اساس ارتباط دارند که: دولت اسلامی عراق بخشی از القاعده باشد. نمونه های متعددی برای اثبات این مطلب وجود دارد:

l نامه ای که امریکائی ها منتشر کردند از اسنادی می باشد که در خانه شیخ اسامه بن لادن یافتند و شماره آن: SOCOM-2012-0000011 Orمی باشد.

نامه از شیخ عطیه الله خطاب به شیخ مصطفی ابو یزید بود. وی به شیخ مصطفی ابو یزید تأکید کرده بود که واجب است نامه های توجیه کنندة قاطعانه ای را برای «کرومی»

ص: 78

بفرستد، مقصود شان از نامه این بود که ابو حمزه مهاجر و ابو عمر را از ارتکاب اشتباهات سیاسی بترسانند.

هنگامی که ابو بکر بغدادی امارت را، بدون اجازه ستادفرماندهی (اسامه بن لادن) بر عهده گرفت، شیخ عطیه پیامی را به فرماندهی دولت اسلامی عراق در تاریخ 7 جمادی الاول 1431 فرستاد که در آن آمده بود: به برادران گرامی در فرماندهی پیشنهاد می دهم که فرمانده موقتی برای مدیریت امور، تا هنگامی که مشورت تمام شود، برگزینند و بهتر است منتظر بمانید و کسی را با رأی قاطع به عنوان امیر تعیین نکنید، و نام های پیشنهادی را بفرستید و تمام موارد از جمله: نام، تعریفی از آن ها و مدارک و... را برای ما ارسال کنید ... و ما آن را برای شیخ اسامه برای مشورت دادن به شما، بفرستیم. شیخ اسامه پیامی برای شیخ عطیه الله در 24 رجب 1431 فرستاد که در آن آمده: «بهتر است که معلوماتی کامل از برادرمان ابوبکر بغدادی که به جای برادرمان ابو عمر بغدادی تعیین کرده اید و معاون اول او - ابو سلیمان ناصر دین الله- بفرستید و از تعداد زیادی برادران معتمد و معتبر دربارة آن ها بپرسید تا این امر را برای ما به طور گسترده توضیح دهند

شیخ عطیه الله پیامی در تاریخ 20 شوال 1431 برای وزارت اعلام (رسانه) دولت اسلامی عراق فرستاد که در آن آمده: مشایخ از شما می خواهند که معرفی نامه مختصری از مشایختان از فرماندهان جدید: ابوبکر بغدادی امیر المومنین در دولت اسلامی عراق و معاون او و وزیر جنگش و اگر شد دیگر مسئولان بفرستید و در صورت امکان مشایخ را درباره این امر خبر دهید.

نماینده شورای دولت اسلامی عراق در یکم ذی القعده 1431 جواب را این گونه فرستاد: برادر فاضلم پیام شما در مورخه رجب الحرام 1431 به ما رسید و هم چنین پیام قبلی که ضمن آن بعضی از توجیهات از مشایخ گرامی حفظهم الله حول وضعیت دولت و منتظر ماندن در تعیین امیر جدید در آن بود، اما این پس از اعلام امارت جدید به ما رسید و به هر حال برادران در آغاز حرص بر مطلع کردن مشایخ در نزد شما، بر حقیقت وضعیت، همان گونه که هست، تصمیم گرفتند. و سپس افزود: به اطلاع شما

ص: 79

مشایخ گرامیمان و متولیان امرمان می رسانم که دولت اسلامیتان در سرزمین رافدین در سلامت و منسجم است، سپس افزود: شیوخ محترم و عالی قدرمان! بعد از قتل دو شیخ، مجلس شورای تلاش کرد که اعلام امیر جدید را به تأخیر بیندازد تا دستوری از سوی شما پس از برقراری ارتباط برسد، اما به دلایل مختلف که مهم ترین آن ها در کمین بودن دشمنان در داخل و خارج بود، نتوانستیم زمان اعلام امیر را طولانی تر کنیم، سپس افزود: برادران در این جا با سرپرستی شیخ ابوبکر توافق کردند و هیچ مانعی برای برپایی امارت موقت وجود ندارد و فرستادن شخصی از سوی مشایخ برای ما، اگر دریافتیم که با پژوهش کامل صورت گرفته است امارت را به او تسلیم می کنیم و اعتراضی از سوی ما وجود ندارد و ما همگی سربازانی برای او خواهیم بود و اطاعت او بر ما واجب است و این چیزی است که همة مجلس شورا و شیخ ابوبکر حفظهم الله به آن ملتزمند.

بعد از کشته شدن شیخ اسامه، ابوبکر بغدادی بیانیه ای صادر کرد که در آن آمده بود: من و کسانی که با من هستند اطمینان داریم که شهادت شیخ جز انسجام و ثبات بر برادران مجاهدمان نمی افزاید، پس من به برادرانمان در جماعت القاعده به رهبری شیخ ایمن الظواهری و برادران او در فرماندهی جماعت می گویم خداوند به شما اجر بزرگ عطا کند و عزای شما را در این مصیبت نیکو گرداند و به برکت خدا بنگرید در آنچه از نتیجه دستورهایتان دیده می شود و بشارت باد بر شما که همانا برای شما در دولت اسلامی عراق مردانی وفادار هستند که در راهشان بر حق باقی اند و آرام نمی نشینند و از آن کوتاه نمی آیند و به خدا سوگند خون شما، خون ما و از بین رفتن شما، از بین رفتن ماست.

ایمن الظواهری در ادامه می گوید: بعد از کشته شدن اسامه بن لادن، امارت را بر عهده گرفتم و ابوبکر بغدادی من را به صفت امیر خود، خطاب می کرد حتی در آخرین پیام او به من، در تاریخ 29 جمادی الاولی 1434 که آن را با این گفته آغاز کرده بود «برای امیر و شیخ محترمان» ... رسید.

ص: 80

وی در ادامه تصریح کردند با این که با ستاد فرماندهی القاعده و امیر آن (اسامه بن لادن) در تعیین ابوبکری بغدادی به عنوان امیر دولت اسلامی مشورت نکرده بودند و تعیین آن از سوی القاعده صورت نگرفته بود، الا این که صلاح را در آن دیدیم که بدان اعتراف کند و رسما اعلام نماید، زیرا میان دولت اسلامی عراق و داعش فرقه های مختلفی وجود دارد.

در این مقاله درباره هویت این سازمان (داعش) بحث می کنیم؛ آیا این سازمان از فروع القاعده است یانه؟ یا همان گونه که برخی ادعا می کنند ساخته امریکا است و هیچ گونه ربطی به سازمان های جهادی ندارد؟ اعتقادات این سازمان و رهبرانش چه کسانی هستند؟ ارتباط داعش با دیگر سازمان های تروریستی چگونه است؟ به ویژه در وضعیت فعلی که مرتکب اعمالی وحشیانه شده اند، از جمله: قتل عام و ترساندن مسلمان و فراری دادن ایشان از خانه مسکونی شان به تهمت ارتداد و شرک، و کشتن زنان و کودکان و افراد سال خورده و دیگر اعمالی که چهره اسلام را تاریک و سیاه نشان داده است.

داعش

برای بهتر شناختن دولت اسلامی عراق و شام لازم است به چند سؤال پاسخ دهیم: داعش چیست؟

عقاید و افکار این سازمان تروریستی چیست؟ ارتباط این سازمان با گروه های تروریستی در عراق و سوریه چگونه است؟

لفظ داعش برگرفته شده از چهار کلمة «الدولة»، «الإسلامیة »، « العراق»، «الشام» است یا اشاره به کلمه دولت، که همان سازمانی است که از گروه های مسلح غیر نظامی با گرایش سلفی- جهادی - تکفیری تشکیل شده است.

برخی این دولت را بین پرانتز قرار می دهند و تعبیر از آن نمی کنند، عده ای آن را سازمان دولت اسلامی عراق خطاب می کنند و بعضی نیز آن را به همین نام (دولت

ص: 81

اسلامی عراق و شام) خطاب می کنند و برخی دیگر اصرار دارند همان سازمان القاعده است هر چند عناوین متعددی به خود گیرد و حق این است که نام گذاری در شناخت آن بی تاثیر نیست، و لی مهم آن است که محقق بتواند سازمان داعش را بررسی و هویتش را شناسایی کند و بدون شک بیشتر این نام گذاری ها سیاسی است و بهتر از هر چیز شناخت محتوای سازمان و ایدئولوژی آن است.

داعش با تشکیل گروهی به نام التوحید و الجهاد به رهبری موسس آن ابو مصعب زرقاوی کارش را آغاز کرد و در آن زمان بیشتر نیروهای تروریستی اش عرب زبان بودند، سپس این گروه گسترش یافت و تبدیل به «قاعدة الجهاد فی بلاد الرافدین» گردید، تا در این زمان دربر دارنده نیروهای تروریستی عربی و عراقی و غیره یا به عبارت دیگر شامل مهاجرین و انصار شود و بیعت خود را با رهبر القاعده اعلام کرد، سپس این سازمان در اواخر سال 2005 م. و ابتدای سال 2006م. از تشکیل مجلس شورای مجاهدین به امارت شیخ عبدالله رشید بغدادی خبر داد و تعدادی از گردان های و دسته های تروریستی را ضمیمیه خود کرد.(1)در 9 یونیو سال 2006

م ابو مصعب زرقاوی در شهر بعقوبه به وسیله بمباران امریکایی ها کشته شد. سپس در اکتبر سال 2006م مجلس شورای مجاهدین منحل گردید و ائتلاف المطیبین با همکاری برخی از عشایر به وجود آمد و در این راستا ابو حمزه مهاجر به عنوان امیر سازمان القاعده در عراق تعیین شد و به دنبال آن دولت عراق اسلامی به رهبری ابو عمر بغدادی تشکیل و گردید.

در 19 آبریل 2010 م. نیروهای اشغالگر امریکایی عملیات نظامی به راه انداختند که منجر به قتل ابو عمر بغدادی و ابوحمزه مهاجر گردید و به دنبال آن در 16 ایار /مایو 2010م با ابوبکر بغدادی به عنوان امیر القاعده و وزیر جنگش الناصر لدین الله سلیمان بیعت کردند.(2)

ص: 82


1- اکرم حجازی، مشهد النشاقات و التخالفات والمرجعیات الایدیولوجیه2، للجماعات الجهادیه،ص2، 14/5/2007.
2- أحمد عبد الحافظ، الدولة الإسلامیة فی العراق و الشام .. داعش، http://islamstory.com/ar

بنابر اطلاعات متعدد به دست آمده، این سازمان علاوه بر گروه القاعده، حدود 13 گردان دیگر را زیر لوای خویش جمع کرده است که می توان به گروه ها ذیل اشاره نمود: "«جیش الطائفة المنصورة»، «جیش أهل السنة والجماعة»، «جیش الفاتحین»، «جماعة جند الصحابة»، «سرایا الجهاد الإسلامی»، «سرایا فرسان التوحید»، «سرایا ملة إبراهیم»، «کتائب کردستان»، «کتائب المرابطین»، «کتائب أنصار التوحید»، «کتائب أنصار التوحید والسنة»، «کتائب الأهوال»، «کتائب الغرباء» (به رهبری عبدالله الجبوری)، «کتائب من الجیش الإسلامی» و«أنصار السنة» و برخی دیگرمانند«کتائب جیش المجاهدین» و «ثورة العشرین وعصائب العراق الجهادیة».(1)

هنگام اعلان دولت اسلامی عراق، ابوحمزه مهاجر اعلام کرد که تعداد نیروهای این سازمان 12هزار سرباز است و البته چنین نیرویی کم نیست، اما القاعده در عراق به تنهایی آن سازمان (دولت اسلامی عراق ) را تشکیل نمی دهد و از لحاظ منطقی و منهجی سخت است داعش را در تنظیم قاعده خلاصه کرد، زیرا واقعا این گونه نیست، از این رو نام گذاری این سازمان به «دولت» به واقع نزدیک است تا این که جمع زیادی از گروه ها و گردان ها را در برگیرد. بخصوص این که فعالیت اغلب نیروها و گروه های جهادی بنابر توان مادی و بشری شان را نمی توان در یک منطقه منحصر کرد.(2) بعد از اشغال عراق در سال 2003م. به وسیله امریکای ها مسئله جهاد و مقابله با اشغال گران به وجود آمد و بارزترین گروه «الجبهة الإسلامیة للمقاومة العراقیة (جامع)»پدیدار شد و از آن زمان ابومصعب زرقاوی اردنی از تشکیل

جریان«التوحید والجهاد فی بلاد الرافدین» یا «قاعدة الجهاد فی بلاد الرافدین»، خبر داد و بعد از آن سازمان القاعدة فی بلاد الرافدین به وجود آمد.

ص: 83


1- اکرم حجازی، مشهد النشاقات و التخالفات والمرجعیات الایدیولوجیه2، للجماعات الجهادیه،ص2، 14/5/2007.
2- نفس المصدر.
ابوبکر بغدادی

یک منبع اطلاعاتی در وزارت کشور عراق در گفت گو با شبکه السومریة نیوز گفت حازم عبد الرزاق الزاوی، وزیر امنیت در دولت اسلامی عراق و شام که توسط نیروهای عراقی در الرمادی بازداشت شد در بازجویی ها، هویت حقیقی ابوبکر بغدادی و وزیر جنگش الناصر لدین الله را برملا کرد. این منبع اطلاعاتی که نخواست هویتش فاش شود بیان کرد که آن چه حازم عبدالرزاق اعتراف کرد - البته بعد تائید صحت اظهاراتش- این است که ابوبکر بغدادی همان دکتر ابراهیم عواد ابراهیم سامرائی و ملقب به ابو دعاء،«الدکتور إبراهیم»، الحسینی،القرشی است؛ (1)و وزیر جنگ ابوبکر بغدادی ملقب به الناصر لدین الله همان «نعمان سلمان منصور الزیدی» ابو ابراهیم است که قبلاً والی الانبار بود. این منبع تصریح کرد که آن ها در زندان بوکا(2) در بصره بازداشت بودند و در آن جا به وسیله رهبران سازمان القاعده که در آن زندان بودند از افکار و اعتقادات سلفی جهادی تکفیری سیراب شده اند و هم چنین وی اضافه کرد که تحرکات بغدادی و الناصر لدین الله در حال حاضر محدود به شمال بغداد است.

بنابراین ابوبکر بغدادی همان إبراهیم بن عواد بن إبراهیم عبدالمومن علی البدری السامرائی است که در شهر سامرا سال 1971م در یک خانواده مذهبی با گرایش سلفی به دنیا آمد آن ها از خانواده های سرشناس منطقه و از قبیله البو بدری است که نسب آن به قریش بر می گردد.(3)عموهای ابوبکر بغدادی از مبلغان اسلام در عراق شمرده می شوند، خانم او از عشایر معروف ابو الفرج است. در زمان صدام حسین امامت مسجد جامع احمد بن حنبل در سامرا برعهده داشت. وی هم چنین امام جماعت و سخنران در مسجد جامع الکبیسی در منطقه طوبجی در بغداد بود. در سال 2003م. امام و خطیب در یکی از مساجد شهر فلوجه بود. ابوبکر بغدادی فارغ التحصیل دانشگاه اسلامی در بغداد

ص: 84


1- الکشف عن هویة زعیم تنظیم القاعدة فی العراق - أبو بکر البغدادی. سایت السومریة العراقیة/ الأربعاء 1 کانون الأول 2010م http://www.alsumaria.tv/news/34784
2- زندان بوکا مهم ترین منبع تولید تروریست های القاعده.
3- البته این نسب مورد تردید است و علمای انساب خلاف ان را متذکر شده اند.

می باشد و در همان جا کارشانسی و کارشناسی ارشد و دکترا را به اتمام رسانید، وی هم چنین به عنوان استاد، معلم، مبلغ در تکریت فعالیت کرد. کما این که با فرهنگ اسلامی و علم و فقه شرعی آشنایی داشت و دربارة علوم دیگر از قبیل: علم انساب و تاریخ دارای آگاهی گسترده ای می باشد. ابوبکر بغدادی قبل از این که سازمان داعش را تشکیل دهد با تعداد زیادی از سازمان های سلفی جهادی دیگر در عراق ارتباط داشته است. نیروهای ائتلاف در سال 2004م. او را بازداشت کردند و در کانون اول سال 2006م. از زندان آزاد شد. اولین سازمانی که ابوبکر بغدادی همراه با برخی از دوستان خود - که سلفی جهادی بودند- تاسیس کرد سازمان «جیش أهل السنة والجماعة»که از نظر جایگاه، وی در سازمان فرد دوم به شمار می رفت کما اینکه والی ولات و رئیس کل همه ولایات به حساب می آمد. عملیات تروریستی در بغداد، سامرا، دیالی و برخی دیگر از مناطق سنی را انجام داد و سپس طولی نکشید که همراه با سازمان خود به مجلس شورای مجاهدین منضم شد. و به عنوان عضو مجلس مشغول به فعالیت شد. در سال 2006م. به دولت اسلامی عراق ملحق شد و در ابتدا به عنوان عضو و سپس در سال 2008م. ریاست اداره عملیات تروریستی در عراق را به عهده گرفت. وی هم چنین در غرب و وسط عراق فعالیت کرد و امارت شرعی الانبار، فلوجه، دیالی، و سپس امارت شرعی بغداد به عهده گرفت. در سال 2010م. امارت دولت اسلامی عراق را برعهده گرفت و در زمان حیات زرقاوی دست راست وی شمرده می شد. میان ابوبکر بغدادی و ابو عمر بغدادی ارتباط تنگاتنگی بود تا حدی که ابو عمر بغدادی وصیت کرد که بعد از خود، ابوبکر بغدادی به عنوان خلیفه، رهبری دولت اسلامی عراق را به عهده بگیرد و اتفاقا همین جریان در أیار/ مایو 2010م اتفاق افتاد و ابوبکر بغدادی امیر دولت اسلامی عراق شد و در سال 2014 بعد از اعلام دولت اسلامی عراق و شام، خود را خلیفه مسلمانان خواند.(1)

ص: 85


1- العربیه، صناعه الموت، ب، برنامه تلفزیونی که آقای عدنان الاسدی، وزیر اسبق کشور عراق، مهمان آن بوده است: هذه «داعش» وهولاء قادتها و یکمن تحصل علی المقطع من الفیدیو فی الیوتوب بنفس العنوان.
جایگاه اجتماعی ابوبکربغدادی

ابوبکر بغدادی متاهل و همسر وی از شهر فلوجه به نام اسماء محمد الکبیسی از عشایر الکبیسات است؛ عشیره کلبیسات دومین عشیره بزرگ الانبار است که بعد از عشیره الدیلم از لحاظ جمعیت رتبه دوم دارد. ابوبکربغدادی از این خانم 5 فرزند دارد.(1)

نقد نسب رهبر داعش ابوبکر بغدادی

متاسفانه عده ای وجود دارند که از بی اطلاعی مردم سوء استفاده کرده و چیزهایی را برزبان جاری می کنند که عاری از هرنوع دلیل و برهان است؛ ازباب مثال می توان به ابوبکر بغدادی رهبر القاعده اشاره کرد؛ وی خود را حسینی و قرشی معرفی می کند، گویا ابوبکر بغدادی فراموش کرده که محققان توانمندی وجود دارند که قدرت بررسی ادعاها و کشف حقایق دارند و به راحتی می توانند ادعاهای دروغ و بی اساس او را روشن کنند.

گویا ابوبکر فراموش کرده که اسم اصلیش ابراهیم عواد ابراهیم البدری از منطقه سامراست، نه از عشیره البدور که در منطقه ذی قار ساکن هستند. عشیره البو بدری ادعای سیادت خویش را در اواخر دوره عثمانیه که در این دوره انساب متعدد و دروغی ادعا شده بود، مطرح کرده اند، در این زمان عثمانی ها برخی از عشایر را بجهت تحقق مصالح و خواسته هایشان به دام می انداختند. و این برگرفته از اختلافات میان عثمانی ها و صفوی ها است. از این رو اساتید انساب همانند: ابن عنبة الحسنی (٨١٣) ه- و ابن الطقطقی الطبطبائی ٧٠٢ ه- چنین انساب غیر واقعی را رد کرده اند؛ نسب ابوبکر همانند دیگر انساب ادعا شده، صحیح نیست و با زور آن را به مردم قبولاندند، زیرا عشیره البو بدری اگرچه ادعا می کنند که نسب اش حسینی و قرشی است و به امام محمد جواد7 بر می گردد و از ذریه یحیی فرزند امام جواد7 هستند چنین نسبی صحیح نیست؛ ابن حزم الاندلسی (سنی) ٤٠٠ ه- درکتاب جمهرة أنساب العرب تصریح دارد

ص: 86


1- .http://www.muslm.org/vb/archive/index.php/t-465377.html

که اولاد امام جواد7 1- امام هادی علیه السلام و2- برادرش موسی هستند و اسمی از یحیی به میان نیاورده است؛ هم چنین فخر رازی (سنی) ٦٠٠ ه- در کتاب الشجرة المبارکة آورده است که یحیی اصلا فرزندانی ندارد و نسبش منقرض شده است و همین مطلب را عالم انساب عبدالرزاق کمونة بدان تصریح کرده است. بنابراین عشیره کاملی، نسبی را ادعا می کند که اصلا وجود خارجی ندارد و یحیی فرزند امام جواد7 اصلا فرزندی نداشته است و به گفته اهل فن سالبه به انتفای موضوع است به وضوح مشخص گردید که چنین نسبی باطل و دروغ است و هیچ سندی ندارد. البته همین مطلب را دیگران از قبیل: دکتر نبیل الکرخی دوسال قبل از سقوط صدام بیان کرده اند.

علمای نسب که از آن ها به النسابه تعبیر می کنند، نسبت به نسب عشیره البوبدری اشکالات زیادی مطرح کرده اند، که سبب آن چند چیز است:

1.ادعا کرده اند که نسبشا ن به یحیی فرزند امام جواد† بر می گردد و به اجماع نسابه (علمای نسب)عقب یحیی منقرض شده است؛

2. نسب خود را حسینی و به امیر حمیضه ابی محمد بن الامیر محمد ابی نمی الاول متصل می کنند در حالی که دلیلی اقامه نکرده اند؛

3. ادعا کرده اند که نسبشان به (یحیی بن شریف بن بشر بن صاعد بن عطیة بن یعلی بن زوید بن ماجد بن عبدالرحمن بن القاسم بن ادریس بن جعفر ذی الکرین بن الامام علی الهادی علیه السلام می رسد در حالی که منبع و مصدر قدیمی که آن را تائید کند، بیان نکرده اند و تنها به مصادر جدید استناد کرده اند که قابل استناد نیستند. البته احتمالات دیگری هست، مثلاً شاید خانواده ایشان در منطقه آن عشیره بزرگ شده اما واقعاً از ایشان نیست، بلکه چون همپیمان آن ها است، به آن قبیله معروف شده است، مانند: فصیله البو حمدان که به البو مفرج می رسند.(1)

ص: 87


1- .http://alhoussainy.net/?p=742، http://tanzeeh.nabilalkarkhy.com/trips/iraq_trips/badry.htmجمعیه تنزیه النسب العلوی.؛ http://www.awda-dawa.com/Pages/Articles/Default.aspx?id=26410الدررالشامیه

أبو طلحة مالک إحْسان العتیبی؛ یکی از افراد جدا شده از سازمان داعش - ذیل نامه ابو احمد که درباره داعش منتشر کرده است - می نویسد: ابوبکربغدادی نه دکتر و نه بغدادی و نه قرشی و نه از نسب امام حسن و امام حسین علیهم السلام است و داعش به دروغ از آن، برای بهره برداری استفاده می کند.(1)

بنابراین این نسب محل اشکال است و نمی توان تأیید کرد، اگرچه حق این است که نمی توان به طور جزم به بطلان و یا عدم بطلان آن پی برد. اما آن چه از کلام بزرگان علم نسب استفاده می شود، عدم صحت این نسب است.

رهبران سازمان داعش
- ابو عبدالرحمن البیلاوی

اسم آن «عدنان اسماعیل نجم» رئیس مجلس نظامی و عضو مجلس شورا است در سال 1971 در الانبار -الخالدیه به دنیا آمد، سال 2005م. در زندان بوکا بازداشت شد و در حال حاضر در سمت مجلس شورا دولت و عضو مجلس نظامی کل مشغول به فعالیت است. او گروه های تروریستی موجود در استان الانبار را اداره می کرد و دستور منفجر کردن مناطق متعددی از قبیل: مناطق تجاری و پل ها و خیابان ها...را صادرکرده است و از جمله رهبران القاعده در عراق شمرده می شد، او در عملیات الخالدیه به هلاکت رسید.

- حاج سمیر: سمیر الخلیفاوی

در بخش ساخت سلاح های شیمیایی و تجهیز سلاح های مدرن کار می کند، او یک افسر بود. مسئولیت عملیات های ترورریستی بغداد را برعهده گرفته بود. بعد از کشته شدن ابو عمر بغدادی، مسئولیت مجلس نظامی و هم چنین وزارت تجهیز نظامی را در سال 2012 به دست گرفت. عراق را برای تجهیز نظامی سوریه ترک کرد و در سمت خلبان مشغول به فعالیت بود، در ابتدا با جیش اسلامی فعالیت می کرد و در زندان بوکا

ص: 88


1- .http://www.awda-dawa.com/Pages/Articles/Default.aspx?id=26410.

بازداشت شد و در زمان بازداشت در زندان با «زیاد الحدیثی ابو زینه» ملقب به «ابو محمد» برای ملحق شدن به سازمان القاعده بیعت کرد و در حقیقت در زندان، القاعده ای شد و چند ماه پیش در سوریه کشته شد.

- ابو ایمن العراقی: ابو مهند السویداوی المعروف بابو ایمن العراقی

افسر سابق ارتش عراق و در سال 1965م به دنیا آمد، ولایت بخش های منطقه کرخ را برعهده گرفت. سال 2007م. به وسیله امریکائی ها دستگیر گردید و در سال 2010

م. آزاد شد. مسئولیت امنیت سازمان القاعده برعهده گرفت، سپس در سال های 2011تا 2012م به عنوان مبلغ به مناطق بغداد و دیر الزور فرستاده شد. در سوریه در منطقه ادلب و لاذقیه و رستای حلب به عنوان نفر اول نظامی محسوب می شد و به واسطه اعتقادی که به ابوبکر بغدادی داشت توانست هزار نیرو جهت بیعت با وی و جنگ در سوریه جمع آوری کند.(1)

رهبران دیگری وجود دارند که به جهت رعایت اختصار به ذکر نام هایشان اکتفا می کنیم:

دست راست ابوبکر بغدادی سرهنگ .... «حاج بکر» معروف به «ابو بلال المشهدانی» و وزیر راه و مسئول هیئت و تجهیز کردن و ایجاد امنیت سازمان داعش، فلاح حسن جاسم، مسئول بمب گذاری منطقه جنوب - ناصریه و سماوه، طارق محمد امین الباجلانی مسئول بمب گذاری بغداد، والی بغداد عبدالقادر الدلیمی ابراهیم شاکر شریف ملقب به «ابو عبدالرحمن»، سخن گوی دولت اسلامی عراق و شام، ابو محمد العدنانی، مسئول امور شرعی منطقه الانبار؛ ابو محمد المصری، والی نینوا الشیخ أبی طلحة الأنصاری،(2)والی الانبار عبدالرزاق محمد فراس از منطقه خالدیه است، والی منطقه دیاله «اسماعیل الفهداوی» او از بزرگ ترین مجرمان القاعده است و ارتباط تنگاتنگی با

ص: 89


1- العربیه، صناعه الموت، برنامه تلفزیونی که آقای عدنان الاسدی، وزیر اسبق کشور عراق، مهمان آن بوده است: هذه «داعش» و هولاء قادتها و یکمن تحصل علی المقطع من الفیدیو فی الیوتوب بنفس العنوان.
2- موسسه الاعتصام : http://botshikan.wordpress.com/2014/04/19:ولایته نینوی الشیخ أبی طلحة الأنصاری.

زرقاوی داشت، محمد شراره از رهبران بزرگ القاعده وزیر جنگ، ملقب بالناصر لدین الله، ابو سلیمان همان نعمان سلیمان منصور الزیدی است، فرمانده قرارگاه ابوکرار از سوریه، مسئول قرارگاه ابو حفص عربستانی و... .(1)

سازمان القاده و داعش

پرفسور «دانیال بایمان» استاد برنامه های امنیتی در دانشگاه جورج تاون درباره ارتباط داعش و القاعده می گوید: علاقه و ارتباط این دو سازمان به سال های دور بر می گردد، آن ها باهم پیمان قوی داشتند، اما به دلیل برخی از اختلافات به دشمن سرسخت تبدیل شدند.(2)

بعد از این که ابوبکر بغدادی از جمع بین دولت اسلامی عراق و جبهة نصره خبر داد، فرماندهی سازمان القاعده به رهبری ایمن الظواهری بیانیه ای در فبرایر 2014م. در سایت های جهادی در اینترنت منتشر کرد که در آن آمده است: القاعده اعلام می کند که هیچ گونه ارتباطی با الدولة الإسلامیة فی العراق و الشام ندارد و تأسیس آن بدون مشورت با القاعده صورت گرفته است، بلکه دستور منحل شدن داعش را داده ام، بنابراین داعش فرعی از القاعده نیست و هیچ گونه ارتباط سازمانی بین آن ها نیست و القاعده درباره عمکرد داعش مسئول نمی باشد؛ زیرا فروع القاعده تنها با اعلام و اعتراف فرماندهی القاعده ثابت می شود.

محمد العدنانی سخن گوی داعش در سخنرانی - که به وسیلة سایت های مختص به آن ها منتشرشد- تحت عنوان «عذرا یا أمیر القاعدة» گفت: دولت اسلامی عراق و شام تابع القاعده نیست و هیچ وقت این گونه نبوده است، بلکه اگر زمانی خداوند مقدر کرد در سرزمین دولت اسلامی عراق قدم بردارید باید ابتدا بعیت کنید و سرباز ابوبکر

ص: 90


1- برنامج صناعه الموت،قاده القاعده فی العراق کشف ابو محمد العدنانی،نوار ضبط شده به همین عنوان در یوتوب یافت می شود.
2- .www.masralarabia.com

بغدادی - رهبر دولت اسلامی عراق و شام - شوید همان گونه که در حال حاضر سرباز و زیر نظر ملا عمر هستید.(1)

العدنانی در ادامه خطاب به ایمن الظواهری می گوید: از تو (ایمن الظواهری) می خواهیم که روش خود را اصلاح کنی و ارتش پاکستان، مصر، لیبی، یمن، افغان، تونس و غیره را مرتداد بدانی و آن را اعلام کنی و با احکام و الفاظ شرعی بازی نکنی مانند این که بگویی حکم فاسد و قانون باطل است و لشکر خیانت کار است.(2)

میان داعش و القاعده اختلاف جوهری وجود ندارد، مگر در بکار گیری برخی از وسایل و غائم و اولویت ها و در واقع هماند اختلافی که میان ابومصعب زرقاوی و - در برهه ای از زمان- و القاعده صورت گرفته بود. برای نمونه در بخش اولویت ها، ابومصعب زرقاوی معتقد است که باید در اولویت اول با شیعه جنگید، اما ایمن الظواهری معتقد است که اولویت اول با ایالات متحده امریکا مبارزه کرد. از این رو، اختلافات اساسی بیشتر در اولویت هاست نه در هدف، اگرچه اهداف شان را آشکارا نمی گویند، همان گونه که برخی از کارشناسان معتقدند بحث در اختلاف میان داعش و القاعده در باره اعتقادات و افکار، بحث اشتباهی است و تأکید می کنند که بین آن دو سازمان اختلاف در دیدگاه ها ست، اختلافات میان آن ها ریشه ای نیست و از طرف دیگری داعش تلاش می کند که دیگران را مطیع خود کند، به خلاف القاعده که تنها بنای برجهاد و مبارزه با دشمنان را در پیش گرفته و قصد مطیع کردن آن ها ندارد.(3)

بنابراین فرق القاعده و داعش در تاکتیک ها، استراتژی ها و نحوه رهبری و اداره کردن است. ابوبکر بغدادی به دنبال کشتن و به دار آویختن مخالفان است و همین روش را

ص: 91


1- مؤسسة الفرقان: سخن رانی صوتی بعنوان عذراً أمیر القاعدة للشیخ المجاهد أبی محمد العدنانی الشامی.
2- مؤسسة الفرقان تقدم کلمةً للشیخ المجاهد: أبی محمّدٍ العدنانی الشامی المتحدث الرسمی للدولة الإسلامیة فی العراق و الشام - بعنوان:((عُذراً أمیرَ القاعدة)) http://www.hanein.info/vb/showthread.php?t=366303page=5؛ القاعدة تعلن أن لا صلة لها ب-تنظیم «داعش»، موقع فرانس 24، 3 فبرایر 2014م.
3- دکتر مختار محمد کارشناس سیاسی www.masralarabia.com/ مصر العربیه.

بر مخالفان خود در منطقه تطبیق می کند، به خلاف عقیده رهبر سازمان القاعده که بر مبارزه با دشمن دور بنا شده است.

دکتر مصطفی العانی، رئیس بخش مبارزه با تروریست در مرکز خلیج فارس، معتقد است: « اصل داعش، سازمان القاعده در عراق است و از ابتدا به وسیله القاعده به وجود نیامده است و ابو مصعب تلاش کرد که در ابتدا به طور مستقل از القاعده (افغانستان)کار کند و خبرگزاری ها نیز به این مطالب اشاره کردند.

همین حالت دربارة داعش که امتداد القاعده عراق است، به وجود آمد، بنابراین هیچ وقت از القاعده (افغانستان) تبعیت نکرد به خلاف جبهه النصره به دنبال قانونی و رسمی کردن خود در در ابتدا با القاعده(افغانستان) پیمان بست.

این سوال مطرح می شود که آیا هنگامی که از داعش صبحت می شود، ارتباط میان آن و القاعده مطرح می شود یا نه و داعش سازمانی است که اصلا ربطی به القاعده ندارد؟

بین داعش و سازمان القاعده ارتباط اعتقادی وجود دارد - از نظر اعتقادی مشترکند - و مباحث عقایدی به صورت مشترک میان آن ها بازگو می شود، اما فقط همین مسائل مطرح می شود، و از زمان ابو مصعب زرقاوی ارتباط حقیقی وجود ندارد بنابراین هیچ گونه ارتباط قوی بین این دوسازمان صورت نگرفته است.»(1)

سوالی که مطرح می شود این است که کدام یک از این سازمان ها -داعش،القاعده- برای امنیت منطقه و جهان خطرناک تر هستند؟

برخی از کارشناسان سیاسی معتقدند که داعش به مراتب از القاعده خطرناک تر است؛ آقای «احمد رشید» نویسنده کتاب «الجهاد و طالبان» در یک برنامه تلویزیونی تصریح کرد: در حال حاضر معتقدم که سازمان داعش خطرناک ترین سازمان است، زیرا با کمک ارتباطات و فعالیت های خود در منطقه توانسته تمام امکانات القاعده و طالبان را برای خود جمع آوری کند وی در ادامه می گوید: داعش از طریق ارتباط با القاعده توانسته با

ص: 92


1- دکتر مصطفی العانی،مدیر بخش مبارزه با تروریست در مرکز پژهشی خلیج در گفتگو با شبکه العربیه در مورد ساختار داعش 8 مارس 2014.

بکار گیری اعمال تررویستی و وارد کردن ضربه به مخالفان خود از طریق ایجاد رعب در دل آن ها و اعمال خشونت آمیز از قبیل: جدا کردن سرها و از بین بردن مخالفان در هنگام رویارویی بایکدیگر بدست گیرد.کما این که از طریق ارتباط با طالبان تاکتیک های نظامی - که به اعتراف امریکایی ها مثل آن را در جای دیگر مشاهده نکرده اند و طالبان توانست بر بیشتر مناطق تسلط پیدا کند - یاد گرفته اند.(1)

داعش و جیش الحر سوری

ارتباط میان داعش و جیش حر سوری از ارتباط میان القاعده به مراتب بدتر بوده، به گونه ای که تا به حال بین شان نزاع خونین صورت گرفته است. سیاست داعش در تکفیر سازمان ها و دولت ها و گروه ها به الجیش الحر سوری رسید و آن را نیز تکفیر کرده است. بین داعش و این گروه درگیرهای متعددی در مناطقی که از جهت مرزی به یکدیگر نزدیکند، یا در مناطقی که داعش آن جا را در ضمن حکومت خود-برطبق نقشه اعلام شده- می داند، صورت گرفته است .

داعش جیش الحر را خارج از دین اسلام و مرتد می داند و دلیل حمله به لشکرها و یگان های این گروه را همین سبب قرار داده است. درچارچوب تسلط بر مناطق نفتی و چاه های موجود در آن منطقه، از قبیل: منطقه حسکه و رقه و به ویژه در مناطق مرزی و در گذرگاه متصل به ترکیه از قبیل گذرگاه «باب السلامه» و گذرگاه «باب الهوی» جنگ های متعددی بین آن ها صورت گرفت.

داعش در نیمه ماه ایلول/سبتمبر جنگ علیه جیش الحر را با شعار«نفی الخبیث» تستهدف «عملاء النظام، و من قام بالاعتداء السافر علی الدولة الإسلامیة فی العراق والشام» اعلام کرد و درگیرهای متعددی به وجود آمد که سبب تضعیف بیشتر گردان های جیش الحر، به ویژه گردان های فاروق و نورالدین زنکی و قرارگاه های گروه احفاد الرسول و مراکز تابع تیپ الله اکبر در منطقه البو کمال و تیپ احرار شام گردید؛ علاوه

ص: 93


1- .www.masralarabia.com

بر آن منطقه اعزاز شاهد درگیری داعش و تیپ عاصفه الشمال بود، این گونه داعش توانست در مدت چند ماه اجزای وسیعی از ریف شرقی و ریف شمالی شهر حلب را به دست گیرد و علاوه بر آن توانست بر شهرک های آزاد شده از شهر حلب تحت سیطره پیدا کند و از سوی دیگر داعش در روستاهای ادلب حضور و فعالیت داشت، به همین سبب توانست منطقه سیطره خود را از منطقه «دانه» تا «سرمدا» گسترش دهد.

داعش و جبهه النصره

در اواخر سال 2011م از تشکیل جبهه النصره به رهبری ابو محمد الجولانی خبر داده شد و روشن شد که این سازمان دارای افکار و اعتقادات سلفی جهادی است و توانست در طول چند ماه به بزرگ ترین و قوی ترین نیروی نظامی تبدیل شود. النصره از جهت سازمانی با القاعده عراق مرتبط بود و جزئی از سازمان القاعده عراق به شمار می رفت و در سال 24 کانون الثانی (ینایر) 2012م اولین بیانه خود را مبنی بر حمل سلاح و سقوط نظام بشار اسد صادر کرد.

ابو محمد جولانی با سازمان القاعده عراق همکاری می کرد، در سفری به سوریه بازداشت شد و به زندان افتاد و بعد از آزاد شدن به عراق برگشت و وارد سازمان القاعده وابسته به آن شد، فرماندهی سازمان القاعده عراق، او را مأمور کرد که به سوریه برگردد و تروریست های سوری را جمع کند و گروهی تحت فرماندهی القاعده عراق تاسیس کند و به عنوان بخشی از القاعده عراق در سوریه با نظام بشار اسد بجنگد. در ابتدای تأسیس، در این گروه تنها ترورسیت های افغانستان و عراق و چچن حضور داشتند، طولی نکشید که تبدیل به سازمان بزرگی شد که متشکل از جنسیات مختلف از قبیل: تروریست های ترکیه، ازبکستان، تاجیکستان و تروریست های اروپایی و بیشتر آن ها از تروریست های عربستان سعودی بودند و سازمان را از هر لحاظ- چه از لحاظ مالی، نظامی، و نیروهای تروریستی - حمایت می کردند، اما در اواخر فرماندهی آن تصمیم گرفت که دیگر از نیروهای بیگانه استفاده نکند و به نحوی از نیروهای قدیمی خود که

ص: 94

بیگانه بودند رهایی یابد و البته به دلیل اسباب و شرایط و فشارهای داخلی و خارجی بوجود آمده بود. این سازمان در اواخر سال 2012م. در ضمن گروه های تروریستی قرار گرفت و در سال 2013 م شورای امنیت سازمان بین الملل بیانه ای صادر کرد و النصره را در ضمن لیست گروهای تروریستی القاعده شمرد تا مشمول برخی از مجازات گروه های وابسته به القاعده شود.(1)

سازمان النصره در ابتدا درباره ملحق شدن به داعش ابراز تمایل کرد و عکس العمل خوبی نشان داد و دیگر سازمان ها که به دنبال هرگونه کمک برای مقابله با نظام بشار اسد بودند همانند سازمان النصره همین گونه رفتار کردند، اما بعد از مدت کوتاهی رهبر النصره، ابومحمد جولانی، در یک ویدئو ضبط شده دربارة مورد ارتباطش با داعش سخن به میان آورد، اما هر گونه اطلاعی - چه خود و چه مجلس شورای جبهه- در رابطه با انضمام النصره در داعش به وسیله ابوبکر بغدادی را نفی کرد و در همان ویدئو فکر تجمیع دو سازمان را رد کرد و بیعتش با رهبر القاعده، ایمن الظواهری، اعلام کرد. با این که این دو سازمان با هم عملیات مشترکی ضد نظام بشار اسد داشتند از زمان اعلام ابوبکر بغدادی جنگ سردی میان دو سازمان در سرزمین های سوریه شکل گرفته است.

اختلافات از زمانی شروع شد که گروه های معارض از جمله النصره، داعش را به تک رویی و استبداد

در حکومت و افراط در اجرای دین و اعدام کردن بدون دلیل متهم کردند، به ویژه که داعش آشکارا با درخواست ایمن الظواهری مبنی بر این که محدوده فعالیت داعش در عراق محدود گردد و سوریه را برای فعالیت جبهة النصره رها کند.(2)

ساختار داعش

ساختار تشکیلاتی دولت اسلامی عراق و شام متشکل از: خلیفه و مجلس نظامی، هیئت های دینی، مجلس شورای، اطلاعات،موسسه های خبرنگاری و تعداد زیادی از

ص: 95


1- http://www.alhejaz.org/seyasah/0113605.htm.
2- جبهة النصرة لأهل الشام، تقاریر - موقع الجزیرة نت، 8 مایو 2012م.

انجمن ها و سایت ها خبری جهادی- از خلیج فارس و شمال افریقا - است که وظیفه آنان یاری رساندن به سازمان داعش است.

خلیفه در هرم این دولت قرار می گیرد.

مجلس نظامی: ریاست آن برعهده ابو احمد العلوانی و سه افسر سابق ارتش عراق است و این افراد از طریق خلیفه و به طور مستقیم انتخاب می شوند و از طرف مجلس شورا تائید می شوند و وظیفه آنان برنامه ریزی و اداره رهبران نظامی موجود در ولایات است و هم چنین غزواتی که به وسیله ابوبکربغدادی انجام می شوند، پی گیری می کنند.

هیئت دینی: ریاست آن برعهده ابومحمد العانی و به دو قسم اساسی یکی جهت قضاوت و حل و الفصل درگیری ها و اختلافات و اجرای حدود و امر به معروف و نهی از منکر و دیگری برای ارشاد و سربازگیری و تبلیغ و پی گیری اخبار، تعیین شده است.

مجلس شورا: ریاست آن برعهده ابو ارکان العامری است و از وظایفش اعطای تائیدیه والیان امر و افراد مجلس نظامی و مجلس شورا جهت پذیرفتن منصب است. تعداد افراد این نهاد بین 9 تا 11نفر هستند. که از رهبران دینی این سازمان هستند و از طرف ابوبکر بغدادی مشخص می شوند، البته این مجلس می تواند از ناحیه نظری ابوبکر بغدادی را - البته زمانی که وظایف خود را به نحوه مطلوب انجام ندهد- عزل کند و در واقع اجرای آن تقریباً محال است.

مجلس امنیت و اطلاعات: ریاست این نهاد بر عهده شخصی به نام ابوعلی الانباری است، وی افسر سابق در اطلاعات ارتش عراق بوده است، وظایف آن اماکن و محل رفت و آمد بغدادی را از ناحیة امنیتی بررسی کرده و قرارهای صادره از ناحیه خلیفه را به سرانجام می رساند. این نهاد تصمیم های ابوبکر بغدادی و میزان جریمه که برای برخی ولات معین کرده، دنبال می کند، کما این که بر اجرای احکام قضا و اقامه حدود و محافظت امنیتی سازمان از ورود افراد بیگانه (جاسوس) نظارت می کند.

مؤسسه های رسانه: ریاست این نهاد برعهده شخصی ملقب به ابواثیر شامی که نام اصلی اش «عمر العبسی» است. نقش رهبری داعش در منطقه حلب برعهده دارد و قبل

ص: 96

از آن در زندان صدنایا بازداشت بود. بعد از شورش ها از زندان آزاد گردید. این موسسه (رسانه ها) به وسیلة ارتشی از گردان های و دنبال کنندگان رسانه ی فضای مجازی - بیشتر آن ها از ستون پنجم هستند، البته با همکاری برخی دیگر که از یاوران داعش می باشند - اداره می شود.(1)

منابع تامین مالی داعش

منابع مالی داعش کدامند و مهمترین گروه یا نهادی که داعش را از نظر مالی تامین می کند، کیست؟

مراکز تحقیق و پژوهش اتفاق نظر دارند که جمعیات خیریه اسلامی و ثروت مندان نقش بسیار مهمی در تامین مالی داعش دارند، بلکه در اعترافات برخی از ثروت مندان از قیبل محمد محمود عمر الدلیمی(2) روشن گردید، تنها ایشان ماهیانه چهار میلیون دلار بین ولایات سازمان داعش تقسیم می کند، و تاکید می کند که جمع آوری این اموال هنگفت از طریق مالیات گرفتن، کمک های خارجی و صدقات به علاوه از راه قاچاق نفت و هم چنین سرقت خانه های مسئولان تامین می شود.

بنابر گزارشی که از یک منبع اطلاعتی نقل شد نحوه تقسیم منابع مالی در برخی از مناطق تحت نفوذ داعش از این قرار است. 700 دلاربرای ولایت جنوب و 400 دلار برای ولایت بغداد و همین مقدار برای ولایت دیاله اختصاص داده شده است. این منبع تصریح کرد که با توجه به اعترافات تروریست ها روشن گردید تزریق مالی از طریق راه های متعدد صورت می گیرد مهم ترین آن کمک های مالی خارجی می باشد که به وسیله نهادهای موید تروریست ها صورت می گیرد.

ص: 97


1- دکتر مصطفی العانی، مدیر بخش مبارزه با تروریست در مرکز پژهشی خلیج در گفتگو با شبکه العربیه درباره ساختار داعش 8 مارس 2014.
2- الدلیمی مکنی بأبو هاجر، اسم سازمانی ان «قاسم» است او جز سازمان القاعده و در شهرستان حدیثه ساکن بود. این شخص از نزدیکان ابو عمر بغدادی مسئول سازمان القاعده در عراق، بود.

وی اضافه کرد که این کمک ها بعد از حوادث امنیتی الانبار به نحو زیادی گسترش یافت. به گونه میلیون ها دلار از طریق حواله های مالی و پست چیان قابل اعتماد بعد از ورود به منطقه در طول روزهای کوتاهی جمع آوری گردید و البته بعد از تسلط سازمان های تروریستی بر چاه های نفت در منطقه حسکه سوریه و قاچاق و فروش نفت به قیمت های کم و مالیاتی که از مناطق نینوا از شرکت های نقل تولیدات نفتی و ایستگاه های سوخت رسانی و تجار، بازارها و حتی داروخانه ها و فروشگاه ها و مخابرات - که هزینه های هنگفتی پرداخت می کنند -،دریافت می کنند، درآمد آنان به مراتب زیاد شده است.(1)

بنابراین منابع تامین مالی داعش را می توان در چند منبع اساسی خلاصه کرد:

l افراد و برخی از سازمان های معروف: اولین منبع تأمین مالی داعش، افراد و سازمان های یاری کننده هستند. سازمان بین الملل برای شش فرد از آنان جریمه تعیین کرد و همه دارایی های آن ها را بلوکه کرد و حق مسافرت کردن، حمل سلاح را از ایشان سلب کرد.

مهم ترین اشخاص عبارتند از:

1 - أبو محمد العدنانی سخن گوی دولت اسلامی عراق و شام نام حقیقی آن «طه صبحی فلاحة»، سال تولد 1977 م، در یکی از روستا های منطقه إدلب شمال سوریه.

2- عبد الرحمن محمد ظافر الدبیسی الجهنی، فرستاده القاعده در سوریه است و یکی از افرادی است که مورد تعقیب دولت عربستان است، در سال 2013م برای کمک به داعش و النصره به سوریه مسافرت کرد.

3- حجاج بن فهد العجمی، این شخص منبع تامین مالی داعش و به ویژه النصره است منهدس عملیات تأمین مالی جبهه النصره در سوریه است، علاوه برآن نقش سربازگیری، تامین نیروی نظامی برای سازمان النصره، در کویت را برعهده دارد و بین کویت و سوریه تردد می کند.

ص: 98


1- .http://arabic.cnn.com/middleeast/2014/04/16/iraq-isis-money

4- عبد المحسن عبد الله ابراهیم الشارخ، رهبر سازمان القاعده در سوریه، عربستانی و بیشتر به اسم سنافی النصر معروف است، ارتباط محکمی با گروهای تندرو پاکستان دارد و سازمان بین الملل او را به جهت ارتباط با جبهه النصره در لست سیاه قرار داده است.

5- سعید عارف، مسئول سرباز گیری جهادیین برای مبارزه در سوریه است، در الجزائر به دنیا آمده است و یکی از مهم ترین افراد خارجی در بخش سربازگیری جهت مبارزه در سوریه شمرده می شود. سازمان بین الملل به جهت ارتباط ایشان با النصره او را در لیست سیاه قرار داده است.

6- حمید حمد العلی: سازمان بین الملل او را به جهت ارتباط با القاعده و گروه های مرتبط با آن در لیست سیاه قرار داده است. این شخص به تأمین مالی و برنامه ریزی و تسهیل و اجرای برخی از اعمال تروریستی برای داعش و القاعده متهم شده است.

l دومین و مهم ترین منبع، در تامین مالی داعش و دیگر سازمان های تروریستی نفت است. این سازمان توانست بر قسمت های وسیعی از شرق سوریه و عراق که شامل مناطق الرقة، دیر الزور، حسکة تا تکریت، موصل، ودیالی درعراق تسلط پیدا کند.

از زمانی که تروریست ها بر حدود 90 چاه نفتی در شمال عراق مسلط شدند به قاچاق و فروش آن به کشورهای مجاور از قبیل ترکیه با قیمت های اندک پرداختند. یک واسطه در فروش نفت عراق و کارگر مورد اعتماد شرکت های بخش حکومتی و خصوصی به نام الجبوری در گزارش خبرگذاری «روداو» کردی که شبکه «عین العراق نیوز» آن را ترجمه کرده است گفت: سازمان های تروریستی داعش بر بیشتر چاه های نفتی الموصل و تکریت سیطره دارد و اضافه کرد که تروریست ها دارای واسطه گرهای - برخی از کارگران در حکومت عراق- متعددی برای قاچاق نفت به ترکیه و کشورهای مجاور است و در ادامه گفت: تسلط داعش بر میدان نفتی عجیل - که به تکریت نزدیک است- استفاده از حدود 90 چاه نفتی را برای داعش آسان کرده است. داعش بعد از استخراج نفت از آن چاه ها با روشی جدید با استفاده از ماشین های حمل سوخت با

ص: 99

وسعت حمل 36 میلیون گالون نفت را به کشور ترکیه و دولت های مجاور به قیمت 10 هزار دلار به فروش می رسانند و این اقدام از طریق کرکوک - سلیمانیه به ترکیه و دیگر کشورهای صورت می گیرد.

یک واسطه متخصص در فروش نفت عراق به ترکیه و اردن که به محمد اللهیب معروف است گفت: آن بخش ها (نفتی) را یک افسر مالی از داعش اداره می کند و یک کامیون را بین 10الی 13 هزار دلار به فروش می رساند. این متخصص در ادامه تصریح کرد که یکی از رهبران داعش در میدان القیاره با من تماس گرفت و از من برای قاچاق نفت کمک خواست، اما بنده رد کردم و گفتم که قاچاق نفت در دین اسلام جایز نیست.(1)

داعش در هنگام ورود به عراق اضافه بر ذخایر و وسایل پیشترفته جنگی که ارتش عراق هنگام عقب نشینی بر جای گذاشته بود، پول هایی زیادی را از بانک ها سرقت کرد، برای نمونه از بانک مرکزی الموصل بیشتر از 420 میلیون دلار سرقت کرده است.

l یکی دیگر از منابع مالی مالیات است، گرفتن مالیات از برخی از شرکت های نفتی، پمب بنزین و جایگاه سوخت، برخی از بازرگان ها، داروخانه ها، فروشگاه ها، شرکت مخابرات و غیره؛

l از دیگر منابع تامین مالی داعش، زراعت و زمین های کشاورزی است، که با تسلط بر اموال عمومی در مناطق تحت نفوذ خویش که شامل صدها هزار هکتار زمین زراعی که در کناره های رود فرات در حلب، رقه، دیر زور قرار دارند این کار انجام می دهند. این سازمان مالیات 10 درصد بر درآمد این بخش اختصاص داده است؛ علاوه برآن داعش بر ساختمان ها و مجتمع های مسکونی که ملکیت آن ها به شهرداری ها یا اوقاف اختصاص داشت، شده و آن ها را به ساکنان اجاره داد. و اجاره آن ها را غصب کردند؛ افزون براین بر صومعه ها و کارخانه های آرد و جایگاه های سوخت و دیگر موارد از قبیل موسسات حیاتی که درآمد زیاد روزانه را به دنبال دارد تسلط پیدا کرد.(2)

ص: 100


1- .http://aynaliraqnews.com/index.php?aa=newsid22=18346مصادر کردیة تکشف عن مصادر تمویل داعش
2- .http://www.alaan.tv/news/world-news/111765/security-council-imposes-sanctions-isis-nusra-front

بنابراین کارشناسان - دربارة سازمانهای مسلح - تأکید کردند که داعش در تأمین مالی خود بعد از تسلط بر مناطق گسترده ای از سوریه و عراق کارهای منحصر به فردی انجام داده است و بر گرفتن مالیات و فدیه اکتفا نکرد و امروزه از ثروت های مناطق تحت سیطره خود مانند: نفط و محصول زراعت و آثار باستانی و غیره بهره می گیرد به گونه ای که موسسه تحقیقی بروکینجز تأکید کرد که سازمان داعش اموال زیادی را از راه سرقت بانک ها و قاچاق آثار باستانی و هم چنین فروش نفت از میدان های نفتی سوریه و عراق به دست آورده است.(1)

عقیده داعشی ها
اشاره

بی شک دولت اسلامی عراق و شام از نظر اعتقادی صبغة سلفی جهادی دارد و عقاید آن بر سلفی جهادی منطبق است، به همین سبب به نحوه اختصار به 19 بند از عقایدی که بدان تصریح کرده اند اشاره می کنیم:(2)

l تخریب همه مظاهر شرک واجب است و وسایلی که منجر به شرک می شوند حرامند، به دلیل حدیث ابی الهیاج اسدی که امام مسلم در صحیح خود بدان تصریح کرده است:

پیامبر اکرم… خطاب به علی بن ابی طالب فرمود: قال لعلی بن ابی طالب رضی الله عنه الا ابعثک علی مابعثتنی علیهˆ الا تدع تمثالا الا طمسته و لا قبرا مشرفا الا سویته؛

l شیعة روافض مشرک و مرتد(3)هستند و از اسلام خارجند و علاوه بر آن، آنان از اجرای بسیاری از شعایر اسلامی ممانعت می کنند؛

ص: 101


1- . http://www.alsumaria.tv/news/105125/report-how-does-isis-get-its-funding
2- هذه عقیده الدوله الاسلامیه فی العراق والشام و لم یبقی لکذاب عذر نوار ضبط شده mp4،این نوار را می توان به همین عنوان از یوتوب دانلود کرد .
3- کافر مرتد به اجماع از کافر اصلی عقوبتش شدیدتر است، بنابراین مبارزه با او از مبارزه با کافر اصلی اولویت دارد.«کفر الردّة أغلظ بالإجماع من الکفر الأصلی؛ لذا کان قتال المرتدین أولی عندنا من قتال الکافر الأصلی.» http://alplatformmedia.com/vb/showthread.php?p=253835

l ساحر کافر و مرتد است و کشتنش واجب است و توبه او بعد از تسلط بر وی مقبول نیست. دلیل آن: قال عمر بن خطاب:حد الساحر ضبة بالسیف.

l هیچ فردی مسلمانی که به طرف قبله نماز می خواند، واسطه گناهان مانند: زنا و خوردن شراب و دزدی، تکفیر نمی کنیم. اعتقاد ما در ایمان میان قول خوارج - اهل غلو - و مرجئه - اهل تفریط- است؛ (یعنی اعتدال) هرکس کلمه شهادتین را بر زبان جاری کند و تظاهر به اسلام کرده و هیچ یک از نواقض اسلام را مرتکب نشود با او معامله مسلمان می شود و باطن او را به خدا واگذار می کنیم. هم چنین معتقدیم که کفر به دو گونه است: کفر اکبر و اصغر و حکم آن بر کسی که معتقد به چیز کفر آمیز و یا مرتکب قول یا عمل کفر آمیز شود، بار می شود، بنابراین دامنه کفر شامل: اعتقاد، قول، عمل است، اما تکفیر معین و حکم به تخلید آن در آتش، موقوف بر ثبوت شرایط و دفع موانع است.

l در هنگام اختلاف برای حل اختلاف باید به شرع خداوند رجوع کرد، و راه آن رفتن به محاکم شرعی که در دولت اسلامی عراق و شام وجود دارد، است و در صورت عدم علم به آن باید تحقیق کند، زیرا تحاکم به طاغوت از قوانین جعلی و عشایر است که ناقض اسلامند. قال الله تعالی ) وَمَن لَّمْ یحْکُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ(

(1)

l تعظیم مقام پیامبر اکرم… واجب است و پیشی گرفتن برپیامبر… حرام است هرکس به مقام پیامبر… یا اهل بیت آن و یا به صحابه راشیدین و یا دیگر صحابه، بدگویی کند، کافر و مرتد است. قال الله تعالی: )إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ شَاهِدًا وَمُبَشِّرًا وَنَذِیرًا لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُعَزِّرُوهُ وَتُوَقِّرُوهُ وَتُسَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَأَصِیلًا((2)

وقال:)مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَینَهُمْ تَرَاهُمْ رُکَّعًا سُجَّدًا یبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَلِکَ مَثَلُهُمْ ....((3)

ص: 102


1- مائده، آیه 44.
2- فتح، آیات8-9.
3- همان، آیه 29.

l سکولاریسم بر تمام اقسام و مذاهب آن مانند ملی گرا ها، کمونیست ها، بعثی ها و ...کفر آشکاری است. با اسلام در تناقض است و خارج کنندة از اسلام است و بنابراین هرکس که در فرآیند سیاسی مشارکت کند، همانند: حزب مطلق و الدلیمی و هاشمی و غیره کافر و مرتد هستند، زیرا در این فرآیند سیاسی شرع الهی تغییر داده می شود (از شرع خدا منحرف می شوند) و باعث مسلط شدن دشمنان خدا - صلیبیان، روافض وسایر مرتدین- برمومنان و بندگان خدا می گردد.

قال تعالی:)وَإِنَّ الشَّیاطِینَ لَیوحُونَ إِلَی أَوْلِیائِهِمْ لِیجَادِلُوکُمْ و َإِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّکُمْ لَمُشْرِکُونَ((1)

هم چنین روش الحزب الاسلامی کفر و ارتداد است و طریق آن با بقیه روش های کفار و مرتدین از قبیل حزب جعفری، العلاوی، تفاوت ندارد، بنابراین تمام رهبران آنان مرتد هستند و در کافر بودنشان میان مسئول و یا مدیر بخش، فرقی نیست، اما عموم مردم که عضو این احزاب هستند تا زمانی که حجت بر آنان تمام نشود، کافر شمرده نمی شوند.

l هرکس که به آشغال گر کمکشان کند به هرنحوی، مانند: تهیه لباس، غذا، مداوا کردن، و مانند آن که باعث کمک و تقویت شان گردد، چنین شخصی مهدور الدم و خونش مباح است.

l جهاد در راه خدا از زمان سقوط حکومت اندلس برای آزاد سازی کشورهای اسلامی وجوب تعیینی دارد و این جهاد با هر فرد مومن و کافر محقق می گردد و بدترین گناهان بعد از کفر به خداوند، نهی از جهاد در زمان وجوب آن است. ابن حزم معتقد است که: هیچ گناهی بعد از کفر به خداوند از گناه نهی جهاد با کفار بالاتر نیست... .

l اگر در کشورهای اسلامی قوانین کفر غلبه کرد به گونه ای که قوانین کفار اجرا شود و دستورهای اسلام رها گردد، این کشورها، مناطق کفر شمرده می شوند و این به معنای تکفیر ساکنان آن منطقه یا کشور نیست. از آن جا که احکامی که امروزه غلبه دارد احکام طاغوت

ص: 103


1- .الانعام، آیه121.

هستند، به اعتقاد ما همة حکام و ارتش های آن کشورها کافر و مرتد هستند و جنگ با آن ها از جنگ با اشغال گر صلیبی واجب تر است، بنابراین لازم است این نکته و یادآور شویم که هر نیرویی که با دولت اسلامی عراق و شام مبارزه می کند، با آن می جنگیم، اگرچه خود را عربی یا اسلامی بنامد و آن ها را نصیحت و برحذر می داریم که قربانی اشغال گران قرار نگیرند، کما این که روش اشغالگر صلیبی در عراق همین بوده است.(1)

l جنگ با نیروی نظامی طاغوت و مرتدین و هرکس که در راستای آنان کار کند واجب است، از این رو مبارزه با نیروهایی که از تأسیسات نفتی و غیره حمایت می کنند واجب می باشد، کما این که تخریب و نابودی هر ساختمان یا مؤسسه ای که برای ما روشن گردد که مقری برای طاغوت مقری برای می باشد، واجب است.

l طوایف اهل کتاب و غیره مانند: صائبه برای دولت اسلامی عراق و شام اهل حرب شمرده می شوند و هیچ گونه امانی ندارند؛ این گروه ها معاهده خویش را به دلایلی متعددی و غیر قابل شمارش نقض کرده اند، بنابراین اگر امان بخواهند باید دوباره طبق شروط امری که نقض کرده اند، با دولت اسلامی عراق و شام پیمان ببندند.

l نیروهای گروه های جهادی موجود در صحنه جنگ، برادر دینی ما شمرده می شوند و آنان را متهم به کفر و فجور نمی کنیم، مگر این که در نظر ما خطاکار و عاصی شمرده شوند، زیرا از واجب حال حاضر و جمع شدن زیر یک پرچم، سرباز زده اند.

l هر کس یا هر گروهی که با اشغال گر پیمان ببندد، چنین پیمانی برای ما الزام آور نیست، بلکه باطل و مردود است. بنابراین اشغال گر را از بستن قرارداد بدون اذن دولت اسلامی عراق و شام برحذر می داریم.

l و جوب تعظیم علمای عامل و اهل صدق سلفی و دفاع از آنان. در مشکلات و حوادث، در صورت خطا، از آنان گذشتن و هرکس که بر روش طاغوت مشی کند را برحذر می داریم.

ص: 104


1- هذه عقیده الدوله الاسلامیه فی العراق و الشام و لم یبقی لکذاب عذر نوار ضبط mp4،به همین عنوان در یوتوب یافت می شود.

l هرکس که در مسئله جهاد بر ما پیشی گیرد، حقش را ضایع نمی کنیم و قدر آن را می شناسیم و از جایگاهش پایین تر نمی آوریم و در غیاب او از مال و خانواده اش به بهترین وجه رفتار خواهیم کرد.

l آزادی اسیران و حریم مسلمانان از دست کفار - چه با جنگ محقق شود یا با فدیه- واجب است، زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «فکوا العانی« هم چنین باید خانوادهایشان و خانواده شهدا را تحت تکفل قرار داد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «من جهز غازیا فقد غزا و من خلف غازیا فی اهله بخیر فقد غزا.»

l یادگیری امور دینی بر مسلمانان واجب است و هم چنین یادگیری مقداری از علم دنیوی که نیاز مسلمانان است، و غیر آن یاد گیری اش مباح است، تا زمانی که از ضوابط شرع خارج نشود؛

l هر آن چه مسلمانان را به انجام فواحش دعوت یا کمک کند، حرام است مانند: استفاده از ماهواره و هم چنین بر زن واجب شرعی است که صورتش را از نامحرم بپوشاند و از اختلاط با مردان دوری کند و عفت را در پیش گیرد.(1).قال تعالی:)آن الَّذِینَ یحِبُّونَ آن تَشِیعَ الْفَاحِشَةُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیا وَالْآخِرَةِ وَاللَّهُ یعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ((2)

l روش دولت اسلامی عراق و شام همان گونه که سایت های جهادی از قبیل: المنبر الاعلامی الجهادی بیان کرده اند عبارتند از:

منبع استنادات و برداشت های آنان: قرآن کریم، سنت و فهم سلف صالح در سه قرن اول است.

...........:جهاد تا قیام قیامت باقی است چه امام باشد یا نه، عادل باشد یا جائر. در صورت نبود امام، جهاد به تاخیر نمی افتد، زیرا مصلحت جهاد تفویت می گردد و در صورت به دست آمدن غنیمت براساس قوانین اسلام تقسیم می شود. بر مسلمان واجب است که با دشمنان اسلام مبارزه کند، گرچه تنها بماند.

ص: 105


1- هذه عقیده الدوله الاسلامیه فی العراق والشام و لم یبقی لکذاب عذر نوار ضبط شده mp4،به همین عنوان در یوتوب یافت می شود.
2- نور، آیه19.

..........:خون مسلمانان، مال و آبروی آن ها حرام است و هیچ کس حق مباح کردن آن را ندارد، مگر مواردی که شرع تجویز کرده است. اگر کفار بر مسلمانان حمله کرده و تعدی نمایند، جهاد وجوب تعیینی پیدا می کند و برای حضور در آن هیچ شرطی مطرح نیست، زیرا دشمنی که دین و دنیا را به فساد می کشاند، هیچ وجوبی بالاتر از - بعد از ایمان- وجوب جهاد با وی نیست.

نقد:

این مطلب صرفا یک ادعا ست و در عمل روزانه هزاران شخص مسلمان را بدون هیج دلیلی قتل عام می کنند، بلکه بالاتر، حتی به افراد سالخورده، زنان و کودکان رحم نمی کنند و بعد از کشتن شان بدن آن ها را مثله می کنند. این سازمان ها از هند جگر خوار صفات متعددی از جمله تکه تکه کردن مرده، و هتک حرمت به آن را به ارث برده اند. برخی از اعمالی که این ها مرتکب می شوند، هیچ مسلمانی قدرت تصور آن را ندارد تا چه برسد که مرتکب شود و اگر در تاریخ این سلفی ها چنین جریاناتی وجود نداشت نمی توانسیم آن ها را مسلمان بدانیم، مگر این که اینان واقعاً نطفه های کثیف آن سلف منحرف هستند.

معتقدند: کفر ردة شدیدتر از کفر اصلی است، بنابراین جنگ با مرتدین نزد ما از جنگ با کافر اصلی اولویت دارد.

....: امامت برای کافر منعقد نمی شود و امام در صورتی که کفری بر او عارض شود (کافر شود) ولایت آن ساقط و دیگر واجب الاطاعه نیست. برمسلمان واجب است که بر او قیام کند و او را از منصب خود خلع کنند و امام عادلی - در صورت امکان- نصب نمایند.

.....: قیام دین به قرآن هدایت گرو شمشیر یاور است، از این رو جهاد با شمشیر، نیزه و حجت محقق می شود.

.......: هرکس دیگران را به غیر اسلام دعوت کند یا در دین ما اشکال کند و یا شمشیر بر علیه ما بکشد محارب شمرده می شود؛

........: در مسائل اجتهادی هیچ مسلمانی را گنه کار ندانسته و آن را طرد نمی کنیم.(1)

ص: 106


1- .http://alplatformmedia.com/vb/showthread.php?p=253835.
استراتژی داعش و القاعده در بنای دولت خلافت راشده تا سال 2020م
اشاره

سیاست داعش و القاعده بر گسترش دادن دایره جهاد، هم کمی و هم نوعی است تا تمام جهان در برگیرد و معتقدند که جهاد کمک می کند تا امت اسلامی هیبتش، را نشان داده و دشمنان را بترساند و در نهایت آن ها را مجبور به عقب نشینی از ثروت ها و قدرت های مسلمانان کند. نقشه داعش و القاعده بر هفت مرحله زمانی تقسیم می گردد که مدت آن بیست سال است:

1. مرحله بیداری

این مرحله با انفجار دو برج دوقلو که در 11 سپتامبر سال 2000م واقع و یا تجاوز امریکاییها به عراق در سال 9/4/2003م شروع گردید؛

2. مرحله چشم باز کردن

این مرحله برحسب برنامه ریزی متفکران القاعده مدتش3 سال است و تقریباً دراواخر سال 2006م تمام می شود، در این مرحله امت اسلامی با حقایق آشنا می گردند و امور مبهم برای آنان آشکار می گردد کما این که توطئه ها و نقشه های دشمن برای آنان برملا می شود؛(1)

داعش و القاعده در مرحله به دنبال این موارد است:

l به آتش کشیدن نفت منطقه عربی (خلیج فارس)و محروم ساختن غرب و سازمانهای نوکر از استفاده کردن از این منابع و خیرات؛

l آمادگی برای جنگ در فضای مجازی از طریق شبکه اینترنت و اهمیت دادن به آن تا تاثیرش در مرحله سوم مشاهده گردد؛

l ادامه حرکت و ساخت آرام و هدفمند بناه های مخصوص القاعده در جهان اسلامی و عربی که نسل دوم القاعده آن را برعهده گیرند، تا در قالب القاعده حرکت کنند؛

l عراق به عنوان قرارگاه برای تربیت ارتش جدید از جوانان برای جهاد که در زمان شروع مرحله سوم در کشور های همجوار منتشر گردد و در ضمن چارچوب مشخص عمل کنند.

ص: 107


1- فواد حسن، الزرقاوی الجیل الثانی للقاعده، ص89-96.

تهیه مقالات در زمینه امور دینی -که به زوردی در مناطق پخش گردد- که نحوه زکات و صدقه دادن به مجاهدان را یاد دهد تا وسایل و اسلحه لازم برای تحقق طرحشان در منطقه به دست آورند و عکس العمل خوبی در قبال امریکا در بلوکه کردن منابع مالی داعش و القاعده نشان دهند، و هزینه آنان از طریق همین موارد جبران گردد.

3. مرحله قیام و برپای خویش ایستادن

کارشناسان برای تحقق این مرحله حدود 3 سال زمان تعیین کرده اند که از ابتدای سال 2007م شروع و در ابتدای سال 2010 م تمام شود.

4. مرحله استعاده عافیت و قدرتمند شدن جهت ایجاد تغییر

این مرحله طبق برنامه ریزی صورت گرفته از سال 2010

م شروع می گردد و در ابتدای سال 2013م به پایان می رسد. این مدت به دنبال اسقاط نظام های موجود در منطقه - که از طریق جنگ مستقیم- هستند.

5. مرحله اعلان دولت

طبق استراتژی القاعده و د اعش این مرحله در ابتدای سال 2013م شروع و تا سال 2016

م به پایان برسد. اعلام دولت، یک هدف استراتژی برای القاعده و داعش قلمداد می شود ز یرا می توانند از طریق آن:

- رهبری و حکومت کنند؛

- یک توازن بین المللی استراتژی برای القاعده و داعش ایجاد شود.که تجاوز گران را به عقب برانند؛

-حق را (به زعم آنان) برپا دارند و آزادی و برابری را در کره زمین منتشر کنند، وعده الهی را - به زعمشان- ) وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ ((1) تحقق یابند.

-تشکیل دولت باعث نابودی تمام نظام های فساد در کشور های اسلامی خواهد شد.

ص: 108


1- قصص، آیه 5.
6. مرحله رویارویی جامع

متفکران القاعده و داعش معتقدند که ابتدای سال 2016

م شروع رویارویی میان نیروی اسلام و کفر خواهد بود. آن ها معتقدند این رویارویی بلافاصله بعد از تشکیل حکومت اسلامی آغاز خواهد شد.

7. مرحله پیروزی نهایی

کارشناسان القاعده و داعش معتقدند که این مرحله در مدت کوتاهی که از چند سال تجاوز نمی کند به پایان خواهد رسید.(1)

زندان بوکا مهم ترین مکان جهت سربازگیری عناصر القاعده و داعش

زندان بوکا(2) مهم ترین مکان جهت سربازگیری عناصر القاعده و داعش

نکته اساسی در بحث این است که این سازمان ها از رحم دولت های استعمارگر و برای تضعیف قدرت ارتش های منطقه و جهت ایجاد شورش و ترس برای تقسیم کشورهای اسلامی منطقه به وجود آمده اند.

مدیر سازمان مبارزه با تروریسم معتقد است که راه اندازی زندان بوکا در ام قصر به رهبری ارتش امریکا در مدت بین 2003م تا 2009 م یک خطای بزرگی بود. او زندان بوکا را محل سربازگیری و رشد نیروهای القاعده و داعش دانست.

آقای ماهر نجم عبدالحسین در گفت گوی تلویزیونی گفت: بیشتر از 90% از نیروهای القاعده که در حال حاضر در عملیات تروریستی شرکت می کنند در برهه ای از زمان در همین زندان - یعنی زندان بوکا که در ام قصر استان بصره قرار دارد- زندانی بودند. وی در ادامه افزود که برپا کردن چنین زندانی نظامی به وسیله نیروهای امریکایی خطای فاشی بود؛ ایشان چنین زندانی را به عنوان محل پرورش القاعده و داعش دانست. این

ص: 109


1- فواد حسن، همان، ص89-96.
2- زندان بوکا از زندان هایی که تا آخر در دست آمریکایی ها باقی ماند .این زندان در منطقه ام قصر در استان بصره واقع است. در ابتدای تاسیس به نام زندان کامب فریدی معروف بود و در دست نیروهای انگلیسی جهت اسیران جنگی عراقی اختصاص داشت و بعد از این که ارتش امریکایی در نیسان سال 2003 برآن چیره شد اسم ان را رونالد بوکا نام گذاری کردند.

زندان به مثابه یک شبکه تروریستی بود که بیشتر افراد در آن جا به خدمت القاعده و داعش در آمدند.

مدیر مبارزه با تروریسیم گفت که اقدامات امنیتی که در قبال القاعده و داعش صورت گرفت، آن ها را مجبور کرد که به نیروهای عراقی کمتر اعتماد کنند و تنها به ایشان اکتفا نکنند. او ادامه گفت این سازمان ها اماکن متروک در زمان صدام حسین را جهت پیش برد اهداف و اجرای عملیات تروریستی برگزیده اند.(1)

بنابراین آن چه امروز در عراق اتفاق می افتد بانی آن امریکاست، زیرا قبل از خروجش این را برنامه ریزی کرده است و امروزه به بهانه مبارزه با تروریسم دوباره می خواهد وجودش در عراق را تقویت کند. این گروه های تروریستی ساختة امریکاست و از طرف آن حمایت مالی و سیاسی می شوند، اگرچه این گروه ها از نظر اعتقادی از افکار خشک و خشن سلفیت تغذیه می کنند . داعش یکی از سازمان هایی است که به تند رویی و رادیکالی معروف است و بهترین دلیل برای اثبات این که داعش دست ساخته آمریکا، تغییر اولویت از آمریکا به شیعه است، یعنی دشمن اصلی مسلمان که آمریکا است و به تعبیر امام خمینی شیطان بزرگ است به شیعه تبدیل شده است و داعش به جای این که با آمریکا بجنگد با شیعیان می جنگد، برای این که جنگ مذهبی و تمدن ها را به وجود آورد. برخی کارشناسان معتقدند که آمریکا درصدد به وجود آوردن داعش نبود، بلکه دچار خطای امنیتی شده است، زیرا تمام مبارزه با استعمار را در یک زندان و براساس منطقه، مذهب، گروه ها و سازمان ها جمع آوری کرده بود. در واقع امریکائی ها به دنبال جلوگیری از تبعات خلط بین زندانیان، چنین تقسیمی کردند و درست است که امنیت نسبی در زندان ها به وجود آورد، اما گروه های تروریستی از این فرصت استفاده کردند و یک سازمان بزرگ و کاملی در زندان تاسیس کردند و هنگامی که درب زندان ها باز شد، سازمان توانست بعد از یارگیری وارد صحنه سیاسی شود و مسیر خود را ادامه دهد.(2) البته این دیدگاه بعید به نظر می آید.

ص: 110


1- مدیر مبارزه با تروریسم و جرایم سازمان یافته در وزارت داخلی عراق سرتیب ماهر نجم عبد الحسین.
2- دکتر مصطفی العانی، مدیر بخش مبارزه با تروریست در مرکز پژهشی خلیج در گفت وگو با شبکه العربیه دربارة ساختار داعش 8 مارس 2014.
ایدئولوژی رسانه ای سازمان های تروریستی از قبیل القاعده و داعش
اشاره

به شکل عام زبان اساس ارتباط است و عنصر گیرا و موثر در ترویج ایدئولوژی سیاسی، فرهنگی، دینی و غیره است. به ویژه زبان رسانه، زبان سازنده ای است که می تواند فرد رسانه ای از طریق آن دیگران را اقناع کند و راه آنان را بر طبق ایدئولوژی که می خواهد، تغییر دهد.کارشناسان ایدئولوژی رسانه به شکل عام چند بخش هستند تقسیم که شامل ایدئولوژی: متن، عکس، زبان، رسانه می شود.

1.ایدئولوژی متن

متن رسانه ای ایدئولوژی مستقیم و غیر مستقیم، ظاهر و مخفی را در بر دارد و خواننده متون رسانه ای، سازمان های سلفی جهادی - داعش و القاعده - متون غیر مستقیم را مشاهده می کند، این متون در ظاهر صرف متون جهادی را نشان می دهند البته یک بعد سیاسی را به دنبال دارند که در آن افکار رهبران القاعده و داعش - آن هم به بهانه اعاده خلافت اسلامی- را به خورد آنان می دهد. متون آن ها به سبب پیشترفت تکنولوژی از هر حیث (نوشتاری، شنیداری، دیداری) تغییر و پیشرفته تر شده است، می توان به سه قسم آن اشاره کرد:(1)

متن نوشتاری: این بخش شامل کتاب ها، منشورات، نامه ها، گفتگوها، اخبار، مقالات، بیانیه ها، گزارش ها می شود و سازمان توانسته به کمک تکنولوژی جدید و پیشرفته، متون نوشتاری را با استفاده از برخی عوامل فنی داخلی و خارجی که متخصص در بخش تولید، طراحی، عکس و تهیه کتب در فضای مجازی هستند، به راه بیندازد. همه این موارد متون سازمان های سلفی جهادی را به بهترین شکل به مخاطبان خویش برسانند.(2)

متن شنیداری: این بخش شامل بیانه ها، سرودها، سخنرانی ها، قصه ها، خطبه ها، گفتگوها، مناظرات که در غرفه های مجازی پالتوک یا موسسات رسانه ای که به این

ص: 111


1- احمد بن حسن الموکلی، الایدیولوجیه الاعلامیه لتنظیم القاعده تحدیات الامن الفکری علی شبکه الانترنت، تحقیق و پژوهش مختص به اولین کنفرانس امنیت داخلی، 22-25جمادی الاول 1430،ص27.
2- همان، ص26-27.

سازمان ها متعلق است آن ها را تولید می کنند یا این که تولید برخی از موسساتی که با این سازمان ها هماهنگ هستند و یک هدف را دنبال می کنند و یا به دست برخی از اشخاص از قبیل برخی از علمای سلفی و برخی از مبلغان سلفی جهادی که با آن ها همکاری می کنند، تولید می شود.

این موارد به سبب تکنولوژی چدید و پیشرفته و با استفاده از بهترین تکنیک های تبلیغی بیشترین تاثیر در دل و عقل خواننده ها و مخاطبان این سازمان ها گذاشته است.

متن دیداری: این بخش شامل عکس های متحرک و ثابت مانند عکس های فتوگرافی، فیلم های جهادی و عملیات تروریستی فیلم برداری شده، دیدارهای صورت گرفته با رهبران این سازمان ها یا دوستان و هم زمان آنان، دروس تعلیمی مبارزه با دشمن که ضبط شده یا عکس برداری شده .....می شود. این بخش نقش بسیار مهمی دارد و عاملان این بخش تخصص عالی دارند. این بخش سمعی و بصری است. عکس بیشترین تأثیر خود را بر مخاطب دارد.

2.ایدئولوژی عکس

عکس همان گونه که دکتر غذامی می گوید یک علامت و شعار فرهنگی است و محل استقبال و تاویلات خواهد بود. همین عکس به تدریج و به صورت ریشه ای ذهن بشر و مخاطبان را تغییر خواهد داد. عکس تاثیر فراوانی دارد، بگونه ای که یک افق ذهنی را برای مخاطب باز می کند و از طریق آن تصورات و ایدئولوژی ها را تغییر می دهد.(1)

3.ایدئولوژی زبان

زبان ساختار تشکیل دهنده معنی است؛ مقصود از زبانی که در این جا مطرح است زبان رایج در عامه (دارجه) نیست، بلکه مقصود مضامین فکری و اعتقادی مشخصی است که به همان حالت خطابی خاص و به کیفیت موجود رسانه ها را در بر داشته باشد. همین روش را می توان در روش تبلیغ سازمان های القاعده و داعش مشاهده می کنیم.

ص: 112


1- الغذامی، عبدالله، الثقافه التلفزیونیه سقوط النخبه و بروز الشعبی -2004- المرکز الثقافی العربی.

و شامل دو نوع خطاب است:

1. سخنرانی تحریک آمیز؛

2. سخنرانی حماسی(1)

4.ایدئولوژی تبلیغ

حضور رسانه ای سازمان های تروریستی در مناسبت ها و غیره یک نوع تبلیغ شمرده می شود، که آن را دنبال می کنند. بنابراین حضور همیشگی ایمن الظواهری تبلیغ به حساب می آید و وجود سازمان القاعده را بیش از بیش تثبیت می کند. ایمن الظواهری به همین مطلب در یک سخنرانی اذعان می کند:«نصف بیشتر جنگ ما، در فضای رسانه ای صورت می گیرد، زیرا ما در حال مبارزه رسانه ای جهت به دست آوردن قلوب و عقول مسلمانان هستیم.»

در فیلمی که از زرقاوی قبل از کشته شدنش به تصویر کشیده شده است و مهارت های نظامی را در به کار گیری اسلحه نمایش می دهد، یک نوع تبیلغ رسانه ای برای سازمان القاعده محسوب می شود.(2)

رسانه جهادی سازمان های تروریستی

در خلال چند سالی که از کار رسانه ای می گذشت، فرماندهی مرکزی سازمان القاعده به منزله قطب نمایی بود که مسیرهای بیشتر سازمان های جهادی را در پخش اخبار و بیانیه ها مخصوص جهادگران معین می کرد. اولین سایت در فضای مجازی سال 2000م به نام «معالم الجهاد »راه اندازی شد.

مراقبان سیاسی در معتبر بودن بیانه هایی که در سایت های سلفی جهادی غیر اصلی ظاهر می شدند به ویژه در فعالیت های مربوط به القاعده ابراز تردید می کردند.

ص: 113


1- احمد بن حسن الموکلی، الایدیولوجیه الاعلامیه لتنظیم القاعده تحدیات الامن الفکری علی شبکه الانترنت، تحقیق و پژوهش مختص به اولین کنفرانس امنیت داخلی، 22-25جمادی الاول 1430،ص31.
2- همان، ص35.

این سیطره بر رسانه ها فرصت را برای فرماندهی القاعده - که آن زمان اسامه بن لادن بود - فراهم کرد تا بر تمام آن چه در فضای مجازی پخش می شود کنترل داشته باشند، ازطرف دیگر در ابتدای کار به دلیل محدود بودن این فعالیت ها فرصت را برای مراکز اطلاعاتی غربی فراهم کرد که بتوانند از طریق فعالیت های القاعده اعلام شده، آن ها را رصد و پی گیری - به ویژه دربارة به تهدید های القاعده- کنند. از سایت های مخصوص این کار می توان به سایت آمریکا که برای محققان و مراکز و افرادی که در این مجال فعالیت می کردند، هزینه هنگفتی پراخت می کرد. البته نهاد دیگری نیز هست که فعالیت های القاعده را دنبال و بررسی می کرد که نسبت به نهاد قبلی از تخصص کمتری برخوردار بود، به نام «جهاد ووتش» این نهاد خدمات رایگانی را که غالباً از برخی سایت های غیر جهادی دریافت می کند می دهد. و هم چنین سایت های دیگری مانند:«کومبا تینغ تیروریزم سینتر» که معمولاً تحلیل ها و پژوهش های آکادمیک که در بارة قضایای تروریست مطرح شده، را ارائه می دهند.(1)

انجمن ها در فضای مجازی (اینترنت) مهم ترین منابر برای تبلیغ سلفی جهادی شمرده می شد. این انجمن ها یک جامعه فرضی کامل و شامل برای فعالیت این سازمان تشکیل داده بود. البته بعد از به وجود آمدن برخی از وسایل ارتباطی جدید مانند: تویتر، فیسبوک نقش اولی خود را از دست دادند. و بعد از این که مراجعه به انجمن ها کم رنگ شد در این اواخر به عنوان آرشی و جامع برای افراد موید و قلم زن در تویتر با حفظ ویژگی (بهترین وسیله جهت عرضه کردن مطالب نوشتاری طولانی و وجود تنوع در توزیع مطالب) کاربرد داشت، زیرا سایت های متخصص در تولید این مطالب وجود دارد که در حال حاضر می توان به «الفجر للاعلام» که شباهت به یک شرکت تولید کننده این موارد دارد و بعد از آن سایت های تخصصی مانند: شبکه شموخ الاسلام و بعد از آن سایت های متعدد ویژه نمایش و پخش مطالب همچون «انا المسلم» «و المنبر الاعلامی الجهادی» و «وکاله الانباء الاسلامیه حق» هستند.

ص: 114


1- حسین جمو، قرائه فی انحیازات الاعلام الجهادی علی ارش الشام مرکز داراسات الجمهوریه الدیمقراطیه ص4.

همه این منابر تبلیغی در برخی از موارد اساسی مانند: بیانیه های سیاسی و افتا متحد هستند و وهرگونه بیانیه ای که از فرماندهی سازمان القاعده صادر می گردد، این سایت ها و وسایل تبلیغ آن را گرفته و پخش می کنند.(1)

سایت های وابسته و یا موید دولت اسلامی عراق و شام

1. موسسه الاعتصام للانتاج الاعلامی http://goo.gl/S2CaL8

2. منتدیات شموخ الاسلام . http://goo.gl/k4HCCm. http://goo.gl/9Ow3o5

3. موسسه الفرقان للانتاج الاعلامی http://goo.gl/70n9sG، http://goo.gl/1Fmqzh

4. موسسه البتار الاعلامیه: http://goo.gl/j2R8tE

5. موسسه باقیة للانتاج الاعلامی: http://goo.gl/OfGAMy

6. موسسه الوفاء للانتاج الاعلامی: https://twitter.com/alwafaa_4

7. من داخل جبهه الجولانی: http://goo.gl/5Oz9zz

8. شبکه دولة الخلافة: http://goo.gl/bVLSR

9. حقیقة شرعی جبهه النصره: http://goo.gl/4m2v24

10 . منبر الجهاد: http://goo.gl/BeXl5q

11. موسسه اجناد للانتاج الاعلامی: http://goo.gl/Iu7PXA

12. موسسة عزام- باقیة:

http://goo.gl/HJEkLk

13. الدولة الاسلامیة (مدونه): http://goo.gl/rqzdzJ

14. وکالة جهاد نیوز: http://goo.gl/Xi0KkC

15. عبوة لاصقة: http://goo.gl/R6Z9SR

16. شبکة دولة الاسلام: http://goo.gl/YrM5Z7

مشهورترین

نظر دهندگان و مویدین دائمی دولت اسلامی عراق وشام

1.

ترجمان الاساورتی: http://goo.gl/tnGBoz

ص: 115


1- حسین جمو، همان، ص5.

2. یمنی وافتخر باسلامی: http://goo.gl/KTEcUc

3. العراقی المزمجر: http://goo.gl/Dn6gZ0

4. المرتقب الشامی: http://goo.gl/uEunqP

5. ابو حمزة المهاجر: http://goo.gl/7NxdbN

6. د.ولیم حمدان: http://goo.gl/x6Q4va

7. الفجر الباسم: http://goo.gl/6lUl1i

8. ابوالبشری الهاجری: http://goo.gl/zVKGB

9. م.غریب الاخوان: http://goo.gl/BwulW2

10. ابو اسامه النرجسی: http://goo.gl/0s77X

11. ترکی البنعلی: http://goo.gl/Jg21Q

پیشنهادات

وزیر دفاع سابق امریکا «دونالد رامسفیلد» گفت: ایالات متحده امریکا در جنگ با القاعده و گروه ها و سازمان های دیگر(1) که در امتداد این سازمان هستند مانند: دولت اسلامی عراق و شام دچار شکست شده و باید اعتراف کنیم این سازمان در صحنه رسانه و تبلیغ پیروز شده است و همین نکته مثبتی برای ماست که از تجربه آنان در رد شان استفاده کنیم و در مقابله با ایشان از تجربه رسانه ای آن ها استفاده کرده با همان استراتژی پاسخ دهیم و این پاسخ می تواند به چند روش صورت می گیرد:

ایجاد یک مرکز تبلیغی - رسانه ای دانشگاهی که دانشجویان دانشکده بخش رسانه بتوانند از طریق آن فعالیت رسانه ای در فضای مجازی داشته باشند و در این بین بتوانند تبلیغات رسانه ای القاعده و داعش را با همان روش تبلیغ آنان خنثی و باطل کنند. ساختار این مجلس به این گونه است:

l مجلس اجرایی: شامل تعدادی از اعضای هیئت تدریس در بخش رسانه و برخی از دانشجویان حرفه ای است. وظیفه این مجلس اداره مرکز و ریاست بر منشوراتی است

ص: 116


1- روزنامه الریاض 20 محرم 1427ه مطابق 19با فبرایر 2006م شماره 13754.

که از طریق مرکز منتشر می گردد. این مجلس منابعی که بخواهد از طریق این مرکز داده شود، زمان مناسب انتشار آن و دیگر نکات مربوط را معین می کند.

l هریک از دانشگاه ها گروه رسانه ای داخلی تشکیل دهند و به عنوان روزنامه نگار در فضای مجازی شروع به فعالیت کنند. مواد آماده شده که شامل نوشتاری، شنیداری و تصویری است، از طریق شبکه داخلی یا از طریق پست الکترونیکی به مرکز اصلی ارسال کرده و مرکز، این مواد تولید شده را در سایت ها و فضای های مجازی سلفی های جهادی وارد کند. این مطالب باید در سایت های ورزشی و سایت عمومی که استقبال عامه مردم را در بر دارد منتشر شود تا بتوانیم با این روش با مؤسسات رسانه ای سازمان های تروریستی (همانند القاعده) از قبیل: موسسه السحاب، وصدی الملاحم، الفرقان ......مقابله شود و سپس آن ها را به cd تبدیل کرده و توزیع شود. البته می توان آن ها را در مدارس تخصصی عرضه کرد.

l رصد حوادث، اتفاقات و شبهات و رد به روز آن ها .

l فایده های این مرکز زیاد است و علاوه بر وظایف رسانه ای، در مواجهه با سازمان های تروریستی نمود دارد، فرهنگ، کار گروهی و گروه واحد مشترک بین دانشجویان دانشکده رسانه را رشد خواهد داد و باعث ایجاد انگیزه و مسابقه بین گروه های دیگر خواهد شد و این جنب و جوش و سبقت گرفتن در نهایت به نفع همه خواهد بود.(1)

دیدگاه برخی از علما و مبلغان سلفیت جهادیدر قبال کارکرد دولت اسلامی عراق و شام

عکس العمل علمای سلفی جهادی درباره اعمالی که از داعش در حق صفوف مبارزان آن ها صادر گردید، البته بعد از تحقیق از صحت چنین اعمال و تجاوزها در حق مبارزان در سرزمین های شام(سوریه) روشن و دندان شکن بود.

ص: 117


1- احمد بن حسن الموکلی، الایدیولوجیه الاعلامیه لتنظیم القاعده تحدیات الامن الفکری علی شبکه الانترنت، تحقیق و پژوهش مختص به اولین کنفرانس امنیت داخلی، 22-25جمادی الاول 1430، ص45.

این عکس العمل در فتوا شیخ أبی عبد الله المصری که از سازمان داعش جدا شده، آشکار بود: روش برخورد بسیاری از عناصر و رهبران دولت اسلامی عراق و شام با مبارزان اهل شام بر بی احترامی استوار بود و آن ها را به گمراهی در روش و اعتقاد متهم می کردند. وی دربارة داعش گفت: این گروه خیلی زیاد کلمه کفر را در مورد مبارزان اهل شام و جیش حر اطلاق می کردند، او معتقد است آن هااز لحاظ نظری مذهب خوارج را بر نگزیده اند، اما در مرحله عمل افعال خوارج را انجام می دادند. آن ها مسلمانان را بدون ورع و تحقیق، تکفیر می کردند، بلکه مؤمنان را به مجرد مخالفت با آنان تکفیر می کنند؛ که امروزه به خوبی مشهود است. بیشتر آنان معتقدند که اصل در اهل شام کفر است و آن ها مرتد هستند. و برای تکفیر خویش بهانه هایی می تراشند. اینان سلاح را به کوچک ترین سبب و ناچیز ترین شی بر مسلمان می کشند تا ترس را بر آنان حاکم کرده و سیطره خویش را تثبیت کنند.

هم چنین در بیانیه هیئت «الروابط العلمیة والهیئات الإسلامیة السوریة» وضعیت داعشی ها این گونه توصیف شده است: مخالفان خویش را به نوکری و خیانت در جهاد خطاب می کنند، اگرچه آن شخص از اهل علم بوده و سابقه جهاد داشته باشد؛ گردان های مبارزه را با درگیری ها که تنها هدف آن ها وسیع کردن دایره حکومت شان است و گرفتن بیعت است، مشغول می کنند. این مشغولیت، گردان ها را از مبارزه با با دشمن مشترک، باز می دارد. مناطقی که به وسیلة برخی از گردان ها آزاد می شود، اشغال کرده و بر منابع اقتصادی و مراکز نظامی چیره می شوند. مبارزان، مبلغان، خبرنگاران و فعالان را بازداشت کرده و بازجویی می کنند به اتهام خیانت و نوکری مانع کارهای تبلیغی و یاری رساندن به مبارزان می شوند و براساس همین اقدامات و تجاوزها، بزرگان و علمای سلفی جهادی فتاوایی صادر کردند تا دیدگاه شرع را دربارة این سازمان بیان کنند:

1. شیخ عبد العزیز الطریفی:

«جایز نیست که یکی از شما گروه خود را قله ولایت و عداوت قرار دهد و نتیجه آن، بشود که بیعت هیچ کس را - بجز رهبر خود- صحیح نداند و خلافت را تنها در او

ص: 118

منحصر بداند و هرکس چنین تصوری داشته باشد مصداق آیه)إِنَّ الَّذِینَ فَرَّقُواْ دِینَهُمْ وَکَانُواْ شِیعًا لَّسْتَ مِنْهُمْ فِی شَیءٍ( (1) قرار می گیرد.

با وضعیت کنونی که در حال مبارزه هستید صحیح نیست که شخصی با بیعت عمومی بر دیگران مسلط شود و بیعت را از آن خود بداند، زیرا بیعتی که صورت می گیرد بیعت جهاد، مبارزه، ثبات، صبر و اصلاح است و هیچ کس حق ندارد از جماعت جدا شود، برای این که خلیفه شمرده شود و دیگران او را امیرالمومنین بنامند، چون نهایت مرتبه این شخص امیر ارتش یا ...شمرده می شود و ولایات عمومی همه به شورای بر می گردد، نه این که بخواهد به شخص خاصی برگردد؛ و لایت مطلق تنها از آن پیامبر اکرم… است.(2)

2. شیخ سلیمان بن ناصر العلوان:

ابوبکر بغدادی خلیفه مسلمانان نیست تا چنین افعالی را انجام دهد بلکه او تنها رهبر گروه هایی است، اما این که از دیگران بیعت بخواهد و اگر با وی بیعت نکنند با آن ها می جنگد، چنین عملی صحیح نیست و از اهل خیر و صلاح شمرده نمی شود، زیرا این اعمال تنها از افراد باغی سر می زند.(3)

3. شیخ محمد بن صالح المنجد:

هر مجموعه ای که معتقد است توانسته دولت اسلامی را برپا کند و رهبر خود را امیر المومنین بشمارد نتیجه این است که معتقد می شود اطاعت و شنوایی از امیر المومنین بر همه واجب است و هرکس تحت سیطره آن نباشد از اسلام خارج می باشد. مرزهایی

ص: 119


1- انعام، آیه159.
2- رسالة إلی أهل الثغور فی الشام : عبدالعزیز الطریفی ١٧/ من ذی القعدة / ١٤٣٤ ه-: http://www.saaid.net/rasael/773.htm?print_it=1 -http://youtu.be/wEEBasEUbUg؛https://www.youtube.com/watch?v=4yj3bNo-Z60feature=youtu.be
3- http://youtu.be/1Cr3Ws-Nbp0؛"البغدادی لیس خلیفة المسلمین حتی یفعل الأفاعیل و إنما هو قائد جماعات، أما أنه یطلب البیعة من الآخرین، إذا ما بایعوا قاتلهم فهذا عمل البغاة و لیس عمل أهل الخیر والصلاح" http://www.elaph.com/Web/news/2014/1/869353.html؛https://www.youtube.com/watch?v=waU-a7JumAA

برای خود مشخص و حاکمانی را منصوب می کند، حق تصرف در اموال عمومی از قبیل نفت، گندم، وغیره را دارد، معتقد است که این حق را دارد که دیگران را مطیع خویش گرداند و هرکس که بخواهند بازداشت کنند، حق برپا کردن محاکم شرعی دارند، هر دادگاهی، به غیر از دادگاه و محاکم خود شرعیت ندارد .....این انحراف است و بی شک سبب سبقت گرفتن بر مناطق و اقالیم و جنگ و خون ریزی خواهد بود و به دنبال آن فتنه بزرگی خواهد آمد که خون های بی گناهی را خواهد ریخت.(1)

4. حسن بن صالح الحمید:

هرکس بخواهد برای جهاد به شام برود تا با گروه داعش حتی یک لحظه بماند و همکاری کند، معذور نیست، این گروه فتنه است، هروقت به محکمه شرعی دعوت شوند سرباز می زنند و هرگاه صلح پیش آید شعله جنگ را برافروخته می کنند.(2)

5. أبو قتادة الفلسطینی

در خطاب به نیروهای داعش در سوریه: بر شما واجب است که از سوریه و از سازمان داعش خارج شوید و هرکس در کنار این گروه بماند، گنه کار است.(3)

6. حدود 40 نفر از علمای عربستان سعودی در بیانه ای عملکرد داعش را محکوم کردند.(4)

7. شیخ یوسف الأحمد در تایید کلام علمای عربستانی می نویسد: هرآنچه علمای عربستانی بدان تصریح کرده اند، تائید می کنیم.

8. أبو بصیر الطرطوسی:

ابو بصیر سازمان داعش را به خوارج تشبیه کرد و گفت: گروه داعش که به دولت اسلامی عراق و شام معروف است از خوارج و غالیان شمرده می شوند،

ص: 120


1- .http://ar.islamway.net/article/22203 تمحیص جهاد الشام محمد صالح المنجد.
2- .د.الحمید: لا عذر لمجاهد أن یبقی لحظة واحدة مع جماعة البغدادی http://www.islammemo.cc/akhbar/syria-althawra/2014/01/08/191698.html
3- http://www.aljazeera.net/news/pages/0a0f9 أبو قتادة یهاجم "تنظیم الدولة" ویدعو للخروج علیه
4- بیان بشأن وضع الجهاد الشامی والمخاطر المحیطة به http://www.almoslim.net/node/198272

بلکه به سبب اخلاق و اعمالی که مرتکب شده اند در بسیاری از موارد (اخلاقاً و اعمالاً) از خوارج پیشی گرفته اند، این گروه، غلو، کودنی، تجاورز به دیگران و خون ریزی به ناحق را در خود جمع کرده اند؛ وی در ادامه افزود که اگر آن ها از اعمالشان دست برندارد بر همه مبارزان واجب است که با آنان مبارزه و جهاد کنند و در آن صورت شهادت خواهیم داد که مبارزان و مجاهدان با داعش شهید و مأجورند و کشته شدگان دولت عراق و شام (داعش) گنه کار و درآتش اند، بلکه از سگان اهل آتش اند.(1)

9. شیخ حمود بن علی العمر:

در حقیقت هرقطره خونی که بین گروه ها ریخته شود، سبب آن عدم قبول تحکیم شرعی به وسیلة بغدادی است و عامل اساسی این بدعت خود بغدادی است.(2)

10.

شیخ عبد الله السعد:

از کسانی که منتسب به این جماعت هستند می خواهم که از سازمان خارج و دوری کنند.(3)

11. شیخ أسامة الرفاعی رئیس «رابطة علماء الشام الطریق للعودة للمسار الصحیح» دربارة داعش می گوید: داعشی ها باید در بزرگ د اشتن و محترم دانستن خون مسلمانان به علمای اسلام،کتاب خداوند و سنت رسول برگردند.(4)

12.

سازمان «الروابط العلمیة و الهیئات الإسلامیة السوریة» مدعی شد:

رهبران داعش باید به حق برگردند به کلام اشخاص مخلص و مربیان گوش دهند، اشتباهات خویش را تصحیح کرده و تا زمانی که این اشتباهات تصحیح نشده است بر سربازان و اتباع انان لازم است که این سازمان را ترک کنند.(5)

ص: 121


1- عبد المنعم مصطفی حلیمة أبو بصیر الطرطوسی،13/3/1435 ه-. 15/1/2014 م: http://www.almoumnoon.com/t10998-topic ؛ http://islamion.com/news/12629
2- https://twitter.com/Alkareemiy/status/419077562191847424
3- بیان العلامة عبد الله السعد بشأن تجاوزات تنظیم الدولة 6\2\201 http://alfetn.com/vb3/showthread.php?p=884414
4- http://twitmail.com/email/7810
5- صدی الشام-وکالات http://sadaalshaam.net/addons/News/views/Default/Home/web/3166

13. عدنان العرعور:

شیخ عدنان العرعور درباره حقیقت داعش گفت: دولت اسلامی عراق و شام از طرف نظام سوریه و اطلاعات ایران اداره می شود.(1)

14. دکتر عبد العزیز الفوزان

دکتر عبد العزیز الفوزان، أستاذ فقه مقارَن عربستان، تاکید کرد که دولت عراق و شام که به داعش معروف است دست ساخته اطلاعات سوریه و ایران و با هدف از بین بردن انقلاب مردم سوریه به وجود آمده است ....وی هم چنین تاکید کرد که داعش برای جذب مبارزان تله هایی گذاشته است وی معتقد است، که باید نیروهای مخلص داعش برای حفظ دین خود و ملحق شدن به دیگر گروه ها از این سازمان فرار کنند.(2)

نتیجه

دولت اسلامی عراق و شام با تشکیل «جماعة التوحید والجهاد» به رهبری ابو مصعب زرقاوی(2004-2006 م) فعالیت سیاسی خود آغاز گردید، سپس گسترش یافت و تبدیل به سازمان « القاعدة فی بلاد الرافدین» شد. در اوخر سال 2005و ابتدای سال 2006م مجلس شورای مجاهدین به رهبری عبدالله رشید البغدادی تشکیل یافت. بعد از کشته شدن ابو مصعب زرقاوی مجلس شورای مجاهدین منحل و پیمان المطلبین (حلف المطلبین )با همکاری برخی از شیوخ عشایر تشکیل شد. ابو حمزه مهاجر به عنوان امیر سازمان القاعده در عراق منسوب شد و بعد از آن دولت اسلامی به رهبری ابو عمر بغدادی تشکیل شد. بعد از کشته شدن ابو عمر بغدادی،ابوبکر بغدادی به عنوان امیر این دولت انتخاب شد وی دولت اسلامی عراق که بیشتر به یک سازمان القاعده

ص: 122


1- www.islammemo.cc/akhbar/syria-althawra/2014/01/13/191997.html العرعور یفجر حقیقة داعش.. ویؤکد: الاقتتال بینها وبین الحر لیس فتنة
2- http://www.almasryalyoum.com/news/details/371306 داعیة سعودی: «داعش» من صنیعة «المخابرات السوریة والإیرانیة» ؛https://www.facebook.com/AlArabiy/posts/640169552707949

معروف بود، پس از اضافه کردن حدود 13 گروه و سازمان دیگر به دولت اسلامی عراق و شام تغییر نام داد. فهرست گروهای ملحق شده به دولت اسلامی عراق عبارتند از: «جیش الطائفة المنصورة»، «جیش أهل السنة والجماعة»،« جیش الفاتحین» ( الشائع انضمام أربع کتائب من أصل خمسة)، «جماعة جند الصحابة»، «سرایا الجهاد الإسلامی»، «سرایا فرسان التوحید»، «سرایا ملة إبراهیم»، «کتائب کردستان»، «کتائب المرابطین»، «کتائب أنصار التوحید»، «کتائب أنصار التوحید والسنة»، «کتائب الأهوال»، «کتائب الغرباء» (کان یقودها محارب عبدالله الجبوری)، «کتائب من الجیش الإسلامی» (فی عدة قواطع أبرزها قاطع الأنبار) و«أنصار السنة» و بعض «کتائب جیش المجاهدین» و«ثورة العشرین وعصائب العراق الجهادیة».

رهبر دولت اسلامی عراق و شام -که به داعش معروف است - ابوبکر بغدادی است. وی ادعا می کند که حسینی و قرشی است، اما بنابر تحقیق محققان و کارشناسان چنین نسبی صحیح نیست و بسیاری از اهل نسب و کارشناسان در مبحث انساب اشکالات عمده ای را بدان وارد کرده اند که به حق صحت انتساب ایشان به این نسب را زیر سؤال می برد.

دربارة ساختار این سازمان باید گفت که از خلیفه به ریاست ابو بکر بغدادی و مجلس نظامی به ریاست ابو احمد العلوانی، هیئت های دینی به ریاست ابو محمد العانی، مجلس شورا به ریاست ابو ارکان العامری، اطلاعات به ریاست ابوعلی الانباری، موسسه های خبر نگاری به ریاست ابو اثیر الشامیو انجمن ها و سایت ها خبری جهادی مختلف تشکیل می شود.

در بخش تأمین منابع مالی می توان به برخی از افراد و سازمان های معروفی که در عربستان، قطر، ترکیه،کویت وجود دارند اشاره کرد. علاوه برآن مالیات بستن، فدیه گرفتن، درآمد کشاورزی و اجاره دادن منازل دولتی و بیشتر از همه در دست داشتن حدود 90 حلقه چاه در سوریه و عراق این سازمان را در شمار ثروت مندترین سازمان تروریستی قرار داده است.

ص: 123

آن ها دارای عقاید خشک و خشن سلفی جهادی هستند. جهاد بر خشونت این گروه افزوده است و به اسم اسلام و با شعار سنت گرایی خون و جان و مال مسلمانان را به ناحق می ریزند. مسئله این مسیری که داعش دنبال می کند همان مسیر القاعده است، جز این که داعش توانسته با ایجاد برخی از زمینه ها و تحقق برخی از شرایط، سازمانش را گسترش کرد و خود را سازمانی جدا معرفی کند، البته القاعده نیز به دلیل برخی رویکرد های این سازمان نتوانسته آشکارا این سازمان را از خود بداند و حتی در برخی از مواضع ارتباطش را با داعش نفی کرده است، شاید مهم ترین دلیل اختلاف داعش و القاعده در اولویات است، ولی در اعتقادات و هدف کلی که ایجاد خلافت راشده است متفق هستند.

بنابرین می توان گفت همان گونه که ابو محمد العدنانی، از رهبران داعش، تصریح کردند: اختلاف میان داعش و القاعده اختلاف در منهج و روش است.

یکی از موسسان این سازمان تروریستی امریکا است. هسته اولیه آن در برخی از زندانهای عراق مانند: بوکا تشکیل شده است و هدایت گر اصلی آن همین استمارگران هستند، اما انصافا اعتقادات و افکار خشک و خشن سلفی جهادی تاثیر فراوانی در تاسیس و بقای این سازمان تروریستی داشته است. البته تبیلغ زیاد در فضای مجازی کمک زیادی به تعدیل وجهه این سازمان داشته است.

استراتژی این سازمان و سازمان القاعده ایجاد خلافت راشده بعد از طی هفت مرحله و در طول 20 سال است.

منابع
کتابها

حجازی، اکرم، مشهد النقاشات و التخالفات والمرجعیات الایدیولوجیه2، للجماعات الجهادیه، ص2، 14/5/2007.

-------------، مسائل جوهریه فی فکر السلفیه الجهادیه من التوحید الی صناعه القیاده، تشرین الاول /اکتوبر 2007.

ص: 124

-------------، مدخل الی السلفیه الجهادیه و مشروعها الجهادی(نموذج العراق)، المعهد العربی للبحوث والدراسات الاستراتیجیه عمان - الاردن،11شباط /فبرایر 2008.

--------------، صدی التحالفات الجهادیه الجدیده بین العذر و الادانه،20/10/2007م.

الکشف عن هویة زعیم تنظیم القاعدة فی العراق - أبو بکر البغدادی. سایت السومریة العراقیة/ الأربعاء 1 کانون الأول 2010م

حمزه مصطفی المصطفی، جبهه النصره لاهل الشام: من التسیس الی الانقسام داراسات (سیاسات عربیه) الدوحه،قطر، العدد5: تشرین الثانی نوفمبر 2013 .

حجازی، اکرم، «رحله فی صمیم عقل السلفیه الجهادیه القاعده نموذجا»، مجموعه مقالات منشوره فی صحیفه القدس العربی، 2006م.

شهادة حقن الدماء بالشام، کتبها ایمن الظواهری الی ابو بکر البغدادی عندما حدث الاختلاف بینهم. می توان در سایت موسسه خبری السحاب .ویوتوب آن را دانلود کرد:

https://www.youtube.com/watch?v=rfvgCLq-BBY

العربیه، صناعه الموت، برنامه تلفزیونی که آقای عدنان الاسدی وزیر اسبق کشور عراق، مهمان آن بوده است: هذه «داعش» و هولاء قادتها و یکمن تحصل علی المقطع من الفیدیو فی الیوتوب بنفس العنوان.

A-shafaq، شفق نیوز، داعش تکشف هویة زعیمها .بدری، دکتوراه من بغداد. اعتقل قبل الزعامه وافرج عنه امیرا، الخمیس،31تشرین الاول / اکتوبر.

عبد اّلمنعم مّصطفی «حّلیمة أبو بّصیر اّلطرطوسی، استراتیجیة جّهاد اّلأمّةو ّاستراتیجیةجّهاد اّلعِصابة« 15/5/1434ق.

حجازی، أکرم، الثورة السوریة ومسارات التدویل، عضو الأمانة العامة لمنتدی المفکرین المسلمین،2012م.

حلیمه، عبدالمنعم مصطفی «ابو بصیر الطرطوسی»، وقفات مع .کلمه الشیخ ایمن الظواهری «شهادة حق الماء المجاهدین بالشام»،1435ق.

www.abubaseer.bizland.com

---------------------، هذه خصال الخوارج فاحذورها، چاپ اول،1434ق.

www.abubaseer.bizland.com

الشیخ ابی قتادة الفلسطینی، رساله الی اهل الجهاد و محبیه، تاریخ النشر:28جمادی الاخری 1435ق.

حلیمه، عبدالمنعم مصطفی، الشیعه الروافض طائفه شرک وردة، منبر التوحید والجهاد.

http://www.tawhed.ws/r?i=nv82hyh4

العربیه، صناعه الموت، برنامه تلفزیونی که آقای عدنان الاسدی، وزیر اسبق کشور عراق، مهمان آن بوده است:هذه «داعش« و هولاء قادتها و یکمن تحصل علی المقطع من الفیدیو فی الیوتوب بنفس العنوان.

ص: 125

برنامج صناعه الموت، قاده القاعده فی العراق کشف ابو محمد العدنانی، فیلم ضبط شده تحت همین عنوان در یوتوب یافت می شود.

القاعدة تعلن آن لا صلة لها ب-تنظیم «داعش»، موقع فرانس 24، 3 فبرایر 2014م.

جبهة النصرة لأهل الشام، تقاریر - موقع الجزیرة نت، 8 مایو 2012م.

العانی، مصطفی، مدیر وحده مکافحه الارهاب بمرکز الخلیج للابحاث یتحدث لقناه الربیه عن هیکله تنظیم داعش 8 مارس 2014.

«هذه عقیده الدوله الاسلامیه فی العراق و الشام و لم یبقی لکذاب عذر» فیلم ضبط شده mp4 به همین نام در یوتوب است.

فواد حسن، الزرقاوی الجیل الثانی للقاعده، ص89-96.

موسسة الفرقان: http://botshikan.wordpress.com/tag

موسسه الاعتصام: http://botshikan.wordpress.com/2014/04/19

منتدیات شموخ الاسلام: https://shamikh1.info/vb/

مدیر مکافحة الارهاب والجریمة المنظمة فی وزارة الداخلیة العراقیة العمید ماهر نجم عبد الحسین،

العانی، مصطفی، مدیر مرکز مبارزه با تروریست در خلیج فارس در شبکه العربیه، ساختار داعش 8 مارس 2014.

البشر، محمد بن سعود (ایدیولوجیا الاعلام -2008)

الغذامی، عبدالله (الثقافه التلفزیونیه سقوط النخبه و بروز الشعبی -2004- المرکز الثقافی العربی.

جمو، حسین، قرائه فی انحیازات الاعلام الجهادی علی ارش الشام مرکز داراسات الجمهوریه الدیمقراطیه، ص4.

جریده الریاض، 20 محرم، 1427ق، الموافق 19فبرایر، 2006م، العدد 13754.

الموکلی، احمد بن حسن، الایدیولوجیه الاعلامیه لتنظیم القاعده تحدیات الامن الفکری علی شبکه الانترنت،بحث مقدم للموتمر الوطنی الاول للامن الفکر «المفاهیم والتحدیات» فی الفتره من 22- 25جمادی الاول 1430ق.

الکشف عن هویة زعیم تنظیم القاعدة فی العراق - أبو بکر البغدادی. سایت السومریة العراقیة/ الأربعاء 1، کانون الأول، 2010م.

انظر: من هی «داعش»؟ وما هی أهدافها؟، سایت شبکه العالم، 7 ینایر، 2014م.

الأحمد، محمد علی: تنظیم الدولة الإسلامیة فی العراق والشام «داعش» النشأة - التوسع - الدور المرسوم لها ضد الثورة السوریة، سایت التاریخ، 2 مارس، 2014م.

أبو بکر البغدادی أخطر رجل فی العالم، سایت النبأ الإخباری الدعوی.

جبهة النصرة لأهل الشام، تقاریر- سایت الجزیرة نت، 8 مایو 2012م.

ص: 126

الدولة الإسلامیة فی العراق و الشام، تقاریر، سایت الجزیرة نت، 14 یونیه 2014م.

یاسر الزعاترة: تنظیم الدولة فی مواجهة غیر مدروسة، سایت الجزیرة نت، 19 ینایر، 2014م.

القاعدة تعلن آن لا صلة لها ب-تنظیم «داعش»، سایت فرانس 24، 3 فبرایر، 2014م.

داعش تهاجم الظواهری و تنفی أنها فرع للقاعدة و تبین موقفها من أحداث مصر، سایت عربی CNN، 12 مایو، 2014م.

هشام أبو مالک: داعش ما لها و ما علیها، صحیفة الأمة الالکترونیة، 14 یونیه، 2014م.

الائتلاف السوری یتهم "داعش" بأنها علی "علاقة عضویة" مع النظام، سایت جریدة الحیاة الالکترونیة، 1 ینایر 2014م

أخبار متفرقة حول الوضع فی العراق سایت: الجزیرة – سایت شبکه التغییر - مفکرة الإسلام – المسلم.

رسائل عاجلة إلی ثوار العراق، سایت رسمی هیئة علماء المسلمین فی الع---راق.

الاتحاد یحمل حکومة المالکی المسئولیة عما وصل إلیه العراق، سایت رسمی اتحاد جهانی علما مسلمان.

بیان ثوار العشائر فی الأنبار، شکبه های ماهواره ای آن را منتشر کردند. فایل صوتی و تصویری آن بر روی صفحه فیس بوک شیخ علی الحاتم أمیر الدلیم، موجود است.

بیانیه مفتی کشور عراق علامة رافع الرفاعی درباره حوادث جاری 11/6/2014م

مفتی کشور عراق ل-"زمان الوصل": هذه ثورة "سنة العراق" لا "داعش"، جریدة زمان الوصل الالکترونیة، 12 یونیه 2014م.

ابو ماریه القرشی، نور الیقین شرح عقیده تنظیم القاعده فی بلاد الرافدین، نشر و توزیع دار الجبهه، متن العقیده نشر فی منبر التوحید و الجهاد.

http://www.tawhed.ws/f ?text

حجازی، اکرم، مشهد النشاقات و التخالفات والمرجعیات الایدیولوجیه2، للجماعات الجهادیه،ص2، 14/5/2007.

عبد الحافظ، أحمد، الدولة الإسلامیة فی العراق و الشام .. داعش، http://islamstory.com/ar

سایت ها و روزنامه ها

جریده العالم

http://www.alaalem.com/index.php?news

http://alplatformmedia.com/vb/showthread.php?p=253835

http://alplatformmedia.com/vb/showthread.php?p=253835

http://www.alsumaria.tv/news/105125/report-how-does-isis-get-its-funding

http://www.alaan.tv/news/world-news/111765/security-council-imposes-sanctions-isis-nusra-front

ص: 127

http://aynaliraqnews.com/index.php?aa=newsid22=18346

مصادر کردیة تکشف عن مصادر تمویل داعش

http://arabic.cnn.com/middleeast/2014/04/16/iraq-isis-money

http://www.alhejaz.org/seyasah/0113605.htm

www.masralarabia.com

الدکتور مختار محمد المحلل السیاسی

www.masralarabia.com/

مصر العربیه

www.masralarabia.com

http://www.muslm.org/vb/archive/index.php/t-465377.html

http://alhoussainy.net/?p=742،

http://tanzeeh.nabilalkarkhy.com/trips/iraq_trips/badry.htm

جمعیه تنزیه النسب العلوی.

؛ http://www.awda-dawa.com/Pages/Articles/Default.aspx?id=26410

الدررالشامیه

www.muslm.org/vb/archive/index.php/t-465377.html

http://www.awda-dawa.com/Pages/Articles/Default.aspx?id=26410

http://www.alsumaria.tv/news/34784

أحمد عبد الحافظ، الدولة الإسلامیة فی العراق والشام .. داعش،

http://islamstory.com/ar

http://www.tawhed.ws/f

?text

و منابع متعدد دیگری که در مقاله هستند، اما به جهت اختصار در کتاب نامه ذکر نشده است.

ص: 128

بخش دوم: ریشه یابی افکار تکفیری

اشاره

ص: 129

ص: 130

جلوه هایی از مهربانی، عطوفت و آشتی خواهی رسول الله…، علی بن ابیطالب علیه السلام و سبطین علیهم السلام در متون تاریخ اسلام / مرضیه همدانی زاده، محمد صادق واحدی فرد

اشاره

مرضیه همدانی زاده(1)

محمد صادق واحدی فرد(2)*

چکیده:

در این نوشتار کوشش می شود نمونه هایی از عطوفت، مهرورزی و رفتار آشتی جویانه مقام رفیع رسول الله…، امیرالمؤمنین علی†، امام اول شیعیان - و خلیفه چهارم اهل سنت - و سبطین‡ بیان گردد. روش تحقیق اسنادی بوده و بر پایه تحلیل داده ها از منابع کهن به ویژه منابع اهل سنت استفاده گردیده است. هدف این پژوهش دستاورد تقریب مذاهب به منظور خنثی ساختن توطئه های چندمنظوره ارتجاع و سلطه جهانی به ویژه در منطقه ما است.

واژگان کلیدی: سیره پیامبر اکرم…، سیره علی بن ابیطالب†، سیره حسن بن علی†، سیره حسین بن علی†

ص: 131


1- کارشناسی ارشد تاریخ تشیع.
2- *. استادیار پیام نور.
مقدمه:

در الگو قرار دادن حضرت ختمی مرتب… جای هیچ گونه سخنی نمی ماند هنگامی که خداوند ایشان را رحمتی برای جهانیان ) وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِینَ((1) و اسوه ای حسنه برای مسلمانان معرفی می کند تا سیرتش الگویی نیکو برای آنان باشد.

)لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن کَانَ یرْجُو اللَّهَ وَالْیوْمَ الْآخِرَ وَذَکَرَ اللَّهَ کَثِیرًا((2)؛ او که بر مؤمنان بسیار مهربان و بخشنده است. )لَقَدْ جَاءکُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَّحِیمٌ((3) و به برکت رحمت الهی نرم خو است و به فرمان حضرت حقq از خطاهای مردم می گذرد )فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ...((4)

منش علی بن ابیطالب† نیز به عنوان امام اول شیعیان و خلیفه چهارم اهل سنت، الگوی نیکویی برای مسلمانان جهان. او از هفت سالگی تحت تربیت و توجه پیامبر گرامی… قرار گرفت.(5) و عبارت لطیف رسول الله… که فرمود: «علی کَنَفسی»(6) را به خود اختصاص داد.

توجه و تأسی به فضایل اخلاقی و مناقب سبطین‡، دوگل خوشبوی رسول الله…،(7)

و «دو سرور جوانان بهشتیان»(8) که فراوان در منابع کهن اعم از منابع شیعی و اهل سنت بیان گردیده است، مایه نیک بختی مسلمانان خواهد بود.

ص: 132


1- «و تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم.» (انبیاء/107)
2- «قطعاً برای شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقی نیکوست: برای آن کس که به خدا و روز بازپسین امید دارد و خدا را فراوان یاد می کند.» (احزاب/21)
3- «قطعاً، برای شما پیامبری از خودتان آمد که بر او دشوار است شما در رنج بیفتید، به [هدایت] شما حریص و نسبت به مؤمنان، دلسوز مهربان است.» (توبه/128)
4- «پس به [برکتِ] رحمت الهی، با آنان نرم خو [و پرمهر] شدی و اگر تندخو و سخت دل بودی قطعاً از پیرامون تو پراکنده می شدند. پس از آنان درگذر و برایشان آمرزش بخواه و در کار[ها] با آنان مشورت کن و چون تصمیم گرفتی بر خدا توکل کن، زیرا خداوند توکل کنندگان را دوست می دارد.» (آل عمران/159)
5- بلاذری، أنساب الأشراف، 90/2.
6- نسائی، أنساب الأشراف، 89.
7- ابن ابی شیبه، المصنف، 513/7.
8- ابن سعد،الطبقات الکبری، 13/5.
عطوفت، مهربانی و آشتی خواهی در منش رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم

حضرت محمد… تجلی رأفت، رحمت، دوستی و صلح با همه مردم بود. ایشان در تمامی دوران رسالت خود، نگاه پرمهر و عطوفتش خود را از هیچ کس دریغ نداشت و می فرمود:« خداوند متعال مهربان است و مهربانی را دوست دارد و بر آن چیزهایی عطا می کند که به درشتی و نامهربانی عطا نمی کند.»(1)

و(2)

و نیز می فرمود: «پروردگارم مرا به مدارا با مردم امر کرد، آن سان که مرا به انجام واجبات امر کرد.»(3)و(4)

ترمذی در کتاب شمائل النبی[…] روایتی از حسین بن علی† نقل می کند که گفته است از پدرم علی† دربارة روش هم نشینی رسول خدا… با هم نشینان پرسیدم، چنین فرمود: «پیامبر… همواره گشاده رو و نرم خوی و خوش خلق بود، تندخوی، درشت سخن، هیاهوکننده، دشنام دهنده و خرده گیر نبود. ازآنچه به آن میل نداشت، یاد نمی فرمود. کسی را که به آن حضرت امیدی بسته بود، نومید نمی کرد و محروم نمی ساخت. خویشتن را از سه چیز بازداشته بود: ستیزه گری، خودبزرگ بینی و کارهای بی معنی. سه چیز را در حق مردم بسیار رعایت می فرمود. نکوهش نمی کرد و خرده نمی گرفت و در جستجوی امور پوشیده کسی نبود.»(5)

پیامبر اعظم… در برابر ناملایمات و بداخلاقی هایی که به وی می شد، بسیار حلیم و بردبار بود و همواره برای حفظ صلح و برقراری امنیت تلاش می کرد.

ابن هشام نقل می کند:

«هنگامی که پیامبر… جهت انجام عمره در سال ششم هجری عازم مکه شد و مشرکان مانع ورود ایشان گردیدند، پس از مذاکرات فراوان به این نتیجه رسیدند که صلح نامه ای میان دو گروه منعقد گردد. سهیل بن عمرو، نماینده مشرکان، نزد رسول

ص: 133


1- ««إن الله رفیق یحب الرفق و یعطی علیهما لا یعطی علی العنف.»
2- سجستانی،سنن ابی داوود، 438/2.
3- «إن الله تعالی أمرنی بمداراة الناس، کما أمرنی بإقامة الفرائض.»
4- سیوطی، جامع الصغیر، 259/1.
5- ترمذی، شمائل النبی، 196.

خدا… آمد. حضرت نیز علی بن ابی طالب† را خواست و به او فرمود: بنویس:« بسم الله الرحمن الرحیم». سهیل بن عمرو گفت: «من این ها را که تو می گویی - یعنی رحمان و رحیم را - نمی شناسم. بنویس: «بسمک اللهم» رسول خدا… به علی [†] فرمود: (همان طور که او می خواهد)، بنویس: «بسمک اللهم» و او هم نوشت. سپس فرمود: بنویس: «این است آنچه محمد رسول الله با سهیل بن عمرو نسبت به آن موافقت کردند...». سهیل (که متوجه شد امضای این جمله اقرار ضمنی به نبوت محمد… است، با نوشتن این جمله مخالفت کرد و) گفت: «اگر ما قبول داشته باشیم که تو رسول خدایی که با تو جنگ نمی کردیم، باید این جمله حذف شود و به جای آن نام پدرت نوشته شود.» رسول خدا… این سخن او را هم پذیرفت و به علی [†] فرمود: «بنویس این چیزی است که محمد بن عبدالله با سهیل بن عمرو روی آن موافقت کردند.»(1)

پیام عفو عمومی در فتح مکه نمونه بارزی از هدایت گری و بخشش رسول الله

در کتاب مغازی آمده است:

«هنگام فتح مکه در فوجی که با پیامبر… حرکت می کرد هزار نفر زره پوشیده بودند. رسول خدا… پرچم خود را به سعد بن عباده داده بود و او پیشاپیش آن ها حرکت می کرد. همین که سعد با پرچم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از برابر ابوسفیان گذشت فریاد زد که:« ای ابوسفیان، امروز روز خون ریختن است، امروز حرمت ها از میان برمی خیزد و خدا قریش را خوار و زبون می سازد.»

چون رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مقابل ابوسفیان(2)

رسید، ابوسفیان آن حضرت را صدا زد و گفت: «آیا شما دستور داده اید که خویشاوندانت را بکشند؟ سعد و همراهانش چنین پنداری داشتند و هنگامی که از این جا عبور کرد به من گفت: «ای ابوسفیان، امروز روز خون ریزی است، امروز حرمت ها از میان می رود و خداوند قریش را خوار و زبون

ص: 134


1- ابن هشام،السیرة النبویة، 216/2.
2- ابوسفیان پیش از ورود سپاهیان پیامبر در امان عباس بن عبدالمطلب نزد رسول الله رفته و اسلام آورده بود. (واقدی، 1369، 628)

می سازد.»، من تو را دربارة قوم خودت به خدا سوگند می دهم و تو نیکوکارتر و مهربان تر و باپیوندترین مردمی.» در این موقع، عبدالرحمن بن عوف و عثمان بن عفان گفتند: «ای رسول خدا! ما از سعد در امان نیستیم که به قریش حمله ای نکند.» پیامبر… فرمود: «امروز روز رحمت و مهربانی است، روزی است که خداوند قریش را عزیز و گرامی خواهد داشت!».

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم کسی را پیش سعد بن عباده فرستاد و او را از فرماندهی عزل و پسرش قیس بن سعد را پرچم دار سپاه کرد.»(1)

مهربانی و اشتیاق رسول الله به هدایت انسان ها

نبی مکرم صلی الله علیه و آله و سلم باوجود تمام مرارت ها و گرفتاری هایی که از جانب مشرکان مکه متحمل گردیده بود، از اسلام آوردن آن ها سخت خوشحال و آنان را مورد عفو و رحمت خود قرار می داد. بسیاری از کسانی که مهدورالدم بودند نیز مشمول رحمت و رأفت رسول الله… قرار گرفتند. واقدی روایتی از اسلام آوردن یکی از دشمنان اسلام به نام عکرمه بن ابی جهل(2)

و برخورد پرمهر و بزرگوارانه پیامبر… با او را بیان می کند که شایسته تأمل است. «روز فتح مکه ام حکیم، دختر حارث بن هشام، همسر عکرمه بن ابی جهل، به همراه... [تعدادی از زنان قریش] مسلمان شد. ام حکیم به حضرت فرمودند: «ای رسول خدا، عکرمه از تو به یمن گریخته است و ترسید که او را بکشی، لطفاً امانش بدهید.» پیامبر… فرمود: «او در امان است ام حکیم دریکی از بندرهای ساحلی تهامه به همسرش رسید و اصرار کرد و گفت: «ای پسرعمو! من از پیش بهترین و نیکوکارترین و پیوندپذیرترین مردم آمده ام، خود را به هلاک میفکن. من برای تو از محمد صلی الله علیه و آله و سلم امان گرفته ام.» عکرمه گفت: «تو این کار را کردی؟» گفت: «آری، خودم با او صحبت کردم و امانت داد.» عکرمه همراه همسر خود برگشت. چون عکرمه نزدیک مکه رسید، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به یاران خود فرمود: «اکنون عکرمه درحالی که مؤمن شده و

ص: 135


1- واقدی،المغازی، 628.
2- کان عکرمه شدید العداوه لرسول الله Œ فی الجاهلیة هو و أبوه (ابن عبد البر، 1412، 1082/3)

به سوی خدا هجرت می کند، می آید، مبادا به پدرش دشنام دهید که دشنام دادن به مرده موجب آزار زندگان است و به مرده هم نمی رسد.» وقتی رسول خدا… عکرمه را دید، درحالی که بر تن ایشان ردا نبود از خوشحالی برخاست. آنگاه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نشست و عکرمه در مقابل ایشان ایستاد و ام حکیم هم درحالی که نقاب بر چهره داشت، همراه او بود. عکرمه گفت: «ای محمد! این زن به من خبر داد که تو مرا امان داده ای!» فرمود: «راست می گوید، تو در امانی.» عکرمه گفت: «ای محمد! مرا به چه چیز دعوت می کنی؟» فرمود: «تو را دعوت می کنم که گواهی دهی خدایی جز خدای یگانه نیست و من رسول اویم و نماز را به پای داری و زکات را بپردازی و...» و مقداری از خصال اسلام را برشمردند. عکرمه گفت: «به خدا سوگند! تو دعوت نمی کنی مگر به راه حق و کار پسندیده و نیکو. به خدا سوگند! آن وقتی هم که میان ما بودی و پیش از آن که به این دعوت هم اقدام کنی راست گوتر و نیکوتر از ما بودی.» آن گاه عکرمه گفت: «شهادت می دهم که پروردگاری جز خدای یگانه نیست و محمد بنده و رسول اوست.» رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از این موضوع بسیار خوشحال شدند. عکرمه گفت: «ای رسول خدا! به من بهترین ذکر را بیاموز.» پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود، بگو: «اشهد ان لا اله الا الله و ان محمداً عبده و رسوله.» عکرمه گفت: «دیگر چه بگویم؟» فرمود، بگو: «من، خدا و همه حاضران را گواه می گیرم که مسلمانی مجاهد و مهاجرم.» عکرمه آن را بگفت. سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «امروز هرچه از من بخواهی که به دیگران داده ام به تو خواهم داد.» عکرمه گفت: «من از شما می خواهم که هر دشمنی دربارة شما ورزیده ام و هر راهی که برخلاف شما پیموده ام و در هر جنگی که رویاروی شما ایستاده ام و ناسزاهایی که در حضور و غیاب شما گفته ام همه را ببخشی.» پیامبر… فرمود: «پروردگارا! هر ستیزه ای را که او با من کرده است و هر اقدامی را که برای خاموشی نور تو کرده است، بیامرز و هر آنچه را که منافات با آبروی من داشته و در حضور یا غیاب من گفته و انجام داده است بیامرز!» عکرمه گفت: «ای رسول خدا! کاملاً راضی شدم. ای رسول خدا! چند برابر آنچه درباره جلوگیری از دین خدا خرج کرده ام درراه خدا خرج خواهم

ص: 136

کرد و چند برابر جنگ هایی که کرده ام، در راه اسلام جنگ خواهم کرد.» عکرمه چندان در جنگ ها تلاش کرد که شهید شد.» (واقدی، 1369، 652)

از دیگر سران مشرکان که پس از فتح مکه گریخت صفوان بن امیه بود. واقدی جریان عفو و بخشش او به وسیله رسول الله… را در کتاب مغازی بیان می کند:

«صفوان بن امیه به سوی جده رفت که ازآن جا با کشتی سوی یمن رود. عمیر بن وهب نزد پیامبر آمد و گفت: «ای پیامبر خدا! صفوان بن امیه که سالار قوم خویش است، از تو فراری شده و رفته که خویشتن را به دریا افکند، او را امان بده. خدایت درود فرستد.» پیامبر […] گفت: «وی در امان است.» عمیر سس گفت: «ای پیامبر خدا! چیزی به من بده که امان ترا بشناسد.» پیامبر عمامه خویش را که هنگام ورود مکه به سر داشت بدو داد و عمیر رفت، صفوان را در جده یافت که می خواست به دریا نشیند، گفت: «پدر و مادرم فدای تو باد، ترا به خدا، خودت را به خطر مینداز که اینک از جانب پیامبر خدا برای تو امان آورده ام.» صفوان گفت: «از من دور شو و با من سخن نگو.» عمیر گفت: «پدر و مادرم فدای تو باد، پسرعمه تو بهتر و نیکوکارتر و بردبارتر و نیک تر از همه کسان است. عزت وی عزت تو است و شرف وی شرف تو است و ملک وی ملک تو است.» گفت: «من از او بر جان خویش بیم دارم.» عمیر گفت: «وی بردبارتر و بزرگوارتر از این است.» و او را پیش پیامبر […] آورد صفوان گفت: «این می گوید که تو مرا امان داده ای» پیامبر گفت: «راست می گوید.» گفت: «دو ماه به من مهلت بده.» پیامبر […] گفت: «چهار ماه مهلت داری!»(1)

توصیه به صحابی در مدارا و مهربانی با مردم

رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم به اصحابش نیز توصیه می فرمود که دربارة مردم با مهربانی و مدارا رفتار کنند. حضرت به جابر فرمود: «إن هذا الدین لمتین فأوغل فیه برفق...»(2)(3)

ص: 137


1- طبری، تاریخ طبری، 1192/3.
2- «این دین متین و استوار است؛ با رفق و مدارا در آن گام بگذار...»
3- الحلوانی، نزهة الناظر و تنبیه الخاطر، 20.

هنگامی که رسول خدا… از تبوک بازگشت نامه ای از طرف پادشاهان حمیر دریافت کرد. رسول خدا… جواب نامه آن ها را نوشت و معاذ بن جبل را به اتفاق عده ای از مسلمانان به سوی ایشان فرستاد تا معالم دین و احکام اسلام را به ایشان بیاموزند و هنگامی که می خواست معاذ و همراهان را بفرستد، سفارش هایی به او کرد که از آن جمله فرمود: «کارها را بر مردم آسان گیر و سخت مکن، نویددهنده باش و مردم را پراکنده مکن.»(1)

عطوفت، مهربانی و آشتی خواهی علی بن ابیطالب†

علی† با عموم مردم با رحمت و رأفت برخورد می کرد و همانند فقیرترین مردم زندگی می کرد.

روایت شده است که امیرالمؤمنین† به بازار کرباس فروشان آمد و با مردی خوش رو روبه رو شد و فرمود: «فلانی آیا دو پیراهن که ارزش آن پنج درهم باشد داری؟» آن مرد گفت: «ای امیرالمؤمنین آنچه می خواهی دارم.» همین که آن مرد امام† را شناخت علی† از معامله با او منصرف شد. ایشان کنار دکان نوجوانی ایستاد و گفت: «ای پسر دو جامه می خواهم به پنج درهم.» پسر گفت: «دو جامه دارم آن که بهتر از دیگری است، به سه درهم می دهم و آن دیگر را دو درهم.» علی† گفت: «آن ها را بیاور.» و به قنبر گفت: «آن که به سه درهم می ارزد از آن تو.» قنبر گفت: «برای شما مناسب تر است که به منبر می روید و برای مردم سخن می گویید.» علی† گفت: «نه! تو جوانی و در تو شور جوانی است. من از پروردگارم شرم دارم که خود را بر تو برتری دهم که از رسول الله… شنیده ام که: «زیردستان را همان پوشانید که خود می پوشید و همان خورانید که خود می خورید.»(2)

ص: 138


1- ابن هشام، السیرة النبویة، 590/2.
2- ثقفی کوفی، الغارات، 44.

از محبت هایی که علی† به مردم، به ویژه طبقه ضعیف جامعه، ارزانی داشت وقف ها و صدقاتی است که ایشان نه از بیت المال مسلمانان، بلکه از حاصل دست رنج خویش برای مردم مقرر فرمود. نمونه ای از دست نوشته حضرت درباره اموالش بیان می گردد:

«بسم الله الرحمن الرحیم؛ این آن چیزی است که وصیت کردهو دستور داده است به آن در اموال و دارایی اش، بنده خدا علی، برای خوشنودی خدا. تا مرا به واسطه آن به بهشت برد و دوزخ را از من برای خاطر آن دور سازد و آتش جهنم را بر من روا ندارد، در روزی که گروهی روسفید و گروهی روسیاه می شوند. وصیت چنین است: املاکی که در «ینبع» و اطراف آن دارم و نسبت آن ها به من شناخته شده است، همه آن ها و بندگان در آن ها، صدقه است؛ جز بندگانم «رباح» و «ابونیرز» و «جبیر» که این سه تن آزادند و هیچ کس بر آن ها تسلطی ندارد. ایشان غلامان من اند و در اموال یادشده پنج سال کار می کنند و حق برداشت مخارج و هزینه زندگی خود و فرزندانشان را دارند... و آنچه در «دیمه» دارم و افرادی که در آن جا هستند نیز صدقه است، جز «زریق» که مانند غلامان یادشده است؛ و آنچه در «اذینه» دارم با آنان که در آنجا هستند نیز صدقه است و «فقیرین» - چنان که می دانید - نیز صدقه است و باید درراه خدا مصرف شود. آنچه از اموالم در این جا یادکردم همه صدقه لازم قطعی است و این حکم در زندگی و پس از مرگ من جاری خواهد بود، باید در آنچه سبب خوشنودی خدا و در راه خداست به مصرف رسد و خویشانم از بنی هاشم و بنی مطلب نزدیک و دور بهره برند. نظارت بر این اوقاف و صدقات با (فرزندم) حسن بن علی است، از آن ها به قدر ضرورت خود بدون زیاده روی بهره می برد و در مواردی که رضای الهی در آن است صرف می کند.»(1)

تبلور خیرخواهی، مهربانی و توجه به اقشار مختلف جامعه، به ویژه اقشار مستضعف، در وصیت نامه علی† آشکار است. ایشان درحالی که مجروح و در بستر بیماری بود

ص: 139


1- ابن ابی الدنیا،مقتل امام امیرالمؤمنین، ص 75.

خطاب به امام حسن† و امام حسین† و تمام فرزندان و حقیقت جویان چنین وصیت می کند: «... شما را و تمام فرزندان و خاندانم را و کسانی را که این وصیت به آن هامی رسد، به ترس از خدا و نظم در امور زندگی و ایجاد صلح و آشتی در میانتان سفارش می کنم، زیرا من از جدّ شما پیامبر… شنیدم که می فرمود: «اصلاح دادن بین مردم از نماز و روزه یک سال برتر است» خدا را! خدا را! درباره یتیمان، نکند آنان گاهی سیر و گاه گرسنه بمانند و حقوقشان ضایع گردد! خدا را! خدا را! درباره همسایگان، حقوقشان را رعایت کنید که وصیت پیامبر… شماست، همواره به خوش رفتاری با همسایگان سفارش می کرد تا آنجا که گمان بردیم برای آنان ارثی معین خواهد کرد...»(1)

توصیه به مسئولان در مدارا با مردم

علی† نه تنها خود با مهربانی و رأفت نسبت به مردم رفتار می کرد، بلکه فرماندهان و کارگزاران خود را نیز به این امر ترغیب و سفارش می فرمود. امام† به کارگزاران مالیاتی سفارش می کرد که با مردم تندخو نباشند و به آن ها دروغ نگویند و بی اعتنایی نکنند.(2) ایشان در نامه ای خطاب به فرماندار مصر، محمد بن ابی بکر، سفارش می کند که با مردم فروتن، نرم خو و مهربان، گشاده رو و خندان باشد. در نگاه هایش و نیم نگاه و خیره شدن به مردم، به تساوی رفتار کند تا بزرگان در ستم کاری او طمع نکنند، و ناتوان ها از عدالتش مأیوس نگردند، زیرا خداوند از بندگان درباره اعمال کوچک و بزرگ، آشکار و پنهانشان خواهد پرسید.(3)

عفو و مدارا با مخالفان

علی† دربارة اموری که مربوط به حقوق خودش بود و ناروایی هایی که به ایشان

ص: 140


1- هیثمی، مجمع الزوائد و منبع الفواید، 143/9.
2- سید رضی، نهج البلاغه، 507.
3- راوندی، منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغه، 55/3.

صورت می گرفت، باکمال بزرگواری، چشم پوشی می کرد و خشم خویش را فرومی خورد. نمونه های از گذشت و بخشش ایشان بیان می گردد:

ایشان † کسانی چون: عبدالله بن عمر، سعد بن ابی وقاص و اسامه بن زید که با ایشان بیعت نکردند، نزد خود خواند و علت کارشان را جویا شد و پس از شنیدن عذرها و بهانه هایشان آن ها را در این امر آزاد قرارداد و اصحابش را از توسل به زور منع نمود و فرمود: «نمی خواهم به زور و اجبار بیعت بگیرید.»(1)

امیرالمؤمنین† با جمعی از یاران نشسته بود بانوی بسیار زیبایی عبور کرد، گروهی از مردم بدان بانو چشم دوختند. علی† فرمود: «این گونه نگریستن بدچشمی است و این مایه سستی و پستی آن زن می شود، او نیز زنی است همانند زنان شما.»

مردی از خوارج گفت: «خدا علی را بکشد مرد کافری است و بسیار فقیه است.» گروهی برجستند که مرد را بکشند. علی† فرمود:« آرام باشید، دشنامی داد، در مقابل دشنامی دهید و بهتر آن است که در مقابل عفوش کنید.»(2)

در کتاب مناقب روایتی از حلم و مهربانی علی† دربارة مردم آمده است که ذکر می کنیم: مختارالثمار از ابی مطر بصری نقل می کند که علی† از بازار خرمافروشان می گذشت، به کنیزکی برخورد که گریه می کرد. علت را از او پرسید. گفت: ارباب من با یک درهم مرا به بازار فرستاد و از خرماهای این مرد خریدم چون خرماها را بردم آن ها را نپسندید، اینک که برگرداندم این مرد آن را قبول نمی کند. علی† به آن مرد فرمود: «بنده خدا این کنیزک از خودش اختیاری ندارد. درهمش را برگردان و خرمایت را پس بگیر.» مرد برخاست و مشتی محکم به سینه علی† زد. مردم گفتند: «آهای! این امیرالمؤمنین است.» رنگ مرد پرید و زرد شد و به لرزه افتاد. خرما را گرفت و پول

ص: 141


1- اسکافی، المعیار و الموازنه فی فضائل الإمام امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب، 194.
2- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، 63/20.

کنیزک را پس داد. بازاری گفت: «ای امیرالمؤمنین! از من خشنود باش.» حضرت فرمود: «هنگامی که حقوق مردم را پرداخت کردی تمام است؛ به خشنودی من چه کار داری؟»(1)

ممنوعیت دشنام، مکر و تزویر حتی بر دشمنان

در سیره علی† به تعالیم الهی هیچ گاه بی توجهی نمی شد. امیرالمؤمنین† حتی در میانه میدان نبرد، از تفرقه افکنی یاران ممانعت می کرد و با تأسی به آیه: ) وَلاَ تَسُبُّواْ الَّذِینَ یدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ فَیسُبُّواْ اللّهَ عَدْوًا بِغَیرِ عِلْمٍ کَذَلِکَ زَینَّا لِکُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلَی رَبِّهِم مَّرْجِعُهُمْ فَینَبِّئُهُم بِمَا کَانُواْ یعْمَلُونَ((2) و یاران خود را از دشنام دادن بر حذر می داشت.

روایت شده است که در نبرد صفین به علی† خبر رسید که برخی از یاران حضرت به مخالفان خود بسیار دشنام می دهند. به آنان پیام فرستاد که ازآنچه به من رسیده خودداری کنید و دشنام و آزار ندهید. ایشان به دیدار او رفتند و گفتند: «امیرالمؤمنین! آیا ما بر حق نیستیم؟» فرمود: «آری که برحق هستید.» گفتند: «آیا کسانی که با ما ستیز و مخالفت می ورزند، بر باطل نیستند؟» فرمود: «آری که بر باطل اند.» گفتند: «پس چرا ما را از دشنام دادن به آنان باز می داری؟» فرمود: «خوش نمی دارم که شما دشنام دهنده باشید، ولی اگر کردار و احوال آنان را وصف کنید و به زبان آورید، گفتاری پسندیده تر و برای اتمام حجت بهتر خواهد بود. اگر به جای دشنام دادن بگویید: «پروردگارا! خون های ما و ایشان را حفظ فرمای و میان ما و آنان اصلاح فرمای و ایشان را از گمراهی رها بخش، تا هرکس حق را نمی شناسد، آن را شناسد و هرکس راه ستم و دشمنی را می پیماید، از آن بازایستد.»، این گونه سخن گفتن را بر شما خوش تر می دارم.»(3)

ص: 142


1- ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، 112/2.
2- «به معبود کسانی که غیر خدا را می خوانند دشنام ندهید، مبادا آن ها (نیز) از روی (ظلم و) جهل، خدا را دشنام دهند! این چنین برای هر امّتی عملشان را زینت دادیم سپس بازگشت همه آنان به سوی پروردگارشان است؛ و آن ها را ازآنچه عمل می کردند، آگاه می سازد (و پاداش و کیفر می دهد).» (انعام/108)
3- اسکافی، همان، ص124

علی† پس از جنگ به یارانش فرمان می داد که هیچ کسی را تعقیب نکنند و هیچ مجروحی را نکشند و هیچ مالی را غارت نکنند و هرکس سلاح بر زمین گذاشت و هرکس در خانه خود را بست، در امان است.(1)

رفتار علی با قاتل خویش

امیرالمؤمنین †از سوءقصد ابن ملجم آگاه بود، ابن عبدالبر به نقل از خلف بن سعید الشیخ الصالح نقل می کند که علی هنگامی که ابن ملجم را می دید، می گفت:

«ارید حیاته و یرید قتلی عذیرک من خلیلک من مراد»

«من برای او زندگی می خواهم و او مرگ مرا می خواهد. تو از این دوستِ مرادی خود، عذر این سوءنیت را بیان کن.»(2)

پس ازآن که ابن ملجم آن ضربه بر علی زد، حضرت پرسید: «ضربت زننده برمن چه شد؟» گفتند: «او را دستگیر کرده ایم.» فرمود: «از خوراک و آشامیدنی من او را بخورانید و بیاشامید. اگر زنده ماندم درباره اش اندیشه خواهم کرد و اگر مُردم، تنها بر او یک ضربت بزنید و چیزی بر آن نیفزایید.»(3)

عطوفت، مهربانی و آشتی خواهی حسن بن علی

حسن بن علی† بسیار مهربان و بخشنده بود به حدی که دو بار، از تمام اموالش در راه خدا گذشت کرد و سه بار، نیمی از اموال خود را در راه خدا بخشید؛ تا آن جا که یک جفت نعلین را می بخشید و جفتی را نگه می داشت و یک جفت سرپایی را می بخشید و یک جفت را نگه می داشت.(4)

ایشان به فقرا و ضعیفان توجه بسیاری داشت و با مهربانی با آنان برخورد می کرد. امام حسن† به فقرا و ضعیفان توجه بسیاری داشت و با مهربانی با آنان برخورد

ص: 143


1- دینوری، اخباط الطوال، 187
2- ابن عبدالبر، الإستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج3، ص1126.
3- ابن ابی الدنیا، مقتل امام امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب، 61.
4- ابن سعد، الطبقات الکبری، ج5، ص26؛ سیوطی، تاریخ الخلفاء، ص209.

می کرد. در مناقب آمده است: «امام حسن بن علی† به گروهی از تهی دستان برخورد کردند که روی زمین نشسته و مشغول خوردن غذا بودند. به حضرت گفتند: «ای پسر رسول خدا […]! بفرمایید غذا.» حضرت از مرکب پایین آمدند و فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ لا یحِبُّ الْمُسْتَکبِرِینَ» و با آنان مشغول خوردن غذا شدند. پس از صرف غذا، حضرت ایشان را به میهمانی در منزل خویش دعوت کردند و به آن ها غذا و پوشاک بخشیدند.»(1)

امام مجتبی†در برآوردن حاجات حاجت مندان بسیار بلندهمت بودند؛ ایشان می فرمودند: «کان رسول الله اذا ساله احد حاجة لم یرده الا بها او بمیسور من القول».(2)

مردی از حضرت تقاضای کمک مالی کرد. ایشان پنجاه هزار درهم و پانصد دینار به وی عطا کردند و گفتند: «باربری بیاور که پول ها را برای تو حمل کند.» و عبای خود را نیز به او دادند و فرمودند: «این هم کرایه باربر.»(3)

نقل شده است حسن بن علی† از باغی می گذشت؛ غلامی را دید که لقمه ای نان می خورد و لقمه ای به سگی که آن جا بود می دهد. حسن بن علی† به او فرمود: «از جایت تکان نخور تا برگردم.» سپس نزد صاحب باغ رفت و غلام و باغ را از او خرید و بازگشت و فرمود: «تو آزادی و این باغ نیز از آن توست.»(4)

حسن بن علی† همانند پدر و جد بزرگوارش حلیم و بردبار بود و با عفو و رحمت با همه برخورد می کرد و از ناملایمات، تهمت ها و بی مهری ها نسبت به خودش با بزرگواری چشم پوشی می کرد و می فرمود: «لَا تُعَاجِلِ الذَّنْبَ بِالْعُقُوبَةِ، وَ اجْعَلْ بَینَهُمَا لِلِاعْتِذَارِ طَرِیقاً».(5)

بلاذری، تاریخ نویس گران قدر سده سوم هجری، هنگام معرفی ایشان به دو صفت بارز

ص: 144


1- ابن شهرآشوب، 1379، ج4، ص22.
2- «هرگاه کسی از پیامبر خدا […] حاجتی می خواست، او را بازنمی گرداند مگر با روا کردن آن هم با گفتاری نیک.» (یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج2، ص159.)
3- ابن شهرآشوب، 1379، ج4، ص16.
4- ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج8، ص42.
5- «در مقابل خطاکار برای عقوبت عجله نکن و در فاصله خطا و تنبیه برای عذرخواهی راهی و فرصتی بگذار.» (حلوانی، نزهة الناظر و تنبیه الخاطر، ص72.)

امام† اشاره می کند و می نویسد: «کان الحسن سیداً سخیاً حلیما».(1) حلم و بردباری† امام یکی از راه های تربیتی ایشان بود که غافلان را بیدار و معاندان را ناکام می کرد.

مردی از اهالی شام روایت می کند وارد مدینه شدم. نگاهم به مردی افتاد، پرسیدم: «او کیست؟» گفتند: «حسن بن علی [†] است.» به او گفتم: «تو فرزند ابوطالبی؟» فرمود: «من فرزندِ فرزند او هستم.» من شروع کردم به او و پدرش ناسزا گفتن؛ و او چیزی نمی گفت. سخن من که تمام شد به نزدم آمد و فرمود: «اگر از ما کمک بخواهی، کمکت می کنیم. اگر درخواستی داری برمی آوریم. اگر راهنمایی بخواهی راهنمایی ات می کنیم. اگر از ما بخواهی بارت را برداریم، برمی داریم.» مرد شامی گفت: «من در حالی از او دور شدم که نزدم کسی محبوب تر از او بر روی زمین نبود. پس ازآن در کار خود نیاندیشیدم، مگر آن که خود را خوار و پست یافتم.»(2)

عبدالله بن موسی از شداد جعفی، از قول مادربزرگش ارجوانه - ارغوان - نقل کرد: «حسن بن علی [†] درحالی که بنی هاشم پشت سرش بودند، آمد. یکی از امویان شام که آن جا نشسته بود، پرسید: «این ها که می آیند کیستند؟ چه زیبا و خوش لباس اند!» برخاست و رویاروی حسن† قرار گرفت و پرسید: «تو حسن بن علی هستی؟» فرمود: «آری.» آن مرد گفت: «آیا دوست داری که خداوند تو را به جایگاه و مقام پدرت برساند؟» حسن [†] فرمود: «ای وای بر تو! این چگونه فراهم می شود آن هم با آن سابقه های درخشان که او داشته و پیشی گرفته است؟» آن مرد گفت: «خداوند تو را به جایگاه او برساند که هم او کافر بود و هم تو.» محمد بن حنیفه که پشت سر امام حسن† بود بر او چنان سیلی زد که بر زمین افتاد.

امام حسن† ردای خویش را بر آن مرد افکند و فرمود: «ای بنی هاشم! سوگندتان می دهم و از شما می خواهم که به مسجد روید و نماز بگزارید.» آن گاه دست آن مرد را گرفت و به خانه خود برد و جامه پسندیده بر او پوشاند و رهایش کرد.»(3)

ص: 145


1- بلاذری، انساب الأشراف، ج3، ص6.
2- ابن عساکر، ترجمه الإمام الحسن، ص150.
3- ابن سعد، الطبقات الکبری، ج5، ص20.
صلح حسن بن علی† و حفظ خون مسلمانان

پس از جریان صلح افراد مختلفی به امام† اعتراض می کردند و موضع ایشان را زیر سؤال می بردند. سؤال کنندگان گاه از یاران ایشان بودند که امر بر آنان مشتبه گردیده بود و گاه مغرضانی بودند که هدفی جز آزار و اذیت حضرت نداشتند، ولی امام حسن† با رأفت و درایت و صبر کم نظیری به آنان پاسخ می داد.

نخستین کسی که به دیدار حسن بن علی† آمد و بر آنچه پیش آمده بود اعتراض کرد و حضرت را به بازگشت به جنگ فراخواند، حجربن عدی بود، که گفت: «ای پسر رسول خدا[…]! دوست داشتم پیش از آن که این اتفاق را ببینم، مرده بودم، شما ما را از عدل و دادگری به جور درآوردی و ما حقی را که بر آن بودیم، رها کردیم و به باطل درآمدیم که همواره از آن می گریختیم و خود را خوار و زبون ساختیم و پستی را که شایسته ما نیست پذیرفتیم.»

سخن حجر بر حسن† دشوار آمد و به او فرمود: «من دیدم میل و رغبت بیشتر مردم بر صلح است و جنگ را خوش نمی دارند و دوست نمی دارم آنان را به کاری که ناخوش دارند، مجبور کنم و برای این صلح کردم که شیعیان مخصوص ما از کشته شدن محفوظ بمانند و مصلحت دیدم این جنگ ها را به هنگام دیگری موکول کنم و خداوند متعال را هر روز شأنی است.»(1)

حسن بن علی† در پاسخ به اعتراض مالک بن ضمره نیز فرمودند: «ای مالک! چنین سخن مگوی؛ من وقتی دیدم جز اندکی، دیگران صحنه را ترک کرده اند، بیمناک شدم که مبادا همه شما از روی زمین محو شوید. پس ازآن تصمیم گرفتم تا برای دین فریادگری بگذارم.»(2)

از علی بن محمد بن بشیر همدانی روایت شده که می گفته است: «من و سفیان بن لیلی به مدینه رفتیم و بر امام حسن [†] وارد شدیم، مسیب بن نجبه و عبدالله بن وداک

ص: 146


1- دینوری، اخبار الطوال، ص268.
2- ابن عساکر، همان، ص203.

تمیمی و سراج بن مالک خثعمی هم آن جا بودند، من گفتم: «سلام بر تو باد، ای خوارکننده مؤمنان!»، فرمود: «سلام بر تو باد؛ بنشین. من خوارکننده مؤمنان نیستم، بلکه عزیزکننده ایشانم. من از صلح خود با معاویه نیتی جز دورکردن کشتار، از شما نداشتم، [وقتی] که دیدم یاران من برای جنگ و پیکار سستی نشان می دهند. به خدا سوگند! اگر با کوه ها و درخت ها هم به جنگ او می رفتیم، باز چاره ای از واگذاری این کار به او نبود.»(1)

ابن سعد می نویسد: «نامه ای در دست حسن بن علی [†] بود، مردی پرسید: «این چیست؟» گفت: «نامه ای از معاویه است که در آن بیم و نوید داده است.» آن مرد پرسید: «آیا با او درست رفتار کردی؟» فرمود: «آری؛ بیم آن داشتم که به روز رستخیز هفتاد، هشتاد هزار، یا کمتر و بیشتر درحالی که از رگ های گردنشان خون بیرون جهد از پروردگار یاری و داوری خواهند که برای چه خونشان بر زمین ریخته شده است.»(2)

آخرین سفارش های امام† در برخورد با قاتل خویش

ابن سعد می نویسد: «گفته شده، که به حسن بن علی [†] یک بار شربت زهرآگین نوشاند، سلامت یافت، بار دیگر چنان کردند و رهایی یافت، بار سوم در پی آن درگذشت. چون مرگ او فرا رسید، پزشکی که پیش ایشان آمدوشد داشت، گفت: «زهر، همه دستگاه گوارش این مرد را فروپاشانده است.»»(3) امام حسین† بر بالین امام مجتبی† نشست و گفت: «ای برادر! به من بگو چه کسی به تو زهر نوشانده است؟» امام حسن† فرمود: «برای چه؟ آیا برای این که او را بکشی؟» گفت: «آری.» فرمود: «برفرض همان که گمان می کنم باشد بازهم چیزی نمی گویم که عقوبت خدا سخت تر است وگرنه به خدا سوگند! هرگز دوست ندارم بی گناهی در برابر خون من کشته بشود.»(4)

ص: 147


1- دینوری، همان، 268.
2- ابن سعد، همان، ج5، ص37.
3- ابن سعد، همان.
4- ابن سعد، همان، ج5، ص38؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ج1، ص390.
عطوفت، مهربانی و آشتی خواهی حسن بن علی†

رفتار و منش حسین بن علی† بر فرمان های الهی و سیره رسول الله… منطبق بود. ایشان خشنودی و رضای الهی را مبنای زندگی خود قرار داده بود و با رفق و مدارا با مردم رفتار می کرد.

کنیزی از امام حسین†، دسته گلی به ایشان هدیه داد. حضرت به او فرمود: «تو را در راه خدا آزاد کردم.» بعضی پرسیدند: «برای این او را آزاد کردی؟» حضرت فرمود: «خداوند این گونه ما را تربیت کرده و فرموده: )وَإِذَا حُییتُمْ بِتَحِیةٍ فَحَیوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلَی کلِّ شَیءٍ حَسِیبًا(؛(1) «هرگاه بر شما تحیت گویند پاسخ آن را بهتر از آن بدهید یا لااقل به همان گونه پاسخ گویید. خداوند حساب همه چیز را دارد.» سپس فرمود: «برتر از هدیه او، آزادی است.»»(2)

حسین بن علی† با عموم مردم، به ویژه ضعیفان، بسیار رئوف و مهربان بود؛ آنان را به خانه خود دعوت کرده و از ایشان پذیرایی می کرد. مشکلاتشان را حل نموده و حاجاتشان را در حدّ توان برآورده می ساخت.

ابن شهرآشوب نقل می کند: «روزی امام† از کنار گروهی فقرا عبور می کرد که تکه نان هایی بر عبایی گذاشته بودند و می خوردند. حضرت بر آن ها سلام کرد. آنان از وی خواستند که با آن ها هم سفره شود. امام† دعوتشان را پذیرفت و در کنارشان نشست و فرمود: «چنانچه نانی که می خورید صدقه نبود، با شما هم غذا می شدم»؛ آن گاه آن ها را به خانه خود دعوت کرد و اطعام کرد و لباس پوشاند و مقداری پول داد.»(3)

شخص فقیری به مدینه آمده بود هنگامی که به خانه امام حسین† رسید حلقه در را کوبید و این شعر را خواند: «ومن لم یخف الیوم من رجاک و من حرک من خلف بابک الحلقة وأنت جود وأنت معدنه أبوک ما کان قاتل الفسقه»(4).

امام حسین† در حال

ص: 148


1- نساء، آیه 86.
2- حلوانی، نزهة الناظر و تنبیه الخاطر، ص83.
3- ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب،ج4، ص66.
4- ناامید نمی گردد امروز آن کسی که به تو امیدوار باشد و حلقه در خانه تو را حرکت دهد. تو صاحب جود و معدن بخششی و پدرت کشنده فاسقان بود.

خواندن نماز بود. نماز را کوتاه کرد و نزد مرد عرب آمد. آثار فقر و ناتوانی را بر چهره اش دید. قنبر را صدا کرد و پرسید: «از پول مخارج خانه چقدر باقی مانده است؟» قنبر گفت: «دویست درهم که به فرموده شما باید میان افراد خانواده تقسیم شود.» امام† فرمود: «آن را بیاور تا به کسی که سزاوارتر است بپردازم.»(1)

حسین بن علی† همانند جد بزرگوارشان رسول اکرم… و پدر گرامی شان علی†، از ظلم و خطاهایی که از روی غفلت و نادانی، برخی افراد درباره شخص ایشان مرتکب می شدند، چشم پوشی کرده و می فرمود: «بخشنده ترین مردم کسی است که به آن کس که از او امیدی نمی برد، عطا کند و باگذشت ترین مردم کسی است که هنگام قدرتش درمی گذرد وبرترین مردم (در برقراری پیوند) کسی است که به آن کس که از او گسسته، می پیوندد.»(2)

ابن عساکر از شخصی به نام عصام بن مصطلق نقل می کند:

«در سفری وارد مدینه شدم. حسین بن علی [†] را دیدم. منزلت و جلال او مرا به شگفت آورد و حسد مرا برانگیخت. کینه ای که در سینه ام (و از پدرم) [از او] داشتم، ظاهر شد. به او گفتم: «تو پسر ابی طالبی؟» گفت: «بله.» تا توانستم به و پدرش ناسزا گفتم. با عطوفت و مهربانی به من نگاه کرد، سپس این آیات را تلاوت فرمود: )أعوذ بالله من الشیطان الرجیم؛ بسم الله الرحمن الرحیم، خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلینَ وَ إِمَّا ینْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ إِنَّ الَّذینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُون((3) سپس فرمود: «بر خود آسان گیر، از خدای سبحان برای خود و تو طلب آمرزش می کنم. اگر کمک خواهی، کمکت می کنیم. اگر بخششی بطلبی به تو می بخشیم و اگر از ما راهنمایی خواهی، راهنمایی ات می کنیم.»

ص: 149


1- ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج14، ص184؛ ابن عدیم، بغیة الطلب فی تاریخ حلب، ج6، ص2593.
2- حلوانی، همان، ص82.
3- گذشت پیشه کن و به [کار] پسندیده فرمان ده و از نادانان رُخ برتاب؛ و اگر از شیطان وسوسه ای به تو رسد، به خدا پناه بَر، زیرا که او شنوای داناست. در حقیقت، کسانی که [از خدا] پروا دارند، چون وسوسه ای از جانب شیطان بدیشان رسد [خدا را] به یادآورند و به ناگاه بینا شوند. (اعراف، آیات 199-201).

عصام می گوید از بدرفتاری خود پشیمان شدم. امام [†] فرمود: «یغفر الله لکم و هو أرحم الراحمین» بعد پرسید: «آیا اهل شامی؟» گفتم: «بله» فرمود: «عادتی است که از قبیله اخزرم سراغ دارم. خدا ما و شما را نگه دارد. بی هیچ بیم و هراسی حوایجت را بیان کن. ان شاء الله مرا در بهترین گمان خودخواهی یافت.» عصام گوید: «از این رفتار بزرگوارانه، چنان شرمنده شدم که زمین با همه گستردگی اش بر من تنگ آمد. دوست داشتم [زمین] مرا فرومی برد. سپس آهسته و پنهانی از نزد او دور شدم، درحالی که بر روی زمین هیچ کس محبوب تر از او و پدرش نزد من نبود.»(1)

مردی درباره حسین بن علی† سخنان ناملایمی می گفت. ملازمان حضرت خواستند او را تنبیه کنند. ایشان فرمود: «مهلت دهید! دست بدارید.» و به آن مرد گفت: «آنچه از امر ما برای تو مخفی است، بیشتر است. آیا تو را حاجتی هست که من کمک کرده، آن را روا کنم؟» آن مرد شرمنده شد. [پس حضرت] بر او جامة نیکو پوشانید و امر فرمود که به وی هزار درهم دادند و بعد از آن، آن مرد می گفت که: «تو از اولاد پیغمبرانی.»(2)

تلاش در جهت جلوگیری از جنگ

حسین بن علی† در تلاش بود از جنگ و خون ریزی پرهیز کند، به همین دلیل موضعش را درباره عدم تمایل به جنگ و خون ریزی چندین بار اعلام کرد.

ایشان در یکی از سخنانی که با سپاهیان حر داشت، فرمود: «اگر بر سر همان گفته های خود هستید، من به نزد شما آمده ام و شما پیمان و عهدی به من بدهید (و بیعت خود را با من تازه کنید) که به سبب آن آسوده خاطر باشم و اگر این کار را نمی کنید و آمدن مرا خوش ندارید، از آنجا که آمده ام، به همان جا بازمی گردم.» (دینوری، اخبار الطوال، ج2، ص296.

حسین بن علی† خطاب به نماینده عمر بن سعد «قره بن قیس حنظلی» که از

ص: 150


1- قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، ج7، ص351؛ ابن عساکر، همان، ج43، ص224.
2- اربلی، کشف الغمه، ج2، ص273.

حضرت علت آمدن ایشان به سوی کوفه را پرسید، فرمود: «مردم شهرتان به من نوشته اند که بیا، اگر مرا نمی خواهند باز می گردم.»(1)

ایشان در آخرین خطبه که خطاب به سپاهیان عمر سعد ایراد کرد، پیشنهاد خود را برای چندمین بار تکرار نمود و فرمود: «ای مردم! اگر مرا نمی خواهید، بگذارید از پیش شما به سرزمین خویش روم.»(2)

نتیجه گیری

رسول الله… و خاندان پاکش در برخورد با عموم مردم با رأفت و رحمت رفتار کرده و یاران خود را نیز به این امر توصیه می کردند.

رفتار و گفتار آن بزرگواران که سرشار از محبت و گذشت و شوق به هدایت مردم بود، تأثیرات شگرفی در پیشرفت اسلام و جذب دل ها می گذاشت.

ایشان در رابطه با اموری که مربوط به حقوق خود آن ها و ناروایی ها و بداخلاقی هایی که درباره شخص آنان صورت می گرفت، باکمال بزرگواری چشم پوشی و عفو می کردند.

امروزه در عصر خشونت ها و ستم کاری ها مسلمانان در رسالت پیچ تاریخی قرارگرفته اند، اقتدا به سیره پیامبر اکرم و خاندان رسالتش می تواند جهان قرن حاضر را پیش از به پایان رسیدن، از آنِ مسلمانان کند.

اگر سیره رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در فریقین رصد شود به درستی تفاوت دو نگاه در تلقی از سیمای پیامبر… که سبب بسیاری از بدفهمی ها از دین در ساحت های اجتماعی و سیاسی گردیده، بیش تر آشکار می شود، امری که اکنون عامل بسیاری از مصائب در جهان اسلام شده است و کوشش پژوهش گران را برای طرحِ راهکارهای مناسب طلب می کند.

ص: 151


1- طبری، تاریخ طبری، ج7، ص3005.
2- طبری، همان، ج7، ص3024.
منابع:

قرآن کریم

ابن ابی الحدید، عبدالحمید هبة الله، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، قم 1404ق.

ابن ابی شیبه، عبدالله بن محمد، المصنف، تحقیق و تعلیق سعید اللحام، دارالفکر للطباعه والنشر والتوزیع، بیروت 1409ق.

ابن ابی الدنیا، ابوبکر عبدالله بن محمد بن عبید، مقتل امام امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب†، ترجمه دکتر محمود دامغانی، تاسوعا، مشهد 1379.

ابن عدیم، عمر بن احمد، بغیة الطلب فی تاریخ حلب، مؤسسة البلاغ، بیروت 1408ق.

ابن سعد، محمد بن سعد بن منیع، الطبقات الکبری، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، فرهنگ و اندیشه، تهران 1374.

ابن شهرآشوب، ابی جعفر رشیدالدین، مناقب آل ابی طالب، موسسه علامه، قم [بی تا].

ابن عبدالبر، ابی عمر یوسف، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، دارالجیل، بیروت 1412ق.

ابن عساکر، ابی القاسم علی بن حسن، ترجمة الامام الحسن، تحقیق محمد باقر محمودی، موسسة المحمودی، بیروت 1400ق.

-------------------------------------، تاریخ مدینه دمشق، تحقیق علی شیری، دارالفکر للطباعه والنشر والتوزیع، بیروت 1415ق.

ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویه، تحقیق مصطفی سقا و ابراهیم ابیاری و عبدالحفیظ شلبی، دارالمعرفه، بیروت [بی تا].

ابن کثیر دمشقی، ابوالفداء اسماعیل، البدایة و النهایة، دار احیاء التراث العربی، بیروت 1408ق.

اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه، ترجمه و شرح زواره ای، اسلامیه، تهران 1382.

اسکافی، ابوجعفر محمد بن عبدالله معتزلی، المعیار والموازنة فی فضائل الإمام امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب†، ترجمه دکتر محمود مهدوی دامغانی، نشر نی، تهران 1374.

بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، دار الفکر، بیروت 1417.

ترمذی، محمد بن عیسی، شمائل النبی، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، نشر نی، تهران 1383.

ثقفی کوفی، ابراهیم بن محمد، الغارات، ترجمه محمدابراهیم آیتی، وزارت ارشاد، تهران 1373.

حلوانی، حسین بن محمد، نزهة الناظر و تنبیه الخاطر، مدرسه الامام مهدیW، قم 1408ق.

دینوری، ابوحنیفه احمد بن داوود، اخبار الطوال، ترجمه دکتر محمود مهدوی دامغانی، نشر نی، تهران 1371.

ص: 152

راوندی، قطب الدین، منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغه، تحقیق سید عبداللطیف کوه کمری، مکتبه آیة الله المرعشی، قم 1406ق.

سجستانی، سلیمان بن اشعث، سنن ابی داوود، دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع، بیروت 1410.

سید رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه ترجمه محمد دشتی، قم 1379 [بی تا].

سیوطی، جلال الدین عبدالرحمن، تاریخ الخلفاء، مطبعه الفجاله الجدیده، قاهره 1389.

--------------------------------------، جامع الصغیر، دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع، بیروت 1401.

طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، اساطیر، تهران 1375.

قرطبی، ابی عبدالله محمد، الجامع لاحکام القرآن (تفسیر قرطبی)، موسسه التاریخ العربی، بیروت 1405.

نسائی، ابی عبدالرحمن احمد بن شعیب، خصائص امیرالمؤمنین، مکتبة نینوی الحدیثه، تهران [بی تا].

واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران 1369.

هیثمی، علی بن ابی بکر، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، دار الکتب العلمیة، بیروت 1408.

یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب ابن واضح، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، علمی و فرهنگی، تهران 1371.

ص: 153

ص: 154

نقش عقل در فهم و استنباط آموزه ها و گزاره های دینی از منظر سلفی های تکفیری / احمد سعادت

اشاره

احمد سعادت(1)

چکیده:

امروزه سفلی ها به عنوان ناعقلانی ترین فرقة اسلامی که دخالت عقل در فهم دین را کنار گذاشته و صرفاً به نصوص دینی اهتمام می ورزند، شناخته می شوند؛ از این رو شایسته است، مطالعة علمی هرچند اجمالی در خصوص نقش عقل در فهم دینی از منظر سلفی ارائه گردد و این جستار در واقع پاسخی است به این مسئله. در پژوهش حاضر در هر موضوعی ابتدا به صورت تتبع درون مذهبی(اهل سنت) طرح مسئله می گردد و سپس منظر سلفی تبیین می شود، بدین طریق هم جایگاه هر بحث و مدعا روشن می شود. هم چنین نقاط ضعف و قوت

خود را آشکار می نماید. اساس نظام اندیشگی سلفی را اهتمام جدی به دو منبع مهم شرعی یعنی «کتاب» و «سنت» و یک روش برجستة استنباطی یعنی منهج و روش «سلف»، شکل می دهد. سلفی ها در خصوص نقش عقل در فهم نصوص دینی دچار یک نوع تناقض لاینحل در نظریه پردازی شده اند. از یک سو با توجه به تأکید و اهتمام آیات الهی و روایات نبوی به تعقل و خردورزی، برخی به اعتبار و نقش بی بدیل عقل در استنباط گزاره های دینی اذعان کرده اند و عقل را همتای شرع پنداشته اند؛ اما از سوی دیگر تناقض وار در اغلب موارد و به خصوص هنگام اجرای قواعد و استنباط گزاره های دینی، نقش اندکی برای عقل ترسیم کرده اند و گاه حتی با مدرکات

ص: 155


1- دانش پژوه دکترای فلسفه اسلامی، مدرس و معاون پژوهش جامعه المصطفی واحد گرگان.

یقینی و روشن عقلی مخالفت ورزیده اند. آنان به صورت متناقض با آن که به صورت نظری قیاس و استحسان و استصلاح را به عنوان قواعد و اصول اجتهادی شان، می پذیرند؛ اما چنان شروط محدود کننده ای طرح می کنند که عملاً پای «عقل» از ورود به این روش های اجتهادی کوتاه می گردد و این اصول به قواعد بسیار محدود فقهی در دایرة متون و نصوص، تنزل مقام می یابند و از «اصول اجتهادی کارآمد» به «قواعد زائد و غیر ضروری» تغییر شکل می دهند.

واژگان کلیدی: سلفی، سلفیه، عقل، قیاس، استحسان، استصلاح، استنباط گزاره های دینی.

درآمد

مقالة حاضر گسترة وسیعی از بیانات و اقوال سلفی هایی را در بر می گیرد که گونة افراطی سلفی به شمار می روند؛ اقوالی در باب جایگاه و نقش عقل در فهم و استنباط آموزه ها و گزاره های دینی. در عین حال، نبایستی آن را صرفاً گزارش تاریخی ساده دربارة جایگاه عقل شمرد؛ بلکه هدف بیان مبانی و اصول و برون دادهای نظام اندیشگی است که سده های متمادی در فرهنگ و تمدن اسلامی حضور خویش را تحمیل کرده اند، قرائت انجمادی و ظاهرگرایانه از متون و نصوص دینی دارند و متشددانه پیامدهای ناخرسند کننده ای برای جوامع اسلامی به ارمغان آورده اند.

یک سان انگاری مفاهیم در طول سده های متمادی از قرون اولیة اسلامی تا به امروز، یک نوع تلقی ابتدایی و به دور از استلزامات جهان عینی و واقعیت های خارجی است. مفاهیم همواره معنای مشخص و واحدی ایفا نمی کنند؛ بلکه هر مفهومی در ارتباط با مفاهیم دیگر و واقعیت های پیرامونی، روابط بسیار پیچیده ای برقرار می سازند؛ از این رو مفاهیم نه تک ساحتی، که در هر دوره دارای معنای مشخص وثابت اند، و درواقع، بافتی از روابط به هم پیوسته هستند که در هر دوره تاریخی دگردیسه می شوند و معنا و کارکرد ویژه ای می یابند هر مفاهیم اصطلاحی، گران بار از نظریه اند و تمام آنچه را دال بدان هاست به یک باره دربرنمی گیرند، بلکه در هر دوره تاریخی و معرفتی، گونه ای از

ص: 156

پیوند یا گسست را با مفاهیم دیگر به نمایش می گذارند و طی این اتصال و انفصال، فربه و تنومند می شوند و یا لاغر و مستمند می گردند و بدین سان تغییر ماهیت می دهند. در یک کلام، مفاهیم سرشتی تاریخمند دارند و باید تاریخ آن ها را نگاشت. مفهوم «عقل» در گسترة میراث اسلامی، چنین سرشت و سرنوشتی دارد. پرخطاست اگر تصور کنیم برداشت فقیهان و محدثان سده های اولیة اسلامی از عقل دقیقاً هم سان اند با تلقی فقها و متکلمان سده های میانه یا معاصر. برداشت ابن تیمیه سلفی قرن هشتم صورت تکامل یافتة تصور ابن حزم فقیه ظاهری قرن پنجم از عقل نیست، همان گونه که تلقی فخرالدین رازی در المحصول از عقل در قرن هفتم، دقیقاً یک سان با برداشت غزالی از عقل در المستصفی به شمار نمی رود، چه رسد به یک سان پنداشتن معنای رأی در اندیشة صحابه یا تابعین با قیاس ابوحنیفه و یک کاسه کردن همة آن ها تحت اجتهاد عقلی؛ از این رو ضرورت دارد که تاریخ عقل نگاشته شود و سرشت و ماهیت عقل و نقش آن در استنباط آموزه ها و گزاره های دینی روشن گردد. در این جستار به طور اجمال تلاش می شود که این امر در گوشه ای از گسترة بزرگ میراث غنی اسلامی مورد کنکاش قرار گیرد و در حد ممکن نظام اندیشگی سلفی تکفیری در این خصوص ترسیم گردد.

سلف و سلفیه

در بسیاری از کتاب ها و فتاوای سلفی ها، به واژه ای بر می خوریم به عنوان «سلف» که نقش برجستة دلیلیت و منبع بودن را دارد. حقیقتاً سلف و سلفیه یا سلفی کیست و چه نقشی در استنباط آموزه ها و گزاره های دینی دارد؟ به اختصار می توان گفت «سلف» تعبیری است که به مسلمانان اوایل و صدر اسلام اطلاق می گردد. عمدتاً سلف به صحابه، تابعین و تابعین تابعین گفته می شود که به طور خاص در سه قرن اول هجری زندگی می کردند. سلفیه یا سلفی نیز مکتب یا منهجی است که معتقدند پیرو روش سلف صالح یعنی صحابه، تابعین و تابعین تابعین در فهم کتاب و سنت و تطبیق آن دو،

ص: 157

هستند.(1) بن باز در تعیین اصحاب سلف از حدیث «خیر الناس قرنی الذین یلونهم ثم الذین یلونهم» بهره می برد؛ از این رو می توان به این نتیجه رسید که او هم اصحاب سلف را همان سه قرن اول اسلام می داند.(2)

سلفیه گروهی اند که ابتدا با پیروی احمد بن حنبل(241ق.) ظاهر گرا در قرن چهارم پدید آمد و سپس در قرن هفتم توسط ابن تیمیه (661- 728ق) و شاگردش ابن قیم جوزی (691-751ه) گسترش یافت و در سدة دوازدهم با تلاش های محمد بن عبدالوهاب (1111 -1206ه-) به اوج خود رسید. محمد بن عبدالوهاب در گسترش اندیشه های سلفیه نقش بارزی ایفا کرد به نحوی که طرف داران وی، خود را سلفیه نامیدند.(3) محمد ابو زهره می نویسد:

مقصود از سلفیه کسانی هستند که در قرن چهارم قمری ظاهر شدند. آنان پیرو احمد بن حنبل بوده و گمان می کردند که تمام آرائشان به احمد بن حنبل می رسد. آن گاه در قرن هفتم قمری توسط شیخ الاسلام ابن تیمیه احیاء شدند. ابن تیمیه به شدت مردم را به این روش دعوت کرد و با اضافه کردن مسائلی به آن مردم عصرش را به آن تفکر واداشت. آن گاه در قرن دوازدهم آرای او در جزیره العرب توسط محمد بن عبدالوهاب احیاء شد که تاکنون وهابیان آن را زنده نگه داشته اند.(4)

سلفی ها خود در عین ادعای اهل سنت و جماعت داشتن، سلفی بودن را نیز می پذیرند. مؤلف کتاب السلف و السلفیون در این باره می گوید: «ما سلفی نیستیم، بلکه مسلمانیم و اصل انتساب به اسلام و سنت است؛ در صورت لزوم به منتسب شدن به یک منهج، ما می گوئیم که سلفی هستیم، یعنی تابع نسل اول صحابه؛ سلفی ها در

ص: 158


1- رک: محمود عبد الحمید العسقلانی، «الدعوة السلفیة»؛ د. أحمد فرید، «السلفیة قواعد وأصول» در سامانه: http://ar.wikipedia.org/wiki/ تاریخ دریافت: 4/5/93.
2- ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز صحابه، علی محمد بجاوی (مصحح)، ج1، ص13؛ ابن تیمیه، شرح العقیده الاصفهانیه، ص128.
3- محمد ابوزهره، تاریخ مذاهب اسلامی، ص311.
4- همان، ص313.

شریعت و اصول سلفی هستند و نه در فروع و فتاوی یعنی در طریقة فهم و اصول ادلّه تابع منهج سلف هستند، ولی در فروع فقهی تابع نیستند».(1)

از حیث اعتقادی، ابن تیمیه مذهب سلفی را غیر از مذاهب اعتقادی اهل سنت معرفی می کند.(2)

امام محمد ابو زهره نیز در کتاب تاریخ المذاهب الاسلامیه پس از بر شماری مذاهب اعتقادی اهل سنت، وهابیت سلفی را جز مذاهب منحرف و تازه تأسیس معرفی کند و آن را هم ردیف مذاهب بهائیه و قادیانیه نام می برد.(3)

محمد بن عبد الوهاب، فقه مصطلح را که تمام مذاهب اسلامی بدان معتقدند، شرک می داند و پیروی از فتاوای علمای مذاهب مختلف را پیروی از آرا و اهوای متفرقی می شمارد که شیطان آن را وضع کرده است.(4) از لحاظ فقهی سلفی ها خود را پیرو هیچ یک از مذاهب چهارگانه اهل سنت نمی شمارند و خود برای اثبات این امر شواهدی ارائه می کنند. ابن تیمیه محصور کردن امامان در فقه را در عدد معین جایز نمی شمارد، به نظر وی تقلید از مذاهب اربعه نوعی ارتداد است، چنان که می گوید:

فَمَنْ قَالَ: أَنَا شَافِعِی الشَّرْعِ أَشْعَرِی الِاعْتِقَادِ قُلْنَا لَهُ: هَذَا مِنْ الْأَضْدَادِ لَا بَلْ مِنْ الِارْتِدَادِ؛(5) هرکس بگوید من در فقه، شافعی هستم و از نظر کلامی، اشعری هستم، این ها ممکن نیست و ضد هم هستند، بلکه هرکس چنین اعتقادی داشته باشد، مرتد هست!!

محمد صدیق قنوجی بخاری سلفی در کتاب الدین الخالص، یک باب را به «تقلید المذاهب من الشرک» اختصاص داده است و معتقد است مذاهب (چهارگانه) که بر تقلید مردگان پافشاری می کنند و برای شرکشان خود به عبارات صلحا و مکاشفات بزرگان و شیوخ استناد می کنند، از این شرک چه عذری در پیشگاه خداوند خواهند آورد

ص: 159


1- ابراهیم احمد العسعس، السلف و السلفیون رؤیة من الداخل، ص35 -40.
2- محمد الکثیری، السلفیه بین اهل السنه و الامامیه، ص67.
3- رک: محمد ابوزهره، تاریخ المذاهب الاسلامیه، ص199-211.
4- رک: الدرر السنیه، ج1، ص174. الدرر السنیة، الموسوعة الحدیثیة، www.dorar.net/hadith
5- رک: مجموعه الفتاوی ابن تیمیه، ج4، ص106.

و چه چیزی باعث نجات آنان از عذاب خداوند خواهد شد!(1) بدینسان سران سلفی های افراطی وهابی خود را مجتهد و صاحب رأی و در طراز امامان مذاهب اربعة اهل سنت می شمارند؛ در حالی که منتقدان آن ها چنین شأنیتی برای شان قائل نیستند.(2)

حجیت فهم سلف

سلفی های ظاهرگرا بدون تردید به حجیت فهم سلفباورمندند؛ اما آنان با فیلسوفان و متکلمان به شدت مخالفت می ورزند و از دخالت عقل در استنباط آموزه ها و گزاره های دینی قاطعانه اجتناب می کنند و راه رسیدن به سعادت واقعی را فقط در ظواهر قرآن کریم و احادیث رسول خدا منحصر می دانند و فهم سلف را نیز در کنار این دو منبع دینی معتبر می شمارند. چنان که بن باز فتوا می دهد: «بر مومن واجب است تمسک به چیزی که خدا و رسولش به آن خبر داده و سلف امت از صحابه و پیروان آن ها به آن عمل کرده اند.»(3) در بیان دیگر، روش سلف را راه صحیح دانسته و پیروی از آن را واجب می شمارد: «راه صحیح همان راه سلف است که پیروی از آن واجب می باشد؛ زیرا آن ها به کتاب خدا عمل کرده و به عمل اصحاب پیامبر و تابعین آن ها و کسانی که آن ها را تبعیت کرده اند از بزرگان ائمه تمسک کرده اند.»(4) بن باز صریحاً طریقة سلف را یک نوع ادله اجتهادی فقیهانه به شمار آورده و حتی عموم قرآن را با اجماع سلف قابل تخصیص می داند: «عموم قرآن به واسطه قرآن کریم یا آنچه که با سنت یا اجماع سلف رسیده باشد تخصیص می خورد و لا غیر»(5)

ص: 160


1- قنوجی بخاری، الدین الخالص، ج1، ص140. در سامانه المکتبة الإسلامیة الشاملة.
2- سلیمان بن عبدالوهاب در ردّ افکار و آرای برادرش محمّد بن عبدالوهاب نوشت: «امروزه مردم گرفتار شخصی شده اند که خود را منتسب به قرآن و سنت می کند و از علوم آن دو استنباط می نماید او مخالفان خود را کافر می داند، در حالی که یک نشان از نشانه های اجتهاد در او نیست، بلکه سوگند به خدا حتی یک دهم از نشانه های اجتهاد را هم ندارد». (سلیمان بن عبدالوهاب، الصواعق الالهیه فی الرّد علی الوهابیه، ص9-8.)
3- بن باز، مجموعه فتاوا و مقالات متنوعه، ج2، ص90.
4- همان، ص94.
5- همان، ج5، ص224.

بن باز که فهم و فعل سلف را حجت می داند و پیروی از آن ها را واجب می شمارد و حتی کتاب و سنت را با فهم و فعل سلف به سنجش می کشد؛ هرگز روشن نمی کند که منظور او از فهم و فعل سلف کدام گروه از آنان است؟ بر اساس واقعیت های تاریخی سلف چنان چه تمام افرادی باشند که در سه قرن اولیه اسلامی می زیستند، آن ها در فهم مسائل هیچ گاه اتفاق نکرده اند و مذهب واحدی نداشته اند؛ در فهم و سنجش آیات و روایات، میزان فهم و فعل کدام گروه از آنان مقصود است؟ ما برای فهم یا تخصیص و یا عدول از ظاهر یک آیة قرآن یا روایت، فهم کدام یک از آنان را بایستی به دست آوریم؟ آیا فهم و عمل منافقانی که در سده های نخست می زیستند هم حجیت دارد؟ در منازعات بین صحابه، درک و فعل کدام یک حجت است و ما از چه کسی واجب است پیروی کنیم؟ و آیا خوارج که در قرن اول اسلامی پدید آمدند، جزو سلف به شمار می روند و فهم و فعل آنان حجت است؟ این دسته سؤالات و پرسش های بسیار دیگر و در نظام اندیشگی سلفی ظاهرا بی پاسخ می مانند. احمد بن حنبل، ابن تیمیه، بن باز و... با این که در سایه عافیت طلبی ظاهرگرایانه تلاش می کنند آسوده بیارامند و از مجاهده و مناظره علمی تن به حاشیه امن ببرند؛(1)

اما در باورمندی حجیت مطلق فهم و فعل سلف، سرانجام در گرداب تحیر فرو افتاده و ناگزیر گردن به حکم تناقض می سپارند. شیخ معتصم سید احمد(مستبصر معاصر) می گوید

کسی که در کتاب های حنابله نظر کند به یک سری عقاید که با یگدیگر متناقض بوده یا مخالف با عقل و فطرت انسان است پی می برد»(2) رشید رضا نیز در این باب می نویسد: «تقلید آنان را به جایی کشانده که به هر چه از ظواهر اخبار موقوفه مرفوعه و مصنوعه رسیده اعتقاد پیدا می کنند اگر چه شاذ، منکر، غریب و یا از اسرائیلیات باشد، مثل روایاتی که از کعب الاحبار و وهب بن منبه رسیده است. هم چنین با

ص: 161


1- احمد بن حنبل می نویسد: «حدیث در نزد ما بر ظاهر حمل می شود و سخن گفتن پیرامون سنت بدعت است، ما بدان ایمان داریم، همان گونه که ظاهرش دلالت دارد و دربارة سنت با احدی مناظره نمی کنیم».
2- سید أحمد معتصم، الحقیقه الضائعه رحلتی نحو مذهب آل البیت، ص362.

قطعیات و یقینیات عقل مخالفت کرده و هر کس را که با عقایدشان مخالف باشد تکفیر و تفسیق می کنند.(1)

برخی از دیدگاه های افراطی سلفی ها را به هیچ وجهی نمی توان به صحابه و تابعین نسبت داد. تعدادی از سلفی های افراطی دارای رویکرد ظاهرگرایانه لگام گسیخته اند؛ آنان غالباً در آموزه ها و گزاره های دینی به ظاهر آیات و احادیث نبوی اهتمام می ورزند و برای عقل در این گونه مسائل هیچ ارزشی قائل نبوده و عقل را کاشف و حجت نمی دانند. چنان که احمد بن حنبل به عنوان بنیان گذار این خط فکری می گفت: «ما روایت را همان گونه که هست روایت می کنیم و آن را تصدیق می نمایم.»(2) هم چنین از این مرشد و پیشوای فکری سلفیه نقل شده است، کسی که تفسیر حدیثی را نمی داند، باید به ظاهر آن ایمان داشته باشد و تسلیم شود «اگرچه مستمع از شنیدن آن به وحشت بیفتد»(3)

ابن تیمیه نیز که ادامه دهنده خط فکری احمد بن حنبل بود، چنین اذعان داشت. وی روش صحیح و درست را راه نقل (وحی) یا کتاب و سنت می شمارد و با روش عقلی و شهودی مخالف است و اعتقاد دارد آن مناهج از جمله روش های عقلی و فلسفی، علیلی را شفا نمی دهند و تشنه ای را سیراب نمی کنند.(4) وفاداری به این ظاهرگرایی حسی به جایی رسیده است که علناً و آشکارا به رسول خدا… اهانت می کند، چنان که محمد بن عبدالوهاب گفت: «این عصای من که (بدان تکیه و حس می کنم) بهتر از محمد (که قابل نفع و حس نیست) می باشد»(5)

یکی از نویسندگان وهابی بنام عبدالعزیز محمد سلطان نیز می گوید: «باید ظاهر را حفظ کرد؛ اگر چه مخالف واقع

ص: 162


1- محمود ابوریه، اضواء علی سنه المحمدیه، العتبه العباسیه المقدسه، قسم الشؤون الفکریه و الثقافیه، ص23، فی المعجم الفقهی، نسخه3.
2- محمد بن عبد الکریم شهرستانی، الملل و النحل، ج1، ص165.
3- احمد بن حنبل، اصول السنة، ضمن عقائد ائمه السلف، جمع آوری زمرلی، ص 20-21.
4- ابن تیمیه، لعقیدة الحمویة الکبری، ج1، ص193.
5- «عصای هذه خیر من محمد، (ابراهیم احمد العسعس، السلف و السلفیون، ص21.)

و عقل باشد.»(1) به نظر می رسد این گونه راهبردها با شرع و عقل هم خوانی ندارد. ظاهرگرایی افراطی حسی و مخالفت با عقل و واقعیت به صورت مطلق، نه مورد پذیرش کتاب(2) است و نه سنت و نه حتی سلف.

متأسفانه، سلفی های افراطی متأثر از معتقدات مذهبی خود حتی به منهج و روش استنباطی خود نیز وفادار نمی مانند. آنان دائماً نه - غالباً- تأکید می ورزند که متعبد به نص و پیرو کتاب و سنت اند و حتی در موارد لزوم به احادیث ضعیف واحد تمسک می جویند؛ اما گاهی با شگفتی می بینیم که از التزام به مضامین احادیث صحیح سر می پیچند و ناروا و بدون معیار، احادیث معتبری را مردود می پندارند. چنان که ابن تیمیه حدیث پیامبر… درباره امام علی علیه السلام را که می فرماید: «انت ولی کل مومن بعدی»، «حدیثی موضوع» می شمارد،(3)

در حالی که این حدیث در نزد اهل سنت، صحیح و دارای سند معتبر است.(4)

از این رو البانی با تعجب می گوید: «بسی جای شگفتی است که ابن تیمیه جرئت بر انکار و تکذیب این حدیث در کتاب منهاج السنه دارد».(5) البانی سپس دیدگاه ابن تیمیه را دربارة حدیث «من کنت مولاه فعلی مولاه» نقل می کند و

ص: 163


1- محمدالسلمان عبدالعزیز، الأسئلة و الأجوبة الاصولیه علی العقیده الواسطیه، ص46.
2- بن باز در جلسه ای از سید محسن حکیم پرسید: شما شیعیان چرا به ظواهر قرآن عمل نمی کنید؟ آیت الله حکیم که مهمان او بود ابتدا از پاسخ امتناع می ورزد و پس از سماجت و اصرار بن باز به ناچار به او می گوید: اگر صرفاً به ظاهر قرآن تکیه کنیم، باید معتقد شویم که شما به جهنم خواهید رفت. بن باز با تعجب می پرسد چرا؟ آیت الله حکیم می گوید: چون قرآن می فرماید: )وَمَن کَانَ فِی هَذِهِ أَعْمَی فَهُوَ فِی الآخِرَةِ أَعْمَی وَأَضَلُّ سَبِیلاً( (اسراء، آیه72) شما که از دو چشم نابینا هستید، طبق ظاهر این آیه باید در آخرت هم نابینا باشید و در زمره گمراهان که اهل جهنم اند قرار بگیرید، بنابراین ظاهر بسیاری از آیات قرآن مقصود نیست. (رک: www.alnawader.net.)
3- ابن تیمیه، منهاج السنة فی نقض کلام الشیعة القدریة، ج5، ص 35 و 63.
4- رک: محمد ناصرالدین الالبانی، سلسلة الأحادیث الصحیحة و اثرها السییء فی الامه، ج 5، ص261، حدیث 2223؛ ترمذی، محمد بن عیسی، الجامع الصحیح، ج5، ص632؛ حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، محقق: مقبل بن هادی الوادعی، ج 3، ص110.
5- «فمن العجیب حقاً ان یتجرا شیخ الاسلام ابن تیمیه علی انکار هذا الحدیث و تکذیبه فی منهاج السنة» (البانی، سلسله الاحادیث الصحیحه، ج5، ص263-264.)

منصفانه وجه تکذیب این حدیث را از طرف وی، شتاب و مبالغه ابن تیمیه در رد بر شیعه می داند.(1)

این دمدمی مزاجی و عدم وفاداری به روش و قواعد فهم دین، مدعیات سلفی ها را غیر قابل اعتماد می سازد. اضطراب و تزلزل ابن تیمیه در تمسک به دلیل عقلی بر امکان رویت الهی(2)

همسو با معین قرار دادن حضرت حق و تقریری عقل پسند از این مواجهه،(3)

از دیگر امور شگفتی آور موضع سلفی هاست که در عین نفی عقل گرایی و رد تمسک به ادله عقلی، در جایی که ناگزیر باشند، بدون لحاظ سخن گذشته خود، به عقل تمسک می جویند. همان گونه که احادیث صحیح را معتبر و لازم الاتباع می شمارند؛ در مواردی که با مدعیات مذهبی و منهج مورد پذیرش شان سازگار نباشد، به آسانی و بدون معیار و دلیل صحیح، به نفی و ابطال می پردازند. دکتر محمد سعید رمضان البوطی دانشمند اهل سنت معتقد است امروزه مذهبی که به نام سلفیه وجود دارد، یعنی وهابیت، در واقع بدعتی است که در دین خداوند واقع شد و این گروه فقط خود را منتسب به سلف می نمایند؛ و گرنه در عمل و رفتار هیچ شباهتی به آنان ندارند.(4) بدین سان سلفی ها با تلقی حجیت فهم سلف، در رفتار گرفتار تناقضی می گردند که در حاشیة امن عافیت طلبی ظاهرگرایی خود، هرگز آسایش نخواهند داشت و چنگ تناقض گردن اندیشه آنها را رها نمی کند.

بهره گیری از عقل در نزد سلفی ها

روش فکری سلفی ها، عمدتاً به دو الگوی فکری نزدیک به هم منحصر می گردد: الف) گروهی که فقط دلیل نقلی یعنی کتاب و سنت را حجت می دانند و از هرگونه استنتاج و داوری های عقلی اجتناب می ورزند؛ ب) تعداد دیگر کتاب و سنت را در صورتی حجت می شمارند که با فهم «سلف» همراه باشد. این گروه در عین این که در

ص: 164


1- محمد ناصرالدین، الالبانی، سلسله الاحادیث الصحیحه، ج 5، ص 263.
2- ابن تیمیه، منهاج السنه، ج2، ص332-333.
3- همو، التفسیر الکبیر، ج 6، ص 103.
4- رک: محمد سعید رمضان السیوطی، سلفیه، بدعت یا مذهب، ترجمه،حسین صابری.

ظاهر پای فهم بشری را در معرفت می گشایند و فهم و فعل سلف را حجت می شمارند؛ تحت سایة سنگین نقل گرایی، آنان نیز راه استنتاج عقلی را تا حد امکان باریک می نمایند. هردو گروه به احادیث و ظاهر متون توجه ویژه دارند و احادیث صحیح آحاد را هم پای احادیث متواتر حجت می شمارند و آن ها را در همه شئون دین حتی در عقاید مورد استناد قرار می دهند(1)

و راه استنتاجات عقلی را تا حد امکان مخدوش می سازند.

ایهام و ابهام معنای عقل در نزد سلفی ها

سلفی ها از کاربرد عقل و بهره گیری از استنتاجات عقلی غالباً خود را بی نصیب ساخته اند. آنان تصور روشنی از عقل ندارند و اصولاً تلاش نمی کنند عقل را تعریف کنند. ازنظر فلاسفه و متکلمان اسلامی عقل دو معنا و کاربرد عمده دارد: گاهی اسم ذات و عینی است که از اندیشه و خرد بهره دارد؛ زمانی اسم وصف و معنای خردورزی و اندیشیدن محسوب می شود. اگر اسم ذات باشد، گاهی به ذات تماماً مجرد اطلاق می شود و گاهی ذات مد نظر است که ذاتاً مجرد، اما در فعل نیازمند ماده است. عقل در اسم جنس معنا نیز گاهی بر مطلق اندیشیدن و بر هر نوع تلاش ذهنی و علمی اطلاق میشود، که عقل در این معنا در برابر وحی به کار می رود، «علوم عقلی» در این کاربرد یعنی مجموعه علوم و معارف بشری که انسان با اتکا بر قدرت عقلی خویش کسب می کند. عقل در اسم جنس معنا نیز گاهی به معنای خاصی از اندیشیدن به کار می رود، اندیشیدن و تأملاتی روشمند علمیای که به ادراک حقایق عام و کلی

ص: 165


1- البانی حتی کسانی را که از احادیث واحد در اعتقادات بهره نمی گیرند یا معتقد به درستی بهره گیری نیستند، فاسق و گنهکار می شمارد: «فقد ظهرت عند بعض علماء الکلام المسلمین منذ قرون طویلة فکرة خاطئة و رأی خطیر، و ذلک هو قولهم: انّ حدیث الآحاد لیس بحجة فی العقائد الاسلامیة، و ان کان حجة فی الأحکام الشرعیة! وقد اخذ بهذا الرأی عدد من علماء الاصول المتأخرین و تبنّاه حدیثاً طائفة من الکتّاب و الدعاة المسلمین حتی صار عند بعضهم امراً بدیهیاً لایحتمل البحث و النقاش! و غلا بعضهم فقال: انّه لایجوز ان تُبنی علیه عقیدة اصلا و من فعل ذلک فهو فاسق و آثم!!..» (البانی، وجوب الأخذ بحدیث الآحاد فی العقیدة، ص 3).

میپردازد، «عقل» در این کابرد در برابر «وحی»، «تجربه» و «شهود» قرار می گیرد. «علوم عقلی» به این معنای اخیر، یعنی همان علوم فلسفی که با روش استدلالی و برهانی به دست می آیند.(1)

سلفی ها هیچ گاه در این حد به تعریف دقیق عقل اهتمام نورزیده اند. معنای عقل برای ابن تیمیه به شدت ابهام دارد. وی با این که مستقلاً وارد بحث معنایی نمی شود؛ اما در مقام مشاجره با متکلمان و فلاسفه معنای دوم عقل را که عقل به مثابه «اسم جنس معنا» به کار می رود، مورد انتقاد قرار می دهد که اگر مقصود از عقل، معرفت حاصله از عقل باشد، نمی تواند هر آن چه با عقل به دست آید، اصل سمع و دلیل صحت سمع باشد؛ زیرا مدرکات عقلی بدین معنا بیش از آن است که به احصا درآید. پس تمام معقولات اصل نقل نیستند.(2)

ابن تیمیه اما روشن نمی کند که عقل در این کاربرد دوم، معنای عام آن مورد نظر ایشان است یا معنای خاص عقل؟ بدیهی است که معنای عام، هیچ گاه نقش اصل بودن نسبت به شرع و نقل را ندارند و کسی چنین ادعایی ندارند؛ آنچه اصل سمع و دلیل صحت نقل به شمار می رود، مدرکات خاص عقل است که با روش استدلالی و برهانی حاصل می گردد و خاصیت قطعی و یقینی بودن دارد.

ابهام و ایهام معنای عقل در نزد یکی از سلفی های معاصر شدت بیشتری دارد؛ بگونه ای که وی از واژة «عقل» می هراسد و حتی از کاربرد آن ابا می ورزد؛ زیرا معتقد است که لفظ عقل بدعت متکلمان و فلاسفه است و حال آن که هیچ نصی در کتاب و سنت دربارة عقل نیامده است.(3)

ایشان البته خود را به تغافل زده و بیش از 49 بار(4) مواردی که در قرآن کریم از مشتقات «عقل» استفاده گردیده است و صدها روایت در

ص: 166


1- رک: احمد سعادت، (نگارنده)، عقلانیت اسلامی؛ چیستی، مبانی و لوازم، رساله دکتری، گفتار دوم.
2- ابن تیمیه، درء تعارض العقل و النقل، ج1، ص51.
3- عبدالله فالح ابی عبدالله عامر، معجم الفاظ العقیده، با مقدمه ابن جبر بن وهابی، ص284.
4- کاربردهای عقل در قرآن به این صورت است: «تعقلون» 24 بار، «یعقلون» 22 بار، «یعقلها» 1 بار، «نعقل» 1 بار، و «عقلوه» 1 بار. (رک: احمد سعادت، عقلانیت اسلامی؛ چیستی، مبانی و لوازم، رساله دکتری، گفتار دوم)

این باب را، نادیده می انگارد. البته بسیاری از سلفی ها احادیث نبوی را که واژة «عقل» در آن ها به کار رفته باشند، موضوع یا مجعول دانسته اند و مردود پنداشته اند که یکی از افراد شاخص در این زمینه ابن جوزی است.(1) حتی برخی سلفی های معتدل همچون رشید رضا (م1935م.) که به ضرورت اجتهاد باور دارند و به مبارزه با جهل و خرافات تأکید فراوان می کنند، به گونه ای می کوشند مدرکات عقلی را به دلیل حدسی و احتمالی بودن در معرض اختلاف و تخطئه قرار دهند و هم چون دیگر سلفیان افراطی با تقدم نقل بر عقل به عقل بهایی ندهند.(2) بدیهی است حدسی و احتمالی شمردن مدرکات عقلی ناشی از ابهام و ایهام معنای عقل نزد سلفیان است که اندیشه اعتدال گرایان آن ها را نیز درنوردیده است.

به نظر سلفی ها با اینکه عقل صریح با نقل صحیح تعارض ندارد؛ اما در صورت تعارض لاینحل نقل مقدم می شود و عقل را توان مقابله با نقل نیست.(3) به اعتقاد آنان عقل در معرض خطا و درک اشتباه بسیار قرار دارد، اولین فردی که قیاس فاسد را به کار برد و از آن استفاده نمود، ابلیس بود. ابلیس تمام شبهات را در ذهن عقل گرایان انداخت و آنان متأثر از وسواس های شیطانی بدعت های فراوان در اسلام ایجاد کرده اند. از این رو در صورت تعارض عقل و نقل، بایستی عقل را متهم کرد و مدرکات آن را متشابه پنداشت و نصوص شرعی را محکم قرار داد؛ و گرنه همکار و همیار ابلیس به شمار خواهد رفت.(4) ابن قیم جوزی در کتاب الصواعق المرسله تعارض عقل و نقل را نفی نموده و در صورت تعارض ظاهری به زعم خویش 241وجه در رد دیدگاه فلاسفه و متکلمان که قائل اند در فرض تعارض عقل و نقل، عقل مقدم است، بیان می کند.(5)

ص: 167


1- محمد کتّانی، جدل العقل و النقل فی مناهج التفکیر الاسلامی، ص471.
2- رشید رضا، الوحی المحمدی، ص 132.
3- ابراهیم بن موسی شاطبی، الموافقات فی اصول الشریعه، ج1، ص87.
4- ابن قیم جوزیه، اعلام الموقعین عن رب العالمین، تحقیق عبدالرحمن الوکیل، ج1، ص254-256.
5- رک: ابن قیم جوزیه، الصواعق المرسله علی الجهمیه والمعطله، ج3، ص 796 تا آخر جلد چهارم.

ابن تیمیه استاد ابن قیم نیز برخی همین ردود را در درء تعارض العقل و النقل قبلاً آورده و معتقد است تفکر تقدم عقل بر نقل در صورت تعارض، مثل عقیده مسیحیان است که نصوص تورات و انجیل را دور انداختند و آنچه خود درست می پنداشتند، پذیرفتند. وی متکلمان اشاعره (مثل فخررازی) را بدعت گذارانی همچون خوارج، معتزله، امامیه و جهمیه و فلاسفه می شمارد که فهم فاسد خود را بر نصوص تحمیل کردند.(1) ابن تیمیه در یک تقسیم بندی دوگانه ناتمام و ناروا راه شناخت را به دو نوع شرعی و عقلی منحصر می سازد؛ سپس دیدگاه کسانی که می خواهند، الهیات را به عقول خویش بشناسند و خود را به حکمت و کلام و عقلیات نسبت می دهند، مخالف انبیا می شمارد و حتی آنانی که مشی نقل گرایی دارند و می خواهند الهیات را با سنت و شریعت بشناسند، اما در معانی برخی آیات متشابه، تدبر و تأمل می کنند و احیاناً به تأویل می پردازند، تخطئه می کند و آنها را «جاهل» می خواند؛ لذا فقط گروهی را که به ظاهر نصوص پای بندند و آنچه را از ظواهر به دست می آید، همان را حقیقت می پندارند و از تدبر در آیات متشابه و فهم معانی آن ها سر بر می تابانند و معانی آن ها را به خداوند واگذار می نمایند، اهل حقیقت و پیرو پیامبر اسلام و تابع سلف می شمارد.(2) ابن تیمیه در ظاهر تلاش می کند بر عدم تعارض عقل و نقل اهتمام ورزد و دلیل وی بر عدم تعارض، فرامین روشن و محکم قرآن کریم است که به تفکر و تدبر و تعقل فرمان رانده است؛ در واقع، از سیر مباحثات وی استفاده می شود که حقیقتاً در پی رفع تعارض عقل و نقل نیست، بلکه تلاش می ورزد، اثبات کند که عقل خطاپیشه است و قابلیت پیروی را ندارد و برای رسیدن به سعادت فقط بایستی سراغ نقل رفت، آن هم با تکیه بر فهم سلف و مشی ظاهرگرایانه، از این رو می توان این خط مشی را «پروژة عقل ستیزی» نامید. سلفی ها برای اکمال این پروژة، به احادیثی استناد می کند که بخاری در باب ذم

ص: 168


1- ابن تیمیه، درء تعارض العقل و النقل، ج1، ص 7-9.
2- همان، ج1، ص14

رای و قیاس از سهل بن حنیف نقل کرده است.(1) اینگونه تقلاها، نشان بارز از ابهام و ایهام معنای عقل نزد سلفی هاست. آنان با رهیدن از حکم عقل از درک درست معنای عقل ناتوان مانده اند؛ لذا رأی، قیاس، هوا و هوس های انسانی و هر نوع خطا و اشتباه ادراکی بشری را به مثابه حکم عقل پنداشته اند و همه را با یک چوب رانده اند.

حجیت استنتاجات عقلی نزد سلفی ها

با توجه به آیاتی بسیاری که به تدبر، تعقل و تفکر فراخوانده اند، سلفی ها در عین رد کلی نقش عقل در استنباط آموزه ها و گزاره های دینی، متناقض آمیز گاهی تلاش می کنند، برای عقل جایگاه و اعتباری بتراشند و شعارگونه مدعی شوند که عقل با شرع اختلاف و ناسازگاری ندارد، ابن تیمیه می گوید حکم صریح عقل هیچ گاه با حکم منقول صحیح در تعارض قرار نمی گیرد.(2)

در این بیان ابن تیمیه مضاف بر اینکه «عقل صریح» ابهام دارد، اما صحیح این است که بگوییم به نظر سلفی ها عقل به هیچ وجه صلاحیت مقابله با وحی را ندارد؛ چه رسد به این که بخواهد برابر و هم طراز با وحی قرار گیرد و با آن تعارض کند، این نکتة محوری از نوشتارهای غالب سلفی ها قابل اصطیاد است.(3)

به نظر برخی آنان فهم و استنتاجات عقلانی از نصوص شرعی حجیت دارد و جایگاه عقل بدون غلو برای آنان ارزشمند و محترم است و عقل مجاز است که حکم شرعی را از منابع اصلی استنباط کند؛(4)

اما رویکرد سلفی گری و ظاهرگرایانه آن ها اجازة نمی دهد، این جایگاه و اعتبار آن چنان که شایستة عقل است، ترسیم گردد. آنان بر

ص: 169


1- رک: محمّدبن حسین الاُجُری، الشریعة، ص53؛ ابن قیم جوزی، اعلام الموقعین، ج2، ص282.
2- «ما علم بصریح العقل لا یتصور ان یعارضه الشرع البتة، بل المنقول الصحیح لا یعارضه معقول صریح قطّ.» (درء تعارض العقل و النقل، ج 1، ص 147)
3- رک: ابن قیم جوزی، اعلام الموقعین، ج1، ص 331-332؛ شاطبی، ابراهیم بن موسی، الاعتصام، مصحح احمد عبدالشافی، ج2، ص 319-327.
4- «انّهم - (رحمهم الله) - یحترمون العقل و یقدرونه قدره و یعرفون له قیمته و فضله؛ لاعتقادهم بانّ فهم نصوص الکتاب و السنة یحتاج إلی قلب یتدبّر و عقل یفکّر یغوص صاحبه فی معانیها فیستنبط منها الحکم الشرعی الصحیح، الاّ انّهم یرفضون الغلو فی تقدیر العقل و تمجیده.» (القوسی، المنهج السلفی، ص 387)

فرض پذیرش اعتبار بسیار ناچیز برای عقل، آن را دارای حجیت درک استقلالی نمی شمارند؛ بلکه حجیت ادراک عقلی را تحت ظل شرع طرح می کنند، نه مستقل از شرع، از باب نمونه، ابن تیمیه برای شناخت حسن و قبح نقشی به عقل نمی دهد و آن دو را صفتی برای افعال انسانی می شمارد. حسن جزو صفت ذاتی اشیا و افعال نیست و قبح نیز در ماهیت آن ها نمی گنجد، فقط به دلیل حکم شارع حسن و قبح استنتاج می گردد، به گونه ای که متعلق امر خداوند، نیکوست و آنچه مورد نهی ایشان باشد، از صفت قبح برخوردار است.(1)

به نظر وی عقل ما هم اگر در شناخت این امور ادراکاتی داشته باشد، در واقع به دلیل همان حکم شرعی است.(2)

سلفی ها با اصرار و تأکید و ادلة متعدد، یادآور می شوند که نقل مقدم بر عقل است.(3)

پس اعتبار اصلی از آنِ ادله شرعی و نقلی است، اما عقل در ذیل شرع مجاز است نفَسی کوتاه تازه کند، مشروط بر این که هوای غلو و غرور آمیز منیت و تفرعن دامنش را نگیرد و جایگاه واقعی تبعی خویش را فراموش نکند.

به نظر ابن قیم خداوند سبحان سوگند یاد کرده است از کسانی که عقل را بر نقل (ما جاء به الرسول) مقدم می دارند، ایمان را دور کند؛ زیرا به نظر وی فردی که توسط عقل و رأی خود شرعیات را به سنجش می گیرد، درواقع، تسلیم حکم الهی نیست.(4)

ابن قیم برای این مدعا، به آیة ذیل تمسک می جوید: )فَلا وَرَبِّکَ لا یؤْمِنُونَ حَتَّی یحَکِّمُوکَ فِیما شَجَرَ بَینَهُمْ ثُمَّ لا یجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیتَ وَیسَلِّمُوا تَسْلِیماً((5) به نظر می رسد آیه شریفه بیانگر تقابل عقل و شرع یا تقدم شرع بر عقل نباشد؛ زیرا آیه مذکور مربوط به حکم و قضاوت

ص: 170


1- « رفیق العجم»، موسوعة مصطلحات ابن تیمیه، ص190-191.
2- ابن تیمیه، المعجزات و کرامات الاولیاء، ص74.
3- ر.ک: القوسی، المنهج السلفی، ص384- 386؛ ابن تیمیه، درء التعارض، ج1، ص138.
4- «و قد اقسم الله سبحانه بنفسه علی نفی الایمان عن هؤلاء الذین یقدمون العقل علی ما جاء به الرسول؛ لانّه لا یثبت لأحد ایمان حتی یحکّم رسوله فی جمیع اموره و لا یبقی فی نفسه حرج لحکمه و یسلّم لذلک تسلیماً کاملا فلا یعارضه بعقل و لا رأی» (ابن قیم، مختصر الصواعق المرسلة، اختصره محمد بن الموصلی، ص90).
5- نساء، آیه 65.

رسول خداست که بعد از صدور حکم توسط ایشان در منازعات، مؤمنان باید به مفاد آن حکم التزام داشته باشند. التزام به مفاد حکم در محاکمات امروزی نیز تقریباً لازم الاتباع است و ربطی به جایگاه و نقش عقل ندارد. این گونه استدلال ها از جانب سلفی ها نه تنها به اعتبار عقل و تعیین جایگاه آن می انجامد؛ بلکه به تضعیف موقعیت عقل و عدم اعتبار مدرکات آن منتهی می شود.

حتی فراتر از تقدم نقل بر عقل، در نظر سلفی ها گفتار صحابه و تابعین نیز از جایگاهی ویژه و مقدم بر عقل برخوردارند و راهی برای شناخت هدایت جز نقل و روش سلف نیست. معقول چیزی است که موافق با هدایت صحابه باشد و مجهول نیز امری است که با گفته و روش آنان مخالفت داشته باشد؛(1) از این رو اگر هم به عقلانیتی قائل باشیم، باید عقلانیت صحابه و سلف را بپذیریم. به گفته ابن تیمیه صحابه چگونه وحی را از رسول خدا… دریافت می کردند؟ آن ها از عقول خود چه تلقی داشتند؟ آیا عقل شان را بر نصوص مقدم می داشتند؟ هرگز! زیرا این کار موجب پیشی گرفتن خود بر خدا و رسول او می گردد.(2) ما باید مشی صحابه و الگوی اندیشگی آنان را طریقة خود قرار دهیم، الگوی اندیشگی صحابه و سلف تقدم وحی و شرع بر عقل و نظر شخصی است.

اساسا غالب سلفی ها حکم عقل را حجت نمی شمارند؛ لذا از استنتاجات عقلی در استنباط آموزه ها و گزاره های دینی بهره نمی گیرند. اماز بن باز در برخی موارد برای تأیید برخی گفته هایش به «عقل سلیم» استناد می کند؛ از باب نمونه: «هیچ صاحب عقل سلیمی شک ندارد که امت احتیاج به افرادی دارد که مردم را راهنمایی و ارشاد کنند.»(3)

یا این گفته: «یاری کردن مظلوم بنابر اساس و پایه های اسلام و صاحب عقل سلیمی

ص: 171


1- عبدالعزیز سَیلی، العقیدة السلفیة، ص 102.
2- الشاطبی، الاعتصام، ج 2، ص 331.
3- بن باز، مجموعه فتاوا و مقالات متنوعه، ج2، ص141، ج5، ص88.

واجب است.»(1) وی در جای دیگری به جای عقل سلیم از «عقل صحیح»(2) استفاده می کند. بن باز لیکن روشن نمی کند که منظورش از «عقل سلیم» یا «عقل صحیح» چه نوع عقلی است؟ آیا همة طرف داران فرق اسلامی از چنین عقلی بهره مندند یا این که تنها سلفی ها برخوردار از آن اند. حدود و کارای این عقل چه میزانی است؟ آیا همان گونه که می توان با عقل سلیم ضرورت رهبری و امامت را اثبات کرد، وجود خداوند و معاد و دیگر آموزه ها را نیز می توان اثبات نمود؟ و این عقل در فروع مسائل اسلامی چه نقشی دارد، احیانًا برخی احکام اسلامی را می توان با کمک آن استنباط نمود؟!

اجمالاً در باب حجیت عقل می توان گفت بسیاری از علمای اسلام حجیت استنتاجات عقلی را می پذیرند؛ مثلاً امام غزالی معتقد است دلیل عقل در برائت ذمه از واجبات و سقوط حرج از خلق در حرکات و سکنات قبل از بعثت پیامبران حجیت دارد و احکام عقلی تا رسیدن دلیل سمعی قابل پذیرش است.(3)

میرزای قمی نیز برای استنتاجات عقل جهت کشف حکم شرعی حجیت قائل است و علم به حکم عقلی را موجب علم به حکم شرعی می شمارد.(4) هم چنین ابن ادریس حلی (539 - 598ه .ق) در صورت فقدان ادله سه گانه کتاب و سنت و اجماع، دلیلیت عقل را حجت می داند.(5) اما برخی نحله های فکری اسلامی همچون ظاهری گراها و یا اخباری ها اساسا حکم عقل را

ص: 172


1- بن باز، همان، ج6، ص182
2- بن باز، همان، ج1، ص116.
3- «دلّ العقل علی براءة الذمة عن الواجبات و سقوط الحرج عن الخلق فی الحرکات و السکنات قبل بعثة الرسل: و تأییدهم بالمعجزات، و انتفاء الاحکام معلوم بدلیل العقل قبل ورود السمع و نحن علی استصحاب ذلک إلی ان یرد السمع.» (غزالی، المستصفی فی علم الاصول، ج1، ص127).
4- «حکم عقلی یوصل به إلی الحکم الشرعی و ینتقل من العلم بالحکم العقلی إلی العلم بالحکم الشرعی.» (ر.ک: علامه مظفر، اصول فقه، ج3، ص108)
5- « انّ الحقّ لا یعدو اربع طرق: امّا کتاب الله سبحانه، أو سنّة رسوله… المتواترة المتفق علیها، أو الاجماع، أو دلیل العقل، فاذا فقدت الثلاثة فالمعتمد فی المسائل الشرعیة عند المحقّقین الباحثین عن مأخذ الشریعة، التمسک بدلیل العقل فیها» (محمد بن احمد ابن إدریس الحلی، السرائر، ج1، ص46).

به صورت کلی مردود می شمارند. از باب نمونه استرآبادی اخباری معتقد است قطع به حکم جز از طریق معصوم، امکان پذیر و معتبر نیست.(1) در این میان سلفی ها حد وسط ردّ مطلق و پذیرش حجیت عقل را اتخاذ نموده و با اضطراب و تناقض آمیز در برخی موارد اشاره به جایگاه عقل و پذیرش مدعیات عقلانی نموده اند؛ اما در واقع تلاش کرده اند به تضعیف جایگاه عقل و تخطئة استنتاجات عقلانی بپردازند، چنان که ابن تیمیه در تحقیر عقل، جایگاه آن را در قیاس با نقل همچون مقام «عامی مقلد» یا بسیار «پست تر» از آن در مقابل «امام مجتهد» می شمارد.(2)

این گونه تعبیرها به صورت روشن نشان دهنده تحقیر جایگاه عقل و بی اعتبار کردن مدرکات عقلانی است؛ چنان که از دیدگاه دکتر سَیلی عقل جایگاهی ندارد و سلف با روش قرآن کریم معاندان را محکوم نموده و تردید کنندگان را ملزم و ارشاد کردند. به نظر وی سلف تنها راه قرآن را در پیش گرفته است نه دیگر راه ها را،(3)

البته ابن قیم طریقة قرآن را غیر ملایم و ناسازگار با عقل و فطرت نمی شمارد؛(4)

اما همو در فرض تعارض عقول با نقل معتقد است «عقل ها زیر پا لگدمال» می شوند، همان گونه که خداوند عقول و اصحاب آن ها لگدکوب کرده است،(5) روشن نمی کند، اما خداوند چگونه و کجا عقل و اصحاب خرد را کوبیده است؟! در قرآن که کلام الهی است، بیش از چهل بار(6) خداوند متعال به تعقل و

ص: 173


1- محمدامین استرآبادی، فوائد المدینه، ص112؛ دفترفرهنگستان علوم اسلامی، اجتهاد وبررسی روش های آن، ص96.
2- «انّ العقل مع خبره(صلّی الله علیه و آله و سلّم) کالعامی المقلد مع الامام المجتهد بل هو دون ذلک بکثیر..» (ابن تیمیه، درء تعارض العقل و النقل، ج1، ص138 و 139).
3- «و یری السلف انّ فی طریقة القرآن الکریم اقحام المعاندین و الزام و ارشاد المترددین، و قد اختاروا منهج القرآن فی الاستدلال دون سواه من المناهج و الطرق الأخری» (سیلی، العقیدة السلفیة، ص 127).
4- ابن قیم، مفتاح دارالسعادة، ج1، ص225.
5- «إذا تعارض النقل و هذه العقول اخذ بالنقل الصحیح و رمی بهذه العقول تحت الأقدام و حطت حیث حطّها الله و اصحابها» (ابن قیم، مختصر الصواعق المرسلة، ص82-83).
6- از باب نمونه:)کَذلِکَ یبَینُ اللهُ لَکُمُ الآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ( (بقره، آیه242)؛ )یبَینُ اللهُ لَکُمُ الآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ( (بقره، آیه219)؛ )وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ ذلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ( (انعام، آیه 151)؛ )إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لا یعْقِلُونَ( (انفال، آیه 22) و...

اصحاب آن با احترام نگریسته است، به خردورزی فراخوانده و از عدم بهره گیری از این فرایند عقلانی نکوهش کرده است.

کاربردهای عقل در استنباط گزاره های دینی

در فقه عقل ظهور و خفای بسیار دارد. گاهی خود را نمایان می سازد و زمانی تحت شعاع شرع محو می شود. در ذیل می کوشیم این ظهور و خفا در گستره فقهی را -منظر سلفی تبیین و طرح کنیم. در فقه اهل سنت، قیاس، استحسان و استصلاح زمینه های بروز و تجلی عقل، به شمار می رود. در این سه زمینه در ذیل، الگوی اندیشگی سلفی ترسیم می گردد.

قیاس

قیاس را بسیاری از فقهای اهل سنت به عنوان مهم ترین روش اجتهادی عقلانی به شمار می آورند. طرف داران آن، برای پیشینه قیاس و حجیت آن به قرآن،(1)

سنت،(2)

آرای خلفای راشیدن و دیگر صحابه و تابعین،(3) استناد نموده اند و دامن قیاس را تا دورة رسول خدا… و صحابه و حتی قبل از اسلام تا زمان «اصحاب فیلون» در تفسیر تورات و فرقة زند زرتشتی در تفسیر اوستا، گسترانده اند.(4) اما به نظر می رسد تسامحی نابخشودنی در این نگرش نهفته باشد که واژگان عام رأی و نظر و... را با مفهوم تخصصی و اصطلاحی قیاس امروزی یک سان تلقی کرده اند و در این یک سان پنداری ساده انگارانه درواقع، خلط روشنی صورت

ص: 174


1- از باب نمونه در قرآن کریم به این آیه شریفه استناد کرده اند: )مَثَلُ الْفَرِیقَینِ کَالأَعْمَی وَالأَصَمِّ وَالْبَصِیرِ وَالسَّمِیعِ هَلْ یسْتَوِیانِ مَثَلًا أَفَلاَ تَذَکَّرُونَ( (هود، آیه24).
2- ر.ک: ابن حنبلی، اقیسه النبی المصطفی محمد…، ص62-63؛ ابن قیم، إعلام الموقعین، ج1، ص264؛ جلال جلالی زاده، قیاس و جایگاه آن در فقه اسلامی، ص12- 15.
3- ابوحامد غزالی، المستصفی فی علم الاصول، ج2، ص247؛ عبدالله مصطفی مراغی، الفتح المبین فی طبقات الاصولیین، ج1، باب اجتهاد صحابه و باب اجتهاد بعد عهد خلفا الراشیدین؛ دکتر جلال جلالی زاده، قیاس و جایگاه آن در فقه اسلامی، ص15-20.
4- همان، ص10-11.

پذیرفته است؛ مفاهیمی از قبیل رأی و نظر و اجتهاد گرچه در زمان های دور و سده های نخستین اسلامی به کار رفته اند؛ اما هرگز قاطعانه نمی توان مدعی شد که آن واژگان دیروزی دقیقا مرادف با اصطلاحات فقهی تخصصی امروزی اند. از این رو ضرورت دارد اجمالاً قیاس مصطلح فقهی تبیین معنایی گردد.

قیاس که دست کم در فقه حنفی، مالکی و شافعی به عنوان منبع استنباط احکام شرعی قلمداد شده است، چیست؟ و چه تفاوتی با عقل دارد که جزو منابع فقهی شیعی به شمار می رود؟ در قیاس، حکم از موضوعی به موضوع دیگر (از اصل به فرع) سرایت داده می شود (اثبات یا نفی می گردد) به خاطر وجه جامع و مشترک بین آن دو موضوع؛(1)

این جهت جامع بین دو موضوع را علت ثبوت حکم در اصل شمرده اند،(2)

اما این علت ملاک ظنی است و قیاس فقهی را معادل تمثیل منطقی پنداشته اند.(3)

نکتة کانونی اشکال شیعی بر قیاس همین علت و ملاک(ظنی) مشترک است؛ زیرا چگونه قطع حاصل کنیم که واقعاً عقل علت احکام را پیدا می کند؟ انسان حداکثر می تواند به گمان و ظن برسد و بر اساس آیة قرآن )إِنَّ الظنَّ لا یغْنی مِنَ الحَقّ ِ شیئاً((4) گمان، معتبر نیست. از این رو امام صادق† از مخالفان سرسخت قیاس به شمار می رفت و با ابوحنیفه نیز در این زمینه مناظراتی داشتند.(5) اما «عقل» مورد نظر در فقه شیعه به عنوان یکی از منابع استنباط

ص: 175


1- ابوحامد غزالی، المستصفی، ج2، ص54؛ علی بن محمد آمدی، الاحکام فی اصول الاحکام، تحقیق سید الجمیلی، ج3، ص170.
2- ابو القاسم بن محمد حسن میرزای قمی، قوانین الاصول، ج2، ص79؛ محمد رشید رضا، تفسیر القرآن الحکیم (تفسیر المنار)، ج 5، ص 210.
3- رک: شهید مطهری، آشنائی با علوم اسلامی، ج1، درس 11.
4- یونس، آیه 36.
5- شیخ محمد بن الحسین حر عاملی، وسائل الشیعة، ج 27، ص48، حدیث33178؛ هم چنین در روایتی نقل شده است که امام صادق† فرمود: «گویا او(ابوحنیفه) امر دین را به رأی خود قیاس می کند؟... مرا حدیث کرد پدرم از جدم که رسول خدا… فرمود: «أَوَّلُ مَنْ قَاسَ اَمْرَ الدِّین بِرَأیهِ إبْلِیسَ، قَالَ اللهُ تَعَالَی لَهُ: اُسْجُدْ لآدَمَ، فَقَالَ: «أَنَا خَیرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ»، فَمَنْ قَاسَ الدِّینَ بِرَأیهِ قَرَنَهُ اللهُ تَعَالَی یوْمَ القِیمَةِ بِابْلِیسَ؛ لانَّهُ اتَّبَعَهُ بِالقِیاسِ.» (ابونعیم اصفهانی، حلیة الاولیاء و طبقات الاصفیاء، ج3، ص 197.)

احکام شرعی، در صورتی حجت است که حکم آن یقینی و قطعی باشد و احتمال و ظن، رخنه در مدرکات آن ننماید.

قیاس فقهی چهار قسم است که در شیعه سه نوع آن منصوص العله، «قیاس اولویت» و «قیاس همراه با تنقیح مناط» معتبر شمرده شده است؛ اما یک نوع آن «قیاس مستنبط العلّه» اعتبار ندارد:

منصوص العله: قیاسی است که در آن شارع علت و فلسفه حکم را صریحاً یا با اشاره بیان کرده باشد و جایی برای ظن و دخل رأی شخصی باقی نمانده باشد،(1) مثلاً اگر گفته شد: «الخمر حرام لانه مسکر» یعنی مسکر بودن به عنوان علت حرمت خمر به دنبال حکم آمد، آن را منصوص العله می گویند؛ لذا دانشمندان گفته اند با یک استنتاج منطقی می توانیم افراد و مصادیقی را که تحت حکم فوق قرار می گیرند مشمول حرمت بدانیم؛ چون ملاک و علت حرمت، اسکار است. از باب مثال حرمت نبیذ را با قیاس به خمر این گونه می توان ثابت کرد: نبیذ مسکر است؛ هر مسکری حرام است؛ پس نبیذ حرام است.

قیاس اولویت: عبارت است از سرایت حکم از موضوعی به موضوع دیگر به اولویت قطعی،(2) از باب مثال آن جا که آیه شریفه می فرماید: «لا تقل لهما اف»(3)به

پدر و مادر اف مگو؛ یعنی سخن سرد و درشت به پدر و مادر نباید گفت؛ می فهمیم که به طریق اولی ضرب و شتم آنها ممنوع خواهد بود. این قیاس نیز در علم فقه وعلم اصول حجت بوده و کاربرد وسیعی دارد. قیاس اولویت در منطق به فحوای دلیل مشهور است.

قیاس همراه با تنقیح مناط: عبارت است از قیاسی که به همراه موضوع، حالات و خصوصیاتی باشد که قطعاً دخالت در حکم ندارند؛ و لذا از آن خصوصیات صرف نظر می کنیم؛ مثل این که در آیۀ شریفۀ تیمم می فرماید: «فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیمَّمُوا»(4)،

در حالی که

ص: 176


1- ر.ک: مرتضی بن محمدامین انصاری، المکاسب و البیع، ج2، ص20؛ محقق حلی، معارج الاصول، ص184.
2- ر.ک: ناصر مکارم شیرازی، دائره المعارف فقه مقارن، ذیل بحث قیاس.
3- اسراء، آیه 23
4- .مائده، آیه 6.

می دانیم نداشتن آب موضوعیت ندارد؛ بنابراین، اگر کسی آب دارد و برای او ضرر دارد نیز همین حکم، جاری است.(1)

قیاس تنقیح مناط قطعی نیز از نظر شیعه حجیت دارد و معتبر است.(2)

قیاس مستنبط العلّه: که در آن فقیه با ظنّ و گمان خویش، علت را استنباط می کند و حکم را از موضوعی به موضوع دیگر سرایت می دهد. قیاس مورد پذیرش بسیاری از اهل سنت این قسم است؛ اما امامان شیعی مخالف این نوع قیاس به شمار می روند؛(3)

لذا این قیاس از نظر شیعه مردود است.(4) نَظّام، داود ظاهری، ابن حزم، شوکانی را نیز به عنوان مخالفان این نوع قیاس قلمداد کرده اند.(5)

به سلف سلفی ها یعنی حنبلی ها نیز بطلان قیاس نسبت داده شده است. کلامی از احمد بن حنبل اشاره به این معنا دارد: «فقیه از مجمل و قیاس اجتناب می کند»(6)

اما کلام او اینگونه توجیه می شود که مرادش بطلان قیاس در مقابل نصّ است.(7)

اما امروزه به دلیل فقر منابع معرفتی در استنباط گزاراه های دینی، سلفی ها ناگزیر به

ص: 177


1- ر.ک: فخرالدین رازی، المحصول، ج5، ص19؛ ابوحامد غزالی، المستصفی، ص283.
2- « وإلیه أشار المحقق فی المعتبر حیث حکم بحجیة تنقیح المناط القطعی» یوسف احمد البحرانی، الحدائق الناضرة فی احکام العترة الطاهرة، ج1، ص56.
3- ائمه شیعیان در برابر قیاس موضع مخالف اتخاذ نمودند و شیعیان نیز به پیروی از آنها مخالف عمده قیاس به شمار می روند. طبق روایتی «دین خدا با قیاس حاصل نخواهد شد.» (کلینی، اصول کافی، باب البدع و الرأی...، حدیث7) یا آن حدیث که «نخستین بار ابلیس قیاس نمود.» (علی بن حسام الدین متقی، کنزالعمال فی سنن الاقوال و الافعال، ج1، ص209 حدیث1049) نشان دهنده مخالف ائمه و شیعیان با قیاس و رأی است.
4- جعفر بن حسن محقق حلی، معارج الاصول، ص183.
5- امام شوکانی کتابی دارد با عنوان «ارشاد الفحول الی تحقیق الحق من علم الاصول» وی در این کتاب ادله طرف داران قیاس را مردود شمرده و ادلة مخالفان آن را تأیید می نماید. ابن حزم نیز در کتاب «ابطال القیاس» این روش فقهی را مردود می شمارد. نظام نیز قیاس را انکار می کند. رک: آمدی، الاحکام، ج3، ص97؛ فرهنگستان علوم اسلامی، اجتهاد وبررسی روش های آن، ص16؛ جلالی زاده، قیاس و جایگاه آن در فقه اسلامی، ص52.
6- ناصر مکارم شیرازی، دائرة المعارف فقه مقارن، ص198.
7- همان.

پذیرش قیاس شده اند؛ از این رو به نظر آیت الله مکارم سلفی های امروزی که خود را حنبلی مسلک می دانند، به قیاس تمسک نموده و آن را حجّت می دانند.(1)

ابن تیمیه که پدر فکری اندیشه سلفی است، در رسالة «القیاس...» خود باور دارد که در شریعت اسلامی هیچ چیزی با قیاس ناسازگار و مخالف نیست.(2)

دکتر مفْرح بن سلیمان قوسی منهج سلفی را که روش اهل سنت و جماعت می خواند، طریقه ای می شمارد که از راه ها و متدهای استنباطی تمام فرق و طوایف و مذاهب دیگر جداست. به نظر وی روش سلف اتکا بر قواعد اساسی و اصول واضحی دارد که استدلال به کتاب و سنت در تمام اصول و فروع دین و همة آموز ه های اعتقادی، مسائل رفتاری و گزاره های معرفتی، اساس این منهج و محور اتفاق و اجماع پیروان سلف به شمار می رود.(3)

البته ایشان اضافه می کند که از مهم ترین قواعد منهج و روش سلفی استخدام «ادله منطقی» و «قیاس های عقلی» است که از نصوص شرعی در کتاب و سنت استنباط شده باشند.(4)

دکتر قوسی برای تأیید و تأکید مدعای خود مبنی بر تحت الحمایه بودن احکام و استنتاجات عقلی و مشروط بودن پذیرش قیاس های عقلی و ادلة منطقی بر استنباط آن ها از نصوص دینی، می گوید هیچ مسئله ای از مسائل کلامی و فلسفی نیست، جز آن که در قرآن به طور وضوح بیان شده است، رسول گرامی اسلام با حجت ها و براهین عقلی که از جانب خدای متعال قابل تأیید بود، بر مردم فرستاده شد، ادله منطقی و حجت ها و براهین عقلی که از نصوص شرعی استنباط شده اند، چون ادله قطعی و

ص: 178


1- همان.
2- ابن تیمیه، القیاس فی الشرع السلام و اثبات إنه لم یرد فی الاسلام نص یخالف القیاس الصحیح، صححه محب الدین الخطیب، ص7.
3- .«یقوم المنهج السلفی علی قواعد اساسیة و یعتمد علی اصول واضحة افترق بها عمّا سواه من مناهج الفرق و الطوائف و المذاهب الأخری... فالدارس لهذا المنهج و المتتبع له قدیماً و حدیثاً یجد انّ علماء السلف یجمعون علی الاستدلال بالکتاب و السنة فی کافة امورهم و فی جمیع مسائل و قضایا الاعتقاد و التشریع و السلوک و قضایا المعرفة عموماً.» (القوسی، المنهج السلفی، ص357.)
4- «فمن اهمّ قواعد منهج السلف اهل السنة و الجماعة استخدامهم الأدلّة المنطقیة و الأقیسة العقلیة المستنبطة من النصوص الشرعیة فی الکتاب و السنة» (القوسی، المنهج السلفی، ص367 - 368.)

الزام آور هستند؛ لذا برای طالبان عقیدة اسلامی کافی اند و موجب بی نیازی از هر ادله و تلاش های انسانی خارج از نصوص دینی می باشند، از این رو قرآن کریم فرمود: )َوَلَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِی هَذَا الْقُرْآنِ مِن کُلِّ مَثَلٍ(.(1)

به نظر وی سلف نیز در استدلال بر وجود حضرت حق و معرفت او به ادلة انفسی و آفاقی و معجزات، تمسک کرده اند.(2)

ظاهر این بیان، به دنبال اثبات حجیت ادله منطقی و قیاس های عقلی است؛ اما با دقت و ژرف کاوی می توان پی برد که طبق این استدلال، برای استنباط گزاره های دینی، جز کتاب و سنت و فهم و فعل سلف از کتاب و سنت، منبع دیگری اعتبار ندارد. ادلة منطقی و قیاس های عقلی نیز در ضمن کتاب و سنت و فعل سلف معنا می یابد. قیاسی معتبر و حجت است که صریح آیه ای مشعر به آن باشد یا ظاهر روایتی بدان دلالت داشته باشد و یا گذشتگان (سلف) آن را به کار برده باشند. مضاف بر این که دکتر قوسی هرگز بیان نمی کند این ادله منطقی و قیاس های عقلی دقیقاً چه هستند و چه مشخصه هایی دارند و با دیگر ادله منطقی و عقلی که از طرف دیگر فرق اسلامی بیان می شوند چه مناسباتی دارند؟

ابن قیم جوزیه نیز قبلاً به همین مطلب دربارة عبادات و تشریع اشاره کرده است. به نظر او شریعت اسلام، شریعت کاملی است که در عالم شریعتی کامل تر از آن متصور نیست. کسی که اذعان دارد در فرض فقدان آیه و روایت، بایستی برای استنباط احکام شرعی یا تعیین موقف عملی به قیاس عقلی تمسک نمود، در واقع، چنین پنداشته است که دین و شریعت اسلام ناقص است، چنین فردی گویا معتقد است مردم احتیاج به رسولی دیگر بعد از پیامبر اسلام… دارند؛ در حالی که رسول گرامی اسلام… برای مردم تمام خیر دنیا و آخرت را آورده و خداوند مردم را به کسی سوای خودش محتاج ننموده است.(3)

البته به نظر نمی رسد دیگر فرق اسلامی از بیان ادلة عقلی، نقص دین و

ص: 179


1- زمر، آیه 27.
2- القوسی، المنهج السلفی، ص367 - 372.
3- .«و بالجملة فجاءهم بخیر الدنیا و الآخرة برمته، و لم یحوجهم الله إلی احد سواه، فکیف یظنّ انّ شریعته الکاملة الّتی ما طرق العالم شریعة اکمل منها ناقصة تحتاج إلی سیاسة خارجة عنها تکملها، أو إلی قیاس او حقیقة او معقول خارج عنها، و من ظنّ ذلک فهو کمن ظنّ انّ بالناس حاجة إلی رسول آخر بعده.» (ابن قیم، اعلام الموقعین، ج4، ص276.)

شریعت جدید را قصد کرده باشند! تمام اهتمام آن ها از تقریر ادله عقلی و بهره گیری از روش قیاسی، فهم مقاصد شریعت اسلامی و بیان و استنباط آموزه ها و گزاره های اسلامی است. قواعد اصولی و عقلی در واقع منطق فهم دین به شمار می روند، نه احکام و گزاره های دین و شریعت جدید اما ابوحنیفه به عنوان سردستة اهل قیاس، واضع شریعتی جدید به شمار نمی رود؛ بلکه او صرفاً روشی اجتهادی ِبرای استنباط احکام شرعی اسلامی پیشنهاد کرده است.

بدین سان سلفی ها اساساً با قیاس مشکلی جدی ندارند و اصل قیاس را به عنوان یک شیوة فقهی اجتهادی می پذیرند و آن را با شریعت اسلامی و نصوص دینی کتاب و سنت در تعارض نمی بینند؛ اما آنان منهج قیاسی را طرح می کنند که کاملاً در دایره نصوص محصور است و عقل در این شیوه جایگاه مستقلی ندارد.

استحسان

بسیاری از مکاتب فقهی اهل سنت، استحسان را از دیگر قواعد اجتهادی می شمارند که فقیه پس از فقدان ادله در کتاب و سنت و اجماع و حتی قیاس، می تواند بدان تمسک کند. در تعریف استحسان فقهای اهل سنت اختلاف کرده اند و نگرش های متفاوتی دربارة معنای این قاعده اجتهادی در تاریخ اندیشه اسلامی بروز داده.(1) به صورت کلی می توان گفت استحسان صرف نظر کردن و دست برداشتن از حکمی است که به واسطة دلیل شرعی یا قیاس مشخص شده است و رو آوردن به حکم دیگری که در نظر مستحسن، مصلحت و حسن بهتری دارد. انگیزة استحسان ممکن است وجود قیاسی پنهان و قوی تر از قیاس حکم قبلی باشد، یا تخصیص و استثنای نهفته در همان قیاس.(2)

ص: 180


1- بزدوی حنفی آن را عدول از یک قیاس به قیاس قوی تر یا تخصیص یک قیاس به دلیل قوی تر می شمارد. علامه نسفی حنفی استحسان را عدول از یک قیاس به قیاس قوی تر یا معارضه یک قیاس به دلیل قوی تر می پندارد. ابن رشد مالکی استحسان را دست برداشتن از قیاسی می داند که منجر به غلو و مبالغه در حکم می گردد به حکم دیگری که مقتضی استنثا در همان قیاس است. شاطبی مالکی استحسان را عمل به اقوا دلیلین می داند. (ر.ک: مصادر التشریع، ص69-70)
2- .ر. ک: محمدسلام مدکور، المدخل للفقه الاسلامی، تاریخه و مصادره و نظریاته العامه، ص238.

از لحاظ تاریخی برخی ابوحنیفه را پایه گذار اصل استحسان شمرده اند، ولی عده ای دیگری این رأی را نمی پذیرند ومعتقدند قبل از او نیز عراقیان از این اصطلاح بهره می جستند.(1) این نظر که استحسان در سده اول هجری پدیدار شد؛(2) از نظر برخی محققان به سادگی نمی توان بدان تن داد.(3) بطور روشن استحسان در نوشته های فقهی مالک به چشم می خورد و پس از او در نگاشته های حقوقی و فقهی مسلمانان به کار رفت.(4)

مدافعان ِ استحسان به کتاب(5)

و سنت(6)

و عقل(7)

استناد می جویند. حنفیان بیش از همه به کاربرد استحسان شهرت دارند.(8)

مالکیان و حنبلیان نیز موافق این اصل اجتهادی محسوب می شوند و دانشمندان آن ها از استحسان بهره می جویند. آن گونه که از مالک نقل شده است، وی در اهمیت استحسان گستردگی خاصی بخشید.(9)

ص: 181


1- ر. ک: محمد حسین ساکت، «استحسان در نگاه ابن تیمیه، بررسی استحسان و دیدگاه ابن تیمیه بر پایه رساله خود نگاشت او»، مجله حقوقی دادگستری، بهار1377، شماره 22، ص89-90.
2- محمدابراهیم جناتی، منابع اجتهاد از دیدگاه مذاهب اسلامی، ص315.
3- .، محمدحسین ساکت، همان، ص90.
4- همان، ص91.
5- مهم ترین مستند قرآنی آنان، آیه 18 سوره زمر است: )فَبَشَّرْ عِبادِ الَّذین َ یسْتَمِعون َ القَوْل َ فَیتَّبِعون َ اَحْسَنَه( که مردمان را به پیروی )قول احسن( فراخوانده است.
6- آنان به روایاتی نیز استناد جسته اند؛ همچون روایتی از ابن مسعود بدین مضمون: «ماراءه المسلمون حسناً فهو عندالله حسن« آنچه را مسلمانان نیکو شمارند، همان نزد خداوند نیکوست. (ر.ک: علی آمدی، الاحکام فی اصول الاحکام، ج1، ص112؛ ابن حزم، ابطال القیاس والرأی والاستحسان والتقلید والتعلیل، ص50.)
7- دلیل عقلی این گونه تقریر شده است که گاهی عمل به یک حکم موجب از بین رفتن یک مصلحت می گردد و یا ایجاد مفسده می کند؛ لذا در این موارد تمسک به استحسان جهت استنابط حکم دیگر متناسب و ضروری است. (ر.ک: شاطبی، الموافقات، ج4، ص205و208؛ دفتر فرهنگستان علوم اسلامی، اجتهاد و بررسی روشهای آن، ص34)
8- ر.ک: موفق مکی، مناقب ابی حنیفه، ج1، ص82؛ ابوزهره، ابوحنیفه، ص342؛ محمد ابن عربی، احکام القرآن، به کوشش علی محمد بجاوی، ج2، ص755.
9- وقد تبناه مالک، وأرسل فیه قوله المعروف: «الاستحسان تسعة أعشار العلم» (رک: السید محمد تقی الحکیم، الأصول العامة للفقه المقارن، جلد1، صفحه 363 )

اما شافعیان از مخالفان سرسخت استحسان به شمار می روند. آنان استحسان را پسند شخصی شمرده و نوعی بی قیدی در اجتهاد انگاشته اند.(1) شافعی استحسان را ذوق شخصی و پیروی از هوای نفس قلمداد کرد.(2) به نظر وی کسی که استحسان می کند، از تراوشات نفس خویش متابعت می کند و فردی که چنین طریقه ای را بپوید از طریق حق و مسیر کتاب و سنت خارج شده و به بدعت گذاری در دین گرفتار گردیده است.(3) شیعیان و ظاهریان نیز با استحسان به شدت مخالف اند.(4) در این میان گروهی همچون شوکانی راه میانه ای پیموده اند، به نظر آنان استحسان مورد پذیرش است؛ اما نه به عنوان یک دلیل مستقل شرعی. آن ها استحسان را به نحوی به یکی از ادله دیگر تحویل می برند. شوکانی در این زمینه می گوید: «در استحسان بحث مستقل حاصل چندانی ندارد؛ بلکه این بحث به یکی از ادله دیگر بازگشت می کند.»(5) البته استحسان اگر دلیل مستقل و پیروی از هوا و تراوشات نفسانی فقیه نباشد و صرفاً تمسک به اقوا دلیلین باشد، به نظر می رسد هیچ منعی شرعی ندارد،(6) مگر این که به مثابة دلیل مستقلی در مقابل کتاب و سنت و دیگر ادله شرعی مورد وفاق دانشمندان اسلامی، قلمداد گردد؛ به گونه ای که یک دلیل بدون معیار صحیح اجتهادی - آنگونه که مخالفان تلقی کرده اند، براساس خواست نفسانی- استحسان و بر دلیل دیگر ترجیح داده شود.

حنبلی ها به عنوان پیشتازان فکری سلفی ها تقریباً همگی استحسان را پذیرفته اند و

ص: 182


1- شافعی، الام، به کوشش محمد زهری نجار، ج7، ص270-277؛ ابن حزم، الاحکام، ج6، ص417.
2- شافعی، الام، ج7، ص298
3- شافعی، الام، ج7، ص298؛ السید محمد تقی الحکیم، الأصول العامة للفقه المقارن، ج1، صفحه 363.
4- السید محمد تقی الحکیم، الأصول العامة للفقه المقارن، ج1، صفحه 363؛ فرهنگستان، اجتهاد و بررسی روش های آن، ص38-39
5- محمد موسوی بجنوردی، مصادر التشریع عند الامامیه و السنه، ص77.
6- ر.ک: الشیخ محمدعلی الأنصاری، الموسوعة الفقهیة المیسرة، ج2، ص405.

به صورت محدودتر آن را به کار بسته اند.(1) از باب نمونه برخی از علمای حنبلی، در باب استحسان چنین گفته اند: «در مسئله ای، از حکمی که نظایر آن مسئله دارد، به سبب دلیل خاصی از کتاب و سنت، به حکم دیگری عدول شود.»(2)

طوفی از علمای حنابله می گوید: «استحسان عدول به حکم مسئله است از نظایرش به دلیل شرعی خاص»(3)

ابن قدامه استحسان را چشم پوشی از حکمی و پرداختن به حکم دیگر که از آن سزاوار است، می داند.(4)

ابن تیمیه مروج اصلی تفکر سلفی که در آغاز پیرو اندیشه حنبلی بود و سپس به عنوان اندیشمند مجتهد مستقل مطرح گردید،(5) در باب استحسان رسالة جداگانه با عنوان مسأله الاستحسان(6)

نگاشته است. ابن تیمیه به جز از این رساله، در جامع الرسائل نیز در باب استحسان سخن رانده است، وی در آن جا می نویسد: استحسان چیزی است که مجتهد آن را نیکو و پسندیده می بیند، با این همه داناترین مردم کسی است که نظر استصلاح، استحسان و قیاس او با نصوص هماهنگ و دمساز باشد.(7) به نظر ابن تیمیه دانشمندان اسلامی درباب استحسان سه نظر کلی دارند: دسته ای دربست آن را

ص: 183


1- ر.ک: محمد هاشم کمالی، اصول فقه اسلامی، ص215. دکتر جعفر لنگرودی معتقد است که حنبلی ها با استحسان مخالف اند.(لنگرودی، مکتب های حقوقی درحقوق اسلام، ص156)؛ اما آن گونه که از متون منتسب به آن ها بر می آید حنبلی ها نیز استحسان را می پذیرند، ولی نه به گستردگی حنفی ها و مالکی ها. (ر.ک: ساکت، محمدحسین، «استحسان در نگاه ابن تیمیه»، مجله حقوقی دادگستری، شماره 22، ص100).
2- «هو العدول بحکم المسئلة عن نظائرها لدلیل خاص من کتاب و سنة».(دانشنامه علوم اسلامی، مدخل استحسان http://wiki.islamicdoc.org/wiki/index.php)
3- .موسوی بجنوردی، مصادر التشریع، ص58.
4- محمد عبدالقادر المکادی، بحث فی الاستحسان، ص302 به نقل از ساکت، محمدحسین، «استحسان در نگاه ابن تیمیه»، مجله حقوقی دادگستری، شماره 22، ص100.
5- .رک: «ابن تیمیه» در دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج3، ص171-193
6- این رساله در مجموعه 91 از دست نوشته های فراهم شده کتابخانه ظاهریه دمشق نگهداری می شود. این رساله تا مدتی از دیدرس محققان دور مانده بود تا اینکه به کوشش جور مقدسی نشر یافت. (رک: محمد حسین ساکت، «استحسان در نگاه ابن تیمیه»، مجله حقوقی دادگستری، شماره 22)
7- ابن تیمیه، جامع الرسائل، تحقیق دکتر محمدرشاد سالم، ص204.

می پذیرند، همچون حنفی ها؛ گروهی مطلقاً آن رد می کنند، همچون داود و پیروانش و شیعیان؛ اما برخی مضطرب اند، گاهی می پذیرند و گاهی ردّ می کنند، مثل احمدبن حنبل.(1)

سپس مفصلاً موارد و کاربردهای استحسان را بر می شمارد و دیدگاه های احمد بن حنبل را بررسی می کند. درنهایت خود استحسان را نقض یک دلیل شرعی معتبر و قیاس صحیح نمی شمارد؛ بلکه به نظر وی استحسان تخصیص علت است، نه نقض قیاس صحیح؛ زیرا قیاس درست به نظر وی کاملاً منطبق با شرع و کتاب و سنت است و استحسان نیز نمی تواند با قیاس صحیح ناسازگار باشد و انحرافی از آن تلقی گردد. مثلاً بر اساس قاعدة «سبیل»(2)

غیر مسلمان نمی تواند علیه مسلمان گواهی دهد؛ اما در سفر و در ضرورت که مسلمانی یافت نشود، حکم چیست؟ آیات دلالت بر عموم منع نمی کند، هم چنین در سنت لفظ عامی که دلالت بر منع کند، وجود ندارد؛ لذا در سفر و هنگام ناتوانی، تنگ دستی و عسر و حرج با استحسان به روا بودن گواهی فرد غیر مسلمان بر مسلمان حکم می شود. الفاظ و معانی شرعی که علت احکام اند، در چنین موردی با استحسان تخصیص می یابند و این گونه استدلال در قوانین اسلام شناخته شده و پذیرفته شده است.(3)

نویسندة مدخل ابن تیمیه در دایره المعارف اسلام، روش فقهی وی را در باب استحسان و استصلاح این گونه بیان می کند:

ابن تیمیه جایگاهی گسترده به اندیشة مصلحت طلبی می دهد و حتی استحسان و تحسین عقلی حنبلی ها و مالکی ها نیز به این موضوع چنان محتوایی گسترده می دهد که می تواند شرایط معین، به وفور از آن سود می برد. اصل ترجیح جنبه مصلحت در برابر مفسده تبدیل به یکی از خصائص مهم اصول فقه او شده و به این سبب نیز در موارد حقوقی به جای کفایت به معایید عینی، نتایج محتملی را که میان رابطه علّت -

ص: 184


1- همو، مسأله الاستحسان، ص455.
2- قاعده مستفاد از این آیه شریفه است: «لن یجل لله للکافرین علی المؤمنین سبیلا» (نساء، آیه4).
3- همان، ص478-479.

معلول هر رفتاری ممکن است راه گشا باشد از قلم نینداخته و رویکردی در پیش گرفته که نیت و مقصد طرفین را نیز مدنظر دارد.(1)

استحسان به این معنا که به مثابه دلیل مستقلی در برابر و عرض کتاب و سنت و دیگر ادلة شرعی معتبر، قلمداد نشود؛ بلکه صرفاً همچون عام و خاص و اطلاق و تقیید تلقی گردد، به نظر می رسد، هیچ گونه محذوریتی در پذیرش آن نیست، جز آن که در این صورت یک دلیل مستقل و اصل جداگانه برای اجتهاد و استنباط محسوب نمی شود. علمای اصول از این معنا در کتاب های اصول با قواعد همچون «عموم و خصوص» و غیره نام برده و بحث کرده اند. اما نکتة در خور تأمل در روش بهره جستن از این قاعدة فقهی و اجتهادی است، آیا توجه به مصلحت های ظنی و در نظر داشتن روابط غیر قطعی میان مصلحت و احکام به صورت گسترده، به بی مبالاتی در احکام می انجامد یا این که راه تطبیق سازی احکام با دگرگونی های زمان را هموار می سازد و نرمش و همگامی لازم را در احکام شریعت نشان می دهد؟ مخالفان استحسان هراس از شخصی شدن نظر و دخالت آراء و هواهای نفسانی در احکام الهی دارند؛ اما موافقان معتقدند، این گونه نیست و برخی ضوابط محدود کننده برای رهایی از خواست نفسانی را تعیین نموده اند. در این میان، اما سلفی ها از یک طرف استحسان را می پذیرند، از سوی دیگر در فقدان قواعد یقینی عقلی، از تعیین ضوابط دقیق در کاربرد روشن اصل استحسان، ناکام اند.

استصلاح

استصلاح عبارت است از به دست آوردن حکم واقعه ای که نص و اجماعی درباره آن وجود ندارد بر اساس مصلحتی عام که از آن به «مصلحت مرسله» تعبیر می شود. مصلحت مرسله، یعنی مصلحتی رها شده که دلیل و شاهدی شرعی بر اعتبار یا عدم

ص: 185


1- .ر .ک: پایگاه پژوهشی تخصصی وهابیت شناسی، مدخل ابن تیمیه از دایره المعارف اسلام (ترکیه)، ج 20، صفحه 414-389.

اعتبار آن وجود ندارد.(1)

برای تبیین معنای استصلاح دو نکته باید روشن گردد. یکی مصلحت و دیگر ارسال. مصلحت از نظر غزالی «جلب منفعت و دفع مضرت است»(2) البته مقصود او از جلب منفعت و دفع ضرر صرفاً مقاصد خلق و صلاح آن ها نیست؛ بلکه منظور مصلحتی است که مقصود شرع را حفظ نماید. مقاصد پنج گانه شرعی عبارت اند از: حفظ دین، نفس، عقل، نسل و مال مردم؛ هر آنچه این امور پنج گانه را حفظ نماید، مصلحت است و هرآن چه آن ها را فوت نماید مفسده دارد.(3)

غزالی مصلحت را دارای سه درجه می شمارد: مصالح ضروری، مصالح مورد نیاز و مصالح تحسینی یا تزیینی. البته حفظ اصول و مقاصد پنج گانه شرعی همه درجه ضرورت را دارد.(4)

فخرالدین رازی در المحصول مصالح را به مناسب بر می گرداند و امر مناسب به نظر او چیزی است که عادتاً با اعمال حکیم سازگار باشد.(5)

طبق باور رازی هر موضوعی دارای مصلحت است و احکام بر اساس مصالح مردم صادر می شوند؛ اما رازی طبق نظر کلامی اشعری خود معتقد است که این مصالح، اسباب و علل احکام الهی نیستند، نمی توان به صورت قطعی نشان داد که علت صدور این حکم خاص، این مصلحت خاص است. خداوند ملزم به انجام فعلی طبق رابطه علی و معلولی نیست،

ص: 186


1- مصالح مرسله مصالحی است که از الغا یا اعتبار شرعی آزاد است. (ر.ک: ناصر مکارم شیرازی، دائرة المعارف فقه مقارن؛ ص 202 به نقل از اصول الفقه الاسلامی، ص 286.) استاد جعفر سبحانی مصالح مرسله را این گونه تعریف کرده است: «عن کلّ مصلحة لم یرد فیها نصّ یدعو إلی اعتبارها، أو عدم اعتبارها، ولکن فی اعتبارها نفع أو دفع ضرر».(الشیخ جعفر السبحانی، مصادر الفقه الاِسلامی ومنابعه، ج1، ص264.) استصلاح به صورت کلی این طور تعریف شده است: «الاستصلاح عبارة عن تشریع حکم فی واقعة لا نصّ فیها ولا إجماع، بناء علی مراعاة مصلحة مرسلة مطلقة.» (الدکتورأحمد شلبی، تاریخ التشریع الاِسلامی، ص172- 173؛ السبحانی، الشیخ جعفر، مصادر الفقه الاِسلامی ومنابعه، ج1، ص264-265)
2- «عبارة فی الاصل عن جلب منفعة أو دفع مضرة» (غزالی، المستصفی، ج1 ص140؛ السید محمد تقی الحکیم، الأصول العامة للفقه المقارن، جلد1، صفحه381).
3- غزالی، همان، ص286-287.
4- غزالی، همان، ص290
5- فخرالدین رازی، المحصول، تحقیق الدکتور طه جابر فیاض العلوانی، قسمت دوم، 87 الف.

بلکه به دلیل لطف همواره چنین می کند.(1) لازمة این حرف این است که تمام احکام الهی جبراً مستلزم اطاعت و پذیرش اند، نه به خاطر دلیل و مصلحت.

حنبلی ها مرجع علمی سلفی ها به دلیل فقدان قواعد عقلی و اصول اجتهادی معیاری، به صورت گسترده دست به قواعد غیر مسلمی زده اند که حجیت و دایرة شمول آن ها از منظر دیگر فرق اسلامی به شدت ابهام برانگیز و غیر معتبر است. طوفی از علمای حنابله قلمرو مصلحت و شمول قاعده استصلاح را آن قدر فراگیر گسترانده است که به نظر وی هر آنچه را ما مصلحت بدانیم، همان را حکم خدای سبحان به حساب می آوریم.(2)

به نظر طوفی مصلحت سببی است که از حیث عبادت و عادت منجر به مقصود شرع گردد. منظور طوفی از عبادت اموری است که شارع جهت حق خودش آنها را تشریع کرده است و عادت اموری است که به خاطر نفع بندگان و نظم بخشی زندگی و احوال آن ها، آنها را تشریع نموده است.(3)

ابن تیمیه مصالح مرسله را یکی از هفت شیوة شناخت احکام می شمارد. به نظر وی مصالح مرسله هم چون استحسان و تحسین عقلی است.(4)

وی می پذیرد که شریعت مخالف مصلحت نیست و همة احکام الهی بر مبنای مصلحت استواراند؛ اما آیا عقل راهی برای کشف مصلحت احکام الهی دارد؟ به نظر ابن تیمیه اگر موردی دارای مصلحت تلقی شود که ظاهراً نصی برای تأیید آن وجود نداشته باشد، دو مطلب را بیان می کند: یا اینکه قطعاً نصی وجود دارد و پژوهشگر از آن بی اطلاع است، یا این که واقعاً هیچ نصی در باره مصلحت وجود ندارد. (5)

به نظر وی مصلحتی که عقل درک کند و هیچ

ص: 187


1- فخرالدین رازی، همان، ص92، 90.
2- ر. ک: موسوی بجنوردی، مصادر التشریع، ص89
3- .«هی السبب المؤدی إلی مقصود الشرع عبادة وعادة ....» (رسالة الطوفی المنشورة فی مصادر التشریع، ص93؛ السید محمد تقی الحکیم، الأصول العامة للفقه المقارن، جلد1، صفحه381)
4- ابن تیمیه، مجموعه الرسائل و المسائل، ج5، ص23.
5- همان؛ محمدخالد مسعود، فلسفه حقوق اسلامی، ترجمه و تحقیق مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامی، ص195.

نقل قولی در نصوص دینی برای تأیید آن نباشد، مخالف جامعیت شریعت است و فرض ابن تیمیه این است که تمام مصالح احتمالی در نصوص ذکر شده اند.(1)

ابن قیم به پیروی از استادش ابن تیمیه مصلحت را می پذیرد و باورمند است که نسبت دادن علت به احکام الهی صحیح است و قرآن و سنت مملو از بیان و تشریح علل احکام الهی می باشند.(2)

به نظر وی مبنا و اساس شریعت بر حکمت ها و مصالح بندگان در زندگی این جهان و آخرت است. شریعت همة عدالت، رحمت مصلحت و حکمت است. در نتیجه هر مسأله که از عدالت به جور و از مصلحت به مفسده، منحرف گردد، از شریعت به شمار نمی رود، گرچه با تأویل در آن داخل شود.(3)

ابن قیم در کتاب اعلام الموقعین مصلحت سنجی را دارای امتیازی شمرده است که بی گمان سود عظیم و فراوانی را به دنبال خواهد داشت.(4) اما او به درستی تبیین و روشن نمی کند که این مصالح را چه کسی و چگونه تشخیص می دهند؟ صرفاً نقل عهده دار بیان مصالح احکام است، یا عقل نیز در این زمینه کارایی دارد؟ اخیراً دکتر محمدسعید رمضان بوطی از علمای شاخص معاصر ضوابطی روشنی برای استفاده از اصل مصلحت در رسالة دکتری خود تحت عنوان «ضوابط المصلحه فی الشریعه الاسلامیه» طرح نموده است. او معتقد است که مصلحت به منزلة اصل اساسی شریعت پذیرفتنی است و شارع به اصل مصلحت توجه لازم و کافی دارد؛ اما به نظر وی این اصل همواره با شرایطی محدود بوده است.(5)

نخستین ضابطه و شرط مصلحت، این است که تابع و مطابق مقاصد شرع باشد. (6)

بوطی از گشودن باب اجتهاد عقلی بر مبنای مصلحت گرایی به شدت هراس دارد، به باور

ص: 188


1- همان.
2- ابن قیم، اعلام الموقعین، ج1، ص197.
3- همان، ج3، ص14.
4- به نقل از عسکری، مرتضی، دو مکتب در اسلام (دیدگاه دو مکتب درباره مدارک تشریعی اسلامی)، ج2، بخش سوم.
5- محمدسعید رمضان بوطی، ضوابط المصلحه فی الشریعه الاسلامیه، ص12-14.
6- همان، ص107-108.

بوطی اجتهاد بر مبنای مصلحت اگر طبق شرایط انجام نیابد قوانین شریعت را از قلعه نصوص خارج ساخته و در معرض هواها و آرای بی اساس قرار می دهد.(1)

این دغدغه، نگرانی اساسی است که از طرف سلفی ها بسیار جدی گرفته نمی شود؛ آنان با آن که دامن ضوابط قطعی و دقیق عقلی را از استصلاح بر می چینند؛ اما خود شرایط روشن و ضوابط دقیقی برای استفاده از اصل استصلاح پیشنهاد نمی کنند.

در ارزیابی و نقد منصفانه این موضوع می توان گفت که مسلّماً احکام اسلامی تابع مصالح است؛ اما نکتة در اینجاست که مصالح احکام شرعی را چه کسی و چگونه تشخیص می دهد؟ در پاسخ اجمالاً می توان مدعی شد که دو طریقة تشخیص و بیان مصالح، مسلماً معتبر و حجّت خواهد بود؛ نخست مصالحی که در ادلّة و نصوص، معتبر بیان شده باشند، دیگری مصالحی که از نظر درک عقل در حدّ مستقلّات عقلیه و به گونه ای که قطع حاصل شود، تشخیص داده شوند. اما اگر مصلحت به گونه ای باشد که دلیلی قطعی شرعی یا عقلی بر اعتبار و الغای آن وجود ندارد و صرفاً ظنّ به حکم شرعی می آورد، اعتبار چنین حکمی تردید آور است؛ البته بسیاری حجیت چنین دلیلی را نه مردد، بلکه مردود می شمارد؛ زیرا نهایتاً دلیل ظنی است و اصل در ظن، عدم حجیت است. «إِنَّ الظَّنَّ لا یغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیئاً»(2)از این رو هرگاه مصالح مرسله چه از راه نصوص شرعی و یا ادراک عقلی به سرحد قطع و یقین برسد، در حجیت آن تردید نیست، اشکال در مصالح ظنّی است که دلیل قطعی بر اعتبار آن وجود ندارد.(3) به نظر می رسد اتکا و اعتبار شیوة استحسان و استصلاح نهایتاً به اصل اساسی حسن و قبح ارجاع می یابد. به نظر عدلیه که معتقد به حسن و قبح عقلی اند حسن و مصلحت عینی و واقعی وجود دارد که شامل مصلحت عمومی و عدالت واقعی می گردد و عقل بشر نیز قادر به شناخت و تشخیص آن هاست. اما به نظر اشاعره که حسن و قبح را دارای

ص: 189


1- همان، ص414.
2- نجم، آیه 28.
3- ر.ک: مکارم شیرازی، دائرة المعارف فقه مقارن؛ ص202.

پشتوانه عقلی و عینی نمی شمارند و به ارادة الهی منتسب می کنند، مصلحت و حسنی جز در ذهن و اراده الهی وجود ندارد. سلفی ها نیز در این باب به ذهنی گرایی مصلحت و حسن باورمندند و عینیتی برای آن ها قائل نیستند، و چون استصلاح و استحسان از یک بنیان عقلانی عینی مصلحت و حسن برخوردار نیست، عقل نیز زمینه ای برای شناخت و تشخیص ندارد و برای کشف ارادة الهی نیز بایستی فقط به نقل و نصوص دینی مراجعه کرد و در متون دینی به اذعان سلفی ها تمام محاسن و مصالح امور تشریح شده اند! با انکار جایگاه و ارزش عینی حسن و مصلحت، اصل استصلاح و استحسان که از اصول اجتهادی مهم در باب انطباق پذیری احکام الهی با تغییرات و اقتضائات زمانه محسوب می گردید، کارایی خود را از دست می دهند.

برآمد

دو خطای رایج در کنکاش های فقهی(1)سلفی: با بررسی ساختاری و محتوایی برخی مفاهیم و مصطلاحات فقهی، با دو مشکل فراگیر و گریبانگیر، مواجه می شویم.

یک) نبود نگرش علمی و تاریخی به شریعت: فقه تاریخمند است؛ اما تاریخ فقه به صورت علمی و روشمند نگاشته نشده است. معمولاً هر واژه و مفهومی که بررسی شود، متوجه می شویم که پیشینة آن تا عصر صحابه و حتی به شخص رسول خدا باز گردانده می شود. قیاس، استصلاح، استحسان که مفاهیم نو بنیاد فقهی به شمار می روند، در سده های پس از عصر تابعین به تدریج در حوزه فقه خود را جاگزاری کردند؛ اما فقها آن ها را دقیقاً جانُمایی نمی کنند و بستر تاریخی مسائل را یک سره نادیده می گیرند و به خصوص مدافعان این روش های استدلالی، پیامبر و صحابه را قیاسگران اولیه

ص: 190


1- البته با درنظرداشت موضوع بحث این عنوان انتخاب گردید و گرنه حوزه فقه در این خصوص منحصرا درگیر این چالش نیست؛ بلکه فلسفه و کلام و دیگر حوزه های معرفتی نیز گریبانگیر این خطا هستند. مثلاً همان گونه که از عقل در حوزه فقه برداشت منقحی وجود ندارد؛ در کلام یا فلسفه نیز درعین مباحث بسیار دقیق، به صورت روشمند و تاریخی، تاریخ عقل نگاشته نشده است. همان گونه که فقهای سلفی دل به مذهب سپرده اند، متکلمان آنها و نیز متکلمان و مفسران و... دیگر مذاهب نیز چنین سرسپردگی به مکتب خویش دارند.

می شمارند؛ از این رو فقدان نگرش علمی و تاریخی و مغفول ماندن و نادیده انگاشتن بستر تاریخی مفاهیم، که یکی از خطاهای رایج پژوهش های فقهی به شمار می رود، آسیب های جبران ناپذیری معرفتی و غیر معرفتی در تلقی از آن ها را موجب گردیده است. این خطا در مطالعات و پژوهش های سلفی ها بیشتر نمود دارد و تلقی آن ها از نصوص و مفاهیم دینی بسیار سطحی و ظاهرگرایانه است، زیرا که بدون درنظر داشتن سرشت تاریخی مفاهیم انجام می شوند و غالباً نیز موجب جمود در الفاظ و برداشت های بسیار نارسا از مفاهیم و اصطلاحات می گردد و کاربردهای تاریخی مفاهیم و نصوص و تحولات معنایی آن ها یک سره نادیده انگاشته می شود؛ در حالی که تدقیق مفهومی و توضیح کامل معنایی در گرو توجه و فهم دگردیسی های معنای واژگان نهفته است؛

دو) دخالت آرمان ها و خواست های مذهبی در مطالعات علمی: دانشمندان و فقهای سلفی یک سره پیوند خود را با واقعیت گسسته اند، روش های علمی را به کنار گذاشته اند و کاملاً خود را وقف مؤبدی مذهب و باورهای مکتب خویش نموده اند؛ از این رو اندیشه آنان بیش از این که نمایانگر واقعیت کنونی جامعة اسلامی باشند، یا ثمرة مطالعات منصفانه و پژوهش های عالمانه به شمار روند؛ نشان دهنده خواست های مذهبی و آرمان های مکتبی به حساب می آیند. چنان که از عبدالعزیز محمد سلطان نقل شده است: «باید ظاهر را حفظ کرد؛ اگر چه مخالف واقع و عقل باشد.»(1) یعنی در این مکتب، عقل و واقعیت های تاریخی و علمی، در برابر مشی ظاهرگرایانه مذهبی شان، هیچ جایگاهی ندارد.

اهتمام جدی به دو منبع مهم شرعی یعنی «کتاب» و «سنت» و یک روش برجستة استنباطی یعنی منهج و روش «سلف»، اساس نظام اندیشگی سلفی را شکل می دهد، اما آیا کتاب الهی توجهی به عقل و استنتاجات عقلی ندارد؟ به طور روشن و برجسته کلام

ص: 191


1- عبد العزیز المحمد السلمان، الأسئلة والأجوبة الأصولیة علی العقیدة الواسطیة، ص46.

الهی سرشار از اهتمام به تعقل و تفکر و تدبر است. سنت اما به صورت برجسته تر دربارة عقل و لزوم اندیشه ورزی و تعقل فرا می خواند. نکته اینجاست که روش و شیوة سلف چه بود؟ آن ها آیا در پرتو نور تجلی کلام الهی مدهوش و حیرت زده چشم به آسمان دوخته و گوش به وحی سپرده بودند؟ یا خود نیز لب به سخن می گشودند و در باب معانی آیات و مفهوم روایات نظر می دادند؟ سلفی ها اما مدعی اند که «سلف» یک سره دل به وحی سپرده و زبان از چون و چرا برگرفته بودند. نووی می گوید: «شیوه اکثر سلف بلکه تمام آنان این بوده که در معانی آیات و روایات درباره صفات حق تعالی لب به سخن نگشایند، بلکه بگویند: تنها بر ماست که ایمان آوریم و باور کنیم این معانی به گونه ای است که سزاوار جلال خداوند است».(1) ذهبی سلفی مسلک در سیر اعلام النبلاء می نویسد: «سلف در تأویل [آیات و روایات دشوار] فرو نرفتند، بلکه ایمان آوردند و از تأویل خودداری کردند و علم آن را به خدا و رسولش وا گذاشتند.»(2) به نظر آنان تفویض مشی صحابه و سلف صالح بود و آن ها به دلیل راهبرد «حزم» و «احتیاط» از فرو رفتن در معانی آیات مشکل و متشابه و پرداختن به روایات دشوار اجتناب می ورزیدند و از «هراس» در نیفتادن به «رأی شخصی» در برابر «وحی الهی» از اظهار نظر خودداری می ورزیدند. چنان که از ابوبکر خلیفة اول درباره تفسیر حرفی از کتاب خدا پرسیدند، در پاسخ گفت: «کدامین آسمان بر من سایه افکند و کدامین زمین مرا در برگیرد و کجا روم و چه کنم اگر در مورد کتاب خدا سخنی با رأی خودم گویم»(3)

اما آیا این یک راهبرد همه گیر و فراگیر سلف به شمار می رفت؟ همه آن ها در همه موارد این گونه مشی می کردند؟ ظاهرا جواب منفی است. از باب نمونه درباره آیه شریفه )والسماء بنینها بأید((4) ابن عباس، مجاهد، قتاده، ابن زید و سفیان جملگی «اید» را

ص: 192


1- نووی، صحیح مسلم بشرح نووی، ج3، ص 19 و ج17، ص 182 و 183.
2- -«أما السلف فما خاضوا فی التأویل بل آمنوا و کفوا و فوّضوا علم ذلک الی الله و رسوله» (ذهبی، شمس الدین، سیر أعلام النبلاء، أشرف علی تحقیق الکتاب وتخریج أحادیثه: الشیخ شعیب الأرنؤوط، ج14، ص374).
3- محمد حسین ذهبی، التفسیر و المفسرون، ج1، ص 261.
4- ذاریات، آیه 47.

به معنای «قوّت» گرفته اند،(1) در مورد آیه مبارکه )إلی ربها ناظرة( نیز گروهی از مفسران صحابه و تابعین به تأویل آیه پرداخته و بر نفی رؤیت حکم کرده اند.(2) از این رو دکتر صرصور یکی از نویسندگان معاصر پس ارائه شواهد و مدارک در این باره، چنین نتیجه می گیرد:

بر خلاف آنچه گفته می شود که سلف در آیات متشابه لب به سخن نمی گشودند، شیوه آنان بر این بوده که در امری که علم و آگاهی نداشته اند، سخن نگویند؛ اما این چنین نیست که همواره در آیات متشابه حکم به تفویض و تسلیم کنند(3)

لذا می توان گفت صحابه به دلیل نزدیکی به دهانة آتش فشان وحی و امکان ارتباط مستقیم با آسمان از طریق فرستاده الهی و هم چنین روحیة انقیاد نسبت به کلام الهی ناشی از ایمان پرجذبه عصر نبوی؛ غالباً از چون و چرا سر بر می تافتند، یعنی اصولاً نیازی به آن نمی دیدند؛ زیرا در مواقع ابهام و سؤال، به دلیل امکان ارتباط با شخص رسول خدا یا صحابه ای که تربیت یافتة او بودند، مستقیماً از آن ها استبصار می نمودند و لذا اساساً زمینه تعقل و نظر ورزی به وجود نمی آمد، اما این خصیصه موجب نگردید که صحابه به صورت کلی از هر اظهار نظری سربرتابند و هیچ گونه تأویل و تفسیری نسبت به آموزه ها و گزاره های دینی نداشته باشند. متون دینی سرشار از دعوت به تعقل و ممانعت از عدم خردورزی است. مسلمان ها طبق متون دینی ملزم به به کارگیری عقل می باشند؛ از این رو آنان همواره و در طول تاریخ به عقل اهمیت داده و آن را در فهم و استنباط گزاره های دینی به کار بسته اند.

اما سلفی ها در عین توجه به آیات الهی و روایات نبوی که سرشار از اهتمام به تعقل

ص: 193


1- ر. ک: محمد بن جریر طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن (تفسیر طبری)، ج 13، ص7.
2- ر. ک: طبری، جامع البیان، ج14، ص 192؛ قاضی عبدالجبار، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، ج4، ص212؛ طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج10، ص602.
3- حسام بن حسن صرصور، آیات الصفات و منهج ابن جریر الطبری فی تفسیر معانیها مقارنا بآراء غیره من العلماء، ص183.

و خردورزی است؛ تناقض وار در کلیت امر و به صورت نظری به اعتبار و نقش بی بدیل عقل در استنباط احکام و گزاره های دینی اذعان کرده اند و عقل را همتای شرع پنداشته اند و بین آن دو ناسازگاری و مخالفتی ندیده اند، اما اغلب موارد و به خصوص هنگام اجرای قواعد و استنباط گزاره های دینی، نقش اندک و دالان تنگی برای عقل ترسیم کرده اند که هیچ ادراکی از آن فضای محدود، توان عبور ندارد، گاهی حتی با مدرکات یقینی و روشن عقلی مخالفت ورزیده اند.(1) آنان با آنکه قیاس و استحسان و استصلاح را به عنوان قواعد و اصول مهم اجتهادی شان، می پذیرند؛ اما چنان شروط محدود کننده ای را دور آن ها می پیچند که عملاً «عقل» از کارکرد در این «اصول» باز می ماند و با بهانه «آراء بی اساس» و هراس از «دلبخواهی» شدن اجتهاد و تجاوز به «حریم شریعت»، پای «عقل» را از ورود به این روش های اجتهادی کوتاه می گردانند و این اصول به قواعد بسیار محدود فقهی در دایره متون و نصوص، تنزل مقام می یابند و از «اصول اجتهادی کارآمد» به «قواعد زائد و غیر ضروری» تغییر شکل می دهند.

ص: 194


1- رشید رضا می گوید: «تقلید آنان را به جایی کشانده که به هر چه از ظواهر اخبار موقوفه مرفوعه و مصنوعه رسیده اعتقاد پیدا می کنند اگر چه شاذ، منکر، غریب، ویا از اسرائیلیات باشد، مثل روایاتی که از کعب الاحبار و وهب بن منبه رسیده است، هم چنین با قطعیات و یقینیات عقل مخالفت کرده و هر کس را که با عقایدشان مخالف باشد تکفیر و تفسیق می کنند». (محمود ابوریه، اضواء علی سنه المحمدیه، العتبه العباسیه المقدسه، قسم الشؤون الفکریه و الثقافیه، ص23- فی المعجم الفقهی، نسخه3)
منابع:

آمدی، علی بن محمد، الاحکام فی اصول الاحکام، تحقیق سید الجمیلی، دارالکتاب العربی، بیروت 1984م.

--------------------، الاحکام فی اصول الاحکام، به کوشش ابراهیم عجوز، بیروت 1405ق/1985م، [بی نا]

ابوریه، محمود، اضواء علی سنة المحمدیة، العتبة العباسیة المقدسة، قسم الشؤون الفکریة و الثقافیة، [بی جا، بی تا]

ابوزهره، محمد، تاریخ مذاهب اسلامی، مترجم علیرضا ایمانی، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، قم 1384.

--------------، تاریخ المذاهب الاسلامیة، دارالفکر العربی، قاهره [بی تا].

ابونعیم اصفهانی، احمد بن عبدالله، حلیة الاولیاء و طبقات الاصفیاء، دار الفکر، بیروت [بی تا].

ابن ادریس حلی، محمد بن احمد، السرائر، چاپ دوم: موسسه النشر الاسلامی، قم 1410ق/1368ش.

ابن تیمیه، التفسیر الکبیر.

---------------------------، جامع الرسائل، تحقیق دکتر محمدرشاد سالم، مکتبه المدنی، جده، [بی تا].

--------------------------------، درء تعارض العقل و النقل، المحقق: محمدرشاد سالم، جامعة الإمام محمد بن سعود الإسلامیة، 1417-1991، [بی جا].

--------------------------------، شرح العقیده الاصفهانیه، محقق: احمد، محمد بن ریاض، المکتبه العصریه، بیروت، [بی تا].

-------------------------------، عقیدة حمویة الکبری، دارالصمیعی، ریاض 2004م.

-------------------------------، القیاس فی الشرع السلام و اثبات إنه لم یرد فی الاسلام نص یخالف القیاس الصحیح، صححه محب الدین الخطیب، چاپ دوم: مطبعه السلفیه، قاهره 1375- 1955.

--------------------------------، مسأله الاستحسان، ویرایش جرج مقدسی، در یادنامه همیلتون گیب، لیدن: ای، جی، 1965.

-------------------------------، المعجزات و کرامات الاولیاء، دراسه، تحقیق مصطفی عبدالقادر عطا، دارالکتب العلمیه، بیروت 1405-1985.

-----------------------------، منهاج السنة فی نقض کلام الشیعة القدریة، جامعة الإمام محمد بن سعود الإسلامیة، 1406-1986.

(مدخل) ابن تیمیه از دایره المعارف اسلام (ترکیه)، ناشر: ادارة وقف دیانت ترکیه، چاپ استانبول، 1999، (İslam Ansiklopedisi - Türkiye Diyanet Vakfı E-Yayınevi).

ص: 195

ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابه فی تمییز صحابه، علی محمد بجاوی (مصحح)، دارنهضه مصر، قاهره 1971م.

ابن حنبلی، عبدالرحمن بن نجم الدین، اقیسه النبی المصطفی محمد…، دارالکتب الحدیثه، مصر 1351-1993.

ابن قیم جوزیه، محمد بن ابی بکر، اعلام الموقعین عن رب العالمین، تحقیق عبدالرحمن الوکیل، داراحیاء، بیروت.

---------------------------، الصواعق المرسله علی الجهمیه والمعطله، دارالعاصمة، الریاض [بی تا].

التراث العربی.

---------------------------، مختصر الصواعق المرسلة، اختصره محمد بن الموصلی، دارالکتب العلمیه، 1405- 1985م.

----------------------------، مفتاح دارالسعادة، در المکتبه الشامله (کتابخانه بزرگ اسلامی).

ابی عبدالله عامر، عبدالله فالح، معجم الفاظ العقیده، با مقدمه ابن جبر بن وهابی، [بی نا، بی جا، بی تا].

الاُجُری، محمّدبن حسین، الشریعة، مکه: موسسه قرطبه، 1375/1996م./1417ق.

احمد بن حنبل، اصول السنة، ضمن عقائد ائمه السلف، جمع آوری زمرلی.

استرآبادی، محمدامین، فوائد المدینه، سازمان کتابخانه ها، موزه ها و مرکز اسناد آستان قدس رضوی، مشهد 1390.

الالبانی، محمد ناصرالدین، سلسلة الأحادیث الصحیحة و اثرها السییء فی الامه، مکتبه المعارف، ریاض 1381.

----------------------، وجوب الأخذ بحدیث الآحاد فی العقیدة،

ابن حزم، علی بن احمد بن سعید، ابطال القیاس والرأی والاستحسان والتقلید والتعلیل.

----------------، الاحکام، بیروت،1405ق/1985م.

ابن عربی، محمد، احکام القرآن، به کوشش علی محمد بجاوی، بیروت، 1392ق/1972م.

ابوریه، محمود، اضواء علی سنه المحمدیه، العتبه العباسیه المقدسه، قسم الشؤون الفکریه و الثقافیه، فی المعجم الفقهی، نسخه3.

انصاری، مرتضی بن محمدامین، المکاسب و البیع، محاضر: محمدحسین نایینی، مقرر: محمد تقی آملی، مؤسسة النشر الاسلامی التابعه لجماعه المدرسین، قم [بی تا].

الأنصاری، الشیخ محمدعلی، الموسوعة الفقهیة المیسرة، مجمع الفکر الإسلامی، قم1415/1373.

البحرانی، یوسف احمد، الحدائق الناضرة فی احکام العترة الطاهرة، در سامانه کتابخانه مدرسه فقاهت.

بوطی، محمد سعید رمضان، سلفیه، بدعت یا مذهب، ترجمه حسین صابری، نشر آستان قدس رضوی، 1375.

ص: 196

------------------------، ضوابط المصلحه فی الشریعه الاسلامیه، امویه، دمشق 1966م.

بن باز، مجموعه فتاوا و مقالات متنوعه،

ترمذی، محمد بن عیسی، الجامع الصحیح، دار الکتب العلمیه، بیروت [بی تا].

جلالی زاده، جلال، قیاس و جایگاه آن در فقه اسلامی، نشر احسان، تهران 1391.

جناتی، محمدابراهیم، منابع اجتهاد از دیدگاه مذاهب اسلامی، انتشارات کیهان، تهران1370.

حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، محقق مقبل بن هادی الوادعی، دار الحرمین، 1417ق.- 1997م.

حرعاملی، شیخ محمد بن الحسین، وسائل الشیعة،

الحکیم، السید محمد تقی، الأصول العامة للفقه المقارن، ذوی القربی، قم 1428ق-1386.

دانشنامة علوم اسلامی، مدخل استحسان (http://wiki.islamicdoc.org/wiki/index.php)

دفتر فرهنگستان علوم اسلامی، اجتهاد و بررسی روش های آن، موسسه انتشارات کتاب نشر، تهران1391.

ذهبی، شمس الدین، سیر أعلام النبلاء، أشرف علی تحقیق الکتاب وتخریج أحادیثه: الشیخ شعیب الأرنؤوط،

ذهبی، محمد حسین، التفسیر و المفسرون، دار احیاء التراث العربی، بیروت [بی تا].

رضوانی، علی اصغر، سلفی گری و پاسخ به شبهات، انتشارات مسجد مقدس جمکران، قم 1390.

رضوانی، علی اصغر، شیعه شناسی و پاسخ به شبهات، نشر مشعر، تهران 1382.

رشید رضا، محمد، تفسیر القرآن الحکیم (تفسیر المنار)، چاپ دوم: دار المعرفة، بیروت [بی تا].

رشید رضا، الوحی المحمدی، در سامانه المکتبه الوقفیه، (http://www.waqfeya.com/search.php).

رفیق العجم، موسوعة مصطلحات ابن تیمیه، مکتبه لبنان ناشرون، بیروت 2003م.-1382.

ساکت، محمدحسین، «استحسان در نگاه ابن تیمیه، بررسی استحسان و دیدگاه ابن تیمیه بر پایه رساله خود نگاشت او»، مجله حقوقی دادگستری، شماره 22، 1377.

السبحانی، الشیخ جعفر، مصادر الفقه الاِسلامی ومنابعه، دار الاضواء، بیروت [بی تا].

سعادت، احمد(نگارنده)، عقلانیت اسلامی؛ چیستی، مبانی و لوازم، رسالة دکتری، گفتار دوم.

سلیمان بن عبدالوهاب، الصواعق الالهیه فی الرّد علی الوهابیه، نشر حراء، دمشق 1418ق.

سَیلی، عبدالعزیز، العقیدة السلفیة، مکة المکرمة، المکتبة التجاریة، 1413ق.

شاطبی، ابراهیم بن موسی، الاعتصام، مصحح احمد عبدالشافی، دارالکتب العلمیة، بیروت 2005-1426.

-----------------------، الموافقات فی اصول الشریعه، المکتبه التجاریه الکبری، القاهره [بی تا].

-----------------------، الموافقات، المطبعه السلفیه، قاهره 1341.

شافعی، محمد بن ادریس، الام، به کوشش محمد زهری نجار، بیروت 1393ق-1973م.

ص: 197

شلبی، الدکتورأحمد، تاریخ التشریع الاِسلامی.

شهرستانی، محمد بن عبد الکریم، الملل و النحل، دار المعرفة، بیروت [بی تا].

صرصور، حسام بن حسن، آیات الصفات و منهج ابن جریر الطبری فی تفسیر معانیها مقارنا بآراء غیره من العلماء، دارالکتب العلمیة، بیروت 1424ق -2004م.

طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ناصر خسرو، تهران 1372.

طبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن (تفسیر طبری)، دارالمعرفه، بیروت [بی تا].

عبدالعزیز محمدالسلمان، الأسئلة و الأجوبة الاصولیه علی العقیده الواسطیه، چاپ پنجم: ریاض 1399- 1979م.

العسعس، ابراهیم احمد، السلف و السلفیون رؤیة من الداخل، چاپ دوم: نشر دارالبیارق، 1419ق.

العسقلانی، محمود عبد الحمی، الدعوة السلفیة؛ د. أحمد فرید، السلفیة قواعد وأصول در سامانه: http://ar.wikipedia.org/wiki/ تاریخ دریافت: 4/5/93.

عسکری، مرتضی، دو مکتب در اسلام(دیدگاه دو مکتب درباره مدارک تشریعی اسلامی).

غزالی، ابوحامد، المستصفی فی علم الاصول، دارالکتب العلمیه، بیروت 1996م. -1417ق.

فخرالدین رازی، المحصول، تحقیق الدکتور طه جابر فیاض العلوانی،، الطبعة الثالثة، مؤسسة الرسالة، 1418-1997 [بی تا].

قاضی عبدالجبار، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، دارالفکر، بیروت 1407ق.

القوسی، المنهج السلفی، طنطا، مکتبة الضیاء، قاهره [بی تا].

قنوجی بخاری، محمدصدیق، الدین الخالص، در سامانه المکتبة الإسلامیة الشاملة.

کتّانی، محمد، جدل العقل و النقل فی مناهج التکفیر الاسلامی، در سامانة المکتبه الوقفیه،

http://www.waqfeya.com/search.php.

الکثیری، محمد، السلفیه بین اهل السنه و الامامیه، چاپ دوم: الغدیر، بیروت1429ق.

کمالی، محمدهاشم، اصول فقه اسلامی، نشر علمی، تهران 1375.

لنگرودی، مکتب های حقوقی درحقوق اسلام، نشر گنج دانش، تهران 1381.

متقی، علی بن حسام الدین، کنزالعمال فی سنن الاقوال و الافعال، دارالکتب العلمیه، بیروت 1382/1425ق.-2004م.

محمدخالدمسعود، فلسفه حقوق اسلامی، ترجمه و تحقیق مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامی، بوستان کتاب، قم 1382.

محقق حلی، جعفربن حسن، معارج الأصول، مصحح: رضوی کشمیری، محمدحسین، موسسه امام علی علیه السلام لندن، [بی تا].

ص: 198

مدکور، محمدسلام، المدخل للفقه الاسلامی، تاریخه و مصادره و نظریاته العامه، دارالنهضه العربیه، قاهره، 1382/1963.

المراغی، عبدالله مصطفی، الفتح المبین فی طبقات الاصولیین، المکتبه الازهریه، قاهره 2007م.-1386.

(علامه) مظفر، اصول فقه، نشر دانش اسلامی، 1405.

(شهید)مطهری، مرتضی، آشنائی با علوم اسلامی، صدرا، قم 1384.

معتصم، سید أحمد، الحقیقه الضائعه رحلتی نحو مذهب آل البیت، معارف اسلامی، قم 1375.

مکارم شیرازی، ناصر، دائرة المعارف فقه مقارن، مدرسه الامام علی بن ابی طالب7، قم 1385.

مکی، موفق، مناقب ابی حنیفه، حیدرآباد دکن، 1321ق.

موسوی بجنوردی، محمد، مصادر التشریع عند الامامیه و السنه، پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی، تهران 1382.

میرزای قمی، ابو القاسم بن محمد حسن، قوانین الاصول، مکتبه العلمیه الاسلامیه، تهران 1378.

نووی، صحیح مسلم بشرح نووی، مکتبه العلم، قاهره 2001م -1380.

www.alnawader.net.

ص: 199

ص: 200

علل روان شناختی تکفیرگروی / آرش کازرانی

اشاره

آرش کازرانی(1)

چکیده

لازمه تقابل در عرصه نرم و ذهنی شاکله، جزمیت و وسواس گرایی و در عرصه سخت و عینی آن، اقتدارگرایی و خشونت است و یقیناً یگانه قربانی چنین شرایطی «صبر و شکیبایی» است.

این مقاله با استفاده از روش توصیفی - تطبیقی، رابطه پوسته و مغز تکفیرگروی را می کاود. در وضعیت تغلّب جویی پسامدرن، شاکله های مذهبی با رفع تحریم سوماتوتونیک به افراد مجال دادند تا در راه دفاع از هویت مذهبی، قدری صفرای داغ به رگ های دین فروریزند و دیری نپاییدکه مذاهب، پاتوق میانه اندام های اسکیزوخویی شدند که زود خشمی و عینیت گرایی را در کنار تحجّر و تعصّب فکری به کار می گرفتند تا از شاکله خود دفاع کرده و شاکله رقیب را منهدم سازند. یونگ این قسم «برون گرایان متفکر» را دقیقاً به علت تعصّب و تحجّر و بی بهرگی از شهود، مناسب عرصه سیاست نمی دید.

در دیدگاه نظریه پردازان مختلف، تکفیری ها عنوان هایی را به خود اختصاص داده اند، از قبیل: راست خشن فاشیست تا روان گسسته گرای جامعه ستیز نزد آیزنک، شخصیت اقتدارگرای آدورنو، ریخت «ترکیبی از ریخت اصلاح گر و آشوب گر» نزد لاسول، خشمگین ها و عصبی ها نزد هیمانس و ویرسما، هورنای و نیاز روان رنجور به قدرت و استثمار دیگران و ژیژک و ملکه حسد به مثابه سائق مرگ خواهی و درک از عدالت به مثابه برابری.

ص: 201


1- دانشجوی کارشناسی ارشد روانشناسی بالینی دانشگاه شیراز.

در سطح پوسته، ذیل هر عنوان به صفاتی، از قبیل: تعصّب و خشک مغزی، خود میان بینی، زورگویی و مردم آزاری، ویران گری، خشونت، خودآگاهی جنسی، منقاد و مطیع بودن نسبت به قدرت ها و تفکر دو وجهی و... اشاره شده است.

در سطح مغز اما، دو عرصه وجود دارد که در تعامل با هم هستند. اولی عرصه روان است که در سطح آن کمبود محبت شدید، تربیت سخت گیرانه یا سهل انگارانه که به احساس حقارت شدید منجر می شود، تمرکز لیبیدو بر خود (خودشیفتگی) و غلبه سائق مرگ خواهی و البته برخی مؤلفه های شناختی، نظیر: کامل گرایی و هم جوشی فکر و عمل دیده می شود که در تعامل با دومین عرصه که فضای تقابلی پسامدرن در جهان شاکله ها باشد، به پدیده تورم هویتی و خشونت منتهی می شود. در نتیجه، برای درک علل تکفیر گرایی باید به عرصه روان و جهان، هر دو و همزمان توجه داشت. برای غلبه بر این دور باطل باید به صبر و ایمان راستین متمسک شد و ظرفیت صبر انسان ها را از طریق مراقبت و محاسبه نفس علمی توسعه داد. تأکید آموزه های دینی باید بر ارجا و تحبیب باشد تا انگیزه های پیوند مجال بروز یابند.

واژگان کلیدی: تکفیر گروی، تورم هویتی، تعصّب، خشونت، حسد، سائق مرگ خواهی، خودشیفتگی، فقدان صبر و شکیبایی، کمبود محبت.

مقدمه

جهان اسلام شاهد رشد روزافزون جریان های تکفیری و جهادی است. افراد و گروه هایی که با تشبث به هویت دینی، مرتکب شنیع ترین جنایت ها می شوند، اما فقط جهان اسلام نیست که از چنین عارضه دردناکی در رنج است. جامعه جهانی در تمامیت خود گرفتار رشد جریان های بنیادگرایی مذهبی و غیر مذهبی بوده است و دامنه فعالیت و نضج این جریان ها از مرزهای جهان اسلام فراتر می رود.(1) محصول آنچه از آن تعبیر به «قرار گرفتن جهان در وضعیت پسامدرن» شده تنها رشد شکاکیت نیست، بلکه خطر بزرگ تر از ناحیه رشد جریان های بنیادگرای متصلّبی است که از انفعال مطلق رفاه زده

ص: 202


1- هوشنگی و پاکتچی، بنیادگرایی و سلفیه.

[ملازم شکاکیت] به سوی عمل گرایی شدید و کور محرومیت زده [ملازم یقین خواهی] چرخش کرده اند.(1) چکامه «دومین ظهور» از ویلیام باتلر ییتس، تنگنایی را که در آن گرفتار آمده ایم چنین توصیف می کند: «بهترین ها فاقد هرگونه اعتقادی هستند و بدترین ها آکنده از شوری آتشین». به زعم

اسلاوی ژیژک(2) این بهترین توصیف برای شکاف میان لیبرال های رنگ پریده و بنیادگرایان پر شور است. همان ها که گرفتار خشک اندیشی نژادپرستانه مذهبی، یا جنسیت گرایانه اند.(3) در این جا ماده مسئله تکفیر که شامل پرداختن به محتوا و تبارشناسی این قسم جریان هاست کمتر محل بحث است.

این پژوهش توصیفی - تحلیلی در جست وجوی علل و عوامل روان شناختی گرایش به بنیادگرایی اسلامی و تکفیر است که مستلزم نشان دادن جنبه های صوری [ شکلی ] مسئله تکفیرگرایی است و ضرورت و اهمیت آن را با توجه به جایگاه جهاد اکبر در اسلام باید فهمید.

بیان مسئله

چه چیز انسان را به سوی جریان های تکفیری و بنیادگرا سوق می دهد، در حالی که دین عینیت ثابتی است، چه چیز واکنش های متفاوت ما را در برابر آن رقم می زند، چرا در حالی که افراد به دین واحدی ملتزم هستند، برخی، بعض دیگر را تکفیر می کنند؟ منشاء قرائت های متفاوت از دین در کجاست؟ آیا گروندگان به جریان های تکفیری، گرایش ها و خصوصیات روانی معینی دارند، یا خیر؟ اگر چنین است این خصوصیات چیست؟

میشل دو مونتنی(4) که زمانی جنگ های صلیبی را درک کرده بود در توصیف صلیبیون چنین آورده است: «مردم آن چنان در آرای خویش راسخ اند که در نابود ساختن یکدیگر درنگ روا نمی دارند. گویی کشتن خصم کشتن اعتراضات اوست»(5)

ص: 203


1- گیر، آ.ا، پسامدرنیسم و بحران زیست محیطی.
2- Zizek,Slavoj
3- ژیژک، اسلاوی، خشونت پنج نگاه زیرچشمی.
4- Michel Eyquem de Montaigne
5- ژیلسون، نقد تفکر فلسفی غرب از قرون وسطی تا اوایل قرن بیستم.

تکفیری ها جریان هایی در جهان اسلام هستند که سایر مسلمانان و فرق و مذاهب دیگر را کافر می شمارند و تکفیر می کنند. تو گویی تمکین و اقرار به اصول دین برای مسلمان بودن کافی نیست و فروع و جزئیات فرعی محل نزاع به اندازه اصول اهمیت دارند.(1) مدعای این پژوهش این است که بنیادگرایان مذهبی، یا تکفیری ها به واسطه برخی خصوصیات روانی خود از دیگر افراد متمایز می شوند. مطابق با یک اصل روانی، آنچه واکنش ما را در برابر پدیده ها رقم می زند، نه عینیت پدیده ها که خوانش ذهنی ما از آن هاست و این امر، مذهب و دین را نیز شامل می شود.(2)

افراد خوانش ها و قرائت های مختلفی از دین دارند و همین خوانش های متعدد زمینه ساز تفاوت واکنش آن ها در برابر امر الهی و پدیدار شدن مذهبی عامیانه است که گاهی به صورت «انحصارطلبی هویت»، «تورّم هویتی - عقیدتی»، «هویت مقاومتی» یا «هویت وسواسی» جلوه گر می شود که ملازم و مستدعی بنیادگرایی است.(3) وسواس گرایی در شخصیت در تعامل با ناشکیبایی و بی صبری است که سرمایه های اصلی تصلّب هویتی و فکری به شمار می روند.

هم بستگی دائمی میان بنیادگرایی مذهبی و تعصّب در همه پژوهش های تجربی تأیید شده است و جای تردید چندانی در عدم انفکاک آن ها از هم نیست و این در حالی است که آلپورت می نویسد: «تأثیر دین بر تعصب، تناقض آمیز است. تعصب را به وجود می آورد و از میان می برد».(4) به نظر می رسد تمایز ظاهری - باطنی در توضیح پیوند میان دین و تعصب به مثابه مؤلفه شخصیتی مفید باشد. براساس پژوهش های

ص: 204


1- هوشنگی و پاکتچی، بنیادگرایی سلفیه.
2- اسپیلکا، برنارد، هود و دیگران، روانش شناسی دین براساس روی کرد تجربی.
3- بارون، بیرن و برنسکامب، روان شناسی اجتماعی.
4- بتسون و دیگران، 1993; دیتس، 1969; گرساچ و الشایر، 1974; مدو و کاهو، 1984; پالوتزیان، 1996; مایرز و اسپنسر، 2001 به نقل از اسپیلکا, برنارد; هود, رالف دابلیو; هونسبرگر, بروس; گرساچ و ریچارد, 1390.

آلپورت و راس، افراد از هر نظر طرف دار دین متعصب ترین افراد هستند و پس از ایشان به ترتیب ظاهرگرایان و باطنی ها قرار دارند.(1) این قسم طرف داری تام و تمام را باید نوعی کامل گرایی دانست که مقوم هویت وسواسی است.

اکنون اساسی ترین پرسش پیش رو این است که هویت وسواسی چیست و چه ارتباطی با تحجّر و خشک مغزی دارد؟ هویت های وسواسی چگونه و در چه بستری شکل می گیرند و چه ارتباطی با بی صبری و ناشکیبایی دارند و چگونه می توان با نیم نگاهی به قرآن مجید برای علاج این مسئله چاره جویی کرد؟ آیا می توان تبیین های دیگری برای تکفیر گرایی لحاظ کرد؟

مسئله هویت

هویت تعریفی است که هر فرد از خود به مثابه «من» دارد. پاسخی که فرد به پرسش «من کیستم؟» می دهد تا حد زیادی معرف هویت اوست.(2) اما هویت دو شأن مختلف دارد. یک شأن وجودی و یک شأن ذهنی و اعتباری. بنا به رأی فلاسفه مشاء، شأن وجودی هویت، همان خارجیت و عینیت آن است که در چارچوب شکست ناپذیری قرار گرفته است و در پاسخ از هلِ بسیطه به آن اشاره می شود و نوع آن منحصر در فرد است [یا منحصر به فرد است]، اما آنچه در پاسخ به پرسش فوق الذکر می آید بر سبیل ماهو «ماهیت» بوده و امری سیال و اعتباری است. این قسم هویت، هویت مضاف است [هویت اجتماعی، هویت دینی، هویت ایلیاتی، هویت جنسی و...] که «بالقیاس مع الغیر» اعتبار شده است و سیالیت و انعطاف، ذاتی آن است تا بتواند به بهترین وجهی، خود را با مقتضیات محیط و جامعه و... هماهنگ سازد.

این قسم هویت ذهنی و اعتباری، بالطبع تابع شرایط محیط است و از شکنندگی و زوال مصون نیست، هم چنین این قسم هویت [یعنی هویت اعتباری] بسیار متکثر و

ص: 205


1- همان.
2- محمدپور، ویکتور امیل فرانکل؛ بنیان گذار معنادرمانی.

متعدد است و وجهه های مختلفی پیدا می کند و به حمل اولی، بر مصادیق بسیاری صدق می کند؛ مثلاً هر فردی بالقوه می تواند ضمن اقرار به حقانیت اصول دین اسلام، هویت اسلامی احراز کند و خود را مسلمان بخواند، بدون این که این مستلزم غیر مسلمان بودن دیگران باشد. این قسم هویت؛ چون تابع محیط است، روابط کم و بیش پایدار فرد با اعیان ثابته خارجی در نضج و قوام آن تأثیر بسزایی دارد. هم چنین است تشنج و تشتت روابط که آن را منهدم و صاحب آن را رنجور می سازد.(1)

وقتی از صفات شخصیتی سخن می رود، اشاره به معقولات ثانوی فلسفی است؛ یعنی اعتباریاتی که عروضشان در ذهن و اتصافشان در خارج است. علامه طباطبائی درباره اعتباریات اشاراتی دارد که شامل حال هویت اعتباری انسان نیز می شود. او اشاره دارد که:

اولاً: اعتباریات ما به ازایی در خارج ندارند؛ ثانیاً: متعلق قوای فعاله و راهبر عمل هستند و از حیث کاربری که دارند اعتبار شده اند و ثالثاً: ریشه در امیال و احساسات ما دارند و عمیقاً از آن ها تأثیر می پذیرند و با تغییر و تحول در آن ها متحول می شوند و از این حیث باید آن ها را با توجه به نیروهای محرک نفس از قبیل: قوای خیال و واهمه درک کرد، نه نیروهای مدرکه.(2) موارد دوم و سوم، محور بحث این پژوهش است. مورد دوم، اساس نظریه هویت و مورد سوم، مبنای نظریه سائق است که در ادامه به طرح آن ها می پردازیم.

به طور سنتی، احراز هویت از تکالیف دوران نوجوانی دانسته شده است، اما به نظر می رسد آنچه از آن تعبیر به «وضعیت پسامدرن جوامع بشری» می شود این فرایند را هر چه بیشتر به تعویق می اندازد و عبور از بحران هویتی به راحتی میسور نیست. اریکسون(3) که اصطلاح «تعلیق روانی اجتماعی» را برای توصیف دوره ای از نوجوانی

ص: 206


1- بابایی، مکتب های فلسفی از دوران باستان تا امروز.
2- طباطبائی، نهایة الحکمة.
3- Erik Erikson

ابداع کرد که ضمن آن: «فرد از حرکت بازایستاده و شرایط و نقش های مختلف را می سنجد بدون این که به هیچ یک از آن ها احساس تعهد کند» گرچه می دانست فرایند احراز هویت در جوامع مختلف به یک اندازه سریع نیست، اما شاید نمی دانست که شکست در نیل به هویت و سردرگمی و شکاکیت ناشی از آن، می تواند تا این اندازه به عارضه ای فراگیر و همگانی تبدیل شود.(1)

لوازم «وضعیت پست مدرن»؛ یعنی تسهیل ارتباطات، توده عظیم اطلاعات در حال گردش با تسهیل تعامل و تزاحم فرهنگی، نه فقط کار احراز هویت را دشوار و درازمدت ساخته، بلکه هویت های معارض را هر چه بیشتر به هم نزدیک و در معرض تعارض و تنش قرار داده است.(2) شکاکیت را باید محصول تعلیق روانی اجتماعی دانست، اما اریکسون در نظریه روانی اجتماعی خود تبیین دیگری از افراط گرایی دارد؛ او افراط گرایی در رهبران سیاسی را ناشی از پدیده «شخصی کردن سیاست» می داند. از نظر اریکسون، سیاست مدار کسی است که زندگی سیاسی را شخصی کرده است؛ چون سلطه سیاسی همیشه به معنای شخصی کردن سیاست نیست.

برای نمونه، در زندگی سیاسی اجتماعی معاصر، وقتی رئیس جمهوری به قدرت می رسد مدتی ریاست می کند و سپس از عرصه سیاست خارج می شود. او در این حالت، سیاست را شخصی نکرده است، زیرا او در نهاد های از پیش تعیین شده، قدرت را به دست گرفته است و این نهاد ها هستند که شخص رئیس جمهور را تحت تأثیر قرار می دهند، ولی زمانی هم هست که یک شخصیت سیاسی می آید و کل زندگی اجتماعی سیاسی رنگ شخصیت او را به خود می گیرد و به این ترتیب کاملاً غیرنهادینه می شود. اریکسون که قائل به هشت مرحله رشد روانی اجتماعی در طول عمر افراد بود، می کوشید رفتار سیاسی را به تجارب زندگی پیوند دهد. او به خصوص نقش چهار بحران اولیه: اعتماد در برابر عدم اعتماد در مرحله اول، استقلال عمل در برابر شرم و

ص: 207


1- رایس، رشد انسان (روان شناسی رشد از تولد تا مرگ).
2- گیر، پسامدرنیسم و بحران زیست محیطی.

تردید در مرحله دوم، ابتکار در برابر احساس قصور در مرحله سوم و تحقق عمل در برابر احساس کهتری در مرحله چهارم را هم در تعیین شخصیت فرد سیاست مدار و هم در پیدا کردن راه حل های بعدی کلیدی تر می دید.

اریکسون می کوشد زندگی سیاسی رهبران را به تجارب دوران کودکی ایشان ربط دهد. به عقیده اریکسون سیاسی شدن فرد ناشی از عدم حل بحران هویت است و هر قدر که بحران های هشت گانه کمتر حل شده باشد، شخص افراطی تر می شود.

بنیادگرایی مذهبی و غیر مذهبی و به طور اخص جریان های تکفیری مصنوع و محصول چنین بحران هایی هستند.(1)

اریکسون برای ارائه نمونه ای از شخصی کردن سیاست به هیتلر و آلمان بعد از جنگ جهانی اول مثال می زند. هیتلر دارای احساس ناامنی شدید بود. پدرش دائم الخمر بود و هیتلر را دائم کتک می زد. عشق و مهری که نیازهای فرد را برآورده کند در خانواده وجود نداشت. همزمان آلمان آن دوران، نوع بزرگ شده ویژگی هیتلر بود و هویت ملی اش به شدت مخدوش شده و شکست خورده بود. پیدایش گروه های اجتماعی معارض، اختلافات حزبی و درگیری دائم میان جناح ها در ناامنی و بحران هویت فرو برده بود. هیتلر که خواهان قدرت بود، دوای درد خود را در درمان آلمان دید و کوشید با احیای ناسیونالیسم آلمانی هویت آلمان را اعاده کند.(2)

اشاره به هویت زدگی سیاست در نظریه اریکسون نقش تجارب زندگی سیاست مداران را پررنگ می کند، اما نظریه روان شناسی اجتماعی تبیین دیگری ارائه کرده است. مطابق این دیدگاه، روابط شکلی حاکم بر محیط فرد به گونه ایست که یا احراز هرگونه هویت را سخت و دشوار می سازد که یا به شکاکیت و انفعال منتهی می شود یا ضمن تعارض و تزاحم بینا هویتی، بخش یا جزئی از هویت را نسبت به

ص: 208


1- آشتیانی، مقدمه ای بر روان شناسی سیاسی.
2- همان.

سایر بخش ها و اجزاء متورّم و متصلّب می کند که حاصل این تعصّب و تورّم هویتی بیمارگون و اجباری، تکفیرگرایی و بنیادگرایی خشن است.(1)

هر امر اعتباری و از جمله آن ها، هویت اعتباری ضمن سیالیتی که ذکر آن رفت به هر حال، جامع افراد و مانع اغیار است که ضامن یک پارچگی آن است و هویت دینی هم استثنا نیست. با این دو مؤلفه می توان تصلّب هویتی را به وضعیتی تعبیر کرد که در آن، برخی روابط شکلی محیط که عمدتاً براساس تعارض و تقابل و مبتنی بر تهدید، حذف، ارزش زدایی و انکار غیرخودی است، سبب می شوند که مانعیت اغیار از جامعیت افراد پیشی بگیرد و مرزهای هویت را سخت و نفوذ ناپذیر سازد تا جایی که به قول امین معلوف «هویتی که فرد برای خود دست و پا می کند، عکس برگردان حریف یا دشمن او می شود».(2)

اگر محل تهدید، هویت اسلامی صرف نظر از مذاهب آن باشد، [مانند تهدیدی که مثلاً از سوی رژیم غاصب صهیونیستی متوجه جهان اسلام است] تعلّق دینی برجسته شده و تمام هویت از جمله، محل نزاع فرق و مذاهب را می پوشاند، اما اگر محل نزاع، موارد اختلاف بینامذهبی و بینافرقه ای باشد، تعلّقات فرقه ای برجسته شده، فرع به جای اصل نشسته و جزئیات مفروع، اصیل جلوه می کنند و محل اهمیت مضاعف شده، دستمایه عناد و تکفیر می شوند.

دقت شود که تکفیر مُسلِم تنها ضمن روی گردانی از اصول بر سبیل عناد جایز است و لاغیر. جایی که مُسلِم، مُسلِم را تکفیر، می کند روشن است که امری سبب شده است که فروع جای اصول بنشینند و این است وصف حال تکفیری.(3)

سرایت تورّم و آماس هویتی فراگیر است و به حوزه باورهای مذهبی و عقیدتی نیز نفوذ خواهد کرد و به این ترتیب به وضعیتی می رسد که به تعبیر قرآن، فرد به فراخور

ص: 209


1- معلوف، هویت های مرگ بار.
2- همان.
3- موصللی، مبانی بنیادگرایی نظری.

حال و هوای خود به بعض کتاب ایمان آورده و به بعض دیگر کافر می شود و عاقبتش در دنیا و آخرت، آن می شود که در کتاب الهی مضبوط است.(1)

اینان اگر بر جوامع سیطره یابند و موفق به تشکیل دولت و حکومت شوند، به قول حکیم ارجمند فارابی، از حد مدینه متبدّله یا ضالّه فراتر نمی روند که در اولی، روش اعمال احکام دینی به نحوی است که مایه فساد می شود و در دومی، پیامبر و امام دروغین بر مردم حاکم است و صرفاً ادعای مذهبی بودن مطرح است و بس.(2)

بنابراین، تکفیری کسی است که خود، زمانی طرد و تکفیر شده است و زخم اذیت و آزار و طرد و تهدید را بر جان دارد. او را برای چیزی که هست یا در آن زاده شده [مثل: رنگ پوست یا سرزمین مادری و...] یا چیزی که به آن می بالد [مثل: ایمان و عقیده دینی ] مورد بی مهری، تبعیض و یا خشونت و طرد قرار داده اند، او را محروم ساخته یا تمسخر کرده اند و یا بدتر از آن، به زور بازو یا اسلحه وادار به تسلیم ساخته اند. این یک اصل روان شناسی است که بزهکاری خشن، اکثراً ملازم بحران هویت شدید همزمان با اعمال تنبیه های شدید و سخت بدنی است.

مرتکب خشونت کسی است که قبلاً قربانی خشونت شده است و اکنون آن را بر هر دوست و دشمن غالباً زیردست و بی دفاع روا می دارد. خشونت، خشونت می آفریند و قربانی خود شروع به قربانی، گرفتن می کند تا این دور باطل و حلقه شیطانی در پس پشت هویت دینی به حیات خود ادامه دهد.(3)

در این زمان تصلّب هویتی مستدعی نوعی تفکر دو وجهی است که جنبه وسواسی آن را می سازد.(4)

ص: 210


1- بقره، آیات 5-84.
2- خاتمی، آیین و اندیشه در دام خودکامگی.
3- معلوف، هویت های مرگ بار.
4- اسپیلکا، برنارد، هود، رالف دابلیو و هونسبرگر، بروس و گرساچ و ریچارد، روان شناسی دین براساس روی کرد تجربی.

در شرایط مقاومت در برابر هویت دشمن، هر مسلمان دیگر، یا با ماست، یا بر ما و حالت بینابینی دیگر قابل تصور نیست. این قسم انحصار طلبی هویت که ناشی از تورّم مانعیت اغیار در برابر جامعیت افراد است، بر سبیل قسمی کامل گرایی تا نفی دین به مثابه امر مشکّک پیش می رود و از رهگذر نوعی قیاس به نفس [که گفته شد ابرهای تیره جزء هویت تکفیری عمدتاً در سایه اهمیت مضاعف جهاد و مقابله جلوی اجزای دیگر را پوشانده است] خواستار استانداردهای مشخص و سخت گیرانه ای برای هویت دینی هم کیشان می شود.(1)

در این میان هر کس از برادران و خواهران هم کیش که از این استاندارد سخت گیرانه و کامل گرایانه عدول کند، گرفتار «اثر گوسفند سیاه» یا « اثرگاو پیشانی سفید» خواهد شد.(2)

برای مثال گروه تکفیری بوکوحرام(3) که در تنش دائم با دولت مرکزی به سر می برد، از مردم مسلمان دیگر انتظار دارد که هم پای او به جهاد با دولت برخیزند. در چنین شرایطی اگر هم کیشان طوری رفتار کنند که شبیه به دشمن به نظر برسند؛ مثلاً در برنامه های فرهنگی دولت مشارکت کنند، با آن ها همچون دشمن رفتار خواهد شد و سزاوار برده شدن و حتی مرگ اند و لو خود از هر لحاظ با دولت متبوعشان هم داستان نباشند، مثل گوسفندی سیاه در گله گوسفندان سفید که جلب نظر می کند و به همان اندازه که جلب نظر می کند، غیر عادی و یا غیر گوسفند به نظر می رسد و چه بسا همچون گرگ مشتبه شود. به این ترتیب هرچه نشان دشمن بیگانه را بر پیشانی داشته باشد، فرق نمی کند مذهب باشد یا تجدد و مدرنیته، مشمول قاعده گوسفند سیاه و طرد و نفرت ناشی از آن خواهد شد. این همان چیزی است که در روان شناسی از آن تعبیر به «سخت گیری وسواسی» می شود و ملازم هویت وسواسی است.(4)

ص: 211


1- معلوف، همان.
2- بارون، بیرن و برنسکامب، روان شناسی اجتماعی.
3- Boko Haram
4- کاپلان وسادوک، خلاصه روان پزشکی علوم رفتاری - روان پزشکی بالینی.

تکفیری ها می کوشند با توسل به خشونت و ترور، عقیده و استاندارد مذهبی خود را تحمیل کنند و اگر معروض خشونت سایر مسلمانان هستند که هستند، انگیزه فعال سازی در کنار اثر گوسفند سیاه مطرح است.

اصل روان شناسانه دیگری به ما می گوید که همیشه رنج ها بیشتر از لذت ها در خاطر می مانند. هنگام درد کشیدن، زمان کِش می آید و کُند می شود؛ تو گویی اصلاً درد را پایانی نیست. برخی زخم ها هرگز خوب نمی شوند و اگر التیام یابند نیز باز ردی روشن از خود به جا می گذارند. لاسول به این اصل روان شناختی تصریح داشت که اغلب «افراد رنج تجارب هیجانی گذشته خود را به همراه دارند». تحقیر شدن به علت باور دینی یا رنگ پوست یکی از همین زخم هاست.(1)

مارتین لوترکینگ(2) در «نامه ای از زندان بیرمنگام» چنین آورده است:

شاید برای کسانی که هرگز تیرهای تبعیض نژادی را احساس نکرده اند، ساده باشد که بگویند «صبرکنید»، ولی وقتی شما به چشم خود می بینید که عده ای شرور و بدطینت، پدران و مادرانتان را از روی سرگرمی می کشند و خواهران و برادرانتان را از روی هوا و هوس خفه می کنند، وقتی شما پلیس های لب ریز از تنفر را می بینید که با تفنگ، خواهران و برادران سیاه پوستتان را می زنند و می کشند و... آن وقت می فهمید که چرا صبر برای ما مشکل است»(3)

انسانی که هویت او در معرض تهدید است با دو انتخاب ناصحیح روبه روست: یا خشم خود را قورت دهد و به بی ارزشی خود اذعان کند و هویت رقیب مهاجم را پذیرا شود که مستلزم تخریب کرامت و عزت نفس اوست و یا بر بخش دردناک خود، ارزش مضاعف نهاده، علیه هویت رقیب طغیان کند تا بتواند عزت نفس خود را حفظ و احیا کند. راه حل اول، شیوه شکاکان غالباً مرفّه و راه حل دوم، شیوه بنیادگرایان

ص: 212


1- معلوف، همان.
2- Martin Luterking
3- آشتیانی، مقدمه ای بر روان شناسی سیاسی.

محرومیت زده عصبانی و روان رنجور است. اینان به واسطه فقدان بینش و بصیرت به حالات روحی خود متوجه نیستند که آنچه از هویت برای خود تدارک دیده اند تا چه اندازه غلوآمیز و غیر عقلانی است. مَثَل آن ها مثل پانک هایی است که به نشان اعتراض اجتماعی، بدن خود را سوراخ کرده و حلقه های فلزی بزرگ و کوچک از آن رد می کنند و شلوار جین [که در آن زمان اصلاً مرسوم نبود] به پا می کنند و موها و آرایش های اغراق آمیز بر می گزینند. نظیر این شیوه های ابراز هویت اغراق آمیز در تکفیری ها دیده می شود و همین شیوه های غلوآمیز آن ها در ابراز هویت دینی شان است که مایه حجر و انزوای بیشتر آن ها می شود و دریغا که این دومی آن اولی را بیشتر تغذیه می کند و اکثراً آن تالی های فاسد را برای هم کیشان دور و نزدیک به ارمغان می آورد و بهانه ای به هویت های رقیب و دشمن می دهد که محکم تر بر طبل تحقیر تکفیری ها بکوبند و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.(1)

اما چرا ادبار جای اقناع می نشیند؟ چه می شود که تکفیر جای تحبیب را می گیرد؟ پاسخ واضح است. یک علت فقدان بصیرت به حالات روحی خود است که فرد را در برابر موانع درون روانی او عاجز می کند و دست مایه تقدم عمل بر اندیشه می شود [یعنی چون ناآگاه است صدور فعل از او، یا ناخودآگاه است، یا نیمه آگاه و بر سبیل عواطف و عادت] و دیگری بی صبری و کم طاقتی است که در قرآن از آن تعبیر به «خلق هلوع»(2) شده است و خواستار امر عاجل است و فاقد آینده نگری و مستلزم تقدم عمل بر اندیشه که در روان شناسی از آن تعبیر به «تکانشوری و عدم بازداری» می شود.(3)

تکانشوری براساس مدل هیمانس و ویرسما(4) که مدل سه رگه ای شخصیت است (هیجان پذیری، فعالیت و طنین) به ریخت خشگمین ها اشاره دارد که افرادی هیجان

ص: 213


1- بارون و دیگران، روان شناسی اجتماعی.
2- .[2] انّ الانسان خلق هلوعاً.
3- شیرافکن، نظریه های شخصیت.
4- Heymens Wiersma

پذیر و فعال و زود آهنگ هستند و غالباً به سوی پیکار سیاسی و قدرت جذب می شوند.(1)

افراد تکانشی درک صحیحی از مصلحت خود ندارند و پی آمد اعمال خود را در نظر نمی گیرند و اقدامات ایشان ضمن این که مستلزم آسیب به دیگران است، غالباً منافی منفعت خود آن ها نیز هست.(2)

در مجموع انسان به دو شیوه عمل می کند: یکی، اندیشه پیش از عمل که مستلزم مراقبه و محاسبه نفس و سنجش مصلحت امور و مقتضی حال است و دیگری، عمل پیش از اندیشه که یا ناخودآگاه است یا نیمه آگاه و در هر دو شق، مستلزم آن است که فرد از جانب موانع و معضلات روانی و اجتماعی خود یا جامعه مضطر باشد.(3)

بخشی از تقدم عمل بر اندیشه ناشی از قرار گرفتن در موقعیت تهدیدآمیز خیالی یا واقعی است. وقتی فرد، خود یا مرام را در معرض خطر جدی حس می کند، عمل او بر اندیشه اش سبقت می جوید و عمدتاً عاری از بصیرت و کور است. مثل او همچون کسی است که در حال غرق شدن به هر چیزی چنگ می زند و دست و پا زدن بیهوده سرانجام او را از پای می اندازد و چه بسا منجی خود را نیز با دست و پا زدن بیهوده و حمله های پانیک غرقه سازد. دست پاچگی و بی فایدگی اعمال کور تکفیری ها تا برطرف شدن دائمی یا موقتی تهدید غالباً بر خود ایشان پوشیده می ماند و پس از رفع تهدید نیز برای حفظ غرور و اعتبار شخصی و گروهی پیش چشم خودی و غیر خودی، با تمسک به کتاب الهی توجیه و تطهیر می شود.(4)

هویت وسواسی تکفیرگرایان

مطابق تعریف راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی، شخصیت یا هویت

ص: 214


1- آشتیانی، همان.
2- انجمن روان پزشکی آمریکا، متن تجدید نظر شده راهنمای تشخیصی و آماری اختلال های روانی.
3- بال و داگر، آرمان ها و ایدئولوژی ها.
4- هاتون، کرک و دیگران، رفتاردرمانی شناختی.

وسواسی الگوی فراگیر اشتغال ذهنی نسبت به نظم و انضباط، کامل گرایی و کنترل ذهنی و میان فردی به بهای از دست دادن انعطاف پذیری، گشاده رویی و کارآمدی است که از اوایل بزرگ سالی آغاز می شود و در زمینه های مختلف جلوه می کند، مانند:

1. اهمیت دادن به جزیئات و فروع به بهای از دست رفتن اصول و مبناها؛

2. کامل گرایی بر وجهی که نافی طرح و مهم ترین مانع تحقق آن می شود؛

3. افراط در کار و تولید به نحوی که تفریح و معاشرت با دوستان مقدور نیست؛

4. وظیفه شناسی افراطی به شکل عدم انعطاف در مسائل ارزشی و اخلاقی؛

5. کهنه گرایی؛

6. اکراه در واگذاری امور به دیگران، مگر این که بی چون و چرا مطابق امر او عمل کنند؛

7. ناخن خشکی، خست و گرایش به پس انداز بدون نیاز مالی روشن؛

8. انعطاف ناپذیری و سرسختی شدید.

اگر چنانچه کسی 4 مورد از موارد فوق الذکر را داشته باشد معیار تشخیص احراز شده و هویت وسواسی را واجد است، اما در کنار نشانه شناسان، برخی طرف داران رویکرد شناختی معتقد هستند که هویت وسواسی را باید با توجه به برخی قیود و شرایط ذهنی عام فهم کرد که سایر باورهای مذهبی و غیر مذهبی مقید کرده و یا به نحوی از انحا، عمده باورهای فرد را مشروط می سازند.(1)

باورهای وسواسی عبارتند از:

1. اهمیت دادن بیش از حد به افکار و کنترل دائم آن ها؛

2. کمال گرایی و نیاز شدید به یقین و اطمینان؛

3. مسئولیت پذیری افراطی.

ص: 215


1- انجمن روان پزشکی آمریکا، همان.

گفتنی است که وجه تسمیه این اختلال شخصیتی به «وسواسی» از باب اشتراک لفظ است و معنایی کاملاً مباین با نوع اختلال وسواس اجباری دارد که وجه شاخص آن در اذهان عمومی شست وشو است.(1)

وسواس گرایی در فرد تکفیری به معنای اختلال تمام عیار شخصیت نیست، بلکه لحاظ آن نسبت به افراد بر سبیل تشکیک است؛ یعنی هرکس به میزان بهره ای که از هریک از موارد سه گانه فوق الذکر داشته باشد، به سمت وسواس گرایی در هویت میل می کند تا آن جا که در انتهای طیف افراط به تحجّر شدید و دگماتیسم تام نایل شود.

تحقیقات اخیر حاکیست که با تشدید علایم هویت وسواسی، تاب و توان فرد تحلیل رفته و به تکفیرگرایی می انجامد. آنچه بدواً به وسواس گرایی منجر می شود، روابط شکلی حاکم بر محیط فردی و اجتماعی شخص است که شرح آن پیش از این آمد.

این که ابتدا به ساکن، فضای توهین و تحقیر است که تحمل پریشانی را تحلیل می برد، یا تجربه علایم تشدید شده هویت وسواسی به طریق ثانوی عامل اصلی است، محل بحث است، اما قدر مسلم این دو مقوله مانع الجمع نیستند و برای هر دو مورد شواهدی در دست است.

همان طور که پیش تر نیز ذکر شد به نظر می رسد آنچه در اولویت و اهمیت افکار و باورها و به تبع آن، تصلّب هویت های فردی نقش اصلی را ایفا می کند، برخورد دیگران است. اینکه هویت رقیب تا چه اندازه با توسل به ابزارهای مختلف، اعم از تمسخر و طرد و تحریم و احتمالاً بهره گیری از هژمونی رسانه ای، درصدد مستهلک و منحل کردن سایر هویت ها در خود است و یا با تاکید بر جامع مشترک میان خود و دیگری، درصدد به رسمیت شناختن تفاوت هاست، تعیین کننده توازن و تعادل میان حیثیات دوگانه هویت؛ یعنی جامعیت افراد و مانعیت اغیار خواهد بود.(2)

ص: 216


1- کلارک، دو فروبورن، ک، درمان شناختی رفتاری.
2- گیر، آ.ا، پسامدرنیسم و بحران زیست محیطی.

کامل گرایی، ملازم توجه بیش از حد به جزئیات فرعی و بعضاً کم اهمیت است که تنها به کار مرزبندی با اغیار می آید. وقتی هویت ها متصلّب و متورّم می شوند، نیاز به مرزبندی های صریح با اغیار پیش می آید و این جز با مدنظر قراردادن جزئیات پیش پا افتاده میسّر نیست؛ چون حق آن است که شخصیت و هویت، نقابی بر چهره نفس است که فی نفسه و نه لذاته لحاظ شده و در آخرالامر اعتباری و ذهنی است. شخصیت به این معنا امری عاریتی است و اصلاً چیزی [واقعی] نیست و وجود منهاز و مستقلی در خارج ندارد.

این که این صفات اضافی تغییر و تبدیل می پذیرند و از نفس زایل شده و مفارقت می کنند بدون این که هستی نفس به مخاطره بیتفد، به معنای آن است که عقل، آن ها را بالقیاس لحاظ کرده است و قیام آن ها به دو طرف اضافه است و لاغیر.(1)

این ها از این جهت مطرح شده اند که بتوانیم همان گونه که ابن سینا(2) اشاره کرده است، جزئی را بر سبیل کلی بشناسیم وگرنه برخورد با این صفات به مثابه عینیت های لایتغیر، امری مغالطی و نه تنها مستلزم خلط حیثیت هاست که به گفته آدریان ولز نشان: همجوشی فکر - عمل [لحاظ کردن فکر به مثابه عمل عینی] است که علامت بارز وسواس گرایی است.(3) حقیقت این است که انسان ها بیش از آن که متفاوت باشند به هم شبیه هستند و یکی از وجوه شباهت مهم آن ها شاید به طرز تناقض آمیزی همین نکته باشد که اولین بار فروید به آن اشاره کرده است و آن این که همه آن ها متفقاً عاشق تفاوت های جزئی خود با دیگران هستند و کم و بیش به این جزئیات دل مشغول.(4)

سخت گیری ناشی از کامل گرایی که خواهان تطبیق و لحاظ کردن مو به موی جزئیات است، غالباً مستدعی ظلم و ستم و اکراه و فشار بر دیگرانِ مرتبط با فرد

ص: 217


1- طباطبایی، همان.
2- Avesina
3- ولز، آ، راهنمای عملی درمان فراشناختی اضطراب و افسردگی.
4- اتکینسون و دیگران، متن کامل زمینه روان شناسی هیلگارد.

وسواسی می شود و این قطعاً با روح هویت دینی اسلامی و قاعده )لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ ( قابل تطبیق نیست.

مفهوم وظیفه گرایی افراطی

وظیفه گرایی افراطی چیست؟ در متون روان شناسی برای اشاره به وظیفه گرایی افراطی از اصطلاح واقع پنداری اخلاقی استفاده شده است که مستلزم این پیش فرض است که گزاره های اخلاقی، صدق و کذب برنمی دارند و غیر واقعی هستند. این پژوهش منکر بنیادهای واقعی اخلاق در طبیعت و ماورای طبیعت نیست و می کوشد تا تصویر صحیح تری از آنچه با مسامحه، واقع پنداری اخلاقی خوانده شده است به دست دهد.

وظیفه گرایی افراطی به معنای ارزش داوری های مطلق و استثناناپذیر است که شاخص اصلی اخلاق قاعده نگر کانت می باشد. در نظام اخلاقی کانت، ارزش ها اعتباری هستند که اشکال کردن به آن محل بحث نیست، اما به شیوه ای مطلق و به طرزی لحاظ می شوند که هیچ استثنایی را به رسمیت نمی شناسند، تو گویی که قواعد اخلاقی همان قوانین طبیعت هستند. قوانینی بی رحم و لایتخلف که ضعیف و قوی نمی شناسند و استثنایی برای هیچ کس قائل نمی شود.

تشبّث به این قسم اخلاقیات دو کارکرد منفی دارد که یکی را اشاره کردیم و آن دیگری است که به عامل اخلاقی در فیصله بخشیدن به تعارضات اخلاقی اش یاری نمی رساند. چنین فردی چاره ای ندارد مگر این که تعارض های اخلاقی خود را انکار کند.

اشکال دیگر این طرز تلقی آن است که نسبت به مصلحت وقت و اوضاع اجتماعی و عرفی کور است و در خلاء واقعیت روانی و اجتماعی سیر می کند.

البته وسواس گرایی با فضیلت گرایی نیز جمع می شود؛ آن جا که اشخاص یا واجد فضیلتی هستند و یا نیستند و در حد فاصل عدم و ملکه جایی برای موصوف نیست.

ص: 218

کدام صاحب نظری است که نداند نگاه مطلق به اخلاق آبستن چه فجایعی است. اخلاق اعتبارگرای کانتی «وظیفه گرای قاعده نگر» نمونه تمام عیار وجدان سخت گیر وسواسی است که احکام آن اقوال جازم مطابق غیر ثابت و ملحق به مظنونات است که گرچه به مقام یقین نزدیک می شود، اما هرگز به یقین باب برهان نمی رسد و اگر ملاک و معیار راه بردن به حق و حقیقت و پرهیز از گمراهی آن گونه که در قرآن مجید وارد شده و استاد شهید مطهری به آن تصدیق داشته است، صرفاً تبعیت از علم ( یقین باب برهان) باشد، پیروی از مظنونات و استقرائیات راهی به حق ندارد و مفید یقین نیست بلکه بیشتر علامت جهل و گمراهی، نیاز به یقین و وسواس گرایی است.(1)

ریخت شناسی در آرای متقدمین

بقراط(2) و پس از او جالینوس(3) امزجه را بر مبنای اخلاط چهارگانه صورت بندی کردند و برای هر یک، برخی صفات شخصیتی قائل شدند، اما در میان امزجه شاید بیش از سایر مزاج ها، مزاج های صفراوی از تجربه دینی به دور و مورد نکوهش بوده است.

از ویژگی های مزاج صفراوی، غلبه اراده و تعقل بر حساسیت و عاطفه و زود خشمی، تندخویی و کم طاقتی است. حال آن که مزاج های دموی و سوداوی تجربه های مذهبی بیشتری را گزارش می دهند.

ملازمت این قسم عینیت گرایی و تحجّر، بعدها در کارهای یونگ(4) دوباره مورد اشاره قرار گرفت. او که دو جهت گیری درون گرا و برون گرا را نسبت به چهار کنش: «حس»، «شهود»، «احساس» و «فکر» تلفیق کرده بود به هشت سنخ دست یافت که در میان آن ها تنها برون گرای متفکر بود که با تحجّر و خشک مغزی، عینیت گرایی و مهار احساسات همراه بود و شاید وصف حال تکفیری باشد.

ص: 219


1- دباغ، درس گفتارهایی در فلسفه اخلاق.
2- Hippocrate
3- Gallien
4- Jung, Carl Gustav

به عقیده یونگ مناسب ترین تیپ شخصیتی برای جهان سیاست، برون گرای شهودی است که استعدادی قوی در بهره گیری از فرصت ها دارد، جذب اندیشه های نو می شود و خلاق است و می تواند دیگران را برای پیش رفت و موفقیت بیشتر ترغیب کند.

ارنست کرچمر(1) از دیگر کسانی است که به سنخ های بنیه ای توجه کرد و در کتاب خود موسوم به «جسم و شخصیت» کوشید میان ظاهر جسمی و برخی خصوصیات روانی افراد تناظری ترسیم کند. او به دو اصلاح گر پروتستان اشاره می کند یکی، مارتین لوتر(2) و دیگری، جان کالون.(3) از نظر او اولی دارای سنخ بنیه ای فربه تن ادواری خو بود، اما دومی که چهره ای منفور و متحجّر است و با شاخص های تکفیری ها هم خوانی دارد، واجد سنخ بنیه ای باریک اندام اسکیزوخوی است.

جان کالون اصلاح گر مرتجع و عمیقاً بیمار که نمونه خلق اسکیزوتیمیک او را می توان در تصویر غضبناکی که از خدا ارائه می کرد دید، ویژگی های این سنخ پریشان را آرمان گرایی، استبداد و کهنه گرایی گفته اند.

کرچمر می گوید: «هریک از افراد این بنیه، نفرتی شدید از واقعیت، زیبایی و لذت و نفرت مفرط از هر آن چیزی دارند که نشانی از خنده و نشاط و شوخی داشته باشد». به عقیده کرچمر میانه اندامی کمتر با فعالیت های مذهبی و سیاسی جمع می شود.

سر فرانسیس گالتون(4) معتقد بود هیکل قوی و ستبر تا حد زیادی با طبع بسیار پارسا در تضاد است.

جیمز استدلال می کند که شور و حرارت، سرسختی و عشق به ماوراء الطبیعه که ویژگی مزاج روان رنجور یا جامعه ستیز است، او را به عرصه مذهب وارد می کند، اما دستگاه عصبی سنخ ستبر و زمخت که پیوسته به عضلات خود می نازد و سینه ستبر می کند و خدا را شکر می کند که یک سر مو هم مریض نیست، به یقین صاحبان از خود

ص: 220


1- Ernst Kretschmer
2- Martin Luther
3- Jean Calvin
4- Sir Francis Galton

راضی اش را از ورود به عرصه مذهب بازمی دارد. این در حالی است که میانه اندامی در میان بزهکاران بیشتر است که این نکته بازهم با ارزش مذهبی رابطه معکوس دارد. شاید بهترین گزینه برای تکفیری قسمی اسیکزوخویی باشد که متمایل به میانه اندامی شده است.

شلدون(1) کسی بود که ضمن پژوهش های خود بر روی تمثال های جدید عیسی علیه السلام دریافت که تحریم سوماتوتونیا (فعالیت گرایی) در حال کاهش است و حرکت از باریک اندامی به سمت میانه اندامی آغاز شده است. در تمثال های جدید عیسی علیه السلام او را همچون شخصی قوی و زورآور ترسیم می کنند و برای او بازوهای ستبر می کشند.

به نظر می رسد که تحریم سوماتوتونیا در غرب، جای خود را به تلفیق سوماتوتونیا (فعالیت گرایی) با سربروتونیا (اندیشه ورزی) می دهد که ویژگی های سنخ سربروتونیا، خویشتن داری و رازداری و واکنش های بسیار تند است.

شلدون هشدار می دهد که «سنخ بنیه ای بیش از آن که کلاً علت سازگاری یا ناسازگاری افراد با پارسایی باشد، ممکن است آنان را به سوی شکل ها و جلوه های خاص پارسایی سوق دهد» یا اینکه صرفاً نمادی باشد از شکل تغییر یافته پارسایی «من» که البته تکفیرگرایی می تواند یکی از همین اشکال پارسایی باشد.(2)

ریخت شناسی جزء نگر آیزنک

آیزنک(3) شاید اولین کسی است که به رویکرد ابعادی در ریخت شناسی توجه کرد. او مزاج های چهارگانه در قالب چهار مقوله بر روی دو بعد (درون گرایی - برون گرایی) و (نوروزگرایی) یا تهییج پذیری در برابر ثبات هیجانی قرار داد و مثلاً برای مزاج

ص: 221


1- William Herbert Sheldon
2- وولف، د.ا.، روان شناسی دین.
3- Eysenck, Hans, J.

صفراوی، بی ثباتی هیجانی و برون گرایی را لحاظ کرد که مستلزم نوعی هیجان خواهی افراطی و پرخاش گری، تحریک پذیری و تکان شوری است.

رویکرد ابعادی آیزنک برای غایت هر بعد نامی لحاظ کرد، اما به افراد این فرصت را داد که بسته به جایگاه خود بر محور ابعاد مذکور همزمان در چند مقوله متفاوت قرار گیرند، کاری که مسبوق به سابقه نبود. بعد دیگری که آیزنک تعریف کرد و از آن کمتر یاد می شود بعد روان گسسته گرایی است که ملازم جامعه ستیزی (عدم التزام و وابستگی روانی به هیچ فرد یا گروه) است.

نمرات بالا در روان گسسته گرایی آیزنک با علائمی همچون بی رحمی، بی احساسی و احساس خصومت نسبت به دیگران و بی توجهی به حقوق و رفاه آن ها، تمسخر دیگران و بعضاً مردم آزاری همراه است و بعضاً به طوری است که بی توجهی ایشان به آداب اجتماعی و اخلاقی برای همه دردسرآفرین است. این افراد برای یافتن شور و هیجان به سمت تجربه های عجیب و غریب جذب می شوند.(1)

اما نکته جالب توجه کار آیزنک پیرامون سرشت های سیاسی است که روی دو محور ابعادی «خشن - ملایم» و «راست - چپ» یا «رادیکال - محافظه کار» طرح می شوند و چهار مقوله جریان سیاسی را می سازند. خشن به معنای اقتدارگرا نیست، بلکه بیشتر بازتاب دهنده قبح خشونت در فرهنگ پروتستانیسم مسیحی است. پیش تر به وجه تشابه تکفیری ها با فاشیست ها به هیتلر مثال زدیم. در ادامه ضمن پرداختن به آرای آدورنو به برخی لوازم فاشیسم اشاره خواهیم کرد.

فاشیست

*راست

*خشن

کمونیست

*چپ

*خشن

محافظه کار

*راست

*ملایم

سوسیالیست

*چپ

*ملایم

ص: 222


1- آشتیانی، مقدمه ای بر روان شناسی سیاسی.
آدورنو و رگه اقتدارگرایی

بررسی بسیار مشهوری که توسط آدورنو(1) و همکارانش به سال 1950 صورت گرفته، بسیار جالب توجه است. به دنبال نتایج هولناک جنگ جهانی دوم بود که تئودور آدورنو به تئوری پردازی درباره رابطه شخصیت اقتدارطلب و بازخوردهای سیاسی پرداخت.

آدورنو و همکارانش در جست و جوی کشف ریشه های یهودستیزی در آن دوران بودند. آن ها پیشنهاد کردند که نشانه های شخصیتی ویژه ای با یهودستیزی مرتبط است و آن را نشان شخصیت اقتدارطلب نام نهادند که در قالب چهار مقیاس سنجش می شد: 1. گرایش های فاشیستی؛ 2. ضدیهودی؛ 3. نژادپرستی به طور عام و 4. محافظه کاری اقتصادی و سیاسی و نام مقیاس را «مقیاس F» گذاردند.

شخصیت اقتدارگرا شخصیتی است که در دوران کودکی کمبود محبت شدید و تنبیهات بدنی سخت و اقتدار و نظم را همراه با جنسیت به منزله یک تابو تجربه کرده است.

به عقیده آدورنو و همکارانش ریشه های اقتدارگرایی، روانی است. افرادی که سمت راست افراطی تمایل دارند، نمایان گر احساس شدید انزوا، عدم اعتماد به نفس، عدم کفایت و نیاز اغراق آمیزی برای امنیت، ثبات و اطمینان هستند. گفته شده است که شخصیت های اقتدارگرا برای رسیدن به امنیت در رفتارهای ذیل افراط می کنند:

1. تشریفات گرایی؛

2. اطاعت استبدادی؛

3. تجاوز استبدادی؛

4. ضد تحلیل (ضد ذهن گرایی)؛

5. موهوم پرستی و رفتار کلیشه ای؛

6. قدرت، سختی و خشونت؛

7. ویران گری و بدبینی؛

ص: 223


1- Adorno, T

8. توجه مبالغه آمیز به جنسیت.

سایر ویژگی های کسانی که اقتدارگرا هستند عبارتند از:

1. تحجّر فکری؛

2. عدم گذشت در برابر خطای دیگران؛

3. دارای تمایلات تبعیض نژادی؛

4. شدیداً خود میان بین؛

5. تملّق نسبت به منابع قدرت؛

6. زورگو به زیردست؛

7. طرف دار مجازات های سخت و خشن؛

8. پیش داوری نسبت به گروه های دیگر به ویژه اقلیت ها؛

9. هوادار تطابق خویش با عرف و سنت؛

10. پیروی از نظام های ارزشی متعارف؛

11. مطیع و منقاد و وفادار به قدرت ها؛

12. دید سطحی از دنیای اجتماعی و اخلاقی که به مقوله هایی کاملاً متمایز (خوب و بد، سیاه و سفید) تقسیم شده است دارند.(1)

این ها کسانی هستند که در کنه وجودشان نسبت به خود عمیقاً مردد هستند و هرگز موفق به احراز هویت کامل نشده اند و به «من» خود همواره مشکوک اند. از آن جا که در درون خود چیزی ندارند که به آن متوسل شوند به قالب های بیرونی متشبّث می شوند، لذا نظم اجتماعی پایه ثبات شخصیت متزلزل ایشان می شود و با دفاع از آن در واقع از اساس «من» خود دفاع می کنند. نفرت آنان از کسانی که نظم اجتماعی را به چالش می کشند از همین جا ناشی می شود. اینان در دوران ثبات و آرامش به احزاب محافظه کار می پیوندند، اما در دوران فشار و آشوب، مشی فاشیستی پیدا می کنند و خشونت

ص: 224


1- آشتیانی، همان.

عریان خود را به نمایش می گذارند، پس این نیاز مستمر به قدرت، از ضعف درونی مایه می گیرد و بر سبیل جبران است. بعدها آدلر احساس کهتری را نیز ضمیمه این قسم عوامل روان شناختی کرد. همان طور که ملاحضه می شود بسیاری از این نشانه های فوق الذکر داخل در علائم وسواس اند.(1)

ریخت شناسی کل نگر لاسول

ریخت شناسی کل نگر لاسول(2)

هارولد لاسول در روان شناسی سیاسی دیدگاهی کل نگر داشت. او معقتد بود که گرایش خصوصی جا به جا شده، و جای خود را به هدف ها و موضوعات سیاسی می دهند و پس از آن که مورد تحلیل منطقی قرار گرفتند از سوی عموم به عنوان افکار قابل قبول و انگیزه های نهادینه شده پذیرفته می شوند.

لاسول الگوی رفتار سیاسی اش را با نظریه فروید از تحول شخصیت ارتباط داد. او معتقد بود روشی که برای دنیای سیاست به کار می بریم انعکاسی از نیازهای باقی مانده از دوران های تحول شخصیت روانی - جنسی است. اشخاص در مرحله دهانی تمرکز بر امنیت دارند، در مرحله مقعدی روی نظم، در مرحله احلیلی روی سلطه و در مرحله تناسی روی مشارکت متمرکز می شوند.

لاسول معتقد به سیاست پیش گیرانه از طریق آموزش سنخی موسوم به «سنخ مدیر» بود. او جهان سیاست را یک سره تحت سلطه سنخ های بیمارگون می دید و ریشه این بی کفایتی را در خانواده می جست.

ریخت آشوب گر آن ریخت اقتدار طلبی است که شناساپیی و حرمت لازم را از والدین خود دریافت نکرده بنابراین، کاملاً گرایش و توجه به خود دارد که موجب پیدایش یک خودشیفتگی قوی در او می شود و می خواهد که کمبود عشق و عاطفه و حرمت را از طریق جامعه پیدا و جبران کند.

ص: 225


1- آشتیانی، همان.
2- Lasswell

آشوب گر برای این که بتواند حرمت جامعه را جذب کند بایستی از طریق ایجاد تغییراتی در نهادها و محیط اجتماعی آن توجهی را که می خواهد به دست آورد و آن رابطه عاطفی و عشق و حرمتی را که حس می کند در کودکی از او دریغ شده از این طریق جبران کند. بنابراین، لیبیدوی او به سوی خودش بر می گردد. چنین فردی از نظر رفتار اجتماعی اعتراض خودش را از آغاز نسبت به نهادهای اجتماعی ابراز می دارد، مانند نهاد های اخلاقی، خانوادگی، مذهبی و جامعه تا خود دولت و رهبران سیاسی جامعه. به عبارت دیگر او همه نهادهای اجتماعی و سیاسی را زیر سؤال می برد و به اصطلاح خودش می خواهد از همه ارزش ها ارزش زدایی کند. پس لیبدوی آشوب گر متوجه خودش است و می خواهد از خود ابرمرد بسازد. می خواهد نهادهای اجتماعی را به نحوی متحول کند که حرمت از دست رفته خود را به او بدهند.

ریخت اصلاح گر، ریختی است که در اثر تربیت ناصحیح خانوادگی «اعتماد به خود» کسب نکرده است. این تیپ به شدت تیپ آشوب گر مورد بی اعتنایی نبوده، اما کسب اعتماد و اطمینانی هم از محیط اجتماعی خود نداشته است. بنابراین، ریخت اصلاح گر تیپی است که اعتماد به نفس ندارد و ذهنش پر از شک و تردید است.همیشه به دنبال پیدا کردن یقین است و کسانی که دائم به دنبال یقین مطلق می گردند کسانی هستند که برخلاف ظاهر مطمئن خود از درون متزلزل و شکاک اند. از نظر لاسول، فرد لزوماً از این جهت گیری های درون روانی آگاه نیست و این بیشتر به صورت یک مکانیسم دفاعی ناخودآگاه عمل می کند تا فرد را از شکاکیت و تزلزل دور کرده و به یقین و اطمینان برساند. بنابراین، شخص اصلاح گر لیبیدوی خود را متوجه زندگی اجتماعی می کند و آن را برای تغییر محیط اجتماعی به کار می برد و اگر مشاهده کند که براساس آن حقیقت خودش جهان را دگرگون ساخته است، احساس شک و تردیدش تسکین می یابد. او می خواهد جهان و محیط آلوده خود را تغییر دهد، اما بنیادگرایان نزد لاسول «ترکیبی از ریخت اصلاح گر و ریخت آشوب گر» هستند. این ها کسانی هستند که نه نیاز به شناسایی شان ارضا شده و نه اعتماد و ایقان لازم را به دست آورده اند. این ها

ص: 226

عرصه تاریخ را محل تاخت و تاز خود قرار می دهند تا کمبود های شخصی خود را توسط عمل سیاسی جبران کنند. راه حل او برای مسائل جهان سیاست تربیت ریخت مدیر است که ملازم خلاقیت، حس اطمینان و حرمت نفس است.(1)

ریخت شناسی رگه ای هیمانس و ویرسما

هیمانس و ویرسما دو روان شناس هلندی هستند که برخی باور دارند میان رویه های سیاسی و منش شناسی ارایه شده توسط این دو می توان هم بستگی برقرار کرد. نظریه این دو، بیشترین تأثیر را در میان فرانسویان گذاشت.

رنه لوسن و گاستون برژه با استفاده از روش تحلیل عوامل به سه رگه اصلی دست یافتند که عبارتند از: هیجان پذیری، فعالیت و طنین. در باب طنین دو شق طرح شده است: یکی، زود آهنگان که در حال یا آینده به سر می برند و دیگری، دیر آهنگان که متوجه گذشته اند. براساس سه رگه نام برده هشت ریخت شخصیتی تدوین شد و ریخت های سیاسی، درون آن ها گنجانده شد:

1. بی رنگ و بو ها (هیجان ناپذیر، غیر فعال و زود آهنگ)؛

2. خون سردان (هیجان ناپذیر، فعال و دیرآهنگ)؛

3. پرشورها (هیجان پذیر، فعال و دیرآهنگ)؛

4. خشمگین ها (هیجان پذیر، فعال و زودآهنگ)؛

5. عصبی ها (هیجان پذیر، غیرفعال و زودآهنگ)؛

6. احساساتی ها (هیجان پذیر، غیرفعال و دیرآهنگ)؛

7. وارفته ها (هیجان ناپذیر، غیرفعال و دیرآهنگ)؛

8. دموی ها (هیجان ناپذیر، فعال و زودآهنگ).

در سیاست، بی رنگ و بوها و خون سردان به مبارزات سیاسی بی اعتنا هستند و کمتر در جست و جوی قدرت هستند و به آزادی هم نوعان احترام می گذارند، پس هم میانه

ص: 227


1- آشتیانی، همان.

رو و هم تعدیل کننده تضاد ها هستند. برعکس، پرشورها و خشمگین ها به سمت پیکار سیاسی و قدرت جذب می شوند. پرشورها، طبعاً رهبرانی مقتدر و خشمگین ها، بیشتر مردم انگیز(پوپولیست)، سخنور و روزنامه نویس می شوند و کمتر به طرف اعمال حکومت دیکتاتوری تمایل دارند. عصبی ها و احساساتی ها طبعاً انقلابی هستند و عصبی ها تا حدی هرج و مرج طلب و مخالف نظم موجود هستند، در حالی که احساساتی در همه احوال از همه روش های مقتدرانه فاصله نمی گیرند. وارفته ها محافظه کارند و دموی ها فرصت طلب.

به نظر می رسد با نیم نگاهی به نظریه لاسول می توان تکفیری ها را تلفیقی از خشمگین ها و عصبی ها دانست از آن جهت که روی طیف فعال بودن در کجا باشند.(1)

مسئله سائق مرگ خواهی

نظریه سائق بر این باور است که مسئله هویت به تنهایی قادر به توصیف تمام بنیادگرایی یا تکفیرگرایی نیست. تکفیرگرایی و بی صبری ملازم با آن را باید با توجه به رذیله ای چون: رشک و حسد و لوازم آن از قبیل: خشونت و کین ورزی، امساک و خست وسواسی و افسرده خویی و خودشیفتگی توضیح داد که همه ریشه در سائقه ای انسانی و ماهیت خاص آنها دارند.

تشبث به این امیال و سائق ها منشاء تعارض ها و تناقض های رفتاری و اخلاقی است که گاهی به سطح می آیند و خود را به صورت تناقض در عقاید و باورها، توجیه شدن وسایل به اهداف، تناقض گفتار و کردار و بی انصافی نشان می دهند که خصلت بارز تکفیری هاست.(2)

تکفیری ها به زبان، خود را مسلمان واقعی معرفی می کنند، اما در عمل مرتکب آدم ربایی، وحشت افکنی و ارعاب، قتل و خشونت لجام گسیخته، یا هر نوع رفتار ایذایی

ص: 228


1- همان.
2- هوشنگی و پاکتچی، همان.

دیگر می شوند. خواهان تطبیق شریعت الهی در جامعه اند، اما برای نیل به این هدف امثال بوکوحرام در بازارها بمب گذاری می کنند. برای ترویج دین اسلام دختران نوجوان را می رباید و وادار به اقرار به شهادتین و قرائت قرآن می کنند و تهدید می کنند که ایشان را به عنوان برده در بازار خواهند فروخت. آزار و اذیت مغربیان را بر خود ظلم می شمارند اما آزار و اذیت خودشان برای همسایگان دور و نزدیک را بد و ناپسند نمی دانند.

این کج خیالان که قادر نیستند خود را به جای دیگران بگذارند، «اکراه در دین» را جایز شمرده و به تبع آن، از نصّ صریح قرآن عدول کرده اند، لیکن همزمان با تشبّث به جهاد با کفار خود را پیرو شریعت الله و مسلمان می دانند و این تناقض در حوزه باورهاست که خود قرآن به آن توجه کرده و آن را نفی کرده و حاصل آن را )خِزْی فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَیوْمَ الْقِیامَةِ یرَدُّونَ إِلَی أَشَدِّ الْعَذَابِ((1) دانسته است.

این دیدگاه ضمن تفکیک میان بنیادگرایی به معنای عام و خاص، بنیادگرایان تروریست را که شامل تکفیری ها نیز می شود مایه شرم و سرافکندگی بنیادگرایان اصیل می داند.

بنیادگرایان راستین می کوشند تا در گفتار و کردار خود صادق و سازگار باشند و از رذایل فوق الذکر پرهیز دارند و هرگز در هدایت دیگران شرایط امر به معروف و نهی از منکر را گم نمی کنند و به اکراه، ارعاب و خشونت برای اعاده خیر توسل نمی جویند.

یک بنیادگرای راستین در برخورد با فردی لذت جو، اگر شرایط امر به معروف فراهم باشد، به او اشاره خواهد کرد که لذت جویی در زندگی موجب نقض غرض می شود و بس و ضمن نهی از منکر از ارتکاب شنیع پرهیز می کند و رواج خیر را با توسل به شر ممکن نمی داند.(2)

تا این جا ضعف عقیده و اخلاق تکفیری روشن شد. اسلاوی ژیژک احساس حقارت تکفیری را در قالب نظریه سائق چنین مطرح کرده است:

ص: 229


1- بقره، آیه 85.
2- ژیژک، خشونت پنج نگاه زیرچشمی.

شور آتشین یک نفر اوباش شاهدی است بر نبود اعتقاد راستین. بنیادگرایان تروریست هم در اعماق وجودشان اعتقاد راستینی ندارند. طغیان خشونت بارشان گواهی است بر این ادعا. تروریسم بنیادگرایان ریشه در اعتقاد تروریست ها به برتری خودشان و میل به پاس داری از هویت فرهنگی- مذهبی شان در برابر یورش تمدن مصرف گرای جهانی ندارد. مشکل بنیادگرایان این نیست که ما آن ها را پست تر از خودمان می دانیم، بلکه این است که آن ها خودشان به طور پنهانی خویش را پست تر می دانند. از همین روست که وقتی از روی مرحمت و بدون منّت گذاشتن به آنان اطمینان می دهیم که خودمان را برتر از آن ها احساس نمی کنیم، این کار ما - که از لحاظ سیاسی هم حرکت درستی است - تنها آن ها را خشمگین تر می سازد و آزردگی شان را شدیدتر می کند. مشکل، تفاوت فرهنگی یا حفظ هویت نیست، بلکه برعکس، این است که بنیادگرایان از ما خوششان می آید و پیشاپیش معیارهای ما را در کنه وجودشان پذیرفته اند و خودشان را با آن ها می سنجند... به شکل ظاهراً تناقض آمیزی چیزی که بنیادگرایان به راستی کم دارند دقیقاً میزانی از اعتقاد نژادپرستانه به برتری خودشان است.(1)

حسد با غبطه تفاوت می کند و تفات اصلی آن ها در این است که حسد واجد و در بر گیرنده سائق مرگ خواهی است. اگر به درستی بنیادگرایی راستین را تابع اصل واقعیت و تمدن غرب را تابع اصل لذت در نظر بگیریم، به این اشاره فروید دست می یابیم که می گفت سائق مرگ خواهی همزمان نقطه مقابل اصل واقعیت و اصل لذت می باشد.

این سائق مرگ خواهی متضمن خودویران گری بوده و سبب می شود که ما بر ضد منافع خود قیام کنیم.

ص: 230


1- ژیژک، همان.

اشاره دقیق و زیرکانه فروید(1) به محل تفاوت حسد و غبطه با در نظر گرفتن سائق مرگ خواهی به خوبی ما را به فهم پراتیک تکفیری نزدیک می سازد. فروید سه حوزه متمایز در نظریه شخصیت خود ترسیم کرد: یکی، وجدان که بر ساخته جامعه و تابع اصل کمال طلبی است و متضمن قسمی دیگرگرایی است و در تعارض دائم با نهاد است که تابع اصل لذت است و بر خودگروی گرایش دارد و بی صبرانه خواهان ارضای خود است. فروید گرچه محل تعارض اصلی در اختلال روانی را میان ابر من «وجدان» و نهاد ترسیم کرده بود، ضمناً سائق مرگ خواهی را در برابر سائق زندگی ترسیم می کرد که محل تعارض اساسی تر بود. سائق پرخاش گری نماینده اولی و سائق شهوت جنسی نماینده دومی دیده می شود که هر دو ریشه در نهاد دارند.

نظریه سائق اسلاوی ژیژک به پیروی از فروید محل تعارض اصلی را در غرایز مرگ (تاناتوس) و زندگی (اروس) مدنظر قرار داده که در کنه نهاد در جریان است و تعارض ابرمن و نهاد را مغالطی می داند.

ژیژک ضمن اشاره به اصل متافیزیکی خودگروی که متضمن دیگرگرایی نیز هست چنین می گوید که:

واقعیت گیج کننده درباره حملات تروریستی این است که آن ها با تقابل های جا افتاده که ما میان خیر و شر قائلیم جور در نمی آیند؛ شر به مثابه خودخواهی و خودپرستی و خیر به مثابه روحیه ایثار و فداکاری برای آرمانی والاتر... فردباوری در برابر جماعت باوری یا فایده گرایی در برابر دفاع از هنجارهای عام و جهان شمول تقابل هایی نادرست هستند، زیرا دو قطب مخالف در آن ها نتیجه واحدی دارند. منتقدانی که از خالی بودن جای ارزش های راستین در جامعه لذت جو و خودپرست غرب امروز گلایه دارند، از مرحله پرت افتاده اند. نقطه مقابل واقعی عشق خودپرستانه به خویشتن، نوع دوستی و توجه به

ص: 231


1- Sigmund Freud

خیر مشترک نیست، بلکه رشک و دل آزردگی است که سبب می شود بر ضد منافع خودم رفتار کنم.(1)

او معتقد است که متعلق میل انسانی همیشه دیگری است. میل انسانی یا متوجه دیگری است و یا متوجه آن چیزی است که دیگری به آن میل دارد و خواستار آن است. این قسم دوم، علت اساسی رشک ورزیدن است و شامل دل آزردگی نیز می شود. رشک و دل آزردگی با هم میل انسانی را می سازند. به این عبارت آگوستین(2) بنگرید: «به چشم خود دیده ام و می شناسم نوزادی را که با این که نمی توانست حرف بزند حسادت می ورزید. رنگش می پرید و نگاه تلخی به برادر هم شیرش می انداخت [که در حال مکیدن پستان مادر بود]».

حسد با سائق مرگ خواهی ملازم است؛ یعنی شعاری نظیر شیطان میلتون(3) دارد که می گفت: «شر تو خیر من باشد».

گور ویدال این نکته را در عبارتی موجر، بیان می کند: «کافی نیست من برنده شوم، بلکه باید دیگری بازنده شود» وصف حال تکفیری حسود به آن دهقان اسلوونیایی می ماند که جادوگری خوب از او پرسید: «کدام را می خواهی؟ می توانم یک گاو به تو و دو گاو به همسایه ات بدهم، یا دو گاو از همسایه و یک گاو از تو را بمیرانم. دهقان حسود شق دوم را برگزید».

ژیژک(4) در تحلیل لوازم اضافه می کند:

نکته رشک و دل آزردگی این است که تنها اصل بازی با حاصل جمع صفر را که در آن پیروزی من در باخت دیگری است تصدیق می کند؛ بلکه از آن گذشته به شکل تلویحی به شکافی اشاره دارد که مثبت نیست (چون با همه می توانیم برنده باشیم بی آن که بازنده ای در کار

ص: 232


1- ژیژک، همان.
2- Sant'Agostino
3- John Milton
4- Zizek, S.

باشد) بلکه منفی است. اگر ناگزیر از انتخاب میان برد خود یا باخت حریف خود باشم، ترجیح می دهم که او ببازد و لو این به معنای باخت خود من باشد. گویی اگر از باخت حریف دست آوردی داشته باشم مرتکب ریا شده ام و این خلوص نیت مرا مشوب می سازد.(1)

ابوالحکما، ابویوسف بن اسحاق کندی(2) فیلسوف عرب قرن سوم هجری که خود طعم تکفیر اهل حدیث و ایذای ایشان را بسیار چشیده بود، با ظرافت تمام به آسیب شناسی این پدیده شوم می پردازد و به رذیله حسد و دین به دنیا فروشی اشاره می کند. او در توصیف کسانی که فلاسفه را تکفیر می کردند چنین آورده است:

آن ها که فلسفه را انکار کنند مردمی هستند دور از حق، گرچه به غیر استحقاق، تاج حق بر سر خویش نهاده باشند. اینان از درک حقیقت عاجرند و از آنچه صاحبان رأی، در خور آنند محروم و حسد بر نفس های حیوان صفت ایشان مستولی است. ارباب فضایل انسانی را پست می شمارند، زیرا خود از نیل به آن فضایل ناتوانند. برای حفظ مقامات سالوس خود و مقاماتی که نه برای یافتن حق که برای ریاست و تجارت با دین به دست آورده اند، از هیچ ستمی فروگذار نمی کنند.اینان از دین بی بهره اند چه هرکس به تجارت کالایی بپردازد آن را در معرض فروش گذارد و هرکس چیزی را در معرض فروش گذارد دیگر آن چیز از آن او نخواهد بود.(3)

اسلاوی ژیژک معتقد است که وجه مشترک نیچه و فروید این بود که تلقی هر دوی آن ها از عدالت، عدالت به مثابه برابری بود که ریشه آن را در رشک و حسادت می دیدند. رابطه رشک و امساک را در همین جا می توان درک کرد؛ رشک بردن به این که دیگری چیزی دارد که یا «من» ندارد یا اگر دارد قادر به لذت بردن از آن نیست، یعنی مسئله تملک مطرح نیست، آنچه مطرح است این است که دیگری چگونه می تواند از آن چیزی که دارد لذت ببرد. در این صورت با لحاظ کردن سائق مرگ

ص: 233


1- ژیژک، همان.
2- Al-Kindi
3- فاخوری، جر، تاریخ فلسفه در جهان اسلامی.

خواهی که همیشه ملازم حسد است در کنار عدالت به مثابه برابری به این تالی فاسد می رسیم که برای دست یابی به عدالت باید بهره مندی دیگران چندان کاهش یابد تا همه دست رسی یک سانی به لذت داشته باشند.

تکفیری حسود چون لذتی برای تقسیم کردن ندارد، سهم برابر از محرومیت را اِعمال می کند. نتیجه طبیعی چنین روی کردی امساک، پارسامنشی و زهدورزی وسواس گونه است که به صورت خست و ناخن خشکی، کهنه گرایی و گرایش به انبار کردن، خود را نشان می دهد. خسیس تنها (اسکروچ) مثال خوبی است. او کسی است که به خانه برمی گردد. درب ها را محکم می بندد. صندوقچه خود را باز می کند و نگاهی دزدگی به شئ ارزش مندش می اندازد و آن را با ترسی آمیخته با احترام نظاره گر می شود. همان چیزی که مانع مصرف شئ از سوی او می شود موقعیت آن شئ را به مثابه موضوع میل تثبیت می کند. برای فرد خسیس دشوار است که از شئ تحت تملکش لذت ببرد. او شی خود را تا حد موجودی مقدس و غیر قابل لمس و احیاناً غیر قابل مصرف بالا می برد. صرف تملک شی به او احساس امنیت می دهد. فرد افسرده خو نیز قادر به لذت بردن از شئ خود نیست، اما علت این ناتوانی در آن است که او دلیل یا معنای ارزش مندی شئ را از دست داده است. بنابراین، رشک را باید در قالب تثلیت ذیل فهمید.(1)

ص: 234


1- ژیژک، همان.

نکته دیگری که شایان ذکر است و به فهم هر چه بهتر روی کرد تکفیری کمک می کند «تمرکز رشک بر موانع به جای اهداف است».

روسو با تفکیکی که میان خودپرستی (عشق به خود سالم) و خودشیفتگی بیمارگون ترسیم کرده، به تشریح تغییر ماهیت سائق در اثر تمرکز بر موانع می پردازد. اینک بیان او:

امیال و شهوات ابتدائی که همه مستقیماً گرایش به کامروایی ما دارند وادارمان می کنند که تنها به چیزهایی بپردازیم که با این شهوات در ارتباط هستند و اصل شان همگی به عشق به خود باز می گردد و گوهر همگی شان دوست داشتنی و دل پذیر است، اما وقتی این شهوات از آن چیزها به سمت موانع منحرف می شوند و بیش از آن چیزی که سعی در رسیدن به آن دارند دل مشغول مانعی می شوند که سعی در خلاص شدن از شر آن دارند، سرشتشان تحول می یابد و تند و آتشین و نفرت انگیز می شوند. به این ترتیب عشق به خود که احساسی شریف و مطلق است به خودشیفتگی تبدیل می شود که احساسی نسبی است و به وسیله آن، فرد خودش را با دیگری مقایسه می کند. احساسی که تبعیضاتی را طلب می کند که ارضای آن صرفاً منفی است و تلاش نمی کند تا از رفاه و بهروزی خود خشنود گردد، بلکه تنها با بدبختی دیگران کسب رضایت می کند.(1)

واضح است که روسو به سازوکاری لیبیدویی اشاره دارد که در آن انرژی روانی نه بر شئ که بر موانع رسیدن به آن متمرکز شده است.

وصف حال تکفیری نیز همین است او به جای متمرکز شدن بر عمران و ساختمان یک مدینه فاضله اسلامی و تلاش و کوشش برای مثبت برای تحقق چنین مدینه فاضله ای می کوشد با تمرکز بر موانع و توسل به نفرت ناب، آن ها را نابود سازد. البته که ویران کردن خیلی ساده تر از معماری و عمران است. انتحار تکفیری، منطقی مبتنی بر

ص: 235


1- همان.

«عدالت به مثابه برابری» دارد که ضمیمه حسد شده است و در حد اعلای خود جلوه گر می شود و شکلک فداکاری به خود می گیرد.

پیام انتحار تکفیری برای جامعه اسلامی آرمان خواهی بصیر نیست، بلکه این نکته است که «من حاضرم از خود گذشتگی کنم تا تو هم نتوانی آن را داشته باشی»(1)

نکته قابل اشاره دیگر این است که تربیت سهل گیرانه غربی و تساهل و بی تفاوتی ناشی از آن، مبنای دیگر این قسم بزهکاری ها در تکفیری ها دست پرورده غرب است که دست در دست تکفیری های نمک پرورده رژیم های سخت گیر در خاورمیانه نظیر: رژیم آل سعود، گروه های تروریستی «داعش» را به وجود آورده اند و کرده اند آنچه کرده اند.

به زعم آدلر، تربیت سهل انگار و سخت گیر هر دو به یک اندازه مقوم احساس کهتری هستند که ام الامراض روانی است.

تکفیری خودشیفته و بزهکار نسبت به سبک زندگی غربی کنجکاو و عمیقاً خواهان آن است، لیکن همچون کودکی وقیع و پر مدعا عمل می کند که طاقت هیچ نوع محدودیت را ندارد، نسبت به موانع حساس است و برای ارضای خود مرتکب هر نوع بزهکاری می شود.

دو نظریه فوق الذکر به لحاظ تلویحات تربیتی جالبی دارند چون عمدتاً وسواس گرایی مستلزم تربیت سخت گیرانه است و بزهکاری و خشونت طلبی و تمرکز بر موانع غالباً ناشی از تساهل و سهل گیری است.(2)

کارن هورنای(3) نماینده دیگر این دیدگاه است. از روی کرد او با عنوان روان کاوی اجتماعی یاد می شود. او در نظریه خود به شخصیت ماکیاولی مثال می زند که تمثل و تجسم همه نیازهای روان رنجور است. ماکیاولی(4) کسی بود که معتقد بود هدف

وسیله

ص: 236


1- همان.
2- اتکِنسون و دیگران، همان.
3- Horney, Karen
4- Machiavellian

را توجیه می کند و اینکه برای سلطه بر دیگران باید چیزی را به آن ها بگوییم که دوست دارند بشنوند. او دیدگاهی بسیار بدبینانه به طبیعت انسان اتخاذ کرد و انسان را موجودی خودخواه، بیهوده و حریص می دانست. اما نیازهای روان رنجور ریشه در نیاز اساسی انسان به محبت دارند. انسان می ترسد در این جهان تاریک و سرد تنها بماند و به حال خود رها شود. زمانی که انسان این «اضطراب اساسی» را تجربه می کند، برای تخفیف و تسکین آن به راه هایی متوسل می شود که از سه حال بیرون نیستند: 1. او را به دیگران نزدیک می کنند؛ 2. او را از دیگران دور می کنند؛ 3. او را در برابر دیگران قرار می دهند.

استخدام هر سه راهکار در آن واحد، مستلزم تعارض و تنیدگی است و فرد را رنجور و بی صبر می سازد، اما غیر ممکن نیست.

میل در انسان همواره رو سوی دیگری دارد و قائم به طرفین است. آنچه ما را در برابر دیگران قرار می دهند نیاز روان رنجور به قدرت و استثمار دیگران است.

به نظر می رسد درباره شخصیت اقتدارگرا این رویکرد به کلیشه ای ثابت و نیازی اساسی در او تبدیل شده است. تکفیری هم که از توجه و محبت در کودکی محروم مانده، باید این نیازها را در خود پرورش داده باشد تا لختی از اضطراب اساسی خود بکاهد.(1)

راهکار مقابله با تکفیری ها

حال پرسش اساسی این است که در برابر تکفیری ها و برای دفع شر ایشان چه باید کرد؟ فروید مثل سقراط(2) باور داشت که معرفت یا بصیرت می تواند رهایی بخش باشد و نخستین و اصلی ترین راهکار همین بصیرت بخشیدن است که هدف اصلی پژوهش حاضر نیز همین است. اما بعید است، که صرف تذکر کفایت از موضوع کند. آیات 144 تا 148 سوره بقره در قرآن به خوبی تنگناهای ناشی از تذکر و شیوه صحیح ایجاد بصیرت را نشان می دهد.

ص: 237


1- آشتیانی، همان.
2- Socrates

واقعیت این است که باب گفت وگو با فرد متعصّب تقریباً همیشه بسته است. توگویی خداوند بر قلب ها، گوش ها و چشمان این ها پرده افکنده است و بیم و انذار در ایشان اثر نمی کند. خداوند در آیات 144 تا 148 سوره بقره پیامبر را خطاب قرار داده و متذکر می شود که هرقدر هم نشانه بیاوری، این ها هدایت نخواهند شد. در نهایت در آیه 148 اشاره می کند که: «هر امتی را راهی است به سوی پروردگار، پس در خیر و نیکوکاری از یکدیگر سبقت بجویید و بدانید که هرکجا باشید دست خدا به شما می رسد و خدا از آنچه می کنید غافل نیست».

بر این اساس بهترین راه بصیرت بخشیدن به تکفیری آن است که نیکوکاری بر پایه صبر و متانت را به او نشان دهیم تا آن زمان که یا تکفیری متذکر حق شده، نادم شود و یا سنت الهی جاری شود و تکفیری روی سیاه گردد، اما طرد و تکفیر متقابل یا برخورد تنبیهی مستقیم [برخورد فیزیکی] با تکفیری نقض غرض خواهد بود و تنها در صورت اضطرار جایز است. برعکس آنچه روی کرد غالب جامعه مذهبی است توجه به این نکته ضرورت دارد که ترویج و تثبیت صبر و شکیبایی در جان مسلمانان را نمی توان بر پایه آموزه های مبتنی بر انذار و خوف راهبری کرد؛ چون ترساندن فرد مضطرب و ترسیده، ضمن این که بی فایده است قطعاً نقض غرض خواهد بود.

تأکید آموزش دینی باید بر: تحبیب، تحسین و ارجاء باشد که همواره ملازم صبوری دلسوزانه است. قرآن هرجا که به صبر و صلات در کنار هم اشاره داشته است، صبر را مقدم بر صلات آورده است و کسب در آن را مقام «خاشعین» می داند و این نشانِ اهمیت و جایگاه عظیم صبر در اسلام است.

مقام خشوع تنها در سایه تشبّث به )إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّا إِلَیهِ رَاجِعونَ ( در سختی ها میسر است که مغز و حقیقت ایمان است. مصلی بی صبر، خوارج صدر اسلام را در ذهن تداعی می کند که کاسه های داغ تر از آش بودند و در اعمالشان دچار تناقض. این ها که در عمل به تکلیف و زاهدمنشی وسواسی خود، گوی سبقت را از ائمه اطهار ربوده بودند بعد از جنگ صفین پروژه توّاب سازی امام علی† را در دستور کار خود قرار دادند. همان

ص: 238

کسانی که به طرز تناقض آمیزی پیش تر او را وادار به تن دادن به حکمیت کرده بودند، این بار خواستار جنگ ابلهانه و غیرمسئولانه دیگری بودند که مهم نبود به پیروزی منجر شود یا شکست، چون امیرمؤمنان بازنده اول و آخر آن محسوب می شد.(1)

رفق و مدارای علی† با اینان هر چند به شهادت وی انجامید، اما مصداق بارز اعاده حق بر سبیل صبوری مشفقانه و سبقت جویی در خیر بود.

نکته حایز اهمیت دیگر این است که تکفیری ها جهاد اکبر را به جهاد اصغر بر می گردانند. آنچه ایشان به آن نیاز مبرم دارند، مراقبت نفس با تشبث به ایمان راستین و خودپایی به قسمی است که زمینه ساز خودشناسی عمیق و دقیق باشد. این قسم خودشناسی مبنای اصلی هر نوع دشمن شناسی است و بسترساز جان سختی و پرطاقتی لازم برای طی طرق دشوار و صعب العبور. هیچ کس از موانع روانی و اجتماعی اندیشیدن بر حذر نیست، هیچ آموزه ای نیست که منافرتی اساسی و گوهرین با تعصّب داشته باشد و اگر کسی چنین قضاوتی را شکل داده است دچار مغالطه «خلط حیثیت ها» شده است. بر این اساس هیچ کس از مراقبه و محاسبه نفس بی نیاز نیست. کاهلی در درک و مشاهده تأثیر و تأثرات محیط اجتماعی و فیزیکی، یا امیال و غرایز فرد بر وی نه تنها مستلزم زیست ناآگاهانه و تقدم عمل نیمه آگاه یا ناخودآگاه بر اندیشه خواهد بود، بلکه ملازم کم طاقتی و بی صبری است که به تعصّب و تحجّر می گراید و حجاب حق و حقیقت می شود.توصیه آخر این که تحصیل نتایج مطلوب از خودپایی و مراقبه مؤثر در گرو نظارت و پی گیری روان شناسان متدین حاذق است.

نتیجه گیری

در پژوهش حاضر پراتیک تکفیری ها با توجه به دو نظریه روان شناسانه تحلیل شد: یکی، نظریه هویت وسواسی که ناظر به مطالعات روان شناسی اجتماعی و روان شناسی شخصیت است و برخی از روی کرد های رگه ای جزء نگر و کل نگر را در بر می گیرد.

ص: 239


1- برنج کار، آشنایی با مذاهب و فرق اسلامی.

دیگری، نظریه سائق که ناظر به روان کاوی است. هویت وسواسی ملازم تعصب است که ملازمت آن با بنیادگرایی ضمن اکثر پژوهش های تجربی مستند شده است، اما به نظر می رسد وسواس گرایی هویتی صرف برای تحلیل بنیادگرایی و تکفیری گری کافی نباشد. آنچه مسلّم است این است که تاب و تحمل تکفیری به شدت تحلیل رفته است که نظریه اول آن را به تشدید علائم وسواسی و نظریه دوم آن را به حسد ناشی از تحریک و انحراف سائق بر می گردانند که برخی لوازم این دومی: خست و امساک، وسواسی، افسرده خویی، خشونت عریان و تمرکز بر موانع بر مدار خودشیفتگی است.

به طور کلی وسواس گرایی در هویت باید در کنار فقدان صبر و تحمل لحاظ شود تا تصویر صحیحی از بنیادگرایی داشته باشیم.

ضمن این پژوهش به برخی صفات کلی و اتمی ملازم تکفیرگرایی نیز اشاره شد که ذکر تک تک آن ها در این جا سبب اطاله کلام خواهد شد.

در سطح مغز و با روی کرد روان کاوانه، تکفیرگروی ریشه در کمبود محبت دوران کودکی، احساس حقارت شدید، بی مهری و بی توجهی والدین در خانواده در قالب سهل گیری یا سخت گیری زیاد در امر تربیت و خودشیفتگی ناشی از آن و در نهایت رشک و دل آزردگی ناشی از غلبه سائق مرگ خواهی دارد که با تلقی از «عدالت به مثابه برابری» گره خورده است.

در سطح مغز روان شناسی اجتماعی که به رابطه فرد و جامعه علاقه مند است، عامل تکفیر گروی واکنش طبیعی هر فرد نسبت به طرد و حذف هویتشان توسط هویت رقیب است که به صورت ارزش گذاری مضاعف بر بخش متورّم و مجروح هویت شخص بروز می کند.

ص: 240

منابع

1. اتکینسون، ر.؛ اسمیت، ا.؛ بم، د؛ هوکسما، س، متن کامل زمینه روان شناسی هیلگارد، انتشارات رشد، تهران 1387.

2. اسپیلکا، برنارد؛ هود، رالف دابلیو؛ هونسبرگر، بروس؛ گرساچ و ریچارد، روان شناسی دین براساس روی کرد تجربی. ترجمه م. دهقانی، انتشارات رشد، تهران 1390.

3. انجمن روانپزشکی آمریکا، متن تجدید نظر شده راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی براساس DSM-IV-TR، مترجم: م. نیکخو, و ه. آوادیس یانس، انتشارات سخن، تهران 2000م.

4. آشتیانی، ع. ف. مقدمه ای بر روانشناسی سیاسی، انتشارات بعثت، تهران 1387.

5. بابایی، پ، مکتب های فلسفی از دوران باستان تا امروز. انتشارات نگاه، تهران (1389).

6. بارون، ر.؛ بیرن، د.؛ برنسکامب، ن، روانشناسی اجتماعی. ترجمه ی. کریمی، نشر روان، تهران 1388.

7. بال، ت.؛ داگر، ر، آرمان ها و ایدئولوژی ها، ترجمه ا. صبوری کاشانی، کتاب آمه، تهران 1390.

8. برنج کار، ر، آشنایی با مذاهب و فرق اسلامی. کتاب طه، قم 1390.

9. خاتمی، س. آیین و اندیشه در دام خودکامگی، طرح نو، تهران 1388.

10. دباغ، س. درس گفتارهایی در فلسفه اخلاق، موسسه فرهنگی صراط، تهران 1388.

11. رایس، ف. ف، رشد انسان (روان شناسی رشد از تولد تا مرگ)، انتشارات ارجمند، تهران 1387.

12. ژیژک، ا، خشونت پنج نگاه زیرچشمی، ترجمه ع. پاک نهاد، نشر نی، تهران 1390.

13. ژیلسون، ا، نقد تفکر فلسفی غرب از قرون وسطی تا اوایل قرن بیستم، ترجمه ا. احمدی، سمت، تهران 1389.

14. شیرافکن، ع، نظریه های شخصیت، انتشارات پوران پژوهش، تهران 1389.

15. طباطبایی، س، نهایة الحکمه، ترجمه ع. شیروانی، انتشارات دارالفکر، قم 1389.

16. فاخوری، ح؛ جر, خ؛ تاریخ فلسفه در جهان اسلامی ترجمه ع. آیتی، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.

17. کاپلان، ه؛ سادوک، ب، خلاصه روان پزشکی علوم رفتاری - روان پزشکی بالینی، ترجمه ن. پور افکاری، انتشارات شهر آب، تهران 1995م.

18. کلارک، د؛ فربورن، ک، درمان های شناختی رفتاری. ترجمه ح. کاویانی، انتشارات مهرکاویان، تهران 1385.

19. گیر، آ. ا، پسامدرنیسم و بحران زیست محیطی، ترجمه ع. ثابتی، نشر چشمه، تهران 1380.

ص: 241

20. متن تجدید نظر شده راهنمای تشخیصی و آماری اختلال های روانی DSM-IV-TR (نسخه 4)، ترجمه نیک خو و ه. آوادیس یانس، انتشارات سخن، تهران 1388.

21. محمدپور، ا، ویکتور امیل فرانکل بنیانگذار معنا درمانی، نشر دانژه، تهران 1390.

22. معلوف، ا، هویت های مرگبار، ترجمه م. ثاقب فر، نشر ققنوس، تهران 1382.

23. موصللی، ا مبانی بنیادگرایی نظری، پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، تهران 1388.

24. ولز، آ، راهنمای عملی درمان فراشناختی اضطراب و افسردگی. انتشارات ورای دانش، تهران 1390.

25. وولف، د. ا، روان شناسی دین، ترجمه م. دهقانی، انتشارات رشد، تهران 1386.

26. هاتون، کرک؛ سالکووس کیس؛ کلارک، رفتاردرمانی شناختی، ترجمه ح. قاسم زاده انتشارات ارجمند، تهران 1388.

27. هوشنگی، ح.؛ پاکتچی، ا، بنیادگرایی و سلفیه، انتشارات دانشگاه امام صادق، تهران 1390.

ص: 242

تقیه، دست آویز تکفیر شیعه / بلال شاکری

اشاره

بلال شاکری(1)

چکیده

از جمله دست آویزهای برخی اهل تسنن برای تکفیر شیعه، مسئله تقیه است. ابن تیمیه شیعیان را به دلیل اعتقاد به مشروعیت تقیه مسلمان از مسلمان، کافر، ملحد و منافق خطاب کرده است و این ویژگی شیعه را به یهودیان تشبیه کرده است. از نگاه وی، این مسئله از شعب نفاق است، از این رو چنین سخنانی را نسبت به شیعه مطرح می کند. بعد از وی نیز برخی دیگر این مسیر را پیموده اند؛ درحالی که تمام مذاهب اسلامی بر اساس ادله موجود (ادله خاصه و عامه) مشروعیت چنین تقیه ای را پذیرفته اند. در این نوشتار با بررسی دو عنوان تقیه و نفاق، به بیان مرز دقیق میان این دو اصطلاح پرداخته شده و با بررسی ادله، ثابت شده است که تقیه مسلمان در برابر مسلمان جایز است. در پایان نیز منشأ تحقق چنین تقیه ای در روابط مسلمانان و راه کارهای کم کردن این قسم از تقیه بیان شده است.

واژگان کلیدی: تقیه، تقیه مسلمان از مسلمان، ادله مشروعیت تقیه

ص: 243


1- طلبه سطح چهار حوزه خراسان - دانشجوی دکترای فقه و حقوق اسلامی دانشگاه فردوسی مشهد.
مقدمه:
اشاره

از جمله شبهاتی که وهابیت و جریان های تکفیری دربارة شیعه بسیار مطرح می کنند، مسئله تقیه است. ایشان می گویند شیعه بسیاری از عقاید مورد پذیرش خود را از روی تقیه نفی کرده و اظهار عدم اعتقاد به آن را مطرح می کند. چنین تفکری نزد شیعه، موجب شده است، برخی علمای اهل تسنن نظریات افراطی مطرح کرده و با نفاق دانستن چنین رویکردی، حکم به نفاق، شرک و حتی الحاد شیعه بدهند. این سخنان دست آویزی برای گروه های افراطی شده تا بر اساس آن حکم به تکفیر شیعه کنند.

البته باید توجه داشت که اصل مشروعیت تقیه مورد پذیرش تمام مسلمانان بوده و ادله بسیاری از آیات و روایات بر آن دلالت دارد. سؤال این است که اگر مشروعیت تقیه مورد پذیرش است، شبهات مطرح شده به چه دلیل است؟

پاسخ:

آنچه مورد اتفاق است، مشروعیت تقیه مسلمان در برابر کافر است، اما شبهه مطرح شده درباره تقیه مسلمان از مسلمان است، زیرا شیعیان از دیگر فرق اسلامی نیز تقیه کرده و در برابر ایشان بسیاری موارد را انکار می کنند. چنین عملکردی از سوی شیعیان موجب حکم به تکفیر شیعه از سوی برخی اهل تسنن شده است.

در نوشتار حاضر مسئله تقیه مسلمان از مسلمان نقد و بررسی شده است تا مشروعیت یا عدم مشروعیت آن مشخص شود.

تقیه مسلمان از مسلمان

درباره مشروعیت تقیه مسلمان از مسلمان، دو نظریه مطرح شده است:

1. شیعه و برخی از اهل تسنن(1) قائل به جواز چنین تقیه ای هستند؛

ص: 244


1- .[1] فخر رازی از شافعی کلامی را نقل می کند که ظهور در جواز تقیه مسلمان از مسلمان دارد. وی می گوید: «أن مذهب الشافعی رضی الله عنه أن الحالة بین المسلمین إذا شاکلت الحالة بین المسلمین و المشرکین حلت التقیة محاماة علی النفس». (فخرالدین رازی، مفاتیح الغیب، ج 8، ص 194).

2. برخی از اهل تسنن، به ویژه وهابیت، قائل به عدم مشروعیت این قسم از تقیه هستند.

از جمله علمایی که تقیه مسلمان از مسلمان را جایز نمی داد، ابن تیمیه است. وی در این باره بسیار افراطی سخن گفته و شیعیان را به سبب اعتقاد به مشروعیت این نوع تقیه، کافر، ملحد و منافق خطاب کرده است و این خصوصیت شیعه را به یهودیان تشبیه کرده است. او می گوید:(1)

و أما الرافضة فأصل بدعتهم عن زندقة و إلحاد و تعمد الکذب کثیر فیهم و هم یقرون بذلک حیث یقولون دیننا التقیة و هو أن یقول أحدهم بلسانه خلاف ما فی قلبه و هذا هو الکذب و النفاق

و در جای دیگر می گوید:(2)

و ما ذکره موجود فی الرافضة و فیهم أضعاف ما ذکر ... منها غیرهم مشابهة للسامرة الذین هم شر الیهود و لهذا یجعلهم الناس فی المسلمین کالسامرة فی الیهود و مثل استعمالهم التقیة و إظهار خلاف ما یبطنون من العداوة مشابهة للیهود و نظائر ذلک کثیر.

برخی دیگر از علمای اهل سنت نیز هم چون ابن تیمیه، راه تکفیر شیعه را پیموده و بر اساس اعتقاد شیعه به مشروعیت چنین تقیه ای، ایشان را منافق و خالد در جهنم دانسته اند.

الریاء بالإیمان و هو إظهار کلمة الشهادة و باطنه مکذب فهو مخلد فی النار فی الدرک الأسفل منها و فی هؤلاء أنزل الله تعالی:) إِذَا جَاءکَ الْمُنَافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَاللَّهُ یعْلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُهُ ((3) و قریب منهم الباطنیة الذین یظهرون الموافقة فی الاعتقاد و یبطنون خلافه، و منهم الرافضة أهل التقیة الذین یظهرون لکل فریق أنهم منهم تقیة.(4)

ص: 245


1- ابن تیمیه الحرانی، منهاج السنة النبویة، ج 1، ص 68.
2- .همان، ص 37.
3- منافقون، آیه 1.
4- حسنی کحلانی صنعانی، سبل السلام، ج 4، ص 2038.
ادله عدم مشروعیت تقیه مسلمان از مسلمان

عمده اشکالی که طرف داران این نظریه دارند، شبهه، نفاق دانستن تقیه است. از نظر ایشان تقیه از مسلمان همان نفاق مذموم در ادله شریعت است و نوعی طرز فکر است که مسلمان را به فردی سازگار با واقعیت موجود بدل می کند، گرچه در شرایط موجود، ستم، فساد و گمراهی حاکم باشد. تقیه نوعی تربیت است که نتیجه اش دوگانگی در شخصیت و توافق ساختگی است و فرد را به نفاق می کشاند، و به آنچه پیرامون اوست خشنود می سازد، و زیر پوشش ترس از جان، مال و کرامت انسانی از رویارویی با فساد و گمراهی رو برمی تابد.(1)

بهترین شاهد بر این مدعا کلام ابن تیمیه است که به صراحت تقیه را همان نفاق دانسته و می گوید:(2)

علامات النفاق و أسبابه لیست فی أحد من أصناف الأمة اظهر منها فی الرافضة حتی یوجد فیهم من النفاق الغلیظ الظاهر ما لایوجد فی غیرهم و شعار دینهم التقیة التی هی أن یقول بلسانه ما لیس فی قلبه و هذا علامة النفاق».

و در جای دیگر می گوید: (3)

و «التقیة» هی شعار النفاق؛ فإن حقیقتها عندهم أن یقولوا بألسنتهم ما لیس فی قلوبهم، و هذا حقیقة النفاق.

عبد العزیز بن باز، از علمای معاصر وهابیت، دراین باره می گوید: (4)

أما التقیة فهی صفة المنافقین، فالواجب الحذر منها، و عدم التشبه بهم.

ص: 246


1- موسوی، مفهوم تقیه در اندیشه اسلامی، کتابخانه تبیان.
2- ابن تیمیه الحرانی،همان، ج 7، ص 151. وی در جای دیگر ایمان منافقین را از باب تقیه دانسته می گوید: «الأعمال الظاهرة تکون من موجب الإیمان تارة، و موجب غیره أخری؛ کالتکلم بالشهادتین: تارة یکون من موجب إیمان القلب، و تارة یکون تقیة کإیمان المنافقین، قال تعالی: )وَمِنَ النَّاسِ مَن یقُولُ آمَنَّا بِاللّهِ وَبِالْیوْمِ الآخِرِ وَمَا هُم بِمُؤْمِنِینَ( (بقره:8)». ابن تیمیه الحرانی، مجموع فتاوی ابن تیمیۀ، ج 7، ص 581.
3- ابن تیمیه الحرانی، همان، ج 13، ص 263.
4- عبدالعزیز بن باز، من فتاوی سماحۀ الشیخ عبدالعزیز بن عبدالله ابن باز، حکم سب الصحابۀ.

در برابر این اشکال باید گفت:

میان تقیه و نفاق تفاوت ماهوی وجود دارد، زیرا تقیه دارای ویژگی هایی است که نفاق فاقد آن هاست. از جمله:

1. تقیه پنهان کردن ایمان در قلب و اظهار کفر با زبان است؛ درحالی که نفاق نقطه مقابل آن یعنی پنهان کردن کفر در قلب و اظهار ایمان با زبان است؛(1)

2. تقیه نوعی جهاد است:

در برخی روایات آمده که تقیه نوعی جهاد است، درحالی که، هیچ کس قائل نیست نفاق نوعی جهاد باشد. امام صادق علیه السلام دراین باره می فرمایند:

«الْمُؤْمِنُ مُجَاهِدٌ لِأَنَّهُ یجَاهِدُ أَعْدَاءَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی دَوْلَةِ الْبَاطِلِ بِالتَّقِیةِ وَ فِی دَوْلَةِ الْحَقِّ بِالسَّیف»؛(2)

مؤمن همیشه در حال جهاد است، چون در حکومت باطل به وسیله تقیه با دشمنان مبارزه می کند و در حکومت حق با شمشیر به جنگ با دشمنان می رود؛

1. تقیه در مواردی واجب و در مواردی حرام است:

ادله فراوانی بر مشروعیت تقیه وجود دارد، اما این مشروعیت دارای مرزی است و در برخی موارد تقیه مشروعیتی نداشته و حرام است. از جمله مواردی که تقیه در آن مشروع نیست، جایی است که تقیه منجر به خون ریزی شود. امام باقر علیه السلام می فرمایند:

إِنَّمَا جُعِلَتِ التَّقِیةُ لِیحْقَنَ بِهَا الدَّمُ فَإِذَا بَلَغَ الدَّمَ فَلَیسَ تَقِیة؛(3)

تقیه مشروع شد تا از جان محافظت شود، بنابراین اگر تقیه منجر به خون ریزی شود، دیگر مشروع نیست.

2. تقیه عامل شناخت دوست از دشمن:

ص: 247


1- فاضل مقداد، کنزالعرفان فی فقه القرآن، ج 1 ص 394؛ ابن شهرآشوب مازندرانی، متشابه القرآن و مختلفه، ج 2، ص 188 و محمد طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 69.
2- حر عاملی، وسائل الشیعة، ج 16، ص209.
3- حر عاملی، همان، ج 16، ص 234.

تقیه عامل شناخت دوست از دشمن است؛ درحالی که نفاق نه تنها چنین ویژگی ندارد بلکه موجب عدم شناسایی دوستان از دشمنان می شود.

امام حسین علیه السلام در روایتی می فرمایند:

لَوْ لَا التَّقِیةُ مَا عُرِفَ وَلِینَا مِنْ عَدُوِّنَا،(1)

در میان علمای اهل تسنن نیز برخی به این موضوع تصریح کرده اند که تقیه غیر از نفاق است و میان این دو تفاوت است.

سرخسی دراین باره می گوید:(2)

و قد کان بعض الناس یأبی ذلک و یقول إنه من النفاق و الصحیح أن ذلک جائز لقوله تعالی (إلا أن تتقوا منهم تقاة) و إجراء کلمة الشرک علی اللسان مکرها مع طمأنینة القلب بالإیمان من باب التقیة.

ادله مشروعیت تقیه مسلمان از مسلمان

این ادله به دو گروه عامه و خاصه تقسیم می شود:

ادله عام
اشاره

بسیاری از ادله دال بر مشروعیت تقیه مسلمان از کافر، مطلق بوده و شامل تقیه مسلمان از مسلمان نیز می شود. از جمله می توان به موارد ذیل اشاره کرد:

1. صدق معنای لغوی و اصطلاحی تقیه بر این نوع از تقیه:

معنای لغوی و عرفی(3) و هم چنین معنای اصطلاحی(4) تقیه عام بوده و شامل تمام اقسام تقیه می شود، و در ادله نیز دلیلی بر تخصیص یا تقیید آن وجود ندارد.

ص: 248


1- .[1] امام حسن عسکری7، التفسیر المنسوب الی الامام العسکری، ص 321؛ حر عاملی، همان، ص، 222.
2- شمس الدین سرخسی، المبسوط، ج 24، ص 45.
3- .[3] تقیه در لغت به معنای محافظت از خویش است. اتقیت الشی ء، وتقیته أتقیه ...: حذرته. (ابن منظور، لسان العرب، ج 15 ص 402).
4- معنای اصطلاحی تقیه نزد شیعه و اهل سنت، نزدیک به یکدیگر است: التقیة: الإظهار باللسان خلاف ما ینطوی علیه القلب، للخوف علی النفس. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 729. التقیة باللسان من حمل علی أمر یتکلم به وهو لله معصیة فتکلم مخافة علی نفسه وقلبه مطمئن بالإیمان فلا إثم علیه. محمد طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج 3، ص 153. والتقیة أن یقی نفسه من العقوبة بما یظهره وإن کان یضمر خلافه. شمس الدین سرخسی، المبسوط، ج 24، ص 45. ومعنی التقیة الحذر من إظهار ما فی النفس من معتقد وغیره للغیر. ابن حجر عسقلانی، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج 14، ص 324. البته فقهای حنبلی و وهابیت تقیه را مطابق با عقیده خود در دایره ای ضیق تعریف کرده و تنها شامل تقیه در برابر کافر می دانند. مانند کلام ابن عادل دمشقی که چنین می گوید: أن التقیة إنما تکون إذا کان الرجل فی قوم کفار، ویخاف منهم علی نفسه وماله فیداریهم باللسان، وذلک بأن لا یظهر العداوة باللسان، بل یجوز أیضاً أن یظهر الکلام الموهم للمحبة والموالاة، ولکن بشرط أن یضمر خلافه، وأن یعرض فی کل ما یقول، فإن التقیة تأثیرها فی الظاهر لا فی أحوال القلوب. دمشقی حنبلی، اللباب فی علوم الکتاب، ج 5، ص 144.
2. آیات

از جمله ادله مشروعیت تقیه آیات الهی است که در این آیات نیز تقیه به صورت مطلق جایز دانسته شده است.

)لا یتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکافِرینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ وَمَنْ یفْعَلْ ذلِکَ فَلَیسَ مِنَ اللَّهِ فی شَی ءٍ إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً وَیحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَإِلَی اللَّهِ الْمَصیر( (1)

این آیه به اعتراف علمای اهل تسنن، بر مشروعیت تقیه دلالت دارد.(2) ظاهر آیه مربوط به رابطه مسلمانان با کفار است و به نظر می رسد جواز تقیه در آیه مربوط به تقیه مسلمان از کافر است؛ اما با توجه به این که استثنای ذکر شده در مقام بیان علیت جواز تقیه نیز هست، می توان به عموم علت (که همان قاعده عقلی تقدیم اهم است.) استناد کرده و مشروعیت تقیه مسلمان از مسلمان را نیز ثابت کرد.

البته برخی علمای اهل تسنن همچون آلوسی به صراحت ذیل این آیه دو قسم از تقیه را نام برده و گفته که آیه بر مشروعیت هر دو قسم دلالت دارد.(3)

ص: 249


1- آل عمران، آیه 28
2- شمس الدین سرخسی، ص 43- 45.
3- «و فی الآیة دلیل علی مشروعیة التقیة و عرفوها بمحافظة النفس أو العرض أو المال من شر الاعداء و العدو قسمان: الاول من کانت عداوته مبنیة علی اختلاف الدین کالکافر و المسلم و الثانی من کانت عداوته مبنیة علی أغراض دنیویة کالمال و المتاع و الملک و الامارة». (سید محمود آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج 2، ص 117).
3. روایات
اشاره

در میان روایات نیز روایات مطلق و عامی داریم که بر مشروعیت تقیه مسلمان از مسلمان نیز دلالت دارد. برخی از این روایات از سوی فریقین نقل شده است.

1. حدیث رفع(1)

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص وُضِعَ عَنْ أُمَّتِی تِسْعُ خِصَالٍ الْخَطَأُ وَ النِّسْیانِ وَ مَا لَا یعْلَمُونَ وَ مَا لَا یطِیقُونَ وَ مَا اضْطُرُّوا إِلَیهِ وَ مَا اسْتُکْرِهُوا عَلَیهِ وَ الطِّیرَةُ وَ الْوَسْوَسَةُ فِی التَّفَکُّرِ فِی الْخَلْقِ وَ الْحَسَدُ مَا لَمْ یظْهِرْ بِلِسَانٍ أَوْ یدٍ.(2)

این روایت به صراحت بیان می کند که در موارد اکراه، مسئولیت و عقوبت از عهده انسان برداشته شده است. از جمله مواردی که انسان به دلیل اکراه، عمل یا قولی بر خلاف عقیده و شریعت حق مرتکب می شود، تقیه است. نسبت به اکراه نیز تفاوتی نمی کند، شخص مسلمان برای اظهار خلاف عقیده خود از سوی کفار اکراه شود یا از سوی سایر فرق و مذاهب اسلامی.

2. حدیث لاضرر(3)

«لَا ضَرَرَ وَ لَا ضِرَارَ عَلَی مُؤْمِن»(4)

در حدیث لاضرر، هر گونه ضرر زدن به انسان نفی شده است، در موارد اکراه نیز اگر انسان تقیه نکند، ضرر قابل توجهی متوجه او می شود که این روایت بیان می کند

ص: 250


1- سید صادق حسینی روحانی، فقه الصادق علیه السلام ، ج 11، ص 401 -402.
2- محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج 2، ص 463. البته این روایت با نقل های مختلفی از سوی شیعه و اهل تسنن آورده شده است. رک: احمد اشعری قمی، النوادر، ص 74؛ ابن حیون، دعائم الإسلام، ج 2، ص 95؛ حر عاملی، وسائل الشیعة، ج 23، ص 237؛ تمیمی، صحیح ابن حبان، ج 6، ص 374؛ بیهقی، سنن الکبری للبیهقی، ج 14، ص 518؛ و قزوینی، سنن ابن ماجه، ج 1، ص 659.
3- سید صادق حسینی روحانی، فقه الصادق 7، ج 11، ص 399.
4- کلینی، همان، ج 5، ص 294؛ حر عاملی، همان، ج 18،ص 32. این روایت با نقل های مختلفی از سوی شیعه و اهل تسنن آورده شده است. رک: ابن بابویه،من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 334؛ حر عاملی، ج 18 ص 32؛ احمد بن محمد بن حنبل، مسند الإمام أحمد، ج 1، ص 515؛ بیهقی، سنن الکبری للبیهقی، ج 9، ص 123؛ هیثمی، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج4، ص 198.

پذیرش چنین ضرری صحیح نیست و انسان می تواند به وسیله تقیه، ضرر را از خود دفع کند.

لاَ دِینَ لِمَنْ لاَ تَقِیةَ لَهُ.

3. لاَ دِینَ لِمَنْ لاَ تَقِیةَ لَهُ.(1)

این روایت نیز بر مشروعیت تقیه به صورت مطلق دلالت دارد و مشروعیت آن را ویژة صورت خاصی ندانسته است.

4. عقل

در تقریر دلیل عقلی بر مشروعیت تقیه مسلمان از مسلمان، چند بیان وجود دارد:

1. تقدیم اهم بر مهم:

تقیه از جمله مصادیق تقدیم اهم (حفظ نفس) بر مهم (حفظ واجب یا حرام دیگر) است که به حکم عقل در موارد تزاحم واجب است.(2) این حکم عقل تخصیص بردار نیست که بگوییم تنها در برابر کفار، عقل چنین امری را جایز می داند.

2. تعمیم علت:

از نظر عقل ملاک و علت مشروعیت تقیه، که عبارتست از حفظ جان و مال،(3) در رابطه مسلمان با مسلمان نیز وجود دارد، بنابراین در این فرض نیز تقیه مشروع است.

3. قیاس اولویت:

بیشتر اطلاقات و عمومات مشروعیت تقیه، ظهور در مشروعیت تقیه مسلمان از کافر

ص: 251


1- این روایت نیز با نقل های مختلفی نقل شده است. رک: عبد الله بن جعفر حمیری، قرب الإسناد، ص 35؛ احمد بن محمد بن خالد برقی، المحاسن، ج 1، ص 257؛ کلینی، الکافی، ج 2، ص 217؛ ابن بابویه،، من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 128؛ ابی شیبۀ العبسی، مصنف ابن إبی شیبۀ، ج 7، ص 643؛ سیوطی، جامع المسانید و المراسیل، ج 8، ص 281.
2- سید صادق حسینی روحانی، فقه الصادق 7، ج 11، ص 393.
3- این ملاک و علت نیز مورد پذیرش علمای اهل تسنن واقع شده است و فخر رازی به این مسئله تصریح می کند که چون دفاع از ضرر بر جان تا قیامت باقی است، مشروعیت تقیه نیز مخصوص صدر اسلام نبوده و تا قیامت این مشروعیت وجود دارد. (رک: فخر الدین رازی، مفاتیح الغیب، ج 8، ص 194). برخی از علمای معاصر اهل تسنن نیز به قاعده دفع مفسده اولی از جلب منفعت تمسک کرده اند و جواز تقیه را بر اساس این قاعده ثابت کرده اند. (رک: احمد بن مصطفی مراغی، تفسیر المراغی، ج 3، ص 137.

دارد،(1) اما می توان گفت وقتی به سبب اکراه و ترس بر جان، بر زبان جاری کردن کفر جایز می شود؛ به طریق اولی در موارد اکراه و ترس بر جان هر چند در برابر مسلمان دیگر باشد، تقیه به کمتر از آن جایز خواهد بود.

4. عقل فطری سلیم انسان بر مشروعیت و جواز تقیه دلالت دارد، چون تقیه یکی از قوانین سیاسی و اجتماعی است که موجب حفظ وحدت اسلامی است.(2)

5. سیره عقلا

سیره عقلا بر این است که اگر در اظهار عقیده فایده مهمی وجود نداشته باشد، بلکه اظهار آن همراه با احتمال ضرر، قابل اعتنا (مادی یا معنوی) باشد، کتمان یا اظهار خلافش را جایز دانسته و در برخی مراتب احتمال ضرر، تقیه را واجب می دانند.(3)

6. سیره صحابه

در گفتار و عمل صحابه نیز مواردی وجود دارد که به اطلاق، دال بر مشروعیت تقیه در هر دو قسم مطرح شده دارد.

قال أبو الدرداء ألا أنبئکم بعلامة العاقل؟ یتواضع لمن فوقه و لا یزری بمن دونه ویمسک الفضل من منطقه یخالق الناس بأخلاقهم و یحتجز الإیمان فیما بینه و بین ربه جل وعز و هو یمشی فی الدنیا بالتقیة و الکتمان؛(4)

ص: 252


1- )مَنْ کَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إیمانِهِ إِلاَّ مَنْ أُکْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإیمانِ وَلکِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْراً فَعَلَیهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَلَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ(؛ نحل، آیه 106. )فَابْعَثُوا أَحَدَکُمْ بِوَرِقِکُمْ هذِهِ إِلَی الْمَدینَةِ فَلْینْظُرْ أَیها أَزْکی طَعاماً فَلْیأْتِکُمْ بِرِزْقٍ مِنْهُ وَلْیتَلَطَّفْ وَلا یشْعِرَنَّ بِکُمْ أَحَداً. إِنهَّمْ إِن یظْهَرُواْ عَلَیکمُ ْ یرْجُمُوکمُ ْ أَوْ یعِیدُوکُمْ فیِ مِلَّتِهِمْ وَلَن تُفْلِحُواْ إِذًا أَبَدًا(؛ کهف،آیات 19-20.
2- سید صادق حسینی روحانی، همان، ص 391. البته این تقریر دلیل عقل، می تواند پشتوانه ای بر اساس تقریرهای بیان شده عقلی در قبل بر مشروعیت تقیه داشته باشد.
3- رک: ناصر مکارم شیرازی، پیام امام امیر المؤمنین شرح تازه و جامعی بر نهج البلاغه، ج 1 ص 225؛ مهدوی راد و امین ناجی، «بررسی احادیث تقیه از دیدگاه مجلسی اول»، دوفصلنامه حدیث پژوهی، سال اول، ش 2 پاییز و زمستان 88، ص 8.
4- ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج50، ص 138.

