‫دانشنامه امام مهدی عجل الله فرجه بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ جلد 7

مشخصات کتاب

سرشناسه:محمدی ری شهری ، محمد، ‫1325 -

عنوان و نام پدیدآور: ‫دانشنامه امام مهدی عجل الله فرجه بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ (فارسی - عربی)‮ ‫/ محمدی ری شهری‮ ، با همکاری سیدمحمدکاظم طباطبایی‮ و جمعی از پژوهشگران ‫؛ ترجمه عبدالهادی مسعودی ‫؛ [به سفارش] پژوهشگاه قرآن و حدیث.

مشخصات نشر:قم ‫: موسسه علمی فرهنگی دارالحدیث، سازمان چاپ و نشر ‫، 1393 -

مشخصات ظاهری: ‫10ج.‮

شابک: ‫1600000 ریال : ‫دوره‮ ‫ ‫: 978-964-493-754-5‮ ؛ ‫1900000 ریال (دوره، چاپ دوم) ؛ ‫ج.1‮ ‫ ‫: 978-964-493-755-2 ؛ ‫ج.2‮ ‫ ‫: 978-964-493-756-9 ‮ ‮ ‮ ؛ ‫ج.3‮ ‫ ‫: 978-964-493-757-6‮ ؛ ‫ج.4‮ ‫ ‫: 978-964-493-758-3‮ ؛ ‫ج.5‮ ‫ ‫: 978-964-493-759-0‮ ؛ ‫ج.6‮ ‫ ‫: 978-964-493-760-6‮ ؛ ‫ج.7‮ ‫ ‫: 978-964-493-761-3‮ ؛ ‫ج.8 ‫ ‫ 978-964-493-762-0 : ؛ ‫ج.9 ‫ ‫ 978-964-493-763-7 : ؛ ‫ج.10 ‫ ‫ 978-964-493-764-4 :

وضعیت فهرست نویسی:فاپا

یادداشت: ‫ج. 1 تا 10 (چاپ دوم: 1393).

یادداشت:جلد اول تا دهم این کتاب در سال 1395 تجدید چاپ شده است.

یادداشت: ‫کتابنامه.

یادداشت: ‫نمایه.

موضوع:محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم ‫، 255ق -

موضوع:محمدبن حسن ‫(عج) ، امام دوازدهم، ‫255ق. - -- غیبت

شناسه افزوده:طباطبائی ، سیدمحمدکاظم ، ‫1344 -

شناسه افزوده:مسعودی ، عبدالهادی ، ‫1343 - ، مترجم

شناسه افزوده:پژوهشگاه قرآن و حدیث

شناسه افزوده:موسسه علمی فرهنگی دارالحدیث ‫. سازمان چاپ و نشر

رده بندی کنگره: ‫ BP51 ‮ ‫ /م332د2 1393 ‮

رده بندی دیویی: ‫ 297/959 ‮

شماره کتابشناسی ملی: ‫3443771

ص :1

اشاره

بسم الله الرحمن الرحیم

ص :2

ص :3

دانشنامه امام مهدی عجل الله فرجه بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ (فارسی - عربی)

محمدی ری شهری‮

با همکاری سیدمحمدکاظم طباطبایی‮ و جمعی از پژوهشگران ‫؛ ترجمه عبدالهادی مسعودی

[به سفارش] پژوهشگاه قرآن و حدیث.

ص :4

ص :5

الفصل الثانی: الزِّیاراتُ المَنسوبَةُ إلَیهِ

الفصل الثانی: الزِّیاراتُ المَنسوبَةُ إلَیهِ

1/2

زِیارَةُ أمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام

1123.جمال الاُسبوع: زِیارَةُ أمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام بِرِوایَةِ مَن شاهَدَ صاحِبَ الزَّمانِ،وهُوَ یَزورُ بِها فِی الیَقَظَةِ لا فِی النَّومِ،یَومَ الأَحَدِ وهُوَ یَومُ أمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام:

السَّلامُ عَلَی الشَّجَرَةِ النَّبَوِیَّةِ،وَالدَّوحَةِ الهاشِمِیَّةِ المُضیئَةِ،المُثمِرَةِ بِالنُّبُوَّةِ، المونِعَةِ (1)بِالإِمامَةِ،وعَلی ضَجیعَیکَ آدَمَ ونوحٍ،السَّلامُ عَلَیکَ وعَلی أهلِ بَیتِکَ الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ،السَّلامُ عَلَیکَ وعَلَی المَلائِکَةِ المُحدِقینَ بِکَ وَالحافّینَ بِقَبرِکَ.

یا مَولایَ یا أمیرَ المُؤمِنینَ،هذا یَومُ الأَحَدِ وهُوَ یَومُکَ وبِاسمِکَ وأَنَا ضَیفُکَ فیهِ وجارُکَ،فَأَضِفنی یا مَولایَ وأَجِرنی،فَإِنَّکَ کَریمٌ تُحِبُّ الضِّیافَةَ ومَأمورٌ بِالإِجارَةِ، فَافعَل ما رَغِبتُ إلَیکَ فیهِ ورَجَوتُهُ مِنکَ،بِمَنزِلَتِکَ وآلِ بَیتِکَ عِندَ اللّهِ وبِمَنزِلَتِهِ عِندَکُم، وبِحَقِّ ابنِ عَمِّکَ رَسولِ اللّهِ صَلَّی اللّهُ عَلَیهِ وعَلَیکُم أجَمعینَ.

ص:6


1- (1) .المونِعَةُ:من قولهم:أینع الثمر،إذا حان قطافه (بحار الأنوار:ج 102 ص 216). [1]

فصل دوم:زیارت های منسوب به او

1/2 زیارت امیر مؤمنان(علیه السلام)

1123.جمال الاُسبوع: زیارت امیر مؤمنان علیه السلام به روایت کسی که در بیداری و نه خواب دیده است که صاحب الزمان،امیر مؤمنان علیه السلام را در روز یک شنبه-که متعلّق به امیر مؤمنان علیه السلام است-با این متن زیارت می کند:«سلام بر درخت نبوّت و درخت تناور و نورافشان هاشمی که نبوّت را ثمر داد و امامت را از آن چیدند.و سلام بر آدم و نوح که هر دو در کنارت آرمیده اند.سلام بر تو و خاندان پاک و پاکیزه ات.سلام بر تو و فرشتگان حلقه زده به گرداگرد قبرت.

ای مولای من! ای امیر مؤمنان! امروز یک شنبه است و آن متعلّق به تو و به نام توست و من در آن مهمان و پناهندۀ تو هستم.پس ای مولای من! مرا مهمان کن و پناهم ده که تو کریم و مهمان دوست هستی و به پناه دادن،فرمان داری.پس آنچه را به خاطر آن به تو روی آورده ام و امید می برم،به انجام برسان،به حقّ منزلت خود و خاندانت نزد خداوند و منزلت خداوند نزد شما،و به حقّ پسرعمویت،پیامبر خدا -که خدا بر او و بر همۀ شما درود فرستد-». (1)

ص:7


1- (1) .جمال الاُسبوع:ص 38،بحار الأنوار:ج 102 ص 212. [1]

2/2

زِیارَةُ الحُسَینِ علیه السلام فی یَومِ عاشوراءَ أ-الزِّیارَةُ الاُولی

1124.المزار الکبیر: زِیارَةٌ اخری فی یَومِ عاشوراءَ لِأَبی عَبدِ اللّهِ الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِ،ومِمّا خَرَجَ مِنَ النّاحِیَةِ علیه السلام إلی أحَدِ الأَبوابِ. (1)

قالَ:تَقِفُ عَلَیهِ صَلَّی اللّهُ عَلَیهِ وتَقولُ:

السَّلامُ عَلی آدَمَ صَفوَةِ اللّهِ مِن خَلیقَتِهِ،السَّلامُ عَلی شَیثٍ وَلِیِّ اللّهِ وخِیَرَتِهِ، السَّلامُ عَلی إدریسَ القائِمِ للّهِ ِ بِحُجَّتِهِ،السَّلامُ عَلی نوحٍ المُجابِ فی دَعوَتِهِ،السَّلامُ عَلی هودٍ المَمدودِ مِنَ اللّهِ بِمَعونَتِهِ،السَّلامُ عَلی صالِحٍ الَّذی تَوَجَّهَ اللّهُ بِکَرامَتِهِ، السَّلامُ عَلی إبراهیمَ الَّذی حَباهُ اللّهُ بِخُلَّتِهِ،السَّلامُ عَلی إسماعیلَ الَّذی فَداهُ اللّهُ بِذِبحٍ عَظیمٍ مِن جَنَّتِهِ،السَّلامُ عَلی إسحاقَ الَّذی جَعَلَ اللّهُ النُّبُوَّةَ فی ذُرِّیَّتِهِ.

السَّلامُ عَلی یَعقوبَ الَّذی رَدَّ اللّهُ عَلَیهِ بَصَرَهُ بِرَحمَتِهِ،السَّلامُ عَلی یوسُفَ الَّذی نَجّاهُ اللّهُ مِنَ الجُبِّ (2)بِعَظَمَتِهِ.

السَّلامُ عَلی موسَی الَّذی فَلَقَ اللّهُ (3)البَحرَ لَهُ بِقُدرَتِهِ،السَّلامُ عَلی هارونَ الَّذی خَصَّهُ اللّهُ بِنُبُوَّتِهِ،السَّلامُ عَلی شُعَیبٍ الَّذی نَصَرَهُ اللّهُ عَلی امَّتِهِ.

السَّلامُ عَلی داودَ الَّذی تابَ اللّهُ عَلَیهِ مِن خَطیئَتِهِ،السَّلامُ عَلی سُلَیمانَ الَّذی ذَلَّت لَهُ الجِنُّ بِعِزَّتِهِ.

ص:8


1- (1) .المراد وکلاء الأئمة و خواص أصحابهم،أو النواب الخاصون بإمام الزمان.
2- (2) .الجُبُّ:أی بئر لم تُطوَ (مفردات ألفاظ القرآن:ص 182« [1]جبب»).
3- (3) .الفَلْقُ:شَقُّ الشیء وإبانة بعضه عن بعض (مفردات ألفاظ القرآن:ص 645« [2]فلق»).

2/2 زیارت امام حسین علیه السلام در روز عاشورا

الف-زیارت اوّل

1124.المزار الکبیر: زیارت دیگری در روز عاشورا برای امام حسین-که درودهای خدا بر او باد-،از ناحیۀ مقدّسه (1)به دست یکی از باب ها (2)رسیده است که در آن،آمده است:

نزد سر او-که درود خدا بر او باد-می ایستی و می گویی:«سلام بر آدم،برگزیدۀ خدا از میان آفریدگانش ! سلام بر شیث،ولیّ و برگرفتۀ خدا ! سلام بر ادریس،قیام کننده با حجّت خدا برای او ! سلام بر نوح مستجاب الدعوه ! سلام بر هود،کمک گرفته از خدا ! سلام بر صالح،گرامی داشته شده از سوی خدا ! سلام بر ابراهیم که خداوند،او را دوست خود قرار داد ! سلام بر اسماعیل که خداوند،ذبحی بزرگ را از بهشتش،جانْ فدای او کرد ! سلام بر اسحاق که خدا نبوّت را در نسل او قرار داد ! سلام بر یعقوب که خداوند،بینایی اش را با رحمتش،به او باز گردانْد ! سلام بر یوسف که خداوند،او را با بزرگی خود از چاه،نجات بخشید ! سلام بر موسی که خداوند،دریا را با قدرتش برای او شکافت !

سلام بر هارون که خداوند،به پیامبری،ویژه اش ساخت ! سلام بر شُعَیب که خداوند،او را بر امّتش غلبه داد !

سلام بر داوود که خداوند،از خطایش گذشت ! سلام بر سلیمان که خداوند، جن را با عزّت خویش،رام او کرد !

ص:9


1- (1) .در بارۀ ناحیۀ مقدّسه،ر.ک:ص 59 پانوشت بیان (سخنی در باره میزان اعتبار دو زیارت منسوب به ناحیۀ مقدسه).
2- (2) .مقصود،وکلا و یاران خاص ائمّه و یا نوّاب خاص امام زمان علیه السلام هستند.

السَّلامُ عَلی أیّوبَ الَّذی شَفاهُ اللّهُ مِن عِلَّتِهِ،السَّلامُ عَلی یونُسُ الَّذی أنجَزَ اللّهُ لَهُ مَضمونَ عِدَتِهِ.

السَّلامُ عَلی عُزَیرٍ الَّذی أحیاهُ اللّهُ بَعدَ مَیتَتِهِ،السَّلامُ عَلی زَکَرِیَّا الصّابِرِ فی مِحنَتِهِ.

السَّلامُ عَلی یَحیَی الَّذی أزلَفَهُ (1)اللّهُ بِشَهادَتِهِ،السَّلامُ عَلی عیسی روحِ اللّهِ وکَلِمَتِهِ.

السَّلامُ عَلی مُحَمَّدٍ حَبیبِ اللّهِ وصَفوَتِهِ،السَّلامُ عَلی أمیرِ المُؤمِنینَ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ المَخصوصِ بِاُخُوَّتِهِ.

السَّلامُ عَلی فاطِمَةَ الزَّهراءِ ابنَتِهِ،السَّلامُ عَلی أبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ وَصِیِّ أبیهِ وخَلیفَتِهِ.

السَّلامُ عَلَی الحُسَینِ الَّذی سَمَحَت نَفسُهُ بِمُهجَتِهِ،السَّلامُ عَلی مَن أطاعَ اللّهَ فی سِرِّهِ وعَلانِیَتِهِ،السَّلامُ عَلی مَن جُعِلَ الشِّفاءُ فی تُربَتِهِ،السَّلامُ عَلی مَنِ الإِجابَةُ تَحتَ قُبَّتِهِ،السَّلامُ عَلی مَنِ الأَئِمَّةُ مِن ذُرِّیَّتِهِ،السَّلامُ عَلَی ابنِ خاتَمِ الأَنبِیاءِ،السَّلامُ عَلَی ابنِ سَیِّدِ الأَوصِیاءِ،السَّلامُ عَلَی ابنِ فاطِمَةَ الزَّهراءِ،السَّلامُ عَلَی ابنِ خَدیجَةَ الکُبری،السَّلامُ عَلَی ابنِ سِدرَةِ المُنتَهی (2)،السَّلامُ عَلَی ابنِ جَنَّةِ المَأوی،السَّلامُ عَلَی ابنِ زَمزَمَ وَالصَّفا،السَّلامُ عَلَی المُرَمَّلِ (3)بِالدِّماءِ،السَّلامُ عَلی مَهتوکِ الخِباءِ، السَّلامُ عَلی خامِسِ أصحابِ أهلِ الکِساءِ،السَّلامُ عَلی غَریبِ الغُرَباءِ،السَّلامُ عَلی شَهیدِ الشُّهَداءِ،السَّلامُ عَلی قَتیلِ الأَدعِیاءِ،السَّلامُ عَلی ساکِنِ کَربَلاءَ.

ص:10


1- (1) .أزْلَفَها:قدّمها،والأصل فیه القُرب والتقدّم (النهایة:ج 2 ص 309« [1]زلف»).
2- (2) .إشارةٌ إلی الآیة 14 من سورة النجم. [2]
3- (3) .رَمَّلهُ بالدماء فترمّل:أی تَلَطَّخَ (الصحاح:ج 4 ص 1713«رمل»).

سلام بر ایّوب که خداوند،او را از درد،شفا بخشید ! سلام بر یونس که خداوند، وعدۀ ضمانت شده اش را برایش محقّق ساخت !

سلام بر عُزَیر که خداوند،او را پس از مرگش زنده کرد ! سلام بر زکریّای شکیبا در گرفتاری اش ! سلام بر یحیی که خداوند،با شهادتش او را به خود،نزدیک کرد ! سلام بر عیسی،روح خدا و کلمۀ او !

سلام بر محمّد،حبیب خدا و برگزیدۀ او ! سلام بر امیر مؤمنان،علی بن ابی طالب،تنها برادر او !

سلام بر فاطمۀ زهرا،دختر او ! سلام بر ابو محمّد،حسن،وصیّ پدر و جانشینش !

سلام بر حسین که بی دریغ و بزرگوارانه،خون خود را نثار کرد ! سلام بر آن که خداوند را در نهان و آشکار خویش،اطاعت کرد ! سلام بر کسی که شفا را در تربتش قرار دادند ! سلام بر کسی که اجابت دعا،زیر گنبد اوست ! سلام بر امامان از نسل او ! سلام بر فرزند خاتم پیامبران ! سلام بر فرزند سَرور وصیّان ! سلام بر فرزند فاطمۀ زهرا ! سلام بر فرزند خدیجۀ کبرا ! سلام بر فرزند سِدرَةُ المُنتَهی ! (1)سلام بر فرزند جَنّة المَأوی ! سلام بر فرزند زمزم و صفا !

سلام بر آن که در خون خود غلتیده و خیمه اش دریده شده ! سلام بر پنجمین تن از اصحاب کَسا ! سلام بر غریب غریبان ! سلام بر شهید شهیدان ! سلام بر کشتۀ حرامیان ! سلام بر ساکن کربلا !

ص:11


1- (1) .اشاره به سورۀ نجم،آیۀ 14. [1]

السَّلامُ عَلی مَن بَکَتهُ مَلائِکَةُ السَّماءِ،السَّلامُ عَلی مَن ذُرِّیَّتُهُ الأَزکِیاءُ،السَّلامُ عَلی یَعسوبِ (1)الدّینِ،السَّلامُ عَلی مَنازِلِ البَراهینِ،السَّلامُ عَلَی الأَئِمَّةِ السّاداتِ، السَّلامُ عَلَی الجُیوبِ (2)المُضَرَّجاتِ.السَّلامُ عَلَی الشِّفاهِ الذّابِلاتِ،السَّلامُ عَلَی النُّفوسِ المُصطَلَماتِ (3)،السَّلامُ عَلَی الأَرواحِ المُختَلَساتِ،السَّلامُ عَلَی الأَجسادِ العارِیاتِ،السَّلامُ عَلَی الجُسومِ الشّاحِباتِ،السَّلامُ عَلَی الدِّماءِ السّائِلاتِ،السَّلامُ عَلَی الأَعضاءِ المُقَطَّعاتِ،السَّلامُ عَلَی الرُّؤوسِ المُشالاتِ،السَّلامُ عَلَی النِّسوَةِ البارِزاتِ.

السَّلامُ عَلی حُجَّةِ رَبِّ العالَمینَ،السَّلامُ عَلَیکَ وعَلی آبائِکَ الطّاهِرینَ،السَّلامُ عَلَیکَ وعَلی أبنائِکَ المُستَشهَدینَ،السَّلامُ عَلَیکَ وعَلی ذُرِّیَّتِکَ النّاصِرینَ،السَّلامُ عَلَیکَ وعَلَی المَلائِکَةِ المُضاجِعینَ.

السَّلامُ عَلَی القَتیلِ المَظلومِ،السَّلامُ عَلی أخیهِ المَسمومِ،السَّلامُ عَلی عَلِیٍّ الکَبیرِ،السَّلامُ عَلَی الرَّضیعِ الصَّغیرِ.السَّلامُ عَلَی الأَبدانِ السَّلیبَةِ،السَّلامُ عَلَی العِترَةِ القَریبَةِ،السَّلامُ عَلَی المُجَدَّلینَ (4)فِی الفَلَواتِ،السَّلامُ عَلَی النّازِحینَ عَنِ الأَوطانِ، السَّلامُ عَلَی المَدفونینَ بِلا أکفانٍ،السَّلامُ عَلَی الرُّؤوسِ المُفَرَّقَةِ عَنِ الأَبدانِ،السَّلامُ عَلَی المُحتَسِبِ الصّابِرِ،السَّلامُ عَلَی المَظلومِ بِلا ناصِرٍ.

السَّلامُ عَلی ساکِنِ التُّربَةِ الزّاکِیَةِ،السَّلامُ عَلی صاحِبِ القُبَّةِ السّامِیَةِ،السَّلامُ عَلی مَن طَهَّرَهُ الجَلیلُ،السَّلامُ عَلی مَنِ افتَخَرَ بِهَ جَبرَئیلُ،السَّلامُ عَلی مَن ناغاهُ (5)فِی

ص:12


1- (1) .الیعسوب:السیّد والرئیس والمقدّم،وأصله:فحل النحل (النهایة:ج 3 ص 234« [1]عسب»).
2- (2) .جَیْبُ القمیص:ما ینفتح علی النحر،والجمع:أجیاب وجیوب (المصباح المنیر:ص 115« [2]جیب»).
3- (3) .الاصطلام:افتعال من الصَّلم:القطع (النهایة:ج 3 ص 49« [3]صلم»).
4- (4) .مُجَدّلاً:أی مَرْمیّاً ملقیً علی الأرض قتیلاً (النهایة:ج 1 ص 248« [4]جدل»).
5- (5) .ناغَتِ الاُمّ صبّیها:لاطفته وشاغلته بالمحادثة والملاعبة (النهایة:ج 5 ص 88« [5]نغی»).

سلام بر آن که فرشتگان آسمان،بر او می گِریند ! سلام بر کسی که نسلش پاکان اند ! سلام بر سالار دین ! سلام بر جایگاه بُرهان ها ! سلام بر امامان سَرور ! سلام بر گریبان های خون آلود ! سلام بر لب های خشکیده ! سلام بر نفس های بُریده ! سلام بر روح های از بدنْ برون رفته ! سلام بر پیکرهای برهنه ! سلام بر بدن های رنگ پریده ! سلام بر خون های ریخته شده و روان ! سلام بر اندام های قطعه قطعه شده ! سلام بر سرهای بالای نیزه رفته ! سلام بر زنانِ از پرده بیرون دویده !

سلام بر حجّت خدای جهانیان ! سلام بر تو و بر پدران پاکت ! سلام بر تو و بر پسران شهیدت ! سلام بر تو و بر فرزندان یاریگرت ! سلام بر تو و بر فرشتگان هم بالینت !

سلام بر کُشتۀ ستم ! سلام بر برادر کشته شده به سَمّت ! سلام بر علی اکبر ! سلام بر شیرخوار خُرد ! سلام بر پیکرهای برهنه شده ! سلام بر خاندان نزدیک [ و خویشاوند ] ! سلام بر افتادگان در دشت ها ! سلام بر بیرون آورده شدگان از وطن ها !

سلام بر به خاک سپرده شدگان بدون کفن ! سلام بر سرهای بُریده از بدن ! سلام بر شکیبا در راه خدا و به حساب او ! سلام بر مظلوم بی یاور !

سلام بر ساکن خاک پاک ! سلام بر دارای گنبد والا ! سلام بر آن که [ خدای ] جلیل،او را پاک کرده ! سلام بر مایۀ افتخار جبرئیل ! سلام بر همبازی میکائیل در گاهواره !

ص:13

المَهدِ میکائیلُ.

السَّلامُ عَلی مَن نُکِثَت ذِمَّتُهُ،السَّلامُ عَلی مَن هُتِکَت حُرمَتُهُ،السَّلامُ عَلی مَن اریقَ بِالظُّلمِ دَمُهُ،السَّلامُ عَلَی المُغَسَّلِ بِدَمِ الجِراحِ،السَّلامُ عَلَی المُجَرَّعِ بِکَأساتِ الرِّماحِ،السَّلامُ عَلَی المُضامِ المُستَباحِ،السَّلامُ عَلَی المَهجورِ فِی الوَری،السَّلامُ عَلی مَن تَوَلّی دَفنَهُ أهلُ القُری،السَّلامُ عَلَی المَقطوعِ الوَتینِ (1)،السَّلامُ عَلَی المُحامی بِلا مُعینٍ.

السَّلامُ عَلَی الشَّیبِ الخَضیبِ،السَّلامُ عَلَی الخَدِّ التَّریبِ،السَّلامُ عَلَی البَدَنِ السَّلیبِ،السَّلامُ عَلَی الثَّغرِ المَقروعِ بِالقَضیبِ،السَّلامُ عَلَی الوَدَجِ (2)المَقطوعِ (3)، السَّلامُ عَلَی الرَّأسِ المَرفوعِ،السَّلامُ عَلَی الأَجسامِ العارِیَةِ فِی الفَلَواتِ تَنهَشُهَا الذِّئابُ العادِیاتُ،وتَختَلِفُ إلَیهَا السِّباعُ الضّارِیاتُ.

السَّلامُ عَلَیکَ یا مَولایَ،وعَلَی المَلائِکَةِ المَرفوفینَ حَولَ قُبَّتِکَ،الحافّینَ بِتُربَتِکَ، الطّائِفینَ بِعَرصَتِکَ،الوارِدینَ لِزِیارَتِکَ،السَّلامُ عَلَیکَ فَإِنّی قَصَدتُ إلَیکَ ورَجَوتُ الفَوزَ لَدَیکَ.

السَّلامُ عَلَیکَ سَلامَ العارِفِ بِحُرمَتِکَ،المُخلِصِ فی وِلایَتِکَ،المُتَقَرِّبِ إلَی اللّهِ بِمَحَبَّتِکَ،البَریءِ مِن أعدائِکَ،سَلامَ مَن قَلبُهُ بِمُصابِکَ مَقروحٌ،ودَمعُهُ عِندَ ذِکرِکَ مَسفوحٌ،سَلامَ المَفجوعِ المَحزونِ،الوالِهِ (4)المُستَکینِ،سَلامَ مَن لَو کانَ مَعَکَ

ص:14


1- (1) .الوَتینُ:عرق فی القلب إذا انقطع مات صاحبه (النهایة:ج 5 ص 150« [1]وتن»).
2- (2) .الأوْداجُ:هی ما أحاط بالعنق من العروق (النهایة:ج 5 ص 165« [2]ودج»).
3- (3) .لیس فی بحار الأنوار:« [3]السّلام علی الودج المقطوع».
4- (4) .والِه:إذا ذهب عقله من فرح أو حزن (المصباح المنیر:ص 672«وَلِهَ»).

سلام بر کسی که پیمانش را شکستند ! سلام بر کسی که حُرمتش را هتک کردند ! سلام بر کسی که خونش را ستمکارانه ریختند ! سلام بر شسته شده به خونِ زخم ! سلام بر نوشیده از کاسۀ نیزه ها ! سلام بر ستم دیدۀ حق بُرده شده ای که حقّش را حلال شمردند ! سلام بر مهجور شده میان مردم ! سلام بر آن که روستانشینان، عهده دار به خاک سپردنش شدند ! سلام بر آن که رگ قلبش بُریده شده ! سلام بر حمایتگر بدون یاور !

سلام بر موی سپیدِ خضاب شده [ با خون ] ! سلام بر گونۀ خاک آلوده ! سلام بر بدن برهنه شده ! سلام بر دندانِ با چوبْ نواخته شده ! سلام بر رگِ گردنِ بُریده (1)! سلام بر سرِ بالا رفته [ بر نیزه ] ! سلام بر پیکرهای برهنه و خوراک گرگ های درندۀ بیابان شده و جایگاه آمد و شدِ دیگر حیوانات درنده گشته !

سلام بر تو-ای مولای من-و بر فرشتگان صف کشیده در پیرامون قُبّه ات که گرداگرد تربتت را گرفته اند،در حیاط تو طواف می کنند و به زیارتت آمده اند ! سلام بر تو که من،آهنگ تو کرده ام و رستگاری نزد تو را امید می برم !

سلام بر تو؛سلام عارف به حُرمتت،خالص در ولایتت،تقرّبْ جوینده به خدا با محبّتت،و بیزار از دشمنانت ! سلام کسی که دلش به مصیبت تو،زخمدار،و اشکش به گاه یاد تو،جاری است ! سلام فاجعه دیدۀ اندوهگین،سرگردان و در هم شکسته ! سلام کسی که اگر با تو در طَف (کربلا) بود،تو را با جانش از تیزیِ شمشیرها،نگاه می داشت و جانش را سپر تو می نمود و پیش رویت می جنگید و بر

ص:15


1- (1) .در بحار الأنوار این فراز نیست:«سلام بر رگِ گردنِ بُریده».

بِالطُّفوفِ لَوَقاکَ بِنَفسِهِ حَدَّ السُّیوفِ،وبَذَلَ حُشاشَتَهُ (1)دونَکَ لِلحُتوفِ (2)،وجاهَدَ بَینَ یَدَیکَ،ونَصَرَکَ عَلی مَن بَغی عَلَیکَ،وفَداکَ بِروحِهِ وجَسَدِهِ ومالِهِ ووَلَدِهِ،وروحُهُ لِروحِکَ فِداءٌ،وأَهلُهُ لِأَهلِکَ وِقاءٌ.

فَلَئِن أخَّرَتنِی الدُّهورُ،وعاقَنی عَن نَصرِکَ المَقدورُ،ولَم أکُن لِمَن حارَبَکَ مُحارِباً،ولِمَن نَصَبَ لَکَ العَداوَةَ مُناصِباً،فَلَأَندُبَنَّکَ صَباحاً ومَساءً،ولَأَبکِیَنَّ عَلَیکَ بَدَلَ الدُّموعِ دَماً،حَسرَةً عَلَیکَ وتَأَسُّفاً عَلی ما دَهاکَ وتَلَهُّفاً،حَتّی أموتَ بِلَوعَةِ المُصابِ وغُصَّةِ الاِکتِیابِ.

أشهَدُ أنَّکَ قَد أقَمتَ الصَّلاةَ وآتَیتَ الزَّکاةَ،وأَمَرتَ بِالمَعروفِ ونَهَیتَ عَنِ المُنکَرِ وَالعُدوانِ،وأَطَعتَ اللّهَ وما عَصَیتَهُ،وتَمَسَّکتَ بِهِ وبِحَبلِهِ فَأَرضَیتَهُ وخَشیتَهُ،وراقَبتَهُ وَاستَجَبتَهُ،وسَنَنتَ السُّنَنَ،وأَطفَأتَ الفِتَنَ،ودَعَوتَ إلَی الرَّشادِ،وأَوضَحتَ سُبُلَ السَّدادِ،وجاهَدتَ فِی اللّهِ حَقَّ الجِهادِ.

وکُنتَ للّهِ ِ طائِعاً،ولِجَدِّکَ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللّهُ عَلَیهِ وآلِهِ تابِعاً،ولِقَولِ أبیکَ سامِعاً، وإلی وَصِیَّةِ أخیکَ مُسارِعاً،ولِعِمادِ الدّینِ رافِعاً،ولِلطُّغیانِ قامِعاً،ولِلطُّغاةِ مُقارِعاً، ولِلاُمَّةِ ناصِحاً،وفی غَمَراتِ المَوتِ سابِحاً،ولِلفُسّاقِ مُکافِحاً،وبِحُجَجِ اللّهِ قائِماً، ولِلإِسلامِ وَالمُسلِمینَ راحِماً،ولِلحَقِّ ناصِراً،وعِندَ البَلاءِ صابِراً،ولِلدّینِ کالِئاً (3)، وعَن حَوزَتِهِ مُرامِیاً،وعَن شَریعَتِهِ مُحامِیاً (4).

تَحوطُ الهُدی وتَنصُرُهُ،وتَبسُطُ العَدلَ وتَنشُرُهُ،وتَنصُرُ الدّینَ وتُظهِرُهُ،وتَکُفُّ

ص:16


1- (1) .الحُشاشَة:روح القلب،ورَمَق من حیاة النفس (لسان العرب:ج 6 ص 284« [1]حشش»).
2- (2) .الحَتْفُ:الهلاک (النهایة:ج 1 ص 337«حتف»).
3- (3) .کَلَأهُ:أی حفظه وحرسه (الصحاح:ج 1 ص 69«کلأ»).
4- (4) .لیس فی بحار الأنوار:«وعن شریعته محامیا».

سرکشان بر تو،یاری ات می داد و تن و جان و مال و فرزندش را فدایت می کرد ! جانش فدای جان تو و خاندانش سپرِ حفظ خاندان تو باد !

اکنون که روزگار،مرا عقب آورده و تقدیر،مرا از یاری تو باز داشته است و نبوده ام تا با جنگجویان با تو بجنگم و در برابر برافرازندگان پرچم دشمنی با تو، بِایستم،پس هر صبح و شام،بر تو می نالم و به جای اشک،از دیده،خون می افشانم،از سرِ حسرت و تأسّف بر تو،و دریغ و افسوس بر گرفتاری هایی که به تو رسیده،تا آن گاه که از سوز مصیبتت و غم فقدانت بمیرم.

گواهی می دهم که تو،نماز را به جای آوردی و زکات پرداختی،و امر به معروف و نهی از تجاوز و زشتکاری کردی،و خدا را پیروی کردی و سرپیچی ننمودی،و به او و به ریسمانش چنگ زدی،و او را خشنود ساختی؛و از او ترسیدی،و او را در نظر داشتی،و [ دعوت ] او را اجابت کردی،سنّت ها را پایه نهادی،و فتنه ها را خاموش کردی،و به رشد،فرا خواندی،و راه های استوار را روشن نمودی و در راه خدا،آن گونه که باید،جهاد کردی.

خدا را مطیع،و جدّت محمّد صلی الله علیه و آله را پیرو،و پدرت را گوش به فرمان،و به وصیّت برادرت،شتابان بودی.پایۀ دین را برافرازنده،و طغیان را براندازنده،و طاغوت ها را کوبنده،و امّت را نصیحت کننده بودی،و در دریای مرگ،شنا کننده، با فاسقان،رو در رو شونده،حجّت های خدا را بر پا دارنده،و اسلام و مسلمانان را مهربان،و حق را یاور بودی.هنگام بلا،شکیبا،و دین را پاسدار،و قلمرو آن را مرزبان،و آیینش را پشتیبان بودی. (1)

گِرد هدایت را گرفته و یاری اش می کردی،عدالت را گسترش داده،منتشر می کردی،و دین را یاری و آشکار می نمودی.بیهوده کار را باز می داشتی و نهی

ص:17


1- (1) .در بحار الأنوار این فراز نیست:«آیینش را پشتیبان بودی».

العابِثَ وتَزجُرُهُ،وتَأخُذُ لِلدَّنِیِّ مِنَ الشَّریفِ،وتُساوی فِی الحُکمِ بَینَ القَوِیِّ وَالضَّعیفِ.

کُنتَ رَبیعَ الأَیتامِ،وعِصمَةَ الأَنامِ،وعِزَّ الإِسلامِ،ومَعدِنَ الأَحکامِ،وحَلیفَ الإِنعامِ،سالِکاً طَرائِقَ جَدِّکَ وأَبیکَ،مُشَبَّهاً فِی الوَصِیَّةِ لِأَخیکَ،وَفِیَّ الذِّمَمِ (1)،رَضِیَّ الشِّیَمِ (2)،ظاهِرَ الکَرَمِ،مُتَهَجِّداً فِی الظُّلَمِ،قَویمَ الطَّرائِقِ،کَریمَ الخَلائِقِ،عَظیمَ السَّوابِقِ،شَریفَ النَّسَبِ،مُنیفَ الحَسَبِ،رَفیعَ الرُّتَبِ،کَثیرَ المَناقِبِ،مَحمودَ الضَّرائِبِ،جَزیلَ المَواهِبِ،حَلیمٌ رَشیدٌ مُنیبٌ،جَوادٌ علیمٌ شَدیدٌ،إمامٌ شَهیدٌ،أوّاهٌ (3)مُنیبٌ،حَبیبٌ مَهیبٌ.

کُنتَ لِلرَّسولِ صَلَّی اللّهُ عَلَیهِ وآلِهِ وَلَداً،ولِلقُرآنِ مُنقِذاً،ولِلاُمَّةِ عَضُداً،وفِی الطّاعَةِ مُجتَهِداً،حافِظاً لِلعَهدِ وَالمیثاقِ،ناکِباً (4)عَن سُبُلِ الفُسّاقِ،باذِلاً لِلمَجهودِ، طَویلَ الرُّکوعِ وَالسُّجودِ.

زاهِداً فِی الدُّنیا زُهدَ الرّاحِلِ عَنها،ناظِراً إلَیها بِعَینِ المُستَوحِشینَ مِنها،آمالُکَ عَنها مَکفوفَةٌ،وهِمَّتُکَ عَن زینَتِها مَصروفَةٌ،وأَلحاظُکَ عَن بَهجَتِها مَطروفَةٌ (5)، ورَغبَتُکَ فِی الآخِرَةِ مَعروفَةٌ.حَتّی إذَا الجَورُ مَدَّ باعَهُ،وأَسفَرَ الظُّلمُ قِناعَهُ،ودَعَا الغَیُّ أتباعَهُ،وأَنتَ فی حَرَمِ جَدِّکَ قاطِنٌ،ولِلظّالِمینَ مُبایِنٌ،جَلیسُ البَیتِ وَالمِحرابِ،مُعتَزِلٌ عَنِ اللَّذّاتِ وَالشَّهَواتِ،تُنکِرُ المُنکَرَ بِقَلبِکَ ولِسانِکَ عَلی قَدرِ

ص:18


1- (1) .الذِّمّة والذِّمامُ:وهما بمعنی العهد والأمان والضمان والحرمة والحقّ (النهایة:ج 2 ص 168«ذمم»).
2- (2) .الشِّیمَةُ:الخُلْقُ (الصحاح:ج 5 ص 1964« [1]شیم»).
3- (3) .الأوّاهُ:المتأوّه المُتضَرِّع (النهایة:ج 1 ص 82«أوه»).
4- (4) .نَکَبَ عنه:عَدَلَ (القاموس المحیط:ج 1 ص 134«نکب»).
5- (5) .طَرَفَهُ عنه:أی صرفه وردّه (الصحاح:ج 4 ص 1395« [2]طرف»).

می کردی،و حقّ فرودست را از فرادست،می ستاندی،و میان نیرومند و ناتوان، یکسان حکم می راندی.

تو،بهار یتیمان،و دستاویز مردمان،و عزّت اسلام،و معدن احکام،و هماره نعمت بخش،و پویندۀ راه های جدّت و پدرت بودی،و مانند برادرت در وصیّت [ به امامت ]،به پیمان ها وفادار بودی،و با خوی های پسندیده و کرامت آشکار، شب زنده دار در دل تاریکی ها بودی.با روش های استوار و طبعی کریمانه و سابقه هایی سِتُرگ،از تباری شریف و خاندانی والا،بلندمرتبه،پُرفضیلت، نیکوسرشت،با بخشش هایی فراوان،بردبار،ره یافته،بخشنده،دانا،باصلابت، امام شهید،گریان و بازگردنده [ به خدا ]،محبوب و باهیبت بودی.

تو فرزند پیامبر خدا صلی الله علیه و آله،و رهایی دهندۀ قرآن،و بازوی مردمان،و کوشنده در اطاعت فرمان،و حافظ عهد و پیمان،و کناره گیر از راه های فاسقان،و بذل کنندۀ همۀ توان،و طول دهندۀ رکوع و سجود بودی.

به دنیا،بی رغبت بودی،همچون بی رغبتی کوچ کننده از آن و در نگرنده به دنیا، با چشم بیمناکان از آن.آرزوهایت از آن،برچیده،و همّتت از زیور آن،چرخیده،و نگاه هایت از زیبایی آن،کنار کشیده،و رغبتت به آخرت،شناخته شده بود.

تا ستم،دست خود را دراز کرد و ظلم،نقاب خود را باز کرد و گم راهی، پیروانش را فرا خواند،در حالی که تو در حرم جدّت [ مدینه ] ساکن بودی،از ستمکاران،جدا شدی و با خانه و محراب،همنشین گشتی،و از لذّت ها و شهوت ها،بر کنار بودی.منکَر را با دل و زبانت،به اندازۀ تاب و توانت،انکار می کردی و سپس،علمت،مقتضیِ انکار گشت و جهاد با کافران،بر تو لازم شد و

ص:19

طاقَتِکَ وإمکانِکَ.ثُمَّ اقتَضاکَ العِلمُ لِلإِنکارِ،ولَزِمَکَ أن تُجاهِدَ الفُجّارَ،فَسِرتَ فی أولادِکَ وأَهالیکَ،وشیعَتِکَ ومَوالیکَ،وصَدَعتَ بِالحَقِّ وَالبَیِّنَةِ،ودَعَوتَ إلَی اللّهِ بِالحِکمَةِ وَالمَوعِظَةِ الحَسَنَةِ،وأَمَرتَ بِإِقامَةِ الحُدودِ،وَالطّاعَةِ لِلمَعبودِ،ونَهَیتَ عَنِ الخَبائِثِ وَالطُّغیانِ،وواجَهوکَ بِالظُّلمِ وَالعُدوانِ.

فَجاهَدتَهُم بَعدَ الإِیعاظِ لَهُم،وتَأکیدِ الحُجَّةِ عَلَیهِم،فَنَکَثوا ذِمامَکَ وبَیعَتَکَ، وأَسخَطوا رَبَّکَ وَجَدَّکَ،وَبَدؤوکَ بِالحَربِ،فَثَبَتَّ لِلطَّعنِ وَالضَّربِ،وطَحَنتَ جُنودَ الفُجّارِ،وَاقتَحَمتَ قَسطَلَ الغُبارِ (1)،مُجالِداً بِذِی الفَقارِ،کَأَنَّکَ عَلِیٌّ المُختارُ.

فَلَمّا رَأَوکَ ثابِتَ الجَأشِ،غَیرَ خائِفٍ ولا خاشٍ،نَصَبوا لَکَ غَوائِلَ (2)مَکرِهِم، وقاتَلوکَ بِکَیدِهِم وشَرِّهِم،وأَمَرَ اللَّعینُ جُنودَهُ فَمَنَعوکَ الماءَ ووُرودَهُ،وناجَزوکَ القِتالَ،وعاجَلوکَ النِّزالَ،ورَشَقوکَ بِالسِّهامِ وَالنِّبالِ،وبَسَطوا إلَیکَ أکُفَّ الاِصطِلامِ، ولَم یَرعَوا لَکَ ذِماماً،ولا راقَبوا فیکَ أثاماً فی قَتلِهِم أولِیاءَکَ ونَهبِهِم رِحالَکَ،أنتَ مُقَدَّمٌ فِی الهَبَواتِ (3)،ومُحتَمِلٌ لِلأَذِیّاتِ،وقَد عَجِبَت مِن صَبرِکَ مَلائِکَةُ السَّماواتِ.

وأَحدَقوا بِکَ مِن کُلِّ الجِهاتِ،وأَثخَنوکَ بِالجِراحِ،وحالوا بَینَکَ وبَینَ الرَّواحِ، ولَم یَبقَ لَکَ ناصِرٌ،وأَنتَ مُحتَسِبٌ صابِرٌ،تَذُبُّ عَن نِسوَتِکَ وأَولادِکَ.حَتّی نَکَسوکَ عَن جَوادِکَ،فَهَوَیتَ إلَی الأَرضِ جَریحاً،تَطَؤُکَ الخُیولُ بِحَوافِرِها،وتَعلوکَ الطُّغاةُ بِبَواتِرِها (4)،قَد رَشَحَ لِلمَوتِ جَبینُکَ،وَاختَلَفَت بِالاِنقِباضِ وَالاِنبِساطِ شِمالُکَ ویَمینُکَ،تُدیرُ طَرفاً خَفِیّاً إلی رَحلِکَ وبَیتِکَ،وقَد شُغِلتَ بِنَفسِکَ عَن وَلَدِکَ وأَهلِکَ،

ص:20


1- (1) .قَسطَلُ الغُبارِ:الساطع من الغبار (لسان العرب:ج 11 ص 557«قسطل»).
2- (2) .الغَوائِلُ:أی المهالک (النهایة:ج 3 ص 397« [1]غول»).
3- (3) .الهَبْوة:الغَبَرة (النهایة:ج 5 ص 241«هبا»).وهو کنایة عن إقدامه فی القتال وتوغّله وخوضه غمار المعرکة والّتی تعلو فیها الغبرة جرّاء سنابک الخیل وحوافرها.
4- (4) .الباتِرُ:السیف القاطع (الصحاح:ج 2 ص 584« [2]غبر»).

تو با فرزندان،خاندان و پیروان و وابستگانت،حرکت کردی و حقیقت و برهان روشن را فراز آوردی و با حکمت و اندرز نیکو،به سوی خدا،فرا خواندی و به اجرای حدود شرعی و اطاعت از معبودِ هستی،فرمان دادی و از پلیدی ها و طغیان، باز داشتی و آنان،با ستم و تجاوز،با تو رویارو شدند و تو،پس از اندرز دادن و تأکید حجّت ها برای ایشان،با آنان جهاد کردی،و آنان،پیمان و بیعت با تو را شکستند و پروردگار و جدّت را خشمگین کردند و به جنگ،آغازیدند،و تو در برابر ضربِ نیزه و شمشیر،پایداری کردی و لشکر فاجران را در هم شکستی و در غبار جنگ،فرو رفتی و با شمشیر ذو الفقار،قهرمانانه جنگیدی،گویی که علیِ برگزیده،تویی.

و هنگامی که تو را استوارْدل و بدون ترس و واهمه دیدند،نیرنگ های نابود کننده شان را بر تو بر افراشتند و با مکر و شرارت،با تو جنگیدند و [ عمر بن سعد ] لعین،سربازانش را فرمان داد تا تو را از آب و ورود به آن،باز دارند و به کارزار با تو،شتاب کردند و به جنگ با تو،اقدام نمودند و تو را هدف تیر و سنگ خود،قرار دادند و دستِ نابودی به سوی تو گشودند و پیمان تو را رعایت ننمودند و کیفر کُشتن دوستان تو و غارت کاروان تو را نادیده گرفتند.تو در غبار [ جنگ ]،پیش آمدی و آزارها را به جان خریدی و با شکیبایی ات،فرشتگان آسمان ها را به شگفت آوردی.

دشمنانت،از همه سو،گِردت را فرا گرفتند و با زخم های کاری،تو را زمینگیر کردند و تو را از حرکت کردن،باز داشتند و یاوری برای تو نمانْد و تو برای رضای خدا،شکیبا بودی.از زنان و فرزندانت دفاع می کردی تا آن که تو را از اسبت،به زیر کشیدند و زخمی و خونین،به زمین افتادی و اسب ها،تو را زیر سُم هایشان گرفتند و طاغیان،با شمشیرهای بُرّان،بر سرت ریختند و عَرَق مرگ،بر پیشانی ات نشست و چپ و راست پیکرت،منقبض و منبسط می شد و نیم نگاهی از زیر چشم،به

ص:21

وأَسرَعَ فَرَسُکَ شارِداً،وإلی خِیامِکَ قاصِداً،مُحَمحِماً باکِیاً.

فَلَمّا رَأَینَ النِّساءُ جَوادَکَ مَخزِیّاً (1)،ونَظَرنَ سَرجَکَ عَلَیهِ مَلوِیّاً،بَرَزنَ مِنَ الخُدورِ،ناشِراتِ الشُّعورِ،عَلَی الخُدودِ لاطِماتٍ،لِلوُجوهِ (2)سافِراتٍ،وبِالعَویلِ داعِیاتٍ،وبَعدَ العِزِّ مُذَلَّلاتٍ،وإلی مَصرَعِکَ مُبادِراتٍ.

وَالشِّمرُ جالِسٌ عَلی صَدرِکَ،مولِغٌ (3)سَیفَهُ عَلی نَحرِکَ،قابِضٌ عَلی شَیبَتِکَ بِیَدِهِ، ذابِحٌ لَکَ بِمُهَنَّدِهِ (4)،قَد سَکَنَت حَواسُّکَ،وخَفِیَت أنفاسُکَ،ورُفِعَ عَلَی القَنا رَأسُکَ، وسُبِیَ أهلُکَ کَالعَبیدِ،وصُفِّدوا (5)فِی الحَدیدِ،فَوقَ أقتابِ المَطِیّاتِ،تَلفَحُ وُجوهَهُم حَرُّ الهاجِراتِ،یُساقونَ فِی البَراری وَالفَلَواتِ،أیدیهِم مَغلولَةٌ إلَی الأَعناقِ،یُطافُ بِهِم فِی الأَسواقِ.

فَالوَیلُ لِلعُصاةِ الفُسّاقِ،لَقَد قَتَلوا بِقَتلِکَ الإِسلامَ،وعَطَّلُوا الصَّلاةَ وَالصِّیامَ، ونَقَضُوا السُّنَنَ وَالأَحکامَ،وهَدَموا قَواعِدَ الإِیمانِ،وحَرَّفوا آیاتِ القُرآنِ،وهَملَجوا (6)فِی البَغیِ وَالعُدوانِ.

لَقَد أصبَحَ رَسولُ اللّهِ صَلَّی اللّهُ عَلَیهِ وآلِهِ مَوتوراً،وعادَ کِتابُ اللّهِ عز و جل مَهجوراً، وغودِرَ الحَقُّ إذ قُهِرتَ مَقهوراً،وفُقِدَ بِفَقدِکَ التَّکبیرُ وَالتَّهلیلُ،وَالتَّحریمُ وَالتَّحلیلُ،

ص:22


1- (1) .خَزِیَ خِزْیاً:ذلّ وهان (المصباح المنیر:ص 168«خزی»).
2- (2) .فی المصدر:«الوجوه»،والصواب ما أثبتناه کما فی بحار الأنوار. [1]
3- (3) .قال العلّامة المجلسی رحمه الله:«مولغ»:من ولوغ الکلب علی سبیل الاستعارة.وفی أکثر النسخ بالعین؛من أولعه به؛أی أغراه،والأوّل أظهر (بحار الأنوار:ج 101 ص 251). [2]
4- (4) .المُهَنَّدُ:السیف المطبوع من حدید الهند (الصحاح:ج 2 ص 557« [3]هند»).
5- (5) .صَفَدَهُ:أی شدّه وأوثقه (الصحاح:ج 2 ص 498«صفد»).
6- (6) .الهَملَجَة:هو مشی شبیه الهرولة،یقال:هو فارسی معرّب (مجمع البحرین:ج 3 ص 1881«هملج»).أی أسرعوا فی البغی والعدوان.

چادرها و سَرایت داشتی و [ دردهایت ] تو را به خود،نه فرزندان و خانواده ات، مشغول کرد و اسبت به شتاب گریخت و با شیهه و زاری،آهنگ خیمه هایت را کرد.

هنگامی که زنان،اسبت را خوار و پریشان،و زین تو را بر آن،واژگون دیدند،از پرده بیرون آمدند،موهایشان را پریشان کردند و بر گونه های خود زدند، صورت های خود را گشودند و ناله،سر دادند و پس از عزّت،خوار شدند و به سوی قتلگاهت شتافتند.

و شمر،بر سینه ات نشسته،شمشیرش را در گودی گلویت فرو برد،محاسن سپیدت را به دستش گرفت و با شمشیر هندی خود،تو را ذبح کرد.حواسّ تو،آرام گرفت و نَفَس هایت،آهسته گشت،و سرت به بالای نیزه رفت،و خاندانت را مانند بندگان به اسارت گرفته،غل و زنجیر کردند و بر پشت شتران [ بدون جهاز ] نشاندند و آفتاب سوزان نیم روز،چهره هایشان را سوزاند و در صحراها و دشت ها، رانده شدند،در حالی که دست هایشان را به گردن،بسته بودند و آنها را در بازارها می چرخاندند.

پس وای بر عاصیان فاسق ! با کشتن تو،اسلام را کُشتند و نماز و روزه را تعطیل کردند و سنّت ها و احکام را زیر پا گذاشتند و پایه های ایمان را منهدم کردند و آیه های قرآن را تحریف کردند و در تجاوز و سرکشی،فرو رفتند.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله،داغدار خونِ تاوانْ نگرفتۀ تو شد و کتاب خدای عز و جل،مهجور گشت و به حق،خیانت شد،هنگامی که تو را مقهور سلطۀ خود کردند.با از دست رفتن تو،تکبیر و تهلیل و حرام و حلال و تنزیل و تأویل [ قرآن ]،از دست رفت و پس از تو،تغییر و دگرگونی و کفر و معطّل گذاردن [ احکام الهی ] و هوس و گم راهی و فتنه و باطل،آشکار شد.

ص:23

وَالتَّنزیلُ وَالتَّأویلُ،وظَهَرَ بَعدَکَ التَّغییرُ وَالتَّبدیلُ،وَالإِلحادُ وَالتَّعطیلُ،وَالأَهواءُ وَالأَضالیلُ،وَالفِتَنُ وَالأَباطیلُ.

فَقامَ ناعیکَ عِندَ قَبرِ جَدِّکَ الرَّسولِ صَلَّی اللّهُ عَلَیهِ وآلِهِ،فَنَعاکَ إلَیهِ بِالدَّمعِ الهَطولِ قائِلاً:یا رَسولَ اللّهِ قُتِلَ سِبطُکَ وفَتاکَ،وَاستُبیحَ أهلُکَ وحِماکَ،وسُبِیَت بَعدَکَ ذَراریکَ،ووَقَعَ المَحذورُ بِعِترَتِکَ وذَویکَ،فَانزَعَجَ الرَّسولُ وبَکی قَلبُهُ المَهولُ، وعَزّاهُ بِکَ المَلائِکَةُ وَالأَنبِیاءُ،وفُجِعَت بِکَ امُّکَ الزَّهراءُ.

وَاختَلَفَت جُنودُ المَلائِکَةِ المُقَرَّبینَ تُعَزّی أباکَ أمیرَ المُؤمِنینَ،واُقیمَت لَکَ المَآتِمُ فی أعلی عِلِّیّینَ،ولَطَمَت عَلَیکَ الحورُ العینُ،وبَکَتِ السَّماءُ وسُکّانُها،وَالجِنانُ وخُزّانُها،وَالهِضابُ وأَقطارُها،وَالأَرضُ وأَقطارُها،وَالبِحارُ وحیتانُها،ومَکَّةُ وبُنیانُها،وَالجِنانُ ووِلدانُها،وَالبَیتُ وَالمَقامُ،وَالمَشعَرُ الحَرامُ،وَالحِلُّ وَالإِحرامُ.

اللّهُمَّ فَبِحُرمَةِ هذَا المَکانِ المُنیفِ،صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وآل مُحَمَّدٍ وَاحشُرنی فی زُمرَتِهِم،وأَدخِلنِی الجَنَّةَ بِشَفاعَتِهِم.اللّهُمَّ فَإِنّی أتَوَسَّلُ إلَیکَ یا أسرَعَ الحاسِبینَ،ویا أکرَمَ الأَکرَمینَ،ویا أحکَمَ الحاکِمینَ،بِمُحَمَّدٍ خاتَمِ النَّبِیّینَ،رَسولِکَ إلَی العالَمینَ أجمَعینَ،وبِأَخیهِ وَابنِ عَمِّهِ الأَنزَعِ (1)البَطینِ،العالِمِ المَکینِ،عَلِیٍّ أمیرِ المُؤمِنینَ، وبِفاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِساءِ العالَمینَ،وبِالحَسَنِ الزَّکِیِّ عِصمَةِ المُتَّقینَ،وبِأَبی عَبدِ اللّهِ الحُسَینِ أکرَمِ المُستَشهَدینَ،وبِأَولادِهِ المَقتولینَ،وبِعِترَتِهِ المَظلومینَ،وبِعَلِیِّ بنِ الحُسَینِ زَینِ العابِدینَ،وبِمُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ قِبلَةِ الأَوّابینَ (2)،وجَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ أصدَقِ الصّادِقینَ،وموسَی بنِ جَعفَرٍ مُظهِرِ البَراهینِ،وعَلِیِّ بنِ موسی ناصِرِ الدّینِ،

ص:24


1- (1) .رجل أنزع:وهو الذی انحسر الشعر عن جانبی جبهته (الصحاح:ج 3 ص 1289« [1]نزع»).
2- (2) .الأوّابین:جمع أوّاب؛وهو الکثیر الرجوع إلی اللّه تعالی بالتوبة (النهایة:ج 1 ص 79« [2]أوب»).

خبررسان شهادتت،با چشم اشکبار،نزد قبر جدّت پیامبر صلی الله علیه و آله ایستاد و گفت:

«ای پیامبر خدا ! نوه و جوانت را کُشتند و حُرمت خاندانت را شکستند و پس از تو، فرزندانت را به اسارت بردند و آنچه می ترسیدی،بر خاندان و خویشانت فرود آمد»،و پیامبر صلی الله علیه و آله،دلش پریشان و ترسان و گریان شد و فرشتگان و پیامبران،او را به شهادت تو،تسلیت دادند و مادرت زهرا،به تو داغدار گشت.

فرشتگان مقرّب،دسته دسته می آمدند و می رفتند و پدرت امیر مؤمنان را تسلیت می دادند و در اعلی عِلّیّین (بالاترین جایگاه قُرب بهشت)،مجلس سوگواریِ تو بر پا شد و حوریان بهشتی،بر مصیبت تو،به صورت خود زدند و آسمان و ساکنانش،بهشت و خزانه دارانش،کوه های گسترده و دامنه هایش،زمین و کرانه هایش،دریاها و ماهیانش،مکّه و پایه های آن (کعبه)،بهشت و جوانانش، کعبه و مقام [ ابراهیم ]،و مشعر الحرام و حرم و غیر حرم،بر تو گریستند.

خدایا ! به احترام این مکان والا،بر محمّد و خاندان محمّد،درود فرست و مرا در زمرۀ آنان،محشور کن و با شفاعت ایشان،به بهشت در آور.

خدایا ! ای سریع ترینِ حسابرسان،و نیز ای کریم ترینِ کریمان،و حاکم ترینِ حاکمان ! به وسیلۀ محمّد،خاتم پیامبران و فرستاده ات به سوی همۀ جهانیان،و همچنین به وسیلۀ برادر و پسرعمویش که مو از جبینش آویخته و علم به درونش ریخته،دانشمند والامقام،علی امیر مؤمنان،و فاطمه،سَرور زنان جهانیان،و حسنِ پاک،دستاویز پرهیزگاران،و ابا عبد اللّه الحسین،بزرگوارترینِ شهیدان و فرزندان کشته شده و خاندان ستم دیده اش،و علی بن الحسین،زیورِ پرستشگران،و محمّد بن علی،قبلۀ توبه کنندگان،و جعفر بن محمّد،راستگوترینِ راستگویان،و موسی بن جعفر،آشکار کنندۀ برهان ها،و علی بن موسی،یاور دین،و محمّد بن علی،

ص:25

ومُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ قُدوَةِ المُهتَدینَ،وعَلِیِّ بنِ مُحَمَّدٍ أزهَدِ الزّاهِدینَ،وَالحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ وارِثِ المُستَخلَفینَ،وَالحُجَّةِ عَلَی الخَلقِ أجمَعینَ،أن تُصَلِّیَ عَلی مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ،الصّادِقینَ الأَبَرّینَ،آلِ طه ویس،وأَن تَجعَلَنی فِی القِیامَةِ مِنَ الآمِنینَ المُطمَئِنّینَ،الفائِزینَ الفَرِحینَ المُستَبشِرینَ.

اللّهُمَّ اکتُبنی فِی المُسلِمینَ،وأَلحِقنی بِالصّالِحینَ،وَاجعَل لی لِسانَ صِدقٍ فَی الآخِرینَ،وَانصُرنی عَلَی الباغینَ،وَاکفِنی کَیدَ الحاسِدینَ،وَاصرِف عَنّی مَکرَ الماکِرینَ،وَاقبِض عَنّی أیدِیَ الظّالِمینَ،وَاجمَع بَینی وبَینَ السّادَةِ المَیامینِ (1)فی أعلا عِلِّیّینَ،مَعَ الَّذینَ أنعَمتَ عَلَیهِم مِنَ النَّبِیّینَ،وَالصِّدّیقینَ وَالشُّهَداءِ وَالصّالِحینَ، بِرَحمَتِکَ یا أرحَمَ الرّاحِمینَ.

اللّهُمَّ إنّی اقسِمُ عَلَیکَ بِنَبِیِّکَ المَعصومِ،وبِحُکمِکَ المَحتومِ،ونَهیِکَ المَکتومِ،وبِهذَا القَبرِ المَلمومِ (2)،المُوَسَّدِ فی کَنَفِهِ الإِمامُ المَعصومُ،المَقتولُ المَظلومُ،أن تَکشِفَ ما بی مِنَ الغُمومِ،وتَصرِفَ عَنّی شَرَّ القَدَرِ المَحتومِ،وتُجیرَنی مِنَ النّارِ ذاتِ السَّمومِ.

اللّهُمَّ جَلِّلنی بِنِعمَتِکَ،ورَضِّنی بِقِسمِکَ،وتَغَمَّدنی بِجودِکَ وکَرَمِکَ،وباعِدنی مِن مَکرِکَ ونَقِمَتِکَ،

اللّهُمَّ اعصِمنی مِنَ الزَّلَلِ،وسَدِّدنی فِی القَولِ وَالعَمَلِ،وَافسَح لی فی مُدَّةِ الأَجَلِ، وأَعفِنی مِنَ الأَوجاعِ وَالعِلَلِ،وبَلِّغنی بِمَوالِیَّ وبِفَضلِکَ أفضَلَ الأَمَلِ.

اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وَاقبَل تَوبَتی،وَارحَم عَبرَتی،وأَقِلنی عَثرَتی،

ص:26


1- (1) .الیُمْنُ:البَرَکةُ،والیُمن:خلاف الشؤم،ضدّه،یقال:یُمِنَ فهو میمون.وجمع المَیمون:میامین (لسان العرب:ج 13 ص 458« [1]یمن»).
2- (2) .الإلْمامُ:النزول،وقد ألّم به:أی نزل به (الصحاح:ج 5 ص 2032« [2]لمم»).

الگوی ره یافتگان،و علی بن محمّد،زاهدترینِ زاهدان،و حسن بن علی،وارث جانشینان،و نیز به وسیلۀ حجّت بر همۀ خلق،به تو توسّل می جویم که بر محمّد و خاندان محمّد،راستانِ نیکوکار و خاندان طاها و یاسین،درود فرستی و مرا در قیامت،از دل آرامان در امان و رستگاران شادان و خندان،قرار دهی.

خدایا ! مرا جزو مسلمانان بنویس و به صالحان،بپیوند،و مرا میان پسینیان، نیک نام گردان،و در برابر ستمکاران،یاری ام ده،و از نیرنگ حسودان،کفایتم کن، و مکر مکرورزان را از من بچرخان،و دست های ظالمان را از من برگیر و مرا با سَروران خجسته و با پیامبران،صدّیقان،شهیدان و صالحان-که به آنها نعمت بخشیدی-،در اعلی عِلّیّین (بالاترین جایگاه قرب بهشت) گِرد هم آور،به رحمتت،ای مهربان ترینِ مهربانان !

خدایا ! تو را به پیامبر معصومت،و به حکم حتمی ات،و نهی پنهانت،و به این قبری که بر آن در آمده ام و در زیر آن،امام معصومِ مقتول و مظلوم،آرمیده است، سوگند می دهم که غم های مرا بگشایی و شرّ قَدَر حتمی ات را از من بچرخانی و از آتش مسموم،پناهم دهی !

خدایا ! مرا با نعمتت،بزرگ گردان،و به قسمتت،خشنود بدار،و به جود و کَرَمت،فرا گیر،و از مکر و عقوبتت،دور ساز.

خدایا ! مرا از لغزش ها،نگاه دار و در گفتار و کردار،استوار بدار.مهلت رسیدن اجَلم را بیشتر بگردان و از دردها و بیماری ها،عافیتم ده و به وسیلۀ دوستانم و به فضلت،مرا به بهترین آرزوهایم برسان.

خدایا ! بر محمّد و خاندان محمّد،درود فرست،و توبه ام را قبول کن،و بر اشکم رحم آور،و عذر لغزشم را بپذیر،و گرفتاری ام را گشایش ده،و خطایم را بپوشان،و نسلم را صالح بگردان.

ص:27

ونَفِّس کُربَتی،وَاغفِر لی خَطیئَتی،وأَصلِح لی فی ذُرِّیَّتی.

اللّهُمَّ لا تَدَع لی فی هذَا المَشهَدِ المُعَظَّمِ وَالمَحَلِّ المُکَرَّمِ،ذَنباً إلّاغَفَرتَهُ،ولاعَیباً إلّا سَتَرتَهُ،ولا غَمّاً إلّاکَشَفتَهُ،ولا رِزقاً إلّابَسَطتَهُ،ولاجاهاً إلّاعَمَرتَهُ،ولا فَساداً إلّا أصلَحتَهُ،ولا أمَلاً إلّابَلَّغتَهُ،ولا دُعاءً إلّاأجَبتَهُ،ولا مَضیقاً إلّافَرَّجتَهُ،ولا شَملاً (1)إلّاجَمَعتَهُ،ولا أمراً إلّاأتمَمتَهُ،ولا مالاً إلّاکَثَّرتَهُ،ولا خُلُقاً إلّاحَسَّنتَهُ،ولا إنفاقاً إلّاأخلَفتَهُ،ولا حالاً إلّاعَمَّرتَهُ،ولا حَسوداً إلّاقَمَعتَهُ،ولاعَدُوّاً إلّاأردَیتَهُ، ولا شَرّاً إلّاکَفَیتَهُ،ولا مَرَضاً إلّاشَفَیتَهُ،ولا بَعیداً إلّاأدنَیتَهُ،ولا شَعَثاً (2)إلّالَمَمتَهُ، ولا سُؤالاً إلّاأعطَیتَهُ.

اللّهُمَّ إنّی أسأَ لُکَ خَیرَ العاجِلَةِ وثَوابَ الآجِلَةِ،اللّهُمَّ أغنِنی بِحَلالِکَ عَنِ الحَرامِ، وبِفَضلِکَ عَن جَمیعِ الأَنامِ.اللّهُمَّ إنّی أسأَ لُکَ عِلماً نافِعاً وقَلباً خاشِعاً،ویَقیناً شافِیاً، وعَمَلاً زاکِیاً،وصَبراً جَمیلاً،وأَجراً جَزیلاً.

اللّهُمَّ ارزُقنی شُکرَ نِعمَتِکَ عَلَیَّ،وزِد فی إحسانِکَ وکَرَمِکَ إلَیَّ،وَاجعَل قَولی فِی النّاسِ مَسموعاً،وعَمَلی عِندَکَ مَرفوعاً،وأَثَری فِی الخَیراتِ مَتبوعاً،وعَدُوّی مَقموعاً (3).

اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ الأَخیارِ،فی آناءِ اللَّیلِ وأَطرافِ النَّهارِ،وَاکفِنی شَرَّ الأَشرارِ،وطَهِّرنی مِنَ الذُّنوبِ وَالأَوزارِ (4)،وأَجِرنی مِنَ النّارِ،وأَدخِلنی دارَ القَرارِ،وَاغفِر لی ولِجَمیعِ إخوانی فیکَ وأَخَواتِیَ المُؤمِنینَ وَالمُؤمِناتِ،بِرَحمَتِکَ

ص:28


1- (1) .جمع اللّه شملَهُ:أی ما تَشَتَّتَ من أمره (مجمع البحرین:ج 2 ص 978«شمل»).
2- (2) .تَلُمّ بها شَعَثی:أی تجمع بها ما تفرّق من أمری (النهایة:ج 2 ص 478« [1]شعث»).
3- (3) .قَمَعْتُه قَمْعَاً:أذْلَلْتُه (المصباح المنیر:ص 516«قمع»).
4- (4) .الوِزْرُ:الإثْمُ والثِّقْلُ (الصحاح:ج 2 ص 845« [2]وزر»).

خدایا ! در این مرقد شریف و بزرگ و جایگاه گرامی،گناهی از من مگذار،جز آن که آن را بیامرزی،و نه عیبی،جز آن که بپوشانی،و نه غمی،جز آن که بگشایی، و نه روزی ای،جز آن که گسترده سازی،و نه منزلتی،جز آن که آبادش بداری،و نه تباهی ای،جز آن که اصلاحش کنی،و نه آرزویی،جز آن که مرا به آن برسانی،و نه دعایی،جز آن که مستجابش کنی،و نه تنگنایی،جز آن که گشایشش دهی،و نه پریشانی ای،جز آن که سامانش دهی،و نه کاری،جز آن که به پایانش بری،و نه آمالی،جز آن که فراوانش کنی،و نه خویی،جز آن که نیکویش کنی،و نه انفاقی، جز آن که جایش را پُر کنی،و نه حالتی،جز آن که آبادش کنی،و نه حسودی،جز آن که قلع و قمعش کنی،و نه دشمنی،جز آن که خوارش کنی،و نه شرّی،جز آن که کفایتش کنی،و نه بیماری ای،جز آن که شفایش دهی،و نه دوری ای،جز آن که نزدیکش کنی،و نه پراکندگی ای،جز آن که جمعش کنی،و نه درخواستی،جز آن که عطایش کنی.

خدایا ! از تو خیر اکنون و پاداش آینده را می خواهم.خدایا ! مرا به حلالت از حرامت،و به فضلت از همۀ مردمان،بی نیاز کن.خدایا ! از تو علمی سودمند،دلی خاشع،یقینی شفابخش،عملی پاک،صبری زیبا و اجری فراوان می خواهم.

خدایا ! سپاس گزاری نعمتی را که به من داده ای،روزی ام کن،و بر احسان و کَرَمت به من بیفزای،و گفته ام را میان مردم،شنیده شده و مورد قبول،و کردارم را نزد تو بالا برده شده،و کار خیرم را دنباله دار،و دشمنم را خوار بگردان.

خدایا ! بر محمّد و خاندان برگزیدۀ محمّد،در نیمه های شب و دو سوی روز، درود فرست،و شرّ اشرار را از من کفایت کن و مرا از گناهان و بار سنگین آن،پاک بگردان و از آتش،پناهم ده و به سرای ماندن،واردم کن.من و همۀ مردان و زنان با ایمان را که به خاطر تو با آنان دوستی می کنم،بیامرز،به رحمتت،ای مهربان ترینِ مهربانان !».

ص:29

یا أرحَمَ الرّاحِمینَ.

ثُمَّ تَوَجَّه إلَی القِبلَةِ،وصَلِّ رَکعَتَینِ،وتَقرَأُ فِی الاُولی سورَةَ الأَنبِیاءِ،وفِی الثّانِیَةِ الحَشرَ،وتَقنُتُ فَتَقولُ:

لا إلهَ إلَّااللّهُ الحَلیمُ الکَریمُ،لا إلهَ إلَّااللّهُ العَلِیُّ العَظیمُ،لاإلهَ إلَّااللّهُ رَبُّ السَّماواتِ السَّبعِ وَالأَرَضینَ السَّبعِ،وما فیهِنَّ وما بَینَهُنَّ،خِلافاً لِأَعدائِهِ،وتَکذیباً لِمَن عَدَلَ بِهِ،وإقراراً لِرُبوبِیَّتِهِ،وخُشوعاً لِعِزَّتِهِ،الأَوَّلُ بِغَیرِ أوَّلٍ،وَالآخِرُ بِغَیرِ آخِرٍ، الظّاهِرُ عَلی کُلِّ شَیءٍ بِقُدرَتِهِ،الباطِنُ دونَ کُلِّ شَیءٍ بِعِلمِهِ ولُطفِهِ.لا تَقِفُ العُقولُ عَلی کُنهِ عَظَمَتِهِ،ولا تُدرِکُ الأَوهامُ حَقیقَةَ ماهِیَّتِهِ،ولا تَتَصَوَّرُ الأَنفُسُ مَعانِیَ کَیفِیَّتِهِ،مُطَّلِعاً عَلَی الضَّمائِرِ،عارِفاً بِالسَّرائِرِ،یَعلَمُ خائِنَةَ الأَعیُنِ وما تُخفِی الصُّدورُ.

اللّهُمَّ إنّی اشهِدُکَ عَلی تَصدیقی رَسولَکَ صَلَّی اللّهُ عَلَیهِ وآلِهِ،وإیمانی بِهِ،وعِلمی بِمَنزِلَتِهِ،وإنّی أشهَدُ أنَّهُ النَّبِیُّ الَّذی نَطَقَتِ الحِکمَةُ بِفَضلِهِ،وبَشَّرَتِ الأَنبِیاءُ بِهِ، ودَعَت إلَی الإِقرارِ بِما جاءَ بِهِ،وحَثَّت عَلی تَصدیقِهِ بِقَولِهِ تَعالی:«الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوبًا عِندَهُمْ فِی التَّوْرةِ وَالإِْنجِیلِ یَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْههُمْ عَنِ الْمُنکَرِ وَیُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبئثَ وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَْغْلَلَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ» (1).

فَصَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ رَسُولِکَ إلَی الثَّقَلَینِ،وسَیِّدِ الأَنبِیاءِ المُصطَفَینَ،وعَلی أخیهِ وَابنِ عَمِّهِ اللَّذَینِ لَم یُشرِکا بِکَ طَرفَةَ عَینٍ أبَداً،وعَلی فاطِمَةَ الزَّهراءِ سَیِّدَةِ نِساءِ العالَمینَ،وعَلی سَیِّدَی شَبابِ أهلِ الجَنَّةِ الحَسَنِ وَالحُسَینِ،صَلاةً خالِدَةَ الدَّوامِ،

ص:30


1- (1) .الأعراف:157. [1]

سپس،رو به قبله می کنی و دو رکعت نماز می گزاری که در رکعت اوّل،سورۀ انبیا و در رکعت دوم،سورۀ حشر را می خوانی و در قنوتش می گویی:«خدایی جز خدای بردبارِ بزرگوار نیست.خدایی جز خدای والای بزرگ نیست.خدایی جز خداوندِ مالک آسمان های هفتگانه و زمین های هفتگانه و آنچه در آنها و میان آنهاست،نیست،بر خلاف دشمنانش و با انکار شریک گیرندگانش،با اقرار به ربوبیّتش و خشوع در برابر عزّتش.

اوّل است،بدون آن که اوّلی باشد،و آخِر است،بدون این که آخِری باشد.با قدرتش بر همه آشکار است و نهان تر از هر چیز است،با دانش و لطافتش.خِردها بر ژرفای بزرگی اش آگاه نمی شوند و وهم ها،حقیقتِ چیستی اش را در نمی یابند و جان ها،چگونگی معانی او را تصوّر نمی نمایند.بر درون ها،آگاه است و به باطن ها،شناسا.چشم های خیانتکار را می شناسد و پنهانکاری های سینه ها را می داند.

خدایا ! تو را بر تصدیقم نسبت به فرستاده ات و ایمانم به او و آگاهی ام به منزلتش،گواه می گیرم.گواهی می دهم که او،پیامبری است که حکمت،به فضلش زبان گشوده است و پیامبران،به او بشارت داده اند و به اقرار به آنچه آورده،فرا خوانده اند و به تصدیق او،ترغیب کرده اند؛و [ دلیل این همه،] سخن خدای متعال است که:«او را که نزد خود،در تورات و انجیل،مکتوب می یابند.ایشان را امر به معروف و نهی از منکر می کند و پاکی ها را بر ایشان،حلال،و خبیث ها را بر ایشان،حرام می نماید و سنگینی و بندهایی را که بر ایشان بود،از آنان بر می دارد».

پس بر محمّد،فرستاده ات به سوی انس و جن و سَرور پیامبران برگزیده،و بر برادر و پسرعمویش-که هیچ گاه و چشم بر هم زدنی،به تو شرک نورزیدند-، درود فرست،و نیز بر فاطمۀ زهرا،سَرور زنان جهانیان،و بر دو سَرور جوانان بهشتی،حسن و حسین؛درودی ماندگار و جاودان،به عدد قطره های ریز باران و به

ص:31

عَدَدَ قَطرِ الرِّهامِ (1)،وزِنَةَ الجِبالِ وَالآکامِ،ما أورَقَ السَّلامُ (2)،وَاختَلَفَ الضِّیاءُ وَالظَّلامُ، وعَلی آلِهِ الطّاهِرینَ،الأَئِمَّةِ المُهتَدینَ،الذّائِدینَ عَنِ الدّینِ،عَلِیٍّ،ومُحَمَّدٍ،وجَعفَرٍ، وموسی،وعَلِیٍّ،ومُحَمَّدٍ،وعَلِیٍّ،وَالحَسَنِ وَالحُجَّةِ،القُوّامِ بِالقِسطِ،وسُلالَةِ السِّبطِ.

اللّهُمَّ إنّی أسأَ لُکَ بِحَقِّ هذَا الإِمامِ فَرَجاً قَریباً،وصَبراً جَمیلاً،ونَصراً عَزیزاً، وغِنیً عَنِ الخَلقِ،وثَباتاً فِی الهُدی،وَالتَّوفیقَ لِما تُحِبُّ وتَرضی،ورِزقاً واسِعاً حَلالاً طَیِّباً مَریئاً دارّاً،سائِغاً فاضِلاً مُفضَلاً،صَبّاً صَبّاً،مِن غَیرِ کَدٍّ ولا نَکَدٍ،ولا مِنَّةٍ مِن أحَدٍ،وعافِیَةً مِن کُلُّ بَلاءٍ وسُقمٍ ومَرَضٍ،وَالشُّکرَ عَلَی العافِیَةِ وَالنَّعماءِ،وإذا جاءَ المَوتُ فَاقبِضنا عَلی أحسَنِ ما یَکونُ لَکَ طاعَةً،عَلی ما أمَرتَنا مُحافِظینَ، حَتّی تُؤَدِّیَنا إلی جَنّاتِ النَّعیمِ،بِرَحمَتِکَ یا أرحَمَ الرّاحِمینَ.

اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ،وأَوحِشنی مِنَ الدُّنیا وآنِسنی بِالآخِرَةِ؛فَإِنَّهُ لا یوحِشُ مِنَ الدُّنیا إلّاخَوفُکَ،ولا یُؤنِسُ بِالآخِرَةِ إلّارَجاؤُکَ.

اللّهُمَّ لَکَ الحُجَّةُ لا عَلَیکَ،وإلَیکَ المُشتَکی لا مِنکَ،فَصَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وآلِهِ، وأَعِنّی عَلی نَفسِیَ الظّالِمَةِ العاصِیَةِ،وشَهوَتِیَ الغالِبَةِ،وَاختِم لی بِالعَفوِ وَالعافِیَةِ.

اللّهُمَّ إنَّ استِغفاری إیّاکَ وأَنَا مُصِرٌّ عَلی ما نَهَیتَ،قِلَّةُ حَیاءٍ،وتَرکِیَ الاِستِغفارَ مَعَ عِلمی بِسَعَةِ حِلمِکَ،تَضییعٌ لِحَقِّ الرَّجاءِ.

اللّهُمَّ إنَّ ذُنوبی تُؤیِسُنی أن أرجُوَکَ،وأَنَّ عِلمی بِسَعَةِ رَحمَتِکَ یَمنَعُنی أن أخشاکَ،فَصَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ،وصَدِّق رَجائی لَکَ،وکَذِّب خَوفی مِنکَ، وکُن لی عِندَ أحسَنِ ظَنّی بِکَ،یا أکرَمَ الأَکرَمینَ.

ص:32


1- (1) .الرَّهْمَةُ:المَطْرةُ الضعیفة الدائمة.والجمع:رهام (الصحاح:ج 5 ص 1939« [1]رهم»).
2- (2) .السَّلامُ:شجر (الصحاح:ج 5 ص 1951«سلم»).

وزن کوه ها و درّه ها تا هر زمان که بر درختان،برگ می روید و شب و روز می آیند و می روند؛و همچنین بر خاندان پاکش،امامان ره یافته،مدافعان دین:علی،محمّد،جعفر، موسی،علی،محمّد،علی،حسن و حجّت؛بر پا دارندگان عدالت و فرزند نوادۀ پیامبر !

خدایا ! به حقّ این امام،از تو گشایش زودهنگام،و شکیبایی زیبا و یاری پیروزمندانه، و بی نیازی از مردم،و استوارْگامی در راه هدایت،و توفیق به آنچه دوست می داری و می پسندی،روزیِ گسترده،حلال،پاک،گوارا،روان،فراوان،افزون و زیاده،ریزان و پُر جریان،بدون رنج و کاستی،و بی منّت کسی،و نیز عافیت از هر گرفتاری و بیماری و مرضی،و سپاس نهادن بر عافیت و نعمت را می خواهم و هنگامی که مرگ می آید،ما را بر بهترین حالت طاعتت و نگاهدار فرمانت به ما،قبض روح کن تا ما را به بهشت نعمت های جاودانت برسانی،به رحمتت،ای مهربان ترینِ مهربانان !

خدایا ! بر محمّد و خاندان محمّد،درود فرست و مرا از دنیا،بیگانه و با آخرت، مأنوس بگردان؛که جز بیم تو داشتن،از دنیا بیگانه نمی کند و جز امید به تو،اُنس به آخرت نمی دهد.

خدایا ! حجّت،از آنِ توست،نه علیه تو،و به سوی تو شِکوه می شود،نه از تو.پس بر محمّد و خاندانش درود فرست و مرا در برابر نفس ستمکار و نافرمانم و شهوت چیره ام، یاری ام ده و سرانجام مرا به عفو و عافیت،ختم بفرما.

خدایا ! آمرزش خواهی ام با وجود پافشاری بر آنچه از آن نهی کردی،کم حیایی است و آمرزش خواهی نکردنم با وجود آگاهی ام به گسترۀ بردباری ات،تباه کردن حقّ امیدواری است.

خدایا ! گناهانم مرا از امیدواری به تو،مأیوس کرده اند و آگاهی ام به گستردگی رحمتت،مرا از ترسیدن از تو،باز داشته است.پس بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست و امیدم را به تو،تصدیق کن و هراسم را از تو،بی پایه گردان و همان جا [ و همان گونه ] باش که بهترین گمانم می گوید،ای مهربان ترینِ مهربانان !

ص:33

اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وأَیِّدنی بِالعِصمَةِ،وأَنطِق لِسانی بِالحِکمَةِ، وَاجعَلنی مِمَّن یَندَمُ عَلی ما ضَیَّعَهُ فی أمسِهِ،ولا یَغبَنُ (1)حَظَّهُ فی یَومِهِ،ولا یَهُمُّ لِرِزقِ غَدِهِ.

اللّهُمَّ إنَّ الغَنِیَّ مَنِ استَغنی بِکَ وَافتَقَرَ إلَیکَ،وَالفَقیرَ مَنِ استَغنی بِخَلقِکَ عَنکَ، فَصَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ،وأَغنِنی عَن خَلقِکَ بِکَ،وَاجعَلنی مِمَّن لا یَبسُطُ کَفّاً إلّا إلَیکَ.

اللّهُمَّ إنَّ الشَّقِیَّ مَن قَنَطَ وأَمامَهُ التَّوبَةُ ووَراءَهُ الرَّحمَةُ،وإن کُنتُ ضَعیفَ العَمَلِ فَإِنّی فی رَحمَتِکَ قَوِیُّ الأَمَلِ،فَهَب لی ضَعفَ عَمَلی لِقُوَّةِ أمَلی.

اللّهُمَّ إن کُنتَ تَعلَمُ أنَّ فی عِبادِکَ مَن هُوَ أقسی قَلباً مِنّی،وأَعظَمُ مِنّی ذَنباً،فَإِنّی أعلَمُ أنَّهُ لا مَولی أعظَمُ مِنکَ طَولاً،وأَوسَعُ رَحمَةً وعَفواً،فَیا مَن هُوَ أوحَدُ فی رَحمَتِهِ،اغفِر لِمَن لَیسَ بِأَوحَدَ فی خَطیئَتِهِ.

اللّهُمَّ إنَّکَ أمَرتَنا فَعَصَینا،ونَهَیتَ فَمَا انتَهَینا،وذَکَّرتَ فَتَناسَینا،وبَصَّرتَ فَتَعامَینا، وحَدَّدتَ فَتَعَدَّینا،وما کانَ ذلِکَ جَزاءَ إحسانِکَ إلَینا،وأَنتَ أعلَمُ بِما أعلَنّا وأَخفَینا، وأَخبَرُ بِما نَأتی وما أتَینا،فَصَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ،ولا تُؤاخِذنا بِما أخطَأنا ونَسینا،وهَب لَنا حُقوقَکَ لَدَینا،وأَتِمَّ إحسانَکَ إلَینا،وأَسبِل (2)رَحمَتَکَ عَلَینا.

اللّهُمَّ إنّا نَتَوَسَّلُ إلَیکَ بِهذَا الصِّدّیقِ الإِمامِ،ونَسأَ لُکَ بِالحَقِّ الَّذی جَعَلتَهُ لَهُ ولِجَدِّهِ رَسولِکَ،ولِأَبَوَیهِ عَلِیٍّ وفاطِمَةَ أهلِ بَیتِ الرَّحمَةِ،إدرارَ الرِّزقِ الَّذی بِهِ قِوامُ حَیاتِنا، وصَلاحُ أحوالِ عِیالِنا،فَأَنتَ الکَریمُ الّذی تُعطی مِن سَعَةٍ،وتَمنَعُ مِن قُدرَةٍ،ونَحنُ

ص:34


1- (1) .غَبِنَ رأیه:إذا نقصه (الصحاح:ج 6 ص 2172« [1]غبن»).
2- (2) .أسْبَلَ المَطَرُ والدَّمْعُ:إذا هطلا (النهایة:ج 2 ص 340« [2]سبل»).

خدایا ! بر محمّد و خاندان محمّد،درود فرست،و مرا با عصمت،تأیید فرما،و زبانم را به حِکمت بگشای،و مرا از کسانی قرار ده که بر آنچه در دیروز خود تباه کرده اند،پشیمان می شوند و از نصیبِ امروز خود،کم نمی گذارند و به روزیِ فردایشان نمی اندیشند.خدایا ! توانگر،کسی است که به تو نیاز برد و از دیگران، بی نیازی جوید،و فقیر،کسی است که با خلق،از تو بی نیازی جوید.پس بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست،و مرا با خود،از خلق خود،بی نیاز گردان،و مرا از کسانی قرار ده که دست طلب،جز به سوی تو نمی گشایند.

خدایا ! شوربخت،آن ناامیدی است که پیش رویش،توبه و پشت سرش، رحمت است [ و آنها را نمی بیند ]،و اگر من در عمل ضعیفم،امّا در امید به رحمتت نیرومندم،پس ضعف عملم را به نیرومندیِ امیدم ببخش.

خدایا ! اگر تو می دانی که میان بندگانت،سنگ دل تر از من و گنهکارتر از من هست،من نیز می دانم که مولایی بخشنده تر و گسترده رحمت تر و باگذشت تر از تو نیست.ای که در رحمتت،یگانه ای ! آن را که در خطایش تنها نیست،بیامرز !

خدایا ! به ما فرمان دادی و نافرمانی ات کردیم.ما را باز داشتی و دستْ نکشیدیم.به یادمان آوردی و از یاد بردیم.بینایمان نمودی و نادیده گرفتیم.

برایمان مرز نهادی و آن را زیر پا گذاشتیم،و این،جزای احسان تو،به ما نبود و تو، به آنچه آشکار و نهان کرده ایم،داناتری،و به آنچه می آوریم و آورده ایم،آگاه تری.

بر محمّد و خاندان محمّد،درود فرست و ما را به آنچه در آن خطا و فراموش کردیم،سرزنش مکن،و حقوق خود را بر ما ببخش و احسانت را بر ما کامل کن و رحمتت را بر ما سرازیر فرما.

خدایا ! با این امام راستین،به تو توسّل می جوییم و به حقّی که برای او و برای جدّش،فرستاده ات،و برای پدر و مادرش علی و فاطمه،خاندان رحمت،قرار داده ای،فراوانیِ روزی ای که قوام زندگی ما،به آن است،و سامانِ حال خانواده مان را از تو می خواهیم؛که تو بزرگواری هستی که از سرِ گستردگی،می بخشی و از سرِ

ص:35

نَسأَ لُکَ مِنَ الرِّزقِ ما یَکونُ صَلاحاً لِلدُّنیا وبَلاغاً لِلآخِرَةِ.

اللّهُمَّ صَلَّ عَلی مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ،وَاغفِر لَنا ولِوالِدَینا،ولِجَمیعِ المُؤمِنینَ وَالمُؤمِناتِ وَالمُسلِمینَ وَالمُسلِماتِ الأَحیاءِ مِنهُم وَالأَمواتِ،وآتِنا فِی الدُّنیا حَسَنَةً وفِی الآخِرَةِ حَسَنَةً وقِنا عَذابَ النّارِ.

ثُمَّ تَرکَعُ وتَسجُدُ وتَجلِسُ فَتَتَشَهَّدُ وتُسَلِّمُ،فَإِذا سَبَّحتَ فَعَفِّر (1)خَدَّیکَ،وقُل:

سُبحانَ اللّهِ وَالحَمدُ للّهِ ِ ولا إله إلَّااللّهُ وَاللّهُ أکبَرُ-أربَعینَ مَرَّةً-.

وَاسأَلِ اللّهَ العِصمَةَ وَالنَّجاةَ،وَالمَغفِرَةَ وَالتَّوفیقَ لِحُسنِ العَمَلِ وَالقَبولَ لِما تَتَقَرَّبُ بِهِ إلَیهِ وتَبتَغی بِهِ وَجهَهُ،وقِف عِندَ الرَّأسِ ثُمَّ صَلِّ رَکعَتَینِ عَلی ما تَقَدَّمَ.

ثُمَّ انکَبَّ عَلَی القَبرِ وقَبِّلهُ وقُل:

زادَ اللّهُ فی شَرَفِکُم،وَالسَّلامُ عَلَیکُم ورَحمَةُ اللّهِ وبَرَکاتُهُ.

وَادعُ لِنَفسِکَ ولِوالِدَیکَ ولِمَن أرَدتَ،وَانصَرِف إن شاءَ اللّهُ تَعالی.

ب-الزِّیارَةُ الثّانِیَةُ (2)

1125.الإقبال عن أبی منصور بن عبد المنعم بن النعمان البغدادی: خَرَجَ مِنَ النّاحِیَةِ سَنَةَ

ص:36


1- (1) .العَفَرُ:الترابُ،وعفّره:أی مرّغَهُ (الصحاح:ج 2 ص 751«عفر»).
2- (2) .قال العلّامة المجلسی [1]قدس سره بعد أن أورد هذه الزیارة:واعلم إنّ هذه الزیارة أوردها المفید والسیّد فی مزاریهما وغیرهما،بحذف الإسناد فی زیارة عاشوراء،وکذا قال مؤلّف المزار الکبیر:زیارة الشهداء رضوان اللّه علیهم فی یوم عاشوراء:أخبرنی الشریف أبو الفتح محمَّد بن محمَّد الجعفریّ أدام اللّه عزّه،عن الفقیه عماد الدین محمَّد بن أبی القاسم الطبریّ،عن الشیخ أبی علیّ الحسن بن محمَّد الطوسی.وأخبرنی عالیاً الشیخ أبو عبد اللّه الحسین بن هبة اللّه بن رطبة،عن الشیخ أبی علی،عن والده أبی جعفر الطوسیّ،عن الشیخ محمَّد بن أحمد بن عیّاش،وذکر مثله سواء،وإنّما أوردناها فی الزیارات المطلقة لعدم دلالة الخبر علی تخصیصه بوقت من الأوقات (بحار الأنوار:ج 101 ص 274). [2]

قدرت،باز می داری و ما از روزی،آن چیزی را می خواهیم که سامان دهندۀ دنیایمان و رساننده به آخرتمان باشد.

خدایا ! بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست و ما،والدین ما و همۀ مردان و زنان باایمان و مسلمان،زنده و مردۀ آنها را بیامرز و در دنیا و آخرت،به ما نیکی بده و از عذاب دوزخ،نگاهمان دار».

سپس،رکوع و سجود و نشستن و تشهّد و سلام را به انجام می رسانی و چون تسبیحات را گفتی،گونه هایت را بر خاک بگذار و چهل مرتبه بگو:«منزّه است خدا ! ستایش،ویژۀ خداست.خدایی،جز اللّه نیست.خدا،بزرگ تر است».

و عصمت و نجات و آمرزش و توفیق عمل نیکو و قبولیِ آنچه را برای تقرّب به او و به قصد دیدار او می کنی،از خدا بخواه و نزد سر [ امام علیه السلام ] بِایست و دو رکعت نماز،به همان گونه که گذشت،بخوان.

سپس،خود را بر روی قبر بینداز و آن را ببوس و بگو:«خداوند،بر شرفتان بیفزاید،و سلام و رحمت و برکات خدا،بر شما باد !».

و برای خودت و پدر و مادرت و هر کسی که خواستی،دعا کن و به یاری خداوند،باز گرد. (1)

ب-زیارت دوم

(2)

1125.الإقبال -به نقل از ابو منصور بن عبد المُنعم بن نُعمان بغدادی-:از ناحیۀ مقدّسه،

ص:37


1- (1) .المزار الکبیر:ص 496 ح 9،بحار الأنوار:ج 101 ص 317 ح 8 ( [1]به نقل از:المزار مفید).
2- (2) .علّامه مجلسی،پس از آوردن این زیارت،گفته است:بدان که [شیخ] مفید و سیّد [ابن طاووس]،این زیارت را در کتاب هایشان با حذف سند برای«روز عاشورا»آورده اند و مؤلّف المزار الکبیر،چنین گفته:«زیارت شهیدان در روز عاشورا:ابو الفتح محمّد بن محمّد جعفری-أدام اللّه عزّه-برای من روایت کرد از...و نیز شیخ محمّد بن احمد بن عیّاش،به من خبر داد از...»و عیناً همین زیارت را نقل کرده؛امّا ما آن را در زیارت های مطلقه آوردیم؛زیرا حدیث،دلالتی بر اختصاص داشتن آن به زمان خاصّی ندارد.

اثنَتَینِ وخَمسینَ ومِئَتَینِ (1)عَلی یَدِ الشَّیخِ مُحَمَّدِ بنِ غالِبٍ الأَصفَهانِیِّ حینَ وَفاةِ أبی رَحِمَهُ اللّهُ،وکُنتُ حَدیثَ السِّنِّ،وکَتَبتُ أستَأذِنُ فی زِیارَةِ مَولایَ أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام وزِیارَةِ الشُّهَداءِ رِضوانُ اللّهِ عَلَیهِم،فَخَرَجَ إلَیَّ مِنهُ:

بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ:إذا أرَدتَ زِیارَةَ الشُّهَداءِ رِضوانُ اللّهِ عَلَیهِم فَقِف عِندَ رِجلَیِ الحُسَینِ علیه السلام،وهُوَ قَبرُ عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِما،فَاستَقبِلِ القِبلَةَ بِوَجهِکَ؛فَإِنَّ هُناکَ حَومَةَ الشُّهَداءِ عَلَیهِمُ السَّلامُ،وأومِ وأشِر إلی عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ علیه السلام وقُل:

السَّلامُ عَلَیکَ یا أوَّلَ قَتیلٍ مِن نَسلِ خَیرِ سَلیلٍ مِن سُلالَةِ إبراهیمَ الخَلیلِ صَلَّی اللّهُ عَلَیکَ وعَلی أبیکَ،إذ قالَ فیکَ:«قَتَلَ اللّهُ قَوماً قَتَلوکَ،یا بُنَیَّ ما أجرَأَهُم عَلَی الرَّحمنِ وعَلَی انتِهاکِ حُرمَةِ الرَّسولِ ! عَلَی الدُّنیا بَعدَکَ العَفا»،کَأَنّی بِکَ بَینَ یَدَیهِ ماثِلاً،ولِلکافِرینَ قائِلاً: أنَا عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ بنِ عَلِی

حَتّی قَضَیتَ نَحبَکَ ولَقیتَ رَبَّکَ،أشهَدُ أنَّکَ أولی بِاللّهِ وبِرَسولِهِ،وأنَّکَ

ص:38


1- (1) .قال العلّامة المجلسی قدس سره:واعلم إنّ فی تاریخ الخبر إشکالاً،لتقدّمها علی ولادة القائم علیه السلام بأربع سنین،لعلّهاکانت اثنتین وستّین ومئتین،ویحتمل أن یکون خروجه عن أبی محمّد العسکری علیه السلام (بحار الأنوار:ج 101 ص 274)، [1]إلّاأنّه ینبغی الالتفات إلی أنّ التاریخ المذکور (252 ه.ق) یتزامن مع إمامة الإمام الهادی علیه السلام (212-254 ه.ق)،وعلی هذا فإنّ ما ذکره العلّامة من إمکانیّة نسبته إلی الإمام العسکری علیه السلام لا یمکن قبوله.

در سال 252ق (1)و هنگام وفات پدرم،این نوشته به دست شیخ محمّد بن غالب اصفهانی بیرون آمد.من تازه سال بودم و در نامه ام،برای زیارت مولایم ابا عبد اللّه الحسین علیه السلام و شهیدان [ کربلا ]-که رضوان خداوند بر ایشان باد-،اجازه خواسته بودم.

پاسخ نامه،چنین آمد:«به نام خداوند رحمتگر مهربان.هنگامی که خواستی شهیدان را-که رضوان خداوند بر ایشان باد-زیارت کنی،نزد پاهای حسین علیه السلام که همان قبر علی اکبر،فرزند حسین-که درودهای خدا بر هر دوشان باد-است،رو به قبله بِایست-که آن جا،محلّ [ دفن ] شهیدان علیهم السلام است-و با ایما و اشاره،به علی اکبر علیه السلام خطاب کن و بگو:

سلام بر تو،ای نخستین کُشته از نسل بهترین بیرون آمده از نسل ابراهیم خلیل ! "خداوند، بر تو و پدرت درود فرستد،هنگامی که در بارۀ تو گفت:«خداوند،کسانی را که تو را کُشتند،بکُشد ! پسر عزیزم ! چه گستاخ اند ایشان بر [ خدای ] رحمان و در پرده دری از حرمت پیامبر! دنیا پس از تو،ویران باد"».

گویی تو را می بینم که پیش رویش ایستاده ای و به کافران می گویی:

"من،علی بن حسین بن علی ام.

به خانۀ خدا سوگند که ما،به پیامبر صلی الله علیه و آله نزدیک تریم.

آن قدر نیزه به شما می زنم تا خم شود

و شما را در حمایت از پدرم،با شمشیر می زنم؛

شمشیر زدنِ جوان هاشمی و عرب.

به خدا سوگند،فرزند حرام زاده،بر ما حکم نمی راند !".

تا آن که مدّتت را به پایان بردی و خدایت را دیدار کردی.

