معراج النّبی صلی الله علیه وآله و سلّم

مشخصات کتاب

عنوان و نام پدیدآور: معراج النّبی صلی الله علیه وآله و سلّم / نویسنده: فیض الله ویسی

مشخصات نشر:مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان - 1399 ه ش

مشخصات ظاهری: 750ص.

وضعیت فهرست نویسی:فاپا

یادداشت:فارسی.

یادداشت:کتابنامه به صورت زیرنویس.

موضوع:محمد (ص)، پیامبر اسلام، 53 قبل از هجرت - 11ق.

موضوع:معراج

موضوع:معراج -- احادیث

ص: 1

موضوع اول: حاوی چند مطلب

مقدمه:

بسم الله الرحمن الرحیم

وَما یَنطِقُ عَنِ الهَوی*اِن هُوَ اِلّا وَحیٌ یُوحی* عَلَّمَهُ شَدیدُ القُوی* ذوُ مِرّه فاستوی* و هو بِالأُفُقِ الأعلی*

معراج رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم از ضروریات اسلام است. همچنانکه در روایت آمده که هر کس سه چیز را منکر شود شیعه ما محسوب نمی شود. معراج، مسئله قبر، شفاعت

قال الصادق علیه السلام: مَن انَکَرَ ثَلاثَهَ أَشیاءَ فَلَیسَ مِن شیعَتَنا المِعراج وَ المُسائله فِی القَبرِ وَ الشَفاعَه.(1)

یعنی: امام صادق علیه السلام فرمودند: هر که سه چیز را منکر شود

ص: 1


1- سفینه البحار ج3 ص 443

و بعضی ها خیلی راحت همانند سایر چیزها که منکر می شوند، این را هم منکر می شوند و در اعتقادات مسلمین خدشه وارد می کنند که این دسته اصلاً کارشان اینکه در بسیار ی از عقائدحقّه اسلام اخلال کنند و مسلمانان را نسبت به مذهبشان تشکیک کنند که در نتیجه دست بردارند همانندآنان شوند در بی دینی.

عده ای هستند که غرضی هم ندارند اما به محضی که یک مسئله ای با عقلشان منافات داشت و طبق سلیقه عقل خود هماهنگ نشد، آن مسئله را به کلی منکر شوند.

خیال می کنند هر چیزی را عقل منکر است باید خود را ملازم عقل بدانند.

اگر چنین چیزی درست باشد پس بسیاری از مسائل گوناگون با عقل تضاد دارد، پس باید قبول نکنند.

ص: 2

من باب مثال، اسلام می فرماید: ارث یک مرد دو برابر یک زن است اما عقل می گوید فرقی ندارد، پس باید اسلام را تخطئه کند بخاطر درک عقل.

یا مثلاً چون روح قابل رؤیت نیست پس منکر او شود، با مسئله معاد که در بسیاری از مسائل آن با عقل سازگار نیست پس باید رد کند. یا درمسائل مقدرات الهی که بعضی با عقل موافق نیست بحسب ظاهر قبول نکند. یا در مسئله خلّقت و آفرینش انسانها و امثال ذلک در اینکه آیا انسان فاعل مختار است یا مسئله جبر و تفویض در بین می باشد، چقدر اختلاف شده میان فرق مسلمین وحتی بجائی رسیده که بعضی چون با عقلشان هماهنگ نمی آید. مسئله جبر را پیش می کشند و همه چیز را بر عهده خداوند می گذارند.یا عده ای قائل به تفویض شده اند.

ص: 3

و خداوند متعال را بی نقش می دانند و صدها بلکه هزارها مسئله دیگر که در اسلام است و می خواهند همه مسائل را با عقل درست کنند و این شدنی نیست زیرا که عقل انسان محدود است.

و باید بسیاری از مسائل دین را امر امتثالی دانست و تسلیم در برابر اوامر الهی شد. تنها عقل یک قسم آن است.

و بسیاری از مردم دنیا می بینم غیر موحد شدند و عده ی زیادی هم مشرک.

اینکه اسلام می فرماید: در ذات خدا سخن نگو و وارد نشوید که غیر از حیرانی و سرگردانی چیزی نیست. بقول امام باقر علیه السلام: تَکَلَّموُا فی خَلقِ اللهِ وَ لاَ نتَکَلَّموُا فِی اللهِ فیِ الکَلامَ فیِ الله لا یَزدادُ صاحِبَهُ الِّا تَحَیُّراً.درباره خلق خدا سخن بگوئید ،

ص: 4

اما راجع بخدا(ذات باری تعالی) سخن نگوئید زیرا سخن گفتن راجع به خدا جز سرگردانی برای گوینده زیاد نکند. وَ فی رِوایَه اُخرِی عَن حَریز: تَکَلَّموُا فی کُلِّ شیءٍ وَ لا نَتَکَلَّموُا فی ذاتِ الله.(1)

و در روایت دیگر است که درباره هر چیزی سخن بگوئید ولی راجع به ذات خداسخن نگوئید.و بفرمایش امام موسی کاظم علیه السلام: من تکلّم فی الله هلک.(2)

یعنی هر کس در ذات خدا سخن گوید هلاک خواهد شد.

یعنی بهر حال عقل بشر محدود است باید در حدود خودش حرکت کند، اگر از محدوده خود

ص: 5


1- اصول کافی ج 1 ص124
2- انوار البهّیه ص287

خارج شود به الحاد کشیده میشود، ما اینکه به فرمایش قرآن یهود و نصاری و مشرک شدند ونصاری قائل به تثلیت شد بخاطر اینکه می خواستند ذات خداوند را با عقل خودشان درک کنند که این امر محالی است.

پس بنابراین معراج هم از ضروریات دین است که اگر کسی منکر شده بخاطر بعضی ازمسائل که انشاءشرح آن خواهد داده شد و قبول نکرد بفرمایش امام صادق علیه السلام شیعه نیست، همچنانکه بعضی مسئله سؤال کردن در قبر را قبول ندارند یا مسئله شفاعت را قبول ندارند.

خداوند ما را از گناهان و خطاها و تزلزل اعتقادی- دینی، لسانی، قلبی، فکری و... حفظ نماید.

فیض الله ویسی: جمعه 7 صفر المظفر سنه 1428

ص: 6

لغت معراج:

مِعراج بکسر میم به معنی نردبان، پلکان، آنچه به وسیله آن بالا بروند، معارج و معاریج جمع.

عَرَج فیِ السُّلَّم عُرُوجاً وَ مَعرَجَا، بالا رفت بر نردبان .

معراج و معرج و معرج - معارج و معاریج، نردبان- بالا رفتن و صعود، راه.(1)

عرج: العُرُوجُ ذَهابٌ فیِ صُعُودٍ، قال (تَعرُجُ الملائِکَهُ وَ الرُّوحُ- مَظَلوُّا فیهِ یَعرُجوُنَ) وَ لَیلَهُ المِعراجِ سُمَیُّت لَصُعُودِ الدُّعاءِ فیها اِشارهً اِلی قوِلِه:( اِلیَهِ یَصعَدُ الکَلِمُ الطَّیِّبُ) وَ عَرَجَ عُرُوجًا وَ عَرَجَاناً مَشَی مَشیَ العارِج

ص: 7


1- فرهنگ جامع

اَی الذاهِبِ فی صُعُودٍ کَما یُقالُ دَرَجَ اِذا مَشیَ مَشیَ الصاعِدِ فی دَرَجَهٍ وَ عَرِجَ صارَ ذلک خَلِقَهً لَهُ و قیلَ للِضَّبعُ عَرجَا لِکَونِها فی خِلقَتها ذاتِ عَرَجٍ وَ تَعارَجَ نَحوُ تَضالَعَ و منهِ عَرِّج قَلیلاً عَن مَدَی غَلوَئِکاَ.

ای احبِشهُ عَنِ التَّصَعُّد وَ العَرَجُ وَ العَرَجُ قَطیعٌ ضَخمٌ مِنَ الأِبِلِ وَ کَأَنَّهُ قَد عَرَجَ کَثرَهً ای صَعِدَا.

یعنی عروج رفتن به بالا. قرآن می فرماید:

فرشتگان وروح به سوی(عرش) خدا بالا روند.

سوره معارج آیه 4 و در آیه 14 سوره حجرمی فرماید:

ص: 8

و اگر ما بر این کافران امتت دری از آسمان بگشائیم تا دایم بر آسمان ها عروج کنند.

«وشب معراج بخاطر این معراج نامیده شده که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به آسمان ها بالا رفتند.»که دعا در آن بطرف آسمان بالا می رود و این اشاره بفرمایش خداوند متعال است: کلمه نیکوی توحید«و روح پاک آسمانی» بسوی خدا بالا میرود. سوره فاطر آیه 10

عرج:..... یعنی راه رفتن رونده بطرف بالا، همانطوری که به آخر درجه هنگامی که بالا میرودصعود کننده در( نهایه) درج بالا میرود که بالا رفتنش و عروج برای او مکانی و شکافی می باشد و بعضی گفته اند این شکاف و پناهگاه کفتار است که بالا میرود تا برسد به خانه و شکاف کوه و مکانی که جایگاه اوست و از همین ریشه عروج این لغت به استعاره گرفته شده است.....

بهر حال مقصود سرکلمه عرج است که

ص: 9

به معنی رفتن به بالا و درج یعنی درجه ، درجه و آهسته آهسته میرود تا برسد به مقصودش. اینکه در روایات آمده است که: الصلوهُ مِعراجُ المُؤمن، نماز معراج و بالا برنده مؤمن است بسوی (لطف و مرحمت الهی) چون مقام و شأن و رتبه مؤمن را بوسیله نماز بالا می برند یعنی نماز یک وسیله و نردبان معنوی است که انسان مؤمن را اوج می دهد و به بالا و قرب الهی می رساند . بنابریان هر کس می خواهد به رحمت واسعه الهی وبه آن ثواب و درجات و پاداش(که نزد خداوند است) برسد و نائل آید بوسیله نماز می تواند آنها را کسب کند.

ص: 10

معراج در چه سالی بوده است؟

در ماه رمضان یا ربیع الاول سال سوم بعثت .رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در شعب ابوطالب در خانه «ام هانی» دختر حضرت ابی طالب علیه السلام خواهر حضرت علی علیه السلام زوجۀ خود بود. در حالی که تاریکی تیره و هولناکی فضای عالم را گرفته بود.

اخبار درمعراج«که خواهد آمد ان شاءالله» مختلف است. برخی نوشته اند در شب شنبه 17 یا 21 ماه رمضان بوده است، 5 ماه و 13 روز یا 5 ماه و 9 روز قبل از هجرت و بقولی 27 ماه رجب یا ربیع الاول بعد ازهجرت به 2 سال بود.

عروج از خانه «ام هانی» از مسجد الحرام تا مسجد الاقصی سوار بر بُراق و از آنجا بر نردبان نور بالا رفت تاچندین هزار ساله راه سماوات و حجب و سرادقات را طی کرد.

ص: 11

چون برگشت چفت در که خود بجهت رفتن گشوده بود هنوز در حرکت بود. این معراج در بیداری با جسم بشری رخ داد و چندین دفعه دیگر که بر طبق احادیث وارده بر تعدد معراج دارد این راه نورانی و روحانی را طی کرد و از علوم اولین و آخرین و مخلوقین عالم سماوی از نزدیکرویت و مشاهده و استفاده فرمود.

مرحوم علامه مجلسی قدس سره معراج را در سال 12 نوشته است:

لُبّ معراج:

معراج پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم یک موضوع مسلم الوقوعی است که علمای متقدمین شیعه دربارۀ آن تردیدی نداشتند، 1سال قبل از هجرت به قولی و 6 ماه قبل ازهجرت که 52 سال از عمر شریف پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلّم

ص: 12

گذشته بود که آن حضرت را به معراج بردند.

بلی شنیده میشود که بعضی از حکمای غیر متدین دربارۀ جسمانی بودن معراج پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلّم اشکال می کنند که اگر این نسبتی که به حکماء می دهند درست باشد پس بنابراین ایشان منکر قرآن می باشند.

و طبق حدیث قبل در مقدمه کتاب که حضرت امام صادق علیه السلام فرمودند:هر کس سه چیز را منکرشود شیعه جعفری علیه السلام نیست، معراج، سؤال قبر، شفاعت.

گرچه بحت دربارۀ اثبات معراج و جسمانی بودن ودر حال بیداری بودن آن تحصیل حاصل است ولی در عین حال این سه موضوع گفته شود خالی از لطف نیست.

اول: از قرآن کریم صریحاً استفاده میشود که معراج رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم جسمانی و در حال بیداری بوده است( همراه با روح) زیرا قران در سوره مبارکه اسراء آیه 1 راجع به معراج پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله

ص: 13

می فرماید:سُبحانَ الذَّی اَسری بعَبدِهِ لَیلاً مِنَ المَسجِدِ الحَرامِ اِلی المَسجِدِ الأَقصَی اَلذِّی بارَکنا حَولَهُ لِنُریَهُ مِن آیاتُنا اِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ البَصیرُ.

یعنی پاک و منزه است آن خدائی که بنده خود« حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلّم » را در یک شب از مسجد الحرام به مسافرت شبانه برد، از مسجد الحرام بطرف مسجد بیت المقدس و از آنجا بطرف عالم بالا« ملکوت السماء»که پیرامونش را مبارک و پر نعمت ساخت، سیر داد تا آیات خود را به اوبنماید که خداوند بحقیقت شنوا وبیناست.

این جمله که در آیۀ فوق می فرماید: «أسری بعبده » صراحت دارد که معراج آن حضرت جسمانی و در حال بیداری بوده است. زیرا کلمۀ «عبد» هم به جسم انسان گفته میشود هم به روح و در این جمله شریفۀ نامی از خواب و بیداری برده نشده، پس شکی نیست که

ص: 14

در حال بیداری بوده است.

معلوم است این گفتگو ها در حال و بعد به درد کسی می خورد که قرآن را قبول داشته باشد، اما آن کسی که منکر قرآن باشد سرو کاری با معراج نخواهد داشت. یعنی انکار قرآن از انکار معراج پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم است.

دوم: این جمله که در دعای ندبه می فرماید:

«عرجت بروحه الی سمائک» یعنی روح پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلّم را به معراج بردی.

اولاً در مقابل قرآن که می فرماید:«اسری بعبده» به آن بیانی که گذشت غیر قابل توجه است، چنانکه بر اهل فن حدیث مخفی نیست.

ثانیاً این جملۀ «عرجت به» منافات ندارد، زیرا مثل این است که می گویند:«جئتک بروحی»، چنانکه محدث نوری قدس سره درتحیه الزائر مفصل بیان کرده است.

سوم: علوم و اختراعات عصری

ص: 15

به قدری مسئله معراج و امثال آن را عادی وپیش پا افتاده کرده که نباید جای تردید باقی باشد، در صورتی که این ها اختراعات بشری است. می توان گفت: یک نکته باعث می شود که بعضی دربارۀ این گونه موضوعات مذهبی و دینی اشکال می کنند و زیر

بار حرف حق نمی روند و آن این است که می گویند: ما نمی فهمیم، برای ما ثابت نشده است. با قواعد علمی ما تطبیق نمی کند و صدها بهانه دیگر که دارند. جواب این گونه اشکالها این است که نفهمیدن ما دلیل بر نبودن یک موضوعی نخواهد شد. مثلی است معروف که : عدم الوجود لا یدل علی عدم الوجود. یعنی نیافتن دلیل بر نبودن نمی شود که مقداری در مقدمه گفته شد و به قول مرحوم علامه مجلسی قدس سره روایتی را از قول امام صادق علیه السلام آورده است که هر کس یکی از چهار چیز را انکار کند از شیعه ما نیست:1- معراج پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلّم 2- سؤال قبر3- آفریده شدن بهشت دوزخ4- شفاعت

و از حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام مرویست که

ص: 16

فرمودند: کسی که به معراج ایمان ندارد پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلّم را تکذیب کرده است.

مرحوم محدّث مجلسی قدس سره می فرماید: از حضرت امام محمد باقر علیه السلام که از شخصی پرسید: این مردم (مخالفین) دربارۀ تفسیر این آیه ای که خدا پیغمبر خود صلی الله علیه و آله و سلّم را به معراج برد چه می گویند؟

عرض کرد می گویند: از مسجد الحرام به مسجد بیت المقدس رفت. فرمودند: چنین نیست، بلکه از مسجد الحرام بجانب بیت المعمور آسمان که مقابل کعبه است رفت و از کعبه تا آنجا همه حرم و محترم است.

روایت شده است که انبیاء علیهم السلام برانگیخته شدند وبه سوی پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلّم بالا رفتند تا در آن موضعی که آن بزرگوار بود رسیدند و برای نماز بحضرت محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله و سلّم و سلم اقتداء کردند.

ص: 17

بعد از آن خدای رئوف برسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: از انبیاءپرسش کن.پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم متوجه انبیاء شدند و فرمودند: شما به چه چیزی شهادت می دهید؟ همه گفتند: ما شهادت می دهیم که خدایی غیر از خدای یگانه وجود ندارد و تورسول او هستی و علی بن ابی طالب علیهم السلام پسر عم و وصی تو و امیر المؤمنین است و....

روایت شده است که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را بالا بردند تا به آسمان هفتم رسید. آن حضرت به قدر دوکمان یا کمتر به «لطف و رحمت» خدای خود نزدیک شد. پرده ها از جلو رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بر طرف گردید. آن حضرت مشغول راه رفتن شد، بعد از آن ندایی به گوش مبارکش رسید: یا محمد (صلی الله علیه وآله و سلّم) تو در مکانی راه میروی که بشری قبل از تو راه نرفته و.....

بعد از آن خدای توانا به پیغمبر خود (صلی الله علیه و آله و سلّم )

ص: 18

فرمودند: بعد از تو چه کسی( سرپرست) امت تو خواهد بود؟ پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلّم عرض کرد: خدا به این امر داناتر است.خدای حکیم فرمودند: علی بن ابی طالب علیه السلام امیر المؤمنین خواهد بود.

پس امامت آن حضرت به طور شفاهی می باشد. در شب معراج بود که نماز بر امت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلّم واجب شد.

روایت شده که تعداد رکعتهای نماز 11 رکعت بوده است و پیغمبر صلی الله علیه وآله تعداد 6 رکعت به آن اضافه و واجب کرد و این همان شش رکعتی است که در سفر ساقط می شود. روایت شده است که خدای علیم روزه را بعد از نماز به امت حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلّم واجب کرد. بعد از آن زکات را واجب نمود. پس از آن زکات اموال را،حج را بعد از همۀ آن واجبات واجب کرد. بعد از جمیع آنها جهاد را واجب فرمود.

ص: 19

بعداً کلیه واجبات مذکوره را با ولایت «امیرالمؤمنین علیه السلام و اولاد معصومینش علیهم السلام» واجب و لازم فرمود.

از پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلّم روایت شده که فرمودند: همین که مرا به سوی خدای رئوف بالا بردند،امت مرا از اول تا آخر به من عرضه کرد، لذا شناسایی من نسبت به امتم بیشتر است از یکی از شماها نسبت به برادرخود. خدای حکیم نامهای« ایشان را» به من تعلیم داد.

مرحوم علامه مجلسی قدس سره درباره آن اشخا صی که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلّم در شب معراج دید از خود آن حضرت روایت شده که فرمودند:

درشب معراج به جماعتی عبورکردم که سفره از گوشت پاکیزه و گوشت مردار گندیده در پیش ایشان گسترده بود.

آنان از گوشت مردار گندیده می خوردند ولی

ص: 20

از گوشت پاکیزه نمی خوردند.

از جبرئیل علیه السلام پرسیدم که: اینها کیانند؟ گفت: اینان گروهی از امت تو هستند که مال حرام را می خورند و مال حلال را ترک می نمایندو....از ایشان گذشته به گروهی رسیدم که لبهای آنان مانند شتر بود. ملائکه گوشت از پهلوی ایشان مقراض می کردند و دردهانهایشان می افکندند. از جبرئیل پرسیدم که: اینان کیانند؟گفت ایشان آن افرادی هستند که دربارۀ مؤمنین بچشم اشاره می نمودند واز ایشان عیب جویی می کردند.

از این دسته گذشتم و به گروهی رسیدم که سرهای آنان را به سنگ می کوبیدند. از جبرئیل پرسیدم که: اینان چه کرده اند؟گفت: ایشان اشخاصی هستند که نماز عشاء

ص: 21

بجا نمی آوردند.(عمداً)

از آن گروه عبور کردم. به عده ای برخوردم که ملائکه آتش به دهان ایشان می انداختند و آتش از پائین آنان خارج میشد.

از جبرئیل علیه السلام پرسیدم که : ایشان چه مردمی هستند؟گفت: اینان افرادی هستند که مال یتیم را بناحق می خورند.

چنانکه خداوند جهان(ها) می فرماید:اِنّ الذَّینَ یَأکُلُونَ اَموالَ الیَتّمی ظُلماً اِنَّما یَأکُلُونَ فی بُطُونِهِم ناراً وَ سَیَصلَونَ سَعیراً.(سوره نساء آیه 10)حقاً آن کسانی که مال یتیم را بظلم و ستم می خورند جز این نیست که آتش را در شکم خودجای می دهند و بزودی آتشی در جهنم برای خوی می افروزند.

از این عده هم گذشتم، بگروه دیگری

ص: 22

رسیدم که هریک از آنان می خواست برخیزد به جهت بزرگی شکم قادر نبود که برخیزد! گفتم: جبرئیل اینان کیانند؟ گفت: ایشان ربا خوارانند چنانکه خداوند در قرآن دربارۀ ایشان فرموده است:

اَلنارُ یُعرََضُونَ عَلَیها غُدُوّاً وَعَیشّاً وَ یَومِ تَقَوُمُ السَّاعَهُ اَدخِلوُا آلَ فِرعَونَ اَشَّدَ العَذابِ. سوره غافر آیه 46

هر صبح و شام ایشان را به آتش جهنم عرضه می کنند و از شدت عذاب می گویند: خداوند، پس چه موقع قیامت به پا خواهد شد؟(1)

ص: 23


1- مستند الوسائل کتاب تجارت باب 1 ص478

از این اشخاص که گذشتم به عده ای از زنان برخورد کردم که آنان را با پستانهایشان آویخته بودند.

گفتم: جبرئیل اینان کیانند؟گفت: ایشان زنانی هستند که در خانۀ شوهرانشان زنا کرده اند و فرزندان زنا را به شوهران خود ملحق نمودند و ایشان را میراث بر شوهران خود نمودند!و....

بعد از آن به گروهی رسیدند که با نخ وسوزن آتشین بدنهای ایشان را می دوختند فرمود: جبرئیل اینان چه کرده اند؟

گفت: اینان اشخاصی هستند که بکارت دختران را به زنا بر می داشتند.

از نزد آنان گذشتند و به مردی رسیدند که می خواست پشتۀ هیزمی را بردارد

ص: 24

ولی نمی توانست و با این حال باز هم هیزم بالای آن می گذاشت. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: این کیست؟گفت: کسی است که نمی تواند قرض خود را ادا کند و دوباره هم قرض می کند.

حضرت عبدالعظیم علیه السلام از امام محمد تقی علیه السلام از امیر المؤمنین علیه السلام روایت کرده که فرمود:

روزی من و فاطمه سلام الله علیها به حضور رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم رفتیم، آن بزرگوار بسیار گریه می کرد. عرض کردم: یا رسول الله پدر و مادرم فدای تو باد این گریۀ شما چیست؟

فرمودند: یا علی آن شبی که مرا به معراج بردند عده ای از زنان امت خود را در عذاب شدید دیدم لذا برای ایشان گریه می کنم. زنی را دیدم که به موی سرش آویخته بودند و مغز سرش می جوشید.

ص: 25

زنی را دیدم که او را به زبان آویخته بودند و آب جوش جهنم را به حلق او می ریختند.

زنی را دیدم که او با پستانهایش آویخته بودند.

زنی را دیدم که گوشت بدن خود را می خورد وآتش از زیر او شعله می کشد.

زنی را دیدم که پاهای او را بدستهایش بسته بودند و مار وعقرب ها را بر او مسلط کرده بودند.

زنی را دیدم که کور و کر و لال بود. او را در تابوت آتشی جای داده بودند و مغز سرش از بینی خارج می شد و بدنش از شدّت مرض خوره و پیسی پاره پاره می شد.

زنی را دیدم که او را با پایش در تنور آتش آویخته بودند.

زنی را دیدم که گوشت بدن او را از جلو و عقب با مقراض های آتشین می بریدند.

زنی را دیدم که صورت و دستهای او را

ص: 26

می سوزانیدند و روده های خود را می خورد.

زنی را دیدم که سرش مثل سر خوک و بدنش چون بدن الاغ بود ودچار هزارها نوع عذاب بود.

زنی را دیدم که به شکل سگ بود و آتش از دبر او می کردند و از دهانش خارج می گردیدو ملائکه با عمودهای آتشین بر سر و صورتش می زدند.

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها عرض کرد: ای حبیب و نور دیدِ من بفرما عمل وسیرۀ ایشان چه بوده که خدای قهار آنان را با انواع عذاب دچار کرده است؟

پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: ای دختر گرامی آن زنی را که به موی سر آویخته بودند زنی است که موی سر خود را از مردان نامحرم نمی پوشانید. آن زنی را که به زبان آویخته بودند

ص: 27

زنی است که شوهر خود بزبان آزار می کرد.

آن زن را که با پستانهایش آویخته بودند مانع میشد که شوهر با او هم بستر شود.

آن را که با پاها آویخته بودند بی اجازه شوهر از خانه بیرون می رفت. آن که گوشت بدن خود را می خورد برای نامحرم زینت می کرد. آنکه پاهایش را به دستهایش بسته بودند خود راتطهیر نمی کرد لباسهایش را پاک نمی کرد، غسل حیض و جنابت نمی کرده و بدن خود را از نجاستها

تطهیر نمی نموده است، نماز را سبک می شمرده . آن که کور و کر ولال بود از راه زنا فرزند بهم می رسانید وبه گردن شوهر خود می بسته.

آن که گوشت بدنش را مقراض و قیچی می کردند خود را به مردان عرضه می کرده

که به اورغبت پیدا کنند.

آن که صورت و بدنش را می سوزانیدند

ص: 28

و روده های خود را می خورد واسطۀ بین زن ومرد نامحرم بوده که آنان را به هم برساند. آن که سرش سر خوک و بدنش بدن الاغ بود سخن چین ودروغگو بوده است.

آن که صورت سگ داشت و آتش در دبرش می کردند خواننده و حسود بوده، بعد از آن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: وای بر زنی که شوهر خود را به خشم آورد و خوشا به حال زنی که شوهر خود را راضی بدارد.

ص: 29

معراج در قرآن

معراج صریحاً در قرآن آمده است و در روایات هم -گفته خواهد شد- آمده است به گونه ای که ابهامی و شکی برای کسی باقی نگذاشته و منکر او نیست مگر مکابره و مغرض و جاهل و نادان و معاند است.

کلمه عروج در قرآن پنج موردآمده است:

سوره معارج آیه4

سوره سجده آیه 5

سوره سباء آیه 2

سوره حدید آیه 4

سوره حجر آیه 14

و کلمه صعِد و صُعُود 9 مورد آمده است که البته کلمه صعد به معنی بالا رفتن و هم ردیف معراج است یکبار در سوره فاطر آیه 10

ص: 30

موضوع دوم: تفسیر آیات معراج

و اما آیات مورد نظر ما در معراج است:

بِسمِ الله الرَّحمنِ الرَّحیم

سُبحانَ الذَّی اَسرَی بِعَبدِهِ لَیلاً مِنَ المَسجِدِ الحَرامِ اِلیَ المَسجِدِ الأَقصَا اَلذَّی بارَکنا حَولَهُ لِنُرَیهُ مِن آیاتِنا اِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ البَصیرُ(1)

منزّه است آن خدائی که از روی کرامت بنده خود( حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلّم ) را برد در یک شب از مسجد حرام که محیط حرم کعبه است به سوی مسجد الاقصی دورتر از اهل مکه که بیت المقدس نباشد وماوراء آن مسجد دیگری نیست که در ارض شام است، آن مسجدی که برکت و دادیم بر گرداگرد آن را به اشجار و انهار

ص: 31


1- سوره اسراء آیه 1

«یا بخاطر اشجار و انهار و خرم بودن فضا وسبزی یا بخاطر اینکه مهبط وحی انبیاء بود برکت دادیم» از آنجا بندۀ ما (حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلّم ) را به بالا بردیم تا بنمائیم او را آیات خودمان از دلائل قدرت خود که ما دراندک زمانی او را از مکه به شام و بیت المقدس بردیم و به آسمان ها رفت و انبیاء را مشاهده نمود و اطلاع بر احوال ایشان پیدا کرد.

بدرستی که خدای متعال اوست شنوا و بینا.

«و سخنان کفار ومنکران معراج می شنود و آگاهی کامل دارد از آنان و تکذیبشان نسبت به معراج و دیگر مسائل.

ونسبت به مؤمنان و تصدیق کنندگان حق وحقیقت هم آگاهی کافی و وافی دارد و هیچ چیز بر او مخفی نیست از اموربندگان و مخلوقاتش».

ص: 32

کلمه سبحان به معنی منزّه و پاک بودن است از تمام عیوب و نواقص. از رسول خدا صلی الله علیه وآله پرسیدند: معنای سبحان را؟ فرمودند: تنزیه الله عن کل سوء یعنی پاک می دانم از همه عیوب و نقصی پاک وبی عیب و معنی تسبیح وتنزیه است.

و منصوب است بنا بر مصدریت بر معنی اسبح لله تسبیحاً.

تمام 111 آیه این سوره در مکه نازل شده، بعضی از مفسرین قائلند که پاره ای از آیات آن در مدینه نازل شده ولی گفتارمشهور صحیح همان قول اول است. چند مطلب تذکری در این آیه:

1- جمله اسری نشان می دهد که این سفر شب هنگام حرکت واقع شده است. زیرا مسافرت در روز گفته می شود.

2- کلمه لیلاً در عین اینکه تأکیدی است برای آنچه از کلمه اسراء فهمیده می شود این حقیقت را هم نشان می دهد که سفر به طور کامل در شب وقع شده و مهم نیز همین است که فاصله میان

ص: 33

مسجد الحرام و بیت المقدس که بیش از صد فرسخ است و در شرایط آن زمان متناسب روزها یا هفته ها به طول بیانجامد تنها در یک شب رخ داد.

3- کلمه بعبده نشان می دهد این افتخار و اکرام بخاطر مقام عبودیت و بندگی حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلّم بود چرا که بالاترین مقام برای یک انسان این است که بنده راستی و حقیقی باشد که این هم جز بر پیشگاه اوبه تواضع و خشوع و تذّلل و کرنش و جبین رابه خاک مالیدن در برابر او نشاید و در برابر فرمانی جز فرمان پروردگار تسلیم نگردد.

هر کاری می کند.برای خدا باشد و هر گامی بر میدارد رضای او را بطلبد.

4- همچنین تعبیر کلمه عبد نشان می دهد که این سفر در بیداری واقع شده واین سیر جسمانی بوده است نه روحانی زیرا سیر روحانی معنی معقول جز خیال به خواب یا حالی شبیه به خواب

ص: 34

ندارد و از این کلمه عبد که فرموده است نشان می دهد که جسم و جان پیامبر صلی الله علیه وآله و سلّم در این سفر شرکت داشته اند منتهاکسانی که نتوانسته اند این اعجاز را درست در فکر خود هضم کنند احتمال روحانی بودن را به عنوان توجیه برای آیه ذکر کرده اند.

در حالی که معلوم است اگر کسی بدیگری بگوید من فلان شخص را به فلان منطقه بردم مفهومش این است که در عالم خواب یا خیال بود یا تفکر و اندیشه او به چنین سیری پرداخته است.

5- در آغاز این سیر« که مقدمه ای بر مساله معراج به آسمان ها بود» مسجد الحرام در مکه و انتهای آن مسجد الاقصی بوده است. البته در اینکه پیامبر صلی الله علیه وآله و سلّم از کنار خانه کعبه به این سیر پرداخت و یا در خانه یکی از بستگانشان بود و از آنجا به همه شهر«مکه» گاهی به عنوان احترام مسجد الحرام گفته میشود این تعبیر

ص: 35

در آیه ذکر شده است درمسئله معراج میان مفسرین گفگتگو است ولی بدون شک ظاهر آیه این است که مبداء سیر او مسجد الحرام بوده است.

6- هدف از سیر، مشاهده آیات عظمت الهی بود همان گونه که دنباله این سر در آسمان ها نیز به همین منظور انجام گرفته است تا روح و جسم پر عظمت پیامبر صلی الله علیه وآله و سلّم در پرتوی مشاهده آن آیات بیّنات عظمت بیشتری می یابد و آمادگی فزون تری برای هدایت انسانها پیدا کند نه آن گونه که کوته فکران می پندارند که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم به معراج رفت، با خدا نشستند به گمان اینکه خدا محلی دارد در آسمانها نعوذ بالله.

7- شیخ عبدالعزیز بن عبدالله بن باز (منحرف) رئیس ادارات «بحوثّ علمیه و افتاء و دعوت و ارشاد» از علمای متعصب وهابی معاصر در کتاب التحذیر البدع می گوید شکی نیست که اسراء

ص: 36

و معراج از نشانه های بزرگی است که دلالت بر صدق پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم مقام بلند و منزلت او می باشد تا آنجا که می گوید: اخبار متواتر از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم نقل شده که خدا او را به آسمانها برد و درهای آسمان ها را بروی او گشود.

ذکر این نکته:

باید توجه داشت که ذکر این نکته ضروری است که درلابه لای روایات معراج، احادیث مجهول واکاذیبی یا ضعیفی به چشم می خوردکه به هیچ وجه قابل قبول نیست. لذا مفسر عالی قدر مرحوم طبرسی در مجمع البیان در ذیل همین آیه مورد بحث احادیث معراج را به چهار گروه تقسیم کرده است.

1- روایاتی که به حکم تواتر قطعی است،

ص: 37

مانند اصل موضوع معراج.

2- احادیثی که قبول آنها هیچ مانع عقلی ندارد و در روایات به آن تصریح شده مانند مشاهده پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم در بسیاری از آیات عظمت خدا در آسمان ها.

3- روایاتی که با ضوابط و اصولی که در دست داریم مخالف است ولی می توان آنها را توجیه کرد مانند: احادیثی که می گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم در آسمان ها جمعی را در بهشت و گروهی را در دوزخ دیده که باید گفت: منظور مشاهده صفات بهشتیان و دوزخیان بوده است. «یا نعمت و دوزخ برزخی».

4- روایاتی که مشتمل بر امور نامعقول و باطل است و وضع آنها گواه روشنی بر ساختگی بودن آنها است. مانند روایاتی که می گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم خداوند را آشکارا دید و با اوسخن گفت و با او نشست که با هیچ منطقی سازگار نمی باشد بلکه مخالف دلیل و عقل و نقل است و بدون شک

ص: 38

این گونه روایات مجعوله است، زیرا از امام صادق نقل شده است که در پاسخ سؤال از علّت معراج: انّ الله لا یُوصف لمکانٍ وَ لا یَجری علیه زَمان و لکِنّه عزّوجل اَراد اَن یُشَرِّفَ به ملائکتَهُ وَ سُکّانَ سَماواتِهِ وَ یُکرِمُهُم بمُشاهَدَتِه وَ یُریَهُ مِن عَجائب عظمَته وَ ما یُخبرُبه بَعدَ هُبوط.(1)

مفسر بزرگ مرحوم شیخ طوسی قدس سره در تبیان ذیل آیه مورد بحث چنین گوید: علماء شیعه معتقدند خداوند در همان شبی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم را از مکه به بیت المقدس برد، او را به سوی آسمانها عروج داد و آیات عظمت خودرا در آسمانها به او ارائه فرمود و این در بیداری بودو نه در خواب.

و مرحوم طبرسی در مجمع البیان در آیات نجم چنین گفته است: مشهور

ص: 39


1- تفسیر برهان ج 2 ص60

در اخبار ما این است که خداوند پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم را با همین جسم در حال بیداری وحیات به آسمان ها برد و اکثر مفسران را نیز عقیده همین است.

مرحوم مجلسی در بحار می گوید: سیر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم از مسجد الحرام به بیت المقدس و از آنجا به آسمان ها از جمله مطلبی است که آیات و احادیث متواتر شیعه و سنّی بر آن دلالت دارد.

و افکار امثال این مسائل یا تأویل و توجیح آن به معراج روحانی یا خواب دیدن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم ناشی از عدم اطلاع از اخبار ائمّه هدی علیهم السلام و یاضعف یقین است. بعد اضافه می کند که اگربخواهیم اخباری را که در این باره رسیده جمع آوری کنیم، کتاب بزرگی خواهد شد.

نظر مرحوم مجلسی در کتاب اعتقادات خود- راجع به معراج- چنین می فرماید: برای تو واجب و لازم است که به معراج جسمانی حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم این که آن حضرت با (همین) بدن (جسمانی عنصری) خود- عروج کرده و بالا رفته و از آسمان ها گذشته- اقرار کنی و آن را تصدیق نمایی آن حضرت جسم و روحشان- عروج کردند- نه با روح تنها، یا در خواب، و (در این زمینه) به شبهه های (کودکانه و بی اساس) فلاسفه در جایز نبودن خرق (یعنی شکافتن) و التیام (یعنی: بهم پیوستن) در افلاک (خرق: شکافتن- پاره کردن- شکاف و رخنه، التیام: بهم پیوستن، بهم آمدن- پیوسته شدن- التیام پذیر، به هم آمدن، خرق و التیام: پاره کردن و پیوستن) زیرا این شبهات واهی و پوچ و بی پایه و سست است -و معراج با این خصوصیّات از ضروریّات دین- و انکار آن کفر آور است بدان که عروج حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلّم به بیت المقدّس و سپس به آسمان در یک شب با جسم و بدن شریفش از چیزهایی است که آیات و روایات متواتره خاصّه و حامّه بر آن دلالت دارد، انکار معراج جسمانی، و یا تأویل بردن آن عروج روحانی یا خواب دیدن منشأش یا کمی تتبّع در اخبار ائمه ی طاهرین با کمی تدبین و ضعف یقین یا فریب خوردن به سبب وسوسه ها و فریب کارهای فلاسفه است، اخباری که درباره ی این مطلب وارد شده گمان نمی کنم مانند آن درباره ی چیزی از اصول مذهب وارد شده باشد پس نمی دانم چه چیزی باعث پذیرفتن و اقرار کردن به آن اصول مذهب و ادّعای علم نسبت به آن ها و توقّف و درنگ و تردید در مورد این مسئله بسیار مهم (که روایات هم درباره ی آن بیش تر رسیده) شده است. پس سزاوار است (خطاب) به آن ها (این آیه قرآن) گفته شود: اَفَتُؤمِنُونَ بِبَعضِ الکِتابِ وَ تَکفُرُونَ بِبَعضٍ آیا شما به قسمتی از کتاب ایمان می آورید و به قسمتی دیگر کفر می ورزید- آیه ی 85 سوره ی بقره.

اما دستاویزشان برای این کار که افلاک نفوذناپذیر و التیام ناپذیر است (یعنی: شکافته شدن و به هم پیوستن را قبول نمی کند) پس بر صاحبان فهم پوشیده نیست که آن چه در مورد این مسئله به آن تمسّک کرده اند جز از شبهه هایی وهم آلود نیست.

در حقّ الیقین می گوید: قسم هشتم از اقسام معجزات در بیان معجزات: معراج حضرت رسالت صلی الله علیه و آله و سلّم است و نصوص صریحه ی قرآن مجید بر آن دلالت کرده است و از جمله ی ضروریات دین اسلام است و منکران کافر است و خلافی که بعضی از قاصران در خصوصیات آن کرده اند، ناشی از عدم تتبّع است یا قلّت تدبّر، زیرا بعضی از عامّه (سنّی ها) خلاف کرده اند که: در خواب بود یا بیداری- یا جسم بود یا روح تنها بود- یا به بدن با روح با هم- و تا مسجد اقصی بود یا تا آسمان- و بعضی از متأخّرین، متکلّمین شیعه- در ذکر بعضی از این خلاف ها متابعت ایشان کرده اند که به یکی از دو جهت مذکور شد.

و آن چه از آیات کریمه و احادیث متواتره- خاصّه و عامّه ظاهر می شود، آن است که: حقّ تعالی حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلّم را در یک شب از مکرّی معظمه به سوی مسجد اقصی که در شام است برد، و از آن جا به آسمان ها تا به سدرة المنتهی و عرش اعلاء سیر داد- و عجایب خلق سماوات را به آن حضرت نمود و رازهای نهانی و معارف نامتناهی بر آن حضرت القا نمود و آن حضرت در بیت المعمور و تخت عرش الهی به عبارت حق تعالی قیام نمود- و با ارواح انبیا با اجساد ایشان ملاقات کرد و داخل بهشت عشر سرشت شد و منازل اهل بهشت را مشاهده کرد. و احادیث متواتره ی خاصّه و عامّه دلالت می کند بر آن که عروج آن حضرت به بدن بود- نه به روح بی بدن- و در بیداری بود- نه در خواب- و در میان قدمای شیعه- در این معانی خلافی نبوده، چنانچه ابن بابویه و شیخ طوسی و غیر ایشان- تصریح به این مراتب کرده اند (1) اما چگونگی و جزئیات اسراء و معراج- ظاهر غیر قابل تردید آیه ی یک سوره ی اسراء و روایات این چنین است که آن جناب با روح و بدنش از مسجد الحرام به مسجد الأقصی برده شده است. اما عروجش به آسمان ها- پس ظاهر آیات سوره ی نجم- چنان که به زودی در تفسیرش می آید: و صریح روایات بسیار زیاد- بر واقع شدن و رخ دادن آن، دلالت دارند- و راهی به انکار آن از اساسش نیست- هرچند که ممکن است گفته شود: این عروج به آسمان ها با روح مقدّسش (نه با روح و بدن) بوده است.

حقیر گوید:آن چه ذکر کردیم- بطلان این نظریه واضح می شود (مرحوم مجلسی در بحار الانوار 18/ 282، باب 41، اثبات المعراج و معناه و کیفیة و صفة و ما جری فیه و وصف البراق- حدیث ذکر رد نمودند. و صاحب تفسیر برهان نیز در ضمن تفسیر سوره ی اسری و سوره ی النجم- این احادیث و اخباری که خصوصیّات معراج را بیان می کنند را جمع آوری نموده است. در تفسیر قمی- 2/ 3- 12- حدیث مفصل معراج را ذکر کرده است مراجعه کنید.

و فرموده است و واجب است که در برابر تمام اخبار و روایات رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم و اهل بیت علیهم السلام که به تو رسیده، تسلیم باشی. پس اگر فهم و عقل تو به معنی آنها رسید و آن را دریافت (آن را تصدیق می کنی و)به تفصیل به آن چه فهمیده ای، ایمان می آوری. و در غیر این صورت، به اجمال به مضمون آن ایمان می آوری و آن را تصدیق می کنی و علم تفصیلی آن را به خود و آن بزرگواران- واگذار می کنی. و به پرهیز از این که به جهت کمی درک (و دریافت نکردن معانی بلند و والا) چیزی از خبرهای ایشان را ردّ نمی کنی و تکذیب نمایی. (چه آن که) آن خبر از ایشان صادر شده باشد.

تبصره در میان فلاسفه (که غیر از وهم و خیال باقی نیست) بحث شده که آیا خَرق افلاک و نعوذ و رخنه در افلاک و خروج از آن ها ممکن است یا نه، جمعی از آن ها گفته اند که: افلاک- خَرق ناپذیر و نفوذناپذیر و التیام ناپذیر است- بنابراین معراج از دیدگان آن ها نمی تواند جسمانی باشد چون لازمه ی آن، این است که افلاک نفوذناپذیر و التیام پذیر باشد. به عبارت دیگر فلاسفه می گویند: اگر معراج جسمانی باشد، در افلاک خَرق و التیام لازم آید، یعنی: پاره شدن (شکافتن) و به هم شدن (متّصل گشتن) افلاک و گویند: حال آن که منفذ و راهی برای گذشتن از افلاک نیست پس طبق این عقیده و در جاهای دیگر مبانی فلاسفه وهن و خیال است و ما نمی توانیم با چهار کلمه یونانی و آراء فلاسفه- مسائل دین را زیر سئوال ببریم. پس ما ناچاریم آراء فلاسفه را به دیوار بزنیم. روی همین مبنا، ملاصدرا معراج جسمانی را منکر شده است. خلاصه ی کلام مطالب فلاسفه برای ما حجیّت ندارد ممکن است برای خودشان یک علم به حساب آید. البته آقای طباطبایی در بحث معراج در تفسیر المیزان- ذیل آیه ی عالی بحث کرده است.(2)

«از میان دانشمندان عامه منصور علی ناصف از دانشمندان الازهر و نویسنده کتاب التاج خود، احادیث معراج را جمع کرده.فخر رازی مفسر معروف سنّی مذهب

ص: 40


1- حق الیقین، 30. در مضرات آن حضرت، انتشارات علمیّه اسلامیّه، و حقّ الیقین: ص 53، انتشارات سرور
2- شرح رساله ی اعتقادات مجلسی، انتشارات دلیل ما، چاپ سوم: تابستان 1394- چاپ نگارش، ص 293- 298

در ذیل آیه مورد پس از استدلالات عقل به امکان وقوع معراج می گوید: از نظر حدیت احادیث معراج از روایات مشهوره است که در کتب معراج اهل سنت نقل شده و مفاد آن ها سیر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم از مکه به بیت المقدس و از آنجا به آسمان بوده است.

شبهات منکرین معراج

منکرین معراج پنج شبه کرده اند:

اول- هر جسمی متمایل به مرکز خود بوده و بر خلاف مرکز خود نمی تواند حرکت کند. مانند اشکالات شیخ احمد احسائی

دوم- بین کره زمین و کرات سماوی مسافت بسیار است و سیر در یک شب محال است.

سوم- حرکت وعبور جسم ضخیم و غلیظ(مقابل لطیف)

ص: 41

از آسمانها موجب خرق و التیام( پاره شدن و بهم پیوستن) آنها میشود.

چهارم- لطافت هوای بالای جو مانع از تنفس بوده و موجب خفقان و هلاکت می شود.

پنجم- با وجود این اشکالات فایده ای بر این امر مترتب نبوده و کار لغوی می باشد.

اما جواب:

اولاً درست است هر جسمی متمایل به مرکز خود می باشد ولی بوسیلۀ قوۀ قاهره می توان آن را برخلاف مرکز خودحرکت دادد و از این حرکت به حرکت قسری(1) تعبیر می شودمانند حرکت سنگ به طرف بالا بوسیله فلاخن(2) و حرکت تیر و فشنگ به وسیله

ص: 42


1- قسر به فتح قاف و سکون سین یعنی: کسی را به زور و ستم به کاری وا داشتند. قسری: جبری، اجباری . فرهنگ عمید
2- آلت سنگ اندازی

کمان و تفنگ و حرکت هواپیما به وسیله بخار وامثال اینها. بنابراین حرکت انسانی به طرف بالا به قوت و قدرت حق تعالی که آفریننده و مؤثر قواست بسیار سهل و آسان می باشد، مخصوصاً اگر بر براق،که پرواز کند، سوار شده باشد. چنانچه نص اخبار است ودر دعای ندبه نیز به آن اشاره شده است.(1)

ثانیاً- سیر مسافت بسیار در مدت کم به حرکت عادی محال است ولی به حرکت غیر عادی هیچ مانعی ندارد. اگر مقایسه شود این امر«سیر مسافت بسیار در مدت کم» با حرکت منظومه های شمسی و حرکت صوت و سیر نور و امثال اینها استعاد رفع خواهد شد.

من باب مثال:طنطاوی مصری می نویسد: تا این تاریخ عدد ستارگان که کشف شده به 300 هزا میلیون رسیده است.

ص: 43


1- وَ سَخَّرَتَ لَهُ البُراق وَ عَرَجتَ بِه اِلیَ السَّمائکَ . دعای ندبه

«که این مطلب چند سال پیش است». و می گوید: کوکبهائی که هنوز از آنها اطلاعی پیدا نکرده ایم وجود دارد بعضی از دانشمندان نجومی می گویند: کهکشان هاچند میلیون برابر خورشید ما هستند، خورشیدی که خود 1،300،000 برابر زمین و کره زمین 50 برابر کره ماه است و دانش مذکور می گوید: بعضی از کواکب هستند که نور آنها هزار سال نوری طوب می کشد تا به کره زمین برسد که نور در ثانیه سیصد هزار کیلومتر

سیر می نماید.

ثالثاً- مسئله خرق و التیام بنا بر هیئت و طرز قدیم است که آسمانها را مانند پیاز تو در تو می دانستند ولی بنابر هیئت جدید و کشفیات امروزه این مطلب موهوم وبی اساس است و جز فضای وسیعی که کرات بیشماری در آن شناورند چیز دیگری نیست.

رابعاً- لطافت هوای بالای جو مانع از حفظ خالق متعال نیست و او قادر علی الاطلاق است

ص: 44

که بشری را در هوای بالا این جوّ زنده نگه دارد بلکه ممکن است او را با هوای مجاور حرکت دهد.

خامساً- فوائد این امر بسیار است، چنانچه در آیات و اخبار به آن اشاره شده .

در قرآن کریم پس از ذکر معراج می فرماید:

لِنُرِیهُ مِن آیاتنا- برای اینکه آیات و نشانه های قدرت و حکمت و عظمت خود را به او ارائه دهیم.

ونیز می فرماید: لَقَد رَأَی مِن آیاتِ رَبّهِ الکُبری- هر آینه آیات بزرگ پروردگار را مشاهده کرد.(1)

علاوه بر اینکه نفهمیدن حکمت چیزی دلیل بر نبودن آن نیست،مثل اینکه بسیاری از افعال حق تعالی حکمتش بر ما پوشیده است و حال آنکه یقیناً درای حکمت می باشد.

این بود جواب از اشکالات و شبهات شیخ احمد احسائی.

ص: 45


1- سوره اسراء آیه 2 و سوره نجم آیه 18

تقسیم اخبار معراج

اخباری که درباره معراج پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم وارد شده می توان بر چهار دسته تقسیم نمود:

دسته اول- اخباری که تنها بر وقوع معراج جسمانی دلالت دارد که در صفحه 37 این کتاب اشاره شد و مرحوم طبرسی در مجمع البیان آورده است.

می فرماید: و قد وردت روایا کثیره فی قصّه المعراج فی عروج نبینّا صلی الله علیه و آله و سلّم

ای السماء و رواها کثیر من الصحابه مثل ابن عباس و ابن مسعود وانس و جابر بن عبدالله و خذیقه و عائشه و ام هانی و غیر هم.

عن النّبّی صلی الله علیه و آله و سلّم وزاد بعضهم و نقص بعض و تنقسم جملتها الی اربعه اوجه.

احدها- ما یقطع علی ضحته لتواتر الاخباربه

ص: 46

و احاطة العلم بصحته.

ثانیاً- ما ورد فی ذلک مما تجوزَّ العقول وَلا تأباه الاصول فنحن نجوزه ثم نقطع علی ان ذلک کان فی یعظته دون منامه.

ثالثاً- ما یکون ظاهره مخالفاً لبعض الاصول الاّ انه یمکن تأویلها علی وجه یوافق العقول فالاولی ان تاولّه علی ما یطابق الحق و الدلیل.

رابعها- ما لا یصح ظاهره و لا یمکن تاویله الا علی التعسف البعید فالأولی ان لا نقبله فأما الاول المقطوع به فهو انه اسری به علی الجمله.

واما الثانی- فمنه ما روی انه طاف فی السماوات و رأی الأنبیاوالعرض والسدرة المنتهی و الجنة و النار و نحو ذلک.

و اما الثّالث- فنحو ما روی انه رأی قوماً فی الجنه بیتنعمون فیها و قوماً فی النار

ص: 47

یعذّبون فیها فیحمل علی انه رأی صفتهم اوأسماءهم.

و اما الرابع- فنحو ما روی انه صلی الله علیه و آله و سلّم کلّم الله سبحانه جهره و رآه و قعد معه علی سریره ونحو ذلک مما یوجب ظاهره التشبیه و الله سبحانه بتقدس عن ذلک و کذلک ما روی اِنه شقّ بطنه و غسله لأنه صلی الله علیه و آله و سلّم کان طاهراً مطهّراً من کل سوء و عیب و کیف یطهر القلب و ما فیه من الاعتقاد بالماء فمن جمله الاخبار الوارده فی قصه المعراج ما روی ان النّبّی صلی الله علیه و آله و سلّم قال اتانی جبرائیل علیه السلام و انا بمکه فقال قم یا محمد فقمت معه و خرجت الی الباب فاذا جبرائیل و معه میکائیل و اسرائیل فأتی جبرائیل علیه السلام بالبراق و کان فوق الحمار ودون البغل خدّه کخّده الإنسان و ذنبه کذنب البقر و عرفه کعرف الفرس و قوائهه کقوائم الإبل علیه رجل من الجنّه و له جناحان من فخذیه خطوه منتهی طرفه

ص: 48

منتهی طرفه فقال ارکب فرکبت و مضیت حتی انتیهت الی بیت المقدس ثم ساق الحدیث الی ان قال فلما انتهیت الی بیت المقدس اذا ملائکة نزلت من السماء بالبشاره و الکرامة من عند رب العّزّه و صلیت فی بیت المقدس و فی بعضها بشّر لی ابراهیم فی رهط من الانبیاء ثم وصف موسی و عینی ثم أخذ جبرائیل علیه السلام بیدی الی الصخرة فاقعدنی علیها فاذا معراج الی السماء لم ارمثلها حسنا جهالا فصعدت الی السماء الدنیا ورأیت عجائبها و ملکوتها و ملائکتها یسلّمون علیّ ثم صعدبی جبرائیل الی السماء الثانیة فرأیت فیها عیسی بن مریم و یحیی بن زکریا ثم صعدبی الی السماء الثالثه فرأیت فیها یوسف ثم صعدبی الی السماءالرابعه فرأیت فیها ادریس ثم صعد بی الی السماء الخامسه فرأیت فیها هارون ثم صعد بی الی السماء السادسة فاذا فیها خلق کثیر

ص: 49

یموج بعضهم فی بعض و فیها الکروبیون ثم صعد بی الی السابعه فابصرت فیها خلفا و ملائکه و فی حدیث ابی هریره رأیت فی السماء السادسه موسی و رأیت فی السماء السابعه ابراهیم قال ثم جاوزنا ها متصاعدین الی اعلی علّیین و وصف ذلک الی ان قال: ثم کلمِّنی ربی و کلمته و رأیت الجنه والنار و رأیت العرش و سدره المنتهی ثم رجعت الی مکة فلما اصبحت حدثت به بالناس فکذّ نبی ابوجهل و ا لمشرکون و قال مطعم بن عدی اتزعم انک سرت میسره شهرین فی ساعه اشهد انک کاذب قالوا ثم قالت قریش اخبرنا عما رأیت فقال: مررت بعیر بنی فلان و قد اضلوا بعیراً لهم و هم فی طلبه و فی رحلهم فعب مملوء من ماء فشربت الماء ثم عطیته کماکان فسلؤلوهم

ص: 50

هل وجدوا الماء فی القدح .

قالوا هذه آیة اُخری قالوا فأخبرنا عن عیرنا قال مررت بها بالتنعیم و بیّن لهم اجمالاً و هیئاتها و قال: تقّدمها جل اورق علیه قرارتان محیطتان ویطلع علیکم عند طلوع الشمس قالوا: هذه آیة اُخری ثم خرجوا یشتدون نحو التیه و هم یقولون لقد قضی محمد بیننا وبینه قضاء بینّا و جلسوا ینتظرون متی تطلع الشمس فیکذبوه فقال قائل و الله انّ الشمس قدطلعت و قال آخر و الله هذه الأبل قد طلعت بقدمها بعیر اورق فبهتوا و لم یؤمنوا و فی تفسیر العیّاشی بالاسناد عن ابی بکر عن ابی عبدالله علیه السلام قال اما اُسری لرسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم الی السماء الدنیا لم یمر بأحَدٍ من الملائکه الا ابتسشربی هذا الملک فمن هذا

ص: 51

فقال هذا مالک خازن جهنم و هکذا جعله الله قال: فقال له النّبّی صلی الله و علیه و آله و سلّم یا جبرائیل اسأله ان یرینیها قال: فقال جیرائیل علیه السلام یا مالک هذا محمد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم و قد شیکا اِلیّ، فقال: ما مررت باحد من الملائکه اِلا استبشر بی إلاّ هذا فاخبرته ان هکذا جعله الله و قد سألنی ان اسألک ان تریه جهنم قال فکشف له عن طبق من اطباقها قال فما روئیَ رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم ضاحکا حتی قبض

و عن ابی بصیر قال: سمعته علیه السلام یقول ان جبرائیل احتمل رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم حتی انتهی به الی مکان من السماء ثم ترکه و قال له ما وطاء نبیّ قط مکانک.(1)

قسمتی از این روایت ترجمه اش گذشت معنی تتمه حدیثدر ذکر اخبار و معانی او خواهد آمد ان شاءالله.

ص: 52


1- مجمع البیان ج 6 ص395- بحار ج18 ص 282- تفسیر فخر رازی ج 2 ص 145 -153

نظر شیخ طوسی قدس سره درتبیان:

و قوله« لیلاً» معناه ببعض اللیل علی تقلیل وقت الاسراء و یقوی ذلک قراءه حذیفه و عندالله« من اللیل» و روت ام هانی بنت ابی طالب علیه السلام ان انّبی صلی الله علیه و آله و سلّم و سلّم کان فی منزلها لیله اسری به و قال الحسن و قتاده کان فی نفس المسجد الحرام .

و روی عن ام هانی ان الحرم کله و المسجد القصی هو بیت المقدس و هو مسجد سلیمان بن داود فی قوالحسن و غیره من المفسرین و انما قیل له الاقصی، لبعد لمسافه بینه وبین المسجد الحرام و قال الحسن: صلّی النّبی صلی الله علیه و آله و سلّم المغرب فی المسجد الحرام ثم اسری به الی البیت المقدس فی لیلة ثم رجع فصلّی فی المسجد الحرام فما اخبربه المشرکین کذبوا ذلک و قالوا: یسیر میسزه شهر فی لیلة واحدة و جعلوا سیئالون عن بیت المقدس و ما رأی

ص: 53

فی طریقه فوصفه لهم شیئاً شیئا بما یعرفونه ثم اخبرهم انه رأی فی طریقه قعباً مغطاً مملوءماء فشرب الماء کله.

ثم عطاه کما کان و وصف لهم صفه ابل کانت لهم فی طریق الشام تحمل المتاع فقال تقدم یوم کذا مع طلوع الشمس و الله الشمس قد أشرقت، و لم تأت و قال آخر هذا والله العیر بقدمها جمل ورق کما ذکر محمد. فکان ذلک معجزه له باهره و دلاله واضحه لولا العناد و کان نفس الاسراء حجة له لا انه یحتاج الی دلاله کغیره و لذلک قال تعالی «لنریه من آیاتنا» فکان الاسراء من جملة الایات التی تأکدبها یقینه و ازدادت به التأکید لذلک.(1)

ص: 54


1- تبیان شیخ طوسی قدس سره ج 6 ص446

یعنی گفتار خداوند که فرموده است قسمتی از شب معنا او بعضی از قسمت از شب است وقت حرکت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم و این قول را قرائت حذیفه و عبدالله تقویت می کند و روایت شده از ام هانی دختر ابی طالب علیه السلام که نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در منزل ایشان بودند که حرکت کردند.

حسن و قتاده گفته اند در خود مسجد الحرام بوده است این سیر و حرکت ایشان او.

و از ام هانی روایت شده که مسجد الحرام کُلّش بوده مسجد الاقصی بیت المقدس بوده، حسن می گوید: نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نماز مغرب را در مسجد حرام خواند سپس او را به طرف بیت المقدس بردند سپس برگشته و نماز صبح را در مسجد خوانده سپس آنچه را انجام داده بود به مشرکین آگاهی داد و مشرکین پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم تکذیب کردند.

ص: 55

که چطور ممکن است در یکشب این همه مسیر رفته باشد و از او سؤال می کردند از بیت المقدس وآنچه را در بین راه دید جزء به جزء. خبر داد به آنان و کاسه آبی که پربود و همه آن آب کاسه را خورد بعد به آنان خبر داد و توصیف کرد برای آنها (قافله) که شتری همراه داشتند که متاع و کالا به مقصدشان می بردند - در راه شام- خلاصه آنچه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم خبر داده بود برای آنها به وقوع پیوست و این یک معجزه آشار برای او بد و دّلالت روشن و واضح است بر معراج اگر عناد و دشمنی نباشد در بین و خود سیر وحرکت برای آن بزرگوار حجت است.

و نیازی بدلیل دیگری نیست غیر از او و لذا خدای متعال فرموده:او را بردیم تا از آیات بزرگ خود به او بنمائیم، پس اسراء و حرکت آن حضرت از جمله آیاتی است که تأکید به آن شده است.

ص: 56

آیات دیگر معراج:

بِسمِ الله الرَّحمنِ الرَّحیم

وَ النَّجمِ اِذا هَویَ1- ما ضَلَّ صاحِبُکُم وَ ما غَوَی2- وَ ما یَنطِقُ عَنِ الهَوَی3- اِن هُوَ اِلّا وَحیٌ یُوحَی4- عَلَمَهُ شَدیدُ القُوی5- ذوُ مِرَّةِ فَاستَوی6- وَ هُوَ بِالأُفُقِ الأعلی7- ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّی8- فَکانَ قابَ قَوسَینِ اَو اَدنی9- فَاَوحی اِلی عَبدِهِ ما اَوحی10- ما کَذَبَ الفُؤادُ ما رَای 11- اَفَتُمارُونَهُ علی ما یَری 12- وَ لَقَد رَءاهُ نَزلَةً اُخری 13- عِندَ سَدرَةِ المُنتَهی 14- عِندَها جَنَّةُ المَأوی 15- اِذ یَغشَی السِّدرَةَ ما یَغشی 16- ما زاغَ البَصَرُ وَ ما طَغی 17- لَقَد رأی مِن آیاتِ رَبِّهِ الکُبری18(1)

ص: 57


1- سوره مبارکۀ نجم آیات 1 تا 18

1- سوگند به ستاره هنگامی که افول می کند(غروب) یا شهاب در وقتی که فرود می آید.

2- که دوست شما « محمد صلی الله علیه و آله و سلّم » منحرف نشده و گمراه نگشته.

3- و از روی هوای نفس سخن نمی گوید.

4- آنچه می گوید چیزی جز وحی که بر او نازل شده نیست.

5- آن کسی که قدرت عظیمی دارد او را تعلیم داده است.(جبرئیل)

6- آن کسی که توانائی فوق العاده دارد، او سلطه یافت.

7- در حالی که در افق اعلی قرار داشت.( جبرئیل)

8- سپس نزدیک تر و نزدیک تر شد.

9- تا آنکه فاصله اوبا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم در کمان کمتر بود.

10- در اینجا خداوند آنچه را وحی کردنی بود به بنده اش وحی نمود.

11- قلب(پاک او) در آنچه دید هرگز دروغ نگفت.

12- آیا با او دربارۀ آنچه ( با چشم خود) دیده مجادله می کنید.

13- و بار دیگر نیز او را مشاهده کرد.

14- نزد سدره المنتهی

15- که جنّت المأوی در آنجاست.

16- در آن هنگام که چیزی[ نور خیره کننده] سِدرَةُ المُنتَهی را پوشانیده بود.

17- چشم او هرگز منحرف نشد و طغیان نکرد.

18- او پاره ای از آیات و نشانه های بزرگ پروردگارش را دید.

ص: 58

ترجمه و توضیح مرحوم علامه مجلسی قدس سره

1- بحق ستاره در هنگامی که طلوع کند یا غروب کند یا شهاب در وقتی که فرود آید.

از حضرت صادق علیه السلام مروی است که : «نجم» محمد صلی الله علیه و آله و سلّم است. یعنی به حق اختر برج رسالت سوگند در هنگامی که به معراج رفت یا از معراج فرودآمد.

2- ما ضلّ صاحبُکم و ما غوی« گمراه نشد صاحب شما»

یعنی محمد صلی الله علیه و آله و سلّم خطا نکرد و در روایات بسیار وارد شده است که یعنی: محمد صلی الله علیه و آله و سلّم گمراه نشده است در باب خلافت علی علیه السلام و دروغ نمی گوید آنچه در فضل او می گوید.

3- وَ ما یَنطِقُ عَنِ الهَوی

4- اِن هُوَ اِلاّ وَحیٌ یُوحی و سخن نمی گوید از هوای وخواهش نفس خود، نسبت به آنچه می گوید مگر وحی که فرستاده شده است.

5- عَلَّمَهُ شَدیدُ القُوی «تعلیم کرد او را ملکی که قوّتهای سخت داشت» و در قوّت ظاهر و باطن

ص: 59

کامل بود یعنی جبرئیل علیه السلام.

6- ذُو مِرَّةٍ فَاستَوی «صاحب قوت عقل و متانت با صورت نیکو بود پس درست ایستاد» بر صورت اصلی که خدا او را بر آن صورت آفریده بود با نهایت عظمت و شوکت

7- وَ هُوَ بِالاُفُقِ الاَعلی «و جبرئیل در افق اعلای آسمان بود» در هنگامی که آن حضرت او را به صورت اصلی خود دید.

8- ثُمَّ دَنی فَتَدَلَّی

9- فَکانَ قابَ قَوسَینِ اَو اَدنی «سپس نزدید شد به آن حضرت پس آویخت خود را تا به آن حضرت راز گوید پس میان جبرئیل و او فاصله به قدر دو نیمه کمان بود« بلکه نزدیکتر» و بعضی گفته اند: یعنی محمد صلی الله علیه و آله و سلّم در مرتبۀ قرب معنوی بجناب مقدس احدّیت با قرب صوری بعرش و مکانی که اعلای مراتب عروج ممکنات

ص: 60

است نزدیک شد پس حق تعالی به قرب و ملاطفت و رحمت به او نزدیک آمد و او را مورد عنایات و الطاف خاصۀ خود گردانید مانند دو کسی که یک کمان وار در مراتب قرب صوری به یک دیگر نزدیک شوند بلکه نزدیکتر وسند معتبر از امام محمد باقر علیه السلام منقول است که یعنی میان آنجا که وحی الهی صادر می شد وگوش آن جناب به قدر فاصله زه کمان بود از چوب کمان.

10- «فَاَوحی اِلی عَبدِهِ ما اَوحی» پس وحی فرستاد خدا به سوی« بندۀ خود آنچه وحی کرد»و در احادیث معتبره بسیار وارد شده است که: یعنی در امامت امیرالمؤمنین علیه السلام و رفعت شأن او وحی کردآنچه وحی کرد.

11- «ما کَذَبَ الفُؤاد ما رَای» دروغ نگفت دل محمد آنچه دیده بود، آن دل حقیقت منزل از انوار جلال سبحانی یا آنچه دیده اش

ص: 61

دید از عجائب مخلوقات حق تعالی در ملأ اعلی مقدسش به نور یقی قبول کرد و اذعان نمود.

12- اَفَتُما رَوُنَهُ عَلی ما یَری «آنچه با محمد صلی الله علیه و آله و سلّم » مجادله می کنید بر آنچه آن حضت دید در شب معراج

13- وَ لَقَد رَآهُ نَزلَةَ اُخری

14- عِندَ سِدرَةِ المُنتَهی «و به درستی که دید جبرئیل را به صورت اصلی یک بار دیگر نزدیک درخت سدره المنتهی» و آن درختی است بالای آسمان هفتم که عروج ملائک و اعمال خلایق به آن منتهی می شود.

15- عِندَها جَنَّةُ المَأوی« نزد سدرة المنتهی است بهشتی که آرامگاه متقیان است.»

16- اِذ یَغشَی السِّدرَةَ ما یَغشی «در هنگامی که دید فرو گرفته بود درخت سدره را آنچه فرو گرفته بود از ملائکه

ص: 62

روحانیان وآثار عظمت و جلال حق تعالی. مروی است که: برگی ملکی ایستاده بود و تسبیح حق تعالی می نمود.

17- ما زاغَ البَصَرُ وَ ما طَغی «میل نکرد دیدۀ حق بین آن حضرت به سوی راست و چپ و در نگذشت از آنچه بایست به آن نظر کند« یعنی با نهایت ادب در خدمت حق ایستاد و به غیر جناب حق متوجه نگردید وآنچه گفتند شنید وآنچه نمودند دید، یا آنکه اشتباه نکرد و چیزی را غلط و خطا ندید و آنچه دید درست دید.»

18- لَقَد رَای مِن آیاتِ رَبِّهِ الکُبری پس حق تعالی برای عدم خطای قاصران بیان فرمود: « بدرستی که دید از آیات بزرگ پروردگارخود» تا کسی توّهم نکند که آن حضرت خدا را دید و بدانند که خدا دیدنی نیست و او را به دیدۀ سر نمی توان دید، چنانکه آن حضرت فرمود که: در آن شب خدا ر به دیدۀ دل دیدم نه به دیدۀ سر

ص: 63

و گفته اند که: از جملۀ آیات کبری که دید آن بود که جبرئیل را به صورت اصلی خود دید که 600 بال داشت و تمام آفاق آسمان را به بالهای خود پر کرده بود.

و می فرماید: تمام تأویل این آیات با آیات دیگر(1) دلالت بر معراج دارد.

معلم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم چه کسی بود؟

نظریه مشهور مفسران این است که معلم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم همان جبرئیل امین وحی خدا بود که قدرت فوق العاده ای داشت. او که معمولاً به صورت« انسانی خوش چهره» بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم ظاهر می گشت و پیام الهی را ابلاغ می نمود، دوبار در تمام عمرآن حضرت به قیافه و چهرۀ اصلی اش بر او ظاهر گشت.

مرتبه اول همان است که در آیات مذکور

ص: 64


1- حیوه القلوب ج3 ص701 تا 704

گفته شده که در اُفُق بالا ظاهر گشت (و تمامی شرق و غرب را پوشانده بود و آن چنان با عظمت بود که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم به هیجان آمد) و هم او بود که به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم نزدیک شد تا آن حد که فاصله چندانی میان آنها نبود و تعبیر به «قابَ قَوسَین» کنایه از نهایت نزدیک شدن است.

مرتبۀ دوم در جریان معراج پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم بود که در آیات بعدی از آن گفتگو شده است، بعضی از مفسران که این نظر را برگزیده اند و تصریح کرده اند دیدار اول پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم با جبرئیل به صورت اصلی اش در کنار غار « حراء» در «جبل النورّ» واقع شده(1)

ص: 65


1- این تفسیر را که منظور از شَدیدُ القُوی جبرئیل امین است، گروه کثیری از جمله طبرسی در مجمع البیان بیضاوی در «انوار التنزیل» زمخشری «در کشاف» قرطبی در «روح البیان» فخر رازی در «تفسیر کبیر» سید قطب در «فی ضلال القرآن» مراغی در تفسیرش برگزیده اند و تفسیرات مرحوم آقای طباطبائی در المیزان نیز بیشتر به این تفسیر متمایل است

ص: 66

ولی این تفسیر با تمام طرفدارانی که دارد خالی از اشکال نیست زیرا:

1- درآیۀ « فأُوحی اِلی عَبدِهِ ما اَوحی، آنچه وحی کردنی بود بر بنده اش وحی کرد»، مسلماً مرجع ضمیر ها« مخصوصاً ضمیر«عَبدِه» خداوند است در حالی که اگر « شدید القوی» به معنی جبرئیل باشد تمام ضمیرها به او باز می گردد. درست است که می تواند از قرائن خارج فهمید که حساب این آیه از بقیه جدا است ولی به هم خوردن یک نواختی آیات و مرجع ضمیرها، مسلماً خلاف ظاهر است.

2- شَدیدُ القُوی به معنی کسی که تمام قدرت هایش فوق العاده است تنها معنای آن سبب ذات پاک پروردگار است، درست است که در آیه

ص: 67

بیست سوره تکویر از جبرئیل به عنوان ذی قُوَّهٍ عِندَ ذِی العَرشِ مَکینِ یاد شده ولی میان شَدیدُ القُوی که مفهوم عام و گسترده ای دارد با ذی قُوَّة که«قوه» در آن بصورت مفرد و نکره ذکر شده تفاوت بسیار است.

3- در روایات بعد آمده است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم او را نزد« سدرة المنتهی» «بر فراز آسمانها دید»، اگر منظور جبرئیل علیه السلام باشد او در سفر معراج از آغاز و از روی زمین با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم همراه بود «که در اخبار و روایات خواهد آمد ان شاء الله» و تنها در اوج آسمان او را ندید، مگر این که گفته شود در اول او را به صورت انسانی مشاهده کرد ودر آسمان به صوت اصلیش در حالی که قرینه ای بر این مطلب در آیات نیست.(ظ)

4- تعبیر به«عَلَّمَهُ» یا مانند آن در قرآن

ص: 68

مجید، هیچ گاه در مور جبرئیل به کار نرفته است و این تعبیر در مورد خداوند نسبت به پیامبر و پیامبران دیگر زیاد است. و به عبارت دیگر، جبرئیل علیه السلام معلم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم نبود بلکه واسطۀ وحی بود و معلمش تنها پروردگار قادر بود. «جبرئیل علیه السلام خادم پیامبر و اهل بیت عصمت و طهارتش است».

5- درست است که جناب جبرئیل علیه السلام فرشته ای است والا مقام ولی مسلماً پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مقام والاتری دارد، چنان که در داستان معراج نیز

آمده است که او در سیر صعودی معراج در محضر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم بود، به نقطه ای رسید و از حرکت باز ماند و گفت: «اگر یک سر انگشت بالاتر روم ، پر و بالم می سوزد» ولی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم همچنان به سیر خود ادامه داد. با این حال مشاهده کردن «جبرئیل» علیه السلام صورت اصلیش متناسب آن چنان اهمیت فوق العاده ای

ص: 69

ندارد برای این دیدار، چون مقصود پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم دیدن آیات بزرگ الهی و عظمت و قدرت بی انتهاء پروردگار بود و مقصود خداوند قادر هم از سیر و حرکت رسولش مقام و رفعت شأن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و فرائض و تکالیف عباد بود که در معراج به آن بزرگوار وحی و خطاب فرمود.

6- جمله« ما کذب الفُؤادُ ما رأی»

«قلب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم آنچه را دید خلاف نمی گوید»

نیز دلیل بر یک شهود باطنی است و مطالبی که در معراج برسولش ابلاغ فرمود «که در موضوع اخبار خواهد آمد» نه مشاهدۀ جسمی با چشم نسبت به جبرئیل.

7- از همه اینها گذشت در روایات متعددی که از منابع اهل بیت علیهم السلام نقل شده است این آیات تفسیر به «جبریئل» علیه السلام نشده بلکه روایات، موافق تفسیر دوم

است که میگوید: منظور از این آیات، شهود باطنی خاصی نسبت به ذات پاک خدا است.

ص: 70

که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم در این صحنه روی داد و در معراج بار دیگر تکرار شد و رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم فوق العاده تحت تأثیر جذبۀ معنوی این دیدار قرار گرفت.(1)

مرحوم شیخ طوسی قدس سره در امالی خود از ابن عباس از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم نقل می کند: لَمّا عَرَجَ بی اِلیَ السَماءِ دَنَوتُ مُن رَبّی عَزَّوَجَلّ حتّی کانَ بَینیَ وَ بَینَهُ قابَ قَوسَینِ اَو اَدنی« هنگامی که به آسمان معراج کردم آنچنان به ساحت قدس پروردگار نزدیک شدم که میان من و او فاصلۀ قوسین یا کمتر بود( مقصود لطف و رحمت است). مرحوم شیخ صدوق قدس سره در علّل الشرایع همین مضمون را از «هشام بن حکم» از سوی « موسی بن جعفر» علیه السلام نقل کرده است که در ضمن یک حدیث طولانی می فرماید:

ص: 71


1- در دعای ندبه نیز تعبیری دیده می شود که مناسب همین معنی است آنجا که می گوید یابنَ مَن دَنی فَتَدَلّی فَکانَ قابَ قوسَینِ اَو اَدنی دُنُواً وَ اَقتِراباً مِن العَلِیّ الاَعلی. ای فرزند کسی که نزدیک شدو نزدیک شد تا آنجا که فاصله اش به اندازه دو کمان یا کمتر بود و این نزدیکی و قرب با خداوند علی اعلی صورت گرفت در ذیل همین دعا نیز یکی از القاب خداوند شدید القوی ذکر شده آنجا که می گوید:وَ اَرِهِ سَیِدَهُ یا شَدیدَ القُوی

فَلَمّا اُسرِیَ بِالنَبّی صلی الله علیه و آله و سلّم وَکانَ مِن رَبّهِ کَقابِ قَوسَینِ اَو اَدنی رُفِعَ لَهُ حِجابٌ مِن حُجُبِهِ«هنگامی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به معراج برده شد و فاصلۀ او از ساحت قدس پروردگارش به اندازۀ قوسین یاکمتر بود، حجابی از حجاب ها از برابر دیدگاه او برداشته شد.(1)

در تقسیر علی بن ابراهیم نیز آمده ثُمّ دنی یعنی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم مِن ربّهِ عزّوجلّ« سپس نزدیک شد یعنی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم به پروردگار متعال».(2)

این معنا در روایات متعدد دیگری نیز آمده است و نادیده گرفتن این همه روایات ممکن نیست.در روایات عامه نیز در روایتی در تفسیر«در المنثور» همین معنا از ابن عباس به دو طریق نقل شده است.(3)

ص: 72


1- نورالثقلین ج 5 ص 149
2- نور الثقلین ج 5 ص148
3- در المنثور ج 6 ص123

مجموع این علائم و قرائن سبب می شود، تفسیر دوم را که می گوید: منظور از« شَدیدُ القُوی» خداوند است و نزدیک شدن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم نیز نسبت به ذات پاک او بوده است بپذیریم.

به نظر می رسد چیزی که سبب شده غالب مفسران از این تفسیر بوی تجسم خداوند و وجود مکان برای او می دهد در حالی که مسلم است که او نه مکانی دارد و نه جسمی.(« سُبحانَهُ وَ تَعالی عَمّا یَقُولُونَ عَلُوّاً کبیراً»)(1)

لا تُدرِکَهُ اَلاَبصارُ وَ هوَ یُدرِکُ الأَبصارَ، چشم ها او را نمی بین و او همۀ چشم ها را می بیند.(2)

اَینَما تَوَلّوُا لَوا فَتَمَّ وَجهٌ اللهِ به هر سوکه نگاه کنی خداوند آنجا است.(3)

وَ هٌوَ مَعَکُم اَینَ ما کُنتُم هر کجاباشید او با شماست.(4)

ص: 73


1- سوره اسراء آیه 43
2- سوره انعام آیه 103
3- سوره بقره آیه 115
4- سوره حدید آیه 4

و نیز شاید مجموع این مسائل، سبب شده که بعضی از مفسرین از تفسیر این آیات اظهار عجز و ناتوانی کنند و بگویند: این از اسرار غیب است که از همۀ ما پوشیده و پنهان است.

می گویند: از یکی از دانشمندان، تفسیر این آیات را پرسیدند، گفت: جائی که جبرئیل علیه السلام ناتوان گردد من چه کسی هستم که قادر بر فهم و درک این معنا باشم.(1)

اما این حرف با توجه به اینکه قرآن کریم کتاب هدایت است و برای تفکر و تدبر و تذکر انسانها نازل شده از معصومین علیهم السلام مفسر و مبیّن اویند، مگر در آیات متشابه که در فهم هر کسی نیست، قبولش نیز مشکل است.

اما اگر آیات را به معنای دوم، یعنی یک نوع شهود و قرب خاص معنوی تفسیر کنیم

ص: 74


1- روح ا لبیان ج9 ص 219

تمام این مشکلها برطرف می شود.

توضیح ذلک: بدون شک و تردید رؤیت حسی در مورد پروردگار سبحان، نه در دنیا ونه در آخرت امکان پذیر نیست چرا که لازمۀ آن جسمانیت و مادی بودن است، همچنین لازمۀ آن تغییر و تحول و فساد پذیر بودن و نیاز به زمان و مکان داشتن است وذات واجب الوجود جلّ جلاله از همه این امور مبّرا و منزّه است.

ولی خداوند را از طریق دید دل و عقل می توان مشاهده کرد و این همان مطلبی است که امیر المؤمنین در پاسخ« ذعلب یمانی» به آن اشاره می شود که فرمودند: لا تُدرِکُهُ العُیونُ بِمُشاهَدَهِ العَیِانَ وَلکِن تُدرِکُهُ القُلُوبُ بِحائِقِ الایمان.« چشم ها با مشاهدۀ حسی هرگزاو را ندیده ولی دل ها با حقیقت ایمان

ص: 75

او را دریافته اند.(1)

اما باید توجه داشت که «دید باطنی » بر دو نوع است:

اول - دید عقلانی است که از طریق استدلال حاصل می شود . دوم - مقام شهود قلبی است که درکی مافوق درک عق و دیدی ماوراء دید آن است. این مقامی است که آن را مقام « استدلال» نباید نام گذاشت بلکه مقام «مشاهده» است اما مشاهده ای با دل و از طریق درون این مقامی است که برای« اولیاءالله» با تفاوت مراتب وسیله درجات رخ میدهد، زیرا شهود باطنی نیز مراتب و درجات بسیاری دارد، البته درک حقیقت آن برای کسانی که به آن نرسیده اند مشکل است.

از آیات مذکوره با توجه به قرأنی که ذکر شد

ص: 76


1- نهج البلاغه خطبۀ 179

می توان این چنین استفاده کردکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در عین اینکه دارای مقام شهود بود در طول عمر مبارکش، دو مرتبه اوج گرفت که به مقام«شهود کامل» نائل گردید.

یکی احتمالاً در آغاز بعثت بوده و دیگری به هنگام معراج، آن چنان به خدا نزدیک شد و بر بساط قرب او گام گذاشت که بسیاری از فاصله ها و حجاب ها وصول به آن اعجاز بود.

بدیهی است که تعبیراتی مانند «فکان قاب قوسین او ادنی» همه بصورت کنایه و بیان شدت قرب است، وگرنه او با بندگانش فاصلۀ مکانی ندارد تا با«قوس»و« ذراع» سنجیده شود و نیز منظور از «رؤیت» در این آیات رؤیت با چشم نیست بلکه همان شهود باطنی است که گذشت.

از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم پرسیدند: هَل رَأَیتَ رَبَّکَ؟

ص: 77

«آیا پروردگارت را هرگز دیده ای»؟

در پاسخ فرمود:«رَأَیتُهُ بِفُوادِی» من او را با چشم دل دیده ام.(1)

و در« نهج البلاغه» در صدر همان خطبه« ذعلب یمانی» آمده است که از امیرمؤمنان علیه السلام سؤال کرد: هَل رَأَیتَ رَبَّکَ یا اَمیرَالمؤمنینَ؟« آیا هرگز پروردگارت را ای امیرمؤمنان دیده ای»؟

در پاسخ فرمود: اَفَأعَبُدُ ما لا أَری؟« آیا کسی ار که نمی بینم پرستش کنم»؟پ و یان مطلب اشاره به شهود باطنی است.(2)

آنچه که بحارالانوار نقل کرده از تفاسر بر معنای معراج

ص: 78


1- بحار الانوار ج 18 ص 276 ذیل مباحث معراج
2- نهج البلاغه خطبه 179

قوله تعالی: « عَلَّمَهُ شَدیدُ القُوی» قال البیضاوی: ای ملک شدید قواه و هو جبرئیل علیه السلام.

«ذُو مِرَّةٍ» حصافه فی عقله و رأیه

«فاستوی» قاستقام علی صورته الحقیقه التّی خلق الله علیها و قیل: استولی بقوّته علی ما جعل له الأمر« و هو» ای جبرئیل.

«بالاُفق الاعلی» افق السماء.

بیضاوی در تفسیرش گفته است در معنای علّمه شدید القوی یعنی ملک و فرشته ای که سخت قدرتمند است و آن جبرئیل است، صاحب قوّت حصافه یعنی صاحب رأی نیکو و عقل محکم، فاستوی یعنی بر صورت حقیقی خود مستقیم شد همان صورتی که خداوند

او را بر آن خلق کرده بود بعضی گفته اند مستولی بقوّت خود بر آنچه برای قرار داده شده بود از اصلیت که او جبرئیل باشد، بر افق اعلی یعنی بر افق آسمان« ثم دنا» یعنی نزدیک شد به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم .

ص: 79

«فتدلّی» متعلق به دنیا است، و آن تمثیل است که با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم عروج کرد و بعضی گفته اند ثم تدلی من الافق الأعلی یعنی پس نزدیک شد به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم و این اشعار به این که جبرئیل علیه السلام با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم عروج کرد از محلش جدا نشد و تقریر است به خاطر شدت قوّت او، زیرا تدلّی و نزدیک شدن استرسال و فرستادن با تعلّق.

یعنی جبرئیل با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم بود پس او قربش با محمّد صلی الله علیه و آله و سلّم به اندازه دو کمان یا کمتر.

مقصود تمثیل مله اتصال و تحقق استماع پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم برای آنچه به او وحی می شد.

«فأوحی بعید» یعنی عبدالله.....

بعضی گفته اند کل ضمائر به سوی خدا بر می گردد( نه جبرئیل علیه السلام) و اوست معنی شدید قوی کما اینکه در گفتار خداوند است که می فرماید:

«هو الرّزاق ذو االقّوة المتین».(1)

ص: 80


1- سوره ذاریات آیه 58 - به همان تعبیر که گذشت در اختلاف ضمائر

«ما کَذَب الفُوأدُ ما رأی» یعنی به چشم خود دید صورت (و حقیقت) جبرئیل را یعنی آنچه را دید دروغ نبود زیرا همان طوری که به نظر دید به قلبش هم دید و

گفته شده آنچه را به قلبش دید و معنی اینکه دیدن او تخیل دروغ نبود.

دلیل بر این، اینکه از حضرت سؤال شد: هل رأیت ربّک، آیا خدایت را دیدی؟ فرمود با چشم دل بلی.

«أَفَتُمارُونَهُ عَلی مایَری» یعنی آیا با او جنگ و جدال می کنید بر آنچه که دیده.

«وَ لَقَد رَآهُ نَزلَةً اُخری» یعنی یک بار دیگر جبرئیل را بصورت اصلی خود دید پس علت نزول و نصوب شدن آن اشعار به این است که دیدن این یک بار دیگر نیز پائین آمدن و نزدیک شدن است و بعضی گفته اند تقدیر کلام این است:

وَ لَقَد رَآهُ نَزَلةً اُخری

ص: 81

و نصبش بخاطر مصدریت است.

عِندَ سِدرَةُ المُنتَهی آن سدره المنتهی که علم و اعمال خلایق هم برگشتش به آن است یا از بالای او نازل می شود و از زیر او به طرف او بالا می رود و شاید شبیه به سدره که درختی بنام سنبق« کُنار که میوۀ درخت سدر است« که در سایه او مردم جمع می شدند و روایت شده است که در آسمان چهارم می باشد.

«عِندَها جَنَتَّهُ المَاوی» بهشتی که متقین در او مأوی می گزینند با ارواح شهداء.

«اِذ یَغشَی السِّدرَةَ ما یَغشی» این بخاطر تعظیم و تکثیر پوشیدن بطوری کسی پی به عمق او نمی برد و قایل عدد واحصاء نیست.

عده ای گفته اند جمعی از ملائکه او را احاطه کرده اند که در نزد او به عبارت و پرستش خداوند مشغولند.

«ما زاغَ البَصَرُ» یعنی تمایل نکرد چشم

ص: 82

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم از آنچه که دید از چپ و راست و سرکشی و طغیان نبود بلکه ثابت قدم ماند مستقیماً.یا اینکه بگوئیم عدول نکرد رؤیت او از عجائبتی مأمور به رؤیت آن بود و تجاوز ننمود.

«لَقَد رَأی مِن آیاتِ رَبِّهِ الکُبری» یعنی والله دید آیات بزرگ الهی را در آسمان از آیات عجائب مانند ملائکه و ملکوتیه به شب معراج.

بعضی گفته اند جایز است که کبری صفت آیات باشند بنابر اینکه مفعول دوم حذف باشد یعنی شیئاً من آیات ربّه.

مرحوم طبرسی قدس سره در قول خداوند متعال که فرموده است: ما کَذَبَ الفُوأد ما رَأی. آنچه را پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم دید قلبش تکذیب نکرد گفته است یعنی هرگز قلب محمد صلی الله علیه و آله و سلّم دروغ نگفت آنچه را به عینه دید.

ص: 83

ابن عباس گفته است، محمد صلی الله علیه و آله و سلّم با دل (و باطن ) دید خدای خود را و روایت شده که محمد بن حنفیه از پدر بزرگوارش امیر المؤمنین علیه السلام نقل کرده که یعنی علم یقینی داشت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم به آنچه که از آیات باهره و آشکار و روشن الهی را دید .

و بعضی گفته اند آن کسی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم او را دید جبرئیل علیه السلام بود که به صورت اصلی خود خلقش کرد مشاهده کرد و بعضی گفته اند ملکوت خدا و اجناس مقدورات او را دید.

حسن گفته است عروج کرد روح محمّد صلی الله علیه و آله و سلّم به آسمان ولی جسدش در زمین بود.

و اکثرین (مفسرین) گفته اند (که ظاهر همین است) از اصحاب ما و مشهور است در اخبارشان که خداوند جسم رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم را صحیح و سالم به آسمان برد که دید ملکوت سماوی را به عینه و هرگز این (معراج) در خواب نبود.

ص: 84

و از ابی العالیه نقل شده که گوید: از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم پرسیدند هل رأیت ربک لیله المعراج؟ آیا شما در شب معراج خدای خود را دیدی؟

قال: رأیت نهراً و رأیت وراء النهر حجاباً ورأیت وراء الحجاب نوراً، کم أرغیر ذلک. یعنی من نهری را دیدم که پشت او حجابی و ازپشت حجاب نوری بود غیر از این من چیزی ندیدم.

واز ابی ذّر و ابی سعید خدریّ نقل شده که از نبی مکرم سؤال شد در حق این آیه که می فرماید: ما کَذَبَ الفُؤادُ ما رَأی. فرمود: من نوری را دیدم که این از مجاهد و مکرمه نقل شده و این آیه که می فرماید: اَفَتُمارُونَهُ عَلی ما یَری یعنی این مردم مجادله می کنند با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم در وقتی که معراج رفت مشرکین نپذیرفتند و گفتند برای ما توصیف کن و خبر بده از کاروان ما در مسیر شام.

ص: 85

وَ لَقَد رَآهُ نَزلَةً اُخری. ای جبرئیل علیه السلام را در صورت اولش دید از آسمان بار دیگر و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم دومرتبه او را به صورت اصلیش دید.«یعنی جبرئیل علیه السلام را» عند سدره المنتهی، یعنی جبرئیل را محمّد صلی الله علیه و آله و سلّم دید نزد سدره المنتهی و آن درختی است از طرف راست عرش خداوند بالای آسمان هفتم که تمام چیزها به آن منتهی می شود و بعضی گفته اند که درخت طوبی است و از نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مرویست که دیدم بر سر هر شاخه ای از شاخه های پیش ملکی ایستاده و تسبیح خدا را می گوید، و بعضی گفته اند او را بور و بهاء و حسن و صفایی که چشمان می دید با این وصف که فوق همه اوصاف است و بعضی ها گفته اند اطراف و احاطه او را فرشهایی از طلا فرش بود که این از ابن عباس است و گویا ملائکه بر فرشها بودندو خداوند را عبادت می کردند و معنی این می شود که جبرئیل را بصورت خود دید در حالی که اطراف آن درخت را پوشانده بود

ص: 86

ما زاغَ البَصَرُ و ما طَغی، یعنی میل نکرد چشم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم به طرف راست و چپ و از مقصودش تجاوز نکرد. لَقَد رَأی مِن آیاتِ رَبِّهِ الکُبری مانند سدرة منتهی و صورت جبرئیل را دید که 600 بال افق آسمان ها را بالش پر کرده بود و بعضی ها گفته اند جامهای سبز و خرم دید از جامهای خرم و سبز بهشتی که تمام افق کرانه های آسمان را پر کرده بود.