ابودرداء می گوید: می خواهید نشانه های عاقل را برای شما بیان کنم؟ برای کسی که از وی بالاتر است تواضع می کند؛ به کسی که پایین تر از اوست ظلم نمی کند؛ زیاده گویی نمی کند؛ با مردم مطابق با اخلاقشان برخورد می کند؛ ایمان بین خود و خداوند را حفظ می کند؛ در دنیا با تقیه و کتمان زندگی می کند.

در این کلام، به صورت مطلق زندگی با تقیه در دنیا را نشانه عقل دانسته است، که شامل تمام روابط زندگی با کفار و سایر فرق مسلمان می شود.

ادله اختصاصی
اشاره

درباره مشروعیت تقیه مسلمان از مسلمان ادله اختصاصی نیز وجود دارد که برخی از آن ها به وسیلة اهل تسنن نقل شده است.

1. روایات

تقیه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از قبیله عاشه:

عَنْ عَائِشَةَ رضی الله عنهم زَوْجِ النَّبِی صلی الله علیه و سلم أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و سلم قَالَ لَهَا أَلَمْ تَرَیْ أَنَّ قَوْمَکِ لَمَّا بَنَوُا الْکَعْبَةَ اقْتَصَرُوا عَنْ قَوَاعِدِ إِبْرَاهِیمَ. فَقُلْتُ یا رَسُولَ اللَّهِ أَلاَ تَرُدُّهَا عَلَی قَوَاعِدِ إِبْرَاهِیمَ. قَالَ: « لَوْلاَ حِدْثَانُ قَوْمِکِ بِالْکُفْرِ لَفَعَلْتُ».(1)

از عایشه روایت شده است که آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: آیا نمی دانی قوم تو وقتی کعبه را تجدید بنا کردند، آن را از پایه هایی که حضرت ابراهیم علیه السلام قرار داده بود کوچک تر ساختند؟ گفتم: چرا شما کعبه را به همان صورت بازسازی نمی کنید؟ فرمودند: اگر قوم تو تازه مسلمان نبودند چنین می کردم.

ص: 253


1- بخاری، صحیح البخاری، ج 2، ص 573 و ج 3، ص 1232 ومحمد فؤاد عبدالباقی، اللؤلؤ و المرجان، ج1، ص 256. این روایت نقل دیگری نیز دارد. برای مطالعه بیشتر رک: بخاری، همان، ص 574.
2. سیره صحابه

1. از جمله کلماتی که در مشروعیت تقیه مسلمان از مسلمان صراحت دارد، سخن نصر بن حاجب است که می گوید:(1)

سُئِلَ بن عُیینَةَ عن الرَّجُلِ یعْتَذِرُ إلَی اخیه من الشَّیءِ الذی قد فَعَلَهُ وَ یحَرِّفُ الْقَوْلَ فیه لِیرْضِیهُ لم یأْثَمْ فی ذلک فقال أَلَمْ تَسْمَعْ قَوْلَهُ لیس بِکَاذِبٍ من أَصْلَحَ بین الناس یکْذِبُ فیه فإذا اصلح بَینَهُ وَ بَینَ اخیه الْمُسْلِمِ خَیرٌ من أَنْ یصْلِحَ بین الناس بَعْضِهِمْ من بَعْضٍ وَ ذَلِکَ إذَا أَرَادَ بِهِ مَرْضَاةَ اللَّهِ وَ کَرِهَ أَذَی الْمُؤْمِنِ وَ ینْدَمُ علی ما کان منه وَ یدْفَعُ شَرَّهُ عن نَفْسِهِ و لاَ یرِیدُ بِالْکَذِبِ اتِّخَاذَ الْمَنْزِلَةِ عِنْدَهُمْ و لاَ طَمَعًا فی شَیءٍ یصِیبُ منهم فإنه لم یرَخَّصْ فی ذلک وَ رَخَّصَ له إذَا کَرِهَ مَوْجِدَتَهُمْ وَ خَافَ عَدَاوَتَهُمْ.

قال حُذَیفَةُ إنی أَشْتَرِی دِینِی بَعْضَهُ بِبَعْضٍ مَخَافَةَ ان أُقْدِمَ علی ما هو أَعْظَمُ منه.

ابن عیینه در مورد شخصی سؤال شد که با تحریف واقعیت، دربارة کاری که انجام داده است، برای برادر مسلمان خویش عذری را بیان می کند تا او را راضی کند. آیا وی به سبب این تحریف، گناه کار است؟ پاسخ داد: آیا کلام رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را نشنیده اید که فرمود: کسی که بین دو نفر سبب اصلاح شود دروغ گو نیست. اگر وی بین خود و برادر مسلمان خویش را اصلاح کند بهتر از آن است که بین دیگران را اصلاح کند، اما این دروغ زمانی جایز است که از آن، رضای الهی را در نظر داشته باشد و قصد آزار مسلمانی نداشته باشد و از کاری که انجام داده است پشیمان باشد و تنها بخواهد با این کار، شر او را از خویش باز دارد، ولی در مواردی که دروغ گویی برای کسب جایگاه برای خود، نزد ایشان باشد، یا به دلیل طمع در چیزی باشد که نزد برادر مسلمانش وجود دارد، جایز نیست؛ و زمانی جایز است که از خشم ایشان بیمناک باشد و از دشمنی ایشان بترسد.

ص: 254


1- محمد زرعی دمشقی، إعلام الموقعین عن رب العالمین، ج 2، ص 165و همو إغاثۀ اللهفان من مصائد الشیطان، ج 2، ص 360.

حذیفه گفته است: من بعضی از دینم را برای حفظ قسمتی دیگر می فروشم که مبادا مشکلی بزرگ تر از آن پیش آید.

در این سخن به صراحت سؤال از تقیه مسلمان از مسلمان است که عیینه آن را جایز دانسته است.

2. تقیه ابوهریره از عمر:

ابن کثیر دمشقی می نویسد:

و قال ابن وهب حدثنی یحیی بن أیوب عن محمد بن عجلان أن أبا هریرة کان یقول إنی لاحدث أحادیث لو تکلمت بها فی زمان عمر أو عند عمر لشج رأسی؛(1)

از ابو هریره روایت شده است که گفت: من روایاتی را به شما می گویم که اگر در زمان عمر یا در نزد وی آن ها را بر زبان آورده بودم، سرم را می شکست.

3. تقیه حذیفه بن یمان از عثمان:

ابو نعیم اصفهانی می نویسد:

عن النزال بن سبرَةَ قَالَ: کُنَّا مَعَ حُذَیفَةَ رَضِی اللَّهُ عَنْهُ فِی الْبَیتِ، فَقَالَ لَهُ عُثْمَانُ رَضِی اللَّهُ عَنْهُ: مَا هاذَا الَّذِی یبْلُغُنِی عَنْکَ؟ فَقَالَ: مَا قُلْتُهُ، فَقَالَ عُثْمَانُ: أَنْتَ أَصْدَقُهُمْ وَ أَبَرُّهُمْ، فَلَمَّا خَرَجَ قُلْتُ لَهُ: أَلَمْ تَقُلْ مَا قُلْتَهُ؟ قَالَ: بَلی، وَ لکِنْ أَشْتَرِی دِینِی بِبَعْضِهِ مَخَافَةَ أَنْ یذْهَبَ کُلُّهُ؛(2)

نزال بن سبره می گوید: همراه حذیفه در خانه نشسته بودم؛ عثمان به او گفت: این چه خبر هایی است که دربارة تو به من می رسد؟ پاسخ داد: من آن را نگفته ام. عثمان گفت: تو نیکوکارترین ایشان و بهترین ایشان هستی. وقتی که عثمان بیرون رفت، به او گفتم: آیا تو این سخنان را

ص: 255


1- محمد ذهبی، سیر أعلام النبلاء، ج 4 ص 189؛ ابن کثیر، البدایة والنهایة، ج 8، ص 107 و ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج 71، ص 3.
2- سیوطی، جامع المسانید و المراسیل، ج 19 ص 299 و علاء الدین متقی هندی، کنز العمال، ج 1، ص 608. برای نقل دیگر رک: ابی شیبۀ العبسی، مصنف ابن إبی شیبۀ، ج 7، ص 644.

نگفته بودی؟! پاسخ داد: بلی، گفته بودم؛ اما به وسیله قسمتی از دین خود (بر زبان آوردن کلمات از روی ترس) بقیه دینم را حفظ می کنم.

سرخسی، فقیه مشهور أحناف دراین باره می نویسد:

و قد کان حذیفة رضی الله عنه ممن یستعمل التقیة علی ما روی أنه یداری رجلا فقیل له إنک منافق فقال لا و لکنی أشتری دینی بعضه ببعض مخافة أن یذهب کله؛(1)

4. تقیه جابر بن عبدالله انصاری از حاکم مدینه:

یعقوبی مورخ مشهور دراین باره می نویسد:

فانطلق جابر بن عبد الله الأنصاری إلی أم سلمة زوج النبی فقال إنی قد خشیت أن أقتل و هذه بیعة ضلال؟ قالت:إذا فبایع فإن التقیة حملت أصحاب الکهف علی أن کانوا یلبسون الصلب و یحضرون الأعیاد مع قومهم؛(2)

جابر بن عبد الله انصاری نزد ام سلمه همسر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رفته و به او گفت: من از کشته شدن می ترسم و بیعت با این شخص، بیعت ضلالت و گمراهی است. وی گفت: وقتی خواستی بیعت کنی تقیه کن، زیرا تقیه سبب می شود که اصحاب کهف همراه با قومشان صلیب بر گردن آویزند و در جشن ها به همراه قومشان حاضر شوند.

اقوال علما و فقهای سایر مذاهب اسلامی
اشاره

جدای از ادله گفته شده که بر مشروعیت تقیه مسلمان از مسلمان دلالت دارند، در کلمات علمای اهل تسنن نیز مواردی وجود دارد که در پذیرش مشروعیت این قسم از تقیه صراحت و یا ظهور دارد.

ص: 256


1- شمس الدین سرخسی، المبسوط، ج 24، ص 46.
2- احمد یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 197.
1. شافعی:

فخر رازی از شافعی کلامی نقل می کند که وی تصریح کرده، تقیه مسلمان از مسلمان جایز است.

أن مذهب الشافعی رضی الله عنه أن الحالة بین المسلمین إذا شاکلت الحالة بین المسلمین والمشرکین حلت التقیة محاماة علی النفس.(1)

2. نووی:

و قد اتفق الفقهاء علی انه لو جاء ظالم یطلب انسانا مختفیا لیقتله أو یطلب ودیعة لانسان لیأخذها غصبا و سأل عن ذلک وجب علی من علم ذلک اخفاؤه و انکار العلم به و هذا کذب جائز بل واجب لکونه فی دفع الظالم.(2)

و در جای دیگر می گوید:

و لا خلاف أنه لو قصد ظالم قتل رجل هو عنده مختف وجب علیه الکذب فی انه لا یعلم أین هو.(3)

در این دو عبارت از کلمه ظالم استفاده شده است، و ظالم دایره ای وسیع تر از کافر را در بر می گیرد و شامل ظالم مسلمان نیز می شود، بنابراین اطلاق این کلمات شامل محل بحث می شود.

3. ابن وزیر:

و زاد الحق غموضا و خفاء أمران أحدهما خوف العارفین مع قلتهم من علماء السوء و سلاطین الجور و شیاطین الخلق مع جواز التقیة عند ذلک بنص القرآن و اجماع أهل الاسلام و ما زال الخوف مانعا من اظهار الحق و لابرح المحق عدوا لاکثر الخلق؛(4)

ص: 257


1- فخرالدین رازی، مفاتیح الغیب، ج8، ص 194 و اندلسی، البحر المحیط فی التفسیر، ج 3، ص 95.
2- یحیی نووی، شرح النووی علی صحیح مسلم، ج 15، ص 105.
3- همان، ج 16، ص 134.
4- ابن وزیر، إیثار الحق علی الخلق فی رد الخلافات إلی المذهب الحق من أصول التوحید، ج 1، ص 141.
4. ابن حجر عسقلانی:

وَ اتَّفَقُوا علی جَوَازِ الْکَذِبِ عِنْدَ الاضْطِرَارِ کما لو قَصَدَ ظَالِمٌ قَتْلَ رَجُلٍ هو مُخْتَفٍ عِنْدَهُ فَلَهُ أَنْ ینْفِی کَوْنَهُ عِنْدَهُ وَ یحْلِفَ علی ذلک وَ لا یأْثَمُ.(1)

5. شوکانی منتسب کردن معاویه به ابوسفیان را به سبب تقیه، در زمان بنی امیه دانسته و می گوید:

و قد أجمع أهل العلم علی تحریم نسبته إلی أبی سفیان، و ما وقع من أهل العلم فی زمان بنی أمیة فإنما هو تقیة.(2)

6. در کتاب شرح معانی الآثار نیز ذیل توضیح روایتی، احتمال تقیه از ابن عباس را بیان می کند که نشان دهنده مشروعیت تقیه مسلمان از مسلمان در نظر نویسنده است، زیرا اگر چنین تقیه ای مشروع نبود، حمل کلام ابن عباس بر تقیه صحیح نبود.

قال رجل لابن عبّاس رضی الله عنهما: هل لک فی معاویة أوتر بواحدة، و هو یرید أن یعیب معاویة، فقال ابن عبّاس: أصاب معاویة. ... و قد یجوز أن یکون قول ابن عبّاس «أصاب معاویة» علی التقیة له، أی أصاب فی شیء آخر لأنه کان فی زمنه، و لا یجوز علیه - عندنا - أن یکون ما خالف فعل رسول الله صلی الله علیه و سلّم الذی قد علمه عنه صواباً.(3)

نتیجه:

با توجه به اطلاقات و عمومات دال بر مشروعیت تقیه و همچنین ادله خاصه ای که بر مشروعیت تقیه مسلمان از مسلمان دلالت داشت، می توان گفت چنین تقیه ای نیز همچون تقیه مسلمان از کافر، مشروع است و نمی توان تقیه را همچون نفاق دانست، زیرا میان این دو تفاوت ماهوی وجود دارد. این مسئله در ادله فرق اسلامی نیز مطرح

ص: 258


1- ابن حجر عسقلانی، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج 5، ص 639 و محمد شوکانی، نیل الأوطار شرح منتقی الأخبار، ج 8، ص 80.
2- محمد شوکانی، همان، ج 5، ص 180 -181.
3- احمد طحاوی حنفی، شرح معانی الآثار، ج 1، ص 289.

شده است. در نتیجه بر اساس ادله باید گفت تقیه مسلمان از مسلمان بر اساس تمام دیدگاه ها باید مشروع باشد، و این که برخی علمای اهل تسنن قائل به عدم مشروعیت آن شده اند، به علت شبهه ای بوده است که در ذهن ایشان شکل گرفته است.

منشأ تقیه مسلمان از مسلمان

منشأ تقیه مسلمان از مسلمان(1)

برای درک صحیح از منشأ بروز تقیه مسلمان از مسلمان، باید از مشقت های ائمه اهل بیت علیهم السلام و پیروان آنان در دو دوره حکومت امویان و عباسیان به درستی آگاه شویم. مورخان گونه های وحشتناکی از سیاست تعقیب و دست گیری، ارعاب، کشتار و زندان را نقل کرده اند که از دوره معاویة شروع شده و تا دوره معاصر ادامه دارد.

از شواهد تاریخی بر می آید، ضعف و قوت دو حکومت اموی و عباسی چگونگی استفاده از تقیه را دچار نوسان می کرد؛ بدین معنی که حکومت اموی پس از مرگ هشام بن عبدالملک (125 ق) در اثر اختلافات داخلی و تبلیغ داعیان بنی عباس علیه آنان رو به ضعف نهاد و در نتیجه به خود مشغول گردید و تا انقراض آنان، ائمه اطهار علیهم السلام و شیعیان از تعرض این دشمن مصون گردیدند. در حکومت بنی عباس نیز تا اوایل حکومت منصور به دلیل نبودن تشکیلات جاسوسی منسجم، آزادی و مصونیت شیعه ادامه داشت. در این محدوده زمانی، یعنی از 125 ق تا حدود 136 ق، حضرت امام صادق علیه السلام نیاز به تقیه کمتر احساس می شد و از فرصتی که نصیب ایشان و شیعیان گردیده بود، بهره جستند و به تشکیل مجالس درس و تعلیم معارف دینی و تربیت پیروان اهتمام داشتند. شیعیان نیز از دور و نزدیک و با بیم و هراس کمتر و بدون تقیه پیرامون آن امام اجتماع می کردند، ولی پس از به حکومت رسیدن منصور عباسی و استقرار حکومت جدید، وضع امام صادق علیه السلام در کوفه و مدینه و تجمع شیعیان پیرامون او منصور را نگران ساخت به گونه ای که اقدام به تعطیل کردن مجالس درس و جلوگیری

ص: 259


1- سید هاشم موسوی، مفهوم تقیه در اندیشه اسلامی، کتابخانه تبیان و یدالله نصیریان، «تقیه تاریخچه و احکام آن در اسلام»، مقالات و بررسی ها، دفتر 71، تابستان 81، ص 13-34.

از تجمع شیعیان پیرامون امام صادق علیه السلام کرد و از آن پس محدودیت ها آغاز شد و مراقبت از شیعیان شدت یافت.

هیمن امر سبب شد که امام نامه یا رساله ای به پیروان خود بنویسند و آنان را به مدارا و تقیه توصیه کنند. امام صادق علیه السلام ضمن توصیه شیعیان به مدارا، به ایشان فرمودند که به نقاط امن، مانند: قم، ری و غیره هجرت کرده و با استفاده از تقیه، جان خویش و آرامش خانواده خود را حفظ کنند.(1)

این اوضاع تا زمان حضرت رضا علیه السلام ادامه داشت، اما در زمان امامت ایشان، بار دیگر استفاده از تقیه کم رنگ شده و امام رضا علیه السلام در بسیاری موارد تقیه را کنار گذاشته و به صراحت سخن می گفتند، به گونه ای که مورد اعتراض برخی از بزرگان شیعه قرار گرفتند. (2)کم رنگ شدن تقیه فرصت مناسبی برای گسترش تشیع ایجاد کرد،(3) اما با شهادت حضرت رضا علیه السلام عصر خفقان مجدد آغاز و استفاده از تقیه پررنگ شد.

برای آگاهی بیشتر از علت تقیه ائمه اطهار( و پیروانشان و موضع سیاسی و فکری ضد سیاست حاکم و پنهان داشتن خط مشی های ایشان، لازم است نگاهی تحلیلی و بررسی علمی صادقانه به صفحات تاریخ و نمونه های تاریخی بیندازیم که تنها بخش ناچیزی است از سیاست ظلم، کشتار، زندان، ایجاد وحشت و آوارگی، عمال امویان و عباسیان علیه اهل بیت علیهم السلام و یاران و هوادران جریان فکری و سیاسی ایشان.

هرگاه حوادث تاریخ گذشته را پشت سر گذاریم و به مبارزه فکری و سیاسی معاصر که نهضت های اسلامی مبازر با آن سروکار داشته اند، بپردازیم، همچون: تمسک آنان به

ص: 260


1- محمد کلینی، الکافی، ج 8، ص 2 به بعد.
2- نمونه بارز این مسئله که حضرت به دلیل عدم تقیه مورد اعتراض عده ای قرار گرفتند، گفت وگوی ایشان با سران واقفیه است. رک: ابن بابویه، عیون اخبار الرضا 7، ج 2، ص 213، مجلسی، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج 49، ص 114؛ عزیزالله عطاردی قوچانی، مسند الإمام الرضا7، ج 1، ص 181، سید هاشم بحرانی، مدینة معاجز الأئمة الاثنی عشر و دلائل الحجج علی البشر، ج 7، ص 69.
3- پیام مقام معظم رهبری به کنگره ی علمی بین المللی امام علی بن موسی الرضا 7؛ 18/5/63؛ http://farsi.khamenei.ir.

پنهان کاری، ایجاد تشکیلات زیرزمینی، پنهان داشتن طرح ها و خط مشی های خود برای حفاظت از جانشان اسباب تقیه فکری و سیاسی را روشن تر درک می کنیم.

همه نهضت های اسلامی در طول تاریخ گذشته و معاصر که خواستار تغییر شرایط و اصلاح ساختار نظام سیاسی حکومت و اجتماع بوده اند، روش تقیه را برگزیده و تفکرات ستیزه جویانة خود را با جریان های ستمگر پنهان داشته اند.

تقیه یکی از ابزارهای دفاعی بر ضد ستم، ارعاب و شیوه ای عقلی و منطبق بر شرع، برای حمایت از حق و مراقبت از موازین اصیل دیانت است.(1)

شرایطی بر شیعه تحمیل شده است که موجب شده این گروه از مسلمانان از سایر فرق اسلامی تقیه کنند. علت اصلی چنین نوعی از تقیه در میان مسلمانان، به دلیل تهجر حاکم بر گروهی از آنان است، که در دوره معاصر در قالب گروه های تکفیری بروز کرده است.

می توان هر گونه افراطی گری و تکفیر را یکی از عوامل اصلی برای ایجاد محیط تقیه ای دانست.

راه کارهای از بین بردن تقیه مسلمان از مسلمان

با شناسایی علت وجود چنین نوعی از تقیه در میان فرق اسلامی، می توان راه کارهایی برای کم کردن یا از بین بردن چنین فضایی مطرح کرد.

با توجه به این که حذف مذاهب اسلامی امکان ندارد، توسل به خشونت نیز از نظر دینی، اخلاقی و انسانی مقبول نمی باشد - به ویژه خصوصاً اعمال خشونت مسلمانان در برابر یکدیگر که موجب تفرقه و ضعف ایشان در برابر دشمنان اسلام است-؛ به نظر می رسد توسعه در مفهوم اسلام و منحصر ندانستن آن در فرقه ای خاص، پذیرش تمام فرق اسلامی به عنوان بخشی از جامعه اسلامی، و رعایت اخلاق زندگی انسانی و اسلامی به وسیله تمام فرق اسلامی در کنار یکدیگر و دوری از از هر گونه افراطی گری و تفکر تکفیری، می تواند چنین محیط تقیه ای را کم رنگ کرده و در نهایت از بین ببرد.

ص: 261


1- کشتن اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، به قتل رساندن ائمه اطهار به ویژه فاجعه کربلا، به قتل رساندن شیعیان در طول دوران حکومت اموی و عباسی و ... نمونه های بارزی از این قضایاست، که در تاریخ نقل شده است.
منابع

قرآن کریم

ابن بابویه، محمد بن علی (شیخ صدوق)، عیون اخبار الرضا علیه السلام، محقق: مهدی لاجوردی، نشر جهان، چاپ اول، تهران 1378.

---------------------------------------------، من لا یحضره الفقیه، تحقیق: علی اکبر غفاری، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ دوم، قم 1413 ق.

----------------------------------------، مجموع فتاوی ابن تیمیۀ، دار الفکر، بیروت، 1993م.

---------------------------------------، منهاج السنة النبویة، تحقیق: د. محمد رشاد سالم، چاپ اول: مؤسسة قرطبة، 1406 ق.

ابن حیون، نعمان بن محمد مغربی، دعائم الإسلام، تحقیق: آصف فیضی، مؤسسة آل البیت علیهم السلام، چاپ دوم، قم 1385 ق.

ابن شهرآشوب مازندرانی، محمد بن علی، متشابه القرآن و مختلفه، چاپ اول: انتشارات بیدار، قم1410 ق.

ابن عساکر، تاریخ دمشق، دار إحیاء التراث العربی، بیروت 2003 م.

ابن کثیر، إسماعیل بن عمر، البدایة والنهایة، مکتبۀ المعارف، بیروت 1988 م.

ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، محقق: جمال الدین میردامادی، دار الفکر للطباعۀ و النشر - دار الصادر، چاپ سوم، بیروت 1414 ق.

ابن وزیر، محمد بن نصر، إیثار الحق علی الخلق فی رد الخلافات إلی المذهب الحق من أصول التوحید، (منبع الکترونیک) کتابخانه اینترنتی تبیان، سایت المکتبۀ الشاملۀ.

ابی شیبۀ العبسی، عبدالله بن محمد، مصنف ابن إبی شیبۀ، دار الفکر، بیروت 1994 م.

احمد بن محمد بن حنبل، مسند الإمام أحمد، دار إحیاء التراث العربی، بیروت 1993 م.

اشعری قمی، احمد بن محمد بن عیسی، النوادر، تحقیق: مدرسه امام مهدی†، چاپ اول: مدرسة الإمام المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، قم 1408 ق.

امام حسن عسکری علیه السلام، التفسیر المنسوب الی الامام العسکری، چاپ اول: مدرسه امام مهدی، قم 1409 ق.

اندلسی، ابو حیان محمد بن یوسف، البحر المحیط فی التفسیر، تحقیق: صدقی محمد جمیل، دار الفکر، بیروت 1420 ق.

آلوسی، سید محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، دارالکتب العلمیه، تحقیق: علی عبدالباری عطیة، چاپ اول، بیروت 1415 ق.

ص: 262

بحرانی، سید هاشم، مدینة معاجز الأئمة الاثنی عشر و دلائل الحجج علی البشر، چاپ اوّل: مؤسسة المعارف الإسلامیة، قم، 1413 ق.

بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، دار ابن کثیر، 1993 م.

برقی، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، تحقیق: جلال الدین محدث، چاپ دوم: دار الکتب الإسلامیة، قم 1371 ق.

بیهقی، احمد بن حسین، سنن الکبری للبیهقی، دار الفکر، بیروت 1996 م.

پیام مقام معظم رهبری به کنگره ی علمی بین المللی امام علی بن موسی الرضا علیه السّلام، 18/5/63، http://farsi.khamenei.ir

تمیمی، محمد بن حبان، صحیح ابن حبان، دار الفکر، بیروت 1996 م.

حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، مصحح: مؤسسة آل البیت علیهم السلام، چاپ اول: مؤسسة آل البیت علیهم السلام، قم 1409 ق.

حسنی کحلانی صنعانی، محمد بن اسماعیل، سبل السلام، دار الفکر، بیروت 1995 م.

حسینی روحانی، سید صادق، فقه الصادق علیه السلام ، دار الکتاب مدرسه امام صادق†، چاپ اول، قم، 1412 ق.

حمیری، عبد الله بن جعفر، قرب الإسناد، تصحیح: مؤسسة آل البیت علیهم السلام، چاپ اول: مؤسسة آل البیت علیهم السلام ، قم 1413 ق.

دمشقی حنبلی، إبن عادل، اللباب فی علوم الکتاب، دار الکتب العلمیة، بیروت 1998م.

ذهبی، محمد بن أحمد، سیر أعلام النبلاء، دار الفکر، بیروت 1997 م.

رازی، فخرالدین، مفاتیح الغیب، چاپ سوم: دار احیاء التراث العربی، بیروت1420 ق.

زرعی دمشقی، محمد بن أبی بکر، إعلام الموقعین عن رب العالمین، دار الفکر، بیروت1997 م.

--------------------------------------، إغاثۀ اللهفان من مصائد الشیطان، دار الکتب العلمیۀ، بیروت 2004 م.

سرخسی، شمس الدین، المبسوط، دار الکتب العلمیۀ، بیروت1993 م.

سیوطی، جلال الدین، جامع المسانید و المراسیل، دار الکفر، بیروت1994 م.

شوکانی، محمد بن علی، نیل الأوطار شرح منتقی الأخبار، دار الفکر، بیروت 1994 م.

طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، چاپ سوم: انتشارات ناصر خسرو، تهران، 1372.

طبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، چاپ اول: دار المعرفه، بیروت 1412 ق.

طحاوی حنفی، احمد بن محمد، شرح معانی الآثار، دار الکتب العلمیۀ، بیروت 1996 م.

ص: 263

طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، تحقیق: احمد قصیرعاملی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، [بی تا].

عبدالباقی، محمد فؤاد، اللؤلؤ و المرجان، دار الفکر، بیروت، 2005 م.

عبدالعزیز بن باز، من فتاوی سماحۀ الشیخ عبدالعزیز بن عبدالله ابن باز، [بی نا، بی جا، بی تا].

عسقلانی، ابن حجر، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج 14، ص 324، دار الفکر، بیروت1993 م.

فاضل مقداد، جمال الدین مقداد بن عبدالله، کنزالعرفان فی فقه القرآن، تحقیق: سید محمد قاضی، چاپ اول: مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، 1419 ق.

قزوینی، محمد بن یزید، سنن ابن ماجه، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، [بی تا].

کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، مصحح: علی اکبر غفاری و محمد آخوندی، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، تهران 1407 ق.

عطاردی قوچانی، عزیز الله، مسند الإمام الرضا7، چاپ اول: آستان قدس رضوی،، مشهد 1406 ق.

متقی هندی، علاء الدین، کنز العمال، دار الکتب العلمیۀ، بیروت، [بی تا].

مجلسی، محمد باقر (علامه مجلسی)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، چاپ دوم: دارالاحیاء التراث العربی، بیروت، 1983م.

مراغی، احمد بن مصطفی، تفسیر المراغی، داراحیاء التراث العربی، بیروت، [بی تا].

مکارم شیرازی، ناصر، پیام امام امیر المؤمنین شرح تازه و جامعی بر نهج البلاغه، چاپ اول: دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1375.

موسوی، سید هاشم، مفهوم تقیه در اندیشه اسلامی، مترجم: محمد صادق واحدی، کتابخانه تبیان.

مهدوی راد و امین ناجی، محمد علی و محمد هادی، «بررسی احادیث تقیه از دیدگاه مجلسی اول»، دوفصل نامه حدیث پژوهی، سال اول، ش 2، پاییز و زمستان 88.

نصیریان، یدالله، «تقیه تاریخچه و احکام آن در اسلام، مقالات و بررسی ها»، دفتر 71، تابستان 81.

نووی، یحیی بن شرف بن مری، شرح النووی علی صحیح مسلم، المکتبۀ التوفیقیۀ، قاهره، 1995 م.

هیثمی، علی بن ابی بکر بن سلیمان، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، دار الفکر، بیروت، 1994 م.

یعقوبی، أحمد بن أبی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، دار صادر، بیروت، [بی تا].

ص: 264

بخش سوم: جریان های افراطی و تکفیری و پیامدهای سیاسی آن

اشاره

ص: 265

ص: 266

سلفی گری در مقابل نواندیشی دینی / سید صادق حقیقت

اشاره

سید صادق حقیقت(1)

چکیده

سلفی گری در دو دهه اخیر به گروه های زیادی تقسیم شده است، به شکلی که نمی توان زمینه های سیاسی و اجتماعی را در این بین نادیده انگاشت. بدین جهت، همروی متن گرایی و زمینه گرایی، می تواند تبار سلفی گری و نقش آن را در سیاست بین الملل در زمان حاضر تحلیل کند. درحالی که این جریان آرمان بازگشت به سنت سلف صالح را در سر می پروراند، نواندیشی دینی در صدد است قرائتی از دین به دست دهد که حتی المقدور با مقتضیات عقل بشری، تجدد و حقوق بشر سازگاری بیشتری داشته باشد. سلفی گری در اقسام مختلف خود از دو جهت در مقابل نواندیشی دینی قرار می گیرد: میزان التزام به مقتضیات عقل (گرایی) و میزان برتافتن شاخص های تجدد. به نظر می رسد آینده (دور) به نفع گفتمان نواندیشی دینی، و به ضرر سلفی گری رقم بخورد.

واژگان کلیدی: سلفی گرایی، نواندیشی دینی، عقل گرایی، تجدد، همروی متن گرایی و زمینه گرایی

ص: 267


1- محقق حوزوی و دانشیار علوم سیاسی.

در یکی دو دهه اخیر، سلفی گری به دلایل مختلف رشدی قارچ گونه داشته است، تا آن جا که برخی معتقدند حدود 40 گروه تکفیری مسلح در قالب تشکلی به نام جیش الاسلام با نظام سوریه در حال جنگ بودند. این گروه به همراهی النصره در مقابل سلفی گری القاعده قرار دارند. گروه های سلفی که بسیار متعددند، و با عناوینی همچون: «جهادی»، «تکفیری» و «سلفی» از آن ها یاد می شود، با شعار بازگشت به سلف صالح، خواستار بازگشت به اصل دین هستند، و ابزار و روش آن را «قیام به سیف» یا «جهاد» می دانند. گروه های سلفی، امروزه، تنوع و حتی تضاد فراوانی پیدا کرده اند.

به طور مثال، تفاوت اصلی جیش الاسلام و القاعده آن است که هدف گروه نخست، تنها رهایی از نظام بشار اسد است، درحالی که القاعده رؤیای تشکیل دولت اسلامی در سر می پروراند. هم چنین، النصره و داعش در جنگ سوریه، در مقابل هم قرار گرفتند.

در مقابل، نواندیشی دینی گفتمانی است که هدف خود را بازاندیشی در متون دینی بر اساس حکم عقل و مقتضیات تجدد قرار داده است. نقطه افتراق این گفتمان از روشن فکری دینی آن است که در گفتمان اخیر تجدد و عقلانیت متجددانه فرض گرفته شده، و بر اساس آن نصوص دینی فهم می شوند. تفاوت دیگر آن است که نواندیشی دینی با سکولاریسم مرزبندی ایجاد می کند، زیرا نواندیشان دینی فقه سیاسی اعتبار دارد. روشن فکران دینی جملگی فقه سیاسی را امری زمان مند، و بنابراین غیرمعتبر در این زمان قلمداد می کنند. هر دو گفتمان روشنفکری دینی و نواندیشی دینی در مقابل سلفی گری قرار دارند. همان گونه که یوسف قرضاوی اسلام گرایی (حسن البناء) را در مقابل سکولاریسم (فؤاد ذکریا) قرار می دهد.(1) می توان سلفی گری (که نوعی اسلام گرایی است) را در مقابل نواندیشی دینی تصور کرد.

همان مقدار که سلفی گری موجب وهن اسلام و ضرر به منافع مسلمانان شده و

ص: 268


1- احمد شبول، «اسلام و سیاست در جهان عرب، بین آرمان و واقعیت»، اسلام در سیاست بین الملل، ترجمه رضا سیمبر، دانشگاه امام صادق، تهران 1389.

چهره ای خشن و غیرمنطقی از این دین مبین نمودار ساخته،(1) گفتمان نواندیشی دینی می تواند با رویکرد عقلانی و مبتنی بر نصوص دینی دستاوردهای فراوانی برای انسان متدین امروزین به همراه داشته باشد. این مقاله در صدد است با مفروض گرفتن تفاوت نواندیشی دینی با روشن فکری دینی، تقابل این گفتمان را با سلفی گری را در دو مسئله عقل گرایی و سازگاری با تجدد نشان دهد؛ و به شکل مشخص، پیامدهای گسترش این دو گفتمان را در کشورهای اسلامی در آینده خاطر نشان سازد. روش پژوهش در این مقاله، همروی متن گرایی و زمینه گرایی است. نگارنده بر اساس دیدگاه کثرت گرایانه روش شناختی، معتقد است همروی(2) متن(3) و زمینه(4) کارآمدتر از متن گرایی(5) و زمینه گرایی(6) به شکل جداگانه است.(7) روش بینابین متن و زمینه در «مکتب کمبریج»، و بالاخص کوئنتین اسکینر، در مباحث روش شناسانه مورد توجه قرار گرفته است.(8) مکتب کمبریج به خوبی توانسته بین فلسفه تحلیلی(9) و فلسفه قاره ای(10) پل بزند، و از کارآمدی های هر دو بهره ببرد. برخی کتبی که به بررسی سلفیه پرداخته اند نیز به این نکته محوری توجه کرده اند که تحلیل متن ایشان، جز در زمینه امکان پذیر نمی باشد.(11) برآمدن ناگهانی گروه های بنیادگرا، تکفیری و جهادی در دو دهه اخیر جز با همروی متن گرایی و زمینه گرایی نمی توان به خوبی تحلیل کرد، چون اگر توجه به متن نباشد، نمی توان ریشه های عقیدتی و فقهی و تبار ایشان را شناخت و اگر توجه به زمینه های سیاسی و اجتماعی نباشد، نقش ابرقدرت ها، اسرائیل و حمایت مالی برخی کشورهای

ص: 269


1- http://en.wikipedia.org/wiki/Salafi_movement
2- confluence
3- text
4- context
5- textualism
6- contestualism
7- سید صادق حقیقت، «آینده نواندیشی دینی»، مجله شمیم بیداری، شماره 31-32، بهمن و اسفند 1391.
8- Skinner, 1981 2002.
9- analytic philosophy
10- continental philosophy
11- بشیر، 1390، 131-171.

عربی، نادیده گرفته می شود.

تعاریف و شاخص های سلفی گری

سلفی گری در معنای لغوی به معنای بازگشت به گذشته و تقلید از گذشتگان است، اما در معنای اصطلاحی به فرقه ای اطلاق می شود که آرمان خود را پیروی از سلف صالح و بازگشت به اعمال، رفتار و اعتقادات پیامبر اسلام…، صحابه و تابعین می دانند. معنای اصطلاحی «سلف»، در بدعتی ریشه دارد که ابن تیمیه در قرن هفتم ایجاد کرد. دیدگاه سلفیان درباره سلف سبب شده تا مذهب جدیدی به نام سلفی گری در قرون اخیر شکل گیرد. سلفیان جدید عملکرد صحابه را به عنوان منبع تشریع می پذیرند.(1) به اعتقاد سلفی ها، اندیشه و عمل اسلامی در طول زمان منحرف شده، و باید به سرچشمه آن بازگردیم.(2) سلفی گری گروه وسیعی از گرایش های سنتی و معتدل تا سلفی گرای افراطی را در بر می گیرد،(3) بر خلاف تصور برخی افراد، مبنای کلامی سلفیت، اشعری مسلکی نیست، زیرا ابوالحسن اشعری به کارکرد عقل برای انتقال به معنای متون مقدس اعتقاد داشت، ولی سلفیه بسیار ظاهراگرا هستند.(4) معتقدان به سلف صالح، عقاید خود را به احمد بن حنبل (241- 164ق) نسبت می دهند. وی محدثی سنتی و ضدفقاهت و اجتهاد بود و از تمسک به رأی تبری می جست و مخالفت با سنت را بدعت و «اهل الاهواء و البدع» می خواند. احمد بن حنبل بیش از صد و پنجاه سال، پیشوای عقاید سنتی سلفی بود، اما به دلیل قشری بودن، متابعت از ظاهر کلام، جمود افکار، تعصب مفرط حنبلیان، دورافتادگی مکتب فقهی ایشان از واقعیت زنده تاریخی و مهجوری از هر آنچه در اجتماع تازه بود، از رونق مذهبش کاست. در اواخر قرن هفتم،

ص: 270


1- سید مهدی علیزاده موسوی، سلفی گری و وهابیت، ج1، ص39 و 50.
2- علی اصغر فقیهی، وهابیان، ص20.
3- سید باقر سیدنژاد، «موج جدید سلفی گری و تدثیر ان بر سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران»، مجله مطالعات راهبردی، سال سیزدهم، ش47، بهار 1389.
4- http://mohamedghilan.com/2011/11/04/

احمد بن تیمیه و سپس شاگردان ابن قیم الجوزیه عقاید حنابله را به گونه ای افراطی تر احیا کردند.(1) پس از وی، سلفی گری تا قرن دوازدهم تا حد زیادی به بوته فراموشی سپرده شد، تا این که محمدبن عبدالوهاب نجدی (1206- 1115ق) با طرح مجدد ادعای بازگشت به اسلام اصیل ظهور کرد و علیرغم سرکوب شدن توسط محمدعلی پاشا، خدیو مصر، پیروانش بر نجد و حجاز تسلط یافتند و دولت سعودی کنونی را تشکیل دادند.(2) البته، در میان وهابیان، دو جریان در مقابل هم صف کشیده اند: وهابیان درباری که بر مبنای عبدالوهاب باقی مانده اند، و وهابیت انقلابی یا جهادی، که موضوع این مقاله به اندیشه و عمل آن ها می پردازد.

هرچند ممکن است سلفی گری معادل وهابیت (یا دیگر مفاهیم) به کار رود،(3) ولی مفهوم «سلفی گری» اعم از مفهوم «وهابی»، «تکفیری» و «جهادی» است، چون برخی سلفی ها میانه رو هستند، و جهادی و تکفیری محسوب نمی شوند. همان گونه که احمد موصلی به درستی توضیح می دهد، همه سلفی ها الزاماً وهابی نیستند.(4) در واقع، جهادی ها نوعی از سلفی ها محسوب می شوند و به همین دلیل، سلفی جهادی(5) (یا السلفیة الجهادیة) خوانده می شوند. اگر عنصر اصلی تعریف بنیادگرایی(6) را تقابل با تجدد فرض کنیم،(7) باید گفت بین سلفیت و بنیادگرایی عموم و خصوص مطلق وجود دارد، چون همه سلفی ها بنیادگرا هستند، اما بسیاری از بنیادگرایان سلفی و یا حتی مسلمان نیستند. همان گونه که پیتر دمنت توضیح می دهد، بنیادگرایی در تخاصم با تجدد شکل گرفته، و نمی توان آن را، بدون آن چیزی که ردش می کند، در نظر گرفت.(8) این

ص: 271


1- رمضان البوطی، سلفیه بدعت یا مذهب، ص277.
2- مقصود فراستخواه، سرآغاز نواندیشی معاصر، ص129.
3- http://en.wikipedia.org/wiki/Salafi_movement
4- Moussalli, 2009
5- Salafist jihadism
6- fundamentalism
7- https://www.google.com/--q=fundamentalism
8- پیتر آر دمنت، بنیادگرایی، جهان اسلام و روابط بین المل، ص348.

ویژگی بنیادگرایی، تعارضی با مشابه سازی و معادل سازی مفاهیم مدرن به وسیله ایشان ندارد.(1) آن ها مفاهیمی مشابه و معادل دموکراسی و مانند آن برای خود در نظر گرفته اند. البته، بنیادگرایی معنای دیگری هم دارد که از محل بحث خارج است: «تحفظ و جمود بر الفاظ متون مقدس». به این ترتیب، نسبت بین سلفی گری و اسلام گرایی(2) نیز عموم و خصوص مطلق است. هم چنین بین دو مفهوم «سلفی» و «تروریست» عموم و خصوص من وجه (همانند دو دایره متداخل) وجود دارد. برای تروریسم هشت جزء می توان در نظر گرفت:

یک عمل عمدی، دارای منطق خاص خود از سوی مرتکبین، خشونت آمیز، دارای هدف مذهبی و سیاسی، وحشت آفرین، که از قوانین متعارف جنگ ها پیروی نمی کند، اهداف خودش را از بین جامعه انتخاب می کند، و خواستار این است که رفتار خاصی را در جامعه مورد نظر، تغییر دهد.(3) این ویژگی ها بر سلفی های جهادی و تکفیری صدق می کند، بنابراین، آن ها تروریست محسوب می شوند. از سویی دیگر، برخی سلفی ها: مثل محمد عبده به ترور معتقد نیستند و برخی تروریست ها هم سلفی نیستند (همانند تروریست های غیرمسلمان). آنتونی جانز و نلی لاهود به درستی معتقدند که اسلام گرایان استفاده از ابزارهای خشونت آمیز را تجویز نمی کنند، و اسلام گرایان افراطی با اعتقاد به ایدئولوژی جهانی، در صددند بی عدالتی در نظام بین الملل را از بین ببرند.(4)

هرچند در این مقاله از نوع سلفی گری نقل گرا، ظاهرگرا و خشن سخن گفته می شود، و از این جهت در مقابل نواندیشی دینی قرار می گیرد، اما سلفی گری الزاماً نقل گرا و رادیکال نیست، بلکه آرمان بازگشت به گذشته اصیل را در سر دارد، خواه این هدف با

ص: 272


1- رضا حبیبی، «گرایش های بنیادگرایی در جهان عرب»؛ در حبیب الله بابایی (به کوشش)، تمدن و تجدد در اندیشه معاصر عرب، ص65.
2- Islamism
3- Garrison, 2003, 41.
4- آنتونی جانز و نلی لاهود، اسلام در سیاست بین الملل، ص43 و 45.

نقل گرایی و خشونت صورت پذیرد یا با عقل گرایی و تساهل. به طور مثال، محمد عبده به عنوان یک چهره سلفی، عقل گرا و معتقد به تساهل بود.(1) پس، می توان گفت چون بازگشت به سلف جزء مقولات سلفی گری، نقل گرایی و رادیکالیسم از عوارض مفارقه آن محسوب می شود، امکان جدایی مفهوم سلفیت از خشونت و نقل گرایی همواره وجود دارد. به هر حال، در این مقاله از نوع سلفیت رادیکال بحث خواهد شد.

تنوع گروه های سلفی

بر اساس گزارش روزنامه تایمز لندن، عربستان 40 گروه تکفیری مسلح را در قالب تشکلی به نام جیش الاسلام که با نظام سوریه می جنگند، متحد و حمایت کرده است. بر اساس این خبر، هدف عربستان از تأسیس این تشکل، ایجاد رقیب برای القاعده می باشد. شماری از سرکردگان این گروه های مسلح اعلام کردند تشکیل جیش الاسلام ابتکار سعودی بوده، زیرا سعودی ها از نفوذ گروه موسوم به دولت اسلامی عراق و شام (داعش یا ISIS) وابسته به القاعده نگران است. چارلز لستر تحلیلگر امور سوریه تاکید می کند جیش الاسلام مبتنی بر سلفی گری است و میانه روها و تندروها در آن حضور دارند و هدفشان رهایی از نظام بشار است، درحالی که هدف القاعده تشکیل دولت اسلامی است.(2)

در خلال سال های جهاد علیه شوروی، اسامه بن لادن احساس کرد آماری از کشته ها و زخمی های مجاهدین در دست نیست؛ و بدین منظور، دفتر خدمات و بیت الانصار تشکیل، و سپس به القاعده (به معنای پایگاه اطلاع رسانی) تغییر نام یافت. این تشکیلات به مرور زمان در همه کشورها گسترش پیدا کرد.(3) از سویی دیگر، در آذرماه سال 1392، چهارده گروه مسلح در حلب اعلام کردند می خواهند گروهی جدید به اسم

ص: 273


1- سید صادق حقیقت، «اندیشه سیاسی - کلامی عبده»، مجله نامه مفید، ش22، تابستان 1379.
2- http://www.tasnimnews
3- محمودیان، بنیادهای فکری القاعده، ص59-60.

«حکومت اسلامی» تشکیل دهند و حاضر نیستند به ائتلاف دوحه - که از طرف غرب حمایت می شد - بپیوندند. این گروه ها عبارتند از:

جبهة النصره، لواء التوحید، کتائب احرار شام، احرار سوریه، کتیبه السلطام محمد، لواء حلب، الشهباء الاسلامی، حرکة الفجر الاسلامیة، درع الامة، لواء عدنان، کتائب الاسلام، لواء النصر، کتیبه الباز و لواء درع الاسلام. سه گروه جبهه النصره (که در 2012 اعلام موجودیت کرد)، لواء التوحید (که در سال 2012 به وجود آمد و با داعش در جنگ بود) و کتائب احرار شام (که در سال 2011 برای جنگ با ارتش سوریه ایجاد شد) مهم تر از بقیه محسوب می شوند. گزارش مرکز رصد تروریسم در آمریکا مدعی شده است که سه عامل موجب افزایش نقش جبهه النصره در سوریه هستند: تأثیر خشونت های دولت سوریه بر مردم این کشور، توان مندی های نظامی این گروه و پرهیز از درگیرشدن با گروه های محلی، و تأیید علمای سلفی.(1)

القاعده عراق (تنظیم قاعدة الجهاد فی بلاد الرافدین) به وسیله ابومصعب الزرقاوی و سپس ابوعمر البغدادی رهبری می شد. فعالیت گسترده داعش (الدولة الاسلامیة فی العراق و الشام - نام تاریخی سوریه -) در خرداد ماه 1393 و تسخیر شهر موصل اهمیت خطر این گروه های تندرو و خشن را گوش زد کرد. این گروه به وسیلة چند تن از اسلام گرایان تندرو در سال 2004 میلادی به وسیلة ابومصعب زرقاوی، ابوحمزه المهاجر، ابوعمر بغدادی و ابوبکر بغدادی در شهر بعقوبه عراق و رقه سوریه بنیان گذاشته شد. اما ریشه ی داعش به نیمة دوم دهة 90 میلادی باز می گردد. زرقاوی در سال 1995 میلادی در صفوف نیروهای جهادی در افغانستان حضور داشت و با نیروهای آمریکایی در این کشور مبارزه می کرد. وی در افغانستان گروه التوحید و جهاد را در سال 95 بنیان گذاشت. ابومصعب زرقاوی که از اتباع اردن محسوب می شود، به دنبال اشغال عراق از سوی نیروهای آمریکایی به این کشور سفر کرد و با چند تن از

ص: 274


1- http://www.inn.ir/NSite/FullStory

همکاران خود در سال 2004 رسما با اسامه بن لادن رهبر القاعده اعلام بیعت کرد. وی در سال 2005 در عراق علیه شیعیان این کشور اعلام جنگ کرد. ابومصعب زرقاوی بالاخره در 7 ژوئن 2006 در شمال شهر بعقوبه عراق به دام نیروهای ویژه آمریکا افتاد و کشته شد. سپس جانشینان او ابوعمر بغدادی و ابوبکر بغدادی در میان دو کشور عراق و سوریه در رفت و آمد بودند. ابوعمر بغدادی نیز در سال 2010 کشته شد.(1) داعش، که بعداً خود را الخلافة الاسلامیة نامید، بر موج نارضایتی مردم موصل و تکریت سوار شد، و از نظامیان بعثی و غارت بیت المال و تسخیر چاه های نفتی بیشترین استفاده را کرد، و سرمایه خود را ظرف چند روز به حدود دو میلیارد دلار رساند. اگر حمایت مردم آن مناطق از داعش نبود، هرگز یک گروه حدود 15 هزار نفری نمی توانست چنان دوام آورد.

تفاوت اصلی داعش با القاعده آن است که القاعده پایگاهش را عربستان می داند و از آن جا تأمین مالی و فکری می شود، در حالی که داعش معتقد به گسترش حوزه نفوذ خود در بین کشورهای اسلامی است، و در سال 1393 حمایت عربستان را از دست داد. نتیجه این تفاوت آن است که داعش یا دولت اسلامی به شکل بالفعل به جای درگیرشدن با امریکا و غرب، به جهاد با مسلمانان مخالف خود بپردازد. مسئله دیگر آن است که داعش اعتقادات افراطی جدیدی دارد که تا به حال در بین گروه های سلفی سابقه نداشته است. از آن جمله: وجوب کشتار فجیع مردم و عدم تقدس کعبه نزد ایشان می باشد.

علل رشد بی رویه سلفی گری رادیکال

گروه های سلفی رادیکال در چند دهه اخیر به شکل عجیبی رشد کرده اند. در دورانی که جهانی شدن، تجدد و دهکده جهانی مطرح است، جای این سؤال باقی است که چرا باید گروه های تجددستیز در این حد وسیع رشد کنند. به تعبیر فیرحی، «رشد سلفیه در دو دوره شکل گرفت؛ یکی در بحرانی که جهان اسلام در زمان حمله مغول پیدا کرد و

ص: 275


1- http://www.isna.ir/fa/news/

دوم در دوره فروپاشی تدریجی عثمانی و حضور مسلط غرب در جهان اسلام. دوره اول منتهی به شخصیتی مثل ابن تیمیه شد. و دوره دوم هم زمینه را برای ظهور شخص تأثیرگذاری مثل محمد بن عبدالوهاب فراهم کرد».(1) یکی از دلایل موفقیت این گونه گروه ها تکیه بر متون اصیل و شعار بازگشت به سلف صالح است، اما آن چه در این راستا بیش از متن اهمیت دارد، زمینه های سیاسی و اجتماعی است. تعامل و همروی متن و زمینه، به خوبی می تواند علل رشد فراوان گروه های سلفی را نشان دهد. برخی از عوامل موفقیت آن ها عبارتنداز:

1. شعار بازگشت به اسلام راستین: گروه های سلفی درد توده های مسلمان را تشخیص داده، و راه حل را در بازگشت به سلف صالح و اسلام عهد پیامبر… معرفی می کنند. این شعار هرچند ممکن است برای طبقه تحصیل کرده و فهیم توخالی جلوه کند، ولی به همان اندازه برای توده ها جذابیت دارد.

2. زبان و منطق ساده: بسیاری از ایدئولوژی ها به این سبب دوام ندارند که تنها در قشر خاصی همانند روشنفکران محبوبیت پیدا می کنند. وقتی زبان یک ایدئولوژی خاص، یک طبق بود، نباید انتظار داشت دیگران نیز به آن بگروند. در مقابل، اگر زبان یک فکر، جذاب و ساده بود، همه توده ها آن را با گوشت و پوست خود لمس خواهند کرد. یکی از علل رشد مارکسیسم در طول 70 سال این بود که درحالی که خوراک فکری روشن فکران را تهیه می کرد، زبانی ساده برای توده ها نیز داشت. گروه های سلفی تنها از بُعد اخیر برخوردارند.

3. اعتقاد راسخ: یکی از عوامل جذابیت این گروه های تروریستی آن است که رهبرانشان نیز به راه باطلشان معتقدند و بعضاً حاضرند در این راه کشته شوند. یکی از نشانه های اعتقاد راسخ پیروان ایشان، عملیات انتحاری است، عملیاتی که شخص با

ص: 276


1- http://feirahi.halghe.ir

دادن جان خود در صدد اثبات حقانیتش است. شاید ایشان در راه باطل خود، اعتقاد و ایثار بیشتری نسبت به برخی رقبای شان دارند.

4. ساختار پیچیده: از نظر سازماندهی، گروه های تروریستی در سازمان های غیرمرسوم جای می گیرند، و به این دلیل، ساختاری پیچیده و غیرقابل نفوذ دارند. این گونه سازمان ها به شکل متعارف نمی جنگند، و نمی توان عملیات بعدی آن ها را حدس زد. از سویی دیگر، قدرت ترمیم کنندگی زیادی دارند، و به طور مثال، بعد از کشته شدن رهبران، به زودی خود را بازسازی می کنند.

5. استفاده از روش های غیرمرسوم در جنگ همانند جنگ نامتقارن: در جنگ های کلاسیک متقارن، به میزان ضربه خوردن در یک منطقه، ضربه ای مشابه زده می شود. برعکس، در جنگ های نامتقارن اگر ضربه ای دریافت شد، به شکلی دیگر و در سطحی دیگر پاسخ داده می شود. گروه های پارتیزانی و تروریستی به دلیل فاقد بودن پشتیبانی (لجستیک) مناسب، و هم چنین به دلیل نداشتن تخصص حرفه ای در جنگ، از این گونه قواعد پیروی نمی کنند، و همین مسئله باعث می شود در موارد زیادی موفقیت به دست آورند. جنگ نامتقارن و غیرمرسوم باعث می شود حرکت های بعدی آن ها قابل پیش بینی نباشد.

6. استفاده از زمینه های نارضایتی در کشورهای اسلامی: به طور مثال، یکی از مهم ترین علل گسترش سریع داعش یا دولت اسلامی عراق و شام (الدولة الاسلامیة فی العراق و الشام)، که بعداً خود را «الخلافة الاسلامیة» نامید، در این نکته نهفته است که از موج نارضایتی مردم برخی استان های عراق به خوبی استفاده کرد. اگر داعش 15 هزار نفر بود، به زودی قابل شکست به نظر می رسید، اما وقتی در دل مردم رخنه کرد، در واقع، خود را تا مدتی بیمه کرده است. استان هایی که در عراق تحت تسلط داعش درآمدند، عمدتاً با دولت مرکزی مشکل داشتند، مشکلاتی که بعضاً به قصور دولت بازمی گشت. این گونه مسائل هم شامل ابعاد اقتصادی می شد، هم به انتقاد از دولت

ص: 277

مرکزی مربوط بود. به طور مثال، بیشتر رهبران لشکرهای عراق عوض نشده بودند، و انتظار انتقام گرفتن از شرایط موجود را داشتند.

7. استفاده از شایعه و روانشناسی جنگ: همان گونه که شمس الواعظین معتقد است: «داعش نان مهارت خود را در تولید و اشاعة انفجاری یک شایعة دروغین خورد و موفق شد. در حالی که برای تصرف نظامی موصل مطابق قواعد نظامی، به چند لشکر زره ای و زمینی و پوشش هوایی و پیوستگی جغرافیایی نیروی مهاجم و غیره نیاز است، هیچ کس نپرسید که داعش چگونه این همه نیرو را به دور از نظارت واحدهای امنیتی گردآوری کرده و در نتیجه به اصل شایعه تردید کنند!؟ اصولاً در جنگ های روانی به پدیدة شایعه، «خبر تمنایی» می گویند، یعنی نیروی شایعه ساز تمنا دارد که خبر مورد علاقه اش را تحقق بخشد، اما حریف مقابل باید از متوسط شعور تجزیه و تحلیل شیوه های حریف در به کارگیری ابزار جنگ روانی برخوردار باشد، تا در دام او بدون تحمیل هزینه نیفتد. نکتة جالب این که همین شیوة داعش در شمال عراق اکنون در محافل خبری و روان شناسی تبلیغ و به عنوان یک سوژة جذاب قابل مطالعه، مورد توجه قرار گرفته است».(1)

8. استفاده از ابزارهای جدید تبلیغاتی و شبکه های اجتماعی: گروه های سلفی ضد تجددند، اما از ابزارهای نوین همانند رسانه های مجازی: فیسبوک، توئیتر و ... به خوبی استفاده می کنند. اینک، 57 شبکه ماهواره ای در اختیار سلفی هاست، علاوه بر آن که آخرین اخبار ایشان توسط فیسبوک و یوتیوب و مانند آن منتشر می شود.

9. سوء استفاده از خانواده های مقتولان: گروه های سلفی در حد وسیع از خانواده هایی که در جنگ های اخیر، عزیزان خود را از دست داده اند، سوء استفاده می کنند. به طور مثال، خانواده هایی که در جنگ سوریه عزادار شده اند، از نظر روا ن شناختی در صدد انتقام هستند، و حتی حاضرند جان خود را در این راستا بدهند؛ و بدین سبب، طعمه این گونه گروهک ها می شوند.

ص: 278


1- http://www.isna.ir/fa/news/

10. استفاده از منابع مالی مطمئن و وسیع: گروه هایی مثل: داعش و النصره، از کمک مالی قطر و عربستان بهره برده و رشد کردند. هم چنین، داعش توانست برخی پالایشگاه ها را تسخیر کند و به صادرات نفت بپردازد. مسئله بعد تعرض به اموال عمومی، و حتی خصوصی، بود. داعش با تسخیر موصل، 450 هزار دلار به دست آورد و سرمایه خود را به حدود دو میلیارد دلار رساند.

11. عمل گرایی: یکی دیگر از ویژگی های گروه های سلفی که با خصوصیت قبل نیز ارتباط پیدا می کند، عمل گرایی شدید است. ایشان در عین حال که تجدد ستیزند، حاضرند حتی از غرب نیز کمک بگیرند. هم چنین چه بسا در آینده با برخی کشورهای عربی در تعارض قرار گیرند، اما به شکل عمل گرایانه فرصت موجود را مغتنم می شمارند.

12. جذب توده های ضد غرب: به شکل یک قاعده کلی در طبقات پایین کشورهای اسلامی، نوعی روحیه ضد غرب و اسرائیل وجود دارد. گروه های سلفی توانسته اند از این روحیه استفاده کنند و حتی در بین برخی تحصیل کردگان نیز این روحیه وجود دارد. چگونگی جمع تحصیلات عالیه و روحیه تروریستی سلفی را باید در فرمول «مهندس مسلمان» جست وجو کرد. کسانی مثل بن لادن در حوزه فناوری به بالاترین مدارج علمی رسیده اند، اما فکر آن ها سلفی است. به بیان دیگر، جنبه های نرم افزاری تجدد را کنار گذاشته، و بین سلفی گری و جنبه های سخت افزاری مدرنیته جمع کرده اند.

13. استفاده بهینه از زمینه های سرخوردگی در کشورهای غربی: مسئله مهم چند دهه اخیر در کشورهای غربی، سیل مهاجرت ها از کشورهای جهان سوم به آنجاست. متفکرانی همچون: بسام طیبی در صددند نوع زندگی مهاجران مسلمان را در قالب «اسلام فرهنگی»(1) تئوریزه کنند. وی از سویی تصمیم دارد اسلام سیاسی را نقد کند؛(2) و

ص: 279


1- cultural Islam
2- Tibi, 1998

از جهت دیگر، اسلام فرهنگی را به عنوان بدیل اسلام سیاسی مطرح کند.(1) اما تز اسلام فرهنگی در بین توده های متعصب جواب گو نیست، و به دلیل سرخوردگی از فرهنگ غربی است که این طیف، به اسلام بنیادگرا متمایل می شوند. طبق آمار رسانه های اروپایی، حدود سه هزار نفر از ساکنان اروپا در عملیات تروریستی سلفی ها نقش داشته اند، امری که به نوبه خود می تواند برای آینده اروپا نیز خطرناک باشد.

14. تبدیل شدن از ابعاد ملی به شکل بین المللی و جهانی: اعلام اهداف جهانی و بین المللی نوعی جذابیت به همراه دارد. گروهکی که خود را محدود به بخش کوچکی می داند، به همان اندازه می تواند نیرو جذب کند. به همین میزان گروهی که اهداف خود را مبارزه با تشیع به شکل کلی، مبارزه با تجدد و حتی تسخیر مسجدالحرام قرار می دهد، نشان گر این مسئله است که برنامه درازمدتی برای آینده ایشان متصور است.

واسازی سلفی گری

بر اساس نظریه گفتمان، حقیقت فرازمانی و فرامکانی وجود ندارد و هویت هر گفتمان از غیریت سازی با گفتمان ضد آن شکل می گیرد. واسازی، شالوده شکنی یا ساخت شکنی(2) به یک تعبیر، امکان دادن به جولان معنا یا تنوع معنایی در قلمرو متن است؛ یعنی خارج کردن متن از معنای محدودی که ممکن است صرفاً با اتکای به یک نگاه یا چشم اندازِ خاص، پدید آمده باشد. شالوده شکنی می کوشد تا مرکزیت معنایی یا معنامحوری را از متن بگیرد و متن را از اسارت یک معنای خاص خارج کند، زیرا در نگاه ساخت شکنی، واژه ها و تعبیرات، دارای قطعیت معنایی نیستند تا موجب یک مفهوم یا معنای تغییرناپذیر در متن شوند. بر این اساس، هر اثری صرف نظر از شکل و معنای آشکار خود، مورد تأویل قرار می گیرد، ولی در عین حال، راه برای تأویل ها و قرائت های دیگر هم بسته نیست.

ص: 280


1- Tibi, 2001.
2- deconstruction

شالوده شکنی به منزله پافشاری و تلاش برای دگرگون کردن یک مفهوم قطعی از اثر و تلاش در مسیر تعدد معنایی آن است.(1)

بر اساس شالوده شکنی، اگر دوگانه های متضاد(2) را از متن بیرون کشیم، حقیقتی برای آن باقی نمی ماند. هویت سلفی ها تا اندازه زیادی بر اساس غیریت سازی با تجدد و تشیع شکل گرفته(3) و رشد سریع آن ها مرهون زمینه های سیاسی - اجتماعی است. اگر دوگانه های متضاد را از سخنان ایشان بیرون بکشیم، خواهیم دید که حقیقتی در پس، نهفته نیست. سلفی ها مدعی «حق» در مقابل «باطل»، قیام و جهاد در مقابل قعود، بازگشت و سلفی گری در مقابل تجددخواهی و مانند آن هستند؛ درحالی که اگر طرف مقابل و «غیر» آن ها را حذف کنیم، می بینیم حقیقتی به همراه ندارند. به بیان دیگر، آن ها هویت خود را از غیریت سازی با «غیر» به دست آورده اند و به همین دلیل است که در فضای متجددانه، و هم چنین با حضور ابرقدرت های غربی در منطقه - زودتر و سریعتر رشد می کنند. آن ها از یک سو با تشیع، و از طرف دیگر با غرب غیریت سازی می کنند، و از این طریق خود را مطرح می سازند. البته، شالوده شکنی پسامدرن شامل هر گفتمان، حتی گفتمان نواندیشی دینی و روشن فکری دینی نیز می شود، و تنها ویژه گفتمان سلفی گری نیست.

مرزبندی نواندیشی دینی با روشن فکری دینی

تفکیک و تمایز بین روشن فکری دینی و نواندیشی دینی امری بایسته به نظر می رسد. روشن فکری دینی به لحاظ روشن فکر بودن مبنا را عقل مدرن قرار می دهد، اما چون دینی نیز هست، به شکلی با روشن فکری غیردینی مرزبندی دارد. نواندیشی دینی مبنا را دین قرار می دهد، ولی در صدد تفسیر متجددانه و خوانشی جدید از دین است که با

ص: 281


1- سید صادق حقیقت، روش شناسی علوم سیاسی، ص383-384.
2- binary oppositions
3- سید مهدی علیزاده موسوی، سلفی گری و وهابیت، ج1، ص78-81.

مقتضیات روز، همانند: مردم سالاری و حقوق بشر هم خوان باشد. نواندیشی دینی بر خلاف رویکرد سنتی، دغدغه تجدد و برداشت های عقلانی از دین دارد. در رویکرد سنتی، همانند رویکرد بسیاری از فقها، تجدد یک مسئله نیست و دغدغه ای درباره آن وجود ندارد. از دیدگاه فقهای سنتی، مهم نیست که فتواهای فقهی ضرورتاً با استلزامات عقل مدرن، همانند دموکراسی و حقوق بشر، هم خوانی داشته باشد. اما نواندیش دینی نمی تواند شاهد تعارض فتاوی فقهی با دستاوردهای عقل بشر باشد. به همین جهت است که گاه به نقد اجتهاد سنتی می نشیند، و گاه به نقد عقل مدرن.

برخی معتقدند بین روشن فکری و دین تعارض وجود دارد، چون روشن فکر از هرگونه تقیدی آزاد است، درحالی که فرد متدین به دین خاص باور دارد و نمی تواند آزاد باشد. بر این اساس، «روشن فکری دینی» اصطلاحی ناسازوار است. از دیدگاه وی، سه وظیفه اصلی روشن فکر عبارتند از: منطقی اندیشیدن (رهانیدن جامعه از منطقی نیاندیشیدن)، رهانیدن از بلای جزم و جمود، و رهانیدن از بلای تقلید و تلقین.(1) اشکال ناسازواری اگر هم درست باشد، درباره نواندیشی دینی صادق نیست، زیرا نواندیشان دینی تنها به دنبال خوانشی از دین هستند که معقول تر و با مقتضیات زمان سازگارتر باشد. در نواندیشی دینی، قرائتی از دین وجود دارد که با مقتضیات تجدد سازگارتر است و بنابراین، ناسازه ای در این مسئله وجود ندارد. به عبارت دیگر، ایشان دغدغه ارائه قرائتی از دین را دارند که با عقلانیت و تجدد سازگاری داشته باشد. عقلانیت مدرن و تجدد به ادله برون دینی مربوط می شود. نواندیشان دینی شیفته دو چیز به ظاهر ناهم گونند و می خواهند به هردو وفادار بمانند.

تفاوت نواندیشی دینی و روشن فکری دینی هم معرفت شناسانه است، هم روش شناسانه. به طور مثال، دیدگاه این دو جریان در حوزه مباحث معرفت شناسی درباره عقل (مدرن یا غیرمدرن) یکسان نیست. از دیدگاه روش شناسانه به روش های

ص: 282


1- ملکیان، 1379.

معرفت، و روش شناسی فقهی و اجتهادی، به شکل یکسان نمی نگرند. حداقل سه تفاوت عمده بین روشن فکری دینی و نواندیشی دینی وجود دارد: اول آن که روشن فکری، مبنا را دلیل عقل مدرن قرار می دهد و در این راستا، دین را تفسیر می کند، درحالی که نواندیشی دینی به شکل تعاملی به دین و عقل مدرن می نگرد. تفاوت دوم آن است که فقه سیاسی و فقه اجتماعی برای روشن فکران دینی نامعتبر، و برای نواندیشان دینی (در حدی) معتبر است. مسئله سوم هم این است که راه روشن فکری دینی به سمت سکولاریسم هموارتر است.

نظریه همروی به شکل خلاصه در چهار سطح قابلیت طرح دارد:

همروی روش های معرفتی، همچون: عقل و نقل، تعامل متن گرایی و زمینه گرایی (به عنوان بحثی روش شناسانه)، تعامل فلسفه سیاسی و فقه سیاسی (در حوزه اندیشه سیاسی اسلام)، و تعامل سنت و تجدد (در باب نسبت سنت و دین ما با مدرنیته) است. نظریه همروی بدون تردید در گفتمان نواندیشی دینی، و نه روشنفکری دینی، قرار می گیرد. بر اساس سه تفاوتی که بین این دو گفتمان بیان شد، نظریه همروی، به شکل تعاملی به دین و عقلانیت می نگرد؛ فقه سیاسی برایش اعتبار فی الجمله دارد؛ و با سکولاریسم مرزبندی می کند. در حوزه بحث انتظار از دین، برخی حداکثری اند، و برخی حداقلی. حداقلی ها انتظار حداقلی از دین - مبدأ و معاد - دارند. برعکس، حداکثری ها مدعی اند دین تکلیف همه حوزه ها، اعم از مسائل سیاسی و اجتماعی، را مشخص کرده است. نظریه همروی چون به اعتبار فی الجمله فقه سیاسی اعتقاد دارد، بینابین نظریه حداقلی و حداکثری قرار می گیرد. روشن فکری دینی فقه سیاسی و اجتماعی را به دلیل تاریخی بودن معتبر نمی داند، اما نظریه همروی نمی تواند نسبت به اوامر و نواهی شارع مقدس در امور سیاسی و اجتماعی بی تفاوت باشد. برخی از احکام فقهی فرازمانی و فرامکانی هستند؛ و خداوند اراده کرده که جوامع در طول تاریخ به آن ها پای بند باشند. به طور مثال، مسائلی که به سعادت انسان ها مربوط می شود، محدودیت زمانی و مکانی نمی شناسند. نواندیشی دینی و نظریه همروی ظرفیت هایی

ص: 283

در فقه می بینند که آن را برای انسان امروزین موجه و قابل قبول می سازد. این کار امری لازم برای جذب جوانان و جلوگیری از دین گریزی آن ها محسوب می شود.(1) در مقابل، قرائت های خشن و اقتدارگرا از دین، با عقل بشر ناسازگارند و موجب دین گریزی می شوند. البته، در بین قرائت های سنتی از دین هم اقتدارگرایانه وجود دارند، و هم نظریه های غیراقتدارگرایانه. رسالتی که نواندیشی دینی بر دوش خود احساس می کند این است که به شکل سلبی برخی قرائت های سنتی اقتدارگرایانه را نقد کند و به شکل ایجابی قرائتی عقل باور و مردم سالار از دین به دست دهد. هدف نواندیشی دینی، تحمیل مفاهیم مدرن به سنت نیست، بلکه مدعا این است که اسلام به خودی خود مردم سالار و ضداقتدارگراست. دامان دین، از اقتدارگرایی، خشونت، ضدیت با عقلانیت و حقوق بشر منزه است. بر اساس «ظرفیت سنجی مفاهیم مدرن»، می توان مفاهیم مدرن را به سنت عرضه کرد؛ و میزان برتافتن این گونه مفاهیم از دیدگاه سنت و دین را ارزیابی کرد.(2)

نظریه همروی و نواندیشی دینی در نقاط مختلف با هم اشتراک دارند و در واقع، همروی به عنوان یک رویکرد(3) و یک نظریه(4) می تواند در گفتمان نواندیشی دینی مطرح باشد. به نظر می رسد توفیق این دو در گرو نقد دو رویکرد حداکثری و حداقلی نسبت به دین است. رویکرد حداکثری که در صدد است همه انتظارات بشر را در متون دینی جستجو کند از موضوع این مقاله خارج است، اما رویکرد حداقلی که در بین روشن فکران دینی سابقه دار و پر طرفدار است، همسایه نواندیشی دینی است، هرچند با آن تفاوت هایی دارد. یکی از مسائل مهم در رویکرد نواندیشی دینی در نقادی دو رویکرد حداکثری و حداقلی به دین، قلمرو عقل انسانی است. عقل بشر از دیدگاه

ص: 284


1- سید صادق حقیقت، «همروی فلسفه سیاسی و فقه سیاسی»، آیینه پژوهش، ش143-144، آذر و اسفند 1392.
2- همو، «ظرفیت سنجی مفاهیم سیاسی مدرن»، فصل نامه علوم سیاسی، ش38، تابستان 1386.
3- approach
4- theory

حداقلی خودبسنده، و از دیدگاه حداکثری ناخودبسنده است. از دیدگاه حداکثری، انسان موجودی غایت مدار، مرکب از جسم و روح، دارای دو نوع نیازهای مادی و روحی یا معنوی است و کمال او در تأمین نیازهای اخیر وی ریشه دارد. از سوی دیگر، عقل آدمی به تنهایی قادر به شناخت نیازهای روحی و متعالی خود و تأمین آن ها نیست و نیاز به راهنما دارد. یکی دیگر از نقاط اختلاف دو رویکرد حداقلی و حداکثری در مسئله تفسیر دین خود را نشان می دهد. حداکثری ها بر اساس مرجعیت انحصاری دین، بر این باورند که با وجود تفسیرپذیری دین و متون دینی، تنها یکی از تفاسیر و برداشت ها معتبر و قابل استناد است. مخالفان مرجعیت انحصاری دین، با استناد به تکثر برداشت ها و تفاسیر موجود از متون دینی، به عنوان یک واقعیت انکارنشدنی در تاریخ اندیشه دینی، بر عدم امکان مرجعیت رسمی و انحصاری برای فهم دین استدلال می کنند. از دیدگاه کثرت گرایان، حذف این تکثر و بازگرداندن آن ها به وحدت، نه ممکن است، و نه مطلوب.

با وجود رجوع برخی روشن فکران دینی به متن مقدس، گرایش غالب در بین ایشان این است که در امور اجتماعی و سیاسی به جای مراجعه به روایات و آیات، به بیرون متن دین - عمدتاً مسائل عقلی و علمی - استناد کنند. بنابراین تصور، دین صرفاً برای ارتباط انسان با خدا می باشد و دیگر مسائل (ازجمله مسائل اجتماعی) به عقل بشر واگذار شده است. احکام اجتماعی با تکیه بر سیره عقلا صورت می پذیرد و در این زمینه تفاوت چندانی بین مسلمانان و غیر مسلمانان مشاهده نمی شود. به اعتقاد سروش، فقه برای رفع خصومات است و فقط هنگام تزاحم حقوق این مسئله به وجود می آید. به نظر او، امور سیاسی (و اقتصادی و اجتماعی) در ذات خود دینی نیستند؛ و از دین نباید انتظار داشته باشیم احکام اجتماعی، کیفیت اداره جامعه و نحوه کنترل تورم را بیان کرده باشد. دین رابط انسان و خداست، نه قانون اساسی و دستورالعمل زندگی انسان ها. به اعتقاد وی، سکولاریسم چیزی جز علمی و عقلایی کردن تدبیر اجتماع نیست. دین و

ص: 285

علم دو مقوله جدا از هم هستند، نه این که با هم ضدیت داشته باشند.(1) به اعتقاد وی، فقه ده صفت دارد: دنباله رو، دنیوی، حیلت آموز، مختص ظواهر، همراه با اخلاق نازل، مصرف کننده، اقلّی، متأثر از ساختار اجتماع، تکلیف مدار و قائل به مصالح خفیه.(2)

اکثر حداقلی ها معتقدند مسائل سیاسی و اجتماعی از ابتدا جزء دین نبوده که اینک بخواهد از آن جدا شود. بر این اساس، اگر در متون دینی هم به مسائل اجتماعی پرداخته شده، فقط از باب اشاره به مسائل انسانی بوده است. بر این اساس، اگر در متون دینی هم به مسائل اجتماعی پرداخته شده، فقط از باب اشاره به مسائل انسانی بوده است نه از باب امری قدسی و الهی. استدلال بر مدعای فوق به این صورت است: اگر دین وظیفه دخالت در امور اجتماعی را داشت، باید همه ادیان (و به ویژه مسیحیت که دین ماقبل دین خاتم بوده) به این مهم می پرداخت؛ درحالی که این چنین نبوده است. در مقابل استدلال فوق، نمی توان به اصل تداوم احکام استناد کرد؛ چون ادعا این است که اساساً مسائل اجتماعی جزء وظیفه ادیان (حتی در زمان خود رسول اکرم) نبوده است که با اصل تداوم احکام بخواهیم سریان آن به زمان های بعد را اثبات کنیم. اصل تداوم احکام و اشتراک ما با مخاطبان اولیه شریعت در جایی کارساز است که طرف مقابل پذیرفته باشد که متون مقدس در زمان صدر اسلام شامل احکام اجتماعی نیز شده است.

یکی از جهات مثبت گرایش فرامتنی این است که به براهین عقلی و ماقبل دینی توجه می کند. وجه دوم، آن است که به حسن و قبح عقلی توجه می کند. معتزله بر خلاف اشاعره معتقدند افعال در ذات خود خوبی و بدی دارند و خداوند بر اساس حکمت به خوبی ها حکم، و از بدی ها نهی می کند. اشاعره معتقدند عقل انسان کفایت نمی کند، چون ما نمی دانیم چه چیز خوب یا بد است. پس باید دید خداوند چه حکم

ص: 286


1- عبدالکریم سروش، «معنا و مبنای سکولاریزم»، کیان، ش26، مرداد و شهریور 1374.
2- همو، «فقه در رازو»، کیان، ش 46، فروردین و اردیبهشت 1378.

می کند. هر چه امر کرد، خوب؛ و هر چه نهی کرد، بد است. شیعه در دایره عدلیه، یعنی معتقدان به حسن و قبح عقلی، قرار دارد، ولی متأسفانه عملاً فقها از مبحث حسن و قبح بهره چندانی نمی برند؛ به همین دلیل است که حداقلی های فرامتنی از تجدید تجربه اعتزال سخن می رانند.

در مقابل، از دیدگاه نظریه همروی و نواندیشی دینی، نقطه ضعف حداقلی ها - روشن فکران دینی - آن است که خود را از ادله متنی در امور اجتماعی (و از فقه سیاسی) بی نیاز می دانند. در نظریه همروی، راه رجوع به ادله درون دینی باز است؛ خواه دین به مسئله مورد نظر به شکل وسیع بپردازد، یا راهبردهای کلی داده و بقیه امور را به عقل بشری واگذار کرده باشد. ادله فرامتنی و برون دینی بر ادله متنی و درون دینی تقدم رتبی دارند؛ بنابراین در صورتی که برهان تام عقلی بر موضوعات اجتماعی وجود داشته باشد، بر جمله ادله نقلی تقدم خواهد داشت؛ اما در پاره ای موارد، ادله فرامتنی فصل الخطاب نیستند؛ از این رو راه رجوع به ادله متنی در این گونه موارد باز می ماند. نگارنده در راستای این ادعا، به نقد نظریه وکالت (مهدی حائری)، نقد نظریه حکومت دموکراتیک دینی (عبدالکریم سروش)، هرمنوتیک دینی (محمد مجتهد شبستری) و سکولاریسم (مصطفی ملکیان) پرداخته است.(1)

ص: 287


1- سید صادق حقیقت، «نواندیشی دینی: بررسی و نقد رویکرد حداکثری و حداقلی»، ارائه شده به همایش نواندیشی دینی، قم، اسفند 1389.

جدول 1: مقایسه روشنف کری دینی و نواندیشی دینی

تفکر دینی

معیارها

روشنفکری

دینی

نواندیشی

دینی

منبع

معرفت (عقل)

دلیل

قرار دادن عقل مدرن

نگرش

تعاملی به دین و عقل مدرن

فقه

سیاسی

نامعتبر

دانستن فقه سیاسی و اجتماعی

اعتبار

محدود فقه سیاسی و فقه اجتماعی

نسبت

عقل و دین

نگه داشتن

جانب عقل مدرن در تعارض عقل ودین

نگه داشتن

جانب دین در تعارض عقل ودین

ادله

فرامتنی و متنی

تکیه

بر ادله برون دینی و فرامتنی

تکیه

بر ادله درون دینی و برون دینی

سکولاریسم

گرایش

به سکولاریسم

مرزبندی

با سکولاریسم

روش شناسی

دینی

تکیه

به ادله فرامتنی

تکیه

به ادله فرامتنی در کنار اجتهاد مصطلح

تقابل سلفی گری و نواندیشی دینی

در بند مذکور بین نواندیشی دینی و روشن فکری دینی تمایز قائل شدیم، اما غیریت سازی گفتمان نواندیشی دینی با دو «غیر» دیگر از اهمیت بیشتری برخوردار است: اقتدارگرایی دینی، و سلفی گری. در این جا، غیریت سازی دوم برجسته می شود.

ص: 288

دین دارای هسته و پوسته(1) است. هسته دین معنویت و اخلاق، و پوسته دین ظواهر احکام با تأکید بر ادله نقلی است. درحالی که نواندیشی دینی بر هسته دین تأکید دارد، و از این رو می خواهد برداشتی از دین به دست دهد که معقول و با دستاوردهای متجددانه همخوان باشد، سلفی گرایان بر ظواهر دین تأکید می کنند و بدین سبب، ظاهرگرا و نقل گرا محسوب می شوند. به اعتقاد شبستری، پادزهر تئوریک مبناهای تئوریک امثال داعش نه کلام و فقه رسمی اسلامی، بلکه به رسمیت شناختن حقوق بشر است؛ به رسمیت شناختن این مبنا که در جهان حاضر هیچ انسان و گروهی حق ندارد به نام خدا و یا هر عنوان دیگر با قهر و غلبه قیام کند و نظم سیاسی جامعه ها و حکومت آن ها را در دست بگیرد و یا بر خلاف رأی اکثریت با استبداد و اختناق آن را در دست خود نگاه دارد.(2) نواندیشی دینی و سلفیت گرایش فقهی نیز دارند، اما تفاوتشان در این است که نواندیشی دینی در ساختار اجتهاد مصطلح قرار دارد، و به تعبیر شیخ شلتوت و احمد طیب(3) یکی از فرق پنج گانه مسلمانان است؛ درحالی که سلفی ها از چارچوب مذاهب چهارگانه اهل سنت خارج شده اند. همان گونه که فیرحی توضیح می دهد: «فقه سلفی به سه دوره تقسیم می شود: فقه ابن تیمیه (قرن 7-8 هجری)، فقه محمد بن عبدالوهاب (که در قرن 12 هجری ظهور کرد)، و فقه سلفیه که از 1994 تا امروز رشد کرده است. مؤسس جریان جامیه، محمد امان الجامی، محافظه کار است و با دولت عربستان انس دارد، ولی جریان سروریه رادیکال است. از جریان سروریه، افکار مشایخ صحبه (بیداری) بیرون آمد و این گروه در اندیشه سلفی بازاندیشی کردند، و به دنبال آشنایی با دنیای مدرن هستند و از ابزار جدید، مثل: فیسبوک و تویتر استفاده می کنند. جریان تکفیری در مقابل این گروه است به استثنای اخوان المسلمین، اندیشه سلفی از یک جهت در ظاهر روشن فکرترین فقه اهل سنت

ص: 289


1- shell and core
2- محمد مجتهد شبستری، «مبناهای تئوریک داعش».
3- http://www.ferghenews.com

است، چون به مکاتب سنتی چهارگانه اهل سنت پای بند نیست، فقهی بدون مفتی و مرجع است، و حامی خشونت است و بیشتر، از تحصیل کرده ها یارگیری می کند، نه از فقرا. فقه سلفی سه مبنای بزرگ «توحید»، «اتّباع» و «تزکیه» دارد که هر سه مولّد خشونت هستند. سلفی ها در اندیشه توحید معتقدند که ایمان به صفات و اسمای خداوند آن گونه که در قرآن آمده است بدون تأویل کفایت می کند، و در توحید به پرهیز از شرک در عبادت معتقدند و از این لحاظ با شیعیان تضاد پیدا می کنند. آن ها معتقدند حق قانون گذاری دست خداست و قانون موضوعه را نفی می کنند و حوزه مباحات را نمی پذیرند و از این لحاظ گرایش ضدمدرنیته دارند. جریان سلفی فراگیر است و مرزهای ملی و نظام های سیاسی موجود را نفی می کند».(1) بر خلاف محمد فتحی عثمان، محمد سعید البوطی در کتاب السلفیة مرحلة زمنیة مبارکة لا مذهب اسلامی ضمن دفاع از اندیشه سلفی سعی کرد نشان دهد نباید با آن برخورد یک مذهب را کرد.(2) توجه به این نکته لازم است که سلفیه اگر مذهب هم باشد، از چارچوب مذاهب رسمی خارج شده است.

بر اساس دیدگاه همروی متن و زمینه دو گفتمان نواندیشی دینی و سلفیت باید در زمینه های سیاسی و اجتماعی بررسی شوند، اما نکته مهم آن است که رشد سریع سلفی گری مرهون بحران های بین المللی و تحولات خاورمیانه - و از آن جمله بهار عربی - است؛ به همین سبب، در نواندیشی دینی تا حدی نظر بر عمل، و در سلفیت عمل بر نظر تقدم دارد. در سلفی گری، ابتدا وقایعی رخ داده، و سپس اندیشه ای بر آن اساس رشد کرده است. موضع این دو رویکرد درباره تجدد نیز بسیار متفاوت است. سلفی ها تجددستیزند، درحالی که نواندیشان دینی دیدگاهی مثبت به مدرنیته دارند. البته، این امر به معنای نادیده گرفتن سنت و نداشتن رویکرد انتقادی درباره تجدد نیست.

ص: 290


1- داود فیرحی، «فقه سلفی و خشونت»، قم، مؤسسه فهیم.
2- حسین هوشنگی و احمد پاکتچی (به کوشش)، بنیادگرایی و سلفیه: بارشناسی طیفی از جریان های دینی، ص22-23.

آموزه تکفیر را می توان در اندیشه خوارج تبارشناسی کرد. خوارج بین کفر و ایمان حد وسطی قائل نبودند. مرتکب گناه را کافر می شمردند.(1) برعکس، شیعه و معتزله به این حد وسط، که همان فسق باشد، معتقد بودند. درحالی که ابوحنیفه و شافعی و سبب دیگر افراد را به خاطر اعتقادشان کافر نمی شمردند، عبدالقادر جیلانی (متوفی 562 ق) بنیان گذار حنبلی مسلک صوفیانه قادریه اعتقاد داشت کسی که حمد و سوره را غلط بخواند کافر است.(2) ابن تیمیه هرچند بین تکفیر مطلق (اعتقاد معارض با مبانی اسلامی) و تکفیر معین (حکم به تکفیر شخص خاص) تمایز قائل می شود، و هر کس که فعل منطبق با کفر را انجام داد، کافر نمی داند، اما به هر حال بنیان گذار اندیشه سلفی گری تکفیری محسوب می شود.(3) جریان تکفیری بر بنیان اصل تکفیر شکل گرفته است. رادیکال ترین شکل تکفیر را می توان در گروه داعش دید، هر کس با ایشان بیعت نکند، مهدور الدم می شود، خواه شیعه باشد یا سنی، خواه نظامی باشد، یا شهروند معمولی. مبنای آن ها این است که وقتی برای از میدان خارج کردن یک فکر انحرافی، سلاح تکفیر ساده ترین راه است، نباید وقت خود را با دادن استدلال تلف کرد! بر اساس این آموزه، تکفیر کسانی که از دایره اسلام خارج شده اند، نه تنها جایز است بلکه مقدمه ای واجب برای جهاد مشروع با آنان است. اندیشه سلفی جهادی در ابوالاعلی مودودی ریشه دارد.

ص: 291


1- سید صادق حقیقت، مباین اندیشه سیاسی در اسلام، ص94-97.
2- پاتریشیا کرون، تاریخ اندیشه سیاسی در اسلام، ص654-655.
3- سید مهدی علیزاده موسوی، سلفی گری و وهابیت، ج2، ص296-298.

جدول 2: مقایسه نواندیشی دینی و سلفی گری

رویکرد

معیارها

نواندیشی

دینی

سلفی

گری (افراطی)

ابعاد

دین

توجه

به هسته دین

توجه

به پوسته دین (ظاهری گری)

منبع

معرفت

عقل گرایی

نقل گرایی

فهم

متون دینی

تأویل گرایی

ظاهرگرایی

نقش

پدیده های مدرن در تفسیر دین

تفسیر

دین با توجه به عقلانیت، دموکراسی و حقوق بشر

تفسیر

دین بدون توجه به عقلانیت، دموکراسی و حقوق بشر

دستگاه

معرفتی

تقریباً

منسجم

نامنسجم

و مبهم

چارچوب

مذهب

تقید

به چارچوب مذهب

خروج

از مذاهب چهارگانه

چارچوب

اجتهاد

چارچوب

اجتهاد و تقلید

خروج

از چارچوب اجتهاد و تقلید

نسبت

عمل و نظر

تقدم

نظر بر عمل

تقدم

عمل بر نظر

ایمان

و کفر

قائل

شدن به فسق (بین ایمان و کفر)

عدم

تفصیل بین ایمان و کفر

تجدد

تجدد

گرایی انتقادی

تجددستیزی

پدیده های

مدرن

پذیرش

و بومی سازی پدیده های مدرن

رد

پدیده های مدرن

قانون

پذیرش

قوانین موضوعه

رد

قوانین موضوعه

تساهل

تساهل

تکفیر

جهاد

فرعی

دانستن حکم جهاد

اهمیت

زیاد به جهاد

دولت های

ملی

امکان

همکاری با دولت های ملی

تکفیر

بسیاری از دولت های ملی

ص: 292

آینده سلفی گری و نواندیشی دینی

امکان پیش بینی در نظریه های اثباتی امری ممکن، و در نظریه های ناقد اثبات گرایی بسیار مشکل است.(1) مک اینتایر نیز در نقد اثبات گرایی به این نکته استدلال می کند که اراده انسانی با امکان پیش بینی به شکل یقینی ناسازگار است.(2) به طور کلی، روش هایی که قاعده ای برای تبیین پدیده های اجتماعی و تاریخی به دست می دهند، توان امکان پیش بینی را دارند. به طور مثال، تاریخی گری، حوادث را در دل تاریخ و فرایند های خاص آن تحلیل می کند، بنابراین توان پیش بینی دارد.(3)

با توجه به این مبنا، و نقدهای مهمی که به اثبات گرایی در دهه های اخیر شده، به سختی می توان از آینده سلفی گری به صورت قاطع سخن گفت، خصوصاً که ویژگی های خاصی در این نحله وجود دارد که آن را از دیگران جدا می کند.

آینده سلفی گری افراطی را از آینده سلفی گری محافظه کار (همانند علمای سعودی) باید تفکیک کرد. گسترش قدرت سلفی ها، و به ویژه داعش در سال 2014، نشان داد که آن ها از ظرفیت های زیادی برای جذب توده های مسلمان - حداقل در کوتاه مدت - دارند.

چند نکته وجود دارد که آینده سلفی گری افراطی را در آینده دور بحرانی و تاریک پیش بینی می کند:

اولاً چون تجدد روندی اجتناب ناپذیر و غیرقابل بازگشت است، آینده به نفع سلفی گری رقم نخواهد خورد. نسبت بین تجدد و اندیشه سلفی نسبت عکس است، چرا که تجدد رو به پیش است، و سلفی گری سعی در بازگشت به وضعیت پیشین دارد. مسئله دوم نداشتن مبنای تئوریک قابل دفاع است. سلفی گری به دلیل تکیه به توده ها، نوعی ایدئولوژی پوپولیستی محسوب می شود. متن مستدل و عمیق در تأیید مبانی

ص: 293


1- سید صادق حقیقت، روش شناسی علوم سیاسی، ص127.
2- Shapiro and others, 2004,29
3- حسینعلی نوذری، فلسفه تاریخ: روشن شناسی و تاریخ نگاری، ص481.

سلفیت کم می باشد. مسئله دیگری که مؤید دلیل قبل است، تعصبات بی مورد و کیفیت سطح علمی نیروهای سلفی است. ایشان عمدتاً کم سوادند، و اگر هم تحصیلاتی دارند، در حوزه های علوم انسانی نیست. این مسئله به نداشتن مبانی نظری آن ها کمک کرده است. علاوه بر آن، رشد سلفی گری در دو دهه اخیر ناشی از زمینه های خاص بین المللی بوده، که معلوم نیست چنین مقتضیاتی در آینده نیز وجود داشته باشد. در واقع، این مورد، از جنس مسائل بین المللی است که بر ماهیت فعالیت این گونه گروه ها تأثیر می گذارد. مسئله پنجم آن است که سلفی گرایان دارای راهبرد سیاسی نیستند، و به شکل ناشیانه هم زمان خود را با چند رقیب درگیر می کنند. قواعد جنگ حکم می کند در یک زمان چند جبهه را باز نکنیم، اما سلفی ها نشان دادند که حاضرند در یک زمان با ایران شیعی، غرب و حتی برخی کشورهای عربی درگیر شوند. اگر اجماعی به وسیله این دولت ها و ملت ها بر علیه سلفی گری ایجاد شود، آینده به نفع سلفی گری رقم نخواهد خورد. جریان های بنیادگرای اسلامی بعضاً مورد حمایت غرب یا شرق بود، اما شاید هیچ ابرقدرتی حاضر نباشد از وحشی گری جریان های افراطی و تکفیری - به ویژه داعش - حمایت کند.

پروژه نواندیشی دینی پس از مشروطه جان گرفت؛ و در دو دهه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به اوج رسید. موفقیت نواندیشی دینی در داخل بیش از خارج، و در دو دهه اول انقلاب بیش از دهه سوم ارزیابی می شود، اما موفقیت این پروژه در گرو توفیقات و چالش هایی است که این جریان در کشورهای اسلامی، و به ویژه در ج.ا.ا.، در عمل پیدا می کند. به طور مثال، دولت اعتدال گرای روحانی در سال 1392 زمینه خوبی برای رشد نواندیشی دینی ایجاد کرد. رشد دانش در جهان و گسترش شبکه های اجتماعی، و هم چنین تجدد و استلزامات آن همچون دموکراسی و حقوق بشر می تواند زمینه ساز رشد فهم جدید از دین تلقی شود.

ص: 294

نتیجه

نواندیشی دینی و سلفی گری از این جهت در مقابل هم قرار می گیرند که یکی بر عقل گرایی و برداشت های منطبق با تجدد تکیه دارد، و دیگری بسیار ظاهرگراست، و با تجدد و مظاهر آن سر ناسازگاری دارد. امروزه، نواندیشی دینی مرز خود را با روشن فکری دینی (یا رویکرد حداقلی به دین) در مسائلی همچون: نسبت دین و عقل مدرن، سکولاریسم و اعتبار فقه سیاسی مشخص کرده است. با توجه به این نکته که نواندیشی دینی سکولار نیست و فقه سیاسی را معتبر می داند، می توان گفت در مسائل زیادی در مقابل سلفیت قرار می گیرد. از آن جمله است:

توجه به هسته دین، عقل گرایی، تأویل گرایی، تقید به چارچوب مذهب، تفکر در چارچوب اجتهاد و تقلید، قائل شدن به فسق (به عنوان مرحله ای بین ایمان و کفر)، تجددگرایی انتقادی، پذیرش و بومی سازی پدیده های مدرن، پذیرش قوانین موضوعه، تساهل (و نفی خشونت)، فرعی دانستن حکم جهاد، و امکان همکاری با دولت های ملی.

نواندیشی دینی و سلفی گری را نمی توان تنها با رویکرد متن گرایانه در بین کتب و مقالات جستجو کرد. برعکس، بر اساس همروی متن و زمینه، سلفیت را باید به عنوان یک متن در معادلات بین المللی و منطقه ای تحلیل نمود، زیرا متن جز در زمینه قابل مطالعه نیست. بحران سیاسی سوریه که از تابستان 1391 به سرعت رنگ، نظامی به خود گرفت، در خرداد 1393 با حدود 150 هزار کشته ظرف چند روز و به شکل غیرمنتظره تقریباً برچیده شد، و ایران و امریکا تا حدودی به هم نزدیک شدند و دشمن مشترک پیدا کردند. بیشتر تکفیری ها و جهادی ها در یک هفته از صحنه جنگ یوره ناپدید شدند، و برخی به اوکراین و عراق رفتند. این نشان می دهد که اولاً سلفیت و افراطی گری را باید به شکل زمینه گرایانه بررسی کرد، و ثانیاً چگونه در معادلات قدرت در ظرف چند روز یک بحران به وجود می آید و یا از بین می رود! برای تحلیل به وجود آمدن و از بین رفتن یک بحران بین المللی، باید همه نیروهای درگیر و بازیگران صحنه

ص: 295

بین الملل را در نظر گرفت. برنده حتمی جنگ گروه های اسلامی با یکدیگر، بدون شک، اسرائیل است، و طبق گفته خودشان از هر طرف که کشته شود، به نفع ماست! خشونت گرایی در کشورهای اسلامی و رشد فراوان گروه های تکفیری و سلفی جز با تحلیل متن در زمینه روابط بین الملل - اعم از نقش ابرقدرت ها، اسرائیل و برخی کشورهای عربی - امکان پذیر نمی باشد.

سلفی گری ممکن است در آینده نزدیک بتواند بر موج نارضایتی ها و بحران ها سوار شود و از آب گل آلود ماهی بگیرد، اما در درازمدت به این جهت دچار چالش می شود که اساساً با تجدد و مقتضیات آن از یک سو، و با عقل گرایی از جهت دیگر ناسازگاری دارد. تیره بودن آینده (دور) سلفی گری، بر اساس نظریه گفتمان، هرگز به معنای از بین رفتن کلی این گفتمان نیست، چون بر اساس این نظریه، گفتمان ها به حاشیه می روند و بعد از مدتی چه بسا بر اساس مقتضیات جامعه دوباره به متن بازگشت کنند. در مقابل، نواندیشی دینی به نظر می رسد آینده روشنی داشته باشد، چون از یک سو مدرنیته روندی غیرقابل اجتناب و غیرقابل برگشت دارد و از طرفِ دیگر، گفتمان نواندیشی دینی سعی می کند در کنار تجدد، از سنت نیز دفاع شایسته کند. گفتمان نواندیشی دینی نه حاضر است از مواهب تجدد بگذرد، و نه از سنت و دین به بهانه تجدد و الزامات آن عدول کند.

ص: 296

منابع
منابع فارسی و عربی

بابایی، حبیب الله (به کوشش)، تمدن و تجدد در اندیشه معاصر عرب، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، قم [بی تا].

البوطی، رمضان، سلفیه بدعت یا مذهب، ترجمه حسن صابری، آستان قدس رضوی، مشهد 1373.

جانز، آنتونی اچ. (و لاهود، نلی)، اسلام در سیاست بین الملل، ترجمه رضا سیمبر، دانشگاه امام صادق علیه السلام ، تهران 1389.

حقیقت، سید صادق، روش شناسی علوم سیاسی، ویراست سوم، دانشگاه مفید، قم 1391.

-----------------، مبانی اندیشه سیاسی در اسلام، دانشگاه مفید، قم 1391.

دمنت، پیتر آر.، بنیادگرایی، جهان اسلام و روابط بین الملل، ترجمه محمود سیفی پرگو، دانشگاه امام صادق علیه السلام . تهران 1390.

علی زاده موسوی، سیدمهدی، سلفی گری و وهابیت، چاپ ششم: آوای منجی، قم 1393.

فراست خواه، مقصود، سرآغاز نواندیشی معاصر، شرکت سهامی انتشار، تهران 1377.

فقیهی، علی اصغر، وهابیان، انتشارات صبا، تهران 1352.

کرون، پاتریشیا، تاریخ اندیشه سیاسی در اسلام، ترجمه مسعود جعفری، سخن، تهران 1389.

محمودیان، بنیادهای فکری القاعده، دانشگاه امام صادق علیه السلام ، تهران 1390.

نوذری، حسینعلی، فلسفه تاریخ: روش شناسی و تاریخنگاری، طرح نو، تهران 1379.

هوشنگی، حسین (و پاکتچی، احمد) (به کوشش)، بنیادگرایی و سلفیه: بازشناسی طیفی از جریان های دینی، دانشگاه امام صادق، تهران 1390.

مقالات فارسی

بشیر، حسن، «تاریخ فرهنگی سلفیه: از متن گرایی تا زمینه گرایی»، در: حسین هوشنگی (و احمد پاکتچی) (به کوشش) بنیادگرایی و سلفیه: بازشناسی طیفی از جریان های دینی، دانشگاه امام صادق، تهران 1390.

حبیبی، رضا، «گرایش های بنیادگرایی در جهان عرب»، در: حبیب الله بابایی (به کوشش)، تمدن و تجدد در اندیشه معاصر عرب، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، قم 1390.

حقیقت، سید صادق، «اندیشه سیاسی - کلامی عبده»، مجله نامه مفید، ش22، 1390.

-----------------، «ظرفیت سنجی مفاهیم سیاسی مدرن»، فصلنامه علوم سیاسی، ش 38، تابستان 1386.

ص: 297

-----------------، «نواندیشی دینی: بررسی و نقد رویکرد حداکثری و حداقلی»، ارائه شده به همایش «نواندیشی دینی»، قم اسفند 1389.

--------------------------، «آینده نواندیشی دینی»، مجله نسیم بیداری، ش 33-34، بهمن و اسفند 91.

-------------------------، «همروی فلسفه سیاسی و فقه سیاسی»، آیینه پژوهش، ش143-144، آذر- اسفند 92.

سروش، عبدالکریم، «فقه در ترازو»، کیان، ش 46، فروردین و اردیبهشت 1378.

------------------، «معنا و مبنای سکولاریزم»، کیان، ش 26، مرداد و شهریور 1374.

سید نژاد، سید باقر، «موج جدید سلفی گری و تاثیر آن بر سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران»، مجله مطالعات راهبردی، سال سیزدهم، ش 47، بهار 1389.

شبول، احمد، «اسلام و سیاست در جهان عرب، بین آرمان و واقعیت»، در: آنتونی اچ. جانز (و نلی لاهود)، اسلام در سیاست بین الملل، ترجمه رضا سیمبر، دانشگاه امام صادق علیه السلام ، تهران 1389.

فیرحی، داود، «فقه سلفی و خشونت»، قم، مؤسسه فهیم، 23/1/1393:

http://fahimco.com/ShowArticle.aspx?ID=3801

محمد مجتهد شبستری، «مبناهای تئوریک داعش»:

http://www.baharnews.ir/vdch6znk.23nw-dftt2.html

ملکیان، مصطفی «روشنفکری تجدد و دینداری، مجله اندیشه حوزه، ش 24، 23/1/1393.

نوذری، حسینعلی، «تاریخی گری یا مکتب اصالت تاریخ»، در: فلسفه تاریخ: روش شناسی و تاریخ نگاری،طرح نو، . تهران 1379.

منابع انگلیسی

Garrison, Arthur H. (2003), “Terrorism: the Nature of Its History”, Criminal Justice Studies, Vol. 16(1).

Ahmad Moussalli, "Wahhabism, Salafism and Islamism: Who Is The Enemy?", Jan 1, 2009: available at:

http://conflictsforum.org/briefings/Wahhabism-Salafism-and-Islamism.pdf

Shapiro, Ian (and others) (2004), Problems and Methods in the Study of Politics, Cambridge Univ. Press.

Skinner, Quentin (1981), Machiavelli, Oxford University Press.

------------------- (2002), Visions of Politics, Vol.3, Hobbes and Civil Science, Cambridge University Press.

Tibi, Bassam (1998), The Challenge of Fundamentalism: Political Islam and the New World Disorder, Berkeley, University of California Press.

ص: 298

--------------- (2001), Islam between Culture and Politics, Harward University.

منابع اینترنتی

http://www.tasnimnews.com/

http://www.inn.ir

http://fahimco.com

http://en.wikipedia.org

http://mohamedghilan.com

https://www.google.com/--q=fundamentalism

http://feirahi.halghe.ir

http://www.ferghenews.com

http://www.isna.ir

ص: 299

ص: 300

بازخوانی انتقادی ره یافت های تبیین گر تروریسم مطالعة موردی: داعش / سلمان احمدوند، مریم مختاری

اشاره

سلمان احمدوند(1)

مریم مختاری(2)*

چکیده

تروریسم پدیده ای تودرتو و پیچیده است، حجم متراکمی از خشونت مرگ بار که آثار ویران گر سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و امنیتی آن بسیاری از کشورها را درنَوَردیده است. تروریسم افزون بر ماهیت پیچیده گونه های متنوعی دارد و هربار شکلی به خود می گیرد؛ ازکشتار دسته جمعی گرفته تا گروگان گیری، هواپیماربایی، انفجار بمب و جزآن. این که پدیدۀ تروریسم، محرک تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و...جای گزین پدیده های سیاسی شناخته شده ای مثل انقلاب، جنگ، کودتا و شورش و... تلقی شده است، سخنی درنگ انگیز است. در این مقاله پس از ارائة تعاریفی از ترور و تروریسم و خوانش انتقادی ره یافت های تبیین گر آن اعمال تروریستی گروه داعش(دولت اسلامی عراق و شام)، بررسی می شود. یافته های پژوهش حاکی از آنند که داعش با حرکت در شکاف فرقه ای و عقیدتی عظیمی که برخی دولت های منطقه و بعضی کشورهای اروپایی بِدان دامن می زنند، با پافشاری بر مواضع جهادی - سلفی - تکفیری - تروریستی خود در پی برهم زدن معادلات قدرت در عراق و سوریه و احیای خلافت اسلامی است؛ مسئله ای که ره یافت های مذهبی و سیاسی پژوهش حاضر، متکفل تبیین آنند.

واژگان کلیدی: ترور، تروریسم، رهیافت، داعش.

ص: 301


1- دانشجوی کارشناسی ارشد جامعه شناسی.
2- *. عضو هیئت علمی جامعه شناسی دانشگاه یاسوج.
1. مقدمه
اشاره

ترور، از پایدارترین اَشکال خشونت و در شمار کهن ترین پدیده های تاریخ بشر است و تبیین آن همچون دیگر پدیده های اجتماعی فقط با قرار دادن و نشاندن آن در کنار دیگر پدیده ها و تحلیل و تعیین نسبت آن با مؤلّفه های کلانی چون شکل حکومت، قدرت، مذهب و ساختار اقتصادی و سیاسی و فرهنگی میسور و ممکن است. پایایی تاریخی این پدیده، گواه پایایی تاریخی عواملی است که به تولید و بازتولید آن کمک کرده اند. عواملی از قبیل حکومت استبدادی؛ شکافت طبقاتی که عمدتاً به شکل اختلاف میان فقیر و غنی بازتاب می یابد، سرکوب اقلیت های قومی، نژادی و مذهبی، نهادینگی فرهنگ خشونت و توانش فرهنگی جامعه در پروردن خشونت به مثابة بنیان شکل گیری ترور و رَوایی اقدامات تروریستی را در شمار عواملی می توان دانست که به محقق در تبیین این پدیده یاری می رسانند.

پیوستار تاریخی ترور، نشان گر تحولات عدیده ای است که این پدیده از سرگذرانده است. در یک سوی طیف قدیمی ترین اشکال و در سوی دیگر مدرن ترین نمونه ها. روزگاری سازمان تروریستی فداییان اسماعیلی و امروز سازمان های تروریستی مختلف با خاستگاه ها و زمینه های اجتماعی متنوع. آن چه بی تغییر مانده، «بر جا ماندن قربانیان انسانی» است و بیان این موضوع که در گونه های قدیم ترور و از جمله اقدامات فداییان اسماعیلی، شمار قربانیان معدود و محدود بود و منحصر به دشمنان ذی نفوذ. اما در نمونه های مدرن، ازدیاد شمار جان باختگان، خود بخشی از طرح تروریسم است.

1-1. بیان مسئله

ترور، دیگر چون گذشته منحصر به گروه، فرقه یا جریانی محدود در درون مرزهای یک کشور نیست، بلکه همراه دیگر پدیدهها و به موازات تحقق دهکدة جهانی توسعه یافته، پا از مرزهای مألوفِ گذشته فرا نهاده و به یکی از بزرگ ترین چالش های جهان معاصر، بدل گشته است.ترور، یکی از قدیمی ترین و شناخته شده ترین روش های

ص: 302

ابراز خشونت سیاسی و ایدئولوژیک در طول تاریخ است، در اغلب موارد یک اقلیت برای اکثریت تصمیم می گیرد و به این شیوه متوسل می شود.

نیکفر، تبدیل خشونت به موضوع اندیشه را از مصادیق حقانیت عصر جدید برمی شمرد و بر این باور است که درک رابطة دیکتاتوری و جنگ طلبی و پیوند خوردن مبارزه برای آزادی با مبارزه برای صلح در عصر جدید میسر شده است. خشونت در عصر جدید نظام یافته می شود، تکنیک درآن به کمال می رسد، از امکان های تکنیکی مدرن بهره می بَرد. خشونت، صنعتی می شود.

اردوگاه های مرگِ نازی ها، نمادِ خشونت نظام یافتة صنعتی شده در عصر ارادة سیستماتیک به قدرت است. عصر جدید، عصری خشن است. عصر خشونت صنعتی است؛ هم هنگام عصری است که در آن خشونت به عنوان خشونت موضوع اندیشه قرار گرفته و زمینة طرد اخلاقی انواع خشونت فراهم گشته است.(1)

هشت کشور نخست جهان از لحاظ تعداد حملات تروریستی 2004-2008: عراق، هند،گامبیا، افغانستان، تایلند، نپال، پاکستان و روسیه.(2) هند، یکی ازبزرگ ترین کانون های وقوع حوادث تروریستی است، تنها دریکی ازاین حوادث که در1993و در جریان یک بمب گذاری که دربمبئی و ازسوی تندروها صورت گرفت، بیش از 250 تن کشته شدند. در13دسامبر، به پارلمان هند حمله شد. در 2002 بیش ازدو هزار مسلمان در ایالت گجرات به خاک وخون کشیده شدند. این کشتار جمعی در پی طرح این اتهام، که گروهی از مسلمانان در کشتار فعّالان هندو دست داشته اند رخ داد. بیش از 50 تن نیز در سال 2003 بر اثر دو خودروی بمب گذاری شده از جمله یک بمب گذاری در برابر هتل تاج محل (ازجاذبه های تروریستی این کشور در بمبئی)کشته شدند. در 29 اکتبر 2005 در دهلی 61 تن بر اثر انفجار سه بمب نیرومند در مراکز خرید آن شهر، جان باختند و200 نفر زخمی شدند، در11 ژوئیة 2006 انفجار هفت بمب در بمبئی

ص: 303


1- ر.ک: محمد رضا نیک فر، خشونت، حقوق بشر، جامعه مدنی.
2- مجتبی مقصودی، «دگرگونی مفهوم تروریسم»، ماهنامه سیاسی - اقتصادی، ش 22، ص37-38.

200 تن را به کام مرگ کشاند. این حمله های تروریستی در نوامبر 2008 در بمبئی که سه روز به درازا کشید، به کشته شدن 195تن و زخمی شدن300 تن دیگر انجامید که درمیان کشته شدگان 22 تن خارجی بودند.(1)

ایران نیز هم چون دیگر کشورها، از گذشته تا امروز و به انحای مختلف با تروریسم رویارو بوده و از این رهگذر آسیب فراوان دیده است. صرف نظر از نمونه های تاریخی، می توان از ترورهای روی داده در دهة نخست شکل گیری انقلاب اسلامی یاد کرد که در آن جریان ها و گروه های مخالف نظام، به ترور چهره های نام دار و مؤثّری چون: آیت الله مطهری، بهشتی، باهنر و محمدعلی رجایی پرداختند. امروز سه دهه پس از آن حوادث که به واقع خساراتی جبران ناپذیر قلمداد می شوند، ترور دانشمندان هسته ای از آغازِ موجِ تازه ای از تروریسم در این گوشه از جهان خبر می دهد.

2. تعریف مفاهیم
1-2. ترور

ترور، اصطلاحاً به حالت وحشت فوق العاده ای اطلاق می شود که ناشی از دست زدن به خشونت و قتل و خون ریزی از سوی یک گروه، حزب یا دولت برای نیل به هدف های سیاسی، کسب و یا حفظ قدرت است...ترور شخصیت یا ترورِ روانی یعنی ترساندن و تهدید افراد با هدف قرار دادن روحیه، حسّ شهامت و اعتبار آن ها. رژیم ترور به رژیمی گفته می شود که با ایجاد وحشت، تهدید، حبس و کشتار مخالفان خود حکومت می کنند.(2)

در زبان فارسی برای ترور و تروریسم، برابر نهاده های به چشم نمی خورد. در لغت نامة دهخدا آمده است:

ص: 304


1- همان، ص49.
2- موسی نجفی، هویت ملی ایرانیان و انقلاب اسلامی، ص59.

«ترور، برگرفته از فرانسه(1) و به معنای قتل سیاسی به وسیلة سلاح است و در فارسی متداول شده است. تازیانِ معاصر، «ارهاب» را به جای ترور به کار می برند، که به معنای خوف، خشونت و سخت گیری است. کلمة «رهب» و مشتقات آن بارها در قرآن، از جمله: بقره، آیة 4؛ انفال، آیة 60؛ حشر، آیة 13 به معنای خوف و ترس به کار رفته است. ترور کردن نیز به معنای کشتار سیاسی با سلاح است و تروریست، یعنی کسی که طرف دار اصول تشدد، حامی شدّت عمل و ایجاد رعب و ترس است. این واژه در زبان فارسی به شخصی اطلاق می شود که با سلاح مرتکب قتل سیاسی شود».(2)

شاخص های ترور بر پایة تعاریف عبارتند از:

1. هر اقدامی که به ایجاد ترس، وحشت، هراس، خوف و رعب در میان مردم یا مخالفان بینجامد، و این اقدام خشونت آمیز، زورمدارانه، غیر قانونی و هراس انگیز باشد.

2. این اقدام، با هدف برانداختن حکومت، یا به منظور در دست گرفتن امور، یا به جهت تضعیف حاکمیت و یا برای تأثیر بر رفتار مخالفان صورت می گیرد.

3. اقدام مزبور با قتل پنهانی، ناگهانی و غافل گیرانه همراه است. در مجموع و به طور خلاصه می توان گفت:ترور در لغت به معنای ترس، هراس، خوف و وحشت است و در اصطلاح سیاسی به معنای کشتن و از بین بردن مخالفان و ایجاد رعب و وحشت میان مردم. تروریست، به عامل ترور، آدم کشی، و به طور کلی به کسی اطلاق می گردد که برای رسیدن به هدف خود، کسی را غافل گیرانه بکشد یا ایجاد وحشت و هراس کند،(3) هستند.

ص: 305


1- پنج سال پس از انقلاب فرانسه، حکومت سقوط می کند و ژروندن ها، از 31 می 1793 تا 1974، قدرت را به دست می گیرند که مبنا را بر آدم کشی برای حذف مخالفا می گذارد. این قتل های سایسی، جوّی از ترس و وحشت را در جامعه آن روز فرانسه ایجاد می کند که به آن دوران ترور گفته اند. با توسعه معنی به آدم کشی و قتل سیاسی ترور گفته شده و این مفهوم در زبان فارسی نیز به کار رفته است. (سید مصطفی میرسلیم، از واژه بیگانه تا واژه فارسی، ص91.)
2- لغت نامه دهخدا، ج5، دانشگاه تهران.
3- شیرودی، 1382: 159.
2-2. تروریسم
اشاره

واژة تروریسم (Terrorism) در فرهنگ لغات فرانسه، نظام یا رژیم وحشت تعریف شده است، پس از انقلاب فرانسه این واژه با نوشتاری از «ادموند برک» در سال 1795 وارد انگلستان گردید و از آن به عنوان دشمن مردم و سنّت یاد شد. گرچه این وازه در دروان انقلاب فرانسه به مرور زمان معنای گسترده تری یافت و در فرهنگ لغات در ردیف نظام وحشت و ترور تعریف شد.(1) مشکل ارائة تعریف مشترکی برای ترورریسم همواره وجود داشته و این ناشی از آن بوده است که کسی که از نظر یک شخص، تروریست محسوب می شود، از نظر دیگری مبارز راه آزادی است.(2)

واقعیت این است که تروریسم، به مثابه یک پدیده ی اجتماعی، همواره وجود داشته و در هر اجتماعی با آن به عنوان یک انحراف یا آسیب مبارزه شده است. در هر حال نکتة قابل توجه این است که پدیدة تروریسم، چه از نظر کمّی و کیفی، در سالیان اخیر رشدی چشم گیر داشته است. بهره گیری از وسایل و شیوه های نوین به وسیلة گروه ها و جریان های تبهکار فراملّیتی، که عوارض و آثار تخریبی آن در کشورهای مختلف جهان، وسعت شگفتی داشته است، احساس عدم شدید امنیت را دست کم در بخش گسترده ای از جهان ایجاد کرده است.(3)

در لغت نامة روابط بین الملل ذیل کلمة تروریسم آمده است:وزارت امورخارجة امریکا از سال 1983 تعریف مندرج در سند 22 از قانون ایالات متحده، ماده 2656، بند«د» را به کار می برد واژة تروریسم به معنای خشونت عمدی و با انگیزة سیاسی است که بر ضدّ اهداف عمومی نظامی، سیاسی و اقتصادی توسط گروه های فراملّی(4)

یا فروملّی(5)

یا عوامل پنهانی و معمولاً با قصد نفوذ در مخاطبان صورت می گیرد.(6)

ص: 306


1- مرتضی شریفیان، «تروریسم؛ تداوم و تغییر»، ماه نامة زمانه، شمارة 51، سال 1385، ص11.
2- صادقی، 1380: 199.
3- محمد رضا تاجیک، بررسی ساختار و تشکیلات گروه های تروریستی، ص16.
4- Trans nationa
5- Subnational
6- علی بیگدلی، «ترور در ایران و جهان»، ماه نامه زمانه، سال پنجم، ش51، ص20- 28.

از یک سو گسترة معنای تروریسم، که طیف وسیعی از درگیری های جزئی بین فردی و اعتصاب های کارگری گرفته تا نگرانی و ترس ناشی از موازنة وحشت را شامل گردیده است، این واژه را از انبوه معنا تقریباً بی معنا نموده است، بهطوری که تقریباً هر نوع عمل خشونت آمیز و نه الزاماً خشونت سیاسی را القا می کند. از سوی دیگر تروریسم یک معنای منفی است که هر گروه، فرد یا دولتی از آن دوری می جوید و در همان حال، دیگران و خصوصاً دشمنان خود را تروریست یا حامی تروریست خطاب می کنند. تشتّت آرا در زمینة چیستی و کیستی تروریست به حدی است که بسیاری صاحب نظران پس از تلاش فراوان برای تعیین حدود و ثغور این مفهوم، در نهایت اعتراف می کنند که هر کس برداشت خاصّ خود را از تروریسم دارد. بر این اساس باید گفت برای تعیین این که یک اقدام مشخص، تروریسم است یا نه، نیاز به داوری ارزشی دربارة عاملان، شرایط و ادله انجام آن دارد.(1)

پرسش های پژوهش حاضر ازاین قرار است:

سؤال اصلی

رهیافت های تبیین گر پدیدۀ تروربسم کدامند و ویژگی هر یک چیست؟

کدام رهیافت یا رهیافت ها در تبیین اقدامات تروریستی داعش، کاراتر است؟

سؤال های فرعی

1. فعالیت های تروریستی چه ویژگی هایی دارد؟

2. ازبین رهیافت های مؤثّر در تبیین پدیدۀ تروریسم، کدام در توضیح ابعاد و ماهیت آن تواناتر است؟

3. چه نسبتی میان خوانش گروه داعش از آموزه های اسلامی و گرایش آنان به تروریسم است؟

ص: 307


1- سمیعی اصفهانی، «تروریسم دولتی»، فصل نامه راهبرد، ص7.
3. رهیافت ها
اشاره

بدیهی است که شناخت دقیق پدیده ها بدون توجه به ریشه ها و ادله ای که منجر به شکل گیری آن ها گردیده است امکان پذیر نیست. بنابر نظر کارشناسان، تروریسم نیز همانند دیگر پدیده ها دارای مبانی و ریشه های طبیعی، روانی، فرهنگی، اقتصادی، مذهبی و سیاسی و یا ترکیبی از همة این عوامل است.

تروریسم، حاصل جمع تعارض و تقابل مدعیان قدرت است که برای کسب یا حفظ قدرت از این روش خشونت بار برضدّ رقیب بهره می گیرند. اگرچه جدال میان صاحبان قدرت و مدعیان آن ضرورتاً و صرفاً بر سر قدرت سیاسی نیست، که دولت متولی آن است. جدال بر سر مسائل اقتصادی، جدال برای اثبات حقانیت و مشروعیت فرقه های دینی و حساسیت بر سرِ برتری قومی و نژادی، همه مواردی هستند که تروریسم را به وجود می آورند. در سایه روشن توضیح و تعریف تروریسم دو نکته ی مهم پنهان است؛ نخست این که: هر دولتی از دیدگاه منافع، سلیقه و ایدئولوژی خود به تروریسم می نگرد و تعریفی خاص از آن به دست می دهد. از همین روش گاه از تروریسم به دفاع مشروع تعبیر می شود. دوم اینکه: سازمان ملل متحد و دیوان بین المللی کیفری طی سه دهة گدشته به دلیل اختلاف دیدگاه نتوانسته اند تعریف واحدی از این پدیده ارائه دهند.

خوانش انتقادی رهیافت های موجود در تبیین تروریسم، افزون بر تعمیق شناخت، از پیچیدگی ها و سویه های ناپیدای این پدیده پرده برمی گیرد. مقوله ای که در بحث ها و پژوهش های جاری، چندان محل توجه نبوده است.

1-3. رهیافت طبیعی: خشونت گرایی

براساس این ره یافت، میل به خشونت همچون دیگر امیال آدمی انگیزه ای اساساً زیست شناختی و غریزی است، و انسان ها از آن به عنوان مکانیسمی در جهت نیل به خواسته های عمدتاً غریزی شان بهره می گیرند، بی آن که به عواقب وخیم و غیراخلاقی آن بیندیشند؛ خشونتی که خشونت دیگر را برمی انگیزد و انسان، گرگ انسان می شود.

ص: 308

جهان، خشن است، نه تنها برای سختی و بُرندگی و کوبندگی و توفندگی و زهرآگینی مادی آن، بلکه به این دلیل که ما در آن تنها نیستیم. خشونت، عنصری نسبتاً پایدار در موقعیت های انسانی است. هر موقعیتی می تواند خشن شود. کافی است موقعیت به صورت تنگنایی تصور شود که برون رفت از آن مستلزم پس زدن کسی یا کسانی شود، آن گاه بعید نیست که هر ملاحظه ای کنار گذاشته شود، جز خواست خویش. ما انسان ها موجوداتی اجتماعی هستیم، یعنی به هم می چسبیم. با مورچه و زنبور و دیگر جانداران اجتماعی فرق داریم. آحاد آن ها جایگاه و کارکردی مشخص دارند. ما در مقابل نامشخصیم، اما همه برای تشخص می کوشیم. ما در جهان جای یکدیگر را تنگ می کنیم.کمبود، مشکل همیشگی جهان ما بوده است. انسان موجودی است همواره گرفتار کمبود. تاریخ انسان، تاریخ کمبودهاست. کمبود، خود تاریخ دارد و ثابت نمانده است.

به عقیدة «نیکفر« ما هنوز در دورة کمبودهای اساسی هستیم. اکثریت آدمیان هنوز درگیر مشکل بقا، در شکل فیزیکی محض آن هستند؛ یعنی غذا و سرپناه مناسب ندارند. مشکل انسانی با رفع نیازهای اساسی اش برای بقا حل نمی شود. همة موجودات کامل هستند، جز انسان که ناقص است. خشونت انسان با رفع کمبودهای زیستی اش رفع نمی شود، از این رو خشونتش طبیعی نیست، بلکه او به شکلی غیرطبیعی خشن است. جانوران درنده، خشن نیستند. آن ها غذای خود را می خورند. در جهان، تنها انسان خشن است.(1)

هرچند واژة خشونت(2)

برگرفته از ریشه ی لاتینی زور(3) است، برخی کوشیده اند خشونت را از زور متمایز کنند، به باورِ این گروه، مگرنه این که خشونت اغلب از تلاش برای جبران حس فرودست بودن، زدودن سرخوردگی، رهایی از درماندگی سرچشمه

ص: 309


1- محمد رضا نیکفر، همان، ص12.
2- Violence
3- Vi

می گیرد؟ ژان پل سارتر، خشونت فرد غضبناکی را مثال می زند که با داد و بیدادهای خود می کوشد به گونه ای سحرآمیز کسی را که به او اهانت کرده و خوار شمرده و تحقیر کرده است، نفی کند. تمام فلسفة اسپینوزا هم می تواند از همین اندیشة تمایز سرچشمه گرفته باشد، زیرا می نویسد: «انسان آزاد و قوی نیروی خود را نخست از درک دنیا می گیرد و پس از آن دیگر احساس نمی کند بازیچه ای منفعل است و بدین سان دشواری ها و رنج هایی را که شالوده بر غم دارند کنار می گذارد و نفرت از دیگران، ترس از مرگ و میل به انتقام جویی و اِعمال خشونت را پس می زند». وقتی از فردی خشن سخن می گوییم، منظورمان این است که وی به استفاده و سوءاستفاده از نیرومندی و زور گرایش دارد. ما همواره بادی را شدید می نامیم که با حدّت و شدّت بسیار بوزد، میلی را شدید و خشن می نامیم که نتوان در برابر نیروی آن ایستادگی کرد؛ زبان رایج، ما را بر آن می دارد تا میان زور و خشونت، گونه ای رابطه برقرارکنیم.(1)

"در جریان آنچه با عنوان سیاست «انفال» در فاصلة 1365-6 69-1365توسط صدّام در مناطق کرد نشین عراق صورت گرفت بیش از 150 هزار کرد یا در اردوگاه های کردها در بغداد و سایر شهرهای عراق یا در جریان اعدام های دسته جمعی یا بمباران های تعمدی شهرها و روستاهای کردنشین کشته شدند تا کردها مجبور به ترک مناطق کردنشین شوند و بالاخره به کار گرفتن سلاح شیمیایی از جمله در حلبچه قریب به 163هزار کرد از بین رفتند. فی الواقع از بُعد تاریخی هر چه عقب تر می رویم، کارنامة ما انسان ها در نسل کشی و کشتار گروهی هولناک تر می شود. شیعیانی که در موصل، کرکوک، تکریت و شمال سامرا به دست شبه نظامیان «داعش» قتل عام شدند، همان گناهی را دارند که کردها در زمان صدام داشتند».(2)

این واقعیت که خشونت ورزی تروریستی مرز و محدوده ای نمی شناسد و دامنه اش حتی به تماشای یک مسابقة ورزشی نیز کشیده می شود، از واقعیت دهشتناک دیگری

ص: 310


1- استیرن، خشونت و قدرت، ص15.
2- صادق زیباکلام، «جامعه شناسی خشونت»، روزنامه شرق، ش2041، ص1.

پرده می گیرد و آن این که ترویست ها با هر موضوعی که بر سر راه همه گیر شدن خشونت و ترور و پراکنش وحشت و ارعاب قرارگیرد، با قساوت تمام مقابله می کنند.

"در خبرها بود که هنگام پخش مسابقة فوتبال تیم های ملی ایران و نیجریه، گروه تکفیری به نام به «بوکوحرام» به یکی از مکان های عمومی در آن کشور که این مسابقه روی نمایشگرهای بزرگ برای مردم پخش می شد حمله کردند و چندین نفر را کشتند. هم چنین گروه تروریستی به نام به «داعش» که اخیراً موصل و برخی مناطق مجاور آن را در عراق به اشغال خود درآورده، طی حکمی عمومی تماشای مسابقات جام جهانی فوتبال را حرام اعلام کرده و خاطیان را با شلاق مجازات کرده است».(1)

2-3. ره یافت فرهنگی

بر قرار این ره یافت، گرایش به خشونت و توابع آن از جمله اقدام های تروریستی یک توانش تمدنی است، می تواند در جریان انتقال فرهنگ و دست آوردهای آن، از نسلی به نسل دیگر مهار، کنترل، و یا تقویت شود. فرهنگ های مختلف از این حیث دارای توانایی های مختلف هستند. می توان فرهنگ هایی را یافت که در آن ها به کمک آموزه های عرفانی و دینی که معمولاً در ادبیات و مناسک آیینی آن ها سرریز می کند، خشونت گرایی به میزان زیادی کاهش یافته باشد و آثار لطیف عرفانی و مناجات های دینی عمیق و انسان نوازی که به رواداری و نوع دوستی فرامی خوانند، جایگزین تعالیم خشونت روا شده باشد.(2)

«داعش، فقط محصول جهل، عقب ماندگی، محرومیت، فقر و توسعه نیافتگی سیاسی و اجتماعی نیست. «داعش» در عین حال محصول خشونت سیاسی حاکم در خاورمیانه هم هست. و می رسیم به سطح سوم خشونت و نسل کشی «داعش» در عراق. رفتار «داعش» در عراق از یک منظر تاریخی چندان هم بی سابقه نیست. نسل کشی «داعش» در

ص: 311


1- حسین پاینده، «فوتبال، فرصتی برای اندیشیدن به صلح»، روزنامه شرق، ش2055، سال 1393.
2- نیکفر، همان.

عراق یادآور نسل کشی توتسی ها و رواندایی ها در آفریقا، تامیل ها و سنگالی ها در سریلانکا، صرب ها بر ضدّ مسلمانان در بوسنی، اعدام های دسته جمعی در کامبوج توسط پل پت و خمرهای سرخ و جنایات و نسل کشی صدّام و حزب بعث علیه کردهای عراقی است».(1)

در این ره یافت، این فرد آدمی است که می بایست با تطهیر جهان درون خویش از رذایل و آفات اخلاقی همچون: خودشیفتگی، خرافه پرستی، پیشداوری، جزم و جُمود، تعصب و بی مدارایی، اخلاقی زیستن را تمرین کند و با بازخوانی مکرر آموخته ها و عقاید، از ابتلا به آفت خشونت زای تحجّر که راه را بر پذیرش هر پدیدة تازه ای از جمله افکار و اندیشه های نومی بندد، مصون بماند.

بر این اساس، شرط بهبود اوضاع بیرونی و آفاقی، بهبود اوضاع درونی و انفُسی است، هویت مشوش خاسته از ذهن مشوّش است و تا فرد و ملتی در تغییر وضع درونی خود نکوشد، هیچ بهبودی در وضع بیرونی او حاصل نخواهد شد.(2)

در نقد این ره یافت نظریاتی نیز ارائه شده است، از جمله این که: جهان را متوسطان پر کرده اند- نه نخبگان علمی و اخلاقی که در زمره ی افراد «استثنایی» اند - کسانی که از میزان متوسطی هوش، توان جسمانی و قدرت تصمیم گیری برخوردارند، و زندگی شان را بر مبنای حسابگری و اصل عقلانی هزینه- فایده مدیریت می کنند، اصلی که تبعیت از آن لزوماً به عدول از موازین اخلاقی نمی انجامد. از این نظرگاه، اخلاق فایده گرا به دلیل توقف در قواعد و چشم پوشی از استثنائات و هم چنین همه گیر بودن، بر اخلاق فضیلت گرا ترجیح دارد.(3)

این ره یافت به دلیل آن که نقطة عزیمت خود را فرد قرار داده است و بر پالایش درون از آفات اخلاقی مترتب بر شخصیت انسان که در نتیجة قرن ها حیات تاریخی و فرهنگی تا

ص: 312


1- زیباکلام، همان، ص1.
2- مصطفی ملکیان، «جنبش های اجتماعی، نشانة سلامت یا بیماری جامعه»، ماه نامه زنان، ش14، ص58.
3- سروش دباغ، ترنّم موزون خزن، ص37.

اعماق جان او ریشه دوانیده اند، اصرار می ورزد و خودسازی پیش گیرانة «فردی» را شرط سالم سازی جامعه و به تَبَع جهان قلمداد می کند، ره یافتی کاربردی و درمان گرانه است، از آن رو که پیش از تلاش برای ایجاد «نهادهایی» به منظور مهار،کنترل و مقابله با خشونت از شکل گیری «نهان های» خشونت پرهیز سخن به میان می آورد، و نیک می داند که تحقق این هدف به دلیل سرشت فرهنگی اش، در گرو تلاش «دراز آهنگ» و «مستمر» فرد فرد آحاد جامعة جهانی است؛ تلاشی از سرِ «جدّیت و صداقت».

3-3. ره یافت اقتصادی

در ره یافت اقتصادی بر توسعة فقر و ناداری (ملی و بین المللی) که با گسترش شکافت بین فقیر و غنی و افزایش و انباشت تبعیض و نابرابری توأم است، به عنوان عامل اصلی رشد تروریسم تأکید می رود. و تروریسم را تا هنگامی که نظام اقتصادی جهان بر مدار نابرابری و سرازیرشدن بخش اعظم ثروت جهان به جیب اندک شماری از کشورها می گردد، پایدار و روبه تزاید می داند.

به باور برخی صاحب نظران، فقر عامل اساسی شکل گیری فعالیت ها و عملیات خشونت آمیز و تروریستی است. رابرت گار(1) (2005)، لاکوئر، میگوئل(2) و ساتیانا(3)

(2004)، از جمله صاحب نظرانی هستند که معتقدند فقر همراه با دیگر عوامل اقتصادی، منجر به شکل گیری عملیات تروریستی می گردد.بنا بر نظرِ گار، فقر به تنهایی نمی تواند عامل تروریسم باشد. او معتقد است تروریسم در هرکجا میتواند بروز کند، ولی احتمال بروز آن در جوامع درحال توسعه بیشتر از کشور های غنی یا فقیر است. بر این اساس می توان گفت کشورهایی که مدرنیزاسیون شتابنده ای را تجربه می کنند بیشتر شاهد تروریسم هستند.(4)

ص: 313


1- - Robert Gurr
2- - Miguel
3- - Satyanath
4- سمیعی اصفهانی، همان، ص4.

میگوئل و سانتیا(2004) معتقدندکه میان فقر و شرایط نامساعد اقتصادی و شکل گیری عملیات خشونت آمیز رابطهای تنگاتنگ وجود دارد. آنان معتقدند شرایط اقتصادی میتواند منجر به شکل گیری عملیات خشونت آمیز تروریستی گردد. بدین صورت که پایین آمدن ظرفیت اقتصادی دولت که بر اثر فشارهای اقتصادی صورت می گیرد باعث می شود قشر جوان جامعه که در فقر اقتصادی به سر می برند و امکان فعالیت اقتصادی در بخشهای کشاورزی و بازار و... نیز برای شان فراهم نیست، سعی در برآوردن خواسته های خود به وسیله مشارکت در فعالیت های خشونتآمیز می نمایند. از نظر لاکوئر، از عوامل اقتصادی مهمّ شکل گیری تروریسم در جهان، یکی عدم تناسب میان رشد جمعیت و اشتغال و دیگر: توزیع نامناسب ثروت میان کشور های مختلف جهان است. لاکوئر اعتقاد دارد توزیع نامتناسب ثروت به ویژه در کشورهای خاورمیانه و جهان سوم باعث شکل گیری رکود اقتصادی و اجتماعی در این جوامع گشته است. لذا وجود این شکاف و عدم رسیدگی به حلّ چنین معضلاتی باعث سرخوردگی و روی آوردن قشرهای این جوامع به تروریسم می گردد.(1)

هم منابع مالی قدرتمند در کشورهای عرب خلیج فارس از داعش پشتیبانی می کنند، هم وضع عوارض گمرکی در مرز عراق و سوریه این گروه را به مال و منالی رسانده است، و هم فروش سیاه نفت شرق سوریه و نیز باج گیرها در شهرهای مختلف عراق برای آن منبع درآمدی فراهم کرده است.

4-3. رهیافت مذهبی
اشاره

ره یافت مذهبی، یکی دیگر از رهیافت های موجود در تحلیل پدیدة تروریسم است. بر این اساس آبشخور هر ترور و پدیدة تروریستی ای که در نقطه ای از جهان رخ می دهد، مذهب است. اعتقاد بر این است که ریشة هر خشونتی که غالباً به شکل اقدامی تروریستی بروز می یابد، در تعصبات مذهبی نهفته است. در این ره یافت بر نقش

ص: 314


1- همان، ص4.

تاریخی دین در مهار و دست کم کنترل خشونت هیچ تأکیدی نمی رود و تئوری برخورد تمدن های ساموئل هانتیگتون که مبتنی بر دو الگوی جمعیت شناختی و فرهنگی و ارائة تعریف و تصویری بسیار منفی و بدبینانه از دین اسلام و ملت های مسلمان است مهم ترین ابزار و ملاک تبیین نسبت دین(دین اسلام)، خشونت و تروریسم است.

دربارة ریشه ها و علل دینی و مذهبی تروریسم، مطالعات بسیاری انجام شده است و بخش مهمی از تروریسم در حال حاضر متکی بر دین و مذهب می باشد، این مسئله مورد توجه بیشتری قرار گرفته است. هم چنین بعد از حوادث تروریستی 11سپتامبر و خسارات ناشی از آن توسط افراطگرایان اسلامی، مذهب به عنوان یک عامل نیرومند در تبیین تروریسم مورد توجه قرارگرفت.

لاکوئر، معتقد است شخصیت رهبران و مبارزان میتواند در مقبولیت یا مشروعیت یک حرکت یا عکس آن با وجود آن که با خشن ترین شیوه ها انجام می شود تأثیرگذار باشد.اسموک(1)(2006)،

از دیگر نظریهپردازان این عرصه معتقد است مذهب نه تنها عامل اصلی تروریسم نیست بلکه همواره نقش صلح سازی داشته است. او میگوید:

«گرچه جهان بعد از 11 سپتامبر با خطر افراطگرایی مذهبی روبه رو بوده است، از طرفی ادیان مختلف مسیحی، اسلامی، یهودی همواره در فرآیند صلح سازی نقش مهمی داشته اند و شواهد بسیاری دال بر میانجی گری ادیان در چارچوب سازمان هایی که به همین منظور ایجاد شدهاند، موجود است».(2)

هر چند تروریسم پدیده ای جدید است و ریشه در فرایند سکولار دارد، شکی نیست که برخی مذاهب جهانی نوعی تروریسم را در دامان خود پرورده اند. این انواع مذهبی تروریسم، خود از اصول و باورهای این ادیان سود جُسته، اهداف و وسایل نیل به آن ها را توجیه کرده اند. و حال سؤال این است که: کدام عناصر دینی مورد سوء استفادة تفکر تروریستی قرار گرفته اند؟ مارگ نمایر و ریچاردکیمیال، برخی از این عناصر را یادآور

ص: 315


1- -Smock
2- همان، ص5.

می شوند: نخست؛ باور همة ادیان به نبردی ابدی میان خیر و شر است. همة مذاهب، به گونه ای نبرد میان نیروهای اهورایی اهریمنی معتقدند. باور دیگر: نقش تعیین کنندة انسان ها در این نبرد حق و باطل است که در آن خوبان از بدان جدا می شوند. باور سوم: اعتقاد به دوران حساسی در تاریخ است که صحنة آخِرین نبرد بین نور و ظلمت خواهد بود و از آن در ادیان ابراهیمی به آخرالزمان تعبیر شده است. در عین حال که هیج یک از این باورها فی نفسه، صبغة تروریستی ندارند، تروریست ها با ادعای دروغین فرارسیدن زمانی که در آن نبرد کیهانی حق و باطل شکل زمینی می گیرد و ایثار بی محابا می طلبد، سفّاکی خود را توجیه می کنند.(1)

با مروری اجمالی در آموزه های دینی می توان دریافت که برخلاف عقیدة کسانی که دین را مسبّب و مشوّق تروریسم می دانند، اسلام کشتن را در معنای عام و ترور را به نحو خاص، نکوهیده و مسلمانان را از ارتکاب به آن برحذر داشته است.

وقوع نخستین عمل خشونت آمیز و قتل نفس در میان انسان ها سبب شد خداوند به صراحت ریختن خون انسان ها اعلام موضع و تأکید کند که ارزش جان یک انسان برابر جانِ همة انسان هاست.(2) علاوه بر آن دین اسلام بر دفاع از ارزش ها تأکید دارد؛ به گونه ای که مقابله با رفتارهای غیرانسانی، غاصب گرانه و تجاوزکارانه را واجب و اقدام به ترور در برابر عاملان این رفتارها را جهاد و عملیات شهادت طلبانه معرفی می کند. فقه شیعه، دست کم برای تبیین رفتار سیاسی - دفاعی جوامع اهمیت فراوانی دارد.

این دستگاه فقهی- حقوقی هر چند مفهوم ترور و انتحار را تحریم کرده است، عملیات شهادت طلبانه را ذیل مفهوم عمومی جهاد دفاعی قرار داده و ضمن پذیرش آن حدود و شرایط اقدامات دفاعی مشروع را توضیح می دهد. فقه شیعه غیر از وضعیت دفاعی، اعم از شخصی و خوف نفس یا دفاع از کیان اسلام و موجودیت جامعة اسلامی، هرگونه تعرّض به غیر مسلمانان را تحریم می کند. منظور از وضعیت دفاعی

ص: 316


1- محمود صدری، «مبنا و معنای تروریسم»، ماه نامه بازتاب اندیشه، ش106.
2- حبیب الله پیمان، «واکنش جمعی ایرانیان به تجاوز و خشونت»، ماه نامه چیستا، ش12، ص78.

کاملاً روشن است. فقه شیعه دفاع شخص از نفس و جان را ذیل کتاب های حدود قرار داده، اما دفاع از کیان اسلام و هویت جامعة اسلامی را در قالب جهاد دفاعی، توضیح داده است. جهاد دفاعی خصایص ویژه ای دارد؛ اولاً: از لحاظ جغرافیایی در درون دارالاسلام(1) و در شرایط حضور مهاجمان در جامعة اسلامی شکل می گیرد. ثانیاً: منحصراً محدود به موقعیتی است که غیر مسلمانان قصد تعطیل اسلام و مسخ هویت اسلامی از حیث تعطیل شریعت و شعائر دینی مسلمانان را دارند. با وجود این، هرچند جهاد دفاعی مستلزم هر اقدامی برای واکنش به تجاوز است، تفکر شیعی توسل به ترور را تحریم می کند. می توان گفت که هیچ یک از منابع شیعه از مفهوم ترور به طور ایجابی سخن نگفته است. بدین سان، ترور/ فتک از جملة اقدام های ممنوعی است که فرهنگ دفاعی شیعه و ادبیات فقه دفاعی با آن رویارویی سلبی دارد.(2)

هم چنین فقه شیعه در دو راهبردِ دفاعی خود، دو قید ممنوع دارد: تحریم فتک و غَدر (قتل و فریب کاری)، منع ترور و حرمت نقض عهد و میثاق. بدین سان، استناد تروریست ها و ادبیات تروریستی در حمایت شیعیان از تروریسم، یک خطای حقوقی آشکار است. فقه شیعه، ترور و پیمان شکنی را مطلقاً تحریم می کند.(3)

هرچند سازمان های تروریستی اسلام گرایی از قبیل القاعده و داعش می کوشند تا از نصوص اسلام گزاره هایی استخراج کنند که خشونت ورزی و تروریسم را تأیید کند یا در بسیاری موارد دیگر، نصوص دینی را تفسیر به رأی کنند و در نهایت به نحوی دین اسلام را حامی تروریسم معرفی کنند، این ره یافت در توضیح و شناخت پدیدة تروریسم چندان کارآمد نیست و نمی تواند پدیده ی تروریسم را به حدّ کافی توضیح دهد. زیرا به لحاظ نظری ریشة تروریسم را در نصوص و آموزه های دینی می بیند در حالی که لزوماً تعالیم هر دین یا مذهبی، علی الخصوص دین اسلام، امر به ترور نمی کند

ص: 317


1- در سرزمین هایی که مسلمانان در آن ها غالب، و در امنیت هستند و با روش ها و نظام اسلامی حکم می کنند.
2- داود فیرحی، «تروریسم»، فصل نامه سیاست، ش3، ص145-165.
3- همان، ص122.

و چنان که اشاره شد بر توانایی تاریخی ادیان در مهار و کنترل خشونت و یا حتی ضابطه مند ساختن اعمال خشونت، با انحصار آن تحت حاکمیت حکومت دینی، و نقش بسیار مؤثّر سکولاریسم و به ویژه قرائت ستیزه گر - در برابر سکولاریسم مداراگر- آن در دامن زدن به خشونت و پیدایی تروریسم، هیچ اعتنایی نشده است.

1-4-3. دولت اسلامی عراق و شام
اشاره

این جریان که از گروه های افراطی و رادیکال سنّی مذهب تشکیل شده است، دائر مدار ایدئولوژی جهانی جهادگرایان استقرار یافته است. از مؤلّفه های ساختاری داعش می توان به تفسیری افراطی و بنیادگرایانه اشاره کرد که در آن اسلام دینی غرب ستیز، خشونت گرا، و مرتد و کافر نامیدن مخالفانش معرفی شده است. موفقیت گروه داعش در تصرف چند شهر عمدة عراق غافل گیرانه بود. گروهی که نام اش مخفف « دولت اسلامی شام و عراق»، و هدفش ایجاد خلافت اسلامی در جغرافیایی است که نه فقط سوریه و عراق امروزی بلکه ایران را تا مرزهای خراسان با افغانستان شامل می شود. داعش یکی از مرگ بارترین و فعال ترین سازمان های تروریستی جهان است و تاکنون هزارها شهروند بی گناه که غالباً در مناطق پرجمیعت و مراسم مذهبی حضورداشته اند، قربانی حمله های تروریستی آن شده اند. داعش چندان تندرو و سخت گیر است که با دیگر گروه های اسلام گرای سلفی ازجمله جبهة النّصره، شاخة رسمی القاعده در سوریه نیز، درگیر جنگ شده و در فوریة 2014 ایمن الظّواهری، رهبر القاعده به طور رسمی هر گونه انتساب این گروه به القاعده را رد کرده است. داعش در سوریه متحمل شکست هایی در مقابل جبهة النُّصره شده است اما در ژوئن 2014 موصل، دومین شهر بزرگ عراق را به تصرف خود درآورد. (ویکی پدیا)

1-1-4-3. نوستالوژی خلافت اسلامی

داعش نقشه ای را در اینترنت منتشر کرده که نشان دهنده سرزمین هایی است که این گروه اسلام گرای تروریستی درصدد تسخیر آن ها در طول پنج سال آینده است. روزنامة

ص: 318

پرشمارگان بریتانیایی «دیلی میل» نقشه ای را که در شبکة اینترنت در گردش است، بازنشر کرده است.

خاورمیانه، شمال آفریقا، بخش های وسیعی از آسیا، از جمله ایران و افغانستان، و بخش هایی از اروپا در این نقشه به رنگ سیاه نشان داده شده اند که به معنای سرزمین های مورد نظر "خلافت دولت اسلامی" است.

طبق این نقشه داعش می خواهد اسپانیا که به مدت هفت صد سال در سده های میانه (تا سال 1492 میلادی) جزو سرزمین های تحت خلافت اسلامی بود، و نیز کشورهای حوزة بالکان (شامل یونان، رومانی و بلغارستان) و شرق اروپا و اتریش را تصرف کند.روز گذشته (سه شنبه، اول ژوئن / 10 تیر) رهبر داعش، ابوبکر بغدادی که خود را «خلیفه» می نامد، برای نخستین بار در یک پیام صوتی، با خطاب به مسلمانان جهان از آنان خواست برای «جهاد مقدس» و برقراری «دولت اسلامی» به او یاری رسانند و عازم عراق و سوریه شوند! پیام صوتی بغدادی دو روز پس از اعلام «خلافت» داعش در عراق و سوریه انتشار یافت. بغدادی که خود را «خلیفة دولت اسلامی» می نامد، اعلام کرد از آن چه بر مسلمانان مظلوم رفته است، انتقام خواهد گرفت و گفت: «حتی اگر مدتی هم طول بکشد، ما انتقام خود را خواهیم گرفت».

رهبر داعش هم زمان صلح، آزادی، دموکراسی و سکولاریسم را «شعارهای گمراه کنندة» بی دینان خواند. گروه داعش مدام در تبلیغات خود خواستار بازگشت مرزهای جغرافیایی به دورة پیش از جنگ جهانی اول می شود. این گروه تقسیم امپراتوری عثمانی به وسیلة نیروهای متحدین و طی قرارداد «سایکس - پیکو» را توطئه کشورهای غربی برای جدایی افکندن میان مسلمانان می داند.(1)

5-3. ره یافت سیاسی
اشاره

ره یافت سیاسی می کوشد تا با تعریف ترور به عنوان کنش یا واکنشی سیاسی به

ص: 319


1- همان.

تحلیل این پدیدة ذو ابعاد بپردازد. صاحب نظران این ره یافت ترور را پی آیند وقوع بحران در سپهر قدرت سیاسی و منطق حاکم بر روابط نیروها در این عرصه می دانند و آن را راهبرد و شگردی می انگارند که گروه های سیاسی مختلف برای کسب قدرت و جلب منافع از آن بهره می گیرند.

در زد و خوردهای سیاسی میان احزاب و گروهها اغلب مشاهده شده است بعضی گروهها که بعضاً از حمایت مردمی نیز برخوردارند، از تروریسم استفاده میکنند؛ به عبارتی، تروریسم برای این گروهها حکم یک راهبرد و ترفند را دارد. در مقابل این گروهها، احزابی هستند که هیچ نوع حمایت مردمی ندارند و یا منزوی شدهاند، لذا این دسته نیز از تروریسم نه به عنوان یک شیوه بلکه به عنوان تنها گزینة پیشِ رو استفاده می کنند و چون گزینة دیگری ندارند، بعد از مدتی این عمل جزئی از هویت آن ها میشود. به عبارت دیگر، در شرایطی خاص که مثلاً امکان دستیابی به قدرت توسط حاکمیت از بین رفته باشد، تروریسم می تواند مشروعیت یابد و اهداف و حتی روشهای آن مورد حمایت مردم نیز قرار گیرد از نظر لاکوئر، دست یابی به قدرت و برنامه های گستردهی آینده، یکی از ادلة پیوستن جنبش های اجتماعی و ملی به تروریسم است و تغییر سیاست حکومت های حاکم برای جلوگیری از یک خیانت ملی نیز می تواند در زمرة علل بروز پدیدة تروریسم جای گیرد. از نظر لاکوئر (2003)، دست یابی به قدرت و برنامه های گستردة آینده، یکی از دلیل های پیوستن جنبش های اجتماعی و ملی به تروریسم است و تغییر سیاست حکومت های حاکم برای جلوگیری از یک خیانت ملی نیز می تواند در زمرة علل بروز پدیدهی تروریسم جای گیرد.(1)

اساساً خشونت سیاسی ریشه در حیات جمعی انسان دارد و به طور مشخص می توان به نظریات سه گانة تأسیس دولت - یا تولد جامعة مدنی - اشاره کرد که تماماً دلالت بر ضرورت وجود خشونت دارد؛ 1. نظریه ای که علت تأسیس دولت اولیه را در لزوم

ص: 320


1- سمیعی اصفهانی، همان، ص4.

ایجاد شبکه های آبیاری در مناطق کم آب می داند؛ 2. نظریه ای که دولت را مرجع قانونی و یگانه عامل به کارگیرندة خشونت و تنظیم کنندة روابط بین افراد جامعه می داند؛ و سرانجام 3. نظریه ای که تأسیس دولت را ناشی از تأمین نیازهای تجاری می داند، هر سه بر پذیرش خشونت دلالت دارند.(1)

تروریسم را به هر نوع خشونت سیاسی اطلاق می کنند که فاقد توجیهات صحیح اخلاقی و قانونی باشد؛ صرف نظر از آن که بازیگر، یک جنبش انقلابی یا دولت باشد.(2)

دولت اسلامی عراق و شام - به عربی: «الدولة الاسلامیة فی العراق والشام» - با نام اختصاری داعش، یک گروه شورشی فعال در عراق و سوریه است که خود را کشوری مستقل دانسته و بخش هایی از شمال سوریه و عراق را در تصرف خود دارد. این گروه به رهبری ابوبکر البغدادی از جنگجویان سلفی جداشده از شبکة القاعده تأسیس شده و بر ضدّ دولت های عراق و سوریه وارد جنگ شده است.داعش گروهی مسلح است که به دلیل داشتن اندیشه های سلفی و جهادی، گروهی تروریستی نامیده می شود. هدف از تشکیل آن احیای خلافت اسلامی و اجرای شریعت و محمل تحقق این ایده، عراق و شام است. حملات روزانة داعش، عمدتاً در مرکز عراق و شامل و استان های شمال و غرب پایتخت و اُستان های شمالی است،که اکثریت جمعیت آن را شیعیان تشکیل می دهند، جامعة هدف این حملات نیروهای امنیتی، غیر نظامیان شیعه در مکان های عمومی، از جمله کافه ها، مساجد و بازاراست. داعش امیدوار است با از بین بردن اعتماد عمومی به نیروهای امنیتی و تحریک به شورش برضدّ دولت به بحران و ناامنی عمومی دامن بزند.

1-5-3. ساختار سازمانی

رهبر فعلی داعش، ابراهیم عواد ابراهیم علی البدری است که اگرچه نام های مستعار بسیاری دارد، معمولاً با نام ابوبکر البغدادی و «ابودعا» شناخته شده است. البغدادی پس

ص: 321


1- ناصر فکوهی، خشونت سیاسی، ص45.
2- زاهد هاشمیان فر، «خشونت سیاسی»، ماه نامه نگرش راهبردی، ش82، ص221.

از مه 2010 مرگ سلف خود، ابوحمزة المهاجر به رهبری داعش رسید. او در حال حاضر در سوریه قرار دارد. البغدادی، ابومحمد عدنانی الشّامی را اِمارت سوریه منصوب کرد. داعش هم چنین یک ساختار بسیار سلسله مراتبی دارد که شامل شورای رهبری کلی و استانی در دو دولت عراق و سوریه است. این شوراها استقلالِ نسبی دارند و مدیریت آن ها با فرماندهان ارشد است.

2-5-3. میراث خوار القاعده

مرام دولت شام و عراق روی هم رفته مرام القاعده است و شیوة جنگ پاریتزانی و نامنظم آن ها نیز برگرفته از الگوی القاعده است. آن ها همچون القاعده تفکر سلفی دارند و در مناطق تحت سیطرة خود قوانین بحث برانگیزی از سربریدن مخالفان٬ شکنجه و شلاق در ملاءعام تا ممنوعیت پوشیدن شلوار جین برای زنان، ممنوعیت پوشیدن شلوار جین توسط مردان کمرباریک، ممنوعیت کوتاه کردن مو٬ ممنوعیت نمایش لباس های زنانه در ویترین و ممنوعیت کار کردن مردان در فروشگاه های لباس زنانه٬ ممنوعیت ورود مردان به مغازه های لباس خیاطی زنانه٬ ممنوعیت تبلیغ آرایشگاه های زنانه٬ ممنوعیت استفاده از کلمة داعش، ممنوعیت مراجعة زنان به دکتر زنان و زایمان٬ ممنوعیت شانه کردن موی سر و صورت (برای مردان)٬ ممنوعیت کشیدن سیگار و قلیان و ممنوعیت نشستن زنان بر صندلی را به اجرا گذاشته اند. قوانینی که به خوبی تعلق معنوی داعش به القاعده را نشان می دهد؛ هر چند که موضوع به همین سر راستی هم نیست. ابوبکر البغدادی رهبر گروه داعش از جنگجویان سلفی جداشده از شبکة القاعده است و ایمن الظواهری رهبر القاعده نیز به طور رسمی هر گونه انتساب داعش به القاعده را رد کرده است.(1)

پیش روی های داعش را رهبر آن، ابوبکر بغدادی فرمان دهی می کند؛ مردی پر رمز و راز که نام اصلی اش را «ابودعا» ذکر می کنند. بغدادی قدرت و اقتدار خود را در عرصة

ص: 322


1- نادر مرزبان، «نفوذ داعش در عراق»، ماه نامه گزارش، ش127.

«جهاد» و ترور به دست آورده است. روزنامة «واشنگتن پست» او را «استراتژیستی زیرک، قاتلی بی رحم» معرفی می کند.

6-3. ره یافت منطقی - عقلانی
اشاره

ره یافت منطقی - عقلانی کارآمدترین ره یافت در تحلیل پدیدة تروریسم است. مدعای این ره یافت آن است که تروریسم از منطقی راهبردی پیروی می کند. بدین معنا که نه تنها اقدامی تصادفی و غیرمعقول نیست بلکه هدف مند است و برای رسیدن به هدف معین و مشخص سیاسی به کارگرفته می شود. در این نگره، تروریسم عبارت است از کاربرد تهدید برای مجبور ساختن دولت مورد نظر به منظور عقب نشینی از مواضع و تغییر سیاست گذاری های خود. از نظرِ پیپ، تروریسم در فرآیند نیل به هدف خود تلاش می کند تا با تحمل کمترین هزینه، بیشترین خسارت را بر طرف مقابل وارد کند و به همین دلیل تروریسم از جمله حملات تروریستی انتحاری برای تروریست ها کارآمد بوده است(Pape, 2003).بر اساس این منطق راهبردی و عقلانیت ابزاری نهفته در آن، اقدامات سازمان هایی همچون القاعده، حماس و ببرهای تامیل در به کارگیری محاسبه گرانة حملات انتحاری، نه غیرعاقلانه بوده و نه از سرِ جنون و دیوانگی.

یافته های پیپ در پایان از این قرار است:

1. تروریسم انتحاری در پی دست یابی به اهداف خاصّ سیاسی است و بسته به میزان رسیدن به اهداف خود، شدّت حملات تروریستی را کم و زیاد می کند.

2. این نوع از تروریسم در صدد فشار بر دموکراسی های مدرن به منظور گرفتن امتیازهای سرزمینی که از آن به خودمختاری سرزمینی تعبیر می شود، است.

3. تروریست ها، تروریسم انتحاری را مؤثّر و کارآمد ارزیابی می کنند.

4. تروریسم انتحاری به منظور دست یافتن به امتیازهای بیشتر، با به کارگیری تدریجی تنبیهات تروریستی خود بر ضدّ دولت های هدف، و هم چنین تهدید غیرنظامیان، آن ها را به تسلیم بیشتر و پرداخت هزینه های امنیتی سنگین تر وامی دارد.

ص: 323

5. در نهایت نتیجه بخش ترین روش جهت مهار تروریسم انتحاری، کاستن از اطمینان تروریست ها به توانایی خود برای انجام این حملات است(Ibid).

1-6-3. تروریسم در دنیای آنلاین
اشاره

این فقط پیش روی های غافل گیرکنندة «داعش» در خاک عراق و سوریه نیست که چشم ها را خیره کرده؛ حضور هدف مند، منظم و برنامه ریزی شدة این گروه تروریستی در دنیای آنلاین و بهره گیری از ظرفیت های وب برای ارعاب و ترویج دیدگاه های افراطی این گروه هم حیرت ناظران را برانگیخته است.

اگر در دنیای پیشااینترنت صدای طبل های جنگ، ورود مهاجمان را ندا می داد٬ حال سیل توییت هاست خبر از پیش روی های جدید مهاجمان می دهد. تروریست های اسلام گرای داعش که در هفته های اخیر با تصرف برخی شهرهای کلیدی عراق، در صدر خبرهای نگران کنندة جهان نشسته اند، از فنون نوی برای جنگ روانی بهره می گیرند و رسانه های اجتماعی را هوش مندانه برای تبلیغات تروریستی به خدمت گرفته اند.

تصاویر کشتار بی رحمانة سربازان عراقی در فضای آنلاین توجه زیادی جلب کرد. منبع این تصاویر اکانت های گوناگون وابسته به داعش و حامیان آن هاست که آشکارا با پیروی از راهبردی مشخص در زمینة شبکه های اجتماعی، پیام مورد نظر آن ها را به جهان می رساند. افراط گرایان و تروریست ها در سراسر جهان سال هاست که از دنیای آنلاین برای ترویج ایده های ویران گر و به خدمت گرفتن نیروهای بالقوّه و جذب کمک های مالی بهره می گیرند و داعش یکی از ماهرانه ترین رویکردها را در این عرصه به کار گرفته است.

1-1-6-3. ارقام دیجیتال در خدمت تروریسم

مجلة آتلانتیک در گزارشی که درباره فعالیت های آنلاین گروه داعش منتشر کرده٬ از انتشار اپلیکیشن ویژه ای برای توییتر توسط این گروه خبر داده که تا کنون صدها کاربر

ص: 324

برای استفاده از آن روی گوشی های اندروید اطلاعات خصوصی شان را هم در اختیار طراحان آن قرار داده اند.

این اپلیکیشن که "فجر البشائر" (Dawn app) نام دارد٬ به صورت خودکار توییت ها را از طریق اکانت شما منتشر می کند؛ توییت هایی که توسط نیروهای زبردست داعش در امور شبکه های اجتماعی آمادة انتشار می شوند. آن ها با این شیوه از گزند الگوریتم های کشف اسپم های توییتر هم ایمن می مانند٬ چون کاربران داوطلب به صورت معمول توییت ها را روی صفحه هایشان ارسال می کنند و راه ساده ای برای مسدود کردن آن ها وجود ندارد.

2-1-6-3. بهره گیری از شبکه های آنلاین

پس از حرکت پیکارجویان داعش به سوی بغداد٬ توییتر پر از توییت ها و عکس هایی شد که این گروه با مضمون "بغداد٬ ما داریم می آییم" منتشر می کرد و هر جست وجویی در توییتر٬ کاربران را به توییت های این جهادگران افراطی می رساند. عملیات ارعابی که تا کنون به این شکل و با این میزان از موفقیت در دنیای آنلاین اجرا نشده بود.

این فقط یکی از ترفندهای داعشی هاست. مهم این است که با بهره گیری از این راهبرد آن ها در مواقع ضروری می توانند هشتگ هایی(1) را که می خواهند، تبدیل به ترند(نرم افزار امنیت رایانه) کنند و پیام خود را با صدایی رساتر به مخاطبان خودش در سراسر جهان برسانند. تروریست های داعش که با کشتار جمعی بی رحمانه در حال پیش روی اند، نیروهای زبده ای هم در اختیار دارند که حضور آنلاین آن ها را از اتاق فرمانی نامعلوم در جایی در این کُره خاکی٬ برنامه ریزی و هدایت می کنند و این هدایت چندان حساب شده است که روشی برای مقابله با آن نمی توان یافت.

ص: 325


1- برچسبی که برای دسته بندی و به اشتراک گذاری پست ها و نظرها درباره موضوعی خاص در سطح جهانی و فراتر از حلقه و فهرست دوستان به کار می رود.

حتی هکتیویست های، که بنابر عقایدشان با حملات اینترنتی خود از جنبش های مردمی در دنیا حمایت می کنند)، ناشناس که از قصد خود برای مقابله با حامیان داعش در دنیای وب خبر داده اند، اعلام کرده اند در عملیات موسوم به NO2ISIS به وب سایت ها و سرویس های آنلاین سه دولت حامی داعش (ترکیه٬ قَطر و عربستان سعودی) حمله می کنند. در این میان پیوستن متخصصان و علاقهمندان رایانه (گیک ها) به تروریست ها خبری نگران کننده است که تهدیدی جدی برای صلح جهانی محسوب می شود.

اگرچه تأمّل درباره اهمیت مؤلّفه های عقلانی- منطقی و نقش آن ها در شکل گیری و پیشبرد اقدامات جریان های تروریستی موضوع بسیار مهمی است و تشریح ماهیت پیچیده و ابعاد توبرتوی آن پژوهش گر را به نتایج بس درخشانی رهنمون می شود، با وجود این به نظر نمی رسد که تنها به کمک آن بتوان بر پیچیدگی های ساختاری و کارکردی این پدیده پرتو افکند. موضع کانونی این ره یافت عبارت است از مطلوب و مفید بودن ابزار ترور در نگاه عاملان آن به مثابة راهبردی ره گشا و کارآمد که با کمترین هزینه و بیشترین فایده و بیشترین و سنگین ترین هزینه برای جامعة هدف، دست یابی به اهداف را امکان پذیر می سازد.

ره یافت عقلانی - منطقی با فروکاستن ترور و اقدام های تروریستی به ابزاری برای نیل به مقاصد سیاسی- اجتماعی از تحلیل نقش سرنوشت ساز باورهای مذهبی و آموزه های سیاسی در گروشِ افراد، گروه ها و سازمان ها به اقدام های تروریستی فرومی مانَد و انجام اقدامات تروریستی را صرفاً به کمک قاعدة فایده - هزینه و بهره وری سازمان مند و حساب گرانه تروریست ها از تازه ترین دست آوردها برمی رسد، حال آن که برای بسیاری از گروه های تروریستی و در نمونة مورد بحث «داعش»، این عامل در قیاس با دغدغه ها، تعلقات وآرمان های عقیدتی - سیاسی در مراتب نازل تری قرار دارد.

ص: 326

نتیجه گیری

اگر خشونت و توابع آن از قبیل تروریسم، دارای مبانی فلسفی و تئوریک است،گفتمان خشونتْ پرهیز نیز از مؤیدات نظری ویژه ای سیراب می شود. گفتمانی که به راحتی می توان از آن همچون رقیبی جدی، توانا و بهره مند از میراث عظیم تاریخی در مکتب های فکری و فلسفی و رهبران دینی و بانیان سیاسی خشونت پرهیز در برابرِ خشونت نام برد.

اندیشة خشونت پرهیز، دارای پنداری نوظهور نیست بلکه می توان صورت های تاریخی ریشه دارِ این اندیشه را در طول تاریخ مشاهده کرد. دیدگاهی وسیع که نمی توان آن را محدود به چارچوب سادة فرهنگ غرب کرد و در ساختارهای فلسفی، مذهبی و سیاسی فرهنگ های انسانی مختلف جای می گیرد و کم و بیش در اعصار مختلف و هم پای زیست تاریخی اندیشه های خشونت روا، موجودیت خود را حفظ کرده است. اندیشة خشونت پرهیز در عصر حاضر به میزان فراوانی با مبانی فلسفی و نظری دموکراسی درآمیخته است و در آینده نیز همچون یک جنبش استثنایی در کل تاریخ به حیات خود ادامه خواهد داد.

داعش هم چنان به اشکال گونه گون سرگرم آماده سازی، برنامه ریزی و کمک به انجام اقدام های تروریستی است و تکاپوی طرف داران آن طیف وسیعی از این اقدامات را دربرمی گیرد از ارعاب شهروندان تا آسیب زدن و نابود کردن اموال آنان، کشتار بی رحمانه و قساوت آمیز مردم عادی و انتشار آن در شبکه های اجتماعی با هدف ارعاب عمومی و جلب توجه نهادهای بین المللی.

پرپیداست که در مسیر دست یابی به صلح پایدار و برون رفت از وضعیت بحرانی عراق هیچ راه میان ُبری وجود ندارد. یگانه راه پیش گیری از پیدایی و مقابله با جریان ها و گروه های جنگ طلب و خشونت ورزی از قبیل داعش و القاعده تلاش برای تأسیس و استقرار دولتی فراگیر در بستر نظام سیاسی دموکراتیک است، آن هم نه از موضع قدرت و یا با دخالت نیروهای بیگانه، بلکه با ایجاد نهادهای مدنی که با گسترش فرهنگ

ص: 327

روادار و خشونت پرهیز امکان زندگی مسالمت آمیز فرقه ها و گروه های متکثر قومی، مذهبی و سیاسی رافراهم آورند.

تلاش برای ترسیم چهره ای مدنی و صلح آمیز از اسلام به مثابة بدیل قرائت خشونت روا، دیگرْ ستیز و تروریسم محور داعش، القاعده و بوکوحرام و بسط و توسعة این چهره از اسلام در سایه نظام سیاسی مردم سالار گم شدة جغرافیای متشنج و بحران زده ای است که از یک سو تا لیبی و از سوی دیگر تا عراق و یمن امتداد یافته است.

ص: 328

منابع

استیرن، فرانسوا، خشونت و قدرت، ترجمه بهنام جعفری، وزارت امورخارجه، تهران 1381.

برن، رندی، روانشناسی تروریسم، دانشکده و پژوهشکده ی اطلاعات و امنیت، تهران 1388.

بیگدلی، علی، ترورهای سیاسی در تاریخ معاصر ایران، سروش، تهران 1377.

-----------------، «ترور در ایران و جهان»، ماهنامه ی زمانه، سال پنجم، شماره ی 51، سال 1385.

پاینده، حسین، «فوتبال، فرصتی برای اندیشیدن به صلح؛ خوانشی نشانه شناختی از یک تصویر»، روزنامه شرق، شماره2055، تیرماه 93.

پیمان، حبیب الله «واکنش جمعی ایرانیان به تجاوز و خشونت»، ماه نامة چیستا، شمارة 13، سال 1374.

تاجیک، محمدرضا، بررسی ساختار و تشکیلات گروه های تروریستی، مرکز تحقیقات استراتژیک، تهران 1388.

جی بدی، توماس، تعریف تروریسم بین الملل، ترجمة سید رضا میرطاهر، فصل نامة مطالعات راهبردی، شمارة 5 و 6، سال 1378.

حاجیانی، ابراهیم، ضمیری،عبدالحسین، پژوهش ها و مطالعات تروریسم، تهران: پژوهشکده ی تحقیقات راهبردی.

دباغ، سروش، ترنّم موزون حزن، نشر نی، تهران 1389.

دهخدا، علی اکبر، لغت نامة دهخدا، دانشگاه تهران، تهران 1377.

زاهد زاهدانی، سید سعید «نظریه ای ترکیبی در مورد جنبش های اجتماعی»، فصل نامة فرهنگ، شمارة 27-28، سال 1377.

زیباکلام، صادق، «جامعه شناسی خشونت»، روزنامه شرق، شماره2041، خردادماه، سال 1393.

سروش، عبدالکریم، فربه تر از ایدئولوژی، صراط، تهران 1378.

----------------------، از شریعتی، صراط، تهران 1384.

سعیدی رضوانی، هادی، «جامعه شناسی

تاریخی قیام عاشورا»، فصل نامة مشکات، شمارة 79، سال 109.

سمیعی اصفهانی، علیرضا، «تروریسم دولتی»، فصل نامة راهبرد، زیرچاپ.

شریفیان، مرتضی، «تروریسم؛ تداوم و تغییر»، ماه نامة زمانه، شمارة 51، سال 1385.

صدری، محمود، «مبنا و معنای تروریسم از منظر جامعه شناختی»، ماه نامة بازتاب اندیشه، شمارة 106، سال 1387.

طلوعی، محمود، هفت پادشاه، نشر علم، تهران، 1377.

طیب، علیرضا، تروریسم؛تاریخ، جامعه شناسی، گفتمان، حقوق، نشرنی، تهران 1382.

ص: 329

فرهادپور، مراد، «تفکر و خشونت»، ماه نامه کیان، شمارة 45.

فکوهی، ناصر، خشونت سیاسی: نظریات،مباحث، اشکال، راهکارها، قطره، تهران 1378.

فولادوند، عزت الله، «از شکستن سنگ مزار شاملو تا آهنگ ویرانی مقبره ی حافظ»، ماه نامه ی حافظ، شماره ی 76.

فولادوند، حامد، «عفونت تاریخ و بازگشت گودزیلا»، ماه نامة گزارش، شمارة 127.

فیرحی، داود، «دفاع مشروع ترور و عملیات استشهادطلبانه در مذهب شیعه»، فصل نامه ی شیعه شناسی، شمارة 6.

فیرحی، داود، ظهیری، صمد، «تروریسم؛ تعریف، تاریخچه و رهیافت های موجود در تحلیل پدیده ی تروربسم»، فصل نامه ی سیاست، شماره 3، سال 1387.

مرزبان، نادر، «نفوذ داعش در عراق»، ماهنامة گزارش، شمارة 127، سال 1393.

مقصودی، مجتبی، «دگرگونی مفهوم تروریسم؛ بررسی موردی تروریسم در هند»، ماه نامه ی سیاسی - اقتصادی، شمارة 22، سال 1388.

ملکیان، مصطفی، «جنبش اجتماعی؛ نشانه ی سلامت یا بیماری جامعه»، ماه نامة زنان، شمارة 14، سال 1385.

نجفی، موسی، هویت ملّی ایرانیان و انقلاب اسلامی، زمان نو، تهران 1389.

نعمتی وروجنی، یعقوب، ترور از دیدگاه اسلام و امام خمینی، امیرکبیر، تهران 1388.

نیک فر، محمدرضا، خشونت، حقوق بشر، جامعه ی مدنی، طرح نو، تهران 1378.

ویکی پدیا

هاشمیان فر، زاهد، «خشونت سیاسی دسته جمعی»، ماه نامه ی نگرش راهبردی، شمارة 81و82، سال 1386.

"Political Seience Review", Vol.92. NO. 3,

Henry Austin, Islamic State of Iraq and the Levant organization(ISIL), by Syrian network for human rights, 2014.

ص: 330

علل شکل گیری تکفیری ها از دیدگاه جغرافیای سیاسی / غلامرضامقامی مقیم

اشاره

غلامرضامقامی مقیم(1)

چکیده

در سال های اخیر گروه ها و فرقه های تروریستی زیادی در سرزمین های اسلامی شکل گرفته اند. دربارة عوامل مؤثر در شکل گیری آن ها مطالب زیادی نوشته شده، اما در این پژوهش با نگاهی جدید علل شکل گیری این گروه ها از نقطه نظر میدانی و جغرافیای سیاسی بررسی خواهد شد. بر این اساس ابتدا با روش کتابخانه ای و بررسی اسناد تاریخی و جغرافیایی مشخص شد که تکفیری ها محدوده ای بین هند و چین تا شمال غربی افریقا را تحت تأثیر قرار داده اند، به دلیل تنوع مسائل جغرافیایی، حضور تکفیری ها در همه کشور ها یکسان نیست، در برخی از آن ها مانند: عراق، سوریه حضور گسترده ای دارند، در تعدادی دیگر مانند: اردن و یمن حضور متوسط و در بعضی مانند: ترکیه در حال حاضر حضور تکفیری ها چندان مشهود نیست. از نظر جغرافیای سیاسی مهم ترین دلایل شکل گیری و گسترش آن ها عبارتند از: وجود منطقه حاصلخیز هلال خصیب، تحمیلی بودن مرز های سیاسی، وجود قومیت های مختلف، اقلیت های دینی و مذهبی، رقابت سیاسی قدرت بزرگ جهان، مجاورت منطقه با هارتلند زمین، وجود مناطق استراتژیکی جهان، بحران های اقتصادی و چشم اندازهای طبیعی از مهم ترین دلایل جغرافیایی مؤثر در شکل گیری این گروه ها می باشد، برای مقابله با این گروه ها موارد زیر پیشنهاد می گردد: تهیه نقشه ای جامع از محدوده جغرافیایی فعالیت آن ها، تلاش برای برقراری

ص: 331


1- استادیار دانشگاه علوم پایه دامغان..

وحدت بین کشور های اسلامی، حمایت از حکومت های مردمی، گسترش فعالیت های دیپلماسی، هوشیاری نیروهای نظامی و انتظامی در کنترل و نابودی فعالیت این گروه در داخل و خارج از مرز ها، بستن قراردادهای همکاری های امنیتی با کشور های درگیر با این گروه، گسترش فعالیت های فرهنگی، استفاده از روش های جدید کنترل مرز ها، تشکیل سازمان های دفاعی مشترک بین کشور های اسلامی و جلوگیری از پیوستگی میدانی تکفیری ها.

واژگان کلیدی: تکفیری ها، جغرافیای سیاسی، خاورمیانه، شمال افریقا، گروه های تروریستی

مقدمه

حضور گسترده گروه های تروریستی و فرقه های افراطی در سال های اخیر، مشکلات گسترده ای را برای کشورهای جهان از جمله: کشور های آسیایی و منطقه مسلمان نشین خاورمیانه به وجود آورده است. این گروه ها که عمدتاً از سوی قدرت های استکباری حمایت می شوند ابتدا با عناوین گروه های مبارزه علیه نظام های حکومتی، گسترش اسلام ناب و.....کار خود را شروع می کنند و در قالب اسلام دست به اقدامات ضدانسانی می زنند؛ این گروه ها در چند قرن اخیر حضور گسترده ای در مناطق مسلمان نشین داشته و مشکلات زیادی در آن ایجاد کرده اند. تشدید فعالیت این گروه در سال های اخیر جغرافیای سیاسی منطقه مسلمان نشین خاورمیانه را تحت تأثیر قرار داده است. تغییر سریع حکومت ها، ظهور گروه های مختلف تروریستی، درگیری های داخلی و تغییر مرز ها از مهم ترین آثار جغرافیایی این گروه ها به حساب می آید. شکل گیری و انجام فعالیت های تروریستی به وسیلة این گروه افراطی مشکلات جغرافیایی زیادی را به دنبال داشته است؛ بنابراین با توجه به تأثیرات جغرافیا روی سیاست های جهانی بهتر است دلیل شکل گیری و گسترش این گروه افراطی از نظر جغرافیای سیاسی بررسی می کنیم، زیرا از اوایل دهه 70 در پی ظهور دیدگاه های فضایی و توجه جغرافی دانان به مسائل سیاسی بسیاری از مشکلات سیاسی جهان حل

ص: 332

شده و جغرافی دانان نقش مهمی در این زمینه داشته اند ( Soja1971,1 ) در این مقاله با بررسی مدارک و اسناد جغرافیایی، علل گسترش این گروه ها بررسی و راهکار هایی علمی جهت مقابله با آنان مطرح گردد. این مقاله درسه قسمت شامل: بررسی محدوده جغرافیایی تکفیری ها، علل جغرافیایی شکل گیری و گسترش آن ها و راه حل های مقابله با آن ها نگارش شده است.

روش تحقیق

این پژوهش با روش کتابخانه ای انجام شد و جهت تهیه آن چندین کتاب، مقاله، سایت اینترنتی، نقشه های مختلف منطقه و اسناد تاریخی و جغرافیایی بررسی شد. از نرم افزارهای کامپیوتری به ویژه نرم افزارهای GIS جهت ترسیم نقشه های این پژوهش استفاده شد که در این میان استفاده از نرم افزار هایGIS ARC.VIW و R2V در ترسیم نقشه های منطقه قابل توجه بود.

بحث نظری
اشاره

همان طور که در مقدمه بیان شد این مقاله در سه قسمت، با عناوین محدوده جغرافیایی تکفیری ها، علل جغرافیایی شکل گیری و گسترش تکفیری ها و راه حل های مقابله با آن ها نگارش شده است.

الف) محدوده فعالیت تکفیری ها

شکل (1) نقشه محدوده فعالیت و پراکندگی تکفیری را مشخص می کند. همان طور که در نقشه مشاهده می شود تکفیری ها برای دسترسی به اهدافشان محدوده ای را از هند و چین تا تنگه جبل الطارق به صورت یک نوار پیوسته در نظر گرفته اند. بر این اساس کشور هایی که تحت تأثیر فعالیت آن ها قرار گرفته اند به چهار دسته تقسیم می شوند.

ص: 333

شکل 1- نقشه پراکندگی گروه های تکفیری در جهان

گروه اول: کشورهایی که به دلیل عدم وجود دولت مقتدر، شدیداً تحت تأثیر این گروه ها قرار گرفته و گروه های تکفیری حضوری گسترده در آن ها دارند؛ مانند: افغانستان، پاکستان، عراق، یمن، سوریه و لبنان در قاره آسیا و کشور های سومالی، مصر، نیجریه و سودان در قاره افریقا. این کشور ها در نوک پیکان فعالیت های تکفیری ها قرار دارند. کشور افغانستان به دلیل همسایگی با دو قدرت بزرگ جهانی یعنی چین و روسیه همواره از سوی پنج قدرت اتمی جهان مورد توجه می باشد؛ چین و روسیه به دلیل همسایگی و قرار دادن این کشور به عنوان سپر بلا و کشور های غربی انگلستان، آمریکا و فرانسه به عنوان اهرم فشار برای دوقدرت بزرگ جهانی یعنی روسیه و چین دارای اهمیت بوده و هریک از کشور ها با حمایت از گروه ها ی تروریستی سعی در نفوذ به داخل آن دارند. پاکستان نیز به عنوان راه نفوذ به دل قدرت های بزرگ از طریق دریا همواره مورد توجه این قدرت ها به حساب می آید. به همین دلیل به یکی از مناطق اصلی حضور گروه های تکفیری تبدیل شده است. عراق نیز به عنوان یکی از مهم ترین قدرت های نظامی منطقه مورد توجه قدرت های بزرگ بود در بین کشور های یاد شده

ص: 334

کشور یمن به دلیل مجاورت با تنگه باب المندب نقش ویژه ای دارد و جهت تسلط بر راه آبی حوضه مدیترانه به اقیانوس هند همواره مورد توجه قدرت های بزرگ می باشد؛ بدون شک قدرتمند شدن کشور یمن هیچ سودی برای هیچ کدام از قدرت های بزرگ نخواهد داشت، بنابراین تلاش قدرت های بزرگ این است تا از ظهور یک دولت قدرتمند به هرنحو ممکن در این کشور جلوگیری کنند، اما سوریه و لبنان شرایط کاملاً متفاوتی دارند؛ این دو کشور به دلیل داشتن مرز مشترک با کشور اسرائیل همواره مورد تهاجم نیرو های حامی این رژیم غاصب روبه رو بوده اند. از سوی دیگر کشور سوریه به دلیل استفاده از آب رودخانه فرات همواره با ترکیه و دنیای غرب مشکل داشته و ترکیه از راه های مختلف سعی در دخالت در امور این کشور دارد، بدون شک حمایت ترکیه از گروه های تکفیری سوریه بی ارتباط با این مسائل نیست.

در این گروه کشور های سودان، سومالی و نیجریه به دلیل مشکلات فرهنگی و موقعیت سخت طبیعی، شرایط دشوارتری داشته و بیشتر در تهاجم این گروه های قرار دارند؛ و به دلیل فقدان یک دولت مقتدر، این کشور ها به یکی از پایگاهای اصلی تکفیری ها تبدیل شد ه اند.

گروه دوم: کشور هایی که فعالیت این گروه در آن ها

ریشه دار بوده، اما دولت های این کشور ها تا حدودی فعالیت های ایشان را تحت کنترل دارند؛ مانند: اردن، عمان و بحرین در آسیا و کشور های تونس، مغرب، لیبی در آفریقا. مطلب قابل توجه کشور اردن می باشد؛ این کشور به دلیل این که از سیاست های حامیان اسرائیل پیروی می کند، از ا ین رو تنها کشور منطقه هلال خصیب می باشد که گروه های تروریستی توان تاثیر گذاری زیادی در آن نداشته و نتوانسته اند مانند سایر کشور های این منطقه به اهداف خود برسند؛ دولت اردن به دلیل همسایگی با رژیم اسرائیل تا زمانی که با سیاست های اسرائیل و حامیان او همراه باشد از شر این گروه ها در امان خواهد بود، ولی چنانچه مانند سایر کشور های منطقه هلال خصیب برای اسرائیل مشکل تراشی کند، قطعاً ازسوی این گروه تهدید خواهد شد.

ص: 335

گروه سوم: کشور هایی که فعالیت گروه های تکفیری در آن ها چندان مشهود نیست و دولت های مقتدر آن ها توانسته اند فعالیت های ایشان را کاملاً کنترل کنند، اما در برهه خاصی این گروه ها جهت اعلام وجود دست به اقدامات تروریستی نظیر: انفجار های انتهاری و آدم ربایی می زنند؛ مانند گروه های

تکفیری های جنوب شرق ایران، قطر، کویت و عربستان در آسیا. در این گروه کشور ایران به دلیل قرار گیری در جنوب هارتلند و داشتن مرز های سیاسی طولانی با منطقه هارتلند یکی از اهداف اصلی گروه های تروریستی می باشد و حامیان اصلی این گروه، یعنی: انگلستان ایالات متحده امریکا و روسیه تلاش گسترده ای برای حضور تکفیری ها در این کشور کرده اند که خوشبختانه به دلیل حس بالای میهن خواهی و قدرت نظامی بالای جمهوری اسلامی ایران هنوز کوچک ترین اقدامی در این زمینه صورت نگرفته است، اما کشور دیگر در این گروه، عربستان سعودی می باشد، همان طور که می دانیم این کشور از سه جهت مورد توجه قدرت های بزرگ جهانی می باشد: نفت، مراسم عبادی سیاسی حج و خرید سلاح های جنگ این کشور در حال حاضر با خرید انواع سلاح از آمریکا، حمایت از تکفیری های سوریه تا حدودی اهداف قدرت های بزرگ حامی خود را تامین نموده از این نظر فعالیت های تکفیری ها در این کشور نمود بارز ندارد، ولی در زمینه فرهنگی عملاً بدنه نظام صعودی مورد هدف قرار گرفته و با کوچک ترین جبهه گیری در برابر اربان خود حکومت آل سعود بیشترین آسیب را از گروه های تروریستی خواهد دید.

گروه چهارم: کشور هایی که گروه های تکفیری هنوز نتوانسته اند در آن ها اقداماتی انجام دهند، اما به دلیل اهمیت سیاسی نظامی از اهداف آینده این گروه به حساب می آیند، مانند: کشورهای ترکیه، در اروپا، الجزایر در افریقا، و هندوستان و ترکمنستان در قاره آسیا، همان طور که می دانیم کشور ترکیه به دلیل قرار گرفتن در محل ارتباط دو قاره اروپا و آسیا، نزدیکی به منابع نفت عراق، داشتن منابع آب غنی و در اختیار داشتن تنگه های بوسفر و داردانل مورد توجه قدرت های بزرگ می باشد و در صورت کوچک ترین اشتباه در سیاست های بین المللی می تواند یکی از قربانیان گروه های

ص: 336

تکفیری و تروریستی شود. بدون تردید حمایت ترکیه از گروه های تکفیری سوریه و عراق یکی از سیاست های چند گانه این کشور می باشد، الجزایر نیز به دلیل نقش مهمی که در اقتصاد کشور های اروپایی از جمله فرانسه دارد و از تولید کنندگان اصلی محصولات کشاورزی برای آن ها محسوب می شود می تواند از سوی رقیبان فرانسه مورد تهدید گروه های تکفیری قرار گیرد، ترکمنستان نیز به دلیل قرار گرفتن در همسایگی روسیه به عنوان یک حیاط خلوت عمل کرده و هندوستان به دلیل رقابت های تسلیحاتی و اختلاف در منطقه کشمیر با دولت پاکستان همواره بیم از این دارد که حمایت پاکستان از گروه های تروریستی در آینده برای این کشور مشکل ساز شود؛ به همین دلیل این کشور تهدیدات گسترده ای برای مقابله با گروه های تروریستی از جمله تکفیری ها اندیشیده است. بدون شک، ملایمت سیاست مدران هندوستان در مقابل گروه های تند مذهبی هند تا حدودی راه را برای فعالیت های گروه های تروریستی بسته است.

ب) دلایل جغرافیایی شکل گیری تکفیری ها
اشاره

دلایل شکل گیری این گروه از سوی محققان بسیاری بررسی شده و هریک از آنان دلایل خاصی را برای شکل گیری آنان آورده اند، اما در تمامی این موارد دلایل اصلی که همان دلایل جغرافیایی و ژئوپولیتیکی می باشند. فراموش شده است. در این مقاله سعی براین است تا دلایل شکل گیری این گروه افراطی از نظر جغرافیای سیاسی بررسی شود. بنابراین بر اساس جغرافیای سیاسی می توان دلایل زیر را برای شکل گیری و گسترش گروه های تکفیری مطرح کرد.

1. وجود منطقه حاصل خیز هلال خصیب در محدوده فعالیت آن ها

هلال خصیب به سرزمین مرتفع و حاصل خیز هلالی شکل بین خلیج فارس و سواحل فلسطین اطلاق می شود،که براساس مدارک و شواهد تاریخی خاستگاه کهن ترین فرهنگ بشری می باشد. ارتفاعات غرب ایران، شمال عراق و جنوب ترکیه در قسمت

ص: 337

شمال و شرق هلال خصیب و بیابان سوریه و شبه جزیره عربستان، جنوب و غرب آن را فرا گرفته است. بر اساس شواهد و قراین، این منطقه نخستین جایگاه خلقت انسان در روی زمین به

حساب می آید و به دلیل اهمیت طبیعی، سیاسی، دینی و مذهبی همیشه در تلاتم بوده و اختلافات قومی زیادی شاهد بوده است، که ابتدایی ترین آن اختلاف میان هابیل و قابیل می باشد. بدون شک شکل گیری و فعالیت گروه های تکفیری منطقه بی ارتباط با مسائل قومی و مذهبی این منطقه نیست.

2. تسلط استعمار کهن بر منطقه تحت فعالیت تکفیری ها

در قرون گذشته یکی از دلایل شکل گیری فرقه های گوناگون در منطقه خاورمیانه، تسلط استعمار انگلیس بر این منطقه بوده است. این کشور استعماری، بر منطقه وسیعی از کشور های خاورمیانه از جمله: منطقه هلال خصیب شمال افریقا و جنوب غربی آسیا تسلط داشته و جهت پیش برد اهداف تفرقه افکنانه اش در این منطقه اقدام به فرقه تراشی کرده و یا از فرقه های مختلف حمایت کرده است. به دلیل آشنایی مورخان، روان شناسان، سیاست مدران و جغرافیدانان انگلیسی با مردم و سرزمین های خاورمیانه و شمال آفریقا همواره جهت پیشبرد اهداف سلطه طلبانه خود این کشور از فرقه تراشی استفاده کرده و سیاست های توسعه طلبانه اش به گونه ای تنظیم کرده است که هر 5 سال یک بار کشور های خاورمیانه درگیر جنگ باشند و در صورت رهایی از جنگ گرفتار جنگ های داخلی شوند. فراموش نکنیم که دولت های استعماری هر گاه به مردم سرزمین های خود استقلال دادند آثار طولانی از خود در آن سرزمین ها به جای گذاشتند، آلمانی ها سرزمین های سوخته باقی می گذاشتند، روس ها قرارداد های ننگین بر ملت ها تحمیل می کردند و انگلیسی ها سیاست های تفرقه افکنانه را اعمال می کنند، بدون شک شکل گیری گروه های تکفیری در منطقه خاورمیانه بی ارتباط با سیاست های تفرقه افکنانه و استعماری گذشته انگلیس نیست.

ص: 338

3. تحمیلی بودن مرز های سیاسی در کشور های تحت فعالیت این گروه.

مطالعه مرزهای سیاسی کشور های خاورمیانه و صحرای افریقا نشان می دهد بیشتر مرز های سیاسی این کشور ها به دست کشور سومی از جمله: انگلیس، روسیه، فرانسه و امریکا بر مردم منطقه تحمیل شده و این مرز بندی به گونه ای بوده که شرایط را برای حضورگروه های افراطی فراهم می کند. به عنوان مثال در صحرای افریقا، مرز ها به وسیله انگلیس، فرانسه و آمریکا مرز بندی شده و این گونه مرز بندی بسیاری از قومیت های دینی، زبانی و نژادی را از یکدیگر جدا کرده و شرایط را برای اختلافات قبیله ای فراهم نموده است. این نوع مرز بندی در کشور های شبه جزیره عربستان نیز نمود دارد و هر ساله اختلافات مرزی بین این کشور ها به چشم می خورد، از سوی دیگر مرز های ایران نیز از مهمترین مرز های تحمیلی دنیای به حساب می آید که به وسیله انگلیس به ایران و همسایگان آن تحمیل شده و به گونهای مرز بندی شده که ا ستان های مرزی ایران اغلب واگرا بوده و با مردم ماوراء مرزی ارتباط بیشتری دارند؛ بدون شک اگر اقدامات فرهنگی و هوشیاری مرز نشینان ایرانی نباشد قطعاً این مناطق نیز از سوی گروه های تکفیری مورد نظر خواهد بود. با نگاهی به فعالیت های اندک این گروه در ایران متوجه می شویم که همان فعالیت های اندک در استان های مرز نشین بوده است و در کشور های دیگر منطقه نیز فعالیت گروه های تکفیری از استان های مرز نشین شروع شده و به مرور سایر قسمت های آن کشور ها را تحت تاثیر قرار داده است.

4. وجود قومیت های مختلف، اقلیت های دینی و مذهبی در کشور های منطقه فعالیت تکفیری ها

به دلایل تاریخی و فرهنگی گرایش های شدید جدایی طلبانه دارند، به ویژه اگر این اقلیت ها در مناطق مرزی باشند(1) با مطالعه و بررسی محدوده فعالیت این گروه مشخص می شود در این منطقه قومیت های مذهبی، دینی، نژادی و زبانی زیادی زندگی می کنند که به دلیل ضعف فرهنگی شرایط شکل گیری و گسترش فعالیت های فرقه های مختلف

ص: 339


1- Muir,1975,40

در آن، بیشتر از هر نقطه دیگر جهان می باشد. علاوه بر اقلیت های زبانی اقلیت های دینی و مذهبی نیز به گونه ای در کشور های منطقه پراکنده شده اند که قدرت های بزرگ استعماری به راحتی می توانند بین آن ها تفرقه ایجاد کرده و با ایجاد فرقه های جدید شرایط را برای بحران های دینی و مذهبی در منطقه فراهم کنند، و با فرقه تراشی سیاست های خود را در منطقه اعمال هیچ کجای جهان به اندازه این منطقه از تنوع انسانی برخوردار نیست.

5. رقابت سیاسی سه قدرت بزرگ جهان: انگلیس، روسیه و امریکا در منطقه

با مطالعه سطحی جغرافیای سیاسی، منطقه فعالیت این گروه مشخص می شود، که در قرن اخیر

محل اصلی رقابت قدرت های بزرگ جهان بوده و هریک از آن ها سعی می نمایند رژیم های تحت سلطه خود را بر سر کار آورند و چنانچه به این امر نرسند با حمایت از گروه ها و فرقه های تروریستی تلاش می کنند برای حکومت های غیر وابسته به خود مشکل سازی نمایند. بدون شک سقوط صدام در عراق و روی کار آمدن حکومت مردمی تا حدودی دست روسیه را، یکی از قدرت های بزرگ، از منطقه کوتاه کرد و آن کشور با حمایت از گروه های تروریستی در عراق، تلاش می کند تا کودتای خونین در این کشور فراهم شود دقت در سلاح های کاربردی تکفیری های عراق و سایر تروریست های این کشور نشان می دهد که 90 درصد آن ها ساخت کشور روسیه می باشد، بدون شک در تجهیز تروریست های تکفیری عراق دخالت روس ها بی تاثیر نیست.

6. اهمیت موقعیت جغرافیایی فعالیت تکفیری ها

همان طور که بیان شد حداکثر محدوده فعالیت تکفیری ها عموما در منطقه استراتژیکی هلال خصیب می باشد؛ بر اساس نظریات ژئوپولیتیکی این منطقه موقعیت ممتازی دارد، زیرا از یک طرف گره گشای اساس سیاست برای آسیا می باشند و از سوی دیگر حکم مکمل های عملیاتی ژئواستراتژیکی روسیه هستند و از طرفی در

ص: 340

مرکز جبهه پدافندی ژئواستراتژی بحری واقع شده اند (با توجه به کتاب دکتر عزتی کامل شود)

7. نزدیکی کشور های درگیر با این فرقه به هارتلند زمین

اصطلاح هارتلند را نخستین بار در سال 1904 یکی از جغرافیدانان انگلیسی به نام مکیندر به کار برد؛ علاوه بر او جغرافی دانان دیگری نظیر: آلفرد ماهان، راتزل و هاوس این اصطلاح را به کار برده اند(1) براساس تعاریف هارتلند بزرگ ترین دژ طبیعی بر روی کره زمین می باشد که تسخیر آن برای دشمنان غیرممکن است این محدوده ای در روسیه کنونی در بر می گیرد. شمال آن به دلیل سرزمین های منجمد شمالی، جنوب آن به سبب ارتفاعات کپه داغ، شرق آن به دلیل اقیانوس آرام و غرب آن به دلیل کوه های اورال غیر قابل تسخیر است. این دژ در دوره های مختلف تاریخی همواره مورد توجه قدرت های بزرگ بوده است. حضور تکفیری ها در ضلع جنوبی هارتلند قابل پیش بینی می باشد. بنابراین هر کدام از قدرت های بزرگ سعی دارند همسایگان هارتلند را نا امن جلوه دهند تا بر آن تسلط یابند اشغال افغانستان به وسیله روسیه و آمریکا، جنگ ایران و عراق، حمله آمریکا به عراق نتوانست اهداف سیاسی کشور های مخالف روسیه را تامین کند، بنابراین فرقه سازی و نا امن جلوه دادن همسایگان هارتلند گامی تازه جهت این سیاست دولت های بزرگ بود.

8. وجود مناطق استراتژیکی جهان

نقاط استراتژیکی به نقاطی گفته می شود که را ه کلیدی یک منطقه مهم جهانی باشد. در دنیا تعداد این نقاط انگشت شمار است. تسلط بر آن ها از آرزوهای قدرت های بزرگ به حساب می آید. با دقت در شکل شماره 2 مشاهد می شود که 6 نقطه از 12 نقطه استراتژیکی جهان در محدوده فعالیت این گروه قرار گرفته است، که عبارتند از: تنگه های هرمز( شکل2 شماره 1) این تنگه به دلیل تسلط بر منطقه نفت خیز خلیج

ص: 341


1- Mahan,1905,28.

فارس مورد توجه قدرت های بزرگ بوده است، به همین دلیل سعی می کنند بر آن مسلط شده و اگر نتواتند، تلاش می کنند از طریق حمایت از این گروه ها، کشور های واقع در مجاورت این تنگه را نا امن جلوه داده و راه را برای دخالت در آن جا هموار کنند.

شکل2- مناطق استراتژیکی محدوده فعالیت تکفیری ها

تنگه باب المندب (شکل 2، شماره 2) این تنگه محل ارتباط دریای سرخ با اقیانوس هند است و راه ارتباطی دریای مدیترانه با آب های آزاد می باشد ونقش مهمی در تردد کشتی های تجارتی اروپایی با آسیا داشته و نزدیک ترین راه آبی کشور های اروپایی به جنوب و شرق آسیا می باشد، به همین دلیل کشور های اروپایی اهمیت زیادی برای آن قائل بوده و هستند. در دوره جنگ سرد رقابت بر سر کنتر ل این تنگه از سوی دو قدرت بزرگ، سبب شد تا کشور های نزدیک این تنگه هر کدام به کشوری متمایل شده از یکدیگر جدا شوند، با فروپاشی شوروی و پایان جنگ سرد رقابت از سوی

ص: 342

کشور های جهان برای تسلط بر این منطقه گسترش یافت و گروه های مختلف تروریستی کشور های این منطقه جهت پیش برد اهداف خود و اربابان خود انتخاب کردند و این مکان را به یکی از بحرانی ترین مناطق جهان تبدیل کردند.

کانال سوئز (شکل 2، شماره 3) کانال سوئز و باب المندب که در حکم مکمل های یکدیگرند در کوتاه کردن فاصله بین شرق دور و اروپا نقش مهمی دارند. بدون شک حضور گروه های تکفیری در شاخ آفریقا بی ارتباط با نا امنی این تنگه نیست. کانال سوئز به عنوان یکی دیگر از مناطق استراتژیکی جهان مورد توجه گروه های تروریستی و تکفیری قرار دارد. اهمیت استراتژیکی این نقطه به واسطه ارتباط دادن دریای مدیترانه و دریای سرخ می باشد و به دلایل مختلفی مورد توجه قدرت های بزرگ جهانی می باشد، به عنوان مثال روسیه به دلیل دسترسی به آب های آزد، انگلیس جهت عبور کشتی های تجاری، فرانسه برای تجارت با آسیا و اسرائیل به دلیل مسائل امنیتی و فشار علیه مردم بی دفاع فلسطین به این منطقه توجه ویژه ای دارند. این کانال ملی بوده و متعلق به کشور مصر است، اما عدم تبعیت این کشور از یکی از قدرت های نام برده، زمینه برای ورود و خراب کاری گروه های تروریستی را در کشور مصر فراهم کرده است. یکی از مهمترین مشکلات کشور مصر در چند ساله اخیر فعالیت های انواع گروه های تروریستی از جمله گروه های تکفیری می باشد که حضور آن ها بی ارتباط با اهمیت کانال سوئز نیست.

جبل الطارق ( شکل 6 شماره 6)جبل الطارق به دلیل حلقه اتصال قاره اروپا به افریقا همواره مورد توجه قدرت های بزرگ اروپایی بوده و این کشور ها در تلاش هستند که ضلع جنوبی آن که یک کشور مسلمان است از قدرت چندانی برخوردار نباشد، تا سیاست های یک جانبه خود را درباره آن اعمال کنند، بنابراین می کوشند که دولت جنوبی این کشور، یعنی کشور مغرب، کاملاً ضعیف و منفعل باقی بماند. یکی از راه ها برای ضعیف نگه داشتن این کشور حمایت از گروه های تروریستی و تکفیری می باشد.

ص: 343

تنگه بوسفر ( شکل 2، شماره 5) تنگه بوسفر یکی از مهم ترین مناطقی است که به احتمال زیاد در آینده از اهداف مهم گروه های تروریستی و تکفیری خواهد بود، این مکان در حقیقت تنها را ه دست رسی روسیه به آب های آزاد می باشد، امری که همواره در طول تاریخ از آزوری های اصلی بیشتر دولت های حاکم بر روسیه می باشد. بنابراین هریک از قدرت های بزرگ قصد تسلط بر آن را دارند مدتی بود که در اوکراین با جابه جابی قدرت بین طرف داران و مخالفان دولت روسیه این آرزوی روسیه با تهدید روبه رو شد و در حال حاضر با پیوستن شبه جزیره کریمه به روسیه تا حدودی ارتباط روسیه با آب های آزاد تضمین شده و دلیل رقابت های شرق و پای گروه های تروریستی و تکفیری را به کشور های مسلط به تنگه از جمله ترکیه باز خواهد کرد.

بوسفر و داردانل (شکل 2، شماره 4) از نظر شرایط سیاسی تنگه داردانل تقریبا شرایط تقریبا مشابه تنگه بوسفر دارد. تنگه های یاد شده به دلیل عبور فراوان کشتی از آن ها، حجم کالا و نفت، عدم وجود راه های بدل و شدت بهره برداری های نظامی از اهمیت فوق العاده ای برخوردارند.(1)

9. بحران های اقتصادی جهان

قرن 21 از نظر اقتصادی شروع خوبی برای کشور های اروپایی نداشت و با آغاز قرن جدید کشورهای اروپای غربی با بحران های شدید اقتصادی روبه رو شده اند و برای رهایی از این بحران، سیاست های مختلفی را در جهان اعمال می کنند؛ یکی از این سیاست ها

نابودی زیر ساخت های اقتصادی کشور های نفت خیز و بازسازی مجدد آن ها می باشد، این سیاست به روش های مختلفی انجام می شود، به عنوان مثال در کشور نفت خیز لیبی با حمایت از گروه های مخالف دولت قزافی راه برای ورود گروه های تروریستی به صف مخالفان فراهم کرد. و با ورود گروه های تروریستی به صف مخالفان، خراب کاری ها و تخریب زیر ساخت ها آغاز گردید. کشور های اروپایی به

ص: 344


1- دره میر حیدر، 200، 1391.

راحتی می توانستند مشکل لیبی را حل کنند، اما درگیری 2 ساله دولت لیبی و مخالفان راه را برای نابودی زیر ساخت های این کشور فراهم کرد و باقی مانده این زیر ساخت ها نیز در اثر بمباران های هوایی پالایشگاه ها و مراکز اقتصادی به وسیله هواپیما های ناتو

نابود شدند برای باز سازی این زیر ساخت ها، کشور ها و شرکت های غربی در اولویت قرار گرفته و بسیاری از این شرکت ها از ورشگستگی کامل رهایی یافتند در حال حاضر نیز بسیاری از گروه های تکفیری در لیبی به همین دلیل از سوی قدرت های بزرگ حمایت می شوند تا با بمب گذاری ها و تخریب مراکز اقتصادی راه برای ورود این شرکت ها به اقتصاد لیبی فراهم گردد. علاوه بر مورد یاد شده، مواردی نیز در سایر کشور های نفت خیز خاورمیانه به چشم می خورد که با تفرند اختلاف و جنگ های داخلی در این کشور ها و از طریق فرقه تراشی بهتر از هر سیاستی انجام می شود. بدون شک تغییرات حکومت در تونس، لیبی و مصر تا حدودی بحران های اقتصادی غرب را فروکش کرد.

10. نا امن جلوه دادن بزرگترین منطقه نفت خیز جهان

با توجه به این که نفت در حدود 42 درصد سوخت جهانی را به خود اختصاص می دهد(درایسدل،بلینگ1389، 429) 63 درصد از نفت جهان در خاورمیانه تولید می شود و از آن جایی که بیشتر نفت خاورمیانه در منطقه خلیج فارس تولید می گردد، از این رو این منطقه اهمیت زیادی برای کشور های اروپایی دارد.

با نگاهی گذرا به کل ذخایر نفتی شناخته شده جهان و سایر مناطق، پی به اهمیت این موضوع می بریم. کل ذخایر نفتی شناخته شده جهان 1003 میلیارد بشکه اعلام شده است که از این رقم، حدود 665 میلیارد بشکه، یعنی دو سوم کل ذخایر نفتی جهان، در خلیج فارس واقع شده است. قسمت دیگر ذخایر نیز، یعنی یک سوم آن، به ترتیب: آمریکا 156 میلیارد بشکه، اروپا 76 میلیارد، آفریقا حدود 65 میلیارد و سایر مناطق آسیا، به جز کشورهای حوزه خلیج فارس 43 میلیارد است. این در حالی است که بیشترین ذخایر

ص: 345

نفتی خلیج فارس را عربستان داراست، یعنی چیزی حدود 265 میلیارد بشکه که از کل ذخایر نفتی قاره آمریکا و اروپا بیشتر است و تقریباً برابر با ذخایر سایر مناطق جهان است. بعد از عربستان ایران در رتبه دوم ذخایر نفتی قرار دارد که میزان آن 130 میلیارد بشکه است که از کل ذخایر اروپا و آفریقا بیشتر است. همچنین از نظر گازی، ایران دومین تولید کننده گاز بعد از روسیه است.

سومین کشور عراق است با 113 میلیارد بشکه نفت. امارات با 100 میلیارد و کویت با 92 میلیارد بشکه نفت در رده های بعدی قرار دارند. سه کشور دیگر حوزه خلیج فارس هم قابل مقایسه با کشورهای بالا نیستند. ویژگی دوم خلیج فارس که باعث اهمیت روزافزون این منطقه شده مربوط به هزینه های استخراج است. بعضی از حوزه های نفتی در خلیج فارس را ابر حوزه می گویند که به دریاچه ای از نفت منتهی می شود. چاه های نفتی در خلیج فارس وجود دارد که 200 برابر چاه های نفتی آمریکا نفت دارند. همچنین درباره هزینه استخراج نیز استخراج هر بشکه نفت از خلیج فارس چیزی معادل 2 یا 3 دلار هزینه دارد که در مقایسه با آمریکا که استخراج هر بشکه نفت 10 دلار هزینه بردار است، رقم بسیار پایینی می باشد.(1) با توجه به اهمیت تولید، استخراج و صادرات نفت در منطقه خلیج فارس و در آمد های حاصل از

آن و با توجه به این که کشور های دارنده نفت توانایی اکتشاف، استخراج، تصفیه و صادرات نفتی را ندارند، به نظر می رسد که کشور های دارنده غول های بزرگ نفتی تمایل داشته باشند که شرکت های آنان سود کلان نفتی را ببرد و در صورتی که دست آن ها از این ثروت های کلان کوتاه باشد، با ناامن کردن این منطقه، راه را برای سرکار آمدن حکومت های وابسته به خود فراهم کنند. حمایت از گروه های تکفیری در عراق، کویت، قطر و امارات در همین راستا انجام می شود.

ص: 346


1- خوش آیند1371
11. وجود بیابانی خشن به نام صحرای آفریقا در غرب و جنوب کشور های اسلامی

امروزه صحرای افریقا جزء مناطق بی دفاع جهان به حساب می آید و با تمام پیشرفت های صورت گرفته و فعالیت های نظامی، این پدیده هنوز برای کشور های مسلمان به عنوان یک نقطه ضعف به حساب می آید(1) و هنوز برای کشور های جهان اسلام و غرب جهان اسلامی یک تهدید به حساب می آید، این عارضه طبیعی به عنوان یک منطقه بی دفاع و بدون مرز، همواره مورد توجه گروه های تروریستی بوده و ازسوی آنان به عنوان یک مکان امن جهت اقدامات تروریستی است. عمداً گروه های تروریستی و تکفیری شمال و شرق آفریقا پایگاه های تروریستی خود را در این مناطق احداث کرده و ازجنوب، شمال و شرق افریقا این مناطق را مورد اهداف تروریستی خود قرار می دهند. نمونه: اخیراً یکی ازگروه های تکفیری به نام «بوکوحرام» در این منطقه شکل گرفته و در کشور مسلمان نشین نیجریه اقدامات وحشیانه ای را انجام داده است. بدون شک وجود بیابانی خشن به نام صحرای آفریقا، شرایط را برای شکل گیری این گروه ها فراهم کرده است .( شکل 2)

شکل 3- محدوده فعالیت تکفیری ها در صحرای افریقا

ص: 347


1- عزتی1371،171.
12. ترس قدرت های بزرگ از شکل گیری دولت های مقتدر در خاورمیانه

بدون شک قبل از جنگ ایران و عراق بیشتر تئورسین های جهان، قدرت نظامی عراق، قدرت ایدئولوژیکی ایران و قدرت اقتصادی کشور های عربی را تهدیدی بزرگ علیه قدرت های استعماری و از جمله اسرائیل می دانستند و بر این باور بودند که اگر قدرت نظامی صدام، قدرت ایدئولوژی ایران و قدرت اقتصادی اعراب با هم متحد شوند

به یکی از بزرگ ترین قدرت های جهانی تبدیل خواهند شد و این قدرت جهانی می تواند، هر قدرتی را در جهان به زانو در آورد. ترس قدرت های بزرگ جهانی و از جمله اسرائیل از شکل گیری چنین قدرتی، کشور های استعمار گر را بر این داشت تا به هر نحو ممکن، از شکل گیری این قدرت به کاهند، و با بروز جنگ های مختلف در منطقه از شکل گیری چنین قدرتی جلوگیری کنند و پس از جنگ، در حال حاضر نیز با اتحاذ سیاست های تفرقه افکنانه همواره تلاش کرده تا از اتحاد این کشور ها در منطقه جلوگیری کنند. بدون شک شکل گیری گروه های تکفیری عراق ارتباط نزدیکی با این سیاست ها دارد.

13. چشم انداز های طبیعی منطقه

با نگاهی اجمالی به منطقه تحت تاثیر گروه های تکفیری متوجه می شویم که این منطقه از تنوع شرایط طبیعی برخوردار است. در این جا تمامی پدیده های طبیعی جمع می باشند، صحراهای خشک و و سیع، ارتفاعات خشن تند آب های سطحی و نا آرام، پوشش گیاهی انبوه و تنک، برخورداری از تنوع آب و هوا و شرایط طبیعی دیگر، با دقت در نقشه طبیعی جهان می بینیم هیچ کجای جهان این قدر تنوع پذیر نیست قطعاً در این تنوع، تنوع انسانی نیز بروز خواهد کرد و تمامی این شرایط را برای حضور گروه های مختلف فراهم خواهد نمود . شرایط طبیعی در هیچ کجای جهان مانند منطقه خاورمیانه مستعد شکل گیری و تداوم فعالیت های گروه های تروریستی از جمله گروه های تکفیری نیست.

ص: 348

14. وجود منطقه استراتژیکی خلیج فارس

اهمیت خلیج فارس بر کسی پوشیده نیست، اما چیزی که امروزه اهمیت آن را چند صد برابر کرد. این است که آن جا به عنوان کلیدی برای اقیانوس هند به حساب می آید؛ در واقع هر حرکت سیاسی و نظامی که در اقیانوس هند انجام شود آغازش در خلیج فارس و دریای سرخ می باشد، این همه امکانات و اهمیت برای خلیج فارس باعث شده است تا کلیه سرزمین های خلیج فارس یک جبهه استراتژیکی برای غربی ها به حساب آید و شرقی ها هم در اهداف استراتژیکی خود تلاش کرده که در این جبهه استراتژیکی وضعیت آفندی به خود بگیرند با این تفاوت که تلاش خود را در مرکز منطقه خلیج فارس متمرکز کرده اند.(1) علاوه بر موارد یاد شده خلیج فارس 4/65 درصد کل ذخایر نفتی جهان و 8/33 درصد کل ذخایر گاز جهان را در اختیار دارد(2) بنابراین باید مورد توجه قدرت های بزرگ باشد.

15. شیوه های جدید استعماری

در گذشته

کشور های استعماری برای به دست آوردن سرزمین های سایر ملل، به آن ها لشکرکشی کرده و پس از تصرف آن سرزمین و اجرای قوانین، می توانستند برای مدت های طولانی بر آن کشور ها حکومت نموده و ثرورت های آنان را چپاول نمایند(3) اما این شیوه استعماری، امروزه جواب گوی اهداف استعمارگران نیست یکی از راه های جدید ناامنی کشور های ضعیف و چپال ثروت آنان به بهانه هایی هم چون، ایجاد امنیت، مبارزه با تروریسم و گروه های افراطی می باشد؛ بنابراین خود به مبارزه با گروه هایی می پردازند که خود بانی آن ها بوده اند.

ص: 349


1- عزتی 1371،170.
2- .مجتهد زاده 1389،171
3- Glassner,1989,17
16. تلاش کشور های استعمارگر برای تجدید حیات امپراتوری عثمانی

با فروپاشی امپراتوری عثمانی، کشور های جدیدی شکل گرفتند؛ بدون شک شرایط جدیدی در کشورهای حاصل از فروپاشی امپراتوری عثمانی، مطلوب کلیه کشور های استعماری می باشد و هیچ کدام از قدرت های بزرگ جهانی، تمایلی به تجدید قدرت امپراتوری عثمانی نداشته و تلاش می کنند این منطقه ضعیف باقی بماند تا به راحتی بتوانند ثروت های آن را چپاول نمایند. بهترین راه در این زمینه فرقه گرایی بوده و بهترین فر قه که می تواند در این محدوده از وحدت اسلامی جلوگیری کند، فرقه تکفیری ها خواهد بود.

نتیجه گیری

1. تکفیری ها برای انجام فعالیت های خود مناطق خاصی از جهان را برگزیده و به فعالیت شان در این مناطق ادامه می دهند؛ مناطق تحت فعالیت های این گروه بر اساس میزان تأثیر گذاری و حضور، عبارت است از: منطقه خاورمیانه و هلال خصیب در غرب آسیا، شمال آفریقا و صحرای آفریقا و شبه قاره هند؛

2. ظاهراً قدرت های بزرگ جهانی گروه های تکفیری را از دشمنان خود به حساب می آورند و برخی از آن ها را در ردیف گروه های تروریستی قرار داده اند، اما شواهد و قراین نشان از حمایت پشت پردة این گروه ها از سوی قدرت های بزرگ از جمله: آمریکا، روسیه و انگلیس دارد؛

3. شکل گیری و گسترش فعالیت این گروه زیاد بوده و اغلب از مناطق مرزی بحران زده شروع به شکل گیری کرده و با سرعت گسترش می یابند؛

4. حضور کم رنگ گروه های تکفیری در کشور های خاورمیانه همسو با سیاست های اسرائیل، نشان از رد پای این کشور در شکل گیری این گروه ها دارد؛

5. از گروه های تکفیری در حال حاضر به عنوان ابزار فشار استفاده می شود و هریک از کشور های بزرگ استعماری سعی در حمایت این گروه ها داشته و از آنان جهت پیش برد اهداف سلطه گیری علیه کشور های دیگر استفاده می کند؛

ص: 350

6. بسیاری از کشور های منطقه در خطر نفوذ این گروه ها قرار داشته و در آینده قطعاً از سوی این گروه ها تهدید خواهند شد.

پیشنهادات

برای مقابله با گروه های تکفیری و پیش گیری از گسترش این گروه تروریستی در جهان اسلام موارد زیر پیشنهاد می گردد.

1. تهیه نقشه ای جامع از محدوده جغرافیایی فعالیت این گروه افراطی جهت مبارزه و کنترل فعالیت آن ها در سرار جهان با مشارکت کلیه کشور های درگیر با آن ها؛

2. تلاش برای برقراری وحدت بین کشور های اسلامی؛ درهیچ کجای جهان به اندازه سرزمین های اسلامی فرقه گرایی صورت نگرفته است وحدت اسلامی می تواند ضمن جلوگیری از فرقه تراشی های جدید راه را برای اضمحلال سایر فرقه های افراطی فراهم کند؛

3. شناساندن و گوشزد کردن ایده ها، افکار و محدوده فعالیت این گروه به کشور های اسلامی؛ بسیاری از کشور های اسلامی با عقاید، افکار و ایده ها این گروه های آشنایی کامل ندارند و این گروه ها در قالب، گروه های اسلامی، ظلم ستیز، مبارز و مخالف اسرائیل ظاهر می شوند و در ابتدا با حمایت بیشتر مردم واقع می شوند اما زمانی که با عقاید و افکار آن ها آشنا می شوند، دیگر نتوانسته کاری از پیش برده و به راحتی قربانی اقدامات تروریستی این گروه ها خواهند شد.

4. گسترش فعالیت های دیپلماسی در جهان و تحت فشار قرار دادن گروه های تکفیری از طریق مجامع بین الملل؛

5. هوشیاری نیروهای نظامی و انتظامی در کنترل و نابودی کوچ کترین فعالیت این گروه در داخل و خارج از مرز ها؛

6. بستن قرار داد های همکاری های امنیتی با کشور های درگیر با این گروه؛

ص: 351

7. به دلیل حمایت کشور های استکباری از این فرقه های افراطی، شکل گیری، رشد و گسترش آن ها سرطانی بوده و کوچک ترین غفلت و نادیده گرفتن این گروه، سبب رشد سریع و گسترده آن ها شده، و را ه را برای فعالیت های ضد انسانی آنها فراهم خواهد نمود.

8. گسترش فعالیت های فرهنگی با ایجاد مراکز فرهنگی بین المللی مبارزه با گروه های تکفیری در کشور های اسلامی و افزایش سطح اطلاعات دانش آموزان، دانش جویان این کشور ها با ایده ها، عقاید و شیوه های تبلیغاتی آن ها؛

9. استفاده از روش های جدید کنترل مرز های آسیب پذیر کشور، به ویژه در مناطق قابل نفوذ از جمله مرز های جنوب شرقی، شمال غربی، غرب و جنوب غربی، هر چند که توجه به مرز های شرق و شمال شرقی نیز نباید از اهداف حفاظتی ایران در این زمینه از یاد برده شود، به ویژه در استان های مرزی که حالت واگرایی دارند.

10. تشکیل سازمان های دفاعی بین کشور های اسلامی و بستن قرارداد های دفاعی و امنیتی مشترک با کشور های اسلامی، جهت برقراری امنیت در مناطق ناامن ممالک اسلامی، مخصوصاً کشور های افریقای شمالی و شرق افریقا؛

11. ایجاد شکاف و جلوگیری از پیوستگی میدانی تکفیری ها با کمک به کشور های محدودة فعالیت آن ها، به عنوان مثال در صحرای آفریقا می توان با کمک به کشور های موریتانی، چاد و کشور های شمال صحرا از گسترش فعالیت های تکفیری ها در منطقه صحرای افریقا جلوگیری کرد؛

12. حمایت از حکومت های مردمی و تلاش برای تغییر نظام های دیکتاتوری در منطقه خاورمیانه و صحرای افریقا؛

13. تلاش برای روی کار آمدن حکومت های ملی با محوریت های قالب فرهنگی، دینی و مذهبی در جغرافیای سیاسی؛ کشور ملی به کشوری گفته می شود که مرز هایش با پراکندگی جغرافیای افراد آن کشور منطبق باشد(1) کشور های ملی تعداشان انگشت

ص: 352


1- .Taylor,1990,76

شمار است اما می توان حکومت هایی ایجاد کرد که با محوریت های دین، مذهب و فرهنگ بین مردم آن وحدت ایجاد کرده و از فرقه سازی های افراطی در آن جلوگیری به عمل آورد.

14. افزایش فعالیت های احزاب سیاسی در کشور ها، زیرا احزاب می توانند نقش عمده ای در یکپارچه سازی ملی با هماهنگی و گردآوری اعضای خود از نواحی مختلف جغرافیایی داشته باشند (درایسدل،بلینگ1389).

ص: 353

منابع

رادن، کتلین و شلی، فرد، ژئوپلیتیک فراگیر. ترجمه علیرضا فرشچی و حمید رضا رهنما. دانشکده فرماندهی و ستاد سپاه، تهران 1383.

درایسدل،آلاسدیر و جرالدچ بلیک، جغرافیای سیاسی خاورمیانه و شمال افریقا، ترجمه دکتر دره میرحیدر، انتشارات دفتر اطلاعات سیاسی و بین المللی وزارت امورخارجه، تهران، 1369.

خوش آیند دولت آباد، حمید، روزنامه مردم سالاری تهران 1391یکشنبه دهم اردیبهشت.

عزتی، عزت الله، ژئوپولیتیک، انتشارات سمت، تهران 1371.

مجتهد زاده، پیروز، جغرافیای سیاسی و سیاست جغرافیایی، سمت، تهران 1381.

مجتهد زاده، پیروز، جغرافیای سیاسی و ژئوپولیتیک، انتشارات دانشگاه پیام نور، 1389.

میر حیدر، دره، «ژئوپلیتیک: ارائه تعریفی جدید»، فصلنامه تحقیقات جغرافیایی. سال سیزدهم، شماره 4. مشهد: زمستان 1377.

میرحیدر، دره، مبانی جغرافیای سیاسی، انتشارات سمت، تهران 1391

9-Soja,E.w(1971)The

political. organization of space,AAG,Resource,No.and Washington,D.C

10-Mahan.A,T.sea power in its Relation to the war of 1812,Boston,little,brown and co 1905

Glassier, Martine; (1989). “ Systematic political Geography::John Wiley Sons,Inc.

Taylor,p.j.(1990);political

Geography; Second Edition, Longman Scientific and Technical,u.k.

Dikshit, Ramesh Dutta; (1995) “POLITICAL GEOGRAPHY The Discipline and Its Dimension “: Tata McGraw – Hill Publishing Company Limited

Muir,R.(1975);Modern

Political Geography;London:The Macmillan Prees Ltd.

The causes formation takfiri s of point of view political geography

ص: 354

تأملی بر مسئولیت بین المللی برای اعمال افراد و گروه های تکفیری / بهرام مستقیمی

اشاره

بهرام مستقیمی(1)

چکیده

در 29 دی 1392 (19 ژانویه 2014م.)، وزیر امور خارجه ایران اظهار داشت: شواهد محکمی وجود دارد که خط مشی های پشتیبانان تروریسم تکفیری را در خاورمیانه نشان می دهد. ایران، اسناد دقیقی را در باره نقش خطرناک حامیان جنایت های تکفیری ها در عراق، یمن، لبنان، سوریه و دیگر کشورها به ارکان بین المللی خواهد داد. رهبران گروه های افراطی- تکفیری با فریب عامه مردم، صحنه های فجیعی از کشتار و قتل عام آفریده اند. پرسشی که می توان در مورد جنایت های گروه های تکفیری مطرح کرد این است که آیا مسئولیت، فقط متوجه مرتکبان، یعنی اعضا و رهبران گروه های تکفیری است یا دولت های محل ارتکاب جنایت های تکفیری ها یا دولت های حامی را نیز می توان مسئول دانست؟ همچنین آیا مسئولیت فقط بر عهده مرتکبان و دولت های اشاره شده است یا برای جامعه بین المللی نیز می توان مسئولیت قائل شد؟ برای پاسخ به این پرسش ابتدا، نادرست بودن اعمال گروه های تکفیری مشخص می شود و آنگاه بررسی می گردد که آیا اعمال این گروه ها، عمل رکن یا رکن واحد تابع دولت، مقام رسمی عملی، رکن عملی، جنبش شورشی یا شخص خصوصی است و اینکه در هر یک از این حالت ها، مسئولیت متوجه چه شخص یا اشخاصی است. همچنین بررسی می شود که دولت ها و جامعه بین المللی چه مسئولیتی در قبال این جنایت ها دارند.

ص: 355


1- عضو هیئت علمی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران.

کلیدواژه ها: گروه تکفیری، جنایت، مسئولیت، دولت، رکن، رکن عملی، مقام رسمی عملی، جنبش شورشی، شخص خصوصی، جامعه بین المللی، مسئولیت حمایت.

مقدمه

به سبب برخوردار بودن دولت ها از حاکمیت برابر، اصل بر این است که هیچ دولتی حق ندارد در مورد رویدادی اقدام کند که در سرزمین دولت دیگر رخ می دهد، مگر آنکه خود یا تبعه اش مستقیم از این رویداد لطمه ببیند. در این وضعیت نیز به طور سنتی، فقط طرف مستقیم لطمه دیده است که حق دارد برای برطرف کردن آثار عمل لطمه زننده اقدام کند. بنابراین، دولت های دیگر به طور سنتی مجاز نیستند که به صورت فردی یا جمعی اقدامی انجام دهند. گسترده تر و پیچیده تر شدن مناسبات در سطح بین المللی، به تدریج و به ویژه از نیمه نخست سده بیستم میلادی، وضعی را به وجود آورده است که احتمال دارد اثر رویدادی مانند عمل تروریستی، جنایت علیه بشر، جنایت جنگی و جنایت تجاوز، تنها به یک سرزمین خاص یا مناسبات دولت های مشخص، محدود نشود و جامعه بین المللی در کل لطمه ببیند یا در معرض آسیب قرار گیرد. در این صورت، کل جامعه بین المللی نیز اجازه یا حتی وظیفه می یابد که برای جلوگیری از وارد شدن لطمه یا برطرف کردن آثار آن اقدام کند.

در 29 دی 1392 (19 ژانویه 2014م.)، وزیر امور خارجه ایران اظهار داشت:

شواهد محکمی وجود دارد که خط مشی های(1) پشتیبانان تروریسم تکفیری در خاورمیانه را نشان می دهد. ایران، اسناد دقیقی را درباره نقش خطرناک حامیان جنایت های تکفیری ها در عراق، یمن، لبنان، سوریه و دیگر کشورها به ارکان بین المللی خواهد داد. رهبران

ص: 356


1- policy.

گروه های افراطی- تکفیری با فریب عامه مردم، صحنه های فجیعی از کشتار و قتل عام آفریده اند.(1)

خبر فوق نشان می دهد که تکفیری ها «جنایت هایی» را در سرزمین های مختلف مانند عراق، سوریه، لبنان و یمن مرتکب شده اند. با توجه به آنچه در ابتدای نوشتار حاضر گفته شد، بنا بر قاعده سنتی، رسیدگی به این رویدادها، یعنی جنایت های رهبران تکفیری در قالب «صحنه های فجیع کشتار و قتل عام»، بر عهده حکومت های محل وقوع آنهاست. در واقع، مسئول جنایت های رخ داده به دست تکفیری ها، به ویژه رهبران آنها هستند و دولت های سرزمین های محل ارتکاب، فقط مجاز و مکلف اند در خصوص احقاق حق زیان دیدگان اقدام کنند.

از آنجایی که این کشتارها، قتل عام ها و جنایت ها مصداق کامل «تروریسم» است و پشتیبانان و حامیانی در میان دولت های دیگر دارد که با خط مشی، یعنی برنامه ریزی و برای اهداف خاص عمل می کنند، اعمال اشاره شده، هم از لحاظ ارتکاب و هم از لحاظ شدت، گستردگی و دامنه اثر، چنان وضعیتی را به وجود آورده است که می تواند به جامعه بین المللی در کل آسیب بزند. به علاوه، به دلیل آنکه شواهد (اسناد) محکمی، این نکته ها را تأیید می کند، و نیز فریب خوردن عامه مردم، به علت اینکه حکومت های این دولت ها قادر نیستند به تکلیف خود عمل کنند، جامعه بین المللی اجازه یا حتی وظیفه دارد که جهت برطرف کردن آثار این جنایت ها و احقاق حقوق زیان دیدگان اقدام کند. سرانجام، بر پایه همین اجازه یا وظیفه، دولت ایران موضوع را در «ارکان بین المللی» مطرح می کند.

مجموعه آنچه گفته شده، به مفهومی اساسی در حقوق بین الملل اشاره دارد که آن «مسئولیت مبتنی بر خطا»ست. پرسشی که می توان در مورد جنایت های گروه های تکفیری مطرح کرد این است که آیا مسئولیت فقط متوجه مرتکبان، یعنی اعضا و

ص: 357


1- “Iran to reveal evidence on heads of Takfiri terrorism ME”, January 19, 2014 06.04.2014.

رهبران گروه های تکفیری است یا دولت های محل ارتکاب جنایت های تکفیری ها یا دولت های حامی را نیز می توان مسئول دانست؟ همچنین آیا مسئولیت فقط بر عهده مرتکبان و دولت های ذکرشده است یا برای جامعه بین المللی نیز می توان مسئولیت قائل شد؟ در ادامه، مفهوم مسئولیت بین المللی دولت به صورت مستقیم یا غیرمستقیم برای «عملِ از نظر بین المللی نادرست»(1)

و همچنین برای جامعه بین المللی بررسی می شود. البته این بررسی محدود به آن نکاتی از مسئولیت است که برای اعمال گروه های تکفیری می تواند مطرح باشد.

1. مسئولیت دولت برای عملِ از نظر بین المللی نادرست
اشاره

بر اساس ماده یک طرح مسئولیت بین المللی دولت (که از این پس با عنوان «طرح مسئولیت» به آن اشاره می شود): «هر عملِ از نظر بین المللی نادرست یک دولت، متضمن مسئولیت بین المللی آن دولت است».(2)

بر این اساس، برای به وجود آمدن مسئولیت بین المللی دولت باید دو عنصر وجود داشته باشد: یکی عملِ از نظر بین المللی نادرست و دیگری عمل دولت.

1. 1. عملِ از نظر بین المللی نادرست

در طرح مسئولیت، عملِ از نظر بین المللی نادرست یک دولت هنگامی وجود دارد که رفتار مورد نظر، مرکب از فعل یا ترک فعلی باشد که نقض تعهد بین المللی دولت را شکل دهد(3)

و آن رفتار، هنگامی نقض دانسته می شود که با خواست تعهد حقوق بین المللی مغایر باشد.(4)

اکنون پرسش این است که اعمال ارتکابی گروه های تکفیری که با صفت «جنایت» مشخص شده است، در کدام دسته از اعمال قرار می گیرد؟ طبق

ص: 358


1- internationally wrongful act.
2- بهرام مستقیمی و مسعود طارمسری، مسئولیت بین المللی دولت با توجه به تجاوز عراق به ایران، ص33.
3- UN, Report of the International Law Commission, Fifty-third session, (23 April-1 June and 2 July-10 August 2001), General Assembly, Official Records, Fifty-sixth session, Supplement No. 10 (A/56/10), p. 34, art. 2(b).
4- بهرام مستقیمی و مسعود طارمسری، مسئولیت بین المللی دولت با توجه به تجاوز عراق به ایران، ص38.

اساس نامه دیوان کیفری بین المللی که صلاحیت دیوان در رسیدگی به جدی ترین جنایت های مورد توجه جامعه بین المللی در کل را مقرر می دارد، جدی ترین جنایت ها عبارت اند از: نسل کشی، جنایت علیه بشریت، جنایت های جنگی، و تجاوز.(1)

این اساس نامه، همچنین فهرستی تفصیلی از سه دسته نخست(2)

این جنایت ها ارائه می دهد.(3)

چنان که پیش تر نقل شد، شواهد و اسناد محکمی وجود دارد که مؤید وقوع این جنایت ها(4) است و اینکه مرتکبان آنها چه کسانی اند؛ برای مثال، رئیس کمیته بین المللی مستقل تحقیق درباره جمهوری عربی سوریه، در بیانیه ای اظهار می دارد: «حجم عظیمی از گواهیها (بیش از 2700 مصاحبه و مجموعه ای غنی از اسناد) در اختیار داریم و در خصوص جنایت ها و مرتکبان شان بی اطلاع نیستیم».(5)

همچنین در بیانه دیگری می گوید:

گروه های مسلح ضدحکومت نیز به کارکنان پزشکی و بیمارستان ها حمله کرده اند. در 16 اوت [2013م.](6) جنگجویان وابسته به جبهه «النصره» و «دولت اسلامی عراق و شام» به آمبولانس هلال احمر کردی حمله کردند ... راننده، یک بیمار و یک پیراپزشک کشته شدند. این حوادث ... به صورت واقعیتی سازمان یافته درآمده است ... تعدادی

ص: 359


1- “Rome Statute of the International Criminal Court”, A/CONF.183/9 of 17 July 1998, corrected by rocess-verbaux of 10 November 1998, 12 July 1999, 30 November 1999, 8 May 2000, 17 January 2001 and 16 January 2002, art. 5, 06.26.2014.
2- دسته چهارم، یعنی جنایت تجاوز که به حمله مسلحانه دولتی به دولت دیگر در نقض ممنوعیت کاربرد زور مربوط می شود، از بحث حاضر خارج است.
3- “Rome Statute of the International Criminal Court”, arts 6, 7, 8..
4- با توجه به اینکه از یک طرف، اعمال گروه های تکفیری بسیار گوناگون است و از طرف دیگر، اعمال مشخص شده، به عنوان جنایت در مواد 6، 7 و 8 اساس نامه دیوان کیفری بین المللی مفصل است، انطباق آن اعمال با موارد اشاره شده در این مواد برای احراز نقض بودن یا نبودن آنها، بررسی جداگانه و مفصلی می طلبد که از حوصله این نوشتار خارج است. بنابراین، در اینجا صرفاً به برخی از اعمال این گروه ها از باب نمونه اشاره و نقض بودن آنها فرض می شود.
5- Statement by Mr. Paulo Sérgio Pinheiro Chair of the Independent International Commission of Inquiry on the Syrian Arab Republic, 18 March 2014, 03.19.2014.
6- مطالب بین دو قلاب به متن نقل قول اضافه شده است.

قتل های غیرقانونی گزارش شده است؛ از جمله اعدام سربازان اسیرشده حکومت در «خان العسل» و کشتن غیرنظامیان کرد [در نقاط مختلف] که همگی در اواخر ژوییه [2013م.] اتفاق افتاده است. در اوایل ماه اوت، گزارش هایی در مورد قتل عام در روستاهای علوی نشین در شمال لاذقیه رسید ... در این حمله ها، اعضای واحدهای حمایت از مردم کرد، بلکه بسیاری از غیرنظامیان [نیز] کشته شدند. گروه های مسلح افراطی ضدحکومت، صدها غیرنظامی کرد را برای مبادله با زندانیان، گروگان گرفتند. در اواخر ژوییه در «تل ابیض» در شمال «الراقه» دولت اسلامی عراق و شام، غیرنظامیان کرد را گروگان گرفت.(1)

او پیش تر نیز گفته بود:

برخی گروه های مسلح ضدحکومت، بدون تمایز، روستاهایی را بمباران کردند که جمعیت غیرنظامی قابل توجهی در آنها ساکن بودند. آنان هدف های نظامی را در داخل مناطق شهری و ساکنان را در معرض حمله طرف مقابل قرار می دهند. برخی گرو های تکفیری، سربازان دست گیرشده را در خلال بازجویی ها شکنجه می دهند. این نقض ها چیز جدیدی نیستند و در ده گزارش به روزشده کمیسیون تحقیق از اوت 2011م. نیز بوده اند.(2)

آنچه ارائه شد، بخش کوچکی از جنایت ها و فجایعی است که گروه های تکفیری مرتکب می شوند(3)

که مؤید نقض تعهدات حقوق بین الملل است. حال این نکته مطرح می شود که آیا می توان جنایت ها یا فجایع گروه های تکفیری را «عمل دولت» دانست؟

ص: 360


1- Statement by Paulo Sérgio Pinheiro, Chair of the Independent International Commission of Inquiry on the Syrian Arab Republic, at the HRC 24th regular session, Geneva, 16 September 2013 03.19.2014.
2- Address by Paulo Sérgio Pinheiro, Chair of the Independent International Commission of Inquiry on the Syrian Arab Republic, to the United Nations General Assembly Plenary Session, New York, 29 Juillet2013 03.19.2014.
3- برای آگاهی بیشتر همچنین نک.: زهرا خدایی، «این کشور آزمایشگاه تروریسم شده است / دورنمای منطقه، تشدید افراط گرایی و تروریسم است»، سه شنبه 22 اسفند 1391 ، < http://www.khabaronline.ir/detail/281771/World/centeral-asia-caucuses > 06.26.2014؛ «داعش میراث فرهنگی موصل را تخریب کرد»، 30.03.1393، 06.23.2014؛ «در شمال تکریت: اعدام ١٧٠٠ دانشجوی کالج نیروی هوایی عراق توسط داعش»، 25 خرداد 1393، 06.15.2014؛ «تصاویر تکان دهنده ای از جنایات داعش در عراق /+18»، 25/3/1393، 06.16.2014؛ «گزارش اشپیگل از وضعیت عراق: جنگ برای خلافت»، شفقنا (پایگاه بین المللی همکاری های خبری شیعه)، دوشنبه 1393.04.02، 06.25.2014؛ Jamal Al Sharif, Al “Salafis in Sudan: Between Non-Interference and Confrontation”, Jazeera Centre for Studies, 3 July 2012, 06.28.2014; HUMAN Rights Watch, “‘You Can Still See Their Blood’ Executions, Indiscriminate Shootings, and Hostage Taking by Opposition Forces in Latakia Countryside”, October 2013; UN, SC, “Report of the Secretary-General on children and armed conflict in the Syrian Arab Republic”, S/2014/31, 27 January 2014; UN, GA, Human Rights Council, Twenty-second session, Agenda item 4, Human rights situations that require the Council’s attention, “Report of the independent international commission of inquiry on the Syrian Arab Republic”, A/HRC/22/59, 5 February 2013; UN, GA, Human Rights Council, Twenty-second session, Agenda item 4, Human rights situations that require the Council’s attention, “Report of the independent international commission of inquiry on the Syrian Arab Republic”, A/HRC/22/65, 12 February 2014; UN, GA, Human Rights Council, Twenty-fifth session, Agenda item 4, Human rights situations that require the Council’s attention, “Report of the independent international commission of inquiry on the Syrian Arab Republic”, 12 February 2014, A/HRC/25/65, 12 February 2014, pp. 7-23; UN, “Human Rights Council holds interactive dialogue with Commission of Inquiry on Syria”, 18 March 2014, 03.19.2014; Paul Joseph Nzeribe, Lielit Kebede and Lee Jay Walker, “International Jihad Barbarity”, Modern Tokyo Times, 04.17.2014, Assyrian International news Agency, 05.16.2014; Human Rights “‘Watch,You Can Still See Their Blood’ Executions, Indiscriminate Shootings, and Hostage Taking by Opposition Forces in Latakia Countryside”, June 2014, pp. 13-28; Amnesty International, “Children among 15 civilians summarily killed in northern Syria”, 5 June 2014, 06.27.2014; Human Rights Watch, “Iraq: ISIS Advance Threatens Civilians Militants, Government Forces Known for Sectarian Abuses”, June 12, 2014 06.14.2014; “Human Rights Watch, Syria: ISIS Summarily Killed Civilians; At Least 15 Dead in Northern Village”, June 14, 2014. 06.14.2014; “John Kerry: US troop deployment to Iraq is not intervention”, The Guardian, Tuesday 24 June 2014, 06.25.2014; Darren Boyle and Damien Gayle, “Unmasked: The smiling chief executioner who dares to bare his face in gruesome videos because he revels in the notoriety of being a Jihadist poster boy”, 15 June 2014, 06.16.2014; Human Rights Watch, “Syria: Armed Groups Send Children into Battle; Recruitment Under the Guise of ‘Education’”, June 23, 2014, 06.23.2014.

ص: 361

1. 2. عمل دولت
اشاره

برخلاف اشخاص حقیقی (انسانها)، در مورد اشخاص حقوقی (در بحث حاضر دولت ها) رابطه طبیعی بین عمل و شخص حقوقی انجام دهنده آن وجود ندارد. این اعمال را اشخاص حقیقی انجام می دهند، اما هر عمل این اشخاص را نمی توان عمل دولت دانست. حقوق بین الملل، رفتاری را عمل دولت می شناسد که به این شخص حقوقی قابل انتساب باشد. در دو حالت می توان رفتاری را به دولت قابل انتساب دانست: اعمال ارکان یا ارکان واحدهای تابع دولت؛ و اعمال اشخاصی که رکن رسمی دولت نیستند.

1. 2. 1. اعمال ارکان یا ارکان واحدهای تابع دولت

اصل آن است که حقوق بین الملل، عملی را به دولت قابل انتساب می شناسد که آن را رکن دولت یا رکن واحدهای تابع آن انجام داده باشند. معیار اصلی تشخیص اینکه آیا عمل را رکن دولت انجام داده یا نه، حقوق داخلی است؛(1) یعنی نظم حقوقی داخلی مشخص میکند که رکن دولت کیست و کدام اعمالش را می توان عمل دولت دانست.

شواهد در دسترس نشان می دهد که از میان گروه هایی که تکفیری شناخته شده اند،(2) تنها طالبان توانسته است «از 1996 تا 2001م.، قسمت معظم کشور افغانستان را تحت سیطره خود داشته باشد».(3) گروه داعش (دولت اسلامی عراق و شام) نیز در 8 تیرماه

ص: 362


1- UN, Report of the International Law Commission, Supplement No. 10 (A/56/10), p. 40. همچنین برای مطالعه بیشتر نک.: بهرام مستقیمی و مسعود طارمسری، مسئولیت بین المللی دولت با توجه به تجاوز عراق به ایران، ص48-59.
2- «از تکفیر تا تروریسم: مهم ترین گروه های تکفیری و تروریستی منطقه»، چهارشنبه 04 تیر 1393، 06.30.2014.
3- «گروه طالبان»، جمعه3 اسفند 86، 06.30.2014.

1393، موجودیت «خلافت اسلامی» را در بخش های تحت کنترل خود در عراق اعلام کرد. سخن گوی این گروه گفته است: «شورای دولت اسلامی با برگزاری نشستی، مسئله ]خلافت[ را بررسی کرد ... دولت اسلامی تصمیم گرفته است خلافت اسلامی را تأسیس و یک خلیفه را برای حکومت مسلمانان تعیین کند ... واژه های عراق و شام از مدارک و اسناد رسمی دولت اسلامی حذف شده است».(1)

درنتیجه می توان بر اساس ماده 4 طرح مسئولیت به عنوان رکن دولت، ماده 5 به عنوان شخص یا هستی مندی(2)

که بر اساس قانون دولت اجازه یافته است که عناصر اقتدار حکومتی را اجرا کند، یا ماده 7 به عنوان رکنی که خارج از حدود صلاحیت یا مغایر با رهنمودهای دریافتی از دولت عمل می کند،(3)

همه اعمال ارکان طالبان را دست کم از 1996 تا 2001م. در افغانستان به این دولت و اعمال ارکان «دولت اسلامی عراق و شام» و «خلافت اسلامی» را به این خلافت منتسب کرد.

نکته قابل توجه آنکه به طور سنتی، عمل قابل انتساب به دولت، چنانچه نقض تعهد بین المللی آن باشد، فقط مسئولیت این دولت را به وجود می آورد و رکن انجام دهنده عمل از مسئولیت مبراست. همچنین در مورد اعمالی که حقوق بین الملل آنها را جنایت می شناسد، با وجود آنکه اعمال اشخاص به عنوان رکن دولت، عمل دولت دانسته می شود و مسئولیت دولت را ایجاد می کند، اما این اشخاص را از مسئولیت مبرا نمی کند، زیرا «همه کسانی که در برنامه ریزی، آماده سازی یا انجام دادن نقض های جدی حقوق بشردوستانه بین المللی ... مشارکت دارند، منفرداً مسئول چنین نقض هایی هستند»(4) (تأکید اضافه شده

ص: 363


1- «دولت اسلامی عراق و شام استقرار «خلافت اسلامی» را اعلام کرد»، 1393/04/08، http://www.radiofarda.com/content/f4_ira_army_fighting_daesh_tikrit/25439439.html 06.30.2014
2- هستی مند در برابر «entity» به کار رفته است. معادل های دیگر آن در فارسی، «موجودیت» و «ذات» است.
3- Draft articles on Responsibility of States for internationally wrongful acts, adopted by the International Law Commission at its fifty-third session (2001), Official Records of the General Assembly, Fifty-sixth session, Supplement No. 10, A/56/10, chp.IV.E.1, p. 44.
4- UN, SC, Report of the Secretary-General Pursuant to para 2 of Security Council Resolution 808 (1993), 3 May 1993, s/25704, par. 54.

است). برای تبیین وجود چنین مسئولیتی، نظریه «اقدام جنایی مشترک»(1) و مفهوم «واپایی مشترک بر جنایت»(2) به خدمت گرفته شده است.

نظریه «اقدام جنایی مشترک»، نخستین بار در «رأی استیناف تادیچ» در 1999م. با این منطق ارائه شد(3) که همه اشخاص درگیر نقض جدی حقوق بشردوستانه بین المللی، به هر شیوه که نقض را مرتکب شده باشند یا در ارتکاب آن مشارکت داشته باشند، باید در محضر قضا آورده شوند. اینکه مسئولیت کیفری فقط برای شخصی به وجود آید که به طور مادی جنایت را انجام داده است نقش کسانی را نادیده می گیرد که به عنوان مرتکب شونده مشترک(4) به طریقی، امکان ارتکاب جنایت را برای مرتکب شونده فراهم می آورند.(5)

از سوی دیگر، در بند 3 ماده 25 اساس نامه دیوان کیفری بین المللی، نوع افرادی مشخص می شوند که می توانند به لحاظ کیفری مسئول شناخته و مشمول مجازات برای ارتکاب جنایت های تحت صلاحیت این دیوان بشوند. این مقرره، بازتاب دهنده مفهوم «واپایی مشترک بر جنایت» است. بر اساس این مفهوم، مجرمان اصلی جنایت، نه تنها مرتکبان مادی، بلکه آنانی هستند که بر ارتکاب آن، واپایی و سلطه فکری دارند، زیرا تصمیم می گیرند که آیا جرم واقع شود یا نشود و چگونه واقع شود.(6)

ص: 364


1- Joint criminal enterprise (JCE).
2- Joint control over the crime.
3- این نظریه در چند مورد دادگاه کیفری «یوگسلاوی» سابق و همچنین دادگاه های کیفری «رواندا» و دادگاه های «کامبوج» و «لبنان»، نک.: Nicola Piacente, “Importance of the joint criminal enterprise doctrine for the ICTY prosecutorial policy”, Journal of International Criminal Justice, Vol. 2, No. 2 (2004), pp. 446–454; Giulia Bigi, “Political and Military Leaders’ Criminal Responsibility Before International Criminal Courts and Tribunals”, in Nerina Boschiero, Tullio Scovazzi, Cesare Pitea, qnd Chiara Ragni, eds., International Courts and the Development of International Law; Essays in Honour of Tullio Treves, The Hague: Asser Press, 2013, p. 629 and 639, at 629, 631, note 8.
4- Co-perpetrator.
5- ICTY, Prosecutor v. Dusko Tadić, IT-94-1-A, Appeals Chamber, Judgement (15 July 1999), paras 190, 192, qoated in Bigi, Op. Cit., p 629.
6- برای مطالعه بیشتر نک.:Op. Cit., pp. 634, 63.

با توجه به بحث بالا، در حکومت طالبان در افغانستان و خلافت اسلامی در عراق، هم عاملان و هم کسانی که با تصمیم گیری و فراهم کردن امکانات، ارتکاب جنایت را ممکن کرده اند، مسئول اند و باید مجازات شوند.

در مورد دیگر گروه های تکفیری، نمی توان اعمال آنها را قابل انتساب به هیچ دولتی، از جمله دولتی دانست که این اعمال در سرزمینش رخ می دهند،(1)

زیرا هیچ سندی مشاهده نشده است که نشان دهد آنها بر اساس نظم حقوقی داخلی، رکن دولت، از جمله دولتی هستند که در سرزمینش جنایت های اشاره شده را مرتکب شده اند.(2)

حال این پرسش مطرح می شود که آیا فقط اعمالی به دولت قابل انتساب است که رکن رسمی دولت انجام داده باشد؛ یعنی آیا می توان در اوضاع و احوال خاص، رفتار شخصی را که رکن رسمی دولت نیست، به دولت منتسب کرد؟

1. 2. 2. اعمال اشخاصی که رکن رسمی دولت نیستند
اشاره

احتمال دارد که حقوق داخلی دولت، کاملاً یا اصلاً مشخص نکند که کدام اشخاص یا هستی مندها جایگاه رکن را دارند. در این گونه موارد، جایگاه شخص یا هستی مند به عنوان رکن، نه با قانون، که با عملکرد احراز می شود. در نتیجه، مراجعه انحصاری به قانون، گمراه کننده خواهد بود. در چنین مواردی، اختیارهای یک شخص یا هستی مند و رابطه اش با دیگر ارکان، بر اساس حقوق داخلی، برای دسته بندی آن به عنوان رکن، اهمیت خواهد داشت.(3)

در بعضی اوضاع و احوال، احتمال دارد که از لحاظ مسئولیت بین المللی، اشخاص و گروه ها برابر با ارکان دولت گرفته شوند، حتی اگر این جایگاه از حقوق داخلی ناشی نشده باشد. در این موارد، برای دریافتن واقعیت رابطه بین شخص،

ص: 365


1- البته این گروه ها را می توان در زمره جنبش های شورشی قرار داد که وضع آنها در بحث اعمال اشخاص خصوصی بررسی خواهد شد.
2- وضع طالبان در سال های 1996 تا 2001م. که بر افغانستان سیطره داشت و «خلافت اسلامی» که داعش اعلام کرده است، در مبحث «جنبش شورشی» بررسی خواهد شد.
3- UN, Report of the International Law Commission, Fifty-third session, (23 April-1 June and 2 July-10 August 2001), General Assembly, Official Records, Fifty-sixth session, Supplement No. 10 (A/56/10) commentary to article 4, p. 42, papa. 11.

گروه یا هستی مند عمل کننده و دولت مربوطه، مقتضی است که به ورای صرفِ جایگاه حقوقی توجه شود.(1) مجموعه ای را که در این مقوله قرار می گیرد، می توان به سه گروه تقسیم کرد: مقام رسمی یا رکن عملی، جنبش شورشی و شخص خصوصی.

1. 2. 2. 1. مقام رسمی یا رکن عملی
اشاره

این گروه را می توان به دو بخش تقسیم کرد: مقام رسمی عملی(2)

و رکن عملی.(3)

این دو، در عین متمایز بودن از یکدیگر، بر منطق مشابهی استوارند. در هر دو مورد، حقوق بین الملل انتساب عمل اشخاص خصوصی به دولت را بر وجود برخی واقعیت های مسلم مبتنی می کند. در اولی، یعنی مقام رسمی عملی، وجود پیوند واقعی بین شخص خصوصی و دولت است که به انسان اجازه می دهد از آن استنباط کند که شخص خصوصی از طرف دولت عمل می کند. در دومی، یعنی رکن عملی، ماهیت کارکرد است که عمل را به دولت قابل انتساب می کند.(4)

الف. مقام رسمی عملی

مفهوم «مقام ر سمی عملی» را می توان از محتوای ماده 9 طرح مسئولیت استنباط کرد. بر اساس این ماده، «رفتار یک شخص یا گروه اشخاص، عمل یک دولت بر اساس حقوق بین الملل تلقی خواهد شد، چنانچه آن شخص یا گروه اشخاص در واقع عناصری از اقتدار حکومتی را در غیاب یا کوتاهی مقامات رسمی و در اوضاع و احوالی، همچون فراخوانده شدن برای اجرای آن عناصر اقتدار اعمال کند».(5) از لحاظ

ص: 366


1- ICJ, Reports of Judgments, Advisory Opinions and Orders, Case Concerning Application of the Convention on the Prevention and Punishment of the Crime of Genocide (Bosnia and Herzegovina v. Serbia and Montenegro), Merits, Judgment of 26 February 2007, p. 166, pars. 392 and 393, 168, par. 397.
2- fonctionnaire de fait.
3- مفهومی که محتوای ماده 8 طرح مسئولیت را نشان می دهد، با واژه های مرکب رکن عملی (de facto organ) یا کارگزار عملی (de facto agent) بیان شده است. در نوشتار حاضر، رکن عملی به جای هر دو به کار رفته است.
4- Olivier de Frouville, “Attribution of Conduct to the State: Private Individuals”, in James Crawford, Alain Pellet, and Simon Olleson, eds., The Law of International Responsibility, Oxford: Oxford University Press, 2010, p. 257-280, at 265 and 266.
5- Draft articles on Responsibility of States for internationally wrongful acts, p. 45.

بحث حاضر، عامل مهم در بدل شدن «شخص یا گروه اشخاص» به مقام رسمی عملی یک دولت، آن است که رفتار شخص یا گروه اشخاص، چنان باشد که گویی این دولت آن شخص یا گروه اشخاص را «برای اجرای ... عناصر اقتدار» خود «فرا خوانده» است.

گفته های مختلف، حکایت از آن دارد که برخی دولت ها به گروه های تکفیری، کمک مالی و تسلیحاتی کرده،(1)

یا از آنها حمایت(2)

کرده اند. هیچ کدام از این موارد نمی تواند

ص: 367


1- «بررسی و تحلیل نقش گروه های تکفیری در بحران سوریه»، شنبه 18 خرداد 1392، 06.01.2014. «کانینگام: برکناری شاهزاده بندر به معنای رهایی سوریه نیست» دوشنبه 1 اردیبهشت 1393، 06.03.2014. «رونمایی از سند رسوایی جبهة النصره»، 11 خرداد 1393، 06.01.2014. «تزریق سم مهلک به شاهزاده بندر بن سلطان» دوشنبه 12 خرداد 1393، 06.03.2014. «تا پیش از معلوم شدن سرانجام «داعش»: با تسلط بر «کرکوک» کردهای عراق به مشروطه خود رسیدند!» دی ولت (روزنامه محافظه کار آلمان) ترجمه رضا نافعی، ژوئن 13، 2014، 06.14.2014 «24 خرداد، یک «نه» بزرگ به افراطیون داخل و خارج بود- روحانی در اولین سالگرد 24 خرداد: نهادهای ملی نباید کار حزبی انجام دهند» 24 خرداد، 1393، < http://www.kaleme.com/1393/03/24/klm-187782/> 06.15.2014. «داعش چگونه به یکی از ثروتمندترین گروه های شبه نظامی تبدیل شد؟ تحلیل سی. ان. ان.»، شفقنا (پایگاه بین المللی همکاری های خبری شیعه)، چهارشنبه، 4 تیر 1393، < http://www.shafaqna.com/persian/shafaqna/item/77847> 06.25.2014. «خدا را شکر به خاطر سعودی ها: داعش، عراق و درس هایی از نتیجه ناخواسته»، 1393/04/03، 07.03.2014. «نیویورک تایمز: هزینه سنگین باز گذاشتن مرز به روی شورشیان برای ترکیه»، 1393/04/05، < http://ir.voanews.com/content/nyt-hubbard-yeginsu-isis-turkey-iraq-syria-erdogan-nusra-alqaeda-mosul-kurds-/1945303.html> 07.03.2014. “Saudi Intelligence Chief Demands Sending More Arms to Takfiris”, 06-11-2013 . 05.16.2014 “Takfiri extremists helping enemies ruin Islam – analyst”, 14/05/2014. < www.panorama.am/en/ interviews/2014/05/14/kevin-barrett/> 05.16.2014.
2- «کانینگام: برکناری شاهزاده بندر به معنای رهایی سوریه نیست» دوشنبه 1 اردیبهشت 1393، 06.03.2014. «شبه نظامیان در سوریه حملات خمپاره ای جدیدی ترتیب دادند» جمعه 9 خرداد 1393، 06.03.2014. «آیت الله خامنه ای در دیدار امیر کویت؛ گروه های تکفیری بلای جان حامیانشان می شوند» 12 خرداد 1393، 06.02.2014. «تزریق سم مهلک به شاهزاده بندر بن سلطان» دوشنبه 12 خرداد 1393، http://www.presstv.ir/farsi/detail/1393/03/12/4357/Saudi-spymaster-injected-poison/ 06.03.2014 «24 خرداد، یک «نه» بزرگ به افراطیون داخل و خارج بود - روحانی در اولین سالگرد 24 خرداد: نهادهای ملی نباید کار حزبی انجام دهند» 24 خرداد، 1393، < http://www.kaleme.com/1393/03/24/klm-187782/> 06.15.2014. «نخستین اعلام موضع رسمی روسیه درباره عملیات «داعش» در عراق»، ترجمه رضا نافعی، ریانوستی، ژوئن 17, 2014، 06.18.2014. “Saudi Intelligence Chief Demands Sending More Arms to Takfiris”, 06-11-2013 05.16.2014 “Takfiri infighting in Syria troubles their sponsors” Saturday, January 25, 2014, Source: Crescent Internationa, < http://en.alalam.ir/news/1559283> 06.05.2014. Zafar Bangash, “Saudis want Takfiristan in Syria and Iraq”, February, 2014, 06.04.2014. “Takfiri extremists helping enemies ruin Islam – analyst”, 14/05/2014 05.16.2014. “US, KSA funding Takfiri extremists in Syria: Analyst” Tuesday Jun 03, 2014, 06.04.2014. “Scores of militants killed in infighting in Syria”, Wednesday Jun 04, 2014 06.04.2014.

ثابت کند که گروه های تکفیری، عناصری از اقتدار حاکمیتی دولت های کمک یا حمایت کننده را اجرا می کنند. حتی این بیان هم که گروه های تکفیری در جهت منافع(1) دولت یا دولت های خاص عمل می کنند، نمی تواند چنین معنایی را بدهد.

همین طور این بیان که عده ای از دولت ها از دولت های دیگر بخواهند(2)

که گروه های تکفیری را به وجود آورند، ثابت نمی کند که دولت های اخیر، عناصری از اقتدار

ص: 368


1- «بررسی و تحلیل نقش گروه های تکفیری در بحران سوریه»، شنبه 18 خرداد 1392، 06.01.2014.
2- «خدا را شکر به خاطر سعودی ها: داعش، عراق و درس هایی از نتیجه ناخواسته»، 1393/04/03، 07.03.2014.

درخواست کنندگان را اجرا کرده اند و حتی اگر ثابت شود که چنین کرده اند، خود به خود این نتیجه به دست نمی آید که گروه های ایجادشده، عناصر اقتدار حاکمیتی دولت های درخواست کننده یا دولت های قبول کننده درخواست را اجرا می کنند. حتی بیان هایی که نشان می دهد عده ای از دولت ها راهبردی برای استفاده از گروه های تکفیری جهت دست یابی به مقاصد خود دارند(1) نیز نمی تواند این امر را ثابت کند که گروه های تکفیری، عناصر اقتدار آن دولت ها را اجرا می کنند. زیرا از سوی دیگر، گفته شده است که به هیچ کس و هیچ چیز وفادار نیستند.(2)

بنابراین، موارد اشاره شده نمی تواند عاملی باشد که گروه تکفیری را به مقام رسمی عملی دولت ها بدل کند و در نتیجه، مسئولیت اعمال این گروه ها به دولت های دیگر منتقل شود. به هر حال، کمک های مالی و تسلیحاتی می تواند رفتاری باشد که مرتبط با جنایت های گروه های تکفیری بر اساس ماده 16 طرح مسئولیت برای دولتِ کمک و یاری دهنده، مسئولیت به وجود آورد.(3) پرسشی که اکنون می توان مطرح کرد این است که آیا می توان گروهای تکفیری را رکن عملی دولت یا دولت های دیگر دانست؟

ب. رکن عملی

ص: 369


1- «شمخانی: بستر شکل گیری داعش سیاست ارتش های باز آمریکاست»، دوشنبه 26 خرداد 1393، 06.16.2014; زهرا خدایی، «این کشور آزمایشگاه تروریسم شده است / دورنمای منطقه، تشدید افراط گرایی و تروریسم است»، سه شنبه 22 اسفند 1391، 06.26.2014
2- Zafar Bangash, “Saudis want Takfiristan in Syria and Iraq”, February, 2014, 06.04.2014.
3- به این نکته در بحث اعمال شخص خصوصی پرداخته می شود.

افزون بر رکن قانونی،(1) در برخی اوضاع و احوال استثنایی، شخص و هستی مندی که به هیچ معنا بخشی از دولت را شکل نمی دهد، رکن عملی تلقی می شود، به نحوی که رفتارش به این دولت قابل انتساب است. این استثنا مدت زیادی است که در عملکردهای قضایی و دیپلماتیک پذیرفته شده و در ماده 8 طرح کمیسیون حقوق بین الملل برای مسئولیت بین المللی دولت، مجدداً تأیید شده است.(2)

به موجب این ماده، «رفتار یک شخص یا گروه اشخاص، عمل یک دولت بر اساس حقوق بین الملل تلقی خواهد شد، چنانچه آن شخص یا گروه اشخاص، در واقع به دستور یا تحت هدایت یا واپایی (کنترل) آن دولت در اجرای آن رفتار عمل کند».(3)

آنچه در این انتساب اهمیت حیاتی دارد، به درجه واپایی دولت بر شخص در زمان ارتکاب عملِ از نظر بین المللی نادرست یا به عبارت دیگر، به ماهیت پیوندی مربوط می شود که باید برای تبدیل اعمال اشخاص خصوصی به اعمال ارکان عملی دولت برقرار شده باشد. رکن عملی بودن، اجازه می دهد که اعمال شخص خصوصی که به طریق دیگر قابل انتساب نیست، عمل دولت دانسته شود. در نتیجه، به مسئولیت بین المللی دولت برای خود، عمل شخص خصوصی شکل می دهد.(4)

آنچه شخص خصوصی را به رکن عملی بدل می کند، صرفاً کمک دولت به شخص خصوصی مرتکب شونده جنایت نیست، زیرا در این صورت، دولت کمک کننده بر اساس ماده 16 طرح مسئولیت، به سبب کمک خود به شخص خصوصی، مسئولیت می یابد،(5) نه به علت انتساب رفتار این شخص به دولت کمک کننده. برای تبدیل شخص خصوصی به رکن

ص: 370


1- de jure.
2- Djamchid Momtaz, “State Organs and Entities Empowered to Exercise Elements of Authority”, in James Crawford, Alain Pellet, and Simon Olleson, eds., The Law of International Responsibility, Oxford: Oxford University Press, 2010, p. 237-46, at 239; Tal Becker, Terrorism and the State; Rethinking the Rules of State Responsibility, p. 66.
3- Draft articles on Responsibility of States for internationally wrongful acts, p. 45.
4- Djamchid Momtaz, Op. Cit., p. 246; Tal Becker, Op. Cit., p. 66.
5- نک.: بحث اعمال شخص خصوصی.

عملی، حتی واپایی عام دولت حمایت کننده نیز کافی نیست، بلکه این دولت باید بر شخص خصوصی، واپایی مؤثر داشته باشد(1) که از کمک مالی (حتی بسیار زیاد)، آموزش نظامی و حمایت نظامی، تدارکاتی و اطلاعاتی فراتر می رود. واپایی مؤثر، چنان بستگی اساسی و نافذی بین دولت و شخص مرتکب شونده جنایت عمل نادرست ایجاد می کند که نمی توان آن را از رابطه حقوقی بین دولت و مقامات رسمی اش تمیز داد.(2)

گفته شده است: «حمله تروریستی داعش به موصل و پیش از آن به سامرا، کاملاً تحت نظارت و به دستور ریاض صورت گرفته است. بر اساس این گزارش، سرکرده داعش با پادشاه عربستان ... دیداری داشته و مأموریت اشغال استان های سنی نشین و تبدیل آنها به امارت های تکفیری تحت نظارت ریاض و دوحه را پذیرفته است».(3) عبارت هایی مانند «به دستور» یا «تحت نظارت»، می تواند نشان دهنده «وابستگی کامل» آن گروه تکفیری به این دولت یا دولت ها باشد و آن را به رکن عملی آنها تبدیل کند. بنابراین، اگر وجود رابطه مبتنی بر وابستگی کامل بین گروه های تکفیری با هر دولتی ثابت شود، رفتارش به چنین دولتی قابل انتساب خواهد بود و برای این دولت، مسئولیت به وجود می آورد.

به دلیل آنکه اعمال گروه های تکفیری از درجه جنایت اند، مانند وضعیت در مورد رکن دولت که مسئولیت در قالب دیدگاه سنتی محدود نمانده است، ملاک تشخیص رکن عملی، یعنی «وابستگی کامل» نیز دگرگون شده است.

ص: 371


1- نک.: ICJ, Reports of Judgments, Advisory Opinions and Orders, Case Concerning Military and Paramilitary Activities in and against Nicaragua (Nicaragua v. United States of America) Merits, Judgment of 27 June 1986, p 64 and 65, paras. 115and 116.
2- Tal Becker, Op. Cit., p. 66, 69.
3- «استاندار نینوا به اربیل گریخت/ملک عبدالله دستور اشغال موصل را صادر کرده است»، سه شنبه 20 خرداد 1393، http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13930320000477. 06.10.2014.

به طور کلی، بین رفتار رکن عملی و رفتار شخص خصوصی، طیف وسیعی از تعامل های ممکن بین دولت و کنش گر خصوصی، شامل رواداری،(1) الهام بخشی انگارورانه (ایدئولوژیک)، حمایت مادی و راهنمایی کلی وجود دارد. دولت می تواند به کمک دامنه وسیعی از فعل ها و ترک فعل ها از رابطه مستقیم که با رکن بودن شباهت داشته باشد، اجتناب ورزد، اما باز هم از رفتار شخص خصوصی برای پیش برد اهداف خود بهره گیرد. تحت بن نگره (پارادایم) رکن بودن، مسئولیت چنین رفتاری فقط تابع اصول از قبل موجود عدم انتساب و نظریه خطای جداگانه خواهد بود. این اصول، امکان آن را فراهم می آورند که دولت به دلیل نقض برخی تعهدات جنبی، مسئولیت بیابد، نه مسئولیت مستقیم برای خود رفتار لطمه زننده شخص خصوصی که زیرکانه، اما آگاهانه، تشویق و تسهیل کرده یا آن را روا داشته است.(2)

دادگاه کیفری بین المللی «یوگسلاوی سابق» نیز در قضیه «تادیچ»، به ملاک قرار دادن واپایی مؤثر برای وجود رکن عملی به عنوان دید مضیق، انتقاد کرده، متذکر شد که احتمال دارد درجه واپایی، طبق اوضاع و احوال واقعی هر مورد تفاوت کند. استدلال دادگاه آن بود که ملاک «واپایی مؤثر»، بسیار به شکل مقید است، در حالی که هدف حقوق مسئولیت بین المللی دولت، بر مبنای مفهوم واقع گرای انتساب استوار است. بر این اساس، دادگاه نتیجه می گیرد که در اوضاع و احوال متضمن عمل گروه های خصوصی سازمان یافته و دارای ساختار سلسله مراتبی، آزمون مناسب آن است که دولت فراتر از صرف تأمین مالی و تجهیز چنین گروه هایی بر آنها واپایی کلی(3)

اعمال کند و در برنامه ریزی و نظارت بر عملیات نظامی مشارکت داشته باشد. دادگاه همچنین تصدیق کرد که در مواردی که دولت واپایی، دارنده دولت سرزمینی نیست یا در موارد غَلَیان داخلی، به شواهد گسترده تر و انکارناپذیرتر برای نشان دادن واپایی واقعی(4) نیاز است.(5)

ص: 372


1- tolerance.
2- Tal Becker, Op. Cit., p. 71 and 72.
3- overall control.
4- genuine control.
5- Case No IT–94–1–A Prosecutor v Tadic (1999) reprinted in International Legal Materials, 38 (1999), p. 1541 and 1546 in tal Becker, Op. Cit., pp. 69 and 70.

نظر به اینکه دولت یا دولت های احتمالی واپایی دارنده دولت سرزمینی، محل ارتکاب جنایت های گروه های تکفیری نیستند و این گروه ها را می توان جنبش شورشی دانست، ملاک واپایی واقعی برای انتساب احتمالی جنایت هایشان به دولت یا دولت های دیگر، مناسب تر به نظر می رسد. به دلیل اینکه در مورد گفته های موجود در خصوص کمک و حمایت دولت ها به گروه های تکفیری نشانه و مدرک روشنی دال بر واپایی کلی و مشارکت در برنامه ریزی و نظارت بر عملیات نظامی گروه های تکفیری مشاهده نشده است، نمی توان رابطه مبتنی بر واپایی کلی و به طریق اولی، واپایی واقعی را بین دولت یا دولت های کمک و حمایت کننده و گروه های تکفیری برقرار کرد و جنایت های این گروه ها را به آن دولت ها نسبت داد و برایشان مسئولیت قائل شد.

همان طور که در بحث قبل نیز ذکر شد، موارد اشاره شده می تواند رفتاری باشد که مرتبط با جنایت های گروه های تکفیری، مسئولیت دولت های دیگر را به وجود آورد که در جای خود به آن پرداخته خواهد شد.

1. 2. 2. 2. جنبش شورشی

هرچند رفتار شورشیان در آغاز مانند رفتار اشخاص خصوصی در وضعیت های غیرعادی، مثل تظاهرات، اعتراض ها و طغیان هاست، اما زمانی که به جنبش شورشی بدل می شود، وضع متفاوتی می یابد. این تفاوت، صرفاً کمّی نیست. با وجود آنکه افراد و گروه های متعلق به سازمان جنبش شورشی که به نام و از طرف آن عمل می کنند، بیشتر، افرادی هستند که در غلیان یا اغتشاش یا حتی اقدامی انقلابی سهیم اند تا رکن دولت. بنابراین، منطقی خواهد بود که اعتقاد داشته باشیم مسئولیت دولت در مورد این نوع اعمال، فقط از قصور ارکان دولت در اعمال مراقبت و ارائه حمایت ناشی می شود.

یک تفاوت کیفی نیز بین این دو مورد وجود دارد. در واقع آنچه به وضعیت به وجودآمده بر اثر ظهور جنبش شورشی تعریف شده در حقوق بین الملل خصوصیت می بخشد، وجود شخص جداگانه حقوق بین الملل به موازات دولت است که خود را در بخشی از سرزمین تحت حاکمیت این دولت تثبیت کرده و اعمال قدرت می کند. این

ص: 373

شخص به طور کامل قادر است مرتکب اعمالِ از نظر بین المللی نادرست شود. اعمال اشخاص متعلق به سازمانش، مانند ارکان دولت، اعمال شخص حقوق بین الملل است که چنانچه نقض تعهد بین المللی پذیرفته این شخص باشد، می تواند مسئولیتش را به وجود آورد. از این رو هر مسئولیتی که احتمال داشته باشد به دلیل عدم اعمال مراقبت یا اتخاذ اقدام بازدارنده یا تنبیهی در خصوص اعمال جنبش شورشی بر عهده دولتِ به اصطلاح «مشروع» قرار گیرد، ماهیتی بسیار استثنایی تر از مسئولیتی دارد که می تواند بر گردن آن دولت به علت قصور در اعمال مراقبت یا ارائه حمایت در صورت وقوع اغتشاش، تظاهرات توده ای یا دیگر غَلَیان های داخلی نهاده شود. در واقع، این مسئله در قیاس با مسئولیت اصلی که بر عهده خود جنبش شورشی قرار می گیرد، کاملاً حاشیه ای است.(1)

با توجه به آنچه گفته شد، اعمال ارکان جنبش شورشی به دولتی قابل انتساب نیست که بر بخشی از سرزمین آن سلطه دارد. به سبب همین سلطه، مسئولیت دولت مرتبط با اعمال جنبش شورشی، نمی تواند کاملاً مانند مسئولیت آن به علت قصور در اعمال مراقبت، ارائه حمایت در هنگام وقوع اغتشاش، تظاهرات توده ای یا دیگر غَلَیان های داخلی یا تنبیه مجرمان در این موارد باشد. به همین دلیل، کمیسیون حقوق بین الملل نیز در تفسیر ماده 10 طرح مسئولیت، مربوط به قابلیت انتساب رفتار جنبش های شورشی، اظهار می دارد که اصل عام در خصوص رفتار ارتکابی چنین جنبش هایی در خلال کشاکش های مستمر با اقتدار مستقر، بر اساس حقوق بین الملل، به دولت قابل انتساب نیست، زیرا ساختارها و سازمان جنبش شورشی از ساختارها و سازمان دولت، مستقل اند.

قابل انتساب نبودن به زمانی مربوط می شود که جنبش، موفق نشده یا دولت مستقر، آن را سرکوب کرده است. در صورت موفقیت جنبش و تشکیل دولت، اعمال ارکان جنبش شورشی به این دولت قابل انتساب است.(2) همین وضعیت دوگانه نشان می دهد

ص: 374


1- Fourth report on State responsibility, by Mr. Roberto Ago, Special Rapporteur – The internationally wrongful act of the State, source of international responsibility (continued), State responsibility, 1972, Vol. 2, A/CN.4/264 and Add.1, p. 129, par. 153.
2- UN, Report of the International Law Commission, Fifty-third session, (23 April-1 June and 2 July-10 August 2001), Chapter 4, State Responsibility, General Assembly Official Records, Fifty-sixth session, Supplement No. 10 (A/56/10), p. 112 and 113, paras. 2, 4.

که جنبش شورشی، هستی مند موقت است، زیرا در طی زمان به علت شکست خوردن یا پیروز شدن از بین می رود و در حالت اخیر، به حکومت در دولتِ از قبل موجود یا به صورت دولت جدید تغییر شکل می یابد. این خصیصه، وضعیت نااستواری به وجود می آورد و بر شخص لطمه دیده نیز اثر می گذارد. اگر جنبش شکست بخورد، چاره ای ندارد جز شکایت بردن نزد دولتی که با جنبش شورشی مبارزه کرده است. اگر جنبش شورشی موفق شود، دولت لطمه دیده باید دعوی را نزد دولت جدیدی ببرد که جنبش شورشی به وجود آورده است.(1)

همان طور که در بحث ارکان دولت و واحدهای تابع اشاره شد، از میان گروه های تکفیری، تنها طالبان توانسته است از 1996 تا 2001م.، بخش بزرگی از افغانستان را تحت سیطره خود داشته باشد. گروه داعش نیز در هشتم تیرماه 1393، موجودیت «خلافت اسلامی» را در بخش های تحت کنترل خود در عراق اعلام کرد. با توجه به مطالب بالا، طالبان مسئول همه اعمال، دست کم در مدت حکومتش از 1996 تا 2001م. در افغانستان است که به دولت دیگر یا اتباع آن آسیب زده است. «خلافت اسلامی» تشکیل شده به دست داعش نیز، چنانچه خصیصه حکومت را داشته باشد یا بیابد، همین گفته در موردش صادق است؛ یعنی مسئول اعمال ارکانش است که به دولت دیگر یا اتباع آن صدمه زده است یا می زند. به دلیل اینکه طالبان دیگر حکومت نمی کند و اگر «خلافت اسلامی» نیز واقعاً در وضعیتی قرار نگیرد که بتوان گفت حکومت می کند، اعمال ارکان آنها همچنان اعمال جنبش شورشی دانسته می شود.

در مورد دیگر، از گروه های تکفیری تا این زمان هنوز در هیچ سرزمینی نشانه ای از تشکیل دولت به طور رسمی دیده نشده است. لذا این گروه ها نیز همچنان جنبش

ص: 375


1- Gérard Cahin, “Attribution of Conduct to the State: Insurrectional Movements”, in James Crawford, Alain Pellet, and Simon Olleson, eds., The Law of International Responsibility, Oxford: Oxford University Press, 2010, p. 247 and 256, at 248.

شورشی شناخته می شوند. در نتیجه، چنانچه ثابت شود که لطمه واردشده بر اثر اعمال ارکان این گروه ها به علت عدم مراقبت یا جلوگیری لازم بوده یا لطمه زننده مجازات نشده است، دولتی که گروه های تکفیری در سرزمین یا حوزه صلاحیتش مرتکب عمل لطمه زننده شده اند، مسئول خواهد بود. البته در اینجا نیز با در نظر داشتن تفاوت کیفی بین اشخاص خصوصی و جنبش شورشی، مسئولیت به دلیل عدم مراقبت و جلوگیری لازم یا تنبیه نکردن مقصر خواهد بود، نه برای عمل ارکان گروه های تکفیری.

همان طور که در ابتدای این بحث اشاره شد، رفتار شورشیان در آغاز مانند رفتار اشخاص خصوصی در وضعیت های غیرعادی مثل تظاهرات، اعتراض ها و طغیان هاست. حال این پرسش مطرح می شود که آیا اصولاً یک دولت می تواند مسئولیتی به سبب اعمال اشخاص خصوصی بیابد؟

1. 2. 2. 3. اعمال شخص خصوصی

اصل آن است که اعمال اشخاص خصوصی را نمی توان به دولت نسبت داد. زیرا یا رکن دولت نیستند یا در مقام رکن دولت عمل نمی کنند، اما گاه دولت، مرتبط با اعمال آنها یا جهت آن، مسئولیت می یابد. ماده 11 طرح مسئولیت، مقرر می دارد: «رفتاری که به موجب مواد قبلی قابل انتساب به یک دولت نیست، چنانچه و تا حدی که آن دولت مورد تأیید قرار دهد و به عنوان عمل خودش بپذیرد، بر اساس حقوق بین الملل قابل انتساب به آن دولت خواهد بود».(1) بر این پایه، عملی که شخص خصوصی انجام دهد یا در مقام شخص خصوصی صورت گیرد، چنانچه و تا حدی که دولتی آن را تأیید کند، عمل آن دولت دانسته می شود.

نظر به اینکه شواهد و مدارکی وجود ندارد که دولتی اعمال گروه های تکفیری را به عنوان عمل شخص خصوصی یا در مقام شخص خصوصی، عمل خود بداند یا حتی آن را تأیید کند، نمی توان اعمال این گروه ها را به عنوان عمل شخص خصوصی یا شخص در مقام خصوصی به دولت یا دولت هایی خاص منتسب کرد و این دولت ها را مسئول

ص: 376


1- Draft articles on Responsibility of States for internationally wrongful acts, p. 45.

دانست، مگر آنکه بتوان ادامه یافتن کمک های تسلیحاتی و مالی را نوعی تأیید تلقی کرد. در مورد اخیر، کمک های اشاره شده با این استدلال ارائه می شود که دریافت کننده در واقع در جهت اعمال حق تعیین سرنوشت خود عمل می کند. بنابراین، نمی توان آن کمک ها را نشانه تأیید رفتار دریافت کننده به عنوان رفتار قابل انتساب به کمک کننده دانست.

طبق حقوق بین الملل، می توان گروه های تکفیری را جنبش شورشی برخوردار از شخصیت حقوقی با خصوصیات اشاره شده در بحث جنبش شورشی دانست و کمک های مالی و تسلیحاتی دیگر دولت ها به این گروه ها، در واقع از نوع کمک و یاری می شوند که بر اساس ماده 16 طرح مسئولیت برای دولت کمک و یاری دهنده مسئولیت به وجود می آورد. به موجب این ماده، «دولتی که به دولت دیگر کمک یا یاری می دهد تا دولت اخیر مرتکب یک عملِ از نظر بین المللی نادرست شود، مسئول چنین رفتاری است. (الف) چنانچه آن دولت با آگاهی از اوضاع و احوال عملِ از نظر بین المللی نادرست چنین کند و (ب) چنانچه آن دولت نیز عمل را انجام دهد، از نظر بین المللی نادرست باشد».(1)

البته این مسئولیت از مسئولیت برای ارتکاب عملِ از نظر بینالمللی نادرست اصلی، یعنی عمل گروه تکفیری جداست. در واقع دولت کمک و یاری دهنده، مرتبط با عمل گروه تکفیری، مسئولیت می یابد.

مورد دیگرِ مسئولیت یافتن دولت مرتبط با عملِ از نظر بین المللی نادرست شخص خصوصی، زمانی است که عمل این شخص به دولتی دیگر یا اتباع آن لطمه بزند. در این حالت، دولتی که این لطمه در سرزمین یا محدوه صلاحیتش وارد شده است، وظیفه دارد امکانات احقاق حق را برای لطمه دیده فراهم کند و چنانچه در این خصوص قصور داشته و در واقع به تعهد خود عمل نکرده باشد، مسئولیت می یابد. البته این مسئولیت جدا از مسئولیت شخص خصوصی یا در مقام شخص خصوصی برای عمل

ص: 377


1- Ibid., p. 47.

لطمه زننده است که همچنان بر عهده خود انجام دهنده عمل قرار دارد.(1)

بنابراین، اگر گروه های تکفیری صرفاً شخص خصوصی دانسته شوند، بر اساس قواعد سنتی مسئولیت، دولت ها فقط مرتبط با اعمال این گروه ها مسئولیت می یابند، اما با توجه به اینکه عمل گروه های تکفیری جنایت شناخته می شود، مسئولیت برای آن تا حدی متفاوت است.

2. مسئولیت جامعه بین المللی (مسئولیت حمایت)

همان طور که در بحث عملِ از نظر بین المللی نادرست گفته شد، طبق اساس نامه دیوان کیفری بین الملل، جنایت نسل کشی، جنایات علیه بشر، جنایت های جنگی و جنایت تجاوز جدی ترین جنایت ها هستند.(2)

به علاوه، طبق ماده 41 طرح مسئولیت، در صورت نقض جدی تعهد بین المللی، دولت ها برای خاتمه بخشیدن به آن از راه های قانونی همکاری خواهند کرد و هیچ دولتی وضعیت به وجودآمده با نقض جدی را به عنوان وضعیتی قانونی به رسمیت نخواهد شناخت و برای حفظ آن کمک و یاری نخواهد داد.(3)

با عنایت به اینکه جنایت های گروه های تکفیری در زمره جدی ترین جنایت ها قرار می گیرند، بر اساس آنچه در بالا اشاره شد، همه دولت ها مکلف اند برای خاتمه بخشیدن به آثار این جنایت ها با یکدیگر همکاری کنند و هیچ یک از دولت های جهان نباید به تداوم آن کمک کنند. بنابراین، همه دولت هایی که به این تکلیف عمل نکرده اند یا نمی کنند، مسئول اند.

مقرره ماده 41 طرح مسئولیت، به نوعی بازتاب دهنده دگرگونی در خصیصه حاکمیت دولت از واپایی به مسئولیت به معنای پاسخ گو بودن است که هم برای

ص: 378


1- برای مطالعه بیشتر نک.: بهرام مستقیمی و مسعود طارمسری، مسئولیت بین المللی دولت با توجه به تجاوز عراق به ایران، ص59-65.
2- “Rome Statute of the International Criminal Court”, arts 6, 7, 8.
3- Draft articles on Responsibility of States for internationally wrongful acts, p. 53.

کارکردهای داخلی دولت وجود دارد و نیز در مورد وظایف خارجی آن. این دگرگونی در خصیصه مسئولیت، مقامات دولتی را مسئول حفاظت از ایمنی و حیات شهروندان و ارتقای رفاهشان، مقامات سیاسی ملی را مسئول شهروندان در داخل و جامعه بین المللی و کارگزاران دولت را مسئول اعمال خود کرده است.(1)

در بعد داخلی، دولت «حاکمیت محور»،(2) مسئولیت اولیه حمایت از مردمان خود را در وضعیت هایی دارد که در اثر جنگ داخلی، شورش، سرکوب یا کوتاهی دولت، متحمل لطمه جدی می شوند. در چنین وضعیت هایی، اگر چنانچه دولت مورد نظر به متوقف کردن یا دفع آن مایل یا قادر نباشد، بعد بین المللی این مسئولیت مطرح می شود. درنتیجه، اقدام این جامعه در حمایت از آن مردمان دیگر، نقض اصل «عدم مداخله» محسوب نمی شود.

مسئولیت حمایت در سه سطح جلوگیری، واکنش و بازسازی مطرح می شود. مسئولیت جلوگیری، اتخاذ اقدامات بازدارنده است، به طوری که وضعیت ها به سطحی ارتقا نیابد که به اقدامات مجبورکننده اجرایی نیاز باشد. مسئولیت واکنش، شامل استفاده از اقداماتی می شود که دامنه آن از تحمیل ضمانت اجراها تا استفاده از زور خواهد بود. مسئولیت بازسازی یا مرحله تکمیلی نیز به دنبال مداخله نظامی می آید.(3)

در وضعیت فعلی گروه های تکفیری، مرحله جلوگیری موضوعیت خود را از دست داده است. زیرا در سرزمینهایی که این گروه ها فعال شده اند، دولت مستقر رفتارهایی داشته که زمینه ناآرامی ها و اعتراض های مردمان را فراهم کرده است. نحوه برخورد این دولت ها با این ناآرامی ها و اعتراض ها، گاه با پشتیبانی های دولت های دیگر و بهره گرفتن برخی از دولت ها از این ناآرامی ها و اعتراض ها، تحت عنوان حمایت از مردم

ص: 379


1- ICISS (International Commission on Intervention and State Sovereignty), “The Responsibility to Protect”, December 2001, The Report of the International Commission on Intervention and State Sovereignty, Ottawa: International Development Research Center, 2001, p. 13, paras. 2.14, 2.15.
2- sovereign.
3- ICISS, 2001, p. “viii”, “xi” and 66.

ناراضی، به تشدید این وضعیت و مساعد شدن زمینه برای فعالیت های گروه های تکفیری منتهی شده است. بر این اساس، دست کم دولت هایی که در سرزمین خود زمینه های بروز و شدت یافتن ناآرامی ها و اعتراض ها را فراهم آورده اند، به مسئولیت خود عمل نکرده اند.

به دلیل آنکه آنچه نمی بایست رخ می داد، اتفاق افتاده است و دست کم برخی از دولت ها مانند عراق که در سرزمینشان گروه های تکفیری مرتکب جنایت شده اند، رسماً درخواست کمک کرده اند ( و قادر به مقابله با آن گروه ها نیستند)، اکنون جامعه بین المللی در مرتبه واکنش قرار گرفته است. منظور از جامعه بین المللی، مجموعه دولت ها به عنوان کل است که باید از طریق مرجع صلاحیت دار واکنش نشان دهد. امروزه این مرجع، «شورای امنیت» است و در صورت ناتوانی آن در انجام دادن اقدام مقتضی، «مجمع عمومی سازمان ملل متحد» این مسئولیت را بر عهده دارد. البته سازمان های منطقه ای نیز در محدوده صلاحیت خود می توانند واکنش نشان دهند. بر این اساس، علاوه بر «سازمان ملل متحد»، «اتحادیه عرب»، «سازمان همکاری اسلامی» یا «شورای همکاری خلیج فارس» نیز صلاحیت اقدام در مقابل جنایت های گروه های تکفیری را دارند.

بنابراین، اعضای جامعه بین المللی در چارچوب مفهوم «مسئولیت حمایت» نیز مکلف اند از راه های قانونی برای خاتمه بخشیدن به جنایت های گروه های تکفیری، که جنایت علیه بشریت و جنایت جنگی شناخته می شوند، و نیز برطرف کردن آثار آنها با یکدیگر همکاری کنند.

نتیجه گیری

به طور کلی، هیچ نشانه و مدرکی وجود ندارد که بر اساس آن جنایت های گروه های تکفیری به عنوان عمل رکن، رکن واحد تابع، مقام رسمی عملی، رکن عملی یا عمل شخص خصوصی مورد تأیید یک یا چند دولت، به این دولت یا دولت ها قابل انتساب

ص: 380

باشد و برای آن مسئولیت ایجاد کند. فقط در مورد حکومت طالبان در افغانستان از 1996 تا 2001م. و «خلافت اسلامی» اعلامی داعش، اعمال گروه هایی که با هر عنوان، رکن یکی از این دو دولت محسوب می شده اند یا بشوند، برای آنها مسئولیت ایجاد می کند. دیگر گروه های تکفیری نیز به عنوان جنبش شورشی، اعمال ارکانشان برای گروه مربوطه، ایجاد مسئولیت می کند. آن دسته از اعمال گروه های تکفیری یا دولت های تشکیل شده به دست آنها که جنایت نسل کشی، جنایت علیه بشریت یا جنایت جنگی هستند، علاوه بر ایجاد مسئولیت برای مرتکبان این جنایت ها، موجب به وجود آمدن مسئولیت برای همه کسانی می شود که به نوعی در ارتکاب آن جنایت ها مشارکت داشته اند.

دولت هایی که به گروه های تکفیری یا دولت های تشکیل شده به دست این گروه ها کمک و تسلیحاتی کرده باشند یا بکنند، به سبب این کمک خود مسئول شناخته می شوند. با توجه به اینکه اعمال گروه های تکفیری، جدی ترین جنایت ها هستند، بر اساس طرح مسئولیت، دولت ها متعهدند برای وضعیت به وجودآمده بر اثر این اعمال با یکدیگر همکاری کنند. بنابراین، قصور دولت ها در این خصوص، مسئولیت آنها را در پی دارد. به علاوه، کل جامعه بین المللی در چارچوب مفهوم «مسئولیت حمایت» نیز مسئولیت می یابد که از طریق «سازمان ملل متحد»، «اتحادیه عرب»، «سازمان همکاری اسلامی» یا «شورای همکاری خلیج فارس» در برابر این جنایت ها واکنش نشان دهد.

ص: 381

منابع

بهرام مستقیمی و مسعود طارمسری، مسئولیت بین المللی دولت با توجه به تجاوز عراق به ایران، چاپ اول: انتشارات دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران، تهران 1377ش.

Gérard Cahin, “Attribution of Conduct to the State: Insurrectional Movements”, in James Crawford, Alain Pellet, and Simon Olleson, eds., The Law of International Responsibility, Oxford: Oxford University Press, 2010.

“Rome Statute of the International Criminal Court”, arts 6, 7, 8.

Draft articles on Responsibility of States for internationally wrongful acts, p. 53.

ICISS (International Commission on Intervention and State Sovereignty), “The Responsibility to Protect”, December 2001, The Report of the International Commission on Intervention and State Sovereignty, Ottawa: International Development Research Center, 2001.

UN, Report of the International Law Commission, Fifty-third session, (23 April-1 June and 2 July-10 August 2001), General Assembly, Official Records, Fifty-sixth session, Supplement No. 10 (A/56/10), p 34, art. 2(b).

icc-cpi.int

“Rome Statute of the International Criminal Court”, arts 6, 7, 8.

Olivier de Frouville, “Attribution of Conduct to the State: Private Individuals”, in James Crawford, Alain Pellet, and Simon Olleson, eds., The Law of International Responsibility, Oxford: Oxford University Press, 2010.

Djamchid Momtaz, “State Organs and Entities Empowered to Exercise Elements of Authority”, in James Crawford, Alain Pellet, and Simon Olleson, eds., The Law of International Responsibility, Oxford: Oxford University Press, 2010, p 237-46, at 239; Tal Becker, Terrorism and the State; Rethinking the Rules of State Responsibility, p 66.

aayande.wordpress.com

aina.org

amnesty.org

crescent-online.net

dailymail.co.uk

en.alalam.ir

english.alahednews.com

farsnews.com

hrw.org

ir.voanews.com

isna.ir

jamejamonline.ir

ص: 382

kaleme.com

khabaronline.ir

ohchr.org

panorama.am

presstv.ir

radiofarda.com

shafaqna.com

shia-news.com

shomanews.com

studies.aljazeera.net

tabnak.ir

taghribnews.ir

theguardian.com

vahabyat.parsiblog.com

ص: 383

ص: 384

بخش چهارم: بررسی راهکارهای برون رفت از افراط و تکفیر

اشاره

ص: 385

ص: 386

ارائه مدل تحلیل جامع جریان تکفیری و راهبردهای مقابله با آن / حسینعلی رمضانی، مهدی جمشیدی، سعید زمانی، حمید خسروی

اشاره

حسینعلی رمضانی،(1)

مهدی جمشیدی،(2)*

سعید زمانی،(3)**

حمید خسروی(4)***

چکیده:

عالم انباشته از پدیدههای مختلف است که همه آن ها دارای یک ویژگی مشترک اند مبنی بر این که یک سیر وجود تا فنا را طی مینمایند. بررسی علل و عوامل به وجود آمدن، بقا، رشد و بلوغ و گسترش این پدیدهها تا رسیدن به مرحله فنا و نابودی فعالیتی علمی است که توسط اندیشمندان عرصههای علوم مختلف صورت میپذیرد.

سیر منطقی تبیین و توصیف در راستای رسیدن به یک قاعده کلی برای پیش بینی یک فرآیند علمی است.

در عرصه علوم طبیعی و فیزیکال این امر چندان دشوار نبوده و لیکن در حوزه علوم انسانی، به ویژه پدیدههای سیاسی- امنیتی این امر بسی دشوار مینماید.

شناخت جامع و نظاممند و تبدیل پیچیدگی در یک پدیده و سیستمی کردن آن با سرلوحه قرار دادن شعار«فهم مسئله، خود نیمی از فرآیند حل مسئله است»

ص: 387


1- عضو هیئت علمی دانشگاه امام حسین†- معاون پژوهشی دانشکده شهید مطهری؛ نویسنده.
2- *. دکترای مدیریت استراتژیک و رئیس دانشکده شهید مطهری.
3- **. دانشجوی دکترای مهندسی سیستمهای فرهنگی و مربی دانشکده شهید مطهری.
4- ***. کارشناس ارشد مطالعات استراتژیک و مربی دانشکده شهید مطهری.

در این نوع از پدیدهها لازم و ضروری است. گذر از وانمود به نمود و از نمود به بود و هست که همان قاعده نهفته در روابط پدیدارهاست نیز از جمله وظایف محققان علوم انسانی و اجتماعی است.

یکی از پدیدههای امنیتی که امروزه جهان اسلام و شاید نظام بینالملل را مورد تهدید قرار داده، قرائتها و برداشتهای انحرافی و البته افراطی از دین اسلام در جریانهای نظری- عملی تکفیریها ست. گذر از فضای تئوریک و ورود به عرصه اصول و ارزشها به نحوی که منجر به رفتارهای بیرحمانه و دور از هر نوع انسانیت، ویژگی برجسته این جریان و کنشگران اصلی آن میباشد و شاید با وجود این پیچیدگی، ریشه یابی آن برای علمای عرصه امنیت کمی دشوار باشد. با این اوصاف نگارندگان این جستار با روی کردی اجتهادی، سعی در ترسیم مدلی کاربردی جهت تحلیل جامع این پدیده پرداخته و پس از شناخت طول و عرض و عمق آن به ارائه راهبردهایی کارآمد برای مقابله با آن با روش طوفان مغزی و یا خبرگی به روش دلفی اقدام خواهند نمود.

واژگان کلیدی: مدل، تحلیل، تحلیل جامع، تبیین، جریان تکفیری، راهبرد.

مقدمه

رسیدن به ماهیت و حقیقت پدیده ها در سایه سار جهاد علمی و قلم فرسایی های جامعه علمی میسور می باشد. گذر از تقلید و رویکرد مرید و مرادی در نظریه پردازی و رسیدن به مرحله، تولید راهی است که محققان واقعی قادر به آن هستند. سعی ای که در آن، زمان و مکان دو عامل مجهول عالم برای آن ها هیچ مفهومی نداشته و ندارد. البته باید این نکته را نیز گوشزد کرد که هر تلاشی، تلاش علمی و در خور نقد و بررسی و حتی مطالعه نیست، زیرا به قول «کانت»(1): «مرزهای دانشها را اندر هم آمیختن، افزایش دانشها نیست، بلکه ناقص کردن آنهاست.»(2)

گذر از مرحله تئوری و رسیدن به مدل و در نهایت گزاره های انشایی که نزدیک به

ص: 388


1- (Kant).
2- .[2] کانت، 1362: 24.

انضمام و رفتار شدن است، باید سرلوحه فعالیت های علمی اندیشمندان عرصه های مختلف قرار گیرد. بدین منظور پدیده ها باید با هویت سه گانه: تبیین، تعلیل! و توصیف در راستای رسیدن به قواعد بین الاذهانی که قابلیت تعمیم پذیری داشته و قادر به پیش بینی منطقی باشند را با یکدیگر دارا باشند.

مفاهیم دارای ویژگی هایی هستند که در حوزه تعریف لغوی و اصطلاحی تحت ابزار منطق قابل توضیح هستند و در ادامه این مدل ها هستند که قابلیت تقلیل مفاهیم در روی کردی کمّی، با استفاده از عدد و هندسه را دارند.

بهره گیری از روایت معروف امام علی علیه السلام که در حوزه شناخت گذشته و حال و آینده راهنمای نویسندگان این نوشتار بوده است. کلامی گهربار که تمام علم و فلسفه علم دو هزار و اندی سال اندیشمندان غرب را در خود دارد. گذشته ای که به دنبال تبیین بوده، حالی که به دنبال توصیف بوده و آینده ای که در راستای پیش بینی و تعاقب پدیده هاست. با زبانی ساده تر، گذشته؛ یعنی پارادایم حاکم و کبرای قضیه و حال و مصادیق نیز به عنوان صغرای قضیه و در نهایت آینده ای که نتیجه یک قیاس منطقی فرض می شود.

برای بهره گیری از این سخن حکیمانه، محققان این مقاله سعی نمودند در راستای تبیین و توصیف و پیش بینی با مطالعه موردی جریان تکفیری که جریانی پیچیده و از جنس امنیتی است، به ارائه مدل های متعددی در ساحت های مختلف دست یافته و همچون طبیبی در مرحله شناخت این بیماری سعی و اهتمام خود را مصروف دارند و در ادامه به گزاره هایی چند در تشریح آن دست یافته و پس از آن به راهبردهایی عملیاتی در هر یک از این ساحت ها اقدام نمایند.

نوع تحقیق حاضر، اکتشافی- قیاسی بوده و با روش دلفی(1) و خبرگی در جمع اندیشمندان عرصه امنیت مدل جامع تحلیل پدیده جریان تکفیری ترسیم شده و در

ص: 389


1- جهت اطلاع بیشتر در خصوص روش دلفی رجوع کنید به: - رمضانی حسینعلی(1388)؛ خلاقیت اساس شکوفایی و نوآوری، تهران: انتشارات محور، ص: 169.

نهایت راهبردنویسی صورت خواهد پذیرفت. بنابراین سوالاتی را که محققان به دنبال پاسخ گویی آن هستند این است که:

«مدل جامع تحلیل پدیده ها چیست؟؛ مدل تبیینی پدیده چیست؟؛ مدل توصیفی پدیده چیست؟؛ مدل پیش بینی حرکت یک پدیده چیست؟؛ جریان تکفیری در مدل جامع چگونه توزیع شده و چه گزاره هایی را به ما القاء می کند؟؛ راهبردهایی که مستخرج از مدل و گزاره ها ست چه خواهد بود؟

فرآیندی را که ما در این تحقیق در پیش گرفتیم بر این اساس استوار است که ابتدا مدل ها ترسیم گردیده و در ادامه گزاره های خبری را که می توان با تطبیق جریان تکفیری به دست آورد بیان داشته و در نهایت به ارائه گزاره هایی تجویزی در حوزه راهبردهای مقابله با این جریان اقدام خواهیم کرد.

تعریف عملیاتی مفاهیم و اصطلاحات
اشاره

سیر منطقی رسیدن به یک تئوری تا رفتار این گونه است که ابتدا دریافت مفاهیم صورت گرفته و بعد درهم آمیختن و انسجام آنها با یکدیگر و تبدیل کردن مفاهیم به گزاره هایی خبری که قابل صدق و کذب بوده و در ادامه، رسیدن به مدل و مثال و صورتی که مفهوم و نظریه را در روی کردی تقلیل گرایانه(1) از کیف به کمّ نازل کرده و در نهایت، رسیدن به قانون و قواعدی که بتوان به انضمام و هنجار نزدیک شود.

با توجه به مطالب فوق از دید محققان این نوشتار، آنچه در قرآن در خصوص ابواب شناختی انسان بیان شده است به عنوان مثال، آیه شریفه ) إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ کُلُّ أُولئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً( جامعیت این سیر را نشان داده است. باید جامعه علمی با این دیدگاه آشنا و عجین شود، در هندسه معرفتی زیر به نمایش درآمده است:

ص: 390


1- .(Reduction).

پایه و اساس تحلیل پدیده ها در راستای رسیدن به تئوری و مدل در عصر حاضر برآمده از نگاه به انسان به صورتی افراطی میباشد که باید به آن در این مقال بیش از پیش نظر افکند. آری، پس از دوره رنسانس به عنوان عصر طلایی و انقلاب در بسیاری از علوم و دیدگاهها، غرب در ورطه مادیگرایی افراطی(1) و انسانمحوری(2)

غوطه ور شد و تمام عرصه های زندگی او را این نگاه به انسان تعریف نموده است، اما قرآن به عنوان کتاب جامع و اسلام به عنوان دین کامل، هویت اصلی انسان را به صورت متعادل تعریف نموده است.

1. مدل

مدل، از ریشه لاتینی Modus به معنای اندازه گرفته شده است(3) و در لغت به معنای الگو و سرمشق است.(4) مدل، «جزئی کوچک یا بازسازی کوچکی از یک شیء بزرگ است که از لحاظ کارکرد با شیء واقعی یک سان است».(5) مدل، شباهت زیادی به شیء

ص: 391


1- (Materialism).
2- (Humanism).
3- بیرو، فرهنگ علوم اجتماعی، ص228.
4- .خلیل میرزایی، فرهنگ تخصصی انگلیسی - فارسی علوم انسانی، ص141.
5- .رزاقی، 1381، ص183.

یا پدیده اصلی دارد. مدل به ما می آموزد که در شرایط و وضعیت های گوناگون چه ملاک یا معیار و روش خاصی را در پیش گیریم.(1)

مدل برآمده از تئوری است و تئوری پس از شکسته شدن در تعریف و ویژگی های منحصربه فرد خود تبدیل به مدل یا الگو می شود. البته مدل عمدتاً تئوریک بوده در حالی که الگو بر پایه عمل و رفتار استوار است.

مدل به عنوان یک نقطه شروع از واقعیت است که دیدگاه ما را در رابطه با واقعیت، ساده می کند. هم چنین مدل، مشخصه های اساسی و بنیادی واقعیت را نمایندگی می کند. بنابراین، مدل، چیزی است که واقعیت را نشان داده و جنبه های معین از دنیای واقعی را که در ارتباط با مسائل تحت بررسی می باشد، شرح می دهد و به تصویر می کشد و روابط مهم و بااهمیت بین جنبه های مختلف را آشکار و روشن می سازد.(2)

برخی از محققان، مخالف استفاده از مدل هستند و مدل را فقط یک نوع دست آویز فکری و کمک روانی در راه تشکیل نظریه ها به شمار می آورند.(3)

2. تحلیل و مدل تحلیلی

واژه Analysis در لغت به معنای تجزیه و تحلیل و کاویدن است.(4) تحلیل، در اصطلاح به یکی از مراحل انجام تحقیق تبیینی گفته می شود. در این مرحله رابطه میان متغیرهای وابسته و مستقل بررسی و ترسیم می شود.(5)

مدل تحلیلی: در مواردی که تحقیق ما تبیینی است، لازم است پس از تعیین چارچوب نظری، نسبت به تدوین مدل تحلیلی اقدام کرد. مراد از این کار برقراری رابطه قبلی بین متغیرها و یا مفاهیمی است که در طرح نظری به کار می روند. به عبارت

ص: 392


1- .همان، ص184.
2- گرجی، 1388، ص33.
3- باربور، 1374، ص194-195.
4- امین الله صفوی، واژگان علوم انسانی کلمه انگلیسی، ص 17.
5- رمضانی و دیگران، مقدمه ای بر مطالعات فرهنگی، ص138.

دیگر، به جای ارتباط هر یک از متغیرها و یا مفاهیم با متغیر وابسته، به روابط بین مفاهیم و متغیرهای مستقل با یکدیگر و متغیر مورد نظر می پردازد.(1)

مدل تحلیلی، راهنمای محقق در کار منظم جمع آوری و تحلیل داده های حاصل از مشاهده یا تجربه، که در ادامه کار تحقیق می آیند، می باشد. مدل تحلیلی مانند یک لولایی عمل می کند که طرح نظری مسئله تحقیق تدوین شده محقق را با کار بعدی (مشاهده و تحلیل اطلاعات) به یکدیگر متصل می کند.(2)

3. تحلیل جامع

واژه "Analysis" در لغت به معنای «تحلیل» و «تجزیه و تحلیل» است.(3) هر پدیدهای سیری از گذشته، حال و آینده را باید طی نماید و چه زیبا امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرموده است که: «خدا رحمت کند انسانی را که بداند از کجا آمده، در کجا واقع شده و به کجا عازم است» کلامی تامّ که راهنمای محقق برای ترسیم مدلی جامع در تحلیل پدیدارهاست:

تطبیق مفهومی این نمودار بیان گر این حقیقت است که علم شامل قواعد و نظریاتی است که در پدیدهها بوده و با نمودهای خاص، خود را به انسان و عقل او عرضه

ص: 393


1- مهدی طالب، شیوه های عملی مطالعات اجتماعی، ص 77.
2- کیوی و کامپنهود، روش تحقیق در علوم اجتماعی، ص 101.
3- آریان پور و دیگران، 1385: 78.

می کند و انسان با ابزارهای معرفتی به شکار این قواعد می پردازد. تبیین یا تعلیل پدیده ها که معطوف به گذشته است و توصیف آن که معطوف به اکنون و حال بوده، برای رسیدن به قاعده ای که شمولیت داشته و توان پیش بینی را به انسان داده و هم چنین قدرت تبیین دیگر پدیده های مشابه را داشته باشد همه ماهیت علم را تشکیل می دهد.

تحلیل کیفی در سه سطح قابل انجام است: توصیف، تبیین و تفسیر در راستای ترسیم آینده(1) تحلیل، عبارت است از شکستن کل به اقسام مختلف به منظور تعیین ماهیت آن که بر دو گونۀ طبیعی قابل تقسیم است. تحلیل، جزئی جداناپذیر از تبیین است، زیرا تبیین در ذات خود، نیاز به تجزیه و تحلیل مسائل و رویدادها دارد؛ بنابراین، رابطه میان این دو، عموم و خصوص مطلق است.(2)

4. تبیین

تبیین، درصدد پاسخ گویی به پرسش از "چراها" و نیز تبیین یک پدیده اجتماعی و پاسخ برای یک مسئله است. این مسئله ممکن است یک مسئله اجتماعی یا یک مسئله جامعه شناختی باشد.(3)

ص: 394


1- علی ساعی، روش تحقیق در علوم اجتماعی، ص141.
2- حسین علی رمضانی و دیگران، مقدمه ای بر مطالعات فرهنگی، ص 124.
3- پاتریک، لوک نیل، روش های تحقیق در علوم اجتماعی، ص 18-19.

در تبیین کمّی علّی، ابزار یا شاخص های آماری به کار برده شده، همانند روش هایی است که در تجزیه و تحلیل مقایسه ای استفاده می شود. تفاوت عمده بین این دو روش در این است که در تجزیه و تحلیل علّی، روابط علت و معلولی بین متغیرهای مستقل و وابسته مورد بحث و بررسی قرار می گیرد و پژوهش گر با رد یا تأیید فرض های آماری به تأیید یا رد روابط و معلولی می پردازد.(1)

با این اوصاف اگر تجزیه و تحلیل کیفی باشد، تبیین و علت کاوی به صورت مطالعه زمینه های اجتماعی- تاریخی تأثیرگذار بر متن یا واقعه و با هدایت تئوری تحلیل انجام می شود و واقعه در قالب قانونی کلی، تبیین می شود. در این سطح از قاعده تبیین قیاسی- قانونی استفاده می شود.(2)

5. جریان تکفیری

در حوزه تعریف عملیاتی از جریان تکفیری باید ابتدا به عرصه تاریخی این موضوع نظر افکند که این نگاه در کدام زمینه خود را نمایانده است.(3)

در طول تاریخ اسلام، افراد و فرقه ها و گروه هایی بوده اند که مخالفان خود را تکفیر می کردند و با کوچک ترین عاملی آنان را خارج از دین اسلام می شمردند و حکم به وجوب قتل آنان می دادند. شروع این پدیده مخرب، از خوارج آغاز شد و در دو قرن اخیر وهابیان شیوه آنان را ادامه داده اند، بنابراین، تعریف تکفیر به معنای ساده عبارت است از: کافر خواندن و خارج از دین خواندن طیفی از مسلمانان توسط عده ای دیگر که خود را محقّ یا مسلمان واقعی فرض می کردند.

فرقه وهابی از جمله جریان هایی است که در مقابل امت اسلامی قرار گرفته است. وهابیان با استفاده از آیاتی که درباره کفار و مشرکان صدر اسلام و اقوام جاهلی نازل

ص: 395


1- علی دلاور، روش های تحقیق در روان شناسی و علوم تربیتی، ص 294
2- علی ساعی، همان.
3- - در سیر بررسی یک پدیده باید ما مسیر واژه شناسی(Terminology) را در کنار عرصه شناسی آن مفهوم(Etymology) را در گام های منطقی طی کنیم.

شده، مسلمانان را به کفر و شرک متهم می سازند و اعمال مسلمانان را مطابق اعمال کفار قلمداد می کنند. آن ها با داشتن افکاری خشن، سبب ایجاد اختلاف، تشتّت، درگیری و جنگ میان مسلمانان و خشنودی کفار و استعمارگران شده اند.

مطابق نظر اسلام، مسلمان کسی است که شهادتین را بر زبان جاری می سازد، گرچه در واقع و باطن اعتقاد دیگری داشته باشد.

بر اساس شریعت اسلامی صحیح نیست فرقه ای از فرق اسلامی را بی دلیل متهم به کفر کرد، مادامی که اعتراف به شهادتین کند و ضرورتی از ضروریات دین را انکار نکند.

زمینه ساز جریان تکفیر در سرزمین مقدس حجاز، برخی عالمان درباری این دیار هستند. در فضای کنونی سیاسی- امنیتی منطقه آسیای میانه و با در نظر گرفتن وجود حجم عظیم انرژی جهان در این منطقه که سیاست استکباری به دنبال متشنّج کردن این عرصه برای به یغما بردن این منابع است، یکی از اصول اولیه این سیاست، اصل اختلاف بینداز و حکومت کن است و بهترین شیوه نیز بهره گیری از درگیری درون ایدئولوژیکی یا قومی - مذهبی است. گرچه سابقه شکل گیری گروه های تکفیری به پیش از وقوع ناآرامی در سوریه بر می گردد، مسلماً وقوع بحران در سوریه، به تسریع زایش این پدیده کمک نمود.

تکفیری ها که شاخص های متعددی در تشابه آ ن ها با خوارج دوره علوی و دوره اموی وجود دارد، در حال حاضر با استفاده از مفتی های منحرف، به شدت در حال تخریب نام اسلام در جهان هستند و رسانه های غربی ضد اسلام، در طول این مدت بیشترین بهره ها را از نابسامانی اوضاع تکفیری ها در تقویت پایه های اسلام هراسی خود برده اند. حال پرسش اساسی این است که: خوارج که بودند؟ چه کردند؟ شباهت آنها با جریان تکفیری که در سرزمینهای اسلامی، از جمله: سوریه و عراق در حال فعالیت هستند چیست؟ بحثی است که در ادامه خواهد آمد.

ص: 396

ابن ابی الحدیدی گوید: وقتی علی علیه السلام از صفین به کوفه برگشت، خوارج راه خود را جدا کردند و به طرف صحرای کوفه که حروراء نامیده می شد، رفتند و این شعار را تکرار می کردند:

لاحکم إلالله و لوکره المشرکون، ألا إن معاویه وعلیاً اشرکا فی حکم الله؛ حکم و داوری فقط از آن خداست؛ گر چه مشرکان کراهت داشته باشند. به راستی که معاویه و علی در حکم خدا شرک ورزیدند». آنان در همان جا مستقر شدند.(1)

خوارج که در ابتدا دوازده هزار نفر از اهل کوفه و بصره و دیگر شهرها بودند،(2) اشعث بن قیس را به عنوان فرمانده جنگ، و عبدالله بن الکوا را به عنوان امام جماعت سپاه برگزیدند.(3) امیرمؤمنان نخست ابن عباس را به سوی آن ها فرستاد و او پس از گفت گو با آنها به سوی علی علیه السلام برگشت.

حضرت فرمود: تا زمانی که خونی نریخته و یا مالی را غارت نکرده باشند، متعرض آن ها نشوید. خوارج با این که در بیرون کوفه اردو زده بودند، امّا پیوسته بین کوفه و حروراء در حال رفت و آمد بودند و گاه به مسجد می آمدند و با تکرار شعار: «لا حکم الا لله» موجب آزار مردم و تحریک آن ها می شدند. ادامه این وضع آن قدر خسته کننده و ملال آور بود که مردم به حضرت می گفتند: آیا از برخوردهای آن ها خسته نشده ای؟ چرا به نابودی آنها اقدام نمی کنی؟(4)

خارجیان پس از خروج از صحرای حروراء، در بین راه دست به شرارت های زیادی زدند که موجب شد امیرمؤمنان تصمیم نهایی را درباره آنها بگیرد. از جمله آن شرارت ها، به شهادت رساندن عبدالله بن خباب بود. وی یکی از چهره های محترمی بود

ص: 397


1- بحارالانوار، ج33، ص345.
2- همان، ص385.
3- همان، ص388.
4- همان،ص 345.

که امیرمؤمنان ولایت و حکومت مدائن را به او سپرده بود. عبدالله در سفری که ظاهراً به سوی کوفه داشت، همراه خانواده اش در دام خوارج گرفتار شد و با وضع رقّت باری خود و همسرش در کنار نهر به شهادت رسیدند.

تداعی این اتفاق در این ایام با ریختن خون کودکان و زنان و سال خوردگان- که گروه های افراطی - تکفیری همه روزه در حال انجام چنین جنایاتی هستند - چیزی است که اسلام به شدت مسلمانان را از آن بر حذر داشته است. پیش از تکفیری ها نیز «خوارج» - یا گروهی از ایشان - همین کارها را می کردند؛

«فضل بن شاذان» می گوید: و از ایشان - یعنی خوارج- کسانی هستند که قتل زنان و فرزندان را روا می دارند و می گویند: جایگاه آنان نیز همچون نطفه ها در پشت مشرکان است و می گویید: «لاحکم الّا الله» و خود در تمامی این گفته ها و کرده ها، به نظر خویش عمل می کنند و بنابراین، طبق رأی خود می کشند و حلال و حرام می کنند و با این حال، خوارج نیز یک سان نیستند و هم دیگر را می کشند و از یکدیگر تبرّی می جویند.

با مراجعه به سنت مطهر نبوی صلی الله علیه و آله و سلم ، ملاحظه می کنیم که قتل ایشان را به شدت رد کرده و با قاطعیت تمام، ارتکاب چنین جنایاتی را نهی می کند؛ در حدیثی آمده است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ، قتل زنان و فرزندان را نهی فرمود.

و در روایتی از امام جعفر صادق علیه السلام آمده است:

رسول خدا، قتل زنان و فرزندان را در «دارالحرب» نهی فرمود، مگر آن که در جنگ شرکت داشته باشند و حتی اگر زنان جنگیدند باید تا آنجا که می شود آن ها را به حال خود گذاشت و بیمی به خود راه نداد. وقتی از کشتن آن ها در «دارالحرب» نهی فرموده، به طریق اولی در «دارالسلام» باید چنین باشد.

اما در اخبار و اطلاعات آشکار و پنهان، نشان از تفاسیر به رأی، محقّ دانستن خود و کافر دانستن دیگر مذاهب از جمله ویژگی های جریان افراطی است که در اذعان صریح مقامات کاخ سفید، این جریان با گره خوردن با تروریست های غرب به دنبال برهم زدن

ص: 398

نظم منطقه و انسجام درون منطقه ای و اسلامی و به ویژه، گسترش بیداری اسلامی و صدور انقلاب و نقش آفرینی ایران در نفوذ منطقه ای بوده است. شکافی مذهبی که تبعات آن گریبان گیر جهان اسلام شده و منافع آن خواسته یا ناخواسته به جریان سازان اصلی؛ یعنی غرب و آمریکا معطوف خواهد بود.

6. راهبرد

استراتژی ساده نبوده و درک نظریه استراتژی برای فهم منطق و پیچیدگی آن ضروری است. نظریه استراتژی ارائه گر واژگان و تعاریف، مقدمات و قضایا، فرضیات اصلی آزمون پذیر و روش آزمون آن فرضیات و تغییرات لازم در آن نظریه می باشد؛(1) بنابراین، استراتژی عبارت است از چارچوبی که مجموعه حرکات و اقدامات اصلی را برای دست یابی به اهداف ترسیم کرده و چگونگی منابع را برای به دست آوردن موقعیت های مطلوب و خنثی کردن تهدیدات در حال و آینده بیان می دارد.(2)

استراتژی همچون سیاست، هنر احتمالات است، اما تعداد کسانی که از احتمالات آگاهی دارند معدود است.(3) کل فرآیند استراتژی در مورد «نحوه» (مفهوم یا روش) استفاده رهبری از«قدرت» (منابع یا ابزار) موجود کشور برای إعمال کنترل بر شرایط و موقعیت های جغرافیایی به منظور نیل به «اهداف» مطابق با سیاست کشور را استراتژی است.(4)

تعاریف فوق باید در یک معادله منطقی به نمایش درآید، زیرا محققان این نوشتار براین باورند که گذر از مفاهیم و تعاریف پایه ای و رسیدن به یک نظام و مدل خاص در راهبرد می تواند یاری گر ما در این نوشتار باشد.

ص: 399


1- د.فاستر، 1990:ص 43.
2- مایر، جرالد و سریز دادلی، پیش گامان توسعه، ص 5.
3- موری وگریمزلی، 1994-1997، ص22.
4- آرتورف، 1989: ص8-3.

S=E+M+W

منابع= W: Ways

اهداف= M: Means

راهبرد= E: Ends

راه ها= S: Strategy

تعریف جامع و ساده: راهبرد عبارت است از راه های رسیدن به اهداف با امکانات و منابع

مدل تبیینی

«کانون یابی» به قلمروی اشاره دارد که در آن تبیین های مناسبی از برخی پدیده های مورد تبیین یافت می شود. مفهوم «کانون یابی» به مشکل کشف تبیین ها ارجاع دارد. این مفهوم نه به یک متغیر منفرد مستقل، بلکه به یک جهان گفتمانی اشاره دارد که در آن، این نوع متغیر یا مجموعه ای از این نوع متغیر ها یا تعمیم ها به متغیرهای دیگری که احتمالاً یافت می شوند، ارجاع می یابند.(1)

ص: 400


1- حسین علی رمضانی و دیگران، مقدمه ای بر مطالعات فرهنگی، ص 117.

هیچ پدیده ای در این عالم بدون علت به وجود نیامده و قاعده کلی فلسفی که در عالم صُدفه وجود ندارد جاری و ساری است. پدیدارهای طبیعی عمدتاً تک یا دو علتی هستند، اما پدیده های انسانی دارای پیچیدگی های خاص خود بوده، زیرا بازیگر اصلی این پدیده ها انسان ها هستند، بنابراین، جریان هایی که در علوم انسانی شکل می گیرند دارای لایه های مختلف علّی هستند که عبارتند از: نقطه کانونی یا علّت اساسی که پدیده از آن جا نشئت گرفته است و بعد لایه اولیه علت ها که علل معروف اربعه بوده و لایه ثانویه که عبارت است از علت های ایجادی، تثبیتی و گسترش در سطح و عمق را شامل می شود و در مدل ذیل به نمایش درآمده است:

منظور از علت کانونی، نحوه پیدایش یک پدیده می باشد که به تعبیر بوزان می تواند ریشه در اغراض بازی گران و یا ماهیت سازمان ها داشته باشد.(1)

تقریباً اولین کسی که مفصلاً به موضوع علل پرداخته ارسطو است. ارسطو بیان می کند که فلسفه علم، بررسی علل اولیه است به دلیل این که از حیرت سرچشمه گرفته است و به دلیل این که فلسفه علل اولیه را بررسی می کند بهترین نوع علم است، در حالی که انتزاعی ترین علوم است، دقیق ترین علوم است. در مابعدالطبیعه ارسطو چهار نوع علت را بر می شمارد: اولین علت، جوهر شیء است (علت صوری) دومین علت، ماده یا موضوع (علت مادی)، سومین علت، منشاء حرکت؛ یعنی علت فاعلی است و چهارمین علت، علت غایی است بنابراین، ارسطو علل را به چهار دسته تقسیم کرده است.

الف) آن چیزی که وجود یک شئ بسته به اوست گاهی چیزی است که ملاک فعلیت این شئ است؛ یعنی فعلیت پیدا کردن این شئ از او است و این، صورت است.

ب) اگر آن چیز، مناط بالقوه بودن این شئ یعنی معلول باشد آن، ماده است.

ج) اما اگر چیزی که علت خوانده می شود خارج از وجود و ذات شئ باشد، یا چیزی است که شئ به علت آن به وجود آمده است، علت غایی نامیده می شود.

د) و یا شی ء از او بوجود آمده است که علت فاعلی نامیده می شود.

ص: 401


1- باری بوزان، مردم دولت ها و هراس، ص144-145.

ما نباید در پدیده های انسانی مانند پدیده های تجربی و مادی نگاه کنیم، زیرا پدیده های انسانی و اجتماعی دارای پیچیدگی های خاص خود هستند، مبنی بر این که پدیده ها دارای لایه های متعدد درونی از علت ها هستند و دارای یک نقطه کانونی بوده که باید محقق واقعی به آن دست یابد. مدل فوق بیان گر این نکته است، اما در لایه ثانویه علت ها ما با علل چهارگانه دیگری روبه رو هستیم: علت ایجادی که چه علل و عواملی موجب پیدایش یک پدیده می باشد و در ادامه چه علل یا عواملی موجب تثبیت این پدیده شده است، زیرا بسیاری از پدیده ها پس از به وجود آمدن، قدرت ابراز وجود را در عرصه زمانی ندارند و به زبان ساده، سریع از صحنه روزگار محو می شوند. علت گسترش در سطح که همان مکان و جغرافیا ست نیز یکی از علت است و در نهایت علت های نفوذ در عمق که منظور ما در این مدل، عللی است که باعث شده یک اندیشه یا جریان در حوزه باورها و ارزش ها نفوذ کرده است.

مدل توصیفی پدیده
اشاره

توصیف، به معنای شرح، چگونگی و چیستی مسئله است. گاهی تبیین را توصیف می نامند، اما توصیف، به تشریح وضع موجود و حال یک پدیده نظر دارد، در حالی که تبیین به دنبال علل و پارادایم کلان که مصادیق آن در توصیف بیان می شود نظر دارد. توصیف، رویدادها را به کمک واژه ها و جمله ها، معین می سازد و با این امر، ساخته های ذهنی را ایجاد می کند. آن ها اصطلاحاتی هستند که به پژوهش گر کمک می کند تا مشاهده یک واقعیت را به موارد گسترده تر تعمیم دهد.(1)

مدل توصیفی پدیده به تجزیه و تحلیل کیفی جریان تکفیری ناظر است، در تحلیل توصیفی چگونگی صفات هر یک از متغیرهای موجود، در تحلیل تشریح می شود. در این سطح، نظام معانی متن یا واقعه جدا از زمینه های اجتماعی آن تحلیل می گردد.(2)

ص: 402


1- اسکیدمور ویلیام، تفکر نظری در جامعه شناسی، ص87.
2- علی ساعی، همان، ص141.
1. مدل سه بعدی توصیف پدیده

منظور از سه بعدی بودن این مدل توصیفی عبارت از توصیف پدیده در سه بعد: طول زمان، عرض مکان و عمق در مخاطب و اندیشه است. تحلیل کیفی را باید روی کرد مسلط بر تحقیقات دوره فرامدرن و محصول انتقادات مکتب انتقادی فرانکفورت از روش های کمّی دانست که گستره وسیعی از علوم انسانی را در بر گرفته است.(1)

اگر بپذیریم که پدیده ها مقولاتی «زمینه وند»(2) هستند که به یک باره پدیدار نمی شوند، بلکه طی فرایندی تدریجی در بستر جامعه شکل و تکوین می یابند، در آن صورت مشخص می شود که هر پدیده ای دارای یک هویت اجتماعی است که دوره قبل از ظهور عینی آن را نیز شامل می شود. برخی از امنیت پژوهان همین روی کرد را در مقام تحلیل امنیت مورد توجه قرار داده و از وجود هویت های اجتماعی شده(3)

برای پدیده های امنیتی سخن گفته اند که ما را به ریشه های اجتماعی امنیت رهنمون می شود.(4)

ص: 403


1- محمد رضا حافظ نیا، فهم انسان معاصر از آینده، ص233-236.
2- (Contextual).
3- (Societal Identity).
4- اصغر افتخاری، منطق معادلات امنیت ملی، ص 53- 22.

تعداد بازی گران بر عدم تجانس تأثیر می گذارد؛ یعنی هرچه تعداد ]بازی گران دخیل[ بیشتر باشد ... میزان ]احتمالی[ نابرابری یا تعارض تأثیر ]می پذیرد[ بنابراین، تعداد بیشتر بازی گران، عدم تجانس را افزایش می دهد.»(1)

مکان و سطح و جغرافیا چیست؟ «دیگر آن جایی(Outside) وجود ندارد- جهان به هم نزدیک شده است. یک زمین واحد داریم. در این فضا تهدیدات و فرصت های تازه روییدن گرفته است.»(2)

ملاحظات جغرافیایی به دلیل عینیت و تأثیرگذاری شان از دیرباز مدنظر استراتژیست ها در مقام تحلیل پدیده ها بوده اند. به همین دلیل است که حجم متون منتشر شده در این زمینه بسیار و تقسیمات پدیده ها از این منظر متنوع می باشد. البته طرح بحث جهانی شدن و بروز پدیده تراکم مکانی، مانع از توسعه فزاینده ملاحظات جغرافیایی شده است تا آنجا که اندیشه گرانی چون: «کارل یاسپرس»(3) از بی اثر شدن این شاخص در منظومه فکری انسان معاصر سخن رانده اند.

در نگرش جدید جایگاه و میزان نقش آفرینی عنصر جغرافیا تعدیل شده و تصویری نوین از منطقه و به تبع آن، تهدید منطقه ای ارائه می گردد. از این منظر منطقه امنیتی عبارت است از: دسته ای از کشورها که از حیث امنیتی وابستگی متقابل دارند یا تصور می نمایند که این گونه هستند. این کشورها مستمراً تحت تأثیر یک یا چند عامل خارجی امنیتی هستند.(4)

عنصر دیگر در این مدل، بعد زمان است؛ یعنی پدیده ها پس از تولد، سیر رشد، نمو، بلوغ، افول و نابودی را طی می نمایند. بنابراین، زمان یکی از عوامل توصیف کننده یک پدیده محسوب می شود.

ص: 404


1- مایکل برچر، بحران در سیاست جهان:یافته ها و مطالعات موردی، ص21.
2- مارتین، 1996، ص76.
3- (Karl Jaspers)
4- مورگان و لیک، نظم های منطقه ای، ص 27.

بعد سوم به سطوح اندیشه ای و لایه های باوری بعلاوه گستره مخاطبان نظر دارد. این که یک پدیده چگونه اپیدمی شده و مخاطبان بیشتری را به خود جلب و جذب نموده، یا مبتلابه کرده است، ضمن این که این ابتلا در چه عمقی از باورها، استدلالات و رفتارها را شامل شده، نکته ای است که یک تحلیل گر در توصیف یک پدیده باید مدنظر قرار دهد.

2. مدل توصیف جامع پدیده

در توصیف جامع، علاوه بر مدل هایی که ارائه می شود از زوایای مختلف دیگری که در جدول شماره یک بیان داشتیم استفاده خواهیم نمود. بیان ابعاد یک پدیده در ماهیت، سطح، جغرافیا، تقارن، پیچیدگی، تعادل، هویت مادی و معنوی، جنس عینی و ذهنی پدیده، کانون و انگیزه و درنهایت، کارویژه پدیده می تواند شناخت جامع تر و در ادامه، ارائه گزاره های بیشتری به تحلیل گر دهد.

ص: 405

جدول شماره 1- مدل تحلیل توصیفی جامع یک پدیده در ابعاد مختلف

ردیف

معیار تحلیل

پدیده

گونه

1

ماهیت پدیده

سیاسی -

اقتصادی- نظامی- اجتماعی- زیست محیط- فناورانه- و ...

2

سطح پدیده

فردی- گروهی-

ملی - منطقه ای- بین المللی- جهانی

3

جغرافیای

پدیده

داخلی -

خارجی- مرزی

4

تقارن پدیده

متقارن-

نامتقارن

5

پیچیدگی پدیده

بسیط- پیچیده

6

تعادل پدیده

متعادل-

نامتعادل

7

هویت پدیده

مادی- معنوی

8

جنس پدیده

عینی- ذهنی

9

کانون پدیده

بازیگران-

ساختاری

10

انگیزه پدیده

عمدی- غیرعمدی

11

کارویژه های

پدیده

ایذایی،

واقعی، آزمایشی، اصلی

ص: 406

3. تحلیل توصیفی با بهره گیری از مدل لایه لایه ای علت ها

در تحلیل لایهلایهای علّتها، حالتهای مختلف دانستن، اعم از علمی- تجربی، تفسیری - تأویلی و فلسفی- انتقادی یکپارچه می شوند. ارزش و سودمندی این روش در پیشبینی بهتر و دقیقتر آینده پدیدهها نیست، بلکه با ایجاد فضاهای گذار، زمینه لازم را برای خلق قواعد جامع فراهم می کند. هم چنین کاربرد این روش هنگام سیاستگذاری عمومی در عرصه برخورد با پدیدههای مختلف در درازمدت به تهیه بینشهای جامعتر، ژرفتر و اثربخشتر منجر می شود.

تحلیل لایهلایهای علتها از چهار سطح تشکیل می شود که عبارتند از: لیتانی، علتهای اجتماعی، جهانبینی و گفتمان مسلط و در نهایت اسطوره- استعاره.

1 - سطح اول لیتانی نام دارد که در فرهنگ دینی به معنای مراسم دعا و مناجات دسته جمعی است. لیتانی سطحیترین لایه بوده و معرف دیدگاه رسمی و پذیرفته شده از واقعیت است.

2- سطح دوم سطح علتهای اجتماعی و معرف دیدگاه سیستمیک است. در این سطح، دادههای سطح لیتانی توضیح داده شده و مورد سؤال قرار می گیرند.

3- سطح سوم نمایان گر جهانبینی و گفتمان است. در این سطح فرضهای استدلالی که بر بستر جهانبینیها و ایدئولوژیها قرار دارند و ناخودآگاه هستند، واکاویده می شوند.

4- سطح چهارم نشان اسطورهها و استعارههاست. این سطح در واقع معرف ابعاد انگیزشی ناخودآگاه موضوع است.(1)

ص: 407


1- رمضانی و دیگران، مقدمه ای بر مطالعات فرهنگی، ص134-135.

روش تحلیل لایه لایه ای علتها با حرکت بالا و پایین در سطوح چهارگانه، نگرشهای مختلف شناختی را وارد میکند، اما آن ها را در سطوح مختلف مرتب میکند....در واقع بازگشت از لایههای پایینتر گفتمان و استعاره به لایه سطحی لیتانی به تهیه سیاستهای کلنگرتر در حوزه مطالعات پدیدههای مختلف، به ویژه پدیده های امنیتی منجر خواهد شد.(1)

4. تحلیل توصیفی از نظام و ساختار یک پدیده
اشاره

هر پدیدهای فارغ از یک نظام و سیستم نیست. هنگامی که سخن از سازمان به میان می آید، نخستین چیزی که به ذهن مخاطب خطور می کند ساختار سازمان است. ساختار سازمان خود بیان گر نمودار سازمانی، میزان تمرکز، حیطه اختیارات، ارتباطات سازمانی، کنترل، مدیریت و... است.

ص: 408


1- همان، ص138-139.

براساس دیدگاه نظریه پردازان، مدیریت ساختار و استراتژی متأثر از یکدیگرند، اما گروهی از نظریه پردازان نیز هم چون: فیلیپس، پیترز و واترمن با این دیدگاه چندان موافق نبودند و چارچوب جدیدی برای نگرش و بررسی سازمان ارائه کردند. براساس نظر آ ن ها تغییر و حرکت سازمان نشئت گرفته از تعامل میان هفت بعد: ساختار، استراتژی، سیستم، سبک، کارکنان، مهارت و ارزش های مشترک است.

سه بعد: ساختار، استراتژی و سیستم، ابعاد سخت سازمان و به چهار بعد دیگر؛ یعنی سبک، کارکنان، مهارت و ارزش های مشترک سازمان، ابعاد نرم اطلاق می شود. دلیل انتخاب این واژه ها نیز این است که مفاهیم ابعاد سخت؛ یعنی ساختار، سازمان و استراتژی عینی، ملموس، عملی و به سادگی تعریف شدنی هستند و ابعاد سبک، کارکنان، مهارت و ارزش های مشترک غیرملموس، غیرعملی و به سختی قابل تعریف و توصیف شدنی است.

الف. ساختار

شامل اصول تقسیم کار و تخصصی سازی و همآهنگی، ویژگی های اصلی نمودار سازمانی (وظیفه ای، متمرکز و...) نحوه ارتباط افراد در سازمان، الگوهای طبقه بندی و کنترل می باشد. در طراحی سازمان و نحوه ارزیابی ساختار، پرسش های زیر مطرح می شود.

سازمان متمرکز است یا غیرمتمرکز؟ چه وظایفی به عنوان وظیفه اصلی سازمان تلقی می شود؟ آیا بین وظایف کلیدی سازمان تنشی وجود دارد؟ و در صورت وجود، این تنش چیست؟ آیا در سازمان گروه های غیررسمی وجود دارد؟ ساختار غیررسمی شامل ارتباطات بین مدیران، گروه ها و... چگونه است؟

ب. استراتژی

استراتژی مشتمل بر الگو، سیاست، برنامه، اقدام، تصمیم و تخصیص منابع است و به سه سؤال کلیدی: سازمان چیست؟ چه می کند؟ چرا چنین می کند؟ پاسخ می دهد به علاوه ویژگی های متمایز: عوامل کلیدی موفقیت، نحوه نگرش سازمان به محیط داخلی و خارجی، نقاط قوت و ضعف، فرصت ها و تهدیدها، مواردی هستند که در طراحی استراتژی مورد توجه قرار می گیرد.

ص: 409

ج. سبک

سبک از دو جهت قابل بررسی است: از بعد فرهنگ سازمانی که بیان گر ارزش ها و اعتقادات مسلط که جزو ویژگی های ماندگار زندگی سازمانی است و از بعد سبک مدیریت که بیان گر طرز تفکر مدیران و نحوه عمل آنها ونیز موضوعاتی که مدیر، فکر و برنامه ریزی خود را بر روی آن ها انجام می دهد است.

د. سیستم ها

رویه ها و فرآیندهایی که به صورت رسمی و غیررسمی در خصوص انجام وظایف و امور محوله در سازمان در حال پیاده سازی است و نیز سیستم های ارزیابی و برنامه ریزی، سیستم ها و مکانیزم تشویق و تنبیه، سیستم تخصیص منابع مالی، ساز و کار بررسی و پیاده سازی نظام بودجه سیستم مدیریت منابع انسانی و...

ه. مهارت ها

بیان گر ویژگی های متمایز و اصلی سازمان و این که سازمان توانایی انجام چه کاری را بهتر از سایر سازمان ها دارا می باشد و نیز نحوه حفظ مزیت رقابتی شرکت نسبت به سایر رقبا.

و. کارکنان سازمان

کارمندانی که درحال فعالیت در سازمان هستند دارای چه مشخصه هایی از نظر: تحصیلات زمینه ها و تجربه های گذشته شغلی، نحوه و مکانیزم تشویق و تنبیه کارمندان سازمان، معیارها و ملاک های انتخاب و ارتقا در شغل، معیارها و فرهنگ سازمان.

ز. ارزشهای مشترک

ایده های اساسی، اعتقاداتی که سازمان به کارمندانش القا می کند.

5. تحلیل و توصیف ابعاد پدیده
1. بعد امنیتی

مفهوم امنیت(1)

یکی دیگر از واژگانی می باشد که تاکنون به یک تعریف جامع و مانع نرسیده است. امنیت که در لغت به معنای در امان بودن، ایمنی، بی ترسی، آرامش و آسودگی است(2) به حالت فراغت از هرگونه تهدید یا حمله و یا آمادگی برای رویارویی

ص: 410


1- .(Security).
2- محمد معین، فرهنگ معین، ص157.

با هر نوع تهدید و حمله اطلاق می شود.(1) باری بوزان نیز «امنیت را حفاظت در برابر خطر (امنیت عینی)، احساس ایمنی(امنیت ذهنی) و رهایی از تردید(اعتماد به دریافتهای شخصی) می باشد» تعریف نموده است.(2)

امنیت در سه سطح: نرم، سخت و نیمه سخت قابل ترسیم است، اما بهره گیری از همه این ظرفیت ها در یک راهبرد هوش مند امری است که غرب و به ویژه آمریکا به دنبال آن است. استراتژی «قدرت تغییر»(3) که اوباما با روی کار آمدن خود سعی در تغییر تفسیر چهره آمریکا در سطوح بین المللی و منطقه ای (خصوصاً منطقه خاورمیانه) دارد به نوعی بهره گیری از قدرت نرم میباشد. قدرتی که از مباحث محوری علم سیاست و

ص: 411


1- داریوش آشوری، تعریف ها و مفهوم فرهنگ، ص38.
2- بوزان باری، مردم دولت ها و هراس، ص60.
3- (Change(Smart)Power)

مورد اندیشه و تأمل در متون و آثار سیاسی بوده و به دلیل اهمیت آن در دو عرصه سیاست داخلی و خارجی برای اجرای خطمشیها و برنامهها و تحقق اهداف و منافع ملی،(1) مورد بهره برداری ایالات متحده آمریکا قرار گرفته است.

تفسیر قدرت در سیاست قدرت نرم عبارت است از پدید آوردن آثار مطلوب(2) و سلطه انسان بر انسان(3) هم چنین توانایی فرد یا گروه در کسب تسلیم و اطاعت دیگران(4) که کنترل و رفتار دیگران(5) را به همراه خواهد داشت.

هدف بهرهگیری از قدرت نرم همانا ایجاد آثار و نتایج مورد نظر است(6) که مخاطبان اصلی آن را برخلاف اهداف «قدرت» که دولتها، نخبگان سیاسی، گروههای ذینفوذ و نهادهای حکومتی میباشند، مردم، نهادهای فروملی و NGOها تشکیل می دهد.

زمانی که تهدید، ماهیت پیچیده پیدا میکند، هر یک از بازی گران و ابزارهای لازم جهت ایجاد، گسترش و تقویت قدرت نیز باید دارای ماهیتی پیچیده باشند.(7) پیچیدگی و درهم تنیدگی اهداف، ابزار و مسائلی که در قدرت نرم وجود دارد سبب میشود که تحلیلگران، در آن، واحد، وضعیت محیطی را در سطوح مختلف: داخلی، منطقهای (محیط نزدیک) و بینالمللی یا سیستمی (محیط دوردست) در ابعاد: سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و گاهاً اقتصادی مورد تجزیه و تحلیل قرار داده تا به یک تصویری درست از وضعیت حال و آینده دست یابند.

نقطه اشتراک تهدید نرم و قدرت نرم در ابزارها و روشهاست بدین صورت که به کار بردن ابزار سخت و قدرت نظامی صرف بر ضد نظامهای ایدئولوژیک که پایههای

ص: 412


1- .[1] حسین جمالی، تاریخ و اصول روابط بین المللی، ص251.
2- برتراند راسل، قدرت، ص55.
3- آرون، 1364، ص 598.
4- جان کنت گالبرایت، کالبد شکافی قدرت، ص 256.
5- دال، 1364، ص96.
6- برتراند راسل، قدرت، ص19.
7- جوزف نای، چهره های قدرت با مقدمه ای بر قدرت نرم، ص126.

سیاست و افکار عمومی را دین، اعتقاد و مبانی دینی تشکیل می دهد، نه ممکن است و نه کارآمد. در این شرایط، به مرور ادبیات قدرت نرم(1) در مراکز تحقیقاتی غرب شکل گرفت (نای، 1378: 26) و سپس ترکیبی از قدرت سخت و نرم به عنوان قدرت هوشمند(2) در دستور کار سیاستمداران آمریکایی قرار گرفت.

قدرت سخت، دارای ساختاری هرمی با منطق «بالا به پایین» است، حال آن که قدرت نرم در ساختاری کروی و با منطق «دیالکتیک متن- بازی گر» تولید میشود.

در قدرت سخت قدرت به آمریت تعبیر شده و سبب گسست بین عامل و موضوع قدرت میشود، اما قدرت نرم با عنصر اقناع تعریف شده و قدرت در فضای ارتباط متقابل پدید می آید؛ یعنی عامل و موضوع بر یکدیگر تأثیرگذار هستند.

تهدید سخت، مستقل از مؤلفه های محیطی تعریف می شود، در حالی که در تهدید نرم، پدیده های اجتماعی مرتبط با مؤلفه های محیطی است. تهدید سخت، حالتی ترکیبی دارد، ولی تهدید نرم، امتزاجی از مؤلفه های محیطی است. تهدید سخت، ماهیتی متعصب دارد، ولی تهدید نرم، تصویری ژلاتینی از قدرت است. تهدید سخت، بر سرمایه مادی بازی گر و تهدید نرم بر سرمایه اجتماعی بازی گر استوار است.(3)

برخی از اندیشمندان سیاسی، عوامل و عناصر دیگری را نیز در عداد عوامل تشکیل دهنده و مؤثر در قدرت، اعم از نرم و سخت برشمردهاند که اهم آن ها عبارتند از:

ص: 413


1- .(Soft Power)
2- (Smart Power)
3- اصغر افتخاری، ج1، 29- 18.

وضعیت جغرافیایی (شامل: آب و هوا، نوع زمین، وسعت خاک، موقعیت سرزمین از نظر دست رسی به دریا یا مجاورت با سایر کشورها)، جمعیت و نیروی انسانی، ظرفیت صنعتی، ترابری و ارتباطات، استعدادهای علمی و اختراعات و ابتکارات، سیستم اقتصادی، سازمان اداری و دولتی، موقعیت استراتژیک، ایدئولوژی و اخلاق اجتماعی، اطلاعات و آگاهی، تاسیسات نظامی و انتظامی، خرد رهبری و روحیه ملی.(1)

قدرت نرم مکمل قدرت سخت است به طوری که بیتوجهی به قدرت نرم میتواند قدرت سخت را تضعیف کرده، استراتژی قدرت یک نظام را به نحو محسوسی تضعیف کند. در واقع، موفقیت نه از جانب قدرت سخت و نه از جانب قدرت نرم، هیچ یک به تنهایی به دست نمی آید. برای رسیدن به موفقیت باید ترکیب بهینه ای از آن ها را به کار برد.(2) تفسیر جدیدی از «قدرت» در عصر کنونی که به عصر اطلاعات تعبیر شده، نه فقط از ساختار نظامی قوی و سخت، بلکه آمیزه ای از قدرت سخت و نرم است(3) و حد فاصل بین قدرت نرم و سخت را قدرت امنیتی- اطلاعاتی نامیدند.

2. بعد سیاسی

2. بعد سیاسی(4)

آن جا که سخن از قدرت و تفکیک و تنظیم روابط، وظایف و اختیارات یک سیستم باشد، بحث سیاسی است.

حال قدرت قاهره کدام است و تنظیم قدرت چگونه باید شکل گیرد؟ بنابراین، «شأن و عزت حاکم نیز همچون قدرت او باید از شأن و مرتبت هر یک از اتباع و ]حتی[ کل اتباع از این طرح باشد، زیرا حاکمیت سرچشمه شأن و عزت است ... اگر چه آن ها

ص: 414


1- علی اصغر کاظمی، نقش قدرت در جامعه و روابط بین المللی، ص138.
2- فرهادی و مرادیان، درک قدرت نرم، قدرت نرم، ص 140.
3- فرهادی و مرادیان، درک قدرت نرم، قدرت نرم، ص142.
4- در این بخش از مقاله با الگوگیری از دیدگاههای دکتر علی اصغر افتخاری از کتاب کالبدشکافی تهدید بهره جستیم، جهت مطالعه بیشتر رجوع کنید به: افتخاری، اصغر(1385)؛ کالبدشکافی تهدید، تهران: انتشارات دانشکده و پژوهشکده فرماندهی و ستاد و علوم دفاعی.

]اتباع[ وقتی دور از نظر حاکم هستند، برخی بیشتر و برخی کمتر در مرتبت خود می درخشند، لیکن در حضور او بیش از ستارگان در حضور خورشید درخشش ندارند.»(1)

این ایده اساسی متعاقباً نزد هگل بنیادی فلسفی یافته و به فلسفه دولت تبدیل می شود که در آن دولت ارگانیسم مافوق تمامی افراد و جامع کلیه خواسته های آنها ارزیابی می شود موجودی ماورایی که فرامینش«دقیقاً همان است که اعضای کاملاً اخلاقی شده آن به دل خواه همچون تکالیف خویش آن ها را می پندارند.»(2) تحلیل پدیده در عرصه سیاسی یکی از روشهایی است که میتوان درک صحیحی از روابط حاکم بین اعضا و رابط طولی آن ها داشت.

3. بعد اقتصادی

اینکه یک سیستم و پدیده از چه منبعی تغذیه شده و در ارتباط با تبدیل انرژی به ماده و فرآیند تولید تا توزیع و مصرف انرژی چه سیری را طی می کند، سؤالی است که محققان عرصه پدیدارشناسی باید بدان پاسخ دقیق دهند. شناخت منابع حیاتی و به تبع

ص: 415


1- توماس هابز، لویاتان، ص200.
2- لین لنکستر، خداوندان اندیشه سیاسی، ص40.

آن، درک شاهراه های اقتصادی، محققان را قادر می سازد که در ادامه و در ارائه راهبردهای عملیاتی به شریان ها و قطع آن ها نظر خاص داشته باشند.

در یک تقسیم بندی کلان می توان پدیدهها را در بعد اقتصادی در دو حوزه اصلی: تولید و توزیع رده بندی نمود، در حالی که گونه نخست متوجه افزایش میزان تولید متناسب با نیازمندی های عمومی است، دومین دسته پدیدههایی را شامل می شود که به تعبیر «جان ای. رویمر»(1) برابری فرصت را در دستیابی به امکانات تحت الشعاع قرار می دهد.

به همین دلیل پدیدههای اقتصادی ضرورتاً محدود به کشورهایی که دارای سرانه ملی پایینی هستند نمی باشد و بسیاری از کشورهای توسعه یافته را نیز در برمی گیرند.(2)

در تحلیل اقتصادی پدیده نظر ما بر روی سه فرآیند تولید، توزیع و مصرف انرژی معطوف می باشد که در مدل زیر به نمایش درآمده است:

4. بعد نظامی

پدیدهها از بعد نظامی نیز قابل توصیف هستند. بعد نظامی از آشکارترین انواع پدیدهها به شمار می آیند که دارای پیشینه تاریخی طولانی ای در تاریخ تحولات جوامع

ص: 416


1- (John E. Romer)
2- جان ای رویمر، برابری فرصت، ص84- 69.

بشری هستند. ویژگی برجسته این دسته از پدیدهها در استفاده از زور(1) است که در ذیل عنوان تخصصی منازعه و جنگ از آن یاد می شود. بر این اساس پدیده نظامی به استفاده از زور برای دست یابی به اهداف بازی گر در عرصه سیاست عملی دلالت دارد و در گفتمان سنتی از امنیت دارای کاربرد بسیاری می باشد، به گونه ای که(2) رابرت ماندل با تأمل در ماهیت و عملکرد امنیت نظامی به ایراد گزاره های زیر در خصوص پدیدههای نظامی می پردازد:

یکم: پدیدههای نظامی در کلیه مکاتب دارای حساسیت و اهمیت بالایی می باشند، به گونه ای که اتصاف یک پدیده به وصف نظامی، ارزش و حساسیت آن را در مقام هزینه کرد و مدیریت افزایش می دهد؛

دوم: گسترش حوزه بازی گرانی که موضوع یک پدیده نظامی هستند به کاهش ضریب کارآیی پدیده از ناحیه ایجاد انسجام در کشورهای هدف می شود؛

سوم: اشتیاق و گرایش کشورها به حفظ مزیت نظامی شان در شبکه روابط قدرت، منجر به ایجاد احساس پدیده نزد سایر بازی گران می شود؛

چهارم: هرگونه تلاش برای افزایش توان نظامی جهت تهدید دیگران، به بروز واکنش مشابهی در دیگر کشورها و در نتیجه، پیدایش معمای امنیت منجر می شود؛

پنجم: فضای آنارشیک حاکم بر نظام بین الملل زمینه تکوین ظهور و توسعه پدیدههای نظامی را مساعد می سازد؛

ششم: در دوران پس از جنگ سرد، وجود عواملی چون: نقش رهبری هویت های قومی - نژادی- مذهبی، محرومیت ها و نابرابری ها، ... به تقویت زمینه ظهور پدیدههای نظامی کمک کرده است؛

هفتم: انقلاب در امور نظامی به افزایش میزان حساسیت و خطر ناشی از پدیدههای نظامی کمک کرده است؛

ص: 417


1- (Force)
2- افتخاری، در باب جنگ ها، ص1-28.

هشتم: با عنایت به تبدیل شدن طرفین منازعات به پیروان فرهنگ ها وتمدن های مختلف، چنین به نظر می رسد که ماهیت سیاسی پدیدههای نظامی در حال تغییر و تبدیل شدن به ماهیتی فرهنگی است؛

نهم: پدیدههای نظامی از حالت دوجانبه در حال تبدیل شده به صورت چند جانبه متأثر از فرایند فرهنگی شدنشان هستند؛

دهم: سهم عناصر فرهنگی در پدیدههای نظامی در حال افزایش است؛

یازدهم: عدم تمرکز در قدرت نظامی به توسعه کانون های مولد پدیدههای نظامی کمک می کند؛

دوازدهم: وابستگی نظامی به کشورهای دیگر به معنای بروز ضعف ساختاری در این کشورها در مقابل دسته خاصی از پدیدههای نظامی(که به نوعی از ناحیه کشورها حمایت یا تولید می شوند) است؛

سیزدهم: گرچه اولویت برخورد با پدیدههای نظامی غیرقابل انکار است، اما توجه مستمر به این دسته از پدیدهها، به ویژه حالات احتمالی به هزینه کرد منابع کشور در حوزه نظامی گری و بروز ضعف عمومی در کشور منجر خواهد شد؛

چهاردهم؛ بین میزان وضوح پدیدههای نظامی و رضایت عمومی از هزینه کردن امکانات ملی در زمینه نظامی گری رابطه ای مستقیم وجود دارد؛ به این معنا که پدیدههای آشکار راحت تر اجماع مورد نظر را درون کشور ایجاد می کند.

پانزدهم: پدیدههای نظامی در پرتو تحولات نظامی - فناوری اخیر، اشکال غیرمتعارفی یافتند که موضوع مطالعات مستقلی در حوزه جنگ و نظامی گری هستند.(1)

مجموع ملاحظات بالا دلالت بر اهمیت محوری سطح نظامی در تحلیل پدیدهها دارد، به گونه ای که می توان با ادعای «پیتر چالد»(2) همراه بود که از تقسیم اولیه پدیدهها به دو گروه نظامی و غیرنظامی به عنوان مهم ترین گونه شناسی پدیدهها یاد می نماید.(3)

ص: 418


1- رابرت ماندل، چهره متغیر امنیت ملی، ص 105- 88.
2- (Peter Chald)
3- چالک، 2000، ص 135- 136.

در تحلیل نظامی یک پدیده باید به این مؤلفه ها توجه نمود:

5. بعد اجتماعی

باری بوزان در مردم، دولت ها و هراس، معنای اخصّ امنیت اجتماعی شده را بیان می دارد که دلالت بر صیانت هویت گروه های اجتماعی در قبال پدیدههای پیرامونی دارد(1) پدیدههای اجتماعی متوجه هویت جامعه هستند(رومی، 1382: 5 - 692). هویت و رفتار بازیگران با توجه به نقش و جایگاه آنها درون این نظام معنایی جامع و کلی(2) مشخص می شود. در نتیجه هر اقدامی که بتواند این معنا و مفهوم کلی را تضعیف یا مخدوش سازد تهدیدی اجتماعی تلقی می گردد(وندت، 1992: 390-398). به عبارت دیگر یک پدیده واحد متاثر از سازمان فکری دولتمردان می تواند تهدید و یا غیر آن باشد. بر این اساس هر پدیدهای دارای بعد یا هویتی اجتماعی می باشد.

ص: 419


1- باری بوزان، مردم دولت ها و هراس، ص143.
2- (collective Meaning)
6. بعد فرهنگی

این نکته که هر پدیده ای در حوزه علوم انسانی و اجتماعی برآمده از نوعی جهان بینی و دارای قالب خاصی از مبانی و مبادی فکری و در ادامه، دارای یک نظام ارزشی و مفهومی و در ادامه، دارای نمادها و رفتارهای خاص است، حکایت از فرهنگی بودن این پدیده ها دارد. بنابراین، فرهنگ و پدیده های فرهنگی دارای سه سطح قابل تفکیک که برهم کنش دارند می باشد:

یکم: دست ساخت ها (نمودهای فرهنگ): این سطح شامل همه پدیده های قابل مشاهده است که همان سطح روساختی است.

دوم: سطح ارزشهای حمایتی، هنجارها و قواعد رفتاری: این سطح شامل ارزشها، باید و نبایدهایی است که مبنای عمل افراد قرار می گیرد و تمام یادگیری بر آن پایه صورت می گیرد.

ص: 420

سوم: سطح مفروضات اساسی: مفروضات اساسی، مفروضاتی است که ما نه با آن ها مقابله و نه در مورد آن ها بحث می کنیم. این مفروضات بر سطح ارزشهای حمایتی اثر می گذارد و از آن نیز تأثیر می پذیرد.(1)

ص: 421


1- ادگار شاین، مدیریت فرهنگ سازمانی و رهبری، ص28.
7. بعد زیست محیطی

رویکرد زیست محیطی که دارای تلقی نوینی از سیاست می باشد در بردارنده معیارهای تازه ای می باشد که در تمییز مسائل انسان معاصر بسیار متفاوت از موارد قبلی عمل می نماید. به عبارت دیگر رویکرد سبز پدیدهها را موضوعاتی خاص ارزیابی می کند که صرفاً با مقولات امنیتی- نظامی قابل فهم نیستند. آنچه برای این دسته از تحلیل گران در خور توجه می نماید نسبتی است که انسان با محیط اطرافش برقرار می نماید؛ بنابراین می توان ادعا کرد که نگرش زیست محیطی معرف پیدایش شکلی نوین از پدیدهها می باشد که از ناحیه سیاست های اقتصادی انسان در بستر طبیعت شکل گرفته وبه صورت فزاینده ای ابعاد مختلف زندگی سالم انسان را بر روی کره زمین تهدید می نمایند.

8 . بعد فنآورانه

بهره گیری از فن آوری های نوین هم در حوزه اطلاعات و هم در حوزه سلاح، نشان از اهمیت این بعد در تحلیل پدیده های ایدئولوژیک، مانند جریان تکفیری دارد. در ارائه تعریف واحدی از «فن آوری»(1) اجماع قابل قبولی وجود ندارد، اما در یک تلقی نسبتاً مشترک می توان آن را به دانش و مهارت های لازم برای تولید کالا و خدمات که حاصل

ص: 422


1- .(Technology).

قدرت فکری و شناخت انسان و ترکیب قوانین موجود در طبیعت می باشد تعریف نمود.(1)

فناوری با این روی کرد دارای تاریخی طولانی به شمار می آید که البته در دهه های اخیر تحول شگرفی یافته است به گونه ای که ماهیت و ابزارهای حیات انسان را متأثر ساخته و گفتمان جدیدی را در معادلات فردی، گروهی، ملی و جهانی حاکم ساخته است(2)

از آن جا که فنآوری، پیچیده و نه بسیط است اقسام متفاوتی از پدیدهها نیز توسط و یا به کمک آن تولید شده که در ادامه به مهم ترین آن ها اشاره می شود.

لازم به ذکر است که نویسندگان معمولاً برای فنآوری چهار عنصر اصلی را به پیروی از اسکاپ طرح می نمایند که عبارتند از:

یکم: عنصر «سخت افزاری»(3) که در قالب اشیا می توان نمودهای آن را مشاهده کرد؛

دوم: عنصر«نرم افزاری»(4) که در قالب ارائه ایده های مختلف می توان تجلیات آن را ملاحظه کرد؛

سوم: عنصر «انسان افزار»(5) که در انسان ها و نوع مهارت های آنها تجلی می یابد؛

چهارم: عنصر «سازمان افزار»(6) که با اضمحلال و یا پیدایش پاره ای از نهادها مشخص می شود.(7)

ص: 423


1- محمد تقی مهدوی، تکنولوژی اطلاعات و اطلاعات تکنولوژی، ص 95.
2- مانوئل کاستلز، عصر اطلاعات، ص372- 298.
3- (Hardware).
4- (Software).
5- (Human ware).
6- (Orgaware).
7- مهدوی، همان، ص 6 -95.

در نهایت با بهره گیری از مدل های ارائه شده در توصیف ابعادی یک پدیده، در روی کردی تجمیعی به مدل زیر نایل خواهیم شد.

مدل معطوف به آینده و پیش بینی پدیده

یکی از انتظارات به حق از یک نظریه یا مدل علمی، علاوه بر انتظار تبیین و توصیف، قدرت پیشبینی آن است.(1) البته دقت مدلها در پیشبینی به اندازه دقت تبیین و توصیف نیست. در واقع منظور از پیشبینی وقایع، تعیین محدوده و نوسانات آن است.(2) به همین دلیل برخی دیدگاه ها قدرت تبیین و توصیف پدیده ها پس از وقوع را

ص: 424


1- سینگر، 1969، ص 80.
2- فرامرز رفیع پور، آناتومی جامعه، ص124.

دارند، اما دچار ضعف در پیش بینی اند. این نقص در قدرت پیش بینی، ضعف جدی بر آن ها وارد می کند. تبیین، توصیف و پیش بینی سه حلقه مرتبط یکدیگرند که در توالی با یکدیگر قرار دارند.(1)

رویکرد ما در این نوشتار بر تعاقب استوار است؛ یعنی مقدمات در تبیین و توصیف روندها و قواعدی را به ما القا می کند که صغرا و کبرای یک قیاس را شکل می دهد که با بهره گیری از آن ها نتایج در قالب قواعد، نشان از پیش بینی ما دارند. پیش بینی دقیق برای آینده یک پدیده در حوزه علوم انسانی- امنیتی امکان پذیر نیست.

دلیل این امر نیز پیچیدگی بازیگران، تعدد کنشگران و اختلاف در نوع و شکل و انگیزههای متغیرهای عمل کننده هستند؛ بنابراین، اندیشمندانی که با روی کرد فیزیکالی به دنبال تعمیم قواعد فیزیکی در عرصه اجتماعی هستند قواعد سهل فیزیکی را به محیط اجتماعی انتشار داده و این خود خطای بزرگی است. آن ها به جای پیش بینی دقیق و ساده وقوع رویداد یا پدیده های مورد نظر، فقط می توانند بر اساس موضوعات، روندها یا مسیرها، احتمال وقوع را تخمین بزنند.(2)

در راستای تکمیل مدل تحلیلی- توصیفی رجوع به علمی که آینده پژوهی نامیده شده است می تواند راهگشا باشد. «...آیندهپژوهی(3) پیشبینی و مهیا بودن برای آینده و استخدام منابع موجود به بهترین وجه ممکن در راستای ارزشها و اهداف ....»(4)

تعریف میشود. و عواملی را که در این نگاه دخیل هستند در شمایه زیر میتوان مشاهده نمود:

ص: 425


1- ویلفرد روریش، سیاست به مثابه علم، ص211؛ سریع القلم، ص 211، مجلة سیاست خارجی، شماره2.
2- مالوچ و پورت گرادی، 2007، ص70.
3- .(Futurology Future Study).
4- منصفی، 1384، ص 1.

در نگاهی افراطی انسان خود را به جای خدای خالق شارع فرض میکند علاوه بر شناخت، به دنبال ساخت آینده برمیآید و آیندهپژوهی را کوششی برای رسیدن به آینده تعریف میکند [که مانند هر کوشش دیگری امکان و احتمال خطا و اشتباه در آن وجود دارد] نه گمانهزنی دقیق و بدون خدشه آینده.(1)

باید اذعان داشت که این شبه علم در دهه اخیر جای خود را در محیطهای دانشگاهی باز نموده است. و باید به این نکته اساسی دقت نمود که کاربست آیندهپژوهی نیازمند بهرهگیری از نسخه بومی شده آن است.

بدون تردید، ملتی که دانش کشف و مهندسی آینده را از دیگران تقلید کند، راه خطا در پیش گرفته و آینده خود را بر پایه ارزشهای دیگران توصیف و بنا کرده است.(2)

پدیده به مثابه یک سیستم ارگانیک(مدل مکمل)

این الگوی تحلیلی که برگرفته از سیکل حیاتی «سازوار ها» (اورگانیسم ها) می باشد، به معنای ساده ای این ایده را تبیین می نماید که هر پدیده ای سه تجربه اصلی خواهد داشت که عبارتند از: تولد، بلوغ و مرگ.

ص: 426


1- علیرضا حجازی، فهم انسان معاصر از آینده، ص2.
2- عبدالرحیم پدرام، آینده پژوهی حوزوی نو برای کندوکاو، ص1-2.

اقبال تعداد قابل توجهی از تحلیل گران حوزه تاریخ و تمدن بشری - هم چون: توین بی، سن سیمون، اشپنگلر و ویل دورانت به این الگو حکایت از آن دارد که (حداقل) سهمی از حقیقت در این روی کرد نهفته است که علی رغم حجم وسیع انتقادات وارده بر آن، از سوی اندیشه گرانی همانند: رالف لنیتن و هنری لوکاس، هم چنان معتبر و پذیرفتنی است.(1)

حقیقت پذیرفتنی موجود در این الگو، نقش مؤثری است که برای «زمان» در نظر گرفته شده است. به این صورت که گذشت زمان دارای تأثیر در میزان تأثیرگذاری پدیده می باشد، تأثیری که در قالب گزاره های زیر می توان از آن یاد نمود:

l گزاره اول: گذشت زمان به بلوغ پدیده و در نتیجه، افزایش میزان تأثیرات آن کمک می کند؛

l گزاره دوم: گذشت زمان به «تاریخی شدن» پدیده و در نتیجه، افت میزان تأثیرات آن کمک می کند.

دلیل این امر نیز آن است که شکل گیری و فعال شدن شاخص های شدت زای پدیده، منوط به گذشت حداقلی از زمان است و در صورتی که کانون مولد پدیده این فرصت را بیابد به طور طبیعی از آن استفاده نموده و با فعال نمودن آن شاخص ها، به تشدید پدیده کمک می کند، اما اوج گرفتن پدیده در بطن خود، پدیده تازه ای را برضد خویش تولید می نماید که می توان ازآن به «شکل گیری نقطه فساد» یاد کرد. منظور از «نقطه فساد» سوء مدیریت در کاربرد قدرت و ثمربخشی آن است. به این صورت که اگر قدرتی به بلوغ خود برای اعمال رسیده باشد، اما بنا به دلایلی این اقدام صورت نگیرد، دچار هرز رفتن انرژی شده و افت می نماید. به همین دلیل است که تحلیل گران امنیتی در مقام بررسی بحران ها به عنوان یک گزینه مؤثر، معمولاً بر این نکته تأکید دارند که دلیل ناکامی بازی گران در استفاده از شرایط بحرانی برای تحقق اهدافشان به اتلاف وقت

ص: 427


1- اصغر افتخاری و علی اکبر کمالی، روی کرد دینی در تهاجم فرهنگی، ص 7- 60.

مؤثر بازمی گردد- به عبارت دیگر انرژی آماده عمل به دلیل سکون و رخوت ناشی از برنامه های دیپلماتیک رو به زوال گذارده و عملاً از دست می رود.

آشنایان با فن دیپلماسی نیز از همین ویژگی استفاده برده و از سیاست اتلاف وقت در مقام مواجهه با برخی از پدیده ها به مثابه یک راه کار مؤثر جهت غیر فعال سازی آن یاد کردند. در این الگوی مدیریتی، تلاش می شود تا انرژی متراکم شده در عامل، با گذشت زمان فروکش کرده، تابع ضوابط قانونی عقلی گردد و به این ترتیب، نفوذ و تاثیر آن رو به کاهش گذارد.(1)

نسبت زمان با تأثیرگذاری پدیده به بازی گر عامل می گوید که مقطع زمانی افول برای عملیاتی کردن پدیده مناسب نیست و اقدام در این مقطع توصیه نمی شود. بالعکس، مقطع زمانی اوج بهترین فرصت از حیث تأثیرگذاری ارزیابی می گردد که اگر از دست برود، به طور طبیعی هزینه های عملی نمودن پدیده افزایش می یابد.

در تلاش برای درک سازمان یک پدیده باید جنبههای مختلف آن را بازشناخت و معانی و مفاهیم متناقض و متفاوتی را که در هر جنبه آن نهفته است، دریافت.

برای این منظور باید راه دیگری از تفکر را برگزید که بتواند با ابهامات، پیچیدگی ها و تناقضات پدیده سازمان، سازگار شده و ما را از دام های ساده انگاری و تجزیه های بیش از حد روش های بررسی سازمانی در امان نگه دارد.

در این شیوه تفکر، ضمن آن که سازمان را در قالب استعاره های مختلف تحلیل می کنیم، اما هوشیارانه روابط این جنبه های مختلف را با هم در نظر داریم و به آن ها در یک مجموعه کلی، وحدت می بخشیم.

این شیوه یک الگوی ساده و ایستا نبوده، بلکه طرحی جامع و پویا و فرایندی تفسیری و تشریحی در بررسی سازمان است.

ص: 428


1- افتخاری، 1380.

یکی از استعاره ها در مورد سازمان، سازمان به عنوان موجود زنده است، پس یک سازمان می تواند تمامی ویژگی های یک موجود زنده، از جمله ویژگی های: ارتباطی، فیزیکی و فیزیولوژیکی آن را دارا باشد.(1)

سلول (یاخته) به عنوان واحد ساختاری تشکیل دهنده موجودات زنده، ترکیبی از سلسله مراتب پیچیده، شامل: اتم ها، مولکول ها و اندامک های سلولی (هسته، میتوکندری، کلروپلاست، شبکه آندوپلاسمی، غشای سلولی، پراکسی زوم و...) است.

در ارگانیسم های بالاتر از سلول، هر گروه از سلول ها سیستم خاصی را تشکیل می دهند که اندام های مختلف یک موجود زنده را به وجود می آورند. هرگاه، هر یک از این سیستم ها در یک سطح از سلسله مراتب نتوانند به عنوان بخشی از سیستم های اصلی، نقش همآهنگ کنندگی خود را ایفا کنند، از سوی سیستم اصلی (برای مثال، بدن انسان) دفع می شوند و یا سیستم اصلی را به نابودی می کشانند که در نهایت، نابودی خود آن ها نیز محسوب می شود.

هر سلول یا یاخته از چهار ماده اصلی، شامل: کربوهیدرات، لیپیدها، پروتئین ها و اسیدهای نوکلئیک تشکیل شده است که در تعامل با یکدیگر با ایجاد هم آهنگی، موجب تشکیل اندامک های مختلف درون سلولی و سازمان دهی فعالیت های آن ها می شوند. اسیدهای نوکلئیک، ماده ژنتیک (DNA) سلول را به وجود می آورند که موجب انتقال صفات و ویژگی های یک جان دار از نسلی به نسل دیگر می شود.

در انتقال این صفات، بخشی از DNA که ژن نامیده می شود، دخیل است. در همه انواع سلول ها،DNA به عنوان عضو ثابت دارای اطلاعات وراثتی سلول وجود دارد و در اغلب این سلول ها، این ساختار در داخل اندامکی به نام هسته سلول، محصور است. هسته به عنوان مهم ترین بخش سلول مطرح بوده، مسئول کنترل تمام فعالیت های سلول، اعم از فعالیت های تقسیم سلولی، متابولیسمی و رشد سلولی است. برای انجام تمام

ص: 429


1- گرت مورگان، سیمای سازمان.

امور، DNA موجود در هسته، از راه ساختارهایی مانند RNA و ریبوزوم، متناسب باهرفعالیت، پروتئین های خاصی(آنزیم) را تولید می کند و از راه این آنزیم ها، تمام فعالیت های درون سلولی را زیر کنترل خود قرار می دهد.(1)

هسته و مغز سیستم

DNA

مرکز کنترل

سیستم RNA ساختار و سازمان

مدل ارگانیک (منبع: محققین، 1393)

بنابراین، سلول ها نیز مانند سازمان، چرخه حیات چهار مرحله ای (تولد، جوانی، بلوغ و افول) را طی می کنند. در مرحله تولد سلول، به طور معمول هسته سلول آن را اداره می کند. در این مرحله، این وظیفه در سازمان برعهده بنیان گذار سازمان است. سلول در این مرحله کوچک است و تا اندازه ای ساختاری ساده دارد. در دوره جوانی با تقسیم مسئولیت میان تعداد بیشتری از اندامک های سلولی، به سرعت رشد می کند و ساختار آن تحت تأثیر نیروهایی برای تغییر، قرار می گیرد. در فرآیند حیات سلولی از این مرحله، به تمایز نام برده می شود. مانند سازمان، اندازه سلول در مرحله بلوغ تثبیت می شود و روندی همانند سازمان را پیش می گیرد. آخرین مرحله از چرخه حیات

ص: 430


1- ابوالقاسم آمین، مبانی زیست شناسی.

سلول، مرگ سلول است که معادل سازمانی آن، افول سازمانی است. سیستم های باز، مانند سلول برای زنده ماندن، باید جهت گیری جریان آنتروپی را معکوس سازند. یا به عبارت دیگر، آنتروپی منفی جذب کنند. فرآیند آنتروپیک، یک قانون کلی در طبیعت است که براساس آن، هر نوع سازمانی به سوی بی نظمی و مرگ پیش می رود. در سیستم های فیزیکی، اجزاء به سمت بی نظمی و پراکندگی میل می کنند و در ارگانیسم های سیستم های زنده، سلول می میرد و از بین می رود. به این ترتیب در درازمدت تمام سیستم های باز نیز تابع قانون آنتروپی می شوند.

لازم به ذکر است که استقلال نسبی برخی از اندامک ها، مانند: کلروپلاست و میتوکندری به حدی می رسد که مستقل از سلول، به تکثیر خود می پردازند.

با بیان مدل تحقیق که برآمده از روی کردی تحلیلی بوده است در نهایت در سه حوزه تبیین و توصیف و در نهایت پیش بینی یک پدیده محققان این جستار مدل جامع زیر را به عنوان مدلی که قابلیت تحلیلی بسیاری از پدیده ها به ویژه پدیده های انسان ساز و اجتماعی را دارا ست به جامعه علمی پیشنهاد می دهند:

ص: 431

تحلیل پدیده تکفیری با استفاده از مدل های ارائه شده
اشاره

تکفیر، مسئله جدیدی نیست و در طول تاریخ دارای ریشه ها و شواهدی است. گو این که نکته تازه در آن، مطرح شدنش به عنوان یک پدیده اجتماعی سازمان یافته و مبتنی بر امکانات و مکانیسم های گسترده و ریشه داری آن در پیش زمینه ها و سابقههای ذهنی تاریخی است. از آن گذشته، دخالت های آمریکا در امور مسلمانان، به این مسئله ابعاد پیچیده ای بخشید، به طوری که آن را در پرتو شرایط و فشارهای معینی، قادر ساخته که بر سر راه وحدت اسلامی به مثابه مانع جدی، مطرح شود و مصلحان این امت را نگران مسئله تقریب و کاهش فعالیت های مربوط به آن، یا خدای ناکرده توقف این نوع حرکت ها ساخته و امت را همچون بازیچه ای در دست دشمنان قرار داده است.

با این اوصاف گزارههایی که از مدلهای ارائه شده در این نوشتار در قالب خبر بیان میشود راهگشای خوبی برای رسیدن به یک منطق تحلیل و شناخت جامع از جریان تکفیری است و در ادامه مسیری منطقی برای نایل شدن به راهبرد خواهد بود. لازم به توضیح است که این گزاره ها با در نظر گرفتن میزان دست رسی به اطلاعات و دقت دریافت توسط نویسندگان در حوزه ارزش گذاری احتمال صدق و کذب را دارا می باشند:

الف) گزاره های تبیینی

1. جریان تکفیری - افراطی دارای تاریخچه و پس زمینه تاریخی است؛

2. جریان مورد بحث توسط یک سری از کنش گران سیاسی به وجود آمده است؛

3. جریان تکفیری تهدیدی است که بر آسیب های درون دینی اسلام و مذاهب اسلامی رشد و نمو می کند؛

4. این جریان دارای صورت و قالبی است که قابلیت تفکیک و تشخیص با دیگر جریان ها است؛

5. جریان افراطی دارای مشخصاتی در حجم، بعد، عمق و اندازه است؛

6. جریان مذکور با یک سری از اهداف تعیین شده راه اندازی شده است؛

ص: 432

7. جریان فوق وجود آمده استکبار و دست پرورده سرویس های اطلاعاتی - امنیتی است؛

8. این جریان با هدف تخریب صورت و وجه اسلام با بهره گیری از روش ها و ابزار ترس و وحشت و ترور است؛

9. جریان تکفیری در راستای راهبرد کلان خاورمیانه بزرگ از نیل تا فرات طراحی و راه اندازی شده است؛

10. جریان تکفیری به دنبال انحراف اذهان و افکار عمومی و بین المللی از پدیده های مهمی چون: اتفاقات غزه در سرزمین های اشغالی می باشد؛

11. جریان فوق الاشاره با کمک مادی و اطلاعاتی غرب به تثبیت رسیده است؛

12. سلفی ها و وهابیت بهترین بستر برای نفوذ تفکرات افراطی می باشد؛

13. برخورداری از امکانات، تجهیزات، بودجه و اطلاعات، موجب گسترش سریع این جریان در سطح جغرافیایی منطقه شده است؛

14. این جریان به دلیل بهره گیری از دیدگاه ها و با روی کردی ایدئولوژیک، قابلیت نفوذ در عمق باورهای برخی مسلمانان را دارا است؛

15. جریان تکفیری به نظر توانسته است افراد زیادی از مسلمانان منطقه را همراه خود سازد؛

16. ترس در مقاومت در برابر این جریان که همراه با هیاهو می باشد، عامل اصلی پیروزی این جریان است؛

17. عموماً وقتی جریانی صورت می پذیرد آن ها که دارای اعتقادات قوی نبوده و پایبند به اصول نباشند سست شده و به جریان مذکور می پیوندند و موجب گسترش در عِدّه و عُدّه می شوند.

ب) گزاره های توصیف سه بعدی

1. این جریان در تاریخ اسلام از زمان عده ای به نام خوارج شکل گرفته است که به گروه قرآن بسندگی معروف بوده اند؛

ص: 433

2. جریان تکفیری جریانی قشری بوده و راه استدلال و عقل و تفسیر را بسته و صرفاً به ظواهر قرآن، آن نیز به صورت تفسیر به رأی قائل هستند؛

3. جریان فوق مانند تمام پدیده ها یک نقطه جنینی، رشد، بلوغ و افول را طی می کند؛

4. جریان افراطی در سطح جغرافیایی، فعلاً منطقه خاورمیانه را درگیر خود نموده است؛

5. این جریان عمق اندیشه ها و باورهای اسلام را هدف قرار داده است؛

6. این جریان به نظر، قدرت نفوذ در بین برخی از شیعیان را نیز دارا ست.

ج) گزاره های برآمده از جدول جامع توصیف پدیده تکفیری

1. ماهیت این جریان عمدتاً سیاسی و با هویت جنگ قدرت در منطقه شکل گرفته است بدین معنا که با نفوذ روزافزون ایران و انقلاب در منطقه خاورمیانه به عنوان شریان انرژی جهان و غرب با راه اندازی این جریان سعی در بهره گیری از اصل «اختلاف بینداز و حکومت کن»، در بین مذاهب اسلامی اختلاف افکنی نموده و در راستای اهداف سیاسی کلان خود اقدامات میانجی گرانه را صورت دهد؛

2. یکی از ماهیات این جریان به یغما بردن امکانات و منابع روزمینی و زیرزمینی منطقه می باشد؛

3. سیاست کلان غرب نسبت به منطقه تعریف دو منطقه امن و ناامن است که منطقه امن همیشه غرب و کشورهای غربی است و منطقه ناامن نیز منطقه پیرامون یا مناطقی که منابع انرژی دست آن ها است می باشد؛

4. راه اندازی جنگ عرصه خوبی برای فروش تسلیحات در بین گروه های درگیر است و این یکی از نیات راه اندازی چنین جریان هایی است؛

5. خاورمیانه طبق تعریفی که غرب از آن دارد به عنوان پیرامون، نقش تهیه کننده انرژی را ایفا می کند و مرکز؛ یعنی غرب که دارای اطلاعات بوده و خود را مغز نظام بین الملل فرض کرده است نمی تواند جربان اطلاعاتی و فکری دیگری مثل اسلام را تحمل کند. بنابراین، به دنبال تحول و فرسایشی کردن این جریان فکری است؛

ص: 434

6. ماهیت دیگر این جریان برهم زدن ثبات اقتصادی منطقه و ناامن کردن منطقه برای توسعه پایدار و سرمایه گذاری های بلند مدت در راستای ثبات منطقه ای است؛

7. جریان مذکور ماهیتی نظامی- تروریستی داشته و دارای نیرو و امکانات و تجهیزات پیشرفته ای است؛

8. جریان انحرافی - افراطی تکفیری در درون خود از هنجارهای خاصی پیروی می کند؛

9. این جریان توسط برخی از مفتی ها و سران مذاهب، تغذیه ایدئولوژیک می شوند، مانند صدور احکام شاذی که توسط رهبران به اصطلاح دینی آن ها صادر می شود؛

10. این جریان به نحوی به دنبال وهن اسلام در همه ابعاد می باشد. به ویژه نقش آفرینی مرجعیت و اصل تقلید و...؛

11. سازمان دهی این جریان به صورت گروهی بوده و هنوز قادر به تشکیل حکومت و مردمی منسجم نمی باشند؛

12. با در نظر گرفتن شواهد و قرائن، این جریان در سطح منطقه و بین الملل با توجه به پوشش رسانه ای و شفاف سازی دارای وجه مناسبی نیست؛

13. اطلاعات موجود نشان از آن دارد که ایران نیز با وجود بستر تعدد مذاهب قابلیت جذب برخی افراد به این جریان را هر چند به صورت محدود دارا است؛

14. این جریان محیط امنیتی ایران را در غرب مرزها دچار تنش و چالش کرده است؛

15. جریان افراطی قابلیت نفوذ به داخل کشور را دارا است؛

16. سوریه، عراق، اردن، کویت و عربستان و در کل، کشورهای عربی بهترین بستر برای تحرک این جریان هستند؛

17. نوع تحرکات این جریان دارای تقارن نبوده و عمدتاً نامتقارن و نامتوازن عمل می کنند؛

18. جریان تکفیری جریانی پیچیده و سیستمی است و دارای متغیرهای زیادی است؛

19. از ویژگی های این جریان گسترش سریع و نامتعادل در سطح و در کم ترین زمان است؛

ص: 435

20. هویت اصلی این جریان ایدئولوژیک است؛

21. جنس این پدیده عینی و قابل مشاهده است، اما با موجی که ایجاد نموده است تهدید مذکور به اذهان و باورها نیز نفوذ نموده و احساس امنیت را سلب کرده است؛

22. کانون اصلی این پدیده بازی گردانان غرب و آمریکا است؛

23. انگیزه های اصلی این پدیده برنامه ریزی شده و اهداف و اغراض مشخص سیاسی پشتوانه تحرکات این جریان است؛

24. کارویژه های آن ایذایی بوده و با ضربه زدن و پراکنده شدن سریع عمل می کنند.

د) گزاره های تحلیل لایه لایه علت ها

1. جریان تکفیری به صورت اسطوره و استعاره در بین اعضای خود درآمده است؛

2. بهشت مأوای شهدای تکفیری ها ست(قاشق چوبی و غذا خوردن با حضرت رسول در بهشت)؛ یعنی در عمق باورهای افراد نفوذ کرده است؛

3. برنامه ریزی منسجمی در حوزه ایدئولوژیک و شست وشوی مغزی افراد این جریان در پروسه زمانی صورت پذیرفته است؛

4. این جریان به نظر بر پایه احساسات و عواطف افراد نظر داشته و دارای ابعاد تئوریک و عقلانی نمی باشد؛

5. مصادیق این جریان قابل شمارش و دارای کمیت قابل ملاحظه بوده و می توان به عنوان یک پدیده اجتماعی مورد تجزیه و تحلیل آماری قرار گیرد؛

6. در جریان تکفیری رفتارها برآمده از باورهای ایدئولژیکی است؛

7. ذکر آیات، اذکار علاوه، رفتارهای شنیع، نشان از برداشت سوء از اسلام و به دنبال اسلام هراسی صورت می پذیرد.

8. شعارها و نمادهای این جریان ضمن تفکیک شدن با جریان اسلام ناب در بسیاری از مظاهر شباهت هایی دارد که عوام را دچار اشتباه می کند؛

9. ایجاد جریان موازی و جای گزین با روی کرد افراطی در مقابل جریان اسلام شیعی؛

ص: 436

ه) تحلیل توصیفی از نظام و ساختار پدیده تکفیری

1. جریان افراطی دارای ساختاری هرمی و سلسله مراتبی است؛

2. نحوه ارتباط این جریان در هاله ای از ابهام است؛

3. به نظر این سیستم به صورت غیرمتمرکز و تکثیر سریع و بدون مانع در حال رشد می باشد؛

4. گروه های غیررسمی در این جریان نقش آفرین هستند؛

5. جریان تکفیری توسط سیاست ها و برنامه ها و اقدامات تعیین شدن و همچنین تصمیمات عملیاتی با تخصیص منابع هنگفتی صورت پذیرفته است؛

6. ارزش های مسلط بر اعضای این جریان ارزش های مشترک افراطی و برداشت های سوء از باورهای دینی است؛

7. این جریان مثل دیگر نظام ها در دورن خود تفکیک وظایف و تعیین حدود و اختیارات داشته و نیز در سطوح بالا تقسیم قدرت و جنگ قدرت امکان پذیر است؛

8. روابط بین اجزای مختلف این جریان دارای قواعدی است که هنوز اطلاعات کافی از آنها در دسترس نیست؛

9. مکانیزم تشویق و تنبیه اعضای آن دارای ابهام است هر چند شواهد موجود نشان از نوعی تصلب ساختاری و سازمانی دارد و هر عضو که خلاف جریان عمل نماید تنبیه خواهد شد؛

10. رویکرد تشویقی این جریان بر پایه غنیمت ها و تجاوزها استوار است؛

11. چریکی بودن، آمادگی جسمانی، آشنایی با روش های جنگ سرزمینی و شهری و استفاده از انواع سلاح های پیشرفته از ویژگی های این جریان است؛

12. این جریان دارای سطحی از آموزش های کمّی و کیفی بوده که توانمندی های ویژه ای به آنها داده است؟؛

13. جریان تکفیری دارای مکانیزمی خاص در جذب اعضا و ارتقا در سطوح مختلف است؛

ص: 437

و) گزاره های تحلیل و توصیف ابعادی پدیده
1. بعد امنیتی

1. این جریان به صورت هوش مند در سه سطح سخت و نرم و نیمه سخت در حال فعالیت است؛

2. جریان سخت با رویکرد ترور و وحشت و تصرف و تخریب و کشتار و تکه تکه کردن اعضا همراه است؛

3. جریان نرم در حوزه ایدئولوژیک و بر بستر تفکر سلفی و وهابیت عمل می کند؛

4. قدرت امنیتی و نیمه سخت و اطلاعات آن نیز توسط بازیگردانان خارج و داخل منطقه صورت می پذیرد؛

2. بعد سیاسی

1. جریان تکفیری از هویت سیاسی برخوردار نیست؛

2. این جریان فاقد اقتدار و حاکمیت است؛

3. این جریان فاقد حکومت مستقل و مسلط است؛

4. جریان افراطی دارای افراد و مردم خاص در یک عرصه جغرافیایی نمی باشد؛

3. بعد اقتصادی

1. انرژی این پدیده در حوزه سخت افزاری و تکنولوژیکی از سوی غرب و اعراب مهیا می شود؛

2. اطلاعات این پدیده در حوزه نرم افزاری و تجهیزات اطلاعاتی از سوی سرویس های امنیتی تغذیه می شود؛

3. شریان های اصلی انرژی و اطلاعاتی این جریان توسط کشورهای غربی هدایت و کنترل می شود؛

4. این پدیده از حداکثر امکانات موجود برای ضربه زدن به چهره اسلام و بد جلوه نشان دادن اسلام در اذهان عمومی بهره می برد؛

ص: 438

4. بعد نظامی

1. جریان تکفیری دارای نیروهای ورزیده و کمیت بالایی است؛

2. این نیروها دوره های آموزشی خاصی را می گذرانند؛

3. جریان تکفیری از آخرین و پیشرفته ترین تکنولوژی تسلیحاتی بهره می برند؛

4. این جریان بر قواعد حاکم بر اصول جنگ در رابطه با دشمن و اسیر هیچ پایبند نیست؛

5. اعضای این جریان به دلیل باورهای کاذبی که دارند و برآن پافشاری می کنند دارای انگیزه های مادی و معنوی بوده و دارای روحیه نسبتاً بالایی هستند؛

6. جزم و تعصب از ویژگی های بارز این جریان و اعضای آن محسوب می شود؛

7. این جریان با وجود بستر مناسب منطقه قابلیت گسترش سریع جغرافیایی را دارا است؛

5. بعد اجتماعی

1. جریان تکفیری فاقد یک هویت ملی است؛

2. جریان تکفیری دارای اجزای غیر همگن و فاقد یک الگوی ساختار اجتماعی است؛

3. گروه مرجع در این پدیده بر اساس شایستگی رزمی است و نه ابعاد فکری و اعتقادی؛

4. هویت مذهبی این جریان شامل تندروها و افراطی های سلفی و وهابی هستند؛

5. این جریان فاقد هنجارهای مسلط اجتماع انسانی است؛

6. استحاله شدن در این جریان موجب شده است تا اعضا هویت انسانی خود را از دست بدهند؛

6. بعد فرهنگی

1. این پدیده فاقد مباحث مبنایی است و صرفاً بر جریان سیاسی و جنگ قدرت استوار است؛

ص: 439

2. این پدیده دارای ساختار و ضوابطی که برآمده از مبانی باشد نیست، اما ساختار غیر رسمی متصلب بر آن حاکم است؛

3. این جریان دارای رفتارها و نمادهای ویژه خود است که می توان آن را از دیگر فرهنگ ها متمایز کرد؛

4. از بین بردن بقاع، آثار باستانی و به تاراج بردن آثار تاریخی از جمله فعالیت های مشهود این جریان است؛

7. بعد زیست محیطی

1.تخریب و تضییع منابع، امکانات و آسیب زدن به اکوسیستم منطقه از جمله ویژگی های این جریان است؛

2. تخریب ساختار و قواره عوارض طبیعی و مصنوعی(شهری)؛

3. آلودگی منابع آبی و استفاده از سلاح های بیولوژیک و شیمیایی و آثار سوء این سلاح ها بر زیست بوم منطقه؛

8 . بعد فن آوری

1. فنآوری های سخت افزارانه در غرب تولید و در اختیار این جریان قرار می گیرد؛

2. در حوزه سیستم های عامل و اطلاعات نیز دستگاه ها و جامعه اطلاعاتی منطقه و غرب پشتیبانی کامل دارند؛

3. مدیریت کلان این جریان به صورت سایبری بوده و در یک سیستم پیشرفته(C4IRS) صورت می پذیرد؛

9. گزاره های معطوف به آینده

1. نتیجه مقدمات این جریان، اسلام هراسی روزافزون در بین افکار عمومی است؛

2. روندها نشان از آن دارد که این جریان در کشورهای منطقه به سرعت رشد و نفوذ خواهد نمود؛

3. تحرکات ناشی از این جریان عمق شکاف مذهبی را افزایش خواهد داد؛

ص: 440

4. روندها حاکی از آن است که این جریان قابل بازگشت به نقطه کانونی خود؛ یعنی کشورهای غربی نیز خواهد بود؛

5. رویدادها نشان می دهد که نقش ایران در هدایت و کانالیزه کردن این جریان در آینده بسیار مؤثر است؛

6. آمریکا و غرب خود برای کنترل این جریان وارد عمل می شوند؛

7. این جریان هم چون آتش زیرخاکستر بوده و هر چند به صورت ظاهری محو می شود، اما در اینده باز با کوچک ترین نسیم اختلاف ظهور و بروز خواهد داشت؛

8. اقدام دولت های سوریه و عراق در مقابله با این جریان نشان از توان بالای بسیج مردمی و ارائه مدل امنیت مردم پایه دارد؛

9. اقدامات درون سازمانی این جریان در ایجاد جنگ قدرت در فرمان دهان ارشد شکست از درون را نوید می دهد؛

10. انزجار عمومی از فعالیت این جریان منجر به انزوای آن در آتی خواهد شد؛

11. ناأمنی در محیط عملیاتی گروه های تکفیری با همراهی مردم و نهادهای دولتی؛

12. امکان نفوذ این جریان به داخل کشور ایران؛

13 این جریان پس از گذر زمانی دچار سختی در تحرک و میل به تصلب و سخت شدن دارد که این خود نشان از امکان شکستگی درونی خواهد داشت؛

14. تجزیه توان و قدرت این نیرو موجب عدم تمرکز و به تبع آسیب پذیری بیشتر آن خواهد شد؛

10. گزاره های برآمده از مدل ارگانیکی
اشاره

1.جریان تکفیری دارای یک سیستم مرکزی و مغز هدایت گر است؛

2. جریان حاکم که نقش DNA را بازی می کند و ژن های اطلاعاتی را به همراه خود دارد از غرب تغذیه می شود؛

3. این جریان به راحتی قابل نسخه برداری و تکثیر در بستر سلول های معیوب سلفی است؛

ص: 441

4. رابطه بین هسته مرکزیDNA و نظام واسطRNA به طور غیر رسمی شکل گرفته است؛

5. کنترل در تکثیر و جذب و تغذیه جریان توسط سیستمRNA در یک پروسه طولانی طراحی و در حال اجرا ست؛

6. این جریان به مرحله متاستاز، یعنی تکثیر سلول های شبیه خود رسیده است؛

7. این جریان بر سلول های سالم نیز تأثیر خواهد گذاشت؛

8. از بین بردن سلول های سالم از ویژگی های این جریان سلولی است؛

9. روش انتقال داده ها از یک سلول به سلول دیگر در حوزه ایدئولوژیک صورت می پذیرد؛

10. این جریان برای حیات خود به مواد و انرژی که توسط شریان های اندامی منتقل می شوند نیاز دارند؛

11. سلول های سرطانی تکفیری به هرمون های درون ریز عربی نیاز دارند؛

1. جریان تکفیری به مثابه سلولهای سرطانی

جریان تکفیری از دید نویسندگان این نوشتار به مثابه سلول های سرطانی است، زیرا این جریان با بهره گیری از بستر فکری و دینی گروه افراطی وهابی و سلفی سعی در استحاله در برداشت از مبانی و احکام دینی دارد. بهره گیری این جریان از داده های موجود در ژن نهفته سلفی و تکثیر شدن سلول های شبیه سازی شده و تغذیه نمودن از عدّه و عُدّه وهابی ها استعاره بیماری سرطان را به ذهن متبادر می نماید، اما ویژگی بیماری سرطان چیست؟ و به چند دسته قابل تقسیم است؟

رشد بی رویه و خارج از کنترل تعدادی از سلول ها سرطان نامیده می شود. بدن انسان از اجزای کوچکی به نام سلول تشکیل شده که با چشم غیر مسلح دیده نمی شوند. سلول ها،بلوک های ساختمانی بدن هستند و گروهی از سلول ها، بافت ها و ارگان های بدن را تشکیل می دهند. سلول هایی که در بافت های مختلف، مانند: مغز، کبد، کلیه و ریه هستند، هر کدام یک عملکرد واحد دارند. سلول ها به طور نرمال، با دو تا

ص: 442

شدن به طریقه منظم و کنترل شده تولید مثل می کنند و منجر به رشد و ترمیم بافت های بدن می شوند. گاهی تقسیم سلول ها، بدون کنترل و به صورت غیرعادی انجام می شود. رشد غیرعادی و بیش از حد سلول های بافت، تومور نامیده می شود که می تواند خوش خیم یا بدخیم باشد.

تومورهای خوش خیم معمولاً محدود به قسمت کوچکی از بدن است و اغلب به آهستگی رشد می کند. این تومورها بسته به سایز و محلشان، مشکلاتی به وجود می آورند که با درمان تومور که غالباًٌ جراحی است، معمولاً بیمار مشکل دیگری نخواهد داشت.

سرطان یا تومورهای بدخیم نیز در یک فضای محدود شروع می شوند، اما می توانند به بافت ها و ارگان های مجاور گسترش یابند. سلول های سرطانی ممکن است، با جریان خون به مناطق دورتری در بدن منتقل شوند. در اینجا ممکن است تومور جدیدی را به نام تومور ثانویه یا متاستاتیک تشکیل دهند.

سلول های سرطانی با سیستم لنفاتیک نیز منتقل می شوند. سیستم لنفاتیک به طور نرمال برای از بین بردن عفونت در بدن کار می کند. این سیستم از یک سری غدد و رگ هائی که در سراسر بدن به هم متصل اند تشکیل شده است.

جریان تکفیری جریانی است که به سرطان بدخیم شهرت دارد و در غربال گری های متعددی که در مراحل مختلف توسط سیستم امنیتی و اطلاعاتی صورت گرفته است؛ بهترین بستر برای مبتلا شدن به آن در نگاه افراطی و تفریطی به دین و احکام دینی طیفی از جنس وهابیت و سلفی گری است.

با تشبیه جریان تکفیری به بیماری سرطان در سیستم ارگانیک منطقه خاورمیانه و تب و لرزهایی که در اثر آماج و گسترش بی رویه این تومور بدخیم که دارای ریشه های اطلاعاتی، ساختاری و عملکردی است، در ارائه راهبرد که در بخش های آتی مقاله آورده خواهد شد از این نگاه نیز بهره خواهیم برد به نحوی که مانند یک جراح به راه های درمان آن فکر خواهیم کرد.

ص: 443

2. راهبردها
1. راهبردهای الگو گرفته از مدل تبینی برای مقابله با جریان تکفیری

1. با گونه شناسی و تطبیق تاریخی پدیده تکفیری و نحوه شکل گیری و نحوه برخورد با آن توسط گذشتگان می توان الگوهای مدیریتی مناسبی اخذ کرد؛

2. الگوگیری از برخورد حضرت علی علیه السلام و راهبرد ایشان در مقابله با جریان خوارج؛

3. شناخت اهداف و انگیزه های آشکار و پنهان بازی گردانان این جریان؛

4. آسیب زدایی از بسترهای مناسب نفوذ و رشد این جریان در مذهب اهل سنت؛

5. تاکید بر راهبرد وحدت بین شیعه و سنی و شعار )إنّما المُؤمِنوُن إخوَه( و تقریب مذاهب؛

6. راهبرد تفکیک و جداسازی؛

7. راهبردهای الگو گرفته از عالم فیزیک و شیمی، مانند قواعد حاکم بر حرکت، ماده و انرژی، تجزیه، ترکیب، استحاله، واکنش و...؛

8. راهبرد دعوت به برائت، تسلیم، توبه و أمان دادن به اعضای این جریان با اعلام ضرب الأجل(عملیات روانی)؛

9. قطع شریان های اطلاعاتی و پشتیبانی های تجهیزاتی و امکاناتی؛

10. راهبرد زیستی مرداب، با محدود و محصورسازی در یک جغرافیای به منظور عدم جریان و تحرک؛

11. بالا بردن هزینه های مالی، خسارتی، جانی و حیثیتی این جریان(راهبرد عدم هم خوانی سود با هزینه)؛

12 ایجاد جریان موازی؛

13. راهبرد مقاومت مردم پایه؛

14. راهبرد بهره گیری از سلاح های ممنوعه(شیمیایی، میکروبی و هسته ای)؛(1)

ص: 444


1- سرّی و فوق سرّّی

15. پوشش رسانه ای جهت بزرگ نمایی جنایات ضدبشری این جریان؛

16. راهبرد رأفت اسلامی با ایجاد یک جریان خبری گسترده در مقابل جریان افراطی در این زمان؛

17. بزرگ نمایی عملیات نیروهای خودی و کوچک نشان دادن عملیات جریان انحرافی(راهبرد تیتر و سوتیتر)؛

18. راهبرد واکسینه کردن در درازمدت؛

19. شناسایی مراکز تأمین امکانات و تجهیزات این جریان و ضربه زدن به آن ها؛

2. راهبردهای الگو گرفته از مدل های توصیفی برای مقابله با جریان تکفیری
اشاره

1. راهبرد ایجاد گفتمان اسلام حقیقی در سطح جهان اسلام و نظام بین الملل؛

2. راهبرد دعوت به محاجّه و مناظره و علنی کردن این دعوت در رسانه ها برای نشان دادن چره واقعی این جریان؛

3. راهبرد مصون سازی و رفع آسیب های احتمالی مذاهب اسلامی در مسیر نفوذ جریان های افراطی؛

4. راهبرد برون سازی بحران از منطقه خاورمیانه به حیات خلوت غرب و آمریکا؛

5. الگوگیری از قانون چهار ترومن؛ مبنی بر رسیدگی به مراکز کم برخوردار که زمینه پیوستن به جریان های افراطی را دارند؛

6. راهبرد برچسب زدن(تروریست، افراطی، تکفیری، انحرافی و...)؛

7. راهبرد ضربه زدن به سر مار؛

8. دکترین شوک و بهت در انجام عملیات های بین نیرویی در مناطق درگیر؛

9. راهبرد بهره گیری از قدرت سازمان ها و نهادهای حقوقی بین الملل؛

الف) راهبردهای سخت

1. ارعاب و تهدید؛

2. مقابله محدود؛

3. مقابله به مثل؛

ص: 445

4. مقابله شدید؛

5. حذف پدیده؛

6. کانالیزه کردن پدیده؛

7. فرسایشی نمودن فعالیت پدیده؛

8. تغییر در جهت رفتار فیزیکی پدیده؛

9. درگیر نمودن کشورهای بیشتری نسبت به این پدیده؛

10. عمل تصعید(سرعت بخشیدن به مرحله فنای پدیده).

ب) راهبردهای نیمه سخت (امنیتی- اطلاعاتی)

1. نفوذ؛

2. تجزیه(سبک سازی و تبخیر پدیده) ؛

3. ترکیب(سنگین کردن پدیده) ؛

4. معکوس سازی پدیده(برگرداندن جهت تهدید به سوی زادگاه؛ تمثیل گاز گرفتن سینه مادر توسط نوزاد ناخلف)؛

5. جداسازی سر از بدنه(ایجاد شکاف بین رهبر و اجزای عملیاتی) ؛

6. جداسازی بدنه از سر(ایجاد شکاف بین اجزای عملیاتی با رهبر)؛

7. ایجاد جنگ قدرت بین اجزای پدیده؛

8. طراحی و راه اندازی پدیده موازی؛

9. قطع سیستم های اطلاعاتی پدیده؛

10. قطع سیستم های انرژی و قوام پدیده؛

ج) راهبردهای نرم

1. همراه سازی پدیده با تاکید بر مشترکات(ارتباط گیری، گفت وگو، مشارکت) ؛

2. راهبرد هم افزایی و همراه سازی و جبهه سازی خودی؛

3. راهبرد چراغ سبز؛

4. راهبرد تطمیع؛

ص: 446

5. راهبرد اعلام برائت؛

6. راهبرد همراه سازی افکار بین الملل و ایجاد جبهه تنفّر جهانی علیه پدیده؛

7. تغییر در جهت حرکت فکری پدیده؛

8. تغییر در جهت باور و ارزش های پدیده.

3. راهبردهای الگوگرفته از مدل توصیف آینده نگارانه برای مقابله با جریان تکفیری

1. شیفت کردن این جریان به سوی کشورهای عربی مادر در منطقه(مانند اردن و عربستان)؛

2. راهبرد جنگ نامتقارن در برابر حملات نامتقارن این جریان؛

3. راهبرد تمرکز بر حفظ مراکز ثقل حیاتی و حساس مناطق درگیر با جریان تکفیری؛

4. بالا بردن سرعت انجماد این جریان و به تبع بالابردن میزان شکنندگی آن؛

5. بهره گیری از شکاف موجود در این جریان به دلیل ناهمگنی اعضا و مخلوط بودن بجای محلول بودن و به تبع تفکیک پذیری و متخلل بودن آنها؛

6. راهبرد بازگرداندن هویت انسانی- اسلامی به اعضای فریب خورده این جریان.

4. راهبردهای الگو گرفته از مدل ارگانیک برای مقابله با جریان تکفیری
اشاره

پنج درمان اصلی برای سرطان وجود دارد که عبارتند از: جراحی، شیمی درمانی، هورمون درمانی، پرتو درمانی و ایمنی درمانی یا درمان بیولوژیکی که به نظر بتوان با رویکردی تطبیقی آن ها را برای درمان سرطان تکفیری در ارگانیسم منطقه اسلامی مورد مطالعه و بررسی و بهره گیری قرار داد.

یکم: جراحی

جراحی یا همان رویکرد نظامی و حذف فیزیکی مؤثرترین و سریع ترین درمان برای تومورهایی است که در مراحل اولیه رشد هستند و هنوز گسترش نیافته اند (متاستاز نداده اند؛ یعنی از جنس خود تکثیر نکرده اند).

ص: 447

این تنها راه قابل اعتماد برای حذف کامل یک تومور است. با این حال، تضمینی در برداشته شدن کلیه بخش های میکروسکوپی تومور که ممکن است گسترش یافته باشد وجود ندارد که این موضوع در جریان تکفیری ملموس است.

دوم:پرتو درمانی

درمان های مبتنی بر رادیولوژی، از ذراتی با امواج پر قدرت نظیر اشعه های X یا اشعه های گاما بهره می گیرند. این امواج تخریب کننده به منظور ایجاد آسیب های ژنتیکی روی تومور پرتو افکنی می کنند که این کار سبب مرگ سلول های سرطانی می شود. از آن جا که بافت های سالم بدن پس از پرتو درمانی بسیار بهتر از سلول های سرطانی بهبود می یابند- چون سلول های سالم آسیب DNA خود را بهتر ترمیم می کنند- تأثیرات جانبی منفی اغلب مدت زمان کوتاهی ادامه می یابند.

سوم: شیمی درمانی

در شیمی درمانی از داروهای پر قدرتِ ضد سرطان که از طریق جریان خون انتقال می یابند، استفاده می شود. این درمان به طور بالقوه برای سرطان هایی که گسترش یافته اند، مفید است. خوردن یا تزریق کردن داروهای شیمی درمانی به جریان خون سبب می شود که توانایی ساخت DNA جدید در سلول های سرطانی مختل شود یا از تقسیم کامل سلول های سرطانی جلوگیری به عمل آید. بعضی تومورها پس از دریافت فقط یک دارو در برابر بسیاری از داروهای دیگر مقاومت نشان می دهند که به آن «مقاومت چند دارویی» اطلاق می شود. در چنین اوضاعی، ممکن است هیچ دارویی نتواند به طور مؤثر روی تومور تأثیر بگذارد.

چهارم: هورمون درمانی

هورمون درمانی از رسیدن یا مصرف هورمونی که سلول های سرطانی به آن احتیاج دارند جلوگیری می کند. هورمون درمانی ممکن است شامل جراحی برای برداشتن اندام هایی در سیستم درون ریز بدن باشد که تولید کننده هورمون ها هستند.

ص: 448

پنجم: ایمنی درمانی

در نوع ایمنی درمانی، از آنتی بادی ها برای حمله مستقیم به سلول های تومور سرطانی استفاده می شود، در حالی که در روش دیگر از آنتی بادی ها برای انتقال مواد سمی، نظیر مواد رادیو اکتیو یا داروهایی که به طور گزینشی سلول های سرطانی را هدف قرار می دهند، استفاده می شود.

توصیه می شود محققان محترم به روش های درمانی مذکور و تشبیه نظام منطقه ای به ارگان بدن و نیز جریان تکفیری به سرطان توجه ویژه نمایند. علاوه بر این محققان راهبردهایی را با الگوگیری از مدل سلولی به شرح زیر پیشنهاد می دهند:

راهبردهای تأثیر گذار

الف) قطع نظام ارتباطیDNA تکفیری و بدنه RNA عملکننده؛

ب) تسریع در نزدیک شدن به آنتروپی درونی با فشار از بیرون؛

ج) ایجاد شکاف بین رأس و بدنه با تبلیغ خودمختاری در بدنه تکفیری ها و در راستای تکثیر خود؛

د) ایجاد بی نظمی در ساختار سیستم تکفیری؛

ه-) نفوذ در سیستم رهبری و کنترل در راستای استحاله از درون؛

و) فرسایشی کردن برخورد با این سیستم؛

ز) تجزیه ساختار به نظامهای کوچک و ضربه پذیر؛

ح) ایجاد رهبری موازی در سیستم تکفیری؛

ط) تزریق اطلاعات غلط به سیستم رهبری؛

ی) تحریک وهمراه سازی فضای پیرامونی(منطقه وبین الملل) در برخورد با جریان تکفیری؛

ک) ناأمن کردن یا ناأمن نشان دادن محیط عمل جریان تکفیری؛

ل) محدود کردن محیط عمل جریان تکفیری؛

م) حذف فیزیکی عاملان جریان تکفیری؛

ن) همراهسازی بدنه جریان با تهدید، ترغیب و تطمیع و...؛

ص: 449

نتیجه گیری و ارائه پیشنهاد

علم بر پدیده ها برای رسیدن به یک قاعده کلی نیاز به یک سیر منطقی دارد. مفهوم، تعریف، گزاره، انطباق با واقع، باور صادق موجّه، تبدیل مفهوم به مدل ریاضی در عمل تقلیل گرایانه، رسیدن به قواعد و احکام و درنهایت تجویز و انضمامی کردن آن مفهوم کلان در سایه سار عمل و رفتار مسیری است که در این تحقیق طی کردیم.

تحلیل پدیده ها با اسلوبی خاص طراحی شده و در نهایت تبدیل به یک مدل جامع پدیدارشناسی شد.

اخذ گزاره های خبری از اطلاعات موجود در خصوص جریان های تکفیری و افراطی با بهره گیری از مدل جامع که سه ساحت علم را؛ یعنی: تبیین[تعلیل]، توصیف و پیش بینی را با مدل مکمل ارگانیک به همراه داشت تلاشی بود تا عمل شناخت و فهم خود مسئله درست صورت گیرد. پس از آن نیز به هدف غایی این نوشتار؛ یعنی نشان دادن راهبرد و راه های مقابله با این جریان را در یک دسته بندی منطقی ارائه نمودیم. خبرگی و بارش مغزی از ویژگی های این کار تحقیقاتی بوده است.

به محققان محترم پیشنهاد می شود، به علت شباهتی که این جریان با جریان های زیستی، فیزیکی، شیمی و ارگانیکی دارد در تطبیق این پدیده با قواعد حاکم بر آن ها تأملی داشته باشند و با در نظر گرفتن سیر شکل گیری یک پدیده هم راستا به فرآیندی که آن پدیده طی می کند به همراه آنتی تزهایی که نقش ضد را در مقابله با پدیده مذکور ایفا می کند توانایی فکری و نگاه منظم سیستمی را در جامعه علمی افزایش خواهد داد.

هر یک از محورهایی که در این جستار مورد بحث قرار گرفته است طبق اذعان خبرگان عرصه امنیتی قابلیت تبدیل شدن به یک مقاله و کار تحقیقی را دارا ست.

ص: 450

منابع
الف) فارسی:

1. آریان پور، منوچهر و دیگران؛ فرهنگ انگلیسی به فارسی، جهان رایانه، چاپ ششم، تهران 1385.

2. اسکیدمور، ویلیام؛ تفکر نظری در جامعه شناسی، محمد مقدّس و دیگران، چاپ اول: سفیر، تهران 1372.

3- افتخاری، اصغر، و کمالی، علی اکبر؛ رویکرد دینی در تهاجم فرهنگی، سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، تهران 1377.

4- افتخاری، اصغر، ضربه موثر محدود، پژوهشکده مطالعات راهبردی، گزارش راهبردی، تهران 1380.

5- ---------------، «ساخت اجتماعی امنیت»، فصلنامه دانش انتظامی، سال 3، ش 4، تهران 1380.

6- -----------------، «منطق معادلات امنیت ملی»، فصلنامه مطالعات راهبردی، سال4، ش4، شماره مسلسل14، تهران، 1380.

7- ---------------، «در باب جنگ»، راهبرد دفاعی، سال2، ش 5، (پاییز)، 1383.

8- ---------------، کالبدشکافی تهدید، دانشکده و پژوهشکده فرمان دهی و ستاد و علوم دفاعی، تهران.

9- -----------------، «حوزه ناامنی: بنیادهای فرهنگی مدیریت استراتژیک و مقوله امنیت داخلی در ایران»، فصلنامه مطالعات راهبردی، سال 2، شماره 3، بهار 1378.

10- ----------------، دو چهره قدرت نرم، قدرت نرم معنا و مفهوم، پژوهشکده مطالعات و تحقیقات بسیج، تهران.

11 - ایان، باربور؛ علم و دین، بهاءالدین خرمشاهی، چاپ دوم: مرکز نشر دانشگاهی، تهران 1374.

12- آشوری، داریوش، تعریف ها و مفهوم فرهنگ، مرکز اسناد فرهنگی آسیا، تهران 1380.

13- آمین، ابوالقاسم، مبانی زیست شناسی، انتشارات امیرکبیر، 1368.

14- ببی، ارل،روش های تحقیق در علوم اجتماعی، رضا فاضل، چاپ چهارم: سمت، تهران 1386.

15- برچر، مایکل، بحران در سیاست جهان: یافته ها و مطالعات موردی، حیدرعلی بلوچی، پژوهشکده مطالعات راهبردی، تهران 1382.

16- بوزان، باری، مردم دولت ها و هراس، مترجم: ناشر، پژوهشکده مطالعات راهبردی، تهران1387.

17- بیرو، آلن، فرهنگ علوم اجتماعی، باقر ساروخانی، چاپ اول: کیهان، تهران1366.

18- بیلینگتون، روزاموند و همکاران فرهنگ و جامعه، ترجمه فریبا عزبدفتری، نشر قطره، تهران1380

19- پاتریک، مک نیل، روش های تحقیق در علوم اجتماعی، محسن ثلاثی، چاپ اول: آگه، تهران 1376.