گواهی می دهم که تو به خدا و پیامبرش نزدیک تری و تو فرزند پیامبر او،

ص:39


1- (1) .علّامه مجلسی فرموده:«بدان که در تاریخ روایت [ و توقیع ]،اشکالی وجود دارد؛زیرا چهار سال زودتر ازتولّد امام مهدی علیه السلام است.از این رو،شاید تاریخ آن 262ق باشد [ و نه 252 ق ].نیز ممکن است که از سوی امام حسن عسکری علیه السلام صادر شده باشد»؛لیکن باید توجّه داشت که تاریخ یاد شده (252 ق) هم زمان با دوران امامت امام هادی علیه السلام (212-254 ق) است.بنابر این،سخن علّامه در مورد امکانِ نسبت دادن آن به امام حسن عسکری علیه السلام نیز صحیح به نظر نمی رسد.

ابنُ رَسولِهِ،وحُجَّتُهُ وأمینُهُ (1)،وَابنُ حُجَّتِهِ وأمینِهِ.حَکَمَ اللّهُ عَلی قاتِلِکَ مُرَّةَ بنِ مُنقِذِ بنِ النُّعمانِ العَبدِیِّ-لَعَنَهُ اللّهُ وأخزاهُ-ومَن شَرِکَهُ فی قَتلِکَ،وکانوا عَلَیکَ ظَهیراً، أصلاهُمُ اللّهُ جَهَنَّمَ وساءَت مَصیراً،وجَعَلَنَا اللّهُ مِن مُلاقیکَ ومُرافِقیکَ،ومُرافِقی جَدِّک وأبیکَ وعَمِّکَ وأخیکَ واُمِّکَ المَظلومَةِ (2)،وأبرَأُ إلَی اللّهِ مِن أعدائِکَ اولِی الجُحودِ (3)،وَالسَّلامُ عَلَیکَ ورَحمَةُ اللّهِ وبَرَکاتُهُ.

السَّلامُ عَلی عَبدِ اللّهِ بنِ الحُسَینِ الطِّفلِ الرَّضیعِ،المَرمِیِّ الصَّریعِ،المُتَشَحِّطِ دَماً، المُصَعَّدِ دَمُهُ فِی السَّماءِ،المَذبوحِ بِالسَّهمِ فی حِجرِ أبیهِ (4)،لَعَنَ اللّهُ رامِیَهُ حَرمَلَةَ بنَ کاهِلٍ الأَسَدِیَّ وذَویهِ.

السَّلامُ عَلی عَبدِ اللّهِ ابنِ أمیرِ المُؤمِنینَ،مُبلِی البَلاءِ،وَالمُنادی بِالوَلاءِ فی عَرصَةِ کَربَلاءَ،المَضروبِ مُقبِلاً ومُدبِراً،لَعَنَ اللّهُ قاتِلَهُ هانِئَ بنَ ثُبَیتٍ الحَضرَمِیَّ.

السَّلامُ عَلی أبِی الفَضلِ (5)العَبّاسِ ابنِ أمیرِ المُؤمِنینَ،المُواسی أخاهُ بِنَفسِهِ،الآخِذِ لِغَدِهِ مِن أمسِهِ،الفادی لَهُ،الواقی،السّاعی إلَیهِ بِمائِهِ،المَقطوعَةِ یَداهُ،لَعَنَ اللّهُ قاتِلَیهِ یَزیدَ بنَ الرُّقادِ الحیتی وحَکیمَ بنَ الطُّفَیلِ الطّائِیَّ.

السَّلامُ عَلی جَعفَرِ ابنِ أمیرِ المُؤمِنینَ،الصّابِرِ بِنَفسِهِ مُحتَسِباً،وَالنّائی عَنِ الأَوطانِ مُغتَرِباً،المُستَسلِمِ لِلقِتالِ،المُستَقدِمِ لِلنِّزالِ،المَکثورِ (6)بِالرِّجالِ،لَعَنَ اللّهُ

ص:40


1- (1) .فی المصدر:«دینه»بدل«أمینه»،والصواب ما أثبتناه کما فی بحار الأنوار:ج 45 ص 65 [1] نقلاً عن المصدر.
2- (2) .زاد فی المزار الکبیر ومصباح الزائر و [2]بحار الأنوار [3]هنا:«وأبرأُ إلی اللّه من قاتلیک وأسأل اللّه مرافقتک فی دارالخلود».
3- (3) .الجُحُودُ:الإنکار مع العلم (الصحاح:ج 2 ص 451« [4]جحد»).
4- (4) .لیس فی المزار الکبیر:«المرمیّ الصریع»إلی«حجر أبیه».
5- (5) .لیس فی مصباح الزائر [5]وبحار الأنوار« [6]أبی الفضل».
6- (6) .المَکْثُورُ:المَغْلُوبُ،وهو الّذی تکاثر علیه الناس فقهروه (النهایة:ج 4 ص 153« [7]کثر»).

حجّت،امین و فرزند حجّت و امین اویی.خداوند،بر قاتلت مُرّة بن مُنقِذ بن نُعمان عبدی-که خداوند،لعنت و رسوایش کند-و هر کس که با او در قتل تو شرکت جست و وی را پشتیبانی کرد،حکم براند و آنان را به دوزخ برساند؛که بد سرانجامی است ! و خداوند،ما را از دیدارکنندگان و همراهان تو قرار دهد،و نیز همراهان جدّت،پدرت،عمویت،برادرت و مادر ستم دیده ات. (1)از دشمنان انکارکننده[ ی حق ]،به سوی خدا بیزاری می جویم.سلام و رحمت و برکات خدا بر تو باد !

سلام بر عبد اللّه بن الحسین،طفل شیرخوار،تیر خوردۀ افتاده،در خون غلتیده و خونش به آسمان پاشیده،سربُریده با تیر در دامان پدر ! خداوند،تیرانداز به او، حرملة بن کاهِل اسدی و همراهانش را لعنت کند !

سلام بر عبد اللّه،فرزند امیر مؤمنان،خوبْ امتحان داده در بلا،ندا دهنده به ولایت در عرصۀ کربلا،ضربه خورده از جلو و پشت ! خداوند،قاتلش هانی بن ثُبَیت حَضرَمی را لعنت کند !

سلام بر ابو الفضل العبّاس،فرزند امیر مؤمنان،از خود گذشتگی کننده با جان برای برادر،گیرنده از دیروزش برای فردایش،فداییِ او،نگه دارنده و کوشنده برای رساندن آب به او که دست هایش بُریده شد ! خداوند،قاتلانش یزید بن رُقاد حیتی و حکیم بن طُفَیل طایی را بکُشد !

سلام بر جعفر،فرزند امیر مؤمنان،شکیبا به جان دادن در راه خدا،دور و غریب از وطن،آمادۀ کارزار،پیشاهنگ در نبرد که خیل جنگجویان بر او یورش بردند تا بر او چیره گشتند ! خداوند،قاتلش هانی بن ثُبَیت حَضرَمی را لعنت کند !

ص:41


1- (1) .در المزار الکبیر،مصباح الزائر و بحار الأنوار،این افزوده هم دیده می شود:«و از قاتلان تو،به خدا بیزاری می جویم و همراهی تو را در سرای جاوید،از خدا خواستارم».

السَّلامُ عَلی عَمّارِ بن أبی سَلامَةَ الهَمدانِیِّ.

قاتِلَهُ هانِئَ بنَ ثُبَیتٍ الحَضرَمِیَّ.

السَّلامُ عَلی عُثمانَ ابنِ أمیرِ المُؤمِنینَ،سَمِیِّ عُثمانَ بنِ مَظعونٍ،لَعَنَ اللّهُ رامِیَهُ بِالسَّهمِ خَولِیَّ بنَ یَزیدَ الأَصبَحِیَّ الإِیادِیَّ الدّارِمِیَّ.

السَّلامُ عَلی مُحَمَّدِ ابنِ أمیرِ المُؤمِنینَ،قَتیلِ الإِیادِیِّ الدّارِمِیِّ لَعَنَهُ اللّهُ وضاعَفَ عَلَیهِ العَذابَ الأَلیمَ،وصَلَّی اللّهُ عَلَیکَ یا مُحَمَّدُ وعَلی أهلِ بَیتِکَ الصّابِرینَ.

السَّلامُ عَلی أبی بَکرِ بنِ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الزَّکِیِّ الوَلِیِّ،المَرمِیِّ بِالسَّهمِ الرَّدِیِّ، لَعَنَ اللّهُ قاتِلَهُ عَبدَ اللّهِ بنَ عُقبَةَ الغَنَوِیَّ.

السَّلامُ عَلی عَبدِ اللّهِ بنِ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الزَّکِیِّ،لَعَنَ اللّهُ قاتِلَهُ ورامِیَهُ حَرمَلَةَ بنَ کاهِلٍ الأَسَدِیَّ.

السَّلامُ عَلَی القاسِمِ بنِ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ،المَضروبِ عَلی هامَتِهِ،المَسلوبِ لامَتُهُ (1)،حینَ نادَی الحُسَینَ عَمَّهُ،فَجَلا (2)عَلَیهِ عَمُّهُ کَالصَّقرِ،وهُوَ یَفحَصُ (3)بِرِجلَیهِ التُّرابَ،وَالحُسَینُ یَقولُ:«بُعداً لِقَومٍ قَتَلوکَ ! ومَن خَصمُهُم یَومَ القِیامَةِ جَدُّکَ وأبوکَ».ثُمَّ قالَ:«عَزَّ وَاللّهِ عَلی عَمِّکَ أن تَدعُوَهُ فَلا یُجیبَکَ،أو أن یُجیبَکَ وأنتَ قَتیلٌ جَدیلٌ (4)فَلا یَنفَعَکَ،هذا وَاللّهِ یَومٌ کَثُرَ واتِرُهُ وقَلَّ ناصِرُهُ»،جَعَلَنِیَ اللّهُ مَعَکُما یَومَ جَمعِکُما،وبَوَّأَنی مُبَوَّأَکُما،ولَعَنَ اللّهُ قاتِلَکَ عُمَرَ بنَ سَعدِ بنِ عُروَةَ بنِ نُفَیلٍ الأَزدِیَّ، وأصلاهُ جَحیماً وأعَدَّ لَهُ عَذاباً ألیماً.

ص:42


1- (1) .اللّأْمة-بهمزة ساکنة ویجوز تخفیفها-:الدِّرْعُ (المصباح المنیر:ص 560«لوم»).
2- (2) .جلا:علا (القاموس المحیط:ج 4 ص 313«جلا»).
3- (3) .فحصت:أی حفرت.والفحص:البحث والکشف (النهایة:ج 3 ص 415«فحص»).
4- (4) .مجدّل:أی ملقیً علی الأرض قتیلاً (لسان العرب:ج 11 ص 104« [1]جدل»).

سلام بر عثمان،فرزند امیر مؤمنان،همنام عثمان بن مظعون ! خداوند،تیرانداز به او،خولی بن یزید اصبحی ایادی دارِمی را لعنت کند !

سلام بر محمّد،فرزند امیر مؤمنان،کشته شده به دست ایادی دارِمی-که خداوند،لعنتش کند و عذاب دردناک را بر او دوچندان سازد-! خداوند،بر تو-ای محمّد-و بر خاندان شکیبایت،درود فرستد !

سلام بر ابو بکر فرزند حسن بن علیِ زکی و ولی! آن تیر خورده با تیر کُشنده ! خداوند،قاتلش عبد اللّه بن عُقْبۀ غَنَوی را لعنت کند !

سلام بر عبد اللّه،فرزند حسن بن علیِ زکی ! خداوند،قاتل و تیرانداز به او، حرملة بن کاهِل اسدی را لعنت کند !

سلام بر قاسم،فرزند حسن بن علی،ضربت خورده بر سرش،و زِره کَنْده شده به هنگامی که عمویش حسین را صدا زد ! پس عمویش،خود را مانند بازی شکاری بر بالای سرش رسانْد و او پا به خاک می سایید و حسین علیه السلام می فرمود:"از رحمت خدا دور باشند قاتلان تو؛کسانی که روز قیامت،خصمشان جدّ تو و پدر توست !".

و سپس فرمود:"به خدا سوگند،بر عمویت گران است که او را بخوانی و پاسخت را ندهد یا پاسخت را بدهد،ولی تو کشته بر خاک افتاده باشی و سودت ندهد.به خدا سوگند،امروز،روزی است که کُشندگان او (عمویت)،فراوان و یاورش اندک اند !".

خداوند،مرا در روز قیامت،با شما دو نفر (قاسم و امام حسین علیه السلام )،قرار دهد و در جایگاه شما،جای دهد.خداوند،قاتلت عمر بن سعد بن عروة بن نُفَیل ازْدی را لعنت کند و او را به دوزخ برساند و عذابی دردناک،برایش آماده سازد !

ص:43

السَّلامُ عَلی عَونِ بنِ عَبدِ اللّهِ بنِ جَعفَرٍ الطَّیّارِ فِی الجِنانِ،حَلیفِ الإِیمانِ، ومُنازِلِ الأَقرانِ،النّاصِحِ لِلرَّحمنِ،التّالی لِلمَثانی وَالقُرآنِ،لَعَنَ اللّهُ قاتِلَهُ عَبدَ اللّهِ بنَ قُطبَةَ النَّبهانِیَّ (1).

السَّلامُ عَلی مُحَمَّدِ بنِ عَبدِ اللّهِ بنِ جَعفَرٍ،الشّاهِدِ مَکانَ أبیهِ،وَالتّالی لِأَخیهِ، وواقیِه بِبَدَنِهِ،لَعَنَ اللّهُ قاتِلَهُ عامِرَ بنَ نَهشَلٍ التَّمیمِیَّ.

السَّلامُ عَلی جَعفَرِ بنِ عَقیلٍ،لَعَنَ اللّهُ قاتِلَهُ ورامِیَهُ بِشرَ بنَ خَوطٍ الهَمدانِیَّ.

السَّلامُ عَلی عَبدِ الرَّحمنِ بنِ عَقیلٍ،لَعَنَ اللّهُ قاتِلَهُ ورامِیَهُ عُمَرَ بنَ خالِدِ بنِ أسَدٍ الجُهَنِیَّ.

السَّلامُ عَلَی القَتیلِ ابنِ القَتیلِ،عَبدِ اللّهِ بنِ مُسلِمِ بنِ عَقیلٍ،ولَعَنَ اللّهُ قاتِلَهُ (2)عامِرَ بنَ صَعصَعَةَ.وقیلَ:أسَدَ بنَ مالِکٍ.

السَّلامُ عَلی عُبَیدِ اللّهِ (3)بنِ مُسلِمِ بنِ عَقیلٍ (4)،ولَعَنَ اللّهُ قاتِلَهُ ورامِیَهُ عَمرَو بنَ صَبیحٍ الصَّیداوِیَّ.

السَّلامُ عَلی مُحَمَّدِ بنِ أبی سَعیدِ بنِ عَقیلٍ،ولَعَنَ اللّهُ قاتِلَهُ لَقیطَ بنَ ناشِرٍ الجُهَنِیَّ (5).

السَّلامُ عَلی سُلَیمانَ مَولَی الحُسَینِ بنِ أمیرِ المُؤمِنینَ،ولَعَنَ اللّهُ قاتِلَهُ سُلَیمانَ بنَ

ص:44


1- (1) .فی المصدر:«البهبهانی»،والتصویب من المصادر الاُخری.
2- (2) .وفی مصباح الزائر:« [1]ولعن اللّه قاتله أسد بن مالک».
3- (3) .وفی مصباح الزائر [2]وبحار الأنوار:ج 101« [3]أبی عبد اللّه»بدل«عبید اللّه»وفی بحار الأنوار:ج 45« [4]أبی عبیداللّه».
4- (4) .لیس فی المزار الکبیر«ولَعَنَ اللّه قاتله عامر...عُبیداللّه بن مسلم بن عقیل».
5- (5) .وفی المزار الکبیر:«لقیط بن یاسر الجهنی».

سلام بر عون بن عبد اللّه بن جعفرِ طیّار (گردش کننده) در بهشت،همدوش ایمان،جنگنده با همگِنان،خیرخواه به خاطر [ خدای ] رحمان،تلاوت کنندۀ مثانی و قرآن ! خداوند،قاتلش عبد اللّه بن قُطبۀ نَبْهانی را لعنت کند !

سلام بر محمّد بن عبد اللّه بن جعفر،حاضر شده [ در کربلا ] به جای پدر و [ به میدان آمده ] در پی برادرش و حفظ کنندۀ او با پیکرش ! خداوند،قاتلش عامر بن نَهشَل تمیمی را لعنت کند !

سلام بر جعفر بن عقیل ! خداوند،قاتل و تیرانداز به او،بِشْر بن خَوط هَمْدانی را لعنت کند !

سلام بر عبد الرحمان بن عقیل ! خداوند،قاتل و تیرانداز به او،عمر بن خالد بن اسد جُهَنی را لعنت کند !

سلام بر کُشته شده،پسر کُشته شده،عبد اللّه بن مسلم بن عقیل ! خداوند، قاتلش عامر بن صعصعه (و گفته شده:اسد بن مالک) را لعنت کند !

سلام بر عبید اللّه (1)بن مسلم بن عقیل (2)! خداوند،قاتل و تیرانداز به او،عمرو بن صَبیح صَیداوی را لعنت کند !

سلام بر محمّد بن ابی سعید بن عقیل ! خداوند،قاتلش لَقیط بن ناشِر جُهَنی (3)را لعنت کند !

سلام بر سلیمان،غلامِ حسین پسر امیر مؤمنان ! خداوند،قاتلش سلیمان بن عوف حَضرَمی را لعنت کند !

ص:45


1- (1) .در برخی نقل ها«ابو عبد اللّه»و«ابو عبید اللّه»آمده است.
2- (2) .در المزار الکبیر،عبارت:«خداوند،قاتلش...مسلم بن عقیل»را ندارد.
3- (3) .در المزار الکبیر آمده:«لقیط بن یاسر جهنی».

عَوفٍ الحَضرَمِیَّ.

السَّلامُ عَلی قارِبٍ مَولَی الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ.

السَّلامُ عَلی مُنجِحٍ مَولَی الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ.

السَّلامُ عَلی مُسلِمِ بنِ عَوسَجَةَ الأَسَدِیِّ،القائِلِ لِلحُسَینِ وقَد أذَنِ لَهُ فِی الاِنصرافِ:«أنَحنُ نُخَلّی عَنکَ؟وبِمَ نَعتَذِرُ عِندَ اللّهِ مِن أداءِ حَقِّکَ؟لا وَاللّهِ حَتّی أکسِرَ فی صُدورِهِم رُمحی هذا،وأضرِبَهُم بِسَیفی ما ثَبَتَ قائِمُهُ فی یَدی،ولا افارِقُکَ،ولَو لَم یَکُن مَعی سِلاحٌ اقاتِلُهُم بِهِ لَقَذَفتُهُم بِالحِجارَةِ،ولَم افارِقکَ حَتّی أموتَ مَعَکَ».

وکُنتَ أوَّلَ مَن شَری (1)نَفسَهُ،وأوَّلَ شَهیدٍ شَهِدَ اللّهَ وقَضی نَحبَهُ،فَفُزتَ بِرَبِّ الکَعبَةِ،شَکَرَ اللّهُ استِقدامَکَ ومُواساتَکَ إمامَکَ،إذ مَشی إلَیکَ وأنتَ صَریعٌ،فَقالَ:

«یَرحَمُکَ اللّهُ یا مُسلِمَ بنَ عَوسَجَةَ»،وقَرَأَ:«فَمِنْهُم مَّن قَضَی نَحْبَهُ وَ مِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُواْ تَبْدِیلاً» (2)،لَعَنَ اللّهُ المُشتَرِکینَ فی قَتلِکَ:عَبدَ اللّهِ الضِّبابِیَّ،وعَبدَ اللّهِ بنَ خُشکارَةَ البَجَلِیَّ.

السَّلامُ عَلی سَعدِ (3)بنِ عَبدِ اللّهِ الحَنَفِیِّ،القائِلِ لِلحُسَینِ وقَد أذِنَ لَهُ فِی الاِنصِرافِ:

«لا وَاللّهِ لا نُخَلّیکَ حَتّی یَعلَمَ اللّهُ أنّا قَد حَفِظنا غَیبَةَ رَسولِ اللّهِ صَلَّی اللّهُ عَلَیهِ وآلِهِ فیکَ،وَاللّهِ لَو أعلَمُ أنّی اقتَلُ ثُمَّ احیی ثُمَّ احَرُق ثُمَّ اذری،ویُفعَلُ بی ذلِکَ سَبعینَ مَرَّةً ما فارَقتُکَ،حَتّی ألقی حِمامی (4)دونَکَ،وکَیفَ لا أفعَلُ ذلِکَ وإنَّما هِیَ مَوتَةٌ أو قَتلَةٌ

ص:46


1- (1) .شَرَیْتُ:بمعنی بعْتُ (مفردات ألفاظ القرآن:ص 453« [1]شری»).
2- (2) .الأحزاب:23. [2]
3- (3) .وفی المزار الکبیر:«سعید»بدل«سعد».
4- (4) .الحِمام:الموت (النهایة:ج 1 ص 446«حمم»).

سلام بر قارِب،غلامِ حسین بن علی !

سلام بر مُنجِح،غلامِ حسین بن علی !

سلام بر مسلم بن عَوسَجۀ اسدی ! آن که چون حسین علیه السلام به او اجازۀ بازگشت داد،گفت:"آیا ما،تو را رها کنیم؟آن گاه در پیشگاه خدا،چه عذری در ادای حقّ تو خواهیم داشت؟! نه.به خدا سوگند،تا آن که این نیزه ام را در سینه های آنان بشکنم و تا قبضۀ این شمشیر در دستم است،آنان را با شمشیر می زنم،و از تو جدا نمی شوم،و اگر سلاح نداشتم تا با آنان بجنگم،به آنان سنگ پرتاب می کنم و از تو جدا نمی شوم تا با تو بمیرم".

تو،نخستین کسی بودی که جان خود را تقدیم کرد و نخستین شهیدی بودی که به دیدار خدا رسید و پیمانۀ عمرش به پایان رسید.سوگند به خدای کعبه،رستگار شدی ! خداوند،قرار گرفتن تو پیش رویِ امامت و از خود گذشتگی ات را برای او سپاس نهاد،آن گاه که حسین علیه السلام به سوی تو-که بر زمین افتاده بودی-،آمد و فرمود:«خدایت رحمت کند،ای مسلم بن عوسجه !»و تلاوت کرد:«برخی از آنان، پیمانۀ عمرشان را به سر رساندند و برخی،به انتظار [ شهادت ] نشسته،[ پیمان خود را ] هرگز تغییر ندادند».خداوند،همدستان در قتل تو:عبد اللّه ضَبابی و عبد اللّه بن خُشکارۀ بَجَلی را لعنت کند !

سلام بر سعد بن عبد اللّه حَنَفی (1)که حسین علیه السلام به او اجازۀ بازگشت داد؛امّا او گفت:"نه ! به خدا سوگند،ما تو را رها نمی کنیم تا خداوند بداند که ما در غیاب پیامبر خدا صلی الله علیه و آله،حرمت او را پاس داشته و تو را حفظ کرده ایم.به خدا سوگند،اگر می دانستم که کشته می شوم و زنده می شوم و آن گاه،سوزانده می شوم و خاکسترم را به باد می دهند و این را هفتاد مرتبه با من می کنند،باز از تو جدا نمی شدم تا مرگم

ص:47


1- (1) .در المزار الکبیر آمده:«سعید بن عبد اللّه حنفی».

واحِدَةٌ،ثُمَّ هِیَ بَعدَهَا الکَرامَةُ الَّتی لَاانقِضاءَ لَها أبَداً».

فَقَد لَقیتَ حِمامَکَ،وواسَیتَ إمامَکَ،ولَقیتَ مِنَ اللّهِ الکَرامَةَ فی دارِ المُقامَةِ، حَشَرَنَا اللّهُ مَعَکُم فِی المُستَشهَدینَ،ورَزَقَنا مُرافَقَتَکُم فی أعلی عِلِّیّینَ.

السَّلامُ عَلی بِشرِ (1)بنِ عُمَرَ الحَضرَمِیِّ،شَکَرَ اللّهُ لَکَ قَولَکَ لِلحُسَینِ وقَد أذِنَ لَکَ فِی الاِنصِرافِ:«أکَلَتنی إذَنِ السِّباعُ حَیّاً إن فارَقتُکَ وأسأَلُ عَنکَ الرُّکبانَ،وأخذُلُکَ مَعَ قِلَّةِ الأَعوانِ،لا یَکونُ هذا أبَداً».

السَّلامُ عَلی یَزیدَ بنِ حُصَینٍ (2)الهَمدانِیِّ المِشرَقِیِّ القاری،المُجَدَّلِ بِالمَشرَفِیِّ.

السَّلامُ عَلی عُمَرَ بنِ أبی کَعبٍ الأَنصارِیِّ (3).

السَّلامُ عَلی نَعیمِ بنِ عَجلانَ الأَنصارِیِّ.

السَّلامُ عَلی زُهَیرِ بنِ القَینِ البَجَلِیِّ،القائِلِ لِلحُسَینِ وقَد أذِنَ لَهُ فِی الاِنصِرافِ:

«لا وَاللّهِ لا یَکونُ ذلِکَ أبَداً،أترُکُ ابنَ رَسولِ اللّهِ أسیراً فی یَدِ الأَعداءِ وأنجو ! لا أرانِیَ اللّهُ ذلِکَ الیَومَ».

السَّلامُ عَلی عَمرِو بنِ قَرَظَةَ الأَنصارِیِّ (4).

السَّلامُ عَلی حَبیبِ بنِ مُظاهِرٍ الأَسَدِیِّ.

السَّلامُ عَلَی الحُرِّ بنِ یَزیدَ الرِّیاحِیِّ.

السَّلامُ عَلی عَبدِ اللّهِ بنِ عُمَیرٍ الکَلبِیِّ (5).

ص:48


1- (1) .وفی المزار الکبیر:«بشیر»بدل«بشر».
2- (2) .وفی المزار الکبیر:«زید بن حصین»،وفی مصباح الزائر:« [1]بریر بن خضیر».
3- (3) .وفی المزار الکبیر ومصباح الزائر [2]وبحار الأنوار:ج 101« [3]عمران بن کعب الأنصاری»وفی بحار الأنوار:ج 45« [4]عمر بن کعب الأنصاری».
4- (4) .وفی مصباح الزائر:« [5]عمر بن قرظة الأنصاری».
5- (5) .وفی مصباح الزائر:«عبداللّه بن عمر الکلبی».

را پیشِ روی تو ببینم.پس چگونه این کار را نکنم،در حالی که فقط یک مرگ است و یک کشته شدن و پس از آن،کرامت جاویدِ بی پایان؟!".

بی تردید،تو مرگت را دیدی و برای امامت از خود گذشتگی کردی و کرامت خدا را در سرای ماندن،دیدی.خداوند،ما را با شما،جزو شهیدان،محشور کند و همراهی با شما را در بالاترین درجۀ قرب به خدا،روزی مان سازد !

سلام بر بِشر بن عمر حَضرَمی ! (1)خداوند،گفته ات به حسین علیه السلام را سپاس گزارد که چون به تو اجازۀ بازگشت داد،گفتی:"درندگان،مرا زنده زنده بخورند،اگر از تو جدا شوم و از قافله ها حال تو را بپرسم و تو را با کمیِ یاورانت،وا گذارم ! این، هرگز نمی شود".

سلام بر یزید بن حُصَین (2)هَمْدانیِ مِشرَقیِ قاری؛کشته و بر خاک افتاده به شمشیر مَشرَفی !

سلام بر عمر بن ابی کعب انصاری ! (3)

سلام بر نَعیم بن عَجلان انصاری !

سلام بر زُهَیر بن قَین بَجَلی که چون حسین علیه السلام،به او اجازۀ بازگشت داد،گفت:

"نه ! به خدا سوگند،این هرگز نمی شود ! فرزند پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را در دست دشمنان اسیر،وا گذارم و خود را نجات دهم؟! خداوند،هیچ گاه این روز را برایم پیش نیاورد !".

سلام بر عمرو بن قَرَظۀ انصاری ! (4)سلام بر حبیب بن مُظاهر اسدی ! سلام بر حرّ بن یزید ریاحی ! سلام بر عبد اللّه بن عُمَیر کلبی ! (5)

ص:49


1- (1) .در المزار الکبیر آمده:«بشیر بن عمر حضرمی».
2- (2) .در المزار الکبیر آمده:«زید بن حصین»و در مصباح الزائر آمده:«بریر بن خضیر».
3- (3) .در برخی نقل ها آمده:«عمران بن کعب انصاری»و«عمر بن کعب انصاری».
4- (4) .در مصباح الزائر آمده:«عمر بن قَرَظۀ انصاری».
5- (5) .در مصباح الزائر آمده:«عبد اللّه بن عمر کلبی»

السَّلامُ عَلی عَمّارِ بن أبی سَلامَةَ الهَمدانِیِّ.

السَّلامُ عَلی نافِعِ بنِ هِلالِ بنِ نافِعٍ البَجَلِیِّ المُرادِیِّ.

السَّلامُ عَلی أنَسِ بنِ کاهِلٍ الأَسَدِیِّ.

السَّلامُ عَلی قَیسِ بنِ مُسهِرٍ الصَّیداوِیِّ.

السَّلامُ عَلی عَبدِ اللّهِ وعَبدِ الرَّحمنِ ابنَی عُروَةَ بنِ حَراقٍ الغِفارِیَّینِ.

السَّلامُ عَلی جَونِ بنِ حَرِیٍّ (1)مَولی أبی ذَرٍّ الغِفارِیِّ.

السَّلامُ عَلی شَبیبِ بنِ عَبدِ اللّهِ النَّهشَلِیِّ.

السَّلامُ عَلَی الحَجّاجِ بنِ یَزیدَ السَّعدِیِّ (2).

السَّلامُ عَلی قاسِطٍ وکَرِشٍ (3)ابنَی ظَهیرٍ (4)التَّغلِبِیَّینِ.

السَّلامُ عَلی کِنانَةَ بنِ عَتیقٍ.

السَّلامُ عَلی ضِرغامَةَ بنِ مالِکٍ.

السَّلامُ عَلی حُوَیِّ بنِ مالِکٍ الضُّبَعِیِّ (5).

السَّلامُ عَلی عُمَرَ (6)بنِ ضُبَیعَةَ الضُّبَعِیِّ (7).

السَّلامُ عَلی زیدِ بنِ ثُبَیتٍ القَیسِیِّ.

ص:50


1- (1) .لیس فی مصباح الزائر [1]والمزار الکبیر وبحار الأنوار:ج 101« [2]بن حریّ»وفی بحار الأنوار:ج 45« [3]حوی»بدل«حری».
2- (2) .وفی المزار الکبیر ومصباح الزائر [4]وبحار الأنوار:ج 45:« [5]الحجّاج بن زید السعدی».
3- (3) .وفی المزار الکبیر:«وکردوس»،وفی مصباح الزائر:« [6]وکرسی».
4- (4) .وفی مصباح الزائر و [7]المزار الکبیر و بحار الأنوار ج 101:« [8]ابنی زهیر».
5- (5) .وفی المزار الکبیر وبحار الأنوار:« [9]جوین بن مالک الضبعی».
6- (6) .وفی مصباح الزائر [10]والمزار الکبیر وبحار الأنوار:ج 101« [11]عمرو»بدل«عمر».
7- (7) .وفی المزار الکبیر:«عمرو بن ضبیعة».

سلام بر نافع بن هلال بن نافع بَجَلی مرادی !

سلام بر انَس بن کاهِل اسدی !

سلام بر قیس بن مُسهِر صَیداوی !

سلام بر عبد اللّه و عبد الرحمان،دو پسر عروة بن حَراقِ غِفاری !

سلام بر جون بن حَری، (1)غلام ابو ذر غِفاری !

سلام بر شَبیب بن عبد اللّه نَهشَلی !

سلام بر حَجّاج بن یزید سعدی ! (2)

سلام بر قاسِط و کَرِش، (3)دو پسر ظَهیر (4)تَغلِبی !

سلام بر کِنانة بن عتیق !

سلام بر ضِرغامة بن مالک !

سلام بر حُوَیّ بن مالک ضُبَعی ! (5)

سلام بر عمر (6)بن ضُبَیعۀ ضُبَعی ! (7)

سلام بر زید بن ثُبَیت قیسی !

ص:51


1- (1) .در برخی نقل ها عبارت«بن حری»نیامده است.
2- (2) .در المزار الکبیر و در مصباح الزائر و بحار الأنوار آمده:«حجّاج بن زید سعدی».
3- (3) .در المزار الکبیر آمده:«و کردوس»و در مصباح الزائر آمده:«و کرسی».
4- (4) .در بحار الأنوار آمده:«دو پسر زهیر».
5- (5) .در المزار الکبیر و بحار الأنوار [1]آمده:«جوین بن مالک ضبعی».
6- (6) .در مصباح الزائر و [2]بحار الأنوار [3]آمده:«عمرو».
7- (7) .در المزار الکبیر آمده:«عمرو بن ضُبَیعه».

السَّلامُ عَلی عَمّارِ بن أبی سَلامَةَ الهَمدانِیِّ.

السَّلامُ عَلی عَبدِ اللّهِ وعُبَیدِ اللّهِ ابنَی یَزیدَ بنِ ثُبَیتٍ (1)القَیسِیِّ (2).

السَّلامُ عَلی عامِرِ بنِ مُسلِمٍ.

السَّلامُ عَلی قَعنَبِ بنِ عَمرٍو التَّمرِیِّ (3).

السَّلامُ عَلی سالِمٍ مَولی عامِرِ بنِ مُسلِمٍ (4).

السَّلامُ عَلی سَیفِ بنِ مالِکٍ.

السَّلامُ عَلی زُهَیرِ بنِ بِشرٍ الخَثعَمِیِّ.

السَّلامُ عَلی زَیدِ بنِ مَعقِلٍ الجُعفِیِّ. (5)

السَّلامُ عَلی الحَجّاجِ بنِ مَسروقٍ الجُعفِیِّ. (6)

السَّلامُ عَلی مَسعودِ بنِ الحَجّاجِ وَابنِهِ.

السَّلامُ عَلی مُجَمِّعِ بنِ عَبدِ اللّهِ العائِذِیِّ.

السَّلامُ عَلی عَمّارِ بنِ حَسّانَ بنِ شُرَیحٍ الطّائِیِّ (7).

السَّلامُ عَلی حَیّانَ (8)بنِ الحارِثِ السَّلمانِیِّ الأَزدِیِّ.

السَّلامُ عَلی جُندَبِ بنِ حُجرٍ الخَولانِیِّ.

السَّلامُ عَلی عُمَرَ (9)بنِ خالِدٍ الصَّیداوِیِّ.

ص:52


1- (1) .وفی مصباح الزائر« [1]نبیط»بدل«ثبیت».
2- (2) .لیس فی المزار الکبیر:«السَّلامُ علی عبداللّه وعبیداللّه ابنی یزید بن ثبیت القیسی».
3- (3) .وفی مصباح الزائر [2]والمزار الکبیر وبحار الأنوار:ج 101« [3]النمری»بدل«التمری».
4- (4) .لیس فی المزار الکبیر:«السَّلامُ علی قعنب بن عمرو التمریّ.السَّلامُ علی سالم مولی عامر بن مسلم».
5- (5) .وفی المزار الکبیر ومصباح الزائر [4]وبحار الأنوار:ج 101« [5]بدر بن معقل الجعفی».
6- (6) .لیس فی المزار الکبیر«السّلام علی الحجاج بن مسروق الجعفی».
7- (7) .وفی المزار الکبیر:«عمّار بن حیّان بن شریح الطائی».
8- (8) .وفی بحار الأنوار:ج 45« [6]حبّاب»بدل«حیّان».
9- (9) .وفی مصباح الزائر:« [7]عمرو»بدل«عمر».

سلام بر عبد اللّه و عبید اللّه،دو پسر یزید بن ثُبَیت قیسی ! (1)

سلام بر عامر بن مسلم !

سلام بر قَعنَب بن عمرو تَمری ! (2)

سلام بر سالم،غلام عامر بن مسلم !

سلام بر سیف بن مالک !

سلام بر زُهَیر بن بِشر خَثعَمی !

سلام بر زید بن مَعقِل جُعْفی ! (3)

سلام بر حَجّاج بن مسروق جُعْفی ! (4)

سلام بر مسعود بن حَجّاج و پسرش !

سلام بر مُجَمِّع بن عبد اللّه عائذی !

سلام بر عمّار بن حَسّان (5)بن شُرَیح طایی !

سلام بر حیّان بن حارث سلمانی ازْدی !

سلام بر جُندَب بن حُجر خَولانی !

سلام بر عمر بن خالد صَیداوی !

ص:53


1- (1) .در المزار الکبیر،سلام بر این دو نیامده است.
2- (2) .در المزار الکبیر،عبارت«سلام بر قعنب بن عمرو تمری و سلام بر سالم،غلام عامر بن مسلم»نیامده است و در برخی نقل ها«نمری»به جای«تمری»آمده است.
3- (3) .در المزار الکبیر و بحار الأنوار آمده:«بدر بن معقل جُعْفی».
4- (4) .نام وی در نقل المزار الکبیر نیامده.
5- (5) .در المزار الکبیر آمده:«عمّار بن حیّان».

السَّلامُ عَلی عَمّارِ بن أبی سَلامَةَ الهَمدانِیِّ.

السَّلامُ عَلی سَعیدٍ مَولاهُ.

السَّلامُ عَلی یَزیدَ بنِ زِیادِ بنِ المُهاجِرِ (1)الکِندِیِّ (2).

السَّلامُ عَلی زاهِرٍ (3)مَولی عَمرِو بنِ الحَمِقِ الخُزاعِیِّ (4).

السَّلامُ عَلی جَبَلَةَ بنِ عَلِیٍّ الشَّیبانِیِّ.

السَّلامُ عَلی سالِمٍ مَولَی ابنِ المَدَنِیَّةِ الکَلبِیِّ (5).

السَّلامُ عَلی أسلَمَ بنِ کَثیرٍ الأَزدِیِّ الأَعرَجِ (6).

السَّلامُ عَلی زُهَیرِ بنِ سُلَیمٍ الأَزدِیِّ (7).

السَّلامُ عَلی قاسِمِ بنِ حَبیبِ الأَزدِیَّ.

السَّلامُ عَلی عُمَرَ بنِ جُندَبٍ الحَضرَمِیِّ (8).

السَّلامُ عَلی أبی ثُمامَةَ (9)عُمَرَ بنِ عَبدِ اللّهِ الصّائِدِیِّ.

السَّلامُ عَلی حَنظَلَةَ بنِ أسعَدَ (10)الشِّبامِیِّ.

السَّلامُ عَلی عَبدِ الرَّحمنِ بنِ عَبدِ اللّهِ بنِ الکَدِرِ (11)الأَرحَبِیِّ.

ص:54


1- (1) .فی بحار الأنوار:ج 45« [1]مهاصر»بدل«مهاجر».
2- (2) .وفی المزار الکبیر ومصباح الزائر [2]وبحار الأنوار:ج 101« [3]یزید بن زیاد بن المظاهر الکندی».
3- (3) .فی بحار الأنوار:ج 45« [4]زاهد»بدل«زاهر».
4- (4) .لیس فی المزار الکبیر:«السَّلامُ علی زاهر مولی عمرو بن الحمق الخزاعی».
5- (5) .لیس فی المزار الکبیر:«السَّلامُ علی سالم مولی ابن المدنیِّة الکلبی».
6- (6) .لیس فی بحار الأنوار:ج 101« [5]الأعرج».
7- (7) .لیس فی بحار الأنوار:ج 101« [6]السَّلامُ علی زُهیر بن سُلَیم الأزدی».
8- (8) .وفی المزار الکبیر وبحار الأنوار:« [7]عمر بن الاحدوث الحضرمی»،وفی مصباح الزائر:« [8]عمرو بن الاحدوث الحضرمی».
9- (9) .فی مصباح الزائر« [9]تمامة»بدل«ثمامة».
10- (10) .لیس فی مصباح الزائر« [10]بن أسعد»وفی بحار الأنوار:ج 45« [11]سعد»بدل«أسعد».
11- (11) .وفی بحار الأنوار:ج 101« [12]الکدن»بدل«الکدر»وفی نسخ مصباح الزائر اختلاف.

سلام بر سعید،غلام او !

سلام بر یزید بن زیاد بن مهاجر کِنْدی ! (1)

سلام بر زاهِر،غلام عمرو بن حَمِق خُزاعی ! (2)

سلام بر جَبَلة بن علی شیبانی !

سلام بر سالم،غلام ابن مَدنیّۀ کلبی ! (3)

سلام بر اسلَم بن کثیر ازْدی اعْرَج !

سلام بر زُهَیر بن سُلَیم ازْدی ! (4)

سلام بر قاسم بن حبیب ازْدی !

سلام بر عُمَر بن جُندَب حَضرَمی ! (5)

سلام بر ابو ثُمامه،عمر بن عبد اللّه صائدی !

سلام بر حَنظَلة بن اسعد شِبامی !

سلام بر عبد الرحمان بن عبد اللّه بن کَدِر ارحَبی ! (6)

ص:55


1- (1) .در المزار الکبیر،مصباح الزائر و بحار الأنوار آمده:«یزید بن زیاد بن مظاهر کِنْدی».
2- (2) .نام وی در نقل المزار الکبیر نیامده.
3- (3) .نام وی در نقل المزار الکبیر نیامده.
4- (4) .نام وی در نقل بحار الأنوار نیامده.
5- (5) .در المزار الکبیر و بحار الأنوار [1]آمده:«عمر بن احدوث حضرمی»و در مصباح الزائر [2]آمده:«عمرو بن احدوث حضرمی».
6- (6) .در مصباح الزائر و بحار الأنوار آمده:«عبد الرحمان بن عبد اللّه بن کدن ارحَبی».

السَّلامُ عَلی عَمّارِ بن أبی سَلامَةَ الهَمدانِیِّ.

السَّلامُ عَلی عابِسِ بنِ شَبیبٍ (1)الشّاکِرِیِّ.

السَّلامُ عَلی شَوذَبٍ مَولی شاکِرٍ (2).

السَّلامُ عَلی شَبیبِ بنِ الحارِثِ بنِ سَریعٍ.

السَّلامُ عَلی مالِکِ بنِ عَبدِ (3)بنِ سَریعٍ.

السَّلامُ عَلَی الجَریحِ المَأسورِ سَوّارِ بنِ أبی حِمیَرٍ (4)الفَهمِیِّ الهَمدانِیِّ.

السَّلامُ عَلَی المُرثَثِّ (5)مَعَهُ عَمرِو بنِ عَبدِ اللّهِ الجُندَعِیِّ.

السَّلامُ عَلَیکُم یا خَیرَ أنصارٍ.

السَّلامُ عَلَیکُم بِما صَبَرتُم فَنِعمَ عُقبَی الدّارِ،بَوَّأَکُمُ اللّهُ مُبَوَّأَ الأَبرارِ،أشهَدُ لَقَد کَشَفَ اللّهُ لَکُمُ الغِطاءَ،ومَهَّدَ لَکُمُ الوِطاءَ،وأجزَلَ لَکُمُ العَطاءَ،وکُنتُم عَنِ الحَقِّ غَیرَ بِطاءٍ،وأنتُم لَنا فُرَطاءُ،ونَحنُ لَکُم خُلَطاءُ فی دارِ البَقاءِ،وَالسَّلامُ عَلَیکُم ورَحمَةُ اللّهِ وبَرَکاتُهُ. (6)

ص:56


1- (1) .فی بحار الأنوار:ج 45« [1]أبی شبیب».
2- (2) .لیس فی المزار الکبیر:«السَّلامُ علی شوُذَب مولی شاکِر».
3- (3) .وفی المزار الکبیر و مصباح الزائر و [2]بحار الأنوار:ج 101« [3]عبد اللّه»بدل«عبد».
4- (4) .وفی مصباح الزائر:« [4]حمید»بدل«حمیر».
5- (5) .الاِرْتِثاث:أن یحمل الجریح من المعرکة وهو ضعیف قد أثْخنته الجراح.والرثیث أیضاً:الجریح کالمرتثّ (النهایة:ج 2 ص 195« [5]رثث»).
6- (6) .وینبغی الإشارة هنا إلی أنّ مصدر بحار الأنوار [6]بکلا نقلیه هو الإقبال، [7]إلّاأنّ هناک اختلافاً فیما بین هذین النقلین.ونذکّر أیضاً إلی أنّ هناک اختلافات بین المصادر أشرنا فی الهامش إلی جملة منها.

سلام بر عمّار بن ابی سلامۀ هَمْدانی !

سلام بر عابِس بن شَبیب شاکری !

سلام بر شَوذَب،غلام شاکر ! (1)

سلام بر شَبیب بن حارث بن سریع !

سلام بر مالک بن عبد بن سریع !

سلام بر زخمی اسیر،سوّار بن ابی حِمیَر فَهْمی هَمْدانی ! (2)

سلام بر زخمی همراه او،عمرو بن عبد اللّه جُندَعی !

سلام بر شما،ای بهترین یاوران !

سلام بر شما،به خاطر صبرتان،که چه عاقبت نیکویی دارید ! خداوند،شما را در جایگاه نیکان جای دهد ! گواهی می دهم که خداوند،پرده از چشمان شما بر گرفت و برایتان،جایگاهی [ آسوده در بهشت ] آماده ساخت و به شما عطای فراوان داد.شما هم در همراهی حق،درنگ نکردید و پیشروان ما [ به سوی بهشت ] شُدید و ما [ إن شاء اللّه ] همنشینان شما در سرای جاویدان هستیم.سلام و رحمت و برکات خدا بر شما باد !» (3). (4)

ص:57


1- (1) .نام وی در نقل المزار الکبیر نیامده.
2- (2) .در مصباح الزائر،آمده:«سوّار بن ابی حمید فهمی هَمْدانی».
3- (3) .قابل توجّه است که مصدر بحار الأنوار در جلد 45 و 101،همان نقل الإقبال است؛ولی این دو متن با هم تفاوت هایی پیدا کرده اند.ضمناً ما تنها برخی از اختلاف های مصادر را در پانوشت ها آورده ایم.
4- (4) .الإقبال:ج 3 ص 73،المزار الکبیر:ص 486 ح 8،مصباح الزائر:ص 278،بحار الأنوار:ج 101 ص 269 ح 1 و ج 45 ص 65.

ص:58

سخنی در بارۀ میزان اعتبار دو زیارت منسوب به ناحیۀ مقدّسه

اشاره

دو زیارتی که متن آنها در آغاز این فصلْ گزارش شد،به ناحیۀ مقدّسه (1)نسبت داده شده اند و از آن جا که در آنها (بویژه در زیارت نخست) به مصائب سیّد الشهدا و یاران آن بزرگوار،اشاره شده،مورد استناد و استفادۀ اهل منبر و ذاکران مصائب اهل بیت علیهم السلام قرار دارند.از این رو،آگاهی از میزان اعتبار آنها،از اهمیت ویژه ای برخوردار است؛ولی پیش از پرداختن به این موضوع،توجّه به چند نکته،لازم به نظر می رسد:

1.هرچند هر دو زیارت،منسوب به ناحیۀ مقدّسه اند،لیکن زیارتی که به «زیارت ناحیۀ مقدّسه»شهرت دارد،همان زیارت نخست این فصل است.این زیارت،در کتاب موسوم به المزار الکبیر (نگاشته ابن مشهدی) (2)آمده است. (3)

2.علّامه مجلسی،در بحار الأنوار،زیارت نخست را از کتاب المزار شیخ مفید نیز گزارش کرده است؛ (4)لیکن در نسخه های موجود از کتاب المزار مفید،این متن، وجود ندارد.

ص:59


1- (1) .ناحیۀ مقدّسه،اصطلاحی است که امامیه،از نیمه اوّل قرن سوم هجری و به خاطر شرایط سخت سیاسی-اجتماعی،در نقل مطلب از امامان:هادی علیه السلام و عسکری علیه السلام و مهدی علیه السلام یا گفتگو در بارۀ ایشان،آن را به جای نام امام،به کار می برده اند و عمدتاً در عصر غیبت صغرا و برای امام زمان علیه السلام به کار می رفته است.
2- (2) .وی،محمّد بن جعفر مشهدی حائری (م ح 574 ق) است.
3- (3) .المزار الکبیر:ص 496-513.
4- (4) .بحار الأنوار:ج 101 ص 317.

3.بخشی از این زیارت،در زیارت نامۀ منسوب به سیّدِ مرتضی-که ما آن را در فصل چهاردهم آورده ایم-،بدون انتساب به ناحیۀ مقدّسه آمده است.علّامه مجلسی در این باره می گوید:

ای بسا اختلاف میان این زیارت و زیارت منسوب به سیّدِ مرتضی،به خاطر اختلاف روایت باشد و ظاهر،این است که سیّد،این زیارت را گرفته و از خودش، بر آن افزوده است. (1)

میزان اعتبار زیارت نخست (مشهور به«زیارت ناحیۀ مقدّسه»)

همان طور که در متن منقول از کتاب المزار الکبیر ملاحظه شد،این زیارت،سند متّصل به ناحیۀ مقدّسه ندارد و حدیث آن،اصطلاحاً«مُرسَل»است و قابل ارزیابی سندی نیست؛ولی مؤلّف کتاب المزار الکبیر،در مقدّمۀ این کتاب،آورده است:

امّا بعد،من در این کتابم،زیارت های گوناگونی را برای مشاهد مشرّف،و نیز آنچه را در آداب مسجدهای فرخنده وارد شده است،و دعاهایی را که پس از نمازها خوانده می شوند،و مناجات های لذّت بخشی را که در خلوتگاه ها با خداوندِ ازَلی می شود،و آن دسته دعاهایی را که در امور مهم،با آنها به خداوندْ پناه برده می شود،گرد آورده ام؛دعاهایی که راویان مورد اعتماد،با سند،از بزرگان [امّت]، نقل کرده اند. (2)

برخی گفته اند که این عبارت،در توثیق عمومی همۀ کسانی که در اسناد احادیث کتابِ یاد شده قرار دارند،صراحت دارد و از جمله کسانی که بر این مطلبْ اصرار دارند،محدّث نوری است؛ (3)لیکن در این باره،توجّه به چند نکته،ضروری است:

1.ممکن است مقصود ابن مشهدی از عبارت یاد شده،توثیق مشایخ بِلا واسطه

ص:60


1- (1) .بحار الأنوار:ج 101 ص 328.
2- (2) .المزار الکبیر:ص 27.
3- (3) .ر.ک:خاتمة مستدرک الوسائل:ج 1 ص 359 و ج 2 ص 451.

روایی خویش باشد.بنا بر این،او می خواهد بگوید کسانی که این احادیث را برای وی نقل کرده اند یا در کتب خود نوشته اند،مورد وثوق هستند،نه این که همۀ کسانی که در سلسله اسناد احادیث کتاب وی (المزار الکبیر) آمده اند،مورد وثوق او باشند.

2.وقتی برخی از راویانِ کتاب هایی مانند الکافی (با آن همه دقّت مؤلّف آن)، ثقه نیستند،بعید به نظر می رسد مؤلّفی ادعا کند که همۀ راویان کتاب او،مورد وثوق او هستند.

3.بر فرض که از عبارت یاد شده،استنباط شود که ابن مشهدی،همۀ راویان کتاب المزار الکبیر را توثیق کرده است،با توجّه به این که وی از متأخّرانْ محسوب می شود،قطعاً توثیق او هم بر پایۀ حدس و نظر بوده و از اعتبار لازم،برخوردار نیست.

بر این اساس،هر چند مورد وثوق بودن مشایخ ابن مشهدی،موجب اعتبار نِسبی احادیث کتاب اوست،لیکن این اعتبار،به گونه ای نیست که بتوان با اطمینان، زیارت نامۀ یاد شده را به طور مستقیم،به امام زمان علیه السلام نسبت داد.لذا به کسانی که «زیارت ناحیۀ مقدّسه»را بازگو می نمایند،توصیه می شود که آن را مستقیماً به امام زمان علیه السلام نسبت ندهند؛بلکه آن را به نقل از کتاب المزار الکبیر،از ناحیۀ مقدّسه، گزارش نمایند.

گفتنی است در بارۀ کتاب ابن مشهدی،نکات دیگری نیز هست که در این مختصر،فرصت پرداختن به آنها نیست.

میزان اعتبار زیارت دوم (مشهور به«زیارت شهدا»)

این زیارت نامه نیز منسوب به ناحیۀ مقدّسه است؛لیکن به«زیارت شهدا»مشهور است.در این باره نیز چند نکته،قابل توجّه است:

ص:61

1.این زیارت،در کتاب های:الإقبال، (1)المزار الکبیر (2)و مصباح الزائر (3)آمده است؛ لیکن در مصادر کهن،مانند:کامل الزیارات و مصباح المتهجّد،گزارش نشده است.

2.با توجّه به این که شیخ طوسی در سلسله سند این حدیث (زیارت) است، جای این پرسش وجود دارد که:چرا ایشان،این زیارت را در مصباح المتهجّد نیاورده است؟

3.بر فرض آن که سند این حدیث را تا شیخ طوسی معتبر بدانیم،به نظر می رسد که پس از شیخ طوسی،سند،دچار گسستگی و سَقْط است؛زیرا در فاصلۀ طولانی دوران حیات شیخ طوسی (385-460 ق) تا زمان صدور حدیث (سال 252 ق)،تنها دو واسطه،آن را گزارش کرده اند که عادتاً ممکن نیست.

4.زمان صدور زیارت نامه یاد شده،سال 252 ق،یعنی دوران امامت امام هادی علیه السلام و قبل از ولادت امام مهدی علیه السلام گزارش شده است.بنا بر این،مقصود از «ناحیۀ مقدّسه»در این حدیث،نه امام مهدی علیه السلام،بلکه امام هادی علیه السلام (214-254 ق) است.

با توجّه به نکات یاد شده،این زیارت نامه نیز سند معتبر ندارد.البته باید توجّه داشت که معتبر نبودن سند،به معنای مجعول بودن حدیث نیست؛بلکه بدین معناست که نمی توان آن را به طور مستقیم و صریح،به اهل بیت علیهم السلام نسبت داد و در این گونه موارد،شایسته است که متن مورد نظر،با استناد به منبعی که آن را گزارش کرده،مورد بهره برداری قرار گیرد.

ص:62


1- (1) .ر.ک:الإقبال:ج 3 ص 73.
2- (2) .ر.ک:المزار الکبیر:ص 485.
3- (3) .ر.ک:مصباح الزائر:ص 278.

بخش دهم:نشانه های ظهور امام مهدی(علیه السلام)

اشاره

ص:63

الفصل الأوّل:

العَلاماتُ المَحتومَةُ

1/1

خُروجُ السُّفیانِیِّ

1/1-1

خُروجُ السُّفیانِیِّ مِنَ المَحتومِ

1126.الغیبة للنعمانی: أخبَرَنا أحمَدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ سَعیدٍ،قالَ:حَدَّثَنا عَلِیُّ بنُ الحَسَنِ،عَنِ العَبّاسِ بنِ عامِرٍ،عَن عَبدِ اللّهِ بنِ بُکَیرٍ،عَن زُرارَةَ بنِ أعیَنَ،عَن عَبدِ المَلِکِ بنِ أعیَنَ،قالَ:

کُنتُ عِندَ أبی جَعفَرٍ علیه السلام فَجَری ذِکرُ القائِمِ علیه السلام،فَقُلتُ لَهُ:أرجو أن یَکونَ عاجِلاً ولا یَکونَ سُفیانِیٌّ؟فَقالَ:لا وَاللّهِ إنَّهُ،لِمَنِ المَحتومِ الَّذی لا بُدَّ مِنهُ.

1127.الغیبة للنعمانی: حَدَّثَنا أحمَدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ سَعیدٍ،قالَ:حَدَّثَنا عَلِیُّ بنُ الحَسَنِ،عَن مُحَمَّدِ بنِ خالِدٍ الأَصَمِّ،عَن عَبدِ اللّهِ بنِ بُکَیرٍ،عَن ثَعلَبَةَ بنِ مَیمونٍ،عَن زُرارَةَ،عَن حُمرانَ بنِ أعیَنَ،عَن أبی جَعفَرٍ مُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ علیهما السلام،فی قولِهِ تَعالی: «ثُمَّ قَضی أَجَلاً

ص:64

فصل یکم:نشانه های حتمی

1/1 شورش سُفیانی

1/1-1 حتمی بودن شورش سفیانی

1126.الغیبة ،نعمانی-با سندش به نقل از عبد الملک بن اعین-:نزد امام باقر علیه السلام بودم که سخن از قائم علیه السلام به میان آمد.به ایشان گفتم:امیدوار باشم که ظهور نزدیک باشد،بی آن که سفیانی به کار باشد؟

فرمود:«نه.به خدا سوگند،او از امور حتمی و ناگزیر است». (1)

1127.الغیبة ،نعمانی-با سندش به نقل از حمران بن اعین-:امام باقر علیه السلام در بارۀ سخن خدای متعال:«سپس اجَلَی را تقدیر کرد و اجَلی نیز نزد اوست.»فرمود:«دو اجَل داریم:

اجل حتمی و اجل معلّق».

پرسید[م]:اجل حتمی چیست؟

فرمود:«آن که جز آن نمی شود».

ص:65


1- (1) .الغیبة،نعمانی:ص 301 ح 4 ( [1]با سند موثّق)،بحار الأنوار:ج 52 ص 249 ح 132.

وَ أَجَلٌ مُسَمًّی عِنْدَهُ» 1 فَقالَ:

إنَّهُما أجَلانِ:أجَلٌ مَحتومٌ وأَجَلٌ مَوقوفٌ.فَقالَ لَهُ حُمرانُ:مَا المَحتومُ؟[ قالَ:

الَّذی لا یَکونُ غَیرُهُ.قالَ:ومَا المَوقوفُ؟] (1)قالَ:الَّذی للّهِ ِ فیهِ المَشیئَةُ.قالَ حُمرانُ:

إنّی لَأَرجو أن یَکونَ أجَلُ السُّفیانِیِّ مِنَ المَوقوفِ.

فَقالَ أبو جَعفَرٍ علیه السلام:لا وَاللّهِ إنَّهُ لِمَنِ المَحتومِ.

1128.الکافی: مُحَمَّدُ بنُ یَحیی،عَن مُحَمَّدِ بنِ الحُسَینِ،عَن عَبدِ الرَّحمنِ بنِ أبی هاشِمٍ،عَنِ الفَضلِ الکاتِبِ،قالَ:کُنتُ عِندَ أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام فَأَتاهُ کِتابُ أبی مُسلِمٍ،فَقالَ:لَیسَ لِکِتابِکَ جَوابٌ،اخرُج عَنّا،فَجَعَلنا یُسارُّ بَعضُنا بَعضاً.

فَقالَ:أیَّ شَیءٍ تُسارّونَ یا فَضلُ؟إنَّ اللّهَ عَزَّ ذِکرُهُ لا یَعجَلُ لِعَجَلَةِ العِبادِ،ولَإِزالَةُ جَبَلٍ عَن مَوضِعِهِ أیسَرُ مِن زَوالِ مُلکٍ لَم یَنقَضِ أجَلُهُ،ثُمَّ قالَ:إنَّ فُلانَ بنَ فُلانٍ حَتّی بَلَغَ السّابِعَ مِن وُلدِ فُلانٍ،قُلتُ:فَمَا العَلامَةُ فیما بَینَنا وبَینَکَ جُعِلتُ فِداکَ؟ قالَ:لا تَبرَحِ الأَرضَ یا فَضلُ حَتّی یَخرُجَ السُّفیانِیُّ،فَإِذا خَرَجَ السُّفیانِیُّ فَأَجیبوا إلَینا-یَقولُها ثَلاثاً-وهُوَ مِنَ المَحتومِ.

1129.الغیبة للنعمانی: أخبَرَنا مُحَمَّدُ بنُ هَمّامٍ،قالَ:حَدَّثَنا جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ مالِکٍ،قالَ:

حَدَّثَنَا الحَسَنُ بنُ عَلِیِّ بنِ یَسارٍ الثَّورِیُّ،قالَ:حَدَّثَنَا الخَلیلُ بنُ راشِدٍ،عَن عَلِیِّ بنِ أبی حَمزَةَ،قالَ:

زامَلتُ أبَا الحَسَنِ موسَی بنَ جَعفَرٍ علیهما السلام بَینَ مَکَّةَ وَالمَدینَةِ،فَقالَ لی یَوماً:یا عَلِیُّ، لَو أنَّ أهلَ السَّماواتِ وَالأَرضِ خَرَجوا عَلی بَنِی العَبّاسِ لَسُقِیَتِ الأَرضُ

ص:66


1- (2) .ما بین المعقوفین سقط من المصدر وأثبتناه من بحار الأنوار.

پرسید[م]:«اجل معلق کدام است؟».

فرمود:«آن که خدا در آن تغییر می دهد».

گفت[م]:من امیدوارم که اجَل سفیانی،معلّق [و قابل تغییر] باشد.

امام باقر علیه السلام فرمود:«نه.به خدا سوگند،آن جزو حتمی هاست». (1)

1128.الکافی -با سندش به نقل از فضل کاتب-:نزد امام صادق علیه السلام بودم که نامۀ ابو مسلم آمد.

امام علیه السلام فرمود:«نامۀ تو پاسخی ندارد.از نزد ما بیرون برو».

ما با هم پنهانی شروع به گفتگو کردیم که امام فرمود:«ای فضل! چه چیزی مخفیانه می گویید؟خداوندِ والایاد،به خاطر عجلۀ بندگانش،عجله نمی کند و جا به جا کردن یک کوه،از نابودی حکومتی که اجلش نرسیده،آسان تر است».

سپس فرمود:«بی گمان،فلان کس فرزند فلان کس»تا به هفتمین فرزند فلان کس رسید.

گفتم:فدایت شوم! نشانۀ میان ما و شما چیست؟

فرمود:«ای فضل! از جایت تکان نخور تا سُفیانی خروج کند و چون سفیانی خروج کرد،ما را لبیّک بگویید»و سه بار این را فرمود [و افزود:]«که خروج او،از نشانه های حتمی است». (2)

1129.الغیبة ،نعمانی-با سندش به نقل از علی بن ابی حمزه-:میان مکّه و مدینه،همسفر امام کاظم علیه السلام بودم.روزی به من فرمود:«ای علی! اگر اهل آسمان ها و زمین بر بنی عبّاس بشورند،[کشته می شوند و] زمین از خونشان آبیاری می شود تا آن که سفیانی بشورد».

به ایشان گفتم:سَرور من! آیا کار او،حتمی است؟

ص:67


1- (1) .الغیبة،نعمانی:ص 301 ح 5 ( [1]با سند موثّق) و ح 6 (به نقل از فضیل بن یسار با عبارت مشابه)،بحار الأنوار:ج 52 ص 249 ح 133.
2- (2) .الکافی:ج 8 ص 274 ح 412،بحار الأنوار:ج 47 ص 297 ح 20.

دِماءَهُم حَتّی یَخرُجَ السُّفیانِیُّ.قُلتُ لَهُ:یا سَیِّدی،أمرُهُ مِنَ المَحتومِ؟قالَ:نَعَم،ثُمَّ أطرَقَ هُنَیئَةً،ثُمَّ رَفَعَ رَأسَهُ وقالَ:

مُلکُ بَنِی العَبّاسِ مَکرٌ وخَدعٌ،یَذهَبُ حَتّی یُقالَ:لَم یَبقَ مِنهُ شَیءٌ،ثُمَّ یَتَجَدَّدُ حَتّی یُقالَ:ما مَرَّ بِهِ شَیءٌ.

1130.قرب الإسناد: [ أحمَدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ عیسی،عَنِ ابنِ أسباطٍ،قال:] قُلتُ لَهُ [ أی لِأَبِی الحَسَنِ علیه السلام ]:جُعِلتُ فِداکَ،إنَّ ثَعلبَةَ بنَ مَیمونٍ حَدَّثَنی عَن عَلِیِّ بنِ المُغیرَةِ، عَن زَیدٍ العَمِّیِّ،عَن عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ علیه السلام قالَ:

یَقومُ قائِمُنا لِمُوافاةِ (1)النّاسِ سَنَةً.قالَ:یَقومُ القائِمُ بِلا سُفیانِیٍّ ! إنَّ أمرَ القائِمِ حَتمٌ مِنَ اللّهِ،وأَمرَ السُّفیانِیِّ حَتمٌ مِنَ اللّهِ،ولا یَکونُ قائِمٌ إلّابِسُفیانِیٍّ.

قُلتُ:جُعِلتُ فِداکَ،فَیَکونُ فی هذِهِ السَّنَةِ؟قالَ:ما شاءَ اللّهُ.قُلتُ:یَکونُ فِی الَّتی یَلیها؟قالَ:یَفعَلُ اللّهُ ما یَشاءُ.

1131.دلائل الإمامة: حَدَّثَنی أبُو المُفَضَّلِ مُحَمَّدُ بنُ عَبدِ اللّهِ،قالَ:حَدَّثَنی أبُو النَّجمِ بَدرٌ، قالَ:حَدَّثَنی أبو جَعفَرٍ مُحَمَّدُ بنُ عَلِیٍّ،قالَ:رَوی مُحَمَّدُ بنُ عیسی،عَن أبی مُحَمَّدٍ الوَشّاءِ،ورَواهُ جَماعَةٌ مِن أصحابِ الرِّضا علیه السلام،عَنِ الرِّضا علیه السلام-قالَ لِلمَأمونِ فی عَدَمِ قَبولِ الإِمارَةِ-:

إنَّ هذا أمرٌ لَیسَ بِکائِنٍ إلّابَعدَ خُروجِ السُّفیانِیِّ.فَأَلَحَّ عَلَیهِ،فَامتَنَعَ،ثُمَّ أقسَمَ عَلَیهِ فَأَبَرَّ (2)قَسَمَهُ،وعَقَدَ لَهُ الأَمرَ،وجَلَسَ مَعَ المَأمونِ لِلبَیعَةِ.

1132.الکافی: عَلِیُّ بنُ إبراهیمَ،عَن أبیهِ،عَن صَفوانَ بنِ یَحیی،عَن عیصِ بنِ القاسِمِ،

ص:68


1- (1) .الموافاة:أن توافی إنساناً فی المیعاد.وأوفَیتُ المَکانَ:أتَیتُهُ (لسان العرب:ج 15 ص 399« [1]وفی»).
2- (2) .أَبَرَّ قسَمَهُ:أجابه إلی ما أقسم علیه (تاج العروس:ج 6 ص 71« [2]برر»).

فرمود:«آری».سپس اندکی سر به زیر انداخت و سپس سرش را بالا آورد و فرمود:

«فرمان روایی عبّاسیان،سراسر فریب و نیرنگ است.گاه چنان ناتوان می نماید که گفته می شود:چیزی از آن نمانده است و سپس چنان تجدید قوا می کند که می گویند:چیزی بر آن نگذشته [و ناتوان نشده] است». (1)

1130.قرب الإسناد -با سندش به نقل از ابن اسباط-:به امام کاظم علیه السلام گفتم:فدایت شوم! ثعلبة بن میمون،از علی بن مغیره،از زید عمّی،از امام زین العابدین علیه السلام برایم نقل کرد که:قائم ما [خاندان محمّد]،در سالی که مردم جمع می شوند، (2)ظهور می کند.

فرمود:«قائم،بدون وقوع شورش سفیانی قیام می کند؟! قیام قائم،از امور حتمی الهی است و کار سفیانی نیز از امور حتمی الهی است و قیام کننده ای نداریم،جز آن که [پیش از او] سفیانی را داریم».

گفتم:فدایت شوم! در این سال،روی می دهد؟

فرمود:«آنچه خدا بخواهد».

گفتم:در سال بعد می شود؟

فرمود:«خدا هر چه بخواهد،می کند». (3)

1131.دلائل الإمامة -با سندش به نقل از ابو محمّد وشّاء و گروهی از یاران امام رضا علیه السلام-:ایشان در توضیح چراییِ نپذیرفتن حکومت به مأمون فرمود:«این کار (به دست گرفتن حکومت از سوی ما) جز پس از شورش سفیانی،شدنی نیست».

مأمون به ایشان اصرار کرد و امام رضا علیه السلام خودداری ورزید.مأمون او را سوگند داد و امام رضا علیه السلام سوگندش را پذیرفت و مجلسی برایش به پا کردند و همراه مأمون [برای بیعت به ولی عهدی] جلوس کرد. (4)

1132.الکافی -با سندش به نقل از عیص بن قاسم-:شنیدم که امام صادق علیه السلام می فرماید:«...

ص:69


1- (1) .الغیبة،نعمانی:ص 302 ح 9، [1]بحار الأنوار:ج 52 ص 250 ح 137.
2- (2) .طبق روایت های دیگر،مردم که همان یاران امام مهدی علیه السلام اند-،در مکّه جمع می شوند.
3- (3) .قرب الإسناد:ص 374 ح 1329 (با سند موثّق)،بحار الأنوار:ج 52 ص 182 ح 5.
4- (4) .دلائل الإمامة:ص 349 ح 304.

قالَ:سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّهِ علیه السلام یَقولُ:...کَفاکُم بِالسُّفیانِیِّ عَلامَةً.

راجع:ص 76 (زمان خروج السفیانی/رجب).

1/1-2

مُواصَفاتُ السُّفیانِیِّ

1133.کمال الدین: حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ عَلِیٍّ ماجیلَوَیهِ رضی الله عنه،قالَ:حَدَّثَنا عَمّی مُحَمَّدُ بنُ أبِی القاسِمِ،عَن مُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ الکوفِیِّ،عَن مُحَمَّدِ بنِ أبی عُمَیرٍ،عَن عُمَرَ بنِ اذَینَةَ قالَ:قالَ أبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام:قالَ أبی علیه السلام:قالَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام:

یَخرُجُ ابنُ آکِلَةِ الأَکبادِ مِنَ الوادِی الیابِسِ (1)،وهُوَ رَجُلٌ رَبعَةٌ (2)،وَحشُ الوَجهِ (3)، ضَخمُ الهامَةِ،بِوَجهِهِ أثَرُ جُدَرِیٍّ،إذا رَأَیتَهُ حَسِبتَهُ أعوَرَ،اسمُهُ عُثمانُ وأَبوهُ عَنبَسَةُ (4)،وهُوَ مِن وُلد أبی سُفیانَ،حَتّی یَأتِیَ أرضاً ذاتَ قَرارٍ ومَعینٍ (5)،فَیَستَوِیَ عَلی مِنبَرِها.

1134.الغیبة للطوسی: رَوی حَذلَمُ بنُ بَشیرٍ،قالَ:قُلتُ لِعَلِیِّ بنِ الحُسَینِ علیهما السلام:صِف لی خُروجَ المَهدِیِّ،وعَرِّفنی دَلائِلَهُ وعَلاماتِهِ؟

فَقالَ:یَکونُ قَبلَ خُروجِهِ خُروجُ رَجُلٍ یُقالُ لَهُ:عَوفٌ السُّلَمِیُّ بِأَرضِ الجَزیرَةِ، ویَکونُ مَأواهُ تَکریتَ،وقَتلُهُ بِمَسجِدِ دِمشَقَ،ثُمَّ یَکونُ خُروجُ شُعَیبِ بنِ صالِحٍ مِن

ص:70


1- (1) .الوادی الیابِس:نُسِبَ إلی رجل،قیل:منه یخرج السفیانی [1]فی آخر الزمان (معجم البلدان:ج 5 ص 424). [2]
2- (2) .رَجُلٌ رَبْعَةٌ ومَربوعٌ:هو بین الطویل والقصیر (النهایة:ج 2 ص 190« [3]ربعَ»).
3- (3) .وحش الوجه:أی یستوحش مَن یراه ولا یستأنس به (بحار الأنوار:ج 52 ص 205). [4]
4- (4) .فی إعلام الوری:« [5]عیینة»بدل«عنبسة».
5- (5) .مَعینٌ:ماء معیون (أو معین):ظاهر تراه العین جاریاً علی وجه الأرض (لسان العرب:ج 13 ص 304« [6]عین»).

سفیانی،نشانه ای کافی برای شماست». (1)

ر.ک: ص 77 (زمان شورش سفیانی/رجب).

1/1-2 ویژگی های سفیانی

1133.کمال الدین -با سندش به نقل از عمر بن اذینه-:امام صادق علیه السلام فرمود:«پدرم به نقل از امیر مؤمنان علیه السلام فرمود:فرزند زن جگرخوار،از بیابان خشک،خروج می کند؛مردی میانه بالا،ترسناک،با سری ستبر،آبله رو که چون او را ببینی،می پنداری یک چشم است.نامش عثمان،پدرش عنبسه (2)و از نسل ابو سفیان است،تا این که به سرزمینی که آرامش و آب روان دارد،وارد می شود و بر منبر آن می نشیند». (3)

1134.الغیبة ،طوسی-به نقل از حذلم بن بشیر-:به امام زین العابدین علیه السلام گفتم:خروج مهدی علیه السلام را برایم توصیف کن و نشانه ها و علامت های آن را به من بشناسان.

فرمود:«پیش از خروج او،مردی به نام عوف سُلمی در سرزمین جزیره، (4)خروج می کند که جایگاهش تکریت است و در مسجد دمشق کشته می شود.پس از آن،شعیب بن صالح از سمرقند (5)خروج می کند و سپس سفیانی ملعون-که از نسل عتبة بن ابی سفیان است-از بیابان خشک،خروج می کند و چون او ظهور کند،

ص:71


1- (1) .الکافی:ج 8 ص 264 ح 381 (با سند حسن مثل صحیح)،بحار الأنوار:ج 52 ص 301 ح 67.
2- (2) .در إعلام الوری،«عیینة»آمده است.
3- (3) .کمال الدین:ص 651 ح 9،إعلام الوری:ج 2 ص 282،الخرائج و الجرائح:ج 3 ص 1150 ح 58،بحار الأنوار:ج 52 ص 205 ح 36.
4- (4) .منطقۀ محصور میان دو رود دجله و فرات در شمال عراق.
5- (5) .شهری در آسیای میانه نزدیک بخارا،کنار رود سغد که اکنون یکی از شهرهای ازبکستان است (فرهنگ معین:ج 5 ص 8).

سَمَرقَندَ (1)،ثُمَّ یَخرُجُ السُّفیانِیُّ المَلعونُ مِنَ الوادِی الیابِسِ،وهُوَ مِن وُلدِ عُتبَةَ بنِ أبی سُفیانَ،فَإِذا ظَهَرَ السُّفیانِیُّ اختَفَی المَهدِیُّ ثُمَّ یَخرُجُ بَعدَ ذلِکَ.

1135.الفتن: حَدَّثَنا عَبدُ القُدّوسِ وغَیرُهُ،عَنِ ابنِ عَیّاشٍ،عَمَّن حَدَّثَهُ،عَن مُحَمَّدِ بنِ جَعفَرٍ، عَن عَلِیٍّ،قالَ:

السُّفیانِیُّ مِن وُلدِ خالِدِ بنِ یَزیدَ بنِ أبی سُفیانَ،رَجُلٌ ضَخمُ الهامَةِ،بِوَجهِهِ آثارُ جُدَرِیٍّ،وبِعَینِهِ نُکتَةُ بَیاضٍ،یَخرُجُ مِن ناحِیَةِ مَدینَةِ دِمشَقَ فی وادٍ یُقالُ لَهُ:وادِی الیابِسِ،یَخرُجُ فی سَبعَةِ نَفرٍ،مَعَ رَجُلٍ مِنهُم لِواءٌ مَعقودٌ،یَعرِفونَ فی لِوائِهِ النَّصرَ، یَسیرونَ بَینَ یَدَیهِ عَلی ثَلاثینَ میلاً،لا یَری ذلِکَ العَلَمَ أحَدٌ یُریدُهُ إلَّاانهَزَمَ.

1136.الغیبة للنعمانی: أخبَرَنا أحمَدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ سَعیدٍ،قالَ:حَدَّثَنا حُمَیدُ بنُ زِیادٍ،قالَ:

حَدَّثَنی عَلِیُّ بنُ الصَّبّاحِ بنِ الضَّحّاکِ،قالَ:حَدَّثَنا أبو عَلِیٍّ الحَسَنُ بنُ مُحَمَّدٍ الحَضرَمِیُّ،قالَ:حَدَّثَنا جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدٍ (2)،عَن إبراهیمَ بنِ عَبدِ الحَمیدِ،عَن أبی أیّوبَ الخَزّازِ،عَن مُحَمَّدِ بنِ مُسلِمٍ،عَن أبی جَعفَرٍ الباقِرِ علیه السلام قالَ:

السُّفیانِیُّ أحمَرُ أشقَرُ (3)أزرَقُ (4)،لَم یَعبُدِ اللّهَ قَطُّ،ولَم یَرَ مَکَّةَ ولَا المَدینَةَ قَطُّ، یَقولُ:یا رَبِّ ثاری وَالنّارَ،یا رَبِّ ثاری وَالنّارَ.

1137.کمال الدین: حَدَّثَنا أحمَدُ بنُ زِیادِ بنِ جَعفَرٍ الهَمَدانِیُّ رضی الله عنه،قالَ:حَدَّثَنا عَلِیُّ بنُ

ص:72


1- (1) .سمرقند مدینة فی آسیا الوسطی قرب بخاری و علی نهر یقال له«سغد»،و هی الآن من مدن ازبکستان.
2- (2) .مشترک بین جعفر بن محمّد بن حکیم الخثعمی الذی عُرف بانّه إمامی ثقة علی التحقیق،وبین جعفر بن محمّد بن سماعة الذی هو واقفی ثقة.
3- (3) .الشُّقْرَة من الألوان:حمرة تعلو بیاضاً فی الإنسان،وحمرة صافیة فی الخیل (المصباح المنیر:ص 319« [1]شقر»).
4- (4) .الزُرقَةُ:خضرة فی سواد العین،وقیل:أن یتغشّی سوادها بیاض (لسان العرب:ج 10 ص 138« [2]زرق»).

مهدی،پنهان می شود و پس از آن،[مهدی] خروج می کند». (1)

1135.الفتن ،ابن حمّاد-به نقل از محمّد بن جعفر،از علی علیه السلام-:سفیانی از نسل خالد بن یزید بن ابی سفیان است؛مردی با سری ستبر،آبله رو با لکّۀ سپیدی در چشمش.او از اطراف شهر دمشق،از بیابانی به نام بیابان خشک در یک گروه هفت نفره خروج می کند که برای یک تن از آنان پرچمی بسته شده است که آن را همواره پیروز می بینند.سی میل پیش می تازند و کسی آن پرچم را نمی بیند و آهنگ آن نمی کند، جز این که از برابرش می گریزد. (2)

1136.الغیبة ،نعمانی-با سندش به نقل از محمّد بن مسلم-:امام باقر علیه السلام فرمود:«سفیانی، سرخ رو،بور و کبودچشم (/با لکّۀ سفیدی در چشم) است و هرگز خدا را عبادت نکرده و هیچ گاه مکّه و مدینه را ندیده است و می گوید:خدایا! انتقامم را [از مردمم] می گیرم،هر چند با رفتن در آتش باشد.خدایا! انتقامم را می گیرم،هرچند با رفتن در آتش باشد». (3)

1137.کمال الدین -با سندش به نقل از عمر بن یزید-:امام صادق علیه السلام به من فرمود:«اگر سفیانی را می دیدی،او را خبیث ترینِ مردم می یافتی؛بور،سرخ رو و کبودچشم،که

ص:73


1- (1) .الغیبة،طوسی:ص 443 ح 437،الخرائج و الجرائح:ج 3 ص 1155 ح 61،بحار الأنوار:ج 52 ص 213 ح 65.
2- (2) .الفتن:ج 1 ص 279 ح 812،کنز العمّال:ج 11 ص 284 ح 31535.نیز،برای دیدن همۀ حدیث،ر.ک:همین دانش نامه:ص 135 ح 1194.
3- (3) .الغیبة،نعمانی:ص 306 ح 18، [1]بحار الأنوار:ج 52 ص 253 ح 146.

إبراهیمَ بنِ هاشِمٍ،عَن أبیهِ إبراهیمَ بنِ هاشِمٍ،عَن مُحَمَّدِ بنِ أبی عُمَیرٍ،عن حَمّادِ بنِ عُثمانَ،عَن عُمَرَ بنِ یَزیدَ،قالَ:قالَ لی أبو عَبدِ اللّهِ الصّادِقُ علیه السلام:

إنَّکَ لَو رَأَیتَ السُّفیانِیَّ لَرَأَیتَ أخبَثَ النّاسِ،أشقَرَ أحمَرَ أزرَقَ،یَقولُ:یا رَبِّ ثاری ثاری ثُمَّ النّارَ،وقَد بَلَغَ مِن خُبثِهِ أنَّهُ یَدفِنُ امَّ وَلَدٍ لَهُ وهِیَ حَیَّةٌ،مَخافَةَ أن تَدُلَّ عَلَیهِ.

1138.کتاب سلیم بن قیس -فیما کَتَبَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام إلی مُعاوِیَةَ-:یا مُعاوِیَةُ،إنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله قَد أخبَرَنی أنَّ امَّتَهُ سَیَخضِبونَ لِحیَتی مِن دَمِ رَأسی...وأَنَّ رَجُلاً مِن وُلدِکَ مَشومٌ مَلعونٌ جِلفٌ (1)جافٍ (2)مَنکوسُ القَلبِ فَظٌّ غَلیظٌ،قَد نَزَعَ اللّهُ مِن قَلبِهِ الرَّأفَةَ وَالرَّحمَةَ،أخوالُهُ مِن کَلبٍ (3)،کَأَنّی أنظُرُ إلَیهِ،ولَو شِئتُ لَسَمَّیتُهُ ووَصَفتُهُ وَابنُ کَم هُوَ،فَیَبعَثُ جَیشاً إلَی المَدینَةِ فَیَدخُلونَها فَیُسرِفونَ فیها فِی القَتلِ وَالفَواحِشِ.

ویَهرُبُ مِنهُ رَجُلٌ مِن وُلدی زَکِیٌّ نَقِیٌّ،الَّذی یَملَأُ الأَرضَ عَدلاً وقِسطاً کَما مُلِئَت ظُلماً وجَوراً،وإنّی لَأَعرِفُ اسمَهُ،وَابنَ کَم هُوَ یَومَئِذٍ وعَلامَتَهُ،وهُوَ مِن وُلدِ ابنِیَ الحُسَینِ الَّذی یَقتُلُهُ ابنُکَ یَزیدُ،وهُوَ الثّائِرُ بِدَمِ أبیهِ،فَیَهرُبُ إلی مَکَّةَ، ویَقتُلُ صاحِبُ ذلِکَ الجَیشِ رَجُلاً مِن وُلدی زَکِیّاً بَرِیّاً عِندَ أحجارِ الزَّیتِ (4)،ثُمَّ یَسیرُ ذلِکَ الجَیشُ إلی مَکَّةَ،وإنّی لَأَعلَمُ اسمَ أمیرِهِم وعِدَّتَهُم وأَسماءَهُم وسِماتَ خُیولِهِم.

ص:74


1- (1) .الجلف:الجافی الخلق الذی لا عقل له،شُبّه بالدنّ الفارغ،والدنّ الفارغ یقال له:جلف (لسان العرب:ج 6ص 277« [1]جوش»).
2- (2) .جاف:أی غلیظ الطبع شدید (انظر:لسان العرب:ج 14 ص 148«جفو»).
3- (3) .کلب:حیّ من قضاعة،وهی من القبائل العربیة التی استوطنت بلاد الشام منذ فترة مبکّرة (انظر:تهذیب الکمال:ج 1 ص 13،مجمع البحرین:ج 3 ص 1585«کلب»).
4- (4) .أحجار الزیت:موضع بالمدینة،وهو موضع صلاة الاستسقاء (معجم البلدان:ج 1 ص 109). [2]

می گوید:خدایا! انتقامم را می گیرم،انتقامم را می گیرم،هر چند با رفتن در آتش باشد.او آن اندازه خبیث است که یکی از کنیزانش را که از او فرزند دارد،زنده به گور می کند،مبادا که جایش را نشان دهد». (1)

1138.کتاب سلیم بن قیس -در نامۀ امیر مؤمنان علیه السلام به معاویه-:ای معاویه! پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به من خبر داده است که امّتش محاسنم را از خون سرم رنگین می کنند...و فردی از نسل تو-که شوم،ملعون،نابخرد،خشن،وارونه دل،بدخو و سختگیر است و خداوند، رحم و شفقت را از دل او برکنده و از سوی مادر به قبیلۀ کلب می رسد و گویی او را می بینم و اگر می خواستم،نامش،ویژگی هایش و این که چندساله است را می گفتم-،لشکری را روانۀ مدینه می کند و به آن وارد می شوند و در کشتار و زشتکاری،زیاده روی می کنند و مردی پاک و پاکیزه از نسل من از او می گریزد؛کسی که زمین را از عدل و داد پر می کند،همان گونه که از ظلم و ستم پر شده است،و من نام او را و این را که در آن روزگار،چند ساله است و نشانه اش چیست،می دانم و او از نسل فرزندم حسین-که فرزندت او را می کُشد-است و او خونخواه پدرش (حسین) است.

او به مکّه می گریزد و فرمانده لشکرِ روانه شده به مدینه،مردی پاک و پاکیزه از نسل مرا در«احجار الزیت» (2)می کُشد و آن لشکر به سوی مکّه می رود-و من نام فرمانده و شمار و نام ها و نام اسب هایشان را می دانم-و چون به البیداء (3)وارد شوند و بر زمین قرار گیرند،خداوند،آنان را به زمین فرو می برد.خداوند عز و جل فرموده است:

«و اگر [آنان] را ببینی،آن گاه که هراسان شوند،دیگر [راه] گریزی نیست و از جایی نزدیک فرو گرفته می شوند»،[یعنی] از زیر پاهایشان که جز یک تن،کس دیگری از

ص:75


1- (1) .کمال الدین:ص 651 ح 10 (با سند حسن مثل صحیح)،بحار الأنوار:ج 52 ص 205 ح 37.
2- (2) .احجار الزیت،نام جایی در مدینه است که نماز باران را در آن جا می خوانده اند.
3- (3) .بیدا،به معنای بیابان است و البیداء در این جا،بیابان بزرگ میان مکّه و مدینه است که پس از میقات ذوالحلیفه آغاز می شود.

فَإِذا دَخَلُوا البَیداءَ (1)وَاستَوَت بِهِمُ الأَرضُ خَسَفَ اللّهُ بِهِم،قالَ اللّهُ عز و جل: «وَ لَوْ تَری إِذْ فَزِعُوا فَلا فَوْتَ وَ أُخِذُوا مِنْ مَکانٍ قَرِیبٍ» 2 قالَ:مِن تَحتِ أقدامِکُم فَلا یَبقی مِن ذلِکَ الجَیشِ أحَدٌ غَیرُ رَجُلٍ واحِدٍ،یَقلِبُ اللّهُ وَجهَهُ مِن قِبَلِ قَفاهُ.

ویَبعَثُ اللّهُ لِلمَهدِیِّ أقواماً یَجتَمِعونَ مِن أطرافِ الأَرضِ،قَزَعٌ کَقَزَعِ الخَریفِ (2).

وَاللّهِ.إنّی لَأَعرِفُ أسماءَهُم وَاسمَ أمیرِهِم ومُناخَ رِکابِهِم.فَیَدخُلُ المَهدِیُّ الکَعبَةَ ویَبکی ویَتَضَرَّعُ،قالَ اللّهُ عز و جل: «أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ وَ یَجْعَلُکُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ» 4 هذا لَنا خاصَّةً أهلَ البَیتِ.

1/1-3

زَمانُ خُروجِ السُّفیانِیِّ أ-شَهرُ رَجَبٍ

1139.کمال الدین: حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ الحَسَنِ رضی الله عنه قالَ:حَدَّثَنَا الحُسَینُ بنُ الحَسَنِ بنِ أبانٍ، عَنِ الحُسَینِ بنِ سَعیدٍ،عَن صَفوانَ بنِ یَحیی،عَن عیسَی بنِ أعیَنَ،عَنِ المُعَلَّی بنِ خُنَیسٍ،عَن أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام قالَ:

إنَّ أمرَ السُّفیانِیِّ مِنَ المَحتومِ،وخُروجُهُ فی رَجَبٍ.

1140.الغیبة للنعمانی: أخبَرَنا أحمَدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ سَعیدِ بنِ عُقدَةَ،قالَ:حَدَّثَنی مُحَمَّدُ بنُ

ص:76


1- (1) .البیداء:کلّ مفازة [صحراء] لا شیء فیها فهی بیداء وأرض مخصوصة بین مکة والمدینة علی میل من ذی الحلیفة نحو مکة.(مجمع البحرین:ج 1 ص 269،معجم البلدان:ج 1 ص 523). [1]
2- (3) .قَزَعٌ کَقَزَعِ الخَریفِ:أی قِطَعُ السَّحاب المتفرّقة،وإنّما خصّ الخریف؛لأنّه أوّل الشتاء،والسحاب یکون فیه متفرّقاً غیر متراکم ولا مطبق،ثمّ یجتمع بعضه إلی بعض بعد ذلک (النهایة:ج 4 ص 59« [2]قزع»).

آن لشکر،باقی نمی ماند و خداوند،سر و روی آن یک نفر را هم وارونه می کند.

و خداوند،گروه هایی پراکنده را از اطراف زمین،مانند ابرهای پاره پارۀ پاییزی برای مهدی علیه السلام گرد هم می آورد-و به خدا سوگند،من نام هایشان و نام فرمانده شان و جای باش شتران آنها را می دانم-و مهدی به درون کعبه می رود و گریه و زاری می کند.خداوند عز و جل می فرماید:«یا آن کسی [خدای حقیقی است] که به گرفتار،چون وی را بخواند،پاسخ می دهد و بلا را [از او] برطرف می کند و شما را جانشینان زمین می گرداند؟».این [جانشینی زمین] فقط برای ما اهل بیت است. (1)

1/1-3 زمان شورش سفیانی
الف-ماه رجب

1139.کمال الدین -با سندش به نقل از معلّی بن خنیس-:امام صادق علیه السلام فرمود:«کار سفیانی، از امور حتمی است و خروج او در ماه رجب است و ابتدا تا انتهای خروج و شورش او،پانزده ماه است:شش ماه می جنگد و چون مناطق پنجگانه[ی شام یعنی دمشق، حمص،فلسطین،اردن و قنسرین] را به تصرّف در آورد،نُه ماه فرمان روایی می کند و یک روز هم بیشتر نمی شود». (2)

1140.الغیبة ،نعمانی-با سندش به نقل از معلّی بن خنیس-:شنیدم که امام صادق علیه السلام می فرماید:«برخی امور حتماً روی می دهند و برخی حتمی نیستند.خروج سفیانی

ص:77


1- (1) .کتاب سلیم بن قیس:ج 2 ص 774،بحار الأنوار:ج 33 ص 157.
2- (2) .کمال الدین:ص 652 ح 15 (با سند معتبر) و ص 650 ح 5،الأمالی،طوسی:ص 679 ح 1442،الغیبة،نعمانی:ص 302 ح 7 ( [1]هر دو منبع،به نقل از خلّاد با عبارت مشابه)،بحار الأنوار:ج 52 ص 204 ح 32.نیز،ر.ک:الإرشاد:ج 2 ص 371،إعلام الوری:ج 2 ص 279،کشف الغمّة:ج 3 ص 249، [2]الصراط المستقیم:ج 2 ص 248.

المُفَضَّلِ بنِ إبراهیمَ بنِ قَیسِ بنِ رُمّانَةَ،مِن کِتابِهِ فی رَجَبٍ سَنَةَ خَمسٍ وسِتّینَ ومِئَتَینِ،قالَ:حَدَّثَنَا الحَسَنُ بنُ عَلِیِّ بنِ فَضّالٍ،قالَ:حَدَّثَنا ثَعلَبَةُ بنُ مَیمونٍ أبو إسحاقَ،عَن عیسَی بنِ أعیَنَ،عَن أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام أنَّهُ قالَ:

السُّفیانِیُّ مِنَ المَحتومِ،وخُروجُهُ فِی رَجَبٍ.

1141.الغیبة للنعمانی: أخبَرَنا أحمَدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ سَعیدٍ،قالَ:حَدَّثَنَا القاسِمُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ الحَسَنِ بنِ حازِمٍ مِن کِتابِهِ،قالَ:حَدَّثَنا عُبَیسُ بنُ هِشامٍ،عَن مُحَمَّدِ بنِ بِشرٍ الأَحوَلِ،عَن عَبدِ اللّهِ بنِ جَبَلَةَ،عَن عیسَی بنِ أعیَنَ،عَن مُعَلَّی بنِ خُنَیسٍ،قالَ:

سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّهِ علیه السلام یَقولُ:

مِنَ الأَمرِ مَحتومٌ ومِنهُ ما لَیسَ بِمَحتومٍ،ومِنَ المَحتومِ خُروجُ السُّفیانِیِّ فی رَجَبٍ.

ب-أیّامُ اختِلافِ بَنی فُلانٍ

1142.الکافی: عَلِیُّ بنُ إبراهیمَ،عَن أبیهِ،عَنِ ابنِ مَحبوبٍ،عَن إسحاقَ بنِ عَمّارٍ،عَن أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام قالَ:

لا تَرَونَ ما تُحِبّونَ حَتّی یَختَلِفَ بَنو فُلانٍ فیما بَینَهُم،فَإِذَا اختَلَفوا طَمِعَ النّاسُ وتَفَرَّقَتِ الکَلِمَةُ وخَرَجَ السُّفیانِیُّ.

1143.الغیبة للنعمانی: أخبَرَنا أحمَدُ بنُ هَوذَةَ الباهِلِیُّ،قالَ:حَدَّثَنا إبراهیمُ بنُ إسحاقَ النَّهاوَندِیُّ،عَن عَبدِ اللّهِ بنِ حَمّادٍ الأَنصارِیِّ،عَنِ الحُسَینِ بنِ أبِی العَلاءِ،عَن عَبدِ اللّهِ بنِ أبی یَعفورٍ،قالَ:قالَ لی أبو جَعفَرٍ الباقِرُ علیه السلام:

ص:78

در ماه رجب،از امور حتمی است». (1)

1141.الغیبة ،نعمانی-با سندش به نقل از عیسی بن اعین-:امام صادق علیه السلام فرمود:«[خروج] سفیانی،از امور حتمی است و خروجش در ماه رجب است». (2)

ب-روزگار دودستگی فرزندان فلان طایفه

1142.الکافی -با سندش به نقل از اسحاق بن عمّار-:امام صادق علیه السلام فرمود:«آنچه را دوست می دارید،نخواهید دید تا فرزندان فلان طایفه با هم اختلاف پیدا کنند که چون با هم اختلاف پیدا کنند،مردم به طمع [به دست گرفتن قدرت] می افتند و دودستگی پدید می آید و سفیانی خروج می کند». (3)

1143.الغیبة ،نعمانی-با سندش به نقل از عبد اللّه بن ابی یعفور-:امام باقر علیه السلام به من فرمود:«میان عبّاسیان و مروانیان در قرقیسا (4)چنان جنگی در می گیرد که جوان نورسیده نیز پیر می شود و خداوند،یاری شان نمی کند و به پرندگان آسمان و

ص:79


1- (1) .الغیبة،نعمانی:ص 299 ح 1 ( [1]با سند موثّق)،بحار الأنوار:ج 52 ص 248 ح 130. [2]نیز،برای دیدن همۀ حدیث،ر.ک:همین دانش نامه:ص 113 ح 1175.
2- (2) .الغیبة،نعمانی:ص 300 ح 2، [3]بحار الأنوار:ج 52 ص 248 ح 131.
3- (3) .الکافی:ج 8 ص 209 ح 254 (با سند حسن مثل صحیح)،بحار الأنوار:ج 52 ص 264 ح 149.نیز،ر.ک:الغیبة،نعمانی:ص 259 ح 18. [4]
4- (4) .قرقیسا،شهرکی است در کنار جایی که نهر خابور به رود بزرگ فرات می ریزد،در حدود دویست میلی جنوب شرقی رقّه.

إنَّ لِوُلدِ العَبّاسِ وَالمَروانِیِّ لَوَقعَةً بِقَرقیسِیاءَ (1)یَشیبُ فیهَا الغُلامُ الحَزْوَرُ (2)،ویَرفَعُ اللّهُ عَنهُمُ النَّصرَ،ویوحی إلی طَیرِ السَّماءِ وسِباعِ الأَرضِ:اِشبَعی مِن لُحومِ الجَبّارینَ،ثُمَّ یَخرُجُ السُّفیانِیُّ.

1144.الغیبة للنعمانی: أخبَرَنا أحمَدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ سَعیدِ بنِ عُقدَةَ،قالَ:حَدَّثَنی أحمَدُ بنُ یوسُفَ بنِ یَعقوبَ أبُو الحَسَنِ الجُعفِیُّ مِن کِتابِهِ،قالَ:حَدَّثَنا إسماعیلُ بنُ مِهرانَ، قالَ:حَدَّثَنَا الحَسَنُ بنُ عَلِیِّ بنِ أبی حَمزَةَ،عَن أبیهِ ووُهَیبِ بنِ حَفصٍ،عَن أبی بَصیرٍ،عَن أبی جَعفَرٍ مُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ علیهما السلام،أنَّهُ قالَ:

إذَا اختَلَفَت بَنو فُلانٍ فیما بَینَهُم،فَعِندَ ذلِکَ فَانتَظِرُوا الفَرَجَ،ولَیسَ فَرَجُکُم إلّافِی اختِلافِ بَنی فُلانٍ،فَإِذَا اختَلَفوا فَتَوَقَّعُوا الصَّیحَةَ فی شَهرِ رَمَضانَ وخُروجَ القائِمِ علیه السلام، إنَّ اللّهَ یَفعَلُ ما یَشاءُ،ولَن یَخرُجَ القائِمُ ولا تَرَونَ ما تُحِبّونَ حَتّی یَختَلِفَ بَنو فُلانٍ فیما بَینَهُم،فَإِذا کانَ کَذلِکَ طَمِعَ النّاسُ فیهِم وَاختَلَفَتِ الکَلِمَةُ،وخَرَجَ السُّفیانِیُّ.