نظریه علامه مجلسی قدس سره:

مرحوم علامه می فرمایند: و من می گویم : که به عروج رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم به بیت المقدس پس از آن به طرف آسمان در یک شب به جسد شریف از چیزهای است که آیات و اخبار متواتر از طرف خاصه و عاقه بر او دلالت می کند و انکار این مطلب

و یا تأویل بردن معراج به معراج روحانی یا در خواب رفتن منشاء او از کم تتبّع در آثار اهل بیت علیهم السلام و یا بخاطر ضعف دینی و ضعف یقین(غافل بودن) از این همه اخبار و روایات

ص: 87

در باب معراج که مانندآن فکر نمی کنم در اصول مذهب وارد شده باشد. من نمی دانم چه باعث شده که قبول این سخن و گفتار را در معراج منکرند. سزاوار است که انسان به این ها بگوید: شما به قول قرآن أَفَتُومِنوُنَ بِبَعضِ الکِتابِ وَ تَکفُرُونَ بِبَعض و اگر عذر این ها( منکرین) به اینکه این امر موجب خرق و التیام است پس این معنی مخفی نیست بر صاحبان عقول که این ها (منکرین) فقط حرفهای پوچ و اوهامی بیش نیست. بر فرض که دلیل(پوچ) این ها تمام باشد، دلالت دارد بر عدم جواز خرق در فلکی که احاطه دارد به جمیع اجسام و معراج ملازم آن نیست. اگر امثال این شکها و شبهات مانع باشد از قبول آن چه که اخبار متواتر بر اثبات او داریم، هر آینه جایز است که توقیف در جمیع مسائل دینی از ضروریات اسلام داشته باشیم.

و من تعجب می کنم از بعضی متأخرین اصحاب ما

ص: 88

که چگونه در این امور ضروری چرا ومن به سستی به خود نشان داده اند با اینکه مخالفان آنان با کمی اخبار و کمی آثار که دارند و عدم تدّین آنان اصلاً رد نکرده اند و جایز ندانسته اند که این گونه مسائل ضرورّیه را رد کنند و حاضر نشدند که ترخیص دهند تأویل این مسائل را با اینکه اصحاب ما پیروی از ائمه هدی علیهم السلام را دارند و یک چیزهای ضعیفی از مخالفین در نزدشان می باشد که تابع آثار کمی که از سفهاء وبی خردان هست اقوال و گفتار آنها را بین شیعیان متدین نقل می کنند.«که در نتیجه اخلاقی در عقائد حقه شیعه به وجود آوردند و مسائل ضروری دین را منکر شوند» پناه به خدا می بریم و همچنین سایر مؤمنین سایر مؤمنین از آراستهای گمراهان.

شیخ الطائفه قدسّ سرّه در تبیان خود فرموده

ص: 89

در نزد اصحاب ما ونزد اکثر اهل تأویل وایضاً جبّانی ذکر کرده اند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم عروج کرد در آن شب به آسمان هاتا رسید به سدره المنتهی در اسمان هفتم و خداوند متعال آیات خود را به او نشان داد. از آسمان و زمین که انسان معرفت یقینی پیدا می کند و در معراج در حال بیداری بود نه خواب و آن که قرآن گواهی می دهد که در حال یقظه بود مانند این آیه شریفه: اَسری بِعَبدهِ مِنَ المَسجِدِ الحَرامِ اِلَی المَسجِدِ الاَقصی.

و ثایناً به اخبار متواتری که داریم این امر معلوم می شود و قول مرحوق شیخ الطائفه قدس سره که فرمود: عند اصحابنا (در نزد اصحاب ما) دلالت می کند بر اتفاق آنان بر معراج که در حال یقظه و بیداری بوده

و به آن چه ابن شهر آشوب گفته است اکتفاء کرده ان امامیه(شیعه) بر اینکه معراج تا بیت المقدس بوده اعتناء به این قول نمی شود

ص: 90

و در مقاصد و شرح مقاصد گفته است: به تحقیق معراج نبّی صلی الله علیه و آله و سلّم به قرآن و سنّت و اجماع اُمه ثابت شده اختلافی در او نیست. مگر اینکه اختلاف در اینکه آیا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم در حال خواب معراج رفت یا در حال بیداری و با روح رفت فقط یا جسد و به مسجد اقصی حرکت کرد یا به آسمان و حق اینکه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم باد جسد(شریف) از مسجد حرام حرکت کرد به مسجد اقصی به گواهی دادن کتاب خدا و ا جماع قرن دوم و از مسجد اقصی به آسمان به گواهی دادن اجادیث مشهوره و منکر آن بدعت گذار است و پس از به طرف عالم بنابر اختلاف آراء به خبر واحد و مشهور شده است که برای قریش تعریف کرد رفتن خود را به معراج مسجد اقصی را و به آنان خبر داد احوالشان را و آنچه که درآسمان ها دید از عجائب الهی

ص: 91

و به آنچه احوال انبیاء را مشاهده کرده بود خبر داد.

برای ما این امر ممکن است و خبر بر او داریم و دلیل امکان تماشل اجسام است پس جایز است خرق بر آسمان همانند زمین. و عروج انسان و اما عدم دلیل امتناع پس او لازمه ندارد از فرض وقوع اومحال را و نیز اگر ادعاء نبودکه نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در خواب با به روح معراج رفتند به خاطر انکار کافران(معراج را) این غایت انکار است و مرتد نمی شود. بعضی کسانی که اسلام آورده اند در حالی که در این امر منکر باشد به تصدیق نبّی اکرم صلی الله علیه وآله و سلّم، لذا مخالف متمّسک شده به اخباری(یا خبری) که از عائشه نقل شده که گفته است به خدا قسم جسد محّمد مفقود نشد و از معاویه نقل شده که معراج پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم از رؤیای صادقه بوده، و تو آگاهی به اینکه علی تقدیر صحّت این اخبار(که صحیح نیست)

ص: 92

صلاحیت ندارد که حجّت باشد در مقابل آنچه از احادیث واخبار وارد شده استدر معراج و گفتار بزرگان ما و اجماع قرینهای بعدی انتی حرف صاحب مقاصد. من می گویم: اگر بخواهم تمام مطالب را از روایاتی که در این باب(معراج) جمع آوری کنم یک مجلّد بزرگ خواهد شد، و همانا مقداری از اخبار معراج را وآن چه که متعلق به چگونگی معراج است وسایر اخبار متفرقه در سایر ابواب وتعدادی از اخبار معراج را ذکر کرده است که ان شاء الله در موضوع اخبار معراج خواهد آمد.(1)

ص: 93


1- بحار الأنوار ج 18 ص 287

ص: 94

موضوع سوّم: پرسش ها و پاسخها در مورد معراج

سؤال 1: معراج در چه سالی واقع شده است؟

جواب: رجوع شود به صفحه 11 همین کتاب.

سوال 2: لغت معراج چیست؟

جواب: صفحه 7 همین کتاب

سوال3: کلمه معراج در قرآن چند مرتبه آمده است؟

جواب: صفحه 30 همین کتاب

سوال 4: آیات معراج در چه سوره هایی آمده است؟

جواب: صفحه 31 و 57 همین کتاب

سوال 5: معلم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم چه کسی بوده است؟

جواب: صفحات 64 تا 70 همین کتاب

سوال6: آیا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مأمور به معراج بود؟

ص: 95

جواب: معراج پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به امر خداوند سبحان بود بلکه اختیار با او نبود با خدا بود.(برای حکمت و مصلحتی)

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم پس از اداء فریضۀ مغرب و عشاء به استراحت پرداخت ولی یک مرتبه صدای آشنائی به گوش مبارکش رسید که آن صدا صدای جبرئیل علیه السلام امین وحی بود که به رسول گرامی صلی الله علیه و آله و سلّم عرض کرد، امشب سفر عجیبی در پیش دارید و من مأمورم با شما باشم و نقاط مختلف گیتی را با مرکب فضا پیمایی به نام(بُراق) بپیمائید.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم سفر باشکوه خود را از خانه ام هانی(خواهر امیرالمؤمنین علیه السلام) آغاز کرد و با همان مرکب به سوی«بیت المقدس» واقع در کشور اردن که آن را «مسجد اقصی» نیز می نامند روانه شد و در مدت بسیار کوتاهی در آن

ص: 96

نقطه پائین آمد و از نقاط مختلف مسجد«بیت اللحم» که زادگاه حضرت عیسی مسیح علیه السلام است و منازل انبیاء و آثار و جایگاه آنها دیدن به عمل آورد و در برخی از منازل دو رکعت نماز گذارد.

سپس قسمت دوم از برنامۀ خود را آغاز فرمود، از همان نقطه به سوی آسمان ها پرواز نمود، ستارگان و نظام جهان بالا را مشاهده کرد و با ارواح پیامبران و فرشتگان آسمانی سخن گفت و از مراکز رحمت و عذاب( بهشت و دوزخ) بازدیدی به عمل آورد، درجات بهشتیان و اشباح دوزخیان را از نزدیک مشاهده فرمود.(1)

و در نتیجه از رموز هستی و اسرار جهان آفرینش و وسعت عالم خلقت و آثار قدرت بی پایان خدا کاملاً آگاه گشت، سپس به سیرخود ادامه داد و سدره المنتهی رسید.

ص: 97


1- مجمع البیان ج 3 ص395

آن را سرا پا پوشیده از شکوه و جلال و عظمت دید، در این هنگام برنامه وی پایان یافت. سپس مأمور شد از همان راهی که پرواز نموده بود بازگشت نماید و در مراجعت نیز در بیت المقدس فرود آمد وراه مکه و وطن خود را پیش گرفت و در بین راه به کاروان تجارتی قریش برخورد کرد، در حالی که آنان شتری را گم کرده بودند و به دنبال آن می گشتند و از آبی که در میان ظرف آنها بود قدری خورد و باقی مانده را به روی زمین ریخت و بنا به روایتی روپوشی روی آن گذارد، و از مرکب فضاپیمای خود در خانۀ «ام هانی» پیش از طلوع فجر پائین آمد و برای اولین بار راز خودرا به اوگفت و در روز همان شب در مجامع ومحافل قریش پرده از راز خود برداشت و داستان معراج و سیر شگفت انگیز او که در فکر قریش امر ممتنع و محالی بود، در تمام مراکز دهن به دهن گشت و سران«قریش» را بیش از همه عصبانی نمود

ص: 98

قریش به حالت دیرینۀ خود به تکذیب او برخاستند و گفتند: اکنون در مکه کسانی هستند که «بیت المقدس» را دیده اند، اگر راست می گوئی، کیفیت ساختمان آنجا را تشریح کن. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم نه تنها خصوصیات ساختمان بیت المقدس را تشریح کرد بلکه حوادثی را که در میان مکه و بیت المقدس رخ داده بود بازگو کرد و فرمود: در میان راه به کاروان فلان قبیله برخورد نمودم و شتری از آنها گم شده بود و در میان اثاثیۀ آنها ظرف پری از آب بود و من از آن نوشیدم و سپس آن را پوشانیدم و در نقطه ای به گروهی برخوردم که شتری از آنها رمیده و دست آن شکسته بود.

قریش گفتند: از کاروان قریش خبر ده؟ گفت: آنها را در تنعیم (ابتدای حرم است) دیدم و شتر خاکستری رنگی در پیشاپیش آنها حرکت می کرد و کجاوه ای روی آن گذارده بودند واکنون وارد شهر مکه می شوند. قریش از این خبرهای قطعی سخت

ص: 99

عصبانی شدند، گفتند: اکنون صدق وکذب گفتار او برای ما معلوم می شود ولی چیزی نگذشت که طلائع کاروان«ابوسفیان» پدیدار شد و مسافرین جزئیات گزارشهای آن حضرت را نقل نمودند.

سؤال7: روایات معراج چند دسته است؟

جواب: رجوع شود به صفحه37 همین کتاب

سؤال 8: تاریخ این حادثه چه وقت بود؟

جواب: همان طوری که در صفحه 11 اشاره شد با اینکه جای داشت این حادثه عجیب از هر نظر مضبوط باشد مع ذلک از جهاتی مورد اختلاف شده است یکی از آنها تاریخ وقوع آن است.

دو سیره نویس« ابن اسحاق و ابن هشام» می گویند: این حادثه در سال دهم بعثت

ص: 100

اتفاق افتاده است. مورخ مشهور« بیهقی» معتقد است که در سال دوازدهم بعثت رخ داده است و برخی آن را در اوائل بعثت و گروهی در اواسط آن دانسته اند و گاهی برای جمع میان این اقوال گفته میشودکه: معراج آن حضرت بیش از یک بار بوده است، اما بایدگفت معراجی که در آن نمازهای یومیه واجب شده است پس از مرگ ابوطالب علیه السلام که در سال دهم بعثت بود، اتفاق افتاده است.

زیرا از مسلمات حدیث و تاریخ این است که در شب معراج خدا دستور داده است که امت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم هر شبانه روز در پنج وعده نماز بخوانند:

و نیز از لابه لای تاریخ استفاده می شود که تا لحظۀ مرگ«ابوطالب» نماز واجب نشده بود، زیرا در لحظات مرگ ابوطالب علیه السلام سران«قریش» به حضور وی رفتند و از او درخواست کردند که کار آنها را با برادر زاده اش یکسره کند،

ص: 101

و او را از کردار خود بازدارند و در برابر آن ، هر چه می خواهد بگیرد، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم درآن محفل رو به سران کرد و گفت: من از شما یک چیز بیشتر نمی خواهم وآن اینکه «تقولون لا اله الا الله و تخلعون ما تعبدون من دونه»(1). گواهی به یگانگی خدا دهیدو اطاعت بتان را از گردنتان باز کنید، این کلمه راگفت و ابداً از نماز و فروع دیگر سخن به میان نیاورد و این خود گواه بر این است که در آن روز نماز واجب نشده بود و گرنه ایمان مجرد از کردار در زمینه ای که عملی مانند نماز واجب شده بود بی فایده خواهد بود و اما اینکه نامی از رسالت خود نبرد زیرا اعتراف به یگانگی خدا به فرمان وی، اعتراف ضمن رسالت او است و در حقیقت گفتن این کلمه به دستور او دو گواهی در بر دارد یعنی افراد به خدای یگانه و رسالت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلّم علاوه بر اینکه تاریخ نویسان کیفیت اسلام آوردن گروهی را مانند طفیل بن عمرو و دو سی

ص: 102


1- سیره ابن هشام ج2 ص27

که چندی پیش از هجرت به وقوع پیوسته است ذکر نموده اند و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فقط به تعلیم شهادتین اکتفا فرمود و سخن از نماز به میان نیاورده است. این نوع قضایا حاکی از این است که در تاریخ این حادثه که آن رد نماز واجب شده است چندی قبل از هجرت اتفاق افتاده است.

کسانی تصور کرده اند که معراج پیش از سال دهم بعثت اتفاق افتاده اشتباه کرده اند زیرا رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم از سال های هشتم تا دهم در شعب محصور بود و وضع رقت بار مسلمانان ایجاب نمی کرد که تکلیف زائدی از قبیل نماز بر دوش آنها بگذارد.

و اما سنوات قبل از هشتم به علاوه بر فشار قریش که خود مانع از تحمیل تکلیف زائد بود، افراد مسلمان کم و انگشت شمار بودند ودر چنین لحظات که هنوز نور ایمان و اصول آن در دل گروه قابل ملاحضه ای تمرکز نیافته بود، تکلیف فوق العاده ای

ص: 103

مانند نماز خیلی بعید به نظر می رسد.

و اینکه در بسیاری از روایات وارد شده که امیر مؤمنان علیه السلام سه سال قبل از بعثت با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نماز خواند و بعداً نیز ادامه داشت، منظور از آن این نمازهای محدود و مشروط و موقت نبوده، بلکه عبادت مخصوص و غیر محدود بوده و یا منظور نمازهای مستحب و عبادتهای غیر واجب بوده است.

عن ابی جعفرعلیه السلام قال: لّما اُسری برسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم اِلی السمائ فبلع البیت العمور و حضرت الصلاه فأَذَّنَ حبرئیل وَ أقام فتقدّم رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم و وصّف الملائکه و النّبیّون خلف محمد صلی الله علیه و آله و سلّم .(1)

عن ابی جعفر علیه السلام: ..... و هی الصّلاة التی فرضها الله عزوجل علی المؤمنین فی القرآن و فوَّض الی محمد صلی الله علیه و آله و سلّم فزاد النبی صلی الله علیه و آله و سلّم و سلّم فی الصلاة سبع رکعات و هی سنّه لیس فیها قراءت اِنّما هو تسبیح و تهلیل و تکبیر و دعاء.......(2)

ص: 104


1- فروع کافی ج 3 ص 302
2- فروع کافی ج 3 ص273

سوال 9 : آیا معراج پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم جسمانی یا روحانی و یا رویا بوده است؟

جواب: سخنان زیادی گفته اند واشکالات علمی کرده اند و حتی بعضی ها ممتنع دانسته اند که سابقاً گذشت. گروهی این را نپذیرفته اند و سرانجام دست به تأویل زده و معراج آن حضرت را روحانی دانسته و گفته اند که فقط روح و روان پیامبر تمام این عوالم را سیر کرده، سپس برگشته است و گروهی قدم را فراتر نهاده، معتقدند که تمام این جریانها در رؤیا و خواب بوده و آن حضرت به صورت خواب تمام این امکنه را دید و سیر کرده است و عده ای هم گفته اند با هم بوده.

اما سخنان آن گروهی که می گویند خواب و رؤیا است

ص: 105

دور از منطق و حقیقت است که اصلاً نباید این نظر را در شماره اقوال و نظرات بیاوریم، زیرا« قریش» از شنیدن اینکه «محمّد صلی الله علیه و آله و سلّم » مدعی است که من در ظرف یک شب همه این امکان را سیر و طی نموده ام، سخت ناراحت شدند و جداً به تکذیب آن حضرت برخاستند، به طوری که معراج وی در همه محافل«قریش» موضوع روز شد. هر گاه سیر این عالم ها به صورت یک رؤیا بود معنا نداشت که«قریش» به تکذیب پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم برخیزند و جنجالی راه بیاندازند، زیرا گفتن اینکه من در شبی از شبها موقع خواب چنین خوابی دیده ام، هرگز مایه نزاع و اختلاف نمی گردد زیرا بالاخره هر چه هست خواب است و همه امور محال و غیر ممکن و یا بسیار مستعد در خواب به صورت ممکن در می آید. از این جهت این نظر آن قدر ارزش ندارد که ما آن را دنبال کنیم ولی افسوس اینجاست که برخی

ص: 106

از دانشمندان مصری مانند« فرید وجدی» این نظر را پسندید و با سخنانی بی اساس و بی پایه به تحکیم آن پرداخته است.(1) این ها همه نشأت گرفته از عدم معرفت بر رسول گرامی صلی الله علیه و آله و سلّم . سابقاً گذشت که تعبیر«بعَبد» در سوره مبارکه بنی اسرائیل و آیه 1 سوره نجم«فَاَوحی اِلی عَبده ما اَوحَی» بیانگر اینکه این سفر هم در بیداری بوده و هم سیر جسمانی و روحانی بوده است نه روحانی تنها و یا نه خواب و رؤیا که عده ای بی بصیرت قائل شده اند، زیرا سیر روحانی معنی معقولی جز حالت خواب یا شبیه آن ندارد ولی واژۀ«عَبد» نشان می دهد که در این سفر، جسم و جان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم شرکت داشته است. وانگهی آیه مبارکه در مقام امتنان و بیان اوج عظمت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم است. عروج او به آسمان در عالم خواب یا شبیه خواب بیانگر چنین مقامی نیست.

ص: 107


1- دائره المعارف ج 7 ص 329 ماده عرج

و از سوی دیگر از آیه 12 سوره نجم و از تاریخ اسلام نجومی استفاده می شود که این معراج، معراج جسمانی و در عین حال در بیداری بوده زیرا مطابق آیه 12 سوره نجم مشرکان با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم در موردمعراج انکار و ستیزه کردند و بنیاد مسخره گرفتند که گذشت و حتی مشرکان در برابر خبر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم از معراج و نزول سورۀ نجم به قدری شدید بود که در روایت آمده که:« عتبه بن ابولهب» نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم آمد و از شدّت عصبانیّت، دخترش را طلاق داد و با آب دهان انداختن به جانب ساحت مقدس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم گستاخی نمود و به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم گفت:« به نجم و پروردگار نجم کافر شدی». که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم او را نفرین کرد و گفت: «خدایا یکی از درندگانت را به این شخص (عتبه) مسلطّ گردان. از ماجرا چندان نگذشت که عتبه ملعون با همراهان خود در کاروانی به سوی شام مسافرت کرد،

ص: 108

در یکی از مناطق با همراهان پیاده شد تا به استراحت بپردازد. گفت: مرا امشب در میان خود بخوابانید« به طوری که در گرداگرد من باشید»، همراهان چنین کردند، در عین حال شیری در بیابان آمد و در میان چند نفر گذشت و به او رسید و دروسط جمعّیت کاروان او را درید و به هلاکت رسانید.(1)

اما گروهی که به حل برخی از خردهای معراج جسمانی قادر نیستند ناچار شدند دست به تأویل آیات و روایات بزنند و معراج پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم را روحانی بدانند. مقصود از معراج روحانی همان تدبر در مصنوعات الهی و مشاهده جلال وجمال وی و استغراق تفکر و ذکر باطنی و قلبی است که پس از طی این مراحل یک قرب مخصوص به دست می دهد که قابل توصیف نیست. هرگاه مراد ازمعراج روحانی همان تفکردر عظمت حق و وسعت جهان آفرینش و ... باشد بی شک این معراج از خصائص پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلّم نیست

ص: 109


1- مجمع البیان ج 7 ص172

و اکثر پیامبران علیهم السلام و بسیاری از مردان روشندل و پاک دل این مرتبه را دارا بودند، در صورتی که قرآن معراج را از خصائص پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم و به عنوان یک امتیاز فوق العاده یاد می نماید وانگهی بسیاری از شبها پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دارای چنین حالتی بوده در حالی که معراج مورد گفتگو در زمان و شب معینی تحقق یافته است.

چیزی که این گروه را بر این مطلب وادار نموده است همان فرضیۀ هئیت دان معروف یونان«بطلمیوس» است که مدت دو هزار و چندی سال تمام درمحال علمی شرق و غرب ارزش علمی فراوان داشت و صدها کتاب در پیرامون آن نوشته شده است و تا چند سال پیش یکی از مسلمات علوم طبیعی بوده که اجمال آن به قرار زیر است:

«اجسام جهان بر دو قسم است، عنصری وفلکی

ص: 110

جسم عنصری همان چهار عنصر« آب و خاک و بادو آتش» معروف است، نخستین کره ایکه به چشم ما می خورد هماه کره خاک و مرکزعالم است، پس از آن کره آب و بعد از آن کره هوا و چهارمین کره، کره آتش است و هر یک از این چهار کره محیط بر دیگریست، در این موقع کرات پایان می پذیرد و اجسام فلکی، همان افلاک 9 گانه است که مانند طبقات پیاز به هم پیوسته اند و هرگز قابل خرق و التیام و فصل و وصل نیستند و هیچ موجودی نمی تواند به طور مستقیم در میان آنها حرکت کند زیرا لازمه آن از هم جدا شدن اجزاء فلک است.

از آنجا که جسمانی بودن معراج مستلزم آن است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به طور خط مستقیم از مرکز عالم رو به بالا برود و از کرات چهار گانه عبور نموده و افلاک را یکی پس از دیگری سوراخ کند

ص: 111

و پاره شدن و به هم پیوستن(خرق و التیام) افلاک از نظر هیئت یونانی صحیح و جایز نیست روی این اساس ناچار شدند.(1)

که معراج پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم را روحانی بدانند که هیچ جسمی از سیر او مانع نشود.

در پاسخ این اشکال بایدگفت: روزی این سخنان ارزش داشت که نظام هئیت« بطلیموس» قدرت خود را در جامعه های علمی از دست نداده بود و گروهی از صمیم دل آن را پسندیده و به آن دل بسته بودند.در چنین محیط امکان داشت که با جار و جنجال روایات را تأویل نمائیم، ولی امروز دیگر این فرضیه ها ارزش همه جانبۀ خود را از دست داده اند و بی پایگی آنها روشن شده است، فقط ار نظر تاریخ علم، گاهی سخن از هئیت «بطلمیوس»

ص: 112


1- از بدبختی بعضی که خیال کرده اند مطالب یونانی دین شناسی را به انسان معرفی می کند و حال آنکه اولاً بطلمیوس معصوم نبوده و بر مبنای فکر وعلم خود چیزهایی را کسب کرده و ثانیاً اسلام چه نیازی به مطالب یونانی دارد مانند فلسفه که فقط عامل انحراف است

به میان می آید دیگر با این ابزار و آلات نجومی و رصدی با این تلسکوپهای قوی و نیرومند و فرود آمدن آپولوها و لوناها در سطح کره ماه و زهره و مریخ و ماشین رانی فضانوردان در سح کره ماه جائی برای این فرضیه های خیالی بافی نیست. آن روزها می گفتند که زمین کروی شکل محال است چون زندگی بر روی آن امکان ندارد، امروزه ثابت کرده اند که زمین کروی شکل است نه مسطح و زندگی موجودات هم بر روی او امکان دارد. علوم مردم که علوم لدّنی نست که تغییر نکند و لاینفک باشد، طبق محاسبات علمی و عقلی یک چیزهای ارائه می دهندکه پس از سالها کشف می رود که نظرات قبلی ها اشتباه بوده است. امروز دانشمندان وجود چهار کره عنصری و 9 فلک به هم پیوسته و توی پر را جزء افسانه ها می شمارند و با این ابزار علمی و ادوات رصدی« جایی که ستاره شناسان باآلات و ادوات مخصوص ستارگان را زیر نظر قرار می دهند»

ص: 113

و چشمان مسلح موفق به دیدن چنین عوالمی که«بطلمیوس» یا نیروی تخیل آن را ساخته بود نیستند و هر گونه نظری که مبنی بر این اساس غیر صحیح باشد بی ارزش می دانند.

نظر شیخ احمد احسائی

شیخ احمد که پیشوای شیخیه است در رسالۀ«قطیفیه(1)

ص: 114


1- 1- رساله «قطیفه» شیخ در ضمن مجموعه ای که حاوی 92 رسال اوست بنام «جوامع الکلم» در تاریخ 1273 چاپ شده است و متن عبارت وی چنین است: ان الصاعدة کلما صعد القی منه کل رتبة منها فیها مثلاً اِذا تجاوز کرة الهواء القی ما فیه من الهواو اذا تجاوز کرة النار القی ما فیها و اِذا جمع اخد مال من ماله من کرة النار و اِذا وصل الی کرة الهواء اخذ ماله من الهواء. ص127 نغمۀ دیگری را ساز کرده و با طرح جدیدی خواسته است هر دو گروه را راضی سازد و می گوید: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم با بدن برزخی«هور قلیائی» ( بدن برزخی بسان آن بدنی است که انسان در عالم خواب همه گونه فعالیت با آن انجام میدهد) به معراج رفته است، از این راه به خیال خود هم قائلان به معراج جسمانی را از خود. معنی آن این است که: جسم در حال عروج و صعود هر چه بالا برود، عناصر مربوط به هر کره را در همان جا ترک می کند و بالا می رود، مثلاً عنصر هوا را در کره هوا و عنصر آتش را در کره آتش و هنگام بازگشت همان ها را که ترک کرده دو مرتبه باز میگردد. بنابراین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هنگام معراج هر یک از عناصر چهار گانه بدن خود را ( در گذشتن اصول عناصر را چهار تا می دانستند) در کره خود ترک گفتند و با بدنی که فاقد این عناصر چهار گانه است معراج نموده است. یک چنین بدن نمی تواند بدن عنصر باشد، جز بدن برزخی و به اصطلاح وی«هور قلیائی» چیز دیگری نمی تواندباشد.شیخ در کتاب شرح زیارت ص 28 -29 تصریح می کند که افلاک 9 گانه قابل خرق والتیام نیست....

ص: 115

راضی ساخته، زیرا معتقد به جسمانی بودن معراج شده و هم اشکال افلاک را رفع نموده است زیرا نفوذ جسم برزخی احتیاج ندارد که بدنه افلاک را از هم جدا سازد.(1)

ولی مع الوصف افراد روشن و حق جو و دور از تعصب، این نظر را مانند نظرپیش (روحانی بودن معراج) بی ارزش و مخالف قرآن و ظاهر احادیث می دانند، زیرا چنانکه گفته شد اگر آیه معراج را به دست هر زبان دانائی دهند خواهدگفت:منظور گوینده همان بدن دنیوی عنصریت که از آن قرآن با لفظ«عبد» تعبیر آورده است نه (هور قلیائی) که اساساً جامعه عرب با چنین لفظ و امثال آن آشنایی نداشتند و طرف خطاب در سوره اسرائ همین گروه و افراد عادی بوده است.

ص: 116


1- رجوع شود به پاورقی ص 114و 115 همین کتاب

وانگهی عاملی که او را بر این تأویل خنک و بی مزّه واداشته است همان افسانه یونانی درباره نظام هستی بوده که تصور کرده است بسان لوح محفوظ پای برجاست. اکنون که جامعۀ هیئت دانها همگی آن را تکذیب می کنند.هرگز روانیست به هیئت قدیم حرفی زده اند تا حدی معذور و یا کم تقصیر بودند ولی اکنون برای ما سزوار نیست به تقلید کور کورانه ی خود ادامه دهیم و بر اثر یک فرضیۀ که مورد انکار جامعه علمی بشری است ، حقایق قرآنی را زیر پا بگذاریم.

نظریه گروه علم طبیعی

گروهی از علاقه مندان علوم طبیعی که می خواهند برای هر حادثه ای یک علت طبیعی وبرای هر پدیده ای یک عام مادی درست کنند،

ص: 117

در صدد انکار اساس معراج درآمده اند و چنین تصور کرده اند که قوانین طبیعی و علمی امروز با معراج رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم سازگار نیست مثلاً می گویند:

1- علوم امروز می گویند برای دور شدن از زمین باید جاذبه زمین را خنثی کرد، توپی را که شما به هوا پرتاب می کنید، قوه ثقل آن را باز به جانب زمین می کشد، هر چه توپ را با شدت پرتاب کنید دو مرتبه به زمین بر می گردد.اگر بخواهیم نیروی ثقل (جاذبه زمین) به کلی خنثی شود، یعنی توپ به حرکت خود ادامه دهد و هرگز به زمین باز نگردد ، برای وصول به این هدف باید اقلاً توپ را با سرعت 5000 میل در ساعت به هوا پرتاب کنیم.

بنابراین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از محیط جاذبه بیرون رفته و به حالت بی وزنی درآمده است ولی

ص: 118

در این موقع این سؤال پیش می آیدکه چگونه این مسافت را با آن سرعت بدون وسائل طی نموده است؟

2- هوای قابل استنشاق در بالاتر از چند کیلومتری زمین وجود ندارد و بعداً هر چه بالاتر برویم هوا رقیق تر و غیر قابل استنشاق می شود و احیاناً به نقطه ای می رسیم که اصلاً هوائی در کار نیست .آیا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در طی این مسافت در طبقات فوق جو چگونه بدون اکسیژن زندگی کرده است؟

3- اشعه کیهانی و سنگهای آسمانی که با هر جسم زمینی برخورد کند از بین می برد و بر اثر تصادف با طبقات هوا به زمین نمی رسد و در واقع این طبقات به منزله زرهی برای ساکنان کره زمین است،در چنین وضع، چه وسیله ای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم را از این اشعه کیهانی مصون داشته است؟

4- هر گاه فشار هوا کم و زیاد شود،

ص: 119

زندگی انسان مختل می گردد و انسان در فشار بخصوصی از هوا می تواند زندگی کند که در طبقات بالا وجود ندارد.

5- سرعت حرکت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم قطعاً زیادتر از سرعت نور بوده است و نور در هر ثانیه 300 هزار کیلومتر مسافت طی می کند و درعلوم امروز این مطلب به ثبوت رسیده که هیچ جسمی نمی تواند به سرعتی بیش از سرعت نور حرکت کند. بنا براین با این قانون علمی چگونه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم سیر سریع خود را که سریع تر از نور بوده آغاز نموده و با تن سالم برگشته است؟

پاسخ:

هر گاه ما بخواهیم پای قوانین طبیعی را به اینجا بکشیم شماره اشکال از حد مزبور تجاوز می کند

ص: 120

ولی در پاسخ این گروه باید گفت که: منظور از توضیح این نوامیس طبیعی چیست؟آیا می خواهند بگویند: که در سیر عوالم بالا امکان ندارد و ممتنع ذاتی و یک امر محالیست.

در پاسخ باید گفت: که خوشبختانه کاوشهای علمی دانشمندان فضائی بلوکهای شرق و غرب، این مطلب را به صورت یک امر عادی و ممکن درآورده است زیرا با فرستادن نخسین ماه مصنوعی در سال 1957 به آسمان که فضاشناسان بدان لقب«اسپونیتک»(1) داده بودند روشن شد که می توان جاذبه را به وسیله موشک خنثی کرد، چنانکه با فرستادن سفینه های فضائی حامل انسانهای فضانورد به وسیله موشک، واضح شد که آنچه را بشر که برای خود مانع از سیر در عالم بالا و فوق جو می شمرد، به وسیله پنجه علم و دانش قابل رفع است و بشر با این

ص: 121


1- امروزه تعداد این وسائل فضائی بسیار است

ابزار علمی و صنعتی خود می تواند مشکلات اشعه کیهانی و اشکال نبودن هوای قابل استنشاق و... را حل نمایدو هم اکنون علوم فضائی در حال گسترش است و دانشمندان

اطمینان دارند که پس از مدتی می توانند بساط زندگی خود را در یکی از کرات آسمانی پهن کنند و به آسانی به کرات ماه و مریخ سفر نمایند.1- پس از پرتاب اقمار مصنوعی برای نخستین بار روز 4 شنبه 12آوریل1961 سرگرد 27 ساله روسی به نام «گاگارین» در یک سفینه فضائی مسافرت فضائی خود را آغاز کرد، وی نخستین انسانی بود که دست به چنین مسافرتی زد و سفینه او تا ارتفاع 302 کیلومتر از زمین فاصله گرفت و در مدت یک ساعت ونیم به دور زمین گردش می کرد. از آن پس از طرف آمریکا و شوروی سفاینی به فضا فرستاده می شد تا آنجا که در آخر تیر ماه 1348 «آپولو» با یازده سرنشینش در سطح ماه فرود آمد و برای اولین بار بشر گام در ماه نهاد.

ص: 122

این جریانهای علمی و پیشرفتهای صنعتی گواه بارزیست که این عمل یک عمل صد در صد ممکن است و جزء محالات نیست. اگر منظور خردگیران این است که هرگز بدون ابزار علمی و صنعتی نمی توان یک چنین سفری را آغاز نمود و رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم درآن شب چنین وسائلی را در اختیار نداشت. پس چگونه چنین عوالم را بدون کوچکترین وسیله ای طی نمود؟

پاسخ این سؤال از بحثهائی همانند معجزه پیامبران خصوصاً از حوادث عام الفیل و جریان کشته شده سپاه ابرهه با سنگ ریزه ها انجام گرفت کاملاً می شود. زیرا آنچه مسلم است این که این برنامه از آن وقت تا به بعد به طور مکرر آزمایش دیه و غالباً موفقیت آمیز بود و همه فعالیتها حاکی از آن است که فرود آمدن بشر درسطح کرات امر ممکن است. کاری را که بشراز طریق علمی انجام می دهد خالق بشر با اراده نافذ خود می تواند به این کار جامع عمل بپوشاند.

ص: 123

کاری را که بشر می تواند به وسیله ابزار وآلات علمی انجام دهد پیامبران می توانند آن را با عنایت پروردگار بدون اسباب ظاهری و خارجی ایجاد کنند.

پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلّم با عنایت پروردگاری به معراج رفته است که تمام هستی از آن اوست و بسازنده این نظام شگفت انگیز است و او است که به زمین نیروی جاذبه داده و به خورشید اشعه کیهانی بخشیده و طبقات مختلفی در هوا به وجود آورده و هر موقع بخواهد می تواند آنها را بازگیرد و معماری نماید.

هر گاه برنامه سیر تاریخی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم در پرتو عنایت الهی انجام گرفته ابشد بطور مسلم تمام این نوامیس در برابر اراده قاهر وی تسلیمند.

و هر آنی در قبضۀ قدرت او می باشند، بنابراین چه اشکالی دراد، خداوندی که به زمین جاذبه داده است و به اجرام آسمانی اشعه کیهانی بخشیده، بنده برگزیده خود را به وسیله ی قدرت نامتنهای خود

ص: 124

بدون اسباب ظاهری از مرکز جاذبه خارج نماید و از خطرات اشعه مصون و محفوظ نگاه دارد، خدائی که این همه اکسیژن آفریده است، در طبقاتی که هوا وجود ندارد برای رسول صلی الله علیه و آله و سلّم برگزیده خود هوای لازم تهیه کند، اساساً حساب معجزه از حساب علل طبیعی و توانائی خود محدود بدانیم، اگر ما بدون اسباب قادر به کاری نباشیم نبایدبگوئیم آفریدگار توان علی الاطلاق نیز قدرت ندارد.

زنده کردن مردگان، اژدها شدن عصا، زنده نگاه داری حضرت یونس علیه السلام در شکم ماهی در قعر دریاهاو... که تمام آنها را کتابهای آسمانی تصدیق کرده و برای ما

نقل نموده است از نظر اشکال و جواب دست کمی از معراج پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم ندارد .

خلاصه تمام علل طبیعی و موانع خارجی مقهور و مسخر اراده خداوند است فقط(1)

ص: 125


1- اِنَّما اِذا اَرادَ شَیئًا اَن یَقوُلَ لَهُ کُن فَیَکُونُ- یس 82

اراده او به امر محال تعلق نمی گیرد و اما غیر آن هر چه باشد، هرگاه بخواهد جامه عمل به آنها بپوشاند می تواند خواه بشر توانائی آن را داشته باشد یا نداشته باشد . البته روی سخن در این موارد با کسانی است که در مراحل خداشناسی، پروردگار خود را با آن صفات و اوصاف مخصوص به خود او شناخته باشند و خدای لایزال به عنوان یک موجود مقتدر و تواناکه به همه چیز قادر است مورد تصدیق آنها باشد.

سؤال 10- هدف از این سیر و حرکت در عالم هستی چیست؟

جواب: شخصی از حضرت امام سجاد علیه السلام پرسید و عرض کرد:آیا برای خدا جای معینی هست؟

حضرت فرمودند: نه! عرض کرد: برای چه منظوری پیامبر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم را در آسمان ها سیر داد؟

حضرت فرمود: او را برد که از وسعت جهان

ص: 126

آفرینش کاملاً آگاه گردد و موجودات عجیب الخلقه و چیزهائی را که دیده و گویی نظیر آن را ندیده و نشنیده است، ببیند و بشنود،

و گذشت که خودآیه علت را بیان کرده است:

لِنُریَهُ مِن آیاتِنا

امام هفتم علیه السلام جهان شیعه در پاسخ سؤال از علت معراج چنین می فرماید: ان الله لا یوصف بمکان و لا یجری علیه زمان و لکنه عزوجل اراد ان یشرف به ملائکته و سکان سماواته و یکرمهم بمشاهدته و یریه من عجائب عظمته ما یخبر به بعد هبوط.(1)

البته باید پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چنین مقامی را دارا باشند که بر وسعت معلومات خود تکیه کرده و برای مردم قرن بیستم که هم اکنون به فکر سفر به ماه و مریخ افتاده اند پیام بفرستد که من این عمل را بدون کوچکترین وسیله ای انجام

داده ام و خدای من بر من منت گذارد و مرا با نظام هستی کاملاً آشنا ساخت . فروغ ابدیت

ص: 127


1- تفسیر برهان ج 2 ص400

سوال 11- هدف از معراج پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم چه بوده است؟

جواب: در قرآن مجید آیه اول سوره اسراء می فرماید: سُبحانَ الَّذی اَسری بِعَبدِهِ لَیلاً مِنَ المَسجِدِ الحَرامِ اِلَی المَسجِدِ الاَقصی الَّذی بارَکنا حَولَهُ لِنُرِیَهُ مِن آیاتِنا اِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ البَصیرُ. منزه است آنکه بنده خود را یک شب از مسجد الحرام بسوی مسجد اقصی که پیرامون آن رابرکت بخشیده ایم برد تا آیات خود را به وی نشان دهیم ،اوست شنوا وبینا.

منظور این است که بگوئیم خداوند می خواسته مکان خود را به او نشان دهد زیرا این گفتار صحیح نیست چون خداوند مکانی ندارد محلی برای او نیست ، خداوند منزّه از مکان ومحل و .... است و منظور فقط مشاهده غیر حضوری نبوده است.

دو مطلب قابل توجه و اهمّیت است

ص: 128

اولاً باید توجه داشت که آیه مذکوره تنها حرکت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را از مسجد الحرام به مسجد اقصی می رساند و از سیر پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلّم به آسمان ها ساکت است ولی این مطلب را میتوان از آیات دیگری مانند آیات سوره نجم استفاده کرد:

عَلَّمَهُ شَدیدُ القُوی. ذُو مِرَّةٍ فَاستَوی وَ هُوَ بِالاُفُقِ الاَعلی... عِندَ سِدرَةِ المُنتَهی عِندَها جَنَّتَهُ المَاوی، اِذ یَعشَی السِّدرَةِ ما یَغشی ما زاغَ البَصَرُ وَ ما طَغی، لَقَد رَأی مِن آیاتِ رَبِّهِ الکُبری.

این آیات نجومی از سیر رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به آسمان ها حکایت می کند ولی آیه اول که در سوره بنی اسرائیل یا اسراء است، فقط حاکی ازآغاز این سیر است که بر روی زمین انجام گرفته است، اما هدف از این سیر« همان طور که در هر دو قسمت از آیات مزبوره اشاره شده

ص: 129

همان «مشاهده آیات ونشانه های بزرگ خداوند در جهان آفرینش» بوده است.

در اینجا ممکن است گفته شود اگر منظور نشان دادن کرات وکهکشانها و سحابی های بزرگ و مناظر برجسته عالم خلقت بوده باشد، محل اشکال و ایراد است، چرا که ما مسلمانها عقیده داریم که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلّم و امامان علیهم السلام از همه چیز و همه جا با اطلاع هستند.

در جواب باید گفت: روشن است که این مشاهده یک مشاهدۀ حضوری بوده است و مشاهدات حضوری برای یک موجودی که جسم دارد جز به حاضر شدن او در نزد موجودی که می خواهد آن را مشاهده کند ممکن نیست و اینکه نوشته اند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بدون سیر به آسمانها از وضع آنها باخبر است، اینگونه علم و اطلاع با مشاهده از نزدیک فرق بسیار دارد.

ص: 130

درست مثل اینکه حادثه ای در شهر واقع شده باشد و ما از وقوع آن مطلع شده باشیم ولی در محل وقوع حادثه نبوده ایم و جریان را با چشم ندیده ایم. البته حضور در محل و مشاهده جریان حادثه تأثیر عمیق تری در وجود انسان خواهد داشت در حالی که اطلاع غیابی آن اثر(عمیق تر) را ندارد بنا بر این خداوند می خواسته پیغمبر گرامی او از نزدیک آثار و عظمت او را به چشم ببیند ودل آگاه او آگاه تر گردد و اگر کسی تصور کند پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می توانسته از روی زمین با همین چشم معمولی آثار عظمت خدا را در عوالم بالا ببیند این تصور نادرست است و با حقیقت وفق نمی دهد چه آن حضرت از نظر جسم دارای خواص جسمانیات و عالم ماده بود و قدرت دید چشم یک بشر حد معینی دارد، همان طوری که بعضی انبیاء دیگر هم معراج داشتند،

ص: 131

اما نه همانند معراج رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم که احدی از انبیاء نداشته اند(چون این معراج عمیق تر است) معراج انبیاء دیگر معراج جسم و روح با هم نبوده و این همه عوالم سماء را هم طی نکرده اند و این معجزه بزرگ الهی فقط و فقط منحصر به وجود شریف پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و از خصائص آن بزرگوار بوده. پس معراج رسول اگرم صلی الله علیه و آله و سلّم هیچ گونه ابهامی وجود ندارد که عبارت باشد از دیدار نشانه های عظمت خدا و مشاهدۀ اسرارآفرینش بوده و نشانه هایی را که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم در شب معراج مشاهده کرده، همۀ آنها از اسرار و عجائب در مورد خداشناسی، دین شناسی، امام شناسی، تکالیف عباد و.... که مصداق های آن در قرآن مشاهده نشده ولی در روایات( که خواهد آمد ان شاء الله) تعدادی از آنها اشاره شده است، مثلاً یکی از آنها

ص: 132

اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم در آنجا جبرئیل را به صورت اصلیش دید که دارای 600 بال بود و پرهای او سراسر افق را پوشانده بود، دیگر اینکه پیامبر صلی الله علیه وآله و سلّم پرنده (یا فرشته) سبز رنگی ار پرندگان بهشت را بر بالای سرش دید که سراسر افق آسمان را با پرهایش پوشانده بود و دیدنیهای دیگر که خواهد آمد.

به هر حال این بود که بر مراجل یقین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بیفزاید و به اوج حق الیقین برسد یا به عبارت اُخری آن بزرگوار به مراحل عالی رسیده بود ولی در معراج به مرحلۀ اعلی رسید، همانند حضرت ابراهیم خلیل الله علیه السلام که از خداوند تقاضای زنده شده مرده نمود تا قلبش سرشار از یقین شود چنانکه در آیه 260 سوره مبارکه بقره می فرماید:

وَ اِذ قالَ اِبراهیمُ رَبِّ اَرِنِی کَیفَ تُحِی المَوتی

ص: 133

قالَ اَوَلَم تُومِن قالَ بَلَی وَ لکِن لِّیَطمَئِنَ قَلبی...

« خداوند به ابراهیم علیه السلام فرمود: آیا باور نکرده ای؟ جواب داد: چرا، ولی می خواهم دلم سرشار از اطمینان گردد» گرچه باز در مورد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم چنانکه گذشت مأمور به معراج شد درخواستی نبود.

خداوند خود اراده فرمود به پیامبرش عظمت دهد و بر همه عوالم سماءو ارض معرفی کند قدر و بهاء او را. خلاصه معراج گنجینه ای پر از درس، دریافت، عرفان و عشق

بود که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم با دست یافت بر آن هم بر معرفت خود افزود و هم با دستی پر به سوی مردم آمد تا آنها را از این گنجینه و معارف غنی و پر محتوی بهره مند سازد و با تبیین فرهنگ معراج سطح معنوی مردم اوج بگیرد و بر معرفت آنان بیفزاید.

آری در همه چیز باید هدف را در نظر گرفت و مقدمات را فدای و مکانهای پایین در فرازهای

ص: 134

بسیار بالا مانند کوه حراء و در معراج بود که با معرفت و جهان بینی بسیار وسیع و بلند، همسویی می کرد، همه این امور حاکی است که آن حضرت برای دست یابی به هدف سیر و حرکت نمود و به بالاترین سفرها و تلاشها دست زد تا به هدف رسید.

برای انسان، هدفی بالاتر از شناخت خدا و آگاهی به اسرار و شگفتیهای آفرینش که هر ورقش دفتری از معرفت کردگار است نمی باشد. آری به قول بعضی فرهنگ معراج این درس را به ما می آموزد که جسم خود را بُراق قرار دهیم با مرکب قرار دادن آن به سوی فضای معطّر معنوّیت سیر نموده و از آن نردبانی برای وصول به عالم بالا بسازیم. روایت شده شخصی از حضرت امام صادق علیه السلام پرسید: علت معراج پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلّم چه بوده است؟ آن حضرت در پاسخ فرمود:

ص: 135

«انَّ الله لا یُوصَفُ بِمَکانٍ، وَ لا یَجری عَلیه زَمانٌ وَ لکِنَّهُ عَزَوَجَلَّ اَرادَ اَن یُشَرَّفَ بِه مَلائِکَتَهً وَ سُکَّانَ سَماواتِهّ وَ یُکرِمَهُم بَمُشاهِدَتِهِ وَیُریَهُ مِن عَجائِبِ عَظَمَتِهِ ما یُخبِرُ بِه بَعدَ هُبُوطِهِ»

«همانا خداوند هرگز دارای مکان و زمان نیست ولی خدا می خواست فرشتگان و ساکنان آسمانش ر ا با گام نهادن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در میان آنها ، احترام و تجلیل کند و نیز می خواست شگفتیهای عظمتش را به پیامبرش نشان دهد تا او پس از بازگشت برای مردم بازگو نماید.»(1)

و نیز روایت شده ثابت دینار از حضرت امام سجاد علیه السلام در مورد علّت و هدف از معراج پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم پرسید؟ آن حضرت در پاسخ فرمود:

ص: 136


1- تفسیر برهان ج 2 ص400

«لِیُرَیَهُ مَلَکُوتَ الَسّماواتِ وَ مافیها مِن عَجائِبِ صُنعِهِ وَ بَدائِعِ خَلقِه».

برای اینکه خداوند فرازهای با عظمت آسمانها و باطن آنها وآنچه در آنها از شگفتیهای آفرینش و زیباییهای خلقتش وجود دارد را به پیامبرش نشان دهد.(1)

خلاصه هدف از معراج پیامبر سه چیز بود:1- بزرگداشت فرشتگان و کرّ و بیان،2- دیدن عجایب و اسرار آفرینش،3- بازگو نمودن آن برای مردم.

روی این اساس آنچه که بعضی از مستشرقین مانند «گیور گیو» در کتاب معروفش«محمّد پیامبری است که از نو باید شناخت» درباره معراج تعبیراتی دراد که حاکی از

جای گرفتن خدا در مکانی در ملاء اعلی و دیدار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم از دیدار اوست که این سخن بیهوده است، آنجا که می گوید:

ص: 137


1- علل الشرائع ص 55 و بحار ج 18 ص 347

پیامبر به قدری به خدا نزدیک شد که صدای قلم خدا را می شنید و می فهمید که خداوند مشغول حساب رسی افراد می باشد.(1)

این گونه سخن پردازی دربارۀ معراج از امور خرافات است و سخن گفتن بر ضد هدف از معراج زیرا بخشی از اهداف معراج خداشناسی صحیح و توحید و شناخت بی همتایی خدا با مشاهدۀ عظمت آثار و نشانه های او در عالم بالا است و چنین اهداف میلیارد فرسخ از آن خرافات و امور بیهوده فاصله دارد.

سؤال 12- آیا معراج عقلی و فیزیکی دارد؟

یکی از بحثهای مهم مسألۀ معراج، اینکه آیا امکان عقلی دارد یا نه ،(2)آیا امکان دارد که بشر در مدّت کوتاه به معراج برود که تا به آسمان هفتم

ص: 138


1- محمّد پیامبری که از نو باید شناخت. ص125
2- در این باره رجوع شود به بحار ج 18 ص287

و بالاتر از آنو عرش خدا برسد؟ آیا مثلاً می توان در یک ثانیه هزاران فرسخ راه را پیمود؟

آموزگاری در سر کلاس، شاگردی را صدا زد و به او گفت:یک پای خود را از زمین بردار او بیدرنگ یک پایش را بلند کرد.

آموزگار گفت: پای دیگرت را نیز از زمین بردار.

شاگردگفت: ممکن نیست زیرا به زمین می خورم؟

آموزگار گفت: پس چطور می گویی خداوند پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم را به معراج برده است؟

این همان مغالطه و منطق کودکانه و فریبا، ناشی از یک فکر جامد و سطحی ونادرست است که برای کسانی که اطلاعات علمی ندارند مطرح می شود، اگر صد سال قبل همین مثال را آن آموزگار به جای معراج، سفینه فضاپیما به کار می برد باز جواب می دادند

ممکن نیست، ولی امروز می بینیم ممکن شده و از رخدادهای

ص: 139

معمولی گذشته است.

دانشمند مذکور گیورگر در کتاب معروف خود به نام « محمّد پیامبری است که از نو باید شناخت» در بحث کوتاهی دربارۀ معراج پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم اشکال خود را چنین مطرح کرده است.

«اگر بگوییم محمد صلی الله علیه و آله و سلّم در حال بیداری تنها با روح خود در آسمانها پرواز کرده، بحث و مشکل فیزیکی پیش نمی آید و اگر بگوییم که محمّد صلی الله علیه وآله با جسم خاکی به آسمانها پرواز کرد، این سؤال مطرح می شود که آیا جسم خاکی به آسمانهاپرواز کرد، این سؤال مطرح می شود که آیا جسم می تواند با سرعت ثانیه ای 300 هزار کیلومتر همانند سرعت سیر نور را تحمّل کند؟ علم فیزیک می گوید: ماده قدرت چنین سرعتی را ندارد، مگر اینکه خود مبّدل نور شود، نور هم نمی تواند سرعتی بیش از 300 هزارکیلومتر در ثانیه داشته باشد،

ص: 140

سپس می افزاید:« ولی بعضی از تاریخ نویسان اسلامی میگویند: محمّد صلی الله علیه و آله و سلّم توانست با همین جسم خاکی سریعتر از سرعت نور حرکت کند و مسافرت خود را سرعتی معادل سرعت عکس العمل نیروی جاذبه آغاز نماید وبه انجام برساند» آنگاه چنین نتیجه می گیردکه:

فیزیک این موضوع را قبول نمی کند ولی من چون احترام به عقاید مذهبی مسلمانان می گذارم، از نظر مذهب، این گفته را می پذیرم، ما مسیحیان هم در اعتقادات خود مسائلی داریم که علم فیزیک یا زیست شناسی، آن را نمی پذیرد ولی ما به حکم عقیدۀ مذهبی آن را قبول می کنیم!(1)

پاسخ به این سؤال یا اشکال:

سخن اوّل و آخر در پاسخ سؤال یا اشکال این است که مسأله معراج فرع بر مسأله توحید و قبول وجود

ص: 141


1- کتاب«محمّد» صلی الله علیه و آله و سلّم پیامبری است که از نو باید شناخت، ص 146

خدای قادر است که در اوصافش نامتناهی است، پس از پذیرش توحید، ما معتقدیم معراج یک معجزۀ بزرگ الهی(بعد از قرآن) بوده و خداوند توانا می تواند با برطرف ساختن تمام موانع با سرعتی حتی بالاتر از سرعت سیر نور، انسانی را در مدّت کوتاه از عرش و فرش بگذراند و بر فراز همۀ آسمانها برساند و موضوع زمان را در این سیر، حذف کند، نهایت اینکه: بحت در این است که قدرت خداوند بر چیز محال تعلق نمی گیرد و ما باید ثابت کنیم که چنین سرعتی محال عقلی نیست، وقتی که محل نبود وقوع آن به قدرت الهی مشکلی ایجاد نخواهدکرد، پس نه محال عقلی است و نه محال شرعی .

امکان معراج از نظر علوم روز

ما طرفدار مذهبی هستیم که از علم جدا نیست بلکه کاملاً موافق و هماهنگ عقل وعلم است

ص: 142

بنابراین اگر در مذهب ما وقوع معراج ثابت شد قطعاً از نظر علمی نیز امکان خواهد داشت. اینک در اینجا به طور کوتاه موانع معراج و سفرهای فضایی را از نظر علمی و فیزیکی مورد بررسی قرار می دهیم، مسائیل تازه ای(1)

که در برابر مسأله معراج مطرح شده است که در موارد زیر خلاصه می شود:

1- برای اقدام به یک سفر فضایی نخستین مانع، نیروی جاذبه است که باید با وسایل فوق العاده بر آن پیروز شد، زیرا برای فرار از«حوزۀ جاذبه زمین» سرعتی حداقل معادل چهل هزار کیلومتر در ساعت لازم است؟

2- مانع دیگر فقدان هوا در فضای بیرون جوّ زمین است که بدون آن انسان نمی تواند

ص: 143


1- رجوع شود به صفحه 112-115 کتاب

زندگی کند.

3- مانع سوّم گرمای سوزان آفتاب و سرمای کشنده است که در قسمتی که آفتاب مستقیماً می تابد و قسمتی که نمی تابد وجود دراد.

4- مانع چهارم اشعه های خطرناکی است که در ماوراء وجود دارد مانند اشعۀ کیهانی و اشعۀ ماوراء ایکس، این پرتوها هرگاه به مقدار کم به بدن انسان بتابد زیانی بر ارگانیسم بدن او ندارد، ولی در پیرامون جوّ زمین وجود قشر هوای جوّ مانع از تابش آنها است.

5- مشکل بی وزنی است گرچه انسان تدریجاً می تواند به بی وزنی عادت کند ولی ما ساکنان روی زمین هرگاه بی مقدمه به بیرون جوّ منتقل شویم وحالت بی وزنی دست دهد تحّمل آن بسیاز مشکل یا غیر ممکن است.

ص: 144

6-مانع دیگر اجسام فراوان شهابی است که با سرعتهای مختلف در فضا وجود دارند. برخورد یکی از آنها به بوسایل فضاپیما خطرناکتر از گلوله های مسلسل است.

7- و سرانجام مشکل زمان هفتمین مشکل و از مهمترین موانع است. چرا که علوم روز می گوید: سرعتی بالاتر از سرعت سیر نور نیست و اگر کسی بخواهددر سراسر آسمان ها سیر کند باید سرعتی بیش از سرعت سیر نور داشته باشد با توجه به اینکه نور در هر ثانیه 300 هزار کیلومتر سرعت دارد.

پاسخ:

1- هنگامی که بشر با علم و توان محدود خود توانسته وسایلی بسازد که سرعت آن در حدّی باشد که او را از حوزۀ جاذبۀ زمین بیرون

ص: 145

ببرد، مانع نخست را حل کرده است، اکنون سفینه های فضایی را که به کرات بالا می فرستند، سرعت آنها بیش از سرعت 40 هزار کیلومتر در ساعت است و می توانند زرۀ جاذبه زمین را بشکافند و پیش روند.(1).

2- در مورد فقدان هوا در محیط ماوراء جوّ« یعنی فضا که بیرون از یکصد متر از زمین است.

زیرا جوّ زمین حدود صدکیلومتر در گرداگرد زمین است و بیرون از آن را فضا می نامند». فضاپیماها در مسافرتهای فضایی، اکسیژن لازم را به همراه خود می برند و در نتیجه مشکل فقدان هوا را حل کرده اند.

3- در مورد گرمای سوزان و سرمای کشنده دانشمندان، برای فضا پیماها لباسهای مخصوصی ساخته اند که آنها را در برابر گرماو یا سرمای شدید و کشنده حفظ می کند.

ص: 146


1- وسایل که امروز بشر ساخته به سرعت سیر آن در حدود12 کیلومتر در ثانیه است

4-در مورد اشعۀ های خطرناک، نیز برای فضا نوردان لباسهای ویژه ساخته شده که آنه به وسیلۀ آن لباسها خود را از پرتوهای خطرناک حفظ می کنند و حتّی می توانند از سفینۀخود بیرون آیند و در برابر تابش آن تشعشات قرارگیرند.

5- در مورد مشکل بی وزنی، گرچه بی وزنی و خطرناک کشنده نیست ولی تحمّل آن برای افراد عادی طاقت فرسا است، فضا نوردان برای حلّ این مشکل، ناچار تمرین های متشکل و مختلفی انجام می دهند و در این مورد نیز ورزیده شده و بر آن پیروز می گردند.

6- در مورد وجود اجسام فراوان شهابی، نیز فکری کرده اند و آن اینکه بدنۀ ناو فضاپیما و لباسهای مخصوص فضاپیمایی را به گونه ای ساخته اندکه در موارد عادی می تواننددر برابر این اجسام آسمانی مقاومت نمایند.

ص: 147

7- از همه مهمتر مشکل زمان است و آن مشکل این است، چطور ممکن است انسانی در مدّت کوتاه به اندازۀ یک سوّم شب(1) درحدود چهار ساعت در هفت آسمان سیر کند و از آن جا هم به سدرة المنتهی و عرش عروج گرفته و با افراد مختلف تماس بگیرد؟ بعضی خواسته اندبا این تصّور که معراج در محیط منظومه ی شمسی بوده و منظور از آسمان هفتم ستارۀ «زُحل» است که فلاسفه قدیم طبق هیئت بطلمیوس آن را اخرین فلک می شمردند و انسان می توانند در این محدود منظومۀ شمسی در مدّت کوتاهی همه جا را ببیند و سیر کند مشکل زمان را حل کنند.

ولی این پاسخ درست نیست، زیرا اولاً سیر کردن در هفت درفلک مدت کوتاه میسّر نیست و ثانیاً با آیات قران و روایات ما سازگار نیست زیرا آیات و روایات می گویند: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از آسمان اوّل گذشت و آنچه از ستارگان دیده

ص: 148


1- احتجاج طبرسی ج 1 ص327

می شود، همان آسمان دنیا و آسمان اوّل است و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به جایی رسید که جبرئیل از رفتن به آنجا درمانده شد و .... قطعاً مسأله معراج با منظومۀ شمسی جهان ما تطبیق نمی کند.

وانگهی از نظر علوم قطعی روز، هیئت پوست پیازی بطلمیوسی به زباله دان تاریخ انداخته شده ودیگر نمی تواند مسایل را در رابطه با آن دنبال کرد. برای حلّ این مشکل( از نظر امکان عقلی) بررسی و مطالعه در گفتار دانشمندان علوم روز نشان میدهداین نظریّه که:« هیچ چیز در تحت هیچ عملی نمی تواند بالاتر از سرعت نور حرکت کند صد در صد قطعی نیست» بلکه احتمال می رود در ماوراء سرعت نور نیز سرعتهایی باشد، از جمله در مورد امواج مرموز جاذبه، عده ای ا ز دانشمندان معتقدند این امواج برای پیمودن فاصله ها مطلقاً به زمان نیاز ندارند، بلکه در یک لحظه

ص: 149

می تواند سرتاسر جهان را بپیماید.

دانشمند نامبرده« گیورگیر» نویسنده کتاب« محمّد پیامبری است که از نو باید شناخت» به این موضوع اعتراف کرده و در همین کتاب می نویسد:

« ولی یک سرعت وجود دارد که آنی است و در یک لحظه از یک سر جهان به طرف دیگر اثر می کند و آن سرعت تأثیر امواج نیروی جاذبه است.... اثر قانون نیروی جاذبه که نیوتن آن را کشف کرده در سراسر جهان فوری است و سرعت عکس العمل آن، آنی می باشد».

گرچه این نظریه در مورد یک جسم نیست، بلکه در مورد امواج است، ولی ثابت می کند چنین نیست که سرعتی در جهان بالاتر از سرعت سیر نور وجود نداشته باشد.

ص: 150

دفع شبه به بیان دیگر،امتناع عقلی و وقوع آن

طریقه عقلا در اثبات هر موضوعی چنین بوده است، اول اثبات امکان دوم دلیل وقوع آن

کسانی که در علم کلام و منظق اطلاعاتی دارند می دانند که اول باید امکان شیئ را اثبات کنند، چون شیئ ممتنع قطعاً موجود نخواهد شد پس از آن« دلیل وقوع آن را بیان می کنند».

و اما مسئله معراج رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم که به نص قرآن از مسجد الحرام به مسجد اقصی تشریف برده و بعد از مسجد اقصی صعود به آسمانها فرمود تا به عرش، پس از آن نشان دادند به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم بهشت وجهنم و ملکوت آسمانها را و این سیر رسول الله تا نصف شب بود، خداوند در سورۀ مبارکه اسرائیل ابتدایش را ذکر فرمود

ص: 151

و در سوره نجم بقیه آن را ذکر می فرماید:

پس اولاًً در مقام دلیل امکان آن باید گفت: محال بر دو قسم است، محال عقلی و محال عادی، محال عقلی آن است که عقل با متناع وقوع و تحقق آن در خارج حکم کند مانند اجتماع ضدین در زمان و مکان واحد و زمان واحد با یک دیگر جمع شوند و محال عادی آن است که عقل موجود شدن آن را در خارج محال نمی بیند لکن به حسب جریان عادی محال است مانند اینکه عادتاً شیئ که سبب خاص دارد تحقق آن شیئ از سبب دیگر یا بدون هیچ سببی عقل محال نمی داند، بلکه می گوید: ممکن است لکن خلاف جریان عادت است، مثلاً گرسنگی باید به خوردن غذا دفع گردد ولی ممکن است بر خلاف عادت بدون استعمال غذا دفع گردد چنانچه حضرت موسی علیه السلام در مدت چهل روز که در مناجات با خداوند بود هیچ غذا نخورد

ص: 152

وَ واعَدنا مُوسی ثَلاثینَ لَیلَهً وَ اَتمَمنَها بِعَشرٍ فَتَّمَ میقاتُ رَبِّهِ اَربَعینَ لَیلَه....(1).

و همچنین برطرف شدن امراضی که عادتاً باید با استعمال داروی مخصوص دفع شود بدون هیچ دارویی.(2).

نکته دیگری که باید تذکر داد این است که اقوی دلیل بر امکان شیئ موجود شدن و واقع شدن یک فرد از آن شیئ است. مثلاً وقتی دیدیم جسمی از سطح زمین به بالا حرکت نمود به واسطه باد یا بخار یا چیز دیگر یقین می کنیم که صعود جسم محال عقلی نیست لکن مستند به سببی باید باشد که اگر بدون هیچ سببی باید خلاف عادت است و جزء معجزات محسوب می شود چون اگر محال بود واقع نمی شد، مثلاً سنگ را تا بادست بالا بیندازی بالا نمی رود، آهن بوسیله قوه بخار و برق بالا می رود، جسم سنگین مانند هواپیما صعود و بلند شدنش از زمین

ص: 153


1- سوره اعراف آیه 142
2- مخفی نماند که معجزات انبیاء تماماً غرق حکم عادت است نه غرق حکم عقل

عقلاً محال نیست،محتاج به قوه ای است، غرض جسم سنگین بالا رفتن او و صعودش را به سمت بالا عقل محال نمی بینند، چطور ممکن نیست و حال آنکه این مرغ ها به وسیله بالشان بالا می روند ولی عادتاً چیزی خود به خود بالا نمی رود اگر حیوان است بال و اگر جسم دیگریست قوه قهریه لازم دارند ، مثلاً زور دست می خواهد قوه شما به همراه سنگ است بالا می رود و تا قوه چه باشد، قوه که کمتر باشد کمتر بالا می رود، وقتی قوه تمام شد جسم بر می گردد حال می گوییم شما با قوه خود سنگی را به بالا می اندازی بالا میرود اما خدای عالم نمی تواند رسول خودش را به آسمان ببرد؟ خدای تعالی بدون اسباب ظاهری پیغمبرش را به آسمان ها برد و این برای رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم اعجاز بود.

سیر زیاد در زمان اندک

موضوع دیگری را که بعضی ایراد کرده اند

ص: 154

موضوع سرعت سیر است و اشکال گرفته اند که چطور رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم مسافت 50 هزار سال را در کمتر از یک شب طی کرد؟

این سؤالات به علت بی اطلاعی از عالم خلقت است، بهترین جواب برای این سؤالات موضوع سرعت سیر کرۀ زمین است، کرۀ زمین در هر ثانیه ای چهار فرسخ و کسری به دور خورشید می گردد و در هر دقیقه ای چهار فرسخ به دور خود می چرخد یا مثلاً ستاره مشتری 1400 برابر کره زمین است و با این بزرگی به قدری سریع است که در هر نفس کشیدن سه فرسخ راه را طی می کند،

در هر ساعت ده هزار فرسخ حرکت می کند و همچنین خورشید نیز که یک میلیون و 300 هزار برابرکرۀ زمین است با سیارات خود در حرکت انتقالی هر ثانیه 14 میل سیر می کند دیگر سرعت سیر اجسام لطیفه مانند باد است که بساط

ص: 155

حضرت سلیمان علیه السلام را صبح از شام حرکت می داد و ظهر به استخر فارس میرسد و فرود می آورد.(1)

و حال آنکه بساط سلیمان دو فرسخ طول و یک فرسخ عرض آن بود و 600 هزار کرسی روی آن نصب و وسط آن منبر سلیمان بود و نسبت بقوه و سرعت سیر طایفه جن در قرآن مجید می فرماید:

قالَ عِفریتٌ مِنَ الجِّنِ اَنَا آتیکَ بِهِ قَبلَ اَن تَقُومَ مِن مَقامَکَ وَ اِنّی لَقَوِیٌّ اَمین. آیه 39 سوره نمل

قالَ الذَّی عندَهُ عِلمٌ مِنَ الکِتابِ اَنَا آیتکَ بِهِ قَبلَ اَن یَرتَدَّ اَلیَکَ طَرفُکَ....آیه 40 سوره نمل

که عفریتی از طایفه جَن گفت: من تخت بلقیس را

ص: 156


1- وَ لِسُلَیمانَ الرّیحَ غُدُّوها شَهرٌ وَ رَوَاحُها شَهرٌ ... سوره سباء آیه 12

از شهر سبا می آورم پیش از آنکه از جای خود برخیزی و آصف برخیا فرمود: پیش از آنکه چشم خود را به هم زنی می آورم و فوراً تخت با آن عظمت را در کمتر از یک لحظه حاضر نمود.

باز هم از اجسام لطیفه نور است که در هر ثانیه 300 هزار میل راه را طی می کند هفت دقیقه طول می کشد تا نور خورشید به زمین برسد در حالی که فاصله خورشید تا زمین 90 میلیون میل راه است.

آیا با این حال در این دستگاه الهی محال است که خداوند رسول و حبیب خود را در مدت کمتر از یک شب به آسمان ببرد، بشر توانسته است طیاره ای درست کند که صدها کیلومتر راه را در ساعت طی کند اما خدا

نمی تواند(العیاذ بالله) رسولش را بالا ببرد؟(1)

در حالی که او مسبب الاسباب است.

ص: 157


1- گذشت که اراده خداوند و قدرت او کاری به این امور ندارد و فقط اراده کند بر چیزی کافی است. رجوع شود به پاورقی ص 12

و قوّۀ او فوق همه قدرتها و قوه هاست.

چرا آسمان برد؟

و اما موضوع دیگر آنکه می گویند: رفتن به آسمانها برای چه؟ خدا که همه جا حاضر است زمین و آسمان برای او فرقی ندارد.

جواب اینکه در بحار الانوار یک نفر از امام هفتم علیه السلام عرض کرد: آیا خدا متصف به مکان می گردد؟

فرمود: نه! همه جا برایش یکسان است.

عرض کرد: پس چرا جدت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم را به اسمانها برد؟

آن حضرت فرمودند:

چون فرشته های آن عالم ها آرزوی دیدنش را داشتند، ملائکه مشتاق دیدن او بودند، رفت تا اهل آسمانها هم از وجودش لذت برند و دیگر آنکه او را بردند تا عالم ملکوت را ببیند و بیاید به اهل دنیا خبر دهد. اجمالاً حضرت می فرماید: برای آنکه عجائب عالم ملکوت

ص: 158

را نشان دهند او را به آسمانها بردند.

از یکی از ائمه علیهم السلام راجع به معراج پرسیدند در جواب فرمودند: خانه خدا در زمین است ، مسجد خانه خداست، خدا دوست داشت بقعه هائی را هم که در آسمان هاست به قدوم حبیبش محمد صلی الله علیه و آله و سلّم مشرف گردد.

سؤال13- عروج پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم از کجا شروع شد؟

جواب: در اینکه عروج ملکوتی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم از کجای مکّه شروع شده اختلاف است در میان سیره نویسان و مورخین :

1- بعضی گفته اند : از خانه خدیجه علیهاالسلام

2- بعضی روایت کرده اند از خانه امّ هانی خواهر امیرالمؤمنین علیه السلام

3- بعضی می گویند: از شعب ابی طالب علیه السلام

ص: 159

در کنار کعبه ( دامنه و پشت کوه ابوقبیس)

4- به گفته بعضی که با ظاهر آیه تطبیق می کند که در سوره اسراء فرموده است:

سُبحانَ الذَّی اَسرَی بَعَبدِهِ لَیلاً مَنَ المَسجِدِ الحرَامِ اِلیَ المَسجِدِ الأَقصَی الذَّی نارَکنا حَولَهُ...

آن حضرت از خود مسجد الحرام کنار کعبه به معراج رفت.(1)

و در اینکه در چه زمانی این سفر عظیم آسمانی انجام شد در روایات اختلاف نقل شده است.(2)

1- مطابق بعضی از روایات در سال دوّم یا سوّم

ص: 160


1- مطابق بعضی از روایات، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم در این هنگام در اَبطَح{ سیل راه پشت شعب ابی طالب علیه السلام به جانب بیابان منا}بود علی در طرف راستش، جعفر طیار در طرف چپش، حضرت حمزه در روبرویش قرار داشتند که جبرئیل بُراق را آورد و گفت: بر آن سوار شو. این هنگام معراج رخ داد: نورالثقلین ج 3 ص 100و 101
2- رجوع شود به صفحه 11

بعثت بود.

2- در بعضی آمده، معراج در شب شنبه 17 ماه رمضان بعد از نماز مغرب و عشاء شش ماه قبل از هجرت بوده است.

3- طبق روایت دیگر در شب 21 ماه رمضان رخ داد و یا در شب 26 ماه رجب و یا یکی از شبهای ماه ربیع الاول سال دهم بعثت به وقوع پیوست.

4- به عقیده بعضی همه این اقوال درست است زیرا معراج پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به صورت مکرر رخ داده است.(1)

به هر حال معروف این است که آن معراج عظیم و استثنائی یک بار بوده و در سال 10 یا 11 بعثت در شب 17 ماه رمضان از مکّه به بیت المقدّس و از آنجا به آسمان ها، همراه جبرئیل علیه السلام.(2)

ص: 161


1- بحار ج 18 ص 379
2- المیزان ج13 ص29 و 30

با مَرکَب براق« که توضیح آن خواهد امد ان شاءالله» رخ داد و به عقیده ما این سفر با همین جسم عنصری و روح با هم بوده نه با روح تنها.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در این سفر بزرگ بر حوادث و عجیب آسمانی به همه آسمان های هفت گانه رفت.(1)و با پیامبران و فرشتگان مقرّب و غیر مقرّب ملاقات کرد و عجایب خلقت و بهشت و دوزخ را دید،

و صعود او به اندازه ای اوج گرفت که جز خداوند هیچ موجودی به آنجا راه ندارد(2) به طوری که جبرئیل از حرکت باز ایستاد و گفت:

لَو دَنَوتُ اَنمُلَهً لَاحتَرَقتُ، اگر به اندازۀ طول سرانگشت بالاتر آیم حتماً سوخته میشوم.(3)

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم آنقدر به مقام قرب خدا نزدیک شد

ص: 162


1- بلکه عرش و سدره المنتهی را هم طی نمود.
2- البته گذشت که خداوند از جای و مکان و غیره منزّه است.
3- بحار ج 18 ص382

که قرآن در آیه 9 سوره نجم می فرماید:

فَکانَ قابَ قَوسَینِ اَو اَدنی

فاصله پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم با مقام مخصوص قرب خدا به اندازه دوکمان یا به اندازه نصف کمان یا به اندازه دو ذراع که هر دراع از آرنج تا سرانگشتان است، یعنی به اندازه تقریباً یک متر یا کمتر بود.

آری اگر بشر بر اثر پیشرفتهای عجیب و تکنیکی هر چه بالا رود، حتی اگر روزی بیابد که از منظومۀ شمسی بگذرد باز یک میلیون هم طول سفر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم را پیموده است. بنابراین نمی تواند به دلیل این ترقّیات صنعتی کوچک در برابر معراج پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم ادّعای بی نیازی از اسلام چهارده قرن قبل نماید، و این افتخار بزرگی است پیغمبرصلی الله علیه و آله و سلّم

ص: 163

و فرشته به آن دست نیافت، جز پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلّم که امام سجاد علیه السلام در فرازی از خطبۀ خود در مجلس یزید ملعون به این امتیاز عظیم افتخار کرده و فرموده: «اَنا ابنُ مَن اُسرِی بِهِ اِلی سدَره اَلمُنتهی، اَنا ابنُ مَن دَنی فَتَدَلیّ وَ کانَ قابَ قَوسیَنِ اَو اَدنی.

من فرزند آن پیامبری هستم که« در شب معراج» از مکّه به مسجد الاقصی، سیر داده شد، من پسر آن پیامبر هستم که در شب معراج تا سدره المنتهی بالا رفت. من پسر آن پیامبری هستم که آن قدر به مقام قرب الهی نزدیک شده که فاصله او باآن مقام قرب به اندازۀ طول دو کمان یا کمتر بود.(1)

ص: 164


1- نفس المهموم ص 261

سؤال 14- دیدنی های پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم در آسمانها چه بود؟

جواب: دیدنی های رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در شب معراج بسیار است( که در موضوع اخبار خواهد آمد انشاءالله تعالی).

از آن جمله آن حضرت بهشت برین و عرش الهی دیدن کرد و سپس اخبار آنجا را گزارش داد واز جمله فرمود: در شب معراج در بهشت قصری آراسته به جواهرات را دیدم که بر روی پردۀ درگاه آن نوشته بود:

«لا اِلهَ اِلّا اللهُ، مُحَّمَدٌ رَسُولُ اللهِ عَلِیٌ وَلیِّ القَومِ»

معبودی جز خدای یکتا و بی همتا نیست و محمد رسول خدا و علی ولی و رهبر مردم است.(1)

ص: 165


1- بحار ج 68 ص77

عرش را دیدم که بر فرازش چنین نوشته شده بود:

«لا اِلهَ اِلّا اللهُ، مُحَّمَدٌ رَسُولُ اللهِ ،عَلِیٌ اَمیرُ المُؤمنینَ»

معبودی جز خدای یکتا و بی همتا نیست، محمد صلی الله علیه و آله و سلّم رسول خدا است و علی علیه السلام امیر مؤمنان است،.

سپس فرمود:« فاذا قال اَحَدُکُم لا اِلهَ اِلّا اللهُ، مُحَّمَدٌ رَسُولُ اللهِ فَلیَقُل عَلِیٌّ اَمیرُالمُؤمنینَ»

هر گاه یکی از شما گواهی به یکتایی خدا و رسالت پیامبرش رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم داد پس باید بگوید : علی علیه السلام امیرمؤمنان است.

و در فرازی از دعای ندبه که در مزار کبیر محمد بن جعفر المشهدی« از علمای قرن ششم ه.ق» از امام صادق علیه السلام نقل شده پس از ذکر

ص: 166

پاره ای از امتیازات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم می خوانیم:

«وَسَخَّرتَ لَهُ البُراقَ، وَ عَرَجتَ بِهِ اِلی سَمآئِکَ»

تو ای خدا مرکب براق را تحت تسخیر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم قراردادی و او را به سوی آسمان خود به معراج بردی.(1)

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم بعد از نماز مغرب و به روایتی بعد از انجام نماز عشاء در مسجد الحرام«کنار کعبه» به معراج رفت و سپس همان شب بازگشت و نماز صبح را در مسجد الحرام خواند.

هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم از سفر معراج بازگشت، ماجرای معراج خود را در مکه به قریشیان خبر داد، نادانان آنها گفتند:

«چقدر این خبر دروغ است».

افراد فهمیدۀ آنها گفتند:«ای ابوالقاسم به چه دلیل ما بدانیم که راست می گویی؟»

ص: 167


1- زاد المعاد علامه مجلسی قدس سره

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: به شتری از شما به فلان محل(بیت المقدس و مکّه) برخورد که شما آن را گم کرده بودند، جای او را به آنان که به دنبالش می گشتند نشان دادم، نزد آنها رفتم و مشکی از آب که همراهشان بود و مقداری ازآب مشک را ریختم(و آشامیدم) و شما در روز سوّم هنگام طلوع خورشید با کاروان خود ملاقات خواهید کرد، در حالی که در پیشاپیش کاروان شما شترسرخی حرکت میکند که شتر فلان کس است.»

قریشیان روز سوم قبل از طلوع خورشید از مکّه خارج شدند تا ببینند آیا کاروان می آید و در پیشاپیش آن شتر سرخ حرکت می کند واز طریق قافله راه بدانند که آیا محمّد صلی الله علیه و آله و سلّم راست می گوید یا نه؟

آنها همۀ آنچه را پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم خبر داده بود، راست یافتند. هنگام طلوع خورشید کاروان فرا رسید

ص: 168

در پیشاپیش کاروان شتر سرخ دیدند و با کاروانیان صحبت کردند،آنچه آنها می گفتند با گفتار قبل پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم تطبیق می کرد. در عین حا ایمان به صداقت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم نیاوردند و گفتند:« این پیشگوییها از سحر محمّد است.»(1)

در بعضی از روایات ماجرای گفتگوی پیامبر صلی الله علیه آله و قریش چنین بیان شده است، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم وقتی که از سفر معراج بازگشت و آن را به مردم مکّه خبر داد قریش به عادت دیرینۀ خود سخن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم را تکذیب کردند و گفتند: در مکّه کسانی که بیت المقدس را دیده اندد هستند اگر راست می گویی ، چگونگی ساختمان بیت المقدس را برای ما بیان کن. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم

تمام خصوصیات ساختمان

ص: 169


1- بحار ج 18 ص 379 و مجمع البیان ج 6 ص 395

بیت المقدس و تمام حوادثش را که رخ داده بود برای آنها شرح داد و فرمود: در مسیر راه به کاروان فلان قبیله برخورد نمودم، شتری از آنها گم شده بود، در میان اثاثیه آنها ظرفی پر از آب بود و من از آن نوشیدم، سپس سر آن ظرف را پوشاندم، در نقطۀ دیگر به گروهی برخورد کردم که شترشان رمیده بود و دست آن شکسته بود، قریش گفتند: از کاروان خبر ده که اکنون کجاست؟

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: کاروان را در نتعیم(ابتدای) حرم دیدم. شتر خاکستری رنگی در پیشاپیش آنها حرکت می کرد که کجاوه ای را روی آن گذارده بودند و اکنون وارد شهر می شود.

قریشیان که از خبرهای قطعی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم سخت عصبانی شده بودند، گفتند: اکنون راستی یا دروغ بودن سخن محمّد صلی الله علیه و آله و سلّم آشکار می گردد.

ص: 170

ولی طولی نکشید که همگان دریافتند، آنچه آن حضرت فرموده بود درست است و با واقعیّت تطبیق می کند و چندین نشانه بیانگر صداقت پیامبر صلی الله علیه وآله و سلّم است.(1)

نگرانی ابوطالب از فقدان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم

ونیز روایت شده در آن شب، ابوطالب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم را نیافت، به جستجوی او پرداخت و به بنی هاشم گفت:« حادثۀ عظیمی رخ داده ورسول خدا صلی الله علیه و آله را تا هنگام فجر ندیده ام».

ابوطالب علیه السلام همچنان نگران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم بود که ناگاه دید پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم از آسمان به خانه ام هانی( دختر ابو طالب علیه السلام) وارد شد و ابوطالب علیه السلام همراه پیامبرصلی الله علیه و آله و سلّم کنار کعبه آمد و شمشیر خود را در کنار حجر الاسود از نیام و غلاف برکشید و به بنی هاشم گفت: شما نیزآنچه دارید

ص: 171


1- بحار ج 18 ص376

آشکار کنید، آنها نیز شمشیرهای خود را آشکار ساختند، ابوطالب علیه السلام به قریش رود کرد و گفت:«سوگند به خدا اگر محمّد صلی الله علیه و آله و سلّم را نمی یافتم، احدی از شما را زنده نمی گذاشتم».

سپس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم خبر معراج را به قریشیان گزارش داد و به سؤالات آنها پاسخ گفت.(1)

از گفتنی ها اینکه امام صادق علیه السلام فرمود: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم صد وبیست بار به سوی آسمان ها به معراج رفت و در تمام این معراجها خداوند بیش از واجبات، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم را به وصایت و ولایت امیرالمؤمنین علی علیه السلام سفارش کرد.(2)

نیز از گفتنی ها اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم در شب معراج در مسیر خود به بیت المقدس، وقتی که به «وادی السّلام» که در پشت کوفه قرار گرفته رسید،

جبرئیل علیه السلام به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم عرض کرد:

ص: 172


1- همان مدرک ص 383 و 384
2- بحار ج 18 ص 387 و علل الشرائع ص 149

ای محمد این مسجد« اشاره به مسجد کوفه» مسجد پدرت آدم علیه السلام و محل نماز پیامبران است، از مرکب بُراق پیاده شو و در آن نماز بخوان.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم پیاده شد و وارد مسجد کوفه گردید و در آنجا نماز خواند سپس از آنجا به مسجد الاقصی روانه شدند و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم در آنجا نیز نماز خواند سپس در آنجا همراه جبرئیل علیه السلام به سوی آسمانها پرواز نمودند.(1)

و چنین سفر عظیمی را که مسیر پنجاه هزار سال راه( با وسائل آسمانی است، در طول یک سوّم شب(حدود چهار ساعت) انجام داد.

سؤال 15- خلاصه چهار مقام مخصوص پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم در معراج چیست؟

جواب: از گفتنی و دیدنی هائی خداوند در شب معراج

ص: 173


1- بحار ج 2 ص384-احتجاج طبرسی ج 1 ص 327

چهار مقام بلند و مخصوص را به پیامبرش عنایت فرمود که عبارتند از :

1- به جایی ( از قرب مخصوص خدا با فاصله اندازه یک کمان یا کمتر) رسید که آگاهی بشر به آن راه ندارد.(1)

2- خداوند به طور مستقیم با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم مناجات نمود. فَاَوحی اِلی عَبدِه ما اَوحی.(2)

3- نیز در سِدرَه المنتهی رسید و در آن وقتی که نور خیره کننده ای سِدره را پوشانده بود.(3)

4- خداوند امامت علی علیه السلام را در شب معراج به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم خبر داد.(4)

ص: 174


1- نجم آیه 9
2- نجم آیه 10
3- نجم آیه 14 تا 16
4- بحار ج 18 ص 383

سؤال 16- آیا معراج برای انبیاء دیگر بوده است؟

جواب: بلی، بعضی از انبیاء سلف، قبل از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم معراج داشتند البته نه مانند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم که برای احدی از انبیاء نبوده، بلکه محدود به حد خاصی بوده است.

مثلاً معراج حضرت موسی علیه السلام تا کوه طور بود.

در آنجا که می فرماید: وَ وَاعَدنا مُوسی ثَلاثینَ لَیلَهً وَ اَتمَمناها بِعَشرٍ فَتَّمَ میقاتُ رَبِّهِ اَربَعینَ لَیلَهً وَ قالَ مُوسی لِأَخِیهِ هارُونَ أخلُقنی فی قَومی وَ اَصلِح وَ لا تَتَبِّع سَبیلَ المُفسدِین.اعراف آیه 142 و 143 مرداد است ....وَ خَرَّ مُوسی صَعِقاً.....

و در مورد معراج ابراهیم علیه السلام فرموده است

ص: 175

وَ کَذلِکَ نُرِیَ اِبراهیمَ مَلَکوُتَ السَّماواتِ وَ الأَرضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ المُوقِنینَ انعام آیه 75

و در مورد معراج عیسی علیه السلام فرموده است:

وَ قَولِهِم اِنّا قَتَلنا المَسیحَ عیسیَ ابنَ مَریَمَ رَسُولَ اللهِ وَ ماَقَتَلُوهُ وَ ماصَلَبُوهُ وَلکِّنَ شُبّهَ لَهُم وَ اِنَّّ الذَّینَ اختَلَفُوا فِیه لَفی شَکٍّ مِنهُ ما لَهُم بِهِ مِن عِلمٍ اِلّا اتّبِاعَ اَلظَّنِ وَ ما قَتَلُوهُ یَقیناً آیات 157 و 158

و معراج جناب عیسی علیه السلام تا آسمان چهارم بود و معراج جناب ادریس علیه السلام تا بهشت بود

وَ اذکُر فِی الکِتابِ اِدریسَ اِنَّهُ کانَ صِدِیقاً نَبِّیَناً مریم آیه 56

ص: 176

بَل رَفَعناهُ مَکاناً عَلیاً مریم آیه 57

اما معراج رسول گرامی صلی الله علیه و آله و سلّم تا سدره المنتهی بود که آنچنان به قرب خدا نزدیک شد که فاصلۀ او با مقام قرب، به اندازه دو کمان یا کمتر از آن بود.(1)

وانگهی معراج پیامبران علیهم السلام در چگونگی و دیدنی های فرق بسیار داشت، مثلاً معراج پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم ناگهانی و بدون وعدۀ قبلی بود، ولی معراج موسی علیهم السلام وبا وعدۀ قبلی بود، موسی علیه السلام در معراج وقتی که آثار عظمت خدا را دید، نتوانست تحمل کند و بی هوش بر زمین افتاد ولی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم تحّمل را داشت. معراج موسی علیه السلام در روز بود، ولی معراج پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم شبانه انجام شد.

معراج موسی علیه السلام در زمین بود ولی معراج نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در فضای زمین«بین مکّه و بیت المقدَس » و در آسمانها بود

ص: 177


1- بحار ج 18 ص 380

موسی علیه السلام با هفتاد نفر برگزیدۀ خود به معراج رفت ولی رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم تنها به معراج رفت.(1)

بنابراین مسأله معراج، تنها در اسلام نبوده بلکه در میان پیامبران گذشته نیز بوده است.

مثلاً اکنون مسیحیان نیز معتقدند که عیسی علیه السلام پس از کشته شدن زنده شد و ازمیان کشتگان برخاست و به سوی آسمان ها عروج کرد.

و به عقیدۀ ما اصلاً عیسی علیه السلام کشته نشد، بلکه بجای او شخص دیگری کشته شد و بر مسیحیان مشتبه گردید، چنانچه قرآن در سوره نساء آیه 157 به این مطلب تصریح نموده است که در صفحه 176 اشاره شد، مطابق این آیه شریفه عیسی علیه السلام بی آنکه کشته شود معراج رفت و هنوز در معراج به سر می برد.

بقیۀ سؤالات و جوابها در لابه لای اخبار ذکر میشود.

ص: 178


1- بحار ج 16 ص 412 و 43. و جبرئیل تا آخر کار نتوانست دوام آورد ولی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم تا مراحل اعلاء رفت

موضوع چهارم: معراج یک معجزه است.

اشاره

معجزه در لغت عرب: به ضم میم و کسر جیم به معنای امر خارق العاده که دیگران از آوردن مثل آن عاجز باشد، معجزات جمع

عَجَزَتِ المِرئهَ عُجُوزاً، ن ک پیر گردید.

عَجِزَ عَجزاً و عُجُوزاً و عَجَزانا و مُعجَزَهً وَ مُعجِزَهً، ض ف ناتوان گردید و ترک داد چیزی را که واجب بود برآن، کاهلی کرد.

عاجز ص، عَواجِز و عَجَزَ ج

عَجَزَ عَجزاً، ن غالب آمد بر او در کنیه مُعاجِزَه، مبادرت کردن، رفتن کسی که نتوان به او رسیدن، با هم نبرد کردن در سبقت.

عاجِزِ- عَواجِز ج مست و ناتوان

مُعجِزَه - مُعجِزات ج ، کار خارق العاده که مردم از آوردن آن عاجز باشند.(1)

ص: 179


1- فرهنگ جامع

عَجز: عَجَز الاِنسانِ مُؤَخَّرُهُ وَ بِهِ شُّبِهَ مُؤَخَرُّ غیرِه( کَأَنَّهُم اَعجازُ تَجملٍ مُنقَعِرٍ) وَالعَجزُ اَصلُهُ التّأَخَّرُ عَنِ الشیءِ وَ حُصُولُهُ عِندَ عَجزُ الاَمرِ اَی مُؤَخَّرِهِ کَما ذُکِرِ فی الدُّبُر وَ صارَ فی التَّعارُفِ اِسماً للقُصُورِ عَن فِعلِ الشَیءِ وَ هُوَ ضِّدُ القُدرَهَ قال: ( اَعجَزتُ اَن اَکُونَ) وَ اَعجَزتُ فُلاناً وَ عَجَّزتُهُ وَ عاجَزتُهُ جَعَلتُهُ عاجِزاً قال: ( وَ اعلَمُوا اَنَّکُم غَیرُ مُعجِزِی اللهَ- وَ ما اَنتُمُ بِه مُعجِزِینَ فِی الأَرضِ- وَالذِّینَ سَعَوا فی آیاتِنا مُعاجِزینَ) وَ قُرِیَ مُعجَزَینَ، فَماجِزینَ قیلَ مَعناهُ ظانِّینَ وَ مُقَدَّرینَ اَنَّهُم بِمُعجِزُونَنا لِأَنَهُم حَسِبوا اَن لا بَعثُ وَ لا نُشوُر فَیَکُونُ ثَوابٌ وَ هَذا فی المَعنی کَقُولَهِ:

ص: 180

(اَم حَسِبَ الذِّینَ یَعمَلوُنَ السَیّئاتِ اَن سَبِقُونا) وَ مُعَجِزِّینَ یَنسَبَونَ اِلیَ العَجزِ مَن تَبِعَ النَّبِیَ صلی اللهِ علیه و آله و سلم و ذلک

نَحوُ جَهلَتُهُ وَ فَسقَتُهُ اَی نَسبَتُهُ اِلیَ ذلکَ وَ قِیل مَعناهُ مُشَبِطینَ اَی یُثَبِّطُونَ النّاسَ عَن النَبِّی صلی الله علیه و سلم کقوله( اَلذِّینَ یَصُدُّونَ عَن سَبیِل اللهِ) وَالعَجُوُز سُمَیت لِعِجزِها فِی کَثیرٍ مِنَ الاُمُورِ، قال (اِلّا عَجوُزاً فیِ الغابِرینَ)(1)

معنای اصطلاحی معجزه

معجزه نیرو و ابزار است که در وجود مدعیان نبوت دست قدرت به ودیعت سپرده و آنها را مظهر ملکات ربوبی خود قرار داده است

ص: 181


1- مفردات راغب(سنّی) اصفهانی

یعنی عملی که در خور نیروی غرائز بشری نباشد و قوانین علم و دانش هم آن را تصدیق کند و هر کاری که از حدود قدرت بشر خارج باشدو از عادات و سنن جاریه زندگانی و محیط خلقت برتر به نظر آید، آن را معجزه نامند.