ص: 451

20- پدرام، عبدالرحیم، آینده پژوهی حوزهای نو برای کندوکاو، اندیشکده روابط بین الملل، تهران1388.

21- جمالی، حسین، تاریخ و اصول روابط بین الملل، مرکز تحقیقات اسلامی، 1379، [بی جا].

22- حافظ نیا، محمدرضا، مقدمه ای بر روش تحقیق در علوم انسانی، چاپ سیزدهم: سمت، تهران 1386.

23- حجازی، علیرضا، فهم انسان معاصر از آینده، اندیشکده روابط بین الملل، تهران1388.

24- خدابخشی، رامین، سرطان و بحران های روانی: سرطان زنگ بیداری،چاپ اول: نشرقطره، تهران1388.

25- دشتی، محمد، نهج البلاغه، چاپ یازدهم: مؤسسه انتشارات مشهور، قم 1380.

26- دال، رابرت، تجزیه و تحلیل جدید سیاست، ترجمه حسین ظفریان، 1364.

27- دلاور، علی، روش های تحقیق در روان شناسی و علوم تربیتی، چاپ اول: دانشگاه پیام نور، تهران 1386.

28- راسل، برتراند، قدرت، ترجمه نجف دریابندری، نشر خوارزمی، تهران 1371.

29- رفیع پور، فرامرز، آناتومی جامعه، اول: شرکت سهامی انتشار، تهران 1370.

30- رفیع پور، فرامرز، کندوکاوها و پنداشته ها، شرکت سهامی انتشار، تهران 1370.

31- رمضانی، حسینعلی، خلاقیت اساس شکوفایی و نوآوری، انتشارات محور، تهران 1388.

32- رمضانی، حسینعلی و گودرزی غلامرضا، راهنمای پژوهش، پژوهشکده دانشگاه افسری و تربیت پاسداری امام حسین†، تهران 1391.

33- رمضانی، حسینعلی؛ اله بخش، علی و خدابنده، عیسی، مقدمهای بر مطالعات فرهنگی، راه کمال، تهران 1393.

34- روریش، ویلفرد، سیاست به مثابه علم، ترجمه ملک یحیی صلاخی، سمت، به نقل از سریع القلم، محمود(خرداد 1367)؛ در مجله سیاست خارجی، شماره2. تهران 1372.

35- رومی، پل، «معمای امنیت اجتماعی»، فصلنامه مطالعات راهبردی، سال: 6، ش: 3، شماره مسلسل 21، (پاییز-1382).

36- رویمر، جان ای، برابری فرصت، محمد خضری، پژوهشکده مطالعات راهبردی، تهران 1382.

37- ساعی، علی، روش تحقیق در علوم اجتماعی، چاپ دوم: سمت، تهران 1387.

37- شاین، ادگار، مدیریت فرهنگ سازمانی و رهبری، ترجمة برزو فرهی و شمس الدین نوری نجفی، انتشارات مؤسسه فرهنگی سیمای جوان، تهران 1382.

ص: 452

39- صفوی، امین الله، واژگان علوم انسانی کلمه انگلیسی- فارسی، چاپ اول:کلمه، تهران1375.

40- طالب، مهدی، شیوه های عملی مطالعات اجتماعی، اننتشارات دانشگاه تهران، تهران1380.

41- فرهادی، محمد و محسن، مرادیان، درک قدرت نرم، قدرت نرم، ج1، پژوهشکده مطالعات و تحقیقات بسیج، تهران 1387.

42- کاستلز، مانوئل، عصر اطلاعات: قدرت هویت، حسن چاووشیان، طرح نو، تهران1380

43- کاظمی، علیاصغر، نقش قدرت در جامعه و روابط بین المللی، نشر قومس، تهران1369.

44- کیوی، ریمون و کامپنهود، لوک وان، روش تحقیق در علوم اجتماعی، عبدالحسین نیک گهر، توتیا، تهران1375.

45- گالبرایت، جان کنت، کالبدشکافی قدرت، ترجمه احمد شها، تهران 1366.

46- لاریجانی، محمدجواد، مقولاتی در استراتژی ملی، مرکز ترجمه و نشر کتاب، تهران 1369.

47- لنکستر، لین و.، خداوندان اندیشه سیاسی، ج 3، ق 1، علی رامین امیرکبیر، تهران1370.

48- ماندل، رابرت، چهره متغیر امنیت ملی، مترجم: ناشر، پژوهشکده مطالعات راهبردی، تهران1379.

49- مایر، جرالد و سریز، دادلی، پیشگامان توسعه، ترجمه سید علی اصغر هدایتی و علی یاسری، سمت، تهران1368.

50- مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، مؤسسة الوفاء، لبنان، بیروت 1404ق.

51- معین، محمد، فرهنگ معین، انتشارات امیرکبیر، تهران 1360.

52- مورگان، پاتریک و لیک، دیوید،نظم های منطقه ای، سید جلال دهقانی، پژوهشکده مطالعات راهبردی، تهران 1381.

53- مورگان، گرت، سیمای سازمان، ترجمه اصغر مشبکی، انتشارات دانشگاه تهران، تهران 1383.

54- مهدوی، محمدنقی،تکنولوژی اطلاعات و اطلاعات تکنولوژی، چاپار، تهران1379.

55- میرزایی، خلیل، فرهنگ تخصصی انگلیسی- فارسی علوم انسانی، حفیظ، تهران1385.

56- نای، جوزف، چهره های قدرت با مقدمه ای بر قدرت نرم، ترجمه سید محسن روحانی و مهدی ذوالفقاری، پژوهشکده مطالعات و تحقیقات بسیج، تهران 1387.

57- نوروزی، محمدتقی، فرهنگ دفاعی- امنیتی، انتشارات سنا، تهران 1385.

58- هابز، توماس، لویاتان، حسین بشیریه، نی، تهران 1380.

59- هایدگر، مارتین، درآمدی بر وجود و زمان، ترجمه منوچهر اسدی، نشر پرسش، آبادان، 1380.

ب) لاتین:

60 - Albrow, Martin (1996); The Global Age, London: Polity Press.

ص: 453

61 - Arthur F. Lykke,

Jr.(1989);“Toward an Understanding of Military

Strategy,”chap. in Military Strategy: Theory and Application, Carlisle Barracks, PA: Department of National Security and Strategy, U.S. Army War College.

62 - Campell, David (1992); Writhing Security: United State Foreign Policy the Politics of Identity, Manchester, M.U.

63 - Chalk, Peter (2000); Non – military Global Order, Macmillan Press LTD.

64 - Gregory, D. Foster(1990); “A Conceptual Foundation for a Theory of Strategy,” The Washington Quarterly, Winter.

65 - Freedman, Lawrwnce et.al (edis)(1992); War, Strategy International Politics, Oxford, Clarendon Prees.

66 - Knorr, Klaus Rosenau, James(1969); Contending Approaches to International Politics, Princeton, p.u.p.

67 - Malloch, K. Porter-O, Grady, T.(2007); The Quantum Leader: Application for the new word, 2nd Ed., Jones and Bartlett, Boston, M A.

68 - Murray, Williamson and Grimsley, Mark (1994- 1997); “Introduction: On Strategy,” The Making of Strategy: Rulers, States, and War, Cambridge: Cambridge University Press.

69 - Nye, Joseph(2004); Soft Power, New York, Norton.

70 - Russell, B,(1986); "The Forms of Power" In: S. Lukes(ed) Power, Oxford Black Man.

71 - Singer, David J(1969); Level of Analysis Problem, In International Politics and Foreign Policy, New York and London: The Free press.

72 - Slaughter, Anne Marie(2008); "The Idea That is America". Cited in: Voices of America, by Kristin M. Lord, Brooking Publishing. November.

73 - Treatment of Cancer (2009) MSN Encarta Site. Cancer medicine.

74 - Wendt, Alexander (1992);"Anarchy, what state make of it", Interactional Organization.

ص: 454

تحلیلی بر علل پیدایش و گسترش تفکر تکفیری و راهکارهای برون رفت از آن / محمدرضا وحیدی نژاد

اشاره

محمدرضا وحیدی نژاد(1)

مقدمه

در صدر اسلام و بازة زمانی نزدیک به آن، حوادثی مثل: جنگ های ردّه،(2) جریان خوارج و خشونت،(3) غلوّ غالیان(4) و صدور برخی فتاوای جاهلانه و مغرضانه اتفاق افتاد، که جهان اسلام را گرفتار گرایش ها و انحراف های دینی کرد، اما با بیداری و عکس العمل قاطع ائمه اطهار‰ و صحابه کرام و علمای فریقین جریان های فوق، مهار و مورد انکار قرار گرفت.

در دو سه قرن اخیر افکار انحرافی بیشتری در میان گروه های اسلامی به وجود آمد. مهم ترین علل این پیدایش و گسترش عبارتند از: جهل و نادانی، تعصب جاهلی، بدگمانی و بدعت، تندروی و حمایت و پشتیبانی استعمار .

با وجود مخالفت بسیاری از علما و بزرگان، این گروه ها توانستند اعتقادات و برداشت های ناصواب خویش را از روایات و صحابه و سنت نبوی به نام اسلام و به عنوان تنها دیدگاه صحیح ارائه کنند و به عنوان بازنمایی چهرة اسلام حقیقی و توحید

ص: 455


1- دانشجوی دکتری دانشگاه ادیان مذاهب قم.
2- تاریخ طبری، ج3، ص250-252.
3- شرح نهج البلاغه، ج 8، ص113.
4- وسایل الشیعه، ج 28، ص 348.

ناب، پیروان سنّی و شیعه (مذاهب خمسه) را که تن به آرای بدعت آلود آنان نمی دادند به شرک و کفر متّهم کنند.(1)

آنان به تکفیر بسنده نکردند، بلکه با اعلام جهاد و ترور به کشتار وسیع زنان و مردان و کودکان بی گناه پرداختند و هزاران جنایت غیرقابل توجیه در کشورهای اسلامی انجام دادند. چهره ای شوم و مخوف از خود به جا گذاردند، اما صهیونیست ها و دشمنان قداره بند اسلام در سایه امن قرار گرفتند.(2)

یکی دیگر از عوامل رشد افکار افراطی در میان قشری از مسلمانان؛ تندروی های شیعیان افراطی است، همانان که درباره بزرگان دین به غلو پرداختند و آنان را از درجه عبودیت به الوهیت رسانده و شریک خدا قرار دادند. حضرت علی† می فرماید: هَلَکَ فِیَّ رَجُلانِ: مُحِبٌّ غالٍ وَ مُبْغِضٌ قالٍ؛ «دو کس درباره من هلاک شدند (و گمراه گشتند) دوست غلوکننده و دشمن بدخواه»(3) خوارج و ناصبی ها سبب وجود غلات شدند، و غلات نیز بازار خوارج را گرم کردند.(4)

علل و عوامل فوق، موجب گسترش تفرقه و تکفیر در میان مسلمانان می گردد که همواره از سیاست های ثابت دشمنان برای تضعیف کشورهای اسلامی در منطقه بوده است.

امروزه بزرگ ترین عامل تهدیدکنندة کیان امت و مذاهب اسلامی، «تکفیر» است. تکفیر یک پدیدة رو به فزونی است که در صورت عدم کنترل و مهار، امکان رشد می یابد.

رهبر معظم انقلاب می فرماید: امروز کسانی هستند که سلاحشان تکفیر است ابایی هم ندارند که بگویند ما تکفیری هستیم، این ها سم اند. خوب، این سم را باید از محیط اسلامی خارج کرد.(5)

ص: 456


1- سلفی گری و وهابیت، ج1، ص31.
2- همان، ص 333-350.
3- نهج البلاغه، کلمات قصار 117.
4- وهابیت بر سر دو راهی، ص 10 و 141.
5- سخنرانی در جمع روحانیون کرمانشاه، 20، 7، 90.

برای مقابله با تکفیر و برون رفت از این فتنه مخرب، لازم است جهان اسلام از علت های تکفیر و زمینه بروز و رشد آن و عاملان تفرقه آگاه گردد. علمای فریقین به کمک آیات و روایات و سنت و سیره پیامبر اسلام… روشن گری کرده و اتحاد و الفت را میان مسلمانان حاکم سازند.

مفهوم شناسی کفر و تکفیر
کفر و تکفیر در لغت

صاحب مفردات(1) گوید: «کفر» در لغت به معنای پوشاندن شی ء است. شب را کافر گوییم که اشخاص را می پوشاند و زارع را کافر گوییم که تخم را در زمین می پوشاند. کفرِ نعمت، پوشاندن آن است با ترک شکر. بزرگ ترین کفر، انکار وحدانیت خدا، دین یا نبوت است.

«کفران» بیشتر در انکار نعمت و «کفر» در انکار دین به کار می رود و «کفور» (بضمّ کاف) در هر دو.

در مجمع البیان آورده: «کفر» در شریعت عبارت است از انکار آنچه خدا معرفت آن را واجب کرده، از قبیل: وحدانیت، عدل خدا، معرفت پیامبر و آنچه پیامبر آورده از ارکان دین. هر که یکی از این ها را انکار کند کافر است. راغب گوید: کافر در عرف دین به کسی گفته می شود که وحدانیت یا نبوت یا شریعت یا هر سه را انکار کند.

به هر حال کافر کسی است که همه، یا برخی از اصول یا ضروری دین را انکار کند.

برای کفر مراتبی است که شدیدترین آن کفر بالله است. در قرآن می خوانیم: )إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یؤْمِنُونَ((2))إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الَّذِینَ کَفَرُوا( (3)و بعد ردّ و عدم اعتناء به رسولانش را مطرح می کند و می فرماید: )إِنَّ الَّذِینَ یکْفُرُونَ

ص: 457


1- 1. ص683-686.
2- 2. بقره، آیه 6.
3- انفال، آیه 56.

بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ یرِیدُونَ أَنْ یفَرِّقُوا بَینَ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ(-(1)

)فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا کَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَی الْکافِرِینَ(-(2)

و نیز کفر به آیات خدا را و می فرماید: )ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کانُوا یکْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ یقْتُلُونَ النَّبِیینَ((3)-. )إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِید(»(4)-

و هم چنین کفر به قیامت را و می فرماید: )وَ مَنْ یکْفُرْ بِاللَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ وَ الْیوْمِ الْآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالًا بَعِیداً((5)-. )الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا .... أُولئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ وَ لِقائِهِ((6)- و کفر به حقیقت الوهیت و صفات ذات واجب و توحید را نیز مطرح می کند و می فرماید: )تَدْعُونَنِی لِأَکْفُرَ بِاللَّهِ وَ أُشْرِکَ بِهِ ما لَیسَ لِی بِهِ عِلْمٌ((7)، )ذلِکُمْ بِأَنَّهُ إِذا دُعِی اللَّهُ وَحْدَهُ کَفَرْتُمْ وَ إِنْ یشْرَکْ بِهِ تُؤْمِنُوا((8)-

بنابر این، کافر به کسی اطلاق می شود که از روی آگاهی و عمد، همه یا برخی از اصول دین یا ضروری دین را منکر شود.

فصل اول: ریشه های تفکر تکفیری
اشاره

با دقت ومطالعه روی جریانات و حوادث تاریخی وکلامی می توان عوامل زیر را به عنوان ریشه و علت های اصلی تفکر تکفیری به حساب آورد:

ا- جهل
الف: جهل و جمود فکری
اشاره

براثر جهل است که حقایق مستور می ماند، یا بد تفسیر می شود و به صورت یک عقیده جعلی در می آید، همانند خوارج که براثر جهل و عدم بصیرت، کج فهمی های

ص: 458


1- 4. نساء، آیه 150.
2- بقره، آیه 89.
3- همان، آیه 61.
4- آل عمران، آیه 4.
5- نشاء، آیه 136.
6- کهف، آیه 105.
7- غافر، آیه 42.
8- همان، 12.

خود را به صورت یک عقیده دینی در آوردند و هر کس نظری غیراز نظر به آنان داشت تکفیر می نمودند و با او به ستیز بر می خاستند ولو حضرت امیرمؤمنان† باشد که صاحب سجایا و او را امام و پیشوای خود می دانستند.

شهید مطهری می گوید:

تکفیر خوارج، ریشه در جهل داشت. تدین خیلی شدید و توأم با جهالت و نداشتن توان تجزیه و تحلیل، که بعد به دنبال خودش تنگ نظری و تکفیر و تفسیق آورد.(1)

برخورد امیرالمؤمنان با جهل خوارج

حضرت علی† می خواست با جهالت آنها بجنگد، عبادتشان نیز عین جهالت بود. عبادت توأم با جهالت از نظر امام علی† که اسلام شناس درجه اول است، ارزشی نداشت. لذا آنها را کوبید.

خطر جهالت این گونه افراد بیشتر از این ناحیه است که ابزار دست زیرک ها قرار می گیرند و سد راه مصالح عالیه اسلام واقع می شوند. همیشه منافقان بی دین، مقدسان احمق را علیه مصالح اسلامی برمی انگیزند؛ اینها شمشیری می گردند در دست آن ها و تیری در کمان آن ها و موجب گمراهی مردم. علی† می فرماید:«ثُمَّ انْتُمْ شِرارُ النّاسِ وَ مَنْ رَمی بِهِ الشَّیطانُ مَرامِیهُ وَ ضَرَبَ بِهِ تیهَهُ».(2)

ب: جهل به مرز ایمان و کفر
اشاره

از جمله مواردی که نبود آگاهی نسبت به آن در تکفیر سهم بسزایی دارد، روشن نشدن مرز اسلام و کفر است .بسیاری از شبهات سلفیان تکفیری که به تبع ابن تیمیه(3) در جهان اسلام به راه انداخته اند از این باب است.

ص: 459


1- مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج 15، ص 997 .
2- همان، ج 16،ص 322، 324.
3- اجمال افکار او در این باره خواهد آمد.

اشخاصی که اطلاعی از مبانی اسلام ندارند و به افراد سایر مذاهب به چشم بیگانگان ازاسلام نگاه می کنند، نوعاً از همین جهالت ها برخوردارند.آنان نمی دانند که خروج از یک مذهب، خروج ازاسلام نیست .

اعتراض ابن فرحان مالکی بر پیشوای وهابیان

ابن فرحان 25 مورد از این نسبت ها را در کلام پیشوای وهّابیان با ذکر مأخذ و مدرک بر می شمرد،

از جمله:

1- کتب مذاهب چهارگانه اهل سنّت را باطل می داند؛

2- کسی که به صالحان توسّل جوید، کافر است؛

3- اگر توانایی پیدا کند گنبد و بارگاه پیامبر اکرمˆ را ویران می کند! (و قبور ائمّه اهل بیت‰ و سایر بزرگان بقیع را با خاک یک سان می سازد)؛

4- زیارت قبر پیامبر… را حرام می شمارد؛

5- او همه مردم، جز کسانی را که از او پیروی می کنند، کافر می داند.(1)

حسن بن فرحان در فصل سوّم کتاب خود «داعیه و لیس نبیاً» می گوید: متأسّفانه شاگردان و مقلّدین شیخ، همان راه او را در تکفیر پیمودند و حکم کفر بسیاری از قبایل عرب و غیر عرب و بسیاری از پیروان مذاهب اسلامی و جمعی از علمای معروف مسلمانان را صادر کردند، از جمله:

1- تصریح به این که اهل مکّه و مدینه (که آن روز مذهب وهّابیت را نپذیرفته بودند) همگی کافرند؛

2- هر کس دعوت محمّد بن عبد الوهّاب را پذیرفته، ولی عقیده دارد که پدران شان مسلمان از دنیا رفتند کافر است! باید او را توبه دهند. هرگاه از سخن خود توبه نکرد، گردنش را می زنند! و مال او تعلّق به بیت المال دارد! و اگر حج به جا آورد؛ چون قبل از قبول وهّابیت بوده مشرک می شود و باید حج را اعاده کند،

ص: 460


1- وهابیت بر سر دو راهی، ص 159.

3- دولت عثمانی کافر بوده و هر کس آن دولت را کافر نداند، کافر است؛

4- اشاعره کافرند و معنای شهادتین را نمی دانند، معتزله نیز کافرند؛

5- مانع الزکاة کافر است؛

سپس می افزاید: « آیا چیزی از برنامه های به اصطلاح جهادی! (و حمله بر مسلمانان) باقی مانده که نگفته باشند».

و در پایان این بحث متذکّر می شود که بعد از محمّد بن عبد الوهّاب، موج تکفیر دامان خود وهّابیان را نیز گرفت و بعضی بعض دیگر را تکفیر کردند و زنان شان را به اسارت گرفتند! سپس نمونه های متعدّدی از آن را با استناد به کتاب الدرر السنیة ذکر می کند.(1)

هشدار قرآن کریم

قرآن کریم صریحاً از متّهم ساختن مسلمانان و حتّی کسانی که در ظاهر ادّعای اسلام می کنند (مادامی که منکر ضروریات اسلام نشده اند) منع می کند: )وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقی إِلَیکُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیاةِ الدُّنْیا((2) ؛ به کسی که اظهار اسلام می کند نگویید مسلمان نیستی تا بدین وسیله، سرمایه ناپایدار دنیا را به دست آورید (و اموال او را به غنیمت گیرید).

آیا این آیه شریفه، جایی برای تکفیر مسلمانان، آن هم بر اثر اشتباهات روشن تکفیرکننده، در مسئله توحید و شرک باقی می گذارد!

خیانت جاهلان متنسک

جاهلان متنسکی که ناآگاهانه به مثابه ستون پنجم دشمن عمل می کنند در همه زمان ها و همه جا هستند ! آنان که موقعیت زمان و اهمیت مسئله را درک نمی کنند و به جای خدمت به اسلام، ناخودآگاه بدان خیانت می کنند. آنان که در هفته وحدت بر طبل تفرقه می کوبند و به نام ولایت،جنایت می کنند، به نام ولایت علی† که مظهر

ص: 461


1- همان، ص 160، 162.
2- نساء، آیه94.

وحدت بود، منشأ تفرقه می شوند. اینان نه از تیزبینی علی† بهره ای برده اند و نه از دوراندیشی حضرتش توشه ای برگرفته اند. نه راه علی† را می شناسند و نه اهداف بلندش را . از درک اهمیت وحدت که خداوند امر کرده عاجزند که علی† درباره آنان فرمود:

قَد اجتَمَعَ القَوْم عَلَی الْفُرْقَه وَافْتَرَقُوا عَلَی الْجَمَاعَه ... کَاَنَّهُم اَئِمَه الکِتابِ وَ لَیسَ الْکِتابُ اِمَامَهُم لَمْ یبْقَ عِنْدَهُمْ مِنَ الْحَقِّ إِلَّا اسْمُهُ وَ لَمْ یعْرِفُوا مِنَ الْکِتَابِ إِلَّا خَطَّهُ (1)

آنان برای ایجاد تفرقه گرد هم می آیند و متحد می شوند و از جماعت مسلمانان جدا می گردند. گویا ایشان پیشوای قرآنند، نه قرآن پیشوای ایشان. از حق چیزی جز اسم در میان شان نمانده و از قرآن چیزی جز خط نمی شناسند.(2)

ج) جهل و عدم اطلاع مذاهب از همدیگر
اشاره

از جمله جهالت هایی که در تکفیر بین مسلمانان نقش داشته جهل مذاهب نسبت به یکدیگراست که موجب می شود نوع قضاوت ها نسبت به یکدیگر براساس شایعات بی اساس باشد:

افترا بر اساس شایعات

احمدامین مصری در کتاب «فجرالاسلام » می نویسد: «تشیع همیشه پناهگاهی بوده برای کسانی که می خواسته اند اسلام را نابود کنند».

علامه کاشف الغطاء می فرماید: در زمانی که این کتاب منتشر شد، احمدامین با جمعی از علمای مصر در نجف اشرف به منزل ما آمدند و من در آن جا با ملایمت او را بر نوشته اش سرزنش کردم. وی آخرین عذری که در مقابل اعتراض من آورد این بود که: من اطلاع و مدارک کافی درباره شیعه نداشته ام. وقتی محققی بزرگ چنین قلم زند،

ص: 462


1- بحار الأنوار، ج 74، ص 282 .
2- وهابیت بازنگری از درون، ص 33، 36 .

از توده مردم که اطلاع کافی ازاسلام ندارند چه انتظاراست .امروز در عربستان، مرکز وحی وکنار خانه خدا بیش از هر چیز با واژه «هذا کفر» و «هذا شرک» روبه رو هستیم و با اندک چیزی مسلمان را متهم به شرک و کفر می نمایند !

د) جهل و عدم شناخت مقاصد یکدیگر

آشنایی با اصطلاحات هر علمی از ضروریات فهم مسائل آن است واین مطلب در فلسفه و عرفان اسلامی بیش از همه احساس می شود، چنان که در مسائل فقهی واصولی و ... نیز چنین است. تکفیرهایی که نسبت به فلاسفه و عرفای اسلام صورت گرفته عمدتاً بر اثر عدم آگاهی به مراد آنان بوده است .

ه) جهل متأثر از فضای حاکم

بخش مهمی از تکفیرها در تاریخ در یک چنین فضایی شکل گرفته است:

1-معاویه در زمان حکومت خود در شام با تبلیغات دروغ، جوّ بدبینی را علیه حضرت علی† حاکم نمود به گونه ای که حضرت در نظر بسیاری از مردم شام کافر به نظر آمد. در چنین فضایی، افرادی که قدرت تفکر ندارند به را حتی متأثر می شوند .

2- غلات که در زمان ائمه‰ به صورت یک جریان فکری منحرف در بین شیعیان به وجود آمد. وائمه‰ شدیداً در مقابل آنان موضع گیری کردند. این واکنش در میان شیعیان به سبب جوّ پدید آمده،با شدت بیشتری دنبال شد. به گونه ای که بعدها حتی اگر کسی به حق درباره امامان‰ به مدح و ستایش می پرداخت از اتهام غلو مصون نبود و در کتب رجال به موارد زیادی از این نوع اتهام برخورد می نماییم که اشخاصی به غلو متهم گردیده و تضعیف شده اند، در حالی که واقعاً غالی نبوده اند.

امام حسن † می فرماید: بین الحقّ و الباطل أربع اصابع فما رأیته بعینک فهو الحقّ و قد تسمع بأذنیک باطلا کثیرا ...؛(1) میان حقّ و باطل چهار انگشت فاصله است. آنچه را که به چشم خود دیده ای درست است. حال آن که با دو گوش خود، نادرستی های فراوان می شنوی.

ص: 463


1- تحریرالمواعظ العددیه، ص 527.
2- تعصب جاهلی
اشاره

نوعی از تعصب به حق است؛

حضرت علی† دربارة با تعصب به جا و از روی حقیقت می فرماید: فلیکن تعصبکم لمکارم الخصال و محامد الافعال و محاسن الامور التی تفاضلت فیه المجداء والنجداء من بیوتات العرب ... فتعصبوا لخصال الحمد...(1)

تعصب باید برای صفات شایسته و کارهای پسندیده و چیزهای نیکو باشد... پس برای خصلت های پسندیده تعصب نمایید...

اگر تعصب در راه حق نباشد، بلکه در راه حمایت ازمسلک خود ساخته باشد این تعصب مذموم و نا به جاست . همان گونه که مشرکان می گفتند: «انا وجدنا آبائنا علی امه و انا علی آثارهم مهتدون»(2)

از پیامبراکرم… نقل شده است:لیس منّا من دعا إلی عصبیة، و لیس منّا من قاتل علی عصبیة، و لیس منّا من مات علی عصبیة(3) یعنی از ما نیست هر کس به عصبیت دعوت کند و هر که به آیین عصبیت جنگ کند و هر که بر آیین عصبیت بمیرد. نیز آن حضرت فرمود: مَنْ کَانَ فِی قَلْبِهِ حَبَّةٌ مِنْ خَرْدَلٍ مِنْ عَصَبِیةٍ بَعَثَهُ اللَّهُ تَعَالَی یوْمَ الْقِیامَةِ مَعَ أَعْرَابِ الْجَاهِلِ

شگفتی ابن ابی الحدید

ابن ابی الحدید معتزلی می گوید: شگفت آن جاست که تعصب در عقیده با جهالت توأم شود. خوارج از آن جهت شب 19 رمضان را برای قتل علی† انتخاب کردند که شب عبادت بود و این جنایت را که از نظر آن ها عبادت محسوب می شد در آن شب انجام دادند(4).

ص: 464


1- نهج البلاغه، خطبه 234، مشهور به خطبه قاصعه .
2- زخرف، آیه 22.
3- پیام پیامبر، ص 862.
4- مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج 4، ص 824 .

البته خوارج در قالب یک مکتب منقرض شد، ولی افکار و عقاید آن ها در میان مسلمانان باقی مانده است . افراد و گروه هایی هستند که درادامه خط فکری خوارج بر مجهولات و کج فهمی های خود تعصب می ورزند و خط تکفیری را دنبال می نمایند که شاخص آن در جریانات سلفی تکفیری دیده می شود و جاهلانه روش خود را به عنوان اسلام اصیل و پیرو سلف پیامبر معرفی می کنند و با این تصور مشتی ناآگاه ازاسلام اصیل را به دنبال خود می کشند و از احساسات آنان در راه مقاصد شوم خود استفاده می نمایند و با تنگ نظری شدید هراندیشه مخالفی را هر چند که مستدل و منطقی باشد تنها به جرم مخالفت باافکار و عقاید خود متهم به کفر و خروج از اسلام می نمایند.

مشکل مبارزه با خوارج

مبارزه با خوارج از آن نظر که مردمی معتقد و مؤمن بودند بسیار کار مشکلی بود. آن ها مردمی بودند که به اعتراف دوست و دشمن دروغ نمی گفتند، صراحت لهجه عجیبی داشتند، عبادت می کردند، آثار سجده در پیشانی بسیاری از آن ها نمایان بود، بسیار قرآن تلاوت می کردند، شب زنده دار بودند، اما بسیار جاهل و سبک مغز بودند. اسلام را به صورتی بسیار خشک و جامد و بی روح می شناختند و معرفی می کردند. کمتر کسی می توانست خود را برای جنگ و ریختن خون چنین مردمی آماده کند. اگر شخصیت بارز و فوق العاده علی† نبود، سربازان به جنگ اینها نمی رفتند. علی † مبارزه با خوارج را یکی از افتخارات بزرگ منحصر به فرد خود می داند و می گوید: این من بودم که چشم فتنه را از کاسه سر درآوردم، غیر از من احدی جرئت چنین کاری را نداشت.(1) آن ها را با همه جنبه های زاهدمنشی و عابدمآبی، خطرناک ترین دشمن دین می دانست.

اگر این فلسفه و این طرزتفکر- که طبعاً در میان عوام الناس طرف داران زیاد پیدا می کند، در عالم اسلام ریشه بگیرد، دنیای اسلام دچار چنان جمود و قشری گری خواهد شد که این درخت را از ریشه خشک خواهد کرد.

ص: 465


1- نهج البلاغه، خطبه 91.

مبارزه با خوارج از نظر علی † مبارزه با یک عده چندهزار نفری نبود، مبارزه با جمود فکری و استنباط های جاهلانه و یک فلسفه غلط در زمینه مسائل اجتماعی اسلام بود.(1)

3- بدگمانی وبدعت
اخوان المسلمین و وهابیت

در سال 1929 میلادی که جمعیت «اخوان المسلمین» در مصر تشکیل شد، پیروی از سلف و گروه های نخستین اسلام را نجات بخش امت اسلامی دانستند، ولی در عین حال به همه فرقه ها، روی خوش نشان داده و غالباً به مسائل سیاسی و در رأس آن تأسیس حکومت پرداختند و به تکفیر روی نیاوردند، اما در مناطقی از حجاز، موجی از تند روی و سخت گیری به راه افتاد و کم کم به تکفیر مسلمانان پرداخته شد و مدعی شدند که اسلام ناب محمدی در اختیار سلف بوده و فهم آنان از کتاب و سنت برای همگان حجت است و هر کس از این راه، عدول نماید، بدعت گذار یا خارج از اسلام است.(2)

روش سلف واقعی

اما روش «سلف» این بود که گوینده شهادتین را، مسلمان تلقی می کرد و هرگز قلب مردم را نمی شکافت تا از عقیده آن ها تفتیش کند.خالد بن ولید به رسول خدا عرض کرد: بسیاری از نمازگزاران، به زبان چیزی را می گویند که در دل، قبول ندارند . پیامبر… در پاسخ فرمود: إنّی لم أومر أن أنقّب علی قلوب النّاس، و لا أشقّ بطونهم؛ من مأمور نیستم بر دل های مردم راه یابم یا باطن آن ها را بشکافم.(3) سلف صالح به این روش عمل می کردند و جز گروه اندکی به نام خوارج، کسی اهل «تکفیر» نبود .اکنون گروهی که ادعای پیروی از این سلف را دارند، تنها با سلاح تکفیر و انفجار با مسلمانان رو به رو می شوند !

ص: 466


1- مرتضی مطهری، همان، ج 18، ص 453،456.
2- سید مهدی علیزاده موسوی، سلفی گری و وهابیت، ص 111، 123.
3- پیام پیامبر، ص 756 .
ابن تیمیه نظریه پرداز فقهی وکلامی سلفیان

ابن تیمیه از معروف ترین علمای حنبلی ونظریه پرداز فقهی و کلامی در باب توحید و شرک است.او با ذکر مصادیق شرک عصر جاهلی و نیز آیاتی که به آن مصادیق اشاره دارد سعی در تبیین مبنای خود دارد.(1)

بخشی از آراء افراطی او

بسیاری از احکام افراطی گروه های تند تکفیری از آرا و فتاوای تکفیری وی در باره مسلمانان، سرچشمه می گیرد، نظیر:

1- نماز خواندن در کنار قبور، رفتن به مشاهد مشرّفه جهت عبادت در کنار آن ها، از قبیل: نماز، اعتکاف، استغاثه، ابتهال و قرائت قرآن مشروع نیست؛(2)

2- تمام احادیث مربوط به زیارت قبر پیامبر ضعیف، بلکه دروغ است؛(3)

3- اگر کسی به شخصی که از دنیا رفته بگوید، مرا دریاب، شفاعتم کن... که تنها خدا بر آن قدرت دارد، از اقسام شرک است. اگر چنین گوید باید توبه کند وگرنه، کشتنش واجب است؛(4)

4- قسم خوردن به غیر خدا مشروع نیست؛(5)

5- آن چه در قرآن و سنت ثابت شده و اجماع پیشینیان بر آن است حق می باشد. حال اگر از این امر لازم آید خداوند به جسمیت وصف شود، اشکالی ندارد، زیرا لازمه حق نیز حق است؛(6)

ص: 467


1- بحوث فی الملل و النحل، ص 83، 95؛ سلفی گری و...،ص 199، 201 و نقدی بر افکار ابن تیمیه، ص 16و17.
2- نقدی بر افکار ابن تیمیه به نقل از مجموعة الرسائل والمسائل، ج 1، ص 60 .
3- همان به نقل از التوسل والوسیله، ص 156.
4- زیارة القبور، ص 17 و 18.
5- مجموعةالرسائل والمسائل، ج 1، ص 17.
6- الفتاوی، ج 5، ص 192.
ابن بطوطه جهان گرد معروف

در دمشق شخصی بود از بزرگان فقهای حنبلی به نام تقی الدین ابن تیمیه، در هر علمی سخن می گفت، روز جمعه ای او را بر منبر جامع دمشق دیدم که مردم را موعظه می کرد. از جمله مطالبی که می گفت این بود: خداوند به آسمان دنیا می آید، همان گونه که من از منبر پایین می آیم. این را گفت و از منبر پایین آمد.(1)

6- هر گونه نوآوری در دین را بدعت دانسته و آن را به ضلالت نسبت می دهد، مثل: گنبد و بارگاه؛(2)

7- وی می گوید: «من تفاسیری که از صحابه نقل شده و احادیثی که از آنان روایت گشته و بیش از صد تفسیر بزرگ و کوچک را ملاحظه کردم. تا این ساعت نیافتم یکی از صحابه حتی یک آیه از آیات یا احادیث صفات را برخلاف مفهوم معروف آن تاویل نماید، اما کتاب های تفسیر پر از تأویلات صحابه است. در کتاب «الاسماء و الصفات» تمام تأویلات ذکر شده است؛(3)

8- تضعیف مغرضانه روایات؛

روایاتی را که مخالف آرای اوست، بدون بررسی سند، جعلی دانسته و می گوید: حدیث: «هو ولیّ کل مؤمن بعدی»؛ او( حضرت علی †) سرپرست هر مؤمنی بعد از من است. یک حدیث دروغ بر رسول خداست، بلکه او در حیات و مماتش ولیّ هر مؤمنی است و هر مؤمنی نیز ولی او در زمان حیات و ممات است؛(4)

در حالی که بسیاری از علمای عامه، چون: ترمذی، نسائی، ابن حیان، حاکم نیشابوری، طیالسی، احمدبن حنبل و دیگران از طریق جعفربن سلیمان این حدیث را نقل کرده اند.(5)

ص: 468


1- نقدی بر افکار ابن تیمیه به نقل از رحلة ابن بطوطه، ص 95 و نقدی بر افکار ابن تیمیه، ص 18و19.
2- منهاج السنه، ج 2، ص 435، 437.
3- ابن تیمیه، تفسیر سوره نور، ص 178 و 179.
4- منهاج السنه، ج 4، ص 104.
5- البانی، سلسلة الاحادیث الصحیحة، ج 5، ص 261.

9- انکار حقایق تاریخی.

هرگاه با حقایق تاریخی مخالف عقیده خود برخورد می کند آن را انکار می کند. از جمله این واقعه تاریخی سؤال خلیفه عباسی ابوجعفر منصور است که از مالک سؤال می کند: آیا می تواند رو به قبر پیامبر کرده و دعا نماید؟

مالک در جواب می گوید: چرا روی خود را از پیامبر بر می گردانی، در حالی که او وسیله تو و وسیله پدرت آدم نزد خداوند متعال در روز قیامت است. رو به سوی او کن و او را شفیع خود قرار ده تا خداوند شفاعت او را بپذیرد.(1)

ابن تیمیه می گوید: «این قصه را احدی نقل نکرده و به امام مالک دروغ نسبت داده شد». با این که قاضی عیاض آن را با سند صحیح نقل کرده و گفته آن را از ثقات مشایخش اخذ کرده است. وانگهی مذهب مالک و احمدبن حنبل و شافعی، استحباب استقبال قبر پیامبر هنگام سلام دادن و دعا کردن است.(2)

به همین جهت علمای زیادی از اهل سنت و حنبلی آراء او را مردود دانسته اند.

1- ابن جُهبُل می گوید: ابن تیمیه ادعا کرده آنچه خدا و رسولش و صحابه گفته اند را می گوید، در حالی که او مطالبی می گوید که هرگز هیچ یک از آن ها نگفته اند.(3)

2- یافعی می گوید: ابن تیمیه می گوید خدا بر عرش استوار است و سخن می گوید. در دمشق و دیگر مناطق ندا داده شد: هر کس بر عقیده ابن تیمیه باشد مال و خونش حلال است. او مسائل عجیب و غریبی ادعا کرد که به سبب آن زندانی شد؛ چون مباین با مذهب اهل سنت به حساب می آمد.(4)

3- ابوبکر حصینی می گوید: او به دنبال مشتبهات قرآن و سنت برای ایجاد فتنه است و گروهی از عوام که خدا اراده هلاکشان کرده وی را متابعت کرده اند. در او

ص: 469


1- الحقائق الجلیة، ص 31 و 32.
2- نقدی بر افکار ابن تیمیه، ص 24 و 25.
3- دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج 4، ص 498.
4- نقدی بر افکار ابن تیمیه به نقل از مرآه الجنان، ج 4، ص 277.

اموری دیدم که قدرت بیان آن را ندارم، زیرا در آن ها تکذیب پروردگار است.(1)

4- ابن حجر عسقلانی می گوید: او همین که فکر کرد مجتهد است بر کوچک و بزرگ علمای قدیم و جدید ایراد گرفت.(2)

قرن افراط

قرن 12 قرن افراط یک نهضت فکری شده و شرک مسلمانان شدیدتر از شرک مشرکین جاهلی دانسته شد(3) وخشونت ها روی می دهد. کسانی را که این گروه خشونت گرا می کشتند حداقل به زبان، اظهار اسلام کردند ظاهر آیه شریفه هم همین است: )ولا تقولوا لمن القی الیکم السلام لست مومنا((4)

چگونه این گروه ظاهرگرا به ظاهر قرآن عمل نمی کند؟! آیا با صراحت این آیه شریفه، جایی برای تکفیر مسلمانان، آن هم بر اثر اشتباهات روشن تکفیرکننده در مسئله توحید و شرک باقی می ماند؟! در جای دیگر می فرماید: )وَ مَنْ یقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِیها وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَیهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظِیماً(؛(5) هر کس فرد مؤمنی را عمداً به قتل برساند، کیفر او جهنّم است، جاودانه در آن می ماند و خدا او را غضب و لعن می کند و عذاب عظیمی برای او فراهم ساخته است. این آیه پشت هر انسان با ایمانی را می لرزاند! تهدید به آتش دوزخ، آن هم به صورت خلود و دائم، توأم با قهر و غضب الهی، تعبیری است که درباره هیچ گناهی از گناهان کبیره، جزقتل نفس، نیامده است.(6)

پیامبر و برخورد با بدعت

امام صادق†از قول رسول خدا… نقل می فرماید:

ص: 470


1- دفع شبهة مَنْ شَبَّهَ و تمرّد، ص 216.
2- الدرر الکامنة، ج 1، ص 150.
3- مولفات محمد بن عبدالوهاب، ج 1، ص 334و الجامع الفرید فی شرح کتاب التوحید، ج 1، ص 550.
4- نساء، آیه، 94.
5- همان، آیه، 93.
6- وهابیت بر سر دو راهی، ص 165و166.

إِذَا رَأَیتُمْ أَهْلَ الرَّیبِ وَ الْبِدَعِ مِنْ بَعْدِی- فَأَظْهِرُوا الْبَرَاءَةَ مِنْهُمْ- وَ أَکْثِرُوا مِنْ سَبِّهِمْ وَ الْقَوْلِ فِیهِمْ وَ الْوَقِیعَةِ- وَ بَاهِتُوهُمْ کَیلَا یطْمَعُوا فِی الْفَسَادِ فِی الْإِسْلَامِ- وَ یحْذَرَهُمُ النَّاسُ وَ لَا یتَعَلَّمُوا [یتَعَلَّمُونَ] مِنْ بِدَعِهِمْ- یکْتُبِ اللَّهُ لَکُمْ بِذَلِکَ الْحَسَنَاتِ- وَ یرْفَعْ لَکُمْ بِهِ الدَّرَجَاتِ فِی الْآخِرَةِ (1)

(هر گاه اهل شک و بدعت ها را بعد از من دیدید، پس بیزاری از آن ها را آشکار سازید و ایشان را زیاد دشنام دهید [یعنی سخنی که موجب استخفاف آن هاست بسیار بگویید] و ایشان را بسیار مذمت نمایید و عیوبشان را ذکر کنید و در مقام الزام آن ها طوری استدلال کنید که مبهوت و متحیر شوند تا در [ایجاد] فساد و تبه کاری در اسلام طمع نکنند و مردم از ایشان بترسند و بپرهیزند و از بدعت های آنان یاد نگیرند [تا] خداوند به سبب این عمل برای شما اجر و پاداش هایی بنویسد و در آخرت مقامات شما را بالا برد.

علامه مجلسی در ادامه شرح حدیث می گوید: بدعت آن است که بعد از رسول خدا حکم و فعلی انجام گیرد که نصی برای آن نیامده و داخل در بعض عمومات هم نباشد و نهی خاص، یا عام آن را مردود بداند، لذا هر آنچه که داخل عمومات باشد، مثل: ساخت مدارس و نوشتن کتاب های علمی و غذاهای جدید و لباس هایی که در زمان پیامبر نبوده است و امثال آن... ونهی از آن نشده است بدعت نمی باشد.حضرت رسولˆ می فرمایند :

کیف انتم اذا ظهر فیکم البدع حتّی یربوا فیها الصّغیر و یهرم الکبیر و یسلّم علیه الاعاجم و اذا ظهر البدع قیل سنّة و اذا عمل بالسنّة قیل بدعة قیل و متی یا رسول اللَّه یکون ذلک قال: اذا ابتعتم الدنیا بعمل الآخرة؛

شما چگونه اید زمانی که در میان شما بدعتها ظاهر شود تا این که اطفال در آن رشد و نموّ کنند و بزرگان در آن پیر شوند و عوام تسلیم آن گردند تا آن جا که وقتی بدعت ظاهر شود، گویند سنّت است و

ص: 471


1- بحارالانوار، ج 71، باب 14، ص 190.

هنگامی که عمل به سنت شود می گویند بدعت است. عرض شد: ای رسول خدا! در چه زمانی چنین می شود؟ فرمود: وقتی که شما دنیا را با عمل آخرت خریداری نمایید.(1)

پرهیز از افراط و بدگمانی

گرچه حساسیت در مقابل بدعت تکلیف است، اما اگر این حساسیت، راه افراط را در پیش گیرد منتهی به بدگمانی می شود و هر نوآوری و ابتکار را بدعت دانسته و به ورطه تکفیر سقوط خواهد کرد. و این بر خلاف آیات و روایاتی است که از سوءظن به دیگران به شدت نهی نموده است. در قرآن می خوانیم: «ولاتقف ما لیس لک به علم ان السمع و البصر و الفواد کل کان عنه مسئولا.»(2)

امام صادق†از امیرالمومنین† چنین نقل می فرماید:

ضَعْ أَمْرَ أَخِیکَ عَلَی أَحْسَنِهِ حَتَّی یأْتِیکَ مِنْهُ مَا یغْلِبُکَ وَ لَا تَظُنَّنَّ بِکَلِمَةٍ خَرَجَتْ مِنْ أَخِیکَ سُوءاً وَ أَنْتَ تَجِدُ لَهَا فِی الْخَیرِ مَحْمِلًا...؛(3)

هر گفتار و کرداری که از برادر دینی ات سر زده آن را بر بهترین وجه ممکن حمل نما، گرچه به ظاهر خوب نباشد، و از آن بازرسی مکن تا دلیل قطعی و مانعی از تأویل به دستت بیابد واگر کلمه ای از او صادر شود که دو توجیه دارد بر تو لازم است که آن را به خوبی تفسیر کنی.

خوارج، علی† را در جریان حکمیت تکفیر کردند. کم کم برای عقیده مذهبی خود شاخ و برگ هایی درست کردند و به صورت یک فرقه مذهبی در آمدند. صفت بارز مسلک آن ها خشونت و قشری گری بود.

تا وقتی تنها اظهارعقیده بود، علی † متعرض آن ها نشد، حتی به تکفیر خود از طرف آن ها اهمیت نداد و حقوق آن ها را از بیت المال قطع نکرد، اما از آن وقت که شورش

ص: 472


1- ارشاد القلوب، ترجمه طباطبایی، ص 273.
2- هود، آیه 27.
3- أمالی الصدوق، ص 304.

کردند دستور سرکوبی آن ها را داد.در نهروان میان آن ها و علی † جنگ شد و علی† شکست سختی به آن ها داد.

4- استعمار و تفرقه
تنفر از تفرقه و تشویق به اتحاد و الفت در اسلام

تفرقه و تشتت، منفور ومذموم و نقطه مقابل آن، اتحاد و الفت، مورد تأکید اسلام است. اسلام دین رأفت و اتحاد است، اما تبلیغات استعماری به جایی رسیده که اگر کسی سخن از وحدت اسلامی بگوید عده ای او را تکفیر می کنند که تو می گویی وحدت اسلامی؟! حضرت علی† فدای وحدت اسلامی شد. چه کسی به اندازه علی† برای وحدت اسلامی احترام قائل بود؟

استاد مطهری نقل می کند: آقایی روی منبر می گفت: الحمدللَّه، که از اول عمرم با وحدت اسلامی مخالف بودم! (خدا مثل تو را زیاد نکند !) (1) قرآن می فرماید: )وَ اعْتَصِموا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمیعاً وَ لا تَفَرَّقوا وَ اذْکُروا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیکُمْ اذْ کُنْتُمْ اعْداءً فَا لَّفَ بَینَ قُلوبِکُمْ.»(2)، «وَ لا تَکونوا کَالَّذینَ تَفَرَّقوا وَ اخْتَلَفوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَیناتُ(.(3)، )وَ لا تَنازَعوا فَتَفْشَلوا وَ تَذْهَبَ ریحُکُمْ(.(4) مسلمانان! با یکدیگر اختلاف نداشته باشید که سست می شوید و نیرو و خاصیت از شما گرفته می شود.

جمعیتی که وحدت نداشته باشد سست است، دیگر آن رایحه خوشی که از یک جامعه واقعی اسلامی بلند می شود از آن جامعه بلند نمی شود. علی†- در آن لحظات آخر عمرشان وصیتی کرده اند که مجموعاً بیست ماده است، یکی از آن ها درباره وحدت است.

ص: 473


1- مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج 25، ص 307.
2- آل عمران، آیه 103.
3- همان، آیه 105.
4- انفال، آیه 46.
تفرقه و تکفیر از قوی ترین ابزار استعمار
اشاره

تفرقه و تکفیر از قوی ترین ابزار استعمار به حساب می آید. در جنگ های صلیبی دویست سال مسلمانان با مسیحی ها جنگیدند و درنهایت، مسیحی ها شکست خوردند.

استعمار در مقابله با اسلام و قدرت مسلمانان از شیوه های متفاوتی بهره برد، مانند: تهاجم نظامی،فرهنگی، علمی ...، اما پیروز نشد، ولی بعد با نیرنگ و ایجاد تفرقه پیروز شد و با حربه تکفیر و تفرقه به آرزوی خود رسید و جوامع و مذاهب اسلامی را مقابل هم قرار داد.

استعمار برای حفظ منافع خود همیشه به دنبال تفرقه در بین ملت هاست و یکی از مهم ترین راه های آن تکفیر در جامعه است . بنابر این، استعمار را می توان یکی از علل و عوامل اساسی ایجاد جو تکفیر و تفرقه در جوامع اسلامی به شمار آورد.

امروز ضعف مسلمانان در برابر بیگانگان و وجود یک غده سرطانی به نام اسرائیل غاصب در قلب جهان اسلام، همه و همه میوه های تلخ همین شجرهء خبیثه است.

از حربه مذهب علیه مذهب و تضعیف اسلام به وسیله خود اسلام استفاده کردند و از علمای عوام زده و عوام جاهل با تکیه براحساسات مذهبی شان در پیاده کردن برنامه خود بهره بردند که دیگر نیازی به لشکرکشی و خسارت و تلفات ندارد.

جو بدبینی و اتهام نسبت به یکدیگر حاکم و فراگیر می شود و درمان آن به سادگی امکان پذیر نخواهد بود. مردم خود به عنوان یک فریضه دینی با هم مقاتله می کنند.

هشدار سیدجمال

سیدجمال به مسلمانان هشدار می داد که «روح صلیبی» هم چنان در غرب مسیحی، بالاخص در انگلستان زنده و شعله ور است. غرب علی رغم این که با ماسک آزادمنشی، تعصّب را نکوهش می کند، خود در دام تعصّب (خصوصاً تعصب مذهبی علیه مسلمانان) سخت گرفتار است.

سید علی رغم آنچه فرنگی مآبان تعصب را نکوهش می کنند، مدعی بود تعصب بد نیست، تعصب مانند هرچیز دیگر افراط و تفریط و اعتدال دارد. افراط در تعصب که در انسان

ص: 474

حس جانبداری بی منطق و کور ایجاد می کند بد است، اما تعصب به معنای تصلّب و غیرت حمایت از معتقَدات معقول و منطقی، نه تنها بد نیست، بسیار مستحسن است.

واقع بینی سید پس از حدود نیم قرن به خوبی آشکار شد. آن گاه که افسر اروپایی فرمانده ارتش یهود در جنگ اول اعراب و اسرائیل، بیت المقدس را از مسلمانان گرفت و تحویل یهودیان داد و دولت صهیونیستی اسرائیل تشکیل شد، گفت: «الآن جنگ های صلیبی پایان یافت.»

رواج اندیشه قومیت پرستی و ملّیت پرستی و به اصطلاح «ناسیونالیسم» که به صورت های: پان عربیسم، پان ایرانیسم، پان ترکیسم، پان هندوئیسم و غیره در کشورهای اسلامی با وسوسه استعمار تبلیغ شد و همچنین سیاست تشدید نزاع های مذهبی شیعه و سنی و هم چنین قطعه قطعه کردن سرزمین اسلامی به صورت کشورهای کوچک و قهراً رقیب، همه برای مبارزه با آن اندیشه ریشه کن کننده استعمار؛ یعنی «اتحاد اسلام» بوده و هست.(1)

فصل دوم: راه های برون رفت از تکفیر
اشاره

ممنوع بودن تکفیر گوینده شهادتین سنّت و سیره پیامبرگرامی اسلام… سند پرافتخار و مهم برای برون رفت از تکفیر به شمار می رود که بخشی از آن به تکفیر نکردن گوینده شهادتین اختصاص دارد

احادیث فراوانی از پیامبر گرامی اسلام… وجود دارد که از تکفیر کسی که شهادتین گفته است، نهی فرموده اند که به مواردی اشاره می شود:

1. در سنن ابی داود آمده که پیامبرŒ فرمود:

بُنیَ الإسلامُ علی خِصالٍ: شَهادةُ أنْ لا اله الّا اللّهُ و أنَّ محمّداً رسولُ اللّهِ و الإقرارُ بما جاءَ مِنْ عِندِاللّهِ و الجهاد ماض مُنْذُ بعثَ رُسُلَه إلی آخرِ عِصابةٍ تکونُ من المسلمین ... فلا تکفروهم بذنب و لاتشهدوا علیهم بشرک؛(2)

ص: 475


1- مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج 24، ص 39.
2- کنز العمال، ج 1، ص 29، شماره 30 .

اسلام مبتنی بر چند ویژگی است: شهادت به یگانگی خداوند (لا اله الّا اللّه) و شهادت بر رسالت رسول خدا… و پذیرفتن آنچه از جانب خداوند نازل شده است و اعتقاد به اینکه جهاد از ابتدای بعثت انبیا تا آخرین گروه که مسلمان باشند، نافذ است، پس کسی را که به این ویژگی ها معتقد بود، به دلیل ارتکاب گناه تکفیر نکنید و او را مشرک ننماید.

2. ابو داود از نافع و او از ابن عمر نقل می کند که پیامبر… فرمود:

أیما رجلٍ مُسلمٍ أکفر رجلًا مسلماً فان کان کافراً، والّا کان هو الکافر؛(1) هر گاه مسلمانی، مسلمان دیگری را تکفیر کند، اگر او واقعاً کافر باشد که هیچ، وگرنه، خود او کافر است.

3. مسلم به نقل از نافع و او از ابن عمر روایت کرده است که پیامبر… فرمود:

اذا کفّر الرجل اخاه، فقد باء بها احدهما،(2) هرگاه مسلمانی برادر دینی اش را تکفیر کند، گناه این نسبت را یکی از آن دو به دوش کشیده است.

4. مسلم از عبداللّه بن دینار و او از ابن عمر روایت کرده است که پیامبر… فرمود:

ایما امرءٍ قال لاخیه یا کافر، فقد باء بها احدهما، ان کان کما قال، و الّا رجعت علیه؛(3) اگر کسی به برادر دینی اش «کافر» خطاب کند، گناه این نسبت را یکی از آن دو به دوش می کشد، اگر راست گو باشد که هیچ و الّا به خود او برمی گردد.

5. ترمذی در کتاب سنن خود، به نقل از نائب بن ضحاک روایت می کند که پیامبر… فرمود:

لیس علی العبد نذر فیما لایملک، و لاعِنُ المؤمن کقاتله ومن قذف مؤمناً بکفر، فهو کقاتله(4) هیچ کس نمی تواند در مورد اموال دیگران نذر کند و لعن کننده مؤمن مانند قاتل اوست و هر کس به مؤمنی نسبت کفر دهد، مانند آن است که او را کشته است.

ص: 476


1- سنن ابی داود،ج 4، ص 221، ردیف 4687. کتاب السنه.
2- صحیح مسلم، ج 1، ص 56، کتاب الایمان، باب «من قال لاخیه المسلم یا کافر».
3- همان، ص 57، کتاب الایمان، باب «من قال لاخیه المسلم یاکافر»؛ مسند احمد، ج 2، ص 22 و 60 و 142 و سنن ترمذی،ج 5، ص 22، شماره 2637، کتاب الایمان.
4- سنن الترمذی، ج 5 ص 22، شماره 2636، کتاب الاِیمان .

6. ابو داود از اسامة ابن زید نقل می کند:

پیامبر… ما را به جنگی در منطقه حرقات فرستاد. ما در پیشاپیش لشکر بودیم. وقتی دشمن شکست خورد و در حال فرار بود، یک نفر ازآن ها را دستگیر کردیم. او در این موقعیت لا اله الّا اللّه گفت. او را آن قدر زدیم تا جان سپرد. وقتی ماجرا را برای رسول خدا… گفتیم، حضرت فرمود: شما در روز قیامت با «لا اله الّا اللّه» چه خواهید کرد؟ گفتم: یا رسول اللّه! او از ترس شمشیر و کشته شدن، لااله الّا اللّه گفت. حضرت فرمود: آیا تو از ذهن او باخبری و فهمیدی که او از ترس، کلمه توحید بر زبان آورد؟(1) در قرآن می خوانیم: هر کس بعد آشکار شدن حق، با پیامبرخدا مخالفت کند و از راهی جز راه مؤمنان پیروی نماید دچار گمراهی و آتش جهنم می شود. در قرآن می خوانیم:« و من یشاقق الرسول من بعد ما تبین له الهدی...»؛(2)

شبهات افراطی تکفیری

بیشتر مسائل و شبهاتی که در امور اعتقادی مطرح می شود و یکدیگر را تکفیر می کنند چیزی نیست که پیامبر اکرم… در مسئله اعتقادی بیشتر از شهادتین خواسته باشد، نظیر:1. صفات خدا عین ذات است یا زاید بر ذات؟ 2. قرآن حادث است یا قدیم؟ 3. افعال بندگان آفریده خداست یا نه؟ 4. صفات خبری در قرآن مثل دست و صورت (ید و وجه) حمل بر معنای ظاهری می شود یا تأویل می رود؟ 5. آیا رؤیت خداوند در آخرت ممکن است؟ 6. عصمت انبیا قبل از بعثت است یا بعد آن؟...(3)

ص: 477


1- مرزهای توحید و شرک در قرآن، ص 24-28.
2- نساء، آیه 115.
3- الایمان و الکفر، ص59 و60.
روش امیرمؤمنان† در مقابل مخالفان
اشاره

امیرمؤمنان† افراد مقابل در جنگ را ستم کار خطاب کرد، نه کافر، امام صادق† از پدر بزرگوارشان نقل می کند که امیرمؤمنان† به آنانی که می جنگید، می فرمود: إِنَّا لَمْ نُقَاتِلْهُمْ عَلَی التَّکْفِیرِ لَهُمْ وَ لَمْ نُقَاتِلْهُمْ عَلَی التَّکْفِیرِ لَنَا وَ لَکِنَّا رَأَینَا أَنَّا عَلَی حَقٍّ وَ رَأَوْا أَنَّهُمْ عَلَی حَقٍ؛ یعنی تکفیرشان نمی کرد، بلکه خطاکارشان می دانست.(1)

إِنَّ عَلِیاً لَمْ یکُنْ ینْسُبُ أَحَداً مِنْ أَهْلِ حَرْبِهِ إِلَی الشِّرْکِ وَ لَا إِلَی النِّفَاقِ وَ لَکِنَّهُ کَانَ یقُولُ هُمْ إِخْوَانُنَا بَغَوْا عَلَینَا(2)؛ یعنی آنان را به شرک و نفاق منتسب نمی کرد، بلکه ستم کار می دانست.

نگاه علمای شیعه و سنی به مسئله تکفیر و برون رفت از آن

تکفیر؛ یعنی نداشتن ایمان به آنچه که باید ایمان داشت،ایمان تفصیلی به توحید و نبوت و معاد و ایمان اجمالی به ضروریات دین.

فاضل مقداد، ابن میثم بحرانی و قاضی ایجی می گویند: کفر خلاف ایمان است؛ یعنی عدم تصدیق آنچه را که رسول گرامی اسلام( ص) آورده است: «الکفر اصطلاحاً هو إنکار ما علم ضرورۀ مجیئ الرسول ص به و...»(3)

علامه طباطبائی مصادیق کفر را چنین ذکر می نماید: «کافر کسی است که منکر الوهیت، توحید،رسالت و ضروریات دین شود».(4)

موجبات کفر
اشاره

با لحاظ مجموع تعاریف علمای فریقین، سه چیز موجب کفر می گردد:

یکم: انکار آنچه که ایمان به آن واجب است، مثل: خالقیت، توحید (ذاتی، فعلی و عبادی)، رسالت و معاد.(5)

ص: 478


1- کنز العمال، ج 1، ص 29، شماره 30.
2- الإیمان و الکفر فی الکتاب و السنة، ص 51، 53 .
3- الایمان و الکفر، به نقل از إرشاد الطالبین، ص 443، قواعد المرام، ص 171 و المواقف، ص 388.
4- الایمان و الکفر، به نقل از عروة الوثقی، کتاب طهارة، مبحث نجاسات.
5- الایمان و الکفر، ص40، 52.

دوم: آنچه از ضروری و غیر ضروری را که می داند جزء دین اسلام است، انکار کند. از امام صادق† سؤال می شود کسی که با گناه کبیره بمیرد مثل مشرکین می میرد؟ حضرت می فرماید: اگر با اعتقاد این که آن گناه حلال است مرتکب شده، از دین خارج است و عذاب شدیدی دارد، ولی اگر به گناه بودن آن فعل اعتراف داشت، از دین خارج نیست و عذاب سبک تری دارد.(1)

سوم: آنچه را که می داند از ضروریات دین است انکار کند.

اجماع بر عدم جواز تکفیر اهل قبله

علامه «محمّد احمد مشهور» می گوید:

اجماع علما، بر عدم جواز تکفیر اهل قبله است؛ ...مواردی که ضروری دین شناخته می شود، اموری است از قبیل: توحید، نبوت، خاتمیت، پیامبری محمد صلی الله علیه و آله، روز قیامت و حساب و جزا و بهشت و دوزخ که منکر آن تکفیر می شود.

از حضرت علی† در مورد مخالفان حضرت پرسیده شد که آیا آن ها کافراند؟ حضرت فرمود: نه، آن ها از کفر گریزانند. پرسیده شد: آیا منافقاند؟ حضرت فرمود: نه، منافقان به ندرت خدا را یاد می کنند، در حالی که اینان فراوان ذکر خدا می گویند. سؤال شد: پس چه هستند؟ حضرت فرمود: گروهی که دچار فتنه شده و کر و کور گردیده اند.(2)

علامه سیف الدین آمدی می گوید: اگر کسی جسم وغیر خدا را خدا بخواند کافر شده است.

شاید آن هایی که حضرت مسیح را خدا می خوانند کافر باشند؛ چون او هم جسم است)لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیمَ( لکن این حکم تکفیر در باره مسلمانان

ص: 479


1- کافی، ج 2، ص 285، ح 23.
2- وهابیت بازنگری از درون، ص 33، 36.

جاری نیست.(1) - انجام واجبات از دین نیست، بلکه تصدیق واجبات از دین است- )وَ ذلِکَ دِینُ الْقَیمَةِ(. در این آیات، چیزی نیست که دلالت بر این کند که اقامة نماز و فعل زکات از دین است. بین دین و افعال فرق است در قران می خوانیم: )وَ ما أُمِرُوا إِلَّا لِیعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ(. و بعد از آن می فرماید: )حُنَفاءَ وَ یقِیمُوا الصَّلاةَ وَ یؤْتُوا الزَّکاةَ(؛ و در قرآن می خوانیم این دلیل فرق بین دین و واجبات است...(2) از نگاه این عالم و علمای دیگر از فریقین هیچ گاه اشتباه در افعال و احکام فرعی،غیر از انکار ضروریات، موجب کفر کسی نمی گردد.

آیۀ الله سبحانی می فرماید: ...إذا تعرفت علی ما یخرج الإنسان من الإیمان ویدخله فی الکفر یعلم أنّه لا یصح تکفیر فرقه من الفرق الإسلامیة ما دامت تعترف بالشهادتین ولا تنکر ما یعد من ضروریات الدین...؛ بعد از این که معلوم شد محدوده ایمان و کفر چیست نمی توان فرقه ای از فرق اسلامی را که شهادتین می گویند و ضروریات دین را منکر نیستند تکفیر کرد. متأسفانه با شبهات و مجهولات و تعصبات مذهبی از قرنهای قبل تا به آلان همدیگر را تکفیر می کنند که براساس کتاب و سنت و اجماع چنین احکامی حرام است.

حال این که همه معترف به توحید و نبوت اند، پس بر ما واجب است ضابطه دینی و ایمانی را مراعات کنیم و مسئله ای که در بین مذاهب اختلافی است به اختلاف دینی و تکفیر نکشانیم.

بنابر این، بر اساس ضابطه دین اسلام نمی توان اهل قبله را که اقرار بر شهادتین دارد به کفر و شرک متهم ساخت، بلکه چنین اتهاماتی خود امری نامشروع است، چنان که علمای فریقین، مانند ابن حزم، بر این امر تأکید دارند.

ص: 480


1- أبکار الأفکار فی أصول الدین، ج 5، ص 103.
2- همان، ص 102.

شیخ الإسلام تقی الدین السبکی می گوید: تکفیر مؤمنان کاری بسیار سخت است،هر کس که در قلبش ایمان باشد و قائل به توحید و رسالت نبی است تکفیر او بسیار خطرناک است.(1)

أحمد بن زاهر سرخسی أشعری می گوید: شیخ أبا الحسن أشعری هنگام وفات به من دستور داد تا یاران را جمع کنم، سپس گفت: شاهد باشید که من احدی از اهل قبله را به سبب گناه، تکفیر نکردم؛ چون همه به خدای واحد گواهی می دهند و مسلمانند.(2)

قاضی إیجی نیز تأکید دارد: متکلّمین و فقها اجماع دارند که اهل قبله را نمی شود تکفیر کرد،اختلاف در مسائلی مانند این که خداوند عالم به علمش است، یا به وجود آورنده فعل بندگان است و...که پیامبر و صحابه و تابعین از آن در مسلمانی بحث نکردند، موجب تکفیر و اشکال در اسلام کسی نمی شود.(3)

غزالی از دانشمندان بزرگ اشعری بیان می دارد: باید از تکفیر پرهیز کرد. اباحه خون و مال اهل قبله ای که قول به شهادتین دارد لغزشی است که گذشتن از هزار کافر آسان تر است تا ریختن خون یک مسلمان. و بعد به حدیث رسول الله… استشهاد می کند که فرمود: أمرت أن أقاتل الناس حتی یقولوا لا إله إلا اللّه محمد رسول اللّه، فإذا قالوها فقد عصموا منی دماءهم و أموالهم إلا بحقها . ایشان بسیاری از احکام تکفیری را از روی تعصب می داند و معتقد است اشتباه در تأویل موجب کفر نمی شود و باید دلیل محکم بر کفر باشد و می گوید: قول به توحید، عصمت از کفر است بر رد آن دلیل قطعی لازم است و در آخر چنین می گوید: و هذا القدر کاف فی التنبیه علی أن إسراف من بالغ فی التکفیر لیس عن برهان فإن البرهان إما أصل أو قیاس علی أصل، و الأصل هو التکذیب الصریح

ص: 481


1- ابکار الافکار فی اصول الدین، به نقل از : الشعرانی، الیواقیت والجواهر، ص 58.
2- همان.
3- الایمان والکفر، ص 60، 61.

و من لیس بمکذب فلیس فی معنی الکذب أصلاً فیبقی تحت عموم العصمة بکلمة الشهادة . این جملات ردیه محکمی است برافراطیون تکفیری.(1)

اتهام های ابن تیمیه بر امامیه

نادانی و غرض ورزی در دین موجب لغزش های بسیار شده است، تعجب است از شخصی مثل ابن تیمیه (که او را شیخ و بزرگ علما لقب می دهند) امامیه را به چیزهایی متهم می نماید که خلافش اظهر من الشمس است .کینه و دشمنی، انصاف سوز است .چگونه ممکن است یزید به تکلیف عمل کند و امام حسین† که فرزند رسول الله… است به تکلیف عمل نکند؟! چگونه مخالفت با معاویه به عنوان حاکم اسلامی کفر محسوب می شود، ولی مخالفت با حضرت علی† بی اشکال است؟! از جمله اتهامات وی آنکه می گوید: اصول الدین عند الإمامیة أربعةٌ:التوحید، و العدل، و النبوَّة، و الإمامة هی آخرالمراتب، و التوحید و العدل و النبوَّة قبل ذلک، و هم یدخلون فی التوحید نفی الصفات، و القول بأنَّ القرآن مخلوقٌ، و انَّ اللَّه لا یری فی الآخرة، و یدخلون فی العدل التکذیب بالقدرة، و انَّ اللَّه لا یقدر أن یهدی من یشاء، و لا یقدر أن یضلَّ من یشاء، و انّه قد یشاء ما لا یکون و یکون ما لا یشاء، و غیر ذلک. فلا یقولون: انَّه خالق کلّ شی ء، و لا انَّه علی کلِّ شی ء قدیر، و لا انّه ما شاء اللَّه کان و ما لم یشأ لم یکن»(2)

پاسخ علامه امینی

علامه امینی در پاسخ او می گوید: جهل این آدم چقدر زیاد است که فرق بین اصول دین و اصول مذهب را نمی داند و به همین علت که به عقاید گروهی آگاه نیست معاد را نیز از اصول دین انداخته است: بلغ من جهل الرجل انّه لم یفرِّق بین اصول الدین و اصول المذهب، فیعدُّ الإمامة التی هی من تالی القسمین فی الأوَّل، و أنَّه لا یعرف عقائد قوم هو یبحث عنها و

ص: 482


1- الاقتصاد فی الاعتقاد، ص 158، 159.
2- نظرة فی کتاب منهاج السنة النبویة، به نقل از منهاج السنة، ج 1، ص 99.

لذلک أسقط المعاد من اصول الدین، و لا یختلف من الشیعة اثنان فی عدِّه منها. علی أنّ أحداً لو عدّ الإمامة من اصول الدین...اگر کسی امامت را از اصول دین بداند از برهان دور نیست؛ چون خداوند ولایت امیرمؤمنان† را به ولایت خود و رسول خدا… مقارن کرد: )إِنَّما وَلِیکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا((1) ولی معاد را از اصول ندانستن...(2)

نتیجه

قطعاً جهل به مبانی اسلام،تندروی افراطیان و حمایت و سیاست استعمار، مصیبت های تکفیری را به وجود آورده است که بر همه لازم است در جهت دفع و رفع این بلیه و رسوایی چهره تکفیر، تلاش کنند.

اگر تکفیری های زمان به سهولت در میان مسلمانان کشتار به راه انداخته اند و برای قتال وخون ریزی خود امر دین را بهانه کرده اند، از جو اختلاف و تفرقه در میان ما مسلمانان بهره برده اند.

چنانچه روزنه شبهات، مسدود و صدور احکام و فتاوای سوء تکفیری قطع گردد و فاصله ها در میان جوامع اسلامی و علمای فریقین به وصل و دوستی تبدیل گردد، امید دشمنان داخلی و خارجی ناامید و تکلیف جهان اسلام با جماعت تکفیری روشن خواهد شد .

آیا آن اموری که دست آویز سلفیان تکفیری است و مسلمانان را به کفر وشرک متهم می کنند، از متن کتاب و سنت و راه دین است؟!

با اندک توجه در منابع اسلامی خلاف این امر ثابت می گردد؛ رأفت و رحمت در اسلام موج می زن،؛ سهل و سمحه در نگاه اسلام برای همه اصل است. با ذکر شهادتین لسانی، مسلمانی را می پذیرد. آیات و روایات، سنت و سیره رسول خدا… و فتاوای علمای فریقین بر این امر گواه اند.

ص: 483


1- مائدة،آیه 55 .
2- نظرة فی کتاب منهاج السنة النبویة، ص 34، 36.

«و ان هذا صراطی مستقیما فاتبعوه ولاتتبعوا السبل فتفرق بکم عن سبیله»(1) خداوند متعال همه ما را به صراط واحد و مستقیم خود فرا خوانده است و از راه های انحرافی و پراکندگی بازداشته است و آنان که آیین خود را پراکنده ساخته اند رحمت و رأفت پیامبر را از آنان قطع کرده و خود خداوند به حساب شان رسیدگی خواهد کرد. «انَّ الَّذینَ فَرَّقُوا دینَهُم وَ کانُوا شیعا لَسْتَ مِنْهُم فی شی»(2)

همه باید بدانیم تنها راه نجات ما در اتحاد و التجا و اتکال به حبل الهی است. آیات و روایات فراوان ما را به سوی انس والفت و محبت و وحدت فرا می خواند واز تهمت وتکفیر وتفسیق پرهیز می دهد، مانند: « وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَینَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً وَ کُنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها کَذلِکَ یبَینُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ»(3)

جامعه ایده آل اسلامی آن است که وحدت بر سراسر آن حاکم باشد، اختلافات نژادی، زبانی، منطقه ای، فرقه ای، بر اخوّت اسلامی غالب نگردد، و بر وحدت معنوی و فرهنگی و ایدئولوژیک ما آسیب نرساند، مردم مسلمان مردمی باشند آگاه به زمان و آزاد از هرگونه قید استعمار و استبداد، تمدن غربی را با روح اسلامی و نه با روح غربی اقتباس نمایند، احساس عزت و شرافت نمایند زیر بار ظلم و استبداد نروند.(4)

إنّ الإسلام یؤکد علی وَحدة المسلمین، والتمسّک بالعروة الوثقی ونبذ کل ما یهدم هذه الوحدة من التهم والظنون أو التکفیر والتفسیق، ویراها أمراً ضروریاً للمسلمین، وتری الترغیب فی الأُلفة والوحدة إذا تدبّرت معانی الآیات النازلة فی هذا المجال حیث قال سبحانه:1- )إنَّما المُؤْمِنُونَ إخْوَة((5)؛ 2-

ص: 484


1- انعام، آیه 153.
2- همان، 159.
3- آل عمران، آیه 103.
4- مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج 24، ص 40.
5- حجرات، آیه ص، 10.

)وَالمُؤْمِنُونَ والمُؤمِناتُ بَعْضُهُمْ أوْلِیاءُ بَعْض((1)؛ 3- )مُحَمّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالّذِینَ مَعَهُ أشِدّاءُ عَلَی الکُفّارِ رُحَمَاءُ بَینَهُم((2)؛ 4- )وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَلَا تَفَرَّقُوا(؛(3) 5- )وَلا تَکُونُوا کَالّذِینَ تَفَرَّقُوا وَاخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِمَا جَاءَهُمُ البیناتُ وأُولَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیم((4)؛ 6- )إنَّ الّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَکَانُوا شِیعاً لَسْتَ مِنْهُمْ فِی شَی ء إِنَّما أمْرُهُمْ إلی اللَّهِ ثُمَّ ینَبّئُهُم بِما کَانُوا یفْعَلُون((5)؛ 7- )أنْ أقِیمُوا الّدِینَ وَلا تَتَفَرَّقُوا فِیه((6)؛ 8- )وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِه(.(7)

سنت نبی مکرم اسلام… نیز تاکید بر وحدت دارد و تنفر از افتراق. آن حضرت می فرماید: لا تدخلون الجنّة حتی تؤمنوا، ولا تؤمنون حتی تحابّوا، أوَلا أدلّکم علی شی ء إذا فعلتموه تحاببتم، أفشوا السلام بینکم.(8)

ص: 485


1- توبه، آیه 71.
2- فتح، آیه 29.
3- آل عمران، آیه 103.
4- آل عمران، آیه 105.
5- لأنعام، آیه 159.
6- شوری، آیه 13.
7- أنعام، آیه 15.
8- الایمان و الکفر، ص 134، 135.
منابع

قرآن کریم .

سید رضی، نهج البلاغه، نشر هجرت، قم، 1414 .

کلینی، اصول کافی، انتشارات اسلامیه، چاپ دوم، تهران،1362 .

حر عاملی، محمدبن حسن، وسایل الشیعه،مؤسسه آل البیت‰، قم 1409 .

مکارم شیرازی،ناصر، وهابیت بر سر دو راهی، چاپ نهم، نشر مدرسه امام علی بن ابی طالب†، قم 1386.

طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، دارالفکر، بیروت 1418 .

سبحانی جعفر، وهابیت و مبانی فکری وکارنامه عملی، مؤسسه امام صادق†،چاپ چهارم، قم1388 .

------------، مرزهای توحید و شرک در قرآن، ترجمه مهدی عزیزان، نشرمشعر، تهران 1384.

---------------،الایمان و الکفرفی الکتاب والسنه، نشر موسسه امام صادق†، چاپ دوم، قم 1385.

--------------، بحوث فی الملل والنحل،مؤسسه نشر اسلامی وامام صادق ع، قم.

--------------، نقدی بر وهابیت، دفتر انتشارات اسلامی، قم 1364.

رضوانی علی اصغر، شناخت سلفی ها، انتشارات مسجد مقدس جمکران،چاپ سوم، قم 1386.

-------------، نقدی برافکار ابن تیمیه، نشر مشعر، تهران 1386.

قرشی سیدعلی اکبر، قاموس قرآن، دارالکتب الاسلامیه، چاپ دهم،تهران 1384.

مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، 1360 .

مهیار،رضا، فرهنگ ابجدی، نشر اسلامی، چاپ دوم،تهران 1375.

دیلمی،حسن، ارشاد القلوب الی الصواب، نشر شریف رضی، قم 1412.

فیروزآبادی، سیدمرتضی، فضایل الخمسه من الصحاح السته، انتشارات فیروزآبادی، قم 1374.

علوی مالکی، سیدمحمد، وهابیت بازنگری از درون، مترجم انیسه خزعلی، نشر مشعر، تهران 1386.

ابوزهره، محمد، تاریخ مذاهب اسلامی، مترجم علیرضا ایمانی، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، قم 1384.

خطیب، ضحی، ضوابط التکفیر بن الامس و الیوم، باشراف د. رضوان السید و د. هشام نشابه، بیروت، دارالبراق، 1428 ق، 2007 م.

عنایت،حمید، سیری در اندیشه سیاسی عرب، شرکت سهامی کتاب های جیبی، تهران 1356.

یوسفی اشکوری، حسن، «اخوان المسلمین»، در دایره المعارف بزرگ اسلامی، زیرنظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی.

مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، مؤسسة الوفا، بیروت 1403.

ص: 486

جعفریان، رسول، تاریخ سیاسی اسلام، تاریخ خلفاء ، قم 1377 ش.

زیرنظر غلامعلی حدادعادل، دانش نامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، تهران 1375ش.

علیزاده موسوی، سیدمهدی، سلفی گری و وهابیت، جلدیکم، تبارشناسی،ناشر،پاد اندیشه،چاپ الهادی، چاپ اول، قم 1389ش.

عدالت نژاد، سعید، سلفیان تکفیری یا الجهادیون، خاستگاه و اندیشه ها.

نظام الدینی، سیدحسین، تاریخ و تمدن اسلامی، ش13، 1390ش.

سجستانی، ابوداود سلیلمان بن اشعث، سنن ابی داود، دار الفکر، بیروت [بی تا].

ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ناشر کتاب خانه آیه الله مرعشی، قم 1404ق.

نیشابوری، مسلم بن حجّاج، صحیح مسلم، دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، بیروت [بی تا].

نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعة، تحقیق محمدصادق آل بحرالعلوم، نجف 1355.

شهرستانی، محمدبن عبدالکریم، الملل و النحل، تحقیق محمد سیدکیلانی، قاهره 1387.

النبی المسلح (1): الرافضون، [جمعه ودقم علیه سیداحمد رفعت]،لندن،ریاض الریس للکتب و النشر،1991.

النبی المسلح (2):الثائرون،[جمعه ودقم علیه سیداحمدرفعت]، ریاض الریس للکتب والنشر، لندن 1991.

مالکی،حسن بن فرحان،مبلغ نه پیامبر، مترجم سید یوسف مرتضوی،نشر ادیان، چاپ دوم، قم 1386.

مطهری،مرتضی، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، تهران [بی تا].

ژیل کوپل،پیامبر و فرعون،ترجمه حمید اسدی، انتشارات کیهان، چاپ سوم، تهران 1382.

سید قطب، نشانه های راه، مترجم محمود محمودی،نشر احسان، چاپ دوم،تهران 1390.

فرمانیان، مهدی، درآمدی بر پراکندگی سلفی گری و وهابیت در جهان اسلام، نشر مرکز مطالعات فرهنگی بین المللی، تهران 1391.

------------، گرایش های فکری سلفیه در جهان امروز، مجله مشکوه، شماره 104-پاییز، 1388.

فاضل مقداد، ارشادالطالبین الی نهج المسترشدین، تحقیق سیدمهدی رجائی،ناشر کتاب خانه آیۀ الله مرعشی، قم 1405.

قاضی ایجی، المواقف،نشر عالم الکتب، بیروت [بی تا].

بحرانی ابن میثم، قواعدالمرام فی علم الکلام، محقق سید احمد حسینی، چاپ دوم، قم 1406.

طباطبائی یزدی،سیدکاظم، عروۀ الوثقی، مؤسسه اعلمی، بیروت 1409.

حصینی تقی الدین، دفع شبه من شبه و تمرد، تحقیق زاهد کوثری، دارالکتب العلمیه، بیروت 1425.

بخاری،محمدبن اسماعیل،صحیح بخاری،داراحیاءالتراث العربی،بیروت 1400.

آمدی،سیف الدین،ابکار الافکار،تحقیق احمد محمدمهدی،دارالکتب،قاهره، 1423.

ص: 487

غزالی،ابوحامد،الاقتصاد فی الاعتقاد،دارالکتب العلمیه،بیروت،چاپ اول، 1409.

-----------، مجموعه رسائل،دارالفکر،بیروت، 1416.

علامۀ امینی، نظره فی کتاب منهاج السنه،بی تا.

خرمشاهی، بهاءالدین، پیام پیامبر، نشر منفرد، تهران، 1376.

شیخ صدوق، امالی صدوق، نشراعلمی، بیروت، چاپ پنجم، 1400.

زیر نظر سیدکاظم موسوی بجنوردی،دائرۀ المعارف بزرگ اسلامی،نشر مرکز دائرۀ المعارف، تهران 1385.

مشکینی، علی، تحریرالمواعظ العددیه، نشر الهادی، قم، چاپ هشتم، 1424 .

ص: 488

امکان سنجی تحقق همگرایی جهان اسلام در مواجهه با تهدید جریان تکفیری / محسن محمدی الموطی

اشاره

محسن محمدی الموطی(1)

چکیده

مقاله حاضر، ضمن ظرفیت شناسی مقولة تهدیدِ جریان تکفیری به عنوان تهدیدی بسیار ویرانگر علیه منافع ومصالح جهان اسلام به امکان سنجی تحقق همگرایی در مواجهه با آن بر اساس نگاه سازه انگاری پرداخته و مدعی شده که می توان از منظر ایجاد یک فهم مشترک نسبت به مقوله جریان تکفیری وهنجارسازی در خصوص مقابله با تهدیدات ناشی از آن به فکر همگرا شدن هر چه بیشتر جهان اسلام بر محور آموزه های ناب اسلام ودریک کلام، شکل گیری یک هویت مشترک درمواجهه با تکفیری ها بود و بدین ترتیب حتی تهدید جریان تکفیری را به فرصتی برای شکل دهی به یک هویت مشترک اسلامی وهمگرایی جهان اسلام تبدیل نمود. دلیل اصلی وپشتیبان این مدعا این است که جریان تکفیری،جریانی است که نه با مبانی اعتقادی شیعه سرسازش دارد ونه مبانی اعتقادی اهل سنت را برمی تابد،لذا موفقیت احتمالی در ایجاد فهمی مشترک از مقوله مقابله باجریان تکفیری، به دلیل آن که مستلزم واکاوی وبازخوانی آموزه هاومبانی اعتقادی مشترک اسلام میان شیعه و اهل سنت می باشد،خود می تواند بستر سازِ شکل گیری هویت اسلامی مشترک گردد.بدیهی است که برخلاف رویکردهای خرد گرا درروابط بین الملل که اتحاد دولت ها رابراساس منافع مادی ویا واکنش به تهدید های خاص از منظر هزینه فایده می

ص: 489


1- عضو هیئت علمی مجتمع آموزش عالی شهید محلاتی.

دانند به گونه ای که پس از رفع عامل تهدید یا منتفی شدن منفعت، آن اتحاد از میان می رود،نگاه سازه انگاری به دلیل آن که از منظر فهم وهویت مشترک به فرایند همگرایی کشورها توجه دارد، رویکردی پایدار وبلند مدت را مد نظر داشته به گونه ای که می توان انتظار داشت، حتی پس از رفع عوامل ناامنی ناشی از تهدید جریان تکفیری، این همگرایی به سایر حوزه ها تسری یافته وتداوم یابد.

واژگان کلیدی: جریان تکفیری،سلفی گری، وهابیت،همگرایی جهان اسلام،وحدت جهان اسلام،سازه انگاری.

الف .مقدمه:طرح پژوهش
1. بیان مسئله

تکفیر از دیرباز یکی ازمحورهای اساسی اختلافات،جنگ ها وخشونت ها در ادیان مختلف بوده است.در هریک از ادیان، برخی از فرقه ها،سایرین را تکفیر کرده وخارج از دین نامیده اند وهمین موضوع، باعث بروز جنایت ها وکشتارهای مذهبی در طول تاریخ شده است. در زمان کنونی،بحران تکفیر یکی از دردناک ترین مسائلی است که جهان اسلام با آن مواجه شده است.رویکردها واقدامات افراطی اتخاذ شده توسط عوامل وابسته به این جریان،باعث شده، اسلام به عنوان یک دین کاملا خشن و هراس انگیز در جهان معرفی گردد. حملات انتحاری و جنایت های بی شماری که امروز در کشورهای اسلامی نظیر عراق،سوریه،پاکستان، افغانستان و .... مشاهده می شود، عموما با پشتوانه فکری صورت می پذیرد که با تن درکشیدن جامة انتساب به سلفِ صالح به صورت انحصار طلبانه مدعی مسلمانی هستند وسایر مسلمانان را خارج از دایره توحید وایمان شمرده وبر خلاف همه مذاهب اسلامی آنان را مشرک وکافر می خوانند(1).

این جریان در بستر تغییر و تحولاتی که پشت سر نهاده اکنون به جریانی سیاسی با نگاه های ایدئولوژیک تبدیل شده که حوزه گسترش آن بسیاری از کشورهای اسلامی

ص: 490


1- محمد شریف حیدری، «سلفی گری نوین در تقابل با راهبرد وحدت اسلامی»، مجلة ادیان و عرفان، ش 27، سال 1388.

وحتی غیر اسلامی را شامل می شود(1).

یکی از دلایل این اتفاق این است که جریان تکفیر، عقبه و پشتوانة فکری دیرپایی دارد که با طی تطورات تکوینی وتاریخی و هم چنین با حمایت های مادی وغیرمادی برخی ازحاکمانِ کشورهای اسلامی نظیر عربستان سعودی وقطر وفتاوی برخی مفتی های وهابی،اکنون ناظر به یک گرایش چندجانبه دینی،فکری،ایدئولوژیک وحتی امنیتی شده است. دراین میان، دشمنان خارجی مسلمین نیز به خوبی دریافته اند که یکی از راهکارهای تضعیف بنیة مسلمین، ایجاد تفرقه وتشتّت میان مسلمانان و حمایت از گرایش های افراطی آن ها به منظور تخریب وجهه اسلام است وجریان تکفیری نیز دانسته ویا ندانسته آلت دست آنان شده اند. بی تردید در چنین شرایطی فعالیت جریان وگروه های تکفیری آن هم در قالب عناوین مختلف وگسترش روز افزون جنایت های آن ها باعث شده در حوزة جهان اسلام علاوه برفرقه گرایی ومنازعات پرشدت ودامنه دار، جان،مال وناموس مسلمانان نیز در معرض خطر قرارگیرد و آثار تمدن اسلامی نیز تهدید وتخریب گردد. در حوزه جهان بشریت نیز دشمنان اسلام با بهره برداری ازاین موضوع به اسلام هراسی واسلام ستیزی دامن زده وچهره نا مقبول وغیر عقلانی از اسلام به دنیا نشان می دهند وبدین ترتیب از رشد وگسترش اندیشه اصیل اسلامی در دنیا جلو گیری می کنند.

همه این موارد ایجاب می کند جهان اسلام به ویژه کشورهای اسلامی درمقابله با گسترش این پدیده تلخ، چاره اندیشی نموده وبه دنبال تحقق همگرایی در مواجهه با تکفیری ها برآیند. اما به رغم این ضرورت باید اذعان نمود که شرایط کلی امروز جهان اسلام به ویژه کشورهای اسلامی باعث شده تحقق این ایده با چالش هایی مواجه گردد. این چالش ها که روند تقویت و افزایش ضریب امنیت وثبات منطقه ای وجهانی کشورهای اسلامی را با مشکل روبه رو کرده شامل چالش های درونی منتّج از روابط و مناسبات موجود در سطح دولت ها ونخبگان و چالش های پیش روی وحدت

ص: 491


1- سید باقر سیدنژاد، «سلفی گری در عراق و تأثیر آن بر ج.ا.ا.» مجلة مطالعات راهبردی، ش 47، سال 1389.

وهمگرایی در جهان اسلام به ویژه از منظر هویتی می شود(1)به عبارت دیگر آنچه امروز در روابط میان اکثر کشورهای جهان اسلام در عرصه های مختلف مشاهده می شود، بیشتر نشان از روندهای واگرایانه وگریز از مرکزدارد(2) وکشورهای اسلامی به منظور تحصیل منافع خود عمدتا یا بر سیاست های مجزا تاکید داشته،یا درون خود علیه یکدیگر جبهه بندی نموده ویا منافع وامنیت خود را در رابطه با قدرت های غیر اسلامی نظیر ایالات متحده آمریکا جست وجو می کنند. به لحاظ هویتی نیز تا کنون فرهنگ اسلام کمتر به عنوان اصل هویت بخش جمعی مورد نظر جوامع اسلامی بوده است(3).

بنا بر این به نظر می رسد در یک چنین فضایی،تحقق ایده همگرایی جهان اسلام به طور عام ودر خصوص مقابله با تکفیری ها به طور خاص با مشکلات وموانعی مواجه باشد. از این منظر مسئله اساسی این پژوهش، امکان سنجی تحقّقِ فرایند همگرایی جهان اسلام در مواجهه با تهدید جریان تکفیری با تاکید بر نگاه هویتی تشکیل می دهد. این مطالعه امکان سنجی، محتاج ظرفیت شناسی از مقوله تهدید جریان تکفیری علیه منافع ومصالح جهان اسلام از یک سو و مشخص نمودن الزامات تحقّقِ همگرایی جهان اسلام از سوی دیگرمی باشد تا با تاکید بر این دو مقوله به این پرسش اصلی پاسخ داده شود که آیا امکان همگرایی جهان اسلام درمواجهه با تهدیدِ جریان تکفیری و به تبع آن، زمینه ای برای شکل گیری یک هویت مشترک اسلامی فراهم می شود؟

2. فرضیه:

چناچه مقولة جریان تکفیری وتهدیدهای ناشی از آن، علیه منافع ومصالح جهان اسلام، از جایگاه وقابلیت لازم برای هنجار سازی در جهان اسلام برخوردار باشد، به گونه ای که کشورهای اسلامی بتوانند با تاکید بر مبانی اعتقادی مشترک اسلام میان شیعه واهل سنت به یک فهم وادراک مشترک از تهدیدات این جریان و در نتیجه، یک

ص: 492


1- محمد رحیم عیوضی، چالش های درونی همگرایی و وحدت جهان اسلام، ص 130.
2- علی اکبر ولایتی، «تحلیل تجاب همگرایی در جهان اسلام»، نشریة دانش سیاسی، ش 11، سال 1389.
3- رضا سیمبر، ایران و همگرایی در سازمان همکاری اسلامی، ص 231-242.

درک جمعی در خصوص مواجهه با آن دست یابند،زمینه های شکل گیری وتقویت احساس ما بودن در مقابله با تکفیری ها بروز یافته وامکان تحقق همگرایی جهان اسلام در رویارویی با تهدید تکفیری ها و به تبع آن، حتی زمینه های شکل گیری یک هویت مشترک اسلامی نیز فراهم می شود.

3. هدف تحقیق:

ایجاد زمینه های همگرایی درجهان اسلام برای مقابله با تهدیدهای جریان تکفیری وزمینه سازی در جهت تحقق آرمان هویت مشترک اسلامی.

4. ضرورت تحقیق:

در دوره حسّاسِ کنونی که بحران تکفیر، معضلِ جدّی جهان اسلام به شمار می رود،توجه به آن بیش از گذشته اهمیت پیدا کرده است .نقش تکفیر درسیاه نمایی چهرة اسلام وجنایت های گسترده این جریان در حق مسلمانان بی دفاع،اعم از شیعه و سنی، ضرورت همگرایی و توجه ویژه وروز افزون کشورهای اسلامی را درمقابله با گسترش این پدیده تلخ دوچندان می سازد .امروزه گروه های تندرو و افراطی سلفی، محور فعالیت های تروریستی در جهان اسلام قرار گرفته اند. وسعت و فراگیری اقدامات تروریستی این جریان های تکفیری در عراق، پاکستان، افغانستان، لبنان، سوریه، یمن، مصر و... نشان از وجود حمایت های منطقه ای وبین المللی از این جریان ها دارد. باید توجه داشت که این تنش ها و درگیری ها به دروغ به نام سنی و شیعه مطرح می شود و وجود اندیشة تکفیری، بستر مناسبی را برای درگیری شیعه وسنی فراهم کرده است. بنا براین، جریان تکفیری با قرائتی که از اسلام ارائه می کند، نه تنها آموزه های ارزشمند ونورانی آن رادر برابر چشم جهانیان زشت ومشوّه جلوه می دهد بلکه مسلمانان را نیز خارج از دایره توحید وایمان شمرده وآنان را مشرک و کافر خوانده به جان هم می اندازد. از این منظر ضرورت دارد با تاکید بر مبانی اعتقادی مشترک اسلام میان شیعه واهل سنت وشناخت ریشه های فکری جریان های تکفیری که در تعارض باآن قرار

ص: 493

دارند،در جهت زمینه سازی هویت مشترک اسلامی حرکت نمود و بدین ترتیب، مقوله تهدید جریان تکفیری را به فرصتی برای شکل دهی به هویت مشترک اسلامی وهمگرایی جهان اسلام تبدیل کرد.

5. روش تحقیق:

روش تحقیق حاضر، تلفیقی است؛ یعنی از نوع اکتشافی(کشف نکات مبهم وزوایای پنهان تهدید جریان تکفیری)،توصیفی وتحلیلی است.متناسب با آن، روش جمع آوری اطلاعات،کتاب خانه ای (فیش برداری) و میدانی خواهد بود. منظور از روش کتاب خانه ای مراجعه و استفاده از کتاب ها، مقاله ها، میزگردها، مصاحبه ها، همایش ها، سایت ها، وبلاگ ها و مانند آن در تحلیل وضعیت همگرایی در جهان اسلام و شناسایی و تحلیل تهدید جریان های تکفیری است. اما استفاده از روش میدانی به منظور سنجش تهدید جریان تکفیری و هم چنین سنجش امکان همگرایی در مقابله با آن، در سطح تعدادی از اساتید دانشگاهی وحوزوی متخصص در موضوع با الهام از روش دلفی صورت می پذیرد تا ضمن تایید اطلاعات جمع آوری شده، ادراکات و دریافت های آنان از تهدید تکفیری ها و امکان همگرایی در مواجهه با تهدید مذکور مشخص گردد.

6. ادبیات و سوابق موضوع

مرورآثار وسوابق موجود در ارتباط با مقاله حاضر نشان می دهد که موضوع همگرایی جهان اسلام وهم چنین مقوله جریان های تکفیری، هر یک به طور مستقل وجداگانه واز زوایای گوناگون مورد اهتمام پژوهش گران واندیشمندان مختلف قرار گرفته است و کتاب ها ومقاله ها متعدد داخلی وخارجی دربارة هر یک به نگارش درآمده اند. منابعی که به موضوع همگرایی جهان اسلام پرداخته اند از حیث رویکرد، به رویکردهای ژئوپلیتیک(مثل صفوی،1387؛ حافظ نیا،1391؛ عسگری،1387)،تقریب مذاهب(مثل منصور نژاد،1378؛ حسینی،1388؛ جمعی از نویسندگان،1390؛ فرزندی،1390؛ جمشیدی،1391؛ علی حسن طه،2009؛ محمود حمدی زقزوق،1994؛

ص: 494

محمد حسین فضل الله و دیگران،1997؛ محمد سلیم العوا،2007)سیاسی -بین المللی (مثل ستوده ودیگران،1392؛ سیمبر و قربانی،1390 ؛ مجیدی وهمکاران،1387 ؛ موثقی،1370 ؛ ولایتی ومحمدی، 1389 ؛ عیسی نیا،1385؛ امجد،1382 ؛ خلیجی وارسطو،1388 ؛ طباطبایی،1388 )واقتصادی ( مثل اکبری وفرهمند،1384 ؛ وارثی وحیدری1389) قابل تقسیم می باشند. البته در مواردی، تلفیقی از رویکردهای مذکور در این منابع مشاهده می شود.

منابعی که به موضوع جریان تکفیری پرداخته اند، شامل دو دسته منابع داخلی(مثل نیکزاد تهرانی،1389 ؛ صفا تاج،1380 ؛ ابراهیمی،1392 ؛ هرسیج و تویسرکانی، 1392 ؛ رجبی،1389 ؛ هوشنگی وپاکتچی،1390 ؛ محمودیان،1390 ؛ حیدری،1388؛ سیدنژاد، 1388 ؛ سید نژاد،1389 ؛ مبلغی، 1386)ومنابع خارجی(مثل قرضا وی،1373 ؛ احمد الخشن،2006 ؛ دشتی، 2007 ؛ عصفور،2000 ؛ عطاءالله،2010 ؛ محمد علی جحاف،2012 ؛ اسپرینگر(1)،2009

؛ نوید شیخ،2012 ؛ هفلفینگر(2)،2011 ؛ میجر(3)،2009)می

شوند.

با مروری بر منابع فوق می توان گفت اگر چه بسیاری از آن ها به نحوی با موضوع مقاله حاضر مرتبط بوده و می توان از بسیاری مطالب مفید پیرامون مسائل همگرایی جهان اسلام و مقوله جریان های تکفیری بهره برد، اما کار تحقیقی و اثر مدوّنِ مستقلی که به هر دو موضوعِ پیش گفته در ارتباط با هم بپردازد -تا آن جا که مورد کاوش واقع شد- به دست نیامد. به عبارت دیگر موضوع امکان سنجی تحقق همگرایی جهان اسلام در مواجهه با تهدید جریان تکفیری به عنوان کار تحقیقی مجزّا و اثری مستقل مورد توجه نگارنده قرار گرفته است. از سوی دیگر واز جنبة نوآوری، این پژوهش، فرایندی گام به گام به سوی تحقق ایدة همگرایی جهان اسلام را در نظر دارد؛ یعنی می کوشد فرایندِ همگرایی را در ارتباط با نمونه ای مشخص اما مهم وتاثیرگذار،به آزمون گذارده

ص: 495


1- DeVin Springer
2- chris Heffelfinger
3- Roel Meijer

و آغاز نماید تا با حصول موفقیت، به تدریج علاقه و وفاداری کشورهای اسلامی به مقوله همگرایی در سایر عرصه ها افزایش یابد و شکست های سنگین و مایوس کننده دامن گیر کشورهای مذکور نگردد.

7. مفاهیم اصلی پژوهش:

امکان سنجی: (1) به طور کلی به معنای بررسی و تجزیه و تحلیلِ امکان موفقیت یک پروژه است که برای حمایت از فرایند تصمیم گیری به کار می رود. هدف از مطالعاتِ امکان سنجی، تعیینِ میزان امکان پذیری و اجرایی بودن یک پروژه و ثمربخشی آن می باشد؛ به عبارت دیگر، امکان سنجی به طور عینی و منطقی، نقاط ضعف و قوت یک پروژه، فرصت ها و تهدیدهای موجود، منابع مورد نیاز ودر نهایت چشم انداز رسیدن به موفقیت را نشان می دهد.(wikipedya.org) .

در تحقیق حاضر،امکان سنجی موضوع در قالب بررسی وتجزیه وتحلیل مولفه های الزامات، به معنای بایدها و ضرورت های ایجابی تحقق همگرایی در جهان اسلام و ظرفیت شناسی از مقوله تهدید جریان تکفیری به جهت فراهم نمودن بسترهای همگرایی صورت می پذیرد.

همگرایی: (2) همگرایی به حالاتی از همبستگی میان کشورها گفته می شود که بر حسب درجه ومیزان این همبستگی، از همکاری ساده تا ادغام کامل را در بر می گیرد. درمقاله حاضر، همگرایی بر اساس دیدگاه سازه انگاری مورد توجه است.از این منظر،فرایند همگرایی از طریق قواعد وهنجارهای جمعی،تغییروتحول هویت ها ومنافع ونقش تکوینی نهادهای فراملی وفروملی مورد توجه است.(فیروزآبادی،1390: 44). سازوکارِ کانونی و اصلی در فرایند تغییر و تحول هویتی مد نظر سازه انگاران، جامعه پذیری و یادگیری اجتماعی پیچیده است و این مهم برای توسعه هنجارسازی وشکل گیری هنجارهای مشترک ضروری است.(checkel 2001: 562-563).

ص: 496


1- .Feasibility
2- .Convergence

تکفیر: به معنای نسبت دادن اندیشه یا شخصی به کفر است.گروهی از تکفیری ها مخالفان خود را در مسائل اعتقادی تکفیر نموده وحکم به قتل آنان می دهند. ابن تیمیه و پیروان وهابی او از این دسته اند.گروهی از تکفیری ها اهل تکفیر سیاسی هستند وحکم به جهاد می دهند؛ یعنی معتقدند هر حاکمی که طبق دستورهای الهی حکم نکند اگرچه مدعی اسلام باشد،کافر وطاغوت است وباید به او کفر ورزیده وبا او جهاد ومبارزه شود.برخی سید قطب و گروه های جهادی مدعی پیروی او را از این دسته تکفیری ها می دانند(1)

سلفیه: فرقه ای است که غالبا از عقاید احمد بن حنیل واهل حدیث به ویژه محمد بن تیمیه و ابن عبد الوهاب پیروی می کنند، اما خود را احیاگران سنت و پیروان سلف یعنی اصحاب پیامبر خدا و تابعان، تابعانِ تابعان و پاسداران توحید و سنت نبوی می دانند. این عده با دو ویژگی، جریانِ سلفی گری را به وجود آوردند: الف. احیای سیره سلف صالح،یعنی مسلمانان صدر اسلام.زیرا آنها مدعی شدند که امت پیامبر منحرف شده اندوباید آن ها به راه مستقیم وسیره سلف صالح بر گرداند و از آنچه در دوره های پس از پیامبر واصحاب بزرگش افزوده شده بر حذر داشت.

ب:ظاهر گرایی در فهم آیات و روایات، یعنی آنها در فهم وبرداشت از آیات و روایات، هرگز به تاویل وتفسیر نمی پردازند و استفاده از شیوه های عقلی در اسلام را از امور جدید پنداشته و معتقدند که احکام دینی باید از ظاهر کتاب وسنت اخذ شود وعقل رایارای ورود به این میدان نیست(2)

ب. ادبیات ومبانی نظری پژوهش
1.چارچوب نظری تحلیل همگرایی

سازه انگاری(3)،

عنوانی است که به انواع گسترده ای از رویکردهای روابط بین الملل

ص: 497


1- علی اصغر رضوانی، «تکفیر و تکفیری ها»، گاهنامه کلامی، ش 3، سال 1393.
2- هرسنیچ، چالش های وهابیت، ترجمة حسین و مجتبی تویسه کانی، ص 27-28.
3- .Constructivism

از رویکرد واقع گرایی علمی تا سازه انگاری پساساختارگرا اطلاق می شود. برخی از متفکرانِ روابط بین الملل این نظریه را به دو شاخه اونفی(1) و ونتی(2)

یا رادیکال ومتعارف تقسیم می کنند.سازه انگارانِ متعارف مانند الکساندر ونت بسیاری از مفاهیم محوری در نظریات جریان اصلی روابط بین الملل(نئورئالیسم و نئو لیبرالیسم)را البته از منظری متفاوت پذیرفته و بر نقش هنجارها در تکوین هویت دولت ها وبه تبع آن منافع تاکید می کنند؛ در حالی که سازه انگاران رادیکال بر نقش زبان در تکوین هویت وسیاست خارجی تاکید دارند. با این وجود، ویژگی مشترک تمام گونه های سازه انگاری این است که همه آن ها معتقدند واقعیت اجتماعی برساخته است؛ مفاهیم اجتماعی از طریق تعاملات اجتماعی به وجود می آیند؛ ساختار وکارگزار به طور متقابل ساخته می شوند و همچنین بر نقش هنجارها وقواعد در شکل گیری هویت کشورها اعتقاد دارند(3).

سازه انگاری، تعارض وستیز را یکی از فرهنگ های آنارشی به نام فرهنگ هابزی دانسته و فرهنگ های رقابتی لاکی و همکاری جویانه تر کانتی را نیز امکان پذیر می داند(4).

در واقع متفکران سازه انگاری، مایلند جهان وموجودیت های آن را در حال شدن ببینند تا بودن. نقش و جایگاه ساختارهای معنایی، ایده ها،هنجارها و ارزش های بینا ذهنی مشترک در تحلیل سیاست بین الملل، تکوین متقابل ساختاروکارگزار، هویت وتاثیر آن در تعریف منافع از مهم ترین مولفه های هستی شناختی ساز ه انگاران به شمار می آیند(5).

از این رو سازه انگاری نه تنها از نظر فهم نوینی که در مباحث محتوایی روابط بین الملل به دست می دهد حائز اهمیت است،بلکه از این نظر که در عین حال تلاشی در

ص: 498


1- .onuf
2- .wendt
3- ریچارد پرایس، رابطه خطرناک نظریه انتقادی روابط بین الملل و مکتب سازه انگاری، ترجمة علیرضا طیب، ص 518-520.
4- الکساندر ونت، نظریه اجتماعی سیاست بین الملل، مقدمه.
5- سید جلال فیروزآبادی، سیاست خارجی ج 1.1. در دوران اصول گرایی، ص 39-49.

حوزة فرانظری روابط بین الملل محسوب می شود و تلقّی ذات گرایانه از موجودیت جهان رابه مسئله ای برای اندیشیدن بدل می کند،اهمیت ویژه ای دارد(1)

سازه انگاران معتقدند که همگرایی میان دولت ها از طریق رویه ها،هنجارها وشناخت بین الاذهانی میان کنش گران صورت می پذیرد. هم چنین این رویه ها وهنجارها هویتِ کنش گران را شکل داده و به دنبال آن، منافع آن ها را نیز تعریف خواهد کرد. بنابراین، هویت ها و منافع، مقدم برتعاملات، رویه ها، هنجارها وشناخت بین الاذهانی نبوده بلکه به دنبال آن ها شکل می گیرند. باتوجه به این برداشت سازه انگاران باید گفت که رفتار همگرایانه وهمکاری جویانه به سبب همین تعاملات، رویه ها،هنجارها وشناخت بین الاذهانی شکل می گیرد وحتی در حد وسیع تر، هویت مشترکی را میان آن ها به وجود می آورد. بنا براین، بر خلاف رویکردهای جریان اصلی روابط بین الملل که آنارشی را یک وضعیت می دانند و معتقدند دولت ها بر اساس محاسبات عقلانی هزینه –فایده وبه تعبیری منطق پیامدگرایی یا نتایج(2)

عمل می کنند، سازه انگاری آنارشی را یک نهاد تلقی کرده و آن را چیزی می داند که دولت ها می فهمند(3).

هم چنین سازه انگاران به جای تاکید صرف برمنافع و هزینه ها بر منطق تناسب(4)یا آنچه از لحاظ هنجاری مناسب است تاکید می کنند و شکل گیری هنجارها ودرونی شدن آن ها را بستر وزمینه ساز شکل گیری هویت می دانند که این هویت در بردارنده منافع جمعی آن ها نیز خواهد بود.((wendt2001:1023.

برخی نظریه پردازان سازه انگاری از طریق بحث جامعه امن، (5) که از آثار کارل دویچ(6)

برگرفته شده وبعدها سازه انگارانی مانند امانوئل آدلر(7) ومایکل بارنت (8)آن

را

ص: 499


1- حمیرا مشیرزاده، تحول در نظریه های روابط بین الملل، ص 323.
2- .Logic of consequence
3- الکساندر ونت، ساخت های اجتماعی سیاست قدرت، ص 32.
4- .Logic of appropriateness
5- .security communiti
6- .karl deutsch
7- .emmanuel adler
8- .barnett

گسترش داده اند،وارد مقوله همگرایی می شوند. جامعه امنیتی گروهی است که همگرا شده است و همگرایی هم رسیدن به احساس عضویت در یک جامعه است .در این جامعه به دلیل وجود رویه ها و نهادهای رسمی وغیر رسمی، وضعیت صلح آمیزی در میان اعضا حاکم می شود؛ به گونه ای که توسل به زور به عنوان ابزار حل منازعه از روابط ومناسبات میان اعضای آن کنار گذاشته می شود.(Acharya 1991: 159 ).

بر این اساس، معیارها و ویژگی های اجتماع امنیتی، شاملِ تعاملات پایدار، وابستگی متقابل، نهادهای مشترک، اعتماد متقابل، هنجارها و ایده های مشترک و هویت جمعی هستند؛ به طوری که میزان دوام و قوام اجتماع امنیتی به میزان هر یک از این معیارها بستگی دارد. در این میان، چسب اجتماع امنیتی هویت جمعی است وسازه انگاران هویت جمعی را در ایجاد همکاری وهمگرایی بین کشورهای منطقه بسیار با اهمیت می شمارند(1).

آن ها برای ساخته شدن این هویت جمعی در میان گروهی از دولت ها، علاوه بر عامل دگر وجود، یک «مای» صریح یا همان ارزش ها وهنجارهایی که اعضای آن گروه یا نهاد خود را به آن متعهد بببینند بسیار مهم می دانند ومعتقدند هنجارهای مشترک ودرونی شده در میان اعضای یک گروه یا سازمان که از طریق تعامل و یادگیری پیچیده اجتماعی صورت می گیرد، می تواند هویت جمعی میان اعضای آن تلقی شود واز طریق این هنجارهای مشترک، دارای هویت و سرنوشت مشترک می شوند و دربارة همکاری یاعدم همکاری با سایر بازیگران تصمیم می گیرند. البته به اعتقاد ونت، معناهای جمعی وشناخت مشترک در فرایند تعامل شکل می گیرد وبه طور همزمان به هویت ومنافع بازیگران قوام می بخشد(2).

ص: 500


1- الکساندر ونت، نظریه اجتماعی سیاسی بین الملل، ص 332-335.
2- همو، ساخت های اجتماعی سیاست قدرت، ص 36.
2. الزامات تحقق همگرایی در جهان اسلام در مواجهه با تهدید جریان تکفیری
اشاره

واقعیت این است که وضعیت کنونی مسلمانان وکشورهای اسلامی با ظرفیت های بالقوه وبالفعل موجود در جهان اسلام به منظور حصول همگرایی همخوانی ندارد.اکثر کشورهای اسلامی در مراحل نخستین سازماندهی سیاسی قرار دارند.در بخش اعظم مناطق جهان اسلام هنوز مردم سالاری شکل نگرفته است .فقدان نهادهای قوی،مستقل وپایدار در این کشورها به صاحبان

مناصب امکان می دهد تا اهداف شخصی خود را بر منافع عمومی ترجیح دهند.در برخی کشورهای اسلامی حکومت ها براساس ساختارهای قبیله ای شکل گرفته اند. در برخی از آن ها ارتباط مستحکمی میان رژیم های اقتدارگرا، منابع انرژی، سرمایه های خارجی و قدرت های بزرگ وجود دارد. پیمان های امنیتی که برخی از این کشورها با ایالات متحده آمریکا منعقد کرده اند،حکایت از علاقه به حضور ترتیبات امنیتی ای داردکه در آن قدرت های منطقه ای و فرا منطقه ای نیز عضو باشند. نوپا بودن یا حداقل در انتقال بودن نظام های سیاسی در دنیای اسلام عاملی است که همگرایی را تضعیف می کند.در سطح بعضی از کشورهای اسلامی مشخصا نظام های سلطنتی موجود به علت ماهیتی که دارند مخالف واگذاری اختیارات خود به یک مرکز فوقِ ملی هستند. لذا این حاکمان از این که ساختارهای همکاری منطقه ای وبین المللی ممکن است به ساختارهایی برای دخالت منطقه ای یا بین المللی شباهت داشته باشد،هراس دارند که این امر به عنوان مانعی برای همگرایی و دست یابی به ترتیبات امنیتی وسیاسی مشترک به حساب می آید.بسیاری از کشورهای اسلامی با یکدیگر اختلافات مرزی دارند و موضوع قومیت ها،یک منبع مهم تنش واختلاف در میان آن هاست. هم چنین نازل بودن سهم تجارتِ درون گروهی میان کشورهای اسلامی، حاکی از آن است که ماهیت روابط این کشورها به یک همکاری اقتصادی تجاری معنادار تبدیل نشده است.همکاری های اقتصادی و تجاری در حاشیه روابط ومناسبات سیاسی مطرح می شود وعملاً نتیجة ثمربخشی از این دیدگاه برای کشورهای اسلامی حاصل نشده است(1).

ص: 501


1- سیمیر، ایران و هم گرایی در سازمان همکاری اسلامی، ترجمة رضا و ارسلان قربانی، ص 231-241.

بنابراین، گرچه از یک سو امکانات فوق العاده مهمی برای تحقق همگرایی جهان اسلام با تکیه بر عناصرمشترک وجود دارد و در این راستا اسلام به عنوان آیین مشترک واعتقادات دینی نظیر باور به خدا،پیامبر اسلام،قبله واحد،حج وقرآن کریم همواره به عنوان ظرفیت های بسیار مناسب درجهت همگرایی مسلمانان وکشورهای اسلامی مطرح بوده و هست ولی از سوی دیگر جهان اسلام با تداوم حضور عوامل واگرا وتقویت آن ها در دام تقابل درونی وبیرونی افتاده وبا وضعیت نامطلوبی روبه رو شده است. این شرایط موجب شده در وضعیت کنونی، ایدة همگرایی جهان اسلام در صحنة عمل، توفیق چندانی نیابد.البته اشتراک منافع میان برخی از کشورهای اسلامی در بعضی ازنقاط جهان اسلام باعث شده مجموعه هایی همسو با یکدیگر شکل بگیرد، لکن حتی در آن مناطق، فضای همگرایی به معنای حد اعلای همکاری وپیوستگی ناشی از یک هویت مشترک اسلامی مشاهده نمی شود واکثر کشورهای اسلامی تمایل دارند در فضای بازدارندگی،موازنه قوا و قدرت محوری اهداف ومنافع خود را تعقیب نمایند(1).

از این منظر، هرگونه پاسخ مثبت به موضوع امکان سنجی تحقق همگرایی در جهان اسلام

واتّخاذِ رویکرد تحولی در این زمینه نیازمند تعیین الزامات آن مبتنی بریک نگاه فرا نظری از مقوله همگرایی و یک تحلیل نظری منبعث از آن می باشد که امکان تحول فرهنگ آنارشی را درمعنای رقابت یا ستیز به فرهنگ همکاری جویانه و همگرایی امکان پذیر بداند. از این منظر، تحقیق حاضر بر اساس نگاه سازه انگاری مدعی است، اگرچه فرهنگ رقابت، منفعت طلبی وگاه ستیزِ حاکم بر روابط میان کشورهای اسلامی، می تواند قالب بندی وظهور محتمل یک بلوک اسلامی همگرا را در مواجهه با تهدید جریان تکفیری تضعیف کند، اما بر اساس منطقِ سازه انگاری علی رغم این مانع،اگر از دریچه فهم وادراک مشترک ازسوی جهان اسلام به موضوع نگریسته شود، در صورت موفقیت در ایجاد یک توافق معنایی وشناختی دربارة مقابله با تهدید تکفیری ها، علاوه

ص: 502


1- ر.ک: فرهاد قاسمی، نظریه های روابط بین الملل و مطالعات منطقه ای.

بر تحقق همگرایی از سوی جهان اسلام در مواجهه با این تهدید، زمینه ای بسیار مناسب در جهت تکوین هویت مشترک اسلامی نیز فراهم می شود.بنابر این،در مواجهه با تهدیدِ جریان تکفیری بر اساس نگاه سازه انگاری، الزامات تحقق همگرایی را می توان با در نظر گرفتن مفاهیم فهم مشترک، هنجارها،یادگیری اجتماعی ومنطق مناسب بودن مورد توجه قرار داد:

2-1. فهم مشترک

سازه انگاران به واسطة تاثیر ساختارهای ذهنی، سرچشمه امنیت وناامنی را در نحوة تفکر بازیگران نسبت به پدیده ها وموضوعات به ویژه منافع و تهدیدات می دانند ومعتقدند هر اندازه ادراکات و منطق متقابل بازیگران نسبت به پدیده ها وموضوعات نامتجانس تر و متناقض تر باشد میزان بی اعتمادی میان آنان افزایش می یابد ودولت ها بیشتر به سوی خودیاری و خود محوری حرکت می کنند. اما چنانچه بتوان ساختاری از دانش مشترک ایجاد نمود، آن گاه می توانیم کشورها را به سوی یک جامعه امنیتی صلح آمیزتر رهنمون سازیم. بنابراین امنیت بیش از آن که بر عوامل مادی قدرت متکی باشد،بر میزان فهم ودرک مشترک بازیگران از یکدیگر قرار دارد(1)

در ارتباط با مقوله جریان های تکفیری نیز یکی از الزامات مهم این است که کشورهای اسلامی درباره این تهدید باید به فهم مشترکی دست یابندتا بر اساس آن بتوانند با یکدیگر همکاری کنند.

2-2. هنجارها

همان طور که از دیدگاه سازه انگاری برمی آید و در پژوهش حاضر نیز بر آن تاکید می شود مقوله هنجارها از جایگاه مهمی برای شکل دهی رفتار برخوردار است. هنجار، درکِ جمعی ازرفتار مناسب بازیگران می باشد. جامعه بین الملل بر پایه درک جمعی دولت ها از رفتار مناسب بنیان نهاده می شود. در جامعه بین الملل، هنجارها سه کارکرد ویژه دارند: نخست آن که به شکل گیری بازیگران کمک می کنند. کارکرد دوم هنجار، نقش موثر آن ها در تعیین حوزه فعالیت های بازیگران اجتماعی

ص: 503


1- الکساندر ونت، نظریه های اجتماعی سیاست بین الملل، ص 187.

است. به گفته مایکل بارنت، دولت ها در یک شبکه هنجاری در هم تنیده که سیاست خارجی آن ها را سمت وسو می دهد احاطه شده اند.مشروعیت جامعه بین المللی در اثر پیروی از قواعد وهنجارهای موجود در آن حاصل می شود. کارکرد سوم هنجارها این که آن ها در جامعه بین المللی چارچوبی برای ارتباطات معنادار بین بازیگران فراهم می آورند. هنجارها یک زبان معنادار در جامعه بین المللی محسوب می شوند که بر الگوهای پذیرفته شده تعامل اجتماعی مبتنی می باشند. هم چنین هنجارها به دو دسته تقسیم می شوند: هنجارهای وابسته متعارف که عدم تبعیت از آنها عواقب منفی چندانی به همراه ندارد وبه عنوان چارچوبی برای امور معنادار عمل می کند. در مقابل هنجارهای بسترمند بر اصول اخلاقی توافق شده و اصل حمایت مکرر مبتنی هستند و هر سه نقش شکل دهی، جهت دهی و ارتیاطی را ایفا می کنند(1).

اگرچه حضور هنجارها تبعیت را دیکته نمی کند و هر هنجار جدید یا نوظهورباید با هنجارهای موجود وچه بسا متعارض رقابت کند، اما هنجارها به مانند قواعدی عمل می کنند که یک هویت را تعریف می کنند و بدین سان به یک هویت، قوام می بخشند. این تاثیرات، قوام بخش(2)

هستند، زیرا هنجارها در این نمونه ها کنش هایی را که باعث خواهند شد که دیگران ذی ربط یک هویت خاص را شناسایی تعیین نمایند و واکنش متناسب در برابر آن را از خود نشان دهند.در موارد دیگر هنجارها از حیث تاثیری که می گذارند تنظیمی(3)

اند. در این راستا، آن ها به عنوان معیارهایی برای وضع یا استقرار مناسب یک هویت تعریف شده معرفی می شوند. هم چنین قدرت تاثیر هنجارها نیز متفاوت است.هنجارها از حیث قدرتی که دارند در یک پیوستار قرار می گیرند که از پذیرش گفتمانی محض شروع می شود با الگوهای مناقشه برانگیز امتداد می یابد،وبه فهم مشترک بازسازی شده ختم می شود(4).

از این منظر یکی از الزامات مهم در تحقق

ص: 504


1- الکس بلامی، جوامع امن و همسایگان، ص 53-57.
2- .constitutive
3- .regulative
4- پیتر جی کتزنشتاین، فرهنگ امنیت ملی، ص 89-90.

همگرایی،امکان تبدیل شدن مقوله مقابله با تکفیری ها به عنوان یک رفتار مناسب از سوی جهان اسلام است. رفتاری که ناشی از یک هنجار به معنای درک جمعی مبتنی بر مبانی اعتقادی مشترک شیعه واهل سنت در برابر مبانی فکری جریان تکفیری باشد. البته در این رابطه، قدرت تاثیرگذاری این هنجار و این که تا چه اندازه می تواند در شکل گیری هویت مشترک میان کشورهای اسلامی نقش ایفا نماید مهم خواهد بود و این نیز به نوبة خود به میزان درونی شدن هنجار مورد نظر بستگی دارد. به عبارت دیگر، از نگاه سازه انگاری، هنجارهای حاکم بر یک جامعة امنیتی پس از درونی شدن،می توانند بستری را برای شکل گیری هویت مشترک در میان اعضای خود به وجود آورند.

2-3. یادگیری اجتماعی

از دیگر مباحث مهمی که در رابطه با موضوع همگرایی در رهیافت سازه انگارانه مطرح می شود، یادگیری اجتماعی پیچیده است. این مفهوم به معنای فرایندی است که در آن کنش گران از طریق تعامل با یکدیگر در بسترهای نهادی وسیع تر که خود در برگیرنده هنجارها وساختارهای گفتمانی است،منافع وترجیح های جدیدی را کسب می کنند.(chekel 1998:12).

شاید بتوان گفت که مبنای این استدلال آن ها نظریه ارتباطات کارل دویچ است که در درون خود بحث یادگیری ناشی از تبادل یعنی توانایی انتقال پیام،فهم آن و پیش بینی پذیری رفتاری به شکل متقابل را مطرح می نماید.دویچ شاخصة همه اجتماعات را وجود حجم چشم گیری از تعاملات و مبادلات میان آنها می داند(1).

و معتقد است که فرایندهای مبادله و ارتباطی، مفهومی از اجتماع را القا می کند که موضوع همدلی متقابل ووفاداری ها به احساس ما بودن،اعتماد وملاحظات مشترک وشناسایی حداقلی از تصور از خود ومنافع وپیش بینی موفقیت آمیز رفتار یکدیگر را درپی دارد(2).

اما از نظر سازه انگاران، تبادل و تعامل میان اعضا فقط یکی از زمینه های شکل گیری یادگیری اجتماعی

ص: 505


1- بهاره سازمند، منطقه گرایی و هویت مشترک در جنوب شرق آسیا، ص 77.
2- ارشین ادیب مقدم، سیاست بین الملل خلیج فارس، ترجمة داود غراباق زندی، ص 255.

پیچیده است. این در حالی است که ممکن است یادگیری اجتماعی پیچیده دردرون گروهی که خود را با بحران مواجه می بیند به وقوع بپیوندد.(Chekel 1998:13).

از این منظر، بحران تکفیر درجهان اسلام باید بتواند زمینه این یادگیری اجتماعی را فراهم آورد؛ به عبارت دیگر، باید بتوان آن را فرایندی تلقی نمود که کنش گران از طریق تعامل با یکدیگر در بسترهای نهادی وسیع تر که خود در بردارنده هنجارها وساختار های گفتمانی مشترک می باشد منافع و ترجیح های جدیدی را کسب کنند. بنابراین در صورتی که انتظارات بین الاذهانی مشترکی در باب تهدید جریان های تکفیری در جهان اسلام پیگیری شود و از طریق تعامل و مذاکره درسطح دولت ها، نخبگان و ملت های جهان اسلام گسترش یافته و نهادینه شود، نه تنها امکان شکل گیری همگرایی در مواجهه با تهدیدِ جریان تکفیری فراهم می شود، بلکه اگر چنانچه تصور و فهم دولت ها و ملت های جهان اسلام از مقوله جریان های تکفیری بر اساس بازخوانی مبانی اعتقادی مشترک اسلام میان شیعه واهل سنت صورت پذیرد و درک جمعی ومشترکی از اسلام منجر به رفتارهای همکاری جویانه در مقابل این تهدیدات گردد، این اتفاق خود گامی بسیار مهم در راستای شکل گیری یک هویت اسلامی در جهان اسلام محسوب می شود.

2-4. منطق مناسب بودن

رویکرد سازه انگاری عقیده دارد که اهمیت ساختارهای عقیدتی در شکل گیری هویت ها،علائق وهنجارها باعث خلق مناسب بودن می شود.منطق مناسب بودن یعنی محیط اجتماعی وهنجاری که در آن اقدام صورت می پذیرد از اهمیت زیادی برخوردار است.اقدامات بازیگران را نمی توان جدا از بافتار هنجارهای اجتماعی بررسی کرد، لذا منطق مناسب بودن این موضوع را مطرح می سازد که از افراد بازیگر انتظار می رود از قواعد مربوط به هویت های خاص تبعیت کنند. چنین رفتار قانون مندی با ابزار گرایی منطق پیامد گرایی متفاوت است، زیرا بازیگران می کوشند آن چه را که صحیح است انجام دهند نه این که علائق پیشین خود را به حد اکثر برسانند(1).

بنابراین، تبدیل به ما شدن و هویت مشترک در برابر تکفیری ها یکی از

ص: 506


1- الکس بلامی، جوامع امن و همسایگان، ص 60.

الزامات مهمِ تحقق همگرایی در جهان اسلام به حساب می آید که منطق مناسب بودن راسبب می شود.

ماحصل کلام در خصوص الزامات تحقق همگرایی این که: کشورهای اسلامی باید به فهم و هنجارهای مشترکی در ارتباط با تهدید تکفیری ها دست یابند، تا احساس انسجام پیدا کرده و بتوانند با یکدیگر همکاری کنند. هم چنین بر اساس یادگیری اجتماعی این هنجارها را درونی ساخته ویک هویت مشترک برای خود تعریف کنند که طبق آن به رفتارهای همگرایانه دست زنند.

3. چارچوب نظری تحلیل تهدیدهای امنیتی
اشاره

همان طور که پیش تر اشاره شد، تحقق همگرایی جهان اسلام در مواجهه با تکفیری ها، محتاج یک

ظرفیت شناسی از مقوله تهدید جریان تکفیری است؛ و این به نوبه خود، نیازمند طراحی چارچوبی نظری برای تحلیل تهدیدهای امنیتی می باشد. به این جهت ابتدا باید سازمان معنایی تهدید در ارتباط با تهدید جریان تکفیری مشخص شود وسپس چارچوبی برای تحلیل این تهدید در نظر گرفته شود. سازمان معنایی تهدید از سه بخش اساسی کار گزار یا عامل تهدید(1)، حوزه تهدید و موضوع تهدید(2)

تشکیل شده است. عامل تهدید، هویت یا موجودی است که به طور بالقوه یا بالفعل توانایی ایجاد،انتقال یا پشتیبانی از تهدید را دارد.حوزه تهدید،هویت یا چیزی است که موجودیت ویا دارایی های حیاتی آن در معرض خطر قرار گرفته است و در نهایت، موضوع تهدید، پدیده یا رخدادی است که به نظر می رسد قابلیت های درونی و بیرونی انتقال، پشتیبانی یا ایجاد خطر در موجودیت یا دارایی های حیاتی بازیگر مورد آماج را درخود دارد(3).

ص: 507


1- .Threat Agent
2- .Key Threat
3- علی عبدالله خانی، تهدیدات امنیت ملی، ص 22-35.

از سوی دیگر، تهدیدات امنیتی، مرز میان خطر(1)

و ریسک(2)

هستند. در این چارچوب، خطر و واژگان مرتبط با آن به معنای عبور از مرز تهدیدهای امنیتی و وارد شدن به حیطة تهدیدهای امنیتی بالفعل است؛ طیف خطر-تهدیدات بالفعل را می توان در سه درجه یا وضعیتِ هشدار(3)،

مخاطره(4)

و بحران(5)

مرحله بندی نمود. بنابراین، این طیف، شاملِ وضعیت هشدار، وضعیت مخاطره آمیز و وضعیت بحرانی می گردد. هر سه وضعیت، شدت وگستره تهدید علیه حوزه تهدید را نشان می دهد؛ اما به نظر نمی رسد هر نوع تهدیدی با هرنوع ظرفیت وقابلیتی بتواند تا مرحله بحران زا شدن پیش برود، زیرا همه تهدیدات از قابلیت نفوذ در تمام حوزه های تهدید برخوردار نیستند.در حالی که ریسکِ مرحله ما قبل تهدیدهای امنیتی به رسمیت شناخته شده ومرحله ای از تهدیدهای بالقوه است.

برای اندازه گیری درجة تهدید، می توان از شاخصه هایی نظیر شدت تهدید، گستره تهدید و عمق تهدید بهره برد.شدت تهدید به حجم تجهیزات،عناصر و عوامل تهدیدگر و حجم آثار تخریبی آن بر اهداف مرجع حوزه تهدید بستگی دارد؛ در حالی که گستره تهدید، پوشش محیطی تهدید را مدنظر قرار می دهد. هر قدر محیط اعمال تهدید وسیع تر باشد، تهدید از گستردگی بیشتر می دارد. در نهایت، عمقِ تهدید به میزان نفوذ آن در لایه های درونی هدف مرجع بستگی دارد.با توجه به این شاخصه ها، سه درجه پیامد برای سه درجه وضعیت تهدیدهای خطرناک شامل پیامدهای ویرانگر-وضعیت بحرانی، پیامدهای شدید-وضعیت مخاطره انگیز و پیامدهای قابل توجه-وضعیت هشدار می توان تعیین نمود.

ص: 508


1- .Danger
2- .Risk
3- .warning
4- .jeopardy
5- .Crisis

این طیف نشان می دهد تهدید دارای شش وضعیت اصلی است که تهدیدات امنیتی مرز میان تهدیدات بالقوه وبالفعل به شمار می روند(1).

با بهره گیری از این مباحث در مقاله حاضر تلاش می شود وضعیت تهدید تکفیری ها در این طیف مشخص شود. بدین منظور باید تهدید تکفیری ها بر آورد، شود. برآوردِ تهدید در اصطلاح، شامل شناسایی تهدید،تحلیل یا تعیین حجم تهدید و سنجش آن می شود.شناسایی الزاما به معنای تفحص یا جستجو، برای کشف تهدید نیست،بلکه می تواند به معنای پذیرش اولیه پدیده ای به عنوان تهدید باشد. درتحلیل تهدید باید محورهایی اساسی را دربارة حجم تهدید مدنظر قرار داد. برخی از این محورها عبارتند از: حجم تاریخی، حجم مکانی، حجم آثار و پیامدها و حجم تعداد بازیگران ودر نهایت، سنجش تهدید با پنج شاخصِ عمق تهدید، دامنه تهدید، توانمندی تهدیدگر، موقعیت تهدیدگر و عامل تهدیدگر صورت می پذیرد.

در ادامه به شناسایی و تحلیل تهدید جریان تکفیری خواهیم پرداخت تا ضمن مشخص نمودن سازمان معنایی تهدید جریان تکفیری زمینه بحث درباره سنجش این تهدید فراهم شود.

ص: 509


1- علی عبدالله خانی، همان، ص 53-57.
3-1. شناسایی تهدیدِ جریان تکفیری

تکفیری ها، به گرایش گروهی از سلفیون اطلاق می شود که مخالفان خود را کافر می شمارند. اصطلاح سلفیه در آثار محققان عربی در دومعنا به کار رفته است: در معنای نخست، بر کسانی اطلاق می شود که مدعی هستند در اعتقادات و احکام فقهی، به سلف صالح اقتدا می کنند. از همین منظر بود که در قرن چهارم هجری گروهی فقیه و محدث با شعار زنده کردن آراء فقها ومحدثان گذشته به میدان آمدند وادعای سلفی گری کردند و به همین جهت به آن ها «سلفیون» یا «سلفیه» می گفتند. در معنای دوم که کاربرد آن به دوران بیداری مسلمانان در عصر حاضر بر می گردد، بر کسانی اطلاق شده است که برای بیداری مسلمانان ورهایی آنان از تقلید فکری غرب واتکا واعتماد آنان به فرهنگ وتمدن دیرینه خویش و رجوع به قرآن وسنت با نگاهی تازه واندیشه ای نو برای حل معضلات ومسائل فکری جدید واستخدام فن وتکنیک وعلوم تجربی بر مبنای فرهنگ اسلامی وتطهیر چهره نورانی اسلام از غبار بدعت ها و خرافه هایی که در طول چهارده قرن بر آن نشسته بود تلاش کرده اند وحرکت اصلاح دینی را شکل داده اند. آنها عنوان سلفیه را نشانی برای خویش قرار دادند. اما منظور تحقیق حاضر از کاربرد اصطلاح سلفیه همان معنای اول راشامل می شود(1)بر اساس مبنای فکری این دسته از سلفیون، میان ایمان و عمل تلازم وجود دارد؛ به این معنا که اگر کسی ایمان به خدا داشته باشد ولی مرتکب کبائر شود، از دین خارج شده و کافر شمرده می شود. در جهان اسلام تنها گروهی که چنین عقیده ای داشتند، خوارج بودند. خوارج نیز ایمان را بسته به عمل می دانستند و فرد مرتکب کبیره را از دین خارج و واجب القتل می شمردند. به همین علت در برابر مسلمانان قد برافراشتند و آنان را به بهانه های واهی کشتند. حتی حضرت علی (علیه السلام) را نیز به این بهانه شهید کردند که به باور آن ها، به علت آن که حکمیت را که خود آن ها به او تحمیل کرده بودند،

ص: 510


1- هرسیج، چالش های وهابیت، ترجمة حسین و مجتبی نویسه کانی، ص 27-28.

پذیرفت، مرتکب کبیره شده بود(1).

سلفی های تکفیری نیز مشابه خوارج بسیاری از مسلمانان را از آن جهت که همانند آن ها نمی اندیشند و به باورشان مشرک هستند، کافر و مهدورالدم می دانند.

اعتقادات سلفی های تکفیری شامل موارد زیر است:

1. تکفیرِ: آن ها به خود اجازه می دهند که علیه مسلمانان دیگر نیز در صورتی که اعمال آن ها مورد قبول نباشد به عنوان کافر و مرتد اعلام جنگ دهند؛ چه رسد به غیر مسلمانان. آن ها غیر مسلمانان را به عنوان کفار فقط شایستة مرگ می دانند.

2. ردّ اقتدار سیاسی: تکفیری ها هر صاحب اقتدار سیاسی را که از عقاید آن ها پیروی نکند نامشروع و قتل او را واجب می دانند.

3. ردّ قواعد جهاد: به اعتقاد اکثریت قریب به اتفاق مسلمانان جهاد وقتی واجب می شود که زمین های اسلامی مورد تهاجم و تهدید قرار بگیرد (جهاد تدافعی)، جهاد هم چنین دارای قواعد خاص خود از جمله عدم کشتار غیر نظامیان است. ولی تکفیری ها به هیچ کدام از این قواعد پای بند نیستند و کشتار مردم بی گناه را مجاز می دانند.

4. رد حرمت خودکشی: در اسلام، مسیحیت و یهودیت، خودکشی گناه نابخشودنی محسوب می شود در حالی که تکفیری ها خودکشی برای کشتن دشمنان خدا را شهادت می دانند، از نظر آن ها افردی که به اقدامات انتحاری دست می زنند شهید هستند و مستقیماً وارد بهشت می شوند.

5. تروریسم: تکفیری ها برای کشتن دشمنان خدا تروریسم را مجاز می دانند و معتقدند استفاده از خشونت و ترور برای برکناری رهبرانی که براساس اسلام حقیقی حکومت نمی کنند یک وظیفه اسلامی است(2).

ص: 511


1- بهرام مستقیمی، «مبانی و مفاهیم اسلام سیاسی القاعده»، مجلة سیاست، ش 3، سال 1389.
2- مهدی عباس زاده، «بنیادگرای اسلامی و خشونت»، مجله سیاست، ش 4، سال 1388، ص 7-8.

6. در تبیینی دیگر از تکفیر این مفهوم از دو مولفه اساسی جهل و عنصر روحی و روانی تشکیل می شود و شاخصه هایی

نظیر خشونت عریان و دائمی،آسیب زدن به افراد بی گناه، حرکت تصاعدی در تکفیر دیگران، کشتن اهل اسلام و فاصله گرفتن از دین را می توان برای معرفی جریان تکفیری در نظر گرفت(1)

شاخصه های تکفیر

4. تحلیل (تعیین حجم )تهدید جریان تکفیری
4-1. حجم تاریخی (پیشینه)

پیشینه تکفیر در جهان اسلام به صدر اسلام باز می گردد؛ به این معنا که در برهه هایی از تاریخ، گروه هایی از مسلمانان، مخالفان خود را کافر نامیده اند. در تاریخ اسلام، فتنه تکفیر به همراه اباحه خون،مال و ناموس، با خوارج آغاز می شود .بسیاری از فرقه های خوارج، کسی را که مرتکب یکی از گناهان کبیره می شد کافر می دانستند. در حوزة نظری، اندیشه تکفیری در چند قرن گذشته، ریشه در دیدگاه های ابن تیمیه دارد و

ص: 512


1- مبلغی، تفکر امت برانداز تکفیر،www.khamenei.ir 18/6/92.

گروه های تکفیری دیدگاه تکفیری خود را از ابن تیمیه وام گرفته اند. در روزگار او دیدگاه تکفیری وی از مرز نظریه پیش تر نرفت و در حوزة عمل، به اباحة خون و مال مسلمانان نینجامید.ابن تیمیه به رغم تعریفی که از کفر ارائه می دهد وحصول کفر را با انکار ضروری دین ویا احکام متواتره و مورد اجماع گره می زند، اما در واقع گروه های فراوانی از مسلمانان را تحت عنوان گوناگون تکفیر کرده و از دایره اسلام خارج نموده است وبا این نگرش، دایره مفهوم ایمان را بسیار تنگ وضیق در نظر گرفته است.

در قرن دوازدهم با ظهور محمد بن عبدالوهاب در منطقه نجد،اندیشه تکفیر،از حوزه نظر وارد مرحله عمل شد.در این مرحله، محمد بن عبد الوهاب واژه هایی مانند شرک و کفر را به سادگی درباره مسلمانان به کار برد و خون،مال وناموس آنان را مباح شمرد. کتاب ها و رساله های اعتقادی وی لبریز از تکفیر نه تنها عموم مسلمانان بلکه علمای اسلامی است. سنت تکفیر در نسل محمد بن عبدالوهاب هم چنان باقی ماند و نوه او همانند پدربزرگ خود، مسلمانان عصر خود را به شرک و کفر متهم کرد و آنان را بدتر از مشرکان پیش از اسلام شمرد.

بنابراین،تکفیر، پدیده ای نوظهور در تاریخ اسلام نیست، بلکه در دل تاریخ، در پاره ای از مقاطع، به دلایل اجتماعی و فکری و زمینه های موجود، روی داده است.از این جهت پدیدة تکفیر ماهیتاً همانی است که در گذشته هم بوده؛ اما آنچه که آن را در عصر حاضر از گذشته متمایز می کند،چهار خصوصیت است: ابعاد جهانی آن، شبکه ای شدن تکفیری ها، اقدام به کشتارهای نامتعارف و وحشیانه و مشوّش و مشوّه نمودن چهرة اسلام رحمانی در اذهان مردم دنیا(1).

4-2. حجم مکانی

وسعت و فراگیری اقدامات تروریستی گروه های تندرو وافراطی تکفیری امروز در اکثر مناطق جهان اسلام نظیر عراق، پاکستان، افغانستان، لبنان، سوریه، یمن، مصر، تونس، الجزایر و..... به چشم می خورد. اگرچه میان وهابیت و تکفیر تمایزاتی وجود

ص: 513


1- مبلغی،www.saeq.net.

دارد و نمی توان هر گروه وهابی را الزاما جریانی تکفیری دانست و هم چنین امروزه برخی جریان های داخلی وهابیت در واکنش به واقعیت های جهان اسلام به اعتدال روی آورده اند، اما واقعیت این است که این جریان های معتدل نتوانسته اند بر فضای غالب وهابیت تاثیر به سزایی داشته باشند و آموزه های وهابیت بستر مناسبی را برای فعالیت جریان های تکفیری فراهم می کنند.

از این رو در تحلیلِ حجم مکانی تهدیدِ جریان تکفیر مناسب است عرصه فعالیت وهابیون در مهم ترین کشورها و مناطق اسلامی همچون خاورمیانه، آسیای مرکزی، شبه قاره هند و شبه جزیره بالکان مورد توجه قرار گیرد. در این میان عربستان سعودی، با 90 درصد جمعیت اهل تسنن، مهم ترین کانون تمرکز اهل سنت با گرایش وهابی در منطقه خاورمیانه محسوب می شود و حاکمان این کشور از حامیان جدی وهابیت در میان خاندان پادشاهی بوده و از مسلک سلفی حمایت می کنند. بدین واسطه سایر کشورهای عرب حوزه خلیج فارس، شامل بحرین، امارات، کویت، قطر و عمان نیز، به مکانی امن و در عین حال مستعد برای گسترش وهابیت وتامین منابع مالی آن ها تبدیل شده اند(1).

به جز وهابیان، گروه های تندروی دیگری نیز مانند گروه های وابسته به مکتب سلفی، دیوبندی در پاکستان هستند که چنین اعتقادی دارند. سپاه صحابه، لشکر جهنگوی، جیش محمد و لشکر طیبه همگی از گروه های سلف وابسته به شاخة افراطی دیوبندی هستند که به طور رسمی، شیعیان را کافر اعلام می کنند. نزدیکی به یکی از مناطق عمدة سلفیان یعنی افغانستان در کنار نوع دینداری مردمان این دو کشور که توأم با تعصبات خاص است و نیز بافت قبیله ای، باعث شده سلفی گری به شکل عمده در پاکستان و به شکل ابتدایی خود در هند نفوذ کند. هم چنین نزدیکی به افغانستان در کنار فقر و مشکلات اقتصادی، زمینه خوبی برای حضور برخی از گروه های سلفی در کشورهای

ص: 514


1- هرسیچ، چالش های وهابیت، ص 110.

آسیای میانه نیز به وجود آورده است. البته دولت این کشورها با پیشینه دین ستیزی دوران شوروی سابق و نیز دین ستیزی امروز غربی، اجازه فعالیت های مدنی دینی را ازاین گروه هاگرفته اند؛ سلفی گری با استفاده از برخی مسلمانان حوزة آسیای جنوب شرقی، در کشورهایی مانند بنگلادش و فیلیپین نیز جای خود را باز کرده است. البته فقر این نواحی هم در جذب افراد به این نوع نگرش دینی موثر بوده است. حضور تعداد زیادی از اعراب مسلمان در کشورهای اروپایی در کنار نوع نگاه آن ها به این کشورها باعث شده سلفی گری در قلب اروپا هم نفوذ کند. در آمریکا نیزحضور تعداد زیادی از مهاجران در این کشور در کنار امکان فعالیت تبلیغی از طریق رسانه ها، زمینة مناسبی برای فعالیت سلفیان در این کشور به وجود آورده است؛ البته پس از حملات یازدهم سپتامبر این زمینه بشدت کمرنگ شد و سلفیان تحت نظارت شدیدی قرار گرفتند(1)در قاره آفریقا نیز به علل گوناگون از جمله ضعف های مختلف نرم افزاری و سخت افزاری اعم از عقب ماندگی های اقتصادی، بی ثباتی های سیاسی، نابرابری های اجتماعی و در کنار آن، مداخلات خارجی که منافع خود را جز در ناامنی و بی ثباتی نمی بینند، هم اکنون به بهشت گروه های افراطی و تروریست های خشونت طلب و رعب انگیز نظیر بوکوحرام در نیجریه والشباب در سومالی تبدیل شده است(2).

4-3. حجم آثار وپیامدها

آثار وپیامدهای ناشی از عمل تکفیری ها از مرزهای اسلام عبور می کند. تکفیر، بر تن کردار زشت کشتن انسان ها لباس تقدس و دین را پوشانده و با این کار، دست به نسل کشی می زند. از سوی دیگر با متزلزل ساختن اعتقادات مسلمانان باعث تهی کردن اسلام از محتوای غنی فرهنگی خود می شود.تکفیری ها با تضعیف و بعضا نفی ابعاد اجتماعی اسلام در صدد نابود ساختن ارزش های اصیل اسلامی و سست کردن ارادة دینی ملت های مسلمان در سراسر جهان برآمده اند.افکار تکفیری ها، بازتاب دهنده

ص: 515


1- www.jamejamonline.ir 29/7/91.
2- جغرافیای سیاسی تروریسم تکفیری در قاره آفریقا www.islamtimes.org.

واقعیات مسلمانان صدر اسلام وحتی دیدگاه غالب آن ها در طول تاریخ نیست؛ بدین معنا که نه گذشته مسلمانان و نه وضعیت اندیشه کنونی در میان جهان اسلام، مباحث وطرز تفکر تکفیری ها را بر نمی تابد. نگاه تکفیری ها، تقویت تفکر ضد تقریبی، سطحی نگری در خصوص ابعاد اجتماعی اسلام، تاثیر مخرب این جریان بر جایگاه زن، علم، هنر و موسیقی که تداعی کننده بازگشت به دوران جاهلیت و مخالفت ورزیدن با عقل است را در بر می گیرد.

در مجموع می توان مهم ترین آثار و نتایج مخرب توسعه گروه های تکفیری را در زیر خلاصه نمود:

1. ترویج پدیده اسلام هراسی و ایجاد نفرت از مسلمانان در جهان؛

2. فراموشی مسئله فلسطین و تامین منافع رژیم صهیونیستی؛

3. تضعیف بیداری اسلامی و به انحراف کشیدن آن؛

4. ایجاد تفرقه در بین امت مسلمان اعم از شیعه و سنی؛

5. راه اندازی جنگ های داخلی در کشورهای اسلامی؛

6. تأمین منافع غرب و هموار کردن راه برای آنان برای حمله نظامی و غارتگری در کشورها به بهانه مبارزه با تروریسم؛

7. گسترش ناامنی در منطقه و تهدید منافع ملی کشورها؛

8. قتل عام مسلمانان بی گناه و ایجاد حس بی اعتمادی در بین مسلمانان نسبت به یکدیگر(1).

4-4. حجم بازیگران

با وقوع تحولات بیداری اسلامی در غرب آسیا و شمال آفریقا، وقوع ناآرامی و سپس بحران در سوریه این واقعیت آشکار شد که گروه های تکفیری با سازماندهی ویژه توسط قدرت های غربی و ارتجاع عربی، دنیای اسلام را زیر سیطرة فعالیت های

ص: 516


1- آزرمی www.hadinews.ir.

جاهلانه خود قرار داده اند.کشورهای سرشناس اروپایی با طرح ریزی آمریکا و حمایت های جدی عربستان و دیگر همراهان عربی ریاض، از ابتدای بحران سوریه کمک های اطلاعاتی، تسلیحاتی و رسانه ای خود را در حمایت از تکفیری ها به کار گرفتند تا حکومت سوریه را به ریاست بشار اسد برانداخته و جبهه مقاومت اسلامی منطقه را با ضربه سنگینی متوقف کنند. از این رو از آغاز بحران سوریه در سال 2011 م تاکنون، از هیچ کوششی جهت تجهیز عناصر تکفیری فروگذار نکردند و از اعلام آشکار آن نیز ابایی نداشتند. این کمک ها شامل جذب تکفیری ها از سراسر دنیا به کشورهای همسایه سوریه، سازماندهی آن ها و فرستادن به سوریه از طریق ترکیه، لبنان، اردن و از راه مرزهای عراق بود و در ادامه، انواع کمک های نظامی - تسلیحاتی و اطلاعاتی توسط آمریکا، عربستان، رژیم صهیونیستی، انگلیس، فرانسه و... و آموزش نظامی تروریست ها در اردن و ترکیه دنبال شد.حمایت جبهه غربی- عربی از تکفیری ها در سوریه و دیگر نقاط جهان اسلام که با طرح های پنهانی آمریکایی ها برای زدن ضربه مهلک به اسلام و مسلمین دنبال می شود، با همه پرده پوشی های غرب، دارای شواهدی است که نشان می دهد هدف اصلی آمریکا و همراهان غربی وی از این اقدامات، تخریب وجهه اسلام، ایجاد تفرقه در دنیای اسلام و تقویت مواضع خود در منطقه خاورمیانه است. در حالی که برخی کشورهای عربی منطقه بدون درک این اهداف، تبدیل به پیاده نظام آمریکایی ها شده اند. صحنه سوریه اثبات نمود که غربی ها شورشیان سوریه را آموزش می دهند وتقسیم کار دقیقی را انجام داده اند(1).

ص: 517


1- پیامدهای حمایت غرب از تکفیری ها،21/3/93www.tnwes.ir
5. مدل های مفهومی:

الگوی 1- ظرفیت شناسی از تهدید جریان تکفیری

ص: 518

الگوی 2- امکان سنجی تحقق همگرایی در مواجهه با تهدید جریان تکفیری

ص: 519

ج. شرح روش پژوهش:

روش دلفی را می توان به عنوان نتایج ثانویه یک پروژه دفاعی دانست که در اوایل دهه 1950م تحت عنوان «پروژه دلفی» شروع شد. هدف اولیه مطالعه، رسیدن به اجماع موثقی از نظریات گروهی از متخصصان بود که از طریق توزیع یک سری پرسش نامه، به صورت متمرکز و بازخوردهای کنترل شده در بین آنان اجرا می شد. اساس و پایه روش یا تکنیک دلفی بر این است که نظر متخصصان هر قلمرو علمی در مورد پیش بینی آینده صائب ترین نظرست. بنابراین برخلاف روش های پژوهش پیمایشی، اعتبار روش دلفی نه به شمار شرکت کنندگان در پژوهش که به اعتبار علمی متخصصان شرکت کننده بستگی دارد.یک مطالعه دلفی مرسوم شامل یک سری از جریان ها وروندهاست که منعکس کننده دو جنبه رفتاری وآماری فرایند است. اگرچه تصمیم گیری دربارة اعدادِ دورها به فرد یا گروه نظارت کننده بستگی دارد،معمولا سه سری پرسش نامه به اعضای گروه متخصص که قیلا انتخاب شده اند ارسال می گردد.اولین دور پرسش نامه معمولا فاقد ساختار بوده و به صورت پرسش های باز مطرح می شود. این کار به شرکت کنندگان در مطالعه،آزادی عمل نسبتا وسیعی می دهد تا درباره موضوع تحت بررسی شرح بیشتری بدهند.سپس از نتایج دور اول، یک تحلیل کیفی به عمل می آید واین تحلیل پایه پرسش نامه دوم را تشکیل می دهد.نقش دور اول تعیین مسائلی است که در دورهای بعدی بررسی می شود.پرسش نامه دوم به همراه خلاصه نتایج مرحله اول به اعضای همان گروه ارسال می شود واز آنان درخواست می شود تا با توجه به آن، به پرسش نامة دوم پاسخ گویند. این عمل می تواند درمورد پرسش نامه دور سوم قابل تکرار باشد. در پایانِ دور سوم یاهنگامی که اجماع حاصل شد،بررسی کننده گزارشی از اظهارات رتبه بندی شده را تهیه کرده ومشخص می کند که چه میزان تغییرات در نظریات، صورت گرفته است. سپس نظریات اجماعی به همراه سایر توصیه های مربوطه دریافتی از شرکت کنندگان خلاصه نویسی شده به افراد ذی نفع جهت تصمیم گیری ارائه می شود(1).

ص: 520


1- .[1]. حسین پاشایی زاده، «نگاهی اجمالی به روش دلفی»، پیک نور، ش 2، سال 1386.
د. تجزیه و تحلیل آمار میدانی:
1- ویژگی های پاسخ گویان:
1-1. تحصیلات

ده نفری که پرسش نامه را تکمیل کردند مدرک دکترا داشته یا دانشجوی این مقطع بودند.

1-2. نوع شناخت از مسائل تکفیری ها

پاسخ گویان عمدتا هم به صورت تحقیقاتی و هم به صورت تجربی با مسائل تکفیری هاآشنا بوده اند.

1-3. عضویت

پاسخ گویان عمدتا از اعضای هیئت علمی دانشگاه بوده اند.

2- پرسش نامه بازِ اولیه در خصوص تهدید جریان تکفیری:
اشاره

در این تحقیق ابتدا پرسش نامة اولیه در خصوص ظرفیت شناسی تهدیدِ جریان تکفیری به صورت باز، توسط محقق تهیه شد و در اختیار ده تن از صاحب نظران موضوع قرار گرفت.این کار به شرکت کنندگان در مطالعه امکان می داد تا درباره تهدید تکفیری ها شرح بیشتری بدهند. سوال های مطروحه در این پرسش نامه موارد زیر را شامل می شد:

1. عوامل تهدیدهای تکفیری چه کسانی هستند؟

2. موضوع تهدیدهای تکفیری چیست؟

3. اهداف تکفیری ها از اقداماتشان چیست؟

4. حوزه اصلی تهدید جریان های تکفیری کجاست؟

5. دامنه تهدیدهای تکفیری به چه میزان گستردگی دارد؟

2-1. بررسی اولیه نتایج:

پس از دریافت پاسخ ها از سوی صاحب نظران، از نتایج آن بررسی اولیه ای به منظور تعیین جایگاه تهدید تکفیری ها در سازمان معنایی تهدید به عمل آمد. این بررسی نشان داد که

تهدید تکفیری ها به لحاظ عامل متعدد بوده و علاوه بر گروه های افراطی و تکفیری به عنوان عاملان مستقیم،برخی قدرت ها نظیر ایالات متحده آمریکا ورژیم

ص: 521

صهیونیستی وبرخی کشورهای عرب منطقه نظیر عربستان سعودی وقطر را نیز در برمی گیرد.موضوع تهدید در این جا، اگرچه در ظاهر اقدامات تروریستی وقتل عام فجیع مسلمانان شیعه وسنی و گاه دیگر اقلیت های مذهبی می باشد، اما در اصل، تضعیف بنیة مسلمین و ایجاد تفرقه و تشتت میان مسلمانان و نهایتاً تخریب وجهة اسلام رحمانی را در جهان به دنبال دارد. به لحاظ حوزه تهدید نیز اگرچه در زمان کنونی مشخصا کشورهای اسلامی نظیر عراق، سوریه، لبنان، افغانستان و پاکستان به طور مستقیم درگیر این موضوع می باشند اما جهان اسلام و بلکه جهان بشریت از پیامدهای مترتب بر خطر تکفیری ها در امان نیست.

3- پرسش نامه ساختارمند در خصوص تهدید جریان تکفیری:
اشاره

نتایج حاصل از بررسی فوق در اختیار اعضا قرار گرفت واز آنان خواسته شد به منظور تأیید استنباط پیش گفته و هم چنین تعیین نوع وضعیت و شدت تهدید جریان تکفیری (تهدید با شدت بالا-وضعیت بحرانی،تهدید با شدت متوسط-وضعیت مخاطره انگیز وتهدید با شدت پایین-وضعیت هشدار )،پرسش نامة دوم را که به شکل ساختارمند تهیه شد ه پاسخ گویند.

3-1. سوال های اصلی پرسش نامه:

این دسته از سوال های پرسش نامه مربوط به ظرفیت شناسی تهدید جریان تکفیری شامل پنج سوال بود که پاسخ گویان به شرح ذیل دربارة تأثیرات تهدید جریان تکفیری اظهار نظر کردند:

در پاسخ به سوال1با این محور که تهدید تکفیری ها به لحاظ عمق ازچه میزان تاثیری برخورداراست؟بیشتر پاسخ گویان به گزینه تاثیر بالا(7نفر) و بقیه به ترتیب به گزینه های تاثیر متوسط (2 نفر) و تاثیرا ندک(1) رای داده اند.

ص: 522

جدول 1

جمع کل

بی

تاثیر

تاثیر

اندک

تاثیر

متوسط

تاثیر

بالا

گزینه

ها

سوالات

10

0

1

2

7

فراوانی

عمق تهدید تکفیری ها از چه تاثیری

برخوردار است؟

100

0

10

20

70

درصد

در پاسخ به سوال 2 با این عنوان که تاثیرات دامنه وگستره تهدید تکفیری ها چگونه است؟ گزینه تاثیر بالا بیشترین رای را به خود اختصاص داده است . گزینه تاثیر بالا(9نفر) و یک نفر به گزینه تاثیر متوسط رای داده اند.

جدول 2

جمع کل

بی تاثیر

تاثیر اندک

تاثیر نتوسط

تاثیر بالا

گزینه ها

سوالات

10

0

0

1

9

فراوانی

دامنه وگستره تهدید تکفیری ها از چه میزان تاثیری

برخوردار است؟

100

0

0

10

90

درصد

ص: 523

سوال سوم عبارت بود از به لحاظ توا نمندی، تهدید تکفیری ها از چه میزان تاثیری برخوردارند؟ در پاسخ به این سوال شش نفر به تاثیر متوسط و چهار نفر به تاثیر بالا رای دادند.

جدول 3

جمع کل

بی تاثیر

تاثیر اندک

تاثیر نتوسط

تاثیر بالا

گزینه ها سوال ها

10

0

0

6

4

فراوانی

به لحاظ توا نمندی،تهدید تکفیری ها از چه میزان

تاثیری برخوردارند؟

100

0

0

60

40

درصد

ص: 524

در پاسخ به سوال چهارم که عبارت بود از: تاثیرات تهدید تکفیری ها به لحاظ شاخص موقعیت به چه میزان است؟هشت نفر به گزینه متوسط یک نفر به تاثیر بالا ویک نفر به تاثیر اندک رای دادند.

جدول 4

جمع کل

بی تاثیر

تاثیر اندک

تاثیر نتوسط

تاثیر بالا

گزینه ها

سوال ها

10

0

1

8

1

فراوانی

تاثیرات تهدید تکفیری ها به لحاظ متغیر موقعیت به

چه میزان است؟

100

0

10

80

10

درصد

ص: 525

سوال پنجم و پایانی این بخش از سوال ها عبارت بود از: به لحاظ حامیان اصلی تهدید کننده،تهدید تکفیری ها از چه میزان تاثیری برخوردارند؟ در پاسخ به این سوال همه شرکت کنندگان به تاثیر بالا رای دادند.

جدول 5

جمع کل

بی تاثیر

تاثیر اندک

تاثیر نتوسط

تاثیر بالا

گزینه ها

سوالات

10

0

0

0

10

فراوانی

به لحاظ حامیان تهدید گر،تهدید تکفیری ها از چه

میزان تاثیری برخوردارند؟

100

0

0

0

100

درصد

ص: 526

3-2. اندازه گیری شدت تهدید جریان تکفیری:

منطبق بر الگوی ظرفیت شناسی تهدید جریان تکفیری (الگوی شماره یک،ر.ک:ص 20) وبر اساس آراء و نظریات فوق،در این قسمت می بایست مشخص کرد که شدت تهدید جریان تکفیری به چه میزان بوده و درکدام طیف (تهدید با شدت بالا-وضعیت بحران 15-12،تهدید باشدت متوسط-وضعیت مخاطره11-8 وتهدید با شدت پایین-وضعیت هشدار7-4) قرار می گیرد.

جدول6:

شاخص های تهدید

عمق

دامنه و گستره

توانمندی

موقعیت

حامیان

میانگین امتیازات

6/2

9/2

4/2

2

3

مجموع میانگین

9/12

همان طور که جدول فوق نشان می دهد شدت تهدید جریان تکفیری با عدد 9/12 ارزیابی گردیده که در بازه 15-12 قرار می گیرد وبدین ترتیب این تهدید،تهدیدی با

ص: 527

شدت بالا علیه جهان اسلام و در وضعیت بحران برآورد می گردد. البته نکته قابل توجه در این میان این که عدد 9/12 در طیف حداقلی بازه 15-12 قراردارد.

4- پرسش نامه بازِ اولیه در خصوص امکان تحقق همگرایی:
اشاره

نتایج حاصل از ظرفیت شناسی و تحلیل شدت تهدید جریان تکفیری به عنوان تهدیدی با شدت بالا علیه جهان اسلام در اختیار اعضا قرار گرفت و از آنان خواسته شد با توجه به وزن این تهدید وضرورت های تحقق همگرایی ناشی از پیامدهای تهدید مذکور به سوال های زیر پاسخ گویند:

1. وضعیت همگرایی را در جهان اسلام به طور کلی چگونه ارزیابی می کنید؟

2. ضرورت تحقق همگرایی در جهان اسلام را با توجه به تهدید تکفیری ها چگونه ارزیابی می کنید؟

3. نقش جریان تکفیری را در همگرایی جهان اسلام چگونه تجزیه وتحلیل می کنید؟

4. ملاک های اصلی کفر را که مسلمانان بر آن اتفاق نظر دارند ومی تواند مبنای توافق کلیه مذاهب اسلامی باشد در چه مواردی می دانید؟

5. به نظر شما به چه میزان امکان همگرایی از منظر هویتی در جهان اسلام در مواجهه با تکفیری ها وجود

دارد؟

4-1. بررسی اولیه نتایج:

از نظر پاسخ دهندگان،وضعیت کنونی مسلمانان وکشورهای اسلامی با ظرفیت های بالقوه وبالفعل موجود در جهان اسلام همخوانی ندارد و کشورهای اسلامی با مشکلات اقتصادی،امنیتی و فرهنگی گوناگونی روبه رو هستند و معمولا یکدیگر را به عنوان مکمل در روابط مختلف فرهنگی،سیاسی،اقتصادی ونظامی تلقی نمی کنند..در این میان،

ص: 528

فقدان انسجام ذهنی مانع مهمی در راه همگرایی کشورهای مسلمان است.اما به رغم این چالش ها و مشکلات، جنایت های گستردة جریان های تکفیری در حق مسلمانان بی دفاع،اعم ازشیعه وسنی و نقش تکفیر درسیاه نمایی چهره اسلام رحمانی در دنیا، ضرورت همگرایی و توجه ویژه و روز افزون کشورهای اسلامی را درمقابله با گسترش این پدیده تلخ دوچندان می سازد.از نظر پاسخ دهندگان، بنا بر اتفاق علمای اسلام، اصلِ ورود به اسلام، شهادتین است وانکار آن باعث کفر می گردد. انکار خدا وتوحید،انکار رسالت نبی گرامی اسلام و انکار ضروری دین معیارهای دقیقی هستند که در منابع اسلامی جزو ملاک های تکفیر وکفر ذکر شده است و می توان گفت که همه مسلمانان بر آن اتفاق نظر دارند. از این رو تحریف معنای ایمان و توسعه در مفهوم ومصادیق کفر که مهم ترین مبنای کلامی گروه های تکفیری به شمار می رود فاقد پشتوانه دینی و مخالف دیدگاه قاطبه مذاهب اسلامی است.

مجموع این مباحث موجب می شود به شکل گیری همگرایی در مواجهه با تهدید جریان تکفیری امیدواری پدید آید.

5- پرسش نامه ساختارمند در خصوص امکان تحقق همگرایی:
اشاره

نتایج حاصل از بررسی فوق در اختیار اعضا قرار گرفت واز آنان خواسته شد به منظور تایید استنباط پیش گفته و همچنی سنجش امکان تحقق همگرایی جهان اسلام در مواجهه با تهدید جریان تکفیری (امکان بالا-امکان متوسط وامکان ضعیف )، پرسش نامه دوم را که در سه سطح تحلیل نخبگان، ملت ها و حاکمان بر اساس الزامات دیدگاه سازه انگاری و به شکل ساختارمند تهیه شد ه پاسخ گویند.

5-1. سوال های اصلی پرسش نامه:

در قسمت سوال های مربوط به امکان سنجی سه سوال اصلی در سه سطح تحلیل متفاوت مورد پرسش قرار گرفت که مخاطبین به شرح ذیل به آن ها پاسخ دادند.

ص: 529

در پاسخ به سوال اول با این عنوان که: "امکان شکل گیری یک فهم مشترک در سطح نخبگان، ملت ها و حاکمان جهان اسلام در مواجهه با تهدید جریان تکفیری به چه میزان است؟"

1. سطح نخبگان

اکثر پاسخ گویان (8 نفر ) به گزینه زیاد رای دادند و دو نفربه گزینه متوسط رای دادند.

جدول 7

جمع کل

کم

متوسط

زیاد

گزینه ها

سوالات

10

0

2

8

فراوانی

امکان شکل گیری یک فهم مشترک در سطح نخبگان جهان

اسلام در مواجهه با تهدید جریان تکفیری به چه میزان است؟

100

0

20

80

درصد

ص: 530

2. سطح ملت ها

اکثر پاسخ گویان (9 نفر ) به گزینه زیاد رای دادند و یک نفربه گزینه متوسط رای دادند.

جدول 7:

جمع کل

کم

متوسط

زیاد

گزینه ها

سوال ها

10

0

1

9

فراوانی

امکان شکل گیری یک فهم مشترک در سطح ملت های جهان

اسلام در مواجهه با تهدید جریان تکفیری به چه میزان است؟

100

0

10

90

درصد

ص: 531

3. سطح حاکمان

اکثر پاسخ گویان (7نفر ) به گزینه متوسط رای دادند و سه نفربه گزینه کم رای دادند.

جدول:8

جمع کل

کم

متوسط

زیاد

گزینه ها

سوالات

10

3

7

0

فراوانی

امکان شکل گیری یک فهم مشترک در سطح حاکمان جهان

اسلام در مواجهه با تهدید جریان تکفیری به چه میزان است؟

100

30

70

0

درصد

در پاسخ به سوال دوم با این عنوان که: "امکان شکل گیری یک هنجار به معنای یک درک جمعی از رفتار مناسب در سطح نخبگان، ملت ها و حاکمان جهان اسلام در مواجهه با تهدید جریان تکفیری به چه میزان است؟ "

ص: 532

1. سطح نخبگان: اکثر پاسخ گویان (8 نفر ) به گزینه زیاد رای دادند و دو نفربه گزینه متوسط رای دادند.

جدول 9:

جمع کل

کم

متوسط

زیاد

گزینه ها

سوال ها

10

0

2

8

فراوانی

امکان شکل گیری یک هنجارمشترک در سطح نخبگان جهان

اسلام در مواجهه با تهدید جریان تکفیری به چه میزان است؟

100

0

20

80

درصد

2. در سطح ملت ها: هفت نفر از پاسخگویان به گزینه زیاد رای دادند و سه نفر به گزینه متوسط رای دادند.

ص: 533

جدول 10

جمع کل

کم

متوسط

زیاد

گزینه ها

سوال ها

10

0

3

7

فراوانی

امکان شکل گیری هنجار در سطح ملت های جهان اسلام

در مواجهه با تهدید جریان تکفیری به چه میزان است؟

100

0

30

70

درصد

3. سطح حاکمان: شش نفر از پاسخ گویان به گزینه متوسط و چهار نفر به گزینه کم رای دادند.

ص: 534

جدول 11

جمع کل

کم

متوسط

زیاد

گزینه ها

سوالات

10

4

6

0

فراوانی

امکان شکل گیری هنجار در سطح حاکمان جهان اسلام

در مواجهه با تهدید جریان تکفیری به چه میزان است؟

100

40

60

0

درصد

در پاسخ به سوال سوم با این عنوان که: "امکان شکل گیری یک هویت مشترک در سطح نخبگان، ملت ها و حاکمان جهان اسلام در مواجهه با تهدید جریان تکفیری به چه میزان است؟ "

1. سطح نخبگان: اکثر پاسخ گویان (7 نفر ) به گزینه زیاد و سه نفر به گزینه متوسط رای دادند.

ص: 535

جدول 12:

جمع کل

کم

متوسط

زیاد

گزینه ها

سوال ها

10

0

3

7

فراوانی

امکان شکل گیری هویت مشترک در سطح نخبگان جهان

اسلام در مواجهه با تهدید جریان تکفیری به چه میزان است؟

100

0

30

70

درصد

2. سطح ملت ها: اکثر پاسخ گویان (7 نفر ) به گزینه زیاد و سه نفر به گزینه متوسط رای دادند.

ص: 536

جدول 13:

جمع کل

کم

متوسط

زیاد

گزینه ها

سوال ها

10

0

3

7

فراوانی

امکان شکل گیری هویت مشترک در سطح ملت های جهان

اسلام در مواجهه با تهدید جریان تکفیری به چه میزان است؟

100

0

30

70

درصد

3. سطح حاکمان: نیمی از پاسخ گویان (5 نفر ) به گزینه متوسط و نیم دیگر(5نفر) به گزینه کم رای دادند.

جدول14:

جمع کل

کم

متوسط

زیاد

گزینه ها

سوالات

10

5

5

0

فراوانی

امکان شکل گیری هویت مشترک در سطح حاکمان جهان

اسلام در مواجهه با تهدید جریان تکفیری به چه میزان است؟

100

50

50

0

درصد

ص: 537

5-2. تحلیل امکان سنجی تحقق همگرایی:

منطبق بر الگوی امکان سنجی تحقق همگرایی (الگوی شمارة دو،ر.ک:ص 20) و بر اساس آراء و نظریات فوق،در این قسمت می بایست مشخص کرد که امکان تحقق همگرایی در جهان اسلام در مواجهه با تهدید جریان تکفیری به چه میزان بوده و درکدام طیف (امکان بالا 27-21،امکان متوسط 21-17وامکان ضعیف17-9) قرار می گیرد.

الزامات

فهم مشترک

هنجار مشترک

هویت مشترک

مجموع میانگین

سطوح تحلیل

نخبگان

8/2

8/2

7/2

3/8

ملت ها

9/2

7/2

7/2

3/8

حاکمان

7/1

6/1

5/1

8/4

مجموع امتیازها

4/21

ص: 538

همان طور که جدول فوق نشان می دهد امکان تحقق همگرایی در مواجهه با تهدید جریان تکفیر با توجه به الزامات فهم مشترک،هنجارمشترک وهویت مشترک در مجموع با عدد 4/21 ارزیابی گردیده که در بازه 27-21 قرار می گیرد وبدین ترتیب تحقق همگرایی با امکان بالا برآورد می گردد. البته نکته قابل توجه در این میان این که عدد 4/21 در طیف حداقلی بازه 27-21 قراردارد. هم چنین مجموع امتیازها و میانگین آن در سطح حاکمان نشان می دهد که امکان موفقیت در این سطح بالا نیست.

ه. جمع بندی ونتیجه:

همگرایی جهان اسلام وسیاست ها وراهکارهای رسیدن به آن همواره یکی از موضوعات مهم ومبتلا به جهان اسلام و از مسائل تاثیر گذار برسرنوشت امت اسلامی بوده است .این مسئله،دغدغه اصلی بسیاری از نخبگان واندیشمندان جهان اسلام در دهه های گذشته بوده و از جانب آن ها، انبوهی از پیشنهادها و راهکارها به منظور پیوند مسلمانان و هم چنین کشورهای اسلامی بایکدیگر،ارائه شده است. در این راستا اسلام به عنوان آیین مشترک واعتقادات دینی نظیر باور به خدا، پیامبر اسلام، قبله واحد، حج و قرآن کریم همواره به عنوان ظرفیت های بسیار مناسب درجهت همگرایی مسلمانان وکشورهای اسلامی مطرح بوده که می توانسته آن ها را به فرایند همگرایی امیدوار سازد. اما علی رغم این آموزه ها و قابلیت های مشترک، باید اذعان نمود که وضعیت کنونی مسلمانان وکشورهای اسلامی به هیچ وجه با ظرفیت های بالقوه و بالفعل پیش گفته همخوانی ندارد و ایدة همگرایی جهان اسلام در صحنه عمل توفیق چندانی نیافته است. بنابراین گرچه از یک سو امکانات فوق العاده مهمی برای تحقق همگرایی جهان اسلام با تکیه بر عناصر اعتقادی وجود دارد ولی از سوی دیگر،

جهان اسلام با تداوم حضور عوامل واگرا وتقویت آن ها، در دام تقابل درونی وبیرونی افتاده وبا وضعیت نامطلوبی روبه رو شده است. باتوجه به این واقعیت، مسئله اساسی و حائز اهمیت، سرنوشت ایدة همگرایی در جهان اسلام و نحوه مواجهه با آن می باشد؛ به عبارت

ص: 539

دیگر، آیا می بایست به دلیل غلبة فضای رقابت وگاه ستیز حاکم بر روابط میان کشورهای اسلامی و مهیا نبودن شرایط برای همگرایی به سوگ نشست ونا امید شد ویا راهکارهایی نو و اقداماتی اساسی را در جهت تحول وتغییر روند موجود جست وجو کرد. بدیهی است هر گونه رویکرد تحولی در این زمینه در درجه اول محتاج یک نگاه فرا نظری است .نگاهی که امکان تحول فرهنگ آنارشی را درمعنای رقابت یا ستیز به فرهنگ همکاری جویانه وهمگرایی امکان پذیر بداند. درمرحله بعد، این مهم محتاج یک فرایند گام به گام اساسی است، یعنی لازم است با گام های کوچک تر اما منسجم و ماندگار، فرایند همگرایی را در ارتباط با نمونه ای مشخص آغاز کرد تا با حصول موفقیت به تدریج علاقه و وفاداری نسبی کشورهای اسلامی به مقوله همگرایی افزایش یابد و شکست های سنگین و مایوس کننده، دامن گیر کشورهای مذکور نگردد.

در مورد گزاره نخست، نگاه سازه انگاری اتخاذ شده در ارتباط با تحقیق حاضر به محقق کمک نمود تا مبتنی بر آن، فرهنگ کنونی حاکم بر روابط میان اکثر کشورهای اسلامی را تنها به یکی از فرهنگ های آنارشی به نام فرهنگ تعارض وستیزِ هابزی یا فرهنگ رقابت لاکی محدود ندانسته و شکل گیری فرهنگ همکاری جویانه و همگرایی کانتی را نیز امکان پذیر بداند.

در مورد گزاره دوم، به دلیل آن که در زمان کنونی اغلب کشورهای جهان اسلام از پیامدهای تهدید جریان های تکفیری رنج می برند،تحقیق حاضر مقوله مقابله با این جریان ها را نمونه مناسبی می دانست که می توان آن را از منظر رهیافت سازه انگاری مورد مطالعه

قرار داد تا میزان قابلیت هنجار سازی و درونی شدن و در نتیجه توان هویت سازی آن در کشورهای اسلامی مورد آزمون قرار گیرد .بر این اساس مبتنی بر روش دلفی، الگوهای ظرفیت شناسی از مقوله تهدید تکفیری ها و امکان سنجی تحقق همگرایی در این باره مورد توجه نگارنده واقع شد.

ص: 540

الگوی نخست مشخص نمود که شدت این تهدید علیه مصالح ومنافع جهان اسلام به چه میزان بوده و فهم وادراک نخبگان مسلمان از تهدید جریان تکفیری در این خصوص چگونه است.الگوی دوم به دنبال پاسخ به این سوال بود که آیا می توان از موضوع مقابله با تکفیری ها به عنوان یک رفتار مناسب از سوی جهان اسلام یاد کرد؟ رفتاری که ناشی ازیک فهم و هنجار مشترک به معنای درک جمعی مبتنی بر مبانی اعتقادی مشترک شیعه واهل سنت در برابر مبانی فکری جریان تکفیری ودر نهایت یک هویت مشترک دراین باره باشد؟

نتایج بررسی ها در ارتباط با الگوی نخست نشان دادکه شدت تهدید جریان تکفیری با عدد 9/12 در بازه 15-12 قرار می گیرد وبدین ترتیب این تهدید، اگرچه در طیف حداقلی بازه مذکور قرار گرفت اما تهدیدی با شدت بالا علیه جهان اسلام و در وضعیت بحران برآورد گردید.

نتایج بررسی هادر ارتباط با الگوی دوم نیز نشان داد که امکان تحقق همگرایی در مواجهه با تهدید جریان تکفیری با توجه به الزامات فهم مشترک، هنجار مشترک و هویت مشترک در سه سطح تحلیل نخبگان، ملت ها و حاکمان در مجموع با عدد 4/21 ارزیابی گردیده که در بازه 27-21 قرار می گیرد وبدین ترتیب اگرچه در طیف حداقلی بازه مذکور قرار گرفت،اما تحقق همگرایی با امکان بالا برآورد گردید.

نکته قابل توجه در اینجا این بود که مجموع امتیازها و میانگین آن در سطح حاکمان نشان داد که امکان موفقیت در این سطح به نسبت سطوح نخبگان و ملت ها بالا نیست. پیشنهادی که بر اساس آموزه های سازه انگاری برای حصول موفقیت در این سطح می توان داشت این است که مقوله یادگیری اجتماعی مورد توجه قرار گیرد؛ به عبارت دیگر، چنانچه سطوح نخبگان و ملت های جهان اسلام بتوانند با تاکید بر مبانی اعتقادی مشترک اسلام میان شیعه واهل سنت واز طریق جامعه پذیری فهم و هنجار مشترک در خصوص مقوله تکفیری ها را به سطح حاکمان منتقل نمایند، آن گاه می توان به حصول موفقیت در زمانی کوتاه تر امیدواربود.

ص: 541

هم چنین در یک استنتاج مفهومی از این مقاله می توان گفت بر اساس آموزه های سازه انگاری، انگیزة اصلی ونیروی محرکه کنش و رفتار دولت های اسلامی در مواجهه با تکفیری ها صرفا نتیجه اقدامات مختلف برای دست یابی به اهداف ومنافع مسلم وپیشینی تلقی نمی شود،بلکه به این دلیل رفتاری همگرا در مقابله با تهدید جریان تکفیری اتخاذ می شود که از هنجارهای اسلامی دارای تعین وفراگیری کافی میان شیعه واهل سنت نشئت گرفته وبا انتظارات بین الاذهانی مشترک در این خصوص انطباق دارد.(منطق تناسب) و در نهایت، بر اساس منطق سازه انگاری اگر از دریچه فهم و ادراک مشترک ازسوی جهان اسلام به موضوع تحقیق نگریسته شود، در صورت موفقیت در ایجاد یک توافق معنایی وشناختی درباره مقابله با تهدید تکفیری ها وغیریت سازی در برابر جریان های تکفیری به عنوان مرز سلبی هویت خود،علاوه بر تحقق همگرایی از سوی جهان اسلام در مواجهه با این تهدید،زمینه ای بسیار مناسب در جهت تکوین هویت مشترک اسلامی نیز فراهم می شود.

ص: 542

منابع
الف)کتاب ها:

ادیب مقدم،ارشین، سیاست بین المللی خلیج فارس،ترجمه داود غراباق زندی، نشر شیراز، تهران 1388.

بلامی،الکس،ترجمه محمود یزدانفام، جوامع امن وهمسایگان، پژوهشکده مطالعات راهبردی، تهران 1386.

پرایس،ریچارد وکریستین رئوس اسمیت، رابطه خطرناک؟ نظریه انتقادی روابط بین الملل ومکتب سازه انگاری،در اندرولینکلیتر،نوواقع گرایی نظریه انتقادی ومکتب برسازی،ترجمه علیرضا طیب،وزارت امور خارجه، تهران 1386.

سازمند،بهاره، منطقه گرایی وهویت مشترک در جنوب شرق آسیا، دفتر مطالعات سیاسی وبین المللی، تهران 1388.

سیمبر، رضا وارسلان قربانی، ایران وهمگرایی درسازمان همکاری اسلامی،دانشگاه امام صادق، تهران 1390.

عبداله خانی،علی، تهدیدات امنیت ملی:شناخت و روش، موسسه ابرار معاصر، تهران 1386.

عیوضی، محمد رحیم، چالش های درونی همگرایی و وحدت جهان اسلام، در جمعی ازنویسندگان،امت اسلامی چالشها وراهبردها، مجمع جهانی تقریب، تهران 1390.

فیروزآبادی، سید جلال، نظریه های همگرایی اروپا، در کتاب اتحادیه اروپا هویت امنیت و سیاست، پژوهشکده راهبردی، تهران 1390.

فیروزآبادی، سید جلال و وحید نوری، سیاست خارجی ج.ا.ا در دوران اصول گرایی، دانشگاه امام صادق، تهران 1391.

قاسمی،فرهاد، نظریه های روابط بین الملل ومطالعات منطقه ای، نشر میزان، تهران 1391.

کتزنشتاین،پیتر.جی، فرهنگ امنیت ملی:هنجارها وهویت درسیاست جهانی،ترجمه محمد هادی سمتی، پژوهشکده مطالعات راهبردی، تهران 1390.

مشیرزاده،حمیرا، تحول در نظریه های روابط بین الملل، سمت، تهران 1386.

ونت،الکساندر، نظریه اجتماعی سیاست بین الملل، دفتر مطالعات سیاسی وبین المللی، تهران 1384.

ونت،الکساندر، ساخت های اجتماعی سیاست قدرت، جامعه و همکاری در روابط بین الملل، دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، تهران 1385.

هرسیچ، حسین ومجتبی تویسرکانی، چالش های وهابیت، دانشگاه امام صادق، تهران 1392.

ص: 543

ب) مقالات

پاشایی زاد،حسین، نگاهی اجمالی به روش دلفی،پیک نور، شماره دوم، 1386

حیدری، محمدشریف،سلفی گری نوین در تقابل با راهبرد وحدت اسلامی،ادیان وعرفان،ش 27، بهار88.

رضوانی،علی اصغر، تکفیر وتکفیری ها،گاهنامه کلامی،سال 1393، شماره 3.

سید نژاد، سید باقر، سلفی گری در عراق وتاثیر آن بر ج.ا.ا،مطالعات راهبردی،1389، ش47.

عباس زاده فتح آبادی مهدی، «بنیادگرایی اسلامی و خشونت (با نگاه بر القاعده)»، سیاست، دوره39، سال 1388، شماره4.

مستقیمی، بهرام، «مبانی و مفاهیم اسلام سیاسی القاعده»، سیاست، شماره 3، سال 1389.

ولایتی، علی اکبر، تحلیل تجارب همگرایی در جهان اسلام،دانش سیاسی،11، تهران 1389.

ج) سایت ها

www.khamenehei.ir.

www.saeq.net

www.jamejamonline.ir

www.islamtims.ir

www.hadinews.ir

www.tnwes.ir

www.wikipedya.com

chekel jeffry social learning and europian identity change international organization vol 55.

Wendt Alexander driving with rearwiew mirror….. international organization vol 55 no4.

ص: 544

جلد 9

مشخصات کتاب

سرشناسه: کنگره جهانی جریان های

افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام (نخستین: 1393: قم)

عنوان و پدیدآور: مجموعه مقالات کنگره جهانی جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام/ تهیه کننده کنگره جهانی جریان های

افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام؛ به کوشش مهدی فرمانیان

مشخصات نشر: قم: دارالاعلام لمدرسه اهل البیت (ع)، 13-

مشخصات ظاهری: ج.

شابک (ج.9): 978-6007667-27-9 (V.9)

شابک (دوره): 978-600-94845-3-9 (V.SET)

وضعیت فهرستنویسی: فیپا

یادداشت: فهرستنویسی بر اساس جلد نهم: 1394

یادداشت: کتابنامه

موضوع: سلفیه - کنگره ها

موضوع: وهابیه - کنگره ها

موضوع: سلفیه - عقاید- مقاله ها و خطابه ها

موضوع: وهابیه - عقاید - مقاله ها و خطابه ها

موضوع: مجتهدان و علما - نظریه درباره سلفیه - مقاله ها و خطابه ها

موضوع: مجتهدان و علما - نظریه درباره وهابیه - مقاله ها و خطابه ها

موضوع: تکفیر - کشورهای اسلامی - مقاله ها و خطابه ها

شناسه افزوده: فرمانیان، مهدی، 1352 - ، گردآورنده

رده بندی کنگره: 1394 ج.9 3م9ک/ 3/225 BP

رده بندی دیوئی: 475/297

شماره کتابشناسی: 942297475

کنگره جهانی «جری-ان های اف-راطی و تکفی-ری از دیدگ-اه علم-ای اسلام»

قم، خیابان شهدا، نبش کوچه22، پلاک618

تلفن: 37842141-025

ایمیل: info@makhateraltakfir.com

وب سایت: www.makhateraltakfir.com

مجموعه مقالات کنگره جهانی «جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام»

جلد نهم

تهیه کننده: کنگره جهانی «جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام»

به کوشش: مهدی فرمانیان

ناشر: دارالإعلام لمدرسة اهل البیت علیهم السلام

ویراستار: زینب صالحی

طراح جلد: محمد مهدی اسعدی

صفحه آرا: محبوب محسنی

نوبت چاپ: اول، 1394

شمارگان: 1000 جلد

چاپ و صحافی: سلیمان زاده

قیمت: 25000 تومان

قم، خیابان شهید فاطمی، کوچه شماره2، فرعی اول، پلاک 31

تلفن: 37740729-025 ایمیل: info@darolelam.ir

وب سایت: darolelam.ir

کلیه حقوق این اثر برای کنگره محفوظ می باشد.

ص: 1

اشاره

بسم الله الرحمن الرحیم

ص: 2

مجموعه مقالات کنگره جهانی جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام

مجموعه مقالات/جلد نهم

قم/1393

ص: 3

ص: 4

اعضای کمیته علمی کنگره جهانی

«جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام»

ریاست کنگره: حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی(دام ظله)

دبیر علمی کنگره: حضرت آیت الله العظمی سبحانی(دام ظله)

رئیس ستاد و قائم مقام دبیر علمی: حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید مهدی علی زاده موسوی

دبیر کمیته علمی کنگره: حجت الاسلام و المسلمین دکتر مهدی فرمانیان

مسئول اجرایی کمیته علمی: جناب آقای محمد علی موحدی پور

مسئول مقالات اهل سنت داخل: حجت الاسلام و المسلمین محمد رضا خوشخو

مسئول دفتر کمیته علمی: جناب آقای سید محمد مهدی عمادی

مسئول هماهنگی مقالات: جناب آقای عباس صادقی خواه

گروه تبارشناسی جریان های افراطی و تکفیری

مدیر گروه: حجت الاسلام و المسلمین دکتر مهدی فرمانیان

دبیر گروه: جناب آقای محمد حسن بهشتی

اعضای شورای علمی گروه:

حجت الاسلام و المسلمین اسد علیزاده

دکتر محمد الله اکبری

حجت الاسلام و المسلمین مهدی پیشوایی

حجت الاسلام و المسلمین دکتر جباری

حجت الاسلام و المسلمین جبرئیلی

حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید لطف­الله جلالی

دکتر داداش نژاد

استاد علی اصغر رضوانی

حجت الاسلام و المسلمین محمد­طاهر رفیعی

استاد قاسم صفری (جوادی)

حجت الاسلام و المسلمین حمیدرضا مطهری

حجت الاسلام و المسلمین دکتر ملک مکان

حجت الاسلام و المسلمین نیکزاد

حجت الاسلام و المسلمین محمدهادی یوسفی غروی

ص: 5

گروه ریشه یابی افکار تکفیری

مدیر گروه: آیت الله حسینی قزوینی

دبیر گروه: حجت الاسلام و المسلمین حبیب عباسی

اعضای شورای علمی گروه:

حجت الاسلام و المسلمین محمدجواد ابوالقاسمی

استاد سید رضا بطاط

حجت الاسلام و المسلمین فلاح الدوخی

حجت الاسلام و المسلمین حسین رجبی

حجت الاسلام و المسلمین اکبر روستایی

آیت الله نجم الدین طبسی

حجت الاسلام و المسلمین محمدجعفر طبسی

حجت الاسلام و المسلمین سید محمد یزدانی

گروه جریان های افراطی و تکفیری و پیامدهای سیاسی آن

مدیر گروه: حجت الاسلام و المسلمین دکتر منصور میراحمدی

دبیر گروه: جناب آقای مختار شیخ حسینی

اعضای شورای علمی گروه:

دکتر شهروز ابراهیمی

دکتر محمد پزشکی

دکتر حسین پوراحمدی

دکتر مسعود پورفرد

دکتر محمد علی حسینی زاده

دکتر صادق حقیقت

دکتر رضا خراسانی

دکتر محمد ستوده

حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید کاظم سید باقری

حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمود شفیعی

دکتر عبدالوهاب فراتی

دکتر ناصر قربان نیا

سرکار خانم دکتر نجمه کیخا

دکترشریف لک زایی

ص: 6

دکتر عنایت الله یزدانی

حجت الاسلام و المسلمین دکتر یزدانی مقدم

گروه بررسی راه کارهای برون رفت از افراط و تکفیر

مدیر گروه: جناب آقای دکتر حسن بیگی

دبیر گروه: جناب آقای دکتر سید جواد امینی

اعضای شورای علمی گروه:

دکتر اکبر استرکی

دکتر سیامک باقری

دکتر هادی جمشیدیان

دکتر حمید رضا حاتمی

دکتر علیرضا خراشادی زاده

جناب آقای محمدرضا خسروی

دکتر سید محمود رضا شمس دولت آبادی

حجت الاسلام و المسلمین محمد حسن دهقان

جناب آقای حمید رحمتی

جناب آقای بهرام رضایی

جناب آقای محمود زرین ماه

جناب آقای عباس عظیمی کیا

جناب آقای مجید فقیه

دکتر سید ضیاءالدین قاضی زاده

جناب آقای علیرضا کیقبادی

جناب آقای علی محمد رضایی

جناب آقای احمد مزینانی

جناب آقای مهدی مزینانی

دکتر عبدالله هندیانی

مسئول ستاد بین الملل: حجت الاسلام و المسلمین سید محمود وزیری

معاون مسئول بین الملل: حجت الاسلام والمسلمین محمد رضا خوشخو

مسئول دفتر بین الملل: جناب آقای مرتضی احمدی

مسئول ستاد اجرایی: حجت الاسلام و المسلمین سید محمدعلی موسوی نسب

مسئول دبیرخانه مرکزی: جناب آقای سید جمال الدین طباطبایی

ص: 7

مسئول دفتر دبیرخانه: جناب آقای سید محمد باقر باقریان موّحد

مسئول مکاتبات دبیرخانه مرکزی: جناب آقای محمد مهدی فضلی

مسئول امور مالی: جناب آقای ابوالفضل سعادتی

مسئول سایت: حجت الاسلام والمسلمین سید مصطفی طباطبایی شیرازی

مسئول فناوری: جناب آقای مجتبی تمیمی

مسئول کمیته مدعوین داخلی: حجت الاسلام والمسلمین علی اصغر ضیایی

مسئول کمیته فرهنگی - تبلیغی: حجت الاسلام و المسلمین علی مولایی

مسئول کمیته رسانه: جناب آقای ابوالفضل صالحی

مسئول کمیته اسکان: جناب آقای سید رضا حسینی

ص: 8

فهرست مطالب

مقدمه حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی(دام ظلّه)؛ ریاست عالی کنگره 11

مقدمه دبیر علمی حضرت آیت الله العظمی سبحانی(دام ظلّه) 13

دیباچه 17

بخش اول:

تبارشناسی جریان های افراطی و تکفیری

بررسی اندیشه ها و رفتارهای گروه تکفیری بوکوحرام 25

سید علی بطحایی

جمعیت اخوان التوحید: شکل گیری و نقش آن در پیشرفت آل سعود 45

مریم شیرین جانی

تبارشناسی سلفی های تکفیری در پاکستان و پیامدهای آن 75

ابوالفضل خراسانی

جنایات جریان های تکفیری در سوریه؛ 2012-2013 113

پیام عبدالملکی

بررسی تاریخی جریان های تکفیری تروریستی 153

محمد حنیف طاهری

نقش تمدنی آثار اسلامی و اماکن مقدس در ایجاد هویت اسلامی 183

محمدرضا فرخی

بخش دوم:

ریشه یابی افکار تکفیری

تبارشناسی مبانی معرفت شناختی و انسان شناختی اسلام سلفی- تکفیری 219

هادی داوودی زواره، وحید جلیلی، کوشا وطن خواه

نقش ابن قیم جوزیه در پیدایش اندیشه های تکفیری، تبدیعی، تشریکی 243

مهدی قشلاقی اقدم

ص: 9

صنعانی؛ سلفی تکفیری یا سلفی میانه رو 275

سید محمد مهدی عمادی

چیستی نسبت پدیده تکفیر با آموزه کرامت انسانی اسلام 297

مهدی فردوسی مشهدی

قراءة فی التکفیر و مخاطره و آثاره 329

المحامی الشیخ مصطفی ملص

بخش سوم:

جریان های افراطی و تکفیری و پیامدهای سیاسی آن

التکفیریون و الفساد فی الارض؛ التعریف و المناهج 341

الشیخ الدکتور فؤاد کاظم المقدادی

فتاوای تکفیری، چالشی در برابر نهاد افتاء: بازخوانی برخی شرایط افتاء از منظر مذاهب اسلامی . 369

علی شفیعی

سلفی گری اخوان المسلمین و تقریب 399

حبیب حاتمی

بررسی گفتمان سید قطب و تأثیر آن بر شکل گیری جریان های تکفیری مصر 419

سعید مقدم

بخش چهارم:

بررسی راهکارهای برون رفت از افراط و تکفیر

سلفی گری و نظام بین الملل؛ چالش ها و راهکارها 453

علیرضا نائیج

ص: 10

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم

مقدمه حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی(دام ظلّه) ریاست عالی کنگره:

عصر ما روزگارِ حوادث دردناک و پیچیده و فتنه های خطرناک برای اسلام و مسلمین است و سرچشمه آن دو چیز است: توطئه دشمنان خارجی اسلام و همکاری منافقین داخلی.

یکی از خطرناک ترین آن ها فتنة تکفیری ها و افراطیون است که اخیراً به صورت گروهی به نام داعش و امثال آن درآمده اند.

فتنه تکفیر از کجا برخاسته؟ و به چه وسیله ای رشد کرده؟ و عوامل گسترش آن، چه بوده؟ و راه خاموش کردن آن چیست؟ هر کدام درخور بحث و دقت است، و به یقین برنامه های سیاسی و نظامی، به تنهایی برای دفع این فتنه ها کارساز نیست هرچند صادقانه باشد.

باید علمای بزرگ اسلام ریشه های این تفکر نادرست را با منطق صحیح قطع کنند و جوانان را از جذب شدن به سوی آن باز دارند.

بر این اساس، تصمیم گرفته شد به کمک جمعی از دانشمندان آگاه و دلسوز، کنگرة جهانی به نام «جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام» از تمام مذاهب تشکیل شود و در این زمینه به مطالعات دقیقی بپردازند و نتیجه آن را در دسترس همگان بگذارند تا با آگاهی عموم مسلمین إن شاءالله این فتنه خاموش شود.

آنچه در این آثار مطالعه می فرمایید بخشی از این مطالعات است.

)رَبَّنَا افْتَحْ بَینَنَا وَبَینَ قَوْمِنَا بِالْحَقِّ وَأَنتَ خَیرُ الْفَاتِحِینَ(

قم - حوزه علمیه

ناصر مکارم شیرازی

ذی الحجه 1435 قمری

ص: 11

ص: 12

مقدمه دبیر علمی حضرت آیت الله العظمی سبحانی(دام ظلّه)

ریشه های پدیدۀ تکفیر و انگیزه تشکیل کنگره جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام

اشاره

ایمان و کفر دو مفهوم متضایفند که از اندیشیدن یکی، دیگری نیز تداعی می شود؛ این نوع حالت را در فلسفه، «تضایف» می نامند.

واژه «ایمان» به معنای تصدیق و باور کردن، و لفظ «کفر» به معنای ستر و احیاناً به معنای انکار است و در اصطلاح متکلمان، مقصود از ایمان، تصدیق نبوت نبی زمان و رسالت او، و مقصود از «کفر» نادیده گرفتن دعوت چنین فردی و یا انکار اوست.

تاریخ دعوتِ آموزگاران آسمانی، حاکی است در هر زمانی که پیامبری مبعوث می شد و دعوت خود را با دلایلی مبرهن می ساخت، جامعه آن روز، به دو گروه مؤمن و کافر تقسیم می شدند، آن کس که به دعوت پیامبری پاسخ مثبت می گفت مؤمن و آن کس که به ندای او پشت می کرد کافر خوانده می شد.

برنامه های تمام پیامبران در دعوت به اصول یکسان بوده و اختلافی در آن ها وجود نداشت و گروه مؤمن در تمام دعوت ها افرادی بودند که به خدای خالق و آفریننده، خدای مدبر و مدیر، ایمان آورده و جز او به معبودی نمی اندیشیدند و رسالت پیامبر زمان خود را از صمیم دل می پذیرفتند.

ص: 13

آن گاه که اراده الهی بر بعثت پیامبر خاتم تعلق گرفت، رسول خاتم، ایمان افراد را با دو کلمه که حاکی از باور باطنی آن ها بود؛ می پذیرفت؛ یعنی هر کس و یا گروهی که «لا اله الا الله، محمد رسول الله» می گفت وارد خیمه اسلام می شد و از جرگه کفر فاصله می گرفت.

از سوی دیگر، اقرار به کلمه اخلاص - که در آن نفی الوهیت از هر موجودی جز خدا سلب شده- در بردارنده اقرار به سه نوع توحید است: 1. توحید در خالقیت؛2. توحید در تدبیر؛ 3. توحید در عبادت. زیرا این سه نوع، از خصایص خدای جهان است نه مخلوق او.

افزون بر این، اساس هر دعوت الهی را ایمان به آخرت تشکیل می داد، طبعاً اقرار به حیات اخروی بسان توحید و رسالت، از عناصر سازنده ایمان می باشد و در کلمه اخلاص نهفته است.

در سیره نبوی فصلی به نام «عام الوفود» است؛ یعنی سالی که هزاران نفر از دور و نزدیک به صورت فردی و یا گروهی به مدینه رو آورده و به حضرتش ایمان آوردند و با گفتن دو جمله پیشین که حاکی از باور واقعی آنان بود، مسلمان خوانده شدند. در این مورد آیه های سوره «نصر» نازل شد؛ آن جا که می فرماید: >إِذَا جَاء نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ وَرَأَیتَ النَّاسَ یدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجًا< پذیرش اسلام این گروه ها فقط با اجرای این دو جمله انجام می گرفت و مسائل کلامی و یا فقهی مطرح نمی شد؛ مثلاً هرگز از آنان در مورد جایگاه خدا و یا رؤیت خدا در رستاخیز و یا حدوث و قدم قرآن و امثال این ها سؤال نمی شد. بلکه ایمان اجمالی به رسالت پیامبر خاتم، آنان را از طرح این مسائل بی نیاز می ساخت. هم چنین مسائلی مانند جواز توسل به انبیا و اولیا، و یا نماز در کنار قبورشان، یا زیارت قبور اولیاء الله برای آن ها، مطرح نمی شد.

آغاز فتنه تکفیر

در زمان معاصر، گروهی تندرو و ناآگاه از اصول و مبانی آیین محمدی، اسلام و ایمان را گویی برای خود احتکار کرده و از میان همة مسلمانان، فقط گروه اندکی را مؤمن می دانند و دیگران را کافر و مهدورالدم می شمرند. ریشه این نوع تکفیرها به عصر ابن تیمیه (ت 728ق.) و پس از وی به وهابیان تندرو برمی گردد و شدّت عمل گروه دوم بیش از فرد نخستین است، زیرا ابن تیمیه غالباً از

ص: 14

کلمه بدعت بهره می گیرد، ولی گروه اخیر به جای بدعت، واژة کفر را به کار می برد و ملاک تکفیر، ناهماهنگی با افکار آن ها در امثال مسائل پیشین است.

آن ها به شدت با حفظ قبور پیامبران و اولیای الهی مخالف هستند و زیارتگاه ها را مظهر بت پرستی قلمداد می کنند! در حالی که در طول تاریخ اسلام، قبور انبیای پیشین در فلسطین و اردن و شام و عراق پیوسته محفوظ بوده و مسلمانان گروه گروه به زیارت آن ها می رفتند و هیچ کس چنین کاری را بر خلاف توحید توصیف نمی کرد.

حتی روزی که بیت المقدس به وسیله عمربن خطاب فتح شد، هرگز او به تخریب این مقامات فرمان نداد، بلکه شیوه پیشینیان را در حفظ و آرایش آن ها تأیید کرد.

در طول زمان، پس از رحلت پیامبر، تمام موحدان به پیامبر اکرم6 متوسل شده تا حاجت آنان با شفاعت او برآورده شود. اما این گروه این نوع توسل ها را با توسل مشرکان به بت ها یکسان می گیرند؛ در حالی که ماهیت این دو نوع توسل از هم جداست، و از زمین تا آسمان فاصله دارد.

تکفیرِ خشونت بار

تکفیر پیشینیانِ این گروه، غالباً قلمی و لسانی بود، اما تکفیر از دورۀ وهابیان تندرو، رنگ خشونت به خود گرفت و پیروانشان پیوسته به قُری و قصبات و آبادی های اطراف «نجد» حمله می بردند و آنچه می توانستند غارت می کردند و از این طریق بر قدرت مالی خود می افزودند.

برای آگاهی از جنایت های پایه گذار این مسلک و جانشینان او به دو تاریخ معتبر وهابیان مراجعه شود: یکی «تاریخ ابن غنام» و دیگری «تاریخ ابن بشر» که هر دو، مدت هاست چاپ شده و مورد توجه علما و دانشمندان است.

دامن سخن را در این مورد، کوتاه کرده و سخن خویش را با این بیت به پایان می رسانیم:

شرح این هجران و این خون جگر ای-ن زم-ان بگ-ذار ت-ا وق-ت دگ-ر

پس از اشغال افغانستان به وسیله قوای سرخ شوروی سابق، تصمیم گرفته شد که برای طرد قدرت کفر، از این سرزمین، از روح جهادی جوانان مسلمان در منطقه استفاده شود تا دشمن را از سرزمین های اسلامی دور سازند، این طرح از یک نظر زیبا و خداپسندانه بود، اما بر اثر فقدان عالم

ص: 15

وارسته و رهبری آگاه از موازین جهاد در میان این جمع، که آنان را به صورت صحیح رهبری کند، سرانجام، تلاشِ پیکارگران به گونه دیگر ادامه پیدا کرد و برخی از آنان با تأثیرپذیری از افکار وهابیان تندرو، بر تکفیر تمام دولت های اسلامی و ملت هایی که در آن زندگی می کنند، پرداختند. شوربختانه ابتدا این کار با حمله به کشورهای مقاوم و استوار در مقابل صهیونیست ها آغاز شد و به جای این که قدس را آزاد کنند به نابود کردن زیرساخت های کشورهای سوریه و عراق روی آوردند. خشونت آنان با کودکان و زنان و پیران وافتادگان و انسان های بی طرف به گونه ای شد که چهره اسلام را در جهان مشوَّه ساخت و دیگر کسی در غرب اظهار علاقه به اسلام نمی کرد. عمل زشت و وحشیانه این گروه کجا و وحی الهی کجا! آن جا که می فرماید: >فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ< (آل عمران: 159) و پیامبر رحمت در حدیثی می فرماید: «إنّ الرفقَ لا یکونُ فی شیء إلّا زانه، ولاینزَعُ مِن شیء إلّا شأنه»؛ (صحیح مسلم، ج8، ص22) مهربانی و رفق با هرچیز که در آمیزد آن را مزین می گرداند و چیزی که رفق و مدارا از آن گرفته شود تباه می گردد.

انگیزه تشکیل کنگره

در این شرایط رقت بار، مرجعیت عالی مقام در حوزه علمیه قم تصمیم گرفت همایشی تحت عنوان «کنگره جهانی جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام» برای معرفی این گروه و پیامدهای عمل آنان، تشکیل شود و در این مورد از علمای اسلام و محققان خواسته شد که به ریشه یابی و تبیین ماهیت این تکفیر شوم و راه های برون رفت از آن بپردازند. دانشمندان از این دعوت استقبال کردند و در نتیجه، آثاری به دبیرخانه کنگره رسید که بخش مهمی از آن ها ارزشمند و از محتوای عالی برخوردارند؛ از این رو تصمیم گرفته شد این آثار چاپ و منتشر شود و در اختیار اهل نظر و مهمانان عزیز که از داخل و خارج دعوت شده اند قرار گیرد تا از این طریق گامی برای جلوگیری از انتشار این غده سرطانی ویرانگر و ویروس مخوف برداشته شود.

ص: 16

در پایان از تلاش های شبانه روزی اعضای محترم دبیرخانه، سپاس گزاری نموده و زحمات توان فرسای آنان را ارج می نهیم و نیز از کلیه کسانی که این فضای روحانی و علمی را پدید آورده اند، تقدیر و تشکر می کنیم.

قم - جعفرسبحانی

8/6/93

ص: 17

ص: 18

دیباچه

>یاأَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ ادْخُلُواْ فِی السِّلْمِ کَآفَّةً وَلاَ تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّیطَانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ< (بقره:208)

در تاریخ اسلام، جنگ های بسیاری میان مسلمانان روی داده است، اما به جز خوارج و جریان های تکفیری در چند قرن اخیر، کمتر فرقه ای، سایر مسلمانان را تکفیر نموده و با استناد به آن، خون و مال و ناموس اهل قبله را مباح شمرده است. خوارج، طلایه داران تکفیر بودند، اما در سه قرن اخیر، وهابیان، خشن تر از آنان پرچم تکفیر را به دست گرفتند و به بهانه دعوت به توحید، بسیاری از مسلمانان را به خاک و خون کشیده و بناها و آثار اسلامی را که دارای قداست و هویت تمدنی مسلمانان بود نابود کرده اند.

با وجود تلاش های فراوان علمای بزرگ اسلام برای مقابله با تکفیر، متأسفانه در عصر حاضر، شاهد رشد و گسترش جریان های تکفیری در گوشه و کنار جهان اسلام هستیم. گروه هایی که جنایت هایی را رقم می زنند که نمونه آن را در تاریخ اسلام، کمتر می توان دید. سربریدن، آتش زدن، مثله کردن، تجاوز به نوامیس، نابودی اموال و تخریب بناهای مقدس، گوشه هایی از جنایاتی است که آنان به نام اسلام مرتکب می شوند.

از سوی دیگر، ترور علمای بزرگ اسلام، تخریب اماکن مقدس و هویت ساز اسلامی، ارتکاب اعمال شنیع و محرم به نام اسلام مانند جهاد نکاح و... ضربات جبران ناپذیری بر پیکر جهان اسلام وارد کرده است.

با نگاهی به جغرافیای کشورهای اسلامی، رد پای این گروه ها را کمابیش در تمامی مناطق اسلامی می بینیم. گروه هایی مانند: جبهة النصره، داعش، القاعده، جندالعدل و حزب التحریر در

ص: 19

آسیا و گروه هایی همانند بوکو حرام، الشباب، انصارالسنه و انصارالشریعه در آفریقا و گروه های متنوع دیگر، همه نشانگر وجود بحران در جهان اسلام است.

این که چنین وضعیتی معلول چه عواملی است، بحث های گسترده ای می طلبد که در مجموعه مقالات به تفصیل به آن ها اشاره شده است، اما به اجمال، سهم غرب در پروژه اسلام هراسی و در پی آن، اسلام ستیزی را هرگز نمی توان نادیده گرفت. غرب که با رشد سریع اسلام در جهان روبه روست، امروز پروژه اسلام علیه اسلام را آغاز کرده است با حمایت از گروه های افراطی و دامن زدن به اختلافات مذهبی، قدرت و قوت مسلمین را تضعیف کند و از طرف دیگر، چهره ای مشوّه از مسلمین در برابر جهانیان ترسیم نماید.

هم چنین با قرائت های انحرافی از مفاهیمی مانند توحید و شرک، ایمان و کفر، بدعت و نظایر آن مسلمانان را به گرداب تکفیر افکنده است.

با این حال به نظر می رسد که جنایت ها و تخریب های جریان های تکفیری آن چنان گسترده و بی محابا بوده که موجی از نفرت و مخالفت با عملکرد آنان را در جهان اسلام به وجود آورده است.

برای مقابله علمی و روشن گرانه با این جریان، لازم بود عالمان و اندیشوران به ریشه یابی و راه های خلاصی از آن بپردازند، از این رو کنگره جهانی «جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام»، با اشراف و هدایت های ارزشمند مرجع جهان تشیع، حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی - ادام الله ظله - بر آن شد تا در حد توان از ظرفیت های علمی جهان اسلام برای مقابله با تکفیر بهره برداری کند. برای این کار، چهار کمیته علمی با عناوین زیر شکل گرفت:

1. تبارشناسی جریان های تکفیری؛

2. ریشه یابی عقاید جریان های تکفیری؛

3. جریان های تکفیری و سیاست؛

4. راه های برون رفت و مقابله با جریان های تکفیری.

محور اول به تبارشناسی جریان های تکفیری می پردازد. خاستگاه، آبشخور و مصادیق تکفیر در طول تاریخ اسلام در این کمیته بررسی می شود.

ص: 20

محور دوم، انحرافات عقیدتی و قرائت های تکفیری از عقاید ناب اسلامی را ریشه یابی خواهد کرد. در این کمیته، اصول و مبانی اعتقادی این گروه ها و جریان ها، نقد و انحرافات آن ها از اندیشه اسلامی ریشه یابی می گردد.

محور سوم، عوامل سیاسی رشد و گسترش جریان های تکفیری، وابستگی ها و اهداف آن ها را بررسی می کند.

و محور چهارم، راهکارهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و دینی برای برون رفت از تکفیر، نشان داده خواهد شد.

مقاله هایی که در این مجموعه گرد آمده است، ماحصل آراء و نظریات اندیشمندان و علمای جهان اسلام، درباره محورها و موضوعات فوق است.

هم چنین جهت غنای علمی هرچه بیشتر کنگره، پژوهش های مستقلی توسط اندیشمندان انجام شده است که به اجمال عبارتند از:

1. تکفیر از دیدگاه علمای اسلام: در این تحقیق، دیدگاه علمای بزرگ مذاهب و فرقه های اسلامی، درباره نفی تکفیر بیان شده و تلاش شده است که از سده های پیشین تا کنون، دیدگاه علما و اندیشمندان در مورد حرمت تکفیر اهل قبله آورده شود.

2. تخریب زیارتگاه های اسلامی در کشورهای عربی: این اثر به کارنامه تاریک جریان های تکفیری در تخریب اماکن مقدس و تمدنی جهان اسلام می پردازد. این تحقیق همراه با تصاویری از زیارتگاه ها، قبل و بعد از تخریب است.

3. فتاوای جریان های تکفیری در جواز قتل مسلمانان: جریان های تکفیری به سبب کج فهمی، گاه فتاوایی را صادر می کنند، که با هیچ یک از قواعد فقهی منطبق نیست و کاملاً خارج از آموزه های اسلامی است. این مجموعه به جمع آوری فتاوای تکفیری این جریان ها پرداخته است.

4. کتاب شناسی تکفیر: با مراجعه به آثار و کتاب هایی که در حوزه تکفیر تألیف شده است، شاهد تعداد بسیاری از آثار علمی در این عرصه هستیم. این پژوهش به معرفی توصیفی آثاری می پردازد که در حوزه تکفیر و نفی تکفیر، انجام شده است.

ص: 21

5. موسوعه نقد وهابیت افراطی: در اندیشه وهابیت، جریان هایی وجود دارند که مسلمین را کافر می دانند. موسوعه نقد وهابیت افراطی مجموعه ای از آثار علمای اسلام است که از زمان پیدایش این جریان، به نقد و بررسی مبانی اعتقادی آن پرداخته اند.

بی تردید آنچه موجب غنای هرچه بیشتر مجموعه مقالات و هم چنین پژوهش های مستقل کنگره جهانی جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام شده است، اشراف علمی حضرت آیت الله العظمی سبحانی - ادام الله ظله - است که با رهنمودهای راه گشا، کمیته های علمی کنگره را همواره یاری کرده اند.

هم چنین از حجت الاسلام والمسلمین دکتر فرمانیان - دبیر کمیته علمی - که در پی گیری و نظم و ترتیب مقالات زحمات بسیاری را متحمل شده اند و مدیران محترم کمیته های علمی حجج اسلام: قزوینی، میراحمدی، فرمانیان و جناب آقای دکتر امینی تشکر می شود.

امید که در سایه تلاش های مجاهدانه مراجع عظام تقلید و علمای اسلام، شاهد تقریب و همگرایی جهان اسلام و ریشه کن کردن فتنه تکفیر در جهان اسلام باشیم.

رئیس ستاد و قائم مقام دبیر علمی

کنگره جهانی جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام

سید مهدی علیزاده موسوی

22/6/1393

ص: 22

بخش اول: تبارشناسی جریان های افراطی و تکفیری

اشاره

ص: 23

ص: 24

بررسی اندیشه ها و رفتارهای گروه تکفیری بوکوحرام / سید علی بطحایی

اشاره

سید علی بطحایی(1)

چکیده

بیش از یک دهه است که مردم و دولت نیجریه با گروهی اسلام گرا دست و پنجه نرم می کنند که موسوم به بوکوحرام است. این گروه در زمره سلفیانِ مسلمان قرار می گیرد و در ابتدای حضورش گرایش های فکری و فرهنگی داشت و مناسبت های خود را بدون فعالیت های خشونت آمیز و رعب آور پی گیری می کرد، اما از پنج سال گذشته با تغییر تاکتیک به رفتارهای خشونت بار و نظامی روی آورد و دغدغه ای تلخ و پیچیده برای مردم و دولت غرب گرای نیجریه و به تبع آن هم پیمانان غربی اش، مثل فرانسه و ... شد. این پژوهش ضمن معرفی شخصیت های مؤثر این گروه و رفتارهای تکفیری بوکوحرام، با بررسی مبانی رفتاری آنها، از نگاهی ویژه و فضایی نزدیک تر، اسلام ستیزی و تکفیر را در این گروه بررسی کرده است.

کلیدواژگان: بوکوحرام، نیجریه، مبانی فکری، اسلام گرایی، سلفی گری، تکفیر.

ص: 25


1- دانشجوی دکتری مذاهب اسلامی دانشگاه ادیان و مذاهب قم.
مقدمه

نیجریه یکی از بزرگ ترین کشورهای آفریقایی و پرجمعیت ترین کشور قاره آفریقا و به طور بالقوه یکی از ثروتمندترین آنهاست. جمعیت این کشور طبق آخرین آمار بیش از 160 میلیون نفر تخمین زده شده که 50 درصد از این ترکیب جمعیتی مسلمان در شمال و غرب نیجریه پراکنده شده اند و نیمی دیگر مسیحی هستند که در مرکز و جنوب نیجریه ساکن اند که بیش از 60 درصد به شغل کشاورزی مشغول اند.(1)

این کشور در 1960 استقلال خود را به دست آورد و پس از استقلال، این کشور همواره با عنادهای قومی - منطقه ای و وجود تضاد میان قوانین نظامی و غیرنظامی همراه بوده است.

عزل دولت به دست ارتش (نظامیان) در 1966، جنگ داخلی از 1967 تا 1979 و به اجرا درآمدن قوانین دولت نظامی در سال های 1970 تا 1979 همگی از جمله عواملی محسوب می شود که باعث به اجرا درنیامدن قوانین غیرنظامی و ایجاد آزادی در این کشور شده است. تنوعات قومی و نژادی، به معنای واقعی آن، در کشور نیجریه وجود دارد، چراکه در این کشور بالغ بر 250 گروه قومی تمرکز یافته است. رئیس جمهور فعلی نیجریه شخصی مسیحی به نام جونتان گودلاک است.

امروزه آفریقا یکی از متشنج ترین مرزهای میان اسلام و جهان غیراسلامی را تشکیل می دهد. ضروری است که بدانیم اسلام همچنان در کشمکش های محلی بر سر قدرت بسیار مؤثر است. نیجریه، که به مناطق مسلمان و مسیحی تقسیم شده، نیز در چنین جنگی درگیر است. بسیاری از اسلام گرایان نیجریه درصدد تبدیل این کشور به یک کشور اسلامی هستند.(2)

با توجه به اینکه ورود اسلام به آفریقا نه از طریق غلبه و سلطه جویی، بلکه از طریق گرایش های دینی، برادری و بازرگانی بوده است، کشور پرجمعیت نیجریه در غرب آفریقا به لحاظ وجود روحیات و خواسته های قوی اسلامی توأم با آگاهی های سیاسی می تواند رهبری بالقوه حرکت اسلامی را داشته باشد، کمااینکه در تاریخ گذشته این سرزمین نیز چنین تجربه ای را با یکصد سال حکومت اسلامی رقم زده است. در واقع، تاریخ تحولات دینی این کشور تغییرات ادواری احیاگری

ص: 26


1- نیجریه، کتاب سبز، ص259.
2- Nehemia Levtzion Randall L. Pouwels (eds.), The History of Islam in Africa.

اسلامی را نشان می دهد. ابراهیم ای. گامباری، نویسنده مسلمان نیجریه ای، معتقد است قومیت چندمذهبی در این جامعه شباهتی به جامعه مصر دارد که دولتی غیرمذهبی را در کنار بنیادگرایی اسلامی در بردارد.

تحولات معاصر اسلام گرایی در نیجریه

- جنبش میتاتسین به رهبری میتاتسین با فعالیت های خشونت آمیز و تلفات و خسارات مالی فراوان در مناطق شمالی کشور در دهه 1980 (احیاگری اسلامی با الهام گیری از انقلاب اسلامی ایران)

- مباحث شریعت در مجلس مؤسسان سال 1978 و سال های 89-1988 با وظیفه تدارک قانون اساسی برای بازگشت به حاکمیت غیرنظامیان در جمهوری دوم و سوم (دادگاه شریعت و مناقشه و درگیری های میان مسلمانان و مسیحیان).

- مجادلات عضویت نیجریه در سازمان کنفرانس اسلامی و برخوردهای شدید میان مسلمانان و مسیحیان ایالت کادونا در 1987 و در نتیجه ایجاد بحران برای دولت و جامعه (شورش های دینی در کادونا در دهة 80).

- تحرکات و جنبش های اسلامی برگرفته از انقلاب ها و دگرگونی های سیاسی، دینی، اقتصادی و اجتماعی جهان با توجه به بافت جوان جمعیت نیجریه با عنایت به شرایط خاص مذهبی، اقتصادی و اجتماعی در مناطق مسلمان نشین شمال کشور (کانو).

- احیای گرایش های نهفته اصلاحات اسلامی در نیجریه پس از انقلاب اسلامی ایران و تأثیرات آن.(1)

- از زمان استقلال نیجریه در 1963 مسلمانان و مسیحیان در کنار هم زندگی کرده، مشکل خاصی نداشتند، اما دیرزمانی نگذشت که شکنندگی روابط بر هر دو جناح دینی کشور غلبه یافت. مسلمانان، که اکثریت جمعیت را شامل می شوند، در شمال و مسیحیان در جنوب اقامت داشته اند. دلایل مختلف سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی برای درگیری های طرفداران دو دین الاهی ذکر کرده اند، اما از میان آنها می توان به چند مورد بارز اشاره کرد:

P تناقضات فرهنگی، دینی و نژادی (حادثه کشته شدن 100 نفر در درگیری کفنچان در می 2000)

ص: 27


1- http://iranbazgoo.persianblog.ir/post/381.

P اختلاف بر سر حاکمیت قانون شریعت اسلامی و گنجانده شدن آن در قانون اساسی

P اختلاف بر سر نحوه عضویت نیجریه در سازمان کنفرانس اسلامی

P انتخاب رئیس جمهور مسیحی در کشور نیجریه(1)

شیعه در نیجریه

جمعیت شیعیان نیجریه بالغ بر هفت میلیون نفر گزارش شده است. برخی منابع، جمعیت آنها را تا ده میلیون نفر هم اعلام کرده اند. نیجریه با این وصف در رتبه سومین کشور شیعه نشین دنیا بعد از ایران و عراق قرار گرفته است. شیعیان همه دوازده امامی بوده، بیشتر در شمال نیجریه سکونت دارند. در گزارشی که اخیراً بنگاه خبری وزارت خارجه انگلیس، بی. بی. سی.، در هشدار نسبت به وضعیت شیعیان نیجریه منتشر کرده، آمده است:

درست در زمانی که جنبش اسلامی سنّی «بوکوحرام»، در رأس عناوین خبرها در نیجریه قرار دارد، گروهی از شیعیان نیز در این کشور وجود دارند که توجه ها را به خود جلب کرده اند. شهر «کادونا» مهم ترین شهر شیعه نشین نیجریه است. در این شهر می توان آثار و بناهای قدیمی مربوط به قرن 19 میلادی، یعنی زمان ورود اسلام به نیجریه، را مشاهده کرد. این شهر مورد توجه بسیاری از رسانه ها قرار گرفته، زیرا میزبان دفاتر اسلامی بسیاری از جنبش های اسلامی شیعی نیجریه است.

جنبش شیعیان در نیجریه از 20 سال پیش تاکنون به طور روزانه، روزنامه منتشر کرده و به زودی شبکه های تلویزیونی و رادیوی اینترنتی راه اندازی می کنند. همچنین بسیاری از فیلم های مستند درباره ویژگی های مثبت شیعیان و سران آنها به زبان سواحیلی محلی دوبله و به صورت دی وی دی در مکان های پرتردد این شهر در معرض فروش قرار دارد. در گذشته، این جنبش، کوچک و محدود بود، اما هم اکنون گسترش یافته، افراد بسیاری عضو آن شده اند و به جنبش بزرگی تبدیل شده است. این در حالی است که همه نگاه ها متوجه جنبش بوکوحرام، یک جنبش اسلامی سنّی است که برای ایجاد دولت اسلامی در نیجریه می جنگد. با این حال، برخی در نیجریه، از رشد جنبش شیعیان در این کشور بدون وجود نظارت حکومت مرکزی ابراز نگرانی می کنند.

ص: 28


1- محمدحسن ایپکچی، برگرفته از مقاله «بیداری اسلامی زیر صحرای آفریقا»، در: http://iranbazgoo.persianblog.ir/page/6

بنا به نقل این خبرگزاری، آمار قابل اتکایی برای تعیین تعداد شیعیان این کشور وجود ندارد، ولی برآوردها حاکی از آن است که نیجریه حدود سه تا هفت میلیون شیعه دارد. گفته می شود 95 درصد شیعیان کنونی، پیش تر مذهب یا دین دیگری داشتند ولی در سه دهه اخیر به تشیع گرویده اند.(1)

آشنایی با بوکوحرام
الف. بنیان گذار و رهبران بوکوحرام
1. محمد یوسف

در اواسط دهه 90 میلادی (دهه 70 شمسی)، گروهی از جوانان مسلمان نیجریه در گروهی که «الشباب» نام داشت و رهبری آن بر عهده «ملام لاوال» بود، عضویت داشتند. این گروه، تحت رهبری لاوال به مطالعات دینی می پرداخت. پس از اینکه لاوال گروه را ترک کرد تا به ادامه تحصیلاتش در حوزه دین بپردازد، رهبری گروه به «محمد یوسف» رسید که جوانی تأثیرگذار بود.(2) به صراحت می توان گفت بنیان گذار و معمار فرقه تکفیری بوکوحرام، محمد یوسف است. او که هنگام دست گیری حدود سی سال سن داشت، تحصیلات خود را در عربستان آغاز کرد و در آنجا با تفکرات تکفیری ابن تیمیه آشنا شد. او ریشه همه مشکلات نیجریه را در «آموزش غربی» می دانست و به بهانه های مختلف با علوم غربی مخالفت می کرد.

محمد یوسف به صراحت اعتقاد داشت الگوی آموزشی غرب، که در نیجریه جریان دارد، ریشه تمام مشکلات کشور است. وی عنوان «بوکوحرام» را برای مجموعه تحت اختیار خود برگزید، تا بدین وسیله بیان کند که از نظر اسلام، آموزش و پرورش با شیوه غربی ممنوع است. انکار تکامل داروینی و نفی کروی بودن زمین و مقابله با واکسن سراسری فلج اطفال و حرمت استفاده از ابزارهای غربی و حتی کلاه ایمنی برای موتورسواران از جمله موارد مقابله محمد یوسف با نظام آموزشی غرب است.(3)

ص: 29


1- جانین دوجیووانی، «دختران ربوده شده ... در بند شیکائو»، ترجمه در: نشریه پنجره، ش198، ص35؛ www.mouood.org
2- سید امین هاشمی، «تحصیل ممنوع»، در: .donya-e-eqtesad.com/news/803785
3- «بوکوحرامیسم، علیه دین»، به نقل از سایت شفقنا؛ و نیز http://www.jamejamonline.ir/newspreview/1543577432674328010

او روحانی کاریزماتیکی است که خواستار حکومت ناب اسلامی در نیجریه بود. با اینکه در 2002 سه استان قانون شریعت را اجرا می کردند، اما بهره آنها از نظام مترقی اسلام فقط به قوانین جزایی و کیفری اسلام محدود می شد و دغدغه ای برای تحقق قوانین مدنی اسلام نداشتند.(1)

پس از حوادث 11 سپتامبر 2001، محمد یوسف سی ساله، یک گروه مذهبی را در مایدوگری، مرکز استان بونو در شمال نیجریه، تأسیس کرد. او برای گروه خود عنوان «جماعة اهل السنة لدعوة والجهاد» را انتخاب کرد، اما بعدها نامش به بوکوحرام (القاعده غرب آفریقا) تغییر کرد که به زبان محلی می شود: آموزش غربی گناه است.

این گروه شروع به یارگیری از میان مسلمانان کرد و یک مسجد همراه یک مدرسه علوم دینی به پایگاه اصلی آنها تبدیل شد. علوم اسلامی، سنت های پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، دستورهای قرآنی و انکار آموزه های غربی از جمله موضوعاتی بود که این افراد فرا می گرفتند. به تدریج تعداد این مدارس افزایش یافت و خاستگاه دانشجویانی شد که موفق به ورود به دانشگاه های دولتی نمی شدند.

سی ویکم دسامبر 2003 آغاز مخالفت علنی بوکوحرام با دولت نیجریه بود. اعضای این گروه سعی در کنترل بیشتر مدارس و مراکز عمومی داشتند و دولت عمر یارادوا، رئیس جمهور وقت نیجریه به مقابله با آنها می پرداخت. تا سال 2006، مناطق شمالی نیجریه شاهد مقابله نیروهای دولتی با بوکوحرام بود.

تا ده سال پیش بوکوحرام در واقع فرقه ای وهابی بود که در آن زمان محمد یوسف آن را رهبری می کرد. این فرقه در آن دوران هیچ خطر جدی ای ایجاد نمی کرد و فقط در خصوص سیستم آموزشی و تحصیل دختران حساسیت نشان می داد و از والدین می خواست که فرزندان خود را از رفتن به مدرسه منع کنند. محمد یوسف کار کردن برای دولتی که آن را کافر می خواند، ممنوع کرد و همه نیروهای امنیتی، اعضای پارلمان و رؤسای دولتی را کافر خواند.(2)

بر اساس باورهای بوکوحرامی ها، هر کس که از ایدئولوژی سخت گیرانه آنها پیروی نکند کافر شمرده می شود، خواه آن فرد مسیحی باشد یا مسلمان.(3) شخص یوسف نیز واعظی بود که در یکی

ص: 30


1- «حرمِ حرام بوکوحرام»، ترجمه: پرناز طالبی، نشریه پنجره، س6، ش198، ص33.
2- «مرگ رهبر طالبان نیجریه؛ پایان درگیری ها یا آغاز موج جدید نزاع خونین» در: avapress.com.
3- «تجارت دختران 12 دلاری» در: .afghanirca.com

از مساجد شهر میداقوری به تبلیغ وهابیت می پرداخت و مدتی نیز به اتهام وعظ بدون مجوز به زندان افتاد. پس از آن بود که یوسف اقدام به تشکیل گروهی با شرکت هوادارانش کرد و تا زمانی که فتوای وی مبنی بر حرام بودن واکسن فلج اطفال صادر نشده بود، هنوز هم مقامات نیجریه به خطر بالقوه بوکوحرام پی نبرده بودند. در ژوئن 2009 نیروهای امنیتی نیجریه صدها نفر از افراد بوکوحرام و رهبر آنها محمد یوسف را در یک حمله غافل گیرانه به هلاکت رساندند.(1)

2. ابوبکر شیکاو

درباره شخصیت و افکار و روش زندگی رهبر فعلی بوکوحرام اطلاعات کافی وجود ندارد. تنها منبعی که شخصیت او را تا حدودی از ابهام خارج کرده و اطلاعات اجمالی به محققان می دهد، گزارشی از سعید احمد، گزارش گر شبکه تلویزیونی سی. ان. ان. است که صحت و سقم آن در هاله ای از ابهام است. در این گزارش آمده است که او رهبری بی رحم با ایدئولوژی ای منحرف، و معمار آزارگر جنبشی است که نتیجه اش خشونت و فلاکت است. با وجود این، هنوز آنچه درباره ابوبکر شیکاو، رهبر بوکوحرام، می دانیم بسیار اندک است. او اقداماتش را در سایه انجام می دهد، و اجرای دستورهای تنفرآورش را به زیردستانش می سپارد. هر از چندی از طریق پیام های ویدئویی چهره نشان می دهد تا ناتوانی ارتش نیجریه را به تمسخر بگیرد. او دین خود را وسیله ای کرده تا افراد اثرپذیر و آسیب پذیر را به سمت اهداف خود جذب کند.

محل تولد او در شیکاو، روستایی در مجاورت مرز نیجر، است. او تحت نظارت یک عالم دینی درس خواند و پس از آن برای ادامه مطالعات اسلامی، به دانشکده مطالعات حقوقی و اسلامی بورنو استیت رفت. به همین دلیل او را به نام دارالتوحید نیز می شناسند، که به معنای متخصص در یگانگی خداوند است. وی به چند زبان مختلف به روانی تکلم می کند: هوسه، فولانی، کنوری، و عربی؛ اما به انگلیسی حرف نمی زند. گذشته از همه چیز، او گروهی را رهبری می کند که هر چیز غربی را نفی می کند.

از نکات مهم این است که حتی سن او مشخص نیست؛ سن او را بین 38 و 49 تخمین زده اند. وزارت خارجه آمریکا تاریخ تولد شیکاو را 1965، 1969 و 1975 اعلام کرده است. تحلیل گران،

ص: 31


1- «معمای حل نشدهٔ بوکوحرام»، ترجمه: محمدعلی فیروزآبادی، به نقل از سایت شفقنا.

شیکاو را فردی منزوی و استاد تغییر چهره وصف می کنند. او مستقیماً با اعضای گروه خود حرف نمی زند، و ترجیح می دهد از طریق چند فرد رازدار و برگزیده ارتباط برقرار کند. او از چندین اسم مستعار استفاده می کند، از جمله ابوبکر سکیکوا، امام ابوبکر شیکو، و ابومحمد ابوبکر بن محمد الشکوی المسلمی بیشکو.

پس از ترور محمد یوسف به همراه 700 نفر از پیروانش در یک حمله امنیتی پلیس نیجریه در 2009، شیکاو مسئول بوکوحرام شد. او پیمان بست که این حمله را پاسخ دهد، و تأکید کرد که گروهش هیچ کس را از قلم نینداخته است: کارمندان دولتی، افسران پلیس، روزنامه نگاران، روستاییان، دانشجویان و اعضای کلیسا. سازمان دیده بان حقوق بشر تخمین می زند که در پنج سال گذشته، بیش از سه هزار نفر به دست بوکوحرام کشته شده اند.(1)

ارتش نیجریه بارها مرگ شیکاو را اعلام کرد و اندکی بعد که او زنده و سرحال در ویدئوهای تبلیغاتی ظاهر شد، ارتش مجبور به پس گرفتن ادعای خود شد. طبق گزارش گروه بین المللی بحران، ارتش در سپتامبر 2012 فاصله چندانی تا دست گیری او نداشت. در آن موقع به خانه شیکاو حمله شد که او برای اجرای مراسم نام گذاری فرزند شش روزه اش پنهانی به آنجا رفته بود. او موفق شد علی رغم زخم گلوله در پایش فرار کند؛ همسر و سه فرزندش به اسارت ارتش درآمدند.

او از اسلام برای جذب و افراطی سازی افراد بهره می گیرد. شمال شرق نیجریه، که بیشترین فعالیت بوکوحرام در آن بخش است، از لحاظ اقتصادی در مضیقه است و دارای پایین ترین سطح تحصیلات در بین مناطق نیجریه است. او ساکنان این منطقه را به خوبی قانع کرده است که مسئولان حاکم در ابوجا (پایتخت نیجریه) فاسد هستند و نظام بهتر دولتی با اجرای اکید قوانین شریعت اسلام در نیجریه ایجاد خواهد شد. وعده او، که همراهش یک اسلحه و مجوزی برای چپاول هم اعطا می شود، صدها مرد جوان را فریفته است.

در اجرای تهدیدهای بی رحمانه اش موفق بوده است و ماه مه 2013 بود که شیکاو برای اولین بار در ویدئویی اعلام کرد که بوکوحرام اقدام به ربایش دختران خواهد کرد. او گفت که گروگان گیری ها در پاسخ به اقدام نیروهای امنیتی نیجریه است که زنان و کودکان اعضای گروه را ربوده اند.

ص: 32


1- «حرمِ حرام بوکوحرام»، ترجمه: پرناز طالبی، نشریه پنجره، س6، ش198، ص34.

هولناک ترین نمونه، مربوط به ماه گذشته می شود که 276 دختر از یک مدرسه دخترانه ربوده شدند. شیکاو در ویدئویی که چندی پیش منتشر شد با لبخندی ترس آور گفت: «من دختران شما را ربودم. بازاری برای فروش انسان ها وجود دارد. خدا می گوید که من باید آنها را بفروشم. او به من دستور می دهد که بفروشم».(1)

در گزارشی از اشپیگل آمده است که یکی از بازجویان پلیس نیجریه، که نمی خواهد نامش فاش شود، می گوید: «شیکاو دیوانه ترین فرمانده تروریست ها به حساب می آید. او فکر می کند این حق را دارد که هر کسی را که فکر دیگری دارد از بین ببرد». در عین حال شیکاو در مواردی بسیار حرفه ای عمل می کند. او با بدنه گروه خود ارتباط دارد و البته به راحتی مخفی می شود. شیکاو بیش از همه از درس و مدرسه نفرت دارد و همواره در سخنرانی هایش این جملات را تکرار می کند:

آیا این معلم ها همان کسانی نیستند که تربیت غربی را اشاعه می دهند؟ پس ما آنان را خواهیم کشت! ما آنها را در برابر دیدگان دانش آموزانشان خواهیم کشت و اعلام می کنیم که از این پس فقط باید قرآن بخوانند.

رهبر بوکوحرام معتقد است از سوی خداوند برای از بین بردن دشمنان خدا مأموریت دارد.(2)

ب. اقدامات تکفیری بوکوحرام

در اوایل 2010 چندین انفجار و حمله به مراکز پلیس، پایگاه های نظامی و مراکز امنیتی صورت گرفت که گروه بوکوحرام مسئولیت این حملات را بر عهده گرفت. در بیانیه منتشرشده این گروه اعلام شده است که این حملات به انتقام کشته شدن محمد یوسف بوده است. آنها خواستار محاکمه عاملان کشتار افراد گروه بوکوحرام، آزادی بازداشت شدگان، بازسازی مسجد این گروه و دریافت خسارت برای بازماندگان کشته شدگان شدند. می توان گفت گروه بوکوحرام از سال 2010 روند حرکتی خود را تغییر داده، اقدام به درگیری مسلحانه با دولت نیجریه کرده است.(3)

در تفکر جدید این گروه، دیگر فقط مراکز امنیتی و پلیس آماج حملات نیست، بلکه ترور مسئولان دولتی، سیاست مداران، عالمان مسلمان و مسیحی و رهبران مذهبی نیز در طراحی جدید

ص: 33


1- http://www.shafaqna.com/persian/articels/item/73496
2- اشپیگل، ترجمه: محمدعلی فیروزآبادی، به نقل از سایت شفقنا.
3- «بوکوحرام رعب و وحشت را در نیجریه حاکم کرده است»، در: persian.euronews.com

محل توجه قرار گرفته است.(1) انفجار بازار ابوجا در پایتخت نیجریه در دسامبر 2010، انفجار ایستگاه پلیس مادیگوری در ژانویه 2011، انفجار دفتر ملی انتخابات محلی در مادیگوری در آوریل 2011، و نیز انفجار مقر سازمان ملل در ابوجا در اوت 2011 از مهم ترین حملات بوکوحرام پس از تغییر رویکرد خود بود.(2)

همچنین:

- حمله به یک زندان و آزاد کردن اعضای دستگیرشده خود در 2010

- قتل عام حدود 80 مسیحی در آستانه سال نوی میلادی 2011

- حمله به مرکز پلیس در ژوئیه 2011

- حمله به دفتر سازمان ملل متحد در 2011

- گروگان گرفتن غربی ها در 2013

- و اخیراً نیز حمله به مدارس و خوابگاه ها و گروگان گرفتن حدود 300 نفر از دخترانی که به زعم آنها به شیوه غربی آموزش می بینند.(3)

در گزارشی دیگر از اقدامات تروریستی بوکوحرام آمده است:

ابوبکر شیکاو در پیامی اعلام کرده این گروه آمادگی دارد منافع غرب را در نیجریه هدف حملات خود قرار دهد. این گروه در ماه دسامبر 2010 مسئولیت بمب گذاری در مناطق مرکزی نیجریه و حمله به کلیساها را در شمال شرق این کشور به عهده گرفت. در این حملات دست کم هشتاد و شش نفر کشته شدند. در تاریخ شانزدهم ژوئن 2011، یک خودروی بمب گذاری شده در پارکینگ محوطه مقر پلیس نیجریه در ابوجا منفجر شد که در این حادثه دست کم دو نفر کشته شدند. بوکوحرام روز بعد مسئولیت این انفجار را به عهده گرفت.

در تاریخ بیست وششم ژوئن 2011، انفجار چند بمب در یک رستوران در بخش «دالا» شهر «مایدوگوری» به کشته شدن بیست وپنج نفر منتهی شد. شاهدان عینی اعلام کردند اعضای بوکوحرام، بمب ها را به درون رستوران پرتاب کردند. به گفته گروه های مدافع حقوق بشر، حملات گروه بوکوحرام از ماه ژوئیه 2010 به بعد دست کم دویست و پنجاه قربانی گرفته است. در تاریخ بیست وپنجم ماه اوت، اعضای بوکوحرام به یک پاسگاه پلیس در شهر «گومبی» در شمال شرق

ص: 34


1- سی. ان. ان.، «بوکوحرام، شورشی خونین، چالشی بزرگ»، ترجمه: فرهاد فرجاد، به نقل از سایت شفقنا.
2- trackingterrorism.org/article/danger at home"book haram
3- «بوکوحرام رعب و وحشت را در نیجریه حاکم کرده است»، در: persian.euronews.com

این کشور حمله کردند. در جریان این حمله چهار افسر پلیس و یک سرباز کشته شدند. مهاجمان سپس به بانک های فرست بانک و یونیون بانک در این شهر حمله کردند و پس از کشتن هفت کارمند این بانک ها، مقدار نامعلومی پول به سرقت بردند. در اقدامی دیگر در تاریخ بیست وششم ماه اوت یک بمب گذار انتحاری به ساختمان سازمان ملل متحد در ابوجا حمله کرد. در این حمله دست کم بیست وسه نفر کشته و هفتاد و شش نفر زخمی شدند. انفجار بمب باعث شد طبقه همکف ساختمان سازمان ملل ویران شود و تقریباً تمام شیشه های این ساختمان فرو بریزد. بوکوحرام در تاریخ بیست ونهم ماه اوت مسئولیت این حمله را پذیرفت و درخواست کرد تا زندانیان این گروه آزاد شوند. این گروه همچنین خواستار لغو تدابیر امنیتی شد که با هدف پیش گیری از وقوع انفجارهای بیشتر به اجرا گذاشته شده بود. این انفجار نخستین انفجار انتحاری در نیجریه شمرده می شد.(1)

در آخرین اقدام این گروه حدود 276 تن از دختران مدارس غربی را، که تا فارغ التحصیلی فاصله کمی داشتند، ربود و شرط آزادی آنها را مسلمان شدن یا آموزش قرآن و دوری از آموزش های غربی اعلام کرد.(2)

ج. بنیان های فکری بوکوحرام

اساس فکری و اندیشه های این گروه، بر پایه چند اصل بنیادین استوار است. مهم ترین این اصول تأسیس حکومت اسلامی در نیجریه با قدرت نظامی و سپس اجرای قوانین اسلامی در تمامی استان های این کشور است. این در حالی است که قوانین اسلامی در 12 استان شمالی نیجریه حاکم بوده، ولی به طور دقیق اجرا نمی شود و در دستگاه های دولتی نیز خبری از اجرای قوانین اسلامی نیست. فعالیت های اولیه این گروه را تعدادی از جوانان هم فکر با محمد یوسف در مسجد مرکزی شهر مادیگوری در ایالت بورنو آغاز کردند.(3)

محمد یوسف در ابتدای فعالیت چندان به سمت کارهای خشن گرایش نداشت و انتقاداتی را به دولت مرکزی مطرح می کرد. وی در این راه با چند تن از فرمانداران نیجریه نیز ارتباطات نزدیکی داشت که چندین بار دست گیری او به دست همین افراد منجر به آزادی وی شد. وی در 2003 در

ص: 35


1- «با بوکوحرام آشنا شویم»، khabaronline.ir/service/Politics
2- اشپیگل، ترجمه: محمدعلی فیروزآبادی، به نقل از سایت شفقنا.
3- The Rise of Boko Haram in Nigeria, Sep 26, 2011, Author: David Cook, www.ctc.usma.edu.

جریان یکی از این درگیری ها به عربستان سعودی فرار کرد و به ظاهر اعلام داشت که برای ادامه یادگیری دروس اسلامی به این کشور رفته است. محمد یوسف در این مدت با معاون فرماندار ایالت بورنو دائماً ملاقات داشت که نهایتاً با وساطت این فرد در 2004 به نیجریه مراجعت کرد. پس از چند سال تنش و حوادث جزئی، در ژوئیه 2009 اتفاقی افتاد که منجر به افزایش درگیری این گروه با پلیس و نیروهای دولتی شد.

د. ویژگی های بوکوحرام
1. تکفیر

بوکوحرام نیجریه، همانند بیشتر سلفیان، تکفیر را فصل الخطاب و مهم ترین رفتار عملی در مقابل سایر تفکرات قرار داده اند. بررسی اقدامات بوکوحرام در زمان ریاست محمد یوسف (2009) و پس از او نشان دهنده تأثیر رفتارهای تکفیری سلفیون در میان آنهاست. هرچند در زمان محمد یوسف اقدامات علمی چاشنی این تکفیر می شد، ولی در زمان ریاست ابوبکر شیکاو تکفیر بسیار پررنگ تر شد. این نکته در سابقه تحصیل محمد یوسف در عربستان و آشنایی او با تفکرات ابن تیمیه و تأثیرپذیری از سلفیان خود را بروز داد و در زمان رهبری این قوم به منصه ظهور رسید.(1)

در زمان رهبری ابوبکر شیکاو، سیاست اصلی بوکوحرام، تغییر برای تکفیر، بسیار قوی تر می شود. لذا اقدامات تکفیری آنها، از جمله حمله به دانشگاه علوم کشاورزی، حمله به مدارس نیجریه، ربایش دختران بی گناه، حمله به محل سازمان ملل و گروگان گرفتن غربی ها، و حمله به کلیساها به همین منظور انجام شد. مقابله تکفیرمحورانه و زورگویانه با مدارس آموزشی غربی در نیجریه و فقدان ارزیابی آموزه ها در محیط سالم علمی و پژوهشی حاکی از هیمنه تکفیر در رفتارهای رهبر این گروه است.

دامنه این جنگ ها و خون ریزی ها فقط به دو طرف جهان غرب با گروه های مسلح اسلامی ختم نمی شود. اصل و اساس تفکر گروهای تکفیری بر همان قضیه تکفیر استوار است که در صورت تشخیص کافر بودن شخص، عقیده یا پدیده ای بلافاصله جنگیدن با او تا نابودی اش یک تکلیف می شود. بهتر آنکه در راه انجام دادن این تکلیف جان نیز بدهی. پس باید بمبی به خود بست و به

ص: 36


1- http://www.aljazeera.com/news/africa/2010/02/2010298114949112.html.

کافران کوبید. اما دایره مفهوم «کافر» وسعت پیدا می کند، به نحوی که پیروان سایر مذاهب اسلامی نیز ممکن است کافر تلقی شوند. حتی در مواردی گروه های تندرو با یکدیگر به جدال خونین پرداخته اند که نمونه آن را این روزها می شود در سوریه و شمال نیجریه دید.

2. عقل گریزی

به دلیل آشنا نبودن محمد یوسف، معمار بوکوحرام، با آموزه های عقل محور اسلام و آموختن تفکرات ضدعقلی سلفی در عربستان این سبک تفکر حدیث گرایی در نهاد این گروه ریشه دوانده است. به علاوه، فقه مالکی، که جهت گیری ضدعقلی بر آن حاکم است، در شمال و غرب آفریقا طرفدارانی دارد. محمد یوسف در ابتدا مشکلات اصلی نیجریه را در آموزش غربی معرفی می کند.(1)

همچنین، در نقلی که به او منتسب است کروی بودن زمین را انکار می کند.(2)

بدیهی است این سخن سخیف، در دورانی که ابزارهای مدرن ماهواره ای از زمین مخابره می کنند، ناشی از مخالفت با علوم تجربی و حاکمیت فکر رنسانسی بر بوکوحرام است. این مسئله زمانی دچار انحطاط بیشتری می شود که کروی نبودن را به قرآن، که کتابی است عقل محور، استناد می دهند.

روی دیگر مبارزه عقل گریزانه محمد یوسف در تقابل او با واکسن فلج اطفال در نیجریه و فتوای حرمت استفاده از آن آشکار شد که درگیری سختی برای او در همان زمان به وجود آورد.(3) آشنا نبودن وی با مقتضیات زمان و برخوردهای مسلحانه با مسیحیان و نپذیرفتن زندگی مسالمت آمیز با مسیحیان نیجریه و صراحت شیکاو در کنیز خواندن دختران گروگان و تن دادن به نزاع های دینی، ناشی از ناآگاهی از آموزه های عقل محورانه اسلام است. تأکید بر غربی بودن آموزش ناصحیح است، چراکه علم و دانش بشری در غرب و شرق عالم تعلیم داده می شود و اختصاص به جغرافیای خاصی ندارد. علم مرزناشناس است. تحریم تعلیمات به مثابه تحریم دانش بشری است. غرب به کسی آموزش های دینی نمی دهد و کاری به تعلیمات دینی هیچ آیینی ندارد. تعلیماتی که بوکوحرام تحریم کرده و به بهانه آن دختران مردم را

ص: 37


1- http://www.jamejamonline.ir/newspreview/1543577432674328010.
2- http://www.shafaqna.com/persian/other-services/other-news/item/73652-%D8%A8%D9%88%DA%A9%D9%88%D8%AD%D8%B1%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%B3%DB%8C%D9%85-%D8%B9%D9%84%DB%8C%D9%87-%D8%AF%DB%8C%D9%86.html
3- http://www.jamejamonline.ir/newspreview/1543577432674328010.

دزدیده، علوم، تکنولوژی، ریاضیات، فیزیک و ... است. از همین جاست که مخالفت بوکوحرام با دموکراسی و مردم سالاری در اندیشه های عقل ستیزشان سر بر می آورد.

اقدامات و تفکرات گروه بوکوحرام کاملاً در تعارض با آیین اسلام است. زیرا اگرچه در چند دهه گذشته در غرب حق تحصیل و آموزش جزء ابتدایی ترین و بدیهی ترین حق بشری شناخته شده، اما 14 قرن پیش اسلام تحصیل را برای زنان و مردان فریضه دانست. در دین اسلام تحصیل علم و کسب دانش از تعالیمی است که در آن، میان زن و مرد تفاوتی نیست و این دین آسمانی هرگز جنسیت را مانعی در راه دانش اندوزی نمی داند. اسلام «علم» را نور و بینایی و «جهل» را ظلمت و نابینایی می داند. در قرآن سوره زمر آیه 9 آمده است: «بگو آیا کسانی که می دانند و کسانی که نمی دانند یکسان اند، فقط خردمندان اند که پندپذیرند». همچنین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نیز فرموده اند: «تحصیل علم برای تمام مردان و زنان مسلمان واجب است».(1)

پس اسلام برای پیکار با جهل و بی سوادی، دانستن و علم آموختن را برای همگان نه تنها آزاد دانسته، بلکه آن را «فریضه» شمرده است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم مبارزه با بی سوادی را از خانه خود آغاز کرد. هنگام ظهور اسلام در مکه فقط هفده نفر باسواد بودند که یکی از آنها زنی به نام «شفا» بود. این زن به دستور پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به حفصه، همسر ایشان، نوشتن آموخت. این عمل پیامبر برای آموختن به دختران و زنان الگو و نمونه شد. دیری نپایید که در مدینه افراد باسواد رو به فزونی نهادند و آمار باسوادها به طور چشم گیری بالا رفت. در میان زنان و دختران هم کسانی پیدا شدند که خواندن و نوشتن را فرا گرفتند. شخص پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نیز بخشی از اوقات خود را به آموزش زنان در مسائل دینی اختصاص داده بود. به برکت تعالیم اسلام و دستور پیامبر خیراندیش اسلام بود که زنان همدوش مردان به دانش آموزی روی آوردند. این شیوه نوین پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم انقلاب عظیم فرهنگی بود که جهان اسلام را فرا گرفت. زنان در صدر اسلام نه تنها از حق تحصیل دانش برخوردار بودند بلکه این حق را هم داشتند که به تعلیم و نشر دانش به زنان و مردان بپردازند و در بین آنها معلمان و استادانی در بخش های مختلف علوم اسلامی وجود داشتند؛ به ویژه در زمینه علم حدیث که زنان می توانستند در آن رشته به درجه استادی نائل شوند و در این باره با محدثان و حافظان بزرگ به رقابت برخیزند.

ص: 38


1- محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج1، ص172.
3. تمسک افراطی به خشونت و ترور

با بررسی و واکاوی اقدامات یک دهه حضور بوکوحرام در نیجریه، می توان خشونت را یکی از مهم ترین مؤلفه های اصلی این گروه افراطی برشمرد. برخورد قهری با مؤلفه های جدید دنیای معاصر از طریق خشونت و رفتارهای مسلحانه از جمله سیاست های آنهاست. ترس و رعب حاکم بر والدین دانش آموزان و دانشجویان نیجریه ای ناشی از این سیاست رعب است و تهدید برای تعطیلی کل مدارس نیجریه از اهداف خشونت طلبانه آنهاست.(1)

4. غارت اموال مردم به نام اسلام

از دیگر بنیان های رفتاری بوکوحرام، که مخصوصاً از 2009 به بعد بسیار پررنگ شده، دزدی و چپاول اموال مردم تحت سایه سلفی گری و توحش است. در گام نخست، حمله به اموال مردم و در آخرین مرحله فروش دختران مسیحی به دوازده دلار - آن هم به فرمان خدا - بخشی از غارت اموال مردم را در این فرقه نوظهور نشان می دهد.

متیو گیدر، استاد دانشگاه، اسلام شناس، نویسنده و کارشناس مسائل ژئوپولیتیک جهان عرب و اسلام، در این زمینه می گوید:

در واقع، هر غارتی واقعیت دارد. به این دلیل که حمله به مدارس و دانشگاه ها بخشی از مارک تجاری بوکوحرام است. تحول بسیار جالب این است که شکائو(2) و بوکوحرام وارد یک منطق قرون وسطایی شده اند و ایدئولوژی سلفی را بین اعضای گروه ترویج می کنند. این گروه گرویدن به سلفی گری را به بخشی از دختران ربوده شده پیشنهاد خواهند کرد. آنهایی که بپذیرند، از مرگ نجات می یابند، اما در عین حال مجبورند در گروه بمانند و با اعضای بوکوحرام ازدواج کنند. با به کار گرفتن همین تفکر، دیگر دختران ربوده شده به شبکه های مختلفی فروخته می شوند. به این ترتیب گروه، منابع مالی متفاوتی دارد. امروز دیگر، منبع تأمین پول محدود به گروگان گیری، راهزنی و قاچاق اسلحه و مواد مخدر نیست. باید راه اندازی باندهای روسپی گری را هم به این فهرست افزود.(3)

ص: 39


1- «بوکوحرامیسم علیه دین»، به نقل از سایت شفقنا.
2- یا شیکاو.
3- «بوکوحرام؛ جهاد با طعم تجارت»، در: euronews.com.
ه. علل و عوامل پیدایش بوکوحرام

درباره علل شکل گیری و نضج و پیشرفت بوکوحرام در نیجریه دیدگاه های متفاوتی مطرح شده است از جمله:

گروه نخست معتقد است بوکوحرام زاییده افراط گرایی اواخر قرن بیستم میلادی است که شاید بتوان گروه طالبان افغانستان را نخستین تجربه آن تلقی کرد. بر اساس این دیدگاه، تفکرات خطرناک «دگرمذهب ستیزی» ابن تیمیه در شبه قاره هند، (شامل هند، پاکستان و افغانستان و حتی بنگلادش)، به زایش طالبان و القاعده منجر شد که در نهایت بعد از 11 سپتامبر دامنه آن به خاورمیانه و آفریقا کشیده شد.

معتقدان به این دیدگاه می گویند حمایت های مالی برخی کشورهای ثروتمند عرب از جریان های تندرو که به دنبال رهبری جهان اسلام بودند، این گروه ها را که عمدتاً از طیف های فقیر و آسیب پذیر یارگیری می کنند، پر و بال داد و قدرتمند کرد. این نکته هنگامی تقویت می شود که بدانیم بخش عمده ای از تحصیلات محمد یوسف در مکه و مدینه تحت آموزه های ابن تیمیه شکل گرفته است.(1)

گروه دوم معتقدند نگرانی های مسلمانان از رشد مسیحیت و تبلیغات گسترده مسیحیت و سایر مذاهب موجب پدید آمدن گروه های تکفیری است. آنها معتقدند گروه های سلفی به فراخور وضعیت قومی و مذهبی، فعالیت های خود را سازماندهی کرده اند. در سوریه کوشیدند جنگ شیعه و سنی راه بیندازند و در بخش هایی از آفریقا هم جنگ اسلام و مسیحیت را ساماندهی کردند. کشتار توریست های غربی و گروگان گرفتن دختران مسیحی و طیف 50 درصدی مسیحیان در جنوب و شرق نیجریه شاهدی از این دیدگاه است.(2)

گروه سوم هم به این باور رسیده اند که این گروه ها ساخته و پرداخته آمریکا و قدرت های جهانی(3)

است که قصد دارند با ایجاد این گروه ها، حضور خود را برای غارت منابع این منطقه توجیه کنند و

ص: 40


1- http://www.jamejamonline.ir/newspreview/1543577432674328010.
2- «با بوکوحرام آشنا شویم»، در: .khabaronline.ir/service/Politics
3- سید محمد فضل الله، «پدیده تکفیر و خطرات آن برای جامعه اسلامی»، در: http://www.bayynat.ir/index/?state=articleid=1110؛ «بوکوحرام دست نشانده رژیم صهیونیستی» در:http://www.adyannet.com/news/12574 .

از طرفی چهره ای منفور از دین اسلام در جهان نمایش دهند. لذا این گروه ها همچنان تحت کنترل سرویس های امنیتی غربی هستند.(1)

دیدگاه دیگری هم درباره این گروه ها وجود دارد؛ و آن اینکه این گروه ها تحت تبلیغات فرقه های انحرافی از جمله وهابیت و نحله هایی از سلفی گری و با حمایت برخی دولت های ثروتمند عرب پا گرفتند و در رشد آنها قدرت های غربی هم نقش داشته اند.(2)

برخی ها نیز معتقدند مدیریت ضعیف، فساد، مشکلات اقتصادی پایدار و افزایش نابرابری ها باعث رشد گروه های افراط گرا شده است، به طوری که یکی از اسقف های نیجریه می گوید گروه بوکوحرام بیش از آنکه گروهی اسلام گرا باشد، جنبش مقاومتی است که در مقابل حکومت ضعیف و ناتوان نیجریه شکل گرفته است.(3)

جاکوب زن، تحلیل گر مسائل آفریقا در بنیاد جیمزتاون، نیز می گوید: «بسیاری از سربازان این گروه تروریستی از میان جوانان فقیر و بدون هر گونه تحصیلات دینی جذب شده اند». طرفداران این گروه، به توافق نامه همکاری ضدتروریستی امضاشده در ده سال پیش اشاره دارند که دو سوی منطقه نفت خیز صحرا را به هم متصل کرد و بعدها عنوان آن به «ابتکار عمل ضدتروریستی فراصحرا» تغییر یافت.

به گفته جرمی کینان، کارشناس ارشد الجزایری در دانشکده مطالعات شرق و آفریقا، رشد و گسترش شاخه القاعده در مغرب در سراسر شمال آفریقا بر مناطق نفت خیز، به ویژه الجزایر، دلتای نیجر، نیجریه، و چاد متمرکز شده است.(4) او استدلال می کند که طمع سیری ناپذیر غرب در زمینه نفت و گاز باعث شده است دولت های غربی چشم ها را به روی نقش دولت های دارای نفت، همچون الجزایر، در بال و پر دادن به تروریسم منطقه ای ببندند و به جای آن از هرج و مرج

ص: 41


1- محمدرضا بدیعی، «جایگاه بوکوحرام در تاکتیک و استراتژی غرب»، در: http://alef.ir/vtpejb2z9jh8.ib.html.
2- «بوکوحرام؛ یک تیر و چند نشان سفارت آمریکا در قلب آفریقا»، در: www.mashreghnews.ir. .
3- «بوکوحرامی ها چهره ای منفور از دین در جهان به نمایش گذاشته اند»، در: http://dornews.com/NewsDetails.aspx?News=2333516.
4- به نقل از اسلام تایمز، به آدرس: http://www.islamtimes.org/prtb5fbf9rhbw9p.uiur.ht ml.

ایجادشده برای مشروعیت بخشیدن به تلاش هایشان برای افزایش دسترسی به باقی مانده ذخایر انرژی قاره آفریقا استفاده کنند.

واقعیت دیگری که نمی توان نادیده گرفت این است که برخی جریان های تکفیری و تروریستی منطقه، بعد از حمله غربی ها به لیبی و ساقط کردن رژیم قذافی، جان گرفتند، به ویژه بعد از آنکه القاعده توانست با ایجاد بزرگ ترین پایگاه خود در کشورهای اسلامی بر بن غازی و بخش هایی از شرق نفت خیز لیبی مسلط شود و به طور مستقل اقدام به فروش نفت کند.(1)

اکنون نیز نگرانی هایی در این خصوص وجود دارد که اگر بوکوحرام بتواند بر مناطق نفت خیز نیجریه دست یابد، ریشه دین را نیز خواهد خشکاند.(2)

نتیجه

گروه تکفیری «بوکوحرام» در یک دهه اقدامات تکفیری خود و در پی تشدید قدرت سکولارها در حاکمیت نیجریه و افزایش ضریب نفوذ شیعه در میان توده مردم نیجریه و در اثر ناآشنایی با مبانی عقل گرایی تفکر اسلامی احیای اسلام را از طریق خشونت و ارعاب پی گیری می کند. بوکوحرام با تمسک به حربه تکفیر و فراموش کردن شیوه های تبلیغی مصلحانه، که در رأس آنها )ادْعُ إِلِی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ ( است، و تمسک به اولین و ساده ترین شیوه، که تکفیر و تسلیح است، بهترین خوراک را برای امپراتوری رسانه ای غرب فراهم کرده، به موج اسلام ستیزی دامن می زند و بهترین منبع برای معرفی اسلام تکفیری است. مقابله بی مبنای آنها با «آموزش های علوم غربی» و هر محصولی از تمدن غرب دستاویزی برای بزرگ ترین «دخترربایی» جهان امروز شده و کنیز خواندن آنها و فروش دختران مسلمان و مسیحی لکه ننگین جدیدی بر دامن اسلام تکفیری نشانده است.

ص: 42


1- به نقل از اسلام تایمز، به آدرس: http://www.islamtimes.org/prtb5fbf9rhbw9p.uiur.ht ml.
2- «بوکوحرامیسم علیه دین»، در: .http://www.shafaqna.com/persian/other-services/other
منابع

1. نیجریه، کتاب سبز 259، چاپ اول، دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، تهران، 1388.

2. دوجیووانی، جانین، «دختران ربوده شده ... در بند شیکائو»، نشریه پنجره، ش198.

3. «حرمِ حرام بوکوحرام»، ترجمه: پرناز طالبی، نشریه پنجره، س6، ش198.

4. Nehemia Levtzion Randall L. Pouwels (eds.), The History Of Islam in Africa, Ohio University Press, U.S.A, 2000.

5. adyannet.com

6. afghanirca.com

7. alef.ir

8. aljazeera.com

9. avapress.com

10. bayynat.ir

11. donya-e-eqtesad.com

12. dornews.com

13. euronews.com

14. iranbazgoo.persianblog.ir

15. islamtimes.org

16. jamejamonline.ir

17. khabaronline.ir

18. khabaronline.ir

19. mashreghnews.ir

20. shafaqna.com

21. trackingterrorism.org

22. ctc.usma.edu

23. mouood.org

ص: 43

ص: 44

جمعیت اخوان التوحید: شکل گیری و نقش آن در پیشرفت آل سعود / مریم شیرین جانی

اشاره

مریم شیرین جانی(1)

چکیده

وهابیان برای رسیدن به اهداف خود از شیوه های متعددی استفاده می کنند؛ شیوه هایی که گاه با تفکرات آنها ناسازگاری دارد. دولت عربستان با هر گونه تحزب و ایجاد تشکل یا ایده سیاسی در این کشور مخالف است؛ ولی هم سو با مقاصد فکری و سیاسی خویش احزاب و تشکلاتی را راه اندازی یا حمایت می کند. وهابیت برای نشر افکار خود در ابتدا تشکلی به نام جمعیت اخوان التوحید در 1330ه.ق. تأسیس کرد. عبدالعزیز با هدف از بین بردن مخالفان، تصرف عربستان، اتحاد قبایل پراکنده عربستان و جلوگیری از شورش های احتمالی این قبایل، از تشکیل این جمعیت حمایت کرد. در این مقاله می کوشیم با علل شکل گیری، اندیشه و فعالیت های سیاسی - اجتماعی این جمعیت آشنا شویم.

کلیدواژ­گان: عبدالعزیز، اخوان التوحید، آل سعود، حجاز.

ص: 45


1- دانشجوی دکترای مذاهب اسلامی دانشگاه ادیان و مذاهب.
مقدمه

اخْوان، عنوان گروهی است مذهبی - سیاسی و نظامی در شبه جزیره عربستان که در 1330 ه.ق. عبدالعزیز آن را پایه گذاری کرد. این گروه تحت تأثیر اصول وهابیت بود و مدتی نقش سیاسی و نظامی در عربستان ایفا کرد. چنان که از بیشتر منابع برمی آید، عبدالعزیز بن عبدالرحمان آل سعود برای اسکان بادیه نشینان و سرکوب شیوخ و قبایل مخالف خود در شبه جزیره و دست اندازی به بخش هایی از سرزمین های کشورهای هم جوار از قبیل کویت، جنوب عراق و بخش هایی از اردن و یمن طرح تشکیل این دسته را در اندیشه پروراند و آن را ایجاد کرد و به تقویت آن پرداخت؛ اما همین گروه در سال های بعد با عقاید عبدالعزیز اختلاف پیدا کردند و در مقابل ایشان شوریدند.

آنچه ضرورت بحث را دوچندان می کند این است که با شناخت بهتر این گروه ماهیت وهابیت نیز شناخته می شود و می توان نقاط ضعف و قوت و چالش های پیش روی وهابیت را از طریق شناخت جریان ها و اختلاف های درونی وهابیت دریافت؛ چراکه برای بررسی جریان های داخلی وهابیت باید علل و زمینه های به وجود آمدن جریان ها را بررسی کرد.

در این مقاله می کوشیم زمینه های شکل گیری جریان اخوان را بررسی، و نوع تفکر آنها را در بستر وهابیت به صورت توصیفی - تحلیلی تبیین کنیم.

تعریف اخوان التوحید

اخوان از کلمه «اخ» به معنای هم پیمان است. در اصطلاح به بادیه نشینانی اطلاق می شود که سکونت در خیام را ترک کردند و در هجره ساکن شدند؛ و اشاره است به هجرت کردن از زندگی ناپسند به زندگی پسندیده.(1)

زمینه شکل گیری جمعیت اخوان التوحید

در فاصله سال های 1235 ه.ق. تا 1300 ه.ق. تعدادی از افراد خاندان آل سعود به طور مخفیانه و بسیار محدود بر درعیه حکومت کردند، اما به دلیل سرکوبی حکومت به دست دولت عثمانی، این حکومت ها دوامی نداشتند و خیلی زود سرکوب می شدند. این سال ها، که دوران رکود و ضعف

ص: 46


1- حافظ وهبه، تاریخ نجد، ص293.

حکومت وهابی آل سعود نامیده می شود، با تصرف ریاض به دست عبدالعزیز بن عبدالرحمن در 1319 ه.ق. پایان یافت و دوران اقتدار آل سعود آغاز شد.(1)

بعد از دوره رکود، عبدالعزیز توانست با پشتیبانی انگلستان جای پای خود را در عربستان محکم کند و بر رقبا فائق آید. تلاش وی معطوف به تصرف همه عربستان بود. از مهم ترین وقایع زمان عبدالعزیز برقراری روابط سیاسی با انگلستان بود. یکی دیگر از این وقایع تشکیل جمعیت اخوان التوحید(2) در 1330 ه.ق. بود که این گروه تا 1348 ه.ق. فعال بودند.(3)

عبدالعزیز بعد از تثبیت اولیه قدرت خود برای اینکه زمینه چیرگی بر دیگر مناطق شبه جزیره عربستان، مانند بخش شرقی و حجاز، را هموار کند، احساس نیاز به لشکری قوی پیدا کرد؛ لشکری که با تمسک به آموزه های وهابی با تمام وجود در خدمت هدف های وهابیان باشد. لذا از آنجایی که عبدالعزیز مدتی نیز با صحرانشینان زیسته بود، به این فکر افتاد که از نیروی بادیه نشینان استفاده کند که جنگ جوتر از شهرنشینان بودند.(4) وی افراد این قبایل را با ترفندهای مختلف فریب داد. ابتدا ایشان را در آبادی هایی ساکن کرد و تعالیم مذهب وهابیت را به آنها آموخت.(5) این تعلیمات و شیوه زندگی از آنها افرادی تندرو و سخت گیر و متعصب ساخت و البته زندگی بی قاعده و قانون گریز آنها را کنترل کرد و نظم و فرهنگ فرمان برداری از قانون را به ایشان الهام کرد. قدرت اعتقادات سخت و بنیادگرایانه وهابی به آنها نیروی جان فشانی و شجاعت بی نظیری بخشید، تا آنجا که سوار بر شتر و با شمشیر و دیگر سلاح های سنتی و نیز تفنگ های ساده، صدها کیلومتر را می پیمودند و در برابر تسلیحات سنگین مانند هواپیما و تانک و نفربر مقاومت می کردند. به همین

ص: 47


1- حافظ وهبه، جزیرة العرب فی قرن العشرین، ص227.
2- جمعیت اخوان التوحید در عربستان سعودی و به دست عبدالعزیز شکل گرفت. این جریان کاملاً متفاوت با جریان «اخوان المسلمین» مصر است. هرچند گرایشی از اخوان المسلمین مصر هم به دست محمد قطب، برادر سید قطب، در عربستان شکل گرفت، اما ماهیت آن با جریان اخوان التوحید که بیشتر مجموعه ای نظامی بود تا اندیشه ای، کاملاً متفاوت بود؛ سید مهدی علی زاده موسوی، تبارشناسی سلفی گری و وهابیت، ص374.
3- خیر الدین زرکلی، الاعلام؛ قاموس تراجم الشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربین و المستشرقین، ج4، ص20؛ جمعی از نویسندگان زیر نظر احسان یارشاطر، دانش نامه ایران و اسلام، ج10، ص1347.
4- جمعی از نویسندگان زیر نظر احسان یارشاطر، دانش نامه ایران و اسلام، ج10، ص1347-1348.
5- سید محمد کثیری، السلفیة بین اهل السنة و الامامیة، ص396؛ جمعی از نویسندگان (زیر نظر موسوی بجنوردی)، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج7، ص238.

دلیل دیگر قبایل از ایشان می هراسیدند و خود را از آنها دور می کردند؛ زیرا بر پایه اعتقاد سخت گیرانه درباره توحید، به کوچک ترین بهانه افراد را کافر شمرده، آنها را می کشتند.(1)

بدین ترتیب عبدالعزیز توانست زمینه های تشکیل لشکری به نام اخوان التوحید را فراهم کند و به وسیله این گروه نیروی محکمی برای خود به وجود آورد. وی قصد داشت از این طریق از شورش و آشوب بین قبایل تا حدی آسوده شود و به هدف اصلی خود برسد.(2)

البته این گروه در عقایدشان راه افراط را در پیش گرفتند و مشکلات فراوانی را برای عبدالعزیز به وجود آوردند.

یکی دیگر از مواردی که زمینه ایجاد این جمعیت شد مطاوعین بودند. مطاوع به افراد حضری (در مقابل بادیه نشین) که شاگردان شیخ عبدالله بن عبداللطیف و متخصص در امور عبادی بودند گفته می شود. آنها پس از تعلیم نزد یکی از علما، در یکی از شهرهای جنوب یا نجد و قصیم به تبلیغ وهابیت می پرداختند. مطاوع غیر از عالم روحانی بود. زیرا در نجد عالم به معنایی که در نجف و قاهره و مکه بود، وجود نداشت. مطاوعین اکثراً از آل شیخ (فرزندان محمد بن عبدالوهاب) بودند که همان طور که جدشان محمد بن عبدالوهاب نیاز به قدرت سیاسی را درک کرده بود در 1744 ه.ق. با ابن سعود هم پیمان شدند و کسی را مناسب تر از عبدالعزیز نیافتند و پس از ورود عبدالعزیز به ریاض او را امام اعلان کردند.(3)

ویژگی های جمعیت اخوان

جریان اخوان ویژگی هایی داشت که می توانست منافع آل سعود را تأمین کند، از جمله:

1. انعطاف پذیری: اخوان متشکل از بَدَویان صحرانشین بود که به علت زندگی ساده و انعطاف پذیر، به سرعت برای جنگ آماده می شدند و هنگام نیاز می توانستند تجهیز شوند.

2. مشکلات مادی: اخوانی ها بادیه نشینانی فقیر بودند و به علت شرایط جوی و اقلیمی شبه جزیره، همواره با مشکلات مادی بسیاری دست و پنجه نرم می کردند. کمک های مالی و ایجاد

ص: 48


1- خیر الدین زرکلی، الاعلام؛ قاموس تراجم الشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربین و المستشرقین، ج2، ص300؛ «خاطرات سفرنامه فرامرزی»، گزارش گر: جواد حسینی، در: میقات حج، ش49، 1383، ص153.
2- نک.: زهرا مسجد جامعی، نظری بر تاریخ وهابیت، ص109.
3- سنت جان فیلبی، تاریخ نجد و دعوة الشیخ محمد بن عبد الوهاب، ص24-25.

انگیزه های مادی در آنها، مانند به دست آوردن غنایم و مقام، می توانست آنها را به شدت به دستگاه آل سعود وابسته کند.

3. ضعف اعتقادی: گروه اخوان از نظر معلومات دینی، کاملاً بی سواد بودند و این امر آنها را مستعد القای عقاید وهابیت می کرد. در میان آنها عالمی نبود که با عقاید انحرافی وهابیت مبارزه کند. به همین دلیل، برخی از پژوهش گران، بنیان گذاران جریان اخوان را به دو بخش تقسیم کرده اند: نخست، عبدالعزیز و خاندان آل سعود که زمینه سیاسی شدن آنها را برای عملی کردن اهداف خود فراهم کردند، و دوم، مبلغان و شیوخ وهابی، مانند عبدالله بن محمد بن عبداللطیف، قاضی ریاض که از خاندان محمد بن عبدالوهاب بود و شیخ عیسی و عبدالکریم مغربی که انگیزه های معنوی لازم را در آنها برای حمله های ویرانگر بر ضد مسلمانان ایجاد کردند.

4. داشتن فرهنگ جاهلیت: اعراب بادیه نشین، فکری جز غارت، راهزنی و جنگ نداشتند و به این اعمال خود افتخار می کردند و به شیوه اعراب جاهلیت عمل می کردند.(1)

روحیه بیابانی و زندگی در شرایط دشوار و جنگ هایی که پیوسته میان آنها شعله ور بود، از آنها افرادی بی احساس و خشن ساخته بود که برای هر مأموریتی آماده بودند و هر اشاره ای از سوی خاندان آل سعود کافی بود که منطقه زیبایی را، پس از ساعتی، به ویرانه تبدیل کنند. عملکرد اخوان در حمله هایشان به مناطق شرقی و منطقه حجاز، به ویژه طائف، به خوبی نشان دهنده چنین روحیه ای است.

بنابراین، فقر و بیچارگی باعث شده بود مردم بیشتر به سوی وهابیت گرایش پیدا کنند؛ زیرا با فرمان جنگ و غارت اموال دیگران، موجب شده بودند مردم از سویی از تنگنای اقتصادی و بیچارگی نجات پیدا کنند و از سوی دیگر این دعوت با روحیه جنگ طلبی آنها سازگار بود و در ضمن بر طبق عقاید محمد بن عبدالوهاب این قتل و غارت ها، نام مقدس جهاد بر خود گرفته بود.(2)

دیگر ویژگی هایی که عبدالعزیز توانست در جهت اهداف خود از آنها بهره ببرد عبارت است از: احترام به اهل علم و غارت نکردن آنها به علت ترس از غضب الاهی؛ رعایت حقوق دوستان و آشنایان؛ همچنین از اموری که مطابق سلیقه آنها نبود به صراحت انتقاد می کردند. با همه این امتیازها، مشکلی اساسی فراروی آل سعود و داعیان وهابی وجود داشت. بیابان نشین ها، زندگی مستقری

ص: 49


1- نک.: محمد ابراهیم انصاری لاری، پیشینه سیاسی فکری وهابیت، ص53 و 54.
2- نک.: حافظ وهبه، جزیرة العرب فی قرن العشرین، ص310 و 311.

نداشتند و در سراسر بیابان های نجد پراکنده بودند و کوچ دائمی آنها برای یافتن مرتع و آب، استفاده از آنها را مشکل می کرد. همچنین به علت پراکندگی و جابجایی مدام، آموزش آنها بسیار دشوار بود.

وهابیان برای این مشکل نیز چاره جویی کردند. عبدالعزیز شهرک هایی را با نام «هجر» برای استقرار دائمی بدویان ایجاد کرد. هم زمان با ایجاد شهرک ها، مطاوعین را برای آموزش و تعلیم آموزه های وهابیت در میان این قبایل فرستاد. استقرار این قبایل در شهرها برای انتشار تفکر وهابی در بین آنها و همچنین برای آماده سازی نظامی آنها در مواقع لزوم، به منظور بهره برداری در جهت گسترش سلطه در منطقه و مناطق اطراف راه مناسبی بود.

شناخته شده ترین قبایل در این میان عبارت اند از: حَرب (27 آبادی)، عُتَیبه (19 آبادی)، مُطَیرْ (16 آبادی)، عُجْمان (14 آبادی)، شَمَر (9 آبادی) و قَحْطان (8 آبادی).(1)

نخستین و شاید معروف ترین این شهرک ها، شهرک ارطاویه بود که در 1913 م. (1331 ه.ق.) به وجود آمد.(2)

ارطاویه منطقه ای آباد بر سر کاروان هایی بود که از کویت به سوی قصیم رهسپار می شدند. ساکنان هجر، بیشتر از قبیله مطیر - یکی از قوی ترین قبیله های منطقه مرکزی شبه جزیره - بودند و پس از استقرار و روی آوردن به کشاورزی، برای خود خانه و کاشانه ساختند.

ظاهراً نخستین تجمع اخوان در ارطاویه در کنار راه زلفی و کویت عملی شد و عده ای از بنی حرب در آن ساکن شدند. در آغاز کار عده ای با خانواده های خود در کنار چاه های آب ارطاویه منزل گزیدند.(3)

ناحیه ارطاویه جزء سرزمین های قبیله مطیر بود و فیصل الدویش، رئیس قبیله، گاهی شتران خود را در آنجا می چرانید.(4) این سرزمین قبلاً به وسیله برخی از مشتاقان وهابیت که در پی یافتن مکانی برای به وجود آوردن جامعه ای مطابق با باورهایشان بودند، اشغال شد و اینها تصمیم گرفتند در آنجا مسجدی برای عبادت و خانه های گلی برای اقامت خود بنا کنند. طولی نکشید که آوازه آنها به نام الاخوان یا اخوان التوحید پراکنده شد.(5)

ص: 50


1- ابن سمحان، سلیمان، تتمة تاریخ نجد، ص173-179؛ انیس ریحانی، تاریخ نجد و ملحقاته، ص456.
2- الکسی واسیلیوف، تاریخ العربیة السعودیة، ص236.
3- نک.: سنت جان فیلبی، تاریخ نجد و دعوة الشیخ محمد بن عبد الوهاب، ج1، ص50.
4- نک: رابرت لیسی، سرزمین سلاطین، ج1، ص20.
5- همان، ص20-30؛ نک.: خیر الدین زرکلی، الاعلام؛ قاموس تراجم الشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربین و المستشرقین، ج1، ص66.

قریب یک دهه، آبادی های ارطاویه هم اردوگاه نظامی و هم جامعه مذهبی بود. یکی از کارهای شهروندان ارطاویه ساختن برج هایی برای مراقبت از دشت های شمال شهر و حفظ وضعیت آماده باش نظامی بود(1)

تا اینکه جمعیت این شهر نوساخته به هزاران تن رسید.(2)

پس از آن، بر اساس این نمونه، اماکن متعددی پدید آمد و بدویان، بیابان گردی را ترک کردند و به هجرتگاه ها آمدند. آنها شتران خود را می فروختند و به موجب فتوای علمای شرع به کسب و کشاورزی می پرداختند.(3)

عبدالعزیز برای آموزش این افراد به نشر آثار محمد بن عبدالوهاب و توزیع کتاب هایی قابل فهم در میان قبایل پرداخت.(4)

وی، شیخ عبدالله بن محمد بن عبداللطیف، از آل شیخ (نوادگان محمد بن عبدالوهاب) را، برای تعلیمات دینی اخوان گمارد. شیخ رساله ای کوچک بر پایه فقه حنبلی ترتیب داد که تعلیم دینی بر مبنای آن صورت می گرفت. نیز کتاب هایی از ابن تیمیه و ابن قیم جوزیه، از پیش گامان تفکر سلفی- وهابی، در هجره ها قرار دادند(5)

و گروهی از شاگردان شیخ عبدالله بن محمد بن عبداللطیف را برای شرح و تعلیم این کتاب ها در میان قبایل فرستادند.(6)

تعالیم مزبور حتی در جسم بدویان هم تأثیر کرد. آنها که در بدترین حالات توحش و بربریت به سر می بردند و هر شش ماه یا یک سال هم تن خود را با آب نمی شستند، اکنون به امر نظافت و پاکی تن سخت توجه داشتند تا به حدیث «النظافة من الایمان» عمل کرده باشند. آنها که همواره زندگی شان بر نهب و غارت اموال بندگان خدا پایه گذاری شده بود، اینک همواره این دعا بر زبانشان جاری بود که: «اللهم اغننا بحلالک عن حرامک». در نتیجه تدبیر مذکور امنیت بی نظیری به وجود آمد که اگر کسی در راه خود یا در صحرا، پول نقد یا هر چیز دیگری را می دید فوری به حاکم اطلاع می داد.(7)

پس از پدید آمدن آبادی ارطاویه، اخوان از عبدالعزیز تقاضای زمین کردند و او ناحیه سوق الجیشی غُطغُط - واقع در دامنه کوه طویق در جنوب غربی ریاض و 5 کیلومتری جنوب غربی

ص: 51


1- رابرت لیسی، سرزمین سلاطین، ج1، ص80.
2- سنت جان فیلبی، تاریخ نجد و دعوة الشیخ محمد بن عبد الوهاب، ج1، ص60.
3- خیر الدین زرکلی، الاعلام؛ قاموس تراجم الشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربین و المستشرقین، ج1، ص66.
4- رابرت لیسی، سرزمین سلاطین، ج1، ص60.
5- صلاح الدین مختار، تاریخ المملکة العربیة السعودیة فی ماضیها و حاضرها، ص295؛ خیر الدین زرکلی، الاعلام؛ قاموس تراجم الشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربین و المستشرقین، ج4، ص99.
6- نک.: صلاح الدین مختار، تاریخ المملکة العربیة السعودیة فی ماضیها و حاضرها، ج1، ص46.
7- همان، ج2، ص146.

جاده اصلی مکه - را به آنها داد. این هجرتگاه تحت فرماندهی قبیله عتیبه به ریاست سلطان بن بجاد بن حمید تأسیس شد. تا 1917 م. (1335 ه.ق.) متجاوز از چندین آبادی از این نوع به وجود آمد که فاصله هر یک از دیگری بیش از یک روز راه نبود و شبکه نظامی بی نظیری را به وجود می آورد. گرچه فهرست کامل هجرتگاه ها و محل بسیاری از آنها دانسته نیست،(1) اما طبق آمار ارائه شده به روزگار عبدالعزیز، شمار هجرتگاه ها به 53 رسید(2)

که در سراسر جزیره عربی از شمال تا جنوب و به طور مشخص در ایالت شرقی عربستان، از مرزهای بادیه شام تا ربع الخالی، و از غرب تا نزدیک کوه های حجاز و عسیر گسترده شده بود.(3)

در اوج قدرت جنبش حدود چندین هزار جنگ جوی اخوان آماده کمک به عبدالعزیز بودند و در مدتی کمتر از یک سال حدود 50 هزار زن و مرد و کودک از سیاه چادرهای خود به خانه های گلی منتقل شدند.(4)

اخوانی ها در آبادی ها، فقط به کار کشاورزی نمی پرداختند، آموزش نظامی نیز انجام می دادند. هر آبادی امیری داشت که ساکنان او را انتخاب می کردند و ابن سعود او را تأیید می کرد. ساکنان به کشاورزان، شبانان، سوداگران و داوطلبان مُطّوّعه تقسیم می شدند. از هر چند نفر یک نفر داوطلب می شد که مالیات زکات بگیرد و سربازگیری کند و بادیه نشینان را کشاورزی و قرآن خوانی بیاموزد و پای بندی ایشان را به نهادهای دینی و دنیوی وهابیان زیر نظر بگیرد.(5)

اخوان تا پانزده سال نیروی اصلی عبدالعزیز در جنگ با مخالفان و تصرف اراضی مجاور نجد را تشکیل می داد.(6)

رهبران اخوان

از مهم ترین رهبران اخوان فیصل الدویش (1299-1345) است.(7)

وی رئیس قبیله مطیر بود که پس از تأسیس هجر ارطاویه، قبیله فیصل در آن ساکن شدند. وی در حمله به حائل، مدینه و جهراء

ص: 52


1- رابرت لیسی، سرزمین سلاطین، ج1، ص80.
2- خیر الدین زرکلی، الاعلام؛ قاموس تراجم الشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربین و المستشرقین، ج1، ص66.
3- سید محمد کثیر، السلفیة بین اهل السنة و الامامیة، ص396؛ جمعی از نویسندگان (زیر نظر موسوی بجنوردی)، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج7، ص238.
4- رابرت لیسی، سرزمین سلاطین، ج1، ص80-90؛ صلاح الدین مختار، نظام آل سعود، ص41.
5- سنت جان فیلبی، تاریخ نجد و دعوة الشیخ محمد بن عبد الوهاب، ج1، ص80.
6- حافظ وهبه، تاریخ نجد، ص305.
7- همو، جزیرة العرب.

رهبر سپاه اخوان بود. همچنین در حمله به عراق نیز نقش مؤثری داشت. پس از تمرد از عبدالعزیز و ایجاد شورش علیه آل سعود به دست عبدالعزیز کشته شد.(1)

از دیگر رهبران اخوان، سلطان بن بجاد، رئیس قبیله عتیبه (ساکنان شهرک غطغط) بود که رهبری سپاه در جنگ با طائف، مکه و جده را بر عهده داشت. در جنگ با عبدالعزیز نیز در یکی از زندان های وی درگذشت.(2)

اندیشه های جمعیت اخوان

آنچه در این میان مهم است، بیان عقاید اخوان و رفتار ایشان است. برخی از نویسندگان کوشیده اند شباهت هایی میان اخوان و کارهای ایشان با مسلمانان صدر اسلام بیابند.(3)

توجه نکردن به پیوندهای قبیله ای، لزوم هجرت، مبارزه با آنچه از مظاهر شرک می پنداشتند، کوشش برای اشاعه مذهب و تصلّب در کارهای خود تا پای مرگ و شهادت از مهم ترین اندیشه های این جمعیت محسوب می شود.

این جمعیت، به پیروی از ابن تیمیه و وهابیت، بسیاری از اعمالی را که مسلمانان به طور عموم و شیعه به طور خاص، آن را مباح و حتی مستحب می دانند، شرک می دانستند و موجب خارج شدن از دین. به نظر آنها، بستن بار سفر برای زیارت قبر پیامبر عظیم الشأن صلی الله علیه و آله و سلم و نه برای رفتن به مسجدالنبی، موجب خروج از شریعت است.(4)

قبور سایر ائمه و اولیای دین و مؤمنان نیز همین قاعده را دارد. زیرا از مصادیق عبادت به حساب می آید، و شریک قائل شدن برای خدا تلقی شده، ناگریز چنین فردی مشرک و کافر محسوب می شود.(5)

از جمله تفکرات این جمعیت - که تشابه هایی با نظرات محمد بن عبدالوهاب داشت و متأثر از آموزش های وهابیت به آنها بود- این است که مانند وهابیون توحید را به گونه ای تعبیر می کردند که همه از دایره توحید خارج می شدند و فقط خودشان در دایره توحید باقی می مانند. این عقاید در بین

ص: 53


1- به نقل از ویکی پدیا، «فیصل الدویش».
2- ویکی پدیا.
3- انیس ریحانی، تاریخ نجد و ملحقاته، ج1، ص20.
4- علی اصغر فقیهی، وهابیان، ص31.
5- نک.: احمد بن عبد الحلیم ابن تیمیه، الجامع الفرید فی شرح کتاب التوحید، ج1، ص832-856.

این جمعیت چنان شدت داشت که در مقابل عبدالعزیز نیز به مقابله برخاستند. به نظر آنها، شخص به مجرد بیان شهادتین و اعتقاد حقیقی به وحدانیت، رزاقیت، عالمیت، و مدیریت خداوند و همچنین انجام واجبات و ترک محرمات در قول و فعل مسلمان نیست، مگر اینکه چند مورد را ترک کند:

1. توسل به پیامبران و اولیای الاهی؛

2. زیارت قبر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و صالحان و ائمه علیهم السلام؛

3. طلب شفاعت از پیامبر و ائمه اطهار علیهم السلام؛

4. قسم خوردن به پیامبر؛

5. مدح و ثنای دنیوی.(1)

در نظر اخوان کسی که از مذهب و روش ایشان پیروی نمی کرد، مسلمان شمرده نمی شد.(2)

حتی سلام سنی و شیعی مذهب را هم پاسخ نمی دادند.

در کنار دیگر آموزه های وهابی، آنچه بیش از هر چیز در میان آنان تبلیغ می شد، جهاد با مشرکان بود. آنها در مبارزه با مشرکان (مسلمانان) از هیچ گونه سنگ دلی دریغ نمی کردند و تاریخ، سرشار از جنایت ها و غارت های آنهاست. بدویان در توجیه غارت اموال دیگران می گفتند مال، مال خداست، یک روز از آن من است و روز دیگر از آن تو. صبح فقیرم، عصر ثروتمند. کاروان های تجاری که از منطقه بدویان عبور می کردند، همواره با غارت و چپاول مواجه می شدند. اگر افراد کاروان با یکی از بدویان دوست بودند یا عوارضی را به آنها می پرداختند، می توانستند از آن منطقه به سلامت عبور کنند.(3)

بنابراین، جنگ هایی که وهابیان در مناطق مختلف داشتند، جاذبه ای دل فریب برای آنها داشت؛ ثروت هر شهری که با قهر و غلبه بر آن دست می یافتند، بر مهاجمان حلال بود. اگر می توانستند آن را جزء متصرفات و املاک خود قرار می دادند و در غیر این صورت به غنایمی که به دست آورده بودند، اکتفا می کردند.

ص: 54


1- محمد جواد مغنیه، هذه هی الوهابیة، ص139.
2- سنت جان فیلبی، تاریخ نجد و دعوة الشیخ محمد بن عبد الوهاب، ج1، ص60.
3- نک.: زهرا مسجد جامعی، نظری بر تاریخ وهابیت، ص39 و 40.

در تاریخ چندساله ایشان، هرگز گزارش نشده است که در جنگی پشت کنند؛ چون خود را سربازان خداوند می دانستند و از مرگ باکی نداشتند.(1) حافظ وهبه در این باره می نویسد:

اخوان از مرگ نمی ترسند و برای نیل به شهادت (مطابق عقیده خود) و رفتن به سوی خدا، به مرگ رو می آورند؛ مادر وقتی با فرزند خویش وداع می کند می گوید: خداوند ما و تو را در بهشت گرد یکدیگر برآرد. هنگام حمله و هجوم شعارشان ) ایاک نعبد و ایاک نستعین( بود؛ من (حافظ وهبه) شاهد بعضی از جنگ های ایشان بودم و دیدم که چگونه خود را به مرگ می سپارند و دسته دسته به طرف دشمن پیش می روند و هیچ یک جز شکستن و کشتن سپاه دشمن اندیشه ای ندارند. در دل عموم اخوان ذره ای رحم و شفقت وجود ندارد؛ هرجا بروند، قاصدان مرگ اند. قدرت و خطر اخوان در جنگ، در حمله های مکرر به عراق و کویت و شرق اردن معلوم شد. با اینکه امامشان، ابن سعود، آنها را از این جنگ ها نهی می کرد و همواره دستور می داد که رفق و مدارا به کار برند و مردم را به قتل نرسانند، و علما نیز به ایشان سفارش می کردند که اسیران و پناهندگان را به قتل نرسانند، گوش آنها به سخن هیچ کس بدهکار نبود.(2)

جمعیت اخوان به پیروی از نظریه های محمد بن عبدالوهاب در تمسک به قرآن و حدیث بر اساس نظر خود تفسیر می کردند؛ به گونه ای که سید ابراهیم رفاعی می نویسد: «جمعیت اخوان، گروهی از عوام الناس اند و آن طور که به من رسیده است، کسی از آنها که قادر به قرائت قرآن نیست، به قاری قرآن می گوید: تو قرآن بخوان و من آن را برای تو تفسیر می کنم».(3)

کم کم معتقد شدند به اینکه مبادی و تعالیم دینی همان است که آنها فرا گرفته اند و غیر از آن، ضلالت است. از این روی به غیر از خود و از جمله به شهرنشینان نجد، با بدگمانی نگاه می کردند و حتی به ابن سعود هم بدگمان شده بودند و اعتقاد داشتند که عمامه به سر گذاشتن سنت است، ولی عقال به سر بستن بدعت زشتی است و بعضی از ایشان در این باره آن قدر غلو کردند که گفتند عقال لباس کفار است و کسی که عقال می بندد باید از او دوری جست.

ص: 55


1- رابرت لیسی، سرزمین سلاطین، ج1، ص20.
2- حافظ وهبه، جزیرة العرب فی القرن العشرین، ص314 و 315.
3- سید ابراهیم راوی رفاعی، رسالة الاوراق البغدادیه فی الحوادث النجدیه، ص2.

اخوان از لحاظ باورها و پوشش و عادات زندگی، شیوه ای متفاوت داشتند. آنها با نگرش افراطی به تعالیم وهابیت، در صدد بازگشت همه جانبه به شیوه زندگی آغاز اسلام بودند و هر گونه تغییر برخاسته از مناسبات دنیای جدید را مصداق بدعت می شمردند. آنها مانند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم سبیل خود را تراشیده، ریش را بلند می کردند و استفاده از عقال را بدعت شمرده، به جای آن عمامه ای سفید بر روی چفیه می بستند.(1)

روشنایی برق را به جهت نداشتن روغن یا شمع حرام می شمردند و آینه را به سبب بازتاب تصویر آدمی می شکستند. مفتی سعودی، شیخ عبدالله بن محمد، و دانشوران دیگر وهابی در بیانیه هایی آنها را به میانه روی فرا خواندند و تأکید کردند که میان عقال و عمامه فرقی نیست و چهار مذهب اهل سنت معتبرند، هرچند مذهب رسمی سعودی حنبلی است. نیز آنها را به پرهیز از تندروی فرا خواندند که معمولاً در ایشان اثر نداشت.(2) استعمال دخانیات ممنوع بود و از اختراعات جدید بهره نمی گرفتند، گرچه استفاده از تفنگ را پذیرفتند.(3) اخوان هر جا سیم تلفن می دیدند پاره می کردند یا موتورسواران را کتک می زدند؛(4)

و نیز گفته شده که اینها از حدود سال 1918 م. (1335 ه.ق.) به اجبار مردم را به پذیرش مذهب خود وا می داشتند.(5)

بسیاری از آنها معتقد بودند هر کس چادرنشینی را ترک نکند هر قدر هم در دین قوی باشد، باز هم مسلمان نیست. لذا به بادیه نشینان سلام نمی کردند و جواب سلامشان را نمی دادند و از ذبیحه آنها نمی خوردند؛ و نیز معتقد بودند که شهرنشینان گمراه اند و جنگیدن با آنها واجب است. آنها مدعی بودند که این امر از سوی خدا به ایشان القا شده و بنابراین، سخن هیچ کس را در خصوص منع از جنگ نمی پذیرفتند. جمعی از اخوان به سلطان عبدالعزیز ایراد گرفتند که با کفار دوستی می کند و در دین سهل انگاری دارد.

ص: 56


1- الکسی واسیلیوف، تاریخ العربیة السعودیة، ص355؛ رابرت لیسی، سرزمین سلاطین، ج1، ص203.
2- خیر الدین زرکلی، الاعلام؛ قاموس تراجم الشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربین و المستشرقین، ج3، ص109؛ انیس ریحانی، تاریخ نجد و ملحقاته، ص265، 433-436.
3- عبد الرحمن بن قاسم عاصی قحطانی نجدی، الدرر السنیة فی الاجوبة النجدیة، ج1، ص30-40.
4- نک.: ناصر سعید، از کجا تا به کجا؟ خاندان سعودی را بشناسیم، ص5؛ نک.: سید محسن امین عاملی، کشف الارتیاب، ص81؛ نک.: ابوالعلی تقوی، الفرقة الوهابیة فی خدمة من هو؟، ص24.
5- عبد الرحمن بن قاسم عاصی قحطانی نجدی، الدرر السنیة فی الاجوبة النجدیة، ج1، ص9-10.

خلاصه اینکه فرقه اخوان هرچه را مطابق میلشان نمی دیدند، حرام می دانستند و با آن مبارزه می کردند. به نظر نگارنده، با بررسی عقاید اخوان و مقایسه این گروه با خوراج، می توان به شباهت های شگفت آوری که بین این دو گروه وجود دارد پی برد. شباهت های اندیشه وهابیان با خوارج بسیار است، اما به نظر می رسد با توجه به اینکه وهابیت با گذر زمان موضع خود را تغییر داده و برخلاف اخوان خلاف عقاید خود عمل کرده است، بیشتر می توان شباهت با خوارج را در خصوص این گروه بیان کرد. این شباهت اغلب در این مسائل است: دشمنی بسیار با امیرالمؤمنین، علی علیه السلام و خاندانش، گرفتن ظاهر الفاظ قرآن بدون رعایت اصول و قواعد تفسیر صحیح، کوشش بسیار در عبادت و تقدس ظاهری،(1) حکم به کافر بودن سایر مسلمانان به جز اهل فرقه خود.(2)

نقش اخوان در پیشرفت و تصرفات آل سعود

بیشتر دوره های اقتدار آل سعود با حوادث خونین و خشونت بار همراه بوده که تفصیل آن در نوشته های مورخان آل سعود، خواه موافقان و خواه مخالفان، آمده است.(3) جنایت های اخوان نیز در گوشه و کنار شبه جزیره عرب، چنان گسترده بود که زبانزد خاص و عام است. در مناطقی مانند حائل، قصیم، بریده، جوف، تربه و حفر، اخوانی ها به بهانه شرک، به فرمان آل سعود رسماً به کشتار مسلمانان پرداختند.

اخوان به تدریج نظام سازمانی بیشتری یافتند و در 1918 م. به جای سربازان شهرنشین نجدی پیشین، سپاهیان ویژه آل سعود را تشکیل دادند. آنها در همین سال به «حائل» پایتخت ابن رشید و در سال بعد به حجاز که در تصرف شریف حسین بن علی هاشمی بود، حمله ور شدند. در 1920م. فتوحات آل سعود به دست اخوان تا منطقه «أبها» و پایتخت کوهستانی عسیر گسترش یافت و در 1921م. همه مناطق زیر نفوذ آل رشید در اختیار عبدالعزیز قرار گرفت. در اجتماعی در

ص: 57


1- نک.: ناصر سعید، از کجا تا به کجا؟ خاندان سعودی را بشناسیم، ص451؛ و برای اطلاع بیشتر نک.: ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج2، ص310.
2- سلیمان بن سمحان، تتمة تاریخ نجد، ص305.
3- نک.: سنت جان فیلبی، تاریخ نجد و دعوة الشیخ محمد بن عبد الوهاب، ص386-390.

ریاض با حضور اخوان، به جای عنوان تاریخی امام که برای پیشینیانش به کار می رفت، نخستین بار در تاریخ آل سعود، او را سلطان نجد خواندند.(1)

برقراری امنیت در عربستان و نابودی بخشی از دشمنان داخلی و انتقال برخی از آنها (مانند گروهی از قبیله شَمَر از هواداران آل رشید) به کشورهای همسایه و به ویژه تشکیل دو حکومت همسایه عربستان به دست خاندان هاشمی یعنی دو تن از فرزندان ملک حسین، عبدالله در اردن و فیصل در عراق، اخوان را به سمت کشورهای همسایه کشاند.(2) افزون بر این، وجود شیعیان در عراق، که اخوان با آنها سرسختانه دشمنی داشتند و ایشان را کافر و بدعت گذار می شمردند، آنها را واداشت تا به کشورهای همسایه تجاوز کنند.(3) مهم ترین این تجاوزها، قتل عام مردم کربلا و سپس حمله به نجف اشرف و محاصره آن بود که به سبب وجود دیوارهای بلند شهر و مقاومت مردم ناکام ماند.(4)

اخوانی ها به مناطق تحت نفوذ عراق هجوم بردند و به زمین های کویت تجاوز کردند.(5)

اخوان در 1922م. (1340 ه.ق.) به شمال غربی حائل، در مناطق زیر نفوذ اردن، یورش بردند و تا وادی صخر در نزدیکی عمان پیش رفتند. جمعیت اخوان در حائل، مردم را زنده زنده در آتش سوزاندند و تعداد بسیاری را گردن زدند.(6) ترس و وحشت چنان مردم منطقه را در بر گرفت که بیش از پنجاه هزار نفر به کشورهای عراق، سوریه و اردن مهاجرت کردند. عبدالعزیز، هرچند تعهد کرده بود که فردی را از اهالی حائل به امارت آنجا بگمارد، پس از چندی عموزاده خود عبدالعزیز بن مساعد الجلوی را، که در خشونت و جنایت شهره عام و خاص بود، به حکومت این شهر گمارد.(7)

در منطقه قصیم، در بریده بیش از پانصد نفر را سر بریدند که برخی از آنها، از عالمان و بزرگان اهل سنت بودند. یکی از آنها، قاضی بزرگ شیخ ابراهیم بن عمر بود که عبدالعزیز از وی خواست فتوا به کفر دشمنان او دهد، اما وی نپذیرفت و در مقابل گفت: «لا یمکن أن اقول إنّهم کفرة والذین

ص: 58


1- خیر الدین زرکلی، الاعلام؛ قاموس تراجم الشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربین و المستشرقین، ج2، ص300؛ «خاطرات سفرنامه فرامرزی»، گزارش گر: جواد حسینی، در: میقات حج، ش49، 1383، ص153.
2- Frederick Gerard Peake, A history of Jordan and its Tribes, pp. 65-68.
3- H. St. J. Philby, Arabia of the Wahhabis, p. 158.
4- شیخ جعفر شیخ باقر آل محبوبه، ماضی النجف و حاضرها، ص324-326.
5- عبد العزیز رشید، تاریخ الکویت، ص248؛ بدر خالد بدر، معرکة الجهراء ما قبلها و ما بعدها، ص83.
6- ناصر سعید، تاریخ آل سعود، ص104-105.
7- همان، ص106-107.

یقول من کفر مؤمناً فقد کفر؛ نمی توانم بگویم آنها کافرند؛ بلکه کسی کافر است که مسلمانی را نسبت کفر دهد».(1)

به همین دلیل، گودالی کندند و او را با دست های بسته، داخل آن انداختند و زنده زنده سوزاندند و در پایان، در حالی که هنوز نفس می کشید، او را زنده به گور کردند.(2)

چنین وضعیتی در عنیزه نیز وجود داشت.

اعلام خلافت از سوی ملک حسین در حجاز به سال 1924م. (1340 ه.ق.) حساسیت اخوان را برانگیخت و آن را نوعی بدعت گذاری شمردند. نیز در پی انتقاد به شیوه اداره امور حج و حرمین، سرانجام اخوان در اوت 1924 م. (صفر 1343 ه.ق.) پس از آنکه نتوانستند در حج شرکت کنند، به فرماندهی ابن لُؤی و ابن حُمید، به طائف، از شهرهای زیر نفوذ هاشمیان، یورش بردند. آنها پس از شکست دادن علی، فرزند ملک حسین، به شهر وارد شدند و قتل عام گسترده ای را سبب شدند که ترس مردم را برانگیخت. آنگاه امیر علی از شهر مکه گریخت و آن را در اختیار اخوان نهاد.(3)

شماری از این حوادث به سبب اختلاف درباره سلطه بر حجاز و مکان های مقدس آن، در این منطقه رخ داد(4)

که کشتار طائف از نمونه های نمایان آن است. این حادثه هنگامی رخ داد که بسیاری از اهالی مکه برای ییلاق به طائف رفته بودند. پس از آنکه علمای وهابی فتوای حمله به حجاز را دادند، در هفتم صفر 1343 ه.ق. ملک عبدالعزیز به آن سرزمین هجوم برد و مرد و زن و کودک را از دم تیغ گذراند.(5)

این قتل عام به قدری گسترده و بی رحمانه بود که واکنش هایی تند را در کشورهای دیگر برانگیخت و عبدالعزیز را ناچار کرد پس از اظهار تأسف، برخی از نیروهایش را باز گرداند.(6) پیش از این در 1218 ه.ق. عثمان المضایفی، سرکرده لشکر سعود بن عبدالعزیز، به حجاز لشکر کشید و با اینکه بدون مقاومت مردم وارد طائف شده بود، بسیاری را در کوچه و بازار و خانه هایشان کشت و اموال آنها را به تاراج برد. آنها اگرچه در مکه قتل و کشتار صورت ندادند، اما

ص: 59


1- همان، ص139.
2- نک.: همان، ص139.
3- انیس ریحانی، تاریخ نجد و ملحقاته، ص331-332؛ رابرت لیسی، سرزمین سلاطین، ص269؛ احمد سباعی، تاریخ مکه از آغاز تا پایان دولت شرفای مکه، ص724.
4- نک.: ناصر سعید، تاریخ آل سعود، ج1، ص172-173.
5- نهد قحطانی، الاسلام و الوثنیة السعودیة، ص115؛ یوسف هاجری، البقیع قصة التدمیر، ص108.
6- وهیب طالب محمد، تاریخ الحجاز السیاسی، ص377.

خرابی های بسیاری به بار آوردند.(1) سپس این لشکرکشی ها را به سمت جده ادامه دادند؛ اما با مقاومت جدی روبه رو شدند و سرانجام آن سرزمین را رها کردند.(2)

در (1337 ه.ق./1298 ه.ش.) سپاه عبدالعزیز به رهبری فیصل الدویش، هنگامی که بر سپاه عبدالله بن حسین، که از حجاز به جنگ وی آمده بودند، پیروز شد، دو روستای بزرگ با نام «حرمه» و «تربه» را ویران کرد و ساکنان آن، حتی زنان و کودکان را قتل عام کرد. تعداد قربانیان را تا سه هزار نفر ذکر کرده اند.

بنا بر گفته ابن بشر، لشکر عبدالعزیز شبانگاه وارد منطقه «حَرْمه» شدند و پس از طلوع فجر به دستور عبدالله پسر عبدالعزیز، تیراندازان به صورت دسته جمعی به طرف شهر تیراندازی کردند و صدای مهیب تیرها، شهر را به لرزه درآورد؛ به گونه ای که بعضی از زنان حامله، سقط کردند و مردم به وحشت افتادند و شهر به محاصره درآمد و مردم شهر، نه توان مقاومت و نه امکان فرار از شهر را داشتند.(3)

در منطقه احسا، که محل زندگی شیعیان بود، آل سعود و در رأس آنها اخوان، جنایات و فجایع را از حد گذراندند. عبدالعزیز پس از فتح این منطقه در 1331 ه.ق. دستور داد سر بسیاری از بزرگان و مشایخ را بریدند و بر روی طبق های غذا قرار دادند و مردم را مجبور به خوردن از این غذاها کردند. در بخش های دیگر احسا، مانند قطیف، عقیر و جبیل، چنین جنایت هایی رواج یافت. عبدالله بن جلوی، که در خشونت و سنگ دلی زبان زد بود، به حکومت این منطقه برگزیده شد.(4) وی در مواجهه با شیعیان، به ویژه در قطیف - مرکز احسا - جنایت های بی شماری انجام داد. به دلیل ستم های بسیار آل سعود در این منطقه، بیش از یک میلیون نفر از احسا و قطیف به عراق مهاجرت کردند که بیشتر آنها در منطقه بصره و زبیر سکونت گزیدند.

قتل عام حجاج مصری در منا

اخوان با ورود به مکه و مدینه، تحت تأثیر نگرش وهابی، به تخریب زیارتگاه ها و مراقد و بسیاری از نشانه های تاریخی آغاز اسلام، از جمله مزار حضرت خدیجه و حضرت آمنه، زیارتگاه

ص: 60


1- عبد الرحمن بن حسن الجبرتی، تاریخ عجائب الآثار فی التراجم والأخبار، ج2، ص585-586.
2- نک.: همان، ج3، ص11، 415؛ عبد الرحمن بن قاسم عاصی قحطانی نجدی، الدرر السنیة فی الاجوبة النجدیة، ص45.
3- عثمان بن عبدالله بن بشر، عنوان المجد، ص67.
4- نک.: همان، ص143-145.

محل تولد پیامبر و مکان تولد ابوبکر پرداختند و اموال و گنجینه های فراوانی را از درون مزارها و نیز خانه های مردم غارت کردند. آنها در همین حال، با نواختن طبل و خواندن سرودهای مذهبی، جشن گرفتند و مردم را از زیارت قبرها نهی کردند. به برخی از این مزارها نیز بی حرمتی کردند.(1) این کارها واکنشی تند و گسترده بر ضد آل سعود در جهان اسلام پدید آورد.(2)

بدرفتاری اخوان در مکه با حاجیان دیگر کشورها، زمینه درگیری آل سعود را با دیگر کشورهای اسلامی فراهم کرد. برای مثال، سنگ باران محمل مصری در حج به سال 1344 ه.ق. (1926 م.) به سردی روابط میان سعودی و مصر تا حدود 10 سال انجامید.(3)

نیز سخت گیری ها و قرار دادن شروطی برای حاجیان بر اساس مذهب وهابیت، سبب منع یا بازگشت بسیاری از کاروان های حج کشورهای اسلامی شد.(4)

کشتن علما

در هجوم های اخوان به حجاز، شمار فراوانی از دانشوران مذاهب گوناگون اسلامی، از جمله سید عبدالله زُواوی مفتی شافعیان در مکه، شیخ عبدالله أبوالخیر قاضی مکه، شیخ سلیمان بن مراد قاضی طائف، سید یوسف زواوی در سن 80 سالگی، شیخ حسن شَیبی، شیخ جعفر شیبی و بسیاری دیگر کشته شدند.(5)

تخریب قبور ائمه بقیع علیهم السلام

تخریب قبور ائمه بقیع علیهم السلام(6)

اخوان با ورود به مکه و مدینه، تحت تأثیر نگرش وهابی، به تخریب زیارتگاه ها و مراقد و

ص: 61


1- احمد امین، زعماء الاصلاح فی العصر الحدیث، ص20؛ احمد زینی دحلان، خلاصة الکلام فی بیان امراء البلد الحرام، ص278؛ سید محسن امین، کشف الارتیاب، ص55.
2- احمد سباعی، تاریخ مکه از آغاز تا پایان دولت شرفای مکه، ص575-576.
3- الکسی واسیلیوف، تاریخ العربیة السعودیة، ص354.
4- احمد زینی دحلان، خلاصة الکلام فی بیان امراء البلد الحرام، ص294؛ سید محسن امین، کشف الارتیاب، ص36.
5- سید محسن امین، کشف الارتیاب، ص51.
6- در دو لشکرکشی آل سعود به حجاز، کشتار و خرابی های بسیار به بار آمد. دردناک تر از همه، ویرانی مقابر، مشاهد، مساجد و خانه های کهن بازمانده از صدر اسلام در مکه و مدینه بود. وهابیان بدون توجه به اهمیت دینی و تاریخی این بناها، آنها را ویران کردند (احمد سباعی، تاریخ مکه از آغاز تا پایان دولت شرفای مکه، ص57)؛ ویرانی نخست به سال 1218 ه.ق. در مکه (عارف عبدالغنی، تاریخ امرای مکه، ص819) و سال 1220 ه.ق. در مدینه رخ داد (حافظ وهبه، جزیرة العرب فی قرن العشرین، ص220-221؛ عثمان بن عبد الله بن بشر نجدی، عنوان المجد فی تاریخ النجد، ج1، ص136-137) که خشم مسلمانان را برانگیخت و همراه عواملی دیگر، زمینه سقوط آل سعود را در 1228 ه.ق. فراهم کرد (یوسف هاجری، البقیع قصة التدمیر، ص90). در حمله دوم به مکه و مدینه، این ویرانی ها بار دیگر رخ داد.

بسیاری از نشانه های تاریخی آغاز اسلام پرداختند، از جمله:

1. محل تولد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ، معروف به دار ابن یوسف،(1)

که در دوران حکومت عثمانیان بر مکه، به روی آن گنبدی بسیار بزرگ نهاده شده بود.(2)

این مکان مقدس و تاریخی هنگام تصرف مکه به دست وهابیان تخریب، و تبدیل به محلی برای نگهداری چهارپایان شد.(3)

2. تخریب خانه حضرت خدیجه کبری علیها السلام ؛ این خانه پس از مولد النبی صلی الله علیه و آله و سلم یکی از مهم ترین و مقدس ترین مکان ها در مکه محسوب می شد.(4)

آل سعود پس از تخریب این خانه، در این مکان مدرسه ای ساختند؛ اما به دلیل توجه زائران به این مکان، سعودیان این مدرسه را نیز تخریب کردند و آنجا را تبدیل به ترمینال مسافربری کردند.(5)

3. تخریب خانه حضرت ابوطالب و محل زندگی حضرت علی علیه السلام ؛(6)

4. تخریب خانه ام هانی، محل معراج پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ؛(7)

5. تخریب خانه ارقم بن ابی ارقم، واقع در دامنه کوه صفا، نخستین خانه ای که اسلام در آن تبلیغ می شد و قریب چهل نفر، از جمله حمزه سیدالشهدا و ابوذر غفاری، در خانه ارقم مسلمان شدند؛(8)

6. تخریب محل تولد امام جعفر صادق علیه السلام معروف به دار ابی سعید؛(9)

7. تخریب قبه روی چاه زمزم و قبه های اطراف خانه کعبه و تمام بناهایی که بلندتر از کعبه بود و بسیاری دیگر از گنبدها و قبوری که در مکه بود؛(10)

8. دارالندوه یکی از کهن ترین مکان های مکه که به دست قصی بن کلاب برای رایزنی درباره مهم ترین کارهای سیاسی، اقتصادی و نظامی مکه ساخته شده بود؛

ص: 62


1- نک.: علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجواهر، ج3، ص280.
2- نک.: اصغر قائدان، تاریخ و آثار اسلامی مکه مکرمه و مدینه منوره، ص141.
3- نک.: سید محسن امین عاملی، اعیان الشیعه، ص219.
4- نک.: اصغر قائدان، تاریخ و آثار اسلامی مکه مکرمه و مدینه منوره، ص146-148.
5- نک.: همان، ص148.
6- نک.: محمد بن سعد بن منیع هاشمی بصری (ابن سعد)، الطبقات الکبری، ج1، ص167.
7- نک.: اصغر قائدان، تاریخ و آثار اسلامی مکه مکرمه و مدینه منوره، ص148.
8- نک.: همان، ص145؛ ابو ولید محمد بن عبدالله بن احمد ازرقی، اخبار مکه، ج1، ص7.
9- نک.: اصغر قائدان، تاریخ و آثار اسلامی مکه مکرمه و مدینه منوره، ص152.
10- نک.: سید محسن امین عاملی، کشف الارتیاب، ص22 و 23.

همچنین خانه های مردم را غارت کردند. آنها در همین حال، با نواختن طبل و خواندن سرودهای مذهبی، جشن گرفتند و مردم را از زیارت قبرها نهی کردند. به برخی از این مزارها هم بی حرمتی کردند.(1)

این کارها واکنشی تند و گسترده بر ضد آل سعود در جهان اسلام پدید آورد.(2)

بدرفتاری اخوان در مکه با حاجیان دیگر کشورها، زمینه درگیری آل سعود را با دیگر کشورهای اسلامی فراهم آورد.(3)

اختلافات ابن سعود با اخوان

پس از پایان نبردهای حجاز و پیروزی بر رقبای آل سعود از خاندان آل رشید و هاشمی، اخوان از یک سو در اندیشه گسترش جهاد به دیگر سرزمین های اسلامی به ویژه عراق بودند و از سوی دیگر به رفتارهای بدعت آمیز آل سعود، مانند استفاده از ماشین و تلفن و تلگراف، و نیز پیمان هایشان با کافران انگلیسی انتقاد داشتند. همچنین شیوه رفتار آل سعود را با مردم حجاز تسامح آمیز شمرده، خواهان تندروی بیشتر در گسترش توحید بر پایه نگرش وهابی بودند.(4)

این عوامل سبب اختلاف ایشان با آل سعود شد و آنها را از دوستان و یارانی قدیمی به دشمنانی خونین بدل ساخت. نخستین نشانه های اختلاف در همایش سران اخوان در ارطاویه به سال 1926 م. (1345 ه.ق.) آشکار شد که در آن ملک عبدالعزیز به ادله پیش گفته محکوم، و انتقادات بسیاری متوجه او شد.(5)

آنگاه بیشتر سران اخوان در همایش ریاض به دعوت عبدالعزیز در رجب 1345 ه.ق. (ژانویه 1927 م.) حضور نیافتند. در پی این اختلاف ها، دانشوران وهابی، به ویژه افرادی از آل شیخ، برای سازگار کردن دو طرف کوشیدند و در بیانیه ای به لزوم اطاعت و فرمان برداری از پادشاه سعودی به منزله امام تصریح کردند و در عین حال، بر پاره ای کارهای اخوان مانند سخت گیری و پیش گیری از ورود محمل به مکه و ضرورت تلاش سخت گیرانه برای سنی کردن

ص: 63


1- احمد امین، زعماء الاصلاح فی العصر الحدیث، ص20؛ احمد زینی دحلان، خلاصة الکلام فی بیان امراء البلد الحرام، ص278؛ سید محسن امین، کشف الارتیاب، ص55.
2- احمد سباعی، تاریخ مکه از آغاز تا پایان دولت شرفای مکه، ص575-576.
3- الکسی واسیلیوف، تاریخ العربیة السعودیة، ص354.
4- همان، ص358-359.
5- سید محمد کثیری، السلفیة بین اهل السنة و الامامیة، ص401-402.

شیعیان احساء و قطیف، صحه گذاشتند.(1) دو ماه بعد، در همایشی دیگر در ریاض، حدود 3000 تن از بزرگان اخوان حضور یافتند و اطاعت خود را از عبدالعزیز اعلام کردند، هرچند هنوز انتقاداتشان پابرجا بود. سیر این روابط و نیز اختلاف ها از مکاتبات میان سلطان بن بجاد (از اخوانی ها) و ملک عبدالعزیز قابل پی گیری است.(2)

مهم ترین اختلاف های اخوانی ها با آل سعود و وهابیت، در چند محور خلاصه می شد:

1. اخوان از صاحبان اندیشه وهابی نیز پیشی گرفتند. به همین دلیل، فقط خود را مسلمان می دانستند و هر گونه تسامح و مصلحت اندیشی خاندان آل سعود و آل شیخ را حمل بر بی دینی و بی توجهی به عقاید محمد بن عبدالوهاب می کردند.

2. اخوان بدویانی بودند که در ابتدا از نظر مالی و موقعیت اجتماعی هیچ گونه جایگاهی نداشتند و به دلیل حمایت های آل سعود و جنگ هایی که با مسلمانان داشتند، توانستند رفته رفته جایگاهی برای خود کسب کنند. به عبارت دیگر، جنگ و غارت، فلسفه وجودی آنها بود. به همین دلیل هنگامی که مکه و مدینه تصرف شد و سیطره آل سعود و اندیشه وهابی بر مهم ترین بخش های شبه جزیره کامل شد، عبدالعزیز سیاست ایجاد ثبات در جامعه و ارتباط با همسایگان خود، مانند عراق، اردن و کویت را برای ایجاد کشوری واحد در پیش گرفت و به علت زیرکی و ذکاوتی که داشت صلاح را در این دید که با کشورهای اسلامی دیگر از قبیل ترکیه، ایران، افغانستان، یمن و رؤسای سرزمین های دیگر مثل مصر، عراق و شرق اردن و نیز حاج امین الحسینی مفتی بزرگ فلسطین، تونس، دمشق، بیروت و بسیاری دیگر از علمای اسلامی، برای برقراری یک انجمن یا کنگره اسلامی توافق کند و آنها نمایندگان خود را اعزام کنند. بیشتر کشورها این دعوت را رد کردند، از جمله نماینده ایران بود که به علت خرابی قبور ائمه بقیع از پذیرش این دعوت صرف نظر کرد. البته به علت همین امر ایران سفر حج را تا سال 1346 به علت وجود خطر منع کرد. با وجود تمامی این مسائل تعدادی از نمایندگان حاضر شدند و جلسه ای تشکیل دادند و قطع نامه ای صادر کردند که بر اساس آن عبدالعزیز بن عبدالرحمن، معروف به ابن سعود، را حافظ عتبات مقدسه اسلامی در مکه و مدینه خواندند.

ص: 64


1- حافظ وهبه، جزیرة العرب فی القرن العشرین، ص292.
2- الکسی واسیلیوف، تاریخ العربیة السعودیة، ص359-360؛ حافظ وهبه، جزیرة العرب فی القرن العشرین، ص292.

ابن سعود پس از به دست آوردن این سربلندی در سال 1346 دست به اصلاحات داخلی زد؛ اقدامی که در این کشور به دلیل خلق و خوی بدوی مردم و دور بودنشان از تجدد و تمدن، مشکل بود. ابن سعود در ابتدا سازمانی را تأسیس کرد که بر طبق آن تمامی قوانین بدوی سنتی لغو می شد و در عوض قضاوت شرعی رواج می یافت و به جای شیوخی که بر طبق سنن خود داوری می کردند، قاضیانی از سوی او مأمور دادرسی شدند.(1)

از طرفی مردم در شهرهای جدید به سمت تمدن رفتند و خلق و خوی قبیله ای و جنگندگی خود را، که از دلایل گسترش وهابیت بود، از دست دادند. تعامل با دیگر کشورها نیاز به آرامش و دوری از جنگ داشت. این امور، با منافع اخوان به هیچ روی هم خوانی نداشت. به همین دلیل، بدون توجه به دستورهای عبدالعزیز، سه تن از رهبران اخوان، فیصل بن سلطان دویش، سلطان بن بجاد و ضیدان بن حثلین عجمانی، در شهر ارطاویه در 1926 م. گرد هم آمدند و پیمان بستند که نبرد با کافران و مشرکان را ادامه دهند.(2) اختلاف مرزی میان عراق و عربستان در 1927 م. (1346 ه.ق.) سبب یورش اخوان به پاسگاه های عراقی و قتل عام سربازان شد که واکنش انگلیسی ها را در پی داشت. آنها مناطقی از نجد را بمباران کردند و سپس گروهی از اخوان به رهبری ابن حمید بر آن شدند که به کافران عراق، به تعبیر خود، هجومی سخت برند. ابن سعود آنها را از این کار بازداشت و بزرگان اخوان را به همایشی در ریاض دعوت کرد؛ اما ابن حمید، دویش و عجمانی در آن شرکت نکردند.(3)

3. اخوان پیروزی ها و فتوحات عبدالعزیز در شبه جزیره را مرهون تلاش های خود می دانستند و به ویژه در فتح حجاز معتقد بودند آنها زحمت فتح این مناطق را بر عهده گرفته اند و در تقسیم قدرت، باید به گونه ای ویژه سهیم باشند؛ اما عبدالعزیز که می کوشید وجهه تخریب شده خود را در جهان اسلام و در میان اتباع شبه جزیره ترمیم کند، اخوان را سد راه خود می دید. عبدالعزیز در جمادی الاول 1352 (برابر با سپتامبر 1932) فرمان یک پارچه کردن سرزمین های تحت سلطنت شاه را صادر کرد و کشور از آن پس به نام کشور پادشاهی عربستان سعودی خوانده شد. با

ص: 65


1- نک.: زهرا مسجد جامعی، نظری بر تاریخ وهابیت، ص110.
2- حافظ وهبه، جزیرة العرب فی القرن العشرین، ص294-295.
3- صلاح الدین مختار، نظام آل سعود، ج2، ص436-439.

پایه گذاری وزارت خانه ها و تصویب مجلس، در 1345 ه.ق. منطقه حجاز به چهارده امیرنشین تقسیم شد که معمولاً امیر هر بخش یک شخص نجدی بود. تمام اطرافیان شاه، حاکم بخش های مختلف شده بودند و این مورد نیز یکی از اختلافات اخوان با عبدالعزیز را فراهم کرد.

4. قدرت یافتن بیشتر اخوان تهدیدی جدی برای قدرت مطلق عبدالعزیز شمرده می شد؛ به همین دلیل نیز، هرچند اخوانی ها می اندیشیدند که دست کم امارت طائف و مکه در دست آنها خواهد ماند، اما به دلیل چنین عقایدی، مشکلات فراوانی برای ابن سعود به وجود آوردند.(1) ابن سعود به عنوان حاکم جامعه با این افکار نمی توانست قدرت خود را حفظ کند، یا ظواهر فرهنگ و تمدن غربی را به راحتی وارد کند. عبدالعزیز پس از تثبیت قدرت خود، رهبران اخوان را از امارت این شهرها برداشت و آنها ناگزیر به شهرک های خود، مانند ارطاویه (فیصل الدویش) و غطغط (سلطان بن بجاد) بازگشتند.

در 1343 ه.ق. رؤسای جمعیت اخوان - فیصل الدویش، ابن حثلین و ابن بجاد - با هدف «برطرف ساختن مظالم» و «از میان بردن بدعت ها و منکرات» به اعتراض بر ضد پادشاه سعودی برخاستند و در سال بعد در مجمعی هم پیمان شدند که دین خدا را یاری و در راه او جهاد کنند و انتقادات ذیل را بر ملک عبدالعزیز وارد کردند:

1. ملک عبدالعزیز با کفار دوستی در دین سهل انگاری می کند؛ لباس دراز می پوشد و شاربش را نمی زند و عقال به سر می بندد.

2. پسرش سعود را به مصر، که از بلاد شرک است، فرستاده و پسر دیگرش را به لندن اعزام داشته است.

3. از اتومبیل و تلگراف و تلفن استفاده می کند.

4. مالیات هایی را در حجاز و نجد مقرر کرده است.

5. به عشایر عراق و شرق اردن اجازه داده است چهارپایان خود را در اراضی مسلمانان بچرانند.

6. تجارت با کویت را منع کرده است؛ اگر مردم کویت از کفارند، باید با ایشان جنگ کرد و اگر مسلمان اند، چرا تجارت با آنها قطع شود؟

ص: 66


1- نک: زهرا مسجد جامعی، نظری بر تاریخ وهابیت، ص108 و 109.

7. شیعیان احسا و قطیف را مجبور کنند تا دین اهل سنت و جماعت را بپذیرند.

در ذیلِ قسمتی از فتاوا و جوابیه های علمای نجد در پاسخ به استمداد ابن سعود از آنها به منظور ختم این اعتراضات چنین آمده است:

1. چون موضوع تلگراف امری جدید است، در آخرالزمان پدید آمده است و حقیقت حکم آن را نمی دانیم و از دانشمندان گذشته نیز احدی راجع به آن اشاره ای ندارد، لذا در بیان حکم آن توقف کرده، چیزی نمی گوییم و حکمی را که به آن قطع و یقین نداریم به طور جزم به خدا نسبت نمی دهیم.

2. سلطان (سعودی) باید اماکنی را که شیعیان برای بر پاداشتن بدعت هایی ساخته اند (نظیر حسینیه ها و تکایا) ویران کند و از برپایی بدعت ها (نظیر عزاداری عاشورا) جلوگیری به عمل آید و هر کس که در مقابل این کارها مقاومت کند از کشورهای اسلامی تبعید شود.

3. گرفتن گمرک و مالیات از نظر ما حرام آشکار است. ولی اگر سلطان سعودی مرتکب این عمل حرام شد نباید با او به مخالفت برخاست و اختلاف میان مسلمانان ایجاد کرد، یا به سبب این کار حرام، از فرمان او سر بر تافت.(1)

فیصل الدویش، رئیس قبیله مُطَیر و یکی از بزرگ ترین دشمنان ابن سعود، با محمد، برادر ابن سعود و خالد، برادرزاده اش متحد شدند. فیصل الدویش برای اینکه عراق را علیه ابن سعود بشوراند، به مرزهای عراق هجوم برد. ابن سعود هم برای جلوگیری از این مخالفت ها، قبیله مُطَیر را محاصره و کمک های سالانه خود را به آن قبیله قطع کرد. از سویی انگلیس هم برای جلوگیری از این حملات در رمضان 1346 با هواپیما به نجد حمله کرد. این در حالی بود که انگلیس حامی عراق بود. لذا به شدت به قبایل طرفدار ابن سعود حمله شد. دویش هم فرصت را غنیمت شمرد و قبیله ها را به جنگ با عراق و انگلیس ترغیب کرد و خود او هم به شمال نجد حمله کرد. ابن سعود هم در جمادی الاول 1347 انجمنی از نمایندگان شهرها و آبادی ها و قبیله ها تأسیس کرد و مسئولیت ایجاد پاسگاه های نظامی عراق را در منطقه بی طرف به گردن دویش انداخت و بعد از آن از حکومت اعلام کناره گیری کرد. اعضای انجمن این تصمیم را نپذیرفتند و او را وادار به حل اختلافاتش با دویش کردند، اما دویش نپذیرفت و به شمال نجد هجوم برد و قبایل شمر و عنیزه و

ص: 67


1- ناصر سعید، تاریخ آل سعود، ص110-112؛ علی اصغر فقیهی، وهابیان، ص250-252.

شفیر را که از هواداران ابن سعود بودند، قتل و غارت کرد. حافظ وهبه در این باره می گوید سال 1335 را باید سخت ترین سال ها در تاریخ نجد، به حساب آورد. زیرا در این سال نزدیک بود که یک فتنه داخلی در این سرزمین برپا شود و جنگ سختی میان فرقه اخوان و حکومت سعودی و مردم شهرنشین رخ دهد.

ابن سعود برای جلوگیری از خطری که نجد را تهدید می کرد، جمعی از طلاب علوم دینی را به سوی اخوان فرستاد تا در اصلاح آنچه فرستاده شدگان قبلی فاسد کرده بودند، بکوشند. ضمناً دست مبلغان قبلی، که تخم جهالت و گمراهی کاشته بودند، از کاری که به عهده داشتند، کوتاه شد و از سکونت در «هجر» (خانه های گلی) منع شدند. این تدبیر اگرچه بسیار سودمند واقع شد، ولی نتوانست ذهنیت آنها را به کلی از میان بردارد و اگر از شمشیر سلطان عبدالعزیز بیمناک نبودند، هرج و مرج، شبه جزیره عربستان را فرا می گرفت.(1)

سرانجام اخوان

ادامه یورش های ابن حمید در داخل و بیرون مرزهای عربستان، به ویژه حمله به بازرگانان نجدی در مسیر مصر و کشتن برخی از آنها، پادشاه سعودی را به ریشه کن کردن فتنه اخوان واداشت.(2)

سرانجام در نبردی میان اخوان به رهبری فیصل بن سلطان الدویش و سلطان بن بجاد و نیروهای سعودی به رهبری ملک عبدالعزیز بن عبدالرحمن آل سعود در روضة السَبله در شمال شرقی شهر زلفی به تاریخ 29 مارس 1929 م. اخوان شکست سختی خوردند و بسیاری از آنها کشته و بازماندگان فراری شدند. دویش نیز زخمی سنگین برداشت و به ارطاویه منتقل شد.(3) عبدالعزیز به سوی ارطاویه حرکت کرد و در راه به بدن نیمه جان دویش برخورد کرد و از وی درگذشت. سلطان بن بجاد نیز در شَقراء خود را به عبدالعزیز تسلیم کرد و به ریاض انتقال یافت و زندانی شد. اما شورش اخوان همچنان ادامه یافت و دویش پس از بهبودی به همراه پسرش عزیز و نیز عجمانی و دیگر سران اخوان، به هجوم های پراکنده در راه های منتهی به ریاض دست زدند و افرادی از خاندان سعودی را کشتند و حکومت و قبایل مخالف خود را دچار زیان های مالی کردند. سرانجام با تسلیم

ص: 68


1- حافظ وهبه، جزیرة العرب فی القرن العشرین، ص313.
2- نک: کلود فوییه، نظام آل سعود، ص61.
3- خیرالدین زرکلی، الاعلام؛ قاموس تراجم الشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربین و المستشرقین، ج5، ص166.

شورشیان اخوان از قبیله عتیبه به فرماندهی عمر بن ربیعان به آل سعود، بخش بزرگ نیروی اخوان از دست رفت و شکست نهایی آنها نزدیک شد. نیز فشار انگلیسی ها بر نیروهای بازمانده اخوان، به دست گیری سران آنها در کویت انجامید. انگلیسی ها آنها را به سعودی ها تسلیم کردند و ابن سعود نیز آنها را به زندان افکند.(1)

فروکش کردن نسبی اختلافات داخلی عربستان و کمتر شدن فشارهای خارجی از سویی و نافرمانی برخی از سران اخوان در طی چند سال از سوی دیگر، باعث شد جنبش اخوان به تدریج سست شود. در پی شکست شورشیان اخوان، بسیاری از هجره ها مهجور شدند و برخی از آنها که با آل سعود هم پیمان شدند، همچنان پابرجا ماندند.(2)

نیز گروهی از سران موالی اخوان به مناصبی در حکومت رسیدند و به ساکنان هجره ها سالانه مقداری سهمیه (شرهه) برنج داده می شد. شریف خالد بن لؤی از رؤسای اخوان بود که به ابن سعود وفادار بود و در لشکرکشی بر ضد یمانیان نجران در 1350 ه.ق. و ادریسیان تهامه، عسیر در 1351 ه.ق. (1933 م.) فرماندهی با وی بود و در همین جنگ دوم بیمار شد و درگذشت؛ رؤسای وفادار اخوان نیز مناصبی در دربار ابن سعود پیدا کردند و نیروهای نظامی اخوان در گارد ملی عربستان با نام مجاهدان در هم آمیختند؛ اما به نظر نگارنده و بنا به گفته برخی از تحلیل گران و با توجه به تندروی های وهابیت، نگرش اخوانی در عربستان از میان نرفت و همچنان تندروی مذهبی در میان طبقه ای از وهابیان سلفی، به ویژه در نهادهایی چون «هیئت امر به معروف و نهی از منکر» استمرار یافت. این جریان انتقاد طیف های میانه رو را در پی داشته و دارد. ظهور جریان هایی چون القاعده را نمی توان از همین پیوندهای تاریخی و پیشینه های آن جدا دانست. همچنین شکل گیری «اخوان» در شمال غربی چین در سده 13 ه.ق. به رهبری دانشوری وهابی، تحت تأثیر مستقیم اخوان در عربستان بوده است.(3)

نتیجه

با بررسی زمینه های شکل گیری و علل اختلاف این جریان با عبدالعزیز می توان این نکته را نتیجه گرفت که وهابیت برای پیش برد اهداف خود، از ویژگی های قبایل به نفع خود استفاده کرد و

ص: 69


1- همان، ج8، ص6؛ ج5، ص166.
2- حافظ وهبه، جزیرة العرب فی قرن العشرین، ص301.
3- تسو نینگ، قومیات المسلمة فی الصین، ص16.

با القای افکار جمودگرایانه محمد بن عبدالوهاب و دیگر رهبران وهابیت، اقدام به ایجاد جریانی کرد که بعدها خود نیز در مقابل آن گروه با مشکلاتی مواجه شد. شاید بتوان گفت همچنان نیز یکی از چالش های آل سعود سنت گرایان و کسانی هستند که تفکرات اخوانی دارند.

این جمعیت با روش خود همانند خوارج به گروهی تبدیل شدند که باعث ایجاد رعب و وحشت در میان کشورهای اسلامی بود. آنها با تعرض به مقدسات مسلمانان و به خاک و خون کشیدن مردم باعث پیشرفت و پیش برد اهداف آل سعود بودند؛ اما با روشن شدن ماهیت آل سعود و تبعیض هایی که آل سعود با اخوانی ها داشتند، اخوانی ها با آل سعود به مخالفت پرداختند و در مقابل آنها ایستادند و آل سعود که با وجود هم پیمانی با انگلیس و وعده های آنها دیگر نیازی به اخوانی ها نداشت، آنها را به شدت سرکوب کرد. سرانجام اخوانی ها قربانیان قدرت طلبی آل سعود و آل شیخ شدند.

در واقع اندیشه های افراطی و تکفیری وهابیت، نه تنها باعث ایجاد مشکلات فراوان برای مسلمانان شد، بلکه دامان خود وهابیت را نیز گرفت. امروزه آل سعود و آل شیخ با گروه های تکفیری داخلی بسیاری روبه رو هستند که روش و شیوه تکفیر را از خود وهابیان گرفته اند؛ بدون آنکه متوجه شوند تکفیر تکفیر می آورد و خشونت، خشونت.

ص: 70

منابع

1.ابن اثیر جزری، ابی الحسن علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، تحقیق: عبدالله قاضی، دار الصادر، بیروت، 1399.

2.ابن اعثم کوفی، محمد بن علی، الفتوح، ترجمه: محمد بن احمد مستوفی هروی، مصحح: غلامرضا طباطبایی، آموزش انقلاب اسلامی، تهران، 1372.

3.ابن بشر نجدی، عثمان بن عبد الله، عنوان المجد فی تاریخ النجد، دار الصادر، بیروت، بی تا.

4.ابن تیمیه، احمد بن عبد الحلیم، الجامع الفرید فی شرح کتاب التوحید، شرح: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم، عبد الرحمن بن ناصر السعدی، عبد العزیز بن عبدالله بن باز، محمد بن صالح العثیمین، صالح بن فوزان الفوزان، صالح بن عبد العزیز آل شیخ، چاپ اول، دار ابن حزم للطباعه و النشر و التوزیع، قاهره، 1429/2008.

5.ابن سمحان، سلیمان، تتمة تاریخ نجد، پیوست: تاریخ نجد، محمود شکری آلوسی، به کوشش: الاثری، دار الوراق للنشر، بغداد، 2007.

6.ازرقی، ابو ولید محمد بن عبد الله بن احمد، اخبار مکه، تحقیق: رشدی الصالح ملحس، چاپ سوم، الشریف الرضی، قم، 1403.

7.امین عاملی، محسن، اعیان الشیعه، تحقیق: حسن امین، چاپ پنجم، دار التعاریف للمطبوعات، بیروت، 1403.

8.امین عاملی، محسن، کشف الارتیاب فی اتباع محمد بن عبد الوهاب، چاپ پنجم، [بی نا]، [بی جا]، [بی تا].

9.امین، احمد، زعماء الاصلاح فی العصر الحدیث، دار الکتاب العربی، بیروت، [بی تا].

10.امین، سید محسن، کشف الارتیاب، به کوشش: امین، مکتبة الحریس، [بی جا]، 1382.

11.انصاری لاری، محمد ابراهیم، پیشینه سیاسی فکری وهابیت، بنیاد معارف اسلامی، قم، 1369.

12.آل محبوبه، شیخ جعفر شیخ باقر، ماضی النجف و حاضرها، چاپ آداب، 1378.

13.بدر، بدر خالد، معرکه الجهراء ما قبلها و ما بعدها، دار القبس، [بی جا]، 1400.

14.بیربی، جان، جزیرة العرب، ترجمه: نجده هاجر و سعید الغز، المکتب التجاری للطباعة و التوزیع و النشر، بیروت، [بی تا].

15.بیهقی، احمد بن حسین، السنن الکبری، دار الفکر، بیروت، 1434.

16.تقوی، ابوالعلی، الفرقة الوهابیة فی خدمة من هو؟، الارشاد للطباعه و لنشر، بیروت - لندن، [بی تا].

17.جبرتی، عبد الرحمن بن حسن، تاریخ عجائب الآثار فی التراجم والأخبار، دار الجیل، بیروت، [بی تا].

ص: 71

18.جعفری، یعقوب، خوارج در تاریخ، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، 1371.

19.جمعی از نویسندگان (زیر نظر احسان یارشاطر)، دانش نامه ایران و اسلام، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، 1360.

20.جمعی از نویسندگان (زیر نظر موسوی بجنوردی)، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ، تهران، 1372.

21.«خاطرات سفرنامه فرامرزی»، گزارش گر: جواد حسینی، در: میقات حج، ش49، 1383.

22.دینوری، احمد بن داوود، الاخبار الطوال، تحقیق: عبد المنعم عامر، مراجعه: دکتر جمال الدین شیال، چاپ هفتم، مکتبه الحیدریه، قم، 1379.

23.رشید، عبد العزیز، تاریخ الکویت، بیروت، دار مکتبة الحیاة، 1978.

24.ریحانی، امین، ملوک العرب، به کوشش البرت ریحانی، بیروت، 1380/1960.

25.ریحانی، انیس، تاریخ نجد و ملحقاته، الفاخریه، 1988.

26.زرکلی، خیر الدین، الاعلام؛ قاموس تراجم الشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربین و المستشرقین، دار العلم لملایین، بیروت، 1989.

27.زرکلی، خیر الدین، الوجیز فی سیرة الملک عبد العزیز، دار العلم للملایین، بیروت، [بی تا].

28.زینی دحلان، احمد، خلاصة الکلام فی بیان امراء البلد الحرام، المطبعة الخیریه، مصر، 1305.

29.سباعی، احمد، تاریخ مکه از آغاز تا پایان دولت شرفای مکه، ترجمه: رسول جعفریان، مشعر، تهران، 1385.

30.سبحانی، جعفر، آیین وهابیت، چاپ هفتم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، قم، 1374.

31.سعید، ناصر، از کجا تا به کجا؟ خاندان سعودی را بشناسیم، ترجمه: ابومیثم، انتشارات مؤسسه تحقیقاتی الغدیر، بی جا، 1360.

32.سعید، ناصر، تاریخ آل سعود، منشورات اتحاد شعب الجزیره العربیه، [بی جا]، [بی تا]، ج1.

33.شهرستانی، ابو الفتح محمد بن عبد الکریم، الملل و النحل، محمد بن فتح الله بدران، چاپ سوم، منشورات الرضی، قم، 1367.

34.طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، چاپ سوم، دار الکتب العلمیه، بیروت، 1408.

35.عاصی قحطانی نجدی، عبد الرحمن بن قاسم، الدرر السنیه فی الاجوبه النجدیه، چاپ دوم، دار الافتاء، [بی جا]، 1965.

36.عبد الغنی، عارف، تاریخ امراء مکه، جامعه ام القرا، مکه، 1419.

ص: 72

37.علی زاده موسوی، سید مهدی، تبارشناسی سلفی گری و وهابیت، دفتر تبلیغات، قم، 1389.

38.فقیهی، علی اصغر، وهابیان، چاپ دوم، صبا، تهران، 1366.

39.فوییه، کلود، نظام آل سعود، ترجمه: نور الدین شیرازی، فراندیش، بی جا، 1366.

40.فیلبی، سنت جان، تاریخ نجد و دعوة الشیخ محمد بن عبد الوهاب، ترجمه: عمر دیراوی، المکتبة الاهلیه، بیروت، [بی تا].

41.قائدان، اصغر، تاریخ و آثار اسلامی مکه مکرمه و مدینه منوره، چاپ دوم، نشر مشعر، تهران، 1374.

42.قحطانی، نهد، الاسلام و الوثنیة السعودیة، ناشر: مؤلف، ریاض، 1985.

43.کثیری، سید محمد، السلفیة بین اهل السنة و الامامیة، مرکز الغدیر للدراسات الامامیه، بیروت، 1418.

44.لیسی، رابرت، سرزمین سلاطین، ترجمه: فیروزه خلعتبری، شباویز، تهران، 1363.

45.مختار، صلاح الدین، تاریخ المملکة العربیة السعودیة فی ماضیها و حاضرها، مکتبة الحیاة، بیروت، [بی تا].

46.مسجد جامعی، زهرا، نظری بر تاریخ وهابیت، صریر دانش، تهران، 1380.

47.مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجواهر، تحقیق: محمد محیی الدین عبد الحمید، دار المعرفه، بیروت، [بی تا].

48.نینگ، تسو، قومیات المسلمة فی الصین، ترجمه: هوا، چین، دار النشر باللغات الاجنبیه، 1988.

49.واسیلیوف، الکسی، تاریخ العربیة السعودیة، شرکة المطبوعات للتوزیع و النشر، بیروت، 1995.

50.وهبه، حافظ، جزیرة العرب فی قرن العشرین، چاپ سوم، لجنة التألیف و الترجمه و النشر، قاهره، 1375.

51.وهبه، حافظ، خمسون عاما فی جزیرة العرب، [بی نا]، قاهره، 1960.

52.هاجری، یوسف، البقیع قصة التدمیر، المؤسسه البقیع لاحیاء التراث، [بی جا]، 1411.

53.هاشمی بصری (ابن سعد)، محمد بن سعد بن منیع، الطبقات الکبری، تحقیق: محمد عبد القادر عطا، دار الکتب العلمیه، بیروت، 1410.

54.www.wikipedia.co

ص: 73

ص: 74

تبارشناسی سلفی های تکفیری در پاکستان و پیامدهای آن / ابوالفضل خراسانی

اشاره

ابوالفضل خراسانی(1)

چکیده

جریان سلفی گری تکفیری که با حمایت استعمار روز به روز در جهان اسلام در حال گسترش است، آسیب ها و مشکلات زیادی را برای مسلمانان در پی داشته است. هدف اصلی دشمنان اسلام در پس این حمایت ها علاوه بر سیاست تفرقه بینداز و حکومت کن، معرفی اسلام به عنوان نماد خشونت و افراط گری است تا جایی که مسلمانان را مساوی تروریست می خوانند. پاکستان از جمله کشورهای اسلامی است که سال ها قربانی سیاست های تفرقه انگیز دشمنان و مسلمان نماهای سلفی تکفیری شده است. ظهور و بروز فرقه های تکفیری در این کشور کهن و بزرگ اسلامی با جریان های سیاسی- مذهبی حاکم و تأثیرگذار پیوند عمیق خورده و حاکمیت سیاسی پاکستان در برهه ای از زمان در ترویج و تبلیغ برخی از این فرقه ها نقش اساسی داشته است که پیامدهای آن هنوز مشاهده می شود. برخی گروه های سلفی پاکستان که گاه به صورت حزب سیاسی بانفوذ، گاه به صورت گروه تروریستی، یا به صورت فعالیت های فرهنگی عمل می کنند عبارت اند از: دیوبندی، بریلوی، القاعده، سپاه صحابه، طالبان، لشکر جهنگوی، لشکر طیبه و ... . بخش قابل توجهی از خشونت های عملی این گروه ها از قبیل کشتارهای بی رحمانه، عملیات های انتحاری، تخریب اماکن مقدس و ... ناشی از جهل علمی و ناآشنایی آنها با اسلام ناب محمدی است که به دروغ تحت لوای نام سلف انجام می پذیرد.

کلیدواژگان: پاکستان، تکفیری، سلفی گری، طالبان، القاعده، سپاه صحابه، وهابیت، دیوبندی، لشگر جهنگوی.

ص: 75


1- دانشجوی دکتری مذاهب کلامی، دانشگاه ادیان و مذاهب.
مقدمه

جریان سلفی گری تکفیری روز به روز در سطح جهان اسلام گسترش می یابد و به تبع آن فعالیت های مختلف افراطی به نام اسلام گرایی نیز افزایش یافته است که سر بریدن و کشتارهای گروه های تکفیری در سوریه، پاکستان، عراق و ...، ماحصل ترویج عقاید این جریان است. پاکستان به جهات مختلف اهمیت دارد، ولی برای آنکه بحث روشن تر شود ابتدا به تاریخ پیدایش و چگونگی شکل گیری و کالبدشکافی تکفیر اشاره می کنیم. تبارشناسی جریان های تکفیری، که به ریشه یابی اندیشه های تکفیری و تاریخ و چگونگی پیدایش آنها می پردازد، در روشنگری و پرده برداری از چنین جریان هایی که به نام سلف انجام می شود اهمیت فراوانی دارد؛ زیرا شناخت این اندیشه ها در طول تاریخ و حلقه پیوند این اندیشه ها با یکدیگر چهره واقعی آنها را برملا می سازد. همچنین اشاره ای گذرا به کارنامه جریان های تکفیری در پاکستان، از قبیل جنایت ها و هدم آثار اسلامی و خسارت هایی که این جریان ها بر جهان اسلام وارد کرده اند، می تواند مسلمانان را برای مقابله با این گروه های ساختگی متحد کند و جلوی آسیب های بیشتر را بگیرد.

پاکستان قربانی افراط گری سلفی تکفیری

مروری هرچند گذرا به تاریخ پاکستان راه شناسایی بهتر جریان های تکفیری در این کشور بزرگ اسلامی را هموار می کند. پس از جدا شدن پاکستان از هند در 1947، متأسفانه کشور پاکستان به بهشت جریان های تکفیری تبدیل شد و آنها با تمام توان به کشتار مسلمانان پرداختند و در سال های اخیر این جنایت ها ابعاد گسترده تری پیدا کرده است. مردم مظلوم پاکستان به نام اسلام سلفی سال هاست که در آتش تکفیر و بی رحمی می سوزند و این کشور جولانگاه آدم کشان وهابی سلفی تکفیری شده است. با این حال تاکنون تحقیق جامعی درباره ماهیت گروه های تروریستی و رهبران این اندیشه و حامیان خارجی آنها و برآورد خسارت های ناشی از آن نشده است. تبلیغ وهابیت سلفی تکفیری در کشورهای اسلامی، مخصوصاً پاکستان، از جهات مختلف مسئله ای جدّی است. این جریان سازی فرقه ای، غیر از انحراف های اساسی، ابزاری در دست استعمارگران و سیاست های شیطانی آمریکا و انگلستان است و یکی از عوامل اصلی ایجاد اختلاف بین مسلمانان محسوب

ص: 76

می شود که نمونه های آشکار آن را در پاکستان مشاهده می کنیم. ایجاد تفرقه در دنیای اسلام، خواست استکبار جهانی به سرکردگی آمریکا و صهیونیسم است و در اثر وجود اختلاف ها و تشدید آن، دشمنان اسلام بیشترین بهره برداری را از ذخایر مادی و معنوی کشورهای اسلامی کرده اند. آنها با ایجاد اختلاف و فرقه سازی جهان اسلام را به خود مشغول کرده اند و کشورهای تأثیرگذار، از جمله پاکستان، را به گونه ای درگیر جنگ و کشتار کرده اند تا خطری متوجه آنها نباشد. هرچند تاریخ اسلام شاهد چنین جریان های تفرقه افکنانه در طول تاریخ بوده و گروه هایی چون خوارج به برترین شخص جهان اسلام امام علی علیه السلام نیز نسبت کفر و خروج از دین را داده اند، اما در شرایط کنونی اختلافات ناشی از جهل به مبانی اسلام و ناآشنایی با فقاهت، جهان اسلام را با خطری بزرگ مواجه ساخته و مسلمانان را به خود مشغول کرده است. آشکار ساختن چنین برداشت های ناصواب از دین در پرتو مفهوم شناسی واژه های تأثیرگذاری چون «اسلام» و «کفر» است.

مفهوم شناسی تکفیر و تکفیری

«تکفیری» عنوانی است که به فرد یا جریانی اطلاق می شود که غالباً برخاسته از قرائت های مختلف سلفی وهابی، مسلمانان را به صرف آنکه با آنها هم عقیده نیستند، برخلاف معیارهای شرعی شناخته شده، متهم به کفر و خروج از دین می کنند. کافر خواندن مسلمانان یا اصولاً مذاهب اسلامی، پیامدها و واکنش های عملی مهمی در جوامع اسلامی دارد. چنان که فتاوای تکفیری در پس بسیاری از اقدامات تروریستی در جهان اسلام، از جمله پاکستان، قرار دارد. یکی از پرسش های اساسی این است که آیا نسبت دادن کفر به برخی مسلمانان با مبنا و سنت سلف صالح مطابقت دارد؟ آیا چنین اباحه گری افراطی و خشونت های ناشی از آن توجیه صحیح اسلامی دارد؟ پاسخ این موارد به چگونگی تلقی و برداشت از معنا و حقیقت «کفر» بستگی دارد. «کفر» در لغت، در معنای «انکار» به کار رفته است. زیرا پوشانیدن چیزی، به انکار آن می­انجامد.(1) در اصطلاح، «کفر» به صورت مطلق درباره کسی به کار می رود که وحدانیت خداوند، نبوت یا شریعت و یا همه اینها را انکار کند.(2)

ص: 77


1- محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج5، ص144.
2- حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص714.

از دیدگاه تمامی فقهای شیعه، اگر کسی یکی از ضروریات اسلام را انکار کند، کافر و بیرون از دین است. هیچ مسلمانی، خدا، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، قیامت و دستورهای اسلام را انکار نمی کند. اگر هم نظر و عقیده ای در بین فرقه های اسلامی درباره مسائل مربوط به توحید، نبوت و غیر آن مطرح شده، از ضروریات دین نیست؛ بلکه از مسائل نظری است که انکار آن، به معنای خروج از دین نیست؛ زیرا مسائل غیرضروری که با اجتهاد صحیح انجام شود، انکار آن، خروج از اسلام نیست. برای نمونه، سید کاظم طباطبایی، صاحب عروه می گوید:

کافر کسی است که منکر الوهیت یا توحید یا رسالت یا امری ضروری از ضروریات دین شود. البته انکار ضروری دین، در صورتی موجب کفر می شود که توجه به ضروری بودن آن داشته باشد، به گونه ای که انکار آن، به انکار رسالت بازگردد.(1)

محقق کرکی، عالم بزرگ شیعه، نیز می نویسد:

علمای شیعه فرقه های خوارج، غلات، نواصب و اهل تجسیم را نجس می دانند؛ اما فرقه های دیگر، چنانچه یکی از ضرورت های دین را انکار نکنند، جزء مسلمانان به شمار می آیند.(2)

آیت الله خویی، مرجع تقلید شیعیان نیز می فرماید:

«آنچه در تحقّق اسلام دخالت دارد و طهارت و احترام مال و جان و غیر آن دو، بر او مترتب می شود عبارت است از اعتقاد به وحدانیت خدا، نبوت و معاد که فرقه های اسلامی به آن عقیده دارند»؛(3) «کسی که ولایت را انکار می کند، هر گاه شهادتین را بر زبان جاری کند، حکم اسلام ظاهری را دارد؛ چنان که سیره قطعی ائمه اهل بیت علیهم السلام بر طهارت اهل سنت دلالت می کند».(4)

بنابراین، از دیدگاه علمای شیعه، بین طهارت و مسلمان بودن، ملازمه وجود دارد؛ یعنی هر مسلمانی محکوم به طهارت است.

ص: 78


1- سید محمد کاظم طباطبایی یزدی، العروة الوثقی، ج1، ص69.
2- محمد بن حسین عاملی، جامع المقاصد فی شرح القواعد، ج1، ص164.
3- ابوالقاسم خویی، البیان فی تفسیر القرآن، ج2، ص62.
4- همان، ص85.

بسیاری از مراجع بزرگ سنی نیز از تکفیر، نهی کرده اند و این نشانگر برائت آنها از چنان نسبت هایی است. از جمله احمد بن حنبل در مغنی المحتاج،(1)

خطاب به علمای فرقه جهمیه می گوید: «آنچه شما به آن عقیده دارید، اگر من بپذیرم، کافر می شوم؛ ولی من شما را تکفیر نمی کنم زیرا شما از نظر من جاهل هستید».(2) ابن تیمیه بر آن است که: «وجوب و تحریم و عقاب و ثواب و تکفیر و تفسیق مربوط به خداوند متعال و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است و هیچ کس حق صدور حکم در این موارد را ندارد».(3)

طحاوی می نویسد:

شیعیان، اهل قبله هستند؛ و مادام که چیزی در ایشان ندیده ایم، آنها را به کفر و شرک و نفاق متهم نمی کنیم. از درونشان نیز خداوند متعال آگاه است. زیرا ما فرمان داریم که حکم به ظاهر کنیم و از گمان و پیروی از آنچه نمی دانیم، نهی شده ایم.(4)

بنابراین، اعتقاد نداشتن به عدالت صحابه یا همسران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم یا بعضی از خلفای نخستین، ملاک کفر نیست؛ حتی اگر هم فرض کنیم که شیعیان آنها را لعن کنند، بالاترین حد آن، معصیت بزرگ و جرمی عظیم است. میان این عنوان و عنوان کفر که موجب جدایی و خارج شدن از دین اسلام است، تفاوت بسیاری وجود دارد. همان گونه که در بسیاری از متون امامان شیعه( حکم به مسلمان بودن اهل تسنن وجود دارد، و آنها در هر گونه اثری که مترتب بر عموم مسلمانان باشد، همچون شیعیان اند، شیعیان نیز اهل سنت را کافر نمی دانند.(5)

بنابراین، همان طور که مشاهده شد، اکثر علمای مسلمان، اعم از شیعه و سنی، به طهارت و اسلام پیروان سایر مذاهب حکم داده اند؛ اما در هر دو گروه شیعه و سنی، عالمان تندرویی هستند که مصالح اسلام را در نظر ندارند و با حکم و سخن خود، عامل تکفیر و تفرقه می شوند.(6) و متأسفانه بستر بسیاری از کشتارها و جنایات بی رحمانه را در پرتو برداشت های غلط خود از معنا و حقیقت اسلام و کفر مهیا می سازند. در این خصوص مسئولیت خطیر دانشمندان بصیر مسلمان

ص: 79


1- ج4، ص36.
2- یحیی بن شرف نووی، مغنی المحتاج، ج4، ص36.
3- ابن تیمیه، درء تعارض العقل والنقل، ج5، ص554 و ج12، ص525.
4- احمد بن محمد بن سلامه طحاوی، العقیدة الطحاویة، ص427.
5- علی بن حسین عاملی، جامع المقاصد فی شرح القواعد، ص18.
6- راضیه علی اکبری، «اخلاق و رفتار مسالمت آمیز با پیروان مذاهب»، در: اخلاق وحیانی، ش4، ص102.

اقتضا دارد با بیان مبانی و اصول و مسائل اسلام و کفر، راه را بر چنین برداشت های نادرست ببندند و حساب اصول و ضروریات دین را از فروعات جدا کرده، آتش فتنه و اختلاف را خاموش کنند.

سلفی گری

با توجه به اینکه جریان های تکفیری به خطا، خود را به سلف نسبت می دهند و نام سلفی بر خود می نهند، شناخت جایگاه و تفاوت های آنها با منش و روش سلف، اهمیت بسزایی دارد. به عبارت دیگر، جریان های سلفی انواع مختلفی دارند که فقط گروه کوچکی از آنها تکفیری هستند. تفکیک جریان های تکفیری از سلفی ها امری ضروری است که به تحقیق و بررسی بیشتر نیاز دارد، ولی در این مقال در حد اشاره بسنده می کنیم.

سلفی گری در معنای لغوی به معنای تقلید از گذشتگان، کهنه پرستی یا تقلید کورکورانه از مردگان است، اما سلفیه (اصحاب السلف الصالح) در معنای اصطلاحی آن، نام فرقه ای است که تمسک به دین اسلام جسته، خود را پیرو سلف صالح می دانند و در اعمال، رفتار و اعتقادات خود، سعی بر تابعیت از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم ، صحابه و تابعین دارند. آنها معتقدند عقاید اسلامی باید به همان نحو بیان شوند که در عصر صحابه و تابعین مطرح بوده است؛ یعنی عقاید اسلامی را باید از کتاب و سنت فرا گرفت و علما نباید به طرح ادله ای غیر از آنچه قرآن در اختیار می گذارد، بپردازند. در اندیشه سلفیان، اسلوب های عقلی و منطقی جایگاهی ندارد و فقط نصوص قرآن، احادیث و نیز ادله مفهوم از نص قرآن برای آنها حجیت دارد.(1)

معتقدان به سلف صالح، عقاید خود را به احمد بن حنبل (164-241 ه.ق.) نسبت می دادند. تصاویری که از احمد بن حنبل در منابع مختلف ارائه شده، وی را محدثی سنت گرا و ضد فقاهت و اجتهاد نشان می دهد که از تمسک به رأی تبری می جسته و فقط به قرآن و حدیث استدلال می کرده است؛ و چون در استناد به حدیث بسیار مبالغه می کرده، گروهی از بزرگان اسلام، مانند محمد بن جریر طبری و محمد بن اسحاق الندیم، او را از بزرگان حدیث - و نه از مجتهدان اسلام- شمرده اند. در واقع، ابن حنبل به عنوان محدثی برجسته و پیرو طریقه اصحاب حدیث با هر

ص: 80


1- علی اصغر فقیهی، وهابیان، ص20.

گونه روش تأویلی و تفسیر متون مخالف بود و با بزرگان اصحاب رأی، سر ناسازگاری داشت. وی مخالفت با سنت را بدعت می خواند و با «اهل الاهواء والبدع» موافق نبود.(1)

آنچه مسلم است، احمد بن حنبل بیش از یکصد و پنجاه سال پیشوای عقاید سنتی - سلفی بود، اما «به طورکلی قشری بودن، متابعت از ظاهر کلام، جمود افکار، تعصب مفرط حنبلیان، دورافتادگی مکتب فقهی ایشان از واقعیت زنده تاریخی و مهجوری از هر آنچه در اجتماع و زندگی روزمره تازه بود، در مجموع، منجر به سقوط و انحطاط این مذهب و کم طرفدار بودن این فرقه شد».(2)

پس از مرگ احمد بن حنبل، اندیشه ها و افکار وی نزدیک به یک قرن ملاک سنت و بدعت بود، تا اینکه عقاید وی و نیز سلفی گری تحت تأثیر انتشار مذهب اشعری به تدریج فراموش شد. در قرن چهارم هجری، ابومحمد حسن بن علی بن خلف بربهاری در احیای سلفی گری کوشید، اما در برابر شورش مردم کاری از پیش نبرد.

در اواخر قرن هفتم و اوایل قرن هشتم، احمد بن تیمیه و سپس پیروانش، از جمله ابن قیم جوزی، عقاید حنابله را به گونه ای افراطی تر احیا کردند. ابن تیمیه، به عنوان متکلم و مدافع متعصب مذهب حنبلی، با آزاداندیشی و تأویل مخالف بود و لذا اقداماتش بیش از پیش باعث انحطاط و عقب ماندگی مذهب حنبلی شد. عصر ابن تیمیه، دوره انحطاط و تنزل تفکر فلسفی و استدلال منطقی و همچنین قرن روی آوردن به ظواهر دین و توجه سطحی به معارف خشک و مذهبی دانسته شده است.(3)

احیای سلفی گری افراطی با ظه-ور وهابیت

در قرن دوازدهم هجری قمری، محمد بن عبدالوهاب نجدی (1115-1206 ه.ق.) با طرح مجدد ادعای بازگشت به اسلام اصیل، اندیشه پیروی از سلف صالح را بار دیگر به عرصه منازعات کلامی آورد. او با استناد به حدیث نبوی «بدأ الاسلام غریبا و سیعود غریبا»(4) معتقد بود اسلام اصل نخستین را در غربت یافته است؛ از این رو، وی با آنچه خود آن را بدعت و خلاف توحید می خواند،

ص: 81


1- جمعی از نویسندگان، دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج6، ص722.
2- یوسف فضایی، مناظرات امام فخر رازی، ص208-209.
3- رمضان البوطی، سلفیه بدعت یا مذهب، ص277.
4- نهج الفصاحه، حدیث611.

به مبارزه برخاست و مسلمانان را به سادگی اولیه دین و پیروی از سلف صالح دعوت می کرد و مظهر بارز سلف صالح او نیز امام احمد بن حنبل بود.(1)

به اعتقاد وهابیان، مذهب وهابی نه نحله ای جدید، بلکه، همان مذهب سلف صالح است و از این رو، خود را «سلفیه» نیز می نامند؛ زیرا آنها مدعی هستند که در اعمال و افعال خود، از سلف صالح، یعنی از اصحاب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و تابعین آنها پیروی می کنند. وهابیان معتقدند باید اساس دین بر قرآن و مفاهیم ظاهری احادیث صحیح پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و اصحاب او نهاده شود و در پی آنند که این آیات و روایات بدون هر گونه تغییر و تأویل مورد استناد و عمل قرار گیرد؛ یعنی صرفاً به ظاهر مفاهیم آنها عمل شود. از این رو، آنها آن دسته از رفتار و کردار مسلمانان را که با قرآن و احادیث اصلی تطبیق نمی کند، انحراف از اصول و فروع اصلی قرآن و اسلام می شمارند.(2)

دکتر محمد سعید رمضان البوطی، از منتقدان اندیشه سلفیه و فرقه وهابیت، در کتاب السلفیة مرحلة زمینة مبارکة لا مذهب اسلامی درباره سلفیه و پیدایش آن می گوید:

سلفیه پدیده ای ناخواسته و نسبتاً نوخواسته است که انحصارطلبانه مدعی مسلمانی است و همه را جز خود، کافر می شمرد؛ فرقه ای خودخوانده که با به تن درکشیدن جامه انتساب به سلف صالح و با طرح ادعای وحدت در فضای بی مذهب، با بنیان وحدت مخالف است. سلفیه، یعنی همان بستر وهابیت، مدعی است که هیچ مذهبی وجود ندارد و باید به عصر سلف، یعنی دوران صحابه، تابعین و تابعینِ تابعین بازگشت و از همه دستاوردهای مذاهب که حاصل قرن ها تلاش و جست وجوی عالمان فرقه ها بوده و اندوخته ای گران سنگ از فرهنگ اسلامی در ابعاد گوناگون پدید آورده است و با پاس داشت پویایی اسلام و فقه اسلامی آن را به پاسخ گویی به نیازهای عصر توانا ساخته است، چشم پوشید و «اسلام بلامذهب» را اختیار کرد. سلفیه دستی به دعوت بلند می کند و می گوید: «بیایید با کنار گذاشتن همه مذاهب به سوی یگانه شدن برویم» اما با دست دیگر، شمشیر تکفیر برمی کشد و مدعی است که با حذف دیگران از جامعه اسلامی و راندن آنان به جمع کفار، جامعه اسلامی را یک دست می کند. در پشت این دعوت به بی مذهبی، نوعی مذهب نهفته و بلکه دعوت، خود نوعی مذهب است، آن هم مذهبی گرفتار چنگال جمود و تنگ نظری که

ص: 82


1- به نقل از سایت آوینی، http://www.aviny.com
2- مقصود فراستخواه، سرآغاز نواندیشی معاصر، ص129.

اسلام را به صورت دینی بی تحرک، بی روح، ناقص، ناتوان و بی جاذبه تصویر می کند و با احیای خشونت و تعصب، راه را بر هر گونه نزدیک شدن به همدیگر می بندد.(1)

وضعیت جریان های سلفی وهابی در پاکستان
اشاره

کشور اسلامی پاکستان با چهار ایالت پنجاب، سرحد، سند و بلوچستان در همسایگی شرقی ایران با فرهنگ سنّتی - اسلامی و حاکمیتی حزبی، همواره با طمع و تجاوز استعمارگران خارجی مواجه شده است. مهم ترین احزاب پاکستان، حزب «مردم»، «جماعت اسلامی»، «استقلال» و «نهضت اجرای فقه جعفری» است و این کشور به دلیل فقر فرهنگی و نفوذ روحانیان متعصّب و مخالف شیعه، یکی از عمده ترین مراکز تبلیغ وهابیت در بین کشورهای اسلامی به شمار می آید. گروه های سلفی وهابی پاکستان گاه به صورت حزب سیاسی، با نفوذ در دولت، گاه به صورت گروه های فرقه گرای تروریستی و زمانی به صورت فعالیت های فرهنگی عمل می کنند که به مهم ترین این گروه ها اشاره می کنیم:

1. دیوبندی

در 1282 ه.ق. مدرسه ای در هند و در شهر «دیوبند» به دست محمد قاسم نانوتوی و رشید احمد کنکوهی تأسیس شد. در آن مدرسه تعدادی از طلاب در رشته علوم دینی و خصوصاً فقه حنفی مشغول تحصیل شدند. از همین مدرسه زیربنای مکتب دیوبندی شکل گرفت. این فرقه مسلمان، و اهل سنت و جماعت اند. در فقه، تابع فقه حنفی هستند و در سلوک و مسائل اخلاقی، صوفی هستند و از لحاظ عقیدتی پیرو ابومنصور ماتریدی اند.(2)

مکتب دیوبند امروزه یکی از مهم ترین جریان های دینی در جهان اسلام است که نفوذ و گسترش قابل توجهی در میان مسلمانان جنوب آسیا پیدا کرده و حتی اهمیت سیاسیِ بین المللی دارد.

این اهمیت از آنجا مایه می گیرد که این مکتب با رگه های نیرومند بنیادگرایانه خود، بسترساز پیدایش بسیاری از گرایش ها و گروه هایی شده که برای تحقق آرمان های خود دست به خشونت

ص: 83


1- رمضان البوطی، سلفیه بدعت یا مذهب، ص16.
2- سید طالب الرحمن أبی اُسامة، الدیوبندیه، ص9؛ مانع حماد جهنی، الموسوعة المیسرة فی الادیان والمذاهب والاحزاب المعاصرة، ج2، ص304.

می زنند. از این رو نام مکتب دیوبند، یادآور ستیزه جویی ضدغربی و خشونت فرقه ای است. با این حال، این تصویر از مکتب دیوبند فقط در خصوص حیات و فعالیت آن در چند دهه گذشته صادق است و برای شناخت بهتر و دقیق تر این جریان مذهبی، باید به سیر تحول تاریخی آن توجه کرد.

شالوده و بنیان اندیشه دینی مکتب دیوبند، برگرفته از اندیشه ها و آرای «شاه ولی الله دهلوی» است.(1)

شاه ولی الله را می توان بزرگ ترین شخصیت دینی مسلمانان شبه قاره در چند سده اخیر دانست. بسیاری وی را میانجیِ گذار جامعه مسلمانان هند از دوره سنت به عصر جدید می دانند. در واقع، تأثیر عقاید و نظام باورهای وی در میان همه جریان های مذهبی امروز پاکستان و هند کم و بیش نمایان است. کار عمده وی را می توان در دو محور عمده شناسایی و بررسی کرد: نخست تلاش و رویکرد وی برای ایجاد آشتی و هماهنگی میان مذاهب و گرایش های گوناگون فقهی، کلامی، تصوف و …؛ و دوم به وجود آوردن یک دستگاه فکری منسجم و بسامان که می توانست به گونه ای مناسب برای سامان دادن زندگی و حیات مادی معنوی افراد و جوامع مسلمان به کار آید. به هر روی مکتب دیوبند از هنگام تأسیس مدرسه دارالعلوم دیوبند تا کنون بیش از هر جریان دیگری خود را وامدار اندیشه های شاه ولی الله و ادامه دهنده آن می داند؛ و این به رغم آن است که در موارد بسیاری، آشکارا از آن فاصله گرفته است. می توان گفت تشکیل حکومت یک پارچه اسلامی یا همان «امارت اسلامی» یکی از یادگارهای برجای مانده از اندیشه سیاسی شاه ولی الله است که بسیاری از گروه های دیوبندی و غیردیوبندی هم سودای آن را در سر می پرورانند.

در دوره پیش از تجزیه شبه قاره و تشکیل کشور پاکستان، مهم ترین سازمان سیاسی ای که عمدتاً علمای دیوبندی تشکیل دادند، «جمعیت علمای هند» بود.(2)

این جمعیت در 1919م./ 1298ه.ش. و در دوره ای که «جنبش خلافت» در هند جریان داشت، تأسیس شد. علمای دیوبندی با کمک برخی علمای دیگر این سازمان را ایجاد کردند تا رهبری نهضت مسلمانان بر ضد استعمار بریتانیا را بر عهده گیرد و نیز حمایتی باشد از خلافت عثمانی که در سال های پس از جنگ جهانی اول در معرض نابودی قرار گرفته بودند. جنبش خلافت با نهضت «عدم همکاری» به رهبری کنگره ملی هند و مهاتما گاندی هم زمان شد و این دو سازمان با کمک یکدیگر خواهان

ص: 84


1- همان، ص10-12.
2- سایت باشگاه اندیشه، http://www.bashgah.net

دست یابی هند به استقلال بودند. بنابراین، جمعیت علمای هند و به طور کلی علمای دیوبندی با جدایی مسلمانان و تشکیل کشور مستقل که در دهه های 1930-1940م./ 1310-1330ه.ش. به رهبری محمدعلی جناح و مسلم لیگ هند در جریان بود، مخالف بودند. پس از تأسیس پاکستان نیز بیشتر علمای دیوبندی با استقلال آن مخالف بودند و از مهاجرت به پاکستان خودداری کردند. به نظر آنها، اندیشه تشکیل کشور مستقل برای مسلمانان، از انگیزه های استعماری بریتانیا مایه می گرفت که می خواستند مانع از اتحاد همه هندوها و تشکیل یک هند مستقل و قدرتمند شوند. اینها البته دو انگیزه مهم دیگر هم در مخالفت خود داشتند. به نظر آنها، محمدعلی جناح و رهبران مسلم لیگ افرادی سکولار و دست کم سست دین بودند که شایستگی به دست گرفتن رهبری خواسته های سیاسی مسلمانان را نداشتند. افزون بر این، به نظر ایشان با تشکیل پاکستان، آن دسته از مسلمانانی که در قلمرو هند باقی می ماندند، با سرنوشتی نامعلوم روبه رو می شدند و قادر نبودند به خوبی از حقوق سیاسی- اجتماعی خود دفاع کنند. با این حال، اقلیتی از علمای عضو جمعیت علمای هند، با جنبش پاکستان همراه شدند و بدان پیوستند. برجسته ترین آنها، «مولانا شبیر احمد عثمانی» بود. اینها در 1945م./1324ه.ش. از جمعیت علمای هند جدا شدند و «جمعیت علمای اسلام» را تأسیس کردند که تا کنون به رغم انشعاب های گوناگون، مهم ترین حزب سیاسی دیوبندی، و یکی از مهم ترین احزاب اسلام گرای پاکستان به شمار می رود.(1)

با توجه به مطالب پیش گفته، باید دانست میان آنچه امروز به ویژه در پاکستان به نام جریان دیوبندی معروف است و جریانی که پیش از تأسیس این کشور در هند بدین نام خوانده می شد، تفاوت هایی وجود دارد. البته در مخالفت با زیاده روی در آیین ها و آداب صوفی گری که همواره در میان مسلمانان شبه قاره رایج بوده است، و همچنین داعیه تشکیل حکومتی یک پارچه برای مسلمانان، در کنار رگه هایی از فرقه گرایی، اموری هستند که در هر دو دوره وجود داشته اند. ولی جریان دیوبندی در دوره پیش از تجزیه شبه قاره جریان ریشه داری بود که عالمان بزرگی را در دامن خود پرورش داد. از جمله آنها می توان مولانا محمود حسن، مولانا محمد حسین مدنی، سید سلیمان ندوی، عبیدالله سندی، و مولانا شبیر عثمانی را نام برد. همچنین اشخاص برجسته ای

ص: 85


1- سایت باشگاه اندیشه، http://www.bashgah.net

مانند ابوالکلام آزاد با جمعیت علمای هند و مکتب دیوبند ارتباط داشتند.(1)

در این دوره جریان دیوبند به تصوف میانه رو دل بستگی داشت و به طور عمده پیرو مکتب چشتیه بودند؛ حال آنکه جریان دیوبند معاصر، مخالفت و حتی دشمنی سرسختانه با جریان های تصوف دارد. در دوره پس از تجزیه، جریان دیوبندی مرتبه و جایگاه علمی خود را به کلی از دست داد و فقط از جنبه های سیاسی و اجتماعی اهمیت ویژه ای پیدا کرد. همین امر سبب شد این جریان استقلال هویتی خود را تا اندازه ای از دست بدهد و در دهه های اخیر تحت نفوذ وهابیت قرار گیرد. مدرسه های دیوبندی ای که امروز در پاکستان وجود دارند، بیش از آنکه «عالم مذهبی» تربیت کنند، جوانان تهی دست و پرشور را جذب کرده، در راستای اهداف و آرمان هایی که چندان نیازمند برخورداری از سطوح بالای علم دینی نیست، سازمان دهی می کنند. چنان که امروزه جریان دیوبندی در پاکستان نه با نام عالمان بزرگ و شخصیت های علمی برجسته، بلکه با نام گروه های شبه نظامی و سازمان های ستیزه گر شناخته می شود. حتی بسیاری از کسانی که با پیشوند «مولانا» خوانده می شوند دانش و تحصیلات دینی بسیار ناچیزی دارند. علت و ریشه این وضع را تا اندازه زیادی باید در تحولی که در دهه های پس از تأسیس پاکستان در خاستگاه اجتماعیِ جریان یا مکتب دیوبند روی داد جست وجو کرد.(2)

در دهه های اخیر فعالیت ها و جهت گیری های مکتب دیوبند در پاکستان توجه فراوانی را برانگیخته و ابعادی فراملی یافته است. علت آغازگر و بسیار مهم در پیش آمدن این تحولات، زنجیره وقایع و فرآیندهایی بود که از اواخر دهه 1970م./1350ه.ش. در افغانستان رخ داد و این کشور را به میدان «جهاد» و رویارویی با شوروی و سپس نیروهای غربی تبدیل کرد. این تحولات زمینه ساز آن شدند که جریان «وهابی گری» و سازمان هایی چون القاعده - با برخورداری از منابع سرشار ثروت - به طور جدی به این سرزمین پای گذارند و به همکاری نزدیک با گروه های دیوبندی بپردازند. البته مسئله پیوند میان جریان دیوبندی و وهابیت، پیشینه ای طولانی دارد. شاه ولی الله هم روزگار محمد بن عبدالوهاب بود و هم زمان با وی در مدینه به آموختن دانش دینی پرداخت. گرچه هیچ گزارش معتبری درباره تأثیرپذیری و حتی دیدار شاه ولی الله با ابن عبدالوهاب وجود

ص: 86


1- سایت فارس http://www.farsnews.com
2- بنوری، مسلک علماء دیوبند، ص15.

ندارد، اما از دیرباز بسیاری به خلاف آن باور پیدا کرده اند. از دیرباز خود شاه و سپس پیروانش به تأثیرپذیری از وهابیت منسوب شده اند. تا جایی که در سده 19 میلادی در هند این رسم جا افتاد که کسانی که درباره تصوف و آیین های آن نوعی دیدگاه انتقادی داشتند، وهابی خوانده شوند. بنا بر پژوهش های جدید، این نسبت ها پایه و ریشه درستی ندارند و البته دولت بریتانیایی هند نیز در رواج پیدا کردن آن نقش داشت.

به هر روی و به رغم این گونه نسبت ها، و با وجود شباهت های انکارناپذیر میان وهابی گری با آموزه های شاه ولی الله و جریان دیوبندی، باید گفت که تا میانه سده بیستم میلادی هیچ پیوند معناداری میان آنها وجود نداشته است. اما با تأسیس پاکستان، بنیه اقتصادی ضعیف این کشور باعث شد دولت های پاکستانی به کشورهای عربی و به ویژه عربستان سعودی نزدیک شوند. این امر در دوره زمامداری ذوالفقار علی بوتو و سپس ضیاءالحق آغاز شد و تا کنون کمابیش ادامه پیدا کرده و خود موجب گسترش دیدگاه های مذهبی مورد حمایت این کشورها در پاکستان شده است.(1)

زمینه درآمیختن وهابیت و دیوبندی گری، همانا مقوله «جهاد» در افغانستان و نیز کشمیر بود که پیش تر هم بدان اشاره شد و گروه «طالبان» مهم ترین ثمره آن به شمار می رود. در واقع، طالبانیسم را می توان محصول ترکیبی از قبیله گرایی پشتونی، سنت دینی دیوبندی و نیز وهابی گری دانست. امروزه گروه های ستیزه گر پرشماری در پاکستان وجود دارند که از جریان دیوبندی الهام می گیرند. بیشتر این سازمان ها از جمله جیش محمد، شبکه حقانی، لشکر جهنگوی، و سپاه صحابه خواستار برقراری حاکمیت یافتن شریعت در پاکستان هستند، خود را دیوبندی می دانند و تبار فکری خود را به شاه ولی الله دهلوی می رسانند؛ ادعاهایی که با توجه به آنچه در این نوشتار گفته شد به طور کامل پذیرفتنی نیست.(2)

نفوذ مکتب دیوبندی در پاکستان همچنان ادامه دارد. اما این را هم باید در نظر داشت که بیشتر سنیان پاکستانی به مکتب رقیب آن، یعنی مکتب صوفی گرای بریلوی، دل بستگی دارند؛ مکتبی که گرایش های صوفیانه دارد، از سیاست و خشونت و جهاد می پرهیزد، هوادار رواداری با شیعیان است، و برخاسته از محیط مذهبی بومی شبه قاره هند و پاکستان است. آنچه در این میان اهمیت

ص: 87


1- همان.
2- همان.

فراوانی دارد این نکته است که جریان تصوف برخلاف جریان دیوبندی افراطی زمینه های بسیار مساعدی برای نزدیک شدن به فرهنگ ایرانی، پذیرش زبان فارسی، و نیز تشیع دارد.(1)

این گروه با بریلویه، مکتب دیگری که در مقابل این فرقه قرار دارند، به طور جدّی مخالف اند؛ همچنین با اهل حدیث و خصوصاً ابن تیمیه و پیروان او مانند ابن قیم جوزی و محمد بن عبدالوهاب، رئیس فرقه وهابیه، شدیداً عناد دارند. شیخ محمد حسین احمد، یکی از علمای مهم دیوبندی، درباره محمد بن عبدالوهاب می گوید:

محمد بن عبدالوهاب نجدی، از نجد ظهور کرد. او افکار باطل و عقیده فاسدی داشت و بسیاری از اهل سنت و جماعت را کشتند. او اهل حجاز و خصوصاً ساکنان حرمین شریفین را به بدترین وجه آزار و شکنجه می داد.(2)

مخالفت این فرقه با «بریلویه» - که بیشتر اهل سلوک صوفیانه اند - باعث شده این گروه متهم به وهابیت شود، اما آنها از این اتهام بسیار ناراحت و عصبانی هستند و به شدت تمام این اتهام را رد می کنند و آن را دسیسه حسودان و نااهلان می دانند.(3)

هدف اصلی بنیان گذاران این مکتب در حقیقت، دفاع و نشر افکار و اندیشه های ابوحنیفه بوده است، محمد انور کشمیری، یکی از رهبران این گروه، در اظهارات خود می گوید: «در حالی که جهان اسلام از هر سو مورد هجمه قرار دارد، ما تمام همّ و غمّمان دفاع از ابوحنیفه شده است».(4) این گروه در حالی که با بریلویه شدیداً مخالف اند، در عین حال سلسله های تصوف را قبول دارند. از میان آنها به سلسله نقش بندیه، چشتیه، قادریه و سهروردیه، بیشتر اهمیت داده، دخول در یکی از اینها را توصیه می کنند.(5)

در حال حاضر، این مکتب در پاکستان نفوذ و قدرت فراوانی دارد. همچنین مدارس زیادی در سراسر این کشور دارند. جریان طالبان در حقیقت پرورش یافته همین مکتب بوده است و آنها در پدید آمدن این گروه نقش اساسی داشته اند. مطلب قابل توجه این است: در حالی که مکتب

ص: 88


1- پیتر هاردی، مسلمانان هند بریتانیا؛ احمد عزیز، تاریخ تفکر اسلامی در هند.
2- حسین احمد مدنی، الشهاب الثاقب علی المسترق الکاذب، ص43.
3- ابی اسامه سید طالب الرحمن، الدیوبندیه، ص23.
4- محمد رئیس ندوی، اللمحات، ص51.
5- ابی اسامه سید طالب الرحمن، الدیوبندیه، ص24.

دیوبندی با وهابیت به شدّت مخالف بوده، و ده ها کتاب مهم بر ردّ آنها از طرف علمای دیوبندی نوشته شده است، اما در تجهیز و حمایت مالی و معنوی طالبان، دیوبندی ها و وهابیت هم سو بوده اند. همین مطلب باعث شده است برخی تصور کنند که طالبان یک جریان وهابی است. به هر حال، مکتب دیوبندی بر اساس دفاع، ترویج و گسترش مذهب حنفی به وجود آمده و فعلاً یکی از مهم ترین جریان های فکری در کشور پاکستان محسوب می شود.(1)

2. القاعده

تشکیلات القاعده در 1988 به دست اسامه بن لادن برای مبارزه با اتحاد جماهیر شوروی در پیشاور پاکستان تأسیس شد. مناطق قبایلی شمال غرب این کشور که با افغانستان هم مرز است، همچنان خط مقدم جبهه در جنگ علیه پیکارجویان اسلام گراست. القاعده از سازمان «مکتب الخدمة» که هدف آن مسلح کردن و آموزش مجاهدین اسلامی برای جنگ با شوروی بود گسترش و پیشرفت یافت. این سازمان از حمایت و پشتیبانی دولت های اسلامی، به ویژه عربستان سعودی و پاکستان و همچنین ایالات متحده آمریکا، برخوردار بود.

در سال 2000، ایمن ظواهری سازمان جهاد اسلامی مصر را با سازمان القاعده ادغام کرد و به شخص دوم این تشکیلات تبدیل شد. وجه نام گذاری سازمان القاعده برگرفته از توصیف این سازمان در یکی از متن های آن است که تشکیلات القاعده را «قاعدة الجهاد» (اساس و بنیان نبرد اسلامی) توصیف می کند. این در حالی است که خود اعضای این سازمان آن را «جبهه بین المللی جهاد علیه یهودیان و صلیبیان» می نامند.(2)

همکاری القاعده با طالبان سبب شد قبل از حملات یازدهم سپتامبر در آمریکا، اسامه بن لادن بتواند در افغانستان اسکان یابد. در پی اشغال افغانستان به دست نیروهای آمریکا در 2001، اسامه بن لادن ناچار شد افغانستان را ترک کند. نیروهای آمریکایی نهایتاً در 2011 به مخفیگاه او در پاکستان رخنه کردند و او را کشتند. پس از آن ایمن الظواهری، که آخرین بار در اکتبر 2001 در افغانستان دیده شده بود، به عنوان رهبر جدید القاعده معرفی شد. در این میان آمریکا همچنان به

ص: 89


1- 3 .باشگاه اندیشه http://www.bashgah.net
2- همان.

حمله با هواپیماهای بدون سرنشین به نواحی مرزی شمال غرب پاکستان که با افغانستان هم مرز است، ادامه می دهد. این حملات علیه کسانی است که شک آن می رود از رهبران القاعده باشند و با تأیید باراک اوباما، رئیس جمهوری آمریکا، صورت می گیرد. برخی از طرفداران این حملات می گویند این استراتژی مؤثر بوده، سبب حذف رهبران پیکارجویان از میدان نبرد شده است.(1)

گفته می شود متحدان القاعده در پاکستان از جمله لشکر جنگوی و لشکر طیبه، به مخفی شدن پیکارجویان رده بالای القاعده کمک کرده اند. حافظ محمد سعید، رهبر لشکر طیبه به اسامه بن لادن در تأسیس شبکه القاعده در 1988، کمک کرده بود. گروه تحت رهبری او عامل حملات به بمبئی در 2008 بود که منجر به کشته شدن 174 نفر شد. شبکه حقانی و سایر گروه های طالبان پاکستانی و جنبش اسلامی ازبکستان نیز از متحدان القاعده هستند. این شبکه مانند القاعده پس از اشغال افغانستان به دست نیروهای آمریکایی، به نواحی مرزی شمال غرب پاکستان نقل مکان کرد.(2)

3. سپاه صحابه

سپاه صحابه، واحدی تروریستی است که در 1985 به دست «حق نواز جهنگوی»، از روحانیون جمعیة علماء الاسلام و به خواست سازمان اطلاعات پاکستان (آی.اس.آی.) به منظور محدود کردن شیعیان پاکستان، به ویژه تشکیلات تحریک فقه جعفری، تشکیل شد که به آنها طالبان پنجابی نیز می گویند. این گروه که به دنبال کنفرانس مشترک جماعت اسلامی پاکستان و جمعیت علماء اسلام با بدنه ای از مسلمانان مهاجر تشکیل شد، نخست، عنوان انجمن سپاه صحابه پاکستان نام گرفت که بعد ها به سپاه صحابه پاکستان معروف شد. گروه «سپاه صحابه» علاوه بر حملات خود بر ضد شیعیان، به ایرانیان مقیم پاکستان نیز حمله می کردند، به این بهانه که ایشان از ناحیه حکومت شیعی در ایران حمایت می شوند و باید از میان برداشته شوند، که می توان به ترور صادق گنجی، سرکنسول ایران در لاهور در تلافی مرگ جهنگوی در دسامبر 1990 اشاره کرد. همچنین افراطی های سپاه صحابه در ژانویه 1997 به مرکز فرهنگی ایران در لاهور حمله کردند و نیز هفت دیپلمات ایرانی در مولتان را به شهادت رساندند. در تلافی مرگ ضیاءالرحمن فروغی

ص: 90


1- همان.
2- دانش نامه آزاد ویکی پدیا http://fa.wikipedia.org/wiki

(رهبر این گروه) پنج افسر نظامی ایران در پاکستان در سپتامبر 1997، به دست سپاه صحابه و لشکر جهنگوی کشته شدند.

گروه سپاه صحابه هدف خود را این اعلام کرده است که پاکستان به طور رسمی سرزمینی سنی نشین معرفی شود. از این رو قلعه های نظامی و سنگرهای این گروه بیشتر در نواحی جنوبی پاکستان در منطقه مرکزی و پرجمعیت پنجاب و مرزهای کراچی واقع شده و تعداد دفاتر و مراکز فعالیت این گروه به 500 مرکز بالغ می شود و در هر بخش از استان پنجاب شاخه ای از این گروه وجود دارد و حدود صدهزار نفر در عضویت این گروه ثبت نام و در کشورهای خارجی نیز مراکزی برای فعالیت خود دایر کرده اند؛ کشورهایی چون: امارات متحده عربی، عربستان سعودی، بنگلادش، کانادا و ... . بسیاری از حوزه های علمیه و مدارس را در ایالت پنجاب این گروه اداره می کنند و گفته می شود بسیاری از مدرسه های سنی در خارج از کشور پاکستان، تحت نظارت معلمان و نیروهای سپاه صحابه اداره می شود و نیروهایِ خود را برای ترور مخالفان آموزش می دهند.

در 2002، پرویز مشرف، رییس جمهوری وقت پاکستان، این گروه را سازمانی تروریستی معرفی کرد و به دنبال آن، دولت پاکستان، به گروه سپاه صحابه حمله کرد و افراد بسیاری را دست گیر کرد. پس از فروپاشی سپاه صحابه، «اعظم طارق»، رهبر آن گروه، فعالیت خود را با نام جدیدی به نام «ملت اسلامیه» آغاز کرد و مبالغ هنگفتی از ناحیه هواداران خارجی خود به دست آورد. در پانزدهم نوامبر 2003، دولت پاکستان این گروه را نیز ممنوع اعلام کرد و اعضای اصلی آن را دست گیر، و حساب بانکی آنها را مصادره کرد و به محل اجتماعات ایشان، در خانه ها، مساجد و دیگر اماکن حمله کرد.(1)

سپاه صحابه نمونه کامل یک حزب تفرقه گرا و مورد حمایت عربستان در پاکستان است که در زمان رئیس جمهوری ژنرال ضیاءالحق گسترش یافت، به گونه ای که بسیاری از افراد آن در ارتش و پست های اطلاعاتی و امنیتی نفوذ داده شدند و این امر سبب تقویت بیشتر جریان های تکفیری و در نهایت خشونت های بیشتر در پاکستان و منطقه شبه قاره شد.(2)

ص: 91


1- سایت مشرق، خرداد 1393، http://www.mashreghnews.ir
2- مرتضی زیدی، علل تفرقه گرایی در پاکستان، ص110.

مراکز فعالیت سپاه صحابه بیشتر شهرهای سیالکوت، فیصل آباد و جهنگ بود و تأسیس سپاه صحابه یکی از اهداف شوم در مبارزه با شیعیان است. از سوی دیگر، عربستان سعودی که پشتیبان سرسخت ضیاءالحق بود، از سپاه صحابه و فعالیت های آن حمایت مالی و سیاسی می کرد؛ رژیم آل سعود از شهریور 1368 به بهانه کمک های آموزشی و انسان دوستانه به مهاجران افغانی در ایالت بلوچستان، مراکز متعددی را به نام های «مؤسسه الدعوة الاسلامیه»، «ادارة الاسراء»، «مؤسسه مکة المکّرمة الخیریه» و «مؤسسه مسلم» تأسیس کرده است و در پوشش کمک های مالی، فرهنگ ضد شیعی وهابیت و سیاست های ضد ایرانی را از طریق توزیع کتاب، جلسات سخنرانی، فیلم و نوار و عکس به آوارگان و مهاجران سنّی مذهب مقیم در این ایالت منتقل می کند.(1)

یکی از شعارها و اهداف تأسیس سپاه صحابه، دفاع از احترام به صحابه (گرایش وهابیان) و مبارزه با افکار شیعیان (به بهانه مخالفت با صحابه) و انقلاب اسلامی ایران بود. تبلیغات گسترده و گمراه کننده آنها و کارهایی مانند آدم ربایی، سرقت مسلحانه، ترور، کشتار جمعی (بمب گذاری) و اعمال وحشیانه دیگر، باعث ایجاد وحشت و دلهره در بین شیعیان شده است.

سپاه صحابه، گروهک های وابسته دیگری را که در جهت اهداف آنها می کوشند، مانند گروه سوار اعظم، به رهبری مولانا اسفندیار و سلیم الله خانی و گروه «حرکة الانصار» و «تنظیم الدعوة» تأسیس کرده است.(2)

در واقع، تکوین سپاه صحابه واکنشی به تشکیل تحریک فقه جعفری بود که در دفاع از حقوق شیعیان در 13 آوریل 1979 (24 فروردین 1358) مقارن با اجرای قوانین اسلامی حکومت ژنرال ضیاء الحق، به دست مفتی جعفر حسین و علامه سید احمد رضوی ایجاد شد. همچنین، آی.اس.آی با حمایت آمریکا و عربستان، گروهی از مسلمانان مهاجر دیوبندی را تشویق به مبارزه علیه فعالیت های تحریک فقه جعفری کرد و داخل این فضا، انجمن سپاه صحابه -که بعدها به سپاه صحابه پاکستان تغییر نام داد- به رهبری مولانا حق نواز جهنگوی (از روحانیون جمعیة علماء الاسلام) در 1985 (1364) ایجاد شد.(3)

ص: 92


1- 2. مرتضی زیدی، «تلاش گروه های تروریستی وهابی علیه ایران»، روزنامه جمهوری اسلامی.
2- سایت افغان نیوز http://www.afghanews.ir
3- همان.
4. طالبان پاکستان

گروه طالبان از قوم پشتون (بزرگ ترین قوم افغانستان) هستند، که به دست ارتش سپاه صحابه، «جمعیة العلما»ی پاکستان و مدارس دیوبند، (محل آموزش اندیشه ها و پندار های وهابیان) شکل گرفت. آنها مدعی استقرار شریعت غرّای محمدی صلی الله علیه و آله و سلم هستند و خود را حنفی مذهب و صوفی مشرب قلمداد می کنند، ولی اعمالشان نشان دهنده احیای سنّت های قومی و قبیله ای 250 سال گذشته پشتون ها است. این باورها و سنّت ها شباهت فراوانی با عملکرد وهابیان دارد، به طوری که شواهد موجود نشان از حمایت کامل سیاسی، فکری و اقتصادی عربستان از آنها دارد. نام این گروه در دوازده اکتبر 1994 برای اولین بار در خبرگزاری ها مطرح شد. آنها با یک دسته دویست نفره به طور سریع، در سایه حمایت های مالی و نظامی دولت های پاکستان، آمریکا، عربستان سعودی و امارات متحده عربی، توانستند مناطق وسیعی را از دست دولت اسلامی افغانستان خارج کنند و به تصرف خود درآورند.(1)

برخی معتقدند اطلاق طالبان پاکستان به یک گروه به هیچ وجه صحیح نیست و باید بین گروه های مختلفی که در ادبیات موجود طالبان پاکستان خوانده می شوند، تفکیک قائل شد. گروه های فرقه ای مانند سپاه صحابه و لشکر جهنگوی، گروه های ضد هندی مانند لشکر طیبه، جیش محمد، حرکة المجاهدین و حرکة الجهاد الاسلامی پاکستان، تحریک طالبان، تحریک نفاذ شریعت محمدی از جمله گروه هایی هستند که در برخی منابع به اشتباه به عنوان طالبان شناخته نمی شوند. پاکستان در جریان اشغال افغانستان به دست شوروی سابق، به مانند آمریکا و انگلیس از مجاهدین افغان پشتون حمایت کرد تا بعد از خارج شدن نیروهای شوروی از افغانستان بتواند با خیالی آسوده در دولت جدید کابل نفوذ کرده، مهره های خود را در نظام سیاسی جدید این کشور بچیند. اما خلاف خواست پاکستان، با تشکیل دولت جدید افغانستان، تاجیک ها قدرت گرفتند و مجاهدین پشتون حامی پاکستان موفق نشدند امتیاز مهمی از حکومت افغان ها دریافت کنند. بدین ترتیب پاکستانی های مغموم از 1994 تلاش خود را برای اعمال نفوذ بر دولت افغانستان آغاز کردند. دولت ضیاءالحق با تشویق «جماعت اسلامی پاکستان» به رهبری قاضی حسین احمد و

ص: 93


1- همان.

«جمعیت علمای اسلام» به رهبری فضل الرحمان و سمیع الحق با تأکید بر حمایت از مجاهدین، مسیر گروه های مذهبی پاکستان برای حضور در جهاد مسلحانه افغانستان را هموارکرد. به طور کلی، سه رویکرد مشخص را می توان در گونه های مختلف طالبان پاکستان مشاهده کرد.

1. دارای گرایش ایدئولوژیک (تحریک نفاذ شریعت محمدی در سوات)

2. دارای گرایش های سیاسی (سپاه صحابه و لشگر جهنگوی در پنجاب جنوبی)

3. دارای گرایش های قومی و قبیله ای (گروه تحریک طالبان در وزیرستان)

سازمان اطلاعات پاکستان در سال های گذشته بر همه این جریان ها اشراف و تسلط داشته، به نوعی آنها را در زمان های خاص مدیریت کرده است.(1)

5. لشکر جهنگوی
اشاره

یکی از مهم ترین گروه های تروریستی پاکستان لشکر جهنگوی است که عده زیادی از آن به عنوان جانشین القاعده در پاکستان یاد می کنند. لشکر جهنگوی، یک گروه شبه نظامی فرقه ای و ضدشیعه است که در 1996 به دست گروهی از اعضای سازمان فرقه ای «سپاه صحابه پاکستان» ایجاد شد. هرچند لشکر جهنگوی ساختار رهبری خود را پنهان نگه می دارد، اما یکی از رهبران ارشد این گروه، فردی به نام «ملک اسحاق» است. ملک اسحاق به شدت تحت تأثیر افکار «مولانا حق نواز جهنگوی»، پایه گذار سپاه صحابه بوده است. اسحاق پس از دیدار با مولانا جهنگوی در 1989، رسماً به سپاه صحابه پیوست و در همان سال فعالیت های ضدشیعه خود را آغاز کرد. مولانا جهنگوی در 1990 ترور شد و لشکر جهنگوی در 1996 تأسیس شد. با وجود اختلافات، این دو گروه با یکدیگر مرتبط باقی ماندند. در حقیقت، لشکر جهنگوی به عنوان دومین بازوی نظامی سپاه صحابه نیز در نظر گرفته می شود که به طور خاص وظیفه آن مقابله با «سپاه محمد»، شاخه نظامی حزب شیعی «تحریک نفاذ فقه جعفریه» تعریف شده است. در این میان، هرچند سپاه صحابه ارتباط خود را با لشکر جهنگوی پنهان می کرد، سرانجام دولت پاکستان در 2002 این حزب را به دلیل مشارکت در اقدامات نظامی، غیرقانونی اعلام کرد. با وجود اعلام نشدن نام رهبر گروه، باور عمومی بر آن است که اسحاق - که پس از تحمل 14 سال زندان، در 2011 آزاد شد-

ص: 94


1- انوارالحق احدی، جریان پرشتاب طالبان، ص117.

هم اکنون نقش اصلی را در آن دارد و شاهد این مدعا آن است که فقط اندکی پس از آزادی اسحاق، شمار حملات به شیعیان در پاکستان به طور بی سابقه ای افزایش یافت.(1)

لشکر جهنگوی و شبکه تروریستی عربستان و آمریکا

لشکر جهنگوی، مانند لشکر صحابه که در عملیات بمب گذاری در بمبئی هند 160 نفر را به قتل رساند، هر دو بازوهای کمکی القاعده هستند. پشتیبان مالی هر سه گروه عربستان است. گاردین در مقاله ای با عنوان «اسناد ویکی لیکس و نقش عربستان در حمایت مالی از تروریسم جهانی» به این مسئله پرداخت که دولت آمریکا از نقش عربستان به عنوان بنگاه مالی تروریست ها در جهان آگاه است:

عربستان سعودی بزرگ ترین منبع مالی تروریسم در جهان است. القاعده، طالبان، لشکر صحابه و لشکر طیبه همگی دست پخت دولت عربستان هستند. اسناد دولتی آمریکا بارها به این مسئله اشاره کرده اند. ثروتمندان و شیوخ نفتی عربستان منبع اصلی مالی دولت عربستان در تجهیز نظامی این گروه ها هستند. کویت، امارات متحده عربی و قطر، به عربستان در این زمینه کمک می کنند.

انگیزه اصلی حمایت های مالی کشورهای حوزه خلیج فارس از گروه های تروریستی در منطقه، مقابله با تأثیر فزاینده انقلاب شیعی ایران است. اما شگفت آور آن است که علی رغم همه این شواهد و مدارک، آمریکا پیوند های گسترده سیاسی، اقتصادی، مالی و حتی نظامی با این کشورها برقرار کرده است. کشورهایی که هسته تروریسم جهانی را تغذیه می کنند. آمریکا در لیبی و سوریه به گروه های وابسته به القاعده کمک های مالی فراوانی کرده است.(2)

6. لشکر طیبه

ریشه لشکر طیبه و جنگ جویان چریکی آن به جنگ علیه شوروی سابق در افغانستان در دهه 1980 برمی گردد. عبدالله عزام، که اسامه بن لادن از افراد نزدیک وی به شمار می رود، از جمله بنیان گذاران این گروه است. افراد این گروه در جنگ های داخلی تاجیکستان و بوسنیا نیز شرکت داشتند. هسته اولیه این گروه تروریستی در فرقه اهل حدیق پدید آمد. این گروه تروریستی نخست

ص: 95


1- سایت مشرق، خرداد 1393، http://www.mashreghnews.ir
2- سایت فردانیوز، 6 دی1392، کد خبر 312148، http://www.fardanews.com

برای آموزش داوطلبان مبارزه در کشمیر تأسیس شد. لشکر طیبه از ناحیه (آی.اس.آی) سازمان اطلاعات پاکستان به ویژه پس از 1996 حمایت شده است. فلسفه این گروه مشابه پان اسلامیست هاست که خواهان ایجاد خلافت اسلامی در آسیای جنوبی هستند. در اعلامیه رسمی خود این گروه خواهان فتح اروپا شده است. آنها صحبت از این می کنند که یک زمان اروپا تحت تأثیر و سیطره مسلمانان بود، ولی در اثر جنگ های صلیبی، به دست عیسویان غصب شد.

لشکر طیبه در منطقه کشمیر اردوگاه های متعدد آموزشی داشته است و نخستین منطقه عملیاتی اش نیز جامو و کشمیر است. این گروه در کشمیر و پنجاب از محبوبیت و حمایت مردم برخوردار است؛ جایی که لشکر طیبه کمک های بشری مثل ایجاد کلینیک های سیار و بانک خون را در اختیار مردم قرار می دهد. لشکر طیبه به عنوان یکی از مهم ترین گروه های تروریستی پاکستان، درصدد تقویت گروه های بنیادگرای مذهبی است تا از آنها به عنوان مخالفان سرسخت ظهور جنبش های دموکراتیک و غیرنظامی استفاده کند. این تشکیلات تروریستی نه تنها ثبات پاکستان بلکه ثبات منطقه را تهدید کرده، موجب صدور تروریست ها به سراسر جهان می شود. مرام نامه فعلی لشکر طیبه برای ادامه فعالیت های تروریستی خود ایدئولوژی به چالش کشیدن حاکمیت هند بر جامو و کشمیر است.

لشکر طیبه نخست با القاعده بیشتر پیوند خویشاوندی داشت تا همکاری و اتحاد تشکیلاتی، اما پس از آنکه دولت مشرف تحت فشار شدید آمریکا و به منظور جلوگیری از ائتلاف آمریکایی- هندی، لشکر طیبه را در 2001 واحدی تروریستی خواند و فعالیت آن را ممنوع اعلام کرد، لشکر طیبه با القاعده ارتباط تشکیلاتی قوی تری پیدا کرد، به ویژه پس از آنکه مولانا الیاس کشمیری، رهبر معنوی لشکر طیبه، به مناطق قبایلی پاکستان رفت و در کنار رهبران القاعده و گروه طالبان افغانستان قرار گرفت.(1)

7. جیش محمد

گروه جیش المحمد از گروه های تروریستی نوظهور در پاکستان است که در 2000 به رهبری مسعود اظهر در شهر کراچی بنیان گذاشته شد. این گروه حوزه فعالیت خود را مناطق جامو و

ص: 96


1- سایت مشرق، خرداد 1393، http://www.mashreghnews.ir

کشمیر قرار داده است. ایدئو لوژی این گروه بیشتر بر پایه احساسات ضدهندی و ضدآمریکایی شکل گرفته است. رهبر این گروه در نخستین سخنرانی خود، هدف از تشکیل گروه تروریستی جیش المحمد را این گونه اعلام کرد: «من در راستای انجام وظیفه به اینجا آمده ام که بگویم تا زمانی که هند و آمریکا را نابود نکرده ایم، مسلمانان نباید در وضعیت صلح و آرامش بمانند». جیش محمد جزء گروه هایی است که به ارتکاب سوءقصدهای ناکام به جان پرویز مشرف، رییس جمهور سابق پاکستان، متهم شده است. گفته می شود این گروه تروریستی با لشکر جهنگوی و سپاه صحابه ارتباطات تنگاتنگی دارد.(1)

8. تحریک نفاذ شریعت محمدی

تحریک نفاذ شریعت محمدی یا نهضت اجرای شریعت محمدی در 1992، شکل گرفت. مولانا صوفی محمد - پیرو مکتب وهابی و از اعضای فعال جماعت اسلامی- مؤسس این گروه تروریستی است. این گروه هدف از تشکیل و فعالیت خود را اجرای برداشت خود از شریعت در پاکستان مطرح کرده است. رهبران این گروه خواهان این هستند که پاکستان نیز به شیوه حکومت طالبان اداره شود. مولانا صوفی محمد پس از حمله نیروهای آمریکا به افغانستان، به همراه هزاران نفر از هوادارانش برای کمک به طالبان به سمت افغانستان حرکت کرد. تعداد زیادی از مبارزان او به دست جبهه ائتلاف شمال افغانستان دست گیر یا کشته شدند و فقط تعداد کمی از آنها از جمله صوفی محمد به پاکستان بازگشتند. صوفی محمد در 2007 نیز، در پی بازگشت به پاکستان، به دست مقامات این کشور دست گیر و روانه زندان شد. بعد از دست گیری وی، دامادش مولانا فضل الله، معروف به ملا رادیو، رهبری هدایت تحریک نفاذ شریعت محمدی را بر عهده گرفت. یکی از ویژگی های خاص این رهبر جدید این است که از طریق ایستگاه رادیویی خود، اجرای خشن دستورهای شریعت، همچون تعطیلی مدارس دخترانه، بسیج نیروها برای کمک به طالبان در افغانستان و ... را ضروری اعلام کرده است.(2)

ص: 97


1- همان.
2- همان.
9. شبکه حقانی

شبکه حقانی از ماهرترین و مرموز ترین گروه های تروریستی به شمار می رود که حوزه عملیاتی آن جنوب افغانستان و شمال پاکستان، به ویژه مناطق مرزی پکتیا و خوست، است. شبکه حقانی از دهه 1980 و هم زمان با اشغال افغانستان از سوی شوروی با حمایت های خارجی، به رهبری جلال الدین حقانی شکل گرفت که تا زمان انجام حملات 11 سپتامبر 2001 با حمایت آمریکا فعالیت می کرد. اولین رهبر این گروه، جلال الدین حقانی از رهبران مجاهدین افغان بود. پس از او، رهبری گروه به پسر ارشدش سراج الدین حقانی منتقل شد. شبکه حقانی بر نظام قبیله ای مبتنی است و رهبران این شبکه از قبیله «زدران»، قوم پشتون ساکن ولایت پکتیا هستند. مولوی جلال الدین حقانی از متحدان طالبان بود و مسئولیت هایی همچون فرماندهی طالبان در شمال کابل، وزیر مناطق مرزی و امور قبایلی را بر عهده داشت.

اوج قدرت این گروه پس از اشغال افغانستان از حدود دو سال پیش نمایان شد، به طوری که سه حمله عمده علیه منافع غرب و ناتو در افغانستان به انجام رسانده اند؛ حمله هم زمان به چند هدف مهم در شهر کابل، حمله به هتل «اینترکنتینانتال» کابل، حمله به سفارت آمریکا در کابل و حمله به پایگاه بگرام در افغانستان، که این حملات کمتر از دو هفته پس از انتشار خبر مرگ بن لادن به دست نیروهای ویژه آمریکایی، رخ دادند. این حملات باعث افزایش فشار غرب بر پاکستان شد. به دنبال این فشارها، دولت پاکستان اعلام کرد قصد دارد حملات جدیدی را علیه بنیادگرایان صورت دهد که پس از آن گروهی از رهبران ارشد این گروه ها از داخل خاک پاکستان به افغانستان گریختند. نیروهای آمریکایی نیز توانسته اند از این فرصت جابجایی برای شکار چند نفر از رهبران ارشد آنها بهره ببرند. ظاهراً یکی از آنها «بدرالدین حقانی» از رهبران ارشد شبکه حقانی و نفر دوم این گروه شبه نظامی بوده است که مرگ او ضربه ای جدی به انسجام داخلی شبکه حقانی وارد کرد، به طوری که می توان این برداشت را داشت که هسته رهبری شبکه حقانی دیگر موفق نشد انسجام سابق خود را به دست آورد. زیرا ناتو و نیروهای دولتی افغانستان تاکنون توانسته اند بخش قابل توجهی از کادر رهبری حقانی را مهار کنند. پس از آن نیز ملادادالله، فرمانده طالبان پاکستانی در منطقه باجور، که از حامیان اصلی شبکه حقانی بود، در شرق افغانستان کشته شد. پیش از آن

ص: 98

نیز حاجی مالی خان، برادرزن جلال الدین حقانی و از فرماندهان ارشد شبکه حقانی به دست ناتو دست گیر شد. او رهبری قبیله ای را که خانواده حقانی به آن منسوب است، بر عهده داشت. در خصوص ارتباطات تشکیلاتی شبکه حقانی گفته می شود بدرالدین، رابط گروه حقانی و طالبان پاکستان بود که حدود دو سال پیش اردوگاهی را برای حمایت مالی و تدارکاتی شورشیان افغان در منطقه «منگل» در شرق افغانستان ایجاد کرده است.(1)

10. حرکة الجهاد اسلامی و حرکة المجاهدین

این دو گروه از گروه های تروریستی خرد و بیشتر محلی هستند که اخیراً موفق به توسعه حوزه عملیاتی خود شده اند. گروه تروریستی حرکة الجهاد اسلامی به دست مولانا ارشد احمد در 1980 به عنوان یک گروه جهادی افغان تشکیل شد. با این حال، در مورد زمان و نحوه شکل گیری آن، گزارش های ضد و نقیضی وجود دارد. اهداف این گروه، الحاق ایالت های جامو و کشمیر به پاکستان و گسترش اسلام در تمام شئون این جامعه است.