ج-خُروجُ السُّفیانِیِّ وَالخُراسانِیِّ وَالیَمانِیِّ فی سَنَةٍ واحِدَةٍ

1145.الإرشاد: سَیفُ بنُ عَمیرَةَ،عَن بَکرِ بنِ مُحَمَّدٍ،عَن أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام قالَ:خُروجُ الثَّلاثَةِ:السُّفیانِیِّ وَالخُراسانِیِّ وَالیَمانِیِّ فی سَنَةٍ واحِدَةٍ،فی شَهرٍ واحِدٍ،فی یَومٍ واحِدٍ،ولَیسَ فیها رایَةٌ أهدی مِن رایَةِ الیَمانِیِّ،لِأَ نَّهُ یَدعو إلَی الحَقِّ.

راجع:ص 172 (نقارن قیام الیمانی والسفیانی) و ص 174 (رایته أهدی) و ص 388 ح 1394.

ص:80


1- (1) .قَرْقِیسیاء:بلد علی نهر الخابور،وعندها مصبّ الخابور فی الفرات.تبعد عن الرقّة بحوالی 200 میل إلی الجنوب الشرقی منها (انظر معجم البلدان:ج 4 ص 327 و جغرافیای تاریخی کشورهای اسلامی-بالفارسیة-:ج 1 ص 308).
2- (2) .الحَزْوَرُ:وهو الذی قاربَ البلوغ (النهایة:ج 1 ص 380«حزور»).

درندگان زمین،الهام می کند که:از گوشت این زورگویان،سیر بخورید.سپس سفیانی خروج می کند». (1)

1144.الغیبة ،نعمانی-با سندش به نقل از ابو بصیر-:امام باقر علیه السلام فرمود:«هنگامی که فرزندان فلان طایفه با هم اختلاف کنند،در آن هنگام،منتظر فَرَج باشید و فَرَج شما، جز در اختلاف پیدا کردن فرزندان فلان طایفه نیست و چون با هم اختلاف پیدا کردند،منتظر بانگ بلند ماه رمضان و خروج قائم علیه السلام باشید که خداوند،هر چه بخواهد،می کند و قائم،خروج نمی کند و آنچه را دوست می دارید،نخواهید دید تا آن که فرزندان فلان طایفه با هم اختلاف بیابند که چون این گونه شود،مردم در [گرفتن قدرت] آنان به طمع می افتند و اختلاف کلمه می شود و سفیانی خروج می کند». (2)

ج-خروج سفیانی،خراسانی و یمانی در یک سال

1145.الإرشاد -با سندش به نقل از بکر بن محمّد-:امام صادق علیه السلام فرمود:«خروج سه نفر:

سفیانی،خراسانی و یمانی،در یک سال،در یک ماه و در یک روز است و هیچ کدام، ره یافته تر از یمانی نیستند؛زیرا او به سوی حق می خواند». (3)

ر.ک: ص 173 (همزمانی قیام یمانی و شورش سفیانی)

و ص 175.(یمانی،راه یافته تر است)

ص:81


1- (1) .الغیبة،نعمانی:ص 303 ح 12، [1]بحار الأنوار:ج 52 ص 251 ح 140.
2- (2) .الغیبة،نعمانی:ص 253 ح 13، [2]بحار الأنوار:ج 52 ص 230 ح 96.
3- (3) .الإرشاد:ج 2 ص 375، [3]الغیبة،طوسی:ص 446 ح 443،إعلام الوری:ج 2 ص 284،الخرائج و الجرائح:ج 3 ص 1163،کشف الغمّة:ج 3 ص 250، [4]الصراط المستقیم:ج 2 ص 250،بحار الأنوار:ج 52 ص 210 ح 52.

د:خُروجُ السُّفیانِیِّ وَالإِمامِ المَهدِیِّ فی سَنَةٍ واحِدَةٍ

1146.الغیبة للنعمانی: حَدَّثَنا أحمَدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ سَعیدٍ،قالَ:حَدَّثَنَا القاسِمُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ الحَسَنِ بنِ حازِمٍ،قالَ:حَدَّثَنا عُبَیسُ بنُ هِشامٍ،عَن عَبدِ اللّهِ بنِ جَبَلَةَ،عَن مُحَمَّدِ بنِ سُلَیمانَ،عَنِ العَلاءِ،عَن مُحَمَّدِ بنِ مُسلِمٍ،عَن أبی جَعفَرٍ مُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ علیهما السلام أنَّهُ قالَ:

السُّفیانِیُّ وَالقائِمُ فی سَنَةٍ واحِدَةٍ.

1/1-4

مَکانُ خُروجِ السُّفیانِیِّ

1147.المستدرک علی الصحیحین: حَدَّثَنا عَلِیُّ بنُ حَمشادَ العَدلُ،ثنا إبراهیمُ بنُ الحُسَینِ الهَمدانِیُّ،ثنا عُمَرُ بنُ عاصِمٍ الکِلابِیُّ،ثنا أبُو العَوّامِ القَطّانُ،ثنا قَتادَةُ،عَن أبِی الخَلیلِ،عَن عَبدِ اللّهِ بنِ الحارِثِ،عَن امِّ سَلَمَةَ رضی الله عنه قالَت:قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:

یُبایِعُ لِرَجُلٍ مِن امَّتی بَینَ الرُّکنِ وَالمَقامِ کَعِدَّةِ أهلِ بَدرٍ،فَیَأتیهِ عُصَبُ العِراقِ، وأَبدالُ (1)الشّامِ،فَیَأتیهِم جَیشٌ مِنَ الشّامِ حَتّی إذا کانوا بِالبَیداءِ خُسِفَ بِهِم،ثُمَّ یَسیرُ إلَیهِ رَجُلٌ مِن قُرَیشٍ أخوالُهُ کَلبٌ فَیَهزِمُهُمُ اللّهُ.

قالَ:وکانَ یُقالُ:إنَّ الخائِبَ یَومَئِذٍ مَن خابَ مِن غَنیمَةِ کَلبٍ. (2)

1148.صحیح ابن حبّان: أخبَرَنا أبو یَعلی،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ یَزیدَ بنِ رِفاعَةَ،قالَ:

حَدَّثَنا وَهبُ بنُ جَریرٍ،قالَ:حَدَّثَنا هِشامُ بنُ أبی عَبدِ اللّهِ،عَن قَتادَةَ،عَن صالِحٍ

ص:82


1- (1) .قال الطریحی:الأبدال:قوم من الصالحین،لا تخلو الدنیا منهم،إذا مات واحد أبدل اللّه مکانه آخر (مجمع البحرین:ج 1 ص 124« [1]بدل»).وقال ابن الأثیر:الأبدالُ:هم الأولیاء والعبّاد (النهایة:ج 1 ص 107« [2]بدل»).
2- (2) .قال الذهبی فی تلخیص المستدرک:أبو العوام عمران ضعّفه غیر واحد وکان خارجیّاً
د-خروج سفیانی و امام مهدی علیه السلام در یک سال

1146.الغیبة ،نعمانی-با سندش به نقل از محمّد بن مسلم-:امام باقر علیه السلام فرمود:«[خروج] سفیانی و قائم علیه السلام،در یک سال است». (1)

1/1-4 جای خروج سفیانی

1147.المستدرک علی الصحیحین -با سندش به نقل از امّ سلمه-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«برای مردی از امّتم،میان رکن [حجر الأسود] و مقام [ابراهیم]،از افرادی به تعداد جنگاوران بدر،بیعت گرفته می شود و گروهی از دنیاگریزان عراق و نیکان شام به او می پیوندند و لشکری [برای رویاروی با او] از شام بیرون می آیند و چون به صحرای میان مدینه و مکّه می رسند،در زمین فرو می روند.سپس مردی از قریش-که از سوی مادر به قبیلۀ کلب می رسد-،به سوی او می آید،که خداوند،آنان را شکست می دهد».

و فرمود:«گفته می شود:ناکام در آن روزگار،کسی است که از غنیمت کلب، بی بهره ماند». (2)

1148.صحیح ابن حبّان -با سندش به نقل از امّ سلمه-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«هنگام مرگ خلیفه،اختلافی پیش می آید و مردی از قبیلۀ قریش در مدینه به سوی مکّه بیرون می آید و گروهی از مکّیان،او را بیرون می آورند،در حالی که خودش خوش

ص:83


1- (1) .الغیبة،نعمانی:ص 267 ح 36، [1]بحار الأنوار:ج 52 ص 239 ح 106.
2- (2) .المستدرک علی الصحیحین:ج 4 ص 478 ح 8328،المعجم الکبیر:ج 23 ص 295 ح 656،المعجم الأوسط:ج 9 ص 175 ح 9459،کنز العمّال:ج 14 ص 271 ح 38696.

أبِی الخَلیلِ،عَن مُجاهِدٍ،عَن امِّ سَلَمَةَ،قالَت:قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:

یَکونُ اختِلافٌ عِندَ مَوتِ خَلیفَةٍ،فَیَخرُجُ رَجُلٌ مِن قُرَیشٍ مِن أهلِ المَدینَةِ إلی مَکَّةَ،فَیَأتیهِ ناسٌ مِن أهلِ مَکَّةَ فَیُخرِجونَهُ وهُوَ کارِهٌ،فَیُبایِعونَهُ بَینَ الرُّکنِ وَالمَقامِ، فَیَبعَثونَ إلَیهِ جَیشاً مِن أهلِ الشّامِ،فَإِذا کانوا بِالبَیداءِ خُسِفَ بِهِم.

فَإِذا بَلَغَ النّاسَ ذلِکَ أتاهُ أبدالُ أهلِ الشّامِ وعِصابَةُ أهلِ العِراقِ فَیُبایِعونَهُ،ویَنشَأُ رَجُلٌ مِن قُرَیشٍ،أخوالُهُ مِن کَلبٍ،فَیَبعَثُ إلَیهِم جَیشاً فَیَهزِمونَهُم ویَظهَرونَ عَلَیهِم، فَیَقسِمُ بَینَ النّاسِ فَیأَهُم،ویَعمَلُ فیهِم بِسُنَّةِ نَبِیِّهِم صلی الله علیه و آله،ویُلقِی الإِسلامَ بِجِرانِهِ (1)إلَی الأَرضِ،یَمکُثُ سَبعَ سِنینَ.

1149.المستدرک علی الصحیحین: أخبَرَنی مُحَمَّدُ بنُ المُؤَمَّلِ بنِ الحَسَنِ،ثنا الفَضلُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ المُسَیَّبِ،ثنا نُعَیمُ بنُ حَمّادٍ،ثنا یَحیَی بنُ سَعیدٍ،ثنا الوَلیدُ بنُ عَیّاشٍ أخو أبی بَکرِ بنِ عَیّاشٍ،عَن إبراهیمَ،عَن عَلقَمَةَ،قالَ:قالَ ابنُ مَسعودٍ رضی الله عنه:قالَ لَنا رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:

احَذِّرُکُم سَبعَ فِتَنٍ تَکونُ بَعدی:فِتنَةٌ تُقبِلُ مِنَ المَدینَةِ،وفِتنَةٌ بِمَکَّةَ،وفِتنَةٌ تُقبِلُ مِنَ الیَمَنِ،وفِتنَةٌ تُقبِلُ مِنَ الشّامِ،وفِتنَةٌ تُقبِلُ مِنَ المَشرِقِ،وفِتنَةٌ تُقبِلُ مِنَ المَغرِبِ، وفِتنَةٌ مِن بَطنِ الشّامِ؛وهِیَ السُّفیانِیُّ. (2)

1150.المستدرک علی الصحیحین: حَدَّثَنا أبو مُحَمَّدٍ أحمَدُ بنُ عَبدِ اللّهِ المُزَنِیُّ،ثنا زَکَرِیَّا بنُ یَحیَی السّاجِیُّ،ثنا مُحَمَّدُ بنُ إسماعیلَ بنِ أبی سُمَینَةَ،ثنا الوَلیدُ بنُ مُسلِمٍ، ثنا الأَوزاعِیُّ،عَن یَحیَی بنِ أبی کَثیرٍ،عَن أبی سَلَمَةَ،عَن أبی هُرَیرَةَ،

ص:84


1- (1) .أی قرّ قراره واستقام کما أنّ البعیر اذا برک واستراح مدّ عنقه علی الأرض (النهایة:ج 1 ص 263« [1]جرن»).
2- (2) .قال الذهبی فی التلخیص هذا من أوابد نعیم بن مهدی.

نمی دارد و با او میان رکن [حجر الأسود] و مقام [ابراهیم]،بیعت می کنند و لشکری از شامیان به سوی او روانه می شوند؛امّا چون به بیدا می رسند،در زمین فرو می روند.

هنگامی که این خبر به مردم می رسد،نیکان شام و گروهی از مردم عراق نزد او می آیند و با وی بیعت می کنند و مردی از قریش-که خویشان مادری اش،از قبیلۀ کلب هستند-،بر می خیزد و او لشکری به سوی ایشان روانه می کند،که آنان لشکر او را شکست می دهند و بر آنها چیره می شوند و [مهدی علیه السلام ] غنیمتشان را میان مردم قسمت می کند و با سنّت پیامبرشان میان آنها رفتار می کند و اسلام را در [تمام] سرزمین ها استوار می سازد و هفت سال فرمان روایی می کند». (1)

1149.المستدرک علی الصحیحین -با سندش به نقل از ابن مسعود-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به ما فرمود:

«شما را از هفت فتنه پس از خودم بر حذر می دارم:فتنه ای که از مدینه می آید، فتنه ای که در مکّه به پا می شود،فتنه ای که از یمن می آید،فتنه ای که از شام می آید، فتنه ای که از مشرق می آید،فتنه ای که از مغرب می آید و فتنه ای از دل شام که همان [خروج] سفیانی است». (2)

1150.المستدرک علی الصحیحین -با سندش به نقل از ابوهریره-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«مردی به نام سفیانی،از دل دمشق خروج می کند که عموم پیروانش از قبیلۀ کلب هستند و چنان کشتاری به راه می اندازد که حتّی شکم زنان را می درد و کودکان را می کشد و قبیلۀ قیس با او رویارو می شوند؛ولی یارای مقاومت ندارند و وی آنها را هم می کشد و به هیچ کس رحم نمی کند.مردی از خاندانم در مدینه خروج می کند

ص:85


1- (1) .صحیح ابن حبّان:ج 15 ص 158 ح 6757،المعجم الکبیر:ج 23 ص 390 ح 931،مسند أبی یعلی:ج 6 ص 259 ح 6904؛العمدة:ص 433 ح 911،بحار الأنوار:ج 51 ص 88.نیز،ر.ک:همین دانش نامه:ج 8 ص 257 (برخی از اهل عراق،شام ومصر).
2- (2) .المستدرک علی الصحیحین:ج 4 ص 515 ح 8447،الفتن:ج 1 ص 55 ح 87،کنز العمّال:ج 11 ص 116 ح 30840.

قالَ:قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:

یَخرُجُ رَجُلٌ یُقالُ لَهُ:«السُّفیانِیُّ»فی عَمقِ دِمَشقَ،وعامَّةُ مَن یَتبَعُهُ مِن کَلبٍ، فَیَقتُلُ حَتّی یَبقُرُ بُطونَ النِّساءِ ویَقتُلُ الصِّبیانَ،فَتَجمَعُ لَهُم قَیسٌ (1)فَیَقتُلُها حَتّی لا یَمنَعَ (2)ذَنَبَ تَلعَةٍ (3)،ویَخرُجُ رَجُلٌ مِن أهلِ بَیتی فِی الحَرَّةِ،فَیَبلُغُ السُّفیانِیَّ فَیَبعَثُ إلَیهِ جُنداً مِن جُندِهِ فَیَهزِمُهُم،فَیَسیرُ إلَیهِ السُّفیانِیُّ بِمَن مَعَهُ،حَتّی إذا صارَ بِبَیداءَ مِنَ الأَرضِ خُسِفَ بِهِم،فَلا یَنجو مِنهُم إلَّاالمُخبِرُ عَنهُم. (4)

1151.الفتن لابن حماد: حَدَّثَنَا الوَلیدُ ورِشدینٌ،عَنِ ابنِ لَهیعَةَ،عَن أبی قُبَیلٍ،عَن أبی رومانَ،عَن عَلِیٍّ،قالَ:

یَظهَرُ السُّفیانِیُّ عَلَی الشّامِ،ثُمَّ یَکونُ بَینَهُم وَقعَةٌ بِقَرقیسِیاءَ حَتّی یَشبَعَ طَیرُ السَّماءِ وسِباعُ الأَرضِ مِن جِیَفِهِم،ثُمَّ یَفتُقُ عَلَیهِم فَتقٌ مِن خَلفِهِم،فَتُقبِلُ طائِفَةٌ مِنهُم یَدخُلونَ أرضَ خُراسانَ،وتُقبِلُ خَیلُ السُّفیانِیِّ فی طَلَبِ أهلِ خُراسانَ، فَیَقتُلونَ شیعَةَ آلِ مُحَمَّدٍ بِالکوفَةِ،ثُمَّ یَخرُجُ أهلُ خُراسانَ فی طَلَبِ المَهدِیِّ.

1152.الفتن لابن حماد: حَدَّثَنا عَبدُ القُدّوسِ،عَن ابنِ عَیّاشٍ،قالَ:حَدَّثَنی بَعضُ أهلِ العِلمِ، عَن مُحَمَّدِ بنِ جَعفَرٍ،عَن عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیه السلام،قالَ:

یَکتُبُ السُّفیانِیُّ إلَی الَّذی دَخَلَ الکوفَةَ بِخَیلِهِ بَعدَما یَعرُکُها عَرکَ (5)الأَدیمِ،یَأمُرُهُ

ص:86


1- (1) .أی قبیلة قیس.
2- (2) .أی قیس.
3- (3) .من أمثال العرب:«فلان لا یَمْنَعُ ذَنَبَ تَلْعَةٍ»یضرب للرجل الذلیل الحقیر (لسان العرب:ج 8 ص 36« [1]تلع»).
4- (4) .قال الذهبی فی التلخیص:علی شرط البخاری ومسلم.
5- (5) .عَرَکَهُ عَرْکاً:حمل علیه الشرّ والدهر،أو دلکه دلکاً کالأدیم،أو حکّه حتّی عفاه (تاج العروس:ج 13 ص 612« [2]عرک»).

که خبرش به سفیانی می رسد و او لشکری از لشکرهایش را به سوی وی روانه می کند؛امّا وی آنان را شکست می دهد.آن گاه سفیانی با لشکریانش به سوی وی حرکت می کند؛ولی چون به بیابان میان مدینه و مکّه می رسند،به زمین فرو می روند و هیچ یک از آنها نجات نمی یابد،جز کسی که خبری از آنان بیاورد». (1)

1151.الفتن ،ابن حمّاد-با سندش به نقل از ابو رومان-:علی علیه السلام فرمود:«سفیانی بر شام چیره می شود و سپس میان آنان جنگی در قرقیسا در می گیرد که پرندگان آسمان و درندگان زمین از جنازه های آن،سیر می شوند.سپس شکافی در پشت لشکر سفیانی پدید می آید و بخشی از آنان به سرزمین خراسان روی می آورند و وارد آن می شوند و سواران سفیانی هم در پی آنان می روند و پیروان خاندان محمّد را در کوفه می کُشند و سپس خراسانیان در طلب مهدی علیه السلام خروج می کنند». (2)

1152.الفتن ،ابن حمّاد-با سندش به نقل از محمّد بن جعفر-:امام علی بن ابی طالب علیه السلام فرمود:«سفیانی به فرمانده سوارانش که وارد کوفه شده و آن جا را با خاک یکسان کرده،نامه می نویسد و به او فرمان حرکت به سوی حجاز می دهد.او به مدینه می رود و شمشیر در میان قریش می نهد و چهارصد مرد را از آنان و انصار می کُشد و شکم ها را می شکافد و کودکان را می کُشد و دو برادر و خواهر را از قریش به نام

ص:87


1- (1) .المستدرک علی الصحیحین:ج 4 ص 565 ح 8586 (ذهبی در تلخیص المستدرک گفته این حدیث بنا بر شرط بخاری و مسلم،صحیح است)،کنز العمّال:ج 14 ص 272 ح 38698.
2- (2) .الفتن:ج 1 ص 302 ح 881،کنز العمّال:ج 11 ص 284 ح 31537.نیز،ر.ک:همین دانش نامه:ج 8 ص 253 ح 1562.

بِالسَّیرِ إلَی الحِجازِ،فَیَسیرُ إلَی المَدینَةِ فَیَضَعُ السَّیفَ فی قُرَیشٍ،فَیَقتُلُ مِنهُم ومِنَ الأَنصارِ أربَعَمِئَةِ رَجُلٍ،ویَبقُرُ البُطونَ،ویَقتُلُ الوِلدانَ،ویَقتُلُ أخَوَینِ مِن قُرَیشٍ:

رَجُلٌ واُختُهُ یُقالُ لَهُما:مُحَمَّدٌ وفاطِمَةُ،ویَصلِبُهُما عَلی بابِ المَسجِدِ بِالمَدینَةِ.

1153.الفتن لابن حماد: حَدَّثَنا أبو عُثمانَ،عَن جابِرٍ،عَن أبی جَعفَرٍ،قالَ:

إذا ظَهَرَ السُّفیانِیُّ عَلَی الأَبقَعِ وعَلَی المَنصورِ وَالکِندِیِّ وَالتُّرکِ وَالرّومِ،خَرَجَ وصارَ إلَی العِراقِ،ثُمَّ یَطلُعُ القَرنُ ذُو الشّفاءِ فَعِندَ ذلِکَ هَلاکُ عَبدِ اللّهِ،ویُخلَعُ المَخلوعُ،ویُنتَسَبُ إلی أقوامٍ فی مَدینَةِ الزَّوراءِ (1)عَلی جَهلٍ،فَیَظهَرُ الأَخوَصُ عَلی مَدینَةِ [ الزَّوراءِ] (2)عَنوَةً،فَیَقتُلُ بِها مَقتَلَةً عَظیمَةً،ویَقتُلُ سِتَّةَ أکبُشٍ (3)مِن آلِ العَبّاسِ، ویَذبَحُ فیها ذَبحاً صَبراً،ثُمَّ یَخرُجُ إلَی الکوفَةِ.

1154.الفتن لابن حماد: حَدَّثَنَا الوَلیدُ ورِشدینٌ،عَنِ ابنِ لَهیعَةَ،عَن أبی قُبَیلٍ،عَن أبی رومانَ،عَن عَلِیٍّ علیه السلام قالَ:

إذَا اختَلَفَت أصحابُ الرّایاتِ السّودِ،یُخسَفُ بِقَریَةٍ مِن قُری إرَمَ (4)،ویَسقُطُ جانِبُ مَسجِدِهَا الغَربِیُّ،ثُمَّ تَخرُجُ بِالشّامِ ثَلاثُ رایاتٍ:الأَصهَبُ (5)وَالأَبقَعُ (6)وَالسُّفیانِیُّ،فَیَخرُجُ السُّفیانِیُّ مِنَ الشّامِ،وَالأَبقَعُ مِن مِصرَ،فَیَظهَرُ السُّفیانِیُّ عَلَیهِم.

ص:88


1- (1) .الزوراء:مدینة بغداد،سمّیت لازورارٍ فی قبلتها [أی مَیَلانٍ] (معجم البلدان:ج 3 ص 156). [1]
2- (2) .ما بین المعقوفین أثبتناه من کنز العمّال.
3- (3) .کبش القوم:رئیسهم وسیّدهم،وقیل:کبش القوم:حامیتهم والمنظور إلیه فیهم.وکبش الکتیبة:قائدها.وجمعه:أکبش (انظر:لسان العرب:ج 6 ص 338« [2]کبش»).
4- (4) .إرَمُ ذات العماد:وهی إرمُ عاد،وقالوا:هی دمشق،وقیل:بالیمن بین حضرموت وصنعاء من بناء شدّاد بن عاد(معجم البلدان:ج 1 ص 155). [3]
5- (5) .الصُهبَةُ:الشُّقْرَةُ فی شعر الرأس،فالذَّکَرُ:أصهبُ والاُنثی:صهباء (مجمع البحرین:ج 2 ص 1055«صهب»)ولعلّ المراد من الأصهب هنا شخص من أصل رومی.
6- (6) .الأبقع:ما خالط بیاضه لونٌ آخر (النهایة:ج 1 ص 145« [4]بقع»)،والمراد هنا رجلٌ أبقع.

محمّد و فاطمه می کشد و آنها را بر در مسجد مدینه به صلیب می کشد». (1)

1153.الفتن ،ابن حمّاد-با سندش به نقل از جابر-:امام باقر علیه السلام فرمود:«هنگامی که سفیانی بر ابقع (مردی که پیسی دارد) و منصور و کِندی و تُرک و روم غلبه کرد،به سوی عراق بیرون می آید.سپس ذو شفا،سر بر می آورد.در این زمان،عبد اللّه هلاک می شود و پادشاه را از تخت به زیر می کشد و ناآگاهانه به گروه هایی در بغداد منسوب می شود.آن گاه اخوص بر بغداد به زور،چیره می شود و کشتار بزرگی در آن راه می اندازد و شش تن از سران عبّاسیان را می کشد و اسیران را سر می بُرد و آن گاه به سوی کوفه بیرون می آید». (2)

1154.الفتن ،ابن حمّاد-با سندش به نقل از ابو رومان-:امام علی علیه السلام فرمود:«هنگامی که سیاه جامگان دچار اختلاف شوند،در یکی از آبادی های سرزمین ارم، (3)به زمین فرو می روند و دیوار غربی مسجد آن جا فرو می ریزد و آن گاه سه پرچم در شام خروج می کند:اصهب، (4)ابقع (5)و سفیانی.سفیانی از شام بیرون می آید و ابقع از مصر،و سفیانی بر آنها غلبه می کند». (6)

ص:89


1- (1) .الفتن:ج 1 ص 323 ح 922.
2- (2) .الفتن:ج 1 ص 304 ح 884،کنز العمّال:ج 11 ص 277 ح 31511.
3- (3) .اگر همان ارم یاد شده در قرآن باشد،سرزمین قوم عاد است که گفته شده همان دمشق است.برخی نیز آن رامیان حضرموت و صنعا دانسته اند که شدّاد پسر عاد،آن را بنا کرده است؛امّا احادیث مشابه و ناظر به خروج سفیانی،مؤیّد قول نخست است.
4- (4) .اصهب،یعنی سرخ و سفید و بور و احتمالاً در این جا مقصود،فردی از تبار رومیان است که بور و سرخ وسفیدند.
5- (5) .ابقع،یعنی دورنگ،مانند:زاغ سیاه و سفید و احتمالاً این جا مقصود مردی است که پیسی گرفته است.
6- (6) .الفتن:ج 1 ص 288 ح 841،کنز العمّال:ج 11 ص 284 ح 31536.

1155.الفتن لابن حماد: حَدَّثَنا سَعیدٌ أبو عُثمانَ،عَن جابِرٍ،عَن أبی جَعفَرٍ علیه السلام قالَ:

إذا ظَهَرَ السُّفیانِیُّ عَلَی الأَبقَعِ وَالمَنصورِ الیَمانِیِّ،خَرَجَ التُّرکُ وَالرّومُ،فَظَهَرَ عَلَیهِمُ السُّفیانِیُّ.

1156.الفتن لابن حماد: حَدَّثَنا سَعیدٌ أبو عُثمانَ-عَن جابِرٍ-عَن أبی جَعفَرٍ علیه السلام قالَ:

إذا ظَهَرَ الأَبقَعُ مَعَ قَومٍ ذَوی أجسامٍ،فَتَکونُ بَینَهُم مَلحَمَةٌ عَظیمَةٌ،ثُمَّ یَظهَرُ الأَخوَصُ (1)السُّفیانِیُّ المَلعونُ،فَیُقاتِلُهُما جَمیعاً،فَیَظهَرُ عَلَیهِما جَمیعاً،ثُمَّ یَسیرُ إلَیهِم مَنصورٌ الیَمانِیُّ مِن صَنعاءَ بِجُنودِهِ ولَهُ فَورَةٌ (2)شَدیدَةٌ،یَستَقتِلُ النّاسَ قَتلَ الجاهِلِیَّةِ،فَیَلتَقی هُوَ وَالأَخوَصُ ورایاتُهُم صُفرٌ وثِیابُهُم مُلَوَّنَةٌ،فَیَکونُ بَینَهُما قِتالٌ شَدیدٌ،ثُمَّ یَظهَرُ الأَخوَصُ السُّفیانِیُّ عَلَیهِ،ثُمَّ یَظهَرُ الرّومُ،وخُروجٌ (3)إلَی الشّامِ،ثُمَّ یَظهَرُ الأَخوَصُ،ثُمَّ یَظهَرُ الکِندِیُّ فی شارَةٍ (4)حَسَنَةٍ،فَإِذا بَلَغَ تَلَّ سما،فَأَقبَلَ،ثُمَّ یَسیرُ إلَی العِراقِ،وتُرفَعُ قَبلَ ذلِکَ ثِنتا عَشرَةَ رایَةً بِالکوفَةِ مَعروفَةً مَنسوبَةً،ویُقتَلُ بِالکوفَةِ رَجُلٌ مِن وُلدِ الحَسَنِ أوِ الحُسَینِ،یَدعو إلی أبیهِ،ویَظهَرُ رَجُلٌ مِنَ المَوالی، فَإِذَا استَبانَ أمرُهُ وأَسرَفَ فِی القَتلِ،قَتَلَهُ السُّفیانِیُّ.

1157.الفتن لابن حماد: قالَ الوَلیدُ:فَحَدَّثَنی شَیخٌ،عَن جابِرٍ،عَن أبی جَعفَرٍ مُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ علیه السلام،قالَ:

ص:90


1- (1) .الخَوَصُ:أی غائرُ العین،و قیل:الخوص أن تکون إحْدی العینین أصغر من الأُخری،و قیل:هو ضیقُ مَشَقّهاخِلقةً أو داءً،و قیل:هو غؤور العین فی الرأس.(راجع:لسان العرب:ج 7 ص 31). [1]
2- (2) .فار الشیء فوراً:جاش،ویقال للرجل إذا غضب:فار فائره وثار ثائره:أی انتشر غضبه (لسان العرب:ج 5ص 67« [2]فور»).
3- (3) .فی بعض نسخ المصدر:«ویخرج»بدل«وخروج».
4- (4) .الشارة:الحسن والهیئة واللباس (لسان العرب:ج 4 ص 434«شور»).

1155.الفتن ،ابن حمّاد-با سندش به نقل از جابر-:امام باقر علیه السلام فرمود:«هنگامی که سفیانی بر ابقع و منصور یمانی غلبه می کند،تُرک و روم خروج می کنند و سفیانی بر آنها نیز چیره می شود». (1)

1156.الفتن ،ابن حمّاد-با سندش به نقل از جابر-:امام باقر علیه السلام فرمود:«هنگامی که ابقع با افرادی تنومند آشکار می شود،جنگ بزرگی میان آنها در می گیرد.سپس اخوص (2)[سردار] سفیانی ملعون،با هر دو (ابقع و اصهب) می جنگد و بر هر دو دسته غلبه می کند.آن گاه منصور یمانی با لشکریانش از صنعا به سوی آنان حرکت می کند.او به شدّت خشمگین است و مردم را به گونۀ روزگار جاهلیت می کُشد.پرچم هایشان زردرنگ و لباس هایشان رنگارنگ است.او با اخوص رو به رو می شود و جنگ سختی میان آنها در می گیرد که اخوص [سردار] سفیانی بر او غلبه می کند.آن گاه روم ظهور می کند و به سوی شام بیرون می آید.سپس اخوص ظهور می کند و پس از او کِندی در هیئتی نیکو پدیدار می شود و چون به تلّ سما (3)می رسد،جلو می آید و به سوی عراق می رود و پیش از آن،دوازده پرچمِ معلوم و مشخّص در کوفه برافراشته می شوند و مردی از نسل [امام] حسن علیه السلام یا حسین علیه السلام در کوفه کشته می شود که به سوی پدرش فرا می خواند و مردی از ایرانیان ظهور می کند که چون امرش روشن می شود و در کشتار زیاده روی می کند،سفیانی او را می کشد». (4)

1157.الفتن ،ابن حمّاد-با سندش به نقل از جابر-:امام باقر علیه السلام فرمود:«چهارنفر در شام کشته می شوند که همگی آنها فرزندان خلیفه اند:مردی از مروانیان و مردی از سفیانیان.سفیانی بر مروانیان غلبه می کند و آنان را می کشد.سپس به دنبال مروانیان

ص:91


1- (1) .الفتن:ج 1 ص 223 ح 621،کنز العمّال:ج 11 ص 276 ح 31509.
2- (2) .اخوص،کسی است که چشمش گود افتاده و یا یکی از چشمانش کوچک تر از دیگری است.
3- (3) .تل،به معنای تپّه است و تلّ سما،به احتمال فراوان،نام جایی مانند تلّ عُکبُر است.
4- (4) .الفتن:ج 1 ص 290 ح 849.

یُقتَلُ أربَعَةُ نَفَرٍ بِالشّامِ کُلُّهُم وَلَدُ خَلیفَةٍ،رَجُلٌ مِن بَنی مَروانَ،ورَجُلٌ مِن آلِ أبی سُفیانَ،قالَ:فَیَظهَرُ السُّفیانِیُّ عَلَی المَروانِیّینَ فَیَقتُلُهُم،ثُمَّ یَتبَعُ بَنی مَروانَ فَیَقتُلُهُم،ثُمَّ یُقبِلُ عَلی أهلِ المَشرِقِ وبَنِی العَبّاسِ حَتّی یَدخُلَ الکوفَةَ.

1158.الفتن لابن حماد: حَدَّثَنا سَعیدٌ أبو عُثمانَ،عَن جابِرٍ،عَن أبی جَعفَرٍ علیه السلام،قالَ:

إذَا اختَلَفَت کَلِمَتُهُم وطَلَعَ القَرنُ ذُو الشّفا لَم یَلبَثوا إلّایَسیراً،حَتّی یَظهَرَ الأَبقَعُ بِمِصرَ،یَقتُلونَ النّاسَ حَتّی یَبلُغوا إرَمَ،ثُمَّ یَثورُ المُشَوَّهُ عَلَیهِ،فَتَکونُ بَینَهُما مَلحَمَةٌ عَظیمَةٌ،ثُمَّ یَظهَرُ السُّفیانِیُّ المَلعونُ فَیَظهَرُ (1)بِهِما جَمیعاً،ویَرفَعُ قَبلَ ذلِکَ ثِنتَی عَشرَةَ رایَةً بِالکوفَةِ مَعروفَةً،ویُقبِلُ بِالکوفَةِ رَجُلٌ مِن وُلدِ الحُسَینِ یَدعو إلی أبیهِ،ثُمَّ یَبُثُّ السُّفیانِیُّ جُیوشَهُ.

1159.الفتن لابن حماد: قالَ أبو جَعفَرٍ:یُنازِعُ السُّفیانِیُّ بِدِمَشقَ أحَدَ بَنی مَروانَ،فَیَظهَرُ عَلَی المَروانِیِّ فَیَقتُلُهُ،ثُمَّ یَقتُلُ بَنی مَروانَ ثَلاثَةَ أشهُرٍ،ثُمَّ یُقبِلُ عَلی أهلِ المَشرِقِ حَتّی یَدخُلَ الکوفَةَ.

1160.الفتن لابن حماد: حَدَّثَنَا الوَلیدُ ورِشدینٌ،عَنِ ابنِ لَهیعَةَ،عَن أبی قُبَیلٍ،عَن أبی رومانَ،عَن عَلِیٍّ علیه السلام قالَ:إذا ظَهَرَ أمرُ السُّفیانِیِّ،لَم یَنجُ مِن ذلِکَ البَلاءِ إلّامَن صَبَرَ عَلَی الحِصارِ.

1161.الفتن لابن حماد: حَدَّثَنا أبُو المُغیرَةِ،عَنِ ابنِ عَیّاشٍ،عَمَّن حَدَّثَهُ،عَن مُحَمَّدِ بنِ جَعفَرٍ،قالَ:قالَ عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ علیه السلام:

یَبعَثُ السُّفیانِیُّ عَلی جَیشِ العِراقِ رَجُلاً مِن بَنی حارِثَةَ لَهُ غَدیرَتانِ،یَقالُ لَهُ:

ص:92


1- (1) .فی هامش المصدر:کذا بالأصلین،ولعلّ الصواب:«فیظفر»،ولذلک وضع ناسخ الأصل حرف«ص»علی الهاء.

می رود و [بازماندگان] آنها را نیز می کشد.سپس به اهل مشرق و عَبّاسیان روی می آورد و وارد کوفه می شود». (1)

1158.الفتن ،ابن حمّاد-با سندش به نقل از جابر-:امام باقر علیه السلام فرمود-:«[عبّاسیان] هنگامی که دچار اختلاف شوند و ذو الشفا سر بر آورد،جز اندکی نمی پایند که ابقع در مصر ظهور می کند.[عبّاسیان] مردم را می کشند تا به ارم می رسند.سپس آن مرد زشت رو بر آنها می شورد و جنگی سخت میان آنها در می گیرد و آن گاه سفیانی ملعون، پدیدار می شود و بر هر دو،چیره می شود و پیش از آن،دوازده پرچم در کوفه برافراشته می شوند که همگی معلوم اند و مردی از نسل حسین علیه السلام که به سوی پدرش فرا می خواند،به سوی کوفه می آید و سپس سفیانی،لشکریانش را به هر سو می فرستد». (2)

1159.الفتن ،ابن حمّاد:امام باقر علیه السلام فرمود:«سفیانی در دمشق با یکی از مروانیان درگیر می شود و بر او چیره می گردد و وی را می کُشد و تا سه ماه،مروانیان را می کُشد.آن گاه رو به اهل مشرق می آورد و وارد کوفه می شود». (3)

1160.الفتن ،ابن حمّاد-با سندش به نقل از ابو رومان-:امام علی علیه السلام فرمود:«هنگامی که کار سفیانی بالا می گیرد،کسی از بلای آن در امان نمی ماند،جز کسی که بر محاصره و در تنگنا واقع شدن شکیب ورزد». (4)

1161.الفتن ،ابن حمّاد-با سندش به نقل از محمّد بن جعفر-:علی بن ابی طالب علیه السلام فرمود:

«سفیانی،لشکر عراق را به سرکردگی مردی از بنی حارثه،روانه می کند،که دو گیسوی بافته شده مانند زنان دارد و به او نَمِر یا قمر بن عَبّاد،گفته می شود.وی

ص:93


1- (1) .الفتن:ج 1 ص 287 ح 838.
2- (2) .الفتن:ج 1 ص 286 ح 836.
3- (3) .الفتن:ج 1 ص 287 ح 838.
4- (4) .الفتن:ج 1 ص 246 ح 699،کنز العمّال:ج 11 ص 283 ح 31533.

نَمِرٌ أو قَمَرُ بنُ عَبّادٍ،رَجُلاً جَسیماً عَلی مُقَدِّمَتِهِ رَجُلاً مِن قَومِهِ قَصیرٌ أصلَعُ عَریضُ المَنکِبَینِ،فَیُقاتِلُهُ مَن بِالشّامِ مِن أهلِ المَشرِقِ،وفی مَوضِعٍ یُقالُ لَهُ البنیةُ،وأَهلُ حِمصَ فی حَربِ المَشرِقِ وأَنصارِهِم،وبِها یَومَئِذٍ مِنهُم جُندٌ عَظیمٌ،یُقاتِلُهُم فیما یلَی دِمَشقَ،کُلُّ ذلِکَ یَهزِمُهُم.

ثُمَّ یَنحازُ مِن دِمَشقَ وحِمصَ مَعَ السُّفیانِیِّ ویَلتَقونَ وأَهلُ المَشرِقِ فی مَوضِعٍ یُقالُ لَهُ الیدین (1)،مِمّا یَلی شَرقَ حِمصَ،فَیُقتَلُ بِها نَیِّفٌ وسَبعونَ ألفاً،ثَلاثَةُ أرباعِهِم مِن أهلِ المَشرِقِ،ثُمَّ تَکونُ الدَّبرَةُ عَلَیهِم،ویَسیرُ الجَیشُ الَّذی بُعِثَ إلَی المَشرِقِ حَتّی یَنزِلُوا الکوفَةَ،فَکَم مِن دَمٍ مُهَراقٍ،وبَطنٍ مَبقورٍ،ووَلیدٍ مَقتولٍ،ومالٍ مَنهوبٍ، ودَمٍ مُستَحَلٍّ،ثُمَّ یَکتُبُ إلَیهِ السُّفیانِیُّ أن یَسیرَ إلَی الحِجازِ بَعدَ أن یَعرُکَها عَرکَ الأَدیمِ.

1162.الفتن لابن حماد: حَدَّثَنَا الوَلیدُ،عَن لَیثِ بنِ سَعدٍ،عَن عَیّاشِ بنِ عَبّاسٍ،عَمَّن حَدَّثَهُ، عَن عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیه السلام قالَ:

یَهرُبُ ناسٌ مِنَ المَدینَةِ إلی مَکَّةَ حینَ یَبلُغُهُم جَیشُ السُّفیانِیِّ،مِنهُم ثَلاثَةُ نَفرٍ مِن قُرَیشٍ مَنظورٌ إلَیهِم.

1163.تاریخ بغداد: أخبَرَنا أبو نَعیمٍ الحافِظُ،قالَ:نا سُلَیمانُ بنُ أحمَدَ بنِ أیّوبَ الطَّبَرانِیُّ، قالَ:نا عَبدُ الرَّحمنِ بنُ حاتِمٍ أبو زَیدٍ المُرادِیُّ،قالَ:نا نُعَیمُ بنُ حَمّادٍ،قالَ:نا أبو عُمَرَ-صاحِبٌ لَنا مِن أهلِ البَصرَةِ-عَنِ ابنِ لَهیعَةَ،عَنِ الوَهّابِ بنِ حُسَینٍ،عَن مُحَمَّدِ بنِ ثابِتٍ،عَن أبیهِ،عَنِ الحارِثِ،عَنِ ابنِ مَسعودٍ،عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قالَ:

ص:94


1- (1) .کذا،وفی نفس المصدر ج 2 ص 700 [1] جاء بالباء الموحّدة«البدین».

مردی تنومند،کوتاه قد و چهارشانه است که موهای جلوی سرش ریخته و فرمانده طلایه دارانش،مردی از قوم اوست.هر کس از اهل مشرق که در شام است،در جایی به نام بنیه با او می جنگد و اهل حمص با اهل مشرق و یاران آنان در جنگند و در آن روزگار،لشکر بزرگی دارند و با آنها در کنار دمشق می جنگد و همۀ آنان را شکست می دهد.

سپس از دمشق و حمص می آید و به سفیانی می پیوندد و با اهل مشرق در جایی به نام یدین،در ناحیۀ شرقی حمص،رویارو می شوند و هفتاد و اندی هزار در این جنگ کشته می شوند که سه چهارم آنها،از اهل مشرق هستند و شکست می خورند، و این لشکر اعزامی سفیانی به سوی مشرق،حرکت می کنند تا در کوفه فرود آیند و در این میان،چه خون ها ریخته و شکم ها دریده و کودک ها کشته می شوند و چه مال ها به غارت می روند و چه خون ها حلال شمرده می شوند.آن گاه سفیانی به او می نویسد که پس از ویران کردن کوفه،به سوی حجاز حرکت کند». (1)

1162.الفتن ،ابن حمّاد-با سندش به نقل از عیّاش بن عبّاس،از کسی-:علی بن ابی طالب علیه السلام فرمود:«هنگامی که [خبر] لشکر سفیانی به مردمی از مدینه می رسد،آنان به مکّه می گریزند.سه تن از این عدّه،از قریش و چهره های سرشناس هستند». (2)

1163.تاریخ بغداد -با سندش به نقل از ابن مسعود-:پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:«هنگامی که سفیانی از فرات عبور می کند و به جایی به نام عاقرقوفا (3)می رسد،خداوند،ایمان را از دلش محو می کند و از آن جا تا نهر دُجیل،فقط هفتادهزار جنگجوی شمشیر به دست را می کُشد و بیش از این تعداد را از دیگران،و بر خزانۀ طلا چیره می شوند و جنگجویان و پهلوانان را می کُشند و شکم زنان را می درند و می گویند:شاید پسری

ص:95


1- (1) .الفتن:ج 1 ص 301 ج 878.
2- (2) .الفتن:ج 1 ص 323 ج 924.
3- (3) .عاقرقوفا،از آبادی های منطقۀ دُجَیل و در چهار فرسخی بغداد است.

إذا عَبَرَ السُّفیانِیُّ الفُراتَ وبَلَغَ مَوضِعاً یُقالُ لَهُ عاقِرقَوفا (1)،مَحَا اللّهُ الإِیمانَ مِن قَلبِهِ،فَیَقتُلُ بِها إلی نَهَرٍ یُقالُ لَهُ الدُّجَیلُ سَبعینَ ألفاً مُتَقَلِّدینَ سُیوفاً مُحَلّاةً (2)،وما سِواهُم أکثَرُ مِنهُم،فَیَظهَرونَ عَلی بَیتِ الذَّهَبِ فَیَقتُلونَ المُقاتِلَةَ وَالأَبطالَ،ویَبقُرونَ بُطونَ النِّساءِ؛یَقولونَ:لَعَلَّها حُبلی بِغُلامٍ.

وتَستَغیثُ نِسوَةٌ مِن قُرَیشٍ عَلی شاطِئِ دِجلَةَ إلَی المارَّةِ مِن أهلِ السُّفُنِ،یَطلُبنَ إلَیهِم أن یَحمِلوهُنَّ حَتّی یُلقوهُنَّ إلَی النّاسِ،فَلا یَحمِلوهُنَّ بُغضاً بِبَنی هاشِمٍ،فَلا تُبغِضوا بَنی هاشِمٍ،فَإِنَّ مِنهُم نَبِیَّ الرَّحمَةِ،ومِنهُمُ الطّیّارَ فِی الجَنَّةِ،فَأَمَّا النِّساءُ فَإِذا جَنَّهُنَّ اللَّیلُ أوَینَ إلی أغوَرِها مَکاناً مَخافَةَ الفُسّاقِ،ثُمَّ یَأتیهِمُ المَدَدُ مِنَ البَصرَةِ حَتّی یَستَنقِذوا ما مَعَ السُّفیانِیِّ مِنَ الذَّرارِیِّ وَالنِّساءِ مِن بَغدادَ وَالکوفَةِ.

1164.تاریخ بغداد: أخبَرَنا أبُو القاسِمِ عَلِیُّ بنُ مُحَمَّدِ بنِ عیسَی البَزّارُ،قالَ:أنبَأَنا عَلِیُّ بنُ مُحَمَّدِ بنِ أحمَدَ المِصرِیُّ،قالَ:نَبَّأَنا عَبدُ المَلِکِ بنُ یَحیَی بنِ عَبدِ اللّهِ بنِ بُکَیرٍ أبُو الوَلیدِ،قالَ:نَبَّأَنا أبو یَحیَی بنُ عَبدِ اللّهِ بنِ بُکَیرٍ،قالَ:حَدَّثَنِی الهِقلُ بنُ زِیادٍ، قالَ:حَدَّثَنِی الأَوزاعِیُّ،قالَ:حَدَّثَ أبو أسماءَ الرَّحبِیُّ أنَّهُ سَمِعَ ثَوبانَ یُحَدِّثُ،قالَ:

قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:

یَخرُجُ السُّفیانِیُّ حَتّی یَنزِلَ دِمَشقَ،فَیَبعَثُ جَیشَینِ:جَیشاً إلَی المَدینَةِ خَمسَةَ عَشَرَ ألفاً یَنتَهِبونَ المَدینَةَ ثَلاثَةَ أیّامٍ ولیالیهِنَّ،ثُمَّ یَسیرونَ مُتَوَجِّهینَ إلی مَکَّةَ...، وقالَ:ثُمَّ یَسیرُ جَیشُهُ الآخَرُ فی ثَلاثینَ ألفاً وعَلَیهِم رَجُلٌ مِن کَلبٍ،حَتّی یأتوا

ص:96


1- (1) .مُرَکَّبٌ من«عاقِر»و«قوفا»،فأمّا الأوّل فهو الرملة العظیمة المتراکمة...والقَوفُ الأتباع...وأنا أحسب أنّ هذاالموضع هو عَقرَقُوف الذی من قری السیلحین ببغداد...وهی قریة من نواحی دُجَیل،بینها وبین بغداد أربعة فراسخ (معجم البلدان:ج 4 ص 68 و ص 137). [1]
2- (2) .حَلّاها:ألبَسَها حَلْیاً أو اتَّخَذَهُ لها،ومنه سیفٌ مُحَلّیً (لسان العرب:ج 14 ص 195« [2]حلو»).

را آبستن باشد! و زنانی از قریش بر کنارۀ رود دجله از کشتیرانانی که در حال عبورند،درخواست کمک می کنند تا آنها را با خود ببرند و به مردم برسانند؛امّا آنان از سر دشمنی با بنی هاشم،زنان را نمی برند.بنی هاشم را دشمن مدارید،که پیامبر رحمت،از میان آنها برخاسته است و جعفر طیّار در بهشت،از آنها [و نه خاندان دیگری] است؛و امّا زنان،چون شب فرا می رسد،از بیم بدکاران،به ناپیداترین جای ها پناه می برند.سپس از بصره برایشان کمک می رسد و کودکان و زنانی را که سفیانی به همراه دارد و آنها را از بغداد و کوفه به اسارت گرفته است،نجات می دهند». (1)

1164.تاریخ بغداد -با سندش به نقل از ثوبان-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«سفیانی خروج می کند تا در دمشق فرود می آید و دو لشکر روانه می کند:لشکری پانزده هزار نفری به مدینه که سه روز و سه شب،آن را غارت می کنند و سپس به سوی مکّه می روند...» و فرمود:«سپس لشکر دیگرش که سی هزار تن و فرمانده شان مردی از قبیلۀ کلب است،حرکت می کنند تا به بغداد وارد می شوند و سیصد تن از سرکردگان عبّاسیان را در آن می کُشند و شکم سیصد زن را می درند».

شنیدم که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:«و این به خاطر کارهای قبلی شان است و

ص:97


1- (1) .تاریخ بغداد:ج 1 ص 39،الفتن:ج 1 ص 304 ح 885.

بَغدادَ فَیَقتُلونَ بِها ثَلاثَمِئَةِ کَبشٍ مِن وُلدِ العَبّاسِ،ویَبقُرونَ بِها ثَلاثَمِئَةِ امرَأَةٍ.

قالَ ثَوبانُ:فَسَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَقولُ:وذلِکَ بِما قَدَّمَت أیدیهِم ومَا اللّهُ بِظَلّامٍ لِلعَبیدِ،فَیَقتُلونَ بِبَغدادَ أکثَرَ مِن خَمسِمِئَةِ ألفٍ.

1165.الغیبة للطوسی: الفَضلُ،عَنِ الحَسَنِ بنِ مَحبوبٍ،عَن عَمرِو بنِ أبِی المِقدامِ،عَن جابِرٍ الجُعفِیِّ،عَن أبی جَعفَرٍ علیه السلام قالَ:

الزَمِ الأَرضَ ولا تُحَرِّک یَداً ولا رِجلاً حَتّی تَری عَلاماتٍ أذکُرُها لَکَ وما أراکَ تُدرِکُ:اِختِلافُ بَنی فُلانٍ،ومُنادٍ یُنادی مِنَ السَّماءِ،ویَجیئُکُمُ الصَّوتُ مِن ناحِیَةِ دِمَشقَ بِالفَتحِ،وخَسفُ قَریَةٍ مِن قُرَی الشّامِ تُسَمَّی الجابِیَةَ،وسَتُقبِلُ إخوانُ التُّرکِ حَتّی یَنزِلُوا الجَزیرَةَ،وسَتُقبِلُ مارِقَةُ (1)الرّومِ حَتّی یَنزِلُوا الرَّملَةَ،فَتِلکَ السَّنَةُ فیهَا اختِلافٌ کَثیرٌ فی کُلِّ أرضٍ مِن ناحِیَةِ المَغرِبِ،فَأَوَّلُ أرضِ تُخرَبُ الشّامُ،یَختَلِفونَ عِندَ ذلِکَ عَلی ثَلاثِ رایاتٍ:رایَةِ الأَصهَبِ،ورایَةِ الأَبقَعِ،ورایَةِ السُّفیانِیِّ.

1166.بحار الأنوار: بِإِسنادِهِ (2)،عَن عُثمانَ بنِ عیسی،عَن بَکرِ بنِ مُحَمَّدٍ الأَزدِیِّ،عَن سَدیرٍ قالَ:

قالَ لی أبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام:یا سَدیرُ،الزَم بَیتَکَ وکُن حِلساً مِن أحلاسِهِ،وَاسکُن ما سَکَنَ اللَّیلُ وَالنَّهارُ،فَإِذا بَلَغَ أنَّ السُّفیانِیَّ قَد خَرَجَ فَارحَل إلَینا ولَو عَلی رِجلِکَ، قُلتُ:جُعِلتُ فِداکَ هَل قَبلَ ذلِکَ شَیءٌ؟قالَ:نَعَم،وأَشارَ بِیَدِهِ بِثَلاثِ أصابِعِهِ إلَی الشّامِ وقالَ:

ثَلاثُ رایاتٍ:رایَةٌ حَسَنِیَّةٌ،ورایَةٌ امَوِیَّةٌ،ورایَةٌ قَیسِیَّةٌ،فَبَیناهُم (عَلی ذلِکَ)،إذ

ص:98


1- (1) .المارِقَةُ:الذین مرقوا (خرجوا) من الدین لغلوّهم فیه (لسان العرب:ج 10 ص 341« [1]مرق»).
2- (2) .أی السیّد علیّ بن عبد الحمید فیما رُوی عنه فی کتاب سرور أهل الإیمان.

خداوند بر بندگانش ستمکار نیست،و در بغداد بیش از پانصد هزار نفر را می کُشند». (1)

1165.الغیبة ،طوسی-با سندش به نقل از جابر جعفی-:امام باقر علیه السلام فرمود:«به زمین بچسب و حرکت نکن تا این که نشانه هایی را که برایت می گویم و نشانت می دهم، بیابی،گرچه می دانم به آن زمان نمی رسی:اختلاف و دو دستگی فلان طایفه،و ندا کننده ای که از آسمان،ندا می دهد،و صدایی که پیروزمندانه از دمشق به سوی شما می آید،و به زمین فرو رفتن آبادی ای از آبادی های شام به نام جابیه،و پیش آمدن برادران تُرک تبار که در جزیره فرود می آیند و جلو آمدن از دینِ بیرون رفتگان روم که در رمله فرود می آیند و در آن سال،اختلاف فراوانی در همۀ سرزمین های مغرب پدید می آید و نخستین سرزمینی که ویران می شود،شام است و در این هنگام به سه پرچم قسمت می شوند و با هم اختلاف می کنند:پرچم اصهب،پرچم ابقع و پرچم سفیانی». (2)

1166.بحار الأنوار -با سندش به نقل از سدیر-:امام صادق علیه السلام به من فرمود:«ای سدیر! در خانه ات بنشین و بیرون نیا و تا آن گاه که اوضاع آرام است،آرام بمان و چون خبر رسید که سفیانی خروج کرده است،به سوی ما حرکت کن،حتّی اگر با پای پیاده بیایی».

گفتم:فدایت شوم! آیا پیش از این خروج،واقعۀ دیگری هم رخ می دهد؟

فرمود:«آری»،و با دستش و سه انگشتش به شام اشاره نمود و فرمود:«سه پرچم:پرچم حسنی،پرچم اموی،و پرچم قیسی،و میان این آشوب،سفیانی

ص:99


1- (1) .تاریخ بغداد:ج 1 ص 39.
2- (2) .الغیبة،طوسی:ص 441 ح 434 (با سند معتبر)،الإرشاد:ج 2 ص 372، [1]إعلام الوری:ج 2 ص 281،کشف الغمّة:ج 3 ص 249 (همۀ این منابع با عبارت مشابه)،الخرائج و الجرائح:ج 3 ص 1156 ح 62،الصراط المستقیم:ج 2 ص 349،بحار الأنوار:ج 52 ص 212 ح 62.

قَد خَرَجَ السُّفیانِیُّ فَیَحصُدُهُم حَصدَ الزَّرعِ ما رَأَیتَ مِثلَهُ قَطُّ.

1167.بحار الأنوار: بِإِسنادِهِ (1)عَن إسحاقَ (2)یَرفَعُهُ إلَی الأَصبَغِ بنِ نُباتَةَ،قالَ:سَمِعتُ أمیرَ المُؤمِنینَ علیه السلام یَقولُ لِلنّاسِ:...

إذَا استَدارَ الفَلَکُ،قُلتُم ماتَ أو هَلَکَ،بِأَیِّ وادٍ سَلَکَ،فَیَومَئِذٍ تَأویلُ هذِهِ الآیَةِ:

«ثُمَّ رَدَدْنا لَکُمُ الْکَرَّةَ عَلَیْهِمْ وَ أَمْدَدْناکُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِینَ وَ جَعَلْناکُمْ أَکْثَرَ نَفِیراً» 3 ،ولِذلِکَ آیاتٌ وعَلاماتٌ،أوَّلُهُنَّ إحصارُ الکوفَةِ بِالرَّصَدِ وَالخَندَقِ،وتَخریقُ الرَّوایا (3)فی سِکَکِ الکوفَةِ،وتَعطیلُ المَساجِدِ أربَعینَ لَیلَةً،وکَشفُ الهَیکَلِ،وخَفقُ رایاتٍ حَولَ المَسجِدِ الأَکبَرِ تَهتَزُّ،القاتِلُ وَالمَقتولُ فِی النّارِ،وقَتلٌ سَریعٌ،ومَوتٌ ذَریعٌ،وقَتلُ النَّفسِ الزَّکِیَّةِ بِظَهرِ الکوفَةِ فی سَبعینَ،وَالمَذبوحُ بَینَ الرُّکنِ وَالمَقامِ،وقَتلُ الأَسقَعِ صَبراً فی بَیعَةِ الأَصنامِ.

وخُروجُ السُّفیانِیِّ بِرایَةٍ حَمراءَ أمیرُها رَجُلٌ مِن بَنی کَلبٍ،وَاثنَی عَشَرَ ألفَ عِنانٍ مِن خَیلِ السُّفیانِیِّ یَتَوَجَّهُ إلی مَکَّةَ وَالمَدینَةِ،أمیرُها رَجُلٌ مِن بَنی امَیَّةَ یُقالُ لَهُ:خُزَیمَةُ،أطمَسُ العَینِ الشِّمالِ،عَلی عَینِهِ ظَفَرَةٌ غَلیظَةٌ یَتَمَثَّلُ بِالرِّجالِ (4)،لا تُرَدُّ لَهُ رایَةٌ حَتّی یَنزِلَ المَدینَةِ فی دارٍ یُقالُ لَها:دارُ أبِی (5)الحَسَنِ الاُمَوِیِّ،ویَبعَثُ خَیلاً فی طَلَبِ رَجُلٍ مِن آلِ مُحَمَّدٍ،وقَدِ اجتَمَعَ إلَیهِ ناسٌ مِنَ الشّیعَةِ یَعودُ إلی مَکَّةَ،

ص:100


1- (1) .أی السید علیّ بن عبد الحمید فیما رُوی عنه فی کتاب سرور أهل الإیمان. [1]
2- (2) .فی سرور أهل الایمان: [2]محمّد بن اسحاق.
3- (4) .فی بعض المصادر«تحریق الزوایا»راجع:ص 342 ح 1382.
4- (5) .الوارد هو لفظ«الرجال»،و یحتمل تصحیفه عن«الدجال»،حیث أنّ الدجال أعور أیضاً.
5- (6) .فی سرور أهل الإیمان« [3]ابن»بدل«أبی».

خروج می کند و آنان را به سانِ کِشت،چنان درو می کند که مانند آن را هرگز ندیده ای». (1)

1167.بحار الأنوار -با سندش به نقل از اصبغ بن نباته-:شنیدم که امیر مؤمنان علیه السلام به مردم می فرماید:«...هنگامی که روزگار بچرخد،می گویید مرده یا هلاک شده و معلوم نیست به کجا رفته است ! در آن روز،تأویل این آیه محقّق می شود:«سپس پیروزی بر آنان را دو باره بهرۀ شما می گردانیم و با دارایی ها و پسران یاری تان می دهیم و شما را پرشمارتر می کنیم»و برای این،نشانه ها و علامت هایی است.نخستین آنها،محاصرۀ کوفه با نگهبان و خندق کندن است و دریدن شترهای آبکش (2)در کوچه های کوفه،تعطیلی مسجدها به مدّت چهل شب،پرده برداری از پیکره،فرود آمدن پرچم هایی که گرداگرد مسجد بزرگ در اهتراز اند،[ولی] قاتل،و مقتول هر دو،در آتش اند،و کشتاری سریع و مرگی سخت و کشته شدن نفْس زکیّه به همراه هفتاد تن در پشت کوفه،و [فردی] سربریده میان رکن [حجر الأسود] و مقام [ابراهیم] و کشتن اسقع، پس از آن که به خاطر بیعت با بت ها بازداشتش می کنند.

و خروج سفیانی با پرچمی سرخ رنگ که فرمانده اش،مردی از قبیلۀ کلب است و دوازده هزار سوار از لشکر سفیانی به سوی مکّه و مدینه می روند که فرمانده آنها، مردی از بنی امیّه به نام خزیمه است و چشم چپش نابیناست و چشمش را پرده ای [از گوشت] گرفته است و به مردان (3)شباهت دارد.هیچ یک از پرچم هایش عقب نمی نشیند تا در مدینه در خانه ای به نام "خانۀ ابو الحسن اموی" فرود می آید و سوارانی را در پی مردی از خاندان محمّد روانه می کند،در حالی که گروهی از شیعیان بر او گرد آمده،به مکّه باز می گردند.فرمانده این سواران،مردی از قبیلۀ

ص:101


1- (1) .بحار الأنوار:ج 52 ص 270 ح 167 (به نقل از کتاب سرور أهل الإیمان:ص 42 ح 16).
2- (2) .در برخی نسخه ها«سوزندان پایۀ ساختمان ها»آمده است.
3- (3) .در متن عربی«بالرّجال»آمده که ممکن تصحیف«بالدّجال»باشد؛زیرا دجّال نیز یک چشم دارد.

أمیرُها رَجُلٌ مِن غَطَفانَ،إذا تَوَسَّطَ القاعَ الأَبیَضَ (1)خُسِفَ بِهِم فَلا یَنجو إلّارَجُلٌ یُحَوِّلُ اللّهُ وَجهَهُ إلی قَفاهُ لِیُنذِرَهُم،ویَکونَ آیَةً لِمَن خَلفَهُم،ویَومَئِذٍ تَأویلُ هذِهِ الآیَةِ: «وَ لَوْ تَری إِذْ فَزِعُوا فَلا فَوْتَ وَ أُخِذُوا مِنْ مَکانٍ قَرِیبٍ» .ویَبعَثُ مِئَةً وثَلاثینَ ألفاً إلَی الکوفَةِ،ویَنزِلونَ الرَّوحاءَ (2)وَالفاروقَ (3)،فَیَسیرُ مِنها سِتّونَ ألفاً حَتّی یَنزِلُوا الکوفَةَ مَوضِعَ قَبرِ هودٍ علیه السلام بِالنُّخَیلَةِ (4)،فَیَهجُمونَ إلَیهِم یَومَ الزِّینَةِ،وأَمیرُ النّاسِ جَبّارٌ عَنیدٌ،یُقالُ لَهُ:الکاهِنُ السّاحِرُ،فَیَخرُجُ مِن مَدینَةِ الزَّوراءِ إلَیهِم أمیرٌ فی خَمسَةِ آلافٍ مِنَ الکَهَنَةِ،ویَقتُلُ عَلی جِسرِها سَبعینَ ألفاً حَتّی تَحمِیَ النّاسُ مِنَ الفُراتِ ثَلاثَةَ أیّامٍ مِنَ الدِّماءِ ونَتنِ الأَجسادِ،ویُسبی مِنَ الکوفَةِ سَبعونَ ألفَ بِکرٍ،لا یُکشَفُ عَنها کَفٌّ ولا قِناعٌ،حَتّی یوضَعنَ فِی المَحامِلِ،ویُذهَبَ بِهِنَّ إلَی الثُّوَیَّةِ (5)،وهِیَ الغَرِیُّ.

1168.الغیبة للطوسی: عَنهُ (6)عَن إسماعیلَ بنِ مِهرانَ،عَن عُثمانَ بنِ جَبَلَةَ،عَن عُمَرَ بنِ أبانٍ الکَلبِیِّ،عَن أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام قالَ:

ص:102


1- (1) .یحتمل أن یکون بسبب وجود احجار بیضاء فی البیداء (راجع:ص 106 ح 1170). [1]
2- (2) .الرّوحاء:یقال لها الروحاء قریبا من کوفتکم وفی معجم البلدان:قریة من قری بغداد و علی نهر عیسی قرب السّندیّة.(البرهان فی تفسیر القرآن:ج 3 ص 236،معجم البلدان:ج3 ص 87 ح 5646).
3- (3) .فی المصدر الفارق و فی مختصر بصائر الدرجات:الفاروق والظاهر أنّها مصحفة من فاروث وهی قریة کبیرة ذات سوق علی شاطئ دجلة بین واسط والمذار اما فاروق فقریة من قری إصطخر فارس،وارادتها لا تناسب المقام (ر.ک:ص 106 ح 1170 و معجم البلدان:ج4 ص 229). [2]
4- (4) .النُخیلَةُ:معسکر الکوفة بالقرب منها و فی طریق الشام (ر.ک:معجم البلدان:ج 5 ص 278).
5- (5) .الثُوَیَّةُ:موضع قریب من الکوفة:وقیل:بالکوفة،وقیل:خُرَیبة إلی جانب الحیرة علی ساعة منها (معجم البلدان:ج 2 ص 87) [3] وهی الغریّ،بظاهر الکوفة قرب قبر علی بن أبی طالب علیه السلام معجم البلدان:ج 4 ص 196). [4]
6- (6) .أی الفضل بن شاذان

غَطَفان است که در حال گذر از بیابان سفید، (1)به زمین فرو می روند و هیچ کس از آنان نجات نمی یابد،جز مردی که خداوند،سر و صورتش را وارونه می کند تا به آنان هشدار دهد و نشانه ای برای کسانی باشد که در پس آنان می آیند و آن روز، تأویل این آیه است:«و کاش آنان را می دیدی که چه سان هراسان اند و راه گریزی ندارند و از جایی نزدیک گرفته شده اند!»و صد و سی هزار نفر به کوفه می فرستد که در روحاء (2)و فاروق (3)فرود می آیند و شصت هزار تن از آنها حرکت می کنند تا به کوفه می رسند و در مقبرۀ هود در نُخَیله (4)فرود می آیند و در روز زینت (جشن)،به کوفیان حمله می کنند و فرمانده مردم،زورگویی خودکامه است که او را کاهن و ساحر می نامند و از شهر بغداد،فرمانده ای با پنج هزار تن از کاهنان به سویشان آمده [و به آنان می پیوندد] و بر پل آن جا،هفتاد هزار تن را می کشد،تا آن جا که مردم به خاطر خون و بوی بد اجساد افتاده در فرات،سه روز از آن پرهیز می کنند و هفتاد هزار دختر جوان باکره ای را که هنوز کسی دست و صورت آنها را ندیده،از کوفه به اسارت می گیرند تا آن که آنها را سوار شتران کرده،به ثُویّه یا همان غرّی (5)می برند». (6)

1168.الغیبة ،طوسی-با سندش به نقل از عمر بن ابان کلبی-:امام صادق علیه السلام فرمود:«گویی سفیانی یا همراه او را می بینم که در میدان کوفه،رحل اقامت افکنده و

ص:103


1- (1) .احتمالاً نام گذاری اش به خاطر وجود سنگ های سفید در این بیابان است (ر.ک:ص 107 ح 1170). [1]
2- (2) .روحاء،قریه ای از قریه های بغداد بر ساحل نهر عیسی نزدیک سندیه است و نیز قریه ای در میان مکّه و مدینه است؛ولی محلّ اوّل با حدیث،مناسبت دارد.
3- (3) .فاروث،قریه ای بر کنار دجله میان واسط و مذار است و فروق،قریه ای از اصطخر فارس است که این مکان باآنچه در حدیث است،چندان درست مطابقت نمی کند.
4- (4) .نخیله،لشکرگاه کوفه در نزدیکی کوفه در راه شام است.
5- (5) .ثویّه و یا غَرّی،نام مکانی معروف در نزدیکی کوفه است و مرقد شریف امیر مؤمنان علیه السلام در این منطقه قرار دارد که به دلیل بلندتر بودن آن از کوفه،نجف نیز نامیده می شود.
6- (6) .بحار الأنوار:ج 52 ص 272 ح 167 ( [2]به نقل از سرور أهل الإیمان:ص 51 ح 29. [3]نیز،ر.ک:همین دانش نامه:ص 347 ح 1382 و صدر حدیث ص 218 ح 1282.

کَأَنّی بِالسُّفیانِیِّ أو لِصاحِبِ السُّفیانِیِّ قَد طَرَحَ رَحلَهُ فی رَحَبَتِکُم بِالکوفَةِ، فَنادی مُنادیهِ:مَن جاءَ بِرَأسِ (رَجُلٍ مِن) شیعَةِ عَلِیٍّ فَلَهُ ألفُ دِرهَمٍ،فَیَثِبُ الجارُ عَلی جارِهِ ویَقولُ:هذا مِنهُم،فَیَضرِبُ عُنُقَهُ ویَأخُذُ ألفَ دِرهَمٍ.

أما إنّ إمارَتَکُم یَومَئِذٍ لا تَکونُ إلّالِأَولادِ البَغایا،(و) کَأَنّی أنظُرُ إلی صاحِبِ البُرقُعِ،قُلتُ:ومَن صاحِبُ البُرقُعِ؟

فَقالَ:رَجُلٌ مِنکُم یَقولُ بِقَولِکُم،یَلبَسُ البُرقُعَ فَیَحوشُکُم فَیَعرِفُکُم ولا تَعرِفونَهُ، فَیَغمِزُ (1)بِکُم رَجُلاً رَجُلاً،أما (إنَّهُ) لا یَکونُ إلَّاابنَ بَغِیٍّ.

1169.الغیبة للنعمانی: حَدَّثَنا أحمَدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ سَعیدِ بنِ عُقدَةَ،قالَ:حَدَّثَنا عَلِیُّ بنُ الحَسَنِ التَّیمُلِیُّ فی صَفَرٍ سَنَةَ أربَعٍ وسَبعینَ ومِئَتَینِ،قالَ:حَدَّثَنَا الحَسَنُ بنُ مَحبوبٍ،عَن أبی أیّوبَ الخَزّازِ،عَن مُحَمَّدِ بنِ مُسلِمٍ،قالَ:سَمِعتُ أبا جَعفَرٍ الباقِرَ علیه السلام یَقولُ:

اتَّقُوا اللّهَ وَاستَعینوا عَلی ما أنتُم عَلَیهِ بِالوَرَعِ وَالاِجتِهادِ فی طاعَةِ اللّهِ،فَإِنَّ أشَدَّ ما یَکونُ أحَدُکُمُ اغتِباطاً بِما هُوَ فیهِ مِنَ الدّینِ لَو قَد صارَ فی حَدِّ الآخِرَةِ،وَانقَطَعَتِ الدُّنیا عَنهُ،فَإِذا صارَ فی ذلِکَ الحَدِّ عَرَفَ أنَّهُ قَدِ استَقبَلَ النَّعیمَ وَالکَرامَةَ مِنَ اللّهِ وَالبُشری بِالجَنَّةِ،وأَمِنَ مِمّا کانَ یَخافُ،وأَیقَنَ أنَّ الَّذی کانَ عَلَیهِ هُوَ الحَقُّ،وأَنَّ مَن خالَفَ دینَهُ عَلی باطِلٍ،وأَنَّهُ هالِکٌ.

فَأَبشِروا ثُمَّ أبشِروا بِالَّذی تُریدونَ،ألَستُم تَرَونَ أعداءَکُم یَقتَتِلونَ فی مَعاصِی اللّهِ،ویَقتُلُ بَعضُهُم بَعضاً عَلَی الدُّنیا دونَکُم وأَنتُم فی بُیوتِکُم آمِنونَ فی عُزلَةٍ عَنهُم، وکَفی بِالسُّفیانِیِّ نَقِمَةً لَکُم مِن عَدُوِّکُم،وهُوَ مِنَ العَلاماتِ لَکُم،مَعَ أنَّ الفاسِقَ لَو

ص:104


1- (1) .غَمَزَ بالرجل غَمزاً:إذا سعی به شرّاً (تاج العروس:ج 8 ص 118« [1]غمز»).

جارچی اش جار می زند:"هر کس سر یک مرد از پیروان علی را بیاورد،هزار درهم جایزه می گیرد" و با این سخن،همسایه بر همسایۀ خود می پرد و می گوید:این از آنهاست و گردنش را می زند و هزار درهم می گیرد.هان که فرمان روایان شما در آن زمان جز از زنازادگان نیستند و گویی صاحب نقاب را می بینم!».

گفتم:صاحب نقاب کیست؟

فرمود:«مردی از خودتان که خود را هم عقیدۀ شما نشان می دهد،نقاب به سر می کند و شما را به دام می اندازد و شما را می شناسد و شما او را نمی شناسید و یکایک شما را عیب می نهد و تحقیر می کند.هان! او جز زنازاده ای بیش نیست». (1)

1169.الغیبة ،نعمانی-با سندش به نقل از محمّد بن مسلم-:شنیدم که امام باقر علیه السلام می فرماید:

«پروا کنید و از پارسایی و کوشش در فرمان برداری خداوند،برای عقیده ای که بر آن هستید،یاری بگیرید که بیشترین رشک را به دینی که باور دارید،زمانی خواهید برد که در حال جدا شدن از دنیا و پیوستن به آخرت هستید.هر یک از شما به این حد که برسد،می فهمد که رو به سوی نعمت جاوید،کرامت الهی و خبر خوشِ فرود به بهشت می رود و از آنچه بیم داشته،آسوده شده و آنچه را باور داشته،به یقین، حقیقت است و آن که دینی غیر او داشته،بر باطل و هلاکت است.مژده دهید،مژده دهید که به آنچه می خواهید،می رسید! آیا نمی بینید که دشمنانتان به خاطر نافرمان برداری ها از خدا،با هم می جنگند و آنان،یکدیگر را و نه شما را برای دنیا می کشند و شما در خانه هایتان آسوده و به دور از آنها نشسته اید؟! و سفیانی در بدبختی دشمنانتان بس است و او از نشانه های [ پیروزی ] شماست.افزون بر این، اگر آن تبهکار خروج کند،شما یک یا دو ماه پس از خروج او بدون هیچ بیم و

ص:105


1- (1) .الغیبة،طوسی:ص 450 ح 453،بحار الأنوار:ج 52 ص 215 ح 72.

قَد خَرَجَ لَمَکَثتُم شَهراً أو شَهرَینِ بَعدَ خُروجِهِ،لَم یَکُن عَلَیکُم بَأسٌ حَتّی یَقتُلَ خَلقاً کَثیراً دونَکُم.

فَقالَ لَهُ بَعضُ أصحابِهِ:فَکَیفَ نَصنَعُ بِالعِیالِ إذا کانَ ذلِکَ؟

قالَ:یَتَغَیَّبُ الرِّجالُ مِنکُم عَنهُ،فَإِنَّ حَنَقَهُ وشَرَهَهُ إنَّما هِیَ عَلی شیعَتِنا،وأَمَّا النِّساءُ فَلَیسَ عَلَیهِنَّ بَأسٌ إن شاءَ اللّهُ تَعالی،قیلَ:فَإِلی أینَ مَخرَجُ الرِّجالِ ویَهرُبونَ مِنهُ؟

فَقالَ:مَن أرادَ مِنهُم أن یَخرُجَ،یَخرُجُ إلَی المَدینَةِ أو إلی مَکَّةَ أو إلی بَعضِ البُلدانِ،ثُمَّ قالَ:ما تَصنَعونَ بِالمَدینَةِ وإنَّما یَقصِدُ جَیشُ الفاسِقِ إلَیها؟ولکِن عَلَیکُم بِمَکَّةَ،فَإِنَّها مَجمَعُکُم،وإنَّما فِتنَتُهُ حَملُ امرَأَةٍ:تِسعَةُ أشهُرٍ،ولا یَجوزُها إن شاءَ اللّهُ.

1170.مختصر بصائر الدرجات: خُطبَةٌ لِمَولانا أمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام تُسَمَّی المَخزونَ وفیها:...

وخُروجُ السُّفیانِیِّ بِرایَةٍ خَضراءَ وصَلیبٍ مِن ذَهَبٍ،أمیرُها رَجُلٌ مِن کَلبٍ وَاثنَی عَشَرَ ألفَ عِنانٍ مِن خَیلٍ یَحمِلُ السُّفیانِیَّ مُتَوَجِّهاً إلی مَکَّةَ وَالمَدینَةِ،أمیرُها أحَدٌ مِن بَنی امَیَّةَ یُقالُ لَهُ خُزَیمَةُ،أطمَسُ العَینِ الشِّمالِ،عَلی عَینِهِ طَرفَةٌ تَمیلُ بِالدُّنیا، فَلا تُرَدُّ لَهُ رایَةٌ حَتّی یَنزِلَ المَدینَةَ،فَیَجمَعَ رِجالاً ونِساءً مِن آلِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله فَیَحبِسَهُم فی دارٍ بِالمَدینَةِ یُقالُ لَها:دارُ أبِی الحَسَنِ الاُمَوِیِّ.

ویَبعَثُ خَیلاً فی طَلَبِ رَجُلٍ مِن آلِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله،قَدِ اجتَمَعَ إلَیهِ رِجالٌ مِنَ المُستَضعَفینَ بِمَکَّةَ،أمیرُهُم رَجُلٌ مِن غَطَفانَ،حَتّی إذا تَوَسَّطُوا الصّفایِحَ البیضَ بِالبَیداءِ،یُخسَفُ بِهِم فَلا یَنجو مِنهُم أحَدٌ إلّارَجُلٌ واحِدٌ،یُحَوِّلُ اللّهُ وَجهَهُ فی قَفاهُ

ص:106

سختی ای می مانید تا آن که مردم فراوانی غیر از شما را می کُشد».

یکی از یاران امام علیه السلام به ایشان گفت:اگر این چنین است،با زن و فرزند چه کنیم؟

فرمود:«مردان شما،خود را از او پنهان کنند که خشم و شرارت او فقط متوجّه شیعیان ماست؛امّا زنان واهمه ای ندارند،إن شاء اللّه تعالی».

گفته شد:مردان به کجا بروند و از دست او به کجا بگریزند؟

فرمود:«هر یک از شما که بخواهد بیرون رود،به مدینه یا مکّه یا یکی از شهرها برود»و سپس فرمود:«شما را با مدینه چه کار که لشکر آن تبهکار،آهنگ آن جا را می کند؟امّا به مکّه بروید که جایگاه گرد آمدن شماست و فتنۀ سفیانی به اندازۀ بارداری یک زن-یعنی نُه ماه-طول می کشد و اگر خدا بخواهد،از آن بیشتر نمی شود». (1)

1170.مختصر بصائر الدرجات -به نقل از خطبه ای از آنِ مولایمان امیر مؤمنان که«مخزون» نامیده می شود و در آن آمده است:خروج سفیانی با پرچمی سبز و صلیبی از طلاست،فرمانده لشکرش،مردی از قبیلۀ کلب است،و دوازده هزار سوار،سفیانی را در حرکت به سوی مکّه و مدینه همراهی می کنند که فرمانده این افراد،مردی از بنی امیّه به نام خزیمه است.چشم چپش نابینا و لکّۀ خونی بر چشمش و دنیاطلب است.هیچ یک از لشکرهای او شکست نمی خورند تا آن که در مدینه فرود می آید و مردان و زنان خاندان محمّد صلی الله علیه و آله را گرد می آورد و آنان را در خانه ای در مدینه به نام «خانۀ ابو الحسن اموی»زندانی می کند،و سوارانی در پی مردی از خاندان محمّد صلی الله علیه و آله روانه می نماید که مردانی از محرومان مکّه به گرد او جمع شده اند و فرمانده این سواران،مردی از قبیلۀ غطفان است،تا این که هنگام عبور از سنگ های سفید بیداء، به زمین فرو می روند،به گونه ای که جز یک مرد از آنان نجات نمی یابد و خداوند سر و صورتش را وارونه می کند تا آنان را هشدار دهد و نشانه ای برای هر کسی

ص:107


1- (1) .الغیبة،نعمانی:ص 300 ح 3 ( [1]با سند موثّق)،بحار الأنوار:ج 52 ص 140 ح 51.

لِیُنذِرَهُم ولِیَکونَ آیَةً لِمَن خَلفَهُ،فَیَومَئِذٍ تَأویلُ هذِهِ الآیَةِ: «وَ لَوْ تَری إِذْ فَزِعُوا فَلا فَوْتَ وَ أُخِذُوا مِنْ مَکانٍ قَرِیبٍ» .

ویَبعَثُ السُّفیانِیُّ مِئَةً وثَلاثینَ ألفاً إلَی الکوفَةِ فَیَنزِلونَ بِالرَّوحاءِ وَالفاروقِ ومَوضِعِ مَریَمَ وعیسی علیهما السلام بِالقادِسِیَّةِ (1)،ویَسیرُ مِنهُم ثَمانونَ ألفاً حَتّی یَنزِلُوا الکوفَةَ مَوضِعَ قَبرِ هودٍ علیه السلام بِالنُّخَیلَةِ،فَیَهجُموا عَلَیهِ یَومَ زینَةٍ،وأَمیرُ النّاسِ جَبّارٌ عَنیدٌ یُقالُ لَهُ:الکاهِنُ السّاحِرُ،فَیَخرُجُ مِن مَدینَةٍ یُقالُ لَهَا الزَّوراءُ فی خَمسَةِ آلافٍ مِنَ الکَهَنَةِ، ویَقتُلُ عَلی جِسرِها سَبعینَ ألفاً،حَتّی یَحتَمِیَ النّاسُ الفُراتَ ثَلاثَةَ أیّامٍ مِنَ الدِّماءِ ونَتنِ الأَجسامِ،ویَسبی مِنَ الکوفَةِ أبکاراً لا یُکشَفُ عَنها کَفٌّ ولا قِناعٌ،حَتّی یوضَعنَ فِی المَحامِلِ،یُزلَفُ بِهِنَّ الثُوَیَّةَ وهِیَ الغَرِیَّینِ،ثُمَّ یَخرُجُ عَنِ الکوفَةِ مِئَةُ ألفٍ بَینَ مُشرِکٍ ومُنافِقٍ حَتّی یَضرِبوا دِمَشقَ،لا یَصُدُّهُم عَنها صادٌّ،وهِیَ إرَمُ ذاتُ العِمادِ.

راجع:ص 70 (مواصفات السفیانی)

وص 120 (خسف حیش السفیانی بالبیداء)

وص 154 ح 1212

وص 308 ح 1368

وص 314 ح 1371-1383.

1/1-5

مُدَّةُ مُلکِ السُّفیانِیِّ

1171.الغیبة للطوسی: عَنهُ (2)عَنِ ابنِ أبی عُمَیرٍ،عَن عُمَرَ بنِ اذَینَةَ،عَن مُحَمَّدِ بنِ مُسلِمٍ،

ص:108


1- (1) .القادسیة:-مدینة فی العراق-بینها وبین الکوفة خمسة عشر فرسخاً (معجم البلدان:ج 4 ص 291). [1]
2- (2) .أی الفضل بن شاذان

باشد که در پی می آید،و در این روز،تأویل این آیه:«و کاش آنان را می دیدی که چه سان هراسان اند و راه گریزی ندارند و از جایی نزدیک گرفته شده اند»تحقّق می یابد و صد و سی هزار نفر به کوفه می فرستد و در روحاء و فاروق و جایگاه مریم و عیسی در قادسیّه (1)فرود می آیند و هشتاد هزار تن از آنها حرکت می کنند تا به کوفه می رسند و در مقبرۀ هود در نخیله فرود می آیند و در روز زینت (جشن) به کوفیان حمله می کنند و فرمانده مردم،زورگویی خودکامه است که او را کاهن و ساحر می نامند و از شهر بغداد،فرمانده ای با پنج هزار تن از کاهنان به سویشان می آید [و به آنان می پیوندد] و بر پل،هفتاد هزار تن می کشد تا آن جا که مردم به خاطر خون و بوی بد اجساد افتاده در فرات،سه روز از آن پرهیز می کنند و هفتاد هزار دختر جوان باکره ای را که کسی هنوز دست و صورت آنها را ندیده،از کوفه به اسارت می گیرند تا آن که آنها را سوار شتران کرده،به ثُویّه یا همان غرّی می برند.سپس صد هزار مشرک و منافق از کوفه بیرون می آیند تا به دمشق برسند و هیچ کس را یارای جلوگیری از آنها نیست و [دمشق] همان ارم و سرزمین دارای کاخ های برافراشته است. (2)

ر.ک:ص 71 (ویژگی های سفیانی) وص 121 (به زمین فرو رفتن لشکر سفیانی در بیدا)

وص 155 ح 1212 و ص 309 ح 1368 و ص 315 ح 1371-1383.

1/1-5 مدّت فرمان روایی سفیانی

1171.الغیبة ،طوسی-با سندش به نقل از محمّد بن مسلم-:شنیدم که امام صادق علیه السلام می فرماید:«فرمان روایی سفیانی،پس از غلبه اش بر پنج منطقه،به اندازۀ بارداری

ص:109


1- (1) .قادسیه در پانزده فرسخی کوفه.
2- (2) .مختصر بصائر الدرجات:ص 195 و 199،بحار الأنوار:ج 53 ص 82.نیز،ر.ک:همین دانش نامه:ج7 ص361 ح 1384.

قالَ:سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّهِ علیه السلام یَقولُ:

إنَّ السُّفیانِیَّ یَملِکُ بَعدَ ظُهورِهِ عَلَی الکُوَرِ الخَمسِ حَملَ امرَأَةٍ.

1172.الغیبة للطوسی: قَرقارَةُ،عَن مُحَمَّدِ بنِ خَلَفٍ،عَنِ الحَسَنِ بنِ صالِحِ بنِ الأَسوَدِ،عَن عَبدِ الجَبّارِ بنِ العَبّاسِ الهَمدانِیِّ،عَنِ عَمّارٍ الدُّهنِیِّ قالَ:قالَ أبو جَعفَرٍ علیه السلام:

کَم تَعُدّونَ بَقاءَ السُّفیانِیِّ فیکُم؟قالَ:قُلتُ:حَملَ امرَأَةٍ؛تِسعَةَ أشهُرٍ.قالَ:ما أعلَمَکُم یا أهلَ الکوفَةِ (1).

1173.الغیبة للنعمانی: أخبَرَنا أحمَدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ سَعیدٍ،قالَ:حَدَّثَنا عَلِیُّ بنُ الحَسَنِ التَّیمُلِیُّ،مِن کِتابِهِ فی صَفَرٍ سَنَةَ أربَعٍ وسَبعینَ ومِئَتَینِ،قالَ:حَدَّثَنَا العبّاسُ بنُ عامِرِ بنِ رَباحٍ الثَّقَفِیُّ،قالَ:حَدَّثَنی مُحَمَّدُ بنُ الرَّبیعِ الأَقرَعُ،عَن هِشامِ بنِ سالِمٍ، عَن أبی عَبدِ اللّهِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ علیهما السلام،أنَّهُ قالَ:

إذَا استَولَی السُّفیانِیُّ عَلَی الکُوَرِ الخَمسِ فَعُدّوا لَهُ تِسعَةَ أشهُرٍ.-وزَعَمَ هِشامٌ أنَّ الکُوَرَ الخَمسَ:دِمَشقُ،وفِلَسطینُ،وَالاُردُنُّ،وحِمصُ،وحَلَبُ-.

1174.الغیبة للنعمانی: أخبَرَنا أحمَدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ سَعیدِ بنِ عُقدَةَ،قالَ:حَدَّثَنی مُحَمَّدُ بنُ المُفَضَّلِ بنِ إبراهیمَ بنِ قَیسِ بنِ رُمّانَةَ،مِن کِتابِهِ فی رَجَبٍ سَنَةَ خَمسٍ وسِتّینَ ومِئَتَینِ،قالَ:حَدَّثَنَا الحَسَنُ بنُ عَلِیِّ بنِ فَضّالٍ،قالَ:حَدَّثَنا ثَعلَبَةُ بنُ مَیمونٍ أبو إسحاقَ،عَن عیسَی بنِ أعیَنَ،عَن أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام أنَّهُ قالَ:

السُّفیانِیُّ مِنَ المَحتومِ،وخُروجُهُ فی رَجَبٍ،ومِن أوَّلِ خُروجِهِ إلی آخِرِهِ خَمسَةَ

ص:110


1- (1) .بیان:یحتمل أن یکون بعض أخبار مدة السفیانی محمولا علی التقیة لکونه مذکورا فی روایاتهم،أو علی أنه مما یحتمل أن یقع فیه البداء فیحتمل هذه المقادیر،أو یکون المراد مدة استقرار دولته،وذلک ممّا یختلف بحسب الاعتبار (بحار الأنوار:ج 52 ص 216). [1]

یک زن،طول می کشد». (1)

1172.الغیبة ،طوسی-با سندش به نقل از عمّار دهنی-:امام باقر علیه السلام فرمود:«ماندن سفیانی را میان خودتان چه مقدار می دانید؟».

گفتم:به اندازۀ بارداری یک زن،نُه ماه.

فرمود:«چه قدر دانا هستید،ای کوفیان!» (2). (3)

1173.الغیبة ،نعمانی-با سندش به نقل از هشام بن سالم-:امام صادق علیه السلام فرمود-:«هنگامی که سفیانی بر مناطق پنجگانه چیره شد،نُه ماه برایش بشمرید»و به نظر[م]،مناطق پنجگانه:دمشق،فلسطین،اردن،حمص و حلب هستند. (4)

1174.الغیبة ،نعمانی-با سندش به نقل از عیسی بن اعین-:امام صادق علیه السلام فرمود:«[خروج] سفیانی،از امور حتمی است و آن در رجب است و ابتدا تا انتهای خروجش،پانزده ماه طول می کشد که شش ماه را می جنگد و چون مناطق پنجگانه

ص:111


1- (1) .الغیبة،طوسی:ص 449 ح 452 (با سند معتبر)،بحار الأنوار:ج 52 ص 215 ح 71. [1]
2- (2) .احتمال دارد بعضی احادیث که مدّت اقتدار سفیانی را با اختلاف ذکر کرده اند،در مقام تقیّه از ائمّه علیهم السلام صادر شده اند؛زیرا در احادیث اهل سنّت هم مدت زمانی ذکر شده است،یا این که از اموری است که بَدا در آن واقع می شود و به این مقدار می رسد،یا این که مقصود از این،مدّت استقرار دولت سفیانی باشد،که بر حسب اعتبار،اختلاف پیدا می کند.
3- (3) .الغیبة،طوسی:ص 462 ح 477،الخرائج و الجرائح:ج 3 ص 1159،بحار الأنوار:ج 52 ص 216 ح 74.
4- (4) .الغیبة،نعمانی:ص 304 ح 13، [2]بحار الأنوار:ج 52 ص 252 ح 141.

عَشَرَ شَهراً؛سِتَّةَ أشهُرٍ یُقاتِلُ فیها،فَإِذا مَلَکَ الکُوَرَ الخَمسَ مَلَکَ تِسعَةَ أشهُرٍ،ولَم یَزِد عَلَیها یَوماً.

1175.الغیبة للنعمانی: أخبَرَنا عَلِیُّ بنُ أحمَدَ،عَن عُبَیدِ اللّهِ بنِ موسَی العَلَوِیِّ،عَن عَبدِ اللّهِ بنِ مُحَمَّدٍ،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ خالِدٍ،عَنِ الحَسَنِ بنِ المُبارَکِ،عَن أبی إسحاقَ الهَمدانِیِّ،عَنِ الحارِثِ الهَمدانِیِّ،عَن أمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام أنَّهُ قالَ:

المَهدِیُّ أقبَلُ (1)،جَعدٌ (2)،بِخَدِّهِ خالٌ،یَکونُ مَبدَؤُهُ مِن قِبَلِ المَشرِقِ،وإذا کانَ ذلِکَ خَرَجَ السُّفیانِیُّ،فَیَملِکُ قَدرَ حَملِ امرَأَةٍ تِسعَةَ أشهُرٍ،یَخرُجُ بِالشّامِ فَیَنقادُ لَهُ أهلُ الشّامِ إلّاطَوائِفَ مِنَ المُقیمینَ عَلَی الحَقِّ،یَعصِمُهُمُ اللّهُ مِنَ الخُروجِ مَعَهُ،ویَأتِی المَدینَةَ بِجَیشٍ جَرّارٍ،حَتّی إذَا انتَهی إلی بَیداءِ المدینَةِ خَسَفَ اللّهُ بِهِ،وذلِکَ قَولُ اللّهِ عز و جل فی کِتابِهِ: «وَ لَوْ تَری إِذْ فَزِعُوا فَلا فَوْتَ وَ أُخِذُوا مِنْ مَکانٍ قَرِیبٍ» 3 .

1176.کمال الدین: حَدَّثَنا أبی ومُحَمَّدُ بنُ الحَسَنِ رَضِیَ اللّهُ عَنهُما،قالا:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ أبِی القاسِمِ ماجیلَوَیهِ،عَن مُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ الکوفِیِّ،قالَ:حَدَّثَنَا الحُسَینُ بنُ سُفیانَ، عَن قُتَیبَةَ بنِ مُحَمَّدٍ،عَن عَبدِ اللّهِ بنِ أبی مَنصورٍ البَجَلِیِّ،قالَ:

سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ علیه السلام عَنِ اسمِ السُّفیانِیِّ فَقالَ:وما تَصنَعُ بِاسمِهِ؟إذا مَلَکَ کُوَرَ

ص:112


1- (1) .رجل أقبل:بیِّن القَبَل،وهو الذی کأنّه ینظر إلی طرف أنفه (لسان العرب:ج 11 ص 540« [1]قبل»).
2- (2) .الجعد من الرجال:المجتمع بعضه إلی بعض،والسبط:الذی لیس بمجتمع.والجعد من الشعر:خلاف السبط،وقیل:هو القصیر والجَعد إذا ذهب مذهب المدح فله معنیان مستحبّان:أحدهما:أن یکون معصوب الجوارح،شدید الأسر والخلق،غیر مسترخٍ ولا مضطرب.والثانی:أن یکون شعره جعداً غیر سبط؛لأنّ سبوطة الشعر هی الغالبة علی شعور العجم من الروم والفرس،وجعودة الشعر هی الغالبة علی شعور العرب.فإذا مُدح الرجل بالجعد لم یخرج عن هذین المعنیین (لسان العرب:ج 3 ص 121-122« [2]جعد»).

را به چنگ آورد،نُه ماه فرمان روایی می کند و یک روز هم بیشتر نمی شود». (1)

1175.الغیبة ،نعمانی-با سندش به نقل از حارث همدانی-:امیر مؤمنان علیه السلام فرمود:«مهدی با موهایی موجدار و خالی در گونه،از سمت شرق می آید و این هنگام،سفیانی خروج می کند و به اندازۀ بارداری یک زن،نُه ماه،فرمان روایی می یابد و در شام خروج می کند و شامیان،مطیع او می شوند-جز برخی دسته ها که بر حق پایداری می کنند و خداوند،آنان را از خروج با او نگاه می دارد-و با لشکری انبوه به سوی مدینه می آید تا این که به بیابان میان مدینه و مکّه می رسد و خداوند،او را به زمین فرو می برد و این همان سخن خدای عز و جل در کتابش است:«و کاش آنان را می دیدی که چه سان هراسان اند و راه گریزی ندارند و از جایی نزدیک،فرو گرفته شده اند!»». (2)

1176.کمال الدین -با سندش به نقل از عبد اللّه بن ابی منصور-:نام سفیانی را از امام صادق علیه السلام جویا شدم.فرمود:«با نامش چه کار داری؟هنگامی که پنج منطقۀ شام:دمشق، حمص،فلسطین،اردن و قِنَّسرین (3)را به چنگ می آورد،در این هنگام،منتظر فَرَج باشید».

گفتم:نُه ماه فرمان روا می ماند؟

ص:113


1- (1) .الغیبة،نعمانی:ص 299 ح 1 (با سند موثّق)،بحار الأنوار:ج 52 ص 248 ح 130.
2- (2) .الغیبة،نعمانی:ص 304 ح 14، [1]بحار الأنوار:ج 52 ص 252 ح 142.
3- (3) .شهری در چهل کیلومتری جنوب غربی شهر حلب در سوریه.

الشّامِ الخَمسَ:دِمَشقَ،وحِمصَ،وفِلَسطینَ،وَالاُردُنَّ،وقِنَّسرینَ (1)،فَتَوَقَّعوا عِندَ ذلِکَ الفَرَجَ.

قُلتُ:یَملِکُ تِسعَةَ أشهُرٍ؟قالَ:لا،ولکِنَ یَملِکُ ثَمانِیَةَ أشهُرٍ لا یَزیدُ یَوماً.

1/1-6

قِتالُ السُّفیانِیِّ الإِمامَ المَهدِیَّ علیه السلام

1177.معانی الأخبار: حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ الحَسَنِ بنِ أحمَدَ بنِ الوَلیدِ رحمه الله،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ یَحیَی العَطّارُ وأَحمَدُ بنُ إدریسَ جَمیعاً،عَن مُحَمَّدِ بنِ أحمَدَ بنِ یَحیَی بنِ عِمرانَ الأَشعَرِیِّ،عَنِ السَّیّارِیِّ،عَنِ الحَکَمِ بنِ سالِمٍ،عَمَّن حَدَّثَهُ،عَن أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام قالَ:

إنّا وآلُ أبی سفیانَ أهلُ بَیتَینِ تَعادَینا فِی اللّهِ،قُلنا:صَدَقَ اللّهُ،وقالوا:کَذَبَ اللّهُ ! قاتَلَ أبو سُفیانَ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله،وقاتَلَ مُعاوِیَةُ عَلِیَّ بنَ أبی طالِبٍ علیه السلام،وقاتَلَ یَزیدُ بنُ مُعاوِیَةَ الحُسَینَ بنَ عَلِیٍّ علیه السلام،وَالسُّفیانِیُّ یُقاتِلُ القائِمَ علیه السلام.