و هرگاه شخصی مدعی نبوت و پیغام آوری باشد باید بتواند در عادات و سنن جاریه بشری تصرف نماید و به اصطلاح خرق عادت کند.

غالب مردم جهان گمشده ای دارند که همواره در تفحص و جستجوی آن هستند و چون در این راه مدعی راهبر به کمال مطلوب زیاد است گمراهان و گم شدگان پس از مصاحبه با مدعیان بطرق حق و حقیقت دلیل و برهانی بر حسب مشاعر و مدارک خود می خواستند چنانکه این عمل که درسیره بشری فوق العاده به نظر می آید صورت تحقق گیرد، ایمان می آورند و تسلیم میگردند

ص: 182

البته معجزه انواع و اقسامی دارد. همانند:

1- معجزات معنوی و روحانی2- معجزات مادی و طبیعی و به عبارت دیگر براهین و دلایل عقلی و حسی برهان عقل و منطق نزد خردمندان دلپذیر و مورد اطمینان و یقین است.

برهان حسی برای افراد فرومایه و معاندو لجوج و در عین حال زود باور است که عقلشان در چشمشان واقع و غیر از او قابل اشاره حسیه، چیزی نمی بینند و لطائف معنوی را درک نمی کنند ولی برای آرامش خاطر خویش چیزی می خواهند که با سطح فکر وافق اندیشه آنها تناسب داشته باشد......

و به عبارت دیگر دو نوع معجزه است:

معجزه ابتدائی که مردم خودشان چیزی از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم یا امام علیه السلام طلب نکنند ولی بر حسب مصالحه و حکم خود نبّی و امام چیزی را اعجاز می کند، مثلاً سنگرا طلا می کند یا اشاره به درخت میکند در چند متری جلو می آید

ص: 183

یا اشاره می کند به طیور جلو بیایند و تکلم کندو.....

اما معجزه افتراحی اینکه خود مردم درخواست کنند چیزی را حال بخاطر ایمان آوردن و تصدیق نمودن و اطمینان قلبی....

و یا اینکه میخواهد ببیند آیاپیامبر وامام دلیل بر مدعی خود می تواند آورد یا نه؟

و گاهی هم درخواست معجزه می کند و همه چیز برای او روشن می شود و آیات الهیه را مشاهده می نماید مع الوصف ایمان نمی آورد همانند نعمان بن حارت فِهری

که ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام در روز عید غدیر خم را نپذیرفت و منکر آن شد و به پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم گفت: هر چه گفتید قبول کردیم ، نماز بخوانید، روزه بگیرید، حج بروید....،

ما این کاری که پسر عم خود و این جوان را به عنوان خلیفه و وصیی خودت دست او را

ص: 184

گرفتی و بالا بردی و نشان 1200 هزا جمعیت دادی و گفتی: من کنت مولاه فعلیٌّ مولاه. آیا این دستور خودت بود یا امر پروردگار بود. حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله

قسم یاد کردکه والله به خدا قسم از قبل من نبود بلکه از جانب پروردگار متعال بود.

او در حالی که می رفت می گفت: الهم اِن کانَ هذا هُوَ الحَقّ مِن عِندِکَ فَأمطِر عَلَینا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أوائتنا بعذاب اَلیم. فرماهُ اللهُ بِحَجَرٍ عَلی رَأسِهِ فَقَتَلَهُ. یعنی خدایا

اگر این محمّد صلی الله علیه و آله و سلّم این موضوعی را که می گوید از طرف تو می باشد و در گفتنش صادق است پس بر من سنگی از آسمان ببار و یا اینکه مرا دچار عذاب سخت و سوزان کن .دعای او تمام نشد که عذابی(سنگی) بر او اصابت کردو به درک واصل ش، زیرا موجب قهر و غضب الهی گردید.

سَاَئِلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِع.للِکافِرینَ لَیسَ لَهُ دافِعٌ. سوره معارج آیات 1-4

ص: 185

این معجزه را اقتراحی می نامند یعنی اختیار کردن چیزی و خواستار شدن چیزی از کسی.

پس معجزه ابتدائی و اقتراحی این است:

ابتدائی خود پیامبر یا امام چیزی را به عنوان معجزه ایجاد کنند بدون سؤال کردن و درخواست مردم و اقتراحی یعنی مردم چیزی را درخواست کنند.

البته گفته اند در معجزه اقتراحی اگر معجزه خواست و طبق خواسته او اعجاز نمود و نپذیرفت، به دنبال او عذاب است مانند عذاب نعمان بن حارث فهری که ذکر شد.

مجملاً در مورد معجزاب باین بیان توجه کنید:

بعضی از علماء گفته اند: معجزه امریست خارق عادت مقرون بدعوت نبّوت و امامت، اما کرامات مقرون به دعوت این دو نباشد« حق اینکه معجزات با کرامات فرق دارد، حال مقرون بدعوی نبّوت باشد یا نباشد»

ص: 186

ولی اکثر معتزله و قدمای شیعه فرق میان کرامت و معجزه را نکرده اند، بلکه هرچه خارق العاده باشد، آن را کرامات و معجزه می گویند.

اما معتزله کرامات و معجزه را مخصوص پیامبران می دانند و متقدمین شیعه مخصوص پیغمبران و اوصیای ایشان می دانند. آصف بن برخیاکه تخت بلقیس را در یک طرفة العین از شهر سبا به مجلس سلیمان علیه السلام رسانید، خلیفه و وصی سلیمان علیهم السلام بود.

پس بر مذهب معتزله و قدمای شیعه لازم نیست که معجزات و مرامت مقارن دعوی باشد ولهذا علمای ما خوارق عادات که قبل از دعوت بلکه پیش از ولادت و بعد از وفات از پیغمبران و اوصیای ایشان ظاهر شده معجزه گفته اند و نیز باید دانست که معجزاتی که حق تعالی به جمیع پیغمبران و اوصیای

ص: 187

داده بود به پیغمبر و اوصیای آن حضرت علیهم السلام داده بود و بسیاری از معجزات و فضائل مخصوص حضرت خاتم الانبیاء و اهلبیت معصومین علیهم السلام بودکه به غیر از ایشان به هیج یک از انبیای سابق عطاء نشده بود،

و معجزات حضرات معصومین بسیار زیاد استکه در این باب کتابهای مستقلی نوشته شده مانندعیون المعجزات سیّد مرتضی رحمه الله و کتاب مدینه المعحاز سید هاشم بحرانی رحمه الله و تحفة المجالس که فارسی و از علمای جدید است و کتب دیگر.

پس معراج، از معجزات بزرگ نبّی اکرم صل الله علیه وآله است بعد از قرآن.

لهذا معراج النبّی صلی الله علیه و آله و سلّم یکی از مسائل مهم اسلام است و قابل انکار نیست، گرچه عده ای انکار کردند

ص: 188

و می گویند: این مسئله محال است. اگر چنین باشد آسمان ها شکاف پیدا می کند و نظم جهان از هم پاشیده میشود وچنین چیزی امری است محال، ولی گفتیم : قرآن

ثابت میکند به آسمان می توان رفت و قرآن یک قاعده کلی دارد که می فرماید:

وَ هُوَ الذَّی خَلَقَ اللَّیلِ وَ النَّهارَ وَ الشَّمسَ وَ القَمَرَ کُلٌّ فی فَلَکٍ یَصبَحُون.(1)

لَا الشَّمسُ یَنبَغِی لَها اَن تُدرِکَ القَمَرَ ولَا اللَّیلِ سابِقُ النَّهارِ وَکُلُّ فی فَلَکٍ یَسبَحوُن.(2)

هر چیزی که در آسمانهاست تبسبیح خدا را میگویند، سمات به معنی شناوری می باشد ک دستور هم هست. بچه ها را شناوری یادشان بدهند و نیز تیر اندازی.

هر کدام از ستارگان در هر فلکی که باشد در گردش هستند، فلک مدار بیضی شکل

ص: 189


1- سوره انبیاء آیه 33
2- سوره یس آیه 40

یا دایره وار است،خورشید و ماه را فلک گویند، چیزی که آرام باشد ما در جهان نمی بینیم. اما بعضی از انسانها بی تفاوتند :ویل لمن ساواه.... وای به حال کسی که هر دو روزش مساوی باشد. حتی جمادات که فکر می کنیم بی تفاوت و بی حرکتند چنین نیست، بلکه در حال حرکتند وبه سوی هدف حرکت می کنند. خورشیدو ماه وستارگان و....

اگر یک لحظه نور خورشید نتابد چه ظلماتی می شود، چقدر ستاره هست که هنوز بلکه درمیلیارد سالها کشف نخواهد شد. سیاره ای است که چند برابر خورشید میباشد و

خورشید خود چند برابر زمین است، اینها همه آیات خدایند.

قرآن میفرماید: خورشید در حال سیر وحرکت است. مستقرّ یعنی جایگاه و قرارگاه، به سوی خانه اش می رود. بعضی می گویند : جار الماشی سیّارة علی رکبیته، هر چند سیاره را شکلی تصور می کنند.

این ابرها گاهی به هر شکلی در می آیند یا این سنگهای مَرمَر. بعضی از سیاره ها به شکل میزان و

ص: 190

بعضی به شکل سرطان، خرچنگ به انواع شکلها، لذا محل اختلاف است بین دانشمندان. تمام این آیات اندازه گیری شده و روی حساب است.

ذالِکَ تَقدیرُ العَزیزُ العَلیمِ.(1)

و اختلاف است که ما چند میزان داریم چهارده یا دوازده، اول ماه به صورت دم داسی و باریک، بعد تمام قرص کامل می گردد. مانند درخت خرماکه اول صاف در می آید، شاخه پیدا می کند، کم کم خم می شود، بعد ماه نیم دایره ای میگردد. اینها را عرجون می گویند:

وَالقَمَرَ قَدَّرناهُ مَنازِلَ حَتَّی عادَ کَالعُرجوُنِ القَدیمِ.(2)

منازل حرکت همانند شخص مسافر که حرکت می کند به منزل خود جایگزین می شود، ماه هم چنین است، ماه و خورشید سالشان فرق دارد، سال قمری یک دور ماه حرکت می کند، خورشید هم یک دور

ص: 191


1- انعام 96- یس38- فصلّت 12- فرقان2- انسان16- احزاب38- رعد8
2- یس 39

اما خورشید ده روز کمتر از دور ماه است، در مقابل قمری شمسی است، از زمان هجرت تا حال وبعد، در قمری تاریخ با شمسی تفاوت دارد. سال شمسی و قمری در قرآن آمده است:

وَ لَبثَوِا فی کَهفِهِم ثَلاثَ مِائَهٍ سِنینَ وَ ازدادُوا تِسعاً.(1)

و آنها در کهف کوه سیصاد سال و نه سال هم زیادتر درنگ کردند. اگر کسی بگوید سیصد سال و نه سال اضافه شدن چیست؟ در یک روایتی از امام باقر علیه السلام است که از آن حضرت پرسیدند: در تورات و انجیل آمده است که سیصد سال و قرآن می فرماید: 9 سال اضافه شد که جمعاً 309 سال می شود. حضرت در پاسخ می فرماید: آنها تاریخ سیاره های قمری وشمسی است. ده روز سال شمسی بزرگتر از سال قمری 3 هزار و 9 روز می شود،

که تفاوت 9 سال است بین این دو، یک سیّاره است در قرآن که نام او برده شده

ص: 192


1- سوره کهف آیه 25

اما دیگر سیّاره ها که اسامی آنها برده نشده.

لذا در سال چهارم(1) هجری از بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم بود که منزل ا م هانی در ظرف دو ثلث از شب این سفر روحانی و جسمانی آغاز شده، ابوطالب علیه السلام حامّی رسول اکرم صلی الله علیه وآله بود.دید که در منزل ام هانی تشریف ندارند، خیال کرد که او را ربوده اند، ام هانی رضی الله عنها خواهر امیر المؤمنین علیه السلام بود ودختر ابوطالب علیه اسلام. ابوطالب علیه السلام ابهّت عجیبی در میان عرب داشت، به خصوص میان سران قریش.اعلام کرد که اگر تا فردا صبح پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم پیدا نشود روزگارتان را سیاه خواهم کرد، صبح که شد دید که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم در حجر اسماعیل علیه السلام نشسته، پرسیدند: یا رسول الله شما درکجا بودید. فرمودند: معراج وسفر خود را تعریف کردند.

نظر این شخص در کتاب دائرة المعارف 9 تعریف بلکه 9 تشبیه برای کیفیت معراج پیامبر صلی الله علیه وآله بیان کرده که در واقع

ص: 193


1- اختلاف در سال معراج گذشت قبلاً

با این بیانات خواسته است معراج را انکار کند. انسان وقتی بخواهد چیزی را انکار کند به بهانه های مختلف آن را منکر می شود. درد فقر جهل بدتر از فقر مالی است، خداوند نعمت عظیم عقل را به انسان داده است که تفکر در آیات الهی کند وارزش عقل خود را بیابد که خداوند چه عنایتی در حق او فرموده است.

این شخص می گوید:در این طرف کوه با این سفر طولانی به طرف آسمان رفته باشد محال است.

در جواب باید گفت: اولاً این انسان درک نکرده که اینجا با شرایط آسمانی فرق میکند و کسی که منکر معراج النبی صلی الله علیه و آله و سلّم می شود، ایمان ندارد و یا ضعیف الایمان می باشد. معراج روحانی اینکه در اینجا می نشیند و همه جا را می بیند و معراج جسمانی اینکه با جسم رفته باشد، پس اگر اینجا بنشیند که همه جا را ببیند تا اینکه نرود. بایدگفت: اینکه از اینجا به کوه دیگر

ص: 194

هنر نیست. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم از مکه به طرف بیت المقدس رفته است به آسمانها که در سوره اسراء ذکر شد.

می فرماید: ما پیامبر را از مسجدالحرام به مسجد الاقصی بردیم که آنجا بیت المقدس می باشد و از آنجا به آسمان رفته است که البته وسیله هم داشته به نام براق. که در دعای ندبه اشاره شده و در سوره نجم هم می فرماید:

وَالنَّجمِ اِذا هَوی، ما ضَلَّ صاحِبُکُم وَ ما غَوی، وَ ما یَنطِقَ عَنِ الهَوی... که سفر فضایی رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را شرح می دهد، بحث ما بامنکرین و جاهلان اینکه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم به معراج رفته و نشانه هایی را هم خبر می دهد مع الوصف قبول ندارند. با اینکه خیلی قدرت می خواهد در مقابل مشرکین سفر فضایی خود را شرح دهد و زمانی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم درآسمان که این امر را جزء محالات می دانستند و فلاسفه که معراج را از محالات می دانند یعنی قرب الی السماء را ممتنع می پندارند و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم که قرب

ص: 195

الی السماء داشته، این خود معجزه است، حتّی خصوصیات را از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم سؤال کردند و جواب داد:

و رسول خدا صلی الله علیه وآله صریحاً می فرماید:من رفتم و آیات الهی را مشاهده کردم، پس از رفتن بشر به آسمان ممکن است و خود قرآن هم فرموده که: اگر انسان بتواند و قدرت داشته باشد باید به آسمان برود.

یا مَعشَرَ الجِّنِ وَ الأنسِ اِنِ اسَتَطعتُم اَن تَنقُذُوا مِن اَقطارِ السَّماواتِ وَ الَاَرضِ فَانفُذُوا لا تَنقذُون اَلّا بِسُلطانٍ.(1)

ای گروه جن و انس اگر می توانید در اطراف زمین و آسمانها بروید، هرگز خارج از ملک و سلطنت خدا نتوانید رفت مگر به تسلط وغلبه به قدرت من که به شما اعطاء می کنم .

پس به طریق اولی معراج و آسمان رفتن برای پیامبر

ص: 196


1- الرحمن آیه 33

بوده است، ما می بینیم مردم عادی به کره ماه می روند و دید وبازدید می کنند، ستاره ها را می بینند و کشف می کنند. مسیحیان می گویند: چنین چیزی محال است چون درک ندارند، و اول گامی را که به فضا برداشت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم بود و این معجزه قرآن است که بعد از چهارده قرن تازه و نو می باشدکه علم پیش رفته شده و مسائل فضایی کم کم پیدا شده مثلاً یک موردش این بود که زمین و آسمانها و کرات و جمیع اینها همه گاز بوده اند، بعد به صورت کرات درآمده که توده گاز می گویند. قرآن می فرماید: تغییر می کند، گاز بود بعد به این شکل پدید آمده است.

ثانیاً : فضا شناسان می گویند:ما نمی دانیم که اکسیژن هوا کم است، خیال می کردیم به همین صورت هوا آزادانه استنشاق می کنیم، وقتی که بالا رفتند، اکسیژن کم شد، وقتی ما رجوع به قرآن می کنیم

ص: 197

می بینیم همین طور است. قدیمی ها می گفتند: کسی را که خدا گمراه کند سینه اش تنگ می کند، وقتی که انسان بالای کوه می رود، در آسمان قرار می گیرد و حال آنکه صعود الی السماء است الی الجبال. قرآن می فرماید:

فَمَن یُرِدِ اللهُ اَن یَهدِیَهٌ یَشرَح صَدرَهُ لِلاسلامِ وَ مَن یُرِد اَن یُضِلَّهُ یَجعَل صَدرَهُ صَیقاً حَرَجاً کَأَنَّما یَصعَّدُ فیِ السَّماءِ کَذلِکَ یَجعَلُ اللهُ الرِّجسَ عَلیَ الَذِّینَ لا یُؤمِنوُنَ(1)

لذا سینه اش تنگ می شود و با نفس زدن به مشکل برخورد می کند.

ثالثاً: در مورد کرات آسمان ها و فضاء در این کرات موجودات زنده است.(2) که معلوم می شود که معلوم میشود کرات ذی اهل می باشد، لذا این تفسیر را در قرنها کرده اندکه آسمان ها

ص: 198


1- انعام آیه 12
2- سوره نور آیه 41- سوره اسراء آیه 44- سوره صف آیه 1- سوره حشر آیه 24 - سوره جمعه آیه 1و سوره تغابن آیه 1

کوه هایی از یخ وجود دارد ولی کسی به این مسئله توجه نداشته است ولی قرآن ما حقایق را فرموه و از هیج چیزی فرو گذار نکرده است.

وَ لا رَطبٍ وَ لا یابِسٍ اِلّا فی کِتابٍ مُبینٍ.(1)

که هیچ علم بشری نتوانسته بفهمد ولی قرآن کتاب ما خبر داده از این موضوع.

... وَ یُنَزِّلُ مِن السَّمآءِ مِن جِبالٍ فیها مِن بَرَدٍ...(2)

خدا از آسمان نازل می کند از کوه هایی که در آن یخ است.

و می فرماید: فَارتَقِب یَومَ تَأتِی السَّمآءُ بِدُخانٍ مُبینٍ.(3)

یعنی چشم به راهش روزی را که آسمان را دود بیاورد دودی آشکار

رابعاً: حرکات کرات آسمان در حال حرکت است

ص: 199


1- سوره انعام آیه 59
2- سوره نور آیه 43
3- سوره دخان آیه 10

اگر بی حرکت باشد، نظم جهان به هم ریخته خواهد شد، ممکن است یک قسمت زمین را یا همه را نابود کند یا در مدار معنای حرکت کنند که برخورد نداشته باشند.

وَ الشَّمسُ تَجری لِمُستَقَرٍّ لَها ذلِکَ تَقدیرُُ العَزیزِالعَلیم.(1)

والقَمَرَ قَدَّرناهُ مَنازِلَ حَتّی عادَ کالعُرجوُنِ القَدیم.(2)

لا الشَّمسُ یَنبَغی لَها اَن نُدرِکَ القَمَرَ وَ لَا الَیّلُ سابِقُ النَّهارِ وَ کُلٌّ فی فَلَکٍ یَسبَحوُنَ.(3)

هم خورشید در سیر خود حرکت می کند و هم ماه و این قدرت الهی است که برخورد ندارند ونظام جهان از هم طوری پاشیده نمی شود یا مثلاً شب و روز را طوری نظم خاصی قرار داده که هیچ اخلالی در آنها وجود نیاید مگر در روز موعود و مشهودکه نظم

ص: 200


1- سوره یس 38
2- سوره یس 39
3- سوره یس 40

این جهان به هم خواهد خورد، بخاطر قیامت، پس این آیات می رسناند که زمین و کرات آسمانی که خداوند متعال روی نظم خاصی خلق فرموده امنیت دارد که هر کدام حالت خاصی دارند، کاشف از حرکت که کرات زمین و اسمانی دارند به هم نخورد.

خامساً در مورد زنده بودن موجودات است که در آسمان و زمین تسبیح و ستایش خدا را می گویند: و خداوند را تنزیه و پاک از هر عیبی و نقصی می دارند.

یُسَبِّحُ لَهُ الَسّماواتُ السَّبعُ وَ اَلأرضُ وَ مَن فیهنَّ وَ اِن مِن شَیئٍ اِلّا یُسَبِحُ بِحَمدِهِ وَ لَکِن لا تَفقَهُونَ تَسبیحَهُم اِنَّهُ کَاَنَ حَلیماً غَفُوراً.(1)

موجود زنده اعم از انسان وغیره از نباتات و جمادات تسبیح خدا را می گویند البته هر موجودی به یک نحوی ستایش می کند.

ص: 201


1- سوره بنی اسرائیل 44-45

سادساً در لغت یونان لغتی است به معنی عربی یا به تعبیر دیگر فلاسفه جُزء تیحزّاء و آن اتم است که لغت یونانی می باشد یعنی ذرّه باین معنی که آخر هر جسمی که قابل تجزیه نیست ذرّه دو معنا دارد.

اول: مورچه های ریز صغیر که از نور آفتاب بچشم می خورد.

قرآن می فرماید:

... وَ ما یَعزُبُ عَن رَبِّکَ مِن مِثقالِ ذَرَّةٍ فِی الارض وَ لا فِی السَّماءِ وَلا اَصغَرَ مِن ذلکَ وَ لا اَکبَرَ اِلاّ فی کِتابٍ مُبینٍ(1)

یعنی هیچ چیز از (علم) خداوند مخفی نیست نه از کوچک نه از بزرگ ذرّه ای نه در آسمان نه در زمین می خواستند بگویند قبل از نزول قرآن تصور ذرّه را نمی کردند که نمی شود از نظر تجربه

اما قرآن می فرماید: اصغر از ذرّه هم داریم

ص: 202


1- یونس 61

که شکافتی اتم را گفته است. بقول بعضی از شعراء دل آفتابی در میان بینی**دل هر ذرّه بشکافی

عبارتی از مرحوم علامه مجلسی(ره) در بحار است که می فرماید: معراج معراج جسمانی بوده (با روح) و این افکار شیعه می باشد می گوید: اگر کسی انکار معراج جسمانی کند و یا تأویل کند که معراج روحانی یا در خواب بوده تتبع در آثار اهلبیت علیهم السلام نکرده و این بخاطر بی دینی یا ضعف یقین اوست. دیگر علمای شیعه همین عقیده را دارند و کسی که قائل بروح یا جسم شده قول مؤید است و منافاتی ندارد. بنابراین هم روح بوده و هم جسم، بعضی ها مانند صاحب اسفار قائل به معراج روحانی شده و بعضی ها هم نسبت داده اند به سید شرف الدین که قائل به معراج روحی نشده که البته این قول سیّد نیست «و نباید هم باشد در حد مقام او نیست که قائل باین مطلب شده باشد. این مطلب و نسبت به ساحت مقدّس ایشان خیلی بعید است حتماً کذب می باشد.»

ص: 203

اما قول صاحب اسفار «صدرالمتألّهین» «ملا صدرا» نسبت درست است لذا این قول از ایشان است نه قول سیّد «چون نتیجه فلسفه همین است که بسیاری از حقایق را منکر می شود. برای همین است که فلسفه را تحریم کرده اند»

و هیچیک از علمای شیعه انکار جسمیّت را نکرده اند. لذا در مورد معراج روایات متواتر و زیادی داریم « که انشاءالله در موضوع روایات خواهد آمد» که معراج را جسمانی معرفی می کند. حال بر فرض که بنابر قولی بروحه باشد« که در دعای ندبه هم آمده» باید طوری معنا کرد که با روایات مطابقت کرد. یعنی مع روحه. بنابراین روح و جسم رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم به آسمان رفت و اگر قائل نشویم باید گفت دعای ندبه برای ما مشکل ساز خواهد بود که یک مسائل اعتقادی را مطابق فروع دین کنیم. بلی در فقه می شود اخبار غیر متواتره باشد ولی در عقائد عکس قضیه

ص: 204

است. پس بروحه غلط است که بگوئیم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم روحش معراج رفته. اگر چنین باشد می گوئیم عَرَجَ مع روحه یعنی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم روح و جسمش هر دو به آسمان رفت پس باید بروحه به معنی مع باشد. یعنی با روح و جسم بالا رفت.

محمد بن جریر طبری (سنّی) در تفسیرش از حذیفه نقل می کند که عایشه گفت: معراج او خواب بود و بدن او در نزد من بود و نیز از خود عایشه نقل شده که از مسجد اقصی با روح و از آن طرف هم با روحش بالا رفت و این حرف غلط است. باید دید سیر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم چقدر بوده.

در کتب جایی نیست که معین کرده باشند بعضی ها می گویند وقتی به آسمان رفت مثل حلقه حرکت می کرد وقتی هم برگشت کوزه آبی که دمرو شده بودو آبش می ریخت در حال آن دید هنوز آب می ریزد این ها برای ما سند نیستند.

ص: 205

در یک شب یا ثلث شب که ظرف چهار ساعت بوده، چقدر حرکت کرده و با چه وسیله ای بوده. لذا رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم به معراج رفته است و برگشته و او در مسجدالحرام بوده که در میان هم ابراز نمود.

امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: وقتی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم برگشتند آمدند در مسجد الحرام و ثمرة معراج را بیان کردند. جهّال و نادانان قریش گفتند چقدر این گفتار دروغ است که یکشبه به بیت المقدّس و آنهم بطرف آسمان ها. ما از کجا بدانیم که این مسیر را تو رفته ای و به چه نحو و کیفیتی بوده.

حضرت فرمودند: من شما را خبر می دهم. من عبور کردم در فلان جا به شتران شما رسیدم. یکی از قریش شترش گم شده بود. در میان آن ها در راه مشکی پر از آب داشت و آبش ریخت. سه روز دیگر قافله شما از راه شام می رسید از همان جا که بود. در اول صبح

ص: 206

می آید. یک شتر سرخ است در آن جا این نشانه بود که من رفتم. روز سوم که شد همه جمع شدند که ببینند خبر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم درست است یا نه. بلی همین طور بود. قافله آمد. شمس طالع شد. قافله رسیدند در پیش آن ها شتر سرخ موی بود. پرسیدیم جریان چه بود. آیا چنین بود که گفتم؟ همه گفتند بلی، اما بعد هم گفتند این سحر مبین است و منکر معراج النبی صلی الله علیه و آله و سلّم شدند.

اما با چه وسیله معراج رفتند

وسیله را هم معین کرده اند «در بحث موضوع براق خواهد آمد انشاءالله» بوسیله براق بوده در حدیثی از وجود امام صادق علیه السلام روایت شده است که فرمودند کسی که چهار مطلب را منکر گردد از شیعیان ما نیست معراج و قبر و بهشت و جهنّم و شفاعت. لذا این مسئله مهمی است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم به وسیله براق معراج رفتند.

ص: 207

خصوصیات بُراق نقل شده که از ریشه برق است در هر ثانیه ای 300 هزار کیلومتر است در ظرف چهار ساعت چهار میلاد 320 میلیون کیلومتر می شود. تقریباًو در یک روایت می گوید اسم آن وسیله براق بوده هر گام که به اندازه ای تا چشم کار می کرده می رفته البته ما دید براق را نمی دانیم. در روایت گفتند که حجم نه از لاغ بزرگ تر و از قاطر کوچکتر یعنی بین الاغ و قاطر. دو بال داشته که از پشت تکان می خورده یا تکان می داده و از پشت حرکت می کرده و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم در میان او بوده مانند پرنده در لانه خود دستگاه ترمز داشته مانند دستگاه های هواپیما امروزه که دستگاه کنترل دارد. از دستگاه براق در کتاب شریف بحار نقل شده که 70 هزار ترمز داشته و دارای سیم و ابزار که 70 هزار سیم در او معرفی شده و در او چهل نور بوده

ص: 208

جلوی آن دو گوش داشته که حرکت می کرده مثل پروانه هواپیما، و دو چشم زیر داشته بود که در هواپیما ها زیر بال آن ها است. شعاعی داشت همانند شعاع شمس، سرعتش طوری بود که اگر خداوند اجازه می داد دنیا و آخرت را در یک مرحله طی می کرد. بشکلی ساخته شده بود که وقتی بالا می رفت زمین را می دید بوسیله دوربین های که همه جا را می دید. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم هنگامی که در بُراق نشسته بود دو فرشته بود که به حضرت سلام کردند و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم هم جواب سلام آنان را می داد.

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم یک هجرت افقی داشتند که از مسجد الحرام به مسجد الاقصی بود و یک هجرت عمودی که از اقصی به آسمان ها بود.

و این خود درس است برای ما که هجرت را از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم یاد بگیریم. همانند هجرت اصحاب کهف. قرآن کسانی را که هجرت نکرده اند

ص: 209

سرزنش کرده است: ... قالوُا اَلَم تَکُن اَرضُ الله واسعَةً فَتَهاجرُوا فیها. فَأُولئِکَ مَأوَیهُم جَهَنَّمَ وَ ساءَت مَصیراً (1)

و دسته دیگر را برعکس تعریف و تمجید کرد است:

لِلفُقَراءِ المُهاجِرینَ الَّذینَ اُخرِجُوا مِن دیارِهِم وَ اَموالِهِم یَتبَغُونَ فَضلاً مِنَ اللهِ وَ رضواناً و یَنصُرُونَ اللهَ وَ رَسُولَهُ اُولئکَ هُمُ الصّادِقُونَ(2)

سگ اصحاب کهف روزی چند**پی مردم گرفت و با مردم شد

پسر نوح با بدان بنشست**خاندان نبوتش گم شد

لذا قرآن در اصحاب کهف می فرماید هجرت آن ها از گناه و از سخط خدا بود.

ص: 210


1- نساء 97
2- حشر 8

چون نمی توانستند در مقابل پادشاه ظالمی که ادعای خدائی می کرد. در کنار آن دستوراتش را عملی کنند و عده زیادی را بت پرست کرده بودند. یا باید بدستور او عمل کند و دین و دنیای خود را تباه کند و یا موحد و مؤمن باشند و به خدای یگانه معتقد باشند باید مهاجراً الی الله شد نه مانند آن بنده خدائی که دخترعموی در مدینه داشت بسوی او هجرت کرد باید توجه داشت که مردم بسیاری هجرت می کنند اما باید هجرتش لوجه الله یا لا جل الله باشد نه لاجل شیطان. هجرت لا جل الله اینکه بدنبال علم بروند برای فراگیری آن در مسائل دین اما بخاطر خدا باشد و علم هم خود آدابی دارد. در روایت است که علم را در گرسنگی و تشنگی قرار دادیم. مردم او را در سیری می طلبند. ما علم را در غربت قرار دادیم و مردم در نزدیک طلب می کنند. ما علم را در سرما قرار دادیم مردم در گرما طالبند.

ص: 211

هجرت مانند علماء اسلام از قبیل شهیدین، شیخ بهائی شیخ طوسی، شیخ صدوق کلینی و شیخ انصاری و ... که هم هجرت به غربت برای علم و هم برای خود سازی نفس بود و روایت داریم که هر کس چهل روز عمل خود را خالص کند برای خدا «بعدش خود بخود و قهراً برای خدا خواهد بود» خداوند هم چشمه های حکمت را در سینه او جاری می کند که این هجرت بسیار عظیم است و جهاد نفس می باشد که علما و بزرگان بوسیله همین بمقامات عالیه نائل شدند. یک طلبه ای بنزد یکی از علماء آمد «ظاهراً ملامحسن فیض کاشانی بوده» و گفت من می خواهم نائین بروم اما پول ندارم. ایشان گفتند: تو حتماً می خواهی به نائین بروی گفت بلی. باو گفت: چشمانت را ببند و باز کن و او دو چشمش بست و باز کرد دید در نائین است کلمه نجم در سوره ی نجم اشاره بوجود مقدس

ص: 212

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم می باشد وقتی که از آسمان بزیر آمد در اینجا چند نکته دارد. کسی که خلاف واقع را بگوید چند حالت دارد اولاً: این شخصی گم راه است و لذا حرف های پوچ می باشد ثانیاً: این شخص رشد ندارد و یک انسان سفیهی بیش نیست این را اغواء گویند یعنی کسی که گمراه هست حرف او هم بر مبنای تفکر نیست ولی رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از این گونه سخنان منزه است و بطور کلی وجود مبارک آن حضرت منزه از این صفات می باشد. زیرا پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله معصوم است همانند انبیاء و ائمّه اطهار علیهم السلام عصمت دارند و بقول فرمایش قرآن: وَ مایَنطِقُ عَنِ الهَوی* اِن هُوَ اِلاّ وَحیٌ یُوحی(1)

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از روی هوا و هوس

ص: 213


1- نجم 3و4

و بی هوده سخن نمی گوید بلکه طبق وحی الهی حرف می زند و اگر کسی العیاذ بالله این گونه صفات رذیله را به پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلّم نسبت دهد بوجود پیامبر و خدا کافر گشته است. کسی که نماینده خدا است صفات رذیله در وجود او نیست. نماینده بشر که نیست تا پر از گناه و عصیان باشد، خلیفة الله است از جانب خدا تعیین شده و مقام عصمت هم دارد نه مثل عده ای جهّال که می گویند امام یا پیغمبر انتخاب او از ناحیه مردم است. اگر گناه کار هم باشد ضرری بجایی نمی رساند و چنین شخصی از اصل انحراف است و عقیده او آلوده بگناه و خسران و زیان می باشد. اگر کسی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلّم شناخته باشد چگونه این نسبت های ظاهری و باطنی را به آن وجود بزرگوار می دهد، پس معلوم است اصول دین او مضمل است و سرانجامش آتش می باشد. که نسبت دادند و گفتند: انّ الرجل لیهجر (فانه قد غلبه الوجع) اکثریت شیعه و سنّی این موضوع (قلم و دوات را) ذکر کرده اند که عمر در حورب پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلّم که فرمود: بلند شوید بروید برای من قلم و دوات بیاورید تا بنویسیم که علی علیه السلام وصیّ من است تا گمراه نشوید. گفت او هذیان می گوید. کتاب (قرآن) برای ما کافی است.(1)

ص: 214


1- امالی شیخ مفید ص 49، تاریخ انتشار: 1364. بنیاد پژوهش های اسلامی چاپ صحافی: صلاحی- شکیب

یا اینکه رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می فرماید: تا بکجا رفتم و چیزهای دیدم در این سیر حرکت.

ثالثاً: بخاطر این است که یک چیزهای دیده که قلب تکذیب نمی کند و چشم او خطا نمی رود گوش او حقیقت را شنیده و تکذیب نمی کند اما در انسان عادی و غیر معصوم بلی امکان دارد که خطا رود تکذیب کند. لذا قلب اصلاح می کند خطاهای اعضاء را. داستان هشام بن حکم معروف است با آن شخص بصری که معتقد بامام نبود و هشام او را محکوم کرد به او پرسید کار چشم و گوش و ذائقه و ... چیست همه را برای او توضیح داد. بعد به او گفت کار قلب چیست گفت کار قلب اینکه اشتباهات و خطایای اعضاء و جوارح را اصلاح می نماید.

باو گفت: تو یک قلبی لازم داری که مصلح خطایای اعضاء و جوارح باشد. اما این جهان پهناور

ص: 215

که مردم روی او زندگی می کنند و در کارهای دنیا و آخرت و مشکلات رو آیا نیاز به حجّت خدا و امام ندارند. قرآن تمام جریانات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را بحث کرده و همه حالات حضرت را بیان فرموده و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم که خطاء کار نیست پس پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلّم عقل کل دارد. فکر سالم و بی خدشه دارد. به او وحی می شده نه خیال و نه خواب بوده بلکه حقیقت و واقع بوده، و ابداً کمبود فکری نداشته و هرگز احتمال انحراف داده نمی شود. زیرا خداوند در حقش فرموده: اِن هُوَ اِلاّ وَحیٌ یُوحی و اصلاً چنین مطلبی در حق رسول گرامی صلی الله علیه و آله و سلّم محال است، و فعل یوحی هم که فعل مضارع است استمراراً آن خدائی که شدید قوی است قدرت به جبرئیل داده می تواند پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم را بالا ببرد و با او حرف بزند. بعضی ها حالشان بهم می خورد اما رسول خدا صلی الله و آله چنین نیست

ص: 216

و او از این احتمالات بی هوده منزّه است، لذا قرب معنوی پیدا کرد تا جایی که در روایت دارد که جبرئیل علیه السلام نتوانست برود پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم تنها شد. فرمود: من تنها هستم، جبرئیل (ع) گفت: اگر به اندازه یک انگشت نزدیک شوم پر و بالم می سوزد. آنجا جای من نیست.

قرب مکانی نیست در اینجا زیرا خداوند سبحان در همه مکان است یعنی تسلط بر همه مکان ها دارد نه در مکانی باشد فدنی پس نزد شد و ارتباط پیدا کرد با عالم ملکوت فکان قاب قوسین او ادنی در امثله عرب تنبیه معقول به محسوس معروف است چیزهای که مردم استدلال و برهان را نمی فهمند. مثال برای آن ها می آوردند، قوس چوب نیم دایره ای است که پرتاب می کنند. حداقل دو گروه که بخواهند با هم بجنگند به اندازه دو قوس می توانند تیراندازی کنند. در اینجا هم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم در نهایت قرب

ص: 217

خدا قرار می گیرد یا در عبودیت حق برقرار می شود. در روایت است که تکذیب نکرد آن چه را پیامبر دید. بقلب هر کس رجوع شود و عقل را هم بکار گیرد می بیند درست می باشد. بعضی می گویند خدا را با چشم دلش دید. عند سدرة المنتهی در نزد سدرة المنتهی جائی که گزارش اعمال عالَم در آنجا انجام می گیرد و پرندگان فوق العاده ای در آنجا دید، خداوند پیامبرش صلی الله علیه و آله و سلّم را برای مشاهده آیات خود بالا برد و با عظمت پروردگار و آثار ملکوت خود را به آن حضرت نشان دهد.

لذا دو چیز در مسئله معراج بسیار اهمّیت دارد، زیرا بدون واسطه سخن نمی گوید، و مسائل و مطالبی که در معراج اتفاق افتاد، و خداوند به پیامبرش صلی الله علیه و آله و سلّم یاد داد، بسیار با اهمیت است. بعضی ها می گویند: این که هنر نیست که از اینجا به آن جا برود بلکه هزاین است که از اینجا ببینند.

ص: 218

و عالم ملکوت را ببیند. البته این در سیر افقی بلی اما این هنر نیست که از اینجا برود به آسمان سیر افقی که نبوده، سیر عمودی و فضائی است، این هنر است تا مقام قرب الهی برود به جائی که جبرئیل بگوید من دیگر نمی توانم بالاتر بروم. اگر یک انگشت جلوتر بروم پر و بالم خواهد سوخت. این هنر نیست بقول آن آقا. اگر این هنر نباشد پس چه چیزی هنر است در این دنیا.

پس خلاصه دو چیز مهم است یکی مشاهده کردن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم عجائب و آثار خلقت الهی را یکی هم آنچه خداوند باو وحی فرموده بود.

پس فرید وجدی که در کتاب خود (دایرة المعارف) اشکالاتی به معراج نموده اگر انسان با مغز صحیح باشد و معتقد به معراج باشد این اشکالات را نمی کند، خیال می کند عیب از مکتب است. بلکه عیب از خودش می باشد.

ص: 219

او می گوید: محال است زیرا اگر در آسمان خرق التیام بوجود می آید و در نتیجه همه چیز نابود می شود(1)پس رفتن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم به معراج درست نیست اما بعد که قضیه فضاء پیش آمد و به کره ی مرّیخ رفتند بعد هم کشف شد که چنین چیزی که این آقا و دیگر منکرین عقیده دارند آسمان شکافته می گردد و پائین می آید و نظام بهم می خورد. همه موهوم است و خیال کرده اند که آسمان مانند سقف خانه ای می باشد که اگر سقف خراب شد خانه هم خراب خواهد شد.

بعد هم معلوم شد که این حرف از اساس اشتباه و غلط است. تازه حروف 28 تا دو عددش کشف شد و بقیه آن ها بتدریج حل خواهد شد « با تشریف فرمائی حضرت بقیة الله عجّل الله تعالی فرجه الشریف» و الان مجهولات عالم بیش از معقولات است و دانش مندان جهان همین را قائلند.

ص: 220


1- سابقاً به قول وی اشاره شد

یک روزی می گفتند این حدیث را چطور بفهمیم و باور کنیم که معراج به این صورت است. زمانی آمد که بسیاری از چیزها حقایقشان معلوم شد که امکان واقع شدن را دارند. یا می گفتند امکان ندارد انسانی که در مغرب است انسان در مشرق را ببیند. اصلاً تصورش را هم نمی کردند اما با مرور زمان تلویزیون و ماهواره و اینترنت جهانی و گوشی ها که بوجود آمدند، معلوم شد که امکان رؤیت و دیدن یک دیگر هست و محال نیست همه چیز را می خواهند با عقل درست کنند و این اشتباه است چون عقل بشر محدود می باشد و چون بسیاری از مطالب اسلام و دنیا با عقل تطبیق نمی دهد آن را منکر می شوند همانند مسئله معراج. اگر این ها بفکر می افتادند که هر چیزی را نباید با عقل سنجید ممکن است چیزهای در آینده بیاید که فکرش را نمی کردند و می گفتند

ص: 221

عقل و فکر ما کشش ندارد شاید وقوع امکان داشته باشد دچار اضطراب و تزلزل نمی شدند و در نتیجه مسائل اساس دین را منکر نمی شدند اما عقل و فکر را بکار نگرفتند و انحراف عقیده پیدا کردند.

و انسان قابل خطاء و اشتباه است در صورتی که اقرار و اعتراف بخطاء خود بکند و بپذیرد.

نویسندگان دو دسته اند. بعضی ها مثل عامه (سنی ها) معراج را که مطرح کردند، یک چیزهایی هم خودشان مطرح و اضافه نمودند. مثل اینکه می گویند: بدن پیامبر صلی الله علیه و آله را پاره کردند. صورت و شکم او را شست و شو دادند و به معراج بردند «که بعضی مسائل را حذف کردند، برای اینکه فضائل اهلبیت علیهم السلام در میان مردم گفته نشود. مخصوصاً بخاری که اسم حضرت علی علیه السلام را با هم دستشان حذف کردند.

اما خداوند نور خود را نمی گذارد خاموش شود

ص: 222

یُریدونَ لِیُطفِؤُا نُورَ اللهِ بِأفواهِهِم وَ اللهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَو کَرِهَ الکافِرُونَ.(1)

یُرِیدونَ اَن یُطفِؤُا نُورَ اللهِ بِأفواهِهِم وَ یَأبَی اللهُ اِلاّ اَن یُتِمَّ نُورَهُ وَ لَو کَرِهَ الکافِروُنَ(2)

و در مسئله معراج همین طور است. روایتی مثلاً مربوط به معراج است بدون تحریف و کم و زیاد در تفسیر مجمع البیان که اخبار معراج را به چهار قسمت تقسیم نموده که سابقاً مفصل شرح داده شد. اما این دسته بعضی مسائل را طبق مصالح خودشان کم و زیاد کرده اند.

حال از مسائلی که مطرح شده و دچار مشکل آمده برای اینکه آقایان از حل او عاجز ماندند بسیاری اصل معراج را منکر کرده اند. چون نتوانسته اند جواب دهند. فهم او را نداشتند، یا اینکه نقص و عیب اگر هست از جانب ما است.

ص: 223


1- صف 8
2- توبه 32

نه از جانب شارع مقدس. من جمله این روایت که وقتی رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به معراج رفتند (در سال چهارم هجری) بهشت و جهنّم را دید و مسائلی را در آنجا دیده بود و هنوز که امتش نمرده بودند، چطور فوراً به بهشت و جهنّم رفتند و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم آن ها را دید.

اولاً باید دید رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم چند مرتبه معراج رفتند. در روایت دارد که «انشاءالله در موضوع اخبار و روایات خواهد آمد» 120 بار معراج رفت که یک نوبت در صدر اسلام بوده

شاید این صحنه مال اواخر عمرش بوده باشد و اشکال دیگر اینکه در قرآن و ادعیه ی ما است که خداوند بآن وعیدهائی که بکافران داده بود به ما نشان داد، جواب می دهند که ما می توانیم آن کیفرها را بشما نشان بدهیم. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم دعاء می کند

ص: 224

خداوند می فرماید: ما می توانیم آن کیفرها را بشما نشان بدهیم و قادر هستیم بر این و اشکال اینکه چطور آینده ها را خدا به پیغمبرش صلی الله علیه و آله و سلّم نشان می دهد

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم می فرماید: گویا من با آن ها هستم در بهشت پس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم که هنوز نرفته بود در بهشت چطور خبر می دهد.(1)

در جواب باید گفت: این کار خیلی آسان است. وقتی با اراده الهی باشد هیچ اشکالی بوجود نمی آید. تلویزیون خیلی چیزها را آسان نموده. طرف در مشرق است ولی از مغرب باخبر است و برعکس با اینکه بین مشرق و مغرب خیلی فاصله است نسبت به مسائل آینده همچنین می باشد. خداوند متعال صحنه آینده را هم نشان می دهد و داد «البته در غیر مسائل و علومی که مختص ذات باری تعالی است»

اشکال دیگر وهابیان

ص: 225


1- این مضمون در قرآن و ادعیه آمده است

یکی دیگر از مسائل معراج النّبی صلی الله علیه و آله و سلّم این است که این وهّابی ها و یا دست نشاندهایشان می گویند: ما چیزی به عنوان فرض النّبی و فرض الله نداریم. می گویند روایاتی است که شب معراج پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم به حضرت موسی علیه السلام رسید. موسی علیه السلام گفت: به خدا چه گفتی؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: دستورات نماز امتم را خواستم که خطاب شد 51 رکعت نماز است موسی علیه السلام گفت: سنگین است. برو بگو کمترش کند لذا نمازها ده رکعب بود. دو رکعت هم من اضافه کردم که تسبیحات است. این ها را فرض النبی می گویند. آیا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم از خودش گفته یا از خدا

در جواب باید گفت: پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از روی هوا و هوس چیزی نمی گوید:

وَ ما یَنطِقُ عَنِ الهَوی* اِن هُوَ اِلاّ وَحیٌ یُوحی(1)

پیامبر طبق وحی سخن می گوید نه از خود

ص: 226


1- نجم آیه 3 و 4

البته یک مسائلی را هم باو واگذار کرد. که می تواند بگوید صاحب اختیار است زیرا مُجاز است از جانب خدا و این چه ضرری به معراج می زند.

اشکال دیگر: می گویند: انبیاء معمولاً در این منطقه شام و شامات بیت المقدس مبعوث شدند چرا به بیت المقدس رفته اند و شما می گوئید پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم از مسجد اقصی به معراج رفته اند پس به بیت المقدس چرا؟

جواب این است که اثبات شود که هدف از بعثت انبیاء هدایت خلق بوده است و بس.

مکتب پیامبران یکی است بلا فرق در قوانین و فروعات اختلاف دارند.

مسئله دیگر اینکه آیا بعد از پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلّم کسی دیگر به معراج رفته یا نه. و ما در قرآن می بینیم که نام دو تن از انبیاء برده شده

ص: 227

بنام ادریس و عیسی علیهما السلام چنانکه سابقاً گذشت(1) هنگامیکه حضرت رسیدند به آن جا 50 رکعت نماز واجب شد لذا بحضرت موسی علیه السلام رسید حضرت موسی به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم عرض کرد چند رکعت نماز بر امتت واجب شد؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: 50 رکعت. عرض کرد برگرد. برو بگو مقداری تخفیف بده و این زیاد است. برگشت و بخداوند عرض نمود که مقداری تخفیف بفرمائید. پیش موسی علیه السلام برگشت موسی علیه السلام عرض کرد چه کار کردی؟ فرمودند: چنین و چنان شد. ولی نگفت چقدر موسی گفت: امت تو ضعیف ترین امتند. برگرد برو تا دوباره تخفیفی بدهد. چون من در میان بنی اسرائیل بودم بکمتر از این هم طاقت نداشتند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم دوباره رفت و آمد تا اینکه پنج نماز شد. صبح و ظهر و عصر و مغرب و عشاء

ص: 228


1- سوره مریم آیه 56 و 57 - سوره نساء 157 و 158

و موسی علیه السلام عرض کرد دوباره برو و بگو تا کمتر شود. فرمود: من خجالت می کشم. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم رسیدند به حضرت ابراهیم علیه السلام تازه این نماز دو رکعت دو رکعت بود حضرت ده رکعت اضافه کردند.

اسحاق بن عمار از حضرت امام موسی بن جعفر علیه السلام سؤال کرد که چرا یک رکعت نماز دو سجده دارد و باین کیفیت واجب شد؟ فرمودند حال که گر سؤال کردی گوش کن. اما اول نمازی که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلّم خواند در آسمان جلوی عرش بود. وحی شد غسل کن وضو شاداب بگیر. بدستور خداوند عمل کرد و در مقابل او استاد. دستور آمد که نماز را شروع کن. حمد را به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم تعلیم داد. بعد سوره توحید را قرائت کرد. فرمود کذلک الله ربی خدایا من قبول دارم همچنین است. (1)

باز خطاب آمد که تا سه بار برگشت و این ذکر «تسبیحات اربعه» را گفت.

ص: 229


1- که در این سوره کوچک(توحید) 9 شرک نفی شده است

و باز خطاب آمد که سجده کن و ذکر را سه بار گفت: خطاب شد بنشین. خود پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم سجده را تمام کرد و تسبیح گفت. خطاب شد بلندشو. و خطاب آمد که یک رکعت مثل رکعت اول بخوان. بعد تشهد را تعلیم آن حضرت داد و تقبّل بشفاعت... گفت نماز به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم این چنین نازل و واجب شد.

در جلد سوم بحار روایتی است که در شب عروسی حضرت علی و فاطمه علیهما السلام این روایت را رسول خدا فرمودند: وقتی که مرا به آسمان بردند من به هیچ آسمانی نرفتم مگر اینکه در حق علی علیه السلام از من سؤال کردند ملائکه به علی سلام رسانیدند. وقتی به آسمان هفتم رسیدم تمام ملائکه مرا گذاشتند و رفتند. به انتهایی رسیدم که خداوند فرمود: یا محمد از خلق من چه کسی را دوست داری؟ گفتم: خدایا هر کسی را که تو دوست داشته باشی من هم دوست می دارم. خطاب شد که من علی علیه السلام را دوست دارم.

ص: 230

تو هم علی را دوست بدار و کسی را دوست دارم که علی را دوست بدارد و من دوست دارم کسی را که تو را دوست بدارد. من به سجده افتادم و سجده شکر بجا آوردم. خطاب رسید که ای پیامبر هیچ کس علی را دشمن ندارد مگر اینکه کمرش را می شکنم. و هیچ کس با او نمی جنگد مگر اینکه شکست می خورد. خطاب شد که تمام قلب های بندگانم را دیدم و نظر کردم هیچ کس مثل تو از اطاعت من نیست و هیچ کس در اطاعت مانند علی نیست در طاعت و بندگی و اطاعت. دخترت را به علی بده که «دو پسر پاک و با تقوی به این ها عطاء خواهم کرد. و من قسم خورده ام که این کار را بکنم. هیچ کس علی و همسر علی و فرزندان علی دوست ندارد مگر اینکه درجه آن ها را تا عرش خود بالا می برم. و هیچ کس این ها را دشمن ندارد و از ولایت آن ها روی گردان نمی شود مگر اینکه از ولایت خودم دورش می کنم وعذابی

ص: 231

دوچندانی او را بدهم. و تو رسول برای همه هستی برای تمام ملائکه و انبیاء و مردم و من از این ها میثاق گرفتم که این ها را به عنوان ولیّ و سرپرست قبول کنند و ولایتشان را بپذیرند. من قبل از اینکه آسمان و زمین را خلق کنم این ها را آفریده ام.

من خوشم می آید از شیعیان علی و پیامبر و خاندان او، بعد هم خطاب شد که شما را مبتلا به مصائب می کنم. لذا رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم بهرکجا عالم ملکوت که رفت مسئله ولایت امیر المؤمنین علیه السلام مطرح بود حتی آنجا که غیر از پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلّم کسی از انس و جن و ملائکه جرئت نداشتند بروند. پیامبر صلی الله علیه و آله تشریف بردند باز مسئله علی علیه السلام مطرح بود. بنابراین این امر ولایت بسیار عظیم است. زینب کبری علیها السلام نوه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم خواهر دو امام علیهم السلام در کنار پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلّم بودندو پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم را دیدند و همچنین در کنار علی علیه السلام و امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام ولایت داشتند.

ص: 232

از طرف امام حسین علیه السلام و تنها زنی که سند داریم که ایشان ولایت داشته اند کارهای عجیبی انجام داده به زین العابدین علیه السلام تسلیت می گوید. به آینده آگاه بود. سرگذشت را به امام سجاد علیه السلام گفت. که حضرت علی بن الحسین علیه السلام باو فرمودند: اَنتِ بحَمدِ الله عالمة غیر معلمة فَهِمَةٌ غَیرُ مُفَهَّمَةٍ. در واقع می توانیم بگوئیم مقام شامخ امام حسین و نهضت او را حفظ نموده تا بدست ما رسید که هر روز بیاد امام حسین می افتیم. حضرت زین العابدین علیه السلام فرمودند: خداوند به ما اهلبیت علیه السلام شش چیز عطاء فرموده. اَیُّها النّاسُ! اُعطینا سِتّاً وَ فُضِّلنا بِسَبعٍ:

اُعطینَا العِلمَ وَ الحِلمَ و السَّماجَةَ وَ الفَضاحَةَ وَ الشَّجاعَةَ وَ المَحَبَّةَ فی قُلوبِ المؤمنینَ و فُضِلنا بِأَن مِنّا النَّبیُّ المُختراُ مُحَمَّدٌ وَ مِنّا الصِّدیقُ وَ مِنّا الطیّارُ وَ مِنّا اَسَدُ الله وَ اَسَدُ رَسولِه

ص: 233

وَ مِنّا سِبطاً هذِهِ الاُمَّةِ(1): فرمود: خداوند به ما شش چیز داد علم و حلم و سماحت (جوان مردی) و شجاعت، فصاحت، محبت در دلهای مؤمنین به ما احمد مختار وحید/ کرار و جعفر طیّار و حمزه سید الشهداء ... عطا کرد. لذا این 6 چیز را حضرت زینب علیها السلام دارا بودند. آن خطبه عجیبی که در مجلس یزید ملعون انشاء کرد یزید و مجلس را بلرزه درآورد و مردم همه گریه کردند. حضرت زینب علیها السلام مفسر قرآن بوده در خطاب به آنان فرمود: کار بجایی رسیده که شما می گوئید اسیران خارجی هستید. هند کنیز حضرت زینب علیها السلام بود. گفت: شما با آل علی علیهم السلام آشنا هستید. حضرت فرمود: بلی. گفت: علی علیه السلام دختری باسم زینب داشت می شناسی. فرمود بله. ای هند زینب منم...

هند برگشت به یزید و گفت: ای ملعون تو کسی را کشتی که چون خداوند محبّت مؤمنین را در دل

ص: 234


1- خطبه امام سجاد علیه السلام در شام - ناسخ التواریخ ج 3 ص 162

این ها قرار داده، هرگز سر من و تو بروی یک بالش قرار نخواهد گرفت «یعنی من از تو الان جدا خواهم شد».

دو آیه آخر سوره بقره چه ارتباطی با معراج دارد:

آمَنَ الرَّسُولُ بِما اُنزِلَ اِلَیهِ مِن رَبِّهِ وَ المُؤمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَینَ اَحَدٍ مِن رُسُلِهِ وَ قالُوا سُمِعنا وَ اَطَعنا غُفرانَکَ رَبَّنا وَ اِلَیکَ المَصیرُ لا یُکَلِّفُ الله نَفساً اِلاّ وُسعَها لَها ما اکتَسَبَت وَ عَلَیها مَا اکتَسَبَت رَبَّنا لا تُؤاخِذنا اِن نَسینا اَو أخطأنا رَبَّنا وَ لا تَحمِل عَلَینا اِصراً کَما حَمَلتَهُ عَلَی الَّذینَ مِن قَبلِنا رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلنا ما لا طاقَةَ لَنا بِه وَاعفُ عَنّا وَ اغفِر لَنا وَ ارحَمنا اَنتَ مَولانا فَانصُرنا عَلَی القَومِ الکافِرینَ. بقره آیه 285 و 286

ص: 235

در روایت آمده که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: من آسمان رفتم، چیزهایی را دیدم ... تا باینجا که می رسد می فرماید به سدرة المنتهی(1)رسیدم که هر برگی از آن بر هر امتی از امتی سایه افکنده بود. یک برگش بر سر امت من بود. به آنجا که رسیدم قاب قوسین او ادنی «مقام قرب» خداوند با من حرف زد فرمود: آمن الرسول گفتم از طرف خودم و امتم «کل مؤمنون» گفتم و جواب می شنیدم. «که روایت مسبوط است در موضوع اخبار خواهد آمد» و در چند آیه از سوره زخرف نیز در رابطه را معرج است: وَسئل مَن اَرسَلنا مِن قَبلِکَ مِن رُسُلِنا اَجَعَلنا مِن دُونِ الرَّحمنِ آلِهَةً یَعبُدوُنَ(2)

ص: 236


1- درختی است که می گویند اعمال مردم به آن منتهی می شود که قرآن می فرماید عندها جنة المأوی... سوره نجم آیه 14 و 15
2- سوره زخرف آیه 45

تفسیر این آیات اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم در شب معراج با انبیاء ملاقات داشتند. همه انبیاء اقتداء به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم کردند. من ارسلنا من قبلک. از کسانی که سؤال کننند که قبل از تو فرستادیم از انبیاء که به مردم تذکر دهند که غیر از خدا یگانه را خدای دیگری پرستش نکنند و همه انبیاء مردم را بتوحید و یکتاپرستی دعوت کردند در حدیث است که رسیدیم به بیت المقدس و من براق را بحلقه دری بستم، رفتم در مسجد و جبرئیل علیه السلام هم آمد و در آنجا موسی و ابراهیم و عیسی علیهم السلام در بین انبیاء بودند. لذا اقامه نماز شد جبرئیل مرا بجلو کشانید وقتی صفها میهاند جبرئیل بازوی مرا گفت و بر همه انبیاء مقدم انداخت و من نمی خواهم فخر کنم، خطاب شد که ای پیامبر از مردم بپرس آیا غیر خدا را معبود خود قرار می دهید. یعنی به مردم بگو که غیر از خدا یگانه خدایانی قرار ندهید. این سوره بنی اسرائیل.

ص: 237

سبحان الله الذی- و سوره نجم و آیه 45 سوره زخرف و دو آیه دیگر صراحت دارند بر معراج النبی صلی الله علیه و آله و سلّم که از میان 444 هزار معجزه از قبل از خلقت و وقت مبعوث برسالت تا آخر یکی از آنان معراج است بعد از قرآن و یکی از شبهات به معراج این بود که اگر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم در زمین باشد و همه آسمان را طی کرده باشد (روحش) یا اینکه قائل شویم که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم حتماً معراج رفته باشد با همین عنصر خاکی «جسم و روح با هم» که خداوند دو مطلب را آورده برای علت بردن رسول و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم خود را که جواب برای این شبهات است. یکی - لِنُرِیَهُ مِن آیاتِنا و یکی هم در سوره نجم ما کَذَبَ الفُؤادُ ما رَأی. رای به معنای ابصر است که یک مفعول بیش نمی گیرد بباب افعال که می رود دو مفعول می گیرد.

ص: 238

از امام صادق علیه السلام پرسیدند این آیه که می فرماید:

ما کَذَبَ الفُؤادُ ما رَأی منظور چیست؟ فرمود ما کَذَبَ الفُؤادُ مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله و سلّم یعنی دل پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم هرگز دروغ نگفت و نخواهد گفت.

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم می فرماید: با دو چشم خودم جهنّم را دیدم. قلب و چشم دو چیز است. حضرت با چشم خود دید. پس معراج بدلیل اینکه کلمه رأی بکار رفته است به معنای رأی است که به معنی دیدن قلب باشد. یعنی آنچه را که قلبش دید تکذیب نکرد بلکه تصدیق کرد. رای عیناه با دو چشم خودش دید آیات الهی را مرحوم شیخ طوسی (ره) در تبیان خود می فرماید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم در آسمان ها به سدرة المنتهی که در آسمان هفتم است رسید. خداوند آیات خودرا به پیامبرش نشان داد. پس اینکه بعضی ها می گویند معراج پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم در خواب بوده

ص: 239

کاملاً در اشتباه اند بلکه در بیداری بوده. اینکه قرآن خبر می دهد از مسجد الحرام به مسجد الاقصی و از آنجا به آسمان رفت.

مرحوم شیخ صدوق (ره) می فرماید: هنگامی که پیامبر به آسمان رفت وارد بهشت شد و بهشت و جهنّم را دید.

بعضی از علماء فرموده اند 1- ما معراج پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم را از سه دلیل می فهمیم(1) و آن که بیان فرموده و از اجماع که اختلاف است که در بیداری یا خواب بوده بروح رفته و یا جسد با روح هر دو با هم به آسمان ها رفته (2) و اگر کسی معراج پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم را انکار کند اعتقاد ندارد. زمخشری (سنی) در تفسیر خودش (کشاف) می گوید: «در ذیل آیه سبحان الذی اسرا می بعبده»

اکثر می گویند: جسد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم را بالا بردند

بعضی دیگر گویند: حرکت او روحانی بوده

ص: 240


1- ظاهراً صاحب جامع المقاصد باشد
2- برای ما قرآن و اخبار اهلبیت علیهم السلام کافی است

«که سابقاً مفصلاً گذشت»

و از خصوصیت شب این است که بعضی از انسان ها عقلشان در چشم آنهاست و مشغول زرق و برق دینا و مادیاتند. ظلمت که می آید دم دید مادیات را می گیرند. شب که بردهای خود را ظاهر می سازند به تعبیر حضرت علی علیه السلام

لذا چشم او و رابطه او با مادیات قطع می شود. اَلمالُ وَالبَنُونَ زینَةُ الحَیاةِ الدُّنیا وَ الباقِیاتُ الصّالِحاتُ خَیرٌ عِندَ رَبِّکَ ثَواباً وَ خَیرٌ اَمَلاً(1)

این ها همه رابطشان با انسان کم می شود هنگامی که در شب به عبادت می ایستاد یا حتی در حال سفر در دل شب احسان قطع رابطه با دنیا و ما فیها می کند دلش بیدار می شود. در میان اجتماع اموال و غیره نیست. هرچه هست رابطه با خدا دارد و معنویات او زیاد می شود. خداوند.

ص: 241


1- سوره کهف آیه 26

وقتی بخواهد مقام شفاعت که مقام محمود است به او می دهد «به یک روایتی مقام محمود نماز شب است» لذا مشغول نوافل لیل شود.

در بعضی از روایات آمده است از خصوصیات رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مِن جمله نماز شب بوده که بر او واجب بوده. مرحوم آیة الله نیشابوری نذر کرده بود که همه شب نماز شب بخواند حتی در بیمارستان یا در رخت خواب نماز شب را می خواند لذا هر کس چیزی را می خواهد باید در دل شب از خدا بخواهد بیداری شب خیلی مؤثر است. لیس العلم بکثرة التَّعلم و التعلیم و لکن العلم نورٌ یقذفه الله ی قلب من یشاء

باید نورانیت صفا داشته باشد تا علم به او داده شود. صاف بودن قلب و ظرف و باطن و ... همه این ها بواسطه نماز شب بدست می آید چون وقتی که

ص: 242

باین حال نباشد، حال این موقع در وقت دیگر پیدا نمی شود وقتی رابطه مادیات قطع شد. معنوی پیش می آید در تفسیر نقل شده هنگامی که حضرت موسی علیه السلام به کوه طور سینا رفت، وحی شد که کفش خود را بکن به این مکان مقدس که کفش تعبیر بزن شده تا زن و بچه با انسان است و مشغول به آن هاست حال (معنوی) پیدا نمی شود.

اِنّی اَنَا رَبُّکَ فَاخلَع نَعلَیکَ اِنَّکَ بِالوادِ المُقَدَّسِ طُویً(1)

دراین بیابان یک جوان با هزار گرفتاری، اما کسی که موسی علیه السلام را دعوت کرده بفکر زن و بچه موسی علیه السلام هم هست. اشتغال به زن و بچه را همین الان قطع کن که بکور طور سینا آمده ای

ص: 243


1- سوره طه آیه 12

یا جریان معراج رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم باید علاقه به مادیات و روابط با اجتماع نباشد تا اینکه تمام توجّهش فقط بخدا باشد. علت اینکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله به بیت المقدس می رود « به صفحه 277 رجوع شود» خودش حکمتی دارد.

بهر حال کسی که اعتقاد به معراج ندارد به بهانه ای معجزات پیامبر صلی الله علیه و اله را منکر می شود. همانند شق القمر که خود از معجزات پیامبر خدا صلی الله علیه و اله بود.

اَفَتَرَبتِ السّاعَةُ وَ النشَقَّ القَمَرُ (1) مردم در حق پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم در مورد شق القمر می گفتند جادوگر و ساحر است (العیاذ بالله) و این کار در آسمان ها اثر نمی گذارد.

در شبی بدعوت مردم که از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم می خواستند شق القمر کند در شب 14

ص: 244


1- سوره قمر آیه اول

همه مردم جمع شدند، یکی از پادشاهان دختری داشت فلج بود. نزد رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم آمد دختر به برکت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم خوب شد. آن دختر پسر عموی داشت که پادشاه می خواست باو شوهرش دهد. پسرعموی دختر نمی دانست پیش پیامبر صلی الله علیه و اله آمد و دعا کرد دختر باذن خدا برخواست و صحیح و سالم شد پادشاه هم تصمیم گرفت که اول در خانه کعبه بیاورد و شفاء دختر از خدا بخواهد. نزدیک کعبه که رسید یک عده مشرکین که بر ضد پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلّم حرف می زدند و می گفتند این مرد ساحر و جادوگر است ولی خداوند آن ها را رسوا کرد و شکست عجیبی خوردند و گفتند تا این سلطان نیامده مقداری با پیغمبر صلی الله علیه و اله بحث و گفتگو کنیم و گفتند این جوان خیلی با ایشان مخالفت می کند. ابوطالب علیه السلام گفت: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم دروغ نمی گوید. گفتند: پس ما یک سری معجزه اش

ص: 245

از ایشان می خواهیم. اگر توانست انجام دهد قبول می کنیم. هنوز اطراف کعبه بودند که ابوطالب علیه السلام آمدند و پیامبر صلی الله علیه و اله را آورد. جمعیت زیادی بود. رسول اکرم صلی الله علیه و اله وارد شد. پادشاه هم آمد. پادشاه دید خیلی شخصیت با عظمتی است. اول شق القمر کرد. اشاره کرد به ماه. با درخواست خود مردم قمر دو نیم شد و همه با چشم دیدند بعد هم دختر فلج پادشاه را شفا داد (باذن الله تعالی) بعضی ها هم نوشته اند (همانند ناسخ التواریخ) که اشاره کرد بماه دو نیم شد و رفت در آستین پیامبر

چنین بیانی نداریم. لذا قرآن می فرمایدک کره ماه بدو قسم تقسیم شد و این با قدرت خداوند است پس با رسول خدا با اراده خدا شق القمر می کند.

ص: 246

یا اینکه مردی که جسارت کرده بود به امام حسن علیه السلام حضرت باو فرمود تو ای زن در میان مردان چه خواهی. یک مرتبه بصورت زن شد از مجلس خارج شد زن او دید مردش زن شده مانند زنان موی های بلند دارد. خجالت کشید با التماس و الحاح برگشت و از امام علیه السلام پوزش طلبید. حضرت دعا کرد بصورت اولش گشت و توبه کرد. لذا امام علیه السلام یا پیغمبر تصرف ولائی دارند و این نیرو و قدرت را خداوند به آنان عطاء فرموده.

پس اگر گفتیم معجزات محال عادی است برای مردم این عمل خارق العاده می باشد. امام وقتی این حق و نشانه الهی را دیدند نپذیرفتند بلکه بباد مسخره گرفتند. با اینکه خودشان درخواست کردند مع الوصف می گفتند این شخصی جادوگر است لذا دانشمندان متشرقین اروپائی نمی توانند هضم کنند معجزه را

ص: 247

چون ایمان به خدا و انبیاء ندارند و چند سؤال دارند 1- من جمله می گویند: این اقتربت الساعة از اِمرَءُ القَیس گرفته شده که شاعر است، در شرح معلقات سبعه در اواخر اشعار این را نقل می کند که می گویندک قرآن از او اتخاذ نمودهاست. ولی آنچه نقل می کند برعکس است نه به این نحو که این ها گویند. بلکه دختر امرء القیس به پدرش گفت: تو آبروی خودت را بردی سی قرن است بین حرف تو «دنت الساعة» و اقتربت الساعة خیلی فرق است و حرف تو با او مخالف است.

2- می گویند: استبعاد دارد و چنین چیزی محال است لذا برای کوبیدن معجزه این قضیه را منکر شده اند. چون این ها عقیده به پیغمبر ندارند و قائلند باینکه این یک استبعاد بیش نیست. بعضی از مشرقین و عرب ها و خصوصاً مسیحی ها که بقرآن و معجزات اهانت می کردند.

ص: 248

می گویند: اولاً اگر چنین چیزی درست باشد که ماه دو نیم شود و بعد هم بهم پیوسته شود خرق الالتیام لازم می آید. پاره شدن و چسبیدن.

ولی علم این سخن را روشن کرده چون دانش مندان ثابت کرده اند که کرات آسمانی گرفتار انشقاق می شوند. دانش مندان فعلی معتقدند که کره زمین از خورشید جدا شده است.

ثانیاً می گویند: اگر بگوئیم محال نیست شکافتی قمر و انشقاق قمر اما چه طور این جریان را مورخین نوشته اند.

جواب های نقضی و حَلّی داده اند. که خیلی حوادث تاریخی داریم که نتوانسته اند مانند طوفان نوح علیه السلام مثلاً که در کتب آسمانی هست ولی این ها نوشته اند یا می گویند: مثلاً برگشت خورشید یک روز متوقف شد بری یوشع بن نون یا مسیحی ها می گویندک وقتی حضرت عیسی علیه السلام را بدار زدند

ص: 249

چهار ساعت روز شب شد. با اینکه قرآن زنده بودن عیسی علیه السلام را ثابت کرده که گذشت در بخت های قبل.

چون چهار پیغمبر زنده اند و عیسی علیه السلام یکی از آن ها است که در آسمان چهارم است و یکی از اصحاب خاص حضرت بقیة الله عجل الله تعالی فرجه الشریف می باشد و پشت سر آن بزرگوار نماز می خواند.

و اما جواب حلّی اینکه بسیار مواقع می شود که مردم غفلت می کنند و ماه و خورشید گرفته می شود.

کسوف و خسوف می شوند و بسیاری از مطالب را این ها نمی نویسند. عدم الوجدان لا یدل علی عدم الوجود.

بسیار چیزهای می بینند اما ثبت نمی کنند. یا مثلاً در عربستان قلم و کاغذ نبود که بنویسند و رصدخانه ای وجود نداشت یا اگر بود مردم مغرض بودند که نمی توانستند مسائل تاریخ را محفوظ بدارند.

ص: 250

یک روایتی را مرحوم مجلسی (ره) از ابن مسعود نقل کرده که در عهد رسول الله صلی الله علیه و اله قمر بدو نیم شد. می گفتند: این سحر است. قریش جریان را پرسیدند گفتند: بلی ما دیدیم که ماه بدو نیم شد و دوباره بهم چسبید.

ثالثاً گویند برفرض که قبول کنیم ماه رابدو نیم کرد چطور دوباره بهم چسبید.

در جواب باید گفت: کرات قوه جاذبه دارند همین طور که نِبتون کشف شد(1)مثل سنگی که پرت شود قوه جاذبه زمین او را خواهد گرفت مانند یک آهن و آهن ربا بهم می چسبد و جدایش می سازد با قدرت زور. اگر خواستند باز می چسبانند.

ص: 251


1- یکی از سیارات که دورترین سیارات از آفتاب و 85 برابر زمین است و در مدت 165 سال یک دفعه دور آفتاب می گردد. فرهنگ عمید

در مسئله شق القمر و دو نیم کردن ماه همین است با قدرت خداوند و نیروی او که در اختیار پیغمبرش قرار داده بدو نیم کرد و دوباره بهم وصل شد. رابعاً: می گویند: اقتربت الساعة و انشق القمر می گویند این ها اشراط الساعة هستند. باید نزدیک به قیامت باشند بین انشقاق قمر هزار و چهارصد سال است تا قیامت چقدر باشد معلوم نیست.

جواب داده اند: که قرآن می فرماید:

اِنَّهُم یَرَونَهُ بَعیداً * وَ نَریهُ قَریباً(1) مردم خیال می کنند ظهور امام زمان علیه السلام و قیامت خیلی فاصله است و حال آنکه نزدیک می باشد. (نزد خداوند)

خامساً می گویند: اقتربت مربوط به آینده است. پس معلوم است که شق القمر

ص: 252


1- سوره معراج آیه 6 و 7

در آینده اتفاق می افتد.

جواب اینکه این سخن کاملاً اشتباه است. خداوند می فرماید: یک حقایق را می بینید و می گوئید سحر است یَرَو فعل مضارع است اما حالت مستقر دارد.

سادساً: می گویند: این معجزه را از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خواسند که خودش بوجود بیاورد چون بعضی از معجزات اقتراحی است یعنی اکتسابی خواستند و بعضی دیگر ابتدائی. در اکتسابی اگر خواستند و پیغمبر هم بوجود آورد و ایمان نیاوردند پس در این صورت معجزه نیست و یا ابتدائی بود.

جواب اینکه سابقاً گذشت که معجزات دو نوع ند. اقتراحی و آن اینکه خود مردم از انبیاء بخواهند و خاصیتش این است که

ص: 253

اگر ایمان آوردند فبها و اگر خودشان خواستند اما ایمان نیاوردند چون خودشان طلب کردند، هلاک خواهند شد و اشکال کار اینکه این ها خواستند این معجزه شق القمر را و یا ابتداءً خود پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم عمل نمود و دیگری خواستند واعتراض کردند پس باید نابود شوند و چرا نشدند. جواب اینکه بحث مفصلی است در جلد 37 المیزان فارسی به آنجا رجوع شود اما مجملاً (1) باید دانست که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم از انبیاء عظام دیگر مستثنی است چون خدا می فرماید: در حق آن حضرت: وَما کانَ اللهُ لِیُعَذِّبَهُمُ وَ اَنتَ فیهم...(1)

ای پیامبر تا زمانی که تو در میان مردم هستی عذاب من بر آن ها نازل نخواهد شد.

(2) اینکه پیامبر صلی الله علیه و اله امتش همه جهان و مردم بود مربوط به یک گروه خاصی نیست کما قال الله تبارک و تعالی وَ ما اَرسَلناکَ اِلاّ کافَّةً لِلناسِ...(2)

ص: 254


1- سوره انفال آیه 33
2- سوره سبا آیه 28

مشرکین تعدادشان محدود بود همه که این کار را درخواست نکردند بلکه عده خاصی درخواست کردند بعضی بحسب ظاهر مسلمان شدند و بعضی هم هلاک. در جنگ بدر 6 هزار معجزه داشتند بحسب ظاهر شاید هم زیادتر. تمام معجزات انبیاء را وجود مقدس رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم داشت. حال بعضی ها عقیده ندارند و منکر معجزات پیامبرند مثل معراج النّبی صلی الله علیه و آله و سلّم و بقول اصولین عدد مفهومی ندارد تعداد معجزات بطور یقین معلوم نیست گرچه مرحوم سید هاشم بحرانی اشاره ای فرموده که در سابق گذشت.

تا اینجا می خواستیم بگوئیم: معراج النّبی صلی الله علیه و آله و سلّم خود یکی از معجزات بزرگ است بعد از قرآن و منکرین آن اعتقاد به آن حضرت ندارند و غیر منکرین هم که چیزهای نامیزانی گفتند: از روی جهل و عدم تتبّع در آثار اهلبیت علیهم السلام است.

ص: 255

ص: 256

موضوع پنجم: اخبار و روایات معراج

1- پیامبر صلی الله علیه و له جایی قدم گذاشت که احدی راه نیافت.

عَن اَبی عبدِ الله (ع) قالَ: لَمّا عُرجَ بِرَسولِ الله صلی الله علیه و آله و سلّم انتَهی بِه جَبرَئیلِ اِلی مَکانٍ فَخَلیّ عَنهُ. فقالَ لَهُ یا جَبرَئیلُ تُخَلّینی عَلی هذه الحالَةِ؟ فقال: امضِهِ فَوَ اللهِ لَقَد وَطَئتَ مَکاناً ما وَطِئَهُ بَشَرٌ و ما مَشی فیه بشَرٌ قَبلَکَ(1)امام صادق علیه السلام فرمود: چون رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم را به معراج بردند. جبرئیل علیه السلام او را بجائی رسانید و خود با او نیامد. حضرت فرمود: این جبرئیل در چنین حالی مرا تنها می گذاری؟

گفت: برو، بخدا در جائی قدم گذاشته ای که هیچ بشری قدم نگذاشته و پیش از تو هم بشری در آنجا راه نرفته

ص: 257


1- اصول کافی ج 2 ص 329

2- دو مرتبه به معراج رفت و تأکید بر ولایت علی علیه السلام شد عَن عَلِیِّ بنِ اَبی حَمزَةَ قالَ: سَألَ اَبوبَصیرِ اَبا عَبدِ الله علیه السلام وَ اَنَا حاضِرٌ فقالَ: جُعِلتُ فِداکَ کَم عُرِجَ بِرَسولِ الله صلی الله علیه و آله و سلّم ؟ فَقالَ: مَرَّتَینِ فَأوقَفَهُ جَبرَئیلُ مَوقِفاً لَهُ: مکانَکَ یا محَمَّدُ فَلَقَد وَقَفتَ مَوقِفاً ما وَقَفهُ مَلَکٌ قَطٌّ وَ لا نَبیٌّ اِنَّ رَبَّکَ یُصَلّی فَقالَ: یا جَبرَئیلُ وَ کَیفَ یُصَلّی؟ قال: یَقُولُ: سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ اَنَا رَبُّ المَلائِکَةِ وَالرُّوح سَبَقَت رَحمَتی غَضَبی. فقال: اللهمّ عَفوَکَ عَفوَکَ قالَ: وَکانَ کَما قالَ اللهُ «قابَ قَوسَینِ اَو اَدنی» فقال: لَهُ اَبوُ بَصیر: جُعِلتُ فِداکَ ما قابَ قَوسینِ اَو اَدنی؟

قالَ: ما بَینَ سیَتِها اِلی رَأسِها...

ص: 258

فَقالَ: کانَ بَینهما حِجابٌ یَتَلَألَأٌ یَخفِقُ وَ لا اَعلَمُهُ اِلاّ وَ قَد قال: زَبَر جَدٌ. فَنَظَرَ فی مِثلِ سَمِّ الاِبرَةِ اِلی ما شاءَ اللهُ مِن نُورِ العَظَمَةِ فقال اللهُ تبارکَ و تَعالی: یا مُحَمَّدُ: قال: لَبَّیکَ رَبّی قالَ مَن لِاُمَّتِکَ مِن بَعدِکَ؟ قالَ: اللهُ اَعلَمُ قالَ: عَلیُّ بنِ اَبی طالِبٍ اَمیرُ المُؤمِنینَ وَ سَیِّدُ المُسلِمینَ وَ قائِدُ الفُّرالمُجحِلّین قال: ثُمَّ قال اَبو عَبدِ الله علیه السلام لِاَبی بَصیر: یا اَبا مُحَمَّدٍ! وَ اللهِ ما جاءَت وِلایَةُ عَلیٍّ علیه السلام مِنَ الاَرضِ وَلکن جاءَت مِنَ السَّماءِ مُشافِهَةً(1) علی بی ابی حمزه گوید: ابوبصیر از امام صادق علیه السلام پرسید و من حاضر بودم، عرض کرد: قربانت، پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلّم را چند مرتبه به معراج بردند؟ فرمود:

ص: 259


1- اصول کافی ج 2 ص 329

دو مرتبه(1) و جبرئیل علیه السلام او را در مقامی نگه داشت و گفت: در جایت بایست ای محمد! زیرا در جائی ایستاده ای که هرگز هیچ فرشته و پیغمبری در آن جا نایستاده است همانا پروردگارت در نماز است، فرمود: ای جبرئیل چگونه(2) نمازی؟ گفت: می فرماید: سبوح قدوس، منم پروردگار ملائکه و روح که رحمتم بر غضبم پیشی دارد. پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود: بار خدایا در گذشت را خواهم. در گذشت را خواهم. امام فرمود: و همچنان بود که خدا فرماید

پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلّم به مقام «قاب قوسین او ادنی» رسید. ابوبصیر بحضرت عرض کرد: قربانت قاب قوسین او ادنی چیست؟ فرمود: به مقدار فاصله میان هلالی کمان تا سرش سپس فرمود: و در میان آن دو حجابی می درخشید و خاموش شد و بگمانم فرمود: سوراخ سوزن تا آنچه خدا خواهد

ص:260

« از کمترین درجه تا بالاترین مرتبه» مشاهده فرمود: و خدای تبارک و تعالی فرمود: ای محمّد! عرض کرد: لبیک پروردگارم: فرمود کیست برای امتت بعد از تو؟ «رهبرشان کیست» عرض کرد: خدا داناتر است. فرمود: علی بن ابیطالب علیه السلام است. امیر مؤمنان و سرور مسلمانان و پیشوای رو سفیدان. دست و پا درخشانان. سپس امام صادق علیه السلام به ابوبصیر فرمود: ای ابا محمد! بخدا ولایت علی علیه السلام از زمین نیامده، بلکه شفاهاً از آسمان رسیده است.

3- عظمت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم در آسمان هفتم

عَنِ ألا صبغ بن نباته عن محمّد بن الحنفیَّه و اَنَّه ذکر عنده الاذان فقال: لمّا اُسرِی بالنَّبیِّ صلّی الله علیه و آله اِلی السماء تناهز الی السَّماء السادسة نزل ملک منَ السّماء

ص: 260


1- در یک روایتی دارد 120 مرتبه معراج رفت شاید بقیّه را بخواب رفته، ذکر خواهد انشاءالله باخبار رجوع شود به ص 314
2- شاید در اینجا معنای درود باشد

السّماء السّابِعَة لم ینزل قبل ذلک الیوم قَطٌّ فقال: اَللهُ اَکبَر فقال:» الله جلّ جلاله: اَنا کذلک. فقال: اَشهد اَن لا اِله اِلاّ الله فقال الله عزّ و جَلَّ: اَنا کذلک لا اِله اِلاب اَنا فقال: أشهد أنَّ محمّداً رَسول الله قال الله جلّ جلاله: عبدی و أمینی علی خلقی اصطفیة علی عبادی برسالاتی ثم قال: حیَّ علی الصّلاة. قال الله جل جلاله: فرضتها علی عبادی، و جعلتها لی دیناً ثم قال: حیَّ علی الفَلاح، قال الله جلّ و جلاله: اَفلح من مشیِ اِلیها وَ واظب علیها ابتغاء وجهی. ثم قال: حَیَّ عَلی خیر العمل، قال الله جل جلاله: هی أفضل الاعمال وَ ازکارها عندی ثُمَّ قالک قد قامت الصلاة فتقدّم النَّبی صلی الله علیه و آله و سلّم فأمّ أهل السّماء فمن یومئذ تمّ شرف النَّبیِّ صلی الله علیه و آله و سلّم (1)

ص: 261


1- معانی الاخبار ص 42

روایت شده هنگامیکه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم در شب معراج در سیر خود به آسمان ششم رسید، فرشته ای از آسمان هفتم به آنجا آمد، که هرگز قبل از آن شب به آنجا نیامده بود. او اذان گفت، هنگامی که گفت: «الله اکبرُ الله اَکبَرُ» خداوند فرمود: آری من بزرگتر از آن هستم که وصف گردد.

آری من بزرگتر از آن هستم که وصف گردد. وقتی که آن فرشته می گفت: «اَشهَدُ اَن لا اِله اِلاّ الله» خداوند فرمود: آری من چنین هستم. معبودی بی همتا جز من نیست. آن فرشته گفت: «اَشهدُ اَنَّ مَحَمَّداً رَسُولُ الله» خداوند فرمود: محمد صلی الله علیه و اله عبد من و امین من در میان مخلوقاتم است. او را برسالت برگزیده ام، وقتی که آن فرشته گفت: « حَیَّ عَلَی الصَّلوة» خداوند فرمود: نماز را بر بندگانم واجب کردم و آن را (جزء) دینم قرار دادم. وقتی که آن فرشته گفت: «حیَّ عَلَی الفَلاح» خداوند فرمود: رستگار شد کسی که بسوی

ص: 262

نماز حرکت کرد. و بر آن برای جلب رضایت من مواظبت نمود. وقتی که آن فرشته گفت: «حیَّ علی خیر العمل» خداوند فرمود: نماز بهترین و پاکیزه ترین عمل ها در نزد من است. وقتی که آن فرشته گفت: «قَد قامَتِ الصَّلوةُ» پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به پیش برای نماز ایستاد. همه اهل آسمان به او اقتدا کردند، در همین ساعت شکوه و جلال پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلّم به حدّ کامل خود رسید.

4- آئینه ی دین و ایمان علی علیه السلام است

قال رسولُ الله صلی الله علیه و آله و سلّم لمّا عرج بی الیَ السَّماء اِذاً اَنا باسطوانة أصلها من فضة بیضاء و وسطها مِن یاقوته و زَبَرجَد و أعلاها ذهبة حمراء فقلت: یا جبرئیل ما هذه؟ فقال هذا دِیک أبیض واضح مضی قلت: وما هذه وسطها؟ فقال

ص: 263

الجِهاد، قلت: فما هذه الذهبة الحمراء؟ قال: الهجرة و کذلک علایمان علی علیه السلام علی ایمان کامل مؤمن(1)پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمود: در شب معراج در آسمان ستونی را دیدم که قسمت پائین آن از نقره ی سفید بود و وسط آن از یاقوت و زبرجد بود. و قسمت بالای آن از طلای سرخ بود. به جبرئیل گفتم: «این ستون چیست؟» گفت: این ستون نشانگر دین تو است. اصلش سفید و روشن است. زیرا دین تو روشن است و قسمت بالایش که از طلای سرخ است، نشانگر هجرت است و به همین دلیل ایمان علی علیه السلام بر ایمان هر انسان با ایمان بالاتر است «زیرا علی علیه السلام مرد جهاد و هجرت بود و عظمت دین به روشنی در وجودش آشکار بود»

5- سیزده معصوم علیه السلام در سایه ی عرش دید

ص: 264


1- معانی الاخبار، نور الثقلین ج 3 ص 129

عَنِ الصّادق جَعفَربنِ مُحَمَّدٍ عَن اَبیهِ عَن آبائِهِ عَن اَمیرِ المُؤمِنینَ عَلَیهِمُ السَّلامُ قالَ: قالَ رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه و سلّم، لَمّا اُسرِیَ بی السَّماءِ اَوحی اِلَیَّ رَبّی جَلَّ جَلالُهُ فقال: یا مُحَمَّدُ اِنّی اطَّلَعتُ اِلَی الاَرضِ اطّلاعَةً فَاختَرتُکَ مِنها. فَجَعَلتُکَ نَبیّاً. وَ شَقَقتُ لَکَ مِن اِسمی اِسماً فَاَنا المَحموُدُ وَ اَنتَ مُحَمَّدٌ ثُمَّ اَطَّلَعتُ الثّانیَةَ فَاَختَرتُ مِنها علیّاً وَ جَعَلتُهُ وَصِیَّکَ وَ خَلیفَتَکَ وَ زَوجُ ابنَتِکَ و اَبا ذُرِّیَّتِکَ و شَقَقتُ لَهُ اِسماً مِن اَسمائی فَاَنَا العَلِیُّ الاَعلی وَ هُوَ عَلیٌّ وَ جَعَلتُ فاطِمَةَ وَ الحَسَنَ و الحُسینَ مِن نورِکما ثُمَّ عَرَضتُ وَلایَتُهم

ص: 265

عَلی المَلائکَة. فَمَن قَبِلَها کانَ عِندی مِنَ المُقَرَّبینَ یا مُحَمَّدُ لَو اَنَّ عَبداً عَبَدنیَ حَتّی یَنقَطِعَ و یَصیرَ کَالشِّنِّ البالی ثُمَّ اَتانی جاحِداً لِولایَتِهِم ما اَسکَنتهُ جَنَّتی وَ لا اَظَللتُهُ تَحتَ عَرشی یا مُحَمّدُ اَتُحِبُّ اَن تراهُم؟ قلتُ: نَعم یا رَبّی. فقالَ عَزَّ وَ جَلَّ: اِرفَع رَأسَکَ فَرَفَعتُ رَأسی. فَاِذا اَنَا بأنوارِ علیَّ وَ فاطِمَةَ وَ الحَسَنَ وَ الحُسینِ وَ مُحَمَّدبنِ علیٍّ وَ جَعفَربنِ مُحَمَّدٍ وَ موسَی بنِ جَعفرٍ وَ علیّ بنِ موسی وَ مُحَمَّد بنِ علیٍّ وَ علیِّ بنِ مُحَمَّدٍ وَ الحَسَن بنِ علیٍّ و الحُجَّةِ بن الحَسَنِ القائِمِ فی وَستطهِم کَأنَّهُ کَوکَبٌ دُرِّیُّ.

ص: 266

قلتُ: یارَبِّ مَن هؤلاءِ؟ قال: هؤلاءِ الأئِمَّةُ وَ هذا القائِمُ الَّذی یُحِلُّ حَلالی و یُحَرِّمُ حرامی. و بِه اَنتَقِمُ مِن اَعدائی وَ هُوَ راحَةٌ لأولِیائی وَ هُوَ الَّذی یَشفی قُلُوبَ شِیعَتِکَ مِنَ الظّالِمینَ و الجاحِدینَ وَ الکافِرینَ. فَیُخرِجُ اللّاتَ وَ العُزّی طَرِیّینَ فَیُحِرقُهُما فلَفِتنَةُ النّاسِ بِهِما یَومَئِذٍ اَشَدُّ مِن فِتنَةِ العِجلِ و السّامریِّ.(1)امام صادق علیه السلام از پدرانش علیهم السلام از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل فرموده: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم چنین فرمودند: وقتی که مرا به آسمان«یعنی معراج» بردند

ص: 267


1- عیون الاخبار الرضا ع ج 1 ص108

پروردگارم -جلّ جلالُه - به من وحی کرده فرمود: ای محمّد! من بزمین نگریستم و تو را از آن برگزیدم و پیامبر نمودم و برای تو از اسمِ خودم نامی مشتق کردم. من «محمودم» و تو «محمد» سپس بار دیگر نگریستم و علی را برگزیدم و او را وصیّ جانشین و داماد و پدر فرزندانت قراردادم و برای او نام های خود، نامی مشتق کردم.

من «علی اعلی» هستم و او «علیّ» است و فاطمه و حسن و حسین را از نور شما خلق کردم. سپس ولایت آنان را بر ملائکه عرضه داشتم. هر کس آن را پذیرفت نزدمن از مقرّبین محسوب گردید. این محمد! اگر بنده ای مرا عبادت کند آنگونه که بریده گردد و فقط استخوانی ماند و بس و از شدّت و کثرت عبادت همچون مشک کهنه شود. سپس در حال انکار ولایت این چند نفر بمیرد او را در بهشت خود ساکن نخواهم گردانید.