حرکة المجاهدین نیز به دست مولانا فضل الرحمن خلیل در 1985 به عنوان یک جناح انشعابی از حرکة الجهاد اسلامی، تأسیس شد.(2)

پیامدهای خون بار و مرگ بار جریان های تکفیری در پاکستان
اشاره

جریان افراطی سلفی تکفیری بر مبنای اعتقادات سست و بی اساس به نام اسلام، دست به جنایاتی می زنند که آسیب ها و لطمه های بسیاری ایجاد کرده و چهره اسلام را در جهان مخدوش ساخته است. خشونت از نوع تکفیری اش، امروز سراسر سرزمین اسلام را تهدید می کند و ضمن سلب آرامش کشتارهای وحشیانه ای در پی داشته است. پاکستان از کشورهایی است که از گذشته ای دور تاکنون در آتش تکفیر و خشونت و افراط می سوزد و داغدار عصبیت و اختلاف است. بیان آنچه بر این گوشه از جهان اسلام گذشته گویای خودسری و لاابالی گری جریان خودساخته و منحرف سلفی تکفیری است. در ادامه به برخی اقدامات آنها اشاره می کنیم.

ص: 99


1- همان.
2- سایت مشرق، خرداد 1393، http://www.mashreghnews.ir
انفجار در مدرسه قرآن پاکستان

انفجار در مدرسه آموزش قرآن شهر کراچی پاکستان چندین کشته و مجروح بر جای گذاشت. به گزارش جبهه جهانی مستضعفین، خبرگزاری ایکنا به نقل از پایگاه اطلاع رسانی «العهد» نوشت، این انفجار در مدرسه قرآن منطقه فقیرنشین «اورانگی» پاکستان که گروه های مسلح در آن فعال هستند، روی داد. در این حادثه سه کودک که 10 تا 12 ساله بودند، کشته و ده تن دیگر مجروح شدند؛ هنوز اطلاعاتی درباره اینکه مواد منفجره به داخل مدرسه پرتاب یا به صورت پنهانی در آنجا نگه داری شده اند، مخابره نشده است. جواد علام اودو، یک مقام مسئول در پلیس کراچی اظهار کرد: مدرسه در زمینه آموزش قرآن فعالیت می کرد؛ انفجار در آن کشته شدن سه دانش آموز و مجروح شدن شش تن دیگر را در پی داشته است. یادآور می شود، شهر کراچی 18 میلیون جمعیت دارد و در چند سال گذشته شاهد خشونت های طایفه ای و جنگ های گروهی نشئت گرفته از اختلافات سیاسی، قبیله ای، اقتصادی و نفوذ طالبان بوده است.(1)

پاکستان مسافرت زائران شیعه به ایران را متوقف کرد

دولت پاکستان به دلیل نگرانی از امنیت جانی زائران شیعه در مسیر حرکت به سوی ایران، فعالیت های اتوبوس های این مسیر را به حالت تعلیق درآورد. به گزارش جبهه جهانی مستضعفین، خبرگزاری تسنیم به نقل از رویترز نوشت، پاکستان فعالیت اتوبوس هایی که زائران شیعه را از استان بلوچستان به ایران منتقل می کردند به دلیل نگرانی های امنیتی در پی کشتار 27 زائر شیعه به حالت تعلیق در آورد. بزرگراه 700 کیلومتری که شهر پاکستانی کویته را به ایران متصل می کند بارها هدف حملات انتحاری و بمب های کنار جاده ای گروه های تروریستی قرار گرفته است.

حملات فرقه ای در پاکستان رو به افزایش است. اقلیت شیعه 20 درصد جمعیت 180 میلیونی این کشور را تشکیل می دهند. گروه های حقوق بشری اعلام کرده اند که بیش از 400 شیعه در 2013 کشته شده اند. همچنین، انفجار یک خودروی بمب گذاری شده انتحاری منجر به شهادت 27 شیعه شد و متعاقب آن صدها معترض هزاره به خیابان ها آمدند و علیه این خشونت ها

ص: 100


1- پایگاه اطلاع رسانی جبهه جهانی مستضعفین، اردیبهشت 1393، http://www.mwfpress.com/

راهپیمایی کردند. شبه نظامیان لشگر جهنگوی مسئولیت این حملات را بر عهده گرفتند. این گروه تکفیری شیعیان را مسلمان ندانسته، معتقد است آنها باید کشته شوند.(1)

تحصن شیعیان در شهرهای سراسر پاکستان پایان یافت

گروه های شیعی در پاکستان در گفت وگو با رسانه های خبری اعلام کردند با توافقی که با وزرای دولت فدرال پاکستان صورت گرفت، تحصن و اعتراضات سراسری در این کشور نسبت به تداوم حملات تروریستی علیه شیعیان، پایان می یابد. به گزارش جبهه جهانی مستضعفین، خبرگزاری ایرنا به نقل از اظهارات اعضای ارشد گروه های سیاسی حزب مجلس وحدت مسلمین و رؤسای حزب دموکراتیک جامعه هزاره کویته متعلق به شیعیان پاکستان نوشت: پس از اطمینان از اقدامات آتی دولت علیه تروریست ها و شبه نظامیان و شناسایی عاملان جنایات و حملات تروریستی علیه جامعه شیعیان که از سوی چودری نثارعلی خان، وزیر کشور، اعلام شد، گروه های شیعی معترض به تحصن سراسری خود در شهرهای مختلف این کشور پایان می دهند. عبدالخالق هزاره، رهبر حزب هزاره کویته، اعلام کرد شیعیان این کشور با توافق به عمل آمده با نمایندگان دولت تحصن خود در شهر کویته را به اتمام رسانیده، مراسم تدفین پیکر زائران کشته شده در حمله تروریستی به دو اتوبوس را که حامل مسافران اماکن مقدس بودند برگزار می کنند. حمله انتحاری انجام شده در مسیر عبور دو دستگاه اتوبوس حامل زائران شیعی در منطقه مستونگ ایالت بلوچستان، در جنوب غربی پاکستان، بیش از 30 کشته و 44 زخمی بر جای گذاشت.

وزیر کشور پاکستان نیز با سخنانی از گروه های شیعی خواست به تحصن خود پایان دهند و افزود: دولت فدرال و ایالت بلوچستان به مردم اطمینان می دهد که تمامی اقدامات لازم برای تأمین امنیت شیعیان را به انجام برساند و از طریق قانون برای شناسایی و بازداشت عاملان این حادثه اقدام کند. در همین حال، علامه راجا ناصر عباس، دبیر کل مجلس وحدت شیعیان پاکستان، نیز در سخنانی در راولپندی در جمع معترضان، از گروه های سیاسی مذهبی در سراسر پاکستان خواست به اعتراض های خود پایان دهند، اما وی خطاب به دولت گفت: دولت مرکزی باید به وعده های خود در خصوص شیعیان عمل کند و مانند دفعات گذشته فقط به صدور بیانیه اکتفا

ص: 101


1- همان، بهمن 1392.

نکند. این رهبر مذهبی هشدار داد اگر دولت نتواند یا نخواهد با عاملان این جنایت ها برخورد جدی داشته باشد، در روزهای آینده شیعیان در این کشور با اعتراضات بیشتر به سوی اسلام آباد حرکت کرده، در مقابل مجلس نمایندگان این کشور تحصن بزرگی برپا خواهند کرد.

این تحصن در حالی به اتمام رسید که درگیری میان اعتراض کنندگان (شیعیان) و پلیس باعث استفاده نیروهای انتظامی از گاز اشک آور و شلیک هوایی به منظور پراکنده کردن تظاهرکنندگان شیعی در شهرهای مختلف پاکستان، به ویژه در شهر کراچی در جنوب این کشور، شد. به گزارش پلیس شهر کراچی، نیروهای انتظامی با استفاده از باتوم و شلیک هوایی اقدام به پراکنده کردن معترضان کردند و تعدادی از شهروندان و شیعیان در کراچی بازداشت شدند، اما با وجود هشدارهای پلیس معترضان همچنان از پراکنده شدن خودداری می کردند.(1)

امتناع شیعیان کویته از دفن شهدای حمله انتحاری

اقوام و نزدیکان شهدای شیعه در بمب گذاری انتحاری بلوچستان پاکستان تابوت های عزیزان خود را در خیابانی در کویته گذاشتند و از حرکت دادن آنها امتناع کردند. به گزارش جبهه جهانی مستضعفین، خبرگزاری ابنا به نقل از یک افسر پلیس پاکستان اعلام کرد که اقوام و نزدیکان شهدای شیعه بمب گذاری انتحاری این هفته برای سومین روز متوالی دست به تظاهرات زدند. این افراد از دفن شهدای خود امتناع کردند و خواستار سرکوب شبه نظامیان در بلوچستان شدند. معترضان تابوت های عزیزان خود را در خیابانی در کویته گذاشتند و از حرکت دادن آنها امتناع کردند. در این حمله انتحاری که در مسیر عبور دو دستگاه اتوبوس حامل زائران شیعی در منطقه مستونگ ایالت بلوچستان در جنوب غربی پاکستان رخ داد، بیش از 30 نفر شهید و 44 نفر زخمی شدند. زائران شیعی از جمله 10 زن و چند نفر از نیروهای امنیتی پاکستان در میان قربانیان این اقدام تروریستی هستند. گروه تروریستی و غیرقانونی لشکر جهنگوی مسئولیت این اقدام تروریستی را به عهده گرفت.(2)

حمله تروریستی به شیعیان پاکستانی

عملیات تروریستی در منطقه شیعه نشین شهر پیشاور پاکستان، 8 کشته و 26 زخمی بر جای

ص: 102


1- همان.
2- همان.

گذاشت. به گزارش جبهه جهانی مستضعفین به نقل از پایگاه خبری شبکه العالم، این انفجار در یکی از محله های شیعه نشین به وقوع پیوست. فیصل مختار، از فرماندهان ارشد پلیس [پیشاور] در این باره گفت: انفجار در بازاری در محله «کیسا خوانی» روی داد، که دارای اکثریت شیعه است.(1)

مقام های پلیس پاکستان گزارش دادند مهاجمان ناشناس با تیراندازی به سوی مسجد شیعیان در ایالت پنجاب در شرق این کشور 10 نمازگزار شیعی را زخمی کردند. به گزارش جبهه جهانی مستضعفین به نقل از خبرگزاری ایرنا، مقام های پلیس ایالت پنجاب در گفت وگو با خبرنگاران افزودند: مهاجمان ناشناس، افراد حاضر در مسجد متعلق به شیعیان در شهر چکوال را پس از اقامه نماز مغرب هدف قرار دادند. پلیس پاکستان گزارش داد به نظر می رسد این حادثه، اقدام تلافی جویانه تندروان مذهبی در واکنش به قتل دو عضو ارشد گروه اهل سنت و الجماعة در شهر اسلام آباد باشد. مقام های پلیس اسلام آباد گزارش دادند که مهاجمان ناشناس خودروی مفتی منیر احمد معاویه، دبیر کل گروه مذهبی و تندروی اهل سنت و الجماعة را در نزدیکی میدان فرقان، منطقه ای در اسلام آباد هدف قرار دادند و وی را کشتند. در این حمله «اسد محمود» یکی از مسئولان این گروه نیز کشته شد. تاکنون هیچ گروهی مسئولیت این حمله را بر عهده نگرفته است و پلیس اسلام آباد نیز انگیزه این حادثه را فرقه ای می داند.(2)

شهادت سه زائر شیعه در انفجار بمب در پاکستان

دست کم سه نفر در انفجار بمبی که یک اتوبوس حامل زائران شیعه را در جنوب غرب پاکستان هدف قرار داده بود، کشته و بیش از 30 تن دیگر، از جمله شماری از افسران امنیتی، زخمی شدند. به گزارش جبهه جهانی مستضعفین به نقل از پرس تی وی، این زائران از شهرهای مقدس ایران در حال بازگشت به کشورشان بودند که یک خودروی حامل مواد انفجاری در شهر کویته واقع در جنوب غرب پاکستان، اتوبوسی را که آنها در آن بودند هدف قرار داد.(3)

ص: 103


1- همان.
2- همان.
3- پایگاه اطلاع رسانی جبهه جهانی مستضعفین، http://mwfpress.com/vdceew8z.jh8nxi9bbj.html
شهادت مدیر شیعه یکی از دانشگاه های پاکستان

افراد مسلح یکی از مدیران ارشد و شیعه یکی از دانشگاه های پاکستان را به همراه راننده اش در استان پنجاب به شهادت رساندند. به گزارش جبهه جهانی مستضعفین به نقل از خبرگزاری ابنا، سید شبیر حسین شاه، مدیر امور دانشجویی یکی از دانشگاه های استان پنجاب، در حالی که در مسیر دانشگاه بود، هدف حمله قرار گرفت. علی نصیر ریزوی، رئیس پلیس منطقه گفت سید شبیر حسین شاه تقریباً نزدیک دانشگاه بود که افراد مسلح موتورسوار خودروی او را به گلوله بستند. راننده خودرو نیز در این حمله شهید شد. از تعداد دقیق افراد مسلح اطلاع نداریم اما به نظر می رسد این حمله برنامه ریزی شده و مقتول هدف این حمله بوده است. مقامات گمان می کنند این حمله، اقدامی تلافی جویانه مرتبط با ناآرامی های روز جمعه روالپندی است که در آن یکی از مساجد سنی ها به آتش کشیده شده و 10 تن در آن کشته شدند.

مقامات دانشگاه گفتند سید شبیر حسین شاه در امور دانشگاهی بسیار فعال بوده است. شیخ عبدالرشید، سخن گوی دانشگاه گفت او از نظر فرقه ای شیعه بود، اما یکی از مقامات پیشروی دانشگاه محسوب می شد. یکی دیگر از همکاران وی گفت پیش تر افراد ناشناسی سید شبیر حسین شاه را تهدید کرده بودند. پاکستان با افزایش خشونت های فرقه ای روبه روست که در آن گروه های شبه نظامی مرتبط با القاعده و طالبان اغلب به شیعیان که 20 درصد جمعیت این کشور را تشکیل می دهند، حمله می کنند.(1)

شهادت 7 شیعه در حمله شبه نظامیان در پاکستان

منابع امنیتی آگاه در پاکستان از شهادت 7 نفر از شیعیان و زخمی شدن 32 نفر دیگر در حمله شبه نظامیان در نزدیکی اسلام آباد، پایتخت این کشور، خبر دادند. به گزارش جبهه جهانی مستضعفین، خبرگزاری تسنیم به نقل از پرس تی وی این خبر را اعلام کرد.(2)

ص: 104


1- همان، http://www.mwfpress.com/vdcgwn9q.ak9x34prra.html
2- همان، http://www.mwfpress.com/vdcja8ev.uqe8ozsffu.html
ترور 8 نفر از شیعیان پاکستان

مسئولان محلی پاکستانی از ترور 8 نفر از شیعیان این کشور خبر دادند. به گزارش پایگاه خبری شبکه العالم، در یکی از این حملات تروریستی دو پزشک شیعه در شهر کراچی به ضرب گلوله افراد مسلح کشته شدند. عناصر مسلح همچنین با حمله به یک خیاطی در مرکز شهر کراچی صاحب این مغازه و یکی از کارکنان را به قتل رساندند و از صحنه جرم گریختند. الیوم السابع به نقل از عمیر فروقی، از مسئولان پلیس کراچی، اظهار داشت: همه می دانستند که این افراد که هدف سوء قصد قرار گرفته اند، شیعه بودند.

همچنین چهار شیعه دیگر نیز، روز قبل از این حادثه، در یکی از مناطق قبیله ای شمال غربی پاکستان به قتل رسیدند. اوایل سال جاری میلادی حمله تروریستی به دو منطقه شیعه نشین در شهر کویته حدود 200 کشته بر جا گذاشت. این حملات خون بارترین هجوم تروریستی به شیعیان پاکستان بود. در سایه نبود آمار رسمی، برخی منابع تأکید دارند که شیعیان پاکستان 20 درصد جمعیت این کشور 180 میلیون نفری را تشکیل می دهند. بیشتر این حملات تروریستی به دست عناصر طالبان صورت می گیرد.(1)

شهادت 22 زائر شیعه در پاکستان

حمله تروریستی به اتوبوس حامل زائران شیعه در جنوب غربی پاکستان در مسیر بازگشت آنان از زیارت اماکن مقدس در خاک جمهوری اسلامی ایران، به شهادت 22 تن از آنان منجر شد. به گزارش جبهه جهانی مستضعفین به نقل از پایگاه خبری شبکه العالم، این حمله تروریستی نزدیک روستای درینگر در اتوبان بین پاکستان و ایران در 60 کیلومتری غرب شهر کویته روی داد. مسئولان محلی پاکستانی تأکید کردند که در این حمله تروریستی 22 نفر شهید و 20 تن مجروح شدند. هنوز از سرنوشت 9 تن دیگر از سرنشینان این اتوبوس خبری در دست نیست.(2)

ص: 105


1- پایگاه خبری شبکه العالم، http://fa.alalam.ir/news/1531245
2- همان، بهمن 1392.
شهادت سه زائر شیعه در انفجار بمب در پاکستان

دست کم سه نفر در انفجار بمبی که یک اتوبوس حامل زائران شیعه را در جنوب غرب پاکستان هدف قرار داده بود، کشته و بیش از 30 نفر دیگر، از جمله شماری از افسران امنیتی، زخمی شدند. به گزارش جبهه جهانی مستضعفین به نقل از پرس تی وی، این زائران از شهرهای مقدس ایران در حال بازگشت به کشورشان بودند که یک خودروی حامل مواد انفجاری در شهر کویته واقع در جنوب غرب پاکستان، اتوبوسی را که آنها در آن بودند هدف قرار داد. از آنجایی که حال برخی از زخمی ها وخیم گزارش شده است، بیم آن می رود که تلفات افزایش یابد. گروه های طرفدار طالبان مبارزه خشونت آمیز علیه مسلمانان شیعه را شدت بخشیده اند و ظاهراً حملات تروریستی خود را در شهرهای مهم پاکستان گسترش داده اند. در ماه های اخیر، چندین اجتماع مذهبی شیعیان در بخش های مختلف پاکستان هدف قرار گرفته است. شبه نظامیان طرفدار طالبان در سال های اخیر، صدها شیعه را در شهرهای پاراچنار و هنگو و دیگر نواحی در منطقه قبائلی نشین کورام، به قتل رسانیده اند.

شیعیان پاکستان می گویند دولت اسلام آباد باید اقدامی قاطع علیه نیروهایی که در این کشتار هدفمند دخالت دارند، اتخاذ کند. آنها همچنین اسلام آباد را به ناتوانی در تأمین امنیت جامعه شیعیان متهم می کنند. کشتار شیعیان خشم بین المللی را برانگیخته است و بسیاری از گروه های حقوق بشری و کشورهای منطقه ای خشم خود را از خشونت های مرگ بار ابراز کرده اند.(1)

شهادت یک ذاکر پاکستانی با حمله تک تیراندازان سپاه صحابه

یک روحانی و ذاکر پاکستانی اهل بیت علیهم السلام که از رهبران مجلس وحدت مسلمین بود در لاهور هدف حمله تک تیراندازان سپاه صحابه قرار گرفت و به شهادت رسید. به گزارش جبهه جهانی مستضعفین به نقل از خبرگزاری ابنا، یک روحانی و ذاکر اهل بیت علیهم السلام هدف حمله تک تیراندازان سپاه صحابه قرار گرفت و به شهادت رسید. «علامه ناصر عباس ملتانی» در حالی که بعد از اجرای مراسم عزاداری در شاه جمال، واقع در منطقه شادمان لاهور، با اتومبیلش به سمت منزل خود در حرکت بود، به دست تروریست های تکفیری به شهادت رسید.(2)

ص: 106


1- پایگاه اطلاع رسانی جبهه جهانی مستضعفین، دی 1392.
2- همان، آذر 1392.
شهادت یک فعال شیعه در لاهور پاکستان

تروریست های تکفیری لشکر جهنگوی یک فعال 35 ساله شیعه را با شلیک دو گلوله در لاهور پاکستان به شهادت رساندند. به گزارش جبهه جهانی مستضعفین به نقل از خبرگزاری ابنا، هم زمان با ایام میلاد پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم و روزهایی که مورد احترام همه فرق و مذاهب اسلامی است، تروریست های تکفیری با شلیک گلوله به «علی حسین قزل باش»، فعال شیعه پاکستانی، حرمت این ایام را شکستند و این جوان شیعه را هنگام توقف مقابل چراغ راهنمایی منطقه گلبرگ شهر لاهور، به شهادت رساندند. این فعال 35 ساله شیعه، که حسابدار یک شرکت خصوصی در شهر لاهور بود، هنگام بازگشت به خانه هدف حمله تروریست های تکفیری قرار گرفت که در دم به فیض شهادت نائل شد. تروریست های تکفیری موتورسوار با شلیک دو گلوله وی را به شهادت رساندند و بلافاصله از محل متواری شدند. پلیس نیز جسد وی را برای تحقیقات بیشتر به بیمارستان انتقال داد. به گفته پلیس، تاکنون هیچ گروهی مسئولیت این حمله را به عهده نگرفته، ولی تا آنجایی که مشخص است این اقدامات به دست گروه های افراطی لشکر جهنگوی صورت می گیرد. احزاب مختلف شیعه این اقدام را محکوم کردند و از نیروهای امنیتی خواستند مجرمان را دست گیر کنند و به سزای عملشان برسانند.(1)

98 کشته در سه روز

تروریست ها ظرف سه روز به دو گردهمایی شیعیان در دو شهر پاکستان حمله کردند و بیش از 98 مسلمان بی گناه را کشتند: 33 نفر در لاهور و 65 نفر در کویته. گل جمس حسین، روزنامه نگار پاکستانی، در خبرآنلاین نوشت: در هفته گذشته تروریست ها ظرف سه روز به دو گردهمایی شیعیان در دو شهر پاکستان حمله کردند و بیش از 98 مسلمان بی گناه را کشتند: 33 نفر در لاهور و 65 نفر در کویته. بمب گذاران انتحاری به مؤمنانی که مشغول عزاداری برای سال روز شهادت حضرت علی علیه السلام در شهر لاهور بودند حمله کردند؛ تروریست ها همچنین به مسلمانان حاضر در راهپیمایی روز قدس در شهر کویته که برای اعلام هم بستگی و حمایت از مردم مظلوم فلسطین گرد آمده بودند، یورش بردند.

ص: 107


1- همان، دی 1392.

یک سخن گوی گروه تحریک طالبان پاکستان با قبول مسئولیت این حملات آن را «انتقام کشتار مسلمانان سنی بی گناه» خواند و از حملات قریب الوقوع به نقاطی در اتحادیه اروپا و ایالات متحده خبر داد. این سخنان بیشتر به لاف می ماند تا قبول مسئولیت. لذا این پرسش مطرح است که: آیا حقیقتاً طالبان پاکستان حملات تروریستی در شهرهای کویته و لاهور را سامان داده اند؟ و اگر جواب مثبت است از چه کسانی به عنوان حمله کننده انتحاری استفاده کرده اند؟

طالبان پاکستان در اقدامات وحشیانه بسیاری شرکت داشته اند و حملات بی شماری علیه نیروهای امنیتی و مقامات دولتی پاکستان انجام داده اند و در بسیاری از موارد نیز به جای ضربه زدن به هدفشان مردم عادی را به کشتن داده اند، چه آنکه خشونت های فرقه ای چندان مطلوب آنها نیست. اغلب این افراد از قبایل بدوی پشتون اند و به دنبال انتقام گیری از ایالات متحده آمریکا که در آن سوی مرز در افغانستان مشغول کشتار قوم و خویشان پشتون آنهاست. این افراد همچنین به نیروهای پلیس و ارتش پاکستان حمله کرده اند؛ چراکه گمان می کنند آنها با دشمنشان (آمریکا) دوست هستند.

به نظر می رسد هدف نخست آنها انتقام از نیروهای خارجی و هم پیمانان داخلی احتمالی شان است. به هر حال، در چند سال گذشته گروه های فرقه ای کوچک تری از ایالت پنجاب (مانند سپاه صحابه و لشکر جنگوی) به منظور رسیدن به اهداف و امیال خود به جنگ جویان طالبان پیوسته اند. با وجود این، پرسش این است که واقعاً چه فرد یا گروهی به مسلمانان شیعه لاهور و کویته حمله کرده است؟ به نظر می رسد این اقدام کار دو گروه مختلف تروریستی باشد که احتمالاً هیچ ارتباطی با یکدیگر نداشته اند و به دو دلیل مجزا دست به اقدامات تروریستی خود زده اند.

در ماه آگوست، لشکر جهنگوی یک سیاست مدار برجسته شیعه را در کراچی به قتل رساند که سبب جرقه خوردن خشونت های فرقه ای و نژادی شد. حامیان سیاست مدار کشته شده بیش از صد نفر را در اقدامی تلافی جویانه در مرکز اقتصادی پاکستان به قتل رساندند.

با به دست گیری اوضاع از جانب مقامات در کراچی و برقراری نظم و قانون در ماه مبارک رمضان، تروریست ها در حالی به شیعیان حاضر در مراسم سال روز شهادت حضرت علی علیه السلام حمله کردند که تقریباً هیچ نیروی امنیتی در این تجمعات حاضر نبود، چراکه تقریباً همه نیروهای

ص: 108

امنیتی پاکستان مشغول کمک رسانی به مردم آسیب دیده از سیل بی سابقه در این کشور بودند. بنابراین، به نظر می رسد حملات لاهور کار آن تروریست های فرقه ای باشد که موفق به انتقام گیری در کراچی نشده بودند.

توضیح درباره حملات کویته به نظر پیچیده می رسد، چراکه این شهر به مرکز تروریست ها، باندهای جنایتکار، مافیاهای مواد مخدر، قاچاقچیان، پناهگاه طالبان افغانستان و پاکستان و شورشیان بلوچ تبدیل شده است که علیه دولت پاکستان می جنگند و یا از طرف قدرت های خارجی مأمور بی ثبات کردن کشور هستند.

در حالی که هرج و مرج در این شهر حاکم است، به نظر می رسد حمله به مسلمانان بی گناهی که مشغول اظهار هم بستگی با مردم ستم دیده فلسطین بودند کار تروریست هایی باشد که به عوامل خارجی مشکوک وابسته اند یا حتی ممکن است کار حامیان عبدالمالک ریگی باشد که پس از حملات تروریستی در زاهدان به کویته فرار کرده اند و در آنجا مخفی شده اند؛ همچنین ممکن است گروه تحریک طالبان پاکستان و حامیان خارجی آنها دوباره از تروریست های لشکر جهنگوی ساکن ایالت پنجاب (این بار در یک منطقه بلوچ نشین) استفاده کرده باشند تا به خشونت های فرقه ای و قومی در این شهری که خود مشحون از انواع درگیری و خشونت و جنایت است، دامن بزنند. نکته مهم این است که معادله خشونت های پاکستان معادله ای چندمجهولی است و باید به آن از زوایای مختلف نگاه کرد.(1)

نتیجه

عملکرد گروه های تکفیری با موازین و مبانی اسلام مطابقت ندارد و چنین حرکت های بی رحمانه، که با نام اسلام و شریعت محمدی و سلف صالح انجام می شود، حکایت از ناآگاهی و ناآشنایی رهبران و بزرگان این فرقه ها با اسلام واقعی دارد. بنابراین، علما و اندیشمندان شیعه و سنی باید به چنین جریان هایی بی اعتنا نباشند و از حریم اسلام ناب محمدی و حقانیت آن، که بر محور کرامت انسانی و صلح و امنیت استوار است، دفاع کنند.

ص: 109


1- خبرآنلاین http://khabaronline.ir

پیامد افراط گری و خشونت تکفیری چیزی غیر از ناامنی و تجاوز و قساوت نبوده است و جهان اسلام را با مصائب و مشکلات فراوانی مواجه کرده و جنگ های مرگ بار و نابسامانی های سیاسی و اجتماعی به دنبال داشته است. اختلافات قومی و مذهبی با حمایت دشمنان اسلام تشدید شده و آرامش را از مسلمانان سلب کرده است. پاکستان نمونه آشکار این مسئله است که سال های طولانی در آتش تفرقه و تعصب و جهالت می سوزد. از آغاز استقلال، پاکستان می توانست در مسیر وحدت و تقویت جهان اسلام نقش محوری و اساسی داشته باشد، در حالی که اختلافات فرقه ای و سیاست های استعماری، پاکستان را بهشت سلفی های تکفیری کرد و تا به امروز جولانگاه گروه های افراطی و تکفیری است که نتایج بسیار دل خراشی به ارمغان آورده است. هرچند آمار دقیقی از کشتارها، تخریب ها و ... در پاکستان وجود ندارد، اما آنچه در اخبار و رسانه ها منعکس شده و می شود نشان از مظلومیت مسلمانان، به ویژه شیعیانی دارد که در برابر مدعیان دروغین حقوق بشر قتل عام می شوند.

وقت آن رسیده است که تمام فرقه ها و اندیشمندان جهان اسلام یک پارچگی و وحدت خود را حفظ کنند و دست از اختلاف بردارند و در برابر حرکت های افراطی تکفیری در صف واحد بایستند و حساب این گروه های ساختگی را از اسلام جدا کنند.

ص: 110

منابع

1.ابن تیمیه، درء التعارض العقل والنقل، دار الکتب العلمیه، بیروت، 1417.

2.ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، تحقیق: جمال الدین میردامادی، دار الفکر للطباعه والنشر، بیروت، 1408.

3.ابی اسامه، سید طالب الرحمن، الدیوبندیه، دار الصمیعی، ریاض، 1419.

4.احدی، انوارالحق، جریان پرشتاب طالبان، [بی جا، بی تا]

5.بنوری، مسلک علماء دیوبند، طبع دارالاشاعت کرانثی، کراچی، [بی تا].

6.البوطی، رمضان، سلفیه بدعت یا مذهب، ترجمه: حسن صابری، آستان قدس رضوی، مشهد، 1373.

7.جهنی، مانع حماد، الموسوعة المیسرة فی الادیان والمذاهب والاحزاب المعاصره، دار الندوة العالمیة للطباعة والنشر والتوزیع، ریاض، 1424.

8.خویی، ابوالقاسم، البیان فی تفسیر القرآن، انتشارات کعبه، [بی جا]، 1366.

9.جمعی از نویسندگان، دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر: سید محمدکاظم موسوی بجنوردی، مرکز دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، تهران، 1369.

10.راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن، تحقیق: صفوان عدنان، دار القلم - دار الشامیه، بیروت - دمشق، 1412.

11.زیدی، مرتضی، علل تفرقه گرایی در پاکستان، پایان نامه .

12.------------- ، «تلاش گروه های تروریستی وهابی علیه ایران»، روزنامه جمهوری اسلامی.

13.طباطبایی یزدی، سید محمد کاظم، العروة الوثقی، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، بیروت، 1409.

14.طحاوی، احمد بن محمد بن سلامه، العقیدة الطحاویة، تصحیح: نجم الدین محمد الدرکانی، نشر صدیقی، زاهدان، [بی تا].

15.عاملی، علی بن حسین، جامع المقاصد فی شرح القواعد، مؤسسة آل البیت علیهم السلام، قم، 1414.

16.عزیز، احمد، تاریخ تفکر اسلامی در هند، ترجمه: نقی لطفی، محمدجعفر یاحقی، مؤسسه کیهان، تهران، 1366.

17.علی اکبری، مرضیه، «اخلاق و رفتار مسالمت آمیز با پیروان مذاهب»، در: اخلاق وحیانی، ش4، 1392.

18.فراستخواه، مقصود، سرآغاز نواندیشی معاصر، شرکت سهامی انتشار، تهران، 1377.

ص: 111

19.فضایی، یوسف، مناظرات امام فخر رازی، مؤسسه مطبوعاتی عطایی، تهران، 1361.

20.فقیهی، علی اصغر، وهابیان، انتشارات صبا، [بی جا]، 1352.

21.مدنی، حسین احمد، الشهاب الثاقب علی المسترق الکاذب، [بی نا]، [بی جا]، [بی تا].

22.ندوی، محمد رئیس، اللمحات، جامعة سلفیة، هند، [بی تا].

23.نگاهی به ماهیت و عمل کرد فرقه ضاله وهابیت، جزوه نیروی عقیدتی - سیاسی نیروی انتظامی.

24.نووی، یحیی بن شرف، مغنی المحتاج، المکتبة التجاریة، قاهره، 1374.

25.هاردی، پیتر، مسلمانان هند بریتانیا، ترجمه: حسن لاهوتی، بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی، مشهد، 1369.

26.afghanews.ir

27.aviny.com

28.bashgah.net

29.fardanews.com

30.farsnews.com

31.ical.ir

32.islamtimes.org

33.jomhourieslami.com

34.kayhan.ir

35.khabaronline.ir

36.mashreghnews.ir

37.mwfpress.com

ص: 112

جنایات جریان های تکفیری در سوریه؛ 2012-2013 / پیام عبدالملکی

اشاره

پیام عبدالملکی(1)

چکیده

کشورهای اسلامی در سال های اخیر دچار فراز و نشیب های فراوانی شده اند که در طول تاریخ بی سابقه بوده است. یکی از این کشورهای پرتلاطم، سوریه است که در سال های اخیر با مشکلات فراوانی روبه رو بوده است. عده ای تروریست به ادعای تجدید اسلام و تشکیل حکومت اسلامی علیه نظام سوریه دست به تخریب، غارت و جنایات فراوانی زده اند. از جمله این جنایات کشتار مردم بی گناه، تخریب شهرها و اموال عمومی، فساد، ترور اشخاص و ... بوده است. در این زمان بسیار مناسب است به بررسی این جنایات پرداخته شود تا ابعاد مختلف آن برای شناخت بیشتر تروریست های مدعی تجدید اسلام روشن شود. در این نوشتار برآنیم تا با ذکر مصادیق مختلف این جنایات در چهار بخش این مسئله را بررسی کنیم، که عبارت است از: 1. هدم آثار و ابنیه؛ 2. کشتار؛ 3. فساد و خیانت؛ 4. برخورد با غیرمسلمانان.

کلیدواژگان: سوریه، تروریست، جنایت، کشتار، هدم آثار، فساد.

ص: 113


1- پژوهشگر مؤسسه دارالإعلام لمدرسة اهل البیت علیهم السلام
مقدمه

جمهوری عربی سوریه کشوری در جنوب غرب آسیا و در کنار سواحل شرقی دریای مدیترانه است. این کشور از شمال با ترکیه، از شرق با عراق، از غرب با لبنان و دریای مدیترانه و از جنوب با اردن و فلسطین همسایه است. از شهرهای مهم سوریه می توان به دمشق، حُمص، دَرعا، حِماه، حَلب و دیرالزور اشاره کرد. حدود 74٪ جمعیت سوریه را مسلمانان سنی، 13٪ علویان، شیعیان دوازده امامی و اسماعیلیان، 10٪ مسیحیان و 3٪ دروزیان تشکیل می دهند.

سوریه بین عرض 32 و 37 درجه شمالی و طول 35 و 42 درجه شرقی قرار دارد که این امر در طول تاریخ، جایگاهی استراتژیک به این کشور بخشیده است. زیرا باعث قرار گرفتن آن در نقطه اتصال سه قاره آسیا، اروپا و آفریقا شده سوریه را در میان کشورهای اروپای صنعتی و خاورمیانه نفت خیز قرار داده است. جایگاه استراتژیک سوریه باعث شده است چشم طمع دشمنان در سال های اخیر به این کشور اسلامی دوخته شود و با هجمه کشورهای مختلف مواجه شود.

در 2011 با بالا گرفتن اعتراضات مردمی در جهان عرب، تظاهرات هایی نیز در شهرهای مختلف سوریه نظیر حمات، جبله، دمشق، لاذقیه، درعا و حمص به وقوع پیوست که با سرکوب ارتش سوریه مواجه شد. تظاهرات های پراکنده ای در شهرهای دیگر سوریه نیز به وقوع پیوست که در سه شهر حمص، درعا و حماه شدیدتر بود. با حمایت کشورهای غربی و عربی، مخالفان نظام سوریه رشد کردند و خسارات فراوان جانی و مالی بر این کشور تحمیل کردند. از مهم ترین خسارات واردشده بر این کشور می توان به از بین رفتن شهرها و ساختمان ها، کشتار و غارت مردم و علما و شخصیت ها، فساد و ... اشاره کرد. بدون تردید ناآرامی های سوریه حاصل حمایت های مالی، اطلاعاتی، جاسوسی و تسلیحاتی کشورهای عربی و غربی از گروه های تروریست است. لذا بررسی جنایات واردشده بر این کشور اسلامی از ضروریات است. در این مقاله به اهم این جنایات و خسارت ها می پردازیم.

ص: 114

سوریه؛ سال ها به عقب

آن گونه که در گزارش های مختلف دیده می شود، خسارات واردشده بر سوریه بسیار زیاد است. «المرکز السوری لبحوث السیاسات» در گزارش خود در سه ماهه اول از رویدادهای سوریه گفته است که سوریه به دلیل حوادث اخیر، 35 سال به قبل بازگشته است. در این گزارش، که با همکاری آژانس کار و امداد سازمان ملل متحد (UNRWA)، و با عنوان «فاجعه سوریه» تهیه شده آمده است که بیش از نیمی از ساکنان سوریه فقیر شده اند و همچنین 7/6 میلیون نفر در اثر این اتفاقات به زیر خط فقر رسیده اند و 6/3 میلیون نفر در فقر شدید به سر می برند. این گزارش نشان داد که خسارات اقتصادی سوریه به دلیل بحران، فقط تا سه ماهه اول 2013، تا 4/84 میلیارد دلار رسیده است.(1)

البته گزارش دیگری هم پایگاه خبری المانیتور در پایان 2013 منتشر کرد. این گزارش، که مرکز سوری تحقیقات سیاست گذاری - وابسته به سازمان ملل- منتشر کرده است، حاوی جزئیاتی از فجایع و کشتاری است که در حدود 1000 روز از بحران سوریه اتفاق افتاده است. این گزارش با عنوان «جنگ در حال گسترش» منتشر شده و نتیجه همکاری برنامه توسعه سازمان ملل (UNDP) و آژانس پناهندگان فلسطینی (UNRWA) است. این گزارش می کوشد با ارائه آمار و ارقام، تصویری از وضعیت فعلی سوریه به دست دهد. بر اساس این گزارش، اکنون نیمی از جمعیت سوریه زیر خط فقر زندگی می کنند (نزدیک به 8 میلیون نفر از آنها، از ابتدای بحران سوریه به زیر خط فقر رفته اند). 4/4 میلیون نفر در فقر مطلق قرار دارند. نرخ بیکاری 43 درصد است. 3/2 میلیون نفر شغل خود را از دست داده اند. این آمار یعنی اکنون زندگی 10 میلیون نفر سوری در خطر است.

کودکان نیز درگیر این جنگ خانمان سوز شده اند و از آنها برای جنگ با ارتش بهره برداری می شود. در حمص کودکی از سرما می میرد. زمین های کشاورزی، به نفت آلوده شده اند. مردم این دیار که روزگاری بزرگ ترین تولیدکننده گندم در کشورشان بودند، اکنون به دنبال قرصی نان هستند.

ص: 115


1- الحدث نیوز، 25 جولای 2013.

حمص از سرما می لرزد. فرزندان این سرزمین با تمدن 7000 هزارساله آن، اکنون رو به نابودی هستند.

تصاویر فقط تا اندازه ای می تواند درد و رنج مردم را منعکس کند. بر اساس آخرین مطالعات و تحقیقات مرکز سوری تحقیقات سیاست گذاری، وابسته به سازمان ملل، آوارگان سوری، با سرعتی باورنکردنی در حال افزایش هستند. اگر این فرآیند همچنان ادامه پیدا کند، تا انتهای سال 2013، آوارگان سوری بزرگ ترین جمعیت آوارگان جهان در دوره معاصر را تشکیل می دهند. سوری ها در نقاط مختلف جهان پراکنده شده اند؛ در چادرهایی که نمی تواند از آنها در برابر سرمای زمستان و گرمای تابستان محافظت کند.

در این گزارش آمده است که در نیمه اول 2013، 8 درصد از جمعیت سوریه کاسته شده و بیش از یک سوم مردم سوریه آواره شده اند. 5/1 میلیون نفر از کشور فرار کرده اند، 3/1 میلیون نفر مهاجرت کرده اند و حدود 8/4 میلیون نفر در درون کشور آواره شده اند.

وحشتناک ترین جنبه بحران سوریه، تعداد کشته شدگان است. مرگ و میر ناشی از درگیری نظامی در نیمه اول 2013، 67 درصد رشد کرده است. از ابتدای بحران سوریه تا کنون، نزدیک به صد هزار نفر کشته شده اند. نزدیک به 400 هزار نفر در جنگ، معلول یا مجروح شده اند. بنابراین، نزدیک به 2 درصد جمعیت سوریه، کشته یا مجروح و معلول شده اند.

وضعیت آموزش و پرورش، فاجعه خاموش بحران سوریه است. 49 درصد دانش آموزان سوری ترک تحصیل کرده اند. 3000 مدرسه در نتیجه درگیری ها خراب شده و 683 مدرسه هم به عنوان پناهگاه آوارگان استفاده می شود. بسیاری از معلمان هم آواره شده اند و مدارس را ترک کرده اند.

37 بیمارستان به طور کامل خراب شده و 57 بیمارستان آسیب جدی دیده است. 593 مرکز مراقبت های اولیه -که منبع اصلی داروهای بیماران است- صدمه دیده و 395 مرکز هم نابود شده است. در جولای 2013، به ازای هر چهار هزار بیمار، فقط یک پزشک موجود بوده است، در حالی که در 2010، به ازای هر 661 نفر یک پزشک در دسترس بوده است.

اما بعد اقتصادی فاجعه سوریه؛ بر اساس این گزارش، بخش صنعت به علت تعطیل شدن کسب و کارها، ورشکستگی، مهاجرت سرمایه و غارت و تخریب، در آستانه فروپاشی است.

ص: 116

بحران سوریه تا کنون نزدیک به 103 میلیارد دلار به اقتصاد این کشور ضربه زده است. چیزی معادل 174 درصد تولید ناخالص داخلی سوریه در 2010.

آنچه در بالا گفته شد، فقط بخش کوچکی از فاجعه ای است که در سوریه اتفاق می افتد؛ 1000 روزی که سوریه را به قرون وسطا بازگردانده است. اکنون هیچ خانواده ای در سوریه نیست که مجروح یا کشته ای نداشته باشد. این 1000 روز برای مردم سوریه همچون 1000 سال گذشت. در این 1000 روز سوریه توپ فوتبال قدرت طلبی دیگر کشورها شد و زخمی که بر پیکر سوریه وارد شده تا سال های سال محو نخواهد شد.(1)

در این قسمت برای روشن شدن ابعاد مختلف خسارات و جنایات سوریه به تفصیل و در چند بخش، به برخی شواهد آن می پردازیم:

1. هدم آثار و ابنیه

ساختمان ها و ابنیه مناطق مختلف سوریه مورد حمله، غارت و تخریب عناصر تروریستی قرار گرفته است. از بسیاری از مناطق شهری و روستایی، ویرانه ای بیش باقی نمانده است. مردم این مناطق بی سرپناه و آواره شده اند. تعداد انفجارها و بمب گزاری ها بسیار فراوان است، به طوری که این نوشتار گنجایش پرداختن به همه موارد را ندارد و فقط به بخشی از آنها اشاره می شود:

شبکه العربیه، به نقل از منابع رسمی سوریه، اعلام کرد که تلفات انفجارهای مهیب در یک حمله تروریست ها در تاریخ 1/10/1391 به دمشق، به 40 کشته و 100 زخمی رسیده است. مقامات سوری گزارش دادند تحقیقات نشان داده است که این عملیات های انتحاری را القاعده سازماندهی و اجرا کرده است. به گفته خبرنگار العربیه، بر اساس اطلاعاتی که تلویزیون و خبرگزاری سوریه منتشر کردند، دو خودروی بمب گذاری شده به طور هم زمان منفجر، و موجب تخریب ابنیه و اموال فراوان شد.(2) این فقط یک نمونه از تخریب های تروریست ها بوده است. تروریست های سلفی آثار تاریخی - مذهبی را به بهانه سد ذریعه شرک از بین می برند. آنها با بمب گذاری و شلیک موشک به اماکن تاریخی - مذهبی باعث تخریب و آسیب های فراوانی شده اند.

ص: 117


1- 2. پایگاه خبری المانیتور.
2- خبرگزاری فرارو و خبرگزاری فارس، جمعه 2 دی 1390.

تروریست ها در یک عملیات، اقدام به تخریب بازار معروف و تاریخی الحمیدیه کردند. به گزارش خبرنگار خبرگزاری فارس در دمشق، عناصر مسلح روز سه شنبه 15/11/92 به منطقه کلاسه در جوار قلعه دمشق و بازار معروف و تاریخی الحمیدیه چند قبضه خمپاره شلیک کردند. در این حمله خمپاره ای، دو شهروند سوری کشته و چند نفر دیگر که در حال تردد در این منطقه بودند، زخمی شدند.(1)

همچنین، خبرنگار شبکه العالم از سوریه گزارش داد که در نزدیکی حرم مطهر حضرت زینب علیها السلام در دمشق انفجار مهیبی رخ داده است. بر اساس این گزارش خودروی حامل مواد منفجره به دست یک راننده انتحاری در پارکینگ نزدیک حرم حضرت زینب علیها السلام منفجر شد که خسارات گسترده ای به ساختمان و خودروهای پارک شده در آنجا وارد کرد. این انفجار تلفات جانی نداشت، اما سه نفر مجروح شدند.

منابع پلیس دمشق اعلام کردند که 200 تا 300 کیلوگرم مواد انفجاری در خودرو جاسازی شده بود که انفجار آن منجر به ایجاد حفره ای عمیق به شعاع 500 متر شد. این در حالی است که گروه های مردمی مسئولیت حفاظت از حرم حضرت زینب علیها السلام را به عهده گرفته اند و تروریست ها تا به حال بارها تهدید به تخریب این بارگاه نورانی کرده اند.(2)

تروریست ها در اقدام بسیار شنیع دیگری یکی از اصحاب بزرگ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را نبش قبر کردند. نبش قبر صحابی جلیل القدر «حجر بن عدی» در دوازده اردیبهشت 1392 موجب انزجار تمامی مسلمانان جهان شد. مرقد حجر بن عدی یکی از اماکن زیارتی در سوریه بود.

خبرنگار شبکه العالم در سوریه، به نقل از منابع سوری، گزارش داد، عناصر افراطی وابسته به گروه های تروریستی، قبر حجر بن عدی را در شهر عدرا، در استان ریف دمشق تخریب کردند و پس از کندن قبر، پیکر حجر بن عدی را به مکانی نامعلوم منتقل کردند. برخی سایت های اینترنتی به نقل از شاهدان تأکید کردند که پیکر حجر بن عدی هنگام خارج کردن آن از قبر کاملاً سالم و مانند روز اول بود.

ص: 118


1- خبرگزاری فارس 15/11/1392.
2- العالم، پنج شنبه 25/3/1391.

احمد الخباز، از شاهدان این اقدام تجاوزکارانه، به خبرنگار العالم گفت: «عناصر مسلح هنگام ارتکاب این جنایت، به جشن و پای کوبی پرداختند. مردم سوریه پس از شنیدن این اقدام تروریست ها به شدت خشمگین و ناراحت شدند».(1) البته بعد از چند روز افراطی های جبهه النصره با انتشار بیانیه ای در شبکه های اجتماعی و اینترنت اذعان کردند که پیکر حجر بن عدی را به جای دیگری منتقل کرده اند.

این اقدام تروریست ها در نبش قبر صحابی بزرگ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در نوع خود بی نظیر بود و لذا تمامی مسلمانان آن را محکوم کردند. شیخ حسام شعیب، از مبلّغان اسلامی کشور قطر، گفت نبش قبر صحابی بزرگوار حجر بن عدی در ریف دمشق جرمی نابخشودنی و توهین به اسلام است و سازمان همکاری اسلامی باید مانع تکرار چنین اهانت هایی شود. شیخ حسام، در گفت وگو با شبکه خبری العالم، اظهار داشت نبش قبر این صحابی بزرگوار اهانت آشکار به اصحاب پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم و اهل بیت علیهم السلام محسوب می شود و نشان می دهد که گروه های مسلح تکفیری و وهابی همچنان به تخریب اماکن مقدس ادامه می دهند و ارزشی برای مؤمنان و مسلمانان قائل نیستند.

شیخ مهدی الصمیدعی، مفتی اهل سنت عراق، نیز در مصاحبه با العالم، سکوت سازمان های اسلامی در قبال تعدی به آرامگاه حجر بن عدی را محکوم کرد و هشدار داد که این سکوت باعث بروز فتنه میان مسلمانان می شود.(2)

تروریست ها به منظور جلوگیری از شرک مسلمانان، جنایات دیگری نیز در دیگر اماکن سوریه مرتکب شدند. به گزارش خبرنگار خبرگزاری فارس از سوریه، گروه هایی از افراد مسلح در داخل حرم حضرت سکینه علیها السلام در «داریا» در حومه دمشق تمرکز یافتند و درگیری آنها با ارتش سوریه به تخریب بخش هایی از این حرم منتهی شد. بر اساس گزارش خبرنگار فارس، افراد مسلح پیش تر گل دسته ها و گنبد این حرم را با شلیک خمپاره تخریب کردند. همچنین بخش هایی از دیوارهای این حرم را تخریب کردند تا تک تیراندازان بتوانند از آنجا ارتش سوریه را که در اطراف حرم مستقر شده هدف قرار دهند.

ص: 119


1- براثا نیوز و خبرگزاری فارس، شنبه 14/2/ 1392؛ خبرگزاری تابناک 13/2/1392.
2- خبرگزاری فارس 15/2/1392.

گروه خنثاسازی ارتش سوریه، ده ها بمب را که افراد مسلح در اطراف حرم حضرت سکینه قرار داده اند خنثا کردند، این در حالی است که افراد مسلح ده ها بمب را در داخل حرم قرار داده اند تا هنگام عقب نشینی از آن، اقدام به منفجر کردن آنها بکنند.(1)

تروریست ها در عملیاتی دیگر ساختمان و قبر شیخ نامس را نیز به کلی تخریب کردند. شیخ نامس یکی از بارزترین رهبران دینی صوفی در استان حسکه در شرق سوریه به شمار می آمد که نزد اهالی این منطقه کرامات بسیاری داشت و بارگاه وی قدمتی 150 ساله داشت. تروریست ها به بهانه طرفداری خانواده او از نظام سوریه، دست به این اقدام زدند.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری فارس در دمشق، به تاریخ 22/11/92 شیخ «فایز النامس»، شیخ عشیره «البوسلامه» در حسکه اعلام کرد که عناصر داعش اقدام به تخریب بارگاه و ضریح شیخ نامس در روستای «تل فاهود» در 55 کیلومتری شهر حسکه، در شمال شرقی سوریه کردند. وی در این خصوص به خبرنگار خبرگزاری فارس توضیح داد که افراد مسلح ناشناس پیش تر وی را تهدید کرده بودند که در صورت ادامه حمایت هایش از نظام و ارتش سوریه، بارگاه پدرش -یکی از رهبران طریقت صوفی در سوریه و استان حسکه- را تخریب خواهند کرد.(2)

همچنین، تروریست های سوریه در منطقه فیلون از توابع ریف ادلب در شمال غربی سوریه، به مسجد جامع این شهر و منازل مسکونی اطراف آن نیز حمله کردند که موجب تخریب فراوان شد. در این اتفاق تعدادی از کلام الله مجید، موجود در مسجد، به آتش کشیده شد. (3)موارد ذکرشده فقط بخشی کوچکی از تخریب ها و هدم آثار سوریه است.

2. کشتار
اشاره

بسیاری از مردم بی گناه سوریه با بی رحمی های شدید تروریست ها مواجه شدند. تروریست ها به دلیل تفکرات سلفی خود مردم مسلمان سوریه را مشرک دانسته، کشتن آنها را مباح و بعضاً واجب می دانند. به همین دلیل آسیب های جدی و نگران کننده ای بر پیکر مردم سوریه وارد شده است. در مناطقی که تروریست ها حضور داشته اند کمتر خانواده ای را می توان یافت که شخص یا اشخاصی از

ص: 120


1- خبرگزاری فارس، افکارنیوز، و خبر فارسی 23/11/1391.
2- خبرگزاری فارس و خبر فارسی 22/11/1392.
3- خبرگزاری فارس، بولتن نیوز، و خبرگزاری مجلس شورای اسلامی 21/8/1391.

آنها از دست نرفته یا مجروح نشده باشند. در این قسمت به ذکر برخی از این جنایت ها می پردازیم:

2. 1. کشتار علما و دانشمندان
الف. محمد سعید رمضان البوطی

محمد سعید رمضان البوطی، بلندپایه ترین روحانی سنی مذهب سوریه و امام جماعت مسجد جامع اموی دمشق بود. از ایشان بیش از 60 عنوان کتاب نیز به یادگار مانده است که مهم ترین آنها عبارت اند از: السلفیة مرحلة زمنیة مبارکة لا مذهب اسلامی؛ المرأة بین طغیان النظام الغربیّ ولطائف التشریع الربانیّ؛ ضوابط المصلحة فی الشریعة الاسلامیّة؛ لا یأتیه الباطل؛ فقه السیرة النبویة؛ شخصیات استوقفتنی؛ الحکم العطائیة شرح وتحلیل.

علامه بوطی، علاوه بر تدریس و تألیف، برنامه هایی اسلامی در مساجد و کانال های تلویزیونی و ماهواره ای نیز داشت که مردم از آن استفاده می بردند. تمام دانشگاهای کشور سوریه تحت نظارت و مشاوره جناب دکتر بوطی اداره می شد. به گزارش خبرگزاری فارس، تلویزیون سوریه خبر داد علامه «محمد سعید رمضان البوطی» در عملیات انتحاری یکی از تروریست ها در مسجد الایمان پایتخت کشته شد. این مسجد در منطقه المزرعه در دمشق واقع است.

محمد سعید رمضان البوطی از طرفداران نظام بشار اسد و مخالف اقدامات گروه های مسلح و تروریست ها علیه مردم بود و از علمای برجسته اهل سنت سوریه به شمار می آمد. او به گناه مخالفتش با سلفی ها و طرفداری از نظام سوریه کشته شد. همچنین، شبکه خبری المنار گزارش داد که در این انفجار دست کم 20 نفر دیگر نیز کشته شدند.(1)

ب. شیخ حسن سیف الدین

فقط 10 روز از شهادت رمضان البوطی نگذشته بود که جنایتی دیگر رخ داد. خبرگزاری سوریه (سانا) گزارش داد گروه های مسلح در سوریه شیخ حسن سیف الدین، امام جماعت مسجد الحسن، در منطقه شیخ مقصود در حلب، را ترور کردند. به گزارش مشرق به نقل از العالم، رسانه های رسمی سوریه و آنچه دیدبان حقوق بشر سوریه نامیده می شود، تأکید کردند که این گروه مسلح در سوریه پس از ترور شیخ حسن سیف الدین پیکرش را نیز مثله کردند. شبکه تلویزیونی

ص: 121


1- خبرگزاری فارس، تی نیوز، افکارنیوز، و فرارو 1/1/1392.

الاخباریه گزارش داد که تروریست ها پس از گردن زدن امام جماعت سنی، سَر وی را بر فراز مناره مسجد قرار دادند.(1)

به گزارش پرس تی وی، عبدالقدیر شهابی، رئیس اداره اوقاف حلب، در گفت وگوی تلویزیونی گفت قتل شیخ حسن سیف الدین نشان داد که گروه های تروریستی در سوریه هیچ تردیدی در انجام هر گونه جنایتی علیه ملت سوریه ندارند.

این روحانی ساکن حلب خاطر نشان کرد که گروه های تروریستی به منظور جلب نظر آمریکا و متحدانش به دنبال تاراج و غارت سوریه و کشتار مردم این کشور هستند. وی تأکید کرد در حالی که تروریست ها ادعای آزادی و دموکراسی دارند به افرادی که صرفاً عاشق کشورشان هستند حمله می کنند.(2)

ج. شیخ بدر غزال

تروریست ها در ادامه ترور علمای ضد تفکرشان، اقدام به قتل یکی دیگر از علمای شاخص سوریه کردند. به گزارش پایگاه خبری شبکه العالم، روز دوشنبه 14 مرداد 1392 شیخ بدر غزال در حومه لاذقیه به دست عناصر گروه تروریستی جبهة النصره ربوده، و سپس گردن زده شد. منابع وابسته به گروه های تروریستی در گفت وگو با خبرگزاری آسیا اعلام کردند «شیخ بدر غزال» از روحانیون علوی روستای باروده در حومه شمالی لاذقیه به دست گروه موسوم به «دولت اسلامی در عراق و شام» گردن زده شد و به شهادت رسید.

گروه موسوم به شورای انقلاب در استان حمص و نیز مرکز هماهنگی منطقه بصری الشام نیز این خبر را تأیید کردند. این در حالی است که پیش از این، تروریست ها پس از ربودن شیخ غزال تصاویر ضرب و جرح وی را با لباس خونین منتشر کرده بودند. جبهة النصره با صدور بیانیه و عکس، مدعی شد شیخ بدر غزال برای گرفتن انتقام کشتار غوطه شرقی اعدام شد. در تصویر منتشرشده از شیخ بدر غزال، آثار چاقو روی بدن او مشخص است که نشان می دهد وی تحت شکنجه قرار گرفته است.(3)

ص: 122


1- مشرق نیوز و جهان نیوز 10/1/1392.
2- پرس تی وی، یک شنبه 11/1/1392.
3- رجانیوز، العالم، و شبکه خبر، دوشنبه 4/6/1392.
د. سرلشکر نبیل زغیب

تروریست های سوریه فقط به ترور عالمان دینی نپرداخته اند و دیگر دانشمندان نیز به سبب انتسابشان به دولت یا طرفداری از نظام سوریه هدف آنها بوده اند. به اعتقاد آنها، نظام سوریه نظامی غیرمشروع است و کشتن هر کس که آن را تأیید کند یا در خدمت آن باشد جایز است. لذا در 21 جولای 2012 سرلشکر نبیل زغیب، از دانشمندان موشکی سوریه، در محله باب تومای دمشق ترور شد. وی که به همراه همسر و دو فرزندش در یک خودرو در محله باب توما در حال عبور بود، هدف حمله افراد مسلح ناشناس قرار گرفت و همگی کشته شدند.(1)

2. 2. کشتار نظامیان
اشاره

یکی از دردناک ترین وقایع رخ داده در حوادث اخیر سوریه، ترورهای دسته جمعی و ذبح هایی بود که تروریست ها انجام می دادند. این گونه اعمال در این زمان در نوع خود بی نظیر بود و موجب نشان دادن چهره ای نامطلوب از اسلام شد. رسانه های غربی هم که همواره به دنبال تضعیف اسلام بوده اند این جریان ها را، هم سو با پروژه اسلام هراسی خود، به طور گسترده و در تمام دنیا گزارش کردند و چهره ای خشن از اسلام نشان دادند. اکنون به مواردی از این جنایات اشاره می کنیم:

الف. اعدام میدانی نظامیان ارتش سوریه در حلب

در 12 اکتبر 2012 (21 شهریور 1391) تروریست های مسلح در شهر حلب، در شمال سوریه و به طور مشخص در منطقه استراتژیک و نظامی «هنانو» اقدام به اعدام میدانی 20 نظامی اسیر سوری مستقر در این منطقه می کنند. خبرگزاری فرانسه نیز اعتراف کرد که افراد مسلح مخالف دولت سوریه 20 نظامی سوری را پس از ربودن در شهر حلب اعدام کردند. به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، به نقل از سایت شبکه خبری العربیه، ناوی پیلای (کمیسیونر عالی حقوق بشر سازمان ملل) در بیانیه ای خواهان انجام تحقیقات مستقل درباره جزئیات این اعدام ها شد، که در منطقه خان العسل حلب صورت گرفته بود.(2)

ص: 123


1- عصر ایران و جهان نیوز 31/4/1391.
2- خبرگزاری ایسنا، شنبه 12/5/1392.

خبرگزاری سوریه با اعلام اینکه آمار کشته های شهروندان سوری در خان العسل بیشتر از اعلام تروریست هاست، تأکید کرد که دست کم 123 نفر در این شهر کشته شده اند و تعداد زیادی نیز مفقود شده اند. بر اساس این گزارش، بیشتر کشته های خان العسل از شهروندان بی گناه هستند.

هتک حرمت و روی هم انداختن جنازه های شهدای غیرنظامی و نظامیان سوری، آتش زدن جنازه ها، تجاوز و کشتار اسرا و جنایت های دیگر از مواردی است که خوی وحشیانه تروریست های سوری را ثابت کرده، مدعیان دروغین دموکراسی و مبارزه با تروریسم را که اقدام به تجهیز تسلیحاتی و مالی این کشورها می کنند، رسوا کرده است.(1)

ب. کشتار سربازان سوری در ادلب، در شمال سوریه

در 2 نوامبر 2012 (12 آبان 1391) در جریان حمله تروریست های مسلح به سه گذرگاه نظامی در استان ادلب، در شمال سوریه، 28 سرباز ارتش این کشور قتل عام شدند. شیوه کشتار و قتل عام این سربازان سوری به اندازه ای دل خراش بود که دفتر حقوق بشر سازمان ملل متحد پس از مشاهده فیلم آن، آن را جنایت جنگی خواند. در این فیلم نشان داده شده است که چگونه این سربازان پس از ضرب و شتم شدید، به گلوله بسته و قتل عام می شوند. صحنه های موجود در این فیلم چنان تأثرانگیز بود که حتی «بی بی سی» را هم به واکنش واداشت. این شبکه در گزارشی با عنوان «شبه نظامیان مخالف حکومت سوریه به قتل اسیران جنگی متهم هستند» به نقل از «آن هاریسون»، مدیر بخش خاورمیانه و شمال آفریقای سازمان عفو بین الملل، اعلام کرد: «این فیلم تکان دهنده می تواند شاهدی بالقوه بر ارتکاب جنایت جنگیِ گروه های مسلح در سوریه باشد و این نشان می دهد که این گروه کاملاً به قوانین بشردوستانه بین المللی بی اعتنا هستند».(2)

ج. خوردن جگر جنازه

در پی انتشار فیلم ویدیویی مثله کردن جسد یک عضو ارتش سوریه، و به دندان گرفتن قلب این سرباز توسط تکفیری ها، موجی از تنفر از این عمل در تمام رسانه ها به وجود آمد. در نوار ویدیویی که در سایت های اینترنتی منتشر شد، یک شبه نظامی مخالف حکومت سوریه دیده می شود که قلب

ص: 124


1- رجانیوز، کد خبر: 163630.
2- خبرگزاری دانشجو، ایسنا 12/8/1391 و 13/8/1391؛ فارس نیوز و مشرق نیوز 12/8/1391.

سرباز سوری را از سینه او خارج می کند و به دندان می کشد. انتشار این ویدئو با ابراز انزجار گسترده در سطح بین المللی مواجه شد.

در همان حال، خالد الحمد، فرد بی رحمی که جسد سرباز سوری را مثله کرده، در مصاحبه با مجله تایم درباره انگیزه خود از این اقدام گفته است که فیلمی را در موبایل سرباز مقتول دیده بود که موجب انجام این عمل شد. خالد الحمد، که از او به عنوان فرمانده یکی از واحدهای شبه نظامیان اسلام گرای مخالف حکومت سوریه نام برده شده، در این مصاحبه آشکارا گفته است که از پیروان آیین علوی نفرت دارد! بشار اسد، و بسیاری از مقامات ارشد حکومتی از این اقلیت هستند. (1)

د. درگیری بین تروریست ها

با ایجاد اختلاف در بین تروریست ها، درگیری هایی بین افراد مسلح در سوریه رخ داد. به گزارش خبرنگار خبرگزاری فارس در دمشق، گروهی از اعضای گروهک تروریستی موسوم به امارت اسلامی عراق و شام (داعش) از گروهک های وابسته به سازمان تروریستی القاعده، بعد از به اسارت گرفتن شماری از تروریست های «ارتش آزاد» در شرق حلب، سر 40 تن از اسیران را با چاقو از تنشان جدا کردند.

روزنامه آمریکایی تایم، گزارشی از ذبح یکی از سربازان سوری را، که به دست عناصر سازمان تروریستی القاعده اسیر و سپس سر بریده شده، منتشر کرد. خبرنگار این روزنامه آمریکایی که شاهد این جنایت بوده و این تصاویر را منتشر کرده با وحشیانه توصیف کردن این جنایت می گوید: این جنایت فجیع از قرون وسطا تا کنون سابقه نداشته است.(2)

2. 3. کشتار غیرنظامیان
اشاره

در مدت حضور تروریست ها در سوریه بیشترین خسارات و جنایات در حق مردم بی گناه سوری اعمال شد، به طوری که هر خانواده ای در این ناآرامی ها سهمی از کشته شدگان و مجروحان دارد. جنایات واردشده بر مردم بی دفاع سوریه قلب هر انسانی را به درد می آورد. تروریست ها هر کسی را که در خط فکری آنها نباشد واجب القتل می دانند. آنها با یورش به بسیاری از قبایل و روستاهای

ص: 125


1- پایگاه خبری اوشیدا، بهارنیوز، تی نیوز، پنج شنبه 26/2/1392.
2- خبرگزاری فارس 30/06/1392.

مخالف خود دست به قتل عام مردم زدند. در این قسمت، فقط بخش ناچیزی از این کشتارها را بیان می کنیم:

اعدام بی رحمانه هواداران نظام سوریه

طرفداران بشار اسد در سوریه تحت شدیدترین ضرب و شتم های مخالفان قرار می گیرند. مخالفان زمانی که یکی از طرفداران بشار اسد را می یابند، او را به جرم طرفداری از نظام به بدترین شیوه شکنجه و اعدام می کنند. برخی از این موارد عبارت است از:

کشتار حامیان نظام در حلب

خبرگزاری فارس اعلام کرد عناصر تروریستی تکفیری در حلب 15 نفر از مردم سوریه را به جرم معروف بودن به حمایت از نظام سوریه به گونه ای اعدام کردند که برخی افراد مسلح هم طاقت دیدن آن را نداشتند. (1)

اعدام یک کارمند در حماه

خبرگزاری فارس تصاویر هولناک اعدام یک کارمند بخش گمرک دولت سوریه به دست تروریست های مسلح در حماه را در تاریخ 21/5/91 منتشر کرد. به گزارش فارس، افراد مسلح در استان حماه با ربودن فردی که گمان می کردند او محمد میمات است، ابتدا به ضرب و شتم او می پردازند و سپس به صورتی وحشیانه با شلیک رگباری از گلوله (بیش از 100 گلوله) او را اعدام می کنند. منابع سوری نوشتند این افراد فرد قربانی را محمد میمات می نامند، اما کسی که کشته می شود «نسیم دنیا» کارمند گمرک از منطقه «وادی العیون» بوده که در راه بازگشت خانه اش به طرز بی رحمانه و وحشیانه ای کشته می شود.(2)

کشتار خاندان «آل بری» در حلب

خبرگزاری فارس در 11/5/91 خبر تکان دهنده ای را منتشر کرد. در این گزارش آمده بود: عناصر تکفیری روز گذشته در شهر حلب به خانواده آل بری، معروف به هواداران نظام سوریه، در منطقه النیرب یورش بردند و 15 نفر از آنها را ربودند و با نشاندن آنها در کنار دیوار یک مدرسه، به رگباری

ص: 126


1- خبرگزاری فارس 11/5/1391.
2- خبرگزاری فارس 21/5/1391 و خبرگزاری تابناک 14/5/1391.

از گلوله بستند. این گزارشی است که پایگاه خبری مرکز اسناد سوریه به همراه تصاویر این اعدام جمعی منتشر کرد و تعداد کشته شده ها در این اعدام را 15 نفر اعلام کرد.

منابع سوری، از جمله پایگاه المجهر، نیز اعلام کردند که پس از درگیری هایی که در منطقه باب النیرب رخ داد و ده ها نفر در آن به دست گروهک های مسلح کشته شدند، تعداد اعدام شدگان را 13 نفر از خانواده آل بری اعلام کردند و افزودند که این افراد به دلیل اینکه به هواداری از نظام سوریه معروف هستند، اعدام شدند. پایگاه خبری عاجل سوریه نیز اعلام کرد که افراد مسلح شیخ علی عبدالعزیز آل بری، یکی از سران خاندان آل بری، را نیز به همراه دیگر افراد کشتند.

نکته قابل توجه در این تصاویر این است که این اعدام جمعی به حدی وحشیانه بود که برخی از افراد مسلح حاضر در صحنه جنایت، طاقت دیدن آن را نداشتند. لذا یا به صحنه پشت کردند یا اندکی از آنجا فاصله گرفتند و حتی تصویربردار نیز به نظر می رسد به طور عمد انگشت خود را جلوی لنز دوربین خود گرفت تا اجساد کشته شدگان به تصویر درنیاید. برخی افراد مسلح حاضر در این اعدام، حتی به اجساد این افراد نیز رحم نکردند و پس از مرگ این افراد، به اجساد آنها نیز بارها تیراندازی کردند.(1)

کشتار 70 شهروند سوری در ادلب، در شمال سوریه

در 2 نوامبر 2012 (12 آبان 1391) جنایت دیگری در سوریه رخ داد. اما این بار قربانیان، 70 شهروند سوری بودند. در این جنایت تروریست های وابسته به سازمان القاعده در ادلب، در شمال س-وریه و در محله الطارمة در نزدیکی قلعه باستانی حارم 70 غیرنظامی را قتل عام می کنند که اغلب آنها را زنان و کودکان تشکیل می دادند. شاهدان عینی در این باره توضیح دادند که مخالفان مسلح پس از ورود به محله حارم وارد منازل مسکونی اهالی منطقه شدند و مردم را به رگبار بستند تا در پوشش رسانه ای این اقدامات را به ارتش سوریه نسبت دهند.(2)

ص: 127


1- خبرگزاری فارس 11/5/1391.
2- خبرگزاری فارس و تسنیم 13/10/1391.
قتل عام 60 شهروند سوری در ادلب، در شمال سوریه

در 4 نوامبر 2012 (14 آبان 1391)، یعنی دو روز بعد از قتل عام اهالی منطقه حارم در ادلب، در شمال سوریه، به دست عناصر سازمان تروریستی القاعده در سوریه، این شهر بار دیگر شاهد قتل عامی دیگر بود. این بار گروه های تروریستی سوریه اقدام به قتل عام 60 شهروند سوری بی دفاع از اهالی منطقه حارم در ادلب کردند که در بین آنها 10 کودک و 10 زن وجود داشت.

شهر حارم از جمله شهرهای سوریه است که اهالی آن به وفاداریشان به نظام سوریه معروف هستند؛ و به همین دلیل همواره در معرض محاصره و قتل عام گروه های تروریستی قرار داشته اند. تروریست های مسلح با بستن تمام راه های منتهی به این منطقه از رسیدن هر گونه کمک و مواد غذایی اساسی به اهالی آن جلوگیری می کنند.(1)

کشتار روستای الحیدریه در حمص، در غرب سوریه

در 30 سپتامبر 2012 (9 مهر 1391) منابع خبری از حمله گروه های تروریستی در اولین ساعات بامداد این روز به روستای الحیدریه، خبر دادند. به گزارش فارس به نقل از پایگاه خبری عربی پرس، در اولین ساعات بامداد آن روز گروهک های تروریستی با حمله به روستای الحیدریه، در جنوب غربی حمص و از توابع ریف القصیر، 17 نفر از اهالی این روستا را قتل عام، و ده ها نفر دیگر را زخمی کردند و 7 نفر از آنها را ربودند. این در حالی است که جمعیت این روستا بیش از 300 نفر نیست.(2)

کشتار داریا در نزدیکی دمشق

در 26 آگوست 2012 (5 شهریور 1391) پس از اینکه ارتش سوریه موفق شد بار دیگر بر شهر 200 هزار نفری داریا در نزدیکی دمشق، پایتخت این کشور، مسلط شود و کنترل آن را به دست گیرد، خبرهایی درباره کشف اجساد بیش از 300 نفر از قربانیان یک قتل عام منتشر شد. در این واقعه، ابتدا مخالفان ویدئویی را منتشر کردند که در آن اجساد حدود 150 نفر از قربانیان در مسجد ابوسلیمان الدرانیِ شهر داریا نشان داده می شد. مخالفان در صدد بودند این کشتار را به نیروهای سوریه نسبت

ص: 128


1- مشرق نیوز 14/8/1391.
2- خبرگزاری فارس 9/7/1391.

بدهند، اما آنچه باعث ایجاد تردید درباره ادعای ارتکاب این جنایت به دست نیروهای دولتی سوری می شد، آن بود که اطراف اجساد قربانیان خون آلود نبود. بنابراین، اجساد قربانیان که از فاصله نزدیک و با گلوله کشته شده اند، از جاهای دیگر جمع آوری و در مسجد در کنار یکدیگر قرار داده شده بود؛ و این بدان معنا بود که قتل قربانیان مربوط به قبل از تسلط ارتش بر شهر بوده است.

کشتار زملکا در نزدیکی دمشق، پایتخت سوریه

فقط سه روز پس از کشتار مهیب و وحشتناک داریا، در 23 آگوست 2012، یک مقام رسمی در سوریه اعلام کرد که گروه های تروریستی چند نفر از مردم عادی، از جمله چند زن و کودک، را ربودند و 20 نفر از آنها را مقابل اهالی شهرک زملکا، در نزدیکی دمشق، پایتخت سوریه، سر بریدند. این مقام سوری در ادامه افزود، گروه های تروریستی مسلح اجساد این افراد را در مسجد شیخ عسکر در زملکا انداختند و مسجد را بمب گذاری کردند.(1)

کشتار تریمسه در ریف حماه در غرب سوریه

در 13 آگوست 2012 (23 مرداد 1391) و پس از درخواست اهالی منطقه تریمسه در ریف حماه برای خلاص کردن آنها از شر گروه های مسلح تروریستی، ارتش سوریه وارد عمل شد و تروریست ها را سرکوب کرد. مردم در شکایت خود تأکید کرده بودند که این افراد با شلیک بی هدف به شدت موجب ایجاد رعب و وحشت بین مردم شده اند و 50 نفر از اهالی تریسمه را به قتل رسانده اند. به همین منظور، ارتش پس از اعزام به منطقه وارد عمل شد و پس از کشتن ده ها تروریست، حدود 40 نفر از آنها را دستگیر کرد. تروریست ها که خود را در تنگنا می دیدند، برای گرفتن انتقام نزدیک به 60 نفر دیگر از اهالی منطقه را قتل عام کردند.

به گزارش خبرگزاری تسنیم، رسانه های حامی تروریست های سوریه، مانند رویترز و الجزیره، جنایت صورت گرفته در این روستا را به ارتش سوریه منسوب کردند و با جمع بستن تعداد کشته های تروریست ها با 50 نفری که از اهالی تریسمه کشته شده بودند، ادعا کردند که ارتش سوریه 200 نفر از اهالی این منطقه را قتل عام کرده است.(2)

ص: 129


1- خبرگزاری فارس 9/6/1391.
2- خبرگزاری تسنیم 13/10/1391.
کشتار در ریف حلب

چند گروه تروریستی در ریف حلب سوریه مرتکب جنایت دیگری شدند و دست کم 25 نفر را کشتند. بنا بر گزارش فارس، به گزارش تلویزیون سوریه، یک گروهک مسلح تروریستی در دارة عزة، از توابع ریف حلب، ده ها غیرنظامی بی دفاع را کشتند و مثله کردند. در حالی که برخی پایگاه های خبری سوری، تعداد کشته شدگان را حدود 40 نفر اعلام کردند، تلویزیون سوریه اعلام کرد که 25 نفر در این حادثه کشته شده اند. این منابع تأکید کردند که این افراد با گلوله کشته شده اند. بنا بر این گزارش، تعداد افراد ربوده شده، که قربانی این گروه ها شده اند، 25 نفر است، اما از سرنوشت سایر ربوده شدگان خبری در دست نیست.(1)

کشتار 50 شیعه در شهر الفوعه

به گزارش خبرگزاری فارس در 12/3/91، محمد صادق الحسینی، کارشناس ارشد مسائل خاورمیانه، از محاصره شش ماهه شهر شیعه نشین الفوعه، در استان ادلب، خبر داد و افزود: اهالی این منطقه به سبب شیعه بودنشان به دست مجموعه های مسلح و دشمنان ملت سوریه محاصره شده اند و تاکنون 50 تن از آنها با کارد سر بریده شده اند. این شهر فقط 25 هزار نفر جمعیت دارد. این جنایت ها علاوه بر کشتار جمعی اهالی مناطق سنی نشین سوریه صورت می گیرد و این نشان می دهد که تروریست ها همه آحاد ملت سوریه را هدف قرار می دهند.(2)

جنایت الحوله در نزدیکی شهر حمص

روز جمعه 5 خرداد 1391، در اوج حملات تروریستی، بیش از 100 نفر که حدود نیمی از آنها کودک بودند، در الحوله (شمال شهر حمص و مابین حمص و حماه در غرب سوریه) به دست گروهک های تروریستی با چاقو و شلیک گلوله از فاصله نزدیک کشته شدند. در جریان این کشتار، دست کم 108 نفر از مردم این روستا به قتل رسیدند و در میان کشته شدگان 49 کودک و 34 زن مشاهده می شد که با شلیک گلوله از فاصله نزدیک یا ضربات چاقو کشته، و بسیاری نیز با وضع

ص: 130


1- خبرگزاری فارس 2/4/1391.
2- رجانیوز و خبرگزاری فارس 12/3/1391.

فجیعی سر بریده شده بودند. عاملان این جنایت مزدوران تونسی، لیبیایی، قطری، عربستانی و حتی از دیگر کشورهای آسیایی بودند.

برخی منابع سوری، مانند اخبار دمشق، تصاویری را از جنایت فجیع الحوله، در اینترنت منتشر کردند که صرف نظر از اینکه قلب هر انسانی را به درد می آورد به وضوح ادعای مخالفان مسلح و به تبع آن دولت های اروپایی و آمریکا را رد می کرد. مخالفان مسلح سوریه ادعا کردند که روز جمعه (25 می) ارتش سوریه با حمله توپ خانه ای به منطقه الحوله آن را بمباران کرد. مخالفان ادعا کردند که در این حمله حدود 90 نفر کشته شدند که تعداد چشمگیری از آنها کودکان بودند. در این گزارش تأکید شده است که همه این کارها را کردند تا از آن در شبکه هایی مانند العربیه و الجزیره بهره برداری رسانه ای کرده، در نهایت در آستانه نشست شورای امنیت از آن استفاده کنند تا قطع نامه ای علیه سوریه صادر شود.

خبرگزاری افغان ایرکا اعلام کرد شبکه هایی مانند الجزیره، العربیه و شبکه بی بی سی با پخش تصاویری از کودکان قتل عام شده ادعا می کنند این جنایت نتیجه حملات ارتش سوریه است. گذشته از اینکه این جنایت در شهر الحوله رخ داد و هدف آن برانگیختن ابراز انزجار مردمی از ارتش و دولت سوریه بود، عکاسی ایتالیایی فاش کرد که برخی عکس های منتشرشده در بی بی سی و الجزیره، عکس اوست که 9 سال پیش در عراق گرفته است.

شبکه تلویزیونی الاخباریه سوریه اعلام کرد مارکو دی لاور، عکاس ایتالیایی، بیانیه ای صادر کرده است و گفته است که عکس منتشرشده از آنچه کشتار الحوله در سوریه خوانده می شود، عکسی است که او 27 مارس 2003 در منطقه نصیب عراق گرفته است. شبکه الاخباریه سوریه تأکید کرد که شبکه بی بی سی به محض انتشار بیانیه عکاس ایتالیایی، پخش تصاویر ادعایی را متوقف کرد. این دروغ بزرگ رسانه ها برای اولین بار نیست که علیه سوریه استفاده می شود، بلکه قبلاً نیز کشتار چندین کودک، که متعلق به عراق بودند، به ارتش سوریه نسبت داده شد.(1)

به گزارش روزنامه الثوره، نویسنده ای آمریکایی با نام جاستین ریموند گفت جنایت وحشتناک در منطقه الحوله در شهر حمص و شتاب زدگی رسانه های عربی و غربی در مقصر جلوه دادن رژیم

ص: 131


1- خبرگزاری افغان ایرکا، دوشنبه 8/3/1391.

با هدف شبیه سازی حوادث بن غازی لیبی و فراهم آوردن زمینه دخالت نظامی در سوریه است.(1) سازمان اطلاعات خارجی آلمان نیز در گزارشی که به پارلمان داده تصریح کرده است که القاعده در ده ها عملیات تروریستی در سوریه، از جمله کشتار الحوله، دست داشته است.(2)

به گزارش خبرگزاری فرانسه، قاسم جمال سلیمان، رئیس کمیته تحقیق سوریه، نیز که موظف به بررسی فاجعه کشتار الحوله شده بود اعلام کرد که بررسی های اولیه نشان می دهد که گروه های مسلح تروریستی فاجعه کشتار الحوله را مرتکب شدند. وی گفت قربانیان این فاجعه خانواده صلح جویی بودند که مخالف ایستادن در مقابل نظام بودند و با حمل سلاح و اقدام علیه دولت مخالف بودند.

گزارش یک شاهد عینی از این جنایت

یک شاهد عینی، در گفت وگو با شبکه تلویزیونی ANNA news، روسیه برخی جزئیات اتفاقات روز فاجعه الحوله را که تروریست های سوریه رقم زدند، روایت کرد، که از جمله آن زنده آتش زدن سربازی سوری و تجاوز به یک زن لبنانی الاصل است. این شاهد فاش کرد که افراد مسلح اجساد هم دستان خود را جمع کردند و مقابل ناظران قرار دادند و گفتند که اینها مردم معترض هستند و ارتش سوریه آنها را کشته است. همچنین، تروریست ها برخی محلات را آتش زدند و اموال بیمارستان، از جمله خون های موجود، را سرقت کردند تا آن را روی مردم بریزند و وانمود کنند که ارتش، مردم را کشته است و سپس از آن تصویربرداری کنند.(3)

بشار اسد نیز در این زمینه گفت حتی وحوش هم وحشی گری الحوله را مرتکب نمی شوند. وی تأکید کرد که در کشتار الحوله ارتش را متهم کردند، در حالی که حتی حیوانات وحشی هم این کشتار را مرتکب نمی شوند.(4)

تحلیل

طبق تحلیلی که در این زمینه انجام شده، اگر به حادثه روستای الحوله و مسائل پس از آن نگاهی بیندازیم آن را شبیه ماجرای روستای قانا در استان صور لبنان در جریان جنگ 33 روزه یا

ص: 132


1- پایگاه خبری تحلیلی فردا، 16/3/1391.
2- خبرآنلاین، جمعه 6/5/1391.
3- خبرگزاری فارس 16/3/1391.
4- خبرگزاری فارس 14/3/1391.

حادثه مدرسه انروای غزه در جریان جنگ 22 روزه می بینیم؛ یعنی ارتکاب جنایت برای پایان دادن به یک روند و آغاز کردن روندی دیگر. در ماجرای حمله وحشیانه رژیم صهیونیستی به کودکان و زنان در قانا که در روز نوزدهم جنگ 33 روزه اتفاق افتاد، یکی از افسران ارشد ارتش آن رژیم فاش کرد که: «برای رها شدن گریبان اسرائیل از جنگی که شکست اسرائیل در آن قطعی بود، به وقوع جنایتی هولناک نیاز داشتیم. از این رو قانا به شورای امنیت امکان داد تا قطع نامه 1701 را صادر و از فروپاشی ارتش اسرائیل جلوگیری کند». در جریان جنگ 22 روزه نیز زمانی که جناح سیاسی اسرائیل - دولت اولمرت- بر ادامه جنگ تا نابودی حماس تأکید می ورزید و این کار از نظر نظامیان غیرممکن بود، ارتش تل آویو با توسل به جنایت انروا به دولت فهماند که باید شکست را در جنگ بپذیرد و بیش از این به ارتش فشار نیاورد.

در واقع، حادثه الحوله از نظر ماهیت کاملاً اسرائیلی است و به نظر اصلی ترین متهم حادثه به حساب می آید. این حادثه هر چه بود روند سیاسی را به پایان راه رساند و از این رو هم زمان آمریکایی ها و سایر اعضای گروه G8 با اخراج سفرای سوریه، و مقامات عربستان و قطر با تعیین جایزه برای ساقط کردن بشار و مخالفان آموزش دیده و مسلح سوریه رسماً پایان روند سیاسی را اعلام کردند.(1)

این تحلیل زمانی به واقعیت نزدیک می شود که بدانیم فاجعه الحوله را نهاد اطلاعاتی اروپایی، پیش تر خبر داده بود. غالب قندیل، تحلیل گر لبنانی، تأکید کرد که مجری کشتار فجیع الحوله آمریکاست. زیرا چند هفته پیش یک دستگاه اطلاعاتی اروپایی از فاجعه جدیدی در سوریه خبر داده بود. او گفت چند هفته پیش از آن، یک دستگاه اطلاعاتی اروپایی به دستگاه اطلاعاتی لبنان اعلام کرد که قرار است فاجعه بزرگی در سوریه رخ بدهد که موج بزرگی در صحنه بین المللی ایجاد خواهد کرد.

قندیل ادامه داد: «زمانی که این خبر به سران سوریه رسید، مسئولان گمان کردند که قرار است انفجار بزرگ جدیدی رخ بدهد یا اینکه حملات شدیدی از سوی گروه های مسلح صورت بگیرد. برای همین تمام تلاش خود را کردند تا مانع چنین اتفاقی شوند، اما سرانجام کشتار الحوله رخ داد و مسئولان دانستند که این کشتار همان فاجعه بود».(2)

ص: 133


1- پایگاه خبری الف، 12/3/1391.
2- خبرگزاری فارس 12/3/1391.
کشتار مزرعه القُبیر در روستای معرزاف ریف حماه، در غرب سوریه

از کشتارهای دل خراش دیگری که در جریان بحران سوریه روی داده است، کشتار مزرعه القُبیر، در روستای معرزاف، در ریف حماه در غرب سوریه، بود که روز 7 ژوئن 2012 (18 خرداد 1391) یعنی به فاصله 13 روز از کشتار الحوله روی داد. به گزارش فارس به نقل از پایگاه خبری دام پرس سوریه، تروریست های غرب گرا در سوریه جنایتی جدید مرتکب شدند و با چاقو، گلوله و آتش زدن، اهالی یک روستا را قتل عام کردند. این در شرایطی است که هنوز مردم و نظام سوریه از شوک کشتار تروریست های مسلح در الحوله بیرون نرفته بودند.

شمار قربانیان این کشتار که یا ذبح شدند و یا به آتش کشیده شده بودند، بنا بر اعلام پایگاه های خبری 78 نفر بود که بیش از 35 نفر آنها فقط از یک خاندان سوری بودند. در میان قربانیان این کشتار، 9 کودک و زن نیز دیده می شدند. رسانه های غربی و عربی، مانند رویترز، سی ان ان، الجزیره و العربیه، مانند کشتار الحوله، باز هم مدعی شدند که این منطقه با تانک گلوله باران شده و سپس نیروهای هوادار نظام اقدام به کشتار مردم کرده اند. اما منابع سوری اعلام کردند که دیگر برای همه روشن شده است که ارتش سوریه نه تنها از این کشتارها سودی نمی برد بلکه نیازی به کشتار کودکان یا زنان، آن هم با سلاح سرد، ندارد.(1)

انفجار در ادلب

خبرگزاری فارس به نقل از خبرگزاری رسمی سوریه اعلام کرد: دو انفجار تروریستی در میدان هنانو و خیابان کارلتون در ادلب به کشته شدن 8 سوری منجر شد. سانا تأکید کرد که این کشته ها از مردم و نیروهای مسلح سوریه بودند. در این انفجارها ده ها نفر مجروح شدند و به ساختمان های مسکونی واقع در محل خسارات فراوانی وارد شد.(2)

کشتار منطقه «کرم الزیتون» و العدویة در حمص

در 12 مارس 2012 (22 اسفند 1390) گروه های مسلح تروریستی اقدام به قتل عام ده ها شهروند سوری در منطقه «کرم الزیتون» و العدویه در شهر حمص در غرب سوریه کردند که بیشتر آنها را زنان

ص: 134


1- خبرگزاری تابناک 18/3/1391؛ خبرگزاری فارس 18/3/1391.
2- خبرگزاری فارس 11/2/1391.

و کودکان تشکیل می دادند. کمیته موسوم به «شورای ملی انقلاب» سوریه بسیار کوشید تا این کشتار را به نیروهای امنیتی و نظامی سوریه منتسب کند، اما شواهد امر خلاف این ادعا را ثابت می کرد.

عدنان محمود، وزیر اطلاع رسانی سوریه، در این زمینه گفت: «گروه های تروریستی کشتار در منطقه کرم الزیتون حمص را ترتیب دادند تا بدین ترتیب وجهه دولت سوریه را مخدوش کنند». او به خبرگزاری فرانسه گفت: «گروه های تروریستی وحشتناک ترین قتل عام را در منطقه کرم الزیتون ترتیب دادند ... تا واکنش بین المللی را علیه سوریه برانگیزند».(1)

در این اقدام، تروریست های مسلح با یورش به منازل منطقه کرم الزیتون سر ده ها نفر از ساکنان این منطقه را از تن جدا کردند و شماری از خانه ها را به آتش کشیدند. در اولین ساعات بامداد روز 13 مارس، دست کم 47 جنازه یافت شد که یا به آتش کشیده شده بودند یا اعضای بدن آنها شکسته شده بود و یا سر از تنشان جدا شده بود. تصاویر منتشرشده از این کشتار در اینترنت خانواده هایی را نشان می داد که جنازه های سر بریده یا آسیب دیده آنها در کنار هم در خانه هایشان قرار گرفته بود. در این کشتار 87 نفر از شهروندان سوری قربانی شدند که بیشتر آنها را زنان و کودکان تشکیل می دادند.(2)

کشف گور دسته جمعی

ارتش سوریه پس از کنترل یافتن بر شهر حمص، که ماه ها تحت کنترل افراد مسلح قرار داشت، گوری جمعی کشف کرد که بیش از 60 نفر در آن مدفون بودند. به گزارش خبرگزاری فارس، خبرنگار پایگاه خبری شوکوماکو سوریه اعلام کرد که بیشتر اجساد این گور جمعی متعلق به مردمی است که گروه های تروریستی آنها را ربوده، و گروگان گرفته بودند.(3) این در حالی است که عناصر مسلح، گور جمعی دیگری را در یکی از مقرهای داعش در شهر مرزی الدانا، در ادلب کشف کردند.(4)

مثله کردن شهروندان سوری

به گزارش افکارنیوز به نقل از شبکه العالم، در جنایتی وحشیانه، تروریست ها ده ها شهروند سوری را با دست و پای بسته به قتل رساندند و پس از مثله کردن، جنازه آنها را در نهر قویق انداختند. بیش از

ص: 135


1- پرس تی وی 22/12/1390.
2- خبرگزاری تسنیم 13/10/1391.
3- خبرگزاری فارس و مشرق نیوز 17/12/1390.
4- خبرگزاری فارس 14/11/1392.

68 جنازه از آب بیرون کشیده شد. خبرگزاری فرانسه به نقل از ناظر حقوق بشر سوریه آورده است: «این جنازه ها در منطقه ای که تحت سیطره عناصر مسلح ضددولتی قرار دارد کشف شده اند و اغلب آنها به جوانانی تعلق دارد که با شلیک گلوله به سرشان از فاصله نزدیک کشته شده اند». این خبرگزاری به نقل از یک منبع امنیتی آورده است: «جنازه های کشف شده متعلق به ساکنان منطقه بستان القصر است که به جرم حمایت از دولت، به دست گروه های مسلح ربوده شده بودند».(1)

کشتار الخالدیه در حمص

در 4 فوریه 2012 (15 بهمن 1390) معارضان مسلح سوری با گلوله باران منطقه الخالدیه، از توابع حمص در غرب سوریه، 330 شهروند سوری را قتل عام کردند و 500 نفر نیز در جریان این کشتار زخمی شدند. رسانه های عربی و غربی تلاش بسیاری کردند که مسئولیت این کشتار را متوجه ارتش سوریه کنند، در حالی که عامل ارتکاب این جنایت عناصر گردان ترویستی الفاروق بودند که در بیشتر مناطق حمص نفوذ داشتند. همچنین تصاویر منتشرشده از این کشتار نشان می دهد که 30 نفر از قربانیان نظامیانی بودند که یک روز پیش از کشتار ربوده شده بودند و 150 نفر نیز از غیرنظامیانی بودند که گروه های تروریستی در چند زمان مختلف آنها را ربوده بودند.

خبرگزاری رسمی سوریه، به نقل از یک مقام رسمی که نام وی را اعلام نکرد، خبر داد که اجسادی که نشان داده شده است، اجساد شهروندانی است که گروهک های مسلح آنها را ربوده و کشته اند و تصاویر آنها را به عنوان قربانیان ارتش منتشر می کنند.(2)

کشتار «بابا عمرو» در استان حمص

در 27 فوریه 2012 (9 اسفند 1390) در حالی که هنوز تلخی خاطره قتل عام منطقه الخالدیه حمص از اذهان سوری ها زدوده نشده بود، خبر وقوع کشتاری دیگر در حمص، اما این بار در منطقه «بابا عمرو» در غرب سوریه منتشر شد که در جریان آن 64 جوان سوری در معرض قتل عام و کشتار با سلاح سرد قرار گرفتند و سر بریده شدند. بسان کشتارهای پیشین، در این کشتار نیز تلاش شد ارتش سوریه عامل این جنایت معرفی شود.(3)

ص: 136


1- افکارنیوز 11/11/1391.
2- خبرگزاری فارس 15/11/1390.
3- خبرگزاری فارس 18/10/1391؛ خبرگزاری تسنیم 13/10/1391.
جنایت الحفه

یک مقام مسئول سوریه از عملیات گسترده تخریبی گروه های مسلح تروریستی در شهر الحفه، از توابع استان علوی نشین لاذقیه، واقع در غرب سوریه، خبر داد. تلویزیون سوریه به نقل از این مقام سوری که به نامش اشاره نشد، اعلام کرد تروریست ها در این عملیات تخریبی، بیمارستان مرکز الحفه و مرکز فرماندهی پلیس این شهر را آتش زدند. دژخیمان دست رنج کشاورزان و درختان باغ های سیب و زیتون را نیز در الحفه آتش زدند. مقام مسئول سوریه در ادامه گفت: «تروریست ها پس از آنکه مردم را آواره کردند و دارایی شان را به سرقت بردند، شمار زیادی از مغازه ها و اموال مردم را آتش زدند و جنایات و قتل های فجیعی در حق مردم مرتکب شدند».(1)

کشتار «دیر الزور» در شرق سوریه

در 12 ژوئن 2012 (23 خرداد 1391) تروریست های مسلح سوری مرتکب قتل عام دیگری در منطقه «دیر الزور»، در شرق سوریه، شدند که در جریان آن 31 شهروند سوری به قتل رسیدند که در میان کشته ها چندین کودک نیز مشاهده می شد. همچنین در جریان این قتل عام 70 شهروند سوری نیز زخمی شدند.(2)

کشتار حلفایا در حماه، در غرب سوریه

یکی از جنایات بسیار وحشتناک تروریست های سوریه، کشتار حلفایا در حماه بود که در آن تروریست های مسلح بسیاری از غیرنظامیان، از جمله کودکان و زنان و افراد کهن سال را در شهر حلفایا، در حماه، در غرب سوریه، هدف قرار دادند و پس از آن اقدام به فیلم برداری از آنها کردند و با پخش این تصاویر در رسانه ها کوشیدند ارتش سوریه را به کشتار غیرنظامیان در حلفایا متهم کنند.

رسانه های ضدسوری جهان و نیز رسانه های اپوزیسیون ایرانی، مانور رسانه ای گسترده ای را با عنوان «کشتار 300 زن و کودک در بمباران یک صف نانوایی در سوریه» کلید زدند، در حالی که شواهد و مستندات بسیاری وجود داشت که نشان می داد این اخبار صرفاً ادعایی دروغین است. پایگاه خبری الحقیقه برای برملا کردن واقعیت این جنایت، به بررسی سه فیلم ویدئویی پرداخت

ص: 137


1- خبرگزاری رشد 21/3/1391.
2- خبرگزاری تسنیم 13/10/1391.

که درباره این حادثه منتشر شده است. شواهد برخلاف ادعای این رسانه ها بود. این پایگاه در نتیجه تحقیقات خود بیان کرد که این اجساد متعلق به افراد مسلحی است که در حمله به منطقه مسیحی نشین محردة، قبل از قتل عام روز یک شنبه، یعنی در قبل از ظهر روز شنبه کشته شده بودند. در جریان این حمله بیش از 10 غیرنظامی نیز کشته و زخمی شده بودند که از آنها در این فیلم ها استفاده شده بود و این در حالی است که بین اجساد، جسد دو نیروی پلیس هم دیده می شد! اجسادی که آشکارا نشان می دهد مرتبط با صحنه نانوایی نیستند.(1)

انفجار تروریستی در دمشق

به گزارش مشرق به نقل از فارس، پایتخت سوریه 10 اردیبهشت 1392 شاهد یک انفجار تروریستی در منطقه المرجه، در مرکز دمشق، بود. این انفجار تروریستی در نزدیکی در پشتی ساختمان وزارت کشور سوریه و با یک خودروی بمب گذاری شده به وقوع پیوست. خبرها حکایت از کشته شدن دست کم 10 نفر در جریان این انفجار می دهد.

منطقه المزه دمشق نیز یک روز قبل، هدف یک انفجار بزرگ قرار گرفت که نخست وزیر سوریه را هدف قرار داده بود. در این انفجار 6 نفر کشته و 13 نفر دیگر زخمی شدند، اما وائل الحلقی، نخست وزیر سوریه، توانست از این انفجار جان سالم به در ببرد.(2)

کشتار روستای حطله

تروریست های جبهة النصره در کشتار مردم بی گناه روستای حطله، واقع در استان دیرالزور سوریه، به جنایات فجیع دیگری دست زدند. به گزارش مشرق به نقل از ابنا، گروه تروریستی جبهة النصره 60 نفر از اهالی روستای شیعه نشین حطله، در استان دیرالزور، را به دلیل دین و طایفه آنها به شهادت رساندند.

از جمله جنایات فجیع این گروه مزدور سر بریدن خانواده حجةالاسلام سید ابراهیم السید بود که مسلحان وحشی، وی را به همراه زن و فرزندانش ذبح کردند. تروریست ها به این نیز اکتفا

ص: 138


1- نک.: مشرق نیوز و پایگاه خبری افق و باشگاه خبرنگاران 6/10/1391، ویژه نامه «دروغ پردازی رسانه ای غرب علیه مردم سوریه».
2- مشرق نیوز 10/2/1392.

نکردند و اجساد شهدا را نیز تکه تکه کردند. گزارش های رسیده از این روستا نیز حاکی از این است که مساجد و حسینیه ها به آتش کشیده شده و تعدادی از زنان نیز ربوده شدند.(1)

مسموم کردن شهروندان سوری با پودر های شیمیایی در سراقب ادلب

گروه های مسلح سوری در جنایتی دیگر با هدف متهم کردن ارتش سوریه به استفاده از سلاح شیمیایی، اقدام به پاشیدن پودر سفید شیمیایی بر صورت عده ای از شهروندان سوری کردند. بنا بر این گزارش، گروه های مسلح سوری پس از جمع کردن گروهی از شهروندان سوری در منطقه شابور، در ورودی شهر سراقب، کیسه های حاوی پودرهای شیمیایی ناشناس را باز کردند و آنها را بر چهره این شهروندان پاشیدند. در پی این اقدام، شهروندان مذکور دچار خفگی، لرزش و برخی مشکلات تنفسی شدند. پس از انجام این جنایت، افراد مسلح شهروندان را به بیمارستان های شهرهای مرزی ترکیه منتقل کردند و مدعی شدند که ارتش سوریه از سلاح شیمیایی علیه آنها استفاده کرده است. بر اساس گزارش خبرگزاری رسمی سوریه در میان این تروریست ها «خالد بن علی شیخ حیدر»، رهبر گروه تروریستی موسوم به «احرار الشام» دیده شده است.(2)

استفاده از سلاح های شیمیایی در ریف دمشق

یک سری حملات شیمیایی در 21 آگوست 2013 (30 مرداد 1392) در منطقه غوطه، در استان ریف دمشق در سوریه، رخ داد و شمار زیادی از افراد غیرنظامی، که بیشتر آنها زن و کودک بودند، کشته شدند. منابع مخالفان حکومت سوریه آمار تلفات این حملات را بین 322 تا 1729 نفر اعلام کردند. سازمان دیده بان حقوق بشر سوریه در کمترین برآورد، میزان تلفات را 322 کشته تخمین زد و اعلام کرد که 46 جنگ جوی شورشی نیز در جمع کشته شدگان این حملات بوده اند. ایالات متحده آمریکا، فرانسه، اسرائیل، سوئد، بریتانیا و ترکیه معتقدند دولت سوریه مسئول این حملات بوده است، در حالی که مقامات روسیه و ایران ادعا می کنند که شورشیان عامل این حملات بوده اند. این حملات مرگ بارترین حمله شیمیایی پس از حمله شیمیایی به حلبچه در مارس 1988 است.

ص: 139


1- مشرق نیوز 23/3/1392؛ فرهنگ نیوز 24/3/1392.
2- مشرق نیوز 10/2/1392.

بازرسان سازمان ملل در این زمینه گزارشی ارائه کردند. به گزارش عصر ایران به نقل از رویترز، مهم ترین بخش های این گزارش به این شرح است: «استفاده از گاز سمی سارین در سوریه تأیید شده است. سلاح شیمیایی به طور گسترده ای علیه غیرنظامیان، به ویژه کودکان، استفاده شد».(1)

سرگئی لاوروف درباره این واقعه تأکید کرد که مدرک متقنی وجود دارد که مخالفان دولت سوریه از مواد شیمیایی استفاده کرده اند. به گزارش ایرنا، خبرگزاری ایتارتاس گزارش داد که لاوروف در پاسخ به این پرسش که آیا روسیه همچنان می گوید که این شورشیان بودند که 21 اوت (30 مرداد) دست به حمله شیمیایی در سوریه زدند، نه دولت بشار اسد، رییس جمهوری سوریه، گفت: «بله، ما بر این باور هستیم و دلیل بسیار خوبی وجود دارد که این امر را به اثبات می رساند».(2) البته نتایج بررسی های دو کارشناس ارشد تسلیحاتی آمریکایی نیز نشان داد که ارتش سوریه در حمله شیمیایی به منطقه غوطه شرقی در حومه دمشق در مردادماه سال جاری هیچ نقشی نداشته است.(3)

قتل عام روستای علوی نشین در ریف حماه به دست جبهة النصره

به گزارش خبرنگار خبرگزاری فارس در دمشق، گروه تروریستی جبهة النصره در جنایتی اقدام به قتل عام اهالی روستای علوی نشین «معان» در ریف حماه کرد. روستای معان، روستایی علوی نشین به شمار می آید که قتل عام صورت گرفته در آن به دلایل طایفه ای - مذهبی بوده است. گزارش شده است که در این جنایت صدها نفر از اهالی روستا، که اغلب آنها را زنان و کودکان و افراد سالمند تشکیل می دادند، پس از ورود عناصر النصره به داخل منازلشان با سلاح های سرد به قتل رسیدند.(4)

قاچاق اعضای بدن شهدای سوری

روزنامه یورت ترکیه در گزارش تکان دهنده ای اعلام کرد: «تروریست های سوریه و دولت قطر اعضای بدن شهدا و اسرای سوری را قاچاق می کنند. آنها اعضای بدن سوری هایی را که می کشند به مافیای قاچاق می فروشند».(5)

روزنامه السفیر لبنان نیز در گزارشی نوشت:

ص: 140


1- خبرگزاری عصر ایران 26/6/1392
2- خبرگزاری تابناک و مشرق نیوز 4/7/1392.
3- مشرق نیوز 27/10/1392.
4- خبرگزاری فارس 21/11/1392.
5- روزنامه یورت ترکیه 22/7/1391.

سرقت اعضای بدن شهروندان سوری در بیمارستان های ترکیه نیز نمود پیدا کرده است. بر پایه این گزارش، این پدیده از حد و مرز باندهای مافیایی تجارت انسان و اعضای بدن فراتر رفته، به بیمارستان های دولتی ترکیه رسیده است. بیمارستان هایی که خود باید جلوگیری از این روند را مدیریت کنند، اما خود در این امر دخیل شده اند.

احمد عبدالکریم محمد، جوان 19 ساله سوری، یکی از قربانیان این پدیده است. او در پی اصابت ترکش در 31 ژانویه 2012 در شهر حماه سوریه به طور سطحی زخمی شد و با تشدید درگیری ها در اطراف این شهر، برای درمان به بیمارستان دولتی انطاکیه ترکیه منتقل شد. خانواده و بستگان احمد عبدالکریم شوکه شدند که فرزند آنها با وجود جراحت های سطحی جان باخته است. آنها همچنین از این مسئله شوکه شدند که با وجود زخمی شدن احمد عبدالکریم از ناحیه سر، آثار عمل جراحی در ناحیه شکم او دیده می شود. خانواده و بستگان این جوان سوری، جسدش را از بیمارستان ترکیه به شهرک الطامنه در ریف شهر حماه منتقل کردند و در آنجا از برخی پزشکان خواستند که جراحت او در ناحیه شکمش را بشکافند تا از علت آن آگاه شوند. این پزشکان بعد از شکافتن شکم این جوان دریافتند که هیچ عضوی در شکم او وجود ندارد.

همچنین روزنامه یورت ترکیه، در اکتبر 2012، نوشت: «افراد مسلح مخالف سوری در شبکه های تجارت اعضای بدن با همکاری برخی بیمارستان ها و مراکز بهداشتی ترکیه دست دارند، به گونه ای که این افراد مسلح زخمی ها را به بیمارستان های ترکیه منتقل می کنند تا اعضای بدن آنها سرقت شود». خبرگزاری دولتی سوریه نیز گزارشی را درباره دو عضو یک گروه مسلح دستگیرشده در حمص منتشر کرد. این دو نفر به دست داشتن در عملیات سرقت اعضای بدن و انتقال آن به ریف ادلب، در نزدیکی مرز سوریه با ترکیه، اعتراف کردند.(1)

2. 4. کشتار کودکان و زنان
اشاره

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم قبل از تمام جنگ های خود به مسلمانان دستورهایی می داد. یکی از این فرامین حرمت قتل زنان و کودکان و افرد سال خورده بود. بعد از پیامبر نیز تمام فرماندهان اسلامی، به تأسی از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، همین راه را رفته اند، اما تروریست های سوریه با نام اسلام و جهاد

ص: 141


1- شبکه العالم و خبرگزاری تسنیم، 17/10/ 1392؛ خبرگزاری خبرآنلاین 16/10/1392.

و تشکیل خلافت اسلامی، روزانه افراد زیادی را به قتل می رسانند که در میان آنها زنان و کودکان زیادی به چشم می خورند. گزارش های منتشرشده در این زمینه فراوان است. در این قسمت به برخی از آنها اشاره می کنیم:

کشتار 29 دانش آموز و یک معلم در ریف دمشق در جنوب سوریه

در 4 دسامبر 2012 (12 آذر 1391) حمله خمپاره ای تروریست های مسلح به مدرسه ای در اردوگاه الوافدین، در ریف دمشق، در جنوب سوریه، موجب کشته شدن 29 دانش آموز و یک معلم این مدرسه شد. 25 هزار سوری، از اهالی بلندی های جولان که اسرائیل قسمت زیادی از آن را به اشغال خود درآورده است، در اردوگاه الوافدین به سر می برند. این اردوگاه در 20 کیلومتری شمال شرقی دمشق، پایتخت سوریه قرار دارد.(1)

بریدن گلوی کودک سوری

تروریست های سوریه با هدف تکفیر شیعیان، دختربچه یک خانواده شیعی را در سوریه به طرز وحشیانه ای سر بریدند که تنها جرم وی شیعه بودن او و خانواده اش بود.(2)

کشتار بی رحمانه اعضای دو خانواده سوری

خبرگزاری رسمی سوریه اعلام کرد گروهک های تروریستی وابسته به گروهک القاعده دو کشتار هولناک علیه دو خانواده در شهرک الشومریه و تل دو در ریف حمص مرتکب شدند. این مقام مطلع در استانداری حمص به سانا اعلام کرد که گروهک های تروریستی وابسته به القاعده اعضای خانواده آل عبدالله (خود، همسر و شش فرزندش) را و همچنین راتب العلو و فرزندش را کشتند. این منبع افزود که در تل دو نیز جنایتی دیگر در حق خانواده عارف محمد السید و عماد محمد السید و عقبه محمد السید و همسر عارف و سه کودک او مرتکب شدند.(3)

ص: 142


1- خبرگزاری فارس 28/12/1391؛ خبرگزاری تسنیم 13/10/1391.
2- خبرگزاری فارس 19/8/1391.
3- خبرگزاری فارس 7/3/1391.
حمله انفجاری به کودکان یک مدرسه

منابع خبری سوریه اعلام کردند که در انفجاری تروریستی در کنار مدرسه «فاطمه سقا» در محله البعث در شهر حماة، دو کودک به شهادت رسیدند و 10 نفر مجروح شدند. خبرگزاری سانا نیز اعلام کرد که گروهی مسلح با کار گذاشتن یک بسته انفجاری در نزدیکی محل بازی فوتبال کودکان در حیاط مدرسه، چندین کودک را کشتند و برخی را زخمی کردند.(1)

اعدام کودک عراقی به دست مزدوران

فارس به نقل از پایگاه خبری «عراق القانون» مدعی شد فعالان حقوق بشر عراق اعلام کردند که گروه های مسلح در سوریه اقدام به اعدام یک کودک شیعه عراقی کردند. بر اساس این گزارش، خانواده این کودک در منطقه «سیدة زینب» در ریف دمشق ساکن بودند که تروریست های مسلح به منزل این خانواده حمله کردند و پس از کشتار تمام اعضای آن، این کودک را به دار آویختند.(2)

کشتن پدر و مادر پیش چشمان کودک خردسال

به گزارش خبرگزاری فارس، صفحه جنبش تسخیر وال استریت در فیس بوک، تصویری دل خراش از دختری سوری منتشر کرد که پدر و مادرش در پیش چشم او به دست تروریست های تکفیری کشته شدند. بنا بر این گزارش، جنبش تسخیر وال استریت در جملات کوتاهی که در کنار این عکس منتشر کرده، می نویسد: «دختر سوری به زنجیر کشیده شده است و جبهة النصره به دلایل مذهبی (شیعه بودن) پدر و مادرش را در پیش چشم او به قتل رسانده است».(3)

اعدام دختر جوان سوری به دست تروریست ها در انظار عمومی

گروه های مسلح تروریستی، که مدعیان آزادی و دموکراسی و اجرای شریعت در سوریه هستند، دختر جوانی را در انظار عمومی در مناطق تحت سیطره شان اعدام کردند. فیلم این حادثه نشان می دهد که چگونه تروریست ها در ملأ عام با یک سیم فلزی اقدام به خفه کردن دختر جوانی می کنند که به ارزش های آزادی که آنها اشاعه می دهند، ایمان و باور ندارد.(4)

ص: 143


1- خبرگزاری فارس 25/4/1391.
2- مشرق نیوز، پایگاه خبری فرهنگ، خبرگزاری فردانیوز 16/5/1391.
3- خبرگزاری فارس و فرهنگ نیوز 1/4/1392.
4- خبرگزاری فارس 23/11/1392.
2. 5. ترور شخصیت های سیاسی
اشاره

مسئولان لشکری و کشوری در سوریه به علت همکاری با دولت سوریه، از جمله اهداف تروریست ها هستند. زیرا به اعتقاد تروریست ها، براندازی نظام سوریه واجب است و خون هر کس که هم سو با اهداف این نظام باشد مباح است. تروریست ها به این منظور اقداماتی علیه مسئولان سوری انجام داده اند که به بعضی از آنها اشاره می کنیم.

ترور یک قاضی سوری در حمص

خبرگزاری فارس، به نقل از خبرنگار شبکه العالم، گزارش داد که در ادامه فعالیت گروهک های مسلح در سوریه، برخی عناصر مسلح، یک قاضی سوری را در حمص هدف قرار دادند. العالم نوشت: «گروهی از عناصر مسلح قاضی نزار العلی را در منطقه الجندلی شهر حمص، از ناحیه سر هدف قرار دادند، اما وی هنوز زنده است». العالم افزود: «وضعیت سلامتی این قاضی سوری رو به بهبودی است».(1)

ترور یک قاضی دیگر در دمشق

به گزارش خبرنگار فارس در دمشق، افراد مسلح، قاضی «آباد نضوة»، از قضات دادگاه الزبلطانی در دمشق را نیز ترور کردند. افراد مسلح قاضی نضوه را با بمب گذاری در خودروش در منطقه برزه به قتل رساندند. این قاضی به محض سوار شدن داخل خودروش با انفجار بمب مواجه شد و در دم جان باخت.(2)

ترور دادستان کل سوریه

به گزارش فارس، خبرگزاری رسمی سوریه (سانا) اعلام کرد که گروهک های مسلح در شهر ادلب، دادستان کل و یک قاضی را ترور کردند. در جریان این حادثه هر دو مقام و راننده آنها کشته شدند. این ترور در حالی صورت گرفت که این افراد در حال حرکت از منزل به سمت محل کار

ص: 144


1- خبرگزاری فارس 17/12/1390.
2- خبرگزاری فارس و خبرگزاری جمهوری اسلامی (ایرنا) 17/08/1391.

خود در کاخ قضایی شهر ادلب بودند. سانا همچنین اعلام کرد که خودروی این افراد هدف گلوله قرار گرفت و به شهادت این دو و راننده آنها منجر شد.(1)

ترور نخست وزیر سوریه

به گزارش مشرق، ایسنا به نقل از خبرگزاری رسمی سوریه (سانا) نوشت: «در انفجاری که در منطقه المزه، واقع در دمشق، در نزدیکی مؤسسه ارتباطات سوریه، رخ داد دست کم 10 تن کشته و چند تن دیگر زخمی شدند». این در حالی بود که پایگاه سوری دام پرس نیز اعلام کرد انفجار مذکور وائل الحلقی، نخست وزیر سوریه، را هدف قرار داده بود. الحلقی پس از انفجار در صحت کامل به سر می برد و تنها چند تن از همراهان وی کشته یا زخمی شدند.(2)

حمله تروریستی به شبکه الاخباریه

در 7 تیر 1391 تروریست ها به شبکه الاخباریه سوریه در ریف دمشق حمله کردند. در جریان این حمله 7 نفر کشته شدند که سه نفر از آنها خبرنگار و 4 نفر دیگر از کارمندان این شبکه بودند.(3)

شبکه العالم نیز از اعتراف عضو جبهة النصره در این زمینه گزارش داد: «یکی از عناصر گروه تروریستی جبهة النصره در سوریه، با تأکید بر حمله به ساختمان شبکه الاخباریه سوریه در منطقه دروشا، واقع در ریف دمشق، به قتل شماری از روزنامه نگاران و پرسنل شبکه و سرقت اموال این شبکه پیش از منفجر کردن آن اعتراف کرد و از دریافت کمک از رژیم صهیونیستی پرده برداشت».(4)

ترور وزیر دفاع و برخی مسئولان

در 28 تیر 1391 «داوود راجحه»، وزیر دفاع و «آصف شوکت»، نایب رئیس ستاد مشترک ارتش و «حسن ترکمانی»، رئیس ستاد بحران سوریه در عملیات بمب گذاری در مقر امنیت ملی

ص: 145


1- خبرگزاری فارس و جامعه خبری تحلیلی الف 30/11/1390.
2- مشرق نیوز 9/2/1392.
3- خبرگزاری فارس 28/12/1391.
4- شبکه العالم 8/4/1392.

سوریه در مرکز دمشق ترور شدند.(1) وزیر دفاع سوریه در این انفجار تروریستی کشته شد و وزیر کشور سوریه در میان زخمی های این انفجار قرار دارد.(2)

خبرگزاری فارس در این زمینه از توطئه خارجی بودن آن خبر داد:

منابع آگاه فاش کردند، وزیر خارجه آمریکا در سفر اخیر خود به منطقه، که چند روز پیش از انفجار دمشق و ترور وزیر دفاع سوریه صورت گرفت، از همه جزئیات این عملیات آگاه بود و در حقیقت این توطئه با تأیید وی به اجرا درآمد.(3)

3. فساد و خیانت
اشاره

تروریست های سوریه با تظاهر به اسلام و القای پیاده کردن اصول اسلامی، جنایات خود علیه شهروندان سوری را توجیه می کنند. فتوای ننگین جهاد نکاح اعتبار آنها را در ادعای تشکیل حکومت اسلامی شان از بین برد. خبرهای فضاحت بار این امر بازتاب گسترده ای در بین مسلمانان داشت و چهره واقعی آنها را به خوبی نشان داد. در طول حضور تروریست ها در سوریه بسیاری از زنان و دختران جوان سوری قربانی تجاوزهای فردی و گروهی افراد مسلح در سوریه شده اند. وضعیت زنان و دختران سوری از اسفناک ترین اخبار سوریه بوده است.

کمیته بین المللی نجات، که مقر آن در آمریکاست، در گزارشی با عنوان «سوریه، بحران منطقه ای»، از تجاوز گسترده به زنان سوری در جنگ داخلی این کشور خبر داد. بر اساس این گزارش، زنان و دختران جوان سوری قربانی تجاوزهای فردی و گروهی افراد مسلح در سوریه هستند. بسیاری از زنان و دختران قربانی در مصاحبه با این کمیته گفته اند در بسیاری از موارد این تجاوزهای گروهی و فردی در خیابان ها و اماکن عمومی در شهرهای درگیر جنگ و حتی در برخی موارد با هجوم این افراد مسلح به خانه ها و تجاوز به آنها در مقابل چشم اعضای خانواده صورت گرفته است.

بر اساس این گزارش، از میان 240 زن و دختر مصاحبه شونده در اردوگاه های آوارگان سوری در لبنان و اردن، این زنان گفته اند که افراد مسلح در ایست بازرسی ها، با شبیخون به پناه جویان در طول مسیر فرار این افراد از سوریه، زنان و دختران را می ربایند و آنها را اذیت و آزار و شکنجه

ص: 146


1- همشهری آنلاین 28/4/1391.
2- فردانیوز 28/4/1391.
3- خبرگزاری فارس 30/4/1391.

می کنند. کمیته نجات بین المللی اعلام کرده است که به نظر می رسد تجاوز به زنان در سوریه تبدیل به یک استراتژی جنگی شده است. سانج ریکانتان، از مسئولان کمیته نجات بین المللی در انگلیس در این باره گفت: «در مصاحبه، زنان و دختران سوری چیزهای وحشتناکی روایت می کنند. بسیاری از این زنان آواره با شکنجه و تجاوز مواجه شده اند».(1)

در یکی از شرم آورترین موارد کارنامه تروریست ها، یک گروه 20 نفره، به سرکردگی ابو احمد التمیمی، در حال ارتکاب فحشای دسته جمعی با حدود 30 دختر از همسران و دختران افراد مسلح جبهة النصره و ارتش به اصطلاح آزاد به شیوه زنای گروهی بودند که در عملیات ارتش سوریه دست گیر شدند. منابع سوری گزارش دادند ارتش سوریه در جریان عملیات پاک سازی ادلب، این گروه را با سرکرده خود در حالت بسیار زننده ای که نمی توان آن را توصیف کرد، دست گیر کرد. این تروریست های به ظاهر مسلمان با حدود 30 دختر در یک سالن بزرگ در شهر ادلب مرتکب اعمال غیراخلاقی شدند. پس از تحقیقات انجام شده، مشخص شد دست گیرشدگان وابسته به جبهة النصره هستند. در میان آنها 15 تروریست خارجی و در رأس آنها، التمیمی سعودی الاصل 40 ساله قرار داشت.

به گفته منابع سوری، برخی از دختران و زنان که تروریست ها به آنها تجاوز گروهی کرده اند، اعتراف کرده اند که در نتیجه تهدید و فشار و باج خواهی افراد مسلح، تن به این کار غیراخلاقی داده اند، چراکه تروریست ها آنها را تهدید کرده اند در صورتی که به خواسته کثیف آنها تن ندهند، آنها را خواهند کشت. تروریست ها با شست وشوی مغزی این دختران و زنان، به آنها القا می کنند که با این کارهای کثیف و غیراخلاقی به انقلاب سوریه به زعم آنها خدمت می کنند و وارد بهشت می شوند.

منابعی از مخالفان سوری اعلام کردند این رسوایی اخلاقی، پایه های جبهة النصره را به لرزه درآورده است و سبب بروز درگیری شدید میان افراد مسلح از یک سو و ارتش آزاد از سوی دیگر شده است، که 10 کشته از طرفین به جا گذاشته است.(2) گزارش های فراوانی از فساد آنها رسیده است که به بعضی از این موارد می پردازیم:

ص: 147


1- سایت خبری تحلیلی فرارو و سایت خبری تحلیلی عصر ایران 25/10/1391.
2- پایگاه خبری تعامل نیوز و جهان نیوز 6/10/1391.
فتوای شرم آور مفتی سلفی علیه زنان شیعه

به گزارش سرویس فضای مجازی خبرگزاری فارس، یاسین العجلونی، مفتی وهابی، در فتوایی شرم آور، اسارت زنان شیعه سوری به دست تروریست های وهابی در این کشور را مجاز دانست. العجلونی، در فتوایی که اعتراضات بسیاری به دنبال داشت، اعلام کرد تروریست ها بدون پرداخت مهریه یا خواندن خطبه شرعی، مالک زنان شیعه سوری هستند. وی از طریق فیس بوک تروریست ها را به تملک زنان علوی و حامیان اسد توصیه کرد. این مفتی وهابی مدعی شد ناآرامی های سوریه جنگ بین مسلمانان مخالف اسد و کافران شیعه (به زعم وی) است. وی افزود این فرقه (شیعه)، از شاخه های اسلام نیست و به تأیید تمام محققان اسلامی، شیعیان در شمار مسلمانان به حساب نمی آیند و باید آنها را تکفیر کرد. زیرا آنها مسلمان نیستند.(1)

ربودن 10 زن در نبل و الزهراء، در حومه حلب

خبرنگار شبکه العالم گزارش داد عناصر مسلح با یورش به شهرهای شیعه نشین نبل و الزهراء، در حومه حلب، 10 زن را ربودند. این زنان در حال بازگشت از شهر عفرین ربوده شدند.(2)

خرید و فروش دختران سوری در ترکیه

به گزارش خبرگزاری فارس، «شیخ زکریا سرایه» در نشست دومین روز اجلاس جهانی علما و بیداری اسلامی در تهران به تجاوز و خرید و فروش دختران و زنان سوری در ترکیه اعتراض کرد. مفتی اهل سنت سوریه گفت: «متأسفانه درنتیجه بحران آفرینی برخی کشورها در سوریه هم اکنون به دختران بی گناه سوری در ترکیه تجاوز می شود. شیخ زکریا سرایه یادآور شد سوریه امانتی است بر گردن همه علمای جهان اسلام تا برای برطرف شدن بحران آن فکری اساسی کنند».(3)

4. برخورد با غیرمسلمانان
اشاره

اقشار مختلف اهل کتاب همواره در سایه اسلام و کشورهای اسلامی زندگی کرده اند. طبق دستورهای اسلامی، اهل کتاب تا زمانی که برای جامعه اسلامی ایجاد مشکل نکرده اند می توانند با

ص: 148


1- خبرگزاری فارس 22/12/1391.
2- شبکه العالم 10/2/1392.
3- خبرگزاری فارس 11/02/1392.

پرداخت جزیه در امنیت کشور اسلامی به خوبی زندگی کنند، اما تروریست ها در سوریه به این گروه از مردم اهانت های فراوانی کردند. برخی از اقدامات تروریست ها علیه اهل کتاب سوری عبارت است از:

به آتش کشیدن کلیسای صلیب مقدس

به نقل از خبرآنلاین، منابع سوری اعلام کردند تروریست های وابسته به گروه موسوم به دولت اسلامی عراق و شام (داعش) در ادامه هتاکی های خود به مراکز مقدس و اقدامات ضد ادیان دیگر یک کلیسای متعلق به ارامنه (کلیسای صلیب مقدس در منطقه تل ابیض در حومه استان الرقه در شمال شرق سوریه و در نزدیکی مرز ترکیه) را به آتش کشیدند. به گزارش پایگاه الیوم السابع، تروریست های وابسته به دولت اسلامی عراق و شام ضمن به آتش کشیدن کلیسای صلیب مقدس، صلیب بزرگی را که بر بالای این کلیسا قرار داشت به پایین کشیدند. خاطرنشان می شود که این کلیسا قدمتی زیادی داشت و در 1974 بازسازی شده بود.(1)

به آتش کشیدن کلیسای سورب کیفورک در میدان حلب

خبرگزای فارس نیز از به آتش کشیده شدن کلیسای سورب کیفورک به دست تروریست های سوریه خبر داد.(2)

تهدید و بیرون کردن مسیحیان از شهرها

خبرگزاری العالم اعلام کرد تروریست های سوریه، مسیحیان را مجبور به مهاجرت کرده اند. العالم افزود: «کشورهای عضو اتحادیه اروپا، به ویژه فرانسه و سوئد، به همین علت، به سفارت خانه خود در سوریه دستور داده اند تسهیلات لازم به منظور تشویق مسیحیان به ترک سوریه را فراهم کنند؛ موضوعی که باعث تنش بین آگناتیوس چهارم هزیم اسقف کلیسای انطاکیه و روم ارتدکس مشرق زمین، و سفیر فرانسه در دمشق شد».(3)

ص: 149


1- خبرآنلاین، دوشنبه 6/8/1392.
2- خبرگزاری فارس 18/10/1391.
3- العالم جمعه 1/10/1391.
جنایت در شهرک مسیحی نشین سوریه

تروریست های جبهة النصره در جنایت هولناک دیگری ده ها نفر از ساکنان شهرک مسیحی نشین معلولا، در شمال غربی دمشق، را سر بریدند. به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شبکه خبر، عناصر گروهک تروریستی جبهة النصرة این جنایت را با هم دستی گروه های تروریستی موسوم به «جماعت احرار الشام» و «لشکر الاسلام» در بخش شمالی ریف دمشق مرتکب شدند.

بر اساس این گزارش، افراد مسلح با ذبح 30 شهروند سوری ساکن شهرک مسیحی نشین معلولا، به اجساد آنها بی حرمتی کردند. با مفقود شدن 15 شهروند دیگر در معلولا، اهالی منطقه احتمال می دهند آنها به دست گروه های تروریستی شبانگاه ربوده شده باشند.(1)

موارد ذکرشده در این نوشتار فقط بخشی از جنایات صورت گرفته در سوریه است که در بازه زمانی 2012-2013 رخ داده است. متأسفانه روز به روز بر این جنایات افزوده می شود و شمار کشته ها و آسیب دیدگان در این کشور بحران زده افزایش می یابد. به امید روزی که مردم سوریه در فضایی سرشار از امنیت بتوانند به زندگی خود ادامه دهند.

ص: 150


1- شبکه خبر 18/6/92
منابع

1. سایت افغان ایرکا: afghanirca.com

2. خبرگزاری افکار نیوز: afkarnews.ir

3. خبرگزاری الف: alef.ir

4. خبرگزاری الحدث: alhadathnews.net

5. خبرگزاری المانیتور: al-monitor.com

6. خبرگزاری عصر ایران: asriran.com

7. خبرگزاری بهارنیوز:baharnews.ir

8. خبرگزاری بولتن نیوز: bultannews.com

9. خبرگزاری العالم: fa.alalam.ir

10. خبرگزاری فرارو: fararu.com

11. خبرگزاری فردانیوز: fardanews.com

12. خبرگزاری فرهنگ نیوز: farhangnews.ir

13. خبرگزاری فارس: farsnews.com

14. خبرگزاری همشهری: hamshahrionline.ir

15. خبرگزاری ایکانا icana.ir

16. سایت شبکه خبر: irinn.ir

17. خبرگزاری ایرنا: irna.ir

18. خبرگزاری ایسنا: isna.ir

19. خبرگزاری جهان نیوز: jahannews.com

20. خبرگزاری خبرآنلاین: khabaronline.ir

21. خبرگزاری مشرق: mashreghnews.ir

22. خبرگزاری افق: ofoghnews.ir

23. سایت شبکه پرس تی وی: presstv.ir

24. خبرگزاری رجا: rajanews.com

25. خبرگزاری دانشجویان ایران: snn.ir

26. خبرگزاری تابناک: tabnak.ir

27. خبرگزاری تسنیم: tasnimnews.com

28. باشگاه خبرنگاران جوان: yjc.ir

29. oshida.ir

30. pe.ria.ru

31. roushd.com

32. taamolnews.ir

33. tnews.ir

34. yurtgazetesi.com.tr.

ص: 151

ص: 152

بررسی تاریخی جریان های تکفیری تروریستی / محمد حنیف طاهری

اشاره

محمد حنیف طاهری(1)

چکیده

جریان های تکفیری تروریستی، به عنوان مهم ترین چالش جهان اسلام، تقریباً از سال چهلم هجری آغاز شد. پدیده تکفیر و تروریسم مذهبی به شکل نظام مند را نخستین بار گروه تندروی خوارج در برابر امام علی علیه السلام به وجود آورد. گروه های رادیکال دیگری نیز در جهان اسلام، مشی فکری و سلوک عملی خوارج را تعقیب کرده اند. فداییان اسماعیلیه، القاعده، طالبان و داعش، از جملهٔ مهم ترین جریان های تکفیری تروریستی است که به پدیده تکفیر و دهشت افکنی اقدام، و راه خوارج را طی کرده اند. گروه های تکفیری تروریستی، از آغاز پیدایش تاکنون عناصر و شاخصه های مشترکی داشته اند. تکفیر، خشونت، غُلُوّ، تعصب مذهبی، فساد، نفاق و نسل کشی، از مهم ترین آنها به شمار می رود. گفتمان ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب، مبنای فکری همه این گروه های جهادی تکفیری را تشکیل می دهد. این گفتمان، بر ظاهرگرایی، عقل گریزی، تحجّر، خشونت، تکفیر مخالفان، و دگماتیسم مذهبی تأکید می ورزد.

کلیدواژگان: تکفیر، خشونت، فساد، نفاق، غُلُوّ، تروریسم مذهبی، خوارج، القاعده، طالبان، داعش.

ص: 153


1- کارشناسی ارشد فلسفه از مؤسسه امام خمینی قدس سره، دانش پژوه سطح 4 حوزه علمیه قم.
مقدمه

این نوشتار در صدد تحلیل و بررسی جریان های تکفیری تروریستی جهان اسلام است. پدیده تکفیر و تروریسم مذهبی، جهان اسلام را با چالش بزرگی مواجه کرده است. تکفیر و تروریسم مذهبی، اختلافات و جنگ های داخلی، مذهبی، قومی و منطقه ای، و سرانجام تجزیه بلاد اسلامی را به همراه خواهد داشت. از این رو، مقابله و مبارزه با این نوع جریان های تکفیری تروریستی، بر تمام اندیشمندان و آگاهان امت اسلامی واجب است. شناخت دقیق و تبیین درست آموزه ها و معارف اسلامی برای جوانان و مردم مسلمان، نخستین گام مؤثر در مقابله با جریان تروریسم مذهبی به شمار می رود.

تروریسم مذهبی، شایع ترین نوع تروریسم است که امروزه از آن به تروریسم بین المللی(1)

یاد می شود. تروریست های مذهبی با استفاده از خشونت، به گمان خود در پی پیش برد اهداف مذهبی هستند و عمدتاً اعضای فرقه های افراطی کوچک و بزرگ اند. این نوع تروریسم در حال حاضر، به سرعت در حال رشد و گسترش است. حدود نیمی از 56 گروه تروریستی بین المللی که سازمان های جهانی مختلف آنها را شناسایی کرده و فهرست شان را عرضه کرده اند، انگیزه های مذهبی دارند.(2)

مهم ترین تمایز تروریسم مذهبی از غیرش (سکولار) در نوع نگاه جریان تکفیر و تروریسم مذهبی به عمل ترور است. تروریست های مقدس معتقدند اهداف و روش های آنها بر اساس اراده و فرمان الاهی است و هیچ انسانی حق تغییر آن را ندارد. اما تروریست های سکولار به اهداف الاهی و اراده خدا اعتقادی ندارند. تروریست های مذهبی و مقدس به گذشته چشم دوخته اند، به رسوم و سنن خاصی که در معنوی ترین دوران ادیان، یعنی دوره آغازین آنها بنا شده است. به اعتقاد آنها، در آن زمان رابطه مردم با خدا به نزدیک ترین حد خود می رسید و نیز احکام و قوانین اصلی ادیان در همان زمان شکل گرفته است.(3)

نام گذاری جریان های تکفیریِ مذهبی به بنیادگرایی (اسلامی، مسیحی و ...) از سوی غربی ها نیز به همین دلیل است. زیرا گروه های دینی و مذهبی،

ص: 154


1- international terrorism.
2- نک.: حمید حمزه زاده، بیوتروریسم؛ سلاح خاموش، ص27.
3- دیوید راپاپورت، «ترور مقدس»، در: والتر رایش، ریشه های تروریسم، ص236.

اعمال و کردار خود را بر پایه اراده الاهی و سیره و سنت اصحاب و دوره آغازین ادیان توجیه می کنند. این مقاله، در دو بخش تنظیم شده است؛ بخش نخست، به شاخصه های مشترک جریان های تروریستی اختصاص یافته، و بخش دوم، جریان های تکفیری تروریستی جهان اسلام را بررسی می کند.

1. خصایص و شاخصه های مشترک جریان های تکفیری تروریستی
1. 1. تکفیر و بدگویی
اشاره

نخستین و مهم ترین ویژگی مشترک تمام جریان های تروریستیِ تکفیری که اقدام به ترور و کشتار مخالفان می کنند، تکفیر(1) گروه های مخالف و رقیب است. در واقع تکفیر، حربه مهم و مجوز اصلی قتل و جنایت این نوع گروه هاست.

قرآن و مسئله تکفیر و تفسیق

آیه کریمه ای که مؤمنان و مسلمانان را از تمسخر و استهزا، و در نتیجه از تفسیق و تکفیر جامعه دینی و ایمانی، برحذر می دارد، آیه 11 سوره مبارکه حجرات است. خداوند متعال می فرماید: )یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا یَسْخَرْ قَومٌ مِّن قَوْمٍ عَسَی أَن یَکُونُوا خَیْرًا مِّنْهُمْ وَلَا نِسَاء مِّن نِّسَاء عَسَی أَن یَکُنَّ خَیْرًا مِّنْهُنَّ وَلَا تَلْمِزُوا أَنفُسَکُمْ وَلَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِیمَانِ وَمَن لَّمْ یَتُبْ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ(؛ ای کسانی که ایمان آورده اید! نباید گروهی از مردان شما گروه دیگر را مسخره کنند، شاید آنها از اینها بهتر باشند؛ و نه زنانی زنان دیگر را، شاید آنان بهتر از اینان باشند؛ و یکدیگر را مورد طعن و عیب جویی قرار ندهید و با القاب زشت و ناپسند یکدیگر را یاد نکنید، بسیار بد است که بر کسی پس از ایمان نام کفرآمیز بگذارید؛ آنها که توبه نکنند، ظالم و ستمگرند.(2)

از عبارت آخر این آیه شریفه، به خوبی استفاده می شود که مؤمنان از طعن و عیب جویی و به کار بردن القاب زشت و ناپسند، و مهم تر از همه، تکفیر و تفسیق همدیگر، که منجر به خشونت و درگیری در جامعه اسلامی می شود، منع شده اند. به سخن دیگر، قرآن مجید به صراحت تمام

ص: 155


1- تکفیر به معنای نسبت دادن کفر و زندقه به کسی است؛ محمدجعفر جعفری لنگرودی، مبسوط در ترمینولوژی حقوق، ج2، ص1402.
2- سوره حجرات (49)، آیه 11.

جامعه ایمانی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را از تکفیر و تفسیق یکدیگر باز داشته است؛ زیرا، این عمل غیراخلاقی و غیراسلامی افراد و گروه ها، باعث عداوت، کینه، درگیری و خشونت اقوام و گروه های اسلامی می شود که سرانجامش زوال نعمت مهمِ امنیت، اتحاد و اخوّت جامعه اسلامی است.

پرهیز از بدگویی و فحاشی

یکی از چیزهای دیگری که در شرع مقدس و آموزه های اسلامی به صراحت منع شده است، سب و فحش دادن به کفار و مشرکان است. خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید: )وَلاَ تَسُبُّواْ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ فَیَسُبُّواْ اللّهَ عَدْوًا بِغَیْرِ عِلْمٍ کَذَلِکَ زَیَّنَّا لِکُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلَی رَبِّهِم مَّرْجِعُهُمْ فَیُنَبِّئُهُم بِمَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ(؛ (به معبود) کسانی که غیرخدا را می خوانند (می پرستند) دشنام ندهید، مبادا آنها (نیز) از روی ظلم و جهل، خدا را دشنام دهند. این چنین برای هر امتی عملشان را زینت دادیم. سپس بازگشت همه آنان به سوی پروردگارشان است؛ و آنها را از آنچه عمل می کردند، آگاه می سازد (و پاداش و کیفر می دهد).(1)

ملاحظه می شود که منطق قرآن در مواجهه با دشمنان، حتی مشرکان، نهی از فحاشی و بدگویی است؛ از روایات متعدد استفاده می شود که جمعی از مسلمانان و مؤمنان به دلیل ناراحتی شدیدی که از بت پرستان داشتند، گاهی اوثان (بت های) مشرکان را به باد ناسزا می گرفتند و به آنها دشنام می دادند. آنها نیز مقابله به مثل می کردند. خداوند در قرآن کریم به صراحت مؤمنان را از این کار نهی کرد. برای اینکه آنها قومی جاهل و نادان اند و به آفریدگار مهربان عالم فحش می دهند، و این، برای موحد و مسلمان تحمل پذیر نیست.(2)

قرآن به ما می آموزد که رعایت اصول ادب و عفت در بیان و کلام، حتی در برابر خرافی ترین و بدترین آیین ها نیز لازم است؛ زیرا با ناسزا گفتن نمی توان کسی را از اعتقادات و مسیر غلط انحرافی اش بازداشت. حال، اگر دقت کنیم متوجه می شویم که قرآن کریم در این آیه شریفه، منطق و ادبیات گفت وگو و تعامل با غیرمسلمانان را به مؤمنان و پیروان خود می آموزد، و آنْ عفتِ در کلام و سخن گفتن است. منطق اسلام این است که در مواجهه با دشمنان اسلام نیز باید از ناسزاگویی

ص: 156


1- سوره انعام (6)، آیه 108.
2- نک.: ابی جعفر محمد بن جریر طبری، جامع البیان عن تأویل آی القرآن المعروف (به) «تفسیر الطبری»، ص360-361.

پرهیز، و از ادبیات درست و نیکو استفاده کنیم. سب و دشنام به مؤمنان و مذاهب اسلامی که از یک قرآن پیروی می کنند و به سمت یک قبله (کعبه) نماز می خوانند، چه دلیلی دارد؟! ترور و کشتن مسلمانان به بهانه های واهی و با توجیهات نادرست چه توجیهی می تواند داشته باشد؟

بنابراین، از این آیه کریمه، به وضوح اجتناب از خشونت های سیاسی و اقدامات زورگویانه و تروریستی، اصطیاد می شود. زیرا، به یقین اعمال تروریستی و انتحاری ناشی از تکفیر، که امروزه در گوشه و کنار جهان اسلام انجام می شود، برخلاف مصالح علیای اسلام است که در پی جلب آن هستیم. ضمن اینکه مفاسد زیادی هم دارد که هر مسلمانی باید در پی دفع آن از جامعه اسلامی باشد؛ چه مفسده ای بالاتر از این که امروزه در بسیاری از نقاط جهان، از اسلام عزیز که سراسر رأفت و رحمت است، به عنوان ایدئولوژی تروریسم، و از فرد مسلمان به عنوان تروریست یاد می شود! ارائه تصویر و چهره خشن از اسلام و مسلمانان قطعاً برخلاف مصالح امت اسلامی است. متأسفانه، القای این تصویر زشت از اسلام را، امروزه تروریست هایی انجام می دهند که به نام اسلام و دفاع از اسلام و با حربه تکفیر دیگران، به عملیات تروریستی و انتحاری مبادرت می کنند.

1. 2. خشونت و سلاح کشی
خشونت و سلاح کشیدن در روایات اسلامی

روایات صادره از ناحیه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در جوامع روایی شیعی و سنی در این زمینه فراوان است. از وجود مبارک پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده است که فرمود: «المسلم من سلم المسلمون من لسانه و یده، و المؤمن من أمنه الناس علی دمائهم و اموالهم؛ مسلمان کسی است که مسلمانان از دست و زبانش در سلامت باشند؛ و مؤمن کسی است که جان و مال مردم از وی در امان باشد».(1)

روایات وارده از ناحیه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم که در این خصوص به ما رسیده، فراوان است. در این بخش، به مهم ترین آنها، اشاره می کنیم. این احادیث، حاکی از آن است که جامعه ایمان گرای اسلامی، مانند جسد واحدی است که اعضایش کاملاً در درد و رنج همدیگر شریک اند. در صحیح مسلم روایتی از نعمان بن بشیر از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده است که حضرت فرمود:

ص: 157


1- ابی عیسی محمد بن عیسی ترمذی، سنن الترمذی، ص737.

«مثل المؤمنین فی توادّهم و تراحمهم، کالجسد الواحد اذا اشتکی منه عضو تداعی له سائر الجسد بالحمّی و السهر».(1)

همچنین در این موضوع، روایاتی داریم که حمل سلاح و سلاح کشیدن بر روی مردم، و آزار و اذیت مردم را به شدت نکوهش کرده است. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «لیس منّا من جرّد السلاح، و لیس منّا من غشّنا»؛(2) از ما نیست کسی که بر روی مردم سلاح بکشد؛ و از ما نیست کسی که با ما (مردم مسلمان) با خُدعه و نیرنگ رفتار کند. در جای دیگری می فرمایند: «من حمل علینا السلاح فلیس منّا»(3) کسی که علیه ما (بر روی مردم مسلمان) سلاح بکشد، از ما نیست (مسلمان نیست). روایات دیگری نیز از حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده است که به مضامین ترحّم، رِفق، مدارا، شفقت و مهربانی در جامعه اسلامی، سفارش می کند: «من لایرحم لایرحمه الله عزّ و جل»؛(4) کسی که ترحّم نداشته باشد، مورد ترحّم و رحمت خداوند قرار نمی گیرد؛ و «من یحرم الرِّفق یحرم الخیر کُلّه»؛(5) کسی که از رِفق و مدارا بی بهره باشد، از تمام خیرات محروم خواهد بود.

بدیهی است که مضمون این دسته از روایات، دعوت به زندگی مسالمت آمیز، ترحّم، مدارا و محبّت در جامعه اسلامی است. اساساً جامعه اسلامی و ایمانی پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم باید سرشار از محبت، صلح، صفا و صمیمیت باشد. به همین دلیل، هر گونه خشونتی که به صلح، آرامش، و اُخوّت اسلامی این جامعه ایمانی آسیب وارد کند، از نظر دین مقدس اسلام مردود و مطرود است.

پس در مجموع می توان گفت، دین مقدس اسلام، برای تمام پیروان و کسانی که به این آیین مقدس تمسک کرده اند، سراسر رحمت و خیر و سعادت است.(6) به تعبیر یکی از نویسندگان عرب، «فهو (دین اسلام) رحمة فی السِّلم والحرب، و رحمة فی الشّدّة والرّخاء، و رحمة فی الوسع والضیق، و

ص: 158


1- أبی الحسین مسلم بن حجاج قشیری نیسابوری، صحیح مسلم، کتاب 45، باب 23، حدیث 74.
2- همان، ج2، کتاب الأیمان، باب 43، حدیث 164، ص93.
3- همان، ج2، کتاب 1، باب 42، حدیث 161، ص92.
4- همان، کتاب 43، باب 14، حدیث 66، ص12.
5- همان، کتاب 45، باب 23، حدیث 74.
6- ای مردم! اندرزی از سوی پروردگارتان برای شما آمده است، و درمانی برای آنچه در سینه هاست (درمانی برای دل های شما)، و هدایت و رحمتی است برای مؤمنان؛ بگو: «به فضل و رحمت خدا باید خوشحال شوند که این از تمام آنچه گردآوری کرده اند، بهتر است»؛ سوره یونس (10)، آیات 57-58.

رحمة فی الاثابة والعقوبة، و رحمة فی الحکم والتنفیذ، و رحمة فی کل الأحوال»؛(1) یعنی، این آیین مقدس در تمام ساحات، جنگ و صلح، سختی و آسانی، وسع و ضیق، پاداش و عقوبت، حکم و تنفیذ، و در هر حال، سراسر رحمت و رأفت است.

اساساً در اسلام، اصل بر رفق و مدارا است، و خشونت، امری ثانوی است. آنجا که نظم، آرامش و امنیت مردم و جامعه در معرض تهدید و آسیب قرار می گیرد، قوه قاهره و خشونت دولت اسلامی به صحنه می آید.

1. 3. غُلُوّ و تعصب مذهبی

دومین خصیصه مشترک گروه های تکفیریِ جهادی که به ترور و کشتار مخالفان فکری و مذهبی اقدام می کنند، غُلُوّ و تعصب مذهبی است. ریشه بسیاری از تکفیر و تفسیق ها در حوزه مسائل دینی و اعتقادی، افراط و تعصّب بی جا در مباحث دینی و مذهبی است. اصولاً زیاده روی و خروج از حد اعتدال و میانه، باعث انحراف از مسیر حق و حمله بر عقاید دیگران است. گاهی قرآن کریم به عنوان اصل و منبع مشترک همه مذاهب اسلامی، به دلیل غُلُوّ و تعصب مذهبی به حاشیه می رود و از حجیت باز می ماند. گفته یکی از نویسندگان عرب در این زمینه جالب است:

الغُلُوّ المتطرّف فی التعصّب المذهبی، طبع بدوره جانباً آخر من ثقافتنا، مثاله ابن عابدین من أئمة الأحناف الذی یقول فی حاشیته: إن أفتی أصحابنا بما یخالف کتاب الله، أخذنا بما أفتی به اصحابنا. و مثاله مانراه الیوم سائداً من تکفیر بعضنا بعضاً، منطلقین من أنّ کلّ من لایقول بما نقول فهو کافر؛(2) غُلوِّ افراطی و بیش از حد در تعصّب مذهبی، طرف (بخش) دیگری از فرهنگ ما را به وجود آورده است. نمونه اش ابن عابدین، از علمای احناف، است که در حاشیه اش گفته: اگر اصحاب (علمای) ما به آنچه مخالف کتاب خداست فتوا دهند، ما به فتوای اصحاب (فقهای) خودمان عمل می کنیم، هرچند مخالف قرآن باشد. نمونه دیگرش اندیشه تکفیری است که بر ما چیره و حکم فرما شده است. به این معنا که بعضی از ما بعضی دیگر را تکفیر می کنند و این تفکر به سرعت به این سمت به پیش می رود که هر کس نظری برخلاف نظر ما داشته باشد، او کافر است.

ص: 159


1- هشام مصطفی عبدالعزیز، بأیِ ذنبٍ قتلت (الموقف الشرعی الصحیح من عملیات العنف)، ص13.
2- محمد شحرور، تجفیف منابع الارهاب، ص250.

آنچه از این مطلب به دست می آید، این است که جناب ابن عابدین حنفی، آشکارا نظر اصحاب (فقهای) خود را بر قرآن کریم ترجیح می دهد. این نوع نگاه تعصب گرایانه و دگماتیسمی، جز افراط و خروج از حد اعتدال (میانه روی) که قرآن کریم به آن دعوت می کند،(1)

معنایی ندارد. بدتر از این حالت این است که افراد عقیده و باور خویش را ملاک حق قلمداد کنند و بر اساس هوا و هوس خود، دیگران را کافر بدانند.

1. 4. فساد و تبهکاری

دیگر خصیصه مشترک گروه های تکفیریِ تروریستی، پدیده فساد و تبهکاری در جامعه است. منظور از فساد در اصطلاح و ادبیات دینی، همان «فساد فی الارض» است. یعنی اظهار معصیت خدای تعالی و انحراف از هدایت او، که معمولاً ضرر جانی و مالی و احیاناً ضرر به عِرض و کرامت دیگران را به همراه دارد.(2) با وجود شرایع آسمانی در میان مردم، و تمسک و عمل مردم به ادیان الاهی، انسان ها با هم دشمنی و عداوت نخواهند داشت و هر کس شأن و جایگاه خود را حفظ خواهد کرد. در این فرض، خون مردم محفوظ خواهد ماند و فتنه و آشوب از جامعه دینی برچیده خواهد شد. در چنین شرایطی است که جهان و مردم آن، از نعمت (صلاح و امنیت) برخوردارند؛ ولی زمانی که تمسک و اعتنا به شرایع الاهی و قوانین ترک، و از آن غفلت شود و هر کس طبق هوا و هوس خود عمل کند، آنگاه هرج و مرج (آنارشیسم)، اضطراب، ناامنی، خشونت و فساد، که ضد صلاح است، به وجود می آید.(3)

در اینجاست که قرآن مجید با صراحت تمام انسان ها را مخاطب خویش قرار داده، می فرماید: )وَلاَ تُفْسِدُواْ فِی الأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاَحِهَا وَادْعُوهُ خَوْفًا وَطَمَعًا إِنَّ رَحْمَتَ اللّهِ قَرِیبٌ مِّنَ الْمُحْسِنِینَ(؛ و در زمین پس از اصلاح آن فساد نکنید، و او را با بیم و امید بخوانید؛ (بیم از مسؤلیت ها، و امید به رحمتش و نیکی کنید)؛ زیرا رحمت خدا به نیکوکاران نزدیک است.(4) به این ترتیب، فساد یا إفساد فی الارض در

ص: 160


1- قرآن کریم امت اسلامی را امت وسط (معتدل و میانه) معرفی کرده است: )وَکَذَلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِّتَکُونُواْ شُهَدَاء عَلَی النَّاسِ وَیَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیدًا(؛ سوره بقره (2)، آیه 143.
2- وهبة زحیلی، قضایا الفقه والفکر المعاصر، الجزء الاول، ص343.
3- اقتباس از وهبه زحیلی، قضایا الفقه والفکر المعاصر، الجزء الاول، ص344.
4- سوره اعراف (7)، آیه 56. این آیه شریفه دلالت صریح بر تحریم فساد دارد. زیرا، نهی است و نهی اقتضای حرمت دارد.

شریعت اسلام، از بزرگ ترین معاصی و حرام است. ادلّه فراوانی در قرآن کریم و روایات نبوی صلی الله علیه و آله و سلم آمده است که بر نهی و حرام بودن فساد و اذیت و آزار مسلمانان و غیرمسلمانان دلالت دارد.(1)

بدیهی است که قتل، انسان کشی، کشتار و ترور انسان های مظلوم و بی گناه در کوچه و بازار و اماکن عمومی، از مصادیق اصلی فساد و تبهکاری است.

1. 5. نفاق و دورویی
اشاره

از عملکرد چندساله گروه های تکفیری- تروریستیِ چون القاعده، طالبان و داعش، به دست می آید که می توان گروه های یادشده را در زمره جریان «نفاق» یا «منافقان» نیز قرار داد. اگر نتوان آنها را رسماً در فهرست گروه «منافقان» قرار داد، دست کم یکی از ویژگی های بارز آنها پدیده نفاق است. لذا می توان از آنها به «منافقان مدرن» تعبیر کرد. توجیه این مدعا، عملکرد گروه طالبان در افغانستان است. امروزه طالبان، از یک سو، با آمریکایی ها و ناتو می جنگند و آنها را کافر می خوانند و لذا جهاد با آنها را واجب می دانند؛ از سوی دیگر، آشکارا از آمریکایی ها و انگلیسی ها سلاح و امکانات نظامی دریافت می کنند. این موضوع، صداقت آنها را در مبارزه علیه آمریکا و ناتو محل تردید قرار می دهد. اتحاد داعش مذهبی با بعثی های سکولار در عراق نیز مصداقی از همین مسئله است که به آن اشاره خواهیم کرد.

بدین سان، از فساد و تبهکاری گروه های تکفیری به این نتیجه می رسیم که این گروه ها، به جریان نفاق و التقاط نیز نزدیک هستند. زیرا یکی از عوامل فساد و خراب کاری در جامعه، عنصر «نفاق» در افراد است. این نفاق (دورویی) و التقاط است که افراد را به فساد و تبهکاری سوق می دهد. قرابت جریان «تکفیر» و «نفاق» می تواند بدترین خطرها و آسیب ها را به جامعه اسلامی وارد کند؛ چنانچه امروزه در گروه های تکفیری موجود مشاهده می کنیم.

نفاق از جمله واژه هایی است که قرآن مجید تأکید فراوانی بر آن دارد. در یک تقسیم بندی می توان نفاق را بر دو نوع دانست؛ یکی نفاق اعتقادی، و دیگری نفاق عملی یا سلوکی.(2)

هر دو گونۀ

ص: 161


1- برای آشنای بیشتر، نک.: وهبه زحیلی، قضایا الفقه والفکر المعاصر، ص347-349. زحیلی در چهار صفحه آیات و روایات خوبی را از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در حرمت و مذمت فساد و افساد فی الارض، و حرمت خون انسان ها و اذیت و آزار آنها آورده و به اختصار بحث مهمی را طرح کرده است.
2- تقسیم نفاق به اعتقادی و سلوکی را از استاد وهبة زحیلی اقتباس کرده ام.

آن، طبق نص قرآن کریم و سنت نبوی، حرام است. بسیاری از اقدامات تروریستی گروه های تکفیری که امروزه در نقاط مختلف جهان اسلام صورت می گیرد، تحت همین عنوان، یعنی نفاق (عقیدتی و عملی)، و به دست گروه های تروریست تکفیریِ به ظاهر مسلمان و در واقع منافقِ دورو، صورت می گیرد. منافقان کسانی هستند که در واقع، اسلام را قبول ندارند اما به دلایلی تظاهر به اسلام و ایمان می کنند؛ نزد مؤمنان اظهار ایمان و در خلوتشان اظهار کفر می کنند.(1)

از همان صدر اسلام تاکنون کسانی بوده اند که تحت همین عنوان «منافق»، فساد و کارهای جنایت کارانه داشته اند، و اغلب خیانت ها و اقدامات تخریبی شان را به قصد ضربه زدن به اصل دین و نظام اسلامی انجام می دادند. به تعبیر قرآن، افرادی که با این عنوان دست به فساد و خراب کاری می زنند، دچار نوعی بیماری هستند که خداوند بر بیماری آنها می افزاید.(2)

اینها کسانی هستند که دست به فساد و جنایت می زنند، اما فساد و تبهکاری شان را «اصلاح» می نامند. لذا وقتی به این جنایت کاران مفسد گفته می شود در زمین فساد نکنید، می گویند ما اصلاحگریم. قرآن کریم با قاطعیت تمام، چهره واقعی آنها را به مؤمنان و مسلمانان معرفی کرده، می فرماید: آگاه باشید که آنها حقیقتاً مفسدان اند، اما فاقد شعور و درک اند.(3)

جالب اینکه، مفسدانی که تحت لوای نفاق و دورویی، جنایت و اعمال تروریستی انجام می دهند، خود را مصلح و اصلاحگر (رفورمیست)، و کارشان را اصلاح طلبی (رفورمیسم) قلمداد می کنند. یعنی از واژه های مثبت و مقدس «اصلاح» و «مُصلح» که در برابر «فساد» و «مفسد» است، استفاده می کنند. چنانچه متأسفانه تعدادی از جوانان مسلمان که به دست افراد و گروه های قشری و ظاهرگرای اسلامی یا عمّال بیگانه اغفال می شوند، به اسم «جهاد و اصلاح جامعه اسلامی» دست به ترور و عملیات انتحاری می زنند. افراد و گروه هایی مثل اسامه بن لادن و ملا عمر که روزی با آمریکایی ها در ارتباط بودند، امروزه که منافع شخصی شانْ آنها را در برابر یکدیگر

ص: 162


1- قرآن کریم به زیبایی افراد منافق را تعریف کرده و می فرماید: «آنان کسانی اند که هنگامی که افراد باایمان را ملاقات می کنند، می گویند ما ایمان آورده ایم، (ولی) هنگامی که با شیطان های خود خلوت می کنند، می گویند ما با شماییم؛ ما فقط (آنها را) مسخره می کنیم»؛ سوره بقره (2)، آیه 14.
2- سوره بقره (2)، آیه 10.
3- سوره بقره (2)، آیات 11-12؛ آیات 10-12 سوره مبارکه بقره به نفاق اعتقادی انسان اشاره دارد؛ زیرا نفاق را مرض قلبی و اعتقادی دانسته که عذاب دردناک را در پی دارد، در اثر دروغی که این افراد می گویند.

قرار داده است، از جوانان مسلمان عرب و غیرعرب برای انتقام از آنها و شهروندان مسلمان عراق، سوریه، افغانستان، پاکستان، و ...، سوء استفاده کرده، مردم بی گناه این کشورها را قتل عام می کنند. این جنایت کاران فاسد، با شست وشوی مغزی این جوانان مسلمان و اینکه بهشتِ برینِ الاهی در انتظارشان است، آنها را با عملیات انتحاری به کام مرگ می فرستند. چه جنایت و فسادی از این بالاتر که افراد و جوانان بی تجربه و کم سواد را که درک درست از دین و اسلام ندارند گمراه و اغفال کرده، آنها را به خودکُشی و دیگرکُشی ترغیب کنیم؟! فریب و اِغفال این گونه افراد، خود بزرگ ترین جنایت علیه بشریت است که نباید حاکمان، سیاسیت مداران و اندیشمندان امت اسلامی از آن غفلت کنند.

هماهنگی و ائتلاف جریان «تکفیر» و «نفاق» در پدیده تروریسم مذهبی

با تأمل در مطالب گذشته و مرور اجمالی تاریخ جهان اسلام در می یابیم که قتل ها و ترورهایی که در گذشتۀ امت اسلام اتفاق افتاده، عمدتاً به دست دو گروه صورت گرفته است:

1. گروه اول منافقان و کسانی که در لباس نفاق دست به قتل، تخریب و جنایت می زنند. از آنجایی که این گروه معمولاً در بین جامعه اسلامی زندگی می کنند و در ظاهر با مسلمانان فرقی ندارند، ضربه های فراوانی به مسلمانان و جامعه اسلامی وارد کرده اند. امروزه نیز جهان اسلام و کشورهای اسلامی از آسیب و گزند این گروه ها و جریان های نفاق افکن در امان نیست. خطر جدی تر این است که متأسفانه، جریان نفاق و حتی جریان های لائیک و سکولار مختلف امروزه با جریان های مذهبی و تکفیری هماهنگ شده، تروریسم مذهبی را به وجود آورده اند. نمونه این قرابت در افغانستان، هماهنگی طالبان با کمونیست های شکست خورده رژیم سابق بود. در عراق نیز، هماهنگی داعش مذهبی با بعثی های سکولار به وضوح مشاهده می شود.

2. گروه ها و سازمان های تکفیری، قشری و واپس گرای متحّجر، که در اثر کج فهمی و دگم اندیشی، به ظواهر آیات و روایات بسنده کرده، تأمّلات عقلانی و تفکر و تدبّر در محتوای قرآن و روایات را کنار گذاشته اند. جمود، قشری گری، عقل گریزی و رفتار دگماتیسمیِ این افراد و گروه ها که ظاهرگرایی در متون دینی را به دنبال دارد، از همان آغاز صدر اسلام تا کنون، مصیبت ها و چالش های فراوانی را به وجود آورده است. این افراد، چه در گذشته و چه امروز، با تمسک به ظواهر

ص: 163

نصوص دینی (آیات و روایات)، قتل های خونینی را به وجود آورده اند. در اثر ساده لوحی، کوته فکری و کج اندیشی این افراد و گروه ها، تاکنون انسان های فراوانی به کام مرگ رفته اند. همان گونه که اشاره شد، امروزه جریان تکفیری و دگماتیسم مذهبیِ مدرن در خاورمیانه، با جریان های لائیک و اهل نفاق هماهنگ شده است.(1)

بنابراین، نتیجه می گیریم که، پدیده تروریسم در دو چهرۀ «نفاق» و «تکفیر»، جهان اسلام را با چالش های فراوانی مواجه کرده است. این مسئله، روشنگری علما و اندیشمندان متعهد و آگاه امت اسلامی را می طلبد. اگر اندیشمندان آگاه و متعهد جوامع اسلامی دست به کار نشوند، به زودی دنیای اسلام به دست گروه های متحجر تکفیری و خون آشام، با چالش عظیم اختلاف، تجزیه و کشتارهای خونین بیشتر، مواجه خواهد شد.

2. بررسی جریان های تکفیری - تروریستی جهان اسلام
2. 1. تروریسم مذهبی جریان تکفیری خوارج

جریان تکفیری خوارج، از آغاز شکل گیری اش، فتنه ها و اقدامات تروریستی فراوانی را مرتکب شد. اعمال ارهابی و جنایات هولناک و تروریستی آنها، این گروه قشری و لجوج را در برابر امام علی علیه السلام قرار داد، که جنگ نهروان در نتیجۀ آن پدید آمد. برای مثال، کشتن عبداللّه بن خبّاب و همسرش به جرم اینکه صرفاً به حکمیت حکمین راضی بودند، همچنین کشتن یک زن بی گناه دیگر به نام اُمّ سنان صیداوی، ناامن کردن راه ها و کشتن افراد بی گناه و کشتن قاصد و گزارش گر امام علی علیه السلام ، حارث بن مُرّه فقعسی، از جمله جنایات و اقدامات کور گروه تکفیری خوارج به شمار می رود.(2)

طبق نقل محققان تاریخ، زمانی که حضرت علی علیه السلام آماده حرکت به سوی شام شد، به او خبر رسید که خوارج علیه مردم شوریده اند. آنها عبدالله بن خباب بن ارت، یکی از صحابه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ، را کشته، شکم زن باردارش را دریده بودند و سه زن دیگر از قبیله طی و نیز بانوی

ص: 164


1- اعلام حمایت گروهک تروریستی حزب مجاهدین خلق ایران از حمله داعش و کشتار مردم عراق هم سو با همین ائتلاف است.
2- احمد بن داوود دینوری (ابوحنیفه)، اخبار الطوال، ص252.

دیگری به نام ام سنان صیداوی را به قتل رسانده بودند. حضرت علی علیه السلام حارث بن مره عبدی را نزد خوارج فرستاد تا درباره این اخبار تحقیق کند و به او گزارش دهد. وقتی حارث به خوارج رسید و در این باره از آنها پرسید، او را گرفتند و کشتند. هنگامی که خبر قتل حارث در اردوگاه نخیله به حضرت علی علیه السلام رسید، حضرت دستور حرکت سپاه به سوی اردوگاه خوارج را صادر فرمود.(1)

نکتۀ شایان توجه این است که، خوارجْ عبدالله و همسرش را (مانندِ تروریست های امروزیِ داعش و القاعده) کنار رودخانه بردند و عبدالله را همچون گوسفند سر بریدند و خونش را در آب ریختند، آنگاه سراغ زن او رفتند و شکمش را دریدند. همچنین آنها در راه ها، جلوی مردم را می گرفتند، اموال، چارپایان و سلاح های آنها را به یغما می بردند. خوارج برای عملی کردن مقاصد خود وارد روستاها می شدند و همچنان به این اقدامات خویش ادامه می دادند تا به نهروان رسیدند.(2)

امام علی علیه السلام در واکنش به این اعمال هنجارشکنانه و جنایت کارانه، به مردم خبر داد که حدیث مارقین(3) بر این قوم منطبق است. حضرت پس از بیان این حدیث فرمود: «به خدا سوگند، امیدوارم که آنان، همین مردم باشند. آنان خون های محترم را به زمین ریخته اند و مردمان را آماج قتل و غارت قرار داده اند و همه این اعمال را به نام خدا مرتکب شده اند».(4) به راستی آیا جنایات هولناک گروه خوارج، در چهارده قرن پیش، غیر از اعمال تروریستی تروریست های امروزی است؟ بدون شک، خارجیان زمان امام علی علیه السلام مصداق بارز تروریست های امروز (داعش و القاعده) است. خوارج نهروان، علاوه بر قتل، جنایت و ایجاد وحشت در راه ها، عملاً به محاربه با امام زمان «علی علیه السلام » و رهبر عادل کشور اسلامی خویش، پرداختند. بنابراین، محاربه و بغی (شورش) بر ضد علی علیه السلام بر جرم آنها می افزاید که این موضوع، در جایی دیگر باید بررسی شود. برخی از

ص: 165


1- علی اکبر رشاد، «مارقین»، در: دانش نامه امام علی، ج9، ص243.
2- همان، ص245؛ همچنین نک.: محسن حیدری، الارهاب والعنف فی ضوء القرآن والسنة والتاریخ والفقه المقارن، ج1، ص82-85.
3- حدیث مارقین از پیامبر عظیم الشأن اسلام است که حضرت به علی علیه السلام فرمود: یکی از گروه هایی که با تو می جنگد، مارقین است؛ یعنی از دین خارج شدگان. در حدیث است که حضرت علی علیه السلام فرمود: «أُمِرتُ بقتال المارقین» یعنی الخوارج. نک.: مبارک بن محمد شیبانی جزری (ابن أثیر)، النّهایه فی غریب الحدیث والأثر، ج4، ص1311.
4- علی اکبر رشاد، «مارقین»، در: دانش نامه امام علی، ج9، ص246.

نویسندگان غربی نیز معتقدند خوارج نهروان نخستین گروه تروریستی اسلامی است که اندکی پس از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ظاهر شدند.(1)

نکته جالب توجه شباهت های جریان تکفیری خوارج با جریان های تکفیری امروز (داعش، القاعده و طالبان)، در ظاهر، عقیده و عملکرد است. شباهت های ظاهری، اعتقادی و عملی جریان تکفیری داعش، القاعده و طالبان با جریان تکفیری خوارج به قدری واضح است که بی نیاز از استدلال است. زیرا این موضوع، در رسانه ها و فضای مجازی به وضوح انعکاس یافته است.

2. 2. تروریسم مذهبی جریان تکفیری فداییان اسماعیلیه

در تاریخ ایران و شرق اسلامی، گروه دیگری که از ترور و دهشت افکنی به صورت یک روش دائمی استفاده می کردند، اسماعیلیان یا پیروان حسن صباح هستند که ترورهای آنها چنان وحشتی در دل همگان، از جمله مسیحیان صلیبی، افکنده بود که هنوز در زبان های اروپایی به نام «اساسین» (Assassin)،(2) یعنی قاتل، معروف اند.(3)

بدین سان، یکی از گروه هایی که به راستی در جهان اسلام متهم به ترور و تروریسم مذهبی است، فداییان اسماعیلیه (حشاشین یا باطنی ها) است. در اینکه این گروه، واقعاً حشیش خور(4)

(تریاکی) بوده اند یا نه، اختلاف است. برخی معتقدند این گروه ها به سبب عمل گرایی شان در سیاست و جنگ، از سوی مخالفان به «حشاشین» معروف شدند. این افراد، هرچند در گذشته تندروی و خشونت داشته اند، اما در حال حاضر افراط گرایی یا رادیکالیسم اولیه خود را کنار نهاده اند.(5)

ص: 166


1- دیوید راپاپورت، «ترور مقدس»، در: والتر رایش، ریشه های تروریسم، ص240.
2- گویا دگرگون شده حشّاشین است.
3- محمدرضا تاجیک، بررسی ساختار و تشکیلات گروه های تروریستی، ص12.
4- بعضی معتقدند حشاشین به معنای کسانی است که از خاصیت گیاهان به خوبی آگاه بودند، یعنی عطّار بودند و در مداوای افراد از آن استفاده می کردند. برخلاف عقیده برخی از نویسندگان، حشّاشین به معنای حشیش خور نبوده است. اما در بیان برخی از نویسندگان دیگر، حشاشین به معنای حشیش خور آمده است. جان بایر ناس، مورخ ادیان، می گوید: «اینکه این جماعت را حشیشیه، یعنی استعمال کننده حشیش، نامیده اند و در السنه اروپایی به شکل و تلفظ (اساسن) «assassin» درآمده است، از حکایتی مستفاد می شود که مارکوپولوی ونیزی، سیاح معروف، در ذیل سفرنامه خود به ایران در سال 1271 تا 1272 میلادی در سفرش ذکر کرده است»؛ این حکایت خواندنی است، نک.: جان بایر ناس، تاریخ جامع ادیان، ص779.
5- جان آر. هینلز، فرهنگ ادیان جهان، ص37-38.

در هر صورت، حشاشین یا باطنی ها (1090- 1275م.)، از جمله گروه هایی هستند که در سیاست ها و برنامه هایشان، اعمال و جرایم تروریستی وجود داشته است. فرقۀ حشیشیه و قرامطه، که از شاخه ها و فرقه های اسماعیلیه یا هفت امامی تشیع است، به شخصی به اسم عبدالله بن میمون (261 ه.ق.) و حسن صباح (518 ه.ق.)، که هر دو ایرانی الاصل بودند، برمی گردند. بانیان این فرقه ها، با تشکیل گروه ها و تشکیلات سرّی، سازمان های تروریستی به وجود آوردند. جان بایر ناس، مورخ و محقق شهیر دین شناسی، در تاریخ جامع ادیان می نویسد: «ایشان (فرقه حشیشیه)، مظهر تبلیغات نوینی بودند که در آن، عملِ قتلِ خفیّه، یعنی ترور به منتهای شدّت رواج یافت».(1)

همچنین در جای دیگری می نویسد: «شهرت و شأن، در نزد آنان همانا بسته به مسئله قتل نفوس و قصد جان اشخاص بوده است».(2)

بدین ترتیب از گزارش مورخان به دست می آید که، دست کم گروه هایی از اسماعیلیه، ترور می کردند و در این مسئله، تردیدی وجود ندارد.

بنابراین، می توان گفت، یکی از معرو ف ترین گروه های تروریست مذهبی در گذشته، فرقۀ اسماعیلیه مشهور به حشاشین یا باطنی ها (1275-1090م) است که در گذشته مخالفان خود را مخفیانه و به انگیزه دفاع از مذهب و ایدئولوژی، ترور می کردند.(3)

اکنون باید دید ترورهای این گروه، متوجه چه کسانی بوده است؟ به سخن دیگر، قربانیان سازمان تروریستی باطنی ها، چه افرادی بوده اند؟

دیوید راپاپورت در مقاله «ترور مقدس» معتقد است، قربانیان حشاشین شخصیت های برجسته ای بودند که مسئول نرسیدن تعالیم جدید باطنیه به مردم شناخته می شدند، و اخطارهای مکرر ایشان برای تغییر در رفتارشان را نادیده می گرفتند. آنها موعظه و اخطار را برای کسانی که مرتد می دانستند، لازم می شمردند. این تروریست ها برای به حداکثر رساندن تبعات روانی اقدامات خود و تأکید بر درماندگی قربانیان، عملیات ترور را در مقابل دیدگان مردم و در اماکن باحرمتی چون مساجد به انجام می رساندند، اماکنی که قداست آنها باعث حس امنیت و مصونیت می شد؛

ص: 167


1- جان بایر ناس، تاریخ جامع ادیان، ص778.
2- همان، ص779.
3- دیوید راپاپورت، «ترور مقدس»، در: والتر رایش، ریشه های تروریسم، ص238.

گاهی هم محل های به شدت محافظت شده را برای عملیات انتخاب می کردند، محل هایی که فرد قربانی چون نگینی از سوی حامیان وفادارش در میان گرفته شده بود.(1)

یکی از ویژگی های تغییرناپذیر تاکتیک های حشاشین، اعلام و هشدار قبلی است. ویژگی اعلام و هشدار قبلی، از مهم ترین شاخصه های تروریسم است.(2) حشاشین یا باطنی ها به قربانیان احتمالی هشدار می دادند که فقط زمانی به آنها حمله می شود که مانع از فعالیت های مبلغان مذهبی باطنی شوند.(3) آن گونه که اشاره شد، فداییان اسماعیلیه در گذشته متهم به ترور بوده اند، اما امروزه ترور را کنار گذاشته اند و از آن دوری جسته اند.

2. 3. تروریسم مذهبی جریان تکفیری القاعده و طالبان
اشاره

در میان گروه های تروریستی مذهبی جهان، شبکه القاعده به رهبری اسامه بن لادن، در صدر قرار دارد. جریان های تکفیری تروریستی داعش، النصره، طالبان و بوکوحرام همه به نحوی، از شاخه های محلی و انشعابی این گروه بزرگ تروریستی بین المللی است.

القاعده، که حیات رسمی آن از سال 1988م. آغاز شده، در واقع شبکه ای جهانی است که نشانه های حضور آن تاکنون علاوه بر افغانستان در کشورهای الجزایر، مصر، مغرب، ترکیه، تاجیکستان، ازبکستان، سوریه، چین (منطقه سین کیانگ)، پاکستان، بنگلادش، مالزی، میانمار، اندونزی، فیلیپین، (میندانائو)، لبنان، عراق، عربستان سعودی، کویت، بحرین، یمن، لیبی، تونس، بوسنی، کوزوو، چچن، داغستان، کشمیر، سودان، سومالی، کنیا، تانزانیا، جمهوری آذربایجان، اریتره، اوگاندا، اتیوپی، و سرزمین های اشغالی فلسطین دیده شده است.(4)

بن لادن با جذب نیروهای گستردۀ عرب و غیرعرب، از نژادها و ملیت های مختلف، شبکۀ تروریستی مذهبی بین المللی را به وجود آورده است. ریشه و اساس افکار گروه های بنیادگرایی چون القاعده، داعش و طالبان، سلفیه یا سلفی گری است.(5)

ص: 168


1- همان، ص240-241.
2- محمدحنیف طاهری، «بررسی مفهوم و شاخصه های تروریسم»، مقاله زیر نشر، در پیام امت، ش32-33.
3- دیوید راپاپورت، «ترور مقدس»، در: والتر رایش، ریشه های تروریسم، ص243.
4- یوسف وصالی مزین، عرب های افغان، ص86.
5- سلفیه و سلفی گری، اصطلاحاً دو معنا دارد: 1. منظور نهضت فکری و احیای فکر اسلامی است که در قرن بیستم، به دست سید جمال الدین افغانی، محمد عبده، اقبال لاهوری و مودودی، در مواجهه با پدیده استعمار، پایه ریزی شد؛ 2. مقصود از! "سلفی گری، رجوع به دین سلف از مسلمین (صحابه، تابعین و تابعینِ تابعین است، یعنی رجوع به سه تا پنج قرن اول هجری) است. مبنای فکری این تعریف، حدیثی است که در صحیحین مسلم و بخاری، عبدالله بن مسعود از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم روایت کرده که حضرت فرموده اند: «خیر الناس قرنی، ثمّ الذین یلونهم ثمّ الذین یلونهم، ثمّ یجی ء أقوام تسبق شهادة أحدهم یمینه و یمینه شهادته». مراد از سلفی گری در این تحقیق، معنای دوم است. دعوت به سلفی گری در معنای دوم، در سه مرحله زمانی مطرح شده است. اول: در قرن چهارم هجری؛ پرچمدار این مرحله متکلم و فقیه حنبلی، محمد بن حسن بن علیّ بربهاری (متوفی 329 ه.ق.) است. دوم: در قرن هفتم هجری که پرچمدار این مقطع ابن تیمیه (661-728 ه.ق.) است. سوم: از قرن دوازدهم هجری به بعد، که پرچمدارش محمد بن عبدالوهّاب (1115-1206 ه.ق.) است. نک.: محسن حیدری، الارهاب والعنف فی ضوء القرآن والسنة والتاریخ والفقه المقارن، ص104-105. همچنین برای آگاهی بیشتر از جنبش اصلاح اسلامی (سلفیه)، نک.: هرایر دکمجیان، جنبش های اسلامی معاصر در جهان عرب، ص49.

به تعبیر دیگر، آنچه عرب ها و سایر اعضای شبکۀ القاعده را از نقاط مختلف جهان، به هم پیوند داده است، تفکر سلفی گری است. شخصیت هایی چون بن لادن، سفر الحوالی و عبدالله عزام، در صدد برپایی نوعی رژیم ناب وهّابی بودند که از این حیث با دولت سعودی اختلاف پیدا کردند.(1) این افراد و گروه ها، سلفی گری یا رجعت به قرآن و سنت(2) را مبنای ایدئولوژی مبارزاتی خود قرار داده اند و هر گونه اعمال خشونت آمیز را در این جهت مجاز می دانند. سلفیه یا همان ظاهرگرایان، دین شناسی مخصوص خود را دارند. پایه و اساس نگرش دینی آنها، در واقع، به اندیشه های احمد بن حنبل (پیشوای حنبلیان) برمی گردد. به عقیده برخی از محققان غربی، ابن حنبل به عنوان نخستین قهرمان راست دینی (اسلام ارتودکسی)، مهم ترین پیش رو و منادی بنیادگرایی سنّی کنونی است.(3)

احمد بن حنبل و پیروانش، اهل حدیث و ظاهرگرا هستند، در مقابل احناف، که در فقه مشرب عقل گرایی دارند. ابن تیمیه ظاهرگرایی سلفی ها را در قرن هفتم احیا کرد. از قرن هفتم تا قرن دوازدهم این تفکر بی رونق ماند تا اینکه در قرن دوازدهم محمد ابن عبدالوهّاب دوباره این نحله مذهبی را احیا کرد. جریان دین شناسی سلفی گری برای عقل و تأملات عقلانی ارزشی قائل نیست، ولی میراث گذشته را بسیار ارزشمند می داند؛ از این رو، به شدت ظاهرگرا است. به همین دلیل،

ص: 169


1- یوسف وصالی مزین، عرب های افغان، ص74.
2- رجوع به قرآن و سنت، اگر همراه با تدبّر، تعقل و تفکّر باشد، یعنی تفسیر قرآن به قرآن، (ارجاع متشابهات به محکمات)، عین صواب و مورد پذیرش است. همچنین سنت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نیز اگر همراه با قرآن بررسی شود، مطلوب است و جای شک و تردید نیست. اما اکتفا به ظواهر قرآن و پرهیز از تدبّر و تأمل در آن، و طرح سنت بدون قرآن، پذیرفتنی نیست.
3- هرایر دکمجیان، جنبش های اسلامی معاصر در جهان عرب، ص78.

سلفی ها به عنصر جهاد خیلی معتقدند و هر کس را که کافر بدانند، فوراً فتوا به جهاد می دهند. ضمن اینکه برای دنیای جدید و مدرنیته نیز فکری ندارند، یعنی عقب ماندگی جهان اسلام و مواجهه درست با پدیده های دنیای جدید هم مسئله اساسی آنها نیست. بر این اساس، ایدئولوژی جهادی سلفی گری بر اندیشۀ پیروان القاعده، طالبانیسم و داعشیسم غالب است.

گرایش سلفی گری در قرن بیستم (1920م.) در قالب دو جنبش، که از نظر فکری نزدیک به هم، ولی از نظر جغرافیایی از هم دور بودند، پا به عرصه وجود گذاشت. اخوان المسلمین، که حسن البنّا در مصر بنا نهاد و در سراسر دنیای عرب پراکنده شد، و جماعت اسلامی، که در شبه قاره هند به وجود آمد. جماعت اسلامی بر اساس نوشته های ابوالعلا مودودی و شاگرد تندروی او سید قطب است.(1)

نکتۀ قابل توجه این است که، سلفیون تمام اقدامات تروریستی شان را مستند به قرآن و سنت کرده، آن را جهاد مقدس علیه دشمنان می دانند. در حالی که بسیاری از فعالیت های تروریستی آنها علیه مسلمانان است، و قربانیان اصلی تروریست های القاعده، داعش و طالبان مردم مسلمان اند.

افزون بر این، اعمال تروریستی را جهاد نامیدن، باعث بدنام شدن اسلام در عرصۀ بین المللی شده است. چنانچه همین رفتار نابخردانه و جنایت کارانه موجب تخریب چهره اسلام در دنیای غرب شده است، به نحوی که امروزه در کشورهای غربی، فرد مسلمان، تروریست تلقی می شود. هرچند این برداشت عمومیت ندارد و در غرب نیز کسانی هستند که بین اسلام و تروریسم، تفکیک قائل می شوند، و تروریسم را جریان انحرافی اسلام در نظر می گیرند. چنانچه در هر دین و آیینی، تفکرات و جریان های انحرافی وجود دارد. در بخشی از گزارش نهایی کمیسیون 11 سپتامبر آمده است: «دشمن ما اسلام، این دین بزرگ جهانی، نیست، بلکه دشمن ما گونه تحریف شدۀ اسلام می باشد».(2)

منظور از گونه تحریف شدۀ اسلام در این کمیسیون، القاعده، طالبان و گروه های امثال داعش است که بذر تروریسم را در خاورمیانه و سایر نقاط جهان پاشیده اند.

ص: 170


1- یوسف وصالی مزین، عرب های افغان، ص30-31.
2- محمود یزدان فام (ویراستار)، آمریکای پس از 11 سپتامبر، سیاست داخلی و خارجی، ص135.
اندیشه تکفیر و ترور در گروه تکفیری طالبان

اشاره شد که اندیشه تکفیر از خصایص مشترک جریان های تکفیری است. این تفکر در گروه طالبان نیز مشاهده می شود. طالبان با ورود به شهر مزار شریف و تسلط بر این شهر، نخستین اقدامشان این بود که مخالفان مذهبی را تکفیر کردند. طالبان با تکفیر شیعیان افغانستان، به آنها اولتیماتوم دادند که از سه چیز، یکی را باید بالاجبار انتخاب کنند: 1. تغییر مذهب (مسلمان شوند)؛ 2. اخراج از کشور؛ 3. در صورت نپذیرفتن گزینه های یک و دو، باید گزینه کشته شدن را انتخاب کنند.

احمد رشید پاکستانی در مهم ترین اثرش (طالبان) نوشته است:

هدف طالبان این بود که شمال افغانستان را از وجود شیعه ها پاک کند. ملا نیازی، فرمانده ای که دستور قتل نجیب الله (رئیس جمهور سابق) را داد، به عنوان فرماندار مزار شریف منصوب شد. در عرض چند ساعت پس از تسخیر شهر، ملاهای طالبان از مساجد شهر اعلام کردند که شیعه های شهر، سه راه پیش روی دارند؛ مذهب خود را از شیعه به سنی تغییر دهند، به ایران بروند، یا با مرگ روبه رو شوند. تمام مراسمی که شیعه ها در مساجد رهبری می کردند ممنوع شد. ملا نیازی از مسجد مرکزی مزار اعلام کرد که: هزاره ها مسلمان نیستند و ما باید آنها را بکشیم. یا شما قبول کنید که مسلمان شوید یا افغانستان را ترک کنید. هر کجا که بروید ما شما را دست گیر خواهیم کرد. اگر بالا بروید، با پاهایتان شما را پایین می آوریم. اگر در زمین پنهان شوید شما را با موهایتان بالا می کشیم.(1)

امارت اسلامی طالبان

ملا عمر، رهبر طالبان، یکی از کم سوادترین ملاهای گروه طالبان است. وی، در زمان تسلط طالبان بر بخش اعظم افغانستان، مهم ترین اقدامش اعلام عنوان «امیرالمؤمنین» در افغانستان بود. وی با پوشیدن عبای پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم و امیرالمؤمنین خواندن خود، جسارت بزرگی کرد. احمد رشید می گوید: «برای بسیاری از افغان ها و مسلمانان در جاهای دیگر، این یک توهین جدی به

ص: 171


1- احمد رشید، طالبان؛ زنان، تجارت مافیا و پروژه عظیم نفت در آسیای مرکزی، ص161.

آداب و رسوم بود که یک مُلا از روستایی فقیر، بدون هیچ آموزش عالمانه، هیچ شجره نامۀ قومی یا ارتباطی با خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، تا این حد جسارت به خرج بدهد».(1)

طالبان با سلطه بر بخش اعظم افغانستان، امارت اسلامی را به وجود آوردند. نظام ریاست جمهوری را به امارت اسلامی تبدیل کردند و رهبر طالبان را امیرالمؤمنین جهان اسلام خواندند. داعش نیز امروزه با تسلط بر یک بخش از عراق، اعلام امارت یا خلافت اسلامی کرده، رهبر خود، ابوبکر البغدادی، را امیرالمؤمنین و خلیفه مسلمانان خوانده است.

گروه تکفیری طالبان و نسل کشی مردم افغانستان

با ورود طالبان به مزار شریف، کشتار وحشیانه ای که از نوع نسل کشی بود آغاز شد. گزارش احمد رشید از کشتار شیعیان هزاره و مخالفان دیگر (تاجیک ها و ازبک ها)، به دست طالبان خواندنی است. به نقل از رشید، یکی از فرماندهان طالبان بعداً گفته بود که ملا عمر به آنها اجازه داده بوده به مدت دو ساعت بکشند اما آنها به مدت دو روز کشتار کرده بودند. یک مرد تاجیکی که توانسته بود از قتل عام فرار کند بعداً این گونه توضیح داد:

طالبان کشتار جنون آمیزی را ادامه دادند، ماشین های داتسون pick up خود را در خیابان های تنگ مزارشریف بالا و پایین می بردند و به چپ و راست تیراندازی می کردند و هر جنبنده ای را که حرکت می کرد می کشتند. آنها صاحبان مغازه ها، گاری چیان، زنان و کودکان را که در حال خرید بودند و حتی بزها و الاغ ها را می کشتند. برخلاف تمام دستورات اسلام که دستور دفن سریع جسدها را داده است، جسدها برای فاسد شدن در خیابان ها رها شده بود. آنها بدون هشدار و بی استثنا بین زنان و مردان و کودکان، به هر کسی که به طور اتفاقی در خیابان ها بود، تیراندازی می کردند. به زودی خیابان ها پر از جسد و خون شد. تا 6 روز اول هیچ کس اجازه نداشت اجساد را دفن کند. سگ ها گوشت های انسان را می خوردند و دیوانه می شدند و به زودی بو، غیر قابل تحمل شد.(2)

احمد رشید در ادامه گزارش خود آورده است:

زمانی که مردم به خانه های خود پناه می بردند، سربازان طالبان به زور داخل می شدند و تمام خانواده های هزاره ای را قتل عام می کردند. مردم از سه نقطه

ص: 172


1- همان، ص98.
2- همان، ص159.

هدف گلوله قرار می گرفتند. یک گلوله در سر، یک گلوله در سینه و یک گلوله در قسمت تناسلی. مردم مردگان خود را در باغ های خود دفن می کردند. زنان مورد تجاوز واقع می شدند.(1)

2. 4. تروریسم مذهبی جریان تکفیری تروریستی داعش
اشاره

گروه تروریستی تکفیری داعش، از بزرگ ترین و ثروت مندترین گروه های تروریستی مذهبی جهان در خاورمیانه است. داعش، شاخه القاعده در عراق است که از سازمان بزرگ تروریستی القاعده جدا شده، در سوریه و عراق به کشتار و جنایت مشغول است.

دولت اسلامی (به عربی: الدولة الاسلامیة) که قبلاً خود را دولت اسلامی عراق و شام (به عربی: الدولة الاسلامیة فی العراق و الشام) نامیده بود، و بیشتر با نام اختصاری «داعش» شناخته می شود، گروه شورشی فعالی است که در عراق و سوریه حضور فعال دارد و خود را کشوری مستقل دانسته، بخش هایی از شمال سوریه و عراق را در تصرف خود دارد. این گروه به رهبری «ابوبکر البغدادی» از جنگ جویان سلفیِ جداشده از شبکه القاعده تأسیس شده، و با دولت های عراق و سوریه و گروه های مخالف دولت سوریه وارد جنگ شده است.(2)

داعش با دیگر گروه های القاعده، از جمله «جبهة النصرة»، می جنگد و القاعده نسبتِ داعش به خود را رد کرده است.(3) داعش در پی تشکیل حکومتی اسلامی در سراسر سرزمین های اسلامی منطقه و حتی فراتر است.

آغاز فعالیت های نظامی

فعالیت نظامی داعش نخست در سوریه آغاز شد. داعش، که از گروه های تندرو جدا شده بود، موفق شد بخش هایی از شمال سوریه را تصرف کند و تقریباً سراسر استان «رقه» را تصاحب کرد. سپس هم زمان با اقدام نظامی در سوریه، به عراق حمله کرد و موفق شد «رمادی» و «فلوجه» مرکز استان «الانبار» را در عراق بگیرد. در 2014 داعش با گسترش اقدام نظامی خویش توانست «موصل»، دومین شهر عراق، را تصرف کند و بخش بزرگی از خاک عراق، از جمله «تکریت» را

ص: 173


1- همان، ص160.
2- هم نشین بهار: عراق داعش زده و «أبی محمد العدنانی»
3- Sly, Liz."Al-Qaeda disavows any ties with radical Islamist ISIS group in Syria, Iraq".The Washington Post.Retrieved 2014-06-14, تاریخ مراجعه، 13/5/93

نیز به دست آورد. سپس در سوریه نیز پیش روی کرد و منطقه هایی را که دست دیگر مخالفان نظام سوریه در استان های «دیرالزور» و «حسکه» بود به دست آورد. تا تیرماه، حدود یک سوم خاک سوریه در تصرف داعش بود و بخش های زیادی از عراق را نیز در دست داشت. بیشتر بخش های نفت خیز سوریه و بسیاری از بخش های نفت خیز عراق را داعش در اختیار دارد. البته فعالیت های داعش فقط به سوریه و عراق محدود نمی شود و فعالیت هایی از داعش در اردن نیز گزارش شده است. همچنین با دولت لبنان نیز اعلان جنگ کرده است.

داعش، پس از گرفتن موصل، بیانیه تشکیل خلافت اسلامی با خلیفگی ابوبکر البغدادی را صادر کرد و فعالیت های حکومتی خود را که از پیش بیشتر در سوریه آغاز شده بود گسترش داد. چاپ اسکناس با واحد دینار داعش، صدور گذرنامه، تشکیل شبکه پلیس، صدور نفت و راه اندازی شبکه تلویزیونی از جمله اقدامات این گروه است. پس از این فعالیت ها نام خود را از «دولت اسلامی عراق و شام» به «دولت اسلامی» تغییر داد. داعشی ها، که سمت های حکومتی مختلفی (نخست وزیر، استاندار و ...) برای خود تعریف کرده اند، قانون های سخت گیرانه و مجازات های سنگینی وضع کرده اند.(1)

سران سابق حزب بعث عراق و سازمان شبه نظامی بوکوحرام(2) هم از فعالیت های داعش حمایت کرده اند.(3)

افکار و عقاید

داعش در واقع ادامه تشکیلات یک گروه از سنی های وهابی جهادی در عراق به رهبری «ابومصعب زرقاوی» است. گروه زرقاوی، جزء القاعده بود. وی در 2006 در عراق کشته شد. او در اعلامیه های خود همواره به فتواهای «ابن تیمیه» استناد می کرد. خلیفه موصل (بغدادی) نیز خود را دنباله روی ابن تیمیه می داند. ابن تیمیه پدر معنوی و فکری همه گروهای جهادیِ سلفیِ تکفیری است. افکار او روشن و صریح است. او با اندیشه و عقل به کلی مخالف است، مگر اینکه آن فکر

ص: 174


1- http://fa.wikipedia.org/wiki: تاریخ مراجعه، 13/5/93
2- بوکوحرام یک گروه تروریستیِ بنیادگرا در نیجریه است.
3- «جانشین پیشین صدام حسین و رهبر بوکوحرام از داعش حمایت کردند»؛ بخش فارسی دویچه وله، بازبینی شده در 25 ژوئن 2014.

و اندیشه در تأیید نقل و احادیث باشد. وی هر گونه تعامل با کفار و مشرکان را حرام می داند. همچنین، تفکرات اسلامی شیعیان را نیز مردود و آنها را کافر می داند. داعش به دلیل تفسیر و قرائت خشن وهابیت از اسلام(1)

و خشونت وحشیانه اش بر ضد شیعه و مسیحیان معروف است؛ و به قدری تندرو و سخت گیر است که با دیگر گروه های اسلام گرای سلفی، از جمله جبهة النصرة، شاخه رسمی القاعده در سوریه، نیز درگیر جنگ شده است. در فوریه 2014 ایمن الظواهری، رهبر القاعده، به طور رسمی هر گونه انتساب این گروه به القاعده را رد کرد.(2) داعش در سوریه متحمل شکست هایی در مقابل جبهة النصرة شد، اما در ژوئن 2014 موصل، دومین شهر بزرگ عراق را به تصرف خود درآورد. داعش با هدف تشکیل دولت اسلامی عراق و شام، علاوه بر موصل، مناطق تکریت، دهلاویه و یثرب را نیز به تصرف خود درآورد. داعش صریحاً می گوید که هدفش تشکیل دولت اسلامی است. با کنترل مردم و تشکیل نوعی حکومت مطلقه، داعش می تواند از خود تصویر یک دولت در سایه و نوظهور را ترسیم کند و طبیعتاً در صدد گسترش آن به سوریه است که هم اکنون هم بسیاری از بخش های آن، از جمله شهر رقه، را به تصرف درآورده است. این شهر را اکنون «قلب تپنده» گروه داعش می دانند. شهر رقه پایتخت خلافت اسلامی داعش نامیده شده است.(3)

کشتار و جنایت در عراق

داعش در نیمه دوم 2013 نزدیک به 1400 خانه را در عراق منفجر و ویران کرد. در این حملات، 1996 نفر کشته و 3021 نفر زخمی شدند.(4) عناصر گروهک تروریستی داعش، پنج شنبه شب 8 خردادماه 1393، 150 دانش آموز دختر و پسر دبیرستانی کُرد، ساکن منطقه عین العرب، را که برای شرکت در امتحان نهایی عازم حلب بودند ربودند. عناصر داعش، در

ص: 175


1- Bulos, Nabih, "Islamic State of Iraq and Syria aims to recruit Westerners with video", Los Angeles Times, Retrieved, 23 June 2014.
2- "Al-Qaeda Disavows any Ties with Radical Islamist ISIS Group in Syria, Iraq", Washington post
3- http://fa.wikipedia.org/wiki, تاریخ مراجعه، 14/5/93.
4- «گزارشی تکان دهنده از عملیات تروریستی داعش»، خبرآنلاین، 26 آذر 1392 (بازبینی شده در 17 دسامبر 2013).

همان روز، 193 تن از شهروندان کُرد را نیز که 17 تا 70 سال سن داشتند در منطقه قباسین واقع در حومه شهر الباب در استان حلب ربودند و به جست وجوی خانه به خانه این منطقه پرداختند.(1)

قوانین سخت گیرانه و طالبانی داعش

داعش، پس از تسلط بر «رقه»، قوانینی را وضع کرد که عدول از آنها مستوجب مجازات سنگین است. فهرست این قوانین ممنوعه، که یادآور قوانین خشک طالبان است، به شرح زیر است:

1. منع زنان از پوشیدن شلوار جین و کفش پاشنه بلند؛

2. منع مردان کمر باریک از پوشیدن شلوار جین؛

3. منع مردان از کوتاه کردن مو؛

4. ممنوعیت نمایش لباس های زنانه در ویترین و کار کردن مردان در فروشگاه های لباس زنانه؛

5. ممنوعیت ورود مردان به مغازه های خیاطی لباس زنانه؛

6. ممنوعیت تبلیغ آرایشگاه های زنانه؛

7. ممنوعیت استفاده از واژه «داعش»؛

8. منع زنان از مراجعه به دکتر زنان و زایمان؛

9. منع مردان از شانه کردن موی سر و صورت؛

10. ممنوعیت کشیدن سیگار و قلیان؛

11. منع زنان از نشستن بر صندلی؛

12. ممنوعیت خرید و فروش الکل و مواد مخدر؛

13. ممنوعیت استفاده زنان از عبای (چادر عربی) گل دوزی شده، حاشیه دوزی شده یا براق؛ همچنین زنان نباید چادرهای خود را باز بگذارند تا دیگر لباس های آنها مشخص شود.

14. الزام زنان به پوشیدن نقاب یا (برقع) تا چهره شان، به ویژه چشم هایشان، مشخص نباشد.

15. الزام در پوشیدن البسه به سنت پاکستانی؛

16. اجبار دختران به جهاد نکاح برای اعضای داعش؛

17. الزام ختنه زنان؛

ص: 176


1- http://fa.wikipedia.org/wiki

18. ضرورت نابودی آرامگاه ها؛ بر اساس این قانون، آرامگاه پیامبران، از جمله یونس علیه السلام ، شیث علیه السلام و ... را تخریب کردند و کلیسای مریم عذرا را به آتش کشیدند.

مردم «رقه» نیز برای اینکه این مجازات ها گریبانشان را نگیرد، به جز در موارد ضروری، از خانه خارج نمی شوند.(1) داعش در شهر رقه سوریه قوانین سفت و سخت مبتنی بر شریعت را اجرا می کند. دستان دزدها در ملأ عام قطع می شود، هر روز اعدام های گروهی در خیابان رخ می دهد و زن ها حتی اجازه مراجعه به پزشک هم ندارند. داعش در سوریه بلافاصله دفاتری با عنوان «حصبه» راه اندازی کرد تا بر اجرای شریعت اسلام نظارت کند. دفاتر دیگری هم با نام «دعوا» راه اندازی شد تا ایدئولوژی داعش (داعشیسم) را تبیین و تبلیغ کند. نیروهای این گروه اسلام گرای تندرو عکسی را در شبکه های اجتماعی منتشر کردند که نشان می داد داعش افرادی را که در مناطق تحت کنترل آنها در سوریه روزه خواری کردند، در ملأ عام شلاق می زد. نیروهای این گروه اسلام گرای تندرو هر گونه تجارت ساکنان شهرهای تحت کنترل خود به دور از اجازه و کنترل داعش را ممنوع اعلام کردند. بنا به دستور خلافت اسلامی داعش، عناصر داعش به مغازه داران و کسبه موصل و اطراف این شهر دستور دادند به سر و صورت مانکن های بیرون مغازه خود روبنده بزنند.(2)

همچنین این گروه پس از وضع مقررات برای نحوه حجاب و لباس، زنان موصل را تهدید کرد که در صورت عدم رعایت حجاب کامل و نپوشاندن تمام صورت خود، به شدت مجازات خواهند شد. داعش در بیانیه ای اعلام کرده است که شروطی که برای لباس و زینت زنان وضع کرده، فقط برای جلوگیری از فساد و خودنمایی آنهاست، و این محدودیت برای آزادی آنها محسوب نمی شود، بلکه از ابتذال ممانعت می کند. در این بیانیه همچنین آمده است هر کس این مقررات را رعایت نکند و باعث فتنه و فساد شود، بازخواست و به شدت مجازات می شود تا جامعه مسلمانان و دین حفظ شود.(3)

ص: 177


1- «ویدیوی به صلیب کشیدن یک جوان در شهر الرقه سوریه به دست داعش»؛ العربیه، 23 مارس 2014؛ بازبینی شده در 25 مارس 2014.
2- http://khordadnews.ir/news/
3- http://www.entekhab.ir/fa/news/ تاریخ مراجعه، 13/5/93.
ائتلاف جریان های داعشیسم و بعثیسم

نکته قابل توجه دیگر، ارتباط و پیوند نزدیک داعشی های تندروی مذهبی با بعثی های سکولار است؛ چنانچه ارتباط طالبان مذهبی با کمونیست های لائیک افغانستان قابل توجه است. این ارتباط، نفاق و التقاط فکری و عقیدتی این گروه های تکفیری و تروریستی را آشکار و صداقت آنها را در اسلام خواهی و مبارزه علیه دشمنان اسلام محل تردید قرار می دهد. یکی از فرماندهان بعثیِ تکریتی، که در روزهای اخیر در شمال سامرا دستگیر شده، اعترافات تکان دهنده ای درباره «تروریست های بعثی» بر زبان آورده است. وی گفته است افرادی که به داعش موسوم هستند، هم اکنون نقش فداییان صدام را برای فرماندهان لشکرهای سابق صدام بازی می کنند.(1)

بدیهی است که اسلام اجازه نمی دهد برای رسیدن به هدف، افراد و گروه ها، از هر وسیله ای استفاده کنند، یا به هر شیوه ناپسند و مذمومی متوسل شوند.

خلافت داعش و تخریب اماکن مقدس

گروه تکفیری داعش پس از اشغال شهر تاریخی موصل در شمال عراق، اماکن مقدس، به ویژه مساجد و آرامگاه های مقدس شیعیان، را تخریب کرد. دست کم چهار آرامگاه مقدسِ اعراب سنی و صوفی با بولدوزر تخریب شد. همچنین شش مسجد شیعی را هم منفجر و تخریب کردند.(2)و(3)

علاوه بر این، داعشی ها در اعلامیه ای از آغاز دوران نوین جهاد جهانی خبر داده اند.(4)

به نظر می رسد، باید ادعای جهاد جهانی داعش را با دیده تردید نگریست، زیرا روزهایی که «غزه» با شدت تمام از طریق زمین و دریا و هوا با وحشیانه ترین حملات رژیم صهیونیستی مواجه بود، داعش، نه تنها جهاد و دفاع از مسلمانان غزه را اعلام نکرد، بلکه پرچم فلسطین را زیر پا انداخت و در عوض پرچم داعش را برافراشت. در حالی که بیشتر مسلمانان جهان، و حتی کشورهای اروپایی و آمریکای لاتین در حمایت از مقاومت مظلومانه مردم غزه تظاهرات کردند و جنایات اسرائیل را محکوم کردند، داعشی ها، عکس العملی در برابر تجاوز اسرائیل از خود نشان ندادند. بنابراین،

ص: 178


1- «اعترافات تکان دهنده فرمانده بعثی در سامرا»، تابناک، بازبینی شده در 16 ژوئن 2014.
2- ISIS jihadists demolish mosques, shrines in northern Iraq (PHOTOS) rt.com تاریخ مراجعه، 14/5/93
3- ISIS jihadists demolish mosques, shrines in northern Iraq (PHOTOS) rt.com
4- ایندیپندنت، دویچه وله، و مدورلدنیوز.

گفتمان جهاد جهانی داعشی ها نیز جز فریب مردم مسلمان و سربازان اغفال شده داعش، چیزی دیگری نمی تواند باشد.

نتیجه

در جمع بندی این نوشتار به اختصار سه نکته را بررسی می کنیم:

1. جریان تکفیر و تروریسم مذهبی در جهان اسلام، ریشه در گروه تکفیری خوارج دارد. سابقه تکفیر و ترور مذهبی به جریان خوارج در قرن اول هجری می رسد. ویژگی مشترک تمام جریان های تندروی اسلامی، تکفیر و ترور مخالفان است. خوارج، باطنی ها، القاعده، طالبان و داعش، همه در این جهت مشترک اند.

2. نکته دوم، شباهت های ظاهری، عقیدتی، و عملی گروه های تکفیری امروز با جریان خوارج است. عملکرد چندساله گروه های تکفیریِ القاعده، طالبان و داعش در افغانستان، پاکستان، سوریه و عراق، با آنچه خوارج نهروان انجام می دادند، کاملاً مطابقت دارد. قیافه ها، طرز پوشیدن لباس، باورهای اعتقادی، رفتار و سلوک عملی و اجتماعی، نحوه حکومتداری و قوانین، خشونت و قساوت قلب این گروه ها، از ویژگی های مشترک همه جریان های تکفیری به شمار می رود.

3. مبانی فکری جریان های تکفیری، نظیر القاعده، طالبان، داعش، النصره و...، اندیشه های دگماتیسمی ابن تیمیه است. تأثیر و نفوذ گفتمان ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب، بر رهبران گروه های جهادی تکفیری، قابل کتمان نیست.

ص: 179

منابع

1.قرآن کریم.

2.حمزه زاده، حمید، بیوتروریسم؛ سلاح خاموش، نشر (آجا) ارتش جمهوری اسلامی ایران، تهران، 1384.

3.راپاپورت، دیوید، «ترور مقدس»، در: والتر رایش، ریشه های تروریسم، ترجمه: حسین محمدی نجم، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، دانشکده فرماندهی و ستاد دوره عالی جنگ، تهران، 1381.

4.جعفری لنگرودی، محمدجعفر، مبسوط در ترمینولوژی حقوق، چاپ چهارم، کتاب خانه گنج دانش، تهران، 1388.

5.طبری، ابی جعفر محمد بن جریر، جامع البیان عن تأویل آی القرآن المعروف (به) «تفسیر الطبری»، ضبط و تعلیق: محمود شاکر، چاپ اول، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1421/2001.

6.ترمذی، ابی عیسی محمد بن عیسی، سنن الترمذی، تحقیق و تخریج: احمد زهوه و احمد عنایه، چاپ اول، دار الکتاب العربی، بیروت، 1426/2005.

7.قشیری نیسابوری، أبی الحسین مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، شرح النووی، چاپ اول، دار الکتب العلمیه، بیروت، 1415.

8.عبد العزیز، هشام مصطفی، بأیِ ذنبٍ قتلت (الموقف الشرعی الصحیح من عملیات العنف)، دار الهدی للکتاب، اسکندریه، 2007.

9.شحرور، محمد، تجفیف منابع الارهاب، چاپ اول، مؤسسه الدراسات الفکریه المعاصره، بیروت، 2008.

10.زحیلی، وهبة، قضایا الفقه والفکر المعاصر، الجزء الاول، دار الفکر، دمشق، 2006.

11.دینوری (ابوحنیفه)، احمد بن داوود، اخبار الطوال، ترجمه: محمود مهدوی دامغانی، چاپ چهارم، نشر نی، تهران، 1371.

12.رشاد، علی اکبر، «مارقین»، دانش نامه امام علی، (تاریخ)، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، تهران، 1380، (سید جعفر مرتضی عاملی).

13.حیدری، محسن، الارهاب والعنف فی ضوء القرآن والسنة والتاریخ والفقه المقارن، چاپ اول، دار الولاء، بیروت، 2010.

14.شیبانی جزری (ابن أثیر)، مبارک ابن محمد، النّهایة فی غریب الحدیث والأثر، چاپ اول، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1422/2001.

15.تاجیک، محمدرضا، بررسی ساختار و تشکیلات گروه های تروریستی، مرکز تحقیقات استراتژیک، تهران، 1388.

ص: 180

16.ناس، جان بایر، تاریخ جامع ادیان، ترجمه: علی اصغر حکمت، چاپ پانزدهم، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1384.

17.هینلز، جان آر.، فرهنگ ادیان جهان، ترجمه: گروه مترجمان، چاپ اول، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، قم، 1386.

18.طاهری، محمدحنیف، «بررسی مفهوم و شاخصه های تروریسم» (در دست چاپ)، در: پیام امت، ش32-33.

19.مزین، یوسف وصالی، عرب های افغان، ترجمه: مؤسسه مطالعات اندیشه سازان نور، اندیشه سازان نور، تهران، 1386.

20.دکمجیان، هرایر، جنبش های اسلامی معاصر در جهان عرب، ترجمه: حمید احمدی، چاپ ششم، شرکت انتشارات کیهان تهران، 1390.

21.یزدان فام، محمود (ویراستار)، آمریکای پس از 11 سپتامبر؛ سیاست داخلی و خارجی (مجموعه مقالات)، پژوهشکده مطالعات راهبردی، تهران، 1384.

22.رشید، احمد، طالبان؛ زنان، تجارت مافیا و پروژه عظیم نفت در آسیای مرکزی، ترجمه: نجله خندق، چاپ اول، نشر بقعه، تهران، 1381.

23.Sly, Liz, "Al-Qaeda disavows any ties with radical Islamist ISIS group in Syria, Iraq'' The Washington Post, 3 February, 2014, at: http://www.washingtonpost.com/world/middle_east/al-qaeda-disavows-any-ties-with-radical-islamist-isis-group-in-syria-iraq/2014/02/03/2c9afc3a-8cef-11e3-98ab-fe5228217bd1_story.html

24.wikipedia.org

25.www.dw.de

26.Bulos, Nabih, "Islamic State of Iraq and Syria aims to recruit Westerners", 20 June 2014, with video, Los Angeles Times, at: http://www.latimes.com/world/middleeast/la-fg-isis-video-20140620-story.html

farsi.alarabiya.net

27.khabaronline.ir

28.khordadnews.ir

29.entekhab.ir

30.tabnak.ir

31.rt.com

32.independent.co.uk

ص: 181

ص: 182

نقش تمدنی آثار اسلامی و اماکن مقدس در ایجاد هویت اسلامی / محمدرضا فرخی

اشاره

محمدرضا فرخی(1)

چکیده

امروزه کشورهای بسیاری در نگه داشت آثار برجای مانده از پیشینیان خود می کوشند و هزینه های هنگفتی صرف می کنند؛ چراکه آنها میراث فکری، فرهنگی و تمدنی هستند. حساسیت به پاس داشت آثار باستانی هنگامی افزایش می یابد که این آثار با انبیا و اولیای الاهی و بزرگان دین پیوند بخورد. زیرا سبب تقویت اعتقاد و ایمان مسلمانان می شود. از سوی دیگر، بی توجهی به این آثار، سبب ایجاد شک و تردید در بین مسلمانان می شود. از این رو، تأکید بسیاری بر حفظ و نگه داری آثار و اماکن اسلامی دارد. قرآن کریم با اشاره به دقت نظر در آثار برجای مانده از پیشینیان به منظور عبرت آموزی، از تخریب آنها جلوگیری کرده است. همچنین با بیان آیاتی درباره انبیای پیشین همانند تابوت عهد حضرت موسی علیه السلام و داستان حضرت ابراهیم علیه السلام در کنار کعبه و جریان ساخت مسجد بر روی قبور اصحاب کهف به منظور جاودان ماندن خاطره آنها، بر حفظ و نگه داری آثار اسلامی تأکید می ورزد. همچنین با بیان آداب ویژه ای، به بزرگ داشت اماکن مقدس سفارش کرده است. در سیره رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هیچ گونه تعرضی به آثار تمدنی، که دیگر ترویج بت پرستی نداشتند، و نیز آثار تمدنی و مکان های مقدس اقلیت های مذهبی، مشاهده نمی شود. از سوی دیگر، سفارش آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم در خصوص زیارت قبرشان، جلوگیری از تخریب و فراموشی قبر فرزندشان ابراهیم و نیز قبر عثمان بن مظعون، رفتن همیشگی به بقیع، حضور در کنار قبور شهدای احد و سلام کردن بر آنها و نیز تشویق مسلمانان به حضور در مساجد، به ویژه مسجدالحرام و مسجدالنبی صلی الله علیه و آله و سلم و مسجد قبا، همگی دلالت بر نگه داشت آثار تمدنی اسلام و حفظ اماکن مقدس می کند. مسلمانان

ص: 183


1- پژوهشگر حوزه علمیه و کارشناس ارشد تاریخ اسلام، دانشگاه باقرالعلوم علیه السلام .

هم به پیروی از سنت نبوی صلی الله علیه و آله و سلم ، علاوه بر حفظ وسایل شخصی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با رفتن به زیارت قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و عبادت و ساخت بارگاه در آنجا به حفظ و نگه داری آن مکان مقدس و اثر اسلامی پرداختند. همین رفتار را هم در خصوص قبور سایر انبیا، اهل بیت علیهم السلام ، شهدا، صحابه و نیز بزرگان خود داشتند. علت پاس داشت آثار و اماکن مقدس اسلامی این است که آنها دروازه ورود به ملکوت و تجلی گاه خداوند هستند. از سوی دیگر، آثار و نمادهای فرهنگی اسلام فقط یک حادثه و اتفاق بیرونی در گذشته های دور نیست، بلکه با ایجاد پلی میان گذشته شکوهمند و امروزه مسلمانان، شناس نامه و هویت آنها را تشکیل می دهد و نیز سندی زنده و پشتوانه ای محکم برای آثار مکتوب حدیثی و تاریخی است. نبود آنها باعث ایجاد شک و تردید در اصل دین و بی هویتی در بین مسلمانان می شود، کمااینکه مسیحیت در برهه ای از زمان به آن دچار شد. آثار اسلامی، نشانگر هویت پرافتخار گذشته ماست و هر گونه تردید در خصوص اصالت و قدمت تمدن اسلامی و تخریب آنها، نتیجه معکوس به بار خواهد آورد.

کلیدواژه ها: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ، آثار اسلامی، اماکن مقدس، اثر تمدنی، هویت اسلامی.

مقدمه

زندگی انسان ها را می توان عبارت از رابطه ها دانست؛ از رابطه با معبود و مولا گرفته تا رابطه با اعضای خانواده و افراد جامعه و حتی ارتباط با اشیای محیط اطراف همانند خانه، کتاب، درختان، آثار باستانی، مکان های مقدس و ... . از سوی دیگر، در کنار هر رابطه ای، حق یا حقوقی هست. حفظ این رابطه ها و داشتن زندگی زیبا مستلزم رعایت آن حقوق است و ما شاهد هستیم که سبب بی نظمی ها و تلخ کامی های جامعه رعایت نکردن و انجام ندادن آن حقوق است. از جمله این رابطه ها، رابطه و پیوند با گذشتگان است که در آثار برجای مانده از آنها تجلی پیدا کرده است، چراکه آثار باستانی آیینه گذشتگان و پلی بین انسان های حاضر با گذشتگان است. از جمله حقوق این آثار، نگه داری و بازسازی آن است تا آیندگان از گذشته خود بی خبر نباشند و پیشینه خود را افسانه نخوانند. همچنین نگه داری آثار، به سبب عبرت آموز بودن آنهاست: «تلک آثارنا تدل علینا فانظروا بعدنا الی الآثار».(1)

ص: 184


1- عبدالحسین امینی، الغدیر، ج5، ص458.

آثار باقی مانده جلوه ای از صاحبان آن به شمار می رود. امروزه کشورهای بسیاری در نگه داشت آثار برجای مانده از پیشینان می کوشند و در این زمینه برنامه ریزی های خاصی دارند. حتی مردم در همه جای دنیا برای بزرگ داشت سربازان گم نام، سنگ یادبود درست می کنند.

حساسیت به پاس داشت آثار باستانی هنگامی بیشتر می شود که این آثار با انبیا و اولیای الاهی پیوند بخورد، که علاوه بر فایده ذکرشده، سبب تقویت اعتقاد و ایمان آنها می شود. از سوی دیگر، بی توجهی به این آثار و رعایت نکردن حقوق آن، سبب پدید آمدن آثار سوء در جامعه، از جمله دمیدن روح شک در پیروان، می شود.

همچنین از جمله رابطه ها، پیوند با نمادهای دینی و مذهبی است، چراکه در فطرت انسان ها میل به خداشناسی، خداباوری و گرایش به دین و مذهب زمینه ای بس قوی دارد. از این رو، انسان متدین و مذهبی در خصوص مذهب و دینش و آنچه به آیینش ارتباط دارد، همانند مکان های مقدس، حساس است. اسلام به عنوان دین جهانی که امور دنیوی و اخروی را عهده دار است تأکید بسیاری بر حفظ و نگه داری آثار اسلامی دارد. زیرا باعث تقویت ایمان و ایجاد هویت اسلامی در هر فرد مسلمان می شود.

تعاریف
اشاره

پیش از ورود به بخش اصلی مقاله، مفاهیم اصلی این بحث را تعریف می کنیم.

تمدن

با توجه به وجود تعاریف متعددی که از فرهنگ و تمدن شده است، فرهنگ، بیشتر جنبه های ذهنی و معنوی زندگانی جمعی انسانی را مانند آیین ها و آداب و زبان و دین و دانش شامل می شود و تمدن، بیشتر جنبه های عینی و مادی ساخته های انسان را شامل می شود، مانند معماری، شهرسازی و فن آوری.(1)

ولی از آنجایی که پای نقش و معنا به میان می آید، با فرهنگ ارتباط بیشتری پیدا می کند. بنابراین، در اینجا منظور از تمدن، همان فرهنگ است که جنبه های معنوی و نظری آثار را در بر دارد.

ص: 185


1- علی اکبر ولایتی، فرهنگ و تمدن اسلامی، ص20.
آثار اسلامی و اماکن مقدس

هرچند بین آثار اسلامی و اماکن مقدس تفاوت معنایی وجود دارد، ولی در اینجا به یک معنا هستند: مقابر انبیا و بزرگان دین، مکان های منسوب به آنها و مساجد، که همواره نزد مردم احترام فراوانی داشته اند و هر گونه اقدامی که به بی احترامی به آنها منجر شود، با واکنش شدیدی مواجه می گردد. زیرا آنها نماینده معانی و مفاهیم فرهنگ اسلامی هستند.

هویت اسلامی

هویت یعنی آنچه موجب شناسایی شخص باشد.(1)

هویت در معنای اجتماعی آن می تواند ساختار، شکل یا قالبی باشد که موجب شناسایی جامعه می شود. هویت اسلامی عبارت است از حقیقت جزئی (شخصی یا اجتماعی) به همراه مؤلفه های مسلمانی(2)

(پیروی از قرآن و سنت و سیره پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم ).

قرآن و آثار اسلامی

برای پیوند بین جوامع امروزی با پیشینیان و ارث بردن از تجربیاتشان ناچار از نوشتن تاریخ و حفظ آثار گذشتگان هستیم؛ کاری که همه ملت ها انجام می دهند. پیشرفت تمدنی هر کشوری به اندازه توجه و اهتمامشان به تاریخ و حفظ و احیای آثار برجای مانده ازگذشتگان است.

قرآن کریم بر این روش و سنت پسندیده بشری و دقت در تاریخ و آثار گذشتگان، ولو کافران، تأکید کرده است تا عبرت، پند و درسی برای مسلمانان باشد. خداوند می فرماید: «همانا (مشرکان مکه به هنگام مسافرت به شام) بر منطقه ای که باران بلا بر آن باریده بود (و سنگ باران شده بودند) گذر کردند. آیا آن را نمی دیدند (تا پند گیرند؟) چرا، (منطقهٔ قوم لوط را دیدند ولی عبرت نگرفتند زیرا) آنان به قیامت و رستاخیز امید و ایمانی نداشتند».(3)

«بگو در زمین سیر کنید و بنگرید عاقبت کسانی که قبل از شما بودند چگونه بود».(4)

«ما طایفه عاد و ثمود را نیز هلاک کردیم، و مساکن (ویران شده) آنها برای شما آشکار است».(5)

ص: 186


1- محمد معین، فرهنگ فارسی، ج4، ص5107.
2- رضا عارف، «هویت اسلامی ما»، فصل نامه تخصصی اسلام پژوهی، ش4، بهار و تابستان 1389، ص129.
3- سوره فرقان (25)، آیه 40: )وَلَقَدْ أَتَوْا عَلَی الْقَرْیَةِ الَّتِی أُمْطِرَتْ مَطَرَ السَّوْءِ أَفَلَمْ یَکُونُوا یَرَوْنَهَا بَلْ کَانُوا لَا یَرْجُونَ نُشُورًا(.
4- سوره روم (30)، آیه 42: )قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِن قَبْلُ(.
5- سوره عنکبوت (29): 38: )وَعَادًا وَثَمُودَ وَقَد تَّبَیَّنَ لَکُم مِّن مَّسَاکِنِهِمْ(.

و نیز آیات دیگری که با بیان داستان و تجارب جوامع گذشته، انسان ها را به تأمل و تفکر و عبرت از آنها دعوت می کند.

نگه داری از آثار پیامبران و اولیای خدا، به لحاظ عاطفی و نیز ارتباط فکری و سلوکی، اهتمام بیشتری می طلبد. قرآن کریم می فرماید امت های پیشین به حفاظت و صیانت از آثار پیامبران خود اهتمام داشتند، و به آن تمسک می جستند، همانند تابوت و صندوقی که در آن برخی از بقایای آثار خاندان موسی علیه السلام و هارون علیه السلام قرار داشت و آن را در نبردها حمل می کردند.

«و پیامبرشان به آنها گفت: نشانهٔ حکومت او این است که تابوت (عهد) به سوی شما خواهد آمد، (همان صندوقی که) آرامشی از پروردگارتان و یادگاری از میراث خاندان موسی و هارون در آن است، در حالی که فرشتگان آن را حمل می کنند، همانا در این موضوع، نشانهٔ روشنی برای شما است، اگر ایمان داشته باشید».(1)

در آن تابوت که فرشتگان حمل می کردند کفش و عصای حضرت موسی علیه السلام و عمامه حضرت هارون علیه السلام و قطعه هایی از الواح تورات قرار داشت و هر وقت مؤمنان، ره سپار نبردی می شدند برای فتح و پیروزی بر دشمنانشان، آن تابوت را در جلوی لشکر قرار داده، برای آرامش دل ها به آن تمسک می جستند.(2)

در جریانی دیگر، به آثاری اشاره می شود که از پیامبر بزرگی همچون ابراهیم علیه السلام در کنار کعبه باقی مانده است. ابراهیم خلیل الله علیه السلام در کنار کعبه سرپناهی برای همسر و فرزندش هاجر و اسماعیل بنا می کند. سپس همین مکان مدفن اسماعیل و هاجر می شود.(3) خداوند آن را مقدس شمرده است و حاجیان بر گرد آن در اطراف کعبه طواف می کنند. حجر اسماعیل برای همیشه خاطره شکوهمند این مادر و فرزند و دیگر مدفونان در آن مکان مقدس را جاودانه نگه می دارد.(4)

ص: 187


1- سوره بقره (2)، آیه 248: )وَقَالَ لَهُمْ نِبِیُّهُمْ إِنَّ آیَةَ مُلْکِهِ أَن یَأْتِیَکُمُ التَّابُوتُ فِیهِ سَکِینَةٌ مِّن رَّبِّکُمْ وَبَقِیَّةٌ مِّمَّا تَرَکَ آلُ مُوسَی وَآلُ هَارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلآئِکَةُ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَةً لَّکُمْ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ(.
2- جلال الدین سیوطی، تفسیر الجلالین، ص43.
3- ابن سعد، ابوعبدالله، الطبقات الکبری، ج1، ص44.
4- محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج4، ص210؛ ابو عبدالله ابن فقیه، البلدان، ص74.

از جمله آیات و نشانه های خداوند، مقام ابراهیم است؛(1) جایی که حضرت ابراهیم علیه السلام به هنگام بنای کعبه روی سنگی می ایستاد،(2)

یا جایی که عبادت می کرد؛(3)

یا مکانی که دعوت عمومی برای انجام مراسم حج می کرد.(4) خداوند این اثر ارزشمند را نگه داری کرده، از مردم می خواهد نزد آن نماز بخوانند: «از مقام ابراهیم، جایگاهی برای نماز انتخاب کنید».(5)

ابراهیم علیه السلام هنگامی که هاجر و فرزندش اسماعیل علیه السلام را در سرزمین مکه رها کرد، آب تمام شد و عطش شدیدی بر هر دو غلبه کرد، فرزند از شدت عطش به خود می پیچید. هاجر برای طلب آب، هفت مرتبه بین کوه صفا و مروه رفت و آمد. به این جهت است که حجاج هفت بار بین صفا و مروه طواف می کنند.(6)

فرزندی تشنه از تشنگی پا به زمین می ساید و خداوند با فرستادن جبرئیل و به سبب ارج نهادن به عاطفه مادری هاجر، از زیر پاهای کودکش اسماعیل، چشمه زمزم را پدید می آورد و آن را برای همیشه تاریخ نگه می دارد تا این خاطره مهم از حافظه تاریخ پاک نشود.

همچنین، قرآن کریم «صفا» و «مروه» را از شعائر الاهی شمرده است: «صفا و مروه از شعائر و نشانه های خداست».(7)

از سوی دیگر، امر به تعظیم شعائر الاهی کرده، آن را دلیل تقوای قلوب می داند، آنجا که می فرماید: «و هر کس شعائر دین خدا را بزرگ و محترم دارد، این، صفت دل های باتقواست».(8)

بنابراین، اگر این امور از شعائر دین خداست و انسان را به یاد خدا و دین حنیف می اندازد و خاطره ای از خاطرات مقدس را در نظرها تجدید می کنند، پس چرا انبیا و اولیای الاهی که ناشران آیین خدا و حافظان دین او هستند و امور وابسته به آنها، جزء شعائر نباشد؟!

ص: 188


1- آل عمران (3)، آیه 97: )فِیهِ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ مَّقَامُ إِبْرَاهِیمَ(.
2- ابوجعفر طبری، تاریخ طبری، ج1، ص260.
3- عبدالله جوادی آملی، صهبای حج، ص280.
4- ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج3، ص15.
5- سوره بقره (2)، آیه 125: )وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِیمَ مُصلی(.
6- عبد الرزاق صنعانی، المصنف، ج5، ص106؛ ابوجعفر صدوق، علل الشرایع، ج2، ص432.
7- سوره بقره (2)، آیه 158: )إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِن شَعَآئِرِ اللّهِ(.
8- سوره حج (22)، آیه 32: )وَمَن یُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَی الْقُلُوبِ(.

از این رو، هیچ فرد منصفی نمی تواند منکر این مطلب شود که وجود انبیا و اولیای الاهی از شعائر و نشانه های آیین مقدس اسلام است که یکی از روش های بزرگ داشت آنها پس از درگذشتشان، علاوه بر حفظ مکتبشان، حفظ و نگه داری قبور و آثار برجای مانده از آنهاست.

قرآن از خانه هایی یاد می کند که پیامبران و صالحان در آنها می زیسته اند و یادآور پاکی ها، خلوص نیّت ها و بزرگی و عظمت آنهاست. می فرماید: «(این چراغ پرفروغ) در خانه هایی قرار دارد که خداوند اذن فرموده دیوارهای آن را بالا برند (تا از دست برد شیاطین و هوس بازان در امان باشد)؛ خانه هایی که نام خدا در آن برده شود و صبح و شام در آن تسبیح گویند».(1)

هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم این آیه شریفه را در مسجد تلاوت کرد، فردی برخاست و پرسید: مقصود از این خانه ها کدام است؟ ایشان فرمودند: خانه های پیامبران. در این هنگام ابوبکر برخاست و به خانه علی و زهرا اشاره کرد و گفت: ای پیامبر خدا! این خانه از همین خانه هاست که خدا اجازه بر رفعت و منزلت آنان داده است؟ حضرت صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: آری از برترین آنهاست.(2)

به پاس وجود این گونه شخصیت ها، خداوند اذن داده است که به این آثار، از دیده تعظیم و تکریم نگریسته شود و نه تنها از ویرانی و آلودگی حفظ شوند، بلکه به هنگام فرسودگی تعمیر شوند. سروده دعبل خزایی در فضائل و مناقب اهل بیت علیهم السلام و خانه هایی که در آن بودند نیز اشاره به همین مطلب دارد. وی این شعر را در محضر امام رضا علیه السلام خواند و با دریافت جایزه مهر تأیید گرفت:

مدارس آیات خلت من تلاوة و منزل وحی مقفر العرصات ...؛(3)

آن خانه ها محل فرا گرفتن آیات قرآنی بود که امروز خالی شده و محل نزول وحی الاهی بود که به بیابان خشک و قفر مبدل شده است.

خانه هایی که پی ریزی آنها برای نماز و تقواست و اساس آنها برای روزه و پاکی و نیل به حسنات است.

خانه هایی که جبرئیل امین از سوی خداوند به همراه سلام و برکات او، بر آنها نازل می گردد.

ص: 189


1- سوره نور (24)، آیه 36: )فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ(.
2- عبید الله حسکانی، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، ج1، ص533؛ جلال الدین سیوطی، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج5، ص50.
3- ابوالقاسم ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج17، ص262.

خانه هایی که محل وحی خدا و معدن علم، و راه های رشد و روشن اوست.

خانه های مردمانی که دیگران به برکت آنان هدایت می یابند، و در اثر عصمتشان از هر اشتباه و لغزشی در امان اند.(1)

قرآن کریم نیز در داستان اصحاب کهف از مؤمنانی سخن می گوید که برای بزرگ داشت اصحاب کهف، تصمیم گرفتند مسجدی بر روی قبور آنها بنا کنند تا یادشان همیشه جاوید بماند: «مؤمنان راستین که از این امر آگاهی یافته بودند و آن را سند زنده ای برای اثبات رستاخیز به مفهوم حقیقی اش می دانستند، سعی داشتند این داستان هرگز فراموش نشود، و لذا گفتند: ما در کنار مدفن آنها مسجد و معبدی می سازیم».(2)

فخر رازی می گوید: «آنان می گفتند مسجدی نزد مدفن اصحاب کهف بسازیم تا خدا را در آن عبادت کنیم و آثار اصحاب کهف را نیز به وسیله آن مسجد حفظ کنیم».(3)

زمخشری صریحاً به تبرک جستن به مکان اصحاب کهف اشاره کرده، می گوید: «مسلمانان و پادشاهشان تصمیم گرفتند بر درب غار مسجدی ساخته تا در آنجا نماز خوانده و به آن مکان تبرک جویند».(4)

از دیدگاه قرآن کریم، همه جای زمین یکسان نیست؛ پاره ای از مکان ها قداست دارند(5) و برای احترام و بزرگ داشت آن مکان های مقدس و حفظ و نگه داری آنها آداب ویژه ای فرموده است:

)ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً(؛

در باب کوه طور: ) فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ(؛(6)

درباره خانه های پیامبر: )لَا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلَّا أَن یُؤْذَنَ لَکُمْ(؛(7)

درباره مساجد: )خُذُواْ زِینَتَکُمْ عِندَ کُلِّ مَسْجِدٍ(؛(8)

دربارۀ مسجدالحرام: )فَلاَ یَقْرَبُواْ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ(؛(9)

ص: 190


1- ابوالحسن اربلی، کشف الغمة، ج3، ص56-58 و 112-118.
2- سوره کهف (18)، آیه 21: )قَالَ الَّذِینَ غَلَبُوا عَلَی أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیْهِم مَّسْجِدًا(.
3- ابوعبدالله فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج21، ص447.
4- محمود زمخشری، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج2، ص711؛ وهبة زحیلی، التفسیر المنیر فی العقیدة والشریعة والمنهج، ج15، ص226.
5- سوره مائده (5)، آیه 21.
6- سوره طه (20)، آیه 12.
7- سوره احزاب (33)، آیه 53.
8- سوره اعراف (7)، آیه 31.
9- سوره توبه (9)، آیه 28.

دربارهٔ کعبه: )طَهِّرَا بَیْتِیَ(؛(1)

همچنین، وقتی خداوند برای بزرگ داشت و جاودان ماندن انبیا بر آنها «سلام» می کند، )سَلَامٌ عَلَی نُوحٍ فِی الْعَالَمِینَ (،(2) )سَلَامٌ عَلَی إِبْرَاهِیمَ(،(3) )سَلَامٌ عَلَی مُوسَی وَهَارُونَ(،(4) )وَسَلَامٌ عَلَی الْمُرْسَلِینَ((5) این درسی است که مسلمانان هم به زیارت قبور انبیا و اولیای الاهی و اماکن منتسب به آنها بروند و با سلام کردن بر آنها، ارتباط عاطفی و دینی برقرار کنند تا یاد و مرامشان را همواره زنده نگه دارند.

آثار اسلامی در سیره و سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم

با هجرت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به یثرب و گسترش اسلام در شبه جزیره عربستان، یکی از مسائل مورد توجه، این بود که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با آثار تمدنی برجای مانده از گذشتگان و اماکن مقدس نزد مردم چگونه برخورد کردند؛ با اینکه هنوز بسیاری از مردم اسلام نیاورده بودند و اماکن، آداب و مراسم ویژه ای داشتند.

از آنجایی که دعوت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بر پایه ایمان به خدای یگانه و نفی شرک و بت پرستی بود، لذا با هر گونه شرک و بت پرستی به مبارزه برخاستند و به از بین بردن نمادها و مکان های مروج بت پرستی، به عنوان مظهر ضددینی، پرداختند.(6)

ولی در یمن آثار تمدنی همچون پرستشگاه «برن» یا «بران» در منطقه «العماید» در شهر «مارب» وجود داشت که به عبادت الاهه «المقه» اختصاص داشت. هنوز این عبادتگاه با معماری دوره جاهلی در جنوب شبه جزیره عربستان پابرجاست.(7) همچنین، در پنج کیلومتری شهر «مارب»، پرستشگاه معروف قوم سبأ به نام «حرم بلقیس» و «محرم بلقیس» است که الاهه «المقه» رب «اوام» پرستش می شد. برخی کارشناسان ساخت این پرستشگاه را قرن هشتم پیش از میلاد گفته اند.(8) ولی امروزه سقف و دیوارهای بلند آن از

ص: 191


1- سوره بقره (2)، آیه 125.
2- سوره صافات (37)، آیه 79.
3- سوره صافات (37)، آیه 109.
4- سوره صافات (37)، آیه 120.
5- سوره صافات (37)، آیه 181.
6- هشام کلبی، کتاب الأصنام، ص15؛ ابوجعفر طبری، تاریخ طبری، ج3، ص65.
7- جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الإسلام، ج15، ص48.
8- همان، ج3، ص273.

بین رفته است.(1)

نیز چسبیده به شهر «صرواخ» یکی از شهرهای مهم قوم سبأ، جایگاه الاهه «الموقاه» بود که دکتر احمد فخری ویرانه های آن را مشاهده کرده است.(2)

از آنجایی که این مکان ها تبدیل به آثار تمدنی شده بودند و مکانی برای ترویج بت پرستی نبودند، هیچ گاه تخریب نشدند. لذا وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به منطقه باستانی اصحاب حجر رسیدند اعمال آنها را مذمت کردند ولی آنجا را خراب نکردند.(3)

وقتی هم ایشان به یک اثر باستانی و تمدنی از قوم ثمود رسیدند، آن را به امیرمؤمنان علی علیه السلام توضیح دادند و هرگز به بهانه شرک آن را تخریب نکردند.(4)

ایشان به آثار تمدنی و اماکن مقدس اقلیت های مذهبی تعرضی نداشتند و کنیسه های سرزمین یمن، مانند کنیسه نجران، کنیسه مارب و کنیسه ظفار را تخریب نکردند.(5)

هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم علاء بن عبدالله را در سال هشتم به بحرین فرستادند تا اهالی آن دیار را به اسلام یا پرداخت جزیه دعوت کند، برخی از آنها بر کیش خود، مجوسی، یهودی و مسیحی باقی ماندند و راضی به پرداخت جزیه شدند.(6)

این نشان دهنده این است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به آثار دینی اهل کتاب تعرضی نکردند.

در نبردهایی که با یهودیان داشتند، همانند غزوه بنی قینقاع،(7) بنی نضیر،(8)

بنی قریظه(9)

و خیبر(10)

دستور تخریب معابد دینی و قلعه های آنها را ندادند. در مدینه بناهای بلند و قلعه های (آطام)(11) بسیار بود و هر یک به نامی خوانده می شد.(12) گفته شده عمالقه (نسل فرزندان عملاق بن أرفخشد بن سام بن نوح) نخستین کسانی بودند که در یثرب آنها را ساختند.(13) یهودیان هم برای خود 59

ص: 192


1- همان، ج15، ص44.
2- محمد بیومی مهران، دراسات فی تاریخ العرب القدیم، ص252-253.
3- ابوعبدالله بخاری، صحیح البخاری، ج5، ص135.
4- محمد واقدی، المغازی ج3، ص930.
5- جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الإسلام، ج12، ص195.
6- ابوالحسن بلاذری، فتوح البلدان، ص85-86.
7- ابوعبدالله ابن سعد، الطبقات الکبری، ج2، ص21.
8- محمد واقدی، المغازی، ج1، ص363.
9- همان، ج2، ص496.
10- همان، ج2، ص633.
11- شهاب الدین یاقوت حموی، معجم البلدان، ج1، ص51.
12- همان، ج1، ص51.
13- همان، ج5، ص84.

اطم داشتند.(1) رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نه تنها از تخریب و ویرانگری آطام مدینه جلوگیری کردند،(2)

بلکه آنها را زیور شهر دانستند.(3)

اهمیت حفظ آثار تمدنی اسلامی و مکان های مقدس، به خوبی در گزارش معراج رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نمایانگر است که آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم برخی اماکن مربوط به انبیای پیشین، همانند «طور سینا»، یعنی مکانی که خداوند با حضرت موسی علیه السلام سخن گفت و زادگاه حضرت عیسی علیه السلام در «بیت لحم» را زیارت کردند و به پاس بزرگ داشت آن مکان هایی که پیامبران خدا با آنها تماس داشتند، به نماز ایستادند.(4)

همچنین، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم با یک آینده نگری دقیق، برای اینکه راه حق و حقیقت گم نشود و آیندگان با او و مکتبش پیوند ماندگاری برقرار کنند، سفارش های ویژه ای درباره حضور در کنار قبر خود (اثر تمدنی اسلامی) کردند. همانند:

«هر کس حج بگزارد و قبر مرا، پس از رحلتم، زیارت کند همانند کسی است که مرا در حال حیات زیارت کرده است»؛(5)

«هر کس قبر مرا زیارت کند شفاعت من بر او واجب است»؛(6) «هر کس حج به جا آورد و مرا زیارت نکند بر من ستم کرده است»؛(7) مردم در پرتو زیارت قبر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، با مرکز نشر آیین اسلام آشنا می شوند و از حوادثی که در آن می گذرد آگاه می گردند. همچنین علوم و احادیث صحیح را از آنجا دریافت می کنند، به اطراف و اکناف جهان پخش می کنند و دیدن قبر مطهر سندی زنده بر وجود حضرت صلی الله علیه و آله و سلم برای آیندگان بسیار دور است.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم بر حفظ یاد و نگه داری آثار و قبور شخصیت های مذهبی و کسانی که با آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم پیوند و ارتباط داشتند اهتمام بسیار داشتند. آن حضرت هنگام دفن عثمان بن مظعون، ضمن تجلیل از او، برای حفظ و پایداری قبرش، قطعه سنگی بالای قبر نصب کردند.(8) به

ص: 193


1- ابوعبدالله بن نجار، الدرة الثمینة فی أخبار المدینة، ص28.
2- عبدالله بکری، المسالک والممالک، ج1، ص417.
3- محمد شراب، المعالم الأثیرة فی السنة والسیرة، ص15.
4- ابوعبد الرحمن نسائی، سنن النسائی، ج1، ص221-222.
5- ابوبکر بیهقی، السنن الکبری، ج5، ص403.
6- ابوالحسن دارقطنی، سنن الدارقطنی، ج2، ص244.
7- ابوحاتم ابن حبان، المجروحین، ج3، ص73.
8- ابو زید ابن شبه، تاریخ المدینة، ج1، ص101.

گونه ای که بعدها پس از اینکه قبرستان بقیع دچار تغییراتی شد با همین سنگ، قبر عثمان بن مظعون را شناختند.(1)

همچنین، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پس از وفات فرزندش، ابراهیم، دستور داد او را در مجاورت قبر عثمان دفن کنند.(2)

این احترام برای آن است که نباید قبر عثمان بن مظعون به مرور زمان از بین برود، بلکه باید به عنوان یک مکان مقدس و اثر اسلامی و تمدنی مشخص باشد تا آیندگان آن را بشناسند و به صاحبش عرض ادب و احترام کنند و خاطره او را - در دوران صدر اسلام - به عنوان سرمشق، زنده بدارند. به گونه ای که بعدها برخی شخصیت های اسلامی دیگر خواستار دفن در کنار قبر عثمان بن مظعون شدند.(3)

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پس از وفات فرزندش، ابراهیم، با اینکه نوزاد بود، دستور داد او را به بقیع منتقل، و در کنار قبر صحابی بزرگی همچون عثمان بن مظعون دفن کنند و نیز با سنگی علامت گذاری کنند.(4)

آری، او باید در قبرستان رسمی شهر مدینه، یعنی بقیع که در آینده پیکر اهل بیت و یاران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، شخصیت های علمی، محدثان و قاریان را در آغوش خواهد گرفت، دفن شود و نیز به وسیله علامتی مشخص و اثری پایدار و به عنوان سمبلی گویا حفظ شود، تا یاد او در خاطره ها زنده و اثر قبر او در مرئی و منظر مسلمانان باقی بماند.

نیز رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم همواره به بقیع(5)

و هر ساله به احد می رفتند و در کنار قبور شهدا حاضر می شدند و به آنها سلام می کردند.(6)

از مکان های مقدسی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به زیارت آنجا شتافت قبر مادرش بود. در گزارش آمده که آن حضرت پس از زیارت قبر مادرش گریست و کسانی هم که اطرافش بودند گریستند.(7)

و نیز با حضور بر قبر مصعب بن عمیر برای او دعا کردند و قرآن

ص: 194


1- همان.
2- ابوعبدالله ابن حنبل، مسند احمد، ج1، ص335.
3- ابوالحسن بلاذری، أنساب الأشراف، ج11، ص225-226.
4- ابوعبدالله ابن سعد، الطبقات الکبری، ج1، ص115.
5- همان، ج2، ص157.
6- عبد الرزاق صنعانی، المصنف، ج3، ص573-576.
7- ابوالحسین نیشابوری، صحیح مسلم، ج3، ص65.

خواندند.(1)

بنابراین، باید این آثار تمدنی اسلامی که میراث فرهنگی برای آیندگان هستند، حفظ و نگه داری شوند.

برنامه هفتگی حضرت فاطمه علیها السلام این بود که هر جمعه به زیارت قبر عمویش حمزه سیدالشهداء می رفت و ضمن ترمیم و اصلاح کردن قبر(2)

با پرچم(3)

یا سنگی علامت گذاری می کرد(4)

و به سبب قداست محل در آنجا به عبادت و نماز و نیز سوگواری می پرداخت.(5)

این بانوی بهشتی(6)

در کنار قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم برای جاودان ماندن آن مکان مقدس این گونه فرمود: «هر کسی تربت احمد صلی الله علیه و آله و سلم را ببوید، روا نیست که در طول زمان، مشک و عنبر ببوید».(7)

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم برای پاس داشت از قبور اهل بیت گرامی اش علیهم السلام، با این هدف که آیندگان ارزش های الاهی را پاس بدارند، خطاب به امیر مؤمنان فرمودند: «علی جان؛ هر که قبرهای شما را بسازد و آنها را نگه داری کند همانند کسی است که به سلیمان در ساخت بیت المقدس کمک کرده است».(8)

از سوی دیگر، توجه ویژه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به آثار اسلامی و اماکن مقدس را می توان از اهتمام و تأکید ایشان بر مساجد به دست آورد. زیرا نخستین اقدام پس از هجرت، ساخت مسجدی در قبا بود. پس از آن، مسجدالنبی صلی الله علیه و آله و سلم در یثرب یا مدینةالنبی صلی الله علیه و آله و سلم ساخته شد. به دنبال آن، هر یک از طوایف عرب در ناحیه خود مسجدی ساختند. آنها از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می خواستند تا در نقطه ای که برای مسجد انتخاب کرده بودند، نماز بگزارد. ابن شبه فهرستی از مساجدی را که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در آنها نماز خوانده به دست داده است.(9)

ص: 195


1- محمد واقدی، المغازی، ج1، ص313.
2- ابوعبدالله ابن سعد، الطبقات الکبری، ج3، ص13.
3- عبد الرزاق صنعانی، المصنف، ج3، ص574.
4- محمد قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، ج11، ص381.
5- ابوبکر بیهقی، السنن الکبری، ج4، ص131.
6- ابوعبدالله ابن حنبل، مسند احمد، ج4، ص183.
7- ابوعبدالله ذهبی، سیر أعلام النبلاء، ج2، ص134.
8- ابوعبدالله مفید، المزار، ص228.
9- ابو زید ابن شبه، تاریخ المدینة، ج1، ص57.

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم برای تشویق مسلمانان به ساخت و آباد کردن مکان مقدسی همچون مسجد، سفارش های بسیاری فرمودند که در منابع حدیثی بدان اشاره شده است، از جمله: «هر کس مسجدی را بنا کند، خداوند برای او در بهشت خانه بنا کند»؛(1)

و «هر کس در مسجدی از مساجد خدا چراغی افروزد، پیوسته فرشتگان الاهی و حاملان عرش تا هنگامی که آن چراغ روشنایی دارد، برای او طلب آمرزش می کنند».(2) ولی آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم در خصوص مسجدالحرام، مسجدالنبی صلی الله علیه و آله و سلم و مسجد قبا برای حضور همه مسلمانان در همه ادوار سفارش ویژه ای فرمودند: «ثواب یک رکعت نماز در مسجدالحرام، به اندازه یکصد رکعت در مسجد من است»؛(3)

«برپاداشتن یک نماز در این مسجد من، بر هزار نماز در دیگر مساجد برتری دارد، جز در مسجدالحرام»؛(4)

و نیز: «کسی که خود را در خانه اش تطهیر کند، آنگاه به مسجد قبا درآید و دو رکعت نماز بگزارد، ثواب یک عمره را برده است».(5)

به پاس داشت این مکان مقدس که یادآور خاطرات خوب گذشته بود، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم که «اسوه حسنه» هستند، بعدها که در مرکز مدینه ساکن شدند، هر شنبه پیاده و سواره برای زیارت مسجد قبا می آمدند(6)

و در آنجا نماز می خواندند.(7)

برخی از صحابه هم چنین می کردند.(8)

مسلمانان برای بزرگ داشت آثار برجای مانده از زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به زیارت مساجد پیرامون مدینه می رفتند. با وجود این، نزد امام صادق علیه السلام ، که پیشوایان اهل سنت از محضرش کسب علم کرده اند،(9) آمدند و پرسیدند که از کدامین مسجد آغاز کنیم بهتر است؟ چنین می فرمود: «از مسجد قبا آغاز کن و در آن زیاد نماز بخوان؛ زیرا آن نخستین مسجد در این منطقه است که رسول

ص: 196


1- ابوعبدالله بخاری، التاریخ الکبیر، ج1، ص333.
2- محمد بن ابی شیبه عبسی، کتاب العرش، ص67؛ ابوجعفر صدوق، ثواب الأعمال، ص29.
3- ابن قیم جوزیة، زاد المعاد فی هدی خیر العباد، ج1، ص49.
4- ابوعبدالله ابن حنبل، مسند احمد، ج1، ص184.
5- ابو زید ابن شبه، تاریخ المدینة، ج1، ص40.
6- ابوعبدالله ابن حنبل، مسند احمد، ج2، ص57.
7- أبو زکریا نووی، المنهاج شرح صحیح مسلم، ج9، ص169-170.
8- همان، ج9، ص170.
9- ابوالعباس ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة، ج4، ص126.

خدا صلی الله علیه و آله و سلم در آنجا نماز خواندند. پس از آن، به مشربه ام ابراهیم برو و در آنجا نماز بگزار؛ زیرا آنجا خانه دوم پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم و محل نماز اوست».(1)

نکته ای دیگر درباره مسجدالنبی صلی الله علیه و آله و سلم اینکه سقف مسجد بر ستون هایی قرار داشت که، علاوه بر نگه داری از سقف، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و اصحاب نیز از آن استفاده می کردند. از هر ستونی خاطره ویژه ای باقی مانده که سبب شده است جنبه تبرک و تقدس به خود گیرد و با گرفتن نام های خاص، در تاریخ به عنوان یک اثر تمدنی اسلامی جاودان بماند و حوادث صدر اسلام را زنده نگه دارد. هر بار هم که مسجد بازسازی می شد، محل این ستون ها (استوانه حرس، استوانه توبه، استوانه وفود، استوانه سریر، استوانه قرعه، استوانه حنانه، استوانه مربعه القبر یا مقام جبرئیل، استوانه تهجد و استوانه مخلقه) تغییری نمی کرد، جز اینکه ستون های قدیمی جای خود را به ستون های جدید می داد.(2)

از جاهای مقدس در مسجدالنبی صلی الله علیه و آله و سلم ، که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به قداست آن اشاره کرده اند، «روضه مطهّره» و «روضه شریفه» و نیز منبر آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم است که امروزه هم محل توجه همه مسلمانان است. آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم چنین فرمودند: «فاصله بیت و منبر من باغی است از باغ های بهشت».(3)

نیز فرمودند: «منبر من در کنار دری از درهای بهشت قرار گرفته است».(4) اصحاب رسول خدا با قرار گرفتن در کنار استوانه ها و روضه مطهره و نیز دست کشیدن بر منبر ضمن تبر ک جستن به دعا و نماز می پرداختند.(5)

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رسیدگی به مسجدش را به علی علیه السلام و نوادگانش واگذار کرد، همان گونه که حضرت موسی علیه السلام از خدای تبارک و تعالی تقاضا کرد مسجدش را به وسیله هارون علیه السلام پاکیزه و روشن کند.(6)

ص: 197


1- محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج4، ص560.
2- رسول جعفریان، آثار اسلامی مکه و مدینه، ص227-285.
3- ابوعبدالله ابن حنبل، مسند احمد، ج2، ص236.
4- همان، ج2، ص401-402.
5- ابوالحسن سمهودی، وفاء الوفاء بأخبار دار المصطفی، ج4، ص215.
6- ابوالحسن هیثمی، مجمع الزوائد، ج9، ص114؛ علاء الدین متقی هندی، کنز العمال، ج13، ص175.
مسلمانان و آثار اسلامی

مسلمانان به پیروی از سنت نبوی صلی الله علیه و آله و سلم از همان قرن های نخستین اسلام در حفظ اماکن مقدس و آثار بزرگان دین و شخصیت های مذهبی خود کوشا بودند و به عنوان میراث دینی و فرهنگی، آنها را از گزند حوادث روزگار حفظ می کردند؛ به گونه ای که حتی پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نه تنها از وسائل شخصی بلکه از مقبره ایشان حفظ و نگه داری کردند و بر آن بارگاه ساختند و حتی به قبر هم تبرک می جستند. مسلمانان نه تنها در خصوص رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بلکه در خصوص علمای خود هم، چنین رفتاری داشتند.

ابن سیرین نقل می کند: «نزد انس بن مالک، عصایی از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بود که پس از وفاتش آن را با او دفن کردند».(1) نقل است که معاویه هنگام وفات وصیت کرد که با پیراهن، شلوار، قبا و مقداری از موی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دفن شود.(2)

عمر بن عبدالعزیز نیز قبل از وفاتش دستور داد مو و ناخنی از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در کفنش قرار دهند.(3)

ابن عمر در مکان هایی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نماز خوانده بود، نماز می خواند.(4)

ابن حجر در شرح این حدیث می گوید: از این عمل ابن عمر استفاده می شود که پیگیری آثار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و تبرک به آنها مستحب است.(5)

در همین زمینه، بخاری، بابی را به این مضمون در کتابش آورده است: «آنچه از زره، عصا، شمشیر، ظرف، انگشتر، مو، کفش و ... از چیزهایی که صحابه و دیگران پس از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، به آنها تبرک می جستند».(6)

عبدالله بن محمد انصاری می گوید:

همراه تاج الدین فاکهانی (فقیه و ادیب بزرگوار مالکی) (متوفای 734 ه.ق.) به دمشق رفتیم، وی قصد کرد که کفش مبارک پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم را که در «دار الحدیث الاشرفیه» بود، زیارت کند، من همراهش بودم. چون نگاهش به آن کفش مبارک افتاد، سر را برهنه کرد و به بوسیدن آن پرداخت و آن را بر صورت

ص: 198


1- ابو الفداء ابن کثیر، البدایة والنهایة، ج6، ص6.
2- ابوالقاسم ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج59، ص229.
3- ابوعبدالله ابن سعد، الطبقات الکبری، ج5، ص318.
4- ابوعبدالله بخاری، صحیح البخاری، ج1، ص124.
5- ابن حجر عسقلانی، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج1، ص471.
6- ابوعبدالله بخاری، صحیح بخاری، ج4، ص46.

خود مالید و اشک هایش جاری بود و شعری را به این مضمون می خواند: اگر به مجنون گویند آیا لیلی و وصال و دیدار او را می خواهی، یا دنیا را با آنچه در آن است، خواهد گفت: غباری از خاک کفش لیلی برایم محبوب تر و برای درد عشقم شفابخش تر است.(1)

اهمیت مسئله نگه داری کل آثار رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در بین مسلمانان به گونه ای است که ادعا شده برخی از آثار و وسایل شخصی آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم تا امروزه باقی است. این احترام و نگه داری از آثار فقط به وسایل شخصی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ختم نمی شد، بلکه پس از رحلت آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم همین اهتمام را در خصوص قبر ایشان به عنوان یک مکان مقدس داشتند. عبدالله بن عمر با حضور در کنار قبر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم دست راستش را بر قبر شریف می مالید و بلال نیز صورتش را. آنگاه از عبدالله بن احمد بن حنبل نقل می کند که این عمل به جهت شدت محبت بوده است، و تعظیم و احترام برای این منظور اشکالی ندارد.(2)

نیز فردی اعرابی پس از سه روز از دفن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم وارد مدینه شد و نزد قبر آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم آمد و خودش را روی قبر شریف انداخت و خاک قبر را بر سرش ریخت، آنگاه گفت: ای رسول خدا! گفتی و ما هم پذیرفتیم، تو آیات را از خداوند گرفتی و ما نیز از تو و از آنچه بر تو نازل شد، این است: )وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآؤُوکَ فَاسْتَغْفَرُواْ(، من به خودم ستم کرده ام و نزد تو آمده ام تا برایم استغفار کنی.(3)

مرد نیازمندی در زمان عثمان، کنار قبر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمد، نماز خواند و دعا کرد و از آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم خواست تا مشکلش حل شود.(4)

هنگامی که مروان دید مردی صورت و پیشانی اش را بر قبر پیامبر نهاده است، گردن او را گرفت و گفت: می دانی چه می کنی؟ وقتی مرد سرش را بلند کرد، مروان دید که او ابوایوب انصاری است. ابوایوب گفت: آری! من به دیدن سنگ نیامده ام، بلکه به دیدن رسول الله آمده ام.(5)

ابن عقیل حنبلی همین نظر را به گونه ای دیگر بیان می کند. وی می گوید: «کعبه از مجرد حجره پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم - فقط ساختمان آن- بالاتر است، ولی حجره همراه با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از کعبه، عرش،

ص: 199


1- برهان الدین یعمری، الدیباج المذهب، ج2، ص81.
2- ابوالحسن سمهودی، وفاء الوفاء بأخبار دار المصطفی، ج4، ص218.
3- همان، ج4، ص186.
4- همان، ج4، ص194.
5- ابوعبدالله ابن حنبل، مسند احمد، ج5، ص422.

بهشت عدن و افلاک بالاتر است، زیرا در آن حجره جسدی است که ارزشش از دنیا و آخرت بیشتر است».(1)

اصحاب و مسلمانان برای بزرگداشت، حفظ ارزش ها و ارادت قلبی خود به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به زیارت مرقد آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم می رفتند. آنها ضمن بیان چگونگی قبر،(2) گاه بر روی آن آب می پاشیدند،(3)

گاه سلام می دادند،(4)

گاه توسل می جستند(5)

و گاه به نماز می ایستادند؛(6)

و برای اینکه مرقد مطهر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شناخته شود چیزی بر آن نهادند.(7)

همچنین به خاک قبر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم و نیز قبر حمزه علیه السلام تبرک می جستند.(8)

نکته دیگر اینکه مسلمانان برای بزرگ داشت و حفظ یاد شهدا، به احد می رفتند و در کنار قبر حمزه علیه السلام و شهدای احد دعا، و به آنها سلام می کردند.(9)

بعدها این سیره (زیارت قبر و نیز تبرک به آن) را در خصوص قبر بزرگان و فقیهان انجام می دادند؛ ابن خلکان می گوید: پس از فوت خضر بن نصر (فقیه شافعی) مردم به زیارت قبرش می رفتند. من هم بارها به زیارت قبرش رفته ام و می دیدم که مردم بر سر قبرش سوگواری می کنند و به آن تبرک می جویند.(10)

پس از کشته شدن عبد الله بن غالب حدانی مردم از خاک قبرش مانند مشک برمی داشتند و در پیراهن خود قرار می دادند.(11)

قبر نورالدین محمود بن زنگی در دمشق زیارتگاه است و مردم خود را به ضریح او می چسبانند و هر کسی که از آنجا می گذرد بدان تبرک می جوید.(12) نیز مردم به خاک قبر بخاری تبرک می جستند.(13)

ص: 200


1- ابن قیم جوزیه، بدائع الفوائد، ج3، ص655.
2- ابوعبدالله ابن سعد، الطبقات الکبری، ج2، ص234.
3- همان، ج2، ص233.
4- زین الدین مناوی، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، ج2، ص608.
5- عبدالله ابن أبی شیبة الکوفی، المصنف، ج7، ص482.
6- ابوحاتم ابن حبان، صحیح ابن حبان، ج12، ص506-507.
7- ابوعبدالله ابن سعد، الطبقات الکبری، ج2، ص234.
8- ابوالحسن سمهودی، وفاء الوفاء بأخبار دار المصطفی، ج1، ص94-95.
9- محمد واقدی، المغازی، ج1، ص313-314.
10- ابو الفداء ابن کثیر، البدایة والنهایة، ج12، ص287.
11- احمد أبو نعیم اصفهانی، حلیة الأولیاء و طبقات الأصفیاء، ج2، ص258؛ ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب، ج5، ص310.
12- ابو الفداء ابن کثیر، البدایة والنهایة، ج12، ص284.
13- ابوعبدالله ذهبی، سیر أعلام النبلاء، ج12، ص467.

اهتمام مسلمانان به حفظ و نگه داری مکان مقدس و اثر اسلامی از تخریب به گونه ای بود که زمان عمر بن عبدالعزیز - هنگامی که استاندار مدینه بود - یکی از دیوارهای مرقد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خراب شد. وی دستور داد آن را بازسازی کنند و در حین بازسازی خود بر کار نظارت داشت.(1) جالب اینکه عمر بن عبدالعزیز از علی بن حسین علیه السلام خواست به نظافت آن مکان مقدس بپردازد. همچنین، در امر نظافت، دیگران ضمن سبقت از یکدیگر، اجازه جارو کردن آنجا را داشتند؛(2) که این امر حاکی از رفت و آمد و توجه بسیار مسلمانان به آن بارگاه مقدس است.

این مسئله در خصوص ساخت و حفظ بنا بر روی قبور اولیا و انبیای پیشین، همانند آرامگاه حضرت ابراهیم، اسحاق و یعقوب علیه السلام و آرامگاه همسرانشان(3)

و نیز محراب های حضرت مریم، زکریا، یعقوب و خضر نیز مشاهده می شود.(4) مقدسی می نویسد: بر روی قبر حضرت ابراهیم، اسحاق و یعقوب علیه السلام ، گنبدی اسلامی از سنگ است(5)

و مجاور آرامگاه آنها، خانه ها و اماکن رفاهی برای زائران ساخته اند و برخی افراد به خدمت گزاری آنجا و زائران مشغول اند. همچنین موقوفاتی به آنجا اختصاص داده شده است.(6)

تزیین کردن آرامگاه و خدماتی که مسلمانان در این زمینه انجام می دادند، حاکی از تعظیم و بزرگ داشت پیامبران خدا و نیز حفظ و احیای ارزش های اسلامی است. خلیفه دوم هم در فتح بیت المقدس، نه تنها متعرض آثار و اماکن مقدس مردم آن دیار نشد، بلکه با نماز گزاردن در این اماکن، وجود آنها را با عمل خویش تأیید کرد.(7)

تخریب آنها هرگز به ذهن مسلمانان نرسید. در سایر مناطق هم این گونه بود.

این بناها تا امروز محفوظ مانده و برای مسلمانان، بلکه برای تمام موحدان جهان جاذبه خاصی دارد. گشت و گذار در کشورهایی که قبور انبیا علیهم السلام در آنها قرار دارد، نشان می دهد که پیروان

ص: 201


1- ابوعبدالله ابن سعد، الطبقات الکبری، ج2، ص234.
2- همان.
3- ابوعبدالله مقدسی، احسن التقاسیم فی معرفة الأقالیم، ص172.
4- همان، ص170.
5- همان، ص172.
6- همان.
7- ابوجعفر طبری، تاریخ طبری، ج3، ص609-611.

پیامبران در خصوص حفظ قبور آنها و ساختن بناهای مجلل بر روی آنها، اهتمام خاصی می ورزیدند. اگر ساختن بنا بر قبور انبیا و اولیا نشانه شرک بود، جا داشت فاتحان منصوب از سوی خلفا به تخریب و نابودی آن ابنیه می پرداختند. حتی در زمان خلیفه دوم، سعد بن ابی وقاص با فتح مدائن و ورود به ایوان تمدنی کسری و نیز وجود مجسمه های گچی در آنجا، هرگز آن مکان را به سبب شرک یا کفر تخریب نکرد، بلکه آنجا را عبادتگاه خود قرار داده بود و در آنجا به نماز می ایستاد.(1)

همچنین با مراجعه به سیره مسلمانان در طول تاریخ، پی می بریم که آنها در کنار قبور اولیای خود مسجد و بارگاه می ساختند. ابن شبه خبر از وجود مسجد بر قبر حمزه(2)

و عباس بن عبدالمطلب می دهد.(3)

هنگامی که نامه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به دست ابوبصیر رسید که در حال مرگ بود، شروع به خواندن نامه کرد و در حالی که نامه در دستش بود، درگذشت. یارانش بر او نماز گزاردند و همان جا دفنش کردند، و بر قبر او مسجدی ساختند.(4)

نیز در 386 ه.ق. مردم بصره ادعا کردند که قبر کهنه ای را پیدا کرده اند که در آن جنازه تازه ای با پیراهن و شمشیر یافت شده است و به گمان اینکه زبیر بن عوام است آن را از قبر بیرون آوردند و کفن و دفن کردند؛ ابوالمسک روی آن ساختمانی ایجاد کرد و آنجا را مسجد قرار داد؛ آنگاه قندیل ها، ابزارها، حصیرها و لوازم دیگری به آنجا بردند و افرادی را نیز به عنوان حافظ و خدمت کار بر آن گماردند و موقوفاتی برایش وقف کردند.(5)

خطیب بغدادی به سند خود از شیخی از اهل فلسطین نقل می کند: «در پایین دیوار قسطنطنیه ساختمان روشنی را دیدم. درباره آن پرسیدم. گفتند این قبر ابوایوب انصاری، صحابی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است. قبرش را در آن ساختمان دیدم؛ در حالی که قندیل و لوستری با زنجیر از سقف آن

ص: 202


1- همان، ج4، ص16.
2- ابو زید ابن شبة نمیری، تاریخ المدینة، ج1، ص126.
3- همان، ج1، ص127.
4- محمد واقدی، المغازی، ج2، ص629؛ در گزارشی دیگر آمده است ابوجندل او را دفن کرد و بر روی قبرش مسجدی بنا کرد؛ ابوعمر ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج4، ص1614.
5- ابو الفداء ابن کثیر، البدایة والنهایة، ج11، ص319.

آویزان بود».(1)

وی در جای دیگری هم می نویسد: «قبر سلمان امروزه با بارگاهی مشخص نزدیک ایوان کسری است و خادمی دارد که نگهبانی، تعمیر و کارهای آنجا را زیر نظر دارد و بارها آن بارگاه را زیارت کرده ام».(2)

ابن جبیر اندلسی (540-614 ه.ق.)، جهانگرد معروف، ویژگی های گنبد و خصوصیات ضریح ائمه بقیع را بیان کرده است: «و قبرشان بزرگ و از سطح زمین بلندتر و دارای ضریحی از چوب است که با ورق هایی از جنس مس به هم چسبیده و میخ کوبی هایش به جالب ترین شکل در آن تعبیه شده است که نمای آن را هر چه زیباتر کرده است.(3) ابن نجار (متوفای 643 ه.ق.)، مدینه شناس و مورخ معروف، ویژگی گنبد را چنین بیان می کند: «این گنبد، بزرگ و مرتفع و دارای قدمت زمانی است، دو درب دارد که یکی از آنها هر روز باز است».(4)

گردشگرانی همچون ابن بطوطه (متوفای 779 ه.ق.) و خالد بن عیسی البلوی، ضمن دیدار خود از بقیع از وجود بارگاه و گنبد بر روی قبر مالک بن انس، ابراهیم فرزند پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم ، و عباس و امام حسن و وجود ضریح بر قبر آنها و نیز وجود گنبد بر قبر عثمان بن عفان خبر داده اند.(5)

قبر طلحة بن عبیدالله در شهر بصره گنبد و مسجد دارد.(6) به گفته خطیب بغدادی، شافعی به زیارت قبر ابوحنیفه می رفت و به آن تبرک می جست.(7) بعدها بر مزار ابوحنیفه گنبد و بارگاه و مدرسه ای ساختند؛(8) و نیز قبر احمد بن حنبل که بارگاه و ضریحی بر آن بود در 725 ه.ق. به زیر آب رفت.(9)

بر مدفن شافعی ساختمانی وسیع برای اجتماعات وجود دارد.(10)

ابن جبیر با مشاهده مقام «رأس الحسین» در مصر خبر از وجود بارگاهی بسیار بزرگ و زبیا و مسجدی که از لحاظ ظرافت و زیبایی همانند آن بارگاه بود، می دهد. وی همچنین از آثار تمدنی و

ص: 203


1- ابوبکر خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج1، ص166.
2- همان، ج1، ص175.
3- ابوالحسین ابن جبیر، رحلة ابن جبیر، ص174.
4- ابوعبدالله ابن نجار، الدرة الثمینة فی أخبار المدینة، ص166.
5- ابوعبدالله ابن بطوطه، رحله ابن بطوطه، ج1، ص360-361؛ أبو البقاء بلوی، تاج المفرق فی تحلیة علماء المشرق، ج1، ص65.
6- ابوعبدالله ابن بطوطه، رحله ابن بطوطه، ج2، ص14.
7- ابوبکر خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج1، ص135.
8- ابوالعباس ابن خلکان، وفیات الأعیان، ج5، ص414.
9- ابومحمد یافعی، مرآة الجنان، ج4، ص205.
10- ابوالحسین ابن جبیر، رحلة ابن جبیر، ص22.

دینی مصر که همچنان باقی مانده اند مانند قبور برخی از اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، سادات، اصحاب و دانشمندان دیدن کرده و درباره آنها نگاشته است.(1)

از مکان های مقدس و تمدنی، مساجدی است که به یمن حضور رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و به مناسبت های مختلفی از سوی صحابه و مسلمانان صدر اسلام بنا شده و برجای مانده و مورخان و جهان گردان سده های گذشته به آنها اشاره کرده اند. ابن شبه فهرستی از مساجدی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در آنها نماز خوانده بیان کرده است.(2)

هرچند برخی از آن مساجد تخریب شده و اثری از آنها باقی نیست ولی برخی دیگر هنوز پابرجاست که یادآور تاریخ درخشان دوران رسالت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است.

نقش آثار اسلامی در انتقال فرهنگ دینی

از اینکه در همه ادیان شعائر، آثار، نمادها و مکان های مقدسی وجود دارد، پیداست که دارای اثر و نقشی هستند؛ به گونه ای که از طریق آنها انسان می تواند با امور معنوی و معبود خود پیوند و ارتباط تنگاتنگی برقرار کند. به تعبیر دیگر، این گونه امور دروازه ورود به ملکوت و تجلی گاه خداوند هستند و انسان های سرگشته و تشنه معنویات گم شده خود را در این اماکن می جویند.

در فرهنگ اسلامی، مسلمانان موظف هستند شبانه روز پنج بار به سوی کعبه نماز گزارند و آنها که تمکن مالی دارند به سوی نخستین خانه ای که برای مردم نهاده شده است،(3) مسجدالحرام و کعبه و نیز سایر شعائر الاهی بشتابند و حج ابراهیمی انجام دهند و خود را به خدا نزدیک کنند.

تأثیرگذاری اماکن اسلامی را از کلام رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نیز می توان فهمید. زیرا با اینکه مسلمانان می توانند از راه دور محبت قلبی خود را نسبت به ایشان صلی الله علیه و آله و سلم بروز دهند، ولی - همان گونه پیش از این آورده شد- آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم سفارش مؤکد بر حضور در کنار قبرشان داشتند. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم و دختر بزرگوارشان حضرت فاطمه علیها السلام هم، چنین رفتار می کردند. از مدینه به شهدای احد و حضرت حمزه علیه السلام ، سلام نمی دادند، بلکه به احد، خارج از مدینه، می رفتند و با حضور در کنار قبورشان به آنها سلام می دادند و ادای احترام می کردند.

ص: 204


1- همان، ص19-20.
2- ابو زید ابن شبه، تاریخ المدینة، ج1، ص57-79.
3- سوره آل عمران (3)، آیه 96.

پیش تر اشاره شد که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بر روی قبر عثمان بن مظعون، سنگی قرار داده بودند تا آیندگان آن را بشناسند و به صاحبش احترام کنند. مسلمانان هم همانند رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به زیارتش می شتافتند. اگر آثار اسلامی سبب ایجاد تحول نیستند و اثری ندارند، چرا مروان بن حکم (حاکم مدینه از سوی معاویه) دستور داد آن سنگ را از روی قبر عثمان بن مظعون بردارند و بگوید: «به خدا سوگند نمی توانم بپذیرم که روی قبر عثمان بن مظعون سنگ و علامتی باشد که شناخته شود»؟(1)

و اینکه چرا معاویه دستور کندن قنات و جاری کردن آب بر محل دفن شهدای احد، به ویژه قبر حضرت حمزه علیه السلام ، را صادر کرد.(2)

حساسیت مسلمانان به ایجاد بنا بر روی قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ، از دوران خلیفه دوم(3)

و نیز جلوگیری از فرسودگی و تخریب در زمان های بعد،(4) دلالت بر تأثیرگذاری بالای آن بارگاه شریف دارد. زیرا همان گونه که زائران خانه خدا با استلام حجرالاسود تجدید بیعت بر توحید می کنند(5)

زیارت قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و انبیا و اوصیا هم ترسیم گر این حقیقت است. زائران این مشاهد با حضور در برابر ضریح و قبورشان، علاوه بر تقدیر از جان فشانی های آنها در هدایت خلق، بیعت می کنند که تداوم بخش راه ایشان باشند.

شخص زائر، با حضور در کنار قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم اعلام می دارد که با آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم بیعت می کند تا از حریم رسالت دفاع کند و پاسدار آرمان های مقدسش باشد و از شرک و گناهان دوری گزیند و در مقابل آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم برایش استغفار کند.(6)

ابوالعباس قسطلانی می گوید: «بدان که زیارت قبر شریف پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از بزرگ ترین عوامل نزدیکی به خدا و امیدوارترین طاعات و راهی به سوی عالی ترین درجات است. و هر کس غیر این عقیده داشته باشد از جرگه اسلام بیرون شده و با خدا و رسولش و نیز با جماعت بزرگان علما مخالفت کرده است».(7)

ص: 205


1- ابو زید ابن شبة نمیری، تاریخ المدینة، ج1، ص102.
2- ابوعبدالله ابن سعد، الطبقات الکبری، ج3، ص424.
3- همان، ج2، ص225.
4- همان، ج2، ص234.
5- محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج4، ص210.
6- ابوالحسن سمهودی، وفاء الوفاء بأخبار دار المصطفی، ج4، ص186.
7- أبو العباس قسطلانی، المواهب اللدنیة بالمنح المحمدیة، ج3، ص587.

در خصوص مؤثر بودن آثار اسلامی هم ابوعلی خلال (شیخ حنابله در عصر خود) چنین می گوید: «هیچ گاه مشکلی برایم پیدا نمی شد، مگر آنکه قصد زیارت قبر موسی بن جعفر علیه السلام را می کردم و در آنجا به حضرت متوسل می شدم و خداوند نیز مشکلم را آسان می کرد».(1)

اصرار بر تخریب بارگاه امام حسین علیه السلام دلیل بر کانون حوادث بودن و اثرگذاری آن مکان مقدس دارد، به گونه ای که در این زمان هم، عباس محمود عقاد، نویسنده مصری، درباره کربلا و حرم حسینی علیه السلام می گوید: «کربلا، امروز حرمی است که مسلمانان برای عبرت و یادآوری به زیارتش می آیند. همچنین غیرمسلمانان برای دیدن و مشاهده به آنجا می آیند. ولی اگر قرار باشد آن سرزمین حقّش ادا شود، باید مزار انسانی باشد که برای نوع خود نصیب و بهره ای از قداست و فضیلت قائل است؛ زیرا ما در میان بقعه و بارگاه های مقدس، جایی برتر از بارگاه امام حسین علیه السلام سراغ نداریم».(2)

همچنین از تأکیدات رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در خصوص مکان مقدسی همچو مسجد – که پیش از این گذشت- می توان پی به تأثیرات فراوان آن برد. بدون تردید اجتماع مسلمانان در مسجد و برپایی پنج بار نماز جماعت، نمادی از شکوه توحید و حیات امت اسلامی است؛ اجتماعی که در آن پیر و جوان، فقیر و ثروتمند در کنار یکدیگر به نماز می ایستند. این امر سبب از بین رفتن کدورت ها، بدبینی ها و ایجاد صفا و صمیمیت و برادری و برابری در بین صفوف به هم فشرده مسلمانان و نیز ایجاد وحشت در بین مخالفان و بدخواهان می شود. مسلمانان در پرتو همین اجتماع در مسجد می توانند به فراگیری علم و دانش و نیز بررسی مشکلات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی خود بپردازند.

مسجدسازی هم از همان سال های نخستین هجرت رشد صعودی داشت و مسجد به عنوان نماد اسلام جای خود را در سراسر بلاد باز کرد، به گونه ای که هر کجا مسجدی بود تجلی گاه اسلام و مسلمانان به شمار می رفت. نقش مسجد در دریافت پیام دینی با توجه به مکان قدسی اش انکارناپذیر است. زیرا کسی که قدم در مسجد می گذارد پیشاپیش خود را برای دریافت پیام الاهی آماده کرده است. امروزه زائران مدینه منوره به زیارت مساجد باقی مانده از صدر اسلام می روند. این مسئله به این دلیل نیست که با نماز گزاردن در آنجا، پاداش و ثواب بیشتری ببرند، بلکه آن مساجد

ص: 206


1- ابوبکر خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج1، ص133.
2- عباس محمود عقاد، ابوالشهداء الحسین بن علی، ص145.

یادآور خاطره حضور رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و مسلمانان صدر اسلام است که باید همیشه زنده نگه داشته شود تا مکتب زنده بماند. همچنین زائران با حضور در این مکان ها قصد تبرک می جویند. بلادی در خصوص تخریب محل تولد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم که مسجد شده بود، می نویسد: «به دلیل کثرت تبرک جستن مردم به آن، خراب شد».(1)

آثار اسلامی و مسئله هویت

از گذشته دور جوامع بشری برای اتحاد همه گروه ها و نژادهای گوناگون و جدایی خودی از بیگانه، از نمادهایی همچو پرچم استفاده می کردند که امروزه نه تنها تمامی کشورها بلکه تشکل های کوچک هم برای خود پرچم و نمادی ویژه دارند که به وسیله آن شناخته می شوند و هویت پیدا می کنند. از آنجایی که این نماد ترسیم کننده هویت آنهاست، برای حفظ و همواره در اهتزاز بودنش تمام تلاش خود را به کار می برند و حتی حاضر به جان فشانی در این راه هستند. یکی از نمادهایی که هویت یک ملت و کشور را تشکیل می دهد و کشورها به آن افتخار می کنند وجود آثار باستانی است؛ ایرانیان به تخت جمشید، طاق بستان و ... و مصریان به اهرام سه گانه افتخار می کنند.

ادیان هم برای نمادها و آثار برجای مانده از انبیا و بزرگان دینی احترام ویژه ای قائل هستند. در اسلام هم آثار اسلامی نقش بسیار مهمی دارند، چراکه با کشش مسلمانانی از نژادها و ملت های گوناگون به سوی خود و پدید آوردن یک اجتماع فرهنگی مشترک، سبب تمایز و جدایی از دیگران می شوند، که هیچ ابزار دیگری همانند پژوهشکده ها، مدارس و دانشگاه ها چنین توانایی ای ندارند.

کعبه به عنوان شعار اسلام و عامل هویت بخش مسلمانان از صدر اسلام تاکنون، مد نظر قرآن کریم، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و جامعه مسلمان بوده است. تغییر آن از بیت المقدس به کعبه (شطر المسجد الحرام) در سال دوم هجرت، به دنبال بهانه گیری یهود و سرزنش ایشان نسبت به رسول اسلام صلی الله علیه و آله و سلم ،(2)

مرز تشخیص هویت واقعی مسلمانان از غیرخود شد و به منزله اتمام حجت بر مخالفان پیامبر و اتمام نعمت بر مسلمانان همه اعصار تلقی شد.(3)

ص: 207


1- عاتق بلادی حربی، معالم مکة التأریخیة والأثریة، ص294.
2- ابن هشام عبد الملک، السیرة النبویة، ج1، ص550.
3- سوره بقره (2)، آیه 160.

قرآن کریم انتظار رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را به گونه ای ترسیم می کند که چشم به آسمان دوخته است تا مسئله تغییر قبله از بیت المقدس، که قبله مشترک سه دین اسلام، یهود و مسیحیت بود به گونه ای حل شود؛(1)

زیرا یهودیان و حتی مشرکان به دلیل نداشتن هویت مستقل مسلمانان از یهودیان، مسلمانان را تمسخر می کردند. تغییر قبله از بیت المقدس به کعبه موجب شد استقلال فرهنگی امت اسلامی تقویت شود و هویت خاصی بیابند.

امروزه با گذشت هزار و چهار صد و اندی سال از تغییر و تحویل قبله به سمت کعبه، مسلمانان با داشتن ملیت ها و قومیت ها و وجوه تمایز متفاوت، همچنان در هنگام انجام اعمال عبادی به این مکان مقدس توجه دارند و هویت اسلامی و حقانی بودن دین و شریعت خود را برای همگان ثابت می کنند. گرچه بعد مسافت آنها را از هم جدا کرده، اما خدا، پیامبر، دین واحد و قبله مشترک، که همگی مظاهر و شعائر اسلام هستند، قلوب آنها را به هم پیوند زده است.

آثار رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مانند مدفن ایشان، قبر همسران، فرزندان و یاران آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم و خانه ای که متولد شده، خانه هایی که زندگی کرده و نیز مساجدی که در آنها نماز گزارده اند، نشانه های ملموسی برای هویت هر فرد مسلمان و نیز امت اسلام هستند، مگر نه این است که مسیحیت، زمانی به دلیل نداشتن آثار حضرت مسیح علیه السلام ، در وجود آن حضرت شک کردند. ویل دورانت، مورخ بزرگ مغرب زمین، تاریخچه دویست سال تشکیک درباره وجود تاریخی حضرت مسیح علیه السلام را چنین گزارش کرده است:

آیا عیسی وجود داشته است؟ آیا تاریخ زندگی بنیادگذار مسیحیت حاصل غم و اندوه، تخیل و امید مردم نبوده است؟ در اوایل قرن هجدهم، بحثی محرمانه درباره امکان عدم وجود عیسی انجام گرفت؛ بحثی که حتی ولتر از آن جا خورد. ولنی نیز همین تردید را در اثر خویش به نام ویرانه های امپراتوری به سال 1971 ابراز داشت. ناپلئون به هنگام ملاقاتش با نویسنده محقق آلمانی، ویلانت، در 1808، چیزی از او درباره سیاست و جنگ نپرسید، بلکه از او پرسید که آیا به تاریخی بودن عیسی معتقد است یا نه؟».(2)

ص: 208


1- سوره بقره (2)، آیه 144.
2- ویل دورانت، تاریخ تمدن (قیصر و مسیح)، ج3، ص651.

ولی مسلمانان در طول تاریخ خود از این جهت، سربلند و مفتخرند که ما بزرگانی داریم که بعد از گذشت قرن ها، قبورشان برای ما معلوم است و هر چند وقت یک بار بر سر قبرشان می رویم و با آنها عهد و پیمان می بندیم که در راه آنها خواهیم بود.

آثار اسلامی و اماکن مقدس در گذر زمان هویت فرهنگ و تمدن ما را شکل می دهند. زمانی که ولید بن عبدالملک کارهای عمارتی گسترده ای را در مدینه دنبال کرد و به فکر توسعه مسجدالنبی صلی الله علیه و آله و سلم و تجدید بنای تمامی مساجد مدینه افتاد، به عمر بن عبدالعزیز، حاکم خود در مدینه دستور داد خانه های پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را تخریب کند. مردم مدینه از این اقدام سخت ناراحت بودند و در حالی که گریه می کردند، نظاره گر تخریب خانه ها بودند. علت ناراحتی آنها این بود که می خواستند آثار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در میان آنها محفوظ بماند، تا نسل های آینده بدانند آن حضرت تا چه اندازه زندگی ساده و بی آلایشی داشته است. سعید بن مسیب می گفت: «ای کاش این خانه ها را به همان صورت باقی گذاشته بودند تا وقتی کسی از اطراف به مدینه می آمد، می دید که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در زندگی خود به چه چیزی اکتفا کرد و مردم را در تفاخر و تکاثر تعدیل کرد و به زهدگرایی سوق داد».(1)

آثار اسلامی فقط حادثه و اتفاقی بیرونی در گذشته های دور نیستند، بلکه با ایجاد پلی میان گذشته شکوهمند و امروزه مسلمانان - که از اقوام و ملل مختلف هستند- آنها را متفق و متحد می کنند. بنابراین، آثار اسلامی، شناس نامه اسلام و مسلمانان هستند. آیا اسلام بدون شناس نامه می تواند چیزی را به جهانیان و به آیندگان انتقال دهد؟ بدیهی است با از بین بردن آثار تمدنی تاریخی برجای مانده از صدر اسلام، هویت اسلامی ما ناقص خواهد بود.

متأسفانه در سال های اخیر، بسیاری از آثار اسلامی آن هم در حرمین شریفین، مکه و مدینه، برخلاف سیره رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و مسلمانان، و به بهانه واهی شرک یا بدعت، تخریب شده اند. به دنبال همان طرز تفکر در برخی کشورهای اسلامی به آثار اسلامی تعرض شد. چگونه است که آثار مکتوب آنها را به زیور چاپ درآورده اند ولی قبورشان، که پشتوانه قوی سند زنده و گویا بر آن مکتوبات است، باید تخریب شود؟!

ص: 209


1- ابوالحسن سمهودی، وفاء الوفاء بأخبار دار المصطفی، ج4، ص218.

مسلمانانی که با صرف هزینه به زیارت قبور رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ، اهل بیت علیهم السلام ، شهدا و بزرگان اسلام می روند فقط برای پاداش به زیارت نمی روند، بلکه برای تجدید عهد با آنها و تحکیم عقیده و تثبیت هویت اسلامی است؛ چراکه دیدن این محسوسات باعث تقویت معقولات اسلامی و ایمان درونی می شود؛ همانند داستان حضرت ابراهیم علیه السلام که فرمود: )وَلَکِن

لِّیَطْمَئِنَّ قَلْبِی(.(1)

تصور کنید اگر قبر و نشانه ای از هیچ یک از انبیا و اوصیا در جهان نبود، آیا در دل خود شک و تردید در خصوص اصل دین نداشتید و در حالت سرگردانی و بی پشتوانگی به سر نمی بردید؟ از بین بردن آثار اسلامی همانند تغییر دادن خط رایج برخی کشورهاست که اکنون دیگر نمی توانند از آثار اسلامی پیشینیان خود استفاده کنند. امروزه شایسته است برای دانشمندانی که در آتش کینه جاهلان سوختند و آرامگاهی ندارند، یادبودی بنا شود تا پشتوانه ای برای سایر آثارشان باشد و توده مردم هم از طریق بنای یادبود ارتباط بیشتری با آنها داشته باشند.

با تخریب آثار اسلامی مکه و مدینه و ساخت بناها و برج های مجلل، این شهرهای مذهبی به یک شهر توریستی تبدیل شده اند، به گونه ای که کعبه، قبله گاه مسلمانان، هم تحت الشعاع این ساختمان ها قرار گرفته است. آیا این گونه اعمال شرک عملی نیستند؟ )یُرِیدُونَ

لِیُطْفِؤُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ(.(2)

شگفت اینکه مسیحیت تحریف شده به غرب رفته است و در واتیکان مرکزی مستقل ایجاد کرده است؛ با بنایی که اطراف آن هیچ ساختمانی وجود ندارد، ولی کعبه قبله مسلمانان با پشتوانه غنی علمی در بین ساختمان های مجلل محصور شده است. بهتر نیست اداره حرمین شریفین به دست مسلمانان جهان سپرده شود؟

آثار اسلامی، نشانگر هویت پرافتخار گذشته ماست و هر گونه تردیدی درباره اصالت و قدمت تمدن اسلامی و تخریب آنها، نتیجه معکوس به بار خواهد آورد.

ص: 210


1- سوره بقره (2)، آیه 260.
2- سوره صف (61)، آیه 8: «آنها می خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش سازند، ولی خدا نور خود را کامل می کند، هرچند کافران خوش نداشته باشند».
نتیجه گیری

در منابع اسلامی همانند قرآن کریم، سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه معصومین علیهم السلام و سیره مسلمانان، تخریب آثار تمدنی گذشتگان که مروج بت پرستی نباشند، مطرح نیست؛ چراکه سیره آنها باعث عبرت آموزی است. همچنین، آنها هیچ تعرضی به آثار و اماکن مقدس اقلیت های مذهبی نداشتند. از سوی دیگر، این منابع تأکید بسیار بر حفظ و نگه داری از آثار و اماکن مقدس اسلامی دارد. زیرا دروازه ورود به ملکوت و تجلی گاه خداوند هستند و با ایجاد ارتباط بین گذشته شکوهمند و امروزه مسلمانان، پشتوانه فرهنگی، شناس نامه و هویت مسلمانان را تشکیل می دهند و نبود آنها باعث ایجاد شک و تردید در اصل دین و بی هویتی در بین مسلمانان می شود، کمااینکه مسیحیت در برهه ای از زمان به آن دچار شد. از این رو باید به هر قیمتی که شده آثار و اماکن اسلامی نگه داری شود و مانع فرسودگی و تخریب آنها شویم.

ص: 211

منابع

1.قرآن کریم.

2.ابن ابی شیبه عبسی، محمد، کتاب العرش، تحقیق: محمد بن حمد الحمود، چاپ اول، مکتبة المعلا، کویت، 1406.

3.ابن أبی شیبه کوفی، عبدالله، المصنف، تحقیق: سعید اللحام، چاپ اول، دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع، بیروت، 1409/1989.

4.ابن بطوطه، ابوعبدالله، رحله ابن بطوطه، أکادیمیة المملکة المغربیة، رباط، 1417.

5.ابن تیمیه، ابوالعباس، منهاج السنة النبویة، تحقیق: محمد رشاد سالم، چاپ اول، مؤسسة قرطبة، [بی جا]، 1406.

6.ابن جبیر، ابوالحسین، رحلة ابن جبیر، چاپ اول، دار بیروت للطباعة والنشر، بیروت، [بی تا].

7.ابن حبان، ابوحاتم، المجروحین، تحقیق: محمود إبراهیم زاید، چاپ اول، دار الوعی، حلب، 1396.

8.ابن حبان، ابوحاتم، صحیح ابن حبان، تحقیق: شعیب الأرنؤوط، چاپ دوم، مؤسسة الرسالة، [بی جا]، 1414/1993.

9.ابن حجر عسقلانی، ابوالفضل، تهذیب التهذیب، چاپ اول، دار الفکر، بیروت، 1404/1984.

10.ابن حجر عسقلانی، ابوالفضل، فتح الباری شرح صحیح البخاری، چاپ دوم، دار المعرفة للطباعة والنشر، بیروت، [بی تا].

11.ابن حنبل، ابوعبدالله، مسند احمد، دار صادر، بیروت، [بی تا].

12.ابن خلکان، ابوالعباس، وفیات الأعیان، تحقیق: إحسان عباس، دار الثقافة، [بی جا]، [بی تا].

13.ابن سعد، ابوعبدالله، الطبقات الکبری، تحقیق: محمد عبد القادر عطا، چاپ اول، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1410/1990.

14.ابن شبه، ابو زید، تاریخ المدینة، تحقیق: فهیم محمد شلتوت، دار الفکر، قم، 1410.

15.ابن عبدالبر، ابوعمر، الاستیعاب، تحقیق: علی محمد البجاوی، چاپ اول، دار الجیل، بیروت، 1412/1992.

16.ابن عساکر، ابوالقاسم، تاریخ مدینة دمشق، تحقیق: علی شیری، دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع، بیروت، 1415.

17.ابن فقیه، ابوعبدالله، البلدان، تحقیق: یوسف الهادی، چاپ اول، عالم الکتب، بیروت، 1416/1996.

ص: 212

18.ابن قیم جوزیة، ابوعبدالله، بدائع الفوائد، تحقیق: هشام عبد العزیز عطا - عادل عبد الحمید العدوی - أشرف أحمد الج، چاپ اول، مکتبة نزار مصطفی الباز، مکة المکرمة، 1416/1996.

19.ابن قیم جوزیه، ابوبکر، زاد المعاد فی هدی خیر العباد، چاپ بیست و هفتم، مؤسسة الرسالة، بیروت، 1415/1994.

20.ابن کثیر، ابو الفداء، البدایة و النهایة، دار الفکر، بیروت، 1407/1986.

21.ابن نجار، ابوعبدالله، الدرة الثمینة فی أخبار المدینة، تحقیق: حسین محمد علی شکری، شرکة دار الأرقم بن أبی الأرقم، [بی جا]، [بی تا].

22.ابن هشام، عبد الملک، السیرة النبویة، تحقیق: مصطفی السقا و ابراهیم الأبیاری و عبد الحفیظ شلبی، دار المعرفة، بیروت، [بی تا].

23.ابو نعیم اصفهانی، احمد، حلیة الأولیاء و طبقات الأصفیاء، السعادة، بجوار محافظة مصر، 1394/1974.

24.اربلی، ابوالحسن، کشف الغمة، چاپ دوم، دار الأضواء، بیروت، 1405/1985.

25.امینی، عبدالحسین، الغدیر، چاپ سوم، دار الکتاب العربی، بیروت، 1387/1967.

26.بخاری، ابوعبدالله، التاریخ الکبیر، دیار بکر، المکتبة الاسلامیة، [بی جا]، [بی تا].

27.بخاری، ابوعبدالله، صحیح البخاری، دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع، بیروت، 1401/1981.

28.بکری، عبدالله، المسالک والممالک، دار الغرب الاسلامی، [بی جا]، 1992.

29.بلادی حربی، عاتق، معالم مکة التأریخیة والأثریة، چاپ اول، دار مکة للنشر والتوزیع، 1400/1980.

30.بلاذری، ابوالحسن، انساب الأشراف، تحقیق: سهیل زکار و ریاض زرکلی، چاپ اول، دار الفکر، بیروت، 1417/1996.

31.بلاذری، ابوالحسن، فتوح البلدان، دار و مکتبة الهلال، بیروت، 1988.

32.بلوی، أبو البقاء، تاج المفرق فی تحلیة علماء المشرق، [بی نا]، [بی جا]، [بی تا].

33.بیهقی، ابوبکر، السنن الکبری، تحقیق: محمد عبد القادر عطا، چاپ سوم، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1424/2003.

34.بیومی مهران، محمد، دراسات فی تاریخ العرب القدیم، دار المعرفة الجامعیة، [بی جا]، [بی تا].

35.جعفریان، رسول، آثار اسلامی مکه و مدینه، چاپ اول، نشر مشعر، تهران، [بی تا].

36.جوادی آملی، عبدالله، صهبای حج، تحقیق: حسن واعظی محمدی، چاپ دهم، اسراء، قم، 1388.

ص: 213

37.حسکانی، عبید الله، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، تحقیق: محمدباقر محمودی، سازمان چاپ وانتشارات وزارت ارشاد اسلامی، تهران، 1411.

38.خطیب بغدادی، ابوبکر، تاریخ بغداد، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، چاپ اول، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1417/1997.

39.دارقطنی، ابوالحسن، سنن الدارقطنی، تحقیق: مجدی بن منصور سید الشوری، چاپ اول، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1417/1996.

40.دورانت، ویل، تاریخ تمدن (قیصر و مسیح)، ترجمه: احمد آرام و دیگران، اقبال، تهران، 1337.

41.ذهبی، ابوعبدالله، سیر أعلام النبلاء، تحقیق: شعیب الأرنؤوط، چاپ نهم، مؤسسة الرسالة، بیروت، 1413/1993.

42.زحیلی، وهبة، التفسیر المنیر فی العقیدة والشریعة والمنهج، چاپ دوم، دار الفکر المعاصر، بیروت، 1418.

43.زمخشری، محمود، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، چاپ سوم، دار الکتاب العربی، بیروت، 1407.

44.سمهودی، ابوالحسن، وفاء الوفاء بأخبار دار المصطفی، چاپ اول، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1419.

45.سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، کتاب خانه آیت الله مرعشی نجفی، قم، 1404.

46.سیوطی، جلال الدین، تفسیر الجلالین، چاپ اول، مؤسسة النور للمطبوعات، بیروت، 1416.

47.شراب، محمد، المعالم الأثیرة فی السنة والسیرة، چاپ اول، دار القلم، دمشق، 1411.

48.صدوق، ابوجعفر، ثواب الأعمال، چاپ دوم، منشورات الشریف الرضی، قم، 1368.

49.صدوق، ابوجعفر، علل الشرائع، تحقیق: سید محمد صادق بحر العلوم، منشورات المکتبة الحیدریة و مطبعتها، نجف اشرف، 1386/1966.

50.صنعانی، عبد الرزاق، المصنف، تحقیق: حبیب الرحمن اعظمی، منشورات المجلس العلمی، [بی جا]، [بی تا].

51.طبری، ابوجعفر، تاریخ طبری، تحقیق: محمد ابو الفضل ابراهیم، چاپ دوم، دار التراث، بیروت، 1387/1967.

52.عارف، رضا، «هویت اسلامی ما»، فصل نامه تخصصی اسلام پژوهی، ش4، بهار و تابستان 1389.

53.عقّاد، عباس محمود، ابوالشهداء الحسین بن علی، تحقیق: محمد جاسم الساعدی، چاپ دوم، المجمع العالمی بین المذاهب الاسلامیه، تهران، 1429/2008.

ص: 214

54.علی، جواد، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، چاپ چهارم، دار الساقی، 1422/2001.

55.فخر رازی، ابوعبدالله، مفاتیح الغیب، چاپ سوم، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1420.

56.قرطبی، محمد، الجامع لأحکام القرآن، چاپ اول، انتشارات ناصر خسرو، تهران، 1364.

57.قسطلانی، أبو العباس، المواهب اللدنیة بالمنح المحمدیة، المکتبة التوفیقیة، القاهرة، [بی تا].

58.کلبی، هشام، کتاب الأصنام، تحقیق: احمد زکی پاشا، چاپ چهارم، دار الکتب المصریة، قاهرة، 2000.

59.کلینی، ابوجعفر، الکافی، تحقیق: علی اکبر غفاری، چاپ سوم، دار الکتب الاسلامیة، طهران، 1367.

60.متقی هندی، علاء الدین، کنز العمال، تحقیق: شیخ بکری حیانی، مؤسسة الرسالة، بیروت، 1409/1989.

61.معین، محمد، فرهنگ فارسی، امیرکبیر، تهران، 1380.

62.مفید، ابو عبدالله، المزار، تحقیق: سید محمدباقر ابطحی، چاپ دوم، دار المفید للطباعة والنشر والتوزیع، بیروت، 1414/1993.

63.مقدسی، ابو عبدالله، احسن التقاسیم فی معرفة الأقالیم، چاپ سوم، مکتبة مدبولی، قاهرة، 1411/1991.

64.مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، چاپ اول، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1374.

65.مناوی، زین الدین، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، تحقیق: احمد عبد السلام، چاپ اول، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1415/1994.

66.نسائی، ابوعبد الرحمن، سنن النسائی، چاپ اول، دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع، بیروت، 1348/1930.

67.نووی، أبو زکریا، المنهاج شرح صحیح مسلم، دار الکتاب العربی، بیروت، 1407/1987.

68.نیشابوری، ابوالحسین، صحیح مسلم، دار الفکر، بیروت، [بی تا].

69.هیثمی، ابوالحسن، مجمع الزوائد، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1408/1988.

70.واقدی، محمد، المغازی، تحقیق: مارسدن جونس، چاپ سوم، مؤسسة الأعلمی، بیروت، 1409/1989.

71.ولایتی، علی اکبر، فرهنگ و تمدن اسلامی، چاپ شانزدهم، معارف، تهران، 1389.

72.یافعی، ابومحمد، مرآة الجنان، چاپ اول، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1417/1997.

73.یاقوت حموی، شهاب الدین، معجم البلدان، چاپ دوم، دار صادر، بیروت، 1995.

74.یعمری، برهان الدین، الدیباج المذهب، تحقیق: محمد الأحمدی أبو النور، دار التراث للطبع والنشر، قاهره، [بی تا]

ص: 215

ص: 216

بخش دوم: ریشه یابی افکار تکفیری

اشاره

ص: 217

ص: 218

تبارشناسی مبانی معرفت شناختی و انسان شناختی اسلام سلفی- تکفیری / ناصر اسدی، هادی داوودی زواره، کوشا وطن خواه

اشاره

ناصر اسدی(1)

هادی داوودی زواره(2)

کوشا وطن خواه(3)

چکیده

اسلامِ سلفی - تکفیری جریانی است که ریشه در اهل حدیث به عنوان قدیمی ترین مکتب نص گرا دارد. این جریان در سده های میانی به دست ابن تیمیه و شاگردش، ابن قیم، بازسازی شد؛ در دوران معاصر، با تشکیل فرقه وهابیت به دست محمد بن عبدالوهاب احیا شد، و در حال حاضر با تأکید بیشتر بر جنبه تکفیری - جهادی ضمن گسترش تحرکات خود در سرزمین های اسلامی، خواهان ایجاد حکومت اسلامی در قالب نظام خلافت است. جستار پیش رو با هدف کنکاش و واکاوی مبانی اندیشه ایِ این نگرش اسلامی به دنبال یافتن مبانی معرفت شناختی و انسان شناختی این جریان است. در مقام فرضیه، پایه اصلی معرفت شناسی اسلام سلفی- تکفیری بر «نص گرایی افراطی مبتنی بر اصالت ظاهر» استوار است که عقل ستیزی و سلفی گری بر بنیان فکری این نوع معرفت شناسی بنا نهاده شده است. از دیگر سو، مبانی انسان شناسی این جریان بر تکلیف گرایی شدید و تکفیر گسترده دیگر مسلمانانی که اندیشه و عمل متفاوتی دارند استوار است. رهاورد مقاله آنکه جریان اسلام سلفی- تکفیری، برخلاف ادعای خود، فاصله بسیاری با آموزه های اصیل اسلامی و حتی فطرت انسانی دارد. روش این پژوهش

ص: 219


1- دکتری علوم سیاسی دانشگاه تهران.
2- دانش آموخته کارشناسی ارشد علوم سیاسی (نویسنده مسئول).
3- دانش آموخته کارشناسی ارشد علوم اجتماعی.

عبارت است از توصیف و تحلیل نظری و تفسیر متون مرتبط با موضوع. شیوه جمع آوری اطلاعات نیز کتاب خانه ای و اسنادی است.

کلیدواژگان: نص گرایی افراطی، عقل ستیزی، سلفی گری، اصالت تکلیف، تکفیر.

مقدمه

اسلام در طول قرن ها برای مسلمانان آیین زندگی، کمال و اعتباری فراهم آورده است که باعث تردید هیچ مؤمنی نشده است. اما حقیقت آن است که پیروان این دین از گروه های متکثر، متنوع و غیرمتحد، آن هم در جغرافیای سیاسی بسیار گسترده ای، تشکیل شده است. این از آنروست که مسلمانان درک یک پارچه ای از دین خود ندارند، زیرا گروه های مختلف مسلمانان آموزه های قرآنی و احادیث نبوی را به گونههای متفاوتی تفسیر کرده اند.

واژه «اسلام گرایی» نیز که برای تمییز قائل شدن میان جریان های گوناگون اسلام گرا از نگرش های مدرن و غربگرا به کار برده می شود هیچگاه معرف جریانی یک دست و یک پارچه نبوده است و به دلیل وجود گرایش های مختلف و گاه متعارض در درون آن، امکان جمع کردن تمامی این گرایشها، تحت مفهومی واحد وجود ندارد.

گفتمان های اسلام گرا، عمدتاً خواهان جایگزینی وضع موجود با وضع مطلوب بر اساس آموزه های اسلام، آن هم در تمامی ابعاد آن، هستند. این نگرش را باید در چارچوب گفتمان اسلام سیاسی بررسی کرد. مطابق چنین نگرشی دین، صِرف اعتقاد نیست بلکه ابعادی فراگیر دارد که تمامی عرصه های حیات آدمی را در بر میگیرد. (1)

نکته مهمی که نباید از آن غفلت شود این است که اسلام سیاسی، به معنای آن نوع نگرش به اسلام است که برخلاف اسلام سکولار قائل به ایفای نقش در جامعه و سیاست است، و در درون خود گرایش های گوناگون و بعضاً متضاد دارد؛ نظیر انقلابی، احیاگر، انتقادی، اصلاح طلب، سنتی، مدرن، پاکدینی و سلفی - تکفیری.(2)

یکی از این جریان های مهم، اسلام گرایان سلفی - تکفیری هستند که با شعار بازگشت به اسلام ناب و احیای اندیشه اسلامی و سیره سلف، داعیه کسب قدرت سیاسی و حکومت بر تمامی

ص: 220


1- سعید بابی، هراس بنیادین، ص20.
2- Esposito John, Makers of Contemporary Islam, p 50-58.

سرزمین های اسلامی را دارند؛ جریانی که اگرچه ریشه در تاریخ اولیه اسلام دارد، در دوران اخیر و عصر کنونی بیش از پیش فعال شده است. امروزه امواج بی سابقه و روبهرشد سلفی گری، به ویژه با رویکرد تکفیری و جهادی، به عنوان یک واقعیتِ نوظهور، جای تأمل و تعمق بسیار دارد. از اینرو، این جستار می کوشد با نگاه ریشه ای، به معرفی و واکاوی مبانی اندیشه ای اسلام سلفی-تکفیری بپردازد.

بر این اساس، مطالب مقاله به دو بخش تقسیم می شود؛ در بخش نخست، نگاهی به سیر تاریخی جریان های قشری نگر و ظاهری مسلک، که آبشخور فکری اسلام سلفی- تکفیری به شمار می روند، خواهیم داشت؛ و در بخش دوم به شکلی مبسوط، مبانی اندیشه ای این جریان را در دو قسمت معرفت شناسی و انسان شناسی، بررسی خواهیم کرد.

1. سیر تاریخی جریان های ظاهری مسلک اسلامی

به طور کلی، در قرون اول تا سوم هجری قمری، اهل سنت از نظر فقهی به دو گروه اهل رأی و اهل حدیث تقسیم شدند. اهل حدیث، که عنایت اصلی آنها به تحصیل احادیث و ترتیب اخبار و احکام مبتنی بر نصوص است، در معرفت شناسی خویش به ترجیح نقل بر عقل و اولویت بخشیدن به نص، اعم از قرآن، سنت و عمل صحابه، تمایل داشتند.(1) احمد بن حنبل (متوفی 241 ه.ق.) بنیان گذار فقه حنبلی، از مهم ترین محدثان اهل سنت به شمار می آید.(2)

مذهب حنبلی که احمد بن حنبل آن را به وجود آورد عمدتاً بر مبنای ظواهر قرآن و احادیث است و برداشتی بسیار سخت گیرانه از شریعت دارد. این برداشت سخت گیرانه می تواند ناشی از شرایط سیاسی- اجتماعی زمان او باشد. در هر حال، شخصیت پیکارجوی احمد بن حنبل او را به نماد بنیادگرایی و نمونه نظریه پردازی فعال تبدیل کرده است.(3)

البته علاوه بر حنابله، حشویه، مجسمه و ظاهریه شاخه های دیگری از جریان یادشده به شمار می آیند که در گذشته دور ظهور کرده اند.

اما بازسازی مکتب حنبلی، آن هم با مایه های ضدعقلی بسیار شدیدتر، به وسیله ابن تیمیه، متکلم حنبلی قرن هشتم، صورت گرفت. او بر مبنای این اعتقاد که عقل، فلسفه و تصوف، نوعی

ص: 221


1- ابوالفتح شهرستانی، الملل و النحل، ص162.
2- مجید معارف، تاریخ عمومی حدیث با رویکرد تحلیلی، ص 129-128.
3- ابوالحسن مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج2، ص465.

بدعت است، به زعم خود، خواهان زدودن اینگونه بدعت ها و اصلاح دیانت اسلام و بازگشت به سلف صالح، کتاب و سنت مجرد از تأویل و تفسیرهای قرون بعدی بود. از نظر ابن تیمیه، بهترین راه بازگشت به متون دست نخورده، پیروی از بایدها و نبایدها، بدون دخالت عقل بشری در فهم، تأویل، تحلیل و تعلیل نص است.

ابن تیمیه بر اساس این نوع نگرش و در چارچوب فقه حنبلی کتاب الرد علی المنطقیین را در رد علم کلام، فلسفه و منطق نوشت. اما مهم ترین اثر او با نام منهاج السنه رساله ای است جدلی در رد منهاج الکرامه علامه حلی، متکلم شهیر شیعی و شاگرد خواجه نصیرالدین طوسی.(1)

او که بسیار مجادله طلب و مبارزه جو بود و با همگان و همه امور درافتاده بود، از جانب نظام حاکم و جو زمانه به هیچ وجه همراهی نمی شد تا جایی که سال هایی از عمرش را در زندان سپری کرد و سرانجام نیز در زندان درگذشت. ابن قیم جوزی، معروف ترین شاگرد ابن تیمیه و نخستین مفسر تعالیم او، نیز به همین سبب تحت تعقیب و آزار قرار گرفت و به زندان افتاد.(2)

اما مهم ترین جنبشی که در دوران معاصر با هدف احیای تفکر سلفی گری شکل گرفت و در قرن دوازدهم به تدریج موفق به کسب قدرت و تشکیل حکومت در قالب خاندان آل سعود در عربستان شد جنبش وهابیت است که محمد بن عبدالوهاب پس از یک وقفه چهار قرنی، به عنوان خلف معنوی ابن تیمیه، مکتب احمد بن حنبل را احیا کرد. ذکر این نکته ضروری است که با وجود آنکه وهابیت هم مستقیماً و هم به واسطه ابن تیمیه بسیار متأثر از مکتب حنبلی بوده است و حتی به نوعی انشعاب از این مذهب به شمار می آید اما به هیچ عنوان نباید به سادگی با آن یکی فرض شود. در واقع، آیین محمد بن عبدالوهاب را باید اعلام جنگ به همه مذاهب اسلامی، از جمله تمام مذاهب اربعه اهل سنت، دانست. زیرا او عقاید مسلمانان زمان خود را یک سره بدعت، شرک و کفر برشمرده بود. بر پایه این عقیده، وهابیان پس از به قدرت رسیدن، کشتارها و ویرانی های بسیاری در سرزمین های اسلامی مرتکب شدند.(3)

ص: 222


1- هانری کوربن، تاریخ فلسفه اسلامی، ص 391-390؛ احمد موثقی، جنبش های اسلامی معاصر، ص107.
2- هرایر دکمجیان، جنبش های اسلامی در جهان عرب، ص65.
3- حمید عنایت، «سیری در اندیشه سیاسی عرب»، ص8.

در حالی که تا پیش از این، بُعد محافظه کاری و بنیادگرایی در آرای سلفیان وجه غالب بود با ظهور محمد بن عبدالوهاب «گرایش تکفیری» شدت بیشتری یافت. محمد بن عبدالوهاب در گام نخست هر کسی را که آرای او را نمیپذیرفت، تکفیر کرد. از این پس با تقویت بُعد تکفیری، گرایش هایی در جریان سلفی گری ظهور کرد که هر صاحب اقتدار سیاسی را که از عقاید آنها پیروی نمی کرد نامشروع دانسته، قتلش را واجب میشمردند و به خودشان اجازه می دادند علیه دیگر مسلمانان نیز در صورتی که اعمال آنها مقبول نباشد به عنوان کافر و مرتد اعلام جنگ دهند.(1)

جنبش وهابیت با شعار بازگشت به اسلام و به نام پیراستن اسلام از بدعت گمراهان و بازگرداندن آن به خلوص و سادگی سلف صالح آغاز شد و بنا به اعتقاد محمد بن عبدالوهاب و پیروانش، هدف جنبش، جهادی بود بر ضد تمام بدعت های واردشده در دین. از طرفی به علت افول امپراتوری عثمانی و زوال حکومت های اسلامی، بسیاری از مسلمانان پرشور، دولت وهابی ابن سعود را مرکز امید اسلام در سدههای آینده می دیدند.(2)

اما دیری نپایید که مشخص شد این جنبش، خود به صورت یکی از موانع پویایی و پیشرفت فکریِ مسلمانان درآمده است؛(3)

به ویژه آنکه با تسلط فقه حنبلی، باب اجتهاد در میان سنیان مسدود شد و تدریجاً جامعه سنی را دچار نوعی رکود کرد.(4)

در حال حاضر و به ویژه به دنبال وقایع بیداری اسلامی، بار دیگر وهابیت به نوعی، کانون قدرت حامی جنبش اسلام سلفی- تکفیری شده است. وهابیت شبه جزیره عربستان را باید زیرساخت فکری عمدهٔ جریان های سلفی - تکفیری جهان اسلام دانست؛ چنان که همواره عموم جوامع بنیادگرای اسلامی و گروه های سلفی روابط نزدیکی با پادشاهی عربستان داشته اند.(5)

ص: 223


1- مهدی عباس زاده فتح آبادی، «بنیادگرایی اسلامی و خشونت»: ص114-115.
2- حمید عنایت، «سیری در اندیشه سیاسی عرب»، ص8.
3- هِشام شرابی، روشنفکران عرب و غرب، ص148؛ مرتضی مطهری، نهضت های اسلامی در صد ساله اخیر، ص14.
4- احمد بن محمد مقدس اردبیلی، حدیقه الشیعه، ص771.
5- Bergen, Peter and Bruce Hoffman, Assessing terrorist threat, p321.

در دوران کنونی نیز ابوبکر بغدادی، رهبر گروه اسلام گرای بسیار افراطی موسوم به داعش، با انتشار بیانیه هایی بر تابعیت این گروه از روحانیون وهابی صحه گذاشته، با قدردانی از خادمان حرمین شریفین اثبات کرده است که در راستای سیاست سعودی حرکت می کند.(1)

2. بررسی مبانی اندیشه ای جریان سلفی- تکفیری
2. 1. مبانی معرفت شناختی اسلام سلفی- تکفیری: نص گرایی افراطی مبتنی بر اصالت ظاهر
اشاره

معرفت شناسی را می توان شاخه ای از فلسفه دانست که به نظریه دانش می پردازد و وظیفه اصلی آن معرفی بهترین معیار برای شناخت جهان هستی است.(2)

در طول تاریخ، نحله های گوناگون فکری، هر یک بر اساس نوع تفکرشان از طبیعت، عقل و قلب به عنوان منابع شناخت و به دنبال آن از حواس، برهان و تزکیه نفس به عنوان ابزار شناخت بهره برده اند.(3)

به طور کلی، گروه های اسلامی به وحی به عنوان تنها منبع قابل اعتماد رجوع می کنند. برای مسلمانان نصوص قرآنی به دلیل قطعیت صدور و انتساب آن به منبع وحیانی جایگاه برتری نسبت به سایر نصوص دارد. بنابراین، اگرچه کلیه نصوص دینی در کانون توجه معرفت شناسی مسلمانان قرار دارد، اما قرآن همواره به عنوان سند وحی الاهی بر قلب نبی در مرکز دوایر نص قرار گرفته است و دیگر نصوص و منابع در عین حال که موقعیت تفسیری نسبت به قرآن دارند اعتبار و مشروعیت خود را از کتاب الله گرفته اند.(4) در این میان نکته مهم این است که پس از انقطاع از وحی، رویکردی که جریان ها و گروه های گوناگون فکری - اسلامی در خصوص نصوص و وحی داشته اند با یکدیگر متفاوت بوده است.

با توجه به اینکه دغدغه اصلی جریان های سلفی - تکفیری حفظ اصالت اسلامی از طریق تمسک افراطی به ظواهر نصوص دینی است رویکرد معناشناختی سلفیان لاجرم به ظاهرگرایی

ص: 224


1- http://www.ettelaat.com/etiran/?p=28528
2- محمد حسین زاده، درآمدی بر معرفت شناسی و مبانی معرفت دینی، ص17؛ دانکن پریچارد،، معرفت چیستی، ص25-35؛ علی احمدی، علیرضا و وفا غفاریان، «اصول شناخت و روش تحقیق مطالعات تاریخی»، ص243.
3- مرتضی مطهری، مساله شناخت، ص35-80.
4- منصور میراحمدی و دیگران، درس گفتارهایی در فقه سیاسی، ص42.

منتهی می شود. زیرا به واسطه آنکه کلام الاهی برخلاف فضای ذهنی انسان های دمساز با حیات و ماده، دربردارنده معانی و مفاهیم غیرحسی است، دست یابی به مراد و مقصود جدی خداوند از کلام او برایشان دشوار می شود. از همین رهگذر، سلفیان دسترسی به مراد خداوند در مواردی چون آیات صفات را ناممکن دانسته اند و ایمان به ظاهر آن مفاهیم را برای مفسران و پیروان سفارش می کنند.(1)

همین ظاهرگرایی به سرعت آنها را به وادی تشبیه و تجسیم در صفات الاهی می کشاند که برای نمونه می توان به کتاب های السنة احمد بن حنبل و التوحید و اثبات صفات الرب ابن خزیمه، که از دیرباز مبنای عقاید اهل حدیث و حنابله بوده، اشاره داشت. در این کتاب ها روایات فراوانی در باب صفات خبری همانند دست، پا، انگشت، صورت، خندیدن، صوت و کلام خدا جمع آوری شده که همگی بر تجسیم و تشبیه خدا دلالت دارند.(2)

به طور کلی، ظاهرمسلکی را می توان جریانی دانست تک بعدی، غیرروشمند، عقل گریز و منهای اجتهاد که با ترغیب نوعی فهم ظاهری (قشری) و شبه علمی از قرآن، به طور گزینشی دست به تفسیر و برداشت هایی از اسلام می زند و لذا بخش های عمده ای از سنت غیردینی تبدیل به اصل می شوند. این بدان سبب است که معتقدان به اصالت ظواهر نصوص از آنجایی که حقیقت مطلق را به عنوان میراث گذشتگان و قدیسان در انحصار خود می بینند، عقاید و اظهارات دیگران در دیدهٔ آنها یک سره باطل و منحرف می نماید؛ و از آنجایی که با تعصب شدید، عقاید و پندارهای خود را مقدس و مصون از ضعف می بینند خواه ناخواه آنها را به جای اصل می نشانند. نمونه عینی چنین تفکری را خوارج در صدر تاریخ اسلام داشتند، به گونه ای که چهره ای یک سره تنگ نظرانه و متحجرانه از دین و دینداری عرضه داشتند.(3)

به طور کلی، اسلام سلفی - تکفیری با تأثر شدید از جریان های ظاهرمسلک، با اعتقاد به تفوق ظواهر نصوص دینی بر تمامی منابع شناخت، قرآن و حدیث را تمامی به ظاهر حمل می کنند و بدون اعتقاد به تأویل و تفسیر متون دینی چنین می اندیشند که کلیه نصوص اسلامی معنای واحد و

ص: 225


1- سیدحسین هاشمی، «ظهر و بطن قرآن»، ص56-57.
2- ابن خزیمه، التوحید و اثبات صفات الرب، ص58-61؛ ابن حنبل، السنه، ص62-190.
3- مصطفی دلشاد تهرانی، رهزنان دین، ص74.

ثابتی داشته، هیچ عاملی نظیر گذشت زمان و اختلاف جوامع تأثیری در آن ندارد. زیرا ظاهر آن به درستی می تواند واقعیت وحی را مکشوف کند.(1)

در این شرایط، جریان سلفی - تکفیری با اتخاذ روش نقلی محض و مبنا قرار دادن رویکردی سراسر ضدعقلی به نص، در معرفت شناسی خویش، به ظاهرگرایی در قرآن و سنت روی آورده است. در ادامه به بررسی دو شاخصه مهم معرفت شناسی این جریان، یعنی عقل ستیزی و سلفی گری، می پردازیم.

2. 1. 1. عقل ستیزی

در حالی که تعیین نسبت عقل و وحی همواره سرمنشأ اختلاف ها در حوزه معرفتی و مبانی دین شناسی جریان های مختلف اسلامی بوده و غالباً اختلاف ها در این باب نه بر سر حذف عنصر عقل بلکه بر سر میزان نقش آن بوده است، در مقابل، سلفیان با ارائه دیدگاهی سراسر تحقیرآمیز از عقل، معتقدند عقل بشر بسیار ناقص است و به علت خطاپذیری و گمراهی در تشخیص ها، راهی جز تعبد محض در برابر نص باقی نمی ماند. جریان تکفیری سلفیان، تردید مسلمانان در این گزاره را موجب خروج از خیل دینداران به شمار می آورد.(2)

در مجموع، گرایش های ضدعقلی در جریان سلفی- تکفیری چنان نیرومند است که خردگریزی از مهم ترین ویژگی های فکری آنها به شمار می آید. اینها برخلاف سایر فرق اهل سنت با هر گونه جولان عقل در قلمرو تشریعیات به مبارزه پرداخته اند تا جایی که تمامی ادله مبتنی بر عقل مانند قیاس، استحسان و استصحاب از دید آنها مردود است.(3)

به طور کلی، در نظام فکری سلفیان، عقل هیچ گاه، چه به عنوان منبع و چه به عنوان روش فهم نصوص، به رسمیت شناخته نمی شود. این در حالی است که در فقه شیعه، عقل در حوزه مستقلات عقلیه به مثابه یک منبع و در غیر این موارد به مثابه روش فهم و استنباط حکم شرعی از نصوص دینی پذیرفته می شود.(4)

ریشه این نگرش، چنانچه پیش تر اشاره شد، این است که اهل حدیث و پس

ص: 226


1- فهمی هویدی، القرآن و السلطان، ص20.
2- غلامرضا بهروز لک، «درنگی در مفهوم شناسی بنیادگرایی اسلامی»، ص103.
3- ابن تیمیه، رساله فی العقل و الروح، ج2، ص34.
4- منصور میراحمدی، «فقه و امر سیاسی»، ص123.

از آن، با شدت بیشتری، جریان سلفی - تکفیری با نادیده گرفتن ظرفیت های گسترده عقلی نهفته در نصوص دینی، به ویژه وحی، و با مبنا قرار دادن انحصاری ظواهر نصوص و طرد عنصر عقل، معتقد به این اصل شده اند که آنچه محور کسب معرفت محسوب می شود فقط نصوص دینی با تمام ظواهرش است. سلفیان با مبنا قرار دادن افراطی ظواهر نصوص، مجالی برای فهم عقلی از نصوص باقی نگذاشته، از تأثیر بدیهی ترین دانسته های عقلی بشر خودداری می کنند.(1)

اما پرسش اساسی این است که آیا متن و نص از آسمان فرود آمده تا اندیشه را از کرسی فهم به زیر کشد و عقل را به انعزال نشاند؟ آیا هدف نزول وحی، دل مشغولی به الفاظ و عبارات ظاهری آن است؟ این در حالی است که خود قرآن، تبیین آیات الاهی را به منظور تعقل مردم می داند(2)

و سهم متفکران را راه یافتن به واقع آیات الاهی و استفاده از آنها می شمارد(3)

و کسانی که تعقل نمی کنند و نمی اندیشند را کور و کر و لال(4) و بدترین جنبندگان(5)

و آلوده به رجس و پلیدی(6)

معرفی می کند. اهمیت عقل در نصوص وحیانی تا آنجاست که تسلیم در برابر حق و ایمان به توحید، رهاورد عقل به شمار آمده، استکبار و توجیه در برابر حق، حاصل عدم تعقل معرفی شده است.(7)

عقل ستیزی در آرای احمد بن حنبل تا جایی گسترده بود که در میان آثارش هیچ کتاب فقهی که در آنها رأی، فتوا، قیاس یا استنباط فقهی دیگری وجود داشته باشد دیده نمی شود. وی معتقدان به حدوث قرآن (قدیم نبودن قرآن) را کافر می شمرد.(8)

در ادامه این روند، ابن تیمیه برای اینکه از نفوذ عقل در زندگی سیاسی مؤمنان برای همیشه جلوگیری کند به یک اصل اساسی اشاره می کند: هیچ گاه انسان، مؤمن واقعی نخواهد بود مگر اینکه در خصوص پیامبر اسلام ایمان جازم داشته باشد و ایمان جازم نیز چیزی است که در آن هیچ گونه قید و شرطی نباشد. او برای بی نیازی از عقل، عمل صحابه را مفسر کتاب و سنت در نظر

ص: 227


1- صالح الغامدی، موقف شیخ الاسلام ابن تیمیه من آراء الفلاسفه و منهجه فی عرضها، 149-150.
2- سوره بقره: آیات 73 و 242.
3- سوره بقره، آیه 164.
4- سوره بقره، آیه 171.
5- سوره انفال، آیه 22.
6- سوره یونس، آیه 100.
7- سوره مائده، آیه 85.
8- ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج5، ص142.

می گیرد(1)

و با استناد به شیوه احمد بن حنبل، هر گونه مخالفت با عمل و تفسیر صحابه را مخالفت با کتاب و سنت تلقی می کند. ابن تیمیه معتقد است هیچ چیز نمی تواند معارض کتاب و سنت واقع شود، زیرا آنچه حق بودنش معلوم است - یعنی نصوص- نمی تواند از جانب عقل مورد تعرض قرار گیرد؛ عقلی که در خود آن تردید و اضطراب وجود دارد.(2)

این در حالی است که آموزه های وحیانی از نظر تطابق با حقایق ازلی و واقعیات بیرونی نه در تضاد و تعارض با عقل و منطق که هم راستا با یکدیگرند. پس اگر در نصوص چیزی مشاهده شود که ظاهر آن با حکم قطعی عقل منافات داشته باشد به ناچار باید آن ظاهر را به نحوی که موافق عقل و شناخت عقلی است توجیه و تأویل کرد.

تأویل بر این مبنای منطقی استوار است که وقتی اصول شریعت ما نمی تواند غیرعقلایی باشد، درنتیجه قرآن و سنت، ظاهر و باطنی دارد و بعضاً ممکن است ظاهر، مغایر با اصول عقلی جلوه کند. لذا باید ظاهر را تأویل کرد. ضرورت به کارگیری تأویل در فهم نصوص دینی به این سبب است که خارج از عقل و منطق خواهد بود که با جمود بر ظاهر لفظ، از حقایق معنوی قرآن محروم شویم. در اینجا عقل، هم به عنوان منبع معرفت و هم روش معرفت شناسی، ایفای نقش می کند. عقل بر مبنای روش منطقیِ تعریف شده و بر مبنای حفظ انسجام گزاره های عقیدتی در تفسیر نصوص، با صرف نظر کردن از ظاهر الفاظ، معانی ای را استنباط می کند که از حمایت مستقیم متن برخوردار نیست.(3)

در چنین حالتی است که هر گاه قطعیت، از دلیل عقلی حاصل شود ممکن نیست دلیل نقلی با آن معارضه کند. البته مقصود از عقل در قرآن، عقل پرورش یافته یا عقل به مفهوم بدیهیات عقلی یا مستقلات عقلیه است که با قاعده ملازمه عقل و شرع شناخته می شود. عقل در چنین مواردی است که می تواند حکم قطعی و یقینی صادر کند و احکام آن حجیت و اعتبار دارد.(4)

ص: 228


1- ابن تیمیه، درء تعارض العقل و النقل، ص178.
2- همان، ص155.
3- جلال الدین سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج2، ص16.
4- مرتضی انصاری، فوائدالاصول، ج1، ص29.

وجود الفاظی دال بر جسم انگاری وجود خدا در متن قرآن از یک سو، و اعتقاد قطعی به تجرد حضرت حق از سوی دیگر، نخستین گام در این راه بوده است. این در حالی است که جریان سلفی- تکفیری حتی تجرد خدا و هیچ موجودی را نپذیرفته اند. ریشه این سطحی نگری را باید در این مطلب جست وجو کرد که در نظام فکری جریان سلفی- تکفیری به دلیل مرجعیت ظاهر قرآن و غیرمجاز بودن تأویل، عقل نمی تواند از ظاهر آیات و مدلول لفظی آنها عبور کرده، فهمی عقلایی از آموزه های قرآنی ارائه دهد.(1)

از باب نمونه، ابن تیمیه، نظریه پرداز طراز اول تفکر سلفی، بر مبنای اینکه در سنت سلف هیچ گونه سخنی چه در باب نفی و چه در باب اثبات جسمانیت خداوند به میان نیامده است(2)

درباره آیه معروف )الرَّحمنُ عَلَی العَرشِ استَوَی((3) می گوید: «الاستوا معلوم و الکیف مجهول و الایمان به واجب و السوال عنه بدعه»؛(4) یعنی معنای «استوا» آشکار است، چگونگی آن ناپیدا، باور به آن واجب و پرسش از آن بدعت است.

ابن تیمیه نهایتاً با افزودن قید مبهم بلاکیف، یعنی مشخص نبودن کیفیت و چگونگی دارا بودن صفات انسانی برای خدا، اصل تأویل را رد می کند. با وجود این، باز هم خدایی که او توصیف می کند، خدایی انسان وار است. همه این گونه تلاش های جزم اندیشانه ابن تیمیه را می توان از این رو دانست که در باور او تأویل از تشبیه و تعطیل صفات الاهی هم بدتر است تا جایی که آن را «طاغوت اکبر» نام نهاده است.(5)

پیش از او، احمد بن حنبل نیز از هر گونه تأویل و برداشت از آیات قرآن و متون روایات پرهیز داشت و بر پذیرش ظاهر نصوص دینی بی هیچ تلاشی برای تحلیل عقلی آنها تأکید می کرد تا جایی که او نیز در آیاتی که ظاهرشان تشبیه، تجسیم و رویت حق تعالی بود تأویل را روا نمی دید.(6)

ص: 229


1- محمد نصراصفهانی، معرفت دینی، ص45.
2- ابن تیمیه، مجموعه تفسیر، ص24-25.
3- سوره طه، آیه 5.
4- ابن تیمیه، مجموعه فتاوی، ج3، ص24.
5- همو، الفتوی الحمویه الکبری، ص18.
6- هرایر دکمجیان، جنبش های اسلامی در جهان عرب، ص61-62.
2. 1. 2. سلفی گری

اجمالاً سلفی به معنای کسی است که منسوب به سلف است و اصطلاحاً به کسانی که ادعای پیروی از سلفِ صالح می کنند «سلفی»، و به مکتب آنها «سلفی گری» گفته شده است؛ جریانی که خواستار بازگشت به عقاید و اَعمال اولین نسل از احکام اسلامی است، چراکه آنها معتقدند با فاصله گرفتن از سرچشمه وحی، بدعت فزونی یافته و حقیقت در محاق فرو رفته است.(1)

به طور کلی، جریان سلفی- تکفیری همواره خواستار بیان عقاید اسلامی به همان نحوی است که در عصر صحابه و تابعین بوده است تا به زعمشان جامعه، از این راه، مجد و عظمت گذشته خود را بازیابد. این جریان پیوسته خود را مقید به تبعیت از سلف صالح می داند و سلف صالح از نظر اینها شامل صحابه، تابعین و تابعینِ تابعین است. این از آن روست که سلفیان، با تأکید بر جایگاه رفیع سلف به عنوان ناقلان مطمئن و خدشه ناپذیر معرفت قدسی، درک آنها را از آیات به علت نزدیک تر بودن به عصر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، دقیق تر، قابل اعتمادتر و بهتر از خلف دانسته، فهمشان را به نحو انحصاری مقیاس حق و باطل قرار می دهند.(2) همچنین حدیثی از پیامبر به طرق متعدد و با این مضمون نقل کرده اند که بهترین مردم از امت من، مردم زمان من هستند و پس از اینان مردمی هستند که بعد از ایشان می آیند و سپس مردمی که بعد از آن گروه می آیند.(3)

سلفیان با تخمین دورهٔ هر کدام از سه گروه به صد سال، مجموع آن را سیصد سال می دانند.(4)

روش شناسی فهم اسلام سلفی- تکفیری را باید وارث اهل حدیث دانست. چنانچه بیان شد، اهل حدیث رویکردی ظاهرگرا به نص و وحی الاهی داشتند و عمدتاً به ظواهر متون شریعت توجه می کردند. این روش شناسی، در موارد بسیاری صبغه سلفی و گذشته نگر و حتی نژادی به خود می گیرد. زیرا در این رویکرد فرض بر آن است که نص در درجه اول بر الفاظ و دلالت های آن در گستره فرهنگی و زبانی قریش و حجاز بنا شده است از این رو دیگر مردمان که قادر به کسب این

ص: 230


1- محمد ابن یعلی، طبقات الحنابله، ج1، ص31.
2- مصطفی حلمی، السلفیه بین العقیده الاسلامیه و الفلسفه الغربیه، ص62؛ محمدبن علی شوکانی، التحف علی مذهب السلف، ص13-19.
3- محمدبن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، ج3، ص151.
4- رمضان البوطی، سلفیه، بدعت یا مذهب، ص19.

ملکه نبوده اند در بهترین حالت مستعرب به شمار می آیند و از درک حاقّ معانی نص ناتوان خواهند بود.(1)

بعدها ابن تیمیه با استناد به شیوه احمد بن حنبل هر گونه مخالفت با عقل و تفسیر صحابه را مخالفت با کتاب و سنت تلقی می کند. به نظر او، اگر کسی بگوید صحابه حتی در فهم یک نص از کتاب و سنت دچار خطا شده اند آشکارا با عموم صحابه و تابعین به نزاع برخاسته است. زیرا آنها خود گفته اند که معنای درست نصوص را می دانند.

ابن تیمیه معتقد به زدودن بدعت های واردشده در دین و اصلاح دیانت اسلام و بازگشت به سلف صالح و سنت مجرد از تأویل و تفسیرهای قرون بعدی بود و پیروان او در مباحث معرفت شناسیِ خدا، نقش عمده را به نظر و دیدگاه سلف سپردند. آنها با این نگرش که معنای آیه های صفت را جز خدا نمی داند معتقد شدند سلف، معانی را به خوبی درک کرده اند، ظاهر آن معانی را برای خدا اثبات کرده اند و حقایق عمیق خارج از آن آیات را به علم الاهی موکول کرده اند.(2)

بعدها جریان سلفی- تکفیری در قالب وهابیت، به منظور تحقق جامعه اسلامی عادلانه، همچون جامعه ایدئال اسلامیِ نخستین در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و خلفای چهارگانه، راه تنقیح و تهذیبِ اسلام را همچنان از طریق رجوع به سیره سلف، بازگشت به منابع اولیه دین و کنار گذاشتن پیشرفت های فکری و هنری متأخر سنت اسلامی جست وجو کرد تا نهایتاً مکتب محمد بن عبدالوهاب، آفاق گسترده حیات فکری - اسلامی را محدود به بخش کوچکی از گستره سنتی اش کرد.(3)

محمد بن عبدالوهاب در اثبات مدعای خود، یعنی سلفی گری و نوستیزی، به این روایت از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم استناد کرده است: «شر الامور محدثاتها و کل محدثة بدعة و کل بدعة ضلالة و کل ضلالة فی النار»،(4)

غافل از اینکه با نگرشی عقلایی و منطقی، نص حدیث مذکور به هیچ عنوان همه نوآوری ها را رد نمی کند، بلکه حدیث صرفاً آن دسته از امور را در نظر دارد که به قصد تعبد

ص: 231


1- داود فیرحی، قدرت، دانش و مشروعیت در اسلام، ص236.
2- ابن تیمیه، درء تعارض العقل و النقل، ص207.
3- حسین نصر، اسلام و تنگناهای انسان متجدد، ص199-200.
4- ابن حنبل، مسند، ج4، ص126.

باشد؛ چنانچه ملااحمد نراقی، اندیشمند دوره قاجار، با تمییز دادن ابداع (نوآوری) از ابتداع (بدعت) معتقد است ملاکِ بدعت، تشریع و اِدخال در دین و توجیه آن به فرد دیگری به عنوان حکمی از احکام شرع است، اما اموری که بدون اعتقاد و قصدِ شرعی، انجام می شوند از مصادیق بدعت نیست و تبعاً تحریم نشده است.(1)

سرانجام اینکه، در یک نگاه کلی، سلفیان در حالی منحصراً قول صحابه را حجت مطلق دانسته اند که سهو و خطا بر همه ممکن است و دلیلی بر عصمت آنها وجود ندارد. به لحاظ علمی و تاریخی نیز اتفاق نظر سلف در فهم مسائل عقیدتی محل تردید جدی است. مهم تر آنکه وقتی اسلام و آموزه های نبوی به قرائت سلفی تقلیل یابد به روح عقلانیت نصوص توجه نمی شود. ارزشِ ورای معمول قائل شدن برای صحابه در تعارض آشکار با آیه )انَّ أَکرَمَکُم عِندَ اللّهِ أَتقَاکُم ((2) قرار دارد که در آن ملاک ارزش، مستقل از زمان معرفی شده است.

از سوی دیگر، نگاهی جامع نگر به سرگذشت دین اسلام در طول تاریخ نیز نشان می دهد که این مکتب به واسطه برخورداری از قدرت بسیار بالا و وجود عناصر آرمانی و آموزه های بلند برآمده از الگوهای مطلوب نظری و عملی، همواره مانع از آن می شود که مؤمن به درک و یافته های سلف بسنده کند.

2. 2. مبانی انسان شناسی اسلام سلفی - تکفیری: اصالت انحصاری تکلیف
اشاره

مسئله شناخت انسان همچون بحث معرفت شناسی یکی از مهم ترین مباحث فلسفه اسلامی بوده است که از گذشته تا به حال اندیشمندان اسلامی به بررسی عمیق آن پرداخته اند. در حوزه «انسان شناسی» پرسش های اساسی از این قبیل است که انسان از کجا آمده است؟ به کجا می رود؟ رابطه اش با سایر انسان ها چگونه باید باشد؟ اصالت با حق است یا تکلیف؟

عموم اندیشمندان اسلامی در پاسخ به این پرسش ها، قائل به مراجعه به نصوص دینی به عنوان منبع حقیقی معرفت شناسی هستند و بر مبنای این نصوص، معتقدند انسان به عنوان موجودی دارای کرامت ذاتی اخذشده از خدا، توأمان دارای حقوق و تکالیفی در عرصه های گوناگون است.

ص: 232


1- احمد نراقی، عوائد الایام، ص325.
2- سوره حجرات، آیه 13.

انسان به عنوان عضوی از جامعه علاوه بر آنکه مسئول خویشتن است در برابر اجتماع و افراد دیگر نیز مسئول است که همین امر، تکالیف و حقوق متقابلی را برای او ایجاد می کند. لذا انسان به عنوان مخلوق خدا موظف به انجام تکالیفی در این حوزه نیز هست. در اصطلاح فرهنگ دینی، این سنخ تکالیف، به فرامین الاهی اطلاق می شود که به مثابه نوعی خطاب الاهی است و به اَفعال بندگان تعلق می گیرد.(1)

در این قسمت به معرفی دو شاخص عمده در انسان شناسی اسلام سلفی - تکفیری، یعنی «تکلیف گرایی شدید» و «اصل تکفیر» خواهیم پرداخت.

2. 2. 1. تکلیف گرایی شدید

از نگاه انسان شناختی، سلفیان اصالت را تماماً به تکلیف می دهند، حتی حقوق بر اساس تکالیف معین می شود. به عبارت دیگر، در مرام اصالت تکلیف، حق، فقط در زمینه تکلیف پدید می آید و آنجا که تکلیفی نیست حقی هم وجود ندارد. پس حق امری تبعی و اشتقاقی تلقی می شود.

این بدان سبب است که جریان اسلام سلفی- تکفیری با قرائتی ظاهرگرا از نص، تعریف بسیار موسعی از حوزه تکالیف انسان ارائه می دهد و شرط ایمان و عبودیت الاهی را عمل به این تکالیف در تمامی زمان ها و مکان ها و کلیه عرصه های فردی و اجتماعی، فارغ از یافته های علمی و عقلی بشر می داند. تکلیف شامل تکلیف فرد در مقابل افراد دیگر، جامعه، دولت و خداوند است که تکلیف در برابر خداوند مهم ترین نوع تکلیف است.(2)

مشخص است که سلفیان با چنین نگرش نامتعارف و حداکثری به فقه و نیز با نفی دیدگاه منطقة الفراغی، سرشتی تماماً تکلیف مدار و تعبدگرا از دین طلب می کنند. از این رو دایره بایدها و نبایدها، اکراه و امر و نهی بسیار زیاد می شود و خواسته ها و انتظارات از انسان نیز فزونی می یابد، به گونه ای که دین عمدتاً محدود به الزام و تکلیف می شود.

ص: 233


1- عبدالله جوادی آملی، حق و تکلیف در اسلام، ص30.
2- هادی داوودی زواره، تقریرات درس افکار سیاسی در اسلام و ایران، ص11.

سابقه و ریشه این نحوه نگرش به گروه خوارج در صدر اسلام باز می گردد؛ گروهی که با غلو در دین آنچه را خداوند تکلیف نکرده انجام می دادند و خواستار انجام آن از جانب دیگران نیز بودند و نهایتاً با این گونه تندروی ها و پیشی گرفتن از دین بود که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در وصف آنها کلمه «مارقین» را - به معنای کسی که به سرعت از دین خارج شود - به کار برد.(1)

نخستین مسئله ای که خوارج مطرح کردند، مسئله ایمان و کفر بود. اغلبِ اینها مرتکب کبیره را کافر می پنداشتند. بر مبنای چنین نگرشی فرد با ارتکاب گناه کبیره از عضویت در جامعه اسلامی خارج می شود و دیگر هیچ گونه حقی در جامعه اسلامی ندارد. آنها برای قتل و پیکار با کسانی که ایشان را کافر می شمارند هیچ گونه قید و شرطی نمی شناختند.(2)

در یک نگاه جامع نگر، دین نه تنها در کنار تکالیف، حقوق انسانی را به رسمیت می شناسد بلکه غایت تشریع دین، احیای حقوق بشری و نیل به سعادت غایی اوست و وجود تکالیف شرعی و لحاظ کردن عقوبت دنیوی و اخروی، برای جهت دهی انسان در مسیر حقوق طبیعی اوست. پس حق و تکلیف نباید به کرامت انسانی بشر، یعنی آنچه مبنای حقوق و تکالیف است، لطمه بزند.

2. 2. 2. تکفیر

کفر در اصطلاح شرع یعنی انکار اصلی از اصول دین یا انکار یکی از ضروریات دین در سخن یا کردار؛ و تکفیر بدین معناست که فردی به کفر منسوب و متصف می شود و در اثر آن، از چارچوب دارالاسلام به صورت معنوی خارج شده، دیگر احکام اسلام بر او مترتب نمی شود.(3)

اگرچه مسئله توحید و قائل بودن به تکفیر مشرکان از همان صدر اسلام مسئله ای محل مناقشه بوده است، جریان سلفی - تکفیری به ویژه از دوره محمد بن عبدالوهاب با توسعه مفهوم «کفر» و «شرک» به راحتی حکم به تکفیر و واجب القتل بودن دیگران داده اند.(4)

جریان سلفی در گرایش های تکفیری به دلیل نگاه ظاهربینانه اش عمدتاً به سمت فرقه ناجیه رفته، با نقل این روایت از پیامبر که

ص: 234


1- محمد اسفندیاری، خمود و جمود، ص71-72.
2- ابوالحسن مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج2، ص595.
3- مجید صفاتاج، تکفیر، ص 24 و 42.
4- یحیی فوزی، «گونه شناسی فکری جنبش های اسلامی معاصر و پیامدهای سیاسی- امنیتی آن در جهان اسلام»، ص 157 و 161.

«سَتَفتَرِقُ اُمَّتِی عَلی ثَلاث و سَبعینَ فِرقَه کُلُّهُم فِی النّار اِلّا فِرقَة واحِدَة»(1) خود را به طور انحصاری طائفه ناجیه و قوم برگزیده معرفی می کند و با این تفسیر تنگ نظرانه، تمامی فرق اسلامی و مسلمانان مخالف قرائت سلفی را کم و بیش منحرفِ بدعت گذار و مشرک قلمداد می کند. این جریان بر اساس چنین تصوری و نیز احساس مأموریت و رسالت تاریخی برآمده از مسئولیت های اهل توحید و فرقه ناجیه، دست به اعمال تکفیری علیه فرق اسلامی و حتی جوامع مسلمان می زند و آشکارا این اقدامات را مقدس می خواند.(2)

البته سابقه چنین نگرش های ضدعقلایی و جزم گرایانه را در قرون ابتدایی اسلام می توان دید. ازارقه به عنوان یکی از شاخه های گروه خوارج، یکی از همین فرقه هاست. آنها با این اعتقاد که همه گناهان مایه کفرند و هر کس، چه مسلم و چه غیرمسلم، مرتکب گناهی شود قتلش لازم می شود، در بصره علیه مهتدی عباسی دست به قیام زدند.(3)

شدیدترین تأثیر بر نظریه و عمل بنیادگراهای اسلامی معاصر از جانب ابن تیمیه صورت گرفته است، به گونه ای که بنیادگرایی مقاوم او، اثر ماندگاری بر نسل های بعدی جریان های سلفی و بنیادگرا بر جای گذاشته است؛ اگرچه او تکفیر را فقط به عنوان آخرین حربه می پذیرفت،(4)

اما این جریان پس از محمد بن عبدالوهاب دائماً بر شمول دایره تکفیر خود افزود، تا جایی که کاربرد خشونت و مسئله تکفیر در میان سلفیان متأخر شدیدتر نیز شده است. چنانچه صالح سریه، از رهبران رادیکال گروه های مصری دهه 70 میلادی، که رساله اش را نخستین رساله علمی در تشخیص کفر جدید معرفی می کند، با توسعه اطلاق احکام کفر می نویسد: «ایمان شامل سه رکن است: اقرار قلبی، اقرار زبانی، و التزام عملی که با از بین رفتن هر یک از اینها می توان شخص را به کفر محکوم کرد».

در حال حاضر، قرضاوی، اندیشمند مصری نزدیک به این جریان، که همچنان اصرار دارد خوارج علی رغم افراط و انحراف از مسیر صواب، برادران ما هستند به پیروی از ابن تیمیه گروه هایی

ص: 235


1- ابوالفرج ابن جوزی، تلبیس ابلیس، ص14.
2- مهدی معاش، الوهابیه بمنظار الحقیقه، ص176.
3- عبدالرفیع حقیقت، تاریخ نهضت های فکری ایرانیان، ص114.
4- هرایر دکمجیان، جنبش های اسلامی در جهان عرب، ص64.

چون پیروان نصیریه و دروزی ها را از کفار بدتر دانسته، مستحق تکفیر می داند.(1)

بنابراین، در حالی که شرک و کفر نزد سلفیان قدیم بیشتر به دلیل برخی عبادت ها و عقاید فردی، مانند توسل به اولیا، نذر، شفاعت و زیارت قبور بود، شرک و کفری که سلفیان جدید به آن معتقدند، یعنی جریانی که پس از سقوط طالبان در افغانستان و به ویژه در وقایع اخیر بیداری اسلامی پدیدار شده است و برخلاف سلفیان سنتی، بر عنصر خودمرجعی تأکید ویژه دارد، تقریباً همه شئون زندگی اجتماعی و مدنی شخص را در بر می گیرد. این دسته که خصلت اصلی شان جهادی بودن است و به درجات مختلف، بیشتر سنت ها و نوآوری های بعد از مرحله نخستین تاریخ اسلام را قبول ندارند، در جریان تحولات اخیر بیداری اسلامی، به منظور کسب پیروزی نهایی بیش از همیشه بر تکلیف جهاد به عنوان یک واجب شرعی تأکید کرده اند تا با تمسک به آن، چهره ای جدید از تروریسم و خشونت ترسیم کنند.(2) بر این مبناست که جریان سلفی- تکفیری به آسانی به خود اجازه می دهد علیه دیگر مسلمانانی که اَعمالشان با آنها متفاوت است و مقبول آنها نیست به عنوان کافر و مرتد اعلام جنگ کند و هر صاحب اقتدار سیاسی را که از عقاید آنها پیروی نکند نامشروع و واجب القتل بداند.(3)

مطابق با همین رویکرد، عبدالسلام فرج، نظریه پرداز گروه سلفی و انقلابی الجهاد مصر در اواخر دهه 1970 رساله الفریضة الغائبة را بر اساس فتاوای ابن تیمیه و تفسیر ابن کثیر ذیل مبحث کفر و جهاد نگاشت. او در این کتاب، جهاد را بخشی از سنت پنهان نگه داشته شده اسلامی می دانست و معتقد بود جهاد، تنها راه مؤثر در تشکیل حکومت اسلامی است. زیرا تمامی راه های احتمالی و ممکنِ دیگر به شکست انجامیده اند.(4)

البته در مقابل، آثار انتقادی فراوانی علیه وهابیت نگارش یافت. مثلاً در مقابلِ آرای جهادی عبدالسلام، فرج فوده به نگارش کتاب الحقیقة الغائبة پرداخت و در نهایت جان خود را بر سر این

ص: 236


1- یوسف قرضاوی، پدیده افراط در تکفیر، ص27-28 و 75.
2- موسی نجفی، «نظریه بیداری اسلامی بر اساس اندیشه مقام معظم رهبری»، ص17.
3- Wiktorowicz, quintan and john kaltner, killing in the name of islam, p78
4- احمد رفعت، النبی المسلح (الرافضون)، ص128.

نقد گذاشت. او در مقدمه این رساله می نویسد مرادش از «حقیقت پنهان مانده» نبودن عقل، منطق و اجتهاد در اندیشه سلفیه جدید است.(1)

در حال حاضر نیز، تأکید جریان های سلفی - تکفیری بر جهاد، به ویژه در عراق و سوریه، بسیار پررنگ است. تحرکات گروه داعش در عراق و جبهة النصره در سوریه در همین راستا قابل ارزیابی است. جبهة النصره، شاخه القاعده در سوریه، پس از چند رشته عملیات تروریستی در اواخر 2011 سرانجام در 24 ژانویه 2012 نخستین بیانیه خود را در زمینه ضرورت «جهاد» علیه نظام علوی سوریه به منظور برپایی خلافت اسلامی صادر کرد؛(2)

جریانی که پس از قرن ها خواستار تحقق فتوای پیشوایشان ابن تیمیه شده است. ابن تیمیه در فتوای خود علویان و نُصیری ها را بدعت گذار و کافر خوانده بود:

جماعتی که نصیریه نام دارند از یهودیان و مسیحیان و بلکه از بسیاری از مشرکان کافرترند و ضرری که متوجه امت محمد می سازند از ضرر کافران ترک و فرنگ و همانند آن بیشتر است. زیرا این گروه نزد مسلمانان ناآگاه، به تشیع و موالات اهل بیت تظاهر می کنند.(3)

در حالی جریان های تکفیری با نوعی عدم حساسیت به مسئله ظلم، عمده تلاش خود را معطوف به پدیده کفر کرده اند که اسلام اصیل به عنوان تجلی رحمانیت حق بر مردمان، حتی هم زیستی با پیروان سایر مذاهبِ اهل کتاب را پذیرفته است و به لحاظ مدارا و رواداری، با رد سلطه پذیری و تبعیض، سیاست عدم خشونت و مدارا را در حق صاحبان همه نوع عقاید به شرط عدم انجام اقدام علیه امنیت عمومی توصیه کرده است. رایج شدن جو تکفیر و اتهام از سوی این جریان باعث ایجاد فضای خودخواهی و روح تفوق طلبی در برخورد و معاشرت با سایر مسلمانان شده است.

ص: 237


1- فرج فوده، الحقیقه الغائبه، ص11.
2- http://www.seirnews.com/fa/news/12418/
3- عبدالرحمن بدوی، تاریخ اندیشه های کلامی در اسلام، ج1، ص117.
نتیجه

هدف از نگارش این مقاله واکاوی مبانی فکری و اندیشه ای اسلام سلفی- تکفیری بود؛ جریانی که علی رغم پراکندگی در جوامع مختلف، به سبب داشتن خط فکری مشترک، به ویژه با بهره گیری از فضای ناشی از تحولات اخیر بیداری اسلامی در منطقه خاورمیانه این فرصت را یافته است تا با سازماندهی مجدد به صورت جدی اهداف خود را پیش ببرد.

هسته های سلفی - تکفیری تندروی این جریان که تا پیش از این عمدتاً در انزوا به سر می بردند اکنون با تاکتیک فرصت طلبانه به متن جامعه برگشته اند و در پی هویت یابی جدید خود در روند تحولات اخیر هستند. اینها به مدد ابزارهای رسانه ای، در حال معرفی خود به عنوان خط اصیل اسلامی بوده، برای ایفای نقش در آینده اسلام سیاسی برنامه ریزی می کنند.

به این منظور مبانی معرفت شناختی و انسان شناختی این جریان را بررسی و تحلیل کردیم. حاصل بحث آنکه جریان اسلام سلفی - تکفیری در معرفت شناسی خود بر نوعی نص گراییِ افراطیِ ظاهرگرا به عنوان تنها منبع قابل اعتماد در کسب معرفت تأکید می کند و در نتیجه این سنخ معرفت شناسی، عقل ستیزی و سلفی گری در ساختار معرفتی شان تبلور می یابد که موجب تنسک، قشری گری و خودمداری در دین و تعبدی خشک و بی روح می شود.

هم سو با معرفت شناسی ظاهرگرا، در انسان شناسی نیز بسیار بر بُعد وظیفه گرایی و تکلیف گرایی انسان اصرار می ورزند و به سبب وجود نگرش های افراطی، هنگامی که جامعه آنها را نمی پذیرد به سلاح خشونت و فتوای تکفیر دست می یازند. این نحوه قرائت، برخلاف ادعایشان، آنها را در فاصله دوری از آموزه های اسلامی و حتی عواطف و فطرت انسانی قرار داده است و چون خود را نماینده انحصاری اسلام می دانند، باید این جریان را یکی از موانع مهم وحدت اسلامی به شمار آورد.

ص: 238

منابع

1.قرآن کریم.

2.ابن اثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، مؤسسة التاریخ العربی، بیروت، 1414.

3.ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم، مجموعة تفسیر ابن تیمیه، تصحیح: عبد الصمد شرف الدین، دار القیمة، [بی جا]، 1954.

4.------------------------------، رسالة فی العقل والروح، دار الهجرة، بیروت، 1408.

5.------------------------------، مجموعة فتاوی، تحقیق: مروان کجک، دار الکلمة الطیبة، مصر، 1416.

6.------------------------------، درء تعارض العقل والنقل، الناشرون، ریاض، 1427.

7.------------------------------، الفتوی الحمویه الکبری، تحقیق: عبد المحسن التوجیری، دار الصمیعی، ریاض، 1998.

8.ابن حنبل، احمد بن محمد، السنة، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1405.

9.ابن خزیمه، محمد بن اسحاق، التوحید و اثبات صفات الرب، دار الجیل، بیروت، 1408.

10.ابوحاتم رازی، احمد بن حمدان، مناظره محمد زکریای رازی با ابوحاتم رازی، در: مباحث الاهیات، فلسفه، پیدایش زبان و علوم، ترجمه و تعلیقات: علی اکبر واعظ موسوی، منیر، تهران، 1377.

11.احسایی، محمد بن علی، عوالی اللئالی العزیزیة فی الاحادیث الدینیة، دار سید الشهداء، قم، 1405.

12.اخوان کاظمی، مسعود؛ ویسی، سارا، «علویان سوریه؛ از شکل گیری تا قدرت یابی»، فصل نامه شیعه شناسی، س10، ش38، تابستان 1392.

13.استرآبادی، محمدامین، الفوائد المدنیة و بذیلة الشواهد المکیة، تصحیح: رحمت الله رحمتی اراکی، دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1426.

14.اسفندیاری، محمد، خمود و جمود: تحقیقی درباره تحجر فکری و تحجر عملی، باز، تهران، 1376.

15.سیوطی، جلال الدین، الاتقان فی علوم القرآن، تحقیق: مصطفی بابی حلبی، دار الشروق، قاهره، 1951.

16.غامدی، صالح، موقف شیخ الاسلام ابن تیمیة من آراء الفلاسفة و منهجه فی عرضها، مکتبة المعارف للنشر والتوزیع، ریاض، 2003.

ص: 239

17.بهروزلک، غلامرضا، «روش شناسی کلام سیاسی»، فصل نامه علوم سیاسی، س7، ش28، زمستان 1383.

18.پورحسن، ناصر، «پیامدهای امنیتی خط دیوراند بر امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران»، همایش بین المللی کالبدشکافی سیاست انگلیسی ها در ایران، دانشگاه تهران، 7 آبان 1392.

19.پیمان، حبیب الله، جزمیت فکری یا تفکر مارقی،[بی جا]، [بی نا]، 1360.

20.جابر علوانی، طه، اصلاح تفکر اسلامی: مدخلی به ساختار گفتمان اسلامی معاصر، قطره، تهران، 1377.

21.جوادی آملی، عبدالله، حق و تکلیف در اسلام، اسرا، قم ، 1388.

22.حسین زاده، محمد، درآمدی بر معرفت شناسی و مبانی معرفت دینی، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی!، قم، 1384.

23.حقیقت، عبدالرفیع، تاریخ نهضت های فکری ایرانیان، فرهنگ، تهران، 1347.

24.حلمی، مصطفی، السلفیة بین العقیدة الاسلامیة والفلسفة الغربیة، دار الدعوة، اسکندریه، 1411.

25.خراسانی، محمود، ادوار فقه، سازمان چاپ و انتشارات، تهران، 1417.

26.داوودی زواره، هادی، بررسی تطبیقی مبانی نظری جریانات فکری- سیاسی ایران: 1320-1357، استاد راهنما: فردین قریشی، استاد مشاور: رجب ایزدی، دانشگاه تبریز، دانشکده علوم انسانی و اجتماعی، 1389.

27.درخشه، جلال و حمزه نجاتی آرانی، «تحلیل جنبش های بیداری اسلامی در چارچوب تطور گفتمان اسلام گرایی»، جستارهای سیاسی معاصر، س2، ش2، پاییز و زمستان 1390.

28.دکمجیان، هرایر، جنبش های اسلامی در جهان عرب: بررسی پدیده بنیادگرایی اسلامی، ترجمه: حمید احمدی، کیهان، تهران، 1366.

29.دل شاد تهرانی، مصطفی، رهزنان دین: آسیب شناسی دین و دینداری، دریا، تهران، 1382.

30.سعید، بابی، هراس بنیادین، ترجمه: غلامرضا جمشیدی ها و موسی عنبری، دانشگاه تهران، تهران، 1379.

31.شرابی، هِشام، روشنفکران عرب و غرب: سال های تکوین 1875-1914، ترجمه: عبدالرحمن عالم، دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، تهران، 1369.

32.شوکانی، محمد بن علی، التحف علی مذهب السلف، دار الصحابة، طنطا، 1419.

33.شهرستانی، ابوالفتح محمد بن عبدالکریم، الملل والنحل، ترجمه: افضل الدین صدر ترکه اصفهانی، تصحیح و تحشیه: محمدرضا جلالی نایینی، [بی نا]، [بی جا]، 1335.

34.صفاتاج، مجید، تکفیر، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، 1380.

ص: 240

35.عباس زاده فتح آبادی، مهدی، «بنیادگرایی اسلامی و خشونت (با نگاهی بر القاعده)»، فصل نامه سیاست، دوره 39، ش4، 1388.

36.علی احمدی، علیرضا و وفا غفاریان، «اصول شناخت و روش تحقیق مطالعات تاریخی»، فصل نامه علوم انسانی دانشگاه الزهرا علیها السلام ، س13، ش46 و 47، 1382.

37.عنایت، حمید، «سیری در اندیشه سیاسی عرب»، نشریه نگین، ش148، شهریور 1356.

38.فوده، فرج، الحقیقة الغائبة، دار الفکر، قاهره، 1988.

39.فوزی، یحیی، «گونه شناسی فکری جنبش های اسلامی معاصر و پیامدهای سیاسی - امنیتی آن در جهان اسلام»، فصل نامه مطالعات راهبردی، س13، ش4، زمستان 1389.

40.فیرحی، داوود، «فقه سیاسی اهل سنت»، فصل نامه علوم سیاسی، س1، ش4، بهار 1378.

41.فیرحی، داوود، «سنت و تجدد: دو الگوی معرفت شناختی در تحلیل دانش سیاسی مسلمانان»، نقد و نظر، س5، ش19 و20، تابستان و پاییز 1378.

42.فیرحی، داوود، قدرت، دانش و مشروعیت در اسلام، نی، تهران، 1383.

43.قرضاوی، یوسف، پدیده افراط در تکفیر، ترجمه: مسعود انصاری، احسان، تهران، 1373.

44.قریشی، فردین، نگرش اصلاح طلبان مذهبی به حق بشر بر حاکمیت: چالش ها و واکنش های نظری، [بی نا]، تبریز، [بی تا].

45.کوربن، هانری، تاریخ فلسفه اسلامی، ترجمه: جواد طباطبایی، کویر، تهران، 1388.

46.محمودیان، محمد، «تأثیر اندیشه های نوسلفیسم بر روند فکری - ایدئولوژیک القاعده»، پژوهش نامه علوم سیاسی، س7، ش27، 1391.

47.مسعودی، ابوالحسن علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه: ابوالقاسم پاینده، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، 1360.

48.مطهری، مرتضی، مسئله شناخت، صدرا، تهران، 1386.

49.مطهری، مرتضی، نهضت های اسلامی در صد ساله اخیر، صدرا، تهران، 1387.

50.معارف، مجید، تاریخ عمومی حدیث با رویکرد تحلیلی، کویر، تهران، 1392.

51.معاش، مهدی، الوهابیة بمنظار الحقیقة، مؤسسة الباقر، لبنان، 2006.

52.مقدس اردبیلی، احمد ابن محمد آذربایجانی، حدیقة الشیعة، علمیه اسلامیه، [بی جا]، [بی تا].

53.موثقی، احمد، جنبش های اسلامی معاصر، سمت، تهران، 1384.

54.میراحمدی، منصور و دیگران، درس گفتارهایی در فقه سیاسی، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، قم، 1389.

ص: 241

55.میراحمدی، منصور، «فقه و امر سیاسی»، جستارهای سیاسی معاصر، س2، ش1، بهار و تابستان 1390.

56.نجفی، موسی، «نظریه بیداری اسلامی بر اساس اندیشه مقام معظم رهبری»، فصل نامه مطالعات انقلاب اسلامی، س9، ش28، بهار 1391.

57.نصر اصفهانی، محمد، معرفت دینی، فرهنگ مردم، اصفهان، پاییز 1380.

58.نصر، حسین، اسلام و تنگناهای انسان متجدد، ترجمه: انشاءالله رحمتی، سهروردی، تهران، 1385.

59.هاشمی، سید حسین، «ظهر و بطن قرآن»، پژوهش های قرآنی، ش21 و 22، بهار و تابستان 1379.

60.هویدی، فهمی، القرآن والسلطان، دار الشرق، قاهره، 1982.

61.Bergen, Peter and Bruce Hoffman, Assessing terrorist threat, a report of the Bipartisan Policy center's national security preparedness Group, September 2010.

62.Esposito, John, Makers of Contemporary Islam, oxford, New York, 2001.

63.Wiktorowicz, quintan and john kaltner, “killing in the name of Islam: alqaedas justification for September 11”, Middle East policy, vol 5, 2003.

64.ettelaat.com

65.seirnews.com.

ص: 242

نقش ابن قیم جوزیه در پیدایش اندیشه های تکفیری، تبدیعی، تشریکی / مهدی قشلاقی اقدم

اشاره

مهدی قشلاقی اقدم(1)

چکیده

هرچند ابن قیم جوزیه ادعا دارد که خوارج نخستین کسانی بودند که بر اساس سوء برداشت خود از قرآن به تکفیر عثمان و علی علیه السلام و پیروان آن دو پرداختند و ما نباید به دلیل گناه و خطا مسلمانان را تکفیر کنیم و احتراز از تکفیر مسلمانان واجب است، ولی با کاوش در کتب و آثار او به دست می آید که در موارد متعددی، همچون زیارت قبور و بنای بر قبور و گنبد و بارگاه ساختن و توسل و تبرک و نذر و غیره، حکم به تکفیر و تبدیع و تشریک و اباحه دماء و ناموس و اموال برخی مسلمانان داده است. حتی او نخستین عالم و مفتی سلفی است که حکم به وجوب تخریب فوری گنبد و بارگاه های قبور انبیا و اولیا داده و گفته است: «أنه لا یجوز إبقاء مواضع الشرک والطواغیت بعد القدرة علی هدمها وإبطالها یوما واحدا فإنها شعائر الکفر والشرک». بنابراین، در این نوشتار، به مهم ترین اندیشه های او و جایگاه وی نزد سلفی گرایان تکفیری و میزان تأثیرپذیری آنها از ابن قیم جوزیه می پردازیم و نشان می دهیم که ابن قیم جوزیه از جمله عالمان سلفی گراست که در تکفیر و تبدیع و تشریک دیگر مسلمانان پیش تاز بوده، در پیدایش اندیشه های تکفیری نقش بسزایی داشته است.

کلیدواژه ها: ابن قیم جوزیه، سلفی گری، تکفیر، تبدیع، تشریک.

ص: 243


1- کارشناسی ارشد مذاهب اسلامی از دانشگاه ادیان و مذاهب، طلبه سطح خارج حوزه علمیه قم.
مقدمه

ابن قیم جوزیه از جمله عالمان سلفی گرا و بنیان گذار اندیشه های تکفیری است که بعد از استادش ابن تیمیه حرانی، به تکفیر دیگر مسلمانان در اندیشه و نظر و عمل پرداخته است و حکم به مشرک و کافر بودن و اباحه خون و مال و عرض آنها داده است. در این نوشتار، به معرفی ابن قیم جوزیه و برخی از مهم ترین اندیشه های تکفیری و تبدیعی و تشریکی او در موضوع های مختلف و بررسی و نقد آنها پرداخته می شود.

ابن قیم جوزیه کیست؟

نام وی محمد بن ابی بکر بن ایوب بن سعد بن حریز زرعی دمشقی حنبلی است که به ابن قیم جوزیه شهرت دارد.(1)

او را به اعتبار شغل پدرش که قیم (مباشر و مسئول) مدرسه جوزیه بوده است ابن قیم خوانده اند.(2)

ابن قیم در 691 ه.ق. به دنیا آمده است(3) و از دوران کودکی و نوجوانی وی چندان اطلاعی در دست نیست. در بیشتر کتب تراجم و طبقات معمولاً به هویت و شخصیت دینی و علمی او در روزگار پختگی و بلوغ فکری اشاره شده است. آنچه از مجموع نوشته های ابن قیم و نیز از گفته های کوتاه و بلند دیگران درباره او حاصل می شود این است که دانش و آموخته های علمی وی آنگاه شکوفا و تکمیل شد که در اوج جوانی، یعنی در 21 سالگی، به جمع شاگردان ابن تیمیه پیوست. او در 712 ه.ق. که ابن تیمیه از قاهره به دمشق باز آمد، به او پیوست و مدت 16 سال، یعنی تا آخر عمر ابن تیمیه، ملازم او بود.(4) در طول این مدت، ابن قیم دو بار به دلیل برخی فتاوایش، از جمله رد مسافرت به قصد زیارت قبر خلیل الله علیه السلام و غیر آن، به زندان افتاد. حتی بار دوم هم زمان با استادش ابن تیمیه در 726 ه.ق. به زندان رفته است.(5)

ص: 244


1- جمال بن محمد سید، ابن قیم الجوزیة وجهوده فی خدمة السنة النبویة وعلومها، ج1، ص81.
2- همان، ص84.
3- ابن حجر عسقلانی، الدرر الکامنة فی اعیان المائة الثامنة، ج5، ص137؛ عثمان بن قَایماز ذهبی، المعجم المختص بالمحدثین، ص269.
4- إسماعیل بن عمر ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج14، ص270.
5- ابن حجر عسقلانی، الدرر الکامنة فی اعیان المائة الثامنة، ج5، ص138.

از میان اساتید وی ابن تیمیه را بدون شک می توان تأثیرگذارترین استاد وی به شمار آورد. زیرا ابن قیم در فقه و اعتقادات، شاگرد و تحت تأثیر اندیشه های او بوده است و قسمتی از کتاب الاربعین و المحصل و اکثر تصانیف خود ابن تیمیه را نزد وی خوانده است و در زیر نظر او تلاش و کوشش های خود را ادامه داد تا اینکه در تفسیر و حدیث و اصول فقه و کلام و فروعات و ادبیات عرب یکی از علمای بزرگ عصر و زمان خود شد.(1)

مطابق گزارش های تاریخی و آثار خود ابن قیم، وی حتی پس از مرگ استادش ابن تیمیه تا پایان عمر خود به ابن تیمیه و آرای او وفادار مانده است. ابن حجر عسقلانی می گوید: «حب ابن تیمیه تا حدی بر او غلبه کرده بود که از اقوال او خارج نمی شد، بلکه همیشه او را یاری می کرد و فقط او بود که کتاب های ابن تیمیه را تهذیب، و علوم او را منتشر کرد».(2)

ابن حجر در جای دیگری گفته است: «اگر ابن تیمیه هیچ منقبتی نداشته باشد به جز شاگردش ابن قیم، همین بر بزرگی منزلت او کفایت می کند»(3) و صفدی نیز گفته است «ابن تیمیه چون او خلف و پیروی نداشته است».(4)

اکثر منابع برآنند که وی در 13 رجب(5) 751 ه.ق. در 60 سالگی از دنیا رفت و در مسجد جامع اموی و مسجد جراح بر جنازه او نماز خوانده شد و بعد از تشییع جنازه در باب الصغیر در کنار قبر مادرش دفن شد.(6)

اندیشه های تکفیری، تشریکی ابن قیم جوزیه

هرچند ابن قیم جوزیه ادعا دارد که خوارج نخستین کسانی بودند که در اسلام حکم به تکفیر برخی از مسلمانان دادند و بر اساس سوء برداشت خود از قرآن به تکفیر عثمان و علی علیه السلام و پیروان آن دو پرداختند و ما نباید به دلیل گناه و خطا مسلمانان را تکفیر کنیم و احتراز از تکفیر مسلمانان

ص: 245


1- صلاح الدین خلیل بن أیبک بن عبد الله صفدی، الوافی بالوفیات، ج2، ص196.
2- ابن حجر عسقلانی، الدرر الکامنة فی اعیان المائة الثامنة، ج5، ص138.
3- صفی الدین حنفی أثری حسینی، تقریظ للحافظ ابن حجر العسقلانی علی الرد الوافر، ص15.
4- صلاح الدین خلیل بن أیبک بن عبد الله صفدی، الوافی بالوفیات، ج2، ص271.
5- همان، ج2، ص197؛ إسماعیل بن عمر ابن کثیر، البدایة والنهایة، ج14، ص270؛ ابن حجر عسقلانی، الدرر الکامنة فی اعیان المائة الثامنة، ج5، ص140.
6- إسماعیل بن عمر ابن کثیر، البدایة والنهایة، ج14، ص270؛ ابن رجب، ذیل الطبقات الحنابلة، ج5، ص176.

واجب است، ولی خود در عمل برخی مسلمانان را تکفیر و تشریک کرده است که به برخی موارد اشاره می کنیم.

زیارت قبور
اشاره

ابن قیم جوزیه درباره جواز زیارت قبور با استدلال به روایاتی چون روایت ابوهریره از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم که فرموده: «زُورُوا القُبُورَ، فَإِنّهَا تذکرُ المَوْتَ» و روایت علی علیه السلام از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که می فرماید: «إِنی کنْتُ نهَیتُکمْ عَنْ زِیارَةِ الْقُبُورِ فَزُورُوهَا فَإِنّهَا تُذکرُکمُ الآخِرَةَ» می گوید:

پیامبر اسلام، مردان را از زیارت قبور به دلیل سد ذرایع شرک،(1) ممنوع کرده بود ولی زمانی که توحید در نفوس مسلمانان استقرار یافت و تقویت شد پیامبر زیارت قبور توسط مردان را به شرط اینکه زیارت مشروع انجام دهند و از گفتن سخنان (هجر) فاحش پرهیز کنند، اجازه داد. پس اگر به گونه غیرمشروعی که مورد رضایت خدا و رسول خدا نیست زیارت کند زیارتش غیرمأذون است و از مصادیق بزرگ سخن هجر، شرک قولی و فعلی موقع زیارت کردن است.(2)

او زیارت را به دو قسم، زیارت موحدان و زیارت مشرکان، تقسیم کرده است و در بیان فرق آنها می گوید:

مقصود از زیارت موحدان سه چیز است که عبارت اند از: اول، یادآوری آخرت و عبرت گرفتن از مردگان؛ دوم، احسان به میت و فراموش نکردن او؛ سوم، احسان زائر بر خودش.(3)

اما منشأ و ریشه زیارت مشرکان پرستش بتان است. زیرا معتقدند روح مرده نزد خداوند مقام و منزلت و جایگاه دارد و روح او مجرای الطاف و فیوضات الاهی است. بنابراین، زمانی که زائر روحش را به روح او گره می زند فیوضاتی از روح مرده بر روح زائر افاضه می شود، همان گونه که شعاع نور از آینه صاف بر جسم منعکس می شود. بنابراین می گویند زیارت کامل زیارتی است که زائر با روح و قلبش متوجه میت بشود به گونه ای که به غیر از او به چیزی دیگر متوجه نشود و این زیارتی است که ابن سینا و فارابی و دیگران آن را ذکر کرده اند و ستاره پرستان بر آن تصریح کرده اند. چنین اعتقادی همان گونه که باعث می شود آنها بر عبادت ستارگان روی بیاورند و برای آنها صورت و شکل

ص: 246


1- مراد از سد ذرایع، ممنوع کردن هر راهی است که به گناه و مفسده منجر می شود.
2- ابن قیم، إغاثة اللهفان من مصاید الشیطان، ج1، ص200؛ همو، زاد المعاد فی هدی خیر العباد، ج3، ص532.
3- همو، إغاثة اللهفان من مصاید الشیطان، ج1، ص 218.

(هیکل) بسازند و دعاهایی را برایشان تدوین کنند و بر بتان سجده کنند، باعث می شود بندگان قبور، قبرها را محل تجمع خود قرار دهند و بر روی آنها پارچه هایی بکشند و چراغ هایی روشن کنند و مسجد بسازند و از آنها طلب شفاعت کنند. پس چنین زیارتی سر و فلسفه عبادت بتانی است که خداوند، پیامبران و کتب آسمانی را برای ابطال آن فرستاد و به تکفیر و لعن اصحاب آنها پرداخت و خون و مال آنها را مباح کرد و آتش جهنم را بر آنها واجب کرد؛ و همچنین پیامبر اسلام قصد داشت چنین زیارتی را باطل و به کلی محو، و راه هایی را که به آن ختم می شوند مسدود کند.(1)

بررسی و نقد

چنانچه گذشت، ابن قیم زیارت رایج در بین مسلمانان را با اعمال مشرکان قبل از اسلام مقایسه کرده، علت شرک بودن زیارت آنها را مشابهت ظاهری آن با اعمال مشرکان قبل از اسلام می داند و حتی شرک مشرکان را منشأ آن دانسته است، در حالی که در بررسی دقیق آشکار می شود که قیاس بین آن دو، قیاس مع الفارق، و درنتیجه باطل است. زیرا بر اساس آیات قرآن، هدف و غرض مشرکان عصر رسالت از عبادت بت ها و سایر آلهه، تقرب به خدا و شفاعت کردن آلهه در پیشگاه خدا بوده است. چنان که قرآن می فرماید: ) وَ یعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یضُرُّهُمْ وَ لا ینْفَعُهُمْ وَ یقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّه(؛(2)

آنها غیر از خدا، چیزهایی را می پرستند که نه به آنان زیان می رساند، و نه سودی می بخشد و می گویند اینها شفیعان ما نزد خدا هستند!

نیز می فرماید: )وَالَّذینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِیقَرِّبُونا إِلَی اللَّهِ زُلْفی(؛(3) آنها که غیرخدا را اولیای خود قرار دادند و دلیلشان این بود که اینها را نمی پرستیم مگر به خاطر اینکه ما را به خداوند نزدیک کنند.

بر اساس این آیات، گمان مشرکان بر این بود که چون ذات الاهی قابل درک نیست و نمی توان بر حقیقت ذات او احاطه پیدا کرد، بنابراین، عبادت او به طور مستقیم و بدون واسطه ممکن نیست، بدین جهت، موجوداتی چون فرشتگان و صالحان و موجودات دیگری که برای آنها نوعی تأثیر در

ص: 247


1- همان، ج1، ص 218-219.
2- سوره یونس، آیه 18.
3- سوره زمر، آیه 3.

سرنوشت انسان و جهان قائل بودند، پرستش و عبادت می کردند، تا بدین وسیله، هم از شفاعت معبودان خود بهره مند و در زندگی کامیاب شوند و هم در پیشگاه رب الارباب تقرب جویند.

بنابراین، اعمالی که مشرکان برای معبودان خود انجام می دادند با اعتقاد به ربوبیت و مالکیت بت ها و خدایان همراه بود و با انگیزه عبادت آنها انجام می گرفت، ولی کارهایی که مسلمانان در خصوص اولیای الاهی و قبور آنها انجام می دهند با هیچ گونه اعتقادی به مالکیت و ربوبیت آنها همراه نبوده، غرض آنها عبادت خداوند از طریق تکریم و تعظیم آنها به عنوان تعظیم شعائر الاهی است، که مورد رضایت و عنایت خداوند است. پس مقایسه اعمال مسلمانان (اعمالی که برای تعظیم شعائر الاهی و بزرگ داشت اولیای الاهی انجام می دهند و قصد آنها عبادت خداست، نه اولیای الاهی) با اعمال مشرکان (که به قصد عبادت بت ها و معبودان خود به جا می آوردند) کاملاً نادرست و بی پایه است. زیرا هرگز مشابهت ظاهر دو عمل، دلیل بر وحدت حکم شرعی آن دو نیست، وگرنه باید طواف دور کعبه و استلام و بوسیدن حجرالأسود و مبارزه و جنگ در راه خدا و طاغوت و غیره، یک حکم داشته باشند. زیرا از نظر ظاهر یکسان هستند.

بناء بر قبور
اشاره

ابن قیم درباره حرمت بناء بر روی قبور می گوید: «تعظیم کنندگان قبور، قبور را محل تجمع خود قرار می دهند و بر روی آنها چراغ روشن می کنند و بر روی آنها مساجد و گنبدهایی می سازند که ناقض اوامر رسول خدا و دشمنی با دین اوست».(1)

او درباره وجوب خراب کردن بناهایی که بر روی قبور ساخته می شوند می گوید:

حکم اسلام درباره مساجدی که بر روی قبور ساخته می شوند این است که باید به کلی تخریب، و با خاک یکسان شوند. همچنین باید گنبدهایی که بر روی قبور ساخته می شوند را به طور کلی نابود کرد. زیرا آنها از روی معصیت رسول خدا صلی الله علیه و سلم ساخته شده اند و بنایی که بر اساس معصیت و مخالفت با رسول خدا ساخته شده باشد غیرمحترم است و برای تخریب اولی تر از بناء غصبی است.(2)

ص: 248


1- ابن قیم، إغاثة اللهفان من مصاید الشیطان، ج1، ص 196.
2- همان، ج1، ص210.

همچنین در جای دیگری با ذکر روایت «عَنْ أَبِی الاهیاجِ الأَسَدِی قَالَ: قَالَ لِی عَلِی بْنُ أَبِی طَالِبٍ أَلاَّ أَبْعَثُک عَلَی مَا بَعَثَنِی عَلَیهِ رَسُولُ اللَّهِ (ص) أَنْ لاَ تَدَعَ تِمْثَالاً إِلاَّ طَمَسْتَهُ وَلاَ قَبْرًا مُشْرِفًا إِلاَّ سَوَّیتَهُ»(1) می گوید:

پیامبر خدا به تخریب قبور مشرفه دستور داده است. پس تخریب گنبدها و بناها و مساجدی که بر روی قبور ساخته شده اند اولی و شایسته است. زیرا آن حضرت سازندگان مسجد بر روی قبور را لعن کرده است و از بناء بر قبور نهی کرده است. در نتیجه مبادرت ورزیدن و کمک کردن بر تخریب آنچه رسول خدا سازنده آن را لعن کرده و از آن نهی کرده است باعث اقامه دین و سنت رسول خدا می شود.(2)

او معتقد است «أنه لا یجوز إبقاء مواضع الشرک والطواغیت بعد القدرة علی هدمها وإبطالها یوما واحدا فإنها شعائر الکفر والشرک»؛(3)یعنی باقی گذاشتن مواضع شرک و ظلم به حالت خود، بعد از قدرت یافتن بر تخریب و ابطال آنها، حتی برای یک روز هم جایز نیست. زیرا آنها از شعائر کفر و شرک و بزرگ ترین منکر هستند. این حکم مشاهد و بناهایی است که بر روی قبور بنا می شوند.(4)

بررسی و نقد

دیدگاه ابن قیم درباره بناء بر قبور دیدگاهی مردود و غیر قابل پذیرش است، زیرا:

اولاً، مسئله بناء بر قبور مسئله ای فقهی است و هیچ ربطی به عقاید اسلامی ندارد، چه رسد به اینکه ملاک شرک و توحید باشد. بنابراین، مسئله ای فقهی است که حکم آن یکی از احکام خمسه است و صحیح نیست که روشی برای شرک و تکفیر دیگران واقع شود. زیرا اختلاف نظر در مسائل فقهی امری رایج است.

ثانیاً، هر گاه بخواهیم با حدیثی بر حکمی از احکام الاهی استدلال کنیم باید حدیث واجد دو شرط باشد:

ص: 249


1- مسلم بن حجاج قشیری نیسابوری، صحیح مسلم، ج3، ص61.
2- ابن قیم، إغاثة اللهفان من مصاید الشیطان، ج1، ص210.
3- همو، زادالمعاد فی هدی خیر العباد، ج3، ص443؛ همو، إغاثة اللهفان، ج1، ص210.
4- همو، زاد المعاد فی هدی خیر العباد، ج3، ص443.

1. سند حدیث صحیح باشد. مقصود این است که راویان حدیث در هر طبقه ای افرادی باشند که بتوان به قول آنها اعتماد کرد.

2. دلالت حدیث بر مقصود روشن باشد؛ یعنی الفاظ و جمله های حدیث بر مقصود ما به خوبی دلالت کند، به طوری که اگر همان حدیث را به دست یک فرد آشنا به زبان و آگاه از خصوصیات آن بدهیم، همان را که ما از آن می فهمیم، او نیز بفهمد.

اما متأسفانه احادیثی که ابن قیم بر اساس آنها استدلال کرده، از هر دو نظر اشکال و ایراد دارد که به آنها اشاره می شود.

سند حدیث

از ابی الاهیاج در صحاح شش گانه اهل سنت، فقط یک روایت نقل شده است که آن هم همین حدیث است که خود شک برانگیز است. علاوه بر آن، این حدیث از نظر سند اشکال دارد. زیرا، دانشمندان حدیث شناس بر وثوق اشخاصی که این حدیث را روایت کرده اند، اتفاق ندارند. چراکه در سند آن افرادی به نام های وکیع، سفیان الثوری، حبیب بن ابی ثابت، ابی وائل الاسدی و غیره به چشم می خورد، در حالی که حدیث شناسی چون ابن حجر عسقلانی از این افراد انتقاد کرده، از آنها با تعابیری همچون «خطاکار»، «غیرعرب»، «مدلّس در حدیث»، «غیرمضبوط» و ... یاد کرده است،(1)

به گونه ای که انسان در صحت حدیث مذکور و دیگر احادیث در این باره شک و تردید می کند. اگر سند حدیث، با چنین اشکالاتی روبه روست، هیچ فقیهی نمی تواند با چنین سندی فتوا بدهد.

دلالت حدیث

دلالت حدیث، دست کمی از سند آن ندارد، زیرا مورد استشهاد در حدیث جمله زیر است: «و لا قبرا مشرفا الاّ سوّیته». اکنون باید درباره معنای دو لفظ «مشرفا» و «سویته» دقت کنیم؛ لفظ «مشرف» در لغت به معنای عالی و بلند آمده و گفته اند: «مُشْرِفٌ: عالٍ و الشَّرَفُ من الأَرض: ما أَشْرَفَ لک».(2) مشرف، مکان بلند و زمین مشرف، زمین مسلط بر دیگری است. صاحب قاموس المحیط

ص: 250


1- نک.: ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب، ج 11، ص125، 130، 118، 128 و ج4، ص115 و ج 3، ص 179.
2- ابن منظور، لسان العرب، ج9، ص170.

که اصالت بیشتری در تنظیم معانی الفاظ دارد می گوید: «الشرف محرّکة: العلّو و من البعیر سنامه»؛(1) شرف با حرکت «راء» بلند و از شتر به قسمت کوهان آن می گویند. بنابراین، لفظ «مشرف» به معنای مطلق بلندی و بالأخص آن بلندی که به شکل کوهان شتر باشد، گفته می شود. لفظ «سویته» در لغت، مساوی قرار دادن و برابر کردن و کج و معوج را راست کردن است.(2)

حال پس از آگاهی از معانی مفردات حدیث می گوییم که در این حدیث دو احتمال وجود دارد. باید با توجه به معانی مفردات و قرائن دیگر یکی از آنها را تعیین کرد.

احتمال اول

مقصود این است که حضرت به أبوالاهیاج دستور داد قبرهای بلند را ویران، و آن را با زمین یکسان کند. این همان معنایی است که سلفیان از این حدیث فهمیده اند و این معنا از جهاتی مردود است. زیرا:

اوّلا، لفظ «تسویه» در لغت و اصطلاح به معنای هدم و ویران کردن نیامده است و اگر مقصود این باشد باید چنین بگویند: «و لا قبرا مشرفا الاّ سوّیته بالارض» آن را با زمین یکسان کنی، در صورتی که چنین لفظی در حدیث نیست.

ثانیاً، اگر مقصود از این تخریب قبور باشد، همان گونه که ابن قیم و سلفیان گفته اند، پس چرا احدی از علمای اسلام بر طبق آن فتوا نداده است؟ زیرا برابری قبر با زمین برخلاف سنت اسلامی است، و سنت اسلامی این است که قبر مقداری بلندتر باشد و تمام فقهای اسلام بر استحباب بلندی قبر از زمین به مقدار یک وجب فتوا داده اند. چنانچه صاحب کتاب الفقه علی المذاهب الاربعه می گوید: «و یندب ارتفاع التّراب فوق القبر بقدر شبر»؛(3)

مستحب است خاک قبر، به اندازه یک وجب از زمین بلندتر باشد.

ص: 251


1- محمد بن یعقوب فیروزآبادی، قاموس المحیط، ج1، ص823.
2- محمّد بن محمّد بن عبد الرزّاق حسینی زبیدی، تاج العروس من جواهر القاموس، ج38، ص332.
3- عبدالرحمن جزیری، الفقه علی المذاهب الأربعة، ج1، ص486.
احتمال دوم

مقصود از اینکه قبر را مساوی کن، این است که روی قبر را صاف و هم سطح و یکسان و یکنواخت ساز، در برابر قبرهایی که به صورت پشت ماهی و یا بسان سنام (کوهان) شتر ساخته می شوند.

در این صورت حدیث ناظر به این است که باید روی قبر صاف و مساوی باشد، نه به صورت پشت ماهی و یا مسنم که در میان برخی اهل تسنن مرسوم است، چنانچه صاحب کتاب الفقه علی المذاهب الاربعه می گوید: «ویجعل کسنام البعیر، باتفاق ثلاثة، وقال الشافعیة: جعل التراب مستویاً منظماً أفضل من کونه کسنام البعیر»(1) سه مکتب اهل سنت بر اینکه روی قبر را باید مانند کوهان شتر درست کرد، اتفاق نظر دارند ولی شافعی ها می گویند مساوی و صاف کردن خاک روی قبر از مثل کوهان شتر درست کردن آن افضل است.

در این صورت این حدیث مؤید فتوای علمای شیعه است که می گویند باید قبر علی رغم ارتفاع از زمین، سطح آن صاف و یکنواخت باشد.

مؤیدات احتمال دوم

برخی دیگر از مؤیدات دیدگاه شیعه عبارت اند از:

1. شارح معروف صحیح مسلم در تفسیر حدیث ابی الاهیاج می گوید: «أن السنة أن القبر لا یرفع علی الأرض رفعا کثیرا ولا یسنم بل یرفع نحو شبر ویسطح»؛(2) سنت این است که قبر از زمین زیاد بلند نباشد و به شکل کوهان شتر در نیاید، بلکه به مقدار یک وجب بلند و مسطح باشد. این جمله حاکی از آن است که شارح صحیح مسلم، از لفظ «سویته» همان معنا را فهمیده است که ما استظهار کردیم.

2. خود نویسندگان صحاح اهل سنت این احادیث را تحت عنوان «باب الامر بتسویة القبر» وارد کرده اند. بنابراین، مقصود از این عنوان این است که سطح قبر یکسان و یکنواخت باشد، و اگر

ص: 252


1- همان.
2- یحیی بن شرف نووی، المنهاج شرح صحیح مسلم بن الحجاج، ج7، ص36.

مقصود این بود که قبرهای بلند را با زمین یکسان کند، لازم بود عنوان باب را تغییر دهد و بگوید باب «الامر بتخریب القبور و هدمها».

3. اگر مقصود از سفارش این بود که گنبدها و ابنیه ای را که روی قبرها قرار دارد، ویران کند، پس چرا علی علیه السلام قبه های موجود در زمان خود را که بر روی قبور پیامبران الاهی بود، ویران نکرد؛ علی علیه السلام در آن روز حاکم علی الاطلاق بر سرزمین های اسلامی بود و سرزمین های فلسطین، سوریه، مصر، عراق، ایران و یمن، که مملو از بناهایی بر قبور پیامبران است، در برابر دیدگان او قرار داشت.

4. هیچ کدام از فقهای چهارگانه اهل سنت به حرمت ساختن بناء بر روی قبور فتوا نداده اند و فقط حکم به کراهت آن داده اند، چنانچه صاحب کتاب الفقه علی المذاهب الاربعة می گوید: «یکره أن یبنی علی القبر بیت أو قبة أو مدرسة أو مسجد أو حیطان تحدق به».(1)

5. ما از همه این گفته ها صرف نظر می کنیم، و فرض می کنیم که امام به ابی الاهیاج دستور داده است تمام قبرهای بلند را با زمین یکسان کند، ولی هرگز حدیث گواه بر لزوم تخریب بناء و ساختمانی که روی قبرها قرار دارد، نیست، زیرا امام این چنین فرمود: «و لا قبرا الاّ سوّیته»؛ یعنی قبرها را ویران سازد، و هرگز نفرمود: «و لا بناء و لا قبّة الاّ سوّیتهما»؛ در حالی که سخن ما درباره خود قبر نیست، بلکه بحث ما درباره بناها و ساختمان هایی است که روی قبر ساخته شده است، و مردم در سایه این بناء به تلاوت قرآن و خواندن دعا و گزاردن نماز اشتغال دارند. کجای این جمله گواه بر آن است که بناهای اطراف قبور را ویران کنند، و این آثار را که به زائر امکان انجام عبادت و تلاوت قرآن می دهد و مردم را از گرما و سرما حفظ می کند، ویران سازند؟

6. ممکن است این حدیث و امثال آن، ناظر به یک رشته از قبور از ملل سابق باشد که قبور صالحان و اولیا را قبله اتخاذ کرده، به جای اینکه به قبله واقعی نماز بگزارند بر قبر و تصویری که کنار آن قبر بود، نماز می گزاردند، و از نماز به قبله واقعی، که خدا معین کرده بود سر باز می زدند. در این صورت حدیث ربطی به قبوری که هرگز مسلمانی بر آن سجده نکرده، یا نماز نگزارده و فقط در کنار آن بر قبله الاهی (کعبه) نماز می گزارد و قرآن تلاوت می کند، ندارد. همچنین ممکن است

ص: 253


1- عبدالرحمن جزیری، الفقه علی المذاهب الاربعة، ج1، ص487.

مقصود از «صورة» تمثال بت ها و از «قبر» قبور مشرکان باشد که هنوز قبور آنها محل توجه بازماندگان و غیره بوده است.(1)

دعا و نماز خواندن در کنار قبور
اشاره

ابن قیم جوزیه دعا کردن و نماز خواندن در کنار قبور انبیا و اولیای الاهی را امری بدعت آمیز و غیرشرعی و در حکم جنگ با دین خدا می داند که به برخی از دیدگاه های او در این باره اشاره می شود. وی می گوید: «از بزرگ ترین بدعت ها و اسباب شرک نماز خواندن در کنار قبور و مسجد قرار دادن قبور و بناء مسجد بر روی قبور است».(2)

وی در جای دیگری می گوید:

اگر کسی در کنار قبور نماز بخواند به قصد اینکه نماز خواندن در آن بقعه متبرک است، این کار عین فریب دادن و نیرنگ زدن (مخادعه) بر خدا و رسول خدا و مخالفت کردن با دین خداست و بدعتی است که خداوند به آن إذن نداده است و مسلمانان اجماع دارند که از نماز خواندن در کنار قبور نهی شده است و پیامبر خدا کسانی را که قبور را مساجد قرار می دهند لعن کرده است.(3)

همچنین می گوید:

از محالات است که طلب از مردگان یا دعا کردن به وسیله آنها یا دعا کردن در کنار قبور آنها، مشروع و عملی صالح باشد. زیرا در سه قرن اول که به گفته پیامبر اسلام صلی الله علیه و سلم افضل از دیگر قرون است چنین چیزی وجود ندارد و در سنت رسول خدا و خلفای راشدین و صحابه و تابعین چنین چیزی ممکن نیست و از هیچ کدام از آنها، به نقل صحیح و حسن و ضعیف و منقطع نقل نشده است که در مواقع حاجت داشتن قصد قبور می کردند و در کنار قبور دعا می کردند یا بر آنها دست می کشیدند، تا چه رسد به اینکه در کنار آنها نماز بخوانند یا به وسیله اصحاب آنها از خداوند طلب حاجت کنند یا از خود آنها حاجت بخواهند. در نتیجه حتی یک اثر یا یک سخن از آنها برای تأیید این کار وجود ندارد، در حالی که برای ابطال آن دلایل فراوانی وجود دارد.(4)

ص: 254


1- جعفر سبحانی، آئین وهابیت، ص70.
2- ابن قیم، إغاثة اللهفان من مصاید الشیطان، ج1، ص185.
3- همان، ص185-188.
4- همان، ص202.
بررسی و نقد

دیدگاه های ابن قیم درباره نماز خواندن در کنار قبور نیز باطل است. زیرا:

اولاً، از روایات مورد استناد ابن قیم بیش از این استفاده نمی شود که پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم از نماز خواندن به طرف قبور نهی کرده، ولی هرگز دلیل قطعی وجود ندارد که ثابت کند این نهی، نوعی نهی تحریمی است، بلکه احتمال دارد این نهی، نوعی نهی تنزیهی و به اصطلاح کراهتی باشد، چنانچه خود ابن قیم از شافعی و اثرم کراهت را نقل کرده است(1)

و همچنین علمای مذاهب چهارگانه اهل سنت، از این نهی کراهت را استنباط کرده اند و فتوا داده اند که نماز خواندن بر روی قبرها مکروه است.(2)

ثانیاً؛ چنانچه خود ابن قیم از شافعی و اثرم نقل کرده است،(3) باید این روایات را بر مواردی حمل کرد که نماز خواندن بر قبور باعث فتنه یا تشبه به اهل کتاب شود و الا اشکالی نخواهد داشت. به عبارت دیگر، زمانی نماز خواندن در کنار قبور حرام و بدعت است که هدف نمازگزار عبادت صاحب قبر یا قبله قرار دادن قبر او باشد، در این صورت به طور مسلم شرک خواهد بود، ولی در روی زمین هیچ مسلمانی در کنار قبر پیامبران و اولیا چنین کاری انجام نمی دهد؛ نه صاحب قبر را عبادت می کنند و نه او را قبله قرار می دهند.

ثالثاً؛ در علم اصول فقه به اثبات رسیده است که مطلق مقدمات حرام، حرام نیست، بلکه مقدمه موصله، آن هم جزء آخرش که قطعاً به حرام منجر می شود، حرام است. زیرا به مقدمه زمانی حرام گفته می شود که موصله باشد و زمانی ایصال محقق می شود که جزء آخر را انجام داده باشد.(4)

در خصوص بحث نیز نماز و دعا در کنار قبور زمانی که به شرک منجر شود حرام و ممنوع است، ولی اگر به شرک منجر نشود و فقط به قصد تبرک از آن مکان باشد نه تنها حرام و بدعت نیست، بلکه جایز و مستحب هم هست.

ص: 255


1- همان، ج1، ص189.
2- عبدالرحمن جزیری، الفقه علی المذاهب الأربعة، ج1، ص253.
3- ابن قیم، إغاثة اللهفان من مصاید الشیطان، ج1، ص189.
4- جعفر سبحانی، الإنصاف فی مسائل دام فیها الخلاف، ج2، ص532.

رابعاً؛ موارد متعددی از سیره پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم و صحابه آن حضرت و تابعین وجود دارد که در کنار قبور به خواندن نماز و دعا پرداخته اند که با ادعای ابن قیم جوزیه متناقض اند. در ادامه به چند مورد اشاره می کنیم:

1. ابن عباس می گوید پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «هفتاد پیامبر در مسجد خیف نماز خوانده اند».(1) همچنین در روایات دیگر آمده است که خود آن حضرت در موارد متعددی در مسجد خیف نماز خوانده اند،(2)

در حالی که ابن عمر از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده است که در مسجد خیف قبر هفتاد پیامبر وجود دارد.(3)

2. این ادعای ابن قیم با دیگر گفته های او در کتاب هایش در تناقض است. زیرا خود او از مالک و عبدالله بن دینار نقل کرده است که عبدالله بن عمر هر وقت قصد سفر می کرد یا از مسافرت برمی گشت به کنار قبر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می رفت و برای آن حضرت نماز می خواند و دعا می کرد و سپس راهی می شد. (4) نیز از سلمة بن وردان نقل کرده است که مالک بن انس را در حالی دیدم که بر پیامبر سلام می کرد و سپس پشتش را به دیوار تکیه داد و دعا کرد.(5)

3. حاکم نیشابوری نقل می کند که حضرت فاطمه زهرا علیها السلام ، دختر رسول خدا علیها السلام ، در روزهای جمعه به زیارت قبر عموی خود حمزه می رفت و در کنار قبر ایشان نماز می خواند و گریه می کرد.(6)

4. اگر به راستی، نماز در کنار قبر مشروع نباشد، چگونه ام المؤمنین، عایشه، یک عمر در حجره خود که مدفن پیامبر است، نماز گزارد و به عبادت خدا پرداخت؟

5. منصور دوانیقی با امام مالک در مسجد رسول خدا، به مذاکره پرداخت و از او پرسید آیا موقع دعا رو به قبله بایستم و دعا کنم، یا رو به مدفن رسول خدا دعا کنم. مالک گفت: «چرا از

ص: 256


1- ابوالقاسم طبرانی، المعجم الکبیر، ج11، ص457.
2- همان، ج7، ص299 و ج22، ص232-233.
3- همان، ج12، ص414.
4- ابن قیم، جلاء الأفهام فی فضل الصلاة علی محمد خیر الأنام، ج1، ص399.
5- همان، إغاثة اللهفان من مصاید الشیطان، ج1، ص201.
6- أبو عبدالله حاکم نیسابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج1، ص533، ح1396.

پیامبر روی برگردانی، در حالی که او وسیله تو و وسیله پدر تو آدم است، بلکه رو به قبر رسول خدا کن و او را شفیع قرار بده و از او درخواست کن تا در حق تو شفاعت کند.(1)

6. فقهای چهارگانه اهل سنت، هرچند در خصوص کراهت و استحباب دعا و نماز خواندن در کنار قبور، اختلاف نظر دارند، ولی هیچ کدام از آنها حکم به بدعت و حرام بودن آن نداده اند(2)

و همچنین معتقدند دعا کردن برای خود و دیگران در کنار قبر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم ، یکی از آداب زیارت آن حضرت است(3) و اگر چنین چیزی بدعت و حرام بود آنها قطعاً حکم به جواز و استحباب آن نمی دادند.

روشن کردن چراغ بر قبور
اشاره

ابن قیم جوزیه، همانند دیگر سلفیان، به شدت مخالف روشن کردن چراغ بر روی قبور است و معتقد است روشن کردن چراغ یکی از بدعت ها و گناهان کبیره است.(4) او می گوید:

تعظیم کنندگان بر قبور که آنها را محل تجمع خود قرار می دهند و بر روی آنها چراغ هایی روشن کرده، مساجد و گنبدهایی بنا می کنند، نقض کنندگان دستورهای رسول خدا و جنگ کنندگان با شریعت او هستند و بزرگ ترین مصداق آن مسجد قرار دادن قبور و روشن کردن چراغ بر روی آنهاست که یکی از گناهان کبیره است و فقهای حنبلی و غیرحنبلی به حرمت آن تصریح کرده اند.(5)

ابن قیم درباره علت حرمت و بدعت بودن روشن کردن چراغ بر قبور، گفتار ابومحمد مقدسی را ذکر کرده است که او گفته است: «اگر روشن کردن چراغ بر روی قبور مباح بود پیامبر اسلام انجام دادن آن را لعن نمی کرد و این کار باعث ضایع کردن مال در کاری می شود که فایده ای ندارد و همچنین افراط در تعظیم قبور و تشبه به بت پرستان می شود».(6)

ص: 257


1- أبو الحسن سمهودی، وفاء الوفاء بأخبار دار المصطفی، ج4، ص197؛ عبد الملک قسطلانی قتیبی، المواهب اللدنیة بالمنح المحمدیة، ج3، ص594.
2- عبدالرحمن جزیری، الفقه علی المذاهب الأربعة، ج1، ص253.
3- همان، ج1، ص641.
4- ابن قیم، إغاثة اللهفان من مصاید الشیطان، ج2، ص188.
5- همان، ص196-197.
6- همان، ص197.
بررسی و نقد

ادعای ابن قیم درباره روشن کردن چراغ بر روی قبور از جهات مختلفی باطل و نامقبول است. زیرا:

اولاً، چنانچه شارحان حدیث(1)

و خود ابن قیم نیز از ابومحمد مقدسی نقل کرده است، این احادیث ناظر به صورتی است که برافروختن چراغ جز تضییع مال یا تشبّه به برخی ملل جهان، چیز دیگری نباشد، ولی اگر هدف از روشن کردن چراغ خواندن قرآن و دعا و ادای نماز و دیگر منافع مشروع باشد، قطعاً اشکال نخواهد داشت، بلکه برافروختن چراغ در این نقاط، آن هم برای این اهداف مقدس، مصداق روشن )تَعاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَ التَّقْوی((2) خواهد بود. در این صورت چرا حرام و ممنوع باشد؟(3)

ثانیاً، صِرف مشابهت ظاهری این کارها با اعمال مشرکان و بت پرستان باعث حرمت و بدعت بودن آنها نمی شود و الا باید طواف بر دور خانه خدا و دیگر اعمال عبادی مانند جهاد و غیره را نیز حرام و بدعت خواند؛ چرا که با اعمال بت پرستان مشابهت دارند، در حالی که هیچ مسلمانی چنین اعتقادی ندارد.

ثالثاً، سیره مسلمانان بر این بوده که بر روی قبور بزرگان دینی چراغ و شمع قرار می داده اند، چنانچه خطیب بغدادی از ولید نقل کرده است که پیرمردی از اهل فلسطین برای من تعریف می کرد ساختمان سفیدی پایین تر از دیوار شهر قسطنطنیه بود و مردم می گفتند این قبر ابوایوب انصاری، صحابی بزرگ پیامبر اسلام، است. من نیز به طرف آن ساختمان رفتم و قبرش را در آن بنا دیدم و بر روی قبر شمعدانی با یک زنجیر بسته شده بود.(4)

همچنین محمد جوزی می گوید: «یکی از حوادث سال 386 ه.ق. این است که اهل بصره مدعی شدند قبر زبیر بن عوام را پیدا کرد ه اند و بر روی قبر او بنا و مسجدی ساختند و برای آنجا شمعدان ها و حصیرها و فرش هایی بردند و خادمی دائمی برای محافظت از آن مکان گماردند و برای او وقف ها کردند».(5) نیز ابن خلکان

ص: 258


1- محمد بن عبدالهادی سندی، حاشیة السندی علی سنن النسائی، ج4، ص95.
2- سوره مائده، آیه 2.
3- جعفر سبحانی، آئین وهابیت، ص144.
4- أبو بکر أحمد بن علی خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج1، ص495.
5- جمال الدین أبو الفرج جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم والملوک، ج14، ص383.

می گوید: «قبر موسی کاظم علیه السلام مشهور و مکان زیارتی است و بر روی قبر او بارگاهی عظیم بنا شده و در آن شمعدان هایی از طلا و نقره و نیز انواع وسایل و فرش های بی شماری وجود دارد».(1)

برگزاری مراسم سوگواری و عزا
اشاره

ابن قیم جوزیه با برپایی مراسم سوگواری و عزا مخالف است و آن را امری بدعت آمیز می داند و در مقام استدلال بر سخن خود می گوید: «سیره رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم تعزیت گفتن بر صاحبان عزا بود و سیره ایشان این گونه نبود که برای عزا جمع شوند و در کنار قبر میت یا جای دیگری برای او قرآن بخوانند و تمام این کارها بدعت های مکروهی است که بعداً به وجود آمده است».(2)

بررسی و نقد

اولاً، بر اساس عموم آیه )قُلْ لا أَسْئَلُکمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی((3) یکی از نشانه های مهم مودت و دوستی همدردی و همدلی در سوگ آنها یا شادی در ایام شادی آنهاست.

ثانیاً، خداوند در قرآن تعظیم و بزرگ داشت شعائر الاهی را از دستورهای اساسی دین اسلام می داند و می فرماید: )وَ مَنْ یعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَی الْقُلُوبِ(؛(4)

مقصود از بزرگ داشت شعائر الاهی بزرگ داشت نشانه های دین و اطاعت خداوند است. از این رو به طور عموم می توان گفت که هر زمان، مکان، فعل یا عملی که یاد خداوند و زمینه تقوا و رشد معنوی و روحی را فراهم آورد، در صورتی که در چارچوب قوانین و دستورهای الاهی باشد، جزء شعائر الاهی به شمار می رود.

ثالثاً، بر اساس آیات و روایات، خود انبیای الاهی هم در مواردی به سوگواری و عزاداری پرداخته اند که به چند مورد اشاره می کنیم.

خداوند در قرآن گریه حضرت یعقوب در فراق حضرت یوسف را این گونه بازگویی می کند که: )وَ تَوَلَّی عَنْهُمْ وَ قالَ یا أَسَفی عَلی یوسُفَ وَ ابْیضَّتْ عَیناهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ کظیمٌ(؛(5) و از آنان کناره گرفت و گفت: دریغا بر یوسف! و در حالی که از غصّه لبریز بود دو چشمش از اندوه سپید شد. برخی مفسران

ص: 259


1- أبو العباس شمس الدین أحمد بن محمد بن أبی بکر ابن خلکان، وفیات الأعیان وأنباء أبناء الزمان، ج5، ص310.
2- ابن قیم، زاد المعاد فی هدی خیر العباد، ج1، ص528.
3- سوره شوری، آیه 23.
4- سوره حج، آیه 32.
5- سوره یوسف، آیه 84.

گفته اند حضرت یعقوب هشتاد سال برای یوسف گریه کرد.(1) همچنین گفته شده است که نه تنها یعقوب در فراق یوسف اشک می ریخت یوسف نیز در فراق پدر اشک می ریخته است، چنانچه از ابن عباس نقل شده است که یوسف وقتی به زندان افتاد با گریهٔ او در و دیوار و حتی سقف زندان هم با او گریه می کرد.(2)

رابعاً، در روایات مختلفی از طرق شیعه و سنی نقل شده است که خود حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در سوگ فرزندش ابراهیم(3) و طاهر(4)

و عبدالمطلب،(5)

ابوطالب(6)

و حمزه(7)

و علی علیه السلام در سوگ مالک اشتر،(8) و عمر در سوگ برادرش زید بن خطاب و نعمان بن مقرن مزنی و خالد بن ولید گریه کرده است.(9)

توسل به انبیا و اوصیای الاهی
اشاره

او توسل به غیرخدا را بدعت و شرک می داند. زیرا به طور کلی توسل و واسطه قرار دادن غیرخدا را یکی از اقسام شرک به حساب آورده و می گوید:

یکی از اقسام شرک، شرک وساطت است و آن عبارت است از اینکه قصد و هدف شخص مشرک تعظیم الاهی باشد نه اهانت به خدا و بگوید من این واسطه ها را عبادت می کنم تا مرا به خدا نزدیک سازند و به خدا برسانند و آنها واسطه و شفیعی بیش نیستند.(10)

ص: 260


1- جلال الدین سیوطی، الدر المنثور، ج4، ص570.
2- شمس الدین قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، ج9، ص188.
3- ابن عبد ربه أندلسی، العقد الفرید، ج3، ص190؛ أبو الحسن نور الدین علی بن أبی بکر بن سلیمان هیثمی، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج3، ص17.
4- هیثمی، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج3، ص18.
5- محمد بن سعد بن منیع أبو عبدالله بصری زهری، الطبقات الکبری، ج1، ص119.
6- همان، ج1، ص123.
7- همان، ج2، ص44 و ج3، ص11.
8- شمس الدین أبو عبد الله محمد بن أحمد بن عثمان بن قَایماز ذهبی، سیر أعلام النبلاء، ج4، ص34.
9- ابن عبد ربه اندلسی، العقد الفرید، ج3، ص191.
10- ابن قیم، الجواب الکافی لمن سأل عن الدواء الشافی أو الداء والدواء، ج1، ص129.

او همچنین در تبیین توحید پیامبران می گوید: «در توحید پیامبران، غیرخدا از مخلوقات، حق وکالت و ولایت و شفاعت ندارند. در رفع حوائج، باز شدن گرفتاری ها و اجابت خواسته ها هیچ واسطه ای بین خدا و مخلوقات وجود ندارد».(1)

او می گوید: «یکی از انواع شرک، طلب حاجت از مردگان و استغاثه و توجه کردن به آنهاست و این اصل شرک عالم است. زیرا عمل از میت قطع شده است و او مالک هیچ نفع و ضرری برای خودش نیست تا چه رسد به کسی که به آنها استغاثه می کند و از آنها طلب برآورده شدن حاجت ها را می کند».(2)

بررسی و نقد

شرک و بدعت دانستن توسل ادعایی نامقبول است. زیرا اولاً، تمام مسلمانان بر جواز توسل به ذات و مقام و دعای پیامبران و صالحان در حال حیات آنها اتفاق نظر دارند. حتی برخی از خود سلفی گرایان نیز به این مطلب اقرار کرده اند.(3)

ثانیاً، موارد متعددی از سیره عملی صحابه نیز جواز توسل به ذات مقدس و مقام و منزلت و دعای پیامبر اسلام در حال حیات ایشان را اثبات می کند، چنانچه در روایتی عثمان بن حنیف می گوید نابینایی خدمت پیامبر آمد و گفت دعا کن خدا به من شفا دهد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود اگر بخواهی دعا می کنم و اگر می توانی صبر کن و آن بهتر است. نابینا گفت خدا را بخوان، دعا کن. در این موقع پیامبر فرمود وضوی نیکو بگیر و دو رکعت نماز بخوان و پس از آن چنین دعا کن: پروردگارا من از تو مسئلت می کنم و به سوی تو به پیامبرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم که پیامبر رحمت است روی می آورم. ای محمد! من به وسیله تو به پروردگارم رو آورده ام تا حاجتم را برآورده کند. پروردگارا! شفاعت او را در حق من بپذیر. ابن حنیف می گوید ما در محضر رسول خدا بودیم. طولی نکشید که این پیرمرد بر ما وارد شد. گویی اصلاً نابینا نبوده است. (4)

ابن ماجه و ترمزی بعد از نقل این روایت درباره سند این حدیث می گویند: «این حدیث صحیح است».(5)

ص: 261


1- ابن قیم، الصواعق المرسلة فی الرد علی الجهمیة والمعطلة، ج3، ص933.
2- همو، مدارج السالکین بین منازل إیاک نعبد وإیاک نستعین، ج1، ص353.
3- شهاب الدین محمود بن عبد الله حسینی آلوسی، روح المعانی، ج3، ص294.
4- احمد بن حنبل، مسند احمد، ج28، ص480؛ ابن ماجة أبو عبد الله محمد بن یزید قزوینی، سنن ابن ماجه، ج1، ص441.
5- محمد بن عیسی بن سَوْرة بن موسی بن الضحاک ترمذی، سنن ترمزی، ج5، ص461؛ ابن ماجه، سنن ابن ماجه، ج1، ص441.

همچنین بخاری در صحیح خود از انس بن مالک روایت کرده است که عمر بن خطاب در مواقع قحطی باران به عباس، عموی پیامبر، توسل می کرد و می گفت: «اللَّهُمَّ إِنَّا کنَّا نَتَوَسَّلُ إِلَیک بِنَبِینَا فَتَسْقِینَا، وَإِنَّا نَتَوَسَّلُ إِلَیک بِعَمِّ نَبِینَا فَاسْقِنَا، قَالَ: فَیسْقَوْنَ».(1)

ثالثاً، خداوند متعال در قرآن، رسول گرامی اسلام را شریف ترین و گرامی ترین انسانی می داند که وجود او در میان مردم مایه مصونیت آنها از عذاب الاهی است و تصریح می کند که مادامی که او در میان مردم است، خدا آنها را با نزول عذاب مجازات نمی کند، چنانچه می فرماید: )وَمَا کانَ اللَّهُ لِیعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِیهِمْ وَمَا کانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ یسْتَغْفِرُونَ(؛(2) هرگز تا تو در میان آنها هستی خدا آنها را مجازات نمی کند، همچنان که ایشان را تا زمانی که طلب آمرزش می کنند عذاب نمی کند. به دلیل همین مقام قدسی پیامبر در پیش گاه خداوند است که دعای او رد نمی شود. لذا به گنهکاران دستور داده شده که به محضر پیامبر بروند و از او درخواست کنند که در حق آنها استغفار کند: )وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوک فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِیمًا(؛(3) این آیه اختصاصی به زمان حیات رسول خدا ندارد و سیره عملی مسلمانان از عصر صحابه تا به امروز مؤید آن است. فراتر از این، حتی خودداری از طلب استغفار از پیامبر را نشانه نفاق می داند و می فرماید: )وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْا یسْتَغْفِرْ لَکمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُءُوسَهُمْ وَرَأَیتَهُمْ یصُدُّونَ وَهُمْ مُسْتَکبِرُونَ(.(4)

تبرک جستن به آثار انبیا و اولیای الاهی
اشاره

از دیدگاه ابن قیم جوزیه، تبرک جستن به قبور و خاک اطراف قبور انبیا و اولیای الاهی بدعت، و در حکم جنگ با خدا و رسول خدا و دین خداست. او در این باره می گوید: «اگر هدف انسان از نماز خواندن در کنار قبور، تبرک جستن به وسیله نماز از آن بارگاه باشد این کار عین جنگ با خدا و رسول خدا و مخالفت ورزیدن با دین خداست و بدعت نهادن در دین است که خداوند به آن اذن نداده است».(5)

ص: 262


1- محمد بن إسماعیل أبو عبدالله بخاری جعفی، صحیح بخاری، ج2، ص27.
2- سوره انفال، آیه 33.
3- سوره نساء، آیه 64.
4- سوره منافقون، آیه 5.
5- ابن قیم، إغاثة اللهفان من مصاید الشیطان، ج2، ص185.