1178.تفسیر القمّی: ...ثُمَّ خاطَبَ بَنی امَیَّةَ فَقالَ: «وَ إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا» یَعنی عُدتُم بِالسُّفیانِیِّ عُدنا بِالقائِمِ مِن آلِ مُحَمَّدٍ علیه السلام «وَ جَعَلْنا جَهَنَّمَ لِلْکافِرِینَ حَصِیراً» 2 أی حَبساً یُحصَرونَ فیها.

1179.الفتن لابن حماد: حَدَّثَنَا الوَلیدُ،عَن لَیثِ بنِ سَعدٍ،عَن عَیّاشِ بنِ عَبّاسٍ القِتبانِیِّ، عَمَّن حَدَّثَهُ،عَن عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیه السلام،قالَ:

ص:114


1- (1) .قِنَّسرین:کورَة [أی مدینة] بالشام بالقرب من حلب،وهی أحد أجناد الشام.قال ابن الأثیر:وکان الجُند ینزلهافی ابتداء الإسلام،ولم یکن لحَلَب معها ذِکر (تاج العروس:ج 7 ص 420« [1]قنسر»).

فرمود:«نه،بلکه هشت ماه فرمان روا می ماند و یک روز هم بیشتر نمی شود». (1)

1/1-6 جنگ سفیانی با امام مهدی علیه السلام

1177.معانی الأخبار -با سندش به نقل از حکم بن سالم،از کسی-:امام صادق علیه السلام فرمود:«ما و خاندان ابو سفیان،دو خاندانی هستیم که به خاطر خدا با هم دشمنی می کنیم.ما می گوییم:خدا راست گفت و آنان می گویند:خدا دروغ گفت.ابو سفیان با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله جنگید و معاویه با علی بن ابی طالب علیه السلام جنگید و یزید بن معاویه با حسین بن علی علیه السلام جنگید و سفیانی با قائم علیه السلام می جنگد». (2)

1178.تفسیر القمّی -به نقل از جابر-:...سپس [امام باقر علیه السلام ] به بنی امیّه خطاب کرد و فرمود:

«و اگر باز گردید،باز می گردیم»،یعنی اگر به وسیلۀ سفیانی دوباره به جنگ بیایید،ما نیز با قائم خاندان محمّد به جنگ می آییم.«و دوزخ را برای کافران،حصار قرار دادیم»،یعنی زندانی که در آن بازداشت می شوند. (3)

1179.الفتن ،ابن حمّاد-با سندش به نقل از عیّاش بن عبّاس قِتبانی،از کسی-:علی بن ابی طالب علیه السلام فرمود:«[ قائم علیه السلام ] با حدّ اقل دوازده هزار نفر و حدّ اکثر پانزده هزار نفر حرکت می کند و شعارشان،"بمیران،بمیران" است،تا این که سفیانی با آنان رو در رو می شود و می گوید:مرا نزد پسرعمویم ببرید تا با او سخن بگویم.وی را نزد او می آورند و با او سخن می گوید.سفیانی تسلیم او می شود و با ایشان بیعت می کند و چون به سوی یارانش باز می گردد،قبیلۀ کلب [که بیشتر یارانش را تشکیل می دهند] پشیمانش می کنند و باز می گردد و می خواهد که بیعتش را نادیده بگیرد.او

ص:115


1- (1) .کمال الدین:ص 651 ح 11،إعلام الوری:ج 2 ص 282،بحار الأنوار:ج 52 ص 206 ح 38.
2- (2) .معانی الأخبار:ص 346 ح 1،بحار الأنوار:ج 52 ص 190 ح 18.
3- (3) .تفسیر القمّی:ج 2 ص 14.

یَسیرُ بِهِم فِی اثنَی عَشَرَ ألفاً إن قَلّوا،أو خَمسَةَ عَشَرَ ألفاً إن کَثُروا،شِعارُهُم أمِت أمِت،حَتّی یَلقاهُ السُّفیانِیُّ فَیَقولُ:أخرِجوا إلَیَّ ابنَ عَمّی حَتّی اکَلِّمَهُ،فَیَخرُجُ إلَیهِ فَیُکَلِّمُهُ،فَیُسَلِّمُ لَهُ الأَمرَ ویُبایِعُهُ،فَإِذا رَجَعَ السُّفیانِیُّ إلی أصحابِهِ نَدَّمَهُ کَلبٌ، فَیَرجِعُ لِیَستَقیلَهُ فَیُقیلَهُ،ویَقتَتِلُ هُوَ وجَیشُ السُّفیانِیِّ عَلی سَبعِ رایاتٍ،کُلُّ صاحِبِ رایَةٍ مِنهُم یَرجُو الأَمرَ لِنَفسِهِ،فَیَهزِمُهُمُ المَهدِیُّ.

1180.بحار الأنوار: بِإِسنادِهِ (1)رَفَعَهُ إلی جابِرِ بنِ یَزیدَ،عَن أبی جَعفَرٍ علیه السلام،قالَ:

إذا بَلَغَ السُّفیانِیُّ أنَّ القائِمَ قَد تَوَجَّهَ إلَیهِ مِن ناحِیَةِ الکوفَةِ،یَتَجَرَّدُ بِخَیلِهِ حَتّی یَلقَی القائِمَ فَیَخرُجُ،فَیَقولُ:أخرِجوا إلَیَّ ابنَ عَمّی،فَیَخرُجُ عَلَیهِ السُّفیانِیُّ فَیُکَلِّمَهُ القائِمُ علیه السلام،فَیَجیءُ السُّفیانِیُّ فَیُبایِعُهُ ثُمَّ یَنصَرِفُ إلی أصحابِهِ،فَیَقولونَ لَهُ:ما صَنَعتَ؟ فَیَقولُ:أسلَمتُ وبایَعتُ،فَیَقولونَ لَهُ:قَبَّحَ اللّهُ رَأیَکَ بَینَ ما أنتَ خَلیفَةٌ مَتبوعٌ فَصِرتَ تابِعاً،فَیَستَقبِلُهُ فَیُقاتِلُهُ،ثُمَّ یُمسونَ تِلکَ اللَّیلَةَ،ثُمَّ یُصبِحونَ لِلقائِمِ علیه السلام بِالحَربِ فَیَقتَتِلونَ یَومَهُم ذلِکَ.

ثُمَّ إنَّ اللّهَ تَعالی یَمنَحُ القائِمَ وأَصحابَهُ أکتافَهُم فَیَقتُلونَهُم حَتّی یُفنوهُم،حَتّی أنَّ الرَّجُلَ یَختَفی فِی الشَّجَرَةِ وَالحَجَرَةِ،فَتَقولُ الشَّجَرَةُ وَالحَجَرَةُ:یا مُؤمِنُ هذا رَجُلٌ کافِرٌ فَاقتُلهُ،فَیَقتُلُهُ،قالَ:فَتَشبَعُ السِّباعُ وَالطُّیورُ مِن لُحومِهِم،فَیُقیمُ بِهَا القائِمُ علیه السلام ما شاءَ.

قالَ:ثُمَّ یَعقِدُ بِهَا القائِمُ علیه السلام ثَلاثَ رایاتٍ:لِواءً إلَی القُسطَنطینِیَّةِ یَفتَحُ اللّهُ لَهُ،ولِواءً إلَی الصّینِ فَیَفتَحُ لَهُ،ولِواءً إلی جِبالِ الدَّیلَمِ فَیَفتَحُ لَهُ.

ص:116


1- (1) .أی السیّد علیّ بن عبد الحمید فی کتاب الغییة.

(قائم علیه السلام ) هم آن را نادیده می گیرد و با لشکر سفیانی که مرکّب از هفت پرچم است و هر کدام در اندیشۀ فرمان روایی خود هستند،می جنگد و آنان را شکست می دهد». (1)

1180.بحار الأنوار -با سندش به نقل از جابر بن یزید-:امام باقر علیه السلام فرمود:«هنگامی که به سفیانی خبر می رسد که قائم علیه السلام از سمت کوفه به سوی او می آید،از لشکرش کناره می گیرد و بیرون می رود تا قائم را ملاقات کند و می گوید:مرا نزد پسرعمویم ببرید.سفیانی را نزد او می آورند و قائم علیه السلام با وی سخن می گوید و سفیانی با او بیعت می کند و سپس به سوی یارانش باز می گردد.آنان به وی می گویند:چه کردی؟می گوید:تسلیم شدم و بیعت کردم.

به او می گویند:خداوند،رأیت را زشت گرداند! در حالی که خلیفه ای فرمان روا بودی،به فردی فرمان بردار تبدیل شدی! پس سفیانی [پشیمان و] با او (قائم علیه السلام ) رو در رو می شود و با او می جنگد و سپس آن شب را سپری می کنند و صبح دوباره در برابر قائم علیه السلام صف آرایی می نمایند و آن روز را نیز می جنگند.

سپس خداوند متعال،قائم و یارانش را بر آنان مسلّط می کند و ایشان را تا نابودی کامل می کُشند،حتّی کسی که خود را پشت درخت و سنگ پنهان کرده است،به وسیلۀ درخت و سنگ که می گویند:"ای مؤمن! این مرد،کافر است.او را بکش"،کشف می شود و جنگاور مؤمن،او را می کشد.

و درندگان و پرندگان،از گوشت اجساد آنان سیر می شوند و قائم علیه السلام هر اندازه بخواهد،در آن جا درنگ می کند.سپس قائم علیه السلام سه پرچم [برای سه لشکر] می بندد:

پرچمی به سوی قسطنطنیّه که خداوند [آن جا را] برایش فتح می کند،پرچمی به سوی چین که آن را نیز برایش فتح می کند و پرچمی به سوی کوه های دیلم که [آن جا را هم] برایش فتح می کند». (2)

ص:117


1- (1) .الفتن:ج 1 ص 350 ح 1013.
2- (2) .بحار الأنوار:ج 52 ص 388 ح 206 (به نقل از سیّد علی بن عبد الحمید فی کتاب الغیبة)،سرور أهل الإیمان:ص 102 ح 80.

1/1-7

هَزیمَةُ جَیشِ السُّفیانِیِّ فی قِبالِ رایاتٍ سودٍ

1181.الفتن لابن حماد: حَدَّثَنَا الوَلیدُ ورِشدینٌ،عَن أبی قُبَیلٍ،عَن أبی رومانَ،عَن عَلِیٍّ قالَ:

تَخرُجُ رایاتٌ سودٌ تُقاتِلُ السُّفیانِیَّ،فیهِم شابٌّ مِن بَنی هاشِمٍ فی کَتِفِهِ (1)الیُسری خالٌ،وعَلی مُقَدِّمَتِهِ رَجُلٌ مِن بَنی تَمیمٍ یُدعی شُعَیبُ بنُ صالِحٍ،فَیَهزِمُ أصحابَهُ.

1182.الفتن لابن حماد: أخبَرَنا أبو بَکرٍ مُحَمَّدُ بنُ عَبدِ اللّهِ بنِ أحمَدَ بنِ ریذَةَ،أخبَرَنا أبُو القاسِمِ سُلَیمانُ بنُ أحمَدَ الطَّبَرانِیُّ،أخبَرَنا أبو زَیدٍ عَبدُ الرَّحمنِ بنُ حاتِمٍ المُرادِیُّ بِمِصرَ سَنَةَ ثَمانینَ ومِئَتَینِ،حَدَّثَنا نُعَیمُ بنُ حَمّادٍ،ثنا الوَلیدُ ورِشدینٌ،عَنِ ابنِ لَهیعَةَ، عَن أبی قُبَیلٍ،عَن أبی رومانَ،عَن عَلِیٍّ علیه السلام،قالَ:

یَلتَقِی السُّفیانِیُّ وَالرّایاتُ السّودُ،فیهِم شابٌّ مِن بَنی هاشِمٍ فی کَفِّهِ الیُسری خالٌ،وعَلی مُقَدِّمَتِهِ رَجُلٌ مِن بَنی تَمیمٍ یُقالُ لَهُ:شُعَیبُ بنُ صالِحٍ بِبابِ إصطَخرَ (2)، فَتَکونُ بَینَهُم مَلحَمَةٌ عَظیمَةٌ،فَتَظهَرُ الرّایاتُ السّودُ وتَهرُبُ خَیلُ السُّفیانِیِّ،فَعِندَ ذلِکَ یَتَمَنَّی النّاسُ المَهدِیَّ ویَطلُبونَهُ.

1183.الفتن لابن حماد: حَدَّثَنَا الوَلیدُ ورِشدینٌ،عَنِ ابنِ لَهیعَةَ،عَن أبی قُبَیلٍ،عَن أبی رومانَ،عَن عَلِیٍّ علیه السلام قالَ:

إذا هَزَمَتِ الرّایاتُ السّودُ خَیلَ السُّفیانِیِّ الَّتی فیها شُعَیبُ بنُ صالِحٍ،تَمَنَّی النّاسُ

ص:118


1- (1) .فی بعض نسخ المصدر وکنزالعمّال«کفّه».
2- (2) .اِصطَخر:هی من أکبر مدن فارس فی زمن ما قبل الإسلام وما بعده.وبین اصطخر وشیراز اثنا عشر فرسخا-حوالی 70 کیلومتراً-(انظر:معجم البلدان:ج 1 ص 211 [1] وفرهنگ معین«بالفارسیة»:ج 5 ص 135).
1/1-7 شکست لشکر سفیانی در برابر پرچم های سیاه

1181.الفتن ،ابن حمّاد-با سندش به نقل از ابو رومان-:امام علی علیه السلام فرمود:«پرچم هایی سیاه خروج می کنند که با سفیانی می جنگند و میان آنها جوانی از بنی هاشم است که خالی در شانۀ چپش دارد و فرمانده طلایه داران این سپاه،مردی از بنی تمیم به نام شعیب بن صالح است که یاران سفیانی را شکست می دهد». (1)

1182.الفتن ،ابن حمّاد-با سندش به نقل از ابو رومان-:امام علی علیه السلام فرمود:«سفیانی و پرچم های سیاه در دروازۀ اصطخر (2)با هم رو در رو می شوند.میان پرچم های سیاه، جوانی از بنی هاشم است که در کف دست چپش خالی دارد و فرمانده طلایه داران این سپاه،مردی از بنی تمیم به نام شعیب بن صالح است.جنگی سخت و بزرگ میان آن دو در می گیرد و پرچم های سیاه،غلبه می کنند و لشکر سفیانی می گریزد و در این هنگام،مردم،مهدی را آرزو و پیجویی می کنند». (3)

1183.الفتن ،ابن حمّاد-به نقل ابو رومان-:امام علی علیه السلام فرمود:«هنگامی که پرچم های سیاه -که شعیب بن صالح میان آنهاست-،لشکر سفیانی را شکست می دهند،مردم، مهدی را آرزو و پیجویی می کنند و او از مکّه خروج می کند،در حالی که پرچم پیامبر صلی الله علیه و آله را همراه دارد و دو رکعت نماز می خواند،و اینها پس از ناامیدی مردم از خروج او به دلیل طولانی شدن بلا بر آنان است.هنگامی که [مهدی]

ص:119


1- (1) .الفتن:ج 1 ص 314 ح 907 و ص 312 ح 901 (به نقل از جابر،از امام باقر علیه السلام با عبارت مشابه)،کنز العمّال:ج 14 ص 588 ح 39666.
2- (2) .اصطخر یا استخر،شهری بزرگ در فارس بوده است (م).
3- (3) .الفتن:ج 1 ص 321 ح 914،کنز العمّال:ج 14 ص 588 ح 39667.

بِالمَهدِیِّ (1)فَیَطلُبونَهُ،فَیَخرُجُ مِن مَکَّةَ ومَعَهُ رایَةُ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله،فَیُصَلّی رَکعَتَینِ بَعدَ أن یَئِسَ النّاسُ مِن خُروجِهِ،لِما طالَ عَلَیهِم مِنَ البَلاءِ،فَإِذا فَرَغَ مِن صَلاتِهِ انصَرَفَ،فَقالَ:أیُّهَا النّاسُ،ألَحَّ البَلاءُ بِاُمَّةِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله وبِأَهلِ بَیتِهِ (2)خاصَّةً،قُهِرنا وبُغِیَ عَلَینا.

1/1-8

خَسفُ جَیشِ السُّفیانِیِّ بِالبَیداءِ

1184.الغیبة للنعمانی: أخبَرَنا أحمَدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ سَعیدٍ،عَن هؤُلاءِ الرِّجالِ الأَربَعَةِ (3)عَنِ ابنِ مَحبوبٍ،وأَخبَرَنا مُحَمَّدُ بنُ یَعقوبَ الکُلَینِیُّ أبو جَعفَرٍ،قالَ:حَدَّثَنی عَلِیُّ بنُ إبراهیمَ بنِ هاشِمٍ،عَن أبیهِ؛قالَ:وحَدَّثَنی مُحَمَّدُ بنُ عِمرانَ،قالَ:حَدَّثَنا أحمَدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ عیسی،قالَ:وحَدَّثَنی عَلِیُّ بنُ مُحَمَّدٍ وغَیرُهُ،عَن سَهلِ بنِ زِیادٍ جَمیعاً، عَنِ الحَسَنِ بنِ مَحبوبٍ (قالَ:) وحَدَّثَنا عَبدُ الواحِدِ بنُ عَبدِ اللّهِ المَوصِلِیُّ،عَن أبی عَلِیٍّ أحمدَ بنِ مُحَمَّدِ بنِ أبی ناشِرٍ،عَن أحمَدَ بنِ هِلالٍ،عَنِ الحَسَنِ بنِ مَحبوبٍ،عَن عَمرِو بنِ أبِی المِقدامِ،عَن جابِرِ بنِ یَزیدَ الجُعفِیِّ،قالَ:قالَ أبو جَعفَرٍ مُحَمَّدُ بنُ عَلِیٍّ الباقِرُ علیهما السلام:

یا جابِرُ الزَمِ الأَرضَ ولا تُحَرِّکَ یَداً ولا رِجلاً،حَتّی تَری عَلاماتٍ أذکُرُها لَکَ إن أدرَکتَها:أوَّلُهَا اختِلافُ بَنی العَبّاسِ،وما أراکَ تُدرِکُ ذلِکَ،ولکِن حَدِّث بِهِ مِن بَعدی عَنّی؛ومُنادٍ یُنادی مِنَ السَّماءِ،ویَجیئُکُمُ الصَّوتُ مِن ناحِیَةِ دِمَشقَ بِالفَتحِ،وتُخسَفُ قَریَةٌ مِن قُرَی الشّامِ تُسَمَّی الجابِیَةَ،وتَسقُطُ طائِفَةٌ مِن مَسجِدِ دِمَشقَ الأَیمَنِ،

ص:120


1- (1) .فی کنز العمال:«المَهدیَّ».
2- (2) .وقع تصحیف فی المصدر هنا،وصحَّحنا المتن من کنز العمّال.
3- (3) .أی محمّد بن المفضل،وسعدان بن إسحاق،وأحمد بن الحسین بن عبد الملک،ومحمّد بن أحمد.

نمازش را به پایان می برد،رو به مردم می کند و می فرماید:"ای مردم! بلا بر امّت محمّد و بویژه خاندانش،ماندگار بوده است،به ما زور گفتند و ستم کردند!». (1)

1/1-8 به زمین فرو رفتن لشکر سفیانی در بیدا

1184.الغیبة ،نعمانی-با سندش به نقل از جابر بن یزید جعفی-:امام باقر علیه السلام فرمود:«ای جابر! به زمین بچسب و حرکت مکن تا نشانه هایی را که برایت ذکر می کنم،بیابی.

نخستین نشانه،اختلاف بنی عبّاس است-و نمی بینم که به آن برسی؛امّا آن را پس از من،از قول من نقل کن-،و منادیِ ندا دهنده از آسمان،و صدای پیروزی که از سمت دمشق به سوی شما می آید و به زمین فرو رفتن آبادی ای از آبادی های دمشق به نام جابیه و فرو ریختن بخشی از جانب راست مسجد دمشق و خروج کننده ای که از سمت تُرک بیرون می آید و هرج و مرج روم را در پی دارد و پیشروی برادران تُرک که در جزیره فرود می آیند و جلو آمدن خروج کنندگان روم که در رمله (2)فرود می آیند،و آن سال-ای جابر-،در هر ناحیه از مغرب زمین،اختلاف های فراوانی هست.

نخستین منطقه ای که خراب می شود،سرزمین شام است.سپس به سه پرچم (دسته) تقسیم می شوند:پرچم اصهب،پرچم ابقع و پرچم سفیانی.سفیانی با ابقع

ص:121


1- (1) .الفتن:ج 1 ص 344 ح 996،کنز العمّال:ج 14 ص 590 ح 39673.
2- (2) .رمله،شهر ی در فلسطین و در دوازده میلی بیت المقدس است.

ومارِقَةٌ تَمرُقُ مِن ناحِیَةِ التُّرکِ،ویَعقُبُها هَرجُ الرّومِ،وسَیُقبِلُ إخوانُ التُّرکِ حَتّی یَنزِلُوا الجَزیرَةَ،وسَیُقبِلُ مارِقَةُ الرّومِ حَتّی یَنزِلُوا الرَّملَةَ (1)،فَتِلکَ السَّنَةُ یا جابِرُ فیهَا اختِلافٌ کَثیرٌ فی کُلِّ أرضٍ مِن ناحِیَةِ المَغرِبِ.

فَأَوَّلُ أرضٍ تُخرَبُ أرضُ الشّامِ،ثُمَّ یَختَلِفونَ عِندَ ذلِکَ عَلی ثَلاثِ رایاتٍ:رایَةِ الأَصهَبِ،ورایَةِ الأَبقَعِ،ورایَةِ السُّفیانِیِّ،فَیَلتَقِی السُّفیانِیُّ بِالأَبقَعِ فَیَقتَتِلونَ،فَیَقتُلُهُ السُّفیانِیُّ ومَن تَبِعَهُ،ثُمَّ یَقتُلُ الأَصهَبَ،ثُمَّ لا یَکونُ لَهُ هِمَّةٌ إلَّاالإِقبالُ نَحوَ العِراقِ، ویَمُرُّ جَیشُهُ بِقَرقیسِیاءَ،فَیَقتَتلِونَ بِها،فَیَقتُلُ بِها مِنَ الجَبّارینَ مِئَةَ ألفٍ.

ویَبعَثُ السُّفیانِیُّ جَیشاً إلَی الکوفَةِ،وعِدَّتُهُم سَبعونَ ألفاً،فَیُصیبونَ مِن أهلِ الکوفَةِ قَتلاً وصَلباً وسَبیاً،فَبَیناهُم کَذلِکَ إذ أقبَلَت رایاتٌ مِن قِبَلِ خُراسانَ وتَطوِی المَنازِلَ طَیّاً حَثیثاً،ومَعَهُم نَفَرٌ مِن أصحابِ القائِمِ،ثُمَّ یَخرُجُ رَجُلٌ مِن موالی أهلِ الکوفَةِ فی ضُعَفاءَ فَیَقتُلُهُ أمیرُ جَیشِ السُّفیانِیِّ بَینَ الحیرَةِ (2)وَالکوفَةِ،ویَبعَثُ السُّفیانِیُّ بَعثاً إلَی المَدینَةِ فَیَنفِرُ المَهدِیُّ مِنها إلی مَکَّةَ،فَیَبلُغُ أمیرَ جَیشِ السُّفیانِیِّ أنَّ المَهدِیَّ قَد خَرَجَ إلی مَکَّةَ،فَیَبعَثُ جَیشاً عَلی أثَرِهِ فَلا یُدرِکُهُ حَتّی یَدخُلَ مَکَّةَ خائِفاً یَتَرَقَّبُ عَلی سُنَّةِ موسَی بنِ عِمرانَ علیهما السلام.

قالَ:فَیَنزِلُ أمیرُ جَیشِ السُّفیانِیِّ البَیداءَ،فَیُنادی مُنادٍ مِنَ السَّماءِ:«یا بَیداءُ أبِیدِی القَومَ»فَیُخسَفُ بِهِم فَلا یُفلِتُ مِنهُم إلّاثَلاثَةُ نَفَرٍ،یُحَوِّلُ اللّهُ وُجوهَهُم إلی

ص:122


1- (1) .الرَّملة:مدینة تقع وسط فلسطین،إلی الجنوب الشرقی من تل أبیب.قال الیقعوبی إنّ سلیمان بن عبدالملک هوالذی بناها ونقل الناس من مدینة«لُد»إلیها.وعلی ما یقول أهل الجغرافیا فی القرن الرابع الهجری فإنّ مدینة الرملة کانت مدینة کبیرة بهیّة منعّمة ثریة کثیرة الثمار (انظر:جغرافیای تاریخی کشورهای اسلامی-بالفارسیة-:ج 2 ص 117-118).
2- (2) .الحِیْرَهُ:مدینة کانت علی ثلاثة أمیال من الکوفة علی موضع یقال له النجف (معجم البلدان:ج 2 ص 328). [1]

رو در رو می شود و با هم می جنگند و سفیانی،او و پیروانش را می کُشد.سپس اصهب را می کشد و آن گاه جز به روی آوردن به عراق نمی اندیشد.لشکرش از قرقیسا می گذرد و در آن جا می جنگند و صد هزار نفر از جبّاران را در آن جا می کشد و سفیانی لشکری به کوفه روانه می کند-که شمارشان به هفتاد هزار تن می رسد-و از کوفیان می کُشند و به دار می کِشند و اسیر می گیرند و در این میان، پرچم هایی از سمت خراسان می آیند که به سرعت می تازند و تنی چند از یاران قائم با آنها هستند.سپس مردی از ایرانیان مقیم کوفه،همراه محرومان خروج می کند که فرمانده سپاه سفیانی،او را میان حیره (1)و کوفه می کشد و سفیانی گروهی را روانۀ مدینه می کند؛ولی مهدی از آن جا به مکّه کوچ می کند و چون خبر خروج مهدی به سمت مکّه به فرمانده اعزامی سفیانی می رسد،لشکری را در پی او روانه می کند؛ ولی به او نمی رسند و مهدی همچون موسی بن عمران،بیمناک و مراقب وارد مکّه می شود.

سپس فرمانده لشکر اعزامی سفیانی،وارد بیداء (بیابان میان مدینه و مکّه) می شود و منادی ای از آسمان،ندا می دهد:"ای بیداء! این قوم را هلاک کن" و همگی در زمین فرو می روند و جز سه تن از آنها نمی توانند بگریزند،و خداوند،سر و صورت این سه تن را-که از قبیلۀ کلب هستند-،وارونه می کند،و این آیه در حقّ [امثال] اینها نازل شده است:«ای اهل کتاب! به آنچه فرو فرستاده ایم که کتاب شما را تصدیق می کند،ایمان بیاورید،پیش از آن که چهره هایی را دگرگون کنیم و آنها را به پشت

ص:123


1- (1) .حیره،شهری در سه میلی کوفه و در جایی است که اکنون به شهر نجف مشهور است.

أقفِیَتِهِم وهُم مِن کَلبٍ،وفیهِم نَزَلَت هذِهِ الآیَةُ: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ آمِنُوا بِما نَزَّلْنا مُصَدِّقاً لِما مَعَکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلی أَدْبارِها» 1 الآیَةَ.

1185.تفسیر القمّی: أبی،عَنِ ابنِ أبی عُمَیرٍ،عَن مَنصورِ بنِ یونُسَ،عَن أبی خالِدٍ الکابُلِیِّ، قالَ:قالَ أبو جَعفَرٍ علیه السلام:

وَاللّهِ لَکَأَنّی أنظُرُ إلَی القائِمِ علیه السلام وقَد أسنَدَ ظَهرَهُ إلَی الحَجَرِ،ثُمَّ یَنشُدُ اللّهَ حَقَّهُ،ثُمَّ یَقولُ:یا أیُّهَا النّاسُ،مَن یُحاجَّنی فِی اللّهِ فَأَنَا أولی بِاللّهِ،أیُّهَا النّاسُ مَن یُحاجَّنی فی آدَمَ فَأَنَا أولی بِآدَمَ....

فَإِذا جاءَ إلَی البَیداءِ یَخرُجُ إلَیهِ جَیشُ السُّفیانِیِّ،فَیَأمُرُ اللّهُ الأَرضَ فَتَأخُذُ أقدامَهُم وهُوَ قَولُهُ: «وَ لَوْ تَری إِذْ فَزِعُوا فَلا فَوْتَ وَ أُخِذُوا مِنْ مَکانٍ قَرِیبٍ * وَ قالُوا آمَنّا بِهِ» یَعنی بِالقائِمِ مِن آلِ مُحَمَّدٍ علیهم السلام «وَ أَنّی لَهُمُ التَّناوُشُ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ» إلی قَولِهِ: «وَ حِیلَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ ما یَشْتَهُونَ» یَعنی أن لا یُعَذَّبوا «کَما فُعِلَ بِأَشْیاعِهِمْ مِنْ قَبْلُ» یَعنی مَن کانَ قَبلَهُم مِنَ المُکَذِّبینَ هَلَکوا «إِنَّهُمْ کانُوا فِی شَکٍّ مُرِیبٍ» 2 .

1186.بحار الأنوار: بِالإِسنادِ (1)إلَی الکابُلِیِّ،عَن أبی جَعفَرٍ علیه السلام،قالَ:

یُبایَعُ القائِمُ بِمَکَّةَ عَلی کِتابِ اللّهِ وسُنَّةِ رَسولِهِ،ویَستَعمِلُ عَلی مَکَّةَ،ثُمَّ یَسیرُ نَحوَ المَدینَةِ فَیَبلُغُهُ أنَّ عامِلَهُ قُتِلَ،فَیَرجِعُ إلَیهِم فَیَقتُلُ المُقاتِلَةَ،ولا یَزیدُ عَلی ذلِکَ، ثُمَّ یَنطَلِقُ فَیَدعُو النّاسَ بَینَ المَسجِدَینِ إلی کِتابِ اللّهِ وسُنَّةِ رَسولِهِ،وَالوِلایَةِ لِعَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ وَالبَراءَةِ مِن عَدُوِّهِ،حَتّی یَبلُغَ البَیداءَ،فَیَخرُجُ إلَیهِ جَیشُ

ص:124


1- (3) .أی السیّد علیّ بن عبد الحمید فی کتاب الغیبة.

سرشان بگردانیم»». (1)

1185.تفسیر القمّی -با سندش به نقل از ابو خالد کابلی-:امام باقر علیه السلام فرمود:«به خدا سوگند،گویی به قائم علیه السلام می نگرم که به حجر الأسود تکیه داده و خداوند را به حقّش سوگند می دهد و سپس می فرماید:"ای مردم! هر کس با من در بارۀ خدا چون و چرا کند،من به خدا نزدیک ترم و-ای مردم-هر کس با من در بارۀ آدم،چون و چرا کند،من به آدم نزدیک ترم..." و چون به بیداء بیاید،لشکر سفیانی به سوی او بیرون می آیند و خداوند به زمین فرمان می دهد تا پایشان را بگیرد و این،همان سخن خداوند است:«و کاش آن گاه را می دیدی که هراسان شده اند و راه گریزی ندارند و از جایی نزدیک،فرو گرفته می شوند و می گویند:

به آن ایمان آوردیم»،یعنی به قائم خاندان محمّد صلی الله علیه و آله«و کجا و چگونه از راهی دور به آن دست یابند (2)...و میان آنان و خواسته شان»یعنی عذاب نشدن،«فاصله انداخته می شود،همان گونه که پیش تر با پیروان هم عقیدۀ آنان شد»،یعنی تکذیب کنندگانی که پیش از ایشان بودند و هلاک شدند«که آنان سخت در شک و تردید بودند»». (3)

1186.بحار الأنوار -با سندش به نقل از کابلی-:امام باقر علیه السلام فرمود:«قائم در مکّه بر پایۀ کتاب خدا و سنّت پیامبرش بیعت می گیرد و کسی را بر شهر مکّه می گمارد و سپس به سوی مدینه حرکت می کند،که به او خبر می رسد کارگزارش را کشته اند.پس باز می گردد و کُشندگان را قصاص می کند و بیش از این نمی کند.سپس به راه می افتد و مردم را میان دو مسجد (مکّه و مدینه) به کتاب خدا،سنّت پیامبرش،ولایت علی بن ابی طالب و بیزاری از دشمن او،فرا می خواند،تا این که به بیداء (بیابان نزدیک مدینه) می رسد و لشکر سفیانی به سوی او بیرون می آید و خداوند،آنها را در زمین فرو می برد». (4)

ص:125


1- (1) .الغیبة،نعمانی:ص 279 ح 67 ( [1]با سندهای متعدّد که سه سند از آنها معتبر است)،الاختصاص:ص 255،بحار الأنوار:ج 52 ص 237 ح 105. [2]نیز،ر.ک:همین دانش نامه:ص 141 ح 1196.نیز،برای دیدن همۀ حدیث،ر.ک:همین دانش نامه:ص 375 ح 1391.
2- (2) .برای دیدن قسمت تقطیع شده حدیث،ر.ک:ج 9 ص 63 ح 1673.
3- (3) .تفسیر القمّی:ج 2 ص 205 (با سند حسن مثل صحیح)،تأویل الآیات:ج 2 ص 478 ح 12،بحار الأنوار:ج 52 ص 315 ح 10.
4- (4) .بحار الأنوار:ج 52 ص 308 ح 83 ( [3]به نقل از کتاب الغیبة)،سرور أهل الإیمان:ص 98 ح 75. [4]

السُّفیانِیِّ فَیَخسِفُ اللّهُ بِهِم.

1187.الفتن لابن حماد: حَدَّثَنا سَعیدٌ أبو عُثمانَ،عَن جابِرٍ،عَن أبی جَعفَرٍ،قالَ:

إذا بَلَغَ السُّفیانِیَّ قَتلُ النَّفسِ الزَّکِیَّةِ،وهُوَ الَّذی کَتَبَ عَلَیهِ،فَهَرَبَ عامَّةُ المُسلِمینَ مِن حَرَمِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله إلی حَرَمِ اللّهِ تَعالی بِمَکَّةَ،فَإِذا بَلَغَهُ ذلِکَ بَعَثَ جُنداً إلَی المَدینَةِ،عَلَیهِم رَجُلٌ مِن کَلبٍ،حَتّی إذا بَلَغُوا البَیداءَ خُسِفَ بِهِم،ویَنفَلِتُ أمیرُهُم، وذَکَروا أنَّهُ مِن مَذحِجَ،وقالَ بَعضُهُم:مِن کَلبٍ.

1188.تأویل الآیات الظاهرة: بِحَذفِ الإِسنادِ یَرفَعُهُ إلی مُحَمَّدِ بنِ جُمهورٍ،عَنِ السَّکونِیِّ، عَن أبی جَعفَرٍ علیه السلام،قالَ:

«حم»حَتمٌ،و«عَینٌ»عَذابٌ،و«سینٌ»سِنونَ کَسِنِی یوسُفَ،و«قافٌ»قَذفٌ وخَسفٌ ومَسخٌ یَکونُ فی آخِرِ الزَّمانِ بِالسُّفیانِیِّ وأَصحابِهِ،وناسٌ مِن کَلبٍ ثَلاثونَ ألفَ ألفٍ (1)یَخرُجونَ مَعَهُ،وذلِکَ حینَ یَخرُجُ القائِمُ علیه السلام بِمَکَّةَ،وهُوَ مَهدِیُّ هذِهِ الاُمَّةِ.

1189.الکافی: مُحَمَّدُ بنُ یَحیی،عَن أحمَدَ بنِ مُحَمَّدٍ،عَن أحمَدَ بنِ مُحَمَّدِ بنِ أبی نَصرٍ، قالَ:قُلتُ لِأَبِی الحَسَنِ علیه السلام:إنّا کُنّا فِی البَیداءِ فی آخِرِ اللَّیلِ،فَتَوَضَّأتُ وَاستَکتُ وأَنَا أهُمُّ بِالصَّلاةِ،ثُمَّ کَأَنَّهُ دَخَلَ قَلبی شَیءٌ،فَهَل یُصَلّی فِی البَیداءِ فِی المَحمِلِ؟

فَقالَ:لا تُصَلِّ فِی البَیداءِ،قُلتُ:وأَینَ حَدُّ البَیداءِ؟فَقالَ:کانَ (أبو) جَعفَرٍ علیه السلام إذا بَلَغَ ذاتَ الجَیشِ (2)جَدَّ فِی السَّیرِ،ثُمَّ لا یُصَلّی حَتّی یَأتِیَ مُعَرَّسَ (3)النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله،قُلتُ:

ص:126


1- (1) .فی المصدر زیادة«ألف»ولکن الصحیح«ثلاثون ألف»کما فی البرهان فی تفسیر القرآن،ج 4 ص 804. [1]
2- (2) .ذات الجیش:أرض یخسف اللّه بتلک الأرض السفیانی وجیشه (هامش المصدر) وقال یاقوت:هو موضع قرب المدینة (معجم البلدان:ج 2 ص 200) و [2]بینها و بین ذی الحلیفة میقات أهل المدینة میل واحد (مرآة العقول:ج15 ص291). [3]
3- (3) .التَّعریسُ:نزول المسافر آخر اللیل نزلة للنوم والإستراحة،والمعرَّسُ:موضع التعریس،و به سُمّی مُعَرّس ذی الحُلَیفة،عرَّسَ به النبیّ صلی الله علیه و آله الصبح ثمّ رحَلَ (النهایة:ج 3 ص 206« [4]عرس»).

1187.الفتن ،ابن حمّاد-با سندش به نقل از جابر-:امام باقر علیه السلام فرمود:«هنگامی که خبر کشته شدن نفْس زکیّه-که سرنوشت حتمی اوست-به سفیانی می رسد،عموم مسلمانان از حرم پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به حرم خدای متعال در مکّه می گریزند و چون خبرش به او می رسد، لشکری را روانۀ مدینه می کند که فرمانده شان مردی از قبیلۀ کلب است و چون به بیداء می رسند،در زمین فرو می روند و فرمانده شان نجات می یابد»و گفته اند که او از قبیلۀ مذحج است و برخی گفته اند از قبیلۀ کلب است. (1)

1188.تأویل الآیات الظاهرة -با سندش به نقل از سکونی-:امام باقر علیه السلام [در بارۀ دو آیۀ نخست سورۀ شورا] فرمود:««حا،میم»حتمی بودن،و«عین»،عذاب،و«سین»،سال هایی مانند سال های یوسف،و«قاف»،قذف (پرتاب کردن) و فرو رفتن و مسخ شدن سفیانی و یارانش و سی هزار هزار (2)نفر از مردم قبیلۀ کلب است که با او خارج می شوند و در آخر الزمان روی می دهد،هنگامی که قائم در مکّه خروج می کند و او،همان مهدی این امّت است». (3)

1189.الکافی -با سندش به نقل از احمد بن محمّد بن ابی نصر-:به امام رضا علیه السلام گفتم:ما آخر شب در بیداء بودیم.وضو گرفتم و مسواک زدم و قصد نماز داشتم که گویی چیزی به دلم خطور کرد.آیا در بیداء، (4)نماز روی مَرکب خوانده می شود؟

امام فرمود:«در بیداء،نماز نخوان».

گفتم:مرز بیداء تا کجاست؟

ص:127


1- (1) .الفتن:ج 1 ص 330 ح 945،کنز العمّال:ج 11 ص 277 ح 31513.
2- (2) .با توجّه به احادیث دیگر،تکرار واژۀ«هزار»صحیح نیست و گونه ای خطای چشم ناسخان است (م).
3- (3) .تأویل الآیات الظاهرة:ج 2 ص 542 ح 3،بحار الأنوار:ج 24 ص 373 ح 100.
4- (4) .بیداء،فلات کوچکی است از شن بر سر راه مدینه و مکّه در یک میلی مسجد شجره که میقات اهل مدینه است.موقعی که از این فلات به طرف مدینه سرازیر شویم و فلات را پشت سر بگذاریم،نام آن«معرّس»است.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در مراجعت به مدینه،ساعتی در این جا فرود می آمد تا بیاساید.موقعی که از این فلات به طرف مکّه سرازیر شویم،نام آن«ذات جیش»است.توقّف در بیداء و از جمله نماز خواندن در آن،کراهت دارد؛زیرا پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرموده است:«در این محل،لشکری از مردمان خبیث،به زمین فرو می روند».گویا نام«ذات جیش»از همین حدیث،بر سر زبان ها مانده است (گزیدۀ کافی:ج2 ص 303).

وأَینَ ذاتُ الجَیشِ؟فَقالَ:دونَ الحُفَیرَةِ (1)بِثَلاثَةِ أمیالٍ.

راجع:ص 82 (مکان خروج السفیانی).

1/1-9

قَتلُ السُّفیانِیِّ

1190.الکافی: حُمَیدُ بنُ زِیادٍ،عَن أبِی العَبّاسِ عُبَیدِ اللّهِ بنِ أحمَدَ الدِّهقانِ،عَن عَلِیِّ بنِ الحَسَنِ الطّاطَرِیِّ،عَن مُحَمَّدِ بنِ زِیادٍ بَیّاعِ السّابِرِیِّ،عَن أبانٍ،عَن صَبّاحِ بنِ سَیابَةَ،عَنِ المُعَلَّی بنِ خُنَیسٍ،قالَ:

ذَهَبتُ بِکِتابِ عَبدِ السَّلامِ بنِ نُعَیمٍ وسَدیرٍ وکُتُبِ غَیرِ واحِدٍ إلی أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام، حینَ ظَهَرَتِ المُسَوِّدَةُ (2)قَبلَ أن یَظهَرَ وُلدُ العَبّاسِ،بِأَنّا قَد قَدَّرنا أن یَؤولَ هذَا الأَمرُ إلَیکَ،فَما تَری؟قالَ:فَضَرَبَ بِالکُتُبِ الأَرضَ،ثُمَّ قالَ:

افٍّ افٍّ،ما أنَا لِهؤُلاءِ بِإِمامٍ،أما یَعلَمونَ أنَّهُ إنَّما یَقتُلُ السُّفیانِیَّ !

1191.بحار الأنوار: بِإِسنادِهِ (3)،عَن أبی جَعفَرٍ علیه السلام قالَ:یَهزِمُ المَهدِیُّ علیه السلام السُّفیانِیَّ تَحتَ شَجَرَةٍ أغصانُها مُدلاةٌ فِی الحِیرَةِ طَویلَةٌ.

1192.الإرشاد: وُهَیبُ بنُ حَفصٍ،عَن أبی بَصیرٍ،قالَ:سَمِعتُ أبا جَعفَرٍ علیه السلام یَقولُ فی قَولِهِ تَعالی: «إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ آیَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِینَ» 4 قالَ:سَیَفعَلُ

ص:128


1- (1) .الحُفَیر:منزل بین ذی الحُلَیفة ومَلَل،یَسلُکه الحاجّ (النهایة:ج 1 ص 407« [1]حلف»).
2- (2) .المُسوِّدَةُ:أصحاب أبی مسلم المروزی الخراسانی،حیث جعلوا ألبستهم وأعلامهم سوداً.
3- (3) .أی:السیّد علیّ بن عبد الحمید فی کتاب الغیبة.

فرمود:«باقر علیه السلام هنگامی که به محلّ فرو رفتن سپاه سفیانی [که در آینده روی می دهد،] می رسید،بر سرعتش می افزود و نماز نمی خواند تا به استراحتگاه شبانۀ پیامبر صلی الله علیه و آله برسد».

گفتم:محل فرو رفتن سپاه کجاست؟

فرمود:«سه میل قبل از حفیره» (1). (2)

ر.ک: ص 83 (جای خروج سفیانی).

1/1-9 کشته شدن سفیانی

1190.الکافی -با سندش به نقل از معلّی بن خنیس-:نامه های عبد السلام بن نعیم و سدیر و چند تن دیگر را به امام صادق علیه السلام رساندم و آن،هنگامی بود که سیاه جامگان ظهور کرده و بنی عبّاس هنوز پدیدار نشده بودند و مضمون نامه،این بود که:ما تقدیر را چنین می بینیم که این امر به تو (امام صادق) می رسد.چه نظر می دهی؟

امام علیه السلام،نامه ها را به زمین کوبید و سپس فرمود:«واه،واه! من،امام [قائمِ] اینها نیستم.

آیا نمی دانند فقط اوست که سفیانی را می کشد؟». (3)

1191.بحار الأنوار -به نقل از سیّد علی بن عبد الحمید در کتاب الغیبة ی او-:امام باقر علیه السلام فرمود:

«مهدی علیه السلام سفیانی را زیر درختی که در حیره است و شاخه هایش دراز و تا به زمین رسیده، شکست می دهد». (4)

1192.الإرشاد -با سندش به نقل از ابو بصیر-:شنیدم که امام باقر علیه السلام در بارۀ سخن خدای متعال:

«اگر بخواهیم،نشانه ای از آسمان برایشان نازل می کنیم که در برابرش سر فرود آورند»فرمود:

«خداوند به زودی،این را با آنان می کُند».

ص:129


1- (1) .یکی از منازل بین مکّه و مدینه که بعد از ذو الحلیفه واقع شده است.
2- (2) .الکافی:ج 3 ص 389 ح 7 [1] با (سند صحیح)،تهذیب الأحکام:ج 2 ص 375 ح 1558 (هر دو منبع با سند صحیح).
3- (3) .الکافی:ج 8 ص 331 ح 509،بحار الأنوار:ج 52 ص 266 ح 153.
4- (4) .بحار الأنوار:ج 52 ص 386 ح 199 (به نقل از کتاب الغیبة)،منتخب الأنوار المضیئة:ص 36،کتاب سرور أهل الإیمان:ص 65 (هر دو منبع با عبارت مشابه).

اللّهُ ذلِکَ بِهِم،قُلتُ:مَن هُم؟قالَ:بَنو امَیَّةَ وشیعَتُهُم،قُلتُ:ومَا الآیَةُ؟

قالَ:رُکودُ الشَّمسِ ما بَینَ زَوالِ الشَّمسِ إلی وَقتِ العَصرِ،وخُروجُ صَدرٍ ووَجهٍ (1)فی عَینِ الشَّمسِ یُعرَفُ بِحَسَبِهِ ونَسَبِهِ،وذلِکَ فی زَمانِ السُّفیانِیِّ،وعِندَها یَکونُ بَوارُهُ (2)وبَوارُ قَومِهِ.

1193.تفسیر العیاشی: عَن عَبدِ الأَعلَی الجَبَلِیِّ (3)قالَ:قالَ أبو جَعفَرٍ علیه السلام:یَکونُ لِصاحِبِ هذَا الأَمرِ غَیبَةٌ فی بَعضِ هذِهِ الشِّعابِ....

ثُمَّ قالَ أبو جَعفَرٍ علیه السلام:وَاللّهِ لَکَأَنّی أنظُرُ إلَیهِ وقَد أسنَدَ ظَهرَهُ إلَی الحَجَرِ،ثُمَّ یَنشُدُ اللّهَ حَقَّهُ،ثُمَّ یَقولُ:یا أیُّهَا النّاسُ،مَن یُحاجَّنی فِی اللّهِ فَأَنَا أولَی النّاسِ بِاللّهِ،ومَن یُحاجَّنی فی آدَمَ فَأَنَا أولَی النّاسِ بِآدَمَ....

فَیَخرُجُ إلَیهِ جَیشُ السُّفیانِیِّ،فَیَأمُرُ اللّهُ الأَرضَ فَیَأخُذُهُم مِن تَحتِ أقدامِهِم، وهُوَ قَولُ اللّهِ: «وَ لَوْ تَری إِذْ فَزِعُوا فَلا فَوْتَ وَ أُخِذُوا مِنْ مَکانٍ قَرِیبٍ * وَ قالُوا آمَنّا بِهِ» 4 یَعنی بِقائِمِ آلِ مُحَمَّدٍ «وَ قَدْ کَفَرُوا بِهِ» یَعنی بِقائِمِ آلِ مُحَمَّدٍ،إلی آخِرِ السّورَةِ،ولا یَبقی مِنهُم إلّارَجُلانِ یُقالُ لَهُما:«وَترٌ»و«وُتَیرٌ»مِن مُرادٍ،وُجوهُهُما فی أقفِیَتِهِما یَمشِیانِ القَهقَری،یُخبِرانِ النّاسَ بِما فُعِلَ بِأَصحابِهِما....

حَتّی إذا أصبَحَ،قالَ:خُذوا بِنا طَریقَ النُّخَیلَةِ،وعَلَی الکوفَةِ جُندٌ مُجَنَّدٌ (4)،قُلتُ:

جُندٌ مُجَنَّدٌ؟قالَ:أی وَاللّهِ حَتّی یَنتَهِیَ إلی مَسجِدِ إبراهیمَ علیه السلام بِالنُّخَیلَةِ،فَیُصَلّی فیهِ

ص:130


1- (1) .فی إعلام الوری:« [1]صدر رجل ووجهه»بدل«صدر ووجه».
2- (2) .البَوارُ:الهَلاکُ (النهایة:ج 1 ص 161« [2]بور»).
3- (3) .الحلبی (خ ل).
4- (5) .فی بحار الأنوار:«خَندَقٌ مُخَندَقٌ».

گفتم:آنها کیان اند؟

فرمود:«بنی امیّه و پیروانشان».

گفتم:نشانه[ی نازل شونده] چیست؟

فرمود:«کم نور شدن خورشید میان ظهر تا عصر،و پیدا شدن سر و سینه ای در چشمۀ خورشید که آن را با اسم و رسم می شناسند،و این،در روزگار سفیانی است و هنگام پدیدار شدن این نشانه،[زمان] هلاکت او و هلاکت قوم اوست». (1)

1193.تفسیر العیّاشی -به نقل از عبد الأعلی جبلی (/حلبی)-:امام باقر علیه السلام فرمود:«صاحب این امر (قیام)،غیبتی در برخی از این درّه ها دارد...».

امام باقر علیه السلام سپس فرمود:«به خدا سوگند،گویی به او می نگرم که به حجر الأسود تکیه داده و خداوند را به حقّش سوگند می دهد و سپس می فرماید:"ای مردم! هر کس در بارۀ خدا با من چون و چرا کند،[بداند که] من نزدیک ترینِ مردم به خدا هستم و هر کس در بارۀ آدم با من چون و چرا کند،[بداند که] من نزدیک ترینِ مردم به آدم هستم...".

سپس لشکر سفیانی به سوی او بیرون می آید و خداوند به زمین فرمان می دهد تا آنان را از زیر پاهایشان بگیرد و این،همان سخن خداوند است:«و کاش آن گاه را می دیدی که هراسان شده اند و راه گریزی ندارند و از جایی نزدیک،فرو گرفته می شوند و می گویند:به آن ایمان آوردیم»یعنی به قائم خاندان محمّد صلی الله علیه و آله،«و به او کفر ورزیده بودند»یعنی به قائم خاندان محمّد صلی الله علیه و آله،(تا پایان سوره)،و جز دو تن از آنان به نام "وتر" و "وُتَیر" از قبیلۀ مراد،باقی نمی مانند و این دو نیز سر و صورتشان وارونه است و عقب عقب راه می روند و مردم را از آنچه بر سر همراهانشان آمده،آگاه می کنند....

تا این که صبح می شود.[قائم علیه السلام ] می گوید:ما را از راه نخیله ببرید و گرداگرد کوفه، سپاهیانی منظّم و همسان (2)است».پرسیدم:سپاهیانی همسان؟

فرمود:«آری،به خدا سوگند،تا این که به مسجد ابراهیم در نخیله می رسد و دو رکعت

ص:131


1- (1) .الإرشاد:ج 2 ص 373، [1]إعلام الوری:ج 2 ص 283،کشف الغمّة:ج 3 ص 250، [2]الصراط المستقیم:ج 2 ص 249،بحار الأنوار:ج 52 ص 221 ح 84.
2- (2) .در نسخۀ بحار الأنوار [3]به جای«سپاهیان منظّم و همسان»،عبارت«خندق و سنگربندی کامل»آمده است که بر اساس ادامۀ همین حدیث،نسخۀ بحار الأنوار [4]مناسب تر است.

رَکعَتَینِ،فَیَخرُجُ إلَیهِ مَن کانَ بِالکوفَةِ مِن مُرجِئِها (1)وغَیرِهِم مِن جَیشِ السُّفیانِیِّ، فَیَقولُ لِأَصحابِهِ:اِستَطرِدوا لَهُم،ثُمَّ یَقولُ:کُرّوا عَلَیهِم.

قالَ أبو جَعفَرٍ علیه السلام:ولا یَجوزُ-وَاللّهِ-الخَندَقَ مِنهُم مُخبِرٌ،ثُمَّ یَدخُلُ الکوفَةَ فَلا یَبقی مُؤمِنٌ إلّاکانَ فیها أو حَنَّ إلَیها،وهُوَ قَولُ أمیرِ المُؤمِنینَ عَلِیٍّ علیه السلام،ثُمَّ یَقولُ لِأَصحابِهِ:سیروا إلی هذَا الطّاغِیَةِ،فَیَدعوهُ إلی کِتابِ اللّهِ وسُنَّةِ نَبِیِّهِ صلی الله علیه و آله،فَیُعطیهِ السُّفیانِیُّ مِنَ البَیعَةِ سِلماً،فَیَقولُ لَهُ کَلبٌ وهُم أخوالُهُ:(ما) هذا،ما صَنَعتَ؟وَاللّهِ ما نُبایِعُکَ عَلی هذا أبَداً،فَیَقولُ:ما أصنَعُ؟فَیَقولونَ:اِستَقبِلهُ،فَیَستَقبِلُهُ.

ثُمَّ یَقولُ لَهُ القائِمُ علیه السلام:خُذ حِذرَکَ فَإِنَّنی أدَّیتُ إلَیکَ وأَنَا مُقاتِلُکَ،فَیُصبِحُ فَیُقاتِلُهُم فَیَمنَحُهُ اللّهُ أکتافَهُم.و یَأخُذُ السُّفیانِیَّ أسیراً،فَیَنطَلِقُ بِهِ ویَذبَحُهُ بِیَدِهِ،ثُمَّ یُرسِلُ جَریدَةَ (2)خَیلٍ إلَی الرّومِ فَیَستَحضِرونَ بَقِیَّةَ بَنی امَیَّةَ،فَإِذَا انتَهَوا إلَی الرّومِ قالوا:

أخرِجوا إلَینا أهلَ مِلَّتِنا عِندَکُم،فَیَأبَونَ ویَقولونَ:وَاللّهِ لا نَفعَلُ،فَیَقولُ الجَریدَةُ:وَاللّهِ لَو أمَرَنا لَقاتَلناکُم.

ثُمَّ یَنطَلِقونَ إلی صاحِبِهِم فَیَعرِضونَ ذلِکَ عَلَیهِ،فَیَقولُ:انِطَلِقوا فَأَخرِجوا إلَیهِم أصحابَهُم،فَإِنَّ هؤُلاءِ قَد أتَوا بِسُلطانٍ (عَظیمٍ)،وهُوَ قَولُ اللّهِ: «فَلَمّا أَحَسُّوا بَأْسَنا إِذا هُمْ مِنْها یَرْکُضُونَ * لا تَرْکُضُوا وَ ارْجِعُوا إِلی ما أُتْرِفْتُمْ فِیهِ وَ مَساکِنِکُمْ لَعَلَّکُمْ تُسْئَلُونَ» قالَ:

یَعنِی الکُنوزَ الَّتی کُنتُم تَکنِزونَ «قالُوا یا وَیْلَنا إِنّا کُنّا ظالِمِینَ * فَما زاَلَتْ تِلْکَ دَعْواهُمْ حَتّی جَعَلْناهُمْ حَصِیداً خامِدِینَ» 3 لا یَبقی مِنهُم مُخبِرٌ،ثُمَّ یَرجِعُ إلَی الکوفَةِ فَیَبعَثُ الثَّلاثَمِئَةِ

ص:132


1- (1) .المُرجِئَةُ:هم فرقة من فرق الإسلام یعتقدون أنّه لا یضرّ مع الإیمان معصیة،کما أنّه لا ینفع مع الکفر طاعة،سمّوا مرجئة لاعتقادهم أنّ اللّه أرجأ تعذیبهم علی المعاصی،أی أخّره عنهم (النهایة:ج 2 ص 206« [1]رجا»).
2- (2) .الجرَیدةُ:الجماعة من الخیل (لسان العرب:ج 3 ص 118« [2]جرد»).

نماز در آن جا می خواند و هر کس در کوفه است.از مرجئه (1)و دیگران،از لشکر سفیانی به سوی او می آیند و او به یارانش می فرماید:"برای فریب دشمن،عقب نشینی تاکتیکی کنید" و سپس می فرماید:"باز گردید و حمله کنید"».

امام باقر علیه السلام فرمود:«به خدا سوگند،حتّی یک نفر از آنان هم از خندق نمی گذرد تا خبری بیاورد.[قائم] سپس وارد کوفه می شود و هیچ مؤمنی [در جهان] نمی ماند،جز آن که به کوفه می آید و یا به آن (کوفه) مشتاق می شود و این،همان سخن امیر مؤمنان علی علیه السلام است.آن گاه قائم به یارانش می گوید:"به سوی این طغیانگر بروید" و او را به کتاب خدا و سنّت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرا می خواند و سفیانی دست بیعت و تسلیم به او می دهد؛ولی قبیلۀ کلب که دایی های او هستند،به او اعتراض می کنند که:چه کردی؟به خدا سوگند،ما هرگز بر این امر با تو بیعت نمی کنیم.

سفیانی می گوید:چه کار کنم؟می گویند:با او رو به رو شو.او نیز با قائم علیه السلام رو به رو می شود و [امام علیه السلام ] به او می فرماید:"مراقب باش که من [آنچه را لازم بود،] به تو رساندم، و من با تو می جنگم" و صبح که می شود،با آنان می جنگد و خدا بر آنها مسلّطشان می کند و سفیانی اسیر می شود و او را می آورند و [امام علیه السلام ] او را با دستان خودش می کُشد.سپس دسته ای از سوارانش را به سوی روم می فرستد تا باقی ماندۀ امویان را حاضر کند،و چون سواران به روم می رسند،می گویند:همکیشان ما را که نزد شمایند،به سوی ما بفرستید؛امّا آنان خودداری می کنند و می گویند:به خدا سوگند،ما چنین نمی کنیم،و سواران می گویند:

به خدا سوگند،اگر به ما فرمان دهد،با شما می جنگیم.سپس رومیان نزد فرمان روایشان می آیند و موضوع را خبر می دهند.او می گوید:بروید و هم کیشانشان را به آنها بسپارید،که اینها با قدرتی بزرگ آمده اند،و این،همان سخن خداوند است که:«و چون عذاب ما را دریافتند،ناگاه از آن می گریختند.مگریزید و به کامرانی و خانه هایتان باز گردید.باشد که بازخواست شوید»یعنی از گنج هایی که می اندوختید،«گفتند:وای بر ما ! بی گمان،ما ستمکار بوده ایم و هماره آن سخنشان بود،تا آن که آنان را [چون گیاه دروشده ای] خاموش و بی جان کردیم».

ص:133


1- (1) .مرجئه،فرقه ای از مسلمانان اند که به عقیدۀ ایشان با بودن ایمان،هیچ معصیتی زیان نمی رساند،همان طورکه با کفر،طاعتی سود نمی دهد.وجه تسمیۀ ایشان این است که به عقیدۀ این گروه،خدا عذاب ایشان را در برابر گناهان به تأخیر انداخته است.

وَالبِضعَةَ عَشَرَ رَجُلاً إلَی الآفاقِ کُلِّها.

1/1-10

النَّوادِرُ

1194.الفتن لابن حماد: قالَ ابنُ عَیّاشٍ:أخبَرَنی بَعضُ أهلِ العِلمِ،عَن مُحَمَّدِ بنِ جَعفَرٍ قالَ:

قالَ عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ علیه السلام:یَخرُجُ رَجُلٌ مِن وُلدِ حُسَینٍ اسمُهُ اسمُ نَبِیِّکُم،یَفرَحُ بِخُروجِهِ أهلُ السَّماءِ وَالأَرضِ.

فَقالَ لَهُ رَجُلٌ:یا أمیرَ المُؤمِنینَ فَالسُّفیانِیُّ مَا اسمُهُ؟

قالَ:هُوَ مِن وُلدِ خالِدِ بنِ یَزیدَ بنِ أبی سُفیانَ،رَجُلٌ ضَخمُ الهامَةِ،بِوَجهِهِ آثارُ جُدَرِیٍّ،وبِعَینِهِ نُکتَةُ بَیاضٍ،خُروجُهُ خُروجُ المَهدِیِّ،لَیسَ بَینَهُما سُلطانٌ،هُوَ یَدفَعُ الخِلافَةَ إلَی المَهدِیِّ،یَخرُجُ مِنَ الشّامِ مِن وادی مِن أرضِ دِمَشقَ،یُقالُ لَهُ:وادِی الیابِسِ،یَخرُجُ فی سَبعَةِ نَفَرٍ مَعَ رَجُلٍ مِنهُم لِواءٌ مَعقودٌ،یَعرِفونَ فی لِوائِهِ النَّصرَ، یَسیرُ بَینَ یَدَیهِ عَلی ثَلاثینَ میلاً،لا یَری ذلِکَ العَلَمَ أحَدٌ یُریدُهُ إلَّاانهَزَمَ.

یَأتی دِمَشقَ فَیَقعُدُ عَلی مِنبَرِها،ویُدنِی الفُقَهاءَ وَالقُرّاءَ،ویَضَعُ السَّیفَ فِی التُّجّارِ وأَصحابِ الأَموالِ،ویَستَصحِبُ القُرّاءَ ویَستَعینُ بِهِم عَلی امورِهِم،لا یَمتَنِعُ عَلَیهِ مِنهُم أحَدٌ إلّاقَتَلَهُ،ویُجَهِّزُ الجَیشَ،إلَی المَشرِقِ جَیشاً وآخَرَ إلَی المَغرِبِ وآخَرَ إِلَی الیَمَنِ.

ویُوَلّی جَیشَ العِراقِ رَجُلاً مِن بَنی حارِثَةَ یُقالُ لَهُ:قَمَرُ بنُ عَبّادٍ،رَجُلٌ جَسیمٌ لَهُ غَدیرَتانِ،عَلی مُقَدِّمَتِهِ رَجُلٌ مِن قَومِهِ،قَصیرٌ أصلَعُ عَریضُ المَنکِبَینِ،یُقاتِلُهُ مَن بِالشّامِ مِن أهلِ المَشرِقِ،وبِها یَومَئِذٍ مِنهُم جُندٌ عَظیمٌ،یُقاتِلُهُم فیما بَینَ دِمَشقَ

ص:134

هیچ خبر آورنده ای از آنها باقی نمی ماند و سپس به کوفه باز می گردد و سیصد و ده و اندی مرد را به همه سو [برای ادارۀ عالم] روانه می کند». (1)

1/1-10 گزارش های پراکنده

1194.الفتن ،ابن حمّاد-به نقل از ابن عیّاش-:برخی از اهل علم،به نقل از محمّد بن جعفر،به من خبر دادند که علی بن ابی طالب علیه السلام فرمود:«مردی از نسل حسین که همنام پیامبرتان است، خروج می کند و اهل آسمان و زمین از خروجش شاد می شوند».

مردی به ایشان گفت:ای امیر مؤمنان! پس نام سفیانی چیست؟

فرمود:«او از نسل خالد بن یزید بن ابی سفیان است؛مردی با سر بزرگ،آبله رو،و لکّۀ سفیدی در چشمش.در همان زمانِ مهدی علیه السلام خروج می کند و میان آن دو،حکومتی نیست و خلافت را به سمت مهدی علیه السلام می راند.از شام،از سرزمین دمشق،از جایی به نام بیابان خشک و در یک گروه هفت نفری-که برای یکی از آنها پرچمی بسته اند-،خروج می کند که پرچمش را همواره پیروز می بینند و او همواره سی میل جلوتر از آنها حرکت می کند و کسی آهنگ پرچم او را نمی کند،جز این که شکست می خورد.

او به دمشق می آید و بر منبر [مسجد] آن می نشیند و فقیهان و قاریان را مقرّب می کند و تاجران و سرمایه داران را می کشد و قاریان را همراه خود می کند و از آنها در کارهایشان کمک می گیرد و هر یک از ایشان را که خودداری کند،می کشد و سپاه را تجهیز می کند و لشکری را به مشرق و لشکر دیگری را به مغرب و یک لشکر را هم به سوی یمن روانه می کند و بر لشکر عراق،مردی تنومند از بنی حارثه را به نام قمر بن عَبّاد می گمارد که دو گیسوی بافته شده مانند زنان دارد و کوتاه قد،چهارشانه و موهای جلوی سرش ریخته است و فرمانده طلایه دارانش،مردی از قوم اوست و هر کس از اهل مشرق که در شام است،با او می جنگد و با آن که لشکر بزرگی دارند و اهالی حمص در جنگ،یاور اهل

ص:135


1- (1) .تفسیر العیّاشی:ج 2 ص 56 ح 49،بحار الأنوار:ج 52 ص 341 ح 91.نیز،برای دیدن همۀ حدیث،ر.ک:همین دانش نامه:ج 9 ص 865 ح 1675.

وفی مَوضِعٍ یُقالُ لَهُ:البنیةُ،وأَهلُ حِمصَ فی حَربِ أهلِ المَشرِقِ وأَنصارِهِم،کُلُّ ذلِکَ یَهزِمُهُمُ السُّفیانِیُّ.

ثُمَّ یَنحازُ مَن بِدِمَشقَ وحِمصَ مَعَ السُّفیانِیِّ،ویَلتَقونَ وأَهلُ المَشرِقِ فی مَوضِعٍ مِن أرضِ حِمصَ یُقالُ لَهُ البدینُ (1)إلی جانِبِ سَلَمِیَّةَ (2)،یُقتَلُ مِنَ النّاسِ نَیِّفٌ وسِتّونَ ألفاً،ثَلاثَةُ أرباعِهِم مِن أهلِ المَشرِقِ،ثُمَّ تَکونُ الدَّبرَةُ عَلَیهِم،ولَیَسیرُ الجَیشُ الَّذی یُوَجِّهُهُ إلَی المَشرِقِ حَتّی یَنزِلَ الکوفَةَ،فَیَکونُ بَینَهُم قِتالٌ شَدیدٌ یَکثُرُ فیهِ القَتلی،ثُمَّ تَکونُ الهَزیمَةُ عَلی أهلِ الکوفَةِ،فَکَم مِن دَمٍ مُهرَاقٍ،وبَطنٍ مَبقورٍ،ووَلیدٍ مَقتولٍ، ومالٍ مَنهوبٍ،وفَرجٍ مُستَحَلٍّ،ویَهرُبُ النّاسُ إلی مَکَّةَ.

ویَکتُبُ السُّفیانِیُّ إلی صاحِبِ ذلِکَ الجَیشِ:أن سِر إلَی الحِجازِ،فَیَسیرُ بَعدَ أن یَعرُکَها عَرکَ الأَدیمِ،فَیَنزِلُ المَدینَةَ فَیَضَعُ السَّیفَ فی قُرَیشٍ،فَیَقتُلُ مِنهُم ومِنَ الأَنصارِ أربَعَمِئَةِ رَجُلٍ،ویَبقُرُ البُطونَ،ویَقتُلُ الوِلدانَ،ویَقتُلُ أخَوَینِ مِن قُرَیشٍ مِن بَنی هاشِمٍ ویَصلِبُهُما عَلی بابِ المَسجِدِ،رَجُلٌ واُختُهُ یُقالُ لَهُما مُحَمَّدٌ وفاطِمَةُ، ویَهرُبُ النّاسُ مِنهُ إلی مَکَّةَ.

فَیَسیرُ بِجَیشِهِ ذلِکَ إلی مَکَّةَ یُریدُها فَیَنزِلُ البَیداءَ،فَیَأمُرُ اللّهُ تَعالی جِبریلَ علیه السلام فَیَصرُخُ بِصَوتِهِ:یا بَیداءُ بِیدی بِهِم،فَیُبادَونَ مِن عِندِ آخِرِهِم،ویَبقی مِنهُم رَجُلانِ یَلقاهُما جِبریلُ علیه السلام فَیَجعَلُ وُجوهَهُما إلی أدبارِهِما،فَلَکَأَنّی أنظُرُ إلَیهِما یَمشِیانِ القَهقَری،یُخبِرانِ النّاسَ ما لَقوا.

1195.مختصر بصائر الدرجات: الحُسَینُ بنُ حَمدانَ،عَن مُحَمَّدِ بنِ إسماعیلَ وعَلِیِّ بنِ

ص:136


1- (1) .وفی نفس المصدر ج 1 ص 301 جاء بالیاء المثناة«الیدین».
2- (2) .سَلَمْیَةَ:قیل:سَلَمْیَةُ قربَ المؤتکفة،ولا یعرفها أهل الشام إلّاب«سَلَمِیَّةَ (معجم البلدان:ج 3 ص 240). [1]

مشرق هستند،وی با آنها میان دمشق و جایی به نام بنیه می جنگد و [سردار] سفیانی همۀ آنها را شکست می دهد.

سپس هر کس در دمشق و حمص است،به سفیانی می پیوندد و با اهل مشرق در جایی از سرزمین حمص،به نام بدین در کنار سَلَمیّه رویارو می شوند و شصت هزار و اندی از مردم،در این نبرد کشته می شوند که سه چهارم آنها از اهل مشرق هستند و شکست می خورند و لشکری که سفیانی به مشرق روانه کرده بود،حرکت می کند تا در کوفه فرود می آید و جنگی شدید میان آنها و کوفیان در می گیرد که کشته های فراوانی دارد و سرانجام، کوفیان شکست می خورند و چه بسیار خون ها ریخته و شکم ها دریده و کودک ها کشته و دارایی ها غارت و ناموس ها هتک می شود و مردم به مکّه می گریزند.

و سفیانی به فرمانده آن لشکر می نویسد:به سوی حجاز حرکت کن و او پس از آن که کوفه را با خاک یکسان می کند،در مدینه فرود می آید و شمشیر در میان قریش می نهد و از آنان و از انصار،چهارصد نفر را می کشد و شکم ها را می درد و کودکان را می کشد و دو برادر و خواهر را از قریش از بنی هاشم می کشد و آن دو را بر در مسجد به دار می کشد؛ مردی به نام محمّد که نام خواهرش فاطمه است،و مردم از دست او به مکّه می گریزند.او با لشکرش برای تصرّف مکّه به سوی آن حرکت می کند و در بیداء فرود می آید و خداوند متعال به جبرئیل فرمان می دهد که با صدای بلند بگوید:"ای بیداء! آنان را هلاک کن" و آنها تا نفر آخرشان هلاک می شوند و دو مرد از آنها می مانند که جبرئیل آنها را می بیند و سر و صورتشان را وارونه می کند و گویی آنها را می بینم که عقب عقب می روند و آنچه را دیده اند،به مردم خبر می دهند». (1)

1195.مختصر بصائرالدرجات -با سندش به نقل از مفضّل بن عمر-:از سَرورم امام صادق علیه السلام پرسیدم:آیا مهدی که انتظار و آرزویش را دارند،در وقت مشخّصی که مردم بدانند،ظهور می کند؟

ص:137


1- (1) .الفتن:ج 2 ص 699 ح 1976.

عَبدِ اللّهِ الحَسَنِیَّینِ،عَن أبی شُعَیبٍ مُحَمَّدِ بنِ نَصرٍ،عَن عُمَرَ بنِ الفُراتِ،عَن مُحَمَّدِ بنِ المُفَضَّلِ،عَنِ المُفَضَّلِ بنِ عُمَرَ،قالَ:

سَأَلتُ سَیِّدِیَ الصّادِقَ علیه السلام:هَل لِلمَأمولِ المُنتَظَرِ المَهدِیِّ علیه السلام مِن وَقتٍ مُوَقَّتٍ یَعلَمُهُ النّاسُ؟فَقالَ:حاشَ للّهِ ِ أن یُوَقِّتَ ظُهورَهُ بِوَقتٍ یَعلَمُهُ شیعَتُنا.قُلتُ:یا سَیِّدی،ولِمَ ذاکَ؟قالَ:لِأَ نَّهُ هُوَ السّاعَةُ الَّتی قالَ اللّهُ تَعالی: «یَسْئَلُونَکَ عَنِ السّاعَةِ أَیّانَ مُرْساها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّی لا یُجَلِّیها لِوَقْتِها إِلاّ هُوَ ثَقُلَتْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» 1 الآیَةَ....

ثُمَّ تَظهَرُ الدّابَّةُ 2بَینَ الرُّکنِ وَالمَقامِ،فَتَکتُبُ فی وَجهِ المُؤمِنِ مُؤمِنٌ وفی وَجهِ الکافِرِ کافِرٌ،ثُمَّ یَظهَرُ السُّفیانِیُّ ویَسیرُ جَیشُهُ إلَی العِراقِ فَیُخَرِّبُهُ ویُخَرِّبُ الزَّوراءَ ویَترُکُهُما جَمّاءَ 3،ویُخَرِّبُ الکوفَةَ وَالمَدینَةَ،وتَروثُ بِغالُهُم فی مَسجدِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله،وجَیشُ السُّفیانِیِّ یَومَئِذٍ ثَلاثُمِئَةِ ألفِ رَجُلٍ بَعدَ أن خَرَّبَ الدُّنیا،ثُمَّ یَخرُجُ إلَی البَیداءِ یُریدُ مَکَّةَ وخَرابَ البَیتِ.

فَلَمّا صارَ بِالبَیداءِ وعَرَّسَ فیها،صاحَ بِهِم صائِحٌ:یا بَیداءُ أبیدی بِهِم،فَتَبتَلِعُهُمُ

ص:138

فرمود:«هرگز ! خداوند،ظهور او را در وقتی که شیعیان ما بدانند،قرار نمی دهد».

گفتم:ای سَرور من! چرا این گونه است؟

فرمود:«چون آن،زمانی است که خداوند متعال فرموده است:«از تو آن زمان را می پرسند که کِی فرا می رسد.بگو:تنها خدایم آن را می داند و کسی جز او به گاه فرا رسیدن وقتش، پرده از آن بر نمی دارد.[آن] در آسمان و زمین،سنگین است»تا آخر آیه....

سپس جنبنده (1)میان رکن [حجر الأسود] و مقام [ابراهیم] پدیدار می شود و بر صورت مؤمن،مؤمن و بر صورت کافر،کافر نوشته می شود.سپس سفیانی آشکار می شود و لشکرش را به سوی عراق روانه می کند و آن جا و بغداد را ویران و با خاک یکسان می کند و کوفه و مدینه را خراب می کند و استرهایشان در مسجد پیامبر خدا سرگین می اندازند و لشکر سفیانی،آن زمان و پس از خراب کردن دنیا، سیصدهزار نفرند،سپس به سوی بیداء می رود و آهنگ مکّه می کند تا کعبه را ویران کند.

هنگامی که به بیداء می رسد و شب را در آن جا می خوابد،بانگ زننده ای بر آنها فریاد بر می آورد:"ای بیداء! آنان را هلاک کن" و زمین،آنها را با اسبانشان می بلعد و تنها دو تن می مانند و فرشته ای فرود می آید و سر آن دو را به پشت می گرداند و [به یکی از آنها] می گوید:"ای بشیر! به سوی مهدی برو و هلاکت لشکر سفیانی را به او

ص:139


1- (1) .دابّة (جنبده) اشاره دارد به آنچه در آیۀ 82 از سورۀ نمل آمده است:«و چون وعدۀ عذاب بر آنان واقع شود،جنبنده ای از زمین را برایشان بیرون می آوریم تا با آنان سخن بگوید...».تفسیر نمونه (ج 15 ص 554) [1] پس از بررسی واژۀ«دابة»و نقل احادیثی،در پایان آورده است:در یک جمع بندی به این جا می رسیم:از یک سو واژۀ«دابّه»بیشتر در غیر انسان ها به کار می رود (هر چند در قرآن کراراً در مفهوم اعم و یا در مورد انسان ها استعمال شده) و از سوی دیگر،قرائن متعدّدی در خود آیه وجود دارد و روایات فراوانی در تفسیر آیه وارد شده اند که نشان می دهد:منظور از«دابّة الأرض»در این جا انسانی است بسیار فعّال،مشخّص کنندۀ خطّ حق و باطل،مؤمن و منافق و کافر؛انسانی است که در آستانۀ رستاخیز،ظاهر می شود و خود،یکی از آیات عظمت پروردگار است (همین دانش نامه:ص 239 ح 1297 و ص 341 ح 1381 و ص 347 ح 1382.

الأَرضُ بِخَیلِهِم،فَیَبقَی اثنانِ،فَیَنزِلُ مَلَکٌ فَیُحَوِّلُ وُجوهَهُما إلی وَرائِهِما،ویَقولُ:یا بَشیرُ امضِ إلَی المَهدِیِّ وبَشِّرهُ بِهَلاکِ جَیشِ السُّفیانِیِّ،وقالَ لِلَّذِی اسمُهُ نَذیرٌ،امضِ إلَی السُّفیانِیِّ فَعَرِّفُهُ بِظُهورِ المَهدِیِّ علیه السلام مَهدِیِّ آلِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله.

فَیَمضی مُبَشِّراً إلَی المَهدِیِّ علیه السلام،ویُعَرِّفُهُ بِهَلاکِ جَیشِ السُّفیانِیِّ،وأَنَّ الأَرضَ انفَجَرَت،فَلَم یَبقَ مِنَ الجَیشِ عِقالُ ناقَةٍ،فَإِذا باتَ مَسَحَ المَهدِیُّ علیه السلام عَلی وَجهِهِ ورَدَّهُ خَلقاً سَوِیّاً،ویُبایِعُهُ ویَکونُ مَعَهُ،وتَظهَرُ المَلائِکَةُ وَالجِنُّ،وتُخالِطُ النّاسَ، ویَسیرونَ مَعَهُ ولَیَنزِلُنَّ أرضَ الهِجرَةِ ویَنزِلونَ ما بَینَ الکوفَةِ وَالنَّجَفِ،ویَکونُ حینَئِذٍ عِدَّةَ أصحابِهِ سِتَّةٌ وأَربَعونَ ألفاً مِنَ المَلائِکَةِ ومِثلُها مِنَ الجِنِّ،ثُمَّ یَنصُرُهُ اللّهُ ویَفتَحُ عَلی یَدَیهِ....

قالَ المُفَضَّلُ:یا سَیِّدی ثُمَّ ماذا یَعمَلُ المَهدِیُّ علیه السلام؟قالَ علیه السلام:یُثَوِّرُ سَرایاهُ إلَی السُّفیانِیِّ إلی دِمَشقَ،فَیَأخُذونَهُ ویَذبَحونَهُ عَلَی الصَّخرَةِ.

1196.تفسیر العیاشی: عَن جابِرٍ الجُعفِیِّ،عَن أبی جَعفَرٍ علیه السلام یَقولُ:

الزَمِ الأَرضَ لا تُحَرِّکَنَّ یَدَکَ ولارِجلَکَ أبَداً،حَتّی تَری عَلاماتٍ أذکُرُها لَکَ فی سَنَةٍ،وتَری مُنادِیاً یُنادی بِدِمَشقَ،وخُسِفَ بِقَریَةٍ مِن قُراها،ویَسقُطُ طائِفَةٌ مِن مَسجِدِها،فَإِذا رَأَیتَ التُّرکَ جازوها فَأَقبَلَتِ التُّرکُ حَتّی نَزَلَتِ الجَزیرَةَ،وأَقبَلَتِ الرّومُ حَتّی نَزَلَتِ الرَّملَةَ،وهِیَ سَنَةُ اختِلافٍ فی کُلِّ أرضٍ مِن أرضِ العَرَبِ.

وإنَّ أهلَ الشّامِ یَختَلِفونَ عِندَ ذلِکَ عَلی ثَلاثِ رایاتٍ:الأَصهَبِ وَالأَبقَعِ وَالسُّفیانِیِّ،مَعَ بَنی ذَنَبِ الحِمارِ مُضَرُ،ومَعَ السُّفیانِیِّ أخوالُهُ مِن کَلبٍ،فَیَظهَرُ السُّفیانِیُّ ومَن مَعَهُ عَلی بَنی ذَنَبِ الحِمارِ،حَتّی یَقتُلوا قَتلاً لَم یَقتُلهُ شَیءٌ قَطُّ.

ص:140

بشارت بده" و به دیگری که نامش نذیر (هشدار دهنده) است،می گوید:"به نزد سفیانی برو و ظهور مهدی خاندان محمّد را به او خبر بده".او بشارت هلاکت لشکر سفیانی را برای مهدی علیه السلام می برد و این که زمین باز شد و از لشکر سفیانی،زمام شتری را نیز باقی ننهاد،و چون می خوابد،مهدی علیه السلام دست بر صورت او می کشد و او را به شکل درستش بر می گرداند و او با وی (قائم علیه السلام ) بیعت می کند و با او می ماند.

فرشتگان و جن،آشکار می شوند و با مردم در می آمیزند و همراه او (امام) حرکت می کنند و در سرزمین هجرت (مدینه) و میان کوفه و نجف فرود می آیند و این هنگام،شمار یارانش،چهل و شش هزار فرشته و به همین تعداد،جن است و سپس خداوند،او را یاری می دهد و فتح را بر دستانش جاری می کند»....

مفضّل می گوید:ای سَرور من! سپس مهدی علیه السلام چه می کند؟

فرمود:«نیروهایش را به سوی سفیانی در دمشق روانه می کند و او را می گیرند و روی صخره می کشند». (1)

1196.تفسیر العیّاشی -به نقل از جابر جعفی-:امام باقر علیه السلام فرمود:«به زمین بچسب و هیچ حرکتی مکن تا علامت هایی را که برایت می گویم و [همه] در یک سال اتّفاق می افتند،ببینی:جارچی ندا دهنده در دمشق،و به زمین فرو رفتن یکی از آبادی های آن و فرو ریختن بخشی از مسجد آن،و هنگامی که دیدی تُرکان از آن گذشته اند و پیش آمده اند و در جزیره فرود آمده اند،و روم،پیشروی کرده و در رمله فرود آمده، و آن،سالی است که در همۀ سرزمین های عربی اختلاف [و درگیری] است و این هنگام،شامیان به سه دستۀ مختلف تقسیم می شوند:[پیروان] اصهب،ابقع و سفیانی.همراه تیرۀ ذنب الحمار (دم درازگوش)،قبیلۀ مضر هستند،و همراه سفیانی،خویشان مادری اش از قبیلۀ کلب؛و سفیانی و همراهاش بر تیرۀ ذنب الحمار پیروز می شوند و چنان کشتاری می کنند که کسی پیش از آن نکرده است.

ص:141


1- (1) .مختصر بصائر الدرجات:ص 179 و 185 و 190،بحار الأنوار:ج 53 ص 1 و 10 و 16.

ویَحضُرُ رَجُلٌ بِدِمَشقَ فَیُقتَلُ هُوَ ومَن مَعَهُ قَتلاً لَم یَقتُلهُ شَیءٌ قَطُّ،وهُوَ مِن بَنی ذَنَبِ الحِمارِ،وهِیَ الآیَةُ الَّتی یَقولُ اللّهُ تَبارَکَ وتَعالی: «فَاخْتَلَفَ الْأَحْزابُ مِنْ بَیْنِهِمْ فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ مَشْهَدِ یَوْمٍ عَظِیمٍ» 1 .

ویَظهَرُ السُّفیانِیُّ ومَن مَعَهُ حَتّی لا یَکونَ لَهُ هِمَّةٌ إلّاآلَ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله وشیعَتَهُم، فَیَبعَثُ بَعثاً إلَی الکوفَةِ،فَیُصابُ بِاُناسٍ مِن شیعَةِ آلِ مُحَمَّدٍ بِالکوفَةِ قَتلاً وصَلباً...

فَالزَمِ الأَرضَ ولا تَتَّبِع مِنهُم رَجُلاً أبَداً حَتّی تَری رَجُلاً مِن وُلدِ الحُسَینِ علیه السلام،مَعَهُ عَهدُ نَبِیِّ اللّهِ ورایَتُهُ وسِلاحُهُ،فَإِنَّ عَهدَ نَبِیِّ اللّهِ صارَ عِندَ عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ علیه السلام،ثُمَّ صارَ عِندَ مُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ علیه السلام،ویَفعَلُ اللّهُ ما یَشاءُ،فَالزَم هؤُلاءِ أبَداً وإیّاکَ ومَن ذَکَرتُ لَکَ.

فَإِذا خَرَجَ رَجُلٌ مِنهُم مَعَهُ ثَلاثُمِئَةٍ وبِضعَةَ عَشَرَ رَجُلاً،ومَعَهُ رایَةُ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله عامِداً إلَی المَدینَةِ حَتّی یَمُرَّ بِالبَیداءِ،حَتّی یَقولَ:هکَذا مَکانُ القَومِ الَّذینَ یُخسَفُ بِهِم،وهِیَ الآیَةُ الَّتی قالَ اللّهُ: «أَ فَأَمِنَ الَّذِینَ مَکَرُوا السَّیِّئاتِ أَنْ یَخْسِفَ اللّهُ بِهِمُ الْأَرْضَ أَوْ یَأْتِیَهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَیْثُ لا یَشْعُرُونَ * أَوْ یَأْخُذَهُمْ فِی تَقَلُّبِهِمْ فَما هُمْ بِمُعْجِزِینَ» 2 فَإِذا قَدِمَ المَدینَةَ أخرَجَ مُحَمَّدَ بنَ الشَّجَرِیِّ عَلی سُنَّةِ یوسُفَ،ثُمَّ یَأتِی الکوفَةَ فَیُطیلُ بِهَا المَکثَ ما شاءَ اللّهُ أن یَمکُثَ حَتّی یَظهَرَ عَلَیها.

ثُمَّ یَسیرُ حَتّی یَأتِیَ العَذراءَ (1)هُوَ ومَن مَعَهُ،وقَد لَحِقَ بِهِ ناسٌ کَثیرٌ،وَالسُّفیانِیُّ

ص:142


1- (3) .عَذراءُ:هی قریة بغوطة دمشق (معجم البلدان:ج 4 ص 91) [1] وهی محل شهادة حجر بن عدی فی سنه 51.

و مردی در دمشق حضور می یابد و او و همراهانش را به گونه ای می کشند که مانند آن، دیده نشده است و او از تیرۀ ذنب الحمار است و این،همان آیه ای که خداوند متعال در آن می فرماید:«آن گاه از میان ایشان چند دسته اختلاف ورزیدند.وای بر کافران از حضور در روزی بزرگ!».

سفیانی و همراهانش پیروز می شوند و اندیشناک چیزی جز خاندان محمّد صلی الله علیه و آله و شیعۀ آنان نیستند.از این رو،گروهی را روانه کوفه می کند و دسته ای از پیروان خاندان محمّد را در کوفه می کُشد و به دار می کِشد....[در این زمان] به زمین بچسب و دنبال هیچ یک از آنان به راه نیفت،تا این که مردی از نسل حسین علیه السلام را ببینی که عهد و پرچم و سلاح پیامبر خدا را به همراه دارد،که عهد پیامبر خدا به علی بن الحسین علیه السلام و سپس به محمّد بن علی علیه السلام رسید و خدا هر چه بخواهد،می کند و همیشه با اینها باش و مبادا همراه کسانی شوی که برایت گفتم.در این هنگام،مردی از نسل حسین خروج می کند که سیصد و ده نفر و اندی مرد همراهش هستند و پرچم پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را همراه خود و آهنگ مدینه را دارد و چون از بیداء می گذرد،می گوید:این جا مکان کسانی است که به زمین فرو برده می شوند و آن،همان سخن خدای متعال است:«پس آیا آنان که به نیرنگ،بدی ها کردند،ایمن از این هستند که خداوند،آنان را به زمین فرو برد،یا از جایی که نمی دانند،به ایشان عذاب رسد،یا آنها را میان رفت و آمدشان بگیرد؟پس آنها ناتوان کننده[ی خدا] نیستند»و چون وارد مدینه شود،محمّد بن شجری را مطابق سنّت یوسف بیرون می آورد و سپس به کوفه می آید و در آن جا مدّتی طولانی و هر اندازه که خدا بخواهد،می ماند تا بر آن چیره می شود.

سپس با همراهانش حرکت می کند تا به عذراء (1)برسد و گروه فراوانی از مردم به او ملحق می شوند و سفیانی در آن زمان در رمله (2)است،تا این که با هم رو به رو می شوند و آن،روز تبدیل (جای گزینی) است.برخی از پیروان خاندان محمّد صلی الله علیه و آله که همراه سفیانی

ص:143


1- (1) .عذرا،از آبادی های شام و جایی است که معاویه،حجر بن عدی را گردن زد.
2- (2) .رمله،شهری در فلسطین و در دوازده میلی بیت المقدّس است.

یَومَئِذٍ بِوادِی الرَّملَةِ (1)،حَتّی إذَا التَقَوا وهُم یَومَ الأَبدالِ یَخرُجُ اناسٌ کانوا مَع السُّفیانِیِّ مِن شیعَةِ آلِ مُحَمَّدٍ،ویَخرُجُ ناسٌ کانوا مَعَ آلِ مُحَمَّدٍ إلَی السُّفیانِیِّ فَهُم مِن شیعَتِهِ حَتّی یَلحَقوا بِهِم،ویَخرُجُ کُلُّ ناسٍ إلی رایَتِهِم،وهُوَ یَومُ الأَبدالِ.

قالَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام:ویَقتُلُ یَومَئِذٍ السُّفیانِیَّ ومَن مَعَهُ حَتّی لا یُترَکَ مِنهُم مُخبِرٌ، وَالخائِبُ یَومَئِذٍ مَن خابَ مِن غَنیمَةِ کَلبٍ،ثُمَّ یُقبِلُ إلَی الکوفَةِ فَیَکونُ مَنزِلُهُ بِها،فَلا یَترُکُ عَبداً مُسلِماً إلَّااشتَراهُ وأَعتَقَهُ،ولا غارِماً إلّاقَضی دَینَهُ،ولا مَظلِمَةً لِأَحَدٍ مِنَ النّاسِ إلّارَدَّها،ولا یُقتَلُ مِنهُم عَبدٌ إلّاأدّی ثَمَنَهُ دِیَةً مُسَلَّمَةً إلی أهلِها،ولا یُقتَلُ قَتیلٌ إلّاقَضی عَنهُ دَینَهُ وأَلحَقَ عِیالَهُ فِی العَطاءِ،حَتّی یَملَأَ الأَرضَ قِسطاً وعَدلاً کَما مُلِئَت ظُلماً وجَوراً وعُدواناً،ویَسکُنُ (2)هُوَ وأَهلُ بَیتِهِ الرُّحبَةَ (3)،وَالرُّحبَةُ إنَّما کانَت مَسکَنَ نوحٍ وهِیَ أرضٌ طَیِّبَةٌ،ولا یَسکُنُ رَجُلٌ مِن آلِ مُحَمَّدٍ علیه السلام ولا یُقتَلُ إلّا بِأَرضٍ طَیِّبَةٍ زاکِیَةٍ،فَهُمُ الأَوصِیاءُ الطَّیِّبونَ.

1197.الغیبة للنعمانی: حَدَّثَنا عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ یَحیَی العَطّارُ،قالَ:

حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ حَسّانَ الرّازِیُّ،عَن مُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ الکوفِیِّ،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ سِنانٍ،عَن عُبَیدِ بنِ زُرارَةَ،قالَ:ذُکِرَ عِندَ أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام السُّفیانِیُّ،فَقالَ:أنّی یَخرُجُ ذلِکَ ولَمّا یَخرُج کاسِرُ عَینَیهِ بِصَنعاءَ !

1198.الأمالی للطوسی: بِهذَا الإِسنادِ (4)عَن هِشامٍ،قالَ:قالَ أبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام وذَکَرَ السُّفیانِیَّ،

ص:144


1- (1) .الرملة:مدینة بفلسطین،کانت قصبتها و کانت رباطا للمسلمین و بینها و بین بیت المقدس اثنا عشر میلا و هی کورة منها(المراصد). [1]
2- (2) .فی المصدر:«یَسکُنُهُ»وهو تصحیف ظاهر.
3- (3) .الرحبة:قریة بحذاء القادسیة علی یسار الحجاج إذا أرادوا مکة او محلة بالکوفة (معجم البلدان ج 3 ص 33). [2]
4- (4) .أی الحسین بن إبراهیم القزوینی،عن محمّد بن وهبان،عن أحمد بن إبراهیم،عن الحسن بن علیّ الزعفرانی،عن البرقی،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر.

بودند،بیرون می آیند و به آنان می پیوندند و برخی از پیروان سفیانی که با خاندان محمّد صلی الله علیه و آله بوده اند،بیرون می آیند و به سفیانی ملحق می شوند و هر دسته زیر پرچم خود،جای می گیرند و آن،روز تبدیل است.

امیر مؤمنان علیه السلام فرمود:در این روز،سفیانی و همراهانش همه کشته می شوند و حتّی کسی نمی ماند که خبری از آنها بیاورد و محروم در آن روز،کسی است که از غنیمت قبیلۀ کلب [که همراه سفیانی هستند]،بی نصیب بماند.

سپس به کوفه روی می آورد و در آن جا منزل می کند و بردۀ مسلمانی را نمی گذارد جز آن که او را می خَرَد و آزاد می کند و بدهکاری را [نمی گذارد]،جز آن که بدهی اش را می پردازد و [نیز] چیز به ستم برده شده ای را،جز آن که به صاحبش باز می گرداند و از سپاهش بنده ای کشته نمی شود،جز آن که خون بهای او را به صاحبانش تسلیم می کند و کسی کشته نمی شود،جز آن که بدهی اش را ادا می کند و نانخوران او را به حقوق بگیران از بیت المال ملحق می کند،تا آن که زمین را از عدل و داد پر می کند،همان گونه که از جور و تجاوز پر شده است.او و خاندانش در رُحبه، (1)ساکن می شوند و رحبه همان سرای نوح و سرزمینی پاک است و [سنّت،این است که] هیچ مردی از خاندان محمّد،جز در جایی پاک و پاکیزه سکنا نمی گزیند و کشته نمی شود و ایشان،وصیّانی پاک هستند». (2)

1197.الغیبة ،نعمانی-با سندش به نقل از عبید بن زراره-:نزد امام صادق علیه السلام از سفیانی سخن به میان آمد.فرمود:«کِی و کجا خروج کند،در حالی که هنوز آن که باید چشمانش را خُرد کند،از صنعا [در یمن] خروج نکرده است!؟». (3)

1198.الأمالی ،طوسی-با سندش به نقل از هشام-:امام صادق علیه السلام از سفیانی یاد کرد و

ص:145


1- (1) .رُحبه،محلّه ای است در کوفه یا محلّی نزدیک قادسیّه و تا کوفه یک روز راه بوده است.گویا منظور،حوالی مسجد سهلۀ کنونی و نجف اشرف است که در احادیث دیگر نیز بِدان تصریح شده است.
2- (2) .تفسیر العیّاشی:ج 1 ص 64 ح 117،بحار الأنوار:ج 52 ص 222 ح 87.نیز،ر.ک:همین دانش نامه:ص121 ح 1184 و برای دیدن تمام حدیث،ر.ک:همین دانش نامه ص 381 ح 1392.
3- (3) .الغیبة،نعمانی:ص 277 ح 60، [1]بحار الأنوار:ج 52 ص 245 ح 123. [2]

فَقالَ:

أمَّا الرِّجالُ فَتُواری وُجوهَها عَنهُ،وأَمَّا النِّساءُ فَلَیسَ عَلَیهِنَّ بَأسٌ.

1199.الأمالی للطوسی: بِهذَا الإِسنادِ (1)عَن خَلّادٍ،قالَ:سَأَلَ رَجُلٌ جَعفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ علیهما السلام فَقالَ:

یا أبا عَبدِ اللّهِ،إذا خَرَجَ السُّفیانِیُّ فَما حالُنا؟قالَ:إذا کانَ ذلِکَ فَإِلَینا.

1200.بحار الأنوار: بِإِسنادِهِ (2)عَن إسماعیلَ بنِ مِهرانَ،عَنِ ابنِ عَمَیرَةَ،عَنِ الحَضرَمِیِّ (3)، قالَ:قُلتُ لِأَبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام:کَیفَ نَصنَعُ إذا خَرَجَ السُّفیانِیُّ؟قالَ:

تُغَیِّبُ الرِّجالُ وُجوهَها مِنهُ،ولَیسَ عَلَی العِیالِ بَأسٌ،فَإِذا ظَهَرَ عَلَی الأَکوارِ الخَمسِ (4)-یَعنی کُوَرَ الشّامِ-فَانفِروا إلی صاحِبِکُم.

1201.الفتن لابن حماد: حَدَّثَنا عَبدُ اللّهِ بنُ مَروانَ،عَنِ الهَیثَمِ بنِ عَبدِ الرَّحمنِ،قالَ:حَدَّثَنی مَن سَمِعَ عَلِیّاً علیه السلام یَقولُ:

إذا بَعَثَ السُّفیانِیُّ إلَی المَهدِیِّ جَیشاً فَخُسِفَ بِهِم بِالبَیداءِ،وبَلَغَ ذلِکَ أهلَ الشّامِ، قالوا لِخَلیفَتِهِم:قَد خَرَجَ المَهدِیُّ فَبایِعهُ وَادخُل فی طاعَتِهِ وإلّا قَتَلناکَ،فَیُرسِلُ إلَیهِ بِالبَیعَةِ.