ص: 268

و در سایه ی عرشم قرار نخواهم داد. ای محمد! آیا دوست داری آن ها را ببینی؟ گفتم: بله، خداود فرمود: سرت را بلند کن. من هم سر بر آوردم و در این موقع بانوار علیّ و فاطمه ، حسن، حسین، جعفر بن علی بن موسی، محمد بن علی ، علی بن محمد، حسن بن علی و حجت بن الحسن علیهم السلام که همچون ستاره ای درخشان در میانشان بود مواجه شدم.

گفتم: خداوندا! اینان چه کسانی هستند؟ فرمود: اینها ائمّه هستند، و این قائم (علیه السلام) است که حلال و حرام را آن طور که من حلال و حرام کرده ام به اجرا می گذارند. و بوسیله او از دشمنانم انتقام می گیرم و او مایه ی آسایش و راحتی اولیاء من است و اوست که قلوب شیعیان را از شرّ ظالمین و منکرین و کافرین آرامش می بخشد.

ص: 269

و با انتقام گرفتن از آن ها باعث خوشحالی شیعه می شود. لات و عزّی را تر و تازه از زمین خارج می کند و به آتش می کشد (می سوزاند) و به راستی فتنه و گمراهی که توسط آن دو در آن روز و در بین مردم ایجاد شده از فتنة گوساله و سامرّی بیشتر خواهد بود.(1)

6- سدرة المنتهی برای چه کسانی است؟

عَنِ الرِّضا علیه السلام عَن اَبیه مُوسیَ بنِ جَعفَرٍ علیهم السلام قالَ: سَألَ الصّادقُ جَعفَرُبنُ مُحَمَّدٍ علیهما السلام عَن بَعضِ اَهلِ مَجلِسِهُ فَقیلَ: عَلیلٌ

ص: 270


1- لات و عزّی در اصل نام دو بُت است و در این جا مراد دو تن از منافقین هستند بکنایه (دو خلیفه ناحق) و نام برده نشده اند

فقَصَدَهُ عائداً وَ جَلسَ عِندَ رَأسه فوجدُه دَنِفاً فقالَ لَه: اَحسِن ظَنَّکَ بِاللهِ تعالی: فقال: اَمّا ظَنّی بِاللهِ فَحَسَنُ وَ لکن غَمّی لِبَناتی ما اَمرَضنی غَیرُ رَفقی بهِنَّ فقال الصّادِقُ علیه السلام الذّی تَرجُوهُ لِتَضعیفِ حَسَناتِکَ و مَحوِ سَیِّئاتِکَ فارجُهُ لِاصلاحِ حالِ بَناتِکَ. اما عَلِمتَ اَنَّ رَسُولَ الله صلی الله علیه و آله و سلّم قال: لَمّا جاوَزتُ سِدرَة المنتهی وَ بَلَغتُ اَغصانها و قُضبانِها رأیتُ بَعضَ ثِمارِ قُصبانِها اَثَدُه مُعَلِّقَةً یَقطُرُ مِن بَعضِهَا اللَّبَنُ و مِن بَعضِها العَسَلُ وَ مِن بَعضِها الدُّهنُ وَ یَخرِجُ من بَعضِها شِبهُ دَقیقِ السَّمید و مِن بَعضِها النَّباتُ وَ مِن

ص: 271

کَالنَّبقِ فَیهوی ذلِکَ کُلُّهُ اِلی نَحوِ الاَرض، فَقُلتُ فی نَفسی: اَینَ مَقَرُّ هذه الخارجات عَن هذاهِ الاَثِدة وَ ذلِکَ اَنَّهُ لَم یَکُن مَعِیَ جبرئیلُ وَ لاَنّی کُنتُ جاوَزتُ مَرتبة و اختُزِلَ دُونی فنادانی رَبّی عزَّ و جلَّ فی سِرّی. یا مُحَمَّدُ هذهِ اَنبتُّها فی هذا المکانِ الارفعَ لِاُغذّی مِنها بَناتَ المُؤمنینَ من اُمَّتِکَ وَ بَینَهُم فَقُل لآباءِ البَناتِ: لا تضیقَنَّ صُدُورُکُم عَلی فاقتِهِنَّ فَانّی کَما خَلَقتُهُنَّ اَرزُقُهُنَّ(1)

امام رضا علیه السلام از پدرش موسی بن جعفر علیه السلام روایت کرده است که فرمود: امام صادق جعفربن محمد علیهما السلام روزی از حال یکی از یاران که به مجلس حاضر نشده بود

ص: 272


1- عیون الاخبار الرضا علیه السلام ج 1 ص 648

پرسید: گفتند مریض است. امام عزم عیادت او فرمود و ببالین بسترش نشست و او را سخت ناراحت یافت. به او فرمود: گمان خود را درباره ی خداوند متعال نیک گردان و نیک بیندیش. عرض کرد: اما گمانم به خدا درباره خود البته نیکو است. لکن غصه ام برای دختران بی سرپرستم می باشد و مرا مریض نداشته مگر فکر و غم آنان. امام علیه السلام فرمود: از همانکس که امید آن داری که حسنات تو را بیفزاید و گناهان تو را محو سازد از همان کس صلاح کار فرزندانت را امید دار. آیا نمی دانی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: هنگامی که از سدرة المنتهی می گذشتم و بشاخه ها و ساقهای آن رسیدم دیدم میوه های آن چون پستان ها آویخته است.

و از پاره ای از آن ها شیر می چکید و از پاره ی دیگر عسل و از برخی روغن و از بعضی آرد سفید و از بعضی دیگر نی شکر یا نخ و الیاف و از دیگری سدر یا دارچین که گردی است شیرین و همه ی آن ها به

ص: 273

جانب زمین می ریخت و من پنداشتم و فکر می کردم که آیا اینها که از این پستان ها می ریزد برای کیست و چه کسانی مستحق این گونه نعمت هایند؟ جبرئیل همراه من نبود و من از مقام او گذشته بودم که ناگاه صدائی برخاست و پروردگارم عزّ و جل به من خطاب کرد که: ای محمد! این شجره را در مرتفع ترین مکان رویاندم تا از آن کودکان: پسران و دختران امّت تو را طعام و غذا دهم. پس به پدران دختران بگو دل نگران ایشان مباشید و از فقر و تنگ دستی آنان رنج نبرید که من همان طور که آن ها را خلق کرده ام همانگونه (رزق) روزی خواهم داد.

7-معرفی اوصیاء در معراج. انبیاء افضلند از ملائکه

و قال صلّی الله علیه و آله و سلّم ...

وَ اِنَّهُ لمّا عُرجَ بی الیَ السَّماءِ اَذَّنَ

ص: 274

جَبرَئیلُ مَثنی مَثنی وَ اَقامَ مَثنی مَثنی، ثُمَّ قالَ لی: تَقَدَّم یا مُحَمَّدُ فَقُلتُ لَهُ: یا جَبرَئیلُ اَتَقَدَّمُ علیکَ؟ قالَ: نَعَم لِأنَّ الله تبارک و تعالی فَضَّلَ اَنبیاءَهُ وَ علی مَلائِکَتهِ اَجمَعینَ وَ فَضَّلَکَ خاصّةً قال: فَتَقَدَّمتُ فَصَلَّیتُ بِهم وَ لا فَخرَ فَلمّا انتهَیتُ اِلی حُجُبِ النُّورِ قالَ لی جَبرَئیلُ: تَقَدَّم یا مُحَمَّدُ و تَخَلَّفَ عَنّی. فَقُلتُ لَهُ یا جَبرئیلُ فی مِثل هذا المَوضِعِ تُفارِقُنی؟ فقال: یا محمدُ اِنَّ اِنتِهاءِ حَدِّی الَذّی وَضَعَنی الله عزّ و جلَّ فیهِ اِلی هذَا المکانِ فان تَجاوَزتُهُ اِحتَرَقَت اَجنِحَتی بِتَعَدّی حُدُودَ رَبّی جَلَّ جَلالُهُ فَزَحَّ فِی النُورِ زخّةً حتّی

ص: 275

انتَهَیتُ اِلی ما شاءَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِن عُلُوِّ مَکانَةٍ فنَوُدیتُ، فَقُلتُ: لَبَّیکَ رَبِّی وَ سَعدَیکَ تَبارَکتَ وَ تَعالَیتَ، فَنَوُدِیتُ: یا مُحَمَّدُ اَنتَ عَبدی وَ اَنَا رَبُّکَ فَایّایَ فَاعبُد وَ علَیَّ فَتَوَکَّل فَاِنَّکَ نُوری فی عِبادی وَ رَسُولی اِلی خَلقی وَ حُجَّتی عَلی بَریَّتی لکَ وَ لِمَن تَبِعَکَ خَلَقتُ جَنَّتی وَ لِمَن خالَفَکَ خَلَقتُ نارِی وَ لِأوصیاتِکَ اَوجَبتُ کَرامَتی وَلِشیعَتِهِم اَوجَبتُ ثَوابی.

فَقُلتُ: یارَبِّ وَ مَن اَوصیائی؟ فَنُودیتُ: یا مُحَمَّدُ اَوصِیاؤُکَ المَکتُوبونَ عَلی ساقِ عرشی - فَنظرتُ وَ اَنا بینَ یَدی رَبّی جَلَّ جَلالُهُ- اِلی ساقِ العَرشِ فَرَأیتُ اثنی عَشَرَ نُوراً-

ص: 276

فی کُلِّ نورٍ سَطرٌ اَخضَرُ عَلَیهِ اسمُ وَصیّی مِن اَوصِیائی اَوَّلُهُم عَلیُّ بنُ اَبی طالِبٍ وَ آخِرُهُم مَهدیُّ اُمَّتی. فَقُلتُ: یا رَبِّ هؤُلاءِ اَوصِیائی بَعدی؟ فَنُودیتُ: یا مُحَمَّدُ هؤُلاءِ اَوصِیائی وَ اَحِبّائی و اَصیفائی وَ حُجَجی بَعدَکَ عَلی بَریَّتی وَ هُم اَوصِیاؤُکَ وَ خُلَفاؤُکَ وَ خَیرُ خَلقی بَعدَکَ وَ عِزَّتی وَ جَلالی لَاُظهِرَنَّ بِهِم دینی وَ لاُعِلیَّنَّ بِهِم کَلِمَتی وَ لَاُطَهِّرَنَّ الاَرضَ بآخِرِهِم مِن اَعدائی وَ لَاُملِکَنَّهُ مَشارِقَ الاَرضِ وَ مغارِبِها و لَاُسَخِّرَنَّ لَهُ الرِّیاحَ، وَ لَاُذَلِّلَنَّ لَهُ السَّحابَ الصِحابَ وَ لَأُرَقَّینَهُ فی الاَسبابِ وَ لَأنصُرَّنَهُ

ص: 277

بِجُندی وَ لَأُمُدَّنَّهُ بِمَلائِکَتی حَتّی یُعلِنَ دَعوَتی وَ یَجمَعَ الخَلقَ عَلی تَوحیدی ثُمَّ لَاُدیمَنَّ مُلکَهُ وَ لاُداوِلَنَّ الایّامَ بَینَ اَولِیائی اِلی یَومِ القِیامَةِ(1)

.... و آن زمان که به معراج برده شدم جبرئیل اذان و اقامه گفت - و هر بند را دو بار تکرار می کرد. سپس به من گفت: جلو بایست ای محمّد! گفتم: ای جبرئیل آیا از تو جلوتر بایستم؟ گفت: بله زیرا خداوند تبارک و تعالی انبیائش را بر تمام ملائکه اش برتری داده و خصوصاً تو را به تنهایی برتری داده است. من نیز جلو ایستادم و آنان بمن اقتدا کردند. با این حال فخرو تکبر ندارم.

و آنگاه که به حجب نور رسیدم جبرئیل

ص: 278


1- عیون الاخبار الرضا علیه السلام ج 1 ص 541

بمن گفت: جلو برو و خود عقب ایستاد. به او گفتم: آیا در چنین موضع و موقعیتی مرا رها می کنی؟ جبرئیل گفت: آخرین مرزی که خداوند عزّ و جلّ برای من قرار دده اینجاست. اگر از آن عبور کنم بالهایم بخاطر تعدّی از حدّ و مرزهای پروردگارم آتش خواهد گرفت. در موقع نور مرا به جلو پرتاب کرد تا بحدّی از علوّ مقام که خدا خواست رسیدم. ندایی آمد و مرا خواندند. ندا را پاسخ گفتم و عرض کردم بله ای پروردگارم بلند مرتبه و والا مقام هستی! دوباره نداء آمد: ای محمد! تو بنده ی من و من ربّ هستم. پس مرا بپرست. و بر من توکّل کن. تو نور من در بین بندگانم و فرستادة من بسوی خلقم و حجّت من بر مخلوقاتم هستی. برای تو و پیروانت بهشتم را خلق کرده ام. و برای مخالفانت آتشم را خلق کرده ام. و برای اوصیایت کرامت و احترامم

ص: 279

را واجب نموده ام و برای شیعیان شان ثوابم را واجب کرده ام.

گفتم پروردگارا اوصیاء من چه کسانی هستند؟ ندائی آمد که ای محمّد نام اوصیاء تو برپایه ی عرضم نوشته شده است. من در حضور پروردگارم جلّ جلاله بپایه ی عرش نظر کردم دوازده نور دیدم که در هر نور سطری سبز رنگ بود و بر آن سطر نام یکی از اوصیایم اوّلین آنان علی بن ابی طالب و آخرین آنان مهدی امتم بودند. گفتم: پروردگارا این ها بعد از من اوصیاء من هستند؟ نداء آمد که ای محمد اینان اصیاء دوستان ، برگزیدگان و حجت های من بعد از تو در بین مخلوقاتم هستند و آن ها اوصیاء و جانشینان تو و بهترین خلق من بعد از تو هستند. قسم بعزّت و جلالم که دینم را توسّط آنان پیروز می کنم و کلمة خویش را بوسیله ی آنان بالا خواهم برد و زمین را با آخرین آنان از لوث وجود دشمنانم

ص: 280

پاک خواهم کرد و شرق و غرب عالم را به ملک و در اختیار او درخواهم آورد. بادها را فرمانبردار او خواهم کرد. ابرهای سخت و سهمگین را در مقابل او و برای او خوار و ذلیل خواهم نمود و او را به آسمان ها خواهم برد و با لشکریانم یاریش خواهم نمود و با ملائکه ام مدد خواهم رساند تا دعوت مرا آشکار گرداند و خلق را بر توحید و یکتاپرستی گرد آورد. سپس پادشاهی او را ادامه و استمرار می دهم و روزگار را تا قیام قیامت در اختیار اولیایم -یکی از پس دیگری- قرار خواهم داد.

8- وضع بعضی از زنان

عَن عَبدالعَظیم بن عَبدِ الله الحَسَنی، عَن مُحَمَّدِ ابن عَلیِّ علیه السلام عَن اَبیهِ الرِّضا، عَن اَبیهِ مُوسیَ بنِ جَعفَرٍ عَن اَبیهِ جَعفَرِبن مُحَمَّدٍ عَن اَبیهِ مُحَمَّدِ بنِ

ص: 281

علیٍّ عَن اَبیهِ عَلیِّ بنِ الحُسَینِ بنِ عَلیٍّ عَن اَبیهِ اَمیر المؤمنین عَلیِّ بن اَبی طالِبٍ علیهم السلام قالَ: ذَخَلتُ اَنا وَ فاطِمَةُ عَلی رَسولِ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلّم فَوَجَدتُهُ بَیکی بُکاءً شَدیداً فَقُلتُ فِداکَ اَبی وَ اُمّی یا رَسولِ الله مَا الذِّی اَبکاکَ؟ فقالَ: یا علیُّ لَیلَةَ اُسرِیَ بی اِلیَ السَّماءِ وَ رَأَیتُ نِساءً مِن اُمَّتی فی عَذابٍ شَدیدٍ فَاَنکَرتُ شَأنَهُنَّ فَبَکَیتُ لِما رَأَیتُ مِن شِدَّةِ عَذابِهِنَّ وَ رَأَیتُ امرَأَةً مَعَلَّقَةً بِشَعرِها یَغلی دِماغُ رَأسِها وَ رَأیتُ امرَأةً مُعَلّقَةً بِلِسانِها وَ الحَمیمُ یُصَبُّ فی حَلقِها وَ رَأیتُ اِمرَأَةً مُعَلَّقَةً بِثَدیَیها وَ رَأیتُ امرأةً تَأکلُ لَحمَ جَسِدها وَ النّارُ تُوقَدُ مِن تَحتِها وَ رَأَیتُ امرَأَةً صَمّا عَمیاءَ خَرساءَ فی تابوتِ مِن نارٍ

ص: 282

یَخرُجُ دِماغُ رَأسِها مِن مَنخَریها وَ بدَنُها مُتَقَطِّعٌ مِنَ الجُذامِ وَ البَرَصِ وَ رَاَیتُ امرَأةً مُعَلَّقَةً بِرِجلَیها فی تَنُورٍ مِن نارٍ وَ رَأَیتُ اِمرأةً تَقطَعُ لَحمَ جَسَدِها مِن مُقَدَّمِها وَ مُؤَخِّرِها. بِمَقاریضَ مِن نارٍ وَ رَأَیتُ امرَأةً یُحرَقُ وَجهُها وَ یَداها وَ هِیَ تأکُلُ اَمعاءَها وَ رَأَیتُ اِمرَأةً رَأسُها رَأسُ الخِنزِیرِ وَ بَدَنُها بَدَنُ الحِمارِ وَ عَلَیها اَلفُ اَلفِ لَونٍ مِنَ العَذابِ وَ رَأیتُ امرَأةً علی صُورَةِ الکَلبِ وَ النّارُ تَدخُلُ فی دُبُرِها و تَخرُجُ مِن فیها وَ المَلائکَةُ یَضرِبونَ رَأسَها و بَدَنَها بِمَقامِعَ مِن نارٍ فَقالَت فاطِمَةُ عَلیها السّلامُ:

ص: 283

حَبیبی وَ قُرَّةُ عَینی اَخبِرنی ما کانَ عَمَلُهُنَّ و سیرَتُهُنَّ حَتّی وَضَعَ اللهُ عَلَیهِنَّ هذَا العَذابَ؟ فقال: یا بُنَیَّتی اَمَّا المُعَلَّقَةُ بِشَعرِها فَاِنَّها کانَت لا تُغَطِّی شَعرَها مِنَ الرِّجالِ وَ اَمّا المُعَلَّقَةُ بِلِسانِها فَاَنَّها کانَت تُؤذی زَوجها وَ اَمّا المُعَلَّقَةُ بِثَدیَیها فَانَّها کانت تَمتَنِعُ مِن فِراشِ زَوجّها

وَ امّا المُعَلَّقَةُ بِرِجلَیها فَاِنَّها کانَت تَخرُجُ مِن بَیتِها بِغَیرِ اِذنِ زَوجِها وَ اَمّا الَّتی کانَت تَأکُلُ لَحمَ جَسَدِها فَإنَّها کانَت تُزَیِّنَ بَدَنَها لِلنّاسِ وَ اَمَّا الَّتی شُدَّ یَداها اِلی رِجلَیها وَ سُلِّطَ عَلَیها الحَیّاتُ و العَقارِبُ فَإِنَّها کانت قِذرَةَ

ص: 284

الوُضوءِ قَذِرَةَ الثِّیابِ وَ کانَت لا تَغتَسِلُ مِنَ الجنابَةِ وَ الحَیضِ وَلا تَنتَظِفُ وَ کانَت تَستَهینُ بِالصَّلاةِ وَ اَمّا الصّماءُ العَمیاءُ الخَرساءُ فَاِنَّها کانَت تَلِدُمِنَ الزِنا فَتُعِلّقَةُ فی عُنُقِ زَوجها وَ اَمَّا الَّتی کانَت تَقرِضُ لَحمَها بِالمَقاریضِ فَاِنَّها کانَت تَغرِضُ نَفسَها عَلَی الرِّجالِ وَ امَّا الَّتی کانَت تُحرِقُ وَجهُها وَ بَدَنُها وَ هِیَ تَأکُلُ اَمعاءَها فَاِنَّها کانت قَوَّادَةً وَ اَمّا الَّتی کانَ رَأسُها رَأسَ الخِنزِیرِ وَ بَدَنُها بَدَنَ الحِمارِ فَاِنَّها کانَت نَمّامَةً کَذّابَةً وَ امّا الَّتی کانَت عَلی صُورَةِالکَلبِ وَ النّارُ تَذخُلُ فِی دُبُرِها و تَخرُجُ مِن فیها فَاِنَّها کانت

ص: 285

قُنیَّةً حاسِدةً ثُمَّ قالَ عَلیه السلام: وَیلٌ لاِمرَأَةٍ اَغضَبَت زَوجَها و طوبی لاِمرَأَةٍ رَضیَ عَنها زَوجها(1)

علی بن عبدالله الوراق با سند مذکور در متن از عبد العظیم حسنی از امام جواد علیه السلام روایت کرده که گفت: پدرم به واسطه ی آباء گرامش از امیر المؤمنین علیه السلام نقل کرده که فرمود: من و فاطمه بر رسول خدا صلی الله علیه و اله وارد شدیم پس ایشان را در حالیکه سخت می گریست یافتیم من عرض کردم پدر و مادرم فدایت یا رسول الله چه باعث شده که شما اینچنین گریه می کنید؟

در پاسخم فرمود: ای علیّ! شبی که مرا به آسمان بردند « یعنی معراج» زنانی از امتم را در عذابی شدید نگریستم و آن وضع برای من سخت گران آمد. و گریه ام از جهت عذاب سخت آنان است که به چشم خویش وضعشان را

ص: 286


1- عیون الاخبار ج 1 ص 662- حیوة القلوب ج 3 ص 751

دیدم.

زنی را به مویش در دوزخ معلّق آویخته بودند که مغز سر او می جوشید و زن دیگری را دیدم که بزبانش در جهنّم آویزان بود و آتش در حلقوم او می ریختند. و زن دیگری را مشاهده کردم که دیدم که گوشت بدن خویش را می خورد و آتش در زیر او شعله می کشید و زنی دیگر را دیدم که پاهایش را به دست هایش زنجیر کرده بودند و امارها و عقرب ها بر او مسلط بودندو زنی را دیدم کر و کور و لال که در تابوتی از آتش است و مُخ او از بینیش خارج می شود و همه ی بدنش قطعه قطعه از جُذام و برص (خوره و پیسی) است و زن دیگر را مشاهده کردم که در تنور از آتش به پایایش اویزان است و زنی را دیدم که گوشت بدنش را از پس و پیش با قیچی آتشین می بُرند

ص: 287

و دیگری را دیدم صورت و دستهایش آتش گرفته و مشغول خوردن و روده های خویش است و زنی را دیدم که سرش سرخوک و بدنش بدن حمار است و هزار هزار نوع او را عذاب می کنند و زنی را به صورت سگ دیدم که از عقب به شکم او آتش می ریزند و از دهانش بیرون می ریزد و فرشتگان با گرزهایی آتشین بر سر و پیکر او می زنند.

پس فاطمه علیها السلام به پدرش عرض کرد: ای حبیب من و ای نور دیدگانم به من بگو که اینان چه کرده بودندو رفتارشان چه بود که به این عقوبت گرفتار شدند؟

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: ای دختر عزیزم

1- اما آن زنی که به موی سرش معلق در آتش بود آن فردی بود که موی سر خویش را از نامحرمان نمی پوشانید.

2- و امّا آن زنی که بزبانش آویخته بود او کسی بود که

ص: 288

با زبان شوهر خویش را آزار می داد.

3- و آنکه به پستان هایش آویزان بود زن شوهر داری بود که از آمیزش با شویش پرهیز نداشت(خود را تمکین نمی داد)

4- و امّا آنکه به پایایش معلق در دوزخ بود کسی بود که بدون اذن همسر خود از خانه بیرون می رفت.

5- و اما آن زنی که گوشت بدن خویش را می خورد آن بود که خود را برای نامحرمان زینت می کرد.

6- و امّا آنکه دست و پایش را بهم زنجیر کرده بودند و مارها و عقرب ها بر او مسلّط بودند زنی بود که درست وضو نمی ساخت و لباسش را ازآلودگیِ به نجس تطهیر نمی کرد. و غسل جنابت و حیض بجای نمی آورد و خود را نظیف نمی ساخت و به نماز اهمیت نمی داد.

7- و امّا آن کر و کور و لال بود زنی که از غیر شوهر خویش دارای فرزند می شد و بشوهر

ص: 289

خود نسبت می داد.

8- و آنکه گوشت بدنش را با مقراضها می بریدند پس وی زنی بود که خود را در اختیار مردان اجنبی می نهاد و خود را بدانها عرضه می نمود.

9- و آن زنی که سر و رویش آتش گرفته بود و مشغول خوردن روده های خود بود آن کسی بود که دلّالی جنسی بحرام می کرد.

10- و امّا آنکه سرش سر خوک و بدنش بدن حمار بود آن زنی بود که سخن چینی بدروغ می نمود.

11- و امّا آنکه رخسارش رخسار سگ بود و آتش در دُبُر و پشت او می ریختند و از دهانش بیرون می آمد آن زنی آوازه خوان و نوحه گر و حسود بود.

آنگاه پیامبر صلی الله علیه و اله فرمود: وای بر زنی که شوی خویش را بعضب آرد و خوشا بحال بانوئیکه شوهرش از او راضی باشد.

ص: 290

9- عظمت عزرائیل علیه السلام

قال رَسولُ الله صلی الله علیه و آله و سلّم لَمّا اُسرِیَ بی الیَ السَّماءِ رَاَیتَ فِی السَّماء الثالِثَةِ رَجلاَ قاعِداً رِجلٌ لَهُ فی المَشرِقِ وَ رِجلٌ لَهُ فِی المَغرِبِ وَ بِیَدِه لَوحٌ یَنظُرُو فیهِ وَ یُحَرِّکُ رَأسَهُ فَقُلتُ: یا جَبرَئیلُ مَن هذا؟ قال: مَلَکُ المَوتِ.(1)

رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: هنگامیکه مرا به معراج در آسمان ها می بردند در آسمان سوم مردی را دیدم که نشسته است و یک پایش در مشرق و پای دیگرش در مغرب است. و لوحی در دست دارد که پیوسته در آن می نگرد و سر خویش را می جنباند. به جبرئیل گفتم این کیست؟ گفت: این فرشته مرگ (عزرائیل) است.

ص: 291


1- عیون الاخبار الرضا علیه السلام ج 2 ص 23

10- مَرکَب آسمانی

قال رسولُ الله صلی لله علیه و آله اِنَّ الله سَخَّر لیَ البُراق و هِیَ دابَّةٌ مِن دوابِّ الجَنَّةِ لَیسَت بِالقَصیرِ وَ لا بِالطَّویل، فَلَو اَنَّ اللهَ تَعالی اَذِنَ لَها لَجالَتِ الدُّنبا وَ الآخِرَةَ فِی جَریَةٍ واحدَةٍ وَ هِیَ اَحسَنُ الدَّوابِّ لَوناً.(1)

از رسول خدا صلی الله علیه و اله روایت شده که فرمودند: خداوند براق که مرکب های سواری بهشت است را رام من گردانید. آن نه چندان کوتاه بود و نه چندان بلند. و اگر خداوند به او اجازه می داد همه ی دنیا و آخرت را با یک گام طی می کرد. و آن از تمام حیوانات سواری خوش رنگ تر می بود.

ص: 292


1- عیون الاخبار الرضا علیه السلام ج 2 ص 23

10- اول حرفی که خداوند به رسول خود صلی الله علیه و اله فرمود: عَن عَبدِ الله بن عبّاس قالَ: سَمِعتُ رَسُولَ الله صلی الله علیه و آله و سلّم یَقُول : اَعطانِی الله تَبارَکَ وَ تَعالی خَمساً وَ اَعطی عَلِیّاً خَمساً. اَعطانی جَوامِعِ الکَلِم وَ أعطی عَلیّاً جَوامِعِ العِلم وَ جعلنی نَبیّاً وَ جَعَلَهُ وصیّاً وَ اَعطانی الکَوثر و أعطاه السَلبیسل وَ اَعطانی الوَحیَ وَ أعطاه الالهام. وَ أسری بی الیه و فتح له اَبواب السماء و الحجب حتی نظر اِلیّ و نظرت الیه.

قال: ثُمَّ بکی رسول الله فقلت له: ما یبکیک فداک أبی و اُمّی؟ قال: یا بن عباس اِنَّ اَوَّل ما کلّمنی به ربی عزّ و جلّ فقال:

ص: 293

یا محمّد انظر [الی] تحتک فنظرت الی الحجب قد انخرقت و الی اَبواب السماء قد فتحت و نظرت الی علیّ و هو رافع [الّی] فکلّمنی و کلّمته (و کلمنی ربّی)

فقلت: یا رسول الله: بم کلّمک ربک؟ فقال: قال لی: یا محمد اِنّی جعلت علیاً وصیک و وزیرک و خلیفتک من بعدک فاعلمه فها هو یسمع کلامک فاعلمته و اَنا بین یدی ربّی عزّ و جلّ قال [لی] قد قبلت و اطعت فأمرالله الملائکة اَن تسلّم علیه فَفَعَلتُ فردّ علیهم السلام و رأیت الملائکة یتباشرون به و ما مررت بملائکه من ملائکة السماء الاّ هنؤونی و قالوا: یا محمّد! وَ الَّذین بَعَثَکَ بالحقّ لقد دخل السرور علی جمیع الملائکة باستخلاف

ص: 294

الله عزّ و جلّ لک ابن عمّک و رأیت حملة العرش قد نکسوا رؤوسهم اِلی الارض فقلت: یا جبرئیل! لِمَ نکس حملة العرش رؤوسهم؟ فقال: یا محمّد! ما من طالب استبشاراً به ما خلا حملة العرش فأنهم استأذنوا الله عزّ اسمه فی هذه الساعة فأذن لهم اَن یَنظُروا اِلی عَلیّ بن اَبی طالب علیه السلام فنظروا اِلیه فلمّا هبَطت جعلت أخبره بذلک و هو یخبرنی به فعلمت انی لم أطا موطناً و قد کشف (لعلی) عنه حتی نظر الیه قال ابن عباس فقلت: یا رسول الله اَوصینی فقال: یابن عباس علیک بحبّ علیّ بن ابی طالب.

یا رسول الله اَوصینی قال: علیک بمودة

ص: 295

علی بن ابی طالب، وَ الَّذی بعثنی بالحقّ نبیاً لا یقبل الله من عبد حسنة حتی یسأله عن حبّ علی بن ابی طالب و هُوَ تعالی اعلم فان جاء بولایتة قبل عمله علی ما کان منه و ان لم یأت بولایته لم یسأله عن شیء ثم امر به اِلی النار یابن عباس و الَّذی بعثنی بالحق نبیاً انَّ النار لأشد غضباً علی مبغضی علیّ منها علی من زعم انّ الله ولداً یابن عباس لو اَنَّ الملائکة المقربین وَ الانبیاء المرسلین اجتمعوا علی بغضه و لن یفعلوا لعذّبهم الله تعالی بالنار.

قلت: یا رسول الله! و هل یبغضه احد؟

قال: یابن عباس نعم. یبغضه قوم یذکرون أنهم من امّتی لم یجعل الله لهم فی الاسلام

ص: 296

نصیباً یابن عباس انّ من علامات بغضهم له تفضیلهم من هودونه علیه و الذی بعثنی بالحق نبیاً ما بعث الله نبیاً اکرم علیه منِّی و لا وصیّاً اکرم علیه من وصیی علیّ.

قال ابن عباس: فلم أزل محبّاً له کما اَمرنی رسول الله صلی الله علیه و اله و وصّانی بمودته و انّه لاکبر عملی عندی(1)

عبد الله بن عباس گوید: من از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم شنیدم که فرمودند: خداوند تبارک و تعالی به من پنج چیز داده و بعلی هم پنج چیز. به من کلمات جامع داده و بعلی علوم جامع و مرا پیغمبر قرار داد و علی را وصی و به من کوثر عطا کرد و بعلی سلسبیل و به من وحی عطاء نمود و بعلی الهام و شبی که مرا به معراج بردند

ص: 297


1- بشارة المصطفی صلی الله علیه و آله و سلّم لشیعة المرتضی علیه السلام ص 77

درهای همه آسمان ها باز شد با حجاب های آن تا اینکه به من نگاه کرد و من هم به او نگریستم.

ابن عباس گوید: پس از آن رسول خدا صلی الله علیه و اله گریه کردند من عرض کردم چه باعث شد که گریه کردی من بفدایت؟ فرمود ای پسر عباس اول حرفی که پروردگارم با من تکلم نمود گفت ای محمد بنگر به زیر قدمت نگاه کردم به حجاب های کنار رفته و به درهای آسمان ها که باز شده بود و نگریستم به علی علیه السلام پس با من تکلم کرد و من با او تکلم کردم و پروردگارم با من سخن گفت. پس ابن عباس گوید: عرض کردم یا رسول الله پروردگارت با چه چیزی با شما حرف زد؟ فرمود به من گفت: ای محمد من علی را وصی و وزیر و خلیفه تو قرار دادم بعد از شما و به اعلام کن و برسان و او سخن تو را می شنود و من هم در مقابل پروردگارم بودم. علی گفت: ای رسول خدا صلی الله علیه و اله قبول کردم و اطاعت نمودم.

ص: 298

پس خداوند ملائکه را امر نمود تا بر علی علیه السلام سلام کنند. و آنان هم سلام کردند و علی علیه السلام هم جواب داد سلام آنان را و دیدم ملائکه او را بشارت می دادند و من به هیچ ملکی از ملائکه ای مرور نکردم مگر اینکه به من تهنیت می گفتند. و عرض می کردند ای محمد به آن خدائی که تو را بحق مبعوث گردانید سرور و خوشحالی بر جمیع ملائکه وارد شد بخاطر اینکه خداوند علی علیه السلام را خلیفه و جانشین تو فرمود و من دیدم حمله عرض (چهار فرشته بزرگ الهی) سرشان بزیر است بطرف زمین پس من گفتم: ای جبرئیل چرا جمله عرش سرشان بزیر است؟ جبرئیل عرض کرد: ای محمد هیچ ملکی از ملائکه خداوند نیست مگر اینکه نگاه بصورت علی بن ابی طالب علیه السلام می کند در حالی خوشحال و بشارت من دهند به او مگر حمله عرض. که آن ها از خداوند عزّ و جل کسب اذن نمودند باینکه نگاه بصورت

ص: 299

علی علیه السلام کنند. پس بصورت علی علیه السلام نگریستند. پس هنگامی که پائین آمدم من به علی خبر می دادم علی علیه السلام هم خبر می داد مرا و دانستم که به هیچ جایگاهی نرفتم مگر اینکه برای علی علیه السلام هم معلوم بود.(1) ابن عباس گویدک عرض کردم یا رسول الله مرا توصیه فرما. فرمود ای پسر عباس بر تو باد به محبت علی بن ابی طالب علیه السلام. عرض کردم یا رسول الله مرا توصیه فرما فرمود: بر تو باد به مودت علی بن ابی طالب علیه السلام به آن خدائی که مرا بحق به پیغمبری مبعوث گردانید خداوند عمل نیک بنده خود را قبول نمی کند تا درباره محبت علی بن ابی طالب علیه السلام از او سؤال کند پس اگر دارای محبت علی علیه السلام باشد عمل او را می پذیرد و اگر دارای محبت علی علیه السلام نباشد چیزی ازاو سؤال نمی کند. پس از آن امر می کند.

ص: 300


1- امیر المؤمنین علیه السلام معراج نرفتند بلکه خداوند ملکی را به صورت علی علیه السلام افرید تا ملائکه او را هر روز زیارت کنند و این عمل نشانه عشق و محبت و علاقه خداوند ملائکه اش است به آن حضرت

او را به جهنّم بیفکند ای پسر عباس به آن خدائی که مرا برسالت بحق مبعوث گردانید بدرستی که آتش بر دشمن علی علیه السلام از خودش شدیدتر غضب دارد... ای پسر عباس اگر ملائکه مقربین و انبیاء مرسلین همه آنان جمعً بغض علی علیه السلام را داشته باشند (علی فرض محال) همه را خداوند عذاب کند به آتش جهنّم

ابن عباس گوید: عرض کردم یا رسول الله آیا مگر کسی علی را دشمن دارد.

فرمود: بله ای ابن عباس. قومی که خیال می کنند از امت من محسوب می شوند علی را دشمن دارند و خداوند بهره و نصیبی برای آنان در اسلام قرار نداده ....

11- علت معراج:

عن ثابت بن دینار قال سألت زین العابدین

ص: 301

علی بن الحسین بن علی بن اَبی طالب علیه السلام عن الله جل جلاله هل یوصف بمکان فقال تعالی عن ذلک قلت فلما اَسری بنبیّه محمد صلی الله علیه آله الی السماء قال لیریه ملکوت السموات و ما فیها هن عجائب صنعه و بدایع خلقه قلت فقول الله عزّ و جل ثُمَّ دَنی فَتَدَلّی فَکانَ قابَ قَوسَینِ اَو اَدنی قال ذاک رسول الله صلی الله علیه و اله دنا من حجب النور فرأی ملکوت السموات ثم تدلی فنظر من تحته الی ملکوت الارض حتی ظن انه فی الفرات من الارض کقاب قوسین اَو ادنی.(1)

ثابت دینار گوید: از امام زین العابدین علیه السلام پرسیدم آیا خداوند در مکاتی توصیف می شود

ص: 302


1- علل الشرایع ج 1 ص 131 - امالی صدوق ج 1 ص 150

فرمود: خدا بالاتر از این است که برای مکانی فرض شود. گفتم : پس معنای گفتار خداوند در قرآن که می فرماید: [اَسری بِعَبدِهِ] پیامبرش را بطرف آسمان برد چرا رسول خود را به آسمان برد؟ حضرت فرمودند: بخاطر اینکه ملکوت آسمان ها را به او نشان دهد و آنچه در آسمان و ما فیها از عجائب صنع و خلقتش است ببیند.

بحضرت عرض کردم پس گفتار خداوند که می فرماید ثُمَّ دَنی فَتَدَلّی فَکانَ قابَ قَوسَینِ اَو اَدنی پس آنقدر نزدیک شد که به اندازه ی دو تیر یا کمتر بود.

فرمودند: این قرب و نزدیکی پیامبر صلی الله علیه و اله بخاطر حجاب هایی از نور بود پس ملکوت آسمان ها را دید پس آن حضرت نزدیک شد.

ص: 303

پس نگاه کرد از زیر پای خود ملکوت زمین را دید تا اینکه گمان کرد که در نزدیک شدن از زمین به اندازه دو تیر یا کمتر است [یعنی مقام قرب رسول الله بقدری بالا رفت از نظر معنا و معرفت او به خدا که دیگر کسی ان قرب الهی و معنا را درک نکرد و الا از نظر ظاهری صحیح نیست که بگوئیم بقدری بالا رفت تا نعوذ بالله بخدا رسید و خدا را در مکان اعلی دید زیرا این معنی تشبیه خداوند سبحان است به مخلوق و این کفر است] و این مطلب را حدیث بعدی روشن تر می کند.

یونس بن عبد الرحمن گوید:

به امام موسی بن جعفر علیه السلام عرض کردم علّتی که خداوند نبیّ و پیامبر خود صلی الله علیه و اله را به آسمان و از آنجا به سدرة المنتهی و از آن جا به حجاب هائی از نور چه بود که به او خطاب فرمود

ص: 304

و آنجا مناجات با او کرد که خداوند سبحان به مکانی توصیف نمی شود؟ فرمود: خداوند توصیف به مکانی نمی شود و بر او مکان و زمان جاری نیست. یعنی خداوند از زمان و مکان منزه است بلکه زمان و مکان محدود و مخلوقند و لاکن خداوند عزّ و جل اراده فرمود به تشرف گردانیدن او آسمان ها را به رسولش نشان دهد و ملائکه و ساکنان آسمان ها پیغمبرش را اکرام کنند حضوراً و از عجایب عظمت خود به او خبر دهد که در وقتی هبوط فرمود خبر دهد. و این آن مطالبی نیست که متشهبین معتقدند که خداوند شبیه به بندگان است همانند بندگان مکان دارد و ...

و خداوند منزّه از اینگونه یاوه و بیهوده گوئی است. سبحان الله و تعالی عَمّا یَصِفُون

و خداوند از چیزهایی که مردم (غیر موحدین) توصیف می کنند منزه و پاک می باشد(1)

ص: 305


1- علل ج 1 ص 132

علت دیگر معراج

چرا رسول اکرم صلی الله علیه و اله در شب معراج از تخفیف 50 نماز سؤال نکرد تا موسی علیه السلام سؤال کرد و علتی که از سبک کردن 50 نماز نپرسید در حق امتش اصلاً چه بوده؟

زید بن علی علیه السلام گوید: من از پدرم زین العابدین علیه السلام پرسیدم پدر به من خبر بده از جدمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله هنگامی که به معراج رفت و خداوند به آن حضرت دستور فرمود به 50 (رکعت) نماز چگونه تخفیف این نمازها را سؤال نکرد از خداوند در حق امتش تا حضرت موسی علیه السلام به آن حضرت گفت برگرد و از پروردگارت تخفیف بخواه در حق امتت چون که امت تو طاقت این نماز ها را ندارد؟

حضرت فرمودند: ای پسرم نیازی نبود که پیامبر صلی الله علیه و اله چیزی بگوید [افتراح بالدیهه حرف گفتن در خبر کلمه لا یفترح دارد] (یعنی مطالب واضح بود)

ص: 306

و برنگشت در چیزی که او را امر کند «هرچه بود گفته شد» اما چون موسی علیه السلام از پیامبر صلی الله علیه و اله پرسید از این امر پس او شفاعت امت او را کرد و برای پیامبر صلی الله علیه و اله هم جایز نبود که شفاعت برادرش موسی علیه السلام را در حق امت خود رد کند. پس برگشت و از خداوند در حق امتش تخفیف خواست تا اینکه نماز را به پنج نماز برگرداند.

زید بن علی علیه السلام گوید: عرض کردم ای پدر پس برای چه حق امتش سؤال کند تا از پنج نماز هم کمتر گردد (1) و از پروردگارش تخفیف بخواهد.

حضرت فرمود: ای پسرم بخاطر اینکه رسول خدا صلی الله علیه و اله خواست که برای امتش «پنج نماز تخفیف داده شده»

ص: 307


1- منظور از پنج نماز نمازهای شبانه روزی است

اجر 50 نماز داشته باشد «یعنی اجر و پاداش پنجاه نماز حاصل گردد» چون خداوند می فرماید مشن جاءَ بالحَسَنةِ فَلَهُ عَشرُ اَمثالِها....(1) هر که کار و عمل نیکی انجام دهد پس اجر او ده برابر خواهد بود.

آیا ندیدی وقتی که رسول اکرم صلی الله علیه و اله بطرف زمین پائین آمد جبرئیل علیه السلام گفت: ای محمد خدای و سلام می رساند و می فرماید: بدرستی که این پنج نماز در ازاء پنجاه نماز است.

ما یُبَدِّلُ القَولُ لَدَیَّ و ما اَنا بِظَلّامٍ لِلعَبیدِ(2) دیگر وعده عذاب من مبدل نخواهد شد و هیچ ستمی به بندگان نخواهم کرد.

ص: 308


1- انعام 160
2- سوره ق آیه 29

گوید گفتم: ای پدر مگر این نیست که خداوند توصیف بمکانی نمی شود و خود فرموده است.

سُبحانَه وَ تَعالی عَمّا یَقولونَ عُلوّاً کَبیراً(1) خداوند از آنچه در حق او می گویند: بسیار برتر و منزه تر است.

پس اینکه موسی علیه السلام به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم گفت برگرد بسوی پروردگارت و ... چه معنایی دارد یا گفتار ابراهیم که می فرماید:

وَ قالَ اِنّی ذاهِبٌ اِلی رَبّی سَیَهدین(2) و ابراهیم گفت: من بسوی خدا می روم که البته هدایتم خواهد فرمود.

و معنای گفتار موسی علیه السلام که می فرماید:

قال هُم اُولاءِ عَلی اَثَری وَ عَجِلتُ اِلَیک رَبِّ لتَرضی (3)

ص: 309


1- سوره اسراء آیه 43
2- صافات آیه 99
3- طه 84

موسی علیه السلام عرضه داشت اینک قوم از پی من هستند و من خود برای خشنودی تو تعجیل کرده و بر آن ها تقدّم جستم(1) و معنای گفتار پروردگار عز و جل که می فرماید: فَفِرُّوا اِلَی الله ...(2) پس به سوی خدا فرار کنید.

حضرت در جواب پسرش زید بن علی علیهما السلام فرمود ای فرزندم معنا گفتار اینکه فرمود خداوند منزه و بسیار برتر و بالاتر از آن است که در حقش قائلون می گویند: «این مسلم است»

گفتار اینکه فرمود برگرد بسوی پروردگارت معنای او همان گفتار ابراهیم علیه السلم است که فرمود: من بسوی خدا می روم که البته هدایتم خواهد کرد.

و معنی گفتار موسی علیه السلام که گفت:

ص: 310


1- آیه 83 و 84 سوره طه
2- ذاریات 50

اینک قوم از پی من هستند و من خود برای خشنودی تو تعجیل کرده و بر آن ها مقدم جستم. «یعنی من که می دانم خداوند منزه از مکان است. و این قوم نادان گفتند برو بسوی خدایت در وعده گاه «وعده گاه یعنی جائی که خداوند با او وعده گذاشته است نه اینکه خدا در آن مکان باشد» یا اینکه می گفتند برو خدایت را بیاور یا می گفتند: خدایت را به ما نشان بده ...» و فرمود: معنای قول خداوند که می فرماید: بسوی خدا فرار کنید منظور بروید بسوی حج و خانه خدا حج انجام دهید ای فرزندم. کعبه خانه خداست در روی زمین پس هر که خانه خدا را حج انجام داد و بسوی او شتافت حقیقةً بسوی خدا (بطرف رحمت و لطف) پروردگار قصد کرده و مساجد در روی زمین خانه خدایند

ص: 311

پس کسیکه سعی و تلاش کند بطرف مساجد برود در حقیقت سعی و تلاشش بسوی خدا بوده و قاصد الی الله محسوب میشود و نمازگذار مادامی که در نمازش باشد پس او در مقابل خداوند ایستاده است «نه اینکه خداوند در مکانی مقابل او باشد (العیاذ بالله) بلکه کنایه از این که خداوند در هر حال حیّ و حاضر و تمام حرکات و سکنات ... بندگان خود را در هر حال و شرائط می بیند بدون اینکه برای او فرض شود. او احاطه به همه مکان ها و زمان ها دارد» و اهل موقف عزفات آن ها در مقابل خداوند توقف کرده اند و خداوند متعال بقعهایی در آسمان هایش دارد پس هر کس بسوی بقعه ای از بقعهای خداوند برود حقیقةً بسوی خدا رفته است.

مگر نشنیده ای گفتار خداوند عز و جل را که می فرماید: تَعرُجُ المَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ اِلَیه... (1)

ص: 312


1- معارج 4

فرشتگان و روح بسوی خدا بالا روند ... (بسوی عرش او) و یا گفتار خداوند در قصه عیسی علیه السلام که فرموده: بَل رَفَعَه اللهُ اِلَیهِ وَ کانَ اللهُ عَزیزاً حَکیماً(1) (او را نکشته اند) بلکه او را بسوی خود بالا برد. یعنی عیسی علیه السلام در آسمان است و الان هم زنده می باشد یا گفتار خداوند « در مورد اعمال بندگان » که می فرماید:

یَصعَدُ الکَلِمُ الطَّیبُ وَ العَمَلُ الصّالحُ یَرفَعُهُ ...(2) بسوی خدا بالا رود و عمل نیک خالص آن را بالا برد ... (3)

14- رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم صد و بیست بار معراج رفتند

عَن اَبی عَبد الله علیه السلام قال: عُرجَ النَّبی صلی الله علیه و آله و سلّم مأة و عشرین مرّة ما مِن مرّة الاوقد اوصی الله

ص: 313


1- نساء 158
2- فاطر 10
3- علل الشرایع ج 1 ص 133 - مالی صدوق ج 2 ص 458

عزّ و جلّ فیها النَّبیّ صلی الله علیه و اله بالولایة لعلی و الائمة علیهم السلام اکثر مما اوصاه بالفرائض(1)

امام صادق علیه السلام فرمود: پیغمبر صلی الله علیه و اله یکصد و بیست بار بمعراج رفت و در هر باره دوستی علی علیه السلام و امامان علیهم السلام بیش از واجبات دیگر باو سفارش نمود.

15- بهشت و جهنم بر رسول خدا صلی الله علیه و اله عرضه شد و مطالبی بر در آن ها نوشته بود.

روی عبد الله بن مسعود قال: قال رسول لله لمّا اُسرِئَ بی الی السماء امر بِعَرض الجنةِ وَ النار علیّ فَرَأیتُهُما جمیعاً و رَأیتُ الجنَّةَ

ص: 314


1- خصال ج 2 ص 388

و الوانُ نَعیمها و رایتُ النّارَ و الوانَ عَذابِها فَلَمّا رَجعتُ قال لی جبرئیل علیه السلام: قَرَأت یا رَسُول الله ما کانَ مَکتُوباً علی اَبوابِ الجَنَّة و ما کانَ مَکتُوباً علی اَبواب النّارِ فَقلتُ لا- یا جَبرائیل فقال: اِنَّ لِلجَنَّة ثَمانِیَةَ اَبوابٍ علی کُلِّ بابٍ مِنها اَربَعُ کَلِماتٍ کُلُّ کَلِمَةٍ مِنها خیرٌ مِنَ الدُّنیا وَ ما فیها لِمَن تَعَلَّمُها وَ عَرِفَها فَقُلتُ یا جَبرائیلِ اِرجِع مَعی لِأَقرَئها فَرَجَعَ مَعی جَبرئیل فَبَدَأَ بِاَبوابِ الجَنَّة فَاِذاً عَلَی البابِ الاوّلِ مَکتوبٌ لا اِله اِلاّ الله مُحَمَّدٌ رَسُولُ الله صلی الله علیه و آله و سلّم عَلیٌّ وَلیُّ الله لِکُلِّ شَیءٍ جُلیَةٌ وَ حِلیَةُ طیبِ العَیشِ فی الدُّنیا اَربَعُ خِصالٍ

ص: 315

اَلقَناعَةُ و نَبذُ الحِقدِ وَ ترکُ الحَسَدِ وَ مُجالَسَتَهُ اَهلِ الخَیر

وَ علی الباب الثانی مَکتُوبٌ لا اِله اِلاّ اللهُ مُحَمَّدٌ صَلَّی الله عَلَیهِ وَ آلِهِ و سلّم رَسُولُ الله علیٌّ ولیُّ الله لِکُلِّ شیءٍ حِلیَةٌ و حِلیَةُ السُّرورِ فِی الاخِرَة اَربَعُ خِصالٍ مَسحُ رَأسِ الیَتیم وَ التَعَطُّفُ عَلَی الاَرامِلِ وَ السَّعُی فی قضاءِ حَوائِجِ المُسلِمینَ و تَفَقُّدُ الفُقَراءِ وَ المَساکین وَ عَلَی البابِ الثالِث مَکتوبٌ لا اِله الاّ الله مُحَمَّدٌ رَسولُ الله صلی الله علیه و اله علیٌّ وَلیُّ الله (علیه السلام) لِکُلِّ شیءٍ حِلیَة و حِلیةُ الصِّحةِ فِی الدُّنیا اَربَعُ خِصالٍ قُلَّةُ الطّعامِ و قِلّةُ الکَلام و قلّة المنام

ص: 316

و قِلَّة الشَّهوَة وَ عَلَی البابِ الرّابع مَکتُوبٌ لا اِله اِلاّ اللهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ الله عَلیّ وَلیّ الله مَن کانَ یُؤمن بِالله وَ الیَومِ الاخِر فَلیَرُّ والِدَیهِ مَن کانَ یُؤمِن بِاللهِ وَ الیَومِ الاخِر فَلیَقُل خَیراً اَو یَسکُت وَ عَلَی الباب الخامِس مَکتُوبٌ لا اله الا الله مُحَمَّدٌ رَسُول الله صلی الله علیه و آله و سلّم علیٌ ولیُّ الله علیه السلام مَن اَرادَ اَن لایَزُلّ فَلا یَزِلُّ وَ مَن اَرادَ اَن لا یُشتَمَ فَلا یَشتَم و مَن اَرادَ اَن لا یُظلَمَ فَلا یَظلِم وَ مَن اَرادَ اَن یَستَمسَکَ بِالعُروَةِ الوُثقی فَلیَستَمسَکَ بِقَول لا اله الا الله مُحَمَّدٌ رَسُول الله و علی الباب السّادِسِ مَکتُوبٌ لا اله الا الله مُحَمَّدٌ رَسُول الله صلی الله علیه و آله و سلّم عَلیٌّ وَلیُّ الله (علیه السلام)

ص: 317

مَن اَحَبَّ اَن یَکُونَ قَبرُهُ واسِعاً فَسیحاً فَلیَأتِ المَساجِدَ، مَن اَحَبَّ اَن لا تَأکُلَهُ الدّیدانُ تَحتَ الارضی فَلیَکنُسِ المساجِدَ مَن اَحَبَّ اَن لا یُظلَمَ لَحَدُهُ فَلیُنَوِّرِ المَساجدِ مَن اَحَبَّ اَن تَبقِیَ طَرّیاً تَحتَ الاَرضِ فَلیَشتَر بَسطُ المَساجد

وَ عَلَی البابِ السابِع مِنها مَکتُوبُ لا اله الا الله مُحَمَّدٌ رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم عَلِیٌّ وَلِیُّ الله علیه السلام بَیاضُ القَلبِ فی اَربَعَ خِصالٍ فی عیادة المَریضِ وَ ایتاعِ الجَنازَةِ وَ شراءِ اَکفانِ المَوتی وَ اَداء القَرضِ وَ عَلَی البابِ الثامِن مِنها مَکتُوبٌ لا اله الا الله مُحَمَّدٌ رَسُولُ الله صلی الله علیه و آله و سلّم علی ولی الله (علیه السلام) مَن ارادَ الدُّخُولَ مِن هذهِ الاَبوابِ

ص: 318

الثَّمانِیَةَ فَلیَستَمسِک بِاَربَع خِصالٍ بالصَّدَقَةِ وَ السَّخاء وَ حُسنِ الخُلقِ وَ کَفِّ الاذی عَن عِبادِ الله عزّ و جلّ

روایت کرده عبدالله بن مسعود که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: شب معراج بهشت و دوزخ را بامر خدا به من نشان دادند هر دو را دیدم بهشت و نعمت های رنگارنگ و دوزخ و عذاب های گوناگونش را چون برگشتم جبرئیل گفت: یا رسول الله کتیبه سردرهای بهشت را خواندی؟ گفتم نه. گفت: بهشت هشت در دارد بر سر هر دری چهار کلمه نوشته که هر یک برای کسی که بیاموزد و قدر داند از دنیا و آنچه در دنیاست بهتر است.

گفتم: ای جبرئیل برگریدم بخوانیم برگشتیم اوّل درهای بهشت را دیدم بر در اول نوشته بود: لا اله الا الله محمد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم علی ولی الله (علیه السلام)

ص: 319

هر چیز راهی دارد و راه گوارائی زندگی دنیا چهار چیز است. اول: قناعت دوم دل از کینه پاک کردن سوم حسد را کنار گذاشتن چهارم همنشین خیرمندان و نیکان.

بر در دوم نوشته بود: لا اله الا الله محمد رسول الله صلی الله علیه و اله علی ولی الله علیه السلام هرچیزی راهی دارد و راه خوشی در آخرت چهار چیز است 1- دست کشیدن بر سر یتیم 2- محبت کردن با بیوه زنان 3- کوشش در انجام دادن حاجت مسلمان 4- رسیدگی به مستمندان

و بر در سوم نوشته بود: لا اله الا الله محمد رسول الله صلی الله علیه و اله علی ولی الله (علیه السلام): هرچیزی راهی دارد و راه سلامتی در دنیا چهار چیز است کم خوردن کم گفتن کم خوابی و کم شهوتی

و بر در چهارم نوشته بود: لا اله الا الله محمد

ص: 320

رسول الله صلی الله علیه و اله علی ولی الله (علیه السلام) هر که بخداوند و قیامت ایمان دارد به پدر و مادر نیکی کند هر که بخداوند و روز جزا ایمان دارد یا سخن خیر گوید یا خاموش بنشیند

و بر در پنجم نوشته بود: لا اله الا الله محمد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم علی ولی الله (علیه السلام): هر که خواهد ذلت نبیند کسی را ذلیل نکند هر که خواهد دشنام نشود کسی را دشنام ندهد هر که خواهد ستم نکشد ستم نکند هر که خواهد بدست گیره ی محکم چنگ زد بکلمه لا اله الا الله محمد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم متمسک شود و بر در ششم نوشته بود: لا اله الا الله محمد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم علی ولی الله علیه السلام: هر که خواهد قبرش گشاد باشد به مسجدها رفت و آمد کند هر که خواهد بدنش در قبر طعمه ی کرم ها نشود مسجدها را جاروب کند هر که خواهد لحدش تاریک نباشد مسجدها را روشن کند هر که خواهد بدنش در گور تازه

ص: 321

بماند برای مساجد فرش تهیه کند

و بر در هفتم از بهشت نوشته بود: لا اله الا الله محمد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم علی ولی الله (علیه السلام): سفیدی قلب در چهار چیز است 1- در عیادت مریض 2- در تشییع جنازه 3- در خرید کفن برای مردگان 4- اداء کردن قرض

و بر در هشتم از بهشت نوشته بود: لا اله الا الله محمد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم علی ولی الله (علیه السلام): هر که خواهد داخل شود از این هشت در بهشت پس چنگ زند به چهار خصلت. به صدقه دادن و سخی بودن و خوش خلق بودن و آزار نکردن به بندگان خدای عزّ و جلّ.

ثُمَّ جِئنا اِلَی النّار فَاذاً عَلی البابِ الاوبل مِنها مَکتُوبٌ ثَلثُ کَلِماتٍ لَعَنَ اللهُ الکاذِبینَ لَعَنَ اللهُ الباخِلین لَعَنَ اللهُ الظالِمینَ

ص: 322

وَ عَلی الباب الثّانِی مِنها مَکتُوبٌ مَن رَجا الله سَعِدَ وَ مَن خافَ الله اَمِنَ و الهالک المَغرور مَن رَجا سِوَی الله وَ خافَ غَیرُهُ وَ علی البابِ الثّالِث مِنها مَکتُوبٌ مَن اَرادَ اَن لا یَکُونَ فی القِیامَة عُریاناً فَلیُکسِ الجُلُودَ العارِیَة وَ مَن اَرادَ اَن لا یَکُونَ عطشاناً فِی الیَومِ القِیامَة فَلیَسقِ العَطشان فِی الدُّنیا وَ مَن اَرادَ اَن لا یَکُونَ جائعاً فِی القیامَة فالیطعم الجائع فی الدُّنیا وَ عَلی البابِ الرّابِعِ مِنها مَکتُوبٌ اَذَلَّ اللهُ مَن اَهانَ الاِسلامَ اَذَلَّ اللهُ مَن اَهانَ اَهلَ بَیتِ نبیِّ الله اَذَلَّ اللهُ مشن اَعانَ الظالِمینَ عَلی ظُلمِ المَخلُوقینَ

وَ عَلَی البابِ الخامِس مِنها مَکتُوبٌ لا تَتَّبِعِ الهَوی فَاِنَّ الهَوی یُجانِبُ الایمان وَلا تَکثِر مَنطِقَکَ

ص: 323

فیما لایعینک فشقط مِن عین ربّک وَلا تَکُنُ عَونا لِلظّالِمینَ فَاِنَّ الجَنَّة لَم تُخلَق لِلظّالِمینَ وَ عَلَی البابِ السّادِس مِنها مَکتُوبٌ اَنَا حَرامٌ عَلَی المُجتَهِدینَ اَنَا حَرامٌ عَلَی المُتَصَدِّقین اَنَا حَرامٌ عَلَی الصائِمینَ

وَ عَلی البابِ السّابِعِ مِنها مَکتُوبٌ حاسِبُوا اَنفُسَکُم قَبلَ اَن تُحاسِبُوا وَ بَخَوا اَنفُسَکُم قَبلَ اَن تُوبِخُوا وَادعُوا الله قَبلَ اَن تردوا فلا تقدروا علی ذلک(1)

فرمود : سپس به سراغ جهنم آمدیم بر در اول سه جمله نوشته بود لعنت خدا بر دروغگویان لعنت خدا بر بخیل ها لعنت خدا بر ستمگران بر در دوم نوشته بود: هر که بخدا امیدوار باشد سعادت یابد. هر که از خدا بترسد ایمن شود مغرور کسی است که بغیر خدا امید بندد.

ص: 324


1- مواعظ العددیه ص 336 - احقاق الحق ج 4 ص 28 - 130

و از غیر خدا بترسد و بر در سوم نوشته بود هر که خواهد در قیامت برهنه نباشد بدن های برهنه را بپوشاند و هر که خواهد در قیامت تشنه نباشد تشنگان را سیراب کند. هر که خواهد در قیامت گرسنه نباشد گرسنگان را غذا دهد و بر در چهارم نوشته بود خدا ذلیل کند کسی را که به اسلام اهانت کند خدا خوار کند کسی را که باهل بیت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلّم توهین کند خدا ذلت دهد بآنکه ستمگران را در ظلم کمک کند. بر در پنجم نوشته بود بدنبال هوس نرو که هوس از ایمان دور است. زیاده بیهوده مگو که از نظر خدا ساقط خواهی شد. کمک ظالمان مباش که بهشت را برای ستمگران نیافریده اند.

بر در ششم نوشته بود من بر کوشنده گان در راه دین (یعنی کسانی که در انجام دادن آنچه خوشنودی و مرضی خداوند است کوشش می کند و در ترک آنچه که مورد سخط خداوند می باشند سعی می کنند) و بر صدقه دهندگان (در راه خدا) حرامم و بر روزه گیرندگان « در راه خدا و به وظیفه عمل کردن» حرامم

ص: 325

حرامم و بر در هفتم نوشته بود پیش از آنکه بحسابتان برسند خودتان بحسابتان رسیدگی کند.

پیش از آنکه شما را توبیخ و سرزنش کنند خودتان را بخود ملامت و سرزنش نمائید قبل از آنکه بر خدا وارد شوید و قدرت بر دعا نداشته باشید دعا کنید.

16- حوری برای امیر المؤمنین علیه السلام

عن ابی سعید الخدری قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم لیلة اسری بی الی السماء اخذ جبرئیل بیدی فادخلنی الجنة وَ اجلسنی علی درونک من دراینک الجنة فناولنی سفرجلة فانفلقت بنصفن فخرجت منها حوراء کان اشفار عینها مقادیم النسور فقالت السلام علیک

ص: 326

یا احمد السلام علیک یا رسول الله السلام علیک یا محمد فقلت من انت یرحمک الله قالت: اناالراضیة المرضیة خلقنی الجبار من ثلاثة انواع اسفلی من المسک و أعلای من الکافور و وسطی من العنبر و عجنت بماء الحَیَوان قال الجلیل کونی فکنت خلقت لابن عمک و وصیک و وزیرک علی بن ابی طالب علیه السلام (1)

رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمود: شبی که مرا بمعراج بردند و جبرئیل دستم را گرفت و بهشتم برد و بر یکی از مسندهای بهشتم رسانید و یک دانه به من داد(2) و چون او را دو نیم کردم یک حوریه از آن بیرون آمد که مژگان چشمش چون پرهای جلو کرکس بود. به من گفت: درود بر تو ای احمد ای رسول خدا ای محمد گفتم: خدایت مهربان باشد

ص: 327


1- امالی صدوق ج 1 ص 183
2- سفرجل به معنی به گلابی

تو کیستی؟ گفت منم راضیه و مرضیه خدای جبار مرا از سه جنس آفریده پائین تنم از مشک است و بالای آن از کافور و میانه ام از عنبر و با آب زندگی خمیر شدم و حضرت جلیل فرمود باش و من بودم (شدم) و آفریده شدم برای پسر عم و وصی و وزیر ت علی بن ابی طالب علیه السلام

17- بر یکی از ستون های عرش این جملات را نوشته

عن ابی الحمراء قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم رأیت لیلة الاسراء مکتوباً علی قائمة من قوائم العرش انا الله لا اله الا انا وحدی خلقت جنة عدن بیدی محمد صفوتی من خلقی ایَّدتُهُ بعلیّ و نصرتُهُ بعلیّ(1)

ص: 328


1- امالی صدوق ج 1 ص 216

رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمود: شب معراج دیدم بر یکی از ستون های عرض نوشته منم خدا معبودی نیست جز من تنهایم بهشت عدن را بدست خود آفریدم. محمد صلی الله علیه و آله و سلّم برگزیدة خلق من است. او را با علی علیه السلام تأیید کردم و با او یاری نمودم.

18- پیغام و سفارش علی علیه السلام

عن عبد الله بن عباس قال: انّ رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم لما اسری به الی السماء انتهی به جبرئیل الی نهر یقال له النور و هو قول الله عز و جل خلق الظلمات و النور (1) فلما انتهی به الی ذلک النهر قال له جبرئیل علیه السلام یا محمد اعبر علی برکة الله فقد نوّر الله لک بصرک و مدلک امامک فان هذا النهر لم یغبره احد لا ملک مقرّب

ص: 329


1- سوره انعام آیه 1... خَلَقَ السَّماواتِ وَالاَرض وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَالنُّور...

و لا بنی مرسل غیر ان لی فی کل یوم اغتماسة فیه ثم اخرج منه فانقض اجنحتی فلیس من قطرة تقطر من اجنحتی الا خلق الله تبارک و تعالی منها ملکاً مقرباً له عشرون الف وجه و اربعون الف لسان کان لسان یلقط بلغة لا یفقهها اللسان الاخر فعبر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم حتی انتهی الی الحجب خمسائة حجاب من الحجاب الی الحجاب میسرة خمس مائة عام ثم قال: تقدم یا محمد فقال له یا جبرئیل و لم لا تکون معی قال لیس لی اجوز هذا المکان فتقدم رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم ماشاء الله اَن یتقدم حتی سمع ما قال الرب تبارک و تعالی انا المحمود و انت محمد شققت اسمک من اسمی فمن وصلک وصلته

ص: 330

و من قطعک بتکته انزل الی عبادی فاخبرهم بکرامتی ایاک و انی لم ابعث نیّباً الاّ جعلت له وزیراً و انّک رسولی و ان علیّاً وزیرک فهبط رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم فکره ان یحدث الناس بشیءٍ کراهیة ان یتهموه لانهم کانوا حدیثی عهد بالجاهلیة حتی مضی لذلک ستته ایام فانزل الله تبارک و تعالی: فَلَعَلَکَ تارِکُ بَعضَ ما یُوحی اِلَیکَ و ضائقٌ به صدرُکَ (1)فاحتمل رسول الله صلی الله علیه و اله ذلک حتی کان یوم الثامن فانزل الله تبارک و تعالی علیه یا ایُّها الرَّسولُ بَلِّغ ما اُنزلَ الیکَ مِن رَبِّکَ وَ ان لَم تَفعَل فما بَلَّغتَ رِسالَتَهُ و الله یَصمکَ مِنَ النّاس اِنَّ الله لا یَهدی القوم الکافرینَ(2)

ص: 331


1- سوره هود آیه 12
2- مائده 67

فقال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم تهدید بعدوعید لامضین امر الله عزّ و جلّ فان یتهمونی و یکذبونی فهو اهون علی من اَن یعاقبنی العقوبة الموجعة فی الدنیا و الاخرة قال و سلم جبرئیل علی علیٍّ بامرة المؤمنین فقال علی علیه السلام یا رسول الله اسمع الکلام و لا احس الرؤیة فقال یا علیّ هذا جبرئیل اتانی من قبل ربی بتصدیق ما وعدنی ثم امر رسول الله صلی الله علیه و اله رجلا فرجلا من اصحابه حتی سلموا علیه بامرة المؤمنین ثم قال یا بلال ناد فی الناس اَن لا یبقی غداً احد الاّ علیل الاخرج الی غدیر خم فلما کان من الفد خرج رسول الله صلی الله علیه و اله بجماعة اصحابه فحمد الله وَاثنی علیه ثم قال ایها الناس ان الله تبارک و تعالی

ص: 332

ارسلنی علیکم برسالة و انی ضقت بها ذرعاً مخافة ان تتهمونی و تکذبونی حتی انزل الله علیَّ وعیداً بعد وعید فکان تکذیبکم ایای اسیر علی من عقوبة الله ایای اِنَّ الله تبارک و تعالی اسری بی و اسمعنی و قال: یا محمد انا المحمود و انت محمد شققت اسمک من اسمی فمن وصلک وصلتة و من قطعک بتکته انزل الی عبادی فاخبرهم بکرامتی ایاک و انی لم ابعث نبیاً الا جعلت له وزیراً و انک رسولی و انّ علیاً وزیرک ثم اخذ بیدی علیّ بن ابیطالب علیه السلام فرفعها حتی نظر الناس الی بیاض ابطیهما و لم یرقبل ذلک ثم قال ایها الناس انّ الله تبارک و تعالی مولای و انا مولی المؤمنین

ص: 333

فمن کنت مولاه فعلیّ مولاه اللهم وال من ولاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله فقال الشکاک و المنافقون و الذین فی قلوبهم مرض و زیع نَبرِء الی الله من مقالته لیس بهتم و لا نرضی ان یکون علی وزیره هذه منه عصبیة فقال سلمان و المقداد و ابوذر و عمار بن یاسر و الله ما برحنا العرصته حتی نزلت هذه الایة الیَومَ اَکمَلتُ لَکُم دِینَکُم وَ اَتمَمتُ عَلَیکم نِعمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الاِسلام دیناً (1) فکر رسول الله صلی الله علیه و اله ذلک ثلاثاً ثم قال: ان کمال الدین و تمام النعمة و رضی الرب بارسالی الیکم بالولایة بعدی لعلیّ بن ابی طالب علیه الصلوة و علیه السّلام(2)

ص: 334


1- مائده آیه 3
2- امالی صدوق ج 2 ص 354

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: چون مرا بآسمان بردند جبرئیل مرا بنهر نوری رسانید که خدا فرموده خداوند (... آسمان و زمین) ظلمات و نور را ساخته است. و گفت: ای محمد ببرکت خدا از آن بگذر که خدا دیده تو را منور کرد و جلوی تر باز کرد. این نهریست که کسی از آن نگذشته نه فرشته مقربی و نه پیغمر مرسلی تنها من روزی یکبار در آن غوطه ور شوم و برآیم و پرهایم را بتکانم و از آن قطره ای نریزد جز آنکه خدا از آن فرشته مقربی بیافریند که بیست هزار صورت و چهل هزار زبان دانست و یا هر زبانی بلغتی سخن می گفت که زبان دیگر آن را نمی فهمید. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم از آن گذشت تا به حجاب ها رسید که پانصد حجاب بودند و میان هر دو حجابی مسافت پانصد سال بود. سپس جبرئیل علیه السلام گفت: یا محمد پیش برو

ص: 335

فرمود: ای جبرئیل چرا تو با من همراه نیستی؟ گفت: حق ندارم از اینجا پیش روم. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم آنچه را خدا می خواست پیش رفت تا آنجا که شنید خدای تبارک و تعالی می فرمود: منم محمود و توئی محمد نامت را از نام خود باز گرفتم هر که بتو بپیوندد با او می پیوندم و هر که از تو ببرد سرکوبش کنم. فرود شو نزد بندگانم و بآنها از پذیرائی خود که از تو کردم خبر ده. من پیغمبری مبعوث نکردم جز آنکه برایش وزیری مقرر کردم تو رسول منی و علی وزیر تو است. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرود آمد و نخواست آنچه شنیده بمردم بازگوید از ترس آنکه او را متهم کنند چون تازه از جاهلیت درآمده بودند (مردم) تا 6سال گذشت خدای تبارک و تعالی این آیه را (هود 12) فرستاد... شاید تو ترک کنی پاره ای از آنچه بتو وحی شده و سینه ات از آن تنگ است. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم

ص: 336

آن را بر خود هموار کرد تا روز هشتم. این ایه (67 از سوره مائده) رسید. ای رسول ما برسان آنچه را از پروردگارت بتو نازل شده و اگر نرسانی تبلیغ رسالت نکردی. خدایت از مردم نگه می دارد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: تهدیدیست پس از وعده عذاب باید دستور خدا را اجرا کنم و اگر مردم مرا متهم کردند و تکذیب نمودند بر من آسان تر است از اینکه خدا مرا عقوبت سختی کند در دنیا و آخرت گوید: جبرئیل با لفظ امیرالمؤمنین بعلی علیه السلام سلام داد و علی علیه السلام عرض کرد: یا رسول اله کلامی می شنوم و کسی را نبینم؟ فرمودند: این جبرئیل است از جانب خدا آمده برای تصدیق آنچه خدا به من وعده داده.

سپس رسول خدا صلی الله علیه و اله دستور داد مردها پی در پی بر علیّ سلام امیرالمؤمنینی دادند و ببلال گفت: جار زند کسی جز دردمندها نماند

ص: 337

جز اینکه بغدیر خم رود و چون فردا شد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم با اصحابش بیرون رفت و حمد و ثنای الهی بجا آورد و فرمودند: آیا مردم براستی خدای تبارک و تعالی مرا برسالتی نزد شما فرستاده که بسیار نگرانم از آنکه مرا متهم کنید و تکذیب نمائید تا اینکه خدا پیاپی مرا توعید و تهدید نموده و تکذیب شما بر من آسان تر از عقوبت خدا است خدا مرا به معراج برد و فرمود ای محمد من محمودم و تو محمد نامت را از نامم باز گرفتم هر که با تو پیوندد با او پیوندم و هر که از تو ببرد سرکوبش کنم. فرود شو و به بندگانم خبر ده چه احترامی از تو کردم. من هیچ پیغمبری مبعوث نکردم جز آنکه وزیری برای او مقرر کردم. تو رسول منی و علی وزیر تو است.

سپس دو دست علی علیه السلام را بالا گرفت برد تا مردم سفیدی زیر بغل هر دو را نظر کردند و پیش از آن

ص: 338

دیده نشده بود. سپس فرمود: ای مردم براستی خدای تبارک و تعالی مولای منست و من مولای مؤمنانم هر که را من مولا و اقایم علی مولا و آقا است. بار خدایا دوست دار هر که را دوستش دارد و دشمن دار هر که را دشمنش دارد. یاری کن هر که را یاریش کند و وانه هر که را وانهدش. شکاکان ومنافقان و بیمارهای دل و کج دلان گفتند بخدا بیزاریم از این گفتارش این از راه عصیت است.

سلمان و مقداد و ابوذر و عمار یاسر گویندک بخدا از آن عرصه بیرون نرفتیم تا این آیه نازل شد (مائده -3) امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام کردم و اسلام را دین شما پسندیدم. سه بار آن را تکرار کرد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم سپس فرمود براستی کمال دین و تمام نعمت و وصی از طرف پروردگار برسالت مخصوص من نزد شما بولایت علی بن ابی طالب علیه السلام است بعد از من.

ص: 339

19- پیغمبر صلی الله علیه و اله گزارش کار خود را خبر می دهد:

عن ابی عمیر عن ابان بن عثمان عن ابی عبد الله جعفر بن صادق علیه السلام قال: لمّا اسری برسول الله صلی الله علیه و اله الی بیت المقدس حمله جبرئیل علی البراق فاتیا بیت المقدس و عرض الیه مجاریب الانبیاء و صلی بهاورده فمرّ رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم فی رجوعه بعیر لقریش و اذاً لهم ماء فی آنیة و قد اضلوا بعیراً لهم و کانوا یطلبونه فشرب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم من ذلک الماء و اهرق باقیه فلمّا اصبح رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم قال لقریش انّ الله جل جلاله قد اسری بی الی بیت المقدس و اَرانی آثار الانبیاء و منازلهم و انی مررت بعیر لقریش فی موضع کذا و کذا و قد اضلوا بعیراً لهم فشربت من مائهم و اهرقت باقی ذلک فقال ابوجهل قد امکنتکم الفرصة منه فسئلوه کم الاساطین فیها و القنادیل فقالوا یا محمد ان هیهنا نم قد دخل بیت المقدس فصف لناکم اساطینه و قنادیله و محاربیه

ص: 340

فجاء جبرئیل فعلق صورة بیت المقدس تجاه وجهه فجعل یحبرهم بما یسئلونه منه فلمّا اخبرهم قالوا حتی یجیء العیر و نسألهم عما قلت فقال لهم رسول الله صلی الله علیه و آله تصدیق ذلک ان العیر تطلع علیکم مع طلوع الشمس یقدمها جمل اورق فلمّا کان من الغد ینظرون الی العقبة و یقولون هذه الشمس تطلع الساعة فبینما هم کذلک اذا طلعت علیهم السلام العیر حین طلع القرص یقدمها جمل اورق فسألوهم عما قال رسول الله صلی الله علیه و اله فقالوا لقد کان هذا ضل جمل لنا فی موضع کذا و کذا و وضعنا ماءاً فاصبحنا و قد اهریق الماء فلم یزدهم ذلک الا عُتُوّاً(1)امام صادق علیه السلام فرمودند: چون شبانه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم

ص: 341


1- امالی صدوق ج 2 ص 448

را به بیت المقدس بردند جبرئیل علیه السلام با بُراق بدانجا رساند و محراب پیغمبران را باو نشان داد. در آن نماز خواند و او را برگردانید. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم در برگشت بکاروان قریش برخورد که آبی در ظرف داشته و شتری گم کرده بودند و بدنبالش می گشتند. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم از آن آب نوشید و باقی را ریخت. صبح که شد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم بقریش اعلام کرد که وی خدا مرا به بیت المقدس برد و آثار پیغمبران را به من نمود. و در فلان جا بکاروان قریش برخوردم. شتری گم کرده بودند. از آبشان نوشیدم و باقی را بزمین ریختم. ابوجهل گفت: خوب فرصتی بدست شما آمده. او را از شماره ستون ها و قندیلهای مسجد بپرسید. گفتند: ای محمد در اینجا کسی هست که به مسجد بیت المقدس رفته. بما بگو چند ستون و چند قندیل دارد

ص: 342

و چند محراب . جبرئیل علیه السلام آمد و صورت بیت المقدس را برابر او گرفت او همه را برایشان وصف کرد و چون به آن ها گزارش داند گفتند: بماند تا کاروان بیاید و از آنچه گفتی بپرسم. رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمودند: نشانه راستی من این است که کاروان در هنگام برآمدن آفتاب بر شما نمایان شود و جلو آن ها شتر سفیدی باشد. فردا همه پیشواز رفتند و گردنه را زیر نظر داشتند و می گفتند هم اکنون خورشید بر می آید در همین میان کاروان نمایان شد با بر آمدن قرص خورشید و جلو آن ها شتر سپیدی بود و از آن ها راجع به آنچه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم خبر داده بود پرسیدند گفتند: درست است. این عمل انجام شد. در فلان جا شتری از ما گم شد و آبی نهاده بودیم و صبح آب ما ریخته بود. این معجزه جز مزید سرکشی آن ها فایده نداشت.

رجوع شود به ص 527 و ص 412 و 415

ص: 343

20- حوادثی که در معراج دید از عذاب بهشت و جهنم.

دیدن بعضی از انبیاء و واجب شدن پنجاه رکعت و برخورد با موسی علیه السلام

عن عبد الرحمن بن غنم قال: جاء جبرئیل الی رسول الله صلی الله علیه و اله بدابة دون البغل و فوق الحمار رجلاها اطول من یدیها خطویامد البصر فلما اراد النبی صلی الله علیه و آله ان یرکب متنعت فقال جبرئیل علیه السلام انه محمد فتواضعت حتی لصقت بالارض قال فرکب فکلمّا هبطت ارتفعت یداها و قصرت رجلاها و اذا صعدت ارتفعت رجلاها و قصرت یداها فمرت به فی ظلمة الیل علی غیر محملة فنفرت العیر من دفیف البراق فنادی رجل فی آخر العیر غلاماً لَهُ فی اول العیر یا فلان ان الابل قد نفرت و ان فلانة القت حملها و انکسر یدها و کانت العیر لابی سفیان قال: ثم مضی حتی اذا کان ببطن

ص: 344

البلقاء قال: یا جبرئیل قد عطشت فتناول جبرئیل قصعة فیها ماء فناوله فشرب ثم مضی فمرّ علی قوم معلقین بعراقیبهم بکلالیب من نار فقال ما هؤلاء یا جبرئیل فقال هؤلاء الذین اغناهم الله بالحلال فیبتغون الحرام قال: ثم مرّ علی قوم تخلط جلودهم بمخائط من نار فقال: ما هؤلاء یا جبرئیل فقال: هؤلاء الذین یاخذون عذرة النساء بغیر حل ثم مضی فمر علی رجل یرفع حزمة من حطب کلما لم یستطع ان یرفها زاد فیها من هذا یا جبرئیل قال: هذا صاحب الدِّین یُرید ان یقضی فاذا لم یستطع زاد علیه ثم مضی حتی اذا کان بالجبل الشرقی من بیت المقدس و جد ریحا حارة و سمع صوتاً قال: ما هذه الریح یا جبرئیل التی اجدها و هذا الموت الذی اسمع

ص: 345

قال: هذه جهنّم فقال النّبی صلی الله علیه و آله و سلّم اعوذ بالله من جهنّم ثم وجد ریحاً عن یمینه طیّبة و سمع صوتاً فقال: ما هذاه الریح التی اجدها و هذا الصوت الذی اسمع قال هذه الجنة فقال: اسأل الله الجنة قال: ثم مضی حتی انتهی الی باب مدینة بیت المقدس و فیها هرقل و کانت ابواب المدینة تعلق کل لیلة و یؤتی بالمفاتیح و توضح عند رأسه فلّما کانت تلک اللیلة امتنع الباب اَن یتعلق فاخبروه فقال: ضاعفوا علیها من الحرس قال: فجاء رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم فدخل بیت المقدس فجاء جبرئیل الی الصخرة فرفعها فاخرج من تحتها ثلثة اقداح قدحا من لبن و قدحا من عسل و قدحا من خمر فناوله قدح اللبن فشرب ثم تناوله قدح

ص: 346

العسل فشرب ثم ناوله قدح الخمر فقال: قدرویت یا جبرئیل قال: اما انک لو شربته ضلت امتک و تفرقت عنک قال: ثم امّ رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم فی مسجد بیت المقدس بسبعین نبیاً قال: و هبط مع جبرئیل ملک لم یطأ الارض قطّ معه مفاتیح خزائن الارض فقال: یا محمد ان ربک یقرئک السلام و یقول هذه مفاتیح خزائن الارض، وَ اِن شِئت فکن نبیاً عبداً و ان نسئت فکن نبیاً عبداً و ان شئت فکن نبیاً ملکا فاشار الیه جبرئیل علیه السلام ان تواضع یا محمد فقال: بل اکون نبیاً عبداً ثم صعد الی السماء فلمّا انتهی الی باب السماء استفتح جبرئیل فقالوا من هذا قال محمد قالوا نعم المجیء جاء فدخل فما مرعلی ملامن الملائکة الاّ

ص: 347

سلّموا علیه و دعوا له و شیعة مقربوها فمرّ علی شیخ قاعد تحت شجرة و حوله اطفال فقال رسول الله من هذا الشیخ یا جبرئیل؟ قال هذا ابوک ابراهیم قال فما هؤلاء الاطفال حوله قال: هؤلاء اطفال المؤمنین حوله یغذوهم ثم مضی فمر علی شیخ قاعد علی کرسی اذا نظر عن یمینه ضحک و فرح و اذا نظر عن یسیاره حزن و بکی فقال: من هذا یا جبرئیل؟ قال هذا ابوک آدم اذا رآی من یدخل الجنة من ذریّته ضحک و فرح و اذا رآی من یدخل النار من ذریته حزن و بکی ثم مضی فمر علی ملک قاعد علی کرسی فسلم علیه فلم یرمنه من البشر ما رآی من الملائکة فقال: یا جبرئیل ما مررت باحد من الملائکة الا رأیت منه ما احب الا هذا فمن هذا الملک

ص: 348

قال: ما لک خازن اما انه قد کان من احسن الملائکة بشراً و اطلقهم وجها فلمّا جعل خازن النار اطلع فیها اطلاعة «اضطلع فیها اضطلاعة» فرآی ما اعد الله فیها لاهلها فلم یضحک بعد ذلک ثم مضی حتی اذا انتهی حیث انتهی فرضت علیه الصلاة خمسون صلوة قال: فاقبل علی موسی علیه السلام فقال یا محمد کم فرض علی امتک؟ قال خمسون صلوة قال: ارجع الی ربک فسئله اَن یخفف عن امتک قال: فرجع ثم مرّ علی موسی علیه السلام فقال: کم فرض علی امتک قال: کذا و کذا قال فان امتک اضعف الامم ارجع الی ربک فسئله اَن یخفف عن امتک فانی کنت فی بنی اسرائیل فلم یکونوا یطیقون الا دون هذا فلم یزل یرجع الی ربه عز و جل حتی جعلها خمس صلوات قال ثم مرّ علی موسی علیه السلام فقال: کم فرض علی امتک قال خمس صلوات قال ارجع

ص: 349

الی ربک فسئله ان یخفف عن امتک قال قد استحبیت من ربی مما ارجع الیه ثم مضی فمرعلی ابراهیم خلیل الرحمن فتاداه من خلفه فقال: یا محمد اقرء امتک عن السلام و اخبرهم ان الجنة ماؤها عذب و تربتها طیبه فیها قیعان بیض نحرسها سبحان الله و الحمد لله و لا اله ولا الله و الله اکبر و لا حول و لا قوة الا بالله فمرامتک فلیکثروا من غرسها ثم مضی حتی مربعیر یقدمها جمل اورق ثم اتی اهل مکة فاخبرهم بمسیره و قد کان بمکة قوم من قریش قد اتو بیت المقدس فاخبرهم ثم قال آیة ذلک انها تطلع علیکم الساعة عبیرٌ مع طلوع الشمس یقدمها جمل اورق قال فنظروا فاذا هی قد طلعت و اخبرهم انه

ص: 350

قد مربابی سفیان و ان ابله نفرت فی بعض اللیل و انه نادی غلاماً له فی اول العیر یا فلان ان الابل قد نفرت و ان فلانة قد القت حملها و انکسر یدها فسألوا عن الخبر فوجده کما قال النبیّ صل الله علیه و آله(1) جبرئیل علیه السلام برای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم مرکبی آورد کوچکتر از استر و بزرگتر از خر دو پایش بلندتر از دو دستش بود. و هرگامش به اندازه مَدّبصر بود چون پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلّم خواست بر او سوار شود سرباز زد. جبرئیل باو گفت: این محمد است و او فرود آمد تا بزمین چسبید و حضرت بر او سوار شد در سرازیری دستها بلند می کرد و پاها را کوتاه می نمود و در سربالایی بعکس می نمود و در تاریکی شب بر کاروان بارداری رسید و شتران از آواز پر بُراق رم کردند مردی که دنبال کاروان بود بر چاکرش فریاد زد

ص: 351


1- امالی صدوق ج 2 ص 449 - وسائل الشیعه ج 3 ص 7

که جلو کاروان بود که ای فلانی شترها رم کردند و فلات شتر بار خود را انداخت و دستش شکست آن کاروان از ابوسفیان بود و رفتند تا بهموار بلقاء رسیدند. پیغمبر صلی الله علیه و آله گفت: جبرئیل من تشنه ام جبرئیل جام بی باو داد و نوشید و رفت و به جمعی گذشت که از گردن های خود بقلابهای آتشین آویزان بودند. فرمودند: جبرئیل این ها کیانند؟ گفت آن ها که خدا از حلال بی نیازشان نموده و باز هم دنبال حرام می روند سپس بر جمعی گذشت که سیخ آهنین بپوستشان فرو می کردند فرمود: جبرئیل اینها کیانند؟ گفت: اینها کسانیند که به حرامی پرده بکارت زنانی را بردارند. سپس بمردی گذشت که پشته هیزمی را بر می داشت و نمی توانست و باز بر آن می افزود فرمود: این کیست؟ ای جبرئیل عرض کرد این قرض داری است که می خواهد پرداخت

ص: 352

کند و نمی تواند و باز بر آن اضافه می کند از آنجا گذشت و چون بکوه شرقی بیت المقدس گذشت باد گرمی یافت و جنجالی شنید. فرمود: ای جبرئیل این باد و جنجال که می شنوم چیست؟ گفت: این دوزخ است. پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: بخدا پناه از دوزخ از راستش باد خوشی و آوازی شنید و فرمود: این نسیم خنک و آواز چیست؟ جواب داداین بهشت است. فرمود: از خدا خواهان بهشتم و پیش(1) رفت تا بدروازه بیت المقدس رسید که هرقل در آن بود(2) و هر شب درهایش را می بستند و کلید هایش را نزد او می آوردند تا زیر سرش نهد و آن شب در بسته نشد و دستور داد پاسبانان آن را دو برابر کنند. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم به بیت المقدس رفت و جبرئیل آمد و صخره را برداشت و از زیرش سه قدح و ظرف بیرون آمد

ص: 353


1- بهشت و جهنم الان وجود دارند رجوع بروایت 7 ص 46 امالی صدوق شود
2- هرقل لقب پادشاهان روم است

یکی شیر و دیگری عسل و سومی نوشابه می

جبرئیل شیر را به آن حضرت داد نوشید و عسل را داد نوشید و می را داد ننوشید و فرمود: سیراب شدم. جبرئیل گفت: اگر از آن می نوشیدی امتت گمراه می شدند. و از تو جدا می گردیدند. رسول خدا صلی الله علیه و اله بیت المقدس وارد شد و با 70 پیغمبر امامت کرد و فرشته ای با جبرئیل بزمین فرود آمده بود که هرگز گام بر خاک ننهاده و همه کلیدهای گنجینه های زمین را با خود داشت. گفت: ای محمد پروردگارت تو را سلام می رساند و می فرماید: این ها خزائن زمین است و اگر خواهی پیغمبری پادشاه باش. جبرئیل باو اشاره کرد که تواضع پیشه کن و آن حضرت فرمود: من پیغمبری بنده ام سپس بسوی آسمان بالا رفت و چون بدر آسمان رسید جبرئیل علیه السلام گشودن در را خواست گفتند: این کیست؟ گفت:

ص: 354

محمد است و گفتند: چه خوش آمد وارد شد و بهر فرشته ای رسید بر او سلام دادند و برای او و شیعیان مقربان او دعا کردند. به پیرمردی رسیدند که زیر درختی نشسته و گرد او کودکانی بودند پرسید جبرئیل این کیست؟ گفت که: پدرت ابراهیم علیه السلام است. فرمود این کودکان کیانند گرد او؟ گفت: کودکان مؤمنین باشند که بآنها خوراک می دهد. گذشت بشیخی رسید که بر کرسی نشسته و چون براست خود نظر می کند می خندد و شاد است و چون به چپ خود می نرد غمنده شود و گریه کند. گفت: جبرئیل این کیست؟ گفت: پدرت آدم علیه السلام است که چون می بیند اولادش وارد بهشت می شوند می خندد و شاد است و چون بیند کسی بدوزخ می رود از اولدش غمنده و گریان است. از آن گذشت و بفرشته ای رسید که بر کرسی نشسته و بر او سلام کرد ولی آن

ص: 355

خوش روئی فرشتگان دیگر را از خود نشان نداد. فرمود: جبرئیل من بر کدام فرشته ها رسیدم آنچه می خواستم دیدم جز این یکی این فرشته کیست؟ گفت: این مالک دوزخیان است هلا او خوشخوتر خوشروتر فرشتگان بود و چون مالک دوزخیان شد در آن سر می کشید و دید خدا برای دوزخیان چه آماده کرده دیگر خنده بلبش نیامده است و سپس گذشت و رفت تا آنجا رسید که پنجاه رکعت نماز بر او فرض شد و آمد تا به موسی علیه السلام برخورد. موسی علیه السلام باو گفت: ای محمد چند رکعت نماز بر امتت واجب شد؟ فرمود: پنجاه رکعت گفت: برگرد و از پروردگارت درخواست کن تا به آن ها تخفیف دهد. برگشت و باز بموسی علیه السلام عبور کرد و باز پرسید نماز واجب امتت چند نماز شد؟ فرمودند: چنان و چنین گفت: برگرد و تخفیف بگیر. من در بنی اسرائیل

ص: 356

پیغمبر بودم و کمتر از آن را توانایی داشتند و چند بار بخدا مراجعت کردو تخفیف گرفت. تا به پنج نماز رسیدو باز آن را دید و از او پرسید چند نماز بر امتت واجب شد؟ فرمودند: پنج نماز. گفت: برگرد و تخفیف بخواه برای امتت.