ابن قیم از ابی الوفاء بن عقیل نقل کرده است که:

تعظیم و تکریم کنندگان قبور، که بر روی قبور چراغ روشن می کنند و آنها را می بوسند و از مردگان طلب حاجت می کنند و نوشته هایی برای آنها می نویسند و خاک قبر آنها را به عنوان تبرک برمی دارند و غیره، از نظر من کافر هستند و به لات و عزی اقتدا کرده اند.(1)

او درباره روایاتی که در آنها تبرک به نام مقدس پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم مطرح شده است، مانند روایت «مَنْ وُلِدَ لَهُ مَوْلُودٌ فَسَمَّاهُ مُحَمَّدًا تَبَرُّکا بِهِ کانَ هُوَ وَالْوَلَدُ فِی الْجَنَّةِ» می گوید: «همه این روایات دروغ هستند».(2)

بررسی و نقد

در نقد دیدگاه های ابن قیم جوزیه درباه تبرک جستن به آثار و قبور انبیا و اولیای الاهی باید گفت که اولاً، تبرک جستن به آثار انبیای الاهی از دیدگاه قرآن و سنت و سیره عملی صحابه امری جایز بلکه پسندیده است. زیرا خداوند علاوه بر آنکه در قرآن برخی اشخاص، از جمله نوح،(3) ابراهیم و فرزندش اسحاق،(4)

عیسی،(5)

و اهل بیت پیامبر(6)

را موصوف به برکت کرده است و همچنین از برخی زمان ها و مکان ها مانند مکه،(7)

مقام ابراهیم،(8)

مسجدالاقصی،(9)

شب قدر،(10)

به عنوان مبارک یاد فرموده است، در ماجرای حضرت یوسف علیه السلام تبرک جستن حضرت یعقوب به پیراهن حضرت یوسف و شفا پیدا کردن آن حضرت را چنین نقل می کند: )اذْهَبُوا بِقَمِیصِی هَذَا فَأَلْقُوهُ عَلَی وَجْهِ أَبِی یأْتِ

ص: 263


1- همان، ج1، ص195.
2- ابن قیم، المنار المنیف فی الصحیح والضعیف، ج1، ص61.
3- سوره هود، آیه 48.
4- سوره صافات، آیه 113.
5- سوره مریم، آیه 31.
6- سوره هود، آیه 73.
7- سوره آل عمران، آیه 96.
8- سوره بقره، آیه 125.
9- سوره اسراء، آیه 1.
10- سوره دخان، آیه 3.

بَصِیرًا وَأْتُونِی بِأَهْلِکمْ أَجْمَعِینَ(؛(1)

)فلَمَّا أَنْ جَاءَ الْبَشِیرُ أَلْقَاهُ عَلَی وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِیرًا قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَکمْ إِنِّی أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ(.(2)

ثانیاً؛ با مراجعه به روایات با طیف وسیعی از روایات مواجه می شویم که در آنها حضرت محمد و آل محمد را اشخاصی مبارک معرفی کرده اند.(3) نیز عایشه می گوید: صحابه دائماً فرزندان خود را نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می آوردند تا پیامبر کام آنها را بردارد و مبارک گرداند.(4)

حتی خود ابن قیم هم به این مطلب تصریح کرده است.(5)

در روایات فراوانی وارد شده است که صحابه پیامبر به آب وضوی آن حضرت و موی شریف ایشان(6)

و کفش و ظروف(7)

و منبر آن حضرت بعد از رحلت ایشان تبرک می جسته اند.(8)

خود ابن قیم تصریح کرده است که ابوبکر بعد از رحلت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم خودش را بر روی جنازه آن حضرت انداخت و پیشانی آن حضرت را بوسید.(9)

نذر برای غیرخدا
اشاره

از دیدگاه ابن قیم نذر برای غیرخدا شرک است. او می گوید:

از اقسام شرک، نذر برای غیرخداست و این شرک است و شرک آن بزرگ تر از شرک به قسم به غیرخداست. بنابراین، اگر کسی به نام غیرخدا قسم بخورد مشرک می شود. پس چگونه کسی که برای غیرخدا نذر می کند مشرک نباشد؟.(10)

در جای دیگری می گوید:

اهل شرک که به غیرخدا از بت ها روی می آورند و می گویند این سنگ یا این درخت یا این چشمه نذر قبول می کند بدین معناست که غیرخدا عبادت قبول

ص: 264


1- سوره یوسف، آیه 93.
2- سوره یوسف، آیه 96.
3- محمد بن إسماعیل أبو عبدالله بخاری جعفی، صحیح بخاری، ج8، ص77.
4- احمد بن حنبل، مسند احمد، ج42، ص508.
5- ابن قیم، إغاثة اللهفان من مصاید الشیطان، ج1، ص157.
6- عبد الملک بن هشام بن أیوب حمیری معافری، السیرة النبویه، ج4، ص281.
7- محمد بن إسماعیل أبو عبدالله بخاری جعفی، صحیح بخاری، ج4، ص82.
8- ابوالحسن سمهودی، وفاء الوفاء بأخبار دار المصطفی، ج4، ص215.
9- ابن قیم، اجتماع الجیوش الإسلامیة، ج2، ص119.
10- همو، مدارج السالکین بین منازل إیاک نعبد وإیاک نستعین، ج1، ص353.

می کند. پس نذر، عبادت است و باعث تقرب، و نذرکننده به واسطه نذر به منذور له تقرب می جوید، در حالی که سلف، مسح کردن حجرالاسود را که خداوند به نماز خواندن در کنار آن امر فرموده است، انکار کرده اند.(1)

بررسی و نقد

در نقد دیدگاه های ابن قیم جوزیه درباره نذر برای غیرخدا باید گفت که اولاً، باید بین نیت ها فرق گذاشت. زیرا محدثان از پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده اند که «انما الاعمال بالنیات»؛(2)

ارزش اعمال به نیت هاست. در نتیجه باید میان عمل فرد موحد که گوسفندی را برای پیامبر نذر می کند با عمل مشرک که گوسفندی را برای بت ها نذر می کرد فرق گذاشت. زیرا هرچند در ظاهر این دو عمل مشابه اند ولی باطن آنها با یکدیگر قابل قیاس نیست. انسان موحد برای خدا نذر کرده، در حالی که مشرکان به نام بت و برای درخواست پاداش از آنها نذر می کنند.

ثانیاً، اگر ظاهر عمل مقیاس قضاوت و داوری باشد باید مناسکی از حج را که کاملاً شبیه اعمال مشرکان است از اعمال شرک آمیز به حساب آورد. زیرا، آنها بر گرد بت های خود می چرخیدند و می پرستیدند، ما نیز بر دور کعبه طواف می کنیم و حجرالاسود را می بوسیم. آنها گوسفندان خود را در منی به نام بت ها ذبح می کردند و ما نیز در همان روز قربانی می کنیم. ولی آیا رواست که این دو عمل مشابه را یکسان تلقی کنیم؟ محرک بت پرست، جلب رضایت بتان است، در حالی که محرک موحد، جلب رضای خداوند است و موحد، ثواب عمل خود را به نبی و وصی او اهدا می کند.(3)

ثالثاً، در آیات و روایات نیز بر چنین عملی صحه گذاشته شده است، چنان که خداوند در قرآن می فرماید: )وَمَا ذُبِحَ عَلَی النُّصُبِ ... ذَلِکمْ فِسْقٌ(؛(4)

آنچه برای بت ها کشته می شود ... فسق و گناه است. از این آیه به دست می آید که اگر برای بت ها کشته نشود فسق و گناه نیست. همچنین در زمان رسول خدا مردی نذر کرد که شتری را در «بوانته»(5)

نحر کند. پیش رسول خدا آمد و جریان را به حضرتش عرض کرد. پیامبر فرمود: آیا در آنجا بتی که در دوران جاهلیت عبادت می شده وجود

ص: 265


1- همو، إغاثة اللهفان من مصاید الشیطان، ج1، ص212.
2- محمد بن إسماعیل أبو عبدالله بخاری جعفی، صحیح بخاری، ج1، ص6؛ مسلم بن حجاج قشیری نیسابوری، صحیح مسلم، ج3، ص1515.
3- جعفر سبحانی، وهابیت؛ مبانی فکری و کارنامه عملی، ص370.
4- سوره مائده، آیه 3.
5- به ضم با و تخفیف واو، تپه ای است پشت ینبع نزدیک ساحل دریا.

دارد؟ گفتند: خیر. فرمود: آیا در آنجا عیدی از عیدهای بت پرستان هست؟ گفتند: خیر. رسول خدا فرمود: به نذرت وفا کن که در معصیت خدا، نذر لازم الوفاء نیست و نه در آن دو مورد که در آنها فرزند آدم مالک نیست.(1)

قسم خوردن به غیرخدا
اشاره

ابن قیم جوزیه قسم به نام غیرخدا را شرک می داند و معتقد است قسم خوردن به نام غیرخداوند باعث مشرک شدن شخص قسم خورنده می شود.(2) او قسم دادن خداوند به دیگری را یکی از حیله های شیطانی می داند و می گوید:

شیطان با مکر و حیله اش دعا کردن در کنار قبور را زیبا جلوه می دهد و به تدریج از دعا کردن در کنار قبور به دعا کردن به وسیله آنها می کشاند و خداوند را به او قسم می دهد و این بزرگ تر از مرحله قبل است، در حالی که شأن خداوند بزرگ تر از آن است که به کسی قسم داده شود یا به وسیله شخصی از مخلوقانش از او درخواست شود و بزرگان اسلام آن را انکار کرده اند.(3)

بررسی و نقد

در نقد این دیدگاه های ابن قیم درباره قسم به غیرخداوند، باید گفت که قسم به غیرخدا امری جایز است. زیرا دلایل فراوانی از قرآن و سنت بر جواز آن وجود دارد. در قرآن کریم خداوند متعال در بیش از ده مورد، قسم به غیرخود یاد کرده است. برای مثال، در سوره شمس به هفت چیز از مخلوقات خود سوگند یاد کرده است که عبارت اند از: خورشید، نور آن، ماه، روز، شب، آسمان، نفس انسانی، زمین.(4)

در سوره تین به انجیر و زیتون و طور سینا و مکه معظمه،(5)

و در سوره فجر به صبحگاهان و ده شب (دهه اول ذی الحجه) و جفت و شب تار قسم یاد کرده است.(6)

بنابراین، اگر قسم به غیرخدا شرک بود چرا خداوند در قرآن این قدر به غیرخودش سوگند یاد کرده است؟

ص: 266


1- عبد الحسین امینی، الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب، ج9، ص303.
2- ابن قیم، مدارج السالکین بین منازل إیاک نعبد وإیاک نستعین، ج1، ص 353.
3- همو، إغاثة اللهفان من مصاید الشیطان، ج1، ص216.
4- سوره شمس، آیات 1-7.
5- سوره تین، آیات 1-3.
6- سوره فجر، آیات 1-4.

در روایات نیز موارد مختلفی از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم و صحابه و تابعین آن حضرت وجود دارد که به جان خودشان(1)

و پدرشان قسم یاد کرده اند.(2) صاحب کتاب الفقه علی المذاهب الاربعة در این باره می نویسد:

سوگند به غیرخدا منعقد نمی گردد، مانند سوگند به پیامبر و کعبه و جبرئیل، و اگر شخص بخواهد با قسم خود غیرخدا را با خدا شریک در تعظیم قرار دهد این موجب شرک است و اگر هدف او توهین به پیامبر باشد این موجب کفر است و اگر هیچ کدام را قصد نکند، بلکه هدفش فقط سوگند باشد در اینجا آرای علما مختلف است و حنفی ها معتقدند که سوگندهایی همچون قسم به پدرت و زندگانی ات و مانند آنها مکروه است و شافعی ها معتقدند که اگر سوگند به غیرخدا با اثبات فوق الذکر نباشد مکروه است و مالکی ها می گویند سوگند خوردن به بزرگان و مقدس هایی همچون پیامبر و کعبه و مانند آنها به نظری مکروه و به نظر دیگر حرام است و سخن مشهور در حرمت آن است.(3)

آنچه گفته شد، برخی از اندیشه های تکفیری و تبدیعی و تشریکی ابن قیم جوزیه بود که در آنها دیگر مسلمانان را محکوم به کفر و بدعت و شرک کرده است. در ادامه سزاوار است به جایگاه ابن قیم جوزیه نزد سلفیان تکفیری به خصوص وهابیت پرداخته شود.

جایگاه ابن قیم نزد سلفیان تکفیری

ابن قیم جوزیه و آثار علمی او نزد سلفیان تکفیری اهمیت خاصی دارد، به گونه ای که بزرگان وهابیت همیشه از او به عنوان امام خود یاد می کنند و او را یکی از علمای سلف صالح خود می دانند و در تبیین و تثبیت اندیشه های خود به گفته ها و کتاب های او استناد می کنند و کتاب های خود محمد بن عبدالوهاب و دیگر علمای وهابیت متضمن نقل قول های فراوانی از ابن قیم و اندیشه های اوست(4)

و از شیخ عبدالله بن محمد بن عبدالوهاب نقل شده است که گفته است: «وعندنا أن الامام ابن القیم وشیخه (ابن تیمیة) إماما حق من أهل السنة وکتبهم عندنا من أعز الکتب»؛(5)

ص: 267


1- احمد بن حنبل، مسند احمد، ج36، ص286.
2- مسلم بن حجاج قشیری نیسابوری، صحیح مسلم، ج3، ص93.
3- عبدالرحمن جزیری، الفقه علی المذاهب الأربعة، ج2، ص71.
4- محمد بن عبد الله بن سلیمان سلمان، دعوة الشیخ محمد بن عبد الوهاب وأثرها فی العالم الإسلامی، ج1، ص62.
5- سلیمان بن سحمان، الهدیة السنیة والتحفة الوهابیة النجدیة، ص49.

یعنی در نزد ما، امام ابن القیم و استادش (ابن تیمیه) امامان بر حق اهل سنت اند و کتب آنها نزد ما عزیزترین کتاب هاست. حتی نقل شده است که بنیان گذار وهابیت، یعنی محمد بن عبدالوهاب شدیداً تحت تأثیر شخصیت علمی و اندیشه های او بوده است، چنانچه گفته اند محمد بن عبدالوهاب از سه تن از علمای سلف صالح بیشترین تأثیر را پذیرفته است که عبارت اند از: احمد بن حنبل، احمد بن تیمیه و محمد بن القیم.(1) درباره میزان و مقدار تأثیرپذیری محمد بن عبدالوهاب از ابن قیم نیز گفته شده است که محمد بن عبدالوهاب از چند جهت تحت تأثیر ابن قیم بوده است از جهتی تحت تأثیر زهد و تقوای او بوده است و از جهت دیگر از مبارزات او با بدعت ها و شرکیات تأثیر پذیرفته است.(2)

اما مقدار تأثیرپذیری محمد بن عبدالوهاب را نمی توان به همین موارد مذکور منحصر کرد؛ چراکه از شواهد و قرائن به دست می آید که کتب ابن قیم نیز نزد محمد بن عبدالوهاب اهمیت فراوانی داشته، به گونه ای که گفته اند محمد بن عبدالوهاب در همان اوایل کودکی بعد از آموختن فقه حنبلی و تفسیر و حدیث نزد پدرش به مطالعه کتب ابن تیمیه و شاگرد او، ابن قیم، پرداخته، بدانها عنایت خاصی داشته است؛(3) و بعداً کتاب زاد المعاد فی هدی خیر العباد ابن قیم را تلخیص کرده است و ابن قیم در مقدمه این کتاب به تحقیق درباره معنای «لا اله الا الله» پرداخته است و محمد بن عبدالوهاب این روش ابن قیم را پسندیده و از آن تأثیر پذیرفته و در اکثر کتاب هایش، از جمله کتاب التوحید، از آن استفاده کرده است.(4)

نتیجه نهایی

نتیجه سخن اینکه ابن قیم جوزیه یکی از مفتیان و بنیان گذاران اندیشه های تکفیری و تبدیعی و تشریکی است که هم در پیدایش افکار تکفیری و هم در ترویج آنها نقش بسزایی داشته است. وی در این زمینه کتب متعددی نوشته و تلاش های بسیاری انجام داده است. او سفر به قصد زیارت قبور انبیا و اولیای الاهی، بناء و مسجد ساختن بر قبور، گنبد و بارگاه ساختن، روشن کردن چراغ بر

ص: 268


1- محمد بن عبد الله بن سلیمان سلمان، دعوة الشیخ محمد بن عبد الوهاب وأثرها فی العالم الإسلامی، ج1، ص59.
2- همان، ص62.
3- محمد بن عبد الوهاب نجدی، الکبائر، ج1، ص9.
4- محمد بن عبد الله بن سلیمان سلمان، دعوة الشیخ محمد بن عبد الوهاب وأثرها فی العالم الإسلامی، ص62؛ نک.: محمد بن عبد الوهاب نجدی، التوحید الذی هو حق الله علی العبید، ص11-12.

روی قبور، طلب شفاعت، توسل، تبرک جستن به قبور انبیا، نذر و قسم برای آنها و غیره را اعمالی شرک آمیز و بدعت می داند که در حکم جنگ با خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است و مرتکبان آنها را بدعت گذار و مشرک و کافر پنداشته، در برخی موارد مانند زیارت قبور، طلب شفاعت از صاحبان قبور، طلب حاجت، تبرک جستن از آنها، پارچه کشیدن بر روی قبور، چراغ روشن کردن و مسجد ساختن بر روی قبور و غیره، با صراحت حکم به تکفیر و اباحه دماء و اموال و نوامیس فاعلان آنها داده است. چه بسا به دلیل همین اندیشه های تکفیری، ابن قیم جوزیه، نزد سلفی گرایان تکفیری، لقب «امام» گرفته است و کتاب های او نزد آنها از عزیزترین کتاب ها و منابع مورد اعتماد آنها شده است.

ص: 269

منابع

1.قرآن.

2.ابن خلکان، أبو العباس شمس الدین أحمد بن محمد بن أبی بکر، وفیات الأعیان وأنباء أبناء الزمان، تحقیق: إحسان عباس، دار صادر، بیروت، [بی تا].

3.ابن رجب، زین الدین عبد الرحمن بن أحمد بن رجب بن الحسن، ذیل طبقات الحنابلة، تحقیق: عبد الرحمن بن سلیمان العثیمین، چاپ اول، مکتبة العبیکان، ریاض، 1425.

4.ابن کثیر قرشی، أبو الفداء إسماعیل بن عمر، البدایة والنهایة، تحقیق: علی شیری، چاپ اول، دار إحیاء التراث العربی [بی جا]، 1408.

5.أثری حسینی، صفی الدین حنفی، تقریظ للحافظ ابن حجر العسقلانی علی الرد الوافر، تحقیق: محمد بن إبراهیم شیبانی، مکتبة ابن تیمیة، کویت، [بی تا].

6.أحمد بن حنبل، مسند الامام أحمد بن حنبل، تحقیق: شعیب الأرنؤوط و دیگران، چاپ دوم، مؤسسة الرسالة، بیروت، 1420.

7.امینی، عبد الحسین، الغدیر فی الکتاب و السنة و الأدب، ترجمه: جمعی از نویسندگان، بنیاد بعثت، تهران، [بی تا].

8.أندلسی، ابن عبد ربه، العقد الفرید، چاپ اول، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1404.

9.أنصاری، جمال الدین ابن منظور، لسان العرب، چاپ سوم، دار صادر، بیروت، 1414.

10.بخاری جعفی، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله، الجامع المسند الصحیح المختصر من أمور رسول الله صلی الله علیه وسلم وسننه وأیامه(صحیح بخاری)، تحقیق: محمد زهیر بن ناصر الناصر، چاپ اول، دار طوق النجاة، [بی جا]، 1422.

11.بصری زهری، محمد بن سعد بن منیع أبو عبدالله، الطبقات الکبری، تحقیق: إحسان عباس، چاپ اول، دار صادر، بیروت، 1968.

12.ترمذی، محمد بن عیسی بن سَوْرة بن موسی بن الضحاک، سنن الترمذی، تحقیق: أحمد محمد شاکر و دیگران، چاپ دوم، شرکة مکتبة ومطبعة مصطفی البابی الحلبی، مصر، 1395.

13.تمیمی نجدی، محمد بن عبد الوهاب بن سلیمان، التوحید الذی هو حق الله علی العبید، تصحیح: علی بن محمد بن سنان، مکتبه دارحراء، مکه مکرمه، [بی تا].

14.تمیمی نجدی، محمد بن عبد الوهاب بن سلیمان، الکبائر، تحقیق: باسم فیصل الجوابرة، چاپ دوم، وزارة الشؤون الاسلامیة والأوقاف والدعوة والارشاد، المملکة العربیة السعودیة، 1420.

15.جزیری، عبدالرحمن، الفقه علی المذاهب الأربعة، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1409.

ص: 270

16.جوزی، جمال الدین أبو الفرج، المنتظم فی تاریخ الأمم والملوک، تحقیق: محمد عبد القادر عطا و مصطفی عبد القادر عطا، چاپ اول، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1412.

17.جوزیة، محمد بن أبی بکر بن أیوب بن سعد شمس الدین ابن قیم، اجتماع الجیوش الاسلامیة علی غزو المعطلة والجهمیة، چاپ اول، مطابع الفرزدق التجاریة، ریاض، 1408.

18.------------------------------------------------------------------، إغاثة اللهفان من مصاید الشیطان، تحقیق: محمد حامد الفقی، مکتبة المعارف، ریاض، [بی تا].

19.------------------------------------------------------------------، الجواب الکافی لمن سأل عن الدواء الشافی أو الداء والدواء، چاپ اول، دار المعرفة، مغرب، 1418.

20.------------------------------------------------------------------، الصواعق المرسلة فی الرد علی الجهمیة والمعطلة، تحقیق: علی بن محمد الدخیل الله، چاپ اول، دار العاصمة، ریاض، 1408.

21.-----------------------------------------------------------------، المنار المنیف فی الصحیح والضعیف، تحقیق: عبد الفتاح أبو غدة، چاپ اول، مکتبة المطبوعات الاسلامیة، حلب، 1390.

22.-----------------------------------------------------------------، جلاء الأفهام فی فضل الصلاة علی محمد خیر الأنام، تحقیق: شعیب الأرناؤوط و عبد القادر الأرناؤوط، چاپ دوم، دار العروبة، کویت، 1407.

23.-----------------------------------------------------------------، زاد المعاد فی هدی خیر العباد، چاپ بیست و هفتم، مؤسسة الرسالة، بیروت، 1415.

24.------------------------------------------------------------------، مدارج السالکین بین منازل إیاک نعبد وإیاک نستعین، تحقیق: محمد المعتصم بالله البغدادی، چاپ سوم، دار الکتاب العربی، بیروت، 1416.

25.حاکم نیسابوری، أبو عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، چاپ اول، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1411.

26.حسینی آلوسی، شهاب الدین محمود بن عبد الله، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، تحقیق: علی عبد الباری عطیة، چاپ اول، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1415.

27.حسینی زَّبیدی، محمّد بن محمّد بن عبدالرزّاق، تاج العروس من جواهر القاموس، تحقیق: جمعی از نویسندگان، دار الهدایة، [بی جا]، [بی تا].

28.حمیری معافری، عبد الملک بن هشام بن أیوب، السیرة النبویة لابن هشام، تحقیق: طه عبد الرئوف سعد، دار الجیل، بیروت، 1411.

ص: 271

29.خطیب بغدادی، أبو بکر أحمد بن علی، تاریخ بغداد، تحقیق: بشار عواد معروف، چاپ اول، دار الغرب الاسلامی، بیروت، 1422.

30.ذَهَبی، شمس الدین أبو عبد الله محمد بن أحمد بن عثمان بن قَایماز، سیر أعلام النبلاء، تحقیق گروهی زیر نظر: شعیب الأرناؤوط، مؤسسة الرسالة، بیروت، [بی تا].

31.ذهبی، شمس الدین أبو عبد الله محمد بن أحمد بن عثمان بن قَایماز، المعجم المختص بالمحدثین، تحقیق: محمد حبیب اهیلة، چاپ اول، مکتبة الصدیق، طائف، 1408.

32.سبحانی، جعفر، الانصاف فی مسائل دام فیها الخلاف، چاپ اول، مؤسسة الامام الصادق علیه السلام ، قم، 1381.

33.سبحانی، جعفر، الوهابیة بین المبانی الفکریة و النتائج العملیة، چاپ اول، مؤسسة الامام الصادق علیه السلام ، قم، 1426.

34.سبحانی، جعفر، آیین وهابیت، دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1364.

35.سلمان، محمد بن عبد الله بن سلیمان، دعوة الشیخ محمد بن عبد الوهاب وأثرها فی العالم الاسلامی، چاپ اول، وزارة الشئون الاسلامیة والأوقاف والدعوة والارشاد، المملکة العربیة السعودیة، 1422.

36.سلیمان بن سحمان، الهدیة السنیة و التحفة الوهابیة النجدیة، تعلیق: سید رشید رضا، چاپ دوم، المنار، مصر، 1344.

37.سمهودی، أبو الحسن، وفاء الوفاء بأخبار دار المصطفی، چاپ اول، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1419.

38.سید، جمال بن محمد، ابن قیم الجوزیة وجهوده فی خدمة السنة النبویة وعلومها، چاپ اول، عمادة البحث العلمی بالجامعة الاسلامیة، مدینه، 1424.

39.سیوطی، جلال الدین عبد الرحمن، الدر المنثور، دار الفکر، بیروت، [بی تا].

40.صفدی، صلاح الدین خلیل بن أیبک بن عبد الله، الوافی بالوفیات، تحقیق: أحمد الأرناؤوط و ترکی مصطفی، دار إحیاء التراث، بیروت، 1420.

41.طبرانی، أبو القاسم، المعجم الکبیر، تحقیق: حمدی بن عبد المجید السلفی، چاپ دوم، مکتبة ابن تیمیة، القاهرة، [بی تا].

42.عسقلانی، أحمد بن حجر، الدرر الکامنة فی أعیان المائة الثامنة، تحقیق: محمد عبد المعید ضان، چاپ دوم، مجلس دائرة المعارف العثمانیة، هند (حیدرآباد)، 1392.

43.عسقلانی، أحمد بن حجر، تهذیب التهذیب، چاپ اول، مطبعة دائرة المعارف النظامیة، هند، 1326.

ص: 272

44.فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، القاموس المحیط، چاپ هشتم، مؤسسة الرسالة للطباعة والنشر والتوزیع، بیروت، 1426.

45.قرطبی، شمس الدین، الجامع لأحکام القرآن، تحقیق: هشام سمیر البخاری، دار عالم الکتب، الریاض، 1423.

46.قزوینی، ابن ماجة أبو عبد الله محمد بن یزید، سنن ابن ماجه، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، دار إحیاء الکتب العربیة، [بی جا]، [بی تا].

47.قسطلانی قتیبی، عبد الملک، المواهب اللدنیة بالمنح المحمدیة، المکتبة التوفیقیة، القاهرة، [بی تا].

48.قشیری نیسابوری، مسلم بن حجاج، الجامع الصحیح المسمی صحیح مسلم، دار الأفاق الجدیدة، بیروت، [بی تا].

49.نسائی، أبو عبد الرحمن أحمد بن شعیب، سنن النسائی بشرح السیوطی وحاشیة السندی، تحقیق: مکتب تحقیق التراث، چاپ پنجم، دار المعرفة، بیروت، 1420.

50.نووی، یحیی بن شرف، المنهاج شرح صحیح مسلم بن الحجاج، چاپ دوم، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، 1392.

51.هیثمی، أبو الحسن نور الدین علی بن أبی بکر بن سلیمان، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، تحقیق: حسام الدین قدسی، مکتبة القدسی، قاهرة، 1414..

ص: 273

ص: 274

صنعانی؛ سلفی تکفیری یا سلفی میانه رو / سید محمد مهدی عمادی

اشاره

سید محمد مهدی عمادی(1)

چکیده

ابن الامیر صنعانی یکی از علمای زیدی سلفی در قرن دوازدهم به شمار می آید. دیدگاه های اعتقادی او در مسئلهٔ توحید، شرک و بدعت متأثر از اندیشه های سلفی ابن تیمیه است که در آثارش انعکاس یافته است. او با توسعهٔ مفهوم شرک هر گونه توسل، استغاثه، نذر و قربانی برای غیرخدا را از مصادیق بارز شرک دانسته، این اعمال را در ردیف شرک بت پرستان قلمداد کرده است و با چنین اعمالی به شدت مخالف است. این نوع نگاه وی به شرک، در کنار حمایت اولیه وی از حرکت تبلیغی محمد بن عبدالوهاب، بنیان گذار وهابیت، برخی جریان های تکفیری را بر آن داشت تا او را به عنوان یکی از علمای سلفی معرفی کنند که اندیشه های تکفیری محمد بن عبدالوهاب و اقدامات ضدبشری وی را تأیید، و از وی حمایت کرده است. اما با وجود شواهد و مدارکی دال بر حمایت صنعانی از دعوت بنیان گذار جریان وهابیت تکفیری، دلایل متقنی وجود دارد که اعتدالی بودن صنعانی را تأیید، و شبهه تکفیری بودن وی را رد می کند. پژوهش حاضر ابتدا به دو مفهوم سلفی گری میانه رو و تکفیری پرداخته، در مرحله بعد مروری بر حیات علمی و مهم ترین دیدگاه های سلفی صنعانی داشته، سپس دلایل تکفیری بودن و اعتدالی بودن رویکرد سلفی وی را ارائه خواهد کرد.

کلیدواژه ها: صنعانی، سلفی تکفیری، سلفی میانه رو، وهابیت تکفیری، توحید، شرک، محمد بن عبدالوهاب.

ص: 275


1- کارشناسی ارشد مذاهب اسلامی از دانشگاه ادیان و مذاهب، پژوهشگر مؤسسه دارالإعلام لمدرسة اهل البیت علیهم السلام
مقدمه

ابن الامیر صنعانی یکی از علمای زیدی یمن است که گرایش شدیدی به سلفیه داشت. او از جمله کسانی است که در دوران معاصر جایگاه خاصی در میان جریان های مختلف سلفیان دارد. برخی آثار او محل توجه ویژه عالمان و محققان سلفی قرار گرفته است. در این میان برخی از جریان های تکفیری، نظیر وهابیت، کوشیده اند صنعانی را از طیف خود برشمارند. آنها ادعا می کنند صنعانی از جمله شخصیت های برجسته سلفی است که از دیدگاه های تکفیری محمد بن عبدالوهاب (1115-1206 ه.ق.)، بنیان گذار جریان سلفی وهابی و اقدامات او به عنوان پرچمدار مبارزه با شرک حمایت کرده، در مدح او شعری سروده است. اما از سویی دیگر، زیدیان سلفی یا سلفیان میانه رو همواره او را به عنوان یکی از شخصیت های سلفی اعتدالی و از ائمه خود معرفی کرده اند.

اهمیت پرداختن به صنعانی از آن روست که آثار وی در بسیاری از محافل علمی سلفیه معاصر، استفاده شده و به عنوان یکی از منابع معتبر، توجه آنها را به خود جلب کرده است.

صنعانی اگرچه یکی از شخصیت های برجسته زیدی سلفی در یمن به شمار می رود - که بیشتر آنها به جز شخصیت های دو قرن معاصر، رویکرد اعتدالی در سلفیه را مبنای دیدگاه های اعتقادی خود قرار داده بودند-(1) اما در عین حال هم دوره بودن صنعانی با محمد بن عبدالوهاب و ستودن رهبر این جریان، شخصیت صنعانی را در هاله ای از ابهام قرار داده است که آیا او به راستی یکی از سردمداران و رهبران تفکر تکفیری به شمار می آید یا از پیش گامان تفکر سلفی اعتدالی.

از این رو برای پدیدار شدن شخصیت حقیقی صنعانی، ابتدا به حیات علمی وی اشاره می کنیم. سپس به مبانی اعتقادی وی می پردازیم و در نهایت ادلهٔ تکفیری بودن یا اعتدالی بودن صنعانی را بررسی می کنیم. با توجه به اینکه موضوع مقاله مرتبط با دو گونه سلفی گری تکفیری و اعتدالی است، پیش از ورود به موضوع، تعریفی از آن دو ارائه می کنیم.

ص: 276


1- درباره جریان زیدی سلفی نک.: مهدی فرمانیان، مبانی فکری سلفیه، ص20-26؛ سید محمدمهدی عمادی، تأثیرپذیری زیدیه از سلفیه (از ابن الوزیر تا قرن سیزدهم)، ص37-132.
مفهوم شناسی

سلفی گری گونه ها و طیف های مختلفی دارد که از آن جمله می توان به سلفی گری اعتدالی و سلفی گری تکفیری اشاره کرد. در این مقاله برای تبیین سلفی گری اعتدالی و تکفیری، به حوزه عملی بسنده کرده، از حوزه نظری چشم می پوشیم. دلیل نپرداختن به سلفی گری تکفیری در حوزه نظر آن است که، اندیشه های تکفیری در حوزهٔ نظری ریشه در دیدگاه های اعتقادی ابن تیمیه، نظریه پرداز سلفیه، دارد و شاید بتوان گفت از حیث نظری بیشتر جریان های سلفی به پیروی از ابن تیمیه مبانی تکفیری دارند، اما با توجه به اینکه مبانی تکفیری ابن تیمیه از مرز نظریه فراتر نرفته و هیچ گاه وارد فاز علمی نشد، برخی از گروه های سلفی نیز در تسری تکفیر به عرصه عملی توقف کردند؛ برخلاف وهابیت و سلفیه تکفیری که در تکفیر مسلمانان پا را فراتر گذاشته، جان و مال مسلمانان را مباح دانسته اند.

با توجه به مطالب فوق، در ادامه به تعریف دو گونه سلفی گری پرداخته می شود.

سلفی گری تکفیری

این گونه از سلفی گری به جریانی گفته می شود که با نگاهی افراطی به مبانی سلفی، مخالفان خود را کافر می داند. این طیف همانند خوارج معتقد به تلازم میان ایمان و عمل هستند و معتقدند ارتکاب به گناه کبیره موجب کفر و زوال ایمان می شود. از این رو، بر اساس دیدگاه سلفیان تکفیری، مرتکب کبیره، از اسلام خارج شده، مهدورالدم است.

یکی از مکتب های مهم سلفی گری تکفیری، وهابیت است که محمد بن عبدالوهاب تأسیس کرد. غیر از وهابیت، شاخه های تندروی مکتب سلفی «دیوبند» نظیر «سپاه صحابه»، «لشگر جهنگوی»، «لشگر طیبه» و ... نیز زیرمجموعه سلفی گری تکفیری به شمار می آیند.(1)

سلفی گری اعتدالی

سلفیه اعتدالی به جریانی گفته می شود که در عین پیروی از مبانی سلفیه همواره از تکفیر مسلمانان اجتناب کرده، در این امر احتیاط بیشتری می کند. این جریان از تندروی های جریان

ص: 277


1- سید مهدی علی زاده موسوی، سلفی گری و وهابیت، ج1.

تکفیری اجتناب کرده و همان گونه که از نام آن پیداست، رویکرد اعتدالی را در مبانی سلفی خود اتخاذ کرده است. شاخه اعتدالی سلفیه دیوبندی در شبه قاره هند، سلفیه اعتدالی اخوانی و سلفیه اعتدالی زیدی در یمن از مهم ترین نمونه های سلفی گری اعتدالی به شمار می روند.(1)

پس از تبیین دو مفهوم فوق، در قسمت بعد مروری بر زندگی صنعانی خواهد شد.

حیات علمی صنعانی

محمد بن اسماعیل(2)

از نوادگان یحیی بن حمزه از نسل امام حسن مجتبی علیه السلام ، در شهر کحلان واقع در شمال غربی یمن به دنیا آمد.(3) او به سبب انتسابش به یحیی بن حمزه سلیمان (ف. 636 ه.ق.)، یکی از امرای بزرگ در یمن، به ابن الامیر ملقب شد.(4) جد او صلاح بن محمد بن علی از علمای کحلان به شمار می آمده است. پدر وی، یعنی اسماعیل بن صلاح (ف. 1146 ه.ق.) نیز از مجتهدان دوران خود بوده است. اسماعیل بن صلاح بخشی از زندگی علمی خود را در کحلان گذراند، اما پس از مرگ پدر خود، یعنی صلاح بن محمد، در 1110 ه.ق. یا 1108 ه.ق. به همراه محمد، فرزند خود، به صنعا آمد و نزد بزرگان دوران خود نظیر زید بن محمد بن حسن(5) (ف. 1123 ه.ق.)، به تحصیل ادامه داد و پس از مدتی از جایگاه علمی والایی برخوردار شد و شاگردان بسیاری، از جمله فرزند خود، را تربیت کرد. رجال نویسان دو کتاب از پدر ابن الامیر صنعانی نام برده اند: شرح عوامل و دیوان شعر که ابن الامیر گردآوری کرده است.(6)

ص: 278


1- مهدی فرمانیان، مبانی فکری سلفیه، ص8-60؛ همو، «گرایش های فکری سلفیه در جهان امروز»، مشکوه، ش108، مشهد، پاییز 1388، ص77-100.
2- محمد بن اسماعیل بن صلاح بن محمد بن علی بن حفظ الدین بن شرف الدین بن صلاح بن حسن بن مهدی بن محمد بن ادریس بن علی بن محمد بن احمد بن یحیی بن عبدالله بن حسین بن قاسم بن ابراهیم بن اسماعیل بن ابراهیم بن حسن بن حسن بن علی ابی طالب (ع).
3- کحلان یکی از مناطق استان حجة یمن به شمار می رود؛ نک: ابراهیم احمد مقحفی، معجم المدن و القبائل الیمنیه، ج2، ص1329.
4- محمد بن محمد یحیی زباره حسنی صنعانی، نشر العرف لنبلاء الیمن بعد الألف، ج3، ص29.
5- محمد بن علی شوکانی، البدر الطالع بمحاسن من بعد القرن السابع، ج1، ص225.
6- عمر بن رضا کحاله، معجم المؤلفین: تراجم مصنفی الکتب العربیة، ج2، ص273؛ محمد بن محمد بن یحیی زباره حسنی یمنی، ملحق بدر الطالع، ج2، ص60؛ عبد السلام بن عباس وجیه، اعلام المؤلفین الزیدیة (ملزمة الاولی)، ج1، ص244؛ عبدالله محمد حبشی، مصادر الفکر الاسلامی فی الیمن، ج1، ص381؛ زباره حسنی صنعانی، نشر العرف لنبلاء الیمن بعد الألف، ج1، ص362-382.

ابن الامیر صنعانی نزد استادان برجستهٔ زیدیه، علوم صرف، نحو، معانی، بیان و اصول فقه را در صنعا فرا گرفت.(1)

او سپس در 1112 ه.ق. برای نخستین بار راهی سرزمین حجاز شد و در مدت اقامتش در مدینهٔ منوره در دیدار با عبدالرحمن بن ابی الغیث خطیب مسجدالنبی صلی الله علیه و آله و سلم و طاهر بن ابراهیم کردی، از علمای مدینه، با اصحاب حدیث اهل سنت آشنا شد و نزد آنها به تحصیل در علوم حدیث اشتغال یافت.(2) وی نزد ابن ابی الغیث به فراگیری صحیح بخاری و صحیح مسلم پرداخت و در نهایت از وی اجازهٔ نقل حدیث گرفت. سفر ابن الامیر به مکه و مدینه، یکی از مراکز اصلی اصحاب حدیث اهل سنت و سلفیه، تأثیرپذیری او از مبانی اعتقادی سلفیه و دوری از باورهای اعتقادی زیدیان معتزلی مشرب را به همراه داشت.(3)

ابن الامیر صنعانی سه مرتبهٔ دیگر نیز برای ادای فریضهٔ حج و فراگیری علوم حدیث به سرزمین حجاز سفر کرد. او در سفر دوم خویش در 1132 ه.ق.، با ابی الحسن محمد بن عبدالهادی سندی (ف. 1138 ه.ق.) دیدار کرد و در مدت اقامت طولانی خود در این سفر به مباحثه های علمی با وی پرداخت. صنعانی بعد از گذشت دو سال، در 1134 ه.ق. برای مرتبهٔ سوم به آنجا سفر کرد و نزد علمایی چون شیخ محمد بن احمد اسدی (ف. 1160 ه.ق.) درس خواند. ابن الامیر پس از فراگیری کتاب شرح عمدة الاحکام نوشتهٔ موسی بن دقیق العید (641-685 ه.ق.) نزد ابن احمد اسدی به تألیف کتاب العدة فی العمده پرداخت. وی همچنین در این سفر مسند احمد بن حنبل، صحیح مسلم و احیاء علوم الدین را نزد سالم بن عبدالله بصری (ف. 1134 ه.ق.) فرا گرفت. آخرین سفر ابن الامیر صنعانی به حجاز در 1139 ه.ق. صورت گرفت.(4)

تأثیرپذیری او از اصحاب حدیث و سلفیه تا حدی است که به وی لقب امیرالمؤمنین در حدیث را داده اند. تبیین اندیشه های اعتقادی صنعانی، علاوه بر نمایان ساختن تأثیرپذیری شدید او از سلفیه، نگاه اعتدالی یا تکفیری وی را روشن می کند. از این رو در بخش بعد، مهم ترین دیدگاه های سلفی وی ارائه خواهد شد.

ص: 279


1- محمد بن علی شوکانی، البدر الطالع بمحاسن من بعد القرن السابع، ج2، ص133.
2- همان؛ محمد بن اسماعیل ابن الامیر، توضیح الافکار لمعانی تنقیح الأنظار، ج2، ص352؛ قاسم غالب احمد؛ حسین احمد السیاغی؛ محمد بن علی اکوع، ابن الامیر وعصره صورة من کفاح شعب الیمن، ص128.
3- عبد السلام بن عباس، وجیه، اعلام المؤلفین الزیدیة (ملزمة الاولی)، ج1، ص72.
4- محمد عبد الحی بن عبد الکبیر ادریسی کتانی، فهرس الفهارس و الأثبات ومعجم المعاجم والمشیخات والمسلسلات، ج1، ص513 و 514.
اندیشه های سلفی ابن الامیر صنعانی

با نگاهی عمیق به دیدگاه های اعتقادی ابن الامیر صنعانی در آثارش، می توان به گرایش شدید وی به تفکر سلفیه پی برد. او مانند ابن الوزیر در بسیاری از کتاب هایش از مبانی اعتقادی و روش علمی بزرگان اصحاب حدیث اهل سنت و سلفیه، نظیر ابن تیمیه و ابن قیم، استفاده کرده است. صنعانی با تبیین مبانی سلفیه به نقد مبانی زیدیهٔ معتزلی مشرب یمن پرداخته است. او مدعی بود بیشتر باورهای زیدیان یمن ریشه در تفکرات اعتزالی زیدیهٔ هادویه داشته، با خط اصیل زیدیه مطابقت ندارد. صنعانی همچون دیگر شخصیت های برجستهٔ زیدیهٔ سلفی با فرقه گرایی مخالفت کرده است. وی در این زمینه می نویسد: «فرقه گرایی منشأ اختلاف میان مسلمانان و سرچشمه تمام فتنه هاست».(1)

صنعانی تکفیر فرقه های اسلامی از جانب یکدیگر و به دنبال آن ریختن خون برادران مسلمان خود، تفسیق، بدعت، خارج شدن از انصاف و دادن نسبت های ناروا به یکدیگر را از پیامدهای فرقه گرایی دانسته،(2)

همگان را به پیروی از کتاب، سنت و سلف صالح فرا خوانده است. او معتقد است ظهور علم کلام و تفکر در ذات خداوند فرقه گرایی را به دنبال داشته، منجر به اختلاف نظر در اعتقادات شده است.(3)

انتقاد ابن الامیر صنعانی به فرقه گرایی در حالی است که او خودش در مواجهه با دیدگاه های متکلمان بر اساس مبانی اعتقادی اصحاب حدیث و سلفیه به نقد آنها پرداخته است. تمجیدهای صنعانی از بزرگان و اصحاب حدیث اهل سنت برخاسته از وابستگی و گرایش شدید وی به جریان اصحاب حدیث است.(4)

در بررسی اندیشه های سلفی صنعانی، دیدگاه های اعتقادی وی درباره توحید، بدعت و شرک مطرح خواهد شد.

ص: 280


1- محمد بن اسماعیل ابن الامیر صنعانی، منحة الغفار علی ضوء النهار، حاشیه بر ضوء النهار المشرق علی صفحات الازهار، ج1، ص67.
2- همان؛ همو، ایقاظ الفکرة لمراجعة الفطرة، ص40-42.
3- همان، ص92.
4- همو، ارشاد النقاد إلی تیسیر الاجتهاد، تحقیق صلاح الدین مقبول، ص9 و 10.
توحید از منظر صنعانی

یکی از مسائل مهم اعتقادی مسئلهٔ توحید است. نگرش عالمان اسلامی درباره توحید متفاوت بوده، این اختلاف در برخی موارد به تکفیر از سوی برخی گروه های افراطی، نظیر وهابیت، منجر شده است. ابن الامیر صنعانی، دربارهٔ توحید ربوبیت می نویسد:

مقصود از توحید ربوبیت - که به آن توحید خالقیت و رازقیت نیز گفته شده و به نام های دیگری هم اطلاق می شود - این است که آفریدگار جهان فقط خداست و اوست پروردگاری که رزق و روزی همه را می رساند ... این نوع از توحید را حتی مشرکان نیز پذیرفته بودند.(1)

صنعانی با روش متکلمان و فلاسفهٔ مسلمان در اثبات توحید ربوبیت مخالف است و آن را باطل، سراب و برخاسته از جهل برشمرده است. او اندیشه های متکلمان را بدعتی دانسته که فایده ای جز فرقه گرایی در پی نداشته است. وی دیدگاه های آنها را فاقد هر گونه رشد و تهی از حقیقت های موجود در کتاب و سنت دانسته است. صنعانی متأثر از ابن تیمیه و دیگر بزرگان اصحاب حدیث اهل سنت و سلفیه و ابن الوزیر، بنیان گذار جریان زیدیهٔ سلفیه، برای اثبات وجود خداوند از دلالت های فطرت، آفاق، انفس و معجزات، که برخاسته از آیات قرآن بوده، استفاده می کند و دلایل عقلی برای اثبات وجود خداوند را نمی پذیرد.(2)

او در باب توحید، تأکید فراوانی بر توحید عبادی داشته، در تعریف آن این گونه می نویسد: «منظور از توحید الوهیت (عبادی)، توحید در عبادت و پرستش است، بدین معنا که هر گونه پرستش و عبادت، فقط برای خداوند یکتا انجام بگیرد».(3)

صنعانی می افزاید: «مشرکان اگرچه به توحید ربوبیت و وجود خداوند ایمان داشتند، اما به دلیل شریک دانستن همتایانی برای او در عبادت، مشرک خوانده می شوند و به سبب فقدان اعتقاد به توحید الوهیت از دایره موحدان خارج شدند».(4)

ص: 281


1- همو، تطهیر الاعتقاد من أدران الإلحاد، ص3.
2- همو، ص4؛ همو، ایقاظ الفکرة لمراجعة الفطرة، ص33-42.
3- همو، تطهیر الاعتقاد من أدران الإلحاد، ص3.
4- همان، ص9.

ابن الامیر به دنبال اثبات لزوم اعتقاد به توحید عبادی در کنار توحید ربوبیت، نتیجه ای را گرفته که، به جز در اندیشه های اعتقادی بزرگان اصحاب حدیث اهل سنت و سلفیه، در دیدگاه های متکلمان مسلمان یافت نمی شود. او هر گونه اعتقاد به انسان مرده یا زنده به عنوان اینکه واسطه ای میان خداوند و انسان باشد و شفاعت او را بکند و اعتقاد به اینکه آن انسان ضرر و زیانی می رساند را همانند پرستش بت ها قلمداد کرده، آن را از مصادیق شرک دانسته است.(1)

اسما و صفات الاهی از منظر صنعانی

صنعانی در باب اسما و صفات خداوند معتقد به تفصیل شده است. او معتقد است در صورتی که اسم یا صفتی به عنوان دعا بر خداوند اطلاق شود باید برای اطلاق آن اسم یا صفت بر کتاب، سنت و اجماع توقف کرد؛ بدین معنا که فقط اسم و صفتی را می توان به صورت دعا برای خواندن خداوند به کار برد که در آیات، روایات و اجماع به صورت دعا بر خداوند اطلاق شده باشد؛ چراکه خداوند به جز آنچه خود را نامیده است، خوانده نمی شود. از این رو نمی توان به خداوند متعال گفت: «یا شیء!» و «یا موجود!» اغفر لی. اما در صورتی که اطلاق اسم و صفت به منظور خبر دادن از خداوند باشد می توان به اسم و صفتی که در آیات و روایات وارد نشده و در عین حال اطلاق آن در حق خداوند حقیقت دارد، از او خبر داد، نظیر موجود، مذکور، واجب الوجود، صانع و متکلم. اما جایز نیست به صورت دعا گفت: یا متکلم! اغفر لی.(2)

صنعانی در آنجایی که قصد خبری وجود دارد اطلاق اسم هایی که موهوم به خطاست را جایز ندانسته است.(3)

این دیدگاهی است که بزرگان سلفیه، نظیر ابن تیمیه، نیز به آن معتقدند و دیدگاه ابن الامیر صنعانی برگرفته از آرای آنهاست.(4) صنعانی معتقد است باید به اسما و صفات الاهی به همان نحوی که در قرآن آمده است ایمان داشت و مترادف این اسما و صفات را نمی توان جایگزین کرد؛ همچنان که عدول از اسمی که خداوند به آن نامیده شده به غیر آن اسم صحیح نیست. صنعانی هر گونه تأویل در اسما و صفات را جایز ندانسته، معتقد است باید به ظواهر کتاب و سنت

ص: 282


1- همان، ص10.
2- همو، ایقاظ الفکرة لمراجعة الفطرة، ص76 و 77.
3- همان، ص77.
4- ابن تیمیه، درء تعارض العقل و النقل او موافقة صحیح المنقول لصریح المعقول، ج1، ص298.

ایمان داشت. او دلیل این اعتقاد را دیدگاه صحابه دانسته، در این باره می نویسد: «صحابه این صفات را شنیدند و به واسطهٔ این صفات خدا را مدح کردند، بدون اینکه آن را تأویل کنند و این گونه نگفتند که از اثبات صفت سمیع، گوش برای خدا لازم آمده و از صفت بصیر، چشم برای او لازم می آید».(1)

ابن الامیر در تبیین تمسک جستن صحابه به ظواهر کتاب و سنت، به گفته های هروی(2)

(ف. 481 ه.ق.) و نووی(3) (ف. 676 ه.ق.)، از علمای اصحاب حدیث، استناد کرده است. در این زمینه هروی و نووی تأکید کرده اند که سلف صالح بدون تأویل آیاتِ دالِ بر اسما و صفات خداوند، به ظاهر آنها ایمان داشته، از هر گونه اظهارنظر دربارهٔ معنای آن آیات اجتناب می کرده اند.(4)

هرچند دیدگاه صنعانی و بزرگان اصحاب حدیث و سلفیه در باب نفی تأویل به تشبیه و تجسیم منجر می شود، اما او همچون بزرگان سلفی پیش از خود مخالف تشبیه، تجسیم و تعطیل است. صنعانی در عین دفاع از دیدگاه سلفیه در اسما و صفات به نقد آرای متکلمان پرداخته، می نویسد: «برخی، صفات خدا را نفی و برخی دیگر آن را اثبات کرده اند و در میان گروه دوم برخی تمام صفات و گروه دیگر برخی صفات را اثبات کرده اند».(5)

صنعانی در ادامهٔ انتقاد خود به دیدگاه متکلمان، درباره صفات می نویسد:

دین بدون هیچ گونه تصرفی از انبیا گرفته شد و سلف صالح به مدلول لغوی آیات اکتفا کرده، اسما و صفات را بر خداوند اطلاق کردند، بدون اینکه محال بودن اسما و صفات به ذهن آنها خطور کند. اما متکلمان از روش آنها ابا کرده، در ماهیت اسما و صفات برای خداوند تفکر کردند و خود را در آنچه بر عهدهٔ آنها نبود به مشقت انداختند.(6)

ص: 283


1- محمد بن اسماعیل ابن الامیر صنعانی، ایقاظ الفکرة لمراجعة الفطرة، ص78-82.
2- ابو اسماعیل عبدالله بن محمد بن علی انصاری هروی.
3- ابو زکریا محیی الدین یحیی بن شرف نووی.
4- همان؛ محیی الدین یحیی بن شرف نووی، المنهاج شرح صحیح مسلم بن الحجاج، ج17، ص182 و 183؛ عبدالله انصاری هروی، منازل السائرین، ص126.
5- محمد بن اسماعیل ابن الامیر صنعانی، ایقاظ الفکرة لمراجعة الفطرة، ص92.
6- همان.
بدعت از دیدگاه صنعانی

صنعانی هر امری که پس از دوران رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در دین حادث شده را بدعت قلمداد کرده،(1)

و هرگونه بدعتی را، مطابق با روایات موجب گمراهی دانسته است. او ضمن بر حذر داشتن از بدعت در دین، آرای برخی علمای اهل سنت مبنی بر گناه کبیره بودن بدعت را یادآور شده است.(2)

صنعانی بدعت را بزرگ شمرده، معتقد است بدعت گذار از اسلام خارج است، مانند خروج تار مویی از خمیر.(3)

ابن الامیر دلیل خود را این گونه ذکر می کند:

بدعت، زیاده یا نقصان در دین است و هر کدام که باشد مخالفت و رد سخن خداوند در آیهٔ اکمال است؛ بدین معنا که شخص بدعت گذار با گفتار و عمل خود معتقد می شود اکمال تحقق نیافته و با زیاده و نقصانی که او در دین می گذارد می خواهد دین را کامل کند.(4)

شرک از نگاه صنعانی

یکی دیگر از مسائلی که شایسته است به آن پرداخته شود مسئلهٔ شرک از منظر صنعانی است. در نگاه صنعانی، شرک فقط عبادت و پرستش غیرخداوند نیست، بلکه او با تمسک به دیدگاه ابن تیمیه و دیگر بزرگان سلفیه چارچوب مفهوم شرک را گسترش بخشیده است. صنعانی با استناد به کلام ابن قیم و استادش ابن تیمیه هر گونه توسل، تبرک کردن و بوسیدن قبور را بدعت و دورترین مرتبه از شریعت دانسته، آن را از جنس پرستش بت ها قلمداد کرده است.(5)

ابن الامیر هر گونه استغاثه، طلب حاجت و توسل به غیرخدا را از مصادیق آشکار شرک دانسته، معتقد است این اعمال آثار برجای مانده از پرستش بت هاست. او در این باره می نویسد: «جاهلیت به بت ها پناه برده، از آنها طلب حاجت می کردند و همان طور که در روایات آمده هر بدعتی گمراهی است و چه گمراهی ای بزرگ تر از آنکه حاجات خود را از اموات طلب می کنند و از خداوند رویگردان اند».(6)

ص: 284


1- همو، الأنفاس الرحمانیة الیمنیة فی ابحاث الافاضة المدنیة، ص189؛ همو، ثمرات النظر فی علم الأثر، ص44.
2- همان، ص45، 46 و 52.
3- همو، الأنفاس الرحمانیة الیمنیة فی أبحاث الافاضة المدنیة، ص190.
4- همان.
5- همو، الإنصاف فی حقیقة الاولیاء و ما لهم من الکرامات و الألطاف، ص109، 110، 115 و 117.
6- همان، ص107، 115 و 116.

صنعانی معتقد است اگر کسی به درخت، سنگ، قبر، فرشته، دیو، زنده یا مرده ای معتقد باشد، بدین معنا که آن سود و زیان می رساند یا او را به درگاه خداوند نزدیک می گرداند یا در پیش گاه خداوند میانجی قرار می گیرد و با وساطت او، خداوند متعال نیازش را برآورده می کند به امر حرامی معتقد شده و برای خداوند شریک قائل شده است؛ همان گونه که مشرکان بت پرست به بت ها اعتقاد داشتند.(1) صنعانی نذر کردن برای هر انسان مرده یا زنده به قصد طلب حاجت از او را هم ردیف با شرک بت پرستان دانسته است. او در این باره می نویسد:

عمل کسانی که با مال، جان و فرزندان خود برای هر مرده یا زنده ای نذر می کنند و از آنها حاجتی می خواهند که از کسی جز خدا نباید درخواست کرد - نظیر شفا یافتن بیمار، یافتن گم شده ای و برآوردن حاجات - در حکم همان شرکی است که بت پرستان بر آن بودند و هستند.

او می افزاید:

نذر مالی و غیرمالی برای مرده، ریختن خون و قربانی کردن حیوانات بر آرامگاه اولیا و توسل به آنها برای رفع حاجت، عین همان کارهایی است که بت پرستان دوران جاهلیت برای بت های خود انجام می دادند. با این تفاوت که آنها این کار را با عنوان بت و بت پرستی انجام می دادند، اما قبرپرستان با نام قبر یا مشهد [زیارتگاه] انجام می دهند.(2)

از نظر صنعانی، با تغییر نام قبر مردگان به زیارتگاه و آرامگاه و اعتقاد به اینکه یکی از اولیا در آن مدفون است، اعمال آنها از حیطهٔ بت پرستی و قبرپرستی خارج نمی شود؛ «زیرا آنها همان گونه که مشرکان با بت های خود رفتار می کردند با زیارتگاه مردگان رفتار می کنند و همانند حاجیان که خانهٔ خدا را طواف می کنند، آنها زیارتگاه ها را دور می زنند و تبرک کرده، با کلمات و اعمال شرک آمیزی با آنها سخن می گویند».(3)

صنعانی این دیدگاه خود را در ابیاتی با عنوان «النجدیه» سروده است، که ترجمهٔ آن عبارت است از:

ص: 285


1- همو، تطهیر الاعتقاد من أدران الإلحاد، ص10.
2- همان.
3- همان، ص11 و 12.

بار دیگر معنا و مفهوم سواع، بغوث و ود را به این سرزمین برگرداندند، این دوستی چه بد دوستی ای است. در هنگام سختی ها، نام آنها را فریاد می زنند و صدا می کنند، همان گونه که بیچارهٔ درمانده ای نام خداوند بی نیاز و یکتا را فریاد می زند و صدا می کند. چه بسا از روی جهل و نادانی یا به عمد، قربانی هایی در گوشه و کنار قبر این مردگان با نامی غیر از نام خداوند قربانی می کنند؛ و چه بسا طواف کننده به دور قبرها در حالی که روی به طرف آنها آورده است، چهارگوشهٔ قبر آنها را لمس می کند و دست می کشد.(1) و(2)

صنعانی حتی بنای آرامگاه بر قبر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را عملی غیراسلامی دانسته، می نویسد: «این بنا، ساختهٔ صحابه، تابعین و علمای امت نیست، بلکه قلاوون صالحی، مشهور به ملک منصور، پادشاه مصر، در 678 ه.ق. آن را بنا نهاد».(3)

ابن الامیر کسانی را که به غیرخدا استغاثه و توسل کرده، برای اولیا نذر می کنند، قبرپرست توصیف کرده، دربارهٔ برخورد با آنها می نویسد:

در مرتبهٔ اول باید آنها را به یکتاپرستی فراخواند و اعتقادشان را برایشان روشن کرد و به آنها فهماند که زیارتگاه مرده به آنها سود و زیانی نمی رساند و آنها را از خداوند بی نیاز نمی کند. سپس کسی که دست از این کار کشید و توحید را آنچنان که شایسته است پذیرفت، جان و مالش محترم خواهد ماند ... در غیر این صورت چنانچه بر عمل خود پافشاری کند شایسته است آنچه خداوند بر رسولش در برخورد با مشرکان روا داشت در برخورد با قبرپرستان نیز انجام شود.(4)

پس از تبیین دیدگاه های اعتقادی صنعانی، در ادامه ادله تکفیری بودن یا اعتدالی بودن وی به تفکیک مطرح خواهد شد.

ص: 286


1- همان.
2- متن اصلی قصیدهٔ النجدیة صنعانی: اعادوا بها معنی سواع و مثله وقد هتفوا عند الشدائد باسمها و کم نحروا فی سوحها من نحیره و کم طائف حول القبور مقبلا یغوث وود بئس ذلک من ودی کما یهتف المضطر بلصمد الفرد اهلت لغیر الله جهلا علی عمد و یستلم الارکان منهن بالأیدی
3- همان، ص26.
4- همان، ص14.
ادلهٔ تکفیری بودن ابن الامیر صنعانی
اشاره

جریان های تکفیری همواره می کوشند صنعانی را یکی از بزرگان خود و از سردمداران مبارزه با آنچه آنها شرک می پندارند، معرفی کنند. دلایل و شواهدی وجود دارد که دیدگاه آنها را تقویت می کند که در ادامه به آن می پردازیم.

الف. مخالفت شدید صنعانی با توسل و استغاثه به غیرخدا و نذر کردن و قربانی کردن برای غیرخدا

همچنان که در قسمت دیدگاه های اعتقادی صنعانی ذکر شد، صنعانی با توسعه مفهوم شرک هر گونه توسل و استغاثه به غیرخدا، و نذر کردن و قربانی کردن برای غیر خدا را از مصادیق شرک قلمداد کرده است. انطباق رفتار کسانی که به غیر خدا متوسل می شوند با کردار بت پرستان و توصیف کردن افرادی که به زیارتگاه های اولیای الاهی و بزرگان دین می روند به قبرپرست (قبوریون) نشان از نگاه تند صنعانی به موضوع شرک دارد. این نوع نگاه صنعانی در کتاب تطهیر الاعتقاد وی به صورت ویژه منعکس شده است. او در جای جای این کتاب به مصادیق مختلف شرک پرداخته است و با اشاره به توسل، استغاثه، زیارت قبور و ... به عنوان نمونه های بارز شرک، آن را در ردیف شرک بت پرستان به شمار آورده است.

این نگاه موجب شده است جریان های تکفیری، صنعانی را از سردمداران مبارزه با شرک و رفتارهای شرک آمیز مسلمانان نظیر زیارت قبور، توسل به اولیای الاهی و ... در دوره خود معرفی کنند؛ دوره ای که در آن محمد بن عبدالوهاب، مؤسس جریان وهابی تکفیری، ظهور کرد و با شعار مبارزه با شرک و کفر اقدام به قتل و غارت اموال مسلمانان کرد و آثار زیانباری را بر جهان اسلام وارد ساخت.

ب. حمایت و مدح صنعانی از محمد بن عبدالوهاب

یکی دیگر از دلایل جریان های تکفیری بر رویکرد تکفیری صنعانی، قضیهٔ حمایت ابن الامیر صنعانی، به عنوان پیشوای جریان زیدیهٔ سلفی در قرن دوازدهم، از محمد بن عبدالوهاب، بنیان گذار سلفیهٔ تکفیری در عربستان است. این موضوعی است که نمی توان آن را نادیده گرفت. شاید بتوان این مسئله را بدین صورت مطرح کرد که پس از ظهور محمد بن عبدالوهاب - بنیان گذار

ص: 287

سلفیهٔ تکفیری در قرن 12 هجری در منطقهٔ نجد واقع در سرزمین حجاز - آوازهٔ اندیشه های تکفیری او، که با شعار مبارزه با بدعت، شرک و خرافه پرستی همراه بود، به یمن رسید. همین امر موجب شد ابن الامیر صنعانی، که دیدگاه او دربارهٔ بدعت، شباهت فراوانی با دیدگاه های افراطی محمد بن عبدالوهاب داشت، از او حمایت کند. صنعانی دربارهٔ محمد بن عبدالوهاب این گونه می نویسد:

زمانی که خبر ظهور عالمی در نجد که به او محمد بن عبدالوهاب گفته می شد، به من رسید و برخی از شاگردانش نزد ما آمدند و ما را از احوالات او و تلاش هایش برای اشاعهٔ تقوا و امر به معروف و نهی از منکر مطلع کردند، رغبت پیدا کردم تا با او به ابیات ذیل در 1163 ه.ق. مکاتبه کنم:

سلام بر نجد و کسی که در نجد ساکن است، اگرچه سلام من از دور فایده ای ندارد. بایست و از دانشمندی که (مشکلات) جامعه را برطرف کرده، بپرس. کسی که از راه راست گمراه شد، به دست او هدایت گشت. اوست محمد که به سنت احمد هدایت می کند، پس آفرین بر هدایت کننده و آفرین بر هدایت شده. همهٔ قبایل دیدگاه او را انکار کردند، بدون اینکه حقیقت از آنها ظاهر شود. خبرهایی از او (محمد بن عبدالوهاب) رسیده (مبنی بر اینکه) شریعت را همان طور که روشن است، به ما برمی گرداند. آنها خاطرهٔ بت های سواع و ود(1) را زنده کردند که ما را هیچ خوشایند نبود. در سختی ها و مشکلات به آنها توسل می جستند، چنان که انسان به خدای یگانه و بی نیاز پناه می برد. چه بسیار از این فریادهای عقیم که دانسته یا ندانسته به بردن نام غیرخدا بلند شدند؛ و چه بسیار مردمی که دور قبرها طواف و با دست های خود ارکان آنها را لمس کردند.(2)

اما در ادامه به دلایلی می پردازیم که حاکی از اعتدالی بودن صنعانی است و تکفیری بودن وی را رد می کند.

ادلهٔ اعتدالی بودن صنعانی
اشاره

دلایل و شواهد متعددی وجود دارد که ثابت می کند صنعانی رویکرد سلفی اعتدالی در اعتقادات اتخاذ کرده، از نگاه تکفیری به شدت خودداری کرده است. در ادامه به مهم ترین آنها اشاره می شود.

ص: 288


1- نام دو بت معروف از بت های دوران جاهلیت.
2- محمد بن اسماعیل ابن الامیر، دیوان الامیر الصنعانی، ص128 و 129.
الف. تجدید نظر صنعانی درباره محمد بن عبدالوهاب

این دلیل به نوعی جواب نقضی به دلیل دوم نظریهٔ تکفیری بودن صنعانی است؛ بدین معنا که اگرچه صنعانی با شنیدن آوازه محمد بن عبدالوهاب در ابتدا از حرکت تبلیغی او در مبارزه با آنچه او شرک می نامید، حمایت کرد و در مدح او شعری سرود اما با شنیدن اقدامات خشونت آمیز و جنایات وحشیانه مؤسس وهابیت علیه مسلمانان در خصوص حمایت خود از محمد بن عبدالوهاب تجدید نظر کرد و حتی از او و اقداماتش برائت جست. ابن الامیر صنعانی، با افراطی گری، تکفیر و ریختن خون مسلمانان، آن گونه که محمد بن عبدالوهاب اعتقاد داشت، موافق نبود. زمانی که خبر قتلِ عام و غارت اموال مسلمانان به دست محمد بن عبدالوهاب به ابن الامیر رسید، از او برائت جست و از یاد کردن ابن عبدالوهاب به نیکی و قصیده ای که در مدحش خوانده بود، توبه کرد. او در مقام برائت از محمد بن عبدالوهاب در دیوان شعر خود می نویسد:

هنگامی که قصیدهٔ اول من به نجد رسید، چند سال بعد عالمی به نام شیخ مربد بن احمد تمیمی (از بزرگان نجد)، در ماه صفر 1170 ه.ق. نزد من آمد و او بعضی از کتاب های ابن تیمیه و ابن قیم را به خط خود فراهم آورده بود و سپس در ماه شوال همان سال به وطن خود بازگشت. او از شاگردان محمد بن عبدالوهاب بود که ما قصیدهٔ خود را برای وی فرستاده بودیم و پیش از او شیخ فاضل به نام عبدالرحمن نجدی نزد ما آمده بود و او از پسر عبدالوهاب مطالبی نقل کرده بود که برای ما بسیار عجیب و دردآور بود؛ از قبیل قتل و غارت مسلمانان و آدم کشی و حتی ترور و تکفیر ملت مسلمان در تمام نقاط جهان. ما در سخنان عبدالرحمن و در آنچه وی از پسر عبدالوهاب نقل می کرد، در تردید بودیم، تا آنکه شیخ مربد بن احمد دوباره پیش ما آمد. او مرد شریف و زیرکی بود و برخی از رساله های محمد بن عبدالوهاب را با خود به همراه داشت که در آنها حکم کفر اهل ایمان و تجویز قتل و غارت مسلمانان نوشته شده بود. ما دربارهٔ نویسندهٔ این رساله دقت کردیم و دیدیم که او مردی است که از شریعت اسلام اطلاع کمی دارد و آن مقدار نیز سطحی است نه عمیق، و نزد استادی درس نخوانده است که بتواند او را راهنمایی و به دانش های مفید هدایت، و در احکام و مسائل دین، فقیه و دانا کند. او را شخصی یافتیم که برخی از کتاب های ابن تیمیه و ابن قیم را خوانده و بدون فکر و تأمل از آنها تقلید کرده است، در

ص: 289

صورتی که خود آنها (ابن تیمیه و دیگر شخصیت های سلفی) تقلید را جایز نمی دانستند.(1)

متن فوق بارزترین دلیل بر مخالفت صنعانی با رویکرد تکفیری محمد بن عبدالوهاب و اقدامات وحشیانهٔ او علیه مسلمانان است. صنعانی با شعری که مطلع آن در ذیل آمده، از محمد بن عبدالوهاب و دیدگاه تکفیری وی برائت کرده است: «من از آنچه درباره نجد گفته بودم، برگشتم، برای اینکه خلاف آنچه پیش من بود، ثابت شد».(2) و(3)

صنعانی در این شعر تفکر تکفیری و افراطی محمد بن عبدالوهاب را به شدت نقد می کند.

ب. نگاه خاص صنعانی به مسئله کفر

از جمله دلایلی که رویکرد اعتدالی صنعانی را تقویت می کند نگاه او در قضیه کفر است. وی معتقد به دو نوع کفر است: کفر اعتقادی و کفر عملی.

کفر اعتقادی این است که هر انسانی که منکر توحید، ایمان به خدا و نبوت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و معاد شود از دایره اسلام خارج است. کفر عملی نیز، طبق دیدگاه وی، چنین است:

مسلمانی که اعتقاد به توحید، ایمان به خدا، پیامبر و معاد داشته باشد و در عین حال اولیای خداوند را بخواند، در هنگام بروز مشکلات به آنها متوسل شود، دور قبور مردگان طواف کند، دیوار قبر را ببوسد و برای آنها نذر کند؛ این گونه رفتارهای او کفر عملی به شمار می رود.(4)

در نگاه صنعانی، اعمال شرک آمیزی که در عبارات فوق به آن اشاره شد منجر به خروج از دایره اسلام نمی شود، «بلکه این گونه رفتارها از سنخ گناه کبیره بوده، آن شخص مرتکب کبیره شده است، نظیر تارک نماز که کافر است به کفر عملی».(5)

ص: 290


1- همان، ص134 و 135.
2- همو، إرشاد ذوی الألباب الی حقیقة اقوال ابن عبد الوهاب، ج1، ص59-67؛ همو، دیوان ابن الامیر، ص135-137.
3- متن مطلع شعری که صنعانی به واسطهٔ آن برائت خود از محمد بن عبد الوهاب را اعلام کرده بود: رجعت عن القول الذی قلت فی النجدی فقد صح لی فیه خلاف الذی عندی
4- همو، دیوان ابن الامیر، ص137 و 138.
5- همان.

بر اساس این تقسیم بندیِ صنعانی از کفر است که وی از سویی با رفتارهایی که شرک آمیز خوانده به شدت مخالفت کرده و مانند اعمال مشرکان و بت پرستان جاهلیت قلمداد کرده است و از سوی دیگر، مخالف تکفیر مرتکبین این گونه رفتارها بوده است.

آنچه می تواند دیدگاه خاص صنعانی در خصوص کفر و رویکرد اعتدالی وی را تقویت و تأیید کند، ایراد محمدعلی شوکانی (1173-1250 ه.ق.)، یکی از مهم ترین شخصیت های برجستهٔ زیدیهٔ سلفی، در قرن 13 ه.ق.، به اوست. شوکانی نگاه تند انتقادی را به این رویکرد صنعانی دارد. او معتقد است کفر عملی دانستن اعمال شرک آمیزی که قبوریون (قبرپرستان) انجام می دهند، صحیح نیست. وی در اثبات دلیل خود این گونه می نویسد:

کسی که مردگان را به هنگام بروز مشکلات صدا زده، دور قبر مردگان طواف کرده، خواسته هایی را از مردگان طلب می کند که جز خدا کسی قادر به انجام دادن آن نیست، به لحاظ اعتقادی کافر است؛ چراکه این رفتارها از اعتقاد انسان سرچشمه می گیرد؛ مانند اعتقاد جاهلیت به بت های خود. بنابراین، اگر هدف آنها از مرده ای که به آن اعتقاد دارند قصد تقرب به خداوند و وسیله ای برای نزدیک شدن به او باشد، همچنان که بت پرستان به آن معتقد بودند، در این صورت فرقی میان این دو گروه نیست و اگر هدف آنها قصد تقرب به خدا نباشد و به صورت مستقل مردگان را بخوانند و خواسته هایی که جز خداوند کسی نمی تواند اجابت کند از مردگان طلب کنند، در این صورت به جایی رسیده اند که مشرکان نیز به آن مقام دست نیافته اند؛ چراکه هدف مشرکان از خواندن بت های خود، استقلال بت ها در اجابت دعای مشرکان و بی نیازی آنها از خداوند نبود، بلکه آنها بر خالقیت، رازقیت خداوند و زنده کردن و مردن به دست او ایمان داشتند.(1)

شوکانی در جای دیگر در انتقاد به صنعانی می نویسد:

شکی نیست که کفر به دو نوعِ کفر اعتقادی و کفر عملی تقسیم می شود، اما ادعای اینکه رفتارهایی که معتقدان به اموات انجام می دهند را کفر عملی بدانیم در نهایتِ فساد است و جای بسی تعجب است که ابن الامیر صنعانی کفر معتقدان به اولیا را کفر عملی دانسته است. چگونه ممکن است بر «کسی که به

ص: 291


1- محمد بن علی شوکانی، وجوب توحید الله عزوجل، ص9 و 10، نسخه خطی، [بی جا]، به نقل از: نومسوک، عبدالله، منهج الامام الشوکانی فی العقیدة، ص533.

اولیا اعتقاد دارد» و ما می گوییم او اعتقاد دارد، حکم کنیم که این رفتار او کفر اعتقادی نیست بلکه کفر عملی است؟ این تناقض نیست؟ ... اگر بگوییم این شخص عملی را انجام می دهد که به آن اعتقاد ندارد پس باید گفت او عمل بیهوده ای را انجام داده، در حالی که غیر از دیوانه کسی چنین عملی را انجام نمی دهد ... ابن الامیر خود اعتراف کرده که «اعتقاد آنها جاهلانه است نظیر اعتقاد جاهلیت به بت ها». پس چگونه ممکن است حکم کنیم که اعتقاد آنها مانند اعتقاد جاهلیت است و ثابت کنیم اعتقاد است، سپس حکم کنیم کفر آنها اعتقادی نیست، بلکه عملی است؟(1)

فارغ از پرداختن به نقد شوکانی بر صنعانی در خصوص کفر، این نکته مسلم است که صنعانی معتقد به کفر عملی توسل، استغاثه، زیارت قبور و ... بوده، از این رو از تکفیر به شدت پرهیز، و بر رویکرد اعتدالی در سلفیه تأکید کرده است. اما شوکانی این گونه رفتارها را از مصادیق کفر اعتقادی دانسته، بر تکفیر مرتکبان آن اصرار ورزیده است.

از این رو می توان گفت صنعانی از علمای زیدی یمن است که متأثر از دیدگاه های بزرگان سلفی، در اعتقادات نگاهی کاملاً سلفی دارد. اما این دیدگاه او تا آنجا پیش نرفته که وی به عنوان عالمی تکفیری معرفی شود، بلکه وی به دلیل مواضع ضدتکفیری، در زمره سلفیان اعتدالی به شمار آمده است؛ اگرچه جریان های تکفیری معاصر می کوشند با انتشار دیدگاه های سلفی او و استناد به برخی نظریاتش در باب توحید و شرک و ... او را از جمله علمای تندروی تکفیری معرفی کنند.

ص: 292


1- همو، الرسائل السلفیة فی احیاء سنة خیر البریة، رسالة الدر النضید فی اخلاص کلمة التوحید، ص203-205.
منابع

1.ابن الامیر صنعانی، محمد بن اسماعیل، إرشاد النقاد إلی تیسیر الاجتهاد، تحقیق: صلاح الدین مقبول، الدار السلفیه، کویت، 1405.

2.--------------------------------------- ، ایقاظ الفکرة لمراجعة الفطرة، تحقیق: محمد صبحی بن حسن حلاق، دار ابن حزم، بیروت، 1420.

3.--------------------------------------- ، تطهیر الاعتقاد من أدران الالحاد، مطبعة المنار، قاهره، 1348.

4.--------------------------------------- ، منحة الغفار علی ضوء النهار، حاشیه بر ضوء النهار المشرق علی صفحات الأزهار، حسن بن احمد، جلال، مکتبة غمضان لاحیاء التراث الیمنی، صنعا، 1981.

5.--------------------------------------- ، إرشاد ذوی الألباب الی حقیقة اقوال ابن عبد الوهاب، تحقیق: عبد الکریم جدبان، المکتبة الشاملة، [بی جا]، [بی تا].

6.--------------------------------------- ، الانصاف فی حقیقة الاولیا و ما لهم من الکرامات و الألطاف، تحقیق: عبد الرزاق بن عبد المحسن بن حمد البدر، دار ابن عفان للنشر و التوزیع، عربستان، الخُبَر، العقربیه، 1418.

7.--------------------------------------- ، الأنفاس الرحمانیة الیمنیه فی ابحاث الافاضة المدنیة، تحقیق: علی بن عبده بن علی الألمعی، مکتبة الرشد ناشرون، ریاض، 1428.

8.--------------------------------------- ، إیقاظ الفکرة لمراجعة الفطرة، تحقیق: محمد صبحی بن حسن حلاق، دار ابن حزم، بیروت، 1420.

9.--------------------------------------- ، توضیح الافکار لمعانی تنقیح الأنظار، تحقیق: محمد محیی الدین عبد الحمید، مکتبة السلفیة، مدینه منورة، 1366.

10.--------------------------------------- ، ثمرات النظر فی علم الأثر، تحقیق: رائد بن صبری بن ابی علفه، دار العاصمه للنشر والتوزیع، ریاض، 1417.

11.--------------------------------------- ، دیوان الامیر الصنعانی، علی سید صبح المدنی، مطبعة المدنی، قاهره، 1384.

12.احمد، قاسم غالب؛ السیاغی، حسین احمد؛ اکوع، محمد بن علی، ابن الامیر وعصره صورة من کفاح شعب الیمن، الجمهوریة العربیة الیمنیة، وزارة الاعلام والثقافة، صنعا، 1403.

13.انصاری هروی، عبدالله، منازل السائرین، دار الکتب العلمیة، بیروت، [بی تا].

ص: 293

14.حبشی، عبدالله محمد، مصادر الفکر الاسلامی فی الیمن، مرکز الدراسات الیمنیة، صنعا، [بی تا].

15.زباره حسنی صنعانی، محمد بن محمد یحیی، نشر العرف لنبلاء الیمن بعد الألف، دار الآداب، بیروت، 1405.

16.---------------------------------------------- ، الملحق التابع للبدر الطالع، دار المعرفة، بیروت، [بی تا].

17.---------------------------------------------- ، نیل الوطر من تراجم رجال الیمن فی القرن الثالث عشر، مرکز الدراسات و البحوث الیمنی، صنعا، [بی تا].

18.شوکانی، محمد بن علی، البدر الطالع بمحاسن من بعد القرن السابع، دار المعرفة، چاپ افست، بیروت، [بی تا].

19.------------------------- ، الرسائل السلفیه فی احیاء سنة خیر البریة، رسالة الدر النضید فی اخلاص کلمة التوحید، مکتبة ابن تیمیة، قاهره، 1411.

20.علی زاده موسوی، سید مهدی، سلفی گری و وهابیت، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، معاونت فرهنگی و تبلیغی، قم، 1389.

21.عمادی، سید محمدمهدی، تأثیرپذیری زیدیه از سلفیه (از ابن الوزیر تا قرن سیزدهم)، پایان نامه کارشناسی ارشد، استاد راهنما: مصطفی سلطانی، قم، دانشگاه ادیان و مذاهب، 1392.

22.فرمانیان، مهدی، «گرایش های فکری سلفیه در جهان امروز»، مشکوه، ش108، مشهد، پاییز 1388.

23.فرمانیان، مهدی، مبانی فکری سلفیه، پایان نامه دکتری، استاد راهنما: احمد بهشتی، تربیت مدرس دانشگاه قم، قم، 1388.

24.کتانی، محمد عبد الحی بن عبد الکبیر ادریسی، فهرس الفهارس و الأثبات ومعجم المعاجم والمشیخات والمسلسلات، تحقیق: احسان عباس، چاپ دوم، دار الغرب الاسلامی، بیروت، 1982.

25.کحاله، عمر بن رضا، معجم المؤلفین: تراجم مصنفی الکتب العربیة، مکتبة المثنی/ دار احیاء التراث العربی، بیروت، [بی تا].

26.مقحفی، ابراهیم احمد، معجم المدن و القبائل الیمنیة، دار الکلمة، صنعا، 2000.

27.نومسوک، عبدالله، منهج الامام الشوکانی فی العقیدة، چاپ دوم، مؤسسة الرساله، بیروت، 1414.

ص: 294

28.نووی، محیی الدین یحیی بن شرف، المنهاج شرح صحیح مسلم بن الحجاج، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، 1392.

29.وجیه، عبد السلام بن عباس، أعلام المؤلفین الزیدیة (ملزمة الاولی)، مؤسسة الامام زید بن علی الثقافیة، اردن، امان، 1420

ص: 295

ص: 296

چیستی نسبت پدیده تکفیر با آموزه کرامت انسانی اسلام / مهدی فردوسی مشهدی

اشاره

مهدی فردوسی مشهدی(1)

چکیده

کرامت یا شرافت انسان، در بافت فلسفی بر خصلت والایی (شرافت) او از دیگر موجودات دلالت می کند و در بافت اخلاقی بر بایستگی یا نابایستگی رفتارهای ارادی (عمل کریمانه و دنیئانه) و در بافت حقوقی، بر بایستگیِ دست یابی او به حقوقش یا پاس داشت آنها یا ارج مندی ذاتی انسان. باور هستی شناختی انسان به کرامت مندی اش بر پایه دیدگاهی فلسفی یا الاهیاتی استوار است. بنا بر آموزه های الاهیاتی ادیان ابراهیمی (در اینجا اسلام)، انسان از روح خداوند برخوردار است و از این روی، جانشین اوست. این برخورداری، به والایی مقام انسان و رسیدنش به شرافت و منزلت ذاتی می انجامد. قرآن (بنا بر خوانش رسمی) با تأکید بر این ویژگی انسان در سنجش با دیگر مخلوقات خداوند، حفظ آن را از مقاصد دین برمی شمرَد و شریعتی را پیش می نهد که نگاهبان این ویژگی است، اما خوانِش هویت محورانه و ناب گرایانه سلفی درباره قرآن، به پیدایی پدیده تکفیر می انجامد که نسبتی حقوقی (فقهی) و اخلاقی با کرامت انسانی برقرار می کند و در هر دو حوزه، با آن ناسازگار می نماید. این پژوهش پس از گزارش آموزه های اسلامی در این باره، به چیستی رابطه های پدیده تکفیر با آموزه کرامت انسان پاسخ می گوید و پس از نشان دادن رابطه حقوقی و اخلاقی اش با این آموزه به چرایی ناسازگاری رفتار مسلمانان تکفیری با آن پاسخ می گوید.

کلیدواژه ها: کرامت ذاتی، اشرفیّت انسان، جانشینی خدا، شَتم، تکفیر، مقاصد شریعت.

ص: 297


1- دانشجوی دکتری دین پژوهی دانشگاه ادیان و مذاهب و عضو هیئت علمی گروه پژوهشی برکات.
درآمد

قرآن کریم با بهره گیری از ادبیات عربی پیش از نزول، مفاهیم تازه ای به برخی از واژه ها بخشیده یا واژه های تازه ای را ابداع کرده است که دوگانگی و تناظری میان برخی از آنها دیده می شود. «کفر» و «ایمان»، که از مفاهیم بنیادی قرآن کریم به شمار می روند، از همین دست مفاهیم متناظرند. این واژه ها پیش از عصر نزول قرآن در میدان های معناشناختی به کار می رفتند که با میدان های معناشناختی مؤسَس قرآن متفاوت بود؛ چنان که پس از عصر نزول با پیدایی شاخه های گوناگون علوم مبتنی بر قرآن و سنت اسلامی نیز معانی دیگری در این واژگان رخ نمود. بنابراین، «کفر» و «ایمان» از دید معناشناختی از سه دوره گذشته اند: 1. پیش از نزول؛ 2. هنگامه نزول؛ 3. پس از نزول. باری، کافر و مؤمن همواره در برابر یکدیگر جای می گرفتند و می گیرند. این دو مفهوم را دست کم از چهار منظر می توان بررسی کرد:

1. معناشناختی (بررسی مفهوم کفر و ایمان پیش از نزول قرآن و پس از آن)؛

2. الاهیاتی/ کلامی (بررسی معیارهای کافر یا مؤمن شدن بنا بر متون مقدس دینی و مذهبی)؛

3. حقوقی (بررسی امتیازهای دینی مؤمن و کافر بودن/ شدن افراد در جامعه دینی)؛

4. اخلاقی (بررسی خوبی و بدیِ کشیدن مرز ایمان و کفر میان انسان ها و تقسیم آنها به کافر و مؤمن و خوبی و بدی کیفرهای کافر شدن یا نسبت دادن کفر به کسی).

این منظرها درباره مبحث «ایمان - کفر»، نامرتبط با یکدیگر نیستند، بلکه داوری از هر منظری در این باره، در داوری از منظر دیگر، تأثیر می گذارد؛ یعنی تعریف کفر و ایمان در تفسیر قرآن، به پیدایی باورهایی الاهیاتی (کلامی) می انجامد که پیامدهای حقوقی و اخلاقی دارند. از سوی دیگر، بر پایه این پیش فرض هستی شناختی که الاهیات ادیان ابراهیمی، به ویژه اسلام، نیز آن را تأسیس یا تأیید می کنند، انسان از «کرامت» برخوردار است و بر اثر این ویژگی، حُرمت و منزلتی ذاتی دارد که شماری از کارها درباره او، از منظر اخلاقی و حقوقی، رَوا و توجیه پذیر نیستند.

تکفیر (نسبت دادن کفر به مسلمان) پیش از نزول قرآن بار ارزشی نداشت، اما پس از نزول از ویژگی ارزشی برخوردار شد؛ چنان که هنگامه نزول قرآن، یعنی در دوره استقلال هویتی جامعه مسلمانان (پس از هجرت پیامبر از مکه به مدینه) و در دوره پس از نزول، بار حقوقی نیز یافت.

ص: 298

پرسش اصلی این مقاله چنین است: «تکفیر چه نسبتی با کرامت انسان دارد؟»؛ یعنی آیا نسبت دادن کفر به مسلمان از دید اخلاقی رَوا و از دید حقوقی توجیه پذیر است؟ و با فرض ناروایی و توجیه ناپذیری اش به نفی کرامت انسان می انجامد یا به دلیل دیگری، نارواست؟ (پرسش اخلاقی و حقوقی). این مسئله، پرسش هایی فرعی نیز به دنبال می آورد. مانند اینکه: 1. آیا کشیدن مرز میان مسلمانان و دیگر پیروان ادیان و کافر خواندن آنها، رَواست؟ و با فرض ناروا بودنش، آیا به نفی کرامت انسانی می انجامد؟ (پرسش اخلاقی)؛ 2. آیا تفاوت مسلمانان با نامسلمانان (در ابواب و احکام دیات، قصاص، طهارت، جِزیه، ازدواج، بیع/ عقود شرعی و ...)، توجیه پذیر است؟ و با فرض توجیه ناپذیری اش آیا به نفی کرامت انسان می انجامد؟ (پرسش حقوقی)؛ 3. آیا جنگیدن (جهاد) با نامسلمانان و کشتن آنها، توجیه پذیر است؟ و با فرض توجیه ناپذیری اش آیا به نفی کرامت انسان می انجامد؟ (پرسش حقوقی)؛ 4. آیا کافر دانستن و کشتن کسی که کیش مسلمانی اش را تغییر می دهد (مُرتد)، توجیه پذیر است؟ و با فرض توجیه ناپذیری اش آیا به نفی کرامت انسان می انجامد؟ (پرسش حقوقی).

بنابراین، افزون بر بررسی سازگاری قرآن در ایجاد نظامی ارزشی با محوریت ایمان (= اسلام) و کفر و تأکیدش بر کرامت انسانی، احکام فقهی (جهاد و ارتداد) و پدیده تکفیر را از دید حقوقی و اخلاقی و رابطه شان را با کرامت ذاتی و اکتسابی انسان، می توان بلکه باید بررسی نمود. این پژوهش فقط به پرسش نخست (مسئله اصلی اش) پاسخ می گوید؛ زیرا پاسخ گویی به همه پرسش های یادشده از چارچوب تحقیق فراتر می رود، اما ناگزیر است پاسخ های محتمَل را درباره دیگر پرسش ها طرح کند و یکی از آنها را برگزیند.

معناشناسی فضیلت های قرآنی
اشاره

قرآن کریم از دید زبان شناختی، اثر اصیل عربی است و همه واژگان آن زمینه ای پیش از قرآنی یا پیش از اسلامی دارند.(1)

هیچ یک از واژه های کلیدی قرآن که در پیدایی جهان بینی اسلامی تأثیرگذار بودند حتی کلمه «الله»، پس از نزول قرآن وضع نشده، بلکه کمابیش همه آنها به گونه ای در ادبیات

ص: 299


1- توشی هیکو ایزوتسو، خدا و انسان در قرآن؛ معناشناسی جهان بینی قرآنی، ص47.

پیش از اسلام موجود بوده اند. این واژه ها در ساختار و دستگاه تصوری دیگری به کار می رفتند و قرآن آنها را در شبکه تصوری دیگری به کار گرفت که نزد مردم جزیرةالعرب آن روز ناشناخته بود. این جابجایی مفهومی افزون بر دیگر عوامل مؤثر در ایجاد نظام اخلاقی، به پیدایی ارزش هایی تازه و انقلابی دینی در آن سامان انجامید و همه ارزش ها و پدیده ها از آن پس، نظم و ترتیب و ارتباطات دیگری یافت و تصدیقات درباره آن تصورات پیشین، تغییر کرد. برای نمونه، مسیح و فرشتگان - بر پایه همین تصوراتِ ملازم با تصدیقات تازه - از بنده خدا بودن سر نمی پیچیدند(1)

و جنّیان و انسان ها کاری جز بندگی نداشتند.(2) عامل تغییردهنده آن نظام و دستگاه تصوری، گاهی به اندازه ای نیرومند می شد که معنای پیشین را از کلمه می گرفت و گویی کلمه جدیدی پدید می آورد. کلمات یا اصطلاحات کلیدی در این زمینه، چنین اند: «الله»، «اسلام»، «ایمان»، «نبی» و «رسول»، اما برجسته ترین نمونه در این زمینه، واژه «کُفر» در قرآن است.

الف. ایمان ≠ کفر
اشاره

واژه «کفر» پیش از نزول قرآن در معنای پوشاندن چیزی به کار می رفت. بنابراین، شب که چهره افراد را می پوشاند یا کشاورز که دانه را با خاک می پوشاند، «کافر» خوانده می شد؛ چنان که کفر نعمت هنوز به معنای پوشاندن آن (نادیده گرفتن آن) از طریق سپاس ناگزاری آن است.(3)

پس کَفَر به صورت خاص، در معنای ناسپاسی کردن و ناسپاس بودن در برابر خیر و احسان دیگری، درست در برابر شَکَر، در معنای سپاس گزار بودن، قرار می گرفت و هم درباره عرب مسلمان و هم عرب نامسلمان به کار می رفت، اما این دو واژه، به ویژه در آیات پایانی نازل شده بر پیامبر، و بعدها در سنت کلام اسلامی، مسیر دیگری پیمودند و در میدان معناشناختی «ایمان» جای گرفتند و با «الله» مرتبط شدند و پس از این، کفر در معنای ناسپاسی در برابر خداوند و حق پوشی به کار می رفت؛ زیرا ایمان چیزی جز توجه به وابستگی و نیازمندی انسان به خداوند و بخشش های او و

ص: 300


1- سوره نساء (4)، آیه 71.
2- سوره ذاریات (51)، آیه 56.
3- حسین بن محمد راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص714؛ نیز نک.: محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ذیل آیه 28 سوره ابراهیم (14)، آیه 28.

توجه به نمودهای طبیعی در قالب آیات (نشانه ها) نبود. پس آرام آرام کفر به جای ناسپاسی، به معنای «بی باوری» و بی ایمانی و شُکر به ایمان، نزدیک شد.(1)

هنگامی که کسی نعمتی را به دیگری ارزانی می کند، واکنش طبیعی یا به تعبیر دقیق تر، پاسخ او در این باره، سپاس گزاری است. این قانون اخلاقی - بنا بر نظریه استقلال اخلاق از دین - بر روابط اخلاقی همه انسان ها با یکدیگر حکم می رانَد و پاسخ ناسپاس گرانه در این باره، ناسپاسی و کفر به شمار می رود، اما طبیعت آدمی او را به همین ناسپاسی برمی انگیزد؛ چنان که قرآن می گوید: ) إِنَّ الْإِنسَانَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ ((2) یا ) إِنَّ الْإِنسَانَ لَکَفُورٌ مُّبِینٌ (.(3) اعراب پیش از اسلام نیز بنا بر همین قانون اخلاقی (شکر در برابر نعمت بخشی) می زیستند؛ چنان که شاعری از قبیله هذیل (پیش از دوره قرآنی) چنین سروده بود:

فان تشکرونی، تشکروا لی نعمة و ان تکفرونی، لا اُکلّفکم شُکری(4)

قرآن درباره این دوره (پیش از نزول) دست کم در چهار آیه،(5)

از وصف «جاهلیت» استفاده کرده است. «جهل» در آن دوره هرگز دلالتی دینی نداشت و بیشتر با «حلم» (وصف متضادش) قرین بود. سه معنا را در «جهل» پیش و پس از نزول می توان یافت:

1. جهل در برابر حلم

جهل در این معنا در برابر خویشتن داری بود؛ یعنی هوَسی کور که جاهل را به رفتاری بی اندیشه درباره پیامدهایش وا می داشت و درباره الگوی ویژه ای از رفتار فردی تندخو و بی پروا به کار می رفت که با اندک انگیزشی، بی باکانه به عمل دست می زد و قدرت «کفّ نفس» (خویشتن داری)اش را از کف می داد. چنین کسی نمی توانست درست را از نادرست باز شناسد، بلکه به سائق «حمیت» رفتار می کرد.(6)

در برابر «جهل» بدین معنا، حلم قرار می گرفت که به معنای

ص: 301


1- توشی هیکو ایزوتسو، خدا و انسان در قرآن؛ معناشناسی جهان بینی قرآنی، ص19.
2- سوره عادیات (100)، آیه 6.
3- سوره زخرف (43)، آیه 15.
4- توشی هیکو ایزوتسو، خدا و انسان در قرآن؛ معناشناسی جهان بینی قرآنی، ص301.
5- سوره آل عمران (3)، آیه 154؛ سوره مائده (5)، آیه 50؛ سوره احزاب (33)، آیه 33؛ سوره فتح (48)، آیه 26.
6- «عبر عن القوة الغضبیة إذا ثارت و کثرت بالحمیة»؛ نک.: محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج18، ص289،! "تفسیر آیه 26 سوره فتح.

تسلط بر نفس و آرامی و توازن عقلی بود؛ یعنی فرد حلیم بر حس خود چیره می شود و به رغم محرک های بیرونی، با آرامش و برکنار از پریشانی و آشفتگی، رفتاری را سامان می دهد. جهل و حلم بر پایه این معنا، از عواطف انسانی اند که در قالب هیجانات «ظلم» و «وقار» نمایان می شوند؛ ظلم انفجار رؤیت پذیر (محسوس) جهل و وقار نمود بیرونی حلم است.

2. جهل در برابر عقل

جهل در این معنا نیز در برابر حلم بود، اما حلم در معنای توانایی عقلی در فهم ژرف پدیده ها به کار می رفت. اگر کسی همواره جاهل (به معنای نخست) باشد، می توان گفت که او برای داوری درباره هیچ موضوعی شایستگی ندارد و از دید عقلی، کور است؛ یعنی فقط ظاهر پدیده ها را می بیند و فهم و بینشی سطحی دارد. جهل به این معنا در قرآن، درباره ناتوانی انسان در فهم اراده خداوند فراسوی حجاب پدیده ها به کار رفته است؛ یعنی ناتوانی در دیدن پدیده ها در قالب نشانه های (آیات) الاهی.

از آن سوی، حلم پایه عقل است؛ یعنی انسان حلیم شایستگی دارد که آرام و استوار خوب را از بد باز شناسد. از همین روی، حلم گاهی در معنای عقل به کار رفته است: ) أَمْ تَأْمُرُهُمْ أَحْلامُهُمْ بِهذا أَمْ هُمْ قَوْمٌ طاغُون(؛(1) آیا عقل هایشان به چنین کاری فرمانشان می دهند یا آنان گروهی سرکش اند؟(2)

3. جهل در برابر علم

این معنای جهل که در برابر علم قرار می گیرد، در سنجش با دو معنای پیش گفته، کمتر در قرآن به کار رفته است.(3)

جهل به معنای اول و دوم از کلمات کلیدی قرآن به شمار می رود، اما حلم فقط

ص: 302


1- سوره طور (52)، آیه 32.
2- «الأحلام جمع حلم و هو العقل»؛ نک.: محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج19، ص19. اَحلام جمع حُلُم (سوره یوسف (12)، آیه 44) به معنای خواب ها، در اصل به معنای تصور انسان بدون واسطه حس و حُلُم به معنای بلوغ (سوره نور (24)، آیه 59) یا رسیدن عقل، از حلم به معنای استواری عقل گرفته شده است؛ نک.: همان، ج11، ص187.
3- «جهالت» در سوره نساء (4)، آیه 17؛ سوره انعام (6)، آیه 54؛ سوره نحل (16)، آیه 119؛ سوره حجرات (49)، آیه 6، در برابر علم است.

درباره خداوند به کار رفته است؛ زیرا حلم در دوره پیش از نزول از برجسته ترین خصال انسانی به شمار می رفت. جهل در دوره پیش از نزول درباره انسان های دیگر معنا داشت، اما پس از نزول به خداوند مربوط شد. جهل در مرکز شبکه ای از مفاهیم قرار داشت. مانند تکبر برآمده از اعتماد به نفس بی اندازه و خودبسایی و بی نیازی از سرسپردگی در برابر قدرت برتر و پای بندی به شرَف و عِرض و نگاه تحقیرآمیز به زیردست. قرآن رفتار دشمنانه بت پرستان را درباره هدایت (هُدی) از طریق شبکه تصوری جهل توضیح می دهد. رفتار جاهلانه انسان - به این معنا - در برابر خداوند، از دید قرآن بسیار گستاخانه است؛ زیرا انسان چیزی جز «بنده» (عبد) و خدمت گزاری حقیر نیست و نباید درباره خداوند جاهلانه رفتار کند. از سوی دیگر، رفتار حلیمانه نیز که بر قدرت انسان بر مهار آگاهانه احساسات و عواطفش به کار می رود و در قالب هیجاناتِ اغماض و شکیبایی رخ می نماید، درباره خداوند شایسته نیست؛ زیرا حلم همواره از خودآگاهی انسان به قدرت برتر خودش سرچشمه می گیرد که با وضع بندگی و خاکساری در برابر خداوند سازگار نیست.

غرور و خودبزرگ بینی بت پرستان از جهل آنها سرچشمه می گرفت (حمیة الجاهلیة) و پذیرندگان آیین جدید باید از حلم فراتر می رفتند و خودبسایی و قدرت خود را فرو می گذاردند و به معنایی مطلق، فروتَن می شدند. فضیلت حلم با گذشتن از این مرز به فضیلت «اسلام» بدل شد. حلم در برابر دیگر انسان ها شایسته است، اما در برابر پروردگار مالک همه چیز و صاحب جلال و عظمت، کاری جز تسلیم شدن شایسته نیست. بنابراین، جهل در برابر اسلام قرار گرفت که بیشتر بر رفتار لجوجانه و سرسختانه بت پرستان دلالت می کرد؛ رفتاری که از آن به «کفر» تعبیر می شد؛ چنان که گفته اند: کفر انکار و تکذیب و ندانستن چیزی است که اقرار به آن و تصدیقش لازم است یا انکار عالمانه آورده فرستاده [خدا] است.(1)

بنابراین، تقابل رذیلت و فضیلت «جهل ≠ حلم» به تقابل رذیلت و فضیلت «کفر ≠ اسلام» بدل شد، اما همه لوازم دینی و اخلاقی تضاد جهل ≠ حلم در تضاد کفر ≠ اسلام وجود داشت.(2) به تعبیر دیگر، در کفر بدین معنا، چنین خِصال و رفتارهایی

ص: 303


1- علی بن حسین موسوی (شریف مرتضی)، رسائل الشریف المرتضی، ج2، ص280.
2- توشی هیکو ایزوتسو، خدا و انسان در قرآن؛ معناشناسی جهان بینی قرآنی، ص283.

نهفته است: استکبار و استنکاف،(1)

مشاقه،(2)

تکذیب،(3)

ظلم و جرم،(4)

اصرار،(5)

عصیان،(6)

طغیان،(7)

تکبّر،(8)

لُدّ،(9)

عزت،(10)

بغی،(11)

عُتُو،(12)

محادّه.(13)

ب. اسلام/ ایمان/ تقوا

خداوند به کسانی که لجوجانه از خضوع کردن در برابر او سر می پیچند (اِبا می کنند) و بنا بر طبیعت خود، سبُک سَرند و زمان را به لهو و لعب می گذرانند و درباره جهان دیگر نمی اندیشند و در یک کلام، «غافلون»اند، چهره «شدیدالعقاب» و «ذوانتقام» خود را نشان می دهد؛ پس آنها ناگزیرند که هشیار و از پیامد کارهایشان در روز داوری (یوم الدین) اندیشناک باشند و برای مأمون شدن از کیفر سخت خداوند، چیزی میان خودشان و آن کیفر، قرار دهند؛ یعنی «تقوا» پیشه کنند: )واتقوا الله ان الله شدید العقاب((14) یا )وَاتَّقُوا یوْماً لا تَجْزی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیئا(.(15) متقی کسی است که از آن کیفر دردناک، هراسناک است: «الوِقَایةُ: حفظُ الشی ءِ ممّا یؤذیه و یضرّه والتَّقْوَی جعل النّفس فی وِقَایةٍ مما یخاف»،(16)

اما تقوا آرام آرام به جای «خوف»، در معنایی متضاد با «کفر» به کار رفت؛

ص: 304


1- )فَأَمَّا الَّذینَ آمَنُوا ... وَ أَمَّا الَّذینَ اسْتَنْکفُوا وَ اسْتَکبَرُوا( (سوره نساء (4)، آیه 173)؛ )قالَ الَّذینَ اسْتَکبَرُوا إِنَّا بِالَّذی آمَنْتُمْ بِهِ کافِرُون( (سوره اعراف (7)، آیه 76).
2- )إِنَّ الَّذینَ کفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبیلِ اللَّهِ وَ شَاقُّوا الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَینَ لَهُمُ الْهُدی( (سوره محمد (47)، آیه 32).
3- )وَ الَّذینَ کذَّبُوا بِآیاتِنا وَ اسْتَکبَرُوا( (سوره اعراف (7)، آیه 36).
4- )إِنَّ الَّذینَ کفَرُوا وَ ظَلَمُوا لَمْ یکنِ اللَّهُ لِیغْفِرَ لَهُمْ وَ لا لِیهْدِیهُمْ طَریقاً( (نساء (4)، آیه 168)؛ )فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللَّهِ کذِباً أَوْ کذَّبَ بِآیاتِهِ إِنَّهُ لا یفْلِحُ الْمُجْرِمُون( (سوره یونس (10)، آیه 17).
5- )یسْمَعُ آیاتِ اللَّهِ تُتْلی عَلَیهِ ثُمَّ یصِرُّ مُسْتَکبِراً کأَنْ لَمْ یسْمَعْها فَبَشِّرْهُ بِعَذابٍ أَلیم( (جاثیه (45)، آیه 8)؛ )وَ إِنِّی کلَّما دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ فی آذانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثِیابَهُمْ وَ أَصَرُّوا وَ اسْتَکبَرُوا اسْتِکباراً( (سوره نوح (71)، آیه 7).
6- )یوْمَئِذٍ یوَدُّ الَّذینَ کفَرُوا وَ عَصَوُا الرَّسُول( (سوره نساء (4)، آیه 42).
7- )لَیزیدَنَّ کثیراً مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَیک مِنْ رَبِّک طُغْیاناً وَ کفْرا( (سوره مائده (5)، آیه 14).
8- )سَأَصْرِفُ عَنْ آیاتِی الَّذینَ یتَکبَّرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیرِ الْحَقِّ وَ إِنْ یرَوْا کلَّ آیةٍ لا یؤْمِنُوا بِها( (سوره اعراف (7)، آیه 146).
9- )وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یعْجِبُک قَوْلُهُ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یشْهِدُ اللَّهَ عَلی ما فی قَلْبِهِ وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصام( (سوره بقره (2)، آیه 204)؛ )لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقینَ وَ تُنْذِرَ بِهِ قَوْماً لُدًّا( (سوره مریم (19)، آیه 97).
10- )بَلِ الَّذینَ کفَرُوا فی عِزَّةٍ وَ شِقاقٍ( (سوره ص (38)، آیه 2).
11- )بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ أَنْ یکفُرُوا بِما أَنْزَلَ اللَّهُ بَغْیاً( (سوره بقره (2)، آیه 90).
12- سوره ملک (67)، آیه 13.
13- سوره توبه (9)، آیه 63؛ سوره مجادله (58)، آیه 5 و 20.
14- سوره مائده (5)، آیه 2.
15- سوره بقره (2)، آیه 48.
16- حسین بن محمد راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص881.

چنان که متقی باید به غیب ایمان می داشت، نماز می گزارد، دَهِش می کرد، به پیامبر و کتاب او و پیامبران پیش از او، باور می داشت؛(1)

پس متقی همان «مؤمن» یا «مسلم» است و تمایزی بنیادین میان آنها نیست:(2)

)یا عِبَادِ لَا خَوْفٌ عَلَیکمُ الْیوْمَ وَ لَا أَنتُمْ تحَزَنُونَ الَّذِینَ آمَنُواْ بِآیاتِنَا وَ کانُواْ مُسْلِمِینَ(.(3) مسلم همه هستی خود را فقط به خداوند تسلیم می کند و مؤمن نیز چنین است:(4) )إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یرْتَابُواْ وَ جَاهَدُواْ بِأَمْوَالِهِمْ وَ أَنفُسِهِمْ فی سَبِیلِ اللَّهِ أُوْلَئک هُمُ الصَّدِقُون(؛(5) )اذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِین(؛(6) )رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَینْ لَک وَ مِن ذُرِّیتِنَا أُمَّةً مُّسْلِمَةً لَّک وَ أَرِنَا مَنَاسِکنَا وَ تُبْ عَلَینَا إِنَّک أَنتَ التَّوَّابُ الرَّحِیم(.(7) بنابراین، اسلام/ ایمان/ تقوا در ساختار ارزشی پس از نزول قرآن، به فضائلی بنیادین بدل شدند. گزاره های زیر، افزون بر ویژگی های ایمان در قرآن، بر فضیلت بودنش دلالت می کنند:

1. )وَلَمْ تُؤْمِن قُلُوبُهُمْ (؛(8) کاری قلبی است؛

2. )آمِنُواْ کَمَا آمَنَ النَّاسُ (؛(9) کاری اختیاری است؛ زیرا خداوند به ایمان آوردن فرمان داده است؛

3. )فَزَادَهُمْ إِیمَاناً(؛(10) افزایش پذیر است؛

4. )کیف یهدی اللهُ قَوْماً کفَروُا بَعْدَ ایمانِهِمْ(؛(11) از میان رفتنی و تبدیل پذیر به کفر است؛

5. )مَنْ آمَنَ بِاللهِ وَ الْیوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِکه و الْکتابِ وَ النَّبیینَ(؛(12) متعلقش موجودات عینی خارجی است؛

ص: 305


1- )ذلِک الْکتابُ لا رَیبَ فیهِ هُدی لِلْمُتَّقین الَّذِینَ یؤْمِنُونَ بِالْغَیبِ وَ یقِیمُونَ الصَّلَوةَ وَ ممِّا رَزَقْنَاهُمْ ینفِقُونَ وَ الَّذِینَ یؤْمِنُونَ بمِا أُنزِلَ إِلَیک وَ مَا أُنزِلَ مِن قَبْلِک وَ بِالاَخِرَةِ هُمْ یوقِنُونَ( (سوره بقره (2)، آیه 2-4).
2- توشی هیکو ایزوتسو، خدا و انسان در قرآن؛ معناشناسی جهان بینی قرآنی، ص310.
3- سوره زخرف (43)، آیه 68 و 69.
4- توشی هیکو ایزوتسو، خدا و انسان در قرآن؛ معناشناسی جهان بینی قرآنی، ص 63.
5- سوره حجرات (49)، آیه 15.
6- سوره بقره (2)، آیه 131.
7- سوره بقره (2)، آیه 128.
8- سوره مائده (5)، آیه 41.
9- سوره بقره (2)، آیه 13.
10- سوره آل عمران (3)، آیه 173.
11- سوره آل عمران (3)، آیه 76.
12- سوره بقره (2)، آیه 177.

6. )آمَنّا بِاللهِ وَ ما أنْزِلَ إِلَینا وَ ما أنْزِلَ إلی إبْراهیمَ وَ إِسْماعیلَ وَ إِسحاقَ وَ یعْقُوبَ وَ الْأسْباطِ وَ ما أوتِی مُوسی وَ عیسی وَ ما أوتِی النَّبیونَ مِنْ رَبِّهِمْ(؛(1) به گزاره ها نیز تعلق می گیرد؛

7. )الَّذینَ اُوتُوا الْعِلْمَ وَ الایمانَ(؛(2) با علم متفاوت است؛

8. )قالَ اَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ؟ قالَ بَلی وَ لکنْ لِیطْمَئِنَّ قَلْبی(؛(3) با بی اطمینانی قلب جمع شدنی است؛

9. )مَنْ یکفُرْ بِالْإیمانِ(؛(4) خودش به کفر تعلق پذیر است؛

10. )لِنَعْلَمَ مَنْ یؤْمِنُ بِالْآخِرَه مِمَّنْ هُوَ مِنْها فی شَک(؛(5) با شک جمع پذیر نیست؛

11. )الَّذینَ آمَنُو بِالْباطِلِ(؛(6) به باطل نیز تعلق می گیرد؛

12. )مَنْ آمَنَ بِاللهِ وَ الْیومِ الآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ(؛(7) ناگزیر به عمل صالح نمی انجامد؛

13. )وَ إِنِّی لَغَفّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتدی(؛(8) راه یافتگی به آن مسبوق است؛

14. )مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَعَسی أنْ یکونَ مِنَ الْمُفْلِحینَ(.(9) ناگزیر به فلاح نمی انجامد؛

15. )فَلَمْ یک ینْفَعُهُمْ إیمانُهُمْ لَمّا رَأوْا بَأسَنا(.(10) همواره سودمند نیست.

مبناشناسی کرامت های انسانی
الف. مفهوم شناسی

«کاف» و «را» و «میم»، دو باب دارد: 1. بر وزن فَعَل؛ 2. بر وزن فَعْل.(11) مشتقات این ماده 47 بار در قرآن آمده است. بیشتر واژه شناسان در توضیح «کَرَم»، از واژه «شَرَف» بهره برده اند.(12)

شرف

ص: 306


1- سوره بقره (2)، آیه 136.
2- سوره روم (30)، آیه 56.
3- سوره بقره (2)، آیه 260.
4- سوره مائده (5)، آیه 5.
5- سوره سبأ (34)، آیه 21.
6- سوره عنکبوت (29)، آیه 52.
7- سوره بقره (2)، 62 آیه.
8- سوره طه (20)، آیه 82.
9- سوره قصص (28)، آیه 67.
10- سوره مؤمن (40)، 85.
11- کَرْم به معنای انگور است (احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغه).
12- برای نمونه، نک.: خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج5، ص368؛ عبدالله بن مسلم (ابن قتیبه) دینوری، تأویل مشکل القرآن، ص269: «هذا و اِن اختلف، فأصله الشرف».

به گفته آنها یا از آنِ خود چیز/کس است (ذاتی) یا درباره خصلتی از خصالش (اخلاقی) به کار می رود.(1) معنای نخستین شَرَف، درباره زمین و مکان به کار رفته است:(2) «ما اشرَفَ من الارض»؛ آنچه از زمین بلند می شود یا «المشرَف»؛ مکانی که بر آن بالا می آیند یا «مَشارف الارض»؛ بلندی های زمین. این معانی، متضمن «فزونی» آشکار (ظاهری)اند. بنابراین، معانی دیگر شرف نیز فزونی ظاهری را در بردارند. مانند «الخیل المستشرف»؛ لشکر بزرگ و دراز یا «سَهم شارف»؛ تیر بلند. پس شرف گاهی در معنای «بلندی» و گاهی در معنای «بزرگی» به کار می رود. کرم در این معنا، با «برتری» و «بزرگی» هم معناست؛ چنان که واژه ضد آن، یعنی «لُؤم» به معنای «پستی» و «خُردی» است(3).

اگر چیزی/کسی در سنجش با چیزها/کسان دیگر فزونی داشته باشد، به کریم بودن موصوف می شود. این فزونی درباره جماد و حیوان و گیاه بیشتر بر پایه کمّیت آثارشان استوار است. مانند «ارض مکرمة للنبات»؛ زمین حاصل خیز یا خوش حاصل یا «کرُمَ السحاب»؛ درباره ابر باران بار.

کرم در هر یک از نمونه های یادشده، به وصفی از صفات موصوف ها ناظر است که در آن وصف در سنجش با دیگر چیزها/کسان، فزونی و برتری دارند. اگر انسانی به خاندان (پدری و مادری) اصیلی نسَب ببرد، او را «کریم الطرفین» می خوانند؛ چنان که به انسان زیباروی، «کریم الوجه» می گویند. همچنین اگر خویِ پسندیده ای داشته باشد و آن خوی در ساحت های بیرونی وجودش (رفتار و گفتار) دیده شود، به کرَم موصوف می شود، اما بیشتر درباره دو خوی انسانی در تعامل با دیگران به کار رفته است: 1. بخشیدن؛ 2. بخشودن.

بخشیدن به معنای «بذل» و «عطا کردن» است، اما بخشودن در معنای «عفو»، «رحم کردن» و «شفقت آوردن» به کار می رود. حاصل مصدر بخشیدن، «بخشش»؛ یعنی «داد» و «دهش» و حاصل مصدر بخشودن، «بخشایش»؛ یعنی «درگذشتن» است که گاهی از سر تسامح آنها را به جای یکدیگر به کار می برند. بنابراین، کرامت (کرامة) که مصدر کرم است، هم در معنای عطا و

ص: 307


1- احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغه، ص172-173.
2- الشرف إنما هو فی الأصل شرف المکان و منه قولهم أشرف فلان علی الشی ء إذا صار فوقه؛ نک.: حسن بن عبدالله عسکری، الفروق فی اللغه، ص175.
3- علی اکبر دهخدا، لغت نامه، ج13، ص19836.

هم در معنای عفو به کار می رود؛ چنان که کریم را هم بخشنده و هم بخشاینده می توان ترجمه کرد. نمونه هایی از کاربرد این واژه در دو معنای یادشده در ادبیات منظوم فارسی چنین اند:

عشق است و مفلسی و جوانی و نوبهار

عذرم پذیر و جُرم به ذیل کرَم بپوش(1)

پوشیدن به ذیل کرم، یعنی نادیده گرفتن گناه و بخشودن آن.

نیست در کَس کرَم و وقت طرب می گذرد

چاره آن است که سجاده به می بفروشیم(2)

به قرینه فروختن سجاده و تنگیِ وقت، کرم در مصرع نخست، یعنی دهش و بخشیدن.

ارباب حاجتیم و زبان سؤال نیست در حضرت کریم تمنّا چه حاجت است(3)

به قرینه حاجت و سؤال (دریوزگی)، کریم در مصرح دوم، یعنی بخشنده.

کی کرَمت نگذرد ز بنده عاصی

چون صفت خواجه کریم چنین است(4)

به قرینه عصیان، کرم در مصرع نخست، یعنی بخشایش و کریم در مصرع دوم، یعنی بخشاینده.

بنابراین، همه کریمان از گونه ای فزونی و بزرگی و برتری (فضیلت) بهره دارند، اما این فزونی بیشتر در گشاده دستی (سخاوت) یا بخشایندگی (شفقت و صفح) رخ نموده است. از این رو، کرامت بیشتر در معنای سخاوت، شفقت و مروت به کار رفته است؛ چنان که آن (کرامه) را بزرگی ورزیدن، نواخت و احسان و بخشندگی، مروت، نفیس و عزیز شدن دانسته اند.(5)

اینکه گفته اند کریم پیش از نزول قرآن بر شرافت خانوادگی (حَسَب) و محسوس ترین فضیلت نزد اعراب پیش از اسلام، یعنی گشاده دستی (در سطح تبذیر) دلالت می کرد، اما بر پایه آموزه )إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ ((6) تغییر معناشناختی در آن پیدا شد،(7)

دعوی پیش گفته را تأیید می کند.

کرامت با حریت متفاوت است؛ چنان که گفته اند حریت درباره نیکویی های کوچک و بزرگ به کار می رود و کرامت فقط درباره نیکویی های بزرگ. مانند انفاق مال برای فراهم کردن ساز و برگ

ص: 308


1- شمس الدین محمد حافظ، دیوان حافظ، ص239.
2- همان، ص292.
3- همان، ص107.
4- عباس بسطامی (فروغی)، دیوان کامل فروغی بسطامی، ص29.
5- دهخدا، لغت نامه، ج12، ص18230.
6- سوره حجرات (49)، آیه 13.
7- توشی هیکو ایزوتسو، خدا و انسان در قرآن؛ معناشناسی جهان بینی قرآنی، ص48-49.

سپاهِ راه خدا.(1)

باری، مفهوم یادشده در نخستین معنای شرافت، یعنی برتری همواره در کرامت و مشتقات آن دیده می شود. حتی کرامت به معنای یکی از گونه های «خرق عادت»، متضمن برتری صاحب کرامت در سنجش با دیگران است؛ زیرا کرامت بر اثر قوّت روحی و قداست نفسانی انسانی کامل یا نیمه کامل رخ می نُماید.(2)

ترجمه dignity به کرامت، به رغم هم پوشانی معناشناختی آنها، به دلیل اعم بودن معنای کرامت، دقیق نیست؛ زیرا dignity انگلیسی از dignete فرانسوی کهن و آن از dignitas لاتین گرفته شده است که خودش مشتقی از dignus به معنای worthy به شمار می رود و worthy به معنای سزاوار، شایسته و ارجمند است. فعل لاتین decere صفت decent انگلیسی به معنای محترم و آبرومند را پدید آورد.(3)

برتری (فضل/ شرف) در زمینه های گوناگون، به پیدایی معناهای گوناگون واژه «کرامت» می انجامد که به شماری از آنها اشاره می شود:

1. نژادگی (اصالت)؛

2. بخشندگی (سخاوت)؛ مانند )زوج کریم((4) و )اِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَکرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ(؛(5)

3. بخشایندگی (شفقت)؛

3. آزادگی (حریت)؛

4. پاک دامنی (عفت)؛

5. بزرگواری/ بزرگ منشی / وارستگی (نجابت / عظمت / مناعت)؛ مانند )إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کریم(؛(6)

6. جوان مردی (فتوّت)؛

7. آراستگی/ زیبایی (بهجت)؛ مانند )زوج کریم(؛(7)

ص: 309


1- حسین بن محمد راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص707.
2- مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج2، ص204.
3- جان آیتو، «dignity»، فرهنگ ریشه شناسی انگلیسی، ص375.
4- سوره شُعرا (26)، آیه 7؛ سوره لقمان (31)، آیه 10
5- سوره فجر (89)، آیه 15.
6- سوره حاقه (69)، آیه 40؛ سوره تکویر (81)، آیه 19.
7- سوره شعرا (26)، آیه 7؛ سوره لقمان (31)، آیه 10

8. شگفتی (خارق عادت)؛

9. ارجمندی و ارزندگی/ گران مایگی / شایستگی (عزازت / وِزانت / حرمت)؛ مانند )وَ کنُوزٍ وَ مَقامٍ کریمٍ((1) و )اَجْرٍ کریم((2) و )اِنَّ أَکرَمَکمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکم((3) و )فَیقُولُ رَبِّی أَکرَمَنِ((4) و )اقْرَأْ وَ رَبُّک الْأَکرَمُ(؛(5)

10. فره مندی/ والایی (جبروت/ شوکت)؛

11. سودمندی (فایدت)؛ مانند )لا بارِدٍ وَ لا کریم(؛(6)

12. جاه مَندی (منزلت/ مرتبت)؛ مانند )اَکرِمی مَثْواهُ(؛(7)

بنابراین، ترجمه دقیق اصطلاح dignity، والایی یا فره مندی یا ارج مندی است، اما به دلیل رواج برابرنهاد کرامت، می توان آن را در این باره به کار گرفت.

ب. مَبناشناسی

انسان در دوره جدید(8)

خود را در رتبه خدایی می نشانَد؛ چنان که گفته اند کُفر روزگار کنونی، انسان پرستی(9)

است، اما این پرسش بنیادین مطرح می شود که انسان بر پایه کدام ویژگی اش در چنین جایگاهی نشسته است. بنا بر اصل اول بیانیه حقوق بشر، «همه موجودات انسانی، آزاد و در [برخورداری از] کرامت(10)

و حقوق، برابر زاده می شوند».(11)

بر پایه این اصل، همه انسان ها والاییِ ذاتی دارند؛ یعنی از آن روی که انسان اند (بما هُم انسان)، کرامت دارند. کرامت در اصطلاح حقوقی اش در معنای شرافت و حرمت و منزلت یا به تعبیر دقیق تر، فره مندی و والایی ذاتی انسان به کار می رود. حق محوری و حق اندیشی انسان روزگار جدید به جای تکلیف محوری و وظیفه اندیشی

ص: 310


1- سوره شُعرا (26)، آیه 58.
2- سوره یاسین (36)، آیه 11.
3- سوره حُجُرات (49)، آیه 13.
4- سوره فجر (89)، آیه 15.
5- سوره علق (96)، آیه 3.
6- سوره واقعه (56)، آیه 44.
7- سوره یوسف (12)، آیه 21.
8- Modern.
9- «Humanism» را بیشتر به انسان محوری، انسان مداری، اصالت بشر یا انسان گرایی ترجمه می کنند، اما کسانی گفته اند ترجمه درست تر آن، انسان پرستی یا دست کم معنای واقعی اش چنین است.
10- Dignity.
11- Morsink, p. 331.

پیشینیان، از باورش به همین کرامت مندی و اشرفیت انسان سرچشمه می گیرد، اما مبنای این کرامت چیست؟ دست کم چهار مبنا برای باور به کرامت (شرافت) انسان مطرح شده است:

1. جامعه شناختی؛ یعنی انسان ها بر پایه قراردادی خود را صاحب کرامت و حرمت می شمرَند؛

2. روان شناختی؛ یعنی انسان ها بر اثر خودخواهی و خودشیفتگی خود را صاحب کرامت و منزلت می شمرند؛

3. فلسفی؛ یعنی انسان ها با استناد به برهان های عقلی، به ضعف وجودی یا غایت واسطه بودن دیگر موجودات و اقوی بودن و غایت اصلی بودن انسان پی می برند؛

4. الاهیاتی؛ یعنی انسان ها بر پایه آموزه های دینی (در اینجا قرآن)، خود را مخلوقاتی اشرف از دیگر موجودات می یابند.

انسان ها بنا بر قرارداد(1)

حقوق خود را به یکدیگر منتقل می کنند و محافظه کارانه تا زمانی که پیمانشان برجاست، در حفظ آنها می کوشند. این کوشش به انگیزه حفظ منافع و حقوق خود صورت می پذیرد.(2)

بر پایه این دیدگاه، انسان از حرمتی ذاتی برخوردار نیست. همچنین ذات انسان بر پایه دیدگاه خودپسندی یا خودشیفتگی،(3)

حرمت و شرافتی ندارد، بلکه انسان ها بر اثر عشق به خود، خود را از دیگر موجودات برتر می شمرَند.(4)

پس کرامت ذاتی انسان فقط بر بنیادی فلسفی یا الاهیاتی استوار و توجیه پذیر است. برای نمونه، فیلسوفانی همچون صدرالدین محمد شیرازی و ایمانوئل کانت، با «اقوی» دانستن وجود انسانی(5)

یا «غایت فی نفسه» دانستن انسان،(6)

به کرامت/ شرافت ذاتی او معتقد شده اند. دو آیه نیز در قرآن کریم آشکارا بر برخورداری انسان از فضیلت و کرامت در سنجش با دیگر آفریدگان خداوند دلالت می کنند:

1. )وَ لَقَدْ کرَّمْنا بَنی آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلی کثیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضیلا(.(7)

ص: 311


1- .Contract.
2- ویلیام جونز و دیگران، خداوندان اندیشه سیاسی، ج3، ص128-149.
3- Narcissism.
4- برای نمونه، نک.: فریتهوف شوان، «مرکز پرگار وجود»، ترجمه: جلال ستاری، نامه فرهنگ، ش9، ص47-53.
5- برای نمونه، نک.: محمد بن ابراهیم شیرازی، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعه، ج8، ص134.
6- Immanuel Kant, "Groundwork of the Metaphysic of Morals", tr. Paton H. J. PP in The Moral Law, P. 91.
7- سوره اسرا (17)، آیه 70.

2. )یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکمْ مِنْ ذَکرٍ وَ أُنْثی وَ جَعَلْناکمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکرَمَکمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکمْ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیر(.(1)

ج. گونه شناسی
اشاره

آیه نخست از کرامت نوع انسانی خبر می دهد و مطلق است. بنابراین، همه آدمی زادگان بر پایه این آیه، از کرامت برخوردارند، اما آیه دوم از کرامتی مقید به تقوا یاد می کند. بنابراین، فقط انسان های باتقوا از چنین کرامتی «نزد خداوند» برخوردارند. گویی آیه نخست کرامتی خدادادی یا به تعبیری پیشینی، برای انسان ها ثابت می کند و آیه دوم کرامتی خودخواسته یا به تعبیری، پسینی. این دو نوع کرامت را «والایی خدادادی/ ذاتی» و «والایی خودخواسته/ اکتسابی» نیز می توان خواند:

1. والایی خدادادی/ ذاتی
اشاره

آیاتی که بنیادی هستی شناختی برای کرامت ذاتی انسان فراهم می آورند، از دید درون مایه به دو دسته تقسیم پذیرند: آیات دال بر «والایی انسان در سنجش با فرشتگان»، آیات دال بر «والایی انسان در سنجش با آفریدگان زمینی و آسمانی». کرامت ذاتی آدمی در قرآن کریم بر این بنیادهای هستی شناختی استوار است؛ یعنی انسان بر اثر برخی از ویژگی هایش از دیگر آفریدگان خداوند والاتر شده است. روح الاهی، علم الاهی، قدرت الاهی و امانت الاهی، امتیازهای انسان در سنجش با فرشتگان، جانوران خاکی و دیگر آفریدگان خداوندند:

1. برخورداری از روح الاهی

بر پایه آیات قرآن، مهم ترین مرحله آفرینش انسان هنگامی در می رسد که او روح مند و از این رو، مسجود فرشتگان می شود: «هنگامی که پیکر او را آراستم و از روان خود در او دمیدم، در برابرش کُرنش کنید».(2)

ص: 312


1- سوره حجرات (49)، آیه 13.
2- )فَإِذا سَوَّیتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی فَقَعُوا لَهُ ساجِدین( (سوره حجر (15)، آیه 29؛ سوره ص (38)، آیه 72).
2. برخورداری از علم الاهی

بر پایه برخی از آیات قرآن، خداوند پیش از آفرینش آدم به فرشتگان گفت: «جانشینی [برای خود] در زمین می گمارم». فرشتگان او را تباه کار و خون ریز خواندند و گفتند ما به ستایش تو می پردازیم، اما خداوند گفت: «من به چیزی آگاهم که شما بدان آگاهی ندارید».(1)

پس از اینکه خداوند آدم را آفرید نام هایی را به او آموخت؛ آنگاه به فرشتگان گفت اگر راست می گویید، در این باره سخن بگویید، اما آنان گفتند ما در این باره آگاهی نداریم. بنابراین، خداوند به آدم گفت که در این باره به آنان آموزش دهد؛ سپس به فرشتگان فرمان داد که در برابر او کُرنش کنند.(2)

خداوند در این آیات بر نادانی فرشتگان و دانایی خودش و آموزش نام ها به آدم و آموزگاریِ آدم برای فرشتگان تأکید می کند. پس کُرنش فرشتگان در برابر آدم (والایی انسان) از علم الاهی او سرچشمه می گیرد؛ علمی که خداوند خودش (بی واسطه) آن را به آدم منتقل کرد. این دسته از آیات قرآن نیز بر والایی انسان در سنجش با فرشتگان دلالت می کنند.

3. برخورداری از امانت الاهی

بنا بر برخی از آیات قرآن، خداوند سپرده ای (امانتی) را به آسمان ها و زمین و کوه ها پیش نهاد کرد و آنها از پذیرش آن سر باز زدند، اما انسان آن را پذیرفت.(3) دیدگاه های فراوانی درباره چیستی این امانت عرضه کرده اند، اما به هر روی واژه «امانت»، بر چیزی دلالت می کند که آن را نزد کسی می سپرَند تا آن را پاس دارد و سپس به صاحبش برگرداند.(4)

آیه بعد به غایت این امانتداری اشاره می کند؛(5) یعنی پذیرش چنین مسئولیتی بدین می انجامد که کسانی مؤمن و کسانی مشرک و کسانی منافق باشند. بنابراین، آسمان ها و زمین که از دید کثرت و کمیّت از انسان (مردم) فزون ترند،(6)

چنین

ص: 313


1- سوره بقره (2)، آیه 30.
2- )وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فیها مَنْ یفْسِدُ فیها وَ یسْفِکُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قالَ إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ( (سوره بقره (2)، آیه 30-33؛ سوره اعراف (7)، آیه 11).
3- )إِنَّا عَرَ ضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْ ضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَینَ أَن یحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ کانَ ظَلُومًا جَهُولًا( (سوره احزاب (33)، آیه 72).
4- محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج16، ص348.
5- )لِیعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنافِقینَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْمُشْرِکینَ وَ الْمُشْرِکاتِ وَ یتُوبَ اللَّهُ عَلَی الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحیماً( (سوره احزاب (33)، آیه 73).
6- )لَخَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْ ضِ أَکبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ وَلَ-ٰکنَّ أَکثَرَ النَّاسِ لَا یعْلَمُونَ( (سوره مؤمن (40)، آیه 57).

مسئولیتی را نپذیرفتند، اما انسان آن را پذیرفت؛ چنان که گفته اند تعبیر «حمل» بر گران باری این مسئولیت دلالت می کند(1)

و مسئولیت پذیری انسان از استعداد او برای رد و پذیرش سرچشمه می گیرد؛ استعدادی که آسمان ها و زمین و کوه ها به رغم سترگی شان از آن برخوردار نیستند. بنابراین، این آیه بر والایی انسان در سنجش با آفریدگانی چون زمین و آسمان دلالت می کند.

4. برخورداری از قدرت الاهی

بنا بر بسیاری از آیات قرآن، خداوند آفریدگان (پدیده های) فراوانی را برای انسان رام کرده است؛ یعنی چیزهایی که در آسمان و زمین اند، مسخّر انسان اند.(2) مانند خورشید و ماه،(3)

دریاها،(4)

رودها،(5)

کشتی های روان بر دریا،(6)

ماهیان و گوهران دریا،(7)

روزها و شب ها،(8)

ستارگان(9)

و چارپایان.(10)

زمین که مولِد هر انسانی به شمار می رود، به قدرت الاهی برای انسان رام شده است تا انسان بر آن پای بکوبد و از فرآورده هایش بخورد.(11) این دسته از آیات بر والایی انسان در سنجش با آفریدگان زمینی دلالت می کنند.

2. والایی خودخواسته/ اکتسابی

برخورداری انسان از روح، علم، قدرت و امانت الاهی که سبب والایی وی در سنجش با دیگر آفریدگان خداوند (به معنای عامش) است، اکتسابی نیست، اما قرآن به گونه ای از والایی آدمی اشاره کرده است که آن را والایی اکتسابی می توان خواند؛ زیرا برخورداری یا نابرخورداری او از چنین والایی (کرامتی)، به چگونگی رفتارش وابسته است. آیه دوم، بر «والایی پروامدار یا

ص: 314


1- محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج16، ص350.
2- سوره جاثیه (45)، آیه 13؛ سوره حج (22)، آیه 65؛ سوره لقمان (31)، آیه 20.
3- سوره رعد (13)، آیه 2.
4- سوره جاثیه (45)، آیه 12.
5- سوره ابراهیم (14)، آیه 32.
6- سوره ابراهیم (14)، آیه 32.
7- سوره نحل (16)، آیه 14.
8- سوره ابراهیم (14)، آیه 33.
9- سوره نحل (16)، آیه 12.
10- سوره زخرف (43)، آیه 12 و 13.
11- )هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکمُ الْأَرْ ضَ ذَلُولًا فَامْشُوا فِی مَنَاکبِهَا وَکلُوا مِن رِّ زْقِهِ وَإِلَیهِ النُّشُورُ( (سوره ملک (67)، آیه 15).

تقوامحور انسان در سنجش با هم نوعانش» دلالت می کند. انسان، مشروط به شرم پیشگی و پرواداری (تقوا)(1)

و پاس داشت فرمان های خداوند، نزد او از دیگر انسان ها والاتر خواهد بود.(2)

این آیه بر والایی تقوامحور انسان نزد خداوند در سنجش با دیگر انسان ها دلالت می کند. به رغم اینکه بنا بر فحوای این آیه همه انسان ها کمابیش از خصلت خدادادی تقوا برخوردارند، رشد این خصلت یا فضیلت، خودخواسته و اکتسابی است؛ یعنی کسانی که مختارانه سرمایه خدادادی پروامندی شان را پاس می دارند و با ایمان و رفتار نیکو بر آن می افزایند، به زیان دچار نمی شوند.(3)

خداوند به انسان تقوایی پیشینی ارزانی کرده است که بر پایه آن از هدایت گری قرآن برخوردار می شود و به تقوایی پسینی دست می یابد و به هر اندازه که بر تقوای پسینی خود بیفزاید، نزد خداوند والاتر خواهد شد.(4)

بنا بر برخی از آیات قرآن، خداوند راه را به انسان نشان داده است و انسان در این باره یا «شاکر» یا «کفور» خواهد بود.(5)

چنین آیاتی بر هدایت یا همان تقوای پیشینی آدمی دلالت می کنند که الهام «تقوا» و «فجور»(6)

به او، تعبیر دیگری از آن است.

نسبت های تکفیر مسلمان با کرامت انسان
الف. مفهوم شناسی

«تکفیر» از دید واژه شناختی، به معنای پوشیدن و پوشاندن است که بر پایه آنها در قرآن و احادیث و منابع کلامی و فقهی چند مفهوم مصطلح پیدا شده است. مانند پاک کردن گناهان و ابطال عِقاب و پرداختن کفّاره(7)

و ... . همچنین بر پایه برخی از احادیث و در اصطلاح فقها، در

ص: 315


1- بسیاری از مفسران، تقوا را «حیا» دانسته اند؛ نک.: محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ذیل آیه سیزدهم سوره حجرات.
2- سوره حجرات (49)، آیه 13.
3- سوره عصر (103)، آیه 2 و 3.
4- محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج1، ص44.
5- سوره انسان (76)، آیه 3؛ سوره بلد (90)، آیه 10.
6- سوره شمس (91)، آیه 8.
7- برای نمونه، شیخ طوسی می گوید: «لا یصح من الکافر الظهار و لا التکفیر و به قال أبو حنیفة ... دلیلنا أن الظهار حکم شرعی، لا یصح ممن لا یقر بالشرع، کما لا یصح منه الصلاة و غیرها، و أیضا فإن الکفارة منه لا تصح، لأنها تحتاج إلی نیة القربة، و لا یصح ذلک مع الکفر، و إذا لم تصح منه الکفارة لم یصح منه الظهار؛ لأن أحدا لا یفرق بینهما»؛ نک.: محمد بن حسن طوسی، الخلاف، ج4، ص525.

معنای نهادن دست بر روی دست هنگام ایستادن در نماز یا غیرنماز برای ادای احترام به کار می رود(1)

که گاهی آن را «تکتیف» می خوانند. نیز از دید اصطلاح شناختی، در متون عربی و فارسی در معانی دیگری مانند کافر خواندن کسی یا نسبت دادن کفر به مسلمان به کار می رود که از مصطلحات کلامی و فقهی است و مقصود از آن در این بحث، همین معنای اخیر است.

ب. پیشینه شناسی

تکفیر به معنایِ نسبت دادن کفر به شخص یا گروه، از آغاز تاریخ اسلام رواج داشته است؛ چنان که برخی از رخدادهای سیاسی و اجتماعی زمینه تکفیر کسانی را فراهم آورد. مانند روی دادهای مهم دوران پس از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ، یعنی جنگ های «رِدّه» در زمان ابوبکر که دستگاه خلافت در آن ماجرا، معارضانِ خود را کافر و خارج از دین خواند.(2)

درباره اینکه همه یا برخی از تکفیرشدگان در آن دوره از دیدگاه فقه اسلامی کافرند، بسی تردید کرده اند.(3)

بنا بر گزارش شماری از منابع تاریخی، عواملی مانند ندادن زکات و نپذیرفتن اصل خلافت یا در نظر گرفتن جایگزین هایی برای مقام خلافت، در انتساب کفر به «اهل رِدّه» یا فعالان آنها، تأثیرگذار بوده است.

همچنین خوارج فرقه های بسیاری را که به گناهان «کبیره» دست می زدند و حتی امت پیامبر را تکفیر می کردند(4)

و برخی از مسلمانان (پیروان مذاهب اهل سنّت)، خوارج را تکفیر می کردند.(5)

شماری از احادیث، غالیان (غُلات؛ آنان که درباره امامان غلوّ و زیاده روی می کردند) و پیروان تفویض (مفوّضه) را خارج از ایمان خوانده اند.(6)

برخی از معتزله و اشاعره، مشبّهه را تکفیر می کردند؛ چنان که برخی از افراد معروف تکفیر می شدند. مانند برخی از خلفا و همسران پیامبر

ص: 316


1- برای نمونه، از پیامبر نقل شده است: «أَنَّهُ قَالَ: إِذَا کنْتَ قَائِماً فِی الصَّلَاةِ فَلَا تَضَعْ یدَک الْیمْنَی عَلَی الْیسْرَی وَ لَا الْیسْرَی عَلَی الْیمْنَی فَإِنَّ ذَلِک تَکفِیرُ أَهْلِ الْکتَابِ وَ لَکنْ أَرْسِلْهُمَا إِرْسَالًا فَإِنَّهُ أَحْرَی أَلَّا تَشْغَلَ نَفْسَک عَنِ الصَّلَاةِ»؛ نک.: نعمان بن محمد تمیمی مغربی، دعائم الاسلام، ج1، ص159.
2- سیف الله صرامی، «تکفیر»، دانش نامه جهان اسلام، ج8، ص37 و 38.
3- رسول جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام، ج2، ص35.
4- سیف الله صرامی، «تکفیر»، دانش نامه جهان اسلام، ج8، ص37 و 38.
5- همان.
6- همان.

اکرم. حتی معصومان علیهم السلام نیز از تکفیر شدن بر کنار نمانده اند.(1)

نمونه های فردی و جمعی تکفیر در تاریخ اسلام کم نیست و در برهه هایی از تاریخ، این پدیده رایج بوده است.(2)

ج. نسبت ارزشی/ اخلاقی

چنان که گفته شد، اسلام و ایمان و تقوا کمابیش یک معنا دارند و از فضیلت های دینی به شمار می روند؛ یعنی پس از نزول قرآن فرد مسلمان، مؤمن و متقی از دید خداوند در سنجش با کافر، فضیلت مند است. بنابراین، تکفیر مسلمان به معنای نفی این فضیلت از او و نسبت دادن رذیلت های مرتبط با کفر به اوست و از این رو، نسبتی ارزشی/ اخلاقی با کرامت مسلمان برقرار می کند. بر پایه این تقریر، معنای آیه سیزده سوره حجرات چنین است: «ای مردم! ... والاترین شما نزد خداوند کسی است که بیش از دیگران از فضیلت تقوا/ پروا برخوردار باشد». پس چنانچه کسی کفر را به دیگری نسبت دهد، این فضیلت را از او نفی کرده است؛ زیرا همه انسان ها بنا بر فحوای این آیه از این فضیلت برخوردارند، اما شماری از آنان از این دید از دیگران فضیلت مندترند. افزون بر این فحوا، بنا بر مدلول برخی از آیات، خداوند همه انسان ها را از یک «نفس» آفریده(3)

و نیروهایش را تعدیل و تنظیم کرده و پرده دَری و پرواداری را به او آموخته است.(4)

پس همه انسان ها کمابیش پروامَندند، اما به اندازه بهره مندی بیشتر از این خصلت، نزد خداوند والاتر خواهند شد. انسان هایی که آورده پیامبر را لجوجانه و مکابرانه و ظالمانه انکار می کنند و به جای ایمان به «الله» به «باطل» ایمان می آورند، نه تنها این فضیلت خدادادی را از دست می دهند و زیان می بینند که به فضیلت ایمان نیز دست نمی یابند،(5)

بلکه بر اثر خوی سرکشی شان،(6)

نشانه های خداوند را درنمی یابند و نمی بینند و پیام او را نمی شوند و همچون چارپایان حتی گمراه تر از آنها خواهند شد.(7)

بنابراین، تکفیر که متضمن داوری درباره دیگری است، نه تنها فضیلت تقوای خدادادی و تقوای

ص: 317


1- محمد بن محمد مفید، الفصول المختارة من العیون والمحاسن، ص313.
2- سیف الله صرامی، «تکفیر»، دانش نامه جهان اسلام، ج8، ص37 و 38.
3- سوره نساء (4)، آیه 1؛ سوره انعام (6)، آیه 98؛ سوره اعراف (7)، آیه 189؛ سوره زمر (39)، آیه 6.
4- سوره شمس (91)، آیه 7 و 8.
5- سوره انعام (6)، آیه 12، 20، 31؛ سوره اعراف (7)، آیه 9، 53، 92؛ سوره یونس (10)، آیه 45، 95؛ سوره عنکبوت (29)، آیه 52.
6- سوره انعام (6)، آیه 110.
7- سوره اعراف (7)، آیه 179؛ سوره فرقان (25)، آیه 44.

خودخواسته تکفیرشونده را نفی می کند که به نفی انسانیت وی می انجامد و آشکارا با کرامت اکتسابی مؤمنان ناسازگار است.

باری، به چیستی حکم اخلاقی تکفیر نیز باید پاسخ گفت، اما داوری اخلاقی درباره تکفیر بنا بر همه نظریه ها در زمینه اخلاق هنجاری (نظریه هنجاری)،(1) در این مجال نمی گنجد. بنابراین، تنها بر پایه نظریه «فرمان الاهی» پاسخی به این پرسش پیش نهاد می شود. خداوند به مؤمنان فرمان می دهد: «ای کسانی که ایمان آورده اند ... به کسی که اسلام آوردن خود را اظهار می کند، نگویید که مؤمن نیستی»؛(2) زیرا راه یافتن به اسلام - حتی به ظاهر - آرام آرام به ایمان می انجامد.(3) بر پایه این امر الاهی، تکفیر مسلمان قبیح/ نادرست/ بد است.

البته طرح این پرسش توجیه پذیر می نماید که با فرض ناروایی تکفیر انسان به ویژه مسلمان، چرا خداوند کسانی را تکفیر کرده است. برای نمونه، می گوید کسانی که حضرت مسیح علیه السلام را خدا می پنداشتند(4)

و افرادی که به مردم جادوگری می آموختند،(5) کفر ورزیدند (کافر شدند). نسبت مستقیم فعل کفر به افراد و گروه ها در قرآن در این آیات و آیه مُحاجه [نمرود] با ابراهیم(6) و برخی آیات ناظر به شیطان،(7) با تعیین مصداق همراه است؛ یعنی در دیگر نمونه ها تعبیر «مَن کفر» یا «الذی کفر» دیده می شود که تعبیری عام است.(8) با توجه به خصلت درونی بودن ایمان، تعیین مصداق خداوند «علام الغیوب»(9) در این باره ناروا نیست، اما تعیین مصداق انسان و نسبت دادن کفر به افراد و گروه های معین، به ویژه مسلمانان، هرگز رَوا نخواهد بود.

ص: 318


1- Normative Theory.
2- )یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا ... لاتَقُولُوا لِمَنْ أَلْقی إِلَیکمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِنا( (سوره نساء (4)، آیه 94).
3- سوره حجرات (49)، آیه 14 و 17.
4- )لَّقَدْ کفَرَ الَّذِینَ قَالُواْ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیمَ( (سوره مائده (5)، آیه 17)؛ )لَقَدْ کفَرَ الَّذِینَ قَالُواْ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیمَ وَ قَالَ الْمَسِیحُ یابَنی إِسرْائیلَ اعْبُدُواْ اللَّهَ رَبی وَ رَبَّکمْ إِنَّهُ مَن یشرْک بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیهِ الْجَنَّةَ وَ مَأْوَئهُ النَّارُ وَ مَا لِلظَّلِمِینَ مِنْ أَنصَارٍ( (سوره مائده (5)، آیه 72)؛ )لَّقَدْ کفَرَ الَّذِینَ قَالُواْ إِنَّ اللَّهَ ثَالِثُ ثَلَثَةٍ وَ مَا مِنْ إِلَاهٍ إِلَّا إِلَاهٌ وَاحِدٌ وَ إِن لَّمْ ینتَهُواْ عَمَّا یقُولُونَ لَیمَسَّنَّ الَّذِینَ کفَرُواْ مِنْهُمْ عَذَابٌ أَلِیم( (سوره مائده (5)، آیه 73).
5- )وَ مَا کفَرَ سُلَیمَنُ وَ لَاکنَّ الشَّیطِینَ کفَرُواْ یعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ( (سوره بقره (2)، آیه 102).
6- سوره بقره (2)، آیه 258.
7- مانند آیه 27 سوره اسرا (17). عبارت هایی مانند )کان الانسان کفورا( (سوره اسراء (17)، آیه 67)، درباره انسان نوعی است نه فرد خاصی از انسان ها.
8- مانند سوره نور (24)، آیه 55 و سوره مریم (19)، آیه 77.
9- )تَعْلَمُ ما فی نَفْسی وَ لا أَعْلَمُ ما فی نَفْسِک إِنَّک أَنْتَ عَلاَّمُ الْغُیوب( (سوره مائده (5)، آیه 116)؛ )أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما کنْتُمْ تَکتُمُون( (سوره بقره (2)، آیه 33).
د. نسبت کیفری/ حقوقی

اگر نسبت دادن کفر به دیگری به عمل بینجامد، بنا بر خوانش راست کیشانه(1) فقه اسلامی، احکامی کیفری/ حقوقی در پی دارد که برجسته ترین آنها «اباحة الدم»(2) یا توجیه پذیر بودن کشتن کافر است؛ یعنی تکفیر در حوزه فقه، باری حقوقی به خود می گیرد؛ چنان که برخی از فقیهان با استناد به احادیث،(3)

نسبت دادن بی دلیل کفر را به مسلمان، موجب تعزیر دانسته اند و گاهی به رغم باور به نادرستی برخی از عقاید آنها، از تکفیر پیروانِ چنان باورهایی، استنکاف کرده اند.(4)

برای نمونه، محققان حنفی مذهب تصریح می کنند «تکفیر المسلم» با فرض تأویل پذیری سخن او، جایز نیست. بنابراین، اگر سخنی بگوید که آن را هم بر کفر و هم بر ایمان بتوان حمل کرد یا رفتاری از او سر زنَد که ظاهری کفرآمیز دارد، اما حتی روایت ضعیفی، مؤمنانه بودن آن را تأیید می کند، شتاب زدگی در تکفیر وی جایز نیست.(5) شماری از فقیهان به رغم این گروه از فقها، گاهی در تکفیر کسانی فتوا داده اند؛ چنان که محمد بن جمال الدین مکی (شهید اول) شاگردش محمد مالوشی را، که از علمای کرد شیعه بود، بر سر اختلاف درباره نسبت دادن صفات الاهی به معصومان، تکفیر کرد و کار به کارزار و کشته شدن شیخ مالوشی کشید.(6)

به هر روی، تکفیر دیگری در عمل به شماری از احکام عبادی و جزایی در فقه اسلامی انجامیده است، از جمله نجاست کافر، باطل بودن ازدواج با کافر، ارث نبردن کافر از مسلمان، قصاص نشدن مسلمان در برابر کشتن کافر، بطلان عبادات کافر و حلیّت مال کافر. به رغم اینکه سنت تکفیر نظری میان مسلمانان رواج داشته، همواره به اباحه عملی خون و مال و ناموس آنان نینجامیده است، بلکه فقط خوارج، بربهاریان و وهابیان در عمل خون و مال و ناموس مسلمانان را حلال

ص: 319


1- Orthodox.
2- محمد غزالی، فیصل التفرقه بین الاسلام و الزندقه، ص26.
3- وزارت اوقاف و شئون اسلامی، الموسوعة الفقهیّة، ج13، ص228.
4- محمد غزالی، فیصل التفرقه بین الاسلام والزندقه، ص75 -85؛ بی. لویز در زبان سیاسی اسلام آن را معرفی کرده است. به نقل از: E. J. Brill, "Takfir", in The Encyclopedia of Islam, new edition, Vx, P. 122.
5- عبد الرحمان جزیری و دیگران، الفقه علی المذاهب الأربعة و مذهب أهل البیت وفقاً لمذهب أهل البیت (ع)، ج4، ص259.
6- حسین بروجردی، منابع فقه شیعه، ج30، ص45.

می شمرند،(1)

اما به هر روی این پرسش، دست کم در دو سده اخیر، همواره مطرح شده است که به رغم قیود و اختلاف های فتوایی فراوانی که درباره هر یک از این احکام وجود دارد، چرا مسلمانان درباره ناهم کیشان خود تبعیض های حقوقی روا می دارند و حتی خود را مُجاز می دانسته اند که به سرزمین آنها یورش ببرند و اموالشان را به غنیمت ببرند و جانشان را بستانند؟ پاسخ گویی به این پرسش در این مجال نمی گنجد. افزون بر اینکه آثار فراوانی در این زمینه پدید آمده و چنین پرسش یا پرسش هایی را پاسخ گفته اند، اما با توجه به عمل کرد گروه های تکفیری معاصر، به ویژه «داعش»، از یادآوری چند نکته نمی توان گذشت:

1. همه دین ها برای تثبیت آموزه های خود ناگزیر افراد جامعه شان را به دو گروه تقسیم می کردند تا هویت مستقلی بیابند. این کار از طریق تأسیس نظام ارزشی تازه ای امکان می پذیرفت؛ چنان که در سنت زردشتی واژه های «زندیک» و «زندیکیه» (کمابیش معادل کافر در ادبیات دینی اسلام)، در بسیاری از نوشته های پهلوی (کتاب دین کرد) دیده می شود. این واژه ها بر مانی و آیین او دلالت می کردند. کتاب گجستک ابالیش آن را در معنای مرتد و بی دین به کار برده است. موضوع این کتاب مناظره ای میان وی با آذر فرنبغ فرخزادان، موبَد بزرگ زردشتی و نخستین نویسنده دین کرد، در محضر مأمون خلیفه عباسی است که در آن ابالیش مُجاب می شود. زندیق، معرّب زندیک پهلوی است که درباره پیروان مانی و مرتد و ملحد و دهری و بی دین و مخالف اسلام گفته می شد. مانی به عقیده زردشتیان با جادویی و دروغ و فریب، خویش را پیغمبر خواند و مدعی دینی جدید شد و زندیک لقب گرفت. نریوسنگ دهاول می گوید: «زندیکه نیک پنداشتن اهریمن و دیوان است؛ یعنی از اهریمن و دیوان نیکی داند و بخواهد».(2)

تعابیری از این دست در دیگر سنت های دینی جهان نیز یافت می شود.

تقسیم افراد به مؤمن (مسلم) و کافر در سنت اسلامی نیز بر پایه ابداع مفاهیم تازه در این دو واژه، هویت هایی دینی در جامعه پدید آورد. چنان که گذشت مُسلم پیش از نزول قرآن، در معنای مردی به کار می رفت که چیزی گران بها را به خواهانِ آن، تسلیم می کرد و کافر کسی بود که در برابر نعمت ارزانی شده به او، ناسپاس بود، اما قرآن این دو واژه را در میدان معناشناختی «ایمان» و در

ص: 320


1- مهدی علی زاده موسوی، سلفی گری و وهابیت، ج2، ص295.
2- سعیدرضا منتظری، زندیق و زنادیق، ص30 و 31.

برابر یکدیگر قرار داد؛ «مسلم» بار مثبت و «کافر» بار منفی گرفت. پیامبر و شمار اندکی از پیروانش (مسلمانان) برای استقرار دین تازه با مخالفانشان (کافران) می جنگیدند و افراد جامعه باید یا اسلام یا کفر را برمی گزیدند(1) و در این یا آن گروه جای می گرفتند.

بنابراین، هویت مردم پیش از پیدایی اندیشه «دولت - ملت» در عرصه اجتماعی - سیاسی کشورهای اروپایی، بنا بر گرایش دینی آنها تعیین می شد؛ چنان که واژه «ملت» پیش از این در معنای دین و شریعت و پیروانش به کار می رفت. کاربردهای قرآنی این واژه(2) نیز به همین معنا تفسیر می شد. برای نمونه، مقصود از «ملت ابراهیم» شریعت او بود نه قوم و نژاد منسوب به او، اما هنگامی که اندیشه مشروطه خواهی و قانون طلبی در جهان پدید آمد و موجش به ایران رسید، روشن فکران زبان دان در ترجمه Nation واژه «ملت» را به کار بردند؛ زیرا ناگزیر بودند علایق و عواطف دینی (اسلامی) مردم را در نظر بیاورند و از سوی دیگر، ملت به معنای مجموع پیروان شریعت - نه خود شریعت - به گونه ای با مفهوم Nation نزدیک بود. ملت در این ترجمه، در معنای «قوم ایرانی و رعایایی دارای حقوق سیاسی و اجتماعی و شهروندی» به کار می رفت.(3) برای نمونه، با توجه به این تقسیم هویتی جدید، نامسلمانان ایرانی نیز از حقوق مساوی با مسلمانان

ص: 321


1- توشی هیکو ایزوتسو، خدا و انسان در قرآن؛ معناشناسی جهان بینی قرآنی، ص61.
2- قرآن کریم هشت بار کلمه «ملت» را به کار برده است که هیچ یک از آنها بر مفهوم سیاسی یادشده دلالت نمی کنند، بلکه به معنای شریعت یا پیروان شریعت است: )وَ قالُوا کونُوا هُوداً أَوْ نَصاری تَهْتَدُوا قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ( (سوره بقره (2)، آیه 135)؛ )قُلْ صَدَقَ اللَّهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ( (سوره آل عمران (3)، آیه 95)؛ )وَ مَنْ أَحْسَنُ دیناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفاً وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهیمَ خَلیلاً( (سوره نساء (4)، آیه 125)؛ )قُلْ إِنَّنی هَدانی رَبِّی إِلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ دیناً قِیماً مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ( (سوره انعام (6)، آیه 161)؛ )قالَ لا یأْتیکما طَعامٌ تُرْزَقانِهِ إِلاَّ نَبَّأْتُکما بِتَأویلِهِ قَبْلَ أَنْ یأْتِیکما ذلِکما مِمَّا عَلَّمَنی رَبِّی إِنِّی تَرَکتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لا یؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ کافِرُونَ( (سوره یوسف (12)، آیه 37)؛ )وَ اتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبائی إِبْراهیمَ وَ إِسْحاقَ وَ یعْقُوبَ ما کانَ لَنا أَنْ نُشْرِک بِاللَّهِ مِنْ شَی ءٍ ذلِک مِنْ فَضْلِ اللَّهِ عَلَینا وَ عَلَی النَّاسِ وَ لکنَّ أَکثَرَ النَّاسِ لا یشْکرُونَ( (همان، آیه 38)؛ )ثُمَّ أَوْحَینا إِلَیک أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ( (سوره نحل (16)، آیه 123)؛ )وَ جاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباکمْ وَ ما جَعَلَ عَلَیکمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبیکمْ إِبْراهیمَ هُوَ سَمَّاکمُ الْمُسْلِمینَ مِنْ قَبْلُ وَ فی هذا لِیکونَ الرَّسُولُ شَهیداً عَلَیکمْ وَ تَکونُوا شُهَداءَ عَلَی النَّاسِ فَأَقیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ اعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلاکمْ فَنِعْمَ الْمَوْلی وَ نِعْمَ النَّصیرُ( (سوره حج (22)، آیه 78).
3- ماشاءالله آجودانی، مشروطه ایرانی، ص190.

برخوردار می شدند. بنابراین، تکفیر به معنای کشیدن مرز حقوقی میان افراد، معطوف به گونه و شیوه دینداری آنها، با ایده کرامت ذاتی انسان ها که متون مقدس ادیان ابراهیمی آن را تأسیس یا تأیید کرده اند و بر پایه آن، نظام حقوق بشری تازه ای استوار شده است، ناسازگار می نماید.

باری، سلفی ها(1) همواره در این باره دغدغه مند بوده اند که چرا ساکنان سرزمین های اسلامی از تمدن عقب مانده اند. پاسخ آنها به این پرسش کمابیش چنین است: اگر آموزه های اسلامی و قواعدش به درستی فهمیده و اجرا شوند، نه تنها مسلمانان را به سعادت اخروی که به کام یابی دنیایی نیز می رسانند، اما اگر حقیقت آنها فهمیده نشود، مسلمانان به ضعف و فساد و بربریت دچار می شوند.(2) بر پایه این اندیشه، مسلمانان باید به گذشته بازگردند و هویت دینی خود را بازیابند و احکام دینی شان را اجرا کنند. بنابراین، دغدغه هویت یابی آنها، به ناب گرایی (اجرای تام و کامل همه احکام اسلامی بدون هیج تفسیری) می انجامد.

این دغدغه هویتی دست کم دو بار در تاریخ کشورهای اسلامی رخ نموده است: 1. روزگار یورش مغولان؛ 2. روزگار گسترش تمدن جدید. به تعبیر دیگر، سلفیه در دو دوره رشد کرد: هنگام دچار شدن جهان اسلام به یورش مغولان و هنگام فروپاشی امپراتوری عثمانی و حضور مسلط غرب در جهان اسلام. دوره نخست به پیدایی کسی همچون ابن تیمیه انجامید و دوره دوم زمینه را برای ظهور کسی همچون محمد بن عبدالوهاب فراهم کرد.

مغولان (قوم تاتار) از سمت چین به سوی سرزمین های اسلامی به راه افتادند (660 ه.ق.). به گفته ابن اثیر، رویداد یورش تاتار از رویدادها و مصیبت های بزرگی بود که اگر بگویند مسلمانان از زمان خلق آدم تا کنون چنین مصیبتی را ندیده اند، سخن درستی گفته اند. مغولان از پیرامون چین تا ترکستان و از آنجا به بخارا و سمرقند رفتند و شماری از آنها به خراسان لشکر کشیدند؛ سپس به رِی و همدان تا مرز عراق و آذربایجان و شماری از آنها به غزنه و سرزمین های هند و کرمان رفتند.

ص: 322


1- سلفی ها را به نص گرا، اجتهادی و جهادی تقسیم کرده اند. برای نمونه، کسانی مانند محمد رشید رضا (1865-1935م.) جمال الدین افغانی (اسدآبادی) و محمد عبده از سلفیان اجتهادی به شمار می روند. برای آگاهی بیشتر در این باره، نک.: عبدالعزیز بن عبدالسلام السلمی، الفوائد فی اختصار المقاصد، ص32؛ و داوود فیرحی، فقه و سیاست در ایران معاصر، ص78.
2- عزمی زکریا ابوالعز، الفکر العربی الحدیث والمعاصر، ص119-120.

اسکندر جهان را در دَه سال گرفت و آنها در یک سال.(1) پس از اینکه یاران هولاکو آخرین خلیفه عباسی را لای نمَد پیچیدند و به ضرب چماق و لگد، او را کشتند، نماد وحدت [و هویت] جامعه اسلامی از میان رفت.(2) دیدگاهای سلفی ابن تیمیه در چنین روزگاری، پدیدار شد.

آرای سلفی گری دوران معاصر نیز با ظهور محمد بن عبدالوهاب (1115-1206 ه.ق.)، در برابر موج تمدن جدید ظهور کرد. او کتاب های ابن تیمیه و ابن قیم را خوش می داشت و به آنها می گرایید و آموزه های او را پذیرفت و همواره آنها را پیش چشم می داشت.(3) سلفیان اصطلاح «اتّباع» را در برابر «تقلید»، یعنی پیروی کردن از فتوای مُفتی، پدید آوردند. اتباع به معنای پیروی کردن از نص است. بنابراین، رابطه مجتهد و مقلد یا مُفتی و مقلد نفی می شود و مسلمان باید ساختارهای کلاسیک گذشته را رها کند؛ یعنی از مکاتب اربعه فقهی پیروی نکند؛ زیرا مکتب ها (فقهی یا کلامی مانند اشعری بودن که مکتبی کلامی است)، دیدگاه های خود را بر نص تحمیل می کنند. اِتباع، یعنی خواندن مستقیم نص. بنابراین، مرز کفر و ایمان نمایان تر از گذشته می شود و حتی باب جهاد ابتدایی نیز دوباره باز می شود و نظام حقوقی مبتنی بر دین (ملت) دوباره به صحنه سیاسی - اجتماعی باز می گردد؛ پدیده ای که پیامدهای عملی اش به نفی کرامت انسانی می انجامد.

2. مجتهدان عقل گرای شیعه که هنوز در چارچوب سنت اجتهاد و تقلید می کوشند، درباره حفظ حقوق برآمده از کرامت انسان دغدغه مندند و از این رو، برای توجیه ناسازگاری های برخی از احکام فقهی با آن تلاش می کنند. برای نمونه، درباره چرایی جهادهای پیامبر با کفّار/ مشرکان و مهدورالدم بودن مرتدّ فطری (کافری که از دین پدری خود سر می تابد و آن را نمی پذیرد)، توجیهاتی عرضه کرده اند؛ چنان که جهاد ابتدایی را گونه ای از جهاد دفاعی خوانده اند(4)

یا حکم مرتد را ویژه زمانی دانسته اند که ارتداد مسلمانان به سُست دینی اعضای جامعه دینی می انجامید. مرتضی مطهری در پاسخ به چگونگی سازگاری جایزالقتل بودن مرتد فطری با آزادی عقیده (از حقوق بشر در ساختار حقوقی جدید)، می گوید: «این ظاهراً از شئون حکومت اسلامی است؛ یعنی از آن

ص: 323


1- حمد بن لعبون، «تاریخ ابن لعبون» در عبدالله بن عبدالرحمان آل بسام، خزانة التواریخ النجدیه، ج1، ص117.
2- حسن انصاری قمی، «مقوله جهاد و نزاع ایدئولوژیک در عصر ایلخانان مغول»، معارف، ش47، ص50.
3- عبدالله بن عبدالرحمان آل بسام، علماء نجد خلال ثمانیة قرون، ج1، ص160.
4- برای آگاهی بیشتر در این باره، نک.: داوود فیرحی، «مفهوم جنگ و اخلاق نظامی در اسلام شیعی»، سیاست، ش5.

جهت که اسلام یک حکومت است و اجتماع به نوبه خود مصالحی دارد، آنجا که حکومت اسلامی نیست، چنین حکمی هم نیست».(1)

سید محمدحسین فضل الله نیز در این باره چنین گفته است: «ارتداد ... با گرایش عملی به هویت اسلامی اصطکاک پیدا می کند ... نوعی سرکشی و عصیان بر هویت عمومی جامعه به شمار می رود و موجب اخلال در آرامش جامعه می شود».(2) مفهوم مخالف سخن فضل الله این است که اگر هویت «عمومی» جامعه از میان نروَد، چنان که هویت ملی در روزگار معاصر از طریق تابعیت دیگر کشورها از میان می رود نه با تغییر کیش، ارتداد تحقق نمی یابد.

3. از سده دوم هجری دانشمندان مسلمان کوشیدند مقاصد شریعت را روشن کنند که کمابیش حفظ دین، نفس، نسل، مال و عقل را از این دست مقاصد برشمرده اند. روشن است که حفظ دین با حفظ متدینان صورت می پذیرد و کشتن آنها با استناد به بی دین خواندن (تکفیر) آنها، به نقض غرض شریعت درباره نگاهبانی از اصل دین و نفس کرامت مند انسان، می انجامد و حتی اگر کشتن کسانی به دلیل کافر بودن/ شدن از دید فقهی و حقوقی توجیه پذیر باشد، پیش از این کار باید مؤمن نبودن آنها ثابت شود؛ چنان که خداوند می فرماید: )وَ مَنْ یقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فیها وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَیهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظیما یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَتَبَینُوا وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقی إِلَیکمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً(.(3) مقصود از القای سلام، القای تحیت اهل ایمان(4)

و اعلام آشتی و مأمون بودن از تجاوز و دست درازی و از میان بردن آزادی فطری انسان و مأمون بودن جان و دارایی و آبروست.(5)

بر پایه این تقریر و خوانش، گمان نمی رود کافری در جهان یافت شود که بتوان با استناد به کفرش، جان او را گرفت.

ص: 324


1- مرتضی مطهری، یادداشت ها، ج2، ص316.
2- محمدحسین فضل الله، «آزادی و دموکراسی؛ قرائتی اسلامی»، ترجمه: مجید مرادی، علوم سیاسی، ش3، ص114.
3- سوره نساء (4)، آیه 93 و 94.
4- محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج5، ص41.
5- همان، ص32.
نتیجه

قرآن کریم با تأسیس میدان معناشناختی ایمان، مفهوم تازه ای به کفر بخشید و هویت جدیدی در جامعه صدر تاریخ اسلام پدید آورد. کفر قرآنی بر خصالی روان شناختی مانند گردن فرازی، پافشاری، خودبرتربینی و سرکشی و رویارویی دلالت می کرد. مخالفان آورنده قرآن، که مبلغ پیام تازه ای در سرزمین حجاز بود، گزاره های الاهیاتی گفتار او را نمی پذیرفتند و به آیین های (مناسک) او تن نمی دادند. آرام آرام هر یک از گروه های مؤمن و کافر به دین (به معنای عامل وحدت بخش گروه ها) خود گرایید (لکم دینکم و لیَ دین) و «ملتِ» ایمان/ اسلام و کفر در قالب دو هویت دینی مستقل رخ نمود، اما دلالت های روان شناختی کفر برقرار ماند. مسلمانان پس از دوره قرآنی (از همان سده نخست هجری) تا امروز، بنا بر تفسیرهای خود از ایمان، به تکفیر یکدیگر پرداخته اند. با توجه به معنای قرآنی کفر، تکفیر متضمن داوری اخلاقی درباره دیگری است که این داوری با کرامت ذاتی انسان به دلالت قرآن، ناسازگار می نماید؛ زیرا انسان بما هو انسان، فقط مستعد چنان رذایلی است نه متحقق به آنها. تکفیر همچنین نسبتی حقوقی با تکفیرشونده برقرار می کند؛ زیرا گاهی در عمل به کشتن او یا غارت اموال و ناموس وی می انجامد، اما نفس انسانی، هم با استناد به متن مقدس ادیان ابراهیمی به ویژه قرآن، و هم بر پایه مواد حقوق بشری، حرمت و منزلت دارد و کشتن او فقط به دلیل دیگراندیشیِ دینی، توجیه پذیر و با کرامت او، سازگار نمی نماید. برخی از احکام فقهی متضمن جواز قتل نفس با استناد به عدم ایمان (در باب جهاد ابتدایی یا مرتد فطری) که نمونه نقضی در برابر این ادعا به شمار می روند، در سنت اجتهادی و استنباط عقل گرایانه از متن مقدس، توجیه پذیرند. البته سنت ناب گرایانه و نص گرایانه سلفی جهادی که در پی احیای هویت دینی در جهان و تقسیم ساکنان زمین به مؤمنان و کافران (به جای شهروندان واحدهای جغرافیایی گوناگون) است، بر پایه خوانش خود از ایمان بدون توجه به خصال یادشده، به جای کافران لجوج معاصر با پیامبر اسلام، به ستیز با مؤمنان و مسلمانان پرداخته اند؛ کسانی که به یکتایی و پروردگاری امر مطلق (خداوند) را تصدیق می کنند، اهل آشتی اند و از اظهار مسلمانی خود سر نمی تابند و به همین سبب نزد خداوند کریم اند.

ص: 325

منابع

1.ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، تصحیح: عبدالسلام محمد هارون، مکتب الاعلام الاسلامی، قم، 1404.

2.ابوالعز، عزمی زکریا، الفکر العربی الحدیث والمعاصر، دار المسیره للنشر والتوزیع والطباعه، عمان، 2012.

3.آجودانی، ماشاءالله، مشروطه ایرانی، اختران، تهران، 1382.

4.آل بسام، عبد الله بن عبد الرحمان، خزانة التواریخ النجدیه، [بی نا]، [بی جا]، [بی تا].

5.آل بسام، عبد الله بن عبد الرحمان، علماء نجد خلال ثمانیة قرون، چاپ دوم، ریاض، دار العاصمه، 1419.

6.انصاری قمی، حسن، «مقوله جهاد و نزاع ایدئولوژیک در عصر ایلخانان مغول»، معارف، ش47، آبان 1378.

7.آیتو، جان، فرهنگ ریشه شناسی انگلیسی، ترجمه: حمید کاشانیان، نشر نو، تهران، 1386.

8.ایزوتسو، توشی هیکو، خدا و انسان در قرآن؛ معناشناسی جهان بینی قرآنی، ترجمه: احمد آرام، چاپ سوم، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، [بی تا].

9.بروجردی، حسین، منابع فقه شیعه، ترجمه: مهدی حسینیان قمی و محمدحسین صبوری، انتشارات فرهنگ سبز، تهران، 1429.

10.بسطامی (فروغی)، عباس، دیوان کامل فروغی بسطامی، به کوشش: حسین نخعی، مؤسسه مطبوعاتی امیرکبیر، تهران، [بی تا].

11.تمیمی مغربی، ابوحنیفه نعمان بن محمد، دعائم الاسلام، چاپ دوم، مؤسسه آل البیت، قم، 1385.

12.جزیری، عبد الرحمان و دیگران، الفقه علی المذاهب الأربعة و مذهب أهل البیت وفقاً لمذهب أهل البیت علیهم السلام ، دار الثقلین، بیروت، 1419.

13.جعفریان، رسول، تاریخ سیاسی اسلام، تاریخ خلفاء، دلیل ما، قم، 1383.

14.جونز، ویلیام و دیگران، خداوندان اندیشه سیاسی، ترجمه: جواد شیخ الاسلامی و علی رامین، چاپ هفتم، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، تهران، 1388.

15.حافظ، شمس الدین محمد، دیوان حافظ، تصحیح: محمد قزوینی و محمد غنی، به کوشش: رضا کاکایی دهکردی، انتشارات ققنوس، تهران، 1377.

16.دهخدا، علی اکبر، لغت نامه، با نظارت: محمد معین و جعفر شهیدی، چاپ دوم، مؤسسه لغت نامه دهخدا، تهران، 1377.

ص: 326

17.راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق: صفوان عدنان داوودی، دار العلم الدار الشامیة، دمشق، 1412.

18.سلمی، عبد العزیز بن عبد السلام، الفوائد فی اختصار المقاصد، تحقیق: ایاد خالد الطباع، دار الفکر المعاصر، دمشق، 1416.

19.شوان، فریتهوف، «مرکز پرگار وجود»، ترجمه: جلال ستاری، نامه فرهنگ، ش9، بهار 1372.

20.شوشتری، نور اللّه بن شریف الدین، الصّوارم المهرقة فی نقد الصّواعق المحرقة، چاپ جلال الدین محدث ارموی، تهران، 1367.

21.شیرازی، محمد بن ابراهیم، شرح اصول کافی، تصحیح: محمد خواجوی، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، تهران، 1383.

22.صرامی، سیف الله، «تکفیر»، در: غلامعلی حداد عادل، دانش نامه جهان اسلام، تهران، بنیاد دائرةالمعارف اسلامی، 1375.

23.طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، قم، 1417.

24.طوسی، محمد بن حسن، الخلاف، تحقیق و تصحیح: علی خراسانی و دیگران، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، قم، 1407.

25.عسکری، حسن بن عبدالله، الفروق فی اللغه، دار الآفاق الجدیده، بیروت، 1400.

26.علی زاده موسوی، مهدی، سلفی گری و وهابیت، دفتر تبلیغات اسلامی، مشهد، 1390.

27.غزالی، محمد، فیصل التفرقه بین الاسلام والزندقه، تصحیح و تعلیق: محمود بیجو، [بی نا]، [بی جا]، 1993.

28.فراهیدی، خلیل بن احمد، العین، چاپ دوم، انتشارات هجرت، قم، 1410.

29.فضل الله، محمدحسین، «آزادی و دموکراسی؛ قرائتی اسلامی»، ترجمه: مجید مرادی، علوم سیاسی، ش3، زمستان 1377.

30.فیرحی، داوود، «مفهوم جنگ و اخلاق نظامی در اسلام شیعی»، سیاست، ش5، بهار 1387.

31.فیرحی، داوود، فقه و سیاست در ایران معاصر، نشر نی، تهران، 1390.

32.مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، صدرا، قم، 1377.

33.مطهری، مرتضی، یادداشت ها، صدرا، تهران، 1383.

34.مفید، محمد بن محمد، الفصول المختارة من العیون والمحاسن، [بی نا]، قم، 1413.

35.منتظری، سعیدرضا، زندیق و زنادیق، انتشارات دانشگاه ادیان و مذاهب، قم، 1389.

ص: 327

36.موسوی (شریف مرتضی)، علی بن حسین، رسائل الشریف المرتضی، تحقیق: مهدی رجایی، دار القرآن الکریم، قم، 1405.

37.وزارت اوقاف و شئون اسلامی، موسوعة الفقهیه، چاپ پنجم، وزارت اوقاف و شئون اسلامی کویت، کویت، 2004.

38.Brill, E. J., The Encyclopedia of Islam, new edition, Leiden Brill, Netherland, 2000.

39.Kant, Immanuel, "Groundwork of the Metaphysic of Morals", tr. Paton H. J. PP in The Moral Law, Hutchinson University Library, London, 1972.

ص: 328

قراءة فی التکفیر و مخاطره و آثاره / المحامی الشیخ مصطفی ملص

اشاره

المحامی الشیخ مصطفی ملص

التکفیر هو وسیلة نقل العداء و الصراع مع أعداء الأمة الخارجین٬ الأعداء الحقیقیین إلی عداء و صراع داخل الأمة الواحدة، أو هو وسیلة نقل الصراع من الخارج الی الداخل، و من الإعداء الحقیقیین الی اعداء موهومین. و التکفیر یعنی الحکم بخروج فرد أو فئة أو جماعة من الدین بعد أن کانوا من أتباعه، و لیس المقصود به اصطلاحاً الحکم بکفر من ولد و نشأ علی الکفر و هو إنکار صحة الدین أساساً، و إن کان الوضع اللغوی أصلاً یفید ذلک.

لذلک نحن و فی سیاق هذه المقالة سنعالج أو نتناول مصطلح التکفیر بإعتباره الحکم بکفر من یدعی أو یزعم أنه مسلم ولد علی الإسلام أو دخل فیه بعد بلوغه، و یشهد أنه لا اله الا الله و أن محمداً رسول الله.

(قیل: التکفیر هو نسبة أحد من أهل القبلة - أی المسلمین - الی الکفر)

و أحب أن أشیر الی قواعد ثابتة فی مسألة الفصل بین الإیمان و الکفر منها قوله صلی الله علیه و آله و سلّم: "من صلّی صلاتنا و استقبل قبلتنا و أکل ذبیحتنا، فهو المسلم له مالنا و علیه ما علینا" رواه البخاری.

و منها حدیث: "من قال لا إله إلا الله محمد رسول الله فقد عصم منی دمه و ماله و حسابه علی الله".

قال الامام الطحاوی: "ونسمی أهل قبلتنا مسلمین مؤمنین، ما داموا بما جاء به النبی صلی الله علیه و آله و سلم- معترفین، و له بکل ما قاله و أخبر به مصدقین".

ص: 329

و قال أیضاً: "و لا نکفر أحداً من أهل القبلة بذنبٍ ما لم یستحله، و لا نقول لا یضر مع الإیمان ذنب لمن عمله".

و یقول ابن تیمیة (و هو المعروف بتشدّده) أول خلاف حدث فی الملة فی الفاسق، هل هو مسلمٌ أو کافر؟!

و مذهب أهل السنّة أنه مؤمن بإیمانه، فاسقٌ بکبیرته، و لم یحکموا علیه بالخلود فی النار، و هو تحت مشیئة الله، أن شاء غفر له.

و اتّفق العلماء علی الضابط فی التکفیر فقالوا:

1- لا یجوز تکفیر مسلم أقر بالشهادتین و صلی الی القبلة إلا إذا أنکر معلوماً من الدین بالضرورة، کأرکان الإیمان و أرکان الإسلام، و المحرمات القطعیَة و الواجبات المتفق علیها، و کذلک إذا استخف بشیء من الشرع أو امتهن شعاراً من شعائر الإسلام ، کالمصحف أو الکعبة.

2- یجب قبل تکفیر أی مسلم النظر و التفحص فیما صدر منه من قول أو فعل فلیس کل قول أو فعل فاسد یعتبر مکفراً.

3- یجب علی الناس اجتناب هذا الأمر و الفرار منه و ترکه لعلمائهم لخطره العظیم، قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم: "إذا قال الرجل لأخیه یا کافر، فقد باء به أحدهما، فإن کان کما قال "والا رجعت علیه".

هل التکفیر قضیة اعتقادیة:

مما لا شک فیه أن الذی یحدد من هو المؤمن و من هو الکافر هو القرآن الکریم و الذی یأتی شرحه و بیانه فی سنّة النبی صلی الله علیه و آله و سلّم. و قد حدّد النبی صلی الله علیه و آله و سلم من هو المؤمن فی حدیث جبریل علیه السلام بقوله:

". . . الإسلام أن تشهد أن لا اله الا الله و أن محمداً رسول الله و تقیم الصلاة و تؤتی الزکاة و تصوم رمضان و تحج البیت إن استطعت إلیه سبیلاً، و الإیمان أن تؤمن بالله و ملائکته و کتبه و رسله و القدر خیره و شره من عند الله. . ." فهذه هی أرکان الإیمان، و أرکان الإسلام، و ما من قیدٍ آخر معتبر بعد القیود التی حددها النبی الأکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، و کل من أضاف قیداً

ص: 330

آخر فهو مردود علیه، و ما جاء به علم الکلام من إضافات، أو ما جاءت به الفرق الإسلامیة لا قیمة له.

و ما شهده المسلمون علی مرّ العصور من حالات تکفیر بدءاً من جماعة الخوارج وصولاً الی داعش لم تکن تنطلق من منطلق عقدی و إنّما من منطلق تأوّل النصوص و الاختلاف حول التأویل.

لقد اعتبر الخوارج أن تصرّف الإمام علی علیه السلام حیال مسألة التحکیم مخالف لتأویلهم قول الله عزوجل "إن الحکم إلاّ لله" و حکموا بکفره استناداً الی تأویلهم الباطل الذی یشتمل علی سوء فهم عبّر عنه أمیر المؤمنین بقوله "کلام حق أرید به باطل".

و مع أن الخوارج حکموا بتکفیر أمیر المؤمنین و من کان علی رأیه فی مسألة التحکیم إلاّ أنّه علیه السلام لم یحکم بکفرهم و لا بنفاقهم و إنّما قال: "إخواننا بغوا علینا" و ذکّر بعبادتهم و کثرة صلاتهم.

و الحقیقة أنّ التکفیر منذ منطلقه الأول فی تاریخ الاسلام کان مصطلحاً سیاسیاً بعبد دینی، أو أعطی بعداً دینیاً من أجل اکتساب عطف الجماهیر و تأییدهم، و کان مصطلح التکفیر سلاحاً فعالاً بید الطغاة و أصحاب السلطة للتخلص من خصومهم أو أعدائهم لا سیما أهل الفکر و الرأی و ان استعمل فی هذا المجال لفظٌ آخر و هو لفظ الزندقة، التی کان یرمی بها کل من أتی برأی لا یتناسب مع رأی السلطان، و کان یُحکم علیه بالموت.

و کانت حجة الطغاة فی الارض من الحکام فی قتل هؤلاء المعارضین أو المناوئین هی الخشیة من أن یفسد هؤلاء دین الناس و عقیدتهم، بینما کان الدافع الفعلی هو خشیة الحکام من أن یفضح هؤلاء فسادهم و ظلمهم و انحرافهم عن جادة الحق فی حکم الناس و التصرف بثروات البلاد.

و إذا کان الأمر کذلک فهذا یعنی أن التکفیر أمر سیاسی و لیس أمراً اعتقادیاً یستند الی قیام المکفر بخرق ضوابط الإیمان التی حدّدها النبی الأکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و التی ذکرت فی حدیث جبریل آنف الذکر.

واذا کان التکفیر یستهدف فی معظم الحالات أٰفراداً معیّنین الا أن خطره الأکبر یکون عندما یستهدف جماعات أو طوائف أو مذاهب بأکملها کما هو حاصلٌ الیوم من قبل الجماعات التکفیریة التی تحکم بکفر کل من یخالفها الرأی أو المذهب.

ص: 331

مصادر التکفیر: إذا تتبعنا مصادر التکفیر و القائلین به فإنّنا سنجد أن معظم القائلین به هم أصحاب أهواء سیاسیة، و قلما تجد من یقول به من اهل العلم الشرعی ممن عرفوا بتعمقهم فی العلوم الدینیة، و لیس فیهم الا الجهلة و انصاف المتعلمین أو أدعیاء العلم المتسلقین و المتملقین، و الباحثین عن دور لا یستحقونه بل أن المجموعات التکفیریة تطلق العنان لکل منتسب الیها لیقوم بتکفیر کل من یخالفهم، و لیس هناک هیئات تنظر فی المسألة و تصدر الأحکام وفقاً للقواعد التی تعارف علیها الفقهاء و أهل العلم، و إنّما هی فتاوی یصدرها أفراد مشکوک بمکانتهم العلمیة و بحیادیتهم، و لا تأخذ بعین الإعتبار أی ضابط من ضوابط التکفیر، بل ان التکفیر یتم غیابیاً أو بناءً علی روایات لا تتمتع بأیة صدقیة، و دون مناقشة الشخص المعنی فیما نسب إلیه من قول أو فعل أو اعتقاد اعتمد کمستند للقول بخروجه عن الملة، فلربما کان مشتبهاً أو متأولاً أو یملک أیة حجة أو دلیل دفعه للذهاب الی ما ذهب الیه.

و لما کانت معظم المذاهب الدینیة من فکریة أو اعتقادیة قد نشأت بناء علی أساس الإختلاف حول مکانة و دور و أهمیة أفراد معیّنین، و فی من هو مستحق لولایة أو امامة أو امارة، و اعطی کل ذلک بعداً دینیاً، الا ما ندر فإن منشأ کل المذاهب و التیارات الفکریة او الإعتقادیة هو منشأ سیاسی بإمتیاز، و لا یشذّ عن هذه القاعدة إلا المعتزلة الذین کان السبب فی نشوئهم الاختلاف فی أصحاب الکبائر هم مؤمنون أم کفار و خلص مؤسّسهم واصل ابن عطاء إلی جعلهم فی منزلة بین المنزلتین فلا هم کفّار و لا هم مؤمنون. و ان کان المعتزلة قد انغمسوا بعد ذلک فی السیاسة انغماساً کبیراً، و مارسوا الضغوط ان لم نقل الطغیان علی من لم یقل بقولهم و لعل من أهم الشخصیات التی لحقها أذاهم أحمد بن حنبل فی مسألة القول بخلق القرآن الکریم.

التکفیریون الجدد:

طرح أبو الأعلی المودودی مبدأ الحاکمیة لله و هو النسخة الجدیدة من ما طرحه الخوارج سابقاً بقولهم أن الحکم الا لله ثم تبنّی سید قطب من مصر هذه النظریة و خرج بمقولة زعم فیها أن کل المجتمعات المعاصرة هی مجتمعات کافره لأنها لا تحتکم الی شریعة الإسلام، حتی المجتمعات التی یعیش فیها المسلمون و یُرفع فیها الأذان و یُتلی فیها القرآن و تُقام فیها الصلوات اعتبرها مجتمعات جاهلیة.

ص: 332

و دعا الی انشاء المجتمع المسلم ملقیاً بأعباء إقامة هذا المجتمع علی الدعاة. و قد ساعدت أفکار سید قطب علی نمو و انتشار الافکار المتشددة لا سیما الافکار التکفیریة.

و تزامن ذلک مع بدایة انتشار الافکار الوهابیة التی جاد بها محمد بن عبد الوهاب الذی زعم أن مظاهر الشرک قد تفشّت فی الأمة و أنه یدعوا الی تنقیة الدین الاسلامی من کافة المظاهر الشرکیة، و عمل هو و أتباعه من بعده علی إزالة کل ما یمکن أن یُشکّل مظهراً شرکیاً بزعمهم و منها هدم القبور و الأضرحة و المقامات و المزارات، کما حاربوا ما سمّوه البدع الصوفیة کإحیاء المولد أو المناسبات الدینیة. و تبعاً لهذه الأفکار التی حملها الوهّابیون فقد حکموا بکفر عدد من المذاهب الإسلامیة کالإمامیة و الإسماعیلیة و العلویة و غیرهم من المذاهب الذین یخالفونهم فی بعض مسائل الدین مثل مسألة التوسل بالأموات. و تفرعت عن هذا الفکر "الوهابی" مدارس مختلفة منها ما سمی بالسلفیة الجهادیة و السلفیة الدعویة و السلفیة العلمیة و غیر ذلک.

و قد استطاع الوهابیون نشر أفکارهم فی مختلف أصقاع العالم الإسلامی و ساعدهم علی ذلک ما یتلقونه من دعم مالی تُقدّمه لهم دول خلیجیة و حیثما حل حملة هذا الفکر یحلّ معهم التوتر و الفتن و الاضطراب و الحروب و أعمال التصفیة و الاغتیالات.

و آخر نسخة من التکفیریین تلک المجموعات المسلحة التی تحمل مسمیات مختلفه فی العدید من البلدان، التی استباحت الأموال و الدماء و الأعراض و الکرامات و قدّمت أسوء نموذج بشری یمکن تقدیمه لدینٍ من الادیان، عبر الذبح و التفجیر و العملیات الانتحاریة التی تستهدف المدنیین و المساجد و الحسینیات، التی تهدف الی ترویع الناس و ارهابهم و الاستیلاء علی اموالهم و ممتلکاتهم و الاعتداء علی الاعراض و النساء، و خطف الأولاد و تجنیدهم فی صفوفهم و تربیتهم علی الفکر التکفیری لتحویلهم الی قتلة و مجرمین لا یعرفون الرحمة و لا الإنسانیة.

ان هذا النموذج هو نموذج البشری المتوحش فی عمله کما فی مظهره، الذی لن تری البشریة من هو أسوء منه علی الإطلاق و المصیبة انهم یتصرفون بإسم الدین الإسلامی، و الإسلام منهم براء، لأن الإسلام الذی یعرضونه للناس لا رحمة فیه و لا تسامح و لا حقوق، إنه اسلام القتل بغیر حق، و التدمیر بغایة التدمیر، بل انهم فی تصرفاتهم و کانّهم یستدرکون علی المسلمین الاوائل فیما قصرّوا فیه من ترکهم للکثیر من مظاهر الشرک تستمر و تنمو فی البلاد الإسلامیة لذلک تراهم

ص: 333

یتوعدّون بتدمیر الأهرامات فی مصر و کل النصب و التماثیل باعتبارها أوثان تُعبد من دون الله کما یزعمون، مع العلم أن أوائل الصحابة الذین فتحوا مصر لم یتعرضوا لتلک الآثار و ترکوها علی حالها.

آثار المنهج التکفیری:

إن آثار المنهج التکفیری هی من الخطورة بمکان، لیس فقط علی صعید الدین بل علی کافة الصعد الاجتماعیة و الاقتصادیة و السیاسیة٬ فعلی صعید الدین یؤدی هذا المنج الی فرض معتقدات و آراء لیست فقط محل خلاف بین المسلمین، بل تُمثل تغییراً فی مرتکزات الدین و العبادة و الی حرمان المسلمین من شعائرهم الإیمانیة التی تُقوّی روح الإیمان و التدین فی حیاتهم، انه منهج ملیء بالبداوة و الهجمیة. و من آثاره إثارة الإقتتال و الحروب و الفتن و سفک الدماء بین المسلمین، حیث ثبت أنهم ما دخلوا بلداً و لا مجتمعاً إلا و أحدثوا فیه الحروب و الفتن و الإقتتال.

کما أنه علی الصعید الإجتماعی یمثل انقلاباً علی انماط الحیاة الإجتماعیة السائدة و یؤدی الی الفصل الکامل بین الجنسین فی مختلف مناحی الحیاة مما یتناقض مع یسر الحیاة و مشارکة المرأة فی الحیاة الإجتماعیة و العلمیة، و یؤدی الی تعطیل دور المرأة فی المجتمع و حصر هذا الدور فی خدمة البیت مع حرمانها من فرص التعلم الی حدّ بعید و علی الصعید الإقتصادی لا یحمل المنهج التکفیری الا توجهاً تعطیلیاً لدورة الحیاة الإقتصادیة التی یعتقدون أنها یجب أن تکون علی النمط الذی کان سائداً فی صدر الإسلام٬ لذلک سیعطلون کل الأنماط التی تخالف توجهاتهم، التی لا یستندون فیها الی أی مستند شرعی یقوم علی الفهم و التدبر و تقدیر المصالح، بل یستندون الی الفهم السطحی البسیط و الی الأفق الضیق.

و سیؤدی ضیق أفق أصحاب المنهج التکفیری الی دفع المجتمع فی منحدر الضعف و التخلف و الرجعیة، بفهمهم القاصر لکثیر من القضایا کتحریمهم عدداً من العلوم التجریبیة کالفیزیاء و الکیمیاء و الریاضیات بحجّة أنها علوم لا تتوافق مع الإسلام. و هذا ما عقدوا العزم علی القیام به فی دولة داعش القائمة علی أراضٍ سوریة و عراقیة فهل هناک صورة أسوة من هذه الصورة یمکن أن تُقدّم للإسلام و المسلمین.

ص: 334

أثر المنهج التکفیری علی الدعوة داخل بلاد المسلمین و خارجها:

أدت الأعمال و التصرفات التی قام بها التکفیریون الی تنفیر الناس من الإسلام و الی النظر الیه بإعتباره دین المتوحشین. ففی داخل البلاد الإسلامیة تراجعت الی حدِّ بعید حرکة التدین و زادت حرکة الإبتعاد عن کل المظاهر التدینیة کإرتیاد المساجد و المعابد و الجمعیات و الحرکات الدعویة و ذلک إما لنفور فعلی من تصرفات تتم بإسم الإسلام و هی تتناقض مع روح السماحة و الأخلاق الحسنة و قیم و مبادیء الإسلام الأخری، و إمّا دفعاً للشبهة التی تلحق بمن تظهر علیه مظاهر التدین خوفاً من أن ینسب الی تلک الجماعات التی تعلن العداء للسلطات و الحکام و تشنّ علیهم الحروب بغرض إسقاطهم بما یجعلهم هدفاً لملاحقة السلطات و إلقاء القبض علیهم و محاسبتهم.

و علی الصعید الخارجی کانت حرکة الناس بإتجاه الإسلام فی أوروبا و غیرها من البلدان الغربیة قویة و قویة جداً، و کنا نسمع أن أوروبا فی سبیلها لتصبح قارة مسلمة بعد 25 سنة نظراً للإقبال الکثیف علی اعتتناق الاسلام من قبل الأوروبیین، و لعودة المواطنین المنحدرین من أصولٍ اسلامیة الی دینهم و عقیدتهم و لکن بعد حوادث الحادی عشر من ایلول سنة 2001 إنقلب الامر رأساً علی عقب، و صُنّفت الحرکات و الجمعیات الإسلامیة کحرکات إرهابیة و وضعت القیود و العراقیل أمام الحرکة الدعویة الإسلامیة، و راح الناس یبتعدون عن الإسلام و ینبذونه، بعدما صارت صبغة الإرهاب تُلاحق کل مسلم، و ساعد علی ذلک خروج آلاف التکفیریین من أوروبا للإلتحاق بالجماعات التکفیریة المسلحة فی سوریا و العراق و لیبیا و الیمن للقتال فی صفوفها، و قد سجّل لبعض هؤلاء ارتکاب جرائم فظیعة جداً جعلت الإنسان فی أوروبا و غیرها یعیش حالات هلع و خوف.

و لم تنل جرائم التکفیریین من خصومهم أو أعدائهم فقط، بل شجر بینهم من الخلافات ما جعلهم یسفکون دماء بعضهم البعض، فوقع الصراع بین الجماعات المختلفة منهم و أدی الی سفک دماء الآلاف ممن یحملون نفس الفکر و التوجه، و ذلک من أجل فرض السیطره و النفوذ علی المناطق التی یتصارعون حولها. و هذا ما أدّی الی تظهیر صورتهم الحقیقیة و هی أنهم طلاب سلطة و نفوذ و أنهم یتصارعون علی الدنیا و لیس من أجل دین أو حق أو قیم.

ص: 335

المسؤولیة عن ظهور التکفیریین فی العصر الحدیث:

یستغرب الإنسان ظاهرة عودة الفکر التکفیری الی الساحة بهذه القوة و الإتساع، و أن یمتلک التکفیریون القدرة العسکریة علی اجتیاح دول قائمة و تهدید أخری تهدیداً جدیاً، فی ظل مجتمع دولی یتحدث عن السلام و الدیمقراطیة و التسامح و حریة الانسان و المجتمعات فی تقریر مصیرها و تحدید خیاراتها.

و یستغرب المرء أن یکون اتجاه المجتمعات الإنسانیة منطلقاً نحو الإنفتاح و التواصل و إقامة العلاقات و إلغاء الحدود و رفع الحواجز بین الشعوب و فی الوقت عینه تظهر هذه الحرکات التکفیریة بدعوتها الی الانغلاق و التقوقع و العودة الی نمط التحدی و التهدید بالبطش و مصادرة حریات الناس و المجتمعات و قراراتهم.

نعم نحن نقر بأن الأساس الفکری و الإعتقادی لهذه الجماعات موجود فی التاریخ و هناک النماذج التی یمکن الإقتداء بها و السیر علی خطاها و إن کانت نماذج طبع الفشل کل حرکاتها و محاولاتها عبر التاریخ.

وإذا کانت بدایة طرح الفکر التکفیری فی العصر الحدیث علی ید کل من المودودی و سید قطب و محمد بن عبد الوهاب، الا أن انتشار هذا الفکر و تنظیم جماعاته کان علی أیدی قوی عالمیة استغلت عجلة هذا الفکر من أجل محاربة خصومها، فتنظیم الإخوان المسلمین جری استغلاله للوقوف فی وجه حرکة التحرر العربی فی مصر و غیرها من البلاد العربیة، أما تنظیم القاعدة الذی ترأسه اُسامة بن لادن و ضمّ عدداً کبیراً من دعاة الفکر التکفیری فقد أنشأته و دعمته الولایات المتحدة الأمیرکیة بالتعاون مع المخابرات السعودیة و الباکستانیة من أجل مقاتلة الإتحاد السوفیاتی الذی کان یحتل أفغانستان، و هی التی أنشأت حرکة طالبان الأفغانیة للغایة نفسها، ثم وقع الصدام بین هذه الحرکات التکفیریة و مؤسسیها بعد انتهاء الحرب الأفغانیة و عودة المقاتلین العرب الی بلدانهم بحیث شکلوا خطراً علی الأنظمة الحاکمة فی بلادهم و هی أنظمة موالیة للغرب و الولایات المتحدة الأمیرکیة.

و لکن کلا الطرفین لم یستفیدوا من الدرس الأفغانی، بل علی الأصح لم یستفد التکفیریون من ذلک الدرس فأعاد الغرب و علی رأسه الإدارة الأمیرکیة استخدامهم مجدداً من أجل تنفیذ مخطّطاته

ص: 336

الخبیثة و التی تمثلت هذه المرة فی الحرب التی یشنّها الغرب علی محور المقاومة فی العالم الإسلامی، فجنّدهم و درّبهم لقتال الدولة فی کل من سوریا و العراق إما مباشرةً أو بالواسطة عن طریق ترکیا و الأردن و السعودیة و غیرها من بلدان العالم المتعاونة مع الغرب فی الحرب علی محور المقاومة.

والعلاقات بین الغرب عموماً و أمیرکا خصوصاً و الجماعات التکفیریة علاقات معقّدة نظراً لخبث الغایات و الأهداف التی تخدمها، فهی تکون أحیاناً مباشره و أحیاناً بالواسطة، و تمر أحیاناً عبر أکثر من وسیط و إذا کان البعض یرفض أن یُصنف العلاقة علی أنها علاقة عمالة و تبعیة فإن أحداً لا یستطیع أن ینکر أنها علاقة مشغّل بمشتغل، فأمریکا تستطیع أن تشغّل هؤلاء التکفیریین لخدمة أهدافها سواءٌ علموا بذلک أو لم یعلموا، المهم أنهم یؤدون الغایة و الوظیفة التی استخدموا من أجلها و لا یمنع هذا من أن تستغلهم ثم تقضی علیهم کما یتم التخلّص من أی أداة بعد انقضاء مدة صلاحیتها.

نحن نجزم بأن أمیرکا هی التی تقف وراء إطلاق هذه الجماعات التکفیریة کحرکات مهمتها إحداث الفتن و القلاقل فی بلاد المسلمین و ذلک ضمن مشروع الفوضی الخلاقة، و ضمن مشروع مئة عام من الحروب بین المسلمین الذی نظّر له وزیر الخارجیة الأمیرکی الأسبق هنری کیسنجر.

سبل مواجهة الکفر التکفیری و حرکاته:

إن انتشار الفکر التکفیری یستند الی عوامل عدّة أهمها عامل الجهل و عدم المعرفة بالدین و بالآخر، لذلک یتم التعاطی مع النصوص الدینیة بسطحیة دون التعمق فی فهمها أو اشتغال الفکر فی تدبر ابعادها کما یتم استغلال أحادیث التاریخ مع تفسیراتها المشوّهة و روایاتها المغرضة من أجل تشکیل وعی مشوه لدی هذا الإنسان البسیط و الجاهل بالدین لیتم دفعه الی الجهة أو المصیر الذی یختاره له رعاة و دعاة الفکر التکفیری، و الذی یسهل معه دفع هذا الإنسان للتضحیة بحیاته فی سبیل غایاته التی یرجو بلوغها.

کما یتم استغلال الجهل بالآخر عبر تقدیم صورة له علی أنه عدو للدین و الإسلام و کاره للرعیل الأول من حملة الدسلام، و تصویر ما دار من صراعات و حروب عبر التاریخ بین المسلمین علی أنها کانت بین الإسلام و أعداء الإسلام و أن الآخر هو عدو الأسلام و رسوله.

ص: 337

لذلک نری أن العمل من أجل حالة متقدمة من الوعی السلیم هو السبیل الصحیح من أجل مواجهة الفکر التکفیری. و هذه الحالة تقتضی منّا الإهتمام بنشر العلوم الدینیة الإسلامیة عبر المعاهد و الجامعات التی تعتمد مناهج وحدویة منفتحة، و عبر الإستفادة من وسائل الإعلام و التواصل

الإجتماعی و عبر الإستفادة من کل وسائل و أدوات صناعة الرأی لا سیما الفنون علی اختلاف أنواعها، و تقدیم صور عن المجتمعات الأسلامیة تُظهر مدی تعلقها بالدین و أهدافه.

کما أن الفقر و العوز هما قرینا الجهل فی المساهمة بإنتشار الأفکار الهدّامة لا سیما الفکر التکفیری لذلک ینبغی العمل علی رفع مستوی الحیاة الإجتماعیة و الإقتصادیة فی المجتمعات الإسلامیة التی تعانی الیوم من عدم الإستقرار و البطالة و انعدام الفرص و العنوسة و ضآلة الفرص التعلیمیة. و هذا ما تسعی لإستدامته القوی المعادیه لبلادنا، عبر مخططات یشرف علیها البنک الدولی، و صندوق النقد الدولی.

و یلعب الإستعمار و الاستغلال السیء لثروات البلاد الإسلامیة دوراً تحریضیاً کبیراً یساعد فی لجوء الأجیال الی العنف و التشدد و الی الإحتماء بجماعات أو تنظیمات شبه عسکریة تؤمن لهذه الأجیال نوعاً من الحمایة المزیفة، خصوصاً و أن معظم دول العالم الإسلامی محکومة بأنظمة سیاسیة فاسدة و بواسطة أجهزة المخابرات التی لا تعرف أی التزام بالحقوق و الحریات عندما تشعر أن النظام الفاسد مُهدد من قبل أی جهة و لو کان التهدید سلمیاً و هذا ما یؤدی الی جعل الخیارات العنفیة التی یتبناها التکفیریون هی الخیارات الوحیدة المتاحة. و مما لا شک فیه أنّ هناک عوامل أخری کثیره لا مجال لذکرها.

و أخیراً تبقی مسؤولیة مواجهة هذا البلاء المسمّی الفکر التکفیری و جماعاته المسلحة هی مسؤولیة کل المجتمعات لا سیّما النخب الإجتماعیة الواعیة و الدولة بمؤسّساتها عموماً، و للإعلام الدور الأول، و کذلک علماء الدین الذین یقع علی عاتقهم بیان الأحکام الشرعیة فی التکفیر.

و ختاماً إن المذهبیة السیاسیة هی السماد الذی یغذی الجماعات التکفیریة، فهل نستطیع أن نحول المذهبیة من عنصر مساعد علی نمو التطرف و التکفیر الی عنصرٍ کابح لعوامل التطرف و التکفیر، هذا سؤال برسم الجمیع. و الجواب عنه لیس سهلاً، لأن الجواب یجب أن یکون خطة عملیة أو خارطة طریق للمواجهة، و هذه مسؤولیة الجمیع و لیس فی قدرة فرد وضعها.

ص: 338

بخش سوم: جریان های افراطی و تکفیری و پیامدهای سیاسی آن

اشاره

ص: 339

ص: 340

التکفیریون و الفساد فی الارض التعریف و المناهج / الشیخ الدکتور فؤاد کاظم المقدادی

بحث التکفیر و الفساد
الفصل الاول
ما هو التکفیر و ما هی التیارات التکفیریة؟
تعریف التکفیر:

المراد بالتکفیر فی موضوعنا هذا هو:(الحکم علی الشخص بالخروج من الإسلام).

التکفیر لغة هو الستر و التغطیة. و منه سمی الکفر الذی هو ضد الایمان کفراً لان فیه تغطیة للحق بجحد أو بغیره و سمی الکافر کافراً لأنه قد غطی قلبه بالکفر(1)

و هو الجحود مقابل الایمان، فهو ضد الایمان و یناقض الاسلام و من کفر خرج من مل-ّة الاسلام.

و موطن التکفیر هو القلب أولاً، و ما ینعکس عنه من سلوک تکفیری فإن-ّما هو مما اعتقده

القلب.

و للتکفیر أُصول و جذور سنأتی علیها لغرض بیانها.

ص: 341


1- ابن منظور، لسان العرب، ج15، 133 .

و الفساد فی الارض، هو المصطلح القرآنی، الذی یقابله مصطلح الارهاب ( terrorism ), و الذی شاع استعماله کردیف و لصیق بالوهابیة و التکفیر، و الذی

اشتق من مادة (رَهِبَ) فی اللغة العربیة، و الثقافة الاسلامیة، و لا ینحصر فی الدلالة علی الخوف و الفزع و الرعب کما هو فی اللغة و الثقافة الغربیة، و لو استعمل فی هذه المعانی، فلیس بالضرورة ان یکون مقترنا بالقتل و إراقة الدماء و التعذیب و مصادرة الاموال و امثالها، کما هو الاصل فی الاطلاق الاستعمالی فی اللغة و الثقافة الغربیة.

ان صور الاطلاق الاستعمالی لمصطلح ( terrorism ) فی الثقافة الغربیة هو: ما کان للدلالة علی اسلوب الحکم الذی لجأت الیه الثورة الفرنسیة، أثناء حکومة الجمهوریة الجاکوبیة بین عامی ( 1793- 1794 م ), فی مواجهة تحالف الملکیین و البروجوازیین المعادین للثورة آنذاک، و الذی نتج عنها اعتقال ما یزید عن ثلاثمائة ألف من المشتبه بهم، و أُعدم حوالی سبعة عشر ألفا، مضافا الی موت آلآف آخرین فی السجون بلا محاکمة, و قد ا طلِقَ علی هذه المرحلة المتسمة بالارهاب الدموی (Reign of Terror).

ویتحصل لنا مما تقدم أن الاستعمال اللغوی المعاصر و التأریخی لکلمة أو مصطلح terrorism )

) منحصرٌ فی الاطلاق علی حالات الفزع و الرعب و الهول، الملازم عادة للقتل و سفک الدماء و التعذیب و مصادرة الاموال و أمثال ذلک.(1)

و قد اعتمدنا المصطلح القرآنی ( الفساد فی الأرض ) بدیلا لکلمة terrorism )

) لانه أصدق تعبیراً عن جوهر ما تعنیه الکلمة فی الثقافة الغربیة.

و الآیة (27) من سورة البقرة تشیر إلی هذا المصطلح فی قوله تعالی: )الَّذِینَ یَنقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِن بَعْدِ مِیثَاقِهِ و یَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن یُوصَلَ و یُفْسِدُونَ فِی الأَرْضِ أُوْلَئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ( و قوله تعالی فی سورة الشعراء الآیات ( 150- 152 ): )فَاتَّقُوا اللَّهَ و أَطِیعُونِ ! و لا تُطِیعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِینَ ! الَّذِینَ یُفْسِدُونَ فِی الأَرْضِ و لا یُصْلِحُونَ(.. و انظر إلی سورة المائدة المبارکة الآیة ( 33) و دقّة مصداقیتها و شمولها الأوسع للتعبیر عن الفکرة: )إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِینَ یُحَارِبُونَ اللَّهَ و رَسُولَهُ و یَسْعَوْنَ فِی الأَرْضِ فَسَادًا أَنْ یُقَتَّلُوا أَوْ یُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدِیهِمْ و أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ أَوْ یُنْفَوْا مِنَ الأَرْضِ ذَلِکَ لَهُمْ خِزْیٌ فِی الدُّنْیَا و لَهُمْ فِی الآخِرَةِ عذابٌ عَظیمْ(

ص: 342


1- لمزید من التفاصیل انظر کتابنا: الاسلام بین الاصالة و التغریب، الناشر مجمع الثقلین العلمی، ط2، 1420 ق، الفصل الثالث، ص149.
ضابط الخروج عن أصل الدین
إن المسائل العقائدیة علی قسمین:

القسم الاول: أصول الدین، حیث یجب تحصیل العلم بها، و کذلک یجب الاعتقاد بها، من أجل أن یکون الانسان مسلماً. و طرق اثباتها عقلیة، و لا یکفی التقلید فیها، کما لا یصح التعبد فیها للادلة النقلیة من الآیات و الروایات، ففی العروة الوثقی ( محل التقلید و مورده هو الاحکام الفرعیة العملیة فلا یجری فی أصول الدین).(1)

القسم الثانی: سائر المسائل العقائدیة ( التفصیلیة )، حیث یجوز الاعتماد فی اثباتها علی الادلة النقلیة.

إذن

فلأجل التوصل للعلم و الاعتقاد بالاصول، لا بد من بذل الجهد و الاستدلال، و لکن بعد الایمان بالله تعالی أو بالنبی صلی الله علیه و آله و سلم من خلال الأدلة فما یتیقن بصدوره منهم، و ما کان من الضروریات و المسلمات و الیقینیات فلا یجوز إنکاره أو الاجتهاد فیه لمعنی امکان اختلاف الآراء حوله، و کذلک لا یصح التقلید فیه ففی العروة الوثقی ( فی الضروریات لا حاجة الی التقلید، و کذا فی الیقینیات إذا حصل له الیقین).(2)

نعم یمکن البحث حول مدی ضروریته أو کونه من المسلمات أو الیقینیات، و لکن بعد ثبوت ذلک فلا یجوز انکاره للمعتقد بالأصول، لان ذلک یعنی إنکاره للرسول صلی الله علیه و آله و سلم أو تکذیبه، لذلک کانت أصول الدین أو ضروریات الدین بالنسبة للمعتقدین بالدین ضروریة لا یجوز إنکارها مع العلم بضروریتها و صدورها عن الشارع المقدس .

فأنّ من أنکر الله أو الرسول صلی الله علیه و آله و سلم ، لم یعتبر من أبناء الدین، و إن کان إنکاره عن قصور لا عن تعمد .

و کذلک من علم بضروریة حکم أو معتقد أو کونه من المسلمات، و أنکره عن علم لا عن شبهة، فهذا یستلزم إنکار و تکذیب الرسول صلی الله علیه و آله و سلم ، و بذلک یخرج عن الدین لما ذکرناه من أن من أنکر

ص: 343


1- العروة الوثقی، مسائل التقلید، المسالة 67 .
2- العروة الوثقی، مسائل التقلید، المسالة 6؛ منهاج الصالحین، المسالة 1 .

الرسول صلی الله علیه و آله و سلم لا یعتبر من أبناء الدین و لا فرق فی ذلک بین إنکاره مباشرة، أو إنکار ما یقطع بصدوره عنه بحیث یستلزم إنکاره و تکذیبه .

و إنما یتصور الاجتهادات و القراءات المختلفة أو الآراء المتعددة من المعتقدین بالدین

فی تلک المعتقدات و الأحکام الضن-ّیة و الخلافیة التی یمکن اختلاف الآراء حولها. أو تعدد القراءة و الاجتهاد فیها، حسب اختلاف الفهم و الاستنباط من النصوص الضنیة غیر القطعیة سنداً و دلالة،فلا تخضع لاختلاف الآراء حولها, فهل یمکن للمعتقد أن یبحث حول وجوب الصلاة من حیث قبولها و إنکارها ؟ و أنها واجبة أم لا ؟ بحیث یقبل اختلاف الرأی و الاجتهاد حوله، فیصح رأی من یذهب لوجوبها، و رأی من یذهب لعدم وجوبها ؟ و کذلک بالنسبة لوجود الله تعالی، أو النبوة أو المعاد، فیصح قول من یذهب لوجوده، و رأی من یذهب لعدم وجوده ؟

فإن المعتقد بالدین لا یصح منه اختلاف الاجتهادات و الآراء حول الضروریات، مع اثبات ضروریتها،

و صدورها من الشارع المقدس فان ذلک یستلزم إنکار الشارع أو تکذیبه و الخروج عن أصل الدین .

جذور خروج التکفیر عن أصوله فی الاسلام :

1. أصل الظاهرة هم الخوارج لأنهم خرجوا من مل-ّة الاسلام أی خرجوا عن طاعة الامام علی علیه السلام الواجب الطاعة المتفق علی إمامته الشرعیة و مبایعته.

و هنا یعنی أن من خرج عن طاعة الامام علی علیه السلام فهو خارجی باغ.

و علیه فأن أصل التکفیر و بدایته یؤرخ لها فی واقعة صفین، و أن أول من ب-ُویع له بامامة التکفیر هو عبد الله بن وهب الراسبی.

2. یرافق الفکر التکفیری للخوارج ظاهرة التزمت، الانغلاق، الرؤیة الواحدة و من جانب واحد و عدم الانفتاح علی الآخرین و هی صفة الفکر التکفیری فضلا عن أن أصحابه یکفّرون کلّ من (1)خالفهم فی الاعتقاد و یرتبون علیه کلّ آثار الکفر .

3. و مادمنا عرّجنا علی أصل الظاهرة ( ظاهرة التکفیر ), فیمکن أن نشیر الی أن قضیة العنف التدمیری الذی رافق هذه الظاهرة، قد یفسّر الطبیعة المغلقة التی ینظرون من خلالها للنصوص

ص: 344


1- أحمد محمد بوقرین , کتاب التکفیر , مفهومه و اخطاره و ضوابطه، ص13 .

الدینیة الاسلامیة و الفکرة الاصولیة عن الجهاد و الدعوة و ما یتعلق بفرعی الأمر بالمعروف و النهی عن المنکر و التی جاء بها منظّرو الظاهرة و مفکروها، و وجوب إقامة حکومة الخلافة الإسلامیة، فی واقع سادت فیه الدول الکبری و فرضت هیمنتها علی شتی بقاع العالم، و هی تمتلک ترسانة ضخمة من السلاح و الأساطیل و الامکانیات الکبیرة، کلّ هذه الأمور تتطلب، بل تستوجب التشدد فی السعی لتحقیق هذا الهدف الکبیر طبقا للموروث الذی خلفته الحیاة القاسیة فی بادیة نجدٍ و الحجاز (باعتبارها منطلق هذه الافکار و حضنها الأول ), و ما دام هناک من یشرعن هذه الاسالیب اعتمادا علی فتاوی فقهاء الوهابیة، فلم یبق من الامر إلاّ الفوز بالانخراط فی العمل الجهادی هذا، و إلا فالذبح و الجحیم، هذا بافتراض صدق الولاء للاسلام، و عدم التبعیة للکفرة المستعمرین الذین رسموا منهجیة الحکم القادم بما یحقق استراتیجیتهم الغادرة .

4. اتسع مفهوم التکفیر عند من یُکّفِر، فبعد أن کان التکفیر یعنی عدم الایمان بالتوحید و بالخروج من الاسلام فقد أصبح عند التکفیریین یطلق اسم الکافر علی کل من ارتکب کبیرة و أصّر علیها و لم یتب، هذا من حیث الفکر و المفهوم أما من حیث الاشخاص فاتسع لیشمل الحک-ّام لأنهم لم یحکموا بما أمر الله تعالی - علی شرعتهم المنحرفة - و یشمل ذلک المحکومین لأنهم رضوا بذلک و لم یحاربوه. و قد أباحوا دم و مال و عرض کلّ من لم ینضمّ إلیهم.

5. إنّ ترتیب آثار التکفیر تنحصر بالطرف الذی یکفّر الآخر و الذی قصر ذهنه و عقله عن الادراک السلیم، و لا یعنی أنّ الطرف الذی تمّ تکفیره یرتب نفس الآثار بالمقابل.

ففی مثلنا أعلاه عن تکفیر الخوارج لعلی علیه السلام و هو الامام المفترض الطاعة باجماع المسلمین، فان الامام علی علیه السلام لم یکفّرهم و رفض أن یتهم الخوارج بالکفر و هم خصومه الذین کفروه، بل قال کلمته المشهورة ( إخواننا بغوا علینا ف-قاتلناهم ببغیهم علینا)(1) و واضح أن منحی الخوارج هو سیاسی و هو موقف لا یعتمد الثوابت الشرعیة قدر اعتماده علی الفتاوی المنحرفة و المواقف النفسیة المزاجیة التی اعتمدت و لاغراض سیاسیة، التأویل و التحریف لا حادیث النبی الاکرم صلی الله علیه و آله و سلم بما یحقق مرادهم.

ص: 345


1- معتزلی، شرح نهج البلاغة، ج2، ص310.

6. هذه البدایة و هذه النشأة و إن کانت تفتقد الاساس العقائدی و الشرعی ( الفقهی ) و مع ما رافقتها من انحرافات عقائدیة و سلوکیة، لأنها و بمرور الزمن بدأت تتنامی علی شکل مدارس تمخ-ّض عنها تیارات متطرفة تستهوی عقول الجهلة من المسلمین مما أدی إلی خطورة واضحة علی الاسلام و المسلمین خصوصاً بعد أن ظهر هناک من یدعی العلم و الفصاحة لیشرعن هذا الانحراف و یضع له أساساً علی شکل فتاوی یتم تلقینها إلی هؤلاء الجهلة لیصبح تنفیذها واجباً شرعیاً ( عن طریق التقلید) دون النظر إلی ما یقوم علیه من أُسس عقلیة و شرعیة.

کما و أن هذه البدایة (فی التحکیم و ظهور الخوارج ) أخذت قالباً یصعب الخروج منه لانّ کسر هذا الطوق أو تکذیبه، یعنی أُفول و انهیار بناء یراد له أن یکون خیمة طوارئ سیلجأ إلیها روّاد هذه المدرسة لاحقا، و علی مرّ الزمن، و لأنه سیؤدی إلی إبراز ضلال الخوارج و کفرهم، و هذا ما تأباه نفوسهم المریضة التی دأبت علی الصاق التکفیر بمن یخالفهم من المسلمین علی وجه التخصیص، و ه-ذا م-ا أکدته قوادم

الأیام. و وف-قاً للتفکیر الاسلامی السلیم فی البحث عن صحة الأساس العقائدی و الشرعی (الفقهی ) و الایمان بالاسلام و کون عملیة البحث سلیمة و صحیحة لأنها اعتمدت معاییر المنهجیة العلمیة و الانفتاح العقلی الذی یبحث عن سلامة البحث و موضوعیته، أما إذا دخل علی خط البحث الجهلة من علماء السوء ممن یعتمدون لوی عنق النص لیحقق النتیجة الضالّة التی تمّ تحدیدها مسبقاً لعدم اعتبار أن قضیة الایمان بالخالق سبحانه، و بالنبوة و الجزاء فی الحیاة الاخری، هی من کلیات و أُصول العقیدة الاسلامیة التی یُتوصل إلیها بالعقل و موطنها القلب، فمن المعلوم أنّ الایمان بهذه الاصول لا یمکن أن یصل إلیها الانسان بالتقلید و التلقین.

کما و أنّ من لم یؤمن و یعتقد بالاسلام دیناً و منهجاً حیاتیاً لا یصح إجباره علی الایمان (لا إکراه فی الدین ) لما قلنا أن طریق العقیدة العقل و موطنها القلب، کما لا یمکن اعتبار صاحب الشبهة فی العقیدة کافراً و لا یجوز ترتیب آثار الکفر علیه و التی من جملتها القتل.

7. نقطة أخیرة لا بد أن نشیر إلیها لکی لا یأخذ البحث بعدا واحداً، ذلک هو الاجابة علی سؤال: إذا کان التکفیر یعنی شمول کلّ من لا یعتقد بالاسلام دیناً و منهجاً حیاتیاً، فمعنی ذلک کما یُفهم، یشمل إضافة الی المسلمین أتباع الدیانات الاخری غیر الاسلام،

فلماذا إذاً لم تطحن

ص: 346

سیوف الوهابیة و التکفیریین فی تاریخها القدیم و الحدیث، إلاّ رقاب المسلمین، بل فئة معینة من المسلمین؟ ألم یکن هناک أعداءاً تأریخیین یحاولون وأد الاسلام دیناً و منهجاً للحیاة و یحاولون اجتثاثهم و سلب جغرافیتهم من الوجود، فلماذا لم تصل سیوف مدعی الایمان إلی رقاب هؤلاء؟ حتی أنّ أدبیاتهم و شعاراتهم و إعلامهم تتجاهل هذا کلیا !! کما لم نقرأ أو نسمع یوما أنّ هناک غزواً وهابیاً لدولة الشر و العدوان اللقیطة إسرائیل، أو أن هناک تهدیداً و لو بالاعلام الکاذب لهذه الدولة الغاصبة و المنتهکة لکلّ القیم و الاعراف و مبادئ الانسانیة ؟

ماذا أفرز التکفیریون من مناهج ضالة

لو کان التکفیر عملیة فردیة (شخصیة ) تتعلق بذات الفرد مجرداً عن السیاسة و ما یحیط بهذا الانسان من أُمور یفرضها علیه الواقع الاجتماعی و السیاسی لکان الامر جدُّ یسیر و لما استوجب کلّ هذا العناء و المعاناة سواءاً فی العیش أو التعایش معه أو کان هذا العناء فی البحث الفقهی أو الفکری، و لما استوجب الحال کذلک ظهور منظمات دولیة کبیرة و مؤسسات علمیة متعددة لدرء أخطار التکفیر و ما یخبئه تحت خیمته الظلامیة.

إنّ الاستراتیجیات الخبیثة التی أفرزها التکفیر آلت إلی نتیجة خطیرة تلک هی أن التکفیر أصبح داءاً عضالاً و سرطاناً فتاکاً سریع التوالد و التکاثر و مغلفًا بسیاسات دولیة و اقلیمیة توفر له إضافة إلی الحفظ، الحاضنات الداعمة و التی تجعله یلعب دوره الفاعل فی تنفیذ مناهجها التدمیریة و تهیء المجال لدول الاستکبار لحکم العالم و التأثیر فی سیاساته الداخلیة و الخارجیة و من هذه المنهجیات الخبیثة:

أ- علاقة الفساد فی الأرض بالتکفیر، إذ أصبحا وجهان لعملة واحدة، ذلک لان القتل و التدمیر هو السبیل المفضّل عند التکفیرین لمقارعة خصومهم, و لأن خصم التکفیر بالدرجة الاولی هو الاسلام و المسلمین الخارجین عن نهجهم, لذا فقد أصبح القتل و التدمیر أول ما یهدد هؤلاء المسلمین المخالفین لهم باعتبارهم الخصوم الألداء للتکفیر.

إنّ الیقضة الاسلامیة الکبری و الوعی العمیق الذی أفرزته الثورة الاسلامیة الکبری فی إیران فی نهایة العقد الثامن من القرن العشرین و تحدیداً فی عام 1979م و التی حققت حلم الانبیاء کما أطلق علیها فیلسوف العصر السید محمد باقر الصدر!, فحینما برزت إلی الساحة الاسلامیة و

ص: 347

الدولیة الجمهوریة الاسلامیة فی إیران وجهت صفعة معلم للاستکبار العالمی و أوجدت حالة لوت عنق الاستکبار العالمی و کادت أن تکسره فجعلته یحسب لهذا الوعی و هذه الثورة ألف حساب، لذا فالبحث عن منهجیات جدیدة لمواجهة هذا الوعی أصبحت واردة جداً، و لیس أفضل من أن تبعث الحیاة فی جراثیم السرطان التکفیری لیمارس دوره القذر باعتباره الحل المذخور لمثل هذا الیوم.

ففی حکم الإمام علی علیه السلام و بجهود کبیرة من أساطین مدرسة بنی أُمیة و سدنتها المنافقون تمّ إیجاد الحاضنة المناسبة لتفریخ من اطلِق علیهم الخوارج الذین لم یألوا جهداً فی مقارعة کلّ ما یمت إلی حکم علی و ولایة علی و منهج علی

و أتباع علی.

وفی حکم القائد الراحل آیة اللّه العظمی مفجر الثورة الاسلامیة الامام الخمینی الکبیر تمّ الایعاز لهذه الحاضنة أن تفرخ مجرمین عتاة جدد کابن لادن و أمثاله مجامیع تشربت نفوسهم بالضلال و الحقد علی الاسلام و لکل ما یمتّ لمدرسة أهل البیت علیهم السلام أو یتناغم معها من علماء و أتباع المذاهب الاسلامیة الاخری..لیمارسوا دورهم الخبیث فی خدمة أسیادهم حکام العالم الجدد. فهم بهذه أعطوا إلی دول الاستکبار العالمی فرصة لوضع استراتیجیة جدیدة توفر لهم الغطاء للتدخل بحجة حمایة الشعوب الاسلامیة من خطر الارهاب الذی هم حماته و داعموه.

ب- ثانی المنهجیات الخبیثة هو بروز ما یسمی بالتکفیر السیاسی

الذی أصبح ملازماً للتکفیر الدینی و ظلاً له و لا ینفک عنه.

ومن الواضح أنّ السیاسة هی الأداة الفعّالة لحکم العالم، و لان مفهوم السیاسة قد یعنی الرعایة و الاصلاح و خدمة الشعوب، لذا فهی شعار مناسب جداً لأن یُرفع لیجد له مؤیدین و دعاة و روّاد.

و لأنّ التکفیر أول ما یطال الحکام الذین ( لم یحکموا بما انزل ا لله وف-ق شرعتهم المنحرفة)

مهما کان أولئک الحکام، أمّا إذا کان أولئک الحکام ممن یتبعون مذهب أهل البیت فهذه هی الطامّة الکبری و هذه ستکون حجّة دامغة علیهم أن یدفعوا الثمن غالیاً و إلاّ فآلیات التکفیر یجب أن تلعب دورها القبیح ضدّهم و مشکلة هذه المنهجیة، إنها فعّالة و مؤثرة لأنها، و من الممکن جداً، أن تجد لها حضناً مناسباً متمثلاً بمن یقارع الحکم أولاً، و بمن یتناغم (طائفیاً ) مع أُولئک التکفیرین ثانیاً و بمن له رایة معینة یتحین الفرص لرفعها ثالثاً.

ص: 348

إنّ خطورة هذه الاستراتیجیة إنها تستعمل للکیل بموازین عدة حسبما تتطلبه مراحل سیطرتهم و فرض أجندتها الخبیثة.

ج- المنهجیة الثالثة هی تدمیر کل ما من شانه إرساء ثوابت الاسلام الحق لیصبح مناراً للعالم بأسره، و لیصرف العالم نظره إلی الممارسات الجدیدة التی تلصق بالاسلام و هی غریبة عنه و دخیلة علیه بدءاً من حقوق الانسان التی أولاها الاسلام لا بل کلّ الشرائع الالهیة عنایةً خاصةً و انتهاءاً بتخریب الحضارات التی أثارت إعجاب العالم بأسره، و وصل الحال إلی تدمیر السلوک الاسلامی السامی کالصدق و الأمانة و الإیثار و رعایة حقوق الانسان و استبدلوا هذه المکارم النبیلة باظهار القسوة و الغلظة لیحولوا الانظار إلی شکلیات متحجرة من السلوک، ف-کلّ من یحلق راسه أو ذقنه یجلد، و کلُّ من یتعاطی السکائر یجلد، و کلُّ من ینظر إلی التلفاز یجلد، و کلُّ من تسفر عن وجهها تقتل، و کلُّ من یصنع منتوجات جدیدة لم تکن مألوفة فی العصور السابقة یحاکم, و الشواهد کثیرة.

و لا یعرف العالم کله ما هو الموجود فی قوامیس التکفیریین، و الذی یحفظ کرامة الانسان و حقوقه غیر الاکراه أو إقامة الحد بالقتل أو الذبح أو الجلد بغیر ما أنزل الله.

د- تدمیر کلّ ما من شأنه أن یسهم فی بناء و إعمار و إشادة صروح المدنیة و الحضارة سواءاً فی الجانب الزراعی، أو الصناعی أو التجاری أو الخدمی أو الاعلامی، و یصعب علی الانسان أن یعرف فیما إذا کان فی قاموس التکفیر مصطلح اسمه الدولة العصریة،أو الدولة الصناعیة، أو الدبلوماسیة الحرة، أو اتفاقات المصالح المتبادلة.أو برامج الاعمار و التمدن و الحضارة.

ه- - تدمیر العلاقات الدولیة، علاقات الدول بعضها مع بعض، إذ کیف یستطیع التکفیری أن یبنی علاقات دولیة أو إقلیمیة و ماذا یعنی لدیه دول الجوار.

و السؤال هنا هل یستطیع هذا العالم الکبیر الذی صیرّته التکنولوجیا الحدیثة قریة صغیرة

أن یعیش آمناً و سعیداً، و أن یسمح بدخول قریته هذه من یفتعل الأزمات و لا یحمل فی أجندات حکمه غیر الذبح و التدمیر و التحجر ؟

ثم: هل یوجد فی مسار التاریخ الطویل حکم هیمن علی مقالید سلطته التکفیریون یصلح أن یکون تجربة یمکن الاستهداء بها لبناء دولة الانسان الحر الکریم؟ قد ی-ُدّعی هناک دولة واحدة لا

ص: 349

أکثر یمکن أن یشار إلیها علی أنها (دولة تکفیریة) یحکمها الوهابیون و لکن هل یرتضی التکفیریون هذه التجربة...؟ و هل فعلاً أنهّا دولة تکفیریة !!

الدولة التکفیریة و الفساد فی الارض

لا دولة للتکفیر، فدولة التکفیر هی منظمة هلامیة لا یحدها شکل معین محدد و لا تتحدد بجغرافیا معلومة الحدود و الابعاد، لها جهاز إداری مرکزی واحد موزع الصلاحیات، و لیس لها جیش معین واحد، إنّما هی مجموعة منظمات کلٌّ فی جغرافیة مفتوحة .

مملکة التکفیر، کملکة دابة الارض (الأرضة), حینما تستقر فی مکانها ترسل عمالها - قادتها و جنودها - إلی مناطق أُخری عبر أنفاق مظلمة غیر مرئیة لتمارس أعمالها الاجرامیة لتوسیع رقعتها الجغرافیة لتحکم سیطرتها علیها تمهیداً لاقامة دولتها المنشودة، سلاحها القتل و الذبح و التدمیر لکل من لا یؤمن بأفکارها بلا تمییز، بدون أیّ وازع دینی، أو أخلاقی، أو إنسانی، و اللذة الکبیرة بالقتل و الذبح، و الفرح بالتهجیر و هتک الاعراض و السعادة الغامرة ببکاء الاطفال و السرور الکبیر بصرخات الامهات الثکلی و الارامل و البهجة العارمة بجیوش الایتام.

هذه اللذّة، و هذا الفرح و السعادة و السرور و البهجة تتضاعف بمتوالیة هندسیة کلما زاد عدد الضحایا من کلّ صنف.

الفصل الثانی: الوهابیة
الوهابیة و التکفیر وجهان لعملة واحدة

الوهابیة: مصطلح اطلق علی حرکة اسلامیة سیاسیة ظهرت فی منطقة نجد وسط الجزیرة العربیة عام 1745 م و هی تنسب إلی محمد بن عبد الوهاب بن سلیمان النجدی 1111 ه- - 1206 ه-(1) و الذی کان مولعاً بمطالعة أخبار مدعی النبوة کمسیلمة الکذّاب و سجاح و الاسود العنسی و طلیحة

ص: 350


1- و لد محمد بن عبدالوهاب النجدی سنة 1704 م من عائلة دینیة، کان و الده قاضیا شرعیا،رحل فی شبابه الی البصرة ثم بغداد ف-کردستان و همدان و قضی سبع سنوات فی اصفهان فی حکم نادر شاه و عاش فی مدن ایرانیة و قم و قضی ستة اشهر فی حلب و سنة فی دمشق و بعض الوقت فی القاهرة ثم عاد الی نجد سنة 1737 م . یذکر من یؤرخ له انه کان یغیر اسمه طوال الوقت , ففی البصرة اسمه عبدالله، و فی بغداد احمد، و فی کردستان محمد، وفی همدان کان اسمه یوسف . توفی عام 1792 م، و کان له عشرون زوجة انجب منهن ثمانیة عشر و لدا .

الاسدی، و ظهر منه أیام دراسته زیغ و انحراف کبیر و ذلک فی سنة 1143 ه- حین کان عمره 32 سنه حیث أظهر الدعوة فی مذهبه الجدید فوقف فی وجهه أبوه و مشایخه و أبطلوا أقواله ففرّ إلی العینین و ضاق أهلها به ذرعاً فطردوه فذهب إلی الدرعیة شرقی نجد (وهذه هی بلاد مسیلمة الکذاب التی انطلقت منها أحزاب الردّة ) فراجت أقواله.

و الوهابیون هم أتباع محمد بن عبد الوهاب الذی بنی منهجه (الاصلاحی کما کان یدعی) علی أربع مبادئ:

1- تکفیر کلّ المسلمین ممن لا یقول بمقالته

و مجاهدته و قتله و هو فی موقفه هذا یتشبه بفرقة الازارقة من الخوارج الذین یکفّرون و یفتون بقتل کلّ من لا یتبنی موقفهم هذا.

2- تفسیر نشأة التشیع اعتماداً علی الاسطورة السبأیة التی نقلها سیف بن عمر و التی تقول أنّ أحد الیهود الیمانیون و اسمه عبد الله بن سبأ، أسلم زمن عثمان و نشر عقیدة الوصیة لعلی، و الطعن بالخلفاء بأنهم اغتصبوا حقه، و أن-ّهم دعوا الحسین لینصروه فقتلوه ثم بکوا علیه، و شرّعوا عقیدة البکاء علیه لیتوارثها الشیعة بعدها.

3- الولاء لبنی أُمیة و اعتبارهم الوریث الشرعی لهم .

4- العودة إلی الینابیع الاولی للاسلام و محاربة البدع و أبرزها بزعمهم بناء قبور الصالحین، و زیارتها و طلب الشفاعة ببرکة راقدیها.

اتبع محمد بن عبد الوهاب منهج ابن تیمیة و خاصة کتابه ( منهاج السنة النبویة ) بتمحّل تأویلات اجتهد بها لنفسه, و بدأ یسعی لبثّ أفکاره فی هذه المنطقة بإقناع القبائل العربیة بأفکاره و قد تزامن ظهوره هذا فی هذه المنطقة مع بروز حاکم المنطقة (الدرعیة) محمد بن سعود و الذی کان یسعی لبسط نفوذه علی هذه المنطقة و کان یرید أن یضفی جانب الشرعیة علی حکمه

هذا فوجد فی محمد بن عبد الوهاب ضالته المنشودة و سعی للتحالف معه لنشر الدعوة الوهابیة السلفیة وفقاً لمنهج تأویلاته لمقولات بن تیمیة، فکان لدعوتهما هذه جناحین الاول الجناح السیاسی ممثلاً بحاکم الدرعیة محمد بن سعود و الآخر هو و الجناح الدینی ممثلاً بمحمد بن عبد الوهاب.

ص: 351

لقد قامت الدولة السعودیة الأولی علی أساس التحالف التاریخی بین الشیخ و الأمیر، (محمد بن عبدالوهاب و محمد بن سعود) و قد اتُفق علی هذا التحالف فی اللقاء الذی جمع الرجلین فی الدرعیة، و یروی عثمان بن بشر أحد أهم مؤرخی الدولة السعودیة الأولی و تطور الدعوة الوهابیة إلی جانب حسین بن غنام فی کتابه عنوان المجد فی تاریخ نجد، أن الأمیر محمد بن سعود قال للشیخ: «أبشر ببلادٍ، خیر من بلادک و بالعز و النعمة. فقال له الشیخ:

و أنا أبشرک بالعز و التمکین و النصر المبین، و هذه کلمة التوحید التی دعت إلیها الرسل کلهم، فمن تمسک بها و عمل بها و نصرها، ملک بها البلاد و العباد و أنت تری نجداً کلها و أقطارها أطبقت علی الشرک و الجهل و الفرقة و القتال لبعضهم البعض، فأرجو أن تکون إماماً یجتمع علیه المسلمون و ذریتک من بعدک.

یشیر هذا الحوار إلی المزاوجة بین الدعوة و الدولة، إذ یتحدث ابن عبدالوهاب عن النصر و مُلک البلاد و الإمامة، و هو یتأمل أن یجد دولة تنصر الدعوة، أی أنه لا یکتفی بالدعوة إلی إصلاح الدین کما یری، بل یعمل لإیجاد کیان سیاسی یحمل طابعاً رسالیاً، و یعنی هذا أنه لابد من إقامة الدعوة بقوة الدولة، و أن انتصار الدعوة لا یکون بغیر دولة تنصرها.(1)

و لأن سبیل الوصول إلی نشر هذه الدعوة هو فرض السیطرة للوصول للسلطه بدعوی و لایة الأمر وف-قاً لمنهج ابن تیمیة الذی تبناه محمد بن عبد الوهاب فقد أصدر فتاوی تنص علی تکفیر المسلمین الذین یخالفون آراءه و لا یعتنقونها و التی تنّص أحدها علی أن (من ولی الخلافة و اجتمع علیه الناس و رضوا به و غلبهم بسیفه حتی صار خلیفة، وجبت طاعته و حرم الخروج علیه).

ف-قام بعدها بشن غارات (غزوات) علی خصومه صادر فیها أموالهم و قتل العدید منهم معتبراً أنهم خصومه و أن أموالهم هی غنائم حرب.

و قد اعتبرت الخلافة العثمانیة هذا السلوک المشین خروجاً عن طاعتها فی حین اعتبرها محمد بن عبد الوهاب بأن-ّها السبیل لاقامة دولة التوحید و نشر العقیدة السلیمة و تطهیر الامة الاسلامیة من الشرک و المشرکین، و بهذا انتهج نفس طریق الخوارج الذین خرجوا عن طاعة ولی الله الامام علی علیه السلام فی حکمه - مع الفارق الکبیر - و بعد واقعة صفین شنوا الغارات و نهبوا الاموال.

ص: 352


1- بدر الابراهیم, داعش و الوهابیة و التکفیر؛ الاختلاف و التشابه، ص5.

و بهذا فقد أصبحت الوهابیة حرکة سیاسیة متطرفة بدأت مشوارها فی منطقة الدرعیة وسط شبه الجزیرة العربیة عام 1747 م.

نشأة الوهابیة و الحکم السعودی و دور الإنجلیز فی ظهورهما عاملان أساسیان فتحا شهیة بریطانیا العظمی علی توطید أواصر علاقتها مع محمد بن سعود، ثم ابنه عبد العزیز اللذان یمثلان الزعامة السیاسة و محمد بن عبد الوهاب الذی یمثل الزعامة الدینیة .

هذان العاملان هما :

1. العامل الدینی، الاسلامی المذهبی الذی کانت تمتلکه الخلافة العثمانیة فی القرنین الثامن و التاسع عشر, و الذی کانت الهویة الاسلامیة هی السمة الظاهریة له، و قد أحست بریطانیا العظمی بأنّ هذه السمة (المذهبیة) - و إنْ غلب علیها الاستبداد و الجهل - إلاّ أنها تشکل خطراً علی طموحاتها و أحلامها سی-ّما و إنّها تراهن علی معطیات الثورة الصناعیة التی فجّرت أحلام بریطانیا فی أن تکون الدولة الاولی فی العالم، و أن أحلاماً کهذه لابد و أن تتعارض مع ما یحمله الاسلام من هویة متجذّرة فی عقول و قلوب المسلمین, لذا لابد من ایجاد دولة قویة تمثل دور الشرطی الذی یحقق طموحات امبراطوریة الشر هذه فکان مسقط نظرها علی محمد بن سعود هذا.

2. العامل الثانی هو العامل الاقتصادی المتمثل بکون شبه الجزیرة العربیة تمتلک الخزین الهائل من النفط و هو أکبر مصدر للطاقة یمکن أن یمدّ بریطانیا العظمی بما ترید و یحقق لها الکفایة (ضمان الاکتفاء).

بتأثیر العاملین المذکورین، سعت بریطانیا لدقّ أسفین داخل الدولة الاسلامیة بایجاد نظام یخضع لهمجیتها و سطوتها لیکون أداةً طیّعة بیدها یحقق ما تریده فاختارت محمد بن سعود المدعوم بمحمد بن عبد الوهاب فأمدته بالمال و السلاح و زّینت له الاستیلاء علی أکبر بقعة جغرافیة من الاراضی الخاضعة لسلطان الخلافة العثمانیة و مکّنته من اظهار العداء لهذه الخلافة و رفع السیف بوجهها و مقاتلتها و التوسع جنوباً إلی الکویت سنة 1788 م و احتلالها ثم حاصروا بغداد و توجهوا جنوباً لغرض الاستیلاء علی کربلاء المقدسة بهدف هدم مرقد الامام الحسین علیه السلام فی آذار 1802 م - إلی 20 نیسان 1802 م المصادف 18ذی الحجة 1216 ه- (یوم الغدیر) حیث توجه 12000 جندی وهابی و بعد حصار لم یدم طویلاً فُتحت المدینة و استباح الوهابیون المدینة

ص: 353

بالقتل و النهب و شمل القتل جمیع الاعمار حتی الاطفال و النساء و الشیوخ و هُدم قبر الحسین علیه السلام و سُلبت الجواهر و الذهب و الثروات التی لا تعد و لا تحصی و ربما لا یوجد لها مثیل حتی فی کنوز الشاه الفارسی و قد تقاسم الغزاة هذه الاموال و حملوها، و کان عدد القتلی أکثر من 8000 شخص و نقل الوهابیون ما نهبوه علی أکثرمن 4000 جمل(1)

ثم شنو هجوماً علی مکة عام 1803م و احتلوها و سقطت المدینة المنورة بأیدیهم عام 1804م فهدموا القباب الضخمة التی تظلل قبر الرسول الاکرم صلی الله علیه و آله و سلم ثم اتجهوا الی الشام و هاجموا مدینة دمشق سنة 1810م کما و هاجموا النجف الاشرف و لم یفلحوا فی السیطرة علیها، هذه الحملة الوهابیة الکبیرة لم تکن لتحقق قدرتها و سلطانها لولا الدعم الهائل من بریطانیا بالمال و السلاح، و أصبح من الواضح جداً ارتباط محمد بن سعود و صاحبه الامام محمد بن عبد الوهاب بالانکلیز و إن کان الثانی یعمل فی ظل الاول حیث لم یکن لمحمد عبد الوهاب علاقة مباشرة بالانکلیز و قد استغلت بریطانیا الفکر التکفیری لمحمد بن عبد الوهاب و العداء لکل المذاهب الاسلامیة فی تحقیق مرادها هذا.

الدور البریطانی فی انشاء الحکم الوهابی

کانت إنجلترا قد حاولت عن طریق عبد العزیز بن محمد بن سُعود ضرب الخلافة العثمانیة من الداخل، و قد وجد للوهابیین کیان داخل دولة الخلافة الإسلامیة بزعامة محمد بن سعود، ثم ابنه عبد العزیز، فأمدَّتهْم إنجلترا بالسلاح و المال، و اندفعوا علی أساس النهج الوهابی المتطرف للاستیلاء علی البلاد الإسلامیة الخاضعة لسلطان الخلافة العثمانیة، أی رفعوا السیف فی وجه الخلیفة العثمانی، و قاتلوا الجیش الإسلامی العثمانی بتحریض من الإنجلیز و إمداد منهم. و ذلک لأخذ البلاد من الخلیفة العثمانی و حکمها حسب منهجهم المتطرف، و إزالة ما أحدثته المذاهب الإسلامیة الأخری بالقوة و حدِّ السیف و کان معروفاً أنّ هذه الحملة الوهابیة عمل إنجلیزی، لأن آل سعود تحت نفوذ الإنجلیز، و قد استغلوا الوهابیة المتطرفة معتبرین أن محمد بن عبد الوهاب مجتهد من المجتهدین استُغلّ فی أعمال سیاسیة لضرب الخلافة العثمانیة، و الاصطدام مع المذاهب الأخری، لإثارة حروب مذهبیة داخل الدولة العثمانیة، دون أن یدرک ذلک أتباع الوهابیة، و لکن عن إدراک و وعی من الأمیر السعودی و آل سعود و ذلک أن محمد بن عبد الوهاب الذی کان

ص: 354


1- سلمان هادی آل طعمة، کربلاء فی الذاکرة، بغداد، 1988 .

حنبلی المذهب قد اجتهد فی بعض المسائل، و رأی أنّ ما علیه المسلمون من أصحاب المذاهب الأخری یخالف رأیه فی هذه المسائل. فأخذ یدعو لآرائه و یعمل لها، و یهاجم الآراء الإسلامیة الأخری بعنف. فَجُوبهَ بالمعارضةِ و الصدّ من العلماء و الأمراء و وجوه الناس، باعتبار آرائه تخالف ما فهموه من الکتاب و السنة. فمثلاً هو یقول: إن زیارة قبر الرسول الأعظم محمد صلی الله علیه و آله و سلم حرام و هی معصیة من المعاصی، حتی إنّ من یذهب لزیارة قبر الرسول لا یجوز له أن یقصّر الصلاة فی سفره لأنه مسافر فی معصیة و هذا خلاف ما اجمعت علیه المذاهب الاسلامیة.

کما لا یخفی إن الجزیرة العربیة تمتلک خزیناً هائلاً من النفط، و أنّ هذا یعتبر من أول مصادر الطاقة التی یحتاج إلیها الغرب لیواکب مسیرة الثروه الصناعیة التی بدأت فی أقطار العالم، لذا فقد بدأت بلدان العالم الاوربی المتحضر البحث عن مصادر الطاقة التی یدیر لها عجلتها الاقتصادیة و قد لفت أنظار دول الاستعمار الکبری ما تتمیز به الجزیرة من امکانات هائلة فی توفر الخزین الضخم من هذه المصادر لذا فقد بادرت وزارة المستعمرات البریطانیة لمدّ اخطبوطها القذر باحتواء الجناحین السیاسی بزعامة محمد بن سعود و الدینی بزعامة محمد بن عبد الوهاب و دعمهما و تمکینهما من نشر دعوتهما فی ربوع شبه الجزیرة العربیة و فرض سلطتها علی أکبر مساحة جغرافیة لتکون المصدر المموّن للطاقة لبریطانیا العظمی و بأسهل الطرق، فکانت هذه الخطوة کافیة لتنبیه الدول الکبری سیّما الصناعیة منها لأنْ ترسم استراتیجیتها علی الأمد البعید و توجد لها موطئ قدم یمکّنها من الحصول علی أکبر حصّة من مصدر الطاقة هذا.

هل الوهابیة مذهب کباقی المذاهب ؟

لم تکن الوهابیة مذهباً اسلامیاً مستقلاً کباقی المذاهب إنّما هی اتجاه متطرف داخل المذهب الحنبلی.. فقد اخذت الوهابیة عقائدها من قسمین قامت بابتداعها:

الاول- مما ورد فی الکتاب و السنه فزعموا أنهم یأخذونه مباشره منهما دون الرجوع إلی اجتهاد المجتهدین فی معناهما سواء کانوا من الصحابة أو التابعین أو غیرهم من أئمة الاجتهاد.

الثانی- فیما لم یرد نص فیه و زعموا أنهم یرجعون فیه إلی ف-قه الامام أحمد بن حنبل و ابن تیمیة. و لکنهم اخفقوا فی القسمین معاً لانهم جمدوا علی معان فهموها هم من ظواهر بعض النصوص فخالفوا الاصول و الاجماع و من هنا وصفهم الشیخ محمد عبده بأنهم أضیقُ أُف-قاً و

ص: 355

أحرج صدراً من المقلدین, فهم یتقیدون بظاهر اللفظ الوارد دون الالتفات الی ما تقتضیه الاصول التی قام علیها الدین، کما خالفوا الامام أحمد بن حنبل صراحة فی تکفیر من خالفهم من المسلمین فی حین لم یجدوا فی فتاوی الامام ما یشهد لعقیدتهم هذه بل بالعکس کانت سیرته و فتاواه کلها بخلاف ذلک، فابن حنبل لایکفر أحداً من أهل القبله بذنب کبیر أو صغیر إلاّ بترک الصلاة.

فضلاً من أنهم لم یجدوا عند ابن تیمیة, مایشهد لعقیدتهم من تکفیر مخالفیه فی مسائل الآراء و الاجتهادات و حلّیة قتال أهل الفرقة و الاختلاف.

کما و توجد هناک مسائل خلافیة کثیرة یختلف فیها الوهابیة عن الحنابلة یمکن مراجعتها فی مضانها.

أنّ التطرف الذی یتبناه الفکر الوهابی یجعل من الصعوبة أن یتعامل مع أیٍّ من المذاهب الاسلامیة الاخری بشکل یحقق الوحدة الاسلامیة أو التعایش معهم, بل وصل بهم الأمر إلی أنهم حکموا بالشرک و هدر الدماء و الاموال حتی علی الامام أحمد بن حنبل و من عاصره و من کان قبلهم من السلف الذین کانوا یجوزون زیارة المشاهد الدینیة أو طلب الشفاعة من النبی الاکرم صلی الله علیه و آله و سلم و حکموا علی جلّ الصحابة بالکفر و الشرک, و أما زعمهم أنّهم یعظمون الصحابة و یجلونهم فانهم یریدون بذلک إغواء البسطاء و تضلیل سواد المسلمین.

الفصل الثالث: الحرکة السلفیة
الحرکة السلفیة و تشعباتها و بروز السلفیة الجهادیة علی الساحة السیاسیة
تعریف السلفیة:

تعنی السلفیة - کما یدعی أصحابها - الرجوع إلی ما کان علیه السلف الصالح من العبادة و السلوک و الاقتداء بهم و عدم الخروج عن منهجهم باعتماد القرآن و السنة فقط و السعی الی تنقیة الاسلام مما علق به من شبهات و بدع و آراء نتیجة لعدم الاعتماد علی المصدرین المذکورین خصوصاً بعد القرون الثلاثة الاولی من عمر الرسالة الاسلامیة و التی تعتبر القدوة التی یجب الاستهداء بها فیما تلاها من القرون، و اعتبار أن ما اعتمده أصحاب المذاهب الاخری إضافة إلی

ص: 356

القرآن و السنة هو السبب فی ما حصل من شوائب و بدع و انحرافات بحسب النظرة السلفیة کدخول مفهوم الشفاعة و بناء القبور و طلب الحوائج منها... الخ، فالسلفیة - بدعوی أصحابها - تعنی کمفهوم موافقة الرأی للکتاب و السنة و روحهما و من خالفهما فلیس بسلفی، و هی تعنی الاستهداء بما کان علیه السابقون و اعتماد نفس المنهج فی التفکیر و التبنی، و فی تنقیة الاسلام مما علق به من شوائب و بدع و انحرافات، و السلفیة هنا تقابل مفهوم الاصولیة التی تضیف إلی المصدرین المذکورین مصادر أُخری للوصول إلی الرأی الاسلامی من خلال البحث العقلی و المعرفی الذی حثّ علیه الدین الاسلامی، و هو ینظر إلی الماضی کفترة تدرس و تعتمد فی رسم صورة الحاضر و المستقبل، فالاصولیة لا تقف علی الماضی و لا تکتفی بتنقیته مما علق به من شوائب و بدع کما تطلق علیه السلفیة.

فمنهج السلفیة لا یقرّ و لا یعترف بمنهجیة المذاهب الاخری التی تُدخِل فی مصادر التشریع اضافة للقران و السنة، العقل، و الاجماع، و غیرها من مصادر التشریع بحسب کل مذهب، علی أن هذا لا یعنی الغاء حقیقة أن السلفیة هی نتاج المذهب الحنبلی الذی یمتاز عن باقی المذاهب بالتشدد و صعوبة قبول الرأی الآخر.

و یختصر البعض تعریف السلفیة - علی رأی أصحابها کما أسلفنا - أنها موافقة الرأی للکتاب و السنة و روحهما، و من خالفهما فلیس بسلفی.(1)

الضلال المبین فی الخروج عن منهج السلفیة:

السلفیة تدّعی أنّ ما یترتب علی الالتزام بالمنهجیة المذکورة، صحة و سلامة المعتقد و الفوز برضوان الله لاتباع المسلمین لطریق الحق.. أم-ّا من یعبد الله تعالی بغیر هذا المنهج السلفی فقد ضل ضلالاً مبینا.

و کما یترتب علی المسلم السلفی عدم الخروج عن منهج القرآن و السنة فی أُموره العبادیة، فإنّه لایعنی فی الجانب الآخر تطلیق الجوانب الحیاتیة الاخری کالسیاسة و الانتخابات و نظم الحکم الاخری کالدیمقراطیة و غیرها، فهنا یأتی التمییز بین المنهج السلفی الواجب الاتباع و بین التجمعات السلفیة, و هی نافلة و غیر واجبة الاتباع، فتقریر أنّ هذا سلفی أو غیر سلفی یعتمد علی

ص: 357


1- د . هشام الهاشمی، الحرکة السلفیة فی العراق .

اتباع المنهج السلفی أو عدمه. هذا من حیث المفهوم.. أما من حیث الواقع المعاصر، فانّ هذا التمییز فی المنهج تمّ اخضاعه إلی مقاییس غیر موجودة أصلاً فی اطروحة المنهج السلفی و هذا ما سنتحدث عنه بالفقرة الآتیة.

أقسام السلفیة:

مما سبق، یتضح أنّ منهج السلفیة هو المعوّل علیه فی تشخیص السلفی عن غیره، و بحسب هذا المفهوم فان تعددیة المدارس السلفیة تبقی فی نفس إطار مسمی السلفیة ما دامت ملتزمة بالمنهج مع ملاحظة أنّ هذا المنهج یخلو تماماً من الضوابط التی تتضمنها المناهج الاخری، فمفهوم التنظیم مثلاً، و العمل الحزبی و غیرها من الضوابط التی تنظّم هیکل و عمل الجماعة هو أمرٌ غیر مألوف و لا یمکن التطرق إلیه أو طرحه, و إذا ما کانت هناک مدارس سلفیة متعددة تعمل فی السوح الاسلامیة إنّما یجمعها القاسم المشترک الأساسی و هو المنهجیة فی الحرکة السلفیة و لیس التنظیم أو الحزب أو نظیر ذلک من الهیاکل المألوفة فی العصر الحدیث.

تقییم سریع قبل الدخول فی أقسام السلفیة:

إنّ هذه الآلیة ( الالتزام باتباع المنهج) هی بذرة الفشل فی المدارس السلفیة، فهی تحول دون اتباع أسالیب موضوعیة فی تطویر عمل الحرکة السلفیة و إخراجها من وهدة الرکون فی زاویة واحدة، ما یؤدی إلی رکود ممیت و قاتل للحرکة و سبیل للتحجر و الجمود و علیه سیکون عدم تقبل الافکار و الاسالیب طریقا للتخلف، و فرصة لان یتسلط القائمون فی ذروة و قمة الحرکة لإحکام رأیهم الواحد الذی قد یکون استنفذته مرحلة الحرکة سیّما و أن عجلة الحیاة تسیر بسرعة لا یمکن إیقافها أو دعوتها للتریث مما یؤدی الی تخلف الحرکة عن مواکبة المستجدات التی تعاصرها.

و قد یعطی هذا تفسیراً لتسلط بعض القیادات السلفیة التکفیریة ذات البعد الواحد فیقال مثلاً السلفیة الوهابیة التی تعتمد التکفیر کأساس و منهج لا یمکن التنازل عنه اطلاقاً.

و علی هذا الاساس فقد تعددت المدارس السلفیة بتعدد المناهج المتبعة لدی روّاد کل مدرسة.

ص: 358

السلفیة العلمیة

برزت هناک السلفیة العلمیة التی اطلقت علی نفسها اسم المدرسة السلفیة. و تشترک هذه المدرسة مع الخط العام للمنهج الذی تعتمده الحرکات السلفیة الاخری المتواجدة فی الساحة الاسلامیة، إلاّ أنّها تختلف عن باقی المدارس کونها أکثر حرفیة، أی اندکاکاً بالمنهج و نبذ ما سواه، و هم بعیدون عن منهج التجدید و الاجتهاد، و یقفون فی الجانب المعاکس من خط الجهاد و العمل المسلح و العمل التنظیمی و التجمع الهیکلی و بعیداً عن السریة و التکتم.

وأن أبرز استراتیجیة معلنة فی هذه المدرسة هی التی طرحها الشیخ محمد بن ناصر الالبانی و التی تعتمد الجهاد کمرحلة أخیرة بعد مراحل التنقیة و التربیة، و الانفصال عن حکّام الباطل، و إنّ موضوعة الجهاد فی هذه المدرسة تأتی ضمن الحل الأخیر الذی یکون هو الفیصل بین الحق و الباطل.

و قد نشأت هذه المدرسة فی منتصف سبعینات القرن الماضی.

السلفیة الحرکیة

أمّا السلفیة الحرکیة, فأنّها تختلف عن سابقتها فی أنّها تتصدی للحاکم الکافر الذی لا یحکم بالشریعة الاسلامیة، و أنّها تعتبر الاعلان عن کفر الحاکم و التصدی له هو السبیل الافضل للوصول للحاکمیة الاسلامیة، و أنّ أفضل السبل لمحاربة الحاکم الکافر هو العمل الجماعی فی ایجاد التجمعات القادرة علی احداث التغیر المطلوب فی ردع الحاکم الکافر أو قتله.

و قد انبثق عن هذه المدرسة تجمع عرف بأسم جماعة الموحدین فی سنة 1978 م ما أدّی إلی القاء القبض علی رموز هذه الحرکة و محاکمتهم و سجنهم.

و لانعدام الجانب التنظیمی عند روّاد هذه المدرسة حیث لم یجمعهم مجلس واحد أو مکان واحد لذا فانهم لم یستطیعوا التوصل الی استراتیجیة و اضحة تجمعهم و توحد کلمتهم.

السلفیة الجهادیة

برزت هذه الحرکة فی ثلاثة مواطن جغرافیة، فی مصر حیث البیئة الازهریة التی برزت فیها حرکة الاخوان المسلمین و خرجت منها نظریة الحاکمیة الالهیة, و فی السعودیة حیث البیئة الفقهیة للمدرسة الحنبلیة و التی خرجت منها عقیدة الولاء و البراء, و فی الهند حیث البیئة الهندیة التی

ص: 359

تواجه التحدیات الکافرة کالهندوسیة و البوذیة التی استغلها البریطانیون لتذویب الهویة الاسلامیة بحجة إقامة حکم الامة و دولة الدیموقراطیة و الخشیة من الاسلام و جعل المسلمین أُمّة مقهورة مغلوبة لا خیار لها إلاّ الاستسلام, خصوصاً و إنّ دعوات التحرر و ظهور الحرکات القومیة مثلت تیاراً جارفا من الصعب أن یقف التیار السلفی بوجهه منعزلاً و منقسماً علی نفسه، لذا فقد تمّ السعی لتوحید هذه الخطوط لتشکیل منظومته العصیّة علی الذوبان أو الانقیاد سیّما و أن المذهب الحنبلی المتشدد هو القاعدة التی ترتکز علیها جمیع هذه الخطوط، ساعد علی توحید هذه المنظومة و رصّ صفوفها أنّ المتصدین لکلّ خط منها هم من أکابر المفکرین الاسلامیین، فأبو الاعلی المودودی و سید قطب و حسین الهضیبی ساهموا فی رسم الخطوط العریضة لهذه المدرسة عبر مؤلفاتهم التی انتهجت الخط التنظیمی فی الدعوة و الارشاد و فی اتخاذ المنحنی السیاسی الذی نأت عنه المدرسة السلفیة الاخری، کما و أنّ ظهور الجماعات المسلحة استهوت الکثیر من الشباب الذی کان یتطلع إلی نبذ و مناهضة التیارات العلمانیة و القومیة التی کانت تستهدف الاسلام بالصمیم، فکان أن أصبحوا مجاهدین فی هذه الجماعات کجماعة التکفیر و الهجرة، و الجماعة الاسلامیة، و حرکة الاخوان المسلمین، هذا فضلاً عن بروز تیارات مضادة یخشاها السلفیون و حرکات جهادیة مقابلة أصبحت تمثل موقع الصدارة فی الوجود الاسلامی ما یجعل السلفیین علی وعی و بصیرة من الخوف فی أنْ تهدد وجودها جذریّاً سیّما و أنها نتاج مذهب آخر غیر المذهب الحنبلی، فقیام الثورة الاسلامیة فی إیران و بروز تیار الوعی الدینی الجهادی و تهدیده لاعتی الدول الاستکباریة فی العالم و کذا ظهور حرکة حزب الله فی لبنان التی هددت وجود الولید اللقیط الذی تعبت هذه الدول فی تربیته و تنشأته و هی دولة اسرائیل الغاصبة، هذه الامور و غیرها

جعلت من السلفیة الجهادیة أن تعی خطر شرذمتها و عدم توحدها و اشتراکها فی استراتیجیة

واحدة یسعی الکل فی دعمها کلّ من جانبه، فضلاً عن الدعم السعودی الحاکم الذی یمثل الخیمة التی یستظلّ بها الجمیع و التی من الممکن أن یتمّ التزاوج الوهابی مع التیار القطبی (نسبة الی سید قطب), و السروری (نسبة الی محمد سرور بن نایف زین العابدین ) و الذی مزج بین السلفیة الحنبلیة و القطبیة الاصولیة مما جعل هذا التیار یشتد عوده و لیأتی أخیراً بتهدید الحکم السعودی باعتباره حکماً باطلاً یجب محاربته، و ظهور ما یسمی بتیار الصحوة السعودیة الذی استقطب مجموعة

ص: 360

واسعة من الشباب المتدین أمثال عوض القرنی، و سلمان العودة و سفر الحوالی و الکثیر غیرهم الذین ساهموا فیما بعد ببلورة الفکر السلفی و انتشاره فی ربوع الدول العربیة الاسلامیة کالسودان و الکویت و الاردن و سوریا و غیرها. ما أدی إلی أن ینقلب السحر علی الساحر .

الفصل الرابع: البرامج التربویة فی الفکر التکفیری
البرامج التربویة فی الفکر التکفیری سرّ تأثیرها و تواصلها

إنّ تسلیط الضوء علی البرامج التربویة لمدرسة الفکر التکفیری مهمة لأنها تعطی أحد التفاسیر، إن لم یکنْ التفسیر الاول لموضوع ما هو السر الکامن وراء هذه التضحیة و هذا العمل الانتحاری الذی یجانب العقل و التفکیر؟ و کیف یکون أیاً منهم آلة صماء تدور فی دولاب العجلة بلا أیّ تفکیر أو منطق أو عقل سوی؟ فتغیب کلّ المنح و المزایا الربانیة التی کرم الله تعالی خلقه و خلیفته فی الارض و ینسلخ هذا الانسان من عالم الخلافة لیتیه فی عالم الانعام السائبة، المشکلة أن ما یتعاطونه فی إعلامهم و فی ما ینعکس من فکرهم أنّهم إنّما یسعون لاقامة خلافة الله فی الارض، و أنهم وحدهم الساعون لذلک. و المضحون فی سبیله و أنّ عطاءهم هذا و تضحیتهم إنّما لأن التجربة التی یریدون إحیائها تتطلب ذلک و تسترخص کلّ غالٍ و عزیز حتی و إن کان نفس الانسان و هم بهذه یستدرجون عوام الناس

من المسلمین و الجهلة ظّناً منهم أنهم صادقون.

و لایضاح الصورة و تسلیط بعض الأضواء علیها نوضح الآتی:

ابتداءاً

هل یصح أن نقول إن التکفیر بمنهجه المعلن الیوم هو ف-کر؟ و أن هناک فکراً تکفیریاً یملک فلسفة الفکر؟

قد یتبادر إلی ذهن الانسان العاقل - الذی یستخدم العقل کأداة فی الوصول إلی الحقیقة - أننا قد نظلم (مصطلح الفکر) حینما نرید أن نفاعله مع التفکیر بالنهج التکفیری لان العقل إشعاع و نور و هدایة و النهج التکفیری هو غیاهب ظلام و مصادیق

ظلم، و لأن أول خطوة فی مسیرته الظلامیة هو تغطیة الحقیقیة الکبری التی جاء بها الاسلام العظیم و سار علی هدیها النبی

ص: 361

الأکرم صلی الله علیه و آله و سلم فی نشر الدعوة الاسلامیة ) لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ((1) و لا غرابة فی ظلامیة النهج التکفیری و ذلک أن التکفیر لغة هو التغطیة للحق کما أسلفنا أول البحث.

هناک علاقة جدلیة بین التربیة و النمو, الانسان ینمو, نفسه, عقله, جسمه و کل مایتعلق بهذه المسمیات من مصطلحات و متعلقات من فکر و عاطفه و سلوک, فالتنمیة تعنی التربیة بموجب هذه العلاقة, نفس الانسان تنمو, جسده ینمو, عقله ینمو من حیث وضوح الخطوط الطولیة من البدیهیات (المسلمات العقلیة)

فالتربیة هنا هی توفیر المناخات لاحتضان هذه البراعم النامیة (النفس, العقل) و السلوک هو المحصلة النهائیة.. و کیفما تکون هذه المناخات الحاضنة، تکون النفس, و یکون العقل.. و من شمولیة هذه الظاهرة، أی تعددیة البراعم فی حاضنة الزمن تنشأ الاجیال و تتوالد و تتکاثر یحکمها الخط الطولی الذی نمت حاضنته من حیث القیم, و السمات العامة (الحب أو الکره), (السلام أو الحرب), (التسامح أو الحقد), (قبول الآخر أو نبذ الآخر) (الاعتدال أو التطرف) (الایثار أو الإثرة).

المناهج الدراسیة التکفیریة هی المناخات التربویة لترسیخ العداء و الکراهیة

ما سبق یتضح أن عملیة التربیة, (والتی هی توجیه نمو النفس فی حاضنة الزمن) إنّما هی واحدة و تنطبق علی جمیع المجتمعات، الاسلامیة و التکفیریة، الهادیة المهدیة, و الضالة المضلة، و لأنّ عملیة التربیة من حیث الزمان، مبکرة جداً، لا تبدأ من حین الولادة، إنّما من لحظه تخصیب الحیمن الذکری للبویضه الانثویة، لذا تختلف المدارس الفکریة فی کیفیة توفیر المناخات التی تتناسب و اطروحاتها الفکریة، و کما أن هذه هی فرصة للتکفیریین لان یوجدوا جیلاً تکفیریاً یؤمن بالعنف و القسوه مؤمناً باطروحتهم الفکریة الدینیة, هی کذلک فرصة للرسالیین المؤمنین لان یوجدوا جیلاً رسالیاً هادیاً مهدیاً یهدی إلی الحق و به یستعین.

یعتمد المنهج التربوی التکفیری فی مناهجه التعلیمیة علی ما یأتی:

1- علی مستوی التعامل الفردی و الاسری و الاجتماعی فمن المعروف أن خُلق التسامح و اللین و حسن المعاملة و نبذ العنف و الشدة هی من أواصر التماسک الاسری و الاجتماعی, و قد کرّم الله

ص: 362


1- سورة البقرة : 256 .

تعالی هذا الانسان )وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ((1) و أحسن خلقه )لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ((2) بغض النظر عن دینه و معتقده أو لونه أو عرقه...

کلّ من یتعامل مع أیّ فرد من أفراد المجتمع التکفیری، أول ما یستشعره هو الغلظة فی الاخلاق، و فی الدعوة إلی الله تعالی خلافا لقوله سبحانه )ادْعُ إِلِی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ((3)و قد یکون للبیئة الصحراویة, و البدویة, أوالقبائلیة التی کانت الحضن الاول لهؤلاء التکفیرین تأثیر کبیر فی أن یترشح هذا الجفاء و القسوة فی التعامل و لکن أین هو موقع الاسلام و الفکر الاسلامی النیرّ الذی یهدی إلی مکارم الاخلاق و التسامح و اللین..(إن-ّکم لم تسعوا الناس بأموالکم فسعوهم بحسن أخلاقکم).

یمکن اعتبار البرامج التربویة فی المناهج التعلیمیة هی الأساس الذی ینبع منه هذا العطاء الفج, فبدلاً من أن تسعی هذه المناهج التعلیمیة إلی الحد من الظاهرة البدویة التی تقوم علی التحجر و القسوة و غیاب العقل.. و إحلال الاخاء و المودة بأعتبار أن الآخر (إمّا أخ لک فی الدین أو نظیر لک فی الخلق ) و إنّ هذا هو جوهر الاسلام و لا یتنازع فیه اثنان.

2- علی مستوی المناهج التربویة:لو أخذنا نموذجاً للفکر التکفیری الوهابی الذی تعتمده الدولة السعودیة و هی أول و أکبر دولة تمثل الحاضنة و الداعمة و المشجعة للفکر التکفیری لوجدنا ان المناهج الدراسیة التی یتربی علیه طلبة النشأ السعودی بل و جمیع الوافدین من أقطار البلدان الإسلامیة للدراسة فی مدارسها و جامعاتها لا تعرف خطاً آخر فی الکون بأجمعه إلاّ الخط الوهابی التکفیری المتشدد.

و لا حکم یلیق بمن لا یؤمن بهذا الخط التکفیری إلاّ القتل (الذبح من الورید إلی الورید) تحت لافتة (الله اکبر) حتی و إن کان هذا الآخر دیناً آخر کالیهودیه و المسیحیة و الصابئیة و غیرهم أو کان مسلماً لا یدین بدین أو منهج الوهابیة، بل حتی و إن کان أحمد بن حنبل. (ولم تسلم المناهج الدراسیة من التحریف و التحریض علی الفتنة, فقد استخدم النظام السعودی المدارس لترویج المذهب الوهابی و بثّ ثقافة الکراهیة لدی طلاب المدارس، حیث تعتبر المناهج الدراسیة للنظام

ص: 363


1- سورة الاسراء : 70.
2- سورة التین : 4.
3- سورة النحل : 125.

السعودی من أکثر المناهج خطراً علی الافکار لما تبثه من روح الحقد و الکراهیة، کما و تغذی التلامیذ بالمفاهیم و المبادئ الهدّامة و القیم العنصریة و یتم صیاغتها بمقالات دینیة لتکتسب قداسة فی عقول التلامیذ و هی طریقة لتوظیف المؤسسات التربویة لخدمة الاغراض السیاسیة و تضلیل معتقدات التلامیذ و غرس مفهوم الحمایة للدین من خلال قمع الآخر و القضاء علیه و استئصال شأفتهم.. و هذا ما یؤدی إلی التعامل مع مخالفین للمذهب الرسمی علی أنهم کفار أو منحرفین و لیس لهم إلاّ التوبة أو القتل).(1)

و لا یخفی آثار هذا المنهج المدّمِر الذی یؤسس لکثیر من التشریعات التی یراد بها أصلاً بناء الفرد و المجتمع و الدولة فیأتی البناء مفتقداً لابسط المقومات التی تتقوم بها الشخصیة الاجتماعیة و الانسانیة و تنأی بالفرد و المجتمع و الدولة عن الهویة الاسلامیة الصحیحة و تضعها فی موضع التحجر و التوحش و استهجان المجتمع الاسلامی و الانسانی.

الفصل الخامس: مقاومة التکفیریین
مقاومة التکفیریین و الفساد فی الارض

الفصول الثلاثة الاولی تناولنا فیها التعریف بالتکفیر و نهجه و جذوره و العوامل التی جددت ظهوره و من أبرزها الوهابیة و السلفیة المتطرفة و علاقة ذلک بالارهاب الذی عبرّنا عنه بالمصطلح القرانی (الفساد فی الارض), و أن دور التکفیریین هو الفساد فی الارض و تدمیر البنیة العقائدیة و تمزیق وحدة الأمة الاسلامیة و ذلک بنسف جسور التواصل بین المذاهب الاسلامیة فضلاً عن إضعاف عوامل القدرة فی الأمة سواءً العسکریة منها أو السیاسیة، أو الاقتصادیة، أو الاجتماعیة، و السعی لتجزئة جغرافیة البلاد الاسلامیة بما یجعلها دویلات صغیرة یسهل علی الأعداء و الغزاة الهیمنة علیها و ترکیعها.

إن عرض الصورة التی بنی علیها التکفیریون الوهابیون و السلفیون المتطرفون برامجهم و أسالیبهم إنّما هو لتسلیط الضوء علیها و إعطاء التعریف الواقعی لها و هو مقدمة لتحدید الموقف المطلوب منها.

ص: 364


1- أیمن شاکر الاسدی، الفکر الوهابی فی فتاوی القتل و التکفیر، ص13 .
المقاومة هی الموقف الحاسم لمواجهة التکفیریین
حقائق مستجدة توسع من استراتیجیة المقاومة :

1. إن مفهوم المقاومة للعدو تطور و اتسع تبعاً لتطور الواقع و اتساع وقائعه کما نراه الیوم.

2. لم تعد مقاومة العدو منحصرةً جغرافیاً بصورتها التقلیدیة بدول التماس مع العدو الصهیونی خصوصاً أو المحتل لبلادنا بشکل عام بل اتسعت اتساع جبهة العدو و تمدده بمخططات شیطانیة فی إطار استراتیجیة تمزیق الامة الاسلامیة و تدمیر بنیتها العقائدیة و الفکریة و فتحها جبهات قتال داخل کیان الامة و مجتمعاتها الحیویة و دولها المرشحة للمواجهة بهدف تحطیم کل مقومات قدرتها العسکریة و الاقتصادیة و الاجتماعیة.

3. ان المخطط الصهیونی و الاستکباری فی تدمیر وحدة الامة الاسلامیة و بنیتها العقائدیة و الفکریة عن طریق التکفیریین الجدد مرت بمراحل:

المرحلة الاولی: تسعیر الخلافات الطائفیة و إذکاء روح الخلاف و التقاطع بین المذاهب الاسلامیة کافة عن طریق القاء الشبهات و ادعاءاتهم و الاکاذیب و إلصاقها بها، و قد تبنّت الوهابیة هذه المهمة فی جمیع أنحاء العالم.

المرحلة الثانیة: استحداث منظمات إرهابیة تتبنی الفکر التکفیری التدمیری, کالقاعدة، مدعومة بمنظومة إعلامیة هائلة و بفتاوی أئمة التکفیر و أدعیاء العلم من وعّاظ السلاطین لتمارس دورها فی تفجیر کل جسور التواصل بین أتباع المذاهب الاسلامیة عن طریق سفک دماء أتباع هذه المذاهب الاسلامیة و دق أسفین الخلاف بینها.

المرحلة الثالثة: تحول هذه المنظمات الارهابیة التکفیریة إلی قوة اقلیمیة مدججة بالسلاح المتطور و المال و تدفق الرجال من کل أنحاء العالم و تشکیل جیش مسیّر یهدد الدول الاسلامیة، و أبرز مثال لذلک هو ما یجری فی سوریا و العراق و لبنان و کلّ دول الممانعة التی تمثل العمق الستراتیجی للقضیة الفلسطینیة و مقاومتها المجاهدة.

ص: 365

وعلیه أری أن یعتمد المؤتمر المبادیء الآتیة:-

1. توسیع دائرة المقاومة لاستقطاب المجتمعات الساخنة ببلاء التکفیریین لتشمل کل من یواجه المخططات الصهیونیة و الاستکباریة و القیام بحملة توعیة جماهیریة لکشف هذه المخططات و مواجهتها میدانیاً لتسیر بنفس الخط و الاتجاه لتحریر فلسطین.

2. توعیة الأمة و خصوصاً المجتمعات الساخنة بأن محور المقاومة الواسعة فی مواجهة الموجة التکفیریة المعاصرة هو تحریر فلسطین و القدس الشریف.

3. إنّ الجرائم التی قام بها التکفیریون کداعش و امثالها أحدثت وعیاً جماهیریاً فی المجتمعات الساخنة و احدثت شرخاً کبیراً بینهم و بین حواضنهم.. و تجربتنا فی العراق خیر مثال علی ذلک فقد رفعنا ثلاثة شعارات:

الاول:

هو تحریر اتباع المذاهب الاسلامیة من أسر المتطرفین و المجامیع التکفیریة التدمیریة.

الثانی: أن الارض یمسکها أهلها و الأعراض و الاموال یحمیها أهلها و علیه تشکلّت جبهة عشائر المقاومة فی المناطق السنیة بقیادة علماء الدین المعتدلین (وفی مقدمتهم علماء الصوفیة الکرام) و باسناد من الحشد الشعبی الجماهیری من الشیعة و السنة.

الثالث: توعیة المسلمین علی فساد عقیدة التکفیریین و مخالفتهم لثوابت جمیع المذاهب الاسلامیة و خطرهم علی الاسلام المحمدی الاصیل.

وعلیه فنحن فی هذا المجال:

• نعمل حالیاً للتحضیر لمؤتمر کبیر لعلماء المسلمین، بما فیهم علماء الصوفیة، فی العراق لتفعیل دور منظومة العلماء الواعین فی محاصرة الفکر التکفیری و تأصیل الاسلام المحمدی فی واقع المسلمین.

• نُحضِّر أیضاً لمؤتمر العشائر المقاومة لداعش و التکفیریین فی المناطق الغربیة التی دن-ّستها هذه المجامیع الضالة لرسم خطة تطهیر تلک المناطق من هؤلاء الخوارج الجدد.

• لقد تبنی اتحاد علماء المسلمین فی العراق الذی یضم نخبة من کبار علماء الشیعة و السنة وضع هذه الخطة و التصدی لهذه المهمة الرسالیة فی مقاومة المدّ التکفیری التدمیری فی العراق.

ص: 366

• إننا نری أن المقاومة اتسع مفهومها و اتسع مصداقها لتشمل کل الادوات الصهیونیة التی ظهرت لتدمیر مقومات الدول و المجتمعات الاسلامیة و تمزیق أوصال الأمة و فی مقدمتها التکفیریون الدمویون الجدد و لابد ان نتحرک بهذا الافق و بهذه الستراتیجیة.

• إنّ من ثمار توسعة مفهوم المقاومة أنها ستستقطب دائرة واسعة من المجتمعات الساخنة و توسع من دائرة رجالها لتشمل کلّ من یواجه المخططات الصهیونیة و الاستکباریة للتمدد الصهیونی و تنشئ وعیاً جماهیریاً لمواجهتها.

إنّ الذی یحدث فی الأمة من خلال الجماعات التکفیریة ماهو إلاّ جزءاً من المخطط الصهیونی لیتمدد فی عدوانه، و علیه ستصبح قضیة مواجهة التکفیر و مجموعاته الاجرامیة جزءاً لا یتجزأ من مقاومة العدو الصهیونی و ستسیر بنفس الخط و الاتجاه لتحریر فلسطین.

إقتراح:

* أقترح تأسیس أمانة دائمة للمؤتمر یکون أعضائها من العلماء البارزین و المجاهدین فی میدان مواجهة التکفیریین خصوصاً من البلدان الساخنة کالجمهوریة الاسلامیة الایرانیة و العراق و سوریا و لبنان و الیمن و غیرها و ذلک لمتابعة مقررات المؤتمر و تفعیلها علی أرض الواقع.

ص: 367

ص: 368

فتاوای تکفیری، چالشی در برابر نهاد افتاء: بازخوانی برخی شرایط افتاء از منظر مذاهب اسلامی / علی شفیعی

اشاره

علی شفیعی(1)

چکیده

به شهادت آیات و روایات فراوان، یکی از شئون پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم مقام افتاء بوده است. این شأن در ادامه به امامان - در نگاه شیعی- و صحابه و تابعین - در نگاه اهل سنت- واگذار شد و ایشان نیز با تربیت شاگردان و فرهیختگانی به نام روات و در ادامه مجتهدان و فقیهان این شأن را به برای ایشان به ودیعت نهادند. فقیهان و مجتهدان شئون و مناصب مهم و چندگانه ای همچون افتاء قضا و ولایت دارند که از این میان، شأن افتاء به دلایلی چند اهمیت فراوانی دارد. برخی از این ادله عبارت اند از: 1. اتفاقی بودن این شأن برای فقیهان در مذاهب اسلامی؛ 2. گسترده بودن قلمرو و جغرافیای آن؛ و 3. کارکردهای بسیار آن. با توجه به استفاده ابزاری تکفیری ها و معتقدان به حقیقت انحصاری از نهاد افتاء از یک سو، و هرج و مرج طلبان و شالوده شکنان از سوی دیگر، که در جهان جدید موجب تحمیل صدمات فراوانی به اسلام و هویت علمی(2)

مسلمانان شده و همچنین با

ص: 369


1- عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی.
2- برخی فتاوای منتشرشده در مسائل و موضوعات مستحدث چنان غیرعقلانی و به لحاظ علمی مستهجن است که هویت علمی مسلمانان را با چالش مواجه کرده است. یکی از نویسندگان سنی، مشهور فواز، در این باره و با اشاره به برخی مصادیق می نویسد: «ومن المضحک فی هذا الباب أنّ هنالک ممّن ابتلانا الله بهم من أهل العلم ضلوا وأضلوا بسب فهمهم المغلوط لقضایا ومسائل دینیة عدیدة فکتب أبحاثا وتکبد جهودا وبدّد أوقاتا وأضاع أموالا فی سبیل تألیف کتب ومؤلفات تحذر من لبس رابطة العنق – ما یسمی فی عرفنا الجرفتة – حیث ألّف کتابا أسماه: "القول البتة فی حرمة الجرفتة" علی اعتبار أنّها بدعة وتشبه بالغرب وآخر ألّف کتابا أسماه: "القول الصاعق فی حرمة الملاعق" وآخر فی حرمة لبس البنطال … . ولا أدری ما علاقة البدعة بهذه الأمور الدنیویة التی هی من العادات المتغیرة والمتبدلة من زمن إلی زمن ومن مکان إلی مکان، ولکنّه ضیق الأفق وسوء الفهم وإلی الله المشتکی…. ذلک أنّ البدعة المذمومة محلها فی العبادات حصرا وقصرا وأمّا فی الأمور الدنیویة فالإبتداع والإختراع والتجدید فیها مطلوب»، در: http://www. ebadalrhman. net/play. php?catsmktba همچنین نک.: جمال الدین قاسمی، الفتوی فی الاسلام، مقدمه.

عنایت به لزوم تعامل نهاد افتاء با نهادهای دیگری که می توانند به کاربردی تر شدن فرآیند افتاء کمک کنند، پرداختن به «بازخوانی برخی شرایط افتاء» به یک ضرورت تبدیل شده است. نویسنده معتقد است رعایت شرایط اصلی افتاء نه تنها مدعیان افتاء را از تکفیر و تفسیق دیگران بر حذر می دارد، بلکه مهم ترین گام در صیانت و صلابت نهاد افتاء خواهد بود. در نوشتار پیش رو می کوشیم ضمن تبیین چیستی و جایگاه افتاء، به شرایط و لوازم افتاء اشاره کنیم تا شاید از این طریق بتوان ضمن کمک به ساماندهی نهاد افتاء، آسیب های آن را در جهان جدید مدیریت کرد و کاهش داد. پرداختن به ادله شرعی افتاء و تبیین قائلان و نافیان هر یک از آن ادله و تحلیل و جمع بندی آنها دغدغه اصلی این پژوهش نیست، چراکه نه تنها در این مقال نمی گنجد بلکه مقام چنین مباحثی مراکز آکادمیک است.

کلیدواژه ها: افتاء، فتوا، مفتی، شئون فقیه، شرایط افتاء.

درآمد

فقه تکفیری، که پیامد روشن آن تروریسم و کاشتن بذر ناامنی و خشونت است، ماهیتی متناقض نما دارد. چراکه از یک سو تلاش دارد، در سایه بهره گیری از کارکرد غیراسلامی فقه، با تکفیر و ترور دیگران به پاک سازی و بهداشتی کردن فضا و آرامش و امنیت کمک کند و از دیگر سو با کاشتن بذر وحشت و خشونت، انسان ها را به درون گرایی مفرط، که اوج ناامنی و ترس است، وادارد. فقه تکفیری حاصل یک خبط عظیم است که امام محمد غزالی از عالمان خوش فهم جهان اهل سنت پیش از این هم کیشان خود را از آن بر حذر داشته است. خبط و خلط فروع و اصول اسلام با یکدیگر اتفاق وحشتناکی است که در میان مفتیان تکفیری رخ داده است. غزالی ضمن تحذیر هم کیشان خود از تکفیر دیگران می نویسد: «واعلم انه لاتکفیر فی الفروع اصلاً الا فی مسئله واحده و هی ان ینکر اصلاً دینیاً علم من الرسول بالتواتر».(1)

فتاوای حاوی تکفیر در تاریخ فقه و فقاهت بی پیشینه نیست، اما حجم آن و کیفیت آنها را نمی توان با آنچه در جهان جدید با آن مواجهیم مقایسه کرد. جهان جدید به همان میزان که تخصص را در دانش ها نهادینه کرد بی ضابطه گری را نیز در برخی حوزه ها افزایش داد و این یکی از تناقض های جهان جدید است.

ص: 370


1- امام محمد غزالی، فیصل التفرقه، ص62.

در ادامه می کوشیم درباره مراعات نشدن برخی شرایط در قلمرو افتاء که برای مفتیان مشخص شده و از شرایط ضروری و حیاتی این طبقه دانسته شده سخن بگوییم تا روشن شود توسعه کمی و کیفی فقه تکفیری در جهان جدید محصول حرکت رو به افول (بی دینی) انسان معاصر از یک سو و فقیه تر شدن و متخصص شدن فقیهان مدعی از سوی دیگر نیست، بلکه محصول تناقضی است که بدان اشاره شد.

الف. فقیه و شئون (مناصب) وی در فقه اسلامی

فقه اسلامی برای فقیه شئون یا مناصب متعددی لحاظ کرده است(1) که بازگشت آنها را می توان در شئون سه گانه ای لحاظ کرد(2) که هر یک از این شئون یا مناصب دارای شرایط احرازی و شرایط اجرایی است.(3) به بیان دیگر، فقه اسلامی هم برای کسانی که می خواهند به این منصب دست بیابند شرایطی مقرر کرده است و هم پس از دست یابی، آنها را مکلف به رعایت شرایطی کرده است تا ایشان را اجازه تعدی از شریعت یا حقوق مسلمانان(4) نباشد. این سه شأن یا منصب عبارت اند از: افتاء، قضاوت، ولایت. یکی از فقیهان برجسته شیعی در اشاره به این شئون آورده است: «للفقیه

ص: 371


1- برخی تا 11 شأن برای فقیه برشمرده اند که از آن جمله، علاوه بر قضاوت و افتاء، می توان از اخذ اخماس و زکوات، اجرای حدود، اقامه نماز عیدین و ... یاد کرد؛ محسن کدیور، حکومت انتصابی، ص63.
2- ان للفقیه ثلاثة مناصب: 1. الافتاء فیما یحتاج إلیه الناس فی عملهم، ومورده المسائل الفرعیة والموضوعات الاستنباطیة، و هذا مما لا شبهة فی وجوبه علی الفقیه، إذ للمکلف اما یجب أن یکون مجتهدا أو مقلدا أو عاملا بالاحتیاط، فإذا رجع المقلد الی الفقیه یجب علیه الافتاء، نعم بناء علی عدم وجوب التقلید لا یجب الافتاء، وتفصیل الکلام موکول الی باب الاجتهاد والتقلید؛ 2. الحکومة والقضاوة، فلا شبهة فی ثبوت هذا المنصب له ایضا بلا خلاف، کما بین فی بحث القضاء؛ 3. ولایة التصرف فی الاموال والانفس، ویقع الکلام هنا فی جهتین: الاولی: استقلال الولی بالتصرف فی مال المولی علیه أو فی نفسه مع قطع النظر عن کون غیره ایضا مستقلا فی التصرف فی ذلک وعدمه، وتوقف تصرفات ذلک الغیر علی اذن الولی وعدمه الثانیة: فی عدم استقلال الغیر فی التصرف فی أموال المولی علیه وأنفسهم، وانما هو متوقف علی اذن الولی من الحاکم أو غیره، سواء کان الموقوف علیه ایضا مستقلا فی التصرف أو لم یکن، والمرجع فی ذلک الی کون نظره شرطا فی تصرفات الغیر وان لم یکن هو ایضا فی نفسه مستقلا فی التصرف فی أمواله ونفسه، وبین الجهتین عموم من وجه؛ سید ابوالقاسم خویی، مصباح الفقاهة، ج5، ص279.
3- البته فقیهانی که نیازی به اجتهاد و تقلید نمی بینند و خلق را یکسره مقلدان معصوم می دانند این شئون را نیز محل تردید قرار داده اند.
4- در مقدمه بدائع الصنائع، ص62، نویسندگان آن در تبیین حریت فقهی فقه حنفی می نویسند: «فلیس للجماعه و لا لولی الامر الذی یمثلها ان یتدخل فی شئون الاحاد الخاصه».

الجامع للشرایط مناصب ثلاثه، احدها الافتاء فیما یحتاج الیها العامی فی عمله، الثانی: الحکومه، الثالث: ولایة التصرف فی الاموال و الانفس».(1)

رویکرد فقه شیعی به این شئون با فقه اهل سنت تفاوت هایی دارد که از آن جمله تفاوت نگاه ایشان به شأن قضا و ولایت با شأن افتاء است. فقیهان شیعی قضا را منصب(2) دانسته، بهره گیری فقیهان از آن را نیازمند اذن خاص امام(3)

می دانند و لذا معتقدند هیچ کس بدون اذن امام نمی تواند به قضاوت بپردازد، اما در افتا چنین اذنی را لازم نمی دانند، یعنی معتقدند مجتهد جامع شرایط برای «فتوا دادن» نیاز به مجوز امام ندارد.(4)

صاحب جواهر در اشاره به این تفاوت است که می نویسند: «ان قبول الفتوی - بعد اندراجها فی الحق و العدل و القسط و نحو ذلک - لایحتاج الی اذن من الامام علیه السلام».(5)

این نکته در آرای محقق آشتیانی نیز بازتاب داشته، در اشاره به تفاوت قضا و افتاء، قضاوت را از توابع ریاست دانسته، می نویسند: «بخلاف الافتاء للناس ... فانها لیست من فروع النبوه و الریاسة الکلیه الالهیه، بل هی واجبة بجعل اولی الهی من غیر توقف علی نصب الولی».(6) اما در فقه اهل سنت این شأن نیز به مانند دو شأن دیگر شأنی حکومتی است و لذا در تعابیر ایشان بیش از آنکه سخن از شأن باشد سخن از منصب است. ایشان معتقدند شأن قضا و افتاء در عرض حکومت نیست، بلکه در طول آن است. یکی از فقیهان اهل سنت با اشاره به این نکته می نویسد: «از آنجایی که قضا و افتاء از اجزای امامت است، در

ص: 372


1- مرتضی انصاری، مکاسب، ج3، ص545.
2- سید محمدحسن نجفی قوچانی در تقریرات خود از درس استادشان آخوند خراسانی آورده اند: «ان منصب القضاء انما هو من شئون الولایه و الامامه فیکون منصباً لا حکماً؛ مجموعة الرسائل الفقهیة، ص234.
3- سید عبدالکریم موسوی اردبیلی، فقه القضاء، ج1، ص7.
4- البته حسین علی منتظری در تعلیقه بر عروة، ص19، این منصب را نیز منصبی حکومتی، و لذا نیازمند اذن می داند. وی می گوید: «منصب الافتاء من مناصب الحکومة الاسلامیه».
5- محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، ج40، ص22.
6- میرزا محمدحسن آشتیانی، کتاب القضا، ص474؛ روح الله موسوی خمینی، تنقیح الاصول، ج4، ص591؛ ناصر مکارم شیرازی، انوار الفقاهه، بیع، ص409؛ و حکیم در مستمسک، ج1، ص41 و 69 اختصاصی بودن شأن افتاء به معصوم را مخالف اطلاق ادله، به ویژه بناء عقلا، می داند.

امامت شرایطی لحاظ شده که در آن دو لازم نیست. از جمله این شرایط لزوم قرشی بودن امام است، برخلاف آن دو منصب که چنین شرطی ندارد».(1)

ب. اهمیت و جایگاه شأن افتاء در مذاهب اسلامی
اشاره

منصب افتاء پیشینه ای کهن در تاریخ اسلام(2)

و اهمیتی بسیار در اندیشه و عمل مسلمانان دارد. این جایگاه نقش حیاتی و تأثیرگذاری در زندگی فردی و اجتماعی آنها ایفا می کند به گونه ای که با رویکرد انتظار حداکثری از شریعت و نظریه عدم خلو وقایع از حکم شرعی نمی توان حیات خلوتی برای فرد مسلمان بدون حضور فقه تصور کرد. اهمیت و شأن این منصب زاییده علل و عواملی است که در ادامه می کوشیم به مهم ترین آنها بپردازیم.

1. منصب افتاء، منصبی نبوی

به شهادت آیات،(3)

و سیاق و وزان بسیاری از روایات،(4)

یکی از شئون مهم نبی شأن افتاء است. فقیهان نیز به تأسی از آیات و روایات سخن از جانشین نبی بودن مفتی و جایگاه نبی بودن این منصب به میان آورده اند.(5) شاطبی با تشبیه کردن مفتی به پیامبر می نویسد: «فتوادهنده مخبر از خداوند است و قائم مقام، و به یک معنا مشرِع است».(6)

این تشبیه و این مقام افاضه ای از طرف پیامبر به فقیهان ایشان را در مقام و موقعیت رفیعی قرار داده است که آنها را نیازمند تلاش برای نزدیک تر شدن به خُلقیات و آداب نبوی کرده است.

ص: 373


1- احمد بن ادریس قرافی، الاحکام فی تمییز الفتاوی عن الاحکام و تصرفات القاضی و الامام، ص56.
2- روایات فراوانی نیز داریم که حضرات معصومین برخی اصحاب خود را مأمور به افتاء می کردند، همانند فرمایش امام صادق علیه السلام خطاب به یکی از اصحابش که می فرماید: «اجلس فی مسجد المدینه و افت الناس»؛ میرزا حسن نوری طبرسی، مستدرک الوسائل، ج17، ص315، ح14.
3- )یسْتَفْتُونَک قُلِ اللَّهُ یفْتِیکمْ فِی الْکلَالَةِ إِنِ امْرُؤٌ هَلَک لَیسَ لَهُ وَلَدٌ وَلَهُ أُخْتٌ فَلَهَا نِصْفُ مَا تَرَک وَهُوَ یرِثُهَا إِنْ لَمْ یکنْ لَهَا وَلَدٌ فَإِنْ کانَتَا اثْنَتَینِ فَلَهُمَا الثُّلُثَانِ مِمَّا تَرَک وَإِنْ کانُوا إِخْوَةً رِجَالًا وَنِسَاءً فَلِلذَّکرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیینِ یبَینُ اللَّهُ لَکمْ أَنْ تَضِلُّوا وَاللَّهُ بِکلِّ شَیءٍ عَلِیمٌ( (سوره نساء، آیه 176)؛ )وَیسْتَفْتُونَک فِی النِّسَاءِ قُلِ اللَّهُ یفْتِیکمْ فِیهِنَّ وَمَا یتْلَی عَلَیکمْ فِی الْکتَابِ فِی یتَامی النِّسَاءِ اللَّاتِی لَا تُؤْتُونَهُنَّ مَا کتِبَ لَهُنَّ وَتَرْغَبُونَ أَنْ تَنْکحُوهُنَّ وَالْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الْوِلْدَانِ وَأَنْ تَقُومُوا لِلْیتَامی بِالْقِسْطِ وَمَا تَفْعَلُوا مِنْ خَیرٍ فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِهِ عَلِیمًا( (سوره نساء، آیه 127).
4- همانند روایاتی که بخاری در باب های 23 و 24 کتاب العلمِ کتاب صحیح آورده است.
5- نک.: محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح، ج1، ص160؛ کتاب العلم؛ محمد بن عیسی ترمذی، سنن، ج5، ص49؛ یوسف قرضاوی، الفقه الاسلامی بین الاصاله و التجدید، ص170 به بعد.
6- ابراهیم بن موسی شاطبی، الموافقات، ج4، ص244-246.

از سوی دیگر، این رویکرد منصب افتاء را منصبی خطیر کرده است. لذا بسیاری از اصحاب پیامبر و فقیهان مسلمان، به نقل از برخی راویان و کتب تاریخ فقه، از پذیرش این منصب سرباز می زده اند. ابن ابی لیلی به نقل از برخی کتب روایی اهل سنت می گوید: «أدرکت مائة وعشرین من الأنصار من أصحاب رسول الله صلی الله علیه وسلم، یسأل أحدهم عن المسألة فیردها هذا إلی هذا، وهذا إلی هذا حتی ترجع إلی الأول».(1)

یکی از روایات مشترکی که در منابع شیعی و سنی، و ناظر به هیمنه و ابهت این منصب است، روایتی است که صاحب مستدرک ذیل باب 15 از ابواب قضا «باب نوادر ما یتعلق بأبواب صفات القاضی، وما یجوز أن یقضی به» از امام صادق علیه السلام آورده است که ایشان نقل می کنند که پیامبر فرمود: «أجرأکم علی الفتیا اجرأکم علی الله عزوجل، أو لا یعلم المفتی أنه هو الذی یدخل بین الله تعالی وبین عباده ؟ وهو الحائر بین الجنة والنار».(2)

2. اهمیت افتاء به دلیل قلمرو گسترده آن

یکی دیگر از ویژگی های افتاء که آن را بااهمیت کرده است قلمرو گسترده آن است. افتاء در اندیشه های اکثریت فقیهان شیعی و بسیاری از فقیهان و عالمان سنی که برآمده از آموزه های قرآنی و نبوی است جغرافیای فراخی دارد. در منظومه اندیشه های شیعی افتاء، تمام زندگی این جهانی یک شیعی را درمی نوردد، کما اینکه در اندیشه های سنی امور دنیوی محض از قلمرو آن بیرون است و الا در این رویکرد اسلامی نیز بسیاری از قلمروهای حیات انسانی در سایه افتاء است.

این نگاه به افتاء شأن و جایگاه پراهمیتی را برای آن رقم زده است که خود عاملی برای تدوین آثاری ویژه با همین عنوان برای تبیین فتوا و مباحث پیرامونی آن بوده است.(3)

ص: 374


1- احمد بن علی خطیب بغدادی، الفقیه والمتفقه، ج2، ص206.
2- میرزا حسن نوری طبرسی، مستدرک الوسائل، ج17، ص343؛ در منابع اهل سنت روایت این چنین نقل شده است: «أَخْبَرَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ مُوسَی حَدَّثَنَا أَبِی حَدَّثَنَا ابْنُ الْمُبَارَک عَنْ سَعِیدِ بْنِ أَبِی أَیوبَ عَنْ عُبَیدِ اللَّهِ بْنِ أَبِی جَعْفَرٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و سلم: «أَجْرَؤُکمْ عَلَی الْفُتْیا أَجْرَؤُکمْ عَلَی النَّارِ».
3- آثاری همچون: الفتوی فی الاسلام اثر جمال الدین قاسم.
3. افتاء و نقش آن در حرکت های اجتماعی

عامل دیگری که بر اهمیت افتاء افزوده است نقش افتاء در جامعه پیرامونی مفتیان است. مفتیان در بسیاری از حرکت های اجتماعی در مقام همراهی یا کنترل آنها همیشه نقش آفرین بوده اند. گاه یک فتوا چنان در سرنوشت مردم تأثیر گذاشت است(1)

که با هیچ ابزار دیگری امکان رسیدن به آن هدف نبوده است. تاریخ فقه و فقیهان از این سنخ حضور سترگ و شکوهمند گزارش های فراوانی دارد. این نقش هم به دو دلیل انکارناپذیر است: اولاً فقه حتی در نگاه فردی و فقه فردی به گونه ای نیست که به تمامه از اجتماع و حوزه های جمعی انسان ها دوری گزیده باشد؛ ثانیاً تعامل فقه و جامعه امری است که شواهد آن در تاریخ فقه چنان برجسته و فراوان است که نمی توان آن را نادیده گرفت.

گفتار اول: مفهوم شناسی، ساختارشناسی و کارکردهای افتاء
اشاره

در این گفتار ابتدا به مفهوم شناسی و قلمروشناسی افتاء می پردازیم. سپس از ساختار افتاء و کارکردهای آن به اجمال سخن می گوییم تا بتوان به بحث اصلی که شرائط افتاء در مذاهب اسلامی است بپردازیم.

الف. چیستی افتاء

افتاء در لغت به معنای تبیین یک حکم(2)

یا بیان کردن و واضح کردن نکته و مسئله ای است که ابهام دارد و روشن نیست.(3)

در کتب لغت گفته شده است: «أفتی المفتی إذا أحدث حکما»؛(4) فتوا دادن یعنی بیان کردن حکمی که پیش از این نبوده است. در اصطلاح نیز افتاء یعنی اِخبار از حکم خداوند به صورت الزامی یا اباحه ای(5)

با عنایت به ادله شرعیه بدون توجه به مورد پرسش به صورت عام و فراگیر بیان کردن یک مسئله.(6)

ص: 375


1- برای نمونه از فقیهان معاصر در میان شیعیان می توان از فتوای تحریم تنباکوی میرزای شیرازی و در اهل سنت از فتوای «صدق الله و کذب بورقیبه» ابن عاشور تونسی یاد کرد.
2- محمد بن یعقوب فیروزآبادی، القاموس المحیط، ص1702؛ ماده افتاء.
3- ایوب بن موسی حسینی کفوی، الکلیات، ص155.
4- ابن منظور، لسان العرب، ج15؛ ص145؛ ماده افتاء؛ محمد بن محمد مرتضی زبیدی، تاج العروس، ماده ف. ت. ا.
5- ابوالقاسم ابن الشاط، ادرار الشروق علی انوار الفروق، ج4، ص53.
6- البته برخی معتقدند افتاء اَخص از اجتهاد است؛ چراکه اجتهاد استنباط احکام است، خواه این حکم مورد پرسش واقع شده باشد، خواه نه؛ ولی افتاء استنباط حکم مورد پرسش است. محمد عبدالرحمن مرعشلی، اختلاف الاجتهاد و تغیره و اثر ذلک فی الفتیا، ص97.
ب. قلمرو افتاء
اشاره

قلمروشناسی افتاء یکی از بحث های بسیار مهم است. یکی از عوامل مهم بحران هایی که مفتیان تکفیری ایجاد کرده اند جهل آنها به قلمروشناسی است. فهم قلمرو افتاء به مباحثی گره خورده است که تا در آن فضاها به اتخاذ رأی نپردازیم تصویر روشنی از قلمرو افتاء نمی توانیم ارائه کنیم. برخی از این مباحث عبارت است از: قلمرو دین و شریعت، نسبت شئون فقیه با یکدیگر، سیره مفتیان در افتاء، حق یا وظیفه بودن افتاء و بسیاری موارد دیگر. در ادامه به دو مورد، به اجمال، اشاره می کنیم.

1. قلمرو دین و شریعت تعیین کننده قلمرو افتاء
اشاره

یکی از بحث های مهم در تبیین قلمرو افتاء تلاش در فهم قلمرو دین و شریعت است. در بحث از قلمرو دین در میان فقیهان و عالمان مسلمان با دو رویکرد عمده مواجهیم: قلمرو حداکثری دین که به قلمرو حداکثری فقه می انجامد و قلمرو حداقلی دین که سر از قلمرو حداقلی فقه بیرون خواهد آورد.

1. 1. رویکرد حداقلی فقه و افتاء

اخباریان در شیعه و بسیاری از اهل سنت مدافع رویکرد حداقلی به فقه و افتاء هستند. آنها می گویند یا باید فقط در مواردی ورود پیدا کرد که در آنجا پیشینه ورود معصومین از طریق ابلاغ نصوص فراهم بوده است؛(1)

یا باید فقط در امور غیرعبادی و ناظر به آخرت یا امور دنیوی با کارکردی اخروی ورود پیدا کرد؛ چراکه پیامبر فرموده اند: «انتم اعلم بدنیاکم منی».(2)

در این رویکرد مفتیان ورودی حداقلی دارند و بقیه قلمرو حیات انسانی به خود انسان ها واگذار شده است.

1. 2. رویکرد حداکثری فقه و افتاء

در مقابل رویکرد پیشین، رویکرد معظم اصولیان و فقیهان شیعی و برخی فقیهان اهل سنت قرار دارد که معتقدند افتاء قلمروی گسترده و موسع دارد و همانند خود دین است که یا حیات خلوتی

ص: 376


1- نظریه اخباریان شیعی و اصحاب حدیث سنی.
2- رویکرد قالب اهل سنت.

برای انسان ها باقی نگذاشته است یا حریم رهاشده برای انسان آن قدر اندک است که در حکم عدم است. فقیهانی که معتقدند فقه مشتمل بر نظریه مدیریت انسان از گهواره تا گور است،(1)

و منطقة الفراغ یا حوزه ما لا نص فیه را به رسمیت نمی شناسند(2)

در زمره معتقدان به این رویکرد قرار می گیرند.

البته اتخاذ هر یک از این دو رویکرد مخاطراتی و محاذیری به همراه دارد که مجال پرداختن به آنها در این نوشتار نیست، ولی به اجمال می توان گفت رویکرد حداقلی به افتاء اگر فقه و مفتیان را از اتهام ناکارآمدی و عقب ماندن از تحولات عصری نجات دهد باز هم نمی تواند تضمینی برای محفوظ ماندن حرمت قلمرو اندک افتاء در برابر عرف و سیره عقلا و ... باشد. به بیان دیگر، با توجه به درهم تنیدگی حوزه ها و عرصه های حیات انسانی سپردن حداکثری مدیریت این عرصه به غیرفقه می تواند همان بخش اندک واگذارشده به فقه را نیز به مخاطره بیندازد و به این حریم خصوصی تعرض کند.

از سوی دیگر، دفاع از رویکرد حداکثری قلمرو افتاء و فقه، اگرچه می تواند به همراهی دیگر عرصه های حیات انسانی با دغدغه های فقهی بینجامد، ولی با توجه به منابع فقهی و مبانی فقه رایج آن را متهم به ناکارآمدی و عقب ماندن از تحولات عصری می کند.

2. نسبت شئون فقیه با یکدیگر
اشاره

معیار مهم دیگر برای فهم قلمرو افتاء اتخاذ رأی درباره نسبت شئون سه گانه فقیه با یکدیگر است. آیا شئون فقیه در عرض یکدیگرند یا در طول هم هستند؟ و به عبارت دیگر، آیا آنچه درباره فقیه گفته می شود جزء مناصب است یا جزء شئون؟ در پاسخ به این پرسش ها با دو رویکرد به مانند بحث پیشین مواجهیم: معتقدان به طولی بودن مناصب یا شئون، و معتقدان به عرضی بودن این مناصب و شئون.

ص: 377


1- روح الله موسوی خمینی، صحیفه نور، ج21، ص289.
2- ناصر مکارم شیرازی، انوار الفقاهه.
2. 1. طولی بودن شئون فقیه

رویکرد طولی بودن شئون فقیه متعلق به اکثریت فقیهان و عالمان اهل سنت است. آنها معتقدند دو شأن قضاوت و افتاء در عرض ولایت نیستند، بلکه در طول آن هستند. و لذاست که آنها تعبیر به منصب قضا و افتاء می کنند که نیازمند به ناصب است. برای مثال، در بحثی مثل رؤیت هلال، طولی بودن شأن افتاء نسبت به دیگر شئون، حق افتاء را از مفتی سلب کرده، آن را در اختیار والی یا حاکم قرار می دهد؛ چراکه نگاه طولی بودن دو پیامد دارد: اولاً چون نیاز به نصب حاکم دارد حاکم می تواند از همان اول قلمروهایی را بیرون از وظایف مفتی قرار دهد، همان گونه در اکثر جهان اهل سنت این گونه است؛ ثانیاً در این نگاه به صورت طبیعی آنچه بیرون از قلمرو ولایت و قضاوت باقی می ماند، که بیشتر هم احکام فردی است، در قلمرو حاکمیت مفتی خواهد بود.

2. 2. عرضی بودن شئون فقیه

اکثریت فقیهان و عالمان شیعی معتقدند افتاء نسبتش با ولایت و قضاوت نسبتی عرضی است، اگرچه قضاوت نسبتش با ولایت طولی است؛ چراکه ایشان معتقدند اینها از شئون هستند و لذا نسبت اینها نسبت عرضی است. در این رویکرد فقیه متولی جامعه حق سلب شأن افتاء دیگر فقیهان را ندارد.

همان مسئله فوق در فرض عرضی بون شأن افتاء این حق را برای مفتی اثبات کرده، وی را محق در ورود به این عرصه می کند؛ چراکه اولاً مفتی بالاصاله حق ورود در هر حوزه ای از حوزه های تشریع را دارد. ثانیاً دلیلی بر تقدم شأن ولایت و قضا بر افتاء نیست تا بتوانیم این سنخ از قلمروها را اولویت بندی کنیم و آن را به یک شأن اختصاص دهیم.

ج. چیستی ساختار یا نهاد افتاء

افتاء به عنوان یک نهاد اجتماعی(1)

جایگاه مهمی در ساختار اندیشه دینی دارد. در نهاد(2) افتاء ما با یک مثلث مواجهیم که عبارت اند از: مفتی یا فتوادهنده؛ مستفتی یا خواهان فتوا و فتوا که خروجی

ص: 378


1- «نهاد» در جامعه شناسی به دو طریق تعریف شده است. برخی آن را از منظر یک مکتب یا مؤسسه یا مکانی که افراد در آنجا برای علم آموزی و ... جمع می شوند تعریف کرده اند و برخی دیگر آن را به عنوان رسم و آیین به کار برده اند و از این منظر به تعریف آن نشسته اند؛ نک.: آلفرد مک کلانگ لی و همکاران، مبانی جامعه شناسی، ص267.
2- مراد از «نهاد» در این نوشتار «آن سلسله از اموری می باشد که بر اثر نیازمندی های افراد یک جامعه به وجود می آیند و دوام می یابند»؛ نک.: حشمت الله طبیبی، مبادی و اصول جامعه شناسی، ص165.

رأی مفتی در پاسخ به پرسش مستفتی یا مطلق اظهارنظر مفتی درباره یک مسئله شرعی است، گرچه پیشینهٔ پرسشی نیز نداشته باشد. البته اضلاع دیگری نیز در ساختار افتاء تعریف پذیرند که به اندازه این سه رکن اهمیت ندارند. مفتی را فقیهی که تبیین کننده حکم الله در خصوص وقایع اتفاقیه است دانسته اند(1)

و به اتفاق اکثر فقیهان و اصولیان مذاهب اسلامی افتاء از ویژگی های کسی است که ملکه اجتهاد دارد؛(2)

و به بیان دیگر، برآیند اجتهاد است.

افتاء از یک سو مجتهد و فقیهی را که مفتی است با خود دارد و از دیگر سو مکلفی که مستفتی است، و از سوی سوم عنوانی با نام فتوا دارد که خود لوازم و ملازماتی دارد، همچون منابع فتوا، مکانیزم مدیریت فتوا و .... پرداختن به همه این اجزا و ساختارهای افتاء دغدغه این نوشتار نیست، بلکه می کوشیم فقط به شرایط مفتی، که رکن رکین نهاد افتاء است، بپردازیم.

د. کارکردهای افتاء
اشاره

افتاء اگر مبتنی بر شرایط علمی و لوازم برون علمی آن باشد کارکردهای مثبتی خواهد داشت، ولی اگر شرایط در آن رعایت نشود چنان آثار منفی خواهد داشت که جبران ناپذیر خواهد بود. در ادامه به برخی از این کارکردها اشاره می کنیم.

1. افتاء عاملی برای تحبیب یا روشی برای تهبیب

افتاء می تواند عاملی برای تحبیب و تقریب باشد کما اینکه این ظرفیت را دارد که عاملی برای تنفیر و تکفیر باشد. مفتی اگر در هنگامه افتاء روح شریعت را دریافته باشد و دغدغه های شارع را برای ایجاد همگرایی دینی و مذهبی درک کرده باشد تلاشش را مصروف یافتن راه حلی برای تقریب و تحبیب خواهد کرد، ولی اگر عصبیت های مذهبی و نفرت افکنی را استراتژی خود قرار دهد خروجی فتوای وی روشی برای تهبیب و افکندن بذر تنفیر برای هدایت جامعه به سوی تکفیر یکدیگر خواهد بود.

در جهان جدید با کمال تأسف برخی با نداشتن درک درست از دین و روح شریعت به جای آنکه با بهره گیری از ظرفیت بسیار مناسب افتاء به نزدیک کردن جهان اسلام به یکدیگر بیندیشند از این

ص: 379


1- محمد بحرالعلوم، الاجتهاد اصوله و احکامه، ص230.
2- همان.

ظرفیت مناسب برای تکفیر کسانی بهره می گیرند که به وحدانیت خدا و رسالت نبی اسلام اعتراف دارند و اختلافشان با دیگران یا در رویکردهای ویژه به این اصول است یا در برخی فروعات دینی است.

2. افتاء حرکت ساز یا حرکت سوز

دیگر کارکرد مهم فتوا به تأثیر آن در حرکت های اجتماعی و فرهنگی برمی گردد. فتوا همان گونه که می تواند به حرکت های علمی و اجتماعی و سیاسی کمک کند و حرکت آنها را تسریع ببخشد این ظرفیت را دارد که در برابر هر حرکت رو به جلو و تحول آفرین سد نفوذناپذیری شود.

در مسائل برون مذهبی و حتی برون دینی افتاء می تواند در کنار دیگر دانش ها مسیر تعالی انسانی را هموارتر کند، همان گونه که می تواند با ایجاد موانعی خود را از مسیر تأثیرآفرینی بیرون کند و سرنوشت حرکت های انسانی را به دست عرف و عقلا بسپرد و خود را از نقش آفرینی محروم کند. برخی کژاندیشان سودای زندگی در غارها را در سر می پرورانند و به همین جهت هر گونه نوآوری در دانش ها یا روش ها و ارزش ها را خروج از جاده حق دانسته، با نام دفاع از سنت و رویکرد سنتی به مبارزه با آن نوآوری ها می پردازند، غافل از اینکه بدعت و نوآوری دو سنخ نگاه به پیشرفت و تحول اند.

3. افتاء و کارآمدی یا ناکارآمدی فقه در عرصه مدیریت

دیگر کارکرد افتاء القای کارآمدی یا ناکارآمدی فقه در عرصه مدیریت است. افتاء، اگر مبتنی بر قواعد علمی و درک روح شریعت باشد، می تواند از مهم ترین ابزارها برای القای کارآمدی فقه در عرصه های مدیریتی باشد. البته گرچه ولایت، خود، شأن یا منصبی از مناصب و شئون فقیه است، ولی آن گونه نیست که ارتباطی بین این شئون و مناصب برقرار نباشد، بلکه چه ما معتقد به نسبت طولی بین این شئون و مناصب باشیم و چه نگاهمان عرضی باشد اینها می توانند در تکمیل یکدیگر مؤثر باشند.

ص: 380

افتاء می تواند فقه را کارآمد و قابل اجرا نشان دهد، کما اینکه می تواند آن را ناتوان و بی برنامه به تصویر بکشد. کارکردهای افتاء بسیار بیش از این موارد است و پرداختن به تمام آنها فرصتی دیگر می طلبد.

گفتار دوم: شرایط افتاء در فقه اسلامی
اشاره

افتاء در فقه اسلامی شرایطی دارد که برخی فقیهان با استناد به قاعده لزوم دفع فساد از دین مانع دست یابی فاقدان آن شرایط به این منصب شده اند و حتی بالاتر از آن بسیاری از عالمان مسلمان به ضمان مفتی فاقد شرایط حکم کرده اند و گفته اند: «من افتی رجلاً فاتلف بفتواه مالاً فان کان مجتهداً فلاشیئ و الایضمن ما تلف بسبب فتواه».(1)

این دغدغه ها سبب شده است فقیهانی که نگاه منصبی به این جایگاه دارند حاکم اسلامی را دعوت کنند تا در گزینش مفتی دقت لازم را داشته باشد. یکی از فقیهان اهل سنت(2)

در این باره می نویسد: «حاکم جامعه باید از مشهورین به علم در عصر خویش استمزاج و پرسش کند و کسی که لیاقت افتاء را دارد برگزیند تا از این طریق مانع افتاء کسانی شود که فاقد این شأن و جایگاه هستند».(3)

فقیهان شیعی نیز دغدغه ای جدی داشته اند که نگذارند کسانی که فاقد شرایط لازم این منصب هستند، بر این جایگاه تکیه بزنند. یکی از ایشان در تبیین لزوم رعایت شرایط افتاء می نویسد: «یحرم الإفتاء بغیر علم، وکذا الحکم».(4)

ایشان آنگاه به آیاتی و روایاتی استناد می کند که عبارت اند از: )وأن تقولوا علی الله ما لا تعلمون(؛(5)

)ولا تقف ما لیس لک به علم(؛(6)

)ومن لم یحکم بما أنزل الله فأولئک هم

ص: 381


1- محمد بن محمد طرابلسی مغربی، مواهب الجلیل، ج1، ص33؛أبو العباس أحمد بن یحیی الونشریسی، المعیار المعرب والجامع المغرب : عن فتاوی أهل إفریقیة والمغرب، ج2، ص413؛ عثمان بن عبدالرحمن شهرزوری، ادب المفتی والمستفتی، ص110-111.
2- ابراهیم لقانی، منار اصول الفتوی و قواعد الافتاء بالاقوی، ص259.
3- برای نمونه نک.: احمد بن علی خطیب بغدادی، الفقیه والمتفقه.
4- حلی، حسن بن یوسف، تحریر الأحکام، ج1، ص36.
5- سوره بقره، آیه 169؛ سوره اعراف، آیه 33.
6- سوره إسراء، آیه 36.

الکافرون(؛(1)

و قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم : «... ومن أفتی الناس وهو لا یعلم الناسخ من المنسوخ والمحکم من المتشابه فقد هلک وأهلک»؛(2) «و قال (ص): من عمل علی غیر علم کان ما یفسد أکثر مما یصلح».(3)

محقق کرکی نیز دیگر فقیه شیعی است که در پاسخ به استفتائی که از ایشان درباره شرایط افتاء شده می نویسد: «حیث کان صدور الفتوی المذکورة من الشخص المذکور {خالیا من مستند شرعی، من اجتهاد أو تقلید لاهل الاجتهاد المتصفین بصفات الافتاءکلها، ومن جملتها کون المجتهد حیا} فالفتوی المذکورة باطلة لا یجوز العمل بها، والله أعلم». وی صدور حکم از چنین شخصی را نیز نافذ نمی داند و در پاسخ به مسئله ای دیگر می نویسد: «فیما لو حکم شخص غیر مستجمع لجمیع شرائط الافتاء والقضاء فی حقوق الناس وغیره، وغیر نائب من قبل الامام علیه السلام، هل ینفذ حکمه ام لا؟ [الجواب]: الثقة بالله وحده لا ینفذ حکمه والحال ما ذکر، والله أعلم».(4)

برخی با تقسیم شرایط مفتی به شرایط مرتبط با شخصیت مفتی و شرایط علمی مفتی که می توان با مقداری تسامح آنها را به شرایط حقیقی و حقوقی تأویل برد، شرایطی همچون عقل و اسلام و بلوغ و عدالت و ... را جزء شرایط حقیقی یا شخصیت مفتی دانسته اند و اجتهاد و شروط آن را از شرایط علمی مفتی لحاظ کرده اند.(5) ولی به نظر می رسد این تقسیم بندی جامعیت و مانعیت نداشته باشد و چندان علمی نباشد. به همین جهت می توان گفت برای مفتی که شأنش افتاء است شرایطی لازم است که می توان آن را به دو گونه شرط پیشینی و پسینی تقسیم کرد. به بیان دیگر، این شرایط گاه شرایطی است که زمینه استقرار این منصب را فراهم می کند که همان شرایط پیشینی است. شرایطی هم هستند که پس از استقرار این منصب از لوازم اعمال آن منصب اند و فضا را برای تحقق آن فراهم می کنند که شرایط پسینی است.

برخی از شرایط پیشینی را شرایط عامه تکلیف تشکیل می دهند و برخی دیگر نیز با شرایط دیگر مناصب فقیه مثل منصب قضا و ولایت مشترک اند. تبیین این شرایط برای آن ضروری است که در

ص: 382


1- سوره مائدة، آیه 44.
2- محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج1، ص43، باب النهی عن القول بغیر علم، ح9.
3- همان، ج1، ص44، باب من عمل بغیر علم، ح2.
4- علی بن حسین کرکی، رسائل، ص109.
5- محمد یسری ابراهیم، الفتوی اهمیتها و ...، ص452-453.

روایات نبوی، مسلمانان تحذیر شده اند از اینکه: «یخرج فی آخر الزمان رجال ثم اتفقا رئوس الجهال یفتون الناس فیضلون ویضلون».(1)

در ادامه می کوشیم به اجمال به این شرایط بپردازیم.

الف. افتاء و شرایط پیشینی
اشاره

شرایط پیشینی افتاء عبارت اند از: بلوغ،(2)

عقل، ایمان، عدالت،(3)

علم به احکام، حریت (در مقابل عبد بودن)، طهارت مولد، دوری از دنیاگرایی، و ... که از این میان به دو مورد مهم اشاره خواهد شد.

1. علم به احکام
اشاره

علم به احکام،(4)

که از آن تعبیر به علم اجتهاد می شود، از شرایط ضروری افتاء است؛ زیرا، همان گونه که اشاره شد، افتاء از شئون اجتهاد است و بالاتر از آن برخی معتقد به این همانی این دو هستند؛(5)

و لذا بسیاری از عالمان معتقدند «آن کس که اهلیت اجتهاد ندارد فتوا برای وی جایز نیست».(6)

در منابع روایی شیعی و اهل سنت، افتاء به غیرعلم امری مذموم و خطرخیز معرفی شده، برخی آن را از گناهان کبیره دانسته اند. در منابع روایی شیعی آمده است: «عن موسی بن جعفر، عن آبائه علیهم السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم : من أفتی بغیر علم لعنته ملائکة السماء وملائکة الأرض».(7) در منابع اهل سنت

ص: 383


1- احمد بن علی خطیب بغدادی، الفقیه والمتفقه، ج2، ص152.
2- اگر از کلمات کسانی مثل شیخ انصاری ادعای اجماع بر بلوغ و عقل و ایمان در مجتهد استفاده می شود، ولی حکیم و برخی دیگر از فقها در خصوص بلوغ و ایمان تأملاتی دارند؛ نک.: سید ابوالقاسم خویی، دروس فی فقه الشیعه، ج2، ص118-119؛ سید محسن حکیم، مستمسک العروه، ج1، ص33 و ...
3- فقیهان اهل سنت بر این چهار شرط ادعای اجماع کرده اند؛ نک.: احمد بن حمدان حرانی حنبلی، صفة الفتوی والمفتی والمستفتی، ص13.
4- ابراهیم لقانی، منار اصول الفتوی و قواعد الافتاء بالاقوی، ص243.
5- نک.: عبدالکریم زیدان، اصول الدعوة، ص130.
6- حلی، حسن بن یوسف، تحریر الأحکام، ج1، ص36؛ علی بن حسین کرکی، رسائل، ص109؛ محمد عبد الرحمن مرعشلی، اختلاف الاجتهاد، ص93.
7- محمد باقر مجلسی، بحار الأنوار، ج2، ص122؛ ابن عساکر از علی علیه السلام همین روایت را نقل کرده است: «من أفتی بغیر علم لعنته ملائکة السماء والأرض»؛ علی بن حسام الدین متقی هندی، کنز العمال فی سنن الأقوال والأفعال، ح29018؛ خطیب بغدادی در الفقیه والتفقه این روایت را از طریق علی علیه السلام از پیامبر نقل کرده و می نویسد: أنا أبو الحسین زید بن جعفر بن الحسین! "العلوی المحمدی، نا علی بن محمد بن موسی التمار، بالبصرة، نا أبو القاسم عبد الله بن أحمد بن عامر الطائی، نا أبی، قال: حدثنی أبو الحسن: علی بن موسی الرضا، قال: حدثنی أبی: موسی بن جعفر، قال: حدثنی أبی: جعفر بن محمد، قال: حدثنی أبی: محمد بن علی، قال: حدثنی أبی: علی بن الحسین، قال: حدثنی الحسین بن علی، قال: حدثنی أبی: علی بن أبی طالب، قال: قال رسول الله صلی الله علیه و سلم: «من أفتی بغیر علم لعنته الملائکة».

نیز به لزوم ابتناء افتاء بر علم توجه شده، از فتاوای غیرعالمانه تحذیر داده شده است که از آن جمله این روایت قابل ذکر است:

أخبرنا عبد الرحمن بن یحیی، ثنا علی بن محمد بن مسرور، ثنا أحمد بن أبی سلیمان قال: سمعت سحنون بن سعید یقول: «أجرأ الناس علی الفتیا أقلهم علما، یکون عند الرجل الباب الواحد من العلم یظن أن الحق کله فیه».(1)

نداشتن علم به احکام شرعی گاه پیامدهایی به دنبال دارد که جبران پذیر نیست. برای مثال، می توان از واقعه ای تاریخی یاد کرد که بسیاری از مفسران و فقیهان شیعی و سنی آن را نقل کرده اند. در منابع روایی شیعی(2) و سنی(3)

آمده است که جمعی از مسلمانان، که جابر نیز در میان ایشان بود، در سفری با نکته ای مواجه می شوند که آن را به استحضار پیامبر می رسانند و از ایشان راهنمایی می خواهند. این جریان، که در این منابع از قول جابر نقل شده است، این است:

جابر می گوید در سفری مسلمانی با ما همراه بود که جراحتی برداشته بود. محتلم شد. هنگام نماز وی از ما پرسید که چه باید بکنم. گفتیم باید با آب غسل کنی. این فرد بدان جهت که جراحتی در سر داشت پس از آنکه آب به جراحتش می رسد می میرد. پیامبر وقتی این جریان را می شنوند می فرمایند: «به کشتن دادند او را، خدا بکشدشان؛(4) ضایع کردند او را، خدا ضایعشان کند».(5) بعد حضرت خود به ارائه راه حل می پردازند و می فرمایند: «کان یکفیه التیمم أو شد جراحته وغسل جسده، و مسح بالید المبلولة فوق الخرقة».(6)

ص: 384


1- ابن عبد البر، جامع بیان العلم وفضله، ح11187.
2- برای نمونه نک.: محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج3، ص347.
3- أبو بکر أحمد بن حسین بن علی بیهقی، السنن الصغیر، ج1، ص94.
4- محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج3، ص347.
5- أبو بکر عبد الله بن محمد بن أبی شیبة عبسی کوفی، مُصنف ابن أبی شیبة، ج1، ص101.
6- از جمله نک.: أبو الفتوح رازی، تفسیر روح الجنان و روض الجنان، ج2، ص528؛ محمد بن احمد قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، ج5، ص318.

فیض در کتاب الاصول الاصیله با نگاه حداکثری به لزوم علم به احکام در اصل هشتم می نویسد:

انه لا یجوز التعویل علی الظن فی الاعتقادات، ولا الافتاء علیه فی العملیات کما عرفت سواء حصل ذلک الظن بمجرد اتباع الهوی واستحسان العقل والقیاس الفقهی أو اجتهاد الرأی أو الشهرة أو اتفاق الجماعة أو البراءة الاصلیة أو استصحاب الحال أو غیر ذلک من وجوه الاستنباطات الا ما صح عن اهل البیت علیهم السلام ... (1)

علم به احکام یا اجتهاد ملازم با تسلط مفتی بر اموری است که در ادامه به برخی از آنها اشاره می کنیم.

1. 1. فقه مقارن و افتاء

از جمله علومی که تسلط بر آن در هنگامه افتاء ضروری است فقه المقارنه است. فقه مقارن در مقام افتاء می تواند دو کاربرد داشته باشد که عبارت اند از: الف. آشنایی مفتی با شیوه تعامل فقیهان در هنگامه مواجهه با آرای اختلافی؛ ب. جرئت نیافتن وی بر تکفیر دیگران با آشنا شدن وی با آرای فقهی گسترده و متفاوت. این نکته، هم در آموزه های روایی شیعی و سیره معصومین محل توجه بوده است و هم، در آرا و سیره فقیهان و بزرگان اهل سنت بازتاب داشته است. در منابع اهل سنت، ضمن تصریح به این شرط آمده است: «قال نعیم بن حماد سمعت ابن عیینة یقول سمعت أیوب السختیانی یقول أجسر الناس علی الفتیا أقلهم علما باختلاف العلماء».(2) در منابع شیعی نیز از امام صادق علیه السلام وارد شده که خطاب به معاذ(3)

فرموده اند:

ص: 385


1- ملامحسن فیض کاشانی، الاصول الاصیله، ص149؛ وی در اصل هفتم نیز تصریح می کند که اگر کسی مبتنی بر ظن فتوا دهد یا اجتهاد بورزد و به خطا رود «فعلیه وزره و وزر من عمل بفتیاء الی یوم القیامه»؛ نک.: همان، ص139.
2- عبد الله بن مبارک بن واضح مرزوی، الزهد ویلیه الرقائق، ج1، ص125؛ در برخی منابع دیگر باختلاف العلماء نیامده است: «... حدثنا نعیم بن حماد قال سمعت ابن عیینة یقول أجسر الناس علی الفتیا أقلهم علما»؛ یوسف بن عبد البر نمری، جامع بیان العلم وفضله، ج2، ص55.
3- أقول: لا ینبغی الشک فی اتحاد معاذ بن مسلم الهراء مع معاذ بن مسلم بن أبی سارة المتقدم، فهو ثقة، لشهادة النجاشی، فإن ثبت اتحاده مع معاذ بن کثیر أیضا، کما صرح بذلک الصدوق! فیضاف الی شهادة النجاشی وشهادة الشیخ المفید! أیضا، وکیف کان، فهو ثقة بلا إشکال. بقی هنا شئ: وهو أن المذکور فی البرقی علی ما مر معاذ بن مسلم الفراء، کما إن المذکور فی بعض الروایات معاذ الفراء، فقد روی محمد بن یعقوب بسنده، عن عبد الله بن سنان، عن معاذ الفراء، عن أبی عبد الله علیه السلام ؛ محمد بن یعقوب کلینی، کافی، جزء 6، کتاب العقیقة 1، باب العقیقة ووجوبها 14، ح9. وروی الشیخ باسناده، عن عبد الله بن المغیرة، عن معاذ الفراء، وکان أبو عبد الله علیه السلام یسمیه النحوی. قال: قلت لابی عبد الله علیه السلام ، إنی أجلس فی المسجد ... (الحدیث). کذا فی نسخة من الکافی التهذیب، وفی النسخة الاخری: معاذ الهراء. التهذیب: الجزء 6، باب من إلیه الحکم ! "وأقسام القضاة، الحدیث 539. وعلی ذلک جری ابن داود فی رجاله فقال (1543) من القسم الاول: "معاذ بن مسلم الفراء النحوی (قر- ق): ممدوح". أبوالقاسم خویی، معجم رجال الحدیث، ج19، ص208.

بلغنی أنک تقعد فی الجامع فتفتی الناس؟ قلت: نعم، وأردت أن أسألک عن ذلک قبل أن أخرج، إنی أقعد فی المسجد فیجئ الرجل فیسألنی عن الشئ، فإذا عرفته بالخلاف لکم أخبرته بما یفعلون، ویجئ الرجل أعرفه بمودتکم وحبکم فأخبره بما جاء عنکم، ویجئ الرجل لا أعرفه ولا أدری من هو فأقول: جاء عن فلان کذا، وجاء عن فلان کذا، فأدخل قولکم فیما بین ذلک، فقال لی: اصنع کذا فإنی کذا أصنع.(1)

فقه الخلاف یا فقه المقارنه با تفاوت هایی که با یکدیگر دارند هم درون مذهبی(2)

تعریف پذیر است و هم برون مذهبی(3)

که در جای خود باید بررسی شود. ضرورت توجه به این دانش بدان جهت است که مفتی اولاً بتواند مستفتی را طبق مذهب فقهی اش راهنمایی کند؛ و ثانیاً از تکفیر دگراندیشان فقهی و مذهبی خودداری کند.

1. 2. تسلط مفتی بر نسبت سنجی گزاره ها و آموزه های اسلامی

مفتی باید بر زوایای مباحث فقهی تسلط داشته باشد. منابع را به خوبی بشناسد؛ روابط منابع را فهم کند؛ نسبت منابع فقهی و گزاره های آن را با دیگر گزاره های اخلاقی و کلامی و ... دریابد. آشنایی مفتی با کتاب و سنت(4)

و وجوه متفاوت این دو متن از شرایط حیاتی است. این دو متن ناسخ دارند و منسوخ؛ محکم دارند و متشابه؛ مجمل دارند و مبهم؛ شأن نزول دارند و جغرافیای صدور و بسیاری دیگر از زوایای پیدا و پنهان که باید مفتی به آن توجه داشته باشد.(5)

نسبت سنجی آموزه ها گاه خود را در قالب یک گفتمان درونی نشان می دهد که همان نسبت سنجی ادله فقهی با یکدیگر است که بدان ها اشاره شد و گاه نیز در قالب یک گفتمان بیرونی قابل پی گیری است که شرایط و معیارهای آن در دانش های مضافی همچون فلسفه فقه قابل رصد

ص: 386


1- محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعة، ج18، ص108، ح33435.
2- درون مذهبی همانند آنچه در شیعه در آثار فقیهان اتفاق می افتد که بازتاب دهنده هم کیشان شان است. مثل بسیاری از آثار، از جمله: حدائق؛ جواهر و ... در اهل سنت نیز بازتاب دهنده آرای هر یک از فرق سنی است؛ همانند بسیاری از آثار فقهی ایشان در مذاهب مختلف اهل سنت.
3- برون مذهبی یعنی علاوه بر مذهب فقهی خودِ فقیه، آرای فقهی دیگر مذاهب نیز بازتاب داده شده است، مثل خلاف شیخ طوسی و تذکره علامه و ... که بازتاب دهنده آرای دیگر فقیهان مسلمان نیز هست و اختلاف الفقهاء که در اهل سنت نگاشته شده اند و بازتاب دهنده آرای دیگر فقیهان است.
4- نک.: یوسف قرضاوی، الاجتهاد فی الاسلام، ص62 به بعد.
5- یوسف قرضاوی، الفتوی بین الانضباط والتسیب.

کردن است. کسی که در مقام افتاء قرار می گیرد کافی نیست بر گزاره های فقهی سیطره داشته باشد، بلکه باید از نسبت آنها با دیگر گزاره های دینی نیز مطلع باشد. شاید بتوان از بی نیازی به بحث ترابط علوم و تأثیر آن در اجتهاد سخن گفت - که البته سخن غیرقابل دفاعی است - ولی نمی توان از تأثیر نداشتن گزاره ها و علومی همچون اخلاق و کلام و ... در افتاء سخن گفت.

فقیه متخلق به یقین در مرحله افتاء با فقیه دیگری که مرزهای فقه و اخلاق را تفکیک می کند متفاوت خواهد بود.

1. 3. تسلط مفتی بر دانش اصول فقه

این دانش که نقشه راه مجتهد است و روش های مواجهه وی با گزاره ها و آموزه های حکمی را تبیین می کند از نیازهای ضروری مفتی است. جوینی از عالمان اهل سنت می گوید:

من شروطه أن یکون عالما بالفقه أصلا وفرعا، خلافا ومذهبا ...(1) لأنه العلم الذی یعرف به الدلیل والتعلیل وکیفیة الاستدلال والاستنباط، ولا یجوز أن یفتی من لم یتمرس أحوال الفقه، ومعرفة القیاس والعلة، ومتی یستعمل القیاس، ومتی لا یجوز لیعرف مدارک الأحکام، وطرائق الاستنباط.(2)

اصولیان شیعی، به ویژه متأخرین، نیز چنان از ارتباط این دانش با فقه سخن گفته اند که امکان افتاء بدون تسلط بر آن را فراهم نمی بینند. فقه چنان در اندیشه اصولیان متأخر شیعی به اصول گره خورده است که دست یابی به آن بدون دانش اصول میسور نیست.

2. عدالت

یکی دیگر از شرایط پیشینی افتاء عدالت است.(3) این شرط نیز تقریباً مورد اتفاق است؛(4)

به غیر از گروهی از حنفی ها(5) و حنبلی ها،(6)

و نه تمام آنها، که قائل اند فاسقی که فسقش علنی نباشد نیز

ص: 387


1- عبدالملک بن عبدالله جوینی، البرهان فی أصول الفقه، ص298.
2- وأضاف شروطا أخری وهی: أن یکون کامل الأدلة فی الاجتهاد عارفا بها یحتاج إلیه فی استنباط وتفسیر الآیات الواردة فی الأحکام والأخبار الواردة فیها.
3- در کتب استدلالی فقهی شیعی و سنی به این نکته و ادله آن اشاره شده است. برای پی گیری تفصیلی نک.: سید محمد حسینی، الفقه، ج1، ص210-300؛ و در اهل سنت نک.: ابراهیم لقانی مالکی، منار اصول الفتوی، ص243؛ احمد بن حمدان حرانی حنبلی، صفة الفتوی والمفتی والمستفتی، ص29.
4- در میان شیعیان سید محسن حکیم ادعای اجماع بر آن کرده است؛ نک.: سید محسن حکیم، مستمسک العروه، ج1، ص42؛ و در میان اهل سنت نیز خطیب بغدادی ادعای اجماع مسلمین بر آن کرده است؛ نک.: محمد عبدالرحمن مرعشلی،! " اختلاف الاجتهاد و تغیره و اثر ذلک فی الفتیا، ص100.
5- عبد الرحمن بن محمد بن سلیمان کلیبولی (المدعو بشیخی زاده)، مجمع الانهر، ج2، ص145.
6- ابن نجار، شرح الکواکب المنیر، ج4، ص545.

می تواند در منصب افتاء قرار بگیرد. یکی از فقیهان اهل سنت در اشاره به این شرط ضمن اشاره به اجماعی بودن آن می نویسد: «أما اشتراط إسلامه وتکلیفه (أی کونه بالغا عاقلا) وعدالته فبالاجماع، لأنه یخبر عن الله تعالی بحکمه، فاعتبر إسلامه وتکلیفه وعدالته، لتحصل الثقة بقوله».(1)

عدالت آن قدر مهم است که برخی اصولیان جواز افتاء را مشروط به عدالت و علم کرده اند؛(2)

چراکه عدالت در مفتی سبب می شود که وی از تعصبات مذهبی و هوس های انسانی فاصله بگیرد و در موارد شبهه آفرین فعل انسان مسلمان و مؤمن را تأویل به صحت ببرد. عدالت چنان شرط سهمگین و سختی است که حکیم، از فقیهان نامدار شیعی، تداوم بقای آن را بسیار سخت می داند و می نویسد: «والانصاف انه یصعب جداً بقاء العداله للمرجع العام فی الفتوی اذا لم تکن بمرتبه قویه عالیه ذات مراقبه و محاسبه؛ فان ذلک مزله الاقدام و مخطره الرجال العظام».(3)

عدالت را بسیاری از فقیهان و مفتیان مجرد ترک محرمات و اتیان واجبات دانسته اند، اما برخی فقیهان به جهت همان دغدغه ای که کسانی مانند حکیم داشته اند می گویند: «ثم انه بعد ما اعتبر فی العداله حصول الملکه دون مجرد ترک المحرمات و الاتیان بالواجبات».(4)

ب. افتاء و شرایط پسینی
اشاره

افتاء شرایطی پسینی دارد که تأثیرآنها در افتاء اگر بیش از شرایط پیشینی نباشد کمتر از آنها نیست. غزالی، که از فقیهان برجسته اهل سنت است، در کافی نبودن شرایط پیشینی افتاء می نویسد: «اذا رأیت الفقیه الذی بضاعته مجرد الفقه یخوض فی التکفیر والتضلیل فاعرض عنه ولا تشغل به قلبک ولسانک».(5)

فقیه در مقام افتاء علاوه بر فقه، نیازمند بسیاری دانش ها و امور دیگر است که در ادامه به برخی از آنها اشاره می کنیم.

ص: 388


1- احمد بن حمدان حرانی حنبلی، صفة الفتوی والمفتی والمستفتی.
2- نک.: محمد مهدی نراقی، انیس المجتهدین، ج2، ص961.
3- سید محسن حکیم، مستمسک العروه، ج1، ص43.
4- سید احمد خوانساری، جامع المدارک، ج6، ص5.
5- امام محمد غزالی، فیصل التفرقه، ص62.
1. تسلط بر خویشتن یا خودمهاری

از مهم ترین شرایط پسینی افتاء تسلط مفتی بر خویشتن یا خودمهاری است. این ویژگی عام تر از عدالت است؛ یعنی می تواند شرط عدالت را نیز پوشش دهد. مفتی علاوه بر عدالت باید بر نفس خویش سلطه داشته باشد تا بتواند خود را در برابر تعصبات و تمایلات و اغراض مادی و مذهبی ... کنترل کند. در روایات شیعی آمده است که مفتی باید صیانت نفس و مخالفت با هواهای نفسانی داشته باشد تا بتواند به این مقام واصل شود: «فأما من کان من الفقهاء صائنا لنفسه، حافظا لدینه، مخالفا علی هواه، مطیعا لأمر مولاه، فللعوام أن یقلدوه».(1)

خطیب بغدادی از عالمان اهل سنت نیز در الفقیه والمتفقه آنگاه که شرایط مفتی را برمی شمارد پس از عبارت «حافظاً لدینه» می نویسد: «... مشفقا علی أهل ملته، مواظبا علی مروءته، حریصا علی استطابة مأکله، فإن ذلک أول أسباب التوفیق، متورعا عن الشبهات، صادفا عن فاسد التأویلات و ...».(2)

این گونه شرایط در مفتی وی را قادر به مهار خویشتن در مقابل تمایلات و تعصبات مذهبی، اغراض و کشش های دنیوی، از قبیل امور مالی و جایگاه های سیاسی و ... می کند و از ابزار شدن وی برای تأمین دغدغه های قدرت های مادی و سیاسی باز می دارد.

2. فهم واقعیت پیرامونی
اشاره

یکی از شرایط پسینی بسیار ضروری در افتاء فهم واقعیت های پیرامونی است.(3) از آنجایی که افتاء مرحله ای پس از اجتهاد و استنباط است فهم و لحاظ واقعیت های پیرامونی نه تنها به خلوص حکم ضرری نمی رساند، بلکه آن را کاربردی تر می کند. این شرط اگر هم در اصل اجتهاد و استنباط قابل توصیه نباشد - که البته آنجا هم به اعتقاد برخی فقیهان قابل توصیه است-(4)

در افتاء بدون هیچ تردیدی توصیه کردنی است، بلکه رعایت آن مهم به نظر می رسد. این شرط خود را در مصادیقی نشان می دهد که به برخی از آنها اشاره می کنیم.

ص: 389


1- محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج27، باب عدم جواز تقلید غیر المعصوم، ص131.
2- احمد بن علی خطیب بغدادی، الفقیه والمتفقه، ج2، ص158.
3- برای ملاحظه آرای فقیهان پیشین شیعی و سنی نک.: محمد ابراهیم جناتی، فقه و زمان، ص38-40.
4- روح الله موسوی خمینی، صحیفه نور.

اهمیت این شرط را در تعبیر برخی عالمان اهل سنت این گونه می توان دید که به نقل از برخی عالمان و راویان آورده اند: «لایفتی الناس الصحفی»؛(1)

یعنی آنان که فقط چشم بر نوشته ها دوخته اند و از پیرامون خود غافل اند شأن افتاء ندارند.

1. 2. زمان و مکان و افتاء

یکی از مصایق روشن فهم واقعیت های پیرامونی توجه به زمانه و زمینه شکل گیری پرسش و پاسخ آن است. مفتی نمی تواند در خلأ به اصدار حکم بپردازد و زمانه و زمینه حکم را نادیده بگیرد. البته جمع بین لحاظ این نکته و عصری نکردن و نسبی نکردن اصل استنباط از دقایق و ظرایف علمی است که باید بدان توجه کرد. توجه به زمان و مکان تلقی های مختلفی دارد که پرداختن به آنها بیرون از قلمرو این نوشته است، ولی به اجمال، چنان که یکی از فقیهان برجسته شیعی می گوید:

زمان و مکان دو عنصر تعیین کننده در اجتهادند ...، بدان معنا که با شناخت دقیق روابط اقتصادی و اجتماعی و سیاسی، همان موضوع اول که از نظر ظاهر با قدیم فرقی نکرده است واقعاً موضوع جدیدی شده است که قهراً حکم جدیدی می طلبد. مجتهد باید به مسائل زمان خود احاطه داشته باشد.(2)

بسیاری از عالمان اهل سنت(3)

نیز به این نکته توجه داشته اند. یکی از آنها می نویسد: «علیه مراعاة تغیر هذا الواقع سواء تغیرا زمانیا أو مکانیا أو تغیرا فی الحلول والظروف». وی آنگاه به آرای فقیهان پیشین اشاره کرده، می نویسد: «وقدیما قال العلماء تتغیر الأحکام بتغیر الزمان والمکان».(4) این دغدغه برای برخی نویسندگان معاصر چنان مهم بوده است که کوشیده اند به صورت مستقل به تدوین آثاری بپردازند.(5)

ص: 390


1- احمد بن علی خطیب بغدادی، الفقیه والمتفقه، ج2، ص97.
2- روح الله موسوی خمینی، صحیفه نور، ج21، ص98.
3- از جملهٔ ایشان می توان از ابن قیم جوزی یاد کرد که در کتاب اعلام الموقعین فصلی را اختصاص داده است به: «تغیر الفتاوی واختلافها بحسب تغییر الازمنه والامکنه والاحوال والنیات والوائد».
4- وهبة زحیلی، أصول الفقه الإسلامی، ج14.
5- از جمله نک.: محمدابراهیم جناتی، فقه و زمان؛ محمد عبدالرحمن مرعشلی، اختلاف الاجتهاد و تغیره و اثر ذلک فی الفتیا.
2. 2. عنایت به موضوع شناسی واقعه مورد پرسش

دیگر مصداق فهم واقعیت پیرامونی را موضوع شناسی واقعه مورد پرسش در مواردی که افتاء مبتنی بر پرسش است تشکیل می دهد. موضوع شناسی واقعه مورد پرسش از نکات بسیار مهم در افتاء است. افتاء کاربردی تر بر موضوع شناسی دقیق تر استوار است و این فهم درست موضوع مورد پرسش است که آسیب های اجتماعی و سیاسی افتاء را کاهش می دهد. یکی از صاحب نظران سنی معاصر می نویسد: «المقصود من فقه الواقع هو التهیؤ لمعرفة جزئیات الواقع حتی یراعیها المفتی لدی اجتهاده أو إجابته عن تساؤل المستفتی، لأن تهیؤه لمعرفة هذا الواقع هو اجتهاد منه ...».(1)

3. فهم مقاصد شریعت و توجه به آن
اشاره

یکی از نکاتی که می تواند افتاء را کاربرد ی تر و برخی تبعات منفی آن را مدیریت کند توجه به مقاصد الشریعه در هنگامه اصدار فتواست. لزوم توجه به مقاصد شریعت در اصل فهم گزاره های فقهی و در مرحله استنباط امری قابل توصیه است؛(2) ولی در مرحله افتاء ضرورت توجه به آن دوچندان، بلکه از بدیهیات است. مدیریت افتاء به سمت تأمین مقاصد شارع می تواند در گسترش و اقبال به شریعت تأثیر فراوانی بگذارد. به همین دلیل برخی صاحب نظران توجه به مقاصد شریعت را برای مفتیان لازم دانسته اند.

3. 1. مقصد حفظ جان مسلمان و افتاء

یکی از مقاصد مهم و مورد تأکید تمامی فرق اسلامی تلاش برای حفظ جان مسلمانان است. در روایات شیعی و سنی بر حرمت جان مسلم تأکید شده است. کلینی در باب «ان الاسلام یحقن به الدم» روایاتی چند نقل می کند که از آن جمله روایتی است که از امام صادق نقل شده است که فرموده اند: «الاسلام یحقن به الدم و ...».(3) مجلسی در مرآة العقول در شرح این حدیث می نویسند: «حقن دم از تبعات اسلام ظاهری است»؛(4)

که این نشان می دهد حرمت خون انسان ها آن قدر مهم

ص: 391


1- وهبة زحیلی، أصول الفقه الإسلامی، ج14.
2- برای مطالعه بیشتر نک.: محمد یسری ابراهیم، الفتوی؛ اهمیتها، ضوابطها، آثارها، ص569-583.
3- محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج2، ص37.
4- محمدباقر مجلسی، مرآه العقول، ج7، ص121.

است که به ادنی نشانه باید در اهتمام به آن کوشید. اسلام ظاهری اگر آخرت کسی را تضمین هم نکند اما اسباب حرمت خون وی را تأمین می کند.

یکی دیگر از روایاتی که هم در منابع معتبر شیعی(1) و هم در منابع اهل سنت با اختلاف اندکی آمده روایت زیر است که در آن ضمن تأکید بر حرمت خون مسلمانان؛ ایشان مأمور شده اند این پیام دینی را به دیگران نیز منتقل کنند:

حَدَّثَنِی عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ حَدَّثَنَا أَبُو عَامِرٍ حَدَّثَنَا قُرَّةُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِیرِینَ قَالَ أَخْبَرَنِی عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ أَبِی بَکرَةَ عَنْ أَبِی بَکرَةَ، وَرَجُلٌ أَفْضَلُ فِی نَفْسِی مِنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ حُمَیدُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ أَبِی بَکرَةَ - رضی الله عنه - قَالَ خَطَبَنَا النَّبِی - صلی الله علیه وسلم - یوْمَ النَّحْرِ، قَالَ «أَتَدْرُونَ أَی یوْمٍ هَذَا». قُلْنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَعْلَمُ. فَسَکتَ حَتَّی ظَنَنَّا أَنَّهُ سَیسَمِّیهِ بِغَیرِ اسْمِهِ. قَالَ «أَلَیسَ یوْمَ النَّحْرِ». قُلْنَا بَلَی. قَالَ «أَی شَهْرٍ هَذَا». قُلْنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَعْلَمُ. فَسَکتَ حَتَّی ظَنَنَّا أَنَّهُ سَیسَمِّیهِ بِغَیرِ اسْمِهِ. فَقَالَ «أَلَیسَ ذُو الْحَجَّةِ». قُلْنَا بَلَی. قَالَ «أَی بَلَدٍ هَذَا». قُلْنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَعْلَمُ. فَسَکتَ حَتَّی ظَنَنَّا أَنَّهُ سَیسَمِّیهِ بِغَیرِ اسْمِهِ. قَالَ «أَلَیسَتْ بِالْبَلْدَةِ الْحَرَامِ». قُلْنَا بَلَی. قَالَ «فَإِنَّ دِمَاءَکمْ وَأَمْوَالَکمْ عَلَیکمْ حَرَامٌ، کحُرْمَةِ یوْمِکمْ هَذَا، فِی شَهْرِکمْ هَذَا، فِی بَلَدِکمْ هَذَا، إِلَی یوْمِ تَلْقَوْنَ رَبَّکمْ. أَلاَ هَلْ بَلَّغْتُ». قَالُوا نَعَمْ. قَالَ «اللَّهُمَّ اشْهَدْ، فَلْیبَلِّغِ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ، فَرُبَّ مُبَلَّغٍ أَوْعَی مِنْ سَامِعٍ، فَلاَ تَرْجِعُوا بَعْدِی کفَّارًا یضْرِبُ بَعْضُکمْ رِقَابَ بَعْضٍ». (2)

جان انسان ها یکی از دغدغه های مهم شریعت است که تلاش فراوانی برای حفظ آن کرده است. شریعت در حدودی که حتی به عرض مسلمان دیگری مرتبط است نیز به قاضی توصیه می کند: «ادرء الحدود بالشبهات».(3)

3. 2. افتاء و حفظ عرض مسلمان

دیگر مقصد مهمی که شریعت بر حفظ آن تأکید کرده و بر آن اهتمام ورزیده است عرض و آبروی مسلمان و به عبارت دیگر، رعایت حریم خصوصی وی است. این مقصد نیز از مقاصد

ص: 392


1- علی بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن ابی عمیر، عن أبی اسامة زید الشحام، عن أبی عبدالله علیه السلام قال: إن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم وقف بمنی حین قضی مناسکها فی حجة الوداع فقال: أیها الناس اسمعوا ما أقول لکم واعقلوه عنی فإنی لا أدری لعلی لا ألقاکم فی هذا الموقف بعد عامنا هذا، ثم قال: أی یوم أعظم حرمة؟ قالوا: هذا الیوم قال: فأی شهر أعظم حرمة؟ قالوا: هذا الشهر، قال: فأی بلد أعظم حرمة؟ قالوا: هذا البلد، قال: فإن دماء کم وأموالکم علیکم حرام کحرمة یومکم هذا فی شهرکم هذا فی بلدکم هذا إلی یوم تلقونه، فیسألکم عن أعمالکم ألا هل بلغت؟ قالوا: نعم قال: اللهم اشهد ألا من کانت عنده أمانة فلیؤدها إلی من ائتمنه علیها فإنه لا یحل دم امرئ مسلم ولا ماله إلا بطیبة نفسه ولا تظلموا أنفسکم ولا ترجعوا بعدی کفارا؛ نک.: محمد بن یعقوب کلینی، کافی، کتاب الدیات و کنز العمال، ج5، ص291، ح12915.
2- محمد بن إسماعیل بخاری، صحیح البخاری، ح1741 و بسیاری از کتب روایی اهل سنت.
3- البته روشن است که این دستور علل و عوامل دیگری نیز دارد که در اینجا به آنچه به بحث مربوط است اشاره کردیم.

متفق علیه شیعی و سنی است که از مقاصد الشریعه است و باید اهتمام جدی به صیانت آن داشت. عرض مسلمان نیز همانند خون مسلمان اهمیتی ویژه دارد که با هیچ مستمسکی نمی توان به راحتی به آن دست اندازی کرد. حرمت انسان مسلمان اگرچه میت هم باشد مورد اهتمام شارع بوده است: «حرمة المسلم و هو میت کحرمته وهو حی»؛ این نگاه ویژه چگونه با رفتار برخی متمسکان به ابزار افتاء، که به راحتی عرض و ناموس دیگر مسلمانان را مباح اعلام می کنند، قابل جمع است.

در منابع شیعی(1)

مجلسی در بحار نقل می کند که پیامبر اکرم روزی به کعبه نگاه کردند و فرمودند: «ای کعبه! خوشا به حال تو، خداوند چقدر تو را بزرگ و حرمتت را گرامی داشته است! به خدا قسم حرمت مؤمن از تو بیشتر است، زیرا خداوند فقط یک چیز را از تو حرام کرده، ولی از مؤمن سه چیز را حرام کرده است: مال، جان و آبرو تا کسی به او گمان بد نبرد».(2)

3. 3. افتاء و مقصد حفظ دین

شاید بتوان ادعا کرد که مهم ترین مقصد شرعی که می تواند با افتاء تأمین شود یا به مخاطره بیفتد مقصد حفظ دین است. افتاء، که از دین برآمده و بر مبانی دینی نیز استوار است، یکی از اعمال و رفتارهایی است که به راحتی می تواند دین را به چالش بکشاند و آن را سخت به مخاطره اندازد. تناقضی که شکل گرفته در همین جاست که افتاء برآمده از دین اگر شرایط و موازین آن را رعایت نکند خود می تواند چالشی در برابر دین باشد. حفظ دین، راه ها و رویکردهای چند گانه ای دارد که از آن جمله می توان از لزوم توجه به جنبه آسان گیری و سهولت شریعت، روشمند بودن افتاء و ... سخن گفت.

ص: 393


1- همین مضمون در منابع اهل سنت نیز آمده است: «أخبرنا معمر عن بعض المکیین أن عبد الله بن عمرو بن العاص قال اشهد أنک بیت الله وأن الله عظم حرمتک وأن حرمة المسلم أعظم من حرمتک»؛ أبو بکر عبد الرزاق بن همام صنعانی، مصنف، ج11، ص178.
2- محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج64، ص71.
منابع

1.ابراهیم، محمد یسری، الفتوی؛ اهمیتها، ظوابطها، آثارها، چاپ اول قاهره، 1428.

2.ابن الشاط، ابوالقاسم، ادرار الشروق علی انوار الفروق؛ چاپ اول، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1418.

3.ابن عاشور، محمد طاهر، مقاصد الشریعة الاسلامیة،(با مقدمه محمدطاهر المیساوی) چاپ دوم، دارالنفائس، اردن، 1421.

4.ابن عربی، محیی الدین، أحکام القرآن، دار الکتب العلمیة، بیروت ، 2003م.

5.ابن منظور، لسان العرب، تحقیق: عبد الله علی کبیر و محمد أحمد حسب الله و هاشم محمد شاذلی، دار المعارف، قاهرة، [بی تا].

6.ابننجار حنبلی، تقیالدین، شرح الکوکب المنیر المسمی بمختصر التحریر، مکتبة العبیکان، ریاض، 1413.

7.ابوالعباس احمد بن یحیی الونشریسی، المعیار المعرب والجامع المغرب: عن فتاوی أهل إفریقیة والمغرب، وزارة الأوقاف والشؤون الإسلامیة للمملکة المغربیة - ودار الغرب الإسلامی، 1981م.

8.ابوالفتوح رازی، حسین بن علی، تفسیر روح الجنان و روض الجنان، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، مشهد، 1376ش.

9.ابوبکر عبدالله بن محمد بن ابی شیبة الکوفی، المصنف فی الأحادیث والآثار، چاپ اول، مکتبة الرشد، ریاض، 1409.

10.انصاری، مرتضی، مکاسب، چاپ هفدهم، مجمع الفکر الاسلامی، قم، 1435.

11.آشتیانی، میرزا محمدحسن، کتاب القضا، چاپ دوم، انتشارات هجرت، قم، 1363.

12.بحر العلوم، محمد، الاجتهاد اصوله واحکامه، چاپ سوم، دار الزهراء، بیروت، 1412.

13.بخاری، محمد بن إسماعیل، صحیح البخاری، چاپ اول، دار طوق النجاة، 1422.

14.بیهقی، ابوبکر احمد بن حسین بن علی، السنن الصغیر، دار النشر: جامعة الدراسات الإسلامیة، پاکستان، [بی تا].

15.جناتی، محمد ابراهیم، فقه و زمان، چاپ اول، مؤسسه فرهنگی احیاگران، قم، 1385.

16.جوزی، ابن قیم، إعلام الموقعین عن رب العالمین، دارالجیل، بیروت، 1973.

17.جوینی، عبد الملک بن عبد الله، البرهان فی أصول الفقه، چاپ اول، دار الکتب العلمیه، بیروت، 1418.

ص: 394

18.حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، چاپ اول، موسسه آل البیت لاحیاء التراث، بیروت، 1413.

19.حرانی حنبلی، احمد بن حمدان، صفة الفتوی والمفتی والمستفتی، چاپ چهارم، المکتب الإسلامی، بیروت، 1404.

20.حسینی شیرازی، سید محمد، الفقه، چاپ دوم، دارالعلوم، بیروت، 1407.

21.حسینی کفوی، ایوب بن موسی، الکلیات، مؤسسة الرسالة، بیروت، 1419.

22.حکیم، سید محسن، مستمسک العروه، چاپ چهارم، مکتبه آیه العظمی المرعشی النجفی، قم، 1391.

23.حلی، حسن بن یوسف بن مطهر، تحریر الاحکام علی مذهب الامامیه، چاپ اول، مؤسسه امام صادق، قم، 1420.

24.خطیب بغدادی، أحمد بن علی، صحیح الفقیه والمتفقه، چاپ اول، دار الوطن، ریاض، 1418.

25.خوانساری، سید احمد، جامع المدارک فی شرح المختصر النافع؛ چاپ دوم، مکتبة الصدوق، تهران، 1355ش .

26.خویی، سید ابوالقاسم، دروس فی فقه الشیعه، مطبعه الادب، نجف، 1413.

27.خویی، سید ابوالقاسم، مصباح الفقاهة، مکتبه الداوری، قم، 1377.

28.راشد، محمد أحمد، أصول الافتاء والاجتهاد والتطبیقی فی نظریات فقه الدعوة، دارالیقین، 2012.

29.رمذی، محمد بن عیسی، سنن الترمذی، داراحیاء التراث العربی، بیروت، 1415.

30.ریسونی، احمد، نظریة المقاصد عند الشاطبی، المکتبه السلفیه، دارالبیضاء، مغرب، 1990.

31.زحیلی، وهبة، أصول الفقه الاسلامی، چاپ اول، دارالفکر، دمشق، 1429.

32.زیدان، عبد الکریم، اصول الدعوه، بغداد ؛ 1395ق.

33.شاطبی، أبواسحاق، الموافقات فی اصول الشریعة، دارالمعرفة، بیروت، 1416.

34.شهرزوری، عثمان بن عبد الرحمن بن عثمان، أدب المفتی والمستفتی، چاپ اول، مکتبة العلوم والحکم، عالم الکتب، بیروت، 1407.

35.صنعانی، عبد الرزاق بن همام، مصنف، المکتب الإسلامی، چاپ دوم، بیروت، 1403 .

36.طبیبی، حشمت الله، مبادی و اصول جامعه شناسی، چاپ اول، کتاب فروشی اسلامیه، تهران، 1370.

37.طرابلسی مغربی، محمد بن محمد بن عبد الرحمن، المعروف بالحطاب الرُّعینی، مواهب الجلیل لشرح مختصر الخلیل، دار عالم الکتب، 1423.

ص: 395

38.غزالی، محمد، فیصل التفرقه، تصحیح و تعلیق: محمد بیجو، 1413.

39.فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، القاموس المحیط، مطبعه الحسینیه المصریه، مصر، 1344.

40.فیض کاشانی، ملامحسن ؛الأصول الأصیلة، چاپ اول، مدرسه عالی شهید مطهری، تهران، 1387.

41.قاسمی، محمدجمال الدین، الفتوی فی الاسلام، دارالنهضه، دمشق، 1427.

42.قحطانی، مسفر بن علی، منهج استنباط احکام التوازل الفقهیه المعصره : دراسه تاصیلیه تطبیقیه، دار ابن حزم، بیروت، 1424.

43.قرافی، احمد بن ادریس، الاحکام فی تمییز الفتاوی عن الاحکام و تصرفات القاضی والامام، مکتبه الانوار، قاهره، 1357.

44.قرضاوی، یوسف، الاجتهاد فی الشریعه الاسلام،قاهره؛ دارالعلم؛ چاپ اول؛ 1417.

45.------------------ ، الفتوی بین الانضباط والتسیب، چاپ اول، دار الصحوه، قاهره، 1408.

46.------------------ ، الفقه الاسلامی بین الاصاله والتجدید، چاپ دوم، مکتبه وهبه، قاهره، 1419.

47.قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لأحکام القرآن، چاپ اول، موسسه التاریخ العربی(داراحیاء التراث)، بیروت، 1414.

48.قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، چاپ اول، احیاء التراث العربی، بیروت، 1375.

49.کاسانی، ابوبکر بن مسعود، بدائع الصنائع فی ترتیب الشرائع، چاپ اول، دارالمعرفه، بیروت، 1420.

50.کرکی، علی بن حسین، رسائل، چاپ اول، موسسه النشر الاسلامی، قم، 1412.

51.کلیبولی (المدعو بشیخی زاده)، عبد الرحمن بن محمد بن سلیمان، مجمع الأنهر فی شرح ملتقی الأبحر، دار احیا التراث العربی، بیروت، 1319.

52.کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، اسوه، تهران، 1381.

53.لقانی مالکی، ابراهیم، منار اصول الفتوی و قواعد الافتاء بالاقوی، المملکة المغربیة، وزارة الاوقاف و الشوون الاسلامیه، 1423.

54.متقی هندی، علی بن حسام الدین، کنز العمال فی سنن الأقوال والأفعال، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1383.

55.مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، موسسه الاعلمی، بیروت، 1429.

ص: 396

56.مجلسی، محمد باقر، مرآة العقول فی شرح اخبار الرسول، چاپ دوم، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1363.

57.مرعشلی، محمد عبد الرحمن، اختلاف الاجتهاد و تغیره و اثر ذلک فی الفتیا، چاپ اول، مجد، بیروت، 1424.

58.مروزی، عبد الله بن مبارک بن واضح، الزهد ویلیه الرقائق، دارالکتب العربیه، بیروت [بی تا].

59.مکارم شیرازی، ناصر، انوار الفقاهه، چاپ اول، مکتبه امیرالمومنین، قم، 1408.

60.مک کلانگ لی، آلفرد و همکاران، مبانی جامعه شناسی، ترجمه: محمدحسین فرجاد و هما به روش، چاپ دوم، انتشارات ققنوس، تهران، 1372.

61.منتظری، حسین علی، تعلیقه بر عروة، نشر تفکر، قم، 1415.

62.موسوی اردبیلی، سید عبدالکریم، فقه القضاء، چاپ اول، مکتبه امیرالمومنین، قم، 1408.

63.موسوی خمینی، روح الله، تنقیح الاصول، (تقریر: حسین تقوی اشتهاردی)، چاپ اول، موسسه تنظیم و نشر، قم، 1418.

64.------------------------- ، صحیفه نور، انتشارات سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، تهران، 1369.

65.نجفی قوچانی، سید محمدحسن، مجموعه الرسائل الفقهیه؛ تقریرات درس آخوند خراسانی، چاپ اول، مجمع نشر الاثار العلیمه والمفاخر الثقافیه، تهران، 1386.

66.نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، تهران، دارالکتب الاسلامیة، چاپ دوم، 1365 ش.

67.نراقی، محمد مهدی، انیس المجتهدین، چاپ اول، بوستان کتاب، قم، 1388.

68.نمری، یوسف بن عبد البر، جامع بیان العلم و فضله، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1398.

69.نوری طبرسی، میرزا حسن، مستدرک الوسائل، چاپ اول، موسسه آل البیت، بیروت، 1429.

70.نووی، ابوزکریا محیی الدین یحیی بن شرف، آداب الفتوی والمفتی والمستفتی، چاپ اول، دارالفکر، دمشق، 1408.

71.واسطی زبیدی، محب الدین سید محمد مرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، دارالفکر، بیروت، 1414ق.

72.ebadalrhman.net

ص: 397

ص: 398

سلفی گری اخوان المسلمین و تقریب / حبیب حاتمی

اشاره

حبیب حاتمی(1)

چکیده

اخوان المسلمین مصر، که خود را سلفی معرفی می کند، جریانی است که در اصل سلفی گری با سایر سلفیه مشترک است، اما تفاوت های مهمی نیز با دیگر انواع آنها دارد. از آنجایی که این جریان امروزه در بیش از هفتاد کشور طرفدار دارد، می تواند نقش مؤثری در موفقیت یا شکست تلاش های تقریبی داشته باشد. این گرایش از سلفیه در دفاع از وحدت اسلامی و تأسیس دارالتقریب نقش اساسی داشته، برخلاف سلفیان وهابی تکفیری که بیشترین نقش را در ایجاد تفرقه دارند، تقریب مذاهب را در دستور کار خویش قرار داده است. لذا می توان آنها را سلفیه تقریبی دانست. در مقاله حاضر، این گرایش فکری از سلفیه را تا حدودی معرفی کرده، اندیشه های آنها در خصوص برخی مباحث، از جمله بدعت، زیارت، و میزان هماهنگی آنها با اهداف تقریبی و مسئله تکفیر بررسی شده است.

کلیدواژه ها: سلفیه، تقریب، وحدت اسلامی، اخوان المسلمین، اهل سنت، تشیع، تکفیر.

ص: 399


1- دانش آموخته و مدرس حوزه علمیه قم و دانشجوی دکتری کلام اسلامی.
مقدمه

یکی از جریان هایی که در سال های اخیر نقش بسزایی در سیاست های منطقه ای ایفا کرده و هر روز بر دامنه گسترش نفوذ آن افزوده می شود، جریان «سلفی» است. هرچند این اصطلاح با اهل حدیث از اهل سنت گره خورده است، ولی با ظهور ابن تیمیه در قرن هفتم و اظهار این مطلب که «در عقل صریح و نقل صحیح چیزی که مخالف طریقه سلفیه باشد، وجود ندارد»(1) مکتب «سلفیه» به معنای خاصی تلقی شد. بعد از ابن تیمیه، محمد بن عبد الوهاب (متوفی 1206 ه.ق.) در عربستان ظهور کرد و سلفی گری را با گرایش تکفیری تأسیس کرد.(2) امروزه سلفیه گرایش های فکری متعددی دارد که البته در اصل سلفی گری مشترک اند. برخی از این گرایش ها عبارت اند از: سلفیه تکفیری وهابی عربستان، سلفیه اعتدالی و افراطی دیوبندی شبه قاره هند، سلفیه اعتدالی زیدیه یمن، سلفیه تقریبی اخوان المسلمین مصر و سلفیه جهادی سید قطبی.(3) سلفیت نزد هر یک از این گروه ها معنای خاصی دارد و به تبع آن عمل کرد متفاوتی هم در خصوص تقریب و تکفیر دارند. در این مقاله می کوشیم به دو پرسش پاسخ دهیم:

1. سلفیت نزد اخوان المسلمین چه معنا و معیاری دارد؟

2. نگاه اخوان المسلمین و معیار ایشان در بحث تقریب و تکفیر چیست؟

«سلفیه» در لغت و اصطلاح

«سلفی گری» در لغت به معنای تقلید از گذشتگان و در معنای اصطلاحی آن، نام فرقه ای است که تمسک به دین اسلام جسته، خود را پیرو سلف صالح می دانند و در اعمال، رفتار و اعتقادات خود سعی بر تابعیت از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم ، صحابه و تابعین دارند. آنها معتقدند عقاید اسلامی باید به همان نحو بیان شود که در عصر صحابه و تابعین مطرح بوده است؛ یعنی عقاید اسلامی را باید از کتاب و سنت فرا گرفت و علما نباید به طرح ادله ای غیر از آنچه قرآن در اختیار می گذارد، بپردازند. لذا در اندیشه سلفیون، اسلوب های عقلی و منطقی جایگاهی ندارد و نصوص قرآن، احادیث و نیز ادله مفهوم از نص قرآن برای آنها حجیت دارد.

ص: 400


1- احمد بن عبد الحلیم ابن تیمیه، الفتوی الحمویة الکبری، ص46.
2- عبد الحیّ ندوی، نزهة الخواطر، ج28، ص7-23.
3- مهدی فرمانیان کاشانی، «سلفیه و تقریب»، در: هفت آسمان، ش47، پاییز 1389.
تاریخچه سلفیه

سلفی ها خود را پیرو مکتب «اهل حدیث» می دانند؛ مکتبی که «احمد بن حنبل» در عصر عباسیان و پس از اختلاف با معتزله و اهل کلام و شیعیان پدید آورد. نقطه عطف تفکر سلف گرایی ظهور «ابن تیمیه حرانی» است. او بعد از آنکه به جای پدرش بر کرسی تدریس و افتاء نشست، عقایدی در مسائل توحیدی و جانبداری از اهل حدیث و پیروی از سلف بیان کرد که در میان مسلمانان اختلاف شدیدی درباره افکار او پدید آمد تا جایی که برخی او را به عنوان رهبر فکری خویش پذیرفتند و برخی هم او را به شدت انکار کردند و عقاید او را بدعت دانستند و فتوا به قتل یا حبس او دادند.

پس از درگذشت ابن تیمیه و هجوم فقیهان همه مذاهب بر ضد او، شاگردان او، مانند ذهبی، ابن قیم و ابن کثیر نتوانستند شیوه او را ترویج کنند تا اینکه چهارصد سال بعد از وی در اواسط قرن دوازدهم هجری «محمد بن عبدالوهاب»، ساکن نجد حجاز، مسائل ابن تیمیه و نظرات وی را پی گیری کرد. محمد بن عبدالوهاب چون از علم ابن تیمیه بهره وافری نبرد، راه عمل و اقدام را برگزید و رساله های کوچک پر از آیه و حدیث بدون اصطلاحات علمی برای تعلیم عوام به نگارش درآورد و به شمشیر متوسل شد و راه تندی و خشونت را در پیش گرفت. وی تابعین برنامه اش را مسلمان و موحد و مخالفانش را کافر و مشرک نامید.

سلفیان در نجد موجی از تندروی و سخت گیری به راه انداختند و کم کم به تکفیر همه مسلمانان پرداختند و گاهی برای ساکت کردن مخالفان، شیعه را تکفیر کردند و اشاعره و صوفیه و مذاهب دیگر را اهل بدعت خواندند و مدعی شدند که اسلام ناب محمدی در اختیار سلف بوده، فهم آنها از کتاب و سنت برای همگان حجت است و هر کس از این راه عدول کند، بدعت گذار یا خارج از اسلام است.

سلفی گری در مصر

حمله ناپلئون به عثمانی و تصرف مصر، ضعف امپراتوری عثمانی را آشکار و جنبش های اسلامی را فعال تر کرد. از اوایل قرن سیزدهم ه.ش. هرچه نفوذ عثمانی در مصر کم می شد، نفوذ اروپایی ها بیشتر شد تا جایی که حدود 1261 ه.ش. انگلیس کنترل همه امور مالی و اداری مصر را

ص: 401

در دست گرفت و آنجا را مستعمره خود کرد. در چنین دورانی سید جمال الدین اسدآبادی به مصر آمد و جوانان مصر را به مبارزه علیه انگلیس دعوت کرد و سلطه استعماری را برای مردم مسلمان آن زمان معنا کرد. سید جمال مسلمانان را دعوت می کرد به اسلام دوران پیامبر باز گردند.

شیخ محمد عبده، سعد زغلول، ابراهیم هبلاوی، فتحی زغلول و بسیاری دیگر از نویسندگان لبنانی، سوری و مصری دور سید جمال جمع شدند و با مقالاتشان به خصوص در مصر جنبش های اعتراضی علیه استعمار انگلیس به راه انداختند که مهم ترین آنها در تأسیس «انجمن وطنی» و قیام «اعرابی پاشا» نمود پیدا کرد. دولت مصر سید جمال را از این کشور اخراج کرد، ولی شاگردانش راهش را ادامه دادند. یکی از مهم ترین شاگردان سید جمال در مصر «محمد عبده» بود. او که سال ها با سید جمال همراه بود، وقتی به مصر بازگشت روش انقلابی و حماسی سید را کنار گذاشت و برای رسیدن به آرمان های او روشی آرام در پیش گرفت. عبده راه نجات مسلمانان را بازگشت به اسلام دوران پیامبر و اسلام سلف می دید، ولی بر عقل و آگاهی تأکید می کرد و ملاک شناخت دین را عقل می دانست. از نظر وی، ایمانی که بر عقل استوار نباشد، پذیرفته نبود؛ عبده با نص گرایی و تقدیرگرایی مخالف بود و تلاش می کرد دین را با دنیای جدید مطابقت دهد و نظام خلافت را نظام مطلوب سیاسی در اسلام می دانست.

محمد عبده شاگردانی تربیت کرد که «رشید رضا» از مشهورترین آنها بود. وی اهل سوریه بود و در مدارس دینیِ مخالفان خلافت عثمانی درس خوانده بود. با خواندن عروة الوثقی با سید جمال و عبده آشنا شد و به مصر رفت و شاگرد و همراه عبده شد.

رشید رضا و سلفیت

رشید رضا تفکر سلفیه را پذیرفت و در آثار خود، به ویژه در تفسیر و مجله المنار، از آن دفاع کرد. بدین ترتیب تفکر سلفیه در شمال آفریقا رواج یافت. رشید رضا ابتدا مدافع گرایش به سلف با رویکرد سید جمالی بود؛ اما با ظهور وهابیت در عربستان و مهاجرت دو تن از نوادگان محمد بن عبدالوهاب به مصر، تحت تأثیر افکار آنها با ابن تیمیه آشنا شد و سلفیه ابن تیمیه ای را پذیرفت. رشید رضا خود در این باره می نویسد: «در اوایل طلبگی فکر می کردم که مذهب سلف، مذهب

ص: 402

ضعیفی است؛ اما هنگامی که آثار ابن تیمیه و سفارینی را مطالعه کردم به این نتیجه رسیدم که مذهب سلف، مذهب حقی است و مخالفان آن از افکار سلفیه اطلاعی ندارند».(1)

رشید رضا از هواداران بازگشت به سلف ابن تیمیه ای شد و در مجله المنار به تبلیغ این اندیشه پرداخت و آثار محمد بن عبدالوهاب را با عنوان مجموعة التوحید به چاپ رساند و خود نیز آثاری همچون الوهابیون والحجاز تألیف کرد. رشید رضا می گفت که به خاطر خدا، یک ربع قرن از وهابیت دفاع کرده است. او عبد العزیز، پادشاه عربستان، را خلیفه عادل می دانست.(2)

رشید رضا، علی رغم حمایت از اندیشه سلفیه، در راه تقریب تلاش فراوانی کرد و قائل بود که در این زمینه تحت تأثیر سید جمال الدین اسدآبادی است. قاعده طلایی رشید رضا در باب تقریب این جمله بود: «نتعاون علی ما نتفق علیه و یعذر بعضنا فیما نختلف فیه»؛ ما در موارد مشترک به کمک همدیگر می شتابیم و در موارد اختلافی یکدیگر را معذور می دانیم». وی در این راه تلاش فراوانی کرد و به عنوان یک سلفی معتدل در پی نزدیکی قلوب مسلمانان بود، ولی گاه از علمای شیعه هم انتقاد می کرد و می گفت: «اکثر علمای شیعه از تقریب دوری می کنند و آن را دوست ندارند؛ زیرا معتقدند این مسئله با منافع شخصی آنها در تضاد است». در حالی که رشید رضا متوجه این مطلب نبود که مخالفت آنها به دلیل در خطر بودن منافع نیست، بلکه آنها تقریب به معنای دست برداشتن از برخی عقاید یا حداقل سکوت در مقابل برخی دیگر را قبول ندارند، چراکه وظیفه ما حق گویی و حق طلبی است.

اخوان المسلمین و گسترش سلفی گری اعتدالی و افراطی در شمال آفریقا

بعد از رشید رضا گسترش تفکر سلفیه در مصر مدیون اخوان المسلمین است که پیرو معتدل تفکرات سلفیه است. در میان شاگردان وی، حسن البناء در 1927 در شهر اسماعیلیه، به دنبال بحران به وجودآمده در جهان اسلام(3) جمعیتی اسلام گرا را بنیان گذاشت که خیلی زود از تأثیرگذارترین گروه های اسلامی در آفریقا، اروپا، آسیا و حتی آمریکا شد. وی با تأسیس جنبش اخوان المسلمین، تفکر سلفیه اعتدالی - تقریبی را در شمال آفریقا و کشورهای عربی پایه ریزی کرد

ص: 403


1- سید محمد رشید رضا، تفسیر المنار، ج3، ص197.
2- محمود متولی، منهج الشیخ محمد رشید رضا فی العقیده، ص193.
3- السید رفعت، سید قطب، ص59.

و گسترش داد. عقاید حسن البناء، هرچند در شیوه بیان با سلفیه فرق هایی دارد، اما با اندیشه بازگشت به سلف پیوند می خورد. لذا در مجالس اخوان المسلمین تفسیر قرآن و حدیث بیش از هر چیز محل توجه بود؛ حسن البناء منابع اساسی تعالیم اسلامی را قرآن و سیره رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می دانست و تأکید داشت که مردم با تکیه به این دو به کامروایی دست می یابند و خواهان بازگشت به اسلام اصیل بود، نه اسلامی که به مرور زمان در جوامع مختلف بر اثر نفوذ صاحبان قدرت، ابزاری برای دست یابی به منافع آنها علیه مردم عامی شده بود؛ در حالی که اسلام اصیل تمامی عرصه های زندگی انسان را در هر دو جهان محل توجه قرار می دهد که در این صورت آن را می توان «مکتب عبادت، وطن دوستی، تمدن، دین، حکومت، اخلاق و شمشیر»(1) نامید. وی برای ترویج ایدئولوژی اخوان، به قرآن و شش کتاب معتبر حدیثی اهل سنت (صحاح سته) و همچنین افکار و اقدامات دیگر شارحان پیش گام سلفی گری از جمله احمد بن حنبل، ابن حزم، ابن تیمیه، نووی و دیگر نظریه پردازان تأسی می جست.(2)

محبوب ترین و زیباترین شعار ایشان، هنگامی که بسیاری از مردم برای پادشاهان و رؤسا زنده باد می گفتند، ندای «الله اکبر و لله الحمد» و بانگ و آوای بلندشان مدام «لا اله الا الله محمد رسول الله» و «برای آنها خواهیم زیست، به خاطرشان خواهیم مرد و در راه آنها تا رسیدن به ملاقات خداوند جهاد و تلاش خواهیم کرد» بوده و هست.(3) شعار معروف اخوان المسلمین، که بیانگر ایدئولوژی بنیادگرایانه آنها نیز هست، عبارت است از: «خدا غایت ما، پیامبر رهبر ما، قرآن قانون ما، جهاد روش ما، کشته شدن در راه خدا بزرگ ترین آرزوی ماست».(4)

جنبش حسن البنّاء، فاقد عمق فلسفی جنبش سلفیه بود. چون شخصاً علاقه چندانی به مسائل پیچیده و غامض ایدئولوژیک نداشت. اما با این همه، موفق شد آنچنان حمایت توده ها را سازمان دهی کند که هیچ جنبش اسلامی دیگری تا پیش از او قادر به انجام آن نشده نبود؛ چراکه

ص: 404


1- اسحق موسی حسینی، اخوان المسلمین، ص114.
2- همان، ص59.
3- یوسف قرضاوی، اخوان المسلمین، هفتاد سال دعوت، تربیت و جهاد، ص475-477.
4- مختار حسینی، برآورد استراتژیک مصر، ص176.

رویکرد ایشان سیاسی بود و به همین دلیل بعد سیاسی سلفیه شمال آفریقا بر تمام جریان هایی که تحت تأثیر این جنبش بودند، اثر گذاشت.

سلفیت اخوان المسلمین از دیدگاه سلفیان تندرو

با اینکه اخوان خود را سلفی معرفی می کند و به آن توجه ویژه دارد به گونه ای که سکولارها، اخوان المسلمین را متهم می کنند که در عقاید دینی خود مسلمانانی متعصب، در ایمان خویش انعطاف ناپذیر و در نگاهشان به مذاهب و افکار دیگر تندرو و سخت گیرند، سلفی ها و تحریری ها اخوان المسلمین را به سهل انگاری در خصوص امور عقیدتی همچون، مسئله اولیا و قبور و توسل به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، ملائک، دوستان خوب خداوند و آیات و احادیثی که آنها را آیات و احادیث صفات می نامند، متهم می کنند. برخی از وهابی ها اطلاق سلفی بودن بر اخوان را قبول نداشته، معتقدند اخوان در این امور از اشعریه پیروی می کنند و از اهل سنت به شمار نمی آیند!

وهابی ها، همچنین اخوان را در مسئله «ولایت» و «برائت» به عدم برائت از کافران، اعم از کلیمیان و مسیحیان و دیگران متهم می کنند، چراکه آنها را برادر خطاب می کنند، در حالی که میان مسلمان و کافر رابطه برادری وجود ندارد. علاوه بر این، اخوانی ها «نصوص قطعی» را تأویل می کنند، به ویژه نصوصی که مسلمانان را به جنگ با کافران و گرفتن جزیه از آنها فرا می خواند. همچنین اخوان حکم کفر حکامی را که حکم به ما انزل الله نمی کنند و شریعت و دین خداوند را در بخش های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی زندگی بشری به اجرا نمی گذارند، صادر نمی کنند و با این روش خویش، راه مخالفت با قرآن در پیش گرفته اند. حتی آنها می گویند عقیده در اندیشه اخوان به اندازه کافی محل توجه نیست و در فرهنگ ایشان منزلت مناسبی ندارد. وهابیان تهمت های فراوان دیگری نیز بر اخوان وارد می کنند که اصول درستی ندارد و بر پایه دلیل واضح و معرفت صحیح واقع نشده است.

البته در مقابل، برخی از محققان و پژوهش گران، سلفی نامیدن وهابیت را نمی پسندند و معتقدند افکار وهابیت، ارتباطی با آرا و افکار سلف ندارد، ولی وهابی ها با تبلیغات خود با کمک فراوان آل سعود، اسم سلف را دوقبضه کرده اند.

ص: 405

برخی از مسائل اعتقادی نزد اخوان
اشاره

اخوان برخلاف وهابیان که افراطی ترین گروه سلفیه و تکفیری اند و رویکرد مناسبی به تقریب ندارند و مفهوم بدعت را حربه ای برای تکفیر مخالفان تفکر خود قرار داده اند، در خصوص معنای بدعت و راه برخورد با آن، بحث زیارت، تکفیر و همچنین بحث تقریب نظری جدای از وهابیت د ارند که به اختصار به آن اشاره می کنیم.

بدعت نزد اخوان

با اینکه اخوان، با اعمال و گفتارهای شرک آلود، خرافات و امور باطل و بیهوده ای که حول عقیده توحید شکل گرفته، به شدت مخالف اند و استاد حسن البناء در رساله اصول عشرین می گوید: «هر گونه بدعتی در دین خداوند که دارای اصل و دلیلی نباشد و مردم از روی کشش های نفسانی آن را خوب و پسندیده بدانند- خواه از طریق افزودن باشد یا کاستن- انحراف و گمراهی است و باید با در پیش گرفتن بهترین وسیله که منجر به بدتر از آن نشود، مقابله شود» اما معتقد است باید با روش حکیمانه و موعظه دل سوزانه مقابله شود.

حسن البناء، که روش خود را تربیتی و اصلاحی می دانست، نمی کوشید عقیده فاسدی را براندازد، مگر اینکه قبلاً به جای آن عقیده صالحی را بنیان کرده باشد. زیرا ویران کردن بعد از ساختن سهل و ساده می شود، ولی قبل از آن بسیار سخت است و این دیدگاه بسیار دقیقی است که متأسفانه مصلحان و واعظان معمولاً به آن توجه نمی کنند.

قرضاوی، از اعضای اخوان المسلمین، هرچند خود متوسل نشدن به ذات پیامبر و صالحان را ترجیح می دهد، اما ذیل مسئله توسل، قاعده ای به دست می دهد و می گوید:

هیچ کس نگفته است که هر کس قائل به توسل به پیامبر و اولیا باشد کافر می شود و هیچ دلیلی هم برای تکفیر او وجود ندارد؛ زیرا این مسئله ای است مخفی و دلایل آن معلوم و آشکار نیست. کفرورزی زمانی پیش می آید که یکی از ضروریات معلوم دین یا احکام متواتر و مورد اتفاق و ... انکار شود. حتی کسی که دیگران را به خاطر آنکه قائل به توسل هستند، کافر می نامد مستحق شدیدترین مجازات و تعزیر است. باید با چنین کسی که به دین خداوند تهمت و افترا می بندد برخورد شود؛ خصوصاً در ارتباط با این فرموده رسول خدا صلی الله علیه و سلم که می فرماید: «أَیُّمَا رَجُلٍ قَالَ لِأَخِیهِ یَا کَافِرُ فَقَد بَاءَ بِهَا أَحَدُهُما»؛ هر انسانی برادر خود

ص: 406

را کافر خواند، یکی از آن دو کافر است.(1) یعنی اگر کافر خوانده شده از کفر بری باشد تکفیرکننده مشمول آن خواهد شد.

قرضاوی در ادامه به دلیل اهمیت و برای اثبات صحت و درستی این رأی محققان را به احادیث موجود در کتاب التوسل؛ انواعه و احکامه ارجاع می دهد.(2)

اخوان و زیارت قبور

در خصوص توجه به زیارت، حسن البناء در کتاب خاطرات خود، که در اواخر عمرش تألیف کرد، می گوید:

در روزهای جمعه به زیارت یکی از اولیای دمنهور و گاهی به دسوق و گاهی به منطقه عزبه النوام می رفتیم. زیرا مقبره شیخ سید سنجر، که از خواص رجال طریقه حصافیه به شمار می رفت و در صلاح و تقوا مشهور بود، در آنجا واقع بود و ما یک روز کامل را در آن منطقه به سر می بردیم و باز می گشتیم.(3)

تکفیر

حسن البناء در اصول العشرون به روشنی تکفیر افراد و جامعه را رد کرده، بر لزوم وحدت اسلامی تأکید می کند؛ وی معتقد است:

بدترین چیزی که مسلمانان بدان گرفتار آمده اند، تفرقه و اختلاف و بنیان پیروزی شان محبت و وحدت است ... مگر از ما خواسته نشده برای برادران خویش چیزی را بخواهیم که برای خود می خواهیم؟ پس اختلاف برای چیست؟ چرا ما در جوی آکنده از صفا و صمیمیت به تفاهم نرسیم، در حالی که عوامل تفاهم وجود دارد؟

حسن البناء در جایی دیگر وحدت امت را بنیان نظام اجتماعی اسلام دانسته، می نویسد:

مقصود از برادری این است که دل ها و جان ها را به وسیله عقیده با یکدیگر پیوند دهیم. عقیده محکم ترین و ارزشمندترین رابطه است. برادری، یار ایمان و تفرقه، یاور کفر است. بنیاد اقتدار وحدت است و وحدت بدون دوست داشتن ممکن نیست.

ص: 407


1- ابن تیمیه، مجموع فتاوا، ج1، ص106، به نقل از: یوسف قرضاوی، هفتاد سال دعوت، تربیت و جهاد.
2- یوسف قرضاوی، اخوان المسلمین، هفتاد سال دعوت، تربیت و جهاد، ص480-487.
3- حسن البناء، خاطرات زندگی.

شیخ حسن البناء مذهب شیعه امامیه را به رسمیت شناخت و از علمای بزرگ الأزهر، مانند مرحوم شیخ محمود شلتوت، در به رسمیت شناختن مذهب شیعه جعفری به عنوان مذهب پنجم مسلمانان پیروی کرد.

اخوان معیارهایی دارند که بر اساس آن در مقابلشان موضع گیری می کنند و خود را به مراعات آن اصول پای بند می شمارند. یکی از آن اصول مسئله تکفیر است که اهمیت، حساسیت و پیامدهای خاصی دارد؛ چراکه وقتی کسی را تکفیر می کنیم در واقع به اخراج او از میان ملت مسلمان حکم صادر کرده ایم؛ او را از خانواده و زن و فرزندش جدا کرده، از دوستی و موالات اهل ایمان محرومش کرده ایم. مهم تر از آن موضوع این است که اکثر فقهای مسلمان رأیشان بر اجرای حکم قتل اوست و به عبارت دیگر، در مورد قتل شخصیتی و معنوی او اجماع وجود دارد، اکثریت نیز معتقدند باید اعدام شود.

به همین دلیل است که حسن البناء در آخرین اصل از اصول عشرین می گوید:

حکم کفر مسلمانی را که اقرار به شهادتین کرده و به مقتضای آن عمل می کند به دلیل دیدگاهی که دارد یا معصیتی که مرتکب شده صادر نمی کنیم، مگر آنکه یکی از ضروریات معلوم دین را یا آیه صریحی را انکار کند، یا آن را به صورتی که به هیچ وجه در چارچوب لغت عرب قرار نگیرد تفسیر کند یا عملی را انجام دهد که به هیچ وجه امکان تأویل و تفسیر دیگری نداشته باشد.(1)

قرضاوی می گوید:

دیدگاه عالمان محقق امت اسلامی بر پایه سخت گیری در خصوص صدور حکم کفر است؛ ما رساله کوتاهی را در این زمینه تحت عنوان «پدیده افراط در تکفیر» نوشته ایم و به بیان حقایقی درباره این مسئله مهم پرداخته ایم که برخی از آن جماعت های اسلامی در آن دچار افراط و تندروی شده اند و حکم کفر همه یا اکثریت امت مسلمان را صادر کرده، حکام را به دلیل اجرا نکردن شریعت خداوند و مردم را به دلیل سکوت در برابر حکام، کافر اعلام کرده اند؛ بر این اساس که «هر کس حکم کفر کافر را صادر نکند خود کافر می شود». آنها از این نکته غفلت ورزیده اند که این موضوع درباره کافران اصلی است که ضروریات

ص: 408


1- جمعه امین عبدالعزیز، فهم الاسلام فی ظلال الاصول العشرین للامام الشهید حسن البناء، ص275-303.

معلوم دین را انکار کنند؛ مانند ملحدان و بت پرستان و تحریف کنندگان اهل کتاب و غیره.

ابن قیم در کتاب مدارج السالکین می گوید:

کفر دو نوع است: کفر اکبر و کفر اصغر؛ کفر اکبر عامل ماندن ابدی در دوزخ است ولی کفر اصغر مشمول تهدید و وعید صاحب شریعت است، اما مشمول ماندگاری ابدی در دوزخ نمی شود. همچنان که در حدیثی از رسول خدا آمده است: «اثنتان فی امتی هما بهم کفر: الطعن فی النسب والنیاحة»؛ دو چیز در میان امت من نشانه کفر است: زیر سؤال بردن اصل و نسب مردم و ضجه و زاری (بر میت).

و در ادامه می گوید: «منظور این است که همه معاصی از نوع کفر اصغرند؛ زیرا برخلاف شکر هستند، که به معنای اطاعت و فرمان برداری است؛ پس سعی و اقدام یا شکر است یا کفر و یا چیز سومی است که نه آن است و نه این؛ والله اعلم».(1)

زینب غزالی، مسئول اخوات المسلمات، در کتاب روزهای خاطره می گوید:

ما اهل قبله را تکفیر نمی کنیم؛ اهل قبله آنهایی اند که می گویند: لا اله الا الله، محمد رسول الله، و سپس به آنچه رسول خدا صلی الله علیه و سلم از طرف پروردگارش آورده ملتزم می شوند. آنهایی که نماز به پا می دارند و زکات می دهند و روزه ماه رمضان را می گیرند و حج خانه کعبه را اگر مستطیع شدند به جا می آورند و به احکام قرآن و سنت پای بند هستند؛ از پیش خودشان حکم جعل نمی کنند و به غیر آنچه خداوند نازل کرده حکم نمی کنند.(2)

تقریب بین مذاهب اسلامی

در دوران معاصر، از زمانی که جماعت «تقریب بین مذاهب اسلامی»، به همت حسن البناء، آیت الله قمی و دیگران تشکیل شد، اجتناب از جدال های مذهبی و فرقه ای از جمله مهم ترین اصولی بود که حسن البناء بر آن اعتقاد داشت. اخوان المسلمین همکاری میان اخوان و شیعیان و

ص: 409


1- ابن قیم، مدارج السالکین، ج1، ص335-337.
2- زینب غزالی جبیلی، ایام من حیاتی (روزهای خاطره)، ص281-282.

اجتناب از جدال های مذهبی و فرقه ای را در دستور کار خود قرار داد که در نهایت به دیدار شهید نوّاب صفوی در 1954 از مصر منجر شد.(1)

«اتحاد و عدم تفرقه» اصلی بود که وی در مراحل مختلف تبلیغی از آن الهام می گرفت و تحت عناوینی همچون وحدت مسلمانان، برادری و اخوت اسلامی از آن دفاع می کرد،(2)

و با مد نظر قرار دادن تشتت مذهبی جامعه مصر، سعی داشت بر مسائلی تأکید کند که جنبه اختلافی نداشته باشند، و آنها را ضمن قرار دادن در جبهه ای واحد، علیه استعمار بسیج کند.(3)

حسن البناء در مراسم حج 1948 با آیت الله کاشانی دیدار کرد و میان آنها تفاهمی برقرار شد. به همین دلیل، برخی از دانشجویان شیعه که در مصر تحصیل می کردند به جنبش اخوان المسلمین پیوستند.(4)

استاد عمر تلمسانی، مرشد کل اخوان، در کتاب ال-ملهم ال-موهوب؛ حسن البناء می نویسد:

دل سوزی حسن البناء برای ات-حاد مسلمانان تا آن حد بود که وی قصد برگزاری کنف-رانسی را داشت که رهب-ران همه مذاهب اسلامی را گرد هم آورد، شاید از این رهگذر خداوند آنها را به راه-ی هدایت کند که مانع از اتهام یکدیگر به کفر شوند، به ویژه آنکه قرآن ما، دین ما، پیامب-ر ما و خدای همه ما یکی است. وی بدین منظور از حضرت شیخ م-حمد ق-می، یکی از بزرگان عل-ما و رهب-ران تشیع، به مدتی نه چندان کوتاه، پذیرایی کرد.(5)

و چنان که معروف است، امام البناء با آیت اللّه کاشانی نیز به هنگام حج (1948) دیدار کرد و تفاهمی میان آن دو پدید آمد که یکی از شخصیت های امروز اخوان المسلمین و از شاگردان امام شهید به نام استاد عبدالمتعال جب-ری در کتاب خود ل-ماذا اغتیل حس-ن البناء؟ (چرا حسن البناء ترور شد؟) به نقل از روبیر جاکسون، درباره اهمیت این دیدار می گوید: «اگر عمر این مرد - حسن البناء - طولانی می شد، کارهای بسیاری برای سرزمین های اسلامی انجام می گرفت، به ویژه اگر حسن البناء و آیت الله کاشانی موفق می شدند اختلاف میان شیعه و سنی را از میان بردارند».(6)

ص: 410


1- صالح وردانی، شیعه در مصر از آغاز تا عصر امام خمینی، ص152.
2- سید احمد موثقی، استراتژی وحدت در اندیشه سیاسی اسلام، ج2، ص113.
3- حسن البناء، خاطرات زندگی حسن البناء، ص84.
4- فتحی شقاقی، جهاد اسلامی، ص168.
5- عمر تلمسانی، الملهم الموهوب حسن البنا، ص 78.
6- عبد المتعال جبر، لماذا اغتیل حسن البناء، ص 32.

استاد عمر تلمسانی در کتاب خاطرات خود، که اخیراً منتشر شده، می نویسد:

تا آن-جا که من به یاد دارم، آقای قمی - که شیعه مذهب است - در دهه چهل مهمان اخوان در کانون مرکزی بود. در آن زمان امام شهید م-جدانه در جهت تقریب بین مذاهب اسلامی تلاش می کرد، تا دش-منان اسلام از پراکندگی بین مذاهب، به منظور نفوذ و تلاش برای ت-جزیه وحدت اسلامی سوء استفاده نکنند. روزی از وی درباره میزان اختلاف میان اهل تسنن و تشیع پرسیدیم. وی ما را از ورود به چنین مسائل پیچیده ای نهی کرد. زیرا سزاوار نمی دانست که مسلمانان خود را با این مسائل سرگرم کنند، در حالی که آنها خود در حالت جدایی هستند! و دش-منان اسلام می کوشند آتش آن را شعله ور کنند! به او گفتیم: ما به دلیل تعجب یا برای گسترش فاصله اختلاف میان مسلمانان، نمی پرسیم، بلکه برای آگاهی بیشتر می پرسیم. زیرا آنچه بین اهل تسنن و تشیع است، در تألیفات بی شمار آمده است و ما وقت زیادی نداریم که بتوانیم در آن منابع ت-حقیق کنیم. امام شهید گفت: «بدانید که اهل تسنن و تشیع ج-ملگی مسلمان اند و کلمه لا اله الا اللّه و محمد رسول اللّه آنان را گرد هم می آورد و این اصل اعتقاد است که سنی ها و شیعیان در آن یکسان اند و توافق دارند و اختلاف در مواردی وجود دارد که تقریب میان آنها، امکان پذیر است.(1)

شیخ محمد غزالی، در توضیح فتوای شیخ شلتوت درباره جواز تقلید از مذهب شیعه در مسائل فقهی مانند مذاهب اربعه، در کتاب دفاع عن العقیدة می نویسد:

یکی از مردم عوام نزد من آمد و با حالتی برافروخته گفت: چگونه شیخ الأزهر فتوای خود را صادر کرد که شیعه یک مذهب اسلامی مانند سایر مذاهب شناخته شده است؟ به وی گفت-م: برادر! من آنها را می شناسم و دیده ام که ن-ماز می گزارند، روزه می گیرند، همان طوری که ما ن-ماز می گزاریم و روزه می گیریم. وی با شگفتی گفت: چطور م-مکن است؟ به وی گفتم: بلی! آنها مانند ما قرآن را می خوانند و پیامب-ر را بزرگ می دارند و به حج بیت اللّه الحرام می روند ... گفت: به من گفته اند که آنها قرآن دیگری دارند و به کعبه می روند تا آن را تحقیر کنند. با نگاهی از سر دل سوزی به وی گفتم: شما معذورید. بعضی از ما شایعاتی درباره بعضی دیگر رواج می دهد تا شخصیت او را تخریب کند و از جایگاه او بکاهد. یعنی ما هم درست همان کاری را می کنیم که روس ها با آمریکایی ها و آمریکایی ها با روس ها می کنند، گویی ما ملت هایی دشمن

ص: 411


1- عمر تلمسانی، ذکریات لا مذکرات، ص249-250.

یکدیگریم نه امتی واحده. وی سپس می گوید: بر ما، پرچمداران اسلام، است که اوضاع را تصحیح کنیم و توهمات را از بین ببریم و گمان می کنیم فتوای استاد شیخ محمود شلتوت گامی بزرگ در این راه است که می تواند از سرگیری تلاش های افراد بااخلاص از همه رهبران و اهل علم باشد که این پیش بینی خاورشناسان را که «کینه ها پیش از آنکه صف های امت زیر یک پرچم گرد آید، آن را در کام خود فرو خواهد برد» نقش بر آب می سازد ... به نظر من این فتوا آغاز راه و شروع کار است.(1)

غزالی می گوید: «سرانجام شکاف میان شیعه و سنی را به اصول اعتقادی ربط دادند! تا دین یک پارچه دوپاره شود تا آنجا که هر یک در کمین دیگری نشسته است، تا او را از پای درآورد».(2) وی معتقد است:

بی تردید هر کس با یک س-خن، به این پراکندگی کمک کند، جزء کسانی است که آیه شریفه آنها را معرفی می کند: )إِنَّ الَّذِینَ فَرَّقُواْ دِینَهُمْ وَکَانُواْ شِیَعًا لَّسْتَ مِنْهُمْ فِی شَیْءٍ إِنَّمَا أَمْرُهُمْ إِلَی اللّهِ ثُمَّ یُنَبِّئُهُم بِمَا کَانُواْ یَفْعَلُونَ(،(3) و البته می دانیم که در مورد هر بحث، سریعاً و به آسانی می توان دیگری را به کفر متهم کرد! و ملزم کردن حریف به کفروزری، در نتیجه نظری که وی در گرماگرم ب-حث ابراز می کند، کار آسانی است. ... وقتی وارد عرصه فقه تطبیقی می شویم اختلاف فقهی میان نظرات گوناگون یا صحیح دانستن یک حدیث و تضعیف حدیث دیگر را از نزدیک لمس می کنیم، می بینیم که فاصله میان شیعه و سنی همانند فاصله میان مذهب فقهی ابوحنیفه و مذهب فقهی مالک یا شافعی است.(4)

افراطیان اخوان

در اینجا مناسب است که اشاره شود با اینکه مشی کلی و اساس نامه اخوان بر دوری از فضای جنجال و افراط بوده است، اما از دل تفکرات اعتدالی و تقریبی اخوان المسلمین، گرایشِ افراطی هجرت و جهاد سید قطب بیرون آمد. سید قطب، رهبر معنوی اخوان المسلمین، در زندان تندرو شد و به حلقه ارتباطی میان اخوان المسلمین و گرایش های افراطی بدل شد. در واقع، سید قطب به

ص: 412


1- محمد غزالی، دفاع عن العقیدة والشریعة ضد مطاعن المستشرقین، ص256-257.
2- همو، کیف نفهم الاسلام، ص142-143.
3- سوره انعام (6): آیه 159
4- همان، ص144.

عنوان نظریه پردازی مبارز، هدایت تبدیلِ سلفی گری اعتدالی اخوان المسلمین به افراط گرایی دهه 1970 را به عهده داشت. نقش محوری سید قطب در مبارزات جدید، سه ویژگی داشت: 1. سید قطب به عنوان یک نظریه پرداز تأثیر نیرومندی بر نوزایی و جهت گیری جدید ایدئولوژی اسلامی داشت؛ 2. سید قطب به عنوان عضو برجسته اخوان المسلمین کهن، تداوم ارتباط سازمانی میان اخوان و شاخه های انقلابی آن را فراهم می ساخت؛ 3. سرپیچی سید قطب، به عنوان یک عنصر فعال از دولت و مرگ او باعث شد مبارزان جوان تر شیوه شهادت را از او بیاموزند.

سید قطب، به عنوان یکی از شارحان تفکر بنیادگرایانه، در زمینه مخالفت با موضوعات مطرح بود و شاگردان از او پیروی می کردند. در میان نویسندگان قرن بیستم، حسن البناء و ابوالأعلی مودودی تأثیر خاصی بر شکل گیری نظریه های سید قطب داشتند.(1)

در نگاه سید قطب، اسلام بیش از دو نوع جامعه نمی شناسد: جامعه جاهلی و جامعه اسلامی. سید قطب واقعیت اجتماعی را تضاد دائمی میان راه اسلامی و جاهلیت می دانست. جامعه اسلامی جامعه ای است که اسلام را در تمامی ابعاد- عقیده، عبادت، شریعت، نظام سلوک، و اخلاق- تحقق بخشیده است. جامعه جاهلی جامعه ای است که به اسلام عمل نمی کند؛ نه اعتقادات و تصوراتش از اسلام است و نه ارزش ها و ضوابطش و نه نظام و قوانینش و نه سلوک و اخلاقش. جامعه اسلامی جامعه شکل یافته از افرادی که خود را «مسلمان» نامیده اند، نیست بلکه تا زمانی که شریعت قانونِ جامعه نباشد، آن جامعه اسلامی نیست؛ حتی اگر افراد آن نماز بخوانند و روزه بگیرند و به حج بروند. جامعه اسلامی جامعه ای نیست که از نزد خود اسلامی جز آنچه خداوند مقرر فرموده و پیامبر تفسیر کرده است، ابداع کند و آن را اسلام بنامد.(2) عموم منتقدان مسلمان از اینکه سید قطب جامعه مسلمانان را جامعه ای جاهلی نامیده و آن را همانند دارالحرب دانسته، انتقاد کرده اند.(3)

تفکرات سید قطب باعث پیدایش جریان سلفیه جهادی و تکفیری شد. صالح سریه، رهبر سازمان شباب محمد، با تأثیرپذیری از سید قطب در رسالة الایمان نوشت که حکومت های تمامی

ص: 413


1- حسن هضیبی، دعاة لا قضاة، ص63-65.
2- سید قطب، معالم فی الطریق، ص17-19.
3- محمد مسجدجامعی، زمینه های تفکر سیاسی در قلمرو تشیع و تسنن، ص172.

کشورهای اسلامی کافرند و هیچ تردیدی در این نیست. وی می گفت به اعتقاد فقها «دارالاسلام» جایی است که کلمة اللّه در آن بالاترین جایگاه را داشته باشد و بدانچه خدا نازل کرده، حکم شود و «دارالحرب» جایی است که کفر در بالاترین جایگاه باشد و حکم خدا اجرا نشود، اگرچه تمام سکنه آن مسلمان باشند. وی جهاد را فقط برای تغییر حکومت های کافران می دانست و می گفت: «جهاد برای تغییر این حکومت ها و ایجاد حکومت اسلامی بر هر مرد و زنی واجب عینی است. حکم جهاد تا روز قیامت جریان دارد».(1)

گروه الجهاد نیز از جمله گروه های تکفیری است که با الهام از اندیشه های سید قطب شکل گرفت. این تشکیلات در 1979 به وسیله محمد عبدالسلام فرج پایه گذاری شد. او با استناد به برخی فتاوای فقهی علمای گذشته از جمله ابن تیمیه، زبان به تکفیر حکومت گشود و بر ضرورت قیام علیه حاکم تأکید کرد. فتواهایی که ابن تیمیه در هنگام یورش تاتارها به کشورهای اسلامی، صادر کرده بود از مهم ترین مبانی فقهی عبدالسلام فرج در نگارش الفریضة الغائبة است. وی این فتوای ابن تیمیه را که تاتارها، با وجود اینکه مسلمانی خود را اعلام کرده اند، مرتدند و قیام علیه آنها و کشتن آنها واجب است، بر اوضاع حاکم بر مصر و نظام حکومتی آن منطبق دانست.(2) لذا خالد اسلامبولی، از اعضای این گروه، با الهام از این تفکر طرح خود را مطرح کرد و با فتوای عمر عبدالرحمن، سادات را ترور کرد و فریاد زد: «من خالد اسلامبولی هستم، فرعون مصر را کشتم و از مرگ باکی ندارم».(3)

البته باید اشاره داشت که اندیشه سید قطب و محمد قطب، تأثیری عمیق بر جامعه عربستان نیز بر جای نهاد. تحت تأثیر اندیشه ایشان بود که، وهابیان، که سال ها خودشان را با معنای ارائه شده از جانب محمد بن عبدالوهاب درباره توحید سرگرم کرده و مراقب قبرها بودند و گمان نمی کردند مفهوم دیگری نیز در این باره وجود داشته باشد، به ناگاه با قرائت جدیدی روبه رو شدند که با فضای سیاسی و اعتقادی جامعه آنها هماهنگی داشت. از این رو، بسیاری از علمای وهابی تحت تأثیر اندیشه های سید قطب و محمد قطب، به توحید قبوری محمد بن عبدالوهاب و پیروان وی پشت

ص: 414


1- صالح سریّه، رسالة الایمان، ص32.
2- هاله مصطفی، استراتژی دولت مصر در رویارویی با جنبش های اسلامی، ص166.
3- هیکل حسنین، پاییز خشم، ص361.

کردند و حرکت دیگری را شکل دادند که به جریان نوسلفی مشهور شد. چهره هایی همانند مصعری، سلمان عوده، تویجری و ... کسانی هستند که تعالیم سید قطب و برادرش در مصر را سرلوحه عمل خود قرار دادند، و عَلَم مخالفت را برافراشتند.

جدای از اندیشه های سید قطب و برادرش، انتشار اندیشه های ضدوهابی محمد غزالی و محمد سعید رمضان البوطی، نیز تأثیر بسزایی در تقسیم وهابیت به دو شاخه درباری و انقلابی داشته است. به این صورت در درون اندیشه وهابیت طیف های مختلفی از تندروهای تکفیری جهادی تا جریان های معتدل و حتی سکولار شکل می گیرد.

نتیجه

بنا بر آنچه گذشت، می توان به این نتیجه رسید که شکل یابی اخوان المسلمین بازتاب شرایط اجتماعی، سیاسی و اقتصادی بود که بر جامعه مصر آن زمان حکم فرما بود. گسترش نفوذ استعمار در کشورهای اسلامی، اوضاع نامساعد اقتصادی و تبعیض های موجود در جامعه، عوامل مهمی در جذب مردم به این جنبش بود؛ در چنین شرایطی اخوان المسلمین به وسیله حسن البناء شکل گرفت که خواهان بازگشت به اندیشه های قرآنی و پرهیز از جدال های فرقه ای و وحدت جامعه اسلامی بود. آنها خواستار نهضتی برای بازگشت به اسلام واقعی برای حل مشکلات جامعه و رها شدن از بحران ها بودند. حسن البناء سازمانی به وجود آورد که در نوع خود در میان کشورهای اسلامی بی نظیر بود.