ویَسیرُ المَهدِیُّ حَتّی یَنزِلَ بَیتَ المَقدِسِ،وتُنقَلُ إلَیهِ الخَزائِنُ،وتَدخُلُ العَرَبُ وَالعَجَمُ وأَهلُ الحَربِ وَالرُّومُ وغَیرُهُم فی طاعَتِهِ مِن غَیرِ قِتالٍ،حَتّی تُبنَی المَساجِدُ بِالقُسطَنطینِیَّةِ وما دونَها،ویَخرُجُ قَبلَهُ رَجُلٌ مِن أهلِ بَیتِهِ بِأَهلِ المَشرِقِ،یَحمِلُ

ص:146


1- (1) .أی الحسین بن إبراهیم القزوینی،عن محمّد بن وهبان،عن أبی عیسی محمّد بن إسماعیل بن حیّان الورّاق،عن أبی جعفر محمّد بن الحسین بن الحفص الخثعمی الأسدی،عن أبی سعید عبّاد بن یعقوب الأسدی.
2- (2) .أی السیّد علیّ بن عبد الحمید فیما رُوی عنه فی کتاب سرور أهل الإیمان.
3- (3) .فی کتاب سرور أهل الإیمان:یوسف بن عمیرة بن أبی بکر الحضرمی.
4- (4) .راجع:ص 108 (مدة مُلک السفیانی).

فرمود:«مردان باید خود را از او پنهان بدارند؛امّا زنان مشکلی ندارند». (1)

1199.الأمالی ،طوسی-با سندش به نقل از خلّاد-:مردی از امام صادق علیه السلام پرسید:ای ابو عبد اللّه! هنگامی که سفیانی خروج می کند،حال ما چگونه است؟فرمود:«چون این گونه شد،به سوی ما بیایید». (2)

1200.بحار الأنوار -با سندش به نقل از حضرمی-:به امام صادق علیه السلام گفتم:چون سفیانی خروج کرد،ما چه کنیم؟

فرمود:«مردان،خود را از او پنهان کنند؛ولی زنان و فرزندان مشکلی ندارند و چون سفیانی بر مناطق پنجگانۀ شام (3)چیره شد،به سوی صاحبتان (امام زمان علیه السلام ) کوچ کنید». (4)

1201.الفتن ،ابن حمّاد-با سندش به نقل از هیثم بن عبد الرحمان-:این حدیث را کسی برایم گفت که خود از امام علی علیه السلام شنیده بود:«هنگامی که سفیانی لشکری را به سوی مهدی علیه السلام روانه می کند،در بیداء فرو می روند و این به شامیان می رسد.به خلیفه شان می گویند:مهدی،خروج کرده است.با او بیعت کن و به اطاعتش در آی، که اگر چنین نکنی،تو را می کشیم.و او خبر بیعتش را برای وی می فرستد.

مهدی علیه السلام حرکت می کند تا این که در بیت المقدّس فرود می آید و گنجینه ها را برایش می آورند و عرب و عجم و اهل حرب (5)و روم و جز آنان،بدون جنگ و خونریزی به اطاعتش در می آیند تا این که مسجدهایی در قسطنطنیّه و پایین تر از آن ساخته می شوند و پیش از او،مردی از خاندانش با اهل مشرق زمین خروج می کند که هشت ماه،شمشیرش را بر دوشش حمل می کند و چنان می کُشد که مایۀ عبرت

ص:147


1- (1) .الأمالی،طوسی:ص 661 ح 1371،بحار الأنوار:ج 52 ص 275 ح 170.
2- (2) .الأمالی،طوسی:ص 679 ح 1443،بحار الأنوار:ج 52 ص 249 ح 135.
3- (3) .این مناطق در ص 109 (مدت فرمان رواییِ سفیانی) نام برده شد (م).
4- (4) .بحار الأنوار:ج 52 ص 272 ح 166 (به نقل از سرور أهل الإیمان:ص 49 ح 28).
5- (5) .در نسخۀ کتاب،«اهل حرب»آمده که معنای روشنی ندارد.شاید«اهل الغرب»بوده است.

السَّیفَ عَلی عاتِقِهِ ثَمانِیَةَ أشهُرٍ یَقتُلُ ویُمَثِّلُ،ویَتَوَجَّهُ إلی بَیتِ المَقدِسِ فَلا یَبلُغُهُ حَتّی یَموتَ.

1202.الغیبة للنعمانی: أخبَرَنا عَلِیُّ بنُ أحمَدَ البَندَنیجِیُّ،عَن عُبَیدِ اللّهِ بنِ موسَی العَلَوِیِّ،عَن مُحَمَّدِ بنِ موسی،عَن أحمَدَ بنِ أبی أحمَدَ الوَرّاقِ،عَن یَعقوبَ (بنِ) السَّرّاجِ،قالَ:قُلتُ لِأَبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام:مَتی فَرَجُ شیعَتِکُم؟

قالَ:إذَا اختَلَفَ وُلدُ العَبّاسِ ووَهی (1)سُلطانُهُم،وطَمِعَ فیهِم مَن لَم یَکُن یَطمَعُ،وخَلَعَتِ العَرَبُ أعِنَّتَها (2)،ورَفَعَ کُلُّ ذی صیصِیَةٍ (3)صیصِیَتَهُ،وظَهَرَ السُّفیانِیُّ،وأَقبَلَ الیَمانِیُّ،وتَحَرَّکَ الحَسَنِیُّ،خَرَجَ صاحِبُ هذَا الأَمرِ مِنَ المَدینَةِ إلی مَکَّةَ بِتُراثِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله.

قُلتُ:وما تُراثُ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله؟فَقالَ:سَیفُهُ،ودِرعُهُ،وعِمامَتُهُ،وبُردُهُ،ورایَتُهُ،وقَضیبُهُ، وفَرَسُهُ،ولامَتُهُ،وسَرجُهُ.

1203.الغیبة للنعمانی: أخبَرَنا مُحَمَّدُ بنُ هَمّامٍ،قالَ:حَدَّثَنی جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ مالِکٍ،قالَ:حَدَّثَنی عَلِیُّ بنُ عاصِمٍ،عَن أحمَدَ بنِ مُحَمَّدِ بنِ أبی نَصرٍ،عَن أبِی الحَسَنِ الرِّضا7،أنَّهُ قالَ:

قَبلَ هذَا الأَمرِ السُّفیانِیُّ،وَالیَمانِیُّ،وَالمَروانِیُّ،وشُعَیبُ بنُ صالِحٍ،فَکَیفَ یَقولُ:هذا هذا (4)؟

ص:148


1- (1) .وَهَی الثوبُ:إذا بَلِیَ وتَخَرَّقَ (النهایة:ج 5 ص 234«وها»).
2- (2) .العِنان:سیر اللِّجام (النهایة:ج 3 ص 312«عنن»).
3- (3) .الصَّیاصی:القرون [قرون البقر]،واحدها:صیصِیَة-بالتخفیف-،شَبَّهَ الفِتنة بها لشدّتها وصعوبة الأمر فیها (انظر:النهایة:ج 3 ص 67« [1]صیص»).
4- (4) .أی کیف یقول محمّد بن إبراهیم بن إسماعیل- المعروف بابن طباطبا- ابن إبراهیم بن الحسن المثنی:أنا القائم؟.و هو الذی خرج مع أبی السرایا فی عصر المأمون و قصته معروفة فی التواریخ.و فی بعض النسخ«و کف یقول هذا و هذا»و قوله«یقول»أی یشیر و قال بیده أی أشار،و معنی الجملة کف یشیر هکذا و هکذا،و هذه النسخة أنسب بالمقام عند بعض لکن فی البحار کما فی المتن (هامش المصدر) و راجع:دلائل الإمامة:ص 489 ح 486. [2]

دیگران شود و به سوی بیت المقدّس روی می آورد؛امّا به آن نمی رسد و می میرد». (1)

1202.الغیبة ،نعمانی-با سندش به نقل از یعقوب بن سرّاج-:به امام صادق علیه السلام گفتم:فَرَج (گشایش) شیعیان شما چه هنگام است؟

فرمود:«هنگامی که بنی عبّاس با هم اختلاف کنند و سلطنتشان ضعیف شود و حتّی کسی که فکر گرفتن قدرت را از آنان در سر نداشت،به طمع بیفتد و عرب ها افسار گسیخته شوند و هر کس پرچم حکومت خواهی برافرازد [و برای دیگری شاخ شود] و سفیانی ظهور کند و یمانی جلو بیاید و حسنی حرکت کند.آن گاه صاحب این امر (قیام و ولایت) از مدینه به همراه میراث پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به سوی مکّه بیرون می آید».

گفتم:میراث پیامبر خدا صلی الله علیه و آله چیست؟

فرمود:«شمشیرش،زرهش،عمامه اش،ردایش،پرچمش،چوب دستی اش، اسبش،ابزارآلات جنگی اش و زین اسبش». (2)

1203.الغیبة ،نعمانی-با سندش به نقل از احمد بن محمّد بن ابی نصر-:امام رضا علیه السلام فرمود:

«بیش از این امر (قیام قائم علیه السلام )،سفیانی،یمانی،مروانی و شعیب بن صالح پدیدار می شوند.پس چگونه [ظهور را در این زمان می داند و] می گوید:این است،این است (3)؟!». (4)

ص:149


1- (1) .الفتن:ج 1 ص 349 ح 1009،کنز العمّال:ج 14 ص 589 ح 39669.
2- (2) .الغیبة،نعمانی:ص 270 ح 42 ( [1]با سندهای معتبر)،بحار الأنوار:ج 52 ص 242 ح 112.نیز،ر.ک:همین دانش نامه:ص 163 ح 1221.
3- (3) .یعنی چگونه محمّد بن ابراهیم بن اسماعیل معروف به ابن طباطبا-ابن ابراهیم بن حسن مثنّی می گوید که من قائم هستم و این محمّد بن ابراهیم،همان است که با ابو السرایا در زمان خلافت مأمون خروج کرد و داستانش در تاریخ معروف است و در بعضی از نسخه ها،«و کف یقول هذا و هذا (کف دستی که اشاره می کند و می گوید:این است و این آمده است) و برخی این نسخه را مناسب تر دانسته اند؛ولی در بحار الأنوار،«کیف یقول هذا هذا»است.
4- (4) .الغیبة،نعمانی:ص 253 ح 12، [2]بحار الأنوار:ج 52 ص 233 ح 99.

1204.البدء والتاریخ: عَن عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِ،فی ذِکرِ الفِتَنِ بِالشّامِ قالَ:

فَإِذا کانَ ذلِکَ خَرَجَ ابنُ آکِلَةِ الأَکبادِ عَلی أثَرِهِ،لِیَستَولِیَ عَلی مِنبَرِ دِمَشقَ،فَإِذا کانَ ذلِکَ فَانتَظِروا خُروجَ المَهدِیِّ.

راجع:ص 214 (جوامع العلامات المحتومة).

2/1

الخَسفُ بِالبَیداءِ

أ-ما یَدُلُّ عَلی أنَّ الخَسفَ مِنَ العَلاماتِ المَحتومَةِ لِقِیامِ المَهدِیِّ

1205.الغیبة للنعمانی: أخبَرَنا أحمَدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ سَعیدٍ بِإِسنادِهِ،عَن هارونَ بنِ مُسلِمٍ،عَن أبی خالِدٍ القَمّاطِ،عَن حُمرانَ بنِ أعیَنَ،عَن أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام أنَّهُ قالَ:

مِنَ المَحتومِ الَّذی لا بُدَّ أن یَکونَ مِن قَبلِ قِیامِ القائِمِ خُروجُ السُّفیانِیِّ،وخَسفٌ بِالبَیداءِ،وقَتلُ النَّفسِ الزَّکِیَّةِ،وَالمُنادی مِنَ السَّماءِ.

راجع:ص 214 (جوامع العلامات المحتومة).

ب-ما یَدُلُّ عَلی أنَّ الخَسفَ مِن عَلاماتِ السّاعَةِ

1206.مسند ابن حنبل: حَدَّثَنا عَبدُ اللّهِ،حَدَّثَنی أبی،ثنا سُفیانُ بنُ عُیَینَةَ،عَنِ ابنِ إسحاقَ، عَن مُحَمَّدِ بنِ إبراهیمَ التَّیمِیِّ،قالَ:سَمِعتُ بَقیرَةَ امرَأَةَ القَعقاعِ بنِ أبی حَدرَدٍ تَقولُ:

سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله عَلَی المِنبَرِ وهُوَ یَقولُ:

إذا سَمِعتُم بِجَیشٍ قَد خُسِفَ بِهِ قَریباً فَقَد أظَلَّتِ السّاعَةُ.

ص:150

1204.البدء و التاریخ -:علی بن ابی طالب-که درودهای خدا بر او باد-در ذکر فتنه هایی که در شام روی می دهد،فرمود:«هرگاه چنین شد،در پی آن،فرزند زن جگرخوار (سفیانی) خروج می کند تا بر منبر دمشق چیره شود و چون چنین شد،خروج مهدی علیه السلام را منتظر باشید». (1)

ر.ک: ص 215 (مجموعۀ علامت های حتمی).

2/1 فرو رفتن زمین در بیدا

الف-آنچه فرو رفتن زمین را نشانۀ حتمی قیام مهدی علیه السلام می داند

1205.الغیبة ،نعمانی-با سندش به نقل از حمران بن اعین-:امام صادق علیه السلام فرمود:«از امور حتمی که پیش از قیام قائم اتّفاق می افتد،خروج سفیانی است و نیز فرو رفتن زمین در بیداء و کشته شدن نفْس زکیّه و [ندای] منادی آسمانی». (2)

ر.ک: ص 215 (مجموعۀ علامت های حتمی).

ب-آنچه فرو رفتن زمین را از نشانه های قیامت می داند

1206.مسند ابن حنبل -با سندش به نقل از بقیره،همسر قعقعاع بن ابی حدرد-:شنیدم که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بر منبر می فرماید:«هنگامی که شنیدید لشکری در همین نزدیکی مدینه به زمین فرو رفته است،[بدانید که] قیامت نزدیک شده است». (3)

ص:151


1- (1) .البدء و التاریخ:ج 2 ص 177.
2- (2) .الغیبة،نعمانی:ص 264 ح 26 ( [1]با سند موثّق)،بحار الأنوار:ج 52 ص 294 ح 44.
3- (3) .مسند ابن حنبل:ج 10 ص 322 ح 27199،المعجم الکبیر:ج 24 ص 203 ح 522،کنز العمّال:ج 14 ص 210 ح 38421.

ج-ما یُخبِرُ عَنِ الخَسفِ بِالبَیداءِ فَقَط

1207.قرب الإسناد: مُحَمَّدُ بنُ عَبدِ الحَمیدِ،وعَبدُ الصَّمَدِ بنُ مُحَمَّدٍ،جَمیعاً عَن حَنانِ بنِ سَدیرٍ قالَ:سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ علیه السلام عَن خَسفِ البَیداءِ،قالَ:

أمامَ مَصیرا (1)عَلَی البَریدِ،عَلَی اثنَی عَشَرَ میلاً مِنَ البَریدِ الَّذی بِذاتِ الجَیشِ (2).

1208.صحیح البخاری: حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ الصَّبّاحِ،حَدَّثَنا إسماعیلُ بنُ زَکَرِیّاءَ،عَن مُحَمَّدِ بنِ سوقَةَ،عَن نافِعِ بنِ جُبَیرِ بنِ مُطعِمٍ،قالَ:حَدَّثَتنی عائِشَةُ،قالَت:قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:

یَغزو جَیشٌ الکَعبَةَ،فَإِذا کانوا بِبَیداءَ مِنَ الأَرضِ یُخسَفُ بِأَوَّلِهِم وآخِرِهِم.

قالَت:قُلتُ:یا رَسولَ اللّهِ،کَیفَ یُخسَفُ بِأَوَّلِهِم وآخِرِهِم،وفیهِم أسواقُهُم (3)ومَن لَیسَ مِنهُم؟

قالَ:یُخسَفُ بِأَوَّلِهِم وآخِرِهِم ثُمَّ یُبعَثونَ عَلی نِیّاتِهِم.

1209.صحیح مسلم: حَدَّثَنی مُحَمَّدُ بنُ حاتِمِ بنِ مَیمونٍ،حَدَّثَنَا الوَلیدُ بنُ صالِحٍ،حَدَّثَنا عُبَیدُ اللّهِ بنُ عَمرٍو،حَدَّثَنا زَیدُ بنُ أبی انَیسَةَ،عَن عَبدِ المَلِکِ العامِرِیِّ،عَن یوسُفَ بنِ ماهَکٍ،أخبَرَنی عَبدُ اللّهِ بنُ صَفوانَ،عَن امِّ المُؤمِنینَ،أنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله قالَ:

ص:152


1- (1) .و فی بحار الأنوار:« [1]صهرا»و لایفهم المراد منهما.لعلّ الصّواب هو:الصّفراء،و هو واد من ناحیة المدینة کثیر النّخل و الزّرع و الخیر فی طریق الحاجّ،و سلکه رسول اللّه صلی الله علیه و آله غیر مرّة،و بینه و بین بدر مرحلة،او:صفر (بفتح اوله و ثانیه) و هو جبل احمرّ من جبال ملل قرب المدینة.(انظر:معجم البلدان:ج 3 ص 412). [2]
2- (2) .ذات الجیش:واد قرب المدینه.
3- (3) .السّاقَةُ:جمع سائق،وهم الذین یسوقون الجیشَ الغُزاةَ ویکونون من ورائهم یحفظونه (تاج العروس:ج 13ص 228« [3]سوق»).
ج-آنچه تنها از فرو رفتن زمین در بیدا خبر می دهد

1207.قرب الإسناد -با سندش به نقل از حنان بن سدیر-:از امام صادق علیه السلام در بارۀ فرو رفتن زمین در بیداء پرسیدم.فرمود:«به فاصلۀ چهار فرسنگی جلوی مصیرا (1)و دوازده میلی (2)از چاپارخانه ای که در ذات الجیش (3)است». (4)

1208.صحیح البخاری -با سندش به نقل از عایشه-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«لشکری آهنگ کعبه را می کند؛ولی چون به بیداء می رسند،از اوّل تا آخرشان به زمین فرو می روند».

گفتم:ای پیامبر خدا! چگونه از اوّل تا آخرشان به زمین فرو می روند،در حالی که میان آنان،رانندگان و محافظان و یا کسانی هستند که از آنها به شمار نمی آیند؟

فرمود:«از اوّل تا آخرشان در زمین فرو می روند و سپس هر کدام بر نیّتشان محشور می شوند». (5)

1209.صحیح مسلم -با سندش به نقل از عبد اللّه بن صفوان،از امّ المؤمنین-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«به زودی به این خانه (کعبه)،گروهی پناهنده می شوند که نه پشتیبانی دارند و نه عِدّه و عُدّه ای.لشکری در پی آنان روانه می شود که چون به سرزمین بیداء می رسند،به زمین فرو می روند». (6)

ص:153


1- (1) .مصیرا که احتمالاً همان صفراء است،نام جایی است که با توجّه به احادیث دیگر در بارۀ بیداء،نزدیک مدینه قرار دارد (م).
2- (2) .میل،واحد مسافت و یک سوم فرسنگ است.
3- (3) .ذات الجیش،جایی نزدیک مدینه و ظاهراً همان بیداء است.
4- (4) .قرب الإسناد:ص 123 ح 432 (با سند معتبر)،بحار الأنوار:ج 52 ص 181 ح 3.
5- (5) .صحیح البخاری:ج 2 ص 746 ح 2012،صحیح ابن حبّان:ج 15 ص 155 ح 6755،سنن الترمذی:ج 4 ص 469 ح 2171،سنن ابن ماجة:ج 2 ص 1351 ح 4065،مسند ابن حنبل:ج 10 ص 170 ح 26537،مسند الطیالسی:ص 224 ح 1611 (در منابع چهارگانه به نقل از امّ سلمه با عبارت مشابه)،کنز العمّال:ج 12 ص 203 ح 34669.
6- (6) .صحیح مسلم:ج 4 ص 2210 ح 7؛العمدة:ص 427 ح 893.نیز،ر.ک:مسند ابن حنبل:ج 10 ص 166.ح 26520 و ص 217 ح 26752 و المعجم الکبیر:ج 23 ص 365 ح 861 و مسند أبی یعلی:ج 6 ص 284 ح 6971 و تاریخ دمشق:ج 29 ص 205.

سَیَعوذُ بِهذَا البَیتِ-یَعنِی الکَعبَةَ-قَومٌ لَیسَت لَهُم مَنَعَةٌ ولا عَدَدٌ ولا عُدَّةٌ،یُبعَثُ إلَیهِم جَیشٌ،حَتّی إذا کانوا بِبَیداءَ مِنَ الأَرضِ خُسِفَ بِهِم.

1210.السنن الکبری للنسائی: أنبَأَ الحُسَینُ بنُ عیسَی البِسطامِیُّ،قالَ:حَدَّثَنا سُفیانُ،عَن امَیَّةَ بنِ صَفوانَ بنِ عَبدِ اللّهِ بنِ صَفوانَ،سَمِعَ جَدَّهُ یَقولُ:حَدَّثَتنی حَفصَةُ أنَّها قالَت:

قالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله:

لَیَؤُمَّنَّ هذَا البَیتَ جَیشٌ یَغزونَهُ،حَتّی إذا کانوا بِبَیداءَ مِنَ الأَرضِ خُسِفَ بِأَوسَطِهِم،فَیُنادی أوَّلُهُم آخِرَهُم فَیُخسَفُ بِهِم جَمیعاً،فَلا یَنجو إلَّاالشَّریدُ (1)الَّذی یُخبِرُ عَنهُم.

1211.الفتن لابن حماد: حَدَّثَنَا الوَلیدُ ورِشدینٌ،عَنِ ابنِ لَهیعَةَ،عَن أبی قُبَیلٍ،عَن أبی رومانَ،عَن عَلِیٍّ علیه السلام قالَ:

إذا نَزَلَ جَیشٌ فی طَلَبِ الَّذینَ خَرَجوا إلی مَکَّةَ فَنَزَلُوا البَیداءَ،خُسِفُ بِهِم ویُبادُ بِهِم،وهُوَ قَولُهُ عز و جل: «وَ لَوْ تَری إِذْ فَزِعُوا فَلا فَوْتَ وَ أُخِذُوا مِنْ مَکانٍ قَرِیبٍ» مِن تَحتِ أقدامِهِم،ویَخرُجُ رَجُلٌ مِنَ الجَیشِ فی طَلَبِ ناقَةٍ لَهُ،ثُمَّ یَرجِعُ إلَی النّاسِ فَلا یَجِدُ مِنهُم أحَداً،ولا یُحِسُّ بِهِم،وهُوَ الَّذی یُحَدِّثُ النّاسَ بِخَبَرِهِم.

1212.تفسیر الطبری: حَدَّثَنا عِصامُ بنُ رَوّادِ بنِ الجَرّاحِ،قالَ:ثنا أبی،قالَ:ثنا سُفیانُ بنُ سَعیدٍ،قالَ:ثنی مَنصورُ بنُ المُعتَمِرِ،عَن رِبعِیِّ بنِ حِراشٍ،قالَ:سَمِعتُ حُذَیفَةَ بنَ الیَمانِ یَقولُ:قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله وذَکَرَ فِتنَةً تَکونُ بَینَ أهلِ المَشرِقِ وَالمَغرِبِ،قالَ:

فَبَینَما هُم کَذلِکَ،إذ خَرَجَ عَلَیهِمُ السُّفیانِیُّ مِنَ الوادِی الیابِسِ فی فَورَةِ ذلِکَ،

ص:154


1- (1) .الشرید:الهارب،من قولهم:شرد البعیر وغیره؛إذا هرب.والشرید:المفرد (لسان العرب:ج 3 ص 237« [1]شرد»).

1210.السنن الکبری ،نسایی-با سندش به نقل از حفصه-:پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:«لشکری آهنگ هجوم به این خانه را می کنند که چون به سرزمین بیداء می رسند،بخش میانی آنان در زمین فرو می روند و بخش اوّل آنها،بخش آخرشان را ندا می دهند و در این هنگام،همۀ آنها در زمین فرو می روند،و کسی جز یک تن-که خبری از آنان می آورد-،نجات نمی یابد». (1)

1211.الفتن ،ابن حمّاد-با سندش به نقل از ابو رومان-:امام علی علیه السلام فرمود:«هنگامی که لشکرِ روانه شده در پی کسانی که به سوی مکّه رفته اند،در بیداء منزل می کنند،به زمین فرو می روند و هلاک می شوند و این،همان سخن خدای عز و جل است:«و کاش آنان را می دیدی که چه سان هراسان اند و راه گریزی ندارند و از جایی نزدیک،گرفته شده اند!».نزدیک یعنی از زیر پاهایشان،و مردی از آن لشکر در پی شترش بیرون می رود و چون باز می گردد،هیچ یک از آنان را نمی یابد و احساس نمی کند،و او همان کسی است که خبر آنان را به مردم می دهد». (2)

1212.تفسیر الطبری -با سندش به نقل از حذیفة بن یمان-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فتنۀ میان اهل شرق و غرب را یاد کرد و فرمود:«در این میان و در بحبوحۀ فتنه،سفیانی از درّۀ خشک [بر می خیزد و] بر آنها می شورد و در دمشق فرود می آید و دو لشکر روانه می کند:

لشکری به مشرق زمین و لشکری به مدینه تا در سرزمین بابِل در شهر ملعونه و بقعۀ خبیثه فرود آیند.آنان بیش از سه هزار تن را می کشند و شکم بیش از صد زن را می درند و سیصد تن از سرکردگان عبّاسیان را در آن جا می کُشند و سپس

ص:155


1- (1) .السنن الکبری،نسائی:ج 2 ص 385 ح 3863،سنن ابن ماجة:ج 2 ص 1350 ح 4063،مسند ابن حنبل:ج 10 ص 164 ح 26506،المستدرک علی الصحیحین:ج 4 ص 476 ح 8322،المعجم الکبیر:ج 24 ص 75 ح 197،مسند أبی یعلی:ج 6 ص 298 ح 7008،کنز العمّال:ج 12 ص 208 ح 34690.
2- (2) .الفتن:ج 1 ص 329 ح 942،کنز العمّال:ج 11 ص 284 ح 31538.

حَتّی یَنزِلَ دِمَشقَ،فَیَبعَثُ جَیشَینِ:جَیشاً إلَی المَشرِقِ،وجَیشاً إلَی المَدینَةِ،حَتّی یَنزِلوا بِأَرضِ بابِلَ فِی المَدینَةِ المَلعونَةِ،وَالبُقعَةِ الخَبیثَةِ،فَیَقتُلونَ أکثَرَ مِن ثَلاثَةِ آلافٍ، ویَبقُرونَ بِها أکثَرَ مِن مِئَةِ امرَأَةٍ،ویَقتُلونَ بِها ثَلاثَمِئَةِ کَبشٍ مِن بَنِی العَبّاسِ،ثُمَّ یَنحَدِرونَ إلَی الکوفَةِ فَیُخَرِّبونَ ما حَولَها.

ثُمَّ یَخرُجونَ مُتَوَجِّهینَ إلَی الشّامِ،فَتَخرُجُ رایَةُ هذا (1)مِنَ الکوفَةِ،فَتَلحَقُ ذلِکَ الجَیشَ مِنها عَلَی الفِئَتَینِ (2)فَیَقتُلونَهُم،لا یُفلِتُ مِنهُم مُخبِرٌ،ویَستَنقِذونَ ما فی أیدیهِم مِنَ السَّبیِ وَالغَنائِمِ،ویُخَلّی (3)جَیشَهُ التّالِیَ بِالمَدینَةِ،فَیَنهَبونَها ثَلاثَةَ أیّامٍ ولَیالیها،ثُمَّ یَخرُجونَ مُتَوَجِّهینَ إلی مَکَّةَ،حَتّی إذا کانوا بِالبَیداءِ،بَعَثَ اللّهُ جِبریلَ،فَیَقولُ:یا جَبرائیلُ اذهَب فَأَبِدهُم،فَیَضرِبُها بِرِجلِهِ ضَربَةً یَخسِفُ اللّهُ بِهِم،فَذلِکَ قَولُهُ فی سَورَةِ سَبَأٍ: «وَ لَوْ تَری إِذْ فَزِعُوا فَلا فَوْتَ...» 4 الآیَةَ،ولا یَنفَلِتُ مِنهُم إلّارَجُلانِ:أحَدَهُما بَشیرٌ وَالآخَرُ نَذیرٌ،وهُما مِن جُهَینَةَ،فَلِذلِکَ جاءَ القَولُ:وعِندَ جُهَینَةَ الخَبَرُ الیَقینُ.

3/1

قَتلُ النَّفسِ الزَّکِیَّةِ

3/1-1

قَتلُ النَّفسِ الزَّکِیَّةِ مِنَ المَحتومِ

1213.الغیبة للطوسی: أحمَدُ بنُ إدریسَ،عَن عَلِیِّ بنِ مُحَمَّدِ بنِ قُتَیبَةَ،عَنِ الفَضلِ بنِ

ص:156


1- (1) .فی مجمع البیان و بحار الأنوار:« [1]هُدیً»،وهو الصحیح.
2- (2) .لیس فی مجمع البیان و بحار الأنوار [2]وفی تفسیر القرطبی« [3]لیلتین»
3- (3) .فی مجمع البیان و بحار الأنوار:« [4]یَحُلُّ»،وهو الأنسب.

به کوفه سرازیر می شوند و گرداگرد آن را خراب می کنند.آن گاه به سوی شام رو می کنند و سپس پرچم هدایتی از کوفه بیرون می آید که به دو گروه از آن لشکر می رسد (1)و آنها را می کشند،به گونه ای که حتّی کسی از آنها نمی ماند تا خبری بیاورد و غنیمت ها و اسیران در دست آنان را نجات می دهند و لشکر دیگر سفیانی در مدینه فرود می آید و آن را سه روز و سه شب غارت می کنند و سپس خارج می شوند و به مکّه روی می آورند تا این که در بیداء (بیابان میان مدینه و مکّه)، خداوند،جبرئیل را روانه می کند و به او می فرماید:"ای جبرئیل! برو و آنان را هلاک کن" و او با پایش ضربه ای به آن بیابان می زند و خداوند،آنان را به زمین فرو می برد، و این،همان سخنش در سورۀ سبأ است:«و کاش آن گاه را می دیدی که چه سان هراسان اند و راه گریزی ندارند...»و هیچ کس از آنها نجات نمی یابد،جز دو تن که یکی بشارت می دهد و یکی هشدار،و هر دو از قبیلۀ جهینه اند،و از این جا سخن:"و خبر یقینی، نزد جهینه است" آمده است». (2)

3/1 کشته شدن نفْس زکیّه

3/1-1 حتمی بودن کشته شدن نفْس زکیّه

1213.الغیبة ،طوسی-به نقل از ابوحمزۀ ثمالی-:به امام صادق علیه السلام گفتم:امام باقر علیه السلام می فرمود:«خروج سفیانی،حتمی است و ندای آسمانی و طلوع خورشید از مغرب

ص:157


1- (1) .عبارت عربی«علی الفئتین»،در برخی منابع نیامده و در برخی به شکل«علی میلین (دو میلی کوفه)»وبرخی«علی لیلتین (به فاصلۀ دو شب)»آمده است (م).
2- (2) .تفسیر الطبری:ج 12 ص 107،تفسیر القرطبی:ج 14 ص 315؛مجمع البیان:ج 8 ص 622 (با عبارت مشابه)،بحار الأنوار:ج 52 ص 186.

شاذانَ،عَنِ الحَسَنِ بنِ مَحبوبٍ،عَن أبی حَمزَةَ الثُّمالِیِّ،قالَ:قُلتُ لِأَبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام:

إنَّ أبا جَعفَرٍ علیه السلام کانَ یَقولُ:خُروجُ السُّفیانِیِّ مِنَ المَحتومِ،وَالنِّداءُ مِنَ المَحتومِ، وطُلوعُ الشَّمسِ مِنَ المَغرِبِ مِنَ المَحتومِ،وأَشیاءُ کانَ یَقولُها مِنَ المَحتومِ.

فَقالَ أبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام:وَاختِلافُ بَنی فُلانٍ مِنَ المَحتومِ،وقَتلُ النَّفسِ الزَّکِیَّةِ مِنَ المَحتومِ،وخُروجُ القائِمِ مِنَ المَحتومِ.

1214.الکافی: عَن عُمَرَ بنِ حَنظَلَةَ،قالَ:سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّهِ علیه السلام یَقولُ:

خَمسُ عَلاماتٍ قَبلَ قِیامِ القائِمِ:الصَّیحَةُ،وَالسُّفیانِیُّ،وَالخَسفُ، (1)وقَتلُ النَّفسِ الزَّکِیَّةِ،وَالیَمانِیُّ.

1215.کمال الدین: حَدَّثَنا أبی رضی الله عنه قالَ:حَدَّثَنا عَبدُ اللّهِ بنُ جَعفَرٍ الحِمیَرِیُّ،عَن إبراهیمَ بنِ مَهزِیارَ،عَن أخیهِ عَلِیٍّ،عَنِ الحُسَینِ بنِ سَعیدٍ،عَن صَفوانَ بنِ یَحیی،عَن مُحَمَّدِ بنِ حَکیمٍ،عَن مَیمونٍ البانِ،عَن أبی عَبدِ اللّهِ الصّادِقِ علیه السلام قالَ:

خَمسٌ قَبلَ قِیامِ القائِمِ:الیَمانِیُّ،وَالسُّفیانِیُّ،وَالمُنادی یُنادی مِنَ السَّماءِ، وخَسفٌ بِالبَیداءِ،وقَتلُ النَّفسِ الزَّکِیَّةِ.

1216.الغیبة للنعمانی: أخبَرَنا عَلِیُّ بنُ أحمَدَ البَندَنیجِیُّ،قالَ:حَدَّثَنا عُبَیدُ اللّهِ بنُ موسَی العَلَوِیُّ،عَن یَعقوبَ بنِ یَزیدَ،عَن زِیادِ بنِ مَروانَ،عَن عَبدِ اللّهِ بنِ سِنانٍ،عَن أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام،أنَّهُ قالَ:

النِّداءُ مِنَ المَحتومِ،وَالسُّفیانِیُّ مِنَ المَحتومِ،وَالیَمانِیُّ مِنَ المَحتومِ،وقَتلُ النَّفسِ الزَّکِیَّةِ مِنَ المَحتومِ.

ص:158


1- (1) .فی سائر المنابع:«الخسف بالبیداء»بدل«الخسف».

نیز حتمی است»و چیزهای دیگری که آنها را حتمی می دانست.

امام صادق علیه السلام فرمود:«و اختلاف فلان طایفه نیز حتمی است و کشته شدن نفْس زکیّه نیز حتمی است و خروج قائم علیه السلام نیز حتمی است». (1)

1214.الکافی -به نقل از عمر بن حنظله-:شنیدم که امام صادق علیه السلام می فرماید:«پنج نشانه، پیش از قیام قائم است:بانگ [آسمانی]،[خروج] سفیانی،فرو رفتنن [سپاه او] در زمین،کشته شدن نفْس زکیّه و [خروج] یمانی». (2)

1215.کمال الدین -با سندش به نقل از میمونِ بان-:امام صادق علیه السلام فرمود:«پنج چیز،پیش از قیام قائم،روی می دهد:[خروج] یمانی و سفیانی،ندای آسمانی،به زمین فرو رفتن در بیداء و کشته شدن نفْس زکیّه». (3)

1216.الغیبة ،نعمانی-با سندش به نقل از عبد اللّه بن سنان-:امام صادق علیه السلام فرمود:«ندای آسمانی،از امور حتمی است و [خروج] سفیانی،حتمی است و [خروج] یمانی هم حتمی است و کشته شدن نفْس زکیّه نیز حتمی است». (4)

ص:159


1- (1) .الغیبة،طوسی:435 ح 425 (با سند معتبر)،بحار الأنوار:ج 52 ص 288 ح 27.نیز،برای دیدن همه حدیث،ر.ک:همین دانش نامه:ج7 ص 213 ح 1275.
2- (2) .الکافی:ج 8 ص 310 ح 483 (با سند معتبر)،کمال الدین:ص 650 ح 7،الغیبة،طوسی:ص 436 ح 427 (همۀ این منابع با سند معتبر)،الغیبة،نعمانی:ص 252 ح 9 ( [1]در همۀ این منابع،«فرو شدن در زمین در بیداء»آمده است)،بحار الأنوار:ج 52 ص 304 ح 74.نیز،برای دیدن همۀ حدیث،ر.ک:همین دانش نامه:ص217 ح 1280.
3- (3) .کمال الدین:ص 649 ح 1،الخصال:ص 303 ح 82، [2]إعلام الوری:ج 2 ص 279،بحار الأنوار:ج 52 ص 203 ح 29.
4- (4) .الغیبة،نعمانی:ص 252 ح 11، [3]بحار الأنوار:ج 52 ص 233 ح 98. [4]

1217.الغیبة للنعمانی: أخبَرَنا أحمَدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ سَعیدٍ،قالَ:حَدَّثَنا عَلِیُّ بنُ الحَسَنِ،عَن یَعقوبَ بنِ یَزیدَ،عَن زِیادٍ القَندِیِّ،عَن غَیرِ واحِدٍ مِن أصحابِهِ،عَن أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام، أنَّهُ قالَ:قُلنا لَهُ:السُّفیانِیُّ مِنَ المَحتومِ؟

فَقالَ:نَعَم،وقَتلُ النَّفسِ الزَّکِیَّةِ مِنَ المَحتومِ،وَالقائِمُ مِنَ المَحتومِ،وخَسفُ البَیداءِ مِنَ المَحتومِ.

1218.الإرشاد: الفَضلُ بنُ شاذانَ،عَمَّن رَواهُ،عَن أبی حَمزَةَ،قالَ:قُلتُ لِأَبی جَعفَرٍ علیه السلام:

خُروجُ السُّفیانِیِّ مِنَ المَحتومِ؟

قالَ:نَعَم،وَالنِّداءُ مِنَ المَحتومِ،وطُلوعُ الشَّمسِ مِن مَغرِبِها مَحتومٌ،وَاختِلافُ بَنِی العَبّاسِ فِی الدَّولَةِ مَحتومٌ،وقَتلُ النَّفسِ الزَّکِیَّةِ مَحتومٌ،وخُروجُ القائِمِ مِن آلِ مُحَمَّدٍ مَحتومٌ.

1219.الغیبة للنعمانی: أخبَرَنا أحمَدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ سَعیدٍ،قالَ:حَدَّثَنَا القاسِمُ بنُ مُحَمَّدٍ قالَ:

حَدَّثَنا عُبَیسُ بنُ هِشامٍ،قالَ:حَدَّثَنا عَبدُ اللّهِ بنُ جَبَلَةَ،عَن أبیهِ،عَن مُحَمَّدِ بنِ الصّامِتِ،عَن أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام قالَ:قُلتُ لَهُ:ما مِن عَلامَةٍ بَینَ یَدَی هذَا الأَمرِ؟فَقالَ:

بَلی،قُلتُ:وما هِیَ؟قالَ:

هَلاکُ العَبّاسِیِّ،وخُروجُ السُّفیانِیِّ،وقَتلُ النَّفسِ الزَّکِیَّةِ،وَالخَسفُ بِالبَیداءِ، وَالصَّوتُ مِنَ السَّماءِ.

فَقُلتُ:جُعِلتُ فِداکَ،أخافُ أن یَطولَ هذَا الأَمرُ؟

فَقالَ:لا،إنَّما هُوَ کَنِظامِ الخَرَزِ یَتبَعُ بَعضُهُ بَعضاً.

1220.الغیبة للنعمانی: أخبَرَنا عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ یَحیَی العَطّارُ،قالَ:

ص:160

1217.الغیبة ،نعمانی-با سندش به نقل از زیاد قندی،از چند تن از یارانش-:به امام صادق علیه السلام گفتیم:[خروج] سفیانی،حتمی است؟

فرمود:«آری،و کشته شدن نفْس زکیّه نیز از امور حتمی است و [ظهور] قائم هم حتمی است و به زمین فرو رفتن در بیداء هم حتمی است». (1)

1218.الإرشاد -با سندش به نقل از ابو حمزه-:به امام باقر علیه السلام گفتم:خروج سفیانی،از امور حتمی است؟

فرمود:«آری،و ندای آسمانی هم حتمی است و طلوع خورشید از مغرب نیز حتمی است و اختلاف بنی عبّاس بر سر حکومت هم حتمی است و کشته شدن نفْس زکیّه نیز حتمی است و خروج قائم خاندان محمّد نیز حتمی است». (2)

1219.الغیبة ،نعمانی-با سندش به نقل از محمّد بن صامت-:به امام صادق علیه السلام گفتم:آیا پیش از این امر (ظهور قائم)،نشانه ای هست؟

فرمود:«آری».

گفتم:چیست؟

فرمود:«هلاک شدن عبّاسی،خروج سفیانی،کشته شدن نفْس زکیّه،فرو رفتن به زمین در بیداء و ندای آسمانی».

گفتم:فدایت شوم! می ترسم این امر به طول انجامد!

فرمود:«نه؛این وقایع مانند دانه های تسبیح،پشت سر هم روی می دهند». (3)

1220.الغیبة ،نعمانی-با سندش به نقل از ابوبصیر-:به امام صادق علیه السلام گفتم:فدایت شوم! خروج قائم علیه السلام کی است؟

ص:161


1- (1) .الغیبة،نعمانی:ص 257 ح 15. [1]
2- (2) .الإرشاد:ج 2 ص 371، [2]کشف الغمّة:ج 3 ص 249، [3]الصراط المستقیم:ج 2 ص 248 ( [4]با عبارت مشابه).
3- (3) .الغیبة،نعمانی:ص 262 ح 21، [5]بحار الأنوار:ج 52 ص 235 ح 102.

حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ حَسّانَ الرّازِیُّ،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ عَلِیٍّ الکوفِیُّ،قالَ:حَدَّثَنا عَبدُ اللّهِ بنُ جَبَلَةَ،عَن عَلِیِّ بنِ أبی حَمزَةَ،عَن أبی بَصیرٍ،عَن أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام،قالَ:

قُلتُ لَهُ:جُعِلتُ فِداکَ مَتی خُروجُ القائِمِ علیه السلام؟

فَقالَ:یا أبا مُحَمَّدٍ،إنّا أهلُ بَیتٍ لا نُوَقِّتُ،وقَد قالَ مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله:«کَذَبَ الوَقّاتونَ».یا أبا مُحَمَّدٍ،إنَّ قُدّامَ هذَا الأَمرِ خَمسَ عَلاماتٍ:اُولاهُنَّ النِّداءُ فی شَهرِ رَمَضانَ،وخُروجُ السُّفیانِیِّ،وخُروجُ الخُراسانِیِّ،وقَتلُ النَّفسِ الزَّکِیَّةِ،وخَسفٌ بِالبَیداءِ.

راجع:ص 150 (الخسف بالبیداء)

وص 170 (مبدأ قیام الیمانی)

وص 214 (جوامع العلامات المحتومة).

3/1-2

تَقاریرُ فی مَکانِ قَتلِ النَّفسِ الزَّکِیَّةِ وزَمانِهِ

1221.الکافی: عَنهُ (1)عَن أحمَدَ بنِ مُحَمَّدٍ،عَنِ ابنِ مَحبوبٍ،عَن یَعقوبَ السَّرّاجِ قالَ:قُلتُ لِأَبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام:مَتی فَرَجُ شیعَتِکُم؟قالَ:

فَقالَ:إذَا اختَلَفَ وُلدُ العَبّاسِ ووَهی سُلطانُهُم،وطَمِعَ فیهِم مَن لَم یَکُن یَطمَعُ فیهِم،وخَلَعَتِ العَرَبُ أعِنَّتَها،ورَفَعَ کُلُّ ذی صِیصِیَةٍ صیصِیَتَهُ،وظَهَرَ الشّامِیُّ،وأَقبَلَ الیَمانِیُّ،وتَحَرَّکَ الحَسَنِیُّ،وخَرَجَ صاحِبُ هذَا الأَمرِ مِنَ المَدینَةِ إلی مَکَّةَ بِتُراثِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله.فَقُلتُ:ما تُراثُ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله؟

ص:162


1- (1) .أی محمّد بن یحیی.

فرمود:«ای ابو محمّد! ما اهل بیت،وقت تعیین نمی کنیم،که محمّد صلی الله علیه و آله فرموده است:"وقت گذاران،دروغ می گویند".ای ابو محمّد! پیش از این امر (ظهور)،پنج نشانه روی می دهد:نخستین آنها،ندای [آسمانی] در ماه رمضان است،و نیز خروج سفیانی،خروج خراسانی،کشته شدن نفْس زکیّه و فرو رفتن زمین در بیداء». (1)

ر.ک: ص 151 فرو رفتن زمین در بیدا)

و ص 171 (مبدأ قیام یمانی)

و ص 215 (مجموعۀ علامت های حتمی).

3/1-2 گزارش هایی در بارۀ مکان و زمان کشته شدن نفْس زکیّه

1221.الکافی -با سندش به نقل از یعقوب بن سرّاج-:به امام صادق علیه السلام گفتم:فَرَج (گشایش) شیعیان شما چه هنگام است؟

فرمود:«هنگامی که بنی عبّاس با هم اختلاف کنند و سلطنتشان ضعیف شود و حتّی کسی که فکر گرفتن قدرت از آنان را در سر نداشت،به طمع بیفتد و عرب ها افسارگسیخته شوند و هر کس پرچم حکومت خواهی برافرازد [و برای دیگری شاخ شود] و شامی (سفیانی) ظهور کند و یمانی جلو بیاید و حسنی حرکت کند.آن گاه صاحب این امر (قیام و ولایت) از مدینه به همراه میراث پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به سوی مکّه بیرون می آید».

گفتم:میراث پیامبر خدا صلی الله علیه و آله چیست؟

فرمود:«شمشیرش،زرهش،عمامه اش،ردایش،چوب دستی اش،پرچمش، ابزارآلات جنگی اش و زین اسبش.تا این که در مکّه فرود می آید و شمشیر را از نیام می کشد و زره می پوشد و پرچم را برمی افرازد و ردا و عمامه را می گسترد و

ص:163


1- (1) .الغیبة،نعمانی:ص 289 ح 6، [1]بحار الأنوار:ج 52 ص 119 ح 48.نیز،برای دیدن همۀ حدیث،ر.ک:همین دانش نامه:ج7 ص 401 ح 1403.

قالَ:سَیفُ رَسولِ اللّهِ ودِرعُهُ وعِمامَتُهُ وبُردُهُ و قَضیبُهُ ورایَتُهُ ولامَتُهُ وسَرجُهُ، حَتّی یَنزِلَ مَکَّةَ،فَیُخرِجُ السَّیفَ مِن غِمدِهِ،ویَلبَسُ الدِّرعَ،ویَنشُرُ الرّایَةَ وَالبُردَةَ وَالعِمامَةَ،ویَتَناوَلُ القَضیبَ بِیَدِهِ،ویَستَأذِنُ اللّهَ فی ظُهورِهِ،فَیَطَّلِعُ عَلی ذلِکَ بَعضُ مَوالیهِ،فَیَأتِی الحَسَنِیَّ فَیُخبِرُهُ الخَبَرَ،فَیَبتَدِرُ الحَسَنِیُّ إلَی الخُروجِ،فَیَثِبُ عَلَیهِ أهلُ مَکَّةَ فَیَقتُلونَهُ ویَبعَثونَ بِرَأسِهِ إلَی الشّامِیِّ،فَیَظهَرُ عِندَ ذلِکَ صاحِبُ هذَا الأَمرِ فَیُبایِعُهُ النّاسُ ویَتَّبِعونَهُ.

ویَبعَثُ الشّامِیُّ عِندَ ذلِکَ جَیشاً إلَی المَدینَةِ فَیُهلِکُهُمُ اللّهُ عز و جل دونَها،ویَهرُبُ یَومَئِذٍ مَن کانَ بِالمَدینَةِ مِن وُلدِ عَلِیٍّ علیه السلام إلی مَکَّةَ،فَیَلحَقونَ بِصاحِبِ هذَا الأَمرِ.ویُقبِلُ صاحِبُ هذَا الأَمرِ نَحوَ العِراقِ ویَبعَثُ جَیشاً إلَی المَدینَةِ،فَیَأمَنُ أهلُها ویَرجِعونَ إلَیها.

1222.کمال الدین: حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ عِصامٍ رضی الله عنه قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ یَعقوبَ الکُلَینِیُّ،قالَ:حَدَّثَنَا القاسِمُ بنُ العَلاءِ،قالَ:حَدَّثَنی إسماعیلُ بنُ عَلِیٍّ القَزوِینِیُّ، قالَ:حَدَّثَنی عَلِیُّ بنُ إسماعیلَ،عَن عاصِمِ بنِ حُمَیدٍ الحَنّاطِ،عَن مُحَمَّدِ بنِ مُسلِمٍ الثَّقَفِیِّ،قالَ:سَمِعتُ أبا جَعفَرٍ مُحَمَّدَ بنَ عَلِیٍّ الباقِرَ علیهما السلام یَقولُ:

...إذا تَشَبَّهَ الرِّجالُ بِالنِّساءِ،وَالنِّساءُ بِالرِّجالِ...وقُتِلَ غُلامٌ مِن آلِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله بَینَ الرُّکنِ وَالمَقامِ،اسمُهُ مُحَمَّدُ بنُ الحَسَنِ النَّفسُ الزَّکِیَّةُ،وجاءَت صَیحَةٌ مِنَ السَّماءِ بِأَنَّ الحَقَّ فیهِ وفی شیعَتِهِ،فَعِندَ ذلِکَ خُروجُ قائِمِنا.

1223.بحار الأنوار: بِالإِسنادِ (1)یَرفَعُهُ إلی أبی بَصیرٍ،عَن أبی جَعفَرٍ علیه السلام فی حَدیثٍ طَویلٍ،إلی أن قالَ:

ص:164


1- (1) .أی:السیّد علیّ بن عبد الحمید فی کتاب الغیبة.

چوب دستی را به دست می گیرد و از خداوند،اجازۀ ظهورش را می گیرد و یکی از وابستگانش از این امر آگاه می شود و نزد سیّد حسنی می آید و او را باخبر می کند و حسنی در خروج،شتاب می ورزد و مکّیان بر او می جهند و او را می کشند و سرش را برای شامی (سفیانی) روانه می کنند و این هنگام،صاحب این امر (قیام و ولایت) ظهور می کند و مردم با او بیعت و از او پیروی می کنند.

و شامی (سفیانی) در این زمان،لشکری را روانۀ مدینه می کند؛ولی خداوند عز و جل آنها را نزدیک مدینه هلاک می کند و در آن موقع است که هر کس از نسل امام علی علیه السلام در مدینه است،به مکّه می گریزد و به صاحب این امر (قیام و ولایت) می پیوندند و صاحب این امر به سوی عراق می آید و لشکری را روانۀ مدینه و آن جا را امن می کند تا اهلش آسوده خاطر به آن باز گردند». (1)

1222.کمال الدین -با سندش به نقل از محمّد بن مسلم ثقفی-:شنیدم که امام باقر علیه السلام می فرماید:«هنگامی که مردان،خود را به زنان و زنان،خود را به مردان شبیه کنند...و جوانی از خاندان محمّد صلی الله علیه و آله میان رکن [حجر الأسود] و مقام [ابراهیم]-که نامش محمّد بن حسن،نفْس زکیّه است-،کشته شود و بانگی از آسمان آید که حق نزد او و شیعۀ اوست،این،هنگام خروج قائم ماست». (2)

1223.بحار الأنوار -با سندش به نقل از ابوبصیر در حدیثی طولانی-:امام باقر علیه السلام فرمود:«قائم به یارانش می فرماید:"ای مردم! مکّیان،مرا نمی خواهند! امّا من کسی را به سوی ایشان می فرستم تا همچنان که شایستۀ مانند من است،بر آنان احتجاج کنم".

ص:165


1- (1) .الکافی:ج 8 ص 224 ح 285 (با سند صحیح)،بحار الأنوار:ج 52 ص 301 ح 66.
2- (2) .کمال الدین:ص 330 ح 16،إعلام الوری:ج 2 ص 291،بحار الأنوار:ج 52 ص 191 ح 24.نیز،برای دیدن همۀ حدیث،ر.ک:همین دانش نامه:ص 389 ح 1395.

یَقولُ القائِمُ علیه السلام لِأَصحابِهِ:«یا قَومُ إنَّ أهلَ مَکَّةَ لا یُریدونَنی،ولکِنّی مُرسِلٌ إلَیهِم لِأَحتَجَّ عَلَیهِم بِما یَنبَغی لِمِثلی أن یَحتَجَّ عَلَیهِم».فَیَدعو رَجُلاً مِن أصحابِهِ فَیَقولُ لَهُ:«اِمضِ إلی أهلِ مَکَّةَ فَقُل:یا أهلَ مَکَّةَ،أنَا رَسولُ فُلانٍ إلَیکُم،وهُوَ یَقولُ لَکُم:

إنّا أهلُ بَیتِ الرَّحمَةِ،ومَعدِنُ الرِّسالَةِ وَالخِلافَةِ،ونَحنُ ذُرِّیَّةُ مُحَمَّدٍ وسُلالَةُ النَّبِیّینَ، وإنّا قَد ظُلِمنا وَاضطُهِدنا،وقُهِرنا وَابتُزَّ (1)مِنّا حَقُّنا مُنذُ قُبِضَ نَبِیُّنا إلی یَومِنا هذا، فَنَحنُ نَستَنصِرُکُم فَانصُرونا».

فَإِذا تَکَلَّمَ هذَا الفَتی بِهذَا الکَلامِ،أتَوا إلَیهِ فَذَبَحوهُ بَینَ الرُّکنِ وَالمَقامِ،وهِیَ النَّفسُ الزَّکِیَّةُ،فَإِذا بَلَغَ ذلِکَ الإِمامَ قالَ لِأَصحابِهِ:«ألا أخبَرتُکُم أنَّ أهلَ مَکَّةَ لا یُریدونَنا !».

فَلا یَدَعونَهُ حَتّی یَخرُجَ فَیَهبِطَ مِن عَقَبَةِ طُویً فی ثَلاثِمِئَةٍ وثَلاثَةَ عَشَرَ رَجُلاً عِدَّةَ أهلِ بَدرٍ،حَتّی یَأتِیَ المَسجِدَ الحَرامَ،فَیُصَلِّیَ فیهِ عِندَ مَقامِ إبراهیمَ أربَعَ رَکَعاتٍ،ویُسنِدَ ظَهرَهُ إلَی الحَجَرِ الأَسوَدِ،ثُمَّ یَحمَدَ اللّهَ ویُثنِیَ عَلَیهِ،ویَذکُرَ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله ویُصَلِّیَ عَلَیهِ،ویَتَکَلَّمَ بِکَلامٍ لَم یَتَکَلَّم بِهِ أحَدٌ مِنَ النّاسِ.

1224.الغیبة للطوسی: قَرقارَةُ،عَن نَصرِ بنِ اللَّیثِ المَروَزِیِّ،عَنِ ابنِ طَلحَةَ الجَحدَرِیِّ، قالَ:حَدَّثَنا عَبدُ اللّهِ بنُ لَهیعَةَ،عَن أبی زُرعَةَ،عَن أبی عَبدِ اللّهِ بنِ رَزینٍ،عَن عَمّارِ بنِ یاسِرٍ،أنَّهُ قالَ:

إنَّ دَولَةَ أهلِ بَیتِ نَبِیِّکُم فی آخِرِ الزَّمانِ،ولَها أماراتٌ...ثُمَّ یَخرُجُ المَهدِیُّ عَلی لِوائِهِ شُعَیبُ بنُ صالِحٍ،وإذا رَأی أهلَ الشّامِ قَدِ اجتَمَعَ أمرُها عَلَی

ص:166


1- (1) .بَزَّهُ:غلبَهُ وغصبَهُ،وابتزّه ثیابه:سلبه إیاّها (لسان العرب:ج 5 ص 312« [1]بزز»).

آن گاه مردی از یارانش را فرا می خواند و به او می گوید:"به سوی مکّیان برو و بگو:

ای اهل مکّه! من فرستادۀ فلانی به سوی شما هستم و او به شما می گوید:ما خاندان رحمت،معدن رسالت و خلافت و فرزندان محمّد و از نسل پیامبران هستیم و پس از وفات پیامبرمان تا امروز به ما ستم شده و بر ما فشار آورده شده و چیرگی گشته و حقمان ربوده شده،و اکنون از شما یاری می خواهیم.یاری مان دهید".هنگامی که این جوان،این سخن را می گوید،به سویش می آیند و او را میان رکن [حجرالأسود] و مقام [ابراهیم] سر می برند و او همان نفْس زکیّه است.چون خبر او به امام می رسد،به یارانش می فرماید:"آیا به شما نگفتم که مکّیان،ما را نمی خواهند؟!" و یارانش،او را وا نمی نهند تا خروج کند و با سیصد و سیزده مرد به شمار جنگاوران بدر،از گردنۀ طُوی [در ورودی مکّه] سرازیر شود و به مسجد الحرام وارد شود.او چهار رکعت نماز نزد مقام ابراهیم می خواند و پشتش را به حجر الأسود تکیه می دهد و پس از حمد و ثنای الهی و یادکرد پیامبر صلی الله علیه و آله و درود فرستادن بر او،سخنی می گوید که هیچ یک از مردمان آن را نگفته است». (1)

1224.الغیبة ،طوسی-با سندش به نقل از عمّار بن یاسر-:نوبت حاکمیت خاندان پیامبرتان، در آخر الزمان می رسد و آن نشانه هایی دارد....سپس مهدی علیه السلام ظهور می کند و پرچمدارش شعیب بن صالح است و هنگامی که شامیان می بینند همۀ کارهایشان به دست فرزند ابو سفیان افتاده،به مکّه می روند و این هنگام،نفْس زکیّه و برادرش در مکّه به گونۀ بدی کشته می شوند و ندا دهنده ای از آسمان،ندا می دهد:«ای مردم! فرمان روای شما،فلان کس است»و او همان مهدی است که زمین را از

ص:167


1- (1) .بحار الأنوار:ج 52 ص 307 ح 81 (به نقل از سیّد علی بن عبد الحمید در کتاب الغیبة)،سرور أهل الإیمان:ص 93 ح 70.

ابنِ أبی سُفیانَ التَحَقوا (1)بِمَکَّةَ،فَعِندَ ذلِکَ تُقتَلُ النَّفسُ الزَّکِیَّةُ وأَخوهُ بِمَکَّةَ ضَیعَةً، فَیُنادی مُنادٍ مِنَ السَّماءِ:أیُّهَا النّاسُ ! إنَّ أمیرَکُم فُلانٌ،وذلِکَ هُوَ المَهدِیُّ الَّذی یَملَأُ الأَرضَ قِسطاً وعَدلاً کَما مُلِئَت ظُلماً وجَوراً.

1225.کمال الدین: حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ الحَسَنِ بنِ أحمَدَ بنِ الوَلیدِ رضی الله عنه،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ الحَسَنِ الصَّفّارُ،عَنِ العَبّاسِ بنِ مَعروفٍ،عَن عَلِیِّ بنِ مَهزِیارَ،عَن عَبدِ اللّهِ بنِ مُحَمَّدٍ الحَجّالِ،عَن ثَعلَبَةَ بنِ مَیمونٍ،عَن شُعَیبٍ الحَذّاءِ (2)،عَن صالِحٍ مَولی بَنِی العَذراءِ (3)، قالَ:سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّهِ الصّادِقَ علیه السلام یَقولُ:

لَیسَ بَینَ قِیامِ قائِمِ آلِ مُحَمَّدٍ وبَینَ قَتلِ النَّفسِ الزَّکِیَّةِ إلّاخَمسَ عَشرَةَ لَیلَةً.

1226.الإرشاد: ثَعلَبَةُ بنُ مَیمونٍ،عَن شُعَیبٍ الحَدّادِ،عَن صالِحِ بنِ میثَمٍ،قالَ:سَمِعتُ أبا جَعفَرٍ علیه السلام یَقولُ:

لَیسَ بَینَ قِیامِ القائِمِ علیه السلام وقَتلِ النَّفسِ الزَّکِیَّةِ أکثَرُ مِن خَمسَ عَشرَةَ لَیلَةً.

4/1

خُروجُ الیَمانِیِّ

4/1-1

خُروجُ الیَّمانِیِّ مِنَ المَحتومِ

1227.کمال الدین: بِهذَا الإِسنادِ (4)،عَنِ الحُسَینِ بنِ سَعیدٍ،عَن مُحَمَّدِ بنِ أبی عُمَیرٍ،عَن

ص:168


1- (1) .فی المصدر:«فالحقوا»،والتصویب من بحار الأنوار. [1]
2- (2) .الظاهر حدوث تصحیف،والصواب:شعیب بن أعین الحدّاد کما جاء فی سند حدیث الإرشاد [2]الآتی (ح1228)،وهو إمامیّ ثقة.
3- (3) .لعلّه هو صالح بن میثم کما جاء فی الإرشاد (راجع:ص168 ح 1226).
4- (4) .أی محمّد بن الحسن بن أحمد بن الولید،عن الحسین بن الحسن بن أبان.

عدل و داد پر می کند،آن چنان که از ظلم و ستم پر شده است. (1)

1225.کمال الدین -با سندش به نقل از صالح [بن میثم]،وابستۀ بنی عذراء-:شنیدم که امام صادق علیه السلام می فرماید:«میان قیام قائم خاندان محمّد و کشته شدن نفْس زکیّه،تنها پانزده شب فاصله است». (2)

1226.الإرشاد -با سندش به نقل از صالح بن میثم-:شنیدم که امام باقر علیه السلام می فرماید:«میان قیام قائم و کشته شدن نفْس زکیّه بیشتر از پانزده شب فاصله نیست». (3)

4/1 خروج یمانی

4/1-1 خروج یمانی،حتمی است

1227.کمال الدین -با سندش به نقل از عمر بن حنظله-:شنیدم که امام صادق علیه السلام می فرماید:

«پنج نشانۀ حتمی،پیش از قیام قائم هست:[خروج] یمانی،[خروج]

ص:169


1- (1) .الغیبة،طوسی:ص 463 ح 479،بحار الأنوار:ج 52 ص 207 ح 45؛الفتن:ج 1 ص 339 ح 981 (با عبارت مشابه).نیز،برای دیدن همۀ حدیث،ر.ک:همین دانش نامه:ص 333 ح 1379.
2- (2) .کمال الدین:ص 649 ح 2،الغیبة،طوسی:ص 445 ح 440،إعلام الوری:ج 2 ص 281،الخرائج و الجرائح:ج 3 ص 1162،بحار الأنوار:ج 52 ص 203 ح 30.
3- (3) .الإرشاد:ج 2 ص 374، [1]کشف الغمّة:ج 3 ص 250. [2]

عُمَرَ بنِ حَنظَلَةَ،قالَ:سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّهِ علیه السلام یَقولُ:

قَبلَ قِیامِ القائِمِ خَمسُ عَلاماتٍ مَحتوماتٍ:الیَمانِیُّ،وَالسُّفیانِیُّ،وَالصَّیحَةُ،وقَتلُ النَّفسِ الزَّکِیَّةِ،وَالخَسفُ بِالبَیداءِ.

1228.الکافی: مُحَمَّدُ بنُ یَحیی،عَن أحمَدَ بنِ مُحَمَّدِ بنِ عیسی،عَن عَلِیِّ بنِ الحَکَمِ،عَن أبی أیّوبَ الخَزّازِ،عَن عُمَرَ بنِ حَنظَلَةَ،قالَ:سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّهِ علیه السلام یَقولُ:

خَمسُ عَلاماتٍ قَبلَ قِیامِ القائِمِ:الصَّیحَةُ،وَالسُّفیانِیُّ،وَالخَسفُ، (1)وقَتلُ النَّفسِ الزَّکِیَّةِ،وَالیَمانِیُّ.

1229.الغیبة للنعمانی: أخبَرَنا مُحَمَّدُ بنُ هَمّامٍ،قالَ:حَدَّثَنی جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ مالِکٍ،قالَ:

حَدَّثَنی عَلِیُّ بنُ عاصِمٍ،عَن أحمَدَ بنِ مُحَمَّدِ بنِ أبی نَصرٍ،عَن أبِی الحَسَنِ الرِّضا علیه السلام،أنَّهُ قالَ:

قَبلَ هذَا الأَمرِ السُّفیانِیُّ،وَالیَمانِیُّ.

راجع:ص 156 (قتل النفس الزکیة من المحتوم)

و ص 162 ح 1221.

4/1-2

مَبدَأُ قِیامِ الیَمانِیِّ

1230.کمال الدین: حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ عِصامٍ رضی الله عنه قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ یَعقوبَ الکُلَینِیُّ،قالَ:حَدَّثَنَا القاسِمُ بنُ العَلاءِ،قالَ:حَدَّثَنی إسماعیلُ بنُ عَلِیٍّ القَزوینِیُّ، قالَ:حَدَّثَنی عَلِیُّ بنُ إسماعیلَ،عَن عاصِمِ بنِ حُمَیدٍ الحَنّاطِ،عَن مُحَمَّدِ بنِ مُسلِمٍ

ص:170


1- (1) .فی سائر المنابع:«الخسف بالبیداء».

سفیانی،بانگ [آسمانی]،کشته شدن نفْس زکیّه و به زمین فرو رفتن [لشکری] در بیداء». (1)

1228.الکافی -با سندش به نقل از عمر بن حنظله-:شنیدم که امام صادق علیه السلام می فرماید:«پنج نشانه پیش از قیام هست:بانگ [آسمانی]،[خروج] سفیانی،به زمین فرو رفتن [لشکری در بیداء]،کشته شدن نفْس زکیّه و [خروج] یمانی». (2)

1229.الغیبة ،نعمانی-با سندش به نقل از احمد بن محمّد بن ابی نصر-:امام رضا علیه السلام فرمود:

«پیش از این امر (قیام قائم)،[خروج] سفیانی و یمانی است». (3)

ر.ک: ص 157 (حتمی بودن کشته شدن نفْس زکیّه)

و ص 163 ح 1221.

4/1-2 مبدأ قیام یمانی

1230.کمال الدین -با سندش به نقل از محمّد بن مسلم ثقفی-:شنیدم که امام باقر علیه السلام می فرماید:«...هنگامی که مردان،خود را به زنان و زنان،خود را به مردان،شبیه کنند...و سفیانی از شام،و یمانی از یمن خروج کنند و [لشکری] در بیداء فرو رود و جوانی از خاندان محمّد،میان رکن [حجر الأسود] و مقام [ابراهیم]-که نامش محمّد

ص:171


1- (1) .کمال الدین:ص 650 ح 7 (با سند معتبر)،بحار الأنوار:ج 52 ص 204 ح 34.
2- (2) .الکافی:ج 8 ص 310 ح 483،کمال الدین:ص 650 ح 7،الغیبة،طوسی:ص 436 ح 427 (همۀ این منابع با سند معتبر)،الغیبة،نعمانی:ص 252 ح 9، [1]بحار الأنوار:ج 52 ص 304 ح 74.نیز،برای دیدن همۀ حدیث،ر.ک:همین دانش نامه:ج7 ص 219 ح 1281.
3- (3) .الغیبة،نعمانی:ص 253 ح 12، [2]دلائل الإمامة:487 ح 486،بحار الأنوار:ج 52 ص 233 ح 99.

الثَّقَفِیِّ،قالَ:سَمِعتُ أبا جَعفَرٍ مُحَمَّدَ بنَ عَلِیٍّ الباقِرَ علیهما السلام یَقولُ:

...إذا تَشَبَّهَ الرِّجالُ بِالنِّساءِ،وَالنِّساءُ بِالرِّجالِ...وخَرَجَ السُّفیانِیُّ مِنَ الشّامِ، وَالیَمانِیُّ مِنَ الیَمَنِ،وخُسِفَ بِالبَیداءِ،وقُتِلَ غُلامٌ مِن آلِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله بَینَ الرُّکنِ وَالمَقامِ،اسمُهُ مُحَمَّدُ بنُ الحَسَنِ النَّفسُ الزَّکِیَّةُ،وجاءَت صَیحَةٌ مِنَ السَّماءِ بِأَنَّ الحَقَّ فیهِ وفی شیعَتِهِ،فَعِندَ ذلِکَ خُروجُ قائِمنا.

1231.عیون الحکم والمواعظ عن الإمام علیّ علیه السلام: خَمسَةٌ مِن عَلاماتِ القائِمِ علیه السلام:الیَمانِیُّ مِنَ الیَمَنِ،وَالسُّفیانِیُّ،وَالمُنادی یُنادی بِالسَّماءِ،وخَسفٌ بِالبَیداءِ،وقَتلُ النَّفسِ الزَّکِیَّةِ.

4/1-3

تَقارُنُ قِیامِ الیَمانِیِّ وَالسُّفیانِیِّ

1232.الأمالی للطوسی: بِهذَا الإِسنادِ (1)عَن هِشامٍ،عَن أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام قالَ:الیَمانِیُّ وَالسُّفیانِیُّ کَفَرَسَی رِهانٍ.

1233.الغیبة للطوسی: عَنهُ (2)عَنِ ابنِ فَضّالٍ،عَنِ ابنِ بُکَیرٍ،عَن مُحَمَّدِ بنِ مُسلِمٍ،قالَ:یَخرُجُ قَبلَ السُّفیانِیِّ مِصرِیٌّ ویَمانِیٌّ.

راجع:ص 80 (خروج السفیانی والخراسانی والیمانی فی سنة واحدة)

وص 174 ح 1235.

ص:172


1- (1) .أی الحسین بن إبراهیم القزوینی،عن محمّد بن وهبان،عن أحمد بن إبراهیم،عن الحسن بن علیّ الزعفرانی،عن البرقی،عن أبیه،عن ابن أبی عمیر.
2- (2) .أی الفضل بن شاذان

بن حسن،نفْس زکیّه است-،کشته شود و بانگی از آسمان آید که حق نزد او و شیعۀ اوست.این،هنگام خروج قائم ماست». (1)

1231.عیون الحکم و المواعظ :امام علی علیه السلام فرمود:«پنج چیز،از نشانه های [ظهور] قائم است:

[خروج] یمانی از یمن،[خروج] سفیانی،ندای آسمانی،فرو رفتن زمین در بیداء و کشته شدن نفْس زکیّه». (2)

4/1-3 همزمانی قیام یمانی و شورش سفیانی

1232.الأمالی ،طوسی-با سندش به نقل از هشام-:امام صادق علیه السلام فرمود:«یمانی و سفیانی، مانند دو اسب مسابقه [به یکدیگر نزدیک] اند». (3)

1233.الغیبة ،طوسی-به نقل از محمّد بن مسلم-:[امام علیه السلام ] فرمود:«پیش از سفیانی،مصری و یمانی خروج می کنند». (4)

ر.ک: ص 81 (خروج سفیانی،خراسانی و یمانی در یک سال)

و ص 175 ح 1235.

ص:173


1- (1) .کمال الدین:ص 330 ح 16،إعلام الوری:ج 2 ص 291،بحار الأنوار:ج 52 ص 191 ح 24.نیز،برای دیدن همۀ حدیث،ر.ک:همین دانش نامه:ص 389 ح 1395.
2- (2) .عیون الحکم و المواعظ:ص 244 ح 4642.
3- (3) .الأمالی،طوسی:ص 661 ح 1376،الغیبة،نعمانی:ص 305 ح 15، [1]بحار الأنوار:ج 52 ص 275 ح 170.
4- (4) .الغیبة،طوسی:ص 447 ح 444 (با سند معتبر)،بحار الأنوار:ج 52 ص 210 ح 53. [2]

4/1-4

رایَتُهُ أهدی

1234.الغیبة للنعمانی: أخبَرَنا أحمَدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ سَعیدِ بنِ عُقدَةَ،قالَ:حَدَّثَنی أحمَدُ بنُ یوسُفَ بنِ یَعقوبَ أبُو الحَسَنِ الجُعفِیُّ مِن کِتابِهِ،قالَ:حَدَّثَنا إسماعیلُ بنُ مِهرانَ، قالَ:حَدَّثَنَا الحَسَنُ بنُ عَلِیِّ بنِ أبی حَمزَةَ،عَن أبیهِ ووُهَیبِ بنِ حَفصٍ،عَن أبی بَصیرٍ،عَن أبی جَعفَرٍ مُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ علیهما السلام،أنَّهُ قالَ:

...خُروجُ السُّفیانِیِّ وَالیَمانِیِّ وَالخُراسانِیِّ فی سَنَةٍ واحِدَةٍ،فی شَهرٍ واحِدٍ،فی یَومٍ واحِدٍ،نِظامٌ کَنِظامِ الخَرَزِ یَتبَعُ بَعضُهُ بَعضاً،فَیَکونُ البَأسُ مِن کُلِّ وَجهٍ،وَیلٌ لِمَن ناواهُم،ولَیسَ فِی الرّایاتِ رایَةٌ أهدی مِن رایَةِ الیَمانِیِّ،هِیَ رایَةُ هُدیً؛لِأَ نَّهُ یَدعو إلی صاحِبِکُم،فَإِذا خَرَجَ الیَمانِیُّ حَرَّمَ بَیعَ السِّلاحِ عَلَی النّاسِ وکُلِّ مُسلِمٍ، وإذا خَرَجَ الیَمانِیُّ فَانهَض إلَیهِ،فَإِنَّ رایَتَهُ رایَةُ هُدیً،ولا یَحِلُّ لِمُسلِمٍ أن یَلتَوِیَ عَلَیهِ،فَمَن فَعَلَ ذلِکَ فَهُوَ مِن أهلِ النّارِ.

راجع:ص 80 (خروج السفیانی والخراسانی والیمانیّ فی سنة واحده).

5/1

النِّداءُ السَّماوِیُّ

5/1-1

النِّداءُ السَّماوِیُّ مِنَ المَحتومِ

1235.الغیبة للطوسی: أخبَرَنَا الحُسَینُ بنُ عُبَیدِ اللّهِ،عَن أبی جَعفَرٍ مُحَمَّدِ بنِ سُفیانَ البَزَوفَرِیِّ،عَن أحمَدَ بنِ إدریسَ،عَن عَلِیِّ بنِ مُحَمَّدِ بنِ قُتَیبَةَ النَّیشابورِیِّ،

ص:174

4/1-4 یمانی،راه یافته تر است

1234.الغیبة ،نعمانی-با سندش به نقل از ابو بصیر-:امام باقر علیه السلام فرمود:«...خروج سفیانی، یمانی و خراسانی،در یک سال و یک ماه و یک روز است و مانند دانه های تسبیح، پشت سر هم هستند و همه جا جنگ و بیم و هراس است.بدا به حال کسی که با آنان مخالفت ورزد! و میان پرچم ها،پرچمی راه یافته تر از پرچم یمانی نیست و آن، پرچم هدایت است که شما را به سوی صاحبتان (امام زمان علیه السلام ) فرا می خواند و چون یمانی قیام کند،فروش سلاح را بر مردم و مسلمانان،حرام می کند.هنگامی که یمانی قیام کرد،به سوی او برو،که پرچمش،پرچم هدایت است و هیچ مسلمانی برایش روا نیست که کار را بر او دشوار کند؛که هر کس چنین کند،از دوزخیان خواهد بود». (1)

ر.ک: ص 81 (خروج سفیانی و خراسانی و یمانی در یک سال).

5/1 ندای آسمانی

5/1-1 ندای آسمانی،حتمی است

1235.الغیبة ،طوسی-با سندش به نقل از حسن بن زیاد صیقل-:شنیدم که امام جعفر صادق علیه السلام می فرماید:«قائم،قیام نمی کند،تا آن که ندا دهنده ای از آسمان،ندایی می دهد که دخترکان در کنج خانه نیز آن را می شنوند و شرق و غرب گیتی نیز آن را

ص:175


1- (1) .الغیبة،نعمانی:ص 253 ح 13، [1]بحار الأنوار:ج 52 ص 230 ح 96.نیز،برای دیدن همۀ حدیث،ر.ک:همین دانش نامه:ج7 ص 389 ح 1394.

عَنِ الفَضلِ بنِ شاذانَ النَّیشابورِیِّ،عَنِ الحَسَنِ بنِ عَلِیِّ بنِ فَضّالٍ،عَنِ المُثَنَّی الحَنّاطِ،عَنِ الحَسَنِ بنِ زِیادٍ الصَّیقَلِ،قالَ:سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّهِ جَعفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ علیه السلام یَقولُ:

إنَّ القائِمَ لا یَقومُ حَتّی یُنادِیَ مُنادٍ مِنَ السَّماءِ،تَسمَعُ الفَتاةُ فی خِدرِها (1)،ویَسمَعُ أهلُ المَشرِقِ وَالمَغرِبِ.وفیهِ نَزَلَت هذِهِ الآیَةُ: «إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ آیَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِینَ» 2 .

1236.تأویل الآیات الظاهرة: حَدَّثَنا أحمَدُ بنُ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ،قالَ:حَدَّثَنا أبی،عَن أبیهِ، عَن مُحَمَّدِ بنِ إسماعیلَ،عَن حَنانِ بنِ سَدیرٍ،عَن أبی جَعفَرٍ علیه السلام قالَ:سَأَلتُهُ عَن قَولِ اللّهِ عز و جل: «إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ آیَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِینَ» ،قالَ:

نَزَلَت فی قائِمِ آلِ مُحَمَّدٍ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِم،یُنادی بِاسمِهِ مِنَ السَّماءِ.

1237.مختصر بصائر الدرجات: حَدَّثَنا أحمَدُ بنُ سَعیدٍ،قالَ:حَدَّثَنا أحمَدُ بنُ الحَسَنِ، قالَ:حَدَّثَنا أبی،قالَ:حَدَّثَنا حُصَینُ بنُ مُخارِقٍ،عَن أبِی الوَردِ،عَن أبی جَعفَرٍ علیه السلام -فی قَولِهِ: «إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ آیَةً» ،قالَ-:النِّداءُ مِنَ السَّماءِ بِاسمِ رَجُلٍ وَاسمِ أبیهِ.

1238.الغیبة للنعمانی: أخبَرَنا أحمَدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ سَعیدٍ،قالَ:حَدَّثَنا عَلِیُّ بنُ الحَسَنِ،عَن أبیهِ،عَن أحمَدَ بنِ عُمَرَ الحَلَبِیِّ،عَنِ الحُسَینِ بنِ موسی،عَن فُضَیلِ بنِ مُحَمَّدٍ مَولی مُحَمَّدِ بنِ راشِدٍ البَجَلِیِّ،عَن أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام أنَّهُ قالَ:

أما إنَّ النِّداءَ مِنَ السَّماءِ بِاسمِ القائِمِ فی کِتابِ اللّهِ لَبَیِّنٌ.فَقُلتُ:فَأَینَ هُوَ أصلَحَکَ

ص:176


1- (1) .الخِدْرُ:ناحیة فی البیت یترک علیها ستر فتکون فیه الجاریة البکر (النهایة:ج 2 ص 13« [1]خدر»).

می شنوند و در بارۀ این موضوع،آیۀ«اگر بخواهیم،نشانه ای از آسمان برایشان فرود آوریم که در برابرش سر خم کنند»نازل شده است». (1)

1236.تأویل الآیات الظاهرة -با سندش به نقل از حنان بن سدیر-:از امام باقر علیه السلام در بارۀ سخن خدای عز و جل:«اگر بخواهیم،نشانه ای از آسمان برایشان فرود می آوریم که در برابرش سر خم کنند» پرسیدم.فرمود:«در بارۀ قائم خاندان محمّد-که درودهای خدا بر ایشان باد-نازل شده است،که نام او را از آسمان ندا می دهند». (2)

1237.مختصر بصائر الدرجات -با سندش به نقل از ابو ورد-:امام باقر علیه السلام در بارۀ این سخن خدا:«اگر بخواهیم،نشانه ای از آسمان برایشان فرود می آوریم»فرمود:«[مقصود از نشانه]، ندا از آسمان به نام آن مرد و نام پدرش است». (3)

1238.الغیبة ،نعمانی-با سندش به نقل از فضیل بن محمّد،از بستگان محمّد بن راشد بَجَلی-:امام صادق علیه السلام فرمود:«هان که ندای آسمانی به نام قائم،در کتاب خدا بیان شده است!».

گفتم:خدا به سامانت کند! در کجا؟

فرمود:«در سورۀ شعرا،آیۀ«اگر بخواهیم،نشانه ای از آسمان برایشان فرود

ص:177


1- (1) .الغیبة،طوسی:ص 177 ح 134،بحار الأنوار:ج 52 ص 285 ح 15.
2- (2) .تأویل الآیات الظاهرة:ج 1 ص 386 ح 2،بحار الأنوار:ج 52 ص 284 ح 13.
3- (3) .مختصر بصائر الدرجات:ص 206.نیز،ر.ک:الغیبة،نعمانی:ص 257 ح 15. [1]

اللّهُ؟فَقالَ:فی: «طسم * تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ الْمُبِینِ» 1 قَولُهُ: «إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ آیَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِینَ» 2 ،قالَ:إذا سَمِعُوا الصَّوتَ أصبَحوا وکَأَ نَّما عَلی رُؤوسِهِمُ الطَّیرُ.

1239.الغیبة للنعمانی: أخبَرَنا أحمَدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ سَعیدٍ،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ المُفَضَّلِ بنِ إبراهیمَ بنِ قَیسٍ،قالَ:حَدَّثَنَا الحَسَنُ بنُ عَلِیِّ بنِ فَضّالٍ،قالَ:حَدَّثَنا ثَعلَبَةُ بنُ مَیمونٍ،عَن مَعمَرِ بنِ یَحیی،عَن داودَ الدَّجاجِیِّ،عَن أبی جَعفَرٍ مُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ علیهما السلام، قالَ:

سُئِلَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام عَن قَولِهِ تَعالی: «فَاخْتَلَفَ الْأَحْزابُ مِنْ بَیْنِهِمْ» 3 ،فَقالَ:

انتَظِرُوا الفَرَجَ مِن ثَلاثٍ،فَقیلَ:یا أمیرَ المُؤمِنینَ وما هُنَّ؟

فَقالَ:اِختِلافُ أهلِ الشّامِ بَینَهُم،وَالرّایاتُ السّودُ مِن خُراسانَ،وَالفَزعَةُ فی شَهرِ رَمَضانَ.فَقیلَ:ومَا الفَزعَةُ فی شَهرِ رَمَضانَ؟

فَقالَ:أوَما سَمِعتُم قَولَ اللّهِ عز و جل فِی القُرآنِ: «إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ آیَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِینَ» ؟هِیَ آیَةٌ تُخرِجُ الفَتاةَ مِن خِدرِها،وتوقِظُ النّائِمَ،وتُفزِعُ الیَقَظانَ.

1240.تفسیر القمّی: فی رِوایَةِ أبِی الجارودِ،عَن أبی جَعفَرٍ علیه السلام-فی قَولِهِ: «وَ لَوْ تَری إِذْ فَزِعُوا» ،قالَ-:مِنَ الصَّوتِ،وذلِکَ الصَّوتُ مِنَ السَّماءِ. «وَ أُخِذُوا مِنْ مَکانٍ قَرِیبٍ» 4 قالَ:مِن تَحتِ أقدامِهِم خُسِفَ بِهِم.

ص:178

می آوریم»»و امام فرمود:«هنگامی که صدا را بشنوند،چنان بی حرکت می شوند، گویی که پرنده بر سرشان نشسته است». (1)

1239.الغیبة ،نعمانی-با سندش به نقل از داوود دَجاجی-:امام باقر علیه السلام فرمود:«از امیر مؤمنان علیه السلام در بارۀ سخن خدای متعال:«و گروه ها با هم اختلاف پیدا کردند»پرسیدند، فرمود:"از سه رویداد،انتظار فَرَج داشته باشید".

گفته شد:ای امیر مؤمنان! آنها چیست اند؟

فرمود:"اختلاف شامیان با یکدیگر و پرچم های سیاه از خراسان و [آیۀ] سهمگین ماه رمضان".

گفته شد:[آیۀ] سهمگین ماه رمضان چیست؟

فرمود:"«آیا سخن خدای عز و جل را در قرآن نشنیده اید که:«اگر بخواهیم،نشانه ای از آسمان برایشان فرود آوریم که در برابرش سر خم کنند»؟آن،نشانه ای است که دخترکان را از پس پرده بیرون می کشد و خوابیده را بیدار می کند و بیدار را می ترساند». (2)

1240.تفسیر القمّی -به نقل از ابو جارود-:امام باقر علیه السلام [در بارۀ-آیۀ]:«و کاش می دیدی که چگونه هراسان می شوند»فرمود:«از صدا [هراسان می شوند]؛همان صدای آسمانی».

[در بارۀ آیه:]«و از جایی نزدیک،گرفته می شوند»فرمود:«از زیر پایشان [گرفته] و به زمین فرو برده می شوند». (3)

ص:179


1- (1) .الغیبة،نعمانی:ص 263 ح 23، [1]بحار الأنوار:ج 52 ص 293 ح 41.
2- (2) .الغیبة،نعمانی:ص 251 ح 8، [2]تأویل الآیات الظاهرة:ج 1 ص 387 ح 4،بحار الأنوار:ج 52 ص 229 ح 95.
3- (3) .تفسیر القمّی:ج 2 ص 205، [3]بحار الأنوار:ج 52 ص 185 ح 11. [4]

1241.تأویل الآیات الظاهرة: رُوِیَ عَن عَمرِو بنِ شِمرٍ،عَن جابِرِ بنِ یَزیدَ،عَن أبی جَعفَرٍ علیه السلام،قالَ:

قَولُهُ عز و جل: «فَإِذا نُقِرَ فِی النّاقُورِ» 1 ،قالَ:النّاقورُ هُوَ النِّداءُ مِنَ السَّماءِ:«ألا إنَّ وَلِیَّکُم فُلانُ بنُ فُلانٍ القائِمُ بِالحَقِّ»،یُنادی بِهِ جَبرَئیلُ فی ثَلاثِ ساعاتٍ مِن ذلِکَ الیَومِ:

«فَذلِکَ یَوْمَئِذٍ یَوْمٌ عَسِیرٌ * عَلَی الْکافِرِینَ غَیْرُ یَسِیرٍ» 2 یَعنی بِالکافِرینَ:المُرجِئَةَ الَّذینَ کَفَروا بِنِعمَةِ اللّهِ،وبِوِلایَةِ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیه السلام.

راجع:ص 214 (جوامع العلامات المحتومة).

5/1-2

زَمانُ النِّداءِ

أ-شَهرُ رَمَضانَ

1242.الغیبة للنعمانی: أخبَرَنا أحمَدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ سَعیدٍ،قالَ:حَدَّثَنی عَلِیُّ بنُ الحَسَنِ،عَن عَلِیِّ بنِ مَهزِیارَ،عَن حَمّادِ بنِ عیسی،عَنِ الحُسَینِ بنِ المُختارِ،عَن عَبدِ الرَّحمنِ بنِ سَیابَةَ،عَن عِمرانَ بنِ میثَمٍ،عَن عَبایَةَ بنِ رِبعِیٍّ الأَسَدِیِّ،قالَ:

دَخَلتُ عَلی أمیرِ المُؤمِنینَ عَلِیٍّ علیه السلام وأَنَا خامِسُ خَمسَةٍ وأَصغَرُ القَومِ سِنّاً، فَسَمِعتُهُ یَقولُ:

حَدَّثَنی أخی رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله أنَّهُ قالَ:«إنّی خاتِمُ ألفِ نَبِیٍّ،وإنَّکَ خاتِمُ ألفِ وَصِیٍّ»،وکُلِّفتُ ما لَم یُکَلَّفوا.فَقُلتُ:ما أنصَفَکَ القَومُ یا أمیرَ المُؤمِنینَ ! فَقالَ:لَیسَ

ص:180

1241.تأویل الآیات الظاهرة -با سندش به نقل از جابر بن یزید-:امام باقر علیه السلام در بارۀ سخن خدای عز و جل:«آن گاه که در شیپور دمیده شود»فرمود:«شیپور،همان ندای آسمانی است که ندا می دهد:"هان ! ولیّ شما،فلان کس فرزند فلان کس و قائم به حق است"،و این ندا را جبرئیل در سه وقت از آن روز،ندا می دهد،«و آن روز،روزی دشوار است و بر کافران،آسان نیست»و مقصود از کافران،مرجئه هستند که در برابر نعمت خداوند و ولایت علی بن ابی طالب علیه السلام ناسپاسی کردند». (1)

ر.ک: ص 215 (مجموعه علامات حتمی).

5/1-2 هنگام ندا
الف-ماه رمضان

1242.الغیبة ،نعمانی-با سندش به نقل از عَبایة بن رِبعی اسدی-:در یک گروه پنج نفری که من کوچک ترین آنها بودم،بر امیر مؤمنان،علی علیه السلام،وارد شدم و شنیدم که می فرماید:

«برادرم پیامبر خدا صلی الله علیه و آله برایم سخن گفت و فرمود:"من پایان بخش هزار پیامبرم و تو پایان بخش هزار وصیّ هستی" و تکلیفی را بر دوش من نهاده اند که بر دوش آنها ننهاده اند».

گفتم:مردمان با تو انصاف نورزیدند،ای امیر مؤمنان!

فرمود:«آنچه اندیشۀ تو به آن رفت،مقصودم نیست،ای برادرزاده! به خدا سوگند،من هزار کلمه می دانم که غیر از من و محمّد صلی الله علیه و آله،آن را نمی دانند و آنان آیه ای از آن را در کتاب خدای عز و جل قرائت می کنند و آن،این است:«و چون هنگام آن

ص:181


1- (1) .تأویل الآیات الظاهرة:ج 2 ص 732 ح 3.

حَیثُ تَذهَبُ بِکَ المَذاهِبُ یَابنَ أخی،وَاللّهِ إنّی لَأَعلَمُ ألفَ کَلِمَةٍ لا یَعلَمُها غَیری وغَیرُ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله،وإنَّهُم لَیَقرَؤونَ مِنها آیَةً فی کِتابِ اللّهِ عز و جل،وهِیَ: «وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُکَلِّمُهُمْ أَنَّ النّاسَ کانُوا بِآیاتِنا لا یُوقِنُونَ» 1 وما یَتَدَبَّرونَها حَقَّ تَدَبُّرِها.

ألا اخبِرُکُم بِآخِرِ مُلکِ بَنی فُلانٍ؟قُلنا:بَلی یا أمیرَالمُؤمِنینَ،قالَ:قَتلُ نَفسٍ حَرامٍ،فی یَومٍ حَرامٍ،فی بَلَدٍ حَرامٍ عَن قَومٍ مِن قُرَیشٍ،وَالَّذی فَلَقَ الحَبَّةَ وبَرَأَ النَّسَمَةَ (1)! ما لَهُم مُلکٌ بَعدَهُ غَیرَ خَمسَ عَشرَةَ لَیلَةً.

قُلنا:هَل قَبلَ هذا أو بَعدَهُ مِن شَیءٍ؟فَقالَ:صَیحَةٌ فی شَهرِ رَمَضانَ تُفزِعُ الیَقَظانَ،وتوقِظُ النّائِمَ،وتُخرِجُ الفَتاةَ مِن خِدرِها.

1243.کمال الدین: بِهذَا الإِسنادِ (2)،عَنِ الحُسَینِ بنِ سَعیدٍ،عَن حَمّادِ بنِ عیسی،عَن إبراهیمَ بنِ عُمَرَ،عَن أبی أیّوبَ،عَنِ الحارِثِ بنِ المُغیرَةِ،عَن أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام قالَ:

الصَّیحَةُ الَّتی فی شَهرِ رَمَضانَ تَکونُ لَیلَةَ الجُمُعَةِ لِثَلاثٍ وعِشرینَ مَضَینَ مِن شَهرِ رَمَضانَ.

راجع:ص 80 ح 1144

وص162 ح1220

وص178 ح1239

وص202 ح1264.

ب-شَهرُ رَجَبٍ

1244.کفایة الأثر: أخبَرَنا أبو عَبدِ اللّهِ أحمَدُ بنُ أبی عَبدِ اللّهِ أحمَدَ بنِ مُحَمَّدِ بنِ عُبَیدِ اللّهِ (3)،

ص:182


1- (2) .بَرَأَ النَّسَمَةَ:أی خَلَقَ ذاتَ الرُّوح (تاج العروس:ج 17 ص 685« [1]نسم»).
2- (3) .أی محمّد بن الحسن رضی الله عنه عن الحسین بن الحسن بن أبان.
3- (4) .هکذا جاء السند فی المصدر،وهو کماتری مضطرب،والظاهر أنّ«أحمد بن محمّد بن عبید اللّه»نسخة بدل لماقبله.وفی بحار الأنوار:«أحمد بن محمد بن عبد اللّه عن عبید اللّه بن أحمد بن یعقوب».

رسد که سخن ما بر آنان مقرّر شود،جنبنده ای را از زمین برایشان بیرون می آوریم که با ایشان سخن می گوید.مردم به نشانه های ما یقین نمی آورند»و آن گونه که باید،در آن تدبّر نمی کنند.آیا پایان فرمان روایی فرزندان فلان را به شما خبر ندهم؟».

گفتیم:چرا،ای امیر مؤمنان!

فرمود:«کشتن کسی از تیره ای از قریش که خونش حرمت دارد،در روزی حرمتدار و در سرزمین محترم،و سوگند به کسی که دانه را شکافت و انسان را آفرید،پس از کشتن او،تنها پانزده شب فرمان روایی دارند».

گفتیم:آیا پیش و پس این هم چیزی هست؟

فرمود:«بانگی در ماه رمضان،که بیدار را می ترساند و خوابیده را بیدار می کند و دختران پرده نشین را از پس پرده بیرون می آورد». (1)

1243.کمال الدین -با سندش به نقل از حارث بن مغیره-:امام صادق علیه السلام فرمود:«بانگی که در ماه رمضان شنیده می شود،در شب جمعه بیست و سوم ماه رمضان روی می دهد». (2)

ر.ک: ص 81 ح 1144

و ص 163 ح 1220

و ص 179 ح 1239

و ص 203 ح 1264.

ب-ماه رجب

1244.کفایة الأثر -با سندش به نقل از محمّد بن حنیفه-:امیر مؤمنان علیه السلام فرمود:«شنیدم که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:"...پس از من،فتنه ای پیچیده و ریشه کن کننده روی

ص:183


1- (1) .الغیبة،نعمانی:ص 258 ح 17 ( [1]با سند معتبر)،بحار الأنوار:ج 52 ص 234 ح 100.
2- (2) .کمال الدین:ص 652 ح 16،بحار الأنوار:ج 52 ص 204 ح 33.

قالَ:حَدَّثنا أبو طالِبٍ عُبَیدُ بنُ أحمَدَ بنِ یَعقوبَ بنِ نَصرٍ الأَنبارِیُّ،قالَ:حَدَّثَنا أحمَدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ مَسروقٍ،قالَ:حَدَّثَنا عَبدُ اللّهِ بنُ شَبیبٍ،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ زِیادٍ الهاشِمِیُّ،قالَ:حَدَّثَنا سُفیانُ بنُ عُتبَةَ،قالَ:حَدَّثَنا عِمرانُ بنُ داوودَ،قالَ:

حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ الحَنَفِیَّةِ،قالَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام:سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَقولُ:...

سَیَکونُ بَعدی فِتنَةٌ صَمّاءُ صَیلَمٌ،یَسقُطُ فیها کُلُّ وَلیجَةٍ (1)وبِطانَةٍ،وذلِکَ عِندَ فِقدانِ شیعَتِکَ الخامِسَ مِنَ السّابِعِ مِن وُلدِکَ،یَحزَنُ لِفَقدِهِ أهلُ الأَرضِ وَالسَّماءِ، فَکَم مُؤمِنٍ ومُؤمِنَةٍ مُتَأَسِّفٍ مُتَلَهِّفٍ حَیرانَ عِندَ فَقدِهِ.

ثُمَّ أطرَقَ مَلِیّاً،ثُمَّ رَفَعَ رَأسَهُ وقالَ:

بِأَبی واُمّی سَمِیّی وشَبیهی وشَبیهُ موسَی بنِ عِمرانَ،عَلَیهِ جُیوبُ (2)النّورِ-أو قالَ:جَلابیبُ (3)النّورِ-یَتَوَقَّدُ مِن شُعاعِ القُدسِ،کَأَنّی بِهِم آیَسُ مَن (4)کانوا،ثُمَّ نودِیَ بِنِداءٍ یَسمَعُهُ مِنَ البُعدِ کَما یَسمَعُهُ مِنَ القُربِ (5)،یَکونُ رَحمَةً عَلَی المُؤمِنینَ وعَذاباً عَلَی المُنافِقینَ.

قُلتُ:وما ذلِکَ النِّداءُ؟قالَ:ثَلاثَةُ أصواتٍ فی رَجَبٍ،أوَّلُها: «أَلا لَعْنَةُ اللّهِ عَلَی الظّالِمِینَ» 6 ،[ وَ]الثّانی: «أَزِفَتِ الْآزِفَةُ» 7 ،وَالثّالِثُ:تَرَونَ بَدرِیّاً (6)بارِزاً مَعَ قَرنِ

ص:184


1- (1) .وَلیجَةُ الرجُلِ:بطانتُه ودخلاؤه وخاصّتُه (النهایة:ج 5 ص 224« [1]ولج»).
2- (2) .فی المصدر:«جبوب»،وما أثبتناه من بحار الأنوار [2]والطبعة الحجریة للمصدر.والجیب من القمیص:طوقه.
3- (3) .الجِلبابُ:الإزارُ والرداءُ،وقیل:الملحفة،وقیل:هو کالمقنعة تغطّی به المرأة رأسها وظهرها وصدرها،وجمعه:جلابیب (النهایة:ج 1 ص 283« [3]جلب»).
4- (4) .فی بحار الأنوار:« [4]ما»بدل«من».
5- (5) .فی بحار الأنوار ج 51 ص 109 ح 42:« [5]یُسمَعُ مِنَ البُعدِ کَما یُسمَعُ من القرب»وهو الصحیح.
6- (8) .فی نسخة اخری للمصدر وبحار الأنوار:« [6]بدناً»بدل«بدریّاً»،وهو الأنسب.