فرمودند: از بس در این باره به پروردگار خود مراجعه کردم شرمم می آید از آنجا گذشت بابراهیم خلیل الرحمن علیه السلام برخورد و از دنبالش فریاد کرد ای محمد بامتت از من سلام برسان و بآن ها خبر بده که بهشت آب خوشگوار و خاک خوشبوئی دارد و در آن سرزمین هائی است سپید که در آن ها سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و حول و لا قوة الا بالله کشت می شود. و بامتت بگو بسیار از این نهال در آن ها بکارند سپس گذشت تا بکاروانی رسید که شتر سفیدی جلو آن ها بود و بمکه آمد و باهلش خبر داد

ص: 357

که به معراج رفته در مکه جمعی از قریش بودند که بیت المقدس رفته بودند و آن ها را باوضاع آن خبر داد و فرمودند: نشانه من این است که الساعة با برآمدن آفتاب کاروان می رسد و شتر سپیدی جلو آن ها است. آن ها نگاه کردند و کاروان نمایان شد بآنها گفت: به ابوسفیان عبور کرده و شترانش در نیمه شب رم کردند و بغلامش که جلو کاروان بود فریاد زد فلانی براستی شتران رم کردند و فلانه شتر بارش را انداخت و دستش شکست و از او راجع به این خبر پرسیدند و او تصدیق کرد.

21- هر وقت مشتاق بهشت شود فاطمه دخترش سلام الله علیها را می بوید.

و قال النبی صلی الله علیه و اله لما عرج بی الی السماء اخذ بیدی جبرئیل فادخلی الجنّة فناولنی

ص: 358

من رطبها فاکلته فتحول ذلک نطفة فی صلبی فلمّا هبطت الی الارض واقعت خدیجة فحملت بفاطمة حوراء اِنسیّه فکلما اشتقت الی رائحة الجنة شتمت رائحة ابنتی فاطمه(1)

نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: چون مرا بآسمان بردند جبرئیل دست مرا گرفت و به بهشت برد و از خرمایش بمن داد و خوردم و در صلب من نطفه شد و چون بزمین آمدم با خدیجه علیها السلام مواقعه کردم و بفاطمه علیها السلام حامله شد و فاطمه علیهاالسلام حوراء انسیه است و هرگاه مشتاق بوی بهشت شوم فاطمه علیهاالسلام دخترم را می بویم.

21- درباره علیه علیه السلام سه سفارش کرد

ص: 359


1- امالی صدوق ج 2 ص 461

عن الصادق جعفر بن محمد عن آبائه علیهم السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم لما اسری بی الی السماء عهد الی ربی فی علی علیه السلام ثلاثة کلمات فقال: یا محمد فقلت لبیک ربی فقال ان علیاً امام المتقین و قائد الغر المحجلین و یعسوب المؤمنین(1)

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: چون مرا بآسمان بردند پروردگارم درباره علی علیه السلم بمن سه کلمه سفارش کرد. فرمود: ای محمد گفتم: لبیک ربی فرمود: علی امام متقیان و پیشوای دست و روسفیدان و سرور مؤمنان است.

22- دستور جانشینی علی علیه السلام

عن اسمعیل بن جابر عن ابی جعفر الباقر علیه السلام فی حدیث طویل یقول فیه انّ الله تبارک و تعالی

ص: 360


1- امالی صدوق ج 2 ص 476

لمّا اسری نبیه صلی الله علیه و آله و سلّم قال له: یا محمد انه قد انقضت نبوتک و انقطع اکلک فمن لامتک من بعدک؟ فقلت: یا رب انی قد بلوت خلقک فلم اجد احداً اطوع لی من علی بن ابی طالب علیه السلام فقال عز و جل: ولی یا محمد فابلغه انه رأیة الهدی و امام اولیائی و نور لمن اطاعنی(1) امام باقر علیه السلام درضمن حدیثی طولانی فرمودند: چون خدای تبارک و تعالی پیغمبرش را به معراج برد فرمود: ای محمد چون بنوتت بسر رسید و عمرت تمام شد پس از خودت که را رهبر امتت نمودی؟ گفتم: پروردگارا من آزمایش کردم واز علی بن ابی طالب علیه السلام مطیع تر نیافتم برای خودم خدا فرمود: و برای من هم ای محمد

ص: 361


1- امالی صدوق ج 2 ص 478

نسبت به من هم چنین است ای محمد باو اعلام کن که او پرچم هدایت و پیشوای دوستان من و نور کسانیست که مرا فرمان برند.

23- علی علیه السلام پس از تو حجت من است

عن الصادق جعفربن محمد عن ابیه عن آبائه علیهم السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم لیلة اسری بی الی السماء کلمنی ربی حلّ حلاله فقال: یا محمد فقلت: لبیک ربی فقال: علی حجتی بعدک علی خلقی و امام اهل طاعتی من اطاعه اطاعنی و من عصاه عصانی فانصبه لامتک یهتدون به بعدک (1) رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: شبی که مرا به معراج بردند پروردگارم بمن فرمود: ای محمد!

ص: 362


1- امالی صدوق ج 2 ص 479

عرض کردم: لبیک پروردگارا فرمود: علی پس از تو حجت من است بر خلقم و امام هر که فرمانم برد هر که فرمانش برد فرمانم برده و هر که نافرمانیش کند نافرمانیم کرده. او را امام امت خود کن که پس از تو باو رهبری شوند.

24- علی علیه السلام برای رهبری امت برگزیده شده

عن ابی عبد الله الصادق علیه السلام قال: لمّا اسری بالنبیّ صلی الله علیه و اله و انتهی الی حیث اراد الله تبارک و تعالی ناجاه به جل جلاله فلما ان هبط الی السماء و الرابعة ناداه یا محمد قال: لبیک ربی قال: من اخترت من امتک یکون من بعدک لک خلیفة قال: اختر لی ذلک فتکون انت المختار لی فقال: له اخترت لک خیرتک علی بن ابی طالب علیه السلام (1)

ص: 363


1- امالی صدوق ج 2 ص 591

امام صادق علیه السلام فرمود: چون پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلّم را به معراج بردند رسید بدانجا که خدای تبارک و تعالی خواست پروردگارش جل جلاله با او مناجات کرد تا وقتی به آسمان چهارم برگشت او را ندا کرد ای محمد! عرض کرد لبیک ربی فرمود: کدام نفر از امتت را برگزیدی که پس از تو خلیفه ات باشد؟ عرض کرد تو برگزین برایم که اختیار از تو باشد فرمود: من برایت علی بن ابی طالب علیه السلام را برگزیدم که مختار من است(1)

25- تا زمان عمرش خندان نبود

عن ابی جعفر الباقر علیه السلام قال ان رسول الله صلی الله علیه و اله حیث اسری به الی السماء لم یمر بخلق من خلق الله الا رآی منه ما یحب من البُشر

ص: 364


1- امالی صدوق ج 2 ص 591

و اللطف و السرور به حتی مربخلق من خلق الله فلم یلتفت الیه و لم یقل له شیئا فوجده قاطبا عابسا فقال: یا جبرئیل ما مررت بخلق من خلق الله الا رایت البشر و اللطف و السرور منه الا هذا فمن هذا؟ قال: هذا مالک خازن النار و هکذا خلقه ربه قال: فانی احبّ ان تطلب الیه ان یرینی النار فقال: له جبرئیل ان هذا محمد رسول الله و قد سألنی ان اطلب الیک ان تریه النار قال: فاخرج له عنقاً منها فرآها فلما ابصرها لم یکن ضاحکا حتی قبضه الله عز و جل و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین. (1)مواعظ العددیه ص 349(2)

رسول خدا صلی الله علیه و اله چون به معراج می رفت بخلقی نگذشت جز آنکه همه بدلخواه خرم و شاد و مسرور بودند تا بخلقی از خلق خدا رسید که او را شاد ندید

ص: 365


1- امالی صدوق ج 2 ص 600 امام صادق علیه السلام فرمودند: چهار نفرند که صدای خلایق را می شنوند. نبیّ مکرم حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلّم و حور العین و بهشت و آتش. پس بنده ای نیست بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم صلوات و درود بفرستد الا این که او را به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم می رساند و می شنود و احدی نیست که بگوید: خداوندا از حور العین به ازدواج من درآور. مگر این که می شنوند و می گویند: ای پروردگار ما فلانی ما را خواستگاری کرد پس ما را به ازدواج او در بیاور. و کسی نیست که بگوید خدایا مرا داخل بهشت کن مگر این که بهشت گوید: خدایا او را در میان من سکونت بده. و کسی نیست که به خداوند از شر آتش پناه ببرد. مگر این که آتش گوید: خدایا او را از من پناه بده (و داخل نکن)
2- قال الصادق علیه السلام: اربعة اوتوا سمع الخلائق: النبی و الحورالعین و الجنة و النار فما من عبد یصلی علی النبی و آله او یسلم علیه الا بلغه ذلک و سمعه و ما من احد قال اللهم زوجنی من الحور العین الا سمعنه و قلن یا ربنا ان فلانا قد خطبنا الیک فزوجنا منه و ما من احد یقول اللهم ادخلی الجنه الا قالت الجنة اللهم اسکنه فی و ما من احد ان یستجیر بالله من النار الا قالت النار یا ربنا اعذه منی مواعظ العدیدیه ص 349

به جبرئیل فرمود: من بخلقی نگذشتم جز آنکه شاد و خرم و مسرور بود جز این این کیست؟ گفت: این مالک خازن دوزخ است و خدا او را چنین آفریده فرمود: دوست دارم ازاو بخواهی دوزخ را به من بنماید جبرئیل به او گفت: این محمد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم است و از من خواستهکه از تو بخواهم دوزخ را به او بنمائی؟ گوید: یک گردنی از آن را برآورد و آن را دید و تا خدا جانش را گرفت دیگر نخندید.

26- علی علیه السلام سرپرست و رهبر بندگان خدا می باشد و دین بامام مهدی علیه السلام زنده خواهد شد.

عن عبد الله بن عباس قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم لما عرج بی الی السماء السابقة و منها الی سدرة المنتهی و من السدرة الی حجب النور نادانی ربی جل جلاله یا محمد انت عبدی و انا ربک فلی فاخضع و ایای فاعبدو علیّ فتوکل

ص: 366

و بی فثق فانی قدرضیت بک عبداً و حبیباً و رسولا و نبیاً و باخیک علی خلیفة و بابا فهو حجتی علی عبادی و امام لخلقی به یعرف اولیائی من اعدائی و به یمیز حزب الشیطان من حزبی و به یقام دینی و تحفظ حدودی و تنفذ احکامی و بک و بالائمة من ولده أرحم عبادی و امائی و بالقائم منکم (1) اعمر ارضی بتسبیحی و تهلیلی و تقدیسی و تکبیری و تمجیدی و به اطهر الارض من اعدائی وَ أورثها اولیائی و به اجعل کلمة الذین کفروا بی السفلی و کلمتی العلیا و به احیی عبادی و بلادی بعلمی و له (به) اظهر الکنوز و الذخائر بمشیتی و ایاه اظهر علی الاسرار و الضمائر بارادتی و امده بملائکتی لتؤیده علی انقاذ امری و اعلان دینی ذلک ولیی حقا و مهدی عبادی صدقاً

ص: 367


1- امالی صدوق ج 2 ص 631

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: چون مرا بآسمان هفتم بردند و از آنجا بسدرة المنتهی رساندند و تا بحجاب های نور پروردگارم جل جلاله مرا ندا کرد ای محمد: تو بنده منی و من پروردگار توم برای من تواضع کن و مرا بپرست و بر من توکل کن و به من اعتماد کن که تو را ببندگی پسندیدم و حبیب و رسول و پیغمبر خود ساختم و برادرت علی علیه السلام را خلیفه و باب پسند کردم. او است حجت من بر بندگانم و امام خلقم باو دوستانم از دشمنانم شناخته شوند و باو حزب شیطان از حزب من جدا شود و باو دینم برپا گردد و حدودم حفظ شود و احکامم اجراء گردد و بتو و باو و امامان از فرزندانش ببندگانم رحم کنم و بکنیزانم و بقائم (علیه السلام) از شما زمینم را آباد کنم بتسبیح و تهلیل و تقدیس و تکبیر و تمجیدم و بوسیله او زمین را از دشمنان

ص: 368

خود پاک کنم و بدوستانم ارث دهم و باو کلمه (کلیه) کفار بخودم را پست سازم و کلمه خود را بر افرازم و باو بندگانم و بلادم را زنده کنم و گنج ها و ذخائرش بخواست خودم عیان کنم. او را بر اسرار و درون ها باراده خود مطلع سازم و بفرشتگان خود کمک دهم تا او را برای اجرای امر من و اعلان دینم تایید کنند. او است سرپرست بندگانم بدرستی و رهبر بندگانم براستی

27- سخن امیر المؤمنین علیه السلام بر رد منکر معراج و بهشت و جهنم

روی فی تفسیر النعمانی باسناده عن الصادق قالک قال امیرالمؤمنین علیه السلام و اما الرّد علی من انکر المعراج فقوله تعالی «وَ هُوَ بِالاُفُقِ الاَعلی ** ثُمَّ دَنی فَتَدَلّی ** فکانَ قابَ قَوسَینِ اَو أدنی ** فَأَوحی اِلی

ص: 369

عَبدِهِ ما اَوحی اِلی قَوله: «عِندَها جَنَّةُ المَأوی فسدرة المنتهی فی السماء السابعة ثم قال: سبحانه: «وَسئَل مَن اَرسَلنا مِن قَبلِکَ مِن رُسُلِنا اَجَعَلنا مِن دُونِ الرَّحمانِ آلِهَةً یَعبَدُون(1) و انّما امر تعالی رسوله ان یسأل الرسل فی السماء و مثله قوله: «فَاِن کُنتَ فی شَکٍّ مِمّا اَنزَلنا اِلَیکَ فَاسأَلِ الَّذینَ یَقرَئوُنَ الکِتابِ مّن قَبلِکَ»(2) یعنی الانبیاء (علیهم السلام) هذا کله فی لیلة المعراج

و اما الردّ علی من انکر خلق الجنة و النار فقال تعالی: فقال الله تعالی: عِندَ سِدرَةِ المُنتَهی عِندَها جَنَّةُ المَأوی(3) و قال رسول الله صلی الله علیه و آله دخلت الجنة فرایت فیها قصراً من یاقوت احمریری

ص: 370


1- سوره زخرف آیه 45
2- سوره یونس آیه 94
3- سوره ی نجم آیه ی 14- 15

داخله من خارجه و خارجه من داخله من نور فقلت: یا جبرئیل لمن هذا القصر؟

قال: لمن اطاب الکلام و أدام الصیام و اطعم الطعام و تهجّد بالیل و الناس نیام الخبر(1)

و قال صلی الله علیه و اله لمّا اسری بی الی السماء دخلت الجنة فرأیت فیها قیعان و رأیت فیها ملائکة ینبون لبنة من ذهب و لبنة من فضّة و ربّما امسکوا فقلت لهم: ما بالکم قد امسکتم فقالوا: حتی تحبّینا النفقة فقلت: و ما نفقتکم؟ قالوا: قول المؤمن

ص: 371


1- بحار ج 18 ص 291 للخبر ذیل ترکه المصنف اختصاراً

سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اکبر فاذا قال: بیننا و اذا سکت امسکنا و قال: لمّا اسری بی الی سبع سماواته اخذ جبرئیل بیدی و ادخلنی الجنة و اجلسنی علی در نوک من دراینک الجنة و ناولنی سفر جلة فانفلقت نصفین و خرجت منها حوراء فقامت بین یدی و قالت: السلام علیک یا محمد السلام علیک یا احمد السلام علیک یا رسول الله فقلت: و علیک السلام من أنت؟ قالت: انا الراضیة المرضیة خلقنی الجبار من ثلاثة انواع اعلای من الکافور و وسطی من العَنبر و أسفلی من المسک عَجنت بماء الحیوان قال لی ربی

ص: 372

کونی فکنت و هذا و مثله دلیل علی خلق الجنة و کذا الکلام فی النار(1)

در تفسیر معانی باسناد خود از امام صادق علیه السلام روایت کرده از قول امیر المؤمنین علیه السلام که فرمود: و اما ردّ بر کسی که معراج را منکر است گفتار خداوند متعال است که فرموده: و جبرئیل در افق اعلای آسمان بود سپس نزدیک شد به آن حضرت. پس آویخت خود را تا به آن حضرت راز گوید. پس میان جبرئیل و او فاصله بقدر دو نیمة کمان بود بلکه نزدیک تر و بعضی گفته اند: یعنی محمد در مرتبه قرب معنوی بجناب مقدم احدیت یا قرب صوری بعرش نزدیک شد پس حق تعالی بقرب ملاطفت و رحمت باو نزدیک شد و او را

ص: 373


1- بحار ج 18 ص 293

مورد عنایت و الطاف خاصه خود گردانید مانند دو کس که یک کمان وار در مراتب قرب صوری بک دیگر نزدیک شوند بلکه نزدیک تر پس وحی فرستاد خدا به سوی بنده خود آنچه وحی کرد. نزد سدرة المنتهی است بهشتی که آرامگاه متقیان است.پس سدرة المنتهی در آسمان هفتم است. پس از آن خداوند سبحان فرمود:

ای رسول از رسولانی که پیش از تو فرستادیم بپرس که آیا ما جز خدای یکتای مهربان خدایان دیگری را هم معبود مردم قرار دادیم؟ (زخرف 45)

و همانا خداوند تبارک و تعالی دستور داد برسولش که از رسولان در آسمان بپرسد این مطلب را و نظیر این آیه آیه دیگر است که فرموده: پس هرگاه شک و ریبی از آنچه بتو فرستادیم

ص: 374

در دل داری (1) از پیشینیان خود علماء اهل کتاب بپرس که همانا این کتاب از جانب خدای تو آمد و ابداً در حقانیت آن نباید شک در دل راه دهی (94 زخرف)

یعنی انبیاء علیهم السلام را بپرس که قبل از تو بودند تمام این ها در معراج بود «پس این رد بر منکر معراج است و تمام این قضایا در معراج اتفاق افتاد»

ص: 375


1- این تردید قطعا برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نیست چون او معصوم و وحی به او خطاب می شود او هرگز ریب و شک نداشت زیرا با مقام عصمتش منافات دارد. بلکه منظور از این مطلب برای تنبیه دوستان افراد نزدیک را مخاطب می کنند و سخن را القاء می نمایند بقول عرب «ایاک اعنی واسمعنی یا جاره «بتو می گویم و همسایه تو بشنو»

و اما رد بر منکر بهشت و جهنم: خداوند «برای اثبات بهشت و جهنم» می فرماید: نزد سدرة المنتهی است بهشتی که آرامگاه متقیان می باشد.

و رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمودندک داخل بهشت شدم پس دیدم در او قصری از یاقوت سرخی که درونش از بیرون و بیرونش از درونش نمایان بود از نور

پس گفتم: ای جبرئیل این قصر از آن کیست؟ گفت: برای کسی است که سخن پاک بگوید و مدام روزه باشد و طعام دهد و تهجد شب داشته باشد در آن موقعی که مردم خواب باشند.

و فرمودند: در آن وقتی که مرا به آسمان بردند داخل در بهشت شدم پس در او درختان و باغ های مختلف و پرگیاه دیدم.

ص: 376

و مشاهده نمودم که ملائکه یک خشت از طلا بکار می برند و یک خشت از نقره و گاهی هم توقف می کنند به آنان گفتم: چرا شما گاهی کار می کنید و گاهی دست می کشید از کار در جواب گفتند که: ما منتظریم نفقه و خرجی و مصالح برسد گفتم: نفقه چیست؟ گفتند: گفتار مؤمن است که وقتی می گوید: سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اکبر این نفقه است تا وقتی که ساکت است ما هم از کار کردن دست می کشیم.

و فرمودند در آن شبی که مرا به آسمان هفتم بردند جبرئیل علیه السلام دست مرا گرفت و در بهشت وارد کرد و مرا بر مرکب لباس بهشتی یا فرشی نشاند و در آنجا بمن یک گلابی داد او را دو نیم کردم و یک حوری از آن بیرون شد و در مقابل من ایستاد و گفت: السلام علیک یا محمد

ص: 377

السلام علیک یا احمد السلام علیک یا رسول الله پس من گفتم: و علیک سلام تو کیستی؟ گفت: من راضیه مرضیه هستم که خداوند جبّار مرا از سه نوع آفریده است

بالای مرا از کافور و میان مرا عنبر و پائین مرا مشک قرار داده و مرا به آب زندگانی سرشته است. پروردگارم به من فرمود باش بوجود آمدم (1) مانند این حکایت و همانند او دلیل بر موجودیت بهشت و جهنم است.

ص: 378


1- در تفسیر علی بن ابراهیم یک مطلبی زیاده دارد و آن این است که: فکنت لا خیک علی بن ابی طالب قال: و قال ابو عبد الله علیه السلام کان رسول الله صلی الله علیه و اله یکثر تقبیل فاطمه علیها السلام فغضبت

من ذلک عاشئة فقالت: یا رسول الله انک تکثر تقبیل فاطمة: فقال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم : یا عاشنة انه لما اسری بی الی السماء دخلت الجنة فأدنانی جبرئیل علیه السلام من شجرة طوبی و ناولنی من ثمارها اکلته فلما هبطت الی الارض فجعل الله ذلک الماء فی ظهری فواقعت خدیجة فحملت بفاطمة فما قبلتها الاوجدت رائحة شجرة طوبی منها و مثل ذلک کثیر ذلک مما هو رد علی من انکر المعراج و خلق الجنة و النار

که این جملات حاکی است از علاقه حضرت بدختر گرامی خود حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است و جریان بارداری حضرت خدیجه سلام الله علیها دارد به حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها

ص: 379

صورت علی علیه السلام را دید و امر ازدواج

عن حمران قال: سألت ابا جعفر عن قول الله عز و جل فی کتابه «ثُمَّ دَنا فَتَدَلّی ** فَکانَ قابَ قَوسَینِ اَو اَدنی» قال: ادنی الله عز و جل محمداً نبیّه صلی الله علیه و آله و سلّم فلم یکن بینه و بینه الا فقص من لؤلؤ فیه فراش یتلألأ من ذهب فاری صورة فقیل: یا محمد أتعرف هذه الصورة؟ فقلت هذه صورة علی بن ابی طالب فأوحی الله الیِ أن ازوّجه فاطمة و أتخذه ولیّاً (1) شیخ حسن بی سلیمان روایت کرده است که: حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: چون به معراج

ص: 380


1- بحار ج 18 ص 302 نقل از کتاب المختصر حسن بن سلیمان

رفتم و به مرتبه قاب قوسین او ادنی رسیدم در آن جا صورت علی علیه السلام را دیدم و حق تعالی مرا ندا کرد که: این صورت را می شناسی؟ عرض کردم: بلی این صورت علی بن ابی طالب علیه السلام است. پس حق تعالی وحی فرمود بسوی من که فاطمه علیها السلام را به او تزویج کن و او را خلیفه ی خود گردان.

توصیه هایی در حق حضرت علی علیه السلام و دستور اطاعت او

عن ابی جعفر الباقر علیه السلام قال: لما صعد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم الی السماء صعد علی سریر من یاقوته حمراء مکللة من زبرجدة خضراء تحمله الملائکة. فقال جبرئیل: فقال: الله أکبَر اَللهُ اَکبر أشهد أن لا اله الاّ الله فقال: أشهد أنّ محمداً رسول الله یا محمد أذّن لا اله الا الله فقال: اشهد انّ محمداً

ص: 381

فقالت الملائکة: نشهد أن لا اله الا الله فقال: اشهد انّ محمداً رسول الله فقالت الملائکة: نشهد انّک رسول الله فما فعل وصیّک علیّ؟

قال: خلقته فی امتی قالوا: نعم الخلیفة خلفت اما اِنّ الله عز و جل فرض علینا طاعته ثم صعد به الی السماء الثانیة فقالت الملائکة مثل ما قلت ملائکة السماء الدنیا فلما صعد به الی السماء السابعة لقیه عیسی علیه السلام فسلّم علیه و سأله عن علیّ فقال له خلّفته فی اُمتی قال: نعم الخلیفة خلّقت اما اِنَّ الله فرض علی الملائکة طاعته ثم لقیه موسی علیه السلام و النبیون نبیّ نبیّ فکلّهم یقول له مقالة عیسی علیه السلام ثم قال محمد صلی الله علیه و اله فأین ابی ابراهیم؟ فقالوا له: هو مع اطفال شیعة علیّ فدخل الجنة

ص: 382

فأذا هو تحت الشجرة لها ضروع کفروع البقر فاذا انقلت الفرع من فم الصبّی قام ابراهیم فردّ علیه قال: فسلم علیه و سأله عن علیّ فقال: خلّفته فی اُمتی قال: نعم الخلیفة خلّقت اما اِنَّ الله فرض علی الملائکة طاعته و هؤلاء أطفال الشیعة سألت الله عز و جل أن یجعلنی القائم علیهم ففعل و انَّ الصَّبی لیجزع الجزعة فیجد طعم ثمار الجنة و انهارها فی تلک الجرعة (1)

از امام باقر علیه السلام مرویست که: چون رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم را به آسمان بردند بر سر تختی از یاقوت سرخی که مکلل و مزین به زبرجد سبز بود و ملائکة آن آن تخت را بر من داشتند

ص: 383


1- بحار ج 18 ص 303 نقل از کتاب معراج شیخ صالح ابی محمد حسن (ره) و کتاب المحتضر

پس جبرئیل علیه السلام گفت: ای محمد اذان بگو: حضرت فرمود: الله اکبر الله اکبر پس ملائکه گفتند الله اکبر الله اکبر پس حضرت فرمود: اشهد ان لا اله الله الله. پس ملائکه گفتند: ما هم گواهی می دهیم بانیکه خدا یگانه است پس حضرت فرمود: اشهد انّ محمداً رسول الله. پس ملائکه گفتند: ما هم گواهی می دهیم باینکه تو رسول و فرستاده خدایی.

گفتند پس وصیّ و جانشین خود علی علیه السلام را چکار کردی؟ فرمودندک او را در میان امتم بجانشینی خود گذاشتم: گفتند: خوب خلیفه و جانشینی را در میان امتت گذاشتی آگاه باش که خداوند عز و جل طاعت او را بر ما «گروه ملائکه» واجب کرده. پس از آن به آسمان دوم رفت پس ملائکه

ص: 384

آن آسمان همان مطلب ملائکه آسمان اول را گفتند پس هنگامی که بآسمان هفتم رفت عیسی علیه السلام را ملاقات نمود و بر او سلام کرد و درباره علی علیه السلام از او پرسید فرمود: او را در میان امتم خلیفه قرار دادم. گفت خوب خلیفه ای است که قرار دادی.

(بدان و آگاه باش که) خداوند اطاعت علی علیه السلام را بر ملائکه واجب فرموده.

پس از آن موسی علیه السلام را ملاقات نمود و دیگر انبیاء را همان گفتار عیسی علیه السلام را عرض نمودند. پس از آن فرمود: پس پدرم ابراهیم علیه السلام را نمی بینم در میان انبیاء انبیاء علیهم السلام گفتند: او با اطفال شیعه علی است. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم داخل بهشت گردید و دید در زیر درختی است که

ص: 385

پستان او همانند پستان گاو است و از آن شیر در دهان بچه های شیعه امیر المؤمنین می ریزد. حضرت ابراهیم علیه السلام بلند شد و سلام حضرت را جواب داد و در مورد علی علیه السلام پرسید فرمود: او را در میان امتم خلیفه گردانیدم ابراهیم علیه السلام گفت: خوب خلیفه ای را در میان امتت گذاشتی و آمدی (بدان و آگاه باش) که خداوند اطاعت او را بر گروه ملائکه واجب کرده «همچنانکه بر مردم واجب فرموده» و این بچه های شیعیان علی علیه السلام است من از خداوند درخواست کرده ام که مرا سرپرست آنان قرار دهد و خداوند هم عنایت فرمود: و هر صبی و کودکی که جرعه ای ازاین شیر ها را می نوشد. پس طعم و مزه و میوه های بهشت و نهر و جوی های آن ها را درآن جرعه می چشد.

ص: 386

28- توحید و نبوت و امامت بر تمام درهای آسمان ها نوشته شده بوده

عن جابر بن عبد الله الانصاری قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم لمّا عرج بی الی السماء السابعة وجدت علی کل باب سماء مکتوباً لااله الا الله محمد رسول الله علی بن ابی طالب امیر المؤمنین و لما صرت الی حجب النور رأیت علی کلِّ حجاب مکتوباً: لا اله الا الله محمد رسول الله علی بن اَبی طالب امیر المؤمنین و لمّا صرت الی العرش وجدت علی کلّ رکن من ارکانه مکتوباً: لا اله الاّ الله محمد رسول الله علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین(1)

ص: 387


1- بحار ج 18 ص 304

جابر انصاری روایت کرده که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: چون شب معراج مرا به آسمان هفتم بردند. بر در هر آسمان دیدم نوشته بود «لا اله الا الله محمد رسول الله علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین» چون به حجاب های نور رسیدم بر هر حجابی این را نوشته دیدم و چون به عرش رسیدم بر هر رکن عرش این را نوشته دیدم

29- صورت علی علیه السلام در آسمان پنجم:

قال النبیّ صلی الله علیه و اله لیلة اسری بی الی السماء فبلغت السماء الخامسة نظرت الی صورت علی بن ابی طالب علیه السلام فقلت حبیبی جبرئیل ما هذه الصوره؟ فقال جبرئیل علیه السلام یا محمد اشتهت الملائکة ان ینظروا الی صورة علی فقالوا: ربّنا انّ بنی آدم فی دنیا هم یتمتعون غدوة

ص: 388

و عیشة بالنظر الی علیّ بن ابی طالب حبیب حبیبک محمد و خلیفة و وصیّه و امینه فمتّعنا بصورته قدر ما تمتّع اهل الدنیا به فصوّر لهم صورته من نور قدسه عزّ و جلّ فعلی علیه السلام بین أیدیهم لیلاً و نهاراً یزورونه و ینظرون الیه غدوة و عشیة(1)

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: در شب معراج چون به آسمان پنجم رسیدم صورت علی بن ابی طالب در آنجا مشاهده کردم گفتم ای جبرئیل این چه صورت است؟ گفت: یا محمد ملائکه خواهش کردند که از مشاهده جمال علی علیه السلام بهره مند گردند. عرض کردند: خداوندا

ص: 389


1- بحار ج18 ص 304 - المحتضر 146

فرزندان آدم در دنیا بهره مند می شوند هر بامداد و پسین به مشاهده خورشید جمال علی بن ابی طالب که دوست و محبوب حبیب تو محمد صلی الله علیه و اله است و خلیفه اوست و وصی و امین اوست پس ما را نیز بهره مند فرما بصورت آن حضرت به قدر آنچه اهل دنیا به این سعادت فایز می گردند پس حق تعالی صورت آن حضرت را از نور قدس خود آفرید و صورت علی نزد ایشان است که در شب و روز او را زیارت می کنند و هر بامداد و پسین از مشاهده جملا او متمتع می شوند.

قال: فأخبرنی الاعمش عن جعفربن محمد عن أبیه علیهما السلام قال: فلمّا ضربه اللّعین ابن ملجم علی رأسه صارت تلک الضربة التی فی السماء فالملائکة ینظرون الیه غدوة و عشیة و یلعنون قاتله ابن ملجم فلمّا قتل الحسین

ص: 390

بن علی علیه السلام هبطت الملائکة و حملته حتی اوقفته مع صورة علیّ فی السماء الخامسة فکلما هبطت الملائکة من السماوات من علا و صعدت ملائکة السماء الدنیا فمن فوقها الی السماء الخامسة لزیارة صورة علی و النظر الیه و الحسین بن علی مشخطاً بدمه لعنوا یزید و ابن زیاد و من قاتلوا الحسین بن علی علیه السلام الی یوم القیامة(1)

پس حضرت صادق علیه السلام فرمود: چون ابن ملجم ملعون ضربت بر سر مبارک آن حضرت زد صورت همان ضربت بر آن صورت مقدس ظاهر شد و هر بامداد و پسین که ملائکه آن صورت را زیارت می کنند و بر این ملعون ملجم لعنت می کنند

ص: 391


1- بحار ج 18 ص 304

و چون حسین بن علی علیه السلام شهید شد ملائکه فرود آمدند و آن حضرت را به آسمان بردند تا او را با صورت علی علیه السلام در آسمان پنجم باز داشتند. پس هر فوج از ملائکه که از آسمان ها بالا بزیر می آیند یا از آسمان های زیر به بالا می روند برای زیارت علی علیه السلام و آن امام شهید و بخون آلوده را می بینند یزید و ابن زیاد و جمیع قاتلان آن حضرت را لعنت می کنند و این امر مستمر است تا روز قیامت.

اعمش گفت: حضرت صادق علیه السلام فرمود: این حدیث از علم های محزون مکنون ما است روایت مکن این را مگر بکسی که اهل دین دانی [و اهلیت داشته باشد بر این امر]

30- مکالمه با خدا

ص: 392

عن ابی سعید الخدری عن رسول الله قال: لما اسری بی الی السماء ما سمعت شیئاً قطّ هو أحلی من کلام ربی عز و جل قال: فقلت: یا ربّ اتّخذت ابراهیم خلیلاً و کلّمت موسی تکلیما و رفعت ادریس مکاناً علیاً و آتیت داود زبوراً و اعطیت سلیمان مُلکاً لا یَنبَغی لِاَحَدٍ مِن بَعدِهِ فَماذا لی یا ربّ؟ فقال: جل جلاله: یا محمد اتّخذتک خلیلاً کما اتّخذت ابراهیم خلیلاً و کلمتک تکلیماً کما کلّمت موسی تکلیماً و أعطیتک فاتحة الکتاب و سورة البقره و لم أعطهما نبیاً قبلک و أرسلتک الی أسود اَهل الارض

ص: 393

و أحمرهم و اِنسِهِم و جهنم و لم اُرسل الی جماعتهم نبیاً قبلک و جعلت الارض لک و لامتک مسجداً و ظهوراً و اطعت اُمّتک الفیء و لم اُحلّه لاحد قبلها و نصرتک بالرعب حتی أن عدوّک لیرعب منک و أنزلت سیّد الکیت کلها مهیمناً علیک قرآناً عربیاً مبیناً و رفعت لک ذکرک حتی لا اُذکر بشیءٍ من شرائع دینی الا ذکرت معی(1)

ابی سعید خدری گوید: پیغمبر اکرم صلی الله علیه و اله فرمودند: چون به معراج رفتم هیچ سخن شیرین تر و خوشایند تر از سخن پروردگار خود نشنیدم

ص: 394


1- بحار ج 18 ص 305 - المحتضر 150

پس گفتم: خداوندا! ابراهیم علیه السلام را خلیل خود گردانیدی و با موسی علیه السلام سخن گفتی و ادریس علیه السلام را به مکان بلند بالا بردی و داود علیه السلام را زبور دادی و سلیمان علیه السلام را ملکی دادی که دیگری را سزاوار نباشد. پس به من چه عطا می فرمائی؟ حق تعالی فرمود: ای محمد! تو را خلیل خود گردانیدم چنانکه ابراهیم را خلیل خود گردانیدم. و با تو سخن گفتم چنانکه با موسی سخن گفتم و فاتحة الکتاب و سوره بقره را بتو دادم و به هیچ پیغمبری نداده بودم و تو را بهر سیاه و سفید و سرخ از اهل زمین و به جمیع جن و انس مبعوث گردانیدم و زمین را برای تو امت تو نمازگاه و پاک کننده گردانیدم و غنیمت را برای تو و امت تو حلال کردم

ص: 395

و تو را به ترسی که در دل دشمنان تو افکندم یاری کردم که در دو ماه راه دشمن از تو می ترسد و بهترین کتاب ها را برای تو فرستادم که شاهد بر جمیع کتاب ها است و به لغت عربی است و مجموعه علوم اولین و آخرین است و نام تو را بلند گردانیدم که در هر جا که من مذکور شوم تو با من مذکور شوی(1)

31- مرتبه علو پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم

عن ابی بصیر عن ابی عبد الله علیه السلام قال: لما عرج برسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم انتهی به جبرئیل علیه السلام الی مکان فخلّی عنه فقال له: یا جبرئیل أتخلّنی علی هذه الحال فقال: امضه

فوالله لقد وطئت مکاناً ما وطئه بشروما

ص: 396


1- سخن خدا اینکه کلام ایجاد می کند بوسیله وحی و غیره نه مانند سایر مخلوقات سخن گوید که مسئله تشبیه پیش آمد که سزاوار در خور او نیست

مشی فیه بشر قبلک(1)

کلینی سند خود از حسن از امام صادق علیه السلام روایت کرده است که: چون جبرئیل پیغمبر صلی الله علیه و اله را به معراج برد به مکانی رسید و ایستاد آن حضرت را گفت: بالا برو. حضرت فرمود: ای جبرئیل مرا در چنین حالی تنها می گذاری؟

گفت: با محمد! برو که به مکانی رسیده ای که هیچ بشر قبل از تو به این مکان نرسیده بود و بعد از تو نخواهد رسید.

32- نماز خداوند و رهبری علی

عن القاسم ابن محمد الجوهری عن علیّ بن ابی حمزة

ص: 397


1- بحار ج 18 ص 306 - اصول کافی 1: 444

قال: سأل اَبُو بصیر اَبا عبدالله علیه السلام و أنا حاضر فقال: جعلت فداک کم عرُج برسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم فقال: مرّتین، فأوقفه جبرئیل موقفاً فقال له: مکانک یا محمّد- فلقد وقفت موقفاً ما وقفه ملک قطّ و لا نبیّ- انّ ربّک یصلّی، فقال: یا جبرئیل و کیف یصلّی؟ قال: یقول: سبّوح قدّوس اَنا ربُّ الملائکة والرّوح. سبقت رحمتی غضبی. فقال النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلّم اللّهمّ عفوک عفوک، قال و کان کما قال الله. «قاب قوسین أو أدنی» فقال له أبوبصیر: جعلت فداک ما قاب قوسین أو أدنی؟ قال: ما بین سیتها الی رأسها، قال فکان کما قال بینهما حجاب یتلألأ بخفق ولا أعلمه اِلاّ و قد قال: زبرجد فتطرفی مثل سمّ الابرة اِلی ماشاءالله من نور العظمة-

ص: 398

فقال الله تبارک و تعالی: یا محمّد قال: لبیک ربّی، قال: من لاُمّتک من بعدک؟ قال: الله أعلم. قال: علیّ بن اَبی طالب أمیرالمؤمنین و سیّد المسلمین، و قائد الغرّ المحجّلین، قال: ثمّ قال: قال أبو عبدالله علیه السلام لأبی بصیر: یا ابامحمّد، والله ما جاءت ولایة علیّ من الأرض ولکن جاءت من السماء مشافهة(1)

روزی ابوبصیر، یکی از شاگردان امام صادق علیه السلام از آن حضرت پرسید: ای پسر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم ، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم چند بار معراج (و سیر در ملکوت اعلی) بردند؟ امام صادق علیه السلام فرمود: «دوبار جبرئیل پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم را به معراج بردند-

ص: 399


1- بحار ج 18 ص 306- اصول کافی 1- 441 و 443

1- امام صادق علیه السلام فرمودند: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم در این سیر و سفر به جایی رسید که جبرئیل علیه السلام گفت: همین جا بایست زیرا بجایی آمده ای که هرگز هیچ فرشته و پیغمبری به اینجا نیامده است. همانا پروردگارت در نماز است. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: خدا چگونه نماز می خواند؟ جبرئیل علیه السلام گفت: خداوند می فرماید:

«سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ، اَنَا رَبُّ المَلائِکَةِ وَالرُّوحِ سَبَقَت رَحمَتِی غَضَبِی.

پاک و منزه ام، منم پروردگار فرشتگان و روح که رحمتم بر خشمم پیشی گرفته است(1)

ص: 400


1- سابقاً اشاره شد که بعضی روایات دارد. 12 بار معراج رفته است. مرحوم علامه مجلسی (ره) می گوید این دو روایت منافات نیست، زیرا ممکن است. آن دو بار در مکّه بوده و بقیّه در مدینه یا آن دو بار جسمانی بوده و بقیّه روحانی، یا آن دوبار تا عرش بوده و بقیّه تا آسمان، یا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم اخبار آن دوبار را به مردم ابلاغ کرد و اخبار بقیه را ابلاغ نکرد

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم عرض کرد: اَلّلهُمَّ عَفوَکَ عَفوَکَ خدایا عفو و پذشت تو را، تمنّای عفو و بخشش تو را دارم. سپس امام صادق علیه السلام افزود: پیامبر صلی الله علیه و آله در شب معراج بجایی رسید که به قرب (خاصّ) خدا آن چنان نزدیک شد که فاصله او با آن قرب، به اندازه دو کمان یا کمتر بود ابوبصیر عرض کرد معنی این جمله (قابَ قَوسَین اَو اَدنی) چیست؟

امام صادق علیه السلام فرمود: یعنی به اندازه وسط انحنای کمان (روبروی دستگیره کمان) تا سرش «یعنی نصف کمان» آنگاه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم نور عظمت الهی را از کمترین درجه تا بالاترین درجه مشاهده کرد... خداوند فرمود: «ای محمّد!» پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم عرض کرد:

لبَّیکَ! ای پروردگارم

خداوند فرمود: رهبر امّتت بعد از تو کیست؟

ص: 401

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم عرض کرد: خداوند داناتر است. خداوند فرمود: «او امیرمؤمنان و سرور مسلمانان و پیشوای روسفیدان، علیّ بن ابی طالب علیه السلام است.» در این هنگام امام صادق علیه السلام به ابوبصیر فرمود: وَاللهِ ما جائَت وَلایَةُ عَلیٍّ علیه السلام مِنَ الأَرضِ وَلکِن جائَت مِنَ السَّماءِ مُشافِهَةً:

سوگند به خدا مقام ولایت و رهبری علی علیه السلام از زمین نیامده بلکه شفاها از آسمان رسیده است.

33- نماز جماعت در بیت المعمور

عن اَبی جعفر علیه السلام قال: لمّا اُسری برسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم اِلی السماء فبلغ البیت المعمور و حضرت الصلاة فأذّن جبرئیل و اَقام، فتقدّم رسول الله صلی الله علیه و آله وصفّ الملائکة والنّبیون خلف محمّد صلی الله علیه و آله و سلّم بحار ج 18 ص 307- اصول کافی 2: 353.

ص: 402

امام باقر علیه السلام فرمود: هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم در شب معراج به آسمان عروج کرد. به «بیت المعمور» رسید وقت نماز شد. جبرئیل اذان و اقامه گفت. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم به جلو ایستاد. فرشتگان و پیامبران در پشت سر، صف کشیدند و اقتدا نمودند و نماز پرشکوه جماعت در آنجا به امامت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله برگزار گردید.

34- جنگ با ولیّ خدا جنگ با اوست

عن ابی عبدالله علیه السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم لقد أسری ربّی بی فأوحی الیّ من وراءِ الحجاب ما اوحی و شافهنی اِلی اَن قال لی: یا محمّد من اَذلّ لی ولیّاً فقد اَرصدلی بالمحاربة و من حاربنی حاربّته، قلت: یا ربّ و من ولیّک هذا؟ فقد علمتُ أنّ من حاربک حاربتهُ قال: ذاک من أخذت میثاقه لک-

ص: 403

و اوصیک و لذّریّتکما بالولایة(1)

از امام صادق علیه السلام مرویست که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم پروردگارم مرا به معراج بردند پس به من وحی فرمود آنچه که بسوی من وحی کرد از پشت حجاب ها- و مرا مشافهةً خطاب کرد که ای محمّد کسی ولیّ مرا خوار کند با من بجنگ و محاربه برخواسته و کسی که با من محاربه کند با او محاربه می کنم. گفتم: پروردگارا ولیّ تو کیست؟ تا اینکه بدانم محاربه او محاربه توست.

فرمود: آن کسی از او پیمان گرفتم برای تو و وصیّی تو و اوصیاء ذریّه شما دو نفر یعنی کسی با تو و اوصیاء تو محاربه کند به محاربه من برخواسته است.

ص: 404


1- بحار ج 18 ص 307 نقل از فروع کافی 1. 83

35- سئوالات نافع از امام باقر علیه السلام

عن اَبی الربیع قال: حججنا مع اَبی جَعفَرٍ علیه السلام فی السنة الّتی کان حجَّ فیها هشام بن عبدالملک و کان معه نافع مولی عمر بن الخطّاب فنظر نافع اِلی اَبی جَعفر علیه السلام فی رکن البیت و قد اجتمع علیه النّاس فقال نافع: یا أمیرالمؤمنین من هذا الذی قد تداکُّ علیه النّاس فقال: هذا نبیّ اَهل الکوفة هذا محمّد بن علی فقال: اشهد لاتیّنه فلأسألنّه عن مسائل لا یجنبی فیها اِلاّ نبیّ أو ابن نبیّ أو وصیّ نبیّ قال: فاذهب الیه وسئله لعلّک تخجله-

ص: 405

فجاء نافع جتّی اتّکأ علی النّاس ثمّ أشرف علی أبی جعفر علیه السلام قال: یا محمّد بن علیّ اِنّی قرأت التوراة والانجیل والزَّبور والفرقان و قد عرفت حلالها و حرامها و قد جئت أسالک عن مسائل لا یجیب فیها اِلاّ نبیّ أو وصیُّ نبیّ أو ابن نبیّ، قال: فرفع اَبوجعفر علیه السلام رأسه فقال: سل عما بدالک فقال: أخبرنی کم بین عیسی و بین محمّد صلی الله علیه و آله و سلّم من سنة؟ قال: اُخبرک بقولی أو بقولک؟ قال: أخبرنی بالقولین جمیعاً، قال اَمّا فی قولی فخمسمائة سنة و أمّا فی قولک فستمأئة سنة

قال: فأخبرنی عن قول الله عزّوجلّ لنبیّه: «وَاسأَل مَن اَرسَلنا مِن قَبلِکَ مِن رُسُلِنا اَجَعَلنا مِن دُونِ الرَّحمنِ آلِهَةً یُعبَدُونَ «سوره زخرف آیه 45»

ص: 406

من الذی سأل محمّداً صلی الله علیه و آله و سلّم و کان بینه و بین عیسی خمسمائة سنة قال: فتلا اَبوجعفر علیه السلام هذه الآیة: «سُبحانَ الَّذی اَسری بِعَبدِه لَیلاً مِنَ المَسجِدِ الحَرامِ اِلَی المَسجِدِ الأقضَی الَّذی بارَکنا حَولَهُ لِنُرِیَهُ مِن آیاتِنا»

فکان من الآیات الّتی اَراها الله تبارک و تعالی، محمّداً صلی الله علیه و آله و سلّم حیث أسری به الی بیت المقدس اَن حشر الله عزّه ذکره الأوّلین والآخرین من النّبیّین والمرسلین ثمّ أمر جبرئیل علیه السلام فأذّن شفعاً وَ اَقام شفعاً و قال: فی اَذانه: حیَّ علی خیر العمل: ثمّ تقدّم محمّد صلی الله علیه و آله و سلّم فصلّی بالقوم فلمّا انصرف

ص: 407

قال لهم: علی ما تشهدون و ما کنتم تعبدون؟ قالوا: نشهد أن لا اِله اِلاّ اللهُ وحده لا شریک له و أنّک رسول الله أخذ علی ذلک عهودنا و مواثقینا

فقال نافع: صدقت یا اَبا جَعفر(1)

ابوالربیع گوید: در خدمت امام باقر علیه السلام به حج رفتم در همان سال که هشام بن عبدالملک در آن سال به حج آمده بود و نافع که از نزدیکان عبدالله بن عمر بن خطاب بود «و یکی از دشمنان اهلبیت علیهم السلام و بلکه چنانچه گویند و از آخر حدیث نیز معلوم می شود یکی از خوارج بود» نیز همراه هشام به حج آمده بود.

ص: 408


1- روضه کافی، ص 173- بحار ص 308

نافع در رکنی خانه کعبه نگریست و امام باقر علیه السلام را مشاهده کرد که مردم اطرافش را گرفته اند. نافع رو به هشام کرده پرسید: ای امیرالمؤمنین «این لقب امیرالمؤمنین علی علیه السلام است نه احدی و نه ستم کاران» این کیست که مردم اطرافش را گرفته و این گونه در اطراف او فشار می آورند؟

هشام گفت: این پیغمبر اهل کوفه محمد بن علی است نافع گفت: نگران مباش که هم اکنون من نزد او می روم و مسائلی از او می پرسم که جز پیغمبر و یاسر پیغمبر و یا وصی پیغمبر کسی نتواند پاسخ دهد. هشام گفت: برو و از او بپرس شاید شرمنده اش سازی.

نافع پیش آمد و همچنان بر مردم تکیه کرد و سر خود را بلند کرده به امام باقر علیه السلام گفت: من کتاب تورات و انجیل و زبور و قرآن را

ص: 409

خوانده ام و حلال و حرامش را به خوبی دانسته ام و اینک آمده ام از تو مسائلی بپرسم که پاسخش را جز پیغمبر یا وصی پیغمبر یا پسر پیغمبر کسی نتواند بدهد.

امام باقر علیه السلام سرش را بلند کرده فرمود: هرچه می خواهی بپرس.

نافع گفت: بگو میان عیسی علیه السلام و محمد صلی الله علیه و آله و سلّم چند سال بودم.

فرمود: مطابق عقیده خودم بگویم یا بر طبق عقیده تو؟

نافع گفت: هر دو عقیده را با هم بگو:

حضرت فرمود: اما به عقیده من 500 سال بوده، ولی به عقیده تو 600 سال.

نافع گفت: پس معنای گفتار خدای عزوجل چیست «که به پیامبرش فرمود»

ص: 410

«و بپرس از رسولانی که ما پیش از تو فرستادیم که آیا غیر از خدای رحمان، خدایانی قرار داده ایم که پرستیده شوند. در صورتی که میان محمد صلی الله علیه و آله و سلّم و عیسی علیه السلام 500 سال وقت فاصله بود. از چه کسی این مطلب را «که خدا فرماید» پرسیده؟

امام باقر علیه السلام این آیه را خواند: «منزه است آنکه شبانگاه بنده خود را از مسجدالحرام تا مسجد اقصی که اطراف آن را برکت داده ایم راه برد تا آیات خویش را بدو بنمایانیم» (سوره اسراء آیه 1) و از جمله آیاتی که خداوند در این راه در بیت المقدس به او نمایاند این بود که خدای عز ذکره تمام پیمبران و مرسلین را از اولین و آخرین محشور فرمود. سپس به جبرئیل علیه السلام دستور داد اذان بگوید. و جبرئیل علیه السلام

ص: 411

نیز (فصول) اذان را جفت جفت و اقامه را نیز به همین نحو جفت جفت گفت(1)

در اذانش «حیّ علی خیرالعمل» نیز گفت «این هم رد بر عامه است که آن را نمی گوید و در اذان صبح به جای آن «الصلوة خیر من النوم» می گویند. سپس محمد صلی الله علیه و آله جلو ایستاد و آنها پشت سرش نماز خواندند و چون نمازش تمام شد رو به آنها کرده فرمود:

شما بچه چیز گواهی می دهید و چه را می پرستید؟ گفتند: ما گواهی دهیم که معبودی جز خدای یگانه نیست که شریک ندارد و «گواهی دهیم که» همانا توئی رسول خدا، و خداوند روی این مطلب از ما عهد و پیمان گرفته است.

ص: 412


1- این جمله ردّ بر عامه (سنی ها) است که فصول اذان را جفت می گویند و اقامه را یکی بیشتر نمی گویند و همین طور در جمله حی علی خیر العمل که در متن ذکر شده

نافع گفت: راست گفتی ای ابا جعفر روایت ادامه دارد.

36- پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم سفر خود را گزارش می دهد.

به سند حسن از امام جعفر صادق علیه السلام روایت کرده است که: در شب معراج جبرئیل براق را برای محمد صلی الله علیه و آله و سلّم آورد و آن حضرت سوار شد و به بیت المقدس رفت و در آنجا دید آنکه از برادران خود از پیغمبران، و چون برگشت از معراج اصحاب خود را خبر داد که: من در این شب به معراج رفتم و وارد بیت المقدس شدم و بر براق سوار شدم و علامت راستی گفتار من آن است که در عرض راه به قافله ابوسفیان رسیدم که از شام می آمدند و بر سر فلان آب فرود آمده بودند

ص: 413

و شتر سرخی از ایشان گم شده بود و از پی آن می گردیدند و آن قافله نزد طلوع آفتاب داخل خواهند شد و شتر سرخی در جلوی آن قافله خواهد بود. پس بعضی از کافران قریش بر سبیل استهزاء گفتند طرفه سوار تند روی است که در یک شب به شام می رود و برمی گردد در میان شما جمعی هستند که شام را دیده اند اگر راست می گوید وصف بیت المقدس و قندیلها و ستون های آن را و کیفیت بازارهای شام را از او بپرسید تا دروغ او بر شما ظاهر گردد. چون پرسیدند جبرئیل صورت شام را در برابر آن حضرت باز داشت و هرچه می پرسیدند حضرت نظر می کرد و جواب ایشان را می فرمود تا آنکه همه جوابها را مطابق آنچه می دانستند شنیدند و ایمان نیاوردند از ایشان مگر اندکی. پس حق تعالی این آیه را فرستاد: «وَ ما تُغنِی الآیاتُ

ص: 414

وَالنُّذُرُ عَن قَومٍ لا یُؤمِنُونَ»(1) یعنی: «نفع نمی بخشد آیات و معجزات و ترسانندگان جماعتی را که ایمان نیاوردند(2)

37- عن اَبان بن عثمان عن اَبی عبدالله علیه السلام قال: لمّا اُسری برسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم أصبح فقعد فحدّثهم بذلک فقالوا له: صف لنا بیت المقدس، قال فوصف لهم و اِنّما دخله لیلاً فاشتبه علیه النعت، فأتاه جبرئیل فقال: انظر ههنا فنظر اِلی البیت فوصفه و هو ینظر اِلیه، ثمّ نعت لهم ما کان من عیرلهم فیما بینهم و بین الشام، ثمّ قال: هذه عیر بنی فلان تقدم مع طلوع الشمس یتقدّمها جمل أورق أو اَحمر، قال: و بعثت قریش رجلاً علی فرس لیردّها، قال و بلغ مع طلوع الشمس، قال قرظة بن عبد عمرو: یا لهفا أن لا أکون لک جذعاً حین تزعم اَنّک أتیت بیت المقدس و رجعت من لیلتک(3) رجوع شود به ص 341 و 344.

ص: 415


1- سوره یونس آیه 101
2- کافی، 8/ 364- 365؛ حیوة القلوب ج 3 ص 736- بحار
3- بحار، ص 309

38- گزارش دیگری به مردم، نشانه معراج

عن عبدالله بن یحیی الکاملیّ، عن اَبی عبدالله فی قول الله عزّوجلّ: «وَ ما تُغنِی الآیاتُ وَالنُّذُرُ عَن قَومٍ لا یُؤمِنُونَ» قال: لمّا اُسری برسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم اتاه جبرئیلَ بالبراق فرکبها فأتی بیت المقدس، فلقی من اِخوانه من الأنبیاء صلوات الله علیهم، ثمَّ رجع فحدَّث أصحابه أنّی أتیت بیت المقدس و رجعت من اللیلة، و قد جاءنی جبرئیل بالبُراق فرکتبها و آیة ذلک أنّی مررت بعیر لأبی سفیان علی ماء لبنی فلان و قد أضلّوا جملاً أحمر و قدهمّ القوم فی طلبه.

فقال بعضهم لبعضی: اِنّما جاء الشام و هوا راکب سریع و لکنّکم قد أتیتم الشام؟ و کیف أسواقها؟ قال: و کان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم اِذا سئل عن الشیء لا یعرفه شقّ علیه حتّی یری ذلک فی وجهه، قال: فبینما هو کذلک اِذ أتاه جبرئیل علیه السلام

ص: 416

فقال: یا رسول الله هذه الشام قد رفعت لک، فالتفت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم فاذا هو بالشام بأبوابها و أسواقها و تجّارها، و قال: أین السائل عن الشام؟ فقالوا له: فلان و فلان فأجابهم رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم فی کلّ ما سألوه عنه، فلم یؤمن منهم اِلاّ قلیل، و هو قول الله تبارک و تعالی:

«و ما تغنی الآیات والنذر عن قوم لایؤمنون»(1) ثم قال اَبو عبدالله علیه السلام نعوذ بالله اَن لا نؤمن بالله و رسوله، آمنّا بِالله و برسوله (ص)(2) رجوع شود به صفحه 412

39- مشخصات بُراق

عَن اَبی جعفر علیه السلام قال: اَتی جبرئیل علیه السلام

ص: 417


1- یونس 101
2- بحار ج 18، ص 310؛ روضه کافی، 364 و 365

رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم بِالبُراق اَصغر من البغل و اَکبر من الحمار مضطرب الاُذنین، عینه فی حافره، و خطاه مدّ بصره، فاِذا انتهی اِلی جبل قصرت یداه و طالت رجلاه فَاذا هبط طالت یداه، و قصرت رجلاه، اَهدب العرف الأیمن له جناحان من خلفه(1)

از امام باقر علیه السلام مرویست که: جبرئیل علیه السلام بُراق را برای حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلّم آورد از استر کوچک تر و از درازگوش درازتر و گوشهایش پیوسته در حرکت بود و دیده هایش در سم، دستهایش کوتاه می شد و پاهایش دراز می شد، و چون از بلندی به نشیب می آمد دستهایش

ص: 418


1- بحار، ج 18، ص 411- روضة الکافی، 376

دراز می شد و پاهایش کوتاه، و موهای یالش بلند و بسیار بود و از جانب راست آویخته بود و دو بال از پی سر داشت.

40- توصیف دیگر براق

ابن بابویه و احمد بن ابی طالب طبرسی به سندهای معتبر از حضرت امام رضا علیه السلام و ابن عباس روایت کرده اند که حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود که: حق تعالی براق را مسخّر من گردانید و آن بهتر است از دنیا و آنچه در دنیا است، و آن حیوانی است از حیوانات بهشت نه بسیار بلند است و نه بسیار کوتاه و روی آن مانند روی آدمیان است و سم آن مانند سم اسبان است و دمش مانند دم گاو است، از دراز گوش بزرگتر

ص: 419

و از استر کوچکتر است. زینش از یاقوت سرخ است و رکابش از مروارید سفید است. و هفتاد هزار مهار دارد از طلا و دو بال دارد مکلّل و مزیّن به مروارید و یاقوت و زبرجد و الوان جواهر و در میان دو دیده اش نوشته شده است: «لا اله الاّ الله وحده لا شریک له، محمد رسول الله» و از جمیع حیوانات خوش رنگ تر است و اگر خدا او را رخصت دهد در یک رفتار دنیا و آخرت را می گردد و طی می کند(1) رجوع شود به صفحه 519.

41- ابن بابویه به روایت دیگر روایت کرده است که حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود که:

ص: 420


1- عیون اخبار الرضا ع 2/ 32 و احتجاج طبرسی 1/ 111 که مقداری تفاوت دارند و مقداری در صفحه 293 گذشت و حیوة القلوب ج 3 ص 720

در روز قیامت من بر براق سوار خواهم شد و روی او مانند روی انسان است و گونه او مانند گونه اسب است و یالش از مروارید بافته است و گوشهایش از زبرجد سبز است و دیده هایش مانند ستاره زهره می درخشد و بدنش را شعاعی هست مانند شعاع خورشید تابان و از سینه او بجای عرق مروارید غلطان جاری است و خلقتش در هم پیچیده است و دستها و پاهایش بلند است و نفسی دارد مانند نفس آدمیان که سخن می شنود و می فهمد(1)

42- و از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام روایت کرده است

که کینه براق ابوهلال است(2)

ص: 421


1- خصال 203- حیوة القلوب ص 720
2- علل الشرایع، 596

43- پاره ای از فرائض در هفت آسمان و علل آن ها

و کلینی و ابن بابویه به سندهای صحیح از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده اند که: چون حق تعالی حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلّم را به آسمان هفتگانه بالا برد در آسمان اول بر او برکت فرستاد و در آسمان دوم فرایض خود را به او تعلیم نمود و در آسمان سوم محملی از نور برای او فرستاد که در آن محل چهل نوع از نور بود از انواری که بر دور عرش الهی می باشد که دیده های نظر کنندگان ناب دیدن آنها ندارد: یکی از آن نورها نور زردی بود که جمیع زردیها از آن زرد شده است و یکی از آنها نور سرخی بود که جمیع سرخیها از آن سرخ شده است و یکی از آنها نور سفیدی بود که جمیع سفیدیها از آن سفید شده است و همچنین سایر نورها به عدد انوار و رنگها

ص: 422

و در آن محمل حلقه ها و سلسله ها و زنجیرها از نقره بود.

پس حضرت را در آن محمل نشاندند و بردند به آسمان اول. چون ملائکه را نظر بر آن انوار افتاد تاب دیدن آنها نیاوردند و به اطراف آسمان گریختند و گفتند: «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّنا وَ رَبُّ المَلائِکَةِ وَالرُّوحِ» و گفتند: چه بسیار شبیه است این نورها به انوار جلال عرش پروردگار ما، پس جبرئیل گفت: «الله اکبر الله اکبر» پس ملائکه ساکن شدند و درهای آسمان گشوده شد و ملائکه جمع شدند نزد آن حضرت و بر او سلام کردند و گفتند: یا محمّد! چگونه است حال برادر تو علی؟ گفت: بخیر است. حال او گفتند: چون او را بینی سلام ما را به او برسان. حضرت فرمود که: شما او را می شناسید؟ گفتند: چگونه او را نشناسیم

ص: 423

و حال آنکه حق تعالی پیمان تو و پیمان او را از ما گرفت در روز الست و ما پیوسته بر تو و بر او صلوات می فرستیم پس حق تعالی در آسمان اول چهل نوع از انواع نور بر محمل آن جناب افزود که هیچ یک از آنها شباهت به نورهای اول نداشت و حلقه ها و زنجیرها بر آن محمل افزود.

و آن حضرت را به آسمان دوم بالا بردند، چون به نزدیک در آسمان دوم رسید ملائکه به اطراف آسمان گریختند و به سجده افتادند و گفتند: «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ المَلائِکَةِ وَالرُّوحِ» چه بسیار شبیه است این نور بنور پروردگار ما پس جبرئیل گفت: «اَشهَدُ اَن لا اله اِلاّ الله اَشهد اَن لا اله اِلاّ الله» چون این صدا را شنیدند ملائکه نزد آن حضرت جمع شدند و درهای آسمان گشوده شد و گفتند: ای جبرئیل این کیست با تو؟ جبرئیل گفت

ص: 424

این محمّد است، گفتند: مبعوث شده است؟ گفت: بلی. حضرت فرمود که: پس ملائکه به سرعت تمام بسوی من دویدند و بر من سلام کردند و گفتند: برادر خود را از ما سلام برسان. گفتم: شما او را می شناسید؟ گفتند: بلی، چگونه او را نشناسیم و حال آنکه حق تعالی پیمان ولایت و اعانت و محبت تو را و او را و شیعیان او را تا روز قیامت از ما گرفت و ما در هر روز پنج نوبت تفحّص شیعیان او می کنیم و به روهای ایشان نظر می کنیم یعنی در وقت نمازها. پس حق تعالی چهل نوع دیگر از انواع نور برای من زیاده گردانید که شباهتی به نورهای سابق نداشت و حلقه ها و زنجیرهای دیگر اضافه نمود.

و چون مرا به آسمان سوم بالا بردند ملائکه

ص: 425

به اطراف آسمان گریختند و گفتند: «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ المَلائِکَةِ وَالرُّوحِ» و گفتند: چه بسیار شبیه است این نورهایه نورهای پروردگار ما. پس جبرئیل گفت: «اَشهَد اَن محمّداً رسول الله اَهد اَن محمّداً رسول الله» ملائکه چون این شهادت را شنیدند به سوی من دویدند و درهای آسمان را گشودند و گفتند: مرحبا بر پیغمبر اول که پیش از همه خلق آفریده شد و از همه افضل است و آخر که بعد از همه پیغمبران مبعوث گردیده است و حاشر که در زمان او قیامت برپا خواهد شد و ناشر که پهن کننده علوم و خیرات و کمالات است در میان خلق یعنی محمد صلی الله علیه و آله و سلّم که خاتم پیغمبران است و مرحبا به علی که

ص: 426

بهترین اوصیاء است: پس ملائکه بر من سلام کردند و از حال سئوال کردند، گفتم: او را در زمین خلیفه خود کرده ام و به جای خود گذاشته ام آیا او را می شناسید؟

گفتند: بلی چگونه او را نشناسیم و حال آنکه در هر سال یک مرتبه به حجّ بیت المعمور می رویم و در آنجا نامه سفیدی هست که در آن نام محمّد و علی و حسن و حسین و امامان فرزندان حسین علیهم السلام و شیعیان ایشان تا روز قیامت نوشته است و ما پیوسته برای برکت دست بر سر ایشان می کشیم. پس باز حق تعالی چهل نوع از انواع نور که شبیه نبودند به نورهای سابق و حلقه ها و زنجیرهای دیگر بر محمل می افزود

ص: 427

و مرا بالا بردند بسوی آسمان چهارم و در آنجا ملائکه سخنی نگفتند و صداهای آهسته می شنیدم که گویا در سینه های ایشان پیچیده بود. و ملائکه به سرعت به سوی من جمع شدند و درهای آسمان را برای من گشودند پس جبرئیل گفت: «حیّ علی الفلاح» ملائکه گفتند: دو صدا است که بیک دیگر مقرونند- به محمد صلی الله علیه و آله و سلّم برپا می شود نماز و به علی (ع) می رسند به فلاح و رستگاری- پس جبرئیل گفت: «قد قامت الصلوة قد قامت الصلوة» ملائکه گفتند: این برای شیعیان علی علیه السلام است که ایشان نماز را چنانکه باید برپا می دارند تا روز قیامت. پس ملائکه پرسیدند: در کجا گذاشتی برادر خود علی را و چه حال دارد او؟

ص: 428

گفتم: شما او را می شناسید؟ گفتند: بلی می شناسیم او را و شیعیان او را و ارواح شیعیان او نورهایند در دور عرش الهی و در بیت المعمور نامه ای از نور هست که در آن از نور نوشته است نام محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین و امامان ذریّت حسین علیهم السلام و نامهای شیعیان ایشان یکی بر آنها زیاد نمی شود و یکی کم نمی شود و آن نامه پیمانی است که بر ما گرفته اند و در هر جمعه آن پیمان را بر ما می خوانند. پس سجده شکر حق تعالی بجا آوردم و در سجده ندای حق تعالی به من رسید که: سر خود را بردار از سجده، چون سر برداشتم دیدم که آسمانها شکافته شده و حجابها از پائین و بالا برداشته شده بود. پس

ص: 429

به من ندا رسید که: بزیر پای خود نظر کن. چون نظر کردم خانه کعبه شما را دیدم که در برابر بیت المعمور بود که اگر از دست خود چیزی می انداختم بر روی کعبه می افتاد. پس ندا رسید ای محمد این حرم است و توئی پیغمبر محترم که حرمت حرم از توست و هرچه در زمین هست در آسمان مثالی و شبیهی دارد. پس پروردگار من مرا ندا کرد. یا محمد دست خود را بگشا تا بگیری از آبی که از ساق راست عرش من می ریزد. پس آب عرش ریخت و دست راست خود را پیش داشتم و آب را گرفتم و به این سبب سنّت شد که آب وضو را بدست راست بردارند. پس ندا رسید که به این خود را بشوی تا آنکه چون انوار عظمت و جلال مرا مشاهده نمائی پاک و مطهر باشی

ص: 430

پس دست راست و چپ خود را تا مرفق بشوی که می خواهی بدستهای خود کلام مرا بگیری و باتری که در دست تو بماند و سر و پاهای خود را تا کعب مسخ کن، امّا مسح سر برای آن است که می خواهم دست رحمت بر سرت کشم و برکت خود را بر تو فرو فرستم.

و امّا مسح پاها برای آن است که می خواهم تو را به مکانی چند بالا برم که کسی پیش از تو پا بر آنجا نگذاشته است و بعد از تو کسی پا بر آنجا نخواهد گذاشت.

این بود علت اذان و وضو و نماز که برای امّت آن حضرت مقرر گردید.

پس حق تعالی ندا کرد: یا محمد! رو به جانب حجرالاسود کن که در مقابل توست و به عدد حجابهای من مرا به بزرگی یاد کن

ص: 431

و «الله اکبر» بگو. به این سبب مقرر شد که افتتاح نماز به هفت «الله اکبر» بکنند زیرا که حجابها هفت حجاب بود و هر مرتبه که آن حضرت یک «الله اکبر» می گفت یک حجاب را طی می کرده و چون سه حجاب را طی کرد به دریائی از دریاهای نور ربّ غفور رسید و چون دو تکبیر دیگر گفت: و حجاب ششم و هفتم را طی کرد به دریای دیگر از درهای نور رسید و به این سبب مقرر شد که سه تکبیر افتتاح را پیاپی بگویند و دعا بخوانند پس دو تکبیر دیگر را پیاپی بگویند و دعا بخوانند پس دو تکبیر دیگر را پیاپی بگویند و دعای توجه بخوانند چنانکه پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلّم به اذان و اقامه و هفت تکبیر افتتاح هفت آسمان

ص: 432

و هفت حجاب عظمت و جلال را طی کرد و به مقام قرب و مخاطبه کریم ذوالجلال رسید و نماز معراج مؤمن است و مؤمن کامل نیز چون چنین کند و تکبیرات هفتگانه را بگوید حجب ظلمانیّه که به سبب خطاها و علائق دنیا میان او و حق تعالی بهم رسیده مرتفع می گردد و به مقام قرب و خطاب با جناب ربّ الارباب می رسد.

پس حق تعالی به آن جناب خطاب فرمود که: اکنون به مقام قرب و وصال من رسیدی پس نام مرا ببر. حضرت گفت: «بسم الله الرحمن الرحیم» و به این سبب در اول سوره «بسم الله» مقرر شد.

پس ندا کرد آن حضرت را که: مرا حمد کن حضرت گفت: «الحمد لله رب العالمین»

ص: 433

و در خاطر خود گفت: «شکراً»

حق تعالی فرمود: بار دیگر مرا نام ببر، چون از خود چیزی به خاطر گذرانیدی. پس بار دیگر گفت: «الرحمن الرحیم» تا آنکه به الهام حق تعالی سوره حمد را تمام کرده و چون «و لا الضّالّین» گفت حضرت در خاطر خود گفت: «الحمد لله ربّ العالمین شکراً» پس حق تعالی خطاب کرد: یا محمّد! چون قرآن را قطع کردی به حمد من بار دیگر نام مرا یاد کن. پس بار دیگر گفت: «بسم الله الرحمن الرحیم» و به این سبب در اول سوره نیز «بسم الله» مقرر شد.

پس ندا رسید که سوره «قل هو الله احد» را بخوان چنانکه بر تو فرستادم که آن سوره مشتمل است بر نعت و وصف من و نسب من یا خلق من چون سوره توحید را خواندم ندا فرمود

ص: 434

که برای عظمت من خم شو و دست بر زانوهای خود بگذار و بسوی عرش من نظر کن. چون چنین کردم نوری از انوار عظمت و جلال حق مشاهده کردم که مدهوش شدم و به الهام الهی گفتم: «سُبحان رَبِّیَ العَظیمِ وَ بِحَمدِهِ» یعنی: «به پاکی یاد می کنم پروردگار عظیم خود را و به حمد و شکر او مشغولم» چون این ذکر را خواندم اندکی به حال خود باز آمدم و دهشت نفس من تسکین یافت تا آنکه به الهام خدا هفت مرتبه این ذکر را گفتم تا به حال خود باز آمدم و به این سبب مقرر شد که این ذکر در رکوع مکرر خوانده شود پس خدا ندا کرد: بسر بردار، چون از رکوع سر برداشتم صدای ملائکه را شنیدم که تسبیح و تهلیل و تحمید حق تعالی می کردند

ص: 435

پس گفتم: «سَمِعَ اللهُ لِمَن حَمِدَهُ» و چون نظر به جانب بالا کردم و نوری عظیمتر از نور اول دیدم که مرغ عقلم پرواز کرد و دهشتم از اول زیادتر شد. پس از دهشت آن حال نزد ملک ذوالجلال به سجده افتادم و رو بر زمین تذلّل نهادم و برای علوّ آنچه دیده بودم به الهام خداوند اعلا هفت مرتبه گفتم: «سُبحانَ رَبِّیَ الاَعلی وَ بِحَمدِهِ» و هر مرتبه که این ذکر را می گفتم قدری از دهشت و حیرت خود را کمتر می یافتم تا آنکه از حالت تحیّر باز آمدم و به کمال معرفت حق فایز گردیدم. پس سر از سجده برداشتم و نشستم تا مرا از آن دهشت و حیرت و گرانی انوار عظمت استرا حتی حاصل شود. پس به الهام حق بار دیگر بجانب بالا نظر کردم

ص: 436

و نوری از آن انوار دیگر رباینده تر مشاهده کردم و بار دیگر بی اختیار نزد خداوند قهّار به سجده افتادم و باز هفت مرتبه «سُبحانَ رَبِّیَ الأعلی وَ بِحَمدِهِ» گفتم و چون قابلیت مشاهده انوار مرا افزون شد بار دیگر سر برداشتم و اندکی نشستم و بسوی آن انوار نگریستم. پس به این سبب دو سجده مقرر شده و نشستن بعد از دو سجده سنّت شد.

پس برخاستم و بار دیگر به خدمت پروردگار خود به بندگی ایستادم و حق تعالی ندا کرد مرا که: بار دیگر سوره حمد بخوان. چون خواندم ندا رسید که: سوره «اِنّا اَنزَلناهُ فی لَیلَةِ القَدرِ» را بخوان که مشتمل است بر بزرگواری تو

ص: 437

و اهل بیت تو تا روز قیامت.

پس بار دیگر رکوع و سجود کردم چنانکه در رکعت اول بجا آوردم و چون خواستم برخیزم حق تعالی مرا ندا کرد که: یا محمّد! یاد کن نعمتهای مرا بر خود و نام مرا ببر. پس به الهام حق تعالی گفتم: «بِسمِ اللهِ وَ بِاللهِ وَ لا اِلهَ اِلاّ اللهُ وَ الأسماءُ الحُسنی کُلُّها لِلّهِ» و چون شهادتین گفتم حق تعالی فرمود: صلوات فرست بر خود و بر اهل بیت خود، گفتم: «صَلَّی اللهُ وَ عَلَیَّ وَ عَلی اَهلِ بَیتی» پس خداوند بر من و اهل بیت من صلوات فرستاد و چون نظر کردم صفهای ملائکه و ارواح پیغمبران را دیدم که در پشت سر من صف کشیده اند. پس حق تعالی مرا ندا کرد

ص: 438

که: سلام کنی بر ایشان. گفتم: «اَلسَّلامُ عَلَیکُم وَ رَحمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ» پس حق تعالی فرمود: یا محمد! منم سلام و تحیت و رحمت و برکات توئی و امامان بعد از تو.

پس خداوند امر فرمود که: بجانب چپ التفات نکنم و اول سوره ای که من بعد از «قُل هُوَ اللهُ اَحَد» شنیدم سوره «»انا انزلناه» بود و چون نماز معراج دو رکعت بود. به این سبب در دو رکعت اول شک و سهو نمی باشد و این نماز ظهر بود و اول نمازی بود که بر آن حضرت واجب شد(1)

ص: 439


1- علل الشرایع 312- کافی 3/ 483، و روایت در این دو مصدر با اندکی تفاوت ذکر شده است بحار ج 18 ص 354- 360

44- صورت قم در آسمان چهارم

روی عن علیّ بن محمّد العسکری علیه السلام عَن اَبیه عن جدّه، عن اَمیرالمؤمنین علیه السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم لمّا اُسری بی اِلی السّماء الرابعةِ نظرت اِلی قبّة من لؤلؤ اَربعة اَرکان و اَربعة اَبواب، کلّها من استبرق أخضر، قلت: یا جبرئیل ما هذه القبّة الّتی لم اَر فی السماء الرابعة أحسن منها، فقال: حبیبی محمّد: هذه صورة مدینة یقال لها قم تجتمع فیها عباد الله المؤمنون ینتظرون محمّداً و شفاعته للقیامة والحساب یجری علیهم الغمّ و الهمّ والأحزان والمکاره، قال: فسألت علیّ بن محمّد العسکریّ علیه السلام متی ینتظرون الفرج؟ قال: اِذ اظهر الماء علی وجه الأرض(1)

ص: 440


1- بحار ص 311- اختصاص: 101 و 102

در کتاب اختصاص از امام علی النّقی علیه السلام روایت کرده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: در شب معراج چون به آسمان چهارم رسیدم در آنجا قبّه ای دیدم که از آن بهتر ندیده بودم و آن چهار رکن داشت و چهار در و همه از استبرق سبز(1) بود. گفتم: ای جبرئیل! این قبّه چیست که در آسمان از آن نیکوتر ندیدم؟ گفت: ای حبیب من! این صورت شهری است که آن را در قم می گویند و بندگان مؤمن خدا در آنجا جمع خواهند شد و انتظار شفاعت محمّد صلی الله علیه و آله و سلّم را در قیامت خداوند کشید.

ص: 441


1- استبرق بکسر همزه و فتح تا وراء دیبا، دیبای بشر، پارچه زری، پارچه ای که با ابراهیم و زر بافته شود در فارسی استبرک و ستبرق هم گفته شده

و برایشان غمها و اندوه ها و المها وارد خواهد شد. راوی گفت: از امام علیه السلام پرسیدم: فرج ایشان کی خواهد بود؟ فرمود: وقتی که آب برای ایشان بر روی زمین ظاهر گردد.

45- مسجد کوفه مصلّی انبیاء است

عن اَبی عبدالله علیه السلام فی حدیث طویل قال: قلت له: اِنّ مسجد الکوفة قدیم؟ قال: نعم، و هو مصلّی الانبیاء صلی الله علیهم، و لقد صلّی فیه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم حین اُسری به اِلی السماء. فقال له جبرئیل علیه السلام یا محمّد اِنّ هذا مسجد أبیک آدم علیه السلام و مصلّی الأنبیاء علیهم السلام فانزل فصلّ فیه، فنزل صلّی فیه ثمّ اِنّ جبرئیل عرج به الی السماء: بحار ص 312، روضة کافی 279- 281

ص: 442

امام صادق علیه السلام در حدیث طولانی فرمودند: (در پاسخ مفصل که گفته بود مسجد کوفه قدیم است) بلی مسجد کوفه محل نماز انبیاء علیهم السلام است و رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در آن نماز خوانده در هنگامی که به آسمان رفت. پس جبرئیل علیه السلام به پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلّم عرض کرد ای محمّد این مسجد پدرت آدم علیه السلام است و محل نماز انبیاء علیهم السلام می باشد. پس پیاده شو (از براق) و در آن نماز بخوان پس پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم پیاده شد نماز خواند پس از آن با جبرئیل علیه السلام به آسمان بالا رفت...

46- هفت قصر در هفت آسمان از علی علیه السلام است

عن زاذان عن سلمان فارسیّ رضی الله عنه قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم لمّا عرج بی الی السماء

ص: 443

الدنیا اِذا اَنا بقصر من فضّة بیضاء علی بابه ملکان، فقلت: یا جبرئیل سَلهُما لمن هذا القصر؟ فأسلهما فقالا: لفتی من بنی هاشم فلمّا صرت فِی السماء الثانیة اِذ اَنا بقصر من ذهب أحمر اَحسن من الأوّل علی بابه ملکان فقلت یا جبرئیل سلهما لمن هذا القصر فسألهما فقالا لفتی من بنی هاشم فلمّا صرت اِلی السماء الثالثة اِذا اَنا بقصر من یاقوتة حمراء علی بابه ملکان فقلت: یا جبرئیل سلهما فسألهما فقالا: لفتی من بنی هاشم.

فلمّا صرت فی السماء الرابعة اِذا اَنا بقصر من ذرّة بیضاء [علی بابه ملکان] فقلت: یا جبرئیل سلهما، فسألهما فقالا: لفتی من بنی هاشم، فلمّا صرت اِلی السماء الخامسة

ص: 444

فأذا اَنا بقصر من درّة صفراء علی بابه ملکان، فقلت: یا جبرئیل سلهما لمن هذا القصر؟ فسألهما فقالا» لفتی من بنی هاشم، فلمّا صرت اِلی السماء السادسة اِذا اَنا بقصر من لؤلؤة رطبة مجوّفة علی بابه ملکان، فقلت: یا جبرئیل سلهما، فسألهما لمن هذا القصر؟ فقالا لفتی من بنی هاشم.

فلمّا صرت الی السماء السابعة اِذا اَنا بقصر من نور عرش الله تبارک و تعالی علی بابه ملکان فقلت: یا جبرئیل سلهما لمن هذا القصر؟

فسألهما فقالا: لفتی من بنی هاشم.

فسرنا فلم نزل ندفع من نور الی ظلمة، و من ظلمة اِلی نور حتّی وقفت علی سدرة المنتهی فاِذا جبرئیل علیه السلام ینصرف. قلت: خلیلی جبرئیل فی مثل هذا المکان! أو فی مثل هذه السدرة تخلفنی و تمضی؟ فقال: حبیبی، و الّذی بعثک

ص: 445

بالحقّ نبیّاً اِنّ هذا المسلک ما سلکه نبیّ مرسل ولا ملک مقرّب. أستودعک ربّ العزّة و مازلت واقفاً حتّی قذفت فی بحار النور فلم تزل الأمواج تفذفنی من نور اِلی ظلمة، و من ظلمة اِلی نور حتّی أو قفنی رَبّی الموقف الذی أحبّ اَن یقضی عنده من ملکوت الرحمان فقال عزّوجلّ:

یا أحمد، فوقفت منتفضاً مرعوباً، فنودیت من الملکوت: یا أحمد، فألهمنی رَبّی فقلت: لبّیک رَبّی وَ سعدیک، ها اَنا ذا عبدک بین یدیک، فنودیت: یا أحمد العزیز یقرأ علیک السلام، قال: فقلت: هوالسلام و الیه یعود السلام، ثمّ نودیت ثانیة یا أحمد، فقلت: لبّیک و سعدیک سیّدی و مولای، قال: یا أحمد آمن الرسول بما اُنزل اِلیه من ربّه والمؤمنون کلّ آمن بالله و ملائکته و کتبه

ص: 446

فألهمنی ربّی فقلت آمن الرسول بما اُنزل اِلیه من ربّه والمؤمنون کلّ آمن بالله و ملائکته و کتبه و رسله فقلت «قد سمعنا و اَطعنا غفرانک ربّنا و إلیک المصیر» فقال الله عزّوجلّ «لا یکلّف الله نفساً اِلاّ وُسعها لها ما کسبت و علیها ما اکتسبت» فقلت: «ربّنا لاتؤاخذنا اِن نسینا أو أخطانا» فقال الله عزّوجلّ: قد فعلت فقلت: «ربّنا ولا تحمل علینا إصراً کما حملته علی الّذین من قبلنا».

فقال: قد فعلت: فقلت «ربّنا ولا تحملّنا ما لا طاقة لنا به واعف عنّا واغفر لنا وارحمنا أنت مولانا فانصرنا علی القوم الکافرین»

فقال الله عزّوجلّ: قد فعلت، فجری القلم بما جری، فلمّا قضیت و طری من مناجات ربّی نودیت: اِنّ العزیز یقول لک: من خلّفت فی الأرض؟

ص: 447

فقلت: خیرها، خلّفت فیهم ابن عمّی فنودیت یا أحمد من ابن عمّک؟ قلت: اَنت أعلم علیّ بن ابی طالب، فنودیت من الملکوت سبعاً متوالیاً. یا أحمد استوص بعلیّ بن اَبی طالب ابن عمّک خیراً ثم قال: التفت، فالتفت عن یمین العرش فوجدت علی ساق العرش الأیمن مکتوباً: «لا اِله اِلاّ أنا وحدی لا شریک لی، محمّد رسولی، اَیَّدته بعلیّ، یا أحمد شققت اسمک من اسمی، اَنا الله المحمود الحمید، وَ أنا الله العلیّ و شققت اسم ابن عمّک علیّ من اسمی یا اَبا القاسم امض هادیاً مهدیّاً، نعم المجئ جئت و نعم المنصرف انصرفت، و طوباک و طوبی لمن آمن بک و صدّقک.

ثمّ قذفت فی بحار النور فلم تزل الأمواج تقذفنی حتّی تلّقانی جبرئیل علیه السلام

ص: 448

فی سدرة المنتهی، فقال لی: خلیلی نعم المجئ جئت و نعم المنصرف انصرفت ماذا قلت؟ و ماذا قیل: لک؟ قال: فقلت: بعضی ماجری، فقال لی:

و ما کان آخر الکلام الّذی اُلقی الیک؟ فقلت له: نودیت یا اَبا القاسم امض هادیاً مهدّیاً رشیداً طوباک. و طوبی لمن آمن بک و صدّقک فقال لی جبرئیلی علیه السلام: أفلم تستفهم ما أراد بأبی القاسم؟ قلت: لا یا روح الله. فنودیت یا اَحمد اِنَّما کنّیتک اَبا القاسم لأنّک تقسم الرّحمة منّی بین عبادی یوم القیامة فقال: جبرئیل علیه السلام هنیئاً مرئیّاً یا حبیبی، والّذی بعثک بالرسالة واختّصک بالنّبوة ما أعطی الله هذا آدمیّاً قبلک.

ثم انصرفنا حتّی جئتنا اِلی السماء السابعة

ص: 449

فاِذا القصر علی حاله، فقلت: حبیبی جبرئیل سلهما من الفتی من بنی هاشم؟ فسألهما فقالا: علیّ بن اَبی طالب ابن عمّ محمّد صلی الله علیه و آله و سلّم فما نزلنا اِلی سماء من السماوات اِلاّ و القصور علی حالها فلم یزل جبرئیل یسألهم عن الفتی الهاشمیّ و یقول کلّهم علیّ بن اَبی طالب(1)

از سلمان فارسی (ره) روایت شده که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: چون در شب معراج مرا به آسمان اوّل بردند قصری دیدم از نقره سفید که دو ملک بر در آن قصر ایستاده بودند. جبرئیل را گفتم: از ایشان بپرس که این قصر از کیست؟ چون پرسید. گفتند: از جوانی است از فرزندان هاشم، چون به آسمان دوم رفتم در آنجا قصری از طلای سرخ دیدم نیکوتر از آن قصر اول

ص: 450


1- بحار ص 312- المحتضر: 148- 150

و بر درِ آن قصر دو ملک ایستاده بودند. جبرئیل را گفتم از ایشان پرسید که: این قصر از کیست؟ گفتند: از جوانی است از فرزندان هاشم.

چون به آسمان سوم رفتم باز قصری دیدم از یاقوت سرخ و دو ملک دیدم بر درِ آن قصر ایستاده بودند جبرئیل را گفتم از ایشان پرسید: این قصر از کیست؟ گفتند: از جوانی است از بنی هاشم و چون به آسمان چهارم رفتم قصری دیدم از درّ سفید و دو ملک بر در آن ایستاده بودند.

پرسیدم: این قصر از کیست؟ گفتند: از جوانی است از فرزندان هاشم. چون به آسمان پنجم رفتم قصری دیدم از درّ زرد و دو ملک بر درش ایستاده بودند. جبرئیل را گفتم از ایشان پرسید: این قصر از کیست؟

گفتند: از جوانی است از بنی هاشم.

و چون به آسمان ششم رفتم قصری دیدم از مروارید

ص: 451

تر و دو ملک بر درش ایستاده بودند. جبرئیل را گفتم از ایشان پرسید: این قصر از کیست؟ گفتند: از جوانی است از بنی هاشم. و چون به آسمان هفتم رفتم قصری دیدم از نور عرش حق تعالی و بر در آن قصر دو ملک ایستاده بودند. جبرئیل را گفتم: که پرسید: این قصر از کیست؟ گفتند: از جوانی است از فرزندان هاشم. پس از آنجا بالا رفتم و پیوسته از نور به ظلمت می رفتم و از ظلمت به نور می رفتم تا به درخت سدرة المنتهی رسیدم و در آنجا جبرئیل از من جدا شد. گفتم: ای خلیل من! در چنین مکانی مرا تنها می گذاری؟

جبرئیل گفت: بحقّ آن خداوندی که تو را براستی فرستاده است این مکان که تو طیّ کردی هیچ پیغمبر مرسل و ملک مقرّب به این مکان نیامده است و مرا یارای آن نیست که از آن

ص: 452

بالاتر بیایم و تو را به ربّ العزّة می سپارم. پس از آنجا به دریاهای نور افتادم و امواج عظمت و جلال مرا از نور به ظلمت و از ظلمت به نور می افکند تا مرا باز داشت خدای رحمان در ملکوت خود در آن مکان که می خواست. پس مرا ندا کرد: ای احمد! بایست در خدمت من، چون ندای حق را شنیدم بر خود بلرزیدم و از خود تهی گردیدم.

پس بار دیگر از ملکوت اعلی ندا رسید: یا احمد عرض کردم: لبّیک ربّی و سعدیک- اینک بنده توام و در خدمت تو ایستاده ام. ندا رسید: خداوند عزیز تو را سلام می رساند. عرض کردم: اوست سلام و از اوست سلام و به سوی او برمی گردد سلام.

بار دیگر ندا رسید: ای احمد، عرض کردم: لبّیک و سعدیک ای سیّد و مولای من

ص: 453

فرمود: «آمَنَ الرَّسولُ بما اُنزل الیه من ربّّه» پس به الهام حق تعالی گفتم: «والمؤمنون کلّ آمنَ باللهِ وَ ملائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ تا: غُفرانَکَ رَبَّنا وَ اِلَیکَ المَصیرُ» سوره بقره، آیه 285

پس حق تعالی فرمود: «لا یُکَلِّفُ اللهُ نَفسًا اِلاّ وُسعَها لَها ما کَسَبَت وَ عَلَیها مَا اکتَسَبَت» پس عرض کردم: «رَبَّنا لا تُؤاخِذنا اِن نَسینا اَو اَخطَأنا تا- فَانصُرنا عَلَی القَومِ الکافِرینَ» سوره بقره، آیه 286.

پس حق تعالی فرمود: آنچه طلب کردی به تو و امّت تو عطا کردم. و چون از مناجات پروردگار خود فارغ شدم ندای حق به من رسید که: کسی را در زمین جانشینی و خلیفه خود کردی؟ عرض کردم: خداوندا! بهترین ایشان را

ص: 454

که پسر عمّ من است بر ایشان خلیفه کردم. پس ندا رسید: یا احمد! کیست پسر عمّ تو؟ عرض کردم: خداوندا! تو بهتر می دانی علی بن ابی طالب را خلیفه خود کردم. پس هفت مرتبه از ملکوت اعلی ندا رسید که: یا أحمد! با علی بن ابی طالب نیکو سلوک کن و حرمت او را رعایت نما. پس ندا فرمود: نظر کن به جانب راست عرش. چون نظر کردم دیدم که به ساق راست عرش نوشته است. خداوند به جز من نیست و شریک ندارم و محمد رسول من است و او را قوّت بخشیدم به علی. ای احمد، نام تو را از نام خود اشتقاق کردم. منم خداوند محمود حمید و توئی محمّد و نام پسر عمّ تو را از نام خود اشتقاق کردم. منم خداوند محمود و اوست علی، ای ابوالقاسم برگرد هدایت کننده و هدایت یافته، نیک آمدی و نیک رفتی خوشا حال تو و خوشا حال کسی که به تو

ص: 455

ایمان آورد و تو را تصدیق نماید.

پس بدریای نور افتادم و موجهای آن دریا مرا فرود آورد. و چون به جبرئیل رسیدم نزد سدرة المنتهی جبرئیل گفت: ای خلیل من، خوش رفتی و خوش آمدی، چه گفتی و چه شنیدی؟ من آنچه گفتنی بود به او گفتم و آنچه نهفتنی بود نهفتم. پس گفت: آخر ندائی که تو را نام گردانید چه بود؟ گفتم: این بود که ای ابوالقاسم! برگرد هدایت کننده و هدایت یافته. جبرئیل گفت: نپرسیدی که چرا تو را ابوالقاسم نام کرد؟ گفتم: نه یا روح الله، ناگاه از ملکوت اعلی ندا رسید: ای احمد! تو را ابوالقاسم کنیت کردم برای آنکه تو رحمت مرا در قیامت میان بندگان من قسمت خواهی کرد. جبرئیل گفت: گوارا باد تو را کرامت پروردگار تو ای حبیب من، سوگند می خورم به آن خداوندی

ص: 456

که تو را به رسالت فرستاده است که این کرامت را به تو داد به احدی قبل از تو نداده است.