هنر اخوان المسلمین این بود که از میان مردم با گرایش ها، اهداف و آرمان های گوناگون در جهت اهداف خود استفاده کردند. از شعارهای اساسی اخوان المسلمین عدالت اجتماعی و برقراری حکومت اسلامی در جامعه بود که شعارهای جامعه پسند و آرمانی بود. از آنجایی که شعارهای آنها در خصوص جامعه اسلامی بود فراتر از مصر رفت و توانست در کشورهای اسلامی دیگر هم پایگاه هایی پیدا کند.

حسن البناء در خصوص بحث های مورد توجه سلفیه افراطی، خصوصاً در زمینه مسائلی همچون بدعت، زیارت، تکفیر و تقریب مواضعی اعتدالی داشت و تقریب را در دستور کار خود قرار داده بود، به طوری که می توان ادعا کرد موضع امام شهید حسن البناء به طور خلاصه چنین بود

ص: 415

که هر فرد سنی یا شیعه، باید دیگری را برادر مسلمان خود بداند و تفاهم و وحدت بین آنها و رفع اختلافات، کاملاً مقدور و ممکن است و این وظیفه حرکت های اسلامی بیدار و آگاه معاصر است که در ت-حقق آن بکوشند. حسن البناء خود در این زمینه، به کوشش وسیعی دست زد. با این اوصاف، تصور اینکه همه سلفیان افراطی و مخالف تقریب اند، صحیح نبود، بلکه قریب به نیمی از آنها مدافعان تقریب و وحدت اسلامی اند. نکته مهم در مواجهه با سلفیت این است که نه تنها همه سلفی ها را یکی بدانیم بلکه در جریان شناسی اولاً، باید بین ایشان تفاوت قائل شد؛ ثانیاً، بعد از شناخت جریان ها، بدانیم که باید با هر کدام چگونه رفتار شود؛ مثلاً با گروه های اعتدالی یک نوع برخورد لازم است و با گروه های متأثر از اندیشه سید قطب به گونه ای دیگر باید برخورد کرد.

ص: 416

منابع

1. قرآن کریم.

2. ابن القیم، مدارج السالکین، [بی نا]، [بی جا]، [بی تا].

3. ابن تیمیه، احمد بن عبد الحلیم، الفتوی الحمویة الکبری، دار الکتب العلمّیه، بیروت، [بی تا].

4. حسینی، اسحاق موسی، اخوان المسلمین، ترجمه: سید هادی خسروشاهی، اطلاعات، تهران، 1375.

5. امین عبد العزیز، جمعه، فهم الاسلام فی ظلال الاصول العشرین للامام الشهید حسن البناء، دارالدعوه، اسکندریه، 1419.

6. البناء، حسن، خاطرات زندگی، ترجمه: ایرج کرمانی، چاپ چهارم، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، 1374.

7. تلمسانی، عمر، الملهم الموهوب حسن البناء، [بی نا]، قاهره، [بی تا].

8. -------------- ، ذکریات لا مذکرات، دار الاعتصام، قاهره، 1985.

9. جبر، عبد المتعال، لماذا اغتیل حسن البناء، دار الاعتصام، قاهره، [بی تا].

10. حسنین، هیکل، پاییز خشم، ترجمه: محمدکاظم سیاسی، نشر ققنوس، تهران، 1383.

11. حسینی، مختار، برآورد استراتژیک مصر، چاپ اول، انتشارات مؤسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بین الملل ابرار معاصر، تهران، 1381.

12. رشید رضا، سید محمد، تفسیر المنار، دار المعرفة، بیروت، 1394.

13. رفعت، السید، سید قطب، [بی نا]، قاهره، 1971.

14. سید قطب، معالم فی الطریق، دار الشروق، قاهره، 1410.

15. شقاقی، فتحی، جهاد اسلامی، ترجمه: سید هادی خسروشاهی، اطلاعات، تهران، 1375.

16. ابن تیمیه، مجموع فتاوا، [بی نا]، [بی جا]، [بی تا].

17. سریّه، صالح، رسالة الایمان، دار المعارف، مصر، 1402.

18. غزالی جبیلی، زینب، ایام من حیاتی (روزهای خاطره)، ترجمه و نگارش: سید ضیاء مرتضوی، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1379.

19. غزالی، محمد، دفاع عن العقیدة والشریعة ضد مطاعن المستشرقین، [بی نا]، قاهره، [بی تا].

20. -------------- ، کیف نفهم الاسلام، [بی نا]، قاهره، [بی تا].

21. فرمانیان کاشانی، مهدی، «سلفیه و تقریب»، در: هفت آسمان، ش47، پاییز 1389.

22. قرضاوی، یوسف، اخوان المسلمین، هفتاد سال دعوت، تربیت و جهاد، ترجمه: عبدالعزیز سلیمی، چاپ اول، نشر احسان، تهران، 1381.

ص: 417

23. متولی، محمود، منهج الشیخ محمد رشید رضا فی العقیده، دار ماجد، جده، 1425.

24. مسجدجامعی، محمد، زمینه های تفکر سیاسی در قلمرو تشیع و تسنن، نشر ادیان، قم، 1385.

25. مصطفی، هاله، استراتژی دولت مصر در رویارویی با جنبش های اسلامی، اندیشه سازان نور، تهران، 1382.

26. موثقی، سید احمد، استراتژی وحدت در اندیشه سیاسی اسلام، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی قم، قم، 1371.

27. ندوی، عبد الحیّ، نزهة الخواطر، دائرة المعارف العثمانیه، هند، 1393.

28. وردانی، صالح، شیعه در مصر از آغاز تا عصر امام خمینی، ترجمه: عبدالحسین بینش، چاپ اول، مؤسسه­ دایرة المعارف فقه اسلامی، [بی جا]، 1382.

29. هضیبی، حسن، دعاة لا قضاة، دار صادر، قاهره، 1413.

ص: 418

بررسی گفتمان سید قطب و تأثیر آن بر شکل گیری جریان های تکفیری مصر / سعید مقدم

اشاره

سعید مقدم(1)

چکیده

جریان های تکفیری یکی از خطرناک ترین جریان های دوران معاصر است که سهم عمده ای در ایجاد اسلام هراسی دارد. مصر یکی از خاستگاه های مهم جریان تکفیری در عصر جدید محسوب می شود. نگاهی موشکافانه به زمینه های اجتماعی و سیاسی شکل گیری این جریان ها می تواند مسیر شناخت دقیق و نحوه مواجهه صحیح با جریان های تکفیری معاصر را فراهم آورد. پرسش اصلی این نوشتار این است که گفتمان سید قطب، به عنوان مانیفست جریان های تکفیری، معلول چه زمینه های اجتماعی است و جریان های تکفیری متأثر از آن، چگونه و تحت تأثیر کدام زمینه های اجتماعی رشد و گسترش یافته اند. خلأ ایدئولوژیک و سرخوردگی از غرب از جمله زمینه های مهم شکل گیری گفتمان سید قطب بود. برداشت بنیادگرایانه از گفتمان سید قطب، شکاف نسلی بین نسل گذشته و جوان اخوان از سال 1965، فقر مادی و فرهنگی محل زندگی رهبران جریان های تکفیری، نوع رشته های تحصیلی رهبران جریان های تکفیری و افزایش خشونت دولتی علیه اخوان و کتاب معالم فی الطریق سید قطب از جمله زمینه های فکری - اجتماعی گذار جریان سلفی از اعتدال به بنیادگرایی و تکفیر است.

کلیدواژه ها: جریان تکفیری، مصر، سلفی گری، سید قطب، ابن تیمیه، جاهلیت.

ص: 419


1- دانشجوی دکترای دانش اجتماعی مسلمین دانشگاه باقرالعلوم علیه السلام .
مقدمه

جریان تکفیری در جهان معاصر به عنوان یک پدیده اجتماعی - سیاسی پیامدهای فراوانی در کشورهای اسلامی و غیراسلامی از خود بر جای گذاشته است. تفرقه و ایجاد گسست در درون جهان اسلام و پدیدار شدن چهره ای خشن و غیرانسانی از دین اسلام، از پیامدهای این پدیده نامیمون محسوب می شود. هرچند امروزه جریان تکفیری، کشورهای اسلامی بسیاری را دچار مشکل کرده است و این کشورها هزینه های مادی و معنوی قابل توجهی در قبال آن می پردازند، پیش بینی پذیر است که در آینده نزدیک به دیگر کشورهای غیراسلامی نیز نفوذ کند و این کشورها را در گرداب آشوب فرو بَرَد. لذا شناخت علمی زمینه ها و ابعاد مختلف این جریان می تواند یاریگر سیاست مداران و پژوهش گران در نحوه مواجهه و تعامل صحیح با آن باشد.

جریان تکفیری در کشور مصر از فرآیند خاصی عبور کرده است و خاستگاه بسیاری از جریان های تکفیری کنونی شده است. شناخت جریان تکفیری مصر در گرو پاسخ به پرسش هایی از این قبیل است: جریان سلفی، به عنوان خاستگاه جریان تکفیری، چگونه در جهان اسلام و به تبع آن در جامعه مصر نضج یافت؟ جریان سید قطب، به عنوان بزرگ ترین ایدئولوگ جنبش های اسلام گرای معاصر، چگونه از دل اندیشه اعتدالی سلفی اخوان المسلمین رشد یافت و خاستگاه جریان های افراطی شد؟ علاوه بر گفتمان جاهلیت – حاکمیت سید قطب چه زمینه های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی دیگری در شکل گیری جریان تکفیری مصر نقش داشته اند؟ پژوهش حاضر به منظور پاسخ به پرسش های فوق سامان یافته و به انجام رسیده است.

سلفی گری؛ خاستگاه جریان های تکفیری

جریان تکفیر یکی از پیامدهای خطرناک سلفی گری در عصر جدید به شمار می رود. سلفیه در تاریخ فرهنگ اسلامی لقبی معروف برای کسانی است که عقایدشان را به احمد بن حنبل (متوفای 241 ه.ق.) منسوب می کرده اند.(1) اندیشه های سلفیه را ابتدا در قرن هفتم، ابن تیمیه (661-728

ص: 420


1- محمد ابوزهره، تاریخ مذاهب اسلامی، ص311.

ه.ق.) و شاگردش ابن قیم جوزی (691-751 ه.ق.) با طرح مسائل کلامی بی سابقه احیا کردند و سپس در قرن دوازدهم محمد بن عبدالوهاب (1111-1206 ه.ق.) به طرح دوباره آن پرداخت.(1)

زمینه های اجتماعی شکل گیری سلفیه در جهان اسلام

جهان اسلام شاهد رشد سلفیه در دو دوره تاریخی بود؛ نخست، قرن های هفتم و هشتم هجری شاهد رویارویی تاریخی سختی بین مسلمانان و مغولان بود. مغولان از سرزمین خود در آسیای شرقی و میانه به سوی جهان اسلام هجوم آوردند، مراکز آن را اشغال کردند، دولت ها و اجتماعات آن را در هم کوبیدند و صدها هزار تن را کشتند تا به بغداد رسیدند و این شهر در 656 ه.ق. (1258 م.) به دست آنها سقوط کرد. آنها پس از تسخیر بغداد، رو به شام و مصر آوردند. ابن تیمیه دقیقاً در همین دوره در دمشق سر برآورد. او در 661 ه.ق.، یعنی پنج سال پس از سقوط بغداد، زاده شد. وی فرزند خانواده ای نابود شده، از منطقه حرّان بود که در برابر هجوم مغول - که حدود پنجاه سال ادامه داشت - از دیار خود گریختند.(2)

دومین دوره شکل گیری آن به فروپاشی تدریجی عثمانی و حضور مسلط غرب در جهان اسلام مربوط می شود. امپراتوری عثمانی، پس از شکل گیری در اواخر سده 14 میلادی در نواحی مرزی آناتولی، رفته رفته در سده 17 و 18 رو به ضعف و زوال نهاد؛ شورش های مذهبی و اجتماعی و تأسیس برخی حکومت های خودمختار محلی آغازیدن گرفت و وقوع جنبش های تجزیه طلبانه در سده های 18 و 19، سبب جدا شدن سرزمین های بسیاری از امپراتوری عثمانی شد.(3) سرانجام امپراتوری عثمانی با شکست در جنگ جهانی اول (1914-1918) فرو پاشید و جای خود را به ترکیه داد.

این دو دوره، دوره قوی ظهور سلفیه است؛ دوره نخست منتهی به شخصیتی مثل ابن تیمیه شد و دوره دوم هم زمینه را برای ظهور شخص تأثیرگذاری مانند محمد بن عبدالوهاب (1115-1206 ه.ق.) فراهم کرد. با مقایسه این دو دوره تاریخی در جهان اسلام به تشابهات محیطی این دو مقطع

ص: 421


1- علی اکبر علی خانی و همکاران، اندیشه سیاسی در جهان اسلام از فروپاشی خلافت عثمانی، ص19-20.
2- رضوان السید، اسلام سیاسی معاصر در کشاکش هویت و تجدد، ص30.
3- وین ووسینچ، تاریخ امپراتوری عثمانی، ص85-95.

پی می بریم؛ مثلاً در هر دو دوره، جهان اسلام هم از درون دچار فروپاشی و انحطاط بوده است و هم از بیرون با هجومی قوی و سنگین مواجه شده است.

زمینه های اجتماعی شکل گیری سلفی گری در مصر

سلفی گری مصر در برابر دو مسئله اساسی در جهان اسلام شکل گرفت؛ نخست، زوال تدریجی نهاد خلافت و فروپاشی آن در دهه دوم قرن بیستم، که این وضعیت موجب شد اندیشمندان مصری در خلأ نظریه سیاسی، برای ارائه مدل حکومت جایگزین، مشغول نظریه پردازی شوند. دوم، عقب ماندگی و انحطاط جوامع اسلامی و چیرگی تمدن غرب بر آن؛ مصر سرزمین کهنی است که در اواخر قرن دهم ه.ق. امپراتوری عثمانی بر آن مسلط شد و در 1177 ه.ش. به تصرف ناپلئون در آمد.(1) شش سال بعد، در 1183 ه.ش.، عثمانی با کمک بریتانیا ناپلئون را از مصر بیرون کرد و محمدعلی داوودی را حاکم مصر کرد تا مصر را آرام کند که او سلسلهٔ خدیوها (پاشاها)ی مصر را پایه گذاشت و آرام آرام مصر را از عثمانی مستقل کرد. حمله ناپلئون به عثمانی و تصرف مصر و دیگر سرزمین های عربی ضعف امپراتوری عثمانی را آشکار و جنبش های اسلامی را فعال تر کرد. از اوایل قرن سیزدهم ه.ش.، هرچه نفوذ عثمانی در مصر کمتر می شد، نفوذ اروپایی ها بیشتر می شد تا جایی که حدود 1261 ه.ش. انگلیس کنترل همه امور مالی و اداری مصر را در دست گرفت و مصر را مستعمره خود کرد.(2) حسن حنفی نیز یکی از عوامل و انگیزه های ظهور جنبش های اسلامی را مقایسه وضع کنونی با وضع پیشین جوامع اسلامی می داند.(3)

سلفیه در مصر با دو رویکرد مختلف

سلفیه در مصر با دو رویکرد مختلف به وجود آمد؛ نخستین رویکرد به دست سید جمال الدین اسدآبادی ایجاد شد. وی مردم را به سلف ارجاع می داد. اما این ارجاع به معنای عمل دوچندان پیشینیان در راه احیای تفکر اسلامی بود، نه به معنای فهم برتر سلف. سید جمال معتقد بود مسلمانان باید در عمل همچون سلف باشند و در راه دین با قصد قربت بکوشند. اگر این گونه عمل

ص: 422


1- محمدهادی فلاح زاده، آشنایی با کشورهای عربی، جمهوری عربی مصر، ص4.
2- همان، ص5.
3- حسن حنفی، الدین و الثورة فی مصر، ص20.

کنند بر استعمار پیروز می شوند و مجد خود را باز می یابند. رویکرد دومِ سلفیه را سید محمد رشید رضا (1354–1382 ه.ق.) به وجود آورد. او ابتدا مدافع گرایش به سلف با رویکرد سید جمالی بود. اما با ظهور وهابیت در عربستان و مهاجرت دو تن از نوادگان محمد بن عبدالوهاب به مصر، تحت تأثیر افکار آنها با ابن تیمیه آشنا شد و سلفی گری ابن تیمیه ای را پذیرفت و در مجله المنار به تبلیغ این اندیشه پرداخت و آثار محمد بن عبدالوهاب را با عنوان مجموعة التوحید به چاپ رساند و خود نیز آثاری همچون الوهابیة والحجاز تألیف کرد.(1)

اخوان المسلمین و گسترش سلفی گری اعتدالی و افراطی در مصر
الف. گرایش اعتدالی

پس از رشید رضا گسترش تفکر سلفیه در مصر مدیون اخوان المسلمین است که پیرو معتدل تفکرات سلفیه است. اخوان در 1928 به دست حسن البنّاء در اسکندریه تأسیس شد. واکنش حسن البنّاء در قبال بحران به وجودآمده در جهان اسلام (یعنی الغای خلافت) دعوت به بازگشت به بنیادهای اسلام، یعنی دعوت به سلفیه، بود.(2) حسن البنّاء را بیش از هر فرد دیگری می توان احیاگر تفکر سلف سنی در قرن بیستم دانست. گرچه جنبش البنّاء فاقد عمق فلسفی جنبش سلفیه بود، اما موفق شد آنچنان حمایت توده ها را سازمان دهی کند که هیچ جنبش اسلامی دیگری تا پیش از او قادر به انجام آن نشده بود. البنّاء شخصاً علاقه چندانی به مسائل پیچیده و غامض ایدئولوژیک نداشت. وی برای ترویج ایدئولوژی اخوان، به قرآن و شش کتاب معتبر حدیث (صحاح سته) تکیه می کرد. به علاوه، به افکار و اقدامات دیگر شارحان پیش گام سلفی گری از جمله احمد بن حنبل، ابن حزم، ابن تیمیه، نووی، و دیگر نظریه پردازان تأسی می جست.(3)

ب. گرایش افراطی سید قطب

از دل تفکرات اعتدالی و تقریبی اخوان المسلمین، گرایش افراطی سید قطب بیرون آمد. سید قطب، رهبر معنوی اخوان المسلمین، در زندان تندرو شد و به حلقه ارتباطی میان اخوان المسلمین و

ص: 423


1- محمود متولی، منهج الشیخ محمد رشید رضا فی العقیدة، ص191-193.
2- سید احمد رفعت، سید قطب، ص46-59.
3- اسحاق موسی حسینی، اخوان المسلمین، ص59.

گرایش های افراطی بدل شد. در واقع، سید قطب به عنوان یک نظریه پرداز مبارز، هدایت تبدیل سلفی گری اعتدالی اخوان المسلمین به افراط گرایی دهه 1970 را به عهده داشت. ژیل کوپل نیز سید قطب را بزرگ ترین ایدئولوگ تأثیرگذار بر جنبش اسلام گرایی معاصر قلمداد می کند.(1)

معالم فی الطریق آخرین کتابی است که در زمان حیات سید انتشار یافت و کتاب خانه وهبة آن را در 1964 منتشر کرد. سید این کتاب را نوشت تا بیانی برای برنامه حرکتی اسلامی باشد. این کتابچه بیانیه بنیادین احزاب مبارزه جوی اسلامی است. همه جماعت ها و گروه های اسلامی مبارز دست کم در سطح جهان عرب از بین سطور این کتابچه سر برآورده اند. این کتاب در واقع اثر جدیدی نبود، بلکه دست کم چهار فصل از سیزده فصل آن، از کتاب فی ظلال القرآن گرفته شده بود که بین سال های 1953 و 1964 در زندان، در خصوص تفسیر قرآن نوشته شده بود.(2)

زمینه های اجتماعی شکل گیری اندیشه سید قطب
1. خلأ ایدئولوژیک

بین سال های 1949 تا 1965 اعضای اخوان و یاران غیرعضو، نظیر عبدالقادر عودة، سید قطب، محمد غزالی، بهی خولی، و محمد طه بداوی، آثار فراوانی نوشتند. همگی آنها در پی ادامه کار البنّاء در نوشته های خود بودند. زیرا مرشد عام اخوان به ندرت اثری از افکار خود را به صورت نوشته باقی گذاشته بود. وقتی او زنده بود خود درباره همه چیز تصمیم می گرفت و خط سازمان را بر اساس اوضاع متحول سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و مذهبی مشخص می کرد. تنها اثر مکتوب مهم حسن البنّاء، شرح زندگی او با عنوان مذاکراة الدعوة والداعیة (خاطرات دعوی و دعوت کننده) و مجموعه نامه های او بود. این تعداد اثر برای مقابله با مشکلات و رویارویی های اعضای اخوان پس از او، به ویژه زمانی که در 1954 تحت تعقیب و آزار قرار گرفتند، کافی نبود. این حوادث همچنین مانع آگاهی و بیداری ایدئولوژیک آنها شد. تا 1952، در آثار آنها کشور انگلستان به عنوان دشمن معرفی می شد و بعضی از اخوان، دربار و سرمایه داری را نیز به آن اضافه می کردند. اما اکنون دولت مصری و اسلامی افسران آزاد بود که آنها را به مصیبت بزرگ 1954 دچار کرد. آنها

ص: 424


1- Gilles Kepel, Jihad: The Trail of Political Islam, p. 27.
2- رضوان السید، اسلام سیاسی معاصر در کشاکش هویت و تجدد، ص35.

هیچ ابزار ایدئولوژیکی نداشتند تا بتوانند به کمک آن رژیم جدید را بر اساس اندیشه ها و عقاید و معیارهای اسلامی تحلیل کنند. اما این سید قطب بود که توانست با نوشتن کتاب های خود در زندان در فاصله سال های 1954 (زمانی که برای اولین بار دست گیر شد) و 1964، این خلا ایدئولوژیک را پر کند. او در 1964، اندکی پس از آزادی، بار دیگر دست گیر، و در 1966 محاکمه و به مرگ محکوم شد.(1)

2. سرخوردگی از غرب

اندیشه سید قطب در تقابل با غرب زدگی و سرخوردگی وی از تمدن غربی شکل می گیرد. فهم ریشه ای اندیشه های جدید سید قطب، نیازمند تلاش فراوان نیست. زیرا سرخوردگی و ناامیدی از غرب و اندیشه و تمدنش در دهه چهل، نغمه ای رایج در جوامع عربی و اسلامی بود. تصادفی نبود که سید قطب در نقدهای ملامت گرانه اش نسبت به مادیت و بی پروایی و ویرانگری غرب، به کتاب انسان، موجود ناشناخته الکسیس کارل اعتماد عجیبی داشت. این ابعاد زشت تمدن غرب در نگاه کارل و هم فکران وی مربوط به دو جنگ جهانی و نظام های فاشیستی و استبدادی است که بین این دو جنگ سر بر آورده اند. متفکران عرب و مسلمان تحت تأثیر فضای یأس آلود غرب که زاده جنگ ویرانگر دوم جهانی بود، کم کم از ایده لیبرالیسم که در اوایل قرن بر فضاهای سیاسی حاکم شده بود، دست کشیدند و به اندیشه های خاص گرا و سنت محور روی آوردند.(2)

سید قطب برای اثبات درستی تشخیص خود درباره بیمار بودن تمدن غربی، بارها به کتاب انسان، موجود ناشناخته الکسیس کارل، که به عربی ترجمه شده بود، ارجاع می دهد. تشخیص کارل این بود که ریشه بیماری تمدن غرب پس ماندگی علوم انسانی از علوم مادی است. اما سید قطب، که در اصلِ بیمار بودن تمدن غربی با کارل هم نظر است، تشخیص او را از اسباب این بیماری نمی پذیرد. از نظر سید قطب، سبب بیماری کشنده این تمدن برپایی آن بر مبنای بی دینی است. سید قطب با مباحثی که در زمینه دین و فطرت انسانی عرضه می کند در پایان به این نتیجه می رسد که تمدن غربی مخالف فطرت است.(3)

ص: 425


1- ژیل کوپل، پیامبر و فرعون، ص34.
2- رضوان السید، اسلام سیاسی معاصر در کشاکش هویت و تجدد، ص39.
3- همان، ص66.
حیات فکری سید قطب
اشاره

حیات فکری سید قطب را بر اساس رویکردهای ایدئولوژیک وی می توان به چهار مرحله تقسیم کرد:

1. دوره احتمالاً الحاد یا حداقل شک و تردید (1925-1935)

خود وی تصریح کرده است که ده سال را در الحاد گذرانده است. در این دوره، سید قطب بیشترین آثار ادبی و نقدی اش را نوشته است. وی در نوشته های این دوره مباحث فراوانی را که هیچ ارتباطی با اسلام نداشته مطرح کرده است. در مهمة الشاعر، که در 1932 چاپ شد، معتقد است که این شاعر است که می تواند حقیقت و ارزش ها را به بشریت برساند، نه پیامبر. صریح ترین مدرکی که وضعیت فکری او را در این دوره باز می تاباند، مقاله ای است که در 17 مه 1934 در مجله الاهرام منتشر کرد و در آن به صراحت خواهان آن شد که مردم لخت مادرزاد زندگی کنند.(1)

2. دوره رویکرد سکولار اسلامی (1935-1946)

در این دوره، سید قطب هوادار کسانی مانند احمد امین می شود که سعی در اثبات معنویت و روحانیت شرق در مقابل مادیت غرب دارند. منظور از روحانیت ایمان به جهان ورای این جهان مادی است. در این مقطع، وی به اسلام به عنوان بخشی از فرهنگ ملی خود می نگرد. زیرا قرآن قوانین و نظم اجتماعی ای را عرضه می کند که بیشترین تأثیر را بر ذهنیت مصری داشته است، اما دین وحدت سیاسی نمی آفریند. در اینجاست که سید قطب ناسیونالیسم عربی را به عنوان ایدئولوژی می پذیرد و حتی به اسلام از زاویه روح عربی ناب آن می نگرد و محمد صلی الله علیه و آله و سلم را «الرجل العربی» می شمارد. در این دوره، نوشته های سید قطب، درباره مسائل اجتماعی، نشان قومی (ناسیونالیستی) و سکولار دارد.(2)

3. دوره گرایش اسلامی معتدل (1946-1956)

نخستین و عمده ترین کار ایدئولوژی اسلامی اش، یعنی کتاب العدالة الاجتماعیة فی الاسلام، را پیش از مسافرت به آمریکا (در 1948) به پایان برد. وی در این کتاب به بیانی شدیداً اسلامی

ص: 426


1- عادل حمودة، سید قطب من الطریقة المشنقة، ص116.
2- مجید مرادی، تقریر گفتمان سید قطب، ص3.

دل مشغول عدالت اجتماعی است. در این دوره، دیدگاه های سید قطب به اخوان المسلمین نزدیک می شد و خود وی نیز ارتباطاتی با اخوان برقرار می کرد، ولی به این جماعت نپیوست. زیرا می خواست استقلال خود را به عنوان یک متفکر حفظ کند.(1) وی پس از بازگشت از آمریکا در 1951، آنچنان به سختی جامعه آمریکا را تقبیح کرد که مجبور شد از وزارت عمومی استعفا کند. پس از آن، بیش از گذشته با اخوان المسلمین رابطه برقرار کرد و سرانجام در 45 سالگی از طریق صالح عثماوی به عضویت اخوان درآمد. این امر برای سید قطب همانند بریدن کامل از گذشته بود، چنان که بعداً خود او گفته بود: «من در 1951 متولد شدم». سید قطب در 45 سالگی از طریق صالح عثماوی به عضویت اخوان درآمد و متفکر اصلی این جریان و نیز سردبیر روزنامه اخوان شد.(2)

4. دوره رادیکال

دوره ای که بیشتر در زندان و بیمارستان به سر برد و چون امکان نوشتن داشت تفسیر فی ظلال القرآن را به پایان رساند. در این دوره، مهم ترین و تند ترین نوشته هایش را نگاشته است که المعالم فی الطریق و خصائص التصور الاسلامی از جمله آنهاست.(3)

برداشت های سه گانه از سید قطب

پس از نگارش کتاب معالم فی الطریق و شکل گیری گفتمان جاهلیت - حاکمیتِ سید قطب، سه نوع برداشت متفاوت از آرای وی به وجود آمد:

1. مهم ترین برداشت، که رادیکال ترین آنها نیز هست، تفسیر قطب از جاهلیت و تکفیر را به همه نقاط جهان و به همه انسان ها تسری داده است.

2. دومین برداشت، تفسیرهای او را فقط به حاکمان کشورهای اسلامی ربط می دهد.

3. سومین برداشت، تفسیری نمادین است که اعضای معتدل اخوان المسلمین ارائه می کنند و اعتقاد دارد تفسیر قطب از جاهلیت را فقط باید از نظر معنوی بررسی کرد، نه از نظر مادی.(4)

ص: 427


1- همان، ص22.
2- ژیل کوپل، پیامبر و فرعون، ص22.
3- مجید مرادی، تقریر گفتمان سید قطب، ص3.
4- Gilles Kepel, Jihad: The Trail of Political Islam, pp. 27-31.
بازتاب های انتشار معالم فی الطریق
1. دیدگاه حکومت و الأزهر

این کتاب به محض انتشارش، بسیاری را آشفته کرد و گروهی از نویسندگان دولتی و شیوخ و رجال دینی وابسته به رژیم، از جمله شیخ الأزهر آن زمان حسن مأمون و عبداللطیف سبکی و محمّد مدنی و ... فتواهایی مبنی بر جهالت، گمراهی، ارتداد و تکفیر قطب به سبب این کتاب صادر کردند! رژیم اجازه داد نهادهای اسلامی مصر آزادانه واکنش سخت و خشم آلود خود را در نشریه منبر الاسلام، که وزارت اوقاف منتشر می کرد، و نیز در کتاب های مختلف نشان دهند. رسمی ترین و عمده ترین نظر را، به دستور حسن مأمون، شیخ الأزهر، شیخ محمد عبداللطیف سبکی، رئیس کمسیون فتوا، ابراز کرد. وی گفت گرچه در نگاه نخست، کتاب معالم فی الطریق ممکن است اثری به نظر آید که به اسلام توسل جسته، اما شیوه فتنه انگیز کتاب و تأثیرات مصیبت بار آن بر جوانان و خوانندگانی که قوت فرهنگ اسلامی آنها کافی نیست، باعث بیزاری فرد می شود.

به کتاب معالم فصل به فصل و جمله به جمله پاسخ داده شد. شیخ سبکی اعلام کرد توصیف هر دوره ای به جز دوره نزدیک به عصر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم به عنوان دوره جاهلیت، عمل کفرآمیزی است. وی، سپس، اتهام خارجی بودن بر قطب وارد کرد: «قطب نیز مانند خوارج از مفهوم الحکم لله استفاده می کند تا بدین وسیله مسلمانان را به مخالفت با هر گونه حاکمیت دنیایی دعوت کند»؛ چراکه به نظر شیخ سبکی، قرآن اطاعت از حاکم مسلمان را توصیه می کند.(1)

2. دیدگاه اخوان
الف. نقد اعضای اخوان

این کتاب را اعضای اصلاح طلب جنبش نیز نقد می کنند. مرشد عام اخوان المسلمین، حسن هضیبی، اگرچه قبل از اعدام سید، پس از دیدن کتاب موافقت خود را اعلام داشته بود و به زینب غزالی گفته بود که «کتاب معالم فی الطریق، تمام توقعات و آرزوهایی را که من از سید داشتم، برآورده کرده است. خدای ما او را محافظت کند. یک بار تمام آن را خواندم و سپس خواندنش را

ص: 428


1- همان، ص62.

تکرار کردم. سید اکنون آرزوی امیدوارکننده ای برای دعوت است؛ إن شاء الله»،(1) اما با وجود این، اولین واکنش عمده در قبال همین کتاب - غیر از شیوخ الأزهر - از جانب خود او بود. هضیبی پس از اعدام سید، در 1969 کتابی با عنوان نحن دعاةٌ لا قضاةٌ نوشت. اگرچه کتاب آشکارا انتقادات شدیدی را متوجه المصطلحات الأربعة فی القرآن اثر بزرگ ابوالاعلی مودودی کرده بود، با خواندن آن به راحتی می شد پی برد که هدف هضیبی معالم فی الطریق نیز بوده است.(2)

ب. دفاع برخی از اعضای اخوان

محمّد قطب، برادر سید، در 1975 ناچار شد در نامه ای طولانی که در مجله المجتمع منتشر کرد، از برادرش، سید قطب در مقابل تمام کسانی که او را متهم می کردند عقاید و آرایی مخالف مکتب اخوان المسلمین ابراز کرده، به دفاع برخیزد. او در نامه اش چنین می آورد:

من خودم بارها از برادرم شنیدم که گفته: ما دعوت گر هستیم؛ نه قضاوت گر. هدف ما وضع قانون و صدور حکم علیه مردم نیست، بلکه می خواهیم این حقیقت را به آنها بیاموزیم که هیچ خدایی جز الله نیست (لا إله إلا الله). مشکل ما اکنون این است که مردم نمی فهمند این عبارت از آنها چه می خواهد.

خود سید قطب، به چند تن از برادران اخوانی در زندان که چنین شبهه ای از گفته هایش داشتند، می گوید:

ما مردم را تکفیر نکرده ایم. این نقل قولی اشتباه و غلط و ناموزون از واقعیت است. بلکه فقط می گوییم آنها از ناحیه جهل و ناآگاهی نسبت به حقیقت عقیده می نگرند و نتوانسته اند مدلولی صحیح از آن را دریابند. ما فقط گفته ایم که از زندگی اسلامی، که اکنون به حال و وضع جوامع جاهلی بیشتر شبیه است، فاصله گرفته اند. به همین علت نقطه آغاز در حرکت ما، قضیه برپایی حکومت و نظام اسلامی نیست، بلکه کاشتن بذر عقیده و تربیت اخلاقی اسلامی است. بدین ترتیب مسئله ای که به حرکت اسلامی مربوط می شود، خیلی بزرگ تر و مهم تر از آن است که علیه مردم حکم صادر کنیم.(3)

ص: 429


1- همان، ص63.
2- همان، ص64.
3- مجله المجتمع، ش271، شوال 1395.
گفتمان سید قطب در کتاب معالم فی الطریق
اشاره

اندیشه سید قطب در پاسخ به سه پرسش اصلی بوده است: وضعیت فعلی جهان، به ویژه دنیای اسلام، و علل آن چیست؟ وضعیت مطلوب کدام است و به چه سمتی باید رفت؟ راه حل مشکل در چیست؟

پاسخ به سه پرسش مذکور سه مفهوم جاهلیت، حاکمیت (عبودیت) و جماعت را تداعی می کند که در ادامه به آنها خواهیم پرداخت.

1. جاهلیت

پس از صدر اسلام این واژه در نوشته های ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب نیز آمده است. ابن تیمیه مسلمانان معاصر خود را جاهلی خواند و محمد بن عبدالوهاب نیز معتقد بود وضعیت مسلمانان دنیا، حتی آنهایی که در شبه جزیره عربستان به سر می برند همانند وضعیت دوره جاهلی قبل از اسلام است. با این همه، شخصی که واژه «جاهلیت» را وارد دنیای مدرن کرد، کسی نبود جز مودودی و شاگردش ابوالحسن ندوی (1903-1979).

جامعه جاهلی از نظر سید قطب چه نوع جامعه ای است؟ وی در پاسخ به این پرسش و در کتاب معالم فی الطریق چنین پاسخ می دهد:

جامعه جاهلی جامعه ای است که به اسلام عمل نمی کند؛ نه اعتقادات و تصوراتش ناشی از اسلام است و نه ارزش ها و ضوابطش و نه نظام و قوانینش و نه سلوک و اخلاقش. جامعه اسلامی جامعه شکل یافته از افرادی که خود را «مسلمان» نامیده اند نیست. تا زمانی که شریعت، قانون جامعه نباشد، آن جامعه اسلامی نیست، حتی اگر افراد آن نماز بخوانند و روزه بگیرند و به حج بروند. جامعه اسلامی جامعه ای نیست که از نزد خود، اسلامی جز آنچه خداوند مقرر فرموده است و پیامبر تفسیر کرده است ابداع کند و آن را اسلام بنامد.(1)

طبق این تعریف، همه جوامعی که در حال حاضر وجود دارند، در قلمرو جاهلیت قرار می گیرند. در ادامه، قطب همه جوامع موجود را بررسی می کند. از نظر وی، در رأس جوامع

ص: 430


1- سید قطب، معالم فی الطریق، ص17-19.

جاهلی، جامعه کمونیستی قرار دارد؛ نخست اینکه وجود خداوند را انکار می کند و دوم اینکه به جای خداوند، حزب در آن پرستش می شود. ایدئولوژی و سیستم کمونیستی، ارزش انسان را تا حد یک حیوان و حتی ماشین پایین می آورد. در مرحله بعدی جوامع بت پرستی از قبیل هندوستان، ژاپن، فیلیپین و آفریقا قرار دارند که به خدایگان دیگری در کنار الله یا بدون آن اعتقاد دارند. همه جوامع یهودی و مسیحی نیز جزء جوامع جاهلی هستند، چراکه آنها از اعتقادات اولیه خود دور شده اند و از قوانین ساخته دست بشری اطاعت می کنند. بالأخره تمام جوامعی نیز که خود را اسلامی می خوانند، در جاهلیت به سر می برند. در جوامع مسلمانان، عده ای به سکولاریسم اعتقاد دارند و رابطه خود با دین را انکار می کنند. عده ای دیگر نیز فقط در زبان به دین اقرار می کنند، ولی در زندگی اجتماعی به طور کامل آن را طرد می کنند. عده ای نیز قوانین دلخواه خود را می سازند و آن را به اسم «شریعت خداوند» ارائه می دهند. همه این جوامع در یک چیز مشترک اند و آن اینکه فقط از خداوند اطاعت نمی کنند.(1)

به همین دلیل است که سید قطب، جاهلیت قرن بیستم را وخیم ترین نوع جاهلیتی می داند که در تاریخ بشریت بر روی زمین ظاهر شده است. به نظر وی، تلاش های پیامبر برای از بین بردن دشمنانش آسان تر از تلاش هایی است که باید برای پایان دادن به جاهلیت در عصر حاضر، صرف شود. وی دلیل این امر را در دشمنی دوگانه ای می داند که مؤمنان باید با آن مبارزه کنند؛ دشمن خارجی (عمدتاً فرهنگ غربی) و دشمن داخلی در میان دنیای اسلام.(2)

2. حاکمیت و عبودیت

به منظور کم اهمیت جلوه دادن ایدئال های ناسیونالیست ها، قطب بر روی دو مفهومی که قبلاً مودودی ابداع کرده بود تأکید کرد: حاکمیت و عبودیت. سید قطب در فصل پنجم از کتاب معالم فی الطریق تحت عنوان «لا اله الا الله: تنها روش زندگی در اسلام»، اعتقاد به پرستش بی چون و چرای خداوند و اطاعت از فرامین وی را تنها روش زندگی دانست و اعلام کرد جامعه ای اسلامی خواهد بود که همه قوانین شریعت را اجرا کند. به عبارت دیگر، ویژگی متمایزکننده جامعه اسلامی

ص: 431


1- همان، ص88-95.
2- همان، ص116-117.

از سایر جوامع در این است که فقط بر پایه پرستش خداوند بنا شده است. در واقع، «لا اله الا الله» تنها روشی است که اولین گروه مسلمانان بر پایه آن به وجود آمد و در ادامه با تکیه بر آن توانست جامعه اسلامی را به وجود آورد و با جامعه جاهلی مقابله کند.(1)

3. جماعت

سید قطب راه حل مشکل ایجادشده در جوامع کنونی را حاکمیت خداوند و اجرای شریعت و به عبارت دیگر بازگشت به اسلام می داند. اما چگونه و با استفاده از چه وسیله ای می توان به اسلام بازگشت؟ راه حل مشکل چیست؟ سید قطب معتقد بود خیزش اسلامی میسر نمی شود مگر با استفاده از «جماعت»، یا «گروه مؤمن» یا «نسل قرآنی یگانه» یا «گروه پیش تازی» که به نسل نخست صحابه تأسی کنند؛ نسلی که فقط از سرچشمه سیراب شده است و در تاریخ شأنی یگانه دارد.

حال که مقرر است جامعه اسلامی چنین باشد، این جامعه چگونه به وجود می آید؟ و برنامه و راه ایجاد آن کدام است؟ این جامعه فقط وقتی به وجود می آید که جماعتی از انسان ها پیدا شوند و عبودیت خود را به طور کامل به خداوند اختصاص دهند و عبودیت هیچ غیرخدایی را نپذیرند و چه در اعتقاد و جهان بینی و چه در عبادات و شعائر و چه در نظام و قوانین خود زیر بار عبودیت غیرخدا نروند و آنگاه تمام زندگی خود را عملاً بر اساس این عبودیت خالصانه، سازمان دهند و درون خود را از اعتقاد به الوهیت هر غیرخدایی - در کنار خدا یا به جای خدا - پاک کنند و شعائر خود را برای رضای هیچ غیرخدایی - در کنار خدا یا به جای خدا انجام ندهند و قوانین خود را از هیچ غیرخدایی - در کنار خدا یا به جای خدا - برنگیرند.

بنابراین، قبل از اندیشیدن درباره برپا کردن نظام اجتماعی اسلام و ایجاد جامعه ای اسلامی بر پایه این نظام، باید دل و درون افراد از عبودیت غیرخدا پاک سازی شود و افرادی که به این ترتیب درونشان از عبودیت غیرخدا پاک می شود، به صورت جماعتی مسلمان گرد هم آیند. چون جامعه

ص: 432


1- همان، ص84.

اسلامی از همین جماعت که دل و درون افراد آن از از عبودیت غیرخدا در اعتقاد و عبادت و شریعت، زدوده شده، تشکیل می شود.(1)

وقتی تعداد مؤمنانِ به این عقیده به سه نفر می رسد، خود این عقیده به آنها می گوید:

اکنون شما یک جامعه هستید. ... یک جامعه اسلامی مستقل هستید و از جامعه جاهلی که بدین عقیده گردن نمی نهد و ارزش های اساسی این عقیده- ارزش هایی که قبلاً بدان ها اشاره کردیم – بر آن حکم فرما نیست، منفصل و جدایید و همین جاست که جامعه اسلامی (عملاً) به وجود آمده است. پس از آن سه نفر، ده نفر و ده نفر، صد نفر و صد نفر، هزار نفر و هزار نفر هم دوازده هزار نفر می شوند ... و آنگاه جامعه اسلامی آشکارا اعلام وجود می کند.(2)

4. جهاد

«جهاد» یکی دیگر از واژه هایی است که مودودی و قطب (در فصل چهارم) به کار برده اند و رابطه نزدیکی با جاهلیت دارد. قطعاً در طول مسیر، بین جامعه جاهلی و این جامعه نوپا که افرادش را از آن گرفته است و با عقیده و بینش و ارزش ها و اعتبارات و موجودیت و ساختار خاص خودش از آن جدا شده است، جنگ درمی گیرد و همین حرکت از نقطه شروع آن تا نقطه موجودیت یافتن آشکار و مستقل، موجب تمایز یافتن یکایک افراد این جامعه می شود و ارزش و جایگاه هر کدام از آنها را - بر حسب میزان و اعتبار اسلامی- در این جامعه، مشخص می کند و بنابراین، جامعه برای هر فرد ارزش خاص او را قائل می شود، بدون آنکه لازم باشد خودش را تزکیه شده جلوه دهد یا خویشتن را به دیگران بشناساند. در آن روز حتی عقیده و ارزش های حاکم بر نفس و بر جامعه او، بر او فشار خواهند آورد که خود را از نگاه هایی که در محیط به او دوخته شده است، پنهان نگه دارد.(3)

حاکمیت بخشیدن به خدا و قوانین الاهی بر روی زمین و نابود کردن حاکمیت انسان و قوانین انسانی و انتزاع قدرت از دست غاصبان و باز گرداندنش به خداوند سبحان صرفاً با تبلیغ و موعظه حاصل نخواهد شد؛ چراکه جباران سلطه جو و غاصبان حاکمیت خدا، قدرت را با تبلیغ و ارشاد

ص: 433


1- همان، ص86-90.
2- همان، ص92.
3- همان، ص118 و 119.

واگذار نخواهند کرد. اگر چنین بود پیامبران به سادگی می توانستند دین خدا را بر روی زمین مستقر کنند؛ و این عکس آن چیزی است که تاریخ نشان می دهد. تاریخ این دین همچون تاریخ ادیان گذشته است.(1)

مسئله اصلی در بحث قطب این است که جهاد فقط دفاعی نیست. این مشکل از آنجا ناشی می شود که بسیاری از مخالفان اسلام می کوشند چهره ای وحشی از اسلام نشان دهند که برای اسلام آوردن غیرمسلمان از اجبار و زور استفاده می کند. جهاد فقط علیه حکومت ها یا حاکمانی استفاده می شود که از تبلیغ اسلام جلوگیری می کنند، چراکه در زمان پیامبر نیز بعد از اینکه حاکمان ایران و روم از تبلیغ دین اسلام جلوگیری کردند، هدف حمله قرار گرفتند. در نتیجه هدف جهاد، از نظر قطب، به دست آوردن آزادی تبلیغ مذهبی است. قطب باور دارد که هیچ حکومت غیراسلامی اجازه گفت وگوی آزاد با مردمش را درباره اسلام نمی دهد. در نتیجه جهاد مبارزه ای علیه جاهلیت است و تا زمانی که همه دولت ها در جاهلیت به سر می برند و حاکمیت غیراسلامی را پذیرفته اند جهاد ادامه خواهد داشت.(2)

اندیشمندان تأثیرگذار بر سید قطب
اشاره

اندیشه و گفتمان جاهلیت - حاکمیت سید قطب تحت تأثیر کدام اندیشمندان شکل گرفته است؟ شخصیت های مختلفی در شکل گیری اندیشه و گفتمان سید قطب در دوره های مختلف حیات فکری وی دخیل بودند که به برخی از آنها اشاره می کنیم.

1. محمود عباس عقاد

زندگی ادبی و روشن فکری سید قطب عمیقاً در اثر برخورد با محمود عباس عقاد، یکی از پیشوایان ادبی آن عصر، شکل گرفت.(3)

ص: 434


1- همان، ص149 و 150.
2- همان، ص57.
3- ژیل کوپل، پیامبر و فرعون، ص37.
2. ابن تیمیه و شاگردان وی

سید قطب، به عنوان یکی از شارحان تفکر بنیادگرایانه، در زمینه مخالفت با موضوعات مجرد فلسفی و تأکید بر تعبیر و تفسیر تحت الفظی، از شیوه ابن تیمیه و شاگردان او پیروی می کرد. وی، همانند ابن تیمیه، جوامع را به دو گروه تقسیم می کند که در یک طرف، نیروهای خوب قرار دارند و در طرف دیگر نیروهای بد (شیطانی)؛ حد میانه ای وجود ندارد.(1) در واقع، اهمیت سید قطب در این است که استدلال های ابن تیمیه علیه حکمرانان کافر را به گونه ای تفسیر کرد که بتوان آنها را به مشکلات اسلام در دنیای مدرن تعمیم داد.

3. ابوالاعلی مودودی

سومین فردی که افکار سید را تحت تأثیر قرار داد ابوالاعلی مودودی بود. آرا و عقاید او شالوده فکری سید را در زندان شکل داد. تأثیر ابوالاعلی مودودی بر سید قطب را به طور کامل می توان در کتاب معالم فی الطریق مشاهده کرد. سید در سراسر این کتاب از دو مفهوم «عبودیت» و «حاکمیت» به عنوان کلید رابطه انسان و خداوند نام می برد. او می کوشد این دو اصطلاح را در کتاب المصطلحات الاربعة فی القرآن: الله، الرب، العباده، الدین آنچنان که اعراب در دوران رسالت پیامبر درک می کردند ریشه یابی کند، نه آنچنان که در طول قرن های معاصر تفسیر شده است. سید قطب، همچون مودودی، تنها حاکمیت قانونی و شرعی را در یک جامعه اسلامی، حاکمیت خداوندی می داند. به همین ترتیب، فقط خداوند موضوع عبادت و ستایش است. رژیم هم فقط می تواند با الحکم بما انزل الله اعمال حاکمیت کند. فقط حکومتی عادلانه است که نشان الاهی داشته باشد؛ و تنها قانونی که در برابر تباهی و فساد و تبدیل شدن به وسیله ای در خدمت یک مستبد مصونیت دارد، قانونی است که بر اساس کتاب خداوند (شریعت الله) استوار شده باشد. در جامعه جاهلی، برخلاف جامعه اسلامی، حاکمیت متعلق به خدا نیست، بلکه متعلق به دیگران است. ویژگی جامعه جاهلی به اوج رساندن صاحب قدرت، چه فرد چه طبقه یا حزب، و ستایش وی به وسیله مردم است.(2)

ص: 435


1- همان، ص40.
2- همان، ص48 و 49.

مودودی در تفسیر آیاتی که مسلمانان را از عبادت همه به جز خدا نهی می کند می گوید، در آیاتی که کلمه «عبادت» به معنای عبودیت و عبادت آمده است موضوع عبودیت یا شیطان است یا طاغوتیانی که خود را به بت، و عبادت کنندگان خداوند را به ستایش گران و خدمت گزاران خود تبدیل کرده اند. به عبارت دیگر، رهبران، مردم را وا می دارند طبق قوانین ساخته و پرداخته شان زندگی کنند و کتاب خداوند را پشت سر خود پنهان کنند.(1) استفاده سید از اصطلاح «عبودیت» نشان می دهد که او کتاب مودودی را خوانده است: «حاکم ظالم کسی است که بر هر شکل، خود را همچون بت برای ستایش مردم عرضه می کند».(2)

مودودی هنگامی که از اصطلاح «رب» سخن می گوید، مسئله حاکمیت را مطرح می کند. مودودی می گوید «رب» در پنج معنای اصلی در قرآن به کار رفته است، که یکی از ویژگی های رب بودن اعمال حاکمیت است.(3) بنابراین، معیار ضروری و کافی تشخیص اسلامی یا جاهلی بودن یک جامعه (از نظر مودودی و سید قطب) در نوع عبودیت و حاکمیتی نهفته است که در جامعه اعمال می شود.

4. ابوالحسن ندوی

در اواخر دهه چهل میلادی کتاب متفکر هندی، ابوالحسن ندوی، با نام جهان با انحطاط مسلمانان چه زیانی دید؟ از اردو به انگلیسی ترجمه شد. سید قطب بر نخستین چاپ عربی کتاب ندوی در 1950 مقدمه ای نگاشت.(4) این کتاب در دو بخش نسبتاً مساوی به سامان آمده است. نیمه نخست، تاریخ تمدن اسلامی و شرایط و زمینه های ظهور آن را، در مقام شورشی بر ظلمت جامعه جاهلی و پوچی چالش ساسانی- بیزانسی، بررسی می کند. فصلی که به پژوهش زمینه ها و بستر پیدایش اسلام و تمدن اسلامی می پردازد، به هیچ روی پیش درآمدانه نیست؛ تقریباً چهل صفحه از آن به متهم کردن فرهنگ ها و تمدن ها و سنت های دینی موجود در دیگر نقاط جهان در قرن پنجم و ششم میلادی مانند یهودیت، مسیحیت، زرتشت باوری، بوداباوری و هندوئیسم می گذرد. سنت

ص: 436


1- ابوالاعلی مودودی، المصطلحات الاربعة فی القرآن: الله، الرّب، العبادة، الدین، ص107-108.
2- ژیل کوپل، پیامبر و فرعون، ص50.
3- همان، ص51.
4- رضوان السید، اسلام سیاسی معاصر در کشاکش هویت و تجدد، ص38.

امپراتوری های کسری و قیصر که در جزیرة العرب آن روزگار حاکم بوده نیز طعن و تقبیح شده است.

بخش ویژه تمدن اسلامی با بررسی «روش پیامبران در اصلاح و تغییر» آغاز شده است و جالب آن است که بر جوانب تربیتی و اخلاقی و فرهنگی بیش از هر چیز تکیه دارد.(1) وقتی سخن به انحطاط تمدن اسلامی می رسد، به سیاست باز می گردد و تأکید می کند که انحطاط، موجب جدایی دین از سیاست شد و نالایقان را به امامت رساند، همان طور که زمینه بی اعتنایی به دانش های سودمند را فراهم آورد. تمدن اسلامی، در ادوار متأخر، در چند برهه کوتاه درخشیدن گرفت، مانند دوران صلاح الدین و برخی ممالیک و عثمانی ها. ولی [آن دوران ها] فقط برهه هایی کوتاه بودند و بس، و فراتر از این بر پایه نبوغ نظامی شکل گرفته بودند، نه نبوغ فرهنگی و تمدنی.

ندوی بخش مربوط به تمدن اروپایی را با بحث درباره ریشه های یونانی آن آغاز می کند و عناصر اساسی آن را حس باوری، دین گریزی، اهتمام بیش از حد به زندگی، وطن پرستی و قوم گرایی برمی شمرد.(2) در اندیشه ندوی کلید فهم تمدن اروپایی مادی بودن آن است؛ چنین بوده و هنوز هم چنین است. میان معنویت و زهدگرایی مسیحی با ماده باوری تمدنی، چالشی رخ داد و ماده باوری در آن به پیروزی رسید و مسیحیت شرقی کنار زده شد و روحانیت خود را از دست داد و آنچه روی داد این بود که به قول ابن تیمیه روم نصرانی نشد، بلکه نصرانیت رومی شد. به این ترتیب، بیماری بدخیم تمدن اروپایی پدید آمد: ماده باوری و غریزه محوری که بر افراد چیره بود؛ قوم پرستی و ملی گرایی دولت ها و مردم. از این رو، اروپا (و همچنین سراسر غرب) به دلیل وجود گرایش های گسست جویانه و شکاف خواهانه فردی و جمعی به سوی خودکشی می رود. دو جنگ جهانی و صدها جنگ استعماری گواه این واقعیت است.

جهانی که امروزه سرنوشتش به دست تمدن غربی است، سرگذشتی جاهلی دارد یا دست کم بدان می انجامد؛(3) از یک سو، جنگ و جدال آنها برای تکمیل جهان گشایی خود، و از سوی دیگر، چالش درونی آنها با یکدیگر، که از انگیزه های مادی سرکشی که در افراد و گروه ها و دولت ها وجود

ص: 437


1- سید ابوالحسن حسنی ندوی، ماذا خسر العالم بانحطاط المسلمین، ص27-66.
2- همان، ص78-111.
3- همان، ص258.

دارد، مایه می گیرد. امروزه مسلمانان وظیفه دارند جهان را از این تمدن خودکامه چیره نجات دهند و کارها را به سامان اصلی خود برگردانند. آشوب و هرج و مرجی که در جهان جاری است، چنان که انسان ها دیگر مهار سرنوشت جهان و سرنوشت خود را از دست داده اند، نشان می دهد که با انحطاط مسلمانان چه زیان و ضرر عظیمی به جهانیان رسید. به نظر ندوی، عرب ها همان طور که در آغاز اسلام پیشرو بودند، در این دوران نیز باید پیش از دیگر مسلمانان به پا خیزند و جهان را نجات دهند. به نظر می رسد سید قطب انگاره ندوی از مشکلات تمدن – یا به تعبیر بهتر، مشکلات مسلمانان با تمدن جدید- را می پذیرد.(1)

جریان های تکفیری متأثر از سید قطب

علی رغم تفسیرهای سه گانه ای که از اندیشه سید قطب در جامعه آن روز مصر پدید آمد، تفسیری که اندیشه وی را به عرصه مبارزه ایدئولوژیکی سوق می داد، پررنگ تر شد. در دهه هفتاد قرن بیستم، برخی گروه های اسلامی در مصر ظهور کردند که روش آنها در برخورد با وقایع سیاسی و اجتماعی، برخلاف اخوان المسلمین، تا حدودی همراه با خشونت بود. بیشتر این اعضا در اخوان المسلمین عضویت داشتند و نوشته های سید قطب مهم ترین منبع فکری آنها بود. در نیمه دوم دههٔ شصت، زندانیان اخوان المسلمین در همان زندان ها در افکار و آرای سید قطب بحث و مناقشه کردند و جوانان به نقد ریشه ای افکار و ایدئولوژی مبارزاتی سید قطب تمایل پیدا کردند تا اینکه سادات در 1971 آنها را آزاد کرد. آنها پس از آزادی به تشکل های مختلفی روی آوردند که وجه مشترکشان اعتقاد به ضرورت تغییر اوضاع موجود از راه قدرت (زور) بود. از میان این تشکل ها، جماعت های زیر سر برآوردند: جماعة الفنیة العسکریة در 1974، جماعة التکفیر والهجرة در 1977، و جماعة الجهاد از 1979 به این سو.(2)

اگرچه تفکر سید قطب در تقابل با فرهنگ و تمدن بیمار غربی شکل گرفت و جاهلیت مدرن را متأثر از تمدن فطرت گریز غرب می دانست، جریان های تکفیری با روگردانی از این اندیشه محوری

ص: 438


1- رضوان السید، اسلام سیاسی معاصر در کشاکش هویت و تجدد، ص66.
2- همان، ص36.

سید قطب، بر جهان اسلام و جاهلیت درون جوامع اسلامی متمرکز شدند و راه حل پاسخ به معضل هویتی مسلمانان را در مبارزه با فرقه های اسلامی یافتند.

زمینه های اجتماعی- سیاسی شکل گیری جریان های تکفیری معاصر مصر
اشاره

از کاوش در افکار و احوال رهبران و اعضای این گروه ها و توجه به شرایط اجتماعی و سیاسی نابسامان مصر نکات مهمی می توان نتیجه گرفت که در پدید آمدن خشونت هایی به نام دین مؤثر بوده است:

1. اوج گرفتن باورهای دینی

گروه های بنیادگرا و رهبران آنها «الاسلام هو الحل» را شعار خود قرار دادند. از نظر این دسته از متفکران و صاحب نظران مسلمان، ریشه های فلاکت جهان اسلام را باید در دوری جستن از تعالیم اصیل قرآن و سنت دانست. اصرار این گروه بر اجرای سریع و بدون قید و شرط احکام اسلامی - با فهم و اجتهادی کاملاً ظاهری از آیات و روایات و به زعم آنها بدون در نظر گرفتن قیود، اصلاحات و تغییرات بعدی در احکام، که عمدتاً علمای سنتی سده های بعدی اعمال کرده اند - با روشی انعطاف ناپذیر، بی مصالحه و بدوی، آنها را در اکثر موارد تبدیل به نیرویی سیاسی و معطوف به نتیجه ساخته است.(1)

2. شکاف نسلی

حملات 1965 پلیس نه تنها اعضای سابق اخوان را که در 1954 دست گیر، زندانی و سرانجام پس از اتمام محکومیت آزاد شده بودند از میان برداشت، بلکه به سرعت میان دو نسل جوان و کهن سال شکاف ایجاد کرد. اکثر نسل کهن سال جهت گیری محافظه کارانه پیدا کردند و تا 1977 با رژیم سادات از سر سازگاری در آمدند، در حالی که اغلب رادیکال های نسل جوان حکم تکفیر جامعه جاهلی را صادر کردند.(2)

ص: 439


1- علی اکبر دیانت، «اصلاح طلبی»، در: دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ج9، ص234.
2- ژیل کوپل، پیامبر و فرعون، ص80.
3. حاشیه نشینی

محل زندگی اعضا و رهبران گروه های افراطی، اغلب روستاهای کوچک و حومه شهرهای بزرگی چون قاهره است. این مناطق به علت فقر و کمبود امکانات زندگی و دوری از مراکز خدماتی، مراکز حاشیه ای محسوب می شود که محدودیت های بسیاری را در مسائل تربیتی، فرهنگی و اقتصادی به خود دیده است.(1) بدین ترتیب این افراد هنگامی از نظر سیاسی خطرناک می شوند که رهبرانشان تصمیم می گیرند در شهرهای بزرگ یا پایتخت مستقر شوند.(2)

4. بی تجربگی و جوان بودن پیروان

گرایش های رادیکال این جنبش ها برای جوانان حاشیه نشین و بی تجربه جذاب بود. پژوهش مشهور سعدالدین ابراهیم نشان می دهد که میانگین سنی گروه التکفیر والهجرة 24 سال و گروه آکادمی نظامی 22 سال بوده است. همچنین، تمامی اعضای دو گروه هنگام پیوستن به این گروه ها بین 17 تا 26 سال سن داشته اند.(3)

5. تحصیلات رهبران

یکی از ویژگی های معمول در رهبران و طرفداران اسلام سلفی و بنیادگرا، نداشتن پیشینه تحصیلات گسترده دینی به شکل موجود در حوزه های علمیه است. رهبران جنبش های بنیادگرا معمولاً افرادی هستند که حرفه اصلی آنها مطالعه دین نیست و معارف دینی شان حاصل مطالعات شخصی و انفرادی و به دور از سنت استادی و شاگردی معمول در نهادهای یادگیری سنتی است. این الگو در میان پیروان نیز تکرار می شود. غالب رهبران و اعضای اصلی جنبش های سلفی را دانشجویان و دانش آموختگان رشته های فنی - مهندسی و رشته های غیر علوم اسلامی تشکیل می دادند؛ نه دانشجویان علوم اسلامی. بنابراین، می توان گفت شناخت آنها از اسلام در واقع بیشتر مکانیکی و ظاهری بود و تمسک آنها به برخی آموزه های دینی با احراز هویت و به دست آوردن قدرت سیاسی همراه بوده است.(4)

ص: 440


1- سید احمد رفعت، النبی المسلح، ص80.
2- هرایر دکمجیان، جنبش های اسلامی معاصر در جهان عرب، ص185.
3- محمدرضا حاتمی، دایرة المعارف جنبش های اسلامی، ص274.
4- همان.

اکنون این پرسش مطرح می شود که چرا مهندس ها تروریست می شوند؟ ... مهندس ها آن قدر خودبین هستند که فکر می کنند می توانند متون را بخوانند، تصور می کنند که می توانند بدون هیچ کمکی قرآن را بخوانند. اتفاقاً اگر آنها به نوعی از تحصیلات مذهبی برخوردار بودند، احتمالاً در برابر قرائت های خشونت طلبانه قرآن مصونیت می یافتند. اما آنها دانش مذهبی ندارند و وقتی در 25 سالگی به مذهب رو می آورند، به علت نداشتن تحصیلات مذهبی، به دام قرائت های غیرمعمول قرآن می افتند. در واقع، مهندس ها معمولاً این گونه هستند و برای فهمیدن هر چیزی بلافاصله به دنبال ترسیم نقشه و یافتن اصول می روند. این دقیقاً همان کاری است که اسلام سلفی به دنبال آن است؛ یعنی فراموش کردن 14 قرن تفسیر و تأویل و بازگشت به اصول قرآن و حدیث و تنها بها دادن به همین مسئله.(1)

6. افزایش خشونت دولتی

سرکوب شدید حرکت های بنیادگرایانه که رسالتشان را اصلاح وضعیت داخلی کشور اعلام کرده اند، نیز یکی از متغیرهای مهم در افزایش خشونت این جریان ها به شمار می آید. به همین دلیل، اهمیت نقش زندان ها در گسترش جنبش های تکفیری و گسترش خشونت ها را نباید نادیده گرفت. ترورهای انجام شده به دست بخش زیرزمینی اخوان المسلمین، بازداشت های گسترده دوران ناصری و اوج گرفتن خشونت های سیاسی و اجتماعی در گروه های اسلامی پس از دهه هفتاد، هر یک به تنهایی کافی بود تا چندین هزار نفر از متهمان سیاسی را روانه زندان ها کند. در حقیقت زندان محل مناسبی برای آشنایی و تبادل نظر رهبران و گروه ها با یکدیگر و مکانی برای تشکیل گروه های سرسخت تر، به منظور غلبه بر نظام حاکم محسوب می شد.(2)

7. شرایط نامطلوب اقتصادی

تصمیم ها و برنامه های سیاسی- اقتصادی دولت در دهه هفتاد نیز نقش بسیار مهمی در دامن زدن به نارضایتی ها و ایجاد خشونت دینی داشت.(3) سوء توزیع فزاینده درآمد به عنوان یکی از نتایج سیاست های انور سادات در لیبرالیزه کردن اقتصاد، غالباً به عنوان یکی از نخستین عوامل

ص: 441


1- مرکز تحول نیروی وزارت دفاع آمریکا، ترسیم فضای پرابهام جنگ ها و منازعات آینده، ص147.
2- سید احمد رفعت، النبی المسلح، ص80.
3- همان، ص82.

پیکارجویی اسلامی ذکر شده است. در واقع، شواهد موجود حاکی از وجود اختلاف رو به رشد درآمد میان غنی و فقیر بوده است. آمار نشان می دهد که در سال های 1964-1965 پنج درصد خانواده های متعلق به طبقات مرفه مصری 2/19 درصد درآمد را به دست می آوردند، در حالی که در 1979 میزان درآمد آنها به 22 درصد رسید. در همان دوره، درآمد 20 درصد از فقیرترین خانواده ها فقط به اندازه 5/0 درصد افزایش یافت.

علی رغم محدودیت های اطلاعاتی مربوط به توزیع درآمد، مشخص است که اختلاف درآمد و تضاد طبقاتی بالقوه بیشتر می شود. در خصوص ثبات سیاسی، شگفت انگیزترین تحول، کاهش اساسی درآمدهای طبقه متوسط و نیز 60 درصد از کم درآمدترین افراد جمعیت است. تصادفی نیست که این طبقات منبع اولیه تأمین نیروهای فعال اسلام گرا به حساب می آیند. احساس شدید محرومیت نسبی، خصومت آنها با رژیم و متحدان غرب گرای آن را در بخش خصوصی، که در اثر سیاست های سادات سود کلان به جییب زدند، برانگیخت.(1)

8. شکست اعراب در جنگ با اسرائیل

حوادث مهمی در اواخر دهه هفتاد به وقوع پیوست که گسترش موج اسلام گرایی را در جامعه مصر به دنبال داشت. شاید مهم ترین این رویدادها شکست اعراب (و در واقع پان عربیسم ناصری) از اسرائیل در جنگ شش روزه ژوئن 1967 بود. متعاقب این ناکامیِ سوسیالیست ها و بن بست پان عربیسم در حل مسائل مصر، توجه به دین به عنوان راه حل در سرتاسر جامعه مصر گسترش یافت. البته این بازگشت به دین به معنای بازگشت به دین سنتی یا طریقت های صوفیه نبود، بلکه بیشتر به معنای پذیرفتن تفاسیر ظاهرگرایانه سلفی از اسلام بود که بیش از همه در آثار سید قطب تجلی یافته بود.

9. دور بودن جریان های رادیکال از صحنه عملی سیاست ورزی

یکی از دلایل اقبال نسبی به بنیادگرایان در برخی کشورهای اسلامی، دور بودن آنها از صحنه عملی سیاست ورزی و امور اجرایی روزمره کشور است که موجب شده است به دلیل دیکته نانوشته شان هم سابقه پاک و جذابی داشته باشند و هم به دلیل انتقادهای آرمان گرایانه و تندشان

ص: 442


1- هرایر دکمجیان، جنبش های اسلامی معاصر در جهان عرب، ص188.

بتوانند از میان ناراضیان به سیاست های دولت های حاکم، هوادارانی بیابند. از طرفی چون معمولاً آنها موفق به تشکیل دولت نمی شوند (عمدتاً به دلیل استبداد و فضای سرکوب)، این چهره جذاب را حفظ می کنند.

10. دیکتاتوری و فقدان مردم سالاری
اشاره

یکی از زمینه های مهم در شکل گیری جنبش های خشن سلفی در مصر، وجود حکومت های خودکامه و فقدان نهادها و بنیان های مردم سالارانه مدرن و سنتی بوده است. دیکتاتوری جمال عبدالناصر در مصر موجب شد جذابیت راه های رادیکال و بنیادگرایانه افزایش یابد. مثلاً در پاکستان به دلیل وجود قوه قضاییه مستقل، احزاب مستقل و مطبوعات آزاد، علی رغم کودتاهای نظامی بسیار، همواره راه های مسالمت آمیزی برای بیان نظرات و فعالیت سیاسی وجود داشته است. به همین دلیل نیز خشونت با اقبال عمومی رو به رو نشده است. برای مثال، هنگامی که دولت ایوب خان در 1964 فعالیت جماعت اسلامی را ممنوع اعلام کرد، دیوان عالی حکمی برخلاف رأی دولت صادر کرد. البته توسل به خشونت دلایل متعددی دیگری هم دارد که احمد به خوبی نمونه ای از آن را تشریح کرده است:

از این گذشته جنبش های اسلامی پاکستان، به خلاف گروه «التکفیر والهجرةِ» مصر و ناراضیان سعودی که در 1979 کنترل کعبه را به دست گرفتند، در اقلیت قرار نداشته اند، بلکه در جریان اصلی اندیشه مذهبی قرار داشته اند و بنابراین، دچار عقده طرد نبوده اند؛ چیزی که اغلبِ جنبش های حاشیه ای اقلیت و فرقه مانند را به اتخاذ روش های خشن وادار می کند.

برای مشخص شدن ویژگی بیان شده به معرفی اجمالی گروه های تکفیری متأثر از اندیشه سید قطب می پردازیم:

1. سازمان «شباب محمد» یا «آکادمی ارتش»

تأسیس این سازمان در 1974، اعلام شده است. نام دیگر این سازمان منظمة التحریر الاسلامی (سازمان آزادی بخش اسلامی) است. این گروه به علت حمله مسلحانه ای که در 1974، علیه آکادمی فنی ارتش انجام داد، به این نام مشهور شده است و نخستین گروهی است که خارج از محدوده اخوان به وجود آمد. رهبر این گروه شخصی به نام صالح سریه است؛ فردی فلسطینی که

ص: 443

شناس نامه اردنی داشت. وی در 1971 در قاهره در رشته روان شناسی تربیتی دکترا گرفت. او یکی از اعضای اخوان در اردن بود، اما بعدها به عضویت حزب التحریر الاسلامی در آمد. وی مدتی را به دلیل همکاری با حزب التحریر الاسلامی در زندان بود. در 1973 «تنظیم الفنیة العسکریة» را تأسیس کرد و در 1975 به اتهام اقدام علیه نظام حکومتی مصر اعدام شد.(1)

صالح سریه با نوشتن رسالة الایمان ایدئولوژی مبارزه گروه خود را تئوریزه کرد. وی در رسالة الایمان ایدئولوژی این حرکت را این گونه بیان می کند که حکومت های تمامی کشورهای اسلامی کافرند و هیچ تردیدی در این نیست.

2. جماعة المسلمین یا التکفیر والهجرة

طرفداران کتاب معالم فی الطریق در زندان دو گروه بودند؛ یک دسته معتقد به جدایی معنوی از جامعه بودند و خود را «جامعة العزلة الشعوریة» (انجمن جدایی معنوی) نامیدند و اعتقاد داشتند که جامعه جاهلی معاصر مصر را باید تکفیر کرد. ولی چون به نتایج هر گونه تکفیر آگاه بودند، در داخل جامعه زندگی می کردند و عقاید خود را پنهان می کردند و منتظر رسیدن به قدرت بودند.(2) دسته دیگر معتقد بودند باید از جامعه حالت «مفاصله کامله» داشت. این گروه به کوه ها پناه آوردند و از همین رو مطبوعات مصر جماعة المسلمین را دسته ای از چریک ها معرفی کرد و نام آنها را «التکفیر والهجرة» گذاشت.(3)

رهبر اصلی این گروه شیخ علی عبده اسماعیل، فارغ التحصیل جوان الأزهر بود. شیخ علی در اثر عقاید و مباحثات مرشد عام اخوان (هضیبی) متقاعد می شود؛ تکفیر را تقبیح، و از رهبری این گروه کناره گیری می کند. بعد از وی رهبری گروه به دست شکری مصطفی می افتد.(4)

رهبر این گروه شکری مصطفی بود. شکری مصطفی در یکی از دورافتاده ترین نواحی کوهستانی حوالی اسیوط، در منطقه ای که محل امنی برای قاچاقچیان اسلحه و مواد مخدر محسوب می شد، متولد شد و در همان جا دوران کودکی و جوانی خود را گذراند. در طول تحصیل نمرات وی متوسط

ص: 444


1- هاله مصطفی، استراتژی دولت مصر در رویارویی با جنبش های اسلامی، ص159-160.
2- ژیل کوپل، پیامبر و فرعون، ص83.
3- حسنین هیکل، پاییز خشم، ص321.
4- ژیل کوپل، پیامبر و فرعون، ص84.

بود. بعد از اخذ دیپلم، در مدرسه کشاورزی دانشگاه ثبت نام کرد و به احتمال فراوان در همان جا با اخوان المسلمین آشنا شد(1) و در همین دوران بود که به سبب انتشار اعلامیه های اخوان المسلمین در دانشگاه، برای نخستین بار به زندان افتاد و در 1977 در زندان اقدام به تشکیل گروه کرد. گروه در 1977 محمد ذهبی، وزیر سابق اوقاف، را ربود و بدین ترتیب امیدوار بود تا برخی تقاضاهایشان برآورده شود، اما نتیجه این عمل سرکوبی بیشتر بود و در عرض چند روز بیشتر اعضای گروه دست گیر و به دنبال یک محاکمه سریع پنج عضو گروه، از جمله شکری مصطفی، محکوم به اعدام شدند.(2)

شکری ابتدا در زندان طره محبوس شد. اما در 1967 به اردوگاه متمرکز ابوزعبل انتقال یافت و در شانزده اکتبر به عنوان بخشی از اقدامات سادات پس از انقلاب تصحیح در 15 مه همان سال از زندان آزاد شد. شکری شش سال از زندگی خود را در اردوگاه ها به سر برد. او آثار مودودی و سید قطب را می خواند و آموزش می دید تا جامعه به وجودآورنده این اردوگاه ها را جامعه جاهلی توصیف کند.(3)

در 1977 که انور سادات، رئیس جمهوری وقت مصر، به سبب سفر به بیت المقدس، رئیس جمهوری صلح لقب گرفته بود، مطبوعات مصر از جوان های دارای محاسن، عکس هایی چاپ می کردند و آنها را به وابستگی به یک گروه چریکی به نام «التکفیر والهجرة» (جماعة المسلمین) متهم می کردند که یکی از جرایم آنها، ترور وزیر اوقاف مصر، حسن ذهبی، بود.

پس از دست گیری عده ای از آنها، از جمله شکری مصطفی، رهبر این گروه که کشاورزی ساده بود، افکار آنها آفتابی شد. در ماه نوامبر همان سال، در اثر شورش های مردم، به علت گرانی قیمت ها و نطق رئیس جمهوری در پارلمان اسرائیل، درگیری هایی رخ داد. هرچند در ابتدا رابطه این گروه با رژیم، کاملاً صمیمانه بود، پس از صلح با اسرائیل، به سردی و رویارویی مستقیم گرایید.

ص: 445


1- همان، ص81.
2- همان، ص80.
3- همان، ص82.

پس از ترور سادات، این تقابل به اوج خود رسید و در اندک زمانی الأزهر و ارتش به مخالفت با این گروه و رهبری آن برخاستند.(1)

3. گروه الجهاد

این گروه نیز از جمله گروه های تکفیری است که با الهام از اندیشه های سید قطب شکل گرفت. در 1979 محمد عبدالسلام فرج این تشکیلات را پایه گذاری کرد. محمد عبدالسلام فرج در بُحَیره، حوالی قاهره، متولد و بزرگ شد. او از دانشکده مهندسی برق قاهره فارغ التحصیل شد و به گروه های سرّی اسلامی پیوست. او با تعدادی از دوستانش در 1979 گروه جهاد اسلامی را بنیان نهاد. محمد سالم الرِّحال اردنی دانشجوی الأزهر، کمال سعید حبیب فارغ التحصیل دانشکده اقتصاد، محمد راشد دانشجوی دانشکده کشاورزی قاهره، و نعیم عبدالفتاح تاجر شهر بولاق از افرادی بودند که در شکل گیری سازمان جهاد اسلامی نقش داشتند. این گروه معتقد بود همه حاکمان جوامع اسلامی کافرند و باید آنها را کشت. آنها پس از ترور انور سادات در 6/10/1981 حدود 9 اقدام خشونت بار دیگر با استفاده از سلاح گرم، در قاهره و برخی نواحی آن، صورت دادند.

عبدالسلام با استناد به برخی فتاوای فقهی علمای گذشته، از جمله ابن تیمیه، زبان به تکفیر حکومت گشود و بر ضرورت قیام علیه حاکم تأکید کرد. فتواهایی که ابن تیمیه در هنگام یورش تاتارها به کشورهای اسلامی، صادر کرده بود از مهم ترین مبانی فقهی عبدالسلام فرج در نگارش الفریضة الغائبة است.(2)

نتیجه

هجوم مغول در قرن های هفتم و هشتم به جهان اسلام و فروپاشی تدریجی عثمانی و حضور مسلط غرب در جهان اسلام از زمینه های شکل گیری سلفی گری در جهان اسلام به شمار می آیند. زوال تدریجی نهاد خلافت و فروپاشی آن در دهه دوم قرن بیستم موجب نفوذ اروپایی ها به جهان اسلام شد و تسلط همه جانبه انگلیسی ها بر کشور مصر زمینه شکل گیری سلفی گری را در مصر فراهم آورد. سلفی گری در مصر با دو رویکرد متفاوت به وسیله سید جمال الدین و رشید رضا به

ص: 446


1- همان، ص85.
2- سید احمد رفعت، النبی المسلح، ص83-85.

وجود آمد. بعد از رشید رضا گسترش تفکر سلفیه در مصر مدیون اخوان المسلمین است که پیرو معتدل تفکرات سلفیه است. از دل تفکرات اعتدالی و تقریبی اخوان المسلمین، گرایش افراطی سید قطب، هم زمان با انتشار کتاب معالم فی الطریق، بیرون آمد.

به عنوان زمینه های اجتماعی شکل گیری اندیشه سید قطب می توان از خلأ ایدئولوژیک برای مقابله با مشکلات و رویارویی های اعضای اخوان پس از حسن البنّاء و سرخوردگی و ناامیدی از غرب و اندیشه و تمدنش در دهه چهل نام برد. با انتشار کتاب معالم فی الطریق، برداشت هایی سه گانه از اندیشه سید قطب در جامعه مصر به وجود آمد که واکنش های متفاوتی را نیز برانگیخت. اندیشه سید قطب در پاسخ به سه پرسش وضعیت فعلی و مطلوب جهان اسلام، علل آن و راه حل مشکل شکل گرفت. در پاسخ به سه پرسش مذکور، سه مفهوم جاهلیت، حاکمیت (عبودیت) و جماعت، دال های اصلی گفتمان سید قطب را تشکیل دادند.

زندگی ادبی و روشن فکری سید قطب عمیقاً در اثر برخورد با محمود عباس عقاد، یکی از پیشوایان ادبی آن عصر، شکل گرفت. نحوه خاص تفسیر سید قطب از استدلال های که ابن تیمیه علیه حکمرانان کافر استفاده کرده بود، موجب تعمیم آنها به مشکلات اسلام در دنیای مدرن شد. سید قطب تحت تأثیر کتاب مصطلحات الاربعة ابوالاعلی مودودی دو مفهوم کلیدی «عبودیت» و «حاکمیت» کتاب معالم را در نظام سیاسی وارد کرد. سید قطب انگاره ندوی از مشکلات تمدن – یا به تعبیر بهتر، مشکلات مسلمانان با تمدن جدید- را در کتاب جهان با انحطاط مسلمانان چه زیانی دید؟ می پذیرد.

جماعة الفنیة العسکریة در 1974، جماعة التکفیر والهجرة در 1977 و جماعة الجهاد در 1979 در دهه هفتاد به افکار و ایدئولوژی مبارزاتی سید قطب تمایل یافتند. اوج گرفتن باورهای دینی، شکاف نسلی بین نسل گذشته و جوان اخوان المسلمین از 1965، حاشیه نشینی پیروان، نوع رشته های تحصیلی رهبران جریان های تکفیری، افزایش خشونت دولتی علیه اخوان المسلمین، سیاست خارجی دولت، شرایط نامطلوب اقتصادی در 1974، بی تجربگی و جوان بودن پیروان، دیکتاتوری و فقدان مردم سالاری، و شکست اعراب در جنگ اسرائیل از جمله زمینه های اجتماعی گذار جریان سلفی از اعتدال به افراط و تکفیر بودند.

ص: 447

منابع

1. ابوزهره، محمد، تاریخ مذاهب اسلامی، ترجمه: علیرضا ایمانی، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، قم، 1384.

2. حاتمی، محمدرضا، دایرة المعارف جنبش های اسلامی، پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، تهران، 1392.

3. حسنی ندوی، سید ابوالحسن، ماذا خسر العالم بانحطاط المسلمین، دار الکتاب العربی، بیروت، 1965.

4. حسینی، اسحاق موسی، اخوان المسلمین، اطلاعات، تهران، 1375.

5. حموده، عادل، سید قطب من الطریقه المشنقه، سینا، قاهره، 1990.

6. حنفی، حسن، الدین والثورة فی مصر، الاصولیة الاسلامیة، مکتبة مدبولی، قاهره، [بی تا].

7. دکمجیان، هرایر، جنبش های اسلامی معاصر در جهان عرب، ترجمه: حمید احمدی، کیهان، تهران، 1377.

8. دیانت، علی اکبر، «اصلاح طلبی»، در: دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ج9، مرکز دایرة المعارف بزرگ اسلامی، [بی جا]، 1367.

9. رفعت، سید احمد، النبی المسلح، ریاض الریس للکتب والنشر، لندن، 1991.

10. رفعت، سید احمد، سید قطب، مکتبة واهبة، قاهره، 1971.

11. سید، رضوان، اسلام سیاسی معاصر در کشاکش هویت و تجدد، نشر باز، تهران، 1383.

12. علی خانی، علی اکبر و همکاران، اندیشه سیاسی در جهان اسلام از فروپاشی خلافت عثمانی، پژوهشکده علوم انسانی و اجتماعی جهاد دانشگاهی، تهران، 1384.

13. فلاح زاده، محمدهادی، آشنایی با کشورهای عربی، جمهوری عربی مصر، مؤسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بین المللی ابرار معاصر، [بی جا]، 1383.

14. قطب، سید، آینده در قلمرو اسلام، ترجمه: سید علی حسینی خامنه ای، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، 1369.

15. قطب، سید، معالم فی الطریق، دار الشروق، قاهره، 1410.

16. کوپل، ژیل، پیامبر و فرعون، ترجمه: حمید احمدی، تهران، نشر کیهان، 1382.

17. متولی، محمود، منهج الشیخ محمد رشید رضا فی العقیدة، دار ماجد، جده، 1425.

18. مجله المجتمع، ش271، شوال 1395.

19. مرادی، مجید، «تقریر گفتمان سید قطب»، علوم سیاسی، ش21، 1382.

ص: 448

20. مرکز تحول نیروی وزارت دفاع آمریکا، ترسیم فضای پرابهام جنگ ها و منازعات آینده، ترجمه: مصطفی مهرورزی، مرکز آینده پژوهی علوم و فناوری دفاعی، تهران، 1387.

21. مصطفی، هاله، استراتژی دولت مصر در رویارویی با جنبش های اسلامی، اندیشه سازان نور، تهران، 1382.

22. مودودی، ابوالاعلی، المصطلحات الاربعة فی القرآن: الله، الرّب، العبادة، الدین، تعریب: محمد کاظم سباق، دار القلم، کویت، 1977.

23. هیکل، حسنین، پاییز خشم، ترجمه: محمدکاظم موسایی، امیرکبیر، تهران، 1383.

24. ووسینچ، وین، تاریخ امپراتوری عثمانی، ترجمه: سهیل آذری، کتاب فروشی تهران با همکاری مؤسسه انتشارات فرانکلین، تبریز، 1346.

25. Kepel, Gilles, Jihad: The Trail of Political Islam, Harvard University, Massachusetts, 2002.

ص: 449

ص: 450

بخش چهارم: بررسی راهکارهای برون رفت از افراط و تکفیر

اشاره

ص: 451

ص: 452

سلفی گری و نظام بین الملل؛ چالش ها و راهکارها / علیرضا نائیج

اشاره

علیرضا نائیج(1)

چکیده

در تاریخ تحولات جهان اسلام، اهل سنت و شیعیان، سلفی گری را به عنوان جریانی ضد عقل و تعقل و متکی به ظواهر می شناسند. شکل گیری این جریان فکری از سده چهارم ه.ق. آغاز شد و بعدها ابن تیمیه و شاگردانش آن را مدون کردند و نهایتاً با محمد بن عبدالوهاب و از طریق حاکمان آل سعود در دوران معاصر تجدید حیات یافت. این جریان در عصر حاضر از مرزهای ملی عبور کرده، به صورت یک سازمان شبکه ای در سطح منطقه به فعالیت می پردازد. اهداف جهانی و منطقه ای این جریان با کمک برخی کشورهای عربی و قدرت های بزرگ در آسیا، اروپا، آفریقا و به خصوص در کشورهای خاورمیانه موجب ناامنی های زیادی برای برخی کشورهای اسلامی، نظم منطقه ای و نظام بین الملل شده است. حتی هزینه های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی فراوانی برای خود آنها ایجاد کرده و صلح و امنیت بشر را به مخاطره انداخته است. پرسش بنیادین این مقاله این است که این جریان چگونه نظام بین الملل را با چالش مواجه کرده و راهکارهای برون رفت از آن چیست. لزوم ایجاد امنیت در سطح منطقه و نظام بین الملل حمایت نکردن از چنین جریان ها و آگاهی بخشی به ملت ها و دولت ها در این زمینه است. سلفی گری محصول شکل گیری ناآگاهی ملت های منطقه از اسلام راستین و فرصت طلبی قدرت های منطقه ای و جهانی است که از این جریان ها برای اهداف جهانی و منطقه ای خود بهره می برند.

کلیدواژه ها: سلفی گری، نظام بین الملل، نظم منطقه ای، سازمان غیردولتی.

ص: 453


1- دانشجوی دکتری روابط بین الملل دانشگاه شهید بهشتی.
مقدمه

سلفی گری تکفیری جریانی است که در حوزه جغرافیای جهان اسلام و خارج از آن در حال فعالیت است و منجر به ایجاد درگیری شدید و بی ثباتی در بسیاری از کشورهای اسلامی و غیراسلامی شده است؛ این جریان از سویی با ادعای اسلام خواهی و حاکمیت اسلام، به ترویج و گسترش آن با ابزار خشونت و نفی دیگر فرق اسلامی، به ویژه شیعیان، می پردازد و سبب ایجاد ناامنی و تفرقه در بین مسلمانان می شود؛ از سوی دیگر، موجب اسلام هراسی و حضور بیگانگان در کشورهای اسلامی و مناطق دیگر جهان شده، عملاً به حضور آنها مشروعیت می بخشد. جریان سلفی گری تکفیری در هم سویی با قدرت های بزرگ به خصوص آمریکا به تحقق اهداف آنها کمک کرده است.

این نوشتار در صدد است با بررسی وضعیت فعلی نظام بین الملل و جایگاه منطقه خاورمیانه در نظم جدید، تأثیر سلفی گری را بر آن تبیین کند. مسئله اصلی این است که آیا سلفی گری تهدیدی برای نظام بین الملل بوده است یا فقط چالشی منطقه ای است. به این منظور در ابتدا ضرورت دارد نظام بین الملل و دیدگاه های مورد نظر در این زمینه به اجمال بررسی شود. سپس به بررسی اهمیت منطقه خاورمیانه و جایگاه آن در نظام بین الملل و چگونگی شکل گیری جریان تکفیری و تحولات منطقه ای و فرامنطقه ای آن می پردازیم و در پایان به چالش ها و راهکارهای برون رفت از این بحران توجه می کنیم.

نظام بین الملل

نظام به مجموعه ای از مؤلفه های مختلف اطلاق می شود که برای رسیدن به یک هدف با هم تعامل می کنند.(1) مفهوم نظام بین الملل، در رشتهٔ روابط بین الملل، دو معنای کلیِ عینی و انتزاعی دارد. نظام بین الملل در معنای عینی آن عبارت است از مجموعه ای از دولت ها یا بازیگران بین المللی که به طور منظم در اندرکنش با یکدیگر هستند و در نتیجه تا حدی نسبت به یکدیگر وابستگی متقابل دارند. یعنی شرایط و فعالیت های هر بازیگر بر دیگران تأثیر می گذارد و از آنها تأثیر می پذیرد. بنابراین، ویژگی مهم اندرکنش این بازیگران این است که آنها نسبت به یکدیگر

ص: 454


1- سیدحسین سیف زاده، اصول روابط بین الملل الف و ب، ص69.

توجه دارند و به هم پاسخ می دهند. بنابراین، نظام عبارت است از مجموعه ای عینی از بازیگران که پیوند درونی با یکدیگر دارند. این نظام تا زمانی که این بازیگران وجود دارند، وجود دارد و فقط زمانی تغییر می کند که تعداد بازیگران تغییر کند یا هویت آنها دگرگون شود. در این مقاله به معنای عینی از نظام بین الملل توجه شده است.

اما مفهوم نظام بین الملل در معنای انتزاعی آن عبارت است از مناسبات و فرآیندهایی که میان مجموعه ای از بازیگران درهم تنیده ایجاد شده است. این مفهوم به ویژه اشاره دارد به الگوهایی که از دل این مناسبات و فرآیندها قابل تشخیص است. این الگوها شامل الگوی قدرت (قدرت واحد، دو قدرت، چند قدرت) الگوی سیاست ها (انقلابی یا معتدل)، سطح و الگوی منازعه، سطح و الگوی دسته بندی (میزان قطبی شدن)، و سطح همکاری یا میزان توسعهٔ رژیم های بین المللی است.(1)

ویژگی های نظام بین الملل

1. مهم ترین عنصر و عامل اصلی تشکیل دهنده و به وجودآورندهٔ نظام بین الملل کشور است؛ چراکه تصمیم گیرندگان و برگزیدگان سیاسی در پویش سیاست گذاری نقش تعیین کننده ای دارند.

2. گاهی محور و هستهٔ اصلی نظام مزبور فقط دو یا چند کشور خاص است، که روابط و اعمال متقابل سایر کشورها را تحت نفوذ و تأثیر خود قرار می دهد و مرکز ثقل نظام و سیاست بین المللی به شمار می آید.

3. ثبات یا عدم ثبات، یا به تعبیر دیگر تغییرپذیری و تحول نظام ویژگی دیگر آن است. نظام بین المللی وقتی ثابت است که عاملان و اجزای متشکله نظام معلوم و مشخص باشد و رفتار و اعمال متقابل آنها پیش بینی پذیر. وقتی بعضی از شرکت کنندگان (کشورها) در نظام اهمیت خود را از دست داده اند و اعمال و کنش و واکنش آنها پیش بینی ناپذیر باشد، نظام بین المللی غیرثابت است. این وضع معمولاً وقتی روی می دهد که نظام بین المللی جدیدی در حال تکوین باشد.(2)

ص: 455


1- امیرمحمد حاجی یوسفی، سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در پرتو تحولات منطقه ای (1991-2001)، ص22-23.
2- حمید بهزادی، اصول روابط بین الملل و سیاست خارجی، ص51-52.

کاپلان شش نوع نظام بین المللی را مشخص کرده است که عبارت اند از: 1. توازن قدرت؛ 2. دوقطبی نامستحکم؛ 3. دوقطبی مستحکم؛ 4. جهانی؛ 5. سلسله مراتبی؛ 6. با حق وتوی واحدها.(1) وی بر این نظر است که چهار نظام از نظام های موجود عملاً وجود ندارند و از دو نظام دیگر، یعنی موازنهٔ قدرت و نظام دوقطبی انعطاف پذیر، می توان با بهره گیری از شواهد تاریخی نمونه هایی را ذکر کرد: نمونهٔ کلاسیک موازنهٔ قدرت، در اروپای قرن های هجدهم و نوزدهم وجود داشت و نظام دوقطبی انعطاف پذیر، در نتیجهٔ دگرگونی در فرآیند توزیع قدرت پس از جنگ جهانی دوم به وجود آمد.(2)

هالستی بر پایهٔ توصیف های تاریخی، پنج نوع نظام بین المللی را برمی شمارد: 1. سلسله مراتبی؛ 2. پراکندگی قدرت؛ 3. بلوک و پراکندگی قدرت؛ 4. دوقطبی؛ 5. چندقطبی.(3)

درباره ماهیت و سطح و سنخ نظام بین الملل دیدگاه های متفاوتی مطرح است. برخی منطق حاکم بر نظام بین الملل و روابط بین الملل را منطق آنارشی (نظم هابزی) می دانند. در مقابل این دیدگاه، برخی نظریه پردازان با نگاهی خوش بینانه به ماهیت و سرشت انسان، نظام و روابط بین الملل و روابط میان کشورها را مبتنی بر همکاری (نظم کانتی) می دانند. برخی نیز معتقدند منطق حاکم بر نظام بین الملل و روابط میان واحدهای سیاسی مبتنی بر رقابت (نظم لاکی) است و این رقابت الزاماً منازعه آمیز نیست. آنچه آشکار است این است که نظم جدید همچنان آنارشیک است و در آینده تداوم خواهد داشت و تغییر در این منطق اتفاق نخواهد افتاد.

بیشتر صاحب نظران روابط بین الملل معتقدند جهان پس از فروپاشی شوروی در 1991 از حالت دوقطبی خارج شده،(4) و در حال گذار به نظم جدیدی است(5) و قواعد حاکم بر این نظم جدید تاکنون شکل نگرفته است، ولی صحنه روابط بین الملل به تدریج در حال تغییر است.(6) آمریکا به عنوان یکی از بازیگران مهم بین المللی می کوشد در یک نظام تک قطبی در روابط

ص: 456


1- رونالد چیلکوت، نظریه های سیاست مقایسه ای، ص250؛ حسین سیف زاده، نظریه های مختلف در روابط بین الملل، ص73.
2- عبدالعلی قوام، اصول سیاست خارجی و سیاست بین الملل، ص38.
3- هالستی، کی. جی.، مبانی تحلیل سیاست بین الملل، ص151.
4- نک.: ایکنبری، جی. جان، تنها ابرقدرت هژمونی آمریکا در قرن 21.
5- ساموئل هانتینگتون، «برخورد تمدن ها»، نشریه فارین افرز، تابستان 2003.
6- Wohlforth, William C. "The Stability of a Unipolar World", International Security, Vol. 24, No.1 (summer), 1999.

بین الملل سیطره و سلطه خود را حفظ کند،(1) ولی شرایط بین المللی در این زمینه شکننده و بی ثبات است و سلطه آمریکا با وضعیت فعلی (بحران مالی، ناتوانی در حل بحران های بین المللی و منطقه ای، تروریسم و ...) نمی تواند چشم انداز مناسبی برای تأمین ثبات در نظام بین الملل فراهم کند، هرچند از لحاظ نظامی پیشرو است ولی از لحاظ مالی و صنعتی رقبای جدی دارد که می توانند تشکیل دهنده یک نظام چندقطبی در عرصه روابط بین الملل باشند.

از سوی دیگر، مسئله سطح نظام بین الملل اهمیت فراوانی دارد که می توان آن را به نظام جهانی، نظام مسلط و نظام های منطقه ای تقسیم کرد؛ سطح نظام جهانی شامل کلیهٔ دولت ها و بازیگران بین المللی شده، دربرگیرندهٔ جامع ترین مجموعه از مناسبات در سطح بین المللی است. مهم ترین بازیگران، زیرمجموعهٔ جهانی قدرت های بزرگ هستند. فعالیت های قدرت های بزرگ و مناسبات آنها با یکدیگر و همچنین با متحدان آنها این سطح نظام مسلط را به وجود می آورد. در نهایت سطح نظام های منطقه ای است که بر اساس عرصه های موضوعی یا جغرافیا شکل می گیرد که هر نظام منطقه ای چند جنبهٔ اساسی دارد:

1. نظام مداخله گر: که شامل الگوی فعالیت ها و مناسبات قدرت های بزرگ در یک منطقه می شود. به عبارت دیگر، این نظام همان نظام مسلط ولی در چارچوب یک منطقهٔ خاص است.

2. نظام مرکزی: الگوی فعالیت ها و مناسبات دولت های عمده در منطقه (مثل دولت های عمدهٔ عرب در خاورمیانه) است.

3. نظام مرکز - پیرامون: شامل فعالیت ها و مناسبات کشورهای عمدهٔ مرکز با کشورهای عمدهٔ پیرامونشان در همان منطقه (مانند اعراب و اسرائیل) است.(2)

با توجه به اهمیت برخی از مناطق جهان به دلیل ژئوپولیتیکی و استراتژیکی در این دوران گذار، بر نظام بین الملل آینده تأثیرگذار خواهند بود و بازیگران تأثیرگذار در نظم بین المللی جدید چاره ای جز حضور مستقیم یا غیرمستقیم در آن ندارند. یکی از این مناطق مهم و تأثیرگذار، بی هیچ تردیدی خاورمیانه است.(3)

ص: 457


1- Held, David and Koenig-Archibugi, Mathias, American Power in the Twentieth-First Century.
2- امیرمحمد حاجی یوسفی، سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در پرتو تحولات منطقه ای (1991-2001)، ص22-23.
3- سیدجواد صالحی، «خاورمیانه و روابط بین الملل؛ قدرت، سیاست و ایدئولوژی (فرد هالیدی)»، فصل نامه مطالعات خاورمیانه، تابستان و پاییز 1386، ش50 و 51.
خاورمیانه و خلیج فارس

منطقه خاورمیانه مهد تمدن های بزرگ و خاستگاه سه دین بزرگ یهودیت، مسیحیت و اسلام است. خاورمیانه از میانه قرن بیستم، مرکز توجه جهانی و شاید حساس ترین منطقه جهان از نظر استراتژیکی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی بوده است. این منطقه بزرگ ترین منابع نفتی را دارد و مکان کشمکش های درازمدت اعراب و اسرائیل است.(1)

از 1948 که با توطئه مشترک صهیونیسم جهانی، انگلیس و آمریکا رژیم صهیونیستی در سرزمین فلسطین ایجاد شد، مسئله فلسطین، مهم ترین مسئله خاورمیانه بوده و هست. از سوی دیگر، وقوع انقلاب اسلامی در 1979 بازتاب گسترده ای بر مسائل منطقه ای و جهانی به جای گذاشت. این تأثیر در دولت ها، نخبگان سیاسی، جو عمومی و چهره جوامع، حرکت های انقلابی و راهبرد قدرت های جهانی آشکار است. به طوری که آمریکا پس از حمله به برج های دوقلوی سازمان تجارت جهانی در 2001 و ساختمان وزارت دفاع آمریکا، به بهانه مبارزه با تروریسم با اعلام راهبرد حمله پیش دستانه به اشغال کشورهای افغانستان و عراق مبادرت کرد و با اجرای طرحی تحت عنوان خاورمیانه بزرگ برای مبارزه با امواج انقلابی ناشی از انقلاب اسلامی و تأمین امنیت رژیم صهیونیستی و کسب اطمینان از جریان نفت و منافع آن در تکاپو و تلاش است.(2) تداوم جریان صدور نفت از خلیج فارس برای آمریکا مسئله ای حیاتی به شمار می رود و در صورت تهدید قطع جریان نفت، احتمال مداخله آمریکا نسبت به سایر قدرت ها بیشتر است.(3)

آمریکا برای ایجاد نظام تک قطبی جهانی و سلطه بدون رقیب بر نفت منطقه خلیج فارس نیازمند جلوگیری از تشکیل هر گونه اتحاد راهبردی ضد آمریکایی بین قدرت های بزرگ منطقه ای و قدرت های دیگر مانند چین، روسیه و هند است. به همین منظور با حضور در کشورهای منطقه و اشغال آنها مانع ایجاد آن می شود و از طرفی در فکر تغییر جغرافیای سیاسی خاورمیانه و اجرای طرح خاورمیانه بزرگ خود است.(4)

ص: 458


1- مصطفی ملکوتیان، جغرافیا و سیاست، ص154.
2- همان، ص155.
3- گرهام فولر، قبله عالم (ژئوپولیتیک ایران)، ص284.
4- همان، ص205.

بسیاری از نیروهای سیاسی منطقه، طرح خاورمیانه بزرگ را طرحی امپریالیستی با چهره ای دموکراتیک می دانند که هدف آن گسترش هژمونی آمریکا بر منطقه و دست یابی به ثروت نفت آن است. بسیاری دیگر آن را راه نجات خاورمیانه از بنیادگرایی و حکومت های استبدادی می دانند. عده ای برای طرح خاورمیانه بزرگ اساساً ارزش استراتژیک قائل نیستند و آن را حرکتی تاکتیکی آمریکا برای منحرف ساختن افکار عمومی جهان از عمل کرد تمامیت خواهانه آمریکا می دانند. برخی از منتقدان بر آنند که با توجه به تجربه عراق طرح خاورمیانه بزرگ اساساً منتفی و شکست خورده است. از سوی دیگر، عده ای از سیاست گذاران آمریکا تأکید می کنند که طرح خاورمیانه بزرگ هنوز در آغاز راه است و خواهان بودجه و پشتیبانی سیاسی بیشتر برای اجرای این طرح هستند. علی رغم اختلاف نظرهای فوق، غالب بازیگران صحنه سیاست «خاورمیانه بزرگ» ضرورت انجام اصلاحات سیاسی و اقتصادی در منطقه تحت پوشش طرح خاورمیانه بزرگ را می پذیرند و معتقدند خاورمیانه از نظر ژئوپولیتیکی و ژئواستراتژیکی در دهه آینده نقشی کلیدی در صحنه سیاست جهان ایفا خواهد کرد.

طرح خاورمیانه بزرگ از یک سو با مخالفت شدید کشورهای عربی و از سوی دیگر با سوء ظن و تردید کشورهای اتحادیه اروپا مواجه شد. کشورهای عربی هراسان از پیامدهای آن برای دولت های خود این طرح را دخالت در امور داخلی خود انگاشتند. کشورهای اروپایی در عین پشتیبانی از این طرح آن را غیرواقع بینانه و بلندپروازانه خواندند. ژیراک، رئیس جمهور فرانسه، هشدار داد که تحریک منطقه برای ایجاد تغییرات می تواند موجب تقویت بنیادگرایی و فرو افتادن به دام مهلک جنگ تمدن ها شود. تقاضا برای نفت در سطح کل جهان، به ویژه در کشورهای چین، هندوستان و آمریکا با سرعت در حال افزایش است. در حالی که ذخایر موجود نفت در خارج از منطقه خاورمیانه بزرگ با سرعت در حال اتمام است و نرخ اکتشاف میدان های جدید در این مناطق به شدت کاهش یافته است. بنا بر یک نظریه متداول، هنگامی که سطح نفت موجود در یک چاه نفتی به زیر نصف برسد، یعنی نصف کل ذخیره چاه برداشت شده باشد، هزینه استخراج نفت آن میدان با سرعت تصاعدی رو به افزایش می گذارد. طبق برآوردهای موجود، اکثر میدان های خارج از خاورمیانه به زودی و خیلی پیش تر از میدان های خاورمیانه به این نقطه خواهند رسید. به این

ص: 459

ترتیب به نظر می رسد در آینده وابستگی جهان به نفت خاورمیانه افزایش یابد. این امر اهمیت خاورمیانه را در معادلات سیاسی افزایش داده، آن را به اولویت سیاست خارجی جهان غرب، به ویژه آمریکا، تبدیل کرده است.

آمریکا تحکیم هژمونی خود بر منطقه خاورمیانه بزرگ را در صدر اولویت های سیاست خارجی خود قرار می دهد. برای اجرای موفقیت آمیز این برنامه، آمریکا به این نتیجه رسید که باید از یک سو به برنامه خود چهره ای ایدئولوژیک و آرمانی بدهد و از سوی دیگر شرایط ذهنی جامعه جهانی را به گونه ای تغییر دهد تا بتواند در صورت لزوم عامل نظامی را که در آن از تفوق و برتری کامل برخوردار است با آزادی عمل و کارآیی بیشتری به کار بگیرد. بنابراین، بسیار بهتر است به صورت مستقیم در بسیاری از مناقشات خودساخته و خودبافته شرکت نکند. از این منظر، هدف کنونی آمریکا اشاعه و گسترش سیاست برخورد تمدن ها به عنوان جایگزینی برای جنگ سرد و در پیش گرفتن سیاست متشنج و بحرانی کردن منطقه است تا بتواند از این طریق هژمونی خود را در منطقه گسترش دهد.

بسیاری از صاحب نظران سیاسی، حضور نظامی آمریکا در منطقه و اشغال عراق را معلول چشم انداز تاریک انرژی در آمریکا و تلاش برای کنترل منابع نفت و گاز منطقه می دانند. به عبارت دیگر، ایجاد امنیت عرضه، آمریکا را به لشکرکشی به منطقه و تلاش برای ایجاد پایگاه نظامی مستحکم در آن سوق داده است.

پیش بینی ها گویای آن است که در سال 2020 افزایش نیاز به بیش از صد میلیون بشکه در روز خواهد رسید (هم اکنون و در سال 2011 میزان تقاضای نفت کمی بیش از 88 میلیون بشکه در روز است) و با شروع منحنی کاهشی آینده تولید، فقط با افزایش تولید اوپک و به طور مشخص تولید پنج کشور ایران، عربستان سعودی، کویت، امارات و عراق امکان جبران ولو نسبی این کاهش امکان پذیر خواهد بود.

از آنچه گفته شد، به سهولت می توان به اهمیت استراتژیک منطقه خاورمیانه، که بزرگ ترین ذخایر نفتی و گازی جهان را در خود جای داده است، پی برد. در چشم انداز بیست یا سی ساله

ص: 460

کنترل خاورمیانه به معنای کنترل بهای مواد فسیلی در بازار جهانی است و این کنترل به معنای کنترل بیشتر بر متغیرهای کلان اقتصادی و سیاسی جهان خواهد بود.

در پنجاه تا صد سال آینده کشورهای واردکننده به طور روزافزونی نفت خود را از تولیدکنندگان عمده که در خلیج فارس هستند خواهند خرید. دوسوم مخازن نفت در خلیج فارس است که بین 50 تا 150 سال دوام خواهند آورد و کم هزینه ترین مخازن اند. وابستگی غرب به نفت منطقه دهه های طولانی ادامه می یابد و اقتصاد غرب در مقابل آشوب های منطقه آسیب پذیرتر خواهد شد. این مسائل نفت را به همان اندازه که کالایی تجاری است به کالایی سیاسی تبدیل می کند. منطقه خاورمیانه می تواند دوسوم صادرات جهانی نفت را به عهده بگیرد. هیچ جایگزینی برای نفت به عنوان سوخت غالب در آینده قابل تصور یافت نخواهد شد و هیچ منطقه ای به لحاظ هزینه تولید با منطقه خاورمیانه، که یک بشکه نفت خام را با کمتر از یک دلار هزینه تولید می کند، برابری نخواهد کرد. دسترسی به منابع مطمئن انرژی به عنوان یک استراتژی محل توجه قدرت های بزرگ است و رقابت میان آنها آشکار است.(1)

همین آمار و ارقام به روشنی نشان می دهد که نقش خاورمیانه در عرصه صنعت نفت جهان باز هم پررنگ تر می شود و کنترل این منطقه بر جهان افزایش می یابد. در چنین شرایطی، خاورمیانه می تواند سیاست های خود را به بازارهای جهانی دیکته کند و وابستگی بیش از حد صنایع به تولیدات این بخش از جهان، تمام کشورها را وامی دارد تا از این سیاست ها پیروی کنند. از سوی دیگر، کشورهای خاورمیانه با بهره گیری از درآمد نفتی، زیرساخت های اقتصاد و صنعت خود را اصلاح می کنند و ثبات بیشتری را برای کشورشان به ارمغان می آورند. روشن است که ثبات زیرساخت های اقتصادی و صنعتی کشورهای خاورمیانه، این منطقه را نفوذناپذیر می کند و قدرت بیشتری به آنها می بخشد.(2)

یوردیس فون لوهازن، نظریه پرداز نظامی اروپایی، نیز در خصوص اهمیت استراتژیک منطقه خلیج فارس تعبیر جالبی دارد. وی در بخشی از کتابش با نام خلیج فارس؛ جنگی بر ضد اروپا نوشت:

ص: 461


1- همان.
2- http: //www.goftogoonews.com/pages/News-_-3901.aspx

خاورمیانه مرکز دنیای قدیم است؛ مرکزی که در دل آن منطقه خلیج فارس قرار دارد. …هر گونه آشفتگی که بر اثر عوامل بیرونی در این منطقه پدید آید پیامدهایی برای دو قاره اروپا و آفریقا خواهد داشت. هر قدرتی که در اینجا استقرار یابد به صرف همین واقعیت (موقعیت استراتژیک) می تواند به عنوان پشتیبان یا تهدیدی همه جانبه برای جناح ها یا خطوط جبهه خلفی نه فقط کشورهای خاورمیانه که ورای آن، جناح ها یا خطوط سومی را در برابر قدرت نظامی روسیه و حتی چین تشکیل دهد و خطوط جبهه خلفی کشور متحد آمریکا (ترکیه) را در برابر مسکو تقویت کند و بر کشورهای مصر، سوریه، ایران و نیز اروپا و ژاپن عمدتاً از طریق نفت فشار وارد سازد. حدود دوسوم انرژی جهان تا دست کم پنجاه سال آینده از منطقه خلیج فارس عبور خواهد کرد. این در حالی است که ذخایر نفتی آمریکا به شکل فزاینده ای رو به اتمام است.(1)

با بحث های مطرح شده، آمریکا چگونه می تواند نفت مطمئن را بدون هیچ گونه تقابل با دولت های منطقه یا نیروهای درون منطقه برای مدت طولانی در تصاحب خود داشته باشد، و از طرفی امنیت اسرائیل را تأمین کند و نظم جهانی مورد نظر خود را پس از فروپاشی نظام دوقطبی ایجاد کند؟ بسیاری معتقدند تنها ایدئولوژی ای که می تواند هژمونی و سلطه غرب را به چالش بکشد اسلام است و اکثر مردم منطقه خاورمیانه معتقد به دین اسلام اند. آمریکا در برابر ایدئولوژی اسلام و بیداری اسلامی چه واکنشی خواهد داشت یا چه تاکتیکی در پیش خواهد گرفت. آیا با ایجاد تغییر بازیگران در منطقه آمریکا می تواند اهداف استراتژیک خود را عملیاتی کند؟

خاورمیانه و بیداری اسلامی

در نگاهی دیگر، موضوع بیداری اسلامی در جوامع اسلامی و به خصوص خاورمیانه ترسی را بر غرب ایجاد کرده است. عمده جنبش های اسلامی سده اخیر، با فروپاشی امپراتوری عثمانی در جنگ جهانی اول، تحت تأثیر گرایش های ناسیونالیستی و ضداستعماری نضج یافتند، اما پیروزی انقلاب اسلامی ایران موجب دمیدن روح تازه ای در کالبد جنبش های اسلامی دهه های گذشته شد. این ماهیت اصیل همان تجدید حیات اسلامی، اسلام سیاسی یا به تعبیر امام خمینی «بازگشت به مفاهیم اسلام ناب محمدی» در اداره جامعه است. هرچند در برخی جنبش های قبل از انقلاب

ص: 462


1- http: //www.aftabir.com/articles/view/politics/world/c1c1214129113_persian_gulf_p1.php

اسلامی نیز برخی از مفاهیم اسلامی نمود می یافت، اما باید اذعان کرد که ناسیونالیسم هم موتور محرک جنبش ها به حساب می آمد. اما بعد از انقلاب اسلامی «گفتمان اسلام سیاسی» حاکم بر جنبش های مردمی جهان اسلام شد.

در مقابل، جهان غرب نیز ناگزیر باید راه حلی برای مقابله با آن می یافت. دولت های غربی به منظور حذف دال برتر اسلام سیاسی در کشورهای اسلامی، راه های متفاوتی را تجربه می کردند. برای نمونه، مقابله مستقیم نظامی با ایران برای فعال کردن جریان اسلام سیاسی، و خطرناک جلوه دادن انقلاب اسلامی برای منطقه خاورمیانه، پروژه دموکراتیزاسیون در منطقه، تهاجم به کشورهای اسلامی به بهانه مبارزه با تروریسم و ... که جملگی حاکی از برنتابیدن جریان اسلام سیاسی است.(1)

پس از حوادث 11 سپتامبر 2001، ضدیت با اسلام و اسلام هراسی در جوامع غربی به اوج خود رسید. آنها این حادثه را هشداری برای تمدن غرب پنداشتند و به مقابله با آن برخاستند. تحلیل محتوایی رسانه ها و اظهارات سیاست مداران غربی حاکی از آن است که دنیای غرب می کوشد با برجسته سازی اقدامات برخی افراط گرایان در کشورهای اسلامی، مذهب اسلام را به عنوان یک تهدید واقعی علیه تمدن غرب مطرح کند و از این طریق با غیریت سازی، هویت غربی خویش را بازسازی کند. هراس بنیادین غرب از جهان اسلام به دلیل رشد موج اسلام گرایی در غرب است که در قلب اروپا اسلام گرایی رو به افزایش است. بنابراین، این نگرش به اسلام موجب فعال سازی مجدد ذهن انسان مسلمان در دوره معاصر است که با توجه به دغدغه اصالت و معاصرت در صدد حفظ هویت اسلامی خویش است.(2)

باید این نکته را مد نظر داشت که بیداری اسلامی در جهان اسلام موجب کاهش نفوذ قدرت های بین المللی در منطقه خاورمیانه شده، نظم منطقه ای مورد نظر غرب را با چالش مواجه می کند. غرب با توجه به تجربه تاریخی خود می کوشد با حربه های جدید در مقابل بیداری

ص: 463


1- همان.
2- رضا خراسانی، «مواجهه غرب و اسلام سیاسی در دوره معاصر؛ چیستی و چرایی آن»، فصل نامه علوم سیاسی، س13، ش49، بهار 1389.

اسلامی، آن را به چالش بکشد. از این رو راه حل اخیر غرب برای این معادله دامن زدن به اختلافات مذهبی و فرقه ای است.

آمریکا و طرح خاورمیانه بزرگ (تقسیم کشورهای خاورمیانه)

دیوید بن گوریون، اولین نخست وزیر رژیم صهیونیستی، زمانی گفته بود: «ما ملتی کوچک هستیم و امکانات و منابع ما اندک است و باید این خلأ را در برخورد خود با کشورهای عرب دشمن از طریق شناختن نقاط ضعف آنها، به ویژه در زمینهٔ روابط موجود بین گروه های نژادی و اقلیت های طایفه ای، برطرف کنیم، به گونه ای که ما به آنها دامن بزنیم تا در نهایت به مشکلاتی تبدیل شود که حل یا مهار کردن آنها برای این کشورها دشوار شود»؛ آموزه ای که امروز سرلوحهٔ سیاست امنیتی تل آویو و واشنگتن قرار گرفته است.

بعد از آوریل 2003، دیک چنی، معاون بوش، رئیس جمهور سابق آمریکا، به آریل شارون، نخست وزیر وقت اسرائیل گفت که هدف آمریکا از حمله به عراق قبل از هر چیز دیگر دفاع از اسرائیل بود.(1)

جوناتان کوک، روزنامه نگار انگلیسی، در کتاب خود اسرائیل و برخورد تمدن ها، که در 2008 منتشر شد، از نقش اسرائیل در شعله ور ساختن درگیری میان تمدن ها و تلاش برای تبدیل این مقوله به عنوان پایه و اساس نگاه جهانیان به عناصر اصلی آن به ویژه کشورهای اسلامی با هدف تلاش برای اصلاح و نقشه جدید خاورمیانه در راستای منافع این رژیم، پرده برمی دارد. وی می گوید:

نومحافظه کاران اسرائیل را در دنبال کردن این استراتژی شرکت داده بودند تا هر گونه ایفای نقش کشورهای خاورمیانه در سیاست های بین المللی از میان برود و این کشورها غرق در مشکلات داخلی شده، ضعف آنها تشدید شود؛ و مسکو و چین از هر گونه هم پیمانی با کشورهای عربی به منظور نفوذ به آب های گرم جنوبی و کاستن از نقش سلطه غرب بر جهان و در رأس آن آمریکا محروم باشند.(2)

وی در ادامه می گوید:

ص: 464


1- http: //www.mashreghnews.ir/fa/news/259995/
2- همان.

هدف ایجاد موجی از درگیری های فرقه ای است که از عراق شروع و دامنه آن به کل منطقه کشیده می شود. عراق به دلایل متعددی مکان خوبی برای انتخاب این استراتژی بود. عراق در گذشته توانسته سازش و هماهنگی فرقه ای را تحقق بخشد و پرچم میهن را بالاتر از پرچم فرقه گرایی ببرد، این کشور رتبه اول دارا بودن طوایف و فرقه های مختلف در خاورمیانه را داشت و پر واضح است که اگر این استراتژی در عراق موفق شود در مناطق دیگر نیز موفق خواهد شد.(1)

کوک می افزاید:

حوادث 11 سپتامبر 2001 فرصت طلایی برای طرفداران این دیدگاه فراهم کرد و باعث شد که نجواها و اظهارات غیرعلنی در مورد تقسیم خاورمیانه و درگیری تمدن ها آشکار و علنی شود. مفسران غربی در تکمیل اظهارات کوک عنوان می کنند که سیاست مداران غربی تلاش می کنند تا درگیری مذهبی را به داخل سوریه بکشانند تا هرج و مرج و تفرقه را در کل منطقه گسترش دهند. ناگفته نماند که پیش از این بخش جنوبی سودان از این کشور جدا شد و طرح دیگری نیز برای تقسیم آن وجود دارد، هرج و مرج حاکم در لیبی، یمن، مصر و حتی تونس و تمام شاخص ها نشان می دهد که این کشورها در این راستا حرکت می کنند.(2)

آنچه می تواند این استراتژی و راهبرد آمریکا را در منطقه عملیاتی کند تقویت و حمایت از نیروهای گریز از مرکز- تروریسم- مانند القاعده، داعش، النصره، جیش محمد، نواه الجیش اسلامی، و فتح الاسلام است که به دلایل مختلف قومی، مذهبی، سیاسی و اجتماعی کوشیدند در برابر دولت مرکزی کشور خود سر به شورش بردارند. البته در برخی از این کشورها زمینه های لازم اجتماعی و سیاسی آن فراهم بوده است. از طرف دیگر، برخی از کشورهای منطقه مانند عربستان، قطر و ترکیه، که وابستگی آنها به غرب واضح بوده و برای تدام حکومت های خود به حمایت آمریکا محتاج هستند در نوعی رقابت مذهبی، قومی، ایدئولوژیک یا ژئوپولیتیکی با دیگر کشورهای منطقه قرار گرفتند. این کشورها با حمایت مالی و سیاسی از گروه های تروریستی موجب هرج و مرج و آشوب در منطقه و تشدید اختلافات کشورهای اسلامی منطقه شدند.

ص: 465


1- همان.
2- همان.

جریان سلفی تکفیری و کشورهای حامی منطقه ای آنها، از حمایت های لازم آمریکا برخوردار هستند و هم سو با راهبرد آن کشور عمل می کنند. حمایت مالی، اطلاعاتی، نظامی و بین المللی از این نیروها که با ادعای اسلام خواهی و انقلاب همراه است موجب به هم ریختگی نظم منطقه ای و هرج و مرج در کشورهای درگیر شده، جهان اسلام را از مهم ترین مسئله خود، یعنی رژیم اشغال گر قدس، غافل کرده است. جالب آنکه آمریکا، در سال 2001، به بهانه تروریسم و برای مقابله با القاعده به افغانستان حمله کرد، ولی اکنون از این جریان فکری در کشورهایی نظیر سوریه، عراق و ... حمایت می کند. در واقع، آمریکا جریان تروریسم تکفیری را به عنوان یک بازیگر در منطقه خاورمیانه وارد کرده است و از آن به شدت حمایت می کند.

تقسیم کشورهای خاورمیانه

به منظور اینکه کشورهای خاورمیانه با وسعت زیاد و منابع غنی انرژی در آینده نتوانند در برابر سلطه غرب مقاومت کنند یکی از راه های مورد نظر تقسیم و کوچک کردن این کشورهاست. با توجه به وجود قومیت های مختلف و مذاهب اسلامی متعدد در این کشورها و وجود بحران های فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی زمینه های لازم برای بی ثباتی در آنها مهیاست. تقسیم خاورمیانه به کشورهای کوچک تر موجب به وجود آمدن بازیگران جدید در منطقه شده، مستلزم ایجاد نظم امنیتی جدید است؛ و چون بازیگران جدید در روند دولت و ملت سازی هستند غالباً با مشکلات عدیده ای روبه رو بوده اند و چشم به حمایت کشورهای فرامنطقه ای دارند. در نتیجه حضور و نفوذ این کشورها برای یک دوره زمانی طولانی مدت تضمین می شود.

روزنامه نیویورک تایمز آمریکا، در 28 سپتامبر 2013 نقشه تقسیم 5 کشور در خاورمیانه به 14 کشور را منتشر و تأکید کرد که این منطقه از محورهای سیاسی و اقتصادی است که اهمیت بیشتری در نظام بین الملل دارد. طرح این تقسیم که رابرت رایت آن را عرضه کرد، سوریه را به 3 کشور کوچک تقسیم می کند: کشور علوی که بر گذرگاه ساحلی سلطه دارد؛ کشور کردستان سوریه که امکان جدایی و ادغام با کردها را دارد؛ و کشور سنی نشین که امکان جدایی و اتحاد با استان های مرکزی عراق را دارد. سپس عربستان را به عنوان کشور دوم، که امکان تقسیم آن به 5 کشور کوچک وجود دارد، در کانون توجه خود قرار داد؛ این 5 کشور کوچک عبارت اند از: عربستان شمالی،

ص: 466

شرقی، غربی، جنوبی و کشور وهابی نشین. اما سومین کشور لیبی است که به دو کشور کوچک طرابلس و برقه تقسیم می شود و البته امکان تقسیم به سه کشور و تشکیل کشور فزان در جنوب غرب این کشور نیز وجود دارد. عراق چهارمین کشوری است که تقسیم می شود، به گونه ای که ممکن است کردهای شمال به کردهای سوریه بپیوندند و بخش هایی از مناطق مرکزی که سنی ها بر آن سلطه دارند به سنی های سوریه ملحق شود و جنوب نیز تحت کنترل شیعیان باشد. آخرین کشور یمن است که به دو کشور کوچک تقسیم می شود و این امکان نیز وجود دارد که بخشی از یمن به کشور عربستان جنوبی ملحق شود.

به نظر رابرت رایت، این تقسیم بندی ترسیم نقشه متفاوت یک تغییر استراتژیک برای همگان در این بازی خواهد بود. ممکن است تقسیم بندی جدید همان تجدید نظر در هم پیمانی و چالش های امنیتی و گسیل شدن تجارت و انرژی به بخش اعظم جهان باشد.

روزنامه نیویورک تایمز فقط از طرح تقسیم 5 کشور عربی به 14 کشور کوچک سخن گفت، و این بخشی از طرح خاورمیانه بزرگ است. در این طرح کشورهای خاورمیانه به 54 تا 56 کشور تقسیم می شوند.(1) برای عملیاتی کردن طرح تقسیم بندی کشورهای خاورمیانه، لازم است اختلافات قومی و مذهبی در درون کشورهای منطقه تشدید و تحریک شود تا دولت ها تحت فشار افکار عمومی داخل، منطقه و جهان استقلال و فعالیت بیشتر آنها را بپذیرند. از این رو آمریکا برای دست یابی به اهداف راهبردی خود از وضعیت سیاسی و اجتماعی کشورهای خاورمیانه استفاده کرده، از جریان های سیاسی مخالف دولت های منطقه، از جمله گروه های سلفی و تکفیری، حمایت می کند.

سلفی گری

سلفیه مکتبی است که طرز فکر و عمل پاره ای از صحابه، تابعان و تابعان آنها را حجتی شرعی برای زندگی در عصر حاضر قلمداد می کند. پیروان این عقیده، از یک سو از موازین فقه مذاهب چهارگانه اهل سنت خارج شده اند و از سوی دیگر، با باز کردن راه اجتهاد بر اساس فهم صحابه، باب پیدایش برخی فتاوای افراطی نادرست و سلیقه ای را گشوده اند. شکل گیری چنین عقیده ای از

ص: 467


1- همان.

سده چهارم ه.ق. آغاز شد، اما بعدها به دست ابن تیمیه و شاگردانش مدون شد و نهایتاً با محمد بن عبدالوهاب و از طریق حاکمان آل سعود در دوران معاصر تجدید حیات یافت. «تکفیری» عنوانی است که به فرد یا جریانی اطلاق می شود که غالباً برخاسته از قرائت های مختلف سلفی وهابی، مسلمانان را به صرف آنکه با آنها هم عقیده نیستند، برخلاف معیارهای شرعی شناخته شده، متهم به کفر و خروج از دین می کنند. کافر خواندن مسلمانان یا اصولاً مذاهب اسلامی، پیامدها و واکنش های عملی مهمی در جوامع اسلامی دارد. چنان که فتاوای تکفیری در پس بسیاری از اقدامات تروریستی پاکستان و عراق و اخیراً جنایت شهادت شیعیان مصر، قرار دارد. شیعه شناسیِ گروه های مختلف سلفی (وهابی)، اعم از جهادی و تکفیری یا رسمی و علمی، به رغم همه اختلاف نظرهای درونی شان درباره دیگر مسائل، کمابیش شکلی یکسان و مشابه دارد و معمولاً متأثر از آثار ابن تیمیه و شاگردش ابن قیم جوزی است، که اثرگذارترین شخصیت ها بر سلفی های معاصر چون محمد بن عبدالوهاب و شاگردانش بوده اند.

جریان سلفی، جریانی است که سه ویژگی دارد: مذهب ساده و روانی است که همه آن را می فهمند. ادعاهایی بسیار جذاب دارد؛ برای مثال، دنبال راه حل رادیکال برای جهان اسلام است، و جنبشی ضدغرب است؛ و ویژگی سوم این است که جریانی عمل گراست. این سه ویژگی باعث شده است جریان های سلفی، جریان هایی قوی باشند.(1)

مهم ترین دلیلی که آنها در توجیه تکفیر شیعیان ارائه داده اند، ادعای دروغینِ «اعتقاد شیعه به تحریف قرآن» است. وقتی پیروان یک مذهب متهم به عدم اعتقاد به قرآن می شوند، به راحتی می توان سایر باورهای نادرست درباره آنها را تبلیغ کرد و آنان را متهم به عقایدی غیرتوحیدی کرد.

بین سلفی گری و اهل سنت اختلافات اساسی وجود دارد و سلفی ها در حوزه روش شناسی نقل گرا، در حوزه معرفت شناسی حدیث گرا، در حوزه هستی شناسی حس گرا و در حوزه معناشناسی هم ظاهرگرا هستند. این چهار متغیر اگر در یک فرد شکل گرفته شود وی را می توان سلفی نامید. به عبارت دیگر، اندیشه سلفی همیشه عقل ستیز و کاملاً ارتجاعی است و در شمول مذاهب چهارگانه اهل سنت نیست. واقعیت این است که اندیشه سلفی طیف های مختلفی دارد و جریانی منسجم

ص: 468


1- داوود فیرحی، «فقه سلفی و نسبت آن با خشونت»، 3867http: //fahimco.com/ShowArticle.aspx?ID=

نیست و اندیشه های مختلف و گاه متضادی هم دارد. در این شرایط رابطه بین سلفیت و وهابیت رابطه عام و خاص مطلق است. به این معنا که سلفی گری مفهومی عام است که مهم ترین مصداق آن وهابیت است، اما در کنار آن هم مکتب دیوبندی و اخوان المسلیمن (گرایش تند آن) وجود دارد.(1)

سلفی های تکفیری با توجه به قرائتی که از دو محور ایمان و کفر یا توحید و شرک دارند تمامی مسلمانان را کافر می دانند. زیرا ظاهرگرا هستند و عبادت را صرفاً به خضوع و خشوع معنا می کنند. به نظر آنها، کسی که مرتکب گناه کبیره می شود از اسلام خارج می شود. این رویکرد در اندیشه های سیاسی آنها تسری می یابد؛ لذا قائل به مرجعیت سیاسی سلف می شوند و می گویند که خلافت به شکل اولیه خود باید ایجاد شود. این در حالی است که اندیشه سیاسی اهل سنت بیشتر شورامحوری است نه خلیفه محوری.(2)

نگاه سلفی ها به غرب کاملاً منفی بود، اما واقعیت آن است که سلفی گریِ تبلیغی بیشتر در جماعت تبلیغ، که در 104 کشور دنیا شعبه دارند، خلاصه می شود. ویژگی جریان تبلیغی بیشتر تبلیغی است و کار عملی چندانی ندارند. یعنی کمتر فعالیت تروریستی و ترور دارند. با این حال، امروزه بخشی از این جریان هم به عاملی در دست سلفی های تکفیری بدل شده است و همین اندیشه را در جهان اسلام گسترش می دهند.(3)

غربی ها در حقیقت دو نگاه به سلفی ها دارند. مستشرقان نسبتاً منصف، نگاهی منفی به سلفی ها دارند و بر این نظرند که سلفی ها جهان اسلام را منشق و متفرق کرده اند و سلفی ها را بنیادگرا و در مقابل اسلام گراها می پندارند. اما واقعیت این است که جهان غرب (به ویژه در حوزه قدرت و دولت) نگاهی ابزاری به سلفی ها دارد و از سلفی ها به عنوان ابزاری برای پیش برد اهداف خود در کشورهای اسلامی بهره می برد. ناآرامی های سلفی ها در عراق به حضور غرب مشروعیت داد. زرقاوی در ورود به عراق اعلام کرد که برای مبارزه با صلیبیون می آید، اما تمام کشتارها از مسلمانان بود. گذشته از این، در پاکستان، یمن، عدن، سوریه، سودان و... هنگامی که ناامنی های

ص: 469


1- http: //www.peace-ipsc.org
2- همان.
3- همان.

سلفی ها وجود داشته باشد آمریکا می تواند به حضور خود مشروعیت دهد. در سوریه سلفی ها ابزاری در دست غرب برای به زانو درآوردن دولت اسد و تأمین امنیت اسرائیل شده اند. در این حال غرب برای بحران زایی ها و نشان ندادن نقش خود بیشتر از سلفی ها برای مشروعیت بخشی به حضور خود و تغییر در وضعیت بازیگران منطقه بهره می برد.(1)

با وجود جریان سلفی تکفیری، اسلام به عنوان یک دین متحجر و خشونت گرا و غیردموکراتیک در عرصه افکار عمومی جهان و به خصوص مردم مسلمان منطقه به تصویر کشیده شده که توانایی اداره امور اجتماعی و جامعه خود را به صورت مسالمت آمیز و هم گرایانه با دیگر کشورهای اسلامی منطقه در قالب یک نظام امنیتی متکی به کشورهای منطقه ندارد. این وضعیت، برای غرب و نظام سلطه جهانی، مطلوب است و به حضور آنها در منطقه و تعیین نظام امنیت منطقه ای کمک می کند.

همه این آشوب ها، درگیری ها و بحران های منطقه ای هر یک بخشی از استراتژی آمریکا در ایجاد نظم نوین جهانی با محوریت آمریکا (و نه لزوماً یک نظام تک قطبی) محسوب می شود که با فروپاشی نظام دوقطبی بعد از 1991 و حمله 11 سپتامبر در حال پی گیری است و بر اساس این نظم نوین جهانی، نظم منطقه ای خاورمیانه باید بازتعریف شود.

حضور نیروهایی از کشورهای مختلف در جنگ سوریه و عراق

امروزه بخش بسیار بزرگی از نیروهای حاضر در سوریه و عراق را نیروهای خارج از این کشورها تشکیل می دهند، به طوری که برخی از منابع خبری جنگ جویان را از 87 ملیت دانسته اند(2) که در عراق و سوریه با دولت های آن در حال جنگ هستند. تعداد آنها به بیش از هشتاد هزار نفر می رسد(3) که بیشترین افراد از دو کشور چچن و عربستان سعودی هستند. با فرض پیروزی این نیروها و سرنگونی نظام سوریه و عراق، درگیری ها و آشوب های منطقه خاورمیانه به مراتب بیشتر می شود. زیرا به طور قطع این نیروها با ملت های منطقه دچار تعارض هستند. از طرفی با فرض عدم پیروزی جریان تکفیری و ایجاد یک ثبات نسبی در منطقه، جنگ جویان تکفیری یا به کشورهای خود برمی گردند، یا به کشورهای دیگر خواهند رفت. در هر دو صورت ناامنی و تهدید در منطقه و جهان

ص: 470


1- همان.
2- http: //www.tabnak.ir/fa/news/376422
3- http: //enews.g19.ir/go/100233

افزایش خواهد یافت. در صورت بازگشت این جنگ جویان به کشورهای خود، در درون آن کشورها چه اتفاقی خواهد افتاد؟ تصور این مسئله خود به حدی نگرانی و تهدید ایجاد می کند که مساوی با ناامنی است. در واقع، افراط گرایی که امروزه در سوریه و عراق یا در برخی نقاط دیگر دنیا به کمک قدرت های بزرگ و برخی از متحدان منطقه ای و جهانی در حال وقوع است، از طرفی موجب کاهش امنیت کشورها شده و از طرف دیگر با به قدرت رسیدن این جریان در هر منطقه ای از جهان باید شاهد جنگ جهانی دیگری باشیم. زیرا مبانی و دیدگاه های این جریان تسلط بر کل جهان است نه بخشی از جهان؛ آیا این بی نظمی هدفمند، خود نظم جدید را به چالش نمی طلبد؟

مجله فارین افرز، که ارگان مطبوعاتی «شورای روابط خارجی» (CFR) است، گزارشی را با عنوان: «عصر بی نظمی» منتشر کرد. آیا این مسئله می تواند تصادفی باشد؟ این بی نظمی در راستای تضعیف نظم بومی است که ایران و دیگر ملل مسلمان منطقه در حال پیش برد آن هستند؛ اینکه مدل به قدرت رسیدن مهره ها در منطقه چگونه باشد نه اینکه مهره ها چه کسانی باشند. ما مدل به قدرت رسیدن مورد نظر آمریکا در منطقه را از 2006 به بازی گرفتیم و آن را از داخل تهیه کردیم، اما هنوز در کشاکش طراحی و تثبیت نظمی هستیم که اغلب سیاسیون بومی آن را عادلانه و مترفی بدانند.

گروه ترورریستی داعش، که مدعی دولت اسلامی عراق و شام است، یکی از مهره های دولت آمریکا برای تغییر نظم موجود منطقه و ایجاد خاورمیانه جدید است. این سازمان وظیفه دارد رسیدن به این نظم جدید را به یک رؤیا و افسانه سال های دور و یک طرح انتزاعی تبدیل کند. بنابراین، سازمان تروریستی تکفیری برای اینکه از حیث ژئوپولیتیک در بن بست گرفتار نشود و بتواند به حیات خود ادامه دهد، احتیاج دارد که دامنه استقرار نظامی- سیاسی خویش را تا نقطه ای که به شاخ آفریقا وصل شود امتداد دهد؛ زیرا این بهترین و سریع ترین راه برای جذب نیرو و لجستیک است.

و برای این تغییر در خاورمیانه از وقتی جنگ در سوریه شروع شد، علی رغم اینکه تروریست های مسلح در سوریه هر روز تلفات بیشتری دادند اما به حجم آنها افزوده شده است. برخی از کارشناسان، مجموع کل تروریست های داعش، النصره، اخوانی های تکفیری، ارتش آزاد

ص: 471

سوریه، بعث عراق و ... را، که در منطقه حاضرند از بیش از 86 کشور می دانند که مشغول جنگ هستند و تعداد آنها را بین 120 هزار تا 150 هزار نفر تخمین می زنند.(1)

نتیجه

مهم ترین عامل تمایز دولت ها در نظام بین الملل قدرت است. نظام بین الملل از سلسله مراتب قدرت تشکیل شده است. قدرت و مکانیسم توزیع آن، موجب تحول موقعیت بازیگران می شود که نتیجه آن تحول در نظام بین الملل است. (2)از 1991 به بعد نظام بین المللی به یک وضعیت در حال گذار تغییر یافت. با این حال، برخی آن را نظام تک قطبی و برخی نیز قدرت را در سطوح اقتصادی، سیاسی و فرهنگی چندگانه دانسته اند و فقط در بعد نظامی آن را تک قطبی می دانند. بحران عراق و پیش از آن بحران کویت، کوزوو و افغانستان تا حدودی نشان داد که نظام بین الملل حداقل در سطح سیاست، نظامی تک قطبی است. و آمریکا به عنوان مهم ترین قدرت بین المللی سعی در ایجاد نظم مطلوب خود در جهان دارد.

با توجه به اهمیت استراتژیکی برخی از مناطق جهان، به خصوص خاورمیانه، که نظم در آنها مربوط به دوره نظام دوقطبی و جنگ سرد بوده است، امروزه غرب می کوشد با توجه به دوران پس از نظام دوقطبی و گذار تغییراتی را با توجه به ساختار نظام بین الملل ایجاد کند. از جمله مناطق مهم استراتژیکی دنیا خاورمیانه بوده است که هیچ قدرت بین المللی نمی تواند نسبت به آن بی توجه باشد.

از اهداف مهم آمریکا ایجاد نظم منطقه ای جدید در خاورمیانه، با توجه به تثبیت وضعیت نظام بین الملل در نظم نوین جهانی است. از طرف دیگر، مقابله با اسلام و بیداری اسلامی است که با وقوع انقلاب اسلامی ایران در 1979 گرایش به اسلام و معنویت در جهان افزایش یافت و دشمنان اسلام، برای مقابله با گسترش اسلام سیاسی در جهان، توطئهٔ پرورش گروه های تکفیری به ظاهر اسلامی و قدرت بخشیدن به آنها را در دستور کار خود قرار دادند که در قالب اسلام هراسی و تروریسم ترسیم می شود. بدین منظور آمریکا سه هدف را در منطقه خاورمیانه دنبال می کند؛ یکی

ص: 472


1- http: //news360.ir/Services/OrginalNews/?nwid=4923914
2- http: //drshafiee.blogfa.com/post-79.aspx وبلاگ نوذر شفیعی مورخ 16 آذر 1387

تأمین امنیت اسرائیل و دیگری تداوم مطمئن جریان انرژی از منطقه به جهان و در نهایت ایجاد و تشدید اختلافات مذهبی بین مسلمانان برای عدم وحدت اسلامی و بیداری اسلامی. تحقق این اهداف بدون تغییرات محیطی و بازیگران موجود در منطقه خاورمیانه امکان پذیر نخواهد بود.

طرح تقسیم کشورهای خاورمیانه قطعاً با حضور نیروهایی مثل جریان سلفی گری تکفیری و با حمایت غرب ایجاد می شود. زیرا اگر این جریان واقعاً اسلامی بود نخستین تهدید در جهان اسلام اسرائیل و شکستن وحدت مسلمانان است، نه تکفیر کردن مذاهب اسلامی دیگر و جنگ با آنها. جریان تکفیری نیرویی سازماندهی شده از سوی غرب است که با حمایت مالی برخی کشورهای منطقه هم سو با منافع غرب حرکت می کند و در طرح تقسیم خاورمیانه جدید نقش کلیدی دارد. از سوی دیگر، این جریان موجب اسلام هراسی در دنیا شده است و اسلام و مسلمانان به عنوان تهدیدی برای جهان مطرح شده اند. جهان به بیداری اسلامی به چشم یک تهدید می نگرد و بدین وسیله حضور غرب برای رفع این تهدید و دخالت در امور کشورهای اسلامی توجیه می شود.

با فرض ایجاد منطقه خاورمیانه جدید و تقسیم آن به کشورهای متعدد دیگر و حضور جریان تکفیری به عنوان یک کشور در منطقه و پذیرش این جریان از سوی کشورهای منطقه، استراتژی آمریکا برای ایجاد نظم نوین جهانی و تداوم مطمئن جریان انرژی ایجاد نخواهد شد. بلکه موجب به هم ریختگی نظام بین الملل خواهد شد. زیرا اگر نظام بین الملل نتواند امنیت جهانی را ایجاد و بحران های آن را حل کند خود از بین می رود و نیازمند یک نظم جدید بین المللی است.

با توجه به وجود نیروهای متکثر از کشورهای مختلف در جریان سلفی تکفیری و وجود اختلافات شدید در گروه های این جریان در منطقه - اگر نگوییم که شکست خواهند خورد - پیروزی قابل توجهی برای غرب و کشورهای حامی منطقه ای آن در پی نخواهد داشت. در این صورت، نیروهای خارجی حاضر در جریان سلفی به کشورهای خود باز می گردند. تصور این موضوع مساوی با ناامنی در جهان است.

آمریکا به عنوان مهم ترین قدرت جهانی به تنهایی توانایی حل چالش ها، تهدیدها و بحران های رویاروی خود و ایجاد امنیت در جهان را ندارد. این مسئله در بحران افغانستان، سوریه و عراق به

ص: 473

وضوح قابل مشاهده است و در این راه به همکاری قدرت های دیگر و قدرت های منطقه ای نیازمند است. پذیرش این موضوع مساوق با پذیرش تغییر نظام بین الملل است.

چالش ها و راهکارها
الف. چالش ها

1. افزایش ناامنی در جهان: مسئله امنیت مهم ترین موضوعی است که کشورها و نظام بین الملل در صدد ایجاد آن هستند. حمله آمریکا به افغانستان و عراق به بهانه ایجاد امنیت در جهان و شهروندان خود بود، در حالی که بعد از 14 سال مردم آمریکا و جهان احساس امنیت بیشتری نمی کنند، بلکه ناامنی در کشورهای منطقه خاورمیانه و جهان گسترش بیشتری یافته است. زیرا گسترش نیروهای تندروی اسلامی، مثل جریان های سلفی تکفیری، به بسیاری از کشورهای دنیا موجب ناامنی بیشتر شده است؛ و این موجب کاهش کارآمدی آمریکا در ایجاد امنیت و همچنین عدم توجیه شهروندان خود، دولت ها و افکار عمومی دنیا در حمله به افغانستان و عراق شده است. همین مسئله می تواند نظام بین الملل موجود را به چالش بکشد.

2. گسترش تروریسم و بی ثباتی: یک جانبه گرایی آمریکا در ایجاد نظم نوین جهانی بعد از فروپاشی نظام دوقطبی هزینه های فراوانی برای خود و کشورهای دیگر داشته، امنیت جهانی و ساختار بازیگران جهانی و بین المللی را به مخاطره انداخته است. این مسئله موجب افزایش سازمان های تروریستی شد. در واقع، بی توجهی به شیوع القاعده در افغانستان، منجر به انفجار برج های دوقلو در نیویورک شد. سهل انگاری آنها در مقابله با گروه های داعش و النصره و عدم مهار شاهزاده های امنیتی عربستانی که سررشته تمامی این طراحی ها هستند، موجب ناامنی و بی ثباتی اروپایی ها و آمریکایی ها پس از ضربه دیدن مردم بی دفاع مناطق خاورمیانه و آسیای مرکزی خواهد شد.

3. بی اعتمادی به آمریکا و غرب: هرچند آمریکایی ها و غربی ها خود را مخالف با رویکرد القاعده و داعش و طالبان و سایر گروه های تندرو و افراطی اسلامی معرفی می کنند، اما در عمل کمتر مشاهده می شود که در مقابله با رشد قارچ گونه این گروهک های افراطی و تروریستی اقداماتی

ص: 474

در خور توجه داشته باشند. آنها با رویکرد این گروه های افراطی تروریستی بیشتر از همه ضربه خواهند خورد؛ و از طرف دیگر بدبینی و بی اعتمادی به غرب را در پی دارد.

4. اسلام هراسی: از جمله پیامدهای فاجعه بار گسترش این پدیده شوم، مشوش ساختن چهره اسلام است. حقیقت آن است که اعمال خشونت آمیز تکفیری ها، سهم بسزایی در خدشه دار کردن چهره اسلام داشته است. تکفیری ها در زمانی که دشمنان اسلام سعی در جنگ تبلیغاتی علیه اسلام دارند با این گونه اعمال خشونت آمیز، بهترین خوراک تبلیغی را برای رسانه های غرب فراهم آورده اند و به طور ملموس و در راستای ادعای خصمانه غربی ها ثابت کردند که اسلام به دور از صلح و به مثابه خطری علیه بشریت به شمار می رود. این خیانت بزرگی علیه اسلامی است که پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم کوشید آن را دینی هم سو با فطرت آدمی و کامل کننده اخلاق، معرفی کند.

5. ایران هراسی و تقابل با انقلاب اسلامی: جریان تروریسم تکفیری، علاوه بر تیره و تار نشان دادن تصویر اسلام، که مبتنی بر منطق، عقل و خرد و هم زیستی مسالمت آمیز و مهرورزی به هم نوعان و مسلمانان و سایر مردم و اقلیت هاست، با دریافت انبوه دلارهای نفتی از سوی حاکمان وهابی عربستان در شطرنج قدرت های مرموز و سرویس های امنیتی و اطلاعاتی جهانی ایفای نقش می کنند. آنها اهداف چندمنظوره ای را با چندجانبه گرایی تروریست ها در مقاصد خویش دنبال می کنند. در مرحله اول، فعالیت های آنها متوجه اهداف صلح آمیز انقلاب اسلامی و تعالیم رهبری آن و سپس کم کردن نفوذ انقلاب اسلامی در میان مسلمانان صلح جوست، که در تعامل انسانی با باورها و ارزش های اسلامی خواستار یک زندگی معنوی هستند. دیگر اینکه سرویس های خارجی ملهم از عربستان و در رقابت و تقابل کامل با جمهوری اسلامی ایران است که به دنبال عرضه توانایی تعالیم اسلام برای اداره بلاد اسلامی است.

6. غافل شدن از دشمن اصلی جهان اسلام: جریان های تکفیری عاملی فرعی است و دشمن اصلی جهان اسلام غده سرطانی و شیطان بزرگ است که همواره با انواع دسیسه های خود، ضمن ایجاد تفرقه در جوامع اسلامی، در صدد ضربه زدن به شاکله اسلام است. باید این دست های پنهان در پشت گروه های تکفیری را به جهانیان معرفی کرد. صهیونیسم جهانی با ایجاد و شعله ور کردن اختلافات مذهبی در جهان اسلام، برای خود حاشیه امنی به وجود آورده است.

ص: 475

7. ناامنی در محیط جهان اسلام: جهان اسلام محیطی است که پیوستگی ها و پیچیدگی های شدیداً گسترش یافته ای در سطح داخلی و خارجی دارد. هم در داخل تغییر اتفاق افتاده است و هم اینکه صحنه بین المللی بسیار ناامن است.(1) شرایط به گونه ای است که امروزه کشورهایی چون سوریه، یمن، اکراین و مصر از یک سو در داخل دچار مشکلات فراوان امنیتی هستند و از سوی دیگر، صحنه بین المللی در حال تغییر و تحول و شکل گیری نظم و نظام جدیدی است. در واقع، محیط بین المللی برای این کشورها متشنج و ناامن است.

8. شکست وحدت اسلامی و ایجاد تفرقه و پراکندگی میان مسلمانان و درگیری میان فرقه های اسلامی مخالف قرآن و مغایر با کوشش ها و پافشاری های پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در تشکیل امت و برقراری برادری اسلامی میان افراد آن است. جریان تکفیری نه تنها موجب ریختن خون بسیاری از مسلمانان و انسان های بی گناه شده، بلکه وحدت میان فرق اسلامی را خدشه دار کرده، فرصت های لازم برای غارت منابع و سرمایه های مادی و معنوی جهان اسلام را برای دشمنان فراهم کرده است.

ب. راهکارها

1. آگاهی جوامع اسلامی و غیراسلامی در شناخت بیشتر و بهتر از اسلام است. زیرا ریشه بسیاری از تعصبات و افراطی گری ها جهل و نادانی است. لازم است در این زمینه علمای کشورهای اسلامی، مؤسسات و نهادهای دینی و دولت ها اقدامات لازم را انجام دهند.

2. تبین این مسئله که خطر جریان تکفیری نه تنها برای اسلام و شیعه، بلکه در برابر انسانیت و بشریت است و نیازمند اتخاذ یک سری اقدامات دسته جمعی و منظم از سوی نهادهای بین المللی، نظام بین الملل و دولت ها در زمینه های مالی و سیاسی است تا ریشه و نطفه تروریسم کور تکفیری (القاعده، طالبان و سایر گروهک های طالب خون ریزی و تروریسم) ملهم از تعلیمات وهابیت و معلمان سلفی خشکانده شود.

3. محکومیت این جریان ها و کشورهای حامی آنها در جهان از طریق سازمان های بین المللی، نظام بین الملل، و سازمان های اسلامی می تواند آنها را از لحاظ سیاسی منزوی کند و در تنگنا قرار دهد.

ص: 476


1- سید حسین سیف زاده، اصول روابط بین الملل الف و ب، ص371.

4. انسداد راه های انتقال و تعامل اقتصادی و تجهیزات نظامی از سوی کشورهای همسایه و سازمان های بین المللی برای تضعیف خطوط پشتیبانی و لجستیک این جریان ضروری به نظر می رسد.

5. دست گیری رهبران و سران این جریان ها و سپس محاکمه آنها در دادگاهی عادلانه موجب عبرت بسیاری خواهد شد تا دست از افراطی گری و خشونت بردارند.

6. خروج نیروهای فرامنطقه ای از منطقه خاورمیانه: حضور قدرت های غربی در منطقه خلیج فارس واکنش های تندی را از طرف مسلمانان موجب شد. زیرا این حضور از نظر منابع اسلامی کاملاً مطرود است. خبرگزاری رویترز در گزارشی می گوید: «تجمع نیروهای غربی در خلیج فارس سبب تقویت بنیادگرایی اسلامی در خاورمیانه و تشدید انزجار نسبت به غرب و اسرائیل شده است».

7. عدم ترویج تقابل فرهنگی با فرهنگ اسلامی: اسلام سیاسی به عنوان نیرویی که از دهه 1970 و با انقلاب اسلامی خیزشی دوباره یافته است، به نظر غرب آشکارا در تقابل فرهنگی با آن است. نیروی بنیادین نهفته در فرهنگ اسلامی و اینکه اسلام غرب ستیز است، غربیان را بیمناک ساخت و در اندیشه فرو برد که آیا ممکن است نوعی تقابل فرهنگی اسلام و غرب ظهور یابد. غرب همچنین از رشد اسلام در میان توده های مردمی در الجزایر، مصر و عربستان سعودی وحشت دارد. زیرا معتقد است رخداد هر گونه انقلاب اسلامی در هر یک از این کشورها، شکاف فرهنگی میان اسلام و غرب را عمیق تر خواهد کرد. از این رو، حیاتی ترین منافع غرب در معرض تهدید و مخاطره قرار خواهد گرفت. ترویج تقابل فرهنگی اسلام و غرب خود می تواند موجب رشد افراطی گری در جهان باشد.

8. افزایش هم گرایی در جهان اسلام: کشورهای حوزه خلیج فارس برای برقراری امنیت در منطقه سرشار از منابع غنی انرژی خدادادی بیشتر به نوعی هم گرایی در برابر تهدیدها و چالش های آینده نیاز دارند. بی شک تعریفی که واشنگتن و تل آویو از ثبات و آرامش در خلیج فارس دارند با تعریف کشورهای بومی این منطقه متفاوت است. یکی نیازمند نفت برای توسعه طلبی و بحران زایی برای تحقق دیگر اهداف در جهان است و دیگری نیازمند صلح و ثبات و هم زیستی مسالمت آمیز.(1)

ص: 477


1- http: //www.aftabir.com/articles/view/politics/world/c1c1214129113_persian_gulf_p1.php
منابع

1. ایکنبری، جی. جان، تنها ابرقدرت هژمونی آمریکا در قرن 21، ترجمه: عظیم فضلی پور، ابرار معاصر، [بی جا]، 1383.

2. بهزادی، حمید، اصول روابط بین الملل و سیاست خارجی، انتشارات دهخدا، تهران، 1352.

3. چیلکوت، رونالد، نظریه های سیاست مقایسه ای، ترجمه: وحید بزرگی و علیرضا طیب، چاپ دوم، خدمات فرهنگی رسا، تهران، 1378.

4. حاجی یوسفی، امیرمحمد، سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در پرتو تحولات منطقه ای (1991-2001)، چاپ دوم، وزارت امورخارجه، تهران، 1384.

5. خراسانی، رضا، «مواجهه غرب و اسلام سیاسی در دوره معاصر؛ چیستی و چرایی آن»، فصل نامه علوم سیاسی، س13، ش49، بهار 1389.

6. سیف زاده، حسین، نظریه های مختلف در روابط بین الملل، نشر سفیر، تهران، 1368.

7. سیف زاده، سید حسین، اصول روابط بین الملل الف و ب، چاپ دوم، میزان، تهران، بهار 1381.

8. صالحی، سید جواد، «خاورمیانه و روابط بین الملل؛ قدرت، سیاست و ایدئولوژی (فرد هالیدی)»، فصل نامه مطالعات خاورمیانه، تابستان و پاییز 1386، ش50 و 51.

9. فولر، گرهام، قبله عالم (ژئوپولیتیک ایران)، ترجمه: عباس مخبر، نشر مرکز، تهران، 1373.

10. قوام، عبدالعلی، اصول سیاست خارجی و سیاست بین الملل، چاپ دوم، سمت، تهران، 1372.

11. ملکوتیان، مصطفی، جغرافیا و سیاست، حق یاوران، قم، 1383.

12. هالستی، کی. جی.، مبانی تحلیل سیاست بین الملل، ترجمه: بهرام مستقیمی و مسعود طارم سری، چاپ چهارم، وزارت امور خارجه، تهران، 1383.

13. Held, David and Koenig-Archibugi, Mathias, American Power in the Twentieth-First Century, policy press, Cambridge, 2004.

14. Wohlforth, William C. "The Stability of a Unipolar World", International Security, Vol. 24, No.1 (summer), 1999.

15. aftabir.com

16. drshafiee.blogfa.com

17. enews.g19.ir

18. fahimco.com

19. goftogoonews.com

20. mashreghnews.ir

21. news360.ir

ص: 478

22. niazemarkazi.com

23. peace-ipsc.org

24. tabnak.ir

ص: 479

جلد 10

مشخصات کتاب

سرشناسه: کنگره جهانی جریان های

افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام (نخستین: 1393: قم)

عنوان و پدیدآور: مجموعه مقالات کنگره جهانی جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام/ تهیه کننده کنگره جهانی جریان های

افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام؛ به کوشش مهدی فرمانیان

مشخصات نشر: قم: دارالاعلام لمدرسه اهل البیت (ع)، 13-

مشخصات ظاهری: ج.

شابک (ج.10): 978-600-7667-28-6 (V.10)

شابک (دوره): 978-600-94845-3-9 (V.SET)

وضعیت فهرستنویسی: فیپا

یادداشت: فهرستنویسی بر اساس جلد دهم: 1394

یادداشت: کتابنامه

موضوع: سلفیه - کنگره ها

موضوع: وهابیه - کنگره ها

موضوع: سلفیه - عقاید - مقاله ها و خطابه ها

موضوع: وهابیه - عقاید - مقاله ها و خطابه ها

موضوع: مجتهدان و علما - نظریه درباره سلفیه - مقاله ها و خطابه ها

موضوع: مجتهدان و علما - نظریه درباره وهابیه - مقاله ها و خطابه ها

موضوع: تکفیر - کشورهای اسلامی - مقاله ها و خطابه ها

شناسه افزوده: فرمانیان، مهدی، 1352 - ، گردآورنده

رده بندی کنگره: 1394 ج.10 3م9ک/ 3/225 BP

رده بندی دیوئی: 477/297

شماره کتابشناسی: 942297477

کنگره جهانی «جری-ان های اف-راطی و تکفی-ری از دیدگ-اه علم-ای اسلام»

قم، خیابان شهدا، نبش کوچه22، پلاک618

تلفن: 37842141-025

ایمیل: info@makhateraltakfir.com

وب سایت: www.makhateraltakfir.com

مجموعه مقالات کنگره جهانی «جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام»

جلد دهم

تهیه کننده: کنگره جهانی «جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام»

به کوشش: مهدی فرمانیان

ناشر: دارالإعلام لمدرسة اهل البیت علیهم السلام

ویراستار: زینب صالحی

طراح جلد: محمد مهدی اسعدی

صفحه آرا: محبوب محسنی

نوبت چاپ: اول، 1394

شمارگان: 1000 جلد

چاپ و صحافی: سلیمان زاده

قیمت: 25000 تومان

قم، خیابان شهید فاطمی، کوچه شماره2، فرعی اول، پلاک 31

تلفن: 37740729-025 ایمیل: info@darolelam.ir

وب سایت: darolelam.ir

کلیه حقوق این اثر برای کنگره محفوظ می باشد.

ص: 1

بسم الله الرحمن الرحیم

اشاره

ص: 2

مجموعه مقالات کنگره جهانی جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام

مجموعه مقالات/جلد دهم

قم/1393

ص: 3

ص: 4

اعضای کمیته علمی کنگره جهانی

«جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام»

ریاست کنگره: حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی(دام ظله)

دبیر علمی کنگره: حضرت آیت الله العظمی سبحانی(دام ظله)

رئیس ستاد و قائم مقام دبیر علمی: حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید مهدی علی زاده موسوی

دبیر کمیته علمی کنگره: حجت الاسلام و المسلمین دکتر مهدی فرمانیان

مسئول اجرایی کمیته علمی: جناب آقای محمد علی موحدی پور

مسئول مقالات اهل سنت داخل: حجت الاسلام و المسلمین محمد رضا خوشخو

مسئول دفتر کمیته علمی: جناب آقای سید محمد مهدی عمادی

مسئول هماهنگی مقالات: جناب آقای عباس صادقی خواه

گروه تبارشناسی جریان های افراطی و تکفیری

مدیر گروه: حجت الاسلام و المسلمین دکتر مهدی فرمانیان

دبیر گروه: جناب آقای محمد حسن بهشتی

اعضای شورای علمی گروه:

حجت الاسلام و المسلمین اسد علیزاده

دکتر محمد الله اکبری

حجت الاسلام و المسلمین مهدی پیشوایی

حجت الاسلام و المسلمین دکتر جباری

حجت الاسلام و المسلمین جبرئیلی

حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید لطف­الله جلالی

دکتر داداش نژاد

استاد علی اصغر رضوانی

حجت الاسلام و المسلمین محمد­طاهر رفیعی

استاد قاسم صفری (جوادی)

حجت الاسلام و المسلمین حمیدرضا مطهری

حجت الاسلام و المسلمین دکتر ملک مکان

حجت الاسلام و المسلمین نیکزاد

حجت الاسلام و المسلمین محمدهادی یوسفی غروی

ص: 5

گروه ریشه یابی افکار تکفیری

مدیر گروه: آیت الله حسینی قزوینی

دبیر گروه: حجت الاسلام و المسلمین حبیب عباسی

اعضای شورای علمی گروه:

حجت الاسلام و المسلمین محمدجواد ابوالقاسمی

استاد سید رضا بطاط

حجت الاسلام و المسلمین فلاح الدوخی

حجت الاسلام و المسلمین حسین رجبی

حجت الاسلام و المسلمین اکبر روستایی

آیت الله نجم الدین طبسی

حجت الاسلام و المسلمین محمدجعفر طبسی

حجت الاسلام و المسلمین سید محمد یزدانی

گروه جریان های افراطی و تکفیری و پیامدهای سیاسی آن

مدیر گروه: حجت الاسلام و المسلمین دکتر منصور میراحمدی

دبیر گروه: جناب آقای مختار شیخ حسینی

اعضای شورای علمی گروه:

دکتر شهروز ابراهیمی

دکتر محمد پزشکی

دکتر حسین پوراحمدی

دکتر مسعود پورفرد

دکتر محمد علی حسینی زاده

دکتر صادق حقیقت

دکتر رضا خراسانی

دکتر محمد ستوده

حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید کاظم سید باقری

حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمود شفیعی

دکتر عبدالوهاب فراتی

دکتر ناصر قربان نیا

سرکار خانم دکتر نجمه کیخا

دکترشریف لک زایی

ص: 6

دکتر عنایت الله یزدانی

حجت الاسلام و المسلمین دکتر یزدانی مقدم

گروه بررسی راه کارهای برون رفت از افراط و تکفیر

مدیر گروه: جناب آقای دکتر حسن بیگی

دبیر گروه: جناب آقای دکتر سید جواد امینی

اعضای شورای علمی گروه:

دکتر اکبر استرکی

دکتر سیامک باقری

دکتر هادی جمشیدیان

دکتر حمید رضا حاتمی

دکتر علیرضا خراشادی زاده

جناب آقای محمدرضا خسروی

دکتر سید محمود رضا شمس دولت آبادی

حجت الاسلام و المسلمین محمد حسن دهقان

جناب آقای حمید رحمتی

جناب آقای بهرام رضایی

جناب آقای محمود زرین ماه

جناب آقای عباس عظیمی کیا

جناب آقای مجید فقیه

دکتر سید ضیاءالدین قاضی زاده

جناب آقای علیرضا کیقبادی

جناب آقای علی محمد رضایی

جناب آقای احمد مزینانی

جناب آقای مهدی مزینانی

دکتر عبدالله هندیانی

مسئول ستاد بین الملل: حجت الاسلام و المسلمین سید محمود وزیری

معاون مسئول بین الملل: حجت الاسلام والمسلمین محمد رضا خوشخو

مسئول دفتر بین الملل: جناب آقای مرتضی احمدی

مسئول ستاد اجرایی: حجت الاسلام و المسلمین سید محمدعلی موسوی نسب

مسئول دبیرخانه مرکزی: جناب آقای سید جمال الدین طباطبایی

ص: 7

مسئول دفتر دبیرخانه: جناب آقای سید محمد باقر باقریان موّحد

مسئول مکاتبات دبیرخانه مرکزی: جناب آقای محمد مهدی فضلی

مسئول امور مالی: جناب آقای ابوالفضل سعادتی

مسئول سایت: حجت الاسلام والمسلمین سید مصطفی طباطبایی شیرازی

مسئول فناوری: جناب آقای مجتبی تمیمی

مسئول کمیته مدعوین داخلی: حجت الاسلام والمسلمین علی اصغر ضیایی

مسئول کمیته فرهنگی - تبلیغی: حجت الاسلام و المسلمین علی مولایی

مسئول کمیته رسانه: جناب آقای ابوالفضل صالحی

مسئول کمیته اسکان: جناب آقای سید رضا حسینی

ص: 8

فهرست مطالب

مقدمه حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی(دام ظلّه)؛ ریاست عالی کنگره 11

مقدمه دبیر علمی حضرت آیت الله العظمی سبحانی(دام ظلّه) 13

دیباچه 17

بخش اول:

تبارشناسی جریان های افراطی و تکفیری

خاستگاه اصلی رشد و شکل گیری جریان های تکفیری 25

محمد هادی فلاح زاده، علی ابراهیمی

بررسی اقدامات تکفیریون در عراق و سوریه 59

مرتضی حسنی نسب، سید جلیل موسوی

بخش دوم:

ریشه یابی افکار تکفیری

التکفیر و الغلو وجهان لعملة واحدة 121

محسن الحیدری

فتنة التکفیر؛ جذورها، و أطوارُها و شرورُها 151

تاج الدین الهلالی

بررسی تطبیقی دیدگاه فقهای فریقین درباره حرمت تکفیر مسلمانان 175

علی نصیری

معیارهای کفر از منظر امامیه 195

محمد انصاری، مهدی فرمانیان

تکفیر اهل قبله در اندیشه علمای دیوبند 223

محمد طاهر رفیعی

حدیث منع نشستن و عبادت کردن در مقابر: بررسی تطبیقی دیدگاه ابن تیمیه و مذاهب اربعه اهل سنت . 269

حمزه علی بهرامی

ص: 9

بخش سوم:

جریان های افراطی و تکفیری و پیامدهای سیاسی آن

تحلیلی شرق شناسانه از جریان های تکفیری قدیم و جدید 291

مرتضی شیرودی

چیستی فکر سلفی و چگونگی مناسبات غرب با این گروه ها 309

محمد ستوده، حسن علی یاری

حقوق بشر و جریان های تکفیری 331

نیما شاه کرمی، سمیه خزدوز

بخش چهارم:

بررسی راهکارهای برون رفت از افراط و تکفیر

راهبردهای تأمین منافع امنیت ملی کشور در روند ظهور و گسترش داعش و تکفیریان در منطقه. 361

سید حسن فیروزآبادی

جریان های تکفیری، مهم ترین خطر فراروی بیداری اسلامی 399

راضیه علی اکبری، ابوالحسن نواب

ص: 10

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم

مقدمه حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی(دام ظلّه) ریاست عالی کنگره:

عصر ما روزگارِ حوادث دردناک و پیچیده و فتنه های خطرناک برای اسلام و مسلمین است و سرچشمه آن دو چیز است: توطئه دشمنان خارجی اسلام و همکاری منافقین داخلی.

یکی از خطرناک ترین آن ها فتنة تکفیری ها و افراطیون است که اخیراً به صورت گروهی به نام داعش و امثال آن درآمده اند.

فتنه تکفیر از کجا برخاسته؟ و به چه وسیله ای رشد کرده؟ و عوامل گسترش آن، چه بوده؟ و راه خاموش کردن آن چیست؟ هر کدام درخور بحث و دقت است، و به یقین برنامه های سیاسی و نظامی، به تنهایی برای دفع این فتنه ها کارساز نیست هرچند صادقانه باشد.

باید علمای بزرگ اسلام ریشه های این تفکر نادرست را با منطق صحیح قطع کنند و جوانان را از جذب شدن به سوی آن باز دارند.

بر این اساس، تصمیم گرفته شد به کمک جمعی از دانشمندان آگاه و دلسوز، کنگرة جهانی به نام «جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام» از تمام مذاهب تشکیل شود و در این زمینه به مطالعات دقیقی بپردازند و نتیجه آن را در دسترس همگان بگذارند تا با آگاهی عموم مسلمین إن شاءالله این فتنه خاموش شود.

آنچه در این آثار مطالعه می فرمایید بخشی از این مطالعات است.

)رَبَّنَا افْتَحْ بَینَنَا وَبَینَ قَوْمِنَا بِالْحَقِّ وَأَنتَ خَیرُ الْفَاتِحِینَ(

قم - حوزه علمیه

ناصر مکارم شیرازی

ذی الحجه 1435 قمری

ص: 11

ص: 12

مقدمه دبیر علمی حضرت آیت الله العظمی سبحانی(دام ظلّه)

ریشه های پدیدۀ تکفیر و انگیزه تشکیل کنگره جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام

اشاره

ایمان و کفر دو مفهوم متضایفند که از اندیشیدن یکی، دیگری نیز تداعی می شود؛ این نوع حالت را در فلسفه، «تضایف» می نامند.

واژه «ایمان» به معنای تصدیق و باور کردن، و لفظ «کفر» به معنای ستر و احیاناً به معنای انکار است و در اصطلاح متکلمان، مقصود از ایمان، تصدیق نبوت نبی زمان و رسالت او، و مقصود از «کفر» نادیده گرفتن دعوت چنین فردی و یا انکار اوست.

تاریخ دعوتِ آموزگاران آسمانی، حاکی است در هر زمانی که پیامبری مبعوث می شد و دعوت خود را با دلایلی مبرهن می ساخت، جامعه آن روز، به دو گروه مؤمن و کافر تقسیم می شدند، آن کس که به دعوت پیامبری پاسخ مثبت می گفت مؤمن و آن کس که به ندای او پشت می کرد کافر خوانده می شد.

برنامه های تمام پیامبران در دعوت به اصول یکسان بوده و اختلافی در آن ها وجود نداشت و گروه مؤمن در تمام دعوت ها افرادی بودند که به خدای خالق و آفریننده، خدای مدبر و مدیر، ایمان آورده و جز او به معبودی نمی اندیشیدند و رسالت پیامبر زمان خود را از صمیم دل می پذیرفتند.

ص: 13

آن گاه که اراده الهی بر بعثت پیامبر خاتم تعلق گرفت، رسول خاتم، ایمان افراد را با دو کلمه که حاکی از باور باطنی آن ها بود؛ می پذیرفت؛ یعنی هر کس و یا گروهی که «لا اله الا الله، محمد رسول الله» می گفت وارد خیمه اسلام می شد و از جرگه کفر فاصله می گرفت.

از سوی دیگر، اقرار به کلمه اخلاص - که در آن نفی الوهیت از هر موجودی جز خدا سلب شده- در بردارنده اقرار به سه نوع توحید است: 1. توحید در خالقیت؛2. توحید در تدبیر؛ 3. توحید در عبادت. زیرا این سه نوع، از خصایص خدای جهان است نه مخلوق او.

افزون بر این، اساس هر دعوت الهی را ایمان به آخرت تشکیل می داد، طبعاً اقرار به حیات اخروی بسان توحید و رسالت، از عناصر سازنده ایمان می باشد و در کلمه اخلاص نهفته است.

در سیره نبوی فصلی به نام «عام الوفود» است؛ یعنی سالی که هزاران نفر از دور و نزدیک به صورت فردی و یا گروهی به مدینه رو آورده و به حضرتش ایمان آوردند و با گفتن دو جمله پیشین که حاکی از باور واقعی آنان بود، مسلمان خوانده شدند. در این مورد آیه های سوره «نصر» نازل شد؛ آن جا که می فرماید: >إِذَا جَاء نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ وَرَأَیتَ النَّاسَ یدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجًا< پذیرش اسلام این گروه ها فقط با اجرای این دو جمله انجام می گرفت و مسائل کلامی و یا فقهی مطرح نمی شد؛ مثلاً هرگز از آنان در مورد جایگاه خدا و یا رؤیت خدا در رستاخیز و یا حدوث و قدم قرآن و امثال این ها سؤال نمی شد. بلکه ایمان اجمالی به رسالت پیامبر خاتم، آنان را از طرح این مسائل بی نیاز می ساخت. هم چنین مسائلی مانند جواز توسل به انبیا و اولیا، و یا نماز در کنار قبورشان، یا زیارت قبور اولیاء الله برای آن ها، مطرح نمی شد.

آغاز فتنه تکفیر

در زمان معاصر، گروهی تندرو و ناآگاه از اصول و مبانی آیین محمدی، اسلام و ایمان را گویی برای خود احتکار کرده و از میان همة مسلمانان، فقط گروه اندکی را مؤمن می دانند و دیگران را کافر و مهدورالدم می شمرند. ریشه این نوع تکفیرها به عصر ابن تیمیه (ت 728ق.) و پس از وی به وهابیان تندرو برمی گردد و شدّت عمل گروه دوم بیش از فرد نخستین است، زیرا ابن تیمیه غالباً از

ص: 14

کلمه بدعت بهره می گیرد، ولی گروه اخیر به جای بدعت، واژة کفر را به کار می برد و ملاک تکفیر، ناهماهنگی با افکار آن ها در امثال مسائل پیشین است.

آن ها به شدت با حفظ قبور پیامبران و اولیای الهی مخالف هستند و زیارتگاه ها را مظهر بت پرستی قلمداد می کنند! در حالی که در طول تاریخ اسلام، قبور انبیای پیشین در فلسطین و اردن و شام و عراق پیوسته محفوظ بوده و مسلمانان گروه گروه به زیارت آن ها می رفتند و هیچ کس چنین کاری را بر خلاف توحید توصیف نمی کرد.

حتی روزی که بیت المقدس به وسیله عمربن خطاب فتح شد، هرگز او به تخریب این مقامات فرمان نداد، بلکه شیوه پیشینیان را در حفظ و آرایش آن ها تأیید کرد.

در طول زمان، پس از رحلت پیامبر، تمام موحدان به پیامبر اکرم6 متوسل شده تا حاجت آنان با شفاعت او برآورده شود. اما این گروه این نوع توسل ها را با توسل مشرکان به بت ها یکسان می گیرند؛ در حالی که ماهیت این دو نوع توسل از هم جداست، و از زمین تا آسمان فاصله دارد.

تکفیرِ خشونت بار

تکفیر پیشینیانِ این گروه، غالباً قلمی و لسانی بود، اما تکفیر از دورۀ وهابیان تندرو، رنگ خشونت به خود گرفت و پیروانشان پیوسته به قُری و قصبات و آبادی های اطراف «نجد» حمله می بردند و آنچه می توانستند غارت می کردند و از این طریق بر قدرت مالی خود می افزودند.

برای آگاهی از جنایت های پایه گذار این مسلک و جانشینان او به دو تاریخ معتبر وهابیان مراجعه شود: یکی «تاریخ ابن غنام» و دیگری «تاریخ ابن بشر» که هر دو، مدت هاست چاپ شده و مورد توجه علما و دانشمندان است.

دامن سخن را در این مورد، کوتاه کرده و سخن خویش را با این بیت به پایان می رسانیم:

شرح این هجران و این خون جگر ای-ن زم-ان بگ-ذار ت-ا وق-ت دگ-ر

پس از اشغال افغانستان به وسیله قوای سرخ شوروی سابق، تصمیم گرفته شد که برای طرد قدرت کفر، از این سرزمین، از روح جهادی جوانان مسلمان در منطقه استفاده شود تا دشمن را از سرزمین های اسلامی دور سازند، این طرح از یک نظر زیبا و خداپسندانه بود، اما بر اثر فقدان عالم

ص: 15

وارسته و رهبری آگاه از موازین جهاد در میان این جمع، که آنان را به صورت صحیح رهبری کند، سرانجام، تلاشِ پیکارگران به گونه دیگر ادامه پیدا کرد و برخی از آنان با تأثیرپذیری از افکار وهابیان تندرو، بر تکفیر تمام دولت های اسلامی و ملت هایی که در آن زندگی می کنند، پرداختند. شوربختانه ابتدا این کار با حمله به کشورهای مقاوم و استوار در مقابل صهیونیست ها آغاز شد و به جای این که قدس را آزاد کنند به نابود کردن زیرساخت های کشورهای سوریه و عراق روی آوردند. خشونت آنان با کودکان و زنان و پیران وافتادگان و انسان های بی طرف به گونه ای شد که چهره اسلام را در جهان مشوَّه ساخت و دیگر کسی در غرب اظهار علاقه به اسلام نمی کرد. عمل زشت و وحشیانه این گروه کجا و وحی الهی کجا! آن جا که می فرماید: >فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ< (آل عمران: 159) و پیامبر رحمت در حدیثی می فرماید: «إنّ الرفقَ لا یکونُ فی شیء إلّا زانه، ولاینزَعُ مِن شیء إلّا شأنه»؛ (صحیح مسلم، ج8، ص22) مهربانی و رفق با هرچیز که در آمیزد آن را مزین می گرداند و چیزی که رفق و مدارا از آن گرفته شود تباه می گردد.

انگیزه تشکیل کنگره

در این شرایط رقت بار، مرجعیت عالی مقام در حوزه علمیه قم تصمیم گرفت همایشی تحت عنوان «کنگره جهانی جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام» برای معرفی این گروه و پیامدهای عمل آنان، تشکیل شود و در این مورد از علمای اسلام و محققان خواسته شد که به ریشه یابی و تبیین ماهیت این تکفیر شوم و راه های برون رفت از آن بپردازند. دانشمندان از این دعوت استقبال کردند و در نتیجه، آثاری به دبیرخانه کنگره رسید که بخش مهمی از آن ها ارزشمند و از محتوای عالی برخوردارند؛ از این رو تصمیم گرفته شد این آثار چاپ و منتشر شود و در اختیار اهل نظر و مهمانان عزیز که از داخل و خارج دعوت شده اند قرار گیرد تا از این طریق گامی برای جلوگیری از انتشار این غده سرطانی ویرانگر و ویروس مخوف برداشته شود.

ص: 16

در پایان از تلاش های شبانه روزی اعضای محترم دبیرخانه، سپاس گزاری نموده و زحمات توان فرسای آنان را ارج می نهیم و نیز از کلیه کسانی که این فضای روحانی و علمی را پدید آورده اند، تقدیر و تشکر می کنیم.

قم - جعفرسبحانی

8/6/93

ص: 17

ص: 18

دیباچه

>یاأَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ ادْخُلُواْ فِی السِّلْمِ کَآفَّةً وَلاَ تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّیطَانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ< (بقره:208)

در تاریخ اسلام، جنگ های بسیاری میان مسلمانان روی داده است، اما به جز خوارج و جریان های تکفیری در چند قرن اخیر، کمتر فرقه ای، سایر مسلمانان را تکفیر نموده و با استناد به آن، خون و مال و ناموس اهل قبله را مباح شمرده است. خوارج، طلایه داران تکفیر بودند، اما در سه قرن اخیر، وهابیان، خشن تر از آنان پرچم تکفیر را به دست گرفتند و به بهانه دعوت به توحید، بسیاری از مسلمانان را به خاک و خون کشیده و بناها و آثار اسلامی را که دارای قداست و هویت تمدنی مسلمانان بود نابود کرده اند.

با وجود تلاش های فراوان علمای بزرگ اسلام برای مقابله با تکفیر، متأسفانه در عصر حاضر، شاهد رشد و گسترش جریان های تکفیری در گوشه و کنار جهان اسلام هستیم. گروه هایی که جنایت هایی را رقم می زنند که نمونه آن را در تاریخ اسلام، کمتر می توان دید. سربریدن، آتش زدن، مثله کردن، تجاوز به نوامیس، نابودی اموال و تخریب بناهای مقدس، گوشه هایی از جنایاتی است که آنان به نام اسلام مرتکب می شوند.

از سوی دیگر، ترور علمای بزرگ اسلام، تخریب اماکن مقدس و هویت ساز اسلامی، ارتکاب اعمال شنیع و محرم به نام اسلام مانند جهاد نکاح و... ضربات جبران ناپذیری بر پیکر جهان اسلام وارد کرده است.

با نگاهی به جغرافیای کشورهای اسلامی، رد پای این گروه ها را کمابیش در تمامی مناطق اسلامی می بینیم. گروه هایی مانند: جبهة النصره، داعش، القاعده، جندالعدل و حزب التحریر در

ص: 19

آسیا و گروه هایی همانند بوکو حرام، الشباب، انصارالسنه و انصارالشریعه در آفریقا و گروه های متنوع دیگر، همه نشانگر وجود بحران در جهان اسلام است.

این که چنین وضعیتی معلول چه عواملی است، بحث های گسترده ای می طلبد که در مجموعه مقالات به تفصیل به آن ها اشاره شده است، اما به اجمال، سهم غرب در پروژه اسلام هراسی و در پی آن، اسلام ستیزی را هرگز نمی توان نادیده گرفت. غرب که با رشد سریع اسلام در جهان روبه روست، امروز پروژه اسلام علیه اسلام را آغاز کرده است با حمایت از گروه های افراطی و دامن زدن به اختلافات مذهبی، قدرت و قوت مسلمین را تضعیف کند و از طرف دیگر، چهره ای مشوّه از مسلمین در برابر جهانیان ترسیم نماید.

هم چنین با قرائت های انحرافی از مفاهیمی مانند توحید و شرک، ایمان و کفر، بدعت و نظایر آن مسلمانان را به گرداب تکفیر افکنده است.

با این حال به نظر می رسد که جنایت ها و تخریب های جریان های تکفیری آن چنان گسترده و بی محابا بوده که موجی از نفرت و مخالفت با عملکرد آنان را در جهان اسلام به وجود آورده است.

برای مقابله علمی و روشن گرانه با این جریان، لازم بود عالمان و اندیشوران به ریشه یابی و راه های خلاصی از آن بپردازند، از این رو کنگره جهانی «جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام»، با اشراف و هدایت های ارزشمند مرجع جهان تشیع، حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی - ادام الله ظله - بر آن شد تا در حد توان از ظرفیت های علمی جهان اسلام برای مقابله با تکفیر بهره برداری کند. برای این کار، چهار کمیته علمی با عناوین زیر شکل گرفت:

1. تبارشناسی جریان های تکفیری؛

2. ریشه یابی عقاید جریان های تکفیری؛

3. جریان های تکفیری و سیاست؛

4. راه های برون رفت و مقابله با جریان های تکفیری.

محور اول به تبارشناسی جریان های تکفیری می پردازد. خاستگاه، آبشخور و مصادیق تکفیر در طول تاریخ اسلام در این کمیته بررسی می شود.

ص: 20

محور دوم، انحرافات عقیدتی و قرائت های تکفیری از عقاید ناب اسلامی را ریشه یابی خواهد کرد. در این کمیته، اصول و مبانی اعتقادی این گروه ها و جریان ها، نقد و انحرافات آن ها از اندیشه اسلامی ریشه یابی می گردد.

محور سوم، عوامل سیاسی رشد و گسترش جریان های تکفیری، وابستگی ها و اهداف آن ها را بررسی می کند.

و محور چهارم، راهکارهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و دینی برای برون رفت از تکفیر، نشان داده خواهد شد.

مقاله هایی که در این مجموعه گرد آمده است، ماحصل آراء و نظریات اندیشمندان و علمای جهان اسلام، درباره محورها و موضوعات فوق است.

هم چنین جهت غنای علمی هرچه بیشتر کنگره، پژوهش های مستقلی توسط اندیشمندان انجام شده است که به اجمال عبارتند از:

1. تکفیر از دیدگاه علمای اسلام: در این تحقیق، دیدگاه علمای بزرگ مذاهب و فرقه های اسلامی، درباره نفی تکفیر بیان شده و تلاش شده است که از سده های پیشین تا کنون، دیدگاه علما و اندیشمندان در مورد حرمت تکفیر اهل قبله آورده شود.

2. تخریب زیارتگاه های اسلامی در کشورهای عربی: این اثر به کارنامه تاریک جریان های تکفیری در تخریب اماکن مقدس و تمدنی جهان اسلام می پردازد. این تحقیق همراه با تصاویری از زیارتگاه ها، قبل و بعد از تخریب است.

3. فتاوای جریان های تکفیری در جواز قتل مسلمانان: جریان های تکفیری به سبب کج فهمی، گاه فتاوایی را صادر می کنند، که با هیچ یک از قواعد فقهی منطبق نیست و کاملاً خارج از آموزه های اسلامی است. این مجموعه به جمع آوری فتاوای تکفیری این جریان ها پرداخته است.

4. کتاب شناسی تکفیر: با مراجعه به آثار و کتاب هایی که در حوزه تکفیر تألیف شده است، شاهد تعداد بسیاری از آثار علمی در این عرصه هستیم. این پژوهش به معرفی توصیفی آثاری می پردازد که در حوزه تکفیر و نفی تکفیر، انجام شده است.

ص: 21

5. موسوعه نقد وهابیت افراطی: در اندیشه وهابیت، جریان هایی وجود دارند که مسلمین را کافر می دانند. موسوعه نقد وهابیت افراطی مجموعه ای از آثار علمای اسلام است که از زمان پیدایش این جریان، به نقد و بررسی مبانی اعتقادی آن پرداخته اند.

بی تردید آنچه موجب غنای هرچه بیشتر مجموعه مقالات و هم چنین پژوهش های مستقل کنگره جهانی جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام شده است، اشراف علمی حضرت آیت الله العظمی سبحانی - ادام الله ظله - است که با رهنمودهای راه گشا، کمیته های علمی کنگره را همواره یاری کرده اند.

هم چنین از حجت الاسلام والمسلمین دکتر فرمانیان - دبیر کمیته علمی - که در پی گیری و نظم و ترتیب مقالات زحمات بسیاری را متحمل شده اند و مدیران محترم کمیته های علمی حجج اسلام: قزوینی، میراحمدی، فرمانیان و جناب آقای دکتر امینی تشکر می شود.

امید که در سایه تلاش های مجاهدانه مراجع عظام تقلید و علمای اسلام، شاهد تقریب و همگرایی جهان اسلام و ریشه کن کردن فتنه تکفیر در جهان اسلام باشیم.

رئیس ستاد و قائم مقام دبیر علمی

کنگره جهانی جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام

سید مهدی علیزاده موسوی

22/6/1393

ص: 22

بخش اول: تبارشناسی جریان های افراطی و تکفیری

اشاره

ص: 23

ص: 24

خاستگاه اصلی رشد و شکل گیری جریان های تکفیری / محمد هادی فلاح زاده، علی ابراهیمی

اشاره

محمد هادی فلاح زاده(1)

علی ابراهیمی(2)

چکیده

جریان های تکفیری در جهان اسلام، که در حال حاضر بر بال سیاست های استعماری کشورهای غربی، به خصوص اسرائیل و برخی حامیان منطقه ای آن در برخی کشور های منطقه، اقدام به نسل کشی و جنایت با نام اسلام و علیه مسلمانان می کنند و علاوه بر این جنایات، هر از چند گاهی از سوی فرماندهان و رهبران این جریان ها تهدید هجمه به سایر کشور های منطقه و خارج از منطقه، اعم از اسلامی و غیراسلامی، به گوش می رسد به طور قطع پدیده ای نیست که در قالب یک جنگ داخلی رشد یافته و اکنون به یک معضل در درون جهان اسلام تبدیل شده باشد، بلکه هم از لحاظ ایدئولوژیکی و هم از لحاظ لجستیکی این گروه ها نیازمند پشتوانه سازی هستند. لذا در این مقاله ضمن بررسی خاستگاه اصلی این پدیده، می کوشیم کشور ها، گروه ها و جریان های مختلفی را که در این زمینه سازی سهیم هستند بررسی کنیم و در نهایت خاستگاه اصلی آنها را نشان دهیم. هرچند به طور قطع نمی توان منکر حمایت های سایر کشور ها از این گروه ها شد، اما به هر حال در منطقه خاورمیانه، و به دلایل متعدد که ذکر آن در متن رفته است، کشور و جریان های فکری خاصی وجود دارند که در زمینه تأسیس، حمایت و هدایت این گروه ها برنامه ریزی های گسترده و طولانی مدت انجام داده اند. هرچند این تلاش ها در سایه و با عناوین موجه اسلامی و انسانی صورت گرفته است، ولی در عمل آنچه ظهور و بروز یافته جز افراط گرایی، تهدید و فشار بر سایر کشور ها و جریان های فکری و عقیدتی در درون

ص: 25


1- عضو هیات علمی دانشگاه ادیان و مذاهب اسلامی، قم.
2- پژوهشگر جامعه شناسی ادیان

مسلمانان نیست. لذا در یک کلام، آنچه به عنوان آیین وهابیت به دست کشورهای حامی این جریان در کشور های اسلامی و غیراسلامی، اعم از کمک های انسان دوستانه، تأسیس مراکز خدماتی، آموزشی و دانشگاهی و غیره، صورت پذیرفته در واقع زمینه سازی برای ترویج و تبلیغ جریانی است که یکی از اصول اصلی و اساسی آن تکفیر مسلمانان، به ویژه جریان های فکری غیرهمسو با آنهاست. به طور ویژه کشور عربستان به دلایل سیاسی، امنیتی و ایدئولوژیکی در این زمینه سرمایه گذاری های متعددی انجام داده است و مستقیم و غیرمستقیم ظرفیت بروز و ظهور جریان های تکفیری را فراهم کرده است، به طوری که می توان این کشور را خاستگاه اصلی این جریان ها دانست.

کلید واژه ها: تکفیر، خاستگاه، سلف، وهابیت، دیپلماسی، مبارزه با تهدید.

مقدمه و طرح مسئله

تکفیر مسلمانان در آموزه های اسلامی جایگاه مشروعی ندارد و نمی توان برای آن در قرآن، سنت و حدیث مبنای فکری و فلسفی مشخصی بیان کرد. نخستین فتنه تکفیر در یک فرآیند حکومتی در جنگ های «رِدّه» بود. در این جنگ ها دستگاه خلافت، معارضانِ خود را کافر و خارج از دین خواند؛(1) هرچند از دیدگاه فقه اسلامی، درباره کافر بودن کسانی که در آن دوره تکفیر شدند، تردید جدی وجود داشته است و برخی گزارش های تاریخی تردید افراد نزدیک به حاکمیت را نشان می دهد.(2) دومین واقعه مهم تاریخی درباره تکفیر، غائله خوارج است. یکی از نخستین عقاید خوارج که در آغاز حرکت این فرقه نیز خود را نشان می دهد چگونگی داوری درباره مرتکبان گناه کبیره است، تا جایی که نظریه تکفیر را اساسی ترین نکته ای دانسته اند که خوارج بر آن اتفاق نظر دارند. برای نمونه، بغدادی از کعبی نقل می کند که آنچه خوارج بر آن اجماع دارند حکم به تکفیر علی علیه السلام ، حکمین، اصحاب جمل و همه کسانی که حکمیت را پذیرفته اند، و نیز تکفیر همه گناهکاران است. وی از اشعری هم نقل می کند که همین تکفیر و نیز وجوب قیام بر ضد حکمرانان ستمگر را عقیده مشترک همه خوارج می داند.(3)

ص: 26


1- . نک: رجوع کنید به: تاریخ طبری(ابوالقاسم پاینده)، ج3، ص250-252؛ ابن اعثم کوفی، کتاب الفتوح، ج1، ص 15- 16؛ عبدالرحمان ابی بکر سیوطی، تاریخ الخلفاء، ص69-71.
2- . نک.: رجوع کنید به رسول جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام: تاریخ خلفاء.
3- . نک.: عبدالقاهر بن طاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، ص73.

بعد از این مرحله، در قرن هفتم و هشتم ه.ق. ابن تیمیه مفهوم پردازی گسترده ای در این خصوص انجام داد، اما تلاش های ابن تیمیه در سطح مفهوم پردازی باقی ماند و جنبه عملی پیدا نکرد. اما در قرن 12 و 13 ه.ق. محمد بن عبدالوهاب با تأکید بر اندیشه ابن تیمیه و با استفاده از قدرت شمشیر محمد بن سعود مفهوم پردازی نظری تکفیر را وارد مرحله عملی آن کرد و جنایات گسترده ای در پوشش این مفهوم در بین شیعیان و فرق اهل سنت انجام داد. با عنایت به اینکه تکفیر در نگاه علمای اسلام، اعم از شیعه و سنی، نکوهش شده و حتی گرایش های سلفی نیز در خصوص تکفیر رویکرد معتدلی اختیار کرده اند و می کنند، می توان ادعا کرد که آبشخور پدیده تکفیر، هرچند در پوشش اسلام به مبارزه با مسلمانان می پردازد، اما به نظر می رسد این پدیده آبشخوری غیر از مفاهیم اسلامی برگرفته از قرآن و سنت داشته باشد. در این مطالعه فرض بر این است که پدیده تکفیر از دو منبع فکری ارتزاق می کند؛ یک منبع فکری و اعتقادی که به جریان وهابیت برمی گردد، و منبع دوم که بر فرآیند های سیاسی تکیه دارد و کشور های مخالف با آیین سلام و به اصطلاح استعمارگر با استفاده از آن به تحقق اهداف خود در قالب اسلام هراسی و اسلام ستیزی می پردازند که بنا به گفته علی زاده موسوی، می توان از آن تحت عنوان پروژه استعماری «اسلام علیه اسلام» نام برد.

بنابراین، در این مطالعه با عنایت به این دو فرض به بررسی خاستگاه اصلی رشد و شکل گیری جریان های تکفیری پرداخته خواهد شد. زیرا بدون شک شناخت صحیح جریان های تکفیری شرط لازم برای هر گونه تصمیم سازی و تصمیم گیری در کشور های اسلامی است. تلاش های متعدد و مکرر مراکز پژوهشی در اقصی نقاط دنیا نشان دهنده اهمیت این موضوع است و این ادعا را نیز تأیید می کند که توجه به ظواهر ساده و رفتار دور از منطق برخی رهبران و فرماندهان این جریان ها نباید باعث سهل انگاری و ساده سازی موضوع شود. زیرا به نظر می رسد در اکثر موارد چه بسا در پس این ظاهر ساده و گاه بی منطق، گستره ای از اهداف نهفته است و گروه ها، سازمان ها و کشورهایی در این زمینه دخیل هستند، که شناخت کامل این گونه جریان ها و نحوه عملکرد آنها، برای حفظ کیان اسلام اهمیت و ضرورت دوچندان پیدا می کند.

ص: 27

این مقاله در سه مبحث ارائه شده است. در مبحث اول، به بازشناسی تکفیر و تعارضات بین دیدگاه های اهل سنت با وهابیت، که به زعم نگارندگان زمینه ظهور ایده تکفیر است، پرداخته شده است. در مبحث دوم، با اتخاذ رویکردی فراملی و مبتنی بر منافع جهان اسلام به بررسی گروه ها و کشورهایی توجه شده که ظرفیت حمایت از گروه های تکفیری را دارند و در ادامه گروه یا کشوری که از دیدگاه نگارندگان خاستگاه اصلی ایده تکفیر است معرفی شده است. در مبحث سوم، کوشیده ایم رویکرد و الگوی رفتاری دولتی را که خاستگاه اصلی جریان های تکفیری در ترویج و حمایت از وهابیت و ایده تکفیر و زمینه سازی برای گسترش آنهاست بازشناسی کنیم.

1. تکفیر و تعارضات بین دیدگاه های اعتقادی اهل سنت و وهابیت

تکفیر یعنی دیگری را به کفر نسبت دادن، چنانچه کسی مسلمانی را کافر بداند، گویند او را تکفیر کرده است. در تعریف آن گفته اند: «التکفیر هو نسبة أحد من أهل القبله الی الکفر»؛ تکفیر همان نسبت دادن یکی از اهل قبله به کفر است.(1) به عبارت دیگر، تکفیر به معنای خاص آن عبارت است از نسبت صریح خروج از دین و کفر به کسی دادن. معنای عام تکفیر، که امروزه در بخشی از جهان اسلام پدیدار شده، عبارت است از «یک نوع نابردباری دینی و نابردباری مذهبی که گاه در چهره تکفیر خاص، یعنی نسبت خروج دین دادن به کسی، جلوه می کند».(2)

در دیدگاه اسلامی تکفیر رویدادی تاریخی به خصوص در علم کلام است که همراه با تشکیل فرقه های اعتقادی ظهور کرد. دیدگاه های سیاسی و ایدئولوژیک نقش اساسی در شکل گیری جریان تکفیر داشته اند. ریشه اصلی گفتمان تکفیر «حدیث ناجیه» است که در مصادر اهل سنت، مانند مسند ابن حنبل و سنن ابن داوود آمده است که پیامبر فرمود: «امت من به هفتاد و سه فرقه تقسیم خواهند شد، تمام اینان غیر از یکی، اهل جهنم هستند وآن فرقه ای است که بر طریقت من و اصحابم باشد». بدین منظور فرق اهل سنت بر توجه به سلف تأکید کردند. معنای لغوی واژه «سلف»، «قبل» است که در هر زمان نسبت به زمان قبل از خود صدق می کند. هر زمان نسبت به

ص: 28


1- . محمود عبدالرحمان عبدالمنعم ، ذیل «تکفیر»؛ الموسوعة الفقهیّة، ج13، ص227.
2- . مفهوم شناسی تکفیر در گفت وگوی شفقنا با رحیم نوبهار، http://www.shafaqna.com/persian/elected/item/64346

زمان هایی که بعد از آن می آید(1) «سلف» و نسبت به زمان هایی که قبل از آن آمده و سپری شده خلف است.(2)

اما معنای اصطلاحی «سلف» در واژه «سلفیه» همان سه قرن نخست امت اسلامی، یعنی امت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ، است و منشأ این اصطلاح نیز فرموده پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بنا به روایت ابن مسعود به نقل از بخاری و مسلم است که: «بهترین مردم، مردمان قرن من هستند، سپس کسانی که در پی ایشان مردمانی می آیند و سپس دیگرانی که در پی آنها می آیند. پس از ایشان مردمانی می آیند که گواهی هر یک سوگندشان و سوگند هر کدام گواهی شان را نقض می کند».(3)

درباره سه قرن اولیه که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرموده اند، اختلاف نظرهای فراوانی وجود دارد، اما بدون تردید برتری صحابه به سبب آن است که آنها حلقه های اصلی زنجیری را که به سرچشمه نبوت و تعالیم رسالت می رسد تشکیل می دهند و از همه به این سرچشمه نزدیک ترند. زیرا آنها کسانی هستند که عقاید اسلامی و اصول دین را مستقیماً و بلاواسطه از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم گرفته اند و آداب آسمانی این دین، پیراسته از شائبه های بدعت و ناخالصی ها و وسوسه ها و توهمات، در دل و اندیشه آنان جای گرفته است. دومین گروه، یعنی تابعین، کسانی از اصحاب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بودند که در پرتو هدایت صحابه تربیت شدند و از کسانی پیروی کردند که خود، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را دیده بودند، با وی هم نشین شده بودند و نشست و برخاست داشتند و از سفارش ها و اندرزهای وی اثر پذیرفته بودند. گروه سوم، تابعینِ تابعین هستند، که دورانشان مقارن با پایان دوران خلوص و حقیقت اسلام بود و پس از این دوران بود که فرقه های متعدد یکی پس از دیگری سر بر آوردند.

مذاهب اهل سنت از نظر فقهی عبارت اند از: حنفیه که مقلدان نعمان بن ثابت معروف به ابوحنیفه (80-151 ه.ق.) هستند. ابوحنیفه فردی ایرانی است که امام اعظم اهل سنت به شمار می رود. در جامعه تسنن، بعد از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و خلفای راشدین و حسنین علیهم السلام هیچ کس به اندازه ابوحنیفه محترم نیست. مالکیه پیروان مالک بن انس (95-179 ه.ق.) هستند. مالک، عرب

ص: 29


1- . اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح تاج اللغه والصحاح العربیه، ماده سلف، ج4، ص1376.
2- . سعید رمضان البوطی، السلفیه مرحله زمینه مبارکه لا مذهب اسلامی، ص9.
3- . انّ النبی قال: خیر الناس قرنی، ثم الذین یلونهم، ثم یجیئی قوم تسبق شهادة احدهم یمینه و یمینه شهادته؛ محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح بخاری، ج5، ص3.

قحطانی است. شافعیه پیروان محمد بن ادریس شافعی (151-204 ه.ق.) هستند. شافعی عرب قرشی است. حنابله که پیروان احمد بن حنبل (ف. 241 ه.ق.) هستند. احمد از لحاظ نژاد عرب است، ولی ظاهراً خاندانش در ایران (مرو) می زیسته اند.(1)

از نظر اعتقادی نیز، اهل سنت به فرقه های زیر تقسیم می شوند: اشاعره (جبریون) که اکثریت اهل سنت و پیروان ابوالحسن علی بن اسماعیل اشعری هستند. اهل حدیث، که پیروان احمد بن حنبل هستند. معتزله (اختیاریون) که پیروان واصل بن عطا هستند. ماتریدیه که پیروان ابو منصور ماتریدی سمرقندی هستند و شامل بسیاری از حنفی های شرق جهان اسلام می شوند.(2)

مذاهب فقهی اهل سنت از قرن چهار منحصر به این چهار مذهب شد، ولی قبل از آن بیش از چهل مذهب فقهی در میان اهل سنت مطرح بود که به علل گوناگونی از جمله کاهش اختلافات، فقط چهار مذهب فقهی و از نظر کلامی نیز فقط مذهب اشعری به رسمیت شناخته شد. این موضوع موجب منقرض شدن سایر مذاهب اعتقادی و فقهی دیگر شد. ولی هیچ یک از این برداشت ها و تفاسیر عامل قتل مسلمانان نشد. چون اگرچه برخی با نوع نگاه خود دیگران را بر مسیر باطل و احیاناً کفر می دانستند ولی معتقد بودند طریق بازدارندگی از کفر قتل نیست، بلکه ارشاد است.

در قرن چهارم، گروهی با برداشت های خود اقدام به ترویج عقاید احمد بن حنبل کردند که در این میان می توان به ابومحمد بربهاری، عبدالله بن محمد عُکبری، معروف به ابن بطه، اشاره کرد و بعدها در قرن هفت و هشت هجری ابن تیمیه نیز از عقاید آنها تأثیر پذیرفت و به تبلیغ آنها با نگاهی خاص پرداخت. در اوایل قرن 12 و 13 ه.ق. مذهب وهابیت منسوب به بنیان گذار آن، شیخ محمد بن عبدالوهاب، در نجد و برخی مناطق اطراف جزیرة العرب گسترش یافت. در بررسی آموزه ابن عبدالوهاب، می توان گفت او همانند ابن تیمیه کوشیده است رابطه ای میان بازخوانی مذهب و فعالیت اجتماعی - سیاسی ذیل نام «سلفیه» مطرح کند. در گام اول، به بحث اصلاح نظری مذهب پرداخت و در باب توحید نظریه پردازی کرد. وی بسیاری از رسوم معمول نزد فرق مختلف

ص: 30


1- . محمدجواد مشکور، تاریخ شیعه و فرقه های اسلام تا قرن چهارم، ص76.
2- . مهدی فرمانیان، فرق و مذاهب کلامی اهل سنت، ص21.

اسلامی را مصداق شرک معرفی کرد و لازمه توحید را ترک همه این رسوم دانست. از همین رو، یارانش خودشان را «اهل التوحید» و «موحدون» می خواندند و سایرین را کافر می نامیدند.

در گام دوم از بُعد اصلاح عملی، با تأکید بر آموزه امر به معروف و نهی از منکر، آن را زمینه ای برای راه اندازی یک جریان فعال سیاسی- نظامی قرار داد و با تأکید بر وجوب آن، سازمانی را پدید آورد که خود را «اخوان من اطاع الله» می خواندند. دیدگاه ابن عبدالوهاب در باب توحید و توسعه در معنای عبادت، طیف وسیعی از مسلمانان را در معرض انتساب به شرک و تکفیر قرار می داد، در حالی که طیف دیگری از سلفیان با این نگرش و این رویکرد به امت اسلامی مخالفت بنیادی داشتند. به همین دلیل برخی از متفکران، سلفی دانستن جریان وهابیت را اشتباه می دانند که حتی از معنای اصطلاحی ابن تیمیه نیز عدول کرده است؛ چراکه در عقاید سلف (سه قرن اول اسلام) تکفیر مخالفان عقیدتی به این شدت یافت نمی شود. حتی خود ابن تیمیه هم به شدت وی به تکفیر مسلمانان نپرداخته است. لذا لازم است به بررسی تعرضات مطرح بین اهل سنت و فرقه وهابیت بپردازیم. زیرا همان گونه که مطرح شد آبشخور اعتقادی پدیده تکفیر را می توان در آیین وهابیت دانست نه اینکه همه فرق اهل سنت را متهم به تکفیر مسلمانان کنیم. در زیر به برخی از این تفاوت ها و تعارض ها اشاره می شود.(1)

1. به اعتقاد وهابیان، هر گاه کسی شهادتین را بر زبان جاری کند، ولی بدان عمل نکند ارزشی ندارد و چنین کسی کافر و مشرک است و خون و مال او حلال است. در مقابل مسلمانان همگی بالاتفاق معتقدند که هر کس شهادتین را بر زبان جاری کند مال و خونش محفوظ و محترم است. محمد جواد مغنیه در کتاب هذه هی الوهابیة با استناد به کتب محمد بن عبدالوهاب و آثار دیگر وهابیان می نویسد: «به نظر وهابی ها هیچ انسانی نه موحد است و نه مسلمان، مگر اینکه امور معینی را ترک کند».(2) در حالی که، همهٔ مسلمانان معتقدند هر کس شهادتین را بر زبان جاری کند مسلمان است و خون و مالش محفوظ است.

2. وهابیان به اصل اجتهاد آزاد معتقدند و تقلید از مذاهب چهارگانه را لازم ندانسته، آن را از

ص: 31


1- . سید مهدی علیزاده موسوی، سلفی گری و وهابیت؛ تبارشناسی.
2- . محمدجواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، ص457-461.

مصادیق تقلید کورکورانه می دانند.(1) این اعتراض به قدری شدید است که محمد بن عبدالوهاب، فتوا به جواز قتل هر کسی می دهد که عقیده اهل سنّت و جماعت را دارد و این امری است که وهابیون امروز بنا به مصالحی آن را ابراز و اعلان نمی کنند. او در نامه خود به ابن عیسی، که بر او احتجاج کرده بود که فقها به چیزی برخلاف فهم او معتقدند، فقه مصطلح را که تمام مذاهب اسلامی بدان معتقدند، شرک می داند و می نویسد:

) إتخذوا أحبارهم و رهبانهم أرباباً من دون الله(، این آیه را رسول خدا و پیشوایان پس از او به همین چیزی که شما اسم آن را فقه گذاشته اید، تفسیر کرده اند و همین فقه است که خداوند آن را شرک نامیده و دنبال کردن آن را «ارباب غیر از خدا» معرفی کرده است. من خلافی در این معنا بین مفسران نمی بینم.(2)

او در گفتاری، پیروی از فتاوای علمای مذاهب مختلف را پیروی از آرا و أهوای متفرق و مختلفی می داند که شیطان آن را وضع کرده است: «الأصل السادس: رد الشبهة التی وضعها الشیطان فی ترک القرآن والسنّة و اتباع الآراء والأهواء المتفرقة المختلفة».(3) او همچنین از نسبت دادن کفر به علمای سایر مذاهب و حتی علمای حنبلی ابایی ندارد.

محمد بن اسماعیل صنعانی، از معاصران ابن عبدالوهاب و از بنیان گذاران مذهب وهابیت می نویسد: «فقهای مذاهب اربعه اجتهاد برخلاف آن مذهب را جایز نمی شمارند، ولی این سخنی است نادرست که جز شخص جاهل و نادان لب به آن نمی گشاید».(4) بنابراین، وهابیان برخلاف مذاهب چهارگانه (حنفی، مالکی، حنبلی و شافعی) قائل به انفتاح باب اجتهادند و حرف فقهای مذاهب چهارگانه را که می گویند اجتهاد بعد از چهار مذهب جایز نیست، باطل می شمارند.

وهابی ها جسم و جهت برای خداوند اثبات می کنند(5) و به رؤیت حسی خداوند قائل اند.(6) در مقابل بسیاری از علمای اهل سنت مخالف تجسیم خدا هستند. حاکم نیشابوری (ف. 405ق.)،

ص: 32


1- . علاء الدین حسین رحال، معالم و ضوابط الإجتهاد عند شیخ الإسلام ابن تیمیة.
2- . عمرو بن عبد المنعم سلیم، المنهج السلفی عند الشیخ ناصر الدین الألبانی.
3- . محمد ابراهیم جناتی، منابع اجتهاد از دیدگاه مذاهب اسلامی.
4- . محمد بن اسماعیل بن صلاح صنعانی، تطهیر الاعتقاد عن ادران الالحاد - عربی و غیر عربی، ص19.
5- . ابن تیمیه، العقیدة الحمویة، ص451.
6- . محمد بن عبد اللطیف، الهدیه السنیة.

در روایتی از اُبَی بن کعب نقل کرده است که مشرکان از رسول گرامی صلی الله علیه و آله و سلم خواستند که نسب خداوند متعال را بیان کند. خداوند سوره توحید را نازل کرد و فرمود: «ای پیامبر! به مشرکان بگو: )قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ! اللَّهُ الصَّمَدُ(؛ «او خداوند یکتا و بی نیاز است»، «)لَمْ یلِدْ وَ لَمْ یولَدْ(؛ «فرزندی ندارد و از پدر و مادری هم زاده نشده». زیرا آن که زاده شده، روزی هم خواهد مرد و آن که بمیرد، ارثی خواهد گذاشت و خداوند بی همتا از مردن و ارث نهادن منزّه است، ) وَ لَمْ یکن لَّهُ کفُوًا أَحَدُ(؛ «خداوند متعال، شبیه، مانند و همتا ندارد». آنگاه حاکم نیشابوری و ذهبی گفته اند: «این روایت صحیح است».(1) بیهقی (ف. 458)، از شخصیت های علمی اهل سنّت می گوید:

امام احمد بن حنبل (رئیس مذهب حنابله) نظریه قائلان به جسمانیت حق تعالی را باطل دانسته، گفته است: اسم ها از شریعت و لغت گرفته می شود و اهل لغت کلمه «جسم» را در برابر چیزی که دارای طول، عرض، ارتفاع، ترکیب و صورت باشد، قرار داده اند و خداوند متعال از تمامی اینها منزّه است و شایسته نیست که او را جسم بنامیم؛ زیرا او از هر گونه معنا و مفهوم جسم، خارج است و در شریعت نیز این لفظ وارد نشده است. بنابراین، عقیده به جسمانیت باطل است.(2)

قرطبی (ف. 671 ه.ق.)، نیز پس از نقل قول علمای دیگر درباره مجسّمه، می گوید: «قول صحیح این است که قائلان به جسمانیت حق تعالی کافرند؛ زیرا تفاوتی میان آنها و بت پرستان و چهره پرستان نیست.(3) نَوَوی، غزالی، عبدالقاهر بغدادی و ... نیز همین قول را دارند.(4)

3. محمد بن عبدالوهاب معتقد بود تمام اعمال مسلمانان به حد شرک(5) رسیده است و از این رو، وی مسلمانان سنی و شیعه ای را که دیدگاه های او را قبول نداشتند تکفیر می کرد؛(6) در

ص: 33


1- . حاکم نیشابوری، مستدرک الصحیحین، ج2، ص540.
2- . محمد بن ابی یعلی، طبقات الحنابله، ج2، ص298؛ ابوالفضل التمیمی، اعتقاد الإمام ابن حنبل، ص298؛ ابوعبدالله محمد مصطفی، العقیده احمد بن حنبل، ص110؛ السید حسن بن علی السقاف، تهنئة الصدیق المحبوب، ص39.
3- . محمد بن احمد قرطبی، تفسیر قرطبی، ج4، ص14.
4- . ابی حامد غزالی، احیاء علوم الدین، ج4، ص253؛ سید علی حسینی میلانی، دراسات فی منهاج السنة لمعرفة ابن تیمیه، ص145، به نقل از: ابن تیمیه، الرسالة التدمریة، ص92.
5- . انما ادعوکم الی التوحید وترک الشرک بالله.
6- . حسن بن فرحان مالکی، مبلغ، نه پیامبر: قرائتی انتقادی بر مسلک شیخ محمدبن عبدالوهاب.

صورتی که ائمه اهل سنت به ویژه احمد بن حنبل،(1) ابوالحسن اشعری،(2) شافعی،(3) ابوحنیفه،(4) کرخی،(5) ابوالاسحاق اسفراینی،(6) ابوعبدالله رازی،(7) یوسف قرضاوی(8) و ... تکفیر اهل قبله را جایز نمی شمارند.

4. وهابیان زیارت قبر انبیا و اولیا و سفر به قصد زیارت قبور آن بزرگواران را حرام می دانند،(9) ولی مذاهب چهارگانه(10) بالاترین ثواب را برای زیارت قبر نبی و مسافرت برای آن قائل اند.(11)

5. سوگند دادن خداوند به حق مقام اولیا از نظر وهابی ها حرام و موجب شرک است،(12) ولی حنفی ها و شافعی ها این امر را مکروه و نه حرام و شرک می دانند.(13)

6. وهابی ها نذر برای مردگان و اهل قبور و اولیا را شرک می دانند.(14) در حالی که اهل سنت می گویند اگر نذر برای بت نباشد لازم الوفاست.

7. توسل، شفاعت، تبرک جستن از پیامبر، استغاثه و طلب حاجت از پیامبران و اولیا و جشن گرفتن میلاد پیامبر اکرم از نظر وهابیت جایز نیست، ولی اهل سنت همه اینها را جایز می دانند.(15)

8. وهابی ها ساخت بنا بر قبور را حرام،(16) ولی اهل سنت آن را مکروه می دانند.(17)

ص: 34


1- . ابوالفضل تمیمی، اعتقاد الإمام ابن حنبل، ص10.
2- . علی بن اسماعیل اشعری، مقالات الاسلامیین، ج1، ص1.
3- . ابن تیمیه، بیان تلبیس الجهمیه، ج1، ص365.
4- . همان.
5- . همان.
6- . همو، درء التعارض، ج1، ص54.
7- . همان، ص322.
8- . یوسف قرضاوی، فتاوای فقهی معاصر، ج1.
9- . ذهبی، میزان الاعتدال، ج2، ص459؛ جمال الدین یوسف مزی، تهذیب الکمال، ج4، ص6؛ ذهبی، سیر أعلام النبلاء، ج6، ص33.
10- . مالک بن انس، المدونة الکبری، ج1، ص90.
11- . ابن عابدین، ردّ المختار، ج2، ص263؛ أحمد بن محمد قسطلانی، المواهب اللدنیة بالمنح المحمدیة، ج3، ص405.
12- . ابن تیمیه، منهاج السنة، ج1، ص1.
13- . عبدالرحمن جزیری، الفقه علی مذاهب الاربعه، ج1، ص75.
14- . ابن تیمیه، جامع الرسائل، ج1، ص28.
15- . عبدالرحمن بن حسن آل شیخ، فتح المجید، ص68
16- . اللجنة الدائمة للبحوث العلمیة و الافتاء، رقم فتوی 7210.
17- . مسلم بن حجاج قشیری نیشابوری، صحیح مسلم، ج3، ص61.

در مجموع، می توان گفت عقاید وهابیت و اهل سنت در موارد متعددی متعارض است. لذا همسان انگاری اهل سنت با وهابیت جفای جبران ناپذیری در حق اهل سنت است. همچنین، همان طور که از موارد اختلافی شماره 4 برمی آید، به نظر می رسد علی رغم اینکه تکفیر در بین سایر فرق اسلامی نیز وجود داشته، ولی خشونت های فعلی جهان در سایه عقاید وهابیت نضج یافته است. لذا می توان گفت وهابیت در عصر حاضر زمینه ساز اصلی ایده تکفیر بوده، گروه های تکفیری و افراطی در جهان اسلام نیز در سایه این اعتقادات گسترش یافته است.(1)

2. بررسی خاستگاه ها و کشورهای حامی گروه های تکفیری

در گام اولیه، برای این گروه های تکفیری، حامیان و خاستگاه های متعددی می توان معرفی کرد، اما لازم است بر اساس اهمیت و جایگاه این کشورها در میزان و نوع حمایت از گروه های افراطی و تکفیری به بررسی و تعیین میزان تأثیرگذاری آنها بپردازیم.

با توجه به ذهنیتی که در بین ملت های منطقه و نخبگان آن وجود دارد اولین گروه از حامیان گروه های تکفیری، سرویس های جاسوسی و امنیتی کشورهای غربی با همراهی اسرائیل است.(2) دلایل متعددی را در این زمینه می توان شاهد گرفت. یکی و البته اصلی ترین دلیل، وجود منافع گسترده این کشور ها در خاورمیانه، وجود انرژی، و امکان فروش اسلحه است. به نظر می رسد سرویس های غربی، اعم از اتاق های فکر اروپایی، آمریکایی و اسرائیلی، شرایط را به نحوی طراحی می کنند که گروه های تکفیری در حالی که گمان می کنند برای اهداف خود می جنگند هم سو با اهداف کشور های غربی اقدام می کنند. برای تحلیل این موضوع «استراتژی هرج و مرج سازنده»(3) دیدگاه نظری مناسبی است.

بر اساس این دیدگاه، غربی ها گروه های شبه نظامی تکفیری را در میدان کارزار فرسایشی وارد می کنند و پس از تضعیف طرف یا دولت های مقابل این گروه ها و تبدیل شدن دولت ها به «دولت های ناموفق»، (4)این گروه ها را، که در آستانه تسلط و دولت سازی قرار می گیرند، به بهانه های

ص: 35


1- . حسین احمد الخشن، اسلام و خشونت (نگاهی نو به پدیده تکفیر).
2- . Hillary Rodham Clinton, Hard Choices.
3- . Strategy of constructive chaos.
4- . Fail State.

مختلف - که بارزترین آن تروریسم است- هدف قرار می دهند. در این وضعیت، هم گروه های تکفیری مضمحل شده اند و هم دولت های مرکزی طرف تقابل با این گروه ها در شرایط بدی قرار گرفته اند. در این شرایط این دولت ها به شیوه های مختلف تحت سلطه قرار می گیرند و توان مقاومت در مقابل قدرت های فرامنطقه ای را ندارند. برای مثال، می توان به روند رشد و سقوط، یا به عبارتی فرسایش گروه های تکفیری، مانند القاعده، طالبان و ...، اشاره کرد. در آغاز فعالیت این گروه ها، شاهد هم پوشانی منافع این گروه ها یا هر گروه افراطی یا تکفیری با منافع غربی ها به خصوص آمریکا و اسرائیل هستیم، اما به فاصله کمی این هم پوشانی منافع به تضاد منافع بدل شده، آمریکا از هم پیمانی به نیرویی مقابل این گروه ها تغییر ماهیت داده است. در چنین شرایطی این پرسش مطرح می شود که: اولاً آیا آمریکایی ها نمی توانند این تضاد را پیش بینی کنند یا اینکه این گروه ها پیش بینی پذیر نیستند، یا اینکه اگر امکان پیش بینی وجود دارد چرا در ابتدا از این گروه ها حمایت می کنند تا آنها قدرت پیدا کنند و دولت های محلی را ضعیف کنند و بعد خود به مقابله با آنها می پردازند؟ برای پاسخ به این پرسش ها باید به اهداف پنهان غربی ها اشاره کرد. چهار دلیل برای چنین اقداماتی از طرف غربی ها قابل تصور است.(1)

1. چرخه بحران: هدف اول از شراکت با گروه های شبه نظامی هم پوشانی منافع حاصل از بحران است. غرب به رهبری آمریکا از بحران های ادواری و مستمر در خاورمیانه منافع فراوانی می برد؛ به ویژه وقتی این بحران ها فرسایشی می شوند. برخی از این منافع عبارت اند از: تضعیف کشورهای منطقه، مساعد شدن زمینه حضور قدرت های فرامنطقه ای، اطمینان از امنیت و قدرت اول بودن اسرائیل، ارزان شدن قیمت انرژی و در نهایت وابستگی کشور های تضعیف شده به اروپا و آمریکا به دلیل تسهیل در اجرای وظایف دولت ها از جمله تأمین امنیت. در این فرآیند، رشد و قدرت گرفتن گروه های تکفیری سبب می شود کشور های مورد هجمه تضعیف شوند یا در معرض خطر سقوط قرار بگیرند. در این شرایط، حاکمان این دولت ها بین تصمیم بد و بدتر به انتخاب تصمیم بد، یعنی همان پذیرش نیروهای خارجی در خاک خود و سرانجام چشم پوشی از حاکمیت ملی و استقلالشان در مقابل سقوط دولت هایشان رضایت می دهند. وجود پایگاه های

ص: 36


1- . عبدالله مرادی، «آمریکا، ژئوپلتیک سایکس - پیکو و تجزیه خاورمیانه»، در: http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13930418001331

نظامی مختلف و انعقاد پیمان های نظامی در کشور های منطقه، به خصوص عراق و افغانستان، شاهد و گواه این موضوع است.

2. تشویق مسابقه تسلیحاتی: ناامنی ناشی از شکل گیری چرخه بحران خود باعث می شود بازار خرید تسلیحات برای تأمین امنیت رونق بگیرد. نکته کلیدی در خصوص بیشتر کشورهای خاورمیانه اینجاست که هزینه ها در عرصه نظامی و مسائل مربوط به امنیت پرسود است و هر حاکم و مقام سیاسی از هزینه در این عرصه ابایی ندارد؛ چراکه آن را دقیقاً با قدرت خود مرتبط دانسته، نوعی سرمایه گذاری برای در قدرت ماندن می داند.

3. گسترش فرقه گرایی: هدف سومی که غربی ها و گروه های شبه نظامی به اصطلاح جهادی را وارد هم پوشانی منافع می کند گسترش تقابل های مذهبی است، به طوری که از یک سو این گروه ها با دامن زدن به اختلافات قومی و مذهبی زمینه همگرایی و جذب نیرو را فراهم می آورند و از سوی دیگر غربی ها از این تقابل برای ایجاد اختلاف در میان کشورهای منطقه بهره می گیرند. برخی پیامدهای این مسئله عبارت است از: هدر دادن ظرفیت ها و توانایی های جهان اسلام، خشن و غیرصلح آمیز معرفی کردن اسلام،(1) تضعیف مداوم جهان اسلام و مسلمانان، و جلوگیری از موج اسلام خواهی در غرب.

4. توجه زدایی از اسرائیل: بی شک یکی از مهم ترین اهداف ایجاد چرخه بحران در خاورمیانه توجه زدایی از اقدامات اسرائیل در منطقه است. زیرا از این طریق توجه افکار عمومی و حتی نگاه بسیاری از رهبران سیاسی از توسعه طلبی رژیم صهیونیستی به مقابله با تهدید نزدیک، یعنی گروه های شبه نظامی که در داخل خاکشان یا در نزدیک مرزشان حضور دارند، معطوف خواهد شد.(2) زیرا اگر این منطقه به وحدت و آرامش برسد دست کم دو پرسش اساسی در این زمینه توجه بسیاری از نخبگان، اندیشمندان و مصلحان را به خود جلب خواهد کرد. نخستین پرسش تجاوز، غصب و تهاجم مکرر به سرزمین های فلسطین است و دومین پرسش وجود زرادخانه های هسته ای و سلاح های کشتار جمعی اسرائیل است که بدون نظارت های بین المللی در حال افزایش است.

ص: 37


1- . www.thereligionofpeace.com
2- . www.farsnews.com/newstext.php?nn=13930702001703--sthash.My7JAvE3.dpuf

لذا غربی ها با بهره گیری از ناآگاهی و با دامن زدن به اقدامات گروه های تکفیری در خاورمیانه و بزرگ نمایی آن و استفاده از ادعاهای مذهبی و سیاسی چنین گروه هایی برای تشدید اختلافات میان کشورها و تبدیل اختلافات سیاسی به اختلافات ایدئولوژیک منافع خود را تأمین می کنند و پس از پایان تاریخ مصرف این گروه ها می کوشند آنها را نابود کنند یا دست کم نشان دهند که در حال مبارزه با آنها هستند.

این موضوع را می توان یکی از دلایل اصلی دخالت سرویس های امنیتی کشور های غربی در این منازعه دانست. اما اگر به پرسش اصلی تحقیق برگردیم باید به این پرسش پاسخ دهیم که آیا سرویس های امنیتی غرب ظرفیت پرورش این حجم از نیرو برای گروه های تکفیری و افراطی را دارند، که به نظر می رسد با ایدئولوژی های حاکم بر گروه های تکفیری و مبانی اعتقادی این گروه ها، حمایت مستقیم این سرویس ها از این گروه ها از لحاظ اعتقادی منطقی به نظر نمی رسد. لذا سرویس های امنیتی غربی بیشتر موج آفرینی می کنند و بعد از این مرحله می کوشند از وضعیت موجود بیشترین بهره برداری را داشته باشند و هدایت این گروه ها را بر عهده بگیرند.

دومین گروه حامیان، کشورهای منطقه هستند. در بین کشورهای منطقه برخی جایگاه راهبردی دارند و برخی نیز مایل به تأثیرگذاری در این شرایط اند. اگر از عربستان، ترکیه و مصر به عنوان کشورهای تأثیرگذار در منطقه یاد کنیم، کشورهایی مانند اردن، قطر، امارات، بحرین و دیگر کشور های هم سظح آنها در مرتبه بعدی قرار دارند.(1) این کشور ها به دلیل شرایط داخلی و سیاست گذاری های منطقه ای و بین المللی ظرفیت لازم را برای ترویج و گسترش هدفمند گروه های تکفیری ندارند، هرچند این موضوع باعث نمی شود این تصور شکل بگیرد که این کشورها خاستگاه پرورش گروه های افراطی و تکفیری با حمایت کشورهای دیگر نیستند.

مصر، از کشور هایی است که متهم به پرورش ایده افراط و تکفیر در منطقه می باشد. این کشور به دلیل جایگاه علمی و ظهور اندیشه های سلفی در بین کشور های اسلامی یکی از اساسی ترین مراکز و کشور های ترویج کننده ایده جهاد و راهبری فکری گروه های جهادی است. اما این فعالیت را نه حکومت، بلکه گروه هایی هدایت و راهبری می کنند که البته در مواقعی رودرروی حکومت نیز

ص: 38


1- . مصطفی مطهری، «مقاصد و اهداف حامیان منطقه ای و فرامنطقه ای داعش»، در: http://tadbir24.ir/fa/news

قرار دارند. لذا جدایی و فاصله گرفتن حکومت مصر از اندیشه های مذهبی و استقبال نکردن حاکمیت مصر از سهیم کردن این گروه ها در حاکمیت، همچنین هویتی نبودن حاکمیت در مصر، ایده برنامه ریزی حاکمان مصر برای پرورش گروه های تکفیری را دور از ذهن می کند؛ هرچند راهبران و نظریه پردازان برخی گروه های تکفیری و افراطی یا ریشه مصری دارند یا تعلیم یافته مکتب و مشرب فکری سید قطب و پیروان او هستند. در سال های اخیر و بعد از سقوط دولت حسنی مبارک، به دلیل اختلافات و دودستگی های موجود در این جامعه زمینه ظهور و بروز سازمان نیافته گروه های تکفیری فراهم شد و به دلیل گرفتاری های داخلی مصر این گروه ها در عرصه ملی و منطقه ای گسترش یافتند.

حاکمیت ترکیه بعد از خاتمه جنگ سرد، مقاومت کمتری در مقابل مدیریت دیکته شده غرب برای تحولات منطقه ای در خاورمیانه داشته است. ترکیه هم به لحاظ تاریخی و هم در عرصه سیاست خارجی به دنبال جایگاهی معتبر در بین اروپاییان و ایجاد ائتلافی با غرب است که مبنای آن اصول کمال آتاتورک در سیاست خارجی است. این اصول دیپلماسی ترکیه را تحت کنترل خود دارد. هدف استراتژیک ترکیه در سیستم بین المللی، تشدید تلاش ها برای عضویت در اتحادیه اروپا و تقویت روابط با ناتو است. این کشور می خواهد با تکیه بر سرمایه های اجتماعی، منطقه ای و بین المللی و از طریق تعامل و مذاکره در سه سطح داخلی، منطقه ای و بین المللی به این اهداف دست پیدا کند. ترکیه همچنان در صدد است قدرت اقتصادی، سیاسی و فرهنگی خود را در سطح داخلی افزایش دهد و با این ظرفیت به دنبال ارائه مدلی از دموکراسی اسلامی در دنیاست. سیاست خارجی ترکیه به دنبال حذف موانع در راه همگرایی با کشورهای همسایه است. به موازات این هدف، ترکیه بیشترین تلاش خود را انجام می دهد تا مدل حکومت خود را به منطقه معرفی کند. لذا مطرح می شود که همه این تلاش ها در جهت احیای امپراتوری عثمانی است. لذا اولویت دیپلماسی ترکیه، شعار سیاست خارجی بدون مشکل است. سیاست مداران ترک با دنبال کردن یک سیاست خارجی میانه رو در صددند مشکلات خود با همسایگان را به جای درگیری با سیاست های جایگزین حل کنند تا مشکلات به حداقل برسد و اعتمادسازی ایجاد شود.(1) لذا ترکیه سیاست های خود را از طریق راهکارهای فرامنطقه ای و چارچوب هایی مانند ناتو و شورای امنیت سازمان ملل

ص: 39


1- . http://iranianpars.blogfa.com/post-1107.aspx

پشتیبانی می کند و اگر حمایتی از گروه های تکفیری صورت می گیرد در این راستا تبیین می شود. هرچند ترکیه از منافع مادی فعلی گروه های تکفیری، که طبعاً نقش لجستیکی به آن داده است، نهایت بهره برداری را می کند، ولی ترکیه را نمی توان یکی از مراکز پرورش و تولید اندیشه تکفیری دانست.

همچنین یک نکته که مصر و ترکیه را تا حدودی از این اتهام (پرورش فکری و اعتقادی) مبرا می سازد داشتن ارتش های مستقل و کارآمد و در عین حال سکولار یا لائیک است. لذا همکاری گسترده آنها با گروه های افراطی و حمایت های فکری از این گروه ها چندان منطقی به نظر نمی رسد.

حکومت عربستان یکی از حکومت های هویتی خاورمیانه است. این حکومت که در نتیجه اتحاد تاریخی خاندان آل سعود و خاندان آل شیخ در 1157 ه.ق. (1744م./1123ه.ش.) و در نتیجه مبارزات بی امان خاندان آل سعود در 1351 ه.ق. (1932م./1311ه.ش.) تشکیل شد نوعی نظام سیاسی- دینی مبتنی بر آیین وهابیت است. در فرآیند تشکیل حکومت آل سعود دو عنصر نیروی نظامی (زور - جهاد) و آیین وهابیت نقش کلیدی داشته اند. در سده اخیر هم، عبدالعزیز با ترکیب این دو عنصر توانست بسیاری از قبایل عربستان را تحت حاکمیت خود در آورد.(1) اما اهمیت عنصر ایده وهابیت در این فرآیند اهمیت مضاعفی است، به نحوی که الرشید معتقد است اجبار و استفاده از نیروی نظامی به تنهایی گسترش سرزمینی سعودی ها را تضمین نمی کرد، و وهابیسم در این زمینه نقش اصلی را داشته است. از یک طرف، انگیزه جدیدی برای تمرکزگرایی سیاسی فراهم کرده است، زیرا اهمیت جهاد در آموزه های وهابی، اشغال سرزمین های اسلامی را امکان پذیر می ساخت و گسترش آیین وهابیت پاک کردن عربستان از اشکال غیرارتدوکسی مذهبی و قدرت بخشیدن به شریعت در میان جامعه عرب، خواست اصلی جنبش وهابی بود. وهابیسم رهبر سعودی را به ابزاری جدید برای انسجام و توسعه حاکمیت سعودی ها مجهز کرد. برآیند این انسجام زمینه حضورش در منطقه را تقویت کرد. از طرف دیگر، وهابیسم، نوید رستگاری، نه فقط در این دنیا بلکه در سرای آخرت، می داد. البته برای اهالی عربستان پذیرش آموزه های اسلام وهابی به معنای رهایی از تجاوزات وهابی ها و پاداش های تصاعدی بود که وهابیت نوید داده بود.(2)

ص: 40


1- . Oschsenwald, aharon, layish,ulama and politics in Saudi Arabia,1984, p. 273.
2- .Al-Rashid, 2002: 18-19

دولت فعلی عربستان سعودی میراث دار دولت هایی است که در قرن های 18 و 19 میلادی به دست خاندان آل سعود در منطقه شبه جزیره عرب تشکیل شده بودند. آل سعود در سه مرحله اقدام به تشکیل دولت کرد. مرحله نخست، که در سال های 1157 ه.ق. (1744م./1123ه.ش.) تا 1233 ه.ق. (1818م./1197ه.ش.) را در بر می گیرد که غیر از یمن تمامی شبه جزیره عرب در اختیار دولت سعودی بود. در این دوره دولت عربستان در مواجهه با دولت های خارجی کاملاً هویتی برخورد می کرد و شاکله این هویت نیز آموزه های وهابی- عربی بود. این نوع برخورد دولت عربستان باعث مخالف های فراوانی از جانب دولت های خارجی شد و در نهایت نیز به دست محمد علی پاشا فرو پاشید. دوره دوم در سال های 1239 ه.ق. (1824م./1203ه.ش.) تا 1304 ه.ق. (1887م./ 1266ه.ش.) در منطقه نجد تشکیل شد. این دولت در مواجهه با سایر کشور ها سیاست «وهابیسم در یک کشور» را در پیش گرفت که به دلیل اختلافات داخلی فرو پاشید.(1)

دولت سوم آل سعود را عبدالعزیز در سال های 1319 ه.ق. (1902م./1281ه.ش.) تا 1350 ه.ق. (1932م./1311ه.ش.) در مدت حدود 30 سال با تصرف ریاض آغاز کرد. شالوده اصلی جریان توسعه و استحکام آل سعود در این دوره با کسب تجربه دوره های قبلی، محور قرار دادن امنیت به جای هویت است.

با توجه به اینکه مذهب مهم ترین عامل تأثیرگذار داخلی در تشکیل و تداوم دولت سعودی و بدون شک مهم ترین مؤلفه هویتی دولت عربستان سعودی است، اما به گفته هانتر عربستان سعودی صرفاً به دید ابزار به آن نگاه کرده است. عربستان سعودی در یک نگاهِ واقع گرایانه، عمل گرایانه و غیرایدئولوژیک، سیاست خارجی خود را پیش برده است و دیپلماسی آن از ابتدای تأسیس تاکنون «دیپلماسی مبارزه با تهدید»(2) بوده است. لذا سرشت، ماهیت و منبع تهدیدها تعیین کننده سیاست های آن کشور بوده، عنصر هویت، اعم از ملی و مذهبی، تأثیرگذاری چندانی در این دیپلماسی ندارد. با این رویکرد عبدالعزیز با دولت عثمانی، مصر و بریتانیا به تقابل و تعامل پرداخت و توانست در نهایت استقرار پادشاهی سعودی را زمینه سازی کند. در این دوره حداکثر تهدیدها مربوط به کشور های همسایه و کشور های غربی حاضر در خلیج فارس بود، اما در دوره

ص: 41


1- .Al-Rashid, 2002:21-22
2- . Combating the threat.

جانشینان عبدالعزیز به دلیل شرایط جهانی سیاست های امنیتی دولت عربستان سعودی از مجموعه شبه جزیره عرب فراتر رفت و به مناطق دیگر دریای سرخ، آسیای جنوبی، نظیر کشور های پاکستان و افغانستان، آسیای مرکزی و قفقاز، آفریقا و کل جهان عرب گسترش یافت. در عین حال سیاست های خارجی دولت عربستان سعودی به شدت تحت تأثیر تحولات منطقه ای و جهانی قرار گرفت که امنیت دولت سعودی را تحت الشعاع قرار می داد.(1) در واقع، سیاست حاکمان سعودی بعد از عبدالعزیز متأثر از جریان ها و تحولاتی بود که در سایر کشور های منطقه به وقوع پیوسته بود و امنیت ملی عربستان سعودی را تهدید می کرد. جریان هایی مانند ظهور ناسیونالیسم عربی به عنوان یک نیروی سیاسی قوی تحت رهبری جمال عبدالناصر در مصر، تشدید منازعه اعراب و اسرائیل، به هم پیوستن سوریه و مصر و تشکیل جمهوری متحد عربی با خط و مشی انقلابی، افزایش حضور آشکار شوروی در منطقه، از دست رفتن جایگاه بریتانیا در عراق در پی انقلاب عراق به رهبری عبدالکریم قاسم و به قدرت رسیدن حزب بعث در آن کشور، گرایش محمدرضاشاه برای ژاندارمی منطقه، پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل یک حکومت شیعی با دامنه نفوذ بسیار بالا در بین ملت های منطقه.(2) این تحولات و تحولاتی از این دست باعث شد دولت عربستان سیاست های متفاوتی برای برخورد با این تحولات اتخاذ کند. از جمله این سیاست ها می توان به ترویج وهابیت با ابزار ها و شیوه های مختلف در کشور های اسلامی اشاره کرد.

در عین حال، بررسی گروه ها و کشور های حامی گروه های تکفیری و افراطی نشان می دهد هیچ کدام از آنها از این ظرفیت برای هرج و مرج چشم پوشی نکرده اند، و هر کدام بر اساس منافع ملی و سیاست های کلی کشورشان در فرآیند شکل گیری و بهره برداری از آنها به نحوی دخیل بوده اند، ولی کشور عربستان با عنایت به رویکردی که در مواجهه با جهان و کشور های منطقه در پیش گرفته است بیشترین بهره را از رشد و ترویج این گروه ها در جهت حفاظت از پادشاهی و دولت عربستان می برد. لذا تمام تلاش خود را با همراهی سایر کشور ها برای ترویج، رشد و استفاده از این پدیده به کار گرفته است.

ص: 42


1- . فرهاد عطایی و محمد منصوری مقدم، «تبارشناسی سیاست خارجی عربستان سعودی: راهبردی واقع گرایانه بر بستری هویتی»، فصل نامه روابط خارجی، س5، ش1، 1392.
2- . همان.
3. رویکرد ها و الگو های رفتاری دولت عربستان در رابطه با گروه های تکفیری
اشاره

یکی از سیاست هایی که دولت عربستان برای حفظ پادشاهی اتخاذ کرده رویکرد واقع گرایانه و عمل گرایانه در مواجهه با جهان و کشور های منطقه است. دومین رویکرد کشور عربستان برای حفظ موجودیت خود، تشکیل یک حکومت هویتی با داعیه توان رهبری جهان اسلام است.

البته برخورداری از حداقل دو موهبت الاهی، یعنی وجود منابع عظیم انرژی و وجود حرمین شریفین در مکه و مدینه، این ظرفیت را در بین کشور های منطقه در سطح مناسب تری در اختیار عربستان سعودی قرار داده است. لذا عربستان سعودی که همواره از ابتدای تأسیس تاکنون در تلاش بوده است در جهان اسلام هویت سازی کند در یک سیاست دوستونی حوزه سیاسی را با سیستم پادشاهی مدیریت کرده، در مواجهه با دنیا از دیپلماسی واقع گرایی و عمل گرایی بهره برده و در حوزه فرهنگی درصدد هویت بخشی به جهان اسلام برآمده و سیستمی برای این شرایط نیز طراحی کرد. در این سیستم، که هیچ گونه تداخلی با سیستم حکومتی عربستان نداشته بلکه مقوم آن بوده، آیین وهابیت به سرکردگی آل شیخ و با نظارت و همراهی آل سعود به عنوان تنها آیین هویت بخش جهان اسلام تلقی شده، تمام تلاش ها در قالب سازمان های فرهنگی و مذهبی صورت گرفته و می گیرد. در عین حال، در مواردی که ناچار به رودرویی بوده است، اقدام به تکفیر و هجمه به سایر فرق و مذاهب کرده است.

این رویکرد باعث شد عربستان سعودی در عرصه سیاست خارجی کاملاً متمایز برخورد کند و به گفته هانتر «اسلام وهابی که از همان ابتدا به عنوان زیربنای عقیدتی حکومت جدید و اساس مشروعیت رهبری جدید به خدمت گرفته شده بود، از طرف ابن سعود صرفاً ابزاری برای پیشبرد هدف های خاندان سعود و توسعه گرایی داخلی بود و نقش چندانی در تعریف و تشکیل سیاست های ابن سعود نداشت، بلکه انگیزه دودمانی توسعه قدرت خاندان آل سعود مهم ترین عامل تعیین کننده بوده است و عبدالعزیز برای دست یابی به این هدف از هیچ کاری، از جمله استفاده ابزاری از ایدئولوژی وهابیت حتی به قیمت ناراحت کردن هواداران محافظه کار خود (آل شیخ) فروگذار نمی کرد».(1) در این وضعیت با همراهی آل شیخ تلاش های متعدد و مکرری صورت گرفته

ص: 43


1- . ش-یرین هانتر، برخورد تمدن: آینده اسلام و غرب ها یا همزیستی مسالمت آمیز، ص250-251.

است که فرقه و اعتقادات وهابیت از حالت اعتقادات یک گروه اقلیت خارج شده، به اعتقادات طیف وسیعی از مسلمانان جهان تبدیل شود. برای اجرایی و عملیاتی کردن این رویکرد از تمامی ابزار ها، اعم از فرهنگی و غیرفرهنگی استفاده شده است، با عنایت به اینکه در سایر حوزه ها اطلاعاتی دقیق از میزان حمایت ها و تلاش های دولت عربستان وجود ندارد، لذا در این مقاله به بررسی رویکرد فرهنگی عربستان در چارچوب نظریه دیپلماسی عمومی پرداخته شده است.

با مروری بر ادبیات دیپلماسی عمومی و نیم نگاهی به نهادها و روش هایی که برای پیگیری این هدف به کار می رود، می توان دو راهبرد یا روش عمده را درباره دیپلماسی عمومی شناسایی کرد که معمولاً دو سطح متفاوت از مخاطبان را هدف می گیرد: راهبرد آموزشی (دیپلماسی عمومی نخبگان) و راهبرد رسانه ای (دیپلماسی عمومی همگانی).

به طور کلی، دیپلماسی عمومی ابزاری است برای به کارگیری منابع قدرت نرم، و به عبارت دیگر، مهم ترین ابزار قدرت نرم است. البته برخورداری از منابع قدرت نرم به خودی خود به معنای برخورداری از دیپلماسی عمومی نیست. اما اگر دیپلماسی عمومی- چه در شکل رسانه ای و چه در قالب آموزشی آن- به خوبی به کار گرفته شود، باعث بازتولید و افزایش قدرت نرم خواهد شد. بنابراین، قدرت نرم و دیپلماسی عمومی لازم و ملزوم یکدیگرند و بر هم اثر متقابل دارند.(1)

راهبرد آموزشی (دیپلماسی عمومی نخبگان)

مهم ترین گروه هدف در دیپلماسی عمومی، نخبگان کشورهای دیگر هستند، چراکه با تأثیر بر آنها می توان امیدوار بود که آنها خود به اشاعه گران و ترویج کنندگان مقاصد کشور مبدأ تبدیل شوند. از دید بسیاری از تحلیل گران، مهم ترین مراکز فکرساز برای بخش های راهبردی، مراکز علمی تصمیم ساز هستند که حتی اولویت ها را به دولت ها و سیستم های سیاسی تحمیل می کنند. فرهنگ نخبگانی، تشنه دانش و اطلاعات است. از این رو، در دیپلماسی عمومی، مخاطبان فرهیخته بیشتر با برنامه های مبادله های علمی- دانشگاهی و فرهنگی- هنری هدف قرار می گیرند.

ص: 44


1- . جلال درخشه و مصطفی غفاری، «دیپلماسی عمومی جمهوری اسلامی ایران در جهان اسلام؛ فرصت ها، اقدامات، اولویت ها و دستاوردها»، فرهنگ ارتباطات، ش48، 1390.

مبادله های آموزشی، پذیرش و پذیرایی از نخبگان کشورهای دیگر از دیرباز در شمار سرمایه گذاری های پرسود قرار داشته است.

راهبرد آموزشی، که گاه دیپلماسی فرهنگی نیز خوانده می شود، به برقراری، توسعه و پیگیری روابط با نخبگان کشورهای خارجی از طریق فرهنگ، هنر و آموزش مرتبط است؛ فرآیندی مؤثر که در آن فرهنگ یک ملت از طریق تبادل دانش، ایده، اطلاعات، هنر و ... به منظور تقویت تفاهم متقابل به جهان بیرون عرضه می شود.(1)

سیستم فرهنگی عربستان سعودی برای استفاده از این ظرفیت به استفاده از شیوه های مختلف متوسل شده است. نخستین شیوه، استفاده از موسم حج، اعم از تمتع و عمره است. از آنجایی که مهم ترین منبع قدرت نرم عربستان توجه به مسائل دینی است، حضور میلیون ها زائر در مراسم حج هر ساله این موقعیت را در اختیار عربستان، برای گسترش عقاید و هنجارهای فرهنگی و ارزشی عربستان، به ویژه وهابیت، قرار می دهد. بدین منظور حاکمان سعودی، وزارت خانه مستقلی به نام «حج» تشکیل داده اند که وظیفه اساسی آن، رسیدگی به مسائل حج و حجّاج است. این وزارت خانه به طور منظّم، کتاب ها و مجلاتی را برای معرفی مکان های تاریخی و اعمال حج و نشر عقاید طبق آیین وهابیت چاپ و منتشر می کند. مؤسسات و نهادهای متعددی مانند «مجلس شورای الدعوه والارشاد»، «المجلس الاعلی و الشئون الاسلامیه»، «ریاسه شئون الحرم المکّی والحرم المدنی»، «دور الحج فی نشره الدعوه»، «هیئه الأمر بالمعروف والنهی عن المنکر»، «الرساله العالیه لاداره الهجره العلمیه والاِفتاء» و «الجماعه الخیریه لتحفیظ القرآن الکریم» زیر نظر وزارت حج فعالیت می کنند که هر یک به سهم خود با برپایی جلسات، سخنرانی ها در داخل و خارج، تألیف کتب و چاپ نشریات و توزیع و اهدای آنها، به ویژه در ایام حج و عمره و به ویژه ماه های ذی القعده و ذی الحجه، به وظایف خویش عمل می کنند.

از طرف وزارت امور اسلامی سعودی، مرکزی در فرودگاه و در بندر جده مستقر شده است که حدوداً سه میلیون کتاب و نوار به 23 زبان گوناگون در میان حاجیان و زائران خانه خدا توزیع

ص: 45


1- . همان.

می کند. همچنین برای زائرانی که تمایل دارند در کشورهای خودشان به کار تبلیغ مشغول باشند بیش از 2000 نسخه از کتاب های مرجع در نظر گرفته شده که به آنها هدیه می شود.(1)

همچنین بسته های فرهنگی تحت عنوان هدیه پادشاه عربستان برای حجاج بیت الله الحرام به هنگام خروج از کشور توزیع می شود. این بسته ها یا «هدیه الحاج» حاوی یک بسته نوار تلاوت های ویژه قرآن کریم و کتاب هایی مشتمل بر آموزه های وهابی، از جمله مسائل اسلامی، تربیتی، ارزش ها، اصول شریعت و مسائل عقیدتی و تفسیر و احکام دین، البته از نگاه وهابیت، است.

در مجموع، 26 میلیون نسخه کتاب و نشریه در میان حجاج بیت الله الحرام، اعم از مکه، مدینه و در لحظه ورود و خروج توزیع می شود. این کتاب ها و نوارها به زبان های مختلف شامل اردو، ترکی، انگلیسی، فرانسوی، تایلندی، اندونزیایی، اسپانیایی، ملیباری، روسی، ترکی، آلمانی، فارسی و آلبانیایی است.

همچنین با تربیت مبلغانی که به زبان های مختلف مسلط هستند به تبلیغ مستقیم می پردازند. این مبلغان با بحث شبه علمی، احساسی و نمادین و اهدای انواع کتاب و دعوت به مراکز علمی شان به تبلیغ عقیده خود می پردازند.(2)

شیوه دیگر آنها تأسیس سازمان های غیردولتی در حوزه های فرهنگی و مذهبی است. «رابطه العالم الاسلامی» سازمان بین المللی غیردولتی غیرانتفاعی با صلاحیت خاص به شمار می آید که از طریق مصوبه اولین کنفرانس عمومی اسلامی در مکه به دعوت پادشاهی عربستان سعودی، با اهدافی خاص به وجود آمده است.(3) محورهای فعالیت رابطه العالم الاسلامی عبارت است از: فعالیت های تبلیغی بین المللی شامل سامانهٔ آموزش بین المللی رهبران، ائمه جماعات و مبلغان مذهبی، اعزام دانش آموختگان مقاطع عالی به عنوان سفیران فرهنگ دینی و پیام رسانان مستقل، کفالت امور مادی مبلغان، وعاظ و ائمه جماعات، تأسیس شبکهٔ نخبگانی با ترکیب دانشمندان مسلمان، برگزاری همایش ها و هم اندیشی های بین المللی اسلامی، صدور بیانیه های رسمی با

ص: 46


1- . خبرگزاری دانشجویان ایران، 1391.
2- . مریم شیرین جانی، بررسی شیوه های تبلیغی وهابیت، پایان نامه کارشناسی ارشد دانشگاه ادیان، 1390.
3- . http://www.themwl.org

هدف تولید گفتمان مدیریت تولید و انتشار رسانه های اسلامی مکتوب، رسانه های دیداری و شنیداری و رسانه های فضای مجازی، راه اندازی وبلاگ و وب سایت های اینترنتی، صدور فتاوای شرعی با هدف تولید دانش اسلامی، اعطای کمک هزینه ها و بورسیه های تحصیلی، برگزاری کمپین های علمی- آموزشی، فعالیت های بشردوستانه و امدادی تبلیغی و ارائهٔ خدمات سبک زندگی اسلامی. همه این اقدامات را دانش آموختگان مراکزی که تحت مدیریت طرفداران مشرب فکری وهابیت هستند انجام می دهند. آموزه هایی که این افراد و مراکز تبلیغ می کنند طبق آیین وهابیت است. از آنجایی که طبق آیین این مشرب فکری هر آن کس بر این فکر نباشد از دین خارج است و حکم به تکفیر او داده خواهد شد، لذا این اقدامات خود گواه است که چگونه نظریه تکفیر در ممالک اسلامی توسعه پیدا می کند.

نهادهایی مانند مجمع فقه اسلامی، شورای عالی جهانی مساجد، کنفرانس تربیت اسلامی و جمعیت اسلامی جوانان زیر نظر این مرکز قرار دارند. همچنین بیش از یک هزار مسجد و صدها مرکز اسلامی در سراسر جهان زیر نظر این سازمان مشغول فعالیت است. علاوه بر این، این مرکز در کشورهای دیگر برای احداث دو مؤسسه اسلامی، 1259 مسجد، 1069 مدرسه، 200 مؤسسه مذهبی، 134 دانشگاه، 41 درمانگاه، 76 بیمارستان و یک دانشکده جهان عرب در «پاریس» اقدام کرده است.

یکی از زیرمجموعه های رابطة العالم الاسلامی، سازمان بین المللی امداد اسلامی(1) است که موظف به کمک رسانی به کشورهای اسلامی است. عربستان از طریق بانک توسعهٔ اسلامی 77 میلیارد ریال سعودی معادل نزدیک به 21 میلیارد دلار آمریکا به 35 کشور اسلامی و عربی کمک کرده است که بعد از آمریکا، دومین رتبه را در کمک رسانی به کشورهای عربی- اسلامی دارد. این کشور بین 1414 تا 1416 ه.ق. بیش از دو میلیارد و 700 میلیون ریال سعودی در بوسنی و هرزگوین هزینه کرده است. 877 مدرسه تحت کفالت آنهاست و 150 مسجد ترمیم و تجهیز شده است. سه میلیون ریال سعودی کتاب به آنجا فرستاده و 64 دورهٔ آموزش زبان عربی برگزار کرده است.

ص: 47


1- . هیئة الإغاثة الإسلامیة العالمیة.

شیوه دیگری که در این زمینه به کار گرفته اند، ایجاد دانشگاه های بین المللی یا جذب دانشجویان خارجی در دانشگاه های داخلی است.(1) عربستان نیز به منظور گسترش تفکر وهابیت دانشگاه های مختلفی تأسیس کرده است. همچنین با هدف تبلیغ وهابیت در خارج از مرزهای خود اقدام به آموزش دانشجویان داخلی و خارجی کرده است. مهم ترین این دانشگاه ها عبارت اند از: دانشگاه ابن سعود در ریاض، دانشگاه اسلامی در مدینه و دانشکده شریعت در دانشگاه ملک عبدالعزیز.

دانشگاه الامام محمد بن سعود الاسلامیه؛ تا به حال انشعاب هایی از این دانشگاه، به صورت دانشکده های فقه و مطالعات اسلامی، در کشورهای آمریکا، ژاپن، اندونزی، امارات، موریتانی و جیبوتی تأسیس شده است. همچنین مسئولان دانشگاه در پیِ توافق با بسیاری از دانشگاه های کشورهای اسلامی و غربی هستند تا استادان این دانشگاه را به صورت مهمان برای تدریس مباحث اسلام شناسی با گرایش و طرفداری از آیین وهابیت اعزام کنند، که تاکنون بیش از 200 حلقهٔ علمی برگزار شده است.

الجامعه الاسلامیه؛ این دانشگاه به دستور ملک سعود در 1381ه.ق. در شهر مدینه تأسیس شد. این مرکز با بودجهٔ سنگین و خصوصی سه میلیون ریال سعودی آغاز به کار کرد. در این دانشگاه، بر فراگیری اسلام بر اساس کتاب ها و آموزه های وهابیت تأکید شده، هر گونه تفکر خارج از آن تخطئه می شود. 85 درصد دانشجویان این دانشگاه از خارج از عربستان بورسیه می شوند و پانزده درصد نیز سهمیه تحصیل مردم عربستان است. علاوه بر این، دولت سعودی ارتباط گسترده ای با دانشگاه های بین المللی در برخی کشورهای مسلمان همچون پاکستان و مالزی دارد و از نظر مالی به آنها کمک می کند. دانشگاه بین المللی اسلامی اسلام آباد پاکستان از مهم ترین آنهاست.

دانشگاه ملک عبدالعزیز در 1961م. برابر با 1381ه.ق. در شهر مدینه منوره تأسیس شد و دانشکده های آن عبارت اند از: دانشکده شریعت، زبان و ادبیات عربی، تبلیغ و اصول دین، مطالعات قرآنی، مطالعات اسلامی و حدیث. بیشتر دانشجویان این دانشگاه را جوانان مسلمان

ص: 48


1- . مریم شیرین جانی، بررسی شیوه های تبلیغی وهابیت، پایان نامه کارشناسی ارشد دانشگاه ادیان، 1390.

کشورهای اسلامی تشکیل می دهند که پس از تحصیل به تبلیغ آیین وهابیت و سیاست عربستان سعودی در خارج از کشور می پردازند. زبان آموزشی در این مرکز فقط عربی است و 400 استاد و 2700 دانشجو دارد.

مرکز بین المللی گفتمان بین ادیان؛ پادشاه عربستان سعودی در 2007، در جریان دیداری که از واتیکان داشت، موضوع تأسیس مرکزی برای گفتمان بین ادیان جهانی را مطرح کرد. دولت اتریش، وین را به عنوان محل این مرکز پیشنهاد داد. ریاض هم این پیشنهاد را پذیرفت. مرکز عبدالله در وین به عنوان یک مرکز بین المللی تأسیس شد. اتریش، اسپانیا و عربستان سعودی اعضای اصلی آن هستند و واتیکان نیز نقش ناظر را دارد. هزینه های مرکز ملک عبدالله را، که سالانه 15 میلیون یورو اعلام شده، به طور کلی عربستان سعودی تأمین می کند. این مرکز مدعی است که در تلاش است ارزش های انسانی و بخشش را میان تمام جهان گسترش دهد و امنیت، صلح و ثبات را برای همگان به ارمغان بیاورد و تحقق مشارکت دینی، تمدنی و مدنی میان رهبران دینی و سیاسی را گسترش دهد. اما با توجه به کارنامه عربستان در زمینه حقوق بشر و با توجه به اینکه هزینه آن را عربستان تأمین می کند ریاض از این مرکز به منزله پایگاهی برای اشاعه و تبلیغ مکتب وهابیت استفاده می کند تا توجه اذهان را از موارد تجاوز از حقوق بشر و فقدان آزادی دینی در این کشور منحرف کند. ملک عبدالله، دیوید روزن را، که خاخام تابع رژیم اشغال گر است، به عنوان مشاور خود در مرکز جهانی گفت وگوی ادیان و فرهنگ ها در وین تعیین کرده است. این مرکز و همه کارکنان آن به صورت مستقیم وابسته به دفتر پادشاهی سعودی است؛ و در جهت تأمین اهداف و منافع سیاسی و دینی عربستان در خارج از این کشور و تحت عنوان گفت وگو و تعامل، فعالیت می کند. مهم ترین فعالیت این مرکز تبلیغ وهابیت در اروپاست که این اقدام سبب واکنش گروه های مختلف در وین شده است.

مجمع جهانی جوانان مسلمان؛(1) این مرکز با کمک سالانه دولت عربستان اداره می شود و اهداف اعلام شده آن از این قرار است: خدمت به تفکر اسلامی، عمق بخشیدن به اسباب وحدت فکری و اسلامی میان جوانان، کمک به سازمان ها و جمعیت های ویژه جوانان و دانشجویان

ص: 49


1- . الندوه العالمیه للشباب الاسلامی.

مسلمان، در سراسر جهان، سهیم شدن در ارائه نقش مثبت جوانان و دانشجویان در ساخت جامعه، کوشش برای جلب افکار جوانان مسلمان که البته همه این تلاش ها و اهداف در سایه تفکر وهابی صورت می پذیرد. به عبارت دیگر، اسلام با تفکر وهابی محور کار است.

برخی فعالیت های این مجمع بدین شرح است: مساعدت به دانشجویان مسلمان نیازمند از ملیت های مختلف، برپایی پایگاه های پزشکی و تبلیغی در کشورها، از جمله کشورهای آسیایی و آفریقایی، برپایی قریب به یکصد پایگاه تبلیغی در جهان در موسم تابستان، تکفل ایتام، مبلغان، معلمان و دانشجویان، برگزاری بیش از 500 اردوی اسلامی در جهان، برگزاری دوره های کارآموزی و فنی در آفریقا، راه انداختن 250 کاروان پزشکی، کشاورزی و تبلیغی در جهان؛ از جمله دو کاروان تبلیغی در اربیل و سلیمانیه کردستان عراق به راه انداختند که هر یک از این کاروان ها شامل یک پزشک، یک دستیار پزشک، یک کارشناس کشاورزی و یک مبلغ بود و از 131 روستا دیدن کردند و به طور رایگان، خدمات پزشکی، دامپزشکی، و کشاورزی ارائه کردند. نیز این مجمع، 18 باب مسجد در کردستان عراق بنا کرده، در صدد است بر این تعداد بیفزاید. همچنین با هزینه پنجاه میلیون ریال سعودی، تعداد شش هزار یتیم را در برخی کشورهای اسلامی کفالت کرده، هدف از این کار را رسیدگی به مسائل تربیتی، آموزشی، فرهنگی، بهداشتی و اجتماعی آنها و جلوگیری از کفر و گمراهی یتیمان مسلمان دانسته است. نکته اساسی اینجاست که کفر مورد نظر در قالب تفکرات وهابی موضوعیت یافته و محل توجه است.

راهبرد رسانه ای (دیپلماسی عمومی همگانی)

مخاطبان این راهبرد، عامه مردم اند. بخش در خور توجهی از دیپلماسی عمومی کشورهای قدرتمند جهانی به این راهبرد اختصاص دارد که به معنای استفاده از رسانه ها به مثابه ابزاری در جهت تحقق اهداف و ارتقای منافع کشورهاست. این راهبرد، که گاه دیپلماسی رسانه ای نیز نامیده می شود، از طریق نقش رسانه ها در معرفی، توضیح، تفسیر و تبیین موضوعات از زوایای مختلف سمعی و بصری، زمینه بسیار گسترده ای را برای القای موضوعات مطرح فراهم می آورد. رسانه ها با ارائه، شفاف سازی، ساده سازی اطلاعات و افزایش ورودی های متعدد زمینه های نفوذ را تقویت

ص: 50

می کنند. آنها می توانند شرایط مناسب را زمینه سازی و تعریف کنند، رویدادها و شخصیت های خاص و تأثیرگذار را برجسته کنند و نقش سازماندهی به اطلاعات و رفتارها را ایفا کنند.(1)

عربستان با راه اندازی شبکه های مختلف رادیویی- تلوزیونی با هدف قرار دادن مخاطبان خردسال و بزرگ سال در صدد نفوذ و گسترش آیین خود است. راه اندازی بیش از 40 هزار سایت،(2) بیش از 300 شبکه ماهواره ای(3) و در اختیار داشتن دو ماهواره عرب ست و نایل ست گواه این موضوع است. دولت عربستان کوشیده است هم زمان با گسترش قدرت اقتصادی خود قدرت رسانه ای خود را نیز تقویت کند و به همین منظور رسانه های مختلف منطقه ای و فرامنطقه ای را تأسیس کرده است که عمدتاً به تبلیغ وهابیت در سایر کشورها اقدام کرده اند.

مرکز پخش خاورمیانه (ام. بی. سی.)

مرکز پخش خاورمیانه (ام. بی. سی.)(4)

مرکز پخش خاورمیانه یک شرکت رسانه ای متعلق به بخش خصوصی و مستقل ماهواره ای عربستان سعودی است. ام. بی. سی. در تابستان 1991 به همت ولید بن ابراهیم، برادر همسر سوم ملک فهد، نخستین شبکه تلویزیونی خود را در لندن تأسیس کرد. خاندان پادشاهی سعودی، ام. بی. سی. را به طور مستقیم اداره می کند. در حال حاضر مقر اصلی ام. بی. سی. در جده است، اما شبکه ها در مدیاسیتی دوبی پخش می شوند. این شرکت چندین شبکه رادیویی و تلویزیونی دارد که از طریق ماهواره های عرب ست و نایل ست قابل دریافت است. این شبکه ها عبارت اند از: ام. بی. سی.1، ام. بی. سی.2، ام. بی. سی.3، ام. بی. سی.4، ام. بی. سی. اکشن، ام. بی. سی. مکس، ام. بی. سی. درام، و ام. بی. سی. مصر که هر کدام اختصاص به برنامه های خاصی دارد. همچنین شبکه دیگری به نام ام. بی. سی. پرشیا دارد که مختص ایرانیان است. این شبکه فیلم های سایر شبکه های ام. بی. سی. را با زیرنویس فارسی پخش می کند. هجمه رسانه ای علیه گفتمان غیروهابی، به ویژه گفتمان شیعی ایرانی و تبلیغ وهابیت از مهم ترین دستور کارهای این غول رسانه ای است. در پی موفقیت بخش های خبری، مدیران آن به این فکر افتادند که برای اعمال نفوذ

ص: 51


1- . حسین پوراحمدی، قدرت نرم و سیاست خ-ارجی جمه-وری اس-لامی ایران.
2- . سید محمد حسینی قزوینی، «وهابیت؛ فرقه ای ویرانگر و آدم کش»، فرهنگ پویا، ش7، اسفند 1386.
3- . همو، بررسی شیوه های تبلیغی وهابیت علیه شیعه، فایل صوتی، مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)، 1389.
4- . Middle East Broadcasting Center (MBC).

بیشتر یک شبکه مستقل خبری تأسیس کنند. از این رو در 2003، تلویزیون 24 ساعته العربیه تأسیس شد.

العربیه؛ این شبکه در 3 مارس 2003 هم زمان با ورود نیروهای نظامی آمریکا به عراق و چند روز قبل از سقوط بغداد تأسیس شد. سرمایه گذاران اصلی العربیه مرکز پخش خاورمیانه، گروه حریری لبنان، عربستان سعودی، کویت و دیگر کشورهای اطراف خلیج فارس هستند که برای پایه گذاری العربیه 300 میلیون دلار هزینه کردند. پایگاه اینترنتی العربیه، بخش فارسی زبان این شبکه را راه اندازی کرد. تلویزیون العربیه یکی از خروجی های رسانه ای گروه ام. بی. سی. است که زیر نظر برخی از محافل سعودی - وهابی فعالیت می کند. طیف تندروی شاهزادگان سعودی، العربیه را پشتیبانی سیاسی و حمایت مالی می کند و خط مشی این رسانه با نگاه طیفی از شاهزادگان ریاض انطباق دارد که ترویج ایدئولوژی سلفی گری تکفیری و وهابی گری را در جهان اسلام دنبال می کنند. العربیه، احیای تفکرات پان عربیسم، شبهه افکنی در خصوص هلال شیعی، و بزرگ نمایی منازعات درون دینی را با توجه خاصی منعکس می کند. از دیگر شبکه های تلویزیونی منطقه ای و بین المللی که مستقیم یا با کمک غرب راه اندازی شده و تحت نفوذ عربستان است می توان به موارد زیر اشاره کرد.

تلویزیون کلمه؛(1) یک کانال تلویزیونی اسلامی فارسی زبان در عربستان سعودی است.

کانال صحرا؛(2) یک شبکه تلویزیونی ماهواره ای است که ویژه پخش برنامه های مذهبی و فرهنگی است. دفتر مرکزی آن در ریاض، (عربستان سعودی) واقع شده است.

شبکه تلویزیونی هدی؛(3) ایستگاه تلویزیونی اسلامی در مصر و عربستان سعودی است.

شبکه تلویزیونی اقرا؛(4) یک کانال تلویزیونی ماهواره ای است که برنامه های اسلامی و در حوزه خانواده تولید می کند. برنامه های این شبکه به صورت زنده و به زبان های انگلیسی و عربی در کشورهای اروپایی، آفریقایی، آمریکا و استرالیا پخش می شود.

ص: 52


1- . Kalemeh TV.
2- . لقناه الصحراء.
3- . Huda TV.
4- . Iqraa TV.

شبکه تلویزیونی الحره؛(1) شبکه ای ماهواره ای است که به زبان عربی برای خاورمیانه برنامه تولید می کند و با حمایت مالی دولت ایالات متحده است. دفتر مرکزی این کشور در اسپرینگ فیلد، ویرجینیا (USA) واقع شده است. این شبکه پس از تأسیس رادیو صدای آمریکا در 1942 جزء پروژه های عظیم و پرهزینه رسانه ای تلقی می شود و نخستین شبکه ای است که به زبان عربی از سوی آمریکا برای 22 کشور خاورمیانه و آفریقای شمالی (شمال آفریقا) برنامه پخش می کند.

روزنامه الحیات؛ در 28 ژانویه 1946 در بیروت تأسیس شد و به سرعت به یکی از مشهورترین نشریات جهان عرب تبدیل شد. روزنامه فرامنطقه ای الحیات در لندن منتشر می شود و از جمله نشریات متعلق به کشور عربستان سعودی است. الحیات به عنوان یک روزنامه عرب زبان در لندن چاپ و در سطح جهان به صورت روزنامه صبح توزیع می شود. این روزنامه هم زمان با لندن در ریاض، فرانکفورت، قاهره، بحرین، بیروت و نیویورک نیز منتشر می شود. این روزنامه چند دفتر بین المللی و نیز خبرنگارانی مستقر در مناطق مختلف جهان دارد. مهم ترین دفاتر الحیات در بیروت، قاهره، ریاض، منامه، پاریس، واشینگتن، مسکو، جده و دمشق قرار دارد.

الشرق الاوسط؛ الشرق الاوسط نام یکی از روزنامه های بین المللی عربستان است. دفاتر اصلی این روزنامه در لندن و جده قرار دارد و از 1978 منتشر می شود. روزنامه الشرق الاوسط را می توان دومین روزنامه فرامنطقه ای عرب دانست که همچون الحیات به طور هم زمان در لندن و چند پایتخت عربی منتشر می شود. نویسندگان الشرق الاوسط در برخورد با حوادث تروریستی ریاض، مسئله اصلاحات در سعودی و غیره کاملاً محافظه کارند و بیشتر همان سیاست جاری عربستان را در قبال گروه های مخالف تشریح می کنند.(2) روزنامه الشرق الاوسط با سرمایه گذاری مستقیم سعودی ها منتشر می شود و مسئولیت چاپ و توزیع آن را شرکت سعودی «پژوهش و بازاریابی ها» به مدیر کلی «عزام بن محمد الدخیل» بر عهده دارد. این روزنامه علاوه بر اخبار و گزارش ها صفحات ویژه ای برای ادبیات، دین و فرهنگ دارد که در کنار صفحات اقتصادی و اجتماعی قرار می گیرند. الشرق الاوسط مانند الحیات هفته نامه ای مهم و تأثیرگذار به نام «المجله» منتشر می کند.

ص: 53


1- . Alhurra TV.
2- . الشرق الاوسط پرتیراژترین روزنامه جهان عرب،عسگری، 1384، روزنامه شرق
نتیجه

دولت مردان و اندیشه ورزان پیرو مشرب وهابیت در عربستان سعودی به منظور صیانت از پادشاهی و سلطه خود بر این کشور و اشاعه مبانی فکری خود با استفاده از نوعی الگوی رفتاری متفاوت در دو حوزه سیاست و فرهنگ توانسته اند زمینه استمرار حکومت سلطنتی و غیردموکراتیک خود در عرصه داخلی و بین المللی را فراهم کنند. می توان گفت عربستان به واسطه تأثیرگذاری اش در بازار انرژی جهان - که تأمین کننده 10 درصد انرژی جهان است - و به واسطه وجود مکه و مدینه در سرزمین عربستان و با بهره گیری از مؤسسات، مراکز آموزشی، پژوهشی، رسانه ای و خدماتی، کشورهای غربی و ملت های اسلامی را در خدمت خود گرفته است.

عربستان سعودی با استفاده از ظرفیت مالی گسترده ای که در اختیار دارد، در گام اولیه، به تبلیغ و ترویج گسترده وهابیت اقدام کرده است، به طوری که گستره این تبلیغ تمامی کشور های اسلامی و غیراسلامی را در برگرفته است. اما دامنه نفوذ عربستان و به طور مشخص آیین وهابیت به سردمداری آل شیخ در کشور های اسلامی فقیر شمال آفریقا، جمهوری های منفک شده از روسیه و کشور های عربی منطقه و پاکستان و افغانستان بیشتر از سایر نقاط دیگر بوده است. دامنه این نفوذ تقریباً تمامی عرصه جامعه، اعم از عموم مردم، دانشجویان، نخبگان و دولت مردان را در بر گرفته، به نحوی که با حمایت های مالی، ساخت مسجد، مدرسه های طلاب و دانشجویان علوم دینی، درمانگاه، اعزام گروه های تبلیغی و ترویجی عموم مردم، با جذب جوانان و نخبگان در قالب بورسیه تحصیلی و جذب استاد در دانشگاه ها و مؤسسات آموزشی داخلی و بین المللی و با حمایت های مالی تحت عنوان کمک های بشردوستانه در قالب وام های بلاعوض یا طولانی مدت بانک جهانی یا بانک اسلامی و غیره، دولت مردان این کشور ها را تحت نفوذ و سیطره دولت عربستان و آیین وهابیت قرار داده است. این گام از فعالیت، که در قالب دیپلماسی عمومی یا سایر اقدامات فرهنگی و با حمایت بخش های مالی و اقتصادی عربستان صورت گرفته، زمینه گسترش و نفوذ آیین وهابیت در گستره وسیعی از جهان اسلام را فراهم کرده است.

با گسترش آیین وهابیت و با تکیه بر مبانی فقهی و اعتقادی وهابیت، که قائل به ساده سازی و ظاهرگرایی در اسلام است، زمینه اعمال خشونت در قالب تکفیر فرق اسلامی و غیرمسلمانان و

ص: 54

صدور فتاوای شاذ در جهت تأمین خواسته های عالمان یا رهبران گروه های افراطی فراهم شده است.

اگر سه مقوله ایدئولوژی، حمایت مادی و مالی و جذابیت های جنسی را از عوامل اساسی در تشکیل و جذب نیرو در گروه های افراطی و تکفیری بدانیم، آیین وهابیت ظرفیت توجیه این امور برای اعضای این گروه ها را داشته و دارد.

در حوزه ایدئولوژی، آیین وهابیت با تکفیر سایر فرق اسلامی و غیرمسلمان و همچنین مفتوح بودن باب اجتهاد در صدور فتاوای مصلحت گرایانه، زمینه اعمال خشونت کنترل ناپذیر را در اختیار این افراد قرار می دهد. از طرف دیگر، همین آیین زمینه توقیف اموال کسانی را که در جنگ ها شکست خورده اند یا پرداخت جزیه بر غیرمسلمان را برای حاکم، مشروع تلقی کرده، از این طریق زمینه دست یابی به منابع مالی ممکن را فراهم می آورد. همچنین در خصوص موضوعات جنسی نیز با صدور فتاوای خاص، مانند جهاد نکاح و غیره، زمینه دست اندازی بر ناموس مسلمانان و غیرمسلمانان را فراهم می آورد.

بنابراین، عربستان سعودی با پاشیدن بذر وهابیت در کشور های اسلامی و غیراسلامی ظرفیت ایجاد و رشد گروه های تکفیری را فراهم کرده است. از طرف دیگر، در قالب آیین وهابیت تمامی شرایط لازم برای جذابیت عضویت در این گروه های تکفیری را تسهیل کرده است. بنابراین، گزاف نیست اگر به عنوان سخن پایانی ادعا کنیم که عربستان سعودی در مقایسه با سایر کشور های حامی گروه های تکفیری نقش اساسی و انکارناپذیری داشته، زمینه ایجاد و تشکیل این گروه ها را در موقعیت های مختلف برای عربستان به منظور تحقق اهدافش فراهم کرده است. لذا عربستان سعودی را می توان خاستگاه اصلی جریان های تکفیری دانست.

ص: 55

منابع

1.سبحانی تبریزی، جعفر، وهابیت مبانی فکری و کارنامه عملی، موسسه امام صادق علیه السلام ، قم، ١٣٨8ش.

2.سبحانی تبریزی، جعفر، فرهنگ عقائد و مذاهب اسلامی، توحید، قم، ١٣٧٨ ش.

3.حسن بن فرحان مالکی، انتقادی بر مسلک شیخ محمدبن عبدالوهاب، ترجمه: سید یوسف مرتضوی، امیرجوان آراسته، قم، 1387ش.

4.جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح تاج اللغه والصحاح العربیه، تحقیق: احمد بن عبدالغفور عطار، 1376ش.

5.مشکور، محمد جواد، تاریخ شیعه و فرقه های اسلام، اشراقی، تهران، 1379ش.

6.فرمانیان، مهدی، فرق و مذاهب کلامی اهل سنت، آثار نفیس، قم، 1391ش.

7.موسوی، سیدمهدی علیزاده سلفی گری و وهابیت، جلدیکم، تبارشناسی، چاپ دوم، الهادی، قم، 1389ش.

8.مشکور، محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، مشهد مقدس، ١٣٧٢ش.

9.رحال، علاءالدین حسین، معالم و ضوابط الإجتهاد عند شیخ الإسلام ابن تیمیة، دارالنفائس، اردن، 1422ق.

10.عمرو بن عبدالمنعم سلیم، المنهج السلفی عند الشیخ ناصر الدین الألبانی، دارالضیاء، چاپ اول، ریاض، 1425ق.

11.جناتی، محمد ابراهیم، منابع اجتهاد از دیدگاه مذاهب اسلامی، چاپ اول، انتشارات کیهان، تهران، 1370ش.

12.صنعانی، محمد بن اسماعیل بن صلاح، تطهیر الاعتقاد عن ادران الالحاد- عربی و غیر عربی، مطبع فاروقی، 1293ق [بی جا].

13.الخشن، حسین احمد، اسلام و خشونت (نگاهی نو به پدیده تکفیر)، ترجمه: موسی دانش، بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی، مشهد، 1390.

14.عطایی، فرهاد و همکار، تبار شناسی سیاست خارجی عربستان سعودی، 1391ش [بی نا، بی جا].

15.شیرین جانی، مریم، بررسی شیوه های تبلیغی وهابیت، پایان نامه کارشناسی ارشد دانشگاه ادیان، 1390ش.

ص: 56

16.رجبی، حسین، بررسی فتوای تکفیر در نگاه مذاهب اسلامی ، نشر مشعر، تهران، 1389ش.

17.صفاتاج، مجید، تکفیر، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، 1380ش.

18.سبحانی، جعفر، «تکفیر و تروریسم»، در: درسهایی از مکتب اسلام، ش 10، سال 46، 1385ش.

19.نظام الدینی، سید حسین، مبانی کلامی سلفیان تکفیری، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد علوم و تحقیقات، 1389ش.

20.رفیع، حسین و نیکروش، ملیحه، «دیپلماسی عمومی و قدرت نرم با تاکید بر قدرت نرم ایران در عراق، در پژوهشنامه روابط بین الملل، 1392ش.

21.پوراحمدی، حسین، قدرت نرم و سیاست خارجی جمهوری اسلامی، ایران، قم، انتشارات بوستان کتاب، 1389ش.

22.عطائی، فرهاد و منصوری مقدم، محمد، «تبارشناسی سیاست خارجی عربستان سعود: راهبردی واقع گرایانه بر بستری هویتی، در: فصلنامه روابط خارجی، سال پنجم، شماره اول، بهار 1392ش.

23.هانتر، شیرین، آینده اسلام و غرب: برخورد تمدنها یا همزیستی مسالمت آمیز، ترجمه: همایون مجد، نشر و پژوهش فرزان روز، تهران [بی تا].

24.Al-Rasheed, Madawi. 2002. A History of Saudi Arabia. London: Cambridge University Press.

25.Vassiliev, Alexei. 1998. The History of Saudi Arabia. London: Sagi Books.

26.Niblock,Tim. 2006. Saudi Arabia: power, legitimacy and survival. London: New York: Rutledge.

ص: 57

ص: 58

بررسی اقدامات تکفیریون در عراق و سوریه / مرتضی حسنی نسب، سید جلیل موسوی

اشاره

مرتضی حسنی نسب(1)

سید جلیل موسوی(2)

چکیده

تکفیریون و کشتارهایی که در این چند سال اخیر به خصوص در مناطق سوریه و عراق انجام شده، موضوع بسیاری از تحقیقات شده است. این تحقیق نیز به نوبه خود سعی در بررسی اقدامات این گروه ها در این دو کشور در چندسال اخیر دارد. تکفیریون با شعار ایجاد خلافت اسلامی و رهایی از جاهلیت و بازگشت به اسلام نخستین و سلف صالح آغاز کردند و سعی نمودند توجه مسلمانان مناطق مختلف اسلام به خصوص مناطق سنی نشین را به سمت خود معطوف سازند و این شعار به خصوص در کشورهایی که حاکمیت شیعی داشت، از سوی برخی از گروه ها و مسلمانان سنی مذهب با اقبال روبرو شد. نویسندگان در این مقاله سعی دارند با بررسی رفتار تکفیریون و اقدامات دو دولت سوریه و عراق، روند شکل گیری و گسترش تکفیر در این کشور را بررسی نمایند. جستجوی دقیق و گسترده در منابع مختلف و پایگاه های اینترنتی نشان می دهد که این گروه ها در طول حیات خود تا کنون ضربه های مهلک و غیر قابل جبرانی به جوامع اسلامی در این دو کشور وارد کردند و هر ماهه موجبات قتل تعداد زیادی از مسلمانان و غیرمسلمانان این دو کشور را فراهم می آورند.

کلیدواژ­گان: جنبش های اسلامی، تکفیریون، تکفیر، عراق، سوریه.

ص: 59


1- دانشجوی دکتری مدرسی تاریخ و تمدن اسلام.
2- پژوهشگر سایت موسسه دارالاعلام لمدرسة اهل البیت علیهم السلام .
مقدمه

مقدمه(1)

در دهه اخیر، جنبش های سلفیه در مناطق مختلف جهان به وجود آمدند و برخی از این جنبش ها اندیشه تکفیری داشتند. از مهم ترین کشورهایی که اندیشه تکفیر بسیار زود رشد کرد و دارای پایگاه شد، دو کشور مهم عراق و سوریه است. ازجمله عوامل شتاب زا در گسترش و تقویت تکفیری ها و ایجاد پایگاه نظامی در این مناطق، ایجاد نهضت های موسوم به بیداری اسلامی در شمال آفریقا و جنوب غرب آسیا بود که حضور و دخالت برخی کشورهای غربی، زمینه را برای رشد و توسعه و قدرت یافتن جنبش های تکفیری در کنار نهضت های اسلامی به وجود آورد.

در این نوشتار پیش رو که از دو مقاله تشکیل شده است، ابتدا روند گسترش تکفیری ها در سوریه و اقدامات ایشان و میزان خسارات و تلفاتی که بر مردم و دولت این کشور وارد شده است، مورد کنکاش قرار می گیرد و در مقاله دوم ابعاد تکفیر در کشور عراق بررسی می شود. ازجمله دلایل اصلی نگارش این دو مقاله، نبود مطلب و منبع فارسی درباره اقدامات تکفیری ها و بررسی آماری آنها در دو کشور سوریه و عراق است.

روش تحقیق در این دو نوشتار به صورت جمع آوری مطالب از طریق جستجو در منابع و پایگاه های اینترنتی است و نویسندگان سعی داشته اند مواردی را که ذکر می کنند و آمارهایی که ارائه می دهند، منسوب به پایگاه های معتبر باشد. البته یکی از موانع این تحقیق، نبود منبع آماری دقیق از سوی دولت های سوریه و عراق است و مخاطب باید توجه داشته باشد که عمده پایگاه ها و منابع استفاده شده به خصوص درباره آمار کشته شدگان، غیردولتی و حتی مخالف دولت هستند و ازاین جهت ممکن است برخی آمار موردقبول طرفین درگیر نباشد. البته نویسندگان سعی داشته اند در مواردی که آمار دولتی نیز وجود دارد، با بیان آن آمار مقایسه ای نیز از آمار دو طرف ارائه دهند و بر غنای تحقیق خود بپردازند.

روند نگارش هر دو مقاله پیش رو یکسان است و ازجمله دلایل مهمی که در کنار هم آمده است، نیز همین مطلب است. به این صورت که ابتدا سیر زمانی اقدامات نیروهای مخالف دولت

ص: 60


1- . مقاله فوق تلفیقی از دو مقاله با عناوین« بررسی اقدامات تکفیریون در عراق» و « بررسی اقدامات تکفیریون در سوریه» بوده که به جهت اینکه از یک نوع سبک و نگارش بهره است، به توصیه کمیته علمی کنگره، در کنار هم و با یک مقدمه و یک چکیده آمده است تا مخاطب استفاده بهتری از این دو مقاله برده و از تکرار مقدمه و چکیده و مواردی مانند آن جلوگیری شود.

و در مقابل اقدامات دولت عراق و سوریه از ابتدای شکل گیری تا زمان نگارش مقالات، ارائه شده است تا مخاطب تا حدودی با روند این اقدامات به صورت سیر تاریخی آشنا شود. سپس گروه ها و جریانات درگیر در جنگ این دو کشور به صورت مجزا به همراه جزئیات گروه ها آورده شده است. در ادامه نیز به آمارهایی از کشته شدگان، کمک های مالی و ... به صورت نموداری آمده و در انتها نیز اگر آمارهای دیگری نیز وجود داشت، برای تکمیل مطلب بیان شده است.

نگارندگان با استعانت و یاری خداوند باری تعالی امیدوارند توانسته باشند در ارائه بحث و توصیف آن توفیقی کسب کرده و گامی به جلو نهاده باشند. هرچند ارائه بحث های نو در تحلیل و تجزیه این موارد همچنان گسترده است و زمینه پژوهش های مبسوط همچنان فراهم می باشد.

در پایان ضروری است از تمام کسانی که در نگارش این دو مقاله، محققان را یاری رسانده اند، ازجمله جناب حجت الاسلام و المسلمین دکتر فرمانیان و جناب آقای سیدمحمدمهدی عمادی که جز با سعه صدر و راهنمایی های ایشان این مقاله به سرانجام نمی رسید، تشکر و قدردانی گردد.

بخش اول: اقدامات تکفیریون در سوریه

هر جا که بهار باشد، سخن از شکوفایی و رشد است. در همین چند سال اخیر، منطقه ای که ما در آن زندگی می کنیم دست خوش شریان های جریان انقلاب اسلامی ایران قرار گرفت تا شاید از پس همین آب باریکه ها سخن انقلاب به خط و مشی مردمان همین سرزمین های اطرافمان تبدیل شود. بحرین، عربستان، یمن، کویت، اردن، تونس و سوریه، نام هایی آشنا از کشورهایی هستند که روند آزادی خواهی در آنها به کمک جریانی به نام «بهار عربی» یا «انقلاب» شکل گرفت. برخی نیز به آن لقب «انقلاب آگاهی» می دهند. تا به امروز مجموعه ای بی سابقه و در حال جریان از قیام ها، راهپیمایی ها و اعتراضات در کشورهای عمدتاً عرب نشین شمال آفریقا و جنوب غرب آسیا صورت گرفته است. حاکمان در تونس، مصر، لیبی و یمن از قدرت ساقط شده اند. قیام مدنی در بحرین و سوریه فوران کرده است. بهتر است بگوییم که جریان های «بیداری اسلامی» در کشورهای عرب نشین خود را به عنوان بار سنگینی به سران این کشور ها تحمیل کرده اند و انگار تصور می شود که دیکتاتوری در این مناطق به زانو در آمده است و «بیداری اسلامی» مهر پایان همیشگی به همه زیاده خواهی ها زده است. اما نکته قابل تأمل از آنجا آغاز می شود که مشاهدات

ص: 61

حاکی از آن است که بعضی از همین جریان ها دست خوش تغییرات داخلی شده اند. به معنای دیگر، نسخه اصلی را برداشته اند و به ما تصویر آن را که خودشان (دولت های استعمارگر) ویرایش کرده اند، داده اند. از ما می خواهند باور کنیم آنچه در سوریه اتفاق افتاده و اکنون هم در جریان است «نسخه اصلی» همان انقلاب 26 ژانویه است.

نام رسمی سوریه، جمهوری عربی سوریه است. مساحت این کشور بالغ بر 185,180 کیلومترمربع است و در کنار دریای مدیترانه و در همسایگی کشورهای ترکیه از سمت شمال، عراق از سمت شرق و جنوب شرقی، اردن از سمت جنوب، فلسطین از سمت جنوب غربی، و لبنان از سمت غرب قرار گرفته است. رود فرات به طول 602 کیلومتر طولانی ترین راه آبی سوریه است. نهر العامی به طول 571 کیلومتر و نهر کتردا به طول 71 کیلومتر از دیگر رودهای جاری در خاک سوریه هستند. استان های آن به ترتیب عبارت اند از: دمشق، حلب، حماه، حمص، لازقیه، طرطوس، دیر الزور، ادلب، حسکه، رقه و سویداء. ساختار اجتماعی سوریه اساساً از چهار قومیت عرب، کرد، ارامنه و چرکس ها پایه گذاری شده است. جمعیت سوریه از حیث مذهب به سه دسته اساسی تقسیم می شوند:

الف. مسلمان ها؛ که خود چند دسته اند:

1. سنی ها؛ نسبت سنی ها در سوریه بیش از 70 درصد از کل مجموع جمعیت است و در شهر های درعا، حومه دمشق، حلب، مرز ترکیه، ادلب، رقه و حسکه تمرکز دارند. بیشتر کردها به زراعت مشغول هستند و سنی های عرب خود را سکنه اصلی سوریه می دانند و به مذاهب مختلف از جمله قادریه، رفاعیه، نقش بندیه، حنفی، حنبلی (اکثریت)، شافعی و مالکی تقسیم می شوند.

2. علوی ها؛ شیعیان علوی در سوریه حدود 12 درصد کل جمعیت را تشکیل می دهند و بیشتر در شهرهای دمشق، حلب، لازقیه، طرطوس، حمص و حماء هستند. مهم ترین عشایر و قبیله های علوی عبارت اند از: کلبیه، نواصره، قراحله، خیاطیه، حدادیه، عبریه، شلاهمه، بنو علی، و والعامره.

3. شیعیان امامیه؛ تمرکز طایفه شیعه در دمشق است. بخش هایی از این طایفه در حومه شهرهای درعا، حمص، حلب، حماء و ادلب حضور دارند. جمعیت کل شیعیان سوریه از 80 هزار تن تجاوز نمی کند.

ص: 62

4. دروزی ها؛ پنج درصد از مجموع سوریه دروزی هستند و بیشتر آنها دارای مراسم مذهبی خاص و رهبری در سوریه اند. مراکز تجمع دروزی ها شهرهای سویداء، دمشق و حومه است.

5. اسماعیلی ها؛ در مناطق سلیمه و مصایف تمرکز دارند و حدود 2 درصد جمعیت را تشکیل می دهند. اسماعیلی ها با علوی ها ائتلاف سیاسی و مذهبی دارند.

ب. مسیحیان؛ آنها حدود 15 درصد از جمعیت سوریه را تشکیل می دهند و به دو بخش اساسی، یعنی روم ارتدکس (70 درصد) وابسته به کلیسای مشرق زمین و روم کاتولیک (حدود 25 درصد) وابسته به کلیسای غرب واتیکان تقسیم می شوند.

از آغاز انقلاب مردمی در این کشور در 26 ژانویه 2011 می توان تغییرات فراوانی را در رفتار دولت مردان این کشور به دلیل عمق اعتراضات دید؛ اعتراضاتی که بعد ها تبدیل به بحرانی امنیتی برای رژیم سوریه شد. از شروع جریان های اعتراضی- اصلاحی- برانداز در کشور سوریه سه سال می گذرد. هدف این مقاله در اصل بررسی آماری جنگ سوریه است که شامل موارد ذیل است: آمار جنگ جویان (ملیت آنها، تعداد و گروه های مبارز)؛ آمار کشته شدگان (شهدا، تلفات) که به تفکیک ماه و سال از سایت های معتبر گردآوری شده؛ آمار مهاجران و پناهندگان و میزان کمک رسانی به آنها. البته منابعی که در این جستار به آن استناد شده متغیر و در مواردی متضاد هم هستند. به زعم بسیاری، مشکل از آنجا آغاز شد که سازمان ملل در ثبت موارد ضدبشری در سوریه و تشخیص صحیح بودن آمار آنها دچار دوگانگی شد و تصمیم گرفت از دادن آمار دقیق کشته ها سر باز زند.

سیر زمانی جنگ از مارس 2011 تا می 2014(1)

سال 2011

اعتراضات از شهر درعا شروع شد. در 6 مارس در جنوب شهر درعا، پلیس حدوداً 15 پسر جوان را که با اسپری رنگ بر دیوار ها نوشته بودند «مردم سقوط نظام را می طلبند» دست گیر کرد. در

ص: 63


1- . منبع این جدول زمانی، سایت بررسی امور بین الملل قاهره تحت نظر دانشگاه آمریکا در قاهره است: http://www.aucegypt.edu/GAPP/CairoReview/Pages/articleDetails.aspx? منبع داخلی یا بی طرف دیگری که به طور کامل به این مباحث بپردازد، یافت نگردید.

پانزدهم همین ماه، شورش های کم رنگی علیه بشار اسد (رئیس جمهور وقت) در نقاطی از دمشق و حلب شکل گرفت. همچنین در هجدهم مارس نیز اعتراضات ضد رژیم در دمشق، حمص، بانیاس و درعا شکل گرفت و نیرو های امنیتی با شلیک گلوله 6 معترض سوری را در درعا کشتند. همچنین در 23 مارس نیز نیرو های امنیتی برای کاهش اعتراضات چندین نفر را در درعا کشتند. فردای آن روز مشاور رئیس جمهور، بثینه شعبان، اعلام کرد که قصد دارد تدابیری مانند افزایش حقوق کارمندان دولت، تأیید کردن و به رسمیت شناختن حزب های جدید و پیدا کردن راهی برای پایان دادن به حالت فوق العاده در این کشور مد نظر قرار دهد. در 29 مارس تظاهرات عظیمی در حمایت از رژیم اسد در دمشق و دیگر شهرهای سوریه برگزار شد. در سی امین روز ماه مارس بشار اسد با رفتن به پارلمان (مجلس) این کشور، در نخستین سخنرانی اش پس از شروع شورش ها، توطئه گران خارجی و شبکه های ماهواره ای را مسئول ناآرامی ها در کشورش معرفی کرد و قول داد تغییراتی (اصلاحی) در دولت انجام دهد و دولت محمد العتاری را منحل کند. بعدها عادل سفر، وزیر سابق کشاورزی، به عنوان مسئول تشکیل کابینه جدید منصوب شد.

در 6 آوریل، بشار اسد اعلام کرد که به ده ها هزار نفر از کردهای این کشور اجازه تابعیت این کشور را می­دهد. در دوازدهم این ماه پس از بالا گرفتن شورش ها، نیروهای امنیتی با تانک و اسلحه های سنگین در شهر های سوریه خود را برای جلوگیری از ناآرامی ها بسیج کردند. در یک بیانیه تلویزیونی، در 16 آوریل، بشار اسد اعلام کرد که حالت فوق العاده در این کشور لغو شده است و به تظاهرکنندگان اجازه تظاهرات تحت شرایط مشخص داده می شود. اوج گیری مجدد شورش ها در 22 آوریل بود. در این روز جمعه، شورش های خونین جان 120 نفر را در درعا و دمشق و جاهای دیگر سوریه گرفت و رئیس جمهور آمریکا اوباما و دبیر کل سازمان ملل بان کی مون، با انتشار بیانیه هایی سرکوب تظاهرات کنندگان به دست رژیم بشار اسد را محکوم کردند. در 29 آوریل پناه جویان سوری اقدام به گذشتن از مرز به سمت ترکیه و پناهنده شدن در اردوگاه های پناهندگان در آن کشور کردند. همچنین اوباما دستور داد املاک و مستغلات سه مقام سوری، از جمله ماهر الاسد، را به دلیل نقض حقوق بشر، در آمریکا بلوکه کنند.

ص: 64

در 9 می اتحادیه اروپا ممنوعیت انتقال سلاح به سوریه را تصویب کرد و دارایی های مقامات سوری را به حالت تعلیق درآورد و آنها را از مسافرت های خارج از این کشور منع کرد. در هجدهم این ماه اوباما دستور داد دارایی های بشار اسد و شش مقام ارشد این کشور را بلوکه کنند.

طبق گزارش ها، نیروهای امنیتی دولت سوریه در 3 ژوئن، سی وچهار نفر را در عظیم ترین تظاهرات ضددولتی، که تا به امروز در سوریه برگزار شده، از پا درآوردند. در ششم ژوئن دولت سوریه اعلام کرد که 120 نفر از سربازان این کشور به وسیله گروه های مسلح در جسر الشغور کشته شدند. بعضی از خبرگزاری های غربی گزارش دادند که ساکنان در آن منطقه اسلحه به دست گرفتند تا حملات نیروهای دولتی را دفع کنند. در 14 ژوئن اتحادیه عرب سرکوب تظاهرات کنندگان به دست رژیم را محکوم کرد. عمرو موسی، رئیس این اتحادیه، اعلام کرد که دولت های عربی با نگرانی و عصبانیت بحران را در این کشور دنبال می کنند. در 17 ژوئن همگام با شروع درگیری ها در طرابلس بین حامیان و مخالفان لبنانی دولت سوریه، مناقشه سوریه به لبنان هم کشیده شد. در 8 جولای ده ها هزار سوری که بسیاری از آنها شاخه های گل رز و زیتون به دست داشتند، در حما تظاهرات مسالمت آمیزی برگزار کردند. دو روز بعد، در10 جولای، دولت سوریه دو روز گفت وگوی ملی اعلام کرد، اما گروه های معارض این نشست را تحریم کردند. فردای آن روز، در 11 جولای، هیلاری کلینتون اعلام کرد که بشار اسد مشروعیت خود را از دست داده است و ماندن او در قدرت منافعی برای آمریکا ندارد. در بیست ونهم همین ماه، افسران جداشده از ارتش سوریه تشکیل ارتش آزاد سوریه، به سرکردگی کلنل سابق ارتش، ریاض اسد، را اعلام کردند. به نقل از گزارش هایی در آخرین روز این ماه نیروهای امنیتی کمی بیش از صد اعتراض کننده را در حما کشتند.

در 3 آگوست سازمان ملل با انتشار بیانیه ای خشونت و تعرض به حقوق بشر و استفاده دولت سوریه از نیروهای امنیتی علیه شهروندان را محکوم کرد. در 8 آگوست، پادشاه عربستان، عبدالله بن عبدالعزیز سعودی، ماشین کشتار بشار اسد را محکوم کرد. عربستان، کویت و بحرین سفرای خود را از سوریه احضار کردند. در 17 آگوست، فرمان اجرایی آمریکا به شماره 13582 واردات نفت سوریه و همچنین سرمایه گذاری در این کشور را ممنوع کرد و دارایی های دولت سوریه را در

ص: 65

آمریکا بلوکه کرد. در 18 آگوست، رهبران کشورهای آمریکا، فرانسه، آلمان و بریتانیا در بیانیه های مشترکی از بشار اسد خواستند تا از حکومت کناره گیری کند. در 23 آگوست، قبایل سوری در داخل و خارج این کشور شورای ملی سوریه را برای مقابله با رژیم بشار اسد تشکیل دادند.

در 2 سپتامبر، اتحادیه اروپا واردات نفت سوریه را ممنوع کرد. در بیست ویکم این ماه، نخست وزیر ترکیه رجب طیب اردوغان گفت که دولتش ارتباطش را با دولت سوریه قطع کرده است. همچنین در 27 سپتامبر، نیروهای امنیتی و ارتش آزاد سوریه درگیری های شدیدی را در شهر رستان شکل دادند.

در 4 اکتبر روسیه و چین پیش­نویس قطع نامه سازمان ملل را که تعرض شدید و سازمان یافته به حقوق بشر در سوریه را محکوم می کند، وتو کردند. در 14 اکتبر، کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل، نَوی پیلِی، هشدار داد که بحران سوریه نشانه های نگران کننده ای از یک نبرد مسلحانه را یادآور می شود. در 29 اکتبر، نیرو های امنیتی، شهر حمص را پس از اینکه وفاداران به اسد و جداشدگان از ارتش درگیری هایی داشتند، به رگبار بستند.

در 2 نوامبر، اتحادیه عرب اعلام کرد که دولت سوریه پیشنهاد این اتحادیه با مضمون پایان سریع این خشونت ها، آزادسازی زندانیان و شروع گفت وگو ها با معترضان را پذیرفته است. در 12 نوامبر، اتحادیه عرب رأی به معوق کردن عضویت سوریه در این اتحادیه داد و اعلام کرد که تحریم های سیاسی- اقتصادی خود را تا زمانی که رژیم بشار به نقشه صلح اتحادیه پای بند نشود، ادامه می دهد. در 27 نوامبر، اتحادیه عرب با تصویب تحریم هایی بر سوریه، نقل و انتقالات بانک مرکزی سوریه را قطع کرد و از سفر مقامات این کشور به خارج از این کشور ممانعت به عمل آورد. همچنین پرواز های تجاری بین سوریه و کشورهای عربی را به حالت تعلیق درآورد. این اتحادیه دارایی های متعلق به رژیم سوریه را نیز به حالت تعلیق درآورد.

بشار اسد در 7 دسامبر، در یک گفت وگوی تلویزیونی با شبکه خبری ای. بی. سی. آمریکا گفت: «من همه تلاشم را برای حمایت از مردم انجام دادم. بنابراین احساس گناه کار بودن نمی کنم». در 12 دسامبر، کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل گفت بیش از 5000 نفر در مناقشات سوریه جان خود را از دست داد ه اند. در 19 دسامبر، سوریه با امضای تفاهم نامه جدید

ص: 66

اتحادیه عرب ملزم شد نیروهای امنیتی و سلاح های سنگین خود را از محل های عمومی به عقب براند و گفت وگو با معترضان را آغاز کند و نیز به نیروهای حقوق بشر و گزارش گران اجازه ورود به داخل این کشور را بدهد. به نقل از گزارش ها، در 19 و 20 دسامبر، نیروهای امنیتی نزدیک به 200 نفر را که شامل جداشدگان از ارتش بودند، در استان ادلب به قتل رساندند. همچنین در 23 دسامبر دو اقدام انتحاری در بیرون از ساختمان ریاست جمهوری و ساختمان امنیتی سوریه در دمشق شکل گرفت که در این حادثه چهل نفر کشته شدند. در 26 دسامبر، نمایندگان اتحادیه عرب به سوریه رفتند تا همکاری رژیم اسد را با این سازمان نظارت کنند. رژیم سوریه در 28 دسامبر اعلام کرد که این کشور 750 نفر از زندانیان خود را، که در شورش های سوریه دست گیر شده بودند، آزاد کرد. در سی ام دسامبر شورش های عظیمی در سرتاسر کشور سوریه اتفاق افتاد.

سال 2012

نخستین اتفاق مهم این سال در 6 ژانویه رخ داد. در این روز ژنرال مصطفی الشیخ، که بالاترین مقام نظامی سوریه بود، به ارتش آزاد سوریه پیوست. در 22 ژانویه اتحادیه عرب به بشار اسد دستور داد قدرت خود را به جانشین خود برای تشکیل یک دولت متحد ملی و همچنین انتخابات تازه در سوریه واگذار کند. در بیست وسوم این ماه، جبهه النصره وابسته به القاعده تشکیل شد. در 28 ژانویه اتحادیه عرب با اشاره به بالا گرفتن درگیری ها در سوریه مأموریت خود را در این کشور به حالت تعلیق درآورد.

در 4 فوریه، روسیه و چین پیش­نویس قطع نامه سازمان ملل را مبنی بر برکناری اسد و پایان دادن به درگیری های دو طرف در سوریه وتو کردند. هیلاری کلینتون این وتو را «دروغ بیان کردن حقایق» نامید و از دوستان دموکراتیک سوریه خواست تا علیه بشار اسد متحد شوند. در ششم این ماه، ایالات متحده آمریکا سفارت خود را در دمشق بست. در 10 فوریه، بمب گذاری در خودرویی در بیرون از ساختمان اطلاعات ارتش سوریه و خودرویی دیگر در بیرون از محوطه اداره پلیس شهر حلب، بیست وهشت نفر را به کام مرگ کشاند. اتحادیه عرب در 12 فوریه، قطع نامه ای را تصویب کرد که به موجب آن راهی ارتباطی بین این اتحادیه و معارضان سوری به وجود آید و از شورای امنیت سازمان ملل درخواست کرد تا نیروهای حافظ صلح خود را به این منطقه ارسال کند. ایمن

ص: 67

الظواهری، هم در یک پیام ویدئویی از همه مبارزان خود درخواست کرد تا برای مبارزه با اسد راهی سوریه شوند. در 16 فوریه، مجمع عمومی سازمان ملل با 137 رأی، در برابر 12 رأی مخالف و 17 رأی ممتنع، دولت سوریه را به تعرض شدید و سازمان یافته علیه حقوق بشر در سوریه محکوم کرد و خواستار کناره گیری اسد از قدرت شد. در 23 فوریه، دبیر سابق سازمان ملل، کوفی عنان، به عنوان فرستاده مخصوص سازمان ملل و اتحادیه عرب در خصوص بحران سوریه منصوب شد. فردای آن روز، در 24 فوریه، کنفرانس دوستان سوریه در تونس از بشار اسد خواست تا استفاده از خشونت و سرکوب را پایان دهد و ارسال کمک های بشردوستانه را به این کشور تصویب کند و همچنین از سازمان ملل خواست تا نیروهای حافظ صلح خود را به سوریه ارسال کند. در 26 فوریه، در رفراندوم ملی سوریه، رأی دهندگان سوری قانون اساسی جدیدی را تصویب کردند که در آن احزاب مختلف بتوانند فعالیت کنند. رهبران معارض سوری رأی مردم را مایه سرافکندگی نامیدند.

در هشتم ماه مارس، معاون وزیر نفت سوریه، عبدالحسام الدین، جدا شدن خود را از رژیم اسد اعلام کرد و از همکارانش خواست این کشتی در حال غرق شدن را ترک کنند. در 15 مارس، مخالفان و حامیان رژیم سوریه در نخستین سالگرد اعتراضات در سوریه تظاهرات سراسری کردند. شورای همکاری خلیج فارس، یعنی کشورهای عربستان سعودی، بحرین، امارات متحده عربی، قطر و کویت، سفارت های خود را در دمشق بستند. شورای امنیت ملی سازمان ملل در 21 مارس از طرح شش مرحله ای کوفی عنان حمایت کرد. طبق این طرح اعلام شد که دولت سوریه باید در انتقال سیاسی قدرت شرکت کند، از اِعمال خشونت جلوگیری کند و نیروهای امنیتی خود را به عقب نشینی وادارد. همچنین اجازه ارسال کمک های بشردوستانه را بدهد، زندانیانی را که در شورش ها دست گیر شده اند آزاد کند، به خبرنگاران اجازه بازدید از مناطق مختلف را بدهد و به همه سوری ها اجازه دهد آزادانه تظاهرات کنند.

در نخستین روز ماه آوریل، کنفرانس دوستان سوریه در استانبول شورای ملی سوریه را به عنوان نماینده معارضان سوریه به رسمیت شناختند. همچنین ایالات متحده در توافقی متعهد شد ادوات ارتباطی را به دست شورشیان در سوریه برساند. در حالی که دولت های عربی بیشتر از صد میلیون دلار برای کمک های مالی درخواست کردند، کمیسر عالی سازمان ملل در حوزه پناهندگان، کمپ

ص: 68

دومیتز را در عراق برای سوری های فراری از جنگ برپا کرد. در 12 آوریل، آتش بس موقت با حمایت نماینده مخصوص سازمان ملل، کوفی عنان، به وقوع پیوست. در 21 آوریل، قطع نامه شماره 2043 شورای امنیت سازمان ملل هیئت نظارت سازمان ملل مرکب از 300 نفر از ناظران سازمان ملل را برای نظارت بر اجرای طرح کوفی عنان در سوریه، تشکیل داد. فردای آن روز در 22 آوریل بر اساس فرمان اجرایی به شماره 13606 دولت آمریکا ملزم شد تحریم های سخت افزاری و نرم افزاری را علیه سوریه اعمال کند.

در 3 ماه می نیروهای امنیتی به دانشگاه حلب حمله کردند و حداقل شش دانشجوی معترض را به ضرب گلوله به قتل رساندند. در 7 می 2012 سوریه انتخابات مجلس را در میان تحریم های معارضان به عمل آورد. گزارش ها حاکی از آن است که حزب بعث حاکم و متحدانش 60 درصد اکثریت را کسب کردند و بیشتر صندلی ها به حامیان مستقل رژیم سوریه رسید. در10 می عملیات های انتحاری بیش از 50 نفر را نزدیک یک پایگاه پلیس در شهر دمشق به قتل رساند. طبق گزارش ها، نیرو های امنیتی و حامیان دولت در 25 می بیشتر از 1000 نفر را، که نصف آنها کودک و کم سن و سال بودند، در شهر الحوله به خاک و خون کشیدند.

در ششم ژوئن، بشار اسد دولت عادل سفر را برکنار و ریاض حجاب را که سابقاً وزیر کشاورزی بود، به عنوان نخست وزیر خود منصوب کرد. در 12 ژوئن، هروی لادسوس، معاون دبیر سازمان ملل در حوزه نیروهای حافظ صلح، اوضاع سوریه را یک جنگ تمام عیار خواند. در 16 ژوئن، سازمان ملل مأموریت بازرسان خود را در سوریه به حالت تعلیق درآورد و اوضاع در سوریه را بسیار خطرناک اعلام کرد. در 21 ژوئن، یک خلبان جنگنده نیروی هوایی سوریه با پرواز این جت به اردن گریخت. در 22 ژوئن، نیروهای سوری یک جنگنده ارتش ترکیه را هدف قرار دادند. در سی ام ژوئن، شش عضو شورای امنیت سازمان ملل، اتحادیه اروپا، ترکیه، عراق، قطر و کویت در کنفرانسی در ژنو شرکت کردند و در ابلاغیه ای خواستار به انجام رسیدن نقشه راه کوفی عنان در سوریه شدند.

در ششمین روز ماه جولای، دبیر سازمان ملل گفت که مناقشه سوریه به حالت بحرانی رسیده و هشدار داد که این بحران می تواند برای تمام منطقه مرگبار باشد. سرتیپ مناف طلاس، از

ص: 69

فرماندهان گارد ریاست جمهوری سوریه و از نزدیکان بشار اسد، به ترکیه گریخت و به آنجا پناه برد. در 11 جولای، نواف الفارس، سفیر سوریه در عراق، از این کشور گریخت. در 14 جولای، کمیته بین المللی صلیب سرخ مناقشه در سوریه را در رده جنگ شهری قرار داد. در انفجاری در 18 جولای در ساختمان امنیت ملی در دمشق، سه مقام عالی رتبه رژیم، اعم از معاون وزیر دفاع، عاصف شوکت، رئیس سابق اطلاعات سوریه، سپهبد داوود عبدالله راجحه، وزیر دفاع، حسن ترکمانی، وزیر سابق دفاع، کشته شدند. ارتش آزاد و جیش الاسلام، هر کدام جداگانه، مسئولیت این اقدام را به عهده گرفتند. فردای آن روز در 19 جولای شورشیان، مناطق شرقی حلب را به دست خود گرفتند. همچنین در این روز روسیه و چین پیش­نویس قطع نامه شورای امنیت سازمان ملل را که به بازرسان سازمان ملل در سوریه اختیار عمل بیشتری می داد و تحریم های بیشتری را علیه سوریه در برداشت، وتو کردند. در 24 جولای، لامیا الحریری سفیر سوریه به قبرس پناهنده شد و شوهرش عبدالطیف دباغ، سفیر سوریه در امارات متحده عربی نیز پس از مدتی کوتاه به او پیوست. در 28 جولای، کمیسر عالی سازمان ملل در حوزه پناهندگان، کمپ زعتری را در اردن برپا کرد.

در دومین روز از ماه آگوست کوفی عنان، فرستاده ویژه سازمان ملل در سوریه، از سمت خود کناره گیری کرد. او اظهار داشت که بشار اسد با طرحش مخالفت کرده است. این مسئله موجب شد جبهه شورشیان معترض افزایش پیدا کند و اختلافات بین اعضای شورای امنیت بالا بگیرد. در 6 آگوست، ریاض حجاب به اردن پناهنده شد و رژیم بشار اسد را به «نسل کشی» متهم کرد. در نهم همین ماه، بشار اسد، وزیر سابق بهداشت، واعل الحلقی را به عنوان نخست وزیر منصوب کرد. نیروهای سوری و اردنی در مرز این کشور به درگیری هایی پرداختند. در 15 آگوست، کمیسیون بین المللی مستقل حقوق بشر سازمان ملل در خصوص جریان سوریه گفت که نیروهای رژیم و مخالفان مرتکب جرایم فراوانی علیه بشریت شده اند. در 17 آگوست، اخضر ابراهیمی، دیپلمات برجسته الجزایری، جایگزین کوفی عنان در امور سوریه شد. در 20 آگوست، باراک اوباما استفاده رژیم اسد از سلاح های شیمیایی علیه مخالفان سوری را خط قرمز ارتش آمریکا دانست. در 26 آگوست، طبق گزارش ها، نیروهای امنیتی حدوداً 400 نفر را در حومه دمش، درعا، کشتند. در 16 سپتامبر، سرلشگر محمدعلی جعفری، فرمانده سپاه پاسداران جمهوری اسلامی ایران، اعلام کرد

ص: 70

که سپاه پاسداران به رژیم اسد کمک مشاوره ای می کند. در 25 سپتامبر، فروشگاهی در حلب در درگیری های این شهر نابود شد. در بیست وهشتم همین ماه، در کنفرانس دوستان سوریه در نیویورک، آمریکا کمک 45 میلیون دلاری به شورشیان سوری را درخواست کرد.

در دومین روز از ماه نوامبر 2012، دفتر کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل اعلام کرد که شورشیان با اعدام سربازان سوری که به آنها تسلیم شده بودند، مرتکب جنایات جنگی شده اند. در 11 نوامبر، شورای ملی سوریه و قبایل دیگر، ائتلاف ملی را برای نیروهای انقلابی معترض در سوریه تشکیل دادند و معاذ الخطیب (مفتی مسلمان) را به عنوان رهبر این ائتلاف معرفی کردند. مهم ترین اهداف این ائتلاف برکناری رژیم اسد و تشکیل یک دولت چندحزبی است. همچنین در این روز تانک های اسرائیلی به ایست بازرسی های سوری در بلندای جولان حمله ور شدند و حملاتی را علیه این پست بازرسی ها به انجام رساندند. در سی امین روز نوامبر، کنفرانس دوستان سوریه در ترکیه از رژیم سوریه خواست تا به استفاده از خشونت پایان دهد و راهی برای ارسال کمک های بشردوستانه فراهم کند.

در روز هشتم ماه دسامبر، ریاض الاسد، فرماندهی ارتش آزاد سوریه را به سلیم ادریس واگذار کرد. در 10 دسامبر، وزارت خارجه آمریکا، جبهه النصره را به عنوان یک سازمان تروریستی برشمرد. کمیسر عالی حقوق بشر اعلام کرد که بیشتر از 500,000 نفر پناه جوی سوری از این کشور خارج شدند. در 12 دسامبر، اوباما اعلام کرد که آمریکا ائتلاف ملی سوریه را به عنوان نماینده قانونی مردم سوریه به رسمیت می شناسد. این ائتلاف در این روز در کنفرانس دوستان سوریه در مراکش شرکت کرد.

سال 2013

در ششم ژانویه این سال، بشار اسد در یک برنامه تلویزیونی اعلام کرد که قصد دارد اصلاحاتی را برای پایان دادن به درگیری ها انجام دهد که شامل انتخابات، کنفرانس آشتی ملی و قانون اساسی جدید می شود. در یازدهم همین ماه، اخضر ابراهیمی با معاون وزیر امور خارجه روسیه و معاون وزارت امور خارجه آمریکا ملاقات کرد. آنها نتوانستند مشکل نقش بشار اسد در انتقال دولت اختلافات را حل کنند. در 15 ژانویه بمب گذاری هایی در حلب بیشتر از 80 نفر را به کام مرگ

ص: 71

کشاند. در 29 ژانویه، سازمان ناظر حقوق بشر سوریه گزارش داد که اجساد پیداشده 65 نفر، که قربانیان حتمی اعدام دسته جمعی هستند، در ساحل دریاچه حلب کشف شده است. فردای آن روز در 30 ژانویه اسرائیل اعلام کرد که نیروی هوایی این کشور یک محموله را نزدیک مرز سوریه با لبنان که در حال انتقال سلاح به حزب الله بود، هدف قرار دادند.

در 21 فوریه 2013، بمب گذاری در یک ماشین نزدیک مقر فرماندهی حزب بعث در دمشق بیشتر از 50 نفر را کشت. در بیست وهشتم همان ماه، در نشست دوستان سوریه در رم، ایالات متحده آمریکا درخواست 60 میلیون دلاری برای فراهم کردن منابع درمانی و غذا برای شورشیان در سوریه را خواستار شد. ائتلاف ملی سوریه نیز ناامیدی خود را درباره کمبود کمک های نظامی بیان کرد.

در 7 مارس، کمیسر عالی سازمان ملل در حوزه پناهندگان، آنتونیو گوترس، گزارش داد که بیشتر از یک میلیون نفر سوری به دلیل درگیری ها در سوریه پناهنده شدند. در بیست وچهارم همین ماه نیز معاذ الخطیب، رئیس ائتلاف ملی سوریه، از سمت خود کناره گیری کرد. او بعد ها دخالت احزاب منطقه ای و بین المللی در این ائتلاف را دلیل این کار دانست. در 25 مارس، شورشیان توپ خانه های خود را به سمت مرکز دمشق نشانه گرفتند. فردای آن روز، در 26 مارس، اتحادیه عرب جایگاه سوریه را در این سازمان به ائتلاف ملی سوریه واگذار کرد.

در 21 آوریل، کنفرانس دوستان سوریه در استانبول برگزار شد و ایالات متحده 123 میلیون دلار اضافی را برای کمک به معارضان سوری طلب کرد. فردای آن روز، در 22 آوریل، جورج صبرا، زندانی سیاسی و عضو حزب کمونیسم، به عنوان رئیس ائتلاف ملی سوریه انتخاب شد. در سی ام آوریل، سید حسن نصرالله در سخنرانی تلویزیونی خود اعلام کرد که گروهش در سوریه به نفع بشار اسد وارد میدان شده است.

طبق گزارش های به دست آمده در 4 می، نیروهای امنیتی و لباس شخصی ها (شبیحا) در این روز حدوداً 250 نفر را در بانیاس و بیدا به قتل رساندند که این کار مهاجرت مردم را از این شهر ها در برداشته است. فردای آن روز، در 5 می، اسرائیل اعلام کرد که نیروی هوایی این کشور یک محموله از موشک های زمین به زمین را که برای استفاده حزب الله بوده، هدف قرار داده است. در 7

ص: 72

می، دفتر هماهنگی امور بشردوستانه سازمان ملل اعلام کرد 4 میلیون و دویست و پنجاه هزار سوری در کشور خودشان سرگردان هستند و هیچ پناهگاه امنی ندارند. در 11 می، بمب گذاری در دو ماشین در شهر ترک نشین ریحانلی در مرز سوریه و ترکیه بیش از 50 نفر را به کام مرگ کشاند. در 22 می، کنفرانس دوستان سوریه در عمان ظلم و ستم رژیم سوری را محکوم، و بر حمایت از ائتلاف ملی سوری تأکید کرد. درگیری ها در طرابلس دست کم جان 10 نفر را گرفت. در 25 می، سید حسن نصر الله، رهبر حزب الله، قول داد بشار اسد را تا شکست شورشیان سوری حمایت تسلیحاتی کند. در بیست وهفتم همین ماه، اتحادیه اروپا تحریم های تسلیحاتی را علیه شورشیان سوری پایان داد.

در پنجمین روز از ماه ژوئن، نیروهای سوری شهر قصیر را به کمک سربازان حزب الله بازپس گرفتند. در 7 ژوئن، سازمان ملل با اشاره به وخیم شدن سریع بحران در سوریه درخواست کمک بین المللی درباره سوریه را از 3 میلیارد دلار به 5 میلیارد دلار افزایش داد. در 12 ژوئن، طبق گزارش ها، شورشیان سنی به حتلا حمله کردند و حدوداً 60 شیعه را در این منطقه به قتل رساندند. فردای آن روز در 13 ژوئن کاخ سفید اعلام کرد که مقامات اطلاعات آمریکا مطمئن هستند که رژیم سوریه از سلاح های شیمیایی در سال گذشته استفاده کرده است و به دلیل این اقدام اوباما حمایت مستقیم تسلیحاتی از شورشیان را تصویب کرد. در 22 ژوئن، دوستان سوریه در دوحه با تأکید بر فراهم کردن ابزار و ادوات لازم برای شورشیان، از مبارزان کشور های ایران، عراق، و همچنین مبارزان حزب الله خواستند تا این کشور را ترک کنند.

در روز 6 جولای، یک زندانی سیاسی دیگر، به نام احمد جبرا، برای جانشینی جورج صبرا به عنوان رئیس ائتلاف ملی سوریه منصوب شد. در بیست وچهارمین روز از همین ماه، یک مقام اسرائیلی هشدار داد که سوریه در حال تبدیل شدن به یک مرکز جهانی جهاد در دنیاست. در 25 جولای، دبیر سازمان ملل اعلام کرد که بیشتر از صد هزار نفر در جنگ سوریه کشته شده اند. فردای آن روز در 26 ماه جولای، هیئت ائتلاف ملی سوریه در دیداری با اعضای شورای امنیت سازمان ملل به دنبال ضمانتی عملی بود که بشار اسد در دولت انتقالی نقشی ایفا نکند و از روسیه خواست تا حمایتش را از رژیم سوریه قطع کند. فردای آن روز نیروهای امنیتی در حمص مسجد

ص: 73

خالد بن ولید، سمبل مقاومت شورشیان، را بازپس گرفتند. در 30 جولای، دولت ایران با اختصاص اعتباری به مبلغ 3.6 میلیارد دلار به دولت سوریه کمک کرد تا نفت را از این کشور خریداری کند.

در چهارمین روز ماه آگوست، شورشی های سنی، شهر های علوی در شمال غربی سوریه را از آن خود کردند و طبق گزارش ها 200 نفر را به قتل رساندند. شورشی ها ادعا کردند که کشته شدگان، نیروهای امنیتی بودند. در حالی که به گفته ساکنان آن مناطق، کشته ها از شهروندان سوری بودند. در پانزدهم همین ماه بمب گذاری در یک ماشین در منطقه رویس در حومه شهر بیروت، در مقر حزب الله، دست کم بیست ویک نفر را به کام مرگ کشاند. در 18 آگوست، بازرسان سازمانِ بازدارندگیِ به کارگیری جنگ افزارهای شیمیایی سازمان ملل (OPCW-UN)، برای اثبات ادعای حملات شیمیایی دولت سوریه به این کشور سفر کردند. گروه های افراطی جهادی شهر های کردنشین را هدف قرار دادند. هزاران کرد مجبور به فرار به داخل عراق شدند. در بیست ویکم همین ماه در ساعت 20:30 دقیقه، هزاران پیام در رسانه های اجتماعی منتقل شد که در آن از یک حمله شیمیایی در دمشق سخن گفته شده بود. رسانه های غربی تصاویری از اجساد قربانی های گفته شده را پخش کردند. گروه های معترض، رژیم اسد را متهم به استفاده از گازهای مسموم کننده کردند. وزیر اطلاعات سوریه عمران الزوبی گفت که همه ادعاها در این زمینه نادرست و ساختگی است. در 23 آگوست، دو ماشین بمب گذاری شده در طرابلس دست کم موجب قتل 42 نفر شد. در بیست وششم این ماه، وزیر خارجه آمریکا، جان کری، رژیم سوریه را در استفاده انکارناپذیر از تسلیحات شیمیایی محکوم کرد. رژیم سوریه شورشیان را مسئول این حملات دانست و آنها را محکوم کرد. فردای آن روز، وزیر دفاع آمریکا، چاک هیگل، اعلام کرد که در صورتی که اوباما دستور حمله صادر کند، ایالات متحده آماده حمله به سوریه است. وی هدف این حمله خود را منع بشار اسد از استفاده بیشتر از سلاح های شیمیایی اعلام کرد. در 29 آگوست، پس از اینکه نخست وزیر بریتانیا، دیوید کامرون، درخواست واکنش نظامی به حمله شیمیایی کرد، مجلس انگلستان با رأی خود هرگونه حمله به سوریه را رد کرد. فردای آن روز، در 30 آگوست، کاخ سفید رژیم سوریه را به دلیل حمله شیمیایی که منجر به کشته شدن 1429 نفر در حومه شهر دمشق در

ص: 74

تاریخ 21 اگوست 2013 شده بود، محکوم کرد. انگیزه دولت سوریه از دید مقامات آمریکا حمله به حومه شهر دمشق و پاک سازی آن از نیروهای معترض و آغاز حملات به سمت پایتخت بود. به گفته پزشکان بدون مرز، سه بیمارستان نزدیک دمشق، 3600 بیمار را، که علائم سمی در آنها بود، تحت مداوا قرار دادند که 355 نفر از آنها بلافاصله فوت شدند. در آخرین روز این ماه اوباما از کنگره درخواست کرد که در واکنش به استفاده از تسلیحات شیمیایی در سوریه حمله نظامی به این کشور را تصویب کند.

در 2 سپتامبر، سرگئی لاوروف، وزیر خارجه سوریه، اطلاعاتی را که وزارت اطلاعات آمریکا درباره حمله شیمیایی در سوریه به دست آورده بود گنگ و تأییدنشده خواند. در 4 سپتامبر، ولادیمیر پوتین در خصوص حمله احتمالی آمریکا به سوریه هشدار داد و گفت: «ما خودمان می دانیم در صورتی که تحولات در سوریه به سوی استفاده از نیروهای خارجی بینجامد چطور وارد عمل شویم و چگونه عمل کنیم». فردای آن روز، در 5 سپتامبر، بان کی مون در نشست گروه جی20 در سنت پترزبورگ اعلام کرد تلاش های کمک رسانی در مقابل بحران بشر در سوریه برابری نمی کند. در 9 سپتامبر روسیه پیشنهاد داد که سوریه عامل های شیمیایی خود را تحت نظارت بین الملل قرار دهد و به مرور زمان آنها را نابود کند تا از حمله آمریکا جلوگیری شود. وزیر خارجه سوریه، ولید معلم، گفت دولتش از طرح روسیه استقبال می کند. در 10 سپتامبر، اوباما اعلام کرد که او از کنگره این دولت خواست تا رأی مربوط به استفاده از نیروهای نظامی علیه سوریه را به دلیل روی کار بودن مسیر مذاکرات، به تعویق بیندازد. در 14 سپتامبر، روسیه و آمریکا توافق کردند انبار تسلیحات شیمیایی سوریه را تحت کنترل بین المللی قرار دهند و این تسلیحات را تا میانه سال 2014 به طور کامل نابود کنند. اوباما گفت که آمریکا آماده هرگونه اقدام در صورت شکست این توافق است. در 16 سپتامبر، سازمان ملل گزارشی را صادر کرد که در آن تأیید شده بود که طبق شواهد صحیح و قانع کننده، در 21 آگوست 2013، موشک های زمین به زمین که به ویروس سارین مسلح بود، از مواضع تحت کنترل رژیم در عین ترما، معضیه، زملکا و غوطه اطراف دمشق، شلیک شده بود. در 24 سپتامبر، اوباما با اعلام 339 میلیون دلار کمک انسان دوستانه برای سوریه جمع این کمک ها را به 1.4 میلیارد دلار رساند. 25 سپتامبر، 13 فرقه شورشی اسلام گرا، ائتلاف ملی سوریه را

ص: 75

فاقد صلاحیت دانستند و از جبهه معترضان خواستند در چارچوب اسلامی با هم هم پیمان شوند. در 27 سپتامبر، شورای امنیت سازمان ملل متفق القول قطع نامه این شورا را مبنی بر مجبور کردن رژیم سوریه در از کار انداختن و از بین بردن انبار سلاح های شیمیایی این کشور، تصویب کرد.

در نخستین روز ماه اکتبر، بازرسان سازمانِ ممانعت و جلوگیری از سلاح های شیمیایی (OPCW-UN) برای بازرسی روند از کار انداختن انبار سلاح های شیمیایی سوریه وارد دمشق شدند. در آخرین روز این ماه، در 31 اکتبر، بازرسان سازمانِ ممانعت و جلوگیری از سلاح های شیمیایی در گزارشی اعلام کردند که رژیم سوریه تسلیحات تولید سلاح های شیمیایی خود را غیرفعال کرده است.

در 19 نوامبر، دو عملیات انتحاری در سفارت جمهوری اسلامی ایران در بیروت دست کم بیست وسه نفر را به کام مرگ کشاند. در 23 نوامبر، نیروهای جبهه اسلام­گرای النصره تأسیسات نفت سوریه را در دیرالزور تحت کنترل خود درآوردند.

در دومین روز از ماه دسامبر، کمیسر عالی سازمان ملل در حوزه حقوق بشر، نوی پیلی، اعلام کرد که یک تیم حقیقت یاب شواهد مستدلی از جنایات جنگی رژیم سوریه ثبت کرده است.

سال 2014

در 5 ژانویه این سال، ائتلاف ملی سوریه احمد جبرا را دوباره به سمت رئیس این ائتلاف برگزید. در 7 ژانویه، دفتر کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل اعلام کرد که به دلیل دشواری ها در تأیید منابع اطلاعات در سوریه، این دفتر به روزرسانی اتفاقات سوریه را به حال تعلیق درآورد. در 21 ژانویه، گاردین و سی. ان. ان. در گزارشی اعلام کردند که به گفته وکلای بین المللی، رژیم سوریه متهم به کشتار سازمان یافته هزار نفر بازداشت شده مناقشه این کشور است. بر طبق این گزارش، شواهد موجود رژیم سوریه را به دلیل جنایات ضد حقوق بشر متهم می کند. از 22 ژانویه تا 31 ژانویه، دبیر کل سازمان ملل بان کی مون نخستین دور از دومین نشست گفت وگو های صلح در ژنو را تشکیل داد که در آن دولت سوریه و ائتلاف ملی سوریه شرکت داشتند. اخضر ابراهیمی پس از این نشست اعلام کرد که هیچ پیشرفتی به سوی توافق سیاسی یا ارسال کمک بشردوستانه نداشتیم و اختلافات بسیاری بین طرفین باقی مانده است.

ص: 76

از روز اول تا پنجم ماه فوریه 2014، بمب های بشکه ای رهاشده به دست نیروهای امنیتی دست کم 246 تن از شهروندان شهر حلب را کشت. در 4 فوریه، جیمز کلپر اعلام کرد که بشار اسد ماندن خود را در قدرت تقویت کرده است و سوریه در معرض خطر بن بست طولانی مدت قرار دارد. زیرا هیچ کدام از طرفین در جنگ سوریه نمی توانند به پیروزی نظامی برسند. از 10 تا 15 فوریه، دومین دور از گفت وگو های صلح ژنو 2 برگزار شد. نمایندگان دولت سوری و معترضان نتوانستند بر سر طرح پیشنهادی توافق کنند. فرستاده ویژه سازمان ملل در امور سوریه، اخضر ابراهیمی، از مردم سوریه به دلیل روند کند پیشرفت در گفت وگوها عذرخواهی کرد. در 16 فوریه، عبدالله البشر النعیمی، جانشین سلیم ادریس، به عنوان فرمانده ارتش آزاد سوریه انتخاب شد. در 22 فوریه، شورای امنیت سازمان ملل قطع نامه این شورا را تصویب کرد که بر اساس آن از طرفین می خواست به حملات علیه شهروندان سوری پایان دهند و زمینه ارسال کمک های بشردوستانه به مردم را فراهم کنند. بر طبق این قطع نامه، هر نوع خشونت باید پایان یابد و عملیات های تروریستی گروهک القاعده محکوم می شود. در 22 مارس، نیروهای ارتش ترکیه یک جت سوری را که به فضای هوایی این کشور تعرض کرده بود، هدف قرار دادند و سرنگون کردند.

در نخستین روز ماه می، کمیسر عالی سازمان ملل با انتشار گزارشی گفت که در پایان سال 2013، 2.3 میلیون پناهنده سوری، در ترکیه (560,129)، عراق (212,181)، اردن (576,354)، لبنان (858,641)، و مصر (131,707) پناه جو شدند. 18 درصد از پناهندگان در 30 کمپ کمک رسانی پناهندگان سازمان ملل، واقع در ترکیه و عراق، زندگی می کنند.

فهرست گروه های درگیر در جنگ داخلی سوریه(1)

جبهه دولت سوریه و متحدان

نام

رهبر

تاریخ ورود به جنگ

تعداد نیرو

توضیحات

ایدئولوژی

نیروهای

دولتی اعم از نیروهای مسلح،گارد دفاع ملی و تشکیلات بعث

بشار

اسد

مارس

2011

187,000

نیروهای

نظامی دولت

سکولاریسم

بعثی

ص: 77


1- . منبع این قسمت سایت ویکی پدیای انگلیسی است. منبع جامع دیگری در این زمینه یافت نشد. http://en.wikipedia.org/wiki/List_of_armed_groups_in_the_Syrian_Civil_War

گارد

دفاع ملی

بشار

اسد

2013

60,000

نیروهای

ضد شورش دولت

سکولاریسم

شبه

نظامیان لبنانی

حزب

الله

سیدحسن

نصرالله

2012

2,000

گروه

نظامی که در لبنان فعالیت دارد.

ایدئولوژی

حزب الله

شبه

نظامیان عراقی

لواء

ابوالفضل العباس

ابوعجیب

2012

10,000

نیروهای

نظامی شیعه که به دلیل بی حرمتی مخالفان به مراقد شیعیان تشکیل شد و در اطراف

دمشق مستقر هستند.

اسلام

شیعی

عصایب

اهل الحق

اکرم

الکعبی

2012

دسته

ای از شیعیان عراقی که در اطراف حلب مستقر هستند.

اسلام

شیعی

کتائب

حزب الله

2012

یک

گروه شبه نظامی شیعه عراقی

اسلام

شیعی

سپاه

بدر

2012

یک

گروه شبه نظامی شیعه عراقی

اسلام

شیعی

شبه نظامیان پان عربیسم

گارد

ملی عرب

2013

1,000+

گروه های

پان عربیسم که از کشورهای مختلف عرب تشکیل یافته

سکولاریسم

پان عربیسم

ص: 78

کمیته عالی کرد و متحدان

نام

رهبر

تاریخ

ورود به جنگ

تعداد

نیرو

توضیحات

ایدئولوژی

حزب

اتحاد دموکرات (PYD)

سالم

مسلم محمد

2012

15,000–40,000

حزب

سیاسی کرد که در کمیته عالی می باشد.

سوسیالیزم

دموکرات کردی و ملی گرایی خودمختار کردی

جبهه

الاکراد

حاجی

احمد کردی

2012

7,000

تشکیلات

ارتش آزاد سابق سوریه

حامی

حقوق کردنشینان در مقابل دولت سوریه

شورای

ملی کرد (KNC)

فیصل

یوسف

2012

1,500

ائتلاف

گروه های معترض کوچک کرد در کمیته عالی

ناسیونالیسم

کرد

خودمختاری

کرد

لیبرال دموکراسی

ائتلاف ملی سوریه، دسته های مرتبط با القاعده و متحدان

نام

رهبر

تاریخ

ورود به جنگ

تعداد

نیرو

توضیحات

ایدئولوژی

جبهه

اسلامی

احمد

عیسی بن زکریا الشیخ

نوامبر

2013

45,000

به

وجود آورنده گروه های شورشی اصلی

سلفیه

سنّی اسلام گرا

ارتش

آزاد سوریه

عبد

الإله البشیر

جولای

2011

40,000

گروه

اصلی معارض. که در آغاز چتری برای نیروهای جداشده از ارتش سوریه بود و بعدها شکل

سازمانی گرفت.

متعدد

و بیشتر اسلام گرا

ص: 79

جبهة

النصره

ابومحمد

الجولانی

ژانویه

2012

7,000–15,000

این

گروه توسط آمریکا از گروه های تروریستی به حساب می آید.

تحت

بیعت القاعده

اسلام

سنی

سلفیه

جهادی

بنیادگرای

اسلامی

اتحاد

اسلامی اجناد الشام

محمد

ابوفاتح

دسامبر

2013

15,000

به

وجود آورنده گروه های شورشی در دمشق

اسلام

گرا

أصالة

و التنویة

خالد

الحمد

نوامبر

2012

13,000

اسلام

گرا

ارتش

مجاهدین

ژانویه

2014

≈5,000

گروهی

از شورشی های اسلام گرای منطقه حلب که برای مبارزه با داعش تشکیل شده اند.

اسلام

گرا

جبهه

انصار الدین

25 جولای 2014

به

وجود آورنده گروه های مستقل جهادی در سوریه

جیش

الشام

18 فوریه 2014

به

وجود آورنده گروه های شورشی منطقه ادلیب

اسلام

گرا

ثغور

العز

ثغر

الجهاد

فوریه

2013

سپاه

شام

منظر

سراس

10 مارس 2014

اتحادی

از نوزده گروه مختلف

دموکراسی

اسلامی

جند

الاقصی

خلافت اسلامی

نام

رهبر

سال

ورود به جنگ

تعداد

نفرات

توضیحات

ایدئولوژی

خلافت

اسلامی عراق و شام

ابوبکر

البغدادی

آوریل

2013

حدود

000/50 نفر

شاخه

سابق القاعده در عراق که خلافت اسلامی را برپا کرده و در حال حاضر با بیشتر

گروههای معارض، دولت سوریه و شبه نظامیان کرد در جنگ می باشد.

این

گروه از سوی آمریکا و کشورهای دیگر تروریستی محسوب می شود.

اسلام

گرای سنی

سلفیه

جهادی خلیفه ای

ص: 80

خلافت

اسلامی عراق و شام

ابوبکر

البغدادی

آوریل

2013

حدود

000/50 نفر

شاخه

سابق القاعده در عراق که خلافت اسلامی را برپا کرده و در حال حاضر با بیشتر

گروههای معارض، دولت سوریه و شبه نظامیان کرد در جنگ می باشد.

این

گروه از سوی آمریکا و کشورهای دیگر تروریستی محسوب می شود.

اسلام

گرای سنی

سلفیه

جهادی خلیفه ای

لیست گروه های شرکت کننده در جنگ سوریه به تفکیک جناح از سال2011 تاکنون

لیست گروه های شرکت کننده در جنگ سوریه به تفکیک جناح از سال2011 تاکنون(1)

دولت

سوریه و متحدانش

نیروهای

مخالف دولت و متحدانش

دولت

خودمختار کرد و متحدانش

نیروهای

مسلح دولتی سوریه

· نیروهای مسلح سوری

· نیروی دفاع

o جیش الشعبی

o ثغور الصحراء

گروه

های مسلح متحد

· لواء ابوالفضل العباس

· سپاه بدر

· دسته حیدر الکرار

· تشکیلات روز موعود

· حزب الله

PFLP–GC

· حزب ملی گرای سوسیالیست سوریه

· جیش الموحدین

· ارتش آزادی خواه فلسطین

· جبهه مقاومت سوریه

· کتائب حزب الله

· تشکیلات حزب بعث

· فتح الانتفاضه

· لواء القدس

· حزب دموکراتیک عرب

· حوثی ها

· کمیته های مردمی ( از سال2012)

· گارد ملی گرای عرب

· لواء ذوالفقار

· وعد الصادق

· تیره البری

· شبه نظامیان قبیله طی

· شبه نظامیان قبیله الجهش

·

ایران

· سپاه قدس

حمایت

تسلیحاتی

·

روسیه

·

عراق

· ایران

خلافت

اسلامی عراق و شام (داعش)

ائتلاف

ملی سوریه ونیروهای مسلح

· ارتش آزاد سوریه

o جبهه انقلاب سوریه

o جنبش حزم

گروه

های مسلح متحد

· جبهه اسلامی

· جبهه النصره لأهل الشام

o گروه خراسان

· جیش المجاهدین

· الاتحاد الإسلامی لأجناد الشام

· انصار الدین

· غرباء الشام]

· جند الشام (گروه لبنانی)

· کتائب عبدالله عزام

· فتح الاسلام

· انصار الاسلام

· تحالف المهاجرین والأنصار

· حزب اسلامی ترکستان

· اخوان المسلمین سوریه

· اصالة و التنویة

· اتحاد سوریه آزاد

· جنود الشام

· جیش السنة و الجماعة

· دادگاه شریعت دیرالزور

· دسته القاکا

· شورای انقلاب

· توافیق

· فجر الاسلام

· کتیبات الطالبان کرد

· لواء التوحید والجهاد

· لواء العصیفا

· دسته انصار الخلیفة

· فرقه آزادی خواه مردمی

· حرکت نورالدین زنکی

· فیلق الشام

· هیئة دروع الثورة

· ألویة الفرقان

· گروه یگانه و تنها

· کتائب شمس الشمال

· نهروان الشام

· حمایت های تسلیحاتی

·

قطر

·

عربستان سعودی

·

ترکیه

·

آمریکا

·

لیبی

کمک

های غیر نظامی

·

بریتانیا

·

فرانسه

دولت

خودمختار کرد

· وحدات حمایة الشعب (YPG)

· آسایش

· جبهة الأکراد (لواء جبهة الأکراد لنصرة

شعبنا السوری)

· شبه نظامیان شمّر

· شبه نظامیان قبیله شربیّة

· شبه نظامیان قبیله زبید

· حزب متحد کرد(Yekîtî)

حزب

متحد سریانی

· شورای نظامی سریانی (المجلس العسکری

السریانی السوری)(MFS)

· سوتورو

· حمایت های تسلیحاتی

· دولت منطقه ای کردستان

o حزب دموکراتیک کردستان

o اتحاد میهن پرست کردستان

کمک

های غیر نظامی

· حزب کارگران کردستان

ص: 81


1- . همان

نیروهای

مسلح دولتی سوریه

· نیروهای مسلح سوری

· نیروی دفاع

o جیش الشعبی

o ثغور الصحراء

گروه

های مسلح متحد

· لواء ابوالفضل العباس

· سپاه بدر

· دسته حیدر الکرار

· تشکیلات روز موعود

· حزب الله

PFLP–GC

· حزب ملی گرای سوسیالیست سوریه

· جیش الموحدین

· ارتش آزادی خواه فلسطین

· جبهه مقاومت سوریه

· کتائب حزب الله

· تشکیلات حزب بعث

· فتح الانتفاضه

· لواء القدس

· حزب دموکراتیک عرب

· حوثی ها

· کمیته های مردمی ( از سال2012)

· گارد ملی گرای عرب

· لواء ذوالفقار

· وعد الصادق

· تیره البری

· شبه نظامیان قبیله طی

· شبه نظامیان قبیله الجهش

·

ایران

· سپاه قدس

حمایت

تسلیحاتی

·

روسیه

·

عراق

· ایران

خلافت

اسلامی عراق و شام (داعش)

ائتلاف

ملی سوریه ونیروهای مسلح

· ارتش آزاد سوریه

o جبهه انقلاب سوریه

o جنبش حزم

گروه

های مسلح متحد

· جبهه اسلامی

· جبهه النصره لأهل الشام

o گروه خراسان

· جیش المجاهدین

· الاتحاد الإسلامی لأجناد الشام

· انصار الدین

· غرباء الشام]

· جند الشام (گروه لبنانی)

· کتائب عبدالله عزام

· فتح الاسلام

· انصار الاسلام

· تحالف المهاجرین والأنصار

· حزب اسلامی ترکستان

· اخوان المسلمین سوریه

· اصالة و التنویة

· اتحاد سوریه آزاد

· جنود الشام

· جیش السنة و الجماعة

· دادگاه شریعت دیرالزور

· دسته القاکا

· شورای انقلاب

· توافیق

· فجر الاسلام

· کتیبات الطالبان کرد

· لواء التوحید والجهاد

· لواء العصیفا

· دسته انصار الخلیفة

· فرقه آزادی خواه مردمی

· حرکت نورالدین زنکی

· فیلق الشام

· هیئة دروع الثورة

· ألویة الفرقان

· گروه یگانه و تنها

· کتائب شمس الشمال

· نهروان الشام

· حمایت های تسلیحاتی

·

قطر

·

عربستان سعودی

·

ترکیه

·

آمریکا

·

لیبی

کمک

های غیر نظامی

·

بریتانیا

·

فرانسه

دولت

خودمختار کرد

· وحدات حمایة الشعب (YPG)

· آسایش

· جبهة الأکراد (لواء جبهة الأکراد لنصرة

شعبنا السوری)

· شبه نظامیان شمّر

· شبه نظامیان قبیله شربیّة

· شبه نظامیان قبیله زبید

· حزب متحد کرد(Yekîtî)

حزب

متحد سریانی

· شورای نظامی سریانی (المجلس العسکری

السریانی السوری)(MFS)

· سوتورو

· حمایت های تسلیحاتی

· دولت منطقه ای کردستان

o حزب دموکراتیک کردستان

o اتحاد میهن پرست کردستان

کمک

های غیر نظامی

· حزب کارگران کردستان

ص: 82

پناهندگان به دیگر کشورها

شمار پناهندگان سوری به دیگر کشورها

شمار پناهندگان سوری به دیگر کشورها(1)

این آمار را کمیسیون کمک های بشردوستانه اتحادیه اروپا (ECHO) بر اساس گزارش کمیسر عالی پناهندگان سازمان ملل (UNHCR) تهیه کرده است. طبق این آمار، تعداد افرادی که بر اثر این بحران در سوریه نیازمند کمک هستند، حدود ده میلیون و هشتصد هزار نفر اعلام شده است. از این تعداد چهار میلیون و ششصد هزار نفر در مناطقی هستند که دسترسی به آنها دشوار است و 241 هزار نفر هم در مناطق محاصره شده قرار دارند.

تعداد افرادی که در داخل کشور، بدون سرپناه امن هستند، شش میلیون و چهارصد و پنجاه هزار نفر اعلام شده است که سه سازمان مردم نهاد بین المللی (NGO)، ارگان های تحت اشراف سازمان ملل (UNAgencies) و دفتر هماهنگی امور بشردوستانه سازمان ملل (UNOCHA) آن را تأیید کرده اند. پنجاه درصد این بی سرپناه ها را کودکان تشکیل می دهند.

آمار کل آوارگان در خارج کشور 3.014.675 است.

لیست کشورهای پذیرای آوارگان(2)

ص: 83


1- . سایت کمیسیون اتحادیه اروپا: http://ec.europa.eu/echo/files/aid/countries/factsheets/syria_en.pdf
2- . همان.

کمک های مالی

کمک های دفتر هماهنگ کننده امور بشردوستانه سازمان ملل(1)

دفتر هماهنگ کننده امور بشردوستانه سازمان ملل (OCHA) تحت پروژه ای به نام صندوق اضطراری کمک به سوریه یا ERF منابع خود را برای ارسال به همتایان مددرسان خود، برای واکنش به بحران کنونی سوریه، جمع آوری کرد و فعالیت های بشردوستانه خود را در داخل و خارج از سوریه و همچنین در کشورهای همسایه آن آغاز کرد. از زمان تشکیل این صندوق در مارس 2012 میلادی، ERF هشتاد و یک میلیون دلار برای کمک رسانی دریافت کرده است که از این مقدار، تا اوایل سپتامبر 2014، ERF هفتاد و سه میلیون دلار را برای 209 طرح بشردوستانه در سوریه، عراق، اردن، لبنان و مصر اختصاص داده است.

دسته بندی بر اساس سازمان ها

209 پروژه ای که برای آنها 73 میلیون دلار اختصاص یافته است.

ص: 84


1- . سایت دفتر هماهنگی کننده امور بشردوستانه سازمان ملل (OCHA) به آدرس: www.UNOCHA.com

دسته بندی بر اساس بخش های اختصاص یافته

دسته بندی کشورهای کمک کننده

ص: 85

سایت اتحادیه اروپا

سایت اتحادیه اروپا(1)

طبق گزارش کمیسیون اتحادیه اروپا، کمیسون اروپا و اعضای آن، از ابتدای شکل گیری شورش ها تا ماه سپتامبر 2014، نزدیک به دو میلیارد یورو کمک کرده اند.

کشورهای کمک کننده و میزان کمک مالی از مارس 2011 تا سپتامبر 2014 به یورو

اتریش

8.175.000

بلژیک

18.435.898

بلغارستان

295.874

کرواسی

165.403

جمهوری چک

2.539.945

دانمارک

66.706.228

استونی

1.159.806

فرانسه

45.547.521

فنلاند

28.318.922

آلمان

325.232.503

یونان

200.000

مجارستان

504.653

ایرلند

29.600.000

ایتالیا

38.216.928

لتونی

93.000

لیتوانی

34.754

لوگزامبورگ

13.268.097

مالت

75.000

هلند

73.002.401

لهستان

3.285.527

پرتقال

160.000

رومانی

379.780

اسلواکی

190.000

اسلوونی

150.000

اسپانیا

16.877.533

سوئد

67.197.225

انگلیس

579.069.993

جمع همه اعضای اتحادیه اروپا

1.318.881.622

اتحادیه اروپا

615.000.000

جمع اتحادیه و اعضای اتحادیه

1.933.881.622

آمار کشته شدگان جنگ تا 15/9/2014 به تفکیک ماه

آمار کشته شدگان در این بخش از سه سایت مهم سوری، که مخالف دولت سوریه هستند، جمع آوری شده است:

1. VDC: مرکز التوثیق الانتهاکات فی سوریا

این سایت تحت نظر ارتش آزاد سوریه است و یکی از منابع موثق کمیسر عالی حقوق بشر در امور پناهندگان سوریه به شمار می­رود. این مرکز سی نفر شخص فعال در حوزه اخبار کشته شدگان در مناطق مختلف سوریه به کار گرفته است و بنا بر ادعای خود، منابع بسیار موثقی در آمار

ص: 86


1- . سایت کمیسیون اتحادیه اروپا http://ec.europa.eu/echo/files/aid/countries/factsheets/syria_en.pdf

کشته شدگان دارد. در آماری که این مرکز ارائه کرده، هم کشته شدگان دولت سوریه و هم کشته شدگان مخالف دولت به تفکیک ارائه شده است. به همین دلیل در این پژوهش این دو آمار جداگانه ذکر شده است تا محققان با جزئیات بیشتری این آمار را مشاهده کنند.

2. CSR-SY: المرکز السوری للابحاث و البحوث

یک سازمان مستقل و غیردولتی که در زمینه خدمات پیشنهاددهی درباره مطالعات جنگ سوریه در بحران سوریه فعالیت دارد. این سازمان متشکل از شبکه ای از گزارش گران است که در داخل و خارج سوریه اخبار را جمع می کنند. آماری که این مرکز ارائه کرده، محدود به کشته شدگان نیروهای مخالف دولتی و شهروندان غیرنظامی است و شامل کشته شدگان دولت سوریه نمی شود.

3. S.H: SYRIANSHUHADA: الهیئة العامة للثورة السوریة

این سایت متعلق به گروهی است که خود را نهاد مردمی انقلاب سوریه معرفی کرده است. آماری که این مرکز ارائه کرده، محدود به کشته شدگان نیروهای مخالف دولتی و شهروندان غیرنظامی است و شامل کشته شدگان دولت سوریه نمی شود.

سال 2011

ص: 87

سال 2012

سال 2013

ص: 88

سال 2014

آمار کشته های جنگ سوریه به تفکیک شهرها(1)

ص: 89


1- . منبع این گزارش، سایت هایSYRIANSHUHADA.COM تا تاریخ 15/9/2014وSCR-SY.org تا تاریخ22/9/2014 و سایت VDC تا تاریخ 25/9/2014است.

مجموع آمار کشته شدگان

آمار کشته های جنگ سوریه به تفکیک جنسیت

آمار کشته های جنگ سوریه به تفکیک جنسیت(1)

ص: 90


1- . منبع این گزارش سایت VDC: مرکز التوثیق الإنتهاکات فی سوریا است.

آمار کشته های جنگ سوریه به تفکیک ملیت

آمار کشته های جنگ سوریه به تفکیک ملیت(1)

آمار جنگ سوریه به تفکیک نوع قتل

آمار جنگ سوریه به تفکیک نوع قتل(2)

(این آمار مربوط به نیروهای مخالفان است)

آمار کشته شدگان نظامی و غیرنظامی

آمار کشته شدگان نظامی و غیرنظامی(3)

طبق اعلام سایت آماری SyrianShuhada، تعداد کل کشته شدگان تا تاریخ 15/9/2014، 115,799 اعلام شده است که از این تعداد 90,367 نفر غیرنظامی و 25,432 نفر نظامی هستند.

ص: 91


1- . منبع این گزارش سایت SYRIANSHUHADA است و خبرگزاری فارس به نقل از جریان" سلفی جهادی اردن" http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13921003000020sthash.iNUpVBOM.dpuf
2- . منابع این گزارش، دو سایت VDC و سایت SYRIANSHUHADA می باشد.
3- . منبع: سایت SyrianShuhada

البته این آمار نیروهای نظامی دولت سوریه را شامل نمی شود. چون طبق اعلام سایت منبع، آماری در این زمینه نداشته است.

آمار کشته های جنگ در سایت های غیر آماری

سایت های آماری مربوط به کشته شدگان عموماً مربوط به مخالفان دولت است. زیرا دولت سوریه آماری ارائه نکرده است و صرفاً در مواقع خاص، مراکز خبری نزدیک به دولت، فقط آماری حدودی از تعدادی کشته اعلام می کنند که قابلیت ارجاع یا استناد ندارد. منابع خبری موافق دولت سوریه مانند خبرگزاری های العالم، المنار، فارس و ... به صورت آماری مطلبی ارائه نکرده اند. سایت های نسبتاً بی طرف نیز آماری اعلام نکرده اند. همچنین سازمان ملل در ماه ژانویه اعلام کرد به روزرسانی آمار مربوط به کشته های جنگ سوریه را به علت شرایط موجود این کشور و دقیق نبودن آمارهای موجود، متوقف کرده است. طبق اعلام سایت دیلی استار، سازمان ملل تا ماه جولای 2013 آمار کشته ها را حدود یکصدهزار نفر معرفی کرده بود(1) (البته این مرکز آمار خود را بر اساس سایت های مختلفی که به جمع آوری نام کشته ها اختصاص می دادند و تماماً از مراکز مخالف دولت سوریه به شمار می رفتند، به دست آورده بود).

با وجود این، برخی سایت ها هستند که در زمان های خاص مقدار کل کشته شدگان را تا آن تاریخ بیان کرده اند. با جست وجو در پایگاه های مختلف و منابع گوناگون این مطالب از سایت های مختلف به دست آمد که به ترتیب زمانی در ادامه ذکر می شود:

آمار سایت مک کارتی در 3 ژوئن 2013(2)

این مرکز آمار خود را بر اساس تلفن خود به مرکز دیده بان حقوق بشر سوریه از شخصی به نام رامی عبدالرحمن اعلام کرده است.

این سایت کل کشته های جنگ را 96431 نفر دانسته است. از این تعداد 24617 نفر نیروهای امنیتی دولت، 17031 نفر نیروهای شبه نظامی حامی دولت، و 35479 نفر مردم

ص: 92


1- . سایت دیلی استار، به آدرس: http://www.dailystar.com.lb/News/Middle-East/2014/May-20/257084-death-toll-reaches-new-grim-milestone.ashxaxzz3EW19e5Ev
2- . سایت مک کارتی به آدرس: http://www.mcclatchydc.com/assad-backers-reportedly-make.html/192881/03/06/2013

غیرنظامی هستند. همچنین 16699 نفر نیروهای ضددولتی هستند که از این تعداد 12615 نفر مردمی بودند که علیه دولت بشار اسد سلاح به دست گرفته بودند و 1965 نفر از شورشیان و 2119 نفر نیروهای غیرسوری هستند. همچنین 2460 نفر به عنوان نیروهای نظامی با هویت نامعلوم ثبت شده اند.

آمار گزارش دیده بان حقوق بشر در جولای 2013

در این روز تعداد کشته شدگان جنگ سوریه 146065 نفر گزارش شد که از این تعداد حدود 36 هزار نفر از مخالفان دولت سوریه و بیش از 56 هزار نفر از نیروهای حامی دولت سوریه بودند که شامل 332 عضو حزب الله لبنان و 459 نفر از سایر کشورها اعلام شد.

آمار دیده بان حقوق بشر در 1 آوریل 2014(1)

در نخستین روز ماه آوریل 2014 این آمار از سوی دیده بان حقوق بشر اعلام شد. از مجموع کشته شدگان که 150344 نفر بودند، 51212 نفر غیرنظامی که از این تعداد، 7985 نفر کودک و 5266 نفر زن بالای 18 سال است. همچنین 58480 نفر از کشته شدگان، نیروهای مسلح طرفدار دولت اعلام شد که از آنها، 35601 نفر نظامیان دولتی، 21910 نفر شبه نظامیان حامی دولت، 364 نفر از نظامیان حزب الله لبنان و 605 نفر شبه نظامیان شیعی غیرسوری اعلام شد. تعداد کشته های نظامیان مخالفان دولت نیز 37781 نفر اعلام شد. همچنین 2871 نفر نظامی کشته شده بودند که معلوم نشد از کدام گروه ها هستند.

آمار کمیسر ارشد حقوق بشر ناوی پیلای در 22 آگوست 2014 در بازه زمانی مارس 2011 تا پایان آوریل 2014(2)

طبق این آمار، که ناوی پیلای اعلام کرد، تعداد کل کشته ها 191 هزار و 369 نفر بود که این آمار می تواند کمتر از برآوردهای دقیق تر باشد.

حومه دمشق: 39 هزار و 393 نفر

ص: 93


1- . سایت دیده بان حقوق بشر در سوریه (المرصد السوری لحقوق الانسان).
2- . خبرگزاری رویترز به نقل از سازمان ملل.

حلب: 31 هزار و 932 نفر

ادلب: 20 هزار و 40 نفر

درعا: 18 هزار و 539 قربانی

حما: 14 هزار و 690 نفر

حمص: 28 هزار و 186 نفر

بیش از 85 درصد کشته ها، مرد هستند؛ سازمان ملل نمی تواند آماری تفکیکی از نظامیان و غیرنظامیان کشته شده داشته باشد. 8 هزار و 803 نفر از کشته شدگان جنگ سوریه کودک هستند که 2 هزار و 165 نفر از آنها را کودکان زیر 10 سال تشکیل می دهند.

آمار سایت دیلی استار در 20 می 2014(1)

این سایت منبع آمار خود را مرکز دیده بان حقوق بشر سوریه مشخص کرده است و تاریخ آن را روز قبل، یعنی 19 می، گفته است. این سایت تعداد کل کشته ها را 162402 نفر معرفی کرد که از این تعداد شمار غیرنظامیان 53978 بودند که شامل 8607 نفر کودک و 5586 نفر زن می شود. نیروهای نظامی کشته شده دولتی 37685 نفر بودند و شبه نظامیان حامی دولت 25147 نفر اعلام شد که شامل 438 نفر شبه نظامیان حزب الله و 1224 نفر شیعیان غیرسوری و شبه نظامیان فلسطینی می شود. همچنین نیروهای کشته شده سوری مخالف دولت 26858 نفر اعلام شدند و نیروهای کشته شده غیرسوری مخالف دولت 13529 نفر بودند. همچنین طبق آمار این سایت، 2314 نفر از کشته شدگان، سربازان سوری بودند که در مقابل دولت سوریه جنگیدند. 2891 نفر نیز نیروهایی بودند که معلوم نبود از کدام جناح هستند.

ص: 94


1- . سایت دیلی استار به آدرس: http://www.dailystar.com.lb/News/Middle-East/2014/May-20/257084-death-toll-reaches-new-grim-milestone.ashxaxzz3EW19e5Ev

تعداد خارجی های شرکت کننده در جنگ

غربی های شرکت کننده در گروه مخالفان(1)

شبکه تلویزیونی یورونیوز به نقل از دولت انگلیس اعلام کرد که طی دو سال گذشته این مقدار از تبعه های غربی در جنگ سوریه شرکت کرده اند: 400 تا 500 انگلیسی؛ 900 فرانسوی؛ 500 بلژیکی؛ بیش از 400 آلمانی؛ 200 هلندی؛ حدود 100 آمریکایی.

در مجموع حدود 20 هزار خارجی از 70 کشور جهان در این جنگ در صف مخالفان دولتی قرار داشته اند.

بخش دوم: اقدامات تکفیریون در عراق

گروه بعثی - تکفیری داعش در آغاز نامی نداشت، تا اینکه ابو انس الشامی به ابومصعب زرقاوی، سرکرده این گروه، پیشنهاد داد برای این گروه نامی انتخاب شود تا بعثی ها عملیات آنها را به نام خود ثبت نکنند. در 2004 ابومصعب زرقاوی با اسامه بن لادن، سرکرده سابق تشکیلات القاعده، بیعت کرد و نام گروهش به «تنظیم قاعدة الجهاد فی بلاد الرافدین» تغییر یافت. این گروه تروریستی با انتشار فیلمی در اینترنت از اعدام ها و بریدن سرها، مشهور شد. سپس این گروه با هفت گروه تروریستی دیگر در عراق ائتلاف کرد و تشکیلات جدیدی را با عنوان «مجلس شورای مجاهدین در عراق» به وجود آورد. تشکیلات جدید در 15 ژانویه 2006 تأسیس شد و عبدالله رشید بغدادی ریاست آن را بر عهده گرفت، به صورتی که پس از آن همه بیانیه ها و فیلم ها با عنوان همین گروه جدید منتشر می شد.

هفت گروه تروریستی مذکور عبارت اند از: جیش الطائفه، المنصوره، سرایا أنْصار التّوحید، سرایا الجهاد الاسلامی، سرایا الغرباء، کتائب الأهوال، جیش أهل السنة والجماعه. آنها مدعی بودند که هدفشان اداره جنگ با اشغالگران آمریکایی و مزدوران مرتد است.

در ژوئن 2006 و پس از هلاکت زرقاوی به دست نیروهای اشغالگر آمریکایی در عراق، این گروه ابوحمزه المهاجر را به عنوان رئیس بعدی خود معرفی کرد. اما یک ماه بعد، یعنی در نیمه های اکتبر 2006، ابوحمزه المهاجر در بیانیه ای اعلام کرد که مجلس شورای مجاهدین منحل و گروه

ص: 95


1- . به گزارش جام جم آنلاین، به نقل از پایگاه خبری دی پرس.

دیگری با عنوان «دولت اسلامی عراق» به ریاست ابوعمر بغدادی تشکیل شد. ابوحمزه المهاجر نیز معاونت وی را بر عهده گرفت. بدین ترتیب تشکیل گروه تروریستی داعش در همین جا پایه گذاری شد.

نیروهای آمریکایی، در آوریل 2010، بغدادی و معاونش، المهاجر، را به قتل رساندند و به همین دلیل ابوبکر بغدادی به عنوان رئیس جایگزین معرفی شد. در سال های 2006 تا 2010، 34 تن از سران ارشد این گروه تروریستی به هلاکت رسیده یا دستگیر شدند.

پس از پایان مهلت آمریکا، طبق توافق نامه این کشور با بغداد، و خروج اشغالگران از عراق در سال 2011، این گروه تروریستی به حملات وحشیانه و بمب گذاری ها در مناطق مختلف به ویژه بغداد شدت بخشید، و هزاران نفر از اقشار مختلف مردم عراق را به قتل رساند. در حالی که ابوبکر بغدادی تا زمان حضور اشغالگران در عراق زندانی آمریکایی ها بود، آمریکا 10 میلیون دلار برای زنده یا مرده وی جایزه تعیین کرد.

در آوریل 2013، ابوبکر بغدادی در یک فایل صوتی اعلام کرد که گروه تروریستی موسوم به «جبهة النصره» امتداد دولت اسلامی عراق است. وی همچنین با ادغام این دو گروه، تأکید کرد که از این پس نام این گروه دولت اسلامی در عراق و شام است؛ گروهی که پس از مدتی با نام داعش معروف شد. اما یک روز پس از آن گروه النصره مخالفت خود را با این موضوع اعلام کرد. سرکرده تشکیلات القاعده نیز در بیانیه ای با ادغام این دو گروه مخالفت کرد.

ابوبکر البغدادی، با وجود مخالفت های جبهه النصره و القاعده پس از اعلام تشکیل داعش، فعالیت های خود را به سوریه گسترش داد، و رقه و دیرالزور را اشغال کرد و در این راه به شدت با دیگر گروه های تروریستی که مخالف این ادغام بودند، درگیر شد.

در ژانویه 2014، عناصر داعش به شهرهای فلوجه و رمادی نفوذ، و این دو شهر را اشغال کردند. این امر انفجارها و خشونت ها در استان الانبار را شدت بخشید. البته نیروهای عراقی توانستند ظرف چند روز شهر رمادی را تحت کنترل خود درآورند، ولی فلوجه همچنان تحت اشغال تروریست ها است.

ص: 96

نقشه پراکندگی جمعیت در کشور عراق(1)

عناصر داعش در دهم ژوئیه 2014 در حمله ای ناگهانی و با همکاری عناصر وابسته به رژیم سرنگون شده بعث، توانستند شهر موصل، مرکز استان نینوا، را اشغال کنند. موصل دومین شهر بزرگ عراق به شمار می آید. عناصر این گروه تروریستی سپس محدوده عملیات خود را به استان صلاح الدین گسترش دادند تا چاه های نفت این کشور را نیز تحت کنترل خود درآورند.

گروه تروریستی داعش پس از تصرف مناطق گسترده ای از عراق، با اعلام خلافت اسلامی، ابوبکر بغدادی، سرکرده این گروه، را به عنوان خلیفه معرفی کرد و نام خود را نیز به دولت اسلامی تغییر داد. بدین ترتیب، گروه تروریستی داعش برخی مناطق مرزی عراق و سوریه را تحت کنترل

ص: 97


1- http://images.nationmaster.com/images/motw/middle_east_and_asia/iraq_pop_1978.jpg

خود درآورد. تروریست های داعش پس از مدت کوتاهی در استان نینوا مسیحیان را از این استان بیرون کردند. سرکرده داعش به آنها تأکید کرد که بین مسلمان شدن زیر پرچم این گروه تروریستی، پرداخت جزیه، خروج از این شهر با دستان خالی، یا مرگ، یکی را انتخاب کنند.

نقشه ای از فعالیت های داعش در عراق در 10/6/2014(1)

در جریان حمله تروریست ها به سنجار و محل سکونت ایزدی ها نیز هزاران نفر از این طایفه در کوه ها آواره شدند. شمار قابل توجهی از آنها نیز در حملات تروریست های داعش به قتل رسیدند، و زنان آنها نیز به اسارت گرفته شدند.

گروه تروریستی داعش که تا پیش از این هزینه ها و سلاح خود را با کمک برخی طرف های منطقه ای و فرامنطقه ای به ویژه عربستان، قطر و چند کشور غربی تأمین می کرد، اکنون با در اختیار داشتن منابع نفتی در حال فروش نفت عراق و سوریه به ارزان ترین قیمت از طریق ترکیه است.(2)

ص: 98


1- . http://sitrep.globalsecurity.org/articles/140619939-the-iraq-crisis-and-us-post-wa.htm
2- . http://fa.alalam.ir/news/1628819

آمار تروریست های خارجی عضو داعش

آمار تروریست های خارجی عضو داعش(1)

تعداد جنگجویان خاورمیانه و شمال آفریقا: 11002 نفر

ص: 99


1- . منبع این اطلاعات سایت مشرق نیوز مورخ 18 آبان 93 است. در این گزارش آمده است یک پژوهشکده ضد تروریستی انگلیسی اطلاعات جدیدی را درباره گروه داعش و شمار اعضای خارجی آن منتشر کرد. در گزارش جدید پژوهشکده "کویلیام" به جاذبه این گروه تروریستی برای خارجی ها، و همچنین مقایسه آن با القاعده پرداخته شده است. در این گزارش 71 صفحه ای، به اطلاعات منتشر شده از سوی مسؤولان غربی که با پرونده گروه های افراطی ارتباط دارند، استناد شده است. علاوه بر این مصاحبه هایی نیز با پژوهشگران در این زمینه انجام شده است. این گزارش همچنین حاوی جدیدترین آمار از تعداد تروریست های خارجی داعش در سوریه و عراق است، که برگرفته از اطلاعات منتشر شده از سوی مرکز بین المللی مطالعه افراطی گری و خشونت سیاسی می باشد. در این آمار به 16337 تروریست تبعه کشورهای مختلف اشاره شده است. پژوهشکده "کویلیام" قرار است نشستی را در مجلس عوام انگلیس درباره گزارش جدید خود برگزار کند. http://www.mashreghnews.ir/fa/print/361065

تعداد جنگجویان اروپای غربی: 2580

تعداد جنگجویان بقیه اروپا ودنیا: 2655

ص: 100

آماری دیگر از تعداد جنگجویان خارجی داعش

آماری دیگر از تعداد جنگجویان خارجی داعش(1)

جدول زمانی(2)

جریان تشکیل خلافت در عراق

در ماه ژوئن 2014، دولت اسلامی عراق و شام، که شاخه ای از گروه تروریستی القاعده است، در شمال عراق دست به عملیاتی زد که در آغاز آن شهر موصل را، که دومین شهر بزرگ عراق است، به همراه چند شهر کوچک تر به کنترل خود درآورد. ده ها هزار عراقی که بسیاری از آنها مسیحی بودند، پیش از رسیدن این گروه به شدت مسلح یا پس از آن یا به زور اسلحه، از محل زندگی خود فرار کردند.

نیروهای مسلح خلافت اسلامی شهر موصل را اشغال کردند.

ص: 101


1- http://metro.co.uk/2014/12/19/britain-has-supplied-more-isis-fighters-than-any-western-nation-4994009/
2- نسخه انگلیسی این جدول زمانی، توسط سایت world watch monitor گردآوری شده است. https://www.worldwatchmonitor.org/

در 10 ژوئن 2014 نیروهای شاخه القاعده دولت اسلامی عراق و شام، دومین شهر بزرگ عراق را اشغال کردند. حدوداً پانصد هزار نفر از اهالی این شهر به بیرون از شهر موصل پناه بردند. تقریباً دویست و پنجاه خانواده توانستند در ساختمان های اطراف شهر پناهگاهی پیدا کنند، در حالی که سایر مردم به سمت روستاهای مسیحی نشین آن حوالی، از شرق به سمت شهر بخدیدا و از شمال به سمت مکان هایی نسبتاً امن در مناطق کردنشین، مانند دهوک و اربیل، راهی شدند.

سقوط تکریت

در 11 ژوئن 2014 شبه نظامیان شورشی جهادی شهر تکریت را، که مرکز استان صلاح الدین است، به اشغال خود درآوردند. نیروهای دولت اسلامی عراق و شام در نبردی با نیروهای ارتش عراق توانستند کنترل این شهر را به دست خود بگیرند. نیروهای خلافت اسلامی عراق و شام حالا کنترل مناطقی از شهر نینوا را به سمت غرب و شمال استان صلاح الدین، که بیشتر جمعیت مسیحی نشین عراق در آنجا متمرکز است، تحت کنترل خود درآورده است.

پایانی بر هزار و ششصد سال عبادت

در 15 ژوئن 2014، بشار وردا، اسقف اعظم کلیسای کلدانی، اعلام کرد که برای نخستین بار در هزار و ششصد سال اخیر، هیچ عشای ربانی ای در موصلِ امروز ادا نشده است. طبق گزارش ها از سه هزار و پانصد خانواده که در موصل زندگی می کردند، هزار خانواده از این شهر فرار کردند. در سال 2003، قبل از اشغال عراق به دست آمریکا، 35000 مسیحی در این شهر زندگی می کردند.

حمله به پالایشگاه نفت

نیروهای خلافت اسلامی عراق و شام در نبردی سنگین با نیروهای ارتش عراق کوشیدند بزرگ ترین پالایشگاه نفت عراق در بیرون از شهر بیجی را به تصرف خود در آورند، ولی ارتش عراق همچنان کنترل این پالایشگاه را در دست خود دارد. در 22 ژولای، طبق گزارش ها، سربازان ارتش عراق علی رغم حملات مکرر نیروهای خلافت اسلامی عراق و شام برای بازپس گیری پالایشگاه بیجی، هنوز این پالایشگاه را در دست خود دارند.

ص: 102

اهل ذمه

یک عضو کمیسیون عالی حقوق بشر عراق، به نام سلامه الخفاجی، در مصاحبه ای با سایت خبری السومریه گفت که اعضای خلافت اسلامی عراق و شام اقدام به اخذ مالیات و خراج از مسیحیان شهر موصل کردند. در اسلام، طبق حکم پیمان ذمه که به دوران قدیم باز می گردد، مسیحیان ملزم به پرداخت مالیات جزیه هستند. همچنین نباید دین خود را در ملأ عام تبلیغ کنند. قبل از اشغال این گروه، پیمان ذمه در این شهر به طور گسترده اعمال نشده بود.

سقوط تلعفر

در 23 ژوئن 2014 و پس از یک هفته نبرد سنگین بین نیروهای ارتش عراق و دولت اسلامی عراق و شام، ارتش عراق در جنگ بر سر فرودگاه و شهر تلعفر در اطراف مرز سوریه، شکست خورد و حدوداً پنجاه هزار نفر از ساکنان این منطقه به سمت شهر کردنشین شنگال فرار کردند.

حفظ شهر بخدیدا

در 25 ژوئن 2014 نیروهای پیش مرگه کرد با شبه نظامیان خلافت اسلامی، زمانی که قصد داشتند وارد شهر بخدیدا در 30 کیلومتری جنوب شرقی موصل شوند، درگیر شدند. تعداد زیادی از مسیحیانی که از موصل فراری شدند، در این شهر پناهنده شدند.

مناطق تحت کنترل داعش، نیروهای پیشمرگه و دولت عراق(1)

ص: 103


1- . http://www.mapsofworld.com/iraq/iraq-crisis.html

اعلام تشکیل "دولت اسلامی"

در 29 ژوئن 2014، جهادی های دولت اسلامی عراق و شام رسماً اعلام تشکیل خلافت اسلامی یا دولت اسلامی کردند که از حلب در شمال سوریه تا استان دیالی در شمال عراق و به مرکزیت استان الرقة در سوریه است. این گروه نام خود را از دولت اسلامی عراق و شام به دولت اسلامی تغییر داد و ابوبکر البغدادی را به عنوان خلیفه و رهبر مذهبی و سیاسی خود اعلام کرد.

اولتیماتوم (فرجه نهایی)

در 18 ژولای 2014، نیروهای دولت اسلامی از طریق بلندگوهای مساجد به اندک مسیحیان باقی مانده در شهر موصل اعلام کردند که: «یا مسلمان شوید، یا جزیه بپردازید، یا شهر را ترک کنید». و در انتهای آن گفتند که «اگر آنها (مسیحیان) هیچ یک را نپذیرفتند جواب آنها فقط شمشیر است». پخش این پیام باعث مهاجرت اندک مسیحیانی شد که در این شهر زندگی می کردند. نیروهای «خلافت اسلامی» خانه هایی را که ساکنان آنها از اهل کتاب بودند با حرف «ن» یا «نصرانی» نشان کردند. آنهایی که در حال ترک شهر بودند در ایست های بازرسی، بازرسی می شدند و از آنها خواسته می شد هر آنچه با خود دارند (به غیر از لباس) مانند تلفن همراه، جواهرات و دارو را در آنجا باقی بگذارند. یکی از مسیحیان گفت که پسر کوچکش را مجبور کردند که پول توی جیبش را که معادل 22 سنت می شد، به آنها بدهد.

اندک مسیحیان باقی مانده

در 19 ژولای 2014، به گفته یک منبع از شهر موصل برخی اعضای دولت اسلامی به دلیل مهاجرت غیرسنی ها و مسیحی ها از شهر موصل به شادی پرداختند. خانه هایی که با حرف «ن» علامت گذاری شده بود حالا به وسیله دولت اسلامی تصرف شده بود. اعضای این دولت 25 خانواده مسیحی را که پس از فرجه زمانی در شهر موصل مانده بودند پیدا کردند. بعضی از آنها به دلیل پیری یا درمان بیماریشان نتوانسته بودند شهر را ترک کنند. برخی هم خانواده هایی داشتند که باید کنار آنها می ماندند. همه آنها را وادار کردند تا اسلام بیاورند که در آخر پنج نفر مجروح به اسلام روی آوردند. سرانجامِ دیگر مسیحیان هنوز نامشخص است.

ص: 104

اینجا دیگر متعلق به شما نیست

در 20 ژولای 2014، شبه نظامیان دولت اسلامی ساختمان صومعه ماربهنام را که در 50 کیلومتری جنوب موصل قرار دارد و قدمت آن به قرن چهارم برمی گردد، تحت کنترل خود در آوردند. طبق گفته یک عضو از انجمن روحانیان سریانی به راهبان و دیگر افرادی که در آنجا زندگی می کردند گفته شد «اینجا دیگر متعلق به شما نیست و شما باید هر چه زودتر اینجا را ترک کنید». به گزارش آژانس خبری فرانسه، راهبان چندین کیلومتر را پیاده طی کردند تا توانستند به کمک نظامیان کرد به مناطق امن در حوالی بخدیدا انتقال داده شوند.

تخریب مزار

در 24 ژولای 2014، نیروهای دولت اسلامی مقبره حضرت یونس علیه السلام را در موصل تخریب کردند.

کلیسا استبل حیوانات می شود!

در 26 ژولای 2014، در حالی که نیروهای دولت اسلامی کنترل چندین ساختمان مذهبی را به دست داشتند، به صومعه مارمیخائیل، که قدمت آن به قرن چهارم برمی گردد، حمله ور شدند. گفته می شود آنها آنجا را تبدیل به استبلی برای حیوانات کرده اند.

کشتار در سنجار

در 4 آگوست 2014، نیروهای دولت اسلامی چندین شهر، از جمله سنجار و تل قصب، را در نزدیکی مرز سوریه اشغال کردند. در میان تعدادی از یزیدی ها تقریباً به پنجاه خانواده مسیحی گفته شد که در سنجار بمانند؛ جایی که شبه نظامیان کنترل کلیسای سریانی را با برافراشتن پرچم دولت اسلامی در دست خود داشتند. گزارش هایی درباره کشتارها، ربودن ها و دیگر اعمال شنیع در شهر به گوش می رسد. فردی به روزنامه تلگراف گفت که به غیر از پنج نفر تمام خانواده هشتاد و پنج نفری او به دست نیروهای دولت اسلامی ربوده و دستگیر شده اند و فقط یک صد نفر از روستای او کشته شده اند و روستاهای دیگر نیز همین وضعیت را داشته اند. در میان آنهایی که شبانه گریختند، ده ها هزار از اعضای اقلیت یزیدی ها وجود داشتند که به سمت تپه های کوه سنجار می رفتند.

ص: 105

پیشروی به سوی نینوا

به نقل از منابع متعدد، گزارش ها حاکی از آن است که در 6 آگوست 2014، نیروهای دولت اسلامی به سمت دشت نینوا پیشروی کردند و نه فقط به شهرهایی مانند بخدیدا، برطلّة و کرملیس در شمال موصل حمله ور شدند، بلکه به تلکیف و تللسقف در شمال نیز حمله کردند.

شهر متروکه

در 7 آگوست 2014، روزنامه گاردین گزارش داد که بخدیدا بزرگ ترین شهر مسیحی نشین عراق به طور کامل متروکه شده است. حدوداً پنجاه هزار نفر از مسیحیانی که در شهر زندگی می کردند در ساعات اولیه صبح قبل از اینکه دسته های شبه نظامیان دولت اسلامی به آنجا برسند شهر را ترک کردند. طبق گزارش های شاهدان عینی، نیروهای دولت اسلامی بلافاصله کلیساها را اشغال کردند، صلیب های آنها را به پایین کشیدند و کتب و دست نوشته های آنها را نیز از بین بردند. در همان ساعات اولیه نیروهای دولت اسلامی ساکنان مسیحی نشین حوالی شهر را نیز مجبور به ترک شهر کردند و آنها را به سمت مناطق تحت کنترل کردها وادار به فرار، و خانه هایشان را اشغال کردند. پاپ و دیگر رهبران مسیحی دنیا در پی این اقدام در بیانیه هایی خواستار میانجی گری شدند و ابراز تأسف خود را اعلام کردند.

واکنش نظامی آمریکا

در 7 آگوست 2014، به گفته روزنامه گاردین، رئیس جمهور آمریکا دستور داد ارتش این کشور حملات هوایی محدودی را برای دفاع از شهروندان آمریکایی که در مرکز منطقه کردنشین اربیل ساکن بودند و همچنین به مواضع دولت اسلامی اطراف کوه سنجار، به انجام برساند. رئیس جمهور آمریکا در کنفرانس خبری در واشنگتن گفت: «فکر نمی کنم این مشکل به وجودآمده را بتوان در مدت چند هفته حل و فصل کرد. به زمان بیشتری نیاز داریم».

یک بمب ساعتی

در 7 آگوست 2014، نیروهای دولت اسلامی کنترل سد موصل را، که بزرگ ترین سد عراق است، به دست خود گرفتند. این اقدام از این بابت مهم است که سد موصل نه فقط تأمین آب و انرژی شمال عراق را انجام می دهد، بلکه به گفته مقامات آمریکایی این سد در موقعیت جغرافیایی حساسی واقع

ص: 106

شده و نیازمند بازسازی و تعمیر است؛ همین امر، به گفته یک مهندس هیدرولیک عراقی به نام عذام الواش، این سد را تبدیل به یک بمب ساعتی کرده است. یکی از تعمیراتی که باید روزانه انجام شود پی ریزی پایه هاست تا از فرسایش سد جلوگیری شود. شاهدان عینی می گویند نیروهای دولت اسلامی این سد را به عنوان ابزاری برای معامله در شمال عراق نگه می دارند. در صورتی که این سد نابود شود یا از کار بیفتد، آب فراوانی روستاها و همچنین تمامی شهر موصل را در ساعات اولیه در خود می بلعد و احتمالاً بغداد را هم که در چندین کیلومتری موصل است زیر آب خواهد برد.

سرنوشتی نامعلوم

در 8 اگوست 2014، هنوز هیچ منبعی قادر نیست تشخیص دهد که بر سر خانواده های مسیحی که در سنجار زندگی می کردند چه آمده است.

نجات هزاران نفر از کوه سنجار

در 10 آگوست 2014، گزارش ها هنوز از وضعیت بسیار دشوار آواره های یزیدی در کوه سنجار خبر می دهد. ارسال محموله های هوایی آغاز شده، ولی این محموله ها نمی توانند گرمای سوزان را کاهش دهند. بالگرد های ارتش عراق کمک های پزشکی را فراهم کردند تا در صورت وقوع یک فاجعه انسانی به داد آوارگان برسند. YPG یا همان کردهای سوری توانستند تحت پوشش هوایی آمریکا هزاران نفر از یزیدی های آواره در کوه سنجار را به سمت خاک سوریه و سپس به سمت اقلیم کردستان عراق همراهی کنند. ولی همچنان بسیاری از آنها آواره هستند.

شبه نظامیان در تلکیف و تللسقف ناکام ماندند

در 10 آگوست 2014، فردی به سایت world watch monitor گزارش داد که او با ماشین خود به تلکیف، تللسقف و دشت نینوا رفت. اگرچه نبرد بر سر این روستاها از پیش گزارش داده شده بود، ولی به گفته این منبع نیروهای دولت اسلامی هنوز کنترل آنها را به دست نگرفته اند.

حملاتی بدون نتیجه

در 11 آگوست 2014، ژنرال ویلیام می ول یکی از افسران ارشد ارتش آمریکا اعلام کرد که حملات ارتش آمریکا موقتاً در نقشه های نیروهای دولت اسلامی تداخل ایجاد کرده است و من به

ص: 107

هیچ عنوان نمی خواهم این را بگویم که ما تأثیر چندانی در سرعت فعالیت ها یا تهدید فرارویمان، یعنی دولت اسلامی، داشته ایم. اوباما گفت همان طور که ایالات متحده در خصوص تهدید دولت اسلامی هوشیار است در همکاری با دولت عراق برای مبارزه با این تروریست ها نیز آماده است.

به دنبال پناهگاه در شهر دهوک

در 12 آگوست 2014، به گزارش یک خبرگزاری محلی به نام آنکاوا، 18 خانواده مسیحی که در سنجار زندگی می کردند به شهر دهوک پناهنده شدند. بعضی از این خانواده ها اعلام داشتند که برخلاف گزارش ها هیچ یک از زن ها یا دخترهای آنها به دست دولت اسلامی دستگیر نشده اند. در جایی دیگر در کوهای سنجار، جایی که ساکنان یزیدی شهر سنجار به آنجا گریخته اند و با کمبود غذا و آب روبه رو هستند، گزارش ها از روند کند نجات آنها حکایت دارد. خیلی ها هم به سمت شمال که از طریق یک جاده خاکی به سوریه وصل شده است، فراری شدند و در اردوگاه های پناهندگان در حال گذران زندگی هستند.

ادامه تهدیدها

در 14 آگوست 2014، ساکنان شهر کوجو در هجده کیلومتری جنوب سنجار گزارش دادند که نیروهای دولت اسلامی به آنها تا به همین امروز فرصت داده اند که یا به دین اسلام تغییر مذهب دهند یا با مرگ خود روبه رو شوند. فرجه هایی از این شکل در چندین شهر دیگر هم شنیده شده است.

پایان محاصره کوه سنجار

در 13 آگوست 2014، مقامات وزارت دفاع آمریکا در کنفرانس خبری اعلام کردند که حملات نیروی هوایی این کشور به مواضع دولت اسلامی اطراف سنجار و کمک های هوایی که شامل غذا و آب است، توانسته به تعداد زیادی از پناهندگان در کوه سنجار این قدرت را بدهد تا به پایین کوه نقل مکان کنند. سخن گوی خبری کاخ سفید، دریابان جان کربی، گفت که نیروهای آمریکایی برای فراهم کردن کمک های بشردوستانه تلاش های خود را ادامه می دهند.(1)

ص: 108


1- . www.defense.gov

باز پس گیری سد موصل

در 18 آگوست 2014، مقامات ارتش آمریکا اعلام کردند که پس از هفتاد و دو ساعت درگیری سرانجام توانستند به کمک جنگنده های خود تمامی مواضع نیروهای دولت اسلامی را در داخل و اطراف مجموعه سد موصل، به طور کامل نابود کنند.(1)

فرستاده پاپ در منطقه

در 12 آگوست 2014، کاردینال فرناندو فیلونی، فرستاده مخصوص پاپ فرانسیس، وارد عراق شد و در بازگشت در گفت وگو با شبکه خبری فیدس گفت کلیسا، همیشه کلیسایی علیه جنگ است و خواهد بود، ولی این مردم درمانده این حق را دارند که از آنها دفاع شود. آنها سلاحی ندارند و از محل سکونت خود بدون اینکه با دشمن درگیر شوند وادار به فرار شدند.

قتل جیمز فولی به دست نماینده دولت اسلامی

در 19 آگوست 2014، ویدئویی در فضای مجازی منتشر شد که در آن یک روزنامه نگار آمریکایی به نام جیمز فولی به دست یکی از عوامل دولت اسلامی به قتل رسید. در این ویدئو قاتل جیمز فولی همچنین ادعا کرد که نیروهای دولت اسلامی یک روزنامه نگار دیگر را به نام استیون ساتلاف به اسارت خود در آورده اند و در صورتی که حملات هوایی آمریکا به مواضع دولت اسلامی ادامه یابد او را هم به قتل خواهند رساند. بعدها اداره امنیت ملی دولت آمریکا صحت این ویدئو را تأیید کرد. به گفته آژانس های اطلاعاتی در انگلستان، قاتل جیمز فولی یک شهروند اهل این کشور است و سابقاً خواننده رپ بوده و نامش عبدالمجید عبدالباری است.

پاک سازی ملیتی در مقیاس وسیع

در 2 سپتامبر 2014، سازمان عفو بین الملل(2) در گزارشی اعلام کرد که نیروهای دولت اسلامی به صورت کاملاً برنامه ریزی شده و از روی عمد در حال پاک سازی قومی - ملیتی در مناطق تحت کنترل خود هستند. موارد ثبت شده ای از جنایات، که عمدتاً در شهر سنجار به وقوع پیوسته اند، عبارت اند از: کشتار دسته جمعی مردها و پسرها، ربودن تمام خانواده ها در روستاها، ربودن تمام

ص: 109


1- . www.defense.gov
2- . http://www.amnesty.org/en/news/gruesome-evidence-ethnic-cleansing-northern-iraq-islamic-state-moves-wipe-out-minorities-2014-0

زن ها و بچه های یک روستا، آزارهای جنسی، نابودسازی کلیساهای مسیحی و مکان های زیارتی غیرسنی ها. این گزارش در انتها خلافت اسلامی را به دلیل ارتکاب جنایات جنگی محکوم کرد.

قتل استیون ساتلاف

در 2 سپتامبر 2014، انتشار ویدئویی که گروه اطلاعاتی SITE برملا کرد از سر بریدن روزنامه نگار آمریکایی به نام جیمز ساتلاف پرده برداشت. هنوز مقامات آمریکایی رسماً صحت این ویدئو را تأیید نکرده اند. شخص ماسک زده، در این ویدئو، یک شهروند انگلیسی به نام دیوید هینز را هم تهدید به قتل کرد.

ما خلافت اسلامی را نابود خواهیم کرد

در 10 سپتامبر 2014، رئیس جمهور آمریکا با به کار بردن نام «دولت اسلامی» اعلام کرد که دولتش قصد دارد در یک واکنش سهمگین نظامی با ائتلاف چند کشور به مواضع دولت اسلامی حمله کند. رئیس جمهور آمریکا همچنین در یک نطق سراسری اعلام کرد که حملات نیروی هوایی آمریکا به همراه حملات نیروهای زمینی عراق مواضع تحت تصرف دولت اسلامی را هدف قرار خواهد داد؛ و نیز قصد دارند به مسلمانان و ده ها هزار مسیحی و دیگر اقلیت های مذهبی، که دولت اسلامی آنها را هدف قرار داده بود، کمک رسانی کنند.

لیست گروه های جنگجو درگیر در عراق

گروه های موافق دولت(1)

لیست گروهای های حامی دولت عراق

نام

رهبر

تاریخ ورود به درگیری ها

تعداد نیرو

ایدئولوژی

نیروهای امنیتی عراق

2013

600000(2)

نیروهای مسلح خصوصی

(قراردادی)

7000(3)

ص: 110


1- . منبع این بخش، سایت ویکی پدیا است.
2- . http://www.mcclatchydc.com/iraq/story/19049.html
3- . http://www.deseretnews.com/dn/view/0,1249,660198347,00.html

شوراهای بیداری(1)

عادل المشهدانی(2)

2013

30000(3)

جبهه ترکمن های عراق(4)

سعادت الدین ارگچ

2014

ناحیه گرا

پیشمه رگه(5)

مسعود بارزانی

2014

30000(6)

20000(7)

شورای نظامی سریانی(8)

جورجیس هانا

2013

ص: 111


1- . (به عربی: المجلس الوطنی لإنقاذ العراق) نام گروه هایی از شورشیان پیشین علیه حضور آمریکاییان در عراق است که پس از آن به کمک آمریکاییان و نیروهای دولتی عراق آمدند. شوراهای بیداری در بغداد از شورشیان سابق، از جمله اعضای سابق حزب بعث عراق و نیز شورشیان اسلام گرا، تشکیل شده اند. این افراد پس از مدتی تغییر جبهه داده اند و با القاعده در عراق می جنگند. این شوراها که حدود 70 هزار نفر عضو دارند، عنصری کلیدی در راهبرد سال 8-2007 آمریکا در عراق هستند. به گفته رسانه های غربی وجود آن ها باعث ایجاد سطح جدیدی از آرامش برای مناطق سنی نشین عراق شد و برای ایالات متحده، یکی از معدود موفقیت های سال 2007 بود.
2- . البته غیر از وی اشخاصی مانند شیخ احمد ابوریشه(ترور شده)، شیخ علی حاتم السلیمان، شیخ عبدالجبار ابوریشه، سعد غفوری (ابو عبد) و ابوعزام التمیمی نیز از رهبران این شورا به حساب می آیند.
3- . http://www.military.com/NewsContent/0,13319,159357,00.html
4- . (ترکی استانبولی: Irak Türkmen Cephesi، عربی: الجبهة الترکمانیة العراقی) یک جنبش سیاسی است که در سال 1995 میلادی در اربیل عراق به نمایندگی از مردم ترکمن عراق از شاخه های ائتلاف میهنی عراق تاسیس شده است. این جنبش در مناطق شمالی عراق به رهبری سعادت الدین ارگچ به رقابت با سایر احزاب جهت ورود به مجلس نمایندگان عراق به رقابت می پردازند. حوزه عملکرد این حزب در شهرهای کرکوک، تلعفر، موصل، اربیل، کفری و دوز خورماتو می باشد. جبهه ترکمن های عراق دارای 5 کرسی در پارلمان نمایندگان عراق و 1 کرسی در مجلس میهنی کردستان عراق می باشد. این حزب توسط ارتش و دولت ترکیه پشتیبانی می شود.
5- . در تاریخ سیاسی کردستان، سازمان های سیاسی مختلفی از جمله حزب دموکرات کردستان ایران، حزب دموکرات کردستان عراق و احزاب فعال با نامکومله، نیروهای مسلح خود را با نام پیشمرگ سازمان داده اند. حزب کارگران کردستان، حزب حیات آزاد کردستان و حزب اتحاد دمکراتیک برای مشخص کردن نیروهای مسلح خود، به جای کلمه پیشمرگه از واژه گریلا استفاده می کنند. واژه پیشمرگ در زبان فارسی نیز قدمت زیادی دارد. در قدیم به اشخاصی که غذای مشکوکی را برای اطمینان از سمی نبودنش، پیش از صرف آن غذا توسط شاه، می چشیدند یا جلوتر از شاه یا شخص بزرگ دیگری به گذرگاه خطرناکی وارد می شدند پیشمرگ (شاه) می گفتند، که در کردستان به افرادی که از مکانی پاسداری و حفاظت کنند از واژه پیشمرگان استفاده می کنند.البته در دوره قاجاریه و پهلوی این واژه رایج بود اما بعد از انقلاب 1357 ایران، واژه های پاسدار و بسیج جایگزین پیشمرگ شدند ولی در کردستان تغییری نیافت.و در حال حاضر قوی ترین نیروی پیش مرگ در کردستان عراق و در حدود تقریبی 200 هزار پیش مرگ با سلاح های سنگین و سبک موجود هست.
6- . http://www.aljazeera.com/news/middleeast/2014/10/priority-arm-peshmerga-20141027764994436.html
7- . http://etd.lib.fsu.edu/theses/available/etd-11142005-144616/unrestricted/003Manuscript.pdf http://www.hurriyet.com.tr/dunya/6743976.asp http://www.mesop.de/2012/07/05/kurdistan-peshmerga-minister-kurdistan-military-number-now-is-190-thousand-people/
8- . شورای نظامی سریانی (سریانی: ܡܘܬܒܐ ܦܘܠܚܝܐ ܣܘܪܝܝܐ , عربی: المجلس العسکری السریانی السوری) یک سازمان نظامی آشوری/سریانی در سوریه می باشد. تاسیس این سازمان در 8 ژانویه 2013 اعلام شد. بنا به گفته خود این سازمان اهدافی که برای آن شروع به کار کرده حفاظت از مردم سریانی و حقوق ملی آنان در سوریه می باشد. این سازمان در نظر دارد که با همکاری دیگر مردم سوریه رژیم حاضر سوریه - بشار اسد- را تغییر دهد. این سازمان بیشتر در مناطقی می جنگد که جمعیت زیادی از سریانی ها در آنجا زندگی می کنند؛ همچون استان های حلب، دمشق، حسکه، لاذقیه و حمص.

حزب کارگران کردستان(1)

عبدالله اوجالان (به صورت

رسمی)

جمیل بایک و بسه هوزات (عملاً)

2014

15000(2)

20000(3)

ملی گرای کرد

کنفدرالیسم

دموکراتیک

مارکسیسم - لنینیسم

کمیته پاسداری بخدیدا(4)

سرکیس آغاجان

2013

1200(5)

لیست گرو ه های در جنگ با دولت عراق

نام

رهبر

تاریخ ورود به

درگیری ها

تعداد نیرو

ایدئولوژی

دولت اسلامی(6)

ابوبکر البغدادی

June 10 2013

30000

اسلام گرای سنی

سلفیه جهادی خلیفه

ای

جیش رجال طریقه

نقشبندیه(7)

عزت ابراهیم

الدوری

2013

5000

نقشبندی /ملی

گرا/بعثی

الجیش

الإسلامی فی العراق(8)

إسماعیل

الجبوری

2014

10000

سنی - ملی گرا

ص: 112


1- . حزب کارگران کردستان (به کردی: Partiya Karkerên Kurdistanê) که به صورت مخفف به شکل پ ک ک نگاشته می شود، نام گروهی چپگرا و مسلح در کردستان ترکیه است که از سال 1984 به عنوان سازمانی چریکی شناخته شده که به صورت مسلحانه علیه دولت ترکیه برای خودمختاریکردستان و حقوق فرهنگی و سیاسی کردها در ترکیه مبارزه می کند.
2- . http://en.wikipedia.org/wiki/Kurdistan_Workers%27_Partycite_note-TCA-16
3- . http://www.fas.org/irp/world/para/pkk.htm
4- . کمیته پاسداری بخدیدا یک گروه شبه نظامی از آشوریان استان نینوا عراق است که در سال 2008 تشکیل شد و وظیفه پاسداری از کلیساهای این منطقه را دارد. این گروه پس از تشکیل به همکاری با پلیس عراق و آسایش کردستان مبادرت ورزید.
5- . http://www.aftonbladet.se/qaraqosh/45000assyriansiraqis//
6- . شاخه سابق القاعده در عراق که خلافت اسلامی را برپا کرده و در حال حاضر با بیشتر گروه های معارض، دولت سوریه و شبه نظامیان کرد در جنگ می باشد. این گروه از سوی آمریکا و کشورهای دیگر تروریستی محسوب می شود.
7- . گروه نقشبندیه گروهی سنی و ملی گرا وابسته به عزت ابراهیم ست که متشکل از حامیان صدام حسین و اعضای رژیم بعث است. این گروه خواهان براندازی حکومت شیعه در عراق، حمایت از اهل سنت عراق و عدم دخالت جمهوری اسلامی ایران در امور عراق هستند.این گروه در میان تظاهرکنندگان استان های سنی نشین عراق در سال 2013 نفوذ کرده و به روی نظامیان ارتش شلیک کردند. سرپرست طریقت نقشبندی طی بیانیه ای هرگونه ارتباط این گروه با طریقت نقشبندیه را رد کرده است.
8- . یکی از گروهای جهادی است که از سال 2003 فعالیت خود را آغاز کرد و در حال حاظر در جریان بحران عراق در شهرهای صلاح الدین فعالیت دارد.

ارتش

آزاد عراق(1)

-

2013

2500(2)

سنی

اسلام گرا

القیادة العلیا

للجهاد والتحریر(3)

عزت ابراهیم

الدوری

2013

10000

ملی گرا

المجلس

العسکری العام لثوار العراق(4)

فرماندهان دوران

صدام حسین

2013

75000(5)

ملی گرا

بعثی

الجیش

الإسلامی فی العراق(6)

إسماعیل

الجبوری

2013

10400(7)

ملی گرا

سنی

انصار الاسلام(8)

ابو

عبدالله شافعی (ا.ج.) ابوهاشم الابراهیم

2013

سلفی جهادی

حماس

العراق(9)

2013

ملی گرا

اصول گرای اسلامی

جیش

المجاهدین(10)

احمد

نیما

خدایار

عباس

2013

سنی

ملی گرا

انصار

السنه(11)

ابوعبدالله

الشافعی

2013

1000

سنی - صوفی

ص: 113


1- . ارتش آزاد عراق(به عربی:الجیش العراقی الحر) یکی از گروه های ستیزه جوی سنی است که در استان های غربی عراق - با اکثریت اهل سنت - تشکیل شده است. این گروه از حامیان عراقی شورشیان ارتش آزاد سوریه است که در جنگ داخلی سوریه می جنگند.
2- . Aljazeera.com
3- . در اکتبر سال 2007 توسط عزت ابراهیم الدوری تشکیل شد؛ http://www.aljazeera.com/story/201462494731548175.html
4- . این گروه توسط فرماندهان نظامی و سیاسی دوره صدام حسین اداره می شود و همچنین شبکه خبری الجزیره از آن به عنوان یکی از گروه های شورشی شناخته شده، در بحران حال حاظر عراق نام برده است.
5- .http://www.jamestown.org/programs/tm/single/?tx_ttnews%5Btt_news%5D=42554cHash=5ce0babbb2face2fa0e67b07a91048c5.VBM2RvmSxDA
6- . این گروه پس از فروپاشی دولت صدام حسین در عراق تشکیل شد.
7- http://www.stanford.edu/group/mappingmilitants/cgi-bin/groups/view/5
8- . انصار الاسلام یکی از گروه های شورشی فعال در عراق است. این گروه به عنوان یگ جنبش اسلام گرای سلفی در 2001 میلادی در کردستان عراق تاسیس شد. این گروه قوانین سخت گیرانه شریعت را د روستاهای تحت کنترلشان در اطراف بیاره در شمال شرق حلبچه، در نزدیکی مرز ایران به کار می بستند.
9- . یکی از گروه های مبارز در عراق که از دسته 1920 ، در سال 2007 جدا شد و مرتبط با المجلس السیاسی للمقاومة العراقیة می باشد.
10- . یک گروه مقاوت سنی که در عراق می باشد و برای اولین بار در اواخر سال 2004 پا به عرصه گذاشت.
11- . عنوان گروهی تروریستی در عراق است. رهبری این سازمان بر عهده ابوعبدالله الشافعی است. این سازمان عامل عملیات های تروریستی مختلف در عراق بوده است.

کتائب

ثورة العشرین(1)

2013

سنی

ملی گرا

جیش راشدین(2)

2013

سنی

پناهندگان و بی پناهان (3)

افراد به دنبال سرپناه در بین ماه های ژانویه و آگوست 2014 تعداد 1.4 میلیون نفر بودند و 1.3 میلیون نفر دیگر هم از سال های قبل آواره به شمار می رفتند. تعداد پناهندگان عراقی به سوریه 217866 نفر و پناهندگان به دیگر کشورها 40 تا 45 هزار برآورد شده است.

مجموع کمک های بشردوستانه اتحادیه اروپا از تاریخ آغاز درگیری ها در 2007 نزدیک به 150 میلیون یورو است. بودجه تصویب شده برای کمک های بشردوستانه اتحادیه اروپا از 2013 مقدار 41 میلیون یورو بوده که 24 میلیون یوروی آن برای افراد بی سرپناه و پناهندگان عراقی در کشورهای همسایه، 17 میلیون یورو برای پناهندگان سوری در شمال عراق، و هفت هزار یورو هم تحت برنامه بچه های صلح اتحادیه اروپا پرداخت شده است.

تقریباً یک میلیون نفر پناه جو و همچنین 110 هزار نفر آواره در عراق وجود دارند که واجد شرایط کمک رسانی کمیسر عالی سازمان ملل در امور پناهندگان هستند.

ص: 114


1- . این گروه از اعضای سابق ارتش منحل شده عراق می باشند. همچنین بعدها بیشتر اعضای این گروه به گروه حماس عراق پیوستند.
2- . جیش راشدین (به انگلیسی: Jaish al-Rashideen) جیش الراشدین گروهی از سنی ها عراقی هستند که بر ضد اشغال عراق از سوی امریکا می جنگیدند. آن ها حملات متعدد چریکی بر ضد نیروهای اتحاد (coalition forces) که عراق را اشغال کرده بود انجام دادند. این گروه از نیمه سال 2003 در عراق فعالیت داشته و از بمب های بهبودیافته، خمپاره و راکت در یورش های خود استفاده کرده است. این گروه بعدها جبهة الجهاد والإصلاح که شامل گروه های1. تیپ انقلاب 1920 ( 1920 Revolution Brigade) / 2. جیش الراشدین / 3. جیش المسلمین / 4. جبهه اسلامی مجاهدین عراق / 5. جند الرحمن / 6. سرایا الدعوة و الرباط / 7. تیپ های قدرتمند Empowerment Brigades) و 8. بطلیون محمد الفتح می شود.
3- . آین آمار تا تاریخ 27/8/2014 است و منبع آن سایت UNHCR می باشد.

آمار کمک رسانی تحت نظارت طرح کمیسر عالی سازمان ملل در حوزه پناهندگان عراق

انواع

گروه ها

مبداء

دسامبر

2013

دسامبر

2014

دسامبر

2015

مجموع

در این کشور

تحت

کمک رسانی کمیسر عالی سازمان ملل

مجموع

در کشور

تحت

کمک رسانی کمیسر عالی سازمان ملل

مجموع

در کشور

تحت

کمک رسانی کمیسر عالی سازمان ملل

جمع

کل

1,591,690

991,690

1,623,890

1,033,890

1,336,010

756,010

پناهنده

شدگان

فلسطین

12,000

12,000

12,200

12,200

12,400

12,400

سوریه

350,000

350,000

500,000

500,000

350,000

350,000

ترکیه

15,500

15,500

15,650

15,650

15,850

15,850

متعدد

8,450

8,450

9,780

9,780

11,110

11,110

پناهجویان

جمهوری

اسلامی ایران

3,260

3,260

3,460

3,460

3,650

3,650

جمهوری

سوریه

1,200

1,200

1,300

1,300

1,400

1,400

ترکیه

1,200

1,200

1,400

1,400

1,500

1,500

متعدد

80

80

100

100

100

100

پناهنده شدگان

سابق که به عراق برگشتند

عراق

40,000

40,000

40,000

40,000

20,000

20,000

افراد

به دنبال سرپناه

عراق

1,000,000

500,000

900,000

400,000

800,000

300,000

افراد

بدون سرپناه سابق

عراق

50,000

50,000

40,000

40,000

30,000

30,000

آواره

ها (شهر یا کشور مشخصی ندارند)

آواره

ها

110,000

10,000

100,000

10,000

90,000

10,000

ص: 115

آمار کشته های عراق

ص: 116

بررسی کشته های جنگ براساس منابع مختلف(1)

سال 2013

ص: 117


1- . منبع اصلی این قسمت ها، سایت IRAQ BODY COUNT است.

ماه

اطلاعات

دولت عراق

Iraq Body Count

AFP

کل

آمار سال 2013

6522

9475

6814

سال 2014

اطلاعات

دولت عراق

Iraq Body Count

AFP

کل

آمار سال 2014

6676

0

7137

ص: 118

بخش دوم: ریشه یابی افکار تکفیری

اشاره

ص: 119

ص: 120

التکفیر و الغلو وجهان لعملة واحدة / محسن الحیدری

تمهید:

الحمد الله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین، و بعد: ففی هذه الظروف الرّاهنة الّتی تعیش فیها الامة الاسلامیّة أزمة التکفیر و انشغال المسلمین بمقاتلة بعضهم البعض، بدلاً من أن یعبّأوا طاقاتهم فی مجال التصدی للمقاومة الإسلامیة ضدّ الاعداء الالدّاء للاسلام و المسلمین، سمع العالم بمبادرة علمیّة قام بأعبائها علمان من مراجع الدین العظام و هما آیة الله العظمی الشیخ ناصر مکارم الشیرازی و آیة الله العظمی الشیخ جعفر السبحانی حفظهما الله، حیث دعوا علماء الامة الاسلامیّة فی کافة البلدان للاجتماع فی قم تحت إطار المؤتمر العالمی لبحث آراء علماء الدین فی التیارات التکفیریة. و حیث وصلتنی الدّعوة من ذلک المؤتمر مؤخراً لم اوفق لتقدیم مقال و عرضه فی الوقت المقرّر، و لکن خطورة الموقف و اهمیّة الموضوع دعتنی للمشارکة مع قلة بضاعتی فی هذا الحقل العلمی، فوفقنی الله لانجاز هذه الرسالة تلبیة لاوامر ذینک العلمین الذین هما من اعلام مشایخی و اساتذتی و جعلت موضوع الرسالة: «التکفیر و الغلو وجهان لعلمة واحدة و هی التطرف» و شرحت فیها العلل الکامنة لهذه الظاهرة المدمّرة و هی التکفیر و التطرف، و طریق العلاج لها حسب ما یسع المجال، و له الحمد اوّلاً و آخراً.

محسن الحیدری

ممثل اهالی خوزستان فی مجلس خبراء القیادة

و امام الجمعة المؤقت فی مدینة الاهواز

16/صفر/1436ه-

التکفیر و الغلو وجهان لعملة واحدة و هی التطرف

فی هذا المقام یلزم ان یرکزّ علی هذه المفردات الثلاث و هی: التطرف، و التکفیر، و الغلو.

إن التطرف لغة من باب التفعل لکلمة الطرف، هو الأخذ باحد اطراف الشیء و ترک النقطة المرکزیة و الخط المستقیم. و استعملت الکلمة فی عدّة استعمالات فی کتب اللغة، و امّا فی

ص: 121

العصور المتأخرة فهی عبارة عن التشدّد و التجاوز عن حدّ الاعتدال.(1) و اطلقت فی عالم السیاسة علی الرّادیکالیة.

و فی الآونة الاخیرة اصبحت تطلق علی المتشددین المدّعین للاسلام کالطالبان و القاعدة و سائر التکفیریین.

والتطرّف من وجهة نظر الاسلام امر مرفوض، لأنّه انحراف عن خطّ الاعتدال و الوسطیّة. و یظهر تارة فی صورة الافراط و اخری فی صورة التفریط، و ذلک لأن تعالیم القرآن بنیت علی الوسطیة کما ینادی بذلک فی عدّة من آیاته مثل قوله سبحانه:

)وَکَذَلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِّتَکُونُواْ شُهَدَاء عَلَی النَّاسِ وَیَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیدًا(.(2)

)وَأَنَّ هَذَا صِرَاطِی مُسْتَقِیمًا فَاتَّبِعُوهُ وَ لاَ تَتَّبِعُواْ السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَن سَبِیلِهِ ذَلِکُمْ وَصَّاکُم بِهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ(.(3)

روی المفسرون عن المحدثین فی تفسیر الآیة ان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم خطّ خطّاً بیده ثم قال: هذا سبیل الله مستقیماً، ثم خطّ خطوطاً عن یمین ذلک الخط و عن شماله ثم قال: و هذه السبل لیس منها سبیل الّا علیه شیطان یدعوا الیه. ثم قرأ: و ان هذا صراطی مستقیماً فاتّبعوه و لا تتبعوا السبل فتفرق بکم عن سبیله».(4)

و قد ورد عن أبی جعفر علیه السلام فی تفسیر الآیة، انه قال: نحن السبیل فمن أبی فهذه السّبل».(5)

و هذا الحدیث یدّل علی أن المعیار لمعرفة الصراط المستقیم و تمییزه عن غیره من السبل المتفرقة انما هو نهج اهل البیتE.

و قد استفاضت الاحادیث حول الوسطیّة.

منها ما روی عن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم انه قال: «خیر الامور اوسطها»(6)، او «خیر الامور اوساطها».(7)

ص: 122


1- . المنجد.
2- . البقرة: 143.
3- . الانعام: 153.
4- . محمد رشید رضا، تفسیرالمنار، ج8، ص195؛ رازی، التفسیر الکبیر، ج7، ص85.
5- . تفسیر العیاشی، ج2، ص127؛ نور الثقلین، ج1، ص778.
6- . محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج77، ص166.
7- . ابن اثیر، النهایة، ج5، ص183.

و ما روی عن امیر المؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام انه قال: «الیمین و الشمال مضلّة، و الطریق الوسطی هی الجادّة، علیها باقی الکتاب و آثار النبوة، و منها منفذ السّنّة و الیها مصیر العاقبة».(1)

و قال علیه السلام : «لا تری الجاهل الّا مفرطاً او مفرّطاً».(2)

و قال علیه السلام فی موضع آخر «سیهلک فیّ صنفان: محبّ یذهب به الحبّ الی غیر الحق، و مبغض مفرّط یذهب به البغض الی غیر الحق، خیر الناس فی حالاً النمط الاوسط فالزموه».(3)

ان علماء الاخلاق علی أساس الوسطیّة فسرّوا الفضائل، و جعلوا الرّذائل علی أساس الأطراف المنحرفة عن حدّ الوسط.(4)

و من هنا یمکن ان یستنتج بأنّ التکفیر و الغلّو وجهان لعملة واحدة و هی التّطرف. و ذلک لأن التکفیر تفریط فی حبّ اهل البیت و بغض لهم و ینجر غالباً الی تکفیر اهل القبلة، و الغلوّ افراط فی حبّهم ینجر الی الکفر بالله و الخروج عن الصراط المستقیم الذی یتجلی بولایة اهل البیتE، و قد قال علی علیه السلام فیهم: «هلک فیّ رجلان محبّ غالٍ و مبغض قالٍ».(5)

و لا یخفی ان الغلوّ لا ینحصر بتجاوز الحدّ عن مقامات اهل البیتE، بل یشمل تجاوز الحدّ عن مقام الصحابة و خاصّة الخلفاء منهم و الاعتقاد بفضائل خاصّة لهم لم تثبت شرعاً کما یأتی البحث عنه.

و علیه فهذان التیاران یعملان کطرفی المقصّ فی جسم الامّة الاسلامیة، یبدوان متعارضین الّا ان یداً واحدة تحرّکهما و یقضیان معاً علی شئ واحد.

و من اجل اعطاء صورة اکثر تفصیلاً و توضیحاً لهذه الحقیقة الناصعة یلزم علینا ان نقوم بمعرفة حقیقة التکفیر و المصادیق البارزة لهذا التیّار اوّلاً، ثم عرض حقیقة الغلو و اقسامه و خطورته ثانیاً، ثم البحث عن مدی تناغم خطّ الغلوّ مع ذلک التیار اخیراً.

ص: 123


1- . نهج البلاغة، الخطبة 16.
2- . نهج البلاغة، الحکمة 70.
3- . المصدر الخطبة 127.
4- . نراقی، یراجع جامع السعادات، ج1، ص94-97.
5- . نهج البلاغة، الحکمة 117.
حقیقة التکفیر
اشاره

التکفیر، تفعیل مأخوذ من الکفر یستعمل فی عدّة معان، منها: «تکفیر الرجل ای حمله علی الکفر او نسبته الیه».

و هذا هو المقصود هنا، و یستعمل فی باب الافعال ایضاً، فیقال:

«أکفره، ای دعاه کافراً».(1)

و قال الجوهری: «اکفرت الرجل، ای دعوته کافراً، یقال: لا تکفّر أحداً من اهل القبلة، ای لا تنسبهم الی الکفر».(2)

و ان تکفیر اهل القبلة هو من أعظم الاوباء المسریة و الادواء الاجتماعیة و الثقافیة الدینّیّة التی بلیت بها الامة من باکورة امرها الی یومنا الحاضر بسبب ظهور تیارات عرفت بالتکفیر لاهل القبلة بلا ایّ حجة شرعیّة، و انّما هی افکار عفنة یتبناها علماء متهتکون و ینفّذها جهّال متنکّسون، و هذان الصنفان من أخطر قطاعات المجتمع کما جاء فی الحدیث: «قصم ظهری عالم متهتّک و جاهل متنسّک فالجاهل یغشّ النّاس بتنّسکه، و العالم یغرّهم بتهتّکه».(3)

و هذه التیارات الشاذّة و المتطرفة کثیراً ما تطغی علی الامة أو حکوماتها بین آونة و اخری، و هی سرعان ما تضمحلّ و تنطفی شعلتها بسبب تمرّدها علی الفطرة و خلافها للسوّاد الاعظم و استنکار اعمالها من قبل غالبیة المسلمین.