می دهد که در آن،خواص و یاران ویژه و نزدیکان هم گرفتار می شوند و این، هنگامی است که شیعۀ تو پنجمین نفر از هفتمین نسل تو را نمی یابند؛کسی که زمینیان و آسمانیان از فقدانش اندوهگین می شوند و بسی مرد و زن باایمان که از فقدان او متأسّف و غمگین و سرگردان اند".

سپس مدّتی دراز سر به زیر انداخت و آن گاه سرش را بالا آورد و فرمود:«پدر و مادرم به فدای همنام و شبیه من و شبیه موسی بن عمران؛او که رداها" و یا فرمود:

"گریبانش،از نور قدس،فروغ می گیرد ! گویی آنها را در ناامیدترین حالت می بینم و سپس ندایی که فرد دور،آن را مانند نزدیک می شنود و برای مؤمنان،رحمت و برای منافقان،عذاب است".

گفتم:آن ندا چیست؟

فرمود:"سه صدا در رجب است:نخستین آنها،«هان! لعنت خدا بر ستمکاران باد» است و دومین،«نزدیک شدنی،نزدیک شده است»و سومی،بدنی نمایان هنگام طلوع خورشید می بینید که ندا می دهد:هان! خداوند،فلان فرزند فلان (نسبش را تا علی علیه السلام می گوید) را روانه کرده و هلاک ستمکاران به دست اوست و این هنگام، فَرَج می رسد و خداوند،دل های آنان (شیعیان تو) را شفا می دهد و خشم دل هایشان را می زداید". (1)

گفتم:ای پیامبر خدا! امامان پس از من،چند تن اند؟

فرمود:"پس از حسین،نُه تن که نهمین نفر،قائم ایشان است".

ص:185


1- (1) .اقتباس از آیۀ 14 و 15 سورۀ توبه است.

الشَّمسِ یُنادی:الآن (1)اللّهُ قَد بَعَثَ فُلانَ بنَ فُلانٍ-حَتّی یَنسُبَهُ إلی عَلِیٍّ-فیهِ هَلاکُ الظّالِمینَ،فَعِندَ ذلِکَ یَأتِی الفَرَجُ ویَشفِی اللّهُ صُدورَهُم ویُذهِبُ غَیظَ قُلوبِهِم (2).

قُلتُ:یا رَسولَ اللّهِ،فَکَم یَکونُ بَعدی مِنَ الأَئِمَّةِ؟قالَ:بَعدَ الحُسَینِ تِسعَةٌ، وَالتّاسِعُ قائِمُهُم.

1245.الغیبة للطوسی: سَعدُ بنُ عَبدِ اللّهِ،عَنِ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الزَّیتونِیِّ وعَبدِ اللّهِ بنِ جَعفَرٍ الحِمیَرِیِّ (مَعاً)،عَن أحمَدَ بنِ هِلالٍ العَبَرتائِیِّ،عَنِ الحَسَنِ بنِ مَحبوبٍ،عَن أبِی الحَسَنِ الرِّضا علیه السلام-فی حَدیثٍ لَهُ طَویلٍ اختَصَرنا مِنهُ مَوضِعَ الحاجَةِ-أنَّهُ قالَ:

لا بُدَّ مِن فِتنَةٍ صَمّاءَ (3)صَیلَمٍ (4)یَسقُطُ فیها کُلُّ بِطانَةٍ ووَلیجَةٍ (5)،وذلِکَ عِندَ فِقدانِ الشّیعَةِ الثّالِثَ مِن وُلدی،یَبکی عَلَیهِ أهلُ السَّماءِ وأَهلُ الأَرضِ،وکَم مِن مُؤمِنٍ مُتَأَسِّفٍ حَرّانَ (6)حَزینٍ عِندَ فَقدِ الماءِ المَعینِ،کَأَنّی بِهِم أسَرَّ (7)ما یَکونونَ وقَد نودوا نِداءً یَسمَعُهُ مَن بَعُدَ کَما یَسمَعُهُ مَن قَرُبَ،یَکونُ رَحمَةً لِلمُؤمِنینَ وعَذاباً لِلکافِرینَ.

فَقُلتُ:أیُّ نِداءٍ هُوَ؟قالَ:یُنادَونَ فی رَجَبٍ ثَلاثَةَ أصواتٍ مِنَ السَّماءِ.صَوتاً مِنها: «أَلا لَعْنَةُ اللّهِ عَلَی الظّالِمِینَ» 8 .وَالصَّوتَ الثّانِیَ «أَزِفَتِ الْآزِفَةُ» 9 یا مَعشَرَ

ص:186


1- (1) .فی نسخة اخری للمصدر و بحار الأنوار:« [1]ألا إنّ»بدل«الان».
2- (2) .اقتباس من الآیتین 14 و 15 من سورة التوبة.
3- (3) .الفتنة الصّماء:هی التی لا سبیل إلی تسکینها لتناهیها فی دهائها (النهایة:ج 3 ص 54« [2]صمم»).
4- (4) .الصَّیْلَم:القطیعة المُنکَرَةُ (النهایة:ج 3 ص 49«صلم»).
5- (5) .وَلیجةُ الرجل:بطانته وخاصّته وما یتّخذُهُ معتمداً علیه (مجمع البحرین:ج 3 ص 1972« [3]ولج»).
6- (6) .الحرّان:العطشان (ترتیب کتاب العین:ص 172«حور») وفی الخرائج والجرائح«حیران»بدل«حرّان».
7- (7) .فی بعض المصادر«شرّ»و«آیس»بدل«أسرّ».

1245.الغیبة ،طوسی-با سندش به نقل از حسن بن محبوب،در حدیثی بلند که بخش مورد نیاز آن در این جا می آید-:امام رضا علیه السلام فرمود:«فتنه ای آرام نشدنی،پیچیده و سهمناک روی می دهد که گریزی از آن نیست و در آن،خواص و یاران ویژه هم گرفتار می شوند و آن،زمانی اتّفاق می افتد که شیعه نسل سوم از فرزند مرا می جویند و نمی یابند،آسمانیان و زمینیان بر او می گریند و بسی مؤمن سوگوار اندوهناک و تشنه که آب زلال می جوید و نمی یابد،و گویی در کنار آنان هستم که در شادترین (1)حالت خود با آوایی ندا می شنود که دور،آن را مانند نزدیک می شنود و برای مؤمنان،رحمت و برای کافران،عذاب است».

گفتم:آن،چه ندایی است؟

فرمود:«در ماه رجب با سه صدا از آسمان،ندا داده می شوند،یک صدا،«هان! لعنت خدا بر ظالمان باد!»است و صدای دوم،«نزدیک شدنی،نزدیک شد»،ای گروه مؤمنان! و [همراه] صدای سوم،پیکری نمایان را در سمت چشمۀ خورشید می بینند و می شنوند:این،امیر مؤمنان است که باز گشته است تا ظالمان را هلاک کند».

شیخ طوسی می گوید:

ص:187


1- (1) .ممکن است«أسر»در متن،تصحیف«آیس»باشد که در نقل نعمانی آمده است؛یعنی هنگامی که مأیوس ترین حالت است (م).

المُؤمِنینَ.وَالصَّوتَ الثّالِثَ-یَرَونَ بَدَناً بارِزاً نَحوَ عَینِ الشَّمسِ-:هذا أمیرُ المُؤمِنینَ قَد کَرَّ فی هَلاکِ الظّالِمینَ-وفی رِوایَةِ الحِمیَرِیِّ:وَالصَّوتَ (الثّالِثَ) بَدنٌ یُری فی قَرنِ الشَّمسِ،یَقولُ:«إنَّ اللّهَ بَعَثَ فُلاناً فَاسمَعوا لَهُ وأَطیعوا»-.

وقالا جَمیعاً:فَعِندَ ذلِکَ یَأتِی النّاسَ الفَرَجُ،وتَوَدُّ النّاسُ لَو کانوا أحیاءً«ویَشفِی اللّهُ صُدورَ قَومٍ مُؤمِنینَ» (1).

ج-شَهرُ مُحَرَّمٍ

1246.الفتن لابن حماد: حَدَّثَنَا الوَلیدُ بنُ مُسلِمٍ،عَن عَنبَسَةَ القُرَشِیِّ،عَن مَسلَمَةَ بنِ أبی سَلَمَةَ،عَن شَهرِ بنِ حَوشَبٍ،قالَ:قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:

فِی المُحَرَّمِ یُنادی مُنادٍ مِنَ السَّماءِ:ألا إنَّ صَفوَةَ اللّهِ مِن خَلقِهِ فُلانٌ،فَاسمَعوا لَهُ وأَطیعوا.

د-یَومُ عاشوراءَ

1247.الإرشاد: الفَضلُ بنُ شاذانَ،عَن مُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ الکوفِیِّ،عَن وُهَیبِ بنِ حَفصٍ،عَن أبی بَصیرٍ،قالَ:قالَ أبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام:

یُنادی بِاسمِ القائِمِ علیه السلام فی لَیلَةِ ثَلاثٍ وعِشرینَ (2)،ویَقومُ فی یَومِ عاشوراءَ،وهُوَ الیَومُ الَّذی قُتِلَ فیهِ الحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ علیهما السلام،لَکَأَنَّی (3)بِهِ فی یَومِ السَّبتِ العاشِرِ مِنَ المُحَرَّمِ قائِماً بَینَ الرُّکنِ وَالمَقامِ،جَبرَئیلُ علیه السلام عَلی یَدِهِ الیُمنی (4)یُنادی:البَیعَةُ للّهِ ِ،

ص:188


1- (1) .اقتباس من الآیة 14 من سورة التوبة. [1]
2- (2) .وأضاف فی إعلام الوری« [2]من شهر رمضان».
3- (3) .لیس فی الغیبة للطوسی ذیله من«لکأنّی به...».
4- (4) .فی کشف الغمّة والصراط المستقیم:«یمینه»بدل«یده بالیمنی».

در نقل حمیری،چنین آمده است:و [همزمان با] صدای سوم و طلوع خورشید، پیکری دیده می شود که می گوید:«خداوند،فلانی را روانه کرده است.گوش به فرمان و فرمان بردار او باشید».

و هر دو (زیتونی و حمیری) این را نقل کرده اند که:در این هنگام،فَرَج برای مردم در می رسد و مردم دوست می دارند که کاش زنده بودند،و خداوند،دل افراد باایمان را [با انتقام از ظالمان] تشفّی می دهد. (1)

ج-ماه محرّم

1246.الفتن ،ابن حمّاد-با سندش به نقل از شهر بن حوشب-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«در محرّم،ندا دهنده ای از آسمان ندا می دهد:هان! برگزیدۀ خدا از میان خلقش،فلانی است.گوش به فرمان و فرمان بردارش باشید». (2)

د-روز عاشورا

1247.الإرشاد -با سندش به نقل از ابو بصیر-:امام صادق علیه السلام فرمود:«در شب بیست و سوم [ماه رمضان]،نام قائم را [از آسمان] ندا می دهند و در روز عاشورا قیام می کند و آن، همان روز شهادت حسین بن علی علیه السلام است.گویی همراه او هستم که روز شنبه دهم محرّم،میان رکن [حجر الأسود] و مقام [ابراهیم] ایستاده و جبرئیل،سمت راست اوست و ندا می دهد:"بیعت،از آنِ خداست".شیعۀ او از اطراف زمین به

ص:189


1- (1) .الغیبة،طوسی:ص 439 ح 431 با (سند موثق)،الغیبة،نعمانی:ص 180 ح 28 (با دو سند که یکی از آنها،موثّق است)،عیون أخبار الرضا علیه السلام:ج 2 ص 6 ح 14،کمال الدین:ص 370 (هر دو منبع با یک سند)،مختصر بصائر الدرجات:ص 214 و 38 (همۀ این منابع با عبارت مشابه)،دلائل الإمامة:ص 460 ح 441،الخرائج و الجرائح:ج 3 ص 1168 ح 65،بحار الأنوار:ج 52 ص 289 ح 28.
2- (2) .الفتن:ج 1 ص 338 ح 980،کنز العمّال:ج 14 ص 274 ح 38705؛الصراط المستقیم:ج 2 ص 259 ح 2.

فَتَصیرُ إلَیهِ شیعَتُهُ مِن أطرافِ الأَرضِ،تُطوی لَهُم طَیّاً حَتّی یُبایِعوهُ،فَیَملَأُ اللّهُ بِهِ الأَرضَ عَدلاً کَما مُلِئَت ظُلماً وجَوراً.

راجع:ص 396 ح 1400

و ج 8 ص 126 (القسم الحادی عشر/الفصل الاوّل/یوم عاشوراء).

5/1-3

سَماعُ کُلِّ مَن فِی الأَرضِ النِّداءَ بِلِسانِهِم

1248.کمال الدین: حَدَّثنا أبی رضی الله عنه قالَ:حَدَّثَنا سَعدُ بنُ عَبدِ اللّهِ،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ الحُسَینِ بنِ أبِی الخَطّابِ،عَن جَعفَرِ بنِ بَشیرٍ،عَن هِشامِ بنِ سالِمٍ،عَن زُرارَةَ،عَن أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام قالَ:

یُنادی مُنادٍ بِاسمِ القائِمِ علیه السلام.قُلتُ:خاصٌّ أو عامٌّ؟قالَ:عامٌّ یَسمَعُ کُلُّ قَومٍ بِلِسانِهِم،قُلتُ:فَمَن یُخالِفُ القائِمَ علیه السلام وقَد نودِیَ بِاسمِهِ؟

قالَ:لا یَدَعُهُم إبلیسُ حَتّی یُنادِیَ (فی آخِرِ اللَّیلِ) ویُشَکِّکَ النّاسَ.

1249.الغیبة للنعمانی: أخبَرَنا أحمَدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ سَعیدٍ بِهذَا الإِسنادِ (1)،عَن هِشامِ بنِ سالِمٍ، عَن زُرارَةَ،قالَ:قُلتُ لِأَبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام:النِّداءُ حَقٌّ؟

قالَ:إی وَاللّهِ حَتّی یَسمَعَهُ کُلُّ قَومٍ بِلِسانِهِم.

1250.الغیبة للنعمانی: أخبَرَنا أحمَدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ سَعیدٍ،قالَ:حَدَّثَنا أحمَدُ بنُ یوسُفَ بنِ یَعقوبَ،قالَ:حَدَّثَنا إسماعیلُ بنُ مِهرانَ،قالَ:حَدَّثَنَا الحَسَنُ بنُ عَلِیِّ بنِ

ص:190


1- (1) .أی علیّ بن الحسن عن محمّد بن عبد اللّه عن محمّد بن أبی عمیر.

سویش حرکت می کنند و زمین برایشان پیچیده [و حرکتشان سریع] می شود تا با او بیعت کنند و خداوند،زمین را با دست او از عدالت پر می کند،همان گونه که از ظلم و ستم پر شده است». (1)

ر.ک: ص 397 ح 1400

و ج 8 ص 127 (بخش یازدهم/فصل یکم/روز عاشورا).

5/1-3 هر که در زمین است،ندا را به زبان خود می شنود

1248.کمال الدین -با سندش به نقل از زراره-:امام صادق علیه السلام فرمود:«ندادهنده ای به نام قائم، ندا می دهد».

گفتم:ندای خصوصی یا عمومی؟

فرمود:«عمومی،به گونه ای که هر ملّتی آن را به زبان خود می شنود».

گفتم:پس چه کسی با قائم مخالفت می کند،هنگامی که نام او [از آسمان] ندا داده شده است؟

فرمود:«ابلیس،آنان را وانمی نهد،تا آن که در پایان همان شب،ندا می دهد و مردم را به شک می اندازد». (2)

1249.الغیبة ،نعمانی-با سندش به نقل از زراره-:به امام صادق علیه السلام گفتم:ندا حقیقت دارد؟ فرمود:«آری،به خدا سوگند،تا آن که هر ملّتی،آن را به زبان خود می شنود». (3)

1250.الغیبة ،نعمانی-با سندش به نقل از شُرَحبیل-:امام باقر علیه السلام در پاسخ سؤالم در بارۀ [قیام] قائم علیه السلام فرمود:«آن،روی نمی دهد،تا این که ندادهنده ای چنان از آسمان ندا

ص:191


1- (1) .الإرشاد:ج 2 ص 379، [1]الغیبة،طوسی:ص 452 ح 458 (در این منبع،بخش پایانی حدیث نیامده است)،إعلام الوری:ج 2 ص 286،کشف الغمّة:ج 3 ص 252،روضة الواعظین:ص 289، [2]الصراط المستقیم:ج 2 ص 250.
2- (2) .کمال الدین:ص 650 ح 8 (با سند صحیح)،بحار الأنوار:ج 52 ص 205 ح 35.
3- (3) .الغیبة،نعمانی:ص 274 ح 54 ( [3]با سند موثّق)،بحار الأنوار:ج 52 ص 244 ح 120.

أبی حَمزَةَ،عَن أبیهِ،عَن شُرَحبیلَ،قالَ:قالَ أبو جَعفَرٍ علیه السلام-وقَد سَأَلتُهُ عَنِ القائِمِ علیه السلام فَقالَ-:

إنَّهُ لا یَکونُ حَتّی یُنادِیَ مُنادٍ مِنَ السَّماءِ یَسمَعُ أهلُ المَشرِقِ وَالمَغرِبِ،حَتّی تَسمَعَهُ الفَتاةُ فی خِدرِها.

1251.الغیبة للطوسی: عَنهُ (1)،عَنِ ابنِ مَحبوبٍ،عَن أبی أیّوبَ،عَن مُحَمَّدِ بنِ مُسلِمٍ،قالَ:

یُنادی مُنادٍ مِنَ السَّماءِ بِاسمِ القائِمِ علیه السلام،فَیَسمَعُ ما بَینَ المَشرِقِ إلَی المَغرِبِ،فَلا یَبقی راقِدٌ إلّاقامَ،ولا قائِمٌ إلّاقَعَدَ،ولا قاعِدٌ إلّاقامَ عَلی رِجلَیهِ مِن ذلِکَ الصَّوتِ، وهُوَ صَوتُ جَبرَئیلَ الرّوحِ الأَمینِ.

5/1-4

مَضمونُ النِّداءِ

1252.الغیبة للنعمانی: حَدَّثَنا أحمَدُ،قالَ:حَدَّثَنا عَلِیُّ بنُ الحَسَنِ التَّیمُلِیُّ مِن کِتابِهِ فی رَجَبٍ سَنَةَ سَبعٍ وسَبعینَ ومِئَتَینِ،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ عُمَرَ بنِ یَزیدَ بَیّاعُ السّابِرِیِّ؛ ومُحَمَّدُ بنُ الوَلیدِ بنِ خالِدٍ الخَزّازُ جَمیعاً،عَن حَمّادِ بنِ عُثمانَ،عَن عَبدِ اللّهِ بنِ سِنانٍ،قالَ:سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّهِ علیه السلام یَقولُ:

إنَّهُ یُنادی بِاسمِ صاحِبِ هذَا الأَمرِ مُنادٍ مِنَ السَّماءِ:ألا إنَّ الأَمرَ لِفُلانِ بنِ فُلانٍ، فَفی مَا القِتالُ؟!

1253.الاختصاص: حَدَّثَنا أبُو الحَسَنِ مُحَمَّدُ بنُ مَعقِلٍ،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ عاصِمٍ،قالَ:

حَدَّثَنی عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ،عَن مُحَمَّدِ بنِ مَرزوقٍ،عَن عامِرٍ السَّرّاجِ،عَن سُفیانَ

ص:192


1- (1) .أی الفضل بن شاذان.

دهد که شرق و غرب عالم،آن را بشنوند و حتّی دختر در کنج خانه نیز آن را می شنود». (1)

1251.الغیبة ،طوسی-با سندش به نقل از محمّد بن مسلم-:ندادهنده ای از آسمان به نام قائم علیه السلام ندا می دهد و هر چه میان شرق تا غرب است،آن را می شنود و خوابیده ای نمی ماند،جز آن که بر می خیزد و ایستاده ای نیست،جز آن که می نشیند و نشسته ای نیست،جز آن که از آن صدا بر دو پایش می ایستد.آن همان صدای جبرئیل روح الأمین است. (2)

5/1-4 محتوای ندا

1252.الغیبة ،نعمانی-به نقل از عبد اللّه بن سنان-:شنیدم که امام صادق علیه السلام می فرماید:

«منادی آسمانی،این گونه به نام صاحب این امر (قیام و ولایت) ندا می دهد:هان که امر (قیام و ولایت)،از آنِ فلانی فرزند فلانی است،پس برای چه می جنگید؟!». (3)

1253.الاختصاص -با سندش به نقل از حذیفه-:شنیدم که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:«در هنگامۀ قیام قائم،منادی آسمانی ندا می دهد:ای مردم! مدّت حکومت زورگویان بر شما،به پایان رسید و کار را بهترین فرد امّت محمّد به عهده گرفت.خود را به مکّه

ص:193


1- (1) .الغیبة،نعمانی:ص 257 ح 14. [1]
2- (2) .الغیبة،طوسی:ص 454 ح 462،بحار الأنوار:ج 52 ص 290 ح 32.
3- (3) .الغیبة،نعمانی:ص 266 ح 33 ( [2]با سند موثّق)،بحار الأنوار:ج 52 ص 296 ح 51.

الثَّورِیِّ،عَن قَیسِ بنِ مُسلِمٍ،عَن طارِقِ بنِ شِهابٍ،قالَ:سَمِعتُ حُذَیفَةَ یَقولُ:

سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَقولُ:

إذا کانَ عِندَ خُروجِ القائِمِ یُنادی مُنادٍ مِنَ السَّماءِ:«أیُّهَا النّاسُ ! قُطِعَ عَنکُم مُدَّةُ الجَبّارینَ،ووَلِیَ الأَمرَ خَیرُ امَّةِ مُحَمَّدٍ،فَالحَقوا بِمَکَّةَ».فَیَخرُجُ النُّجَباءُ (1)مِن مِصرَ، وَالأَبدالُ مِنَ الشّامِ،وعَصائِبُ (2)العِراقِ؛رُهبانٌ بِاللَّیلِ لُیوثٌ بِالنَّهارِ،کَأَنَّ قُلوبَهُم زُبَرُ الحَدیدِ،فَیُبایِعونَهُ بَینَ الرُّکنِ وَالمَقامِ.

1254.تفسیر العیاشی: عَن عَجلانَ أبی صالِحٍ،قالَ:سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّهِ علیه السلام یَقولُ:

لا تَمضِی الأَیّامُ وَاللَّیالی حَتّی یُنادِیَ مُنادٍ مِنَ السَّماءِ:«یا أهلَ الحَقِّ اعتَزِلوا،یا أهلَ الباطِلِ اعتَزِلوا»،فَیَعزِلُ هؤُلاءِ مِن هؤُلاءِ،ویَعزِلُ هؤُلاءِ مِن هؤُلاءِ،قالَ:

قُلتُ:أصلَحَکَ اللّهُ،یُخالِطُ هؤُلاءِ هؤُلاءِ بَعدَ ذلِکَ النِّداءِ؟

قالَ:کَلّا،إنَّهُ یَقولُ فِی الکِتابِ: «ما کانَ اللّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلی ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ حَتّی یَمِیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ» 3 .

1255.کمال الدین: حَدَّثَنا أحمَدُ بنُ زِیادِ بنِ جَعفَرٍ الهَمَدانِیُّ رضی الله عنه،قالَ:حَدَّثَنا عَلِیُّ بنُ إبراهیمَ،عَن أبیهِ،عَن عَلِیِّ بنِ مَعبَدٍ،عَنِ الحُسَینِ بنِ خالِدٍ،قالَ:قالَ عَلِیُّ بنُ موسَی الرِّضا علیهما السلام:«فی وصف القائم»...

هُوَ الَّذی یُنادی مُنادٍ مِنَ السَّماءِ یَسمَعُهُ جَمیعُ أهلِ الأَرضِ بِالدُّعاءِ إلَیهِ یَقولُ:

ص:194


1- (1) .النَجِیبُ:الکریمُ الحسیبُ (تاج العروس:ج 2 ص 417« [1]نجب»).
2- (2) .قال ابن الأثیر:العصائب:جمع عصابة؛وهم الجماعة من الناس من العشرة إلی الأربعین،وقیل:جماعة من الزّهاد (النهایة:ج 3 ص 243« [2]عصب».وقال الزبیدی:عَصَائب العراق:أراد جماعة من الزهّاد؛لأنّه قرنهم بالأبدال والنجباء (تاج العروس:ج 2 ص 238« [3]عصب»).

برسانید.پس از این ندا،بزرگان از مصر و نیکان از شام و زاهدان عراق که خلوت گزینان شب و شیران روز و دل هایشان به سان پارۀ آهن است،بیرون می آیند و با او میان رکن [حجر الأسود] و مقام [ابراهیم] بیعت می کنند». (1)

1254.تفسیر العیّاشی -به نقل از عجلان ابی صالح-:شنیدم که امام صادق علیه السلام می فرماید:

«روزها و شب ها سپری نمی شوند تا آن که منادی آسمانی،ندا دهد:"ای حق مداران! به کناری بروید.ای باطل گرایان! به کناری [دیگر] بروید" و در پی این ندا،این دسته از آن دسته جدا می شوند».

گفتم:خدایت به سامان بدارد! پس از این ندا،این دو دسته با هم مخلوط می شوند؟

فرمود:«هرگز! خداوند در کتابش می فرماید:«خداوند بر آن نیست که مؤمنان را در حالی که شما بر آن هستید،رها کند تا آن که ناپاک را از پاک جدا نماید»». (2)

1255.کمال الدین -با سندش به نقل از حسین بن خالد-:امام رضا علیه السلام در وصف قائم علیه السلام فرمود:«...او همان کسی است که منادی آسمانی در فراخوان [مردم به سوی] او، چنان ندایی می دهد که همۀ زمینیان،آن را می شنوند.می گوید:"هان! حجّت خدا نزد خانۀ خدا ظهور کرده است.پس،از او پیروی کنید،که حق با او و در اوست و آن،

ص:195


1- (1) .الاختصاص:ص 208،بحار الأنوار:ج 52 ص 304 ح 73.
2- (2) .تفسیر العیّاشی:ج 1 ص 207 ح 157،بحار الأنوار:ج 52 ص 222 ح 86.

«ألا إنَّ حُجَّةَ اللّهِ قَد ظَهَرَ عِندَ بَیتِ اللّهِ فَاتَّبِعوهُ،فَإِنَّ الحَقَّ مَعَهُ وفیهِ»،وهُوَ قَولُ اللّهِ عز و جل: «إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ آیَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِینَ» .

1256.الغیبة للنعمانی: أخبَرَنا أحمَدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ سَعیدٍ،قالَ:حَدَّثَنی عَلِیُّ بنُ الحَسَنِ التَّیمُلِیُّ،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدٌ وأَحمَدُ ابنَا الحَسَنِ،عَن عَلِیِّ بنِ یَعقوبَ الهاشِمِیِّ،عَن هارونَ بنِ مُسلِمٍ،عَن عُبَیدِ بنِ زُرارَةَ،عَن أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام،أنَّهُ قالَ:

یُنادی بِاسمِ القائِمِ،فَیُؤتی وهُوَ خَلفَ المَقامِ،فَیُقالُ لَهُ:قَد نودِیَ بِاسمِکَ فَما تَنتَظِرُ؟ثُمَّ یُؤخَذُ بِیَدِهِ فَیُبایَعُ.

1257.الغیبة للنعمانی: مُحَمَّدُ بنُ هَمّامٍ،قالَ:حَدَّثَنا جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ مالِکٍ،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ أحمَدَ المَدینِیُّ،قالَ:حَدَّثَنا عَلِیُّ بنُ أسباطٍ،عَن مُحَمَّدِ بنِ سِنانٍ،عَن داوودَ بنِ کَثیرٍ الرَّقِّیِّ،قالَ:قُلتُ لِأَبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام:جُعِلتُ فِداکَ،قَد طالَ هذَا الأَمرُ عَلَینا حَتّی ضاقَت قُلوبُنا ومِتنا کَمَداً !

فَقالَ:إنَّ هذَا الأَمرَ آیَسُ ما یَکونُ مِنهُ وأَشَدُّهُ غَمّاً یُنادی مُنادٍ مِنَ السَّماءِ بِاسمِ القائِمِ وَاسمِ أبیهِ.

فَقُلتُ لَهُ:جُعِلتُ فِداکَ،مَا اسمُهُ؟

فَقالَ:اِسمُهُ اسمُ نَبِیٍّ،وَاسمُ أبیهِ اسمُ وَصِیٍّ.

1258.الغیبة للنعمانی: حَدَّثَنا أبو سُلَیمانَ أحمَدُ بنُ هَوذَةَ الباهِلِیُّ،قالَ:حَدَّثَنا إبراهیمُ بنُ إسحاقَ،قالَ:حَدَّثَنا عَبدُ اللّهِ بنُ حَمّادٍ الأَنصارِیُّ،عَن أبی بَصیرٍ،قالَ:حَدَّثَنا أبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام (وقالَ):

یُنادی بِاسمِ القائِمِ:یا فُلانَ بنَ فُلانٍ قُم.

ص:196

همان سخن خدای عز و جل است:«اگر بخواهیم،چنان نشانه ای از آسمان فرود می آوریم که در برابرش گردن خم کنند»». (1)

1256.الغیبة ،نعمانی-با سندش به نقل از عبید بن زرارة-:امام صادق علیه السلام فرمود:«نام قائم را ندا می دهند و در حالی که پشت مقام [ابراهیم] است،نزد او می آیند و به او می گویند:

نام تو ندا شد.منتظر چه هستی؟سپس دستش را می گیرند و با او بیعت می کنند». (2)

1257.الغیبة ،نعمانی-با سندش به نقل از داوود بن کثیر رقّی-:به امام صادق علیه السلام گفتم:

فدایت شوم! این امر [غیبت] بر ما به درازا کشیده،تا آن جا که دل هایمان تنگ شده است و از غصّه در آستانۀ مرگیم.

فرمود:«این امر (قیام)،هنگامی روی می دهد که از وقوع آن،بیشترین یأس و سخت ترین اندوه باشد،که این هنگام،ندادهنده ای از آسمان،نام قائم و پدرش را ندا می دهد».

گفتم:فدایت شوم،نام او چیست؟

فرمود:«نامش،نام پیامبر و نام پدرش،نام وصی است». (3)

1258.الغیبة ،نعمانی-با سندش به نقل از ابو بصیر-:امام صادق علیه السلام برایمان حدیث گفت و فرمود:«[منادی آسمانی] به نام قائم ندا می دهد و می گوید:ای فلانی پسر فلانی! قیام کن». (4)

ص:197


1- (1) .کمال الدین:ص 371 ح 5،کفایة الأثر:ص 270 (هر دو منبع با سند معتبر)،إعلام الوری:ج 2 ص 241،بحار الأنوار:ج 52 ص 321 ح 29.نیز،برای دیدن همۀ حدیث،ر.ک:همین دانش نامه:ج 9 ص230 ح 1790.
2- (2) .الغیبة،نعمانی:ص 263 ح 25 ( [1]با سند معتبر)،بحار الأنوار:ج 52 ص 294 ح 43.
3- (3) .الغیبة،نعمانی:ص 181 ح 29، [2]بحار الأنوار:ج 51 ص 38 ح 14.نیز،ر.ک:الکافی:ج 8 ص 209 ح 255.
4- (4) .الغیبة،نعمانی:ص 279 ح 64، [3]بحار الأنوار:ج 52 ص 246 ح 126. [4]

1259.تفسیر القمّی: قَولُهُ: «إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ آیَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِینَ» فَإِنَّهُ حَدَّثَنی أبی،عَنِ ابنِ أبی عُمَیرٍ،عَن هِشامٍ،عَن أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام قالَ:

تُخضِعُ رِقابَهُم؛یَعنی بَنی امَیَّةَ،وهِیَ الصَّیحَةُ مِنَ السَّماءِ بِاسمِ صاحِبِ الأَمرِ.

1260.المعجم الأوسط: حَدَّثَنا عَبدُ الرَّحمنِ بنُ عَمرٍو أبو زُرعَةَ،قالَ:نا أبُو الیَمانِ،قالَ:نا إسماعیلُ بنُ عَیّاشٍ،عَنِ المُثَنَّی بنِ الصَّبّاحِ،عَن عَمرِو بنِ دینارٍ المَکِّیِّ،عَن سَعیدِ بنِ المُسَیَّبِ،عَن طَلحَةَ بنِ عُبَیدِ اللّهِ،عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قالَ:

سَتَکونُ فِتنَةٌ لا یَهدَأُ مِنها جانِبٌ إلّاجاشَ (1)مِنها جانِبٌ،حَتّی یُنادِیَ مُنادٍ مِنَ السَّماءِ:إنَّ أمیرَکُم فُلانٌ. (2)

5/1-5

صَدَی النِّداءِ السَّماوِیِّ

1261.الغیبة للنعمانی: أخبَرَنا أحمَدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ سَعیدِ بنِ عُقدَةَ الکوفِیُّ،قالَ:حَدَّثَنا أحمَدُ بنُ مُحَمَّدٍ الدّینَوَرِیُّ،قالَ:حَدَّثَنا عَلِیُّ بنُ الحَسَنِ الکوفِیُّ،عَن عَمیرَةَ بِنتِ أوسٍ،قالَت:حَدَّثَنی جَدِّیَ الحُصَینُ بنُ عَبدِ الرَّحمنِ،عَن أبیهِ،عَن جَدِّهِ عَمرِو بنِ سَعدٍ،عَن أمیرِ المُؤمِنینَ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیه السلام أنَّهُ قالَ یَوماً لِحُذَیفَةَ بنِ الیَمانِ:

...لا تَزالُ هذِهِ الاُمَّةُ جَبّارینَ یَتَکالَبونَ (3)عَلی حَرامِ الدُّنیا،مُنغَمِسینَ فی بِحارِ الهَلَکاتِ،وفی أودِیَةِ الدِّماءِ،حَتّی إذا غابَ المُتَغَیِّبُ مِن وُلدی عَن عُیونِ النّاسِ،

ص:198


1- (1) .جاشَ:أی فارَ وارتفعَ (النهایة:ج 1 ص 324« [1]جَیَشَ»).
2- (2) .قال فی مجمع الزوائد (ج 7 ص 316):فیه مثنّی بن الصباح وهو متروک ووثقه ابن معین فی روایة وضعفه أیضاً
3- (3) .تکالَب الناسُ علی الأمر:حرصوا علیه حتّی کأنّهم کلاب (تاج العروس:ج 2 ص 381« [2]کلب»).

1259.تفسیر القمّی -با سندش به نقل از هشام در بارۀ سخن خداوند:«اگر بخواهیم،چنان نشانه ای از آسمان فرود می آوریم که در برابرش گردن خم کنند»-:امام صادق علیه السلام فرمود:

«گردن هایشان را خم می کنند،یعنی بنی امیّه و آن،بانگ آسمانی به نام صاحب الأمر است». (1)

1260.المعجم الأوسط -با سندش به نقل از طلحة بن عبید اللّه-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«فتنه ای برپا خواهد شد که یک طرفش آرام نمی گیرد،جز آن که طرف دیگرش بالا می گیرد، تا آن که منادی آسمانی،ندا می دهد:فرمان روای شما،فلانی است». (2)

5/1-5 بازتاب ندای آسمانی

1261.الغیبة ،نعمانی-با سندش به نقل از عمرو بن سعد-:روزی امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام به حذیفة بن یمان فرمود:«...همواره این گروه گردنکش،برای حرام دنیا حرص می ورزند و به هم می پرند و در دریاهای هلاکت و رودهای خون فرو می روند،تا آن فرزند من که باید غایب شود،از دیده ها پنهان گشته،مردم در این که او غایب یا کشته شده و یا مرده است،به بیراهه می روند،فتنه سر می کشد و بلا فرود می آید و عصبیت به هم می پیچد و مردم در دینشان غُلُو می کنند و بر این که حجّت، از میان رفته و امامت،باطل است،اتّفاق می کنند و در آن سال،برخی شیعیان علی و نیز دشمنان ناصبی او به حج می آیند تا از جانشینِ جانشین پیجویی کنند و سراغ گیرند؛امّا اثری از او دیده نمی شود و خبری و جانشینی نمی یابند.

ص:199


1- (1) .تفسیر القمّی:ج 2 ص 118 ( [1]با سند حسن مثل صحیح)،بحار الأنوار:ج 51 ص 48 ح 10.
2- (2) .المعجم الأوسط:ج 5 ص 59 ح 4666.

وماجَ النّاسُ بِفَقدِهِ أو بِقَتلِهِ أو بِمَوتِهِ،أطلَعَتِ الفِتنَةُ،ونَزَلَتِ البَلِیَّةُ،وَالتَحَمَتِ (1)العَصَبِیَّةُ،وغَلَا النّاسُ فی دینِهِم،وأَجمَعوا عَلی أنَّ الحُجَّةَ ذاهِبَةٌ،وَالإِمامَةَ باطِلَةٌ، ویَحُجُّ حَجیجُ النّاسِ فی تِلکَ السَّنَةِ مِن شیعَةِ عَلِیٍّ ونَواصِبِهِ (2)لِلتَّحَسُّسِ وَالتَّجَسُّسِ عَن خَلَفِ الخَلَفِ،فَلا یُری لَهُ أثَرٌ،ولا یُعرَفُ لَهُ خَبَرٌ ولا خَلَفٌ.

فَعِندَ ذلِکَ سُبَّت شیعَةُ عَلِیٍّ،سَبَّها أعداؤُها،وظَهَرَت عَلَیهَا الأَشرارُ وَالفُسّاقُ بِاحتِجاجِها،حَتّی إذا بَقِیَتِ الاُمَّةُ حَیاری،وتَدَلَّهَت (3)وأَکثَرَت فی قَولِها:إنَّ الحُجَّةَ هالِکَةٌ وَالإِمامَةَ باطِلَةٌ،فَوَرَبِّ عَلِیٍّ،إنَّ حُجَّتَها عَلَیها قائِمَةٌ ماشِیَةٌ فی طُرُقِها،داخِلَةٌ فی دورِها وقُصورِها،جَوّالَةٌ فی شَرقِ هذِهِ الأَرضِ وغَربِها،تَسمَعُ الکَلامَ،وتُسَلِّمُ عَلَی الجَماعَةِ،تَری ولا تُری إلَی الوَقتِ وَالوَعدِ ونِداءِ المُنادی مِنَ السَّماءِ:ألا ذلِکَ یَومُ سُرورِ وُلدِ عَلِیٍّ وشیعَتِهِ.

1262.کنز العمّال: (4)عَن عَلِیٍّ قالَ:إذا نادی مُنادٍ مِنَ السَّماءِ:«إنَّ الحَقَّ فی آلِ مُحَمَّدٍ»فَعِندَ ذلِکَ یَظهَرُ المَهدِیُّ عَلی أفواهِ النّاسِ،ویُشرَبونَ حُبَّهُ،فَلا یَکونُ لَهُم ذِکرٌ غَیرَهُ.

5/1-6

النِّداءُ الشَّیطانِیُّ إلی جانِبِ النِّداءِ السَّماوِیِّ

أ-اِلتِباسُ النِّداءَینِ

1263.الغیبة للنعمانی: حَدَّثَنا أحمَدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ سَعیدٍ،قالَ:حَدَّثَنا عَلِیُّ بنُ الحَسَنِ

ص:200


1- (1) .فی بحار الأنوار:« [1]واُتیحَت».
2- (2) .النَّواصِبُ:المتدیِّنون ببغض علیّ علیه السلام،لأنّهم نصبوا له العداوة (مجمع البحرین:ج 3 ص 1788«نصب»).
3- (3) .دَلَّهَ عقلی:أی حَیَّرهُ وأدهشه (النهایة:ج 2 ص 131«دله»).
4- (4) .نقلاً عن نعیم و ابن المنادی فی الملاحم. [2]

این هنگام است که شیعیان علی علیه السلام از سوی دشمنان او دشنام داده می شوند و بدکاران و تبهکاران با زبان آوری بر آنان چیره می شوند تا آن گاه که امّت،حیران و سرگردان شوند و فراوان بگویند:حجّت،هلاک شده و امامت،از میان رفته است.به خدای علی،سوگند،حجّتِ امّت بر سرشان ایستاده است و در راه هایشان گام می نهد و به خانه ها و کاخ هایشان وارد می شود و در شرق و غرب این زمین می چرخد،گفته ها را می شنود و بر مردم سلام می دهد.می بیند؛ولی دیده نمی شود، تا وقتش فرا رسد و وعدۀ [خداوند] و ندای ندادهنده از آسمان محقّق شود،که صدا می زند:هان! روز شادی فرزندان و پیروان علی است». (1)

1262.کنز العمّال: امام علی علیه السلام فرمود:«هنگامی که منادی آسمانی ندا دهد:"حق در خاندان محمّد است"،زمانی است که [نام] مهدی بر سر زبان مردم می افتد و مشتاقش می شوند و به چیز دیگری نمی اندیشند». (2)

5/1-6 ندای شیطانی،پس از ندای آسمانی
الف-اشتباه شدن دو ندا

1263.الغیبة ،نعمانی-با سندش به نقل از زرارة بن اعین-:به امام صادق علیه السلام گفتم:خدا به سامانت بدارد! در شگفتم و در عجبم از قائم که چگونه،با او می جنگند با این همۀ

ص:201


1- (1) .الغیبة،نعمانی:ص 142-143 ح 3، [1]بحار الأنوار:ج 28 ص 70 ح 31.نیز،برای دیدن همۀ حدیث،ر.ک:همین دانش نامه:ج 5 ص 385 ح 977.
2- (2) .کنز العمّال:ج 14 ص 588 ح 39665 (به نقل از نعیم وابن المنادی در الملاحم).نیز،ر.ک:همین دانش نامه:ج 7 ص 209 ح 1270.

التَّیمُلِیُّ،عَنِ الحَسَنِ بنِ عَلِیِّ بنِ یوسُفَ،عَنِ المُثَنّی،عَن زُرارَةَ بنِ أعیَنَ،قالَ:

قالَ:قُلتُ لِأَبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام:عَجِبتُ أصلَحَکَ اللّهُ،وإنّی لَأَعجَبُ مِنَ القائِمِ کَیفَ یُقاتَلُ مَعَ ما یَرَونَ مِنَ العَجائِبِ؛مِن خَسفِ البَیداءِ بِالجَیشِ،ومِنَ النِّداءِ الَّذی یَکونُ مِنَ السَّماءِ؟!

فَقالَ:إنَّ الشَّیطانَ لا یَدَعُهُم حَتّی یُنادِیَ کَما نادی بِرَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَومَ العَقَبَةِ.

1264.الغیبة للنعمانی: أخبَرَنا أحمَدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ سَعیدِ بنِ عُقدَةَ،قالَ:حَدَّثَنی أحمَدُ بنُ یوسُفَ بنِ یَعقوبَ أبُو الحَسَنِ الجُعفِیُّ مِن کِتابِهِ،قالَ:حَدَّثَنا إسماعیلُ بنُ مِهرانَ، قالَ:حَدَّثَنَا الحَسَنُ بنُ عَلِیِّ بنِ أبی حَمزَةَ،عَن أبیهِ ووُهَیبِ بنِ حَفصٍ،عَن أبی بَصیرٍ،عَن أبی جَعفَرٍ مُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ علیهما السلام،أنَّهُ قالَ:

إذا رَأَیتُم ناراً مِن (قِبَلِ) المَشرِقِ شِبهَ الهُردِیِّ (1)العَظیمِ تَطلُعُ ثَلاثَةَ أیّامٍ أو سَبعَةً، فَتَوَقَّعوا فَرَجَ آلِ مُحَمَّدٍ علیهم السلام إن شاءَ اللّهُ عز و جل،إنَّ اللّهَ عَزیزٌ حَکیمٌ.

ثُمَّ قالَ:الصَّیحَةُ لا تَکونُ إلّافی شَهرِ رَمَضانَ؛(لِأَنَّ شَهرَ رَمَضانَ) شَهرُ اللّهِ، (وَالصَّیحَةَ فیهِ) هِیَ صَیحَةُ جَبرَئیلَ علیه السلام إلی هذَا الخَلقِ.

ثُمَّ قالَ:یُنادی مُنادٍ مِنَ السَّماءِ بِاسمِ القائِمِ علیه السلام،فَیَسمَعُ مَن بِالمَشرِقِ ومَن بِالمَغرِبِ،لا یَبقی راقِدٌ إلَّااستَیقَظَ،ولا قائِمٌ إلّاقَعَدَ،ولا قاعِدٌ إلّاقامَ عَلی رِجلَیهِ فَزَعاً مِن ذلِکَ الصَّوتِ،فَرَحِمَ اللّهُ مَنِ اعتَبَرَ بِذلِکَ الصَّوتِ فَأَجابَ،فَإِنَّ الصَّوتَ الأَوَّلَ هُوَ صَوتُ جَبرَئیلَ الرّوحِ الأَمینِ علیه السلام.

ص:202


1- (1) .الهُرد-بالضمّ-:الکُرکُم الأصغر.الهُرد أیضاً:طین أحمر یُصبَغ به.والهُرد أیضاً:عروض صفر یُصبغ بها.والهُردِیُّ:الثوبُ المصبوغ به (تاج العروس:ج 5 ص 335« [1]هرد») ولعلّ المراد به أنّ لون هذه النار العظیمة صفراء تمیل إلی الحمرة لشدّة اشتعالها،واللّه العالم.

عجایب که می بینند،مانند به زمین فرو رفتن لشکر در بیداء و نیز ندایی که از آسمان می آید!

فرمود:«شیطان،آنان را وا نمی نهد،تا این که او نیز ندا می دهد،همان گونه که روز عقبه [به هنگام بیعت مردم مدینه] در کنار پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ندا داد». (1)

1264.الغیبة ،نعمانی-با سندش به نقل از ابو بصیر-:امام باقر علیه السلام فرمود:«چون آتشی بزرگ و زعفرانی رنگ از سمت مشرق دیدید که سه روز یا هفت روز زبانه می کشد،فَرَج خاندان محمّد صلی الله علیه و آله را چشم به راه باشید،اگر خدا بخواهد،که خداوند،عزیز و حکیم است».

سپس فرمود:«بانگ [آسمانی] فقط در ماه رمضان است؛زیرا آن،ماه خدا و بانگ هم بانگ جبرئیل برای این مردم است»و آن گاه فرمود:«ندا کنندۀ آسمانی به نام قائم ندا می دهد و هر کس در شرق و غرب است،آن را می شنود و خفته ای نیست که بیدار نشود و ایستاده ای نیست که ننشیند و نشسته ای نیست،جز آن که بر دو پایش می ایستد و همه،از هراس آن نداست.خدا بیامرزد کسی را که از آن ندا عبرت گیرد و پاسخ دهد،که ندای نخست،ندای جبرئیل روح الأمین است».

سپس فرمود:«ندا در ماه رمضان،در شب جمعه بیست و سوم ماه است و در آن، شک نکنید و بشنوید و فرمان برید و در پایان روز،صدای ابلیس ملعون است که ندا می دهد:"هان! فلانی مظلومانه کشته شد"،تا مردم را به شک اندازد و آنان را بفریبد، که در آن روز،عدّۀ فراوانی به شک می افتند و سرگردان می شوند و به آتش دوزخ، سقوط می کنند.پس چون ندا را در ماه رمضان شنیدید،شک نکنید که آن،ندای

ص:203


1- (1) .الغیبة،نعمانی:ص 264 ح 29 (با سند موثّق)،بحار الأنوار:ج 52 ص 295 ح 47.

ثُمَّ قالَ علیه السلام:یَکونُ الصَّوتُ فی شَهرِ رَمَضانَ فی لَیلَةِ جُمُعَةٍ لَیلَةِ ثَلاثٍ وعِشرینَ، فَلا تَشُکّوا فی ذلِکَ،وَاسمَعوا وأَطیعوا،وفی آخِرِ النَّهارِ صَوتُ المَلعونِ إبلیسَ یُنادی:«ألا إنّ فُلاناً قُتِلَ مَظلوماً»،لِیُشَکِّکَ النّاسَ ویَفتِنَهُم،فَکَم فی ذلِکَ الیَومِ مِن شاکٍّ مُتَحَیِّرٍ قَد هَوی فِی النّارِ،فَإِذا سَمِعتُمُ الصَّوتَ فی شَهرِ رَمَضانَ فَلا تَشُکّوا فیهِ إنَّهُ صَوتُ جَبرَئیلَ،وعَلامَةُ ذلِکَ أنَّهُ یُنادی بِاسمِ القائِمِ وَاسمِ أبیهِ حَتّی تَسمَعَهُ العَذراءُ فی خِدرِها،فَتُحَرِّضُ أباها وأَخاها عَلَی الخُروجِ.

وقالَ:لا بُدَّ مِن هذَینِ الصَّوتَینِ قَبلَ خُروجِ القائِمِ علیه السلام:صَوتٌ مِنَ السَّماءِ وهُوَ صَوتُ جَبرَئیلَ (بِاسمِ صاحِبِ هذَا الأَمرِ وَاسمِ أبیهِ)،وَالصَّوتُ الثّانی مِنَ الأَرضِ وهُوَ صَوتُ إبلیسَ اللَّعینِ یُنادی بِاسمِ فُلانٍ أنَّهُ قُتِلَ مَظلوماً،یُریدُ بِذلِکَ الفِتنَةَ، فَاتَّبِعُوا الصَّوتَ الأَوَّلَ،وإیّاکُم وَالأَخیرَ أن تُفتَنوا بِهِ.

1265.الغیبة للنعمانی: أخبَرَنا أحمَدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ سَعیدٍ،قالَ:حَدَّثَنا عَلِیُّ بنُ الحَسَنِ،قالَ:

حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ عَبدِ اللّهِ،عَن مُحَمَّدِ بنِ أبی عُمَیرٍ،عَن هِشامِ بنِ سالِمٍ،قالَ:قُلتُ لِأَبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام:إنَّ الجَریرِیَّ أخا إسحاقَ یَقولُ لَنا:إنَّکُم تَقولونَ:هُما نِداءانِ فَأَیُّهُمَا الصّادِقُ مِنَ الکاذِبِ؟فَقالَ أبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام قولوا لَهُ:

إنَّ الَّذی أخبَرَنا بِذلِکَ-وأَنتَ تُنکِرُ أنَّ هذا یَکونُ-هُوَ الصّادِقُ.

1266.کمال الدین: حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ الحَسَنِ بنِ أحمَدَ بنِ الوَلیدِ رضی الله عنه،قالَ:حَدَّثَنَا الحُسَینُ بنُ الحَسَنِ بنِ أبانٍ،عَنِ الحُسَینِ بنِ سَعیدٍ،عَنِ النَّضرِ بنِ سُوَیدٍ،عَن یَحیَی الحَلَبِیِّ، عَنِ الحارِثِ بنِ المُغیرَةِ البَصرِیِّ،عَن مَیمونٍ البانِ،قالَ:کُنتُ عِندَ

ص:204

جبرئیل است و نشانۀ آن هم این است که نام قائم و نام پدرش را ندا می دهد،به گونه ای که دخترِ در کنج خانه هم آن را می شنود و پدر و برادرش را به بیرون رفتن [و همراهی با قیام] تحریک و تشویق می کند».

و نیز فرمود:«پیش از خروج قائم علیه السلام از این دو ندا،گریزی نیست:ندایی از آسمان که ندای جبرئیل است و به اسم صاحب همین امر و اسم پدرش است،و ندای دوم که از زمین به گوش می رسد و ندای ابلیس لعنت شده است و به نام فلان کس و این که مظلومانه کشته شده است،ندا می دهد و با این کار،قصد فتنه انگیزی دارد.پس ندای اوّل را اطاعت کنید و از ندای دوم بپرهیزید تا فریب نخورید». (1)

1265.الغیبة ،نعمانی-با سندش به نقل از هشام بن سالم-:به امام صادق علیه السلام گفتم:جریری برادر اسحاق به ما می گوید:شما می گویید:آن دو،دو ندا هستند.پس کدام،راست و کدام،دروغ است؟

امام صادق علیه السلام فرمود:«به او بگویید:آن کس که ما را از این باخبر کرد-و تو وقوع آن را انکار می کنی-،راستگوست». (2)

1266.کمال الدین -با سندش به نقل از میمون بان-:نزد امام باقر علیه السلام در خیمه اش بودم،که پردۀ خیمه را بالا زد و فرمود:«کار ما از این خورشید،روشن تر است»و سپس فرمود:

«ندادهنده ای از آسمان ندا می دهد:"فلانی فرزند فلانی (نام می برد) فقط

ص:205


1- (1) .الغیبة،نعمانی:ص 253 ح 13، [1]بحار الأنوار:ج 52 ص 230 ح 96.نیز،برای دیدن همۀ حدیث،ر.ک:همین دانش نامه:ج7 ص 389 ح 1393.
2- (2) .الغیبة،نعمانی:ص 265 ح 30 ( [2]با سند موثّق)،بحار الأنوار:ج 52 ص 295 ح 48.

أبی جَعفَرٍ علیه السلام فی فُسطاطِهِ (1)،فَرَفَعَ جانِبَ الفُسطاطِ فَقالَ:

إنَّ أمرَنا قَد کانَ أبیَنَ مِن هذِهِ الشَّمسِ.ثُمَّ قالَ:یُنادی مُنادٍ مِنَ السَّماءِ:

«فُلانُ بنُ فُلانٍ هُوَ الإِمامُ»بِاسمِهِ،ویُنادی إبلیسُ لَعَنَهُ اللّهُ مِنَ الأَرضِ،کَما نادی بِرَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله لَیلَةَ العَقَبَةِ.

1267.الغیبة للنعمانی: حَدَّثَنا أحمَدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ سَعیدٍ،قالَ:حَدَّثَنی أحمَدُ بنُ یوسُفَ بنِ یَعقوبَ،قالَ:حَدَّثَنا إسماعیلُ بنُ مِهرانَ،قالَ:حَدَّثَنَا الحَسَنُ بنُ عَلِیٍّ،عَن أبیهِ ووُهَیبِ بنِ حَفصٍ،عَن ناجِیَةَ القَطّانِ،أنَّهُ سَمِعَ أبا جَعفَرٍ علیه السلام یَقولُ:

إنَّ المُنادِیَ یُنادی:«إنَّ المَهدِیَّ (مِن آلِ مُحَمَّدٍ) فُلانُ بنُ فُلانٍ»بِاسمِهِ وَاسمِ أبیهِ، فَیُنادِی الشَّیطانُ:إنَّ فُلاناً وشیعَتَهُ عَلَی الحَقِّ-یَعنی رَجُلاً مِن بَنی امَیَّةَ-.

1268.کمال الدین: حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ عَلِیٍّ ماجیلَوَیهِ رضی الله عنه،عَن عَمِّهِ مُحَمَّدِ بنِ أبِی القاسِمِ،عَن مُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ الکوفِیِّ،عَن أبیهِ،عَن أبِی المَغراءِ،عَنِ المُعَلَّی بنِ خُنَیسٍ،عَن أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام قالَ:

صَوتُ جَبرَئیلَ مِنَ السَّماءِ،وصَوتُ إبلیسَ مِنَ الأَرضِ،فَاتَّبِعُوا الصَّوتَ الأَوَّلَ، وإیّاکُم وَالأَخیرَ أن تُفتَتَنوا بِهِ.

1269.الصراط المستقیم: عَن أبی رومانَ:قالَ عَلِیٌّ علیه السلام:

بَعدَ الخَسفِ یُنادی مُنادٍ مِنَ السَّماءِ أوَّلَ النَّهارِ:«إنَّ الحَقَّ فی آلِ مُحَمَّدٍ»،وفی آخِرِ النَّهارِ:«الحَقُّ فی وُلدِ عیسی»،وذلِکَ ونَحوُهُ مِنَ الشَّیطانِ،ویَظهَرُ المَهدِیُّ عَلی أفواهِ النّاسِ ویُشرَبونَ حُبَّهُ.

ص:206


1- (1) .الفُسْطاطُ:البیت من الشَّعَرِ فوق الخباء (مجمع البحرین:ج 3 ص 1393«فسط»).

امام است" و ابلیس-که خداوند لعنتش کند-از زمین ندا می دهد،همان گونه که کنار پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در شب بیعت عقبه ندا داد». (1)

1267.الغیبة ،نعمانی-با سندش به نقل از ناجیۀ قطّان-:شنیدم که امام باقر علیه السلام می فرماید:

«منادی ندا می دهد:"مهدی خاندان محمّد،فلانی فرزند فلانی است" و نام او و نام پدرش را می برد،و شیطان هم ندا می دهد:"فلانی و پیروانش بر حق هستند"،یعنی مردی از بنی امیّه». (2)

1268.کمال الدین -به نقل از معلّی بن خنیس-:امام صادق علیه السلام فرمود:«ندای جبرئیل،از آسمان و ندای ابلیس،از زمین است.از ندای اوّل،پیروی کنید و مبادا فریب ندای دوم را بخورید». (3)

1269.الصراط المستقیم -به نقل از ابو رومان-:امام علی علیه السلام فرمود:«پس از فرو رفتن [لشکر سفیانی] در زمین،منادیِ آسمانی در اوّل روز ندا می دهد:"حق در خاندان محمّد است"،و در پایان روز،ندا می آید:"حق در فرزندان عیسی است"،و این و شبیه آن، از شیطان است و نام مهدی بر سر زبان ها می افتد و شیفتۀ او می شوند». (4)

ص:207


1- (1) .کمال الدین:ص 650 ح 4،الخرائج و الجرائح:ج 3 ص 1160،بحار الأنوار:ج 52 ص 204 ح 31.
2- (2) .الغیبة،نعمانی:ص 264 ح 27، [1]بحار الأنوار:ج 52 ص 294 ح 45.
3- (3) .کمال الدین:ص 652 ح 13،بحار الأنوار:ج 52 ص 206 ح 39.
4- (4) .الصراط المستقیم:ج 2 ص 259 ح 4.نیز،ر.ک:همین دانش نامه:ص 201 ح1262.

1270.الفتن لابن حماد: حَدَّثَنَا الوَلیدُ ورِشدینٌ،عَنِ ابنِ لَهیعَةَ،عَن أبی قُبَیلٍ،عَن أبی رومانَ،عَن عَلِیٍّ علیه السلام،قالَ:

بَعدَ الخَسفِ یُنادی مُنادٍ مِنَ السَّماءِ:«إنَّ الحَقَّ فی آلِ مُحَمَّدٍ»فی أوَّلِ النَّهارِ،ثُمَّ یُنادی مُنادٍ فی آخِرِ النَّهارِ:«إنَّ الحَقَّ فی وُلدِ عیسی»،وذلِکَ نَحوُهُ (1)مِنَ الشَّیطانِ.

1271.الفتن لابن حماد: حَدَّثَنا سَعیدٌ أبو عُثمانَ،عَن جابِرٍ،عَن أبی جَعفَرٍ،قالَ:

یُنادی مُنادٍ مِنَ السَّماءِ:«ألا إنَّ الحَقَّ فی آلِ مُحَمَّدٍ»،ویُنادی مُنادٍ مِنَ الأَرضِ:

«ألا إنَّ الحَقَّ فی آلِ عیسی»،أو قالَ«العَبّاسِ»أنَا أشُکُّ فیهِ،وإنَّمَا الصَّوتُ الأَسفَلُ مِنَ الشَّیطانِ لِیَلبِسَ عَلَی النّاسِ.

ب-مَن یَعرِفُ النِّداءَ الصّادِقَ

1272.الغیبة للنعمانی: أخبَرَنا أحمَدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ سَعیدٍ،قالَ:حَدَّثَنا عَلِیُّ بنُ الحَسَنِ،عَنِ العَبّاسِ بنِ عامِرِ بنِ رَباحٍ الثَّقَفِیِّ،عَن عَبدِ اللّهِ بنِ بُکَیرٍ،عَن زُرارَةَ بنِ أعیَنَ،قالَ:

سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّهِ علیه السلام یَقولُ:

یُنادی مُنادٍ مِنَ السَّماءِ:«إنَّ فُلاناً هُوَ الأَمیرُ»،ویُنادی مُنادٍ:«إنَّ عَلِیّاً وشیعَتُهُ هُمُ الفائِزونَ».

قُلتُ:فَمَن یُقاتِلُ المَهدِیَّ بَعدَ هذا؟

فَقالَ:إنَّ الشَّیطانَ یُنادی:«إنَّ فُلاناً وشیعَتَهُ هُمُ الفائِزونَ»لِرَجُلٍ مِن بَنی امَیَّةَ.

قُلتُ:فَمَن یَعرِفُ الصّادِقَ مِنَ الکاذِبِ؟

قالَ:یَعرِفُهُ الَّذینَ کانوا یَروونَ حَدیثَنا ویَقولونَ:إنَّهُ یَکونُ قَبلَ أن یَکونَ،

ص:208


1- (1) .فی الملاحم والفتن:ص 133 ح 148 [1] نقلاً عن المصدر:«نخوة»بدل«نحوه».

1270.الفتن ،ابن حمّاد-با سندش به نقل از ابو رومان-:علی علیه السلام فرمود:«پس از فرو رفتن [لشکر سفیانی] به زمین،منادی آسمانی در آغاز روز ندا می دهد:"حق در خاندان محمّد است".سپس منادی دیگری در پایان روز،ندا می دهد:"حق در فرزندان عیسی است" و این [و] شبیه آن،از شیطان است». (1)

1271.الفتن ،ابن حمّاد-با سندش به نقل از جابر-:امام باقر علیه السلام فرمود:«منادی آسمانی،ندا می دهد:"هان که حق در خاندان محمّد است" و منادی زمینی،ندا می دهد:"هان که حق در خاندان عیسی است!"»یا فرمود:«خاندان عبّاس». (2)[و فرمود:]«و ندای پایین [و از زمین]،از سوی شیطان است تا مردم را به اشتباه اندازد». (3)

ب-چه کسی ندای راست را می شناسد؟

1272.الغیبة ،نعمانی-با سندش به نقل از زرارة بن اعین-:شنیدم که امام صادق علیه السلام می فرماید:«منادی آسمانی،ندا می دهد:"فلانی [و نه دیگری] امیر است" و منادی ندا می دهد:«علی و پیروانش [و نه دیگران] رستگارند"».

گفتم:پس از این [نشانه ها]،چه کسی با مهدی می جنگد؟

فرمود:«شیطان نیز ندا می دهد که:"فلانی و پیروانش رستگارند" و نام مردی از امویان را می برد».

گفتم:پس چه کسی ندای راست را از دروغ باز می شناسد؟

فرمود:«کسانی آن را می شناسند که حدیث ما را روایت کرده و پیش از وقوعش [از آن باخبر بوده و] می گویند:آن،روی می دهد،و می دانند که حق با آنهاست و راستگویند». (4)

ص:209


1- (1) .الفتن:ج 1 ص 339 ح 983.
2- (2) .تردید،از راوی است.
3- (3) .الفتن:ج 1 ص 337 ح 974.
4- (4) .الغیبة،نعمانی:ص 264 ح 28 ( [1]با سند موثّق)،بحار الأنوار:ج 52 ص 294 ح 46.

ویَعلَمونَ أنَّهُم هُمُ المُحِقّونَ الصّادِقونَ.

1273.الغیبة للنعمانی: أخبَرَنا أحمَدُ بنُ مُحَمِّد بنِ سَعیدٍ بِهذَا الإِسنادِ (1)عَن هِشامِ بنِ سالِمٍ، قالَ:سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّهِ علیه السلام یَقولُ:

هُما صَیحَتانِ:صَیحَةٌ فی أوَّلِ اللَّیلِ،وصَیحَةٌ فی آخِرِ اللَّیلَةِ الثّانِیَةِ.

قالَ:فَقُلتُ:کَیفَ ذلِکَ؟

قالَ:فَقالَ:واحِدَةٌ مِنَ السَّماءِ،وواحِدَةٌ مِن إبلیسَ.

فَقُلتُ:وکَیفَ تُعرَفُ هذِهِ مِن هذِهِ؟

فَقالَ:یَعرِفُها مَن کانَ سَمِعَ بِها قَبلَ أن تَکونَ.

1274.الغیبة للنعمانی: أخبَرَنا أحمَدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ سَعیدٍ،قالَ:حَدَّثَنا عَلِیُّ بنُ الحَسَنِ التَّیمُلِیُّ،قالَ:حَدَّثَنا عَمرُو بنُ عُثمانَ،عَنِ الحَسَنِ بنِ مَحبوبٍ،عَن عَبدِ اللّهِ بنِ سِنانٍ،قالَ:کُنتُ عِندَ أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام فَسَمِعتُ رَجُلاً مِن هَمْدانَ (2)یَقولُ لَهُ:إنَّ هؤُلاءِ العامَّةَ یُعَیِّرُونّا ویَقولونَ لَنا:إنَّکُم تَزعُمونَ أنَّ مُنادِیاً یُنادی مِنَ السَّماءِ بِاسمِ صاحِبِ هذَا الأَمرِ ! وکانَ مُتَّکِئاً فَغَضِبَ وجَلَسَ،ثُمَّ قالَ:

لا تَرووهُ عِنّی وَارووهُ عَن أبی ولا حَرَجَ عَلَیکُم فی ذلِکَ،أشهَدُ أنّی قَد سَمِعتُ أبی علیه السلام یَقولُ:

وَاللّهِ إنَّ ذلِکَ فی کِتابِ اللّهِ عز و جل لَبَیِّنٌ،حَیثُ یَقولُ: «إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ آیَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِینَ» فَلا یَبقی فِی الأَرضِ یَومَئِذٍ أحَدٌ إلّاخَضَعَ وذَلَّت رَقَبَتُهُ لَها،فَیُؤمِنُ أهلُ الأَرضِ إذا سَمِعُوا الصَّوتَ مِنَ السَّماءِ:«ألا إنَّ الحَقَّ فی

ص:210


1- (1) .أی علیّ بن الحسن،عن محمّد بن عبد اللّه بن زرارة،عن محمّد بن أبی عمیر
2- (2) .هَمْدانَ:قبیلة من الیمن منها:الحارث الهَمْدانی (مجمع البحرین:ج 3 ص 1880« [1]همد»).

1273.الغیبة ،نعمانی-با سندش به نقل از هشام بن سالم-:شنیدم،که امام صادق علیه السلام می فرماید:«آن دو،دو بانگ اند:یکی در اوّل شب و بانگی دیگر در آخر شب دوم».

گفتم:این،چگونه می شود؟

فرمود:«یکی از آسمان است و دیگری از ابلیس».

گفتم:این از آن،چگونه شناخته می شوند؟

فرمود:«آن را کسی می شناسد که قبل از وقوعش،[ویژگی و وصف] آن را شنیده باشد». (1)

1274.الغیبة ،نعمانی-با سندش به نقل از عبد اللّه بن سنان-:نزد امام صادق علیه السلام بودم که شنیدم مردی از قبیلۀ همْدان به ایشان می گوید:این مردم،ما را سرزنش می کنند و به ما می گویند:شما ادّعا می کنید که منادی آسمانی،نام صاحب این امر (قیام و ولایت) را ندا می دهد.

امام علیه السلام که تکیه داده بود،خشم گرفت و [راست] نشست و سپس فرمود:«[این را که می گویم،] از من روایت نکنید؛بلکه از پدرم روایت کنید و اشکالی در این، متوجّه شما نیست.گواهی می دهم که شنیدم پدرم می فرماید:"به خدا سوگند،این، در کتاب خدای عز و جل روشن است،آن جا که می فرماید:«اگر بخواهیم،چنان نشانه ای از آسمان فرود می آوریم که در برابرش گردن خم کنند»و آن روز در زمین،کسی نمی ماند،جز آن که در برابرش خاضع می شود و سر فرود می آورد و اهل زمین،هنگامی که ندا را از آسمان می شوند،ایمان می آورند؛ندایی که می گوید:"هان! حق در علی بن ابی طالب و پیروان اوست".

فردای آن روز،ابلیس به فضا صعود می کند تا از اهل زمین پنهان شود.سپس ندا می دهد:"هان! حق در عثمان بن عفّان و پیروان اوست که او مظلومانه کشته شده

ص:211


1- (1) .الغیبة،نعمانی:ص 265 ح 31 ( [1]با سند موثّق)،بحار الأنوار:ج 52 ص 295 ح 49.

عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیه السلام وشیعَتِهِ».

قالَ:فَإِذا کانَ مِنَ الغَدِ صَعِدَ إبلیسُ فِی الهَواءِ حَتّی یَتَواری عَن أهلِ الأَرضِ،ثُمَّ یُنادی«ألا إنَّ الحَقَّ فی عُثمانَ بنِ عَفّانَ وشیعَتِهِ،فَإِنَّهُ قُتِلَ مَظلوماً فَاطلُبوا بِدَمِهِ».

قالَ:فَیُثَبِّتُ اللّهُ الَّذینَ آمَنوا بِالقَولِ الثّابِتِ عَلَی الحَقِّ وهُوَ النِّداءُ الأَوَّلُ،ویَرتابُ یَومَئِذٍ الَّذینَ فی قُلوبِهِم مَرَضٌ،وَالمَرضُ وَاللّهِ عَداوَتُنا،فَعِندَ ذلِکَ یَتَبَرَّؤونَ مِنّا ویَتَناوَلُونّا فَیَقولونَ:إنَّ المُنادِیَ الأَوَّلَ سِحرٌ مِن سِحرِ أهلِ (هذَا) البَیتِ.ثُمَّ تَلا أبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام قَولَ اللّهِ عز و جل: «وَ إِنْ یَرَوْا آیَةً یُعْرِضُوا وَ یَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ» 1 . (1)

ج-اِرتِیابُ المُبطِلینَ

1275.الغیبة للطوسی: أحمَدُ بنُ إدریسَ،عَن عَلِیِّ بنِ مُحَمَّدِ بنِ قُتَیبَةَ،عَنِ الفَضلِ بنِ شاذانَ،عَنِ الحَسَنِ بنِ مَحبوبٍ،عَن أبی حَمزَةَ الثُّمالِیِّ قالَ:قُلتُ لِأَبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام:

إنَّ أبا جَعفَرٍ علیه السلام کانَ یَقولُ:خُروجُ السُّفیانِیِّ مِنَ المَحتومِ (2)،وَالنِّداءُ مِنَ المَحتومِ، وطُلوعُ الشَّمسِ مِنَ المَغرِبِ مِنَ المَحتومِ،وأَشیاءُ کانَ یَقولُها مِنَ المَحتومِ.

فَقالَ أبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام:وَاختِلافُ بَنی فُلانٍ (3)مِنَ المَحتومِ،وقَتلُ النَّفسِ الزَّکِیَّةِ مِنَ المَحتومِ،وخُروجُ القائِمِ مِنَ المَحتومِ.

قُلتُ:وکَیفَ یَکونُ النِّداءُ؟

ص:212


1- (2) .قال النعمانی فی آخره قال:وحدّثنا أحمد بن محمّد بن سعید،قال:حدّثنا محمّد بن المفضّل بن إبراهیم؛وسعدان بن إسحاق بن سعید؛وأحمد بن الحسین بن عبد الملک؛ومحمّد بن أحمد بن الحسن القطوانی جمیعا،عن الحسن بن محبوب،عن عبد اللّه بن سنان،مثله سواء بلفظه.
2- (3) .وفی الإرشاد«عن أبی حمزة قال:قلت لأبی جعفر علیه السلام:خروج السفیانی من المحتوم؟...»
3- (4) .وفی بعض المصادر«بنی العبّاس»بدل«بنی فلان».

است.انتقامش را بگیرید".

خداوند،کسانی را که ایمان آورده اند،به سبب گفتار استوار،بر حق پابرجا می دارد و آن،همان ندای اوّل است؛ولی آن روز،کسانی که دل هایشان بیمار است، به تردید می افتند،و به خدا سوگند،بیماری دل،دشمنی با ماست.این هنگام،از ما بیزاری می جویند و به جان ما می افتند و می گویند:منادی اوّل،یکی از سِحرهای این اهل بیت است».

امام صادق علیه السلام سپس سخن خدای عز و جل را:«و اگر نشانه ای و معجزه ای ببینند،روی می گردانند و می گویند:سحری همیشگی است [که از این سر می زند]»تلاوت کرد. (1)

ج-شکّ باطل اندیشان

1275.الغیبة ،طوسی-با سندش به نقل از ابوحمزۀ ثمالی-:به امام صادق علیه السلام گفتم:امام باقر علیه السلام می فرمود:خروج سفیانی،حتمی است و ندا[ی آسمانی] حتمی است و طلوع خورشید از مغرب حتمی است،و چیزهایی دیگر که آنها را نیز حتمی می خواند.

امام صادق علیه السلام فرمود:«و اختلاف فرزندان فلان نیز حتمی است و کشته شدن نفْس زکیّه نیز حتمی است و«خروج قائم نیز حتمی است».

گفتم:ندا چگونه است؟

فرمود:«اوّل روز،منادی ای از آسمان ندا می دهد که هر ملّتی آن را به زبان خودشان می شنوند.می گوید:"هان که حق در علی و پیروان اوست!".سپس ابلیس در آخر روز،از زمین ندا می دهد:"هان که حق در عثمان و پیروان اوست!".این

ص:213


1- (1) .الغیبة،نعمانی:ص 260 ح 19 ( [1]با سندهای متعدّد که دو تای آنها موثّق است) و ص 261 ح 20 (با عبارت مشابه)،بحار الأنوار:ج 52 ص 292 ح 40.

قالَ:یُنادی مُنادٍ مِنَ السَّماءِ أوَّلَ النَّهارِ یَسمَعُهُ کُلُّ قَومٍ بِأَلسِنَتِهِم:«ألا إنَّ الحَقَّ فی عَلِیٍّ وشیعَتِهِ»،ثُمَّ یُنادی إبلیسُ فی آخِرِ النَّهارِ مِنَ الأَرضِ:«ألا إنَّ الحَقَّ فی عُثمانَ وشیعَتِهِ»،فَعِندَ ذلِکَ یَرتابُ المُبطِلونَ.

1276.الغیبة للطوسی: الفَضلُ،عَنِ ابنِ مَحبوبٍ،عَن عَلِیِّ بنِ أبی حَمزَةَ،عَن أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام قالَ:خُروجُ القائِمِ مِنَ المَحتومِ.قُلتُ:وکَیفَ یَکونُ النِّداءُ؟

قالَ:یُنادی مُنادٍ مِنَ السَّماءِ أوَّلَ النَّهارِ:«ألا إنَّ الحَقَّ فی عَلِیٍّ وشیعَتِهِ»،ثُمَّ یُنادی إبلیسُ لَعَنَهُ اللّهُ فی آخِرِ النَّهارِ:«ألا إنَّ الحَقَّ فی عُثمانَ وشیعَتِهِ»،فَعِندَ ذلِکَ یَرتابُ المُبطِلونَ.

6/1

جَوامِعُ العَلاماتِ المَحتومَةِ

1277.الکافی: مُحَمَّدُ بنُ یَحیی،عَن أحمَدَ بنِ مُحَمَّدٍ،عَنِ ابنِ فَضّالٍ،عَن أبی جَمیلَةَ،عَن مُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ الحَلَبِیِّ،قالَ:سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّهِ علیه السلام یَقولُ:

اختِلافُ بَنِی العَبّاسِ مِنَ المَحتومِ،وَالنِّداءُ مِنَ المَحتومِ،وخُروجُ القائِمِ مِنَ المَحتومِ.

قُلتُ:وکَیفَ النِّداءُ؟

قالَ:یُنادی مُنادٍ مِنَ السَّماءِ أوَّلَ النَّهارِ:«ألا إنَّ عَلِیّاً وشیعَتَهُ هُمُ الفائِزونَ»،قالَ:

ویُنادی مُنادٍ (فی) آخِرِ النَّهارِ:«ألا إنَّ عُثمانَ وشیعَتَهُ هُمُ الفائِزونَ».

1278.کمال الدین: حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ موسَی بنِ المُتَوَکِّلِ رضی الله عنه،قالَ:حَدَّثَنا عَبدُ اللّهِ بنُ جَعفَرٍ الحِمیَرِیُّ،عَن أحمَدَ بنِ مُحَمَّدِ بنِ عیسی،عَنِ الحَسَنِ بنِ مَحبوبٍ،عَن أبی حَمزَةَ

ص:214

هنگام است که باطل اندیشان شک می کنند». (1)

1276.الغیبة ،طوسی-با سندش به نقل از علی بن ابی حمزه-:امام صادق علیه السلام فرمود:خروج قائم،حتمی است».

گفتم:ندا چگونه است؟

فرمود:«اوّل روز،منادی آسمانی ندا می دهد:"هان! حق در علی و پیروان اوست".سپس ابلیس-که خدا لعنتش کند-در آخر روز،ندا می دهد:"هان! حق در عثمان و پیروان اوست!".و این هنگام است که باطل اندیشان،شک می کنند». (2)

6/1 مجموعۀ علامت های حتمی

1277.الکافی -با سندش به نقل از حلبی-:شنیدم که امام صادق علیه السلام می فرماید:«اختلاف عبّاسیان،حتمی است.ندای آسمان،حتمی است.قیام قائم،حتمی است».

گفتم:ندا چگونه است؟

فرمود:«منادی آسمانی،در آغاز روز،ندا می دهد:"هان ! علی و پیروانش،تنها رستگاران اند" و منادی دیگری در پایان روز،ندا می دهد:"هان! عثمان و پیروانش، تنها رستگاران اند"». (3)

1278.کمال الدین -با سندش به نقل از ابوحمزۀ ثمالی-:به امام صادق علیه السلام گفتم:امام باقر علیه السلام می فرمود:خروج سفیانی،حتمی است.

ص:215


1- (1) .الغیبة،طوسی:ص 435 ح 425 (با سند معتبر)،الإرشاد:ج 2 ص 371، [1]إعلام الوری:ج 2 ص 279، [2]کشف الغمّة:ج 3 ص 249، [3]الخرائج و الجرائح:ج 3 ص 1161 ح 63،الصراط المستقیم:ج 2 ص 248، [4]بحار الأنوار:ج 52 ص 288 ح 27. [5]
2- (2) .الغیبة،طوسی:ص 454 ح 461 (با سند معتبر)،الخرائج و الجرائح:ج 3 ص 1161 ح 63،بحار الأنوار:ج 52 ص 290 ح 31.
3- (3) .الکافی:ج 8 ص 310 ح 484 (با سند معتبر)،بحار الأنوار:ج 52 ص 305 ح 75. [6]

الثُّمالِیِّ،قالَ:قُلتُ لِأَبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام:إنَّ أبا جَعفَرٍ علیه السلام کانَ یَقولُ:إنَّ خُروجَ السُّفیانِیِّ مِنَ الأَمرِ المَحتومِ؟

قالَ (لی):نَعَم،وَاختِلافُ وُلدِ العَبّاسِ مِنَ المَحتومِ،وقَتلُ النَّفسِ الزَّکِیَّةِ مِنَ المَحتومِ،وخُروجُ القائِمِ علیه السلام مِنَ المَحتومِ.

فَقُلتُ لَهُ:کَیفَ یَکونُ (ذلِکَ) النِّداءُ؟

قالَ:یُنادی مُنادٍ مِنَ السَّماءِ أوَّلَ النَّهارِ:«ألا إنَّ الحَقَّ فی عَلِیٍّ وشیعَتِهِ»،ثُمَّ یُنادی إبلیسُ لَعَنَهُ اللّهُ فی آخِرِ النَّهارِ:«ألا إنَّ الحَقَّ فِی السُّفیانِیِّ وشیعَتِهِ»،فَیَرتابُ عِندَ ذلِکَ المُبطِلونَ.

1279.الغیبة للطوسی: بِهذَا الإِسنادِ (1)عَنِ ابنِ فَضّالٍ،عَن حَمّادٍ،عَن إبراهیمَ بنِ عُمَرَ،عَن عُمَرَ بنِ حَنظَلَةَ،عَن أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام قالَ:

خَمسٌ قَبلَ قِیامِ القائِمِ مِنَ العَلاماتِ:الصَّیحَةُ،وَالسُّفیانِیُّ،وَالخَسفُ بِالبَیداءِ، وخُروجُ الیَمانِیِّ،وقَتلُ النَّفسِ الزَّکِیَّةِ.

1280.الکافی: مُحَمَّدُ بنُ یَحیی،عَن أحمَدَ بنِ مُحَمَّدِ بنِ عیسی،عَن عَلِیِّ بنِ الحَکَمِ،عَن أبی أیّوبَ الخَزّازِ،عَن عُمَرَ بنِ حَنظَلَةَ،قالَ:سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّهِ علیه السلام یَقولُ:

خَمسُ عَلاماتٍ قَبلَ قِیامِ القائِمِ:الصَّیحَةُ،وَالسُّفیانِیُّ،وَالخَسفُ،وقَتلُ النَّفسِ الزَّکِیَّةِ،وَالیَمانِیُّ.

فَقُلتُ:جُعلِتُ فِداکَ إن خَرَجَ أحَدٌ مِن أهلِ بَیتِکَ قَبلَ هذِهِ العَلاماتِ أنَخرُجُ مَعَهُ؟

قالَ:لا.

ص:216


1- (1) .أی الفضل بن شاذان

امام صادق علیه السلام به من فرمود:«آری و اختلاف فرزندان عبّاس نیز حتمی است و کشته شدن نفْس زکیّه نیز حتمی است و خروج قائم نیز حتمی است».

گفتم:ندا چگونه است؟

فرمود:«اوّل روز،منادی ای از آسمان،ندا می دهد که:"هان که حق در علی و پیروان اوست!".سپس ابلیس در آخر روز،ندا می دهد:"هان که حق در سفیانی و پیروان اوست!".این هنگام است که باطل اندیشان،شک می کنند». (1)

1279.الغیبة ،طوسی-با سندش به نقل از عمربن حنظله-:امام صادق علیه السلام فرمود:«پنج نشانه، پیش از قیام قائم است:بانگ [آسمانی]،[خروج] سفیانی،فرو رفتن [سپاه او] در زمین،خروج یمانی و کشته شدن نفْس زکیّه». (2)

1280.الکافی -به نقل از عمر بن حنظله-:شنیدم که امام صادق علیه السلام می فرماید:«پنج نشانه، پیش از قیام قائم داریم:بانگ [آسمانی]،[خروج] سفیانی،فرو رفتن در زمین،کشته شدن نفْس زکیّه و [قیام] یمانی».

گفتم:فدایت شوم! اگر کسی از خاندانت پیش از وقوع این نشانه ها خروج کرد، با او همراه شویم؟

فرمود:«نه».

فردا که شد،این آیه:«اگر بخواهیم چنان آیتی از آسمان فرود می آوریم که در برابرش گردن خم کنند»را خواندم و به ایشان گفتم:آیا مقصود از آیه،همان بانگ آسمانی است؟

ص:217


1- (1) .کمال الدین:ص 652 ح 14 (با سند صحیح)،بحار الأنوار:ج 52 ص 206 ح 40.
2- (2) .الغیبة،طوسی:ص 436 ح 427 (با سند معتبر)،بحار الأنوار:ج 52 ص 209 ح 49.

فَلَمّا کانَ مِنَ الغَدِ تَلَوتُ هذِهِ الآیَةَ: «إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ آیَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِینَ» ،فَقُلتُ لَهُ:أهِیَ الصَّیحَةُ؟

فَقالَ:أما لَو کانَت خَضَعَت أعناقُ أعداءِ اللّهِ عز و جل.

1281.الغیبة للنعمانی: أخبَرَنا أحمَدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ سَعیدٍ،قالَ:حَدَّثَنی عَلِیُّ بنُ الحَسَنِ،عَن عَلِیِّ بنِ مَهزِیارَ،عَن حَمّادِ بنِ عیسی،عَنِ الحُسَینِ بنِ المُختارِ،قالَ:حَدَّثَنِی ابنُ أبی یَعفورٍ،قالَ:قالَ لی أبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام:

أمسِک بِیَدِکَ هَلاکَ الفُلانِیِّ (اسمِ رَجُلٍ مِن بَنِی العَبّاسِ)،وخُروجَ السُّفیانِیِّ،وقَتلَ النَّفسِ،وجَیشَ الخَسفِ،وَالصَّوتَ.

قُلتُ:ومَا الصَّوتُ،أهُوَ المُنادی؟

فَقالَ:نَعَم،وبِهِ یُعرَفُ صاحِبُ هذَا الأَمرِ.ثُمَّ قالَ:الفَرَجُ کُلُّهُ هَلاکُ الفُلانِیِّ (مِن بَنِی العَبّاسِ).

1282.بحار الأنوار: بِإِسنادِهِ (1)عَن إسحاقَ (2)یَرفَعُهُ إلَی الأَصبَغِ بنِ نُباتَةَ قالَ:سَمِعتُ أمیرَ المُؤمِنینَ علیه السلام یَقولُ لِلنّاسِ:

سَلونی قَبلَ أن تَفقِدونی،لِأَ نّی بِطُرُقِ السَّماءِ أعلَمُ مِنَ العُلَماءِ،وبِطُرُقِ الأَرضِ أعلَمُ مِنَ العالِمِ،أنَا یَعسوبُ الدّینِ،أنَا یَعسوبُ المُؤمِنینَ وإمامُ المُتَّقینَ،ودَیّانُ النّاسِ یَومَ الدّینِ،أنَا قاسِمُ النّارِ،وخازِنُ الجِنانِ،وصاحِبُ الحَوضِ وَالمیزانِ، وصاحِبُ الأَعرافِ،فَلَیسَ مِنّا إمامٌ إلّاوهُوَ عارِفٌ بِجَمیعِ أهلِ وِلایَتِهِ،وذلِکَ قَولُهُ عز و جل: «إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ» 3 .

ص:218


1- (1) .أی السیّد علیّ بن عبد الحمید باسناده فیما روی عنه فی کتاب سرور أهل الإیمان.
2- (2) .فی کتاب سرور أهل الإیمان:محمّد بن إسحاق.

فرمود:«بهوش باش که اگر آن واقع شد،گردن دشمنان خدای عز و جل در برابرش فرود خواهد آمد». (1)

1281.الغیبة ،نعمانی-با سندش به نقل از ابن ابی یعفور-:امام صادق علیه السلام به من فرمود:

«[شمارۀ] این چند چیز را با دستت نگه دار:هلاک فلانی (نام مردی از عبّاسیان را برد)،خروج سفیانی،کشته شدن نفس [زکیه]،لشکر به زمین فرو رفته [در بیداء] و ندا».

گفتم:ندا چیست؟آیا همان ندای منادی [آسمانی] است؟

فرمود:«آری و به وسیلۀ آن،صاحب این امر (قیام و ولایت) شناخته می شود»و سپس فرمود:«همۀ فَرَج،هلاک فلان کس از بنی عبّاس است». (2)

1282.بحار الأنوار -با سندش به نقل از اصبغ بن نباته-:شنیدم که امیرمؤمنان علیه السلام به مردم می فرماید:«از من بپرسید،پیش از آن که مرا بجویید و نیابید؛زیرا من به راه های آسمان،داناتر از عالِمان و به راه های زمین،داناتر از عالِم هستم.من بزرگ دین، بزرگ مؤمنان،پیشوای پرهیزگاران،حاکم مردم در روز جزا،قسمت کنندۀ دوزخ، گنجور بهشت،صاحب حوض و میزان،و صاحب اعراف هستم،و هیچ امامی از ما نیست،جز آن که همۀ ولایتمندانش را می شناسد و این،همان سخن خدای عز و جل است:

«تو تنها،هشدار دهنده ای و هر گروهی،هدایتگری دارند».

ای مردم! از من بپرسید،پیش از آن که مرا بجویید و نیابید؛چرا که در درون من، دانشی انبوه است.از من بپرسید،پیش از آن که فتنۀ شرقی بالا و پس از مرگ و

ص:219


1- (1) .الکافی:ج 8 ص 310 ح 483 (با سند صحیح)،بحار الأنوار:ج 52 ص 304 ح 74.
2- (2) .الغیبة،نعمانی:ص 257 ح 16 ( [1]با سند موثّق)،بحار الأنوار:ج 52 ص 234 ح 100.

ألا أیُّهَا النّاسُ،سَلونی قَبلَ أن تَفقِدونی،فَإِنَّ بَینَ جَوانِحی عِلماً جَمّاً (1)فَسَلونی قَبلَ أن تَشغَرَ بِرِجلِها (2)فِتنَةٌ شَرقِیَّةٌ وتَطَأَ فی خِطامِها بَعدَ مَوتِها وحَیاتِها،وتَشِبَّ نارٌ بِالحَطَبِ الجَزلِ (3)مِن غَربِیِّ الأَرضِ،رافِعَةً ذَیلَها،تَدعو یا وَیلَها لِرَحلِهِ (4)ومِثلِها،فَإِذَا استَدارَ الفَلَکُ،قُلتُم:ماتَ أو هَلَکَ،بِأَیِّ وادٍ سَلَکَ ! فَیَومَئِذٍ تَأویلُ هذِهِ الآیَةِ: «ثُمَّ رَدَدْنا لَکُمُ الْکَرَّةَ عَلَیْهِمْ وَ أَمْدَدْناکُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِینَ وَ جَعَلْناکُمْ أَکْثَرَ نَفِیراً» 5 .ولِذلِکَ آیاتٌ وعَلاماتٌ،أوَّلُهُنَّ إحصارُ الکوفَةِ بِالرَّصَدِ وَالخَندَقِ،وتَخریقُ (5)الرَّوایا (6)فی (7)سِکَکِ الکوفَةِ،وتَعطیلُ المَساجِدِ أربَعینَ لَیلَةً،وکَشفُ الهَیکَلِ،وخَفقُ رایاتٍ حَولَ المَسجِدِ الأَکبَرِ تَهتَزُّ،القاتِلُ وَالمَقتولُ فِی النّارِ،وقَتلٌ سَریعٌ،ومَوتٌ ذَریعٌ،وقَتلُ النَّفسِ الزَّکِیَّةِ بِظَهرِ الکوفَةِ فی سَبعینَ،وَالمَذبوحُ بَینَ الرُّکنِ وَالمَقامِ،وقَتلُ الأَسقَعِ صَبراً فی بَیعَةِ الأَصنامِ.

راجع:ص 68 1 (خروج الیمانی من المحتوم).

ص:220


1- (1) .جَمٌّ:أی کثیر (المصباح المنیر:ص 110«جمّ»).
2- (2) .قال المجلسی:قال ابن میثم:کنّی بشغر رجلها عن خلو تلک الفتنة من مدبر (بحار الأنوار:ج 10 ص 138). [1]وقال الجوهری:شغر البلد:أی خلا من الناس.یقال:بلدة شاغرة برجلها،وذلک إذا لم تمتنع من غارة أحد (الصحاح:ج 2 ص 700« [2]شغر»).
3- (3) .الجَزل:الیابس،وقیل:الغلیظ،وقیل:ما عظم من الحطب ویبس (لسان العرب:ج 11 ص 109« [3]جزل»).
4- (4) .فی کتاب سرور أهل الإیمان:« [4]مکتوب لرجله»وفی مختصر بصائر الدرجات«بذحله».راجع:هذه الموسوعة:ج 7 ص359 ح 1383. [5]
5- (6) .الخَرْقُ:الشَّقُّ (النهایة:ج 2 ص 26«خرق»).
6- (7) .الراویةُ:المزادة [القِربَة] فیها الماء (تاج العروس:ج 19 ص 480« [6]روی»).
7- (8) .فی بعض النسخ وفی مختصر بصائر الدرجات:«تحریق الزوایا»راجع:هذه الموسوعة:ج7 ص359 ح1383. [7]

زندگی اش بی مهار و بی مانع،همه جا را فرا بگیرد و از غرب زمین،آتشی به هیزم خشک [فتنه] افتد و دامنش را برچیند و ندا دهد:"وای بر آن از خونخواهی (1)و مانند آن!" و چون روزگار بچرخد،می گویید مرده یا هلاک شده و معلوم نیست به کجا رفته است.در آن روز،تأویل این آیه«سپس پیروزی بر آنان را دوباره بهرۀ شما می گردانیم و با دارایی ها و پسران،یاری تان می دهیم و شما را پرشمارتر می کنیم»محقّق می شود:و برای این، نشانه ها و علامت هایی است.نخستین آنها،محاصرۀ کوفه با نگهبان و خندق کندن است و دریدن شترهای آبکش (2)در کوچه های کوفه و تعطیلی مسجدها به مدّت چهل شب و پرده برداری از پیکره و فرود آمدن پرچم هایی که گرداگرد مسجد بزرگ،در اهتراز اند،-و کشنده و کشته،هر دو،در آتش اند-و کشتاری سریع و مرگی سخت و کشته شدن نفْس زکیّه به همراه هفتاد تن در پشت کوفه،و [فردی] سربریده میان رکن [حجر الأسود] و مقام [ابراهیم] و کشتن اسقع پس از آن که به خاطر بیعت با بت ها بازداشتش می کنند». (3)

ر.ک: ص 169 (خروج یمانی،حتمی است).

ص:221


1- (1) .ترجمه را مطابق با نسخه های متعدد دیگر آوردیم که به جای«لرحله»،«لذحله»دارد.
2- (2) .در برخی نسخه ها«سوزندان پایۀ ساختمان ها»آمده است (م).
3- (3) .بحار الأنوار:ج 52 ص 272 ح 167 ( [1]به نقل از سرور أهل الإیمان:ص 50 ح 29).نیز،ر.ک:همین دانش نامه:ج7 ص 346 ح 1382. جهت دیدن احادیث بیشتر در زمینۀ جوامع علامات محتوم،ر.ک:الخصال:ص 303 ح 82،کمال الدین:ص 649 ح 1 و ص 516 ح 44 و ص 327 ح 7،الغیبة،طوسی:ص 395 ح 365،الإرشاد:ج 2 ص 368، [2]الغیبة،نعمانی:ص 301 ح 5 و 6 و [3]ص 302 ح 8 و 9 و ص 252 ح 9 و 11 و ص 262 ح 21 و ص 257 ح 15 و ص264 ح 26 الاحتجاج:ج 2 ص 556، [4]الثاقب فی المناقب:ص 603 ح 551،مجموعة نفیسة:(تاج الموالید) ص70،دلائل الإمامة:ص 487 ح 486،إعلام الوری:ج 2 ص 279 و 260 و [5] 233،کشف الغمّة:ج 3 ص247 و 320، [6]روضة الواعظین:ص 287-288، [7]الصراط المستقیم:ج 2 ص 248 و 236،الخرائج و الجرائح:ج3 ص 1128 ح 46.

7/1

إمکانُ البَداءِ فِی العَلاماتِ حَتَّی المَحتوماتِ

1283.الغیبة للنعمانی: أخبَرَنا مُحَمَّدُ بنُ هَمّامٍ،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ أحمَدَ بنِ عَبدِ اللّهِ الخالَنجِیُّ،قالَ:حَدَّثَنا أبو هاشِمٍ داوودُ بنُ القاسِمِ الجَعفَرِیُّ،قالَ:کُنّا عِندَ أبی جَعفَرٍ مُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ الرِّضا علیهما السلام،فَجَری ذِکرُ السُّفیانِیِّ وما جاءَ فِی الرِّوایَةِ مِن أنَّ أمرَهُ مِنَ المَحتومِ،فَقُلتُ لِأَبی جَعفَرٍ علیهما السلام:هَل یَبدو للّهِ ِ فِی المَحتومِ؟قالَ:نَعَم،قُلنا لَهُ:فَنَخافُ أن یَبدُوَ للّهِ ِ فِی القائِمِ.

فَقالَ:إنَّ القائِمَ مِنَ المیعادِ،وَاللّهُ لا یُخلِفُ المیعادَ. (1)

ملاحظة

قال النعمانی-فی ذیل روایة عن الإمام الصادق علیه السلام یقوم القائم یوم عاشوراء-هذه العلامات التی ذکرها الأئمّة علیهم السلام مع کثرتها واتّصال الروایات بها وتواترها واتّفاقها، موجبة ألّا یظهر القائم إلّابعد مجیئها وکونها،إذ کانوا قد أخبروا أنّ لا بدّ منها وهم الصادقون،حتّی أنّه قیل لهم:نرجو أن یکون ما نؤمّل من أمر القائم علیه السلام ولا یکون قبله السفیانی،فقالوا:بلی واللّه إنّه لمن المحتوم الذی لا بدّ منه.

ثمّ حقّقوا کون العلامات الخمس التی أعظم الدلائل والبراهین علی ظهور الحقّ بعدها،کما أبطلوا أمر التوقیت وقالوا:من روی لکم عنّا توقیتاً فلا تهابوا أن

ص:222


1- (1) .بیان:لعل للمحتوم معان یمکن البداء فی بعضها،وقوله:«من المیعاد»إشارة إلی أنّه لا یمکن البداء فیه،لقوله تعالی:«إنّ اللّه لا یخلف المیعاد».والحاصل أنّ هذا شیء وعد اللّه رسوله وأهل بیته،لصبرهم علی المکاره التی وصلت إلیهم من المخالفین،واللّه لا یخلف وعده. ثمّ إنه یحتمل أن یکون المراد بالبداء فی المحتوم البداء فی خصوصیّاته لا فی أصل وقوعه،کخروج السفیانی قبل ذهاب بنی العبّاس ونحو ذلک (بحار الأنوار:ج 52 ص 251). [1]

7/1 امکان بَدا در نشانه های ظهور،حتّی در موارد قطعی

اشاره

1283.الغیبة ،نعمانی-با سندش به نقل از ابو هاشم داوود بن قاسم جعفری-:نزد امام جواد علیه السلام بودیم که از سفیانی سخن به میان آمد،نیز از آنچه در احادیث آمده که آن، امری حتمی [و نشانه ای قطعی] است.به امام جواد علیه السلام گفتم:آیا خداوند در امر قطعی هم بَدا پیش می آورد؟

فرمود:«آری».

به ایشان گفتیم:پس می ترسیم که خداوند در امر قائم علیه السلام هم بَدا پیش بیاورد.