پس با جبرئیل برگشتم و چون به آسمان هفتم به نزد آن قصر رسیدم جبرئیل را گفتم که: از آن دو ملک سئوال کن که آن جوان هاشمی که صاحب این قصر است کیست؟

چون سئوال کرد گفتند: علی بن ابی طالب علیه السلام پسر عمّ محمّد است و همچنین به هریک از آن قصرها که رسیدم و جبرئیل سئوال کرد. ملائکه چنین جواب دادند: فاطمه علیها السلام نتیجه ای از درخت طوبی

47- چرا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فاطمه علیها السلام را زیاد می بوسید

عن اَبان بن تغلب عن اَبی عبدالله علیه السلام قال: کان النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلّم یکثر تقبیل فاطمة علیها السلام فعاتبته علی ذلک عایشته، فقالت: یا رسول الله

ص: 457

اِنّک لتکثر تقبیل فاطمة! فقال لها: اِنَّهُ لمّا عرج بی اِلی السماء مرّ بی جبرئیل علی شجرة وبی فناولنی من ثمرها فأکلته، فحوّل الله ذلک ماءً اِلی ظهری فلمّا اَن هبطت اِلی الأرض واقعت خدیجة فحملت بفاطمة، فما قبّلتها اِلاّ وَجدت رائحة شجرة طوبی منها(1)

امام صادق علیه السلام فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم فاطمه علیها السلام را بسیار می بوسید و می بویید. عایشه از علاقه شدید پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم به حضرت زهرا علیها السلام ابراز ناراحتی می کرد و آن را برای خود ناگوار می دانست. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم راز علاقه اش به فاطمه علیها السلام را برای عایشه چنین ترسیم کرد. فرمود: «ای عایشه! هنگامی که در شب معراج مرا به آسمان بردند، در آنجا وارد بهشت شدم

ص: 458


1- بحار، ص 315- المحتضر: 135، عیون اخبار، ج 1، ص 116

جبرئیل علیه السلام مرا نزدیک درخت طوبی برد و از میوه های آن درخت به من داد و از آنها خوردم. خداوند همین میوه ها را در پشتم به آبی تبدیل نمود. پس از بازگشت به زمین، با همسرم خدیجه علیها السلام همبستر شدم. همان هنگام خدیجه علیها السلام به وجود فاطمه علیها السلام حامله شد و از این رو هرگز فاطمه علیها السلام را نبوسیده ام مگر اینکه بوی درخت طوبی بهشت را از وجود او استشمام می نمایم(1)

ص: 459


1- نقول فی زیارتها علیها السلام: وَصَلِّ عَلَی البَتولِ الطّاهِرةِ فاطِمَةَ بِنتِ رَسُولِکَ وَ بَضعَةِ لَحمِهِ وَ صَمیمِ قَلبِهِ وَ فَلَذَةَ کَبِدهِ وَالتَّحِیَّةِ مِنکَ لَهُ وَالتُّحفَةِ مفاتیح الجنان: و درود بر بتول پاک... فاطمه دختر پیامبرت و پاره تن، دل خالص و جگر پاره او و هدیه و تحفه ای که از تو به آن رسید.

48- بوی خوش حضرت زهرا علیها السلام

عن ابن عباس قال: دخلت عایشة علی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم وَ هو یقبل فاطمة، فقالت له: أتحبها یا رسول الله؟ اَما والله لو علمت حبّی لها لازددت لها جبّاً اِنّه لمّا عرج بی الی السماء الرابعة اَذن جبرئیل و اقام میکائیل. ثم قیل لی: ادن یا محمد: فقلت: أتقدم و انت بحضرتی یا جبرئیل؟ قال: نعم انّ الله عزوجل فضل أنبیاءه المرسلین علی ملائکته المقربین و فضلک اَنت خاصة فدنوت فصیلت بأهل السماء الرابعة ثم التفت عن یمین فاذا اَنا بابراهیم علیه السلام فی روضة من ریاض الجنة و قد اکتنفها جماعة من الملائکة ثم انی صرت الی السماء الخامسة و منها الی السادسة فنودیت: یا محمد نعم الاب اَبوک اِبراهیم علیه السلام و نعم الاخ اَخوک علیّ علیه السلام فلمّا صرت الی الحجب أخذ جبرئیل علیه السلام بیدی فأدخلنی الجنّة. فاذا بشجرة من نور فی أصلها ملکان

ص: 460

یطوفان الحُلَل والحُلی، فقلت حبیبی جبرئیل لمن هذه الشجرة فقال: هذه لاخیک علی بن اَبی طالب علیه السلام و هذان الملکان یطوفان له الحلی والحلل الی یوم القیامة. ثمّ تقدمت اِمامی فاذا اَنا برطب ألین من الزبد و أطیب رائحة من المسک و أحلی من العسل، فأخذت رطبة فأکلتها فتحولت الرطبة نطفة فی صُلبی، فلمّا اَن هبطت اِلی الأرض واقعت خدیجة فحملت بفاطمة. ففاطمة حوراء انسیته، فاذا اشتقّت الی الجنة شممت رائحة فاطمه علیها السلام(1)

ابن عباس نقل می کند: روزی عایشه (همسر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم بحضور پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم وارد شد دید پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم فاطمه علیها السلام را می بوسد

ص: 461


1- نورالثقلین، ج 3، ص 119؛ علل الشرایع، ص 72

عایشه عرض کرد «ای رسول خدا آیا فاطمه را دوست داری؟ پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: آگاه باش، سوگند به خدا اگر اندازه علاقه من به فاطمه علیها السلام را می دانستی به علاقه ات نسبت به او افزوده می شد. بدان که وقتی خداوند در شب معراج مرا به آسمان چهارم برد. در آنجا جبرئیل علیه السلام اذان گفت: و میکائیل اقامه گفت: سپس شخصی به من گفت: ای محمّد «برای نماز» جلو بیا. به جبرئیل گفتم: «آیا من پیشدستی کنم و جلو تر از تو بایستم با اینکه تو در اینجا حضور داری؟» جبرئیل علیه السلام گفت: «آری، خداوند بزرگ، پیامبران مرسل خود را بر فرشتگان مقرّبش برتری بخشید و تو را به خصوص بر همه آنها برتری دارد».

من جلو ایستادم، همه اهل آسمان چهارم به من اقتدا کردند و نماز خواندم، سپس به جانب

ص: 462

راست خود نگاه کردم، ناگاه ابراهیم خلیل علیه السلام را در باغی از باغهای بهشت دیدم که گروهی از فرشتگان او را در بر گرفته بودند. سپس به آسمان پنجم صعود کردم و از آنجا به آسمان ششم سیر نمودم. در آنجا شنیدم که به من گفته شد: «نیکو پدری است پدر تو ابراهیم علیه السلام و نیکو برادری است برادر تو علی علیه السلام.

وقتی که در سیر خود به حجابهای نور رسیدم جبرئیل علیه السلام دستم را گرفت و مرا وارد بهشت نمود. ناگاه درختی از نور را آنجا مشاهده کردم، در کنار پایه آن درخت، دو فرشته را دیدم که زیورهایی را می آراستند و جمع می کردند، به جبرئیل گفتم: «این درخت از آن کیست؟»

گفت: این درخت از آن برادرت علی علیه السلام است و این دو فرشته تا روز قیامت

ص: 463

برای او، آن زیورها را جمع کرده و می پیچیند. سپس به طرف پیش روی خود حرکت کردم، ناگاه خوشه خرمای لطیف را دیدم، که نرمتر از روغن و خوشبوتر از مشک، و شیرین تر از عسل بود. یک عدد خرما از آن چیدم و خوردم. همان خرما، به صورت آبی در صُلب من درآمد پس از آنکه از معراج بازگشتم با همسرم خدیجه علیها السلام هم بستر شدم. نور فاطمه علیها السلام از آن خرما، در رحم خدیجه علیها السلام قرار گرفت.

فَفاطِمَةُ حَوراءٌ انسَّةٌ، فَاِذَا اشتَقتُ اِلَی الجَنَّةِ شَمَمتُ رائِحَةً فاطِمَةَ عَلَیهَا السلام پس فاطمه بانوی بهشتی است که به صورت انسان روی زمین درآمده، هرگاه مشتاق بهشت می گردم، فاطمه علیها السلام را می بویم.

ص: 464

49- سلام خدا بر خدیجه علیها السلام

عن اَبی جعفر علیه السلام قال: حدّث اَبوسعید الخدریّ اَنّ رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم قال: اِنّ جبرئیل اَتانی لیلة اُسری بی فحین رجعت فقلت: یا جبرئیل هل لک من حاجة؟ فقال حاجتی اَن تقرأ علی خدیجة من الله و منّی السلام، و حدّثنا عند ذلک أنّها قالت: حین لقیتها بنّی الله علیه و آله السلام فقال لها، الّذی قال جبرئیل: قالت، اِنّ الله هو السلام، و منه السلام، و اِلیه السلام و علی جبرئیل السلام(1)

ابوسعید خدری می گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: وقتی که در شب معراج جبرئیل مرا به سوی آسمانها برد و سیر داد. هنگام مراجعت

ص: 465


1- بحار، ص 385، تفسیر العیاشی، بحار، ج 16، ص 7؛ کشف الغمه، ج 2، ص 133

به جبرئیل گفتم: آیا حاجتی داری؟

جبرئیل گفت: حاجت من این است که سلام خدا و سلام مرا به خدیجه علیها السلام برسانی.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم وقتی که به زمین رسید سلام خدا و جبرئیل را به خدیجه علیها السلام ابلاغ کرد، خدیجه علیها السلام گفت:

اِنَّ اللهَ هُوَ السَّلامُ، وَ مِنهُ السَّلامُ وَ اِلَیهِ السَّلامُ وَ عَلی جَبرَئیلَ السَّلام.

همانا ذات پاک خدا سلام است، و از او است سلام، و سلام بسوی او بازگردد و بر جبرئیل سلام باد.

50- سواران در قیامت چهار نفرند

عن ابن عباس قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم : ما فی القیامة راکب غیرنا، و نحن اَربعة، فقام الیه العبّاس

ص: 466

بن عبدالمطّلب فقال: من هم یا رسول الله؟ فقال: اَمّا اَنا فعلی البراق، و وجهها کوجه الاِنسان وخدّها کخدّ الفرس، و عرفها من لؤلؤ مسموط، و اُذناها زبرجدتان خَضراوان و عیناها مثل کوکب الزهرة، تتوقّدان مثل النجمین المضیئین لها شعاع مثل شعاع الشمس، ینحدر من نحرها الجمان مطوّیة الخلق، طویلة الیدین والرجلین، لها نفس کنفس الآدمیّین، تسمع الکلام و نقهمه و هی فوق الحمار و دون البغل قال العباس و من یا رسول الله؟ قال: و اخی صالح علی ناقة الله عزّوجلّ التی عقرها قومه، قال العباس و من یا رسول الله قال: و عمی حمزة ابن عبدالمطلب اسدالله و اسد رسوله سیدالشهداء علی ناقتی العضباء قال العباس: و من یا رسول الله قال: و اخی

ص: 467

علیّ عَلی ناقة من نوق الجنة زمامها من لؤلؤ رطب علیها محمل من یاقوت احمر قضیانه من الدر الابیض علی رأسه تاج من نور علیه حلتان خضر اواتان(1) و اَنّ بیده لواء الحمد و هو ینادی اَشهد اَن لا اِله الاّ الله وحده لا شریک له و اَنّ محمداً رسول الله فیقول الخلائق ما هذا اِلاّ بنی مرسل او ملک مقرب فینادی مناد من بطنان العرش لیس هذا ملک مقرب ولا بنی مرسل او ملک حامل العرش هذا علیّ بن ابیطالب وصی رسول رب العالمین و امام المتقین و قائد الغر المحجلین(2)

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: جز ما چهار تن در قیامت سواری نیست عباس بن عبدالمطلب عرض کرد کیانند یا رسول الله؟ فرمود: من سوار براقم که رویش چون رومی آدمی است و گونه اش چون گونه

ص: 468


1- فی المصدر کذلک خضر اوتان
2- خصال، ج 1، ص 193

است و یالش از مروارید رشته کشیده و دو گوش از دو زبرجد مروارید غلطانست. فربه و دست و پا بلند است جانش چون آدمی است سخن را می شنود و می فهمد بزرگتر از خر و کوچکتر از استر است. عباس عرض کرد: دیگر کیست؟ فرمود: برادرم صالح سوار بر همان شتری که خدا باو داد و قومش آن را پی کردند عرض کرد دیگر کیست؟ فرمود عمویم حمزة بن عبدالمطلب شیر خدا و شیر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم سید شهیدان سوار بر شتر من است که غضباء نام دارد. عباس عرض کرد دیگر کیست؟ فرمود: برادرم علی علیه السلام سوار بر یکی از شتران بهشت که مهارش از مروارید تر است و هودجی از یاقوت سرخ بر آن بسته اند که تیرکهایش از در سفید است. بر سر او تاجی است از نور و بر تنش دو حله سبز و در دستش

ص: 469

پرچم حمد و فریاد می زند گواهم که معبودی جز خدا نیست. تنهاست، شریک ندارد و محمّد صلی الله علیه و آله و سلّم فرستاده اوست. چون چشم خلائق بر آن حضرت افتد گویند همانا این شخص پیغمبری مرسل یا فرشته مقربست. از شکم عرش فریادی در رسد که این نه فرشته مقرّب نه پیغمبر مرسل نه فرشته حامل عرش است. این علی بن ابی طالب علیه السلام وصی رسول خدای عالمیان و پیشوای رهبر کاران و جلودار دست و روسفیدان است.

51- ازدواج حضرت زهرا علیها السلام در کنار سدرة المنتهی

جابر بن عبدالله انصاری نقل می کند: هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم فاطمه علیها السلام را همسری علی علیه السلام گردانید جمعی از قریشیان به حضور پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم آمد و به صورت اعتراض گفتند: تو به راستی

ص: 470

فاطمه علیها السلام را به مهریّه اندک، همسر علی علیه السلام نموده ای؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم به آنها فرمود: من او را همسر علی علیه السلام ننموده ام. بلکه خداوند متعال در شب معراج در کنار سدرة المنتهی فاطمه علیها السلام را همسر علی علیه السلام گردانید آنگاه خداوند به درخت سدرة المنتهی وحی کرد «به میمنت این ازدواج مبارک» شادباش کن.

آن درخت درّ و گوهرهای زیبا و گرانقدر بر سر بانوان حور العین فرو ریخت. آنها آن گوهرها را برچیدند و آن گوهرها را در میان خود به همدیگر هدیه می دهند و به آن افتخار می کنند و می گویند: «این ها شاباش «کلمه- تحسین، مخفف شادباش» فاطمه علیها السلام دختر محمد صلی الله علیه و آله و سلّم است(1)

ص: 471


1- من لا یحضره الفقیه، ص 414

52- نماز جماعت در بیت المقدس

سید ابن طاووس «ره» در کتاب سعد السعود نوشته است دیدم در کتاب تفسیر ما نزل من القرآن فی النبیّ و اَهل بیته صلوات الله علیهم، تألیف محمّد بن عباس بن علی ابن مروان- از ابراهیم بن عبدالله بن همام از عبدرزّاق از معمر از ابن حماد از پدرش از جدّش که گفت: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: من در کنار حجر الاسود بودم که جبرئیل آمد پایم را حرکت داد بیدار شدم پس کسی را ندیدم برای بار دوم آمد مرا حرکت داد. بیدار شدم وسط بازویم را گرفت و حرکت داد. در بین راه که حرکت می کردیم دیدم در یک مکانی وارد شدم. جبرئیل علیه السلام گفت: آیا می دانی در کجا هستی گفتم نه: گفت این جا بیت المقدس، بیت الله اقصی است. در اینجا محشر و نشور است، سپس جبرئیل بلند شد. انگشت سبابه (شهادت) راست خود را در گوش راست گذاشت و دوبار دوبار اذان گفت و در آخر حی علی خیر العمل را

ص: 472

دوبار گفت- تا اذان تمام شد و پس از اذان اقامه گفت و در آخر آن دو بار قد قامت الصلاة گفت پس نوری از آسمان برقی زد و قبرهای انبیاء باز شد همه از قبر بیرون آمد نه لبّیک گویان دعوت جبرئیل را اجابت گفتند. 44414 هزار پیامبر جمع شدند «چهل و چهار هزار و چهارصد و چهارده نفر»(1)

ص: 473


1- سید بن طاووس می فرماید شاید این حرکت دفعه دیگر بوده غیر از آنچه که مشهور است زیرا اخبار وارد مختلف است در صفت حرکت و اسراء پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم آسمان و شاید حاضرین از پیامبران در این حالت بودند غیر از انبیاء دیگری که در شب دیگری و اسراء دیگری بودند زیرا عدد انبیائی که خداوند اختیار و انتخاب فرمود برای هدایت بشر 124 هزار نفر پیامبر بودند (بنا بر قول مشهور) - شاید- انبیاء حاضر کسانی بودند که از مرسلین بودند یا از افراد خاصه بودند

و صفّی تشکیل دادند هنگامی که صفوف انبیاء مساوی شد جبرئیل بازوی مرا گرفت و جلو انداخت. به عنوان امام جماعت و گفت: ای محمّد جلو بیفت و با برادران خود نماز بخوان چون خاتم (انبیاء) از مختوم بالاتر است. پس متوجه طرف راستم شدم. در این حال دیدم با پدرم ابراهیم علیه السلام هستم که دو حلّه سبز پوشیده بود و از طرف راستش دو ملک و در طرف چپش

ص: 474

دو فرشته دیگر. سپس ملتفت شدم از طرف چپم و در این هنگام مصادف شدم با برادرم و وصیّ خودم علی بن ابی طالب (ع) که دو جلّه سفید پوشیده بود و از طرف راست او دو فرشته و از طرف چپش دو فرشته دیگر ایستاده بودند در این حال اظهار خوشحالی و سروری کردم. پس جبرئیل با دست مرا حرکت داد. هنگامی که نماز (جماعت) تمام شد رفتم به طرف ابراهیم علیه السلام پس بلند شد به طرف من آمد با من مصافحه کرد و با دو دست خود دست راست مرا گرفت و گفت: مرحبا به بنی صالح و ابن صالح و مبعوث صالح در زمان صالح، و بلند شد بطرف علی بن ابی طالب علیه السلام رفت پس با او مصافحه کرد به همان کیفیت که با من مصافحه نمود.

من گفتم: ای پدر علی را به کنیه ابن الحسن و ابن الحسین خواندی در حالی که در حال حاضر ولدی ندارد؟ گفت: اینگونه او را در صحف

ص: 475

خودم دیدم و در علم غیب پروردگارم اسم او علی (ع) است و کنیه او ابوالحسن والحسین و وصیّ خاتم انبیاء پروردگارم است(1)

53- خانه آباد بیت المعمور

یکی از خانه های بسیار ارجمند «بیت المعمور» (خانه آباد) است که خداوند در سوره طور آیه 4 به آن سوگند فرموده: وَالبَیتِ المَعمُور. این خانه مطابق روایات متعدّده، در آسمان ها محاذی کعبه قرار گرفته، بر اثر عبادت فرشتگان در آن، همیشه معمور (آباد) است و طبق روایتی هر روز هفتاد هزار فرشته به زیارت آن می آیند و هرگز بار دیگر به آن باز نمی گردند. حال به روایت زیر توجه شود.

امام باقر علیه السلام فرمود: هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم

ص: 476


1- بحار، ج 18، ص 317

در شب معراج به آسمان عروج کرد به «بیت المعمور» رسید وقت نماز شد. جبرئیل علیه السلام اذان و اقامه گفت: پیامبر به جلو ایستاد. فرشتگان و پیامبران در پشت سر، صف کشیدند و اقتدا کردند و نماز پرشکوه جماعت در آنجا به امامت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم برگزار گردید(1)

54- سیر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم در آسمانهای هفتگانه و دیدنیهای او و عدم توجّه به راست و چپ

عن هشام بن سالم، عن اَبی عبدالله علیه السلام قال:

ص: 477


1- بحار، ج 58، ص 55 به بعد- طبق بعضی از روایات بیت المعمور، در آسمان هفتم است. بحار، ج 18، ص 327 و طبق روایات دیگر بیت المعمور در آسمان دنیا محاذی کعبه قرار گرفته و آن محاذی «ضراح» که در آسمان چهارم است می باشد و ضراح محاذی عرش خدا است که در آسمان هفتم است

جاء جبرئیل و میکائیل و اسرافیل بالبُراق الی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم فأخذ واحدٌ باللجام. و واحد بالرکاب و سوّی الآخر علیه ثیابه، فتضعضعت البراق فلطمها جبرئیل، ثمّ قال لها: اسکنی یا براق فمارکبک نبیّ قبله ولا یرکبک بعده مثله- قال: فرّقت به (ص) و رفعته إرتفاعاً لیس بالکثیر، و معه جبرئیل یریه الآیات من السماء والأرض- قال: فبینا اَنا فی مسیری اِذ نادی مناد عن یمین یا محمّد، فلم اُجبه و لم ألتفت اِلیه ثم نادی مناد عن یساری: یا محمّد فلم اُجبه و لم ألتفت إلیه ثمّ استقبلنی امرأة کاشفة عن ذراعیها علیها من کُلّ زینة الدنیا فقالت: یا محمّد انظرنی حتّی اُکلّمک، فلم ألتفت اِلیها، ثم سرت فسمعت صوتاً اَفزعنی فجاوزت

ص: 478

فنزلت بی جبرئیل علیه السلام فقال: صلّ فصلّیت فقال: تدری أین صلّیت؟ فقلت: لا، فقال: صلّیت بطیبه و اِلیها مهاجرتک، ثمّ رکبت فمضینا ماشاءالله- ثمّ قال لی: انزل وصلّ، فنزلت و صلّیت، فقال لی: تدری أین صلّیت؟ فقلت: لا، فقال صلّیت بطور سیناء، حیث کلّم الله موسی تکلیماً، ثمّ رکبت فمضینا ماشاءالله، ثمّ قال لی: انزل فصلّ، فنزلت و صلّیت، فقال لی: تدری أین صلّیت؟ فقلت: لا، قال: صلّیت فی بیت لحم- و بیت الحم بناحیة بیت المقدس حیث ولد عیسی بن مریم (ع)- ثمّ رکبت فمضینا حتّی انتهینا الی بیت المقدس فربطت البراق بالحلقة الّتی کانت الأنبیاء تربط بها

ص: 479

فدخلت المسجد و معی جبرئیل اِلی جنبی، فوجدنا ابراهیم و موسی و عیسی فیمن شاءالله من أنبیاء الله علیهم السلام قد جمعوا اِلیَّ وَ اُقیمت الصلاة ولا أشک اِلاّ و جبرئیل سیتقدّمنا فلمّا استووا أخذ جبرئیل بعضدی فقدّمنی و أمهتهم ولا فخر، ثمّ اتانی الخازن بثلاثة اَوان: اِناء فیه لبن و اِناء فیه ماء و اِنّاء فیه خمر، و سمعت قائلاً یقول: اِن اَخَذ الماء غرق و غرقت امّته، و اِن أخذ الخمر غوی و غویت اُمتّه، و اِن أخذ اللبن هدی و هدیت اُمّته، قال: فأخذت اللّبن و شربت منه، فقال لی جبرئیل: هدیت و هدیت اُمّتک ثمّ قال لی: ماذا رأیت فی مسیرک؟

فقلت: نادانی منادٍ عَن یمینی، فقال لی:

ص: 480

أو أحیته؟ فقلت: لا ولم ألتفت اِلیه، فقال: ذلک داعی الیهود، لو أجبته لتهوّدت اُمّتک من بعدک، ثمّ قال: ماذا رأیت؟ فقلت: نادانی منادٍ عن یساری فقال لی: أو أجبته؟ فقلت: لا ولم ألتفت اِلیه، فقال: ذاک داعی النصاری لو اَجبته لتنصّرت اُمّتک من بعدک، ثمّ قال: ماذا استقبلک؟ فقلت: لقیت امرأة کاشفة عن ذراعیها، من کلّ زینة الدنیا، فقالت: یا محمّد انظرنی حتّی اُکلّمک، فقال لی: أفکلّمتها؟ فقلت لا کلّمتها وَلَم ألتفت اِلیها، فقال: تلک الدنیا و لو کلّمتها لاختارت اُمّتک الدنیا علی الآخرة ثمّ سمعت صوتاً أفزعنی فقال لی جبرئیل. اَتسمع یا محمّد؟ قلت: نَعَم، قال: هذه صخرة قذفتها عن شفیر جهنّم منذ سبعین عاماً-

ص: 481

فهذا حین استقرّت. قالوا: فما ضحک رسول الله حتّی قبض.

قال: فصعد جبرئیل معه اِلی السماء الدنیا و علیها ملک یقال له: اسماعیل و هو صاحب الخطفة الّتی قال الله عزّ و جلّ: «اِلاّ مَن خَطِفَ الخَطفَةَ فَأتبَعَهُ شِهابٌ ثاقِب(1)

و تحته سبعون ألف ملک، تحت کلّ ملک سبعون ألف ملک. فقال: یا جبرئیل من هذا معک فقال: محمّد قال: و قد بعث؟ قال: نعم ففتح الباب فسلّمت علیه و سلّم علیّ و استغفرت له و استغفر لی و قال: مرحباً بالأخ الصالح، و البنی الصالح و تلّقتنی الملائکة حتّی دخلت السّماء الدنیا، فما لقینی ملک اِلاّ ضاحکاً مستشراً حتّی لقینی ملک من الملائکة

ص: 482


1- صافات 10

لم أر أعظم خلقاً منه، کریه المنظر، ظاهر الغضب فقال لی: مثل ما قالوا من الدعاء اِلاّ أنّه لم یضحک و لم أر فیه من الاستبشار ما رأیت ممّن ضحک من الملائکة. فقلت: من هذا یا جبرئیل؟ فإنّی فزعت منه فقال: یجوز اَن تقرع منه، و کلّنا نفزع منه، اِنّ هذا مالک خازن النار، لم یضحک قطّ و لم یزل منذ ولّاه الله جهنّم یزداد کلّ یوم غضباً و غیظاً علی اَعداء الله و أهل معصیته، فنتیقم الله به منهم و لو ضحک اِلی أحد کان قبلک أو کان ضاحکاً اِلی أحد بعدَک لضحک اِلیک و لکنّه لا یضحک، فسلّمت علیه فردّ السّلام علیّ و بشّرنی بالجنّة، فقلت لجبرئیل: -و جبرئیل بالمکان الّذی وصفه الله: «مُطاعٍ- ثَمَّ أمینٍ(1) ألا تأمرنی اَن یرینی النار؟ فقال له جبرئیل: یا مالک أرا محمّداً

ص: 483


1- سوره تکویر، آیه 21

النار، فکشف عنها غِطاءها و فتح باباً منها فخرج منها لهب ساطع فی السماء و فارت وارتفعت حتّی ظننت لتتنا و لنی ممّا رأیت، فقلت: یا جبرئیل قل له: فلیردّ علیها غطاءها فأمرها، فقال لها: ارجعی فرجعت اِلی مکانها الّذی خرجت منه، ثمّ مضیت فرأیت رجلاً آدماً جسیماً فقلت: من هذا یا جبرئیل؟ فقال: هذا أبوک آدم. فاِذا هو یعرض علیه ذرّیته فیقول: روح طیّب و ریح طیّبة من جسد طیّب، ثم تلا رسول الله سورة المطففین(1) علی رأس سبع عشر آیة کَلاّ اِنَّ کِتابَ الاَبرارِ لَفی عِلّیّین * و ما اَدراکَ ما علِیّون* کِتابٌ مَرقومٌ* یَشَهَدَهُ المُقَرَّبُونَ* اِلی آخرها، قال: فسلّمت علی اَبی آدم و سلّم علیّ واستغفرت له واستغفرلی و قال: مرحباً بالابن الصالح و النبیّ الصالح والمبعوث فی الزمن الصالح(2)

ص: 484


1- من الآیات 17- 21
2- بحار، ص 319- 331؛ تفسیر القمی 375 و 376

ترجمه: این روایت مفصل است.

از اینجا شروع می شود که: به سند حسن از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده است (علی بن ابراهیم) که: در شبی که جبرئیل و میکائیل و اسرافیل علیهم السّلام براق را برای حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلّم آوردند، یکی لجام را گرفت و دیگری رکاب را و دیگری جامه های آن حضرت را بر روی زین درست کرد. پس براق چموشی کرد جبرئیل علیه السلام طپانچه ای بر آن زد و گفت: ساکن شو ای براق که شخصی از پیشینیان و آیندگان بر تو سوار نمی شود که از او بهتر باشد. پس براق پرواز کرد و جبرئیل علیه السلام در خدمت آن حضرت بود و عجایب زمین و آسمان را به آن حضرت می نمود. حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود که: در اثنای راه منادی مرا از جانب راست ندا کرد که: یا محمّد و من ملتفت او نشدم، پس از جانب چپ دیگری مرا ندا کرد و ملتفت او نشدم، پس از

ص: 485

پیش روی خود زنی را دیدم که دستها و ساعدهای خود را گشوده بود و به انواع زینتهای دنیا خود را آراسته بود و گفت: یا محمّد! نظری کن به سوی من تا با تو سخن بگویم، پس به او ملتفت نشدم و رفتم، ناگاه صدای مهیبی شنیدم که بسیار ترسیدم پس جبرئیل علیه السلام گفت: فرود آی به زمین، چون فرود آمدم گفت: در اینجا نماز بخوان که این طیبه است یعنی مدینه. و به سوی این مکان، تو هجرت خواهی کرد پس سوار شدم وقدری راه رفتم باز گفت: فرود آی و نماز بخوان، چون نماز خواندم گفت: این طور سینا است که حق تعالی در اینجا با موسی علیه السلام سخن گفت. پس سوار شدم و چون پاره ای راه رفتم باز گفت: پایین بیا و نماز بخوان، چون نماز خواندم گفت: این جا بیت لحم است که عیسی علیه السلام در این محل متولد شده است. پس مرا برد به سوی بیت المقدس و براق را در حلقه ای بست که

ص: 486

پیغمبران چهارپایان خود را بر آنجا می بسته اند. و چون داخل مسجد شدم، جبرئیل علیه السلام در جانب راست من بود و ابراهیم و موسی و عیسی (علیهم السلام) را دیدم با پیغمبران بسیار که برای من جمع شده بودند پس جبرئیل علیه السلام اذان و اقامه گفت و مرا پیش داشت و همه پیغمبران صف کشیدند و پشت سر من نماز خواندند و فخر نمی کنم به این.

پس خازن بیت المقدس آمد و سه ظرف آورد یکی از شیر و یکی از آب و یکی از شراب، پس شنیدم که گوینده ای می گفت که: اگر آب را بگیرد او و امّت او غرق شوند و اگر شراب را بگیرد او و امّت او گمراه خواهند شد و اگر شیر را بگیرد او و امّت او هدایت خواهند شد.

پس جام شیر را گرفتم و خوردم و جبرئیل علیه السلام گفت: هدایت یافتی و امّت تو هدایت یافتند، پس از من پرسید که: در راه چه دیدی؟

ص: 487

گفتم: کسی از جانب راست من ندا کرد.

پرسید که: جواب او چه گفتی؟

گفتم: جواب او را نداده و ملتفت او نشدم.

گفت: او داعی یهود بود، اگر جواب او را می گفتی امّت تو یهودی می شدند بعد از تو.

گفت: دیگر چه دیدی؟

گفتم: دیگری از جانب چپ من ندا کرد.

پرسید: جواب او را دادی؟

گفتم: نه ملتفت بسوی او نشدم.

گفت: او داعی نصاری بود، اگر جواب او را می دادی امّت تو نصرانی می شدند بعد از تو

پس گفت: دیگر چه دیدی؟

گفتم: آن نز را که دیده بودم گفتم.

گفت: آیا با او سخن گفتی؟

گفتم: نه و التفات نکردم به سوی او

گفت: او دنیا بود، اگر با او سخن می گفتی-

ص: 488

همه امّت تو اختیار دنیا را بر می گزیدند بر آخرت. پس گفت: آن صدایی که شنیدید صدای سنگی بود که هفتاد سال پیش از این پیش از این از کنار جهنم انداخته بودند امشب به ته جهنم رسید و این صدا از آن بود. پس بعد از آن حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلّم هرگز نخندید.

حضرت فرمود که: پس جبرئیل علیه السلام مرا بالا برد تا به آسمان اول رسیدم و بر آن آسمان ملکی موکّل بود که او را اسماعیل می گفتند و او «صاحب الخطفه» است که هر شیطانی که بخواهد به آسمان رود او و اعوان او را به شهاب ثابت می سوزانند چنانکه حق تعالی فرموده است: «اِلاّ مَن خَطِفَ الخَطَفَةَ فَأَتبَعَهُ شِهابٌ ثاقِبٌ (سوره صافات آیه 10)

و هفتاد هزار ملک تابعین اویند و هر ملکی از ایشان هفتاد هزار ملک، پس اسماعیل از جبرئیل پرسید که این کیست با تو همراه است؟ گفت: محمّد است-

ص: 489

گفت: او مبعوث شده است. جبرئیل گفت: بلی پس اسماعیل در آسمان را گشود و من سلام کردم بر او و او بر من سلام کرد و من استغفار کردم برای او (طلب دعای رحمت) و او استغفار کرد برای من و گفت: مرحبا به برادر شایسته و پیغمبر شایسته و ملائکه مرا استقبال کردند تا داخل آسمان اول شدم. و هر ملکی که مرا دید خندان و شاد شد تا آنکه ملکی را دیدم که ازو بزرگتر ملکی ندیده بودم با منظر کریه و آثار غضب از روی او هویدا بود. و چنانکه آنها مرا دعا کردند او مرا دعا کرد و لیکن نخندید و شادی و سروری که از دیگران دیدم از او ندیدم. گفتم: یا جبرئیل! این کیست که من از او ترسیدم؟ گفت: جایز و سزاوار است که از او بترسی ما همه از او می ترسیم. این مالک خزینه دار جهنم است هرگز نخندیده است و از روزی که خداوند جبار جهنم را در قبضه اقتدار او گذاشته است-

ص: 490

پیوسته خشم او بر دشمنان خدا و غضب او بر عاصیان علیه السلام خدا زیادتر می شود و خدا به او از ایشان انتقام خواهد کشید و اگر برای کسی خندیده بود بیش از تو یا با کسی خنده خواهد کرد بعد از تو هر آینه با تو خندان می شد و لیکن هرگز نمی خندد. پس بر او سلام کردم و بر من سلام کرد و مرا بشارت داد به بهشت. و چون جبرئیل علیه السلام در ملکوت اعلا مطاع و امین بود و جمیع ملائکه فرمانبردار او بودند گفتم به او که: آیا امر نمی کنی مالک را که جهنم را به من بنماید؟ جبرئیل علیه السلام گفت: ای مالک! جهنم را به محمّد صلی الله علیه و آله و سلّم بنما. مالک پرده ای از پرده های جهنم را دور کرد و دری از درهای آن را گشود. ناگاه زبانه ای از جهنم جوش زد و به سوی آسمان بلند شد که از نهایت شدت آن ترسیدم که مرا برباید. گفتم: ای جبرئیل! بگو که این را برگرداند و در جهنم را ببندد. پس مالک زبانه جهنم را گفت: برگرد و آن برگشت

ص: 491

و چون از آنجا گذشتم مرد گندم گون عظیمی بود. از جبرئیل پرسیدم که: این کیست؟

گفت: این پدر تو آدم است. ناگاه دیدم که فرزندان او را بر او عرض کردند و می گفت: روحی است نیکو و نسیمی است خوشبو از بدن نیکو پس حضرت این آیه را خواند «کَلاّ اِنَّ کِتابَ الاَبرارِ لَفِی عِلّیّینَ (سوره مطففین آیه 18)» پس سلام کردم بر آدم و او بر من سلام کرد و من برای او و او برای من استغفار کرد و گفت: مرحبا خوش آمدی ای فرزند شایسته و پیغمبر شایسته و فرستاده شده در زمان شایسته. پس گذشتم به ملکی از ملائکه که در مجلسی نشسته بود و جمیع دنیا در میان دو زانوی او بود و لوحی از نور در دست داشت و بر آن لوح نامه ای نوشته بود و او مانند مرد اندوهگین پیوسته در آن لوح نظر می کرد و به جانب راست و چپ-

ص: 492

نظر نمی کرد و ملتفت نمی شد. گفتم: این کیست یا جبرئیل؟ گفت: این ملک موت است و پیوسته مشغول قبض ارواح است. گفتم: ای جبرئیل! مرا نزدیک او ببر تا با او سخن گویم، چون مرا نزدیک برد بر او سلام کردم و او جواب گفت و جبرئیل به او گفت: این پیغمبر رحمت است که خدا او را بسوی بندگان فرستاده است. پس مرا مرحبا گفت و تحیت نمود و گفت: بشارت باد تو را ای محمّد که من هر خیر را در امّت تو می بینم، گفتم: حمد می کنم خداوند بخشنده صاحب نعمت بر بندگان خود را و این ها همه از فضل و رحمت پروردگار من است بر من. پس جبرئیل علیه السلام گفت که: این ملک کارش از همه ملائکه سخت تر و بیشتر است. گفتم: آیا همه کس را این خود قبض روح می کند؟

گفت: بلی. گفتم: ای ملک موت، هرجا که باشند تو ایشان را می بینی و نزد ایشان حاضر می شوی-

ص: 493

گفت: بلی جمیع دنیا نزد من به سبب آنچه خدا آن را مسخّر من گردانیده و مرا بر آن مکنت داده است نیست مگر مانند درهمی که در دست یکی از شما باشد و بهر روش که خواهد آن را بگرداند و هیچ خانه ای نیست که من روزی پنج مرتبه اهل آن خانه را یک یک مشاهده نکنم و تفحّص ننمایم و چون اهل میّت بر مرده خود گریه می کنند با ایشان می گویم که: مگریید بر او که مرا بسوی شما عود کردنی و دیگر عود کردنی هست تا آنکه یکی از شماها را باقی نخواهم گذاشت. من گفتم: مرگ بس است برای اندوه و درهم شکستنی آدمی.

جبرئیل گفت: آنچه بعد از مرگ است بسیار بدتر است از مرگ.

پس از آنجا گذشتم و به جماعتی رسیدم که نزد آ«ها خوانها از گوشت پاکیزه و گوشت مردار گندیده گذاشته بودند و از گوشت گندیده می خوردند-

ص: 494

و گوشت نیکو را نمی خوردند. گفتم: یا جبرئیل این ها کیستند؟ گفت: این ها گروهی چندند که حرام را می خورند و حلال را ترک می کنند و اینها از امّت تواند یا محمد.

پس ملکی را دیدم که حق تعالی او را بر خلقت عظیمی خلق کرده بود. نصف بدن او از آتش بود و نصف بدن او از برف، نه آتش برف را می گداخت و نه برف آتش را خاموش می کرد. و او به صدایی بلند ندا می کرد: تنزیه می کنم خداوندی را که حرارت این آتش را نگاه داشته است که برف را نگدازد و سردی این برف را نگاه داشته است که آتش را خاموش نکند. ای خداوندی که الفت داده ای میان آتش و برف! الفت ده میان دلهای بندگان مؤمن خود، گفتم ای جبرئیل این کیست؟

گفت: این نیکخواه ترین ملائکه خدا است برای اهل زمین از بندگان مؤمن خدا

ص: 495

و از روزی که خدا او را آفریده تا حال این دعا می کند در حقّ مؤمنان.

و دو ملک دیگر دیدم که در آسمان ندا می کردند: یکی می گفت: خدا و ندا! هر که در راه تو بدهد او را عوض بده و دیگری می گفت: خداوندا هرکه امساک کند و در راه تو ندهد مال او را تلف کن.

پس گذشتم و به گروهی چند رسیدم که لبها داشتند مانند لبهای شتر و ملائکه گوشت از پهلوهای ایشان مقراض می کردند و در دهانهای ایشان می افکندند. از جبرئیل پرسیدم که: اینها کیستند؟ گفت: این ها چشمک زنان، زنان و عیب جویان مؤمنانند.

پس گذشتم و به گروهی رسیدم که سرهای ایشان از به سنگ می کوبیدند. از جبرئیل پرسیدم که: اینها کیستند؟ جواب داد: اینها

ص: 496

جماعتی اند که به خواب رفته اند و نماز خفتن را نخوانده اند (نماز عشاء را عمداً نخوانده اند) پس گذشتم و به گروهی رسیدم که فرشتگان آتش در دهان ایشان می انداختند و از دبر ایشان بیرون می رفت. پرسیدم که: ایشان کیستند؟ گفت: که این ها خورندگان مال یتیمان هستند بناحق چنانکه حق تعالی می فرماید:

«اِنَّ الَّذینَ یَأکُلُونَ اَموالَ الیَتامی ظُلماً اِنَّما یَأکُلُونَ فی بُطُونِهِم ناراً وَ سَیَصلُونَ سَعیراً»

«به درستی که آنان می خورند مال یتیمان را به ستم، نمی خورند دشکمهای خود مگر آتش و بزودی خواهند افروخت آتشی را در جهنّم.»

حضرت فرمود که: پس گذشتم و به گروهی رسیدم که هریک از ایشان که می خواست برخیزد از بزرگی شکمش نمی توانست برخاست

ص: 497

پرسیدم از جبرئیل که: این ها کیستند؟ گفت: این ها سود خورانند (یعنی ربا خوارانند) چنان که حق تعالی در قرآن حال ایشان را چنین بیان کرده است: مانند آل فرعون هر بامداد و ببین ایشان را بر آتش جهنم عرض می کنند و از شدت عذاب می گویند: خداوندا قیامت کی برپا می شود؟(1)

پس گذشتم و به زنی چند رسیدم که آنها را از پستان ها آویخته بودند. گفتم: یا جبرئیل این ها کیستند؟ جواب داد: این ها زنی چندند که در خانه شوهرها زنا کردند و فرزندان زنا را به شوهرها ما ملحق نمودند و مال شوهرها را به ایشان میراث دادند. پس حضرت رسول فرمود که: سخت است غضب خدا بر زنی که داخل گرداند بر جماعتی در نسب ایشان کسی را که

ص: 498


1- سوره بقره، آیه 275

از ایشان نباشد و از زنا به هم رسیده باشد و بر عورت های ایشان مطّلع شود و مال ایشان را به ناحق بخورد. حضرت فرمود: پس گذشتم به ملکی چند از ملائکه خداوند عالمیان که حق تعالی ایشان را آفریده به هر نحو که خواسته و روهای ایشان را گذاشته به هر جهت که خواسته و هر طبقه ای از اطباق بدن های ایشان. تسبیح و تحمید حق تعالی می گفتند از هر ناحیه به صداهای مختلف و صدا به حمد و شکر حق تعالی بلند کرده بودند و از خوف خدا می گریستند. از جبرئیل پرسیدم: این ها کیستند؟ گفت: به این روش که می بینی آفریده شده اند و از روزی که خلق شده اند دو ملک که در پهلوی یک دیگرند با هم سخن نگفته اند و سر به جانب بالا بلند نکرده اند و به زیر پای خود نظر نکرده اند از خشوع و تذلّل و از خوف حق تعالی- چون بر ایشان سلام کردم-

ص: 499

با ایماء و اشاره جواب سلام من را دادند و از شدت خشوع سخن نگفتند. پس جبرئیل به ایشان گفت: این محمد پیغمبر رحمت است که حق تعالی او را به رسالت و نبوت به سوی بندگان فرستاده است و آخر پیغمبران و مهتر و بهتر ایشان است. آیا با او سخن نمی گویید؟ چون این را از جبرئیل شنیدند بر من سلام کردند و مرا گرامی داشتند و بشارت به خیر دادند برای من و برای امّتم.

پس از آنجا مرا بالا برد. سوی آسمان دوم و در آنجا دو کسی دیدم که بسیار شبیه بودند. به یک دیگر گفتم: این ها کیستند ای جبرئیل؟ گفت: این ها دو خاله زاده اند، یحیی و عیسی علیهما السلام. پس سلام کردم بر ایشان و ایشان بر من سلام کردند و من برای ایشان استغفار کردم و ایشان برای من استغفار کردند و گفتند: مرحبا خوش-

ص: 500

آمدی ای برادر شایسته و پیغمبر شایسته و در آن آسمان نیز ملائکه خشوع دیدم که روهای ایشان به آن سو متوجه بود که خدا فرموده بود و به جانب دیگر متوجه نمی شدند و به صداهای مختلف تسبیح و تمحید حق تعالی می گفتند.

پس به آسمان سوم بالا رفتم و در آنجا مردی دیدم که زیادتی حسن او بر سایر مردم مانند زیادتی ماه شب چهارده بود بر ستارگان، از جبرئیل پرسیدم: این کیست؟ گفت: این برادر تو یوسف علیه السلام است. من بر او سلام کردم و او بر من سلام کرد و من برای او استغفار کردم و او برای من استغفار کرد و گفت: خوش آمدی ای پیغمبر شایسته و برادر شایسته که مبعوث شده ای در زمان شایسته و در این آسمان نیز ملائکه خشوع دیدم مثل آنچه در آسمان اول و دوم دیدم و جبرئیل علیه السلام در باب من به ایشان گفت آنچه به آنها گفت و با من گفتند

ص: 501

آنچه آنها گفتند.

چون به آسمان چهارم بالا رفتم در آنجا مردی را دیدم از جبرئیل (ع) پرسیدم: این کیست؟ گفت: این ادریس علیه السلام است که خدا او را به مکان بلند بالا برده است. چنانکه فرموده: «وَ رَفَعناهُ مَکاناً عَلِیّاً»(1) و من بر او سلام کردم و او بر من سلام کرد و من استغفار کردم برای او و او برای من استغفار کرد. و باز ملائکه خشوع دیدم مثل آنچه در آسمانها دیده بودم و بشارت خیر دادند برای من و امّتم پس ملکی را دیدم که بر کرسی نشسته بود و 70 هزار ملک در فرمان او بودند و در فرمان هریک از آنها 70 هزار ملک بود. پس گمان کردم که ملکی از این بزرگتر نخواهد بود، ناگاه جبرئیل بر او صدا زد که: برخیز. پس او برخاست و تا روز قیامت ایستاده خواهد بود.

چون به آسمان پنجم بالا رفتم در آنجا مرد پیری دیدم

ص: 502


1- سوره مریم، آیه 57

با چشمهای بزرگ که از او عظیم تر ندیده بودم و بسیاری از امّت او در دور او بودند. از کثرت آنها تعجب کردم و از جبرئیل پرسیدم: این کیست؟ گفت: این آن پیغمبری است که امّتش او را دوست می داشتند، هارون علیه السلام پسر عمران. پس بر او سلام کردم و برای او استغفار کردم. باز ملائکه خشوع دیدم مثل آسمانهای دیگر.

چون به آسمان ششم بالا رفتم مرد بلند بالای گندم گونی دیدم و موهای بلند داشت که اگر دو پیراهن می پوشید موی او از آنها بیرون می آمد و شنیدم که او می گفت: بنی اسرائیل گمان می کنند که منم گرامی ترین فرزند آدم نزد خدا و این مرد نزد خدا از من گرامی تر است. از جبرئیل پرسیدم این کیست؟ جواب گفت: موسی علیه السلام پسر عمران است. من بر او سلام کردم و او بر من سلام کرد و من برای او استغفار کردم و او برای من استغفار کرد.

ص: 503

و در آن آسمان نیز ملائکه خاشعان دیدم مانند آسمان های دیگر.

چون به آسمان هفتم بالا رفتم به هر ملکی از ملائکه که گذشتم گفتند: یا محمّد! حجامت کن و امّت خود را امر به حجامت کن. ناگاه در آنجا مردی دیدم که موهای سر و ریشش سفید بود و بر کرسی نشسته بود. گفتم: ای جبرئیل! این کیست که در آسمان هفتم در جوار الهی و بر در بیت المعمور نشسته است؟ گفت: یا محمّد! این پدر تو ابراهیم علیه السلام است و این محلّ پرهیزکاران امّت توست.

پس حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلّم این آیه را خواند: «اِنَّ اَولَی النّاسِ بِابراهیمَ لَلَّذینَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِیُّ وَالَّذینَ آمَنُوا وَاللهُ وَلِیُّ المُؤمِنینَ(1)

ص: 504


1- سوره آل عمران، آیه 68

«به درستی که سزاوار ترین مردم به ابراهیم آنهایند که پیروی او کردند و این پیغمبر و آنان که ایمان به این پیغمبر آورده اند و خدا یاور مؤمنان است» حضرت فرمود: پس بر او سلام کردم و او بر من سلام کرد و گفت: مرحبا به پیغمبر شایسته و فرزند شایسته و مبعوث شده در زمان شایسته، و در آن آسمان ملائکه صاحب خشوع دیدم مثل آسمان های دیگر و همه بشارت به خیر دادند برای من و امّت من.

و در آسمان هفتم دریاهای نور دیدم که می درخشیدند و نور آنها چشمها را می ربود و دریاها از ظلمت دیدم و دریاها از برف دیدم و هرگاه از دیدن این امور عجیبه و غریبه مرا هولی عارض می شد جبرئیل می گفت: شاد باش ای محمد و شکر کن حق تعالی را که را به این کرامتها گرامی داشته است. پس حق تعالی-

ص: 505

مرا به قوت و یاری خود قوّت بخشید بر دیدن آن عجایب و یافتن آن غرایب. پس جبرئیل گفت: ای محمد! تو عظیم می شماری آنچه می بینی و عظمت پروردگار تو زیاده از این ها است که این ها در جنب عظمت او عظیم نماید و آنچه هنوز ندیده ای از عظمت پروردگار تو از این ها عظیم تر است. به درستی که میان حق تعالی و خلقش 90 هزار حجاب است یعنی حجب معنویّه یا آنکه میان محلّ صدور وحی الهی و ذوی العقول از مخلوقات او 90 هزار حجاب است و نزدیک ترین خلق به محلّ صدور وحی منم و اسرافیل، و میان من و او چهار حجاب است. حجابی از نور، حجابی از ظلمت، حجابی از ابر و حجابی از آب.

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود:

از جمله عجائب مخلوقات الهی که دیدم خروسی بود که پاهای او در منتهای طبقه

ص: 506

هفتم زمین بود و سرش نزد عرش حق تعالی بود و دو بال داشت که چون آن ها را می گشود از مشرق و مغرب می گذشت و تسبیح آن خروس این بود که:

«منزّه است پروردگار من و شأن او عظیم تر است از آنکه ادراک او توان نمود» و در وقت سحر بال های خود را می گشاید و بر هم می زند و صدا به تسبیح بلند می کند و می گوید:

«سُبحانَ اللهِ المَلِکِ القُدّوسِ سُبحانَ اللهِ الکَبیرِ المُتَعالِ لا اِلهَ اِلاّ الله الحَیُّ القَیُّومُ»

و چون صدای او بلند می شود خروس های زمین همه بال بر هم می زنند و صدا به تسبیح حق تعالی بلند می کنند و چون آن خروس ساکت می شود آنها هم ساکت می شوند و بال های آن خروس عرشی سفید و پرهای زیر بالش سبز است و آن سفیدی و سبزی و خوشایندگی آن دو رنگ را با هم-

ص: 507

وصف نتوان کرد.

پس با جبرئیل رفتم تا داخل بیت المعمور شدم و دو رکعت نماز خواندم و جمعی از اصحاب خود را با خود دیدم که جامه های سفید پوشیده بودند و جمعی دیگر از ایشان را دیدم که جامه های کهنه و کثیف پوشیده بودند. آنها که جامه های نیکو پوشیده بودند داخل بیت المعمور شدند و دیگران را منع می کردند. چون از بیت المعمور بیرون آمدم دو نهری دیدم که یکی را کوثر و دیگری را نهر رحمت می گفتند. پس از نهر کوثر آشامیدم و در نهر رحمت غسل کردم و این دو نهر با من بودند تا داخل بهشت شدم و در دو طرف آن نهرها خانه های خود و اهل بیت خود و زنان طاهره خود را دیدم و خاک بهشت از مشک بود، و دختری را دیدم که در نهرهای بهشت غوطه می خورد، گفتم: تو از کیستی؟

ص: 508

گفت: من از زید بن حارثه ام چون به زمین آمدم زید را بشارت دادم، و مرغان بهشت را به بزرگی شتران بزرگ دیدم و انارهای آن را مانند دلوهای عظیم یافتم و در بهشت درختی را دیدم که اگر مرغی را در اصلش رها می کردند هفتصد سال بر گرد آن نمی توانست گردید و هیچ خانه ای در بهشت نبود مگر شاخی از آن درخت در آن خانه بود، گفتم: ای جبرئیل! این چه درخت است؟

گفت: این درخت طوبی است که حق تعالی فرموده است «طُوبی لَهُم وَ حُسنَ مَآبٍ»(1)

حضرت فرمود: چون داخل بهشت شدم و از دهشت این عجایب که در آسمان هفتم دیدم باز آمدم و از جبرئیل پرسیدم: آن دریاها که

ص: 509


1- سوره رعد، آیه 29

دیدم چه بود؟ گفت: آنها سرادقات(1) حجب است و اگر آنها نباشد نور عرش هرچه در زیر آن است بسوزاند. پس از آن جا به سدرة المنتهی رسیدم و هر برگی از آن امّتی عظیم را سایه می افکند، از آنجا در مرتبه قرب معنوی حق تعالی به مقام قاب قوسین او ادنی رسیدم و قابل مناجات پروردگار خود شدم، پس مرا ندا کرد و گفت: «آمَنَ الرَّسُولُ بِما اُنزِلَ اِلَیهِ مِن رَبِّهِ» یعنی: دو ایمان آورد رسول به آنچه فرستاده شده بود به سوی او از جانب پروردگار او.

حضرت فرمود: من گفتم از جانب خود و امّت خود «وَالمُؤمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَینَ اَحَدٍ مِن رُسُلِهِ»-

ص: 510


1- لغت سُرادِقات: جمع سُرادِق سراپرده که خیمه، چادری که بالای صحن خانه بکشند، غبار یا دود که از اطراف چیزی بلند شود یا چیزی که محیط به چیزی باشد بَیتٌ مُسردَق خانه ی با سراپرده یا آن که بالا و پائین آن هر دو پرده کشیده باشند

«و مؤمنان همه ایمان آوردند به خدا و فرشتگان او و کتاب های او و رسولان او و می گویند: ما جدائی نمی اندازیم میان هیچ یک از رسولان او بلکه به همه ایمان می آوریم»

حضرت فرمود: پس گفتم: «سَمِعنا وَ اَطَعنا غُفرانَکَ رَبَّنا وَ اِلَیکَ المَصیرُ» یعنی: شنیدیم گفته خدا را و اطاعت کردیم، می طلبیم آمرزش تو را ای پروردگار ما و به سوی توست بازگشت همه»

پس حق تعالی فرمود: «لا یُکَلِّفُ اللهُ نَفساً اِلاّ وسُعَها لَها ما کَسَبَت و عَلَیها مَا اکتَسَبَت»

یعنی: «خدا تکلیف نمی کند هیچ نفسی را مگر به مقدار طاعت او، مر آن نفس راست آنچه کسب کند از نیکی ها و بر او است آنچه به جا آورد از بدی ها» پس گفتم: «رَبَّنا لا تُؤاخِذنا اِن نَسینا اَو اَخطَأنا» یعنی: «پروردگارا! بر ما مگیر اگر فراموش کنیم و یا خطا کنیم و از روی فراموشی یابی قصد گناهی کنیم»

ص: 511

حق تعالی فرمود: مؤاخذه نمی کنم شما را، عرض کردم «رَبَّنا وَلا تَحمِل عَلَینا اِصراً کَما حَمَلتَهُ عَلَی الَّذینَ مِن قَبلِنا» یعنی: «ای پروردگار ما! بار مکن بر ما بار گران چنان که بار کردی بر آنها که پیش از ما بودند»

حق تعالی فرمود: بار نمی کنم: پس عرض کردم «رَبَّنا وَلا تُحَمِّلنا مالا طاقَةَ لَنا بِهِ وَاعفُ عَنّا وَاغفِر لَنا وَ ارحَمنا اَنتَ مَولانا فَانصُرنا عَلَی القَومِ الکافِرینَ(1)

یعنی: «ای پروردگار ما! تحمیل مکن بر ما آنچه را نیست ما را طاقت آن، در گذر از ما و بیامرز ما را و رحم کن ما را، تو یاری دهنده و کارساز مائی پس یاری ده ما را بر گروه کافران» پس حق تعالی فرمود: عطا کردم به تو و امّت تو آنچه طلب کردی-

ص: 512


1- سوره بقره، آیه 286

حضرت امام صادق علیه السلام فرمود: خدا هیچ پیغمبری را چنین گرامی نداشته بود که آن حضرت را گرامی داشت و این خصلت ها را به او عطا فرمود(1)

پس حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلّم عرض کرد: پروردگارا! فضیلت هائی که به پیغمبران خود عطا کردی، پس به من نیز عطا کن. حق تعالی فرمود: از چیزهائی که به تو عطا کرده ام دو کلمه است که از خزینه های عرش من است:

«لا حَولَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللهِ وَلا مَنجا مِنکَ اِلا اِلَیکَ» حضرت فرمود: حاملان عرش الهی مرا دعائی تعلیم کرده اند که هر صبح و شام بخوانم و آن این است: «اَللّهُمَّ اِنَّ ظُلمی اَصبَحَ مُستَجیراً بِعَفوِکَ وَ ذَنبی اَصبَحَ مُستَجیراً بِمَغفِرَتِکَ-

ص: 513


1- تفسیر قمی، 1/ 95

وَ فَقری اَصبَحَ مُستَجیراً بِفِناکَ وَ وَجهی البالی اَصبَحَ مُستَجیراً بِوَجهِکَ الباقی الَّذِی لا یَفنی»

حضرت فرمود: پس صدای ملکی را شنیدم که اذان می گفت و پیش تر کسی آن ملک را در آسمان ندیده بود. چون گفت: «الله اکبر الله اکبر» حق تعالی فرمود: راست گفت بنده مؤمن، من از آن بزرگترم که عقل خلایق به من تواند رسید و از همه چیز بزرگترم به جلالت معنوی. چون دو مرتبه گفت «اشهد اَن لا اِله اِلاّ الله» فرمود: راست می گوید بنده من، خداوندی به جز من نیست. چون دو مرتبه گفت: «اَشهد اَن محمّداً رسول الله» حق تعالی فرمود: راست می گوید بنده من. محمد بنده و رسول من است من او را فرستاده و برگزیده ام. چون گفت: «حیّ علی الصلاة»-

ص: 514

فرمود: راست می گوید بنده من و مردم را به سوی فریضه من می خواند. هر که از روی خواهش به سوی نماز سعی کند و غرضش رضای من باشد، کفاره گناهان او گردد. چون «حیّ علی الفلاح» گفت: خداوند جبار فرمود: نماز موجب شایستگی و فیروزی و رستگاری است.

پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: پس من پیش ایستادم و در آسمان ملائکه به من اقتدا کردند چنانکه در بیت المقدس پیغمبران به من اقتدا کردند و چون فارغ شدم انوار محبت حق تعالی مرا فرو گرفت و به سجده افتادم. پس حق تعالی مرا ندا کرد و فرمود: بر هر پیغمبر که قبل از تو بود 50 نماز واجب کردم و آنها را بر تو و امت تو واجب گردانیدم. پس تو با امت به این نمازها قبام نمائید.

حضرت فرمود: چون برگشتم به ابراهیم علیه السلام و هر

ص: 515

پیغمبری که گذشتم از من سئوالی نکردند و چون به موسی علیه السلام رسیدم پرسید: چه کردی؟ گفتم: خداوند 50 نماز بر من و امتم واجب گردانید حضرت موسی علیه السلام گفت: یا محمّد! پروردگار تو از عبادت بی نیاز است و امّت تو آخر امّت ها و ضعیف ترین امّت هایند و تاب تکلیف 50 نماز نمی آورند. برگرد به سوی پروردگار خود و سئوال کن که تخفیف دهد بر امّت تو، پس برگشتم تا به نزد سدرة المنتهی رسیدم و به سجده افتادم و عرض کردم. پروردگارا! بر من و امّت من 50 نماز واجب کردی و بر ما دشوار است. به فضل خود تخفیف ده بر ما، پس حق تعالی ده نماز را به من بخشید. چون برگشتم و به موسی علیه السلام رسیدم گفت: بر گرد و باز شفاعت کن که خدا کم کند که امّت تو طاقت چهل نماز ندارند. پس برگشتم تا به نزد

ص: 516

سدرة المنتهی به سجده افتادم و تضرّع کردم تا خداوند رحمان ده نماز دیگر بخشید و چون به موسی علیه السلام رسیدم گفت: بر گرد و باز شفاعت کن که امّت تو تاب این تکلیف ندارند. همچنین هر مرتبه که می آمدم مرا برمی گردانید تا به پنج نماز رسید. باز موسی علیه السلام گفت: برو و شفاعت کن. گفتم: یا موسی دیگر شرم می کنم که زیاده از این استدعا کنم و لیکن بر این پنج نماز صبر می کنم. پس حق تعالی مرا ندا داد که: چون بر پنج نماز صبر کردی من بر این پنج نماز ثواب 50 نماز تو را و امّت تو را عطا می کنم و هر نماز را به ده نماز قبول می کنم و هر که از امّت تو حسنه ای به جا آورد ده حسنه از برای او می نویسم و اگر قصد کند و به جا نیاورد یک حسنه برای او می نویسم و هر که از ایشان گناهی را قصد کند و به جا نیاورد بر او چیزی نمی نویسم.

ص: 517

و اگر به جا آورد یک گناه بر او می نویسم.

پس حضرت صادق علیه السلام فرمود که: خدا موسی بن عمران علیه السلام را از جانب این امّت جزای خیر دهد که بار ایشان را سبک و تکلیف ایشان را آسان کرد.

55- از میان بهی حور العینی در آمد

عن اَبی سعید الخدریّ قال: قال رسول الله لیلة اُسری بی اِلی السماء اَخذ جبرئیل بیدی فأدخلنی الجنّة، و أجلسنی علی درُنُوک من درانیک الجنّة، فناولینی سفر جلة فانفلقت بنصفین فخرجت منها حوراء کأنّ أشفار عینها مقادم النسور. فقالت: السلام علیک یا احمد-

ص: 518

السلام علیک یا رسول الله! السلام علیک یا محمّد. فقلت: من أنت یرحمک الله؟ قالت اَنا الراضیة المرضیّة خلقنی الحیّار من ثلاثة أنواع: اَسفلی من المِسک و أعلای من الکافور و وسطی من العنبر و عجنت بماء الحیوان قال الجلیل: کونی فکنت، خلقت لابن عمّک و وصیّک و وزیرک علیّ بن ابی طالب(1)

ابوسعید خدری از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم روایت می کند که: فرمودند: چون جبرئیل مرا به آسمان برد، دست مرا گرفته داخل بهشت کرد و بر مسندی از مسندهای بهشت نشانید و بهی به دستم داد ناگاه آن به شکافته شد و از میان آن حوری بیرون آمد که مژگانش مانند سینه کرکس سیاه بود و گفت: «اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا اَحمَد اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا رَسُولَ الله السَّلامُ عَلَیکَ یا مُحَمَّد» گفتم: تو کیستی که تو را-

ص: 519


1- امالی صدوق، 11 (م 34) بحار ج 18، ص 333 بعضی از این روایات ذکر شد

رحمت کند؟ گفت: منم راضیه مرضیه، خداوند جبار مرا از سه چیز آفریده است. پائین من از مشک است و بالای من از کافور و میان من از عنبر است و مرا به آب زندگانی خمیر کرده اند و خداوند جلیل به من فرمود: باش، پس آفریده شدم برای پسر عمّ تو و وصیّ تو و وزیر تو علی بن ابی طالب علیه السلام.

56- دیدن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم از عجائب در مسیر راه خود

ابن بابویه به سند معتبر روایت کرده است که: شبی جبرئیل علیه السلام برای حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلّم چهار پائی آورد از استر کوچکتر و از درازگوش بزرگتر و پاهایش بلندتر از دستهایش بود و آنچه چشم کار کند یک گام آن بود و چون حضرت خواست سوار آن شود امتناع ورزید

ص: 520

جبرئیل علیه السلام گفت: این محمّد است، چون نام آن حضرت را شنید طوری تواضع کرد که به زمین چسبید پس حضرت سوار آن شد و به هر بلندی که بالا می رفت دست هایش کوتاه و پایش بلند می شد و چون به نشیب می رفت دست هایش دراز و پاهایش کوتاه می شد. پس در تاریکی شب به قافله پرباری که متعلق به ابوسفیان بود رسیدند و از صدای بال براق شتران رم کردند و کسی از آخر قافله غلام خود را که در اول قافله بودند ندا کرد: ای فلان! شتران رم کردند و فلان شتر بارش افتاد و دستش شکست. پس از آنجا گذشتند تا به بلقا رسیدند.

حضرت فرمود: ای جبرئیل! من تشنه شدم. جبرئیل کاسه آبی به آن حضرت داد و تناول نمود. پس از آنجا گذشتند و به جماعتی رسیدند که قلاب های آتش به پاهای ایشان زده بودند و سرنگون آویخته بودند. حضرت فرمود:-

ص: 521

اینها کیستند؟ جبرئیل عرض کرد: اینها گروهی اند که حق تعالی ایشان را به حلال غنی فرموده است و طلب حرام می کنند.

پس به جمعی رسیدند که با سوزان و ریسمان آتش بدن های ایشان را می دوختند. حضرت فرمود: اینها کیستند؟ جبرئیل عرض کرد: این ها بکارت زنان را به زنا از بین می بردند. پس از آنجا گذشتند و به مردی رسیدند که بسته هیزمی را می خواست بردارد و نمی توانست پس هیزم دیگر بالای آن ها می گذاشت. حضرت فرمود: این کیست؟ جبرئیل عرض کرد: این صاحب قرض است که ادای قرض نمی کند کرد و دیگر قرض می کند. پس از آنجا گذشتند تا به کوه شرقی بیت المقدس رسیدند. حضرت در آنجا باد بسیار گرمی احساس نمود و صدای مهیبی شنید.

ص: 522

فرمود: ای جبرئیل، این چه باد بود و آن چه صدا بود؟ عرض کرد: آن باد و صدا از جهنم بود. حضرت فرمود: پناه می برم به خدا از جهنم.

پس از جانب راست خود نسیم خوشبوئی و صدای نیکوئی شنید و از حقیقت آنها جویا شد. جبرئیل عرض کرد: این شمیم و صدای بهشت است. حضرت فرمود: از خدا سئوال می کنم بهشت را.

پس از آنجا گذاشتند و به دروازه بیت المقدس رسیدند و در آنجا نصرانی بود که هر شب دروازه را می بستند و کلیدها را در زیر سر او می گذاشتند. در آن شب هرچند سعی کردند دروازه بسته نشد و به نزد او آمده گفتند: امشب دروازه بسته نمی شود. گفت: پاسبانان را مضاعف کنید.

ص: 523

و چون داخل بیت المقدس شدند جبرئیل صخره بیت المقدس را برداشت و از زیر آن سر قدح بیرون آورد. قدحی از شیر و قدحی از عسل و قدحی از شراب. چون شیر و قدح عسل را به آن حضرت داد تناول فرمود و چون قدح شراب را داد حضرت فرمود: سیراب شدم و نمی خواهم.

جبرئیل گفت: اگر می آشامیدی امّت تو همه گمراه می شدند و از تو متفرق می شدند پس در مسجد بیت المقدس نماز خواند و گروهی از پیغمبران به آن حضرت اقتدا کردند. و در آن شب با جبرئیل ملکی فرود آمده بود که هرگز به زمین نیامده بود. پس در آنجا به نزدیک آن حضرت آمد و عرض کرد: یا محمّد! پروردگارت سلامت می رساند و می فرماید: این ها کلیدهای خزانه های

ص: 524

زمین است اگر می خواهی پیغمبر بنده باش و اگر می خواهی کلیدها را بگیر و پیغمبر پادشاه باش. جبرئیل اشاره کرد آن حضرت را که: تواضع کن. حضرت فرمود که: می خواهم پیغمبر بنده باشم و پادشاهی دنیا را نمی خواهم. پس از آنجا به آسمان رفتند. و چون بدر آسمان اول رسیدند. جبرئیل علیه السلام گفت: در را بگشائید. ملائکه گفتند: کیست با تو؟ گفت: محمد صلی الله علیه و آله و سلّم است، ملائکه گفتند: نیکو آمدنی آمده است. و چون در را گشودند و داخل شدند، آن حضرت به هر گروهی از ملائکه که رسید سلام کردند بر او و برای او دعا کردند و او را مشاهده نمودند. پس به پیرمردی رسیدند که در زیر درختی نشسته بود.

و اطفال بسیار بر دور او جمع بودند. حضرت پرسید: این پیرمرد کیست؟ و این اطفال کیستند؟

ص: 525

جبرئیل علیه السلام گفت: که این پدر تو ابراهیم خلیل است و این کودکان اطفال مؤمنانند بر دور او که ایشان را غذا می دهد و تربیت می کند. و چون از آنجا گذشتند و به مردی رسیدند که بر کرسی نشسته بود و چون به جانب راست خود نظر می کرد می خندید و شاد می شد. و چون به جانب چپ خود می نگریست اندوهناک می شد و می گریست! حضرت پرسید: این کیست؟ جبرئیل علیه السلام عرض کرد: این پدر تو آدم علیه السلام است. چون می بیند آنها را که داخل بهشت می شوند از فرزندانش شاد و خندان می شد و چون می بیند آنها را که داخل جهنم می شوند از فرزندانش محزون و گریان می شود.

پس از آنجا گذشتند و ملکی را دیدند که بر کرسی نشسته پس آن ملک بر آن حضرت-

ص: 526

سلام کرد و لیکن آن شادی و خوشروئی که از دیگران دید از او ندید. فرمود: ای جبرئیل! من به هیچ ملک نگذشتم مگر از او دیدم آنچه می خواستم از شادی و سرور به غیر این مکه. جبرئیل عرض کرد: این «ملک» خزانه دار جهنم است و او از همه ملائکه خوشروتر و خوشخوتر بود و چون حق تعالی جهنم را به او سپرد و مشاهده نمود عذاب ها را که خدا برای عاصیان خود مهیّا کرده است دیگر نخندید.

پس از آنجا گذشت تا به مقام مناجات حق تعالی رسید و 50 نماز بر امّت او واجب گردید و شفاعت حضرت موسی علیه السلام استدعای تخفیف نمود تا به پنج نماز رسید. چون در برگشتن به حضرت ابراهیم علیه السلام رسید گفت: یا محمّد! امّت خود را از من سلام رسان

ص: 527

و به ایشان خبر ده که بهشت آبش شیرین است و خاکش خوشبو است و زمینش ساده است و درختانش از «سبحان الله و الحمد لله و لا اله اِلاّ الله و الله اکبر و لا حول ولا قوّة اِلاّ بالله» است. پس امر کن امّت خود را که این ذکرها را بسیار بگویند تا درختان ایشان در بهشت بسیار شود. پس در راه به قافله ای از قریش رسیدند.

چون حضرت فرود آمد خبر داد اهل مکه را از معراج و خبر داد ایشان را از قافله ابوسفیان و رَم کردن شتران و شکستن پای شتر ایشان. و فرمود: نزد طلوع آفتاب آن قافله داخل می شوند. و چون آفتاب طالع شد قافله داخل شدند و آنچه حضرت خبر داده بود همه را تصدیق کردند(1)

ابن عبّاس روایت کرده که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: یا علی! چون مرا به آسمان هفتم بردند و از آنجا به سدرة المنتهی و از آنجا به حجابهای نور و حق تعالی مرا گرامی داشت به مناجات خود و رازهای نهان به من گفت، در میان آنها فرمود: یا محمّد. عرض کردم: لبّیک ای پروردگار من

ص: 528


1- امالی شیخ صدوق، 364- 367

57- اطاعت علی علیه السلام اطاعت خداست

عن ابن عباس قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم لعلّی علیه السلام یا علیّ أنت اِمام المسلمین، و أمیر المؤمنین، و قائد الغرّ المحجّلین، و حجّة الله بعدی علی الخلق أجمعین، و سیّد الوصیّین و وصیّ سیّد النّبیین یا علیّ اِنّه لمّا عرج بی الی السماء السابعة و منها اِلی سدرة المنتهی و منها اِلی حجب النور و اکرمنی رَبّی جلّ جلاله بمناجاته قال لی: یا محمّد، قلت: لبّیک رَبّی و سعدیک، تبارکت و تعالیت قال: اِنّ علیّاً اِمام أولیائی و نور لمن أطاعنی و هو الکلمة الّتی ألزمتها المتّقین و من اَطاعه اَطاعنی و من عصاه عصانی

ص: 529

فبشّره بذلک، فقال علیّ: یا رسول الله بلغ من قدری حتّی اَنّی اُذکر مناک؟ فقال: نعم یا علیّ، فاشکر ربّک، فخرّ علیّ علیه السلام ساجداً شکراً للهِ علی ما أنعم به علیه، فقال له رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم ارفع رأسک یا علیّ فانّ الله قد باهی بک ملائکته(1)

ابن عبّاس روایت کرده که پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم بامیر المؤمنین علیه السلام فرمودند: یا علی! چون مرا به آسمان هفتم بردند و از آنجا به سدرة المنتهی و از آنجا به حجاب های نور و حق تعالی مرا گرامی داشت به مناجات خود و رازهای نهان به من گفت، در میان آنها فرمود: یا محمّد. عرض کردم: لبّیک ای پروردگار من

ص: 530


1- امالی صدوق، 180 (م 49) بحار، ج 18، ص 337

و ای سیّد من که توئی با برکت و بلند مرتبه. فرمود: بدان که علی امام و پیشوای دوستان من است و نوری است برای هر که اطاعت من کند و اوست کلمه ای که لازم متقیان گردانیده ام. هر که او را اطاعت کند مرا اطاعت کرده است و هر که او را نافرمانی کند مرا نافرمانی کرده است. پس او را بشارت ده به این، چون حضرت به زمین آمد علی را بشارت داد به آنچه حق تعالی در حقّ او فرموده بود امیرالمؤمنین علیه السلام عرض کرد: یا رسول الله! آیا قدر من به مرتبه ای رسیده است که در چنین مکانی مرا یاد کند؟ حضرت فرمود: بلی یا علیّ شکر کن پروردگار خود را، پس علی صلوات الله علیه به سجده افتاد برای شکر نعمت حق تعالی. حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمود: سر بردار یا علی که حقّ تعالی به تو مباهات کرد با ملائکه خود(1)

ص: 531


1- امالی شیخ صدوق، 247

58- تو رسول منی و علی وزیر توست

عن عبدالله بن عبّاس قال: اِنّ رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم لمّا اُسری به اِلی السمآء انتهی به جبرئیل اِلی نهر یقال له: النور، و هو قول الله عزّوَجلّ: جَعَلَ الظُّلُماتِ وَالنُّورَ(1) فلمّا انتهی به اِلی ذلک النهر فقال له جبرئیل: یا محمّد اعبر علی برکة الله، فقد نورّ الله لک بصرک و مدّلک اَمامک فانّ هذا نهر لم یعبره اَحد، لا ملک مقرّب ولا نبیّ مرسل، غیر اَنّ لی فی کلّ یوم اغتماسة فیه ثمّ أخرج منه فأنقض أجنحتی فلیس من قطرة تقطر من أجنحتی اِلاّ خلق الله تبارک و تعالی-

ص: 532


1- سوره انعام، آیه 1. در روایت «خلق آمده ولی در آیه جعل این»

منها ملکاً مقرّباً له عشرون ألف وجه، وَ اَربَعون ألف لسان، کلّ لسان بلفظ بلغة لا یفقههما اللسان الآخر، فعبر رسول الله صلّی الله علیه و آله حتی انتهی اِلی الحُجُب، والحُجُب خمسمائة حجاب، من الحجاب اِلی الحجاب میسره خمسمائة عام. ثم قال: تقدّم یا محمّد، فقال له: یا جبرئیل وَ لِمَ لا تکون معی! قال: لیس لی اَن أجوز هذا المکان، فتقدّم رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم ما شاء الله أن یتقدّم، حتّی سمع ما قال الرّب تبارک و تعالی:

اَنا المحمود و أنت محمّد، شققت اسمک من اسمی فمن وصلک وصلته، و من قطعک بتکته، انزل إلی عبادی فأخبرهم بکرامتی إیّاک، وَ أنّی لم أبعث نبیّاً اِلاّ جعلت له وزیراً، و أنّک رسولی وَ اَنّ علیّاً وزیرک(1)

ص: 533


1- بحار، ج 18، ص 338؛ امالی صدوق: 213/ م 256 و 290

و به سند دیگر از ابن عباس مرویست که چون حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلّم را به آسمان بردند جبرئیل آن حضرت را به نهری رسانید که آن را «نهر نور» می گفتند. چنان که در قرآن فرموده است «جَعَلَ الظُّلُماتِ وَالنُّورَ» چون به آن نهر رسیدند جبرئیل گفت: عبور کن با برکت خدا که حق تعالی دیده تو را منوّر گردانیده و راه تو را گشوده است و این نهری است که احدی از آن عبور نکرده است نه ملک مقرّب و نه پیغمبر مرسل، و هر روز یک مرتبه من در این نهر فرو می روم و بیرون می آیم و بال های خود را می افشانم و از هر قطره ای که از بال من می ریزد حق تعالی ملک مقرّبی خلق می نماید که او 20 هزار صورت دارد و 40 هزار زبان و به هر زبانی

ص: 534

به لغتی سخن می گوید که اهل لغت دیگر آن را نمی فهمند. پس حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلّم از آن نهر گذشت تا به حجاب ها رسید و آنها 500 حجابند که از هر حجاب تا حجاب دیگر 500 سال راه است. پس جبرئیل علیه السلام گفت: پیش برو ای محمّد- حضرت فرمود: ای جبرئیل! تو چرا با من نمی آئی؟ جبرئیل عرض کرد: از این مکان نمی توانم گذشت- به روایت دیگر گفت: اگر به قدر یک بند انگشت پیش تر آیم می سوزم- پس حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلّم - پیش تاخت آنچه خدا خواست تا آنکه حق تعالی او را ندا کرد: منم محمود و توئی محمّد نام تو را از نام خود اشتقاق کردم، هر که با تو وصل کند به محبت و متابعت، من با او-

ص: 535

وصل می کنم به لطف و رحمت و هر که از تو قطع کند از او قطع می نمایم لطف و رحمت خود را فرو می فرستم. رو به سوی بندگان من برو و خبر ده ایشان را به کرامت من تو را و من هیچ پیغمبر نفرستادم مگر وزیری برای او- مقرّر کردم و تو رسول منی و علی وزیر توست.

59- علی علیه السلام انتخاب خداست

عن ابی جعفر الباقر علیه السلام فی حدیث طویل یقول فیه: اِنّ الله تبارک و تعالی لمّا أسری نبیّه صلی الله علیه و آله و سلّم قال له: یا محمّد أنّه قدِانقَضَت نبوّتک، وَ انقطع اَکلک، فمن لأمّتک من بعدک؟ فقلت: یا ربّ اِنّی قد بلوت خلقک فلم اَجد أحداً أشدّ حبّاً لی من علیّ بن ابی طالب، فقال عزّ وجل-

ص: 536

ولی یا محمّد، فأبلغه أنَّهُ رایة الهدی، و اِمام أولیائی و نور لمن أطاعنی(1)

امام باقر علیه السلام فرمود: در شب معراج حق تعالی حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلّم را ندا کرد که: یا محمّد! مدت پیغمبری منقضی شد و عمر تو به آخر رسید چه کسی را برای امّت خود بعد از خود اختیار کرده ای؟ عرض کرد: پروردگارا من خلق تو را امتحان کردم احدی را نیافتم که اطاعت من زیاده از علی بن ابی طالب علیه السلام بکند.

حق تعالی فرمود: برای من نیز چنین است از من به او برسان که او نشانه شاهراه هدایت است و پیشوای دوستان من است و نوری است برای هر که اطاعت من بکند.

ص: 537


1- بحار، ج 18، ص 339؛ امالی صدوق، 386- تفسیر قمی، 2/ 244

60- خدا را بدل دیده ام نه به دیده

عن ابن عبّاس قال: قال النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلّم فیما احتجّ علی الیهود: حملت علی جناح جبرئیل علیه السلام حتّی انتهیت الی السماء السابعة، فجاوزت سدرة المنتهی عند ها جنّة المأوی حتّی تعلّقت بساق العرش، فنودیت من ساق العرش: اِنّی اَنا الله لا اِله اِلاّ أنا، السلام المؤمن المهیمن العزیز الجبّار المتکبّر، الرّؤوف الرحیم، فرأیته بقلبی و ما رأیته بعینی(1)

شیخ طبرسی روایت کرده است (در احتجاجی که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلّم با یهودی داشت) رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: بر بال (ملکی) جبرئیل سوار شدم و از سدرة المنتهی گذشتم تا به ساق عرش در آویختم و از ساق عرش ندا شنیدم که: منم خداوندی که بجز من خداوند و معبودی نیست و سالم از همه نقص ها و عیب ها-

ص: 538


1- احتجاج، ج 1، ص 109؛ بحار، ج 18، ص 340 بروایت بعدی رجوع شود

و امان دهنده ام از عذاب خود، مؤمنان را و شاهدم بر احوال خلق و عزیز و غالبم و جبارم و بزرگواری مخصوص من است و به خلق خود مهربان و رحم کننده ام. پس خدا را بدل دیدم نه به دیده.

61- معراج پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم با باد که مسخّر سلیمان علیه السلام بود قابل قیاس نیست.

فیما بیّن أمیرالمؤمنین علیه السلام لیهودیّ الشّام من معجزات النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلّم فی مقابلة معجزات الأنبیاء: قال الیهودیّ: فإنّ هذا سلیمان قد سخّرت له الرّیاح فسارت فی بلاده، غُدُّوها شَهرٌ وَ رشواحُها شَهرٌ(1) فقال له علی علیه السلام لقد کان کذلک، و محمّد صلی الله علیه و آله و سلّم اُعطی ما هو أفضل من هذا: اِنّه اُسری

ص: 539


1- سوره سبأ، آیه 12

به من المسجد الحرام اِلی المسجد الأقصی مسیرة شهر و عرج به ملکوت السماوات مسیرة خمسین الف عام فی أقلّ من ثُلثُ لیلة حتّی انتهی اِلی ساق العرش فدنا بالعلم، فتدلّی له من الجنّة رفرف أخضر و غشی النور بصره، فرأی عظّمة ربّه عزّوجلّ بفؤادة و لم یرها بعینه، فکان کقاب قوسین بینه و بینها أو أدنی، فأوحی اِلی عبده ما أوحی(1)

یک نفر یهودی (از علمای یهود) در گفتگویی با امیر مؤمنان علی علیه السلام گفت: این حضرت سلیمان علیه السلام است که خداوند باد را در تحت تسخیر او قرار داد. او با این وسیله در شهرهای خود سیر می کرد. در یک نیم روز صبح، مسیر یک ماه راه را می پیمود و همچنین در نیم روز بعدازظهر، مسیر یک ماه را-

ص: 540


1- بحار، ج 18، ص 339؛ احتجاج طبرسی، ج 1، ص 109

طی می کرد.

حضرت امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: این سخن درست است. ولی از طرف خداوند به محمّد صلّی الله علیه و آله بالاتر از سلیمان علیه السلام عطا شد آن حضرت از مسجد الحرام (کنار کعبه) تا بیت المقدّس را که لازم بود در یک ماه پیموده شود. در قسمتی از یک شب پیمود، و خدا آن حضرت را به سوی ملکوت آسمان ها که مسیر آن نیاز به 50 هزار سال وقت است. در کمتر از یک سوّم شب پیمود تا به ساق عرش خدا رسید. به علم و آگاهی نزدیک شد و به بهشت نزدیک تر گردید، پرنده رَفرَف سبز رنگ، بالای سرش آمد نور خیره کننده، چشمش را فرا گرفت، عظمت خدا را با چشم دل دیده، به (قرب مخصوص) خدا با فاصله اندازه دو کمان

ص: 541

یا کمتر نزدیک شد (قرب معنوی) خداوند در آنجا آنچه که می خواست وحی کند به او وحی کرد

62- هر که سه چیز را منکر شود شیعه نیست

قال الصادق علیه السلام من أنکر ثلاثة أیشاء فلیس من شیعتنا: المعراج، والمسائلة فی القبر، والشفاعة(1) ترجمه اش در صفحه اول گذشت.

63- سه چیز را در حقّ علی از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم تعهد گرفت

عن الصادق علیه السلام عن آبائه علیهم السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم لمّا اُسری بی إلی السماء عهد إلیّ ربّی فی علیّ علیه السلام

ص: 542


1- بحار، ج 18، ص 340- در روایتی دیگر دارد چهار چیز را منکر شود- من جمله بهشت و جهنم حیوة القلوب ج 3، ص 704

ثلاث کلمات، فقال: یا محمّد، فقلت: لبّیک رَبّی فقال: اِنّ علیّاً اِمام المتّقین، و قائد الغرّ المحجّلین و یعسوب المؤمنین(1)

به سندهای معتبر از امام صادق علیه السلام مرویست که حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: حق تعالی در شب معراج مرا ندا کرد که: یا محمّد، عرض کردم: لبّیک ای پروردگار من، پس فرمود: بدان که علی پیشوای متقیان و پادشاه مؤمنان است و کشاننده روسفیدان و دست و پا سفیدان است- یعنی شیعیان خود- به سوی بهشت.

64- خداوند با پیامبرش در حق علی علیه السلام سخن گفت

عن الصادق جَعفَر بن محمد، عن اَبیه، عن آبائه

ص: 543


1- بحار، ج 18، ص 340- امالی صدوق ص 491

علیهم السلام قال: قال رسول الله صلّی الله علیه و آله: لیلة اُسری بی اِلی السماء کلّمنی ربّی جلّ جلاله، فقال: یا محمّد، فقلت: لبّیک رَبّی، فقال: اِنَّ علیّاً حجّتی بعدک علی خلقی و اِمام اَهل طاعتی من أطاعه اَطاعنی، و من عصاه عصانی، فانبصه علماً لاُمّتک یهتدون به بعدک(1)

به سندهای معتبر از امام صادق علیه السلام مرویست که حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: حق تعالی در شب معراج مرا ندا کرد: ای محمّد، علی حجت من است بعد از تو بر خلق من و پیشوای اهل طاعت من است.

هر که فرمان او را برد فرمان من برده

ص: 544


1- بحار، ج 18، ص 340- امالی شیخ صدوق، ص 491

و هر که عصیان او کند عصیان من کرده است پس او را نصب کن برای امّت خود که با او هدایت یابند بعد از تو

و فی روایة اخری قال صلی الله علیه و آله و سلّم أسری بی ربّی فأوحی اِلیّ فی علیّ علیه السلام بثلاث، اِنّه اِمام المتّقین، و سیّد المؤمنین و قائد الغرّ المحجّلین(1)

65- علی علیه السلام اختیار خداوند است

عن الصادق علیه السلام قال: لمّا اُسری بِالنّبیّ صلی الله علیه و آله و سلّم و انتهی اِلی حیث أراد الله تبارک و تعالی ناجاه رَبّه جلّ جلاله، فلمّا اَن هبط الی السماء الرابعة ناداه یا محمّد، قال: لبّیک ربّی

ص: 545


1- بحار، ص 343- خصال 1: 57

قال: من اخترت من اُمّتک یکون من بعدک لک خلیفة؟ قال: اختر لی ذلک فتکون أنت المختار لی، فقال: اخترت لک خیرتک علیّ بن اَبی طالب(1)

از امام صادق علیه السلام مرویست که: حق تعالی در شب معراج حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلّم را ندا کرد که: یا محمّد! چه کسی را اختیار کرده ای که بعد از تو در میان امّت تو جانشین تو باشد؟ حضرت عرض کرد: خداوندا! تو برای من اختیار کن «که انتخاب امام به دست توست»

حق تعالی فرمود: من اختیار کردم برای تو برگزیده تو را که علی بن ابی طالب علیه السلام است.

66- این قصر از آن کیست؟

ص: 546


1- بحار، ج 18، ص 341- امالی صدوق، 474

عن حمّاد بن عثمان، عن جعفر بن محمّد، عن آبائه علیهم السلام. عن علیّ علیه السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم : لمّا اُسری بی الی السماء دخلت الجنّة فرأیت فیها قصراً من یاقوت أحمد یری باطنه من ظاهره لضیائه و نوره، و فیه قتّان من درّ و زبرجد، فقلت: یا جبرئیل من هذا القصر؟ قال: هو لمن اَطاب الکلام و اَدام الصیام، و اَطعم الطّعام و تهجّد باللّیل والناس نیام، قال علیّ علیه السلام: فقلت: یا رسول الله و فی اُمّتک من یطق هذا؟ فقال: اَتدری ما اِطابَة الکلام؟ فقلت: الله و رسوله أعلم، قال: من قال: سبحان الله و الحمد للهِ و لا اِله اِلاّ الله و الله اکبر اَتدری ما اِدامة الصّیام؟ قلت: الله و رسوله أعلم

ص: 547

قال: من صام شهر البصر- شهر رمضان- و لم یفطر منه یوماً، اَتدری ما اِطعام الطّعام؟ قلت: الله و رسوله أعلم قال: من طلب لعیاله ما یکفّ به وجوههم عن الناس. اَتدری ما التهجّد باللّیل والناس ینام؟ قلت: الله و رسوله اَعلم، قال: من لم ینم حتّی یصلّی العشاء الآخرة و الناس من الیهود والنصاری و غیرهم من المشرکین ینام بینهما(1)

مرحوم شیخ طوسی (رضی) به سند معتبر از امام جعفر صادق علیه السلام روایت کرده است که حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: چون مرا به آسمان بالا بردند و داخل بهشت شدم در آنجا قصری دیدم از یاقوت سرخ از بیرونش اندرونش را می توانست دید برای روشنی و صفا و نور-

ص: 548


1- امالی شیخ طوسی 458؛ تفسیر قمی 1/ 21- بحار، ج 18، ص 242

آن و در آن قصر دو قبّه بود از مروارید و زبرجد. گفتم: ای جبرئیل! این قصر از کیست؟

گفت: برای کسی است که سخن نیکو گوید و پیوسته روزه باشد و طعام بسیار بخوراند و به عبادت بایستد در شب هنگامی که مردم در خوابند.

حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: عرض کردم: یا رسول الله! امّت تو کسی هست که طاقت این ها را داشته باشد؟

حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: می دانی طعام چیست امام علی علیه السلام فرمود: عرض کردم خدا و رسولش عالم ترند. فرمودند: کسی که برای عیالش به مقداری که کفایت کند طلب روزی کند که آبرویشان را از مردم حفظ کند (از سئوال کردن) آیا می دانی تهجّد در شب چیست که مردم در خواب باشند می فرماید: عرض کردم خدا و رسولش عالم ترند. فرمود: کسی که نخوابد تا نماز عشاء را بخواند (بعد از نماز مغرب) و مردم یهود و نصاری و مشرکین خواب باشند بین این دو وقت. فرمود: سخن نیکو آن است که بگوید «سُبحانَ اللهِ وَالحَمدُ لِلّهِ وَ لا اِلهَ اِلاّ اللهُ وَاللهُ اَکبَرُ».

و پیوسته روزه داشتن آن است که ماه مبارک رمضان را تمام روزه بدارد و طعام دادن آن است که برای عیال خود تحصیل نماید.

آنقدر که ایشان محتاج دیگران نباشند و در شب نماز خواندن آن است که-

ص: 549

نماز خفتن را بجا آورد در هنگامی که یهود و نصاری و سایر کافران در خوابند.

67- شکوه و جلال پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم بحدّ کامل خود رسید

عن الأصبغ بن بناته، عن محمّد بن الحنفیّة اَنَّه ذکر عنده الاذان فقال: لمّا اُسری بالنّبیّ صلّی الله علیه و آله الی السماء و تناهی اِلی السماء السماء السادسة نزل ملک من السماء السابعة لم ینزل قبل ذلک الیوم قطّ فقال: اَلله اَکبر، الله اَکبر، فقال الله جلّ جلاله: اَنا کذلک، فقال: أشهد اَن لا اِله الا اللهِ، فقال: اله عزّوجلّ: اَنا کذلک لا اِله اِلاّ الله انَا. فقال: أشهد اَنّ محمّداً رسول الله، قال الله جلّ جلاله: عبدی و امینی علی خلقی اصطفیته برسالاتی، ثم قال: حیّ علی الصلاة قال الله جلّ جلاله: فرضتها علی عبادی، و جعلتها لی-

ص: 550

دیناً، ثمّ قال: حیّ علی الفلاح، قال الله جلّ جلاله: اَفلح من مشی اِلیها و واظب علیها ابتغاء وجهی، ثمّ قال: حیّ علی خیر العمل، قال الله جلّ جلاله: هی أفضل الأعمال وَ أزکاها عندی ثمّ قال: قد قامت الصلاة، فتقدّم النّبی صلی الله علیه و آله و سلّم فأمّ أهل السماء، فمن یومئذ ثمّ شرّف النّبی صلی الله علیه و آله و سلّم (1)

هنگامی که پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله در شب معراج در سیر خود به آسمان ششم رسید، فرشته ای از آسمان هفتم به آنجا آمد. که هرگز قبل از آن شب، به آنجا نیامده بود او اذان گفت: هنگامی که گفت: «اَلله اَکبَرُ اَللهُ اَکبَرُ» خداوند فرمود: آری من بزرگتر از آن هستم که وصف گردد. وقتی که آن-

ص: 551


1- معانی الاخبار، ص 17- بحار، ج 18، ص 343

فرشته می گفت: «اَشهَدُ اَن لا اِلهَ اِلاّ اللهُ» خداوند فرمود: آری من چنین هستم، معبودی بی همتا جز من نیست که آن فرشته گفت: «اَشهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ الله» خداوند فرمود: محمّد صلی الله علیه و آله و سلّم عبد من و امین من در میان مخلوقاتم است. او را به رسالت برگزیده ام. وقتی که آن فرشته گفت: «حَیَّ عَلَی الصَّلوةِ» خداوند فرمود: نماز را بر بندگانم واجب کردم و آن را (جزء) دینم قرار دادم. وقتی که آن فرشته گفت: «حَیَّ عَلَی الفَلاحِ» خداوند فرمود: رستگار شد کسی که به سوی نماز حرکت کرده و بر آن برای جلب رضایت من مواظبت نمود. وقتی که آن فرشته گفت: «حَیَّ عَلی خَیرِ العَمَلِ» خداوند فرمود: نماز بهترین و پاکیزه ترین عمل ها در نزد من است. وقتی که آن فرشته گفت: «قَد قامَتِ الصَّلوةُ» پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم -

ص: 552

به پیش برای نماز ایستاد، همه اهل آسمان به او اقتدا کردند، در همین ساعت شکوه و جلال پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله به حدّ کامل خود رسید.