وان أعظم المؤاخذات علی تلک التیارات هو تجاوزها عن الحدود الشرعیة المرتبطة بتعریف الایمان و الکفر، و عدم الاعتناء بما قررّه الشرع فی الخروج عن حوزة الایمان الی الکفر و جعل المشتهیات و الاراء الشاذة لهم معیاراً فی معرفة المؤمن من الکافر، فالذی یعتقد بآرائها هو المؤمن و المخالف لها و ان کان یعتقد بما یتفق علیه اکثر اهل القبلة - فهو کافر فی منطقهم.

و علیه فیلزم معرفة حدود الایمان و العوامل الّتی توجب الخروج عنه الی الکفر فی منطق الشریعة الاسلامیّة حتّی یتضّح موضع الشذوذ عن ذلک المنطق.

ص: 124


1- . فیروزآبادی، القاموس المحیط، ج2، ص181.
2- . معج الصحاح، ص917.
3- . محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج2، ص111.
«تعریف الایمان و الکفر»

ان للایمان و الکفر تعریفاً متفقاً علیه عند جمهور المسلمین من اهل السنّة و الشیعة، و هو: «الاعتقاد بوحدانیة الله تعالی و الآخرة، و رسالة النبی صلی الله علیه و آله و سلم ، علی أن الایمان برسالة النبی صلی الله علیه و آله و سلم یشمل الایمان بنبوة الانبیاء السابقین علیه و الکتب السماویة السابقة، و ما أتی به نبی الاسلام من تعالیم اسلامیة للبشر من جانب الله ایضاً».(1)

و هذا التعریف للاسلام و الایمان هو ما اجمع علیه امذاهب الاسلامیة من السنة و الشیعة، نعم هناک اصول اخری یعتقد بها الشیعة کالعدل و الامامة لا یکون انکارها خروجاً عن الاسلام، و ان کان انکارها یوجب الخروج عن المعنی الخاص للایمان و هو التّشییع، کما ان بین المذاهب الاسلامیة الاخری خلافات فی اصول عقدیّة و فی فروع فقهیّة لا یُحسب انکارها و عدم الاعتقاد بها اجتهاداً او تقلیداً، خروجاً عن الاسلام.

قال الامام الغزالی فی کتابه «فیصل التفرقة بین الاسلام و الزندقة» ص 195 - 196: «إعلم أن شرح ما یکفّر به، و لا یکفّر به یستدعی تفصیلاً طویلاً یفتقر الی ذکر کل المقالات و المذاهب، . فاقتنع الآن بوصیة و قانون.

امّا الوصیّة: فان تکفّ لسانک عن اهل القبلة ما أمکنک، ما داموا قائلین لا اله الّا الله محمد سول الله صلی الله علیه و آله و سلم غیر مناقضین لها، و المناقضة الکذب علی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بعذر او بغیر عذر، فان التکفیر فیه خطر، و السکوت لا خطر فیه.

امّا القانون: فهو أن تعلم إن النظریات قسمان: قسم یتعلق باصول العقائد، و قسم یتعلق بالفروع، و اصول الایمان، و اعلم إنه لا تکفیر من الفروع أصلاً، ألا فی مسألة واحدة، و هی أن تنکر اصلاً دینیّاً عُلم من الرسول صلی الله علیه و آله و سلم بالتواتر، و لکن فی بعضها تخطئة کما فی الفقهیّات، و فی بعضها تبدیع کالخطأ المتعلق بالأمامة و احوال الصحابة. و اعلم أنّ الخطأ فی اصل الإمامة و تعیینها و شروطها، و ما یتعلق بها لا یوجب شئ منه تکفیر».(2)

ص: 125


1- . جعفر السبحانی، العقیدة الاسلامیة علی ضوئ مدرسة اهل البیتE، ص186.
2- . الشیخ شوقی الحداد، الامام الحسین علیه السلام فی روایات الشیخ الخصیبی، ص12-13، من مقدمة الدکتور سهیل زکار.

و هذا التعریف للاسلام هو الذی یوجب حقن دم المتعاطی له و حرمة ماله و عرضه، و لا یوجب شئ للکفر و استحابة الدم ألّا انکار التوحید او المعاد او رسالة النبی صلی الله علیه و آله و سلم او انکار الضرورات الاسلامیة کوجوب الصلوة و الصیام و غیرها مما یستدعی انکار الرّسالة.

«موقف الاسلام من ظاهرة التکفیر»

ان التکفیریین یرون الاعتقاد بارائهم الشّاذه هو المعیار فی الخروج عن الدّین و استباحة الدماء و الاعراض و الاموال للمسلمین.

و قد حذّر القرآن عن هذا الشذوذ فی قوله سبحانه:

)یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إِذَا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَتَبَیَّنُواْ و لاَ تَقُولُواْ لِمَنْ أَلْقَی إِلَیْکُمُ السَّلاَمَ لَسْتَ مُؤْمِنًا((1)

ان الآیة تنهی عن التکفیر صریحاً، فقد روی فی تفسیرها عدّة روایات منها روایة ابن ماجة فی سننه و هی: ان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بعث جیشاً من المسلمین فقاتلوهم قتالاً شدیداً فمنحوهم أکتافهم، فحمل رجل من المسلمین علی رجل من المشرکین فلما غشیه قال: أشهد أن لا اله الّا الله أنی مسلم، فطعنه، فقتله، فأتی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فقال: یا رسول الله، هلکتُ! قال: ما الذی صنعت؟ مرة او مرتین، فأخبره بالذی صنع. قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم : فهلّا شققت عن بطنه فعلمت ما فی قلبه؟! فقال صلی الله علیه و آله و سلم : یا رسول الله لو شققت عن بطنه اکنت أعلم ما فی قلبه؟ قال: لا، فلا أنت قبلت ما تکلّم به و لا أنت تعلم ما فی قلبه. و قیل انّ القاتل أسامة بن زید، و المقتول مرداس بن نهیک الغطفانی، و لعلّ هذه الاحوال جرت فی زمان متقارب، فنزلت الآیة فی الجمیع ».(2)

فالرّوایة تدلّ علی ان المسلمین یجب علیهم أن یکتفوا بظاهر إقرار الشّخص فی الاسلام و لا یجوز لهم اذا احتملوا کذب المقر و نفاقه أن یرتّبوا أثراً علی ذلک الاحتمال. و اصرح من هذا ما جاء فی لزوم حقن دماء من أعلن الشهادتین فی حدیث غزوة خیبر.

فقد روی البخاری و مسلم فی صحیحهما، أنّه: عندما أعطی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم الرایة لعلی علیه السلام لفتح قلعة خیبر. و أخبر الناس بانّ حامل هذه الرّایة سیفتح خیبراً، قال علی علیه السلام لرسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ، یا

ص: 126


1- . النساء: 94.
2- . الجامع لاحکام القرآن، ج5، ص336-337.

رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ،! علی مَ أقاتلهم؟ فقال صلی الله علیه و آله و سلم : قاتلهم حتی یشهدوا أن لا اله الّا الله و أنّ محمداً رسول الله، فاذا فعلوا ذلک فقد منعوا منک دمائهم و أموالهم الّا بحقّها، و حسابهم علی الله».(1)

و قد اشتهر مضمون هذا الحدیث بانّه صلی الله علیه و آله و سلم قال: لا تکفّروا أحداً من اهل القبلة بذنب و ان عملوا الکبائر .»(2)

وقول صلی الله علیه و آله و سلم : «ألا لا ترجعنّ بعدی کفاراً یضرب بعضکم رقاب بعض».

قال ابن الاثیر فی تفسیره: و قیل: معناه: «لا تعتقدوا تکفیر النّاس کما یفعله الخوارج ».(3)

أهم التیارات التکفیریّة فی التّاریخ الاسلامی
اشاره

علی الرغم من تحذیر القرآن و الرسول الکریم صلی الله علیه و آله و سلم الأمة عن مغبّة التکفیر و خطورة التطرف، شذّ عن ذلک المنهاج القویم افراد و تیارات کثیرة منذ القرن الاول الهجری الی یومنا هذا، فقاموا باثارة الفتن و تسعیر نیران الحروب فیما بین المسلمین و سفک الدماء و انتهاک الاعراض و استلاب الاموال و نهبها من اهل القبلة بذریعة التکفیر، و ان کانت الدّواعی لتلک الاعمال مختلفة، فمنها سوء الفهم و قسوة القلوب، و منها الاهواء النفسیّة و الأطماع التوسعیّة الی غیر ذلک من دواع و دوافع. و اهمّ تلک التیارات کما یلی من الطوائف:

الاولی: (الخوارج)

انّ الخوارج هم الذین انشقّوا عن جیش امیرالمؤمنین علیه السلام اثر قضیّة التحکیم فی وقعة صفین عام 38ه-، فکفّروا عامّة اهل القبلة بما فیهم امیر المؤمنین علیه السلام و اهل العراق، و معاویة و اهل الشام، و خرجوا علی امیر المؤمنین علیه السلام و عاثوا فی الأرض الفساد و قتلوا الابریاء و بقروا بطون الحوامل و قتلوا الجنین، کما فعلوا ذلک فی عبد الله بن الخبّاب بن الأرت و هو ابن أحد الصحابة و بقروا بطن زوجته و قتلوا جنینها کما قتلوا ثلاث نسوة من طی، و قتلوا امّ سنان الصیداویة. فقام امیر المؤمنین علیه السلام بتوعیتهم و وعظهم لردعهم عن الاسالیب العنیفة، فاتّعظ اکثرهم و بقی حوالی اربعة آلاف منهم متمردین، فاضطرّ علیه السلام الی محاربتهم و فقأ بذلک عین الفتنة.

ص: 127


1- . صحیح البخاری، کتاب الایمان، ص10؛ صحیح مسلم، ج7، باب فضائل علی 121.
2- . کنزالعمال، الحدیث1074.
3- . النهایة فی غریب الحدیث، ج4، 185.

و لما قتل الخوارج قیل له: یا امیر المؤمنین هلک القوم باجمعهم. فقال علیه السلام : «کلّا! و الله، انّهم نُطفٌ فی اصلاب الرجال، و قرارات النساء، کلمّا نَجَم منهم قرنٌ قطع حتی یکون آخرهم لصوصاً سلّابین».(1)

و فی هذا الکلام اشارة الی استمرار ذلک التّیار الفکری علی مسرح الحیاة الاسلامیّة علی طول التاریخ و تصریح بعاقبتهم السوداء فی اللصوصیّة و السّلب لاموال المسلمین.

و ارتکب هؤلاء جرائم لا تحصی افظعها اغتیال امیر المؤمنین علیه السلام فی محراب صلاته فی مسجد الکوفة.

و استمرّ الخوارج بشنّهم الحملات العسکریّة علی الدولتین الامویّة و العبّاسیّة الی أن انقرضوا من عالم الوجود و لم یبق منهم الّا المعتدلون کالاباضییّن. و یرجع السبب الرئیسی لانقراضهم الی تطرفّهم و شذوذهم عن عامّة المذاهب الاسلامیّه سنّة و شیعة، و اعتقادهم بکفر اهل القبلة و استحلال دمائهم و نظرتهم العنیفة الی الدین و المسلمین.

الثانیة: «القرامطة»

القرامطة من الفرق الباطنیّة التّی ظهرت فی النصف الثانی من القرن الثالث، و شغلت السّلطات العبّاسیّة قرناً من الزمن و أشاعت الاضطراب و القلق و الإرهاب فی ما بین المسلمین.

و استحلّ القرامطة دماء المسلمین و قالوا بمقالة الخوارج فی قتل اهل القبلة و سلب اموالهم و اعتلّوا فی ذلک بقوله تعالی: )فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ(.(2)

و زعموا أنه یجب علیهم ان یبدأوا بقتال من قال بالامامة ممّن لیس علی قولهم، و خاصَّة من قال بامامة موسی بن جعفر علیه السلام و ولده، من بعده، و هم الشیعة الامامیّة، و تأوّلوا، فی ذلک قوله الله تعالی: )یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ قَاتِلُواْ الَّذِینَ یَلُونَکُم مِّنَ الْکُفَّارِ(.(3)

و کان من أفظع ما ارتکبه القرامطة قطعهم لطرق حجّاج بیت الله الحرام و قتلهم و سلبهم اموالهم فی عدّة سنوات، و الأنکی تجرّؤهم علی الکعبة و قلعهم للحجر الأسود و نهبهم لحلیها و

ص: 128


1- . نهج البلاغة، الخطبة 59.
2- . التوبة: 5.
3- . التوبة: 123.

کسوتها، و قتل الآلاف من الحجیج فی المسجد الحرام و شوارع مکّة. و قد ذکر المؤرخون تفاصیل تلک الحادثة فی حوادث سنة 317ه-.(1)

الثالثة: «السلفیّة»

السلفیّة هی الحرکة الدینیّة السیاسیّة الّتی اتخذّت الرّؤیّة السلفیّة مذهباً لها، و هذه الرّؤیة تتلخّص فی تقلید بعض السلف من الصحابة و التابعین و الفقهاء فی العقیدة و الشّریعة و نهج الحیاة. و اباح بعض اتباعها لنفسه استعمال العنف بذریعة تکفیر من سواهم من اهل القبلة.

و قد طرحت السلفیّة کحرکة فکریة لها مواصفاتها الخاصّة فی ثلاث مراحل: الاولی: حرکة البربهاری فی القرن الرابع الهجری، و الثانیة: حرکة ابن تیمیّة فی القرن الثامن، و الثالثة: حرکة الوهابیّة فی القرن الثانی عشر.

حرکة البربهاری

بدأت السلفیّة کحرکة دینیّة و سیاسیّة عسکریّة فی التاریخ الاسلامی فی القرن الرابع الهجری علی ید البربهاری. و البربهاری هو أبو محمّد الحسن بن علی بن خلف المتوفی (329ه-)، حیث قام بعدة اعمال شغب دینیّة فی بغداد و کان هدفه کسب السلطة للحنابلة، و من اعماله اصدار فتوی اعدام النّائحة علی سید الشهداء ابی عبد الله الحسین علیه السلام ، بناءً علی أنّ اقامة العزاء علیه بدعة. و من الفتن الدمویّة التی ثارت بتحریکه النقاش حول آیة )وَمِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّکَ عَسَی أَن یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقَامًا مَّحْمُودًا((2)، بین الحنابله الذین یفسرون الآیة بانّ الرسول صلی الله علیه و آله و سلم یکون جلیساً لله سبحانه! و مخالفیهم الّذین یفسّرونها بالشفاعة. کما قام بتحریض المقتدر العباسی لتدمیر مسجد بُراثا الذی کان الشیعة یعظّمونه. و أثار أعمال الفوضی حینما سمع لعن معاویة علی المنابر، و کانت عنده عصابة تقوم بمزاحمة النّاس فی بیوتهم. و قد اشتعلت نیران الفتن إثر ذلک فی بغداد حتّی اضطرت الحکومة الی حبسه و تفریق جماعته. و کان یکفّر اتباع مذهب اهل البیت علیهم السلام و ینکر علی المسلمین زیارتهم لقبور الاولیاء. و کان مع ذلک یظهر التورّع بحیث انه ترک میراث ابیه و کان سبعین الفاً.(3)

ص: 129


1- . ابن اثیر، راجع الکامل فی التاریخ، ج2، ص117-118؛ اتحاف الوری باخبار ام القری، ج2، ص374-379.
2- . الاسراء: 79.
3- . ذهبی، سیر اعلام النبلاء ، ص15، 9،93؛ دائرة المعارف اسلامی، ج11، ص669-671.
ابن تیمیّة

کان ابن تیمیّة (661-728ه-) المنظّر الاکبر للرؤیة السلفیّة فی القرن الثامن. کان حنبلیاً حشویّاً قائلاً بالتجسیم و التشبیه و نشر افکاراً کحرمة شدّ الرحال الی زیارة النبی صلی الله علیه و آله و سلم و حرمة التوسّل به و طلب الاستشفاع و ما شاکل ذلک ممّا أثار غضب عامّة علماء المذاهب الاسلامیّة کالشوافع و الاحناف و المالکیّة و حتی بعض الحنابلة، ففسقه قوم و کتب فی رد افکاره آخرون کالسُّبکی فی شفاء السقام، و حکموا علیه بالحبس فاودع فیه، الی ان مات و ماتت افکاره حتّی ظهرت الوهابیة فی القرن الثانی عشر. و کانت لابن تیمیّة نزعه امویّة شدیدة. و کان یبّرئ یزید عن جرائمه التی ارتکبها مثل قتل سبط رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و وضع السیف فی المدینة فی مجرزرة الحرّة. و کذلک انتهاک حرمة الکعبة و رمیها بالمنجنیق.

الوهابیة
اشاره

کادت السّلفیّة تموت بموت ابن تیمیّة الی ان ظهر محمّد بن عبد الوهاب (1115-1206ه-) فی نجد، و قام باحیاء افکار ابن تیمیّة الشاذّة، و اطلق علیه عنوان شیخ الاسلام بمساندة من قبل آل سعود و قالوا بتکفیر عامّة المسلمین و قتلهم، و منذ ظهور الوهابیّة عام (1160ه-) الی عام (1216ه-) ای، ما یقرب الستین سنة لم تحصد سیوف اتباعه الّا اتباع اهل السّنّة و الجماعة فی نجد و غیرها فقتل الالوف منهم، و بعد ان استتّب الحکم لخلفه و سیطر علی الحجاز، قام بشنّ الحملات علی الشیعة فی العراق. و قتل خلال تسع سنوات (1216-1225) عشرات الالوف من شیعة العراق و ایران و کان اکثرهم من زوّار ابی عبد الله الحسین علیه السلام (1) و وصل بهم الامر الی الاعتداء علی الضریح الحسینی علیهما السلام و نهب ما فیه من الاموال.

و استمرّت الفتن الوهابیّة فی اشعال نیران الحروب فیما بین المسلمین فوصلت الی قمتها فی العقد الأخیر و خاصّة فی السنوات الأخیرة، الامر الذی سببّ تطاحن المسلمین فیما بینهم و ترک الاعداء الالدّاء للاسلام و المسلمین من امیرکا و اسرائیل فی ارتیاح بال لشنّ الحملات الشعواء علی اهالی فلسطین و تدنیس المسجد الأقصی و ما شاکل ذلک. کما سببّ قیام ذیول الوهابیّة

ص: 130


1- . سید محسن الامین، کشف الارتیاب، ص14 نقلاً عن تاریخ نجد.

المعاصرة باعمال عنف شنیعة للغایة لتشویه صورة الاسلام الناصعة المملوئة بالحکمة و الرحمة الالهیّة لدی الشرق و الغرب.

و الیکم الاشارة الی الذیول المنسوبة الی الوهابیّة فی العقود الأخیرة.

1. جماعة التکفیر و الهجرة فی مصر:

تکوّنت هذه الجماعة فی زمن جمال عبد الناصر متأثرة بافکار سید قطب المعدوم عام (1966م) فی کتابه «معالم علی الطریق» فکفّروا عامّة الناس حکومة و شعباً و هجروا الحیاة المدنیة و سکنوا الکهوف و انتهت الجماعه بمحاکمة مرشدهم مصطفی شکری و اعدامه عام (1976م).

2. جیش الصّحابة الباکستانی:

اُسّست هذه الحرکة فی باکستان علی ایدی اتباع السلفیة هناک عام (1985م)، و کانت و لا تزال مدعومة فکریاً و مالیّاً من السعودیّة، فقاموا باغتیالات عنیفة و تفجیرات مهولة فی المساجد و الحسینیّات و أراقوا دماء الآلاف من الأبریاء فی باکستان، و رموز کثیرة من الشیعة و علی رأسهم العلّامة السید عارف الحسینی.

3. فرقة جنکجوی الباکستانیة

بعد ان التحق جیش الصحابة الباکستانی نتیجة لضغوط الأحزاب المعتدلة الاسلامیة عام (1995م) بمجلس الائتلاف الوطنی، انشقت فرقة جنکجوی کجناح عسکری لاستمرار التفجیرات و المجازر البشعة.

4. تنظیم القاعدة
اشاره

أُعلن عن تنظیم القاعدة عام (1996م)، و یرجع ذلک الی تجمع مجموعة من العرب من السعودیّة و الیمن و مصر و السودان و الاردن و غیرها فی جهاد الافغان ضدّ المحتلّین الروّس. و هؤلاء العرب بقیادة اسامه بن لادن الذین اجتمعوا هناک، کانت لهم ارتباطات سرّیة و شبه علنیّة مع (CIA) الامیرکی، و ان حاولت القاعدة أن تظهر فی احداث 11 سبتمبر کرمز لجهاد الامة الاسلامیّة ضد الامبریالیّة الغربیّة، لکن الحقائق التی کشفتها الأحداث، سرعان ما برهنت خلاف

ص: 131

ذلک. فالمعروف فی احداث اقتحام بُرجی نیویورک أنّ الموظّفین الیهود و هم اربعة آلاف نفر قد غابوا فی یوم الحدث و لم یصب أحدهم بجراح!

کما أنّ عدم قیام القاعدة بأیّ مواجهة مع اسرائیل داخل الاراضی المحتّله او لمصالحها کالسفارات السرائیلیّة فی العالم، مع قدرتهم علی ذلک، اذ انهم قاموا بتفجیرات کثیرة فی امیرکا و اوروبا و افریقیا و البلدان الاسلامیة و العربیّة و راح ضحیتها آلاف الابریاء، من القرائن علی ذلک.

و هذا کلّه مما یکشف عن علاقات ودیّة خاصّة بین القاعدة و الصّهاینة.

و امّا امیرکا فهی بدورها قد استعملت القاعدة کفزّاعة تخوّف بها الآخرین و تجعلها ذریعة لضرب أیّ بلد ترید ضربه للوصول الی أهدافها الاستعماریّة. و من جرّاء ذلک احتلّت افغانستان، و بمثل تلک الذریعة احتلّت العراق، و هدّدت کثیراً بنفس تلک الفزّاعة البلدان الاسلامیّة الاخری و علی رأسها الجمهوریّة الإسلامیّة فی ایران.

و إنّ الاستفادة العظمی التی استفادها الغرب من القاعدة و سائر التکفیریین هی تشویه صورة الاسلام النقیّة، و عرضها بصورة عنیفة و قاسیة بعیدة عن ایّ رحمة و عقلانیّة، حتّی لا یعتنق الاوروبیون و الامریکیون الشریعة الاسلامیّة السمحاء الغرّاء. و ذلک لانّهم رأوا تزاید اقبال النّاس علی الاسلام. الامر الذی یهدّد کیان الصهاینة و الحضارة الغربیّة بالخطر الأکید.

و القاعدة و ان اصیبت بضعف شدید، خاصة بعد أن هلک مرشدها علی ایدی الامیرکیین بعد أن فقد ما یمکن ان یعطیه لهم، فقضی علیه الرّئیس الأمیرکی علّه ان یستغل بقتله نجاح الحزب الدیمقراطی فی الانتخابات الریاسیّة، و لکن مع ذلک تمکنت من زرع ذیول لها فی بعض البلدان العربیّة و الاسلامیّة کافغانستان و العراق و الشام و لبنان و الاردن و الیمن و مصر و لیبیا و نیجریا و تونس و غیرها. و قد تمکّنت بعض تلک الذّیول من تدشین عملیّات عسکریّة و احتلال بعض المحافظات فی بعض البلدان.

والیکم التعریف ببعض تلک الذیول:(1)

ص: 132


1- . یراجع للمعرفة التفّضیلیّة علی القاعدة و ذیولها و سائر التیارات السلفیّة و التکفیریّة کتاب «الارهاب و العنف فی ضوء القرآن و السنّة و التاریخ و الفقه المقارن» {المجلد الاول} للمؤلف، طبع دار الولاء بیروت (1431-2010م).
1. طالبان

برزت حرکة طالبان السلفیة فی عام 1994م فی افغانستان و استلمت السلطة عام 1996م و سقطت عام 2001م بعد حوالی خمس سنوات.

نشأ بعض قادتها فی احضان الوهابیّة مباشرة کالّذین تخرّجوا من الجامعة الاسلامیّة فی المدینة المنوّرة، او غیر مباشرة کالذین درسوا فی المدارس الدینیّة السلفیّة فی باکستان او أفغانستان.

و قد استغلت حرکة طالبان بقیادة الملا عمر الظروف المریرة التی عاشها الشعب الافغانی من نهب و سلب و تفسّخ خُلقی، حیث فشلت دولة المجاهدین بقیاده برهان الدین ربانی فی تحقیق الامن و الاستقرار و القضاء علی الفساد و العصبیّة القبلیّة بسبب المعارک الدّامیة و التناحر الشدید القائم بین تیارات المجاهدین أنفسهم علی السلطة.

و کانت المخابرات الباکستانیّة و المخابرات الامریکیّة و السعودیّة من الجهات المتهمة فی صناعة طالبان و دعمها، فانّ حرکة طالبان و دولتهم لم یعترف بها من الدول الّا السعودیّة و باکستان و الأمارات.

و القاعدة بقیادة بن لادن استغلت الاوضاع فی افغانستان، خاصة و ان طالبان کانت بأشدّ الحاجة الی الدعم المالی و التّقنی الذی کانت القاعدة متوفّرة علیه، و هما یسیران فی فلک واحد من الافکار السلفیّة، و إن لم تکن طالبان ولیدة للقاعدة.

و قد ظهرت الرجعیّة علی دولة طالبان بعدم اعترافها بالدیمقراطیة و المدنیّة الحدیثة و تطبیق فتاوی فقهاء المدرسه السلفیّة کقوانین صارمة و جافّة فی معاملة الناس، مثل منع حلق اللحی، و رکوب النساء السیارات، و الاستفادة من الرسوم و الصور و الافلام و ما شاکل ذلک.

و کان التکفیر و ابادة الاخرین من سنة و شیعة من اظهر مواصفات اعضاء حرکة طالبان، فقد اغتالوا احمد شاه مسعود و غیره من عناصر المجاهدین السنّة. و کذلک برهان الدین ربانی. و کما اعدمت طالبان الکثیر من المعارضین فی محاکمات صوریّة سریعة و أبادوا الکثیر من المدنیین فی حروبهم مع المعارضة الشمالیة فقتلوا فی مزارشریف وحدها ما یقرب من خمسة آلاف نفراً حین استولوا علیها، و قتلوا اعضاء القنصلیّة الایرانیّة فیها.(1)

ص: 133


1- . یراجع کتاب: امة الحرکة الاسلامیة المعاصرة من الحنابلة الی طالبان بقلم صالح الوردانی ص 106-116- الارهاب و العنف للمؤلف ج1/ 178-182.

اثر احداث 11سبتمبر 2001م قامت امیرکا باحتلال افغانستان و اسقاط دولة طالبان بذریعة محاربة الارهاب و معاقبة بن لادن و اتباعه المتهمین بالاحداث، فتراجعت طالبان الی الکهوف و المغارات لیستمروا بعملهم العسکری ضدّ مناوئیهم بشکل عصابات، و استمر الوضع الی هذا الزمّان و قامت طالبان بقتل آلاف الابریاء الافغان بغیة استلام السّلطة من جدید.

2. جماعة التوحید و الجهاد

ان جماعة التوحید و الجهاد هی فرع القاعدة فی دیار الرافدین، قام بتأسیسها ابو مصعب الزرقاوی الأردنی عام 2004م. و المعروف أن القاعدة دخلت العراق بالتنسیق مع صدام حسین فی سنواته الأخیرة خاصة بعد أحداث 11 سبتامبر 2001م. و بدأت تتحرّک بنشاط ثقافی و اعلامی تحت عنوان السلفیّة، و کان من نشاطاتهم البارزة بناء مساجد کبیرة و تسمیتها برموز السلفیّة کشیخ الاسلام ابن تیمیّة و من والاه.

و قد اسفرت تلک التعاملات عن اتحاد غیر معلن بعد سقوط صدام مع فلول البعث فی القیام بعملیّات عسکریّة ارهابیة کزرع العبوات الناسفة و تفجیر السّیارات المفخخّة فی الشوارع و المساجد و الحسینیّات، و قتل الابریاء من الشیعة و السنة بحیث قدرت الضحایا خلال عشرة سنوات بعد سقوط الطاغیّة بملیون نسمة اکثرهم من الشیعة و رموزها و علی رأسهم شهید المحراب السید محمد باقر الحکیم.

و کانت تلک العملیات الارهابیة بتنسیق من الزرقاوی کممثل للقاعدة مع اسامه بن لادن و الظواهری کما یظهر من رسالته التی ارسلها الیهما. و قد وصف فیها الترکیبة العراقیّة من الأکراد و الرافضة و اهل السنة باوصاف، منها بان الاکراد اعطوا صفقه ایدیهم للامریکان و فتحوا ارضهم للیهود، ثم کال انواع الشتائم للشیعة و قذفهم بانواع التهم و أثار الاحقاد التاریخیة بین اهل السنة و الجماعة و الشیعة، و حکم علی الشیعة بالشرک و الکفر و الارتداد عن لسان رموز السلفیّة کابن تیمیّة و احمد بن حنبل و ابن حزم و غیرهم.

و وصف اهل السنّة بالسذّاجة و الفرقة، و ان مشایخهم صوفیّة علی الاغلب، و انهم أفیون مخدّر و ان الاخوان منهم یمتهنون التجارة بدم الشهداء، و انّ عصاره الخیر من اهل السنّة هم المجاهدون السلفیون.

ص: 134

ثم رکزّ علی ان العدو الاوّل هم الشیعة لا الامریکان! و ان الطریق هو اثاره الحرب بینهم و بین السنّة فقال: ان استهدافهم و ضربهم فی العمق السیاسی و الدینی و العسکری سیستفزّهم لیظهروا کلابهم علی اهل السّنّة و یکشّروا عن انیاب الحقد الباطنی، و اذا نجحنا فی جرهم الی ساحة الحرب الطائفیة امکننا ایقاظ السّنّة الغافلین حتی یشعروا بالخطر الدّاهم و الموت الماحق علی ایدی هؤلاء الرافضة!

و لا شک ان مخططهم کان اشعال الحرب فی جمیع انحاء العراق باثارة النّعرات الطائفیة، لکنّ مخططهم الاجرامی لم ینجح بالکامل نتیجة لوعی المرجعیّة الرشیدة حیث حرّمت الاقتتال الطائفی بین الشیعة و السّنّة، و هذا ممّا أحبط مؤامرتهم. و لاشک فی انّ هذه المؤامرة مؤامرة صهیونّیة امیرکیّة. حتی یحصل ارتیاح لهم و امن و استقرار بسبب انشغال المسلمین بقتال بعضهم البعض، و لکن مع الأسف الشدید أصدر 38 من المفتین من رموز السلفیه من السعودیّة و باکستان آنذاک فتوی الجهاد لا ضدّ امیرکا و اسرائیل، بل ضدّ الشیعة و تکفیرهم و استباحة دمائهم بعد ما جری فی العراق من أحداث الزرقاوی و زمرته، و بعد الموقف التاریخی الذی قام به حزب الله لبنان فی حرب الثلاثة و الثلاثین یوماً ضد الصّهاینة. فیا تری من المستفید من تلک الفتاوی غیر الصهاینة و الأمریکان؟!

و ان الزرقاوی هو المنظّر لما یسمّی بالدّولة الاسلامیّة فی العراق عام 2006م، و بعد هلاکه و هلاک خلیفته ابو عمر البغدادی عام 2010م، تصدی ابو بکر البغدادی لهذه المهمة.

3. جبهة النصرة

انّ جبهة النّصرة بقیادة ابی محمد الجولانی هی امتداد للقاعدة فی الشّام ظهرت فی أحداث المعارضة فی سوریا عام 2011م.

و احداث سوریّا حدثت اثر الصّحوة الاسلامیّة التی نشأت فی عدّة بلدان عربیّة و التی اطاحت ببعض الانظمة الحاکمة هناک، مثل مصر و تونس و لیبیا و الیمن. و حیث انّ الحاکمین فیها کانوا علی الاغلب علماء الامریکان و مرتبطین بالنظام المحتل للقدس، و کادت ریاح تلک الصحوة تهب علی بلدان اخری محسوبة علی الغرب، تصدّی الغرب لاحتوائها، فحال دون ذلک من خلال المخطّط الامریکی الصهیونی الغربی العربی، و قام بتحریک العناصر المعارضة للنظام السّوری

ص: 135

من اجل احتواء الصحوّة الاسلامیة و تغییر مسارها. و ان انتخاب سوریا کان من اجل موقعها الاستراتیجی و موقفها التاریخی فی اسناد المقاومة الاسلامیة فی لبنان و فلسطین ضدّ الصهاینة و لارتباطها العمیق بایران الاسلام.

و قد نجح ذلک المخطّط باشعال نیران الفتنة فی سوریا. و کان التکفیریّون من جبهة النصرة و غیرهم فی طلیعة تلک الفتنة. و قام هؤلاء بجرائم بشعة من ذبح الابریاء و أکل اکبادهم الی تهدید المساجد و الحسینیّات، و من هتک حرمة مراقد بعض صحابة الرسول صلی الله علیه و آله و سلم کحجر بن عدی الشهید الی تفجیر المساجد و منها المسجد الذی راح ضحیّته العالم السنّی الشهیر الشیخ رمضان سعید البوطی مع تلامذته، و هذا کله ناشئ عن عقیدة التکفیر التی تتبناها جبهة النصرة و من والاها.

و کان و لا یزال الدعم اللوجستی من السعودیّة و قطر و ترکیا مضافاً الی الدوّل الغربیّة و علی رأسها امیرکا و اسرائیل هو الدّعامة الاصیلة لهذه الجماعة، و ان المستشفی الصّحراوی الذی کان یداوی جرحی هؤلاء التکفیریین و عیادة نتانیاهو رئیس وزراء النظام المحتل للقدس لجرحاهم من الاشیاء المشهورة لدی الجمیع.

4. داعش

ان داعش هو اختصار لعبارة «الدولة الاسلامیة فی العراق و الشام»، قام بتأسیسها ابو بکر البغدادی الذی تربّی فی مدرسة الزرقاوی، و اسمه ابراهیم عواد ابراهیم عبد المؤمن البدری المعروف ب- «ابی دعاء» المولود 1971 فی سامراء، و کان اماماً لمسجد احمد بن حنبل فی زمن صدام، ثم صار خطیباً لجامع الکبیسی فی بغداد. ثم خطیباً فی احد مساجد الفلوجة فی العراق. و قد اعتقل من سنة 2004- الی 2006 فی سجن الامریکان مع بعض فلول البعث و التکفیرییّن، ثم اطلق سراحه بصورة مشبوهة و بلا دلیل واضح. و بعد خروجه من السجن اسّس جیش اهل السنّة فی الفلّوجة.

وانّه یدّعی الانتساب الی الحسن بن علی علیه السلام حتّی یبرّر تسنمّه لکرسی الخلافة، لان جمهور اهل السّنّة یشترطون القرشیّة فی الخلافة، و الحال انه من عشیرة البوبدری الذین لم یدّع احدهم ذلک.

ص: 136

و قد ضمّ التنظیم الذی قام به البغدادی مضافاً الی المنتمین الی القاعدة من شتی البلدان العربیّة و الاسلامیّة و الغربیّة تنظیمات من البعثیین، و النقشبندیّة، و الجیش الاسلامی للعراق و انصار السنّة (الاکراد)، و کتائب ثورة العشرین «جماعة حارث الضّاری». و بعد وقوع احداث سوریّا حاول هذا التنظیم اکتساح السّاحه السوریّة، و لذلک وقعت معارک عنیفة بینهم و بین جبهة النصرة و جیش الشام من جانب آخر، و کان الفوز علی الاغلب لداعش، فتمکنوا من احتلال مناطق فی الشام مثل الرّقّة و الحسکة و دیر الروز فی شرق سوریّا. و بعد ان التحقت بهم مجموعات التکفیریین من بلدان عربیّة و افریقیّة و اوروبیّة و قویت جبهتهم عسکریاً و مالیّاً، هجموا علی العراق و احتلوا عدّة محافظات مثل الانبار و صلاح الدین و نینوی و تمکنّوا من السّیطرة علی الموصل، و بعد ذلک أعلنوا الخلافة الاسلامیة للمدعو ابی بکر البغدادی، و حرّموا استعمال کلمة داعش لانهم حذفوا عنوان العراق و الشّام و سمّوا انفسهم بالدولة الاسلامیّة. و قد قاموا بفجائع مؤلمة من قتل النفوس البریئة حتی الشیوخ و النّساء و الاطفال من الشیعة و السنّة و الأکراد، کما قتلوا اثنی عشر من علماء اهل السنة الذین امتنعوا من مبایعة خلیفتهم، و کادوا یحتلّون بغداد و العتبات المقدسة لولا فتوی المرجعیّة الشیعیّة فی العراق المتمثلة بسماحة آیة الله العظمی السید السیستانی، حیث هبّ الملایین من العراقیین سنّة و شیعة متطوّعین لخوض غمار الحرب. و قد تشکّلت تنظیمات تعبویّة باسم الحشد الشعبی بمساعدة قوات فیلق القدس، و هذا السدّ الاسلامی الثوری هو الذی وقف فی وجه التکفیریین، فتحررت من براثنه مدن کثیرة و اصبحوا محاصرین من قبل قوّات الجیش العراقی و الحشد الشعبی و یرجی القضاء علیهم فی القریب العاجل ان شاء الله.

5. جماعة بوکوحرام

ان جماعة بوکوحرام من ذیول القاعدة فی نیجیریا، قامت فی الآونة الاخیرة باعمال عنیفه، و احتلت عدّة مناطق، و کشّرت عن انیابها حینما قامت بتفجیر عبوات ناسفة فی مسیره یوم القدس العالمی عام 2014 الّتی راح ضحیّتها العشرات من النفوس البریئة، و کان من بین الضحایا ولدان للشیخ ابراهیم زکزکی العالم الدینی لاتباع اهل البیت (علیهم السلام) هناک، کما قاموا بتفجیر حسینیة فی لیله عاشورا فی هذا العام، و هذه الاعمال تدلّ علی وحشیتهم من جانب، و انتمائهم الی

ص: 137

الصهاینة من جانب آخر، و عدائهم لاهل البیت و نهضة الامام الحسین علیه السلام من جانب ثالث. و علی ایّ حال فهذه الجرائم تنّم عن رؤیتهم التکفیریّة.

دور الغلو فی تدشین التکفیر
اشاره

بعد أن عرفنا حقیقة التکفیر و التیارات البارزة فی تکفیر اهل القبلة قدیماً و حدیثاً، آن لنا ان نتعرّف علی حقیقة الغلو و اقسامه و دوره فی تدشین عملیّة التکفیر و تمهید الارضیّة او اعطاء الذّریعة لها.

حقیقة الغلو:

الغلوّ لغه مصدر علی وزن فُعُول مثل قَعَدَ قعوداً، و معناه تجاوز الحدّ.

قال الرّاغب: الغلوّ تجاوز الحدّ، یقال ذلک إذا کان فی السّعر غلاءً، و اذا کان فی القدر و المنزلة غُلُوٌّ، و فی السّهم: غَلوٌ. و افعالها جمیعاً غلا».(1)

والغلو کمصطلح دینی، هو الخروج عن حدّ الاعتدال و الوسطیّة فی الاعتقادات و تقییم الشخصیات. و اکبر مصداق للغلوّ هو الاعتقاد بمنزلة شخص ارفع من منزلته الواقعیّة، سواء کان ذلک الشخص نبیا او وصیّاً معصوماً او صحابیّاً او عالماً دینیاً.

الغلوّ عند اهل الکتاب:

قد استعمل القرآن الکلمة فی موضعین تندیداً باهل الکتاب الذین تجاوزوا الحدّ فی منزلة انبیائهم و احبارهم.

قال سبحانه: )یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لاَ تَغْلُواْ فِی دِینِکُمْ و لاَ تَقُولُواْ عَلَی اللّهِ إِلاَّ الْحَقِّ إِنَّمَا الْمَسِیحُ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ رَسُولُ اللّهِ(.(2)

وقال تعالی: )قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لاَ تَغْلُواْ فِی دِینِکُمْ غَیْرَ الْحَقِّ و لاَ تَتَّبِعُواْ أَهْوَاء قَوْمٍ قَدْ ضَلُّواْ مِن قَبْلُ و أَضَلُّواْ کَثِیرًا و ضَلُّواْ عَن سَوَاء السَّبِیلِ(.(3)

ص: 138


1- . المفرادت فی غریب القرآن، ص364.
2- . النساء: 171.
3- المائدة: 77.

و ما کان الغلو منحصراً فی اعتقاد النّصاری بان المسیح ابن الله، بل کان الیهود ایضاً یقولون بأن عزیراً ابن الله.

قال سبحانه: )وَقَالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللّهِ و قَالَتْ النَّصَارَی الْمَسِیحُ ابْنُ اللّهِ ذَلِکَ قَوْلُهُم بِأَفْوَاهِهِمْ یُضَاهِؤُونَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِن قَبْلُ قَاتَلَهُمُ اللّهُ أَنَّی یُؤْفَکُونَ(.(1)

کما ان الیهود و النصاری اتخذوا احبارهم و رهبانهم ارباباً من دون الله و انزلوهم منزلة الرّب المشرّع اذ أعطوهم منزلة التّشریع و اتبّعوا ما کانوا یحلّونه او یحرّمونه بغیر اذن من الله.

قال سبحانه: )اتَّخَذُواْ أَحْبَارَهُمْ و رُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللّهِ و الْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ و مَا أُمِرُواْ إِلاَّ لِیَعْبُدُواْ إِلَهًا واحِدًا لاَّ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ(.(2)

و قال تعالی: )قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلَی کَلَمَةٍ سَوَاء بَیْنَنَا و بَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ و لاَ نُشْرِکَ بِهِ شَیْئًا و لاَ یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقُولُواْ اشْهَدُواْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ(.(3)

الغلوّ بین المسلمین

إنّ الغلوّ فی تقییم الشخصیّات سری من اهل الکتاب کسائر ما عندهم من هنات الی المسلمین. و یمکن تقسیم الغلو فی الاوساط الاسلامیّة الی حقلین: ا - الحقل السنّی ب - الحقل الشیعی.

الغلوّ بین اهل السنّة

لعلّ السامع بمصطلح الغلو یعتقد بأن الغلو خاصّ بالشیعة، و الحال ان الغلوّ فی اهل السنّة له موقعه الخاص، و هذا الغلو هو الدّافع الأصلی لتکفیر الاخرین. و ذلک لأن الصحابة عند مذاهب اهل السنّة لهم الدّور الأوّل بعد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فی ایصال الدین الی الأجیال الّلاحقة، و من اجل ذلک اضفوا هالة من القداسه الخاصة علی أجمعهم فوصفوهم بالعدالة بلا استثناء، مهما صدر من بعضهم من الموبقات ما یندی له جبین التّاریخ. و هذا فی حدّ ذاته غلوّ فی تقییمهم، فان الادلّة الّتی ذکروها لاثبات عدالة جمیعهم لا تسلم عند التدقیق فی میزان النقّد و الدّراسة. و لم یکتف البعض بهذا المقدار بالنسبة الی الذین تسنّموا کرسیّ الخلافة، بل اضافوا الیهم مقامات تجعلهم فی

ص: 139


1- . التوبة: 30.
2- . التوبة: 31.
3- . آل عمران: 64.

مستوی الانبیاء و الاولیاء بسبب ما نشرت من اخبار موضوعه تحتوی علی فضائل منحوتة، ما کان حتی اصحابها المنسوبة الیهم یعلمون بها، و الّا لاستندوا الیها فی السقیفة و ما بعدها، و لکن دبجّتها الایادی الاثیمة التی استأجرت فی ملک بنی امیّة لوضع الحدیث فی النصف الثانی من القرن الاوّل. و تلک المقامات المزعومة تفید منزلة عظیمة للمنسوبین الیها، الامر الذی یفرض المتعرّض لهم بسوء خارجاً عن حوزة الاسلام و یحکم علیه باستباحة الدّم و المال کایّ مرتدّ آخر، و الحال ان الجمهور من اهل السنّة لم یحکم علی سابّ الصحابة الّا بالتّعزیر. قال ابو القاسم محمد بن احمد بن جزی الکلبی الغَرناطی (693-741ه-) فی کتاب الحدود من کتابه {القوانین الفقهیّة}: «وأمّا من سبّ الله تعالی او النبی صلی الله علیه و آله و سلم أو أحداً من الملائکة او الانبیاء فان کان مسلماً قتل اتفاقاً، ... و ان کان کافراً فان کان سبّ بغیر ما به کفر، فعلیه القتل و الّا فلا قتل علیه ... و امّا من سبّ أحداً من أصحاب النبی صلی الله علیه و آله و سلم أو أزواجه أو أهل بیته فلا یقتل علیه، و لکن یؤدب بالضرب الموجع و یکرّر ضربه و یطال سجنه».(1)

و هذا التّعزیر هو الذی افتی به فقهاء الجمهور بالنسبة الی سابّ ای رجل کان.

قال الشیخ ابو اسحاق ابراهیم بن محمد الشیرازی (476م) فی الحدود من کتابه المهذّب: «من أتی معصیة لا حدّ فیها و لا کفّارة کمباشرة الاجنبیّة فیما دون الولوج و سرقته ما دون النصاب او سرقة من غیر حرز او القذف بغیر الزنا او الجنایة التّی لا قصاص فیها و ما أشبه ذلک من المعاصی، یعزّر علی حسب ما یراه السلطان، کما روی عبد الملک بن عمیر قال: سئل علیّ - کرّم الله و جهه - عن قول الرّجل للرّجل: یا فاسق یا خبیث، قال: هنّ فواحش فیهنّ التعزیر و لیس فیهن حدّ».(2)

و ذکر مثل هذا ابن قُدامة (541-620) فی الکافی فی فقه ابن حنبل(3)، کما ذکره الفقیه السّنّی المعاصر الدکتور وهبة الزحیلی فی الفقه الاسلامی و ادلّته (ج7/5591).

وعلیه فالسّاب لأحد من الصحابة بناءً علی نظریة اهل السّنّة فی تعدیل جمیعهم، لا یستحق الّا التّعزیر و السّجن، و هو فیما ثبت بادلّة شرعیّة فی المحکمة العادلة. و لکن اهل الغلوّ فی الخلفاء

ص: 140


1- . علی اصغر مروارید، المصادر الفقهیة، ج38، الحدود ص397.
2- . نفس المصدر، الحدود ص571.
3- . المصدر ص 679.

خاصّة یوجبون استباحة دماء المتعاطی لذلک، او حتی الذّی یشکک فی وجود المقامات المزعومه لهم فضلاً عن السّاب لهم.

نماذج من الغلوّ فی بعض الصحابة عند اهل السنّة
اشاره

من المناسب هنا ان نذکر حدثین تاریخییّن یبیّنان موقف الغلو عند بعض المنسوبین الی اهل السّنّة.

النموذج الاوّل:
غلوّ بعض اهل اصفهان فی معاویة و الخلفاء

قال شمس الدّین محمد بن أحمد بن أبی بکر المقدسی المتوفی 380ه- فی کتابه {احسن التقاسیم} فی بحثه عن اقلیم الجبال بما فیه الرّی و قم و اصفهان:

وفی أهل اصفهان بله و غلوّ فی معاویة. و وصف لی رجل بالزّهد و التعبد فقصدته و ترکت القافله خلفی و بتُّ عنده تلک اللیلة، و جعلت أسأله الی أن قلت: ما قولک فی الصّاحب (ای الصاحب بن عباد الشاعر و الوزیر البویهی) فجعل یلعنه، ثم قال: انه أتانا بمذهب لا نعرفه. فقتل: و ما هوَ؟ قال: یقول: معاویة لم یکن مرسلاً، قلت: و ما تقول أنت؟ قال: أقول کما قال الله عزّوجلّ: )لاَ نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِّن رُّسُلِهِ((1) ابو بکر کان مرسلاً و عمر کان مرسلاً، حتّی ذکر الأربعة، ثم قال: و معاویة کان مرسلاً. قلت: لا تفعل! أمّا الأربعة، فکانوا خلفاء، و معاویة کان ملکاً، و قال النبی صلی الله علیه و آله و سلم : «الخلافة، بعدی الی الثلاثین سنة، ثم تکون ملکاً»(2) فجعل یشنّع علیّ و أصبح یقول للناس: هذا رجل رافضّی. فلو لم تدرک القافلة لبطشوا بی و لهم فی هذا الباب حکایات کثیرة.(3)

ولایخفی أن ما ذکره من غلوّ و انحراف لأهل اصفهان کان فی القرن الرابع الهجری. لا القرون الأخیرة التی اصبحت فیها اصفهان معهداً من اکبر معاهد اهل البیت ( و التشیع. و الشاهد فی القصّة، ان صاحب الغلو فی الخلفاء یحسب من یشککّ فی مقاماتهم المزعومة رفضا، و الرفّض

ص: 141


1- . البقرة: 285.
2- . ذکره الزبیدی فی اتحاف الادة المتقین ، ج2، ص210.
3- . مقدسی، احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم، ص298.

فی المصطلح التّاریخی الذی وصفت الحکام به الشیعة، یعنی الکفر و الخروج عن الدین، و هو یوجب سفک الدّماء و نهب الاموال و هتک الاعراض، و کان الشّیعی یحبّ أن یقال له زندیق بدلاً من ان یقال له رافضی ایام حکومة بنی امیة و بنی العبّاس. و فی هذا الزمان حینما یکفر السلفیون الشیعة بکونهم رافضة، انّما ینشأ من غلوّهم فی مقامات الخلفاء لا غیر.

النموذج الثانی:
أعمال الشغب و اثارة الفتن الّتی قام بها البربهاری السلفی بذریعة لعن معاویة و یزید

قال ابن الأثیر فی احداث سنة احدی و عشرین و ثلاثمائة فی زمن القاهر بالله العباسی:

و فیها أمر علیّ بن بُلیَق (الحاجب)، قبل قبضه و کاتبه الحسن بن هارون بلعن معاویة بن أبی سفیان و ابنه یزید علی المنابر ببغداد، فاضطرب العامّة، فأراد علی بن بلیق أن یقبض علی البربهاری رئیس الحنابلة، و کان یثیر الفتن هو و اصحابه، فعلم بذلک فهَرَب فأخذ جماعة من أعیان اصحابه و حبسوا و جُعلوا فی زورق و أحدروا الی عمان.(1)

والبربهاری هو علی بن خلف المتوفی 329، زعیم الحنابله فی زمانه أثار الفتن و راح ضحیتها النفوس البریئة بسبب ما شاهده من لعن لمعاویة و ابنه یزید. فلو أنّ معاویة بسبب صحبته کانت له حرمة، فما هی حرمة یزید الفاسق قاتل النفس الزکیّة و صاحب الدّواهی الکبری؟ و لکن الغلو فی امثال تلک الشخصیات هو الدافع لامثال البربهاری لإراقه الدّماء و شنّ الحروب و الفتن.

الغلو فی الائمة علیهم السلام فی أوساط الشیعة

انّ الغلوّ فی اوساط الشیعة کظاهرة شاذّه جدّاً لیس حدیثاً، بل هو قدیم ترجع جذوره الی زمان امیر المؤمنین علیه السلام و ذلک أن الشیعة یعتقدون فی ائمتهم حسب ما ثبت لهم من الکتاب و السنة انهم عباد مکرمون مطهرون من الاخطاء و الذنوب و هم محدَّثون و اوصیاء معصومون منصوبون لامامة النّاس و ولاتهم من قبل الله سبحانه علی لسان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و قد تظهر منهم کرامات و خوارق عادات بمقتضی ولایتهم التکوینیة باذن الله.

ص: 142


1- . ابن اثیر، الکامل، ج5، ص154.

و هذا الحدّ من الاعتقاد، بما أنّه مستند الی حجج شرعیّة، لا ضیر فیه و لا إشکال، و لیس فیه ای شئ من الغلوّ، الّا أن بعض الجهله من المنسوبین الی الشیعة ما کانوا یدرکون مغزی تلک المقامات الولائیة و المعنویة و اختلطت عندهم الموازین، فتجاوزوا تلک الحدود و قالوا فی الائمة بمقالات أرفع من تلک المقامات و هو غلوّ فی حقّهم، لان بعض اولئک الجهلة حسبوا ان الائمة - و العیاذ بالله - ارباب و آلهة من دون الله، و انّهم یتصرفون فی عالم الکون استقلالاً و من دون اذن الله. و لا شکّ أن هذا کفر و شرک بالله العظیم و یخرج المعتقد به عن حوزة الاسلام بلا تردید.

کما أن بعضهم اعتقدوا فی الائمه بالتّفویض، ای انهم لیسوا بآلهة، لکن الله خلقهم و فوض امور الخلق و الإحیاء و الاماتة و الرزق و ادارة جمیع ما فی الکون و الدنیا و الآخرة الیهم.

وهذا ایضاً غلوّ و باطل، و قد تبرّء منهم عامّة الشیعة، و علی رأسهم علماؤهم تبعاً لنفس الائمة الاطهار علیهم السلام الذین واجهوا الغُلاة باشدّ ما یکون من المواجهة من الطّرد و اللّعن و التکفیر و البراءة منهم و ما شاکل ذلک. و قد استفاضت بل تواترت الاحادیث عن الائمة علیهم السلام فی هذا المعنی. و قد اودع العلامة المجلسی 94 حدیثاً فی الباب 9 من کتاب إلامامة تحت عنوان «نفی الغلو فی النبی و الائمة علیهم السلام » و الیکم نماذج من تلک الاحادیث:

1. نوادر الراوندی باسناده عن جعفر بن محمد عن آبائه علیه السلام ، قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لا ترفعونی فوق حقّی فانّ الله تعالی اتخّذنی عبداً قبل أن یتخذنی نبیاً».(1)

2. ما رواه الطوسی فی الامالی بسنده عن ابن نباتة قال: قال امیر المؤمنین علیه السلام : اللّهم انّی برئ من الغلاة کبراءة عیسی بن مریم من النصاری، اللهم اذلهم أبداً و لا تنصر منهم أحداً.(2)

3. ما رواه الصدوق فی الخصال بسنده عن ابی عبد الله علیه السلام فی قوله عزّ و جل: هل أنبّئکم علی من تنزّل الشیاطین تنزّل علی کلّ أفاک أثیم.

قال: هم سبعة: المغیرة و بیان و صائد و حمزة بن عمارة البربری و الحارث الشامی و عبد الله بن الحارث و ابو الخطّاب.(3)

ص: 143


1- . محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج25، ص265، باب نفی الغلو فی النبی صلی الله علیه و آله و سلم و الائمة علیهم السلام ح5.
2- . المصدر، ص266 الحدیث 7.
3- . المصدر، ص27، ح16.

ان مقصود الامام علیه السلام من ذکر هؤلاء السبعة المعروفین بالغلو، اّهم من ابرز مصادیق الآیة فی ذلک الزمان، لا أن الآیة نزلت فیهم کما هو معلوم.

4. و ما رواه الشیخ الصدوق فی عیون اخبار الرضا علیه السلام بسنده عن أبی هاشم الجعفری قال: سألت أبا الحسن الرضا علیه السلام عن الغلاة و المفوضة، فقال: الغلاة کفّار، و المفوضة مشرکون، من جالسهم أو خالطهم أو واکلهم أو شاربهم أو واصلهم أو زوجّهم او تزوّج الیهم أو أمنهم أو ائتمنهم علی أمانة او صدّق حدیثهم أو أعانهم بشطر کلمة بشطر کلمة خرج من ولایة الله عزّوجلّ و ولایة الرسول صلی الله علیه و آله و سلم و ولایتنا اهل البیت علیهم السلام ».(1)

مواقف أعلام الشّیعة من الغلوّ و الغلاة
اشاره

بعد أن ذکرنا نماذج الاحادیث المرویّة عن الائمة علیهم السلام حول الغلوّ و الغلاة، من المناسب ان نکمل البحث بنقل مواقف من اعلام الشیعة حول المسألة.

1. «قال الشیخ محمد بن علی بن الحسین بن بابویه القمی المتوفی381ه-»

قال: «اعتقادنا فی الغلاة و المفوضة أنّهم کفّار بالله جلّ اسمه و انّهم أشرّ من الیهود و النصاری و المجوس و القدریّة و الحروریّة، و من جمیع اهل البدع و الأهواء المضلّة، و أنّه ما صغّر الله تصغیرهم بشئ... و کان الرضا علیه السلام یقول فی دعائه:

اللهم انّی أبرأ الیک من الحول و القوّة، فلا حول و لا قوة الّا بک. اللهم إنّی أبرأ الیک من الّذین ادّعوا لنا ما لیس لنا بحقّ. اللهم إنّی ابرأ الیک من الذین قالوا فینا ما لم نقله أنفسنا. اللهم لک الخلق و منک الرزق، و «ایاک نعبد و إیاک نستعین». اللهم أنت خالقنا و خالق أبائنا الأولیّن و آبائنا الآخرین. اللهم لا تلیق الربوبیّة الا بک، و لا تصلح الالهیّة الّا لک، فالعن النّصاری الذّین صغروا عظمتک، و العن المضاهئین لقولهم من بریتّک.

اللهم انّا عبیدک و ابناء عبیدک، لا نملک لانفسنا نفعاً و لا ضرراً و لا موتاً و لا حیاة و لا نشوراً. اللهم من زعم أننا أرباب فنحن الیک منه براء، و من زعم أن الینا الخلق و علینا الرزّق فنحن منه براء کبراءة عیسی علیه السلام من النصاری. اللهم انّا لم ندعهم الی ما یزعمون، فلا تؤاخذنا بما یقولون و اغفر

ص: 144


1- . المصدر، ص 273، الحدیث 19.

لنا ما یدّعون. و لا تذر علی الارض منهم دیّاراً «انّک ان تذرهم یضلّوا عبادک و لا یلدوا الّا فاجراً کفّاراً(1)».(2)

2. «الشیخ محمد بن محمد بن النعمان المفید المتوفی413»

قال: «الغلوّ فی اللغة هو تجاوز الحدود و الخروج عن القصد، قال الله تعالی:

)یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لاَ تَغْلُواْ فِی دِینِکُمْ وَلاَ تَقُولُواْ عَلَی اللّهِ إِلاَّ الْحَقِّ((3) الآیة، فنهی عن تجاوز الحدّ فی المسیح و حذّر من الخروج عن القصد فی القول و جعل ما ادّعته النصاری غلوّاً لتعدیّه الحدّ علی ما بیّناه، و الغلاة من المتظاهرین بالاسلام هم الذین نسبوا امیر المؤمنین علیه السلام و الائمة من ذریتّه علیه السلام الی الالهیّة و النبوة و وصفوهم من الفضل فی الدین و الدّنیا الی ما تجاوزوا فیه الحدّ و خرجوا عن القصد، و هم ضلّال کفّار، حکم فیهم امیر المؤمنین صلوات الله علیه بالقتل و التحریق بالنّار، و قضت الائمة علیهم السلام علیهم بالإکفار و الخروج عن الاسلام. و المفوضّة صنف من الغلاة و قولهم الذّی فارقوا به من سواهم من الغلاة: اعترافهم بحدوث الائمة و خلقهم و نفی الالوهیة عنهم و اضافة الخلق و الرزق مع ذلک الیهم و دعواهم انّ الله تعالی تفرّد بخلقهم خاصّة و أنّه فوّض الیهم خلق العالم بما فیه و جمیع الأفعال...».(4)

3. «شیخ الطائفة محمد بن الحسن الطوسی (385-460ه-)

بعد أن ذکر الشیخ الطوسی فی کتاب الغیبة، المذمومین الذین ادّعوا البابیة - لعنهم الله - بعد غیبة الامام المهدی المنتظر عجل الله تعالی فرجه الشریف، و هم ابومحمد الشریعی و کان من اصحاب الهادی علیه السلام و العسکری علیه السلام ، و محمد بن نصیر النّمیری و کان من اصحاب الهادی علیه السلام و العسکری علیه السلام ، و ابو طاهر محمد بن علیّ بن بلال، و الحسین بن منصور الحلاج، و ابو جعفر بن ابی العزاقر المعروف بمحمد بن علی الشلمغانی، و هؤلاء قد صدر اللّعن فیهم من قبل الامام الحجة عجل الله تعالی فرجه الشریف فی ضمن توقیعات اعلنها نوّابه الاربعة، و ان الشیعة تبرأت منهم و طردتهم عن مجتمعهم و کان عاقبتهم الخذلان و الذّل و القتل.

ص: 145


1- نوح: 26.
2- . شیخ الصدوقف کتاب الاعتقادات، ص308-322.
3- . النساء: 171.
4- . تصحیح الاعتقاد، ص63-66؛ محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج25، ص344-336.

و هم قد ادعوا النیابة عن الحجة عجل الله تعالی فرجه الشریف کذباً و زوراً و ارتطموا فی القول بالغلوّ و الحلول و ما شاکل ذلک من انحرافات، و قتل بعضهم علی ایدی الحکومة العباسیّة، بعد أن ذکر المذمومین و قصصهم تعرّض الی ذکر امر ابی بکر البغدادی بن أخی الشیخ ابی جعفر محمد بن عثمان العمریّ و أبی دُلَف المجنون، فقال:

أخبرنی الشیخ ابو عبد الله محمد بن محمّد بن النعمان، عن أبی الحسن علیّ بن بلال المُهَلَّبی قال: سمعت أبا القاسم جعفر بن محمد بن قُولُویه یقول: أمّا أبو دُلف الکاتب - لاحاطه الله - فکنّا نعرفه ملحداً ثم أظهر الغلوّ ثم جنّ و سلسل، ثم صار مفوّضا، و ما عرفناه قطّ إذا حضر فی مشهد إلّا استخفَّ به، ثم صار الشیعة إلا مدّة یسیرة، و الجماعة تتبرّء منه و ممّن یؤمی الیه و ینمّس به.

و قد کنّا وجّهنا الی ابی بکر البغدادی لمّا ادّعی له هذا ما ادّعا فأنکر ذلک و حلف علیه فقبلنا منه، فلمّا دخل بغداد مال الیه و عدل عن الطائفة و أوصی الیه، لم نشک أنّه علی مذهبه، فلعنّاه و برئنا منه، لأنّ عندنا أنّ کلّ من ادّعی الامر بعد السَّمُریّ فهو کافر منمّس ضال مضلّ، و بالله التوفیق. ثم قال: و قال ابونصر هبة الله بن أحمد الکاتب ابن بنت امّ کلثوم بنت أبی جعفر محمد بن عثمان العمری رضی الله عنه: إنّ أبا دُلف محمد بن مظفّر الکاتب کان فی ابتداء امره مخمّساً مشهوراً، بذلک لأنه کان تربیة الکرخیّین و تلمیذهم و صنیعتهم، و کان الکرخیّون مخمسّة(1)، و لا یشک فی ذلک أحد من الشیعة، و قد کان ابودُلف یقول ذلک و یعترف به و یقول: نقلنی سیدّنا الشیخ الصّالح - قدّس الله روحه و نوّر ضریحه - عن مذهب أبی جعفر الکرّخی الی المذهب الصحیح - یعنی أبا بکر البغدادی...»(2)

الی هنا علمنا أنّ الغلوّ امر باطل و کفر و شرک بالله العظیم، و ان جمیع الشیعة الامامیّة بعلمائهم و عوامهم تبعاً لائمتهم المعصومین بریئون بکل معنی البراءة عن الغلوّ و الغُلاة، لا یعتقدون بالائمة علیهم السلام الّا بانّهم عباد لله مکرمون و ما کان لهم من الامامة و العلم و العصمة و الولایة التکوینیّة فهی منح الهیّة ثبتت بادلّة قاطعة، و لیس فیها ایّ شئٍ من الشذوذ و الغلو. و علیه فهم مجانبون للتقصیر فی حقّ الائمة علیهم السلام و یحسبونه انحرافاً عن الکتاب و السنّة.

ص: 146


1- . المخمّسة فرقة من الغلاة یقولون بألوهیّة أصحاب الخمسة: سلمان و اباذر و المقداد و عماراً و بن أمیّة الضُّمَری هم الموّکلون بمصالح العالم من قبل الرّب.
2- . شیخ الطوسی، الغیبة، ص279 – 281.
اتهام الشیعة بالغلوّ من قبل اعداء اهل البیت علیهم السلام بذریعة کلمات الغلاة المنسوبین الیهم

علی الرغم من براءة الشیعة الامامیة عن الغلوّ و الغلاة، نری من المؤسف أن بعض المخالفین لأهل البیت علیهم السلام یکیلون الاتّهامات لهم بالغلوّ و المغالاة، امّا سبب صدور هذا الاتهام من قبل الحکّام الاموّیین و العباسیّین و نظرائهم، فهو واضح لمن أمعن فی التاریخ. فانّ الحکام لاجل القضاء علی مناوئیهم السیّاسیّین کانوا یحاولون الصاق التهّم بهم حتّی یبرّروا مواقفهم الاجرامیّة من سفک دماء الشیعة و تهجیرهم و نهب اموالهم و تدمیر بیوتهم.

و امّا سبب اقتراف التهم من غیر الحکّام کالقضاة و المفتین فهو بتأثیر من السیاسة السّائدة علی المجتمع، و لعلّ ما یجدونه من غلوّ لبعض المنسوبین الی الشیعة، و هم الذین قد تبرّأ جمهور الشیعة منهم، هو المستمسک الوحید لاصدار فتاوی التکفیر بحقّ الشّیعة و سفک دمائهم و الذّریعة التّی یتذرّعون بها لاصدار تلک الاحکام القاسیّة من التکفیر بحق کلّ الشیعة. و هؤلاء التکفیریون و ان لم یکونوا معذورین عند الله بسب تلک الأحکام الجائرة، و لکن لا ننسی انّ لکلمات الغُلاة و احادیثهم المزیفّة فی حقّ اهل البیت علیهم السلام کانت تشکّل الذّریعة القصوی للمفتین بتکفیر الشیعة، فایدی الغلاة ملطخة بدماء الشیعة الابریاء عن ایّ غلوّ و کفر، لانّهم هم الممهّدون لاولئک الظّلمة.

دور الغلاة و المخالفین للوحدة الاسلامیة

بعد أن عرفنا دور الغلّو من قبل بعض المنسوبین الی الشیعة قدیماً فی سفک دماء الشیعة، یلزم الترکیز علی ذلک الدّور الذی یلعبه بعض المنسوبین الی الشیعة فی زماننا هذا.

انّ فی بعض اوساط الشیعة یوجد بعض الجهلة ممّن یسمّی نفسه بالرّادود او المدّاح(1) لاهل البیت من یصف ائمة اهل البیت علیهم السلام او بعض ذریتهم بکلمات تفوح منها رائحة الغلو مثل نسبة الالوهیّة و الربوبیّة الی الزهراء علیها السلام و الحسین علیه السلام و زینب بنت امیر المؤمنین علیه السلام ، و الحال ان مراجع الشیعة بالصّراحة اعلنوا استنکارهم لهکذا مدّاحین و حتّی قال بعضهم بنجاسة من یتعاطی هذا الاسلوب من المدح.

کما أن بعض المنسوبین الی الشیعة لا یعتقدون بالوحده الاسلامیة و یقومون بسباب رموز اهل السنة من خلال بعض الفضائیات و المنابر الاعلامیة تحت عنوان اسبوع البراءة فی مقابل اسبوع

ص: 147


1- . لایخفلی ان الاکثریة الساحقة لمدّاحی اهل البیت علیهم السلام مؤمنون شیعة شرفاء بریئون من ایّ شائبة من الغلو و الجهالة.

الوحدة، و هذا ممّا یوجب انزعاج الجمهور السنّی و إثارة عواطفه ضدّ الشیعة، و الحال ان مراجع الشیعة العظام من السیّد البروجردی الی السید الامام الخمینی! الی الامام الخامنئی و غیرهم من مراجع الشیعة الماضین و الاحیاء ابدوا تأییدهم لفکره التقریب و الوحدة الاسلامیّة بل هم المؤسسون لهذه الفکره، و انّ الامام الخامنئی و غیره من المراجع افتوا بحرمة النّیل من مقدّسات اهل السنّة و صرّحوا بأن من یتعاطی ذلک انمّا یخدم مصالح الاستعمار من الصهاینة و الأمریکان.

و لا شک فی ان فتاوی التکفیر ضدّ الشیعة الّتی اطلقها بعض رموز السلفیّة فی عصرنا الحاضر و قام بتنفیذها المنظمات التکفیریّة کالقاعدة و ذیولها من داعش و النصرة و غیرهما فراح ضحیّة تلک الاعمال التکفیریّة مئات الالوف،ویخشی ان یذهب لذلک الملایین من النّفوس البریئة. کل هذا کان من ذرائعه الواضحة مدائح بعض الرّوادید و خطب بعض الجهلة و تصریحات بعض الفضائیات العملیة المعروفة بالتشیع اللّندنی. و ان ایدی هؤلاء ملطّخة بدماء الابریاء من الشیعة الّتی سفکت دمائهم ظلماً و جوراً، و لا نرید أن نبرّر الایدی الاثیمة من التکفیرییّن الذین یقومون بتلک الجرائم، لان هؤلاء غیر معذورین و هم بدورهم یقومون بخدمة الاستکبار و الصّهاینة باشعال نیران الحروب فیما بین المسلمین و اخلاء الاجواء سالمة فی صالح الصّهاینة المحتلّین للقدس الشّریف، و لکن نرید ان نرکزّ علی الدّور التمهیدی الذی یقوم به بعض الجهلة المنسوبین الی الشیعة باعطاء الذّریعة للتکفیریّین. کما لا شک بان جمهور الشیعة برئ من هذه التّصرفات العنجهیّة التی تقوم بها هذه الثلة المنحرفه المسماة باسم التشیّع الانجلیزی.

فذلکة الکلام فی ان التکفیر و الغلو وجهان لعملة واحدة

ان ما تمخّض من ابحاث حول التکفیر و الغلو فی هذه الرساله، هو أن التّیارین منحرفان عن الجادّة الوسطی الّتی شرّعتها السّماء، أحدهما یسلک جانب الافراط و ثانیهما التّفریط، فهما متعاکسان فی بدو الامر الّا انّهما یعملان باتّجاه واحد و یساعد احدهما الآخر فی نهایته، و یمکن أن یمثل لهما بطَرَفی المِقصّ تحرّکهما ید واحدة و یقصّان شیئاً واحداً و ان کانا متعاکسین.

و الغلوّ عند بعض اهل السّنّة فی مقامات الصّحابه و خاصّة الخلفاء منهم یصوّر المنتقدین لهم روافض و مبتدعة یستحقّون التکفیر، کما أنه عند بعض المنسوبین الی الشیعة یعطی الذّریعة للتکفیریین فی سفک دماء قاطبة الشیعة و نهب اموالهم و هتک اعراضهم، و انّه یضفی لباس الکفر

ص: 148

و النفاق علی جمیع اهل السنّة و یصوّرهم ناصبّیین یستحقون الوقیعة بهم بکل ما اوتی الموقعون من قوّة و حیلة.

و هذا التّخبّط الفکری لدی الفریقین هو الذّی صنع المناخ قدیماً و حدیثاً للانتهازییّن و الحکّام الظالمین لفرض السیطرة علی عامة المسلمین، کما هو الیوم اصبح آلة طیّعة بید المستعمرین الشرقیّین و الغربیّین لاحتلال دیار المسلمین و اشغالهم بقتال بعضهم البعض حتّی تخلو سوح الجهاد من المجاهدین ضد الاعداء الالدّاء للاسلام و الامة الاسلامیّة!

و هناک طرق لاجتیاز هذه الازمة التکفیریّة فی عصرنا الحاضر، من أهمها ان یتقارب علماء الامّة و یتعارفوا علی الخطر المحدق بهم، و یوحدّوا کلمتهم فی تنبیه الامة و ایقاظها من سباتها العمیق و دعوتها الی الوحدة و الوئام و نبذ الفرقة و الخصام و العمل بقوله سبحانه و تعالی «واعتصموا بحبل الله جمیعاً و لا تفرقوا».

والسلام علینا و علی عباد الله الصالحین

وآخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطّاهرین

محسن الحیدری

عضو مجلس خبراء القیادة فی الجمهوریة الاسلامیة

و إمام جمعة الاهواز المؤقت

15 صفر المظفر 1436ه-

ص: 149

ص: 150

فتنة التکفیر جذورها، و أطوارُها، و شرورُها / تاج الدین الهلالی

اشاره

تاج الدین الهلالی(1)

الحمد لله رب العالمین، رحیمٌ یُحب من عباده الرُّحماء سبحانه خلق الخلق من نفس واحدة و جعلهم شعوباً و قبائل لیتعارفوا إن أکرمهم عند الله أتقاهم و صلی الله و سلم و بارک علی من بعثه الله بکلمة التوحید لتوحید الکمل فکان خیر داع إلی الله بالحکمة و الموعظة الحسنة: یُعلم و یبشر و لاینفر و لا یکفر لینعم عباد الله برحمة الله.

سیدنا محمد و آله الأطهار و صحبه الأخیار و من اتبع طریقهم و تخلق بأخلاقهم إلی یوم الدین.

و بعد

الهدی القرآنی فی حرمة التکفیر

تأکیداً علی أنّ حکم التکفیر حق لله و لرسوله نستهدی و نسترشد بهدی القرآن الکریم لأنّه المنهج المعصوم الذی لا یأتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه.

1. ما قَصّهُ علینا القرآن الکریم بشأن الخلیل إبراهیم الذی کان حنیفاً مسلماً و لم یک من قال تعالی: )وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِبْرَاهِیمَ إِنَّهُ کَانَ صِدِّیقًا نَّبِیًّا * إِذْ قَالَ لِأَبِیهِ یَا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ مَا لَا یَسْمَعُ و لَا یُبْصِرُ و لَا یُغْنِی عَنکَ شَیْئًا ! یَا أَبَتِ إِنِّی قَدْ جَاءنِی مِنَ الْعِلْمِ مَا لَمْ یَأْتِکَ فَاتَّبِعْنِی أَهْدِکَ صِرَاطًا سَوِیًّا ! یَا أَبَتِ لَا تَعْبُدِ الشَّیْطَانَ إِنَّ الشَّیْطَانَ کَانَ لِلرَّحْمَنِ عَصِیًّا ! یَا أَبَتِ إِنِّی أَخَافُ أَن یَمَسَّکَ عَذَابٌ مِّنَ الرَّحْمَن فَتَکُونَ لِلشَّیْطَانِ و لِیًّا ! قَالَ أَرَاغِبٌ أَنتَ عَنْ آلِهَتِی یَا إِبْراهِیمُ لَئِن لَّمْ تَنتَهِ لَأَرْجُمَنَّکَ و اهْجُرْنِی مَلِیًّا ! قَالَ سَلَامٌ عَلَیْکَ سَأَسْتَغْفِرُ لَکَ رَبِّی إِنَّهُ کَانَ بِی حَفِیًّا( (الآیة 37 من سورة مریم) فتأمل ما کان علیه أبوه (من إصرار علی الکفر، بل و بدعوة إبراهیم للدخول فیه و لکن الخلیل إبراهیم علیه السلام بعد أن أفرغ جهده فی إقناعه بالعقیدة الحق و الأب علی غیه و ضلاله لم یصدر عنه حکم بالکفر بل قاله له: سلام علیک سأستغفر لک ربی إنه بی حفیاً.

ص: 151


1- مفتی سابق استرالیا.

کما أنه لم یدخر جهداً فی هدایة قومه و دعوتهم إلی قراءة کتاب الله المنثور و هو النظر فی الکون (الکوکب - القمر - الشمس) لاستدراجهم و إظهار الحجة علی بطلان کل ما یُعبد دون الله (وَکَذَلِکَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّمَاوَاتِ و الأَرْضِ و لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ) فلما تأکد أنه أمام قلوب مغلقة موصدة ضاعت مفاتیحها تحول من الدعوة النظریة إلی الدعوة العلمیة. قال تعالی: )فَتَوَلَّوْا عَنْهُ مُدْبِرِینَ ! فَرَاغَ إِلَی آلِهَتِهِمْ فَقَالَ أَلَا تَأْکُلُونَ ! مَا لَکُمْ لَا تَنطِقُونَ ! فَرَاغَ عَلَیْهِمْ ضَرْبًا بِالْیَمِینِ ! فَأَقْبَلُوا إِلَیْهِ یَزِفُّونَ ! قَالَ أَتَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ ! و اللَّهُ خَلَقَکُمْ و مَا تَعْمَلُونَ ! قَالُوا ابْنُوا لَهُ بُنْیَانًا فَأَلْقُوهُ فِی الْجَحِیمِ ! فَأَرَادُوا بِهِ کَیْدًا فَجَعَلْنَاهُمُ الْأَسْفَلِینَ( (الآیة: 90-98 من سورة الصافات).

فالخلیل إبراهیم واجه الأصنام بالتحطیم و التکسیر و لکنه لم یواجه قومه بالقتل و التکفیر.

2. و مع کلیم الله موسی یخبرنا القرآن الکریم

)وَجَاوَزْنَا بِبَنِی إِسْرَآئِیلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْاْ عَلَی قَوْمٍ یَعْکُفُونَ عَلَی أَصْنَامٍ لَّهُمْ قَالُواْ یَا مُوسَی اجْعَل لَّنَا إِلَهًا کَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ قَالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ( (الآیة 138 من سورة الأعراف).

فتأمل قوله موسی لقومه: قال إنکم قوم «تجهلون» و لیس «تکفرون» بل إنه لجاً إلی أسلوب النصح و التوجیه.

قال: )قَالَ أَغَیْرَ اللّهِ أَبْغِیکُمْ إِلَهًا و هُوَ فَضَّلَکُمْ عَلَی الْعَالَمِینَ( (الآیة 140 من سورة الأعراف). فمما هو ثابت و معلوم عن نبینا المعصوم صلی الله علیه و آله و سلم أنه کان یُعلم و یُرشد و یبشر و لا یُعنف و لا یُنفر و لا یکفر لأنه بُعث بالحنیفیة السمحه و الآیات المحکمة فقد ثبت عنه صلوات الله علیه و آله و سلّم:

1. عندما مرَّ الصحابة الکرام یوماً بشجرة کان الکفارُ یقدسونها و ینوطون بها أسلحتهم و یعکفون علیها. فطلبوا من رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم قائلین اجعل لنا هذه ذاتَ أنواط کما للکفار ذات أنواط فقال صلی الله علیه و آله و سلم : الله اکبر: هذا کما قالت بنو إسرائیل )اجْعَل لَّنَا إِلَهًا کَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ( (الأعراف 138) إنکم ترکبون سُنَنَ ما کان قبلکم "رواه أحمد و صححه الترمذی". فقد أرشدهم و علمهم و لم یکفرهم.

2. عن ابن عباس قال: قال رجل للنبی صلی الله علیه و آله و سلم ما شاء الله و شئت، فقال: أجعلتنی لله ندّاً قل ما شاء الله وحده "النسائی و ابن ماجة".

3. حدیث الشاب الذی جاء یطلب من رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ترخیصاً بالزنا: و کیف أنه أدناه و قربَه ثم قال له: أترضاه لأمک؟ قال: لا، فقال صلی الله علیه و آله و سلم : کذلک الناس لا یرضونه لهؤلاء، فکیف ترضی

ص: 152

لغیرک ما لا ترضاه لنفسک؟ ثم وضع یده علی صدره و دعا الله قائلاً اللهم طهر قلبه، و حصن فرجه و اغفر ذنبه... الحدیث الصحیح: فعلمه و لم یکفره.

4. حدیث الصحابی الذی أراد أن یهدی لرسول الله "روایة خمر" فقال صلی الله علیه و آله و سلم : أما علمت أن الله قد حرمها؟ فقال الرجل: أفلا أهادی بها الیهود؟ فقال صلی الله علیه و آله و سلم أما علمت أن الذی حرمها حَرَّم أن یُهادی بها الیهود؟ فقال الرجل: فما أصنع بها؟ قال: شنها علی البطحاء، فشنها الرجل علی البطحاء: فقد علمه و لم یکفره (مسلم و النسائی)

5. قصة الصحابی: حاطب بن أبی بلتعه: عندما اقترف خطیئة کبری تعتبر جریمة أمن دولة علیا، أمن الوطن، لأنه قام بالتخابر مع جهةٍ أجنبیةٍ معادیةٍ للمسلمین و فی حالة حرب معلنة، و أرسل خطابه الشهیر، یحذرهم من عزم رسول الله علی فتح مکة، و بعد أن فشلت خطته و اکتشف أمره نهی الرسول صلی الله علیه و آله و سلم عن تکفیره أو قتله بل عفا عنه و قال: لعل الله اطلع علی أهل بدر فقال اعملوا ما شئتم فقد غفرت لکم.

6. موقفه من الرجل الذی أساء الأدب مع رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم : و قال له: یا محمد اتق الله فما عَدَلت فی هذه القسمة. و مع أن الرسول صلی الله علیه و آله و سلم قد أعلمه الله و مآله. و أنه رأس فتنة ستجلب الخراب و الدمار علی المسلمین و هم الخوارج و قال عنه: سیخرج من (ضِئضِئ) هذا قوم... ثم ذکر صفات الخوارج و أفعالهم. و مع کل هذا عندما ثار أحد الصحابة و طالب بضرب رأسه: قال صلی الله علیه و آله و سلم : لاتقتلوه، لعله یُصلی، فاعتبرالصلاة، حصناً مانعاً له من القتل و لو کان منافقاً. (والحدیث رواه مسلم فی کتاب الزکاة باب ذکر الخوارج (رقم 1067)).

و فیه نزل قوله تعالی: )یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی و عَدُوَّکُمْ أَوْلِیَاء تُلْقُونَ إِلَیْهِم بِالْمَوَدَّةِ و قَدْ کَفَرُوا بِمَا جَاءکُم مِّنَ الْحَقِّ یُخْرِجُونَ الرَّسُولَ و إِیَّاکُمْ أَن تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّکُمْ إِن کُنتُمْ خَرَجْتُمْ جِهَادًا فِی سَبِیلِی و ابْتِغَاء مَرْضَاتِی تُسِرُّونَ إِلَیْهِم بِالْمَوَدَّةِ و أَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَیْتُمْ و مَا أَعْلَنتُمْ و مَن یَفْعَلْهُ مِنکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاء السَّبِیلِة علیهم السلام (الممتحنة:1)

و انطلقت شرارة التکفیر

تحقیقاً لنبوءة الصادق الصدوق الذی لا ینطق عن الهوی: بدأت فکرة التکفیر المنافیة و المتعارضة مع سماحة الإسلام و نهج خیر الأنام و أخلاق صحبه الکرام الذین اختلفوا بل و تنازعوا و اقتتلوا و لکن لم یکفر بعضهم بعضاً. و بدأت معالم فتنة التکفیر علی لسان جماعة خرجوا علی

ص: 153

إمام الأمة الشرعی علی بن أبی طالب علیه السلام و جماعة المسلمین قاطبة بعد حادثة التحکیم فکان ما کان من عنتهم و سفاهة أحلامهم و سوء تأویلهم علی تکفیر من خالفهم و استحلوا دماء الموحدین.

نعم: لم یرد فی السنة النبویة من الأحادیث بشأن فرقة من الفرق ما ورد بشأن ما ورد بحق الخوارج بیان صفاتهم و التحذیر من شرورهم و أفکارهم و سلوکهم نظراً لما تمثله هذه الفرقة من خطر کبیر و شر علی الإسلام و وحدة المسلمین لأنها تُعتبر مرضاً فکریاً عُضالا. لئلا تنزلق الأمة فی دومة أفکارهم، و تصاب بسرطان فهمهم السقیم للنصوص النبویة و القرآنیة.

و من مجموع ما تواتر من الآثار الصحیحة التی رواها الشیخان البخاری و مسلم و أصحاب السنن من أکثر من 40 طریقاً: یوضح الرسول الأکرم محمد صلی الله علیه و آله و سلم حالهم و صفاتهم فیقول: یأتی آخر الزمان قوم حدثاء الأسنان، سفهاء الأحلام یقولون من خیر قول البریة یمرقون من الإسلام کما یمرق السهم من الرمیّة لایجاوز إیمانهم حناجرهم.

و فی روایة مسلم: کتاب الزکاة: یبین المزید من صفاتهم فیقول: یخرج قوم من أمتی یقرأون القرآن لیست قرائتکم إلی قراءتهم بشیء و لا صلاتکم إلی صلاتهم بشیء، و لا صیامکم إلی صیامهم بشیء یقرأون القرآن یحسبون أنه لهم و هو علیهم لا تجاوز صلاتهم تراقیهم یمرقون من الإسلام کما یمرق السهم من الرمیة.

و ورد فیهم أیضاً:یقرأون القرآن لا یجاوز حناجرهم، یقتلون أهل الإسلام و یدعون أهل الأوثان، لئن أدرکتُهم لأقتلنهم قتل عاد و ثمود.

و ذکر صلی الله علیه و آله و سلم من صفاتهم أیضاً: یُحسنون القولَ و یسیئون العمل، سیماهم التحلیق: "بکیفیة لم تکن معهودة عند المسلمین"، تمرق مارقة عند فرقة من المسلمین یقتلها أولی الطائفتین بالحق.

هذه النصوص المتکاملة: رواها البخاری و مسلم و النسائی و الترمزی و أحمد و الحاکم و غیرهم.

رؤوس الفتنة الخوارجیة مع رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم

أخرج الإمام مسلم فی ذکر الخوارج و صفاتهم رقم (1064)

ص: 154

عن أبی برزة قال: أُتی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بدنانیر فجعل یقسمها (بین أصحابه) و عنده رجل أسود مطعوم الشعر، علیه ثوبان أبیضان بین عینیه أثر السجود، غائر العینین، ناتئ الجبین کث اللحیة، مشرف الوجنتین محلوق (أی حلیق شعر الرأس)، فقال: یا محمد: اتق الله: فإنک ما عدلت منذ الیوم القسمة، فغضب رسول الله غضباً شدیداً، ثم قال: فمن یُطع الله إذا عصیتُه؟ أیأمننی علی أهل الأرض، و لا تأمنوننی؟ و فی روایة: و الله لاتجدون أحداً أعدل علیکم منی (ثلاث مرات).

فلما و لیَّ (أی ذهب هذ الرجل) قال صلی الله علیه و آله و سلم : إن من ضِئضِئ هذا قوماً یقرأون القرآن لایجاوز حناجرهم ثم ذکر الحدیث السابق.

و لقد تحقق ما أخبر به المصطفی صلی الله علیه و آله و سلم : فظهرت مبکراً هذه الفرقة زمن الفتنة بین الصحابة.

مجمل صفات الخوارج من واقع النصوص الإسلامیة

1. علمٌ عقیم و فهم سقیم للنصوص: یقرأون القران لا یُجاوز تراقیهم.

2. أشداء علی المسلمین رحماء بالکافرین: یقتلون أهل الإسلام و یدعون أهل الأوثان.

3. سراع فی تفلتهم و مروقهم من الدین: یمرقون من الدین کما یمرق السهم من الرمیة.

4. عُبّاد زهاد بلا حقیقة إیمان: یحقر أحدکم صلاته و صیامه مع صلاتهم و صیامهم.

5. مفارقون للحق خارجون علی جماعة المسلمین: تقتلهم أولی الطائفتین بالحق.

6. أعمالهم تخالف أقوالهم: یحسنون القول و یسیئون العمل.

7. یکفرون ما لم یکفره الله و رسوله: حیث یکفرون المسلمین بفعل الکبائر.

8. یسیئون الأدب مع رسول الله و صحابته الأخیار: کما فعل جدهم الأول و کیف یتبرأ أحفاده الصحابیین عثمان و علی.

9. حلقوا الإیمان من قلوبهم و امتازوا بحلق رؤوسهم: سیماهم التحلیق.

10. أجسام البغال و عقول العصافیر: أحداث الأسنان سفهاء الأحلام.

أخبر الصادق المصدوق الذی لا ینطق عن الهوی: عن علامة و صفة رجال من هؤلاء الخوارج فقال: منهم رجلاً له عضد و لیست له ذراع علی رأس عضده مثل حلمة الثدی علیه شعرات بیض.

فلما کان یوم قتالهم للإمام علی: التمسوا هذا الرجل المذکور بین القتلی فلم یجدوه فکادوا یرتابوا، حتی طلبه علیٌّ بنفسه فوجده علی النحو الذی و صف رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و عندما رآه

ص: 155

الصحابة کبَّرَ الإمام علیٌّ و قال صدق الله و بَلَّغ رسولهُ: فقام إلیه عبیدة السلیمانی، فقال: یا أمیر المؤمنین، الذی لا إله إلا هو لقد سمعت هذا الحدیث فی صفته من رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فاستحلفه ثلاثاً فحلف بما سمعه.

مراحل و أطوار الفکر التکفیری عبر تاریخ الإمة

مَرَّ الفکر التکفیری بمراحل و أطوار:

المرحلة الأولی: البیئة الحاضنة التی نمی فیها الفکر التکفیری هی بیئة الخوارج الأوَل علی النحو الذی آنفاً فأول فئة منحرفة أصَّلت و قَعَّدَت لهذا الفکر التکفیری هی فئة (الخوارج) و علی الرغم من کونها جماعة سیاسیة فی نشأتها، و قد نأت بنفسها عن حرب الفتنة التی نشبت یوم وقعة (صفین) سرعان ما أوغلوا فی الشطط و الانحراف و اختاروا لأنفسهم منهجاً فکریاً عقائدیاً متفرداً و اطلُّوا الأمة الإسلامیة بمفاهیم و آراء شاذة فی قضیة الکفر و الإیمان و من أهمها:

1. التلازم بین الإیمان و العمل و إنه ثلاثی الأرکان (الإقرار القلبی، ثم التصدیق اللسانی، ثم التصدیق العملی).

2. القول بکفر مرتکب الکبیرة لأنها تنفی الإیمان.

3. الحکم علی کل من یعارضهم و یخالفهم بالکفر و الشرک و من ثم فإنهم کانوا یختبرون کل من ینضم لجماعتهم بالدلیل العملی و هو أن یقتل مسلماً ممن وقع أسیراً تحت أیدیهم من المسلمین إن قتله صَدَّقوه و إن أبی کذبوه و قتلوه.

4. قتل مخالفیهم (الکفار) و استحلال دماء أولادهم و نسائهم و أسرهم و أطفالهم مخلَّدون فی النار.

5. الحکم علی بلاد مخالفیهم بإنها (دار کفر).

و اعتماداً علی هذه الأصول الضالة سفکوا الدماء و استحلوا أرواح الأبریاء و أحدثوا فی الدین ما لیس منه و ما الله و رسوله منه براء.

المرحلة الثانیة: البَربَهاریَّة:

ص: 156

و علی الرغم من غلو هذه الفرقة الخوارجیة فی الساحة الفکریة و العقدیة إلا أن فکرهم سرعان ما اتجه نحو الأُفول و الاضمحلال و کاد یغیب عن الساحة الإسلامیة بالانحصار و الانکسار فلم یَعد له قوة و أثر فاعل یستقطب جماهیر المسلمین فی القرنین الثانی و الثالث الهجری.

فلما کان القرن الرابع ظهر علی الساحة شخص اسمه حسن بن علی بن خلف البَربَهاریة المولود 233ه- أو 252ه-، فتولی کِبرَ هذه الفرقة و أحیا فتنة التکفیر من جدید، فادعی أنه حنبلی المذهب فکر غلاة الحنابلة و هم معروفون بتعصبهم و غلوهم و تکفیرهم للسواد الأعظم من المسلمین (الأشاعرة، و الماتریدیة) و بالتالی فإن المذاهب الفقهیة التابعة لهذین الإمامین (الأشعری - و الماتریدی) (فی مسائل و هم المالکیة و الشافعیة و الحنفیة کفار و إذا کان هؤلاء کفار و هم السواد الأعظم من أهل السنة فإن الإمامیة و الزیدیة کفار من باب أولی حسب معتقداتهم.

وتمادی هذا [البربهاری] فی تعصبه و غالی فی تشدده فاعتنی بظاهرة التجسیم للذات الإلهیة و أثار الشبهات لدی طلاب العلم بالخوض فی آیات و أحادیث الصفات بهرطقة غیر إسلامیة و طریقة لم یخض فیها الرسول الأکرم و لا صحابته الأبرار منکراً المجازات اللغویة التی تضبط المفاهیم و تحمی عقول الأمة من الانتقاص و التجسید الذی لا یلیق بذات الله سبحانه و تعالی.

و تجاوز به الشطط أن دعا إلی تکوین جماعاتٍ (حسبیة) للنهی عن المنکر و محاربة ما رآه مخالفاً للمعتقدات الإسلامیة و ذلک باللجوء إلی ظاهرة العنف و التخریب بإحراق المحلات و الحانات و اماکن الانحرافات و آلات الغناء.

و قد دَوَّن المؤرخ ابن الأثیر فی تاریخه مسجلاً سلوک أنصار ابن [البربهاری] و کیف أن صاحب الشرطة فی ذلک العصر و هو (بدر الخرشنیُّ) قد اتخذ إجراءات أمنیة لمواجهة غلو هذه الجماعة، و أصدر قراراً بمنعهم من فرض أفکارهم علی المسلمین بالقوة و العنف و منعهم من إمامة المساجد و اشترط علی أی إمام أن یجهر فی صلاته بالبسملة (بسم الله الرحمن الرحیم) و ازدادت المواجهات بین البربهاریة و الشرطة و راجت الفتنة بین المسلمین، و استبشر الناس خیراً عندما علموا بموته بعد أن احتجب عن الظهور علی الساحة عاماً أو أکثر، کما قال ابن الأثیر.

ص: 157

هذا و قد دون المؤرخون الکثیر من المآسی و العصبیات التی بلغت حتی التقاتل و المواجهات الدمویة بین غلاة الحنابلة مع الشافعیة من جهة و مع الحنفیة من جهة أخری مما یؤکد أن التعصب المذهبی إثم کبیر و فتنة التکفیر شرٌّ مستطیر.

المرحلة الثالثة: الخوارجیة العصریة و السطو علی المصطلحات الشرعیة:

قد لبست هذه الظاهرة التکفیریة ثوباً جدیداً و تسللت إلی کیان الأمة تحت مُسمیات حدیثة و انتهجت فکر الاختزال و الاعتقال و شَرعَنت الإقصاء و الإلغاء و مارست القرصنة و السطو علی المصطلحات الشرعیة و حتی تتضح معالم هذه الحالة، بلا تلبیس و لا تدلیس و حتی لا نوسع هوة الخلاف و نقع فیما وقع فیه أولئک من سوء الظن بالمسلمین و النیل من أئمة و علماء المسلمین، ینبغی علینا التماساً للحق و تبیاناً للحقیقة أن نَذکُر و نُذکّر بالأمور الآتیة:

أ. منشأ مصطلح (أهل السنة) و أطواره

باستنطاق کتب التاریخ نجد أن هذا اللفظ نشأ و تطوّر علی النحو التالی:

1. الأول: زمان أواخر العهد الأموی ظهر فکر الاعتزال القائم علی تقدیس العقل و إهمال (النقل) و مع أن هذا الفکر لعب دوراً هامّاً فی مواجهة أفکار الملاحدة و المناطقة و المُثلِّثة بالأدلة إلا أن العزوف عن النّصوص [النقلیة] أدی إلی ظهور علماء عُنوا باستخدام النصوص النّبویة المغیَّبة. و تصدَّوا لمواجهة الفکر الاعتزالی و هم:

(1) عبدالله بن سعید الکلاب. (2) و القلانسی. (3) و الحارث المحاسبی. و أُطلق علماء (أهل السنة) لعنایتهم بالحدیث النّبوی و النهج الروائی و لکن لم یکن لهم حضور فی علم (الکلام) و أصول العقائد التی عرفت بعلم التوحید.

2. الثانی: الأشعریة: نسبة إلی (أبی الحسن الأشعری) المولود عام (260ه- 874م) و المتوفی (324ه- - 936م). و قد نشأ الأشعری فی بیئة (الاعتزال) و تتلمذ أربعین سنة علی ید أبی علی الجبائی شیخ المعزلة: ثم ترک الاعتزال و انتهج طریقة الحدیث. و هو المؤسس الأول و المنظر لأصول العقائد المناهضة لفکر المعتزلة و بالتالی فإنه أطلق علی مدرسته (أهل السنة) و إلیه ینتمی فی العقائد (الشافعیة - و المالکیة).

ص: 158

3. و علی ذات الطریق ظهر العالم أبو منصور الماتریدی (الذی لم یعرف تاریخ مولوده و لکنه مات عام (333ه-) فاهتم بالجانب العقلانی أکثر من الروائی لذلک عرفت مدرسته بمدرسة أهل (الرأی و القیاس) و إن وافق الأشعری فی کثیر من مسائل العقیدة. و إلی هذه المدرسة ینتمی [الأحناف].

4. مدرسة الحدیث أو الأثر: و یُعرفون (بالأثریة) و إمامهم أحمد بن حنبل و سمّو أیضاً بجماعة السنَّة) و إلیهم ینتمی [الحنابلة].

5. إبان هذه المرحلة الأخیرة: ظهرت جماعة غلوائیة متشددة و هم غلاة الحنابلة الذین کفروا (الأشاعرة) و نشبت بینهم حروب کلامیة عقدیة مازالت قائمة حتی الآن: و یقوم فکرها علی الإیمان بنصوص آیات و أحادیث الصفات علی ظاهرها بلا اعتبار لمجازات اللغة العربیة: و قد عُرفت (بالمشبهة) و لکثرة استعمالهم للفظ (بلا کیف) سُمُّوا (بالبلکفیة) و لإیمانهم بالمکانیة لله و بذلک سیکون (حشو الکون) سُمُّوا أیضاً (بالحشویة).

ب. مرحلة السطو و الاختزال:

و تتمثل هذه المرحلة التی استشرت و استفحلت و أنتجت حالة تکفیریة جسیمة و کأنها الراعی الأکبر لإحیاء تراث المدرسة الخوارجیة التکفیریة الأولی.

و فی قرصنة و سطو علی بعض المصطلحات الإسلامیة أطلقوا علی أنفسهم (جماعة أهل السنة + التوحید + الفرقة الناجیة) و باختزال و اعتقال، و إقصاء و إلغاء، ادعوا لأنفسهم الحق المطلق، و بالتالی فإن السواد الأعظم من المسلمین أهل ضلال و کفر و إشراک.

و أصحاب هذا الفکر أبَوا إلا أن یفتئتوا علی الشیخین [أحمد بن تیمیة و محمد بن عبد الوهاب] و یشوهوا فکریهما و تاریخیهما، و استعداء المسلمین علی هذین الشیخین.

وذلک بالتقاط أغلوطات، و انتحال مقولات، و تصید سقطات مقطوعة من سیاق موارد کلامهما، و الاجتراء علی تکفیر المسلمین علی مسائل خلافیة بحجة سد الذرائع، فیحرمون أشیاء مشروعة و یحکمون فاعلها بالکفر و هم لذلک کمن یفتی بتحریم العنب لأنه ذریعة إلی صناعه الخمر و بإخصاء الذکور غیر المتزوجین لأنهم یملکون آلة الزنا و هکذا لأنَّ الأخذ بظاهر المعنی یوقع فی الغلط و تخطئة المسلم أو تکفیره و الحقیقة غیر ذلک، فتأمل أدب أهل العلم فی هذه اللطیفة.

ص: 159

طعم أبوحنیفة یوماً مع الإمام الصادق، فرفع الإمام الصادق، فرفع الإمام یده حمداً لله، ثم قال: "اللهم هذا منک و من رسولک"، قال أبو حنیفة، یا أبا عبد الله، أجعلت مع الله شریکا؟ قال الإمام: إن الله یقول فی کتابه: )وَلَوْ أَنَّهُمْ رَضُوْاْ مَا آتَاهُمُ اللّهُ و رَسُولُهُ و قَالُواْ حَسْبُنَا اللّهُ سَیُؤْتِینَا اللّهُ مِن فَضْلِهِ و رَسُولُهُ إِنَّا إِلَی اللّهِ رَاغِبُونَ( سبحانه: )یَحْلِفُونَ بِاللّهِ مَا قَالُواْ و لَقَدْ قَالُواْ کَلِمَةَ الْکُفْرِ و کَفَرُواْ بَعْدَ إِسْلاَمِهِمْ و هَمُّواْ بِمَا لَمْ یَنَالُواْ و مَا نَقَمُواْ إِلاَّ أَنْ أَغْنَاهُمُ اللّهُ و رَسُولُهُ مِن فَضْلِهِ( فقال أبو حنیفة: لکأنی ما قرأتها قط فی کتاب، و لا سمعتها إلا فی الموقف.

ویقول أبو حنیفة: استأذنت علیه فحجبنی (لحکمة فهمها أبو حنیفة فیما بعد) و جاء قوم من أهل الکوفة استأذنوا فإذن لهم فدخلت معهم، فلما صرت عنده قلت: یا ابن رسول الله لو أرسلت إلی أهل الکوفة فنهیتهم أن یشتموا أصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فإنی ترکت فیها أکثر من عشرة آلاف یشتمونهم! فقال: لا یقبلون منی، فقلت: و من لا یقبل منک و أنت ابن رسول الله؟ فقال الصادق: أنت أول لا یقبل منی، دخلت بغیر إذنی و جلست بغیر أمری، و تکلمت بغیر رأیی، و قد بلغنی أنک تقول بالقیاس، فقلت: نعم أقول به فقال: و یحک یا نعمان، أول من قاس إبلیس حین أمر بالسجود لآدم فأبی، و قال: خلقتنی من نار و خلقته من طین! أیهما أکبر یا نعمان: أیقاس لک هذا؟ قلت: لا قال: فأیهما أکبر: البول أو المنی؟ قلت البول، قال: فلماذا أمر فی البول بالوضوء و أمر فی المنی بالغسل؟ أیقاس لک هذا؟ قلت: لا، قال أکبر الصلاة أم الصوم؟ قلت: الصلاة، قال فلم وجب علی الحائض أن تقضی الصوم و لا تقضی الصلاة؟ أیقاس ذلک؟ قلت: لا، قال: فأیهما أضعف: المرأة ام الرجل؟ قلت: المرأة، قال: فلم جعل الله للرجل سهمین فی المیراث و المرأة سهماً أیقاس ذلک؟ قلت: لا.

و لو سأل الإمام الصادق أبا حنیفة عن حکمة کل حکم لأجاب لأنه صاحب الرأی الساطع و البیان القاطع لکنه أدب العلماء و احترام العترة الطاهرة.

هذا الأدب و الاحترام الذی جعل الإمام الشافعی یدع القنوت فی صلاة الصبح عندما صلی فی مسجد أبی حنیفة تأدباً و احتراماً له لأنه لا یری القنوت فی صلاة الصبح.

ج. موقفنا من العالمین [ابن تیمیة، و ابن عبد الوهاب]

ص: 160

إن حالة السطحیة و القشوریة و الضبابیة قد أوجدت و خلقت بیئة فکریة و أمزجة سوداویة تقوم بالتقاط فتاوی و أحکام صدرت عن الشیخین [ابن تیمیة و ابن عبد الوهاب] فی ظروف زمانیة و مکانیة معینة.

ثم یستنطقونها و یسخرونها فی تکفیر المسلمین، و کأنهم الناطقون الرسمیون المتحدثون باسم الشیخین فتأصل و شاع بین المسلمین أن [ابن تیمیة و ابن عبد الوهاب] هما المصدر الأساس لفکر التکفیر.

إن من یراجع کتب و فتاوی الإمام ابن تیمیة یثبت له:

- أنه لم یدَّع لنفسه مرتبة الاجتهاد المطلق أو أنه صاحب مذهب فقهی خاص، لأنه کان علی مذهب الإمام أحمد بن حنبل.

- و أنه کان یذکر أئمة المذاهب الإسلامیة بکل الإجلال و الاحترام و حسبک کتابه (رفع الملام عن الأئمة الأعلام).

- و أنه لم یکن عدواً مبیناً للمتصوفة علی الإطلاق، و أنه کان یثنی علی علماء التصوف المنضبطین بالکتاب و السنة و إنما کان عداؤه للغلاة منهم و أصحاب نظریات الحلول أو إسقاط التکالیف الشرعیه و حسبک المجلد الخاص الکامل الذی أفرده فی بیان [علم السلوک و التصوف فی فتاویه الکبری].

- له جرأة و إقدام فی إصدار الفتاوی التی یراها غیر منسجمة مع الکتاب و صحیح السنة حتی و إن تعارضت مع المذاهب السُّنّیة الأربعة. و فی مقدمتها القول ببطلان الطلاق البدعی المخالف للکتاب و السنة فی توافق کامل مع رأی المذهب الإمامی الجعفری و غیر ذلک من محاسن المواقف و الآراء العلمیة التی لا شک أنها تشکل إثراء و إضافة لتراثنا الفقهی.

وإن من یطالع موروثات الشیخ محمد بن عبد الوهاب یجده یقول بخلاف ما یرجوه و یتبناه المتطرّفون و المتشددون جهلاً و افتراء بغیر علم. و الفتاوی و المواقف التی فرضتها ظواهر بدعیة و انحرافات سلوکیة من الجهلة و الدهماء فی عصره لا یجوز توظیفها و اعتمادها سیفاً مشهراً علی رقاب المسلمین علی مدی الأیام.

ص: 161

و خلاصة القول: أن العاقل إذا رأی جیفة أو حتی جیفاً تطفوا علی سطح ماء بحر لجی عمیق الأغوار کامن الأصداف و الأسرار لا یجوز أن یصفه بأنه مجمع الجیف و النفایات فالحسنات یذهبن السیئات و لیس العکس٬ و الإنصاف العلمی یقتضی أن نقول بلا تهوین و لا تهویل أنّ الإمام ابن تیمیة شیخ من شیوخ و علماء الإسلام. و لیس شیخاً للإسلام نذکره بالتقدیر و الاحترام.

ونترحم علیه و علی جمیع موتی المسلمین الذین نحسن الظن بهم و أنهم ماتوا علی کلمة التوحید الله و رحمته.

ومع کامل احترامنا و تقدیرنا للإمام ابن تیمیة و الشیخ محمد بن عبد الوهاب و ما قاما به من جهود محمودة و أعمال طیبة فی خدمة العلم و الدین. و لکن بصفتهما مسئولین عن إحیاء هذا الکفر فلهما ما لهما و علیهما ما علیهما. و نسأل الله تعالی لنا و لهما الرحمة و المغفرة و لا نقول فیهما إلا خیراً.

إلا أننا و کبحاً لجماح الغلوائیین و المتعصبین الذین جعلوا من فکرهما و أقوالهما دیناً معصوماً یحقق صفات الفرقة الناجیة و ما عداه هو الضلال المبین.

نقول إن العلماء الإعلام و الأئمة الکرام من ثقات الأمة قد ألَّفوا عشرات المؤلفات و کتبوا مئات الکتب علی هذین الشیخین منکرین و منتقدین حتی نعلم أن کل و احد من أهل العلم یؤخذ منه و یُرد إلا الهادی المعصوم صلی الله علیه و آله و سلم .

نسفُ المساجد و هدم الأضرحة جُنون و حماقة و عمل لا یخدم مصلحة الدعوة و لا یُصحح العقیدة

لقد أعلنّا مراراً و تکراراً و صرحنا لیلاً و نهاراً و سِراً و جهاراً أن من یسجد لقبر أو یتوجه له بالدعاء أو العبادة فقد اقترف إثماً کبیراً و شرکاً مستطیراً و إن قصده عامداً عارفاً بالحکم الشرعی فقد خلع ربقة الإسلام من عنقه و العیاذ بالله و أذکر أننی حضرت صلاة المغرب یوماً فی مسجد السیدة زینب (رضی الله عنها) بمدینة القاهرة فرأیتُ أحد المسلمین ممسکاً بحدید (النافذة) المطلة علی الضریح. فدفعنی الفضول إلی التحدث إلیه للوقوف علی حقیقة هذا السلوک، فسلمتُ علیه و صافحتُه ثم بادرته سائلاً: لقد شارکتَ معنا فی صلاة الجماعة، و لکنک عمدتَ إلی هذا "الشباک" و أمسکتَ بأعواد حدیده، فأخبرنی بربک ماذا قلتَ، و بِمَ دعوتَ و ماذا تقصد من وراء هذا العمل؟؟

ص: 162

فقال الرجل: إننی صلیت المغرب طاعة لله أولاً! ثم جئت فسلمت علی السیدة زینب للتبارک؟ و سألت الله تعالی علی مقربة من مکان سیدة صالحة من عترة الآل الأطهار. و قد یُکرمنی الله تعالی دعوتی بسبب حبی لها؟

فمقصدی لم یکن احتراماً و لا تعظیماً لهذه الجدار، و إنما حبّاً و احتراماً لمن سکن الدیار فهذا أسواء ارتضینا سلوکه أم رفضناه؟ هل نحکم علیه بالشرک و الکفر؟ و تأمل أخی الحبیب: قوله: أن مقصده التبارک لا العبادة.

والتبارک بالأنبیاء و الصالحین عمل مشروع بالأدلة القاطعة و البراهین الساطعة کما سنورد لاحقاً، و جُمّاع القضیة منحصرٌ فی مسألة "سؤال الله تعالی بحبه أو حُبنّا للصالحین. و هی مسألة خلافیة ینبغی علینا أن نوضح الدلیل للعامة و الجهلاء بالحکمة و الموعظة الحسنة، و بیان التعبد المَحض للواحد القریب المجیب.

وإذا کان الله تعالی یقول فی محکم کتابه "وهو معکم أینما کنتم" فَهَل یُعقل أن نقول أن الله قد أغلق أبوابه، و امتنع بمعیته و قربه و رحمته عن هذه الأماکن أو المساجد التی تشتمل علی ضریح لنبی أو ولی من ثم یحرمُ دعاؤه فیها؟

إن الاعتقاد بهذا القول هو الکفر بعینه و العیاذ بالله و من هنا و حرصاً علی مسیرة دعوتنا و نجاحها سیّما و المرجفون و المتربصون و الحاقدون علی المشروع الإسلامی من أعدائه فی الداخل و الخارج یلتمسون الهفوات و یتتبعون لنا العورات و الزلات لإعلان الحرب علی الدعوة و إطفاء نورها و إغلاق الأبواب فی وجهها بالتضییق علی دعاتها و القائمین علیها، فإننی أقول ناصحاً و مُحباً و مشفقاً إن ما یخطط له بعض الإخوة الإسلامیین و ما قاموا به من نسف و تدمیر للأضرحة فی مصر (ضریح الشیخ زوید فی محافظة سیناء) المرج بالقاهرة، و ما أقدم علیه بعضهم فی لیبیا مؤخراً إنما هو عمل إرهابی أحمق یضر بمصلحة الدعوة و یسئ إلی المشروع الإسلامی کله، و لا یخدم التوحید لا من قریب و لا بعید للأسباب و الأدلة الشرعیة الآتیة:

1. إن هذا السلوک الأحمق سوف یؤصل لدی أعداء الإسلام و أدعیائه تهمة وصف و نعت الإسلامیین بالإرهاب و أعمال التخریب.

ص: 163

2. توجیه العداء و تعبئة الجماهیر المسلمة و إیغار صدورهم کرهاً و نفوراً علی الحرکة السلفیة قاطبة و الحکم علیها بمصطلح الوهابیة، و إن هذا امتداد و إحیاء لمواجع و فواجع تاریخیة شهدتها بلادنا من قتل للمسلمین و تدمیر لأضرحة و قبور الصحابة و الصالحین فی مکة و المدینة و البقیع فنبش قبور التاریخ و ننکأ جراح الماضی و نفتح أبواب الفتنة بین المسلمین.

3. إن الإقدام علی هذه الأعمال مرده إلی العلم القلیل و الفهم الکلیل للنصوص الدینیة و جهل فادح فاضح بقاعدة إزالة المنکر و فقه الأولویات.

4. إن هذا التصرف الأهوج یمنح المتربصین ذریعة لدعم المزاعم القائلة.. إن قضیة السلفیین و معرفتهم الکبری و الأساس مع سکان القبور، فیما یوالون و یداهنون سکان القصور.

5. هذا السلوک الذی جانب الحکمة یترتب علیه حشد الحشود و تألیب جموع المسلمین فی شتی الأنحاء و الأصقاع، لتحجیم و تقزیم الحرکة السلفیة و وصفها بالإرهاب و الخروج فهی فی (جهة) و جموع قاطبة فی جهة أخری.

و حیث أن الأمة لا تجتمع علی ضلالة، فإن هذا العمل یُعدَّ و یحکم علیه بالخروج علی الإجماع و هو سبیل غیر المؤمنین.

و من ثم قد یترتب علیه فساد أکبر و تنشب حرب ضروس ما بین الجبهتین السلفیة و الصوفیة و إن کان عدد السلفیة بالآلاف فإن أنصار و أتباع الصوفیة بالملایین فی سائر دول و قارات العالم العربی و غیر العربی.

وتتحول المعرکة من صراع مع من هم تحت الأرض إلی صراع دموی بین المسلمین القاطنین فوق الأرض، و هذا ما لا یقبل به ذو عقل سلیم.

أخی الحبیب.

إن هناک أحادیث صحیحة یفید ظاهرها حرمة اتخاذ القبور مساجد بل و لعن من یقوم بذلک، منها:

1. قوله صلی الله علیه و آله و سلم : لعن الله الیهود و النصاری اتخذوا قبور أنبیائهم مساجد

2. ما روی أن علیاً علیه السلام قال لأبی الهیاج الأسدی: ألا ابعثک علی ما بعثنی علیه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لا تدع تمثالاً إلا طمسته و لا قبراً مشرفاً إلا سویته (أصحاب السنن إلا البخاری).

ص: 164

3. قوله صلی الله علیه و آله و سلم : اللهم لا تجعل قبری وثناً لعن الله قوماً اتخذوا قبور أنبیائهم أوثاناً (أحمد) فما هو المعنی المراد من هذه الأحادیث؟

أ. أن کلمة (مساجد) جَمعُ مسجد، و معلوم أنه لیست للیهود و لا للنصاری مساجد و إنما لهم (کنائس و بیع و صوامع، و لا معنی أنهم بنوا علی القبور أماکن للصلاة و العبادة و لاحظ عبارة علی و لم یقل بنوا عند قبورهم.

ب. روی ابن سعد و ابن هشام و الطبری و ابن الأثیر فی تواریخهم أن سیدنا إسماعیل و أمه هاجر مدفونان تحت المیزاب فی حجر إسماعیل الذی هو فی الأصل جزء من الکعبة و قد أثبتت الاثار أن فی مسجد الخیف قبور سبعین نبیاً، و أن ما بین زمزم و المقام دفن تسعون نبیاً (أبو داود).

فلو کانت الصلاة فی المساجد التی تحتوی علی قبور باطلة؟ کانت الصلاة باطلة فی أطهر الأماکن المقدسة و أکثرها برکة و ثواباً «المسجد الحرام - مسجد الخیف - الحرم فی فلسطین".

هذا فضلاً عن مسجد رسول صلی الله علیه و آله و سلم فی المدینة المنورة و معه صاحباه أبوبکر و عمر (رضی الله عنهما).

و هو الذی أخبر بما هو کائن بعد و فاته صلی الله علیه و آله و سلم فقال: ما بین و منبری روضة من ریاض الجنة.

ج. إن القوم وقتذاک کانوا قریبی عهد بالشرک و الجاهلیة و أن مجرد زیارة القبور کان منهیاً عنها فلما استقر الإیمان فی قلوبهم أباح لهم ذلک فقال کنت نهیتکم عن زیارة القبور ألا فزوروها فإنها تذکرکم بالآخرة.

و قد کان صلی الله علیه و آله و سلم یزور مقبرة البقیع و شهداء أحد و أن القبور التی أمر الرسول صلی الله علیه و آله و سلم بطمسها و إزالتها إنما هی قبور المشرکین التی کانوا یقدسونها فی الجاهلیة و فی الکفار بدلیل ذکر التماثیل معها و إلا فالسنة و عمل الصحابة علی خلاف ذلک بالنسبة لقبور المسلمین و قد ثبت أن قبور شهداء أحد و قبر حمزة و قبر عثمان بن مظعون الذی وضع النبی صلی الله علیه و آله و سلم صخرة عظیمة لیعرف مکانة (أبو داود و غیره) کانت مرتفعة و معلومة إلی أن حدث هدمها.

و فی نوادر الأصول: إن فاطمة الزهراءعلیها السلام کانت تأتی قبر (حمزة بن عبد المطلب) فی کل عام و تصلحه لئلا یندثر أثره فیخفی علی زائره.

ص: 165

و مما لا شک فیه أن من یسجد لصورة أو تمثال أو قبر فهو مشرک باتفاق و الحال أن المسلمین یسجدون و یصلون لله تعالی الذی جعل لهم الأرض کلها مسجداً و یزداد معنی الحدیث الأول بما ورد فی حدیث

أن السیدتین (أم سلمة و أم حبیبة) و کانتا ممن هاجر إلی الحبشة أخبرتا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم أنهما رأتا کنیسة بالحبشة فیها تصاویر و تماثیل یسجدون لها من دون الله فقال صلی الله علیه و آله و سلم أن أولئک إذا کان فیهم الرجل الصالح فمات بنوا علی قبره مسجداً و صوروا فیه تلک الصور فأولئک شرارالخلق عند الله یوم القیام.

أما الحدیث الأخیر: اللهم لا تجعل قبری وثناً، فهو دعاء من رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم استجاب الله دعاءه فصان قبره و طهره من الشرک و التألیه و العبادة.

مواجهة بین عدوَّین وهمِیَّن و هما [النواصب و الروافض].

من أخطر معاول الهدم و الإفناء و من أشد مولدات شرور الفتنة بین المسلمین و هی مصدر کل بلاء و شقاء و علیها و بها تستحل الدماء و ما کان کل هذا لیحدث إلا اعتماداً علی قناعات فکریة أشربت بها القلوب و حشیت بها العقول أن هذه الطائفة الأخری کافرة بل أشد کفراً من الیهود و النّصاری.

ومن الخطأ المبین أن یعتقد عامة الشیعة أن أهل السنة جمیعهم علی فکر السلفیة التکفیریة و أنهم بالنصب (أی یناصبون أهل البیت علیهم السلام البغض و العداء).

ومن الخطأ الفادح أیضاً أن نعمم مصطلح الرفض و الروافض علی مطلق الشیعة و لو أننا علمنا أن علماء الشیعة الإمامیة الجعفریة یرون کفر الروافض و أنهم أعداء الله و رسوله و آل بیته، و أنهم یتبرأون من معتقداتهم و أقوالهم لَما جاز لنا أن نخلط الحابل بالنابل و لا نمیز ما بین غلاة الشیعة و الروافض و ما بین معتقدات عامتهم التی هی علی خلاف ذلک.

و الحق أقول أن (القصور و التقصیر) هو من وراء هذه الخندقة المذهبیة.

القصور: الذی یعانی منه جُلُّ علماء و دعاة أهل السنة نتیجة الحصار المتوارث عبر مسیرة التاریخ فأوجد قصوراً و فراغاً فکریاً لایعرف حقیقة و أصول فقه مدرسة أهل البیت علیهم السلام .

ص: 166

و التقصیر الذی یتحمله علماء و دعاة الشیعة الذین لم یُحسنوا عرض بضاعتهم و لم ینهضوا بواجبهم الدعوی لتعریف إخوانهم المسلمین السنّة و ربما کان عذرهم العوائق و العقبات التی تفرضها و تضعها هذا فضلاً عما یصدر من غلاتهم و متعصبیهم من تصریحات و تطاولات تعین علی زیادة ثقافة التباغض بین المسلمین.

ندرأ الحدودَ بالشُّبهات أفلا ندرأُ دمَ المسلم بالشُّبهات

لقد أجمع أهل العلم علی قاعدة فقهیة أصولیة مُستَنبَطة و مستوحاة من حدیث نبوی صحیح و هی [إدرأوا الحدودَ بالشُّبهات] و ذلل بالتماس عذرٍ أو شبهة تصون و تحمی المسلم الذی اقترف جریمة کبیرة الکبائر تستوجب إقامة الحد الذی أوجبه الله تعالی بحق مرتکبها و من ثم فإنهم قالوا إذا صدر عن مسلمٍ قولٌ فعلٌ یستلزم الخطأ أو الکفر من 99 وجهاً و یحتمل الصواب و الإیمان من وجه واحد حملناه علی الوجه الذی یُبقی المسلمین فی دائرة الإسلام و الإیمان، فَیحرم بهذا الوجه دمه و مالُه و عرضُه.

و دلیلهم و أسوتهم فی ذلک هو موقف رسول صلی الله علیه و آله و سلم من الصحابی ماعز بن أقرن عندما أتاه معترفاً بارتکاب جریمة الزنا. و هی إثم کبیر له حَدُّه و عقوبته فی کتاب الله تعالی.

فما کان من أمر رسول صلی الله علیه و آله و سلم إلا أن حاول أن یوجد له شبهةً تدرأ عنه عقوبة الحد فقال له: لعلک قبَّلت أو فخَّذتَ؟ أی لعلک فعلتَ من المحرمات ما لم یبلغ حد الزنا الکامل الموجب... إلی آخر ما کان من إصرار الرجل علی الاعتراف، و الاعتراف سیدُ الأدلة کما یقول القانونیون.

فإذا کانت الحدود تُدرأ بالشبهات أفلا تکون هذه القاعدة أصلاً فی درء استحلال الدماء و قتل الأبریاء بقواعد و أصول قَعَّدناها من عندیاتنا ما أنزل الله بها من سلطان؟؟

التکفیر إثم عظیم و خطرٌ جسیم

ما أجمع علماء الأمة خلفاً عن سَلَفٍ إجماعهم علی حرمة تکفیر المسلم الذی ینطق بالشهادتین و هذه أقوال مختصرة لأئمة علماء المسلمین فی جمیع المذاهب الإسلامیة.

1. أبو جعفر الطحاوی فی العقیدة الطحاویة: باب عقیدة أهل السنة و الجماعة "ص 20-21" أهل قبلتنا مسلمین مؤمنین. ما داموا بما جاء به النبی صلی الله علیه و آله و سلم معترفین و له ما قاله و أخبر مصدقین... و لا نکفر أحداً من أهل القبلة بذنب ما لم یستحله.

ص: 167

2. ابن حزم فی الملل و النحل "الجزء 3/290 و ما بعدها" باب فیمن یُکَفِّر و لا یُکَفَّر اختلف الناس فی هذا الباب فذهبت طائفة إلی أن من خالفهم فی شیء من مسائل الاعتقاد أو فی شیء من مسائل الفتیا فهو کافر، و ذهبت طائفة إلی إنه کافر فی بعض ذلک فاسقٌ غیر کافر فی بعضه علی حسب ما أدتهم إلیهم عقولهم و ظنونهم. و ذهبت طائفة إلی أن من خالفهم فی مسائل الاعتقاد فهو کافر و أن من خالفهم فی مسائل الأحکام و العبادات فلیس کافراً و لا فاسقاً و لکنه مجتهد معذور إن أخطأ مأجورٌ بنیّته... الخ.

و بعد أن نقل ابن حزم هذه الأقوال: ذکر رأیه و رأی کبار علماء أهل السنة فقال: و ذهبت طائفة إلی أنه لا یُکفَّر و لا یُفَسَّق مسلمٌ بقولِ فی اعتقاد أو فتیا... و هذا قول ابن أبی لیلی، و أبی و الشافعی، و سفیان الثوری، و داوود بن علی رضی الله عنهم أجمعین و هو قول کل من عرفنا له قولاًفی هذه المسألة من الصحابة رضی الله عنهم لا نعلم منهم فی ذلک خلافاً اصلاً.

ثم ذهب إلی أبعد من ذلک إلی تضعیف حدیث (الفِرَق) و حدیث [القدریة و المرجئة مجوس هذه الأمة]. و قال: هذان حدیثان لا یصحان أصلاً من طریق الإسناد. و علی فرضیة من یقول بصحتهما، فإن خبر الواحد لا یصح الاجتهاد به فی قضایا الاعتقاد.

کما أن [السرخسی] الذی هو من أجلّ أصحاب أبی الحسن الأشعری: أخبر بما یلی: لما حضرت الشیخ أبا الحسن الأشعری الوفاة بداری فی بغداد أمرنی بجمع أصحابه فجمعتُهم له. فقال: اشهدوا علیَّ أننی لا أکفر أحداً من أهل القبلة بذنب لأنی رأیتُهم کلَّهم یشیرون إلی معبود واحد یشملهم و یعمهم (خاتمة الصواعق - و الشعرانی فی المَواقیت و الجواهر ص 58).

3. ذکر المُلا علی القاری: فی شرحه لکتاب أبی حنیفة "الفقه الأکبر" ص 425 و فی مرقاة شرح مشکاة المصابیح ج 1 ص 284.

بعد أن شرح قاعدة: لازم المذهب لیس بلازم: و بعد إیراد أقوال علماء أهل السنة حول التکفیر. جمع بینها فقال: و القول المعتمد هو عدم جواز تکفیر أهل القبلة حتی وإن (وُصِفوا بالضلال) إلا إنهم لم یقصدوا بما قالوه اختیار الکفر، و یشمل ذلک مسألة خلق القرآن و نفی رؤیة الله تنزیها لله أو من ینال من الشیخین "لا سمح الله" کما نصَّ علی ذلک القاضی عیاض فی کتاب [الشفا] الأول: أن الکفر لا یستحقه إلا من سَبَّ رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فراجعه.

ص: 168

و عن الأوزاعی قال: و الله لئن نُشرتُ لا أقول بتکفیر أحدٍ من أهل الشهادتین.

وعن ابن سیرین: أهل القبلة کلهم ناجون:

و سئل الحسن البصری عن أهل الأهواء؟ فقال: جمیع أهل التوحید من أمة نبینا صلی الله علیه و آله و سلم ، یدخلون الجنة البَتَّة.

و سئل الزهری عَمَّن: لابس الفتن و قاتل فیها "أی زمن الصحابة" فقال القاتل و المقتول فی الجنة، لأنهم (متأولون) "ومن أهل لا إله إلا الله، "راجع الملل و النحل".

4. سئل شیخ الإسلام / تقی الدین السبکی: أحد کبار الشافعیة: عن حکم تکفیر المسلم: فقال: اعلم یا أخی أن الإقدام علی تکفیر المؤمنین عسیرٌ جداً و کل من فی قلبه إیمان یتعظم القول بتکفیر الأهواء و البدع مع قولهم "لا اله إلا الله محمدٌ رسول الله" فإن التکفیر أمرٌ هائل عظیم الخطر أن التکفیر لا یکون إلا لمن اختاره دیناً و جحد الشهادتین و خرج عن دین الإسلام جملة. "راجع الیواقیت و الجواهر للشعرانی".

5. مذهب الحنفیة:

- البحر الرائق 5/125: و الذی تحرر أنه لا یُفتی بتکفیر مسلم أمکن حَملُ کلامه علی محمل حسن، أو فی کفره اختلاف و لو فی روایة ضعیفة.

- نفس المرجع ص 124: لا یخرج الرجل من الإیمان إلا بجحود ما أدخله فیه، ثم ما تُیقن ردة یحکم به. و ما یُشکک أنه ردة لا یحکم به إذ الإسلام الثابت بالیقین لا یزول بالشک.

- الدر المختار: ج 4 / 224: الکفر شیء عظیم فلا أجعل المؤمن کافرا متی وجدتُ روایة لا یکفر، و لا یُکفَّر بالمحتمل:لأن الکفر نهایة فی العقوبة. فیستدعی نهایة فی الجنایة ، و مع الاحتمال لا نهایة.

6.مذهب المالکیة:

- قال القرافی (فی الذخیرة) لیس إراقة الدماء بسهل و لا القضاء بالتکفیر.

7. مذهب الشافعیة:

ص: 169

- الغزالی: إن استباحة الدماء و الأموال من المصلین إلی القبلة و المصرحین بقول لا إله إلا الله محمد رسول الله، خطأ عظیم، و لاخطأ فی ترک ألف کافر فی الحیاة أهون من الخطأ فی سفک من دم مسلم.

8. مذهب الحنابلة:

ابن تیمیة (الفتاوی الکبری 3/282):

و لا یجوز تکفیر المسلم بذنب و لا بخطأ أخطأ فیه کالمسائل التی یتنازع فیها أهل القبلة... أعظم الناس نَهیَاً عن أن یُنسب مُعَینٌ إلی تکفیر أو تفسیق أو معصیة إلا إذا عُلم أن قد قامت الحجة و الرسالة...

فمن کان من أهل الإسلام، و ینتمی إلی أهل السنة و الجماعة فهذه هی أقوال و آراء الثقاة من أئمة المذاهب جمیعها.

فأین تذهبون؟ و أیَّ دین تتبعون؟ و أی طریق تسلکون؟

ولکن قتل النفس أعظم و أکبر

و لمّا کان استحلال الدماء و إزهاق أرواح الأبریاء إنّما هو نتاج عملی لظاهرة التکفیر فمن ثم فإنه المهالک المؤدی إلی إعلان الحرب علی الله تعالی بانتهاک حدوده و اقتحام حصنه و هدم بنیانه.

فالآدمی بُنیان الله و ملعون من هدمه، و لا یزال المرءُ فی فُسحة من دینه ما لم یُصب دماً. فإن لقی الله تعالی مقترفاً قتل نفس بغیر حق فإثمه عظیم و عقابه بین یدی الله ألیم ذلک أن أوّل ما یُنظر فیه یوم القیامة الدماء فتأمل نَصَّ الحکم فی قانون العقوبات المترتبة علی قتل العباد کما ورد فی قول الله و قول رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و علماء المسلمین:

أولاً: عقوبة جریمة قتل النفس فی القرآن الکریم:

1. لمّا کانت کبیرة قتل النفس من أکبر الکبائر بعد الشرک بالله لِمَا تمثله من هدم و خراب و فساد للکون و للبشریة کلها، فإنّ القرآن الکریم یقص علینا نبأ أول جریمة اعتداء علی نفس إنسانیة عندما قتل قابیلٌ هابیلَ، حین غلبت علیه شقوته و طوعت له نفسه الأمارة قتل أخیه فقتله فکان أول من سنَّ القتل و ما من جریمة قتل تقع علی الأرض إلا کان لهذا القاتل کفلٌ منها.

ص: 170

القاتل یرکب أحموقته و جهالته، و بدافع الحسد و الغیرة و وسوسة الشیطان و تسویل النفس یتهدد أخاه بالقتل، لیکون من الخاسرین.

بینما المقتول و قد ألهمه الله تعالی سبیل الحکمة و النجاة: قال:

)لَئِن بَسَطتَ إِلَیَّ یَدَکَ لِتَقْتُلَنِی مَا أَنَاْ بِبَاسِطٍ یَدِیَ إِلَیْکَ لَأَقْتُلَکَ إِنِّی أَخَافُ اللّهَ رَبَّ الْعَالَمِینَ ! إِنِّی أُرِیدُ أَن تَبُوءَ بِإِثْمِی و إِثْمِکَ فَتَکُونَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ و ذَلِکَ جَزَاء الظَّالِمِینَ ! فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِیهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخَاسِرِینَ( (سورة المائدة 28-30)

2. من أجل هذا و حتی لا تتکرّر هذه الجریمة بین بنی البشر، جَعَلَ الله تعالی «النفس الإنسانیة مقابل: أنفس الإنسانیة کلها، فقال تعالی:

)مِنْ أَجْلِ ذَلِکَ کَتَبْنَا عَلَی بَنِی إِسْرَائِیلَ أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْسًا بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا و مَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعًا( (المائدة 32)

3. إن آیة فی کتاب الله عز و جل، تکاد السموات یتفطرن من هولها و تنشق الأرض و تخرّ الجبالُ و لو لم یُرد القرآن غیرَها لکانت أبلغ زاجر و رادع للکف عن قتل إنسان ... مطلق إنسان فضلاً عن أن یکون مسلماً، حیث قرن الله تعالی القتل بالشرک - و أن جزاء القاتل جنهم - و أنه خالدٌ فیها - و إن له عذاب عظیم - و أن مع هذا الخلود و العذاب العظیم غضب الرَّب جلَّ و علا، و التوعد باللعن و هو الحرمان و الطرد من رحمة الله سبحانه. فقال تعالی: )وَمَن یَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُّتَعَمِّدًا فَجَزَآؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِیهَا و غَضِبَ اللّهُ عَلَیْهِ و لَعَنَهُ و أَعَدَّ لَهُ عَذَابًا( (النساء 93).

ثانیاً: عقوبة القتل فی السنة النبویة المطهرة:

السنة النبویة هی المصدر الثانی للتشریع بعد القرآن الکریم: و لقد وردت عشرات الأحادیث الصحیحة التی تُجرّم و تُحرّم قتل النفس الإنسانیة التی هی ملک لله وحده بل و حرَّمت ترویع المسلم و تخویفه فضلاً عن قتله و نورد بعضاً منها.

1. قوله صلی الله علیه و آله و سلم : إذا أصبح إبلیس بَثَّ جنوده فیقول: من أضَلَّ الیوم مسلماً البستهُ التاج قال فیجیء هذا فیقول: لم أزل به حتی عَقَّ والدیه فیقول: یوشک أن یبرهما، و یجیئ هذا فیقول: لم أزل به حتی قتل فیقول أنتَ أنتَ و یُلبسُه التاج "رواه ابن حبان فی صحیحه و الحاکم فی مستدرکه".

فتأمل کیف سُرَّ إبلیس و قرّت عینُه بجریمة القتل و کیف کرَّم و توَّج القاتل و ألبسه التاج.

ص: 171

2. الحدیث: کل ذنب عسی الله أن یغفره إلا الرجلُ یموت کافراً، أو الرجل یقتل مؤمناً متعمّداً أحمد و النسائی".

3. الحدیث: من أعان علی قتل مؤمن بشَطر کلمة لقی الله تعالی مکتوبٌ بین عینیه آیسٌ من رحمة الله (رواه أکثر من واحد و لکنه ضعیف).

4. الحدیث: أبی الله أن یجعل لقاتل المؤمن توبة (أبو داوود و النسائی و أحمد و هو صحیح).

5. الحدیث: لزوال الدنیا أهون علی الله من قتل مؤمن بغیر حق (البیهقی و النسائی و هو صحیح). و لو أن أهل سماواته و أهل أرضه اشترکوا فی دم مؤمن لأدخلهم الله النار "مسلم - و البیهقی - و النسائی و الترمذی: بروایات متعددة".

6. الحدیث: من أشار إلی أخیه بحدیدة فإن الملائکة تلعنه حتی ینتهی و إن کان أخاه لأبیه و أمه و غیره).

7. الحدیث: من قال لا إله إلا الله: و کفر بما یُعبد من دون الله، حَرُمَ مالُه و دمُه و حسابه علی الله "أصحاب السنن".

8. الحدیث: من صلی صلاتنا و استقبل قبلتنا و أکل ذبیحتنا فذلک المسلم الذی له ذمة الله، و ذمة رسوله فلا تخفروا الله فی ذمته (البخاری و غیره).

و حسبنا هذان الحدیثان اللذان یحرمان قتل المسلم حتی و إن کان کاذباً أو منافقاً أو مخادعاً.

9. حدیث المقداد بن عمرو قال: قلتُ یا رسول الله: أرأیت إن لقیتُ رجلاً من الکفار فاقتتلنا، فضرب إحدی یَدیّ بالسیف، فقطعها، ثم لاذ مِنّی بشجرة فقال: أسلمتُ لله، ألا أقتله یا رسول الله بعد أن قالها؟ فقال: "لا تقتله" فقلتُ یا رسول الله: قطع إحدی یدی، ثم قال ذلک بعدما قطعها؟ فقال: لا تقتله فإنه بمنزلتک قبل أن تقتله "أی أنه مسلم معصوم الدم". و إنک بمنزلته قبل یقول کلمتُه التی قال ((البخاری و مسلم و غیرهما)).

و لو لم یرد غیر هذا الحدیث لکان هذا أعظم زاجر علی حرمة دم المسلم.

10. حدیث: أسامه بن زید المتفق علیه، قال:

"بعثنا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم إلی بَطن من جینة فصبَّحنا القوم علی میاههم، و لحقتُ أنا و رجلٌ من الأنصار رجلاً من المشرکین، فلما غشیناه قال: لا إله إلا الله، فکفَّ عنه الأنصاریٌ و طعنتُه برمحی

ص: 172

حتی قتلتُه، فلما قدما المدینة بلغ ذلک النبِّی صلی الله علیه و آله و سلم فقال لی: یا أسامه أقتلتَه بعدما قال: لا إله إلا الله؟ فما زال یکررها علیَّ، حتی تمنَّیتُ أنی لم أکن أسلمتُ قبل ذلک الیوم.

و فی روایة أنه قال له: فماذا تصنع بلا إله إلا الله یوم القیامة.

ثالثاً: أقوال الأئمة الأعلام فی حکم قاتل النفس:

و بعد قول الله و قول رسول الله لا نطلب قولاً و لا نلتمس دلیلاً: حیث وردت فی القضیة الآیات و الأحادیث الصحیحة الصریحة.

و حتی لا یطالعنا ذو علمٍ عقیم أو عقل سقیم بمفاهیم خاطئة و تأویلات باطلة لهذه النصوص القرانیة و الأحادیث النبویة نورد بعضاً من أقوال الأئمة الأعلام فی حکم الشقی الآثم الذی یستحل دم المسلم المقر بالشهادتین.

1. أورد ابن المنذر فقال: من قال لا إله إلا الله و أن محمداً رسول الله و لم یزد علی ذلک شیئاً أنه مسلم "الإجماع ص 76"

2. القرافی من علماء المالکیة: لیس إراقة الدماء بسهل و لا القضاء بالتکفیر "الذخیرة 12/37"

3. إجماع أهل العلم علی أن "سباب المسلم فسوق و قتاله کفر "أن المعنی: الفسوق لا یخرج من الإسلام و لا یحل قتله، و أن قتال المسلم عملٌ من أعمال الکفر فی الجاهلیة أو أن الکفر لمن یستحله.

4. ما رواه القرطبی و غیره: أن عمر بن الخطاب رضی الله عنه: قال بعد طعنه فی المسجد و قد علمَ محاولة اغتیاله کانت علی یدی غلام مجوسی: الحمد الله الذی لم یجعل قتلی علی یدِ رجل لا إله إلا الله: المعنی: إذا کان صاحب لا إله إلا الله له حجة، بحیث لو قتل الفاروق خلیفة فأمر أهل التوحید إذن أسهل فتأمل...

5. ابن حزم فی الصواعق الجزء الثالث و نقله لأقوال العلماء.

6. ابن عینیة: لئن تأکل السباع لحمی أحب إلیَّ من أن ألقی الله تعالی بعداوة من یدین له بالوحدانیة و لمحمد صلی الله علیه و آله و سلم بالنبوة: لاحظ عداوة فضلاً عن القتل و لو راجعت أمَّهات الکتب المعتبرة عند أهل السنة فی التفسیر أو الأحادیث أو الفقه لوجدت عشرات الأقوال لأئمة المسلمین، التی

ص: 173

تقطع بأن المسلم لا یُکفَّر إلا فیما أجمع علیه علماء الأمة أنه کفر، کما حکموا بنجاة من أقر بالشهادتین اعتماداً علی الأحادیث الصحیحة التی نصت علی ذلک.

هذا و بالله التوفیق و هو الهادی لسواء السبیل

تاج الدین الهلالی

خادم الوحدة الإسلامیة

ص: 174

بررسی تطبیقی دیدگاه فقهای فریقین درباره حرمت تکفیر مسلمانان / علی نصیری

اشاره

علی نصیری(1)

چکیده

به رغم دعوت اسلام به دوستی و برادری میان مسلمانان و نکوهش تکفیر به معنای نسبت دادن یک مسلمان به کفر، پدیده شوم و ناپاک جریان تکفیری در عصر ما رخ نمود و مدعیان این جریان نه تنها بر کفر، بلکه بر مباح بودن جان، مال و عِرض مسلمانان پای می فشارند و در پی آن رخدادهای بس تلخ و شکننده ای را سبب می شوند. نگارنده در این مقاله پس از واکاوی مفهوم لغوی و اصطلاحی تکفیر، دیدگاه فقیهان شیعه و اهل سنت را به صورت تطبیقی بررسی می کند و به این نتیجه می رسد که عموم فقیهان فریقین اقرار به شهادتین را برای تحقق اسلام کافی دانسته اند و در پی آن بر این نکته تأکید دارند که هیچ کس حق ندارد مسلمانی را تکفیر کند، چه رسد به آنکه خونش را بر زمین بریزد.

کلیدواژگان: فقیهان شیعه، فقیهان اهل سنت، تکفیر، تفسیق، طهارت مسلمان.

ص: 175


1- دکتری علوم قرآن و حدیث، دانشیار و عضو هیئت علمی گروه معارف اسلامی دانشگاه علم و صنعت ایران.
مقدمه

هر کس که اندک آشنایی ای با اسلام دارد و فرصتی هرچند کوتاه از عمر خود را صرف واکاوی در کتاب و سنت کرده باشد، به خوبی و به آشکاری هر چه تمام تر، مِهر جاری و ساری در جای جای برنامه های آن ذهن او را متوجه خود می کند. چه نشانه ای از این روشن تر می توان ارائه کرد که مهم ترین سند آن، یعنی قرآن، سوره های خود را با توصیف الاهی به دو صفت رحمانیت و رحیمیت می آغازد؛ رحمانیت به عنوان مِهر ساری که همه بشریت را با همه تنوع نژادی، زبانی، رنگ، فرهنگ و ملیت در برمی گیرد و رحیمیت به عنوان مهر جاری در حق بندگان صالح و دین مدار.

نیز آنگاه که در مقام بیان فلسفه رسالت برمی آید، وجود رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را به عنوان رحمت بر جهانیان برمی شمرد و بارها او را به برخورداری کامل از اخلاق خوش، مهر و مودت به همه آدمیان و در رأس آنها نسبت به مؤمنان می ستاید؛ چنان که در عبارتی دیگر قرآن را مایه رحمت برمی شمرد.

آنجا که بنا دارد خدمت رسول اکرم به جامعه را بازگو کند، ایجاد پیوند مودت و محبت میان دینداران با همه سابقه عداوت و جنگ های خونین را یادآور می شود و زمانی که بنیادهای جامعه آرمانی را برمی شمرد از مؤمنان با عنوان برادر، جان یکدیگر، حامی و غم خوار هم نام می برد.

پیامبری که به رغم روبه رو شدن با هشتاد غزوه و سریه و تحمل صدمات فراوان جسمی و روحی و از دست دادن بهترین یاران همراه خود در طول دوران رسالت، به هنگام ورود به مکه، صلای «الیوم یوم المرحمة» سر داد و نگذاشت کوچک ترین آسیبی به کسی وارد شود.

نمی دانیم بر سر امت او چه گذشت که به هفتاد و سه فرقه پراکنده شدند و در طول پانزده سده گذشته، صدها بار به جان هم افتادند و سرها بریدند و دست و پا قطع کردند!

از همه تأسف بارتر دوران ماست که به رغم یک صدایی دنیای کفر علیه مسلمانان و چپاول مستمر ثروت آنها، به جای آنکه شاهد همدلی مسلمانان باشیم، با پدیده شوم، نامبارک و پلیدی به نام جریان تکفیری روبه رو می شویم که روزی نیست ذهن و جان هر آزاده ای از گستردگی جنایات آنها، دچار حزن، اندوه بی پایان و تکدر خاطر نشود! گویا چاره ای جز دعا در برابر ساحت ربوبی و

ص: 176

التماس از محضر ولی عصر علیه السلام نداریم تا کاری کنند بساط این پلیدی و شومی برای همیشه از گستره جهان اسلام برچیده شود.

از آنجایی که بنیاد فکری تکفیری ها، کافر انگاشتن همه مسلمانان به استثنای موافقان با اندیشه تاریک آنهاست، نگارنده در این مقاله به صورت تطبیقی دیدگاه فقهای فریقین درباره تکفیر مسلمانان را بررسی کرده و نشان داده است که مقوله تکفیر از نگاه آنها امری مطرود و منفور است.

معناشناسی تکفیر

تکفیر در لغت از ریشه کفر و به معنای پوشاندن است. در معجم مقاییس اللغة چنین آمده است: «الکاف و الفاء و الراء اصل صحیح یدل علی معنی واحد و هو الستر و التغطیة».(1) راغب می نویسد: «التکفیر، ستره و تغطیته حتی یصیر بمنزلة ما لم یعمل».(2) در تاج العروس چنین آمده است: «الت-کفیر ستر الذنب تغطیته، و قوله تعالی: ... لکفرنا عنهم سیئاتهم ... ای سترناهم حتی تصیر کان لم تکن، او یکون المعنی نذهبها و نزیلها من باب التمریض لازالة المرض والتقذیة لذهاب القذی و الی هذا یشیر قوله تعالی: ... ان الحسنات یذهبن السیئات».(3)

تکفیر در اصطلاح به چهار معنا آمده است:

1. تکفیر گناهان در برابر احباط؛ به این معنا که به استناد آیاتی از قرآن برخی از حسنات می توانند گناهان را بپوشانند؛ 2. تکفیر به معنای پرداخت کفاره سوگند و امثال آن؛ 3. تکفیر به معنای دست روی دست انداختن در نماز؛ 4. تکفیر به معنای کافر انگاشتن دیگران.(4)

محل بحث ما در این مقاله تکفیر به معنای چهارم است.

نخست باید دانست که نخستین نشانه های تکفیر از زمان خوارج آشکار شد که پس از شکست حکمیت، از روی جهالت ارتکاب کبیره را زمینه ساز کفر او دانسته، مدعی شدند مرتکب کبیره در آتش جاودانه است. این امر در گفتار بزرگان شیعه انعکاس یافته است؛ برای نمونه، از نظر سید

ص: 177


1- . ابوالحسین احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج5، ص191.
2- . حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص717.
3- . محمد مرتضی زبیدی، تاج العروس، ج3، ص527.
4- . نک.: محمود عبد الرحمن عبد المنعم، معجم المصطلحات والألفاظ الفقهیة، ص797؛ احمد فتح الله، معجم الفاظ الفقه الجعفری، ص110 و 122؛ محمود عبد الرحمن عبد المنعم، معجم المصطلحات والألفاظ الفقهیة، ج1، ص486-487؛ محمّد روّاس قلعه چی، معجم لغة الفقهاء، ص85.

مرتضی، تنها گروهی که مسلمانان را به دلیل ارتکاب کبائر کافر دانستند، خوارج بودند: «وهذه المذاهب إنما قال به الخوارج، وخالفوا فیه جمیع المسلمین، والاجماع متقدم لقولهم، فلا شبهة فی أن أحدا قبل حدوث الخوارج ما قال فی الفاسق المسلم أنه کافر ولا له أحکام الکفار».(1)

سید مرتضی تأکید می کند که از نظر امامیه کسانی که مرتکب گناه می شوند، در آتش جاودانه نخواهند بود:

واتفقت الامامیة علی أن الوعید بالخلود فی النار متوجه علی الکفار خاصة، دون مرتکبی الذنوب من أهل المعرفة بالله تعالی والاقرار بفرائضه من أهل الصلاة. کما اتفقوا علی أن من عذب بذنبه من هؤلاء لا یخلد فی العذاب، وأجمعت المعتزلة علی خلاف ذلک وهو التخلید فی العذاب.(2)

از نظر ایشان، از میان گناه کاران تنها کسانی که گناهان کبیره را حلال می شمرند و در واقع ضروری دین را انکار می کنند، مستوجب جاودانگی در آتش خواهند بود.(3)

بررسی دیدگاه فقیهان شیعه درباره حرمت تکفیر مسلمانان
اشاره

واکاوی ابواب مختلف فقهی نشان می دهد که فقهیان شیعه عمدتاً در ابواب ذیل از فقه درباره طهارت فرق اسلامی اظهار نظر کرده اند که عبارت اند از: 1. برشمردن مصادیق نجاسات؛ 2. باب حرمت قذف؛ 3. باب اعلام طهارت نیم خورده مسلمانان؛ 4. باب جواز نماز بر میت؛ 5. باب اعلام موانع ارث.

اعلام طهارت مسلمانان بدان معناست که از نظر فقیهان شیعه به استثنای مواردی خاص، اعلام کفر آنها معنا ندارد. اینک به بررسی این موارد می پردازیم.

1. برشمردن مصادیق نجاسات

بیشترین اظهارنظر فقیهان شیعه درباره طهارت اهل سنت، در تبیین مفهوم کافر و برشمردن مصادیق آن بازتاب یافته است. برای نمونه، فاضل هندی چنین آورده است: «والأقرب طهارة (من

ص: 178


1- . علی بن حسین سید مرتضی، رسائل الشریف المرتضی، ج1، ص156.
2- . علی بن حسین شریف مرتضی، الانتصار، ص25-26.
3- . علی بن حسین سید مرتضی، رسائل الشریف المرتضی، ج1، ص155.

عدا الخوارج والغلاة والنواصب والمجسمة من) فرق (المسلمین) إلا أن ینکر ضروریا من ضروریات الدین مع علمه بضروریته».(1) همو در جایی دیگر چنین آورده است:

و (سواء کان) الکافر (أصلیا أو مرتدا) فهو نجس، لعموم الأدلة، (وسواء انتمی إلی الاسلام کالخوارج) والنواصب (والغلاة) والمجسمة، وکل من أنکر ضروریا من ضروریات الدین مع علمه بأنه من ضروریاته أو لا.(2)

شهید اول در تعریف کافر چنین آورده است: «والکافر سواء جحد الاسلام أو انتحله وجحد بعض ضروریاته کالخوارج و الغلاة والمجسمة بالحقیقة والمشبهة کذلک».(3) و شهید ثانی می نویسد: «والأقرب طهارة المسوخ، ومن عدا الخوارج، والغلاة، والنواصب، والمجسّمة من المسلمین من عدا الفرق الأربع».(4)

همو در حاشیه شرائع الاسلام چنین آورده است: «قوله: "الکافر، وضابطه: کلّ من خرج عن الاسلام، أو من انتحله، وجحد ما یعلم من الدین ضرورة، کالخوارج والغلاة" وکذا النواصب والمجسّمة بالحقیقة».(5)

شهید در جایی دیگر چنین آورده است: «وکلّ مظهر للشهادتین وإن لم یکن معتقداً للحقّ یجوز تغسیله عدا الخوارج والغُلاة وکذا النواصب والمجسّمة، ومن أنکر ما عُلم ثبوتُه من الدّین ضرورةً».(6)

علامه حلی در این باره چنین اظهارنظر کرده است:

لا فرق بین أن یکون الکافر أصلیا أو مرتدا، ولا بین أن یتدین بملة أو لا، ولا بین المسلم إذا أنکر ما یعلم ثبوته من الدین ضرورة وبینة، وکذا لو اعتقد المسلم ما یعلم نفیه من الدین ضرورة. الثانی: حکم الشیخ بنجاسة المجبرة والمجسمة ... والأقرب طهارة غیر الناصب لأن علیا علیه السلام لم یجتنب سؤر من باینه من الصحابة.(7)

آنگاه چنین می نویسد:

ص: 179


1- . بهاء الدین محمد، فاضل هندی، کشف اللثام، ج1، ص410.
2- . همان، ص402.
3- . محمد بن مکی عاملی (شهید اول)، البیان، ص91.
4- . زین الدین بن علی عاملی (شهید ثانی)، فوائد القواعد، ص56.
5- . زین الدین بن علی عاملی (شهید ثانی)، حاشیة شرائع الاسلام، ص64.
6- . همان، ص48-49.
7- . حسن بن یوسف علامه حلی، تذکرة الفقهاء، ج1، ص68-71.

الثالث: الناصب - وهو من یتظاهر ببغضه أحد من الأئمة علیهم السلام - نجس، وقد جعله الصادق علیه السلام شرا من الیهود والنصاری، والسر فیه أنهما منعا لطف النبوة وهو خاص، ومنع هو لطف الامامة وهو عام. وکذا الخوارج لانکارهم ما علم ثبوته من الدین ضرورة، والغلاة أیضا أنجاس لخروجهم عن الاسلام وإن انتحلوه.(1)

فخر المحققین در تعریف کافر چنین آورده است: «و (الکافر) سواء کان أصلیا أو مرتدا. وسواء انتمی إلی الاسلام کالخوارج و الغلاة أو لا».(2) محقق کرکی خوارج، غلات، نواصب و مجسمه را جزء کافران دانسته است: «والکافر بأنواعه، ومنه الخوارج والغلاة والنواصب والمجسمة».(3)

ابن فهد حلی می گوید: «واما الآدمی، فالمسلمون أطهار، عدا الخوارج والغلاة والنواصب والمجسمة».(4) شیخ حر عاملی، به استناد روایات رسیده، گروه های ذیل را محکوم به کفر دانسته است:

و روی: کفر المشبّهة والمجبّرة والمفوّضة، ومن أنکر نبیّا أو إماما، ومن قال بالتناسخ، ومن ادّعی الامامة بغیر حقّ، ومن صلَّی لغیر اللَّه، والناصب، والشاکّ فی اللَّه أو رسوله، ومبغض النبیّ صلَّی اللَّه علیه وآله أو الامام علیه السلام، ومن قال: إنّ اللَّه یری بالبصر، ومن عبد الاسم دون المسمّی أو عبد هما، ومن استحلّ حراما وأنکر تحریمه، والخوارج.(5)

محقق نراقی در برشمردن اقسام کافران چنین می نویسد:

[حکم الکافر وتوابعه] الکافر نجس للآیة والاجماعین. وهو من جحد ضروریّاً للدین بالأصل أو الارتداد. ومنه أهل الکتاب، فینجسون وفاقاً للمشهور لما ذکر، وللمستفیضة من الصحاح وغیرها ... والمجسّمة نجسة لانکارهم ضرورة الدین. والشیخ نجّس المجبّرة لبعض الظواهر، وخروجهم عنه بتعلیق الکفر علی إرادة الله، وفیه کلام.(6)

ص: 180


1- . همان.
2- . شیخ محمد بن علامه حلی، إیضاح الفوائد، ج1، ص26-27.
3- . علی بن حسین کرکی (محقق ثانی)، رسائل الکرکی، ج1، ص96؛ و نیز نک.: علی بن حسین کرکی، جامع المقاصد فی شرح القواعد، ج1، ص164-165.
4- . ابن فهد حلی، المقتصر من شرح المختصر، ص46.
5- . محمد بن حسن حر عاملی، هدایة الأمة إلی أحکام الأئمة، ج8، ص457-458.
6- . ملا محمدمهدی نراقی، معتمد الشیعة فی أحکام الشریعة، ص79-81.

ایشان با صراحت درباره طهارت اهل سنت چنین می نویسد: «والمشهور طهارة من خالفنا فی الامامة للأصل، وعمل الحجج علیهم السّلام، وعموم طهر الماء وسائر ما یلاقونه».(1)

صاحب جواهر به تفصیل در این باره سخن گفته است. به استناد گفتار وی، اهل کتاب، منکران ضرورت دین، خوارج، غلات، مجسمه، مشبهه و نواصب محکوم به کفرند.(2) شیخ انصاری نیز بر همین منوال به گفت وگوی تفصیلی پرداخته است.(3)

سید محسن حکیم می نویسد:

والمراد بالکافر من کان منکرا للألوهیة، أو التوحید، أو الرسالة، أو ضروریا من ضروریات الدین مع الالتفات إلی کونه ضروریا، بحیث یرجع انکاره إلی إنکار الرسالة، والأحوط الاجتناب عن منکر الضروری مطلقا، وإن لم یکن ملتفتا إلی کونه ضروریا.(4)

چنان که پیداست به استثنای برخی فرق منحرف، سایر فرق اسلامی در نگاه فقیهان، مسلمان و پاک تلقی شده اند. به عبارت روشن تر، اهل سنت از نظر عموم علمای شیعه محکوم به اسلام و طهارت اند.

2. باب حرمت قذف

در باب قذف و اهانت به یک مسلمان تأکید شده که هر گونه اهانت موجب تعزیر می شود؛ برای نمونه، شیخ مفید در این باره چنین می نویسد: «وقول القائل للمسلم: "أنت خسیس" أو "وضیع" أو "رقیع" أو "نذل" أو "ساقط" أو "نجس" أو "رجس" أو "کلب" أو "خنزیر" أو "مسخ" وما أشبه ذلک یوجب التعزیر، والتأدیب».(5)

وی در ادامه چنین آورده است:

ومن قال لغیره: "یا فاسق" وهو علی ظاهر الاسلام والعدالة، وجب علیه ألیم التأدیب. فإن قال ذلک له، وهو علی ظاهر الفسق، فقد صدق علیه، وأجر فی الاستخفاف به. وإذا

ص: 181


1- . همان.
2- . نک.: شیخ محمد حسن نجفی، جواهر الکلام فی شرح شرایع الاسلام، ج6، ص41-67.
3- . شیخ مرتضی انصاری، کتاب الطهارة، ج5، ص99-156.
4- . سید محسن طباطبایی حکیم، مستمسک العروة، ج1، ص378.
5- . محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، المقنعه، ص796.

قال له: "یا کافر" وهو علی ظاهر الایمان، ضرب ضربا وجیعا، تعزیرا له بخطائه علی ما قال.(1)

از این گفتار شیخ مفید که حکم را به عنوان «مسلمان» تعلیق کرده است، استفاده می شود که همه فرق مسلمانان محکوم به اسلام اند و کسی حق ندارد به یک مسلمان کافر بگوید؛ زیرا در غیر این صورت معنا نداشت که کافر گفتن به یک مسلمان تعزیر داشته باشد و به قول ایشان شخص دشنام دهنده به صورت شدید تنبیه شود!

3. باب اعلام طهارت نیم خورده مسلمانان

از جمله مواردی که فقیهان شیعه از طهارت فرق اسلامی سخن به میان آوردند، در باب تبیین طهارت نیم خورده مسلمانان است؛ برای نمونه، محقق در معتبر می نویسد: «أسئار المسلمین طاهرة وإن اختلفت آراؤهم عدا الخوارج والغلاة».(2) شهید اول هم می نویسد: «وأسآر المسلمین طاهرة إلا الخوارج والغلاة لعدم اجتناب النبی وعلی علیهما السلام ذلک ... وحکم الشیخ بنجاسة المجبرة والمجسمة، وابن إدریس بنجاسة کل مخالف للحق عدا المستضعف: ضعیفان».(3)

4. باب جواز نماز بر میت

شهید ثانی در باب وجوب نماز بر میت چنین آورده است: «"تجب الصلاة علی کلّ مسلم" احترز به عن الکافرِ الأصلی، ومُنْتَحِلِ الاسلامِ من الفِرَقِ المحکُومِ بکفرِها، کالنواصِبِ والخَوارجِ والمُجَسّمَةِ».(4)

ایشان همچنین در باب غسل مسّ میت می گوید:

یجب الغسل (بالمسّ) المذکور سابقا، وهو مسّ میّت الآدمی نجسا علی ما فصل. (والموت) المعهود ذهنا، وهو موت الآدمیّ المسلم ومن بحکمه، من غیر الفرق الأربع وهی: النواصب، والخوارج، والغلاة، والمجسّمة. فلا یصح تغسیل أحدها فضلا عن الوجوب.(5)

ص: 182


1- . همان.
2- . جعفر بن حسن محقق حلی، المعتبر، ج1، ص97.
3- . محمد بن مکی عاملی (شهید اول)، ذکری الشیعة فی أحکام الشریعة، ج1، ص109-110.
4- . زین الدین بن علی عاملی (شهید ثانی)، حاشیة المختصر النافع، ص41.
5- . زین الدین بن علی عاملی (شهید ثانی)، المقاصد العلیة فی شرح الرسالة الألفیة، ص69-70.

صیمری بحرانی می نویسد: «أمّا الخارجی والناصب والغالی فإنّهم کفّار، فلا یصلَّی علیهم».(1) علامه حلی هم معتقد است در خصوص وجوب تغسیل، تکفین و نماز فقط موارد خاصی استثنا شده است؛ نظیر باغیان، حتی گفته اند دزدان و قطاع الطریق غسل و نماز دارند؛ زیرا فسق مانع این احکام نیست.(2) ایشان معتقد است بر تمام فرق اسلامی می توان نماز خواند: «یصلی علی کل مظهر للشهادتین من سائر فرق الاسلام».(3) از نظر علامه، فقط در موارد ذیل میت نماز ندارد:

لا تجب الصلاة علی کل من اعتقد ما یعلم بطلانه من الدین ضرورة، کالخوارج والغلاة، لقدحهم فی علی علیه السلام، وکذا من قدح فی أحد الأئمة علیهم السلام کالسبأیة، والخطابیة، ویجب علی من عداهم لقوله علیه السلام: «صلوا علی کل بر و فاجر».(4)

علامه ضمن تبیین موارد جواز نماز بر میت، مسلمان را این چنین تعریف کرده است:

المسلم هاهنا هو کلّ مظهر للشهادتین، ما لم یعتقد خلاف ما علم بالضرورة ثبوته من الدین، کالقادحین فی علیّ علیه السلام أو أحد الأئمّة علیهم السلام، کالخوارج. أو من غلا فیه کالنصیریّة و السبائیّة، والخطَّابیّة فهؤلاء لا تجب علیهم الصلاة، لأنّهم جحدوا رکنا من الدین، واعتقدوا ما علم بالضرورة بطلانه. وتجب الصلاة علی من عداهم.(5)

صاحب ریاض معتقد است استناد جواز نماز بر اهل سنت دارای شهرت عظیم میان فقیهان امامیه است:

وظاهره دعوی الاجماع علی وجوب الصلاة علی المخالفین الذین لم ینکروا شیئا من ضروری الدین، وهو أحد القولین فی المسألة وأشهرهما، لعموم النبوی المشهور: صلوا علی من قال: لا إله إلا الله والخبرین فی أحدهما: صل علی من مات من أهل القبلة وحسابه علی الله تعالی وفی الثانی: لا تدعوا أحدا من أمتی بغیر صلاة وضعفهما منجبر بالشهرة العظیمة بین أصحابنا.(6)

ص: 183


1- . شیخ مفلح صمیری بحرانی، کشف الالتباس عن موجز أبی العباس، ج1، ص293-295.
2- . «ولو قتل اللص وقاطع الطریق، غسل وکفن وصلی علیه ودفن، لأن الفسق لا یمنع هذه الأحکام»؛ حسن بن یوسف علامه حلی، تذکرة الفقهاء، ج1، ص378.
3- . همان، ج2، ص24-25.
4- . همان.
5- . حسن بن یوسف حلّی، منتهی المطلب فی تحقیق المذهب، ج7، ص283-284.
6- . سید علی طباطبایی، ریاض المسائل، ج4، ص145.
5. باب اعلام موانع ارث

فقها همچنین در مبحث موانع ارث اذعان کرده اند که همه فرق اسلامی از یکدیگر ارث می برند به استثنای غلات، مرتدین و منکران ضروری دین.(1) برای نمونه، شهید در باب توارث مسلمانان از یکدیگر نیز چنین اظهارنظر کرده است: «المسلمون یتوارثون وإن اختلفت آراؤهم عدا الخوارج والغلاة والنواصب والمجسّمةِ».(2)

افزون بر موارد پیش گفته، فقها نیز در باب حلیت ذبائح، بر حلیت ذبائح مسلمانان، جز فرق ضاله، تأکید کرده است: «لا تحلّ ذبیحة المعادی وهو الناصبیّ والخارجیّ، وفی حکمه الغالی والمجسّمة».(3)

محقق حلی بر حلیت ذبائح مسلمانان تأکید کرده است: «ذبائح المسلمین کلهم حلال وإن اختلفوا فی الآراء عدا الخوارج والغلاة والمجسمة بالحقیقة، فإنهم خارجون عن الاسلام وإن انتحلوه».(4) نیز در تبیین شروط متعاقدین در عقد نکاح به شرط مسلمان بودن زن، از اسلام مرد سخن به میان آمده است: «وشرط المتعاقدین: کونهما کاملین، وإسلام الزوجة، أو کونها کتابیة، وإسلام الزوج وإیمانه، إن کانت الزوجة کذلک. وتحرم الوثنیة، والناصبیة، والمجسمة، والخارجیة».(5)

از جمله موارد دیگری که عالمان شیعه درباره وجوب حفظ جان، مال و عِرض مسلمان سخن گفته اند، درباره چگونگی تحقق اسلام است. از نظر آنها هر کس که کلمه شهادتین بر زبان جاری کند، مسلمان است و جان، مال و ناموسش در امان است؛ برای نمونه، شیخ صدوق می نویسد: «باب الاسلام والایمان الاسلام هو الاقرار بالشهادتین، وهو الذی یحقن به الدماء والأموال، ومن قال: "لا إله إلا الله محمد رسول الله" فقد حقن ماله ودمه».(6)

ص: 184


1- . محمد جواد مغنیة، الفقه علی مذاهب الخمسة، ج2، ص499-504.
2- . زین الدین بن علی عاملی (شهید ثانی)، حاشیة المختصر النافع، ص177.
3- . همان، ص159.
4- . جعفر بن حسن محقق حلی، الرسائل التسع، ص277-278.
5- . علی بن علی بن محمد بن طی فقعانی، الدر المنضود فی معرفة صیغ النیات والایقاعات والعقود، ص195.
6- . محمد بن علی شیخ صدوق، الهدایة، ص54-55.
نتیجه بررسی آرای فقهای امامیه درباره حرمت تکفیر مسلمانان
اشاره

از مجموع آرای فقهای در این زمینه به دست می آید که کافر از نظر فقیهان شیعه شامل موارد ذیل است:

1. منکر الوهیت خدا؛ مصداق اصلی این مورد دهریان اند که همه مظاهر متافیزیک را انکار می کنند.

2. منکر وحدانیت؛ یعنی کسانی که برای خداوند شریک قائل می شوند.

3. اهل کتاب؛ یعنی کسانی که به رسالت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ایمان ندارند. پیروان یهود و نصارا و پیروان سایر ادیان آسمانی از این دسته اند.

4. مجسمه؛ کسانی که قائل به تجسیم خداوند هستند.(1)

5. مشبهه؛ کسانی که برای خداوند شبیه قائل می شوند.

6. مجبّره؛ زیرا آنها کفر را ناشی از اراده الاهی می دانند.(2)

7. خوارج؛ کسانی که مرتکب کبیره، و در نتیجه همه مسلمانان، را کافر می انگارند.

8. غلات؛ کسانی که برای اهل بیت علیهم السلام تا سر حد خدایی مقامات عِلوی قائل اند.

9. ناصبیان؛ کسانی که اهل بیت علیهم السلام را سبّ و دشنام می دهند.

10. منکر ضروری دین؛ کسانی که ضروری دین را انکار کنند که شامل مرتد نیز می شود؛

چنان که پیداست از میان گروه های ده گانه، سه گروه نخست، یعنی منکران الوهیت، وحدانیت و اهل کتاب فرادینی اند؛ مورد چهارم و پنجم، یعنی مشبهه و مجسمه، در زمینه توحید و خداشناسی دچار انحراف شده و به تشبیه و تجسیم خداوند معتقد شدند؛ مورد هفتم، یعنی خوارج با کافر دانستن مرتکب کبیره، عملاً همه مسلمانان را تکفیر کرده اند؛ مورد هشتم، یعنی غلات در زمینه

ص: 185


1- . ایجی در تعریف مجسمه چنین آورده است: «والمجسمة قالوا هو جسم حقیقة فقیل مرکب من لحم ودم کمقاتل بن سلیمان وغیره وقیل هو نور یتلألأ کالسبیکة البیضاء وطوله سبعة أشبار من شبر نفسه ومنهم أی من المجسمة من یبالغ ویقول إنه علی صورة إنسان فقیل شاب أمرد جعد قطط أی شدید الجعودة وقیل هو شیخ أشمط الرأس واللحیة تعالی الله عن قول المبطلین والمعتمد فی بطلانه أنه لو کان جسما لکان متحیزا واللازم قد أبطلناه فی المقصد الأول وأیضا یلزم ترکبه وحدوثه لأن کل جسم کذلک وأیضا فإن کان جسما لاتصف بصفات الأجسام»؛ عبدالرحمن بن احمد عضد الدین إیجی، المواقف، ج3، ص39-40.
2- . بهاء الدین محمد فاضل هندی، کشف اللثام، ج1، ص403-404؛ ملا محمدمهدی نراقی، معتمد الشیعة فی أحکام الشریعة، ص79.

اهل بیت علیهم السلام به غلو گراییده اند و آنها را تا خدایی بالا بردند و مورد نهم، یعنی نواصب، به عکس آنها چنان در عداوت افراط می کنند که سبّ و دشنام اهل بیت علیهم السلام را مجاز می شمرند؛ مورد دهم، یعنی منکر ضروری دین، شامل هر فرد مسلمانی است که محتمل است تحت تأثیر شبهات، یکی از ضروریات دین، نظیر نماز، روزه و حجاب را انکار کند.

بر این اساس، جمهور و عموم مسلمانان، یعنی پیروان مذاهب فقهی چهارگانه (مالکی، حنفی، شافعی و حنبلی) و نیز پیروان دو مذهب کلامی، یعنی اعتزال و اشاعره، از گستره تکفیر عالمان و فقیهان شیعه خارج می شوند.

نگاهی به آرای فقهای اهل سنت درباره حرمت تکفیر مسلمانان

حرمت تکفیر مسلمانان در برخی منابع روایی اهل سنت به نقل از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم انعکاس یافته است. مهم ترین روایت در این زمینه در معتبرترین منبع روایی اهل سنت، یعنی صحیح بخاری، بازتاب یافته است. بخاری از ابوذر نقل کرده که او از رسول خدا این روایت را شنیده است: «لا یرمی رجل رجلا بالفسوق ولا یرمیه بالکفر الا ارتدت علیه إن لم یکن صاحبه کذلک».(1)

بر اساس این روایت اگر کسی دیگری را متهم به فسق یا کفر کند و آن شخص واقعاً فاسق یا کافر نباشد، این تهمت دامن تهمت زننده را خواهد گرفت. گرچه در این روایت مستقیماً از حرمت چنین تهمتی سخن به میان نیامده، اما اعلام پیامد تهمت، که ناظر به باطن عالم و نظام تکوین است، می تواند به دلالت التزام بر حرمت این کار دلالت داشته باشد. جالب آنکه در این روایت سخن از مسلمان نیست و می تواند شامل همه آدمیان شود؛ از این جهت ناپسندی این امر درباره مسلمانان شدت بیشتری دارد.

نیز هیثمی در بابی با عنوان «باب فیمن لعن مسلما أو رماه بکفر» روایاتی را در باب حرمت لعن یا تکفیر مسلمان ذکر کرده است. در روایت نخست از سلمة بن اکوع چنین آمده است: «کنا إذا رأینا الرجل یلعن أخاه رأینا أنه قد أتی بابا من الکبائر». در روایت دوم از زبان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم چنین آمده است: «لعن المؤمن کقتله». در روایت دیگر نیز چنین آمده است: «ما من مسلمین الا وبینهما ستر

ص: 186


1- . محمد بن اسماعیل بخاری، الجامع الصحیح (صحیح بخاری)، ج7، ص84. برای شرح این روایت نک.: ابن حجر عسقلانی، فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، ج10، ص388؛ محمد عبد الرحمن بن عبد الرحیم المبارکفوری، تحفة الأحوذی بشرح جامع الترمذی، ج7، ص326-327.

من الله فإذا قال أحدهما لصاحبه هجرا هتک ستره وإذا قال یا کافر فقد کفر أحدهما».

هیثمی همچنین روایت پیش گفته از بخاری را نقل کرده است. نیز عمران بن حصین از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم این روایت را نقل کرده است: «إذا قال الرجل لأخیه یا کافر فهو کقتله».(1) هیثمی همچنین در بابی با عنوان «باب لا یکفر أحد من أهل القبلة بذنب» روایاتی را درباره حرمت تکفیر مسلمانان آورده است. در روایت نخست از آن حضرت چنین نقل شده است: «کفوا عن أهل لا إله الا الله لا تکفروهم بذنب من أکفر أهل لا إله الا الله فهو إلی الکفر أقرب». این روایت می تواند مبنای منشور تعامل فرق اسلامی با یکدیگر باشد؛ به این معنا که کسی حق ندارد دیگری را تکفیر کند.

در روایت دیگر چنین آمده است: «إن الاسلام بدأ غریبا وسیعود غریبا قالوا یا رسول الله ومن الغرباء قال الذین یصلحون إذا فسد الناس ولم یماروا فی دین الله ولا تکفروا أحدا من أهل التوحید بذنب».(2)

و در روایت دیگری از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم چنین نقل شده است: «بنی الاسلام علی ثلاثة أهل لا إله إلا الله لا تکفروهم بذنب ولا تشهدوا علیهم بشرک». در روایت دیگر آن حضرت تنها راه خروج از ایمان را انکار باورهای دینی دانسته است: «لن یخرج أحد من الایمان الا بجحود ما دخل فیه». در روایت دیگری بر این نکته تأکید شده است که مسلمانان را به دلیل ارتکاب گناهان کبیره تکفیر نکنید: «لا تکفروا أحدا من أهل القبلة بذنب وان عملوا بالکبائر وصلوا مع کل امام وجاهدوا مع کل أمیر».(3)

تأمل در این روایات نشان می دهد که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به خوبی از ظهور و رواج پدیده تکفیر در میان مسلمانان آگاهی داشتند و با تبیین خطرهای آن درصدد مقابله با آن برآمدند. صرف نظر از روایات، فقیهان اهل سنت نیز در برخی ابواب فقهی ضمن برشمردن اصناف کافران، بر طهارت فرق اسلامی تأکید کرده، تکفیر آنها را امری مردود دانسته اند. این اظهارنظر در ابواب مختلف فقهی بازتاب یافته است؛ برای نمونه به هنگام بحث درباره چگونگی اسلام آوردن سایر ادیان در این خصوص نیز اظهارنظر کرده اند.

نووی به نقل از بغوی درباره چگونگی تحقق اسلام چنین آورده است:

ص: 187


1- . نورالدین علی بن ابی بکر هیثمی، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج8، ص73.
2- . همان، ج1، ص106-107.
3- . همان.

قال البغوی: إن کان الکافر وثنیا أو ثنویا لا یقر بالوحدانیة، فإذا قال: لا إله إلا الله، حکم بإسلامه، ثم یجبر علی قبول جمیع الأحکام، وإن کان مقرا بالوحدانیة، منکرا نبوة نبینا صلی الله علیه و آله و سلم ، لم یحکم بإسلامه حتی یقول مع ذلک: محمد رسول الله. فإن کان یقول: الرسالة إلی العرب خاصة، لم یحکم بإسلامه حتی یقول: محمد رسول الله إلی جمیع الخلق، أو یبرأ من کل دین خالف الاسلام، وإن کان کفره بجحود فرض أو استباحة محرم، لم یصح إسلامه حتی یأتی بالشهادتین.(1)

نووی درباره چگونگی اسلام یهودی چنین آورده است:

قال الیهودی المشبه: لا إله إلا الله، لم یکن إسلاما حتی یتبرأ من التشبیه ویقر بأنه لیس کمثله شیء، فإن قال مع ذلک: محمد رسول الله، فإن کان یعلم أن محمدا صلی الله علیه و سلم، جاء بنفی التشبیه، کان مؤمنا، وإلا فلا بد أن یتبرأ من التشبیه، وطرد هذا التفصیل فیما إذا قال من یزعم قدم أشیاء مع الله: لا إله إلا الله محمد رسول الله، حتی إذا کان یعلم أن محمدا صلی الله علیه و سلم جاء ینفی ذلک، کان مؤمنا.(2)

همو درباره چگونگی اسلام ثنوی و بت پرست می گوید:

وأن الثنوی إذا قال: لا إله إلا الله، لم یکن مؤمنا حتی یتبرأ من القول بقدم الظلمة والنور أن لا قدیم إلا الله کان مؤمنا، وأن الوثنی إذا قال: لا إله إلا الله، فإن کان یزعم أن الوثن شریک لله تعالی، صار مؤمنا، وإن کان یری أن الله تعالی هو الخالق ویعظم الوثن لزعمه أنه یقربه إلی الله تعالی، لم یکن مؤمنا حتی یتبرأ من عبادة الوثن.(3)

وی درباره اسلام براهمه می نویسد: «وأنه لو قال البرهمی وهو الموحد الجاحد للرسل: محمد رسول الله، صار مؤمنا، ولو أقر برسالة نبی قبل محمد صلی الله علیه و سلم، لم یکن مؤمنا، ویجیء فیه القول الذی حکاه البغوی فی یهودی أقر بنبوة عیسی صلی الله علیه و سلم».(4)

ص: 188


1- . یحیی بن شرف نووی، روضة الطالبین، ج7، ص301-302.
2- . همان.
3- . همان.
4- . همان.

از گفتار نقل شده از نووی به دست می آید که از نظر وی پیروان ادیان آسمانی، همچون یهود و نصارا، بت پرستان، برهمنیان از جمله مصادیق کافر به شمار می روند و نیز آشکار می شود که با اقرار آنها به توحید و رسالت، محکوم به اسلام می شوند.

وقتی قرار باشد پیروان سایر ادیان، حتی بت پرستان، با اقرار به توحید و رسالت در شمار مسلمانان قرار گیرند، پیروان فرق مختلف اسلامی به طریق اولی محکوم به اسلام خواهند بود. سرخسی درباره اقرار کافر به شهادتین می گوید:

وإذا أسلم یجب قبول ذلک منه لقوله تعالی ولا تقولوا لمن ألقی إلیکم السلام لست مؤمنا و روی أن أسامة بن زید رضی الله عنه حمل علی رجل من المشرکین فقال لا إله إلا الله فقتله فبلغ ذلک رسول الله صلی الله علیه وسلم فقال أقتلت رجلا قال لا إله إلا الله من لک بلا إله الا الله یوم القیامة.(1)

سمرقندی پس از تأکید بر ضرورت دعوت کافران به اسلام پیش از جنگ، چنین آورده است:

إذا لقی الغزاة قوما من الکفار فإن لم تبلغهم الدعوة أصلا، ینبغی أن یدعوهم إلی الاسلام أولا. فإن أبوا فإلی الذمة. فإن أبوا فحینئذ یقاتلونهم. فأما إذا بلغتهم الدعوة، فالأولی البداءة بالدعاء إلی الاسلام. فإن بدأوا بالقتال والاغارة والبینات علیهم، فلا بأس بذلک، لأنه قد توجه علیهم الخطاب بالایمان، باتفاق الأمة.(2)

آنگاه چنین افزوده است:

فإن سمع رجلا قال: لا إله إلا الله أو قال: أشهد أن محمدا رسول الله فإن کان من عبدة الأوثان أو من الثنویة أو من الدهریة: فإنه لا یباح قتله لأنه أتی بالتوحید. وإن کان من أهل الکتاب فإتیان الشهادتین لا یکفی، ما لم یتبرأ من دین الیهودیة والنصرانیة. وکذا إذا قال: أنا مسلم أو مؤمن أو أنا مصل لأنهم یعتقدون أن دینهم إسلام وأن لهم شرائع وصلاة.(3)

ابوبکر کاشانی در این باره چنین آورده است:

ص: 189


1- . محمد بن احمد سرخسی، المبسوط، ج10، ص100.
2- . محمد بن احمد سمرقندی، تحفة الفقهاء، ج3، ص294-295.
3- . همان.

وقد روی أن رسول الله لم یکن یقاتل الکفرة حتی یدعوهم إلی الاسلام فیما کان دعاهم غیر مرة دل ان الافتتاح بتجدید الدعوة أفضل ثم إذا دعوهم إلی الاسلام فان أسلموا کفوا عنهم القتال لقوله علیه الصلاة والسلام أمرت ان أقاتل الناس حتی یقولوا لا إله الا الله فإذا قالوها عصموا منی دماهم وأموالهم الا بحقها وقوله علیه الصلاة والسلام من قال لا إله الا الله فقد عصم منی دمه وماله.(1)

ابن عابدین کافران را بر پنج دسته منقسم دانسته است که عبارت اند از: 1. دهریان؛ 2. ثنویه؛ 3. شماری از فلاسفه که منکر حشر اجسادند؛ 4. بت پرستان؛ 5. گروهی از مسیحیان.(2) سپس درباره چگونگی اسلام تأکید می کند که آنها با اقرار به توحید و رسالت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در حکم مسلمانان خواهند بود.(3)

چنان که از آرای این دسته از صاحب نظران اهل سنت برمی آید با اقرار کافران به توحید و رسالت، حتی کسانی که پا به میدان نبرد با مسلمانان گذاشته باشند، محکوم به اسلام هستند و جان، مال و عِرض آنها محفوظ و محترم خواهد بود. استناد همه آنها به روایاتی از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است که در آنها اقرار به شهادتین برای تحقق اسلام کافی اعلام شده است.

نتیجه

از آنچه در این مقاله انعکاس یافته، نکات ذیل قابل استفاده است:

1. تکفیر در لغت از ریشه کفر و به معنای پوشاندن است و در اصطلاح به سه معنا آمده است: 1. تکفیر گناهان در برابر احباط؛ 2. تکفیر به معنای پرداخت کفاره سوگند و امثال آن؛ 3. تکفیر به معنای کافر انگاشتن دیگران. محل بحث در این مقاله مفهوم سوم بود.

2. واکاوی ابواب مختلف فقهی نشان می دهد که فقهیان شیعه عمدتاً در پنج باب از ابواب فقهی درباره طهارت فرق اسلامی اظهارنظر کرده اند که عبارت اند از: 1. برشمردن مصادیق نجاسات؛ 2. باب حرمت قذف؛ 3. باب اعلام طهارت نیم خورده مسلمانان؛ 4. باب جواز نماز بر میت؛ 5. باب اعلام موانع ارث.

ص: 190


1- . أبو بکر کاشانی، بدائع الصنائع، ج7، ص100.
2- . محمد امین ابن عابدین، حاشیة ردّ المختار علی الدر المختار، ج4، ص411.
3- . همان، ص412.

3. از مجموع آرای فقها در این زمینه به دست می آید که کافر از نظر آنها مواردی همچون مجسمه، مشبهه، غلات و خوارج را در برمی گیرد. بر این اساس، جمهور و عموم مسلمانان که پیروان مذاهب فقهی و کلامی اهل سنت را در برمی گیرد، از گستره تکفیر عالمان و فقیهان شیعه خارج می شوند.

4. حرمت تکفیر مسلمانان در برخی منابع روایی اهل سنت به نقل از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم انعکاس یافته است. مهم ترین روایت در این زمینه در معتبرترین منبع روایی اهل سنت، یعنی صحیح بخاری بازتاب یافته است؛ نظیر روایت نبوی: «لا یرمی رجل رجلا بالفسوق ولا یرمیه بالکفر الا ارتدت علیه إن لم یکن صاحبه کذلک».

5. صرف نظر از روایات، فقیهان اهل سنت نیز در برخی ابواب فقهی ضمن برشمردن اصناف کافران، بر طهارت فرق اسلامی تأکید کرده اند و تکفیر آنها را امری مردود دانسته اند.

ص: 191

منابع

1.ابن عابدین، محمد امین، حاشیة ردّ المختار علی الدر المختار، دار الفکر، بیروت، 1415.

2.ابن علامة حلی، شیخ محمد، إیضاح الفوائد، چاپ با اشراف آیت الله شاهرودی، قم، 1387.

3.ابن فارس، ابوالحسین احمد، معجم مقاییس اللغة، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، قم، 1404.

4.ابن قدامه، عبدالله بن احمد، المغنی، دار الکتاب العربی، بیروت، [بی تا].

5.ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، چاپ سوم، دار احیاء التراث العربی، بیروت، [بی تا].

6.انصاری، شیخ مرتضی، کتاب الطهارة، مؤسسه الهادی، قم، 1415.

7.بحرانی، شیخ یوسف، الحدائق الناضرة، جامعه مدرسین، قم، [بی تا].

8.بخاری، محمد بن اسماعیل، الجامع الصحیح (صحیح بخاری)، دارالفکر، بیروت، 1401.

9.جراحی عجلونی، اسماعیل، کشف الخفاء و مزیل الالباس عما اشتهر من الاحادیث علی السنة الناس، چاپ سوم، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1408.

10.حر عاملی، محمد بن حسن، هدایة الأمة إلی أحکام الأئمة، مؤسسة الطبع والنشر التابعة للآستانة الرضویة المقدسة، مشهد، 1414.

11.حلی، ابن فهد، المقتصر من شرح المختصر، بنیاد پژوهش های آستان قدس رضوی، مشهد، 1410.

12.راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن، کتاب فروشی مرتضوی، تهران، 1362.

13.زبیدی، محمد مرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، المکتبة الحیاة، بیروت، [بی تا].

14.سرخسی، محمد بن احمد، المبسوط، دار المعرفة، بیروت، [بی تا].

15.سمرقندی، محمد ابن احمد، تحفة الفقهاء، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1414.

16.سید مرتضی، علی بن حسین، رسائل الشریف المرتضی، دار الکتاب الاسلامی، قم، 1379.

17.شریف مرتضی، علی بن حسین، الانتصار، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، 1415.

18.شیخ حرّ عاملی، محمد بن حسن، تفصیل وسائل الشیعه الی مسائل الشریعه، چاپ ششم، کتاب فروشی اسلامیه، تهران، 1367.

19.شیخ صدوق، محمد بن علی، الهدایة، مؤسسة الامام الهادی، قم، [بی تا].

20.شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، المقنعه، چاپ سوم، جامعه مدرسین، قم، 1410.

21.صمیری بحرانی، شیخ مفلح، کشف الالتباس عن موجز أبی العباس، مؤسسة صاحب الأمر (عج)، قم، 1417.

ص: 192

22.طباطبایی حکیم، سید محسن، مستمسک العروة، موسسه دار التفسیر، قم، 1384ق.

23.طباطبایی، سید علی، ریاض المسائل، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، 1414.

24.عاملی (شهید اول)، محمد بن مکی، البیان، مجمع الذخائر الاسلامیة، قم، 1412.

25.-------- ، ذکری الشیعة فی أحکام الشریعة، مؤسسة آل البیت علیهم السلام لاحیاء التراث، قم، 1419.

26.عاملی (شهید ثانی)، زین الدین بن علی، الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیة، نجف اشرف، 1967.

27.--------- ، المقاصد العلیة فی شرح الرسالة الألفیة، مرکز الأبحاث والدراسات الاسلامیة، قم، 1420.

28.--------- ، حاشیة المختصر النافع، مرکز الأبحاث والدراسات الاسلامیة، قم، 1422.

29.--------- ، حاشیة شرائع الاسلام، مرکز الأبحاث والدراسات الاسلامیة، قم، 1422.

30.-------- ، فوائد القواعد، مرکز الأبحاث والدراسات الاسلامیة، قم، 1419.

31.-------- ، مسالک الأفهام إلی تنقیح شرائع الاسلام، مؤسسة المعارف الاسلامی، قم، 1413.

32.عبد المنعم، محمود عبد الرحمن، معجم المصطلحات والألفاظ الفقهیة، دار الفضیلة، قاهره، [بی تا].

33.عسقلانی، ابن حجر، فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1413.

34.عضد الدین إیجی، عبدالرحمن بن احمد، المواقف، دار الجیل، بیروت، 1417.

35.حلّی، حسن بن یوسف بن مطهر، منتهی المطلب فی تحقیق المذهب، مجمع البحوث الاسلامیه، مشهد، 1412.

36.-------- ، تذکرة الفقهاء، مؤسسة آل البیت علیهم السلام لاحیاء التراث، قم، 1414.

37.فاضل هندی، بهاء الدین محمد، کشف اللثام، منشورات مکتبة آیة الله العظمی المرعشی النجفی، قم، [بی تا].

38.فتح الله، احمد، معجم الفاظ الفقه الجعفری، مؤلف، [بی جا]، 1415.

39.فقعانی، علی بن علی بن محمد بن طی، الدر المنضود فی معرفة صیغ النیات والایقاعات والعقود، امیر، قم، 1418.

40.قلعه چی، محمّد روّاس، معجم لغة الفقهاء، دار النفائس، بیروت، [بی تا].

41.کاشانی، ابو بکر، بدائع الصنائع، المکتبة الحبیبیة، پاکستان، 1409.

ص: 193

42.کرکی (محقق ثانی)، علی بن حسین، رسائل الکرکی، کتاب خانه آیت الله مرعشی نجفی و دفتر نشر اسلام، قم، 1409.

43.---------- ، جامع المقاصد فی شرح القواعد، مؤسسة آل البیت، قم، 1408.

44.المبارکفوری، محمد عبد الرحمن بن عبد الرحیم، تحفة الأحوذی بشرح جامع الترمذی، دارالکتب العلمیة، بیروت، [بی تا].

45.محقق حلی، جعفر بن حسن، المعتبر، مؤسسة سید الشهداء علیه السلام ، قم، [بی تا].

46.---------------------------- ، الرسائل التسع، مکتبة آیه الله المرعشی النجفی، قم، 1371.

47.مرکز المعجم الفقهی، مصطلحات و مفردات فقهیه، [بی جا]، [بی تا].

48.مغنیة، محمد جواد، الفقه علی مذاهب الخمسة، شریعت، قم، 1427.

49.نجفی، شیخ محمد حسن، جواهر الکلام فی شرح شرایع الاسلام، چاپ سوم، دار الکتب العلمیة، تهران، 1367.

50.نراقی، ملا محمدمهدی، معتمد الشیعة فی أحکام الشریعة، کنگره محقق نراقی، [بی جا]، 1388.

51.نووی، یحیی بن شرف، المجموع، دار الفکر، بیروت، [بی تا].

52.------- ، روضة الطالبین، دار الکتب العلمیة، بیروت، [بی تا].

53.هیثمی، نورالدین علی بن ابی بکر، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1408.

ص: 194

معیارهای کفر از منظر امامیه / محمد انصار، مهدی فرمانیان

اشاره

معیارهای کفر از منظر امامیه / محمد انصار، مهدی فرمانیان

محمد انصاری(1)

مهدی فرمانیان(2)

چکیده

مسئله تکفیر از اولین چالش های فراروی تاریخ بشریت بوده که ائمه علیهم السلام با آن دست و پنجه نرم می کردند. به تبع ایشان، علمای امامی مذهب هر روز درگیر ابعاد تازه ای از این ماجرا بودند. صدور حکم تکفیر به دلیل هزینه سنگینی که به لحاظ مالی و معنوی برای انسان ها به بار می آورد، دچار آسیب های اجتماعی و سیاسی شده است. مفهوم «کفر» در مقایسه با مفاهیم «ایمان» و «اسلام»، نتایج ویژه ای دارد. به عبارت دیگر، اگر کفر در مقابل ایمان دیده شود، یا به اصطلاح، کفر کلامی یا کفر اعتقادی خوانده شود آثاری خواهد داشت، و اگر در مقابل اسلام دیده شود، یا به اصطلاح کفر فقهی گفته شود، آثار دیگری در بر خواهد داشت. آن نوع از کفر که حکم در خصوص آن منجر به نتایج سهمگینی برای بشریت می شود، کفر فقهی است. اگر کسی تکفیر از نوع فقهی شود، از ازدواج و ارث محروم می شود و حتی حلال شدن خون را به دنبال خواهد داشت. این تحقیق بر آن است تا با بررسی موشکافانه ملاک های کفر از نظرگاه امامیه در باب مسائلی همچون کفر، ضروری دین و ... به راهکار معینی برای رهایی از آسیب های ناشی از استعمال مفهوم کفر فقهی برسد و در نهایت دستورالعملی در باب تعیین ملاک های کفر عرضه کند.

کلیدواژه ها: کفر، اسلام، ایمان، انکار، امامیه.

ص: 195


1- دانشجوی دکتری دانشگاه ادیان و مذاهب.
2- استادیار، عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب.
مقدمه

همواره تاریخ بشریت شاهد تنگ نظری های فکری و عقیدتی بوده است. تاریخ شیعه امامیه در ابتدای پیدایش، با رویارویی تفکر الحادی یک گروه تندروی متعصب با اولین مباحث کلامی- فقهی موسوم به کفر روبه رو شد؛ و از آن به بعد تا کنون تعابیر مختلفی از این مفهوم در مذاهب و فرقه های متعدد دیده می شود.

کفر از نگاه علمای امامیه، گاه در مقابل ایمان آمده و گاه در مقابل اسلام، که با اسلام نسبت ملکه و عدم ملکه دارد. در این مقاله، می کوشیم کفر و ملاک های آن را از نگاه امامیه بر اساس آیات و روایات و دیدگاه های علمای امامی مذهب بررسی کنیم.

مفهوم کفر
اشاره

«کفر» در لغت، واژه ای عربی و به معنای پوشاندن شی ء است. لغویان معتقدند کفرِ نعمت، پوشاندن آن است به ترک شکر و بزرگ ترین کفر، انکار وحدانیت خدا، انکار دین یا نبوت است.(1)

قرشی در قاموس قرآن به نقل از مجمع البیان و راغب در خصوص کفر، تعریفی اصطلاحی در کلام ارائه می کند. وی معتقد است کفر در شریعت عبارت است از انکار آنچه خدا معرفت آن را واجب کرده است، از قبیل وحدانیت، عدل خدا و معرفت پیامبرش و آنچه پیغمبر آورده است. هر کسی یکی از اینها را انکار کند کافر است. وی در مجموع شخصی را که اصول دین یا ضروری دین را انکار کند کافر می نامد.(2)

از منظر اهل لغت، کفر، نوعی پوشش بر حقایق است، که در دین، کافر حقایق دین را حجاب می کند که این حجاب وی نه از روی جهالت که از روی علم است. زیرا اهل لغت معتقدند انکار ضروری دین، که موجب کفر است، زمانی صورت می گیرد که از روی علم باشد، وگرنه انکار از روی جهل دیگر معنا نخواهد داشت.

در بین متکلمان در باب تعریف کفر اختلافاتی وجود دارد. برخی کفر را انکار صدق نبی گزارش کرده اند. برخی آن را منکر ضروری دین می دانند که در اینجا این دسته از علما منکر

ص: 196


1- . حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص714-717.
2- . سید علی اکبر قرشی، قاموس قرآن، ج6، ص122.

ضروری دین را مقید به عالم به ضروری بودن می دانند و برخی مطلق اعلام کرده اند. ابن میثم بحرانی می گوید: «کفر عبارت است از انکار صدق پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و انکار چیزی که علم داریم از جانب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رسیده است».(1)

قبل از اینکه وارد مبحث کفر شویم باید اسلام، ایمان و رابطه بین هر سه را بهتر بشناسیم.

رابطه بین اسلام، ایمان و کفر

علمای امامیه در خصوص اسلام و تعریف آن اجماع نظر دارند، و همه معتقدند با اقرار به شهادتین اسلام جاری خواهد شد. علامه مجلسی می گوید: «اسلام همان اقرار به شهادتین است و با گفتن آن جان و مال آدمی محفوظ است و هر کس بگوید لا اله الا اللَّه، محمد رسول اللَّه جان و مال او در امان خواهد بود و حسابش هم با خداست».(2)

پس اسلام فقط اقرار به زبان است. اما ایمان اقرار به زبان و اعتقاد به قلب و عمل با اعضا و جوارح است. ایمان با عمل به دستورهای دین افزایش می یابد و با ترک آنها کاسته می شود.

نسبت بین مفاهیم اسلام و ایمان نسبت عموم و خصوص مطلق است. زیرا اسلام اعم از ایمان است؛ یعنی انسان ممکن است مسلمان باشد ولی ایمان نداشته باشد، ولی مؤمن حتماً مسلمان است. علامه مجلسی می گوید: «هر مؤمنی مسلمان هست ولی هر مسلمانی مؤمن نیست».(3)

خداوند متعال در سوره حجرات، آیه 14، فرق میان آن دو را چنین بیان می کند: )قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکنْ قُولُوا أَسْلَمْنا(؛ «اعراب گفتند: ما ایمان آوردیم؛ ای رسول ما به آنان بگو شما هنوز ایمان نیاورده اید بگویید ما اسلام آورده ایم». این آیه نشان می دهد که اسلام عام تر از ایمان است.

علامه طباطبایی نیز با استناد به آیات قرآن معتقد است ایمان، فقط علم و عمل نیست، بلکه ایمان عبارت است از تصدیق قلبی همراه با التزام عملی به مقتضای آن علم و باور قلبی. وی می گوید:

ص: 197


1- . ابن میثم بحرانی، القواعد المرام فی علم الکلام، ص171.
2- . محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، کتاب الایمان والکفر، ج68، ص291.
3- . همان.

ایمان عبارت از اعتقاد قلبی به توحید و لوازم توحید، یعنی نبوت و معاد و امامت است. با اقرار به شهادتین اسلام ثابت می شود و با شهادت به امامت ایمان ثابت می گردد. ایمان در قلب است و احتیاج به لفظ ندارد و لفظ برای تثبیت آن است. خداوند متعال می فرماید: ) یثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِینَ آَمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ(؛ «خداوند، کسانی را که ایمان آورده اند با سخن استوار، ثابت می گرداند».(1)

در اینکه کفر در مقابل اسلام است یا کفر در مقابل ایمان، اختلاف نظرهایی بین علمای امامی مذهب به چشم می خورد. برخی نیز قائل به تفصیل شده اند. سید مرتضی در الذخیره معتقد است کفر از طرفی نقیض اسلام، یعنی ضد اسلام، است و از طرفی نقیض ایمان، یعنی ضد ایمان، است. از منظر سید مرتضی، شخص کافر اگر اظهار کفر کند مسلمان نیست و اگر اظهار کفر نکند و صرفاً در دل، کافر باشد، مؤمن نخواهد بود؛ و معتقد است کفر نقیض ایمان است و آن یعنی انکار قلبی و نه زبانی از آنچه خدا معرفتش را واجب کرده است.(2)

ویژگی های کفر و کافر
اشاره

علمای امامیه در خصوص اینکه کافر کیست و چه ملاک ها و ویژگی هایی دارد اختلاف نظر دارند. لذا ملاک های مختلف کفر را ذیلاً بیان کرده، به تحلیل و بررسی هر کدام می پردازیم:

1. انکار خدا

انکار در لغت یعنی نپذیرفتن، حاشا کردن، امتناع کردن و در اصطلاح، یعنی کسی که چیزی را نپذیرد و با او به مخالفت بپردازد. از آنجایی که پوشانیدن چیزی به انکار آن چیز می انجامد، واژه «کفر» در معنای انکار نیز به کار رفته است.(3)

یکی از ملاک های کفر نزد علمای امامیه، انکار خداست؛ و این مفهوم یعنی کسی که خدا را شناخته ولی بر آن حجابی بگذارد. چنین کسی را کافر گویند. همچنین کسی که خدا را تکذیب

ص: 198


1- . محمدحسین رخشاد، در محضر علامه طباطبایی، ص364 و 365.
2- . سید مرتضی، الذخیرة فی علم الکلام، ص536-537.
3- . محمد بن مکرم ابن منظور، لسان العرب، ج5، ذیل واژه «کفر»، ص144.

کند و این واقعیت را حاشا کند، بر حقیقتی پوشش گذاشته و منکر آن شده، لذا کافر است. خدا در سوره نحل می فرماید: ) إِلهُکمْ إِلهٌ واحِدٌ فَالَّذینَ لا یؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ قُلُوبُهُمْ مُنْکرَةٌ وَ هُمْ مُسْتَکبِرُون(.(1)

امام خمینی در خصوص کافر می گوید: «کسی که معتقد به الوهیت خدا نباشد کافر است».(2) «اگر کسی به خدا و توحید معتقد نباشد کافر است».(3) برخی از علما به جای واژه «انکار» از واژه های دیگری استفاده کرده اند. سید مرتضی واژه «اخلال» را به جای انکار به کار برده، می گوید: «کسی که در معرفت به خدا، توحید، عدل و رسالت نبوت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم اخلال و کوتاهی بورزد کافر است».(4)

به هر حال، آنچه از سخنان ایشان بر می آید این است که اخلال و کوتاهی به نوعی به انکار برمی گردد. به عبارت دیگر، کسی که در خصوص خدا یا الوهیت کوتاهی کند منکر او نیز هست. این ملاک مورد اتفاق همه علمای امامیه است.

2. انکار توحید

توحید یعنی اعتقاد به یکتایی و یگانگی خداوند و کسی که منکر یکتایی خدا باشد کافر است. خدا در قرآن می فرماید: ) لَقَدْ کفَرَ الَّذینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلاَّ إِلهٌ واحِدٌ(.(5) سید کاظم یزدی می گوید: «کافر کسی است که انکار الوهیت خدا یا وحدانیت او کند».(6) برخی از علما به جای واژه «انکار» از واژه های دیگری استفاده کرده اند. شیخ طوسی واژه «جهالت» را به جای «انکار» به کار برده، می گوید: «ایمان مرکب از پنج رکن است. کسی که این پنج رکن را معرفت داشته باشد مؤمن است و کسی که نسبت به آنها جاهل باشد کافر است: توحید، عدل، نبوت، امامت و معاد».(7)

ص: 199


1- . سوره نحل (16)، آیه 22؛ معبود شما معبودی است یگانه. پس کسانی که به آخرت ایمان ندارند، دل هایشان انکارکننده [حق] است و خودشان متکبرند.
2- . روح الله موسوی خمینی، کتاب الطهاره، ج3، ص314.
3- . همان، ص327 و 328.
4- . سید مرتضی، الذخیرة فی علم الکلام، ص534-535.
5- . سوره مائده (5)، آیه 73؛ کسانی که [به تثلیث قائل شده و] گفتند: «خدا سومین [شخص از] سه [شخص یا سه اقنوم] است، قطعاً کافر شده اند، و حال آنکه هیچ معبودی جز خدای یکتا نیست.
6- . محمد کاظم بن عبد العظیم یزدی، عروة الوثقی، ج1، ص37.
7- . محمد بن حسن شیخ طوسی، الرسائل العشر، ص103.

این ملاک نیز مورد اتفاق همه علمای امامیه است. با این تفاوت که برخی از علما، همچون امام خمینی و آیت الله خویی به جای ملاک انکار توحید، شریک قائل شدن که مفهوم دیگری از آن است را به عنوان یکی از ملاک های کفر معرفی می کنند. امام خمینی می گویند: «کافر یعنی کسی که منکر خدا باشد یا برای خدا شریک قرار دهد».(1)

همه فقها و متکلمان امامیه بالاتفاق معتقدند کسی که منکر توحید باشد کافر است.

3. انکار ربوبیت

ربوبیت یکی از صفات خداوند است که برخی از علما انکار آن را جزء ملاک های کفر آورده اند. این اعتقاد کسانی همانند دهریه و زندقه است که می گویند نه ربی هست، و نه بهشتی و نه دوزخی. در روایتی از امام جعفر صادق علیه السلام منقول است که وقتی از او پرسیدند کفر در قرآن بر چند قسم است، حضرت فرمود:

کفر در کتاب خدا بر پنج وجه می باشد: اول کفر جحود، و آن یعنی همان انکار ربوبیت است و آن قول کسانی است که گویند: لا ربّ و لاجنّة و لا نار و ... یعنی نه پروردگاری و نه بهشتی و نه دوزخی و آن قول دو دسته از زنادقه است که به آنها دهری مذهب گویند. و هم آنهایند که گویند: )وَ ما یهْلِکنا إِلاَّ الدَّهْرُ(؛(2) این دینی است که برای خود مقرر کرده اند از روی سلیقه و پسند خویش بدون بررسی و تحقیق و کاوش در اطراف آنچه می گویند و خدا (درباره آنان) می فرماید: )إِنَّ الَّذینَ کفَرُوا سَواءٌ عَلَیهِمْ أَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لایؤْمِنُون(؛(3) مقصود کفر نسبت به توحید و شناسایی خدای تعالی است.(4)

اما با دقت در بخش پایانی این حدیث، می توان گفت از آنجایی که این معیار، یعنی انکار ربوبیت، به ملاک توحید و خدا برمی گردد، پس نمی توان آن را یک ملاک مستقل دانست.

ص: 200


1- . روح الله موسوی خمینی، توضیح المسائل، مسئله 106، ص13.
2- . سوره جاثیه (45)، آیه 24؛ و ما را جز طبیعت هلاک نمی کند.
3- . سوره بقره (2)، آیه 6؛ در حقیقت کسانی که کفر ورزیدند- چه بیمشان دهی، چه بیمشان ندهی- برایشان یکسان است؛ [آنها] نخواهند گروید.
4- . محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج5، ص409.
4. شک در خدا

برخی از روایات، شک کننده در خدا و رسول را کافر معرفی کرده است. کلینی، در اصول کافی، روایتی را از امام صادق علیه السلام نقل می کند که می فرماید: «من شک فی الله تعالی و فی رسوله فهو کافر».(1) برخی از علما نیز به این روایت تأسی کرده اند و شاک را در ردیف کافر قرار داده اند. شهید ثانی، ذیل تعریف ایمان، ویژگی کافر را معرفی می کند و می گوید:

ایمان یعنی تصدیق به اصول خمسه (توحید، معرفت، نبوت، امامت و معاد)، و کسی که حتی در یکی از این اصول شک داشته ولی نسبت به بقیه اصول یقین داشته باشد، کافر است. همچنین مسلمانانی که در اسلام خود ضعیف اند، و بلکه خیلی از عوام مسلمان به خاطر اینکه نمی توانند اصول خمسه را تصدیق کنند، یا در یکی از آنها شک دارند جزء کفار به حساب می آیند.(2)

کسی که شک می کند یعنی به مرحله یقین نرسیده است. همانند حسین بن حکم که درباره شک خود با امام موسی کاظم علیه السلام مکاتبه کرده است:

حسین بن حکم گوید: به حضرت موسی بن جعفر علیه السلام نوشتم که من در حال شک افتاده ام و حضرت ابراهیم علیه السلام هم گفته است: پروردگارا به من بنما چگونه مرده ها را زنده می کنی(3) و من دوست دارم که شما یک چیزی (معجزه ای یا دلیلی برای رفع شک) به من بنمایید. آن حضرت در پاسخ نوشت که ابراهیم، مؤمن و معتقد بود و دوست داشت که بر ایمانش افزوده شود و تو در شکی و در شک کننده چیزی نیست. شک تا آنجا است که یقین نیامده و چون یقین آمد، شک کردن روا نباشد. خدای عزوجل می فرماید: در بیشترشان عهد و وفا نیافتیم و به طور جد دریافتیم که بیشترشان فاسق و نابکارند.(4) فرمود: این آیه درباره شک نازل شده است.(5)

ص: 201


1- . همان، ص403.
2- . شیخ زین الدین بن علی بن احمد عاملی جبعی (شهید ثانی)، حقایق الایمان، ص75.
3- . سوره بقره (2)، آیه 260؛ )وَ إِذْ قالَ إِبْراهیمُ رَبِّ أَرِنی کیفَ تُحْی الْمَوْتی.(
4- . سوره اعراف (7)، آیه 102؛ )وَ ما وَجَدْنا لِأَکثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ وَ إِنْ وَجَدْنا أَکثَرَهُمْ لَفاسِقین.(
5- . محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج5، ص430-431.

از این روایت برمی آید که شکی که حضرت آن را کفر می نامد شک و تردید پس از یقین و ایمان است. اما شک قبل از یقین، صحیح است و انسان می تواند تا قبل از اینکه یقین حاصل کند نسبت به خدای متعال شک کند تا سره را از ناسره بازشناسد. اما پس از آنکه مؤمن به خدای تبارک و تعالی ایمان پیدا کرد شک جایی ندارد و شک کننده در این مرحله کافر است.

لذا سهل بن زیاد از حضرت علی علیه السلام در خطبه اش نقل می کند که حضرت می فرماید: «دودلی و تردید به خود راه ندهید تا به شک افتید و شک نکنید تا کافر شوید».(1)

امام صادق علیه السلام ملاک شکی که مبدل به کفر می شود را آن شکی می داند که همراه با انکار باشد:

از محمد بن مسلم گوید: من نزد امام صادق علیه السلام در سمت چپ آن حضرت نشسته بودم و زراره در سمت راستش نشسته بود و ابوبصیر به آن حضرت وارد شده، عرض کرد: یا اباعبدالله! چه گویی درباره کسی که در خدا شک دارد؟ در پاسخ فرمود: ای ابا محمد! کافر است. گفت: درباره رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شک دارد؟ فرمود: کافر است، گوید: سپس به زراره رو کرد و فرمود: همانا کافر است در صورتی که انکار کند.(2)

پس شکی که ملاک کفر باشد باید دو شرط داشته باشد: 1. این شک باید بعد از یقین و ایمان فرد باشد؛ 2. این شک باید همراه با انکار باشد. در این صورت است که این نوع شک می تواند یکی از ملاک های کفر باشد. صاحب عروة الوثقی می گوید: «من شک فی اسلامه (ای فی اسلام کافر) و کفره طاهر و ان لم یجر علیه سائر احکام الاسلام».(3)

همان طور که سید یزدی اشاره کرده است، کسی که در اسلام یا کفر کافر شک کند او پاک است، اگرچه سایر احکام اسلامی بر وی جاری نشود. در واقع شک اولیه است و هنوز به مرحله یقین نرسیده است. ظاهراً بیشتر شک های انسان در مرحله اولیه، یعنی مرحله تتبع و جست وجوی حقیقت، است.

ص: 202


1- . همان.
2- . همان، ص430-433.
3- . محمد کاظم بن عبد العظیم یزدی، عروة الوثقی، ص38.

با این توضیحات شک در خدا نمی تواند جزء ملاک های کفر محسوب شود. زیرا اولاً، در نوع شک، تردید وجود دارد، و ثانیاً، معلوم نیست اگر شخصی شک کرد آیا این شک بعد از یقین بوده است یا نه؟

5. انکار نبوت

چون نبی از لوازم اصلی دین است، پس انکار نبی انکار اصل دین تلقی خواهد شد. به همین دلیل همه علما معتقدند انکار نبوت موجب کفر است. امام خمینی می گوید: «اگر کسی به خدا، توحید و نبوت معتقد نباشد کافر است ... اما کسی نمی تواند بگوید به اینها معتقد بوده اما احکام و لوازم اینها اعم از قرآن، امامت، نماز و ... را قبول ندارد».(1)

شهید ثانی نبوت را در قالب رسالت معرفی کرده، آن را جزء معیار کفر می داند: «معیار و ضابطه کفر آن است که کسی الوهیت خداوند یا رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، یا برخی از ضروریات دین، که ثابت شده، را انکار کند».(2) سید یزدی در عروة الوثقی رسالت پیامبر را یکی از ضروریات دین دانسته، انکار آن را موجب کفر معرفی می کند: «کافر کسی است که انکار الوهیت خدا یا وحدانیت او یا رسالت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم یا یکی از ضروریات دین، با توجه به اینکه ضروری است، کند؛ البته به گونه ای که انکار آن ضروری به انکار رسالت بازگشت کند».(3)

با توجه به تأکید و اجماع علمای امامیه، انکار نبوت یا رسالت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم موجب کفر خواهد بود.

6. انکار معاد

برخی از علما، اعتقاد به معاد و روز جزا را جزء اسلام و انکار آن را از ملاک های کفر می دانند. آیت الله خویی از فقهای معاصر در رساله عملیه خود معتقد است کسی که منکر معاد باشد کافر است. در صورتی که امام خمینی معاد را با مسامحه جزء ضروریات دین برمی شمرد: «آنچه در حقیقت اسلام معتبر است، به گونه ای که بتوان به او دیندار خطاب کرد او مسلمانی است که به

ص: 203


1- . روح الله موسوی خمینی، کتاب الطهاره، ج3، ص327 و 328.
2- . شیخ زین الدین بن علی بن احمد عاملی جبعی (شهید ثانی)، الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیه، ج1، ص49.
3- . محمد کاظم بن عبد العظیم یزدی، عروة الوثقی، ج1، ص37.

اصول سه گانه یا چهارگانه، یعنی الوهیت و توحید خداوند، نبوت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و معاد (بنا بر احتمالی) اعتقاد و باور داشته باشد».(1)

با بررسی در آیات و روایات و دقت در آرای علمای امامیه مشخص می شود که معاد از شرایط اسلام نیست، بلکه از شرایط ایمان است. یعنی کسی که شهادتین را حتی به صورت ظاهری بگوید مسلمان است و اگر به اصول خمسه، که معاد یکی از آن اصول است، در قلب و زبان و اعضا و جوارح معتقد باشد مؤمن خواهد بود. این بدان معناست که اگر کسی توحید و نبوت را گواهی دهد مسلمان است و اگر این دو را انکار کند کافر است، ولی اگر به معاد اعتقاد قلبی داشته باشد مؤمن است.

خدای تبارک و تعالی در سوره بقره، اعتقاد به معاد را از ویژگی های مؤمنان برمی شمرد: )الَّذینَ یؤْمِنُونَ بِالْغَیبِ وَ یقیمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ ینْفِقُونَ ! وَ الَّذینَ یؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیک وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِک وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ یوقِنُونَ(؛(2) یعنی مؤمن کسی است که ایمان به غیب و روز آخرت، یعنی معاد، داشته باشد.

امام حسن عسکری علیه السلام در تفسیر آیه شریفه ) الَّذِینَ یؤْمِنُونَ بِالْغَیبِ( فرمود: «یعنی چیزهایی که با حواس ظاهری نمی توان آنها را مشاهده کرد مورد تصدیق و ایمان آنهاست، مانند روز قیامت، حساب، بهشت، دوزخ و وحدانیت پروردگار که در آنها مشاهده نیست». آنها را باید با دلایل و براهینی که خداوند معین کرده شناخت، و آنها عبارت اند از آدم، حواء، ادریس، نوح، ابراهیم و سایر پیامبران که از آنها سخن گفتند و با ایمان به گفتار آنها قیامت و دوزخ و ماورای جهان طبیعت را تصدیق کردند، اگرچه آنها را مشاهده نکردند».

امام در تفسیر آیه شریفه ) وَ الَّذِینَ یؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیک وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِک وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ یوقِنُونَ( فرمود:

یعنی آنها به آنچه بر تو فرود آمده ایمان دارند و نماز می گزارند و آنچه بر پیامبرانِ گذشته نازل گردیده، مانند تورات و انجیل و زبور و صحف ابراهیم علیه السلام و سایر کتاب هایی که نازل شده ایمان دارند و معتقدند همه آنها از طرف خداوند حکیم و عزیز نازل شده است و به آخرت هم یقین دارند و معتقدند که دنیایی بعد از

ص: 204


1- . روح الله موسوی خمینی، کتاب الطهارة، ج3، ص327.
2- . سوره بقره (2)، آیه 3-4؛ آنان که به غیب ایمان می آورند، و نماز را بر پا می دارند، و از آنچه به ایشان روزی داده ایم انفاق می کنند * و آنان که بدانچه به سوی تو فرود آمده، و به آنچه پیش از تو نازل شده است، ایمان می آورند؛ و به آخرت یقین دارند.

این دنیا خواهد بود، آنها شکی ندارند که در آن دنیا جزا و پاداش هست و مردم نتیجه کارهای خود از ثواب و عقاب را می بینند.(1)

علامه طباطبایی در تفسیر المیزان ذیل این آیات، ضمن اشاره به اینکه منظور از متقین، مؤمنین است، می گوید:

منظور از متقین، همان مؤمنین است. چون تقوا از اوصاف خاصه طبقه معینی از مؤمنین نیست. و این طور نیست که تقوا صفت مرتبه ای از مراتب ایمان باشد که دارندگان مرتبه پایین تر، مؤمن بی تقوا باشند و در نتیجه تقوا مانند احسان و اخبات و خلوص، یکی از مقامات ایمان باشد، بلکه صفتی است که با تمامی مراتب ایمان جمع می شود، مگر آنکه ایمان، ایمان واقعی نباشد. دلیل این مدعا این است که خدای تعالی به دنبال این کلمه (متقین) وقتی اوصاف آن را بیان می کند از میانه طبقات مؤمنین با آن همه اختلاف که در طبقات آنان است، طبقه معینی را مورد نظر قرار نمی دهد و طوری متقین را توصیف نمی کند که شامل طبقه معینی شود. در این آیات از اوصاف متقین (مؤمنین)، تنها پنج صفت را ذکر می کند. و آن عبارت است از ایمان به غیب، اقامه نماز، انفاق از آنچه خدای سبحان روزی کرده و ایمان به آنچه بر انبیای خود نازل فرموده است و تحصیل یقین به آخرت.(2)

شیخ طوسی نیز با تأکید بر این موضوع می گوید:

ایمان تصدیق به خدا و رسول و آنچه رسول و ائمه علیهم السلام آورده اند، است، که همه اینها باید با دلیل باشد نه به وسیله تقلید. ایمان مرکب از پنج رکن است: کسی که این پنج رکن را معرفت داشته باشد مؤمن است و کسی که نسبت به آنها جاهل باشد کافر است: توحید، عدل، نبوت، امامت و معاد.(3)

ص: 205


1- . محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، کتاب الایمان والکفر، ج68، ص285.
2- . محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج1، ص43-44.
3- . محمد بن حسن شیخ طوسی، الرسائل العشر، ص103.

در تأیید این مطلب علامه طباطبایی در پاسخ به پرسشی درباره کفر مجسمه می گوید: «کسی که شهادتین را به زبان جاری کند و منکر چیزی که به عقیده خودش ضروری دین است، نباشد، مسلمان است و کافر نیست».(1)

پس نتیجه می گیریم معاد و اعتقاد به آن از شروط ایمان است، و انکار آن از ملاک های کفر نیست.

7. انکار امامت یا ولایت

منظور از امامت و ولایت، یعنی امامت و ولایت حضرت علی علیه السلام و آن دسته از اولادش که بر اساس احادیث و روایات امام معرفی شده اند. برخی از علما، همانند صاحب حدائق الناظرة، منکر امامت و ولایت را کافر می دانند. وی در باب حکم مخالفان مذهبی شیعه امامیه، اعم از اهل سنت و اهل حق، می گوید مشهور بین متأخرین از اصحاب این است که مخالفان امامت علی علیه السلام مسلمان و طاهرند به جز ناصبی ها که عداوت دارند. اما ادعا شده که مشهور در کلام امامیه حکم به کفر منکر ولایت داده اند. وی برای اثبات دیدگاه خویش از علمای سابق نقل می کند و می گوید:

شیخ ابن نوبخت در کتاب فص الیاقوت از نص علی علیه السلام دفاع کرده، مخالفانش را کافر می داند. علامه در شرحش معتقد است که امامت علی علیه السلام از ضروریات دین است و منکر او کافر است همچنان که منکر وجوب نماز و روزه را کافر می داند. علامه در منتهی در کتاب زکاتش می گوید امامت علی علیه السلام از ارکان و اصول دین است و کسی که او را انکار کند صداقت نبی صلی الله علیه و آله و سلم را، که در ما جاء به النبی آورده، انکار کرده است. پس کافر است.

و شیخ مفید در المقنعه می گوید مخالف حق را جایز نیست که غسل دهند و بر او نماز بگزارند. ابن براج و شیخ در تهذیب، ذیل نظر شیخ در مقنعه اشاره می کنند که مخالف اهل حق کافر است، پس واجب است که حکمش همانند حکم کفار باشد (در تغسیل و تدفین و ...) مگر اینکه دلیلی بر خلاف این امر بیاید.

ص: 206


1- . محمدحسین رخشاد، در محضر علامه طباطبایی، ص401.

همچنین، ابن ادریس بعد از اینکه نظر شیخ مفید را می پسندد به آیه ای از قرآن استناد می کند و می گوید: )وَ لا تُصَلِّ عَلی أَحَدٍ مِنْهُمْ ماتَ أَبَداً وَ لا تَقُمْ عَلی قَبْرِهِ إِنَّهُمْ کفَرُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِه((1) و مخالف حق را کافر می داند و ادعا می کند که اختلافی در این موضوع بین امامیه نیست.

و محمد صالح مازندرانی در شرح اصول کافی برای کفر منکر ولایت دلیل عقلی می آورد و می گوید منکر ولایت کافر است، چون او بزرگ ترین چیزی را که رسول آورده منکر شده است.

قاضی نور الله در احقاق الحق بیان می کند که گفتن شهادتین به تنهایی شرط کافی در اسلام نیست، مگر اینکه ملتزم شدن به همه ما جاء به النبی صلی الله علیه و آله و سلم به آن شرط اضافه شود. در این صورت معاد و امامت نیز جزء آنها خواهد بود؛ و این مطلب را استناد می کند به قول رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم که می فرماید: من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة؛ پس ولایت امیرالمؤمنین علی علیه السلام از اعظم اصول دین است و هر کس منکر آن شود کافر محسوب می شود.(2)

امام خمینی در پاسخ به ادعای صاحب حدائق می فرماید، اینکه ابن نوبخت یا فقهای دیگر این روایات را دال بر نجاست این دسته از کفار می کنند صحیح نیست. زیرا از این روایات نمی توان حکم به نجاست کفار داد تا تغسیل و تدفین و ... جایز نباشد.(3) وی تأکید می کند که منکر ضروری به وجهی که انکارش به اصل امامت برگردد دلیلی بر نجاستش وجود ندارد، بلکه ادله بر خلاف آن است.(4)

به هر حال، آنچه صاحب حدائق به آنها تمسک جسته و استناد می کند کفری را تبیین می کند که مقابل ایمان است. اما کفر در مقابل اسلام مد نظر است؛ و روایاتی که منکر ولایت و امامت را کافر می شمارد، توضیح می دهد که او را مؤمن نمی داند نه آنکه او را از دایره اسلام خارج کند. ابی حمزه در این خصوص می گوید شنیدم امام باقر علیه السلام می فرمود: «به راستی علی علیه السلام دری است

ص: 207


1- . سوره توبه (9)، آیه 84؛ و هرگز بر هیچ مرده ای از آنان نماز مگزار و بر سر قبرش نایست، چراکه آنان به خدا و پیامبر او کافر شدند.
2- . شیخ یوسف بحرانی، الحدائق الناظره، ج5، ص175-176.
3- . روح الله موسوی خمینی، کتاب الطهاره، ج3، ص316.
4- . همان، ص325.

که خدا گشوده، هر که از آن درآید مؤمن است و هر که از آن برآید کافر است».(1) ابی سلمه نیز می گوید از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود:

ما هستیم که خدا طاعت ما را فرض کرده است، به مردم روا نیست جز اینکه ما را بشناسند، در نادانی به مقام ما معذور نیستند، هر که ما را بشناسد مؤمن است و هر که عمداً منکر مقام ما باشد کافر است، هر که نسبت به ما بی طرف باشد، نه ما را به امامت بشناسد و نه مقام ما را انکار کند، گمراه است تا به راه حق برگردد و آنچه را خدا از حق طاعت ما واجب کرده است بفهمد و اگر در همان حال گمراهی خود بمیرد، خدا با او هر چه خواهد عمل کند.(2)

همه احادیثی که در این باب آمده منکر ولایت را غیرمؤمن می شناسد. روایتی یافت نمی شود که منکر ولایت و امامت را غیرمسلمان معرفی کند.

شیخ مفید در کتاب الجمل درباره کفر دشمنان امیرالمؤمنین علی علیه السلام می گوید:

شیعه در کافر دانستن کسانی که بر ضد امیرالمؤمنین به جنگ برخاستند، اتفاق نظر دارند، ولی آنها را از دین اسلام بیرون نمی دانند، چه کفر ایشان که در اثر تأویل پدید آمده بود، کفر ملت بود، نه کفر ردَه، زیرا آنها به قانون شرع گردن نهاده، شهادتین را بر زبان رانده بودند. بدین ترتیب از کفر ردَه که شخص را از مسلمانی خارج می کند دوری جستند، ولی با کفر خود خویشتن را از ایمان بیرون کردند.(3)

امام خمینی در کتاب الطهاره با تأکید بر این موضوع به صراحت می گوید ولایت جزء دایره اسلام نیست: «اصولی که در تعریف اسلام معتبر است بدون تردید سه اصل توحید، نبوت و معاد است. البته معاد با اغماض در این اصول قرار گرفته است. اما قطعاً اعتقاد به ولایت در تعریف اسلام نمی گنجد».(4)

علامه مجلسی می گوید:

ص: 208


1- . محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج5، ص405.
2- . همان، ج2، ص81.
3- . محمّد بن محمّد بن نَعمان شیخ مفید، الجمل، ص29-30.
4- . روح الله موسوی خمینی، کتاب الطهاره، ج3، ص315-316.

اسلام عبارت است از اذعان ظاهری به وجود خدا و رسالت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و انکار نکردن آنچه از ضروریات دین اسلام است. بنابراین، ولایت ائمه علیهم السلام در حکم به مسلمانی افراد شرط نیست، چنانچه اقرار قلبی نیز شرط نیست. بر این اساس، منافقان و همه مسلمانان که شهادتین را اظهار می کنند، به جز نواصب و غلات، داخل در اسلام خواهند بود.(1)

نتیجه آنکه منکر امامت امیرالمؤمنین علی علیه السلام و همچنین مخالفان شیعه اثناعشریه، مثل خوارج، مجسمه، اهل حق و ... را نمی توان کافر نامید؛ و شاید بتوان با اینها همانند کفار ذمی رفتار کرد. برخی از روایات دلالت بر کفر این گروه دارند و به همین دلیل برخی از فقها نیز معتقد به کفر ایشان شده اند.

لذا اگر بخواهیم ملزم به کفر این گروه شویم، باید گفت که ایشان همانند کفار ذمی، کافرند اما نجس نیستند.(2) چون امامت از اصول مذهب است نه از اصول دین تا منکر آن موجب کفر شود.(3) پس منکر آن نهایتاً از مذهب خارج می شود و به همین دلیل چنین فردی شیعه نیست. ولی نمی توان عنوان «کافر» یعنی غیرمسلمان بر آن نهاد.

جدول نظرات فقهای معاصر
اشاره

جدول نظرات فقهای معاصر (4)

فقها

تعریف کافر

اهل کتاب

امام

خمینی

منکر

خدا

شریک

قائل شدن برای خدا

نپذیرفتن

پیامبری حضرت خاتم

شک

در خدا و پیامبر خدا

منکر

ضروری دین، به گونه ای که علم به ضروری دین داشته باشد و انکارش به انکار خدا یا

توحید یا نبوت برگردد، نجس است

خویی

منکر خدا

منکر

معاد

شریک

قائل شدن برای خدا

غلات

و خوارج و نواصب

انکار

ضروری دین با علم

نجس

است

اگر

پیامبر خاتم را قبول ندارند نجس اند.

ص: 209


1- . محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج68، ص244.
2- . روح الله موسوی خمینی، کتاب الطهاره، ج3، ص316 و 317 و 318.
3- . همان، ص323.
4- . رساله توضیح المسائل ده مرجع، ص74-76.

خویی

منکر خدا

منکر

معاد

شریک

قائل شدن برای خدا

غلات

و خوارج و نواصب

انکار

ضروری دین با علم

نجس

است

اگر

پیامبر خاتم را قبول ندارند نجس اند.

گلپایگانی

منکر

خدا

شریک

قائل شدن برای خدا

نپذیرفتن

پیامبری حضرت خاتم

انکار

ضروری دین با علم

نجس

است

اراکی

همانند

امام خمینی

سید

محمد روحانی

همانند

آقای خویی

همانند

آقای خویی

سیستانی

اعتراف

نکردن به خدا و یگانگی او

منکر

نبوت یا یکی از ضروریات دین با علم

غلات

و خوارج و نواصب

نجس اند

همانند

آقای خویی

سید

محمدصادق روحانی(1)

منکر

خدا

شریک

قائل شدن برای خدا

نجس

است

پاک اند

منتظری

همانند

امام خمینی

دشمنام

به یکی از ائمه معصومین علیهم السلام

اگر

از نجاساتی همچون مشروبات الکلی، گوشت خوک و مانند آن پرهیز کنند، پاک بودن آنها

بعید نیست

نوری

همدانی

همانند

امام خمینی

غلات

ذاتاً

پاک اند

فاضل

لنکرانی

همانند

آقای گلپایگانی

پاک اند

لطف الله

صافی

همانند

آقای گلپایگانی

بهجت

همانند

آقای گلپایگانی

وحید

خراسانی

همانند

امام خمینی

خوارج

و غلات و نواصب

پاک اند

تبریزی

منکر

خدا

منکر

نبوت

اعتراف

نکردن به آن

شریک

قائل شدن برای خدا

غلات

و خوارج و نواصب

منکر

ضروری با علم

اگر

پیامبر خاتم را قبول ندارند نجس اند.

ص: 210


1- . مسئله 109؛ کسی که ضروری دین، یعنی چیزی را که مثل نماز و روزه مسلمانان جزء دین می دانند، منکر شود نجس نمی باشد، ولو بداند آن چیز جزء دین است.

تبریزی

منکر

خدا

منکر

نبوت

اعتراف

نکردن به آن

شریک

قائل شدن برای خدا

غلات

و خوارج و نواصب

منکر

ضروری با علم

اگر

پیامبر خاتم را قبول ندارند نجس اند.

تأثیرپذیری برخی صفات از ملاک های کفر

صفاتی که منتسب به خود ملاک های کفر هستند از آن ملاک تأثیرپذیرند یا خیر؟ به عبارت دیگر، اگر کسی خدا را انکار نمی کند ولی صفتی از صفات خدا را قبول ندارد، یا منکر آن صفت مرتبط با الوهیت باشد آیا چنین کسی را می توان کافر نامید یا خیر؟ برای مثال، آیا فردی که الوهیت خدا را قبول دارد ولی قائل به عالم بودن خدا نیست یا قائل به تجسیم است کافر است؟

طبق تعریفی که از ملاک های کفر ارائه شد، می توان گفت هر صفتی که مخالف با ملاک ها یا در تضاد به آن باشد، این صفت می تواند جزء ملاکات کفر به شمار آید. یعنی اگر عقیده فرد به گونه ای باشد که با الوهیت یا با وحدانیت خدا در تضاد باشد، کافر است. چون یکی از ضروریات را منکر شده است. مثلاً صفت تجسیم با الوهیت خدا در تضاد بوده است. زیرا خدا را محدود کرده است. پس کسی که خدا را منکر نیست، ولی از طرفی قائل به تجسیم باشد، یعنی با صفت الوهیت خدا به مخالفت برخاسته باشد، کافر محسوب می شود.

همچنین اگر فردی خدا را منکر نیست، ولی قائل به تثلیث یا سه خدایی است، با هم اندیشه اش با صفت توحید، که از ملاک های کفر است، در تضاد خواهد بود. پس وی منکر خدا به حساب می آید و کافر خوانده می شود. امام خمینی در کتاب الطهاره می گوید: «اثبات آنچه که مختص خدا است برای غیرخدا، انکار ضروری دین است. اما مجسمه، که قائل به جسمیت برای خدای تعالی هستند، کافرند چون انکار الوهیت خدا کرده اند».(1)

علامه حلی در کتاب باب حادی عشر، در بحث حدوث کلام، می گوید، کلام خدا حادث است و هر کس قائل به قدیم بودن غیر از خدا باشد به اتفاق مسلمانان کافر است. نصارا کافرند، چون قائل به اقنوم، یعنی قدیم بودن خدا و عیسی و روح القدس، هستند.(2) این در حالی است که آنها الوهیت را قبول دارند ولی قائل به سه خدا هستند. علامه حلی معتقد است اصل و ریشه کفر

ص: 211


1- . روح الله موسوی خمینی، کتاب الطهاره، ج3، ص340.
2- . حسن بن یوسف حلی، باب حادی عشر، ص17.

نصارا را می توان از آیه شریفه دریافت کرد که می فرماید: ) لَقَدْ کفَرَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ ثَالِثُ ثَلَاثَةٍ(؛ آنهایی که گفتند که خداوند سومین اقنوم است حتماً کافرند. یعنی خدا را یکی از سه خدایان می دانند، چنانچه در تفسیر المیزان می فرماید: «ثالث الثلاثه ای احد الثلاثه: الاب والابن والروح، چون نصارا قائل به خدایان سه گانه، خدا، عیسی، روح القدس شدند، پس حتماً به تعدد قدما قائل اند و این موجب کفر است».(1)

از جمله فرقه هایی که به اتفاق همه علما کافر به شمار می آیند، فرقه ضاله بهائیت است. بهائیان به دلیل آنکه الوهیت خدا را منکرند و برای خدا شریک قائل می شوند و همچنین نبوت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم را قبول ندارند، کافر خوانده می شوند.

اما باید توجه داشت که اگر صفتی با ملاک های کفر در تضاد نباشد نمی تواند جزء ملاک های کفر به حساب آید. مثلاً اگر کسی نبوت را می پذیرد ولی خاتمیت را قبول ندارد، مثل قادیانی ها،(2) کافر به حساب نمی آید، به دلیل آنکه معیار کفر اصل نبوت نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم است و خاتمیت صفتی از نبوت است. آیت الله خامنه ای می گوید اگر کسی توحید و نبوت و هیچ یک از ضروریات دین اسلام را انکار نکند و معتقد به نقصی در رسالت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نباشد حکم به کفر و نجاست آنها نمی توان داد.(3)

آیا فرزند کافر، کافر است؟

طبق نظر فقهای امامیه، فرزند در اسلام و کفر، تابع والدین خود است. اگر پدر و مادر کافر باشند فرزند آنها نیز کافر است و اگر یکی از آنها مسلمان باشد، فرزند آنها نیز مسلمان خواهد بود. این مطلبی اجماعی بین همه فقهای امامیه است. امام خمینی می گوید این مطلب اجماع بین علمای امامیه است که فرزند به والدینش ملحق می شود و اسلام و کفر تابع آنهاست. دلیل آنها را سیره قطعیه می داند. اما سایر دلایل دیگر مثل استصحاب و تنقیح مناط استدلال تام نیستند.(4)

ص: 212


1- . همان، ص118-119.
2- . پیروان میرزا غلام احمد که حدود یک قرن پیش در هندوستان و در قالب جماعت احمدیه ظهور کردند و سپس ادعای مهدویت و ظهور عیسی مسیح کردند.
3- . رساله توضیح المسائل ده مرجع، ج1، ص102.
4- . روح الله موسوی خمینی، کتاب الطهاره، ج3، ص308.

حال پرسش این است که با عنایت به تعریفی که برای کافر و ملاک های کفر ارائه کردیم چگونه فرزندی که تازه به دنیا آمده است منکر ضروری دین می شود و آن هم با علم به انکار ضروری دین؟ او که نمی داند منکر چیست؟ ضروری دین کدام است؟ و علم ندارد تا بتواند بر اساس آن استنباط کند. به همین دلیل برخی فقها و علمای امامیه نقدی بر این مطلب اجماعی زده اند که قابل تأمل است. صاحب جواهر در تعلیقه ای که بر عروة الوثقی داشته می گوید حکم به طهارت ولد کافر بعید نیست. امام خمینی نیز همین نظر را دارد و به اصالة الطهارة استناد می کند، و معتقد است با تمسک به آیه فطرت، همه انسان ها فطرتاً در بدو تولد طاهر و پاک اند. پس ولد کافر نیز پاک است و جزء کفار به حساب نمی آید.(1)

ضروری دین

منظور از ضروری یک چیز، یعنی جزء لاینفک آن چیز، که برای اثبات آن چیز نیاز به استدلال ندارد و همه مردم از هر قشر و آداب و فرهنگی آن را درک و فهم می کنند. مثلاً دیوار یا سقف برای خانه از ضروریات یک خانه است. بدین معنا که اگر خانه ای دیوار یا سقف نداشته باشد دیگر به آن خانه گفته نمی شود. ضروری دین نیز چنین است، آن چیزی که قوام دین به آن است. مثلاً توحید یا نبوت قوام دین اسلام است. در قرآن، به صراحت، تعبیر «ضروری دین» نیامده، اما به مصادیق آن اشاره شده است:

) إِنَّ الَّذینَ یکفُرُونَ بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ یریدُونَ أَنْ یفَرِّقُوا بَینَ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ یقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکفُرُ بِبَعْضٍ وَ یریدُونَ أَنْ یتَّخِذُوا بَینَ ذلِک سَبیلاً ! أُولئِک هُمُ الْکافِرُونَ حَقًّا وَ أَعْتَدْنا لِلْکافِرینَ عَذاباً مُهیناً(.(2)

در این دو آیه خدا به صراحت می فرماید کسی که خدا و پیامبرش را منکر شود حقیقتاً کافر است. بجنوردی نیز در خصوص چیستی ضروری دین معتقد است این مسئله نیازی به استدلال و دقت ندارد و هر مسلمانی جزء دین بودنش را به راحتی درک می کند. وی می گوید:

ص: 213


1- . همان، ص310.
2- . سوره نساء (4)، آیه 150-151؛ کسانی که به خدا و پیامبرانش کفر می ورزند، و می خواهند میان خدا و پیامبران او جدایی اندازند، و می گویند: «ما به بعضی ایمان داریم و بعضی را انکار می کنیم» و می خواهند میان این [دو]، راهی برای خود اختیار کنند * آنان در حقیقت کافرند؛ و ما برای کافران عذابی خفّت آور آماده کرده ایم.

منظور از ضروری دین چیزی است که جزء دین بودنش نیازی به استدلال و دقت نداشته باشد و جزء دین بودنش را هر مسلمانی می داند، مگر تازه مسلمانی که آگاهی و اطلاع به احکام و عقاید اسلامی نداشته یا در منطقه ای باشد که دور از شهرهای اسلامی است و با مسلمانان رفت و آمد و معاشرت هم ندارد.(1)

علامه مجلسی ضروری دین را از بدیهیات شمرده، معتقد است هر کسی که دیندار باشد از ضروریات مطلع خواهد بود:

کسی که منکر یکی از ضروریات دین اسلام باشد در حکم کفار و مخلد در نار است و ضروری دین اسلام آن است که در دین اسلام بدیهی شده و هر کس صاحب این دین باشد آن را می داند مگر نادری از افراد، مثل کسی که تازه مسلمان شده و هنوز در نزد او ضروری نشده باشد.(2)

نظر علی طالقانی، در کاشف الاسرار، علت کفر منکر ضروری را به این دلیل که انکارش موجب انکار صاحب دین خواهد شد کافر می داند.(3)

فیاض لاهیجی نیز، در گوهر مراد، ضروری دین را همانند جزء مقوم دین و لازمه دین و بلکه مساوی با پذیرش دین می داند و ضمن بدیهی عقلی دانستن دین معتقد است هر کس دین را پذیرفت به دلالت التزامی، ضروریات آن را پذیرفته است و منکر ضروری دین را کافر می داند.(4)

برخی از علما معتقدند منکر ضروری دین زمانی منجر به کفر می شود که انکارش به انکار خدا یا رسول برگردد و برخی می گویند همین که منکر ضروری دین شد کافر شمرده می شود. در این خصوص در بین علما دو نظریه استقلال و استلزام مطرح می شود که به شرح آن می پردازیم.

نظریه استقلال

اگر کسی یکی از ضروریات دین را انکار کند همین انکار او مستقلاً موجب کفر وی می شود و نیازی نیست که انکارش مستلزم انکار خدا یا رسول شود.

ص: 214


1- . محمدحسن بجنوردی، القواعد الفقهیه، ج5، ص367.
2- . محمدباقر مجلسی، حق الیقین، ج2، ص515-516.
3- . نظر علی بن سلطان طالقانی، کاشف الاسرار، ج1، ص40-43.
4- . فیاض لاهیجی، گوهر مراد، ص399.

برخی از فقها، همانند صاحب جواهر، قائل به این نظریه هستند. ایشان معتقدند اگر کسی یکی از ضروریات دین مثل نماز، روزه و ... را منکر شود همین انکار او مستقلاً موجب کفر او خواهد شد. صاحب جواهر می گوید هر فردی به مجرد انکار یکی از ضروریات دین، کافر خوانده می شود.(1)

نظریه استلزام

اگر کسی یکی از ضروریات دین را انکار کند آنچه موجب کفر وی می شود این است که این انکار او باید منجر به انکار خدا یا پیامبر شود و گرنه کافر نیست. بیشتر فقها بر این نظر استوارند. سید یزدی با عبارت «بحیث یرجع انکاره الی انکار الرسالة» این نظر را تأیید می کند.(2)

امام خمینی معتقد است منکر دو اصل خدا و پیامبر و همچنین منکر ضروری ای که به این دو اصل برگردد کافر است. اما در اینکه منکر ضروری که انکارش به انکار این دو اصل برگردد موجب کفر است به نظر شیخ اعظم استناد می کند و می گوید شیخ معتقد است چنین کسی به دلایل ذیل الذکر کافر است:

اولاً، اینکه اسلام به استناد آیه )إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلام((3) شرعاً و عرفاً عبارت است از دینداری و آن یعنی مجموعه ای از دستورات شرعی قطعی بر بندگان.

ثانیاً، از مجموع روایات استفاده می شود کسی که شهادتین (یعنی گواهی دادن به الوهیت خدا و رسالت پیامبر) را بگوید مسلمان است. پس کسی که منکر این دو باشد کافر است. و به دلالت التزامی کسی که شهادتین را بگوید پس آنچه را که نبی آورده است را نیز قبول داشته و معتقد است. پس کسی که همه آنچه را که نبی صلی الله علیه و آله و سلم آورده یا بعضی از آنها را قبول نداشته باشد کافر است.

امام خمینی کسی را که بعضی از ما جاء به النبی صلی الله علیه و آله و سلم را قبول ندارد کافر نمی داند و می گوید:

مقضای تحقیق این است که آنچه در اسلام معتبر است که هر کس معتقد به آن باشد او را مسلمان گویند اعتقاد به اصول سه گانه یا چهارگانه است: یعنی الوهیت و توحید و نبوت و معاد (بنا بر احتمالی) و سایر قواعد عبارت است از

ص: 215


1- . محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، ج6، ص47.
2- . محمد کاظم بن عبد العظیم یزدی، عروة الوثقی، ج1، ص37.
3- . سوره آل عمران (3)، آیه 19.

احکام اسلامی که در اصل اسلام و نه در حدوث و نه در بقای آن دخالتی ندارد. پس فرض اینکه کسی اعتقاد به آن اصول داشته باشد و به قوانین و احکام اسلام به خاطر شبهه ای اعتقاد نداشته باشد به گونه ای که این عدم اعتقادش به انکار اصول برنگردد مسلمان شمرده می شود. ولی اگر این عدم اعتقاد به خاطر شبهه ای یا اشکالی نباشد و انکار او به عدم اعتقاد به همه چیزهایی که نبی آورده است برگردد، باعث کفر او می شود.(1)

البته امام توضیح می دهد که ادعای مسلمانی، اعتقاد به الوهیت، توحید و نبوت است، چون بحث ما در اینجا در مقام ثبوت و واقع است وگرنه منکر ضروری حتی به بعضی از ما جاء به النبی صلی الله علیه و آله و سلم ، به ویژه منکر معاد و به هر نحوی، از اینکه شبهه داشته باشد یا نه محکوم به کفر است؛ مگر اینکه در بعضی اشخاص یا بعضی اموری که به طور متعارف ایجاد شبهه می شود.(2)

آیت الله سبحانی معتقد است اگر انکار ضروری طریق عقلایی و کاشف از انکار رسالت و ترک شریعت باشد محکوم به کفر است، مگر اینکه در اثر نادانی یا عذری منکر شود.(3)

با بررسی در این دو نظریه، به دلیل اجماع علما بر نظریه استلزام و روایات فراوان در این زمینه، و اینکه انکار ضروری دین به دلیل اینکه انکارش به انکار صاحب دین برمی گردد سبب کفر است، به این نتیجه می رسیم که منکر ضروری دین به شرطی محکوم به کفر است که انکار آن به یکی از اصول سه گانه الوهیت، توحید و نبوت برگردد.

ضروری دین با علم یا بدون علم

اکثر علما و فقها معتقدند منکر ضروری دین زمانی منجر به کفر می شود که قائل آن علم به ضروری بودن آن داشته باشد و گرنه حکم به کفر نمی توان داد. موضوع کفرِ منکر ضروری دین از روی علم یا جهل رابطه مستقیمی با نظریه های استقلال و استلزام دارد. آن دسته از علمایی که قائل به نظریه استقلال اند به کفر منکر ضروری دین از روی جهل معتقدند و آن دسته از علمایی که قائل به نظریه استلزام اند به کفر منکر ضروری دین از روی علم معتقدند.

ص: 216


1- . روح الله موسوی خمینی، کتاب الطهارة، ج3، ص326-328.
2- . همان، ج3، ص329.
3- . جعفر سبحانی، الایمان والکفر فی الکتاب والسنة، ص54.

دسته اول از علما معتقدند اگر کسی یکی از ضروریات دین را منکر شود حال علم به ضروری بودن آن داشته باشد یا نه منکر ضروری و کافر است. شیخ انصاری ادعا می کند که فقهای پیش از زمان مقدس اردبیلی قائل به کفر منکر ضروری دین به طور مطلق بوده اند و فرقی بین عالم بودن و جاهل بودن آن نگذاشته اند.

دسته دوم علما، همچون سید یزدی، امام خمینی، آیت الله سبحانی و ... معتقدند کسی که یکی از ضروریات دین را منکر شود، اگر بداند آنچه انکار می کند ضروری دین است، کافر محسوب می شود.

علامه طباطبایی در پاسخ به پرسشی درباره کفر مجسمه می گوید: «کسی که شهادتین را به زبان جاری کند و منکر چیزی که به عقیده خودش ضروری دین است، نباشد، مسلمان است و کافر نیست».(1)

به نظر می رسد اگر کسی ضروری دین را بشناسد و منکر آن باشد کافر است. این موضوع موجه است. زیرا اگر کسی که نمی داند ضروری دین چیست منکر آن شود، و حکم به کفر او بدهیم در واقع عقاب بلا بیان کرده ایم. مثلاً اگر توحید را ضروری دین بدانیم و فرد مسلمانی این موضوع را نداند و قائل به شرک شود، در این صورت او چیزی را که نمی دانسته منکر شده است. ولی اگر بداند توحید جزء ضروریات دین است، هرگز به خود اجازه انکار و شریک قائل شدن برای خدا را نمی دهد. اگر چنین کاری از او سر بزند، قطعاً از روی غرض ورزی انکار می کند. چنین فردی را می توان کافر نامید.

نتیجه

با توجه به مباحث گذشته می توان گفت، کافر کسی است که منکر الوهیت، توحید یا نبوت یا یکی از ضروریات دین باشد با دو شرط: 1. انکارش به انکار یکی از اصول سه گانه فوق برگردد؛ 2. علم به ضروری دین بودن آن داشته باشد. با ملاکی که در اینجا تعیین شد، افرادی که شهادت ظاهری به توحید، الوهیت و نبوت بدهند داخل در اسلام هستند و این موارد از ضروریات دین محسوب می شود. اما افرادی که معاد، ولایت و ... را نپذیرفتند، مؤمن تلقی نخواهند شد، ولی

ص: 217


1- . محمدحسین رخشاد، در محضر علامه طباطبایی، ص401.

احکام اسلام بر آنها بار می شود و در دایره اسلام به شمار می آیند. لذا حمل احادیثی از این قبیل بر این دسته که خطاب به کافر شده است، از باب کفر در مقابل ایمان است، نه کفر در مقابل اسلام. به جهت اینکه در سیره اهل بیت علیهم السلام به ویژه نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم این گونه است که با این دسته از افراد معامله مسلمان می کردند و از ذبیحه ایشان می خوردند و با ایشان مناکحه و معامله برقرار می کردند.

به همین دلیل، در پاسخ به افرادی چون عبدالملک بن عبدالرحمن شافعی، نویسنده کتاب الفکر التکفیری عند الشیعة؛ حقیقة ام افتراء؟، یا عبدالرحمن دمشقیه، نویسنده کتاب ظاهرة التفکیر فی مذهب الشیعة (الامامیة اثنی عشریة) باید گفت اکثر مواردی را که از دیدگاه های علمای امامی مذهب در خصوص تکفیر مخالفان مذهبی در کتب خود آورده اند حمل بر کفر اعتقادی یا کفر در مقابل ایمان می کنیم. پس، این دسته از افراد، که از نظر امامیه کافر خطاب شده اند، مسلمان هستند ولی مؤمن نخواهند بود.

ص: 218

منابع

1.قرآن کریم، ترجمه: محمدمهدی فولادوند، چاپ اول، دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی، قم، 1379.

2.ابن منظور، ابی الفضل جمال الدین محمد بن مکرم، لسان العرب، انتشارات دار صادر، لبنان، 1410.

3.بجنوردی، محمدحسن، القواعد الفقهیه، تحقیق: مهدی مهریزی و محمدحسین درایتی، چاپ سوم، انتشارات دلیل ما، قم، 1386.

4.بحرانی، ابن میثم، القواعد المرام فی علم الکلام، انتشارات مکتبة آیة الله مرعشی، قم، 1406.

5.بحرانی، شیخ یوسف، الحدائق الناظره فی احکام العترة الطاهرة، لبنان، دار الاضواء، 1405.

6.حلی، حسن بن یوسف، باب حادی عشر، [بی نا، بی جا، بی تا].

7.خویی، سید ابوالقاسم، التنقیح فی شرح العروة الوثقی، انتشارات الاداب، نجف، [بی تا].

8.راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن الکریم، تحقیق: صفوان عدنان داوودی، انتشارات ذوی القربی، قم، 1426.

9.رخشاد، محمدحسین، در محضر علامه طباطبایی، سماء قلم، قم، 1382.

10.رساله توضیح المسائل ده مرجع، مؤسسه مطالعاتی منتظران موعود، انتشارات هاتف، 1384.

11.سبحانی، جعفر، الایمان والکفر فی الکتاب والسنة، انتشارات اعتماد، قم، 1416.

12.سید مرتضی (علم الهدی)، ابو القاسم علی بن حسین بن موسی، الشافی فی الامامة و ابطال حجج العامة، انتشارات مؤسسه امام صادق علیه السلام ، تهران، 1370.

13.سید مرتضی، ابوالقاسم علی بن حسین بن موسی، الذخیرة فی علم الکلام، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، 1411.

14.سیوری حلی (فاضل مقداد)، جمال الدین مقداد بن عبدالله، ارشاد الطالبیین الی نهج المسترشدین، انتشارات مکتبة آیة الله مرعشی، قم، 1405.

15.شیخ طوسی، محمد بن حسن، الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد، الاداب، نجف، 1399.

16.شیخ طوسی، محمد بن حسن، الرسائل العشر، مؤسسه نشر اسلامی، قم، [بی تا].

17.شیخ مفید، ابوعبدالله محمد بن محمد بن النعمان، مصنفات الشیخ المفید، جلد 11 (الارشاد)، انتشارات مکتب الاعلام الاسلامی، قم، 1413.

18.شیخ مفید، محمّد بن محمّد بن نَعمان، اوائل المقالات، دانشگاه تهران، تهران، 1372.

19.--------------------------------------- ، تصحیح الاعتقاد الامامیه، مؤتمر العالمی لالفیة الشیخ المفید، قم، 1371.

ص: 219

20.شیخ مفید، محمّد بن محمّد بن نَعمان، تصحیح الاعتقاد بصواب الانتقاد (شرح عقائد الصدوق)، امیر، قم، 1363.

21.طالقانی، نظر علی بن سلطان، کاشف الاسرار، به کوشش: مهدی طیب، انتشارات سفینه، تهران، 1386.

22.طباطبایی یزدی، سید محمد کاظم، العروة الوثقی، تهران، المکتبة العلمیة الاسلامیة، 1358.

23.طباطبایی، محمد حسین، المیزان، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، بیروت، 1392.

24.عاملی جبعی (شهید ثانی)، شیخ زین الدین، الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیة، انتشارات علمیه، قم، 1395.

25.-------------------------------------------- ، حقایق الایمان، سید الشهداء علیه السلام ، قم، 1409.

26.قرشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، انتشارات دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1352.

27.قمی (شیخ صدوق)، ابو جعفر محمد بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه، الهدایة، انتشارات اعتماد، قم [بی تا].

28.کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، کتاب الایمان والکفر، ترجمه: آیة الله شیخ محمدباقر کمره ای، انتشارات اسوه، تهران، 1375.

29.لاهیجی، عبدالرزاق بن علی، گوهر مراد، انتشارات سایه، تهران، 1383.

30.متقی هندی، علاء الدین علی بن حسام، کنز العمال فی سنن الاقوال والافعال، دار الکتب العلمیة، لبنان، 1425.

31.مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403.

32.------------------- ، حق الیقین، انتشارات اسلامیه، تهران، [بی تا].

33.------------------- ، مرآة العقول فی شرح اخبار آل الرسول، انتشارات دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1370.

34.محمدی، علی، شرح کشف المراد، قم، دار الفکر، 1376.

35.مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الجمل والنصرة لسید العترة فی حرب البصرة، تحقیق: سید علی میرشریفی، مکتب اعلام الاسلامی، قم، 1374.

36.مقدس اردبیلی، احمد، مجمع الفائدة والبرهان فی شرح ارشاد الاذهان، مؤسسه نشر اسلامی وابسته به جامعه مدرسین، قم، 1362.

37.موسوی خمینی، روح الله، کتاب الطهاره، الاداب، نجف، 1389.

38.-------------------------- ، تحریر الوسیله، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، 1379.

39.------------------------- ، توضیح المسائل، انتشارات اسلامی، قم، [بی تا].

ص: 220

40.موسوی خوانساری، میرزا محمدباقر، روضات الجنات فی احوال العلماء والسادات، انتشارات اسماعیلیان، تهران، 1390.

41.نجفی، محمد حسن، جواهر الکلام فی شرح شرایع الاسلام، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1981.

42.نصیر الدین طوسی، ابو جعفر محمد بن محمد بن حسن، قواعد العقائد، تحقیق: علی ربانی گلپایگانی، لجنة ادارة الحوزة العلمیة، قم، 1416.

43.یزدی، محمد کاظم بن عبد العظیم، عروة الوثقی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، 1380.

ص: 221

ص: 222

تکفیر اهل قبله در اندیشه علمای دیوبند / محمد طاهر رفیعی

اشاره

محمد طاهر رفیعی(1)

چکیده

کفر و ایمان معیار اصلی ادیان آسمانی، از جمله دین اسلام، در نوع تعامل یا تقابل مذهبی میان افراد است. معیارهای اصلی کفر و ایمان تا آنجا که به متون اصیل دینی مربوط می شود، برای تمام پیروان حجیت تام و تمام دارد؛ اما از آنجایی که شرح و تفصیل آن همانند سایر آموزه های دینی، به عهدهٔ رهبران و علمای دینی است، نمی توان تمامی آن تفاسیر را به عنوان حجت دینی پذیرفت. به خصوص آنکه اختلاف نظر در این زمینه فراوان است و رویکردهای افراطی و تفریطی ناشی از شرایط گوناگون، بسیاری مواقع انحراف جدی در تفسیر آموزه های دینی در خصوص کفر و ایمان به وجود آورده است، تا جایی که برخی با محدود کردن دایره ایمان، بسیاری از مسلمانان را کافر می دانند و برخی نیز با رویکرد تفریطی، اطلاق کفر به معنای مصطلح را حتی بر غیرمسلمانان نیز مناسب نمی دانند. در این میان، بسیاری از علمای مکتب دیوبندیه که نگران وحدت مسلمانان و توسعه اسلام هستند، می کوشند در رویکرد اعتدالی با دیگر مسلمانان، بیشترین احتیاط را در تکفیر مسلمانان داشته باشند. اما در عین حال این مکتب خاستگاه فکری جریان های گوناگون اسلامی به شمار می آید که برخی از آنها از افراطی ترین مکتب های تکفیری به شمار می آیند.

کلیدواژه ها: تکفیر، اهل قبله، دیوبندیان، ایمان، کفر.

ص: 223


1- سطح 4 جامعة المصطفی و کارشناسی ارشد دین شناسی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی;
مقدمه

تعریف و گسترهٔ ایمان و شناخت معیارهای کفر و اسلام مهم ترین مباحث متکلمان و اساسی ترین دغدغه های علمای مذاهب اسلامی به شمار می آید که هر کدام بر اساس مبانی خاص خود به شرح و بسط آن پرداخته اند. در این میان رویکردهای مختلف علمای اسلامی در سعه و ضیق دایره ایمان و کفر مهم ترین عامل تأثیرگذار در میزان تعامل یا تقابل مسلمانان با همدیگر به شمار می آید؛ برخی افراد و گروه های انحصارطلب مشتاق تضییق دایره ایمان و توسعه زمینه های کفر هستند، تا جایی که کسی جز خود را مسلمان واقعی نمی پندارند. تمایل آنها در تبدیل جهان اسلام به جولانگاه انحصاری خود، و ناتوانی آنها در رویارویی عالمانه با اندیشه های دیگران باعث شده است با ابزار تکفیر و بیرون راندن دیگران از دایره اسلام، از راه اِعمال خشونت و کشتار مخالفان اهداف خود را دنبال کنند. متأسفانه خطرسازی جدی این جریان ها برای وحدت جهان اسلام و ارائه چهره نامطلوب از اسلام و مسلمانان برای مردم جهان بر اثر عمل کردهای نادرست آنها، باعث شده است بسیاری از بدخواهان درصدد استفاده ابزاری از این گروه ها برای ضربه زدن به اسلام و مسلمانان برآیند.

اما کم نیستند کسانی که با تفسیر واقع بینانه تری از آموزه های اسلامی مسیر عکس گروه های پیشین را پیموده اند و با توسعه دایرهٔ ایمان و محدود دانستن بسترهای کفر، ضمن آنکه خدمت بزرگی به وحدت جهان اسلام کرده اند، زمینهٔ سوء استفاده دیگران را نیز تا اندازه ای محدود کرده اند. علمای مکتب «دیوبندیه» که آرای آنها در تکفیر اهل قبله در این نوشتار بررسی می شود، از جمله کسانی هستند که تا اندازه زیادی با رویکرد دوم، بحث کفر و ایمان را مطرح کرده اند.

«دیوبندیه» منسوب به مدرسه دارالعلوم دیوبند است. «دیوبند» شهر کوچکی است از توابع «سهارنپور»، در نود مایلی شمال شرقی دهلی از توابع ایالت «اوتارپرادش» هند،(1)

با مرکزیت شهر تاریخی «لکنهو» (Lucknow).(2) به سبب تأسیس مدرسه دارالعلوم در آن، در اواخر قرن سیزدهم،

ص: 224


1- . محمد طیب قاسمی، گزارش سفر افغانستان در پرتو پیوستگی های دینی و عرفانی دارالعلوم دیوبند، ص30-32؛ طالب الرحمن، الدیوبندیة تعریفها، عقائدها، ص21.
2- . نک.: تحقیقاتی درباره هند، ج1، ص199-202، ج5، ص7، به نقل از: جمعی از نویسندگان، فرق تسنن، ص676، «پاورقی». در وجه نام گذاری «دیوبند» می توان گفت که نام این روستا ابتدا از بتی به نام «کابی دیبی» گرفته شده و «دیبی بن» نامیده شده است، سپس به «وپین»، یا «دیبن» یا «دیو و بن» تغییر یافته و در نهایت به صورت «دیوبند» (deoband) در آمده است؛ محمد طیب قاسمی، گزارش سفر افغانستان، ص30؛ ناظر احسن گیلانی، سیری در زندگی حضرت امام مولانا محمد قاسم نانوتوی، ص43، «پاورقی».

دیوبند عظمت روزافزون و شهرت جهانی یافت و از آن زمان مرکز علوم و معارف و فرهنگ دینی بوده است.(1)

مدرسه دارالعلوم در 15 محرم 1283 به دست شیخ محمد قاسم نانوتوی و با همکاری شیخ رشید أحمد گنگوهی تأسیس شد.(2) این مدرسه به سرعت توسعه یافت و طلابی از ترکستان، روسیه، چین، ایران، افغانستان و سایر ممالک اسلامی به دیوبند آمدند.(3)

دیری نگذشت که مدارس فراوان وابسته به آن در مناطق گوناگون شبه قاره هند، افغانستان و احیاناً برخی کشورهای دیگر، مراکز مهمی برای تحصیل علوم دینی جوانان اهل سنت شد و فارغ التحصیلان آن، که به ده ها هزار نفر بالغ می شود، در قالب جریان های گوناگون تبلیغی، سیاسی و نظامی و راه انداختن مراکز آموزشی بر گسترهٔ آن بیش از پیش افزودند. اهمیت این مدرسه تا آنجا افزایش یافت که نزد اهل سنت به «الأزهر» هند معروف شد و بلکه از جهاتی بالاتر از آن نیز هست.(4)

از نظر مذهبی و اعتقادی، علمای دیوبند فرقه ای از اهل سنت و جماعت، پیرو مذهب فقهی حنفی، مکتب کلامی ماتریدی- اشعری هستند و در سیر و سلوک از طرق گوناگون صوفیه همانند چشتیه، سهروردیه، نقشبندیه و قادریه پیروی می کنند. خلیل احمد سهارنپوری می گوید: «ما و مشایخ ما در فروع مقلد ابوحنیفه، در اعتقاد و اصول پیرو اشعری و ماتریدی و در طریقت منتسب به طرق صوفیه (نقش بندیه، چشتیه، قادریه و سهروردیه) هستیم».(5)

ص: 225


1- . محمد طیب قاسمی، گزارش سفر افغانستان، ص30-32؛ طالب الرحمان، الدیوبندیة، ص21.
2- . همان، ص21.
3- . نک.: ناظر احسن گیلانی، سیری در زندگی نانوتوی، ص43.
4- . نک.: عبدالرب میرزا، «ضوء علی قصة تأسیس جامعة دارالعلوم/ دیوبند (الهند)»، الداعی، ش5، س30، 1427.
5- . خلیل احمد سهارنپوری، المهند علی المفند، ص29: «أنا بحمداله و مشایخنا - رضوان الله علیهم أجمعین - و جمیع طائفتنا مقلدون لقدوة الأنام و ذروة الإسلام الإمام الهمام الإمام الأعظم أبی حنیفه النعمان - رضی الله تعالی عنه - فی الفروع، و متبعون للإمام الهمام أبی الحسن الأشعری و الإمام الهمام أبی منصور الماتریدی - رضی الله عنهما - فی الاعتقاد و الأصول، و منتسبون من طرق الصوفیه إلی الطریقة العلیة المنسوبة إلی السادة النقشبندیة، و الطریقة الزکیة المنسوبة إلی السادة الجشتیة، و إلی الطریقة البهیة المنسوبة إلی السادة القادریة، و إلی الطریقة المرضیة المنسوبة إلی السادة السهروردیة، رضی الله عنهم إجمعین»؛ نک.: محمد طیب قاسمی، «علما دیوبند اتجاههم الدینی و مزاجههم المذهبی»، www.darululoom-deoband.com؛ حماد جهنی، الموسوعة المیسرة فی الادیان والمذاهب والاحزاب المعاصرة، ج1، ص310-312.

از نظر فکری، دیوبندیان بیشتر به شاه ولی الله دهلوی (متوفای 1176 ه.ق.) وابستگی دارند(1)

و اندیشه های او را معیار اصلی در فهم، نشر و تعلیم کتاب و سنت می دانند.(2) در اصول فقه مقلد شیخ محمد قاسم نانوتوی (مؤسس دارالعلوم دیوبند) هستند و در فروعات فقهی از شیخ رشید احمد گنگوهی، پیروی می کنند.(3) فناء در عبادت و محبت به رسول الله را از حاج امدادالله مکی، جمع بین تزکیه و تقید کامل به شریعت را از شیخ احمد بن عبدالأحد، معروف به احمد سرهندی «مجدد الف ثانی»، و امام سید احمد بن عرفان آموخته اند.(4)

بنابراین، ویژگی مهم این مکتب، که تا اندازه ای آن را از سایر حنفیان جدا می کند، در رویکرد اعتدالی و جامعیت مبانی فکری و اعتقادی آن است که بر مبنای نوعی تفکر کلامی- فقهی، در چارچوب فقه حنفی و کلام ماتریدی- اشعری و با تأثیر از افکار شاه ولی الله دهلوی و تصوف احمد سرهندی، به وجود آمده است.

احمد سرهندی، شاه ولی الله دهلوی، عبدالحق محدث دهلوی، سید احمد عرفان بریلوی، شاه اسماعیل دهلوی و حاج امدادالله مکی، مهم ترین شخصیت های تأثیرگذار و مورد احترام دیوبندیان به شمار می آیند. بزرگان دیوبندیه نیز عبارت اند از: محمد قاسم نانوتوی، احمد رشید گنگوهی، محمود حسن، انورشاه کشمیری، حسین احمد مدنی، خلیل احمد سهارنپوری، ابوالحسن ندوی و غیره.

با وجود برخی شباهت های فکری میان دیوبندیه با جریان افراطی وهابیت، اختلافات آنها در مسائل اعتقادی نیز کم نیست تا جایی که باعث شده است آنها به نقد، توهین و چه بسا تکفیر یکدیگر بپردازند(5) و کتاب های زیادی در رد همدیگر بنویسند.(6) با توجه به گسترش جریان های

ص: 226


1- . رحمت الله ندوی، اشرف علی التهانوی حکیم الأمة و شیخ مشایخ العصر، ص30.
2- . «الجامعة الإسلامیة دارالعلوم دیوبند الهند ف-ی س---ط-ور»، http://www.darululoom-deoband.com.
3- . نک.: طالب الرحمن، الدیوبندیة، ص 9، 24 و 26.
4- . نک.: محمد طیب قاسمی، «علما دیوبند اتجاههم الدینی- تأسیس الجامعة الإسلامیة»، http://www.darululoom-deoband.com
5- . محمد مسعود احمد، الشیخ احمد رضا خان البریلوی و شیئ من حیاته، و افکاره و خدماته، ص16.
6- . از جمله سلفیان شبه قاره در منابع زیر به نقد و طرد دیوبندیان پرداخته اند: نک.: أبوالمکرم بن عبدالجلیل، الإمام محمد بن عبدالوهاب بین مؤیدیها و معارضیها فی شبه القارة الهندیة، ص13 و صفحات دیگر؛ شمس الدین سلفی افغانی، الماتریدیة و موقفها من الأسماء والصفات، ج1، ص369 و صفحات دیگر.

تندروی تکفیری میان مسلمانان، حمایت جدی وهابیت از آنها و خطرسازی آنها برای امت اسلامی و کل جهان، از یک سو، و تأکید علمای بزرگ دیوبند بر تقریب مذاهب و وحدت اسلامی و مخالفت آنها با اختلاف افکنی میان مسلمانان از راه ترور، تکفیر و کشتار مسلمانان، از سوی دیگر، آشنایی با دیدگاه دیوبندیان در زمینه تکفیر، اهمیت زیادی می یابد. به خصوص آنکه تاکنون پژوهشی درباره آرای علمای دیوبند راجع به تکفیر اهل قبله صورت نگرفته است. از آن طرف، برخی جریان های تندروی جدید همانند سپاه صحابه، لشکر جهنگوی و غیره، که در چند سال اخیر در منطقه به وجود آمده اند و از حمایت جدی وهابیت نیز برخوردارند، وابستگی هایی نیز به مکتب دیوبندیه دارند که در صورت اثبات وابستگی کامل، انحراف اساسی در رویکرد اصلی علمای دیوبند را نشان می دهد.

ماهیت و ارکان ایمان و کفر از نگاه علمای دیوبند

در تعریف ایمان، ارکان و شرایط آن، اختلاف نظر فراوانی میان متکلمان اسلامی وجود دارد که بحث مفصل آن در منابع کلامی مطرح شده است. از مهم ترین مباحث در این زمینه این است که آیا ایمان فقط تصدیق قلبی است، یا اقرار زبانی به تنهایی کفایت می کند، یا آنکه اقرار زبانی و تصدیق قلبی هر دو نیاز است؛ و مهم تر از همه اینکه آیا عمل به آموزه های دینی نیز شرط ایمان است؟ آیا امکان افزایش یا کاهش ایمان وجود دارد، یا نه؟ نقش عمل در ایمان و زیادی یا نقصان ایمان بر اثر آن، در بحث تکفیر مسلمانان کاربرد زیادی دارد؛ زیرا مهم ترین عامل در رویکرد جریان های تکفیری به همین بعد از ایمان باز می گردد و آنها با ارزیابی رفتار مسلمانان بر مبنای توحید، فکر می کنند برخی عمل کردها با حقیقت توحید و ایمان واقعی ناسازگار است؛ بر همین مبنا تکفیر و کشتن برخی مسلمانان را توجیه می کنند. در حالی که در خصوص مسائل فوق، به ویژه دخالت عمل در حقیقت ایمان، دیدگاه های متفاوتی میان علمای شیعه و اهل سنت وجود دارد. حتی بسیاری از کسانی که عمل را رکن ایمان می دانند، تفاسیر خاصی از آن دارند که در بیشتر موارد به تکفیر فرد نمی انجامد. از جمله میان اهل سنت، بیشتر حنفیان و از جمله شخص ابوحنیفه، ایمان را به معنای اقرار زبانی دانسته اند و عمل را جزء ایمان قرار نداده اند، بلکه گفته اند

ص: 227

عمل فقط در تقویت ایمان نقش دارد.(1) بر این اساس، زمینه ای برای تکفیر دیگران نیز وجود نخواهد داشت، اما در عین حال نقل شده است که ابوحنیفه حداقل فرقه جهمیه و همین طور قائلان به خلق قرآن را تکفیر کرده است.(2) در صورت صحت چنین انتسابی، هرچند ممکن است این تکفیرها ناشی از اختلافات اعتقادی درباره خلق قرآن و امثال آن بوده باشد، اما گرایش هرچند ضعیف ابوحنیفه به تکفیر را می رساند.

دیوبندیان درباره ماهیت ایمان و کفر دیدگاه های متفاوتی دارند که بسیاری از آنها در نهایت به دیدگاه واحدی برمی گردد؛ از جمله نانوتوی، بنیان گذار مکتب دیوبندیه، کیفیت ایمانی را به حالت متوسط میان قوه علمی و قوه عملی تفسیر کرده است؛ به این بیان که عمل بدون علم و اراده در تحقق ایمان کافی نیست، همان طوری که علم و اراده بدون عمل نیز بی فایده است. بنابراین، ایمان از راه انجام عمل همراه با اراده و علم به حقانیت دین و درستی آن اعمال محقق می شود.(3) در نتیجه، هرچند حقیقت ایمان و کفر هیچ گاه با هم جمع نمی شوند، زیرا امکان ندارد کسی در عین

ص: 228


1- . نک.: انورشاه کشمیری، فیض الباری، ج1، ص129: «و إمامنا و إن لم یجعل الأعمال جزءا، لکنه اهتم بها و حرّض علیها، و جعلها أسبابا ساریة فی نماء الإیمان».
2- . همو، اکفار الملحدین فی ضروریات الدین، ص39-42: «و قال ابن أبی حاتم الحافظ ثنا أحمد بن محمد بن مسلم ثنا علی ابن الحسن الکراعی قال: قال أبویوسف: ناظرت أباحنیفة ستة أشهر فاتفق رأینا علی أن من قال: القرآن مخلوق فهو کافر». قلت (الکشمیری): و فی المسایرة، ص214: إن أباحنیفة رحمه الله قال لجهم: أخرج عنی یا کافر. و فی الرسالة التسعینیة للحافظ ابن تیمیة باسناد عن محمد قال: قال أبوحنیفة رحمه الله: لعن الله عمرو بن عبید. ثم حمل فی المسایرة قوله لجهم علی التأویل، و هذا غیر ظاهر، کیف و قد ورد الوعید الشدید فی إکفار المسلم. فحاشا جناب الإمام رحمه الله عن ذلک لو لم یکن عنده کافراً».
3- . محمد قاسم نانوتوی، آب حیات، ص156-157: «بالجملة باین نظر که نیات خاص منجمله ارادات هی جو قوت عملیه ارادیه هی سی متصور هی یون سمجه می آتا هی که اراده عام اور نیت عامه بهی جس کو ایمان کهیئی اراده اور قوت عملیه هی کا کام هوگاه اور ظاهر هی که تسلیم و اذعان جو مشهور تفسیرات ایمانی می سی هی بی اراده متصور نهی خود اراده کهو یا ملزوم اراده کهو اس لئی خواه مخواه یون کهنا پری گا که هرچند کیفیت ایمانی کی تحقق می کیفیت علمیه او قوت عملیه کو برابر ایساهی دخل هی جیسی حوادث می مبدأ حدوث اعنی لازم ذات واسطه فی العروض اور معروض کو دخل هوتاهی –مگر باین نظر کبهی اتصاف فاعلی مقصود هوتا هی او کبهی اتصاف مفعولی پهر جس کا اتصاف مقصود بالذات هوتاهی- صفت متوسطه اسی کی صفت هوجاتی هی- اور اس اعتبار سی دو سری پر اُس کا حمل اور دو سری کی طرف اس کا انتساب جائز نهین هوتا- چنانچه تقریر منع تصادق مصدر مبنی للفاعل اور مبنی للمفعول می یه بات واضح هوچکی هی اور یهان اتصاف مفعولی اعنی اتصاف قوت عملیه و قوت ارادیه بالکیفیة المعلومة مقصود هی تو لاجرم ایمان احوال قوت عملیه می سی هوگا، یه تقریر حسب دلخواه اهل زمانه تهی».

ایمان نشانه های کفر را نیز داشته باشد یا بر عکس، اما این سخن به معنای یکسان بودن ایمان تمام افراد نیست، بلکه ایمان و همین طور کفر مراتب گوناگونی دارد.(1)

خلیل احمد سهارنپوری در این مورد سه دیدگاه را طرح کرده است؛ در موردی گفته است، هرچند از برخی احادیث دخالت عمل در حقیقت ایمان به دست می آید، اما به اتفاق جمیع اهل سنت، اعم از متکلمان، فقها و محدثان و همین طور مطابق احادیث نبوی، از جمله: «هر کسی دوستی و دشمنی و اعطا و منعش برای خدا باشد، ایمانش کامل گردیده است»، اعمال شرعی و همین طور رفتارهای اخلاقی انسان جزء ایمان نیستند، بلکه فقط در کمال ایمان دخالت دارند.(2)

اما وی در مورد دیگر، با استناد به احادیثی، معتقد است فقط برخی اعمال مکمل ایمان اند و بقیهٔ آن همانند نماز، زکات، روزه ماه رمضان، پرداخت خمس و حسن خلق، حقیقت ایمان را شکل می دهند.(3)

در نظریه سوم، سهارنپوری مطلق عمل را در حقیقت ایمان داخل دانسته است؛ از جمله

ص: 229


1- . همان، ص173-179، ص174: «بالجمله ایمان لوازم ماهیت انسانی می سی هی مگر غشاوة کفر نور ایمان کو ایسی طرح ساتر هو گیاهی جیسی آفتاب کو حجاب»؛ ص175-176: «تضاد و تنافی کفر و ایمان باعتبار اصل حقیقت تو هو هی نهی... بالجملة ما بین ایمان و کفر تضاد هی مگر چونکه حقیقت ایمان و کفر ایک محبت هی اور محبتین باعتبار ذات متضاد نهی اور ایسی هی باعتبار فاعل تو لاجرم یه تضاد باعتبار مفعول هو گا»؛ ص179: «که تضاد ایمان و کفر مسلم هی پر اضداد کثیرالمراتب می هر مرتبه کیف ما اتفق دو سری ضد کی هر هر متبه کامضاد نهی».
2- . نک.: خلیل احمد سهارنپوری، بذل المجهود، ج18، ص200-201: «حدثنا أحمد بن حنبل، نا وکیع، نا سفیان عن أبی الزبیر، عن جابر قال: قال رسول الله صلی الله علیه و سلم بین العبد و بین الکفر أی الموصل بینهما (ترک الصلاة) فجعل ترک الصلاة کفراً فثبت به أیضاً أن العمل داخل فی الإسمان و لکن اتفق جمیع أهل السنة من المحدثین والفقهاء والمتکلمین أن الأعمال غیر داخلة فی الإیمان باعتبار کونها جزء منه فإذا ترک عملا من أعمال الإسلام زال عنه الإیمان و یکون کفراً حقیقاً بل اتفقوا علی أن الأعمال شرط لکمال الإیمان فإذا ترک عملا من الأعمال المفروضة غیر منکر لایکون کافراً بل یکون فاسقاً»؛ ص204: «و أما بالنظر إلی ما عندنا فالإیمان هو الإقرار فقط فمن أقر أجریت علیه الأحکام فی الدنیا و لم یحکم علیه بکفر إلا إن اقترن به فعل یدل علی کفره کالسجود للصنم»؛ عبدالغنی قاسمی، فکُّ القیود عَن کتاب فتح المعبود فی بیان هفوات فی کتاب بذل المجهود، ص15-17.
3- . نک.: خلیل احمد سهارنپوری، بذل المجهود، ج18، ص200-201: «حدثنا أحمد بن حنبل، حدثنی یحیی بن سعید، عن شعبة حدثنی أبوحزة قال: سمعت ابن عباس قال: إن وفد عبدالقیس لما قدموا علی رسول الله صلی الله علیه و سلم أمرهم بالإیمان بالله قال: أتدرون ما الإیمان بالله قالوا: الله و رسوله أعلم، قال رسول الله صلی الله علیه و سلم: هو (شهادة أن لا إله إلا الله و أن محمدا رسول الله) أی إقرار التوحید و الرسالة بصمیم الإعتقاد (و إقام الصلاة و إیتاء الزکاة و صوم رمضا و أن تعطوا الخمس من المغنم) فبین رسول الله صلی الله علیه و سلم الإیمان و فسره بالشهادة و إیتاء هذه الأفعال من الصلاة والصوم و غیرها فثبت أن الأعمال من اللسان و الجوارح داخلة فی الإیمان»؛ ص202: «حدثنا مؤمل بن الفضل، نا محمد بن شعیب بن شابور عن یحی بن الحارث عن القاسم، عن أبی أمامة عن رسول الله صلی الله علی و سلم أنه قال: من أحب لله و أبغض لله و أعطی لله و منع لله أی من فعل ذلک الأفعال الصادرة من القلب والجوارح خالصاً لوجه الله تعالی (فقد استکمل الإیمان) فهذا الحدیث یدل علی أن هذه الأعمال مکملات للإیمان و أجزاء لکمالها».

وی با استناد به حدیث منقول از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که: «ایمان هفتاد و چند جزء دارد، برترین آن گفتن لا إله إلا الله است و پایین ترین مرتبه آن برداشتن پاره استخوان از مسیر راه»، تمام اعمال اعم از زبانی، جوارحی یا قلبی را داخل در ایمان می داند. بنابراین، هر گاه اعمال مذهبی ترک شود یا ناقص انجام شود، به اصل ایمان ضربه می زند.(1)

اشرف علی تهانوی و برخی دیگر اصول اسلام را پنج چیز می دانند: اعتقاد جزمی به معبود نبودن غیرخداوند تعالی، بنده و رسول الاهی دانستن حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم ، برپا داشتن فریضهٔ نماز، پرداخت زکات، انجام فریضه حج و روزه ماه مبارک رمضان.(2)

بر این اساس، ایمان را نیز به «تصدیق قلبی، اقرار زبانی، التزام عملی به تمامی آنچه از سوی پیامبر آمده است و تبری از هر دینی غیر از اسلام» تعریف کرده اند.(3)

با این تفاوت که تصدیق رکن اصلی ایمان است و بدون آن

ص: 230


1- . خلیل احمد سهارنپوری، بذل المجهود، ص199 و عبدالغنی قاسمی، فکُّ القیود عَن کتاب فتح المعبود فی بیان هفوات فی کتاب بذل المجهود: «قال الإمام ابوداود: حدثنا موسی بن إسماعیل حدثنا حماد أخبرنا سهیل بن أبی صالح عن عبدالله بن دینار عن أبی صالح عن أبی هریرة أن رسول الله صلی الله علیه و سلم قال الإیمان بضع و سبعون أفضلها قول لا إله إلا الله و أدناها إماطة العظم عن الطریق والحیاء شعبة من الإیمان؛ قال الشیخ (سهارنپوری) فی شرحه للحدیث الأول: ... و هذا الحدیث یدل بظاهر علی أن الأعمال داخلة فی الإیمان سواء کان من أعمال الجوارح أو القلب فإذا ترک الأعمال أو نقص فیها یضره ذلک»؛ البته ایشان این سخنان را پیش از دیدگاه اولی بیان کرده است و در نهایت نظرش همان است که به عنوان اجماع اهل سنت آورده است.
2- . نک.: اشرف علی تهانوی، و دیگران، منتخب عام فهم ایک هزار حدیث، ص40: «اسلام کی بنیادی... پانچ چیزی نبی کریم صلی الله علیه و سلم نی ارشاد فرمایا! "اسلام کی بنیاد پانچ چیزون پر هی- 1. اس بات کی (صدق دل کی ساته) گواهی دینا که الله کی سواکوئی معبود نهی اور محمد صلی الله علیه و سلم کی بندی اوراس کی رسول هی اور؛ 2. نماز قائم کرنا اور؛ 3. زکوة ادا کرنا اور؛ 4. حج کرنا اور؛ 5. رمضان کی روزی رکهنا-" (بخاری و مسلم)»؛ کفایت الله دهلوی، تعلیم الإسلام بر اساس فقه مذهب حنفی، ص35.
3- . انورشاه کشمیری، فیض الباری، ج1، ص139: «أن الإیمان عند الإمام رحمه الله تعالی إرادةٌ علی إطاعة النبی صلی الله علیه و سلم بجمیع ما جاء به»؛ ص126: «فأقول: إنّ الجزءَ الذی یمتاز به الإیمان والکفر، هو التزام الطاعة مع الردع والتبری عن دین سواه، فإذا التزم الطاعة فقد خرجَ عن ضلالة الکفر ودخل فی هَدْی الإسلام»؛ و ص143: «ولیعلم أن الإیمانَ هو التصدیق بکل ما جاء به رسول الله صلی الله علیه و سلّم و إن لم یکن متواتراً، والتزامُ أحکامِهِ، والتبرؤُ من کل دین سواه.ومن قَصَرَه من المتکلمین علی الضروریات، فلأن موضوعَ فَنهِّم هو القطعی، لا أن المؤمنَ به هو القطعی فقط. نعم، التکفیر عندهم إنما یکون بجحوده فقط». عبیدالله مبارکفوری، مرعاة المفاتیح، ج1، ص172-175، ص172-173: «و یظهر من ألفاظ أحادیث الباب أن کلمتی الشهادتین بمجردهما تعصم من أتی بهما و یصیر بذلک مسلما، فإذا دخل فی الإسلام فإن أقام الصلاة و آتی الزکاة و قام بشرائع و یقیموا الصلاة و یؤتوا الزکاة، فإذا فعلوا ذلک عصموا منی دماءهم و أموالهم إلا بحق الذسلام، و حسابهم علی الله ... و إن بشیئ من هذه الأرکان فإن کانوا جماعة لهم منعة قوتلوا»؛ ص174-175: «و عن أنس أنه قال: قال رسول الله صلی الله علیه و سلم: "من صلی صلاتنا، و استقبل قبلتنا، و أکل ذبیحتنا فذلک المسلم الذی له ذمة الله و ذمة رسوله"؛ و فی الحدیث رد علی المرجئة فی قولهم: إن الإیمان غیر مفتقر إلی الأعمال، و فیه تنبیه علی أن الأعمال من الإیمان، والحدیث موافق لقوله تعالی: )فإن تابوا و أقاموا الصلاة و آتوا الزکاة فخلوا سبیلهم( (سوره توبه (9)، آیه 5)».

هیچ گونه ایمانی محقق نمی شود، اما اعمال به منزله اجزا می ماند که با فقدان آنها ایمان ناقص است، هرچند کاملاً از بین نمی روند.(1) طبق این بیان، عمل فقط در زیادی و نقصان ایمان دخالت دارد نه در اصل آن؛ زیرا کسی که اعمال را کامل تر انجام دهد از ایمان بیشتر و بالاتری برخوردار است، برخلاف فردی که عمل کمتر یا ناقصی انجام می دهد که قهراً از مرتبه پایین تر ایمان برخوردار خواهد بود.(2) به همین دلیل، برخی افراد شناخت یقینی را نیز در تحقق ایمان لازم نمی دانند؛(3)

زیرا معتقدند ایمان عبارت است از تصدیق اختیاری و اقرار زبانی؛(4)

و معرفت جزء ایمان نیست، بلکه از مقدمات ایمان است.(5)

اما محمد یوسف کاندهلوی، یکی دیگر از علمای دیوبند، هم عمل و هم یقین را رکن ایمان قرار داده، در تعریف آن آورده است: «هو التصدیق بکل ما أخبر به الرسول صلی الله علیه و سلم تصدیقا محضا بغیر مشاهدة ثقة به، و یقینا علیه مع إقرار اللسان، و عمل الجوارح».(6)

محمد طیب قاسمی، فرزند محمد قاسم نانوتوی مؤسس، دیدگاه های متفاوت علمای دیوبند در ماهیت ایمان و کم یا زیاد شدن آن را ناشی از اختلاف مبانی کلامی اشعری و ماتریدی در این خصوص می داند. زیرا اشعری نقص و زیادی ایمان را نمی پذیرد، برخلاف ماتریدی که آن را قبول دارد. اما در مجموع افزایش یا کاهش ایمان از نگاه قاسمی، به دو معنا می تواند باشد: کمی و کیفی؛ نقص و زیادی کمی به ارکان اصلی ایمان مربوط است که عبارت اند از: «ایمان به خدا، رسول، کتاب های آسمانی، فرشتگان، قضا و قدر، عالم آخرت و مبعوث شدن تمام مردم در روز قیامت». از نظر وی، بحث در نقص و زیادی اعمال قطعاً ناظر به اجزای اصلی فوق، یعنی افزایش و کاهش

ص: 231


1- . شبیر احمد عثمانی، فتح الملهم، ج1، ص416: «قلنا: لایبعد أن یعد العمل من الإیمان، لأنه مکمل له و متمم، کما یقال: الرأس و الیدان من الإنسان، و معلوم أنه یخرج عن کونه إنساناً بعدم الرأس، و لایخرج عنه بکونه مقطوع الید، ... فالتصدیق بالقلب من الإیمان کالرأس من وجود الإنسان؛ إذ ینعدم بعدمه، و بقیة الطاعات کالأطراف بعضها أعلی من بعض».
2- . عبدالغنی قاسمی، فکُّ القیود، ص18-20: «فقد ظهر عندنا من خلال هذه النصوص من کلام الشیخ السهارنفوری رحمه الله فی تعریفه للإیمان و من خلال شرحه للأحادیث أن الإیمان إعتقاد بالقلب و قول باللسان و عمل بالجوارح، فالأعمال الظاهرة و الباطنة داخلة فی مسمی الإیمان فی ذاته و حقیقته، و لایقولون إنها زائدة عن ذات الإیمان، و یقولون أن الإیمان یزید و ینقص یزید بالطاعة و ینقص بالمعصیة».
3- . انورشاه کشمیری، فیض الباری، ج1، ص142: «وقال المعتزلة: إن المعرفة الحقة الیقینیة شرط للإیمان کما مر، لأنه لا إیمان عندهم إلا بالاستدلال المفید للقطع. وعندنا یکفی له الجزم وإن حصل بالتقلید، والاستدلال غیر ضروری».
4- . عبدالحی لکهنوی، الرفع والتکمیل فی الجرح والتعدیل، ص36: «واهل السنة یقولون لا تکفی فی الایمان المعرفة بل لا بد من التصدیق الاختیاری مع الاقرار اللسانی وان الطاعات مفیدة والمعاصی مضرة مع الایمان توصل صاحبها الی دار الخسران».
5- . انورشاه کشمیری، فیض الباری، ج1، ص142: «المعرفة أقرب من العلم و لیست بإیمان، بل هی من مقدماته».
6- . نک.: محمد یوسف کاندهلوی، الاحادیث المنتخبة فی الصفات الستة للدعوة إلی الله، ص21.

کمی ایمان نیست؛ زیرا ماتریدی و اشعری هر دو معتقدند که اگر یکی از آن اجزا کم شود یا نقصی در آن به وجود بیاید، اصل ایمان از بین می رود، نه اینکه شخص مرتبهٔ ضعیف ایمان را داشته باشد. بنابراین، تنها نقص و زیادی کیفی ایمان باقی می ماند؛ به این معنا که پس از تکمیل اجزای ایمان ممکن است کیفیت آن، که بیشتر مربوط به تکالیف فرعی می شود، زیادت و نقصان پیدا کند. مبنای این زیادت و نقصان نیز به حسن و قبح اعمال مربوط می شود، زیرا حسن و قبح از مظاهر ایمان است و هرچه حسن اعمال زیاد باشد، باعث افزایش ایمان و یقین انسان می شود و برعکس اگر قبح اعمال غلبه یابد، طبعاً نقص ایمان و کاهش یقین را در پی خواهد داشت. بنابراین، اعتقاد ماتریدی به امکان زیادت و نقص در ایمان ناظر به کیفیت ایمان است، در حالی که انکار آن از سوی اشعری به کمیت ایمان مربوط می شود. پس اختلاف در جزئیت و عدم جزئیت اعمال و همین طور اختلاف در اینکه آیا ایمان قابل زیاده و نقصان است یا نه، بیشتر صوری و لفظی است؛(1)

ص: 232


1- . نک.: محمد طیب قاسمی، علماء دیوبند عقیدة و منهجا، ص221-222: «الماتریدیة و الأشعریة یجتمعان علی قاسم مشترک: الموقف الذی طرحناه یجعل الأشعریة والماتریدیة یجتمعان علی القاسم المشترک فی قضیة الحسن والقبح فی کل من الأصول والفروع. وذلک الشمول والتوافق والاتحاد والتوازن هو الذی یضعه علماء دیوبند نصب أعینهم فی شأن القضایا الکلامیة. وبذلک فیعود الخلاف بین الطائفتین نزاعاً لفظیا ولیس نزاعاً حقیقیاً. ومن الواضح أنه إذا وُجدَ موقفٌ للاتحاد والتقارب من خلال وضع الاعتبارات والنسب فی الذهن، فمن الطبیعی أن یوجدَ مثل هذا الموقف الاتحادی فی القضایا الأخری أیضاً؛ ولا سیما فی القضایا التی إنما یرجع فیها الخلاف إلی الخلاف فی قضیة الحسن والقبح فی الأعمال. وذلک إذا وضعنا هذه النسب والحیثیات فی الاعتبار. فمثلاً: إن الأشعریة یقولون بالنقص والزیادة فی الإیمان، والماتریدیة لا یقولون بذلک. وإذا أمعنّا النظر وجدنا أن أساس هذا الخلاف أیضاً إنما هو الخلاف فی حسن الأعمال وقبحها؛ لأنها هی مظاهر الإیمان، فإذا زادت ونقصت فلا بدّ أن یزید الإیمان وینقص. إذا زادت الأعمال الحسنة فإن الإیمان والیقین سیزیدان ویقویان، وإذا زادت الأعمال القبیحة وغلب القبحُ علی الحسن والخبثُ علی الصلاح، فلا بد أن ینقص الإیمان وأن تخف کیفیة الیقین. و کلنا یعلم أن الإیمان یتعلق بسبعة أمور عقائدیة أساسیة: الإیمان بالله، والإیمان بالرسول، والإیمان بالکتب، والإیمان بالملائکة، والإیمان بالقدر والإیمان بالیوم الآخر، والإیمان بالبعث بعد الموت. فإذا زاد الإیمان ونقص بالاعتبار العددی والمقداری وبالقیاس إلی أجزائه، فإن الإیمان یزید وینقص بکل تأکید. والأمور التی أشرنا إلیها إذا فَقَدَ أحدٌ الإیمانَ بأحد منها، فإنه یفقد أصلَ الإیمان. وکذلک إذا نقص إیمانُه بأحد منها فإنه یفقد أصلَ الإیمان فی هذه الصورة کذلک. وذلک أمر سیقول به الماتریدیة کالأشعریة. فکلتا الطائفتین تقولان بالنقص والزیادة، ولکن إحداهما تقول بالنقص والزیادة فی الکیفیة. وقد أشرنا إلی أن النقص والزیادة فی العدد والمقدار یؤدیان إلی فقدان الإیمان أصلاً؛ فلا یبقی هناک إلا النقص والزیادة فی الکیفیة، وذلک هو الأمر الذی یقول به الماتریدیة، أی إن کیفیة الإیمان تزید وتنقص، ولا یحدث نقص وزیادة فی الإیمان بالقیاس إلی الکمیة والعدد والمقدار. فکلا الفریقین یقولان بالنقص والزیادة فی الإیمان: فکلتاهما تعترفان بالنقص والزیادة فی الإیمان، فقالت إحداهما بکونهما متعلقین بالکمیة وأخراهما بکونهما متعلقین بالکیفیة. وقد رأیتَ أننا تناولنا النوعَ الأول من النقص والزیادة – وهما الواقعان فی الکمیة – بالتحلیل والدراسة؛ فأدّی إلی نشوء قضیةفقدان الإیمان. وذلک ما لا یقول به حتی الأشعریة أیضاً؛ فلا یسع الفریقین إلا أن یتفقا علی النقص والزیادة الحاصلین فی الکیفیة. وعلی ذلک فیعود هذا النزاع نزاعاً صوریاً لا یمس إلا العوارض والکیفیات الخارجیة، أما أصل الإیمان فیعود النقص والزیادة فی کیفیته أمراً متفقاً علیه».

به این بیان که قائلان به جزئیت منظورشان کمال ایمان است و قائلان به عدم جزئیت به اصل ایمان توجه دارند.(1) همچنین آنهایی که ایمان را قابل زیاده و نقصان می دانند به کمال ایمان توجه دارند و آنهایی که ایمان را قابل زیاده و نقصان نمی دانند منظورشان اصل ایمان است.(2)

با توجه به سخنان فوق به دست می آید که بیشتر علمای دیوبند نقش عمل را فقط در کمال ایمان دخیل می دانند نه در اصل آن؛ دیدگاهی که بیشتر علمای مسلمان آن را قبول دارد و بهانه ای نیز برای تکفیر دیگران به دست افراد نمی دهد. فقط کشمیری در یک دیدگاه بر دخالت داشتن عمل در اصل ایمان اصرار دارد و این رویکرد او بیشتر تحت تأثیر رویکرد سلفی گری افراطی است که به مرور زمان برای او به وجود آمده است و متأسفانه همین افکار نیز زمینه سوء استفاده و تکفیر مسلمانان به دست جریان های تندرو را فراهم کرده است که در ادامه توضیح آن خواهد آمد.

مراتب ایمان و کفر

به تناسب بحث از نقش عمل در ایمان و همین طور امکان افزایش یا نقصان ایمان، مراتب ایمان طرح می شود. زیرا قائلان به افزایش و نقصان ایمان به ذومراتب بودن آن معتقدند، به خلاف دیدگاه

ص: 233


1- . شبیر احمد عثمانی، فتح الملهم، ج1، ص418: «فعلم أن النزاع بین القائلین بجزئیة الأعمال من الإیمان و بین منکریها من أهل السنة والجماعة قریب من النزاع اللفظی، فأراد هؤلاء کمال الإیمان، و قالوا بجزئیة العمل للإیمان الکامل الذی به یحصل الدخول الأولی فی الجنة، أو الإیمان الأکمل الذی یصل به المؤمن درجة السابقین المقربین، و هؤلاء أرادوا نفس الإیمان الموقوف علیه النجاة من التخلید الدائم، بمعنی لولاه لامتنعت، و أنکروا الجزئیة، أو یقال: إن التصدیق و الأعمال عند الفریق الأول أجزاء عرفیة للإیمان، بحیث لایلزم من فوات بعض الأجزاء فوات الکل، کالید و الرجل و الرأس من الإنسان، علی ما أشار إلیه الغزالی، و عند الفریق الثانی: الأعمال لیست من أجزاء الإیمان، بل هی فروع نابتة من أصل الإیمان الذی هو التصدیق و الانقیاد القلبی، کما أشاره إلیه الشیخ ولی الله الدهلوی رحمه الله، فنسبة الإعمال إلی الإیمان عندنا لیست نسبة الجزء إلی الکل، بل نسبة الفرع إلی الأصل، أو نسبة البدن إلی الروح المدبر له، فالبدن الخالی عن الروح شبه لا شیء، و الروح الإنسانی المجرد عن البدن أیضاً قاصر عن بعض أعماله المطلوبة منه، و هکذا العمل من دون الإیمان لایعتد به أصلا عند الشارع، و الإیمان بدون العمل یعتبر به فی درجة ما، و هذا کله من قبیل اختلاف الأنظار، لا من اختلاف الثمرات، فالبیت واحد عندالکل، و الأبواب کثیرة یدخل السنی من أیها شاء».
2- . همان، ص421: «إن ما یدل علی أن الإیمان لایتفاوت مصروف إلی أصله، و ما یدل علی أنه یتفاوت مصروف إلی الکامل منه».

مقابل که حد وسطی برای ایمان نمی بینند. از نگاه بیشتر علمای دیوبند، ایمان مراتب طولی دارد؛ بالاترین مرتبهٔ ایمان شهادت به یگانگی خداوند و پایین ترین مرتبه ایمان اذیت نکردن دیگران است. یعنی به میزان التزام شخص به احکام و اخلاق اسلامی، ایمان او نیز قوی تر می شود و بر عکس هر قدر افراد به دستورهای دینی بی توجه باشند، نقصی در ایمان آنها به وجود آمده، به نزدیک شدن انسان به کفر می انجامد. در برابر ایمان، کفر نیز مراتبی دارد، که از انکار وجود خداوند و اصول و ضروریات دین، که باعث گرفتاری دائم در جهنم می شود، تا ارتکاب یکی از گناهان را در بر می گیرد. بنابراین، بر مرتکب کبیره نیز، از این جهت که مقدمات کفر یا مرتبه پایین آن را مرتکب شده، «کافر» اطلاق می شود. البته برخی دیوبندیان ایمان و کفر را امر بسیط می دانند.(1)

هرچند اطلاق کفر بر مرتکب کبیره، به معنای مصطلح و مطلق که باعث خروج شخص از دایره اسلام می شود، مراد نیست، بلکه انجام دادن گناهان کبیره مرتبه ای از کفر است نه تمام کفر. همچنان که در برخی روایات و همین طور در آیات قرآن، فسق نیز نوعی از کفر دانسته شده است.(2)

روشن است که هیچ کدام از آنها به کفر مصطلح اشاره ندارد.

ص: 234


1- . انورشاه کشمیری، فیض الباری، ج1، ص152-153: «والحاصل: أن الإیمان مُرکب من أمور أعلاها: لا إله إلا الله، وأدناها: إماطة الأذی عن الطریق. والحیاء شعبة منه، وإنما نبه علی کون الحیاء شعبةً من الإیمان، لکونه أمراً خُلُقیاً، ربما یذْهَلُ الذهن عن کونه من الإیمان، فدل علی أن الأخلاقَ الحسنة أیضاً منه، ... وعلی هذا فالأحوال عند السلف تکون ثلاثة: الإسلام الخالص، والکفرُ الخالص، والثالث: ما یشتمل علی صفات الإیمان والکفر، فإن الإیمانَ عندهم مُرکب، فیمکن أن یوجدَ فی المؤمن خصائلُ الکفر، وفی الکافر خصائلُ الإسلام، ولا یمکن هذا علی طورِنا، فإن الإیمان عندنا بسیط، فینحصر الأمرُ فی الحالین فقط. فریق فی الجنة وفریق فی السعیر».
2- . نک.: محمد باقر مجلسی، بحار الأنوار، ج25، ص80-84: «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ کانَ عَلِی (ع) ... إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَعْظَمُ مِنْ أَنْ ینَزِّلَ الْأَمْرَ مَعَ الرُّوحِ وَ الْمَلَائِکةِ إِلَی کافِرٍ فَاسِق»؛ ج66، ص86-92: «کا، الکافی عَنْ عَلِی بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ آدَمَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ عَبْدِ الرَّزَّاقِ بْنِ مِهْرَانَ عَنِ الْحُسَینِ بْنِ مَیمُونٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ إِنَّ أُنَاساً تَکلَّمُوا فِی هَذَا الْقُرْآنِ بِغَیرِ عِلْمٍ ... فَبَعَثَ الْأَنْبِیاءَ إِلَی قَوْمِهِمْ بِشَهَادَةِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ الْإِقْرَارِ بِمَا جَاءَ بِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ فَمَنْ آمَنَ مُخْلِصاً وَ مَاتَ عَلَی ذَلِک أَدْخَلَهُ اللَّهُ الْجَنَّةَ بِذَلِک وَ ذَلِک أَنَّ اللَّهَ لَیسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ وَ ذَلِک أَنَّ اللَّهَ لَمْ یکنْ یعَذِّبُ عَبْداً حَتَّی یغَلِّظَ عَلَیهِ فِی الْقَتْلِ وَ الْمَعَاصِی الَّتِی أَوْجَبَ اللَّهُ عَلَیهِ بِهَا النَّارَ لِمَنْ عَمِلَ بِهَا ... فَلَمَّا أَذِنَ اللَّهُ لِمُحَمَّدٍ ص فِی الْخُرُوجِ مِنْ مَکةَ إِلَی الْمَدِینَةِ بَنَی الْإِسْلَامَ عَلَی خَمْسٍ شَهَادَةِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ إِقَامِ الصَّلَاةِ وَ إِیتَاءِ الزَّکاةِ وَ حِجِّ الْبَیتِ وَ صِیامِ شَهْرِ رَمَضَانَ وَ أَنْزَلَ عَلَیهِ الْحُدُودَ وَ قِسْمَةَ الْفَرَائِضِ وَ أَخْبَرَهُ بِالْمَعَاصِی الَّتِی أَوْجَبَ اللَّهُ عَلَیهَا وَ بِهَا النَّارُ لِمَنْ عَمِلَ بِهَا وَ أَنْزَلَ فِی بَیانِ الْقَاتِلِ وَ مَنْ یقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِیها وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَیهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظِیماً. وَ لَا یلْعَنُ اللَّهُ مُؤْمِناً قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْکافِرِینَ وَ أَعَدَّ لَهُمْ سَعِیراً خالِدِینَ فِیها أَبَداً لا یجِدُونَ وَلِیا وَ لا نَصِیراً. وَ کیفَ یکونُ فِی الْمَشِیةِ وَ قَدْ أَلْحَقَ بِهِ حِینَ جَزَاهُ جَهَنَّمَ الْغَضَبَ وَ اللَّعْنَةَ وَ قَدْ بَینَ ذَلِک مَنِ الْمَلْعُونُونَ فِی کتَابِهِ وَ أَنْزَلَ فِی مَالِ الْیتِیمِ مَنْ أَکلَهُ ظُلْماً إِنَّ الَّذِینَ یأْکلُونَ أَمْوالَ الْیتامی ظُلْماً إِنَّما یأْکلُونَ فِی بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَیصْلَوْنَ سَعِیراً وَ ذَلِک أَنَّ آکلَ مَالِ الْیتِیمِ یجِی ءُ یوْمَ الْقِیامَةِ وَ النَّارُ تَلْتَهِبُ فِی بَطْنِهِ حَتَّی یخْرُجَ لَهَبُ النَّارِ مِنْ فِیهِ یعْرِفُ أَهْلُ الْجَمْعِ أَنَّهُ آکلُ مَالِ الْیتِیمِ وَ أَنْزَلَ فِی الْکیلِ وَیلٌ لِلْمُطَفِّفِینَ وَ لَمْ یجْعَلِ الْوَیلَ لِأَحَدٍ حَتَّی یسَمِّیهُ کافِراً قَالَ اللَّهُ تَعَالَی فَوَیلٌ لِلَّذِینَ کفَرُوا مِنْ مَشْهَدِ یوْمٍ عَظِیمٍ... وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَیسَ یمْتَرِی فِیهِ أَهْلُ الْعِلْمِ أَنَّهُ قَالَ لَا یزْنِی الزَّانِی حِینَ یزْنِی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ وَ لَا یسْرِقُ السَّارِقُ حِینَ یسْرِقُ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَإِنَّهُ إِذَا فَعَلَ ذَلِک خُلِعَ عَنْهُ الْإِیمَانُ کخَلْعِ الْقَمِیصِ؛ البته در آیات قرآن بیشتر موارد فسق مساوی با کفر قرار داده شده است که در آن موارد مراد از فسق آن معنای مصطلح نخواهد بود. چنان که علامه مجلسی در بحار، ج66، ص123، آورده است: فی عرف القرآن الفسق لازم للکفر و لم یطلق فیه الفاسق إلا علی الکافر کقوله تعالی أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کمَنْ کانَ فاسِقاً «1» فقابل بین الإیمان و الفسق فدل علی أن الفاسق لیس بمؤمن و قال إِنَّ الْمُنافِقِینَ هُمُ الْفاسِقُونَ «2» فحصر الفاسق فی المنافق فجعله الله منافقا و جعله من أولیاء إبلیس حیث أطلق الفسق علیهما و أیضا إذا نظرت فی الآیات الکریمة و سبرتها لم تر الفاسق أطلق فیها إلا علی الکافر قال الراغب فسق فلان خرج من حد الشرع و ذلک من قولهم فسق الرطب إذا خرج عن قشره و هو أعم من الکفر و الفسق یقع بالقلیل من الذنوب و بالکثیر لکن تعورف فیما کان کثیرا و أکثر ما یقال الفاسق لمن التزم حکم الشرع و أقر به ثم أخل بجمیع أحکامه أو ببعضه و إذا قیل للکافر الأصلی فاسق فلأنه أخل بحکم ما ألزمه العقل و اقتضاه الفطرة قال عز و جل فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ «3». فَفَسَقُوا فِیها فَحَقَّ عَلَیهَا الْقَوْلُ «4». وَ أَکثَرُهُمُ الْفاسِقُونَ «5» و أُولئِک هُمُ الْفاسِقُونَ «6». أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کمَنْ کانَ فاسِقاً لا یسْتَوُونَ و قال وَ مَنْ کفَرَ بَعْدَ ذلِک فَأُولئِک هُمُ الْفاسِقُونَ «7» و قال تعالی وَ أَمَّا الَّذِینَ فَسَقُوا فَمَأْواهُمُ النَّارُ «8». وَ الَّذِینَ کذَّبُوا بِآیاتِنا یمَسُّهُمُ الْعَذابُ بِما کانُوا یفْسُقُونَ «9». وَ اللَّهُ لا یهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقِینَ «10». إِنَّ الْمُنافِقِینَ هُمُ الْفاسِقُونَ «11». کذلِک حَقَّتْ کلِمَةُ رَبِّک عَلَی الَّذِینَ فَسَقُوا أَنَّهُمْ لا یؤْمِنُونَ انتهی «12».

محمد الیاس کاندهلوی، بنیان گذار جماعت تبلیغ دیوبندی، در بحث از مراتب ایمان و کفر، سه معنا برای ایمان ذکر کرده است و ذومراتب بودن را فقط در برخی معانی آن درست دانسته است:

ایمان دنیوی و ایمان اخروی، و به عبارتی حداقلی و حداکثری؛ به اعتقاد وی ایمانی که احکام دنیوی اسلام بر آن مترتب است، با شهادت به وحدانیت خداوند، اقرار به نبوت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم ، اقامه نماز و پرداخت زکات محقق می شود (دخالت داشتن عمل در ایمان). اما ایمانی که به رستگاری آخرت می انجامد، درجات گوناگونی داشته، هر اعتقاد حق و عمل پسندیده و مورد رضایت شارع را در بر می گیرد. در مقابل ایمان به معنای اولی، کفر قرار می گیرد و راه وسطی وجود ندارد، اما در مقابل دومی گاهی نفاق قرار می گیرد و آن در صورتی است که عمل بدون تصدیق قلبی داشته باشد.(1)

ص: 235


1- . محمد الیاس کاندهلوی، التعلیق الصبیح، ج1، ص13، «کتاب الایمان»: «إعلم أن النبی صلی الله علیه و سلم لما کان مبعوثا الی الخلق بعثا عاما لیغلب دینه علی الأدیان کلها ... فحمله الإیمان علی ضربین: (احدهما) الایمان الذی یدور علیه احکام الدنیا – من عصمة الدماء و الاموال و ضبطه بأمور ظاهرة فی الإنقیاد و هو و قوله صلی الله علیه و سلم امرت ان اقاتل الناس حتی یشهدوا أن لا إله إلا الله و أن محمدا رسول الله و یقیموا الصلاة و یؤتوا الزکوة فإذا فعلوا ذلک عصموا دماءهم و أموالهم إلا بحق الإسلام و حسابهم علی الله ... (و ثانیهما) الإیمان الذی یدور علیه أحکام الآخرة من النجاة و الفوز بالدرجات و هو متأول لکل اعتقاد حق و عمل مرضی و ملکة فاضلة و هو یزید و ینقص ... و یسمی مقابل الإیمان الأول بالکفر و أما مقابل الإیمان الثانی فإن کان تفویتا للتصدیق و إنما یکون الإنقیاد بغلبة السیف فهو النفاق الأصلی و المنافق بهذه المعنی لا فرق بینه و بین الکافر فی الآخرة- بل المنافقون فی الدرک الأسفل من النار و إن کان مصدقا مفوتا لوظیفة الجوارح سمی فاسقا أو مفوتا لوظیفة الجنان فهو المنافق بنفاق آخر و قد سماه بعض السلف نفاق العمل».

ایمان به معنای اعتقاد و تصدیق قلبی و ایمان به معنای آرامش و اطمینان؛ اولی نیز به فطری و غیرفطری و استدلالی و شهودی تقسیم می شود. از دیدگاه ایشان، ایمان با تصدیق قلبی محقق می شود، به همین دلیل حقیقت ایمان قابل زیاده و نقصان نیست، بلکه آثار آن تفاوت می کند. یعنی در ایمان به معنای تصدیق، یا شخص قلباً ایمان دارد که مؤمن به شمار می آید یا ندارد؛ در این صورت اگر شخصی افزون بر نداشتن تصدیق قلبی، به اعمال ظاهری شرع نیز پای بند نباشد، حکم کافر را دارد، و اگر در ظاهر دستورهای اسلامی را انجام می دهد، در زمرهٔ منافقان قرار می گیرد. اما آنچه قابل زیاده و نقصان است، اطمینان و آرامش شخصی است؛ یعنی انسان مؤمن پس از تصدیق قلبی، اگر به دستورهای اسلامی بیشتر پای بند بود از آرامش بیشتری بهره مند است و گرنه دچار اضطراب خواهد بود.(1)

وی ایمان شهودی را ایمان حقیقی و ایمان استدلالی را تصدیق از ورای حجاب دانسته است. بر همین اساس، معتقد است ایمان فطری (ایمان حقیقی) که در عالم ذر گرفته شده، قابل زیاده و نقصان نیست، اما ایمان غیرفطری (ایمان استدلالی) که پس از قرار گرفتن در عالم ماده به دست می آید، قابل زیاده و نقصان است.(2)

بنابراین، ذومراتب بودن در نظر ایشان به ابعاد خاصی از ایمان مربوط می شود که عبارت است از: رستگاری در آخرت، اطمینان و آرامش شخصی و استدلال دینی. اما از نظر ظاهری، اعمال در اصل تحقق ایمان نقش دارد و اخلال در اعمال به منزلهٔ نفی ایمان تلقی می شود.

شبیر احمد عثمانی با بیان اقسام گوناگون دیگری برای ایمان و کفر، برای هر قسم لوازم خاصی برشمرده است: اعتقاد به قلب و شهادت به زبان و عمل به ارکان؛(3)

بدون شک کسی که این سه را

ص: 236


1- . همان، ص12-14: «(و للإیمان) معنیان آخران - (احداهما) تصدیق الجنان بما لابد من تصدیقه - و هو قوله صلی الله علیه و سلم فی جواب جبرائیل الإیمان أن تؤمن بالله و ملائکته الحدیث (والثانی) السکینة والبشاشة والحلاوة والطمأنینة التی تحصل للمقربین و هو قوله تعالی و أنزل السکینة فی قلوب المؤمنین»؛ نک.: انورشاه کشمیری، فیض الباری، ج1، ص153: «واعلم أن الإسلام حقیقتُهُ ما یعبر عنه، بأن نقول: اطمئنَ أنت منی وأنا مُطمئنٌ منک، لأنه کان من عاداتهم قبلَ الإسلام: سفک الدماء، وهَتْک الأعراض، ونهبُ الأموال، فلما نزلت الشریعةُ أرادات أن تُعینَ لفظاً بأزاء ذلک المفهوم، لیدل عند أول قرع السَّمْع علی الأمن، وهو لفظُ الإسلام، لیصیرَ الناسُ فی الأمن بعد الخوف، والاطمئنان بعد الفزع».
2- . محمد الیاس کاندهلوی، التعلیق الصبیح، ج1، ص14-15: «فمن قال بزیادة الإیمان و نقصانه فلعله اراد الإیمان بمعنی السکینة و الطمأنینة و من قال أن الإیمان لایزید و لاینقص فقد أراد الإیمان بمعنی التصدیق الذی یخرج به المرأ عن الکفر و النفاق و یشترک فیه جمیع المؤمنین أولهم و آخرهم - عوامهم و خواصهم صالحهم و فاسقهم».
3- . نک.: کفایت الله دهلوی، تعلیم الإسلام بر اساس فقه مذهب حنفی، ص36.

داشته باشد جایش در بهشت است. وی با استناد به گفتهٔ ابن تیمیه، شخصی را که دو مورد اول را داشته باشد اما مرتکب گناهان کبیره شود ناقص الایمان دانسته است. همچنین کسی که دو مورد اول را داشته باشد اما بدون اعمال به جوارح، باز هم مؤمن است. زیرا عمل جزء ایمان نیست، بلکه معیار ایمان تصدیق قلبی است. اگر کسی تصدیق قلبی داشته باشد اما بدون اقرار زبانی و عمل به ارکان، باز هم مؤمن به شمار می آید، به این شرط که یکی از ضروریات را انکار نکرده باشد.(1) کسی

ص: 237


1- . شبیر احمد عثمانی، فتح الملهم، ج1، ص406-411: «البحث الثالث عن الحکم الشرعی، والإسلام و للإیمان حکمان: أخروی و دنیوی، أما الأخروی فهو الإخراج من النار، و منع التخلید، إذ قال رسول الله: «یخرج من الناس من کان فی قلبه مثقال ذرة من إیمان» و قد اختلفوا فی أن هذا الحکم علی ماذا یترتب؟ و عبروا عنه بأن الإیمان ماذا هو؟ فمن قائل: إنه مجرد العقدا، و من قائل یقول: إنه عقد بالقلب و شهادة باللسان، و من قائل یزید ثالثاً، و هو العمل بالأرکان، و نحن نکشف الغطاء عنه و نقول: من جمع بین هذه الثلاثة فلا خلاف فی أن مستقره الجنة، و هذه درجة. والدرجة الثانیة: أن یوجد اثنان و بعض الثالث، و هو القول والعقد و بعض الأعمال، و لکن ارتکب صاحبه کبیرة أو بعض الکبائر، فعند هذا قالت المعتزلة: خرج بهذا عن الإیمان، و لم یدخل فی الکفر، بل اسمه فاسق، و هو علی منزلة بین المنزلتین، و هو مخلد فی النار، و قالت الخوارج: إنه خرج من الإیمان، و دخل فی الکفر، فصار مخلداً فی النار کسائر الکفار. قال الحافظ ابن تیمیة: «مما ینبغی أن یعرف أن القول الذی لم یوافق الخوارج والمعتزلة علیه أحد من أهل السنة هو القول بتخلید أهل الکبائر فی النار، فإن هذا القول من البدع المشهورة، و قد اتفق الصحابة والتابعون لهم بإحسان و سائر أئمة المسلمین علی أنه لایخلد فی النار أحد ممن فی قلبه مثقال ذرة من إیمان، واتفقوا أیضاً علی أن نبینا یشفع فیمن یأذن الله له بالشفاعة فیه من أهل الکبائر من أمته، کما یأتی فی ذکر الشفاعة إن شاءالله تعالی. و من بدع الخوارج الخارجة تکفیرهم للمسلم بالذنب، و سلب المعتزلة له اسم الإیمان، فهو عندهم لیس بمسلم و لا کافر، کما تقدم، و کل هذه بدع قبیحة مخالفة للصحابة والتابعین و لأئمة السلف من أهل السنة والجماعة. والحق ما عند أهل الحق أنه مؤمن ناقص الإیمان، فهو مؤمن بإیمانه، فاسق بکبیرته، فلایعطی الإسم المطلق من الإیمان، و لایسلب مطلق الإسم». الدرجة الثانیة: أن یوجد التصدیق بالقلب، والشهادة باللسان، دون الأعمال بالجوارح. العمل جزء من الإیمان أم لا؟ و قد اختلفوا فی حکمه، فقال أبوطالب المکی: «العمل بالجوارح من الإیمان، و لایتم دونه» و ادعی الإجماع فیه، و استدل بأدلة تشعر بنقیض غرضه ... و استدل العلامة العینی علی عدم دخول الأعمال فی نفس الإیمان بأمور: منها: أن الخطاب الذی توجه علینا بلفظ «آمنوا بالله» إنما هو بلسان العرب، و لم تکن العرب تعرف من لفظ الإیمان فیه إلا التصدیق، والنقل عن التصدیق لم یثبت فیه؛ ... الثانی: الآیات الدالة علی أن محل الإیمان هو القلب ... (سوره مجادله (58)، آیه 22؛ سوره مائده (5)، آیه 41) ... الوجه الثالث: أن الکفر ضد الإیمان، و لهذا استعمل فی مقابلته: ... (سوره بقره (2)، آیه 256) والکفر هو التکذیب والجحود، و هما یکونان بالقلب، فکذا ما یضادهما، إذ لاتضاد عند تغایر المحلین، فثبت أن الإیمان فعل القلب، و أنه عبارة عن التصدیق، لأن ضد التکذیب التصدیق ... الدرجة الرابعة: أن یوجد التصدیق بالقلب قبل أن ینطق باللسان، أو یشتغل بالأعمال، و مات، فهل یقول: مات مؤمنا بینه و بین الله تعالی؟ و هذا مما اختلف فیه: قالب بعضهم: الإقرار باللسان شرط الإیمان فی حق إجراء الأحکام فقط، ... ! "و قال بعضهم: هو رکن الإیمان، لکنه لیس بأصلی له، کالتصدیق، بل هو رکن زائد، و لهذا یسقط حالة الإکراه و العجز ... قال الغزالی: «الدرجة الخامسة: أن یصدق بالقلب، و یسلم، و یساعده من العمر مهلة النطق بکلمتی الشهادة، و علم وجوبها، و لکنه لم ینطق بها، (و لم یجحد بها) فیحتمل أن یجعل امتناعه عن النطق کامتناعه عن الصلاة، و نقول: هو مؤمن غیر مخلد فی النار، والإیمان هو التصدیق المحض، واللسان ترجمان الإیمان، فلابد أن یکون الإیمان موجوداً بتمامه قبل اللسان، حتی یترجمه اللسان، و هذا هو الأظهر؛ ... و أما العلم والمعرفة والاستیقان مع الجحود والکتمان: فلیس من الإیمان فی شیئ ... ولیعلم أنهم اختلفوا فی التصدیق القائم بالقلب، الذی هو جزء مفهوم الإیمان علی قول، أو تمامه علی قول آخر، أهو من باب العلوم والمعارف أو من باب الکلام النفسی؟ فقیل بالأول، و هو مدفوع أولا بالقطع بکفر کثیر من أهل الکتاب مع علمهم حقیقة رسالته و ما جاء به، کما أخبر عنهم سبحانه ... (سوره بقره (2)، آیه 146) و ثانیاً: الإیمان مکلف به، والتکلیف إنما یقع بالأفعال الختیارة، والعلم مما یثبت بلا اختیار، ...

هم که اهل انکار قلبی و اقرار زبانی باشد در دنیا حکم مسلمان را دارد ولی در آخرت جزء کفار قرار می گیرد.(1)

بر همین اساس، از دیدگاه وی، کفر نیز همانند ایمان، چند نوع است: کفر انکار، اگر تکذیب قلبی و زبانی باشد؛ کفر جحود، در جایی که فقط تکذیب زبانی داشته باشد، ولی معرفت و یقین قلبی به ایمان دارد؛ کفر عناد، در موردی که با وجود تصدیق قلبی و اقرار زبانی از روی عناد تکذیب کند؛ و کفر نفاق، در جایی که فقط قلباً تکذیب کند ولی در زبان و عمل پای بندی داشته باشد.(2)

البته ایشان احکام انواع کفر را بیان نداشته است، ولی روشن است که با توجه به انواع ایمان، برخی از انواع کفر در ظاهر حکم اسلام بر آنها مترتب می شود، مثل صورت اخیر که در زمره فاسقان قرار می گیرد. زیرا از نظر ایشان فرق است بین ایمان و کفر و ایمان و اسلام؛ اسلام شهادت به یگانگی خدا و تصدیق ظاهری رسول خداوند است و با چنین اقراری شخص در پناه اسلام قرار گرفته، احکام دنیوی اسلام بر او مترتب می شود، هرچند گناهان کبیره را مرتکب شود. ولی ایمان هدایت معنوی و بُعد قلبی اسلام است که در قالب عمل تجلی می یابد و در درجهٔ بالاتر از اسلام

ص: 238


1- . همان، ص415: «الدرجة السادسة: أن یقول بلسانه: «لا إله إلا الله محمد رسول الله» و لکن لم یصدق بقلبه، فلانشک فی أن هذا فی حکم الآخرة: من الکفار، و أنه مخلد فی النار، و لانشک فی أنه فی حکم الدنیا الذی یتعلق بالأئمة والولاة: من المسلمین، لأن قلبه لایطلع علیه، و علینا أن نظن به أنه ما قاله بلسانه إلا و هو منطو علیه فی قلبه ...
2- . همان، ص412: «و علی هذا فالکفر أنواع، کفر إنکار، و کفر جحود، و کفر عناد، و کفر نفاق، یعنی: إن کان التکذیب- أی: عدم التسلیم بالقلب و باللسان جمیعاً، فهو الأول، و إن کان باللسان فقط مع حصول المعرفة والاستیقان بالقلب، فهو الثانی، و إن کان مع حصول المعرفة و الإقرار باللسان لمحض العناد، فهو الثالث، و إن کان بالقلب فقط مع التسلیم و الإنقیاد باللسان فهو الرابع».

قرار دارد.(1)

به بیان دیگر، اسلام با لسان و جوارح است و ایمان در قلب؛ ایمان مثل روح است و اسلام بدن آن؛ ایمان حقیقت دین است و اسلام صورت آن؛ ایمان اصل است و اسلام فرع آن.(2)

بنابراین، بسیاری از اموری که باعث نقص در ایمان شخص می شود، ضرری به اسلام او نمی زند، بلکه در دنیا چنین شخصی به عنوان یک مسلمان احترام دارد. زیرا همین که شخص کلمه توحید را بر زبان جاری کند حکم اسلام بر او جاری می شود. همچنین به گفتهٔ برخی علمای دیوبند، اگر افزون بر ادای شهادتین، در جماعت مسلمانان نیز حاضر شود و از ذبیحه مسلمانان بخورد یا سایر رفتارهای شرعی خاص مسلمانان را انجام دهد، اینها تماماً شواهد مسلمان بودن شخص به شمار می آید و جان و مال و ناموس او در امان خواهد بود.(3)

بنابراین، تا زمانی که کسی به وحدانیت خداوند، رسالت پیامبران، کتاب های آسمانی، فرشتگان، تقدیر، روز قیامت و زندگی پس از مرگ ایمان داشته باشد، مسلمان خواهد بود و فقط با انکار یکی از اینها کافر می شود.(4) چنان که از نگاه شیعه نیز رابطهٔ آن دو عموم و خصوص مطلق بیان شده است، به این بیان که هر مؤمنی مسلمان است ولی هر مسلمانی مؤمن نیست.(5)

در مجموع، از نگاه بسیاری از علمای بزرگ دیوبندی، کفر به معنای مصطلح در مقابل اسلام قرار می گیرد نه در برابر ایمان، و دامنهٔ ایمان نیز بسیار وسیع است و حتی شامل حالتی که شخص فقط اقرار زبانی دارد نیز می شود، هرچند التزام عملی و تصدیق قلبی نداشته باشد. تنها در بیانی از

ص: 239


1- . نک.: همان، ص500.
2- . همان، ص405- 406: قوله تعالی: )قالت الأعراب آمنا قل لم تؤمنوا و لکن قولا أسلمنا و لما یدخل الإیمان فی قلوبکم( (سوره حجرات (49)، آیه 14): فنفی الإیمان عن قلوبکم، و هو التصدیق والطمأنینة، أو استحکام التصدیق و رسوخه، و أثبت الإسلام أی: الإستسلام ظاهراً باللسان والجوارح، و هذا کما فی الحدیث المرفوع عند أحمد: «الإسلام علانیة، و الإیمان فی القلب» ... و قال الحافظ ابن رجب: «إذا أفرد کل من الإیمان والإسلام بالذکر، فلا فرق بینهما حینئذ، و إن قرن بین الإسمین کان بینهما فرق، والتحقیق فی الفرق بینهما: أن الإیمان هو تصدیق القلب و إقراره و معرفته، والإسلام هو الإستسلام لله، والخضوع والإنقیاد له، و ذلک یکون بالعمل، و هو الدین،... قلت: و حینئذ فالإیمان کالروح، والإسلام بدنه، أو الإیمان هی الحقیقة، والإسلام صورتها، أوالإیمان هو الأصل والإسلام فرعه».
3- . اشرف علی تهانوی، إعلاء السنن، ج12، ص646-648: «واعلم أن الإسلام یکون باالفعل أیضاً کالصلاة بجماعة، أو الإقرار بها، أو الأذان فی بعض المساجد أو الحج، و شهود المناسک، لا الصلاة وحده و مجرد الإحرام».
4- . کفایت الله دهلوی، تعلیم الإسلام، ص43.
5- . محمد بن نعمان مفید، أوائل المقالات فی المذاهب والمختارات، ص48: «واتفقت الإمامیة علی أن الإسلام غیر الإیمان و أن کل مؤمن فهو مسلم و لیس کل مسلم مؤمنا».

کشمیری و الیاس کاندهلوی عمل نیز در اصل ایمان نقش دارد که مطابق آن دامنهٔ ایمان محدود می شود و نقص در اصل ایمان ضرر می رساند. اما باز هم دقیقاً آنها نمی گویند که چنین شخصی خارج از دایرهٔ اسلام است، بلکه بیشتر بر نفی ایمان تأکید دارند و احتمالاً با توجه به توضیحات تهانوی و دیگران باعث خروج فرد از اسلام نمی شود.

مخالفت قاطع علمای دیوبند با تکفیر اهل قبله

بر مبنای رویکرد علمای دیوبند درباره ماهیت، ارکان و مراتب ایمان و کفر، با وجود اصرار برخی از آنها بر توسعهٔ دامنهٔ بدع و شرک، قریب به اتفاق دیوبندیان در صدور حکم شرک و کفر در خصوص مسلمانان سعی دارند راه اعتدال و وسط را در پیش بگیرند و حداکثر احتیاط را اعمال کنند. به گفتهٔ برخی دیوبندیان، بزرگان دیوبندیه در تکفیر مسلمانان از زیاده روی جریان هایی همانند بریلویه و مسلک اهل حدیث پرهیز می کنند؛(1)

حال آنکه بریلویان در موارد گوناگون به صراحت آنها را تکفیر کرده اند، تا جایی که گفته اند: «هر کسی در کافر بودن دیوبندیان شک کند، کافر است»،(2)

اما بزرگان دیوبندیه از صدور حکم تکفیر آنها خودداری ورزیده اند. برخی دیوبندیان ضمن تأکید بر ضرورت بازگشت مسلمانان به دو معیار اصلی قرآن و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، هر گونه رفتار خشونت آمیز حتی در قبال کفار را پیش از دعوت آنها به اسلام، مخالف آموزه های دین اسلام می دانند. طبق این دیدگاه، کشتار هر کسی که شهادتین را بر زبان جاری می کند، با هر نگرشی که داشته باشد، حرام است و قاتل باید مجازات شود. زیرا اسلام که قطع یک درخت در میدان جنگ را اجازه نداده است، چگونه کشتن مسلمان را مجاز می داند. بنابراین، رویارویی مسلمانان با یکدیگر از ترفندهای دشمنان اسلام است و ربطی به اسلام ندارد.(3)

ص: 240


1- . نک.: خالد محمود، مطالعه بریلویت (اردو)، ج3، ص457: «اکابر علمائی دیوبند دین می غلو اور انتهاپسندی کی بجائی راه اعتدال کی قائل اور عامة المسلمین کی تکفیر سی اجتناب و احتیاط لازم سمجهتی هی، چنانچه وه غالی بریلوی مسلک اور غال اهل حدیث مسلک کی بین بین رهتی هی».
2- . نک.: همان، ج4، ص376-377: «مولانا احمد رضا خان نی دیوبندیون کی باری می یه بهی لکها: «من شک فی کفره و عذابه فقد کفر». جواس کی کفر اور عذاب می شک کری وه بهی کافر هی».
3- . أشرف شعبان أبو أحمد، «فَ-رِّقْ... تَسُ-دْ»، الداعی، س30، ش8، 1427: «علی الرغم من أن أمتنا الإسلامیة تتمتع بموروث فکری عظیم، من قرآن وسنة وتاریخ لسلف صالح غیر معالم الحیاة آنذاک، واستطاع أن یقود العالم لحقبة من الزمن خالدة، کلها تدعو إلی الوحدة وتنهی عن التنازع، وإلی التفاهم والتحاور والبحث عن سبل السلام قبل إعلان الحرب، کما أنها تحرم تحریمًا قاطعًا أن یقتل مسلم مسلمًا آخر نطق بالشهادتین، أیا کانت الأسباب، وحرم القرآن نصًا وبالحرف الاعتداء علی دور العبادة، أو التعرض لکبار السن والنساء والأطفال، بل حتی قطع شجرة فی الصحراء قد یستظل بها مسافر».

محمد قاسم نانوتوی، به انتقاد از کسانی می پردازد که دیگران را به اندک بهانه ای تکفیر می کنند. به اعتقاد او، نمی توان دیگران را به صرف اینکه برخی گناهان را انجام می دهند تکفیر کرد، بلکه لازم است در یافتن مصادیق کفر تحقیق لازم را انجام داد تا مرتکبان آن اعمالی که واقعاً از نظر اسلام باعث کفر است تکفیر شوند.(1)

وی در موردی پرهیز از تکفیر مسلمانان را به مصلحت اسلام و تمامی مسلمانان می داند و می گوید: «در زمان ما که کفّار بر مسلمانان غلبه دارند، وقت آن نیست که با تفرقه انداختن میان مسلمانان باعث تضعیف بیشتر شویم».(2) محمد یعقوب نانوتوی نیز به حسن ظن در قبال مسلمانان سفارش می کند و اینکه نمی توان شخص مسلمان را کافر دانست، بلکه اگر نقصی در اعمال و گفتار مسلمانی دیده شود فقط ایمان او آسیب می بیند، اما خروج از اسلام محقق نمی شود.(3) چنان که از شاه اسماعیل دهلوی (شخصیت مورد احترام دیوبندیه و نویسنده کتاب تقویة الایمان) نیز پرسیده اند که، اگر چنانچه برخی افعال شرک آمیزی که در رساله تقویة الایمان آمده است، مثل نذر برای غیرخداوند، بوسیدن قبر و پارچه انداختن بر آن و سوگند خوردن به نام غیرخداوند و امثال آنها از کسی صادر شود، آیا می توان فقط به دلیل انجام

ص: 241


1- . نک.: محمد اقبال قرشی، معارف الاکابر، ص256-257: «قابل تکفیر کون؟ ... مولوی صاحب نی فرمایا که تکفیر کا اراده میرا پهلی بهی نه تها - مگر اتنا اراده تها که آپ کی موافق لکه دون گا-مگر اس وقت الحمدلله نماز کی برکت سی مجه پر ایک حقیقت منکشف هوئی، وه یه کیه یه شخص تمها را عزیز هی اوراتنی مدت هی تمهاری ساته بهی هی - ... حاشیه حضرت حکیم الأمة: پس قابل تکفیر الخ، اقوال اس بناء پر هنین که تمها را اثر ساتهی پر نه هوا بلکه ای بناء پرکه اتی بری خادم الإسلام کی تکفیر کی جوبروئی حدیث موجب تکفیر هی - پس حدیث کی جو معنی بهی هی اس بناء پر قالبیت بهی هی تکفیر کی- (شریف الدرایات حواشی امیرالروایات)».
2- . نک.: خالد محمود، مطالعه بریلویت، ج3، ص457: «مولانا قاسم نانوتوی نی ایک مقام پرکها "فی زماننا کفار کاغلبه هی وقت نهی هی که مسلمانون می تفریق کو هوادی جائی جس سی ان کا کلمه متفرق هو کو مزید ضعف پیدا هو، بلکه تورنی کی بجائی جورنی کی فکر کی جائی"».
3- . محمد یعقوب نانوتوی، ذم النسیان، ص321، به نقل از: محمد اقبال قرشی، معارف الاکابر، ص380-381: «مسلمان کافرنهین هوسکتا فرمایا: حضرت مولانا محمد یعقوب صاحب کی بات یاد آئی- مولانا فرماتی تهی که جو مسلمان هوگیاوه کافر بهی نهی هوسکتا - اوریه جو بعضی مسلمان آریه و غیره هوجاتی هی وه حقیقت می مسلمان هی نه تهی ان کو ایمان نصیب هی نهی هوا- اور یه کوئی تعجب کی بات نهی که ایک شخص ظاهر می اپنی کو مسلمان کهتا هو اور اس کی دل می ایمان نه هو- کیونکه زبانی دعوی سی دل می ایمان کا هونا لازم نهی تو ممکن هی که ایک مدعی اسلام عندالله مسلمان نه هو بلکه می ترقی کر کی کهتا هو که جولوگ مرتد هوتی هی وه عندالناس بهی مسلمان نهی تهی اور هم لوگون کا ان کو مسلمان سمجهنا محض حسن ظن پر مبنی تها که نیک گمان که وجه سی هم نی ان کی حالت می غور نهی کیا اور اگر دعوی اسلام کی حالت می او کی اقوال و افعال کو غور سی دیکها جاتا توهم کو بهی معلوم هوجاتا که ان کو ایمان نصیب نهی هوا-».

این گونه کارها، آن شخص را کافر و جان و مال او را مباح دانست؟ او در پاسخ گفته است، تکفیر شخص فقط به دلیل انجام دادن این کارها جایز نیست، زیرا ایمان و کفر شعبه های زیادی دارد و یکی از شعبه های ایمان حسن خلق است، ولی کافر نیز می تواند حسن خلق داشته باشد، در حالی که نمی توان کافر را فقط با داشتن این صفت مؤمن دانست. پس در مورد مؤمن نیز نمی توان او را به دلیل قسم خوردن به نام غیرخداوند یا انجام برخی کارهای دیگر کافر دانست؛ زیرا ممکن است شعبه های زیادی از ایمان در وجود او جمع باشد که به خاطر آنها محبوب و مقرب درگاه الاهی باشد.(1) این سخن شاه اسماعیل می تواند بسیاری از بهانه های گروه های تکفیری را در تکفیر دیگران خنثا کند؛ زیرا آنچه در کتاب تقویة الایمان به عنوان مصادیق شرک و بدعت مطرح شده، دقیقاً همان مسائلی است که در کتاب التوحید ابن عبدالوهاب آمده است و مبنای تکفیر گروه های تندرو قرار گرفته است. در حالی که شاه اسماعیل به صراحت تلازم میان ارتکاب آن مسائل با کفر انجام دهنده را نفی و انکار می کند.

رشید احمد گنگوهی ضمن تأیید سخنان شاه اسماعیل گفته است، بسیاری از کارهای به ظاهر شرک آمیز تأویل پذیر است. بنابراین، در صدور حکم تکفیر و شرک باید دقت و احتیاط کرد.(2)

اشرف علی تهانوی در پاسخ به این پرسش که «بریلویه دیوبندی ها را تکفیر می کنند، آیا شما نیز آنها را کافر می دانید؟»، گفته است ما نمی توانیم دیگران را به صرف آنکه ما را کافر می دانند تکفیر کنیم، زیرا:

ص: 242


1- . نک.: رشید احمد گنگوهی، فتاوی رشیدیه، ص221-223؛ سؤال و جواب به فارسی در کتاب نقل شده است: «شاه اسمعیل شهید کی فتوی پررائی (سؤال) در صورتی که بعض افعال شرکیه که در رساله تقویة الإیمان محرر شده مثل نذر لغیرالله یعنی توشه و غیره و بوسه دادن قبر و غلاف انداختن بدان و سوگند به نام غیرالله و مثل آنها از زید صادر شد پس زید را کافر گفتن و خود و مال او را مباح دانستن و دیگر معامله کفار با او نمودن جائز است یا نه (جواب) زید را کافر محض دانستن و با او معامله کفار به مجرد صدور آنچه در سؤال محرر است جائز نیست و هر که با او معامله کفار به مجرد صدور افعال مذکوره نماید گنهکار می شود».
2- . همان، ص223: «جواب مولانا محمد اسمعیل صاحب کانهایت صحیح هی که افعال شرکیه بعض ایسی هی که شرک محض هی اور بعض ایسی هی که لوگ ان کو کرتی هی اور تأویل هوسکتی هی پس پهلی قسم جیسا سجد بت کو کرناز ناردالنا ان امور سی مشرک هو جاتا هی اور دوسری قسم کی افعال سی کبیره گناه هوتا هی- خروج عن الاسلام نهی هوتا کیونکه بعض شرک اصل شرک هی اور بعض کم که شرک دون شرک کهتی هی تو دوسری درجه کی شرک حقیقة شرک نهی مثلا قسم بغیرالله کو شرک فرمایا اور ریا کو شرک فرمایا اور تسمیه بغیرالله کو شرک فرمایا چونکه یه افعال صورة شرک هی ان کو شرک فرمادیا هی ان کی کر نی سی مشرک حقیقی نهی هوتا».

تکفیر مسلمانان از دو حال خارج نیست، یا به حق است یا برخلاف حق، اگر کسی را که احتمال کافر بودنش وجود دارد، کافر ندانیم ولی در حقیقت او کافر باشد، گناهی نکرده ایم. اما بدترین گناه آن است که ما افرادی را تکفیر کنیم در حالی که آنها در حقیقت کافر نیستند. ... زیرا با صرف شبهه کسی از ملت اسلام خارج نمی شود و ما عقاید آنها را توجیه و تأویل می کنیم، هرچند تأویلات دور از ذهن باشد، مگر آنکه همانند قادیانیه کفر آنها به اثبات برسد.(1)

او در موردی تأکید دارد که در صدور حکم تکفیر و حتی تفسیق شخص مسلمانان باید نهایت دقت و احتیاط صورت گیرد و تا وقتی توجیه درستی برای کار خطای مسلمان یافت می شود، نباید آن را به غیر آن، که باعث تجویز تکفیر او می شود، حمل کرد.(2)

خلیل احمد سهارنپوری صورت های گوناگونی برای صدور حکم تکفیر مسلمانان بیان کرده است که طبق برخی صورت ها نه تنها تکفیر دیگران جایز نیست، بلکه اگر صدور چنین حکمی بدون هیچ توجیه و دلیلی انجام شود باعث خروج حکم کننده از اسلام می شود. او مباح دانستن جان و مال و ناموس مسلمانان را به سه صورت تقسیم کرده است: یا به غیر حق و بدون هیچ گونه تأویلی انجام می گیرد، چنین حکمی باعث کفر حکم کننده و خروج او از اسلام می شود؛ یا با تأویل غیرصحیح است که باعث فسق او خواهد شد؛ یا به حق انجام می گیرد. چنین تکفیری لازم و واجب است. او در نهایت می نویسد:

از نظر ما فقط تکفیر کسانی از اهل قبله جایز است که ثابت شود یکی از احکام ضروری دین را انکار کرده اند، بنابراین، کافر بودن سلف حتی خوارج، و همچنین وهابیت در عصر جدید ثابت نیست، بلکه سلف را بیشتر می توان بدعت گذار دانست نه کافر، و خوارج با تأویل، هرچند اشتباه و نادرست، بر امام خود خروج کردند، از این رو از باغیان به حساب می آیند نه کفار و همین طور است وهابیت.(3)

ص: 243


1- . رحمت الله ندوی، اشرف علی التهانوی حکیم الأمة، ص150-152.
2- . نک.: اشرف علی تهانوی، اصلاح انقلاب امت، ج2، ص228-231؛ «إذا کان فی المسئلة وجوه یوجب التکفیر و وجه واحد یمنعه فعلی المفتی رأی یجب علیه أن یمیل إلی الوجه الذی یمنع التکفیر تحسّنا للظن بالمسلم زاد فی البزازیة إلا إذا صرّح بإرادة موجب الکفر فلاینفعه التأویل والذی تحرّز أنه لایفتی بکفر مسلم أمکن محمل کلامه علی محمل حسن أو کان فی کفره اختلاف ولو روایة ضعیفة»؛ محمد شفیع عثمانی، مجالس حکیم الأمت، ص130.
3- . خلیل احمد سهارنپوری، المهند، ص45: «السؤال الثانی عشر: قد کان محمد بن عبد الوهاب النجدی یستحلّ دماءالمسلمین و أموالَهم و أعراضهم، و کان ینسب الناس کلَّهم إلی الشرک و یسبُّ السلف، فکیف ترون ذلک؟ و هل یجوز تکفیر السلف و المسلمین و أهل القبلة أم کیف مشربکم؟ الجواب: الحکم عندنا فیهم ما قال صاحبُ الدرالمختار (4-262 ایج ایم سعید): "و خوارج و هم قوم لهم منعة خرجوا علیه بتأویل یرون أنه علی باطل کفر أو معصیة توجب قتاله بتأویلهم، یستحلون دمائنا و أموالنا و یسبون نسائنا" إلی أن قال: "و حکمهم حکم البغاة" ثم قال: "و إنما لم نکفرهم لکونه عن تأویل و إن کان باطلاً" و قال الشامی فی حاشیته: "کما وقع فی زماننا فی أتباع عبد الوهاب الذین خرجوا من نجد و تغلبوا علی الحرمین و کانوا ینتحلون مذهب الحنابلة لکنهم اعتقدوا أنهم هم المسلمون و أن من خالف اعتقادهم مشرکون و استباحوا بذلک قتلَ أهل السنة و قتلَ علمائهم حتی کسر الله شوکتهم" ثم أقول: لیس هو و لا أحد من أتباعه و شیعته من مشایخنا فی سلسلة من سلاسل العلم من الفقه و الحدیث و التفسیر و التصوف و أما استحلال دماء المسلمین و أموالهم و أعراضِهم: فإما أن یکون بغیر حق أو بحق فإن کان بغیر حق: فإما أن یکون من غیر تأویل: فکفر و خروج عن الإسلام و إن کان بتأویل لا یسوغ فی الشرع: ففسق. و أما إن کان بحق: فجائز بل واجب. و أما تکفیر السلف من المسلمین فحاشا أن نکفر أحداً منهم، بل هو عندنا رفض و ابتداع فی الدین و تکفیر أهل القبلة من المبتدعین: فلا نکفرهم ما لم ینکروا حکماً ضروریاً من ضروریات الدین، فإذا ثبت إنکار أمر ضروری من الدین نکفرهم و نحتاط فیه، و هذا دأبنا و دأب مشایخنا رحمهم الله تعالی».

محمد زکریا کاندهلوی درباره حکم تفکیر خوارج و برخی دیگر از مسلمانان که از آنها به «اهل بدعت» تعبیر می کند، دیدگاه های علمای اهل سنت را نقل کرده، در نهایت حکم تکفیر مسلمانان را صحیح نمی داند. او با استناد به گفتهٔ ابن عابدین، می نویسد: «نزد جمهور فقها و محدثان خوارج حکم باغیان را دارد؛ برخی محدثان آنها را کافر دانسته اند ولی ابن منذر ادعای اجماع کرده است بر اینکه هیچ کسی با نظریه اهل حدیث موافق نیست». سپس می افزاید: «برخی فقها هیچ کسی را تکفیر نمی کنند و برخی نیز فقط اهل بدعتی را که بدعت آنها مخالف دلیل قطعی باشد، تکفیر کرده اند». سپس می افزاید:

البته برخی از اهل سنت بسیاری از مسلمانان را تکفیر می کنند، ولی به گفته ابن منذر که از اقوال فقها بیش از دیگران اطلاع دارد، هیچ یک از فقهای مجتهد دیدگاه آنها را تأیید نمی کنند و اظهار نظر غیر آنها نیز اعتباری ندارد. بلی ابن منذر در کتاب المسایرة گفته است کسی که با اصول و ضروریات دین مخالف باشد، همانند قول به قدم عالم و نفی حشر اجساد، نفی علم به جزئیات، به اتفاق علما کافر است، اما کسی که منکر مبادی صفات باشد و به خلق قرآن اعتقاد داشته باشد، در کفر او اختلاف است.(1)

ص: 244


1- . محمد زکریا کاندهلوی، اوجز المسالک الی موطأ مالک، ج16، ص34-35: «قال ابن عابدین: حکم الخوارج عند جمهور الفقهاء و المحدثین حکم البغاة، و ذهب بعض المحدثین إلی کفرهم، قال ابن المنذر: لا أعلم أحداً وافق أهل الحدیث علی تکفیرهم، و هذا یقتضی نقل إجماع الفقهاء، و قد ذکر فی «المحیط» أن بعض الفقهاء لایکفر أحداً من أهل البدع، و بعضهم یکفّر من خالف منهم ببدعته دلیلا قطعیا، و نسبه إلی أکثر أهل السنة، و النقل الأول أثبت. نعم یقع فی کلام أهل مذهب تکفیر کثیر، لکن لیس من کلام الفقهاء الذین هم المجتهدون ما ذکرنا, و ابن المنذر أعرف بنقل مذاهب المجتهدین، لکن صرح فی کتابه «المسایرة» بالإتفاق علی تکفیر المخالف فیما کان من أصول الدین و ضروریاته، کالقول بقدم العالم و نفی حشر الأجساد، و نفی العمل بالجزئیات، و أن الخلاف فی غیره کنفی مبادئ الصفات و القول بخلق القرآن».

کاندهلوی در جایی دیگر، ضمن مخالفت صریح با تکفیر اهل قبله، نوشته است: «اطلاق کفر بر فرد مسلمان از دو حال خارج نیست، یا آن شخص واقعاً کافر است، در این صورت گوینده راست گفته است، یا در واقع کافر نیست، در این صورت گوینده گناه کرده است».(1)

برخی دیگر، اختلافات مسلمانان را به دو دسته تقسیم کرده اند: اختلافات اعتقادی و اختلاف در فروعات دینی و مسائل سیاسی؛ اختلاف اولی سوزنده است که باعث به وجود آمدن بدعت و شرک و تکفیر می شود. اما اختلاف دومی سازنده است و مطابق با فطرت انسانی و باعث جلب رحمت الاهی است که به هیچ وجه مجوز تکفیر مخالفان فکری نمی شود.(2) در این تقسیم بندی اختلاف فرقه های مذهبی، همانند شیعه و معتزله، یا احزاب و جریان های سیاسی دیگر در گذشته و حال، از مصادیق اختلافات سیاسی و فرعی دانسته شده است.(3)

بر همین اساس، شبیر احمد

ص: 245


1- . همان، ج17، ص450: «والحاصل أن المقول له إن کان کافراً شرعیاً فقد صدق القائل، و ذهب بها المقول له، و إن لم یکن رجعت للقائل معرّة ذلک القول و إثمه».
2- . نک.: بدر الحسن قاسمی، «وحدة الأمة الإسلامیة»، الداعی، س31، ش1 و 2: «إن اختلاف المذاهب الفکریة القائم فی البلاد الإسلامیة نوعان: أ – اختلاف فی المذاهب الإعتقادیة. ب – واختلاف فی المذاهب الفقهیة. فأما الأول، وهو الاختلاف الاعتقادی، فهو فی الواقع مصیبة جرَّت إلی کوارث فی البلاد الإسلامیة، وشقَّت صفوف المسلمین، وفرَّقت کلمتهم، وهی مما یؤسَف له، ویجب أن لایکون، وأن تجتمع الأمة علی مذهب أهل السنة والجماعة الذی یمثّل الفکر الإسلامی النقی السلیم فی عهد رسول الله- وعهد الخلافة الراشدة، التی أعلن الرسول أنها امتداد لسنّته بقوله: «علیکم بسنّتی وسنّة الخلفاء الراشدین من بعدی، تمسّکوا بها وعَضَّوا علیها بالنواجذ» وأما الثانی، وهو اختلاف المذاهب الفقهیة فی بعض المسائل، فله أسباب علمیة اقتضته، ولله سبحانه فی ذلک حکمة بالغة، ومنها: الرحمة بعباده وتوسیع مجال استنباط الأحکام من النصوص، ثم هی بعد ذلک نعمة وثروة فقهیة تشریعیة تجعل الأمة الإسلامیة فی سعة من أمر دینها وشریعتها، ... فهذا النوع الثانی من اختلاف المذاهب، وهو الاختلاف الفقهی، لیس نقیصة ولا تناقضًا فی دیننا، ولا یمکن أن لا یکون، فلا یوجد أمة فیها نظام تشریعی کامل بفقهه واجتهاده لیس فیها هذا الاختلاف الفقهی الاجتهادی».
3- . محمد عماره، «الحضارة الإسلامیة والتعددیة الحزبیة»، الداعی، س31، ش7: «وإذا نحن نظرنا إلی الحضارة الإسلامیة التی مثلت العمران المصطبغ بصبغة الإسلام، فإننا سنجد کل «الفرق» الإسلامیة. من الخوارج ... إلی المعتزلة ... إلی الشیعة الإمامیة إلی السلفیة – إلی الزیدیة ... إلی المرجئة. الخ ... الخ ... قد نشأت جمیعها نشأة سیاسیة، وکانت تیارات وتنظیمات سیاسیة. أو کانت السیاسة واحدة من أبرز مهامها وقسماتها – فهی «أحزاب» سیاسیة، ذات مناهج فکریة متمیزة، وذات سبل متمیزة فی الإصلاح الفکری والسیاسی (3) ... وکذلک الحال - إلی حد ما - مع المذاهب الفقهیة - حنفیة ... ومالکیة ... وشافعیة ... وحنبلیة ... وزیدیة ... وجعفریة ... وإباضیة ... وظاهریة - الخ ... فجمیعها تیارات فکریة، ومدارس سیاسیة، وأغلبها «تنظیمات» تبلورت مناهجها بالاجتهاد الجماعی، وتمیزت کل واحدة منها عن سواها برؤیة فی الإصلاح - الفکری والاجتماعی والسیاسی - ومارست العمل لوضع هذا المنهاج فی الممارسة والتطبیق».

عثمانی گفته است: «نه تمامی غیرمقلّدان کافرند، نه تمامی شیعه ها و نه تمامی طبیعت گرایان یا گروه های دیگر مشابه آنها».(1)

همچنین بدرالحسن قاسمی، از اساتید دارالعلوم و از اعضای جمعیت علمای هند شاخه اصلی دیوبندیه، در کنفرانس «وحدت اسلامی» مکه مکرمه، به تاریخ 6/3/1427 (4/4/2006)، با استناد به سخنان ملاعلی قاری، به صراحت گفته بود که تکفیر بدعت گذار تا وقتی کفر صریح را مرتکب نشده است، جایز نیست. حتی اگر چیزی را که مستلزم کفر است مرتکب شود باز هم باعث تکفیر او نمی شود. زیرا لازمه مذهب جزء مذهب به شمار نمی آید. به همین دلیل علما در خصوص این گونه افراد پیوسته حکم اسلام را جاری می کردند. زیرا هر مسلمانی تلاش خود را برای دست یابی به معارف اصلی به کار بسته است، هرچند در نهایت ممکن است خطا کرده باشد. همچنان که اختلاف مجتهدان در مسائل فقهی نیز مشکلی ایجاد نمی کند. بنابراین، نباید هیچ یک از اختلافات فقهی - و اعتقادی- باعث اختلاف و از بین رفتن وحدت اسلامی شود.(2)

ص: 246


1- . نک.: خالد محمود، مطالعه بریلویت، ج3، ص457: «علامه شبیر احمد عثمانی ایک مقام پر لکهتی هی "هماری حالت تویه هی که نه هم غیر مقلدین کو کافر کهتی هی، نه تمام شیعون کو، نه ساری نیچریون کو ..."».
2- . نک.: بدر الحسن قاسمی، «وحدة الأمة الإسلامیة»، الداعی، س31، ش1 و 2: «إن توحید صف المسلمین وجمع کلمتهم ورصّ صفوفهم واجب دینی وفریضة شرعیة ... إن وحدة الأمة الإسلامیة وحدة عقیدة، وحدة قبلة، وحدة قرآن ... ویقول الإمام ابن تیمیه: وکان العلماء من الصحابة والتابعین ومن بعدهم یتناظرون فی المسألة مناظرة مشاورة ومناصحة، بما اختلف قولهم فی المسألة العلمیة والعملیة مع بقاء الألفة والعصمة وأخوة الدین. نعم من خالف الکتاب المستبین والسنة المستفیضة أو ما أجمع علیه سلف الأمة خلافاً لا یعْذَر فیه، فهذا یعامَل فیه معاملة أهل البدعة ... کذلک یقول متحدثاً عن قاعدة أهل السنة والجماعة فی أهل الأهواء والبدع: «ولا یجوز تکفیر المسلم بذنب فعله ولا بخطأ أخطأ فیه، کالمسائل التی تنازع فیها أهل القبلة» ... والأصل إن دماء المسلمین وأموالهم وأعراضهم مُحرَّمة من بعضهم علی بعض لاتحل إلا بإذن الله ورسوله». یقول الإمام الشاطبی رحمه الله فی کتاب الاعتصام: ! " وقد اختلفت الأمة فی تکفیر هؤلاء الفِرَق أصحاب البدع العظمی؛ ولکن الذی یقوی فی النظر وبحسب الأثر عدم القطع بتکفیر هم، والدلیل علیه عمل السلف الصالح فیهم ألا تری إلی صنع علی رضی الله عنه فی الخوارج، وکونه عَامَلَهم فی قتالهم معاملة أهل الإسلام، علی مقتضی قول الله تعالی: )وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بِینَهُمَا( ... کذلک یقول العلامة المحدث علی القاری رحمه الله: نقلاً عن ابن حجر الهیثمی المکی: الصواب عند الأکثرین من علماء السلف والخلف: أنا لانکفر أهل البدع والأهواء، إلا إذا أتوا بمکفر صریح لا استلزامی لأن الأصح إن لازم المذهب لیس بلازم. ومن ثم لم یزل العلماء یعاملونهم معاملة المسلمین فی نکاحهم وإنکاحهم والصلاة علی موتاهم ودفنهم فی مقابرهم؛ لأنهم إن کانوا مخطئین غیر معذورین وانما بذلوا وسعهم فی إصابة الحق فلم یحصل لهم؛ لکن لتقصیر هم بتحکیم عقولهم وأهویتهم وإعراضهم عن صریح السنة والآیات من غیر تأویل سائغ. وبهذا فارقوا مجتهدی الفروع، فإن خطأهم إنما هو لعذرهم بقیام دلیل آخر عندهم، مقاوم لدلیل غیرهم من جنسه، فلم یقصّروا ومن ثم أثیبوا علی اجتهادهم. فإن عامة اختلافات الفقهاء والتنازعات الشائعة بین اتباعهم والذین لا یقلدونهم فی أمور مستحبات ومکروهات لا فی واجبات ومحرمات،

مطرح شدن این سخنان در کنفرانس وحدت اسلامی در مکه مکرمه، آن هم در جمع زیادی از علمای اهل سنت، به خصوص رهبران گروه تکفیری وهابیت، پیام های مهمی برای جریان های تکفیری می تواند داشته باشد.

همچنین «جمعیت علمای هند» جلسه ای را روز چهارشنبه ششم جمادی الأول 1431 (21/4/2010) با هدف ضرورت هوشیاری و بیداری مسلمانان در قبال مشکلات کنونی جهان اسلام و مخالفت با تکفیر مسلمانان، ترتیب داده بودند. در آن جلسه، که مسئولان مدارس و گروه ها و انجمن ها و غیره از نقاط مختلف هند شرکت داشتند، تمامی حاضران بر نفی جریان های تکفیری و ضرورت پرهیز از تکفیر مسلمانان تأکید جدی کردند. جالب آنکه در آن نشست شیخ دکتر عبدالعزیز عمار، وکیل وزارت شئون اسلامی سعودی، نیز شرکت کرده بود. او ضمن اظهار برادری و هم فکری با علمای دیوبندیه، گفته است، قضیه تکفیر امر مهمی است و ما نیز با شما در ممنوعیت صدور حکم تکفیر برای مسلمانان، هم عقیده هستیم و به دستور صریح ابن تیمیه هیچ یک از مسلمانانی را که شهادتین بر زبان جاری می کنند به دلیل ارتکاب گناه، یا به دلیل اختلاف فکری، تکفیر نمی کنیم. زیرا اگر این اختلاف نظرها باعث تکفیر می شد شخص پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اعتقاد به آن را شرط اسلام قرار می داد، حال آنکه شرط اسلام فقط ادای شهادتین قرار داده شده است.(1)

هرچند به نظر می رسد تأکید این مقام سعودی بر پرهیز از اختلافات و تکفیر و

ص: 247


1- . «المحن الکبیرة التی تقف الیوم فی وجه الدعوة عقبات جدیدة متغیرة»، الداعی، س34، ش9-10: ! "عبدالعزیز عمار: «... أما من یأتی – کما ذکر أحد المتحدثین – ویصف المسلمین بأنهم إرهابیون، أو أنهم غلاة، هذا لاشک أنه عدوان وظلم، وأن المسلمین بعیدون کل البعد عن أن یوصفوا بالغلو والتطرف، ... الأمر الثانی: ما تطرق له المتحدث الأخیر – جزاه الله کل خیر – فی موضوع التکفیر، الحقیقة هذه قضیة خطیرة، ومسألة عظیمة، ... وقضیة التکفیر خطیرة فلا یجوز أن یکفر المسلم بأی ذنب، ولا فی المسائل الخلافیة، وقبل قلیل کان یتکلم أحد الإخوان عن قضیة الخلاف. نعم الخلاف موجود، ولیس بعیب أن یکون هناک خلاف. وأنا أسمع کثیرٌ من الأخوان یقولون المذاهب أربعة، والمدارس أربعة، أقول لا، هی مدرسة واحدة، الکتاب والسنة؛ لکن لها أربعة أبواب: باب الإمام أحمد، باب الشافعی، وباب أبی حنیفة، وباب مالک، وکل یدخل من هذا الباب؛ ولکن فی الداخل باب واحد هو الکتاب والسنة ... یقول ابن تیمیة: والذی نختاره أن لا نکفر أحدًا من أهل القبلة {أهل القبلة کلهم} لیس هنا مذاهب أربعة حتی المذاهب الألف ولیس هناک شیء اسمه المذاهب الأربعة، والدلیل علیها أن نقول المسائل التی اختلف أهل القبلة فیها مثل: أن الله تعالی هو عالم بالعلم أو بالذات، وهو تعالی هل هو موجود (هو یتکلم عن المعتزلة) أو أنه متحیز وهل هو فی مکان أوجهة، وهل هو مرئی أو لا؟ إذ لو کانت معرفة هذه الأصول من الدین (انظروا إلی هذه الکلمة) لکان الواجب علی النبی صلی الله علیه وسلم أن یطالبهم بهذه المسائل ویبحث عن کیفیة اعتقادهم فیها، فلما لم یطالبهم فی هذه المسائل بل ما جری من حدیث فی هذه المسائل فی زمانه علیه السلام ولا فی زمان الصحابة والتابعین علمنا أنه لا یتوقف صحة الإسلام علی معرفة هذه الأصول، وإذا کان کذلک لم یکن (هذه النقطة مهمة) الخطأ فی هذه المسائل قادحٌ فی حقیقة الإسلام وذلک یقتضی الامتناع عن تکفیر أهل القبلة، إن الکفر (هذا الکلام لیس کلامی) حکم شرعی متلقی عن صاحب الشریعة والعقل قد یعلم به صواب القول أو خطاؤه؛ ولکن لیس کل ما کان خطأ فی العقل یکون کفرًا فی الشرع، کما أنه لیس کل ما کان صوابًا فی العقل تجب فی الشرع معرفته، وإنما الکفر یکون بتکذیب الرسول فیما أخبر به، أو الامتناع عن متابعته مع العلم بصدقه، وقد نقل عن الشافعی – رحمه الله – (عفوًا هو قال: رضی الله تعالی عنه) قال: لا أرد شهادة أهل الأهواء إلا الخطابیة فإنهم یستحلون الکذب (الخطابیة من غلاة الشیعة؛ لأنهم قالوا: إن علیا رسول صامت وإن النبی صلی الله علیه وسلم کان رسولاً ناطقاً. أما أبو حنیفة رضی الله عنه فقد حکی الحاکم صاحب "المختصر" فی کتاب "المنتقی" عن أبی حنیفة أنه لم یکفر أحدًا من أهل القبلة، وحکی أبو بکر الرازی عن الکوفی وغیره مثل ذلک بعدم تکفیر أهل القبلة. فما ذکره أخونا جزاه الله کل خیر أنا أریده أنه یرفض رفضًا تاماً تکفیر أحدٍ من أهل القبلة الذین یشهدون أن لا إله إلا الله وأن محمدًا رسول الله؛ لأن مسائل الخلاف التی اختلف فیها المسلمون لا یتوقف الإیمان بهذه الأمور. فأعود وأقول: إن الأخوة الإیمانیة تقتضی منا أن یکون بیننا المحبة والمودة، ولا نتجرأ فی قضیة التکفیر ولا فی قضیة التفسیق»

تفسیق همدیگر ناشی از فضای کلی حاکم بر جلسه و به طور کلی روابط دو طرف بوده باشد. زیرا جای انکار نیست که وهابی ها، با حمایت همه جانبه دولت سعودی، آثار فراوان و گوناگونی را بر ضد علمای شبه قاره و به خصوص دیوبندیه و جماعة التبلیغ نوشته اند و حتی آنها را نیز در کنار سایر گروه ها تکفیر می کنند.

با توجه به سخنان فوق از علمای دیوبند به دست می آید که تکفیر اهل قبله به بهانه های واهی که امروزه جریان های تکفیری انجام می دهند مورد تأیید هیچ یک از علمای بزرگ دیوبند نیست و با مبانی و معیارهای آنها کاملاً مخالف است. تنها معیار اساسی دیوبندیان در جواز تکفیر دیگران، چنان که در ادامه خواهد آمد، به اثبات قطعی انکار ضروری دین خلاصه می شود و کافر فقط به

ص: 248

کسی اطلاق می گردد که یکی از اصول اعتقادی یا احکام ضروری اسلام، همانند وجوب نماز، روزه و غیره را انکار کند، که در ظاهر معیار قابل قبولی به نظر می رسد، هرچند در شرح و تفصیل آن باید دقت کافی داشت.

بر همین اساس، در خصوص مسائلی همانند توسل و زیارت، عزاداری و مراسم میلاد، هرچند در برخی منابع دیوبندی از آنها به عنوان مصادیق بدعت و شرک نام برده شده است،(1) اما محمد ادریس کاندهلوی به محققانی از علمای امت نسبت داده که گفته اند ما نمی توانیم اهل بدعت را تکفیر کنیم. زیرا بسیاری از آنها یا جاهل اند یا مجتهد مخطیء؛ و در هر دو صورت مستحق تکفیر نیستند.(2)

انورشاه کشمیری نیز گفته است: «امور رایج در مراسم عروسی، نکاح و جشن های شادی جزء بدعت به شمار نمی آید، هرچند ممکن است از جهاتی همانند اسراف و لغو ممنوع باشند، اما عادات رایج در مراسم سوگواری بدعت است، زیرا چنین اعمالی به نیت آنکه جزء دین است انجام می گیرد».(3)

ضمن آنکه به تصریح علمای دیوبند، در صدر اسلام نیز، زیارت، توسل، شفاعت خواستن، گریستن و عزاداری و غیره وجود داشته است.(4) بر همین اساس، دیوبندیان دیدگاه وهابیت را نیز در

ص: 249


1- . نک.: اشرف علی تهانوی، اصلاح الرسوم، به نقل از: محمد رحمت الله ندوی، اشرف علی التهانوی حکیم الأمة، ص483-484؛ همو، «الشریعة تنهی عن الاحتفال بمیلاد النبی...»، الداعی، س30، ش1-2؛ همو، «لایجوز إطراء النبی صلی الله علیه وسلم بنحو یؤدّی إلی الإساءة إلی الأنبیاء الآخرین»؛ همان، ش11؛ سعد مرصفی، «أعیادنا فرحة بریئة»، الداعی، س30، ش9-10.
2- . محمد الیاس کاندهلوی، التعلیق الصبیح، ج1، ص96: «و عن ابن عباس قال قال رسول الله صلی الله علیه و سلم صنفان من أمتی لیس لهما فی الإسلام نصیب المرجئة و القدریة رواه الترمذی و قال هذا حدیث غریب». ... قال النوربشتی رحمه الله ربما یتمسک به من یکفر الفریقین و الصواب أن لایسارع إلی تکفیر أهل البدع لأنهم بمنزلة الجاهل أو المجتهد المخطئ و هذا قول المحققین من علماء الأمة احتیاطاً فیحمل قوله لیس لهما فی الإسلام نصیب علی سوء الحظ و قلة النصیب ...».
3- . انورشاه کشمیری، معارف السنن، ج4، ص160.
4- . نک.: عبدالحق دهلوی، الاعمال المأثورة فی الأیام المشهورة، ص12-121و ص144؛ ص23-24: «و فی جامع الأصول من حدیث الترمذی عن سلمی أمرأة من الأنصار قالت دخلت علی أم سلمة و هی تبکی قلت ما یبکیک قالت رأیت عن أم سلمة أن جبرئیل أخبرنی أن ابنی هذا یقتل و أنه اشتد غضب الله علی من یقتله رواه ابن عساکر عن أم سلمة أن جبرئیل أرانی التربة التی یقتل علیها الحسین فاشتد غضب الله علی من یسفک دمه فیا عائشة والذی نفسی بیده إنه لیحزننی فمن هذا من أمتی یقتل حسینا بعدی». ص27: «و أخرج أبونعیم فی الدلائل عن أم سلمة قالت سمعت الجن تبکی علی الحسین و تنوح». ص31: «و لما قتل الحسین بکت الدنیا سبعة أیام و الشمس».

بدعت و شرک دانستن برخی امور، همانند صلوات زیاد فرستادن بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، اهتمام به آداب صوفیان، قرائت اوراد مخصوص اهل تصوف و مداومت بر ذکرهای معمول صوفیانه و برخی امور دیگر، نفی کرده اند. آنها معتقدند نه تنها دلیلی بر بدعت بودن این گونه امور در دست نیست، بلکه دلایل زیادی از قرآن و سنت بر جواز آنها وجود دارد. حتی به اعتقاد خلیل احمد سهارنپوری، خواندن دلایل خیرات و سایر اوراد صوفیه، که بیشتر صلوات بر پیامپر صلی الله علیه و آله و سلم را در نظم خاصی بیان می دارد و از همین جهت نص گرایان آن را نقد کرده اند، از مستحبات مؤکد و بهترین عبادات است که افرادی همانند رشید احمد گنگوهی و حاج امدادالله مکی نیز پیوسته دلائل الخیرات را می خواندند و به دیگران نیز سفارش می کردند آن را بخوانند.(1)

همچنین وقتی از خلیل احمد سهارنپوری پرسیده شد که آیا توسل به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پس از وفات آن حضرت جایز است یا نه، ایشان پاسخ داد:

نزد مشایخ ما متوسل شدن به انبیا و اولیای الاهی، در دعاها، در حال حیات و پس از وفاتشان جایز است، به این نحو که بگوید: «اللهم انی اتوسل الیک بفلان

ص: 250


1- . نک.: خلیل احمد سهارنپوری، المهند، ص41-42: «یستحب عندنا تکثیر الصلاة علی النبی (ص)، و هو من أرجی الطاعات و أحب المندوبات سواء کان بقراءة الدلائل، و الأوراد الصلاتیة المؤلفة فی ذلک أو بغیرها، و لکن الأفضل عندنا ما صح بلفظه (ص)، و لو صلی بغیر ما ورد عنه (ص) لم یخل عن الفضل، و یستحق بشارة «من صلی علیّ صلاة صلی الله علیه عشراً»، و کان شیخنا العلامة الکنکوهی یقرأ الدلائل، و کذلک المشایخ الأخر من ساداتنا، و قد کتب فی إرشاداته مولانا و مرشدنا قطب العالم حضرة الحاج إمدادالله - قدس الله سره العزیز- و أمر أصحابه بأن یحزبوه، و کانوا یروون الدلائل روایة، و کان یجیز أصحابه بالدلائل مولانا الکنکوهی- رحمة الله علیه-. نکته: دلائل الخیرات و امثال آن از مهم ترین اوراد صوفیه شبه قاره است که مورد نقد سلفیان وهابی قرار گرفته است. و نک.: شبیر احمد صالوجی، «ذِکرُ اللّه جَهرًا واجْتماعًا وسیلة من وسائل التزکیة والإحسان»، الداعی، س32، ش6: «ومن هذه السلسلة الذهبیة مشائخ الجامعة الإسلامیة دارالعلوم، دیوبند وعلماءها الذین اشتغلوا فی المجالات الأربعة أداءً لما علیهم من مسؤولیة نیابة الرسول صلی الله علیه وسلم وخلافته، ... ومن أسالبیهم هذه ذکرالله جهرًا وسرًا وانفرادًا واجتماعًا، وقد اصطلحت الأمة علی ثبوت ذکر الله فرادیٰ وسرًا من القرآن والسنة، کذلک ثبت ذکر الله اجتماعًا وجهرًا من الکتاب والسنة ثبوتًا واضحًا، وحیثما جاء النهی عن الذکر جهرًا أو اجتماعًا وجهرًا فذلک لأسباب معینة. علی هذا فلایبَدَّعُ الذکر جهرًا واجتماعًا ولا ینهی عنه علی الإطلاق ... علی هذا فلا یبَدَّع أمر من الأمور المتجهد فیها، ولا ینکر علیه فضلاً عن أمر ثبت من کتاب الله وسنة رسوله بدلائل کثیرة، وعمل به العلماء الربانیون فی کل عصر. ... فی مثل هذه الظروف الملیئة بالفتن کیف یبَدَّع أسلوب من أسالیب الإصلاح والتربیة، بعث الناس علی الخشوع والخضوع فی صلواتهم، وعلی التضرع والابتهال فی دعواتهم، وعوّدهم محاسبة نفوسهم، وغرس حب الله ورسوله فی قلوبهم، وساعدهم علی النزاهة فی معاملاتهم، وعلی الصدق والأمانة وأداء حقوق العباد وکبح جماح النفس، وأبعدهم عن الرذائل من الحسد والکبر والبغض والعداوة وحب الجاه وحب المال ؟!».

أن تجیب دعوتی و تقضی حاجتی». چنان که مشایخ ما همانند شاه محمد اسحاق دهلوی، شیخ امدادالله و شیخ رشید احمد گنگوهی به این امر تصریح کرده اند و در نتیجه هیچ ایرادی بر آن وارد نیست.(1)

درباره زیارت نیز نوشته است: «از نظر علمای حنفی و مسلک اشعری و ماتریدی و طرق صوفیه، زیارت قبر پیامبر از بزرگ ترین و مقرب ترین اعمال و نزدیک به واجب است که انسان را به خداوند نزدیک می کند». وی سپس با استناد به سخنان ابن همام و دیگران، افزوده است: «بهتر آن است که زائر فقط به نیت زیارت قبر شریف به مدینه منوره مشرف شود و سپس از باب احترام به پیامبر به زیارت مسجد نبوی و مشاهد نیز برود».(2)

ص: 251


1- . خلیل احمد سهارنپوری، المهند، ص36-37: «السؤال الثالث والرابع: هل للرجل أن یتوسّل فی دعواته بالنبی صلی الله علیه و سلم بعد الوفاة أم لا؟ أیجوز التوسل عندکم بالسلف الصالحین من الأنبیاء و الصدیقین و الشهداء و أولیاء ربِّ العلمین أم لا؟ الجواب: عندنا وعند مشایخنا یجوز التوسل فی الدعوات بالأنبیاء و الصالحین من الأولیاء و الشهداء و الصدیقین فی حیاتهم و بعد وفاتهم بأن یقول فی دعائه: "اللهم إنی أتوسل إلیک بفلان أن تجیب دعوتی و تقضی حاجتی" إلی غیر ذلک، کما صرح به شیخُنا و مولانا الشاه محمد إسحاق الدهلوی ثم المهاجر المکی، ثم بینه فی فتاواه شیخُنا و مولانا رشید أحمد الکنکوهی رحمة الله علیهما و هی فی هذا الزمان شائعة مستفیضة بأیدی الناس و هذه المسألة مذکورة علی صفحة 93 من المجلد الأول منها فلیراجع إلیها من شاء».
2- . همان، ص28-35: «السؤال الأول و الثانی: ما قولکم فی شدّ الرحال إلی زیارة سید الکائنات علیه أفضل الصلوات و التحیات و علی آله و صحبه. أی الأمرین أحبّ إلیکم و أفضل لدی أکابرِکم للزائر، هل ینوی وقتَ الارتحال للزیارة زیارتَه علیه السلام أو ینوی المسجدَ أیضاً، و قد قال الوهابیةُ: إنّ المسافر إلی المدینة لا ینوی إلا المسجدّ النبوی. ... الجواب عندنا و عند مشایخنا زیارةُ قبر سید المرسلین (روحی فداه ) من أعظم القربات، و أهم المثوبات، و أنجح لنیل الدرجات، بل قریبة من الواجبات، و إن کان حصوله بشدّ الرحال، و بذل المهج و الأموال، و ینوی وقت الارتحال زیارتَه علیه ألفُ ألف تحیة و سلام، و ینوی معها زیارةَ مسجده صلی الله علیه و سلم و غیرِه من البقاع و المشاهدات الشریفة، بل الأوْلی ما قال العلامة الهمام ابن الهمام أن یجرّد النیة لزیارة قبره علیه الصلاة و السلام ثم یحصل له إذا قدم زیارةُ المسجد، لأن فی ذلک زیادةَ تعظیمه و إجلالِه صلی الله علیه و سلم، و یوافقه قولُه صلی الله علیه وسلم: "من جاءنی زائراً لاتحمله حاجةٌ إلا زیارتی کان حقاً علی أن أکون شفیعاً له یوم القیامة" و کذا نُقل عن العارف السامی الملا جامی أنه أفرد الزیارة عن الحج و هو أقرب إلی مذهب المُحِبِّین و أما ما قالت الوهابیةُ من أن المسافر إلی المدینة المنورة علی ساکنها ألف ألف تحیة لاینوی إلا المسجد الشریف استدلالاً بقوله علیه الصلاة و السلام: "لاتشد الرحال إلا إلی ثلاثة مساجد": فمردودٌ، لأن الحدیث لایدلّ علی المنع أصلاً بل لو تأمّل ذو فهمٍ ثاقب لَعلِم أنه بدلالة النص یدل علی الجواز، فإن العلة التی استثنی بها المساجد الثلاثة من عموم المساجد أو البقاع: هو فضلُها المختصّ بها، و هو مع الزیادة موجودٌ فی البقعة الشریفة، فإن البقعة الشریفة و الرحبة المنیفة التی ضم أعضائه- أفضل مطلقاً حتی من الکعبة و من العرش و الکرسی کما صرّح به فقهائنا رضی الله عنهم، و لما استثنی المساجد لذلک الفضل الخاص فأولی ثم أولی أن یستثنی البقعة المبارکة لذلک الفضل العام. ! "و قد صرح بالمسألة کما ذکرنا، بل بأبسط منها: شیخُنا العلامة شمس العلماء العاملین مولانا رشید أحمد الکنکوهی قدس الله سره العزیز فی رسالته ‘زبدة المناسک’ فی فضل زیارة المدینة المنورة و قد طبعت مراراً. و أیضاً فی هذا المبحث الشریف رسالةٌ لشیخ مشایخنا مولانا المفتی صدر الدین الدهلوی قدس الله سره العزیز أقام فیها الطامّة الکبری علی الوهابیةو مَن وافقهم و أتی ببراهین قاطعة و حُجَج ساطعة سماها ‘أحسن المقال فی شرح حدیث لا تشد الرحال’ طبعت و اشتهرت فلیراجع إلیها و الله تعالی أعلم»

اشرف علی تهانوی نیز در نقد دیدگاه ابن تیمیه، که توسل به اعیان را قبول ندارد، می گوید، اگر من در زمان ابن تیمیه بودم یا او در زمان من می بود، با احترام به او می گفتم «یا شیخنا! حقیقت توسل به اعمال چیست؟»؛ «توسل به اعیان چه فرقی با توسل به اعمال دارد؟» و همچنین، «در توسل به اعیان، چه فرقی بین شخص زنده و مرده وجود دارد؟» و در آخر تهانوی می گوید: «یقین دارم اگر شیخ امروز زنده می بود، با پی بردن به حقیقت توسل، هیچ گاه توسل به اعیان را به طور مطلق منع نمی کرد».(1)

اجماعی بودن کفر منکر ضروری دین

از مواردی که تمام مسلمانان بر کفر بودن آن اتفاق نظر دارند، انکار یکی از ضروریات دین است. علمای دیوبند نیز ایمان را مساوی با تصدیق، یعنی قبول و اعتراف قلبی به ضروریات دین می دانند و در نتیجه، کفر نیز عبارت از انکار ضروریات دین است.(2)

تمامی علمای دیوبند همانند سایر علمای هند تکفیر در فروع اعتقادی را جایز نمی دانند، اما تکفیر در اصول عقاید و ضروریات دین از نگاه آنها جایز است.(3)

به گفتهٔ انورشاه کشمری، نزد متکلمان ایمان و کفر با اقرار و التزام عملی به ضروریات دین یا انکار آنها محقق می شود؛ ضروری دین نیز از نظر متکلمان آن احکامی

ص: 252


1- . محمد رحمت الله ندوی، اشرف علی التهانوی حکیم الأمة، ص142-143.
2- . انورشاه کشمیری، اکفار الملحدین، ص4: «فمن جحد شیئاً واحداً من الضروریات فقد آمن ببعض الکتاب و کفر ببعضه، و هو من الکافرین، و إن رکض إلی بلاد الصین و أروبا لنشر ما زعمه دینا، و رآه الجاهلون خدمة للإسلام»؛ محمد الیاس کاندهلوی، التعلیق الصبیح، ج1، ص16.
3- . انورشاه کشمیری، معارف السنن، ج4، ص155-156: «و کلام الخیالی عند شرح قول الشارح التفتازانی: "و من قواعد أهل السنة أن لایکفر أحد من أهل القبلة" ما لفظه: معنی هذه القاعدة أنه لایکفر فی المسائل الإجتهادیة، إذ لانزاع فی تکفیر من أنکر شیئاً من ضروریات الدین ... شیخنا رحمه الله قد أفرد المسألة بتألیف مبسوط سماه: "إکفار الملحدین فی ضروریات الدین" قد استوفی المسألة نقلاً و بحثاً، فقهاً و کلاماً، روایۀً و درایۀً، و حقق فیه أن المنکر من القطعیات، و الملحد فی ضروریات الدین، و المتأول فیها کل خارج عن الإسلام، ... و وافقه علی ذلک أکابر عصره، مثل الشیخ الحجة مولانا أشرف علی التهانوی، و مولانا خلیل أحمد السهارنفوری ... و مفتی دیار الهند مولانا کفایة الله الدهلوی، و سائر علماء دیوبند و علماء الهند».

است که دلیل متواتر و مستفیض بر دینی بودن آنها اقامه شده و نوع مردم نیز، هرچند از طریق برهان و استدلال، از آن آگاه باشند؛ مثل وحدانیت خداوند تعالی، نبوت و خاتمیت پیامبر اسلام به معنای پایان یافتن نبوت با خاتم پیامبران و ادامه نیافتن آن پس از پیامبر خاتم، برانگیخته شدن مردم در قیامت و پاداش اعمال، عذاب قبر. اما از نگاه فقها، ایمان و کفر با اقرار یا انکار امور قطعی و ظنی هر دو محقق می شود. بنابراین، معیار ضروری فقط نزد متکلمان معنا می یابد نه فقها. دلیل عمده اش این است که متکلمان در بحث اعتقادات به اخبار ظنی توجه ندارند، به خلاف فقها که آنها به اخبار آحاد و امور ظنی نیز در این باره عمل می کنند.(1)

همچنین وی ضمن مخالفت صریح با تکفیر اهل قبله به دلیل ارتکاب گناه یا انکار امور غیرضروری دین، اهل قبله را کسانی می داند که منکر ضروریات دین نباشند و به حدوث عالم، محشور شدن اجساد در قیامت، علم خداوند به کلیات و جزئیات و مسائل مشابه آنها معتقد باشند. بنابراین، کسی که منکر این امور باشد، یا در عقاید نادرست خود غلو کند، اساساً جزء اهل قبله، به معنای مورد نظر، به شمار نمی آید و قطعاً تکفیر او جایز است. از نظر وی، حتی اگر ضروری دین با خبر واحد نیز ثابت شده باشد، ولی دلیلی بر رد آن نیامده باشد، انکار آن باعث کفر می شود.(2)

ص: 253


1- . همو، فیض الباری، ج1، ص143-144: «ولیعلم أن الإیمانَ هو التصدیق بکل ما جاء به رسول الله صلی الله علیه وسلّموإن لم یکن متواتراً، والتزامُ أحکامِهِ، والتبرؤُ من کل دین سواه.ومن قَصَرَه من المتکلمین علی الضروریات، فلأن موضوعَ فَنهِّم هو القطعی، لا أن المؤمنَ به هو القطعی فقط. نعم، التکفیر عندهم إنما یکون بجحوده فقط. وأما الفقهاء فإنهم یبحثونَ عن أخبار الآحاد أیضاً، بخلاف المتکلمین. ولذا تراهُم یکفِّرون بإنکار الأمر الظنی أیضاً، وحینئذٍ کان الأنسب للفقهاء أن لا یعرِّفُوا الإیمانَ بالحدِّ المذکور، لأن قیدَ الضرورة یناسب موضوع المتکلمین دون الفقهاء. والمناسبُ لهم أن یقولوا: هو الاعتقاد بما جاء به النبی صلی الله علیه وسلّمإن قطعاً فقطعاً، وإن ظناً فظناً. والسرُ فیه أن الموجِبَ لکفر الرجل فی نفسه، هو إنکار قطعی. وأما المُنَبِّهُ للمُفتی فی تکفیره، فقد یکون حدیثاً آحادیاً، فینبِّههُ علی أن إنکارَ أمر کذا، کفر. ثم لا یکونُ ذلک الأمرُ فی الواقع إلا قطعیاً، ومثاله: أن رجلاً عالماً عدّ المتواترات والقطعیات وفهرسها، وذَهَلَ وغَفَلَ عن بعضها، فلم یدْخله فی ذلک الفهرس، فجاء واحد آخر ونبَّه علی قطعیات أُخر، فأدخله بقول ذلک الواحد فی هذا الفهرس، فقد تَنَبَّه بقول واحدٍ للقطعی. فهکذا الأمرُ ههنا لم یکفُر الرجلُ إلا بإنکار قطعی فی نفسه، لکن المُفتی قد یأخذُ مسألةَ التکفیر من خبر واحد، فیجوز بناءُ التکفیرِ علی الظنی بلا خطر، لأن الظنَّ فی طریق العلم بالحکم، لا فی أمرِ الموجِبِ لکفْرِ المکفَّر».
2- . نک.: همو، اکفار الملحدین، ص15-22: ص17: لاخلاف فی کفر المخالف فی ضروریات الإسلام و إن کان من أهل القبلة المواظب طول عمره علی الطاعات. کما فی شرح التحریر، رد المختار من الإمامة، ج1، ص377 و من جحود الوتر، ج1، ص622. أهل القبلة فی إصطلاح المتکلمین من یصدق بضروریات الدین أی الأمور التی علم ثبوتها فی الشرع و اشتهر، فمن أنکر شیئاً من الضروریات کحدوث العالم و حشر الأجساد، و علم الله سبحانه بالجزئیات، و فرضیة الصلاة و الصوم لم یک من أهل القبلة، و! " لو کان مجاهداً بالطاعات، و کذلک من باشر شیئاً من إمارات التکذیب کسجود الصنم و الإهانة بأمر شرعی و الإستهزاء علیه، فلیس من أهل القبلة، و معنی: «عدم تکفیر أهل القبلة» أن لایکفر بارتکاب المعاصی، و لا بانکار الأمور الخفیة غیر المشهورة. هذا ما حققه المحققون فاحفظه». ص22: «یجوز التکفیر بناءً علی خبر واحد و إن لم یکن متواتراً، و کیف لا! و هم یکفرون بما عدده الفقهاء من موجبات الکفر، أفلایکفرون بما فی حدیث صحیح لم یقم علی تأویله دلیل».

بنابراین، از نظر نگرش کلی علمای دیوبند، فقط انکار یکی از آموزه های دینی که ضروری بودن آن اثبات شده باشد، باعث «کفر» می شود. اما از نظر مصداقی موارد زیادی در آثار علمای دیوبند برای تجویز تکفیر مسلمانان بیان شده است که ضروری بودن بسیاری از آنها جای تأمل دارد، از جمله: انکار خداوند یا یکی از صفات او، اعتقاد به تعدد خدایان، انکار فرشتگان، نپذیرفتن یکی از کتاب های آسمانی، قبول نداشتن یکی از پیامبران الاهی، انکار تقدیر و قیامت، انکار یکی از احکام قطعی و یقینی، انکار سخن و خبر حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و دروغ پنداشتن آن؛(1) و نیز، منکر هر یک از واجبات، که اگر پس از اقامه بینه و دلیل از این اعتقاد خود باز نگشت، به حکم کافر بودن کشته می شود؛(2) خوارج و غالیان؛(3)

قائلان به خلق قرآن به تصریح ائمه اهل سنت؛(4) کافر بودن

ص: 254


1- . کفایت الله دهلوی، تعلیم الإسلام، ص148.
2- . انورشاه کشمیری، اکفار الملحدین، ص24: «عبارات من فتح الباری بشرح صحیح البخاری: ... و استقر الإجماع علیه فی حق من جحد شیئاً من الفرائض بشبهة فیطالب بالرجوع، فإن نصب القتال فوتل و أقیمت علیه الحجة، فإن رجع و إلا عومل معاملة الکافر حینئذ». قلت: أراد بقوله: «و إلا عومل معاملة الکافر» القتل کفراً، ... ایشان در ادامه نقل قول های مختلفی در تأیید دیدگاه فوق بیان کرده است.
3- . نک.: همان، ص24-31: ص25: «من أئمة المتأخرین الشیخ تقی الدین السبکی قال فی «فتاواه: احتج من کفر الخوارج و غلاة الروافض بتکفیرهم أعلام الصحابة، لتضمنه تکذیب النبی (ص) فی شهادته لهم بالجنة. قال: و هو عندی احتجاج صحیح. قال: واحتج من لم یکفرهم بأن الحکم بتکفیرهم یتسدعی تقدم علمهم بالشهادة المذکورة علماً قطعیاً و فیه نظر، لأنا نعلم تزکیة من کفروه علماً قطعیاً إلی حین موته، و ذلک کاف فی اعتقادنا تکفیر من کفرهم، ... ص27: و ذهب أکثر أهل الأصول من أهل السنة إلی أن الخوارج فساق، و إن حکم الإسلام یجری علیهم لتلفظهم بالشهادتین و مواظبتهم علی أرکان الإسلام، و إنما فسقوا بتکفیرهم المسلمین مستندین إلی تأویل فاسد، و جرهم ذلک إلی استباحة دماء مخالفیهم و أموالهم، و الشهادة علیهم بالکفر و الشرک. و قال الخطابی: أجمع علماء المسلمین علی أن الخوارج مع ضلالتهم فرقة من فرق المسلمین، و أجازوا مناکحتهم، و أکل ذبائحهم، و أنهم لایکفرون ماداموا متمسکین بأصل الإسلام». ص29: «و قد أخرج الطبری بسند صحیح عن عبدالله بن الحارث عن رجل من بنی نضر عن علی، و ذکر الخوارج فقال: إن خالفوا إماماً عادلاً فقاتلوهم، و إن خالفوا إماماً جائراً فلاتقاتلوهم، فإن لهم مقالاً. قلت: و علی ذلک یحمل ما وقع للحسین بن علی (رضی الله عنه)، ثم لأهل المدینة فی الحرة، ثم لعبدالله بن الزبیر، ثم للقراء الذین خرجوا علی الحجاج فی قصة عبدالرحمن بن محمد بن الأشعث. والله أعلم. و فیه أن من المسلمین من یخرج من الدین من غیر أن یقصد الخروج منه، و من غیر أن یختار دیناً علی دین الإسلام، و إن الخوارج شر الفرق المبتدعة من الأمة المحمدیة، و من الیهود و النصاری. قلد: و الأخیر مبنی علی القول بتکفیرهم مطلقاً، و فیه منقبة عظیمة لعمر (رضی الله عنه) لشدته فی الدین، و فیه أنه لایکتفی فی التعدیل بظاهرالحال و لو بلغ المشهود بتعدیله الغایة فی العبادة و التقشف و الورع حتی یختبر باطن حاله».
4- . نک.: همان، ص39: «و قال الثوری: من قال: القرآن مخلوق فهو کافر. و قال علی ابن عبدالله (ابن المدینی): القرآن کلام الله، من قال أنه مخلوق فهو کافر، لایصلی خلفه. قال أبوعبدالله البخاری: نظرت فی کلام الیهود و النصاری و المجوس فما رأیت أضل فی کفرهم منهم، و إنی لأستجهل من لایکفرهم إلا من لایعرف کفرهم، و قال زهیرالسختیانی: سمعت سلام بن أبی مطیع یقول: الجهمیة کفار ... و قال ابن حاتم الحافظ ثنا أحمد بن محمد بن مسلم ثنا علی ابن الحسن الکراعی قال: قال أبویوسف: ناظرت أباحنیفة ستة أشهر فاتفق رأینا علی أن من قال: القرآن مخلوق فهو کافر». و 54: «صفاته تعالی فی الأزل غیر محدثة، و لا مخلوقة، فمن قال أنها مخلوقة أو محدثة، أو وقف فیها، أو شک فیها، فهو کافر بالله تعالی (فقه أکبر، چاپ پاکستان، ص29). من قال بأن کلام الله مخلوق فهو کافر بالله العظیم (کتاب الوصیة)».

جهمیه از نگاه ابوحنیفه و کافر بودن قدریه از نگاه شافعی و دیگران؛(1)

منکران خلافت سه خلیفه اول؛(2) دشنام دهندگان به پیامبران و اختلاف در پذیرش توبهٔ آنها؛ تکذیب کنندگان و تحقیرکنندگان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ؛ مدعی نبوت؛(3)

انکارکننده اجماع و اخبار متواتر؛(4) منکر فریضهٔ زکات و وجود دلایل

ص: 255


1- . نک.: همان، ص40-42: ص40: «و فی المسایرة، ص214: إن أباحنیفة رحمه الله قال لجهم، أخرج عنی یا کافر... فحاشا جناب الإمام رحمه الله عن ذلک لو لم یکن عنده کافراً». ص41: «و حکی ابن المنذر عن الشافعی رحمه الله: لایستتاب القدری، و أکثر أقوال السلف تکفیرهم».
2- . همان، ص51: «قلت: و الأکثر علی تکفیر خلافة الشیخین، و فی «الدر المنتقی» عن «الوهبانیة» و شرحها: و صحح تکفیر نکیر خلافة آل عتیق و فی الفاروق ذاک الأظهر».
3- . نک.: همان، ص54: «أیما رجل مسلم سب رسول الله (ص)، أو کذبه، أو عابه، أو تنقصه فقد کفر بالله تعالی، و بانت منه امرءته؛ کتاب الخراج، ص182. أجمع المسلمون علی أن شاتمه (ص) کافر، و من شک فی عذابه و کفره کفر. (شفاء) و غیره. قلت: فی قبول التوبة فی أحکام الدنیا اختلاف، و تقبل فیما بینه و بین الله تعالی، و ینبغی أن تراجع عبارة «المحیط» و تقبل فیما بینه و بین الله تعالی، و ینبغی أن تراجع عبارة «المحیط» من «خلاصة الفتاوی» لأصحابنا، فإنی لم أرها إلا له من عدم قبول التوبة فیما بینه و بین الله تعالی، و لعله من غلط الناسخ. ص55: «ادعت الروافض أیضا أن علیا نبی ... فإنهم بالغوا فی غلوهم، و مردوا علی الکفر، و ترکوا الإسلام، و فارقوا الإیمان، و حجدوا الإله، و الرسل، و التنزیل ... (غنیة الطالبین. قالت الروافض: إن العالم لایکون خالیاً من النبی قط، و هذا کفر، لأن الله تعالی قال: «و خاتم النبیین»، و من ادعی النبوة فی زماننا فإنه یصیر کافراً، و من طلب منه المعجزات فإنه یصیر کافراً، لأنه شک فی النص، و یجب الاعتقاد بأنه ما کان لأحد شرکة فی النبوة لمحمد، بخلاف ما قالت الروافض أن علیا کا ن شریکاً لمحمد فی النبوة، و هذا منهم کفر؛ (تمهید أبی الشکور السالمی). ص56-57: و کذلک نکفر من ادعی نبوة أحد مع نبینا – فی زمنه- کمسیلمة الکذاب، و الأسود العنسی، أو ادعی نبوة أحد بعده، فإنه خاتم النبیین بنص القرآن و الحدیث، فهذا تکذیب لله و رسوله کالعیسویة الخ. أو من ادعی النبوة لنفسه بعد نبینا کالمختار بن أبی عبید الثقفی، و غیره.
4- . همان، ص65: «و فی «المحیط»: من أنکر الأخبار المتواترة فی الشریعة کفر، مثل حرمة لبس الحریر علی الرجال، ثم اعلم أنه أراد بالمتواتر ههنا التواتر المعنوی لا اللفظی الخ. «شیح فقه أکبر، ص302» و نحوه فی «الهندیة» عن الظهیریة. و توارده الأصولیون فی باب السنة، و نقلوا عن الإمام أنه قال: أخاب الکفر علی من لم یر المسح علی الخفین. فصار منکر المتواتر و مخالفه کافراً (أصول بزدوی، ج2، ص367) و (الکشف، ج2، ص363؛ ج4، ص330)». ص66: «و هذا الحدیث و إن کان خبر واحد إلا أن خبر الواحد یعمل به فی الحکم بالتکفیر (الصواعق) لابن حجر المکی، ص252 عن الشیخ تقی الدین السبکی».

خاص بر کافر نبودن مانعین زکات در زمان ابوبکر.(1) کافر و زندیق بودن تکفیرکننده صحابه؛(2) کفر بودن بغض صحابه؛(3) نقل ادعای اجماع از برخی علمای دیوبندی بر تکفیر گستاخان به عایشه یا حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ؛(4)

حتی نقل شده است که برخی از بزرگان دیوبندیه گفته اند: «شیعه اگر عایشه را تهمت می زنند، یا صحابی بودن ابوبکر را منکرند یا خلفای سه گانه را قبول ندارند، خارج از اسلام به شمار می آیند».(5)

ص: 256


1- . همان، ص91: «من أنکر فرض الزکاة فی هذه الزمان کان کافراً بإجماع المسلمین، و الفرق بین هؤلاء و أولئک (مانعین زکات زمان ابوبکر) أنهم إنما عذروا لأسباب و أمور لایحدث مثلها فی هذا الزمان».
2- . محمد یوسف بنوری، معارف السنن، ج1، ص349؛ محمد یوسف لدهیانوی، آپ کی مسائل اوران کاحل، ج1، ص49؛ هر دو مورد به نقل از: عبدالغفور ندیم، گستاخ صحابه –رض- (قرآن و حدیث اور اجماع امت کی روشنی مین)، ص25 و 26: «علامه محمد یوسف بنوری فرماتی هی جمهور صحابه کی تکفیر کرنی والا لامحاله کافر هی». «شهید اسلام فقیه العصر حضرت مولانا محمد یوسف لدهیانوی شهید ایک سوال کی جواب می تحریر فرماتی هی «صحابه (رض) کو کافر کهنی والا کافر اور اهلسنت و الجماعت سی خارج هی، اسی طرح آگی تحریر فرماتی هین جو شخص تمام صحابه کو (سوائی جند کی) گمراه سمجهتی هوئی ان کا مذاق ارائی وه کافر و زندیق هی».
3- . محمد زکریا کاندهلوی، فضائل اعمال، ص401، به نقل از: همان، ص25-26: «شیخ الحدیث حضرت مولانا محمد زکریا صاحب رحمة الله علیه آیت معیت کی تفصیل و تفسیر مین تحریر فرماتی هین ک حضرت امام مارک اور علماء کی ایک جماعت نی اس آیت سی ان لوگون کی کفر پر استدلال کیاهی جو صحابه کرام کوگالیان دیتی هی، برا کهتی هی ان سی بغض رکهتی هی
4- . کفایت الله دهلوی، کفایت المفتی، ج1، ص31؛ محمد ادریس کاندهلوی، سیرت المصطفی، ج2، ص305، هر دو مورد به نقل از: همان، ص24-25: «مفتی اعظم هند مفتی کفایت الله دهلوی لکهتی هی جناب رسالت پناه صلی الله علیه و سلم یا حضرت عائشه کی شان می گستاخی کرنی والا یا کسی گستاخی کرنی والی سی نارض نه هونی والا کافر هی، فقهاء متفق هی که نبی کریم کی شان می گستاخی کرنی والا کافر هی». «علامه محمد ادریس کاندهلوی صاحب رحمة الله علیه اپنی مشهور کتاب سیرت المصطفی صلی اله علیه و سلم می رقمطر از هی جو شخص ام المؤمنین عائشه صدیق بنت صدیق زوجه مطهره سید الانبیاء مبرأة من السماء پر تهمت لگائی وه باجماع امت کافر و مرتد هی».
5- . محمود حسن دیوبندی، عبقات، ص452، به نقل از: همان، ص25: «قائد جمعیت شهنشاه سیاست مفکر اسلام مفتی محمود: اگر کوئی شیعه حضرت عائشه پر تهمت باندهتاهی یا حضرت ابوبکر کی صحابیت کا منکر هی یا خلفائی ثلاثه کو بر ابهلا کهنا جائز سمجهتا هی تو وه خارج از اسلام هی».

برخی دیگر، وجوب نماز و زکات، حرمت شراب و همانند آنها را نیز به ضروریات دین افزوده اند؛ اما در خصوص برخی مسائل اعتقادی همانند انکار شفاعت، انکار رؤیت خداوند، انکار عذاب قبر و حساب کرام الکاتبین، با احتیاط سخن گفته اند، به این بیان که نماز خواندن پشت سر افرادی که منکر این امور است، جایز نیست، چراکه این امور به تواتر در شرع ثابت شده است و منکر آنها مثل کافر می ماند.(1)

ولی انورشاه کشمیری افزون بر موارد فوق، نماز خواندن پشت سر منکران خلافت سه خلیفه اول را نیز جایز نمی داند و معتقد است تمامی اینها قطعاً کافرند! در حالی که او پیش از آن تصریح می کند که نماز خواندن پشت سر هر مسلمان اهل قبله جایز است تا وقتی که به دلیل صریح کفرش ثابت نشده است.(2) دلیل صریح بر تکفیر دیگران نیز، طبق سخنان او و سایر علمای دیوبند، به همان انکار ضروریات دین باز می گردد. بر این اساس، تکفیر بسیاری از گروه های فوق کاملاً جای تأمل و نقد دارد؛ زیرا بیشتر مسائل فوق نه تنها جزء ضروریات دین به شمار نمی آید، بلکه از نظر بسیاری از مسلمانان اعتقاد داشتن به آنها، از جمله اعتقاد به رؤیت که مستلزم تجسیم است، باعث کفر می شود. چنان که کشمیری در موردی ضروریات دین را به دو دسته تقسیم می کند: ضروریات آشکار که فهمش برای همگان ممکن و آسان است، همانند خاتمیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ؛ در چنین موردی هر کسی منکر آن باشد، کافر است. اما برخی ضروریات اختلافی است و نیاز به استدلال و اثبات دارد، همانند قضا و قدر، عذاب قبر، استوای خداوند بر عرش، نازل شدن خداوند از آسمان و مسائل دیگری همانند آنها؛ در این موارد اگر کسی از اصل مسئله آگاه باشد و بدون دلیل درصدد انکار آنها برآید، کافر است؛ اما اگر درصدد بحث از کیفیت آنها برآید و در نتیجهٔ آن برخی دیدگاه ها را اثبات و برخی دیگر را نفی کند، در صدور حکم درباره وی باید احتیاط کرد.(3)

در عین حال او کفر انکار ضروریات دین را اجماعی می داند، هرچند به

ص: 257


1- . الله یارخان، عقائد و کمالات علمائی دیوبند، ص6.
2- . انورشاه کشمیری، اکفار الملحدین، ص51: «والحاصل أن من کان من أهل قبلتنا و لم یغل حتی لم یحکم بکفره تصح الصلاة خلفه، و تکره، و لایجوز خلف منکر الشفاعة، والرؤیة، و عذاب القبر، و ... و لا خلف منکر خلافة أبی بکر أو عمر أو عثمان (رض) لأنه کافر، و تصح خلف من یفضل علیاً لأنه مبتدع».
3- . نک.: همان، ص7-10: «ثم إن الأمر الشرعی الضروری قد یکون التعبیر عنه و تفهیمه للناس سهلاً، و یشترک لسهولته فیه الخواص والأوساط والعوام، فإذا تواتر مثل ذلک عن صاحب الشرع و کان مکشوف المراد لم تتجاذب الأدلة فیه وجب الإیمان به علی حاله بدون تصرف و تعجرف، و ذلک کمسألة ختم النبوة ... و أما إن کان أمراً یعسر فهمه و تفهیمه کمسألة القدر، و عذاب القبر، والإستواء علی العرش، والنزول إلی سماء الدنیا، و غیر ذلک من المتشابهات والأمور الإلهیة، ثم تواتر و استفاض، فإن جحد من بلغه ذلک الأمر أصل ما جاء أکفرناه بلاخطر، و إن بحث فی الکیفیة، و أثبت وجهاً، وزن فیه، و نفی آخر عذرناه».

ضروری بودن جاهل باشد؛(1)

که به نظر می رسد این دیدگاه او بیشتر ناظر به ضروریات دسته اول است که برای همگان قابل درک و فهم است، هرچند ممکن است برخی آن را نفهمیده باشند. اما در خصوص مسائل دسته دوم، که شامل بسیاری از موارد پیشین نیز می شود، حکم احتیاط کشمیری همچنان جاری است. ضمن آنکه تکفیر مسلمانان بر اساس آن مسائل کاملاً برخلاف مبانی پیشین علمای دیوبند در حکم تکفیر مسلمانان است. از این رو، افرادی همانند کشمیری یا باید در مبانی کلی علمای بزرگ دیوبندیه، که خود نیز به آنها ملتزم اند، تجدید نظر کنند، یا از تکفیر بسیاری از گروه های فوق، که متأسفانه بیشتر تحت تأثیر فضاسازی های عمومی و عامیانه شکل گرفته است، دست بردارند که راه درست نیز همین است.

در خصوص تکفیر منکران خلافت یا توهین کنندگان به عایشه و صحابه، قطع نظر از اختلاف نظرهای جدی میان مسلمانان درباره مقام خلفا و صحابه و همسران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، با جست وجو در منابع اصلی دیوبندیه سخنی در این مورد یافت نشد که مسلمانی را به دلیل این مسائل تکفیر کنند، بلکه بیشتر سخنان دیوبندیان ناظر به آن است که چنین مسائلی جزء مسائل اختلافی است و دلیل قطعی بر ضروری بودن آنها وجود ندارد. برخی دیوبندیان نیز به صراحت مسئله خلافت را جزء مسائل سیاسی اسلام دانسته اند(2)

که ربطی به کفر و ایمان افراد ندارد. به خصوص آنکه آنها در اصل خلافت نیز اختلاف جدی دارند و بعضاً از خلافت صدر اسلام گرفته تا حکومت پادشاهی و دیکتاتوری را می پذیرند.(3) آنچه در سخنان فوق نیز به عنوان ادعای اجماع

ص: 258


1- . همان، ص62: «والجهل بالضروریات فی باب المکفرات لایکون عذراً، بخلاف غیرها فإنه یکون عذراً علی المفتی به کما تقدم والله أعلم (شرح حموی، ص2679)».
2- . محمد عماره، «الحضارة الإسلامیة والتعددیة الحزبیة»، الداعی، س31، ش7: «وأن الممنوع إسلامیا هو التحزب والتفرق فی أصل الدین وثوابته ... أما التعددیة والحزبیة فی السیاسة ... فإنها تعددیة وحزبیة فی «الفروع» وکل تیارات أهل السنة الفکریة تجعل الدولة – الخلافة والإمامة والعمران البشری – من «الفروع». ومن ثم فالاجتهادات المتعددة، والتنظیمات والحزاب المتعددة بتعدد هذه الاجتهادات أمر وارد وطبیعی فی نظر الإٍسلام. فالأحزاب الإسلامیة، تقوم وتجتهد وتختلف فی «الفروع».. ومن ثم فقیامها علی أساس الأیدیولوجیة والفکریة الإسلامیة أمر طبیعی ووارد».
3- . نک.: محمد طاهر رفیعی، نقد و بررسی اندیشه های کلامی دیوبندیه، ص164-176.

در تکفیر منکران خلافت یا توهین کنندگان به صحابه و برخی همسران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل شد، نقل قول غیرمستقیم مربوط به یکی از منابعی است که نویسنده آن شناخته شده نیست و دقیقاً معلوم نیست که او تا چه اندازه با رویکرد اصلی دیوبندیان موافق است. با توجه به سخنان او در کتابش، به دست می آید که او فردی شدیداً متعصب و فرقه گراست و آنچه او بیان کرده است، نه تنها با دیدگاه بسیاری از علمای دیوبند، بلکه حتی با رویکرد برخی سلفیان افراطی نیز تطابق ندارد. بنابراین، نمی توان چنین دیدگاهی را به عنوان دیدگاه مطرح نزد دیوبندیان پذیرفت.

رابطه دیوبندیه با جریان های تکفیری

با وجود مخالفت بسیاری از علمای دیوبند با تکفیر و کشتار مسلمانان، متأسفانه مهم ترین گروه های تکفیری و تروریستی منطقه از جمله «سپاه صحابه»، «لشکر جهنگوی» و غیره از افراد و مدارس وابسته به مکتب دیوبندیه شکل گرفته اند؛(1)

و جمعیت علمای اسلام دیوبند نقش اصلی را در تشکیل و حمایت از آنها داشته است.(2)

چنان که برخی نویسندگان معاصر دیوبندی نیز به صراحت مواضع ضدشیعی گروه های تکفیری همانند سپاه صحابه و لشکر جهنگوی را ستوده اند و از آن دفاع کرده اند.(3)

اما به اعتقاد کارشناسان، با وجود آنکه مدارس دیوبند در شکل گیری گروه های افراطی نقش مهمی داشته، ولی علمای دیوبند در پاکستان فعالیت های جهادی گروه های تندرو را برخلاف منافع اسلام گرایی و دیوبندی می دانند و می کوشند آینده اسلام گرایی و گسترش دیوبندیه را با فعالیت های سیاسی پی گیری کنند. به همین دلیل آنها می کوشند تا حد امکان از گروه های تندروی خودی نیز در ظاهر فاصله بگیرند.(4)

ص: 259


1- . نک.: رب نواز ظاهر، نقوش جهنگوی، ص22 و صفحات گوناگون دیگر آن؛ جمعی از نویسندگان، کتاب آسیا (5)، ویژه مسائل پاکستان، ص39-40، 189-190، 245 و 249.؛ http://avapress.com/prtj8vei.uqehtzsffu.html.
2- . http://afview.blogfa.com/post-364.aspx,5/12/91.
3- . حبیب الرحمن قاسمی، «خمینیت عصر حاضر کا عظیم فتنه»، صفحات گوناگون.
4- . نک.: زیبا فرزین نیا، سیاست خارجی پاکستان، ص96-97؛ http://avapress.com/vdcjymea.uqemvzsffu.html,19/7/1292؛ http://tolonews.com/fa/afghanistan/12276-karzai-meets-with-mawlana-fazl-rahman,22/7/1392; http://centralasiaonline.com/fa/articles/caii/features/pakistan/main//feature-2011/02/22.

آنچه در این میان قابل تأمل است، حمایت بسیاری از دیوبندیان از جریان تکفیری القاعده است. بر اساس پژوهش های انجام گرفته، گروه «القاعده» در طول حیات خود از حمایت مستقیم گروه های دیوبندی و سایر اسلام گرایان پاکستان برخوردار بوده است،(1)

تا اندازه ای که مَثَل خان دوران صافی، یکی از سران جمعیت علمای پاکستان، در این باره گفته بود: «هر کس اسامه را تروریست بگوید بی دین است».(2)

اما در عین حال، با توجه به رویکردهای اعتدالی کلی حاکم بر مکتب دیوبندیه، تعامل دیوبندیان با القاعده و امثال آن را شاید بتوان بیشتر سیاسی دانست تا اعتقادی. زیرا آغاز حمایت های آنها از این جریان های تندرو و دفاع آنها از گسترش عملیات القاعده و امثال آن بیشتر به منظور مبارزه با تجاوز شوروی به افغانستان و تهاجم نظامی و فرهنگی غرب به رهبری آمریکا به کشورهای اسلامی صورت گرفته بود. همچنان که بسیاری از جریان ها و کشورهای اسلامی دیگر نیز تقویت گروه های فوق را برای جلوگیری از تسلط شرق و غرب بر جهان اسلام، از مهم ترین وظایف دینی خود می دانستند. اما پس از تغییر رویکرد گروه های فوق از مبارزه با غیرمسلمانان، که به عنوان دشمنان دور شناخته می شدند، به درگیری با مخالفان مذهبی خود، که از آنان با عنوان «دشمنان نزدیک» یاد می کردند، تعامل بسیاری از احزاب و علمای دیوبند با آنها تضعیف شد و آنها کوشیدند از رویکردهای افراطی جریان های تندرو فاصله بگیرند و با برگزاری کنفرانس ها و نوشتن آثاری به نقد گستردهٔ افکار و رفتار آنها بپردازند.

ضمن آنکه ارتباط بیشتر میان گروه های افراطی و تکفیری منتسب به دیوبندیه با القاعده برقرار بوده و هست. در خصوص ارتباط جریان های تکفیری سپاه صحابه و جهنگوی با دیوبندیه، نیز باید توجه داشت که رویکرد تکفیری آنها نه با مبانی کلامی و فکری مکتب دیوبندیه سازگار است و نه علمای دیوبندیه حقیقتاً رفتار آنها را تأیید می کنند. بنابراین، هرچند در ظاهر خاستگاه این گونه جریان ها به مکتب دیوبندیه برمی گردد، ولی از نظر فکری و اعتقادی آنها بیشتر متأثر از مکتب

ص: 260


1- . نک.: عبدالقیوم فدوی، اسامه بن لادن و ماجراها، ص190، 198 و 229؛ مهدی عباس زاده فتح آبادی، «القاعده پس از 11 سپتامبر (با تأکید بر عراق)»، فصل نامه سیاست، مجله دانشکده حقوق و علوم سیاسی، دوره 40، ش2، 1389، ص159؛ بروس رایدل، «بازگشت القاعده»، فارین افبرز، می- ژوئن 2007، به نقل از: جواد جمالی، «آینده اسلام گرایی در پاکستان»، فصل نامه مطالعات راهبردی جهان اسلام، س11، ش41، 1389، ص7.
2- . روزنامة پشتوزبان «وحدت»، چ پیشاور، 11/6/1378؛ به نقل از: عبدالقیوم فدوی، اسامه بن لادن و ماجراها، ص69.