فرمود:«قائم،از وعده های الهی است و خداوند،خلف وعده نمی کند». (1)

ملاحظه

نعمانی در ذیل حدیث امام صادق علیه السلام که فرمود:«قائم،روز عاشورا قیام خواهد کرد»،می گوید:این نشانه ها که امامان علیهم السلام ذکر نموده اند با توجّه به فراوانی آنها و به هم پیوستگی و تواتر و هم قول بودن آنها (از حیث معنا) لازم می سازد که قائم علیه السلام ظهور نکند،مگر پس از فرا رسیدن و تحقّق آن نشانه ها؛زیرا آنان خبر داده اند که گزیری از وقوع آنها نیست و حتماً باید واقع شود،و ایشان راستگویان اند،تا آن جا که به ایشان گفته اند که:ما امیدواریم آنچه در بارۀ قائم علیه السلام آرزو می کنیم،تحقّق یابد؛ ولی پیش از او،آن سفیانی در کار نباشد و ایشان فرموده اند:آری،به خدا سوگند که

ص:223


1- (1) .الغیبة،نعمانی:ص 302 ح 10، [1]بحار الأنوار:ج 52 ص 250 ح 138. «محتوم»،چندین معنا دارد که برخی از آنها با احتمال بَدا و تجدید نظر نیز سازگار است؟ولی تعبیر«من المیعاد»،اشاره به چیزی است که امکان بدا در آن نیست؛چون خداوند فرموده است:«خداوند،خُلف وعده نمی کند».حاصل،آن که:قیام قائم علیه السلام،چیزی است که خدا به پیامبرش و اهل بیت وی،به جهت شکیبایی در برابر سختی هایی که از سوی مخالفان به آنها رسیده،وعده داده است و خدا خلف وعده نمی کند.احتمال دیگر آن است که مراد از«بَدا»در امور حتمی،تغییر در خصوصیات آن باشد و نه در اصل آن،مانند خروج سفیانی پیش از زوال دولت بنی عبّاس و مانند آن.

تکذّبوه کائناً من کان،فإنّا لا نوقّت.

وهذا من أعدل الشواهد علی بطلان أمر کلّ من ادّعی أو ادّعی له مرتبة القائم ومنزلته،وظهر قبل مجیء هذه العلامات،لا سیّما وأحواله کلّها شاهدة ببطلان دعوی من یدّعی له،ونسأل اللّه أن لا یجعلنا ممّن یطلب الدنیا بالزخارف فی الدین،والتمویه علی ضعفاء المرتدّین،ولا یسلبنا ما منحنا به من نور الهدی وضیائه،وجمال الحقّ وبهائه،بمنّه وطَوله. (1)

ص:224


1- (1) .الغیبة،نعمانی:ص 282. [1]

سفیانی از امور حتمی است و از وقوع آن،گریزی نیست.

سپس بر وجود نشانه های پنجگانه-که برترین دلایل و برهان ها بر ظهور حق پس از آنهااند-تأکید و تصدیق نموده اند،همان گونه که امر تعیین وقت ظهور را باطل اعلام داشته و فرموده اند:هر که برای شما تعیین وقتی را از ما روایت کرد،هر کس که باشد،از تکذیب او پروا نداشته باشید؛که ما زمانی را برای ظهور،تعیین نمی کنیم.و این از راست ترین گواهی ها بر باطل بودن کار هر کسی است که مدّعی مرتبۀ مقام قائم گردد یا برایش چنین ادّعایی شود،و پیش از فرا رسیدن این نشانه ها ظهور کند،بویژه که احوال او همگی،گواه بر باطل بودن ادّعای کسی باشد که برایش چنین ادّعایی می شود.

از خداوند می خواهیم که به منّت و کرمش،ما را از آن جمله قرار ندهد که با آراستن و فریبکاری در دین و گول زدن و تزویر کردن با سست دینان مرتد در پی دنیاجویی هستند،و آنچه را که از پرتو هدایت و فروغ آن و جمال حق و زیبایی آن به ما عطا فرموده،از ما باز نستاند. (1)

ر.ک: ص 431 (احتمال بدا در نشانه ها)

و ج8 ص179 (آیا در وقت قیام بدا رخ داده است).

ص:225


1- (1) .الغیبة،نعمانی:ص 282. [1]

الفصل الثّانی: ما لم یوصف من العلامات بالمحتوم

ما لَم یوصَف مِنَ العَلاماتِ بِالمَحتومِ

1/2

إفاضَةُ العِلمِ مِن قُمَّ إلی سائِرِ البِلادِ

1284.تاریخ قم: رُوِیَ بِأَسانیدَ عَنِ الصّادِقِ علیه السلام أنَّهُ ذَکَرَ کوفَةَ،وقالَ:

سَتَخلو کوفَةُ مِنَ المُؤمِنینَ،ویَأرِزُ (1)عَنهَا العِلمُ کَما تَأرِزُ الحَیَّةُ فی جُحرِها،ثُمَّ یَظهَرُ العِلمُ بِبَلدَةٍ یُقالُ لَها قُمُّ،وتَصیرُ مَعدِناً لِلعِلمِ وَالفَضلِ،حَتّی لا یَبقی فِی الأَرضِ مُستَضعَفٌ فِی الدّینِ حَتَّی المُخَدَّراتِ فِی الحِجالِ،وذلِکَ عِندَ غَیبتهِ (2)قائِمِنا.

فَیَجعَلُ اللّهُ قُمَّ وأَهلَهُ قائِمینَ مَقامَ الحُجَّةِ،ولَولا ذلِکَ لَساخَتِ الأَرضُ بِأَهلِها ولَم یَبقَ فِی الأَرضِ حُجَّةٌ،فَیَفیضُ العِلمُ مِنهُ إلی سائِرِ البِلادِ فِی المَشرِقِ وَالمَغرِبِ،فَیَتِمُّ حُجَّةُ اللّهِ عَلَی الخَلقِ حَتّی لا یَبقی أحَدٌ عَلَی الأَرضِ لَم یَبلُغ إلَیهِ الدّینُ وَالعِلمُ،ثُمَّ یَظهَرُ القائِمُ علیه السلام،ویَسیرُ (3)

ص:226


1- (1) .فی المصدر:«یأزر»وهو تصحیف والصواب ما أثبتناه.ویأرز العلم:أی ینضمّ ویجتمع بعضه إلی بعض وأرَزَتِ الحَیَّةُ تَأرِزُ:لاذَت بجُحرِها ورجعت إلیه (انظر لسان العرب:ج 5 ص 305، [1]مجمع البحرین:ج 1 ص 38« [2]أزر»).
2- (2) .فی بحار الأنوار [3]المطبوع«قرب ظهور»بدل«غیبة»ولکن ما فی النسخة الخطّیة للبحار الموجودة فی مؤسسة دار الحدیث یوافق ما فی المصدر.
3- (3) .الظاهر:«ویصیر»،وهو أنسب للسیاق.

فصل دوم:نشانه هایی که حتمی خوانده نشده اند

1/2 سرازیر شدن علم از قم به دیگر جاها

1284.تاریخ قم (1): بذین اسانید روایت است از صادق علیه السلام،که او ذکر و یاد کوفه می کرد و می فرمود که:«عن قریب باشد که کوفه روزکاری از مؤمنان،خالی کردد و علم و دانش در آن نابدید شود،چنانجه مار که در سوراخ رود و پنهان شود،و از وی اثر نماند،و علم و دانش به شهری که آن را قم کویند،ظاهر شود و روشن کردد،و معدن اهل علم و فضل شود،که بر روی زمین،هیچ مستضعفی و سست دینی بنماند،تا غایت که زنان پرده نشین در پردها به علم امامت و ولایت،عالم کردند،و این حکم بذیشان برسد.و این معنی به نزدیک غیبت و نابدید شدن حجّة اللّه بود. (2)

پس حق-سبحانه و تعالی-قم را،و اهل قم را،قائم مقام و حجّت گرداند بر خلق او،و اگر نه چنین بودی،زمین و هر چه بر روی اوست،به خود فرو بردی،و خلائق را بر یکدیگر حجّت بنماندی.همچنین علم و دانش از قم به دیکر شهرها و ولایت،فائض و منتشر کردد،تا به مشرق و مغرب برسد.جون حال بذین نوع باشد،حجّت خدای عز و جل بر

ص:227


1- (1) .متن ترجمه این حدیث و حدیث بعدی،از کتاب اصلی و کهن تاریخ قم آورده شده است که با ادبیات خاص دوران نگارش خود اکنون در اختیار ماست.
2- (2) .در نسخۀ چاپی بحار الأنوار:به جای«نزدیک غیبت»،«نزدیک به ظهور»آمده،در حالی که در نسخ خطّی بحار الأنوار موجود در دار الحدیث (ش 331:ج 14 ص 186) مطابق با مصدر آمده است.

سَبَباً لِنَقِمَةِ اللّهِ وسَخَطِهِ عَلَی العِبادِ؛لِأَنَّ اللّهَ لا یَنتَقِمُ مِنَ العِبادِ إلّابَعدَ إنکارِهِم حُجَّةً.

1285.تاریخ قم: عَن مُحَمَّدِ بنِ قُتَیبَةَ الهَمَدانِیِّ وَالحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الکَمشارِجانِیِّ (1)، عَن عَلِیِّ بنِ النُّعمانِ،عَن أبِی الأَکرادِ عَلِیِّ بنِ مَیمونٍ الصّائِغِ،عَن أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام قالَ:

إنَّ اللّهَ احتَجَّ بِالکوفَةِ عَلی سائِرِ البِلادِ،وبِالمُؤمِنینَ مِن أهلِها عَلی غَیرِهِم مِن أهلِ البِلادِ،وَاحتَجَّ بِبَلدَةِ قُمَّ عَلی سائِرِ البِلادِ،وبِأَهلِها عَلی جَمیعِ أهلِ المَشرِقِ وَالمَغرِبِ مِنَ الجِنِّ وَالإِنسِ،ولَم یَدَعِ اللّهُ قُمَّ وأَهلَهُ مُستَضعَفاً بَل وَفَّقَهُم وأَیَّدَهُم.

ثُمَّ قالَ:إنَّ الدّینَ وأَهلَهُ بِقُمَّ ذَلیلٌ،ولَولا ذلِکَ لَأَسرَعَ النّاسُ إلَیهِ فَخَرِبَ قُمُّ وبَطَلَ أهلُهُ،فَلَم یَکُن حُجَّةً عَلی سائِرِ البِلادِ،وإذا کانَ کَذلِکَ لَم تَستَقِرَّ السَّماءُ وَالأَرضُ، ولَم یُنظَروا طَرفَةَ عَینٍ،وإنَّ البَلایا مَدفوعَةٌ عَن قُمَّ وأَهلِهِ.

وسَیَأتی زَمانٌ تَکونُ بَلدَةُ قُمَّ وأَهلُها حُجَّةً عَلَی الخَلائِقِ،وذلِکَ فی زَمانِ غَیبَةِ قائِمِنا علیه السلام إلی ظُهورِهِ،ولَولا ذلِکَ لَساخَتِ الأَرضُ بِأَهلِها،وإنَّ المَلائِکَةَ لَتَدفَعُ البَلایا عَن قُمَّ وأَهلَهُ،وما قَصَدَهُ جَبّارٌ بِسوءٍ إلّاقَصَمَهُ (2)قاصِمُ الجَبّارینَ،وشَغَلَهُ عَنهُم بِداهِیَةٍ أو مُصیبَةٍ أو عَدُوٍّ،ویُنسِی اللّهُ الجَبّارینَ فی دَولَتِهِم ذِکرَ قُمَّ وأَهلَهُ کَما نَسوا ذِکرَ اللّهِ.

ص:228


1- (1) .فی المصدر:«الکشمارجانی»،والصواب ما أثبتناه.
2- (2) .القَصْمُ:کسرُ الشیء وإبانته (النهایة:ج 4 ص 74« [1]قصم»).

خلق او مؤکّد کردد،تا غایت که بر روی زمین هیچ کس نباشد که از قم،این علم بذو نرسد و بذو نرسانند.پس به نزدیک آن حجّت خدای عزّ و جلّ ظاهر شود-یعنی قائم آل محمّد -و بر همۀ خلق،واجب و لازم بود که به طاعت وی-یعنی محمّد مهدی-مسارعت و مبادرت نمایند؛چون قائم آل محمّد ظاهر کردد،و سبب نقمت و عذاب و سخط حقّ-عزّ اسمه-بود بر خلائق عالم؛زیرا که حقّ-عزّ اسمه و علا-خلق خود را عذاب نکند،و از ایشان انتقام نکشد،الّا پس از انکار کردن ایشان کسی را،که او حجّت خدا باشد بر ایشان.

و اللّه أعلم. (1)

1285.تاریخ قم: به نقل از ابی الأکراد علی بن میمون صائغ،که او گفت که:از ابی عبد اللّه شنیدم،که او فرمود که:حق-عزّ و علا-به کوفه بر همۀ شهرها حجّت کرفت.به مؤمنان کوفه بر همۀ اهل شهرها از مؤمنان،و به شهر قم بر همۀ شهرها حجّت گرفت،و به اهل قم بر همه أهل مشرق و مغرب از جِن و انس،حجّت گرفت،و حق-عزّ و علا-قم و اهل قم را بر روی زمین از جِن و انس هرکز مستضعف نگذاشت،و همۀ اوقات ایشان را به توفیقات و تأییدات سبحانی،مشرّف کردانید.

و بعد از آن فرمود که:دین و اهل دین به قم خوار باشند،و اگر نه چنین بودی،مردم به قم و جانب قم شتابان شدندی،و جون مردم بذان مسارعت نمودندی و بشتافتندی،قم خراب شدی،و اهل آن باطل شدندی،و خذائرا به قم و اهل قم بر دیکر شهرها حجّت نماندی.و جون حال بذین رسیدی،و حجّت خذا بر خلق نماندی،آسمان ها و زمین ها بر جای نایستادندی،و خلائق طرفة العینی مناظره و حجّت بر یکدیکر نیاوردندی.و در همه اوقات و ساعات،بلا از قم و اهل قم مدفوع است،و زود باشد که روزکاری در آید که خذائرا بر همۀ خلائق،حجّت باشد به قم و اهل قم،و این در زمان غیبت قائم آل محمّد بود،قم و اهل قم قائم مقام حجّت شوند،تا به وقت ظهورکردن قائم علیه السلام،و اکر حق-عزّ و علا-قم و اهل قم را قائم مقام حجّت نگرداند،از مدّت غیبت او تا به وقت ظهور او،عالم و هر چه در اوست،به زمین فرو شود با اهلش،و خراب کردد.

و به درستی و راستی که فرشتکان همیشه بلا از قم و اهل قم دفع می کرداند.هیچ جبّاری و کردنکشی به قم و اهل قم به بد قصد نکنند،الّا که حق-عزّ اسمه [که] شکنندۀ

ص:229


1- (1) .تاریخ قم:ص 268، [1]بحار الأنوار:ج 60 ص 213 ح 23. [2]

2/2

قِیامُ الدُّعاةِ الکَذِبَةِ

1286.الإرشاد: الحَسَنُ بنُ عَلِیٍّ الوَشّاءُ،عَن أحمَدَ بنِ عائِذٍ،عَن أبی خَدیجَةَ،عَن أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام،قالَ:

لا یَخرُجُ القائِمُ حَتّی یَخرُجَ قَبلَهُ اثنا عَشَرَ مِن بَنی هاشِمٍ،کُلُّهُم یَدعو إلی نَفسِهِ.

1287.الغیبة للنعمانی: حَدَّثَنا عَبدُ الواحِدِ بنُ عَبدِ اللّهِ،قالَ:حَدَّثَنا أحمَدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ رَباحٍ الزُّهرِیُّ،قالَ:حَدَّثَنا أحمَدُ بنُ عَلِیٍّ الحِمیَرِیُّ،عَنِ الحَسَنِ بنِ أیّوبَ،عَن عَبدِ الکَریمِ بنِ عَمرٍو الخَثعَمِیِّ،عَن رَجُلٍ،عَن أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام أنَّهُ قالَ:

لا یَقومُ القائِمُ حَتّی یَقومَ اثنا عَشَرَ رَجُلاً،کُلُّهُم یُجمِعُ عَلی قَولِ:أنَّهُم قَد رَأَوهُ فَیُکَذِّبُهُم.

1288.الکافی: مُحَمَّدُ بنُ یَحیی،عَن أحمَدَ بنِ مُحَمَّدٍ،عَنِ ابنِ أبی نَجرانَ،عَن مُحَمَّدِ بنِ المُساوِرِ،عَنِ المُفَضَّلِ بنِ عُمَرَ،قالَ:سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّهِ علیه السلام یَقولُ:

إیّاکُم وَالتَّنویهَ،أما وَاللّهِ لَیَغیبَنَّ إمامُکُم سِنیناً مِن دَهرِکُم،ولَتُمَحَّصُنَّ حَتّی یُقالَ:

ماتَ،قُتِلَ،هَلَکَ،بِأَیِّ وادٍ سَلَکَ،ولَتَدمَعَنَّ عَلَیهِ عُیونُ المُؤمِنینَ،ولَتُکفَؤُنَّ کَما تُکفَأُ (1)السُّفُنُ فی أمواجِ البَحرِ،فَلا یَنجو إلّامَن أخَذَ اللّهُ میثاقَهُ،وکَتَبَ فی قَلبِهِ الإِیمانَ،وأَیَّدَهُ بِروحٍ مِنهُ،ولَتُرفَعَنَّ اثنَتا عَشرَةَ رایَةً مُشتَبِهَةً،لا یُدری أیٌّ مِن أیٍّ.

قالَ:فَبَکَیتُ،ثُمَّ قُلتُ:فَکَیفَ نَصنَعُ؟قالَ:

ص:230


1- (1) .کفأت الإناء وأکفأته:إذا کببته و إذا أملته،وانکفأت بهم السفینة:انقلبت (مجمع البحرین:ج 3 ص 1577«کفأ»).

جبّاران است،او را بشکند،و قهر و قمع کند،و آن جبّار را از قم و اهل قم مشغول کرداند به چیزی دیکر،و آن جبّار را به داهیه و مصیبتی و دشمنی مبتلا کرداند،تا او به سبب آن دشمن و واقعه،از قم و اهل قم،خاطر او فارغ شود و بذان نپردازد.

بعد از آن فرمود که:حق-سبحانه و تعالی-،جبابرۀ روی زمین را،در ایّام دولت ایشان،ذکر قم و یاد آن از خاطر ببرد،تا ایشان قم و اهل قم را فراموش کنند،جنانج ذکر حقّ-عزّ و علا-فراموش کرده باشد. (1)

2/2 قیام دعوتگران دروغین

1286.الإرشاد -با سندش به نقل از ابوخدیجه-:امام صادق علیه السلام فرمود:«قائم،خروج نمی کند تا آن که پیش از او،دوازده نفر از بنی هاشم خروج کنند که همگی به سوی خود می خوانند». (2)

1287.الغیبة ،نعمانی-با سندش به نقل از عبد الکریم بن عمرو خثعمی،از مردی-:امام صادق علیه السلام فرمود-:«قائم،قیام نمی کند تا آن که دوازده مرد،قیام کنند که همگی یک سخن می گویند:

"او را دیده اند"؛ولی او آنها را تکذیب می کند». (3)

1288.الکافی -با سندش به نقل از مفضّل بن عمر-:شنیدم که امام صادق علیه السلام می فرماید:«از بر سرِ زبان انداختن بپرهیزید! هان به خدا سوگند،امامتان در روزگار شما سال هایی غایب خواهد شد و چنان [به طول می کشد و] آزمایش می شوید که گفته می شود:مرده،کشته شده،هلاک شده است و معلوم نیست به کجا رفته است! و چشم های مؤمنان بر او اشک خواهند ریخت و مانند کشتی ها در امواج دریا واژگون می شوید و جز کسی که خدا از او پیمان گرفته و ایمان را در دلش نگاشته و با روح خود،استوارش داشته است،نجات نمی یابد و دوازده پرچم ناشناخته و شبیه به حقیقی که از هم باز شناخته نمی شوند،

ص:231


1- (1) .تاریخ قم:ص 266، [1]بحار الأنوار:ج 60 ص 212 ح 22.
2- (2) .الإرشاد:ج 2 ص 372، [2]الغیبة،طوسی:ص 437 ح 428،إعلام الوری:ج 2 ص 280،کشف الغمّة:ج 3 ص 249، [3]الخرائج و الجرائح:ج 3 ص 1162،الصراط المستقیم:ج 2 ص 249،بحار الأنوار:ج 52 ص 209 ح 47.
3- (3) .الغیبة،نعمانی:ص 277 ح 58،بحار الأنوار:ج 52 ص 244 ح 121.

فَنَظَرَ إلی شَمسٍ داخِلَةٍ فِی الصُّفَّةِ (1)فَقالَ:یا أبا عَبدِ اللّهِ،تَری هذِهِ الشَّمسَ؟ قُلتُ:نَعَم،فَقالَ:وَاللّهِ،لَأَمرُنا أبیَنُ مِن هذِهِ الشَّمسِ.

1289.الکافی: الحُسَینُ بنُ مُحَمَّدٍ ومُحَمَّدُ بنُ یَحیی،عَن جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ،عَنِ الحَسَنِ بنِ مُعاوِیَةَ،عَن عَبدِ اللّهِ بنِ جَبَلَةَ،عَن إبراهیمَ بنِ خَلَفِ بنِ عَبّادٍ الأَنماطِیِّ،عَن مُفَضَّلِ بنِ عُمَرَ،قالَ:کُنتُ عِندَ أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام وعِندَهُ فِی البَیتِ اناسٌ،فَظَنَنتُ أنَّهُ إنَّما أرادَ بِذلِکَ غَیری،فَقالَ:

أما وَاللّهِ،لَیَغیبَنَّ عَنکُم صاحِبُ هذَا الأَمرِ ولَیَخمِلَنَّ هذا حَتّی یُقالَ:ماتَ،هَلَکَ، فی أیِّ وادٍ سَلَکَ،ولَتُکفَؤُنَّ کَما تُکفَأُ السَّفینَةُ فی أمواجِ البَحرِ،لا یَنجو إلّامَن أخَذَ اللّهُ میثاقَهُ،وکَتَبَ الإِیمانَ فی قَلبِهِ،وأَیَّدَهُ بِروحٍ مِنهُ،ولَتُرفَعَنَّ اثنَتا عَشرَةَ رایَةً مُشتَبِهَةً لا یُدری أیٌّ مِن أیٍّ.

قالَ:فَبَکَیتُ،فَقالَ:ما یُبکیکَ یا أبا عَبدِ اللّهِ؟فَقُلتُ:جُعِلتُ فِداکَ،کَیفَ لا أبکی وأَنتَ تَقولُ:اِثنَتا عَشرَةَ رایَةً مُشتَبِهَةً لا یُدری أیٌّ مِن أیٍّ؟! قالَ:وفی مَجلِسِهِ کَوَّةٌ (2)تَدخُلُ فیهَا الشَّمسُ،فَقالَ:

أبَیِّنَةٌ هذِهِ؟فَقُلتُ:نَعَم،قالَ:أمرُنا أبیَنُ مِن هذِهِ الشَّمسِ.

3/2

ذَهابُ الإِسلامِ الحَقیقِیِّ

1290.الکافی: عَلِیُّ بنُ إبراهیمَ،عَن أبیهِ،عَنِ النَّوفَلِیِّ،عَنِ السَّکونِیِّ،عَن أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام

ص:232


1- (1) .الصُفَّة من البیت:مثل غُرفة (المصباح المنیر:ص 343«صفف»).
2- (2) .الکوَّةُ:الثُقبةُ فی الحائط (المصباح المنیر:ص 545«کوی»).

برافراشته خواهد شد».من گریستم و سپس گفتم:پس ما چه کار کنیم؟

امام علیه السلام به پرتو خورشید که به ایوان خانه راه یافته بود،نگریست و فرمود:«ای ابو عبد اللّه! آیا این نور را می بینی؟».گفتم:آری.

فرمود:«به خدا سوگند،امر ما از این نور خورشید،روشن تر است». (1)

1289.الکافی -با سندش به نقل از مفضّل بن عمر-:نزد امام صادق علیه السلام بودم و گروهی در خانه نزد ایشان بودند.امام علیه السلام سخنی گفتند که گمان بردم قصدش غیر از من بود.فرمود:«هان! به خدا سوگند،صاحب این امر (قیام و ولایت) از دیده های شما غایب و یادش فراموش می شود،تا آن جا که گفته می شود:مرده،هلاک شده و معلوم نیست به کجا رفته است! و واژگون می شوید،همان گونه که کشتی در موج های دریا واژگون می شود،کسی نجات نمی یابد جز کسی که خداوند،از او پیمان گرفته و ایمان را در دلش نگاشته و با روح خود، استوارش داشته باشد و دوازده پرچم ناشناخته و شبیه حقیقی برافراشته می شوند که از یکدیگر بازشناخته نمی شوند».گریستم.

فرمود:«ای ابو عبد اللّه! چرا می گریی؟».

گفتم:فدایت شوم! چگونه نگریم،در حالی که می فرمایی:دوازده پرچم شبیه حقیقی که از هم بازشناخته نمی شوند!

در مجلس امام علیه السلام،روزنه ای بود که نور خورشید به آن راه می یافت.امام علیه السلام فرمود:«آیا این نور،روشن است؟».گفتم:آری.

فرمود:«امر ما از این نور،روشن تر است». (2)

3/2 از میان رفتن اسلام حقیقی

1290.الکافی -با سندش به نقل از سکونی،از امام صادق علیه السلام،از امیر مؤمنان علیه السلام-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«زمانی بر مردم می آید که از قرآن،جز نشانی نمی ماند و از اسلام،جز اسمی

ص:233


1- (1) .الکافی:ج 1 ص 336 ح 3، [1]الغیبة،طوسی:ص 337 ح 285،کمال الدین:ص 347 ح 35،الغیبة،نعمانی:ص 152 ح 10،دلائل الإمامة:ص 532 ح 512،بحار الأنوار:ج 52 ص 281 ح 9.
2- (2) .الکافی:ج 1 ص 338 ح 11،الغیبة،نعمانی:ص 151 ح 9،بحار الأنوار:ج 51 ص 147 ح 18.

قالَ:قالَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام:قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:

سَیَأتی عَلَی النّاسِ زَمانٌ لا یَبقی مِنَ القُرآنِ إلّارَسمُهُ،ومِنَ الإِسلامِ إلَّااسمُهُ، یُسَمَّونَ بِهِ وهُم أبعَدُ النّاسِ مِنهُ،مَساجِدُهُم عامِرَةٌ وهِیَ خَرابٌ مِنَ الهُدی،فُقَهاءُ ذلِکَ الزَّمانِ شَرُّ فُقَهاءَ تَحتَ ظِلِّ السَّماءِ،مِنهُم خَرَجَتِ الفِتنَةُ وإلَیهِم تَعودُ.

1291.نهج البلاغة: قالَ علیه السلام:یَأتی عَلَی النّاسِ زَمانٌ لا یَبقی فیهِ مِنَ القُرآنِ إلّارَسمُهُ ومِنَ الإِسلامِ إلَّااسمُهُ،مَساجِدُهُم یَومَئِذٍ عامِرَةٌ مِنَ البِناءِ،خَرابٌ مِنُ الهُدی،سُکّانُها وعُمّارُها شَرُّ أهلِ الأَرضِ،مِنهُم تَخرُجُ الفِتنَةُ وإلَیهِم تَأوِی الخَطیئَةُ،یَرُدّونَ مَن شَذَّ عَنها فیها،ویَسوقونَ مَن تَأَخَّرَ عَنها إلَیها.

1292.المصنف لابن أبی شیبة: حَدَّثَنا أبو مُعاوِیَةَ،عَنِ الأَعمَشِ،عَن إبراهیمَ التَّیمِیِّ،عَنِ الحارِثِ بنِ سُوَیدٍ،عَن عَلِیٍّ علیه السلام قالَ:

یَنقُصُ الإِسلامُ (1)حَتّی لا یُقالَ:اللّهُ اللّهُ،فَإِذا فُعِلَ ذلِکَ ضَرَبَ یَعسوبُ الدّینِ بِذَنَبِهِ،فَإِذا فُعِلَ ذلِکَ بُعِثَ قَومٌ یَجتَمِعونَ کَما یَجتَمِعُ فَرعُ (2)الخَریفِ،وَاللّهِ،إنّی لَأَعرِفُ اسمَ أمیرِهِم ومُناخَ رِکابِهِم.

1293.الفتن لابن حماد: حَدَّثَنا أبو مُعاوِیَةَ وأَبو اسامَةَ ویَحیَی بنُ الیَمانِ،عَنِ الأَعمَشِ،عَن إبراهیمَ التَّیمِیِّ،عَن أبیهِ،عَن عَلِیٍّ علیه السلام قالَ:

یَنقُصُ الدّینُ حَتّی لا یَقولَ أحَدٌ:لا إلهَ إلَّااللّهُ،وقالَ بَعضُهُم:حَتّی لا یُقالَ:اللّهُ

ص:234


1- (1) .فی الاُصول الستة عشر:«لا یزال الناس ینقصون».
2- (2) .فی شرح الأخبار:«قزع»بدل«فرع».وقزع الخریف:أی قطع السحاب المتفرّقة،وإنّما خصّ الخریف؛لأنّه أوّل الشتاء،والسحاب یکون فیه متفرّقاً غیر متراکم ولا مطبق،ثمّ یجتمع بعضه إلی بعض بعد ذلک (النهایة:ج 4 ص 59« [1]قزع»).

نمی ماند.خود را مسلمان می نامند،در حالی که دورترین آدمیان از آن هستند.

مسجدهایشان آباد،در حالی که از هدایت،[تهی و] ویران است.فقیهان آن زمان، بدترین فقیهان زیر سایۀ آسمان هستند و فتنه از آنان می آید و به همانها هم باز می گردد». (1)

1291.نهج البلاغه: امام علی علیه السلام فرمود:«زمانی بر مردم می آید که از قرآن،جز نشانی از آن و از اسلام،جز نامی از آن نمی ماند.در آن روزگار،بنای مسجدهایشان آبادان و از هدایت،ویران است.ساکنان و آبادگرانش،بدترین مردم زمین اند که فتنه از آنان برمی خیزد و خطا به آنان باز می گردد.آنان هر که را از فتنه کناره گیرد،به آن باز می گردانند و هر کس را از آن پس بنشیند،به سوی آن می رانند». (2)

1292.المصنّف ،ابن ابی شیبه-با سندش به نقل از حارث بن سوید-:امام علی علیه السلام فرمود-:

«از اسلام،چنان می کاهند که دیگر نام خدا را نیز نمی برند و چون این گونه شود، سلطان دین به جنبش در می آید [و مؤمنان را به قیام فرا می خواند] و چون چنین شود،گروه هایی پراکنده مانند ابرهای پاییزی از هر سو گردهم می آیند و به خدا سوگند،من نام فرمانده و جای مَرکب هایشان را می دانم». (3)

1293.الفتن ،ابن حماد-با سندش به نقل از ابراهیم تیمی،از پدرش-:امام علی علیه السلام فرمود:

«دین،چنان فرو می کاهد که حتّی کسی خدا را به یگانگی یاد نمی کند (/حتّی نام خدا نیز برده نمی شود).آن گاه سلطان دین،اعلام قیام می کند و خداوند،گروه هایی

ص:235


1- (1) .الکافی:ج 8 ص 307 ح 479؛ [1]ثواب الأعمال:ص 301 ح 4 ( [2]هر دو منبع با سند معتبر)،بحار الأنوار:ج 52 ص 190 ح 21؛الفردوس:ج 2 ص 319 ح 3448 (به نقل از معاذ بن جبل با عبارت مشابه)،کنز العمّال:ج 11 ص 280 ح 31522 (به نقل از امام عسکری علیه السلام در کتاب المواعظ به نقل از امام علی علیه السلام ) وص 181 ح 31135.
2- (2) .نهج البلاغة،حکمت 369. [3]
3- (3) .المصنّف،ابن ابی شیبة:ج 8 ص 599 ح 45،کنز العمّال:ج 14 ص 557 ح 39591؛الاُصول الستّة عشر:ص 64 (به نقل از جابر از امام صادق علیه السلام )،شرح الأخبار:ج 3 ص 361 ح 1230 (با عبارت مشابه).نیز،ر.ک:همین دانش نامه ج8 ص375 ح 1616 و ص 377 ح 1617.

اللّهُ،ثُمَّ یَضرِبُ یَعسوبُ الدّینِ بِذَنَبِهِ،ثُمَّ یَبعَثُ اللّهُ قَوماً،قَزَعٌ کَقَزَعِ الخَریفِ،إنّی لَأَعرِفُ اسمَ أمیرِهِم ومُناخَ رِکابِهِم.

1294.العدد القویة: رَووا عَن أبی هاشِمٍ،عَن مُجاهِدٍ،عَنِ ابنِ عَبّاسٍ،قالَ:قَدِمَ یَهودِیٌّ عَلی رَسولِ اللّه صلی الله علیه و آله یُقالُ لَهُ نَعثَلٌ،فَقالَ:یا مُحَمَّدُ،إنّی سائِلُکَ عَن أشیاءَ تَلَجلَجَ (1)فی صَدری...فَقالَ صلی الله علیه و آله:

کائِنٌ فی امَّتی ما کانَ فی بَنی إسرائیلَ،حَذوَ النَّعلِ بِالنَّعلِ وَالقُذَّةِ بِالقُذَّةِ (2)،فَإِنَّ الثّانِیَ عَشَرَ مِن وُلدی یَغیبُ حَتّی لا یُری،ویَأتی عَلی امَّتی زَمَنٌ لا یَبقی مِنَ الإِسلامِ إلَّااسمُهُ،ومِنَ القُرآنِ إلّارَسمُهُ،فَحینَئِذٍ یَأذَنُ اللّهُ لَهُ بِالخُروجِ فَیُظهِرُ الإِسلامَ،ویُجَدِّدُ الدّینَ،ثُمَّ قالَ صلی الله علیه و آله:طُوبی لِمَن أحَبَّهُم،وطوبی لِمَن تَمَسَّکَ بِهِم، فَالوَیلُ لِمُبغِضِهِم.

1295.الملاحم والفتن -فیما رَواهُ السَّلیلِیُّ فی کِتابِ الفِتَنِ،قالَ-:حَدَّثَنا عُمَرُ بنُ عَبدِ الوَهّابِ الآدَمِیُّ،قالَ:أخبَرَنا مُحَمَّدُ بنُ هارونَ السُّهرَوَردِیُّ،قالَ:حَدَّثَنا أبو عَلِیٍّ الحَسَنُ بنُ مُحَمَّدٍ الأَنصارِیُّ مِن وُلدِ عُمَیرِ بنِ الحُمامِ،قالَ:أخبَرَنا عَلِیُّ بنُ شَهرامٍ،قالَ:حَدَّثَنا موسَی بنُ إبراهیمَ،قالَ:حَدَّثَنا موسَی بنُ جَعفَرٍ،عَن أبیهِ،عَن جَدِّهِ علیهم السلام قالَ:

دَخَلَ الحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ عَلی عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیه السلام وعِندَهُ جُلَساؤُهُ،فَقالَ:هذا سَیِّدُکُم سَمّاهُ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله سَیِّداً،ولَیَخرُجَنَّ رَجُلٌ مِن صُلبِهِ شِبهی،شِبهُهُ فِی الخَلقِ وَالخُلُقِ،یَملَأُ الأَرضَ عَدلاً وقِسطاً کَما مُلِئَت ظُلماً وجَوراً،قیلَ لَهُ:ومَتی ذلِکَ یا

ص:236


1- (1) .تَلَجْلَجَ:أی تَردَّدَ وَقَلِقَ ولم یَستَقِرّ (النهایة:ج 4 ص 234«لجلج»).
2- (2) .القُذَّة بالقُذَّة:کما تُقَدَّر کلّ واحدة منهما علی قدر صاحبتها وتُقطَع.یضرب مثلاً للشیئینِ یستویان ولا یتفاوتان(النهایة:ج 4 ص 28« [1]قذذ»).

پراکنده را از هر سو مانند ابرهای پاییزی بر می انگیزد و من،نام فرمانده و جای مَرکب هایشان را می دانم». (1)

1294.العدد القویّة -با سندش به نقل از ابن عبّاس-:شخصی یهودی به نام نعثل بر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وارد شد و گفت:ای محمّد! چیزهایی در سینه ام خَلَجان می کند که آنها را از تو می پرسم....

آن گاه پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:«آنچه در بنی اسرائیل روی داده است،در امّت من هم روی می دهد،قدم به قدم و مو به مو [و از جمله] دوازدهمین نفر از نسل من،غایب و از دیده ها پنهان می شود و روزگاری بر امّتم می آید که از اسلام،جز نامی،و از قرآن،جز نشانی،باقی نمی ماند.در این هنگام است که خداوند،به او اذن خروج می دهد تا اسلام را آشکار و دین را تجدید کند».سپس فرمود:«خوشا به حال کسی که آنان را دوست داشته باشد و خوشا به حال کسی که به آنان بپیوندد و وای بر دشمنانشان!». (2)

1295.الملاحم و الفتن ،ابن حمّاد-از آنچه سلیلی در کتاب الفتن به سندش به نقل از موسی بن ابراهیم،از امام موسی کاظم علیه السلام از پدرش،از جدّش نقل کرده است-:حسین بن علی علیه السلام بر علی بن ابی طالب علیه السلام-که برخی نزدش نشسته بودند-،وارد شد.علی علیه السلام فرمود:«این (حسین) سَرور شماست و پیامبر خدا صلی الله علیه و آله او را سَرور نامیده است و بی گمان،مردی از نسل او زاده می شود که در خلقت و خلق و خو،شبیه من است.

زمین را از عدالت و داد پر می کند،همان گونه که از ظلم و ستم پر شده است».

به ایشان گفته شد:ای امیر مؤمنان! این،چه هنگام می شود؟

فرمود:«دور است! هنگامی که شما از دینتان بیرون روید،همان گونه که زن برای

ص:237


1- (1) .الفتن:ج 1 ص 390 ح 1175.
2- (2) .العدد القویّة:ص 81-83 ح 143،کفایة الأثر:ص 15،بحار الأنوار:ج 36 ص 284.

أمیرَ المُؤمِنینَ؟

فَقالَ:هَیهاتَ إذا خَرَجتُم عَن دینِکُم کَما تَخرُجُ المَرأَةُ عَن وَرِکَیها (1)لِبَعلِها.

4/2

الحَیلولَةُ دونَ الکَعبَةِ

1296.الغیبة للطوسی: أخبَرَنا جَماعَةٌ،عَنِ التَّلَّعُکبَرِیِّ،عَن أحمَدَ بنِ عَلِیٍّ الرّازِیِّ،عَن عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ،عَن رَجُلٍ-ذَکَرَ أنَّهُ مِن أهلِ قَزوینَ لَم یَذکُر اسمَهُ-عَن حَبیبِ بنِ مُحَمَّدِ بنِ یونُسَ بنِ شاذانَ الصَّنعانِیِّ،قالَ:دَخَلتُ إلی عَلِیِّ بنِ إبراهیمَ بنِ مَهزِیارَ الأَهوازِیِّ،فَسَأَلتُهُ عَن آلِ أبی مُحَمَّدٍ علیه السلام فَقالَ-بَعدَ نَقلِ مُلاقاتِهِ لِصاحِبِ الأَمرِ علیه السلام-:...فَقُلتُ:یا سَیِّدی مَتی یَکونُ هذَا الأَمرُ؟

فَقالَ:إذا حیلَ بَینَکُم وبَینَ سَبیلِ الکَعبَةِ،وَاجتَمَعَ الشَّمسُ وَالقَمَرُ وَاستَدارَ بِهِمَا الکَواکِبُ وَالنُّجومُ،فَقُلتُ:مَتی یَابنَ رَسولِ اللّهِ؟

فَقالَ لی:فی سَنَةِ کَذا وکَذا تَخرُجُ دابَّةُ الأَرضِ مِن بَینِ الصَّفا وَالمَروَةِ،ومَعَهُ عَصا موسی وخاتَمُ سُلَیمانَ،یَسوقُ النّاسَ إلَی المَحشَرِ.

1297.الأمالی للمفید: أخبَرَنی أبو بَکرٍ مُحَمَّدُ بنُ عُمَرَ الجِعابِیُّ،قالَ:حَدَّثَنی أبُو الحَسَنِ مُحَمَّدُ بنُ یَحیَی التَّمیمِیُّ،قالَ:حَدَّثَنَا الحَسَنُ بنُ بَهرامَ،قالَ:حَدَّثَنِی الحَسَنُ بنُ یَحیی،قالَ:حَدَّثَنِی الحَسَنُ بنُ حُمدونَ،عَن مُحَمَّدِ بنِ إبراهیمَ بنِ عَبدِ اللّهِ،قالَ:

حَدَّثَنی سَدیرٌ الصَّیرَفِیُّ،قالَ:کُنتُ عِندَ أبی عَبدِ اللّهِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ علیهما السلام وعِندَهُ جَماعَةٌ مِن أهلِ الکوفَةِ،فَأَقبَلَ عَلَیهِم وقالَ لَهُم:

ص:238


1- (1) .الوَرِکان:ما فَوقَ الفَخذَین (مجمع البحرین:ج 3 ص 1927«ورک»).

شویش از جامه اش بیرون می آید». (1)

4/2 جلوگیری از زیارت کعبه

1296.الغیبة ،طوسی-با سندش به نقل از علی بن ابراهیم بن مهزیار اهوازی،در نقل ملاقاتش با صاحب الأمر علیه السلام-:گفتم:سَرور من! این امر (قیام)،کِی روی می دهد؟

فرمود:«هنگامی که میان شما و راه کعبه مانع شوند و خورشید و ماه،گرد هم آیند و ستارگان و سیّارگان به گرد آن دو بچرخند».

گفتم:ای فرزند پیامبر خدا! این،کِی می شود؟

به من فرمود:«در فلان سال،جنبندۀ زمین،از میان صفا و مروه بیرون می آید و عصای موسی و انگشتر سلیمان را به همراه دارد و مردم را به سوی محشر می راند». (2)

1297.الأمالی ،مفید-با سندش به نقل از سَدیر صیرفی-:نزد امام صادق علیه السلام بودم و گروهی از کوفیان نزد ایشان بودند.امام علیه السلام رو به آنان کرد و به ایشان فرمود:«به حج بروید، پیش از آن که نتوانید حج بگزارید.به حج بروید،پیش از آن که نیکی،دامن خود را جمع کند.حج بگزارید،پیش از آن که مسجدی در عراق میان نخلستان و جوی ها، منهدم شود،به حج بروید،پیش از بریده شدن درخت سدری که در زوراء بر روی صمغ ریشه های درخت خرمایی روییده است،[همان] که مریم خرمای تازه از آن

ص:239


1- (1) .الملاحم و الفتن:ص 285 ح 413. [1]
2- (2) .الغیبة،طوسی:ص 263-266 ح 228،کمال الدین:ص 469 ح 23،الخرائج و الجرائح:ج 2 ص 788 ح 111 (در این منبع،بخش آغازین حدیث آمده است.هر دو منبع با عبارت مشابه)،بحار الأنوار:ج 52 ص 12 ح 6.نیز،برای دیدن همۀ حدیث،ر.ک:همین دانش نامه:ج 5 ص 62 ح 797.

حُجّوا قَبلَ أن لا تَحُجّوا.حُجّوا قَبلَ أن یمنَعَ البَرُّ جانِبَهُ.حُجّوا قَبَل هَدمِ مَسجِدٍ بِالعِراقِ بَینَ نَخلٍ وأَنهارٍ.حُجّوا قَبلَ أن تُقطَعَ سِدرَةٌ بِالزَّوراءِ،نَبَتَت عَلی عَسَلِ عُروقِ النَّخلَةِ الَّتِی اجتَنَت مِنها مَریَمُ علیهما السلام رُطَباً جَنیّاً،فَعِندَ ذلِکَ تُمنَعونَ الحَجَّ، وتَنقُصُ الثِّمارُ،وتُجدَبُ البِلادُ،وتُبتَلونَ بِغَلاءِ الأَسعارِ،وجَورِ السُّلطانِ،ویَظهَرُ فیکُمُ الظُّلمُ وَالعُدوانُ،مَعَ البَلاءِ وَالوَباءِ وَالجوعِ،وتُظِلُّکُمُ الفِتَنُ مِن جَمیعِ الآفاقِ، فَوَیلٌ لَکُم یا أهلَ العِراقِ إذا جاءَتکُمُ الرّایاتُ مِن خُراسانَ،ووَیلٌ لِأَهلِ الرَّیِّ مِنَ التُّرکِ،ووَیلٌ لِأَهلِ العِراقِ مِن أهلِ الرَّیِّ،ووَیلٌ لَهُم ثُمَّ وَیلُ لَهُم مِنَ الثَّطِّ.

قالَ سَدیرٌ:فَقُلتُ:یا مَولایَ مَنِ الثَّطُّ؟قالَ:قَومٌ آذانُهُم کَآذانِ الفَأرِ صِغَراً، لِباسُهُمُ الحَدیدُ،کَلامُهُم کَکَلامِ الشَّیاطینِ،صِغارُ الحَدَقِ،مُردٌ (1)جُردٌ (2)،استَیعذوا بِاللّهِ مِن شَرِّهِم،اُولئِکَ یَفتَحُ اللّهُ عَلی أیدیهِمُ الدّینَ،ویَکونونَ سَبَباً لِأَمرِنا.

5/2

کَثرَةُ الاِختِلافِ وَالزَّلازِلِ

1298.دلائل الإمامة: قاَل أبو عَلِیٍّ النَّهاوَندِیُّ:حَدَّثَنا أبو عَلِیٍّ هِشامُ بنُ عَلِیٍّ السِّیرافِیُّ، قالَ:حَدَّثَنا عَبدُ اللّهِ بنُ رَجاءٍ،قالَ:حَدَّثَنا هَمّامٌ،عَنِ المُعَلَّی بنِ زِیادٍ،قالَ:حَدَّثَنِی العَلاءُ-رَجُلٌ مِن مُزَینَةَ-عَن أبِی الصِّدّیقِ النّاجی،عَن أبی سَعیدٍ الخُدرِیِّ،أنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله ذَکَرَ المَهدِیَّ،فَقالَ:

یَخرُجُ عِندَ کَثرَةِ اختِلافِ النّاسِ وزَلازِلَ،فَیَملَؤُها عَدلاً وقِسطاً کَما مُلِئَت ظُلماً

ص:240


1- (1) .مَرِدَ الغُلامُ:إذا لم تُنبُت لحیته فهو أمرد (المصباح المنیر:ص 568«مرد»).
2- (2) .الأجرَدُ:الذی لیس علی بدنه شَعَر (النهایة:ج 1 ص 256« [1]جرد»).

چید،که این هنگام از حج باز داشته می شوید و میوه کم می شود،سرزمین ها دچار خشک سالی می شوند و گرفتار گرانی و ستم حاکمان می گردید و ستم و تجاوز،میان شما پدیدار می شود و بلا و وبا و گرسنگی با آن همراهی می کنند و فتنه ها از همه سو بر شما سایه می افکنند.وای بر شما،ای عراقیان! هنگامی که پرچم هایی از خراسان به سوی شما می آید و وای بر اهل ری از ترکان،و وای بر عراقیان از اهل ری،و وای بر ایشان! وای بر ایشان از قوم ثَط!».

گفتم:ای مولای من! قوم ثَط،چه کسانی اند؟

فرمود:«قومی که گوش هایشان مانند گوش موش،کوچک است،تن پوش آهنی دارند،مانند شیطان ها سخن می گویند،حدقۀ چشمانشان کوچک،کوسه و بی مویند.

از شرّ ایشان به خداوند،پناه ببرید.خداوند به دست ایشان در امر دین گشایش می دهد و سبب [گسترش] امر ما هستند». (1)

5/2 فراوانی اختلاف و زلزله

1298.دلائل الإمامة -با سندش به نقل از ابو سعید خُدری-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از مهدی علیه السلام یاد کرد و فرمود:«او به هنگام فراوان شدن اختلاف مردم و زلزله (2)،قیام،و زمین را از عدل و داد پر می کند،همان گونه که از ظلم و ستم پر شده است،ساکن آسمان و ساکن زمین به او راضی هستند و مال را به درستی،قسمت می کند». (3)

ص:241


1- (1) .الأمالی،مفید:ص 63 ح 10، [1]بحار الأنوار:ج 47 ص 122 ح 171.
2- (2) .محتمل است مقصود از زلزله ها،بلاها و تفرقه ها و فتنه های خانمان برانداز باشد (م).
3- (3) .دلائل الإمامة:ص 471 ح 463.

وجَوراً،یَرضی بِهِ ساکِنُ السَّماءِ وساکِنُ الأَرضِ،ویَقسِمُ المالَ قِسمَةً صِحاحاً.

1299.مسند ابن حنبل: حَدَّثَنا عَبدُ اللّهِ،حَدَّثَنی أبی،ثنا زَیدُ بنُ الحُبابِ،حَدَّثَنی حَمّادُ بنُ زَیدٍ،ثنا المُعَلَّی بنُ زِیادٍ المَعوَلِیُّ،عَنِ العَلاءِ بنِ بَشیرٍ المُزَنِیِّ،عَن أبِی الصِّدّیقِ النّاجی،عَن أبی سَعیدٍ الخُدرِیِّ،قالَ:قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:

ابَشِّرُکُم بِالمَهدِیِّ یُبعَثُ فی امَّتی عَلَی اختِلافٍ مِنَ النّاسِ وزَلازِلَ،فَیَملَأُ الأَرضَ قِسطاً وعَدلاً کَما مُلِئَت جَوراً وظُلماً،ویَرضی عَنهُ ساکِنُ السَّماءِ وساکِنُ الأَرضِ، ویَملَأُ اللّهُ قُلوبَ امَّةِ مُحَمَّدٍ غِنیً،فَلا یَحتاجُ أحَدٌ إلی أحَدٍ.

1300.الغیبة للطوسی: مُحَمَّدُ بنُ إسحاقَ المُقری،عَنِ المُقانِعِیِّ،عَن بَکّارِ بنِ أحمَدَ،عَنِ الحَسَنِ بنِ الحُسَینِ،عَنِ المُعَلَّی بنِ زِیادٍ،عَنِ العَلاءِ بنِ بَشیرٍ المُرادِیِّ،عَن أبِی الصِّدّیقِ النّاجی،عَن أبی سَعیدٍ الخُدرِیِّ،قالَ:قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:

ابَشِّرُکُم بِالمَهدِیِّ،یُبعَثُ فی امَّتی عَلَی اختِلافٍ مِنَ النّاسِ وزِلزالٍ،یَملَأُ الأَرضَ عَدلاً وقِسطاً کَما مُلِئَت جَوراً وظُلماً،یَرضی عَنهُ ساکِنُ السَّماءِ وساکِنُ الأَرضِ.

1301.دلائل الإمامة: بِإِسنادِهِ (1)عَن أبی عَلِیٍّ النَّهاوَندِیِّ،قالَ:حَدَّثَنا إسحاقُ،عَن یَحیَی بنِ سُلَیمٍ،قالَ:حَدَّثَنا هِشامُ بنُ حَسّانَ،عَنِ المُعَلَّی بنِ أبِی المُعَلّی،عَن أبِی الصِّدّیقِ النّاجی،عَن أبی سَعیدٍ الخُدرِیِّ،قالَ:قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:

أبشِروا بِالمَهدِیِّ،فَإِنَّهُ یَأتی فی آخِرِ الزَّمانِ عَلی شِدَّةٍ وزَلازِلَ،یَسَعُ اللّهُ لَهُ الأَرضَ عَدلاً وقِسطاً.

راجع:ص 278 ح 1335

وج 9 ص 360 ح 1883.

ص:242


1- (1) .أی بإسناد أبی الحسین محمّد بن هارون بن موسی،عن أبیه.

1299.مسند ابن حنبل -با سندش به نقل از ابو سعید خُدری-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«شما را به مهدی بشارت می دهم که میان امّتم،هنگامی که مردم دچار اختلاف و زلزله می شوند،برانگیخته می شود و زمین را از عدل و داد پر می کند،همان گونه که از ظلم و ستم پر شده است و ساکن آسمان و ساکن زمین،از او راضی می شوند و خداوند، دل های امّت محمّد را از بی نیازی می آکند و هیچ کس به کس دیگری نیازمند نمی شود». (1)

1300.الغیبة ،طوسی-با سندش به نقل از ابو سعید خُدری-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«شما را به مهدی بشارت می دهم،هنگامی که مردم،دچار اختلاف و زلزله شدند،میان امّتم برانگیخته می شود،زمین را از عدل و داد پر می کند،همان گونه که از ظلم و ستم پر شده است،ساکن آسمان و ساکن زمین از او راضی می شوند». (2)

1301.دلائل الإمامة -با سندش به نقل از ابو سعید خُدری-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«شما را به مهدی بشارت می دهم که در آخر الزمان،به هنگام سختی و زلزله می آید و خداوند، عدل و داد را برای او در زمین می گسترد». (3)

ر.ک: ص 279 ح 1335

و ج 9 ص 361 ح 1883.

ص:243


1- (1) .مسند ابن حنبل:ج 4 ص 104 ح 11484 و ص 75 ح 11326؛کشف الغمة:ج 2 ص 483 (با عبارت مشابه)،بحار الأنوار:ج 51 ص 92.
2- (2) .الغیبة،طوسی:ص 178 ح 136 و ص 179 ح 137 (با عبارت مشابه)،کشف الغمّة:ج 3 ص 273، [1]بحار الأنوار:ج 51 ص 74 ح 23.
3- (3) .دلائل الإمامة:ص 467 ح 454، [2]شرح الأخبار:ج 3 ص 362 ح 1232،کشف الغمّة:ج 3 ص 261 ( [3]با عبارت مشابه).

6/2

اِختِلافُ الشّیعَةِ

1302.الغیبة للنعمانی: حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ هَمّامٍ،قالَ:حَدَّثَنا حُمَیدُ بنُ زِیادٍ الکوفِیُّ،قالَ:

حَدَّثَنَا الحَسَنُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ سَماعَةَ،عَن أحمَدَ بنِ الحَسَنِ المیثَمِیِّ،عَن زائِدَةَ بنِ قُدامَةَ،عَن عَبدِ الکَریمِ،قالَ:ذُکِرَ عِندَ أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام القائِمُ،فَقالَ:

أنّی یَکونُ ذلِکَ ولَم یَستَدِرِ الفَلَکُ حَتّی یُقالَ:ماتَ أو هَلَکَ،فی أیِّ وادٍ سَلَکَ.

فَقُلتُ:ومَا استِدارَةُ الفَلَکِ؟فَقالَ:اِختِلافُ الشّیعَةِ بَینَهُم.

1303.الکافی: بِهذا الإِسنادِ (1)،عَنِ الوَشّاءِ،عَن عَلِیِّ بنِ الحَسَنِ،عَن أبانِ بنِ تَغلِبَ،قالَ:

قالَ أبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام:

کَیفَ أنتَ إذا وَقَعَتِ البَطشَةُ بَینَ المَسجِدَینِ،فَیَأرِزُ العِلمُ کَما تَأرِزُ الحَیَّةُ فی جُحرِها،وَاختَلَفَتِ الشّیعَةُ وسَمّی بَعضُهُم بَعضاً کَذّابینَ،وتَفَلَ بَعضُهُم فی وُجوهِ بَعضٍ؟

قُلتُ:جُعِلتُ فِداکَ ما عِندَ ذلِکَ مِن خَیرٍ،فَقالَ لی:الخَیرُ کُلُّهُ عِندَ ذلِکَ،ثَلاثاً.

1304.الغیبة للنعمانی: بِهِ (2)،عَن أبانِ بنِ تَغلِبَ،عَن أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام أنَّهُ قالَ:

کَیفَ أنتُم إذا وَقَعَتِ السَّبطَةُ (3)بَینَ المَسجِدَینِ،فَیَأرِزُ العِلمُ فیها کَما تَأرِزُ الحَیَّةُ فی جُحرِها،وَاختَلَفَتِ الشّیعَةُ بَینَهُم وَسمّی بَعضُهُم بَعضاً کَذّابینَ،ویَتفُلُ بَعضُهُم

ص:244


1- (1) .أی عدّة من أصحابنا،عن أحمد بن محمّد.
2- (2) .أی محمّد بن همام بإسناده یرفعه.
3- (3) .فی حدیث السابق:«البطشة»،ولکن فی معنی السبطة فی الغیبة للنعمانی (ص 160 ح 6): [1]دون الفترة و فی کمال الدین:الفَترَةُ وَالغَیبَةُ [2]لِإِمامِکُم (راجع:ج 2 ص 62 ح 219).

6/2 اختلاف درونیِ شیعه

1302.الغیبة ،نعمانی-با سندش به نقل از عبد الکریم-:نزد امام صادق علیه السلام از قائم علیه السلام یاد شد.

فرمود:«کِی چنین می شود،در حالی که روزگار،هنوز نچرخیده،تا این که گفته شود:

او مرده یا هلاک شده و معلوم نیست به کجا رفته است».

گفتم:مقصود از چرخش روزگار چیست؟

فرمود:«اختلاف درونیِ شیعه». (1)

1303.الکافی -با سندش به نقل از ابان بن تغلب-:امام صادق علیه السلام فرمود:«تو چگونه هستی، هنگامی که [اهل] دو مسجد به هم حمله می کنند و دانش،فرو کشیده می شود،همان گونه که مار در سوراخش فرو می رود.شیعیان با هم اختلاف می یابند و برخی، برخی دیگر را دروغگو می خوانند و به صورت هم آب دهان می اندازند».

گفتم:فدایت شوم! در این روزگار،خیری نیست.

امام علیه السلام سه بار به من فرمود:«همۀ خیر،در این روزگار پدیدار می شود». (2)

1304.الغیبة ،نعمانی-با سندش به نقل از ابان بن تغلب-:امام صادق علیه السلام فرمود:«شما چگونه هستید هنگامی که میان [اهل] دو مسجد درگیری (3)پیش می آید و علم در آن فرو کشیده می شود،آن گونه که مار در لانۀ خود،فرو می رود و شیعیان در درون خود،اختلاف می کنند و یکدیگر را دروغگو می نامند و به صورت هم آب دهان می اندازند؟».

ص:245


1- (1) .الغیبة،نعمانی:ص 157 ح 20، [1]بحار الأنوار:ج 52 ص 227 ح 91.
2- (2) .الکافی:ج 1 ص 340 ح 17، [2]بحار الأنوار:ج 52 ص 134.
3- (3) .در متن عربی،«السبطة»است که به قرینۀ حدیث قبلی و سیاق متن،آن را مصحّف«البطشة (درگیری و حملۀ به یکدیگر)»دانسته و ترجمه کرده ایم.گفتنی است«السبط»نیز می تواند درست باشد؛زیرا در حدیثی مرتبط با همین موضوع،ذکر و تفسیر نیز شده است (م).

فی وُجوهِ بَعضٍ؟

فَقُلتُ:ما عِندَ ذلِکَ مِن خَیرٍ،قالَ:الخَیرُ کُلُّهُ عِندَ ذلِکَ-یَقولُهُ ثَلاثاً-یُریدُ قُربَ الفَرَجِ.

1305.الغیبة للنعمانی: أخبَرَنا أحمَدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ سَعیدٍ،قالَ:حَدَّثَنا عَلِیُّ بنُ الحَسَنِ التَّیمُلِیُّ،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدٌ وأَحمَدُ ابنَا الحَسَنِ،عَن أبیهِما،عَن ثَعلَبَةَ بنِ مَیمونٍ، عَن أبی کَهمَسٍ،عَن عِمرانَ بنِ میثَمٍ،عَن مالِکِ بنِ ضَمرَةَ،قالَ:قالَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام:

یا مالِکَ بنَ ضَمرَةَ،کَیفَ أنتَ إذَا اختَلَفَتِ الشّیعَةُ هکَذا؟-وشَبَّکَ أصابِعَهُ وأَدخَلَ بَعضَها فی بَعضٍ-فَقُلتُ:یا أمیرَ المُؤمِنینَ،ما عِندَ ذلِکَ مِن خَیرٍ.

قالَ:الخَیرُ کُلُّهُ عِندَ ذلِکَ،یا مالِکُ عِندَ ذلِکَ یَقومُ قائِمُنا فَیُقَدِّمُ سَبعینَ رَجُلاً یَکذِبونَ عَلَی اللّهِ وعَلی رَسولِهِ صلی الله علیه و آله فَیَقتُلُهُم،ثُمَّ یَجمَعُهُمُ اللّهُ عَلی أمرٍ واحِدٍ.

1306.کمال الدین: حَدَّثَنا أبی رضی الله عنه،قالَ:حَدَّثَنا سَعدُ بنُ عَبدِ اللّهِ،عَن مُحَمَّدِ بنِ الحُسَینِ بنِ أبِی الخَطّابِ،عَن مُحَمَّدِ بنِ إسماعیلَ بنِ بَزیعٍ،عَن عَبدِ اللّهِ بنِ عَبدِ الرَّحمنِ الأَصَمِّ، عَنِ الحُسَینِ بنِ المُختارِ القَلانِسِیِّ،عَن عَبدِ الرَّحمنِ بنِ سَیابَةَ،عَن أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام، أنَّهُ قالَ:

کَیفَ أنتُم إذا بَقیتُم بِلا إمامِ هُدیً ولا عَلَمٍ،یَتَبَرَّأُ بَعضُکُم مِن بَعضٍ؟فَعِندَ ذلِکَ تُمَیَّزونَ وتُمَحَّصونَ وتُغَربَلونَ،وعِندَ ذلِکَ اختِلافُ السَّیفَینِ (1)،وإمارَةٌ مِن أوَّلِ النَّهارِ، وقَتلٌ وخَلعٌ مِن آخِرِ النَّهارِ.

ص:246


1- (1) .فی بعض نسخ المصدر:«السنن»،وفی بحار الأنوار:« [1]السنین»بدل«السیفین».

گفتم:در این روزگار،خیری نیست.

امام علیه السلام سه بار فرمود:«همۀ خیر،در این روزگار است»و مقصود ایشان،نزدیک شدن فَرَج [امام عصر علیه السلام ] بود. (1)

1305.الغیبة ،نعمانی-با سندش به نقل از مالک بن ضمره-:امیرمؤمنان علیه السلام فرمود:«ای مالک بن ضمره! تو چگونه ای هنگامی که شیعه این گونه با هم درگیر شوند؟»و انگشتانش را در هم فرو بُرد.

گفتم:ای امیر مؤمنان! در این روزگار،خیری نیست.

فرمود:«همۀ خیر،در این روزگار است.ای مالک! آن زمان،قائم ما،قیام می کند و هفتاد مرد را که بر خدا و پیامبرش دروغ می بندند،جلو می اندازد و می کُشد و همۀ شیعیان را بر یک امر یگانه،گرد هم می آورد». (2)

1306.کمال الدین -با سندش به نقل از عبد الرحمان بن سیابه-:امام صادق علیه السلام فرمود:«شما چگونه اید هنگامی که بدون امام راه نما و نشانِ راه می مانید و از یکدیگر بیزاری می جویید؟این،هنگام است که بلازده و غربال می گردید و از هم جدا می شوید و این هنگام است که دو شمشیر[قدرت] با هم درگیر می شوند و آغاز روز،حکومت است و پایان روز،کشتن و برکنار شدن». (3)

ص:247


1- (1) .الغیبة،نعمانی:ص 159 ح 7، [1]بحار الأنوار:ج 52 ص 134.
2- (2) .الغیبة،نعمانی:ص 206 ح 11، [2]بحار الأنوار:ج 52 ص 115 ح 34.
3- (3) .کمال الدین:ص 347 ح 36، [3]بحار الأنوار:ج 52 ص 112 ح 22. [4]

1307.الغیبة للطوسی: عَنهُ (1)،عَن مُحَمَّدِ بنِ الحُسَینِ بنِ أبِی الخَطّابِ،عَن مُحَمَّدِ بنِ إسماعیلَ بنِ بَزیعٍ،عَن عَبدِ اللّهِ بنِ عَبدِ الرَّحمنِ الأَصَمِّ،عَن عَبدِ الرَّحمنِ بنِ سَیابَةَ، عَن عِمرانَ بنِ میثَمٍ،عَن عَبایَةَ بنِ رِبعِیٍّ الأَسَدِیِّ،قالَ:سَمِعتُ أمیرَ المُؤمِنینَ علیه السلام یَقولُ:

(کَیفَ) أنتُم إذا بَقیتُم بِلا إمامِ هُدیً ولا عَلَمٍ یُری،یَبرَأُ بَعضُکُم مِن بَعضٍ؟

1308.الغیبة للنعمانی: أخبَرَنا أبو سُلَیمانَ أحمَدُ بنُ هَوذَةَ بنِ أبی هَراسَةَ الباهِلِیُّ،قالَ:

حَدَّثَنا إبراهیمُ بنُ إسحاقَ النَّهاوَندِیُّ،قالَ:حَدَّثَنا عَبدُ اللّهِ بنُ حَمّادٍ الأَنصارِیُّ،عَن صَبّاحٍ المُزَنِیِّ،عَنِ الحارِثِ بنِ حَصیرَةَ،عَنِ الأَصبَغِ بنِ نُباتَةَ،عَن أمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام أنَّهُ قالَ:

کونوا کَالنَّحلِ فِی الطَّیرِ (2)،لَیسَ شَیءٌ مِنَ الطَّیرِ إلّاوهُوَ یَستَضعِفُها،ولَو عَلِمَتِ الطَّیرُ ما فی أجوافِها مِنَ البَرَکَةِ لَم تَفعَل بِها ذلِکَ،خالِطُوا النّاسَ بِأَلسِنَتِکُم وأَبدانِکُم، وزایِلوهُم بِقُلوبِکُم وأَعمالِکُم،فَوَ الَّذی نَفسی بِیَدِهِ،ما تَرَونَ ما تُحِبّونَ حَتّی یَتفُلَ بَعضُکُم فی وُجوهِ بَعضٍ،وحَتّی یُسَمِّیَ بَعضُکُم بَعضاً کَذّابینَ،وحَتّی لا یَبقی مِنکُم -أو قالَ مِن شیعَتی-إلّاکَالکُحلِ فِی العَینِ،وَالمِلحِ فِی الطَّعامِ.

وسَأَضرِبُ لَکُم مَثَلاً،وهُوَ مَثَلُ رَجُلٍ کانَ لَهُ طَعامٌ فَنَقّاهُ وطَیَّبَهُ،ثُمَّ أدخَلَهُ بَیتاً وتَرَکَهُ فیهِ ما شاءَ اللّهُ،ثُمَّ عادَ إلَیهِ فَإِذا هُوَ قَد أصابَهُ السّوسُ (3)،فَأَخرَجَهُ ونَقّاهُ

ص:248


1- (1) .أی جعفر بن محمّد بن مالک الکوفی.
2- (2) .قال لمجلسی:قوله علیه السلام:«کالنحل فی الطیر»أمر بالتقیة؛أی لا تُظهِروا لهم ما فی أجوافکم من دین الحقّ کما أنّ النحل لا یظهر ما فی بطنها علی الطیور،وإلّا لأفنوها (بحار الأنوار:ج 52 ص 116 ذیل ح 37). [1]
3- (3) .السُّوس:العُثُّ،وهو الدود الذی یأکل الحبَّ،واحدته سُوسة (لسان العرب:ج 6 ص 108). [2]

1307.الغیبة ،طوسی-با سندش به نقل از عَبایة بن رِبعی اسدی-:شنیدم که امیر مؤمنان علیه السلام می فرماید:«شما چگونه اید هنگامی که بدون امام راه نما و نشانِ دیده شدنی می مانید و از یکدیگر بیزاری می جویید؟». (1)

1308.الغیبة ،نعمانی-با سندش به نقل از اصبغ بن نباته-:امیر مؤمنان علیه السلام فرمود:«مانند زنبور عسل،میان پرندگان باشید. (2)هیچ پرنده ای نیست،جز آن که آن را ناتوان و کوچک می شمرد و اگر پرندگان،برکت (عسل) نهفته در دل زنبوران عسل را می دانستند،با او این چنین نمی کردند.با زبان ها و پیکرهایتان با مردم رفت و آمد کنید و با دل ها و کارهایتان از آنها جدا و کنار باشید.

سوگند به کسی که جانم به دست اوست،آنچه [از ظهور و فَرَج] دوست دارید، نخواهید دید تا آن که برخی از شما به برخی دیگر،آب دهان بیندازد و یکدیگر را دروغگو بخوانید و از شما (/از شیعیان من) جز به اندازۀ سرمه در چشم و نمک در غذا باقی نماند.برایتان مثلی می زنم:مردی از شما،گندمش را تمیز و پاکیزه می کند و آن را در انبار می ریزد و مدّتی آن را رها می کند و هنگامی که به آن باز می گردد، متوجّه می شود که به آن،کرم زده است.آن را بیرون می آورد و تمیز و پاکیزه می کند و دوباره آن را به انبار،باز می گرداند و مدّتی رهایش می کند و آن گاه که به آن باز می گردد،می بیند که بخشی از آن،کرم زده شده است.آن را بیرون می آورد و تمیز و پاکیزه می کند و به انبار،باز می گرداند و این کار را انجام می دهد تا از آن گندم ها، مقداری مانند ته ماندۀ خرمن،کرم نخورده و مقاوم در برابر آفت،باقی می ماند.شما

ص:249


1- (1) .الغیبة،طوسی:ص 341 ح 291،بحار الأنوار:ج 51 ص 111 ح 5.
2- (2) .علّامه مجلسی قدس سره می گوید:این جمله،امر به تقیّه کردن است؛یعنی آنچه از دین حق در دل دارید،برای آنان ظاهر نسازید،چنان که زنبور عسل،آنچه را در شکم دارد،برای دیگر پرندگان ظاهر نمی کند؛چرا که اگر ظاهر سازد،او را نابود می کنند.

وطَیَّبَهُ،ثُمَّ أعادَهُ إلَی البَیتِ فَتَرَکَهُ ما شاءَ اللّهُ،ثُمَّ عادَ إلَیهِ فَإِذا هُوَ قَد أصابَتهُ طائِفَةٌ مِنَ السّوسِ،فَأَخرَجَهُ ونَقّاهُ وطَیَّبَهُ وأَعادَهُ،ولَم یَزَل کَذلِکَ حَتّی بَقِیَت مِنهُ رِزمَةٌ کَرِزمَةِ الأَندَرِ (1)لا یَضُرُّهُ السّوسُ شَیئاً،وکَذلِکَ أنتُم تُمَیَّزونَ حَتّی لا یَبقی مِنکُم إلّا عِصابَةٌ لا تَضُرُّها الفِتنَةُ شَیئاً (2).

7/2

شُمولُ أهلِ العِراقِ خَوفٌ لا قَرارَ لَهُم مَعَهُ

1309.الإرشاد: الحُسَینُ بنُ یَزیدَ،عَن مُنذِرٍ الخوزِیِّ،عَن أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام،قالَ:سَمِعتُهُ یَقولُ:

یُزجَرُ النّاسُ قَبلَ قِیامِ القائِمِ علیه السلام عَن مَعاصیهِم بِنارٍ تَظهَرُ فِی السَّماءِ،وحُمرَةٍ تُجَلِّلُ السَّماءَ،وخَسفٍ بِبَغدادَ،وخَسفٍ بِبَلَدِ البَصرَةِ،ودِماءٍ تُسفَکُ بِها،وخَرابِ دورِها،وفَناءٍ یَقَعُ فی أهلِها،وشُمولِ أهلِ العِراقِ خَوفٌ لا یَکونُ لَهُم مَعَهُ قَرارٌ.

1310.الصراط المستقیم: عَن زَینِ العابِدینَ علیه السلام:إذا مَلَأَ هذا نَجَفَکُمُ السَّیلُ وَالمَطَرُ،وظَهَرَتِ النّارُ فِی الحِجارَةِ وَالمَدَرِ (3)،ومَلَکَت بَغدادَ التُّتَرُ (4)،فَتَوَقَّعوا ظُهورَ القائِمِ المُنتَظَرِ.

راجع:ص 364 ح 1387.

ص:250


1- (1) .الرزمة-بالکسر،والفتح لغة-:الکارة من الثیاب.والأندر:صبرة من الطعام (مجمع البحرین:ج 2 ص 697«رزم»،النهایة:ج 1 ص 74«أندر»).
2- (2) .ورد فی تفسیر العیاشی (ج 1 ص 199 ح 146) حدیث مشابه لهذا الحدیث،تقدم نقله فی باب«امتحان الخلق و تمحیصهم»من المجلد السابق.
3- (3) .المَدَرُ:الطِینُ المُتماسِکُ (النهایة:ج 4 ص 309«مدر»).
4- (4) .التَتَرُ:قومٌ مقامهم بین بحر الخزر والصین (المنجد:ص 59«تتر»).

نیز این گونه هستید.[فتنه ها،برخی از شما را به کام خود،فر می برند و] از هم متمایز می شوید تا آن که تنها،گروهی باقی می ماند که فتنه ها هیچ زیانی به آنها نمی رساند» (1). (2)

7/2 فراگیر شدن هراسِ بی امان در همۀ عراقیان

1309.الإرشاد -به سندش به نقل از منذر خوزستانی-:شنیدم که امام صادق علیه السلام می فرماید:

«پیش از قیام قائم،مردم با آتشی که در آسمان،پدیدار می شود و سرخی ای که همۀ آسمان را می پوشاند و فرو رفتن زمین در بغداد و فرو رفتن شهری در بصره و خون هایی که در آن ریخته می شود و ویرانی خانه هایش و نابودی اهلش و هراس بی امانی که همۀ اهل عراق را فرا می گیرد،از گناهانشان باز داشته می شوند». (3)

1310.الصراط المستقیم: امام زین العابدین علیه السلام فرمود:«هنگامی که سیل و باران،این بلندی شما (نجف) را پر کند و آتش در سنگ و گِل پدیدار شود و تاتارها بغداد را به چنگ آورند،ظهور قائم منتظَر را منتظر باشید». (4)

ر.ک: ص 365 ح 1387.

ص:251


1- (1) .در تفسیر العیّاشی نیز حدیثی مشابه موجود است که در باب«امتحان الخلق و تمحیصهم»در جلد دوم گذشت (ر.ک:ج 3 ص 158 ح 545).
2- (2) .الغیبة،نعمانی:ص 209 ح 17، [1]بحار الأنوار:ج 52 ص 115 ح 37.
3- (3) .الإرشاد:ج 2 ص 378، [2]إعلام الوری:ج 2 ص 284،کشف الغمّة:ج 3 ص 252، [3]الصراط المستقیم:ج 2 ص 250،بحار الأنوار:ج 52 ص 221 ح 85.
4- (4) .الصراط المستقیم:ج 2 ص 259.

8/2

تَتابُعُ الفِتَنِ

1311.سنن أبی داود: حَدَّثَنا یَحیَی بنُ عُثمانَ بنِ سَعیدٍ الحِمصِیُّ،ثنا أبُو المُغیرَةِ،حَدَّثَنی عَبدُ اللّهِ بنُ سالِمٍ،حَدَّثَنِی العَلاءُ بنُ عُتبَةَ،عَن عُمَیرِ بنِ هانِی العَنسِیِّ،قالَ:سَمِعتُ عَبدَ اللّهِ بنَ عُمَرَ یَقولُ:کُنّا قُعوداً عِندَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله،فَذَکَرَ الفِتَنَ فَأَکثَرَ فی ذِکرِها حَتّی ذَکَرَ فِتنَةَ الأَحلاسِ،فَقالَ قائِلٌ:یا رَسولَ اللّهِ،وما فِتنَةُ الأَحلاسِ (1)؟

قالَ:هِیَ هَرَبٌ وحَرَبٌ (2)،ثُمَّ فِتنَةُ السَّرّاءِ دَخَنُها (3)مِن تَحتِ قَدَمَی رَجُلٍ مِن أهلِ بَیتی،یَزعُمُ أنَّهُ مِنّی ولَیسَ مِنّی،وإنَّما أولِیائِیَ المُتَّقونَ.

ثُمَّ یَصطَلِحُ النّاسُ عَلی رَجُلٍ کَوَرِکٍ عَلی (4)ضِلَعٍ،ثُمَّ فِتنَةُ الدُّهَیماءِ (5)لا تَدَعُ أحَداً مِن هذِهِ الاُمَّةِ إلّالَطَمَتهُ لَطمَةً،فَإِذا قیلَ انقَضَت تَمادَت (6)،یُصبِحُ الرَّجُلُ فیها مُؤمِناً ویُمسی کافِراً،حَتّی یَصیرَ النّاسُ إلی فُسطاطَینِ:فُسطاطِ إیمانٍ لا نِفاقَ فیهِ، وفُسطاطِ نِفاقٍ لا إیمانَ فیهِ،فَإِذا کانَ ذاکُم فَانتَظِرُوا الدَّجّالَ مِن یَومِهِ أو مِن غَدِهِ.

1312.المستدرک علی الصحیحین: أخبَرَنی مُحَمَّدُ بنُ المُؤَمَّلِ بنِ الحَسَنِ،ثنا الفَضلُ بنُ

ص:252


1- (1) .فِتنَةُ الأحلاس:الأحلاس:جمع حِلْس،وهو الکساء الذی یلی ظهر البعیر،شبّهها به للزومها ودوامها (النهایة:ج 1 ص 423« [1]حلس»).
2- (2) .الحَرَب-بالتحریک-:نهب مال الإنسان وترکه لاشیء له (لسان العرب:ج 1 ص 304« [2]ضرب»).
3- (3) .فی مسند ابن حنبل:«دخلها أو دخنها».
4- (4) .یصطلح الناس علی رجل کَوَرِکٍ علی ضِلَع:أی یصطلحون علی أمرٍ واهٍ لا نظام له ولا استقامة (النهایة:ج 5 ص176« [3]ورک»).
5- (5) .الدهیماء:تصغیر الدهماء:وهی الفتنة المظلمة،والتصغیر فیها للتعظیم (النهایة:ج 2 ص 146« [4]دهم»).
6- (6) .مادَ الشیء:تحرّک بشدّة،و اضطرب (تاج العروس:ج 5 ص 264« [5]مید»).

8/2 فتنه های پیاپی

1311.سنن أبی داوود -با سندش به نقل از عبد اللّه بن عمر-:نزد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نشسته بودیم که از فتنه ها یاد نمود و از آنها فراوان گفت تا به فتنۀ«احلاس» (1)رسید.کسی گفت:

ای پیامبر خدا! فتنۀ«احلاس»چیست؟

فرمود:«آن،گریختن و غارت شدن است.سپس فتنۀ آسایش است که از زیر پای مردی از خاندان من پیدا می شود،و ادّعا می کند که از من است؛امّا از من نیست و دوستان من،تنها پرهیزگاران اند.آن گاه مردم بر مردی اتّفاق می کنند که سست و بی پایه است و سپس فتنه ای بس تاریک و ظلمانی است که کسی را از این امّت نمی نهد،جز آن که آسیبی به او می زند و هنگامی که گفته می شود:تمام شد،به جنبش در آمده،متلاطم می شود،و مرد در روزگار آن فتنه،صبح،با ایمان بر می خیزد و شب،کافر به خواب می رود تا این که مردم به دو دسته تقسیم می شوند:

خیمۀ مؤمنان بی نفاق و خیمۀ منافقان بی ایمان و چون این گونه شد،همان روز یا فردایش منتظر دجّال باشید». (2)

1312.المستدرک علی الصحیحین -با سندش به نقل از ابن مسعود-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به ما فرمود:

«من شما را پس از خودم از هفت فتنه بر حذر می دارم:فتنه ای که از مدینه

ص:253


1- (1) .احلاس (جمع حلس)،به معنای پارچه ای که روی شتر می اندازند و کنایه از همیشگی بودن است.
2- (2) .سنن أبی داوود:ج 4 ص 94 ح 4242،مسند ابن حنبل:ج 2 ص 493 ح 6176،مسند الشامیّین:ج 3 ص 401 ح 2551،الفتن:ج 1 ص 57 ح 93،کنز العمّال:ج 11 ص 130 ح 30911.

مُحَمَّدِ بنِ المُسَیَّبِ،ثنا نُعَیمُ بنُ حَمّادٍ،ثنا یَحیَی بنُ سَعیدٍ،ثنا الوَلیدُ بنُ عَیّاشٍ أخو أبی بَکرِ بنِ عَیّاشٍ،عَن إبراهیمَ،عَن عَلقَمَةَ،قالَ:قالَ ابنُ مَسعودٍ رضی الله عنه:قالَ لَنا رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:

احَذِّرُکُم سَبعَ فِتَنٍ تَکونُ بَعدی:فِتنَةٌ تُقبِلُ مِنَ المَدینَةِ،وفِتنَةٌ بِمَکَّةَ،وفِتنَةٌ تُقبِلُ مِنَ الیَمَنِ،وفِتنَةٌ تُقبِلُ مِنَ الشّامِ،وفِتنَةٌ تُقبِلُ مِنَ المَشرِقِ،وفِتنَةٌ تُقبِلُ مِنَ المَغرِبِ، وفِتنَةٌ مِن بَطنِ الشّامِ وهِیَ السُّفیانِیُّ.

1313.المعجم الکبیر: حَدَّثَنا یَحیَی بنُ عَبدِ الباقی،ثنا یوسُفُ بنُ عَبدِ الرَّحمنِ المَروَرُوذِیُّ، ثنا أبو تَقِیٍّ عَبدُ الحَمیدِ بنُ إبراهیمَ الحِمصِیُّ،ثنا مَعدانُ بنُ سُلَیمٍ الحَضرَمِیُّ،عَن عَبدِ الرَّحمنِ بنِ نَجیحٍ،عَن أبِی الزّاهِرِیَّةِ،عَن جُبَیرِ بنِ نُفَیرٍ،عَن عَوفِ بنِ مالِکٍ، قالَ:قاَل رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:

کَیفَ أنتَ یا عَوفُ إذَا افتَرَقَت هذِهِ الاُمَّةُ عَلی ثَلاثٍ وسَبعینَ فِرقَةً،واحِدَةٌ فِی الجَنَّةِ وسائِرُهُنَّ فِی النّارِ؟قُلتُ:ومَتی ذاکَ یا رَسولَ اللّهِ؟

قالَ:إذا کَثُرَتِ الشُّرَطُ،ومَلَکَتِ الإِماءُ،وقَعَدَتِ الحِملانُ (1)عَلَی المَنابِرِ،وَاتَّخَذُوا القُرآنَ مَزامیرَ،وزُخرِفَتِ المَساجِدُ،ورُفِعَتِ المَنابِرُ،وَاتُّخِذَ الفَیءُ دُوَلاً (2)،وَالزَّکاةُ مَغرَماً،وَالأَمانَةُ مَغنَماً،وتُفُقِّهَ فِی الدّینِ لِغَیرِ اللّهِ،وأَطاعَ الرَّجُلُ امرَأَتَهُ وعَقَّ امَّهُ وأَقصی أباهُ،ولَعَنَ آخِرُ هذِهِ الاُمَّةِ أوَّلَها،وسادَ القَبیلَةَ فاسِقُهُم،وکانَ زَعیمُ القَومِ أرذَلَهُم،واُکرِمَ الرَّجُلُ اتِّقاءَ شَرِّهِ،فَیَومَئِذٍ یَکونُ ذلِکَ،ویَفزَعُ النّاسُ یَومَئِذٍ إلَی

ص:254


1- (1) .الحمیل:هو الذی یحمل من بلاده صغیراً إلی بلاد الإسلام،وقیل:هو المحمول المجهول النسب (النهایة:ج 1ص 442« [1]حمل»).وفی کنز العمّال:«الجُملاء»بدل«الحِملان»،والجُملاءُ:الضِخامُ الخَلْق (النهایة:ج 1 ص 298« [2]جمل»).
2- (2) .دُوَلاً:جمع دُولَة،وهو ما یُتداوَلُ من المال،فیکون لقومٍ دون قوم (النهایة:ج 2 ص 140« [3]دول»).

می آید،فتنه ای که در مکّه است،فتنه ای که از یمن می آید،فتنه ای که از شام می آید، فتنه ای که از مشرق می آید،فتنه ای که از مغرب می آید و فتنه ای از دل شام-که همان سفیانی است-». (1)

1313.المعجم الکبیر -با سندش به نقل از عوف بن مالک-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«ای عوف! تو چگونه هستی هنگامی که این امّت به هفتاد و سه دسته تقسیم می شوند که یکی در بهشت و بقیّه در دوزخ هستند؟».

گفتم:این تفرقه کِی خواهد بود،ای پیامبر خدا؟

فرمود:«هنگامی که نظامیان،فراوان و کنیزان،فرمان روا شوند و ناشناختگان بی اصل و نسب بر منبرها بنشینند و قرآن را به جای نی بگیرند و با آهنگ بخوانند و مسجدها را بیارایند و منبرها را برافرازند و اموال عمومی را در دست خود بچرخانند (ویژۀ خود گردانند) و زکات را غرامت و امانت را غنیمت بپندارند و برای غیر خدا در دین،تفقّه کنند و مرد از همسرش فرمان برد و مادرش را نافرمانی کند و پدرش را براند و نسل های آخر این امّت،اوّلی ها را لعنت کنند و تبهکار قبیله،سَرور آن شود و پست ترین هر گروه،سرکردۀ آنها شود و مرد را به خاطر ترس از شرارتش، گرامی بدارند.در این روزگار،چنین می شود و مردم در آن زمان به شام پناه می برند که آنان را از دشمنشان نگاه می دارد».

گفتم:و آیا شام،فتح می شود؟

ص:255


1- (1) .المستدرک علی الصحیحین:ج 4 ص 515 ح 8447،الفتن:ج 1 ص 55 ح 87،کنز العمّال:ج 11 ص 116 ح 30840.

الشّامِ،تَعصِمُهُم مِن عَدُوِّهِم.

قُلتُ:وهَل یُفتَحُ الشّامُ؟قالَ:نَعَم وشَیکاً،ثُمَّ تَقَعُ الفِتَنُ بَعدَ فَتحِها،ثُمَّ تَجیءُ فِتنَةٌ غَبراءُ مُظلِمَةٌ،ثُمَّ یَتبَعُ الفِتَنُ بَعضُها بَعضاً،حَتّی یَخرُجَ رَجُلٌ مِن أهلِ بَیتی یُقالُ لَهُ:المَهدِیُّ،فَإِن أدرَکتَهُ فَاتَّبِعهُ وکُن مِنَ المُهتَدینَ.

1314.المصنّف لابن أبی شیبة: أبو مُعاوِیَةَ،عَنِ الأَعمَشِ،عَن عَطِیَّةَ،عَن أبی سَعیدٍ،قالَ:

قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:

یَخرُجُ رَجُلٌ مِن أهلِ بَیتی عِندَ انقِطاعٍ مِنَ الزَّمانِ وظُهورٍ مِنَ الفِتَنِ،یَکونُ عَطاؤُهُ حَثیاً (1).

1315.الفتن لابن حماد: حَدَّثَنَا الوَلیدُ بنُ مُسلِمٍ،عَن إسماعیلَ بنِ رافِعٍ،عَمَّن حَدَّثَهُ،عَن أبی سَعیدٍ الخُدرِیِّ رضی الله عنه قالَ:قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:

سَتَکونُ بَعدی فِتَنٌ مِنها فِتنَةُ الأَحلاسِ،یَکونُ فیها حَرَبٌ وهَرَبٌ،ثُمَّ بَعدَها فِتَنٌ أشَدَّ مِنها،ثُمَّ تَکونُ فِتنَةٌ کُلَّما قیلَ انقَطَعَت تَمادَت،حَتّی لا یَبقی بَیتٌ إلّادَخَلَتهُ، ولا مُسلِمٌ إلّاصَکَّتهُ (2)،أو حَتّی یَخرُجَ رَجُلٌ مِن عِترَتی.

1316.شرح الأخبار: مِن رِوایَةِ ابنِ سَلامٍ،بِإِسنادِهِ عَن أمیرِ المُؤمِنینَ عَلِیٍّ علیه السلام،أنَّهُ قالَ:

الفِتَنُ ثَلاثٌ:فِتنَةُ السَّرّاءِ،وفِتنَةُ الضَّرّاءِ،وفِتنَةٌ یُمَحَّصُ النّاسُ فیها تَمحیصَ ذَهَبِ المَعدِنِ،ولا یَزالونَ کَذلِکَ حَتّی یَخرُجَ رَجُلٌ مِنّا عِترَةَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله،فَیُصلِحُ اللّهُ أمرَهُم.

ص:256


1- (1) .الحَثیُ:ما رفعت به یدیک.وفی حدیث الغسل:کان یَحثی علی رأسه ثلاث حثیات:أی ثلاث غُرَف بیدیه،وهو مبالغة فی الکثرة (لسان العرب:ج 14 ص 164« [1]حثا»).
2- (2) .الصَکُّ:الضرب الشدید بالشیء العریض،وقیل:هو الضرب عامّة بأیّ شیء کان (لسان العرب:ج 10 ص 456« [2]صکک»).

فرمود:«آری،به زودی،و از پس فتح آن،فتنه ها رخ می دهند.آن گاه فتنه ای تاریک و ظلمانی فرا می رسد و پس از آن،فتنه ها پشت سر هم می آیند،تا آن که مردی از خاندانم که به او مهدی گفته می شود،خروج می کند،که اگر او را درک کردی،از او پیروی کن و از راه یافتگان باش». (1)

1314.المصنّف ،ابن ابی شیبه-با سندش به نقل از ابو سعید خُدری-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«هنگام گسستن از زمان (نزدیک شدن آخر الزمان) و پدیدار شدن فتنه ها،مردی از خاندانم خروج می کند که عطایش فراوان است». (2)

1315.الفتن ،ابن حمّاد-با سندش به نقل از ابو سعید خُدری-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«پس از من،فتنه هایی خواهند بود که از جمله،فتنۀ احلاس است و در آن،غارت و گریز است و پس از آن،فتنه هایی که از آن هم سخت ترند و سپس فتنه ای خواهد آمد که هر زمان بگویند تمام شد،دوباره به جنب و جوش آمده،متلاطم می شود،تا آن جا که خانه ای نمی ماند،جز آن که به آن وارد می شود و مسلمانی را باقی نمی نهد،جز آن که به او ضربه می زند،تا آن که مردی از خاندانم خروج کند». (3)

1316.شرح الأخبار -ابن سلام با سندش-:امیر مؤمنان علی علیه السلام فرمود:«فتنه ها سه گونه اند:

فتنۀ آسایش،فتنۀ سختی و فتنه ای که مردم در آن،مانند طلای معدن،ذوب و ناب می شوند و همواره این گونه هستند تا آن که مردی از ما،خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله،خروج کند و خداوند،کارشان را سامان دهد». (4)

ص:257


1- (1) .المعجم الکبیر:ج 18 ص 51 ح 91،کنز العمّال:ج 11 ص 183 ح 31144.
2- (2) .المصنّف،ابن أبی شیبة:ج 8 ص 678 ح 185،الفتن:ج 1 ص 402 ح 1213.
3- (3) .الفتن:ج 1 ص 57 ح 95،کنز العمّال:ج 14 ص 269 ح 38685؛الملاحم و الفتن:ص 70 ح 9.
4- (4) .شرح الأخبار:ج 3 ص 388 ح 1265.

1317.الفتن لابن حماد: حَدَّثَنَا ابنُ وَهبٍ،عَنِ ابنِ لَهیعَةَ،عَنِ الحارِثِ بنِ یَزیدَ،قالَ:سَمِعتُ عَبدَ اللّهِ بنَ زَریرٍ الغافِقِیَّ یَقولُ:سَمِعتُ عَلِیّاً علیه السلام یَقولُ:

الفِتَنُ أربَعٌ:فِتنَةُ السَّرّاءِ،وفِتنَةُ الضَّرّاءِ،وفِتنَةٌ کَذا،فَذَکَرَ مَعدِنَ الذَّهَبِ،ثُمَّ یَخرُجُ رَجُلٌ مِن عِترَةِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله یُصلِحُ اللّهُ عَلی یَدَیهِ أمرَهُم.

1318.الفتن لابن حماد: حَدَّثَنَا المُعتَمِرُ بنُ سُلَیمانَ،عَن رَجُلٍ،عَن عَمّارِ بنِ مُحَمَّدٍ،عَن عُمَرَ بنِ عَلِیٍّ:أنَّ عَلِیّاً علیه السلام قالَ:

تَکونُ فِتَنٌ،ثُمَّ تَکونُ جَماعَةٌ عَلی رَأسِ رَجُلٍ مِن أهلِ بَیتی لَیسَ لَهُ عِندَ اللّهِ خَلاقٌ،فَیُقتَلُ أو یَموتُ،فَیَقومُ المَهدِیُّ.

1319.المعجم الأوسط: حَدَّثَنا عَلِیُّ بنُ سَعیدٍ الرّازِیُّ،قالَ:نا عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ الخَوّاصُ، قالَ:نا زَیدُ بنُ أبِی الزَّرقاءِ،قالَ:نا ابنُ لَهیعَةَ،قالَ:نا عَیّاشُ بنُ عَبّاسٍ القِتبانِیُّ، عَن عَبدِ اللّهِ بنِ زَریرٍ الغافِقِیِّ،عَن عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیه السلام،أنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله قالَ:

یَکونُ فی آخِرِ الزَّمانِ فِتنَةٌ،یُحَصَّلُ النّاسُ کَما یُحَصَّلُ الذَّهَبُ فِی المَعدِنِ،فَلا تَسُبّوا أهلَ الشّامِ ولکِن سُبّوا شِرارَهُم،فَإِنَّ فیهِمُ الأَبدالَ،یوشِکُ أن یُرسَلَ عَلی أهلِ الشّامِ سَبَبٌ مِنَ السَّماءِ فَیُفَرِّقَ جَماعَتَهُم،حَتّی لَو قاتَلَهُمُ الثَّعالِبُ غَلَبَتهُم.

فَعِندَ ذلِکَ یَخرُجُ خارِجٌ مِن أهلِ بَیتی فی ثَلاثِ رایاتٍ،المُکثِرُ یَقولُ:هُم خَمسَةُ عَشَرَ ألفاً،وَالمُقِلُّ یَقولُ:هُمُ اثنا عَشَرَ ألفاً (1)،أماراتُهُم«أمِت أمِت»یَلقَونَ سَبعَ رایاتٍ تَحتَ کُلِّ رایَةٍ مِنها رَجُلٌ یَطلُبُ المُلکَ،فَیَقتُلُهُمُ اللّهُ جَمیعاً،ویَرُدُّ اللّهُ إلَی المُسلِمینَ الفَتَهُم ونِعمَتَهُم وقاصِیَهُم ودانِیَهُم.

ص:258


1- (1) .ذهب بَعضٌ إلی أنّ عددَهم هو خمسة عشر ألفاً،وذهب بعض آخرُ إلی أنّه اثنا عشر ألفاً.

1317.الفتن ،ابن حمّاد-با سندش به نقل از عبد اللّه بن زریر غافقی-:شنیدم که امام علی علیه السلام می فرماید:«فتنه ها (آزمایش ها) چهار دسته اند:فتنۀ آسایش،فتنۀ سختی،فتنۀ چنین و چنان»و ذوب طلای معدن را یاد کرد [و فرمود:]«سپس مردی از خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله خروج می کند و خداوند،کارشان را با دستان او سامان می دهد». (1)

1318.الفتن ،ابن حماد-با سندش به نقل از عمر بن علی-:علی علیه السلام فرمود:«فتنه هایی روی خواهند داد.سپس گروهی بر سرکردگی مردی از خاندانم اتّفاق می کنند که آبرو و اعتباری نزد خداوند ندارد و کشته می شود یا می میرد و آن گاه مهدی قیام می کند». (2)

1319.المعجم الأوسط -با سندش به نقل از عبد اللّه بن زَریر غافقی از امام علی علیه السلام-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«در آخر الزمان،فتنه ای روی می دهد که مردم [باایمان] از آن بیرون می آیند،همان گونه که طلا از معدن حاصل می آید.پس شامیان را دشنام ندهید؛ بلکه بدکارانشان را دشنام دهید که میان شامیان،افراد نیکی هستند و نزدیک است که رشته ای از آسمان بر شامیان فرود آید و اجتماع آنان را متفرّق کند،تا آن جا که اگر روباه ها [و افراد ناتوان نیز] با آنان بجنگند،بر ایشان غلبه می کنند.

در این هنگام است که فردی از اهل بیتم با سه پرچم از افرادی که آنها را حدّاکثر، پانزده هزار و حدّاقل،دوازده هزار تن تخمین می زنند،خروج می کند.نشان و شعار آنان،«بمیران،بمیران»است که با هفت پرچم-که صاحبان آنها چشم طمع به فرمان روایی دارند-،می جنگند و خداوند،همۀ آنان را می کشد و خداوند،الفت و نعمت مسلمانان و نیز دور و نزدیکشان را به آنها باز می گرداند». (3)

ص:259


1- (1) .الفتن:ج 1 ص 57 ح 94،عقد الدرر:ص 57.
2- (2) .الفتن:ج 1 ص 335 ح 966.
3- (3) .المعجم الأوسط:ج 4 ص 176 ح 3905،تاریخ دمشق:ج 1 ص 334،کنز العمّال:ج 14 ص 586 ح 39661.

1320.الغیبة للنعمانی: أخبَرَنا أحمَدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ سَعیدٍ،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ المُفَضَّلِ؛ وسَعدانُ بنُ إسحاقَ بنِ سَعیدٍ؛وأَحمَدُ بنُ الحُسَینِ بنِ عَبدِ المَلِکِ؛ومُحَمَّدُ بنُ أحمَدَ بنِ الحَسَنِ جَمیعاً،عَنِ الحَسَنِ بنِ مَحبوبٍ،عَن یَعقوبَ السَّرّاجِ،عَن جابِرٍ، عَن أبی جَعفَرٍ علیه السلام أنَّهُ قالَ:

یا جابِرُ،لا یَظهَرُ القائِمُ حَتّی یَشمُلَ (النّاسَ بِ ) الشّامِ فِتنَةٌ یَطلُبونَ المَخرَجَ مِنها فَلا یَجِدونَهُ،ویَکونُ قَتلٌ بَینَ الکوفَةِ وَالحیرَةِ،قَتلاهُم عَلی سَواءٍ (1)،ویُنادی مُنادٍ مِنَ السَّماءِ.