68- مؤذّن جبرئیل، در آسمان و اقامه نماز

عن اَبی عبدالله علیه السلام قال: لمّا اُسری برسول الله صلّی الله علیه و آله و حضرت الصلاة فأذّن جبرئیل علیه السلام فلمّا قال: الله اکبر، الله اکبر. قالت الملائکة، اَلله اَکبر، اَلله اَکبر، فلمّا قال: اَشهد اَن لا اله اِلاّ الله، قالت الملائکة خلع الأنداد فلمّا قال: اَشهد اَنّ محمّداً رسول الله، قالت الملائکة: نبیّ بعث، فلمّا قال: حیّ علی الصلاة قالت الملائکة حثّ علی عبادة ربّه، فلمّا قال: حیّ علی الفلاح، قالت الملائکة: أفلح من اتّبعه(1)

ص: 553


1- معانی الاخبار، ص 109- بحار، ج 18، ص 344

از حضرت امام صادق علیه السلام مرویست که هنگامی که رسول خدا صلّی الله علیه و آله را به معراج بردند و وقت نماز شد، پس جبرئیل اذان گفت، پس هنگامی که گفت: اَلله اَکبر، ملائکه گفتند: الله أکبر، الله دکبر، وقتی گفت: أشهد اَن لا اله اِلاّ الله، ملائکه گفتند: خداوند شریک ندارد، پس هنگامی که گفت: أشهد اَنّ محمّداً رسول الله، ملائکه گفتند: پیغمبر مبعوث شد «بر مردم» پس وقتی گفت: حیّ علی الصلاة، ملائکه گفتند: شتاب کرد بر عبادت پروردگارش، و زمانی که گفت: حیّ علی الفلاح، ملائکه گفتند: به حقیقت رستگار شد کسی که او را متابعت کند.

69- شریعت اسلام و ایمان علی علیه السلام

عن أنس بن مالک قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم

ص: 554

لمّا عرج بی اِلی السّماء اِذا اَنا بِاُسطوانة أصلها من فضّة بیضاء، و وسطها من یاقوتة و زبرجد، وَ اَعلاها ذهبة حمراء فقلت: یا جبرئیل ما هذه؟ فقال: هذا دینک أبیض و اضح مضیء قلت: و ما هذا وسطها؟ قال: الجهاد. قلت: فما هذه الذهبة الحمراء؟ قال: الهجرة، و لذلک علا إیمان علیّ علیه السلام علی ایمان کلّ مؤمن(1)

رسول اکرم صلّی الله علیه و آله فرمود: در شب معراج در آسمان ستونی را دیدم که قسمت پائین آن از نقره سفید بود، و وسط آن از یاقوت و زبرجد بود، و قسمت بالای آن از طلای سرخ بود. به جبرئیل گفتم: «این ستون چیست»؟ گفت: این ستون نشانگر دین تو است-

ص: 555


1- معانی الاخبار: 38 و 39- بحار، ج 18، ص 344- نور الثقلین، ج 3، ص 129

اصلش سفید و روشن است، زیرا دین و آئین تو روشن است، و ابهامی در آن نیست، وسطش «که از یاقوت و زبرجد است» نشانگر جهاد است. و قسمت بالایش که از طلای سرخ است، نشانگر هجرت است، و به همین دلیل، ایمان علی علیه السلام بر ایمان هر انسان با ایمان بالاتر است. «زیرا علی علیه السلام مرد جهاد و هجرت بود، و عظمت دین به روشنی در وجودش آشکار بود»

70- به علی علیه السلام دوستان خدا و دشمنان خدا شناخته می شوند

به سند معتبر از ابن عباس روایت شده که حضرت رسول صلّی الله علیه و آله فرمود: چون مرا به آسمان هفتم به سدرة المنتهی بردند و از آنجا به حجاب های نور رفتم حق تعالی مرا ندا فرمود که: ای محمّد! تو بنده منی و من پروردگار تواَم-

ص: 556

پس برای من خضوع کن و بس. و مرا عبادت کن و بس. و بر من توکل کن و بس. و بر غیر من اعتماد مکن که من تو را پسندیده ام که بنده و حبیب و رسول و پیغمبر من باشی و برادر تو علی را پسندیدم که خلیفه من و درگاه قرب من باشد. پس اوست حجت من بر بندگان من و پیشوای خلق من است به او شناخته می شوند دوستان و دشمنان من و به او جدا می شوند لشکر شیطان از لشکر من و به او برپا می شود دین من و به او محفوظ می گردد حدود من و جاری می شود احکام من، و به سبب تو و او و امامان از فرزندان او رحم می کند بندگان و کنیزان خود را، و به قائم شما آباد می گردانم زمین خود را به تسبیح و تقدیس و تهلیل و تکبیر خود، و به او پاک می گردانم زمین را از دشمنان خود و میراث می دهم آن را بدوستان خود. و به او کلمه کافران را پست و کلمه خود را-

ص: 557

بلند می گردانم، و به او زنده می گردانم بندگان خود را و شهرهای خود را، و از برای او به مشیت خود ظاهر می گردانم گنج ها و ذخیره های خود را و او را مطّلع می گردانم بر رازهای خود، و او را امداد می کنم به ملائکه خود که او را تقویت نمایند بر جاری گردانیدن امر من و بلند گردانیدن دین من، اوست ولیّ حق و به راستی مهدی و هدایت کننده بندگان من(1)

71- انبیاء افضلند یا ملائکه

به سند معتبر از حضرت امام رضا علیه السلام روایت شده که امیر مؤمنان علیه السلام فرمود: حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: حق تعالی خلقی نیافریده است که افضل از من باشد و گرامی تر باشد-

ص: 558


1- امالی شیخ صدوق، 504

نزد او از من. عرض کردم: یا رسول الله! تو بهتری یا جبرئیل؟ فرمود: یا علی! به درستی که حق تعالی تفضیل داده است پیغمبران مرسل را بر ملائکه مقرّبان و مرا فضیلت داده است بر جمیع پیغمبران و بعد از من تو را و امامان بعد از تو را فضیلت داده است بر ملائکه و جمیع خلق. و به درستی که ملائکه خدمتکاران ما و خدمتکاران محبّان مایند.

یا علی! آنها که حامل عرشند و آنان که در دور عرشند تسبیح و تحمید پروردگار خود گویند و طلب آمرزش می نمایند برای آنان که ایمان آورده اند به ولایت ما، یا علی اگر ما نبودیم خداوند آدم و حوّا و بهشت و دوزخ و آسمان و زمین را نمی آفرید. چگونه بهتر نباشیم از ملائکه و حال آنکه ما پیش گرفتیم بر ایشان به سوی معرفت پروردگار خود و تسبیح و تهلیل و تقدیس

ص: 559

او زیرا که اول چیزی که حق تعالی خلق کرد ارواح ما بود پس گویا گردانید ما را به توحید و تحمید خود، پس ملائکه را خلق کرد و چون ایشان ارواح ما را یک نور دیدند و عظمت نور ما را مشاهده کردند و نور ما را بسیار عظیم شمردند ما «سبحان الله» گفتیم تا ملائکه بدانند که ما خلق مربوب خدائیم و حق تعالی منزّه است از صفات ما و سایر مخلوقات،

پس ملائکه به تسبیح ما تسبیح گفتند و حق تعالی را از صفات ما منزّه دانستند. و چون عظمت شأن ما را مشاهده نمودند ما «لا اله الا الله» گفتیم تا ملائکه بدانند که ما بنده های خدائیم و ما را از خدائی بهره ای نیست و به غیر خدا دیگری مستحق پرستیدن نیست. و چون ملائکه بزرگی ما را مشاهده کردند ما «الله اکبر» گفتیم تا ملائکه دانستند خدا از آن بزرگتر است که کسی بزرگواری-

ص: 560

تواند یافت مگر به بندگی او، و چون عزت و قوّت ما را در ملکوت اعلی مشاهده کردند ما گفتیم «لا حول- ولا قوّة الاّ بالله» ملائکه دانستند که حول و قوّت مخصوص خدا است. و چون ملائکه مشاهده کردند نعمت های خدا را بر ما و دانستند که حق تعالی اطاعت ما را بر همه خلق واجب گردانیده است گفتیم «الحمد لله» تا ملائکه بدانند که خدا از ما مستحقّ شکر و ثنا است به سبب نعمت ها که به ما کرامت فرموده است. پس ملائکه گفتند «الحمد لله» و به برکت ما هدایت یافتند به سوی تحمید و توحید و تسبیح و تهلیل و تمجید حق تعالی پس حق تعالی آدم علیه السلام را خلق کرد و نور ما را در صلب او سپرد و امر کرد ملائکه را که سجده کنند آدم را برای تعظیم ما و اکرام ما، پس سجده ایشان بندگی خدا بود و اکرام و اطاعت آدم علیه السلام بود برای آنکه ما در صلب او بودیم و چگونه-

ص: 561

ما افضل از ملائکه نباشیم و حال آنکه سجده کردند همه ایشان برای آدم؟

و چون مرا به آسمان بردند جبرئیل اذان و اقامه گفت دو تا دو تا و گفت: پیش بایست ای محمّد. گفتم: ای جبرئیل! من بر تو پیشی گیرم؟ گفت: آری زیرا که حق تعالی پیغمبران خود را بر ملائکه فضیلت داده است و تو را به خصوص بر همه خلق زیادتی داده است پس من جلو ایستادم و با ایشان نماز خواندم و این را برای فخر نمی گویم. و چون به حجاب های نور رسیدم جبرئیل گفت: پیش رو یا محمد و خود ایستاد. گفتم: ای جبرئیل در چنین موضعی از من جدا می شوی؟ گفت: یا محمّد! این منتهای حدّی است که خدا برای من قرار داده است اگر از اینجا بگذرم-

ص: 562

بالهای من می سوزد به سبب تعدّی کردن از اندازه های حق تعالی. پس مرا در دریاهای نور غوطه دادند و در بحار الانوار خداوند جبار شنا کردم تا رسیدم به آنجا که خدا می خواست که مرا به آنجا بالا برد از علوم ملک او.

پس ندا از جانب اعلا به من رسید: یا محمّد! عرض کردم لبّیک و سعدیک ای پروردگار من. پس ندا رسید: ای محمّد! توئی بنده من و من پروردگار تواَم مرا عبادت کن و بر من توکّل کن. بهدرستی که توئی نور من در عباد من و رسول من به سوی خلق من و حجت من بر بندگان من، برای تو و هر که تو را متابعت کند آفریدم بهشت خود را و هر که تو را مخالفت کند آفریدم آتش خود را برای او، و برای اوصیای تو واجب کردم کرامت خود را و برای شیعیان ایشان واجب کردم ثواب خود را، عرض کردم: خداوندا-

ص: 563

اوصیای مرا تعیین فرما که ایشان را بشناسم. فرمود: ای محمّد! اوصیای تو آنهایند که نام های ایشان بر ساق عرش من نوشته است. چون نظر کردم به ساق عرش دوازده نور دیدم و در هر نور سطری سبز دیدم که در آن نام یکی از اوصیای من نوشته بود. اول ایشان علی بن ابی طالب علیه السلام و آخر ایشان مهدی علیه السلام امّت من، عرض کردم: خداوندا! این ها اوصیای منند بعد از من؟ فرمود: یا محمد! این ها دوستان من و اوصیا و برگزیدگان و حجت های منند بعد از تو بر بندگان من و ایشان اوصیا و خلیفه های تواَند و بهترین خلق منند بعد از تو، به عزت و جلال خود سوگند می خورم که دین خود را به ایشان ظاهر گردانم و کلمه خود را به ایشان بلند گردانم و به آخر ایشان زمین را از دشمنان خود پاک گردانم-

ص: 564

و مشرق و مغرب زمین را به تصرف او در آورم و بادها را مسخّر او گردانم و ابرهای صعب را برای او ذلیل گردانم که بر آنها سوار شود و به هر جا که خواهد از آسمان و زمین برود و او را به لشکرهای خود یاری کنم و به ملائکه خود مدد کنم تا آنکه دعوت من بلند گردد و همه خلق بر یگانه پرستی من جمع شوند. پس سلطنت او را دائم و مستمر گردانم و دولت حق را در دوستان خود و پیشوایان دین قرار دهم که دست به دست گردانند تا روز قیامت(1)

72- فاطمه زهراء سلام الله علیها حوریه ایست به صورت انسان

عن ابن عبّاس قال: دخلت عائشة علی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم و هو یقبّل فاطمة، فقالت له: أتحبّها یا رسول الله؟

ص: 565


1- علل الشرایع 5- عیون اخبار الرضا 14/ 262- بحار، ج 18، ص 345- 347. رجوع به صفحه مقابل شود:

قال: اَما والله لو عَلِمت حبّی لها لازددتِ لها حبّاً، أنّه لمّا عرج بی اِلی السماء الرّابعة اَذّن جبرئیل و أقام میکائیل، ثمّ قیل لی: ادن یا محمّد، فقلت: أتقدّم و أنت بحضرتی یا جبرئیل؟ قال: نعم، اِنَّ الله عزّوجلّ فضّل أنبیاءه المرسلین علی ملائکته المقرّبین، و فضلّک أنت خاصّة، فدنوت فصیلّت بأهل السماء الرابعة ثمّ التفتُّ عن یمینی فاِذا اِنا بابراهیم علیه السلام فی روضة من ریاض الجنة و قد اَکتنفها جماعة من الملائکة، ثمّ اِنّی صرت اِلی السماء الخامسة و منها اِلی السادسة فنودیت: یا محمّد نعم الأب اَبوکَ اِبراهیم، و نعم الأخ اَخوک علیّ، فلمّا صرت اِلی الحجب أخذ جبرئیل علیه السلام بیدی فأدخلنی الجنّة فاِذا اَنا بشجرة من نور فی أصلها ملکان یطویان الحلل والحلّی-

ص: 566

فقلت: حبیبی جبرئیل: لمن هذه الشجرة؟ فقال: هذه لأخیک علیّ بن ابی طالب علیه السلام و هذان الملکان یطویان له الحلی والحلل اِلی یوم القیامة، ثمّ تقدّمت اَمامی، فاِذا أنا بِرُطَبٍ ألین من الزبد، و اَطیب من المسک و أحلی من العَسَل، فَأَخَذت رُطبَةً فأکلتها فتحوّلت الرطبة نُطفة فی صُلبی فلمّا اَن هبطت اِلی الأرض واقعت خدیجة فحملت بفاطمة علیها السلام ففاطمة حوراء اِنسیّة، فَاِذا اشتقت اِلی الجنّة شممت رائحة فاطمة علیها السّلام(1)

از ابن عباس مرویست که روزی عایشه به نزد حضرت رسول صلّی الله علیه و آله آمد و آن حضرت فاطمه سلام الله علیها را در دامن خود نشانده بود-

ص: 567


1- مناقب ابن شهر آشوب، 3/ 383- علل الشرایع، 183 و 184؛ احقاق الحق، 1/ 6- تفسیر قمی، 1/ 365- بحار، ج 18، ص 350، سابقاً گذشت

و می بوسید، عایشه عرض کرد: چرا این دختر بزرگ را این قدر می بوسی و به چه سبب افراط در محبت او می نمائی؟ حضرت فرمود: ای عایشه! در شب معراج چون به آسمان چهارم رسیدم جبرئیل اذان گفت و مرا پیش داشت و با اهل آسمان چهارم نماز خواندم. و چون به جانب راست خود نظر کردم حضرت ابراهیم علیه السلام را در باغی از باغ های بهشت دیدم که گروهی از ملائکه او را در میان گرفته بودند و چون بر آسمان ششم بر آمدم ندا از جانب اعلا شنیدم که: ای محمد! نیک پدری است پدر تو ابراهیم و نیک برادری است برادر تو علی، چون به حجاب های عظمت و جلال رسیدم جبرئیل دست مرا گرفت و داخل بهشت کرد در آنجا درختی از نور دیدم که زیر آن درخت دو ملک حلّه ها و زیورها بر هم پیچیدند گفتم: ای حبیب من جبرئیل!-

ص: 568

این درخت از کیست؟ گفت: از برادرت علی بن ابی طالب است و این دو ملک برای او حُلّه و زیورها می پیچند و جمع می کنند تا روز قیامت. چون پیشتر رفتم رطبی برای من آوردند از زبد «کف روی آب یا شیر» نرمتر و از مشک خوشبوتر و از عسل شیرین تر من یک رطب گرفتم و خوردم و آن رطب نطفه شد در پشت من و چون به زمین آمدم با خدیجه علیها السلام مواقعه نمودم و او به فاطمه علیها السلام حامله شد. پس فاطمه سلام الله علیها حوریه ای است به صورت انسان. هرگاه مشتاق بهشت می شوم فاطمه علیها السلام را می بوسم و می بویم که ریحانه بهشت است.

و به روایت دیگر فرمود: هر وقت او را می بوسم بوی درخت طوبی از او می شنوم(1)

ص: 569


1- تفسیر قمی، 1/ 365

73- این ها غذای دختران و پسران امّت تو اَند.

عن الحسن بن علیّ عن أبیه، عن جدّه الرّضا، عن اَبیه موسی علیهم السلام قال: سأل الصادق جعفر بن محمد علیهما السلام عن بعض اَهل مجلسه، فقیل: علیل، فقصده عائداً و جلس عند رأسه فوجده دنفاً(1) فقال له أحسن طنّک بالله، قال: اَمّا ظنّی بالله فحسن، ولکن غمّی لبناتی، ما اَمرضنی غیر غمّی بهنّ.

فقال الصادق علیه السلام الذی ترجوه لتضعیف حسناتک و محو سیّئاتک فارجه لإصلاح حال بناتک اَما علمت اَنّ رسول الله صلّی الله علیه و آله قال: لمّا جاوزت سدرة المنتهی و بلغت أعضانها و فضبانها رأیت بعض ثمار قضبانها ثداءً معلّقة یقطر من بعضها اللبن، و من بعضها العسل و من بعضها الدهن، و یخرج عن بعضها-

ص: 570


1- دَنِفَ دَنَفاً المَریضُ بیمار مُشرف به مرگ شد الدَنَف بیماری سخت

شبه دقیق السمیذ، و عن بعضها الثیاب و عن بعضها کالنبق فیهودی ذلک کلّه نحو الأرض. فقلت فی نفسی: أین مقرُّ هذه الخارجات عن هذه الثداء و ذلک أنّه لم یکن معی جبرئیل، لأنّی کنت جاوزت مرتبة، و اختزل دونی فنادانی ربّی عزّوجلّ فی سرّی، یا محمّد هذه أنتَبَها من هذا المکان الأرفع لأغذو منها بنات المؤمنین من اُمّتک و نبیهم، فقل: لأباء البنات لا تضیقنّ صدورکم علی فاقتهنّ فاِنّی کَما خلقتهنّ أرزقهنّ(1)

و به سند معتبر از امام حسن عسکری علیه السلام مرویست که: روزی حضرت صادق علیه السلام احوال شخصی از اصحاب خود را پرسید

ص: 571


1- عیون اخبار الرضا، 2/ 3- 4- بحار، ج 18، ص 352

عرض کردند: او بیمار است. حضرت به عیادت او رفت و او را نزدیک به موت یافت، به او فرمود: ظنّ خود را نیکو گردان به پروردگار خود، عرض کرد: ظنّ به پروردگار نیک است لیکن غم دختران خود دارم. حضرت فرمود: آن کسی را که برای مضاعف گردانیدن حسنات و محو کردن سیئات امید داری برای اصلاح حال بنات و دختران خود نیز از او امیدوار باش. مگر نشنیده ای که حضرت رسول صلّی الله علیه و آله فرمود: در شب معراج چون به سدرة المنتهی رسیدم، بعضی از شاخ های آن را دیدم که از آن پستان ها آویخته بود و از بعضی از آن ها شیر می ریخت و از بعضی عسل و از بعضی روغن و از بعضی شبیه به آرد گندم سفید و از بعضی جام ها و از بعضی ماننده میوه سدر. پس در خاطر خود گفتم: آیا این ها در کجا قرار می گیرند؟ و در آن وقت جبرئیل علیه السلام با من نبود که-

ص: 572

از او سئوال کنم زیرا که او در مرتبه خود مانند و من از درجه او بالاتر رفتم، پس حق تعالی مرا ندا کرد: ای محمّد! این ها غذای دختران و پسران امّت توست. پس بگو به پدران دختران که: دلتنگ مباشید برای پریشانی احوال دختران خود زیرا که چنان که ایشان را آفریده ام روزی به ایشان می دهم.

74- ملک الموت را دید

عن الرضا علیه السلام قال: قال رسول الله صلّی الله علیه و آله لمّا اُسری بی اِلی السماء، رأیت فی السماء الثالثة رجلاً قاعداً. رحلٌ لَهُ فِی المشرق، و رجلٌ فی المغرب، و بیده لوح ینظر فیه و یحرّکَ رأسه فقلت: یا جبرئیل-

ص: 573

من هذا؟ فقال: ملک الموت(1)

از حضرت رضا علیه السلام مرویست که رسول خدا فرمود: در شب معراج در آسمان سوم مردی را دیدم که نشسته و یک پای او در مشرق بود و یک پای او در مغرب و لوحی در دست داشت و در آن نظر می کرد و سر خود را حرکت می داد. گفتم: یا جبرئیل این کیست؟ گفت: ملک موت است.

75- ملائکه مشتاق جمال علی علیه السلام هستند

عن اَبی محمد الفسکرّی، عن آبائه علیهم السلام عن الحسین بن علیّ علیه السلام قال: سمعت جدّی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم یقول: لیلة اُسری بی ربّی عزّوَجلّ رأیت فی بطنان العرش ملکا بیده سیف من نور-

ص: 574


1- عیون ج 2/ 32- بحار، ج 18، ص 353

یلعب به کما یلعب علیّ بن اَبی طالب علیه السلام بذی الفقار، و اِنّ الملائکة اِذا اشتاقوا اِلی علیّ بن ابی طالب علیه السلام نظروا اِلی وجه ذلک الملک فقلت: یا ربّ هذا اَخی علیّ بن اَبی طالب و ابن عمّی؟ فقال: یا محمّد هذا ملک خلقته علی صورة علیّ یعبدنی فی بطنان عرشی، تکتب حسناته و تسبیحه و تقدیسه لعلیّ بن ابی طالب اِلی یوم القیامة(1)

و به سند معتبر دیگر از حضرت امام حسین علیه السلام روایت شده که فرمود: از جدّم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم شنیدم که فرمود: در شب معراج در میان عرش ملکی را دیدم که در دستش شمشیری از نور بود و به آن بازی می کرد چنان که حضرت امیر المؤمنین علیه السلام با ذوالفقار

ص: 575


1- عیون اخبار ج 2/ 131- بحار، ج 18، ص 353

بازی می کرد در جنگ و ملائکه هرگاه مشتاق لقای امیرالمؤمنین علیه السلام می شدند به روی آن ملک نظر می کردند. عرض کردم که: خداوندا! این برادر و پسر عمّ من علی بن ابی طالب است؟

حق تعالی ندا کرد: یا محمد! این ملکی است که بر صورت علی آفریده ام که در میان عرش مرا عبادت می کند و ثواب حسنات و تقدیس و تسبیح او برای علی بن ابی طالب علیه السلام تا روز قیامت

76- علت رنگها

عن عمر بن اُذینه، علی اَبی عبدالله علیه السلام...

عمر بن اُذنیه از امام صادق علیه السلام روایت کرده است که (عده ای در حضور امام حاضر بودند)-

ص: 576

امام صادق علیه السلام فرمود: ای عمر بن اُذَنیه این گروه ناصبی را در اذان و نمازشان چه می بینی (آیا برای آنها فایده ای دارد یا نه) عمر بن اذنیه گوید: عرض کردم: من به فدایت شوم ناصبی ها عقیدشان این است که می گویند:

... تا به اینجا که می رسد

حضرت می فرماید: خداوند جبّار پیامبرش صلّی الله علیه و آله را به طرف آسمان های هفتگانه خود برد

اما در آسمان اول برکات بر او نازل فرمود

و در آسمان دوم واجباتی را یاد او داد.

و در آسمان سوم خداوند عزیز جبّار محملی برای حضرت نازل کرد از نور که چهل نوع نور درش بود

ص: 577

و احاطه کرده بود اطراف عرش خداوند را که چشم ناظرین را خیره می کرد و می پوشانید و اما یکی از این انوار زرد بود. به خاطر همین رنگ زرد زرد گردید و یکی دیگر از آن چهل رنگ قرمز و سرخ بود پس از این جهت رنگ قرمز سرخ گردید و یکی دیگر سفید بود به خاطر این سفید به وجود آمد و بقیه الوان مختلفه بود که خداوند خلق فرمود در آن محمل وجود داشت. و در آن محمل حلقهای از فضه و نقره پیوسته بود.

پس حضرت در آن محمل نشست سپس به طرف آسمان عروج کرد به آسمان اول، پس ملائکه اطراف آسمان را پر کرده بودند. سپس سجده افتادند و گفتند: سبّوح قدّوس ربّنا و ربّ الملائکة و الروح- چه شبیه است-

ص: 578

این نور به نور پروردگارمان؟

پس جبرئیل علیه السلام گفت: الله اکبر، الله اکبر، پس ملائکه ساکت شدند و درهای آسمان باز شد و جمع شدند ملائکه. سپس آمدند بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم سلام کردند دسته دسته، سپس گفتند:

ای محمّد برادرت چگونه است؟ فرمود بخیر است، گفتند: اگر او را دیدی سلام ما را بر او برسان پس رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: آیا او را می شناسید ملائکه گفتند: آری چرا او را نشناسیم و حال آنکه خداوند عزّوجلّ برای تو و او از ما پیمان گرفته و ما بر تو و بر او درود و صلوات می فرستیم.

سپس چهل نوع دیگر نور مضاعف گردید که هیچ یک شبیه یک نبودند بلکه هرکدام رنگ خاصی و نور خاصی بود و در محمل پیوسته اضافه شدند. سپس پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم به آسمان سوم رفت.

ص: 579

وقتی بدر آسمان رسید ملائکه اطراف آسمان را جمع شدند و سجده کردند و گفتند:

سبّوح قدّوس ربّ الملائکة والروح چه شبیه تر است این نور به نور پروردگار ما؟ پس جبرئیل علیه السلام گفت: أشهد اَن لا اِله اِلاّ الله أشهد اَن لا اله اِلاّ الله! پس ملائکه جمع شدند و در آسمان باز شد و گفتند ای جبرئیل این کیست با تو؟ جبرئیل گفت: این محمّد است. گفتند: مبعوث به رسالت شده، گفت آری رسول خدا فرمود یک گروه خارج شدند و بر من سلام کردند و گفتند برادرت را از طرف ما سلام برسان گفتم: شما او را می شناسید؟

گفتند: آری و چگونه نشناسیم و حال آنکه خداوند در حق تو و برادرت علی و شیعیان او بر ما

ص: 580

پیمان گرفته است تا قیامت و ما روزی پنج نوبت از چهره شیعه او بهره مند می شویم و نظر به صورت مبارکشان می کنیم در موقع پنج وقت نماز.

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: سپس خداوند عزّ و جلّ چهل نوع نور دیگر زیاد فرمود که هیچ یک شبیه به نور اوّل نبودند و خلقه های (در محمل) برای من اضافه فرمود.

سپس به آسمان سوم مرا بردند در آنجا همه ملائکه آن محل جمع شدند و به سجده افتادند و گفتند: سبّوح قدّوس ربّ الملائکة و الرّوح- این نور چه شبیه به نور پروردگار ما است.

«این نوری است که خداوند به قدرت خود ایجاد فرمود»؟ پس جبرئیل گفت: اَشهد اَنَّ محمّداً رسول الله، أشهد اَنَّ محمّداً رسول الله پس ملائکه جمع شدند و در آسمان را باز کردند

ص: 581

و گفتند: مرحبا به ناشر «نشر دهنده دین» محمد خاتم نبیّین، و علی بهترین اوصیاء.

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: آیا او را می شناسید گفتند: بله چگونه او را نشناسیم و حال آنکه در هر سال در بیت المعمور حجّ بجا می آوریم و ورقی است که در او اسم محمّد و علی و حسن و حسین و ائمه و شیعیانشان تا روز قیامت می باشد و ما به اسامی آنها تبرّک می جوییم.

سپس پروردگارم چهل نوع دیگر نور زیاد کرد برایم که هیچ یک به نورهای اول مانند نبود. سپس مرا به آسمان چهارم بردند و ملائکه چیزی نگفتند.

و ملائکه جمع شدند و در آسمان را باز کردند و گروهی از ملائکه بیرون آمدند. پس جبرئیل گفت: حیّ علی الصلاة

ص: 582

حیّ علی الصلاة، حیّ علی الفلاح، حیّ علی الفلاح- پس ملائکه گفتند: این دو صدا مقرون و معروف اند. به محمّد صلی الله علیه و آله و سلّم نماز بپا داشته می شود و به علیّ فلاح و رستگاری به دست می آید. پس جبرئیل گفت: قد قامت الصلاة- پس ملائکه گفتند: این نماز شیعیان او تا قیامت بپا می دارند. سپس ملائکه جمع شدند و به پیامبر مکرّم صلّی الله علیه و آله و سلّم گفتند: کجا برادرت را گذاشتی و آمدی و حال او چگونه است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم به آنان گفت: مگر او را می شناسید؟ گفتند: آری او و شیعیان او را می شناسیم و او نوری است در اطراف عرش خدا و در بیت المعمور نسخه ای از نور است که در او نامه ای است. اسم محمّد و علی و فاطمه و حسن و حسین و ائمّه علیهم السلام و نام های شیعیانشان در آن وجود دارد.

ص: 583

بدون کم و زیاد همه را می دانیم و خداوند بر ما ملائکه پیمان گرفته به خاطر آنها. و هر روز جمعه بر ما می خواند آن لوح و نسخه را، پس کن سجده شکر خدا را. خطاب شد یا محمّد سرت را بالا کن پس من سرم را بالا کردم در این هنگام اطباق آسمان را دیدم حجاب ها باز شد بالا رفتم پس از به من گفت: سرت را به زیر انداز ببین چه می بینی. نگاه کردم دیدم این خانه شما است و این حرم شماست (مکه) و آن همانند خانه و حرم در مقابل همند که اگر چیزی را می انداختم درست بر سر او قرار می گرفت. سپس به من گفت: ای محمّد این حرم است و تو حرام (مورد احترام) و برای هر مثلی مثالی است.

پس از آن خداوند عزّ و جلّ فرمود: ای محمّد دستت را بکش تا آنچه از عرشم می ریزد ملاقات کنی، پس آبی نازل کرد و من او را با دست راست

ص: 584

گرفتم. پس از همین جهت وضو با دست راست شستن (با دست راست ریختن) شروع شد. پس از آن فرمود: ای محمّد آب را بگیر و صورت خود را بشور. و شستن صورت را یادش داد. فرمود تو می خواهی عظمت مرا ببینی و تو پاک طاهری، پس از آن فرمود: دو دستت را (راست و چپ از بالای ذراع تا سر انگشتان) بشور و یادش داد طریق شستن دو دست را، و فرمود: تو می خواهی با این دو دست مرا بخوانی و کلام مرا اخذ کنی. و پس از آن فرمود: به زیادی آب که در دستت ماند روی سر و روی پاها را تا برآمدگی پاها مسح بکش و طریق مسح را هم یادش داد و فرمود: می خواهم دست (لطفاً) بر سرت بکشم و برکات بر تو برسانم.

پس هنگامی که پاهایت را مسح کشیدی. پس می خواهم یک جایی تو را ببرم که احدی قبل

ص: 585

تو و بعد از تو چنین جایی پا ننهاده غیر از تو، پس این علت وضو بود و اذان.

پس از آن فرمود: ای محمّد رو به طرف حجر الاسود کن و مرا به بزرگی یاد کن به اندازه حجاب های من پس به خاطر این تکبیر هفت عدد شد، چون حجاب ها هفت عدد بود، فرمود قرائت بخوان هنگام قطع کردن حجاب ها، پس به خاطر این تکبر افتتاحی مستحب شد و حجاب ها مطابق با سه عدد نوری شد که بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم نازل شد همه مرتبه، پس به خاطر این تکبیر افتتاح هفت عدد شد و ... پس هنگامی که از تکبیر و افتتاح فارغ شد خداوند عز و جلّ فرمود: اکنون برای من نماز بخوان و به نام من شروع کن. بِسمِ الله الرَّحمنِ الرَّحیمِ. پس از این جهت بِسمِ الله الرَّحمنِ الرَّحیمِ در اول (نماز) سوره قرار داده شد.

ص: 586

(برخلاف سنی ها که اول سوره بِسمِ الله الرَّحمنِ الرَّحیمِ را نمی گویند) پس فرمود: مرا حمد کن. پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم عرض کرد: الحمد لله ربّ العالمین و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم در قلبش و پیش خودش شکر کرد یعنی شکراً گفت. پس خداوند فرمود: ای محمّد حمد مرا قطع نمودی. پس به نام من بخوان. پس از این جهت در الحمد، «الرحمن الرحیم» قرار داده شد- دو مرتبه- پس وقتی که رسید به والضالین پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم عرض کرد: «الحمد لله ربّ العالمین».

شکراً، پس خداوند عزیز جبّار فرمود: ذکر مرا قطع نمودی، پس به اسم من شروع کن پس به خاطر این «بسم الله الرّحمن الرّحیم» بعد از حمد در اوّل سوره دیگر قرار داده شد.

پس به او فرمود: سوره قل هو الله احد را بخوان همان طوری نازل کردم که این نسبت و شناسنامه من است. سپس دست هایت را بردار و بر زانو بگذار

ص: 587

و عرش مرا بنگر. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: پس من نگاه کردم به عظمت پروردگار و از هوش رفتم (همانند قصه موسی علیه السلام پس به من الهام شد که بگویم: سبحان ربّی العظیم و بحمده به خاطر عظمتی که دیدم وقتی این ذکر را گفتم: آن حالت بی خودی از من زایل گشت تا وقتی که هفت مرتبه این ذکر را گفتم به خاطر این در رکوع (سنّت شد) هفت مرتبه گفتن سبحان الله ربّی العظیم و بحمده پس از آن به من خطاب شد سرت را بردار. سر برداشتم به عظمت خدا نظر کردم بی خود شدم افتادم به روی زمین هفت جای بدن را روی او قرار دادم به من الهام شد که بگویم «سبحان ربّی الأعلی و بحمده» به خاطر علو مرتبه ای که دیدم او را هفت را گفتم و آن بی خودی از من رفع شد به خاطر این ذکر در سجده سنّت شد

ص: 588

به من خطاب شد سرت را بردار از سجده و بین دو سجده جلسه استراحت انجام دادم برای مرتبه دوم حالت غش گرفتم از عظمت و علو مرتبه ای که دیدم صورت خود را دوباره به زمین گذاشتم و گفتم: سبحان ربّی الأعلی و بحمده- او را هفت مرتبه گفتم: سپس سر برداشتم قبل از قیام نشستم تا ثناء گویم به خاطر نگریستن در علو و بلند مرتبه، پس به خاطر این نماز یک رکعت و دو سجده شد و به خاطر همین نشستن کمی قبل از قیام سنّت گشت.

سپس بلند شدم: خطاب شد: ای محمّد سوره حمد را همانند رکعت اول بخوان و خواندم. سپس به من فرمود: سوره انا انزلناه را بخوان. که این سوره نسبت تو و نسبت اهل بیت توست (نعت و صفت شماست) تا روز قیامت، پس از آن رکوع کردم و سجود رفتم مانند رکعت اولّ خواستم برخیزم که خطاب شد: ای محمّد

ص: 589

نعمت های مرا که بر تو نازل کردم یادآوری کن و به نام من تسمیه بگو: پس به من الهام کرد خداوند که بگویم: بسم الله و بالله [و] ولا اِله اِلاّ الله والاسماء الحسنی کلّها لله. سپس به من گفت: یا محمّد بر خودت و بر اهل بیتت درود بفرست. پس گفتم: «صلّی الله علیّ و علی اَهل بیتی»

سپس متوجه شدم دیدم که من در میان صف های ملائکه و انبیاء و مرسلان هستم «آنها همه به من اقتدا کردند، پس از آن به من فرمود: ای محمّد سلام بگو: پس من سلام گفتم السلام علیکم و رحمة الله و برکاته، پس به من فرمود: ای محمّد من سلام و به تحیّت و رحمت و برکاتم «یعنی از ناحیه من سلام و تحیّت و رحمت و برکات است بر بندگانم» و تو و ذریّت برکات هستید، که این جمله چنین می شود من سلام تحیّة و رحمتم

ص: 590

و تو و ذریّه ات برکات هستید. پس از آن پروردگارم به من امر فرمود: که به طرف چپ نظر نکنم.

و اول سوره ای که بعد از قل هو الله احد شنیدم. «اِنّا انزلناه فی لیلة القدر بود» پس به خاطر این سلام یک بار واجب شد در نماز- رو به قبله گفتن- و به خاطر همین تسبیح در سجود و رکوع سجده شکر گردید که در رکوع و سجود شکراً بگوید.(1)

ص: 591


1- علل الشرایع صدوق: 112 و 113- بحار، ج 18، ص 354

تفسیر این آیه «ثُمَّ دَنی فَتَدَلّی فَکانَ قابَ قَوسَینَ اَو اَدنی0 و آیه وَ لَقَد رَآهُ نَزَلَةً اُخری* عِندَ سِدرَةِ المُنتَهی.

به سند معتبر روایت کرده است که: حبیب سجستانی از حضرت امام محمد باقر علیه السلام پرسید از تفسیر آیه مذکوره؟ فرمود: ای حبیب یعنی نزدیک شد به جانب حق تعالی به قرب معنوی- سابقاً ذکر شد-

انبیاء هم گواهی می دهند به توحید و نبوّت تو

عن اَبی الربیع قال: سال نافع اَبا جعفر علیه السلام عن قول الله: وَاسأل مَن اَرسَلنا مِن قَبلِکَ مِن رُسُلِنا اَجعَلنا مِن دُونِ الرَّحمانِ آلِهَةَ یُعبَدُونَ(1)

ص: 592


1- سوره زخرف، آیه 45

من ذا الّذی سأله محمّد و کان نبیه و بینی عیسی خمسمائة سنة؟ قال: فتلا اَبو جعفر علیه السلام هذه الآیة:

«سبحان الذی اَسری بعبده لیلاً من المسجد الحرام الی المسجد الأقصی الذی بارکنا حوله لنریه من آیاتنا»(1) فکان من الایات الّتی اَراها الله محمّداً صلّی الله علیه و آله حیث اَسری به اِلی بیت المقدس اَنّه حشر الله الأوّلین والاخرین من النّبیّین و المرسلین، ثمّ اَمر جبرئیل علیه السلام فاَذّن شفعاً وَ اَقام شفعاً، و قال فی اقامته: حیّ علی خیر العمل، ثمّ تقدّم محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم فصلّی بالقوم فأنزل الله علی «و اَسأل من اَرسلنا من قبلک من رسلنا اَجعلنا من دون الرحمان آلهة یعبدون» فقال لهم رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم علی ما تشهدون؟

و ما کنتم تعبدون؟ قالوا: نشهد اَن لا اِله اِلاّ الله وحده لا شریک له. وَ أنّک رسول الله

ص: 593


1- سوره اسراء، آیه 1

اُخذت علی ذلک عهودنا و مواثقینا، فقال نافع: صدقت یا ابا جعفر، الخبر(1) رجوع شود به ص 408، ترجمه و متن او گذشت.

77- همه انبیاء اقرار به فضل او و اوصیاء شیعیان آن ها نمودند

امیرالمؤمنین علیه السلام در جواب زندیقی که منکر قرآن بود فرمود: تا اینجا و اسأل من ارسلنا من قبلک من رسلنا(2) پس این یکی از برهان های پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلّم است که خداوند به آن حضرت عنایت فرمود و بر سایر مخلوقات واجب کرد حجیّت او را. زیرا آن بزرگوار خاتم انبیاء است و او را بر جمیع امم و سایر ملل رسول قرار داد و مخصوص گردانید پیامبرش را به معراج و در چنین شبی که معراج رفت

ص: 594


1- تفسیر قمی: 610 و 611
2- سوره زخرف، آیه 45

جمیع انبیاء را در حضورش گرد آورد اقرار گرفت از همه آنان برای رسالت و فضل او و فضل اوصیایش و حجت های آن حضرت بعدش و فضل شیعیان وصیّش امیر المؤمنین علیه السلام آنان که تسلیم شده اند فضل اهل بیت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را و از او امرشان ابائی ننمودند و طاعت آنان را شناختند و معصیتشان را بر مردم حذر داشتند.

چه مردمی که گذشتند و چه به وجود آمدند...

یعنی انبیاء عظام اقرار به پیامبر و اهلبیت او و شیعیانشان نمودند و اعتراف به فضلشان داشتند. و آنان را بر همه امم ترجیح دادند(1)

78- مقام قرب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم

حبیب سجستانی از حضرت امام محمد باقر علیه السلام

ص: 595


1- احتجاج: 131- رجوع به صفحه 636 شود

پرسید از تفسیر این آیه شریفه: «ثُمَّ دَنی فَتَدَلّی(1) فَکانَ قابَ اَو قَوسَینَ اَو اَدنی» حضرت فرمود که: ای حبیب! یعنی نزدیک شد به جانب حق تعالی به قرب معنوی، پس بسیار نزدیک شد. پس بود به قدر دو نیم کمان یا نزدیک تر پس خدا وحی فرستاد به او در آن مکان رفیع آنچه خواست. ای حبیب! به درستی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم چون فتح مکه نمود خود را در عبادت حق تعالی بسیار تعجب می فرمود برای شکر نعمت های او پس روزی طواف بسیار کرد و علی بن ابی طالب علیه السلام با آن حضرت بود. و چون تاریکی شب ایشان را فرو گرفت برای سعی به جانب صفا رفتند، و چون از صفا فرود آمدند و متوجه مروه شدند از آسمان نوری فرود آمد و ایشان را فرا گرفت که کوه های مکه همه از آن نور روشن شد و دیده های

ص: 596


1- آن گاه نزدیک آمد و بر او نازل گردید «بدان نزدیکی که» به قدر دو کمان یا نزدیک تر از آن شد- آیه 998

ایشان از مشاهده آن خیره گردید و دهشت عظیم ایشان را عارض شد. و چون به جانب مروه بالا رفتند حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلّم سر به جانب آسمان بلند کرد و دو انار در بالای سر خود دید و دست بر دو هر دو را گرفت پس حق تعالی او را ندا فرمود که: ای محمّد! این ها از میوه های بهشتند و نمی تواند خورد از این ها مگر تو و صیّ تو علی بن ابی طالب علیه السلام پس حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلّم یکی را تناول فرمود و علی علیه السلام دیگری را تناول فرمود و علی علیه السلام دیگری را. پس جبرئیل حضرت رسول را به آسمان برد تا به نزدیک سدرة المنتهی رسانید و جبرئیل ایستاد و حضرت را گفت: پیش برو که من یاری آن را ندارم که از این پیشتر بیایم.

حضرت محمد باقر علیه السلام فرمود: آن درخت را برای آن سدرة المنتهی می گویند که اعمال اهل زمین را

ص: 597

ملائکه حافظان اعمال به آنجا می رسانند و حفظه کرام برره در زیر آن درخشند و آنچه ملائکه کاتبان اعمال بالا می برند آن ها می گیرند و در الواح سماویّه ثبت می نمایند. چون حضرت در سدرة المنتهی نظر کرد دید که شاخ های آن درخت به زیر عرش رسیده و دور عرش را فرو گرفته پس نوری از انوار عظمت و جلال خداوند جبار برای آن حضرت تجلی کرد که دیده اش از دهشت آن نور باز ماند و اعضایش بلرزید پس حق تعالی دلش را محکم گردانید و دیده اش را قوّت و نور دیگر بخشید تا آنکه از آیات پروردگار خود دید آنچه دید و از خطاب های پروردگار خود شنید آنچه شنید، و چون برگشت باز به زیر سدرة المنتهی رسید جبرئیل را در آنجا بار دیگر دید چنان که حق تعالی فرموده است: «وَ لَقَد رَآهُ نَزلةَ اُخری»* عِندَ سَدرة المنتهی. و مراد آن است که: بار دیگر

ص: 598

جبرئیل را دید- نه خدا را به روشی که سنّیان می گویند- پس خدا را به دبدبه سیر آیات بزرگ پروردگار خود را دید که هیچ مخلوقی به غیر او آنها را ندیده بود و نخواهد دید.

پس امام باقر علیه السلام فرمود که: بزرگی درخت سدره به قدر صد سال راه است از روزهای دنیا و هر برگی از آن تمام اهل دنیا را می پوشاند و خدا ملکی چند آفریده که موکلند به درختان زمین پس هیچ درخت از خرما و غیر آن در زمین نیست مگر با آن درخت ملکی هست که آن درخت را و میوه آن را محافظت می نماید. و اگر آن نباشد هر آینه درندگان و جانوران زمین در هنگام میوه آن را فانی کنند، و به این سبب حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلّم منع فرمود مسلمانان را که در زیر درخت میوه دار بول و غائط کنند، و به این سبب آدمی را انسی می باشد به درخت میوه دار در وقت میوه-

ص: 599

زیرا که ملائکه نزد آن درخت حاضر می باشند(1)

79- علل بعضی از شرایع

به سند معتبره از امام صادق علیه السلام روایت شده است که: پرسیدند به چه سبب در نماز مغرب و عشاء و صبح قرائت را بلند می خوانند و در سایر نمازها آهسته می خوانند؟

حضرت فرمودند: زیرا که چون رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را به آسمان بردند اوّل نمازی که حق تعالی بر آن واجب کرد نماز ظهر روز جمعه بود، پس ملائکه را با آن جناب ضم کرد که به او اقتدا کردند و آن حضرت را فرمود قرائت را بلند بخواند تا فضیلت او بر ملائکه ظاهر گردد.

پس نماز عصر را بر آن حضرت واجب گردانید

ص: 600


1- علل الشرایع، 276- 278- بحار، ج 18، ص 364

و کس را از ملائکه با او ضم نکرد و امر کرد آهسته بخواند زیرا که احدی پشت سر او نبود که بشنود سپس نماز مغرب و عشا را واجب گردانید و ملائکه را فرمود که به او اقتدا کردند و آن حضرت را امر فرمود که: بلند بخواند تا ایشان بشنوند. و چون نزدیک صبح به زمین آمد نماز صبح را بر او واجب گردانید و امر کرد آن حضرت را که با مردم نماز بخواند و قرائت را بلند بخواند تا فضیلت او بر مردم ظاهر شود. چنان که بر ملائکه ظاهر شد.

پس از آن حضرت پرسیدند به چه سبب تسبیح در دو رکعت آخر بهتر است از قرائت حمد؟

فرمودند: زیرا که بر حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلّم در دو رکعت آخر نوری از انوار عظمت الهی جلوه کرد که آن حضرت را دهشتی عارض شد و گفت: «سبحان الله والحمد لله و لا اله الا الله والله اکبر»

ص: 601

و به این علت تسبیح افضل از قرائت شد.

80- دستور نماز خواندن

و ایضاً به روایت معتبره از امام موسی کاظم علیه السلام پرسیدند: به چه علت در نماز یک رکوع و دو سجده مقرر شده است؟

حضرت فرمود: اول نمازی که حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلّم ادا نمود در پیش عرش الهی بود زیرا که چون آن حضرت را در شب معراج به آسمان ها بردند و به نزد عرش رسید حق تعالی آن حضرت را ندا کرد که: ای محمد! نزدیک چشمه صاد بیا و مساجد خود را بشو و پاک گردان و برای پروردگار خود نماز بخوان. پس حضرت به نزدیک آن چشمه رفت و وضوی کامل بجا آورد و در خدمت پروردگار خود ایستاد. پس حق تعالی امر نمود که حضرت را که: افتتاح نماز کن(1)

ص: 602


1- علل الشرایع، 322 و 323؛ بحار، ج 18، ص 366

چون تکبیر گفت فرمود: یا محمد! بخوان «بسم الله الرحمن الرحیم» تا آخر سوره حمد، پس فرمود که: سوره توحید را بخوان. چون حضرت سوره توحید را تمام کرد سه نوبت گفت: «کذلک الله ربّی» پس حق تعالی فرمود: یا محمد! رکوع کن برای پروردگار خود. چون به رکوع رفت فرمود: بگو: «سُبحانَ رَبِّیَ العَظیمِ وَ بِحَمدِهِ» حضرت سه مرتبه گفت: پس فرمود: سر برادر، چون راست ایستاد فرمود: سجده کن پروردگار خود را چون به سجده رفت فرمود: بگو «سُبحانَ رَبِّیَ الأعلی وَ بِحَمدِهِ» چون سه مرتبه گفت فرمود: درست بنشین یا محمد، چون درست نشست جلالت حق تعالی را به یاد آورد و بی امر او باز به سجده رفت و سه مرتبه تسبیح گفت. پس ندا رسید که: درست بایست و قرائت بخوان. پس باز امر به رکوع و سجود کرد آن حضرت

ص: 603

را و چون سجده اول را بجا آورد باز جلالت پروردگار خود را به یاد آورد و بار دیگر به سجده رفت، حق تعالی فرمود: سر بردار خدا تو را ثابت دارد و تشهد بخوان. چون تشهد را تمام کرد حق تعالی او را ندا کرد که: سلام بده، پس آن حضرت به پروردگار خود سلام کرد و خداوند حیا آن حضرت را جواب سلام گفت و فرمود: و علیک السلام ای محمد به نعمت من قوّت یافتی بر طاعت من و به عصمت خود تو را به درجه پیغمبری رسانیدم و حبیب خود گردانیدم.

پس حضرت امام موسی کاظم علیه السلام فرمود: آنچه خدا امر فرمود در هر رکعت یک رکوع و یک سجود بود و چون به سبب تذکر عظمت الهی حضرت به سجده دیگر اضافه نمود خدا نیز آن را واجب گردانید. پس از حضرت پرسید: «صاد» کدام است؟ حضرت فرمود: چشمه ای است که از

ص: 604

حضرت فرمود: چشمه ای است که از رکنی از ارکان عرش الهی منفجر می شود که آن را «ماء الحیوة» می گویند یعنی آب زندگانی چنان که حق تعالی در قرآن مجید فرموده است «ص وَ القُرآنِ ذِی الذِّکرِ»(1)

به سند معتبر دیگر از امام موسی کاظم علیه السلام روایت کرده است که پرسیدند که: به چه علت تکبیر در افتتاح نماز هفت مرتبه سنّت شده است؟ و به چه علت در رکوع «سُبحانَ رَبِّیَ العَظیمِ وَ بِحَمدِهِ» می گویند و در سجود «سُبحانَ رَبِّیَ الأعلی وَ بِحَمدِهِ» می گویند؟

حضرت فرمودند: حق تعالی آسمان ها را هفت آفریده و زمین ها را هفت آفریده و حجاب ها را هفت آفریده و چون رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به معراج رفت و به مرتبه قاب قوسین رسید و یک حجاب از حجاب های

ص: 605


1- سوره ص: 1- علل الشرایع، 334- بحار، ج 18، ص 368

هفت گانه برای آن بزرگوار گشوده شد یک مرتبه «الله اکبر: گفت و همچنین هر یک از حجاب ها که گشوده شد یک مرتبه «الله اکبر» می گفت تا آنکه هفت حجاب از او گشوده شد و هفت مرتبه «الله اکبر» گفت. چون نماز معراج مؤمن است لهذا در اول نماز مقرر کرده اند که هفت مرتبه «الله اکبر» بگوید تا حجاب هایی که سبب بعد او از جناب اقد الهی گردیده و از پیش او برداشته شود و چون حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلّم بعد از رفع حجاب ها انوار عظمت و جلال حق تعالی بر دلش جلوه کرد، اعضایش بلرزید و به رکوع افتاد و گفت: «سُبحانَ رَبِّیَ العَظیمِ وَ بِحَمدِهِ» و چون سر از رکوع برداشت نوری از آن عظیم تر بر او جلوه کرد پس به سجده افتاد و گفت «سُبحانَ رَبِّیَ الأعلی وَ بِحَمدِهِ» و چون

ص: 606

هفت مرتبه این ذکر را گفت دهشتش ساکن گردید و به این سبب مقرر شد که این ذکرها در رکوع و سجود گفته شود(1)

و به سند معتبر دیگر روایت کرده است که از امام جعفر صادق علیه السلام پرسیدند که: به چه علت حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلّم از مسجد شجره احرام به حج بست و در موضع دیگر احرام نبست؟

حضرت فرمودند: زیرا که در شبی که آن حضرت را به آسمان بردند چون محاذی مسجد شجره رسید حق تعالی آن حضرت را ندا کرد: یا محمد، عرض کرد: لبّیک، حق تعالی فرمود: آیا تو را یتیم نیافتم پس تو را جا دادم؟ و تو را گمشده یافتم پس هدایت کردم به سوی خودم.

ص: 607


1- علل الشرایع، 332- بحار، 369

عرض کرد: «اِنَّ الحَمدَ وَالنِّعمَةَ لَکَ وَالمُلکَ لاشَریکَ لَکَ لَبَّیکَ»(1) پس به این سبب آن حضرت احرام از مسجد شجره بست نه از موضع دیگر(2)

81- علی علیه السلام خلیفه توست

عن ابن عبّاس قال: سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم یقول: اَعطانِیَ الله تعالی خمساً، و أعطی علیّاً خمساً: اَعطانی جوامع الکلم و أعطی علیّاً جوامع العلم- و جعلنی نبیّاً وَ جعله وصیّاً، و اَعطانی الکوثر، و اَعطاه السلسبیل، و اَعطانِی الوحی، و أعطاه الاِلهام وَ أسری بی اِلیه، و فتح له أبواب السماء-

ص: 608


1- در مصدر عبارت چنین ذکر شده است: «اِنَّ الحَمدَ وَالنِّعمَةَ وَالمُلکَ لَکَ لا شَریکَ لَکَ لَبَّیکَ»
2- علل الشرایع، 433- بحار، ج 18، ص 370

والحجب حتّی نظر اِلیّ و نظرت اِلیه، قال: ثمّ بکی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم فقلت له: ما یبکیک فداک اَبی و اُمّی؟ فقال: یا ابن عبّاس اِنّ أوّل ما کلّمنی به اَن قال: یا محمّد انظر تحتک، فنظرت اِلی الحجب قد انخرفت، و إلی اَبواب السماء قد فتحیت، و نظرت اِلی علیّ و هو رافع اِلیّ، فکلّمنی، و کلّمته، و کلّمنی رَبّی عزّوجلّ، فقلت: یا رسول الله بم کلّمک ربّک؟ قال: قال لی: یا محمّد اِنّی جعلت علیّاً و وزیرک و خلیفتک من بعدک، فأعلمه، فما هو یسمع کلامک فأعلمته وَ أنابین یدی ربّی عزّوجلّ فقال لی: قد قبلت و أطعت.

فأمر الله الملائکة اَن تسلّم علیه، ففعلت فردّ علیهم السلام، و رأیت الملائکة یتباشرون و مامررت بملائکة من مَلائکة السماء اِلاّ هنّؤونی و قالوا لی: یا محمّد والّذی بعثک

ص: 609

بالحقّ لقد دخل السرور علی جمیع الملائکة باستخلاف الله عزّوجلّ لک ابن عمّک، و رأیت حملة العرش قد نکسوا رؤوسهم اِلی الأرض، فقلت: یا جبرئیل لِمَ نکس حملة العرش رؤوسهم؟ فقال: یا محمّد ما من ملک من الملائکة اِلاّ و قد نظر اِلی وجه علیّ بن ابی طالب علیه السلام استشاراً به، ما خلا حملة العرش، فأنّهم استأذنوا الله عزّوجلّ فی هذه الساعة فأذن لهم اِن ینظروا اِلی علیّ بن ابی طالب علیه السلام فنظروا إلیه، فلمّا هبطت جعلت اُخبره بذلک و هو یخبرنی به، فعلمت أنّی لم أطأ موطئاً اِلاّ و قد کشف لعلیّ عنه حتّی نظر إلیه الخبر(1)

ص: 610


1- امالی ابن شیخ: 64- بحار، ج 18، ص 370

شیخ طوسی به سند معتبر از ابن عباس روایت کرده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: حق تعالی مرا پنج فضیلت عطا کرد و علی علیه السلام را هم پنج فضیلت عطا کرد: مرا کلمات جامعه داد و علی را علوم جامعه داد! مرا پیغمبر گردانید و او را وصیّ من گردانید. به من کوثر بخشید و به او سلسبیل بخشد، به من وحی عطا کرد و به او الهام عطا کرد. مرا به آسمان برد و برای او درهای آسمان و حجاب ها را گشود که او به سوی من نظر می کرد و من به سوی او نظر می کردم.

پس حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلّم گریست: من گفتم: پدر و مادرم فدای تو باد چرا گریه می کنی؟ فرمود: ای پسر عباس! اول سخنی که حق تعالی به من گفت این بود که فرمود: ای محمد! نظر کن به زیر خود، چون نظر کردم دیدم حجاب ها شکافته شده و درهای آسمان

ص: 611

گشوده شده و علی علیه السلام را دیدم که سر به سوی آسمان بلند کرده و به سوی من نظر می کند. پس علی علیه السلام با من سخن گفت و من با او سخن گفتم و پروردگار من با من سخن گفت:

عرض کردم: یا رسول الله! حق تعالی با تو چه سخن گفت؟ گفت: حق تعالی فرمود: ای محمّد! گردانیدم من علی علیه السلام را وصی تو و وزیر تو و خلیفه تو بعد از تو، اعلام کن او را که اینک سخن تو را می شنود.

پس من در همانجایی که در خدمت پروردگار خود ایستاده بودم آنچه فرمود به علی علیه السلام گفتم و علی علیه السلام مرا جواب گفت که: قبول کردم و اطاعت نمودم، پس حق تعالی امر کرد ملائکه را که بر علی علیه السلام سلام کنند و همه بر او سلام کردند و علی علیه السلام جواب سلام ایشان گفت، و ملائکه را دیدم که شادی می کردند به جواب سلام او

ص: 612

و به هیچ گروهی از ملائکه آسمان نگذشتم مگر آن مرا تهنیت و مبارک باد گفتند برای خلافت علی علیه السلام و به من می گفتند: یا محمد به خداوندی که تو را به راستی فرستاده است سوگند که شادی بر جمیع ملائکه داخل شد به آنکه حق تعالی پسر عمّ تو را خلیفه تو گردانید. و دیدم که حاملان عرش الهی سرما به زیر افکنده بودند به جانب زمین، گفتم: ای جبرئیل چرا حاملان عرش اعلا سرها از مناظر رفعت و اصطفا بیرون کرده به سوی زمین می نگرند؟

جبرئیل گفت: یا محمّد! هیچ ملک از ملائکه نماند که به سوی علی علیه السلام نظر نکرد در این وقت از روی شادی و طرب مگر حاملان عرش که ایشان الحال از جانب خداوند ذوالجلال

ص: 613

مرخص شدند که به سوی آن حضرت نظر کنند. چون به زمین آمدم آنچه دیده بودم علی علیه السلام مرا خبر می داد پس دانستم که بهر مکان که رفته بودم برای علی علیه السلام حجب را گشوده بودند که او نیز دیده بود.

82- پیش از نماز صبح برگشت

عیاشی به سند معتبر از امام جعفر صادق علیه السلام روایت کرده است که: حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلّم نماز عشاء را خواند در زمین، و بر ملکوت سماوات عروج نمود و پیش از صبح به زمین برگشت و نماز صبح را در زمین ادا کرد(1)

83- (صورت) علی علیه السلام در آسمان چهارم

ص: 614


1- تفسیر عیاشی، 2/ 279

در کتب معتبره عامه روایت کرده اند که حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: شبی که مرا به آسمان بردند در آسمان چهارم ملکی را دیدم که بر منبری از نور نشسته است و ملک بسیار بر دور او جمع شده اند. گفتم: ای جبرئیل این ملک کیست؟

جبرئیل علیه السلام گفت: نزدیک او برو و بر او سلام کن. چون نزدیک او رفتم و سلام کردم برادر و پسر عمّ من علی بن ابی طالب علیه السلام بود، گفتم: ای جبرئیل! علی پیش از من به آسمان آمده است؟ جبرئیل گفت: ای محمّد! ملائکه به حق تعالی شکایت کردند شوق لقای علی را پس حق تعالی این ملک را از نور روی علی بن ابی طالب علیه السلام خلق کرد و ملائکه در هر شب جمعه [و روز جمعه] هفتاد مرتبه او را زیارت می کنند و تسبیح و تقدیس حق تعالی می نمایند و ثواب

ص: 615

آن را بدوستان علی علیه السلام هدیه می کنند(1)

84- علی امیرالمؤمنین حقّ است

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: شبی که مرا معراج بردند به آسمان تا آسمان هفتم و بعد هم به سدرة المنتهی، در مقابل پروردگارم ایستادم. پس فرمود: ای محمّد. پس گفتم: لبّیک پروردگارم و سعدیک، فرمود: چه کسی را امتحان کردی از خلق مرا که از همه مردم مطیع تر است از همه برای تو؟ گفتم: پروردگارا، علی علی را فرمود: درست گفتی ای محمّد، آیا او را خلیفه خود گردانیدی از طرف خودت که دین تو را اداء کند و بندگانم را از کتاب من

ص: 616


1- کفایة الطالب، 132 به نقل از حلیة الاولیاء و تاریخ بغداد و مجمع الزوائد: احق الحق 6/ 116 به نقل از ارجح الطالب

یادشان بدهد آن چیزی را که نمی دانند، گفتم: خداوندا تو برای من اختیار کن انتخاب تو برای من بهتر است، خطاب شد من برای تو علی علیه السلام را انتخاب کردم پس اورا خلیفه و وصیّ بگیر که من علم و حلم خود را به او بخشیدم و اوست امیرالمؤمنین حقیقةً و این لقب را کسی قبل از او بعد از او نداشته و منحصراً از آن اوست ای محمّد! علی پرچم هدایت بدست اوست و امام کسی است که مرا اطاعت کند و نور اولیاء من است و آن کلمه ای است که ملازم متقین است- پس کسی که دوست بدارد حقیقةً مرا دوست داشته و کسی که او را دشمن بدارد مرا دشمن داشته، ای محمد این را به علی بشارت ده پس پیامبر اکرم علیه السلام این مطالب را به علی بشارت داد. پس امیرالمؤمنین عرض کرد

ص: 617

من بنده خدا و در ید قبضه قدرت اویم پس اگر مرا عذاب کند پس به خاطر گناهان من است و به من ظلم نکرده است(1)

و اگر آنچه که به من وعده داده برای من عملی گردد پس او اولی و سزاوار بمن است- که فقط او می تواند تمام حوائج را اداء کند و تمام وعده هایی که داده جامه عمل بپوشاند، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: خدایا قلب علی علیه السلام را پر از ایمان کن.

خطاب شد ای محمد من چنین مطلبی را انجام دادم

ای محمد من کسی از اولیایم را همانند علی علیه السلام

به ننلا و امتحان مبتلاء نسازم

من عرض کردم پروردگار این علی علیه السلام برادر من است

ص: 618


1- این از تواضع حضرت است و الا امام معصوم و طاهر وباک است

و رفیق من است. خداوند خطاب کرد که این امر در علم من سابقاً بوده و این حتمی است که او را به بلاء مبتلا سازم و اگر علی علیه السلام نباشد اولیاء و دوستان من و دشمنانم شناخته نمی شوند(1)

85- خداوند شب معراج با چه لغتی با تو سخن گفت؟

در مناقب خوارزمی که از کتب معتبره سنیّان است روایت کرده است که از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم پرسیدند که: حق تعالی در شب معراج به چه لغت با تو سخن گفت؟

فرمودند: در آن شب خدا به لغت علی بن ابی طالب علیه السلام مرا خطاب کرد و مرا الهام کرد که گفتم: پروردگارا تو مرا خطاب کردی یا علی با من سخن گفت؟

حق تعالی مرا ندا کرد: ای احمد من شبیه به کسی

ص: 619


1- امالی طوسی- یا ابن شیخ 218 و 219- بحار، ص 371

نیستم و مثل و مانند ندارم، و مرا به دیگران قیاس نمی توان کرد، تو را از نور خود آفریدم و علی علیه السلام را از نور تو آفریدم. و چون می دانم که هیچ کس را از علی علیه السلام دوست تر نمی داری پس به صدا و لغت علی علیه السلام با تو سخن گفتم تا دل تو مطمئن گردد(1)

86- بهشت اتفاق می خواهد

عن ابی عبدالله علیه السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم لمّا اُسری بی الی السماء دخلت الجنّة فرأیت فیها قیعان بیضاء و رأیت فیها ملائکة یبنون لبنة من ذهب و لبنة فضّة و ربّما أمسکوا، فقلت لهم، ما لکم ربّما بنیتم و ربّما أمسکتم؟

فقالوا: حتّی تجیئنا النفقة، فقلت لهم: و ما نفقتکم؟ فقالوا: قول المؤمن

ص: 620


1- مناقب خوارزمی، 37

فی الدنیا: «سبحان الله والحمد لله ولا اِله اِلاّ الله و الله اکبر: فاِذا قال: بیننا، و اِذا اَمسک اَمسَکنا(1)

از امام صادق علیه السلام مرویست که حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: چون در شب معراج داخل بهشت شدم، زمین های سفید ساده دیدم و ملکی چند دیدم که قصرها می ساختند با خشتی از طلا و خشتی از نقره و گاهی دست باز می گرفتند و می ایستادند. پرسیدم از ایشان که: چرا گاهی می سازید و گاهی دست می کشید؟ گفتند: انتظار خرجی می کشیم پرسیدم. خرجی شما چیست؟ گفتند: گفتن مؤمن در دنیا «سبحان الله والحمد لله ولا اِله اِلاّ و الله اکبر»: هرگاه که این ذکر ها را می گویند بنا می کنیم و هرگاه ترک می کنند ما نیز ترک می کنیم.

ص: 621


1- تفسیر قمی، 2/ 53؛ بحار، ج 18، ص 375

87- علی علیه السلام در هفت جا با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است

شیخ طوسی به سند معتبر از حضرت امام صادق علیه السلام روایت کرده است که حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلّم به حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: یا علی! در شبی که مرا به آسمان بردند جبرئیل علیه السلام با گروهی بسیار از ملائکه در هر آسمان که مرا ملاقات می کردند بشارت های بسیار می دادند و گفتند: اگر جمع می شدند امّت تو بر محبّت علی علیه السلام خدا جهنم را نمی آفرید.

یا علی! به درستی که حق تعالی تو را حاضر گردانید با من در هفت موطن تا انس یافتم به تو

اول- در شبی که مرا به آسمان بردند جبرئیل علیه السلام گفت: یا محمّد! کجاست برادر تو علی؟

ص: 622

گفتم: او را در زمین گذاشتم. گفت: دعا کن تا خدا بیاورد او را از برای تو، چون دعا کردم مثال تو را با خود دیدم. ناگاه ملائکه را دیدم که صفها کشیده بودند گفتم: ای جبرئیل! این ها کیستند؟ گفت: این ها گروهی چندند که حق تعالی با ایشان مباهات خواهد کرد به تو در روز قیامت پس نزدیک ایشان رفتم و با ایشان سخن گفتم از احوال گذشته و آینده تا روز قیامت.

دوم- در مرتبه دوم که مرا به عرش بردند جبرئیل گفت: یا محمّد! برادر تو کجاست؟

گفتم: او را در زمین گذاشتم گفت: خدا را بخوان تا او را به نزد تو آورد. چون دعا کردم مثال تو را نزد خود دیدم و پرده های هفت آسمان از پیش دیده من برداشته شد تا دیدم ساکنان جمیع ملکوت سماوات را و هر ملکی

ص: 623

در هر جای آسمان بود مشاهده کردم و همه را تو نیز مشاهده نمودی

سوم- وقتی که حق تعالی مرا به جنّ مبعوث گردانید جبرئیل گفت: برادر تو کجاست؟ گفتم: او را بجای خود در زمین گذاشته ام گفت: دعا کن تا حاضر شود. چون دعا کردم تو حاضر شدی پس آنچه با ایشان گفتم و ایشان با من گفتند همه را تو شنیدی و حفظ نمودی.

چهارم- حق تعالی مرا مخصوص گردانیده به لیلة القدر و تو را با من در آن شریک نموده

پنجم- چون حق تعالی در ملأ اعلی مناجات کردم مثال تو با من بود پس برای تو از خدا هر کرامتی را سئوال کردم همه را به تو عطا فرموده به غیر از پیغمبری که به من فرمود: بعد از تو پیغمبری نمی باشد.

ششم- چون به بیت المعمور طواف کردم

ص: 624

مثال تو با من بود. و چون پیغمبران در پشت سر من برای نماز اقتدا کردند مثال تو در پشت سر من بود.

هفتم- در هنگام رجعت که گروه کافران را هلاک گردانم تو با من خواهی بود.

یا علی! حق تعالی مرا بر جمیع مردان عالمیان فضیلت داده- و تو را بعد از من بر ایشان فضیلت داده، پس فاطمه علیها السلام را بر جمیع زنان عالمیان زیادتی داده پس حسن و حسین و امامان از ذریّت حسین را بعد از من و تو بر جمیع مردان عالمیان فضیلت داده.

یا علی! نام تو را با نام خود مقرون یافتم در چند موطن

اول- در شب معراج چون به بیت المقدس رسیدم بر صخره بیت المقدس نوشته دیدم «لا اله اِلاّ اللهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ الله اَیَِدتُهُ بِوَزیرِهِ

ص: 625

وَ نَصَرتُهُ بِهِ» یعنی «محمد را تقویت کردم به وزیر او و یاری کردم او را به او» گفتم: ای جبرئیل! کیست وزیر من؟ گفت: علی بن ابی طالب علیه السلام است.

دوم- چون به سدرة المنتهی رسیدم در آنجا نوشته دیدم: «لا اِله اِلاّ اَنا وَحدی وَ مُحَمَّدٌ صَفوَتی مِن خَلقی اَیَّدتُهُ بِوَزیرِهِ وَ نَصَرتُهُ به» گفتم: ای جبرئیل! وزیر من کیست؟ گفت: علی بن ابی طالب است.

سوم- چون از سدرة المنتهی گذشتم و به عرش پروردگار عالمیان رسیدم در قائمه ای از قائمه های عرش نوشته بود: «لا اِله اِلاّ الله اَنَا وَحدی مُحَمَّدٌ حَبیبی وَ صَفوَتی مِن خَلقی اَیَّدتُهُ بِوَزیرِهِ وَ اَخیهِ وَ نَصَرتُهُ بِهِ»(1)

ص: 626


1- امالی طوسی، 642- بحار، ج 18، ص 388

88- علی علیه السلام در مَلأِ اَعلی

سید ابن طاووس (رضی) به سند معتبر از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام روایت کرده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: شبی در حجر اسماعیل خوابیده بودم ناگاه جبرئیل به نزد من آمد و مرا از روی لطف حرکت داد و گفت: یا محمّد! برخیز و سوار شو که تو را پروردگارت به نزد خود طلبیده است. و چهار پائی آورده بود از استر کوچک تر و از درازگوش بزرگتر و گامش به قدر بینائی آن بود و دو بال داشت از جوهر و نامش براق بود. پس بر آن سوار شدم و چون به عقبه رسیدم مردی را دیدم که ایستاده بود و موهای سرش بر دوشهایش آویخته بود. چون نظرش بر من افتاد گفت:

«السَّلامُ عَلَیکَ یا اَوَّلُ اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا آخِرُ اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا حاشِر» جبرئیل علیه السلام

ص: 627

گفت: رسیدم مرد سفید رو و پیچیده موئی را دیدم. چون نظرش بر من افتاد سلام کرد مانند سلام آن مرد اول و به رخصت جبرئیل من جواب گفتم. پس آن مرد سه مرتبه گفت: نگاه دار حرمت وصیّ خود علی بن ابی طالب علیه السلام را که مقرّّ پروردگار است.

چون به بیت المقدس رسیدم در آنجا مردی را دیدم از همه کس خوشروتر و سفیدتر و خوش قامت تر- پس به همان نحو بر من سلام کرد و من به امر جبرئیل جواب سلام او را دادم.

پس سه مرتبه گفت: یا محمد! نگاه دار حرمت وصیّ خود علی بن ابی طالب علیه السلام را که مقرّب پروردگار است و امین توست و بر حوض کوثر و صاحب شفاعت بهشت است.

پس از براق فرود آمدم و جبرئیل دست مرا گرفت و داخل مسجد بیت المقدس نمود

ص: 628

و مسجد پر بود از گروهی که من ایشان را نمی شناختیم و مرا از صف ها گذرانید ناگاه ندائی از بالای سر خود شنیدم که: پیش بایست ای محمد. پس جبرئیل مرا پیش داشت و با ایشان نماز خواندم. پس از آنجا نردبانی از مروارید به سوی آسمان او گذاشتند و جبرئیل دست مرا گرفت و به سوی آسمان اول برد، چون نزدیک آسمان رسیدم آنجا را مملو دیدم از پاسبانان و شهاب ها. و چون جبرئیل در آسمان اول را کوبید ملائکه گفتند: کیست؟

گفت: منم جبرئیل، گفتند: همراه تو کیست؟ گفت: محمد است، گفتند: مبعوث شده است گفت: بلی، پس در را گشودند و گفتند مرحبا ای برادر بزرگوار و ای خلیفه پروردگار و ای برگزیده خداوند جبار، توئی خاتم پیغمبران و بعد از تو پیغمبری نخواهد بود. پس از آنجا نردبانی از یاقوت که به زبرجد سبز مزیّن

ص: 629

کرده بودند گذاشتند و بر آن نردبان بالا رفتم تا به آسمان دوم رسیدم. و چون جبرئیل در زد ملائکه سئوال کردند به نحوی که در آسمان اول شد، و چون در گشودند مرا مرحبا گفتند و بشارت ها دادند. پس از آنجا نردبانی از نور گذاشتند که انواع نورها به آن نردبان احاطه کرده بود. پس جبرئیل گفت: یا محمد ثابت قدم باش خدا هدایت کند تو را. و همچنین از آسمان بالا می رفتم تا به آسمان هفتم رسیدم ناگاه صدائی عظیم شنیدم. گفتم: ای جبرئیل! این چه صدا است؟ گفت: یا محمّد این صدای درخت طوبی است و از اشتیاق تو چنین صدا می کند. پس مرا دهشتی عظیم عارض شد و جبرئیل گفت: یا محمّد نزدیک رو به سوی پروردگار خود که به مکانی رسیده ای که هیچ مخلوقی به این مکان نرسیده

ص: 630

و اگر از برکت کرامت تو نمی بود من نیز به این مکان نمی توانستم رسید و انوار جلال بالهای مرا می سوخت.

پس من به قدم توفیق ربانی ساحت های عزّت و جلال سبحانی را طی کردم و هفتاد حجاب برای من گشوده شد پس ندا از جانب حق تعالی به من رسید که: یا محمد، چون ندای حق را شنیدم به سجده افتادم و عرض کردم: لبّیک ربّ العزة لبّیک. پس ندا رسید: یا محمّد سر بردار و آنچه خواهی سئوال کن تا عطا کنم و هر شفاعت که خواهی بکن تا شفاعت تو را روا گردانم به درستی که توئی حبیب من و برگزیده من و رسول من، به سوی خلق من و امین من در میان بندگان من، چون به نزد من آمدی که را جانشین خود گردانیدی در میان قوم خود؟

گفتم: آن کسی را که تو از من بهتر می شناسی برادر من و پسر عم من و یاور من و وزیر من

ص: 631

و صندوق علم من و وفا کننده به وعده های من، پس حق تعالی ندا فرمود که: به عزّت و جلال و جود و بزرگواری و قدرت من بر خلق من سوگند یاد می کنم که قبول نمی کنم ایمان به خود را و نه ایمان به پیغمبری تو را مگر با اعتقاد به امامت و ولایت او یا محمد! می خواهی او را در ملکوت آسمان ببینی؟ گفتم: پروردگارا! چگونه او را در اینجا ببینم و حال آنکه او را در زمین گذاشته ام؟ پس ندا رسید که: یا محمد! سر بالا کن. چون نظر کردم علی را با ملائکه مقرّبین در ملأ اعلی مشاهده نمودم و از مشاهده او شاد و خندان گردیدم و گفتم: پروردگارا! اکنون دیده ام روشن گردید. پس حق تعالی ندا فرمود: یا محمّد! گفتم: لبّیک ذو العزّة لبّیک، فرمود که: عهد می کنم به سوی تو در باب علی عهدی

ص: 632

پس بشنو آن عهد را، گفتم: پروردگارا! آن عهد کدام است؟

فرمود: علی نشانه راه هدایت است و امام ابرار است و کشنده فجّار است و پیشوای مطیعان من است و اوست کلمه ای که لازم پرهیزکاران گردانیده ام و علم و فهم خود را به او میراث داده ام. پس هرکه او را دوست دارد مرا دوست داشته و هرکه او را دشمن دارد مرا دشمن داشته است و او را امتحان خواهم کرد و خلق خود را به او امتحان خواهم کرد. پس بشارت ده او را به این بشارتها یا محمد.

پس جبرئیل علیه السلام به نزد من آمد و گفت: یا محمد! پیش تر برو. و چون پیش تر رفتم به نزد نهری رسیدم که در کنار آن نهر قبّه ها از درّ و یاقوت بود و آب آن نهر از نقره سفیدتر و از عسل

ص: 633

شیرین تر و از مشک خوشبوتر بود. پس دست زدم و کفی از طینت آب نهر برداشتم از مشک خوشبوتر بود. پس جبرئیل به نزد من آمد و از او پرسیدم که: این نهر چه نهریست؟

گفت: نهر کوثر است که حق تعالی به تو عطا فرموده است و گفته است «اِنّا اَعطَیناکَ الکَوثر» پس نظر کردم مردانی چند دیدم ایشان را به جهنم می انداختند از جبرئیل پرسیدم که: این ها کیستند؟ گفتند: اینها سنّی یانند و جبریانند و خارجیانند و بنو امیّه اند و آنهایند که عداوت امامان از فرزندان تو دارند، این پنج کس را از اسلام بهره ای نیست.

پس جبرئیل به من گفت: که آیا راضی شدی از پروردگار خود آنچه عطا کرده بتو؟

گفتم: تنزیه می کنم پروردگار خود را و شکر می گویم او را، ابراهیم را خلیل خود

ص: 634

گردانید و عطا کرد مرا در باب علی امری بزرگ. ای جبرئیل! بگو که کی بود آن که در اول عقبه دیدم و بر من سلام کرد؟ جبرئیل علیه السلام گفت: او برادر موسی بن عمران علیه السلام بود تو را گفت: السّلامُ عَلیک یا اوّل زیرا که پیش از همه بشر تو بشارت دهنده و پیغمبر بودی و گفت: «السلام علیک یا آخر»

زیرا که آخر پیغمبران مبعوث گردیدی، و گفت: «السلام علیک یا حاشر» زیرا که حشر امّت ها به نزد تو خواهد شد. پس گفتم: آنکه در میان عقبه دیدم کی بود؟

گفت: او برادر تو عیسی بن مریم علیه السلام بود که تو را وصیت کرد در باب برادرت علی بن ابی طالب علیه السلام گفتم: کی بود آنکه در بیت المقدس دیدم؟ گفت: او پدرت آدم علیه السلام بود که تو را وصیت کرد در باب پسر عمّ خود علی بن ابی طالب علیه السلام و خبر داد تو را که او پادشاه مؤمنان و سید مسلمانان

ص: 635

و پیشوای شیعیان است. گفتم: آنها چه جماعت بودند که در بیت المقدس صف کشیده بودند. و من پیش نماز ایشان شدم؟ گفت: آنها پیغمبران و ملائکه بودند که خداوند عالمیان برای کرامت تو ایشان را حاضر گردانیده بود که در پشت سر شما نماز بخوانند.

چون در آن شب به زمین آمدند و صبح شد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم ، علی علیه السلام را طلبید و گفت: بشارت می دهم تو را یا علی که برادرت موسی و برادرت عیسی علیهما السلام و پدرت آدم علیه السلام همه سفارش تو را کردند به من، و تو را سلام رسانیدند. پس حضرت امیر المؤمنین علیه السلام گریست و گفت: حمد می کنم خداوندی را که مرا نزد پیغمبران خود معروف گردانیده، پس حضرت فرمود که: یا علی! دیگر بشارت می دهم تو را که نظر کردم به دیده خود به سوی عرش پروردگار خود

ص: 636

و مثال تو را در آنجا دیدم و پروردگار من در باب تو عهدها گرفت از من. یا علی! ساکنان ملأ اعلا همه دعا می کنند از برای تو و برگزیدگان عالم بالا- استدعا می نمایند از پرودرگار خود که رخصت یابند که نظر کنند به سوی تو و تو شفاعت خواهی کرد در روز قیامت در وقتی که امّت ها را در کنار جهنّم باز داشته باشند(1)

89- همه انبیاء به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم اقتداء کردند

به سند معتبر از حضرت امام صادق علیه السلام روایت شده است که: روزی مردی در مسجد کوفه به خدمت امیرالمؤمنین علیه السلام آمد و پرسید چه معنی دارد این آیه «وَاساَل مَن اَرسَلنا

ص: 637


1- الیقین، 288- بحار، ج 18، ص 390

مِن قَبلِکَ مِن رُسُلِنا»(1) که حق تعالی پیغمبر خود را امر فرموده که از پیغمبران گذشته سئوال نماید؟ حضرت فرمود که: چون حق تعالی پیغمبر خود را در شب معراج از مسجد الحرام به سوی مسجد اقصی برد - و مرا از مسجد اقصی- بیت المعمور آسمان است، چون جبرئیل آن حضرت را به نزد چشمه ای آورد و گفت: یا محمد! از این چشمه وضو بگیر، پس جبرئیل علیه السلام اذان و اقامه گفت و حضرت را پیش داشت و گفت: نماز بخوان و قرائت را بلند بخوان که در پشت سر تو گروهی از ملائکه و انبیاء نماز می خوانند که عدد ایشان را به غیر از خدا کسی نمی داند، و در صف اول آدم و نوح و هود و ابراهیم و موسی و عیسی علیهم السلام و هر پیغمبری را که خدا به خلق فرستاد از زمان آدم

ص: 638


1- سوره زخرف، آیه 40

تا خاتم صلی الله علیه و آله و سلّم همه ایستاده بودند. پس حضرت پیش ایستاد و همه اقتدا به او کردند و چون از نماز فارغ شد حق تعالی به او وحی فرستاد که: سوال کن ای محمّد از پیغمبرانی که پیش از تو فرستاده ام که آیا به غیر از خداوند یگانه خداوندی می پرستیدید؟

پس حضرت رو به سوی ایشان گردانید و فرمود که: به چه چیز شهادت می دهید؟

گفتند: شهادت می دهیم به وحدانیّت خدا و آنکه او را شریکی نیست و شهادت می دهیم که توئی رسول خدا و شهادت می دهیم که علی امیر المؤمنین وصیّ توست و شهادت می دهیم که توئی بهترین اوصیاء و خدا این پیمان را از برای تو و علی از همه ما گرفته(1)

ص: 639


1- الیقین، 294

90- قدرت منزلت پیامبر اکرم و اوصیاء او به خصوص علی علیه السلام

به سند معتبر از حضرت موسی بن جعفر علیه السلام روایت شده است که حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود که: در شب معراج جبرئیل مرا به نزد درختی برد که مثل آن در عظمت و بهجت ندیده بودم و بر هر شاخ آن و بر هر برگ آن و بر هر میوه آن ملکی بود و نوری از انوار حق تعالی آن درخت را احاطه کرده بود. پس جبرئیل گفت: این سدرة المنتهی است که پیغمبران پیش از تو از این مکان تجاوز نمی توانستند کرد و حق تعالی به مشیّت خود تو را از این مکان خواهد گذرانید تا بنماید به تو آیات بزرگ خود را. پس مطمئن باش به تأیید الهی و ثابت قدم باش تا کامل گردد برای تو کرامت های خدا و برسی به جوار قرب حق تعالی. پس به تأیید ربانی بالا رفتم تا به زیر عرش الهی رسیدم و از آنجا پرده سبزی برای من آویختند

ص: 640

که وصف آن در نور و ضیاء و حسن و بهاء نمی توانم گفت پس در آن پرده درآویختم و آن پرده مرا بالا کشید تا پرده دار خلوتخانه قدس گردیدم در حرم سرای عزت و به بال رفعت پرواز کردم تا به مرتبه ای رسیدم که صداهای ملائکه را نمی شنیدم و از خود تهی گردیدم و جمع ترسها و بیم ها از دلم بیرون رفت و یاد غیر خدا از خاطرم برطرف شد و نفسم به قرب حق تعالی ساکن گردید و شادی ها و سرورها در دل خود یافتم و چنان خیال غیر خدا از دلم بیرون رفته بود که گمان کردم همه خلایق مرده اند. پس زمانی حق تعالی مرا مهلت داد تا به خود باز آمدم و از حیرت و دهشت رهائی یافتم و به توفیق حق تعالی چشم سر را بستم و دیده دل را گشودم و به دیده دل ملکوت آسمان و زمین را می دیدم چنان که حق تعالی فرموده است

ص: 641

«ما زاغَ البَصَرُ وَ ما طَغی* لَقَد رَأی مِن آیاتِ رَبِّهِ الکُبری(1) یعنی چشم آنچه را باید بنگرد مشاهده کرد 17- آنجا از بزرگتر آیات پروردگار دید 18- و به دیده دل به قدر ته سوزنی از انوار جلال حق مشاهده می کردم از نوری که هیچ دل را تاب دیدن آن نیست و هیچ عقل را یارای فهمیدن آن نیست. پس پروردگار من مرا ندا کرد: یا محمّد. گفتم: لبّیک ربّی و سیّدی و الهی لبّیک: فرمود که: آیا دانستی قدر خود را نزد من و منزلت و بزرگواری خود را در درگاه من؟ گفتم: بلی ای سیّد من.

گفت: یا محمد! آیا شناختی مکان خود را و منزلت اوصیای خود را نزد من؟

گفتم: بلی ای سید من.

گفت: آیا می دانی ای محمد که اهل ملأ اعلا

ص: 642


1- سوره نجم: 17 و 18

در چه چیز سخن می گویند؟

گفتم: پروردگارا! تو بهتر می دانی و توئی علّام الغیوب.

گفت: سخن می گویند در درجات و حسنات.

آیا می دانی که درجات و حسنات چیست؟

گفتم: تو بهتر می دانی ای سیّد من.

فرمود که: درجات و حسنات کامل ساختن وضو است در سرماها و به پای خود سعی کردن به نمازهای جمعات با تو و با امامان از فرزندان تو و انتظار نماز کشیدن بعد از نماز و افشای سلام کردن و طعام به مردم خورانیدن و در شبها نماز خواندن در وقتی که مردم در خواب باشند پس مرا نوازش ها نمود و امّتم را عطاها فرمود پس گفت: از تو سئوال می کنم از امری که خود بهتر می دانم بگو چه کسی را خلیفه و جانشین خود کردی در زمین؟

گفتم: خلیفه خود کردم بهترین اهل زمین را

ص: 643

برای ایشان برادرم و پسر عمّم را و یاری کننده دین تو را ای پروردگار من.

حق تعالی فرمود که: راست گفتی ای محمّد من تو رابرگزیدم به پیغمبری و مبعوث گردانیدم به رسالت و امتحان کردم علی علیه السلام را به رسانیدن رسالت های تو به سوی امّت تو و او را حجّت خود گردانیدم. در زمین با تو و بعد از تو و اوست نور دوستان من و ولیّ مطیعان من، و جفت او گردانیدم فاطمه علیها السلام را و او وصیّ توست و وارث تو و غسل دهنده تو و یاری کننده دین تو و کشته خواهد شد بر سنّت من و سنّت تو، خواهد کشت او را شقّی این امّت، پس پروردگار من مرا به امری چند مأمور گردانید که رخصت نفرمود که آن ها را به اصحاب خود بگویم پس آن پرده عزّت مرا به زیر آورد ا به جبرئیل رسیدم و چون به زیر سدرة المنتهی رسیدم مرا داخل

ص: 644

بهشت گردانید و مساکن خود و مساکن علی علیه السلام را مشاهده نمودم و جبرئیل با من سخن می گفت: ناگاه نوری از انوار خداوند جبار برای من جلوه کرد و در مانند ته سوزن نظر کردم در مثل نوری که در عرش دیدم پس ندای حق را شنیدم که:

یا محمّد.

گفتم: لبّیک ربّی و سیّدی و الهی.

پس ندا آمد که: سبقت گرفته است رحمت من بر غضب من برای تو و ذریّت تو. توئی مقرّب من از میان خلق من و توئی امین و حبیب من و رسول من، به عزت و جلال خود سوگند می خورم که اگر ملاقات نمایند مرا جمیع خلق من و شک کرده باشند در پیغمبری تو یا دشمنی کرده باشند با برگزیده های من از فرزندان تو هر آینه ایشان را همه داخل جهنم گردانم و پروا نکنم. ای محمد: علی امیر مؤمنان است

ص: 645

و سید مسلمانان است و قائد شیعیان است به سوی بهشت و پدر دو سید جوانان بهشت است که به ستم شهید خواهند شد. پس مرا ترغیب نمود بر نماز و سایر چیزها که می خواست(1)

91- آسمان به آسمان در حقّ علیّ از او سئوال کردند

و به سند معتبر از ابن عباس روایت شده است که: حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود مرا به آسمان ها بردند به هیچ آسمانی نگذشتم مگر آنکه ملائکه از من سئوال کردند از حال علی بن ابی طالب علیه السلام و گفتند: ای محمّد! چون به دنیا برگردی علی و شیعیان او را از ما سلام برسان و چون به آسمان هفتم رسیدم و از آنجا گذشتم و جمیع ملائکه آسمان ها و ملائکه مقرّبان و جبرئیل از من جدا شدند

ص: 646


1- الیقین، ص 298- بحار، ج 18، ص 395- 397

و من تنها به توفیق حق تعالی رفتم تا به حجاب های پروردگار خود رسیدم و داخل سراپرده های عزت گردیدم از حجاب به حجاب دیگر می رفتم از حجاب عزت و حجاب قدرت و حجاب بهاء و حجاب کرامت و حجاب کبریاء و حجاب عظمت و حجاب نور و حجاب ظلمت و حجاب وقار و حجاب کمال تا آنکه هفتاد هزار حجاب را به قدم قدرت ربانی و توفیق سبحانی طی کردم و به بال اقبال در حریم قدس پرواز کردم تا به حجاب جلال رسیدم و در آن خلوتخانه خاصی به قدم عبودیت و اختصاص ایستادم و با پروردگار خود مناجات کردم و آنچه خواست به من وحی نمود و هرچه از برای خود و علی علیه السلام سئوال کردم همه را به من عطا فرمود. و مرا در حق شیعیان و دوستان علی علیه السلام و عده شفاعت نمود.

پس خداوند جلیل مرا ندا کرد که: ای محمّد! چه کسی را دوست می داری

ص: 647

از خلق من؟

گفتم: ای پروردگار من! او را دوست می دارم که تو او را دوست می داری.

پس ندا فرمود که: علی علیه السلام را دوست دار که من او را دوست می دارم و دوست می دارم هر که او را دوست می دارد.

پس به سجده افتادم و تنزیه کردم پروردگار خود را و شکر او نمودم. پس ندا آمد که: ای محمد! علی ولیّ من است و برگزیده من است از خلق من، بعد از تو من او را اختیار کردم که برادر و وصی و وزیر و برگزیده و جانشین تو باشد و یاور تو باشد بر دشمنان من.