تکفیری وهابیت هستند. این تأثیرپذیری در طول زمان شکل گرفته بود و در زمان جهاد افغانستان بر ضد شوروی عربستان با کمک پاکستان مستقیماً به تأسیس چنین گروه های فرقه گرا در ظاهر برای مبارزه با شوروی و در واقع برای مبارزه با شیعیان، اقدام کردند. حمایت جمعیت علمای اسلام دیوبندی از آنها نیز بیشتر به حمایت های سیاسی می ماند. به همین دلیل در بسیاری مواقع که حمایت از آنها از نظر سیاسی مشکل ساز بوده است، جمعیت علمای اسلام به راحتی از آنها فاصله گرفته است.

از طرف دیگر، با توجه به آنکه در چند دههٔ اخیر رویکردی در راستای نزدیک شدن به وهابیت میان برخی دیوبندیان به وجود آمده است، حمایت برخی دیوبندیان از جریان های تکفیری نیز تا اندازه ای می تواند اعتقادی باشد، آن هم نه بر اساس مبانی فکری و اعتقادی علمای دیوبند، بلکه بیشتر تحت تأثیر نفوذ وهابیت توجیه پذیر است.

البته در این میان باید به این نکته نیز توجه داشت که ممکن است برداشت های نادرست آنها از برخی آموزه های شرک و بدعت، که در سخنان شماری از علمای دیوبند تا اندازه ای افراطی بیان شده است، باعث افراطی گری آنها شده باشد. بنابراین، با وجود آنکه رویکرد کلی حاکم بر مکتب دیوبندیه با تکفیر سازگاری ندارد، شکل گیری جریان های فوق با خاستگاه دیوبندی، بیشتر تحت تأثیر وهابیت یا برداشت های نادرست آنها از سخنان بزرگان دیوبندیه توجیه پذیر است.

نتیجه

یکی از مباحث مهم میان مسلمانان نوع نگاه آنها به ماهیت ایمان و توحید است. جریان های مختلف اسلامی هر کدام بر اساس مبانی خاصی خود به تعریف و تفسیر آن پرداخته اند و در این میان برخی از آنها به نوعی از انحصارگرایی افراطی مذهبی رو آورده اند که بر اساس آن خود را مؤمن واقعی و اهل توحید پنداشته اند و دیگران را خارج از دایره اسلام تصور کرده اند و به تکفیر آنها پرداخته اند. تعریف ایمان به تصدیق قلبی، یا اقرار زبانی، یا اقرار و تصدیق هر دو، همین طور قابل زیاده و نقصان بودن ایمان و دخالت داشتن عمل در حقیقت ایمان مبانی اصلی بحث ایمان و کفر را شکل می دهد. مهم ترین عامل در رویکرد جریان های تکفیری به نوع تفسیر آنها از همین مسائل باز می گردد و آنها ضمن ارزیابی رفتار مسلمانان با معیار فوق، فکر می کنند برخی عمل کردها با

ص: 261

حقیقت توحید و ایمان واقعی ناسازگار است؛ بر همین مبنا تکفیر و کشتن برخی مسلمانان را توجیه می کنند. در حالی که درباره مسائل فوق دیدگاه های متفاوتی میان علمای شیعه و اهل سنت وجود دارد. تا جایی که بسیاری از رهبران مذهبی اهل سنت، مسائلی را که جریان های تکفیری تخلف از آنها را باعث خارج شدن شخص از دایره اسلام می دانند، به عنوان رکن ایمان قبول ندارند. در این میان، بیشتر نزدیک به اتفاق علمای دیوبند نیز همان رویکرد اصلی رهبران مذهبی خود را پذیرفته اند و بر همان اساس، در صدور حکم تکفیر سایر مسلمانان با احتیاط کامل رفتار می کنند و می کوشند تا کفر قطعی کسی ثابت نشود او را مشرک و کافر ندانند.(1) معیار اساسی آنها در جواز تکفیر دیگران فقط به اثبات قطعی انکار ضروری دین محدود می شود؛(2)

یعنی کافر فقط به کسی اطلاق می شود که یکی از اصول اعتقادی یا احکام ضروری اسلام، همانند وجوب نماز، روزه و همانند آن را انکار کند.(3) هرچند در تعیین مصادیق، برخی از آنها فراتر از مبانی پذیرفته شدهٔ خود عمل کرده اند و مسائلی را که هیچ ارتباطی به ضروریات دین ندارد، در بحث کفر و ایمان افراد دخالت داده اند. ظهور جریان های تکفیری همانند سپاه صحابه و لشکر جهنگوی از میان

ص: 262


1- . نک.: محمد اقبال قاشی، معارف الاکابر، ص256-257 (متن عبارت در پاورقی شماره 49 آمده است)؛ رحمت الله ندوی، اشرف علی التهانوی حکیم الأمة، ص150-152.
2- . خلیل احمد سهارنپوری، المهند، ص45: «السؤال الثانی عشر: قد کان محمد بن عبد الوهاب النجدی یستحلّ دماء المسلمین و أموالَهم و أعراضهم، و کان ینسب الناس کلَّهم إلی الشرک و یسبُّ السلف، فکیف ترون ذلک؟ و هل یجوز تکفیر السلف و المسلمین و أهل القبلة أم کیف مشربکم؟ الجواب: الحکم عندنا فیهم ما قال صاحبُ الدرالمختار (4-262 ایج ایم سعید): "و خوارج و هم قوم لهم منعة خرجوا علیه بتأویل یرون أنه علی باطل کفر أو معصیة توجب قتاله بتأویلهم، یستحلون دمائنا و أموالنا و یسبون نسائنا" إلی أن قال: "و حکمهم حکم البغاة" ثم قال: "و إنما لم نکفرهم لکونه عن تأویل و إن کان باطلاً" و قال الشامی فی حاشیته: "کما وقع فی زماننا فی أتباع عبد الوهاب الذین خرجوا من نجد و تغلبوا علی الحرمین و کانوا ینتحلون مذهب الحنابلة لکنهم اعتقدوا أنهم هم المسلمون و أن من خالف اعتقادهم مشرکون و استباحوا بذلک قتلَ أهل السنة و قتلَ علمائهم حتی کسر الله شوکتهم" ثم أقول: لیس هو و لا أحد من أتباعه و شیعته من مشایخنا فی سلسلة من سلاسل العلم من الفقه و الحدیث و التفسیر و التصوف و أما استحلال دماء المسلمین و أموالهم و أعراضِهم: فإما أن یکون بغیر حق أو بحق فإن کان بغیر حق: فإما أن یکون من غیر تأویل: فکفر و خروج عن الإسلام و إن کان بتأویل لا یسوغ فی الشرع: ففسق. و أما إن کان بحق: فجائز بل واجب. و أما تکفیر السلف من المسلمین فحاشا أن نکفر أحداً منهم، بل هو عندنا رفض و ابتداع فی الدین و تکفیر أهل القبلة من المبتدعین: فلا نکفرهم ما لم ینکروا حکماً ضروریاً من ضروریات الدین، فإذا ثبت إنکار أمر ضروری من الدین نکفرهم و نحتاط فیه، و هذا دأبنا و دأب مشایخنا رحمهم الله تعالی.
3- . الله یارخان، عقائد و کمالات علمائی دیوبند، ص6.

فارغ التحصیلان دیوبند، همین طور حمایت برخی احزاب دیوبندی از گروه های تندرو همانند القاعده، انحراف دیگری در رویکرد اعتدالی بزرگان دیوبند به شمار می آید. هرچند با محدود کردن این روابط به تعامل سیاسی و تأثیرپذیری آنها از وهابیت، می توان ارتباط آنها با تفکر اصلی حاکم بر مکتب دیوبندیه را نفی کرد.

ص: 263

منابع

1.«المحن الکبیرة التی تقف الیوم فی وجه الدعوة عقبات جدیدة متغیرة»، الداعی، س34، ش9-10، 1431/2010.

2.«مبانی ایدئولوژیک گروهک ریگی»، روزنامه کیهان، ش19596، (12/12/1388).

3.أبو أحمد، أشرف شعبان، «فَ-رِّقْ ... تَسُ-دْ»، الداعی، س30، ش8، 1427.

4.أبوالمکرم بن عبد الجلیل، الامام محمد بن عبد الوهاب بین مؤیدیها و معارضیها فی شبه القارة الهندیة، چاپ دوم، دار السلام للنشر والتوزیع، ریاض، 1421.

5.احمد، محمد مسعود، الشیخ احمد رضا خان البریلوی و شی ء من حیاته، و افکاره و خدماته، مؤسسه رضا بالجامعة النظامیة الرضویة، پاکستان، لاهور، 1411/1991.

6.تهانوی، اشرف علی و دیگران، منتخب عام فهم ایک هزار حدیث، اداره تألیفات اشرفیه، پاکستان، ملتان، 1429.

7.تهانوی، اشرف علی، «الشریعة تنهی عن الاحتفال بمیلاد النبی صلی الله علیه وسلم فی یوم محدّد من ربیع الأول»، الداعی، س30، ش1-2، 1427.

8.تهانوی، اشرف علی، «الشریعة تنهی عن الاحتفال»، الداعی، س30، ش1-2، 1427.

9.تهانوی، اشرف علی، «لایجوز إطراء النبی صلی الله علیه وسلم بنحو یؤدّی إلی الاساءة إلی الأنبیاء الآخرین»، الداعی، س30، ش11، 1427.

10.تهانوی، اشرف علی، اصلاح انقلاب امت، اداره معارف، پاکستان، کراچی، [بی تا].

11.جلالی، لطف الله، تاریخ و عقاید ماتریدیه، چاپ اول، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، قم، 1386.

12.جمالی، جواد، «آینده اسلام گرایی در پاکستان»، فصل نامه مطالعات راهبردی جهان اسلام، س11، ش41، 1389.

13.جمعی از نویسندگان، فرق تسنن، به کوشش: مهدی فرمانیان، انتشارات دانشگاه ادیان و مذاهب، قم، 1386.

14.جمعی از نویسندگان، کتاب آسیا (5) «ویژه مسائل پاکستان»، مؤسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بین المللی ابرار معاصر، تهران، 1389.

15.جهنی، مانع بن حماد، الموسوعة المیسرة فی الادیان والمذاهب والاحزاب المعاصرة، ج1، چاپ سوم، دار الندوة، ریاض، 1418.

16.خالد محمود، مطالعه بریلویت، حافظی بُکدپو دیوبند، هند، دیوبند، 2004.

ص: 264

17.دهلوی، اسماعیل بن عبدالغنی، رسالة التوحید، ترجمه به عربی: ابوالحسن علی الحسنی الندوی، چاپ اول، وزارة الشؤون الاسلامیة، عربستان، 1417.

18.دهلوی، عبد الحق، الاعمال المأثورة فی الأیام المشهورة، مجتبایی، دهلی، [بی تا].

19.دهلوی، کفایت الله، تعلیم الاسلام بر اساس فقه مذهب حنفی، ترجمه: عبدالمجید مرادزهی خاشی، انتشارات فاروق اعظم، [بی جا]، [بی تا].

20.رب نواز ظاهر، نقوش جهنگوی، مکتبة خلافت راشده، پاکستان، کراچی، [بی تا].

21.رفیعی، محمدطاهر، نقد و بررسی اندیشه های کلامی دیوبندیه، پایان نامه مؤسسه آموزشی- پژوهشی امام خمینی!، قم، 1390.

22.سلفی افغانی، شمس الدین، الماتریدیة و موقفهم من توحید الأسماء والصفات، چاپ دوم، مکتبة الصدیق، طائف، 1419/1998.

23.سهارنپوری، خلیل احمد، المهند علی المفند، المطبعة العربیة، لاهور، 1404/1984.

24.سهارنپوری، خلیل احمد، بذل المجهود، دار الکتب العلمیه، بیروت، [بی تا].

25.صالح عبود، عقیدة الشیخ محمد بن عبد الوهاب و أثرها فی العالم الاسلامی، ج1، «فایل اینترنتی»، [بی تا].

26.صالوجی، شبیر احمد، «ذِکرُ اللّه جَهرًا واجْتماعًا وسیلة من وسائل التزکیة والاحسان»، الداعی، س32، ش6، 1429.

27.طالب الرحمن، الدیوبندیة تعریفها و عقائدها، چاپ اول، دار الکتاب والسنة، پاکستان، 1415/1995.

28.عباس زاده فتح آبادی، مهدی، «القاعده پس از 11 سپتامبر (با تأکید بر عراق)، فصل نامه سیاست، مجله دانشکده حقوق و علوم سیاسی، دوره 40، ش2، 1389.

29.عبدالرب میرزا، «ضوء علی قصة تأسیس جامعة دارالعلوم/ دیوبند (الهند)»، الداعی، ش5، س30، 1427.

30.عثمانی، شبیر احمد، فتح الملهم شرح صحیح المسلم، چاپ اول، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1426/2006.

31.عثمانی، ظفر احمد، اعلاء السنن، تقریر درس های اشرف علی تهانوی، چاپ سوم، ادارة القرآن والعلوم الاسلامیة، پاکستان، کراتشی، 1415.

32.عثمانی، محمد شفیع، مجالس حکیم الأمة، دار الاشاعت، پاکستان، کراچی، 1393.

33.عماره، محمد، «الحضارة الاسلامیة والتعددیة الحزبیة»، الداعی، س31، ش7، 1428.

34.فدوی، عبد القیوم، اسامه بن لادن و ماجراها، چاپ اول، مفاخر، کابل، 1381.

ص: 265

35.فرزین نیا، زیبا، سیاست خارجی پاکستان: تغییر و تحول، چاپ اول، مرکز چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، تهران، 1383.

36.قاسمی، بدرالحسن، «وحدة الأمة الاسلامیة»، الداعی، س31، ش1 و 2، 1428/2007.

37.قاسمی، حبیب الرحمن، خمینیت عصر حاضر کا عظیم فتنه، بیت التوحید، پاکستان، کراچی، [بی تا].

38.قاسمی، عبد الغنی، فکُّ القیود عَن کتاب فتح المعبود فی بیان هفوات فی کتاب بذل المجهود، [بی نا]، [بی جا]، 1432/2011.

39.قاسمی، محمد طیب، علماء دیوبند عقیدة و منهجا، دار العلوم، هند، دیوبند، 1430/2009.

40.قاسمی، محمد طیب، گزارش سفر افغانستان در پرتو پیوستگی های دینی و عرفانی دارالعلوم دیوبند، ترجمه: نذیر احمد سلامی، چاپ اول، اهل بیت علیهم السلام ، مؤسسه فرهنگی هفت اقلیم شرق، قم - زاهدان، 1382.

41.قرشی، محمد اقبال، معارف الاکابر بروایت حکیم الأمت حضرت مولانا أشرف علی التهانوی، اداره اسلامیات، پاکستان، لاهور، [بی تا].

42.کاندهلوی، زکریا، أوجز المسالک إلی موطأ مالک، چاپ اول، دار القلم، دمشق، 1424/2003.

43.کاندهلوی، محمد ادریس، التعلیق الصبیح علی مشکاة المصابیح، چاپ اول، مطبعة الاعتدال، دمشق، 1354.

44.کاندهلوی، محمد یوسف، الاحادیث المنتخبة فی الصفات الستة للدعوة إلی الله، [بی نا]، [بی جا]، [بی تا].

45.کشمیری، انورشاه، اکفار الملحدین فی ضروریات الدین، چاپ سوم، المجلس العلمی إدارة القرآن والعلوم الاسلامیة، پاکستان، 1424/2004.

46.کشمیری، انورشاه، فیض الباری، چاپ اول، دار الکتب العلمیة، لبنان، بیروت، 2005.

47.کشمیری، انورشاه، معارف السنن شرح سنن الترمذی، گردآوری: محمد یوسف بنوری، ایج- ایم- سعید کمپنی، پاکستان، کراتشی، 1413.

48.گنگوهی، رشید احمد، فتاوی رشیدیه، دار الاشاعت، پاکستان، کراچی، [بی تا].

49.گیلانی، سید ناظر احسن، سیری در زندگی حضرت امام مولانا محمد قاسم نانوتوی، ترجمه و اقتباس: صلاح الدین شهنوازی، چاپ اول، صدیقی، زاهدان، 1384.

50.لکهنوی، عبدالحی، الرفع والتکمیل فی الجرح والتعدیل، چاپ سوم، دار التراث، مکتب المطبوعات الاسلامیه، [بی جا]، 1407.

ص: 266

51.الله یارخان، عقائد و کمالات علمائی دیوبند، اداره نقش بندیه اویسیه دار العرفان، پاکستان، [بی تا].

52.مبارکفوری، عبیدالله، مرعاة المفاتیح شرح مشکاة المصابیح، [بی نا]، [بی جا]، [بی تا].

53.مجلسی، محمدباقر، ایمان و کفر، [بی جا]، [بی نا]، [بی تا].

54.مرصفی، سعد، «أعیادنا فرحة بریئة»، الداعی، س30، ش9-10، 1427.

55.مفید، محمد بن نعمان، أوائل المقالات فی المذاهب والمختارات، چاپ اول، المؤتمر العالمی للشیخ المفید، قم، 1413.

56.نانوتوی، محمد قاسم، آب حیات، اداره تألیفات اشرفیه، ملتان، [بی تا].

57.ندوی، ابوالحسن علی حسنی، من أعلام المسلمین و مشاهیرهم، چاپ اول، دار ابن کثیر، بیروت، 1423/2002.

58.ندوی، محمد رحمت الله، اشرف علی التهانوی حکیم الأمة و شیخ مشایخ العصر فی الهند، چاپ اول، دار القلم، دمشق، 1427/2006.

59.afview.blogfa.com

60.almeshkat.net

61.avapress.com

62.centralasiaonline.com

63.darululoom-deoband.com

64.farsi.sunnionline.us

65.serat-e-mustaqeem.com

66.serat-e-mustaqeem.com

67.tolonews.com

ص: 267

ص: 268

حدیث منع نشستن و عبادت کردن در مقابر: بررسی تطبیقی دیدگاه ابن تیمیه و مذاهب اربعه اهل سنت / حمزه علی بهرامی

اشاره

حمزه علی بهرامی(1)

چکیده

مسئله عبادت در مقابر یکی از مسائل اختلافی بین ابن تیمیه و اتباع او با جامعه اهل سنت و مسلمانان است. وهابیان ضمن مشرک خواندن کسانی که در مقابر انبیا به عبادت می پردازند، به تخریب بقاع متبرکه، تکفیر و قتل سایر مسلمانان اقدام می کنند. ابن تیمیه، نظریه پرداز اندیشه تکفیری، با استناد به برخی ادله ضعیف، از جمله حدیثی از ابا مرثد غنوی، عبادت در مقابر را حرام و بعضاً شرک می داند. تحقیق پیش رو به مطالعه و مقایسه تطبیقی مسئله عبادت در مقابر، با نظر و استناد به روایت فوق از منظر ابن تیمیه و شاگرد او، با مذاهب اربعه اهل سنت می پردازد؛ و در پایان به این نتیجه می رسد که، روایت فوق فارغ از اشکالات سندی و محتوایی، در تعارض با روایات عام و خاص دیگری است که قائل به جواز عبادت در مقابرند. ضمن اینکه علمای اهل سنت حداکثر حکم کراهت را از این روایت برداشت کرده اند، نه حرمت را. یکی دیگر از نتایج این تحقیق این است که عقایدی که وهابیان تحت تأثیر ابن تیمیه دارند، دست کم در این مسئله در تعارض شدید با عقاید اهل سنت و جماعت و عموم مسلمانان است.

کلیدواژه ها: ابن تیمیه، عبادت، زیارت قبور، اهل سنت، نماز، حدیث ابا مرثد غنوی.

ص: 269


1- عضو هیئت علمی دانشگاه اصفهان، سطح 4 حوزه.
مقدمه

جامعه جهانی، به ویژه منطقه خاورمیانه، امروزه شاهد خشن ترین جنایات بشری به دست گروه هایی همچون وهابیان، القاعده، طالبان، داعش، بوکوحرام و ... است. این گروه ها با تحریف واژه «سلف» و به یدک کشیدن آن به تکفیر دیگران و تخریب مقابر انبیا و اولیا می پردازند. بر کسی پوشیده نیست که یکی از برجسته ترین و شاخص ترین نظریه پردازان جریان تکفیری کسی نیست جز ابن تیمیه، که منشأ تفکر وهابیان را باید در فتاوای او جست وجو کرد. او یکی از فقها و متکلمان حنبلی مذهب است که در قرن هفتم و هشتم زندگی می کرد. وی در کتاب الحمویة الکبری با عقاید عمومی اهل سنت اشعری به مخالفت پرداخت. در کتاب های منهاج السنة النبویة و الزیارة عقاید خاصی درباره زیارت قبور، توسل، شفاعت و تقدیس اولیا مطرح کرد، که به زندانی شدنش انجامید.(1) درباره فتاوای ابن تیمیه این پرسش مطرح است که آیا او دلیلی هم دارد و آیا عقیده جریان های تکفیری به رهبری ابن تیمیه مطابق عقیده عموم اهل سنت است. بررسی ادله ابن تیمیه و مقایسه آن با دیدگاه های فرق اهل سنت می تواند نشان دهد که فتاوای او تا چه حد متقن است. اهمیت این مسئله زمانی آشکارتر می شود که می ببینیم جریان های تکفیری با حمایت امپریالیسم غرب در سایه درآمدهای نفتی و تبلیغات، خود را نماینده اهل سنت معرفی می کنند. آیا واقعاً عقاید جریان های تکفیری و ابن تیمیه دست کم در خصوص عبادت در مقابر مطابق عقاید جامعه اهل سنت و مورد تأیید آنهاست؟ آیا پیروان ابن تیمیه می توانند خود را نماینده اهل سنت معرفی کنند؟ بررسی تطبیقی این مسئله بین ابن تیمیه و مذاهب اهل سنت می تواند پاسخ پرسش فوق را روشن کند. باید توجه داشت که فرقه های اهل سنت حدود شش قرن قبل از ابن تیمیه شکل گرفته و به زمان صدر اسلام، که ابن تیمیه و پیروان او ادعای بازگشت به آن را دارند، نزدیک تر بوده اند. مستندات ابن تیمیه نیز همان آیات و روایاتی است که در اختیار فقهای اهل سنت بوده است و آنها بر طبق آن فتوا داده اند.

یکی از مهم ترین ادله ابن تیمیه و شاگردش که بارها در آثار آنها انعکاس یافته، حدیثی است که ابا مرثد غنوی آن را از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل می کند. ارزیابی این دلیل و آشنایی با عقاید مذاهب

ص: 270


1- . مهدی فرمانیان کاشانی، مجموعه مقالات فرق تسنن، ص623؛ محمد ابو زهره، تاریخ مذاهب اسلامی، ص346.

اهل سنت درباره این حدیث ضمن اینکه می تواند ما را با دیدگاه آنها درباره عبادت نزد مقابر آشنا کند، می تواند میزان قُرب و بُعد عقاید ابن تیمیه و وهابیان را با اهل سنت نشان دهد.

بدین منظور بعد از اشاره به برخی مفاهیم کلیدی، مانند مقبره و عبادت، عقیده و برداشت ابن تیمیه از حدیث فوق را ارزیابی کرده، سپس به دیدگاه علمای شافعی، حنفی، مالکی و حنبلی و برخی مستندات آنها ذیل حدیث اشاره می کنیم. روش تحقیق اسنادی کتاب خانه ای و تحلیلی عقلی است. در این بررسی کوشیده ایم برای هر یک از مذاهب اربعه تقریباً هشت منبع معتبر و دست اول را انتخاب کنیم و به آنها ارجاع دهیم.

1. مفهوم شناسی
الف. عبادت

کتب لغت «عبادت» را به خضوع و تذلل معنا کرده اند.(1) از لحاظ لغوی، هر گونه خضوع در مقابل کسی عبادت محسوب می شود. لذا عبادت در لغت شامل رفتارهایی مانند تواضع و احترام به بزرگان دین و قبور آنها، حتی بوسیدن حجرالاسود و ... می شود، ولی عبادت در معنای اصطلاحی، خضوع همراه با اعتقاد به الوهیت و تقدیس معبود است. به عبارت دیگر، عبادت، خضوع توأم با تقدیس و تسبیح و تنزیه معبود از کلیه عیوب و نقایص است. بت پرستان مکه از آن رو مشرک خوانده می شدند که علاوه بر تواضع در برابر بت ها معتقد به الوهیت و تدبیر آنها در عالم بودند. بنابراین، صرف احترام و خضوع در برابر شخصی، بدون اعتقاد به الوهیت و تقدیس او عبادت اصطلاحی محسوب نمی شود. گرچه سجده ملائکه در برابر حضرت آدم علیه السلام یا سجده فرزندان حضرت یعقوب علیه السلام در برابر حضرت یوسف علیه السلام به معنای لغوی عبادت است، اما به معنای اصطلاحی عبادت نیست. لذا معنای لغوی عبادت عام تر است و شامل هر گونه رفتار خاشعانه و خاضعانه می شود. ولی معنای اصطلاحی آن، رفتار خاضعانه همراه با اعتقاد به الوهیت و تقدیس ذات معبود است.(2)

ص: 271


1- . محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج3، ص273.
2- . جعفر سبحانی، آیین وهابیت، ص196.

عبادت مصادیق متعددی دارد. در این تحقیق، به مهم ترین مصداق عبادت، یعنی نماز خواندن، نظر داریم که از مواردی است که ابن تیمیه بر آن تأکید ویژه دارد.

ب. مقبره

کتب لغت، «قبر» را مدفن و محل قرار میت، و جمع آن را «قبور» دانسته اند. همچنین، «مقبره» به معنای محل قبر و جمع آن «مقابر» است.(1) مقبره محل دفن مردگان است. به نظر می رسد لفظ «مقبره» از «قبر» گرفته شده باشد. زیرا کثرت چیزی در یک مکان، می تواند مبنای اسم گذاری آن مکان قرار گیرد؛ مانند مسبع که به مکانی گفته می شود که در آنجا درندگان فراوان باشند. در فارسی «مقابر» معادل قبرستان است. در معنای لغوی، تفاوتی نمی کند که قبرستان جدید باشد یا سالیان درازی بر آن گذشته باشد؛ یک نفر در آنجا مدفون باشد یا بیشتر. در این مقاله نیز همین معنا مقصود است.

2. عبادت در مقبره از منظر ابن تیمیه

ابن تیمیه برای اثبات عقیده خویش به قرآن کریم، احادیث و سیره استدلال می کند. او از طریق این ادله می خواهد اثبات کند که توجه به غیرخدا ممنوع است. از مهم ترین ادله قرآنی او آیات 56 سوره اسراء(2) و 5 سوره انشراح(3) و 23 سوره نوح(4) است. همچنین، او احادیث متعددی را برای اثبات مطلب خود می آورد، اما در این میان بر دو حدیث بیشترین تأکید را دارد؛ حدیث ابا مرثد غنوی(5) که درباره منع نشستن و خواندن نماز در کنار قبور است و دیگری حدیث شدّالرحال.(6) ابن تیمیه نه تنها برای عبادت و دعا در کنار قبور انبیا و صالحان فضیلتی قائل نیست، بلکه آن را حرام می داند. او در رد فضیلت عبادت در کنار قبور تأکید می کند که اجماع سلف بر این است که اقامه نماز و

ص: 272


1- . خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج5، ص158؛ محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج5، ص70.
2- . )قُل اُدْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِهِ فَلَا یمْلِکونَ کشْفَ الضُّرِّ عَنْکمْ وَلَا تَحْوِیلًا أُولَئِک الَّذِینَ یدْعُونَ یبْتَغُونَ إلَی رَبِّهِمْ الْوَسِیلَةَ أَیهُمْ أَقْرَبُ وَیرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَیخَافُونَ عَذَابَهُ إنَّ عَذَابَ رَبِّک کانَ مَحْذُورًا(؛ سوره اسراء (17)، آیه 56.
3- . )فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ، وَإِلَی رَبِّک فَارْغَبْ(؛ سوره انشراح (94)، آیه 7.
4- . )وَقَالُوا لَا تَذَرُنَّ آلِهَتَکمْ وَلَا تَذَرُنَّ وَدًّا وَلَا سُوَاعًا وَلَا یغُوثَ وَیعُوقَ وَنَسْرًا(؛ سوره نوح (71)، آیه 23.
5- . «عَنْ النَّبِی- أَنَّهُ قَالَ: لَا تَجْلِسُوا عَلَی الْقُبُورِ، وَلَا تُصَلُّوا إلَیها»؛ مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج2، ص668.
6- . «لاتُشَدُّ الرِّحَالُ إلَّا إلَی ثَلَاثَةِ مَسَاجِدَ: الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَالْمَسْجِدِ الْأَقْصَی وَمَسْجِدِی هَذَا».

خواندن دعا در مساجد بهتر از انجام دادن آن در مقابر انبیا و صالحان است.(1) همچنین، هیچ یک از صحابه و تابعین فضیلتی برای این عبادت قائل نیستند. استجابت دعا در کنار این قبور دلیلی بر فضیلت آنها محسوب نمی شود، زیرا ممکن است دعا در مقابر کفار و فاسقان هم مستجاب شود. به علاوه، انتساب بسیاری از قبرها به انبیا و بزرگان صحیح نیست، و به جز قبر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نمی توان هیچ قبری را با قطع و یقین به صاحب آن نسبت داد. پس استجابت دعا در کنار این قبور ربطی به صاحب آن قبرها ندارد و عبادت مردم در کنار این قبور از سر جهل است.(2) او حتی توقف در کنار قبر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را نیز جایز نمی داند. ابن قیم، شاگرد او، از این فراتر رفته، عبادت در کنار قبور را گناهی بزرگ، بلکه شرک می داند.(3) آنها معتقدند حتی اگر نمازگزار در مقابر قصد عبادت و دعا و نماز برای خداوند را هم بکند گویا صاحب آن قبر را قصد کرده است؛ و قصد غیرخداوند کردن هم شرک است.

3. ارزیابی حدیث ابا مرثد
اشاره

همان طور که اشاره شد، یکی از مهم ترین احادیثی که ابن تیمیه برای مدعای خود می آورد حدیث نهی از نشستن و نماز خواندن در کنار قبور است.(4) ابن تیمیه در آثار خود بیش از یازده بار و ابن قیم هفت بار به این حدیث استناد کرده اند. آنها با استدلال به این حدیث، عبادت در مقابر را بدعت و حرام می دانند؛ و معتقدند حتی اگر نمازگزار در مقابر قصد عبادت و دعا و نماز برای خداوند را هم بکند گویا صاحب آن قبر را قصد کرده است و قصد غیرخداوند هم شرک است. ابن تیمیه با استناد به حدیث فوق، علاوه بر اینکه عبادت در مقابر را بدعت و حرام می داند، آن را مانند فعل نصارا می داند که حضرت عیسی علیه السلام و مریم علیه السلام را به مقام الوهیت و خدایی رساندند. البته این حرمت در قبر انبیا شدیدتر است.(5) بررسی حدیث از حیث سندی و محتوایی می تواند نشان دهد که تا چه اندازه این استدلال صحیح است.

ص: 273


1- . ابن تیمیه، زیارة القبور والاستنجاد بالمقبور، ص29.
2- . ابن تیمیه، مجموع فتاوی، جزء27، ص115 و 130.
3- . محمد بن أبی بکر، إغاثة اللهفان من مصائد الشیطان، ج1، ص185 و 201؛ محمد بن ابی بکر، إعلام الموقعین عن رب العالمین، ج4، ص181.
4- . «عَنْ النَّبِی- أَنَّهُ قَالَ: لَا تَجْلِسُوا عَلَی الْقُبُورِ، وَلَا تُصَلُّوا إلَیها»؛ مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج2، ص668.
5- . ابن تیمیة، مجموع فتاوی، جزء 1، ص237 و 354 و جزء 27، ص127.
الف. بررسی سندی حدیث

این حدیث در منابع روایی اهل سنت، در کتاب های صحیح مسلم، صحیح ابن حبان، صحیح ابن خزیمه، مسند احمد، مسند ابی یعلی، سنن بیهقی، سنن ترمذی، مستدرک حاکم و المعجم طبرانی ذکر شده است. حدیث فوق در منابع روایی اهل سنت به دو سند وارد شده است. راوی اصلی در هر دو سند ابا مرثد غنوی از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است. بنابراین، حدیث از جمله احادیث آحاد است که در طبقه سوم به دو سند منتسب می شود. در سند اول عبدالله بن مبارک و ابو ادریس خولانی قرار دارند، ولی در سند دوم این دو راوی وجود ندارند.(1)

یکی از عمده ترین تفاوت های هر دو سند، وجود عبدالله بن مبارک در سند اول است. همین تفاوت باعث شده است ترمذی و ابن خزیمه و احمد بن حنبل، با اینکه روایت را به هر دو سند نقل می کنند، سندی را که عبدالله بن مبارک در آن قرار دارد ضعیف بدانند. طبق گفته آنها، فقط سند دوم قابل بررسی است.(2) منابع رجالی اهل سنت، عبدالله بن مبارک را با نام «شیخ لیس بالمعروف» معرفی می کنند.(3) ذهبی در نقلی او را غیرحافظ می خواند.(4)

بنابراین، نخست آنکه این حدیث را همه متون روایی معتبر اهل سنت مانند صحیح بخاری و سنن ابی داوود نقل نکرده اند؛ دوم آنکه نقل اول، که در سند آن عبدالله بن مبارک قرار دارد، به نقل ترمذی و افراد دیگر حجیت ندارد؛ و سوم آنکه نقل دوم حدیث با پرسش هایی مواجه است، از جمله اینکه طبق نقل حاکم، خود واثل به طور مستقیم و با حذف غنوی از پیامبر نقل می کند که منجر به مرفوع شدن روایت می شود، یا در نقل طبرانی بین ولید بن مسلم و ابن جابر پنج واسطه قرار می گیرند که احتمالاً طبقه هر کدام متفاوت باشد. لذا روایت به لحاظ سندی ضعیف و استنادناپذیر است.(5)

ص: 274


1- . أبو بکر احمد بن الحسین بن علی بیهقی، السنن الکبری، ج2، ص435 و ج4، ص79؛ مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج2، ص668؛ أحمد ابن علی ابویعلی موصلی، مسند أبی یعلی، ج3، ص83؛ محمد بن حبان بن احمد، صحیح ابن حبان، ج6، ص90.
2- . محمد بن عیسی ابو عیسی ترمذی، سنن الترمذی، ج3، ص368؛ محمد بن اسحاق ابن خزیمة، صحیح ابن خزیمة، ج2، ص7؛ أبو عبد الله أحمد بن محمد بن حنبل، مسند الإمام أحمد بن حنبل، ج28، ص451.
3- . أحمد بن علی بن حجر عسقلانی، لسان المیزان، ج3، ص330.
4- . شمس الدین أبو عبدالله محمد ابن أحمد ذَهَبی، سیر أعلام النبلاء، ج15، ص395.
5- . أبو عبدالله محمد ابن عبدالله حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج3، ص243؛ سلیمان بن أحمد طبرانی، المعجم الکبیر، ج19، ص193.
ب. بررسی محتوایی

صرف نظر از سند روایت و اشکالات وارد بر آن، روایت از جهت دلالت بر نهی نیز محل بحث و گفت وگو است. بیضاوی ضمن اینکه نهی حدیث فوق و امثال آن را قبول ندارد، قائل به جواز نماز، بدون کراهت در مقابر است.(1) مغلطای حنفی بیان حدیث فوق را درباره جواز یا عدم جواز نماز در مقابر ناکافی می داند.(2) حداکثر نهیی که مشهور علمای اهل سنت از این گونه نواهی پیامبر داشته اند کراهت است. همچنان که بیهقی مناوی و بدرالدین حنفی هم به آن اشاره کرده اند.(3) بنابراین، با نظر به عقیده فقهای اهل سنت، حمل روایت بر کراهت اولی است تا نهی آن.

برخی از منابع اهل سنت، نهی پیامبر در حدیث غنوی و امثال آن را به سبب محاذات و رو به رو قرار گرفتن با قبر یا نجاست مقابر دانسته اند. در این صورت با مرتفع شدن محاذات و نجاست، حتی حکم کراهت هم از بین می رود. ناگفته نماند که برخی از این منابع حتی بدن انبیا را به جهت شرافت و بزرگی منزلت آنها نجس ندانسته اند و از این جهت نیز عبادت در مقبره آنها اشکال ندارد.(4)

4. دیدگاه شافعی ها درباره حدیث ابا مرثد غنوی

شافعی نماز خواندن در مقبره غیرنجس را مجزی می داند و می گوید نیازی به اعاده ندارد. او کراهت نماز در مقبره ای را که نبش قبر شده و خاک آنجا به گوشت و استخوان مردگان آغشته شده، به سبب نجاست آن مکان، جایز نمی داند نه به سبب مقبره بودن.(5)

ص: 275


1- . محمد ابن إسماعیل کحلانی الأمیر، سبل السلام، ج1، ص299.
2- . مغلطای ابن قلیج ابن عبد الله، شرح سنن ابن ماجه، ج1، ص1238.
3- . ویستفاد من الحدیث مسألتان، الأولی: کراهة الجلوس علی القبر. والثانیة: کراهة الصلاة إلیها؛ أبو بکر أحمد بن الحسین بن علی بیهقی، السنن الکبری، ج2، ص435؛ محمد عبد الرئوف مناوی، التیسیر بشرح الجامع الصغیر، ج2، ص491؛ محمد عبد الرئوف مناوی، فیض القدیر، شرح جامع الصغیر، ج6، ص506؛ أبو محمد محمود بن أحمد بدر الدین عینی، شرح سنن أبی داوود، ج6، ص186.
4- . أبی بکر بن السید محمد شطا دمیاطی، حاشیة إعانة الطالبین علی حل ألفاظ فتح المعین لشرح قرة العین بمهمات الدین، ج1، ص195 و ج2، ص277؛ سلیمان بن محمد بُجَیرَمِی، تحفة الحبیب علی شرح الخطیب، ج2، ص95.
5- . أبو سلیمان حمد ابن محمد خطابی، معالم السنن، شرح سنن أبی داوود، ج1، ص148؛ أبو عمر یوسف ابن عبد الله ابن عبد البر نمری قرطبی، التمهید لما فی الموطأ من المعانی والأسانید، ج5، ص230؛ أبو محمد الحسین ابن مسعود ابن الفراء بغوی، شرح السنة، ج2، ص411؛ زین الدین أبی الفرج عبد الرحمن ابن رجب بغدادی، فتح الباری، ج2، ص398-407؛ أبو محمد محمود ابن أحمد بدر الدین عینی، عمدة القاری شرح صحیح البخاری، ج4، ص173.

نووی، از علمای بزرگ شافعی، می گوید سه دیدگاه درباره حکم نماز و عبادت در مقبره وجود دارد. گروهی مانند ابن منذر قائل به کراهت نماز هستند. گروهی مانند ابوهریره و وائل بن اسقع و حسن بصری قائل به عدم کراهت هستند. و از مالک، دو روایت نقل شده که مشهورترین آن عدم کراهت در صورت عدم نجاست یا عدم علم به نجاست است.(1)

ابن رجب حنبلی حکم کراهت نماز را به اصحاب شافعی نسبت می دهد. او در بیانی می گوید اصحاب شافعی مقابر را به سه دسته تقسیم می کنند؛ مقابری که به دفعات مکرر نبش قبر می شوند. نماز در این گونه مقابر به سبب اختلاط خاک با نجاست صحیح نیست؛ دسته دوم مقابر جدیدی هستند که نبش قبر نشده اند. نماز در این گونه مقابر صحیح، ولی مکروه است. اما مقابری که نبش قبر آنها مشکوک است دو قول صحت و عدم صحت نماز درباره شان هست.(2)

گروهی از علمای شافعی با استناد به حدیث غنوی و امثال آن، نماز خواندن در قبور انبیا را جایز نمی دانند؛ ولی نماز در قبور غیر انبیا را جایز می دانند.(3) نگارنده از متن انصاری این گونه برداشت کرد که نماز خواندن در مقابر انبیا به شکلی که قبر در مقابل نمازگزار قرار بگیرد جایز نیست؛ ولی در صورتی که قبر در مقابل نمازگزار نباشد اشکالی ندارد. برخی دیگر از علمای شافعی، برعکس گروه قبلی، قائل به کراهت نماز خواندن در مقبره غیر انبیا هستند. آنها علت این کراهت را محاذات و رو به رویی با نجاست می دانند؛ چراکه مرده از جمله نجاسات است. بنابراین، اگر محاذات از بین برود تبعاً کراهت این عمل هم از بین می رود. این گروه قائل به عدم کراهت نماز خواندن در مقبره پیامبران و شهدا هستند. از نظر این گروه، دلیل این حکم این است که انبیا و شهدا به سبب علوّ مقام، جزء مردگان و بالتبع جزء نجاسات محسوب نمی شوند، بلکه مطابق نص قرآن آنها از جمله زندگان هستند. لذا نماز در بین مقام و رکن با وجود اینکه مقبره پیامبران است اشکالی ندارد. این گروه در پاسخ به حدیث غنوی و امثال آن می گویند منظور از منع و لعن جایی است که قبر پیامبر تبرکاً قبله قرار بگیرد.(4)

ص: 276


1- . أبو زکریا محیی الدین یحیی بن شرف نووی، المجموع شرح المهذب، ج3، ص185.
2- . زین الدین بی الفرج عبد الرحمن بن رجب بغدادی، فتح الباری، ج2، ص398 تا 407.
3- . أبو زکریا محیی الدین یحیی بن شرف نووی، المجموع شرح المهذب، ج3، ص185.
4- . أبی بکر ابن السید محمد شطا دمیاطی، حاشیة إعانة الطالبین علی حل ألفاظ فتح المعین لشرح قرة العین بمهمات الدین، ج1، ص195 و ج2، ص277؛ سلیمان ابن محمد بُجَیرَمِی، تحفة الحبیب علی شرح الخطیب، ج2، ص95.

خلاصه شافعی ها، به خلاف ابن تیمیه، حرمت را از حدیث فوق برداشت نکرده اند و از نظر آنها عبادت در مقابر اشکال ندارد، بلکه در کنار قبور انبیا مستحب هم هست.

5. دیدگاه حنفی ها درباره حدیث غنوی

مشهور احناف، عبادت در کنار مقبره را جایز می دانند.(1) العینی حنفی قائل به جواز نماز در مقبره است. به شرط اینکه محاذات و رو به روی مرده یا بر روی مرده قرار نگیرد.(2) بعضی از احناف با استناد به ادله و روایاتی که ابنتیمیه ذکر کرده نماز خواندن در مقبره را مکروه می دانند. دلیل کراهت، از نظر این گروه، مانند شافعی ها، نجاست مکان است که با مرتفع شدن نجاست حکم کراهت هم از بین می رود.(3)

برخی دیگر از احناف، مانند شافعی ها، با زنده تلقی کردن انبیا و شهدا به سبب علوّ شأنشان عبادت در مقابر آنها را مستحب می دانند. یکی از ادله آنها این است که مرقد حضرت اسماعیل علیه السلام در زیر ناودان کعبه یا بین حجر و زمزم قبر هفتاد نبی است، در حالی که نماز در آنجا افضل از سایر مکانها است.(4)

خلاصه عقیده مشهور احناف این است که نماز و عبادت در مقبره انبیا و صالحان و شهدا مطلقاً اشکال ندارد.

6. دیدگاه مالکی ها درباره حدیث غنوی

به اعتقاد مالک، کسی که در مقبره غیرنجس نماز بخواند نماز او صحیح و مجزی است و نیازی به اعاده ندارد. از مالک و حسن بصری نقل شده که در مقبره نماز می خواندند. لذا مالک قائل به جواز نماز در مقبره بوده است.(5) علمای مالکی هم، به تبعیت از مالک، نماز و عبادت در مقابر را

ص: 277


1- . محمد امین بن عمر بن عابدین، رد المحتار علی الدر المختار، ج1، ص380.
2- . ابو محمد محمود بن احمد بدر الدین عینی، عمدة القاری شرح صحیح البخاری، ج4، ص173.
3- . شمس الدین ابوبکر محمد بن ابی سهل سرخسی، المبسوط للسرخسی، ج1، ص380؛ علاء الدین کاسانی، بدائع الصنائع فی ترتیب الشرائع، ج1، ص115؛ محمد ابن أحمد سمرقندی، تحفة الفقهاء، ج1، ص257؛ احمد بن محمد، حاشیة علی مراقی الفلاح، ج1، ص241.
4- . احمد بن محمد، حاشیة علی مراقی الفلاح، ج1، ص241.
5- . ابو محمد محمود بن احمد بدر الدین عینی، عمدة القاری شرح صحیح البخاری، ج4، ص173؛ ابومحمد حسین بن مسعود بن الفراء بغوی، شرح السنة، ج2، ص411.

جایز می دانند.(1) وقتی از ابن علیش و برخی از فقهای مالکی درباره حکم نماز در مقبره پرسیدند حکم به جواز نماز بدون کراهت دادند.(2)

ابنعبدالبر، القرافی و ...، از فقهای مالکی، ذیل حدیث غنوی و امثال آن، که ابنتیمیه آنها را ذکر کرد، می نویسند کسانی که قائل به کراهت نماز و عبادت در مقابر هستند به این احادیث استناد می کنند. این احادیث اگرچه به لحاظ سند ممکن است صحیح باشند، ولی حجیت ندارند؛ چرا که قابل تأویل هستند. دست برداشتن از حکم عام «جواز نماز خواندن در هر مکان پاک» نیاز به دلیلی محکم و تأویل ناپذیر دارد. لذا حدیث غنوی در تعارض با روایات دیگر است.(3)

یکی دیگر از ادله ابنعبدالبر در جواز نماز در مقبره این است که پیامبر مسجد خود را بر قبور مشرکان بنا کرده است. اگر قرار بود پیامبر نماز خواندن در مقابر را استثنا کند مقبره مشرکان سزاوارتر به استثنا بود تا مقبره مسلمانان.(4) برخی دیگر از فقهای مالکی مسئله نماز در مقبره را از باب تعارض اصل با غالب می دانند. ایشان معتقدند مالک اصل صحت نماز در مقبره را بر غالب «نجاست مکان و عدم صحت» ترجیح داده است.(5)

بنابراین، مالکی ها نیز همچون شافعی ها و احناف در مخالفت با ابنتیمیه منعی که از حدیث غنوی و امثال آن برداشت کردهاند بیش از کراهت نبوده است.

ص: 278


1- . أبو محمد حسین بن مسعود بن الفراء بغوی، شرح السنة، ج2، ص411؛ زین الدین ابی الفرج عبدالرحمن بن رجب بغدادی، فتح الباری، ج2، ص398-407؛ ابوسعید خلف بن ابی القاسم قیروانی، تهذیب المدونة، ج1، ص97.
2- . محمد بن احمد علیش، فتح العلی المالک فی الفتوی علی مذهب الإمام مالک، ج1، ص386.
3- . ابو عمر یوسف بن عبدالله بن عبدالبر نمری قرطبی، الاستذکار الجامع لمذاهب فقهاء الأمصار، ج8، ص245؛ ابوعمر یوسف بن عبدالله بن عبدالبر نمری قرطبی، التمهید لما فی الموطأ من المعانی والأسانید، ج1، ص168 و ج5، ص218 و ج6، ص383؛ شهاب الدین احمد بن ادریس قرافی، الذخیرة، ج2، ص96؛ ابو سلیمان حمد بن محمد خطابی، معالم السنن، شرح سنن ابی داوود، ج1، ص146.
4- . محمد بن ابی بکر، إغاثة اللهفان من مصائد الشیطان، ج1، ص187؛ ابوعمر یوسف بن عبدالله بن عبدالبر نمری قرطبی، التمهید لما فی الموطأ من المعانی والأسانید، ج5، ص230؛ شهاب الدین احمد ابن ادریس قرافی، الذخیرة، ج2، ص96؛ ابوسلیمان حمد ابن محمد خطابی، معالم السنن، شرح سنن ابی داوود، ج1، ص141.
5- . شهاب الدین احمد ابن ادریس قرافی، الذخیرة، ج2، ص96.
7. دیدگاه حنبلی ها درباره حدیث غنوی

روایاتی که احمد بن حنبل درباره نماز در مقبره نقل کرده مختلف است. دو قول صحت در صورت عدم نجاست مقبره و عدم صحت از او نقل شده است.(1) افرادی مانند ابواسحاق حنبلی قائل به صحت و عدم اعاده نماز(2) و برخی دیگر قائل به کراهت هستند.(3) اما بیشتر فقهای حنبلی نماز در مقبره را جایز نمی دانند.(4) ناگفته نماند که این نهی در صورت معذور نبودن نمازگزار است. لذا در صورت وجود عذر، عبادت در مقابر صحیح است. بنابراین، می توان گفت که حنبلی ها به صورت مطلق مخالف عبادت در مقابر نیستند. همچنان که قائل به صحت بلاکراهت نماز میت در مقبره هستند؛ اگرچه نمی توان نماز میت را نماز خواند.(5)

فقهای حنبلی معتقدند اگر شخص، عالم به نهی عبادت در مقبره باشد نماز او باطل است؛ چراکه او عاصی بوده و با عصیان تقرب و اطاعت حاصل نمی شود. اما در صورت جهل به حکم، دو قول صحت و عدم صحت عبادت نقل شده است. کسانی که قائل به صحت نماز در صورت جهل هستند معتقدند نهی واردشده در روایت به این دلیل است که مقبره ها در مظان نجاست هستند. به عبارت دیگر، نهی به دلیل احتمال نجاست است نه به علت مقبره بودن. بنابراین، اصل مکان مدخلیتی در حکم ندارد. پس در صورت طهارت مقبره نماز صحیح است.(6) بخاری نیز معتقد به صحت نماز در صورت جهل به نهی است.(7)

ص: 279


1- . الشرح الکبیر، ج1، ص218 و ص478؛ عبدالله بن احمد بن قدامة مقدسی، المغنی فی فقه الإمام أحمد حنبل، ج1، ص406.
2- . «لم ینقل عن أحد من العلماء أنهم أمروا بإعادتها ولأن النهی لمعنی فی غیر الصلاة أشبه ما لو صلی وفی یده خاتم ذهب (مع التحریم) للنهی وعنه مع الکراهة وفاقا وعنه لا تصح إن علم النهی لخفاء دلیله»؛ أبو إسحاق إبراهیم ابن محمد حنبلی، المبدع فی شرح المقنع، ج1، ص398.
3- . اسحاق بن منصور مروزی، مسائل الإمام أحمد ابن حنبل و ابن راهویه، ج1، ص163.
4- . ابو إسحاق ابراهیم بن محمد حنبلی، المبدع فی شرح المقنع، ج1، ص394؛ ابو النجا موسی بن احمد مقدسی، زاد المستقنع، ج1، ص39.
5- . محمد بن بدر الدین ابن بلبان دمشقی، اخصر المختصرات فی الفقه علی مذهب الإمام احمد بن حنبل، ج1، ص109؛ منصور ابن یونس بهوتی، کشاف القناع عن متن الإقناع، ج1، ص297؛ عبد الرحمن ابن عبد الله بعلی، کشف المخدرات والریاض المزهرات، ج1، ص119؛ مصطفی سیوطی رحیبانی، مطالب أولی النهی فی شرح غایة المنتهی، ج1، ص366.
6- . عبد الله بن احمد ابن قدامة مقدسی، المغنی فی فقه الإمام احمد حنبل، ج1، ص404؛ الشرح الکبیر، ج1، ص479.
7- . الشرح الکبیر، ج1، ص218.

بین فقهای حنبلی درباره علت نهی از عبادت در مقابر دو دیدگاه وجود دارد. برخی از آنها این نهی را از باب تعبد و برخی دیگر به علت نجاست مقابر می دانند. اکثریت قریب به اتفاق فقهای حنبلی این نهی را از باب تعبد می دانند و نه به سبب علت عقلی خاصی. بنابراین، نهی از عبادت شامل هر مکانی که در عرف اسم «مقبره» داشته باشد می شود؛ اعم از اینکه آن مقبره قدیمی باشد یا جدید و خاک آن زیر و رو شده باشد یا نشده باشد. لذا در جایی که یک قبر یا دو قبر باشد یا در خشخاشه (محلی که چندین نفر را در یک قبر دفن کرده باشند) منعی بر نماز وجود ندارد. زیرا در عرف به آنجا مقبره گفته نمی شود.(1) در همین جا باید به این نکته اشاره کرد که قبر انبیا و ائمه معمولاً قبر یک نفر است. لذا نظر به اینکه در عرف به محل دفن انبیا و ائمه مقبره گفته نمی شود، و ملاک حرمت و نهی از عبادت هم مقبره بودن است، پس نباید عبادت در آن اماکن اشکالی داشته باشد. بدین ترتیب اگر در عرف اسم مقبره تغییر کرد و مثلاً تبدیل به مکان دیگر شد نهی عبادت هم از بین می رود: «فإن کان فی الموضع قبر أو قبران لم یمنع من الصلاة فیها لأنها لا یتناولها اسم المقبرة».(2)

احتمال دیگر در نهی عبادت در مقبره به دلیل نجاست مقابر است. معمولاً مقابر به سبب نبش قبر شدن یا زیر و رو و مخلوط شدن خاک، خون، گوشت و ... در مظان نجاست هستند. به عبارت دیگر، (اگرچه حکمت آن مخفی است) این مظنه نجاست متعلق حکم نهی است. لذا اگر احتمال نجاست مرتفع شود حکم نهی هم از بین می رود. تا زمانی که تعلیل حکم ممکن باشد، بر تعبد مرجح است.(3) این احتمال مؤیّد به قرائن و شواهدی چند است. مثلاً یکی از مهم ترین ادله کسانی که قائل به حرمت یا کراهت عبادت در مقابر هستند روایت عمر ابن خطاب از پیامبر است.(4) با

ص: 280


1- . عبد الله بن احمد ابن قدامة مقدسی، المغنی فی فقه الإمام احمد حنبل، ج1، ص405؛ الشرح الکبیر، ج1، ص218 و 480؛ ابو إسحاق ابراهیم بن محمد حنبلی، المبدع فی شرح المقنع، ج1، ص395؛ منصور ابن یونس بهوتی، کشاف القناع عن متن الإقناع، ج1، ص297؛ عبد الرحمن بن عبدالله بعلی، کشف المخدرات والریاض المزهرات، ج1، ص119؛ مصطفی سیوطی رحیبانی، مطالب أولی النهی فی شرح غایة المنتهی، ج1، ص366.
2- . منصور بن یونس بهوتی، کشاف القناع عن متن الإقناع، ج1، ص298؛ عبد الرحمن بن عبدالله بعلی، کشف المخدرات والریاض المزهرات، ج1، ص121؛ مصطفی سیوطی رحیبانی، مطالب أولی النهی فی شرح غایة المنتهی، ج1، ص366.
3- . عبد الله بن احمد بن قدامة مقدسی، المغنی فی فقه الإمام أحمد حنبل، ج1، ص405؛ الشرح الکبیر، ج1، ص480.
4- . «سَبْعُ مَوَاطِنَ لَا تَجُوزُ فِیهَا الصَّلَاةُ: ظَاهِرُ بَیتِ اللَّهِ، وَالْمَقْبَرَةُ، وَالْمَزْبَلَةُ، وَالْمَجْزَرَةُ، وَالْحَمَّامُ، وَعَطَنُ الْإِبِلِ، وَمَحَجَّةُ الطَّرِیقِ»؛ أبو عبدالله محمد بن یزید، سنن ابن ماجه، ج1، ص246.

کمترین ملاحظه در این حدیث می بینیم که تقریباً به جز بام کعبه سایر مکان ها از مکان های نجس هستند.

اشاره به دیدگاه ابن قدامه، از فقهای برجسته حنبلی قرن ششم، بیانگر عقیده این مذهب در مسئله عبادت در مقابر است. وی با تخصیص روایات مجوّزه عام (جعلت لی الارض مسجدا وطهورا ... فحیثما أدرکتک الصلاة فصل فانه مسجد) به وسیله روایات خاص (الارض کلها مسجد إلا الحمام والمقبرة) عبادت در مقابر را صحیح نمی داند. به اعتقاد او، نظر مشهور مذهب حنبلی حرمت نماز در مقبره است، ولی این حرمت به سبب مظنه نجاست آن مکان است. وی دو قول اعاده و عدم اعاده چنین نمازی را از فقهای مذهب نقل می کند که خودش معتقد به اعاده است.(1)

با اندک تسامحی می توان گفت تقریباً بیشتر فقهای حنبلی قائل به حرمت عبادت در مقابر هستند؛ اگرچه نظر نهایی احمد بن حنبل مشخص نیست و برخی از فقهای حنبلی هم قائل به جواز عبادت در مقابرند.

نتیجه
اشاره

با اندک تسامحی می توان گفت که عموم اهل سنت به غیر از حنبلی ها بدون توجه به حدیث غنوی و سایر ادله قائل به صحت و جواز نماز و عبادت در مقبره هستند. اصولاً دو دیدگاه در بین اهل سنت درباره عبادت در مقابر وجود دارد. دیدگاه اکثریت قریب به اتفاق اهل سنت مانند احناف، شافعی ها و مالکی ها به همراه ائمه خودشان؛ و دیدگاه اقلیت که احمد بن حنبل، ابن تیمیه، ابن قیم و اهل ظاهر را شامل می شود.

دیدگاه اقلیت

در برخی از منابع، احمد، ابوثور و اهل ظاهر به صورت مطلق قائل به حرمت نماز و عبادت در مقبره هستند؛ اعم از اینکه مقبره مفروش و مانع از نجاست مسری باشد یا نباشد، نماز در بین قبور یا در مکانی مانند اطاقی جدای از قبور باشد، مقبره مسلمانان باشد یا مشرکان.(2) البته در برخی

ص: 281


1- . عبد الله بن احمد بن قدامة المقدسی، المغنی فی فقه الإمام أحمد حنبل، ج1، ص406؛ الشرح الکبیر، ج1، ص218 و 478-482.
2- . ابو محمد محمود بن احمد بدر الدین عینی، عمدة القاری شرح صحیح البخاری، ج4، ص173.

دیگر از منابع، احمد، اسحاق، ابوثور و ... قائل به کراهت نماز در مقبره هستند، اگرچه آن مکان پاک باشد.(1)

افرادی که قائل به حرمت نماز در مقبره هستند علت نهی را از باب تعبد می دانند. از نگاه این گروه، صرف وجود اسم و عنوان مقبره کافی است، تا نماز قبول نباشد. دیگر فرقی بین مقابر کهنه و جدید، یا مقابر نبش شده و نبش نشده و ... وجود ندارد. این گروه در مقابل افرادی که قائل به کراهت نماز در مقابرند و این حکم را از باب نجاست مکان می دانند موضع می گیرند و می گویند نهی به سبب نجاست مکان نیست، زیرا نجاست مقابر با استحاله پاک می شود. عمده دلیل اینها این است که علت نهی از باب قاعده سد ذرایع است. یعنی علت نهی، جلوگیری از تعظیم قبور، شرک و اسباب آن است.(2) یکی از مهم ترین مستندات این گروه همان حدیث غنوی است که در فرآیند تحقیق به آن اشاره شد. این روایت فارغ از اشکالات سندی، که جزء اخبار مرفوع و آحاد است، به لحاظ محتوایی هم در اثبات مدعایشان ناکافی و ناکارآمد است. ضمن اینکه روایت فوق در تعارض با ادله دیگر است. صرف نظر از اشکالات سندی و محتوایی روایت غنوی، مشهور علما و بزرگان اهل سنت نهی از عبادت در مقابر را حمل بر کراهت می کنند.

دیدگاه اکثریت
اشاره

دیدگاه اکثریت که قائل به صحت، جواز و عدم اعاده نماز در مکان های غیرنجس در مقابر هستند به دو گروه تقسیم می شود؛ گروه اول قائل به صحت و جواز نماز با کراهت و گروه دوم قائل به صحت و جواز نماز بدون کراهت هستند.

گروه اول؛ حکم جواز با کراهت

ابوحنیفه، ثوری، اوزاعی و الرافعی قائل به کراهت، صحت و عدم اعاده نماز در مقبره هستند. رافعی معتقد است اگر مقبره و مزبله فرش شود نماز صحیح است، ولی حکم کراهت باقی است.(3)

ص: 282


1- . بو محمد الحسین ابن مسعود ابن الفراء بغوی، شرح السنة، ج2، ص411؛ أبو سلیمان حمد ابن محمد خطابی، معالم السنن، شرح سنن أبی داوود، ج1، ص148.
2- . زین الدین أبی الفرج عبد الرحمن ابن رجب بغدادی، فتح الباری، ج2، ص398-407.
3- . أبو محمد محمود بن أحمد بدر الدین عینی، عمدة القاری شرح صحیح البخاری، ج4، ص173؛ زین الدین أبی الفرج عبد الرحمن بن رجب بغدادی، فتح الباری، ج2، ص398-407.

این گروه در علت کراهت اختلاف نظر دارند. بعضی علت را از باب تعبد می دانند. لذا از نظر آنها حکم کراهت نماز در مقابر مطلق و همیشگی است. اما گروهی دیگر مانند خطابی، البغوی شافعی و ... علت را از باب نجاست مکان می دانند که با مرتفع شدن نجاست حکم کراهت هم از بین می رود.(1)

گروه دوم؛ صحت نماز بدون کراهت

این گروه معتقدند در صورت پاک بودن مکان، نماز در مقبره صحیح است. از مالک، شافعی و حسن بصری نقل شده که در مقبره نماز می خواندند و قائل به جواز نماز بدون کراهت در مقبره غیرنجس بوده اند.(2) العینی حنفی قائل به جواز نماز بدون کراهت در مقبره است؛ به شرط اینکه محاذات و روبه روی مرده یا بر روی مرده قرار نگیرد.(3)

به هر حال، نتیجه ای که این تحقیق به آن رسید این است که اکثریت قریب به اجماع اهل سنت، به جز حنبلی ها، بدون توجه به حدیث غنوی یا سایر ادله قائل به صحت و جواز نماز و عبادت در کنار مقابر هستند. دست برداشتن از عمل مشروع «عبادت در مقابر» با مستندات عام و خاص روایی به صرف برداشت های ناصحیح یک گروه اقلیت از دسته ای روایاتِ به لحاظ سندی و محتوایی ضعیف، به منزله جدا شدن از پیکره اجماع مسلمانان است. از نتایج دیگر این تحقیق این است که عقاید ابن تیمیه و اتباع او، وهابیان، دست کم در این مسئله در تعارض با عقاید مشهور اهل سنت و امت اسلامی است. به امید روزی که برادران اهل سنت بدانند که وهابیان نه تنها با شیعیان بلکه با همه مسلمانان در اختلاف اند.

ص: 283


1- . أبو سلیمان حمد بن محمد خطابی، معالم السنن، شرح سنن أبی داوود، ج1، ص141؛ أبو محمد حسین بن مسعود بن الفراء بغوی، شرح السنة، ج2، ص411.
2- . أبو سلیمان حمد بن محمد خطابی، معالم السنن، شرح سنن أبی داوود، ج1، ص148؛ أبو محمد محمود بن أحمد بدر الدین عینی، عمدة القاری شرح صحیح البخاری، ج4، ص173؛ أبو محمد حسین بن مسعود بن الفراء بغوی، شرح السنة، ج2، ص411.
3- . أبو محمد محمود بن أحمد بدر الدین عینی، عمدة القاری شرح صحیح البخاری، ج4، ص173.
منابع

1.قرآن کریم.

2.ابن بلبان دمشقی، محمد بن بدر الدین، اخصر المختصرات فی الفقه علی مذهب الامام أحمد ابن حنبل، تحقیق: محمد ناصر عجمی، چاپ اول، دار البشائر الاسلامیة، بیروت، 1416.

3.ابن تیمیة، أحمد بن عبدالحلیم، زیارة القبور والاستنجاد بالمقبور، چاپ اول، الادارة العامة للطبع، ریاض، 1410.

4.------ ، مجموع فتاوی؛ الاصدار الثانی، تحقیق: عبد الرحمن ابن محمد ابن قاسم، مجمع الملک فهد، مدینة نبوی، 1995.

5.ابن حجر عسقلانی، أحمد ابن علی، لسان المیزان، تحقیق: دائرة معرف نظامیة هند، چاپ سوم؛ مؤسسة الأعلمی، بیروت، 1986.

6.ابن حنبل، أبو عبد الله أحمد بن محمد، مسند الامام أحمد بن حنبل، تحقیق: شعیب أرنؤوط، عادل مرشد، چاپ اول، مؤسسة الرسالة، 2001، [بی جا].

7.ابن خزیمة، محمد بن إسحاق، صحیح ابن خزیمة، تحقیق: مصطفی أعظمی، المکتب الاسلامی، بیروت، 1970.

8.ابن رجب بغدادی، زین الدین أبی فرج عبد الرحمن، فتح الباری، تحقیق: أبو معاذ طارق ابن عوض الله، چاپ دوم، دار ابن الجوزی، السعودیة/دمام، 1422.

9.ابن عابدین، محمد أمین بن عمر، رد المحتار علی الدر المختار، چاپ دوم، دار الفکر، بیروت، 1992.

10.ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، تحقیق: احمد فارس، چاپ سوم، دار صادر، بیروت، 1414.

11.أبو عبدالله، محمد بن یزید، سنن ابن ماجه، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، دار الفکر، بیروت، [بی تا].

12.ابوزهره، محمد، تاریخ مذاهب اسلامی، ترجمه: علی رضا ایمانی، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، قم، 1384.

13.ابویعلی موصلی، أحمد ابن علی، مسند أبی یعلی، تحقیق: حسین سلیم أسد، چاپ اول، دار المأمون للتراث، دمشق، 1984.

14.أحمد بن محمد، حاشیة علی مراقی الفلاح، المطبعة الکبری الأمیریة ببولاق، مصر، 1318.

15.امین، سید محسن، تاریخ و نقد وهابیت؛ ترجمه کشف الارتیاب، ترجمه: علی اکبر فائزی پور تهرانی، مطبوعات دینی، 1387، [بی جا].

ص: 284

16.بُجَیرَمِی، سلیمان بن محمد، تحفة الحبیب علی شرح الخطیب، دار الفکر، 1995، [بی جا].

17.بعلی، عبدالرحمن بن عبدالله، کشف المخدرات والریاض المزهرات، تحقیق: عجمی، چاپ اول، دار البشائر الاسلامیة، بیروت، 2002.

18.بغوی، أبو محمد حسین بن مسعود ابن فراء، شرح السنة، تحقیق: شعیب أرنؤوط، محمد زهیر شاویش، چاپ دوم، المکتب الاسلامی، دمشق، بیروت، 1983.

19.بهوتی، منصور بن یونس، کشاف القناع عن متن الاقناع، تحقیق: مصطفی هلال، دار الفکر، بیروت، 1402.

20.بیهقی، أبوبکر أحمد بن الحسین بن علی، السنن الکبری، تحقیق: محمد عبد القادر عطا، چاپ اول، مجلس دائرة المعارف النظامیة الکائنة، هند، حیدر آباد، 1344؛ چاپ سوم، دار الکتب العلمیة، بیروت، 2003.

21.ترمذی، محمد بن عیسی، سنن الترمذی، تحقیق: أحمد محمد شاکر، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، [بی تا].

22.حاکم نیشابوری، أبوعبدالله محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، تحقیق: مصطفی عبدالقادر عطا، چاپ اول، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1990.

23.حنبلی، أبو إسحاق إبراهیم بن محمد، المبدع فی شرح المقنع، المکتب الاسلامی، بیروت، 1400.

24.خطابی، أبوسلیمان حمد بن محمد، معالم السنن، شرح سنن أبی داوود، چاپ اول، المطبعة العلمیة، حلب، 1932.

25.دردیر، سیدی أحمد أبوالبرکات، الشرح الکبیر، تحقیق: محمد علیش، دار الفکر، بیروت، [بی تا].

26.ذَهَبی، شمس الدین أبوعبدالله محمد بن أحمد، سیر أعلام النبلاء، تحقیق: شعیب الأرناؤوط، مؤسسة الرسالة، [بی تا].

27.سبحانی، جعفر، آیین وهابیت، مشعر، قم، 1388.

28.سرخسی، شمس الدین أبو بکر محمد بن أبی سهل، المبسوط للسرخسی، تحقیق: خلیل محیی الدین المیس، چاپ اول، دار الفکر، بیروت، 2000.

29.سمرقندی، محمد بن أحمد، تحفة الفقهاء، چاپ دوم، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1994.

30.سیوطی رحیبانی، مصطفی، مطالب أولی النهی فی شرح غایة المنتهی، المکتب الاسلامی، دمشق، 1961.

ص: 285

31.شطا دمیاطی، أبی بکر بن سید محمد، حاشیة إعانة الطالبین علی حل ألفاظ فتح المعین لشرح قرة العین بمهمات الدین، دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع، بیروت، [بی تا].

32.طبرانی، سلیمان بن أحمد، المعجم الکبیر، تحقیق: حمدی ابن عبد المجید، چاپ دوم، مکتبة ابن تیمیة، قاهره، [بی تا].

33.علیش، محمد بن أحمد، فتح العلی المالک فی الفتوی علی مذهب الامام مالک، گردآوری: علی بن نایف شحود، [بی نا]، [بی جا]، [بی تا].

34.عینی، أبو محمد محمود بن أحمد بدر الدین، شرح سنن أبی داوود، تحقیق: أبو المنذر خالد بن إبراهیم، چاپ اول، مکتبة الرشد، ریاض، 1999.

35.----- ، عمدة القاری شرح صحیح البخاری، دار إحیاء التراث، بیروت، [بی تا].

36.فرمانیان کاشانی، مهدی، فرق تسنن «مجموعه مقالات»، چاپ سوم، مرکز انتشارات دانشگاه ادیان و مذاهب، 1388، قم.

37.قرافی، شهاب الدین أحمد ابن إدریس، الذخیرة، تحقیق: محمد حجی، دار الغرب، بیروت، 1994.

38.قیروانی، أبو سعید خلف بن أبی القاسم، تهذیب المدونة، [بی نا]، [بی جا]، [بی تا].

39.کاسانی، علاء الدین، بدائع الصنائع فی ترتیب الشرائع، دار الکتاب العربی، بیروت، 1982.

40.کحلانی أمیر، محمد ابن إسماعیل، سبل السلام، دار الحدیث، [بی جا]، [بی تا].

41.محمد ابن أبی بکر، إعلام الموقعین عن رب العالمین، تحقیق: طه عبد الرئوف سعد، دار الجیل، بیروت، 1973.

42.----- ، إغاثة اللهفان من مصائد الشیطان، تحقیق: الفقی، چاپ دوم، دار المعرفة، بیروت، 1975.

43.محمد بن حبان بن أحمد، صحیح ابن حبان، تحقیق: شعیب أرنؤوط، چاپ دوم، مؤسسة الرسالة، بیروت، 1993.

44.مروزی، اسحاق بن منصور، مسائل الامام أحمد ابن حنبل و ابن راهویه، [بی نا، بی جا، بی تا]

45.مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، [بی تا].

46.مغلطای بن قلیج بن عبد الله، شرح سنن ابن ماجه، تحقیق: کامل عویضة، چاپ اول، مکتبة نزار مصطفی الباز، سعودیه، 1999.

47.مقدسی، عبد الرحمن بن محمد بن قدامة، الشرح الکبیر، دار النشر، [بی جا]، [بی تا].

ص: 286

48.مقدسی، عبدالله بن أحمد بن قدامة، المغنی فی فقه الامام أحمد حنبل، چاپ اول، دار الفکر، بیروت، 1405.

49.مقدسی، موسی بن أحمد، زاد المستقنع، تحقیق: علی محمد، مکتبة النهضة الحدیثة، مکه مکرمه، [بی تا].

50.نمری قرطبی، أبو عمر یوسف بن عبد الله بن عبدالبر، الاستذکار الجامع لمذاهب فقهاء الأمصار، تحقیق: سالم محمد عطا، محمد علی معوض، دار الکتب العلمیة، بیروت، 2000.

51.-------------------------------------------------------- ، التمهید لما فی الموطأ من المعانی والأسانید، تحقیق: مصطفی بن احمد علوی، محمد عبد الکبیر بکری، وزارة عموم الأوقاف المغرب، 1387.

52.نووی، أبو زکریا محیی الدین یحیی بن شرف، المجموع شرح المهذب، دار الفکر، [بی تا].

ص: 287

ص: 288

بخش سوم: جریان های افراطی و تکفیری و پیامدهای سیاسی آن

اشاره

ص: 289

ص: 290

تحلیلی شرق شناسانه از جریان های تکفیری قدیم و جدید / مرتضی شیرودی

اشاره

مرتضی شیرودی(1)

چکیده

شرق شناسی علی رغم مفهوم کلان و تاریخی شناخت غرب از شرق، رهیافتی است که در چند دهه اخیر، در تحلیل پدیده های سیاسی- فکری کشورهای اسلامی به کار رفته است. اما توانایی شرق شناسی در تحلیل گروه های تکفیری یا جریان تکفیر ناشناخته مانده است. علی رغم اهمیت چنین موضوعی، پژوهشی در زمینه تحلیل شرق شناسانه جریان تکفیر صورت نگرفته است. بنابراین، با این پرسش مواجهیم که آیا می توان گروه ها یا جریان تکفیر را در چارچوب رهیافت شرق شناسی تحلیل کرد. به نظر می رسد گروه ها یا جریان تکفیر در طول تاریخ و بیشتر در عصر جدید، دانسته یا نادانسته سخن غیر (یهودیت و مسیحیت= استثمار و استعمار) می گویند و به راهی می روند که آنها طراحی کرده اند، در حالی که گمان می کنند یا ادعا می کنند که در مسیر اسلام گام برمی دارند. این مقاله در پی آن است که نشان دهد گروه ها یا جریان تکفیر به دلیل آنکه ساخته و پرداخته آشکار و پنهان غیرند، فقط رو در روی اسلام و مسلمانان قرار گرفته اند نه در مقابل یهودیان و مسیحیان. شرق شناسی به عنوان تأثیر عین، که همان واقعیت های غیرمدارانه است، بر ذهن، که همان سنت های شرقی- اسلامی است، در رفتار و عمل گروه ها یا جریان تکفیر مشهود است. لذا از آن می توان در تحلیل اصالت غربیت بر اسلامیت در اندیشه و عملکرد تکفیر مدد گرفت. واقعیت داشتن تکفیر علی رغم جعلی بودن آن، برخورداری تکفیر از یک نظام معرفتی غیر، بهره مندی تکفیر از خصلتی دوسویه و در نتیجه ظهور پارادوکس های متعدد در فاصله تکفیر از اسلام و رابطه با غرب از جمله نکات جدید مقاله حاضر است.

کلیدواژه ها: تکفیر، غرب، یهودیت، مسیحیت، شرق شناسی، اسلام.

ص: 291


1- استادیار گروه علوم سیاسی پژوهشگاه امام صادق علیه السلام .
مقدمه

پیدایش اصطلاح شرق شناسی (orientalism) یا استشراق به 1779 میلادی برمی گردد. در این سال، برای نخستین بار اصطلاح orientalism از ماده orient در فرهنگ انگلیسی آکسفورد به کار رفت و در 1838 همین واژه در فرهنگ علمی فرانسه درج شد. در برخی منابع عربی زبان نیز تعبیر «علماء المشرقیات» را به عنوان معادل در برابر این اصطلاح فرنگی آورده اند،(1) اما شرق شناسی به مثابه یک رهیافت، روشی نوین در تجزیه و تحلیل پدیده های سیاسی است که به نام ادوارد سعید شناخته می شود. شرق شناسی علاوه بر این مفهوم یا روش جدید، سابقه ای دیرین دارد. با ظهور و رشد اسلام، شرق شناسی با هدف شناخت بیشتر اسلام و مسلمانان در یهود و سپس در مسیحیت شکل گرفت و کوشید در لباس غیر (اسرائیلیات و یهود سیاسی در قدیم و شرقیات و مسیحیت سیاسی یا غرب در عصر جدید) با تولید گروه های جعلی در جهت بی اثرسازی اسلام گام بردارد. هدف از میدان به در کردن اسلام راستین بود که به زعم آنها، خطری مهم در مصاف با یهودیت و مسیحیت تلقی می شد. به هر روی، شرق شناسی در مفهوم کلان و در مفهوم خرد (روش) می تواند نگاه جدیدی به گروه های تکفیری یا جریان تکفیر عرضه کند. در این مقاله مفهوم جدید یا روش شرق شناسی برای نمایان سازی زوایای پنهان گروه های تکفیری که جریان تکفیر را می سازند به کار گرفته شده است.

شرق شناسی و جریان تکفیر قدیم و جدید

نگارنده عناصر و مؤلفه های سازنده یا سازه های روش تحلیل شرق شناسی را در سیزده مورد (ابداع اروپایی، قدرت و سلطه، نظام معرفتی، وجه فکری، جنبه سیاسی، فاصله و رابطه، ضدیت و واقعیت، صبغه فرهنگی، خصیصه روشمندی، اقتدار و اعتبار، صورتی ظاهری، خصلت دوسویه، ذخیره و انبارسازی) شناسایی و استخراج کرده است که این مقاله آن را در تحلیل جریان تکفیر به دو صورت مستقیم و غیرمستقیم به کار برده است:

ص: 292


1- . محمدتقی قزلسفلی، «ایران از منظر شرق شناسی»، مجله اطلاعات سیاسی- اقتصادی، ش151-152، فروردین و اردیبهشت 1379، ص25.

1. ابداع اروپایی: باید بر این نکته در فهم مفهوم شرق شناسی به معنای یک نهاد تثبیت شده تأکید کرد که شرق از اساس، یک اندیشه و ابداع غربی است و هیچ گونه ارتباطی با واقیعت بیرونی و خارجی شرق و شرق حقیقی ندارد.(1) این پدیده، حتی اگر بخواهد واقعیت های شرق را بیان کند از انعکاس همه آنچه در شرق وجود دارد، ناتوان است و در خوش بیناته ترین وضع، فقط سهم کوچکی از واقیعت های شرق را منعکس می کند، زیرا شرق شناسی حرفه ای بیش نیست.(2)

اسناد فراوانی بر ابداع اروپایی وهابیت، طالبان، داعش و ... دلالت دارد.(3) این موضوع درباره وهابیت، مصداق برجسته تری دارد. زیرا وزارت مستعمرات(4) انگلستان، که وظیفه آن اداره کشورهای تحت سیطره انگلستان بود، مستر همفر، جاسوس زبردست خود را برای انجام مأموریت جاسوسی در کشورهای اسلامی به مصر، عراق، تهران، حجاز و آستانه (دربار سلاطین عثمانی در استانبول) فرستاد تا اطلاعات کافی برای تقویت راه های تفرقه میان مسلمانان کسب کند. هم زمان با مستر همفر، نُه جاسوس زبردست دیگر نیز به این مناطق اعزام شدند. مستر همفر ابتدا به سوی آستانه (مرکز خلافت اسلامی) رهسپار شد. در ابتدا او به فرا گرفتن زبان ترکی مشغول شد و برای تسلط بر آن، تلاش بسیار کرد تا کسی به او شک نکند. نامش را محمد نامید و رفتار خود را شبیه رفتار مسلمانان درآورد.(5) به مدت دو سال همفر در ترکیه (امروزی) فعالیت کرد و زبان عربی و ترکی را به خوبی آموخت. همچنین به کلیه دستورهای اسلامی، قرآن، احکام و ... تسلط کافی پیدا کرد. در طول این مدت در کنار نجاری در یک کارگاه کار می کرد و در ساعات بعد از ظهر و شب، سراغ یک عالم مسن به نام احمدآقا می رفت تا قرآن و علوم اسلامی را بیشتر فرا بگیرد. پس از دو سال فعالیت همفر، وزارت مستعمرات وی را فرا خواند تا گزارش کار دوساله خود را ارائه کند. همفر به انگلستان

ص: 293


1- . ادوارد سعید، شرق شناسی، 1382، ص19.
2- . همان، ص20.
3- . ناصر مکارم شیرازی، «هشدار درباره تکفیری ها»، پایگاه اطلاع رسانی آیت الله مکارم شیرازی، 25 مهر 1392.
4- . همفر هدف از تشکیل وزارت مستعمرات را اولاً ضمیمه کردن کشورهای اسلامی و ثانیاً افزایش تسلط بر کشورهای در حال اشغال معرفی کرده است.
5- . محمدباقر حسینی، قصه عجیب استعمار، ص45.

بازگشت و 6 ماه در انگلیس ماند، ولی به یک باره به او مأموریت داده شد که به عراق برود؛(1) و این آغازی بود که سرانجام آن به آشنایی با محمد بن عبدالوهاب و حوادث بعدی انجامید. اما آنچه در اروپایی بودن وهابیت و گروه های تکفیری دیگر مهم تر است، ابداع فیزیکی آن به دست اروپاییان نیست، بلکه نوع نگاهی است که وهابیت و اهل تکفیر به مسلمانان غیروهابی دارند که متأثر از نگاه غربیان به مسلمانان است. این موضوع در مؤلفه های دیگر رهیافت شرق شناسی قابل بررسی است.

2. قدرت و سلطه: شرق شناسی را نمی توان بدون توجه و شناخت به نیرویی که آن را ساخته و پرورش داده، درک کرد و آن نیرو، قدرت و سلطه،(2) برتری و تفوق غرب بر شرق است. از همین زاویه می توان کار فلوبر(3) را تفسیر کرد. او در کتاب مادام بواری تصویری از یک زن فاحشه مصری به نام «کوچک خانم»(4) ارائه می کند. در این تصویر، فلوبر به سراغ زن مصری نمی رود، چیزی از او نمی پرسد، سخن وی را نمی شنود و با زاویه دید، احساسات و عواطف آن زن به فاحشه گری اش نمی پردازد، بلکه این فلوبر است که به جای وی صحبت می کند و او را به تصویر می کشد. فلوبر یک فرد اجنبی، نسبتاً پولدار و مذکر است و همین ها، سلطه او را ممکن ساخته بود و به وی اجازه می داد نه تنها جسم کوچک خانم را به تملک درآورد، بلکه به جای وی صحبت کند و به خوانندگانش بگوید که از چه جهاتی آن زن فاحشه، نمود یک زن شرقی است.(5)

مفهوم قدرت و سلطه یا همان هژمونی غرب مدارانه در جریان تکفیری گذشته و حال، به وضوح قابل رصد است! تلاش همفر برای قانع کردن محمد بن عبدالوهاب به واجب نبودن نماز و اینکه مقصود از نماز، یاد خداوند است و تو می توانی به جای نماز، به یاد خدا باشی، عقاید به انحراف رفته مسیحیت درباره نیایش خداوند را به یاد می آورد! به هر روی، همفر پیوسته این نظریه

ص: 294


1- . همفر، خاطرات، ص44.
2- . ادوارد سعید در جای دیگری از کتابش، برای تبیین واژه «سلطه» در مفهوم سازی شرق شناسی یا به تعبیر وی «شرقی شناسی زده» (Orientalized) از اصطلاح «استیلا» استفاده می کند که گرامشی (Antonio Gramsc) روشنفکر چپ گرا و از بنیان گذاران حزب کمونیسم ایتالیا به کار برده است. گرامشی در 1891 به دنیا آمد و در 1937 از دنیا رفت. نک.: همان، ص20 و 21-22.
3- . گستاو فلوبر (Gustave Flaubert) نویسنده فرانسوی است که در 1821 زاده شد و در 1880 درگذشت.
4- . Kuchuk Hanem
5- . ادوارد سعید، شرق شناسی، 1382، ص21.

را در او تقویت می کرد تا جایی که شیخ در خصوص نماز بی اهمیت شد و معمولاً نماز صبح را نمی خواند.(1) بنابراین، مستر همفر ردای ایمان را کم کم از دوش ابن عبدالوهاب فرو کشید، در عوض با او عقد اخوت برقرار کرد. در همین روزها از لندن به همفر دستور داده می شود که به کربلا و نجف برود. شیخ محمد نیز می خواست به کربلا برود، ولی همفر به او گفت که کربلا نرو. زیرا آنجا ممکن است از عقاید تو باخبر شوند و تو را به قتل برسانند. همفر به او گفت که به اصفهان و شیراز برو و در آنجا در میان شیعیان از تقیه استفاده کن و به کسی عقاید خویش را بازگو نکن. آن دو با هم قرار گذاشتند پس از اتمام سفر شیخ محمد، همدیگر را در بصره ملاقات کنند.(2)

در عبارات فوق نشانه های فراوانی از قدرت و سلطه شرق شناسانه غرب به چشم می خورد که مهم ترین جلوه آن، تحمیل نگاه غرب به اسلام در فردی چون محمد بن عبدالوهاب و گروه تکفیری وهابی و جریان کلی تکفیری است. غرض در چنین نگاهی، مهمل نشان دادن اسلام و تثبیت مسیحیت به جای آن است.

3. یک نظام معرفتی: شرق شناسی، چیزی بیش از یک مشت دروغ و افسانه نیست. به محض آنکه حقایق مربوط به آنها طرح شود به سادگی از هم می پاشد.(3) موضوعی که ارزش وعظ و سخنرانی ندارد، ولی این دروغ ها و افسانه ها، در لفافه ای از مجموعه خلق شده ای از دیدگاه های نظری و روش های اجرایی، پیچیده شده و آن را به مسئله ای درهم بافته و به امری فراتر از دروغ، درآورده است. محتوای شرق شناسی حاصل کار، روابط نزدیک، مستمر و دوام ترسناک و قوی مؤسسات و نهادهای توانمند اقتصادی، اجتماعی و سیاسی غرب در مشرق زمین است که توأم با سرمایه گذاری مادی قابل ملاحظه صورت گرفته است تا حدی که آن را به عنوان یک نظام معرفتی درآورده است؛ نظامی که فقط «ابزار مقبول پالودن شرق در وجدان غربی ها»(4) است. «بنابراین، شرق شناسی صرفاً یک فانتزی پوچ اروپایی درباره شرق نیست».(5)

ص: 295


1- . علی اصغر رضوانی، سلفی گری وهابیت، ص183.
2- . علی اصغر فقیهی، وهابیان، ص262.
3- . ادوارد سعید، شرق شناسی، ص22.
4- . همان، ص21.
5- . همان.

نظام معرفتی جعلی وهابیت بیش از آنکه از اسلام مایه گرفته باشد ریشه در نظام معرفتی غیر داشت. از این روست که پس از بازگشت محمد بن عبدالوهاب به نجد، در موافقت نامه ای سری بین انگلیس و محمد بن عبدالوهاب اجرای عملی دعوت جدید آغاز می شود. وظایفی که شیخ محمد با پشت گرمی نظامی و مالی آل سعود باید انجام می داد به قرار زیر بود:(1)

الف. کافر دانستن تمام مسلمانان، حلال کردن قتل آنها، غارت کردن اموالشان، هتک حرمت ناموس های آنها، فروختن فرزندان و ناموسشان در بازار برده فروشان، حلال کردن برده ساختن مردان، کنیز گرفتن زنانشان و ....

ب. نابود کردن کعبه به نام اینکه جزء آثار بت پرستی است - اگر بتواند - مانع شدن مردم از حج، تحریک عشایر و قبایل، غارت قافله های حجاج و کشتن آنها و ایجاد جو ناامنی در میان زائران.

ج. تلاش در جهت ایجاد روح نافرمانی در برابر خلیفه عثمانی و تحریک مردم برای جنگیدن با او و تجهیز لشکرهایی برای این منظور. همچنین لازم بود با شریف های حجاز با تمام وسایل ممکن مبارزه، و از نفوذ آنها کاسته شود.

د. ویران ساختن قبه ها، ضریح ها، اماکن مقدسه مورد احترام مسلمانان در مکه و مدینه و دیگر بلاد اسلامی هر اندازه که امکان داشته باشد. او باید این کارها را به نام مبارزه با آثار بت پرستی و شرک و اهانت به شخصیت پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم و خلفای او و پیروان او آغاز کند.

ه. ایجاد هرج و مرج و آشوب و ترور در بلاد اسلامی به هر اندازه که بتواند. همچنین انتشار قرآنی که کم و زیادهایی (طبق احادیثی که در مورد تحریف قرآن رسیده) در آن صورت گرفته باشد.(2)

4. وجه فکری: شرق شناسی بیش از آنکه صبغه سیاسی، اجتماعی و اقتصادی داشته باشد، خمیرمایه های فکری - فرهنگی دارد، از این روست که دنیس هی،(3) آن را عقیده اروپایی خوانده

ص: 296


1- . علی اصغر فقیهی، وهابیان، ص263.
2- . همان، ص130.
3- . دنیس هی (Denys Hay)، مؤلف معاصر انگیسی و صاحب کتاب اروپا: ظهور یک اندیشه است. این کتاب را دانشگاه ادینبورگ در 1968 منتشر کرد.

است. در این صورت، شرق شناسی نوعی تصور و عقیده جمعی است که به اروپایی ها در مقابل همه غیراروپایی ها، هویت می بخشد. هویت از عناصر عمده در فرهنگ اروپایی است که به این فرهنگ در دو عرصه داخل و خارج، خصیصه سلطه جویی عطا می کند و اندیشه برتری و تعالی هویت انسان اروپایی بر همه غیراروپایی ها را پیش می کشد. در نگرش فرهنگی به شرق شناسی، اندیشه اروپایی بر هر اندیشه دیگری استیلا دارد که در عین حالی که با آنچه از فلوبر نقل کرده ایم، نزدیک است، با آن دلیل که تکیه شرق شناسی فرهنگی بر دانش و علم با آن دیگری، متفاوت است. بدین سان، دانش درباره شرق در زیر چتر سلطه و برتری غرب قرار می گیرد؛ یا به بیان دیگر، امور شرقی بر مبنای نوعی وجدان والارتبه غربی تحلیل می شود.(1)

شرق شناسی مختص جهان اسلام، خاورمیانه و متعلقات آن نیست، اما مسلمانان دال مرکزی آن به شمار می روند. از این رو، اگر جهان مسلمانان و همه متعلقاتش چون تکفیر، شخصیت ها و گروه های قبلی و فعلی آن را مصداق برجسته آن بدانیم به بیراهه نرفته ایم. نباید فراموش کرد که تکفیر در فرآیند رهیافتی شرق شناسانه علی رغم ابعاد عملیاتی پیش آمده، بیشتر وجه نرم افزاری دارد تا سخت افزاری. در نتیجه، وجه متافیزیکی یا فکری می یابد. لذا شرق شناسان در مطالعات شرق شناسی از طریق ساخت و پرداخت تکفیر بیش از آنکه درصدد هویت بخشی به مسلمانان باشند حتی به غلط، در پی هویت دادن به خودند؛ هویتی که از توانایی غرب در ایجاد پدیده تکفیر برمی خیزد. بدین سان قدرت برتری یابی خود را به رخ می کشد. بنابراین، تکفیر جریانی است که در زمین خود اما با قواعد دشمن بازی می کند و این یعنی اوج وجه فکری پدیده شرق شناسی که نه با استغراب عابد الجابری، بلکه با استشراق ادوارد سعید شناخته می شود!(2)

با توجه به آنچه گذشت، در خصوص شرق شناسی با دو مسئله کلی مواجهیم؛ اول: شرق شناسی انبوهی از اندیشه ها و نظریه هایی است که بر برتری اروپایی و نژادپرستی امپریالیستی استوار است؛(3) دوم: شرق شناسی مجموعه بسیار متنوع و گسترده ای است که به وسیله تعداد زیادی از نویسندگان فراهم آمده است. البته هر یک از این نویسندگان، وجهی از وجوه حیات شرق را به میل

ص: 297


1- . ادوارد سعید، شرق شناسی، ص23.
2- . محمد عابد الجابری، الخطاب العربی المعاصر؛ دراسه تحلیلیه نقدیه، ص78.
3- . ادوارد سعید، شرق شناسی، ص24.

غرب نگاشته اند. یکی از این دو مسئله، عام تر (کلی) از دیگری (دومی) و دومی خاص تر (جزئی) از اولی است و هر یک، پیش قراولانی بزرگ و مشهور دارد. معمولاً هر یک از این دو مسئله را جداگانه می بینند و لذا، همواره ترسی دوگانه در این باب وجود دارد. از یک سو، ممکن است انسان به وادی نوشتن مطالبی خشن، جدل گونه، کلی و عام، کشیده یا با آن مواجه شود و از دیگر سو، ممکن است انسان به عرصه نگارش یک سلسله تحلیل های تفضیلی یا بسیار جزئی وارد یا با آن روبه رو شود.(1)

دیگر مشخصه ها و مؤلفه های شرق شناسی از این قرار است:

5. جنبه سیاسی: دانش، یا سیاسی است یا غیرسیاسی (خالص). دانش سیاسی، سرشتی انسان محورانه دارد و آن دیگری، ماهیتی ایدئولوژیک.(2) یک فرض بنیادین آن است که کارهای علمی، غیرسیاسی باشند؛ یعنی تحقیق و پژوهش باید بی طرفانه، فراتر از اعتقادات و ماورای نظرات جانبدارانه باشد. کمتر کسی با این موضوع مخالف است، اما در عمل چنین نیست. به علاوه، بی طرفی غیرممکن است. زیرا «هیچ کس نتوانسته روشی ابداع کند که از آن طریق بتوان یک محقق را از شرایط زندگی[اش] ... جدا نمود».(3) در واقع، فضای حاکم بر دانش غربی، سیاسی است و هر کس بخواهد غیر آن عمل کند، تخطئه و بی اعتبار می شود. اهمیت سیاسی که برای هر رشته علمی در نظر می گیرند، تا حدودی و در درجه نخست، ناشی از ترجمه مستقیم آن دانش از غرب و ثانیاً متأثر از نزدیک بودن یک رشته از دانش با منابع قدرت سیاسی در شرق است. پس، دانش غیرسیاسی وجود ندارد، در حالی که «دانشی که سراپا جنبه سیاسی به خود گرفته، دیگر معرفتی حقیقی نیست».(4) «تمام دانش های آکادمیک درباره هندوستان و مصر [شرق] تا حدودی صبغه»(5) سیاسی دارد و «این دقیقاً همان چیزی است»(6) که ادوارد سعید آن را در شرق شناسی

ص: 298


1- . همان، ص26.
2- . همان، ص 28.
3- . همان، ص29.
4- . همان، ص30.
5- . همان، ص29.
6- . همان، ص30.

می بیند. چون شرق شناسان یا اروپایی اند یا آمریکایی و در مرحله بعد، آنها به طور اساسی مخالف و مقابل شرق اند و این همان مفهوم سیاسی شدن دانش شرق شناسانه است.

تکفیر، نوعی دانش است؛ دانشی که گرچه ریشه هایی در درون دارد، اما تنومندی آن را باید در منافع استعمارگران جست وجو کرد. این دانش از ماهیت ایدئولوژی برخوردار است. شرق شناسان در تولید تکفیر، بی طرف عمل نکرده اند. اصولاً نمی توانسته اند بی طرف بمانند. به آن دلیل که آنها همواره در کنار وهابیت و دیگر گروه های تکفیری قرار داشته اند و این همراهی تا زمانی که تکفیری ها منافع غرب را تهدید نکنند باقی می ماند. از این رو، انگلستان به دو علت از جنگ وهابی ها علیه ترک ها حمایت می کرد: نخست اینکه عثمانی در دوران حکومت ترک های جوان، هوادار آلمان بود و حضور نیروهای ترکیه در الحساء به معنای حضور نیروهای آلمانی بود. ثانیاً ابن سعود برای فتح الحساء بهای سنگینی به انگلستان پرداخت. او تحت الحمایگی بریتانیا را پذیرفت و قول داد در جنگ از بریتانیا حمایت کند. در این مرحله، ابن سعود در سیاست داخلی به تثبیت موقعیت خود پرداخت و قبائل چادرنشین را عنصری بر سر راه وحدت جزیرةالعرب می دانست. بنابراین، آنها را به یک جانشینی وا داشت و به کمک گروه تکفیری اخوان(1) با خشونت مذهبی فراوان مقررات اجتماعی و اخلاقی مبتنی بر آیین وهابیت را به اجرا گذاشت. شورش های مخالفان را در هم شکست و ارتش جدیدی، که شالوده آن همان جماعت اخوان بود، تشکیل داد و درصدد توسعه حکومت خود به خارج از نجد شد.(2)

6. فاصله و رابطه: در شرق شناسی بین حقیقت و آنچه از شرق نگاشته شده، فاصله فراوانی وجود دارد، اما اگر بتوان از ابتدا از مسائلی چون هر گونه سلطه استعماری که بر موضوعات شرق تأثیر می گذارد، فاصله بگیریم، شرق شناسی دیگر:

یک موضوع و یا رشته سیاسی نیست که به گونه ای انفعالی در فرهنگ، تحقیقات علمی و یا نهادهای مربوطه، انعکاس یافته باشد. همچنین مجموعه ای بزرگ و

ص: 299


1- . جمعیت اخوان یا آمرین به معروف و ناهین عن المنکر جمعیتی بودند که ابن سعود برای اجرای اعتقادات خود در جزیرة العرب از آنها کمک می گرفت. اخوان سپاهی متعصب و بی باک بود که اعتقادات خشک مذهبی داشت، از جمله مخالفت با اختراعات و تلفن. آنها به جز خود همه را مشرک و کافر می دانستند. پس از مدتی به دلیل مشکلاتی که برای ابن سعود به وجود آوردند، ابن سعود آنها را نابود کرد.
2- . احمدعلی خسروی، بررسی وهابیت و ریشه های تاریخ وهابی گری، ص110.

متفرق از کتاب هایی که در مورد شرق نوشته شده اند، هم نیست و یا این هم نیست که بگوییم شرق شناسی نماینده و بیانگر نوعی توطئه شرورانه امپریالیسم غربی برای سرکوب و تحقیر جهان شرقی است.(1)

وجه دیگر شرق شناسی، دوساحتی بودن آن است. بدین معنا که از یک سو، گسترش و توزیع آگاهی ژئوپولیتیک در متون اقتصادی، اجتماعی، تاریخی و مانند آن است و از دیگر سو، مؤید سلسله ای از علایق است که از طریق وسایلی همچون اکتشافات محققانه، تجدید ساختار زبان شناسانه و تحلیل و توصیف روان کاوانه منتقل می شود. به بیان دیگر، شرق شناسی هم، نوعی توصیف یا بیان عالمانه است و هم، نوعی نماینده خواست، نیت و قصد توصیف کننده آن است و آن دو، نمایانگر فاصله و در عین حال، رابطه دو سوی مفهوم شرق شناسی است.(2)

فاصله بین حقیقت تا واقعیت، تابوی شرق شناسی و شرق شناسان است. زیرا حقیقت تکفیر، تمرد داوطلبانه از سرشت اسلام است. اما آنچه مستشرقان از وهابیت، طالبان و داعش طرح کرده اند اغلب گره زدن آن با اسلام است. به بیان دیگر، استشراق یک واقعیت است و تکفیر نیز واقعیت، اما هیچ کدام حقیقت نیستند و این همان مفهوم فاصله و رابطه است. این فاصله و رابطه را می توان به گونه دیگری تبیین کرد. تکفیر به مثابه واقعیتی تلخ از یک سو از بیان عالمانه ای مبنی بر ضرورت اصلاح اسلام خرافی برخوردار است و از سوی دیگر، خرافات را به اسلام ترویج می دهد.(3) به هر روی، تکفیر فاصله ای است بین اسلام راستین و مسلمانان جویای راستی و رابطه ای است بین جعل مسلمانی و عطش برای قدرت سیاسی، به همین جهت است که فاصله داعش در مردمان جهان اسلام به رابطه ای تبدیل می شود که در غیر جهان اسلام اتفاق می افتد و از همین نقطه است که به ویژگی ضدیت و واقعیت شرق شناسی دست می یابیم.

7. اقتدار و اعتبار: وجه اشتراک شرق شناسی انگلیسی، فرانسوی، آمریکایی، آلمانی و ... «اقتدار فکری بر شرق در فرهنگ غربی است»(4) و از این رو، در هر گونه مطالعه و توصیف

ص: 300


1- . ادوارد سعید، شرق شناسی، ص31.
2- . همان، ص20.
3- . جعفر سبحانی، «توافق محمد بن عبدالوهاب و محمد بن سعود»، درس هایی از مکتب اسلام، س38، ش12، 1377، ص56.
4- . ادوارد سعید، شرق شناسی، ص43.

شرق شناسی، این اقتدار فکری وجود دارد. لذا باید موضوع بحث و توجه باشد،(1) حتی خود نام شرق شناسی، بیانگر نوعی «سبک تجربی جدی»(2) یا همان اقتدار و اعتبار است. از آثار اقتدار فکری آن است که درخشش می یابد، منتشر می شود، سودمند جلوه می کند، برای خود شأن و منزلت می سازد و قوانینی درباره ارزش کار شرق شناسی، وضع می کند. به بیان دیگر، اقتدار و اعتبار فکری در «نوع زبانی که وی [شرق شناس] به کار می گیرد، نوع ساختاری که برپا می کند، انواع چهره ها، تِم ها، انگیزه هایی که در کتاب وی چرخ می زنند»(3) دیده می شود. زمانی که شرق شناسان به مطالعه شرق می پردازند، پاره ای از امور را پیش فرض(4)

می گیرند، و این اقدام از همان اقتدار شرق شناس غربی بر شرق و نیز، از اعتباری که آنها به پیش داوری های خود می دهند، حکایت می کند. پیش فرض هایی که به پیش داوری می انجامد، در شرق موجود نیست، بلکه شرق شناس گمان می کند، یا از کسانی که چنین گمانه هایی را پدید آورده اند، رنگ می پذیرد. نتیجه اینکه «هر کتاب و اثر در مورد شرق، خود را به نحوی با سایر آثار مربوطه، با مستمعین خود، با نهادهای ذی ربط و با خود شرق آشنا و همساز می نماید».(5)

تأسیس گروه های تکفیری نشان از اقتدار فکری غرب بر شرق دارد. این اقتدار ناشی از ابزارهای مدرن، مطالعات فراوان و طمع قدرت است. از این رو، گروه های تکفیری ساخته و پرداخته سیطره فرهنگی و فکری غرب است. این موضوع در خصوص بهائیت مشهودتر است و به همین جهت است که بهائیت به سادگی در دامن غرب سقوط کرده، ژئوپولیتیک غرب سخن شرق را باز می گوید، در حالی که آنچه بیان می کند سخن غرب است که لباس شرق به تن کرده است. در زایش وهابیت، انگلیسی ها مطمئن بوده اند که می توانند فرقه جعلی جدیدی بسازند و چنین اطمینانی وابسته به اعتمادی است که آنها به قدرت و قوت فرهنگی و فکری خویش داشته و دارند.(6)

ص: 301


1- . همان.
2- . همان، ص44.
3- . همان، ص45.
4- . یکی از مهم ترین اهداف سعید در نگارش کتاب شرق شناسی، بررسی و نقد این پیش فرض هاست؛ پیش فرض هایی که آنها پذیرفته اند، اما کمتر بررسی و نقادی کرده اند؛ نک.: همان، ص52.
5- . همان.
6- . ولادیمیر لوتسکی، تاریخ عرب در قرون معاصر، ص76.

ضعف فرهنگی شرق، البته فرهنگی که بازتولید غرب است، آن است که قادر نیست فرقه ای جعلی در مسیحیت بسازد و آن را به جان غرب بیندازد. زیرا پیش فرض گروه های تکفیری و حتی بسیاری از مسلمانان آن است که نمی توان یا نباید به ایجاد گروه های تکفیری مسیحی دست زد. چراکه شرق مسلمان با استغراب یا غرب شناسی، به همان مفهومی که در شرق شناسی وجود دارد، بیگانه است. بی دلیل نیست که در کشورهای اسلامی، از جمله دانشجویان، معمولاً واحدی یا درسی به نام غرب شناسی ندارند و ضرورتی هم به گذراندن آن نمی بینند.

جریان تکفیری را بر پایه مؤلفه های بنیادین رهیافت شرق شناسی به گونه زیر نیز می توان تحلیل کرد:

الف. جریان تکفیری یکی از ابعاد و اجزای فرهنگ سیاسی- فکری جدید در شرق است. لذا نه تنها مبین آن است، بلکه خود آن است، اما نباید فراموش کرد که جریان تکفیری آن قدری که با دنیای غرب سر و کار دارد با شرق ارتباطی ندارد. جریان تکفیری یک واقعیت فرهنگی و سیاسی تلخ در شرق است. در نتیجه نمی توان آن را موضوعی در خلأ دانست و به دلیل واقعی بودن، آنچه درباره جریان تکفیری گفته، اندیشه، یا نوشته می شود به عنوان یک رشته خطوط فکری مخصوص و متمایز در شرق، قابل شناخت و دسترسی است. این سخن، به معنای آن نیست که بین جزئیات و ترکیبات پرداخت ها و پردازش های مختلف و متعدد جریان تکفیری، تفاوتی وجود ندارد.(1) این اختلاف ها، ناشی از ابتنای آن بر شخصیت ها و تراوش های فکری رهبران و نوع وابستگی آنها به قدرت های فرامرزی است. برای مثال، گروه های تکفیری در سوریه دقیقاً همان منافعی را ندارند که گروه های تکفیری عراقی دارند، اما نقاط مشترک آنها بسیار است که دلیل آن، نوع منافع قدرت های حامی است. باید به این نکته هم توجه کرد که ارتباط روشنی بین عقاید گروه های تکفیری با عقاید استعماری وجود دارد. در واقع، درک این واقعیت که استعمار به طور کامل بر تمامی گروه های تکفیری حکومت می کند، دشوار نیست و از این موضوع، دست کم همه، چه در غرب و چه در شرق، مطلع اند، اما احتراز از آن به هیچ وجه میسر و امکان پذیر نیست. زیرا تداعی کننده نوعی جنگ نیابتی بین غرب و شرق است.

ص: 302


1- . ادوارد سعید، شرق شناسی، 1382، ص33.

ب. سیاست بازی در استعمار بر آثار ادبی، تحقیقی، نظریه های اجتماعی، مکتوبات تاریخی و تأسیس گروه های جعلی تأثیر می گذارد. البته این بدان معنا نیست که امور فرهنگی و فکری بی ارزش یا بدنام اند، بلکه درست برعکس. زیرا اثر تولیدکنندگی یا بازدارندگی سیستم فراگیری چون فرهنگ، بر نویسندگان و متفکران تکفیری، نشان از پابرجایی و دوام گرایی فرهنگ دارد. نتیجه این گفتار، ارزشمندی فرهنگ در بازتولید جریان تکفیری است. ترکیب یا تعامل فرهنگ و تکفیر، جریان تکفیری را در شرق تولید می کند. فرهنگ شناسی تکفیری ها، تبادلی بین مؤلفان مختلف و مجموعه های عظیم ملاحظات سیاسیِ سه امپراتوری بزرگ انگلیس، فرانسه، آمریکا و کشورهای منطقه ای دست نشانده را در قلمرو فکری و گاه تخیلی، منعکس می کند.(1) به هر روی، جریان تکفیری با صبغه فرهنگی از تفصیل و جزئیات فراوان هوشمندانه و هنرمندانه برخوردار است. کتاب آداب و منش های مصریان معاصر اثر ادوارد ویلیام لین،(2)

نمونه کوچکی از آثاری است که بر شکل گیری جریان تکفیری نوین تأثیر گذاشته است. در چارچوب چنین نگاهی است که این پرسش ها به میان می آید: چه نوع انرژی های هنری، تحقیقی و فرهنگی موجب پیدایی جریان تکفیری می شود؟ چه نوع از تغییرات، تعدیلات، پالایش ها و حتی شورش هایی را پدید می آورد؟ چگونه می توانیم با پدیده فرهنگی و تاریخی این جریان مواجه شویم؟ و یا چگونه می توانیم نگاه خود را از اتحاد بین کار فرهنگی و تمایلات سیاسی، به سلطه بر جریان تکفیری برگردانیم؟

ج. روش شناسی، روش شناختی، روش گرایی یا روشمندی در رشته علوم انسانی به منظور پیدا کردن و به فرمول درآوردن قدم اول یا نقطه شروع کار یا یافتن اصل اولیه و آغازین بااهمیت است. زیرا یافتن نقطه آغاز و عمل به آن، حد و مرزها را معلوم می کند و به این وسیله، مطالب غیرمرتبط، کنار گذاشته می شود. اما جریان تکفیری با مشکل نقطه شروع یا قدم اول یا اصل اولیه، مواجه نیست. زیرا می دانیم اصل آغازین در جریان تکفیری، اندیشه سقیفه یا خوارج است.(3) اما جدا کردن بخش عظیمی از اهل سنت از جریان تکفیری دقیقاً به دلیل اهمیت چنین جداسازی ای است. البته به این نکته هم باید اشاره کرد که مطالعه جریان تکفیری را نمی توان بدون مطالعه نقاط دوردست تر

ص: 303


1- . حمید عنایت، سیری در اندیشه سیاسی عرب، ص251.
2- . ادوارد ویلیام لین (Edward William Lane) متولد 1816 و متوفای 1882 دیپلمات و نویسنده فرانسوی است.
3- . رسول جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام؛ تاریخ خلفا، ج2، ص35.

تاریخ مسلمانان صورت داد. از سوی دیگر، نمونه های بارز سازنده جریان تکفیری جدید بر پایه جریان تکفیری قدیم، مطالعه یا توجه هم زمان انگلیس و فرانسه به مصر، هند و ایران است. بنابراین، نکته مهم در جریان سازی تکفیری، آغازگران آن است. انگلیس، فرانسه، آلمان(1)

و سپس آمریکا از بعد از جنگ جهانی دوم(2) در ایجاد گروه های تکفیری(3) پیش قدم تر از اسپانیا، پرتغال، روسیه و ایتالیا بوده اند،(4) اما کیفیت، سازگاری و حجم نوشته های کشورهای متقدم، بیش از کشورهای متأخر در موضوع جریان تکفیری است.(5)

د. جریان تکفیری که متشکل از گروه های تکفیری است بر پایه صورت و ظاهر بنا شده است. این سخن بدان معناست که جریان تکفیر سخن از اسلام می گوید، به توصیف و تبیین آن می پردازد، اسرارش را باز می گوید، اما با اسلام کاری ندارد، بلکه آنچه تکفیری می گوید یا می نویسد، در خارج از اسلام قرار دارد. به این جهت می توان این گونه نوشته ها و گفته ها را صرفاً نمایشی از اسلام دانست نه ترسیم چهره اسلام به نحو طبیعی. اما چنین مطالب نمایشی حتی به کتاب های حقیقی نظیر کتاب های تاریخی و سیاسی هم راه یافته اند. لذا آنچه در مطالب گروه های تکفیری محل توجه قرار می گیرد، سبک ها، چهره ها، داستان ها و ... است نه صحیح بودن عرضه مطلب یا وفاداری آنها نسبت به برخی منابع بزرگ اصلی. شاید ناتوانی یا کم کاری مسلمانان غیرتکفیری در سخن گویی از خویش، خلئی را برای غیر به منظور شناخت اسلام، پدید آورده که متحجران و مستشرقان جای آن را پر کرده اند. لذا اتفاقی که افتاد همانی است که کارل مارکس گفته است: «آنان نمی توانند خود نماینده خویش باشند، کسی باید نماینده ایشان باشد».(6) حاصل این نمایندگی، دور شدن از اسلام واقعی و نزدیکی بیشتر به خرافه و غرب است. نمایش های مذکور،

ص: 304


1- . نقش نویسندگان آلمانی در مطالعات شرق شناسی از نگاه ادوارد سعید چندان بااهمیت است که می گوید هر اثری که سعی کند درکی از این پدیده ارائه کند اما در آن، توجهی به صاحب نظران آلمانی نشود، شایسته سرزنش است؛ نک.: ادوارد سعید، شرق شناسی، ص42.
2- . ادوارد سعید در کتاب شرق شناسی، ثلث آخر قرن هجدهم را شرق شناسی نوین می نامد و البته، ثلث قرن نوزدهم به بعد را آغاز شرق شناسی معاصر دانسته است. نک.: همان، ص48 و 53.
3- . محمد دسوقی، سیر تاریخی و ارزیابی اندیشه شرق شناسی، ص45.
4- . همان، ص40.
5- . همان.
6- 7. Sie Konnen Sich nicht Vertreten Sie Mussen Vertreten Werden

نمایش های نخستین نیستند، بلکه «عرضه مجدد»(1) است. زیرا بارها تکرار شده اند، اما هر بار به سخنی جدید و بدون تغییر در باطن.(2) بنابراین، ارزش، خاصیت، توان و صحت ظاهری مطلبی که درباره اسلام می گویند فقط اتکای اندکی به خود اسلام دارد.

ح. جریان تکفیری از اندیشه ها، دکترین و خطوط قوی حاکم بر فرهنگ غرب مطالبی را وام گرفته و نیز، متناوباً از جانب آنها تغذیه شده و می شود. شاید به همین جهت، صور مختلف جریان تکفیری به وجود آمده اند. پس نتواسته اند اسلام ناب و اسلام غیرمادی را پدید آورند. تعامل دوسویه ای در جریان تکفیری دیده می شود و آن اینکه، بیش از آنکه طرف دوم آن، اسلام باشد، تأثیرات شرق شناسان بر تاریخ مسلمانان است. از این روست که می توان گفت اثر فرد فرد نویسندگان شرق شناس بر مجموعه متونی که ساختمان جریان تکفیری را تشکیل داده اند، مشهود است، به گونه ای که متون مزبور متناوباً به یکدیگر ارجاع می دهند. بالأخره جریان تکفیری یک سیستم نقل قول از آثار و مؤلفان گذشته و شرق شناسان است. از این رو، وهابیت به عنوان حلقه وصل جریان تکفیری قدیم و جدید همان سخن ابن جوزیه و ابن تیمیه را تکرار می کند و همین حرف ها را به جریان تکفیری جدید منتقل کرده است. تنها تفاوت این دو، حامیان آنهاست: اسرائیلیات و مستشرقان. از این دیدگاه می توان کل بزرگی را کشف کرد که مفصل تر، جالب تر و با چهره ها، متون و حوادث جذاب تری است که گروه های تکفیری متعددی را ساخته است.

ط. گذشته گرایی یا ریشه داری در گذشته، آمیزه ای قوی در جریان شناسی تکفیری است. به علاوه، این جریان می کوشد آگاهی های دوران کودکی یا قدیمی اش را پابرجا نگاه دارد. این خصیصه تکفیری را می توان با تأسی از یادداشت های زندان(3)

گرامشی، «ذخیره و انبارسازی» نامید. در ذخیره سازی، نشانه های فرهنگی و سیاسی سلطه و غلبه غیر (یهود سیاسی و مسیحیت سیاسی) تثبیت می شود و جایی برای اظهارات و بررسی های آگاهانه و هوشمندانه باقی نمی گذارد. آشفتگی های روابط اسلام و غیر، دامنه انباری سازی جریان تکفیری را شدت بخشید و دسترسی به حقایق اسلام را علی رغم توسعه وسائط ارتباط جمعی در عصر جدید، دشوارتر ساخت. ذخیره و انبارسازی با انواع ابزارهای رسانه ای صورت می پذیرد؛ ابزارهایی که دیو نمایاندن اسلام و شرق و

ص: 305


1- 2. Representation.
2- . ادوارد سعید، شرق شناسی، شرقی که آفریده غرب است، ص4.
3- 4. Prison Notebooks.

مرموز نشان دادن آن را از قرن هجده و نوزده، مرتب در ذهن شرقی و غربی ذخیره و انبار می کند تا حدی که:

سه امر باعث گردیده ... ساده ترین تصور در مورد عرب ها و اسلام به صورت یک موضوع کاملاً سیاسی و تقریباً ناهنجار درآید؛ اول، تاریخچه تعصب همگانی و مشهور ضدعرب و ضداسلام غرب که بلافاصله در تاریخچه شرق شناسی انعکاس پیدا کرده است. دوم، منازعه بین اعراب و صهیونیسم اسرائیلی و تأثیر آن بر یهودیان آمریکا و نیز بر فرهنگ لیبرالی و عموم مردم. سوم، تقریباً فقدان کامل هر گونه زمینه و موقعیت فرهنگی که از آن طریق بتوان با غرب ها و اسلام احساس همگانی نموده و یا بدون هیچ گونه احساس منفی آنها را مورد بحث قرار داد.(1)

نتیجه

شرق (اسلام) باید به گونه ای که غیر می خواهد و تبلیغ می کند وجود یابد و این موضوع، آنچنان تبلیغ شده است که شرقی و مسلمان هم، شرق و متعلقات آن را همان گونه دیده که غیر انگاشته است؛ و یا آنچه را غیر می گوید به عنوان امری محتوم یا سرنوشتی تغییرناپذیر می پذیرد. در این فضا، شرقی همدلی غیر با خود را ندارد و اگر هم دارد، همدلی از نوعی است که غیر آن را برای شرق تجویز می کند. در شرق شناسی، چهره یک انسان شرقی و اسلامی محو می شود و به همین دلیل است که باید گفت، شرق شناسی صرفاً موضوعی علمی و آکادمیک نیست(2) و لذا شرق شناسی را می توان در یک مطالعه همه جانبه شناخت. اما شرق شناسی در همین قد و قواره، ابزاری است برای تحلیل حوادث و پدیده های سیاسی و اجتماعی کشورهای خاورمیانه. نباید فراموش کرد که شرق شناسی بیش از آنکه بخواهد مشت سلطه آمرانه فرهنگی چندصدساله غیر بر شرق را هویدا کند، در پی نشان دادن ابعاد و گستردگی تأثیر آن در ارزش ها، روش ها و منش های شرقی در گستره اجتماعی است.(3)

ص: 306


1- . ادوارد سعید، شرق شناسی، ص55.
2- . برای ارزیابی شرق شناسی، نک.: محمد دسوقی، سیر تاریخی و ارزیابی اندیشه شرق شناسی.
3- . ادوارد سعید، شرق شناسی، ص57.

علی رغم این، رهیافت شرق شناسی در این مقاله نشان داده است که توانایی تحلیل موضوعی چون گروه های تکفیری را دارد. این رهیافت با تبلیغ نگاه غرب از دریچه شرق اسلامی زوایای جدیدی از تکفیر را برملا می سازد و به پرسش این مقاله (آیا می توان گروه ها یا جریان تکفیر را در چارچوب رهیافت شرق شناسی تحلیل کرد؟) پاسخ می دهد. بدین سان معلوم کرده است که جریان تکفیر برساخته جدال فکری - سیاسی یهودیت و مسیحیت علیه اسلام است و این موضوع، رودررویی آنها با مسلمانان را تفسیر می کند، اما نباید فراموش کرد که تکفیر با همه مسائلش واقعیت تلخی است که در مقابل ما قرار دارد. لذا باید برای دفع خطر آن بر اساس آموزه های دینی چاره اندیشی کرد.

ص: 307

منابع

1. سبحانی، جعفر، «توافق محمد بن عبدالوهاب و محمد بن سعود»، درس هایی از مکتب اسلام، س38، ش12، 1377.

2. جعفریان، رسول، تاریخ سیاسی اسلام؛ تاریخ خلفا، الهادی، قم، 1377.

3. حسینی، محمدباقر، قصه عجیب استعمار، دارالنشر، قم، 1368.

4. خسروی، احمدعلی، بررسی وهابیت و ریشه های تاریخ وهابی گری، تحسین، قم، 1380.

5. دسوقی، محمد، سیر تاریخی و ارزیابی اندیشه شرق شناسی، ترجمه: محمودرضا افتخارزاده، هزاران، تهران، 1376.

6. رضوانی، علی اصغر، سلفی گری وهابیت، انتشارات مسجد مقدس جمکران، قم، 1385.

7. سعید، ادوارد، شرق شناسی، شرقی که آفریده غرب است، ترجمه: اصغر عسکری خانقاه و حامد فولادوند، عطایی، تهران، 1361.

8. --------------- ، شرق شناسی، ترجمه: لطفعلی خنجی، امیرکبیر، تهران، 1386.

9. --------------- ، شرق شناسی، ترجمه: عبدالرحیم گواهی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، 1382.

10. عابد الجابری، محمد، الخطاب العربی المعاصر؛ دراسه تحلیلیه نقدیه، مرکز دراسات الوحدة العربیه، بیروت، 1992.

11. عنایت، حمید، سیری در اندیشه سیاسی عرب، امیرکبیر، تهران، 1358.

12. فقیهی، علی اصغر، وهابیان، صبا، تهران، 1377.

13. قزلسفلی، محمدتقی، «ایران از منظر شرق شناسی»، مجله اطلاعات سیاسی- اقتصادی، ش151-152، فروردین و اردیبهشت 1376.

14. لوتسکی، ولادیمیر، تاریخ عرب در قرون معاصر، ترجمه: پرویز بابایی، نشر سپهر، تهران، 1356.

15. همفر، خاطرات، ترجمه: علی کاظمی، کانون نشر اندیشه های اسلامی، قم، 1372.

16. makarem.ir

ص: 308

چیستی فکر سلفی و چگونگی مناسبات غرب با این گروه ها / محمد ستوده، حسن علی یاری

اشاره

محمد ستوده(1)

حسن علی یاری(2)

چکیده

گروه ها و فرقه های مختلف از دیرباز همواره در درون جامعه اسلامی خود را منتسب به اسلام کرده اند و قرائت های مختلفی از اسلام داشته اند. با نگاه پارادایمی اندیشه سیاسی مسلمانان را در سطح کلان می توان به سه جریان سنت گرایی دینی، نوگرایی دینی و تجدد گرایی دینی، تقسیم کرد. فکر سلفی تکفیری جزء جریان موسوم به سنت گرایی دینی قابل طرح و بررسی است. نگارنده در پی پاسخ به این پرسش است که ماهیت گروه های سلفی چیست؟ و کشورهای غربی (به خصوص آمریکا) چه اهدافی را در شکل گیری، رشد و تداوم این گروه ها دنبال می کنند و در این میان چه نقشی دارند. برای پاسخ به این پرسش ابتدا به بررسی اندیشه سلفی می پردازیم و مؤلفه های فکر سلفی را در چارچوب سنت گرایی دینی می کاویم؛ سپس با محور قرار دادن نظریه برخورد تمدن های هانتینگتون به چگونگی نقش غرب در شکل گیری، رشد و تداوم این گروه ها می پردازیم. فرضیه مورد نظر این است که، با توجه به نظریه هانتینگتون، غرب همواره از شکل گیری قدرت تمدنی جهان اسلام واهمه داشته است. بدین منظور برای پیش گیری از تبدیل شدن جهان اسلام به یک قدرت جهانی، می کوشد با اسلام هراسی و معرفی اسلام آمریکایی، کشورهای اسلامی را در دوراهی انتخاب سلفی ها یا پایگاه های آمریکایی قرار دهد. لذا تا حد امکان می کوشد ضمن مخالفت ظاهری با گروه های تکفیری، چهره ای نامعقول از اسلام به جهانیان معرفی کند. بنابراین، غرب اگرچه ممکن است در اصل شکل گیری گروه های

ص: 309


1- دکتری روابط بین الملل، استادیار و عضو هیئت علمی گروه سیاسی دانشگاه باقرالعلوم علیه السلام .
2- دانشجوی دکتری علوم سیاسی دانشگاه باقرالعلوم علیه السلام .

سلفی نقش کمی ایفا کند اما با پشتیبانی و حمایت همه جانبه از گروه های سلفی برای تغییر فرآیند اسلام گرایی و تأمین منافع استراتژیک غرب می کوشد؛ چراکه این مسئله زمینه حضور بلندمدت خود و سرکوب جریان های منتسب به مقاومت را برای جلوگیری از شکل گیری تمدن واقعی اسلام فراهم می کند.

کلیدواژه ها: تمدن اسلامی، اسلام، تمدن غربی، اسلام سیاسی، سنت گرایی دینی، سلفی، تکفیری، هانتینگتون.

طرح نظریه رئالیستی- تمدنی هانتینگتون

هانتینگتون در مقاله ای با عنوان «برخورد تمدن ها» به دنبال تحلیل رابطه تمدنی غرب و سایر تمدن ها است. وی در واقع دشمنی مفروض تمدن اسلام و غرب را بهانه ای برای ارائه نظریه خود قرار می دهد. «بنابراین «برخورد تمدن ها» بیشتر یک دستورالعمل استراتژیک است تا یک نظریه محض. هانتینگتون در کالبدشکافی موانع موجود در مسیر «رهبری جهانی آمریکا»، به طور ظریفی، آشتی ناپذیری جهان اسلام و غرب را یک اصل مسلم و بدیهی در روابط «اسلام» و «غرب» فرض کرده، می کوشد سیاست های توسعه طلبانه دولت های غربی را از فرهنگ غربی متمایز کند، ولی در عین حال رفتار کشورهای مختلف اسلامی را عین تمدن اسلامی قلمداد کند».(1)

بر اساس نظریه هانتینگتون، بازیگران واقعی صحنه بین المللی، دیگر دولت ها نیستند؛ بلکه تمدن هایی هستند که بر اساس امپراتوری های مذهبی ادوار گذشته بنا شده اند. در دوران جنگ سرد، در تجزیه و تحلیل های واقع بینانه امور بین المللی، این وابستگی های مذهبی عمیق و ریشه دار به کلی نادیده گرفته شده اند.(2) نکته ای که هانتینگتون یادآور شده این است که با از هم پاشیدن اتحاد جماهیر شوروی، دیگر ایدئولوژی نمی تواند تعیین کننده نظام بین المللی باشد. هانتینگتون مهم ترین مسئله بعد از فروپاشی شوروی را فرهنگ و هویت فرهنگی می داند که در سطح گسترده همان هویت های تمدنی است. او با همین مبنا خودشناسی را در دشمن شناسی می داند و علاوه بر تقسیم جهان به یک غرب و چند غیرغرب، هویت فرهنگی را الگوی هم بستگی، واگرایی و جنگ در

ص: 310


1- . مجتبی امیری وحید، نظریه برخورد تمدن ها، هانتینگتون و منتقدانش، ص34-40.
2- . ساموئل هانتینگتون، «رویارویی تمدن ها»، ترجمه: سیمین موحد، مجله سروش، س19، ش83، 1376، ص6-7.

جهان پس از جنگ سرد معرفی می کند.(1) از نظر هانتینگتون، علت تمام خشونت های دوران جنگ سرد در جهان، ظهور تضادهای مربوط به تمدن های دیرینه است. بنابراین، سیاست مداران آمریکا نباید از خشونت های شدید در چچن و یوگسلاوی تعجب می کردند؛ چراکه این جنگ نبرد مرگ و زندگی بین دو تمدن مسیحیت ارتدوکس و اسلام بوده است. وی با تقسیم تمدن های زنده جهان به هفت یا هشت تمدن بزرگ معتقد است برخورد تمدن ها، آخرین مرحله تکامل درگیری ها در عصر جدید خواهد بود. از نظر وی، روابط خصومت بار تمدن اسلام و غرب در حال افزایش است. این مسئله در نهایت موجب می شود تمدن های اسلام و کنفوسیوس در کنار هم، در مقابل تمدن غرب قرار گیرند.

پیش بینی های هانتینگتون روی سه نظریه پایه گذاری شده است؛ نظریه اول این است که بین اسلام و غرب نوعی کشمکش پنهانی و مخفی همیشگی وجود دارد که ناشی از تفاوت بین ارزش هاست. غرب فردگرایی، مساوات و آزادی مطلق را تبلیغ می کند که اینها با ارزش های اسلامی قابل انطباق نیستند. نظریه دوم این است که بین دنیای عرب و دنیای غرب، نوعی موقعیت اصلاح ناپذیر وجود دارد؛ یعنی اختلاف منابع باعث می شود که دنیای عرب سیاست ضدغربی را در پیش بگیرد. نظریه سوم این است که محور جدیدی به نام محور اسلام و محور کنفوسیوس وجود دارد که همان محوری است که باید اسلام و غرب را در نقطه مقابل یکدیگر قرار دهد.(2) غالب غربی ها با فراز و نشیب هایی اصل موضوع را قبول دارند. در این باره در میان نخبگان رسانه ای می توان به مقاله تونی بلنکلی با عنوان «اسلام گرایی؛ تهدیدی همانند نازی ها» اشاره کرد. وی در آنجا می نویسد: «ما نمی توانیم شاهد از دست رفتن اروپا باشیم. ما نمی توانیم ببینیم اروپا به سکوی پرتاب موشک از سوی اسلام گرایان جهادی تبدیل شده است».(3) در میان نخبگان ابزاری و مدیران اجرایی نیز می توان به هشدارهای برلوسکونی، نخست وزیر سابق ایتالیا، و نیز ویلی کلایز،

ص: 311


1- . ساموئل هانتینگتون، برخورد تمدن ها و بازسازی نظم جهانی، ص27-30.
2- . لامان، «عوامل ارتباط بین اسلام و غرب؛ دیدگاه ها و تحلیل ها»، بولتن دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت امور خارجه، س10، ش103، مهر 1375، ص38.
3- . حمیدرضا اسماعیلی، القاعده از پندار تا واقعیت، ص188-189.

دبیر کل سابق ناتو، پیش از حادثه یازده سپتامبر، در این خصوص اشاره کرد، که بنیاد گرایی اسلامی را تهدیدی همچون کمونیسم برای غرب می دانند.(1)

هانتینگتون در واقع تبلیغ ارزش های غرب را به عنوان ارزش های جهانی، موجب ایجاد واکنش هایی از نوع بنیادگرایی اسلامی می داند که بسیاری از جوامع اسلامی را فرا گرفته است. از نگاه وی، قدرت غرب آهنگ تمدنی قبل خود را از دست داده و نتوانسته است در درون خود تولید یک دین جهانی کند. وی می گوید قدرت غربی ها روز به روز در حال افول است. در عوض کشور های کنفوسیوسی و اسلامی می کوشند قدرت اقتصادی و نظامی خود را افزایش دهند. بنابراین، خطر تمدن اسلام از سایر تمدن ها بیشتر است؛ چراکه اسلام تنها تمدنی است که توانسته بقای غرب را با تهدید مواجه کند و حداقل دو بار در این کار نیز موفق بوده است. از نظر وی، مشکل اصلی غرب بنیادگرایی اسلامی نیست، بلکه خود اسلام است. بنابراین، پیشنهاد می کند برای پیش گیری از شکست تمدن غربی، سیاست مداران غرب باید از گروه هایی که در درون دیگر تمدن ها به ارزش ها و منافع غرب گرایش دارند، حمایت کنند. همچنین غرب باید دامنه قدرت و نفوذ نظامی کشورهای اسلامی و کنفوسیوسی را محدود کند و از اختلافات و درگیری های موجود بین آنها بهره برداری کند. با رهیافتی که هانتینگتون طرح کرده مشخص می شود که هم نخبگان فکری و سیاسی جهان غرب، و هم او نگران رشد اسلام و اسلام گرایی واقعی در جهان هستند و آن را تهدیدی جدی برای خود می دانند. لذا به دنبال استفاده از هر شیوه ای هستند تا از سقوط تمدن غرب جلوگیری کنند. در این پژوهش نگارنده بر آن است تا با مد نظر قرار دادن این نظریه، بتواند نحوه تعامل غربی ها را با این گروه ها بررسی کند.

تحلیل جایگاه و چیستی فکر سلفی در قالب «رهیافت پارادایمی»

بر اساس رهیافت پارادایمی، عمدتاً سه واکنش در جهان اسلام در برابر تجدد شکل گرفته است. این سه جریان عبارت است از: تجددگرایی دینی، سنت گرایی دینی و نوگرایی دینی. هر کدام از این جریان ها در خصوص تاریخ فکر اسلامی، نگاه به دین و نگاه به آینده دولت اسلامی دیدگاه های جالب توجهی دارند. در این خصوص به علت پرهیز از اطاله کلام صرفاً به شاخه سنت گرایی دینی

ص: 312


1- . جف هینس، دین، جهانی شدن و فرهنگ سیاسی در جهان سوم، ص76-77.

که جریان سلفی تکفیری در آن زمینه قابل بررسی است پرداخته می شود. سنت گرایی اسلامی علی رغم اینکه به سنت اصالت می دهد و از آن طرفداری می کند جزء جریان های مدرن اندیشه مسلمانان به شمار می رود؛ زیرا این نوع فکر در فضای معاصر با تحولات جدید شکل گرفته است. بنابراین، ظهور گروه های سلفی تروریستی را، که خود را منتسب به این رهیافت می کنند، می توان نتیجه بازخوانی ناقص آنها از متون دینی دانست که در جریان تجدد دچار بحران هویت شده اند؛ سلفی ها معمولاً به روش نقلی در برداشت از اسلام معتقدند. همچنین در معرفت شناسی، حدیث گرا و در زمینه هستی شناسی، حس گرا هستند. این نوع رهیافت، همواره با برداشت های نادرست و متحجرانه از سنت اسلامی همراه بوده، باعث برداشت های سوء بسیاری شده است. ذیلاً در قالب پارادایم اسلامی رویکردهای کلی این جریان را در ارتباط با سه مؤلفه فوق (نگاه به دین، نگاه به تاریخ فکر اسلامی و آینده دولت اسلامی) بررسی می کنیم.

ابتدا، نگاه به دین: سنت گرایان در نگاه به دین رویکرد درون دینی دارند و با سه شاخص از سایر جریان های اسلامی متمایز می شوند. شاخص اول، جامعیت دین است. این گروه دین را جامع می دانند، اما تعریفی که از جامعیت دارند خاص است. از نظر سنت گرایان، جامعیت دین هم بیان کننده محتوای زندگی است و هم بیان کننده ساختار زندگی. لذا از دین باید انتظار داشت که ساختار های دینی را نیز بیان کند. یک بار گفته می شود اسلام به مثابه نظام زندگی است و یک بار می گویند اسلام به مثابه منهج و شیوه زندگی است. نوگرایان به نظام زندگی اعتقاد دارند، ولی سنت گرایان از واژه «منهج» (شیوه و قالب) هم استفاده می کنند که بر اساس آن شکل زندگی را دین مشخص می کند. این دیدگاه، دیدگاه حداکثری است و بر اساس آن باید دقیقاً همان ساختاری را که در دوره سلف صالح هست اجرا کرد. پس مفهوم جامعیت دین نزد نوگرایان بسیار متفاوت است. شاخص دوم این است که دین امری است منصوص (نگاه درون متنی). یعنی ما اجازه عبور از ظواهر قرآن و سنت را نداریم. به عبارت دیگر، تفسیر دین جایز نیست. پرسش این است که اگر تفسیر جایز نیست، پس ابهام را از کجا باید پاسخ داد که به نکته سوم می رسیم. شاخص سوم هم ضرورت فهم دین از طرف سلف صالح است. این جریان می خواهد بین فهم و تفسیر تفکیک کند. لذا می گویند فهم دین ممکن است اما تفسیر آن جایز نیست. فهم دین فقط برای سلف صالح است

ص: 313

که دارای قرابت زمانی با پیامبر هستند و امکان فهم دین برای آنها وجود داشته است. پس همان طور که سلف صالح فهمیده اند ما نیز باید بفهمیم. لذا حوادث مستحدثه را نوعی بدعت فرض می کنند. بنابراین نتیجه سنت گرایی می شود سلف گرایی.

دوم، نگاه به تاریخ فکر اسلامی: سلفی ها معتقدند با فاصله گرفتن از سرچشمه وحی، بدعت ها فزونی گرفته و حقیقت در محاق فرو رفته است. از این رو باید به راه و روش پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، صحابه، و تابعین پاک کردار بازگشت. عقاید اسلامی باید به همان نحو بیان شوند که در عصر صحابه و تابعین مطرح بوده است و تنها راه نجات مسلمانان بازگشت به قوانین قرآن و سنت طبق فهم سلف صالح است. این گروه با هر گونه پیروی از شاخه های گوناگون دین و کیش گرایی مخالف اند و معتقدند هر مسلمان به راحتی می تواند با مراجعه مستقیم به قرآن و سنت دینش را بیاموزد.(1) از نگاه این جریان، تاریخ فکر اسلامی فاقد اعتبار است. لذا هر آنچه بعد از سلف صالح به عنوان فکر اسلامی مطرح می شود اسلام تاریخی است نه اسلام واقعی؛ چراکه از نظر آنها بعد از سلف صالح هیچ کس دسترسی مستقیم به سرچشمه دین نداشته است. لذا فهمی که تابعین از اسلام داشته اند حاصل تفسیر آنها از متون دینی است نه حاصل فهم آنها از متون دینی. بنابراین، وقتی تاریخ فکر اسلامی اعتبار خود را از دست بدهد، تمام دانش های اسلامی در جهان اسلام از درجه اعتبار ساقط می شود؛ چراکه همه این دانش ها بعد از سلف صالح تولید شده است و اعتباری ندارد. در واقع این جریان سلفی واکنشی است در برابر دو عامل دوری از عصر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و صحابه آن و هجوم اندیشه های جدید و عقل گرایی نوین.

سوم، نگاه به آینده: این جریان، دولت مطلوب خود را در احیای خلافت اسلامی می بیند. این نوع نگاه سنت گرایان به دولت ناشی از نوع نگاه آنها به دین است. اینها به دنبال احیای حکومتی مشروع هستند که در دوره سلف صالح شکل گرفته است. از نگاه اینها، احیای خلافت اسلامی شرایطی لازم دارد که هنور مهیا نشده است. لذا ابتدا باید امارت اسلامی را تشکیل داد تا این امارت ها دست به دست هم بدهند و خلافت اسلامی را شکل بدهند، که نتیجه آن می شود تحقق حاکمیت الاهی. لذا برای رسیدن به حاکمیت الاهی باید از طریق جهاد اقدام کرد، زیرا اولاً

ص: 314


1- . کاوه قربانی و سوران رجبی، میزان تأثیرپذیری جوانان کردستان از فعالیت های وهابیون در استان کردستان، ص9.

بالاترین فریضه جهاد است. و دوم اینکه جهاد امری تهاجمی است نه تدافعی. لذا باید منتظر تهاجم از طرف مقابل باشد. سوم شبکه ای شدن امر جهاد است که دیگر سلسله مراتب ندارد. در فقه شیعه و سنی، جهاد سلسله مراتبی است، اما در اینجا شبکه تکفیر است که می گوید هر کس کافر شد جواز قتل او وجود دارد و دیگر منتظر دریافت حکم از کسی نمی مانند. این شبکه در دو سطح عمل می کند؛ یکی در سطح داخل که در مقابل خودش عدوالقریب را دارد و دوم در سطح خارج که در مقابل خودش عدوالبعید را دارد. از منظر این جریان، تشکیل خلافت اسلامی یک مقدمه نیاز دارد که در قالب مفهوم هجرت نمود پیدا می کند. در دوره پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هجرت صورت گرفته است و مقدمه جهاد است. لذا ابتدا باید هجرت صورت بگیرد تا جماعت تشکیل شود. بنابراین، تا جماعت شکل نگیرد جهاد شکل نمی گیرد. این مفهوم را سید قطب مطرح می کند. بعد از وی دو تفسیر از هجرت شده است. برخی معتقدند مراد از هجرت هجرت فیزیکی است و برخی نیز معتقدند مراد از هجرت، هجرت معنوی است. این دو تفسیر باعث شده است سازمان هایی مثل الهجره، التکفیر، القاعده، یا سازمان هایی که اخیراً در قالب گروه یا جیش و غیره طراحی شده اند شکل بگیرد.

جریان شناسی تاریخی فکر سلفی

«تکفیری» به جریانی اطلاق می شود که غالباً مسلمانان را به صرف آنکه با آنها هم عقیده نیستند، برخلاف معیارهای شرعی شناخته شده، متهم به کفر و خروج از دین می کنند. این حرکت باعث پیامدها و واکنش های عملی مهمی در جوامع اسلامی شده است. سلفیه در طول تاریخ همواره فرقه ای حاشیه ای در کنار مذاهب اصلی اهل سنت بوده است. خاستگاه آنها هرچند مذهب حنبلی است، اما خود به نوعی اهل اجتهادند. این جریان ریشه در تفکر ابن تیمیه (661-728 ه.ق.) دارد. «در قرن دوازدهم هجری، محمد بن عبدالوهاب التمیمی (1115-1206 ه.ق.) که پدرش از علمای حنبلی بود، شیفته افکار ابن تیمیه و شاگردش ابن قیم الجوزیه (691-751 ه.ق.) شد و تحت تأثیر افکار آنها، خرده گیری های خود را نسبت به عقاید و اعمال مذهبی مسلمانان آغاز کرد».(1) ابن تیمیه در کتاب منهاج السنة النبویه معتقد است خداوند متعال جهان را برای خدمت و

ص: 315


1- . حامد الگار، وهابی گری، ص13.

عبادت خود خلق کرده است و اگر دین و قدرت از هم جدا باشند دولت دچار بی نظمی و هرج و مرج می شود. با این نوع تفکر ابن تیمیه فکر سلفی را بنیان گذاری می کند.

بعد از وی «محمد بن عبدالوهاب بر آن بود تا با متقاعد ساختن یکی از حاکمان سرزمین نجد یا حجاز و توسل به قدرت سیاسی و نظامی وی، نظرات خود را بر مردم تحمیل کند. تلاش وی در این راه یک بار به شکست انجامید تا اینکه در 1160 ه.ق. دعوت خود را با حاکم درعیه، محمد بن سعود، جد آل سعود از حکام فعلی عربستان، در میان نهاد که با استقبال ابن سعود مواجه شد. آنها پیمان بستند که رشته دعوت، از آن ابن عبدالوهاب و زمام حکومت، در دست محمد بن سعود باشد».(1) شکل گیری وهابیت مستقیماً ریشه در اندیشه کلامی سنت اسلامی دارد.(2) بنابراین، می توان محمد بن عبدالوهاب را دومین مرحله از فکر سلفی دانست که به تطبیق و اجرای فکر سلفی در حجاز اقدام کرد.

هم پیمانی محمد بن عبدالوهاب با محمد بن سعود و تأسیس حاکمیت آل سعود باعث شد سلفیه به صورت یک ساختار سیاسی درآید. «پس از ابن عبدالوهاب، امیران آل سعود و پیروانش به گسترش طریقت فرقه وهابیت پرداختند. وهابیت را در کنار قدرت و ثروت و خشونت، باید در عوامل سیاسی و نقش های تفرقه انداز و خشونت بار تکثر و تفرق بین مسلمانان جست وجو کرد».(3) پس از محمد بن عبدالوهاب، امیران آل سعود و پیروانش به گسترش طریقت فرقه وهابیت پرداختند. علاوه بر عربستان، مصر نیز از این تغییر و تحولات عقب نماند و فعالیت های حسن البناء و اخوان المسلمین، در این خصوص اهمیت فراوانی دارد. با مرگ حسن البناء، اخوان المسلمین تحت تأثیر اندیشه های مودودی و سید قطب توانست خلأ ایدئولوژیک را پر کند. این دو علی رغم پای بندی به متون دینی، توانستند دیدگاه تکفیر را پی ریزی کنند. در این مرحله، فکر سلفی تبدیل به یک جریان قوی و تأثیرگذار در سراسر جهان می شود که به وسیله آل سعود بعد از جنگ جهانی اول به اجرا درآمد.

ص: 316


1- . حسین بن غنام، تاریخ نجد.
2- . منوچهر دین پرست، «سفر وهابیت به مصر»، مجله زمانه، س4، ش33، خرداد 1384.
3- . عثمان بن بشر النجدی، عنوان المجد فی تاریخ النجد؛ سید محسن امین العاملی، تاریخچه، و نقد و بررسی عقاید و اعمال وهابی ها.

وهابیت از زمان شکل گیری فرمانروایی آل سعود در عربستان، مذهب درباری این کشور بوده است و امروز نیز گروهی تندرو از این میان به نام طالبان، که طلبه های وهابی هستند و همچنین گروه القاعده و سلفی های تکفیری ظهور کرده اند و باعث انشعاب در مکتب وهابیت شده اند. بنابراین، امروز عمدتاً دو گونه وهابی وجود دارد: وهابیون معتدل که از راه تبلیغ، اعتقادات خود را پیش می برند؛ و وهابیون تکفیری که با ترور و بمب گذاری و قتل عام، منویات خود را دنبال می کنند.(1) وهابیت در گذر زمان به دنبال انتقادهای گسترده عالمان اسلامی و نیز احساس خطر جدی خود وهابیان افراطی و تکفیر، به مرور در دوره های اخیر کوشیده است از مواضع تند و افراطی خود در قبال دیگر مسلمانان بکاهد.(2) وهابیت در طول تاریخ جنایات بسیاری به منظور کمک به استعمارگران خارجی مرتکب شده است. برخی از این جنایات عبارت اند از: قتل وغارت در منطقه نجد، کشتار بی رحمانه شیعیان کربلا، حمله به نجف اشرف، تخریب آثار بزرگان در مکه، آتش زدن کتاب خانه های بزرگ، تصرف مدینه منوره، تخریب قبور طائف و مکه، تخریب قبور ائمه بقیع، قتل عام مردم طایف، کشتار عمومی اهل سنت.

تبلیغ نظریه جدایی دین از سیاست، کمک به استعمارگران برای ادامه سلطه بر کشورهای اسلامی، ایجاد تفرقه و نفاق میان مسلمانان با صدور فتوا مبنی بر مشرک و ملحد بودن دیگر مسلمانان به خصوص شیعیان، مبارزه با اسلام ناب و منزوی ساختن نیروهای اصیل اسلام را می توان از مهم ترین اهداف تبلیغات وهابی ها به شمار آورد.

اندیشه سلفی همیشه عقل ستیز و کاملاً ارتجاعی است و در شمول مذاهب چهارگانه اهل سنت نیست. واقعیت این است که اندیشه سلفی طیف های مختلفی دارد و جریان منسجمی نیست و اندیشه های مختلف و گاه متضادی هم دارد. در این شرایط رابطه بین سلفیت و وهابیت رابطه عام و خاص مطلق است. به این معنا که سلفی گری مفهومی عام است که مهم ترین مصداق آن وهابیت است، اما در کنار آن مکتب دیوبندی و اخوان المسلیمن (گرایش تند آن) هم وجود دارند.(3) بوطی

ص: 317


1- . ناصر مکارم شیرازی، وهابیت بر سر دوراهی، ص9.
2- . حسن هرسیج و مجتبی تویسرکانی، چالش های وهابیت، ایران، جهان اسلام و غرب، ص35.
3- . سید مهدی علیزاده موسوی، «جریان شناسی سلفیان و وهابیت و نقش آنان در جهان اسلام»، در: http://peace-ipsc.org

نیز نسبت میان وهابیت و سلفیه را عام و خاص مطلق می داند.(1) برخی اندیشمندان وهابیت را شاخه ای از سلفیون افراطی می دانند که بعضاً به دلیل تفاوت عقاید و افکارشان همدیگر را برنمی تابند. برخی نیز هیچ گونه تفاوت ماهوی بین آنها نمی گذارند.

گرایش های تندرو وابسته به سنت گرایان سلفی در نیمه دوم قرن بیستم به خصوص دو دهه آخر این قرن را می توان مرحله چهارم به شمار آورد؛ که اندیشه سلفی تبدیل به ایدئولوژی های انقلابی می شود. این حرکت ها با هدف اصلاح عمیق قوانین اسلامی به منظور جلوگیری از افول و عقب ماندگی جوامع اسلامی از طریق بازگشت به سلف صالح در بسیاری از کشورهای اسلامی شکل گرفتند. این جریان ابتدا در عربستان و سپس در قالب جنگ جویان طالبانی در افغانستان تداوم پیدا کرد. علاوه بر افغانستان، لبنان نیز در اواخر دهه 50 میلادی از مراکز رشد سلفی گری در امان نماند. سلفی گری به کمک تعدادی از طلاب عربستانی به لبنان راه یافت. همچنین شاخه هایی از جریان سلفی در دمشق سوریه با کمک ناصرالدین الالبانی ظهور کرد. عراق نیز از دیگر نقاطی است که جریان تکفیری به صورت فعال در آن نقش آفرینی می کند. تکفیری ها در این کشور عرصه را برای اقدامات خود مناسب دیدند.

نحوه تعامل غرب با جریان سلفی- وهابی

شواهد تاریخی بیانگر آن است که گروه ها و فرقه های دینی رادیکال با هدف بیداری اسلامی و احیای اسلام ظهور کرده اند. بیداری اسلامی پدیده ای است که در واکنش به استعمار کشورهای اسلامی به دست غرب و شرق و برای اعاده عزت و هویت اسلامی در جهان اسلامی به وجود آمد و در کشورهای اسلامی به صورت جنبش های فکری اجتماعی و نظامی متجلی شد.(2) زمینه های شکل گیری احیای اندیشه و سنت اصیل اسلامی همواره از دیرباز در درون جامعه و اندیشه مسلمانان وجود داشته و در قرن های متمادی بخشی از اندیشه های جوامع اسلامی به شمار می رفته است، اما این نوع تفکر به علل مختلف کمتر در سده های گذشته به مرحله عمل رسیده است. بنابراین، از آنجایی که بافت جمعیتی کشورهای اسلامی، به خصوص منطقه خاورمیانه، تکثر

ص: 318


1- . محمد سعید رمضان بوطی، سلفیه بدعت یا مذهب.
2- . هراریر دکمجیان، اسلام در انقلاب (جنبش های اسلامی در جهان غرب).

قومی- فرقه ای فراوانی دارد، وجود این مسئله موجب شده است استعمارگران غربی از دیرباز با آگاهی از آن با استراتژی ایجاد اختلاف مذهبی به حمایت از جریان های افراطی وهابیت و سلفی بپردازند و آنها را با برنامه های خود همراه کنند تا موجبات حضور همیشگی خود را در این منطقه فراهم سازند. با این رویکرد، غربی ها در سه منطقه اسلامی سرمایه گذاری کردند: وهابیت در حجاز؛ بهاییت در ایران؛ و قادیانیت در هند. «گرچه فرهنگ علوی مردم ایران و همچنین وقوع انقلاب اسلامی توانست ریشه بهاییت را از ایران برکند و قادیانیت نیز نتوانست به اهداف خود در شبه قاره هند دست یابد، اما وهابیت در حجاز، با کمک پادشاهی بریتانیا و رهبری توماس ادوارد لارنس، رایزن نظامی این کشور در دولت عثمانی، بر این منطقه سلطه پیدا کرد».(1) بنابراین، مهم ترین عوامل تأثیرگذار بر پیدایش و گسترش فکر سلفی را می توان در آشفتگی اجتماعی و سیاسی جوامع اسلامی، فقر دینی، فرهنگی و مالی در میان این جوامع و از همه مهم تر حمایت همه جانبه غرب، به خصوص آمریکا و صهیونیسم یهودی، برای تداوم سلطه خود و استمرار آن دانست. غربی ها در سده های اخیر باعث انحراف حرکت های اصیل اسلامی و تقویت فرقه گرایی، متناسب با منافع خود در جهان اسلام شدند تا بدین وسیله بتوانند یکپارچگی و هم بستگی مسلمانان جهان را از بین ببرند، توان دفاعی آنها را سرکوب کنند و نگذارند آنها با استفاده از حقایق و معارف اصیل اسلام، قدرت اتحاد خود را بشناسند و به مقابله با استعمارگران بپردازند.

مستر همفر، جاسوس انگلیس در کشورهای اسلامی که خود را با نام «محمد» معرفی می کرد، در خاطرات خود می نویسد که با شناسایی محمد بن عبدالوهاب و ایجاد تشکیلات منظم و ترغیب وی جهت گسترش اندیشه جدید باعث شد تا آیین جدیدی در راستای منافع غرب در جهان اسلام شکل بگیرد. می گوید یک روز نزاع و اختلاف بین دو مذهب اسلامی سنی و شیعه را در وزارت مستعمرات انگلیس مطرح کردم و رؤسای کشورم بسیار خوشحال شدند و مرا مأمور کردند تا هر چه زودتر از این اختلاف استفاده کرده، شکاف بین آنها را دامن بزنم. سپس به نحوه آشنایی خود با محمد بن عبدالوهاب و خصوصیات فکری و تفرقه انگیز او می پردازد که زمینه مناسبی برای ایجاد مکتبی جدید داشت و او را برای این کار بسیار تشویق کرد.(2) در واقع انگلستان، هزینه ها و

ص: 319


1- . علی مرتضی زیدی، «فعالیت های تبلیغاتی دشمنان اسلام در جهان»، مجله معرفت، ش13، 1374، ص76.
2- . مستر همفر، خاطرات مستر همفر، جاسوس انگلیس در کشورهای اسلامی، ص20-40.

سرمایه های کلانی صرف کرد تا اینکه جاسوس کهنه کار این کشور در خاورمیانه به تکاپو افتاد و پس از سال ها نفوذ در بین مسلمانان، در حوزه های علمیه کشورهای اسلامی و عربی مشغول درس شد و درصدد یافتن گزینه ای مناسب بود که استعداد قداست شکنی و ایجاد شکاف در جهان اسلام و اختراع مذهب جدیدی داشته باشد.(1)

حوادث تفرقه افکن و شرایط تکفیری به گونه ای پیش رفت که وارد بافت فرهنگی، کلامی و اعتقادی شد و فتنه های فرقه ای به راه افتاد و حالتی از تفرقه و چنددستگی میان جامعه اسلامی به وجود آمد، که به دشمنان اسلام در شرق و غرب و دستگاه های جاسوسی بین المللی اجازه داد در امور آنها دخالت کنند و با پرداختن به مشکلات فرقه ای، به مشکلات سیاسی و اجتماعی دامن بزنند. این وضعیت تا جایی ادامه پیدا کرد که در برخی مراحل و مکان ها، به جنگ داخلی منتهی شد. جنگی که از فتنه های فرقه ای و اختلافات فکری و فرهنگی نشئت می گیرد. این وضعیت به تضعیف امت اسلامی در جهان و سقوط در برابر دولت های استکباری و جوامع کافر انجامید.(2)

نخستین مواجهه غرب با اسلام گرایان سلفی، به شکل مشخص به مبارزه مجاهدین افغانستان با اشغالگران ارتش سرخ شوروی باز می گردد. ایالات متحده قبل از تجاوز شوروی به افغانستان، سیاست خاصی در خصوص این کشور نداشت و این کشور از جایگاهی در سیاست خارجی آمریکا برخوردار نبود.(3) اما پس از شروع حمله شوروی به این کشور، آمریکا با تغییر سیاست خود از طریق پاکستان به حمایت از مجاهدین افغانی پرداخت و خواستار خروج شوروی از افغانستان شد. این استراتژی آمریکا در دوره نظام دوقطبی همواره با شعار جلوگیری از نفوذ کمونیسم توجیه می شود. در این جنگ ده ها هزار نفر از کشورهای عربی برای کمک به مجاهدین افغانی در برابر کمونیسم شوروی به این کشور اعزام شدند. و در جریان این جنگ پیوندی استراتژیک میان مجاهدین عربی- افغانی و دولت ایالات متحده برقرار شد که در 1982 ابتدا با عنوان دفتر «مکتب خدمت» به دست عبدالله عزام، مبلغ وهابی، تشکیل شد و در سال های بعد تحت عنوان القاعده و طالبان ادامه پیدا کرد. در این زمینه، غرب، به خصوص آمریکا، با همکاری کشورهایی مانند

ص: 320


1- . محمود اسدالهی، وهابیت توطئه استعمار
2- . سید محمدحسین فضل الله، به نقل از: www.bayynat.ir
3- . علیرضا علی آبادی، افغانستان، ص259.

عربستان و پاکستان نقش مهمی در شکل گیری این گروه ایفا کرد، به طوری که گروه وهابی- سلفی طالبان موفق شد با تکیه بر حمایت های متحدان عربی و غربی، در جنگ های داخلی میان گروه های مختلف قدرت را تصاحب کند؛ و به دلیل اینکه آمریکایی ها مخالف عبور خطوط انتقال نفت و گاز آسیای میانه از طریق ایران بودند موفق به انعقاد قراردادهایی با طالبان، برای انتقال نفت و گاز آسیای میانه از طریق افغانستان و پاکستان به بازارهای بین المللی شدند.

بعد از فروپاشی شوروی (بلوک شرق) شکاف عمیقی بین آمریکا و متحدان اروپایی او در خصوص چگونگی تعامل آنها در آینده نظام جهانی به وجود آمد؛ اروپایی ها در دوره جدید دیگر نیازی به حمایت آمریکا در برابر سایر قدرت های جهانی احساس نمی کردند. آمریکایی ها برای اینکه بتوانند نقش کلیدی و یگانه خود را در سراسر جهان گسترش دهند و همچون دوران جنگ سرد کشورهای اروپایی را با خود همراه کنند و از طرفی نیز با توجه به نظریه هانتینگتون بتوانند با گسترش رو به رشد اسلام واقعی، که غالباً متأثر از انقلاب اسلامی ایران است، مقابله کنند با بحران سازی و فرقه سازی، به خصوص با تمرکز بر روی اسلام سلفی و وهابی و گسترش و رشد بنیادگرایی اسلامی در کشورهای مختلف اسلامی و ترویج اسلام هراسی در سراسر جهان کوشیدند اروپایی ها را مجاب به پذیرش این نقش کنند. بنابراین، دشمن سازی، یکی از مهم ترین عوامل وحدت بخش در جهان غرب است که نهایتاً با تحکیم هژمونی آمریکا باعث می شود سیطره جهانی آمریکا محفوظ بماند. لذا فعالیت های تروریستی گروه های سلفی- تکفیری بهانه لازم را برای حضور همه جانبه غرب به رهبری آمریکا در جهان اسلام موجب شده است. بنابراین، جریان سلفی- تکفیری در حال حاضر از عوامل مهم فتنه گری در جهان، به خصوص جوامع اسلامی، است که در قالب دفاع از سنت، عملاً در مسیر اهداف غرب حرکت می کند.

ائتلاف آمریکایی- طالبانی در دهه 1990 دچار چالش هایی شد. بعد از اینکه طالبان بر اساس برداشت های سلفی، مبادرت به تشکیل امارت اسلامی در افغانستان کردند، به دنبال عملی کردن این برداشت ها در افغانستان برآمدند. از جمله این سیاست ها می توان به اجرای احکام سخت گیرانه ای اشاره کرد که در قبال زنان و دختران مرتکب شدند. بعد از این حرکت ها بود که آمریکایی ها، حکومت طالبان را به رسمیت نشناختند. این حرکت ها موجبات جدایی آمریکا از این

ص: 321

گروه ها را فراهم کرد. تا آنجا که این جنگ جویان سلفی احساس کردند که از سوی آمریکایی ها مورد بی مهری قرار گرفته اند. این مسئله موجب شد سرکرده این گروه ها، یعنی بن لادن، حکومت عربستان را به بهانه ایجاد پایگاه های آمریکایی در عربستان، در جریان جنگ خلیج فارس، مورد انتقاد شدید قرار دهد. پس از آن بن لادن به نشانه اعتراض به حاکمان سعودی، به سودان رفت و اقدام به سازماندهی و گسترش نیروهای خود کرد. وی در 1994 مجدداً به افغانستان بازگشت و با گروه طالبان متحد شد و حملاتی را علیه آمریکایی ها تدارک دید. از جمله این برنامه ها حمله به نیروهای آمریکایی حاضر در سومالی، منفجر کردن هم زمان سفارت خانه های آمریکا در پایتخت کنیا و تانزانیا و حمله به ناو جنگی یو اس اس کول آمریکا در سواحل یمن است. علی رغم این گونه حوادث، رابطه طالبان با آمریکا تا سال 2001 و حادثه 11 سپتامبر همواره با فراز و نشیب هایی همراه بوده است.

حادثه یازده سپتامبر یکی از اتفاقاتی بود که آمریکایی ها به بهانه خشونت گروه های سلفی و تکفیری و خطر وجود این گروه ها، برخی اهداف و راهبردها - همچون تسلط و دست یابی بیشتر بر امور اقتصادی، فرهنگی و سیاسی منطقه خاورمیانه، کنترل و نظارت بر رقبایی چون چین، روسیه و ایران، بهبود روند صلح اعراب و اسراییل و مقابله با رشد اسلام گرایی در جهان - را به ویژه در غرب دنبال کردند.

حوادث 11 سپتامبر را می توان پایان دوره گذار سیاست خارجی آمریکا دانست. این حادثه با خلق دشمن جدیدی به نام تروریسم، زمینه را برای بهره برداری آمریکا از سیاست های خود از نظام بین الملل با توجه به مفهوم تروریسم فراهم کرد. چه اینکه دشمن تراشی و ایجاد دشمن فرضی، یکی از لازمه های تعقیب استراتژی توسعه طلبانه غرب، به ویژه ایالات متحده است. از این رو، خاورمیانه مرکز ثقل سیاست خارجی آمریکا پس از حادثه 11 سپتامبر شد؛ چراکه آمریکا ارزش های هویتی خود را در تعارض با ارزش و هنجارهای مردم این منطقه یافته است.(1) بنابراین، پس از این حادثه، موج اسلام هراسی به شکل هدفمند و در چارچوب های رسمی و قانونی تجسم یافت. و چهره خشونت بار اسلام هراسی، به شکل گسترده در محافل علمی دنبال شد. چنان که

ص: 322


1- . Robert Jervis, "Understanding the Bush doctrine in Poltical Secience", Quarter, 2003, p. 187.

اشاره شد، از نظر هانتینگتون، مهم ترین تعارض ها، در مرزهای فرهنگی جداکننده تمدن غرب از تمدن های غیرغربی روی خواهد داد. بر اساس این نظریه، تمام حرکت های سیاسی و نظامی غرب در کشورهای اسلامی، به بهانه مبارزه با تروریسم و گسترش دموکراسی توجیه می شود. اما واقعیت این است که این تلاش، که ظاهراً برای ایجاد دموکراسی از طریق حضور نظامی غرب، در جهان اسلام صورت می گیرد، چیزی جز افزایش خشونت و تروریسم بر جا نگذاشته است.

در مجموع، شواهد نشان می دهد که آمریکا برای اجرای راهبرد نفوذ به مناطق حساس جهانی و به ویژه آن دست مناطقی که در سرزمین های اسلامی واقع است، با بزرگ نمایی تهدیدات ناشی از افراط گرایان سلفی و تروریست های وهابی، خطرهای ناشی از خروج نیروهای نظامی خود را در محیط امنیتی این کشورها برجسته کرده، آن را زمینه ای مهم برای بازگشت مجدد بنیادگرایی اسلامی و ایجاد بی ثباتی و آشوب برای کشورهای عمدتاً ضعیف و آسیب پذیر اسلامی تداعی و القا کرده است.(1)

بعد از حوادث یازدهم سپتامبر، نام اسامه بن لادن با دلخراش ترین، سازمان یافته ترین و وسیع ترین حمله تروریستی قرین شد. نقض گسترده حقوق بشر در افغانستان، حمله به مراکز دیپلماتیک، فعالیت های تروریستی گسترده در سطح جهان و دلایل دیگری از این دست باعث شد در سیاست های آمریکا در قبال طالبان و القاعده تجدید نظر شود. (2) لذا راهبرد کلان غرب به رهبری آمریکایی ها، برای حفظ و تداوم موقعیت فعلی و جلوگیری از قدرت و نفوذ تمدن های دیگر به خصوص تمدن اسلامی، بحران سازی در مناطق مختلف جهان است. چنان که تجربه 11 سپتامبر و برخی دیگر از وقایع سال های گذشته نیز ثابت کرده است یکی از راه هایی که با کمترین هزینه می توانند بیشترین سود را ببرند، ایجاد التهاب و بحران فکری- عقیدتی و سیاسی- نظامی در حساس ترین و ژئوپولتیک ترین منطقه جهان، یعنی خاورمیانه و جهان اسلام، است که می تواند دست آوردهای عظیم اقتصادی، سیاسی، و نظامی برای آنها داشته باشد.

کاخ سفید تفکر سلفی طالبان را از بدو پیدایش حمایت کرد، اما بعدها با توجه به اصطکاک منافع آنها در منطقه، نزاعی عمیق میان آنها درگرفت و آمریکا به بهانه وجود القاعده و حامیان سلفی

ص: 323


1- . حسن هرسیج و مجتبی تویسرکانی، چالش های وهابیت، ایران، جهان اسلام و غرب، ص210-211.
2- . فرهاد نصرتی نژاد، «نفت، انرژی و طالبان»، مجله کتاب ماه علوم اجتماعی، ش54 و 55، 1381، ص72-75.

آنها به افغانستان حمله نظامی کرد. حمله ظاهری آمریکایی ها به این گروه در عمل باعث ارتقای جایگاه راهبردی آنها و محور قرار گرفتن تفکر سلفی شد. در کشور عراق نیز اگرچه آمریکایی ها خطر وجود سلاح های کشتار جمعی را در این کشور مطرح کردند، اما تا مدت ها فعالیت های تروریستی و خراب کارانه گروه های سلفی و وهابیون را که مورد حمایت عربستان بودند، بهانه ای برای حضور درازمدت در این کشور برمی شمردند. از 2001 تا 2009، غربی ها همواره می کوشیدند اقدامات و فعالیت های گروه های سلفی را هم سو با استراتژی کلانی به نام اسلام هراسی تعریف کنند. اما از آغاز اعتراضات مردمی چند سال اخیر و شروع آنچه «بیداری اسلامی» یا «بهار عربی» خوانده می شود، حرکت های جهادی سلفی نیز به شکل بی سابقه ای توسعه یافته است.

بسیاری از کشورهای اسلامی، به خصوص بعد از حرکت های اسلامی چند سال اخیر، شاهد حضور نیروهای غربی به بهانه خطر ناشی از تهدید گروه های وهابی و سلفی هستند. «علاوه بر خاورمیانه و آسیای مرکزی، خشونت های پیروان طریقت وهابی، حضور نیروهای نظامی ایالات متحده در کشورهای قاره آفریقا را نیز رقم زده است. آمریکا در قاره آفریقا هنوز فاقد پایگاه هایی با مشخصات پایگاه نظامی دائمی است. اما ترس از القاعده یا بهانه حضور تروریست های سلفی، آمریکا را بر آن داشته تا به طور جدی دنبال ایجاد پایگاه های دائمی در کشورهای آفریقایی باشد».(1) تحرکات گروه های وهابی در سومالی، در جنوب الجزایر، و منطقه ساحل و صحرا و تشکیل سازمان القاعده در المغرب الاسلامی، و اقدامات ایذایی و تروریستی این گروه به ویژه در نیجر، موریتانی و مالی و کشتن گروگان های اروپایی، نقش مهمی در مانور امنیتی و نظامی آمریکا در حوزه شاخ آفریقا داشته، زمینه را برای بازگشت استعمار اروپایی و آمریکا به کشورهای اسلامی آفریقا فراهم کرده است.(2) سلفی ها درصدد تفسیری تجددخواهانه از اسلام هستند که با منافع غرب و کشورهای غربی هم سویی داشته باشد. در این باره دانیل پایپس از مدیران برجسته نومحافظه کار،

ص: 324


1- . محمد عجم، «القاعده: زمینه ساز استقرار پایگاه های نظامی آمریکا و ناتو در آفریقا»، مطالعات آفریقا، س15، ش21، بهار و تابستان 1389، ص48.
2- . انوشه صبری، «سلفیه تهدیدی برای آینده اسلام در آفریقا»، وطن امروز، ش358، 1388، ص10.

هم سو با نظریه هانتینگتون به صراحت اظهار می دارد: «هدف نهایی از جنگ علیه تروریسم، مدرنیزاسیون خود اسلام یا به عبارتی، مذهب سازی است».(1)

دانیل پایپس، رئیس وقت مؤسسه پژوهش های سیاست خارجی آمریکا، در 1368 در این زمینه اظهار داشت: «امروزه مسلمانان به ایران نگاه می کنند و از آن الگوبرداری می کنند. اگر این تجربه موفق شود، جسارت مسلمانان کشورهای دیگر بیشتر خواهد شد و این برای ما تحمل پذیر نیست».(2) غربی ها با اطلاع از فرهنگ شیعه که در سه عنصر انتظار، شهادت و ولایت پذیری خلاصه می شود، به اهمیت قدرت شیعیان پی برده اند. از این رو، همواره با حمایت و تحریک پنهان وهابیت، سعی در مهار این قدرتی دارند که انقلاب اسلامی ایران نماد مسلم آن است. هم ایالات متحده و صهیونیسم و غرب و هم سران وهابی کشورهای عربی آگاه اند که تنها خطری که ثروت و قدرت نامشروع و اهداف استعماری آنها را در مقابل مستضعفان جهان تهدید می کند، موج اسلام خواهی مردم جهان است که الگوی فکری و سیاسی خود را از عقاید و تجارب منطبق بر ظلم ستیزی و عدالت خواهی یگانه مذهب رهایی بخش اسلام، یعنی شیعه، کسب می کند».(3)

فرقه های منتسب به جریان سلفی را می توان مقدمه ای بر انحرافات اجتماعی و ایجاد ناامنی در کشورهای اسلامی برشمرد؛ چراکه رفتارهای انحرافی این فرقه ها متعصبانه و تجزیه طلبانه و مخالف هنجارهای مرسوم این کشورها به شمار می رود. همین امر باعث شده است استعمارگران و استکبار جهانی، به خصوص آمریکایی ها، بیشترین بهره را در این میان ببرند و با استفاده از ابزار و امکانات مدرن سیاسی، اطلاعاتی، نظامی و غیره درصدد مقابله با جریان ها و اندیشه های اصیل اسلامی، به خصوص انقلاب اسلامی ایران، برآیند. بنابراین، غرب هر زمان احساس کند حرکت های سیاسی و اجتماعی جهان اسلام موضوع را به سمت اهداف دلخواه آنها پیش نمی برد، آن را منحرف کرده، به مسیر دلخواه خود سوق می دهد. انقلاب اسلامی ایران از جمله این حرکت ها بود که به مذاق غربی ها خوش نیامد. لذا در سه دهه گذشته همواره به دنبال این بوده اند تا این حرکت را از مسیر خود منحرف کنند؛ چراکه شکل گیری انقلاب اسلامی ایران و حرکت های

ص: 325


1- . حمیدرضا اسماعیلی، القاعده از پندار تا واقعیت، ص191-195.
2- . http://www.islamtimes.org/vdcdff
3- . حسن هرسیج و مجتبی تویسرکانی، چالش های وهابیت، ایران، جهان اسلام و غرب، ص68-69.

مقاومت در جهان اسلام به منظور احیای تمدن اسلامی و بازگرداندن اسلام به عرصه زندگی سیاسی، شکل گرفته و از طرفی نیز این حرکت ها با افول سلطه غربیان همراه بوده است. روابط غرب به رهبری آمریکا و سلفی ها دارای تعامل دوطرفه است؛ آمریکا عملاً باعث تقویت و گسترش فعالیت تروریست های سلفی می شود و از سوی دیگر فعالیت های تروریستی، بیشتر بهانه های آمریکا برای مداخله نظامی را توجیه پذیرتر می سازد. در کنار این راهبرد می توان از طرح های غربی ها برای مقابله با جریان مقاومت، تحت عنوان مقابله با تروریسم نام برد که هدف نهایی آنها خلع سلاح کامل گروه های جهادی است. بنابراین، آنها در صورتی که بتوانند گروه های جهادی مخالف خود را خلع سلاح کنند در ادامه به دنبال محدودیت های شدیدی نیز برای مقابله با جمهوری اسلامی ایران هستند و در عوض به دنبال جایگزین اسلامی متناسب با منافع و ارزش های خود هستند.

شیعه هراسی به عنوان یکی از ابزارهای توجیهی وهابیون برای شیعه زدایی و مخالفت با نظام جمهوری اسلامی ایران به شمار می رود. این امر باعث شد آمریکا با توجه به نظریه هانتینگتون در چارچوب استراتژی کلان خود با حمایت گسترده از این گروه ها که هم سو با منافع آنها قدم برمی دارند به نوعی مانع تأثیرات روزافزون انقلاب اسلامی ایران شوند و از گسترش تمدن نوین اسلامی در برابر تمدن غربی جلوگیری به عمل آورند. بنابراین، برای ناهنجار و ارتجاعی جلوه دادن انقلاب اسلامی ایران و حرکت های اصیل اسلامی، از واژگانی چون بنیادگرایی و رادیکالیسم اسلامی استفاده کرده، نمونه های افراطی دست پرورده خود، مثل گروه های سلفی و وهابی، را با سلطه و هجمه رسانه ای خود به عنوان نمایندگان اسلام سیاسی مدرن به جهانیان معرفی می کنند. بنابراین، علی رغم اینکه ممکن است برخی فعالیت های تروریستی سلفی ها باعث ایجاد مشکلاتی برای ایالات متحده شود، اما در کل، بهانه خوبی برای برتری جویی های آمریکایی ها و صهیونیست ها فراهم کرده است.

غرب با محوریت آمریکا و انگلیس با همراه کردن حکومت های فاسد و دیکتاتور منطقه و گروه های تندروی سلفی طرح جدیدی را که اسنودن، افشاگر مسائل امنیتی آمریکا، اعلام کرد تحت عنوان «لانه زنبور» در دستور کار دارد. این طرح را، که با هدایت آمریکا، اسرائیل و سازمان

ص: 326

امنیتی انگلستان انجام گرفته، می توان در راستای جلوگیری از شکل گیری قدرت واقعی تمدنی اسلام تبیین کرد. به همین منظور غرب همواره به دنبال ایجاد جنگ داخلی، تضعیف نیروهای مقاومت و تجزیه کشورهای منطقه است. مهم ترین مانع غربی ها در اجرای این طرح جریان مقاومت و کشورهای حامی آنها، از قبیل ایران و سوریه، است. لذا غربی ها همواره کوشیده اند این مانع را در هم شکنند. از آنجایی که امکان برخورد مستقیم نظامی با جریان مقاومت به دلایل مختلف از جمله تجربه جنگ های افغانستان و عراق به نفع غرب و حامیان آنها نبوده و در عمل نیز امکان پذیر نیست، بنابراین، آنها به دنبال راه های مناسب جایگزین هستند. یکی از بهترین راه های جایگزین حمله مستقیم نظامی را می توان استفاده از حاکمان مستبد منطقه و جریان سلفی- تکفیری و اخوانی دانست. از آنجایی که این گروه ها و دولت ها بقای خود را مدیون کشورهای سلطه گر هستند بهترین گزینه در این خصوص به شمار می روند. کشورهای غربی از شکل گیری و قدرت یافتن گروه های افراطی و سلفی تا زمانی که به منافع آنها ضرری نرسد حمایت می کنند. چنان که این مسئله در جنگ های چند سال گذشته در کشورهایی همچون افغانستان، سوریه و عراق خود را نشان داده است.

غرب علی رغم مخالفت ظاهری با این گونه حرکت ها همواره به تجهیز این جریان ها اقدام کرده است؛ چراکه وجود این گونه فرقه های جنگ طلب با برداشت سطحی و انحرافی ای که از اسلام دارند بیشترین نفع را به غربی ها می رساند. بنابراین، بعد از حرکت های مردمی جهان اسلام در چند سال گذشته، از آنجایی که غالب این حرکت ها را به سود خود نمی دیدند به سرعت به مصادره این حرکت ها اقدام کردند و کشورهای درگیر در این خیزش ها نظیر مصر، تونس، لیبی، یمن و بحرین یا به سرعت دچار تغییر نظام شدند یا با گذشت زمان، اعتراضات مردمی در آنها فروکش کرد، و یا مانند بحرین و عربستان به شدت سرکوب شدند. بنابراین، حاکمان عربی هم پیمان غرب در منطقه به همراه ترکیه در تلاش اند نقشه جدید سیاسی خاورمیانه آن طور که می خواهند رقم بخورد نه آن گونه که مردم منطقه دنبال می کنند.

ص: 327

نتیجه

در چارچوب نظریه هانتینگتون، غرب برای جلوگیری از گسترش تمدن اسلامی به دنبال ارائه و معرفی تصویری سیاه، ارتجاعی و خشونت بار از اسلام و اسلام گرایی است. در این زمینه گروه های سلفی به بهترین وجه می توانند انتظارات آنها را برآورده کنند. بنابراین، غربی ها با برجسته کردن این گروه ها و نشان دادن آنها در کنار انقلاب اسلامی ایران و تعمیم رفتار غیرعقلانی و غیرانسانی این جریان ها با پشتیبانی عظیم رسانه ای می کوشند چهره ای خشن و غیرمتمدن از اسلام، و انقلاب اسلامی ایران به جهانیان معرفی کنند.

در حال حاضر، استراتژی آمریکا در قبال جریان سلفی مبهم است و سیاست روشنی را به کار نمی گیرد. حمایت یا عدم حمایت غرب از این گروه ها همواره بستگی به تأمین منافع غربی ها داشته و دارد. چنان که از یک سو این گروه های سلفیِ مجریِ حرکت های خشونت بار در جهان اسلام با هدف تضعیف اتحاد اسلامی و افزایش تعارض میان ملت ها و دولت های خاورمیانه هم سو با استراتژی غرب قدم برمی دارند و باعث شده اند غرب، به خصوص آمریکا، دوباره مانند دهه 1980، با گروه های تروریستی القاعده و سلفی ها، در موارد بسیاری از جمله تضعیف جبهه مقاومت و ایجاد مانع در برابر گسترش نفوذ ایران اشتراک منافع پیدا کند و به حمایت از آنها بپردازد؛ و از طرفی، از آنجا که از نظر غربی ها، به خصوص آمریکا، مشکل دنیای معاصر خشونت، بنیادگرایی و فقدان دموکراسی است، امکان اتحاد با این گروه ها تضعیف می شود؛ چراکه این گروه ها تمام این خصوصیات را دارند و در بلندمدت می توانند تهدیدی جدی علیه خود این کشورها به حساب بیایند. تجربه این گروه ها در افغانستان نشان می دهد که منجر به شکل گیری یک تهدید تروریستی جهانی به نام القاعده شده اند. با توجه به اینکه در اعتقادات این گروه ها، غرب به عنوان عدوالبعید به حساب می آید باعث شده است غرب علی رغم حمایت های همه جانبه در سال های گذشته، که از سلفی ها به خصوص در سوریه داشته، از طرفی نیز نگران قدرت گیری این گروه ها شود. بنابراین، از نظر آنها تضمینی وجود ندارد که این گروه های سلفی و تروریستی، متوجه خود این کشورها یا فرزند نامشروع آنها، اسرائیل نشوند.

ص: 328

منابع

1. ابن بشر النجدی، عثمان، عنوان المجد فی تاریخ النجد، المطبعه السلفیه، مکه مکرمه، 1349 ه.ق.

2. ابن غنام، حسین، تاریخ نجد، دارالشروق، قاهره، 1415 ه.ق.

3. اسداللهی، محمود، وهابیت توطئه استعمار، نشر الف، تهران، 1383.

4. اسماعیلی، حمیدرضا، القاعده از پندار تا واقعیت، اندیشه سازان نور، تهران، 1386.

5. امیری وحید، مجتبی، نظریه برخورد تمدن ها، هانتینگتون و منتقدانش، وزارت امور خارجه، تهران، 1375.

6. امین عاملی، سید محسن، تاریخچه، و نقد و بررسی عقاید و اعمال وهابی ها، ترجمه و نگارش: ابراهیم سید علوی، امیرکبیر، تهران، 1376.

7. بوطی، محمد سعید رمضان، سلفیه بدعت یا مذهب، ترجمه: حسین صابری، بنیاد پژوهش های اسلامی، مشهد، 1375.

8. دکمجیان، هراریر، اسلام در انقلاب (جنبش های اسلامی در جهان غرب)، ترجمه: حمید احمدی، کیهان، تهران، 1366.

9. دین پرست، منوچهر، «سفر وهابیت به مصر»، مجله زمانه، س4، ش33، خرداد 1384.

10. زیدی، علی مرتضی، «فعالیت های تبلیغاتی دشمنان اسلام در جهان»، مجله معرفت، ش13، 1374.

11. صبری، انوشه، «سلفیه تهدیدی برای آینده اسلام در آفریقا»، وطن امروز، ش358، 1388.

12. عجم، محمد، «القاعده: زمینه ساز استقرار پایگاه های نظامی آمریکا و ناتو در آفریقا»، مطالعات آفریقا، س15، ش21، بهار و تابستان 1389.

13. علی آبادی، علیرضا، افغانستان، وزارت امور خارجه، تهران، 1375.

14. قربانی، کاوه و رجبی، سوران، میزان تأثیرپذیری جوانان کردستان از فعالیت های وهابیون در استان کردستان، واحد مطالعات و برنامه ریزی سازمان ملی جوانان استان کردستان، 1387.

15. الگار، حامد، وهابی گری، ترجمه: احمد نمایی، بنیاد پژوهش های اسلامی، مشهد، 1386.

16. لامان، «عوامل ارتباط بین اسلام و غرب؛ دیدگاه ها و تحلیل ها»، بولتن دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت امور خارجه، س10، ش103، مهر 1375.

17. مکارم شیرازی، ناصر، وهابیت بر سر دوراهی، انتشارات امام علی ابن ابی طالب علیه السلام ، قم، 1388.

ص: 329

18. نصرتی نژاد، فرهاد، «نفت، انرژی و طالبان»، مجله کتاب ماه علوم اجتماعی، ش54 و 55، 1381.

19. هانتینگتون، ساموئل، برخورد تمدن ها و بازسازی نظم جهانی، ترجمه: محمدعلی حمید رفیعی، دفتر پژوهش های فرهنگی، تهران، 1378.

20. هانتینگتون، ساموئل، «رویارویی تمدن ها»، ترجمه: سیمین موحد، مجله سروش، س19، ش83، 1376.

21. هرسیج، حسن و تویسرکانی، مجتبی، چالش های وهابیت، ایران، جهان اسلام و غرب، دانشگاه امام صادق و پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات، تهران، 1392.

22. همفر، مستر، خاطرات مستر همفر، جاسوس انگلیس در کشورهای اسلامی، ترجمه: علی کاظمی، اخلاق، قم، 1380.

23. هینس، جف، دین، جهانی شدن و فرهنگ سیاسی در جهان سوم، پژوهشکده مطالعات راهبردی، تهران، 1381.

24. bayynat.ir

25. peace-ipsc.org

26. islamtimes.org

27. Jervis, Robert, "Understanding the Bush doctrine in Poltical Secience", Quarter, 2003.

ص: 330

حقوق بشر و جریان های تکفیری / نیما شاه کرمی، سمیه خزدوز

اشاره

نیما شاه کرمی(1)

سمیه خزدوز(2)

چکیده

جریان های تکفیری را می توان ادامه دهنده مکتب وهابیان (محمدیه) و مذهب حنبلی منشعب شده از اهل تسنن دانست که با شعار مطالبه و استقرار اسلام واقعی در سراسر جهان اقدام به جهاد نظامی در کشورهای اسلامی کرده اند و در راه جهاد خود علیه مسلمانان، به ویژه شیعیان، از هیچ اقدامی فروگذار نکرده اند. با عنایت به اینکه این اقدامات در سایه سازمان های بین المللی و حامی حقوق بشر در حال اتفاق است، تحقیق پیش رو می کوشد اقدامات جریان های تندروی اسلام گرا، موسوم به جریان تکفیری، را از دریچه اسناد و مقررات بین المللی بررسی کند تا با شناخت اقدامات آنها در برابر اسناد بین المللی، با معرفی برخی از ظرفیت های بین المللی و ارائه پیشنهادهای عملی از گسترش این جریان انحرافی جلوگیری کند.

کلیدواژه ها: تکفیری، حقوق بشر، جنایت جنگی، جنایت علیه بشریت، تروریسم.

ص: 331


1- مدرس دانشگاه جامع علمی- کاربردی و دانشگاه علوم انتظامی امین.
2- کارشناس ارشد حقوق بین الملل
مقدمه

اقدامات جریان تکفیری به دلیل استفاده از وسایل ارتباط جمعی به صورت وسیعی در میان جوامع بشری، اعم از مسلمان و غیرمسلمان، بازتاب های مختلفی بر جای گذاشته است. این جریان بعد از احمد بن حنبل (مؤسس مذهب حنبلی) به صورت جزئی شروع شده است و با محمد بن عبدالوهاب (مؤسس مکتب محمدیه) به صورت رسمی و جدی به فعالیت خود تا به امروز ادامه داده است. اقداماتی که جبهه تکفیریان بعد از انقلاب های منطقه موسوم به بیداری اسلامی یا بهار عربی در مناطق تحت تسلط خود انجام داده اند نه تنها به پروژه اسلام هراسی دامن زده است، بلکه به دلیل تکفیر سایر فرق اسلامی، همچون شیعیان و حتی اهل سنت، سبب تضعیف بیش از حد مسلمانان و اختصاص بودجه و تسلیحات نظامی در از بین بردن همدیگر شده است که این امر از طرفی سبب اختلاف شدید فرق اسلامی و به عبارت دیگر تفرقه مسلمانان شده، و از طرف دیگر، سبب استفاده دشمنان مسلمانان مانند رژیم منفور و غاصب صهیونیستی در حمله به کشور فلسطین و کشتار مردم مسلمان غزه و سوء استفاده بسیاری از کشورهای اروپایی و آمریکا از فرصت حاصله برای اجرای نقشه خاورمیانه جدید منطبق با منافع ملی شان شده است. لذا برای تنویر ذهن تمامی مردم، به ویژه مسلمانان اعم از شیعه و سنی، و تلاش برای شناساندن افکار پوشالی و به دور از واقعیت این جریان و اتهامات وارده به سایر فرق اسلامی، به ویژه شیعیان، باید اقدام به آشکار کردن جنایات این گروه تندرو کرد.

در این تحقیق کوشیده ایم ابتدا با بررسی اجمالی معنای لغوی و اصطلاحی «تکفیر» به بررسی جایگاه تکفیر در اسلام و علل شکل گیری تکفیریان در جامعه اسلامی بپردازیم و پس از شناخت نسبی جنایات تکفیریان، که در سایه حمایت کشورهای مدعی حقوق بشر و سازمان های بین المللی انجام شده است، به برخی ظرفیت های بین المللی به منظور اجماع جامعه جهانی برای برخورد قضایی و نظامی و تحت تعقیب قرار دادن کلیه افراد شرکت کننده در این گروه ها به عنوان تروریست و جنایت کاران جنگی اشاره کنیم. بی تردید مقاله حاضر به دلیل محدودیت زمانی و ساختاری نمی تواند منبعی جامع و مانع برای کلیه شقوق جنایات تکفیریان در عرصه بین المللی باشد، بلکه به بررسی بخشی از جنایات تکفیریان بر اساس اسناد و مقررات بین المللی می پردازد.

ص: 332

الف. معنای لغوی و اصطلاحی تکفیر
اشاره

برای بررسی و شناخت تکفیریان و مسئولیت های سازمان های بین المللی در قبال این پدیده نوظهور ابتدا به بررسی معنای «تکفیر» در لغت و اصطلاح می پردازیم و سپس نظر اسلام را درباره تکفیر، تبیین می کنیم.

تکفیر در لغت

«تکفیر» بر وزن تفعیل، در لغت به معنای ستر و پوشاندن است و کشاورز را نیز کافر می گویند؛ زیرا دانه را در خاک پنهان می کند. خداوند متعال می فرماید: )کمَثَلِ غَیْثٍ أعْجَبَ الْکفَّارَ نَبَاتُهُ(؛(1) «تکفیر» در عربی و فارسی به معانی گوناگونی به کار رفته که بر پایه آنها در قرآن و احادیث و منابع کلامی و فقهی چند مفهوم مصطلح یافته است، از جمله پاک کردن گناهان و ابطال عقاب (عذاب)،(2) پرداختن کفّاره سوگند و مانند آن،(3) و کافر خواندن کسی(4) یا نسبت کفر دادن به مسلمان.(5)

تکفیر در اصطلاح

«تکفیر» در اصطلاح به معنایِ نسبت دادن کفر به شخص یا گروه و در قرآن کریم مصادیق متعددی دارد، از جمله کسانی که حضرت مسیح علیه السلام را خدا پنداشتند(6) و افرادی که به مردم جادوگری آموختند(7) تکفیر شده اند. همچنین، کفر به معنای ایمان نیاوردن به چیزی که از شأنش ایمان آوردن به آن است، مثل عدم ایمان به خدا و توحید و نبوت پیامبر اسلام و روز قیامت. قاضی ایجی می گوید: «کفر خلاف ایمان است و آن نزد ما عبارت است از تصدیق نکردن پیامبر در برخی

ص: 333


1- . سوره حدید (57)، آیه 20.
2- . ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج13، ص132؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج5، ص332؛ ج68، ص197.
3- . محمد بن حسن حرّ عاملی، وسائل الشیعة، ج12، ص290؛ الموسوعة الفقهیة، ج13، ص235-236.
4- . احمد بن محمد فیّومی، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی، ص253؛ محمد بن یعقوب فیروزآبادی، القاموس المحیط، ص141؛ لویس معلوف، المنجد فی اللّغة والاعلام، ص124؛ عبداللّه عیسی ابراهیم غدیری، القاموس الجامع للمصطلحات الفقهیة، ص147.
5- . محمود عبد الرحمان عبد المنعم، معجم المصطلحات والالفاظ الفقهیة، ص154؛ الموسوعة الفقهیّه، ج13، ص227.
6- . سوره مائده (5)، آیه 17، 72 و 73.
7- . سوره بقره (2)، آیه 102؛ محمد فؤاد عبدالباقی، المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم، ص170.

از اموری که علم حاصل شده که از جانب پیامبر رسیده است».(1) فاضل مقداد نیز می گوید: «کفر در اصطلاح عبارت است از انکار چیزی که علم ضروری حاصل شده که از جانب پیامبر است». سید یزدی به اموری که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به آن خبر داده اشاره کرده، می گوید: «کافر کسی است که منکر الوهیّت یا توحید یا رسالت یا یکی از ضروریات دین شود، با التفات به اینکه ضروری است، به طوری که انکارش به انکار رسالت منجر شود».(2)

تکفیر در اسلام

مطابق نظر اسلام، مسلمان کسی است که شهادتین را بر زبان جاری می کند؛ گرچه در واقع و باطن اعتقاد دیگری داشته باشد. بر اساس شریعت اسلامی، صحیح نیست فرقه ای از فرق اسلامی را بی دلیل متهم به کفر کنیم، مادامی که اعتراف به شهادتین کنند و ضرورتی از ضروریات دین را انکار نکنند. برخی فقها گفته اند: «اگر کسی به مسلمانی نسبت کفر دهد تعزیر می شود».(3) ظاهراً نظر علما و فقهای مذاهب مهم اسلامی در کاهش تکفیر مؤثر بوده است، زیرا فقها با استناد به احادیث(4) نسبت دادن بی دلیل کفر به مسلمان را مستوجب تعزیر دانسته اند.(5) با این همه، از دیدگاه فقهی در مواردی معیّن و با حصول شرایطی خاص، تکفیر مشروع است و آثار ویژه ای در پی دارد. اکثر علمای دینی معتقدند کسی حق ندارد دیگری را که اهل قبله است و به طرف آن نماز می خواند، با اقرار به شهادتین و عدم انکار ضروری ای از ضروریات دین، تکفیر کند:

1. قاضی سبکی می گوید: «اقدام بر تکفیر مؤمنان جداً دشوار است؛ و هر کسی که در قلبش ایمان است تکفیر اهل هوا و بدعت را دشوار می شمرد، در صورتی که اقرار به شهادتین دارد؛ زیرا تکفیر امری دشوار و خطیر است».(6)

ص: 334


1- . ابن میثم بحرانی، قواعد المرام، ص171.
2- . سید محمدکاظم طباطبایی یزدی، العروة الوثقی، کتاب الطهاره، مبحث النجاسات.
3- . ابن ادریس حلی، کتاب السرائر، ج3، ص529.
4- . محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج69، ص208 و 209.
5- . زین الدین بن علی شهید ثانی، الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیة، ج9، ص175؛ عبدالرحمان جزیری، الفقه علی المذاهب الاربعة، ج5، ص194-195.
6- . عبدالوهاب بن احمد شعرانی، الیواقیت والجواهر فی بیان عقائد الاکابر، ص58.

2. قاضی ایجی می گوید: «جمهور متکلمان و فقیهان بر این امر اتفاق دارند که نمی توان احدی از اهل قبله را تکفیر کرد».(1)

3. تفتازانی می گوید: «مخالف حقّ از اهل قبله کافر نیست، مادامی که ضروری ای از ضروریات دین را مخالفت نکند، مثل حدوث عالم، حشر اجساد».(2)

4. ابن عابدین می گوید: «در کلمات صاحبان مذاهب، بسیار تکفیر دیگران مشاهده می شود ولی این گونه تعبیرها از کلام فقهای مجتهد نیست و معلوم است که اعتباری به غیرفقها نیست».(3)

تکفیر مسلمانان از دیدگاه روایات

در روایات از تکفیر مسلمانی که اقرار به شهادتین کرده نهی فراوان شده است، خصوصاً کسانی که اهل عمل به فرائض دینی نیز هستند. اینک به برخی از این روایات اشاره می کنیم:

1. پیامبر فرمود: «اسلام بر چند پایه بنا شده است: شهادت به وحدانیت خداوند، رسالت پیامبر، اقرار به آنچه از جانب خدا رسیده و جهاد؛ ... پس مسلمانان را به جهت گناه تکفیر نکنید، و علیه آنان شهادت به شرک ندهید».

2. و نیز فرمود: «اهلِ ملتِ خود را تکفیر نکنید، اگرچه گناه کبیره هم انجام دهند».

3. هر مسلمانی که مسلمان دیگر را تکفیر کند، اگر واقعاً کافر باشد اشکالی ندارد، و إلا خودش کافر می شود.

4. و همچنین فرمود: «به جهت گناه، اهل لا إله إلا الله را تکفیر نکنید، زیرا کسی که چنین کند خودش به کفر نزدیک تر است».(4)

ب. سیر تاریخی پیدایش تکفیریان

با بررسی اسناد تاریخی می توان گفت پیشینه تکفیر در جهان اسلام، به صدر اسلام باز می گردد. برخی حوادث مهم تاریخ اسلام به سبب تکفیر روی داده، همچنان که برخی رخدادهای سیاسی و اجتماعی زمینه تکفیر را فراهم آورده است. از جمله رویدادهای مهم دوران پس از رحلت

ص: 335


1- . عبدالرحمن بن احمد عضد الدین ایجی، المواقف، ص392.
2- . مسعود بن عمر تفتازانی، شرح المقاصد، ج5، ص227.
3- . ابن عابدین، ردّ المحتار علی الدر المختار، ج4، ص237.
4- . ابن اثیر، جامع الاصول فی احادیث الرسول، ج1، ص10 و 11.

پیامبر اکرم، جنگ های «رِدّه» در زمان ابوبکر بود که در این جنگ ها دستگاه خلافت معارضانِ خود را کافر و خارج از دین خواند.(1) واقعه مهم تاریخی دیگر درباره تکفیر، غائله خوارج است. بسیاری از فرقه های خوارج کسی را که مرتکب یکی از گناهان کبیره می شد، و حتی امت پیامبر را، تکفیر می کردند.(2) در مقابل، بعضی از مسلمانان، از جمله برخی مذاهب اهل سنّت، خوارج را تکفیر می کردند.(3)

پایه های شکل گیری جریان های تکفیری در اختلاف در تفسیر و درک صحیح در برخی از مذاهب فقه سنت است. مذهب سنت دارای چهار فرقه شافعی، حنبلی، حنفی، مالکی است که احمد بن حنبل، مؤسس و بانی فرقه حنبلی و از رهبران فکری اصحاب حدیث به شمار می آید که در ربیع الاول 164 ه.ق. در بغداد به دنیا آمد. پس از آن احمد بن تیمیه، در دهم ربیع الاول 661 ه.ق. پنج سال پس از سقوط خلافت عباسیان در بغداد، در یکی از مناطق شام به نام حرّان متولد شد. احمد بن تیمیه به عنوان فقیه، محدث و متکلم حنبلی، ضد هر آزاداندیشی و نوگرایی قیام کرد و اقدامات وی باعث انحطاط و عقب ماندگی بیش از پیش مذهب حنبلی شد. در مناظرات فخر رازی درباره مذاهب اهل سنت از عصر ابن تیمیه به دوره انحطاط و سستی گرفتن تفکر فلسفی و استدلال منطقی و قرن روی آوری مسلمانان، اعم از شیعه و اهل سنت، به ظواهر دین و توجه سطحی به معارف خشک و مذهبی یاد شده است. سلفیه، که پیشوای ایشان ابن تیمیه است، می گفتند هر عملی که در زمان پیامبر اسلام وجود نداشته و انجام نمی شده است، بعداً نیز نباید انجام شود. ابن تیمیه از این اصل کلی سه قاعده دیگر استخراج و استنتاج کرد:

1. هیچ فرد نیکوکار یا دوستی از دوستان خدا را نباید وسیله ای برای نزدیک شدن به خداوند قرار داد؛

2. به هیچ زنده یا مرده ای نباید پناه برد و نباید از هیچ کس یاری خواست؛

3. به قبر هیچ پیغمبر یا فرد نیکوکاری نباید تبرک جست و تعظیم کرد.

ص: 336


1- . محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج3، ص250-252؛ احمد بن علی ابن اعثم کوفی، کتاب الفتوح، ج1، ص15-16؛ ص23؛ عبدالرحمان بن ابی بکر سیوطی، تاریخ الخلفاء، ج1، ص69-71.
2- . محمد بن عبدالکریم شهرستانی، الملل والنحل، ج1، ص122، ص128 و 135؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج8، ص113؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج33، ص373.
3- . نوراللّه بن شریف الدین شوشتری، الصّوارم المهرقة فی نقد الصّواعق المحرقة، ج1، ص221.

هرچند با مرگ ابن تیمیه، دعوت سلفی گری و احیای مکتب سلفی در عقاید به فراموشی سپرده شد، اندیشه او، در لابه لای کتاب ها و گوشه کتاب خانه ها باقی ماند تا روزی که محمد بن عبدالوهاب نجدی ظهور کرد و به نبش قبر آثار دفن شده و فراموش شده او پرداخت و گفته ها و نوشته های او را با بیان فریبنده برای مردم مطرح کرد. محمد بن عبدالوهاب به همراه محمد بن سعود از 1143 ه.ق. مذهب تازه ای را تأسیس کرد. فرقهٔ وهابیت در نیمه دوم قرن هجدهم میلادی/ دوازدهم هجری در منطقه نَجد(1) جزیرة العرب (عربستان فعلی) ظهور پیدا کرد. مؤسّس (بنیان گذار) این فرقه، شیخ محمّد بن عبدالوهّاب بن سلیمان است که در 1115 ه.ق.(2) در شهر عُیینِه به دنیا آمد. می گویند، او از کودکی به مطالعه کتب تفسیر و حدیث و عقاید (مِلَل و نِحَل) علاقه داشت. فرقه وهابیت از مذهب حنبلی پدیدار شد و همه پیشوایان وهابیت و به طور کلی عموم کسانی که از ابتدا زیارت قبور و توسل و استغاثه به پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم را منع کرده اند، از علمای حنبلی بوده اند. ابو محمد بربهاری، ابن بطه، ابن تیمیه و شاگردش ابن قیم و محمد بن عبدالوهاب همه از علمای حنبلی محسوب می شدند و به همین علت وهابیان از ابتدا خود را حنبلی می دانستند و هنوز هم خود را پیرو احمد بن حنبل می دانند.

محمد بن عبدالوهاب حدود 1145 ه.ق. به صورت رسمی دعوت خود را آشکار کرد و فرقه جدید «وهّابی/ وهّابیون/ وهّابیت» را از عُیینِه (زادگاهش) بنیان گذاشت.(3) حاکم شهر که «عثمان بن حَمَد [مَعْمَر]» بود، او را تحریک کرد تا به قصد حاکمیت و سلطنت منطقه با او متحد شود و همین طور نیز شد. در اولین گام قبر شهید «زید بن خطّاب» برادر خلیفه دوم را خراب کردند. با رسیدن خبر به حاکم أحساء و قَطیف، «سلیمان بن محمد بن عزیز»، نامه ای به حکمران شهر عُیینه نوشت و خواستار قتل محمد بن عبدالوهاب شد، ولی عثمان نتوانست این کار را بکند، فقط تصمیم گرفت او را از شهر اخراج کند. لذا محمد بن عبدالوهاب در 1160 ه.ق. به شهر «درعیه» سرزمین «مُسلیمه کذّاب» رفت و با محمد بن سعود وارد گفت وگو و معامله سیاسی شد. اتحاد (بیعت) آن دو، باعث رشد و گسترش آیین وهابیت شد. محمد بن عبدالوهّاب از حدود 1143ه.ق.

ص: 337


1- . أمین عاملی، کشف الإرتیاب عن [فی] أتباع محمد بن عبد الوهاب، ص100.
2- . احمد زینی دحلان، الدرر السنیة فی الرد علی الوهابیة، ص42.
3- . دایرة المعارف القرن العشرین، ج10، ص871.

با جدّیت و تلاش زیاد مردم شهر و نواحی را به توحید خالص(!) فرا خواند و اعلام کرد که اسلام واقعی و خالص (یعنی اسلام پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و صحابه) را به آنها می گوید و مدعی شد، «این سیره و روش سلف است».

با تعمق دقیق در ادعاهای محمد بن عبدالوهاب درمی یابیم که افکار وی صرفاً مغلطه کلامی است و به نوعی به معتقدان مکتب خود الغا کرده است که فقط اوست که به منبع عظیم الاهی دست یافته است و غیر از او هیچ کس نمی تواند به احکام اصیل اسلامی دست یابد و چنانچه فرد یا افرادی غیر از آنچه او به آن دست یافته به چیزی دست بیابند مشرک و کافرند و کسانی که مانند او از احکام الاهی درک مشترک داشته باشند مسلمان واقعی هستند. البته این طرز فکر با انتقاد بسیاری از افراد، حتی برادر بزرگ تر محمد بن عبدالوهاب، مواجه شد و گفت وگویی میان آنها درگرفت. برادر بزرگ تر و عالم تر، شیخ سلیمان، به برادر خود محمد عبدالوهاب نوشت: «ای محمد بن عبدالوهاب، اسلام چند رکن دارد؟». پاسخ داد: «پنج رکن». سلیمان گفت: «ولی تو ارکان اسلام را شش رکن دانسته ای. رکن ششم: هر که از تو پیروی نکند، مسلمان نیست، این اعتقاد در نظر تو، رکن ششم اسلام است».(1) با توجه به گفت وگوی انجام شده میان این دو برادر، درخواهیم یافت، مهم ترین ویژگی شیخ محمد بن عبدالوهاب این باور بود: «هر که از او پیروی نکند مسلمان نیست».

ج. بررسی جنایات تکفیریان از منظر حقوق بین الملل
اشاره

تکفیریان با شعار تکفیر و با هدف استقرار اسلام واقعی در سراسر دنیا، از همان ابتدا محل توجه بسیاری از دول، به ویژه دول اروپایی، قرار گرفتند و آنها را به رسمیت شناختند. اغراق نیست که بگوییم به رسمیت شناختن تکفیریان عامل مهمی در گسترش و تقویت سریع این جریان در منطقه است. لذا باید ابتدا مفهوم «به رسمیت شناختن» در حقوق بین الملل را تعریف، و سپس ظرفیت های مقابله با این جریان را بررسی کنیم.

ص: 338


1- . محمد بن عبدالکریم شهرستانی، الملل والنحل، ج1، ص122.

تعبیر «به رسمیت شناختن» زمانی که برای حکومت، شورشیان(1) یا مقامات دفاکتو در حقوق بین الملل به کار رود ممکن است معانی متعددی داشته باشد؛ ممکن است به معنای علاقه دولت برای ورود به روابط رسمی با گروه جدید باشد و یا اعلام این عقیده که وضعیت گروه مزبور قانونی است، یا هر دو. همچنین ممکن است به رسمیت شناختن وسیله ای برای حمایت یا تأیید سیاسی باشد. این مفهوم به اشکال گوناگونی استفاده می شود: «به رسمیت شناختن دفاکتو»، «به رسمیت شناختن دیپلماتیک»، «به رسمیت شناختن دژوره» و «به رسمیت شناختن کامل». این عبارات نیز مانند مفهوم «به رسمیت شناختن» می تواند معنایی را به خود گیرد که دولت اعلام کننده آن در چارچوب حقوقی و واقعی هر قضیه از آن اراده کرده است. «به رسمیت شناختن دیپلماتیک» معمولاً برای ابراز تمایل به روابط دیپلماتیک رسمی به کار گرفته می شود که شامل تبادل سفیر و تأسیس سفارت خانه می شود. همچنین اگر شورشیان به عنوان نماینده مشروع مردم یا حکومت به رسمیت شناخته می شوند باید به واقع نمایندگی بخش عمده ای از مردم آن سرزمین را داشته باشند. به رسمیت شناختن شورشیان جبهه ملی سوریه از سوی دول غربی، عربستان، قطر و ... در نشست دوستان سوریه در استانبول اتفاق افتاد، که بعد از آن با عنوان «ائتلاف ملی مخالفان سوریه» از سوی اتحادیه عرب شورای همکاری خلیج فارس، انگلستان، ترکیه، فرانسه و ... در نشست دوحه به رسمیت شناخته شدند. بعداً در نشست دوستان سوریه در مراکش، ائتلاف ملی مخالفان سوریه از سوی 130 کشور، از جمله کشورهای عضو اتحادیه اروپا، به رسمیت شناخته شد و آمریکا نیز در 23 آذر 1391 آنها را به رسمیت شناخت و موجودیت آنها را پذیرفت. شورای انتقالی لیبی نیز از سوی بسیاری از کشورهای غربی، از جمله فرانسه، به رسمیت شناخته شد.

همان گونه که ذکر شد، به رسمیت شناختن شورشیان به عنوان طرف مخاصمه باید در چارچوب کنوانسیون های چهارگانه ژنو (مصوب 1949) و پروتکل الحاقی آن (مصوب 1977) باشد. کنوانسیون ژنو شرایطی را برای به وجود آمدن وضعیت مخاصمه مسلحانه غیربین المللی برای طرف شورشی به رسمیت شناخته است که عبارت اند از:

1. کنترل بر قسمتی از سرزمین؛

ص: 339


1- . Rebels.

2. اقدام تحت فرماندهی و سازماندهی واحد؛

3. قادر بودن به انجام تعهدات حقوق بشردوستانه.

جریان های تکفیری با عنایت به داشتن دو فاکتور اولیه، در ابتدا از جانب بسیاری از کشورها، از جمله کشورهای عضو اتحادیه اروپا، به رسمیت شناخته شدند، ولی متأسفانه نظر به اینکه بسیاری از اعمالِ تکفیریان، که در سایه ایجاد ارعاب و وحشت، و خلاف تعهدات حقوق بشردوستانه در فضای سنگین رسانه ای انجام شده، جای هیچ گونه تردیدی را باقی نمی گذارد که بگوییم نه تنها به رسمیت شناختن گروه های تندروی تکفیری از منظر حقوق بین الملل مطابق با قوانین نیست، بلکه به دلیل حمایت دولت هایی که تروریسم آشکار (جریان های تکفیری) را به رسمیت می شناسند، این دولت ها با توجه به کنوانسیون های مبارزه با تروریسم مسئولیت حقوقی دارند. برای روشن شدن موضوع به برخی اقدامات خلاف تعهدات حقوق بشردوستانه این جریان در کشورهای منطقه می پردازیم:

1. ارتکاب جرم نسل کشی

1. ارتکاب جرم نسل کشی(1) و جرائم علیه بشریت(2)

بر اساس ماده 5 اساس نامه دیوان بین الملل کیفری،(3) از جمله مواردی که به عنوان جنایت در صلاحیت این دادگاه قرار می گیرد جرم نسل کشی است که برابر ماده 6 و 7 از اساس نامه مذکور، منظور از نسل کشی عبارت است از هر یک از اعمالی که به قصد نابود کردن تمام یا قسمتی از یک گروه ملی، نژادی یا مذهبی، انتقال اجباری کودکان، ایراد صدمه شدید به تمامیت جسمی، به بردگی گرفتن، تجاوز جنسی، حاملگی اجباری، فاحشگی اجباری و ... صورت بگیرد.

برخی نمونه های عقاید جریان های تکفیری- وهابی در خصوص شیعیان، که مصداق جرم نسل کشی و جرائم علیه بشریت است، عبارت است از:

الف. اجبار به فحشا تحت عنوان جهاد نکاح، که در یک اقدام گروه تکفیری- تروریستی داعش با ربودن 400 زن آنها را مجبور به فحشا کردند.(4) همچنین وزارت حقوق بشر عراق به موارد دیگری

ص: 340


1- . The crime of genocide.
2- . crimes against humanity.
3- . international criminal ourrt.
4- . سایت اینترنتی عصر ایران.

نیز اشاره کرده است. بر این اساس، تروریست های داعش از زنان عریان برای جذب جوانان تصویربرداری می کنند. در این بیانیه آمده است: عوامل انتحاری هنگام رسیدن به الانبار به قیمت هایی میان 500 تا 3000 دلار فروخته می شوند.(1)

ب. اقدامات تکفیریان در عراق سبب اعدام 480 زندانی در زندان بادوش در موصل، اعدام 175 دانشجوی دانشکده پدافند هوایی در صلاح الدین، اعدام 14 عالم دینی در موصل، تجاوز به پنج دوشیزه، تحمیل جزیه بر مسیحیان و ربودن و انتقال 150 عضو طایفه شبک به منطقه ای نامعلوم شد.(2)

ج. بن جبرین، یکی از مفتیان بزرگ وهابی سعودی، در پاسخ به این پرسش که «آیا به فقرای شیعه می شود زکات داد؟» شیعیان را کافر دانسته، پرداخت زکات به آنها را جایز نمی داند. وی شیعیان را با اتهاماتی همچون اعتقاد داشتن به تحریف قرآن، عمل نکردن به سنت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و روایات صحیح بخاری و صحیح مسلم، تکفیر صحابه، تکفیر اهل سنت و نجس دانستن آنها، حاضر نشدن در نمازهای جمعه و جماعت اهل سنت، اقتدا نکردن به اهل سنت در نمازهای جماعت، غلو در حق حضرت علی علیه السلام و فرزندان آن حضرت و ندادن صدقات به نیازمندان اهل سنت تکفیر کرده، می گوید: «کسانی که به شیعیان زکات بدهند بری الذمه نیستند و باید دوباره زکات بدهند. زیرا با دادن صدقات به شیعیان، کسی را کمک کرده که کفر را تقویت می کند».(3)

د. زرقاوی، فرمانده شاخص وهابیان در عراق، تشیع را مذهبی جدای از اسلام دانسته است. وی شیعیان را با عناوینی همچون افعی، عقرب های حیله گر، کافر، دشمن حیله گر و شرور معرفی می کرد و به اتهام پرستش قبر و طواف در اطراف قبور ائمه و تکفیر صحابه، سب عایشه و جعل قرآن کریم، آنها را مشرک می دانست و دستور قتلشان را صادر می کرد.(4)

ه. «یاسین العجلونی، مفتی وهابی، اسارت زنان شیعه سوری به دست تروریست های وهابی در این کشور را مجاز دانست! العجلونی، در فتوایی که اعتراضات بسیاری را به دنبال داشت اعلام

ص: 341


1- . سایت اینترنتی روزنامه رسالت.
2- . سایت خبری ساعت 24.
3- . سید محمد حسینی قزوینی، وهابیت از منظر عقل و شرع، ص144-146.
4- . سایت خبری شیعه نیوز.

کرد: تروریست ها بدون پرداخت مهریه یا خواندن خطبه شرعی، مالک زنان شیعه سوری هستند. وی از طریق فیس بوک تروریست ها را به تملک زنان علوی و حامیان اسد توصیه کرد».

و. «از شیخ عبدالرحمان براک، مفتی سعودی، استفتا شده: «هل یمکن ان یکون هناک جهاد بین فئتین من المسلمین (ای: السنه مقابل الشیعه؟)»؛ آیا امکان جهاد میان اهل سنت و شیعه وجود دارد؟ وی پاسخ داده است: «... اگر اهل سنت دولت مقتدری داشته باشند و شیعه برنامه شرک آمیز خود را اظهار کند (مانند اعتقاد به وصایت علی بعد از پیامبر و مراسم عزاداری برای حسین و توسل به علی) در این صورت بر اهل سنت واجب است علیه شیعه اعلام جهاد کنند و آنان را به قتل برسانند».

ی. شیخ عبدالرحمن بن البراک:

شماره فتوا: 18080

تاریخ فتوا: 26/11/1427 ه.ق. (17/12/2006)

سؤال:

حضرت! شیخ (عبد الرحمن بن البرّاک)، سلام علیکم.

یکی از برادران، تکفیر رافضی هایی را که به اعمال شرک آمیز چون استعانت و استغاثه از حسین و زیارت و حج ضریح ها می پردازند، صحیح ندانسته است. این برادر (با اینکه از من در طلب علم پیش قدم بوده) گفته تکفیر عقیده شیعیان به معنای تکفیر عامّه جاهلانشان که به سبب امامانشان گمراه شده اند، نیست، بلکه اگر نصیحت شوند و برایشان حجت آورده شود و باز از عقیده فاسدشان برنگردند، آنگاه تکفیر آنها واجب است، نظر حضرت شیخ چیست؟ آیا افراد جاهل آنها معذور از شرک اند؟

جواب:

رافضیان خود را شیعه می نامند و ادّعای دوستی آل بیت رسول الله صلی الله علیه و سلم را دارند. آنها بدترین طوایف امّت اسلامی هستند. مؤسس این مذهب نامش عبدالله بن سبأ است که اصحاب سبئیه

ص: 342

یاران افراطی او بودند و ادّعای خدایی علی را کردند و اکنون می بینید که به امامانشان از ذریه علی مقام خدایی می دهند. «اینان به اجماع تمام مسلمین کافرند».(1)

2. تخریب اماکن فرهنگی و مذهبی

اگرچه بر اساس ماده 19 کنوانسیون (مصوب 1954 لاهه) در خصوص اماکن فرهنگی، حفظ اماکن و اموال فرهنگی در مخاصمات جنگی نوعی اجبار برای طرفین مخاصمه است، ولی تکفیریان با اعتقاد به اینکه بسیاری از مساجد و اماکن فرهنگی منسوب به شیعیان نماد کفر است بدون توجه به این مقررات اقدام به تخریب این اماکن کرده اند. نمونه ای از این موارد به شرح ذیل است:

الف. به گزارش خبرنگار خبرگزاری فارس در دمشق، گروه تروریستی تکفیری «داعش» روز گذشته چهارشنبه مزار «اویس القرنی»، از یاران باوفا و گران قدر امیرالمؤمنین علیه السلام و «عمار یاسر»، از صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و حضرت علی علیه السلام را در شهر «رقه» در شمال سوریه تخریب کردند.(2)

ب. گروه تروریستی داعش، که به تازگی برای خود در بخشی از عراق حکومت به اصطلاح اسلامی تشکیل داده است، اقدام به تخریب مساجد شیعیان کردند و تصاویر مربوط به این اقدامات را نیز منتشر کردند. مساجدی که این گروه تخریب کرده اند عبارت است از: مسجد سعد بن عقیل و جواد در تلعفر، مسجد القبه در موصل و ... .(3)

3. استفاده از کودکان برای عملیات انتحاری و جنگی؛ نقض کنوانسیون 12 اوت 1949 ژنو

وزارت حقوق بشر عراق با صدور بیانیه ای از جذب کودکان زیر 12 سال از سوی تروریست های داعش و شست وشوی مغزی آنها برای اعزام به الانبار برای دست زدن به عملیات های انتحاری پرده برداشت. وزارت حقوق بشر عراق با صدور بیانیه ای اعلام کرد تروریست های داعش کودکان زیر 12 سال را جذب، و آنها را به استان الانبار برای عملیات های انتحاری اعزام می کنند. این اقدام برخلاف بند د ماده 8 اساس نامه دیوان بین الملل کیفری است که بسیج اجباری یا داوطلبانه کودکان زیر 15 سال در درگیری مسلحانه را جنایت جنگی شمرده است. با توجه به موارد فوق مشاهده

ص: 343


1- . سایت رسمی عبد الرحمن بن البراک.
2- . سایت اینترنتی خبرگزاری فارس.
3- . سایت خبری جنوب نیوز.

می شود که جریان های تکفیری با مسلط شدن بر مناطق تحت حاکمیت خود از هیچ جنایتی فروگذار نمی کنند و این امر با توجه به نمونه های فوق قابل اثبات است.

د. استفاده از ظرفیت های بین المللی برای حل بحران تکفیریان
اشاره

حال با توجه به موارد بالا در این قسمت می خواهیم به بررسی برخی ظرفیت های بین المللی برای برخورد با این جنایات بپردازیم:

1. استفاده از ظرفیت دیوان کیفری بین المللی

دادگاه کیفری بین المللی بر اساس معاهده رم، موسوم به قانون ایجاد دادگاه کیفری بین المللی، تأسیس شد. این پیمان از سال 2002 جنبه اجرایی یافت. هدف از تأسیس این دادگاه برخورد قضایی با مرتکبان جرایم جنگی و جنایت علیه بشریت در انطباق با اهداف و آرمان های اولیه سازمان ملل متحد است. در صورتی که چنین جرایم و جنایاتی در کشورهای امضاکننده معاهده روی دهد، دادستانی دادگاه، این موارد را پی گیری و در صورت لزوم، دادگاه حکم پیگرد متهمان را صادر می کند. اما در خصوص سایر کشورها، آغاز روند قضایی مستلزم صدور قطع نامه شورای امنیت سازمان ملل است. در حال حاضر، بیش از یکصد و بیست کشور جهان رسماً به این پیمان پیوسته اند. به موجب ماده 5 اساس نامه جرایم در صلاحیت دیوان کیفری بین المللی، دیوان در چهار جرم صلاحیت رسیدگی خواهد داشت: 1. نسل کشی؛ 2. جرایم علیه بشریت؛ 3. جرایم جنگی؛ 4. تجاوز.

اگرچه بر اساس ماده 13، فقط به دولت های عضو حق داده شده است که وضعیتی را به دیوان ارجاع دهند؛ به عبارت دیگر، ارجاع یک امر به دیوان از سوی دولت غیرعضو بی معناست و دیوان را موظف به رسیدگی نخواهد کرد، ولی بر اساس ماده 12 از اساس نامه مذکور، در صورتی که ارجاع کننده وضعیت، دولت عضو یا دادستان باشد با ارجاع کننده شورای امنیت متفاوت است. این اختیار شورای امنیت بر اساس اختیارات ناشی از فصل هفتم منشور ملل متحد می تواند به اقداماتی که برای صلح و امنیت جهانی لازم است دست بزند. هرچند این امتیاز برای جامعه جهانی وجود دارد که اگر کشوری عضو اساس نامه دیوان بین المللی کیفری نباشد از طریق شورای امنیت به موضوع رسیدگی شود ولی شورای امنیت بر اساس ماده 16 از اساس نامه مذکور حق دارد از دیوان

ص: 344

بخواهد که تحقیق یا تعقیب امری را تا 12 ماه معلق کند و این درخواست می تواند تا 12 ماه مجدداً تعویق شود. در واقع شورای امنیت به نوعی دارای حق وتوی موقت است.

2. استفاده از ظرفیت صلاحیت جهانی
اشاره

مفهوم «صلاحیت جهانی» (1)را اولین بار کاولز(2) در 1945 به کار برد. به نظر وی، برخی جرایم وجدان جهان متمدن و عموم مردم را آزرده می کند. لذا منافع دولت ها ایجاب می کند که مرتکبان جرایم مذکور را مجازات کنند.(3) به نظر می رسد چهار گروه از جرایم در حوزه صلاحیت بین المللی قرار می گیرد.

الف. تجاوز

به موجب بند 1 ماده 5 اساس نامه، رسیدگی به جرم تجاوز در صلاحیت دیوان قرار گرفته است. در واقع کشور مورد تجاوز باید ابتدا نسبت به کشور خود اعمال صلاحیت قضایی کند. سپس دیوان بین المللی کیفری صلاحیت ورود دارد (بند 2 ماده 5).

ب. نسل کشی

ماده 6 کنوانسیون 1948 در خصوص نسل کشی مقرر کرده است که مرتکبان نسل کشی باید از طریق دادگاهی که جرم در حوزه آن ارتکاب یافته، یا از طریق دادگاه کیفری محاکمه شوند.

ج. جرائم جنگی

جرائم جنگی را تحت دو عنوان می توان مطرح کرد؛ گروه اول مواردی است که می تواند تحت عنوان تخلفات مهم از کنوانسیون های چهارگانه ژنو 1949 مطرح شود (مربوط به وضع بیماران و مجروحان و بیماران نیروهای مسلح در میدان جنگ؛ کنوانسیون ژنو مربوط به رفتار با اسیران جنگی؛ کنوانسیون ژنو مربوط به حمایت از غیرنظامیان در زمان جنگ) بر اساس مواد 49 از کمیسیون یکم و ماده 129 از کمیسیون سوم و ماده 146 از کنوانسیون چهارم دولت ها مکلف اند:

ص: 345


1- . Universal jurisdiction.
2- . Cowles.
3- . willard B. cowles: universal jurisdiction over war crimes: 33 cal” l.rev.177.1945.

هر یک از متعهادین مکلف اند کسانی را که متهم به ارتکاب یا آمر به ارتکاب هر یک از تخلفات مهم هستند تحت تعقیب قرار دهند و آنها را از هر ملیتی هستند تسلیم دادگاه های خود کنند. همچنین اگر ترجیح دهند و با قوانین داخلی خودشان هم مغایرتی نداشته باشد می توانند آنها را برای محاکمه به طرف متعاهد دیگری که ظاهراً پرونده ای در مورد جرم تشکیل داده است به منظور محاکمه تحویل دهند.

گروه دوم از جرایم جنگی، تخلفات مهم از ماده 3 مشترک بین کنوانسیون های ژنو و تخلفات مهم دیگر از قوانین و عرف های قابل اجرا در منازعات مسلحانه غیربین المللی است. این تخلفات به طور سنتی به عنوان جرایمی که در حوزه صلاحیت بین المللی و جهانی قرار دارد شناخته نشده است. بر اساس قطع نامه شماره 1/19999، مورخ 6 آوریل 1999، کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد «... همه گروه ها ... در منازعه بین المللی که ویژگی بین المللی ندارد، گروگان گیری، قتل عمدی، شکنجه، رفتار غیرانسانی با افرادی که در درگیری ها شرکت فعال نداشته اند به عنوان تخلف بزرگ(1) حقوق بین الملل بشردوستانه تلقی می شود و همه کشورها تعهد دارند متهمین به ارتکاب این جرایم و آمرین به آنها را تحت تعقیب قرار دهند و این اشخاص را قطع نظر از تابعیت آنها در دادگاه های داخلی خود محاکمه کنند». بنا بر گزارش دیده بان حقوق بشر، سازمان داعش در درگیری های نظامی خود از کودکان و نوجوانان استفاده می کند. این گزارش بر پایه اطلاعاتی که 25 نهاد عرضه کرده اند تنظیم شده است. در این گزارش نه تنها داعش متهم به استفاده نظامی از کودکان شده است، بلکه گروهک ها و سازمان های دیگری از جمله جبهه النصره سازمان نزدیک به القاعده، ارتش آزاد سوریه، جبهه اسلامی سوری و نیروهای امنیتی در مناطق کردنشین هم متهم به استفاده نظامی از کودکان شده اند.(2) همچنین، بنا بر گزارش روزنامه واشینگتن پست، نیروهای داعش ساکنان چند روستای ترکمن نشین در عراق را قتل عام کرده اند که در بین آنها دو دختر خردسال هم وجود دارد. بنا بر گزارش یک پلیس محلی، تعداد مقتولان 55 تن اعلام شده است. ده ها تن دیگر هم مفقودالاثر شده اند.(3)

ص: 346


1- . Grave breaches.
2- . گزارش دیده بان حقوق بشر، 24 ژوئن 2014.
3- . بخش فارسی دویچه وله، بازبینی شده در 24 ژوئن 2014.
د. شکنجه

به موجب کنوانسیون سازمان ملل متحد درباره شکنجه، هر دولت عضو هر کسی را که متهم به ارتکاب شکنجه است و در قلمرو او یافت شود، در صورتی که نخواهد وی را مسترد کند باید در دادگاه های داخلی خود محاکمه کند. نکته قابل ذکر اینکه کشورهایی که به کنوانسیون منع شکنجه نپیوسته اند، بدون آنکه ملزم باشند می توانند با استناد به حقوق بین الملل عرفی صلاحیت جهانی خود را در خصوص شکنجه اعمال کنند.

3. استفاده از ظرفیت تروریسم

در جهان کنونی 7 کنوانسیون بین المللی منطقه ای مقابله با تروریسم، که موضوع آن مقابله با تروریسم است، وجود دارد. همچنین، 12 کنوانسیون بین المللی جهانی (که اختصاص به منطقه خاصی ندارد) نیز وجود دارد. فهرست کنوانسیون های موجود عبارت است از:

- کنوانسیون سازمان کنفرانس اسلامی در مبارزه با تروریسم(1)

- کنوانسیون عربی مقابله با تروریسم(2)

- کنوانسیون اروپایی مقابله با تروریسم(3)

- کنوانسیون منع و مجازات اعمال تروریستی، که به شکل جرایم علیه اشخاص و تصرف اموال آنها ارتکاب می یابد و اهمیت بین المللی دارد.(4)

- کنوانسیون منع و مقابله با تروریسم(5)

- کنوانسیون منطقه SAARC در خصوص مقابله با تروریسم(6)

- معاهده همکاری بین کشورهای مستقل مشترک المنافع در خصوص مقابله با تروریسم(7)

ص: 347


1- . convention of the organisation of the islamic conference.
2- . The arab convention for the suppression of terrorism.
3- . Eropean convention on the suppression of terrorism.
4- . convention to prevent and punish the acts of terrorism taking the form of crimes against persons and related extortion that are of international significance.
5- . Oau convention on prevention and combating of terrorism.
6- . SAARC regioanal convention on suppression of terrorism.
7- . Treaty on cooperatiopn among states members of the commonwealth of independence states in combating terrorism.

مطابق بند 2 ماده 1 کنوانسیون سازمان کنفرانس اسلامی:

تروریسم به هر گونه عمل خشونت آمیز یا تهدیدکننده اطلاق می شود که علی رغم مقاصد یا انگیزه اش به منظور اجرای برنامه مجرمانه فردی یا گروهی با هدف ایجاد رعب بین مردم با تهدید به آسیب رساندن یا به خطر انداختن جان، حیثیت، آزادی ها، امنیت یا حقوق آنها یا به خطر انداختن محیط زیست یا هر گونه تأسیسات یا اموال عمومی یا خصوصی یا تصرف آنها یا به خطر انداختن منابع ملی یا تأسیسات بین المللی یا تهدید کردن ثبات یا تمامیت ارضی، وحدت سیاسی یا حاکمیت کشورهای مستقل انجام می گیرد.

دو معیار برای شناسایی یک گروه به عنوان گروه تروریستی در حقوق بین الملل وجود دارد: معیار اول اهداف است؛ یعنی اهداف یک گروه اگر برخلاف حقوق بین الملل باشد می تواند گروه را تروریستی جلوه دهد؛ دیگری فعالیت های گروه است. داعش بر مبنای هر دو معیار تروریستی محسوب می شود و بر همین اساس لازم است سریع تر دولت عراق و سایر دولت ها پی گیری کنند که در شورای امنیت سازمان ملل نام داعش در فهرست سازمان های تروریستی درج شود تا آثار حقوقی مختلف بر عمل کرد این گروه و حامیان آن بار شود.

4. استفاده از ظرفیت شورای امنیت

شورای امنیت می تواند بر اساس اختیارات ناشی از فصل هفتم منشور سازمان ملل متحد به اقداماتی که برای حفظ صلح و امنیت جهانی لازم است دست بزند. در واقع در چارچوب منشور، شورای امنیت، آن را به عنوان نقض صلح، تهدید صلح و تجاوز معرفی کند؛ آنگاه می تواند قطع نامه صادر کند و اجازه توسل به زور را به اعضای خود بدهد. مثل تجاوز عراق به کویت در 1991 که شورای امنیت سازمان ملل به همه دولت ها اجازه داد با توسل به زور جلوی تجاوز عراق به کویت را بگیرند و آمریکا هم در چارچوب قطع نامه 678 وارد عمل شد. تنها اقدام شورا در این زمینه، تنظیم یک بیانیه مطبوعاتی از سوی رئیس دوره ای شورای امنیت است؛ بیانیه ای مختصر و بی رمق که در 11 ژوئن به وسیله ویتالی چورکین، رئیس دوره ای شورا به صورت مطبوعاتی ارائه شده است. این بیانیه، در میان اسنادی که شورا منتشر می کند، پایین ترین درجه اهمیت را دارد و فاقد اعتبار حقوقی است. با این حال، شورا در این موارد کوشیده است با واکنش مطبوعاتی به یک

ص: 348

سلسله پدیده های بین المللی، خود را از اتهام «عدم رسیدگی» یا «چشم پوشیدن بر تحولات» مبرا کند. در این تحلیل، به اهم موارد و مفاهیم این بیانیه اشاره می شود:

1. شناسایی ماهیت تروریستی داعش؛ شورا در این بیانیه بلافاصله با این عبارت آغاز می کند که دولت اسلامی عراق و شام، یک سازمان تروریستی است. این توصیف از داعش به معنای تکمیل اقداماتی خواهد بود که در سطح ملی و به وسیله برخی کشورها در خصوص قرار دادن نام داعش در گروه های تروریستی به عمل آمده است.

2. اقدامات داعش در عراق، ماهیت تروریستی دارند. از این رو در چارچوب موازین و هنجارهای مرتبط با «راهبرد جهانی ضدتروریسم» قابل تعقیب، پیگیری و واکنش هستند. در این زمینه، البته که دولت عراق می تواند حقوق و راهبردهای ملی خود علیه تروریسم را در ابعاد مختلف اعمال و اجرا کند. با این حال، عراق بعد از اشغال، هنوز قادر به ایجاد یک حقوق قوی ضدتروریستی نبود و ضعف های فراوانی داشت و فاقد ساختارهای هنجاری، ظرفیت پی گیری و اقدام ضدتروریستی است.

3. این بیانیه از موارد متعددی از جنایات داعش نام برده است، از جمله: کشتار غیرنظامیان و نیروهای پلیس، آواره کردن صدها هزار نفر از سکنه عراق، ناپدید شدن گسترده مردم، گروگان گیری مأموران کنسولی و سیاسی دولت های خارجی. با این حال، هیچ یک از موارد فوق را تحت عنوان «جنایت بین المللی» نشمرده است و فقط به عنوان «حمله تروریستی یا اقدام تروریستی» تلقی کرده است.

4. شورا در کل، بار مسئولیت مقابله با داعش را بر دولت مرکزی قرار داده است و از همکاری ساختارهای سیاسی داخل عراق، از جمله حکومت اقلیم برای حفظ وحدت سیاسی و مقابله با تروریسم، استقبال کرده است. در نتیجه، هیچ گونه همکاری بین المللی خاصی را در مقابله با داعش مد نظر قرار نداده است.

5. نگرانی شورا عمدتاً معطوف به تمامیت ارضی عراق است و از اینکه اقدامات داعش سبب ایراد صدمه بر وحدت سرزمینی عراق شود، نگرانی خود را ابراز داشته است. این امر می تواند

ص: 349

واکنش به آن چیزی باشد که تحت عنوان طرح تجزیه عراق در محافل تحلیلی مد نظر قرار گرفته و مطرح شده است.

6. شورا برای ایجاد امنیت در عراق، دو تعهد ویژه را به دولت ها یادآوری می کند: تعهد به تضمین اتخاذ تدابیر در مقابله با تروریسم با رعایت موازین بین المللی؛ تعهد به اعمال تحریم های هدفمند علیه گروه های تروریستی در سه محور تحریم مالی، تحریم تسلیحاتی و تحریم مسافرت و جابه جایی داعش و اعضای آن.

5. استفاده از ظرفیت ناتو

ناتو جایگاه خاصی دارد و در چارچوب اساس نامه خود عمل می کند. ناتو معمولاً از شورای امنیت و جامعه جهانی برای اقداماتش و ورود به فاز نظامی اجازه نمی گیرد. هرچند از نظر حقوق بین الملل این موضوع که ناتو به خودش مجوز هر اقدامی را می دهد محل ایراد است، اما چون سه عضو دائم شورای امنیت عضو ناتو هستند هیچ وقت در شورای امنیت قطع نامه ای تصویب نشده و نخواهد شد. ناتو معمولاً وقتی یکی از اعضای خودش دچار مشکل است ورود پیدا می کند. غیر از موضوع افغانستان که آن هم قطع نامه شورای امنیت بود و در این چارچوب آمریکا مدیریت را بر عهده داشت و از این قطع نامه استفاده کردند و وارد افغانستان شدند.

ه. وظیفه جامعه جهانی در قبال جنایات تکفیریان
1. مداخله نظامی دیگر کشورها

عمده بحث هایی که در حقوق بین الملل سنتی وجود دارد درباره مداخله کشورها در خاک و قلمرو یکدیگر است. در خصوص شورش های داخلی یا اقداماتی که درون یک کشور صورت می گیرد معمولاً حقوق بین الملل مداخله ای نمی کند، یا بهتر است بگوییم رویّه های روشنی ندارد. مشخص نیست این اقدامات را چگونه تعریف می کند. گاه آنها را اقدامات تروریسی می داند، گاه شورش، و گاه اعتراض های مردمی. این موضوع از دو منظر قابل بررسی است. نخست اینکه بررسی شود که چنانچه افرادی در یک کشور مرتکب جنایت جنگی یا جنایت علیه بشریت شدند آیا کشورها می توانند بدون درخواست کمک از کشور درگیر، رأساً وارد عمل شوند و مرتکب یا

ص: 350

مرتکبان را تعقیب یا مجازات کنند؟ پرسش دوم اینکه اگر کشور درگیر نیاز به کمک داشته باشد آیا کشورها می توانند در خاک کشور درخواست کننده اقدام نظامی انجام دهند یا خیر؟ بنا بر قوانین بین المللی، اگر کشور عراق از کشورهای دیگر درخواست مداخله نظامی داشته باشد مشکلی از لحاظ حقوق بین الملل به وجود نمی آید، اما باید بررسی کرد که کشور عراق در چارچوب قانون اساسی در مورد درخواست کمک نظامی از سایر کشورها چه وضعیتی دارد. همچنین وضعیت پارلمان هم باید بررسی شود که آیا برای این مداخله نظامی نیازی به تصویب پارلمان وجود دارد یا نه. معمولاً در قانون اساسی این موارد پیش بینی شده است. اگر تکلیف این مسائل قانونی تعیین شود از نظر قوانین بین المللی بعد از درخواست دولت عراق منعی برای مداخله وجود ندارد.

2. پرداخت خسارت از سوی کشورهای تأییدکننده اقدامات تروریست ها

چنانچه شورشیان به عنوان طرف مخاصمه به رسمیت شناخته شوند، این مسئله موجب تبدیل شدن درگیری به یک مخاصمه مسلحانه غیربین المللی می شود که می تواند حقوق بشردوستانه کنوانسیون های چهارگانه و پروتکل دوم (در صورت عضویت) را بر آن جاری کند. همچنین این وضعیت موجب ایجاد وضعیت بی طرفی برای دولت های دیگر می شود. به رسمیت شناختن آنها به عنوان نماینده مشروع مردم (مانند به رسمیت شناختن دولت انتقالی لیبی از سوی اکثر کشورها) فقط می تواند کمک مالی به آنها را توجیه کند (در عرفی بودن این حق تردید وجود دارد) و نمی تواند به کمک نظامی منجر شود؛ چراکه در این حالت دولت مرکزی همچنان به رسمیت شناخته می شود و چنین مداخله ای مداخله در امور داخلی خواهد بود. اما به رسمیت شناختن به عنوان حکومت می تواند کمک نظامی را میسر کند؛ چراکه در این حالت از نظر دولتی که به رسمیت شناخته است جای دولت مرکزی و شورشیان عوض شده است و دولت مرکزی دیگر به رسمیت شناخته نشده است. در این حالت، مفهوم مداخله در امور داخلی متحول می شود و حقوق و تکالیف حکومت برای طرفین از قبیل امکان انعقاد معاهده و مصونیت نمایندگان و اموال آنها و البته مسئولیت بین المللی آنها در قبال یکدیگر به وجود می آید.

ص: 351

نتیجه

جریان تکفیری جریانی تندرو است. نه تنها اقدامات آنها بر اساس دین مبین اسلام هیچ گاه پذیرفتنی نیست، بلکه برخلاف اسناد بین المللی است و قابلیت تعقیب مجرمان به علت ارتکاب جنایت علیه بشریت و جنایت جنگی وجود دارد. با عنایت به اینکه بسیاری از کشورها، جریان های تکفیری را به رسمیت می شناسند و این به رسمیت شناختن به دلیل عدم تعهد این جریان به رعایت حقوق بشردوستانه خالی از اشکال نیست و در واقع برابر اسناد و کنوانسیون های مبارزه با تروریسم، حمایت از گروه های تروریستی سبب ایجاد مسئولیت حقوقی برای دولت های حامی آنهاست باید ابتدا با اجماع جامعه اسلامی و سپس با اجماع جامعه جهانی از طرق مختلف همچون دادگاه بین الملل کیفری یا شورای امنیت یا وضع مقررات خاص داخلی، تکفیریان را تعقیب و مجازات کیفری کرد و زمینه رشد روزافزون این جریان انحرافی غربی- عربی- عبری را برای همیشه برچید.

پیشنهادها

1. وقتی دشمنان تکفیری با تهمت «اعتقاد شیعه به تحریف قرآن» به مصاف آمده اند راهکار عموم مسلمانان برای وحدت به خصوص شیعیان این است که صورت مسئله شهیدان شیعه، چه در مصر و چه در پاکستان و سایر نقاط جهان، به صورت مسئله اعتقاد به صیانت قرآن از هر گونه تحریف، تغییر کند. دشمنان وحدت اسلامی می کوشند شهادت شیعیان را به موضوع شیعه در برابر اهل سنت تقلیل دهند. این در حالی است که اهل سنت در برابر شیعه نیستند، بلکه این مخالفان وحدت و تقریب مذاهب اسلامی اند که در برابر موافقان و منادیان وحدت اسلامی قرار دارند. این امر نشان از اهمیت نقش و رسالت فعالیت های تقریب مذاهب اسلامی دارد. اقدامات عربستان سعودی به عنوان خاستگاه تکفیریان در ممانعت از توزیع قرآن های چاپ ایران در موسم حج، ریشه در سیاست آنها در به تصویر کشیدن جدایی شیعه از قرآن دارد. همین سیاست سلبی نشان دهنده نقطه ضعف اصلی آنهاست و ایران اگر می خواهد در برابر موج وهابیان تکفیری ایستادگی کند و مانع ریخته شدن خون های بی گناهان و ایجاد و تعمیق شکاف بین مسلمانان شود، می تواند راهبرد برجسته سازی دفاع شیعیان از قرآن کریم را در پیش بگیرد که تأسیس گنجینه های قرآن کریم، تهیه و چاپ کتب و مستندات مربوط به صیانت قرآن از هر گونه تحریف و روشن

ص: 352

ساختن جایگاه این کتاب آسمانی نزد شیعیان از جمله اقداماتی است که می تواند در نهایت تهمت اعتقاد شیعه به تحریف قرآن را برای همیشه رد کند. مرحوم کاشف الغطاء با انتشار کتاب گران سنگ اصل الشیعه و اصولها، به حق، دَین خود را به شیعه ادا کرد و با قلم توانا و موشکافانه خود و با عباراتی بسیار شیوا، توانست بسیاری از پرده های اوهام را پاره کند و عقاید شیعه را آنچنان که هست به جهان و عموم مسلمانان معرفی کند، تا بدانند که شیعه نه بت پرست است و نه خارج از دین؛ نه علی را خدا می داند، نه او را از پیامبر اسلام شایسته تر برای نبوت می شناسد؛ نه در دین خدا بدعتی گذاشته، نه قرآن را ناقص و تحریف شده می داند. انتشار متن عربی اصل الشیعه واصولها انعکاس فوق العاده ای ایجاد کرد و تقدیرنامه های فراوانی از سوی دانشمندان جهان اسلام و مستشرقان، به سوی ناشر کتاب سرازیر شد. امام بزرگوار نیز، با دیدی نقادانه به دو طرف نگریست و آنها را ارزیابی کرد، و همچون پدری دل سوز، که به فرزندان خود درس عبرت می آموزد دو طرف را نصیحت کرد و با یادآوری خدمات طرفین، و زحماتی که در راه اسلام کشیده اند، اشتباه های آنها را تذکر داد و تأکید کرد آن که از این غائله سود می برد، استعمار و ساواک است. آنها هیمه بیار این گونه معرکه ها هستند. ایشان در ضمن سخنانی چنین فرمودند: «من به تمام جناح هایی که برای اسلام خدمت می کنند، چه جناح روحانی ... و چه جناح های دیگر ... به همه اینها علاقه دارم و از همه اینها هم گلایه دارم. از آن طرف گلایه هم هست، از همه گروه ها؛ گلایه ارادتمندانه؛ اما آن گروه روشنفکر و دانشگاهی و محصلین جدید و آنها (ایدهم الله)؛ آنهایی که خدمت گزارند برای اسلام، خداوند تأییدشان کند. من از آنها گلایه دارم. برای اینکه می بینیم که در نوشته هایشان اینها راجع به فقها، راجع به فقه، راجع به علمای اسلام، راجع به فقه اسلام، اینها قدری زیاده روی کرده، یک قدری حرف هایی زده اند که مناسب نبوده است. اینها غرض ندارند. می دانم که غالباً اینها می خواهند برای اسلام خدمت کنند ... از آقایان هم، علما هم گله دارم، اینها هم غفلت از بسیاری از امور دارند. اینها هم از باب اینکه اذهان صافیه ای دارند، تحت تأثیر یک تبلیغات سوئی که دستگاه راه می اندازد واقع می شوند. هر روز یک الم شنگه درست می کنند، برای امر جزئی و ... اینها که دارند الان برای اسلام کار می کنند و چیز می نویسند؛ و فرضاً یک خطایی هم کرده

ص: 353

خطایش را رفع کنید؛ شما عالم هستید، خطایش را رفع کنید، طرد نکنید، آقا امروز یک دانه آدم را لازم داریم».

2. یکی از نقاط ضعف در مقابل جریان های تکفیری، خفتگی و رخوت مراکز پژوهشی و علمی است که به جای جریان شناسی و رصد روزمره جدیدترین وقایع و راهبردهای دشمنان وحدت اسلامی، به ترجمه چند مقاله اکتفا کرده اند که همین مسئله سبب دوری از فضا و میدان اصلی مبارزه با این جریان ها شده است. اتفاقات امروز حاصل برنامه ریزی های دیروز بازیگران آن است و شناخت به موقع خطر، واکنش مناسب به موقع را ممکن می سازد. این کار نیازمند تأسیس مرکزی است که جهان اسلام را دائماً رصد کند. هرچه شناخت ما از دوستان و دشمنان وحدت اسلامی بیشتر شود، قدرت ما در خلق ابتکارات تقریبی بیشتر خواهد شد. دشمنان اسلام برای اغراض خود، تمامی اختلافات درونی میان مسلمانان از مذاهب مختلف را رصد، و آنها را بایگانی می کنند. سپس با برجسته کردن همین نقاط اختلاف، نقاط ضعف جهان اسلام را نشانه می روند. به همین دلیل نیاز به پژوهش ها و برنامه ریزی های دقیق بیش از پیش حس می شود که این امر جز در مراکز تحقیقاتی و علمی میسر نخواهد شد.

3. یکی از عوامل رشد گروه های تکفیری دامن زدن به اختلافات شیعه و سنی است. زیرا یکی از بهانه هایی که تکفیری ها برای جنایات خود مطرح می کنند این است که شیعه به مقدسات اهل سنت توهین می کند. مثلاً حتی در سوریه می گویند آمده ایم با شیعیان و رافضی ها و علوی ها بجنگیم. حتی وقتی به سامرا حمله بردند اعلام کردند که هدفشان پاک سازی پایتخت بنی عباس از رافضیون نجس است. آنچه ما باید در ایران به آن توجه کنیم این است که در ایران نیز شاهد تنوع مذهبی و قومی هستیم. برای مثال در کشور ما شافعی ها در جنوب و غرب، حنفی ها در شرق ایران، اشاعره در غرب و جنوب و ... حضور دارند و ما باید مراقب باشیم که دشمن درصدد است از طریق جنگ مذهبی وارد ایران شود و بحث تکفیر را از این طریق وارد ایران کند. جریان های تکفیری خارج کشور به شدت به دنبال تأثیرگذاری بر جامعه اهل سنت ایران هستند.

4. در حال حاضر یکی از عوامل مهم فتنه گری در منطقه جریان سلفی تکفیری است که در لباس دفاع از سنت، عملاً در مسیر منافع غربیان گام برمی دارد. حضور این افراد در محافل و

ص: 354

جوامع و انتشار آثار و فرآورده های فرهنگی آن در برخی مراکز، باعث جلب توجه برخی جوانان پرشور، که از اقدامات سرکوبگرانه اشغالگران به ستوه آمده اند، شده است. آنها برای رهایی از این فشار، زمینه را برای گرویدن به این جریان های افراطی مناسب دیده اند. باید توجه داشت یکی از مهم ترین اقدامات فرهنگی که می تواند در مواجهه با چنین برداشت های نادرستی از اسلام و سنت به کار آید استفاده از همه امکانات و ظرفیت های سازمان های تقریبی است.

5. یکی از راهکارها برای مقابله، طرح راهکار از طرق حقوق بشری است؛ یعنی اجلاس های حقوق بشر و توان اجرایی آن. یکی از راهکارهای دیگر، حوزه حقوق بین الملل است که در این زمینه هم ظرفیت های استفاده نشده ای وجود دارد. راه دیگر، استفاده از مکانیسم است که نام «رویه های ویژه» بر آن می گذاریم و آن بهره مندی از گزارش های دیده بان های حقوق بشر است. برای مثال، گزارشگر ویژه آزادی و حمایت از دین و اعتقادات، آقای بیلفلد، در گزارش اخیر خود، به فتوای یکی از مفتی های عربستان در تکفیر تشیع اشاره می کند و آن را یکی از موارد نقض حقوق بشر می خواند.

6. این گروه همچنین به استفاده گسترده از اینترنت و شبکه های اجتماعی همچون توییتر، فیس بوک، وی چت و وایبر می پردازد. همچنین، بسیاری از شبکه های تلویزیونی ماهواره ای (وابسته به جریان های سلفی، قومیتی و بعثی) نیز در عراق با تبلیغ مواضع و اقدامات این گروهک تروریستی به فعالیت می پردازند. متأسفانه ماحصل این آزادی رسانه ای شبکه های فرقه ای، عدم فیلترینگ متمرکز رسانه های مجازی و همچنین گسترش سوء استفاده از شبکه های اجتماعی، این بود که این گروهک تروریستی توانست با عضوگیری پنهان از این طریق به افزایش تعداد نیروهای خود کمک کند.

7. تشکیل ستاد متمرکز رسانه ای اسلامی (تلویزیونی، رادیویی) برای اتخاذ سیاست های واحد تبلیغی و هم سویی راهبردی در حوزه خبری.

8.جلوگیری از فعالیت رسانه ای شبکه های تفرقه افکن شیعی و سنی، و در صورت لزوم استفاده از ابزار فیلترینگ شبکه های اجتماعی در موارد خاص برای جلوگیری از گسترش دامنه بحران و تشویش اذهان عمومی.

ص: 355

منابع

1.قرآن کریم.

2.ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، قم، 1404 [بی نا]

3.ابن اثیر، جامع الاصول فی احادیث الرسول، [بی نا، بی جا، بی تا].

4.ابن اعثم کوفی، احمد بن علی، کتاب الفتوح، چاپ علی شیری، بیروت، 1411/1991.

5.ابن عابدین، ردّ المحتار علی الدر المختار، [بی نا، بی جا، بی تا].

6.أمین عاملی، سید محسن، کشف الارتیاب عن [فی] أتباع محمد بن عبدالوهاب،[بی نا، بی جا، بی تا].

7.بحرانی، ابن میثم، قواعد المرام فی علم الکلام، [بی نا، بی جا، بی تا].

8.تفتازانی، مسعود بن عمر، شرح المقاصد، [بی نا، بی جا، بی تا].

9.جزیری، عبدالرحمان، الفقه علی المذاهب الاربعة، ج5، بیروت، 1410/1990 [بی نا].

10.حرّ عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، [بی نا، بی جا، بی تا].

11.حسینی قزوینی، سید محمد، وهابیت از منظر عقل و شرع، قم، 1381 [بی نا].

12.حلی، ابن ادریس، کتاب السرائر، [بی نا، بی جا، بی تا].

13.دایرة المعارف القرن العشرین، [بی نا، بی جا، بی تا].

14.دحلان، احمد زینی، الدرر السنیة فی الرد علی الوهابیة، [بی نا، بی جا، بی تا].

15.سیوطی، عبدالرحمان بن ابی بکر، تاریخ الخلفاء، بیروت، 1394/1974 [بی نا].

16.شعرانی، عبدالوهاب ابن احمد، الیواقیت والجواهر فی بیان عقائد الاکابر، [بی نا، بی جا، بی تا].

17.شوشتری، نور اللّه بن شریف الدین، الصّوارم المهرقة فی نقد الصّواعق المحرقة، چاپ جلال الدین محدث ارموی، تهران، 1367.

18.شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل والنحل، چاپ محمد سیّد کیلانی، قاهره، 1387/1967.

19.شهید ثانی، زین الدین بن علی، الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیة، چاپ محمد کلانتر، بیروت، 1403/1983.

20.طباطبایی یزدی، سید محمدکاظم، العروة الوثقی، [بی نا، بی جا، بی تا].

21.طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، بیروت [بی نا، بی تا].

22.عبد الباقی، محمد فؤاد، المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم، قاهره، 1364، چاپ افست تهران، 1397.

ص: 356

23.عبد المنعم، محمود عبد الرحمان، معجم المصطلحات والالفاظ الفقهیة، قاهره، 1999 [بی نا].

24.عضد الدین ایجی، عبدالرحمن ابن احمد، المواقف، [بی نا، بی جا، بی تا].

25.غدیری، عبداللّه عیسی ابراهیم، القاموس الجامع للمصطلحات الفقهیة، بیروت، 1418/1998 [بی نا].

26.فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، القاموس المحیط، بیروت، 1407/1987 [بی نا].

27.فیّومی، احمد بن محمد، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی، دار الفکر، بیروت [بی تا].

28.متقی هندی، علی بن حسام، کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال، [بی نا، بی جا، بی تا].

29.مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، [بی نا، بی جا، بی تا].

30.معلوف، لویس، المنجد فی اللّغة والاعلام، بیروت، 1996 [بی نا].

31.الموسوعة الفقهیّة، وزارت الاوقاف والشئون الاسلامیة، کویت، 1408/1988.

32.The Hague Convention For The Protection Of Cultural Property In The Event Of Armed Conflict.

33.Convention On The Prevention And Punishment Of The Crime Of Genocide: Adopted 9 Dec 1948”78 U.N T.S277.

34.Convention Of The Organisation Of The Islamic Conference.

35.The Arab Convention For The Suppression Of Terrorism.

36.Eropean Convention On The Suppression Of Terrorism.

37.Convention To Prevent And Punish The Acts Of Terrorism Taking The Form Of Crimes Against Persons And Related Extortion That Are Of International Significance.

38.Oau Convention On Prevention And Combating Of Terrorism.

39.SAARC Regioanal Convention On Suppression Of Terrorism.

40.Treaty On Cooperatiopn Among States Members Of The Commonwealth Of Independence States In Combating Terrorism.

41.albarrak.islamlight.net

42.asriran.com

43.Dw.de

44.farsnews.com

45.jonoubnews.ir

46.resalat-news.com

47.resalat-news.com

48.saat24.com

ص: 357

ص: 358

بخش چهارم: بررسی راهکارهای برون رفت از افراط و تکفیر

اشاره

ص: 359

ص: 360

راهبردهای تأمین منافع امنیت ملی کشور در روند ظهور و گسترش داعش و تکفیریان در منطقه / سید حسن فیروزآبادی

اشاره

سید حسن فیروزآبادی(1)

چکیده

تلاش در ایجاد بحران در مناطق ژئوپولیتیکی و حساس کشورهای اسلامی و سرگرم کردن آنها با درگیری های مذهبی و قومی و آسیب پذیر کردن دفاعی آنها در برابر تهدیدهای نرم و سخت متنوعی که استکبار جهانی در آن به دنبال مزیت و برجستگی های تاریخی و استعماری خود است، می تواند از جمله مهم ترین دلایل تشکیل و راه اندازی جریان های جنایت کار و تروریستی تکفیری همچون داعش قلمداد شود. متأسفانه ضعف در بررسی و واکاوی دقیق راهبردی در جوامع اسلامی موجب شده است هیچ گاه به این ضریب و گونه نفوذ انحراف با مطالعه ای دقیق و آینده نگر توجه نشود. لذا، در این مقاله می کوشیم با طرح این پرسش که چگونه می توان منافع امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران را از گزند جریان افراطی - تکفیری داعش دور نگه داشت به بررسی جامع و کامل محرک ها، آسیب ها، مزیت ها و چالش های مخرب و عوامل پرهیزدهنده کشور از آینده ای که آن را در معرض موج های گزند و تهدید منافع امنیتی خود قرار می دهد بپردازیم و به موازات آن به مطلوبیت های راهبردی حفاظت و دفع تهدید در برابر این شرایط از طریق روش تحلیل روند و تأثیر متقاطع رخدادها در پناه تکنیک تحلیل موقعیت محیطی در ژئوپولیتیک منطقه نظر کنیم. بر این اساس، هدف تحقیق را نیل به راهبردهایی قرار داده ایم که به تأمین منافع امنیت ملی در این زمینه یاری می رساند. در نهایت تلاش علمی محقق در این مقاله موجب نیل به بسته ای جامع از راهبردهایی شد که نویدی امیدبخش را در خدمت به دست اندرکاران عرصه جهاد و مبارزه با جهل و ناخودآگاهی رهبران این جریان و به عقب راندن جنود شیطانی و انهدام ظرفیت های ضددینی در این جبهه فراهم می سازد.

کلیدواژ ه ها: تکفیریان داعش، راهبرد، منافع ملی، محیط امنیتی، مذاهب اسلامی.

ص: 361


1- هیأت علمی دانشگاه علوم پزشکی بقیة الله الأعظم، دانشگاه علوم پزشکی تهران، رئیس ستاد کل نیروهای مسلح
مقدمه

محیط امنیتی هر جامعه ای، تابع و برآیندی از تعامل و تقابل متغیرهای محیط داخلی و محیط خارجی آن است. باید بدانیم که محیط امنیتی جمهوری اسلامی ایران به اقتضای طبیعت و هویت انقلابی- اعتقادی اش و از جهت تاریخی، فرهنگی و قومی به سبب موقعیت ژئوپولیتیک و ژئواستراتژیکش محیطی تعیین کننده و حساس بوده است. موقعیت ژئوپولیتیک کشورمان در ساختار فضای ژئوپولیتیک جهانی همراه با دارا بودن عوامل ثابت و متغیر ژئوپولیتیک مؤثر و خیلی قوی در داخل کشورها و منطقهٔ غرب آسیا، به گونه ای است که قدرت های جهانی و نیز کشورهای پیرامونی این هارتلند منطقه ای و جهانی را نسبت به تغییر در وزن ژئوپولیتیک و تحولات داخلی و خارجی خود بسیار حساس کرده است. زیرا در بسیاری از موارد منافع ملی کشورهای منطقه و منافع بازیگران داخلی کشورهای منطقه در رابطهٔ مستقیم با شرایط ژئوپولیتیک و ژئواستراتژیک جبهه انقلاب اسلامی و تصمیمات رهبری این جبهه در ایران قرار دارد.(1)

در سطح جهانی، اهمیت موقعیت ژئوپولیتیک جمهوری اسلامی ایران به گونه ای تشریح شده که با هر گونه تغییری در وضعیت ژئوپولیتیک ایران، شرایط ژئوپولیتیک کشورهای منطقهٔ حامی انقلاب اسلامی بر هم خورده، در سطح جهانی تغییرات و تبعات ژئواستراتژیک بر جای می گذارد. از این رو نگاه عمیق به ژئوپولیتیک کشورمان در برابر برنامه ریزی تهاجمی و محدودساز، شاه کلید صلح و امنیت منطقه ای محسوب می شود. زیرا در حال حاضر 9 سیاست امنیتی و جغرافیایی در غرب آسیا در قالب پروژه های گوناگون در حال اجراست که جبهه مقاومت را می توان به نوعی کانون اجرای این سیاست امنیتی و جغرافیایی دانست.(2)

1. پروژه هلال اخوانی است؛ ترکیه، مصر و قطر با هدف تشکیل هلال اخوانی، سوریه را وارد درگیری کردند تا این هلال شکل بگیرد. اما با طولانی شدن درگیری ها در سوریه و برکناری مرسی از قدرت و نزول جایگاه اخوان در این کشور پروژه اسلام ژله ای که اخوان مطرح کرد ناتمام ماند و سوریه همچنان مرکز ثقل ماند.(3)

ص: 362


1- . tajik.irib.ir/persian/home
2- . مصاحبه با دکتر دهشیری، 1393.
3- . همان.

2. پروژه احیای خلیفه گرایی نوین اموی؛ که بازیگران این سیاست امنیتی و جغرافیایی سلفی- تکفیری هایی هستند که به نوعی بر سایر سلفی های سنتی، جهادی و اصلاحی تسلط یافته اند و خواهان احیای خلافت اسلامی در منطقه یا خلیفه گرایی جدید هستند.

3. پروژه جنگ لوله ها است که قطر بر اساس این سیاست امنیتی و جغرافیایی قصد داشت با بحران آفرینی در سوریه و تغییر رویکردهای سیاسی آن، صادرات گاز خود را از طریق خط لوله سوریه به دریای مدیترانه و از آنجا به اروپا منتقل کند که به نتیجه نرسید.

4. وقوع جنگ سرد جدید قدرت ها در بحران سوریه؛ که در دوران رقابت آمریکا و شوروی، مرکز ثقل جنگ سرد اروپای شرقی بود. اما با پایان جنگ سرد این نقطه ثقل به غرب آسیا منتقل شد و اکنون مرکز ثقل در سوریه قرار گرفته است.

5. سیاست انتقام گیری عربی؛ که پروژه ای نهفته در اختلافات دیرینه خاندان سعودی با خاندان اسد در سوریه است و از گذشته نیز همواره این اختلافات میان حجاز و شام وجود داشته و پدیدآورنده جنگ ها و منازعات خونین گوناگون بوده است.

6. پروژه طرح خاورمیانه جدید؛ این سیاست امنیتی و جغرافیایی در دوره جرج بوش اعلام شد، اما در نقشه جدید دولت اوباما با تغییراتی بر اساس دامن زدن به اختلافات قومی و مذهبی با ابزار برقراری مردم سالاری پی گیری شد.

7. پروژه وطن جایگزین؛ که نوعی سیاست امنیتی است که رژیم صهیونیستی برای تثبیت جایگاه خود پی گیر آن بود و امیدوار است با اجرای آن، خاک اردن محل تشکیل دولت فلسطین شود.

8. پروژه ایجاد شکاف بین شیعه و سنی (فتنه مذهبی)؛ که بر اساس این سیاست امنیتی سه نوع ژئوپولیتیک مذهبی قابل تشخیص است: ژئوپولیتیک شیعی، ژئوپولیتیک سلفی به رهبری قطر، و ژئوپولیتیک تکفیری به رهبری عربستان.

9. تضعیف جبهه مقاومت؛ که این سیاست امنیتی را رژیم صهیونیستی و سلفی های تکفیری با هدایت عربستان برای تضعیف محور مقاومت از طریق سرنگونی بشار اسد در سوریه و تضعیف حزب الله در لبنان پی گیری می کنند.

ص: 363

لذا با این 9 سیاست امنیتی و جغرافیایی می توان نتیجه گیری کرد که به دلیل افول دیگر قدرت های منطقه ای در جریان تحولات منطقه و ناکامی پروژه های اجرایی در غرب آسیا، نقش ایران روز به روز پررنگ تر می شود. البته عراق هم یکی از کشورهای قدرتمند منطقه است، اما با توجه به تحولات اخیر صورت گرفته در سوریه، عراق، یمن و حتی برخی کشورهای منطقه ای حامی آمریکا و اقدامات نابخردانه ای که انجام دادند کمک بزرگی در جهت واقعیت یابی نقش هارتلندی ایران در منطقه شد. این رویکرد به برجسته سازی ژئوپولیتیک شیعی (نه هلال شیعی) انجامید و آنها در مقابل این خطر بزرگ «ژئوپولیتیک نوین تکفیری» را برای امنیت منطقه ترسیم کردند.(1)

جریان ژئوپولیتیکی یادشده بر محور فعال آمریکا، بریتانیا، فرانسه، رژیم صهیونیستی و یکی از رژیم های وابسته منطقه است؛ بر اساس این پیش فرض که دشمن اصلی آنها در منطقه کشور ایران است و باید یک سلسله اقدامات تبلیغاتی در پیش برد نظریه ایران هراسی در منطقه در پیش بگیرند که عمده آن عبارت است از:

- دسیسه سازی و تفرقه افکنی در جهان اسلام؛

- ایجاد هراس از ایران هسته ای بر محوریت هلال شیعی و تحت این پوشش که به دنبال استیلای منطقه ای با تکیه بر جنگ افزار ژئواستراتژیکی است؛

- تجهیز تسلیحاتی کشورهای منطقه و در نتیجه کسب سود ناشی از فروش این تسلیحات به آنها؛(2)

- پی گیری طرح ها و توطئه های سیاسی- نظامی در خاورمیانه با هدف نابود کردن قدرت رزمی و دفاعی حماس و حزب الله لبنان در قالب واقعیت دادن به ایده «خاورمیانه نوین»؛

- توسعه افتراق و شکاف در نتیجه تضعیف جبهه مقاومت در منطقه؛

- ایجاد فضای تنفس برای رژیم صهیونیستی در نتیجه مشغول سازی تضعیف جبهه مقاومت؛

- جلوگیری از دست یابی قدرت های منطقه ای به موقعیت مسلط؛

- بحران سازی و در نتیجه تثبیت حضور قدرت های فرامنطقه ای در منطقه مهم و راهبردی غرب آسیا؛

- نمایش چهره ای خشن و ضدبشری از اسلام و کاهش تمایلات جهانی اسلام خواهی با به صحنه آوردن جریان های تکفیری.

ص: 364


1- . سید حسن فیروزآبادی، «ژئوپولیتیک نوین تکفیری»، سخنرانی علمی، 1393.
2- . www.habilian.ir/fa

نتیجه همه این اعمال شکل گیری ژئوپولیتیک تکفیری در منطقه غرب آسیاست که در قالب داعش با کمک های مالی و تسلیحاتی برخی کشورهای مرتجع عرب، ظهور یافت و نه فقط منافع ایران بلکه منافع کشورهای غربی و حتی منافع دیرپای اعراب را نیز تهدید می کند. این مسئله بیان کننده این واقعیت است که تمام اهداف و برنامه های غربی- عربی که علیه جمهوری اسلامی ایران طرح ریزی و اجرایی شده، تهدیدهای به نسبت بیشتری را متوجه کشورهای طراح این توطئه ها کرده است.

1. بیان مسئله

پیشینه پدیده تکفیری را باید در سده نخستین اسلامی جست وجو کرد. پس از آن و در سده دوم هجری نیز جریانی به نام اهل حدیث به وجود آمد که از نظر کلامی در برابر معتزله و از نظر فقهی در برابر اهل رأی موضع گرفت و زمینه را برای زایش رویکردهایی چون جسم گرایان فراهم آورد. جسم گرایان گروهی بودند که با استناد به ظاهر برخی آیات و احادیث و پرهیز از هر گونه تفسیر عقلانی، خدا را جسم می انگاشتند. در قرن های بعد آنها رو به افول نهادند. در قرن هفتم و هشتم تفکر ابن تیمیه تا حدود زیادی این موضوع را تئوریزه کرد، اما با استقبال علما و عوام مواجه نشد، بلکه به مقابله با او منجر شد تا اینکه در قرن دوازدهم ه.ق. محمد بن عبدالوهاب این اندیشه ها را بار دیگر در نجد عربستان زنده کرد و آن را با همکاری بخشی از قبیله آل سعود و حمایت انگلستان تبدیل به یک فرقه و نظام سیاسی کرد(1) که موجب اشاعه وهابیت منتصب به محمد بن عبدالوهاب شد؛ فرقه ای که امروز لبه تیز و تیغ جهل و انحراف آن بر پیکره وحدت و انسجام جامعه اسلامی فرود آمده و به قربانی گرفتن هرچه بیشتر مردم بی گناه و مسلمان، اعم از شیعه و سنی، می اندیشد؛ حتی ظرفیت ها و قابلیت های توسعه تفکر دینی نیز از این برنامه ها محروم نمانده است. امروز حتی در ادامه این بدعت بسیاری از اهل تسنن و علمای اهل سنت با پدیده شوم برخاسته از آن به نام «تکفیر مسلمانان» مخالف اند. اما این جریان متأثر از آموزه های غلط و برداشت نادرست از دین اسلام با پشتوانه درآمدهای نفتی چند کشور عربی و سیاست های آمریکا و انگلیس و رژیم

ص: 365


1- . نک.: احمد بن زینی دَحلان، الدرر السنیّة فی الرد علی الوهابیة، ص39؛ شایان ذکر است که طبق گزارش های تاریخی، محمد بن عبدالوهاب در برخورد با مخالفان خودش با شدت عمل زیادی رفتار می کرد.

صهیونیستی علاوه بر ایجاد شکاف در میان مسلمانان به عاملی برای راه اندازی تضادها، جنگ های مذهبی، کشتار و قتل عام مسلمانان در کشورهایی همچون عراق، لبنان، سوریه، پاکستان، افغانستان، بحرین و ... تبدیل شده و به عنوان یک خطر بالقوه در سراسر جهان خودنمایی می کند و به صورت بالفعل خصوصاً در کشورهای اسلامی امروز مطرح است و هر روز بر دامنه آن افزوده می شود، به طوری که کشورهای به وجودآورنده خود را نیز تهدید می کند.

با توجه به تحولات جهانی و منطقه ای و تشدید اقدامات سخت (تروریستی) و نرم جریان تکفیری در حوزه های جغرافیایی جهان اسلام احتمال انتقال بحران آفرینی های این فرقه به داخل مرزهای هر یک از کشورهای اسلامی متصور است. لذا پرداختن به این موضوع یکی از اولویت های مهم در حوزه امنیت ملی کشورهای منطقه است. حال که رهبر عزیز، حضرت امام خامنه ای، گروه های تکفیری و القاعده را مخرب اسلام معرفی کرده اند، حضرت آیت الله مکارم شیرازی و حضرت آیت الله سبحانی با یاری جمعی از علما و فضلای حوزه علمیه قم و دیگر حوزه های سراسر کشور، همایش عظیم شناخت جریان های افراطی و تکفیری را از دیدگاه علمای اسلام به راه انداخته اند تا در نهضتی فکری و علمی، اندیشمندان سنی و شیعه به شناخت و تبیین خطرها و آسیب های این جریان ها در مقابل اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله و سلم بپردازند، نگارنده بر آن شد تا نگاهی راهبردی و جامع به این پدیده داشته باشد و با بررسی راهبردی ابعاد این فتنه الگویی در دفع تهدید و رفع جهالت و مقابله کیفی با فتنه تکفیریان در جهان اسلام بر اساس اصل )ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ( و نیز ) بِالْحِکْمَةِ

وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ ( را در ظرف تعامل و جدال احسن قرار دهد و علما و کارگزاران مسلمان و اندیشمندان جهان اسلام را در صفی منسجم و آگاه در مقابله با جریان های انحرافی و نوظهور در جهان اسلام به بصیرتی آگاهانه و موضع گیری واحد بکشاند تا هیچ گاه دشمنان جهان اسلام و کشورها و دولت های استکباری نتوانند به یارگیری و سوء استفاده از احساسات بپردازند و میل به تغییر و اصلاحات در جوامع اسلامی را به نفع اهداف ناشایست و غیرانسانی خود هدایت کنند. حال که دشمنان انقلاب اسلامی، تمامی راه کارهای اختلاف افکنانه و تفرقه جنایت کارانه خود را به سمت تقریب مذاهب و وحدت امت اسلامی نشانه رفته اند، گردهمایی نخبگان و اندیشمندان راهبردی و علاقه مند به اعتلا و سربلندی جهان اسلام می تواند

ص: 366

منافذ بروز انحراف و وادادگی سیاسی و مذهبی تمامی فرقه های استعماری یا ساختگی غربی و استکباری را معرفی و آشکار سازد و منافع گروهی یا فرقه ای آن دسته از خودباختگان و جاهلانی را که در تنور فتنه اختلاف و تفرقه می دمند - تا چندصباحی بر آن موج سواری کرده و دست آویزی برای نجات امپراتوری در حال سقوط خود فراهم کنند- برملا سازند.

امروز، جریان های تکفیری با هلهله و شادی بر سرهای بریده برادران شیعه و اهل سنت در عراق و سوریه نمایش قدرت می دهند و غافل از آن هستند که این سیاست و برنامه حزب شیطان در ممانعت از رسیدن ظرفیت های بالنده و موفقی است که امت اسلام، امروزه در نیل به احیای تمدن اسلامی دارد. لذا با به خدمت درآمدن برای شیطان و کفر جهانی، اختلافات درونی مذاهب و دیگر ادیان الاهی و غیرالاهی را در دام نابحق تکفیر قرار داده است تا مانع رشد تمدن بالنده اسلامی در منطقه و جهان شوند؛ تمدنی که با انقلاب اسلامی و با رویکرد زمینه سازی ظهور آن یاور حق و عدالت، یعنی مهدی موعود آشکار و در قالب آینده ای روشن و سرشار از صلح و آبادانی و عدالت دنبال می شود؛ اما هیچ گاه در اندیشه(1) جزمی و به بن بست رسیده تکفیری جای نمی گیرد و این اندیشه بی آیندگی، که در این گونه فرق و تفکرات انحرافی است، همواره موجب می شود به عنوان ابزاری برای تغییر محیط و کارکردهای آن به خدمت قدرت های غیرالاهی و استعماری درآیند. همچون خدماتی که سه جریان وهابیت، بابیت و سلفیت تکفیری در یک قرن گذشته برای حضور و نفوذ سه قدرت جهانی انگلیس، آمریکا و فرانسه در منطقه غرب آسیا و شاخ آفریقا فراهم و زمینه سازی کردند.

حوادث برخاسته از ظهور این فتنه، شدیدترین تخریب وجهه اسلام در طول تاریخ است. برخلاف سنت دیرینه جریان های انحرافی و استعماری که همواره بروز جنایت های خونین و شرورانه را با انتساب به فلان فرد، متفکر یا جریان وابسته به آن گره می زدند، امروز مستقیماً با کتاب الاهی و پیامبر اعظم و شعار مقدس الله اکبر پیوند زده، بزرگ ترین ظلم را علیه توحید، نبوت و کتاب الاهی روا داشته اند. بدین ترتیب چالشی بس عظیم و تکلیفی بسیار بزرگ برای خروج از این شرایط و تنزیه دامن اسلام از این انتسابات دروغین و خطرناک بر عهده علما و اندیشمندان بزرگ

ص: 367


1- . نک.: علی اکبر علی خانی، اندیشه سیاسی در جهان اسلام از فروپاشی خلافت عثمانی.

جهان اسلام در تمامی حوزه های راهبردی قرار دارد تا به خود بیایند و رسالت اسلامی و جهانی خود را با شناسایی دقیق عوامل تاریخی و بسترهای محرک و مقوم این موقعیت و محیط، دنبال و عملی کنند و با اکتشاف و تعقیب راه کارهای نو و نافذ، امکان بازتولید و تجدید حیات یا اشاعه این جریان را سلب و موجبات زوال درونی تکفیریان را فراهم کنند.

2. اهمیت و ضرورت تحقیق

امروز، که کالبد عزیز سرزمین های اسلامی در کشاکش معرکه ای پرفتنه، چندوجهی، دشوار و پیچیده گرفتار شده، بسیاری از زیرساخت ها و سرمایه های جهان اسلام تخریب شده و در معرض آسیب قرار گرفته است، این امر موجب بروز نگرانی و ترسیم آینده ای پر پیچ و خم برای جهان اسلام شده و ضرورت اجماع و وحدتی مجدد در بین تمامی مذاهب اسلامی(1) را ایجاب می کند. واقعیتی که بیش از هر چیز نیازمند بازبینی دقیق رخدادها و وقایع آشکار و پنهان و نگاهی دقیق و موشکافانه به انواع گسل ها و شکاف هایی است که دست های نامرئی و در پس پرده، تنازع قدرت های منطقه ای و فرامنطقه ای در این پدیده ها را آشکار و برملا می سازد. راه اندازی فتنه ای بزرگ در جهان اسلام با یک مهندسی اجتماعی توانسته احساسات غالب اعتقادی در جوانان و انرژی نهفته در آرمان گرایی دینی و اصلاح امور را به سمت یک جنگ فرقه ای و مذهبی در بین امت اسلامی سوق داده، با برنامه ریزی های فریب کارانه و رسانه ای خود مسیرهای تخلیه این انرژی فعال را به سمت بدنام سازی و ترویج خشونت های دینی هدایت کند و در بدیلی تقلبی از اسلام سیاسی و به ظاهر انقلابی و اصلاح گرایانه، به مصافی مجدد با تعالیم و هویت برخاسته از انقلاب اسلامی در جهان اسلام وا دارد.

از این رو نگارنده بر آن شد تا در تمهید الگوها و رویکردهای راهبردی مناسب و در همیاری با همایش جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام، در قالب ارائه دست نوشته های راهبردی خود، با نگاهی عمیق و تحلیلی، به واکاوی و بررسی دقیق و علل بروز و شیوع این عملکرد در جهان اسلام بپردازد و مطلوبیت های راهبردی را در به انزوا کشیدن این جریان در جهان اسلام و رویکردهای بازتجدید تحکیم وحدت و یکپارچگی تمامی مذاهب اسلامی را پس از

ص: 368


1- . نک.: محمد ابوزهره، تاریخ مذاهب اسلامی.

انجام مطالعات و تحقیقات دقیق راهبردی در اختیار اندیشمندان و کارگزاران اسلامی قرار دهد. انتظار آن است که پژوهش گران عرصه دفاع از ارزش های اسلامی و تأمین امنیت جهان اسلام، این گونه ترفندها را هدف همت مطالعاتی خود قرار دهند. بدین منظور باید افق نگاه راهبردی خود را به فراراهبردهای دشمن استکباری و صهیونیستی تسری دهند، اهداف و سیاست های حال و آینده دشمن را در این ترکیب و مثلث شیطانی «تفرقه، خشونت و وابستگی» در قرن بیست ویکم، با توجه به ابزار ارتباطی و رسانه ای و تحول راه کنش ها و راهبردهای گوناگون اجتماعی و تغییرات مهندسی شده در سطح قدرت جهانی، به طراحی راهبردی و برنامه های کلان فرهنگی و اجتماعی نزدیک کرده، بدیل های بازدارنده آن را مشخص کنند و در معرض آزمون یا بهره برداری کارگزاران قرار دهند. بنابراین، با توجه به اهمیت موضوع، این مقاله می کوشد ضمن بررسی محیط امنیتی کشورمان و قدرت یابی گروه تروریستی داعش، پیامدها و آثار آن را در محورهای زیر بررسی کند و در پایان راهبردهای مناسب برای مقابله با تبعات آن یا رفع و کاهش آنها پیشنهاد دهد:

1. آثار و پیامدهای قدرت یابی داعش بر امنیت کشور و جهان اسلام؛

2. آثار و پیامدهای قدرت یابی داعش بر تضعیف و انحراف در بیداری اسلامی و محور مقاومت و گفتمان اسلامی در منطقه و جهان اسلام؛

متأسفانه از آنجایی که ضعف پژوهش های راهبردی در بررسی و واکاوی دقیق جریان های تکفیری، موجب بهره برداری سرویس های اطلاعاتی و امنیتی غرب از غفلت موجود در کشورهای اسلامی و دسیسه چینی های دشمنان علیه امت اسلامی و همراهی و پشتیبانی بعضی از سرکردگان منطقه ای شده و موجبات ورود خسارات سنگینی را به امت واحده و کشورهای اسلامی فراهم کرده، بنابراین، ضرورت دارد نهادهای تحقیقاتی و دینی و پژوهش گران راهبردی در جهان اسلام با رصد کردن شرایط و نگاه به آینده قبل از شکل گیری هر گونه توطئه ای علیه امت اسلامی آن را در نطفه خفه کنند، یا با شفاف سازی و آشکارسازی راهبردهای گوناگون دشمنان جهان اسلام بدیل های بازدارنده آن را طراحی کنند و به سیاست گذاران ارائه دهند. زیرا تجربیات حوادث سال های اخیر در منطقه بیانگر سناریوپردازی های متنوع و پیچیده دشمن علیه جهان اسلام است.

ص: 369

3. روش تحقیق

در این مقاله، که به صورت کاربردی به نگارش در آمده است، پیش فرض آن است که جمهوری اسلامی ایران در جبهه ای مرکب از سه منازعه سیاسی، فرهنگی و نظامی به سردمداری آمریکا و رژیم صهیونیستی درگیر شده است که طلایه دار آن سوی جبهه جریان تکفیری داعش است. لذا نگارنده ابتدا با بررسی و تحلیل روند در قالب یک بررسی تاریخی حوادث منطقه را ثبت کرده، در ادامه با تأثیر متقاطع منافع مورد تعقیب کشور با سه جبهه تکفیری، آمریکایی و صهیونیستی در قالب یک روش تحقیق کیفی و با مراجعه به آرای خبرگان دفاعی- امنیتی کشور در ستاد کل نیروهای مسلح، دانشگاه عالی دفاع ملی و سازمان فرهنگ و اندیشه اسلامی داده های حاصله را مشخص می کند. سپس با استفاده از رصد محیطی تحولات در سطح منطقه به تبیین واقعی موقعیت و وضعیت سیاسی و امنیتی کشور می پردازد و از میانه چالش ها و مزیت های نوپدید به تعقیب راهبردهای مورد نظر توجه کرده، آن را در معرض اجماع خبرگی قرار می دهد تا به نتایجی متقن و مستند دست یابد. از این رو پرسش خود را در این تحقیق بر این قرار داده که چگونه می توان منافع امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران را از گزند جریان افراطی- تکفیری داعش دور نگه داشت. بر این اساس، هدف تحقیق را نیل به راهبردهایی قرار داده است که به تأمین منافع امنیت ملی در این زمینه یاری می رساند.

4. ادبیات تحقیق
الف. بررسی مفهومی موضوع تحقیق

الف. منافع امنیت ملی؛ امنیت ملی نزد کشورها میزان و شرایطی برای سنجش و تشخیص نوع و سطح تهدیدهاست که می تواند منافع حیاتی یا کلیدی یک ملت را در معرض آسیب یا ضربه قرار دهد. تمامی دولت ها بر اساس این کارکرد، معیاری را تحت عنوان «منافع امنیت ملی» تعریف و در سطح ملی خود نهادینه می کنند تا از آن طریق هر آنچه را که هویت سیاسی و ارزشی آنها را در هر قلمرو و محیطی خدشه دار کند، تعقیب، و از روند حفاظت از هویت سیاسی و ارزشی ملت خود اطمینان حاصل کنند.

ص: 370

هویت سیاسی یک ملت بر اساس ارزش های فلسفی و اعتقادی آنها و در قالب یک نظام سیاسی معنا می یابد. نظام های سیاسی از این رویکرد در قالب حفاظت از ارزش های تولید قدرت و نیز تأمین ساز و کارهای دفع تهدید و ارتقای سطح قابلیت های دفاعی و امنیتی به عنوان پاس داشت هویت سیاسی یاد کرده، منافع امنیت ملی را بر اساس چهار محور ذیل تأمین می کنند:

- توان حفاظت از ارزش های اساسی و اعتقادی؛

- توان توسعه ثبات و پیشرفت بر اساس نهاده های درونی و بومی؛

- ظرفیت های دفع همه جانبه تهدیدهای متمرکز بر ارکان قدرت ملی؛

- فراهم سازی منابع و موقعیت های مناسب برای ایفای نقش و مسئولیت یک ملت در برابر اهداف از پیش تعیین شده در سه سطح ملی، منطقه ای و جهانی مشخص و کارگزاران دولت را موظف به تعقیب و تحقق آن از طریق سیاست های کلان و برنامه ریزی های راهبردی و اجماع بر موضوعات اصلی آن می داند.

ظهور و تبلور اسلام سیاسی برخاسته از انقلاب اسلامی ایران، ارزشی ماندگار و هویتی جهانی را برای ملت های آزاده جهان فراهم کرده، دیگر هویت های مسلط و استعماری را در محاق برده و در معرض انتقاد و طرد ملت ها قرار داده است.

ب. تکفیر

«تکفیر» در معنا متهم کردن افراد به پنهان کاری و نسبت دادن انکار حقایق به آنها را گویند و از این روست که گاهی در زبان عرب به تاریکی شب نیز کافر گفته می شود. چون می تواند اشخاص را پوشش دهد. در نگاه دینی نیز، کسانی که به کفران نعمت و وحدانیت خداوند و نبوت فرستاده او بپردازند کافر قلمداد می شوند.(1) به صورت مطلق، اگر فردی وحدانیت خداوند متعال یا رسالت رسولان یا شریعت ابلاغی او را به صورت فردی یا توأمان نفی کند کافر شمرده می شود؛ و اگر کسی مصداق این افعال را کافر بنامد فعل او را تکفیر نام می دهند.(2) در تعریف دیگری از تکفیر آمده است: «التکفیر هو نسبة احد من اهل القبله الی الکفر».(3)

ص: 371


1- . حسین بن محمد راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص433، واژه «کفر»؛ علی مشکینی، مصطلحات الفقه، ص441.
2- . محمدحسن نجفی، جواهر الکلام، ج5، ص421.
3- . ابوالقاسم بستی، البحث عن ادله تکفیر والتفسیق.

در قرن چهارم شیعیان یا شاخه های وابسته به آن، همچون زیدیه را در تمامی شهرهای آفریقا در قالب اتهام سب شیخین سر بریده، کلیه اموال آنها را مباح اعلام می کردند و به غارت می بردند. در ادامه این جنایت، در قرن پنجم، نیز پیروان حنفی در نیشابور پیروان مذهب شافعی را تکفیر، و تمامی اموال و دارایی های آنها را غارت کردند و سبب شدند در هنگام به قدرت رسیدن شافعیان، انتقام سختی علیه حنفیان آغاز شود و کشتارهای وسیعی از قرن پنجم تا هفتم صورت بگیرد.

این رخداد در دیگر بلاد اسلامی، همچون شام، نیز موجب شد شیخ ابوبکر المقری بسیاری از حنابله و طرفداران ابن تیمیه را تکفیر کند و مال و خون آنها را حلال بشمرد. در مقابل آنها نیز تمامی غیرحنبلی ها را غیرمسلمان دانستند و تمام مسلمانان را تکفیر کردند.

این روند با به قدرت رسیدن دولت صفویه و واکنش بعضی عثمانیان در برابر عملکرد دولت صفویه موجب شد تا به تحریک دولت عثمانی، برخی از علمای اهل سنت به نگارش کتاب هایی در تکفیر صفویه روی آورند و در قالب «الاحکام الدینیه فی تکفیر قزلباشی» فتوای قتل عام شیعیان را صادر کنند و برای رسیدن به اهداف خود نسبت های دروغ و ناروا بدهند. به تدریج با توسعه این جنایت ها و احساس خطر در میان علمای جهان اسلام برخی از علمای مذاهب پنج گانه به بررسی منطقی آثار و پیامدهای تکفیر و تفسیق و محدودسازی آن پرداختند. لذا شاهد نگارش کتبی همچون تکفیر اهل قبله یا البحث عن ادله التکفیر والتفسیق هستیم که محتوای آن توسعه وحدت و هم بستگی در بین مذاهب و فرق اسلامی بود. آیت الله مکارم شیرازی نیز در هفتم ذی الحجه در مسجد اعظم قم در سخنانی مبسوط در این زمینه فرمودند:

جریان های تکفیری اقلیتی در جهان اسلام هستند که با عملکرد خود سه خطر را متوجه جهان اسلام کردند که خطر نخست متوجه تمامی مسلمانان است که هر روز عده ای بی گناه از آنان به دست اقلیتی قسی القلب و دور از منطق، اعم از شیعه و سنی را به خاک و خون کشیده و به هیچ کدام رحم نمی کنند.

دومین خطر این جریان خطرناک برای جهان اسلام، خدشه دار کردن چهره اسلام و معرفی آن به عنوان دینی خشن و وحشی است، در حالی که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم ، پیامبر رحمت و مهربانی بود و متأسفانه این اقدامات آنها سبب شده جاذبه اسلام تبدیل به دافعه شود و دشمنان نیز با همین بهانه به اسلام ستیزی دامن بزنند.

ص: 372

خطر سوم جریان تکفیری که متوجه تمامی جهان بشریت شده است اقدامات جنایت کارانی است که همه جا را ناامن کرده اند. البته وهابیتی که موجب ظهور این جریان شده است خود به دو بخش تکفیری و غیرتکفیری تقسیم می شود که با شاخه غیرتکفیری می توان بحث منطقی کرد و دعوایی نداشت، اما شاخه تکفیری جریانی خطرناک است که همچون خفاش خود را پنهان، یا در جایی دیگر خود را منفجر می کنند و عده ای بی گناه را به خاک و خون می کشند و غیر از خود، حتی اهل سنت، را که با آنها موافق نباشند کافر قلمداد می کنند و همین قرائت های افراطی و خوارجی از اسلام است که گسترش فقر اقتصادی و حاکمیت استعمار، در دنیای اسلام را سبب شده و اندیشه های سلفی را گسترش داده است.

5. انگیزه های ظهور و بروز تکفیر در جامعه اسلامی
اشاره

گروه ها و فرقه های مذهبی یا انحرافی در پوشش مبارزه با حکومت های جائر و نیز مبارزه با فساد فرهنگی و اجتماعی از این حربه به عنوان ابزاری برای مبارزه یا ارضای امیال و غرایز خود استفاده می کردند و به تبع آن آرزوی دیرینه استعمارگران و دشمنان کینه توز اسلام را برآورده می کردند. لذا با این سخن می توان انگیزه های گوناگونی را برای ظهور و بهره گیری از تکفیر در جامعه اسلامی برشمرد که عبارت اند از:

1. کج اندیشی و جهالت: پدیده ای پرخسران و ویرانگر که موجب برداشت های غیراصولی از آموزه های دینی شده و احساسات پاک و علائق دینی را به بدترین رفتارها و فهم انحرافی کشانیده است.

2. عصبیت های قومی یا فرقه ای: این انگیزه موجب ظهور دلایل و براهینی برای افراد شده که بر اساس پافشاری بر ارزش های دینی با ارزش های قومی یا قبیله ای و ترکیب غیر منطقی آنها، نگاهی به ناحق را به یکدیگر تعمیم می دهند و مجموعه ای از رفتارهای قبیله ای را، که رنگ و بوی دین به خود گرفته، مبنای تکفیر قرار می دهند.

3. اختلاف در استنباطات دینی و فقهی: علما برداشت های گوناگونی از محکم و متشابه در نصوص قرآن دارند. این تفاوت در برداشت ها در طول تاریخ به درگیری ها و تکفیر مذاهب گوناگون انجامیده است.

ص: 373

4. تأمین منافع حکومت ها: در بسیاری از موارد حکومت هایی که با ظلم و جور به قدرت رسیده اند از اختلافات مذهبی بین علما و جامعه مسلمان برای تداوم اقتدار خود از طریق تفرقه و اختلاف افکنی استفاده می کنند و با حمایت از قوم یا قبیله یا هوادارانی که برتری بیشتری دارند به تکفیر لایه دیگری از جامعه می پردازند.

5. بغض و حقد: در برخی از رهبران و علمای دینی وجود این رذیلت و آسیب اخلاقی تاکنون آثار سوء فراوانی را بر بدنه جامعه اسلامی وارد کرده و موجب بروز اختلافات عمیق و بهره گیری نادرست از احکام فقهی و استنباطات دینی شده است.

6. تفاوت های فلسفی و استدلالی: این استنباطات که عموماً موجب ظهور و شکل گیری مباحث استدلالی و فرقه های کلامی و فلسفی و منتج شده از مذاهب اسلامی می شود افراد و پیروان خود را در دام مسائلی می کشاند که از اولویت های فقهی دین جداست. لذا سبب انحراف در تفسیر و نصوص قرآن کریم می شود.

7. در پایان نباید نقش مخالفان اسلام و دین حنیف الاهی را نادیده گرفت که هیچ گاه این حربه را فراموش نکرده اند و از آن به عنوان قوی ترین ابزار مبارزه علیه وحدت جهان اسلام استفاده کرده و می کنند.

برخی از مهم ترین اصول ادعایی تفکر تکفیری (سلفیت افراطی)

اصطلاح «سلفی» در دوران معاصر به معنای قرائتی خاص از اسلام است که ضمن نقد نحله های مختلف فلسفی، کلامی و فقهی اسلامی و تأکید بر وجود انحراف ها و بدعت ها، نگرش های سنتی به اسلام دارد.

این جریان به دست افرادی همچون ابن تیمیه،(1) ابن قیم و محمد بن عبدالوهاب شکل گرفت و منظور آنها از بازگشت به سلف، بازگشت به قرائت خاص آنها از اندیشه های حنبلی و اهل حدیث است که به شکلی افراطی و حتی در مواردی مخالف با آموزه های اصلی احمد بن حنبل و بزرگان اهل حدیث است. به بیان دیگر، معیار سلفی بودن در دوران معاصر، قرائت ابن تیمیه و محمد بن

ص: 374


1- . وهّابیان، احمد بن عبدالحلیم الحرّانی، معروف به ابن تیمیه (661-728 ه.ق.) را احیاکننده سلف صالح می پندارند و با تعبیراتی مانند «شیخ الإسلام»، «محیی الشریعة»، و «محیی السنة» از او تجلیل می کنند. واقعیت این است که این القاب و ادعاها دروغ و باطل است. زیرا احیاکننده شریعت و سنت شایسته کسی است که با سیره و روش و سنت پیامبر و صحابه راستین ایشان در طول قرن های قبلی (7 قرن قبل) مخالفت نکرده باشد، در حالی که ابن تیمیه در اکثر اعتقادات خود با آنها مخالفت کرده است، مانند زیارت قبور پیامبران و توسّل و شفاعت خواستن و ... .

عبدالوهاب از تاریخ صدر اسلام است و عموماً سلفی ها بر اساس مبانی فکری این دو به تفسیر دین می پردازند.

مهم ترین ویژگی های دیدگاه او که مرز اندیشه وی را با اسلام گرایان واقعی مشخص می کند، عبارت اند از:

توحید و نوع تفسیر از آن

در حالی که همه مسلمانان به اصل توحید معتقدند، اما این گروه با تفسیر ظاهرگرایانه از برخی آیات قرآن، دیدگاه خاصی به توحید دارند و بر اساس آن بسیاری از اعمال مسلمانان، همچون زیارت قبور، توسل به اولیای خدا، شفاعت و گنبدسازی، را مغایر توحید می دانند و اقدام کننده به این امور را به کفر یا شرک متهم می کنند.

بدعت

بدعت از دیگر موضوعاتی است که این جریان به آن پرداخته است. با وجود اینکه همه مسلمانان با بدعت در دین مخالف اند و آن را مردود می دانند اما این جریان در خصوص بدعت با تعمیم نابجا و مصادیق خارج از عقل و شرع، بسیاری از عقاید یا اعمال دیگر مسلمانان را بدعت می نامد.

تکفیر مخالفان فکری

آنها بر این اساس بسیاری از مسلمانان را که با آنها هم رأی نیستند، تکفیر می کنند. در حالی که به اعتقاد اکثریت مسلمانان، کفر زمانی حاصل می شود که انسان با زبان از دین بیزاری بجوید، یا آگاهانه انکار احکام دین کند و کفر را بر ایمان ترجیح دهد.

جهاد علیه شرک

این جریان، بر اساس اعتقاد به ضرورت جهاد علیه شرک و با کمک قدرت نظامی آل سعود، حمله به مناطق مختلف شبه جزیره عربستان و خارج از آن را برای نابودی شرک و کفر آغاز کرد.

ص: 375

تأکید بر نقل و بی توجهی به علم و عقل

تکفیری ها برای عقل و تفسیر عقلی اهمیتی قائل نیستند و به لحاظ روشی منقولات دینی و احکام شرعی را بر داده های علمی و عقلی مقدم می دارند. در این دیدگاه، دانش های عقلی بشری فتنه هستند.

تأکید بر جهاد به هر شکل و با هر وسیله علیه کفار

جهاد که از مبانی فکری مسلمانان (شیعه و سنی) است نزد سلفی های جدید تفسیری خاص و منحصر به فرد دارد. این گروه جهاد را آشکار یا پنهان، مسلحانه یا غیرمسلحانه، وسیله ای برای برپایی حکومت اسلامی می دانند.

توسعه معنایی و مصداقی کفر

مهم ترین و مؤثرترین مبنای کلامی تکفیری، توسعه معنایی و مصداقی کفر است. شرک و کفر نزد سلفی های قدیم، بیشتر گونه ای از عبادت و عقاید فردی، همچون توسل به اولیا، نذر، شفاعت، زیارت قبور و ... بود، ولی شرک و کفری که سلفی های جدید به آن معتقدند و از آن به «کفر جدید» تعبیر می کنند، تقریباً همه شئون زندگی اجتماعی و مدنی شخص را در بر می گیرد.

کفر و ایمان اصطلاحی نزد سلفیان تکفیری

روایتی را که سلفی های تکفیری از اسلام ارائه می کنند قرائتی کاملاً ارتجاعی است.(1) آنها تمام مذاهب اسلامی را نفی می کنند و تقلید از هر مذهبی را منتفی می دانند و به بازگشت به صدر اسلام اعتقاد دارند و کسی را که نگاه تکفیری نداشته باشد تکفیر می کنند.

ص: 376


1- 1. نک.: نبیل عبدالفتاح، تقریر الحالة الدینیه فی مصر؛ هنری لائوست، شرایع الاسلام فی منهج ابن تیمیه.

ص: 377

6. چیستی داعش
6. 1. پیشینه شکل گیری داعش

ریشه اصلی شکل گیری داعش به صورت سازمانی و تشکیلاتی را باید در تحولات دهه آخر قرن بیستم در افغانستان دانست. زیرا با روی کار آمدن طالبان در افغانستان، القاعده در پیوند با طالبان توانست پایگاه های متعددی را در سراسر افغانستان دایر کند.

اما با وجود سقوط طالبان در 2001، شبکه های زنجیره ای القاعده در بیش از 60 کشور جهان شکل گرفت و به دنبال حمله آمریکا به عراق در 2003، ابومصعب الزرقاوی، از رهبران القاعده که بعد از ایمن الظواهری و بن لادن نفر سوم این گروه شناخته می شد، با شعار مبارزه با صلیبی های اشغال گر وارد عراق شد و بدین ترتیب شاخه القاعده در عراق، موسوم به «القاعده در سرزمین رافدین»، تشکیل شد. از آنجایی که القاعده در عراق با اشغال گران مبارزه می کرد، با استقبال جوانان عراقی مواجه شد و حتی از کشورهای دیگر نیز بسیاری راهی عراق شدند. این اتفاق موجب شد زرقاوی به قدرتی در عراق تبدیل شود.

اما القاعده در عراق، علاوه بر حمله به اشغال گران، با تمسک به تکفیر،(1) به حکومت جدید عراق، شهروندان بی گناه، به ویژه شیعیان، حمله می کردند. عملیات های القاعده در عراق ادامه داشت تا اینکه با سرپیچی زرقاوی از دستور های بن لادن، و کشته شدن وی در 2006 به دست آمریکایی ها، گروه های وابسته به القاعده عراق زیر چتر سازمانی به نام «دولت اسلامی عراق» به رهبری ابوعمر البغدادی گرد آمدند.

پس از کشته شدن ابوعمر، ابوبکر البغدادی به رهبری دولت اسلامی عراق رسید. با خروج آمریکایی ها از عراق و نیز حملات ارتش عراق و عشایر، این گروه دچار افول شد تا اینکه با شروع بحران سوریه جان تازه ای گرفت. از این پس بود که البغدادی با گسترش فعالیت های خود در سوریه، سازمان خود را «دولت اسلامی عراق و شام» یا همان «داعش» نامید.

ص: 378


1- . نک.: ضحی الخطیب، ضوابط التکفیر بین الأمس والیوم، ص178-179.

به کار بردن نام شام (به جای سوریه) که منطقه ای به گستردگی سوریه، اردن، لبنان، فلسطین اشغالی و بخش هایی از غرب عراق و صحرای سینا را شامل می شود،(1) هدف گذاری آینده این سازمان را نشان می دهد. به عبارت دیگر، رهبران داعش با برگزیدن این نام، آرمان بازگشت به دوران اقتدار خلافت اموی را به عنوان آرمان این سازمان در سر می پرورانند.

این گروهک مشتمل بر رهبری و یک شورای فرماندهی نظامی است. کادر اصلی این گروهک به صورت کامل از عراقی ها شکل گرفته است. زیرا البغدادی هیچ تابعیت دیگری را در این شورا نمی پذیرد. تعداد اعضای شورای نظامی متغیر است و معمولاً بین 8 تا 13 نفر هستند و فرماندهی شورا بر عهده یک افسر سابق ارتش بعثی عراق، به نام «حجی بکر» است. حجی بکر، که سرهنگ ستاد در ارتش حزب بعث عراق بود، از حزب بعث وارد تشکیلات این گروه شد و تمام تجربه نظامی و مناسبات خود را در خدمت این گروه قرار داد. وی مدتی بعد، مشاور نظامی ابوعمر البغدادی و معاون او ابوحفص المهاجر شد. ابوبکر البغدادی در آن زمان در شورای فرماندهی سابق دولت اسلامی عراق نبود، بلکه فقط عضوی از این دولت بود و در شهر فلوجه اقامت داشت. بعد از کشته شدن ابوعمر البغدادی، معاون وی، و تعدادی از مقامات ارشد القاعده در 1389، حجی بکر ضمن بیعت با ابوبکر البغدادی، به عنوان رهبر، اعضای شورای نظامی را غافل گیر کرد. نام اصلی ابوبکر البغدادی، «ابراهیم عواد ابراهیم علی البدری» است و دو کنیه دارد: ابوعواد و ابودعا. اما ابوبکر کنیه مستعار و سازمانی اوست.

تأمین منابع مالی همانند دوره ابوعمر البغدادی صورت می گرفت، یعنی مصادره اموال شیعیان و مسیحیان و غیرمسلمانان و کسانی که مزدوران نظام عراق خوانده می شدند؛ حتی بخشی از منابع مالی این گروه را اهل تسنن تأمین می کردند. تسلط بر منابع نفتی و ایستگاه های تولید برق و سوخت و کارخانه های دولتی و هر منبع مالی دولتی از دیگر درآمدهای این گروه تروریستی بود. چیزهایی هم که امکان مالکیت و تسلط کامل بر آن نبود، به صورت ماهیانه و با تهدید مالک آن به قتل یا غارت و انفجار شرکت، اموال آن به عنوان مالیات تصاحب می شد. از طرفی کمک های مالی کشورهای خارجی، از جمله عربستان و کویت، هم به سوی این گروه سرازیر می شد. به این ترتیب

ص: 379


1- . نک.: نیکلا زیاده، دمشق در عصر ممالیک.

اموال این گروه به اندازه ای بالا رفت که توانست حقوق بسیار بالایی به عناصر خود بدهد و هزینه های بالایی را صرف عملیات نظامی خود کند. به همین دلیل گرایش برای پیوستن به این گروه نیز افزایش پیدا کرد و سازمان روز به روز گسترده تر شد و به سوریه نیز تسری یافت.

یکی از مهم ترین عوامل قدرت رزمی بالای داعش، علاوه بر دریافت انواع تسلیحات پیشرفته از طرف های منطقه ای نظیر عربستان سعودی، به تجارب در عراق باز می گردد. داعش در عراق و در درگیری مستمر با ارتش آمریکا کاملاً باتجربه شده و شیوه درگیری با ارتش های کلاسیک را خوب می داند. نکته قابل توجه آن است که یک سوم از کشته های سربازان آمریکایی در دوران اشغال عراق در استان الانبار (کانون قدرت داعش) بوده است. اجرای عملیات های انتحاری به دست داعش یا سایر گروه های وابسته به القاعده نیز حاکی از آن است که این گروه عناصر خود را به گونه ای تربیت کرده که حاضرند در راه اهداف مورد ادعای خود دست از جان شسته، به آغوش مرگ بشتابند.

6. 2. جریان تکفیری در سوریه

نخستین بذرهای جریان تکفیری در دوران حافظ اسد تشدید شد. این جریان پیوند عمیقی با اخوان المسلمین(1) سوریه دارد. این گروه در سوریه همواره علوی های این کشور را «رافضی» و مستحق کشتن دانسته است. عربستان سعودی از 1982 جریان تکفیری را در سوریه تغذیه مالی و تسلیحاتی کرده است. جریان سلفی النصره(2) عملاً با راهبرد غربی ها برای سرنگونی بشار اسد و جنگ با شیعیان فعالیت می کند و در جهت تقویت غیرمستقیم رژیم اشغال گر صهیونیستی است. هدف قرار دادن خط مقاومت (ایران، عراق، سوریه و لبنان) جزء اولویت ها و اهداف جریان تکفیری است و پیش بینی پذیر بود که با فروکش کردن بحران در سوریه، کشورهای دیگری همچون عراق و سپس لبنان هدف گروه های به اصطلاح جهادی باشد.

ص: 380


1- . نک.: اسحاق موسی الحسینی، اخوان المسلمین: بزرگ ترین جنبش اسلامی معاصر.
2- . نک.: عثمان ابن بشر، عنوان المجد فی تاریخ النجد، ج1، ص7، به نقل از: صالح بن عبد الله، عقیدة الشیخ محمد بن عبد الوهاب السلفیه، ص105. سَلَف در نگاه جبهه النصره به معنای «پیشین» در مقابل خَلْف به معنای بعد و جانشین است، و در اصطلاح به کسانی اطلاق می شود که در عمل به احکام اسلامی و درک مفاهیم قرآن صلاحیت پیروی دارند و آنها را به «سلف صالح» می خوانند و به نهضت بازگشت به قرآن و صدر اسلام، «نهضت سلفیه» می گویند؛ حامد الگار، نهضت های بیداری گری در جهان اسلام، ص268.
6. 3. جریان تکفیری در لبنان

گروه مهم جهادی «اسباط الانصار» وابسته به القاعده در اوائل 1990 تأسیس شد. این جریان مخالف سیطره حکومت سکولار در لبنان بود. بمب گذاری 2003 عین الحلوه کار این گروه بوده است. عربستان به عنوان حامی مالی و عقیدتی اصلی گروه های تکفیری محسوب می شود. جریان فتح الاسلام در لبنان و تحریکات نظامی این گروه با هدف تأثیرگذاری بر تحولات منطقه و لبنان بود. رهبری این جریان به عهده «ابوخالد العلمه» بود که سابقه تروریستی در عراق داشت و با ایمن الظواهری و ابومعصب الزرقاوی نیز همکاری هایی داشت. جنبش سلفی گری لبنان در بحران سوریه به عنصری تأثیرگذار تبدیل شد. سال 1992 در شهر صیدا، یک طلبه سلفی به نام احمد الاسیر دست به تحرکاتی زد که در جریان آن 31 نفر نظامی و 35 شبه نظامی وابسته به او کشته شدند. وی مرتبط با عربستان سعودی بود. همچنین گروه های دیگری از جمله جند الشام و فتح الاسلام نیز وارد مبارزه با ارتش لبنان شدند.

6. 4. حامیان بین المللی و منطقه ای داعش

بی تردید گروهی همچون داعش با حجم بالایی از عملیات های نظامی و انفجارهای تروریستی، بدون حمایت قدرت های جهانی و منطقه ای نمی تواند ایفای نقش کند. اطلاعات موثق از نقش سازمان اطلاعات عربستان و شخص «بندر بن سلطان»، رئیس سابق دستگاه جاسوسی این کشور، در تشکیل گروه های تروریستی خطرناکی همچون داعش و جبهه النصره حکایت می کند.(1) راهبرد عربستان، ایجاد فتنه های طایفه ای و مذهبی است. به عبارتی، دلارهای نفتی عربستان خرج حمایت مالی و تسلیحاتی از گروه هایی مانند داعش می شود تا علیه شیعه و هم پیمانان جمهوری سلامی ایران وارد عمل شوند و نقشه شوم اربابان غربی و صهیونیستی خود را در منطقه حساس آسیای غربی (خاورمیانه) پیاده کنند. در خصوص حمایت آمریکا از این گروه نیز تردیدی وجود ندارد. زیرا گزینه فعلی (جنگ مذهبی میان مسلمانان و عملکرد جریان های تکفیری همچون داعش) بهترین گزینه برای استکبار جهانی و صهیونیسم بین المللی در جهت فرسایش و تضعیف

ص: 381


1- . نک.: حسین خزعل، تاریخ الجزیرة العربیة فی عصر الشیخ محمد بن عبد الوهاب، ج1، ص56؛ منیر العِجلانی، تاریخ البلاد العربیة السعودیه، ص195؛ صالح بن عبدالله، عقیدة الشیخ محمد بن عبد الوهاب السلفیة، ص109.

جهان اسلام محسوب می شود. درک این راهبرد آمریکا در منطقه با دقت در نقشی که این گروه ها در سوریه و عراق ایفا می کنند، نشان دهنده منطق آمریکا در بحران سوریه مبتنی بر موازنه قواست.

آمریکا، که از یک سو در صدد تضعیف محور مقاومت و بشار اسد در سوریه بود، و از سوی دیگر، می دانست که گروه های تکفیری نیز در نهایت، دشمن رژیم صهیونیستی محسوب می شوند، بهترین گزینه پیش روی خود را در حمایت و تجهیز همه جانبه این گروه ها دید. به عبارت دیگر، آمریکا با میدان دادن به تکفیری ها در سوریه و حمایت از تداوم بحران در این کشور در صدد است با تضعیف هر چه بیشتر طرف های درگیر، از نگرانی های خود در خصوص امنیت رژیم صهیونیستی بکاهد.(1) زیرا برآیند بازی در سوریه و عراق به تضعیف دو طرف درگیر در بحران، یعنی دولت بشار اسد در سوریه و دولت عراق از یک طرف و گروه های تکفیری همچون داعش از طرف دیگر، خواهد انجامید که تضعیف هر دو طرف، به نفع رژیم اشغال گر قدس است.

7. بررسی، تجزیه و تحلیل

عملیات برق آسا، غیرمنتظره و پیش روی گروهک تروریستی داعش در عراق و بحران ناشی از آن تمام معادلات سیاسی و امنیتی عراق را تحت الشعاع خود قرار داده است. در این میان ابهاماتی درباره دلایل سقوط موصل، راه های وصولی این گروهک، هم یاران احتمالی در عراق، حامیان داخلی و خارجی آنها، نقش آمریکا، کردها، راه کنش ها و تسلیحات، اهداف، طرح ها و برنامه های آینده داعش وجود دارد که هنوز پاسخ دقیقی به آنها داده نشده است. باید توجه داشت که گروه های مسلح کنونی فعال در عراق منحصر به گروه داعش نمی شود، بلکه مجموعه ای از عوامل زیر حضور دارند:

الف. داعش، دو جریان باقی مانده از حزب بعث (جریان نقش بندیه و حزب العوده)، شورای نظامی انقلابیون عشایر، جیش ثوره العشرین، انصار سنه، جیش المجاهدین، و ... . لذا بحران داعش همچنان ادامه دارد و هنوز نمی توان پایانی برای آن مشخص کرد. اوضاع پیچیده عراق بر شدت بحران افزوده است. تاکنون بحران های عراق تا پیش از برگزاری انتخابات اخیر مجلس، سیاسی بود؛ اما در این دوره با بحرانی سیاسی، نظامی و امنیتی روبه رو هستیم. در این میان مواضع مبهم جریان های داخلی و خارجی بر وخامت اوضاع می افزاید. کردها به دنبال مطالبات خود و

ص: 382


1- 2. نک.: نظر رژیم صهیونیستی درباره سقوط موصل و خواب های داعش برای ایران، در: http://www.irinn.ir/news

تضعیف هر چه بیشتر دولت عراق هستند و هیچ ابایی از بیان طرح تجزیه عراق ندارند. از سوی دیگر، اکثریت اهل سنت عراق با حمایت منطقه ای از اوضاع موجود رضایت دارند. آمریکا و غرب نیز سعی در بهره برداری هر چه بیشتر از شرایط دارند و اهدافی را در داخل عراق و منطقه مخصوصاً در خصوص ایران دنبال می کنند. می توان گفت آمریکایی ها بحران کنونی را دستاویز خوبی برای تأمین منافع خود می بینند.

بنابراین، باید گفت بحران کنونی عراق فقط بحرانی داخلی نیست، بلکه نقشه سیاسی منطقه را نشانه رفته است و باید مجموعه ای از راهکارهای سیاسی در سطح عراق و منطقه، اقدامات نظامی و امنیتی، روش های رسانه ای و عملیات روانی، اقدامات دیپلماتیک و ... به منظور نابودی گروهک تروریستی داعش در پیش گرفته شود.

بر اساس آنچه در ادبیات تحقیق، ضرورت نگاه راهبردی به این جریان افراطی و تکفیری، آمد به نظر می رسد تهدیدهای اساسی این گروه که متوجه منافع امنیت ملی کشورهای مسلمان می شود عبارت است از:

1. نفوذ به دایره قومی- مذهبی اهل سنت و ترویج انحراف تکفیری و فرقه ای؛

2. توسعه شکاف های قومی- مذهبی در سطح منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا(1) و کاهش اقتدار و توانمندی های جبهه مقاومت؛

3. تغییر روند و ماهیت تهدید از سطح سیاسی به سطح فرهنگی- اجتماعی با قابلیت های خیزش مذهبی و جنبش های فرقه ای؛

4. محدودسازی ظرفیت های حضور انقلاب اسلامی در محیط امنیتی خود و بهره گیری از موقعیت های ایفای نقش؛

5. قابلیت های فراخوانی اجتماعی و بهره برداری از احساسات دینی جوانان در عمل جهادی؛

6. شکل دادن به جنبش های فرقه ای و مذهبی و فراهم سازی موجبات رشد ناگهانی جریان های برانداز و تروریستی؛

ص: 383


1- . نک.: عبدالله ناصری طاهری، مقدمه ای بر تاریخ سیاسی - اجتماعی شمال آفریقا از آغاز اسلام تا ظهور سلفی ها.

7. تضعیف سرمایه اجتماعی و مذهبی کشورهای مسلمان به عنوان انرژی ناب بر ضد سلطه اشغال گران غربی و صهیونیسم؛

8. گسترش هم راستایی میان منافع جریان های تکفیری با سطح مطالبات قومی، طایفه ای و مذهبی؛

9. دورسازی چشم انداز وحدت سهل الوصول و همه جانبه اسلامی و چندگونه سازی قرائت های قدرت و حاکمیت اسلامی؛

10. فراهم کردن سطح دسترسی سازمان های اطلاعاتی غرب به ظرفیت های تفرقه انگیز و فاصله ساز در جهان اسلام؛

11. ایجاد تشکیک در گزینش دشمن واقعی و اراده مقابله قاطع با آن در جبهه مقاومت و جنبش های جهادی علیه اشغال گران صهیونیستی؛

12. مخدوش کردن چهره اسلام سیاسی نزد افکار عمومی جهانی و توسعه تمایلات محافظه کارانه و سکولار در لایه های متمایل به اسلام اعتدالی.

8. بررسی محیطی- امنیتی داعش در عراق
8. 1. وضعیت میدانی

- داعش با اعلام خلافت اسلامی رسماً نشان داد که قصد ورود به فرآیندهای سیاسی ندارد و برای ماندن در عراق جدی است.

- در حال حاضر حدود 14 گروه مسلح اعم از داعشی، بعثی و ... در عراق فعال هستند و این امر بیانگر وجود اختلافات جدی میان اهداف و برنامه های آتی این گروه ها است.

- اکثر تروریست های داعش متشکل از نیروهای القاعده عراق هستند، اما طبق گزارش های منتشرشده تعدادی فرانسوی، انگلیسی، بلژیکی، نروژی و آلمانی هم در عراق حضور دارند.

- گروه های تروریستی داعش در حال حاضر شهر موصل را در اختیار کامل دارند و در این شهر فرآیندهای بیعت گیری از مردم و تخریب مساجد و حسینیه ها را دنبال می کنند.

- فرآیند پاک سازی برخی مناطق به دلیل قدرت تحرک بالای گروه های تروریستی به سختی انجام می شود. حتی برخی مناطق ممکن است پس از پاک سازی، دوباره تبدیل به صحنه درگیری نیروهای دو طرف شود.

ص: 384

- بر اساس بررسی های موجود، به نظر می رسد پس از در اختیار گرفتن شهر موصل تسلیحات قابل توجهی در اختیار گروه های تروریستی قرار گرفته است.

- اگرچه به نظر می رسد پس از حمله غافل گیرکننده گروه های تروریستی، که منجر به سقوط استان نینوا شد، اکنون این گروه ها در وضعیت تدافعی قرار گرفته اند، اما بر اساس قرائن و شواهد اطلاعاتی(1) هنوز هم این گروه ها مسیر توسعه ناامنی ها و روند سقوط بغداد را دنبال می کنند.

- گروه های تروریستی با استفاده از سلاح هایی که در اختیار گرفته اند تلاش هایی برای ناآرام کردن شهرهای مقدس شیعه انجام می دهند.

- کیفیت مقابله نظامی ارتش عراق با گروه های تروریستی جدی تر شده به طوری که نیروی هوایی ارتش برای زدن مواضع گروه های تروریستی فعال شده است.

- استفاده از نیروهای ویژه اطلاعاتی و همچنین مشارکت مردم و عشایر در فرآیندهای مقابله افزایش یافته است.

- نیروهای امنیتی عراق در حال حاضر بر گسترش حلقه امنیتی بغداد از جهات مختلف تمرکز دارند.

8. 2. وضعیت سیاسی

- مرجعیت شیعه عراق حضور فعال و مؤثر خود را برای فعال سازی فرآیند دولت سازی حفظ کرده است.

- انسجام شیعه که تاکنون موجب جلوگیری از فروپاشی حاکمیت مرکزی و سپس جلوگیری از توسعه جغرافیایی فعالیت گروه های تروریستی شده، برای تضمین روندهای سیاسی آتی عراق ضروری است.

- همه جریان های داخل عراق به رغم اتخاذ برخی مواضع غیرسازنده، مانند مطالبه تجزیه طلبی کردها، در حال حاضر وارد فرآیند چانه زنی های سیاسی برای تشکیل دولت آینده شده اند.

- گفتمان جنگ با تروریسم در میان افراد و جناح های سیاسی داخل عراق تقویت شده است. این امر در ایجاد همگرایی داخلی برای مقابله با گروه های تروریستی مثبت ارزیابی می شود.

ص: 385


1- . نک.: حذیفه عزام، «آیا شبکه های اطلاعاتی در القاعده نفوذ کرده اند» (مصاحبه)، ترجمه: سعید آقاخانی، روزنامه شرق.

- اعلام دولت خلافت اسلامی از سوی داعش موجب افزایش واکنش های منفی جریان های کرد و سنی داخل عراق شده است.

8. 3. مزیت های امنیتی و محیطی داعش

- انگیزه بسیار قوی در رهبران و اعضای داعش؛

- ترکیب داعش و استمرار جریان تزریق نیرو به داعش؛

- استفاده از راه کنش های عملیاتی سریع و برق آسا؛

- استفاده گسترده از شبکه های اجتماعی و مجازی؛

- استفاده داعش از فنون عملیات روانی، مانند تولید وحشت؛

- پیوند با سایر گروه های مسلح مخالف داخل عراق؛

- وجود هسته های اجتماعی ناراضی (کرد و سنی) از حکومت مرکزی، در عراق؛

- ایجاد ترس و نگرانی و در نتیجه نوعی انفعال در جامعه عراق در اثر اقدامات داعش؛

- وجود حامیان منطقه ای مانند عربستان و قطر و همراهی رسانه های عربی منطقه با اقدامات داعش.

8. 4. چالش های امنیتی و محیطی داعش

- اختلاف میان داعش با بعثی ها و سایر گروه های مسلح؛

- کاهش بی اعتمادی های اجتماعی به دلیل رفتارهای وحشیانه و غیرانسانی داعش؛

- روند افزایشی نگرانی های منطقه ای و بین المللی به دلیل فعالیت های داعش؛

- انسجام شیعه در عراق.

8. 5. نگاه آمریکا به محیط امنیتی منطقه و منافع خود

در خصوص مواضع بازیگران خارجی مؤثر، ابتدا مواضع آمریکایی ها قابل توجه است؛ به نحوی که می کوشند بحران تروریستی عراق را جزء اولویت های امنیت ملی خود معرفی کنند. همچنین مطالعه سایر مواضع آمریکایی ها بیانگر نکات زیر است:(1)

- مخالفت آمریکا با تجزیه سرزمینی عراق و تأثیر آن بر عقب نشینی اقلیم کردستان از مواضع تجزیه طلبانه آن؛

ص: 386


1- . نک.: معاونت فرهنگی و تبلیغات دفاعی، خدمت به منافع قدرت های فرامنطقه ای.

- آمریکایی ها از مسئله کمک های نظامی روسیه و ایران به عراق غافل گیر شدند؛

- آمریکایی ها در حوزه مداخله نظامی می کوشند ضمن آنکه ناتوانی خود را برای اقدام نظامی مخفی کنند، در عین حال دورنمایی از مداخله نظامی خود را نشان دهند؛

- آمریکا می کوشد ظرفیت های تأثیرگذاری بیشتر متحدان منطقه ای خود مانند عربستان را در عراق افزایش دهد؛

- آمریکایی ها برجسته شدن همکاری نظامی- اطلاعاتی با ایران را در قضیه عراق به نفع خود نمی دانند؛

- علاوه بر این، ادعای حمله داعش به بخش هایی از خاک عربستان با واقعیت ها سازگاری ندارد؛ چراکه گشودن جبهه جدید داعش در مرز عراق و عربستان بسیار بعید به نظر می رسد و چنین اخباری با هدف رفع اتهام حمایت عربستان از داعش منتشر می شود.

8. 6. رویکرد محیطی صهیونیست ها در محیط امنیتی غرب آسیا با توجه به حضور داعش

برخی محورهای مورد توجه صهیونیست ها، که با همکاری غرب به برجسته سازی آن می پردازند، عبارت است از:

- ادامه اسلام هراسی؛

- ضد شیعه نشان دادن داعش؛

- برجسته کردن خطر داعش برای ایران و تأکید بر اینکه این خطر بیش از خطر صهیونیسم است؛

- معرفی ریشه های بحران به عنوان نتیجه عملکرد بد راهبردهای منطقه ای ایران؛

- معرفی داعش به عنوان نماد اسلام سیاسی سنی در مقابل انقلاب اسلامی ایران؛

- نشان دادن دورنمای تجزیه سرزمینی عراق و منطقه؛

- تأکید بر دخالت ایران در مسائل داخلی عراق؛

- بروز اختلاف در داخل ایران در خصوص دولت عراق؛

- ارائه دورنمای جنگ فرقه ای و مذهبی در عراق و منطقه؛

- برجسته کردن اختلاف شیعیان عراق در حمایت از دولت عراق؛

- پنهان کردن حمایت های خارجی مالی، اطلاعاتی و تسلیحاتی از داعش؛

ص: 387

- نگرانی از بهره برداری ایران از شرایط جدید عراق؛

- گمانه زنی ها در خصوص همکاری ایران و آمریکا بر سر عراق.

9. بررسی خبرگی در تحلیل روند

بررسی های خبرگی در نتیجه تحلیل روند با آنچه گفته شد نشان می دهد که داعش در چارچوب نوعی طراحی منطقه ای و بین المللی عمل می کند و به همین دلیل باید به سناریوها و برنامه ریزی های از قبل طراحی شده درباره منطقه توجه کرد. بنابراین، پیش بینی می شود داعش به عنوان ابزار دیگران برای اجرای سناریوهای بلندمدت تر کماکان محل توجه باشد. جرج فریدمن آمریکایی در این زمینه می گوید: «آمریکا نباید قدرت خود را برای حل مسئله عراق استفاده کند؛ چراکه منافع آمریکا در عراق ثانویه و غیرحیاتی است». این امر بیانگر آن است که داعش در راهبرد منطقه ای آمریکا به عنوان فرصتی برای تقویت واگرایی ها استفاده می شود. در سطح منطقه ای نیز به دلیل اینکه داعش بر پایه اصولی چون برهم زننده نظم جغرافیای سیاسی منطقه، بهره گیری از جنگ سایبری، بهره گیری از ظرفیت های مدل خلافت اسلامی، اعمال سیاست رعب و وحشت، و فرماندهی غیرمتمرکز و اختیاری حرکت می کند، پیش بینی می شود داعش در چارچوب یک معضل مفهومی (نه ساختاری) کمک کند تا هسته های خفته در صورت شبکه ای فعال شوند و در چنین شرایطی مقابله با این موج در قالب رفتارهای کلاسیک و شناخته شده بسیار سخت خواهد بود.

10. بررسی تأثیر متقاطع در نشست خبرگی

در ادامه بررسی های محیطی به بررسی تأثیر متقاطع منافع جمهوری اسلامی ایران با سه جریان مقابل آن پرداختیم که نظر حاصل از اجماع خبرگان بر این بود که:

- استفاده از سیاست های بازدارنده توقف و یک جاگزینی و امکان هر گونه جابجایی، تحرک و تردد در سطح منطقه و استفاده از حوزه های حمایت اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی در جغرافیای منطقه ضروری است.

ص: 388

- حمایت از اقتدار نظامی و تأمین کننده امنیت در کشورهای مورد تهاجم جریان های تکفیری از طریق کمک به حفظ وحدت می تواند از توسعه رعب و وحشت جریان های تکفیری جلوگیری کرده، آنها را در لاک هزیمت یا تسلیم فرو برد.

- توان دولت ها و حاکمیت های درگیر در این فتنه و تجاوزگری در استفاده از سیاست خارجی و روابط بین الملل در محیط بیرونی خود از یک سو، و کمک به فعال سازی ظرفیت های اطلاعاتی و تجهیزاتی آنها می تواند به حذف مزیت های داعش و توانمندی ها در جریان های تکفیری به شدت کاهش یابد.

- افشای منابع پشتیبانی و حذف انسداد راه های دسترسی با کمک جریان های مردمی و نهادهای غیردولتی در این کشورها یا کشورهای حامی جریان های تکفیری باید به عنوان استعدادی نرم فعال شود و شیاطین همراه این گروه ها را وادار به تسلیم یا دست برداشتن از فتنه گران کند.

- بزرگ ترین و بازدارنده ترین رویکرد در برابر جریان های تکفیری به صحنه آوردن اعتقادات پاک دینی و کمک به دفع و اخراج تجاوزگران به سرزمین میهنی است.

- به دلیل ضعف حاکم بر ماهیت فرماندهی و هدایت نظامی این جریان ها، سرعت فرسودگی و کاهش توان در این جریان ها تابعی از کیفیت همه جانبگی تهاجم و جلوگیری از کسب موفقیت نظامی یا اجتماعی در آنهاست.

- می توان با تقویت دیپلماسی عمومی در کشورهای منطقه و نیز افشاگری کارکردهای آنها از طریق عناصر نادم یا پیوسته، این جبهه را تضعیف یا خاموش کرد.

- حضور و نفوذ موفق در شبکه های تصمیم گیری و هدف گذاری های راهبردی و عملیاتی آنها نیز از بروز هر گونه استحکام درونی این جریان به شدت خواهد کاست.

- حضور کشورهایی همچون آمریکا، انگلیس و فرانسه در این ائتلاف، صرفاً به منظور حفاظت و بازدارندگی از ایفای نقش مؤثر آنها در این جریان و انتقال بحران به بیرون از مرزهای جهان غرب است.

- تکرار تجربه موفق دو اقلیم کردستان عراق و سوریه و نیز به صحنه آمدن ارتش لبنان و حزب الله در صحنه نفوذ تردد اعضای این جریان باید با حمایت ارتش های این کشور و نیز حضور بیشتر بسیج مردمی و نهادهای داوطلب مدیریت و کنترل شود.

ص: 389

- راه اندازی نوعی ساز و کار حقوقی در جهان اسلام با عنوان «جنایت علیه مسلمانان» که ویژگی مهم آن ارزشمند کردن خون و نفس مسلمانان در برابر غیرمسلمانان است.

- تنظیم ره نامه ای که در درون خود، کوبندگی و نابودگری جریان های تکفیری را به همراه نگاهی فراراهبردی به هدایت فرهنگی و اعتقادی در جوانان پرشور و پراحساس دینی و عضو این جریان در خود جای دهد.

- باید در خصوص هر گونه تجزیه و اعلام انفکاک و خودمختاری در مناطق تحت نفوذ تکفیری هشدار داد و تبعات شوم آن را گوشزد کرد. زیرا منجر به توسعه بحران و ایجاد منطقه ای آشوبناک شده که جبهه مقاومت ضدصهیونیستی را تضعیف می کند.

- در نگاهی پیش گیرانه باید به گونه ای عمل شود که دولت و ملت عراق، که به صورت جهادی و یک پارچه وارد صحنه دفع خطر تکفیریان شده اند، از وجه پنهان و نفوذ ناخواسته اطلاعاتی غرب جلوگیری، و هوشیارانه در برابر آن مقاومت کنند.

نتیجه
اشاره

نظر خبرگان در موضوع بررسی های موقعیتی در محیط امنیتی محل بحث نشان می دهد که وجود محور مقاومت ضدصهیونیستی، متشکل از جمهوری اسلامی ایران، سوریه، لبنان، حزب الله و جریان مقاومت فلسطینی که موفقیت های فراوانی در منطقه کسب کرده اند جایگاه جمهوری اسلامی ایران و شیعیان منطقه را تقویت و مستحکم کرده، زمینه را برای ایجاد نظام منطقه ای جدید به رهبری جمهوری اسلامی ایران فراهم کرده است. در جبههٔ مقابل نیز ناموفق بودن رژیم ها و جریان های وابسته برخی از کشورهای ژاندارمی در منطقه، مانند تشکیلات خودگردان فلسطین یا جریان فتح، گروه 14 مارس لبنان، گروه های سلفی وابسته، شکست حکومت یمن در مقابل انصارالله یمن، سرنگونی رژیم های صدام حسین، حسنی مبارک، زین العابدین بن علی، علی عبدالله صالح، مجموعاً جایگاه کشورهای وابسته و متحجر منطقه و متحدان وی را در منطقه به شدت تضعیف کرده است.

ص: 390

راهبردهای پیش گیرانه و بازدارنده در منطقه

- تحولات کنونی منطقه نباید به عنوان جنگ مذهبی (جنگ شیعه و سنی) تلقی شود. این جنگ، جنگ نیابتی نظام سلطه با استفاده از پس مانده های رژیم بعثی و عناصر تکفیری با جبهه مقاومت و با هدف مقابله با نهضت بیداری اسلامی است.

- جریان تکفیری داعش نباید دشمن اصلی نظام اسلامی تلقی شود، بلکه دشمنان اصلی نظام اسلامی آمریکا و رژیم صهیونیستی هستند.

- هدف اصلی آمریکا در روند تحولات کنونی منطقه مبتنی بر تضعیف دولت های مردم سالار و نادیده گرفتن آرای مردم و انتخابات اخیر این کشور، ایجاد دولت های دست نشانده و ضعیف در منطقه است، تا از آن طریق بتواند اهداف خود را پی گیری کند.

- خط تجزیه در منطقه، مخالف راهبردهای کلان امنیت ملی جمهوری اسلامی است و در شرایط کنونی اهداف غرب در منطقه را نیز تأمین نمی کند، گرچه بهره گیری از آن به عنوان یک حربه برای مهار دولت های مستقل در دستور کار نظام سلطه است.

- بنابراین، استفاده از همه ظرفیت های دیپلماسی و نهادهای بین المللی برای مقابله با روند تجزیه، باید محور تدابیر قرار گیرد.

- فرسایشی کردن جنگ در منطقه، همچون جنگ سوریه، یکی از راهبردهای اصلی گروهک های تروریستی و حامیان منطقه ای و بین المللی آنهاست. تقویت ظرفیت های ملی در منطقه برای ختم هرچه سریع تر این غائله باید محور توجه قرار گیرد.

- تقویت بسترها و زمینه های اشتراک عملی و نظری سنی و شیعه در برابر تحریک سوء اجتماعی و عقیدتی و برجسته سازی نقاط افتراق با ایجاد کمیته های تقریب در هر حوزه علمیه.

- سازماندهی و حمایت دولت های اسلامی از نیروهای قومی، مردمی، عشایر و طوایف در قالب شبکه های مقاومت مردمی در برابر خشونت گران و تروریسم فرقه ای با هدایت و نظارت مجمع علما و نهادهای اسلامی در منطقه.

- تمرکز جدی بر دفاع یک پارچه و تأمین امنیت مراکز و مناطق حساس و حیاتی کشورها در برابر دسترسی و تخریب عناصر افراطی و جریان های تکفیری.

ص: 391

- راه اندازی کمیته حفظ اماکن و آثار تمدن اسلامی در کشورهای مسلمان با قابلیت تأمین امنیت کلیه اماکن مورد احترام در مذاهب اسلامی با تأیید مجمع علمای تقریب.

- رصد هوشمندانه و افشای اهداف، برنامه و ترفندهای استکبار جهانی و صهیونیسم اشغال گر در تضعیف و تحلیل قدرت اسلام اصیل و نفوذ اطلاعاتی و پنهان آنها در جریان های مذهبی و یارگیری دینی.

- ترکیب نامسنجم و نامتوازن گروهک های تروریستی و بعثی در منطقه، بزرگ ترین ضعف و پاشنه آشیل این جریان است که فرصتی مناسب برای واگرایی و دامن زدن به اختلافات درونی آنهاست. همگرایی احزاب و گروه های سکولار و لائیک با افراطیون مذهبی تکفیری به عنوان بخشی از سناریوی فریب مردم منطقه باید محل توجه واقع شود.

- شرایط کنونی منطقه نباید به عرصه ای برای تثبیت و تحکیم حضور نظامی آمریکا در منطقه تبدیل شود. مخالفت با دخالت نظامی آمریکا در منطقه باید به گفتمان اصلی دولت منطقه و حامیان آن تبدیل شود.

- با توجه به مشکلات اقتصادی در داخل کشور، نباید فضای رسانه ای معطوف به کمک به منطقه و حل مشکلات آن کشور شود تا زمینه طرح مجدد نقد سیاست های کلان نظام در عرصه منطقه ای فراهم شود.

- باید وحدت و انسجام دیدگاه های مسئولان درباره تحولات منطقه حفظ شود و از انعکاس هر گونه اختلاف نظر در خصوص نوع حمایت و راهبردهای کشور در این عرصه پرهیز شود.(1)

- اعلام تشکیل دولت اسلامی منطقه از سوی داعش را باید به عنوان یک فرصت برای معرفی چهره واقعی این جریان و زمینه ساز درگیری بین خود آنها نگریست و فضای صحنه را به خوبی رصد و مدیریت کرد.

- مسئولان سیاسی و نظامی ایران باید از موضع گیری های غیرمنسجم و ناهماهنگ درباره تحولات منطقه، که زمینه ساز القای استکباری غرب در مداخله نظامی یا سیاسی ایران در این کشور است، پرهیز کنند.

ص: 392


1- . نک.: http://www.persian-star.org/terrorist-group؛ «تکفیر» پروژه «اسلام علیه اسلام» اهل سنت خلافت داعش را قبول ندارند. هدف غرب تضعیف محور مقاومت است.
راهبردهای تحکیم ژئوپولیتیک دین در منطقه

- تفکیک بین اهل سنت و حتی سلفی ها با جریان تکفیری و بعثی در عرصه منطقه به عنوان محور اصلی عملیات رسانه ای کشور

- سرمایه گذاری مردمی ظرفیت ها و توانمندی های درونی اهل سنت و اکراد، به ویژه ظرفیت های نخبگانی آنها برای خنثا سازی تبلیغات دشمن به عنوان اولویت دستگاه های تصمیم ساز

- افزایش اشراف اطلاعاتی بر گروه های تروریستی منطقه و مورد حمایت غرب و رژیم صهیونیستی و رصد سرپل ها و مرتبطان داخلی آنها برای جلوگیری از اقدامات ایذایی و انحرافی

- آمادگی کامل نیروهای نظامی، انتظامی و امنیتی برای مقابله جدی و قاطع علیه هر نوع تحرکات و اقدامات نظامی و امنیتی دشمن علیه جمهوری اسلامی ایران در مناطقی که ظرفیت بالقوه برای سوء استفاده جریان تکفیری وجود دارد.

- ایجاد هماهنگی و هم سویی هر چه بیشتر بین دستگاه های اطلاعاتی و امنیتی کشور با هدف جلوگیری از بروز خلأ اطلاعاتی و موازی کاری و خنثا سازی یکدیگر در برخورد با جریان تکفیری و گروه های تروریستی؛

- تبیین بسته سیاسی منسجم رسانه ای برای مهار عملیات روانی و تهدیدهای نرم افزاری دشمن در فضای مجازی و رسانه ای و آسیب شناسی مستمر دیپلماسی رسانه ای در حوزه مدیریت پیش گیرانه تهدیدها؛

- تبیین نظام جامع فرهنگی مقابله با نفوذ تفکرات تکفیری و یارگیری در بین مردم، به ویژه در مناطق سکونت برادران سنی نشین و اکراد ایران و تهیه نقشه راهبردی منسجم برای مهار آفندهای تبلیغاتی آنها؛

- تقویت زمینه های مشترک بین شیعه و سنی و انسجام مذهبی و قومیتی در ایران و ممانعت از دامن زدن به نقاط افتراق؛

- تبیین نظام جامع فرهنگی مقابله با نفوذ تفکرات گروه تروریستی تکفیری- بعثی(1) در بین مردم، به ویژه در مناطق سنی نشین و اکراد ایران؛

ص: 393


1- . نک.: چگونه از تکفیر رها شویم؟ در: http://www.farsnews.com/newstex

- تبیین بسته سیاسی منسجم رسانه ای برای مهار عملیات روانی و تهدیدهای نرم افزاری داعش در فضای مجازی؛

- تفکیک بین اهل سنت و حتی سلفی ها با جریان تکفیری- بعثی داعش به عنوان محور عملیات رسانه ای کشور؛(1)

- بهره گیری از تمامی ظرفیت های دیپلماسی و نهادهای منطقه ای و بین المللی برای مقابله با قدرت یابی داعش؛

- افشای دست های پشت صحنه داعش مثل آمریکا، رژیم صهیونیستی و برخی کشورهای منطقه ای حامی این گروه مثل عربستان، امارات، قطر و ترکیه؛

- بهره گیری مناسب از ظرفیت حوزه های علمیه به منظور تولید گفتمان های غالب بر ضد گفتمان داعش؛

- بهره گیری از ظرفیت ها و توانمندی های درونی اهل سنت، به ویژه ظرفیت های نخبگی برای خنثا سازی تبلیغات این جریان؛

- ارتقای معرفت و بصیرت جامعه درباره پیشینه، عقبه و اهداف جریان تکفیری داعش و شناساندن چهره واقعی آنها به عموم مردم، به ویژه در مناطق اهل سنت؛

- تمرکز وحدت جهان اسلام بر حمایت از مقاومت فلسطین در برابر رژیم صهیونیستی و جلوگیری از انحراف توجهات از فلسطین به مناطق دیگر؛

راهبردهای معطوف به مدیریت روندهای نظامی منطقه

- موفقیت های ارتش و گروه های مردمی در مقابل تروریست ها اگرچه بیش از هر چیز متأثر از مسئله انسجام شیعه است، اما در سطح رسانه ای به عنوان «قدرت ملی منطقه» معرفی شود. به عبارت دیگر، پیروزی های نظامی در چارچوب موفقیت های ملت منطقه معرفی شود.

- نیازی به اتخاذ و انعکاس موضع گیری مقامات نظامی کشورمان در حمایت نظامی ایران از منطقه در سطح وسیع نیست.

ص: 394


1- . نک.: داعش هم پیمانان سابق خود را تکفیر کرد، در: http://fergheha.ir
راهبردهای معطوف به مدیریت روندهای سیاسی داخلی منطقه

- موضع جمهوری اسلامی ایران در موضوع روندهای سیاسی و شکل گیری دولت جدید ناظر بر این مفهوم باشد: «جمهوری اسلامی ایران بر اساس زمان بندی قانون اساسی منطقه از شکل گیری دولت در منطقه حمایت می کند» یا «جمهوری اسلامی ایران روند سیاسی منطقه و دولت سازی جدید را در راستای تفاهم ملی این کشور می داند».

- تأکید بر اینکه هیچ گونه تفاوتی بین دیدگاه مرجعیت شیعه منطقه با دیدگاه جمهوری اسلامی ایران در خصوص روندهای سیاسی وجود ندارد.

- تأکید بر ضرورت مقابله مردم منطقه با داعش با توجه به رفتار داعش در بی خانمان کردن مردم پس از حضور در هر منطقه

- تحریک حس ملی گرایی مردم منطقه در حمایت از مقاومت فلسطین و مقابله با رژیم صهیونیستی با تأکید بر اینکه آنچه اکنون در منطقه در جریان است موجب کاهش حمایت از فلسطین می شود.

- عدم موضع گیری شدید علیه حکومت اقلیم کردستان در رسانه ها

- نگران کردن اکراد از جریان های بعثی در چارچوب مفهوم «بی اعتمادی»

- تقویت حس ملی گرایی منطقه ای از طریق تبلیغ در خصوص سلطه بیگانگان و بر زمین ریختن خون ملت های منطقه

- آگاه سازی و نگران کردن مردم منطقه در خصوص فریب فرزندانشان از جانب تکفیری ها.

- تهییج افکار عمومی جامعه مسلمان منطقه در خصوص جهاد نکاح داعش و اینکه این مسئله توهین به نوامیس مردم منطقه است.

راهبردهای معطوف به مدیریت روندهای منطقه ای و بین المللی

- تلاش برای ایجاد تصویری واقع بینانه از داعش با توجه به ماهیت، کارکرد و اقدامات این گروه و آشکارسازی ماهیت ابزاری و وابسته بودن داعش با تأکید بر نقش غربی ها؛ یادآوری این نکته ضرورت دارد که در معرفی وابسته بودن این گروهک ها به کشورهای منطقه کمتر تبلیغ شده است.

ص: 395

- بیان مخاطرات و تهدیدهای امنیتی داعش در منطقه و جهان و تأکید بر کنترل ناپذیر بودن پیامدهای اقدامات آنها

- از تکرار گفتمان رسانه ای غرب در خصوص طرح تجزیه سرزمینی منطقه در رسانه های داخلی پرهیز شود و طرح تجزیه سرزمینی منطقه در نسبت با مطلوبیت ها و مطامع رژیم صهیونیستی معرفی شود.

- طرح داعش در زمینه اعلام دولت اسلامی به عنوان بخشی از منافع منطقه ای رژیم صهیونیستی در جهان عرب و اسلام معرفی شود.

- اعلام تشکیل دولت اسلامی از سوی داعش به عنوان نقطه مقابله جویی این گروهک با منافع جهان اسلام و حتی اهل سنت معرفی شود و تأکید رسانه ای بر اینکه خلافت اسلامی در آینده دیگر حریم سرزمینی نمی شناسد.

- تأکید بر اینکه جمهوری اسلامی ایران خواستار حفظ یک پارچگی و اتحاد سرزمینی و ملی منطقه است و آنچه در منطقه در حال وقوع است ریشه در طرح های خارجی دارد و اهداف منطقه ای در آن دنبال می شود.

پیشنهاد

امروز، بر همه علمای جهان اسلام، اندیشمندان و پژوهش گران راهبردی واجب است که با نگاهی راهبردی و عبرت انگیز از رخدادهای منطقه ای و محیطی به شناسایی ضعف ها و قوت های جهان اسلام بپردازند، پیروزی مرحله دیگری از پیشرفت اسلام را تضمین و انقلابی را در نیل به اهداف مقدس خود طراحی و تضمین کنند. طراحی الگویی که بتواند تهدید ناشی از ظهور و بروز جریان های تکفیری را روشن کند و نوعی انزجار از اسلام آمریکایی و پرستیزی باشد که ظرفیت و توانمندی های جهان اسلام را نشانه رفته است. لذا توجه به نهادینه سازی راهبردهای مورد نظر و ترویج آن در جامعه اسلامی این امید را فراهم می سازد که همه عناصر و ارکان کلیدی در جامعه اسلامی و توحیدی با هر گونه موقعیت، مطالبه یا دغدغه اجتماعی- فرهنگی بتوانند این راهبردها را در قالب قاعده ای مناسب و پاسخ گو، به عنوان یک هنجار دینی پذیرفته، مسئولیت پای بندی به آن را نیز پذیرا باشند.

ص: 396

منابع

1. قرآن کریم، ترجمه: ناصر مکارم شیرازی، دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی، قم.

2. ابن بشر، عثمان، عنوان المجد فی تاریخ النجد، [بی نا، بی جا، بی نا]

3. ابوزهره، محمد، تاریخ مذاهب اسلامی، ترجمه: علیرضا ایمانی، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، قم، 1384.

4. بستی، ابوالقاسم، البحث عن ادله تکفیر والتفسیق، تحقیق: ویلفرد مادلونگ، نشر دانشگاهی، تهران، 1382.

5. خزعل، حسین، تاریخ الجزیرة العربیة فی عصر الشیخ محمد بن عبد الوهاب، [بی نا، بی جا، بی نا]

6. خطیب، ضحی، ضوابط التکفیر بین الأمس والیوم، اشراف: د. رضوان السید و د. هشام نشابه، دار البراق، بیروت، 1438.

7. دَحلان، احمد بن زینی، الدرر السنیّة فی الرد علی الوهابیة، [بی نا، بی جا، بی نا]

8. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، دار المعرفه، بیروت، [بی تا].

9. زیاده، نیکلا، دمشق در عصر ممالیک، ترجمه: جلال الدین اعلم، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، 1351.

10. صالح بن عبدالله، عقیدة الشیخ محمد بن عبد الوهاب السلفیة، [بی نا، بی جا، بی نا]

11. عبدالفتاح، نبیل (رئیس التحریر)، تقریر الحالة الدینیه فی مصر، مرکز الدراسات السیاسیه و الاستراتجیه بالاهرام، قاهره، 1995.

12. عِجلانی، منیر، تاریخ البلاد العربیة السعودیه، [بی نا، بی جا، بی نا]

13. عزام، حذیفه، «آیا شبکه های اطلاعاتی در القاعده نفوذ کرده اند» (مصاحبه)، ترجمه: سعید آقاخانی، روزنامه شرق، 1384.

14. علی خانی، علی اکبر، اندیشه سیاسی در جهان اسلام از فروپاشی خلافت عثمانی، پژوهشکده علوم انسانی و اجتماعی جهاد دانشگاهی، تهران، 1384.

15. فیروزآبادی، سید حسن، «ژئوپولتیک نوین تکفیری»، سخنرانی علمی، تهران، 1393.

16. لائوست، هنری، شرایع الاسلام فی منهج ابن تیمیه، ترجمه و تعلیق و اعداد: محمد عبد العظیم علی، دار الدعوه، الاسکندریه، 1417.

17. مشکینی، علی، مصطلحات الفقه، الهادی، قم، 1379.

18. معاونت فرهنگی و تبلیغات دفاعی، خدمت به منافع قدرت های فرامنطقه ای، تهران، 1393.

ص: 397

19. موسی حسینی، اسحاق، اخوان المسلمین: بزرگ ترین جنبش اسلامی معاصر، ترجمه: سید هادی خسروشاهی، انتشارات اطلاعات، تهران، 1387.

20. ناصری طاهری، عبدالله، مقدمه ای بر تاریخ سیاسی- اجتماعی شمال آفریقا از آغاز اسلام تا ظهور سلفی ها، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، 1375.

21. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، [بی نا، بی جا، بی نا]

22. الگار، حامد، نهضت های بیداری گری در جهان اسلام، ترجمه: سید محمدمهدی جعفری، شرکت سهامی انتشار، تهران، 1362.

23. farsnews.com

24. fergheha.ir

25. habilian.ir

26. irinn.ir

27. persian-star.org

28. tajik.irib.ir

29. tebyan.net

ص: 398

جریان های تکفیری، مهم ترین خطر فراروی بیداری اسلامی / راضیه علی اکبری، ابوالحسن نواب

اشاره

راضیه علی اکبری(1)

ابوالحسن نواب(2)

چکیده

جریان های تکفیری با پوشش اسلامی در جهان اسلام در حال فعالیت هستند. این جریان ها با انجام عملیات تروریستی، فضای رعب و وحشت را بر بیداری اسلامی حاکم کرده، زمینهٔ حضور سیاست مداران وابسته به جهان غرب را در منطقه فراهم کرده اند. نظام سلطه نیز از این موقعیت سوءاستفاده کرده، با تقویت جریان های تکفیری، به دنبال تفرقه افکنی میان مسلمانان و به قدرت رساندن عناصری است که وابسته به غرب هستند و نسبت به رژیم صهیونیستی موضعی سازش کارانه دارند. فرضیه تحقیق پیش رو، که با روش تحلیلی- توصیفی به نگارش در آمده، این است که خطر جریان های تکفیری، برای آسیب رساندن به بیداری اسلامی، مهم ترین ابزار نظام سلطه غرب است که با سوق دادن این جنبش به وادی درگیری های فرقه ای و تروریسم، زمینهٔ انحراف بیداری اسلامی را فراهم کرده است. بدین ترتیب پایه های سلطه غرب و رژیم صهیونیستی که با بیداری اسلامی متزلزل شده بود، بار دیگر محکم شده است. بنابراین، می توان گفت جریان های تکفیری، مهم ترین تهدید و خطر فراروی بیداری اسلامی است. نمایش چهره ای ضدبشری و هولناک از اسلام و ایجاد تفرقه بین مسلمانان، فقط بخشی از آسیب های جریان های تکفیری است.

کلیدواژه ها: بیداری اسلامی، جریان های تکفیری، تقریب مذاهب، نظام سلطه، نهادهای علمی.

ص: 399


1- دانشجوی دکتری دانشگاه ادیان و مذاهب.
2- رئیس دانشگاه ادیان و مذاهب.
مقدمه

بیداری اسلامی با رویکردی فرهنگی و غیرخشونت آمیز در جهت نیل به یک جامعهٔ آرمانی اسلامی، علیه حاکمیت های استبدادی آمریکا و رژیم صهیونیستی در جوامع اسلامی ایجاد شده است. اما این نهضت نیز مانند تمامی جنبش ها، از گزند آسیب های سیاسی- اجتماعی محفوظ نمانده، از بدو شروع، شاهد دسیسه گری های سیاسی و رسانه ای غرب و برخی کشورهای عربی منطقه بوده است. سعی دشمنان اسلام بر آن است که این خیزش های مردمی را با حمایت های مالی، رسانه ای و سیاسی از نیروهای تکفیری، به سمت فتنه های مذهبی و انحراف در اهداف و حرکت جریان بیداری اسلامی سوق دهند.

نیروهای سلفی در ابتدا با اعلام تشکیل جبهه جهانی اسلام برای جهاد با یهود و صلیبی ها، به گرایش های مبارزاتی توجه کردند؛ اما وقتی در قالب جنگ جویان طالبانی ظاهر شدند منافع بسیاری از کشورهای منطقه را به خطر انداختند؛ چراکه قرائت خشن و متحجرانه از سنت نبوی و برداشت های ظاهری از آیات قرآن، سلفیون را بر آن داشت که علاوه بر مخالفان مذهبی، برای مخالفان فکری و سیاسی خود نیز تعیین تکلیف کنند و رسالتی فراتر از اهداف پیدایش خود در نظر بگیرند. این جریان فکری، خود را در حیطه جغرافیایی خاصی محدود نکرد، بلکه برای خود مسئولیت اشاعه تعالیم اسلام مبتنی بر قرائت سلفی به سایر کشورهای منطقه را در نظر گرفتند. این گروه ضمن اختلاف نظر با سایر گروه های اهل سنت، سرسختانه به شیعیان کینه می ورزند و به همین دلیل به مراتب، سیاستی خشن در قبال آنها به کار می برند. حوادث یازده سپتامبر، باعث ارتقای جایگاه راهبردی گروه های نظامی و شبه نظامی و محوریت قرار گرفتن تفکر القاعده شد. چنین پدیده ای از زمان پیدایش، عمدتاً تحت حمایت تفکر راهبردی کاخ سفید بود، تا اینکه به پیدایش پدیدهٔ تکفیر منجر شد. تشدید تکفیرگرایی و ظهور جریان های فکری و سیاسی تکفیری در بسیاری از کشورهای اسلامی چون عراق، سوریه، پاکستان و افغانستان، که هر روز با حادثه آفرینی، انفجار مراکز و مساجد و عملیات انتحاری، اقدام به قتل و کشتار مسلمانان بی گناه کرده اند، از نتایج و پیامدهای وجود این جریان های تکفیری است.

ص: 400

جریان های افراطی تکفیری مانند القاعده، جبهه النصره و داعش، با الهام از آیین سلفی گری و وهابیت و حمایت گسترده حامیان سیاسی ایالات متحده و برخی کشورهای عربی، در جهت آسیب رسانی به بیداری اسلامی، به ابزار فتنه و آشوب و اختلاف افکنی در بین مسلمانان تبدیل شده، زمینه سلطه و دخالت کفار و قدرت های استکباری را در کشورهای اسلامی فراهم کرده اند. از این رو آسیب شناسی این جریان ها و بررسی چالش های موجود، برای محافظت از جریان بیداری اسلامی، رسالت سنگین عالمان و روشنفکران همه مذاهب اسلامی است. همچنین، این امر می تواند موجب تقویت اخوت و برادری میان مسلمانان شده، زمینه اقتدار اسلام و ادامه حرکت جنبش های بیداری اسلامی را فراهم کند.

از این رو مقاله حاضر، از میان تمامی چالش هایی که این جریان را در معرض تهدید و انحراف قرار می دهد، پیامدهای «جریان های تکفیری» را به عنوان بزرگ ترین خطر فراروی بیداری اسلامی بررسی می کند؛ جریانی که امروزه به عنوان یکی از اهرم های فشار در انقلاب بیداری به کار گرفته شده است(1) و گسترده ترین شبکهٔ تروریستی جهان را در اختیار دارد و نمایندهٔ شاخص تروریسم نوین در دوران معاصر به شمار می آید.

جریان های تکفیری با بسط واژهٔ «سلف»، حتی مفهوم اهل سنت را در تقابل با شیعیان به کار برده اند(2) و بدین گونه مسلمانان مخالف خود را به علت انجام برخی امور، در ردیف مشرکان قرار داده اند و آنها را «مهدورالدم» شمرده اند. این جریان ها شامل وهابیت تکفیری و گروه های تندروی دیگری از جمله گروه های وابسته به مکتب سلفی «دیوبندی» در پاکستان هستند که خود شاخه های بسیاری مانند سپاه صحابه، لشگر جهنگوی، و لشگر طیبه دارند که به طور رسمی شیعیان را کافر دانسته، جنایات فجیعی به بار می آورند. جریان های دیگری همچون القاعده، حزب التحریر و داعش نیز به جای مبارزه با کافران، وارد مبارزه عقیدتی درون دینی شده اند.(3)

نکته درخور توجه اینجاست که جریان های تکفیری و به اصطلاح تروریستی، می کوشند خود را به عنوان چهره های جهادی معرفی کنند؛ گروه هایی مانند «الجماعة المسلحة» و «الجماعة السلفیة

ص: 401


1- . کارمن بن لادن، پشت پرده بن لادن ها، ص186.
2- . حامد الگار، وهابی گری، ص14.
3- . سید مهدی علی زاده موسوی، سلفی گری و وهابیت؛ تبارشناسی، ج1، ص94-98.

الدعوة والقتال» در الجزایر که عملکرد وحشیانه آنها در جهان معروف است؛ «جماعة شباب المجاهدین» در سومالی، «جماعة جند انصار الله» در رفح و «حزب التحریر» که فعالیتی جهانی دارد، نمونه هایی از جریان های تکفیری هستند که برای پیش برد اهداف خود، روش ترور و خشونت را اتخاذ کرده اند.(1) این جریان ها آسیب های بسیاری به بیداری اسلامی و به کل جهان اسلام وارد کرده است که در ادامه به بررسی برخی از مهم ترین آنها می پردازیم.

1. تأثیرات جریان های تکفیری بر بیداری اسلامی
اشاره

بیداری اسلامی بر اساس سه عنصر بنیادین و ماهوی به وجود آمد: 1. بازگشت به اسلام ناب و اصول اولیه مکتب اسلام و پیروی از تعالیم قرآن و سنت؛ 2. تأکید بر وحدت فرقه های اسلامی به عنوان حلقه مفقوده، اصل فراموش شده و کلید فائق آمدن بر مشکلات و عقب ماندگی ها؛ 3. استکبارستیزی و مقابله با کفر و الحاد و طاغوت داخلی.(2) اما جریان های تکفیری با عمل کرد خشونت آمیز خود، این عناصر بنیادین را، هدف ضربه و نابودی قرار دادند؛ مهم ترین خطرهای این جریان برای بیداری اسلامی عبارت اند از:

الف. تعمیق شکاف بین مذاهب اسلامی

بیداری اسلامی با انگیزه گسترش وحدت مسلمانان، عامل مهمی در کاهش تمایزات بین ملل مسلمان شد، اما با فعالیت های جریان های تکفیری، بین مذاهب اسلامی تفرقه و دشمنی ایجاد شد و البته تحریک بیگانگان و عوامل بیرونی به اختلافات دامن زد؛ چراکه دشمنان اسلام، به ویژه استکبار جهانی، با روش های مختلف به دنبال سلطه افکنی بر جوامع اسلامی هستند. حرکت های تفرقه افکنانه سیاسی، اقتصادی و فرهنگیِ جریان های تکفیری در کشورهای استقلال یافته مسلمان، گویای این واقعیت است که این جریان ها برای تأمین منافع استکبار جهانی چنین فعالیت هایی را انجام داده اند.(3)

ص: 402


1- . مصطفی الحباب، الاسلامیون فی عام، ص75.
2- . غلامرضا بهروز لک، «اسلام سیاسی و اسلام گرایی»، پگاه حوزه، ش209، 1386، ص57.
3- . اکبر اسدعلی زاده، چالش های فکری و سیاسی وهابیت، ص89.

دشمنان اسلام می دانستند که با تداوم جریان بیداری اسلامی، طرح تشکیل امت واحده اسلام، عملی شده، موقعیتشان به خطر می افتد؛ از این رو اختلاف افکنی میان امت اسلامی را از طریق گروه های تکفیری دنبال کردند و سنگ بنای تکاپوی تفرقه افکنانه خود را بر اساس توطئه گری های این جریان ها متمرکز کردند و جنگ سیاسی، دیپلماتیک، رسانه ای و امنیتی گسترده ای علیه بیداری اسلامی آغاز کردند و باندهای تروریستی و گروه های تکفیری را برای ناامن کردن جوامع اسلامی و آسیب رساندن به ثبات آن، با پول و سلاح تجهیز کردند. از آنجایی که دشمنان همواره به دنبال تزریق یک عامل ضدوحدت به جهان اسلام و ایجاد رخوت بودند، بهترین گزینه برای این منظور آن بود که آدم هایی از جنس خود مسلمان ها به میدان مقابله بیاورند؛ چراکه می دانستند اگر از خارج، یک عامل نامطلوب را مطرح کنند، مسلمانان با استحکام بیشتری مقاومت نشان می دهند. سوءاستفاده از اختلافات فکری- اعتقادی مذاهب گوناگون اسلامی و اختلاف افکنی بین آنها همواره یکی از برنامه های ثابت استعمارگران و مستکبران برای تضعیف جهان اسلام و کسب منافع نامشروع بوده است. بنابراین، ایالات متحده در شکل گیری جریان های تکفیری، همکاری بسیار مؤثری داشته، بدون حمایت های مالی آنها، امکان گسترش چنین جریان هایی وجود نداشت.(1) به همین دلیل مسلمانان امروزه، جریان تکفیری را مترادف ناامنی و فرقه گرایی می دانند.(2)

امروزه حوادث تفرقه افکن تکفیری ها به گونه ای پیش رفته که وارد بافت فرهنگی، کلامی و فقهی شده و فتنه های فرقه ای به راه انداخته است و حالتی از تفرقه و چنددستگی میان جامعه اسلامی به وجود آورده است، تا حدی که به دشمنان اسلام در شرق و غرب و دستگاه های جاسوسی بین المللی اجازه داده در امور مسلمانان دخالت کنند و با پرداختن به مشکلات فرقه ای، به مسائل سیاسی- اجتماعی دامن بزنند. این وضعیت به جنگ داخلی و تضعیف بیداری اسلامی در جهان و سقوط در برابر دولت های استکباری و جوامع کافر انجامیده است و این احتمال وجود دارد که این وضع به تدریج به تمام منطقه خاورمیانه گسترش یابد.(3) بنابراین، مشاهده می شود همچنان که

ص: 403


1- . عبدالقیوم فدوی، اسامه بن لادن و ماجراها، ص29؛ خالد خلیل اسعد، بن لادن، او را نمی توان شناخت، ص73.
2- . سید مهدی علی زاده موسوی، بیداری اسلامی، ص235.
3- . علی اکبر اسدی، تحولات و مسائل جدید عراق و رویکرد ایران، ص239.

راهبرد وحدت اسلامی مقتضای بیداری اسلامی است، در نقطه مقابل آن، ایجاد مرزبندی افراطی فرقه ای نیز از لوازم اندیشه جریان های تکفیری است.

ب. انحراف از باور به دشمن مشترک

بیداری اسلامی عاملی برای تقویت باور و انسجام مسلمانان در مقابله با اسرائیل و استکبار به عنوان دشمن مشترک است. تقویت توان برای ادامه حرکت و فراموشی اختلافات در جبهه درونی، تحت تأثیر دشمنی و تهدیدات بیرونی، از فواید توجه به دشمن مشترک است.(1) اما پدیده تکفیر، سبب سوق این افکار به دشمنی با مذهب مخالف شده است. از این رو با وجود جریان های تکفیری، نه تنها شناخت دشمن مشترک محقق نمی شود، بلکه دشمنی در میان مسلمانان گسترش می یابد.(2)

اساساً عمل کرد جریان های تکفیری در جهان اسلام، علاوه بر تضعیف قوای انسانی و طبیعی جهان اسلام، موجب شد معانی پویای اسلامی مانند جهاد، که رمز تقابل با دشمن جهان اسلام (غرب) است، دیگر مجالی برای بروز نیابد. با وجود تأکید رهبران جریان های تکفیری بر بایسته های مبارزه با دشمنان اسلام، در این سال ها، هیچ تهدید جدی از سوی سلفی های تکفیری متوجه صهیونیست ها و رژیم اشغالگر قدس نشده است؛ امری که نشانگر هم سو بودن جریان های تکفیری با منافع رژیم صهیونیستی است، و دروغ گویی و نسبت نداشتن آنها با اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله و سلم را بیش از پیش روشن می کند.

چشم پوشی مطلق سلفی های تکفیری از آرمانِ ستیز با صهیونیست ها، در حالی است که کشتار مسلمانان از مهم ترین دستاورهای این جریان های افراطی است. شاید بتوان گفت دیدگاه درون دینی تکفیری ها، سبب تبدیل شدن دشمن بیرونی به دشمن درونی شده و در نتیجه اسرائیل و آمریکا، امنیت و قدرت یافته اند. در حالی که در اسلام، باید با کافر معاند جنگید، نه با مسلمان مخالف.(3)

حرکت های تکفیری با این اقدامات، مسلمانان را درگیر مشکلات داخلی می کند و آنها را از طرح های سیاسی، انقلابی، فرهنگی و جهادی بزرگی که دشمن برای آنها تدارک دیده باز می دارد و

ص: 404


1- . ابراهیم برزگر، نظریهٔ وحدت آفرینی دشمن مشترک و کشورهای مسلمان نشین، ص46.
2- . سید مهدی علیزاده موسوی، سلفی گری و وهابیت، ج1، ص98.
3- . علی اصغر رضوانی، وهابیان تکفیری، ص81.

با آتش فتنه درونی، سبب تضعیف مسلمانان می شود.(1) از این روست که آمریکا توانست «تروریسم» را به جای «کمونیسم» به مثابه دشمن جهانیان، به جای خود بنشاند و خود در مقام مقابله با آن برآید.(2) بنابراین، آنچه امروزه در پیشرفت بیداری اسلامی مؤثر است، شناخت و آگاهی از دشمن مشترک و جهت گیری نسبت به آن است.

ج. تسلط دشمنان اسلام بر جوامع اسلامی

غرب به دلیل ترس از فرصت های از دست رفتهٔ خود در منطقه و پایگاه متزلزلش و همچنین از قیام مردمی علیه این استبداد دائمی، با به خدمت گرفتن جریان های تکفیری، جوامع اسلامی را از درون، به شدت درگیر یکدیگر کرده، می کوشد با ایجاد بی ثباتی در خاورمیانه و شمال آفریقا و تضعیف بیداری اسلامی، امواج اسلام گراییِ در حال رشد در منطقه را تضعیف کند تا از این طریق، بقایای نظام های لیبرال دموکراسی غربی و حامیان دیکتاتور را در منطقه تضمین کند.(3) از این رو جنبش بیداری اسلامی را به بهانهٔ دفع تروریسم، در معرض تعرض قرار می دهد. عَلَم شدن پرچم تروریسم، یعنی موفقیت استقرار حاکمیت در کشورهای محور مقاومت و جلوگیری از افزایش قدرت آنها، به حاشیه کشاندن بیداری اسلامی و حتی تلاش برای نابودی این کشورها؛ این فرصتی است که غرب برای به انحراف کشاندن عامل انقلاب ها، که همان انگیزه های اسلام خواهی است، یافته است.

هم سو با اهداف نظام سلطه، سلفی های تکفیری، مسلمانان را به بهانه دعوت به توحید، از دم تیغ گذرانده، به نفع استعمارگران، فتوای جهاد علیه آنها صادر کرده اند.(4) این نوع رفتار آنها در برخورد با سایر مذاهب اسلامی، که با خشونت و افراط همراه است، باعث هرج و مرج در جهان، علیه اسلام و موجب توجیه گری غرب در حقانیت شعار مبارزه با تروریسم شده است.(5)

ص: 405


1- . محمدمهدی آصفی، چالش های معاصر و برنامهٔ رویارویی اسلامی، ص163؛ میخائیل پل و خالد دوران، اسامه بن لادن و تروریسم جهانی، ص21.
2- . عبدالعلی قوام، «تروریسم به جای کمونیسم؛ استراتژی دشمن سازی در آمریکا»، روزنامه جام جم، ش656، 27/5/1381، ص8.
3- . مصطفی امه طلب، «غفلت غربی و بیداری اسلامی: دو حرکت متعارض در دنیای معاصر»، فصل نامه 15 خرداد، س4، دوره 3، 1386، ص139.
4- . رحمت الله ضیایی، کالبدشکافی عقاید وهابیت، ص211؛ محمد جواد مغنیه، هذه هی الوهابیة، ص188.
5- . علی اکبر نیک زاد تهرانی، بازخوانی تکفیر و تکفیرگرایی ، ص37.
د. شیعه ستیزی

بیداری اسلامی با یک پارچگی و همکاری شیعیان و اهل سنت پدید آمد و شیعه، به خصوص شیعیان انقلابی ایران، یکی از عوامل اصلی پیدایش بیداری امت اسلامی در سراسر جهان بودند و مخالفت صریح خود را با صهیونیسم و استکبار جهانی، اعم از شرق و غرب، در گفتار و عمل، اعلام کردند. لذا آمریکا برای محدودسازی ایران و ایدئولوژی انقلابی آن، به جای حمله نظامی، سیاست های دیگری در پیش گرفت که یکی از مهم ترین آنها یاری رساندن به جنبش های رادیکالیست ضدشیعی جریان های تکفیری بود.(1) جریان های تکفیری همواره شیعه ستیزی را در صدر اقدامات خود قرار دادند و ضمن کافر خواندن شیعه امامیه، اعلام کردند هر کسی که در کفر آنها شک کند نیز کافر است.(2) آنها برای مخدوش جلوه دادن مذهب شیعه، به افترا و دروغ گویی روی آورده اند و علیه مذهب تشیع فعالیت می کنند.(3)

ه. اسلام هراسی

بیداری اسلامی بر اساس پیش زمینه های دینی، فرهنگی، تاریخی و سیاسی، دشمن اساسی پروژه رژیم صهیونیستی و غرب در سلطهٔ جهانی آنهاست، چراکه پروژه ای اسلامی را با خود به همراه دارد که با معیارهای جهان لائیک معاصر و دیدگاه های غرب مطابقت ندارد و تسلط غرب بر منطقه را برنمی تابد و به دنبال تغییر و اصلاح رژیم های عربی فاسد و مستبد هم پیمان با غرب است. لذا بیداری اسلامی در محور دشمنی غرب قرار گرفت و غرب تلاش بسیاری در تخریب چهره این نهضت در جهان داشت و با حکام کشورهای عربی نیز برای ممانعت از پیشرفت بیداری اسلامی ائتلاف کرد. غرب برای سرکوب این نهضت، از معیارهایی استفاده کرد که حتی مغایر با ارزش های خود بود؛ دیکتاتوری، قلع و قمع آزادی ها و کشتار مسلمانان، فقط بخشی از این معیارها بود که جریان های تکفیری برای جلوگیری از نفوذ بیداری اسلامی در این کشورها با همراهی غرب پیاده کردند.

ص: 406


1- . ژیلبر آشکار، جدال در توحش؛ 11 سپتامبر و ایجاد بی نظمی نوین جهانی، ص63-65.
2- . حسن بن فرحان مالکی، مبلغ نه پیامبر، ص119.
3- . سید داوود آقایی، سیاست و حکومت در عربستان سعودی، ص49؛ و نک.: محمد قفاری، اصول مذهب الشیعه الامامیه الاثنی عشریه، ج3، ص1392.

عمل کرد دولت مردان غربی در خصوص جریان های تکفیری، گواه آن است که آنها در پی ترویج این تصورند که اسلام، دین جنگ و کشتار است و مسلمانان، عامل بحران و ناامنی در جهان هستند. این سیاست تا بدان جا پیش رفته که آنها جنگ طلبی خود در افغانستان و هزینه کردن میلیاردها دلار پول را با نام مقابله با افراط گرایی اسلامی و نجات کشورهای اسلامی توجیه می کنند. در حقیقت جهان غرب با انعکاس و بزرگ نمایی فعالیت های ضدبشری جریان های تکفیری، به گسترش اسلام هراسی دامن زده است و با نوشتن اقدامات تروریستی به پای اسلام، چهره این دین عزت بخش، حرکت آفرین و مردمی را در افکار عمومی جهان منفور نشان می دهد. بدین ترتیب تکفیری ها ابزاری برای جهان غرب، در راستای مدیریت تحولات انقلابی و جهت دهی آن برای تأمین منافع نظام سلطه شده اند؛(1) به طوری که وجود خشونت و افراطی گری جریان های تکفیری، دلیل طبیعی و روشنی بر ضرورت خوف و هراس از اسلام از ناحیه مردم دنیا تلقی می شود و وجود این گروه ها، توجیه به ظاهر منطقی و حقوقی برای هر گونه اقدام غرب و صهیونیسم به منظور ایجاد فشارهای امنیتی و سرکوب های سیاسی، محدودیت و تبعیض های اجتماعی و همچنین مقابله و جلوگیری از نفوذ و گسترش فکری- فرهنگی اسلام در سطح جهان است. همان گونه که مشاهده می شود، طرح اساسی غرب برای ایجاد اسلام هراسی در جهان، استفاده از روش هویت علیه هویت است و آنها به وسیله راه اندازی گروه های تکفیری، که به ظاهر هم مسلک با مسلمانان هستند، قصد دارند ریشه اسلام را نابود کنند.

هراسی که غربیان از اسلام و مسلمانان ایجاد می کنند عموماً با عناوینی نظیر تروریسم، افراط گرایی، واپس گرایی، یا صفاتی مانند ضد آزادی و ضد حقوق زنان، یا حتی عناوین دیگری مانند «دیکتاتور» و به اسم دین نمود پیدا می کند. همچنین، گاه مسلمانان را به مزدوری برای کشورهای دیگر و فرصت طلبی و نداشتن قدرت برای ارائه برنامه واقعی برای مدیریت کشور و ترتیب دادن به مناسبات خارجی متهم می کنند. حتی اگر بعضی از این اتهامات در خصوص جریان های تکفیری درست باشد، برای انزوای مسلمانان و تبدیل اسلام به دینی هولناک، کافی است.

ص: 407


1- . محمدمهدی آصفی، چالش های معاصر و برنامهٔ رویارویی اسلامی، ص49 و 164؛ فادی اسماعی، «پدیدهٔ اسلام ترسی»، ترجمه: پرویز شریفی، بولتن ماهانهٔ اسلام و غرب وزارت خارجه، سال اول، پیش شماره دوم، 1376، ص33.

بنابراین، بزرگ ترین آسیب جریان های تکفیری نه فقط لطمه به نهضت بیداری اسلامی، بلکه ایجاد پدیده اسلام هراسی در کل جهان است. مقام معظم رهبری در سخنان خود در دیدار مسئولان نظام و میهمانان کنفرانس وحدت اسلامی (29/10/1392) به این آسیب جدی اشاره کردند و فرمودند: «این [آسیب] خواستهٔ استکبار است. غرب برای اینکه بیداری اسلامی را تحت الشّعاع قرار دهد، هم مسلمان ها را به جان هم می اندازد، هم با بزرگ نمایی از طریق دستگاه های تبلیغاتی، اسلام را در چشم افکار عمومی دنیا خشونت آمیز جلوه می دهد».

و. اخلال در الگوپذیری از ایران

انقلاب اسلامی ایران علاوه بر انتقال پیام پیروزی و سعادت بخشی به بیدارگران اسلامی، راهبردهای قدرت های غربی در منطقه را به چالش کشاند و با چنین ظرفیتی، مبنای تحوّلات جدید اجتماعی- سیاسی در قالب ضدیت با استعمار غربی شد؛ به نحوی که امروزه این انقلاب، حتی در نظر غیرمسلمانان به نماد قدرتمند و افتخارآمیزی برای مبارزه با امپریالیسم و استکبار جهانی تبدیل شده است. این توان الهام بخش انقلاب اسلامی در حوزه جهان اسلام، چشم انداز جدیدی ایجاد کرد و موجب شد جنبش های بیداری اسلامی در این حوزه، چه به لحاظ ماهیت و راهبرد و چه به لحاظ تاکتیک و شعارها، تحت تأثیر گفتمان انقلاب اسلامی قرار بگیرند.

جهان اسلام به تأثیر از انقلاب اسلامی از رخوت و انفعالِ چندین قرنی خارج، و با ظهور بیداری اسلامی، به مرور به استراتژی سیاست خارجی ایران نزدیک شد. اما جریان های تکفیری افزایش نفوذ ایران در بیداری اسلامی را تحمّل نکردند. در نگاه این جریان، تداوم این وضع به منزله بر هم خوردن توازن قدرت در جغرافیای سیاسی منطقه به نفع جریانی است که سابقه دیرینه ای از اختلافات ایدئولوژیک با آن دارد. بنابراین، این جریان با تکیه بر شکاف مذهبی و فرهنگی کوشید ضمن کاستن از توان الگوی سیاست خارجی ایران، در فرآیند نفوذ منطقه ای و احیاناً جهانی آن اخلال ایجاد کند.(1)

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، از همان آغاز حرکت جریان های انقلابی در جهان، استکبار جهانی به فکر راه چاره افتاد و در کنار تحریم ها و جنگ و ناامنی، به مبارزه تبلیغاتی و

ص: 408


1- . نک.: محمد أسود عبدالرزاق، فرهنگ جنگ عراق - ایران، ص17-20.

فرهنگی با انقلاب اسلامی پرداخت و سعی در وارونه جلوه دادن مواضع و آرمان های انقلاب اسلامی کرد. به یقین می توان گفت اگر مواضع و دیدگاه های مترقی انقلاب اسلامی به گوش مظلومان جهان در کشورهای اسلامی و غیراسلامی می رسید، تحول عظیمی در دنیا رخ می داد و زمین چهره جدیدی به خود می گرفت. گواه روشن این ادعا این است که هر جایی که این پیام نورانی به صورت شفاف به مردم رسید، در آنجا تحولی شگرف ایجاد شد. نمونه عینی آن را تشکیل حزب الله در لبنان، و جهاد اسلامی و حماس در فلسطین است که جایگزین های مناسبی برای جنبش امل (در لبنان) و جنبش فتح (در فلسطین) شدند و چهره منطقه را تغییر دادند. اگر امروز به روشنگری در زمینه اسلام و انقلاب اسلامی پرداخته نشود، جریان های تکفیری که ابزار دشمن در منطقه هستند، علاوه بر مشوش کردن چهره اسلام، محوریت تحولات منطقه را عهده دار شده، حرکت های اسلامی را به انحراف خواهند کشاند.

2. راهکارهای مقابله با جریان های تکفیری، با توجه به نقش برخی نهادهای علمی
اشاره

پیش گیری از نفوذ و گسترش جریان های تکفیری، نیازمند تلاش و همت تمام مسلمانان جهان است. همچنین، لازم است همه نهادها و سازمان های جوامع اسلامی، برنامه های خود را در این زمینه جهت دهی کنند. در این میان، دانشگاه ها و مراکز علمی، نقش مؤثرتری نسبت به دیگر نهادها، در عرصه علمی- فرهنگی در جهت دفاع از اسلام و مقابله با جریان های تکفیری دارند؛ از این رو در این قسمت با توجه به شرح وظایف و اسناد برخی دانشگاه ها و مؤسسات مطرح در این زمینه، راهکارهایی کاربردی برای مقابله با جریان های تکفیری ارائه می شود، که مهم ترین آنها عبارت اند از:

الف. نشر و ترویج معارف قرآنی و اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله و سلم

بستر اصلی و اولیه نظریه کلان بیداری اسلامی مبتنی بر معارف قرآنی و اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله و سلم است و ملت های مسلمان در این قالب، قادر به حرکت و اقدام در جهت نیل به آزادی، عزّت و کرامت و تحقّق اهداف اصیل قرآن و اسلام ناب هستند. اما اخیراً این نهضت، با قوت گرفتن جریان های تکفیری دچار چالش هایی شد که مهم ترین راه برون رفت از این بحران و

ص: 409

آسیب هایی که بر این نهضت وارد شد «بازگشت به قرآن و ترویج اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله و سلم » به عنوان اصلی ترین نقطه مشترک میان مسلمانان است؛ چراکه اختلاف نظرهای موجود میان مذاهب، امری انکارناپذیر است و شیعه و سنی باید با در نظر گرفتن مشترکات مذهبی و تعمق بیشتر در خصوص مصالح عالم اسلام، بدانند که برخلاف دیدگاه جریان های تکفیری، شیعه و سنی دشمن و عامل تهدید یکدیگر نیستند و هر دو با کمک یکدیگر موجب عزت اسلام و قوام امت اسلامی می شوند. قرآن این عملکرد را در جهت توافق با اهل کتاب، این گونه بیان کرده است: )قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلَی کَلَمَةٍ سَوَاء بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ(؛ بگو: ای اهل کتاب! بیایید به سوی سخن دادگرانه ای که میان ما و شما مشترک است، که جز خدای یگانه را نپرستیم.(1) بر این اساس مسلمانان نیز باید بر مبنای قرآن، اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله و سلم را جهانی کنند و با ترورهای وحشیانهٔ تکفیری ها، که منجر به اسلام هراسی جهانی می شود، مقابله کنند.

در حقیقت اسلام، ظرفیت ها و زمینه های لازم برای تحقق آزادی، رفاه اقتصادی، کرامت انسانی و ... را فراهم می کند(2) و لازمهٔ چنین طرحی، التزام کشورهای اسلامی به آموزه های قرآنی و حرکت در مسیر اسلام حقیقی است. برای مثال، اگر مسلمانان تحت تسلط قدرت های طاغوتی کفار قرار نگیرند، به عزت و سربلندی می رسند. اما دور ماندن مسلمانان از قرآن، موجب می شود جریان های تکفیری با تفکر و رفتار خود، در خدمت کفار و دشمنان اسلام قرار گرفته، باعث تسلط کفار بر مسلمانان شوند؛(3) آن هم در عصری که استعمار جهانی با تمام امکانات فرهنگی و نظامی خود، در جهت نابودی اسلام و مسلمانان، با هم دستان خود متحد شده و بسیاری از کشورهای اسلامی را تحت تسلط خود درآورده است.

به سبب غفلت کشورهای اسلامی، مسلمانان جهان زیر سایه استعمار و استکبار زندگی کرده اند و اغلب حکومت های دیکتاتوری داشته اند؛ با انقلاب عظیم اسلامی ایران، جرقه های بیداری اسلامی در کشورهای مختلف اسلامی زده شد و حدود سی سال پس از انقلاب ایران، جهان

ص: 410


1- . سوره آل عمران (3)، آیه 64.
2- . نک.: سوره نساء (4)، آیه 144 و 139 و 141؛ سوره مائده (5)، آیه 51 و 57.
3- . محمدمهدی آصفی، چالش های معاصر و برنامهٔ رویارویی اسلامی، ص49.

اسلام دچار دگرگونی ها و تحولات فراوانی شد که آیت الله خامنه ای از آن به «بیداری اسلامی» یاد کردند.

در جهت نشر و ترویج معارف قرآنی و اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله و سلم ، نهادهای علمی و مراکز پژوهشی در حوزه خاورمیانه و جهان اسلام، نقش مهمی دارند و می توانند ضمن تبیین مطالب، جنبه علمی- عملی پیدا کرده، افراد، گروه ها، جریان ها، سیاست ها و راهبردهای مختلفی را که در جهان اسلام دنبال می شود رصد کنند. اتفاقات امروز، حاصل برنامه ریزی های دیروز بازیگران آن است و شناخت به موقع خطر، واکنش مناسب به موقع را ممکن می سازد. این امر نیازمند تأسیس نهادهایی است که جهان اسلام را دائماً رصد کند.

هرچه شناخت از موافقان و مخالفان وحدت اسلامی بیشتر شود، قدرت در خلق ابتکارات تقریبی بیشتر خواهد شد. جریان های تکفیری برای اغراض خود، تمامی اختلافات درونی میان مسلمانان از مذاهب مختلف را رصد و آنها را بایگانی می کنند؛ سپس با برجسته کردن همین نقاط اختلاف، نقاط ضعف جهان اسلام را نشانه می روند. از این رو برای حضور فعال در جهان اسلام باید به پژوهش جدی تری پرداخت و محصولات فرهنگی بیشتری در مقابل تهاجمات جریان های تکفیری به جهان اسلام ارائه کرد. سخن آیت الله خامنه ای درباره بیداری اسلامی آن است که در ترویج اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله و سلم بیدار و هشیار عمل کنیم. یکی از راه های تحقق این بیداری، جست وجوی دائمی و ایجاد نظام بایگانی قابل رجوع برای دستاوردها و تجربیات گذشته، با کمک نهادهای علمی است.

در میان نهادهای علمی، سازمان فرهنگ و ارتباطات، در اساس نامه خود اولین هدف از تأسیس این سازمان را چنین بیان داشته است: «احیا و گسترش تفکر و معارف اسلامی در جهان به منظور بیداری مسلمانان و ابلاغ پیام اسلام راستین به جهانیان» (ماده 2، بند 1).(1) سازمان در جهت تحقق این هدف، وظایفی برای خود برشمرده، از جمله: «تألیف، ترجمه و انتشار کتب و نشریات مناسب به منظور معرفی علوم، معارف، فرهنگ و تمدن اسلامی و ایرانی و تبادل فرهنگی با سایر کشورها» (ماده 3، بند 8). همچنین اولین هدف تأسیس مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام نیز «احیا و گسترش

ص: 411


1- . اساس نامه سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی، مصوب مورخ 30/08/1374 شورای عالی انقلاب فرهنگی.

فرهنگ و معارف اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله و سلم و حراست و دفاع از حریم قرآن کریم و سنت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و اهل بیت عصمت علیهم السلام » است (ماده 4).(1)

امروز یکی از وظایف مهم و حیاتی این گونه سازمان ها، احیا و گسترش تفکر ناب اسلامی در سراسر جهان است، که می توان با برگزاری همایش های بین المللی و منطقه ای، حمایت از گروه های اسلام گرا در کشورهای مختلف و انتقال تجربه انقلاب اسلامی و ارائه راهکار برای خروج از بن بست ها و مشکلات پیش روی اسلام گراها در جریان بیداری اسلامی این هدف را محقق کرد. همچنین باید این مراکز به رسالت مهم خویش در این پیچ تاریخی جامه عمل بپوشانند؛ «من نام لم ینم عنه!»؛ اگر ما در خواب باشیم، دشمن اسلام خواب ندارد، بدیهی است که اگر نهادهای علمی اسلامی این خلأ را پر نکنند، جریان افراطی تکفیری، راهبری این بیداری اسلامی را به دست گرفته، با تفکرات و اندیشه های افراطی خویش، بیداری اسلامی را به قهقرا برده و باعث انحراف بیداری اسلامی خواهد شد. اگر برای مقابله با جریان تکفیری اقدامی عملی نشود، آنها بیداری اسلامی را منحرف می کنند و نه تنها این بیداری سودی به حال جهان اسلام نخواهد داشت، بلکه خود به عنوان یک خطر جدید در سراسر بلاد اسلامی رخ می نماید. باید دانست که دشمنان اسلام تخصص کافی در ایجاد انحراف در حرکت های ضداستکباری و ضداستعماری دارند و اگر زمان از دست برود، جریان تکفیری داعش و جریان هایی که دشمنان اسلام ایجاد خواهند کرد، راهبری و مدیریت بیداری اسلامی را به دست خواهند گرفت.

در اساس نامه نهاد علمی جامعة المصطفی العالمیه سه هدف در راستای نشر اسلام حقیقی بیان شده است: «تربیت مجتهدان، عالمان، محققان، متخصصان، مدرسان، مبلغان، مترجمان، مربیان و مدیران پارسا، متعهد و زمان شناس»؛ «تبیین، تولید و تعمیق اندیشه دینی و قرآنی و توسعه نظریه های اسلامی در زمینه های گوناگون»، و «نشر و ترویج اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله و سلم مبتنی بر معارف قرآن و اهل بیت علیهم السلام » (ماده 9، بند 1 و 2 و 3).(2) برای تحقق این اهداف، جامعة المصطفی یکی از اصلی ترین وظایف خود را «ایجاد کرسی های علمی- آموزشی با اولویت اسلام شناسی و شیعه شناسی در دانشگاه ها و مراکز علمی» تعریف کرده است (ماده 10، بند 15).

ص: 412


1- . اساس نامه مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام ، مصوب مورخ 6/2/1379، مقام معظم رهبری (مد ظله العالی).
2- . اساس نامه نهاد علمی و آموزشی جامعة المصطفی العالمیة، مصوب مورخ 21/8/1387، شورای عالی انقلاب فرهنگی.

جامعة المصطفی با تربیت مبلغان اسلامی به زبان های مختلف و توسعه فعالیت های تبلیغی و ترویجی در سراسر عالم، از یک سو، با تبلیغ اسلام در میان مردم موجب گرایش و علاقه مندی مردم دنیا به اسلام اصیل می شود و از سوی دیگر، با تدریس اسلام در مراکز علمی و پژوهشی دنیا و استفاده از رسانه های مدرن امروزی، موجب آشنایی غیرمسلمان ها با اسلام شده، با ایجاد ذهنیت صحیح در خصوص اسلام، در موارد تبلیغ دشمنان علیه اسلام و الگوسازی منفی نظیر طالبان و القاعده و داعش، موجب ایجاد تمایز بین نسخه های جعلی اسلام و اسلام ناب در اذهان مردم دنیا خواهد شد.

همچنین، دانشگاه ادیان و مذاهب در جهت ترویج اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله و سلم اقدامات بسیاری انجام می دهد، از جمله انجام پژوهش های بنیادی، کاربردی و تطبیقی در جهت نظریه پردازی اسلامی (ماده 3، بند 5).(1) مجمع جهانی تقریب مذاهب نیز با همین هدف اساس نامهٔ خود را تنظیم کرده است؛ چنانچه در بند الف از ماده پنجم، در بیان اولین هدف تأسیس مجمع آورده است: «کمک به امر احیا و گسترش فرهنگ و معارف اسلامی و دفاع از حریم قرآن کریم و سنت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ».(2)

ب. تلاش در جهت تحقق و تحکیم وحدت مسلمانان

تقریب بین مذاهب اسلامی بهترین راهکاری است که می تواند خطرات جریان های تکفیری را دفع کند. در این زمینه علمای شیعه و اکثریت علمای اهل سنت در مقابل جریان های تکفیری موضع گرفته، معتقدند تکفیر، بلایی است که جوامع اسلامی را گرفتار تفرقه کرده است و هیچ مبنای عقلی و نقلی صحیحی ندارد؛ چراکه در اسلام بر تألیف قلوب و وحدت و پرهیز از نسبت کفر و ارتداد به یکدیگر، تأکید شده است.(3) اصولاً ایجاد الفت و سعی در راه اصلاح ذات البین میان امت اسلامی از مهم ترین اصول اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله و سلم است که باعث غضب و ناکامی دشمنان اسلام می شود. بدین منظور بر دولت های موافق نظریه تقریب و ضد تفکر تروریسم، نوعی هم گرایی و هم سویی لازم است. همچنین، باید نشست های مشترکی میان

ص: 413


1- . اساس نامه دانشگاه ادیان و مذاهب، مصوب مورخ 28/10/1389، شورای عالی انقلاب فرهنگی.
2- . اساس نامه مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، مصوب مورخ 17/7/1380، شورای عالی انقلاب فرهنگی.
3- . بسّام الصباغ، بلاء التکفیر، ص50.

اندیشمندان، علما و فرهیختگان جهان اسلام برگزار شود تا به تبیین مبانی تقریب و بررسی اندیشه های تکفیری و آسیب ها و تخریب هایی که این جریان بر جهان اسلام وارد می کند بپردازند.

تحقق و تحکیم وحدت اسلامی، از مهم ترین اهداف و برنامه های جمهوری اسلامی ایران است. از این رو نهادها و سازمان های علمی نیز فعالیت های خود را در این زمینه جهت دهی می کنند؛ از جمله مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی که با هدف «گسترش اندیشه تقریب بین اندیشمندان و فرهیختگان جهان اسلام و انتقال آن به توده های مسلمان و آگاه کردن آنها از توطئه های تفرقه انگیز دشمنان» (ماده 5، بند ج)، «سعی در ایجاد هماهنگی و تشکیل جبهه واحد در مقابل توطئه های تبلیغاتی و تهاجم فرهنگی دشمنان اسلام بر اساس اصول مسلم اسلامی» (ماده 5، بند ه-)، «تأسیس جماعت های تقریبی در نقاط مختلف دنیا» (ماده 6، بند و) و در نهایت «کمک به انجمن ها، مؤسسات و افراد متمایل به تقریب» (ماده 6، بند ز) تأسیس شده است. شاید بتوان گفت مناسب ترین زمینه برای ظهور و بروز و تبلیغ و گسترش جریان های تکفیری، وجود اختلافات شدید و دامن زدن به تفرقه های قومی و مذهبی در جهان اسلام است. اگر جماعت های تقریبی مختلف در سراسر بلاد اسلامی تشکیل شود، یا مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، اقدامی جدی برای حمایت از فعالیت های تقریبی در سراسر دنیا انجام دهد، چه بسا راه حلی جدی برای مقابله با گسترش جریان های تکفیری در جهان اسلام باشد.

ایجاد وحدت اسلامی از اهداف عالیهٔ سازمان فرهنگ و ارتباطات نیز هست؛ در بند ششم از دومین مادهٔ اساس نامه این سازمان در بیان اهداف سازمان آمده است: «فراهم آمدن زمینه های وحدت میان مسلمانان و تشکیل جبهه واحد بر اساس اصول مسلم اسلامی». سازمان فرهنگ و ارتباطات می تواند با ایجاد جبهه واحد اسلامی در سراسر بلاد اسلامی، با تأکید بر اشتراکات و پرهیز از اختلاف افکنی، زمینه را برای تکفیری هایی که با همه فرقه های اسلامی دشمن هستند از بین ببرد و عرصه را بر آنها تنگ کند؛ یدالله مع الجماعه؛ امروز راه حل اصلی برون رفت از خطر تکفیری ها، اتحاد واقعی بین مسلمانان جهان است و سازمان فرهنگ و ارتباطات رسالت مهمی در این زمینه بر عهده دارد.

ص: 414

اصلی ترین هدف تأسیس مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام نیز «ایجاد و تقویت وحدت در میان پیروان اهل بیت علیهم السلام تحت زعامت و رهبری ولی فقیه در راستای تحکیم وحدت امت اسلامی برای مقابله با توطئه های گوناگون استکبار جهانی» و «دفاع از کیان و حقوق مسلمین و پیروان اهل بیت علیهم السلام » است (ماده 4). آشنایی با مذاهب مختلف اسلامی و تأکید بر مشترکات و کم رنگ کردن اختلافات، می تواند نقش مهمی در تقریب بین مذاهب و کاهش زمینه های تنش و رشد قارچ گونه گروه های تکفیری داشته باشد. لذا دانشگاه ادیان و مذاهب دومین هدف از تأسیس خود را این گونه بیان کرده است: «تربیت فضلای اندیشمند، ورزیده و متعهد در زمینه فعالیت های بین ادیانی و بین مذاهبی از جمله مناظرات تخصصی و گفت وگوهای بین ادیان و مذاهب» (ماده 2، بند 2). یکی از عمده ترین فعالیت های این دانشگاه در تحقق هدف مذکور «برگزاری کنفرانس های بین المللی در حوزه ادیان و مذاهب با تکیه بر مشترکات ادیان و مذاهب» است (ماده 3، بند 8). به منظور مقابله با جریان های تکفیری، دانشگاه ادیان با برگزاری کنفرانس های ملی و بین المللی فضایی فراهم می آورد که مذاهب اسلامی در فضایی آرام و با برخورداری از منطق گفت وگو و تأکید بر مشترکات، در جهت تقریب واقعی گام بردارند. بدیهی است گروه های تکفیری، که تمام مخالفان خود را تکفیر می کنند و واجب القتل می دانند، منطق و قدرت گفت وگو ندارند و با اتخاذ چنین راهبردی افشا و منزوی خواهند شد.

دانشگاه ادیان و مذاهب، با وجههٔ بین المللی خود، نظریه های استاندارد اسلامی را که در میان فرقه های اصیل شیعی و سنی وجود داشته و سالیان طولانی به صورت مسالمت آمیز هم زیستی داشته اند و باعث توسعه برادری اسلامی شده اند، در همایش ها و کنفرانس ها و دانشگاه های جهان اسلام توسعه و ترویج می دهد و بدین ترتیب دیگر مجالی برای ترویج دیدگاه های انحرافی تکفیری وجود ندارد.

یکی دیگر از اهداف این دانشگاه، بر طبق اساس نامه، «گسترش اخلاق و ارزش های دینی با تکیه بر مشترکات ادیان توحیدی» است (ماده 2، بند 4). اگر اخلاق دینی و سنت های حسنه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و اهل بیت علیهم السلام ، خصوصاً در مواجهه با مخالفان و دشمنان در جهان اسلام ترویج

ص: 415

شود، فضایی مناسب برای نزدیکی هر چه بیشتر مسلمانان جهان ایجاد می شود و دیگر فضایی برای پیشرفت گروه های تکفیری وجود نخواهد داشت.

ج. آگاهی بخشی در جهت شناخت جریان های تکفیری

ناآگاهی برخی نیروهای فرهنگی و آموزشی کشور و حتی نیروهای نظامی و امنیتی از مذاهب اسلامی و اختلافات و اشتراکات آنها، موجب شده است بعضی برخوردها و مواجهه های فرهنگی و امنیتی بدون آگاهی و استراتژی لازم صورت پذیرد و سبب ایجاد تنش و بعضاً بحران های دینی و مذهبی شود. شاید به جرئت بتوان ادعا کرد که امروز در کشور ما راهبرد واحد و دقیقی در مواجهه با فرق و مذاهب وجود ندارد و هر نهادی برای خود استراتژی هایی دارد که بعضاً با یکدیگر نزاع هم می کنند و همین چالش، زمینه را برای رشد جریان های تکفیری میان شیعه و سنی ایجاد می کند؛ به گونه ای که اساساً یکی از علل رواج جریان های تکفیری، جهل و ناآگاهی بسیاری از نهادها و مسلمانان جهان از این جریان ها و نیز مبانی اصیل دین مبین اسلام است. این نقص خصوصاً در میان تازه مسلمان ها ملموس تر است. امروزه مشهورترین گروه تکفیری تروریستی با عنوان جریان داعش، مدعی تشکیل دولت اسلامی در سرزمین عراق و شام است که بیشتر نیروهای خود را از میان تازه مسلمانان اروپایی و آسیایی جذب می کند. اگر برنامه مدون و هوشمندانه ای برای آگاهی بخشی در جهت نشر اسلام ناب در میان مسلمانان، خصوصاً تازه مسلمان ها طراحی و اجرا شود، با بسیاری از این کج فهمی ها و افراط و تفریط ها در فهم و اجرای اسلام مقابله خواهد شد. اگر اسلام به خوبی معرفی شود، این جریان ها نمی توانند با نشر ناقص اسلام، چهره این دین را مشوش کنند.

آگاهی بخشی و اطلاع رسانی، وظیفه و فعالیت کلیدی تمامی نهادهای علمی است؛ اما انجام این مسئولیت با هدف مقابله با جریان های تکفیری در حیطهٔ اختیارات نهادهای خاصی است، از جمله مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی که تمام تلاش و کوشش خود را در راه ایجاد آشنایی و تفاهم بیشتر بین علما، متفکران و پیشوایان مذهبی جهان اسلام در زمینه های اعتقادی، فقهی، اجتماعی و سیاسی (ماده 5، بند ب) و «رفع بدبینی ها و شبهات بین پیروان مذاهب اسلامی» (ماده

ص: 416

5، بند و) و «تألیف، تحقیق، نشر و توزیع کتب و مطبوعات و تحقیقات و بررسی های علمی و اجتماعی مناسب در زمینه مسائل مشترک مذاهب اسلامی» (ماده 6، بند ب) قرار داده است.

نهاد علمی- آموزشی جامعة المصطفی العالمیه در جهت این آگاهی بخشی «برگزاری دوره های کوتاه مدت، کاربردی و اعطای فرصت های مطالعاتی متناسب با نیاز جوامع مختلف» (ماده 10، بند 5) و «تهیه و تدوین محتوای آموزشی مورد نیاز» (ماده 10، بند 8) را در دستور کار خود دارد.

دانشگاه ادیان و مذاهب نیز، طبق وظایفی که در اساس نامه برای خود برشمرده، به «اطلاع رسانی و انتشار کتاب، مجله و دایرة المعارف» (ماده 3، بند 9) و «برنامه ریزی مناسب جهت تأمین دانش، آگاهی و سایر نیازهای ضروری جامعه فرهنگی کشور در حوزه ادیان و مذاهب» (ماده 3، بند 2) مبادرت می ورزد. «رشد و ارتقا و اصلاح وضع فرهنگی، تبلیغی- سیاسی، اقتصادی و اجتماعی مسلمانان به ویژه پیروان اهل البیت علیهم السلام در جهان» (ماده 2، بند 8) از اهدافی است که سازمان فرهنگ و ارتباطات نیز برای خود برشمرده است.

د. فعالیت های بین المللی

اندیشه گروه های تکفیری که از میان مسلمانان برخاسته اند و غیر خود را از حیث اعتقادی خطرناک محسوب می کنند و بر مبنای عقاید انحرافی خود، به قتل آنها می پردازند، دغدغه تمام ادیان و مذاهب در جهان معاصر است. از آنجایی که این گروه ها خود را مسلمان معرفی می کنند، لازم است در سطح بین المللی شناسایی دقیق شوند تا مشخص شود که این عناصر، دست ساخته چه مبانی فکری ای هستند و در اثر اقدامات جنایت کارانه این افراد، چه بسترهایی فراهم می شود تا کلیت اسلام و مسلمانان در مظان اتهام قرار گیرند. ناسازگاری عقاید تکفیری ها با اندیشه های اسلامی را نیز باید برای تنویر افکار عمومی در عرصه بین الملل روشن ساخت تا از مسلمانان سراسر جهان رفع اتهام شود.

یکی از مسیرهای عملی شدن این راهکار، از طریق نهادهایی است که در عرصه بین المللی فعالیت علمی- فرهنگی دارند. با ایجاد ارتباطات علمی- پژوهشی و تبادل اساتید و دانشجویان و دیدارهای علمی مؤسسات دینی و علمی کشور با دانشگاه های معتبر داخلی و خارجی، زمینه

ص: 417

شناخت بیشتر فرق و مذاهب از یکدیگر ایجاد خواهد شد و بسیاری از شبهات و ذهنیت های منفی ایجادشده، اصلاح خواهد شد.

به منظور فعالیت های بین المللیِ مقابله ای با جریان های تکفیری، وظیفهٔ گسترش مناسبات فرهنگی با ملل و اقوام مختلف به خصوص مسلمانان و مستضعفان جهان، به عهدهٔ سازمان فرهنگ و ارتباطات نهاده شده است (ماده 2، بند 3). از این رو در اولین بند از وظایف این سازمان در اساس نامه آمده است: «سیاست گذاری و هماهنگی کلیه فعالیت های فرهنگی- تبلیغی در خارج از کشور (ماده 3)؛ همچنین «تعیین ضوابط و مقررات ناظر بر تهیه و انتشار کتب، نشریات و سایر محصولات فرهنگی - تبلیغی برای خارج از کشور و نظارت بر حسن اجرای آن» از وظایف این سازمان است (ماده 3، بند 6). سازمان فرهنگ و ارتباطات موظف است با گسترش مناسبات فرهنگی با ملت های مختلف جهان، فرهنگ ناب اسلامی را تبلیغ و ترویج کرده، فاصله زیاد جریان های تکفیری با اسلام را روشن کند. بدیهی است که گسترش مناسبات فرهنگی یکی از بهترین ابزارهای ایمن سازی جهان اسلام با خطر تکفیری هاست، چراکه این گروه های تکفیری فرهنگ قابل عرضه ای به جهان ندارند، و در این تقابل فرهنگی نمی توانند حریف قابلی برای جمهوری اسلامی باشند. مشابه این وظیفه را می توان در شرح وظایف جامعة المصطفی العالمیه در اساس نامهٔ این نهاد مشاهده کرد که آمده است: «گسترش روابط و همکاری های علمی- فرهنگی با مؤسسات و مراکز آموزشی، پژوهشی و فرهنگی سراسر جهان» (ماده 10، بند 13). بدین منظور دانشگاه ادیان و مذاهب نیز فعالیت های بین المللی خود را در حیطهٔ «ارتباط آموزشی و پژوهشی با اندیشمندان و مراکز علمی دین پژوهی داخل و خارج از کشور» دنبال می کند (نک.: ماده 3، بند 4).

ه. پاسخ به شبهات فرق انحرافی

یکی از ترفندهای فرق انحرافی برای پیش برد اهداف خود، شبهه افکنی برای دیگر فرقه هاست. چنانچه جریان های تکفیری از ناآگاهی اهل سنت از عقاید شیعه، سوء استفاده کرده، مواردی را جزء باورهای شیعه معرفی می کنند و اتهاماتی را به شیعیان وارد می سازند که حقیقت ندارد. از این رو برای زدودن این اتهامات و شناخت حقیقی مذاهب از یکدیگر، لازم است فضای

ص: 418

گفت وگوی آزاد و عاری از تعصب، میان مذاهب ایجاد شود.(1) چنانچه انبیای الاهی نیز برای روشن شدن حقیقت، روش گفت وگو را در پیش می گرفتند.(2)

گفت وگوهای بین المللی کمک می کند تا مسئولان جوامع، در تشخیص خود و تمییز حق از باطل دچار خطا نشوند. برادران اهل سنت در سراسر جهان، باید بدانند ایران در پی ایرانی کردن عرب ها یا شیعی کردن سایر مسلمانان نیست؛ بلکه به دنبال دفاع از قرآن و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و احیای امت اسلامی است و برای پیروزی بیداری اسلامی، کمک به مجاهدان اهل سنت، سازمان های حماس و جهاد مجاهدان شیعی حزب الله را به یک اندازه واجب می داند. ملت و حکومت اسلامی ایران همواره جهانیان را به جای ترور، به قیام ملت ها دعوت می کند؛ به جای غلبه و رویارویی مذاهب، به وحدت اسلامی فرا می خواند؛ به جای ایجاد شدت در برتری قومی و نژادی، در جهت برادری مسلمانان تلاش می کند و نهایتاً ایران اسلامی، به جهاد اسلامی با همکاری پیروان تمام مذاهب اسلامی، علیه دشمنان اسلام معتقد و ملتزم است.

در این میان نباید نقش نهادهای علمی را در عرصه بین الملل در پیش گیری از رشد جریان های تکفیری نادیده گرفت. از جمله سازمان فرهنگ و ارتباطات که طبق بند هفتم از دومین ماده که اهداف سازمان را برمی شمرد، یکی از اهدافش مقابله فکری با فرهنگ ضددینی، ضداسلامی و ضدانقلابی و آگاه کردن مسلمانان از توطئه های تفرقه انگیز دشمنان است. از این رو سازمان فرهنگ و ارتباطات وظیفه دارد در خصوص تبلیغ اسلام وارونه از جانب تکفیری ها اقدام کند. بهترین راهکار در این زمینه، علاوه بر تبیین قرائت صحیح و مستند از اسلام، ایجاد ارتباط با مراکز علمی و فرهنگی جهان اسلام و ایجاد همکاری های فعال در جهت مقابله با قرائت های دروغین و خطرناک از قرآن و اسلام است. بدیهی است اگر نهادهای جامعه، به این امر اقدام کنند، خطر جریان های تکفیری در جهان منعکس شده، مقابله با آنها میسر خواهد شد.

دانشگاه ادیان و مذاهب نیز در این زمینه، اهداف تأسیس خود را در اساس نامهٔ دانشگاه بدین ترتیب بیان کرده است: «تقویت نهضت پاسخ به شبهات و کرسی های نقد و گفت وگو در عرصه اشتراکات و اختلافات مذاهب و دفاع علمی و منطقی از اسلام و تشیع» (ماده 2، بند 3) و

ص: 419


1- . محمد عبد الحکیم حامد، ائمة التکفیر، ص397 و 398.
2- . نک.: سوره آل عمران (3)، آیه 68.

«آموزش و تربیت افراد صاحب نظر برای دفاع عالمانه و منطقی از اسلام و تشیع و مناظره و گفت وگوی انتقادی با سایر ادیان و مذاهب» (ماده 3، بند 6) و «شناسایی آسیب ها و تهدیدات فرقه های انحرافی و پاسخ گویی به آنها» (ماده 3، بند 10).

البته مطالعات و پژوهش های علمی این نهادها، نباید فقط به صورت آکادمیک و صرفاً ارائهٔ مقالات و نشست های علمی در مراکز و مؤسسات علمی و دینی باشد؛ بلکه باید از علم موجود عبور کرده، با شناسایی تهدیدات و شبهات جدید، علم جدید تولید کنند و علوم و پژوهش های قبلی را زمینه ای برای تولید علوم جدید قرار دهند. به تعبیر دقیق تر، باید در کنار دانشگاه ها و پژوهشکده ها، که عمدتاً به کار بر روی علوم گذشته متمرکز هستند، به تأسیس هسته هایی همت گماشت که به نیازسنجی و شناسایی تهدیدات و مشکلات جدید در حوزه فرق و ادیان بپردازند، و مبتنی بر آن به تولید علم جدید و تهیه راهبرد و استراتژی های مناسب در مقابل انحرافات جدید و آینده اقدام کرد.

نتیجه

امروزه جریان های تکفیری، بزرگ ترین عامل تهدیدکننده نهضت ییداری اسلامی و امنیت جهانی است. گسترش فعالیت های این گروه، آسیب های بسیاری بر بیداری اسلامی وارد کرده است، از جمله انحراف از باور به دشمن مشترک، تفرقه میان امت اسلامی، شیعه ستیزی و از همه مهم تر مشوش کردن چهرهٔ اسلام در اذهان مردم جهان. نکته قابل توجه اینکه در این شرایط، غرب نیز مهم ترین اولویت خود را مقابله با جبهه بیداری اسلامی قرار داده است.

یکی از محورهای اصلی تلاش غرب در مواجهه با بیداری اسلامی، جدا کردن این نهضت از ماهیت اسلامی آن، از طریق انحراف در عمل کرد برخی گروه ها و جریان های اسلامی است. از این رو یکی از جدّی ترین راهبردهای غرب، بدیل سازی بیداری اسلامی با استفاده از جریان های تکفیری است. تشدید تضادهای درونی منطقه در دستور کار مدیریت غرب قرار دارد و مهم ترین وسیله غرب، ایجاد فتنه مذهبی و تخریب جریان های اسلامی است؛ از این رو به تقویت تفکر جریان های تکفیری پرداخته است؛ جریانی که از بدو تأسیس، در مقابل شیعه و حتی در برابر اسلام قرار گرفت. غرب، از سویی، این گروه ها را تقویت می کند، و از سوی دیگر، جنایاتشان را به

ص: 420

عنوان تروریسم به کل دنیای اسلام منتسب می کند تا چهرهٔ مشوشی از اسلام، فراروی افکار عمومی جهان قرار گیرد.

گروهک های تکفیری با ترور مسلمانان و ایجاد تفرقه، در جهت تأمین منافع رژیم صهیونیستی و قدرت های سلطه، که دشمنان اصلی مسلمانان هستند، گام برمی دارند. اما با آسیب شناسی جریان های تکفیری و تلاش همه جانبهٔ مردم و نهادهای حکومتی، در جهت رفع موانع این جریان در راه تحقق و حرکت بیداری اسلامی، می توان آینده ای روشن برای ملت های مسلمان رقم زد، و بر تارک آن، حکومت جهانی موعود را نظاره گر بود؛ حکومتی که وقوع آن را خداوند متعال، وعده داده است.

ص: 421

منابع

1.قرآن کریم.

2.نهج البلاغه.

3.اساس نامه دانشگاه ادیان و مذاهب، مصوب مورخ 28/10/1389، شورای عالی انقلاب فرهنگی.

4.اساس نامه سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی، مصوب مورخ 30/08/1374، شورای عالی انقلاب فرهنگی.

5.اساس نامه مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام ، مصوب مورخ 6/2/1379، مقام معظم رهبری (مد ظله العالی).

6.اساس نامه مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، مصوب مورخ 17/7/1380، شورای عالی انقلاب فرهنگی.

7.اساس نامه نهاد علمی و آموزشی جامعة المصطفی العالمیة، مصوب مورخ 21/8/1387، شورای عالی انقلاب فرهنگی.

8.اسدعلی زاده، اکبر، چالش های فکری و سیاسی وهابیت، چاپ سوم، مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، قم، 1389.

9.اسدی، علی اکبر، تحولات و مسائل جدید عراق و رویکرد ایران، شادان، تهران، 1387.

10.اسماعی، فادی، «پدیدهٔ اسلام ترسی»، ترجمه: پرویز شریفی، بولتن ماهانهٔ اسلام و غرب وزارت خارجه، سال اول، پیش شماره دوم، 1376.

11.امه طلب، مصطفی، «غفلت غربی و بیداری اسلامی: دو حرکت متعارض در دنیای معاصر»، فصل نامه 15 خرداد، س4، دوره 3، 1386.

12.آشکار، ژیلبر، جدال در توحش؛ 11 سپتامبر و ایجاد بی نظمی نوین جهانی، ترجمه: حسن مرتضوی، اختران، تهران، 1384.

13.آصفی، محمدمهدی، چالش های معاصر و برنامهٔ رویارویی اسلامی، ترجمه: مهدی مقدس، مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، تهران، 1390.

14.آقایی، سید داوود، سیاست و حکومت در عربستان سعودی، نشر کتاب سیاست، تهران، 1368.

15.الگار، حامد، وهابی گری، ترجمه: احمد نمایی، انتشارات آستان قدس رضوی، مشهد، 1386.

16.برزگر، ابراهیم، نظریهٔ وحدت آفرینی دشمن مشترک و کشورهای مسلمان نشین، مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، تهران، 1384.

ص: 422

17.بن لادن، کارمن، پشت پرده بن لادن ها، در بطن پادشاهی، ترجمه: اسماعیل قهرمانی پور، نشر روزگار، تهران، 1384.

18.بهروز لک، غلامرضا، «اسلام سیاسی و اسلام گرایی»، پگاه حوزه، ش209، 1386.

19.پل، میخائیل؛ دوران، خالد، اسامه بن لادن و تروریسم جهانی، ترجمه: هومن وطن خواه، نشر کارون، تهران، 1381.

20.حامد، محمد عبد الحکیم، ائمة التکفیر، دار الفاروق، مصر، 2006.

21.الحباب، مصطفی، الاسلامیون فی عام، مرکز صناعة الفکر، بیروت، 2011.

22.خلیل اسعد، خالد، بن لادن، او را نمی توان شناخت، ترجمه: حیدر سهیلی، جام جم، تهران، 1380.

23.رضوانی، علی اصغر، وهابیان تکفیری، مشعر، تهران، 1390.

24.الصّباغ، بسّام، بلاء التکفیر، دار الشبائر، دمشق، 2008.

25.ضیایی، رحمت الله، کالبدشکافی عقاید وهابیت، مشعر، تهران، 1390.

26.عبدالرزاق، محمد أسود، فرهنگ جنگ عراق - ایران، ترجمه: یوسف فرزانه، بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس، تهران، 1387.

27.علی زاده موسوی، سید مهدی، بیداری اسلامی، چاپ دوم، نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت، تهران، 1390.

28.علی زاده موسوی، سید مهدی، سلفی گری و وهابیت؛ تبارشناسی، آوای منجی، قم، 1391.

29.فدوی، عبدالقیوم، اسامه بن لادن و ماجراها، مفاخر، کابل، 1381.

30.قفاری، محمد، اصول مذهب الشیعه الامامیه الاثنی عشریه، چاپ دوم، [بی جا]، دار الرضا، 1418.

31.قوام، عبدالعلی، «تروریسم به جای کمونیسم؛ استراتژی دشمن سازی در آمریکا»، روزنامه جام جم، ش656، 27/5/1381.

32.مالکی، حسن بن فرحان، مبلغ نه پیامبر، ترجمه: سید یوسف مرتضوی، نشر ادیان، قم، 1386.

33.مغنیه، محمد جواد، هذه هی الوهابیة، دار الحقیقه، [بی جا]، 1414.

34.نیک زاد تهرانی، علی اکبر، بازخوانی تکفیر و تکفیرگرایی، انتشارات نوای قلم، قم، 1389.

ص: 423

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109