یا محمّد! به عزت و جلال خود سوگند می خورم که هر جبار که با علی علیه السلام دشمنی کند البته او را در هم شکنم و هر دشمنی از دشمنان من که با علی مقاتله کند البته او را بگریزانم

ص: 648

و هلاک گردانم. یا محمّد! من بر دل های بندگان خود مطلّع گردیدم و علی را خیر خواه ترین خلق یافتم(1) برای تو و مطیع ترین ایشان یافتم تو را پس او را بگیر برادر و وصی و خلیفه خود و به او تزویج نما دختر خود را به درستی که خواهم بخشید به ایشان دو پسر طیّب طاهر پاکیزه، پرهیزکار، نیکو کردار به ذات خود قسم می خورم و بر خود واجب گردانیدم که هر که از خلق من، دوست دارد علی علیه السلام و زوجه او فاطمه علیها السلام و امامان از فرزندان ایشان را البته علم او را بلند گردانم به سوی قائمه عرش خود و بهشت خود و در آورم او را به میان ساحت کرامت خود و آب دهم او را از خطیره قدسی خود، و هرکه با ایشان دشمن باشد یا از طریق ولایت ایشان عدول نماید البته

ص: 649


1- یعنی من انتخاب کردم علی علیه السلام را که خیرخواه ترین مخلوقم است بر سایر مخلوقاتم نه اینکه من با اطلاع شدم که در حق خداوند غلط است

محبّت خود را از او سلب نمایم و از ساحت قرب خود او را دور گردانم و عذاب و لعنت خود را بر او مضاعف نمایم. ای محمّد! به درستی که توئی رسول من به سوی جمیع خلق من و علی علیه السلام است ولیّ من و امیر مؤمنان و بر این اعتقاد گرفته ام پیمان ملائکه و پیغمبران و جمیع خلق خود را در وقتی که ایشان ارواح بودند پیش از آنکه خلقی در آسمان و زمین بیافرینم برای محبتی که دارم به تو و به علی علیه السلام و به فرزندان شما و به دوستان شما که شیعیان شما باشند و شیعیان شما را از طینت شما آفریده ام.

پس عرض کردم: ای پروردگار من و سیّد من! چنان کن که امّت من همه بر اعتقاد به امامت او متفق گردند.

فرمود: یا محمّد! او ممتحن است و دیگران به او ممتحن اند و به او امتحان می کنم جمیع بندگان خود را در آسمان و زمین تا آنکه

ص: 650

کامل گردانم ثواب آنها را که اطاعت من بنمایند در حقّ مشا و فرو فرستم عذاب و لعنت خود را بر هر که مخالفت و عصیان من کند در حقّ شما و به شما جدا می کنم خبیث را از طیّب، یا محمّد! به عزّت و جلال خود سوگند یاد می کنم که اگر تو نبودی آدم را خلق نمی کردم و اگر علی نبود بهشت را نمی آفریدم زیرا که به شما جزا می دهم بندگان خود را در روز معاد به ثواب و عقاب و به علی و به امامان از فرزندان او انتقام می کشم از دشمنان خود در دار دنیا. پس بازگشت همه به سوی من است در روز جزا پس تو را و علی را حاکم می گردانم در بهشت و دوزخ خود. پس داخل بهشت نمی گردد دشمن شما و داخل جهنم نمی شود دوست شما و قسم به ذات مقدس خود خورده ام که چنین کنم.

پس برگشتم و از هر حجابی از حجاب های پروردگار خود که بیرون می آمدم از پشت سر خود ندا شنیدم

ص: 651

که: «یا محمّد! دوست دار علی را» یا محمّد! گرامی دار علی را «یا محمّد! مقدّم دار علی را» «یا محمّد! خلیفه گردان علی را» «یا محمّد! وصی گردان علی را» «یا محمّد! برادر خود گردان علی را» «یا محمّد! دوست دار هر که را دوست دارد علی را» «یا محمّد! تو را وصیت می کنم در حقّ علی و شیعیان او وصیت خیر» و چون به ملائکه رسیدم مرا در آسمان ها تهنیت می گفتند که: گوارا باد تو را یا رسول الله کرامت خدا برای تو و برای علی(1)

92- مقام شیعیان علی علیه السلام در قیامت

عن اَحمد بن فضل، عن بکر بن اَحمد بن محمّد، عن علیّ عن أبیه موسی بن جعفر علیه السلام

ص: 652


1- الیقین 425، بحار، ج 18، ص 397- 400

عن اَبیه، عن محمّد بن علیّ، عن فاطمة بنت الحسین علیه السلام عن اَبیها الحسین بن علی علیه السلام قال: حدّثنا اَمیر المؤمنین علیّ بن اَبی طالب علیه السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم لمّا دخلت الجنّة رأیت فیها شجرة تحمل الحلیّ و الحلل، اَسفلها خیل بلق و أوسطها حور عین و فی اَعلاها الرضوان، قلت: یا جبرئیل لمن هذه الشجرة؟ قال: هذه لابن عمّک أمیر المؤمنین علیّ بن اَبی طالب علیه السلام فاِذا اَمر الله بدخول الجنّة یؤتی بشیعة علیّ حتّی ینتهی بهم الی هذه الشجرة فیلبسون الحلیّ والحلل، و یرکبون الخیل البلق و ینادی مناد: هؤلاء شیعة علیّ، صبروا فی الدنیا علی الأذی، فَحَبَوا(1) فی هذا الیوم بهذا(2)

به سند معتبر از امام رضا علیه السلام روایت شده است که حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود:

ص: 653


1- الیقین، 251- مناقب خوارزمی، 33- بحار، ص 401
2- در مقتل الحسین خوارزمی به جای حسبوا «که عطاء بدون پاداش است» فحسبوا الیوم آمده است ص 73

چون داخل بهشت شدم در آن درختی دیدم که بار آن درخت حلّه ها و زیورها بود و در میان آن حوریان بودند و در زیر آن اسبان ابلق(1) بودند و در بالای آن درخت رضا و خشنودی حق تعالی بود. گفتم: ای جبرئیل! برای کیست این درخت؟ گفت: برای پسر عمّ توست. امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام چون حق تعالی امر کند که مردم را داخل بهشت نمایند شیعیان علی علیه السلام را به نزد این درخت بیاورند و از این ها حلّه ها و

زیورها بپوشانند و بر اسبان ابلق سوار شوند و منادی ندا کند: این ها شیعیان علی اند صبر کردند در دنیا بر آزارها و امروز بهره مند شدند به این عطاها

ص: 654


1- به فتح همزه و لام معرب ابلک هر چیز دو رنگ خصوصاً سیاه و سفید

93- این قصر از علی علیه السلام است

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: چون مرا به آسمان بردند به قصری رسیدم از مروارید که پروانه های آن قصر از طلای درخشنده بود. پس حق تعالی وحی فرمود به سوی من که این قصر از علی بن ابی طالب علیه السلام است(1)

قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم انتهیت لیلة اُسری بی الی السدرة المنتهی و اُوحی اِلیَّ فی علیّ ثلاث: اَنَّه اِمام المتّقین و سیّد المسلمین و قائد الغرّ المحجّلین اِلی جنّات النعیم.

و قال صلی الله علیه و آله و سلّم لمّا اُسری بی اِلی السّماء انتهی بی اِلی قصر من لؤلؤ فراشه من ذهب یتلألاً فَاَوحی الله اِلی اَنّه لعلیّ علیه السلام و اَوحی الیّ فی علیّ

ص: 655


1- الیقین فی امرة امیر المؤمنین 470 و کفایة الطالب ص 190، بحار، ص 18، ص 401- 402

بثلاث خصال. اَنّه سیّد المسلمین و امام المتّقین و قائد الغرّ المحجّلین.

94- چه کسی را برای امّتت انتخاب کرده ای؟

عیاشی به سند معتبر از امام صادق علیه السلام روایت کرده است که: شبی حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلّم در ابطح بود ناگاه جبرئیل براق را برای آن حضرت از آسمان فرود آورد و بر آن هزار هزار (یک میلیون) محفّه (تختی است شبیه به هودج) از نور بسته بودند چون براق را نزدیک آورد که حضرت سوار شد براق امتناع نمود. جبرئیل طپانچه ای بر آن زد که عرق از آن ریخت و گفت: ساکت شو که محمّد است. پس براق پرواز کرد به سوی سدرة المنتهی و از آنجا به سوی آسمان و چون به آسمان اول رسیدند از صدای بال براق و غلبه انوار آن زیست سبع طباق

ص: 656

ملائکه از درهای آسمان پرواز کردند و به اطراف آسمان گریختند. پس جبرئیل گفت: «الله اکبر- الله اکبر» پس ملائکه گفتند: بنده مخلوق خداست و به نزد جبرئیل آمدند و از او پرسیدند: این کیست؟ گفت: محمّد است پس ملائکه بر او سلام کردند و براق به سوی آسمان دوم پرواز کرد. باز ملائکه پرواز کرده گریختند. پس جبرئیل گفت: «اشهد اَن لا اله الا الله، اَشهد اَن لا اله الاّ الله» پس ملائکه گفتند: بنده مخلوق خداست و به نزد جبرئیل آمدند و احوال آن حضرت را پرسیدند، چون آن حضرت را شناختند بر او سلام کردند.

و همچنین به هر آسمانی می رسیدند جبرئیل یک فصل از اذان را می گفت و چون به آسمان هفتم رسیدند اذان را تمام کرد و در آنجا حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلّم و سلّم پیش نماز ملائکه و انبیاء

ص: 657

شد. پس جبرئیل آن حضرت را در فضای بی انتهای قرب خود بالا برد آنچه خواست و درهای علم و معرفت و فیض بر او گشود آنچه خواست، پس خطاب نمود به او که: یا محمد! چه کسی را برای امّت خود انتخاب کرده ای بعد از خودم. عرض کرد: خدا بهتر می داند، حق تعالی فرمود: علی امیر مؤمنان است(1)

95- درخت طوبی اصلش در خانه علی علیه السلام بود

علی بن ابراهیم به سند معتبر از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلّم روایت کرده است که اصلش در خانه علی بود و هیچ قصر و منزلی در بهشت نبود مگر شاخی از آن درخت در آن بود و در بالای آن درخت سبدها بود که در آن سبدها حلّه ها بود

ص: 658


1- تفسیر عیاشی 1/ 159

از سندس و استبرق بهشت برای هر مؤمنی هزار هزار (یک میلیون) سبد بود که در هر سبدی صد هزار حلّه بود به رنگ های مختلف که هیچ حلّه به حلّه دیگر شباهت نداشت و این ها جامه های اهل بهشت است. و سایه آن درخت که ظلّ ممدود است چندان کشیده بود که اگر سواری صد سال می تاخت از سایه آن به در نمی توانست رفت و در پائین آن درخت طعام ها و میوه های اهل بهشت بود که در قصرها و منازل ایشان آویخته بود. و در هر شاخی صد رنگ بود از میوه ها که در دنیا شبیه آنها را دیده اید و از آنچه شبیه آنها را ندیده اید و از آنچه شبیه آنها را ندیده اید و از آنچه مانند آن را شنیده اید و از آنچه مانند آن را نشنیده اید. و هرچه از آن می چیدند بجای آن دیگری می رویید چنان که حق تعالی فرموده است: «لا مَقطُوعَةٍ وَلا مَمنُوعَةٍ»

ص: 659

(1) و در زیر آن درخت نهری است که از آن نهرهای چهار گونه منشعب می شود. نهرهای آب صافی نهرهای شیره نهرهای شراب نهرهای عسل مصفاً(2)

96- گل سرخ محمّدی صلی الله علیه و آله و سلّم از کجا تولّد یافت

ابن بابویه به سند معتبر روایت کرده است که حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: در شب معراج به آسمان رفتم از عرق من به زمین ریخت و از آن گل سرخ روئید و آن گل به دریا افتاد. پس ماهی خواست آن را بگیرد و دعموص هم خواست آن را بگیرد و دَعموص کرمی است که سر پهنی دارد و دم باریکی و در میان آب و گل بهم رسد- پس حق تعالی ملکی را فرستاد که میان ایشان حکم کرد که نصف از آن ماهی باشد و نصف دیگر از دُعمُوص و به آن سبب پره های سبزی که

ص: 660


1- سوره واقعه: 33
2- تفسیر قمی، 2/ 336- 337

بر دور برگ های گل می باشد نیمی به شکل دم ماهی است و نیمی به شکل دم دعموص است زیرا که بهر گلی پنج پر احاطه کرده است و دو پر آنها از هر دو طرف پره های ریزه دارد و دو پر آن مانند دم دعموص باریکند و از هیچ طرف پری ندارد و یک از طرف پر دارد و از یک طرف پر ندارد، پس نیمش به ماهی می ماند و نیمش به دعموص(1) و در اشعار عجم نیز این مضمون را بسته اند.

97- علاقه ابوطالب علیه السلام به پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم

ابن شهر آشوب روایت کرده است که: در شبی که حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلّم به معراج رفت حضرت

ص: 661


1- علل الشرایع، 601

ابوطالب علیه السلام آن حضرت را در جای خود نیافت و بسیار از پی آن حضرت گردید. پس بنی هاشم را جمع کرد و فرمود: مهیّا شوید که اگر تا صبح محمد صلی الله علیه و آله و سلّم را نیابم شمشیر می کشم و دشمنان آن حضرت هر که را بیابم هلاک می کنم، در این تشویش و اضطراب بود تا آنکه حضرت از آسمان فرود آمد در خانه امّ هانی خواهر امیر المؤمنین علیه السلام چون ابوطالب علیه السلام آن حضرت را دید شاد شد و دست او را گرفته به سوی مسجد الحرام آورد با گروه بنی هاشم، پس شمشیر خود را بیرون آورد و بنی هاشم را فرمود شمشیرهای خود را بیرون آوردند. خطاب کرد به کفار قریش که: به خدا سوگند اگر امشب او را نمی دیدم، یکی از شما را زنده نمی گذاشتم(1)

ص: 662


1- مناقب ابن شهر آشوب، ج 1/ 230

98- هر حاجتی خواهی بطلب

شهر ابن آشوب در مناقب خود روایت کرده است که: حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلّم شب شنبه 17 ماه مبارک رمضان 6 ماه قبل از هجرت به سوی مدینه در خانه امّ هانی یا خانه خدیجه یا شعب ابی طالب یا مسجد الحرام بود. علی اختلاف الروایات(1) و به روایت دیگر: در ماه ربیع الاول دو سال بعد از بعثت.

پس اسرافیل و میکائیل حاضر شدند و با هر یک 70 هزار ملک همراه بودند و بر آن حضرت سلام کردند و آن حضرت را بشارت ها دادند و با ایشان دابهّ ای بود که رویش مانند روی آدمی بود و پاهایش مانند پاهای شتر و یالش

ص: 663


1- رجوع شود به صفحه 11 همین کتاب شود

مانند یال اسب و دمش مانند دم گاو و دو بال در ران خود داشت و لجامی از یاقوت سرخ بر سرش بود و چون حضرت بر آن سوار شد پرواز کرد و از آسمان به آسمان می رفت و ملائکه بر آن حضرت سلام می کردند و او را بشارت ها می دادند و انبیاء را در آسمان ها می دید و از ایشان بشارت ها می شنید تا از آسمان ها درگذشت و به حجاب های نور رسید، پس شنید که ملائکه حجب، سوره نور را تلاوت می کردند. چون به کرسی رسید شنید که خازنان کرسی آیة الکرسی تلاوت می کردند. چون به عرش رسید شنید که حاملان عرش «حم مؤمن» را تلاوت می کردند و در آنجا هزار مرتبه به او ندا رسید که: نزدیک بیا و در هر مرتبه یک حاجت بزرگ آن حضرت را روا می کرد تا آنکه به مرتبه «قابَ قَوسَینِ اَو اَدنی» رسید

ص: 664

پس حق تعالی به آن حضرت ندا فرمود که: هر حاجت می خواهی بطلب. حضرت عرض کرد: پروردگارا! ابراهیم را خلیل خود گردانیدی و موسی را کلیم خود گردانیدی و سلیمان را ملک عظیم بخشیدی، به من چه کرامت عطا می فرمایی؟

حق تعالی ندا فرمود: اگر ابراهیم را خلیل خود گردانیدم تو را حبیب خود قرار دادیم و اگر با موسی در کوه طور سخن گفتم با تو در بساط نور سخن گفتم. اگر سلیمان را ملک فانی دادم، تو را ملک باقی آخرت بخشیدم و بهشت را در بسته عطا کردم و تو را شفاعت کبری کرامت نمودم(1)

99- علی را ملائکه زیارت می کنند

ص: 665


1- مناقب ابن شهر آشوب، 1/ 228- 230

عن أنس بن مالک قال: قال رسول الله مررت لیلة اُسری بی اِلی السماء و اِذا اَنا بملک جالس علی منبر من نور و الملائکة تحدق به، فقلت یا جبرئیل من هذا الملک؟ فقال: ادن منه فسلّم علیه، فدنوت منه و سلّمت علیه، فاِذا اَنا بأخی و ابن عمّی علیّ بن اَبی طالب فقلت: یا جبرئیل سبقنی علیّ بن اَبی طالب اِلی السماء الرابعة. فقال: لا یا محمّد، و لکنّ الملائکة شکت جهّا لعلیّ فخلف الله هذا الملک من نور علیّ و صورة علیّ فالملائکة تزوره فی کلّ لیلة جمعة سبعین مرّة و یسبّحون الله تعالی و یقدّسونه و یهدون ثوابه لمحبّ علیّ(1)

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: در شب معراج وقتی به آسمان (چهارم) رسیدم فرشته ای

ص: 666


1- ارشاد القلوب، ج 2/ 28 و 29، بحار، ج 18، ص 386

را دیدم که بر منبری از نور نشسته، نزدیک او رفتم و بر او سلام کردم. ناگهان دیدم آن فرشته نما، برادر و پسر عمویم علی علیه السلام است. به جبرئیل علیه السلام گفتم: علی علیه السلام در رفتن به آسمان چهارم از من سبقت گرفته است.

جبرئیل علیه السلام گفت: ای محمّد! چنین نیست. بلکه فرشتگان در مورد علاقمندی خود به علی علیه السلام و عدم دیدار جمال علی علیه السلام از درگاه خدا شکایت نمودند. خداوند این فرشته را از نور، به شکل علی علیه السلام آفرید، فرشتگان در هر شب و روز جمعه هفتاد هزار بار این تمثال علی علیه السلام را زیارت می کنند. و خدا را تسبیح و تقدیس می نمایند و پاداش تسبیح و تقدیس خود را به دوستان علی علیه السلام اهدا می کنند.

100- خداوند بلغت علی علیه السلام با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم سخن گفت

ص: 667

عن عبدالله بن عمر قال: سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم و قد سئل بأیّ لغة خاطبک ربّک لیلة المعراج؟ فقال: خاطبنی بلغة علیّ بن ابی طالب علیه السلام و ألهمنی اَن قلت: یا ربّ اَخاطبتنی أنت ام علیّ؟ فقال یا اَحمد اَنا شیء لیس کالأشیاء و لا اُقاس بالناس، ولا اُوصف بالأشیاء خلقتک من نوری و خلقت علیّاً من نورک. فاطّلعت علی سرائر قلبک فلم اَجد علی قلبک أحبُّ من علیّ بن اَبی طالب علیه السلام فخاطبتک بلسانه کیما یطمئنّ قلبک(1)

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: در شب معراج وقتی که خداوند به طور مستقیم با من سخن گفت «یعنی ایجاد سخن در فضا نمود

ص: 668


1- ارشاد القلوب، ج 2، ص: 28 و 29؛ مناقب خوارزمی؛ بحار، ص 386؛ جواهر السیّة، ص 228

و آن را شنیدم» احساس کردم که آن صدا لهجه علی علیه السلام است و گویی علی علیه السلام با من سخن می گوید. عرض کردم: «پروردگارا! تو با من سخن می گویی یا علی علیه السلام با من سخن می گوید؟ خداوند فرمود: ای احمد من موجودی همانند موجودات نیستم، و به انسان ها (و هیچ مخلوقی) تشبیه نمی شوم، و به صفات مخلوقات متّصف نمی گردم. من تو را از نور خودم آفریدم و علی علیه السلام را از نور تو خلق کردم و در نهان قلب تو چنین یافتم که هیچ کس را مانند علی علیه السلام دوست نداری. از این رو مانند تن صدای علی علیه السلام با تو سخن گفتم تا قلبت آرامش یابد.

101- دو صحیفه ای که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم تحویل علی علیه السلام داد

عن عبد الصّمد بن بشیر قال: ذکر عند اَبی عبدالله علیه السلام

ص: 669

بدء الأذان و قصّته الأذان فی اِسراء النّبی صلی الله علیه و آله و سلّم حتی انتهی اِلی السدرة المنتهی، قال: فقالت السدرة المنتهی: ما جازنی مخلوق قبلک، قال: «ثمّ دنا فتدلّی* فکان قاب قوسین أو أدنی* فأوحی اِلی عبده ما أوحی» قال فدفع اِلیه کتاب اَصحاب الیمین وَ أصحاب الشمال، قال: و أخذ کتاب أصحاب الیمین بیمینه ففتحه فنظر اِلیه فاِذا فیه أسماء اَهل الجنة، و اَسماء آبائهم و قبائلهم قال: فقال له: «آمن الرسول بما اُنزل اِلیه من ربّه» قال: فقال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم و المؤمنون کلّ آمن بالله و ملائکته و کتبه و رسله» قال: فقال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم ربّنا لا تؤاخذنا اِن نسینا أو اَخطأنا» قال: فقال الله قد فعلت قال: «ربّنا ولا تُحَمِّلنا مالا طاقَةَ لَنا به واعف عنّا اِلی آخر السورة- و کلّ ذلک یقول الله: قد فعَلت: قال: ثمّ طوی الصحیفة

ص: 670

أصحاب الشمال فاذا فیها أسماء اَهلالنار و اَسماء آبائهم و قبائلهم، قال: فقال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم ربّ اِنّ هؤلاء قوم لا یؤمنون. قال: فقال الله: «فَأصفَح عَنهُم وَ قُل سَلامٌ فَسَوفَ یَعلَمُونَ»(1) قال: فلمّا فرغ من مناجات رَبّه ردّ اِلی البیت المعمور، ثم قصّ قصّة البیت والصلاة فیه. ثمّ نزل و معه الصحیفتان فدفعهما اِلی علیّ بن اَبی طالب علیه السلام(2)

امام صادق علیه السلام فرمود: هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم در شب معراج به سدرة المنتهی رسید و از آنجا به مقام قرب مخصوص خدا نزدیک شد، به طوری که فاصله او با قرب مخصوص خدا «لطف و رحمت» به اندازه طول دو کمان یا نزدیکتر گردید، در آنجا

ص: 671


1- سوره زخرف، آیه 89
2- بصائر الدرجات: 52؛ بحار، 387؛ نور الثقلین، ج 5، ص 150

خداوند نامه اعمال همه اصحاب یمین (بهشتیان) و اصحاب شمال (دوزخیان) را به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم داد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم آن نامه ها را گشود و نام های بهشتیان و دوزخیان را در آنها دید. سپس آن نامه ها را بست و پس از بازگشت از معراج، آنها را به علی علیه السلام داد.

102- در صد و بیست بار معراج پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم در هر باری ولایت علی علیه السلام و ائمّه از فرزندان آن حضرت تأکید شد.

عن ابی عبدالله، قال: عرج بالنّبی صلی الله علیه و آله و سلّم اِلی السماء مائة و عشرین مرّة ما من مرّةُ اِلاّ و قد اَوصی الله عزّ و جلّ فیها النّبی صلی الله علیه و آله و سلّم بالولایة لعلیّ والأئمّة علیهم السلام أکثر ممّا اَوصاه بالفرائض(1)

ص: 672


1- علل الشرایع: 149؛ خصال، 2/ 23؛ بحار، ص 387

از امام صادق علیه السلام مرویست که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم 120 مرتبه معراج تشریف بردند در هر مرتبه ای که رفت در آسمان ها، خداوند عزّ و جلّ سفارش ولایت علی علیه السلام و ائمّه هدی علیهم السلام را بیشتر توصیه به فرائض نمود.

103- بنده های ممتاز خدا

روایت شده در شب معراج، خداوند به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم چنین خطاب فرمود: «ای رسول خدا! در بهشت افرادی نزد من هستند که حور العین «بانوان زیبای بهشت» از آنان شکایت می کنند که خدایا! تو ما را برای این بنده هایت آفریدی ولی آنها هیچ اعتنائی به ما ندارند»

خداوند به آنان (بانوان) خطاب می کند: «بنده مرا واگذارید که محو عظمت من است» سپس خداوند با آن بنده چنین سخن می گوید:

ص: 673

«ای بنده من بگذار بهشتی ها در نعمتشان بهره مند باشند، امّا لذّت تو، حرف زدن من با تو و تو با من است...»

نیز خداوند خطاب به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم می فرماید: «ای رسول خدا! من به این بنده نظرها دارم و در هر نظری به او سعه وجودی (کمال عالی) می دهم(1)

104- شکایت شخصی از جدّ چهلم خود

به نقل امام رضا علیه السلام پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: در شب معراج وقتی که در آسمان سیر می کردم، دیدم شخصی به عرش خدا آویزان شده از یکی از خویشاوند که از او شکایت می کند. از جبرئیل پرسیدم: بین این شخص و آن خویشاوند، که از او شکایت می کند، چقدر فاصله است؟

ص: 674


1- ارشاد دیلمی، ج 1

(چند پشت فاصله وجود دارد) جبرئیل علیه السلام گفت: «به اندازه چهل پدر» (یعنی پشت پدر، بنابراین او از جدّ چهلم خود به خدا شکایت می نمود)(1)

باید توجه داشت که این شکایت و حدیث، از چند جهت قابل بحث و بررسی است.

1- انسان باید نسبت به خویشاوندان دور نیز وظیفه خود را انجام دهد وگرنه مسئول است «مگر سببی داشته باشد»

2- انسان باید در فکر سلسله های بعد از خود از نسلش باشد، چه بسا عدم رعایت موازین از جمله خوردن مال حرام و ... موجب انحراف و زمینه سازی نامناسب برای نسل های آینده او شود. در این صورت مثلاً نسل چهلم او می تواند از جدّ چهلمش از درگاه خدا شکایت کند که او

ص: 675


1- نور الثقلین، ج 3، ص 122 به نقل از خصال صدوق

باعث گمراهی من شد زیرا اوصاف پدران به نسل های بعد به ارث می رسد...

105- عابد بزرگی که فرشته ای عجیب به زیارتش آمد

روایت شده: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در شب معراج فرشته ای را دید که یک میلیون سر داشت. و هر سر او یک میلیون صورت داشت. و هر صورت او یک میلیون دهان داشت و هر دهان او یک میلیون زبان داشت و هر زبان او یک میلیون لغت و لهجه داشت. او روزی از درگاه خدا پرسید: «آیا در میان بندگانت کسی هست که مانند من تو را عبادت کند؟»

خداوند به او وحی کرد: «من در زمین شخصی را می شناسم که تسبیح او از تسبیح تو زیادتر است و پاداش او از پاداش تو بیشتر است»

ص: 676

آن فرشته از خداوند سبحان اجازه گرفت تا به زیارت آن شخص برود. به او اجازه داده شد. او نزد آن شخص آمد و سه روز (مخفیانه) در نزد او بود. چیز فوق العاده ای در زندگی او ندید، جز اینکه بعد از هر نماز واجبی که می خواند این تسبیحات و اذکار زیر را می خواند:

سُبحانَ اللهِ کُلَّما سَبَّحَ اللهَ شَیئٌ وَ کَما یُحِبُّ اللهُ یُسَبِّحَ وَ کَما هُوَ اَهلُهُ، وَ کَما یَنبَغی لِکَرَمِ وَجهِهِ وَ عِزَّ جَلالِهِ

وَالحَمدُ لِلّهِ کُلَّما حَمَدَ اللهَ شَیئٌ وَ کَما یُحِبُّ اللهُ اَن یُحمَدَ وَ کَما هُوَ اَهلُهُ وَ کَما یَنبَغی لِکَرَمِ وَجهِهِ وَ عِزَّ جَلالِهِ

وَلا اِلهَ اِلاّ اللهُ کُلَّما هَلَّلَ اللهُ شَیئٌ وَ کَما یُحِبُّ اَن یُهَلِّل، وَ کَما هُوَ اَهلُهُ وَ کَما یَنبَغی لِکَرَمَ

ص: 677

وَجهِهِ وَ عِزِّ جَلالِهِ.

وَاللهُ اَکبَرُ کُلَّما کَبَّرَ اللهُ شَیئٌ وَ کَما یُحِبُّ اللهُ اَن یُکَبِّرَ، وَ کَما هُوَ اَهلُهُ، وَ کَما یَنبَغی لِکَرَمِ وَجهِهِ وَ عِزَّ جَلالِهِ.

وَ سُبحانَ اللهُ وَالحَمدُ لِلّهِ وَلا اِلهَ اِلاّ اللهُ وَاللهُ اَکبَرُ عَلی نِعمَةٍ اَنعَمَ بِها عَلِیّ وَ عَلی کُلِّ اَحَدٍ مِن خَلقِهِ مِمَّن کانَ اَو یَکُونُ اِلی یَومِ القِیامَةِ.

اَللّهُمَّ اِنّی اَسئَلُکَ اَن تُصَلِّیَ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اَسئَلُکَ مِن خَیرِ ما اَرجُو وَ خَیرِ مالاً اَرجُو وَ اَعُوذُ بِکَ مِن شَرِّ ما اَحذَرُ وَ مِن شَرِّ ما لا اَحذَرُ.

پاک و منزّه است خدا و تسبیح می گویم او را به اندازه

ص: 678

و هر وقتی که چیزی او را تسبیح کند، و همان گونه که او دوست دارد تسبیح شود، و همان گونه که شایسته تسبیح است و سزاوار شکوه و جلال او است.

حمد و سپاس خداوند را به اندازه و هر وقتی که چیزی او را حمد کند، و همان گونه که او دوست دارد حمد شود، و همان گونه که شایسته حمد است، و سزاوار شکوه و جلال او است.

معبودی نیست جز خدای یکتا و بی همتا به اندازه و هر وقتی که چیزی او را تهلیل می کند، و همان گونه که او دوست دارد تهلیل شود، و همان گونه که شایسته تهلیل است و سزاوار شکوه و جلال او است خدا بزرگتر از آن است که وصف شود، به اندازه و هر وقتی که چیزی او را تکبیر گوید، و همان گونه که او دوست دارد تکبیر گفته شود.

و همان گونه که شایسته تکبیر است، و سزاوار شکوه و جلال او است

ص: 679

تسبیح و حمد و تهلیل و تکبیر گویم خدا را بهر نعمتی که به من و هرکس از گذشتگان و آیندگان تا روز قیامت عنایت فرموده، خدایا! از درگاهت مسئلت می کنم که بر محمّد و آلش، درود بفرستی و درخواست خیر و نیکی می کنم از درگاهت خواه آن چیزی را که امید به آن دارم یا امید ندارم، پناه می برم به تو از گزند آنچه را از آن ترس و هراس دارم و آنچه را که ترس و هراس از آن ندارم(1)

106- دیدار از قصرهایی در هفت آسمان، و تعیین صاحبان آنها

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: هنگامی که در شب معراج به آسمان دنیا رسیدم، از قصری عبور کردم که

ص: 680


1- بلد الامین کفعمی، ص 9؛ بحار، ج 86، ص 49- 44

از گوهر سرخ بود، به جبرئیل گفتم: «ای حبیب من! این قصر از آن کیست؟»

گفت: از آن کسی است که هر روز بعد از نماز صبح، چهل بار می گوید: «یا باسِطَ الیَدَینِ بِالرَّحمَةِ اِرحَمنی ای خداوندی که دست هایت را به رحمت گشوده ای مرا مشمول رحمت ساز.»

وقتی که به آسمان دوم رفتم، قصری را در آنجا دیدم که هفتاد در داشت... به جبرئیل گفتم: ای حبیب من! این قصر از آن کیست؟

گفت: از آن کسی است که بعد از انجام نماز ظهر هفتاد مرتبه بگوید: «یا واسِعَ المَغفِرَةِ اِغفِرلی. ای خدایی که در آمرزشت وسعت بخش هستی، مرا بیامرز»

وقتی که به آسمان سوّم رفتم قصری را در فضا آویزان

ص: 681

دیدم...

گفتم: ای حبیبم جبرئیل، این قصر از آن کیست؟

گفت: از آن کسی که بعد از انجام نماز عصر هفده بار بگوید:

«لا اِلهَ اِلاّ اللهُ قَبلَ کُلِّ اَحَدٍ، لا اِلهَ اِلاّ اللهُ بَعدَ کُلِّ اَحَدٍ، لا اِلهَ اِلاّ اللهُ یَغنی رَبُّنا وَ یَقنی کُلُّ اَحَدٍ.

معبودی جز خدای یکتا و بی همتا نیست قبل از هر چیزی و بعد از هر چیزی، معبودی جز خدای یکتتا و بی همتا نیست، پروردگار ما باقی می ماند. و هر چیزی جز او فانی می شود.»

وقتی که به آسمان چهارم رفتم در آنجا قصری از مروارید دیدم که طبقه های بالای آن از زبرجد بود. گفتم: ای برادرم جبرئیل، این قصر از آن کیست؟ گفت: از آن کسی است که بعد از انجام نماز مغرب، چهل بار می گوید:

ص: 682

یا کَریمَ العَفو، اُنشُر عَلیَّ رَحمَتَکَ یا اَرحَمَ الرّاحِمینَ ای خدایی که در عفو و گذشت، بزرگوار هستی رحمت را بر من فرو ریز، ای مهربان ترین مهربانان

وقتی که به آسمان پنجم رفتم، در آنجا قصری از ارغوان(1) دیدم. گفتم: حبیبم جبرئیل این قصر از آن کیست؟ گفت: از آنِ کسی است که بعد از انجام نماز عشاء هفت بار می گوید:

«یا عالِمَ خَفِیَّتی اِغفِرلی خَطیئَتی.

ای آگاه به نهان من، خطاهای مرا ببخش» وقتی که به آسمان ششم رفتم بارگاه عظیم و سفیدی را دیدم. به جبرئیل گفتم: این بارگاه از آن کیست؟ گفت: از آن کسی است که در نیمه های شب بیدار گردد و سه بار

ص: 683


1- ارغوان به فتح همزه و غین- درختی است دارای برگ های گرد و گل های سرخ رنگ. در اول بهار قبل از آن که برگ هایش بروید گل می دهد و پر از گل های سرخ می شود. طعم گل هایش اندکی شیرین است و بعضی مردم آنها را می خورند. ارجوان هم گفته شده

بگوید: یا حَیُّ یا قَیُّومُ، یا حَیُّ لا یَمُوت اِرحَم عَبدَکَ الخاطِئُ المُعتَرِفَ بِذَنبِهِ یا اَرحَمَ الرّاحِمینَ.

ای خدای زنده و پاینده ای خدای زنده ای که مرگ به آن راه ندارد بنده گنهکاران و اقرار کننده به گناهش را مشمول رحمت قرار بده ای مهربان ترین مهربانان.

وقتی به آسمان هفتم رفتم: در آنجا قصری از مروارید سفید دیدم... از جبرئیل پرسیدم: این قصر از آن کیست؟

گفت: از آن کسی است که هر روز می گوید: سُبحانَ اللهَ بِعَدَدِ ما خَلَقَ، سُبحانَ اللهِ بِعَدِدِ ما هُوَ خالِقُ اِلی یَومِ القِیامَةِ وَ الحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمینَ

ص: 684

پاک و منزه است خدا و تسبیح گویم او را به مقدار آنچه را که آفریده و آنچه را که در آینده تا قیامت حمد و سپاس سزای پروردگار جهانیان است(1)

107- نتیجه صلوات بر محمّد و آلش

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: در شب معراج هنگام سیر در آسمان ها، قصرهایی از بهشت را به من نشان دادند. بعضی از آنها از طلا و بعضی را از نقره دیدم و ملاط ساختمان آنها از مشک و عنبر بود ولی بعضی از(2) آنها را دارای طبقه های باشکوه و پیش خوانهای ارجمند دیدم و بعضی از آنها دارای چنان طبقه ها و پیش خوانها نبودند. از جبرئیل پرسیدم:

چرا بعضی از این قصرها بدون پیشخوان است؟

ص: 685


1- بحار، ج 86، ص 52 و 53
2- مُشک یا مِشک ماده خوشبویی که در ناف آهو مشک تولید می شود. عَنبَر شاهبو، ماده ای است و خاکستری رنگ که در معده یا روده ماهی عنبر دارای سر بزرگ و دندان های تیز، عنبر أشهب، عنبری که رنگش سیاهی زند نوعی از عنبر خالص

او گفت: «این قصرها از کسانی است که بعد از نمازهای واجب خود از فرستادن صلوات بر تو و بر آل تو کسالت ورزند. اگر بعد از نمازها صلوات فرستادند، آن قصرها با پیشخوان های شکوهمند، تکمیل خواهند شد، و اگر نه همچنان ناقص می مانند(1)

و در بهشت معروف است که اگر قصری بدون پیشخوان شکوهمند باشد می گویند: صاحبش بعد از نماز صلوات بر محمّد صلی الله علیه و آله و سلّم و آلش، سستی ورزیده است(2)

108- مجازات سخن رانان بی عمل

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: در شب معراج گروهی را مشاهده کردم که با قیچی های آتشین لبهای آنها را

ص: 686


1- تفسیر امام حسن عسکری علیه السلام، بحار، ج 86، ص 57
2- بحار، ج 85، ص 286. پیش خوان: پیش خواننده، کسی که در مجلس و عزا یا روضه خوانی پیش از خطیب یاروضوان چیزی بخواند

من بریدند. هرچه می بریدند جای آن عود می کرد و دوباره می بریدند. به جبرئیل گفتم: این ها کیستند؟ جبرئیل علیه السلام جواب داد

هؤُلاءِ خُطَباءُ اُمَّتِکَ الَّذینَ یَقُولُونَ ما لا یَفعَلُونَ این ها سخن رانان امّت تو هستند که آنچه می گویند به آن عمل نمی کنند(1) حافظ گوید:

مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس** تو به فرمایان چرا خود توبه کمتر می کنند

گوئیا باور نمی دارند روز داوری** کاین همه قلب و دغل در کار داور می کنند

109- اسباب ارتقاء درجات

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: در شب معراج کرّوبیان

ص: 687


1- المیزان، ج 13، ص 29

در ملأ اعلی در مورد اسباب ارتقاء درجات، گفتگو داشتند، ندایی از آنها شنیدم که از من پرسیدند: «درجات چیست؟» در پاسخ گفتم: اِشباغُ الوُضُوءِ فِی السَّبراتِ والمَشیُ اِلَی الجماعات وَ اِنتِظارُ الصَّلاةِ بَعدَ الصَّلاةِ وَ وِلایَتی وَ وِلایَةِ اَهلِ بَیتی حَتَّی المَماتِ.

1- وضو گرفتن کامل در سرمای شدید

2- رفتن به سوی جماعت ها

3- انتظار فرا رسیدن وقت نماز دیگر، بعد از انجام نماز قبل

4- و ولایت من و ولایت اهل بیت من تا هنگام مرگ(1)

110- ذکر تسبیح ساکنان چهار آسمان

ص: 688


1- بحار، ج 70، ص 6

در حدیث معراج آمده- ذکر تسبیح ساکنان آسمان دنیا چنین است

«سُبحانَ ذِی العِزَّ وَالجَبَرُوتِ،

پاک و منزه است خداوندی که صاحب عزّت و شکوه مطلق است»

و ذکر تسبیح ساکنان آسمان سوّم این است.

«سُبحانَ الحَیُّ الَّذی لا یَمُوت.

پاک و منزّه است خداوند زنده ای که مرگ به او راه ندارد»

و ذکر تسبیح ساکنان آسمان چهارم این است

«سُبحانَ المَلِکُ القُدُّوسُ، سُبحانَ رَبُّ المَلائِکَةِ وَالرُّوح

پاک و منزّه است خداوند مالک و پاک

ص: 689

و منزّه است پروردگار فرشتگان و روح(1)

111- عذاب های سخت و علّت آن

شیخ صدوق رضی الله عنه روایت می کند: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در شب معراج در مسیر خود «از مکه به بیت المقدس» بوادی و عقبه ی بلقا رسید به جبرئیل فرمود: تشنه ام، جبرئیل ظرفی پر از آب را به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم داد. آن حضرت از آن آب نوشید، سپس از آنجا عبور کردند ناگاه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم دید.

1- گروهی به وسیله قلاب آهنی سرخ شده از آتش که بر رگ های گردنشان زده شده آویخته شده اند از جبرئیل پرسید: این ها کیستند؟

جبرئیل علیه السلام گفت: این ها کسانی هستند که خداوند

ص: 690


1- بحار، ج 93، ص 183 و 184

با مال حلال آنها را بی نیاز نموده، ولی به تحصیل مال حرام می پردازند.

2- سپس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم از آنجا عبور نمود، در مسیر راه گروهی را دید که پوست آنها را با پوست کن آتشین، جدا می کنند. از جبرئیل پرسیدم این ها کیستند؟ جبرئیل گفت: این ها کسانی هستند که با دوشیزگان زنا نموده اند و بکارت آنها را از روی حرام نابود کرده اند.

3- سپس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم از آنجا عبور کرد و ناگاه مردی را دید که بار هیزمی را می خواهد بلند کند و هر وقت توان بلند کردن ندارد. بر بار او هیزم دیگری نهاده می شود که سنگین تر گردد از جبرئیل پرسیدم: این شخص کیست؟ جبرئیل گفت: این شخص قرض دار است می خواهد قرض خود را ادا کند، وقتی که قدرت ادای آن را ندارد بر قرض خود می افزاید «و باز زیر بار سنگین قرض می رود)(1)

ص: 691


1- امالی صدوق، ص 364- 367

4- سپس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود:

«اَعُوذُ بِاللهِ مِن جَهَنَّم پناه می برم به خدا از عذاب دوزخ» سپس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم از جانب راست خود نسیم خوشبویی را استشمام نمود و صدایی شنید از جبرئیل پرسید: این بوی خوش و صدا چیست؟ جبرئیل گفت: این بهشت است پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «اَسألُ اللهَ الجَنَّةَ» از درگاه خدا بهشت را می طلبم.

سپس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم همراه جبرئیل علیه السلام از آنجا گذشت تا به بدروازه شهر بیت المقدّس رسید. در آن وقت هِرَ قل «قیصر روم» در آنجا حکومت می کرد. شب دروازه های شهر را می بستند و کلیدهای آنها را نزد هِرَقل می آوردند، و در کنار سرش می نهادند.

ولی در آن شب که بنابود رسول خدا وارد آن شهر گردد، دروازه ها بسته نمی شدند.

ص: 692

ماجرا را به هِرَقل گزارش دادند. او گفت: بر نگهبانان بیفزایند. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم در آن شب وارد بیت المقدس شد. جبرئیل علیه السلام آن حضرت را نزد صخره بیت المقدس آورد. سپس آن صخره را از جای کند در زیر آن سه ظرف بزرگ پیدا شد که یکی از آنها شیر داشت، دیگری عسل داشت، و سوّمی محتوی شراب بود. رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از شیر و عسل که جبرئیل به او داد نوشید ولی وقتی که جبرئیل ظرف شراب را به آن حضرت داد، ننوشید و فرمود: سیراب شدم. جبرئیل گفت: «اگر از این ظرف (شراب) می نوشیدی» امت تو گمراه می شدند و از نزد تو پراکنده می گشتند(1)

112- سرّ استشمام بوی خوش در آسمان

ص: 693


1- امالی صدوق، ص 269- 270

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم ماجرای جان سوز زیر را در مورد شهادت همسر حزبیل (مؤمن آل فرعون) که به فرمان فرعون، رخ داد نقل کرد. آنگاه در شب معراج، در آسمان بوی خوشی به مشامش رسید که از خاکستر پیکر مطهّر همسر حزبیل نشأت گرفته بود و آن ماجرا چنین بود: فرعون در کاخ خود برای دخترانش، آرایشگر مخصوصی داشت که همسر حزبیل بود 1- و ایمان خود را مخفی می کرد. روزی او در قصر مشغول آرایش کردن سر و صورت دختر فرعون بود. ناگهان شانه از دستش افتاد و او طبق عادت خود گفت: «بسم الله» (بنام خدا) دختر فرعون گفت: آیا منظورت از خدا در این کلمه، پدرم فرعون بود؟

آرایشگر گفت: نه، بلکه منظورم پروردگار خودم و

ص: 694

پروردگار تو و پروردگار پدرت بود.

دختر فرعون گفت: این مطلب را به پدرم خبر خواهم داد.

آرایشگر گفت: برو خبر بده باکی نیست.

او رفت نزد پدر و ماجرا را گزارش داد فرعون آرایشگر را با فرزندانش طلبید و به او گفت: «پروردگار تو کیست؟»

آرایشگر گفت: پروردگار من و تو، خدا است.

فرعون دستور داد تنوری را که از مس بود پر از آتش کردند تا او و فرزندان او را در آن تنور بسوزاند آرایشگر به فرعون گفت: من یک تقاضایی دارم و آن اینکه استخوان های من و فرزندانم را در یک جا جمع کرده و دفن کنید. فرعون گفت: «چون بر گردن ما حق داری. این کار را انجام می دهیم»

فرعون دستور داد نخست فرزندان آرایشگر را یکی یکی در درون تنور انداختند. ولی او مقاومت کرد و فرعون را خدا نخواند.

ص: 695

وقتی نوبت به کودک شیر خواری که آخرین فرزندش بود رسید جلاّدان او را از آغوش او را کشیدند تا به درون تنور بیفکنند (مادر بسیار مضطرب شد) کودک به زبان آمد و گفت: «اِصبِری، یا اُمّاه اِنَّکَ عَلی الحَقِّ»

مادرم صبر کن تو بر حق هستی.

آنگاه او و کودکش را در میان تنور افکنده و سوزاندند رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم پس از نقل این حادثه جگر سوز فرمود: «در شب معراج در آسمان بوی بسیار خوشی به مشامم رسید. از جبرئیل پرسیدم: این بوی خوش از چیست؟» جبرئیل گفت: «این بوی خوش (از خاکستر) آرایشگر دختران فرعون (همسر حزبیل) است که به شهادت رسید(1)

113- حوریّه مخصوص امام حسین علیه السلام

ص: 696


1- بحار، ج 13، ص 163- المیزان، ج 13، ص 28

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: در شب معراج، جبرئیل دستم را گرفت و مرا به بهشت برد بسیار شادمان بودم، ناگاه در مسیر خود، درختی از نور که دارای تاج نور بود دیدم، در آنجا به جلو حرکت کردم. ناگاه سیب های بزرگی که تا آن وقت سیب هایی به آن درشتی ندیده بودم دیدم. یکی از آن ها را برداشتم و شکافتم. ناگاه یک حوریّه بهشتی از میان آن خارج شده که دارای پلک های بزرگ و شفّاف بود. به او گفتم: «تو برای چه کسی آفریده شده ای؟» او گریه کرد و گفت: «من برای پسرت حسین علیه السلام که از روی ظلم کشته شد» آفریده شده ام(1)

114- ایمان آوردن گروهی از امّت موسی علیه السلام در شب معراج

در آیه 159 سوره اعراف: می خوانیم: «وَ مِن قَومِ مُوسی اُمَّةٌ یَهدُونَ بِالحَقِّ و بِهِ یَعدِلُونَ»

ص: 697


1- تفسیرات فرات، ص 10

و از قوم موسی، گروهی به سوی حق هدایت می کنند و به حق و عدالت داوری می نمایند.

این آیه شریفه بیان گر آن است که امّت موسی علیه السلام (بعد از موسی یا در عصر موسی در ماجرای سامری) به انحراف کشیده شدند و پراکنده گشتند، جز گروهی از آنها که گمراه نشدند، و در راه حقّ و عدالت و هدایت، استوار ماندند، در اینکه این قوم نجات یافته کیانند بین مفسّران گفتگو است. از سرگذشت های شب معراج اینکه روایت شده، این گروه از سرزمین بیت المقدّس هجرت کردند و به ماورای چین رفتند و در آنجا به زندگی شایسته خود ادامه دادند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در شب معراج همراه جبرئیل نزد آنها آمد و آنها را به اسلام دعوت کرد و سوره از سوره های قرآن را که در مکّه نازل شده بودند برای آنها خواند. آنها به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلّم ایمان آوردند و او را تصدیق نمودند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم برنامه نماز و زکات را به آنها آموخت و آنها گفتند: موسی علیه السلام ما را به آمدن چنین پیامبری مژده داد(1)

ص: 698


1- بحار، ج 57، ص 317 و 347 و مطابق پاره ای از روایات هنگام ظهور امام زمان علیه السلام. پانزده نفر از این قوم، زنده شده و از پشت کوفه به یاران آن حضرت می پیوندند و به عنوان انصار حضرت به یاری او می پردازند. ارشاد مفید، ص 393؛ سفینة البحار، ج 1، ص 440

115- قصر بدون دالان و بوستان

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: در شب معراج در سیر خود به بهشت رفتم، جبرئیل قصری بسیار زیبا و شکوهمند و بزرگ را به من نشان داد. ولی دیدم چنین قصری راهرو و دالان ندارد. و در کنارش بوستان نیست از جبرئیل پرسیدم چرا این کاخ دالان و بوستان ندارد؟ جبرئیل گفت: «ای محمّد! این قصر از آنِ نماز گذارانی است که در مورد تأمین نیازهای برادران دینی خود، بخشی از توان خود را به کار می اندازند، نه همه توان خود را. از این رو قصرهایشان، دالان و بوستان ندارد: الجواهر الستّة فی الاحادث القدسیه: شیخ حرّ عاملی، ص 218

ص: 699

116- دو قصر سبز و سرخ برای امام حسن و امام حسین علیهما السلام

هنگامی که امام حسن مجتبی علیه السلام بر اثر زهری که به او خوراندند مسموم شد و در بستر شهادت قرار گرفت. اثر به گونه ای آن حضرت را رنجور کرد که رنگش سبز شد. امام حسین علیه السلام به بالین برادر آمد و گفت: «چرا رنگ تو را این گونه مایل به رنگ سبز می نگرم؟»

امام حسین علیه السلام گریه کرد و فرمود: برادرم! حدیث جدّم رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم در مورد من و تو صحیح است. آنگاه این دو برادر دست بر گردن هم نهاده و مدّت طولانی با هم گریه کردند.

از امام حسن علیه السلام سئوال شد: «حدیث جدّت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم چه بود؟» فرمود جدّم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم به من خبر داد. هنگامی که در شب معراج وارد باغ های بهشت شدم- و در کنار خانه های-

ص: 700

مؤمنان عبور می کردم، دو قصر پر شکوه را کنار هم دیدم که هر دو همسان بودند ولی یک از آنها از زبرجد سبز و دیگری از یاقوت سرخ ساخته شده بودند.

به جبرئیل گفتم: «خداوند این دو قصر را برای چه کسی آماده کرده است؟»

جبرئیل گفت: یکی از آنها از آن حسن علیه السلام و دیگری از آنِ حسین علیه السلام است.

گفتم: ای جبرئیل چرا رنگ آنها همگون نیست و تفاوت دارد؟

جبرئیل ساکت شد و جوابی نداد به او گفتم:

«چرا سخن نمی گویی؟

گفت: از تو شرم دارم که بگویم.

گفتم: «ای جبرئیل تو را به خدا سوگند می دهم که علّت دو گونه بودن رنگ این دو قصر را به من بگویی»

ص: 701

جبرئیل گفت: «اما راز سبز بودن قصر امام حسن علیه السلام این است که او بر اثر زهر از دنیا می رود و هنگام رحلت بدنش بر اثر زهر سبز رنگ می گردد. و امّا سرخی قصر امام حسین علیه السلام از این رو است که او کشته می شود و چهره اش به خونش سرخ می گردد».

در این هنگام حسن و حسین علیهما السلام گریستند، و حاضران صدا به گریه و نوحه بلند کردند(1)

117- تابلو وزارت علی علیه السلام در سه مکان عظیم

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: در شب معراج، وقتی که خداوند مرا از مکّه به سوی بیت المقدس سیر داد، در آنجا بر پهنه صخره بیت المقدّس «همان سکّوی عروج رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم به سوی آسمان ها»

ص: 702


1- بحار، ج 44، ص 145

دیدم نوشته بود «لا اِلهَ اِلاّ، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ، اَیَّدتُهُ بِوَزیرِهِ، وَ نَصَرتُهِ بِوَزیرِهِ، معبودی جز خدای یکتا نیست، محمّد رسول خدا است. او را به وسیله وزیرش تأیید نمودم و به وسیله وزیرش یاری نمودم.»

به جبرئیل گفتم وزیر من کیست؟

گفت: علی علیه السلام پسر ابوطالب است.

وقتی که در سیر خود به سدرة المنتهی «در آسمان هفتم» رسیدم، دیدم بر روی آن چنین نوشته شده است:

«اِنّی اَنَا وَحدی مُحَمَّدٌ صَفوَتی مِن خَلقی، اَیَّدتُهُ بِوَزیرِهِ، وَ نَصَرتُهُ بِوَزیرِهِ، همانا من خدای یکتا هستم، محمّد صلی الله علیه و آله و سلّم برگزیده من، از میان آفریده هایم»

به جبرئیل گفتم: وزیر من کیست؟

ص: 703

گفت: علی علیه السلام ابوطالب علیه السلام است.

هنگامی که از سدرة المنتهی گذشتم و به عرش پروردگار جهانیان رسیدم، در آنجا بر روی همه ستون های عرش دیدم که چنین نوشته بود:

«اَنَا الله، لا اِلهِ اِلاّ اَنَا، مُحَمَّدٌ حَبیبی اَیَّدتُهُ بِوَزیرِهِ وَ نَصَرتُهُ بِوَزیرِهِ.

من معبود یکتا هستم. معبودی جز من نیست محمد صلی الله علیه و آله و سلّم حبیب من است. او را به وزیرش تأیید نمودم و به وزیرش یاری کردم.»

و از آنجا وارد بهشت شدم، در آنجا درخت طوبی را دیدم که ریشه و پایه آن در خانه علی علیه السلام بود و در بهشت قصر و خانه ای نبود مگر اینکه شاخه ای از آن درخت در آنجا آویزان است(1)

ص: 704


1- تفسیر قمی، ص 603- مطابق بعضی روایات رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود «ذکر وزارت علی علیه السلام را در چهار جا دیدم که یکی از آنها بر روی در بهشت بود (جواهر البیّنة، ص 211)

118- مقام شیعیان علی علیه السلام در بهشت

به نقل امیر المؤمنین علیه السلام پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: در شب معراج وقتی که وارد بهشت شدم، در آنجا درختی دیدم که میوه آن زیورهای گوناگون بود. در قسمت پائین آن اسب های ابلق و خوش چهره و شاداب بودند. در وسط آن حور العین «بانوان بهشتی» بودند و در قسمت بالای آن، رضوان «فرشته معروف بهشت» بود. به جبرئیل گفت: «این درخت با این ویژگی ها، از آن کیست؟»

گفت: از آن پسر عمویت علی بن ابی طالب علیه السلام است. هنگامی که (پس از قیامت) خداوند

ص: 705

فرمان ورود بهشتیان به بهشت را داد. شیعیان علی علیه السلام را تا کنار این درخت می آورند، لباس های زرّین بهشتی بر قامت آنها می پوشانند. و آنها را سوار اسب های خوشرنگ می نمایند و منادی حق فریاد می زند.

«هؤُلاءِ شیعَةُ عَلِیّ علیه السلام صَبَرُوا فِی الدُّنیا عَلَی الأذَی.

این ها شیعیان علی علیه السلام هستند در دنیا در برابر آزارها و رنج ها، صبر و مقاومت کردند»

119- ارزش دوستی علی علیه السلام

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: در شب معراج در سیر خود

ص: 706

در آسمان ها، بهر گروهی از فرشتگان که می رسیدم مرا بشارت می دادند تا اینکه جبرئیل در یکی از محافل فرشتگان به من گفت:

«لَو اِجتَمَِعَت اُمَّتَکَ عَلی حُبِّ عَلِیٍّ، ما خَلَقَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ النّارَ.

اگر همه امت تو در دوستی با علی علیه السلام اتفاق رأی داشتند و او را دوست می داشتند، خداوند متعال آتش دوزخ را نمی آفرید(1)

120- اشتیاق شدید عرش به دیدار علی علیه السلام

از اَنس بن مالک نقل شده پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: در شب معراج «در آسمان هفتم نزدیک عرش رفتم» پیش روی خود به قسمت تحتانی عرش نگاه کردم. ناگاه علی علیه السلام را در آنجا ایستاده دیدم که خدا را تسبیح می گفت و تقدیس می کرد به جبرئیل

ص: 707


1- بحار، ج 18، ص 388

گفتم: «آیا علی پسر ابوطالب، از من در وصول به عرش، سبقت گرفته است؟

جبرئیل گفت: نه ولی ماجرا از این قرار است: «خداوند در فراز عرش، بسیار بر علی علیه السلام اشتیاق یافت. خداوند این فرشته را به شکل علی علیه السلام در قسمت تحتانی عرش آفرید تا عرش به او بنگرد و احساسات شور انگیز اشتیاق او به علی علیه السلام آرامش یابد و خداوند پاداش عبادت تسبیح و تقدیس و تمجید این فرشته را برای شیعیان اهل بیت تو قرار داد(1)»

121- دعای فرشته هم شکل علی علیه السلام در عرش خدا: از ابن عباس نقل شده، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: در شب معراج همراه جبرئیل تا آسمان هفتم سیر کردیم. در آنجا جبرئیل گفت:

ص: 708


1- مناقب آل ابی طالب، ج 2، ص 233

آخرین نقطه سیر من تا اینجا است، دیگر نمی توانم بالاتر بیایم. سپس مرا به طور سریع به سوی حجاب نور بردند. در آنجا ناگاه فرشته ای را به شکل علی علیه السلام دیدم و نام او علی بود. و در قسمت تحتانی عرش به سجده افتاده بود و چنین دعا و نفرین می کرد: «اَلّلهُمَّ اِغفِر لِعَلِیٍّ وَ ذُرِّیَّتِهِ وَ مُحِبِّیهِ وَ اَشیاعِهِ وَ اَتباعِهِ وَالعَن مُبغِضیهِ وَ اَعادِیهِ وَ حُسادِهِ، اِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ»

خدایا علی و فرزندان و دوستان و شیعیان و پیروان او را بیامرز و دشمنان و مخالفان و حسودان به مقام او را لعنت کن و تو بر هر چیزی توانا هستی»(1)

ص: 709


1- مناقب آل ابی طالب، ج 2، ص 233- البته الفاظی که در مناقب است این است: اللهم اغفر لعلیّ و ذرّیته و محبیه و اشیاعه و اتباعه والعن مبغضه و اعادیه و حسّاده انّک علی کلّ شیءٌ قدیر

122- در سه خصلت تو را امتحان می کنم

از امام صادق علیه السلام مرویست هنگامی که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به معراج رفت به طرف آسمان ها، در آن شب معراج خطاب آمد: ای محمّد خداوند تو را در سه چیز امتحان خواهد کرد تا ببیند صبر تو چگونه است؟ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم گفت: خداوندا من تسلیم امر تو هستم ولی ای خدای من تو باید در صبر کردن به من نیرو بدهی. آن سه چیز کدامند؟

خطاب آمد: اولی گرسنگی است و ایثار کردن خودت به اهل حاجت و ایثار اهل بیتت نسبت به حاجتمندان، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم عرض کرد: خداوندا قبول کردم و تسلیم شدم و از تو توفیق می خواهم.

باز هم خطاب آمد: اما دومی این است که تو را تکذیب می کنند و باید خوف و وحشت زیادی را

ص: 710

متحمّل شوی و همه تلاش خود را در راه مبارزه با کفار به کار ببری با مال و نفست مبارزه کنی و هرچه مصیبت و بلا از آنها به تو برسد صبر کنی و رنج های جنگ و زخمی شدن در جنگ را تحمل کنی. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم عرض کرد: خداوندا راضی شدم و از تو در این مبارزه هم توفیق می خواهم باز خطاب آمد اما سومی کشتار و قتلی است که بعد از تو نسبت به اهل بیت انجام می شود.

اما برادرت علی علیه السلام از امّتت مورد شتم و ضرب واقع می می شود و به او توبیخ و سرزنش می کنند و از حقش محروم می سازند و درباره او ستم می کنند آخرش هم او را به قتل می رسانند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم عرض کرد: خداوندا تسلیم تو ام و قبول کرده ام از تو توفیق و صبر طلب می کنم. اما دخترت بعد از تو مظلوم واقع می شود حق او را غصب می کنند «یعنی باغ فدک را

ص: 711

از او می گیرند» و در حال حاملگی او را مورد ضرب قرار می دهند و بدون اجازه به خانه او داخل می شوند و بعد هم بوی اهانت می کنند و بد می گویند بعد هم آنچه را که در شکمش بوده سقط می کنند و عاقبت هم از همین ضرب به شهادت می رسد. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم عرض کرد: خداوندا این را هم قبول می کنم و تسلیم شدم و از تو توفیق صبر می طلبم. بعد هم خطاب می آید از برادرت علی علیه السلام دخترت دو فرزند می آورد یکی را با مکر می کشند و دیگری را امت تو برای جهاد دعوت می کنند. بعد هم او را می کشند و فرزندش را هم می کشند و هرچه از اهل بیت با او بوده مردان را می کشند و زنان را اسیر می کنند و او در آن موقع از من طلب یاری می کند. ولی شهادت او از جانب ما مقدر شده است و همچنین شهادت کسانی که با او هستند مقدر شده و تغییرپذیر نیست و شهادت او

ص: 712

حجت بر ضرر کسانی خواهد بود که در روی زمین بوده اند.

بعد هم اهل آسمان ها، به حال او گریه می کنند و اهل زمین ها هم به حالش گریه می کنند و ملائکه هم از این جهت گریه می کنند که نتوانستند به وی کمک کنند و بعد هم من از صلب او فرزندی به وجود می آورم که او دین تو را یاری می کند و شبح آن فرزند در زیر عرش من است.

در نسخه دیگر آمده بعد مه من از صلب فرزندت حسین علیه السلام مردی را بیرون می آورم که به وسیله او خون حسین علیه السلام پایمال نمی شود و شبح آن فرزند در زیر عرش من هست و او روی زمین را پر از عدل و داد می کند، ترس به وسیله وجود او همه جباران را می گیرد و هرکس در او شک کند کشته می شود. حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلّم عرض کرد: اِنا لِلّهِ وَ اِنّا اِلَیهِ راجِعُونَ بعد خطاب می آید سرت را بلند کن

ص: 713

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم سرش را بلند می کند مردی را می بیند که از حیث صورت زیباترین و پاک ترین انسان ها است و از میان دو چشمش نوری ساطع می شود. بعد من او را صدا کردم و او به نزد من آمد. لباسی از نور بر تن داشت و سیمایش همه خیر و برکت بود. به من نزدیک شد و پیشانی مرا بوسید. من دیدم ملائکه زیادی اطراف او را گرفته اند که تعداد آنها را فقط خدا می داند. و من عرض کردم: خداوندا ان شخص به چه کسانی خشمناک می شود؟ و برای چه کسانی این ها را آماده کرده ای در حالی که خودت درباره اهل بیتم به من وعده نصرت دادی و من هم از تو انتظار نصرت دارم. پس این ها اهل بیت من هستند و تو همه بلاها و مصیبت های آنها را برایم خبر دادی و اگر تو بخواهی می توانی آنها را نسبت به دشمنانشان یاری دهی و من تسلیم شدم

ص: 714

و همه این ها را قبول کردم و از تو توفیق صبر و تحمل درخواست می کنم.

بعد خطاب آمد اما برادرت علی به خاطر آن صبر و تحملش بر همه آن بلاها در نزد من بهشت ماوی دارد و روز قیامت حجت او را بر همه اهل محشر اعلام می کنم و او را والی حوض تو می کنم و در سر حوض کوثر تو می ایستد دوستداران تو و خانواده ات را با آب آن حوض سیراب می کند و دشمنان تو و خانواده ات را آب نمی دهند و جهنم را برای او و دوستدارانش سرد و سالم می کنم. به طوری که اگر هر شخصی به اندازه خردلی در دلش محبت خانواده تو را داشته باشد به آن آتش داخل می شود و سالم بیرون می آید.

مقام همه شماها را در بهشت به یک درجه قرار می دهم. اما فرزند مقتولت که با مکر و حیله

ص: 715

مسموم می شد (حسن) و آن فرزند مظلومت که بی یار و یاور بود و کشته می شود در اثر صبر و بردباری که آنها از خود نشان می دهند. من عرش خود را با نام آنها زینت می دهم و برای آنها غیر از این هم کرامت می بخشم که به قلب هیچ کس عظمت آن کرامت ها خطور نمی کند. پس ای محمّد بر من توکل کن و بدان که هرکس به زیارت قبر فرزندت حسین برود من او را هم مورد کرامت خود قرار می دهم زیرا زائرین قبر او مانند زائرین قبر تو هستند. و زائرین قبر تو هم مانند کسانی هستند که به زیارت من بیایند و بر من لازم است که به زائرین خود کرامت و فضیلت بدهم و هرچه آن زوار خواست بوی می دهم و به او پاداشی می دهم که هرکس به عظمت آن پاداش من نگاه کند غبطه می برد

ص: 716

اما دخترت فاطمه را به خاطر آن صبر و تحمل در قبال مصیبت ها در روز قیامت در کنار عرشم می نشانم و بوی گفته می شود اکنون خداوند تو را در میان مردم حکم قرار داده پس درباره هرکسی که به تو ظلم و ستم کرده و به فرزندانت ظلم کرده حکم کن. من حکم تو را درباره آنها اجازه می دهم تا او را به طرف جهنم ببرند. پس آن ستمکار می گوید وای بر من چرا در امر مخالفت با جنب خدا افراط کردم و وعده های خداوند را به مسخره گرفتم و آرزو می کند که دوباره به دنیا برگردد تا جبران خطاهایش را بکند. ظالم از روی حسرت و ندامت پس دست خود را با دندان می گیرد و می گوید: ای کاش من در دنیا با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم راه درستی و اطاعت در پیش می گرفتم و ای بر من ای کاش فلان شخص را دوست خود نمی دانستم.

ص: 717

وقتی که ستم کار در قیامت به سوی ما می آید آن وقت با منتهای حسرت و ندامت می گوید ای کاش میان من و آن شخص که برای انتخاب می کردم، فاصله ای به اندازه میان مغرب و مشرق (یعنی هرگز نمی توانستیم یک دیگر را ببینیم) بود و او همنشین بسیار بدی بوده است ولی امروز دیگر این حرف ها برای شما نفعی ندارد زیرا خودتان به خودتان ستم کردید و همه شما در عذاب شریک هستید.

آن ظالم می گوید: خداوندا تو در میان بندگانت در موارد اختلاف حکم می کنی با حکم کننده کس دیگر است؟ پس به آن دو نفر از جانب خداوند خطاب می شود: آگاه باشید خداوند بر ظالمان لعنت کرده و آنها کسانی هستند که مردم را از رفتن راه راست مانع شدند و آن راه را کج کردند آنها در آخرت کافر هستند

ص: 718

(یعنی آنها به آخرت ایمان نداشته اند.)

نخستین کسی که درباره او حکم می شود (محسن) فرزند علی و قاتل اوست بعد هم قنفذ می باشد. آن قاتل را با رفیقش جلو می آورند و ملائکه عذاب هر دو را با تازیانه می زنند آن تازیانه طوری حرارتشان شدید است که اگر با یکی از آنها به دریا بزنند از حرارت آن دریاها به غلیان می آیند و اگر با آن تازیانه به روی کوه ها بکوبند همه آن کوه ها از شدت حرارت آن تازیانه متلاشی شده تبدیل به خاکستر می شوند. بعد از این عمل علی علیه السلام را جستجو می کند تا در پیشگاه خداوند خصومت خود را با نفر چهارم آغاز کند و همه آن سه نفر را در تابوت آتشین می گذارند و در تابوت را می بندند نه کسی می تواند آنها را از داخل تابوت ببینند و نه آنها کسی را ببینند. بعد هم کسانی که بیرون سه نفر بودند

ص: 719

و از راه آنها تبعیت کرده بودند می گویند: خداوندا آن کسانی را که ما را گمراه کردند به ما نشان بده تا آنها را در زیر قدم های خود بیاندازیم تا پست و خوار باشند خطاب می آید. امروز دیگر این سخنان شما فایده ندارد چون شما ستم کردید و در عذاب آنان شریک هستید.

بعد از این پیروان آنها ناله حسرت و ندامت سر می کنند و می آیند به طرف حوض کوثر از امیر المؤمنین آب می خواهند حضرت به آنها آب نمی دهد. آنها می گویند: ما را ببخش و بما آب بده و ما را از این عذاب خلاص کن. پس بر آنها گفته می شود پس وقتی که ظالمان مقام او را مشاهده می کنند سیاه شد روی آنها و این همان کسی است که شما با او دشمنی می کردند و علیه او ادعای خلافت نمودند

ص: 720

تشنه برگردید چون نوشیدنی شما آن آبهای داغ جهنم می باشد و شفاعت شفاعت کنندگان هم درباره شما نفعی ندارد(1)

الحمد لله ربّ العالمین خداوند توفیق عنایت فرمود بحث معراج را مفصلاً بنویسیم. اگرچه روایات معراجیه منحصر به این روایات نیست و از حد تواتر هم فزون است اما در همین جا اکتفا می کنیم. ولی عمده موضوع معراج را آوردیم به استعانت باری تعالی.

انشاءالله مرضی خداوند تبارک و تعالی و حجج الله خصوصاً وجود مقدس رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم قرار گرفته باشد و از علاقه مندان ساحت مقدس آن بزرگوار ملتمس دعا هستیم.

ص: 721


1- کلیّات احادیث قدسی ص 499- 502 نقل از کامل الزیارات

موضوع ششم: اشعار معراجیه

در این موضوع مجملاً اشعاری از معراج نبیّ اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم ذکر می کنیم.

1- برو اندر پی خواجه با سری** تفرج کن همه آیات کبری

2- برون آی از سرای ام هانی** بگو مطلق حدیث من رآنی

3- گذاری کن زکاف گنج گو نیز** نشین در قاف قرب قاب قوسین

4- دهد حق مر تو را هرچه که خواهی** نمایندت همه اشیا کماهی

5- بنزد آنکه جانش در تجلی است** همه عالم کتاب حق تعالی است

6- عرض اعراب و جوهر چون حروفست** مراتب هم چو آیات وقوف است

7- از او هر عالمی چون سوره خاص** یکی زان فاتحه و اندیگر اخلاص(1)

***

1- سبحان من خص بالاسراء رتبته** بقربه حیث لا کیف و تمثیل

ص: 722


1- شعر از شبستری

2- بالجسم اسری و ان الروح خادمه** له من الله تعظیم و تبجیل

3- له الجواد براق والسماء طرق** مسلوکة و دلیل السیر جبریل

***

1- زهی جسمی که ارواحش خدم بودند در اسراء** بدان جبریل در آن شب دو اسبه چاکر راهش

2- تنش وحدت لباسش کثرت از این عقل را حیرت** که در بزم احد کثرت چسان می بود همراهش

3- کجا حیرت که چون معشوق را افتد قرین عاشق** همان کثرت شود وحدت که معشوقست دلخواهش(1)

ص: 723


1- حاجی میرزا بهاء شاعر اصفهانی

1- برق رخسار بُراق نشت** تازیش زیر و تازیانه بدست

2- هرچه او دید زیر گام کشید** شب لگد خورد و مه لگام کشید(1)

***

1- گلی بردند زان دهلیزه ی پست** بآن درگاه والا دست بردست

2- قدم رنگ حدوث از جان اوست** وجوب آلایش امکان او شست(2)

***

1- ای از بَرِ سِدره شاهرات** وی قبّه عرش تکیه گاهت

2- ای طاق نهم، رواق بالا** بشکسته ز گوشه کلاهت

ص: 724


1- جامی
2- جامی

3- چرخ اَر چه رفیع، خاک پایت** بشکسته ز گوشه کلامت

4- جبریل مقیم آستانت** افلاک حریم بارگاهت

5- خورده است خدا ز روی تعظیم** سوگند بروی همچو ماهت(1)

***

1- طیران مرغ دیدی تو ز پای بند شهوت** به در آی تا ببینی طیران آدمیّت

2- رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند** تو ببین که تا چه حدّ است مقام آدمیّت

سعدی

***

ص: 725


1- اشاره به آیه اول سوره نجم «وَالنَّجمِ اِذا هَوی»که بعضی از مفسرین گفته اند یعنی «سوگند: به ستاره وجود محمد صلی الله علیه و آله و سلّم ) در آن هنگام که از معراج به سوی زمین فرود آمد.» شعر از جمال الدین اصفهانی، شاعر قرن ششم

1- احمد اَر بگشاید پرّ جلیل** تا ابد مدهوش ماند جبرئیل

2- چون گذشت آمد ز سِدره مَرصَدش** وز مقام جبرئیل و از حدش

3- گفت او را هین بپر اندر پَیَم** گفت رو رو من حریف تو نیم

4- باز گفتا کز پَیَم آی وناسیت** گفت رو، زین پس مرا دستور نیست

5- باز گفت: او را بیا ای پرده سوز** من به اوج خود نرفتستم هنوز

6- گفت بیرون زین حد ای خوش فرّ من** گز زنم پرّی بسوزد پرّ من

ص: 726

7- حیرت اندر حیرت آمد این قصص** بیهُشی خاصگان اندر اخص

***

1- طلبت وصاله دهراً طویلاً** فولدها القضاء وراء ضده

2- فلما غبت عند وغاب عنی** اتانی طارقاً من بعد بعده

3- مضیت قفضت حوایجنا جنالا** فسبحان الذی اسری بعبده

***

1- عجبت لمن اسری الاله بعبده** من البیت لیلاً نحو بیت المقدس

***

ص: 727

1- دنی فتدلی فاکتسی حلة البهاء** فقال له سلنی فاعطیک ما تشاء

***

1- قلت للبدر لا تغیب و زرنی** واسمت الوصل بالرضا لا التجافی

2- قال اِنی مع العشاء سآتی** فارتقبنی ولا تخف من خلافی

3- قلت یا سیدی فهلا نهاراً** فهو اعلی لرقبة الایتلاف

4- قال لی لا ارید تغییر رسم** انما البدر فی الظلام یوافی(1)

ص: 728


1- مناقب شهر ابن آشوب، ج 1، ص 180

1- یا نبیّ الهدی أتتک رجالٌ** قطعت قردداً و آلاً فآلا

2- جابت البید و المهامه حتّی** عالها من طوی السری ما عالا

3- قطعت دونک الصحاح تهوی** لا تعدّ الکلال فیک کلالا

4- کلّ دهناء یقصر الطرف عنها** أرقلتها قلاصنا ارقالا

5- و طوتها العتاق تجمع فیها** بکماة مثل النجوم تلالا

6- ثمّ لمّا رأتک أحسن مرءٍ** اُفحمت عنک هیبةً و جلالا

ص: 729

7- تتقّی شرّ بأس یوم عصیب** هائل اَو جل القلوب وهالا

8- نحو نور من الاِله و برها** ن و برّ و نعمة اَن تنالا

9- وَ أمان منه لدی الحشر والنشر** اِذ الخلق لا یطیق السؤالا

10- فلک الحوض والشفاعة والکو** ثر و الفضل اِذ نَیّص السؤالا

10- اَنبأ الأوّلون باسمک فینا** و بأسماء بعده تتسالا(1)

1- أقسم قسّ قسماً لیس به مکتتما** لو عاش ألفی عمر لم یلق منها سأماً

2- حتّی یلاقی أحمد و النقباء الحکما** هم أوصیاء أحمد أکرم من تحت السماء

ص: 730


1- بحار، ج 18، ص 294- 295

3- یعمی العباد عنهم و هم جلاء للعمی** لست بناس ذکرهم حتّی اُحلّ الرجما

***

1- أتیتک یا ابن آمنة الرسولا** یکی بک أهتدی النهج السبیلا

2- فقلت فکان قولک قول حقّ** و صدق ما بدا لک اَن تقولا

3- و بصّرت العمی من عبد قیس** و کلّ کان فی عمه ضلیلا

4- و اَنبأ ناک عن قسّ الإیادیّ** مقالاً فیک ظلت به جدیلاً

5- وَ أسماء عمت عنّا فآلت** اِلی علم و کنّ بها جهولاً(1)

ص: 731


1- بحار، ج 18، ص 297

قال الراجز

1- قد أرکبُ الآلة بعد الآلة** وَ أترک العاجز بِالجدالة انتهی(1)

***

1- شبی رخ تافته زین دار فانی** به خلوت در سرای امّ هانی

2- رسید جبریل از بیت معمور** بُراقی برق سیر آورده از نور

3- چه مرغی از مدینه بر پریده** به اقصی الغایت اقصی رسیده

4- فلک را قلب در عقرب دریده** اسد را دست بر جبهت کشیده

***

1- از فرس بیرون جهاند از کلّ کَونَین** علم زد بر سریر قاب قوسین(2)

***

ص: 732


1- بحار، ج 18، ص 301 کلیّات نظامی گنجوی خسروی
2- و شیرین 357 تصحیح وحید دستگردی- سفینة البحار، ج 3، ص 639

قال البُوصِیرّی

1- سریت مِن حرمِ لیلاً الی حرم** کما سری البرقُ فی داجٍ مِنَ الظُلَمِ

2- فظلتَ ترقی اِلی اَن نلتَ مَرتَبَةً** من قابِ قوسین لم تُدرَک ولم تُرِمَ

3- وَ قَدَّمَتَک جَمیعُ الأنبیاء بِها** وَالرُّسُلُ تقدیمِ مخدُومٍ عَلی خَدَمٍ

4- وَ انت تخترقُ البسعَ الطِّباقَ بِهِم** فی مَوکِبٍ کنتَ فیه صاحِبَ العَلَمِ

5- حَتّی اِذا لم تَدع شأواً المُستَبِقٍ** مِنَ الدُّنُورّ وَلا مَرقیً لمستنمٍ

6- خفضتَ کلِّ مَقامٍ بِالاِضافَةِ اِذ** نُودیتَ بِالرَّفعِ مثل المُفرَدِ العَلمِ(1)

ص: 733


1- سفینة، ج 3، ص 439

1- ای به نُه گردن براق آنگیخته** وای به فتراک دو کَون آویخته

4- گشت زلفت لیلة المعراج دل** قاب قوسین، ز اَبرَ وان انگیخته

3- هر کجا افتاده از روی تو خوی** سرخ گل خون خود آنجا ریخته

4- توبمه به نموده دست و آفتاب** زرد گشته، در زمین بگریخته

5- خاطرم، خاک درت را کرده وصف** دیده ام بسیار بر خود بیخته

6- اهل دل را بوی خون آید ز مُشک** گر نه با خاکت بود آمیخته

ص: 734

7- (خسرو) از بهر نثار مدح تو** عقد شعری هر زمان بگسیخته(1)

***

1- قیل لی قل لعلی مدحاً** حبه یخمد ناراً مؤصد

2- قلت لا اقدم فی مدح امرء** حارذ واللب الی ان عبده

3- والنبی المصطفی قال لنا** لیلة المعراج لما صعده

4- وضع الله یکشفی یده** فاحسن البرد ان قد لمه

5- و علی علیه السلام واضع اقدامه** فی محل وضع الله یده(2)

***

1- کرمی السجایا جمیل الشیم** نبی البَرایا شفیع الامم

2- امام رسل پیشوای سبیل** امین خدا مهبط جبرئیل

ص: 735


1- امیر خسرو دهلوی
2- حسّان بن ثابت

3- شفیع الوری خواجه بعث و نشر** امام الهدی صدر دیوان حشر

4- کلیمی که چرخ فلک طور اوست** همه نورها پرتو نور او است

5- شفیع مطاع نبی کریم** قسیم جسیم نسیم و سیم

6- یتیمی که ناکرده قرآن درست** کتب خانه ی چند ملت بشست

7- چو عزمش برآمیخت شمشیر بیم** بمعز میان قمر زد دو نیم

8- چو صیتش(1) در افواه دنیا فتاد** تزلزل در ایوان کسری فتاد

ص: 736


1- صیت بکسر صاد: آوازه، صدا

9- به لا قامت لات بشکست خرد با عزاز

10- نه از لات و عزی برآورد گرد** که تورات و انجیل منسوخ کرد

11- شبی بر نشست از فلک برگذشت** بتمکین و جاه از ملک درگذشت

12- چنان گرم دریته(1) قربت براند** که بر سدره جبریل ازو باز ماند

13- بدو گفت سالار بیت الحرام** که ای حامل وحی برتر خرام (خرام ناز وقار راه رفتن)

ص: 737


1- اتیاء جمع به معنی وادی که سرگردانی آرد یعنی سرگرم در سیر و حرکت به ملکوت اعلی بود. البته می توانست لغت تیه را عوض کند و لغت مناسبی بگذارد

14- چو در دوستی مخلصم یافتی** عَنانم ز صحبت چرا تافتی؟

15- بگفتا فراتر مجالم نماند** بماندم که نیروی بالم نماند

16- اگر یک سر موی برتر پَرم** فروغ تجلی بسوزد پرم

17- نماند بعصیان کسی در گرو** که دارد چنین سیّدی پیشرو

18- چه نعت پسندیده گویم تو را؟** علیک السلام ای نبی الوری(1)

19- درود ملک بر روان تو باد** بر اصحاب و پیروان تو باد، از این معلوم شد که سعدی شیرازی سنّی است- چون در همین شعر از سه خلیفه تمجید کرده، عمر خود را از بین برده(2)

20- خدایا بحق بنی فاطمه** که بر قولم ایمان کنم خاتمه

ص: 738


1- وری بفتح یاء به معنی آفریدگان
2- بر آنانی که بدعتی در دین نیاوردند موحد بودند ستم نکردند

21- اگر دعوتم رد کنی ور قبول** من و دست و دامان آل رسول(1)

22- چه کم گردد ای صدر فرخنده پی** ز قدر رفیعت بدرگاه حی

23- که باشند منتی گدایان خیل** بمهمان دار السلامت طفیل

24- خدایت ثنا گفت و تبجیل کرد [گرامی داشتن، بزرگ شمردن، احترام کردن]** زمین بوس قدر تو جبریل کرد

25- بلند آسمان پیش قدت خجل** تو مخلوق و آدم هنوز آب و گِل

26- تو اصل وجود آمدی از نخست** دگر هرچه موجود شد فرع تست

27- ندانم کدامین سخن گویمت** که والاتری ز آنچه من گویمت

ص: 739


1- به شرطها و شروطها که فقط ولایت چهارده معصوم علیهم السلام که از جانب خداوند دستور اکید است داشته باشی و محبّت و مودّت آنان را قبول کنی نه هم خر را بخواهی و خرما را؛ تدبر کن

28- تو را عز لولاک تمکین بست** ثنای توطه و سینی بست

29- چه وصفت کند سعدی ناتمام؟** علیک الصلوة ای نبی السلام(1)

***

ص: 740


1- گلستان سعدی، ص 219

ختامه- دعای معراج

دعایی است شأن آن بسیار بزرگ است و خیلی عظیم می باشد. روای حضرت علی علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم روایت کرده که: وقتی به آسمان رفتم در آن شب معراج هفتاد هزار حجاب را طی کردم تا رسیدم به حجاب قدرت در آن نوشته شده بود این دعا را با نور جبرئیل عرض کرد یا محمّد صلی الله علیه و آله و سلّم و سلّم این دعا را برای کسی غیر از مؤمنین از امّت خودت تعلیم ندهی. چون این دعا را هرکه بخواند درهای آسمان ها بر روی ایشان باز می شود و خداوند نظر رحمتش را شامل آن شخصی کند که همّ و غمّ او را برطرف می کند و هر گرفتاری که دارد خدا برطرف می سازد اگر قرض دارد. قرضش ادا می شود و

ص: 741

گناهانش آمرزیده می شود و مورد عنایت قرار می گیرد. مانند انبیاء و صد یقین، و خداوند هزار قصر از درّ و یاقوت برای او آماده می فرماید و خداوند به او هر روز 360 مرتبه نظر رحمت کند.

و ملکی ندا می کند اعمالت را از سر بگیر که گناهان خودت و مادرت و پدرت آمرزیده شد و جمیع گناهانت مبدل به حسنات شد و ثواب هفتاد سال عبادت برای ایشان نوشته شد پس خیر دنیا و آخرت برای او جمع می گردد و هرکس این دعا را نوشته با مشک و زعفران برای هر بیماری که دهد شفا خواهد یافت و هرکس حمل نماید این دعا را با خود اَمن خواهد شد از شر شیطان و هیچ گونه ملالی بر ایشان نمی رسد و محفوظ می ماند از دزدان و جمیع حاجاتش

ص: 742

برآورده خواهد شد و هرکس نزد فرزندانش بگذارد حفظ می شوند از جمیع گزندگان مانند مار و عقرب و هرکس با خود حمل نماید از جمیع امور خوب بهره مند خواهد شد و هرکس بنویسد و در منزل بگذارد، روزیشان زیاد گردد و اهل آن محفوظ می گرداند. از جمیع گرفتاریها و قسم به آن کسی که شما را به رسالت مبعوث کرد اگر جمیع ثقلین و جمیع ملائکه تعدادشان هزار برابر اهل دنیا و آخرت شوند، تا روز قیامت ثواب این دعا را نخواهند توانست بنویسد. چون این دعا بهترین دعا است نزد پروردگارت پس به امّت خود تعلیم بده. چون گنجی است از گنج های بهشت که خداوند عنایت کرده است.

دعای معراج این است:

ص: 743

اَللّهُمَّ اِنّی اَسأَلُکَ یا مَن اَقَرَّ بِالْعُبُودِیةِ لَهُ کلُّ مَعْبُودٍ یا مَنْ یحْمَدُهُ کلُّ مَحْمُودٍ یا مَنْ یفْزَعُ إِلَیهِ کلُّ مَجْهُودٍ یا مَنْ یطْلَبُ عِنْدَهُ کلُّ مَفْقُودٍ یا مَنْ سَائِلُهُ غَیرُ مَسْدُودٍ یا مَنْ هُوَ غَیرُ مَوْصُوفٍ وَ لَا مَحْدُودٍ یا مَنْ عَطَاؤُهُ غَیرُ مَمْنُوعٍ وَ لَا مَنْکودٍ یا مَنْ لَیسَ بِبَعِیدٍ وَ هُوَ نِعْمَ الْمَقْصُودُ یا مَنْ رَجَاءُ عِبَادِهِ بِحَبْلِهِ مَشْدُودٌ یا مَنْ شِبْهُهُ وَ مِثْلُهُ غَیرُ مَوْجُودٍ یا مَنْ لَیسَ بِوَالِدٍ بِمَعْدُودٍ یا مَنْ حَوْضُ بِرِّهِ لِلْأَنَامِ مَوْرُودٌ یا مَنْ لَا یوصَفُ بِقِیامٍ وَ لَا قُعُودٍ یا مَنْ لَا تَجْرِی عَلَیهِ

ص: 744

حَرَکةٌ وَ لَا جُمُودٌ یا اللَّهُ یا رَحْمَانُ یا رَحِیمُ یا وَدُودُ یا غَافِرَ ذَنْبِ دَاوُدَ یا مَنْ لَا یخْلِفُ الْوَعْدَ وَ یعْفُو عَنِ الْمَوْعُودِ یا مَنْ رِزْقُهُ وَ سِتْرُهُ لِلْعَاصِینَ مَمْدُودٌ یا مَنْ هُوَ مَلْجَأُ کلِّ مَقْصِی مَطْرُودٍ یا مَنْ دَانَ لَهُ جَمِیعُ خَلْقِهِ بِالسُّجُودِ یا مَنْ لَیسَ عَنْ نَیلِ جُودِهِ أَحَدٌ مَصْدُودٌ یا مَنْ لَا یحِیفُ فِی حُکمِهِ وَ یحْلُمُ عَنِ الظَّالِمِ الْعَنُودِ ارْحَمْ عُبَیداً خَاطِئاً لَمْ یوفِ بِالْعُهُودِ إِنَّک فَعَّالٌ لِمَا تُرِیدُ یا بَارُّ یا وَدُودُ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ

ص: 745

خَیرِ مَبْعُوثٍ دَعَا إِلَی خَیرِ مَعْبُودٍ وَ عَلَی آلِهِ الطَّیبِینَ الطَّاهِرِینَ أَهْلِ الْکرَمِ وَ الْجُودِ وَ افْعَلْ بِنَا مَا أَنْتَ أَهْلُهُ یا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ(1)

تمّت بعون الله تعالی مبحث المعراج النّبیّ صلی الله علیه و آله و سلّم / تاریخ 18 ربیع الثانی، ستة 1429 ه_ ق- سنته 1387 ش عبدالمذنب فیض الله ویسی

ص: 746


1- مصباح کفعمی، ص 363 بلد الامین، ص 505

مدارک

1- قرآن

2- نهج البلاغه

3- اصول کافی

4- روضه کافی

5- فروع کافی

6- امالی صدوق

7- امالی مفید

8- امالی طوسی

9- امالی مرتضی

10- علل الشرایع

11- وسائل الشیعه

12- بحارالانوار

13- معانی الاخبار

14- جامع الاخبار

15- لئالی الاخبار

16- ثواب و عقاب الاعمال

17- حیوة القلوب

18- عین الحیوة

19- تأویل الآیات الظاهره

20- حلیة المتقین

21- خصال صدوق

22- مواعظ العددیه

23- اعتقادات صدوق

24- العدد القویه

25- ارشاد القلوب

26- مجموعه ورّام

27- ارشاد مفید

28- سفینة البحار

29- بشارة المصطفی صلی الله علیه و آله و سلّم لشیعة المرتضی علیه السلام

30- اخبار النعمانیه

31- العیون الاخبار الرّضا علیه السلام

32- مکارم الاخلاق

33- داد المعاد

34- مفاتیح الجنان

35- شبهای پیشاور

36- ینابیع الموده

ص: 747

37- غرر الحکم

38- فضائل الخمسة

39- کلم الطیّب

40- صحاح الستّة (سنّی ها)

41- غیبت النعمانی

42- نجم الثاقب

43- دار السلام عراقی

44- بصائر الدرجات

45- دارالسلام نوری

46- یوم الخلاص

47- مدینة المعاجز

48- عیون المعجزات

49- مناقب شهر ابن آشوب

50- الملاحم والفتن سیّد بن طاووس

51- احتجاج طبرسی

52- کامل الزیارات

53- الدعوة

54- مهج الدّعوات

55- اقبال السید طاووس

56- کمال الدین شیخ صدوق

57- من لا یحضره الفقیه

58- تهذیب شیخ طوسی

59- استبصار

60- مشکوة الانوار

61- شفاء الصدور

62- مأة منقبة

63- تحیة الزائر

64- در المنثور

65- روح البیان

66- تفسیر برهان

67- تفسیر نور الثقلین

68- تفسیر المنار

69- تفسیر علی بن ابراهیم

ص: 748

70- تفسیر عیاشی

71- تفسیر جوامع الجوامع

72- تفسیر مجمع البیان

73- تفسیر تبیان شیخ طوسی

74- تفسیر فخر رازی

75- تفسیر زمخشری

76- تفسیر فرات

77- تفسیر امام حسن عسکری علیه السلام

78- تفسیر قمی

79- تفسیر صافی

80- تفسیر منهج الصادقین

81- تفسیر اطیب البیان

82- تفسیر المیزان

83- شواهد التنزیل

84- تفسیر قرطبی

85- حق الیقین

86- ارشاد القلوب

87- مفردات راغب

88- لسان العرب

89- فرهنگ جامع

90- فرهنگ عمید

91- مجمع البحرین

92- فرهنگ معین

93- المنجد

94- دایرة المعارف جلد 7

95- سیره ابن هشام

96- محمّد پیامبری است که از نو باید شناخت

97- اختصاص شیخ مفید

98- روضة الواعظین

99- مشارق اَنوار الیقین

100- بلد الامین کفعمی

101- الهدایة الکبری

102- کشف الغمه

103- الیقین فی امرة امیر المؤمنین علیه السلام

ص: 749

104- امالی ابن شیخ

105- گروه رستگاران

106- شبهای پیشاور

107- احقاق الحق

108- درّ بحر المناقب

109- الاربعین حافظ ابن الفوارس

110- خصائص، حافظ نسایی

111- معراج صدوق

112- مناقب خوارزمی

113- جواهر السیّتة- شیخ حرّ عاملی

114- صفات شیعه

115- کنز الفوائد

116- المحتضر

117- سعد السعود

118- حلیة الاولیاء

119- کفایة الطالب

120- مجمع الزوائد

ص: 750

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109