1321.السنن الواردة فی الفتن: حَدَّثَنا عَبدُ الرَّحمنِ بنُ عُثمانَ بنِ عَفّانَ،قالَ:حَدَّثَنا قاسِمُ بنُ أصبَغَ،قالَ:حَدَّثَنا أحمَدُ بنُ زُهَیرٍ،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ الصَّلتِ الأَسَدِیُّ،قالَ:حَدَّثَنا فِطرُ بنُ عَبدِ اللّهِ الخَشّابُ،قالَ:حَدَّثَنَا الحَکَمُ بنُ عُتَیبَةَ،عَن مُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ،قالَ:قُلتُ:سَمِعنا أنَّهُ سَیَخرُجُ مِنکُم رَجُلٌ یَعدِلُ فی هذِهِ الاُمَّةِ، فَقالَ:

إنّا نَرجو ما یَرجُو النّاسُ،وإنّا نَرجو لَو لَم یَبقَ مِنَ الدُّنیا إلّایَومٌ واحِدٌ سَیَطولُ ذلِکَ الیَومُ حَتّی یَکونَ ما تَرجو هذِهِ الاُمَّةُ.وقَبلَ ذلِکَ فِتنَةٌ شَرُّ فِتنَةٍ،یُمسِی الرَّجُلُ مُؤمِناً ویُصبِحُ کافِراً،ویُصبِحُ مُؤمِناً ویُمسی کافِراً،فَمَن أدرَکَ ذلِکَ مِنکُم فَلیَتَّقِ اللّهَ وَلیُحرِز دینَهُ،وَلیَکُن مِن أحلاسِ (2)بَیتِهِ.

1322.الإرشاد: الفَضلُ بنُ شاذانَ،عَن أحمَدَ بنِ مُحَمَّدِ بنِ أبی نَصرٍ،عَن أبِی الحَسَنِ

ص:260


1- (1) .علی سواء:أی فی وسط الطریق (بحار الأنوار). [1]
2- (2) .کونوا أحلاسَ بُیوتکم:أی الزموا بیوتکم ولا تخرجوا منها فتقعوا فی الفتنة (مجمع البحرین:ج 1 ص 443« [2]حلس»).

1320.الغیبة ،نعمانی-با سندش به نقل از جابر-:امام باقر علیه السلام فرمود:«ای جابر! قائم،ظهور نمی کند تا آن که فتنه ای سراسر مردم شام را فرا می گیرد که می خواهند از آن بیرون بیایند؛ولی نمی توانند و میان کوفه و حیره،کشتاری روی می دهد که [شمار] کشته هایشان یکسان است و منادی آسمانی،ندا می دهد». (1)

1321.السنن الواردة فی الفتن -با سندش به نقل از حکم بن عتیبه-:به امام محمّد باقر علیه السلام گفتم:

شنیده ایم که مردی از شما خروج می کند که در این امّت،عدالت می ورزد.

فرمود:«ما نیز آنچه را مردم امید می برند،امید داریم و ما امید می بریم که اگر از دنیا جز یک روز نمانده باشد،آن روز،آن قدر طولانی شود تا امید این مردم برآورده شود؛ولی پیش از آن،فتنه ای خواهد بود که بدترین فتنه است.مرد با ایمان می خوابد و کافر بر می خیزد و با ایمان بر می خیزد و کافر به خواب می رود.پس هر کس از شما،آن روزگار را درک کرد،باید پرهیزگاری پیشه کند و دینش را حفظ نماید و خانه نشین باشد». (2)

1322.الإرشاد -با سندش به نقل از احمد بن محمّد بن ابی نصر-:امام رضا علیه السلام فرمود:«آنچه را به سویش گردن کشیده اید،روی نمی دهد تا آن که مبتلا (آزموده) و از هم

ص:261


1- (1) .الغیبة،نعمانی:ص 279 ح 65، [1]بحار الأنوار:ج 52 ص 297 ح 57.
2- (2) .السنن الواردة فی الفتن:ص 79 ح 122،عقد الدرر:ص 61.

الرِّضا علیه السلام قالَ:

لا یَکونُ ما تَمُدّونَ إلَیهِ أعناقَکُم حَتّی تُمَیَّزوا وتُمَحَّصوا،فَلا یَبقی مِنکُم إلَّا القَلیلُ،ثُمَّ قَرَأَ: «الم * أَ حَسِبَ النّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ» 1 ،ثُمَّ قالَ:

إنَّ مِن عَلاماتِ الفَرَجِ حَدَثاً یَکونُ بَینَ المَسجِدَینِ،ویَقتُلُ فُلانٌ مِن وُلدِ فُلانٍ خَمسَةَ عَشَرَ کَبشاً مِنَ العَرَبِ.

راجع:ج 8 ص 260 ح 1571

وص 295 ح 1601.

9/2

شُمولِیَّةُ الظُّلمِ وَالجَورِ

1323.المستدرک علی الصحیحین: أخبَرَنِیَ الحُسَینُ بنُ عَلِیِّ بنِ مُحَمَّدِ بنِ یَحیَی التَّمیمِیُّ، أنبَأَ أبو مُحَمَّدٍ الحَسَنُ بنُ إبراهیمَ بنِ حَیدرٍ الحِمیَرِیُّ بِالکوفَةِ،ثنا القاسِمُ بنُ خَلیفَةَ، ثنا أبو یَحیی عَبدُ الحَمیدِ بنُ عَبدِ الرَّحمنِ الحِمّانِیُّ،ثنا عُمَرُ بنُ عُبَیدِ اللّهِ العَدَوِیُّ، عَن مُعاوِیَةَ بنِ قُرَّةَ،عَن أبِی الصِّدّیقِ النّاجی،عَن أبی سَعیدٍ الخُدرِیِّ رضی الله عنه،قالَ:قالَ نَبِیُّ اللّهِ صلی الله علیه و آله:

یَنزِلُ بِاُمَّتی فی آخِرِ الزَّمانِ بَلاءٌ شَدیدٌ مِن سُلطانِهِم،لَم یُسمَع بَلاءٌ اشَدُّ مِنهُ، حَتّی تَضیقَ عَنهُمُ الأَرضُ الرَّحبَةُ (1)،وحَتّی یُملَأَ الأَرضُ جَوراً وظُلماً،لا یَجِدُ المُؤمِنُ مَلجَأً یَلتَجِئُ إلَیهِ مِنَ الظُّلمِ،فَیَبعَثُ اللّهُ عز و جل رَجُلاً مِن عِترَتی،فَیَملَأُ الأَرضَ قِسطاً وعَدلاً کَما مُلِئَت ظُلماً وجَوراً،یَرضی عَنهُ ساکِنُ السَّماءِ وساکِنُ الأَرضِ،

ص:262


1- (2) .الرَّحبُ والرَّحیبُ:الشیء والواسع،تقول منه:بَلدٌ رَحبٌ وأرضٌ رَحبَةٌ (لسان العرب:ج 1 ص 414« [1]رحب»).

جدا شوید و جز اندکی از شما نمی ماند».سپس«الف،لام،میم.آیا مردم پنداشتند که این که بگویند:ایمان آوردیم،رها می شوند و آزموده نمی شوند؟»را خواند.

آن گاه فرمود:«از نشانه های فَرَج،حادثۀ میان دو مسجد است و فلان کس،از فرزندان فلان کس،پانزده تن از بزرگان عرب را می کشد». (1)

ر.ک: ج 8 ص 261 ح 1571

و ص 297 ح 1602.

9/2 فراگیری ظلم و ستم

1323.المستدرک علی الصحیحین -با سندش به نقل از ابوسعید خُدری-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«در آخر الزمان،بلایی شدید از سوی حاکمشان بر امّتم نازل می شود که بلایی سخت تر از آن شنیده نشده است،تا آن جا که زمین وسیع،بر آنان تنگ و زمین، چنان از ظلم و ستم پر می شود که مؤمن پناهگاهی برای رهایی از ستم نمی یابد.پس خداوند،مردی از خاندانم را بر می انگیزد و او زمین را از عدل و داد پر می کند،همان گونه که از ظلم و ستم پر شده است،ساکن آسمان و ساکن زمین،[هر دو] از او راضی می شوند و زمین،هیچ بذری را در درون خود نگاه نمی دارد،جز آن که آن را می رویاند و آسمان،هیچ قطره ای از بارانش را نمی گذارد،جز آن که آن را بر ایشان به روانی فرو می ریزد.او میان مردمان،هفت یا هشت یا نُه سال زندگی می کند،به گونه ای که زندگان،آرزوی زنده شدن مردگان را می کنند [تا آنها نیز

ص:263


1- (1) .الإرشاد:ج 2 ص 375، [1]کشف الغمّة:ج 3 ص 251،الخرائج و الجرائح:ج 3 ص 1169 (در این منبع،بخش پایانی حدیث آمده است).

لا تَدَّخِرُ الأَرضُ مِن بَذرِها شَیئاً إلّاأخرَجَتهُ،ولَا السَّماءُ مِن قَطرِها شَیئاً إلّاصَبَّهُ اللّهُ عَلَیهِم مِدراراً،یَعیشُ فیهِم سَبعَ سِنینَ أو ثَمانَ أو تِسعَ،تَتَمَنَّی الأَحیاءُ الأَمواتَ، مِمّا صَنَعَ اللّهُ عز و جل بِأَهلِ الأَرضِ مِن خَیرِهِ. (1)

1324.الغیبة للنعمانی: أحمَدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ سَعیدِ بنِ عُقدَةَ،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ المُفَضَّلِ بنِ إبراهیمَ بنِ قَیسٍ؛وسَعدانُ بنُ إسحاقَ بنِ سَعیدٍ؛وأَحمَدُ بنُ الحُسَینِ بنِ عَبدِ المَلِکِ؛ومُحَمَّدُ بنُ أحمَدَ بنِ الحَسَنِ القَطَوانِیُّ،قالوا جَمیعاً:حَدَّثَنَا الحَسَنُ بنُ مَحبوبٍ،عَن إبراهیمَ (بنِ زِیادٍ) الخارِقِیِّ،عَن أبی بَصیرٍ،قالَ:قُلتُ لِأَبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام:

کانَ أبو جَعفَرٍ علیه السلام یَقولُ:لِقائِمِ آلِ مُحَمَّدٍ غَیبَتانِ إحداهُما أطوَلُ مِنَ الاُخری.

فَقالَ:نَعَم،ولا یَکونُ ذلِکَ حَتّی یَختَلِفَ سَیفُ بَنی فُلانٍ وتَضیقَ الحَلقَةُ،ویَظهَرَ السُّفیانِیُّ ویَشتَدَّ البَلاءُ،و یَشمُلَ النّاسَ مَوتٌ وقَتلٌ یَلجَؤونَ فیهِ إلی حَرَمِ اللّهِ وحَرَمِ رَسولِهِ صلی الله علیه و آله.

10/2

البلایا السِّیاسِیَّةُ وَالاِقتِصادِیَّةُ وَالنَّفسِیَّةُ

1325.کمال الدین: حَدَّثَنا أبی رضی الله عنه،قالَ:حَدَّثَنا عَبدُ اللّهِ بنُ جَعفَرٍ الحِمیَرِیُّ،عَن أحمَدَ بنِ هِلالٍ،عَنِ الحَسَنِ بنِ مَحبوبٍ،عَن أبی أیّوبَ الخَزّازِ وَالعَلاءِ بنِ رَزینٍ،عَن مُحَمَّدِ بنِ مُسلِمٍ،قالَ:سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّهِ علیه السلام یَقولُ:

إنَّ قُدّامَ القائِمِ عَلاماتٍ تَکونُ مِنَ اللّهِ عز و جل لِلمُؤمِنینَ،قُلتُ:وما هِیَ جَعَلَنِیَ اللّهُ

ص:264


1- (1) .قال الذهبی فی التلخیص:سنده مظلم.

بهره مند شوند]،از بس که خدای عز و جل با اهل زمین،با خیر و نیکی رفتار می کند». (1)

1324.الغیبة ،نعمانی-با سندش به نقل از ابو بصیر-:به امام صادق علیه السلام گفتم:امام باقر علیه السلام می فرمود:قائم خاندان محمّد،دو غیبت دارد که یکی درازتر از دیگری است.

فرمود:«درست است و این نمی شود،تا این که شمشیرهای فرزندان فلان [بر سر امّت] فرود آیند و حلقه تنگ گردد و سفیانی،پدیدار و بلا سخت شود و مرگ و کشتار،مردم را چنان فرا گیرند که به حرم خدا و حرم پیامبرش پناه ببرند». (2)

10/2 فتنه ها و بلاهای سیاسی،اقتصادی و جانی

1325.کمال الدین -با سندش به نقل از محمّد بن مسلم-:شنیدم که امام صادق علیه السلام می فرماید:

«پیش از [ظهور] قائم،نشانه هایی از جانب خدای عز و جل برای مؤمنان روی می دهد».

گفتم:خدا مرا فدایت کند! آنها چه هستند؟

فرمود:«همان سخن خدای عز و جل:«و بی گمان،شما را می آزماییم»،یعنی مؤمنان را،

ص:265


1- (1) .المستدرک علی الصحیحین:ج 4 ص 512 ح 8438،کنز العمّال:ج 14 ص 275 ح 38708.برای دیدن همۀ حدیث،ر.ک:همین دانش نامه:ج 9 ص 335 ح 1850.
2- (2) .الغیبة،نعمانی:ص 172 ح 7، [1]مختصر بصائر الدرجات:ص 195،إعلام الوری:ج 2 ص 259،بحار الأنوار:ج 52 ص 156 ح 17.

فِداکَ؟قالَ:ذلِکَ قَولُ اللّهِ عز و جل: «وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ» یَعنِی المُؤمِنینَ قَبلَ خُروجِ القائِمِ علیه السلام «بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصّابِرِینَ» 1 ، قالَ:یَبلوهُم «بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ» مِن مُلوکِ بَنی فُلانٍ فی آخِرِ سُلطانِهِم، «وَ الْجُوعِ» بِغَلاءِ أسعارِهِم، «وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ» قالَ:کَسادُ التِّجاراتِ وقِلَّةُ الفَضلِ.ونَقصٍ مِنَ الأَنفُسِ،قالَ:مَوتٌ ذَریعٌ (1).ونَقصٍ مِنَ الثَّمَراتِ،قالَ:قِلَّةُ رَیعِ ما یُزرَعُ، «وَ بَشِّرِ الصّابِرِینَ» عِندَ ذلِکَ بِتَعجیلِ خُروجِ القائِمِ علیه السلام.

ثُمَّ قالَ لی:یا مُحَمَّدُ،هذا تَأویلُهُ،إنَّ اللّهَ تَعالی یَقولُ: «وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَ الرّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ» 3 .

1326.الغیبة للنعمانی: أخبَرَنا عَلِیُّ بنُ أحمَدَ،عَن عُبَیدِ اللّهِ بنِ موسَی العَلَوِیِّ،عَن عَلِیِّ بنِ إبراهیمَ بنِ هاشِمٍ،عَن أبیهِ،عَن مُحَمَّدِ بنِ حَفصٍ،عَن عَمرِو بنِ شِمرٍ،عَن جابِرٍ الجُعفِیِّ،قالَ:سَأَلتُ أبا جَعفَرٍ مُحَمَّدَ بنَ عَلِیٍّ علیهما السلام عَن قَولِ اللّهِ تَعالی: «وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ» الآیَةَ،فَقالَ:

یا جابِرُ،ذلِکَ خاصٌّ وعامٌّ،فَأَمَّا الخاصُّ مِنَ الجوعِ فَبِالکوفَةِ،ویَخُصُّ اللّهُ بِهِ أعداءَ آلِ مُحَمَّدٍ فَیُهلِکُهُم،وأَمَّا العامُّ فَبِالشّامِ یُصیبُهُم خَوفٌ وجوعٌ ما أصابَهُم مِثلُهُ قَطُّ،وأَمَّا الجوعُ فَقَبلَ قِیامِ القائِمِ علیه السلام،وأَمَّا الخَوفُ فَبَعدَ قِیامِ القائِمِ علیه السلام.

1327.تفسیر العیّاشی: عَنِ الثُّمالِیِّ،قالَ:سَأَلتُ أبا جَعفَرٍ علیه السلام عَن قَولِ اللّهِ: «وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ» ،قالَ:

ص:266


1- (2) .ذریعاً:أی سریعاً کثیراً (النهایة:ج 2 ص 158« [1]ذرع»).

پیش از خروج قائم و«با چیزی از هراس و گرسنگی و کاستی مال و جان و محصولات،و شکیبایان را بشارت بده»».

فرمود:«آنان را«با چیزی از هراس»از پادشاهان فلان طایفه در آخر حکومتشان می آزماید و با«گرسنگی»یعنی بالا رفتن قیمت هایشان،«و کاستی اموال»یعنی کسادی تجارت ها و کمی سود،«و کاستی جان ها»،یعنی مرگی سریع و فراوان،«و کاستی محصولات»یعنی اندک بودن گل و شکوفۀ آنچه کاشته می شود،«و شکیبایان را بشارت بده»که این هنگام،تعجیل در خروج قائم علیه السلام است».

سپس به من فرمود:«ای محمّد! تأویل آیه این است و خداوند متعال می فرماید:

«تأویل آن را جز خداوند و راسخان در علم نمی دانند»». (1)

1326.الغیبة ،نعمانی-با سندش به نقل از جابر جعفی-:از امام محمّد باقر علیه السلام در بارۀ سخن خدای متعال:«و بی گمان،شما را با چیزی از هراس و گرسنگی و...»سؤال کردم.

فرمود:«ای جابر! این خاص و عام است،خاص،گرسنگی در کوفه است که خداوند،آن را مختصّ دشمنان خاندان محمّد قرار داده است و هلاکشان می کند؛امّا عام،در شام است که گرسنگی و هراسی به آنان می رسد که هیچ گاه مانند آن به ایشان نرسیده است و گرسنگی آن،پیش از قیام قائم و هراس آن،پس از قیام قائم است». (2)

1327.تفسیر العیّاشی -به نقل از [ابو حمزۀ] ثمالی-:از امام باقر علیه السلام در بارۀ سخن خدای متعال:«و بی گمان،شما را با چیزی از هراس و گرسنگی می آزماییم»پرسیدم.

فرمود:«آن،گرسنگی خاص و گرسنگی عام است.عامّش در شام و خاصّش در

ص:267


1- (1) .کمال الدین:ص 649 ح 3 (با سند موثّق)،الغیبة،نعمانی:ص 250 ح 5، [1]إعلام الوری:ج 2 ص 280،بحار الأنوار:ج 52 ص 202 ح 28.
2- (2) .الغیبة،نعمانی:ص 251 ح 7، [2]بحار الأنوار:ج 52 ص 229 ح 94.نیز ر.ک:الغیبة،نعمانی:ص 250 ح 6. [3]

ذلِکَ جوعٌ خاصٌّ وجوعٌ عامٌّ،فَأَمّا بِالشّامِ فَإِنَّهُ عامٌّ،وأَمَّا الخاصُّ بِالکوفَةِ یَخُصُّ ولا یَعُمُّ،ولکِنَّهُ یَخُصُّ بِالکوفَةِ أعداءَ آلِ مُحَمَّدٍ عَلَیهِ الصَّلاةُ وَالسَّلامُ، فَیُهلِکُهُمُ اللّهُ بِالجوعِ،وأَمَّا الخَوفُ فَإِنَّهُ عامٌّ بِالشّامِ،وذاکَ الخَوفُ إذا قامَ القائِمُ علیه السلام، وأَمَّا الجوعُ فَقَبلَ قِیامِ القائِمِ علیه السلام،وذلِکَ قَولُهُ: «وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ» .

1328.الخرائج والجرائح: عَنِ الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ علیهما السلام،أنَّهُ قالَ لِأَصحابِهِ:

ألا وإنّی لَأَعلَمُ یَوماً لَنا مِن هؤُلاءِ،ألا وإنّی قَد أذِنتُ لَکُم،فَانطَلِقوا جَمیعاً فی حِلٍّ.فَقالوا:مَعاذَ اللّهِ.

قالَ:إنَّ قُدّامَ القائِمِ علیه السلام عَلاماتٍ تَکونُ مِنَ اللّهِ لِلمُؤمِنینَ،وهِیَ قَولُ اللّهِ:

«وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ» -یَعنِی المُؤمِنینَ قَبلَ خُروجِ القائِمِ-. «بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ» مِن مُلوکِ بَنِی العَبّاسِ فِی آخِرِ سُلطانِهِم، «وَ الْجُوعِ» لِغَلاءِ أسعارِهِم، «وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ» فَسادِ التِّجاراتِ وقِلَّةِ الفَضلِ، «وَ» نَقصٍ مِنَ «اَلْأَنْفُسِ» مَوتٌ ذَریعٌ، «وَ» - نَقصٍ مِنَ «اَلثَّمَراتِ» قِلَّةُ زَکاءِ (1)ما یُزرَعُ، «وَ بَشِّرِ الصّابِرِینَ» عِندَ ذلِکَ بِتَعجیلِ خُروجِ القائِمِ.

1329.الإرشاد: عَلِیُّ بنُ أبی حَمزَةَ،عَن أبی بَصیرٍ،عَن أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام قالَ:

إنَّ قُدّامَ القائِمِ علیه السلام لَسَنَةً غَیداقَةً (2)،یَفسُدُ فیهَا الثِّمارُ (3)وَالتَّمرُ فِی النَّخلِ،فَلا تَشُکّوا فی ذلِکَ.

ص:268


1- (1) .الزَّکاء-ممدود-:النماء والریع.والزَّکاء:ما أخرجه اللّه من الثمر (لسان العرب:ج 14 ص 385«زکو»).
2- (2) .الغَیدَقُ والغَیداقُ:الرخص الناعم (لسان العرب ج 10 ص 283« [1]غدق»).
3- (3) .لیس فی الغیبة:«فیها الثّمار».

کوفه است که ویژه است و عمومیت ندارد؛بلکه در کوفه،مختصّ دشمنان خاندان محمّد-که بر او درود و سلام باد-است که خداوند،آنان را با گرسنگی هلاک می کند؛امّا هراس،در شام،عمومیت دارد و آن،همان هراس هنگامۀ قیام قائم است، و گرسنگی [عام در شام]،پیش از قیام قائم است و این،همان سخن خداوند است:

«و بی گمان،شما را با چیزی از هراس و گرسنگی می آزماییم»». (1)

1328.الخرائج و الجرائح :امام حسین علیه السلام در خطاب به یارانش فرمود:«هان! من می دانم که روزی هم ما بر ایشان چیره خواهیم بود.به هوش باشید که من به شما اجازه دادم.

همگی بروید،که آزاد (رها) هستید».

یاران گفتند:پناه بر خدا!

فرمود:«پیش از قائم علیه السلام،نشانه هایی از جانب خدا برای مؤمنان روی می دهند و آن،همان سخن خداوند است:«و بی گمان! شما را می آزماییم»؛یعنی مؤمنان را پیش از خروج قائم می آزماید،«با چیزی از هراس»از پادشاهان عبّاسی در اواخر حکومتشان، «و گرسنگی»به دلیل بالا رفتن قیمت هایشان،«و کاستی اموال»یعنی تباهی تجارت ها و کمی سود،«و کاستی جان ها»یعنی مرگی سریع و فراوان،«و کاستی محصولات»یعنی کم رشد بودن آنچه می کارند،«و شکیبایان را بشارت بده»که این،هنگام تعجیل در خروج قائم است». (2)

1329.الإرشاد -با سندش به نقل از ابو بصیر-:امام صادق علیه السلام فرمود:«پیش از قیام قائم،سالی پرمحصول خواهد بود،چندان که در آن،میوه ها و خرماها بر نخل [باقی مانده و] فاسد می شوند.پس در آن،شک نکنید». (3)

ص:269


1- (1) .تفسیر العیّاشی:ج 1 ص 68 ح 125.
2- (2) .الخرائج و الجرائح:ج 3 ص 1153 ح 60.
3- (3) .الإرشاد:ج 2 ص 377، [1]الغیبة،طوسی:ص 449 ح 450 (با سند معتبر)،إعلام الوری:ج 2 ص 283،کشف الغمّة:ج 3 ص 251، [2]الخرائج و الجرائح:ج 3 ص 1164،بحار الأنوار:ج 52 ص 214 ح 69. [3]

11/2

کَثرَةُ الهَرجِ وَالقَتلِ

1330.المعجم الکبیر: حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ رُزَیقِ بنِ جامِعٍ المِصرِیُّ،ثنا الهَیثَمُ بنُ حَبیبٍ،ثنا سُفیانُ بنُ عُیَینَةَ،عَن عَلِیِّ بنِ عَلِیٍّ المَکِّیِّ الهِلالِیِّ،عَن أبیهِ،قالَ:دَخَلتُ عَلی رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله فی شَکاتِهِ الَّتی قُبِضُ فیها،فَإِذا فاطِمَةُ علیها السلام عِندَ رَأسِهِ،قالَ:فَبَکَت حَتَّی ارتَفَعَ صَوتُها،فَرَفَعَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله طَرفَهُ إلَیها،فَقالَ:

حَبیبَتی فاطِمَةُ،مَا الَّذی یُبکیکِ؟فَقالَت:أخشَی الضَّیعَةَ مِن بَعدِکَ.

فَقالَ:یا حَبیبَتی،أما عَلِمتَ أنَّ اللّهَ عز و جل اطَّلَعَ إلَی الأَرضِ اطِّلاعَةً،فَاختارَ مِنها أباکِ فَبَعَثَ بِرِسالَتِهِ،ثُمَّ اطَّلَعَ اطِّلاعَةً فَاختارَ مِنها بَعلَکِ،وأَوحی إلَیَّ أن انکِحَکِ إیّاهُ،یا فاطِمَةُ ونَحنُ أهلُ بَیتٍ قَد أعطانَا اللّهُ سَبعَ خِصالٍ،لَم یُعطَ أحَدٌ قَبلَنا ولا یُعطی أحَدٌ بَعدَنا،أنَا خاتَمُ النَّبِیّینَ وأَکرَمُ النَّبِیّینَ عَلَی اللّهِ،وأَحَبُّ المَخلوقینَ إلَی اللّهِ عز و جل وأَنَا أبوکِ،ووَصِیّی خَیرُ الأَوصِیاءِ وأَحَبُّهُم إلَی اللّهِ وهُوَ بَعلُکِ،وشَهیدُنا خَیرُ الشُّهَداءِ وأَحَبُّهُم إلَی اللّهِ وهُوَ عَمُّکِ حَمزَةُ بنُ عَبدِ المُطَّلِبِ وهُوَ عَمُّ أبیکِ وعَمُّ بَعلِکِ، ومِنّا مَن لَهُ جَناحانِ أخضَرانِ یَطیرُ فِی الجَنَّةِ مَعَ المَلائِکَةِ حَیثُ یَشاءُ،وهُوَ ابنُ عَمِّ أبیکِ وأَخو بَعلِکِ،ومِنّا سِبطا هذِهِ الاُمَّةِ وهُمَا ابناکِ الحَسَنُ وَالحُسَینُ،وهُما سَیِّدا شَبابِ أهلِ الجَنَّةِ،وأَبوهُما-وَالَّذی بَعَثَنی بِالحَقِّ-خَیرٌ مِنهُما.

یا فاطِمَةُ،وَالَّذی بَعَثَنی بِالحَقِّ إنَّ مِنهُما مَهدِیَّ هذِهِ الاُمَّةِ،إذا صارَتِ الدُّنیا هَرجاً ومَرجاً،وتَظاهَرَتِ الفِتَنُ وتَقَطَّعَتِ السُّبُلُ،وأَغارَ بَعضُهُم عَلی بَعضٍ،فَلا

ص:270

11/2 آشفتگی و کشتار فراوان

1330.المعجم الکبیر -با سندش به نقل از علی مکّی هلالی-:بر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در بیماری منجر به رحلتش وارد شدم.فاطمه علیها السلام را نزد سرش دیدم که گریست و چون صدایش به گریه بلند شد،پیامبر خدا صلی الله علیه و آله چشمش را به سوی او باز کرد و فرمود:

«عزیزم،فاطمه! چه چیزی تو را به گریه انداخته است؟».

گفت:از تباهیِ پس از شما می ترسم!

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:«عزیز من! آیا نمی دانی که خداوند عز و جل به زمین نگاهی انداخت و پدرت را از آن برگزید و او را به رسالتش برانگیخت و دوباره نگاه کرد و همسرت را از آن برگزید و به من وحی کرد که تو را به همسری او در بیاورم؟

ای فاطمه! خداوند به ما اهل بیت،هفت ویژگی داده است که به کسی پیش از ما نداده و پس از ما نیز به کسی نخواهد داد.من،خاتم پیامبران و گرامی ترین فرستاده نزد خداوند و محبوب ترین خلق خدا نزد او،و پدر تو هستم،و وصیّ من،بهترینِ وصیّان و محبوب ترینِ آنان،نزد خداوند است و او همسر توست،و شهید ما، بهترینِ شهیدان و محبوب ترینِ آنان نزد خداوند است و او عمویت حمزة بن عبد المطلّب است و او عموی پدرت و عموی همسرت نیز هست،و از ماست آن که دو بال سبزرنگ دارد و در بهشت،همراه فرشتگان به هر کجا که بخواهد،پرواز می کند و او پسرعموی پدرت و برادر همسرت است،و دو سبط این امّت،از مایند و آن دو، پسران تو،حسن و حسین،اند که هر دو،سَرور جوانان بهشتی هستند و پدرشان- سوگند به آن که مرا به حق برانگیخت-از آن دو،بهتر است.

ای فاطمه! سوگند به آن که مرا به حق برانگیخت،مهدی این امّت،از نسل آن دو است.هنگامی که دنیا آشوب می شود و فتنه ها پشت سر هم می آیند و راه ها ناامن می شوند و یکدیگر را غارت می کنند و نه بزرگ به کوچک رحم می کند و نه

ص:271

کَبیرٌ یَرحَمُ صَغیراً ولا صَغیرٌ یُوَقِّرُ کَبیراً،فَیَبعَثُ اللّهُ عز و جل عِندَ ذلِکَ مِنهُما مَن یَفتَتِحُ حُصونَ الضَّلالَةِ،وقُلوباً غُلفاً یَقومُ بِالدّینِ فی آخِرِ الزَّمانِ کَما قُمتُ بِهِ فی أوَّلِ الزَّمانِ،ویَملَأُ الدُّنیا عَدلاً کَما مُلِئَت جَوراً.

یا فاطِمَةُ،لا تَحزَنی ولا تَبکی،فَإِنَّ اللّهَ عز و جل أرحَمُ بِکِ وأَرأَفُ عَلَیکِ مِنّی،وذلِکَ لِمَکانِکِ مِنّی ومَوضِعِکِ مِن قَلبی،وزَوَّجَکِ اللّهُ زَوجَکِ وهُوَ أشرَفُ أهلِ بَیتِکِ حَسَباً، وأَکرَمُهُم مَنصَباً،وأَرحَمُهُم بِالرَّعِیَّةِ،وأَعدَلُهُم بِالسَّوِیَّةِ،وأَبصَرُهُم بِالقَضِیَّةِ،وقَد سَأَلتُ رَبّی عز و جل أن تَکونی أوَّلَ مَن یَلحَقُنی مِن أهلِ بَیتی.

قالَ عَلِیٌّ علیه السلام:فَلَمّا قُبِضَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله لَم تَبقَ فاطِمَةُ رَضِیَ اللّهُ عَنها بَعدَهُ إلّاخَمسَةً وسَبعینَ یَوماً،حَتّی ألحَقَهَا اللّهُ بِهِ صلی الله علیه و آله.

1331.کفایة الأثر: أخبَرَنا أبُو المُفَضَّلِ مُحَمَّدُ بنُ عَبدِ اللّهِ الشَّیبانِیُّ رحمه الله،قالَ:حَدَّثَنا عَبدُ الرَّزّاقِ بنُ سُلَیمانَ بنِ غالِبٍ الأَزدِیُّ،قالَ:[ حَدَّثَنا] (1)أبو عَبدِ اللّهِ الغَنِیُّ الحَسَنُ بنُ مَعالی،قالَ:حَدَّثَنا عَبدُ الوَهّابِ بنُ هَمّامٍ الحِمیَرِیُّ،قالَ:حَدَّثَنَا ابنُ أبی شَیبَةَ،قالَ:حَدَّثَنا شَریکُ الدّینِ (2)بنُ الرَّبیعِ،عَنِ القاسِمِ بنِ حَسّانَ،عَن جابِرِ بنِ عَبدِ اللّهِ الأَنصارِیِّ،قالَ:کانَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله فِی الشِّکایَةِ (3)الَّتی قُبِضَ فیها،فَإِذا فاطِمَةُ عِندَ رَأسِهِ،قالَ:فَبَکَت حَتَّی ارتَفَعَ صَوتُها،فَرَفَعَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله طَرفَهُ إلَیها فَقالَ:

حَبیبَتی فاطِمَةُ مَا الَّذی یُبکیکِ؟قالَت:أخشَی الضَّیعَةَ مِن بَعدِکَ یا رَسولَ اللّهِ.

قالَ:یا حَبیبَتی لا تَبکینَ،فَنَحنُ أهلُ بَیتٍ أعطانَا اللّهُ سَبعَ خِصالٍ لمَ یُعطِها

ص:272


1- (1) .أثبتنا ما بین المعقوفین لاقتضاء السیاق والظاهر أنّه سقط من المصدر.
2- (2) .فی بحار الأنوار:« [1]شریک عن ابن الربیع».
3- (3) .الشِّکایَةُ:المَرضُ (النهایة:ج 2 ص 497« [2]شکا»).

کوچک،بزرگ را احترام می گذارد،خدا در آن زمان،مردی از نسل آن دو را بر می انگیزد که دژهای گم راهی و دل های مُهر خورده را می گشاید و در آخر الزمان،به کار دین،قیام می کند،همان گونه که در اوّل روزگار،من به آن پرداختم،و دنیا را از عدالت پر می کند،همان گونه که از ستم پر شده است.

ای فاطمه! اندوهگین مباش و گریه مکن،که خداوند از من به تو مهربان تر و رئوف تر است و این به خاطر موقعیت تو نزد من و جایگاهت در دل من است،و خداوند،تو را به همسریِ شویت در آورد که شریف ترین فرد خانواده ات است و بهترین مقام را دارد و مهربان ترینِ آنها به مردم است و عادلانه ترین رفتار را با همۀ آنها دارد و بیناترینِ آنها به قضاوت است و از خدایم خواسته ام که تو نخستین کسی باشی که خداوند از میان خاندانم به من ملحق می کند».

هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله قبض روح شد،فاطمه-که خدا از او خشنود باد-تنها هفتاد و پنج روز پس از او زنده ماند و خداوند،او را به پیامبر صلی الله علیه و آله ملحق نمود. (1)

1331.کفایة الأثر -با سندش به نقل از جابر بن عبد اللّه انصاری-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در بیماری پایان عمرش بود که فاطمه علیها السلام نزد سرش،حاضر و صدایش به گریه بلند شد.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله چشمش را به سوی او بالا آورد و فرمود:«دختر عزیزم! چه چیزی تو را به گریه انداخته است؟».

فاطمه گفت:از تباهیِ پس از تو بیم دارم،ای پیامبر خدا!

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:«دختر عزیزم! گریه مکن که خداوند،هفت چیز به ما اهل بیت داده است که نه به کسی پیش از ما داده و نه به کسی بعد از ما می دهد:ما خاتم پیامبران و محبوب ترینِ مردم را نزد خداوند عز و جل داریم،که همان پدرت است،و وصیّ من،بهترینِ وصیّان و دوست داشتنی ترینِ آنها نزد خدای عز و جل است و او همان

ص:273


1- (1) .المعجم الکبیر:ج 3 ص 57 ح 2675،تاریخ دمشق:ج 42 ص 130؛ذخائر العقبی:ص 235؛کشف الغمّة:ج 3 ص 258،بحار الأنوار:ج 51 ص 78 ح 37.

[ أحَداً] (1)قَبلَنا ولا یُعطیها (2)أحَداً بَعدَنا:لَنا خاتَمُ النَّبِیّینَ وأَحَبُّ الخَلقِ إلَی اللّهِ عز و جل وهُوَ أنَا أبوکِ،ووَصِیّی خَیرُ الأَوصِیاءِ وأَحَبُّهُم إلَی اللّهِ عز و جل وهُوَ بَعلُکِ،وشَهیدُنا خَیرُ الشُّهَداءِ وأَحَبُّهُم إلَی اللّهِ وهُوَ عَمُّکِ،ومِنّا مَن لَهُ جَناحانِ فِی الجَنَّةِ یَطیرُ بِهِما مَعَ المَلائِکَةِ وهُوَ ابنُ عَمِّکِ،ومِنّا سِبطا هذِهِ الاُمَّةِ وهُمَا ابناکِ الحَسَنُ وَالحُسَینُ،وسَوفَ یُخرِجُ اللّهُ مِن صُلبِ الحُسَینِ تِسعَةً مِنَ الأَئِمَّةِ امَناءَ مَعصومینَ،ومِنّا مَهدِیُّ هذِهِ الاُمَّةِ إذا صارَتِ الدُّنیا هَرجاً ومَرجاً،وتَظاهَرَتِ الفِتَنُ وتَقَطَّعَتِ السُّبُلُ وأَغارَ بَعضُهُم عَلی بَعضٍ،فَلا کَبیرٌ یَرحَمُ صَغیراً ولا صَغیرٌ یُوَقِّرُ کَبیراً،فَیَبعَثُ اللّهُ عز و جل عِندَ ذلِکَ مَهدِیَّنَا التّاسِعَ مِن صُلبِ الحُسَینِ علیه السلام یَفتَحُ حُصونَ الضَّلالَةِ،وقُلوباً غُفلاً (3)،یَقومُ بِالدِّرَّةِ (4)فی آخِرِ الزَّمانِ کَما قُمتُ بِهِ فی أوَّلِ الزَّمانِ،ویَملَأُ الأَرضَ عَدلاً کَما مُلِئَت جَوراً.

1332.کفایة الأثر: حَدَّثَنی مُحَمَّدُ بنُ وَهبانَ بنِ مُحَمَّدٍ البَصرِیُّ،قالَ:حَدَّثَنَا الحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ البَزَوفَرِیُّ،قالَ:حَدَّثَنا عَلِیُّ بنُ العَبّاسِ،عَن عَبّادِ بنِ یَعقوبَ،قالَ:أخبَرَنی مُسمِرُ بنُ نُوَیرَةَ (5)،عَن أبی بَکرِ بنِ عَیّاشٍ،عَن أبی سُلَیمانَ الضَّبِّیِّ،عَن أبی امامَةَ، قالَ:قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:

لا تَقومُ السّاعَةُ حَتّی یَقومَ قائِمُ الحَقِّ مِنّا،وذلِکَ حینَ یَأذَنُ اللّهُ عز و جل لَهُ،فَمَن تَبِعَهُ

ص:274


1- (1) .ما بین المعقوفین أثبتناه من بحار الأنوار.
2- (2) .فی المصدر:«یعطها»،والتصویب من بحار الأنوار.
3- (3) .فی بعض المصادر:«غلفاً»(راجع:ج 9 ص 242 ح 1806 ذخائر العقبی)، [1]وفی بحار الأنوار:« [2]غفلاء»،وفی هامشه:«وقلاعها»بدل«وقلوباً غفلاً».
4- (4) .فی بحار الأنوار:« [3]الدین»بدل«الدِّرَّة».و الدِّرَّةُ:بالکسر التی یُضرَبُ بها (مجمع البحرین:ج 1 ص 587«درر»).
5- (5) .فی بحار الأنوار:«میمون بن أبی ثویرة»بدل«مسمر بن نویرة».

همسر توست،و شهید ما،بهترینِ شهیدان و محبوب ترینِ آنها نزد خداوند است و او همان عمویت (حمزه) است،و از میان ما،کسی است که دو بال دارد و با آنها در بهشت همراه فرشتگان پرواز می کند و او پسرعمویت (جعفر) است،و دو سبط این امّت،از ما هستند که همان دو پسرت،حسن و حسین اند.

و به زودی،خداوند،نُه امام امین معصوم،از صلب حسین بیرون می آورد و مهدیِ این امّت هم از ماست.هنگامی که دنیا آشفته و نابه سامان می شود و فتنه ها پشت به پشت هم می آیند،و راهزنی می شود و یکدیگر را غارت می کنند و نه بزرگ به کوچک رحم می کند و نه کوچک،بزرگ را محترم می شمارد،این هنگام است که خدای عز و جل،مهدی ما،نهمین فرزند از نسل حسین را بر می انگیزد تا دژهای گم راهی را فتح کند و دل های غافل (/مُهرخورده) را در آخر الزمان با ضرب تازیانه بیدار کند (/بگشاید)،همان گونه که من در اوّل زمان به آن پرداختم،و زمین را از عدالت پر می کند،همان گونه که از ستم پر شده است». (1)

1332.کفایة الأثر -با سندش به نقل از ابو امامه-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«قیامت برپا نمی شود، تا قائم به حق،از میان ما قیام کند و این،هنگامی است که خدای عز و جل به او اجازه دهد.

پس هر که او را پیروی کند،نجات می یابد و هر که از او سرپیچی کند،هلاک می شود.پس خدا را،خدا را،ای بندگان خدا! نزد او بروید،حتّی اگر لازم باشد که روی یخ راه بروید؛چرا که او جانشین خداوند است».

ص:275


1- (1) .کفایة الأثر:ص 62،بحار الأنوار:ج 36 ص 307 ح 146.

نَجا ومَن تَخَلَّفَ عَنهُ هَلَکَ،فَاللّهَ اللّهَ عِبادَ اللّهِ ائتوهُ ولَو عَلَی الثَّلجِ،فَإِنَّهُ خَلیفَةُ اللّهِ.

قُلنا:یا رَسولَ اللّهِ مَتی یَقومُ قائِمُکُم؟

قالَ:إذا صارَتِ الدُّنیا هَرجاً ومَرجاً،وهُوَ التّاسِعُ مِن صُلبِ الحُسَینِ.

1333.کفایة الأثر: أخبَرَنا أحمَدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ عَبدِ اللّهِ الجَوهَرِیُّ،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ عُمَرَ القاضِی الجِعابِیُّ،قالَ:حَدَّثَنی مُحَمَّدُ بنُ عَبدِ اللّهِ أبو جَعفَرٍ،قالَ:حَدَّثَنی مُحَمَّدُ بنُ حَبیبٍ الجند نیسابوری (1)،عَن یَزیدَ بنِ أبی زِیادٍ،عَن عَبدِ الرَّحمنِ بنِ أبی لَیلی، قالَ:قالَ عَلِیٌّ علیه السلام:کُنتُ عِندَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فی بَیتِ امِّ سَلَمَةَ،إذ دَخَلَ عَلَینا جَماعَةٌ مِن أصحابِهِ،مِنهُم:سَلمانُ وأَبو ذَرٍّ وَالمِقدادُ وعَبدُ الرَّحمنِ بنُ عَوفٍ...

ثُمَّ التَفَتَ إلَینا رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله فَقالَ رافِعاً صَوتَهُ:الحَذَرَ (2)إذا فُقِدَ الخامِسُ مِن وُلدِ السّابِعِ مِن وُلدی.

قالَ عَلِیٌّ:فَقُلتُ:یا رَسولَ اللّهِ،فَما یَکونُ فی هذِهِ الغَیبَةِ حالُهُ؟قالَ:یَصبِرُ (3)حَتّی یَأذَنَ اللّهُ لَهُ بِالخُروجِ،فَیَخرُجُ مِنَ الیَمَنِ مِن قَریَةٍ یُقالُ لَها:اکرعَةُ (4)،عَلی رَأسِهِ عِمامَةُ (5)،مُتَدَرِّعٌ بِدِرعی،مُتَقَلِّدٌ بِسَیفی ذِی الفَقارِ،ومُنادٍ یُنادی:هذَا المَهدِیُّ خَلیفَةُ اللّهِ فَاتَّبِعوهُ،یَملَأُ الأَرضَ قِسطاً وعَدلاً کَما مُلئِتَ جَوراً وظُلماً،وذلِکَ عِندَما یَصیرُ الدُّنیا هَرجاً ومَرجاً،ویَغارُ بَعضُهُم عَلی بَعضٍ،فَلَا الکَبیرُ یَرحَمُ الصَّغیرُ ولَا القَوِیُّ

ص:276


1- (1) .کذا فی المصدر،وفی بحار الأنوار:« [1]النیشابوریّ»بدل«الجند نیسابوریّ».والظاهر أنّ الصحیح«الجُندَ یسابوریُّ»کما فی هامش المصدر نقلاً عن نسخة«ط».
2- (2) .فی بحار الأنوار:«الحذر الحذر».
3- (3) .فی المصدر:«...فما تکون هذه الغیبة؟قال:أصبت»،وما فی المتن أثبتناه من بحارالأنوار. [2]
4- (4) .کذا فی المصدر،وفی بحار الأنوار:« [3]کرعة».وفی معجم البلدان ج 4 ص 452:« [4]روی عن عبد اللّه بن عمرو بن العاص،قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله:یخرج المهدی من قریة بالیمن یقال لها:کرعة».
5- (5) .فی بحار الأنوار:« [5]عِمامتی»،وهو الأنسب بالسیاق وبما جاء فی الموارد الاُخری.

گفتیم:ای پیامبر خدا! قائم شما،کِی قیام می کند؟

فرمود:«هنگامی که دنیا آشفته و نابه سامان می شود،و او نهمین نسل حسین است». (1)

1333.کفایة الأثر -با سندش به نقل از عبد الرحمان بن ابی لیلی-:امام علی علیه السلام فرمود:«نزد پیامبر صلی الله علیه و آله در خانۀ امّ سلمه بودم که گروهی از یارانش بر ما وارد شدند و از جملۀ آنها، سلمان،ابو ذر،مقداد و عبد الرحمان بن عوف بودند....سپس پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به ما رو کرد و با صدای بلند فرمود:"مراقب باشید هنگامی را که پنجمین نسل از هفتمین نسل من مفقود می شود!".

گفتم:ای پیامبر خدا! حال خود او (قائم) در این روزگار،چگونه است؟

فرمود:"صبر می کند تا خداوند،اجازۀ خروجش دهد و او از یمن،از آبادی ای به نام اکرعة (2)خروج می کند،در حالی که عمامه ای (/عمامه ام) را به سر دارد و زره مرا به تن کرده و شمشیرم ذو الفقار را به خود آویخته است و منادی ای ندا می دهد:این مهدی،جانشین خداوند است.از او پیروی کنید،زمین را از عدل و داد پر می کند، همان گونه که از ظلم و ستم پر شده است،و این،هنگامی است که دنیا آشفته و نابه سامان شده باشد و برخی مردم،یکدیگر را غارت می کنند و نه بزرگ به کوچک رحم می کند و نه نیرومند به ناتوان،و این هنگام است که خداوند به او اجازۀ

ص:277


1- (1) .کفایة الأثر:ص 106،الصراط المستقیم:ج 2 ص 116 (با عبارت مشابه)،بحار الأنوار:ج 36 ص 322 ح 176.
2- (2) .در بحار الأنوار،«کرعة»آمده است.

یَرحَمُ الضَّعیفَ،فَحینَئِذٍ یَأذَنُ اللّهُ لَهُ بِالخُروجِ.

1334.صحیح البخاری: حَدَّثَنا عُبَیدُ اللّهِ بنُ موسی،عَنِ الأَعمَشِ عَن شَقیقٍ،قالَ:کُنتُ مَعَ عَبدِ اللّهِ وأَبی موسی فَقالا:قالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله:

إنَّ بَینَ یَدَیِ السّاعَةِ لَأَیّاماً یَنزِلُ فیهَا الجَهلُ،ویُرفَعُ فیهَا العِلمُ،ویَکثُرُ فیهَا الهَرجُ،وَالهَرجُ القَتلُ.

1335.صحیح البخاری: حَدَّثَنا أبُو الیَمانِ،أخبَرَنا شُعَیبٌ،حَدَّثَنا أبُو الزِّنادِ،عَن عَبدِ الرَّحمنِ،عَن أبی هُرَیرَةَ:إنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله قالَ:

لا تَقومُ السّاعَةُ حَتّی تَقتَتِلَ فِئَتانِ عَظیمَتانِ تَکونُ بَینَهُما مَقتَلَةٌ عَظیمَةٌ،دَعوَتُهُما واحِدَةٌ،وحَتّی یُبعَثَ دَجّالونَ کَذّابونَ قَریبٌ مِن ثَلاثینَ،کُلُّهُم یَزعُمُ أنَّهُ رَسولُ اللّهِ، وحَتّی یُقبَضَ العِلمُ،وتَکثُرَ الزَّلازِلُ،ویَتَقارَبَ الزَّمانُ،وتَظهَرَ الفِتَنُ،ویَکثُرَ الهَرجُ وهُوَ القَتلُ،وحَتّی یَکثُرَ فیکُمُ المالُ فَیَفیضَ،حَتّی یُهِمَّ رَبَّ المالِ مَن یَقبَلُ صَدَقَتَهُ، وحَتّی یَعرِضَهُ فَیَقولَ الَّذی یَعرِضُهُ عَلَیهِ:لا أرَبَ (1)لی بِهِ،وحَتّی یَتَطاوَلَ النّاسُ فِی البُنیانِ،وحَتّی یَمُرَّ الرَّجُلُ بِقَبرِ الرَّجُلِ فَیَقولُ:یا لَیتَنی مَکانَهُ،وحَتّی تَطلُعَ الشَّمسُ مِن مَغرِبِها،فَإِذا طَلَعَت ورَآهَا النّاسُ-یَعنی-آمَنوا أجمَعونَ،فَذلِکَ حینَ «لا یَنْفَعُ نَفْساً إِیمانُها لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمانِها خَیْراً» 2 .

1336.المستدرک علی الصحیحین: حَدَّثَنا أبُو العَبّاسِ مُحَمَّدُ بنُ یَعقوبَ،ثنا بَحرُ بنُ نَصرٍ، ثنا عَبدُ اللّهِ بنُ وَهبٍ،أخبَرَنی عَمرُو بنُ الحارِثِ،عَن دَرّاجٍ،عَنِ ابنِ حُجَیرَةَ،عَن أبی هُرَیرَةَ،عَن رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله قالَ:

ص:278


1- (1) .أرب الرجل إلی شیء:إذا احتاج إلیه (مجمع البحرین:ج 1 ص 37« [1]أرب»).

خروج می دهد"». (1)

1334.صحیح البخاری -با سندش به نقل از شقیق-:همراه عبد اللّه و ابو موسی بودم که هر دو گفتند:پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:«پیش روی قیامت،روزگاری است که نادانی فرود می آید و دانش،رخت بر می بندد و آشوب-یعنی کشتار-،فراوان می شود». (2)

1335.صحیح البخاری -با سندش به نقل از ابوهریره-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«قیامت برپا نمی شود،تا آن که دو گروه بزرگ که هر دو یک ادّعا دارند،درگیر جنگ و کشتار بزرگی با یکدیگر می شوند،و تا این که نزدیک به سی دجّال کذّاب برانگیخته می شوند که همگی ادّعا می کنند فرستادۀ خداوند هستند و تا این که دانش،فرو گرفته شود و زلزله ها فراوان گردند،و زمان (قیامت)،نزدیک و فتنه ها پدیدار و آشوب-یعنی کشتار-،بسیار و دارایی هایتان فراوان و به سویتان سرازیر شود،تا آن جا که صاحب مال برای پیدا کردن کسی که صدقۀ او را قبول کند،غصّه می خورد و قصد صدقه دادن به کسی را می کند و چون به او عرضه می نماید،وی می گوید:

"نیازی به آن ندارم" و تا آن گاه که مردم در برافراشتن بناها با هم رقابت کنند و تا آن گاه که مرد از کنار قبر مرد می گذرد و می گوید:«کاش من جای او بودم!" و تا آن گاه که خورشید از مغربش طلوع کند و چون طلوع کرد و مردم آن را ببینند،همگی ایمان بیاورند.این،همان هنگامی است که:«ایمان کسی که پیش تر ایمان نیاورده و یا در روزگار ایمانش کار خیری نکرده،سودی برایش ندارد»». (3)

1336.المستدرک علی الصحیحین -با سندش به نقل از ابوهریره-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:به زودی،زمانی بر امّتم می آید که قاریان قرآن،فراوان،و فقیهان،اندک می گردند و

ص:279


1- (1) .کفایة الأثر:ص 147-150، [1]بحار الأنوار:ج 36 ص 333 ح 195. [2]
2- (2) .صحیح البخاری:ج 6 ص 2590 ح 6653،صحیح مسلم:ج 4 ص 2056 ح 10،مسند ابن حنبل:ج 2 ص 37 ح 3695،کنز العمّال:ج 14 ص 198 ح 38369.
3- (3) .صحیح البخاری:ج 6 ص 2605 ح 6704،مسند الشامییّن:ج 4 ص 268 ح 3237.

«سَیَأتی عَلی امَّتی زَمانٌ تَکثُرُ فیهِ القُرّاءُ،وتَقِلُّ الفُقَهاءُ،ویُقبَضُ العِلمُ،ویَکثُرُ الهَرجُ».قالوا:ومَا الهَرجُ یا رَسولَ اللّهِ؟قالَ:القَتلُ بَینَکُم،ثُمَّ یَأتی بَعدَ ذلِکَ زَمانٌ یَقرَأُ القُرآنَ رِجالٌ لا یُجاوِزُ تَراقِیَهُم (1)،ثُمَّ یَأتی مِن بَعدِ ذلِکَ زَمانٌ یُجادِلُ المُنافِقُ الکافِرُ المُشرِکُ بِاللّهِ المُؤمِنَ بِمِثلِ ما یَقولُ.

1337.مسند ابن حنبل: حَدَّثَنا عَبدُ اللّهِ،حَدَّثَنی أبی،حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ الصَّبّاحِ،قالَ:حَدَّثَنا إسماعیلُ یَعنِی ابنَ زَکَرِیّا،عَن سُهَیلٍ،عَن أبیهِ،عَن أبی هُرَیرَةَ،قالَ:قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:

لا تَقومُ السّاعَةُ حَتّی تَعودَ أرضُ العَرَبِ مُروجاً (2)وأَنهاراً،وحَتّی یَسیرَ الرّاکِبُ بَینَ العِراقِ ومَکَّةَ لا یَخافُ إلّاضَلالَ الطَّریقِ،وحَتّی یَکثُرَ الهَرجُ.قالوا:ومَا الهَرجُ یا رَسولَ اللّهِ؟قالَ:القَتلُ.

1338.مسند ابن حنبل: حَدَّثَنا عَبدُ اللّهِ،حَدَّثَنی أبی،ثنا حَسَنٌ وهاشِمٌ،قالا:ثنا شَیبانُ،عَن عاصِمٍ،عَن یَزیدَ بنِ قَیسٍ،عَن أبی هُرَیرَةَ،عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قالَ:

وَیلٌ لِلعَرَبِ مِن شَرٍّ قَدِ اقتَرَبَ،یَنقُصُ العِلمُ ویَکثُرُ الهَرجُ.قُلتُ:یا رَسولَ اللّهِ، ومَا الهَرجُ؟قالَ:القَتلُ.

1339.المصنّف لابن أبی شیبة: حَدَّثَنا هَوذَةُ بنُ خَلیفَةَ،قالَ:حَدَّثَنا عَوفٌ،عَنِ الحَسَنِ،عَن أسیدِ بنِ المُتَشَمِّسِ،قالَ:کُنّا عِندَ أبی موسی،فَقالَ:ألا احَدِّثُکُم حَدیثاً کانَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله یُحَدِّثُناهُ،قُلنا:بَلی،قالَ:قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:

ص:280


1- (1) .التُرقُوَةُ:مقدّم الحلق فی أعلی الصدر حیث ما یترقّی فیه النَفَسُ (مفردات ألفاظ القرآن:ص 363« [1]رقی»).
2- (2) .المرج:أرض ذات کلأ ترعی فیها الدواب،وعن بعضهم:أرض واسعة فیها نبت کثیر تمرج فیها الدوابّ،والجمع:مروج (لسان العرب:ج 2 ص 364« [2]مرج»).

علم فرو گرفته و آشوب فراوان می شود».

[اصحاب] گفتند:مقصود از آشوب چیست،ای پیامبر خدا؟

فرمود:«کشتار میان شما.سپس زمانی می رسد که قاریانی،قرآن را تلاوت می کنند که از گلویشان فروتر نمی رود [و در دلشان باور ندارند] و پس از آن،زمانی می آید که منافقِ کافرِ مشرک با مؤمن،با همان سخنی که او بر زبان می آورد،مجادله می کند». (1)

1337.مسند ابن حنبل -با سندش به نقل از ابو هریره-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«قیامت برپا نمی شود،تا آن که سرزمین عرب،صاحب جوی های آب و مزارع آباد شود و تک سوار از عراق تا مکّه می رود،بی آن که بیمی بجز گم شدن را داشته باشد و تا آن گاه که آشوب فراوان شود».

گفتند:مقصود از آشوب چیست،ای پیامبر خدا؟

فرمود:«کشتار». (2)

1338.مسند ابن حنبل -با سندش به نقل از ابو هریره-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«وای بر عرب،از شرّی که نزدیک شده است! دانش،فرو می کاهد و آشوب،فراوان می شود».

گفتم:ای پیامبر خدا! مقصود از آشوب چیست؟فرمود:«کشتار». (3)

1339.المصنّف ،ابن ابی شیبه-با سندش به نقل از اسید بن متشمّس-:نزد ابو موسی بودیم.گفت:

آیا حدیثی را به شما نگویم که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله آن را برای ما می فرمود؟گفتیم:چرا.

گفت:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«قیامت برپا نمی شود،تا آن که آشوب،فراوان شود».

گفتیم:ای پیامبر خدا! آشوب چیست؟

ص:281


1- (1) .المستدرک علی الصحیحین:ج 4 ص 504 ح 8412 (ذهبی در تلخیص المستدرک حدیث را صحیح شمرده است)،المعجم الأوسط:ج 3 ص 319 ح 3277،کنز العمّال:ج 14 ص 217 ح 38457.
2- (2) .مسند ابن حنبل:ج 3 ص 303 ح 8841،کنز العمّال:ج 14 ص 238 ح 38548.
3- (3) .مسند ابن حنبل:ج 3 ص 639 ح 10926،مسند أبی یعلی:ج 6 ص 122 ح 6614.

لا تَقومُ السّاعَةُ حَتّی یَکثُرَ الهَرجُ،فَقُلنا:یا رَسولَ اللّهِ ! ومَا الهَرجُ؟

قالَ:القَتلُ القَتلُ،قُلنا:أکثَرُ مِمّا نَقتُلُ الیَومَ؟قالَ:لَیسَ بِقَتلِکُمُ الکُفّارَ،ولکِن یَقتُلُ الرَّجُلُ جارَهُ وأَخاهُ وَابنَ عَمِّهِ،قالَ:فَأَبلَسنا (1)،حَتّی ما یُبدی أحَدٌ مِنّا عَن واضِحَةٍ (2)،قالَ:قُلنا:ومَعَنا عُقولُنا یَومَئِذٍ؟قالَ:

تُنزَعُ عُقولُ أکثَرِ أهلِ ذلِکَ الزَّمانِ،ویَخلُفُ هَناتٌ (3)مِنَ النّاسِ یَحسَبُ أکثَرُهُم أنَّهُم عَلی شَیءٍ،ولَیسوا عَلی شَیءٍ.

1340.المستدرک علی الصحیحین: قالَ أبانٌ: (4)وحَدَّثَنَا الحَسَنُ،عَن أبی موسَی الأَشعَرِیِّ، قالَ:قالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله:

أخافُ عَلَیکُمُ الهَرجَ،قالوا:ومَا الهَرجُ یا رَسولَ اللّهِ؟قالَ:القَتلُ،قالوا:وأَکثَرُ مِمّا یُقتَلُ الیَومَ ! إنّا لَنَقتُلُ فِی الیَومِ مِنَ المُشرِکینَ کَذا وکَذا.

فَقالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله:لَیسَ قَتلَ المُشرِکینَ ولکِن قَتلُ بَعضِکُم بَعضاً،قالوا:وفینا کِتابُ اللّهِ؟قالَ:وفیکُم کِتابُ اللّهِ عز و جل،قالوا:ومَعَنا عُقولُنا؟قالَ:إنَّهُ یُنتَزَعُ عُقولُ عامَّةِ ذلِکَ الزَّمانِ،ویَخلُفُ هَباءٌ (5)مِنَ النّاسِ یَحسَبونَ أنَّهُم عَلی شَیءٍ،ولَیسوا عَلی شَیءٍ.

ص:282


1- (1) .أبلَسنا:أی سکتنا.والمبلس:الساکت من الحزن أو الخوف.والإبلاس:الحیرة (انظر:النهایة:ج 1 ص 152« [1]بلس»).
2- (2) .الإبداء:الإظهار،وتعدیته ب«عن»لتضمین معنی الکشف.وفی الصحاح والقاموس والمصباح:الواضِحة:الأسنان تبدو عند الضحک.وفی القاموس:«فضحه»کمنعه:کَشَفَ مساویه.والمراد أنّنا بُهِتنا وذهلنا فسَکَتنا حتّی غَدَت لاتبدو أسناننا (انظر:بحار الأنوار:ج 73 ص 317). [2]
3- (3) .«هَنٌ»کلمة یکنّی بها عن اسم الإنسان کقولک:أتانی هَنٌ وأتتنی هَنَةٌ (لسان العرب:ج 15 ص 368«هنو»).فالمقصود من الکنایة فی الحدیث الإشارة إلی ذمّ هؤلاء الناس.وفی بعض المصادر:هَباءٌ کما فی الحدیث الآتی.
4- (4) .قال فی التلخیص:أبان قال أحمد:ترکوا حدیثه.
5- (5) .الهباء فی الأصل:ما ارتفع من تحت سنابک الخیل،والشیء المنبثّ الذی تراه فی ضوء الشمس.والهباء من الناس:الذین لا عقول لهم (لسان العرب:ج 15 ص 352« [3]هبو».شبّهوا بذلک لبیان عدم أهمّیتهم وضلالتهم.

فرمود:«کشتار،کشتار».

گفتیم:بیشتر از آنچه اکنون می کُشیم؟

فرمود:«مقصود،کشتن شما از کافران نیست؛بلکه انسان همسایه اش،برادرش و پسر عمویش را می کشد».

مات و مبهوت شدیم و دهانمان از اندوه و شگفتی بسته ماند.سپس پرسیدیم:آیا در آن روزگار،عقل داریم؟

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:«عقل بیشتر مردم آن روزگار،از آنها گرفته می شود و کسانی می آیند و کار را به دست می گیرند که فرومایه اند و بیشتر مردم،آنها را اصیل و مؤمن می پندارند؛امّا این گونه نیستند». (1)

1340.المستدرک علی الصحیحین -با سندش به نقل از ابو موسی اشعری-:پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:«من از آشوب بر شما بیم دارم!».

گفتند:مقصود از آشوب چیست،ای پیامبر خدا؟

فرمود:«کشتار».

گفتند:بیشتر از آنچه اکنون کشته می شود؟! ما در یک روز،فلان اندازه از مشرکان را می کشیم.

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:«مقصود،کشتن مشرکان نیست؛بلکه کشتن همدیگر است».

گفتند:و در این حال،کتاب خدا هم میان ماست؟!

فرمود:«و کتاب خدا نیز میان شماست».

گفتند:و عقل هم داریم؟

فرمود:«عقل عموم مردم آن زمان از ایشان گرفته می شود و افرادی بی ریشه و فرومایه، کار را به دست می گیرند که مردم،آنها را اصیل و مؤمن می پندارند؛امّا این گونه نیستند». (2)

ص:283


1- (1) .المصنّف،ابن ابی شیبه:ج 8 ص 636 ح 276،سنن ابن ماجة:ج 2 ص 1309 ح 3959،تاریخ دمشق:ج 57 ص 85 (هر دو منبع با عبارت مشابه).
2- (2) .المستدرک علی الصحیحین:ج 4 ص 498 ح 8392،المصنّف،عبد الرزّاق:ج 11 ص 361 ح 20744،مسند ابن حنبل:ج 7 ص 124 ح 19509 ( [1]با عبارت مشابه)،کنز العمّال:ج 11 ص 194 ح 31195.

1341.تاریخ دمشق: أخبَرَنی أبُو القاسِمِ هِبَةُ اللّهِ بنُ عَبدِ اللّهِ بنِ أحمَدَ،أنا أبو بَکرٍ الخَطیبُ، أنا عَلِیُّ بنُ مُحَمَّدِ بنِ عَبدِ المُعَدَّلِ،أنا الحُسَینُ بنُ صَفوانَ،أنا عَبدُ اللّهِ بنُ أبِی الدُّنیا، حَدَّثَنِی الحَسَنُ بنُ الصَّبّاحِ،حَدَّثَنی أبو تَوبَةَ،نا إسماعیلُ بنُ عَیّاشٍ،عَن سَعیدِ بنِ غُنَیمٍ الکَلاعِیِّ،عَن عَبدِ الرَّحمنِ بنِ غَنمٍ،عَن أبی موسَی الأَشعَرِیِّ:أنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله قالَ:

لا تَقومُ السّاعَةُ حَتّی یُجعَلَ کِتابُ اللّهِ عاراً،ویَکونَ الإِسلامُ غَریباً،وحَتّی یَنقُصَ العِلمُ،ویَهرَمَ الزَّمانُ،ویَنقُصَ عُمُرُ البَشَرِ،ویَنقُصَ السِّنونَ وَالثَّمَراتُ،ویُؤتَمَنَ التُّهَماءُ،ویُصَدَّقَ الکاذِبُ ویُکَذَّبَ الصّادِقُ،ویَکثُرَ الهَرجُ،قالوا:ومَا الهَرجُ یا رَسولَ اللّهِ؟قالَ:

القَتلُ القَتلُ،وحَتّی تُبنَی الغُرَفُ فَتَطاوَلَ،وحَتّی تَحزَنَ ذَواتُ الأَولادِ وتَفرَحَ العَواقِرُ،ویَظهَرَ البَغیُ وَالحَسَدُ وَالشُّحُّ،ویَغیضَ العِلمُ غَیضاً،ویَفیضَ الجَهلُ فَیضاً،ویَکونَ الوَلَدُ غَیظاً،وَالشِّتاءَ قَیظاً،وحَتّی یُجهَرَ بِالفَحشاءِ،وتَزولَ الأَرضُ زَوالاً.

1342.الإرشاد: عَمرُو بنُ شِمرٍ،عَن جابِرٍ قالَ:قُلتُ لِأَبی جَعفَرٍ علیه السلام:مَتی یَکونُ هذَا الأَمرُ؟

فَقالَ:أنّی یَکونُ ذلِکَ-یا جابِرُ-،ولَمّا یَکثُرِ القَتلُ بَینَ الحیرَةِ وَالکوفَةِ.

1343.الغیبة للنعمانی: أخبَرَنا أحمَدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ سَعیدٍ،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ المُفَضَّلِ بنِ إبراهیمَ وسَعدانُ بنُ إسحاقَ بنِ سَعیدٍ وأَحمَدُ بنُ الحُسَینِ بنِ عَبدِ المَلِکِ ومُحَمَّدُ بنُ أحمَدَ بنِ الحَسَنِ القَطَوانِیُّ،قالوا جَمیعاً:حَدَّثَنَا الحَسَنُ بنُ مَحبوبٍ الزَّرّادُ،قالَ:

حَدَّثَنا عَبدُ اللّهِ بنُ سِنانٍ،قالَ:سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّهِ علیه السلام یَقولُ:

ص:284

1341.تاریخ دمشق -با سندش به نقل از ابوموسی اشعری-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«قیامت برپا نمی شود،تا آن که کتاب خدا را عار بپندارند و اسلام،غریب شود و دانش،فرو کاهد و زمان،به پایان خود،نزدیک و عمر انسان ها،کم شود و آب و محصولات، کاهش یابند و متّهمان را امین بدانند و دروغگو،تصدیق،و راستگو،تکذیب و آشوب،فراوان شود».

[اصحاب] گفتند:مقصود از آشوب چیست،ای پیامبر خدا؟

فرمود:«کشتار،کشتار،و تا آن گاه که خانه ها را بلند و برافراشته بنا کنند و زنان فرزنددار،غصّه دار و نازایان،شادمان شوند و ستم و حسد و بخل پدیدار شوند و دانش به طور کامل در زمین فرو رود و جهل،سر بر آورد و سرازیر شود و فرزند، مایۀ خشم گردد و زمستان،گرم و سوزان شود و تا آن گاه که زشتکاری،آشکار و زمین،نابود شود». (1)

1342.الإرشاد -با سندش به نقل از جابر-:به امام باقر علیه السلام گفتم:این امر (قیام)،کِی روی می دهد؟فرمود:«کجا این روی می دهد-ای جابر-،در حالی که هنوز کشتار میان حیره و کوفه،فراوان نشده است!؟». (2)

1343.الغیبة ،نعمانی-با سندش به نقل از عبد اللّه بن سنان-:شنیدم که امام صادق علیه السلام می فرماید:«مرگ و کشتار،مردم را فرا می گیرند،تا آن جا که مردم در آن زمان به حرم پناه می برند و ندادهندۀ راستگویی از شدّت جنگ ندا سر می دهد:برای چه این همه جنگ و کشتار؟صاحبتان فلانی است». (3)

ص:285


1- (1) .تاریخ دمشق:ج 21 ص 274.کنز العمّال:ج 14 ص 244 ح 38577.
2- (2) .الإرشاد:ج 2 ص 374، [1]الغیبة،طوسی:ص 445 ح 441،الخرائج و الجرائح:ج 3 ص 1161،بحار الأنوار:ج 52 ص 209 ح 50.
3- (3) .الغیبة،نعمانی:ص 267 ح 35، [2]بحار الأنوار:ج 52 ص 296 ح 53. [3]

یَشمُلُ النّاسَ مَوتٌ وقَتلٌ،حَتّی یَلجَأَ النّاسُ عِندَ ذلِکَ إلَی الحَرَمِ،فَیُنادی مُنادٍ صادِقٌ مِن شِدَّةِ القِتالِ:فیمَ القَتلُ وَالقِتالُ؟صاحِبُکُم فُلانٌ.

1344.قرب الإسناد: قالَ (1):قُدّامَ هذَا الأَمرِ قَتلٌ بُیوحٌ.قُلتُ:ومَا البُیوحُ؟قالَ:دائِمٌ لا یَفتُرُ.

12/2

مَوتُ عَبدِ اللّهِ (خلیفة)

1345.الغیبة للطوسی: عَنهُ (2)،عَن عُثمانَ بنِ عیسی،عَن دُرُستَ بنِ أبی مَنصورٍ،عَن عَمّارِ بنِ مَروانَ،عَن أبی بَصیرٍ،قالَ:سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّهِ علیه السلام یَقولُ:

مَن یَضمَن لی مَوتَ عَبدِ اللّهِ أضمَن لَهُ القائِمَ.

ثُمَّ قالَ:إذا ماتَ عَبدُ اللّهِ لَم یَجتَمِعِ النّاسُ بَعدَهُ عَلی أحَدٍ،ولَم یَتَناهَ هذَا الأَمرُ دونَ صاحِبِکُم إن شاءَ اللّهُ،ویَذهَبُ مُلکُ السِّنینَ ویَصیرُ مُلکَ الشُّهورِ وَالأَیّامِ.فَقُلتُ:

یَطولُ ذلِکَ؟قالَ:کَلّا. (3)

1346.الغیبة للنعمانی: حَدَّثَنا أحمَدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ سَعیدٍ،قالَ:حَدَّثَنا أحمَدُ بنُ یوسُفَ بنِ یَعقوبَ الجُعفِیُّ أبُو الحَسَنِ،قالَ:حَدَّثَنا إسماعیلُ بنُ مِهرانَ،قالَ:

حَدَّثَنَا الحَسَنُ بنُ عَلِیِّ بنِ أبی حَمزَةَ،عَن أبیهِ ووُهَیبِ بنِ حَفصٍ،عَن أبی بَصیرٍ، عَن أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام قالَ:

ص:286


1- (1) .أی محمّد بن الحسین بن أبی الخطاب،عن أحمد بن محمّد بن أبی نصر،عن الإمام الرضا علیه السلام.
2- (2) .أی الفضل بن شاذان.
3- (3) .لیس فی الخرائج والجرائح ذیله من«و لم یتناه...».

1344.قرب الإسناد -با سندش به نقل از بزنطی-:امام رضا علیه السلام فرمود:«پیش از این امر (قیام)، کشتاری بُیوح است».

گفتم:«بیوح»یعنی چه؟

فرمود:«همیشگی و پیوسته». (1)

12/2 مرگِ عبد اللّه (خلیفه)

1345.الغیبة ،طوسی-با سندش به نقل از ابو بصیر-:شنیدم که امام صادق علیه السلام می فرماید:«هر کس مرگ عبد اللّه را برایم ضمانت کند،[قیام] قائم را برایش ضمانت می کنم».سپس فرمود:«هنگامی که عبد اللّه بمیرد،مردم،پس از او بر کسی اتّفاق نمی کنند و این وضعیت می رود تا به صاحبتان برسد،إن شاء اللّه.و فرمان روایی های چندساله از میان می روند و به جای آنها،فرمان روایی های چندماهه و چندروزه می آیند».

گفتم:این وضعیت به درازا می کشد؟

فرمود:«هرگز». (2)

1346.الغیبة ،نعمانی-با سندش به نقل از ابو بصیر-:امام صادق علیه السلام فرمود:«هنگامی که مردم در عرفات وقوف کرده باشند،شخصی سوار بر شتری تندرو می آید و مرگ خلیفه را به آنان خبر می دهد و مرگ او،زمان فَرَج خاندان محمّد و فَرَج همۀ مردم است».

و فرمود:«هنگامی که علامتی را در آسمان دیدید،آتشی بزرگ از سوی مشرق

ص:287


1- (1) .قرب الإسناد:ص 384 ح 1353 (با سند صحیح)،بحار الأنوار:ج 52 ص 182 ح 6. [1]
2- (2) .الغیبة،طوسی:ص 447 ح 445 (با سند معتبر)،الخرائج و الجرائح:ج 3 ص 1163 (در این منبع،بخش پایانی حدیث نیامده است)،بحار الأنوار:ج 52 ص 210 ح 54.

بَینَا النّاسُ وُقوفٌ بِعَرَفاتٍ إذ أتاهُم راکِبٌ عَلی ناقَةٍ ذِعلِبَةٍ (1)،یُخبِرُهُم بِمَوتِ خَلیفَةٍ یَکونُ عِندَ مَوتِهِ فَرَجُ آلِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله وفَرَجُ النّاسِ جَمیعاً.

وقال علیه السلام:إذا رَأَیتُم عَلامَةً فِی السَّماءِ،ناراً عَظیمَةً مِن قِبَلِ المَشرِقِ تَطلُعُ لَیالِیَ، فَعِندَها فَرَجُ النّاسِ،وهِیَ قُدّامَ القائِمِ علیه السلام بِقَلیلٍ.

13/2

مَوتٌ أحمَرُ ومَوتٌ أبیَضُ

1347.کمال الدین: بِهذَا الإِسنادِ (2)،عَنِ الحُسَینِ بنِ سَعیدٍ،عَن صَفوانَ بنِ یَحیی، عَن عَبدِ الرَّحمنِ بنِ الحَجّاجِ،عَن سُلَیمانَ بنِ خالِدٍ،قالَ:سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّهِ علیه السلام یَقولُ:

قُدّامَ القائِمِ مَوتَتانِ:مَوتٌ أحمَرُ ومَوتٌ أبیَضُ،حَتّی یَذهَبَ مِن کُلِّ سَبعَةٍ خَمسَةٌ،المَوتُ الأَحمَرُ السَّیفُ،وَالمَوتُ الأَبیَضُ الطّاعونُ.

1348.الغیبة للطوسی: رَوَی الفَضلُ،عَن عَلِیِّ بنِ أسباطٍ،عَن مُحَمَّدِ بنِ أبِی البِلادِ،عَن عَلِیِّ بنِ مُحَمَّدٍ الأَودِیِّ،عَن أبیهِ،عَن جَدِّهِ،قالَ:قالَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام:

بَینَ یَدَیِ القائِمِ مَوتٌ أحمَرُ،ومَوتٌ أبیَضُ،وجَرادٌ فی حینِهِ،وجَرادٌ فی غَیرِ حینِهِ،أحمَرُ کَأَلوانِ الدَّمِ،فَأَمَّا المَوتُ الأَحمَرُ فَالسَّیفُ،وأَمَّا المَوتُ الأَبیَضُ فَالطّاعونُ.

ص:288


1- (1) .جَمَلٌ ذِعلِبٌ:سریعٌ باقٍ علی السَّیر (لسان العرب:ج 1 ص 388« [1]ذعلب»).
2- (2) .أی محمّد بن الحسن،عن الحسین بن الحسن بن أبان

چند شب طلوع می کند،آن هنگام،زمان گشایش کار مردم و اندکی پیش از [قیام] قائم است». (1)

13/2 مرگ سرخ و مرگ سفید

1347.کمال الدین -با سندش به نقل از سلیمان بن خالد-:شنیدم که امام صادق علیه السلام می فرماید:

«پیش از قائم،دو مرگ است:مرگ سرخ و مرگ سفید،تا آن جا که از هر هفت نفر، پنج نفر می میرند».مرگ سرخ،یعنی کشته شدن با سلاح و مرگ سفید،یعنی بیماری طاعون. (2)

1348.الغیبة ،طوسی-با سندش به نقل از علی بن محمّد اودی،از پدرش،از جدّش-:امیر مؤمنان علیه السلام فرمود:«پیش از قائم،مرگ سرخ و مرگ سفید خواهد بود و نیز ملخ در فصل خود و ملخ در غیر فصل خود،که سرخ و به رنگ خون است.مرگ سرخ، کشته شدن با سلاح و مرگ سفید،طاعون است». (3)

ص:289


1- (1) .الغیبة،نعمانی:ص 267 ح 37، [1]بحار الأنوار:ج 52 ص 240 ح 107.
2- (2) .کمال الدین:ص 655 ح 27 (با سند معتبر)،العدد القویّة:ص 66 ح 96،بحار الأنوار:ج 52 ص 207 ح 42.
3- (3) .الغیبة،طوسی:ص 438 ح 430،الإرشاد:ج 2 ص 372، [2]الغیبة،نعمانی:ص 277 ح 61، [3]إعلام الوری:ج 2 ص 281، [4]کشف الغمّة:ج 3 ص 249، [5]الخرائج و الجرائح:ج 3 ص 1152،بحار الأنوار:ج 52 ص 211 ح 59. [6]

14/2

ذَهابُ ثُلُثَیِ النّاسِ

1349.الغیبة للطوسی: رَوی مُحَمَّدُ بنُ جَعفَرٍ الأَسَدِیُّ،عَن أبی سَعیدٍ الآدَمِیِّ،عَن مُحَمَّدِ بنِ الحُسَینِ،عَن مُحَمَّدِ بنِ أبی عُمَیرٍ،عَن أبی أیّوبَ،عَن مُحَمَّدِ بنِ مُسلِمٍ وأَبی بَصیرٍ، قالا:سَمِعنا أبا عَبدِ اللّهِ علیه السلام یَقولُ:

لا یَکونُ هذَا الأَمرُ حَتّی یَذهَبَ ثُلُثَا النّاسِ،فَقُلنا:إذا ذَهَبَ ثُلُثَا النّاسِ فَمَن یَبقی؟

فَقالَ:أما تَرضَونَ أن تَکونوا فِی الثُّلُثِ الباقی.

1350.کمال الدین: بِهذَا الإِسنادِ (1)،عَن أبی أیّوبَ،عَن أبی بَصیرٍ،ومُحَمَّدِ بنِ مُسلِمٍ،قالا:

سَمِعنا أبا عَبدِ اللّهِ علیه السلام یَقولُ:

لا یَکونُ هذَا الأَمرُ حَتّی یَذهَبَ ثُلُثَا (2)النّاسِ،فَقیلَ لَهُ:إذا ذَهَبَ ثُلُثَا النّاسِ فَما یَبقی؟

فَقالَ علیه السلام:أما تَرضَونَ أن تَکونُوا الثُّلُثَ الباقِیَ.

1351.الفتن لابن حماد: حَدَّثَنا یَحیَی بنُ الیَمانِ،عَن کَیسانَ الرَّوّاسِیِّ القَصّارِ-وکانَ ثِقَةً-، قالَ:حَدَّثَنی مَولایَ،قالَ:سَمِعتُ عَلِیّاً علیه السلام یَقولُ:

لا یَخرُجُ المَهدِیُّ حَتّی یُقتَلَ ثُلُثٌ،ویَموتَ ثُلُثٌ،ویَبقی ثُلُثٌ.

ص:290


1- (1) .أی محمّد بن موسی بن المتوکّل،عن علیّ بن الحسین السعد آبادی،عن أحمد بن محمّد بن خالد،عن أبیه،عن محمّد بن أبی عمیر.
2- (2) .فی المصدر:«ثلث»بدل«ثلثا»فی هذا الموضع والذی بعده،والتصویب من بحار الأنوار.

14/2 از میان رفتن دو سوم مردم

1349.الغیبة ،طوسی-با سندش به نقل از محمّد بن مسلم و ابو بصیر-:شنیدیم که امام صادق علیه السلام می فرماید:«این امر (قیام) روی نمی دهد،تا آن که دو سومِ مردم از میان بروند».

گفتیم:اگر دو سومِ مردم بروند،چه کسی باقی می ماند؟

فرمود:«آیا راضی نمی شوید که در یک سومِ باقی مانده باشید؟!». (1)

1350.کمال الدین -با سندش به نقل از محمّد بن مسلم و ابو بصیر-:شنیدیم که امام صادق علیه السلام می فرماید:«این امر (قیام) روی نمی دهد،تا آن که دو سومِ مردم از میان بروند».

گفتیم:اگر دو سومِ مردم بروند،چه کسی باقی می ماند؟

فرمود:«آیا راضی نمی شوید که یک سومِ باقی مانده باشید؟!». (2)

1351.الفتن ،ابن حمّاد-با سندش به نقل از مولای کیسان رواسی-:شنیدم که امام علی علیه السلام می فرماید:«مهدی خروج نمی کند،تا این که یک سوم کشته شوند و یک سوم بمیرند و یک سوم،باقی بمانند». (3)

ص:291


1- (1) .الغیبة،طوسی:ص 339 ح 286 (با سند معتبر)،بحار الأنوار:ج 52 ص 113 ح 27.
2- (2) .کمال الدین:ص 655 ح 29 با سند معتبر،العدد القویّة:ص 66 ح 97،بحار الأنوار:ج 52 ص 207 ح 44.
3- (3) .الفتن:ج 1 ص 333 ح 959،کنز العمّال:ج 14 ص 587 ح 39663.

1352.کنز العمّال: عَن أبی هُرَیرَةَ،قالَ:قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:

یُحبَسُ الرّومُ عَلی والٍ مِن عِترَتِی اسمُهُ یُواطِئُ اسمی،فَیُقبِلونَ بِمَکانٍ یُقالُ لَهُ العَماقُ (1)فَیَقتَتِلونَ،فَیُقتَلُ مِنَ المُسلِمینَ الثُّلُثُ أو نَحوُ ذلِکَ،ثُمَّ یَقتَتِلونَ یَوماً آخَرَ فَیُقتَلُ مِنَ المُسلِمینَ نَحوُ ذلِکَ،ثُمَّ یَقتَتِلونَ الیَومَ الثّالِثَ فَیَکونُ عَلَی الرّومِ،فَلا یَزالونَ حَتّی یَفتَحُوا القُسطَنطینِیَّةَ،فَبَینَما هُم یَقتَسِمونَ فیها بِالأَترِسَةِ،إذ أتاهُم صارِخٌ:إنَّ الدَّجّالَ قَد خَلَفَکُم فی ذَرارِیِّکُم.

15/2

وُقوعُ النّارِ فِی الحِجازِ،وجَریُ الماءِ فِی الکوفَةِ وَالنَّجَفِ

1353.الصراط المستقیم: أسنَدَ الصّادِقُ إلی آبائِهِ علیهم السلام أنَّ عَلِیّاً علیه السلام قالَ:

إذا وَقَعَتِ النّارُ فی حِجازِکُم،وجَرَی الماءُ بِنَجَفِکُم،فَتَوَقَّعوا ظُهورَ قائِمِکُم.

1354.الإرشاد: إبراهیمُ بنُ مُحَمَّدٍ،عَن جَعفَرِ بنِ سَعدٍ،عَن أبیهِ،عَن أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام قالَ:

سَنَةَ الفَتحِ یَنبَثِقُ الفُراتُ حَتّی یَدخُلَ عَلی أزِقَّةِ الکوفَةِ.

1355.الغیبة للطوسی: أحمَدُ بنُ عَلِیٍّ الرّازِیُّ،عَن مُحَمَّدِ بنِ إسحاقَ المُقرِئِ،عَنِ المُقانِعِیِّ، عَن بَکّارٍ،عَن إبراهیمَ بنِ مُحَمَّدٍ،عَن جَعفَرِ بنِ سَعیدٍ الأَسَدِیِّ،عَن (أبیهِ)،عَن أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام،قالَ:

عامَ-أو سَنَةَ-الفَتحِ یَنشَقُّ الفُراتُ حَتّی یَدخُلَ أزِقَّةَ الکوفَةِ.

راجع:ص 250 ح 1310.

ص:292


1- (1) .العماق-بفتح أوّله وآخره قاف-:موضع (معجم البلدان:ج 4 ص 150).

1352.کنز العمّال -به نقل از ابوهریره-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«روم به دست فرمان روایی از خاندان من و همنام من تصرّف می شود.آنان پیش می آیند تا در جایی به نام عَماق با رومیان می جنگند و یک سوم و یا نزدیک به همین اندازه از مسلمانان کشته می شوند.سپس روزی دیگر نیز می جنگند و دوباره همین تعداد از مسلمانان کشته می شوند و روز سوم که می جنگند،بر روم غلبه می یابند و پیوسته این گونه اند تا قسطنطنیّه را فتح کنند و هنگامی که در حال تقسیم [غنایم] به وسیلۀ سپرها هستند، کسی نزدشان می آید و فریاد بر می آورد که:دجّال،پس از شما،میان خانواده هایتان آمده است». (1)

15/2 آتش سوزی در حجاز و سیل در کوفه و نجف

1353.الصراط المستقیم: -به نقل از امام صادق علیه السلام،از پدرانش علیهم السلام-:علی علیه السلام فرمود:«هنگامی که در حجاز آتش سوزی شد و بلندیِ شهرتان [کوفه] را آب فرا گرفت،منتظر ظهور قائم علیه السلام باشید». (2)

1354.الإرشاد -با سندش به نقل از سعد-:امام صادق علیه السلام فرمود:«در سال فتح،رود فرات طغیان می کند،تا آن جا که به درون کوچه های کوفه می ریزد». (3)

1355.الغیبة ،طوسی-با سندش به نقل از پدر سعید اسدی-:امام صادق علیه السلام فرمود:«روز یا سال فتح،فرات،طغیان می کند،تا آن جا که وارد کوچه های کوفه می شود». (4)

ر.ک: ص 251 ح 1310.

ص:293


1- (1) .کنز العمّال:ج 14 ص 585 ح 39656 (به نقل از خطیب در کتاب المتفق و المفترق).
2- (2) .الصراط المستقیم:ج 2 ص 258.
3- (3) .الإرشاد:ج 2 ص 377، [1]إعلام الوری:ج 2 ص 284،کشف الغمّة:ج 3 ص 251،الخرائج و الجرائح:ج 3 ص 1164،الصراط المستقیم:ج 2 ص 250.
4- (4) .الغیبة،طوسی:451 ح 456،بحار الأنوار:ج 52 ص 217 ح 76. [2]

16/2

الخُسوفُ وَالکُسوفُ فی شَهرِ رَمَضانَ

1356.الکافی: عِدَّةٌ مِن أصحابِنا،عَن سَهلِ بنِ زِیادٍ،عَن أحمَدَ بنِ مُحَمَّدِ بنِ أبی نَصرٍ،عَن ثَعلَبَةَ بنِ مَیمونٍ،عَن بَدرِ بنِ الخَلیلِ الأَزدِیِّ،قالَ:کُنتُ جالِساً عِندَ أبی جَعفَرٍ علیه السلام فَقالَ:

آیَتانِ تَکونانِ قَبلَ قِیامِ القائِمِ علیه السلام لَم تَکونا مُنذُ هَبَطَ آدَمُ إلَی الأَرضِ:تَنکَسِفُ الشَّمسُ فِی النِّصفِ مِن شَهرِ رَمَضانَ،وَالقَمَرُ فی آخِرِهِ،فَقالَ رَجُلٌ:یَابنَ رَسولِ اللّهِ،تَنکَسِفُ الشَّمسُ فی آخِرِ الشَّهرِ،وَالقَمَرُ فِی النِّصفِ.

فَقالَ أبو جَعفَرٍ علیه السلام:إنّی أعلَمُ ما تَقولُ،وَلکِنَّهُما آیَتانِ لَم تَکونا مُنذُ هَبَطَ آدَمُ علیه السلام.

1357.سنن الدار قطنی: حَدَّثَنا أبو سَعیدٍ الإِصطَخرِیُّ،ثنا مُحَمَّدُ بنُ عَبدِ اللّهِ بنِ نَوفَلٍ،ثنا عُبَیدُ بنُ یَعیشَ،ثنا یونُسُ بنُ بُکَیرٍ،عَن عَمرِو بنِ شِمرٍ،عَن جابِرٍ،عَن مُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ علیهما السلام،قالَ:

إنَّ لِمَهدِیِّنا آیَتَینِ لَم تَکونا مُنذُ خَلقِ السَّماواتِ وَالأَرضَ:یَنکَسِفُ القَمَرُ لِأَوَّلِ لَیلَةٍ مِن رَمَضانَ،وتَنکَسِفُ الشَّمسُ فِی النِّصفِ مِنهُ،ولَم تَکونا مُنذُ خَلَقَ اللّهُ السَّماواتِ وَالأَرضَ.

1358.کمال الدین: حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ الحَسَنِ رضی الله عنه قالَ:حَدَّثَنَا الحُسَینُ بنُ الحَسَنِ بنِ أبانٍ، عَنِ الحُسَینِ بنِ سَعیدٍ،عَنِ النَّضرِ بنِ سُوَیدٍ،عَن یَحیَی الحَلَبِیِّ،عَنِ الحَکَمِ الحَنّاطِ، عَن مُحَمَّدِ بنِ هَمّامٍ،عَن وَردٍ،عَن أبی جَعفَرٍ علیه السلام قالَ:

ص:294

16/2 خورشیدگرفتی و ماه گرفتگی در ماه رمضان

1356.الکافی -با سندش به نقل از بدر بن خلیل ازدی-:نزد امام باقر علیه السلام نشسته بودم که فرمود:«دو نشانه،پیش از قیام قائم روی می دهند که از روزگار هبوط آدم علیه السلام به زمین تا کنون،اتّفاق نیفتاده اند:خورشید گرفتگی در نیمۀ ماه رمضان و ماه گرفتگی در آخر آن».

مردی گفت:ای فرزند پیامبر خدا! روال طبیعی،این است که خورشید در آخر ماه می گیرد و ماه در نیمۀ آن!

امام باقر علیه السلام فرمود:«من می دانم چه می گویم؛ولی آن دو،نشانه ای هستند که از زمان هبوط آدم علیه السلام روی نداده اند». (1)

1357.سنن الدار قطنی -با سندش به نقل از جابر-:امام باقر علیه السلام فرمود:«برای مهدی ما،دو نشانه است که از زمان آفرینش آسمان ها و زمین،روی نداده اند:ماه در نخستین شب رمضان و خورشید در نیمۀ آن می گیرد که از هنگامی که خداوند،آسمان ها و زمین را آفریده است،تا کنون روی نداده است». (2)

1358.کمال الدین -با سندش به نقل از وَرد-:امام باقر علیه السلام فرمود:«دو چیز،پیش از این امر (قیام)،روی می دهد:ماه گرفتگی در پنج [شب مانده به آخر آن] (3)و خورشیدگرفتگی در پانزدهم و این از هنگام هبوط آدم علیه السلام به زمین تا آن زمان نبوده است و

ص:295


1- (1) .الکافی:ج 8 ص 212 ح 258، [1]الغیبة،طوسی:ص 444 ح 439،الغیبة،نعمانی:ص 271 ح 45، [2]الخرائج و الجرائح:ج 3 ص 1158 (با عبارت مشابه)،بحار الأنوار:ج 58 ص 153.
2- (2) .سنن الدارقطنی:ج 2 ص 65 ح 10.
3- (3) .خسوف در میانۀ ماه و کسوف در اواخر ماه است و به قرینۀ حدیث بعدی و حدیث نخست این بخش،پنج شب مانده به آخر ماه و نه پنج شب گذشته از آن به متن افزوده شد.

اثنانِ بَینَ یَدَی هذَا الأَمرِ:خُسوفُ القَمَرِ لِخَمسٍ (1)،وکُسوفُ الشَّمسِ لِخَمسَ عَشرَةَ،ولَم یَکُن ذلِکَ مُنذُ هَبَطَ آدَمُ علیه السلام إلَی الأَرضِ،وعِندَ ذلِکَ یَسقُطُ حِسابُ المُنَجِّمینَ.

1359.الغیبة للنعمانی: حَدَّثَنا أحمَدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ سَعیدٍ،قالَ:حَدَّثَنَا القاسِمُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ الحَسَنِ بنِ حازِمٍ،قالَ:حَدَّثَنا عُبَیسُ بنُ هِشامٍ النّاشِرِیُّ،عَن عَبدِ اللّهِ بنِ جَبَلَةَ،عَنِ الحَکَمِ بنِ أیمَنَ،عَن وَردٍ-أخِی الکُمَیتِ-عَن أبی جَعفَرٍ مُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ علیهما السلام أنَّهُ قالَ:

إنَّ بَینَ یَدَی هذَا الأَمرِ انکِسافَ القَمَرِ لِخَمسٍ تَبقی،وَالشَّمسِ لِخَمسَ عَشرَةَ، وذلِکَ فی شَهرِ رَمَضانَ،وعِندَهُ یَسقُطُ حِسابُ المُنَجِّمینَ.

1360.کمال الدین: حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ موسَی بنِ المُتَوَکِّلِ رضی الله عنه،قالَ:حَدَّثَنا عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ السَّعدَ آبادِیُّ،عَن أحمَدَ بنِ مُحَمَّدِ بنِ خالِدٍ،عَن أبیهِ،عَن مُحَمَّدِ بنِ أبی عُمَیرٍ،عَن أبی أیّوبَ،عَن أبی بَصیرٍ،عَن أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام قالَ:

تَنکَسِفُ الشَّمسُ لِخَمسٍ مَضَینَ مِن شَهرِ رَمَضانَ قَبلَ قِیامِ القائِمِ علیه السلام (2).

1361.الغیبة للنعمانی: عَن عَلِیِّ بنِ أبی حَمزَةَ،عَن أبی بَصیرٍ،عَن أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام أنَّهُ قالَ:

عَلامَةُ خُروجِ المَهدِیِّ کُسوفُ الشَّمسِ فی شَهرِ رَمَضانَ،فی ثَلاثَ عَشرَةَ وأَربَعَ عَشرَةَ مِنهُ.

ص:296


1- (1) .لعل و هو الصحیح«لخمس تبقی»لانّ الخسوف فی أواسط الشهر و الکسوف فی أواخره کما هو المعهود وبقرینة الروایة اللاحقة و الروایة الاولی من الباب فان اللیالی الخمس الاخیرة من الشهر،لا الخمس السابقة علیه،یحتمل أن تکون مما اضیف للمتن فیما بعد.
2- (2) .لعل وهو الصحیح:«لخمس عشرة»بقرینة سایر الروایات و فی بحار الأنوار: [1]یحتمل وقوعهما فلاتنافی،ولعله سقط من الخبر شیء.

آن هنگام،حساب منجّمان به هم می ریزد». (1)

1359.الغیبة ،نعمانی-با سندش به نقل از وَرد،برادر کُمَیت-:امام محمّدباقر علیه السلام فرمود:

«پیش از وقوع این امر (قیام)،ماه گرفتگی در پنج شب مانده به آخر ماه و خورشیدگرفتگی در [روز] پانزدهم است [که غیر عادی است] و این رویداد در ماه رمضان اتّفاق می افتد و محاسبۀ منجّمان را به هم می ریزد». (2)

1360.کمال الدین -با سندش به نقل از ابو بصیر-:امام صادق علیه السلام فرمود:«پیش از قیام قائم علیه السلام، خورشید پنج (3)روز گذشته از ماه رمضان می گیرد». (4)

1361.الغیبة ،نعمانی-با سندش به نقل از ابو بصیر-:امام صادق علیه السلام فرمود:«نشانۀ خروج مهدی علیه السلام،خورشید گرفتگی در روز سیزدهم یا چهاردهم ماه رمضان است». (5)

ص:297


1- (1) .کمال الدین:ص 655 ح 25،العدد القویّة:ص 66 ح 95،بحار الأنوار:ج 52 ص 207 ح 41.
2- (2) .الغیبة،نعمانی:ص 271 ح 46.
3- (3) .احتمال دارد واژۀ«عشرة»از متن حدیث افتاده باشد که در این صورت،«خمس عشرة»یعنی همان پانزده روزی می شود که در بقیّۀ احادیث به آن اشاره شد.در بحار الأنوار آمده است:در حدیث سابق (ح 1371) آمده که ماه در پنجم ماه می گیرد و در این جا آفتاب است.احتمال دارد که هر دو با هم در پنجم گرفته شوند.بنا بر این،منافات ندارد و شاید هم چیزی از حدیث افتاده باشد.
4- (4) .کمال الدین:ص 655 ح 28 (با سند معتبر)،بحار الأنوار:ج 52 ص 207 ح 43. [1]
5- (5) .الغیبة،نعمانی:ص 272 ح 47، [2]بحار الأنوار:ج 52 ص 242 ح 114. [3]

17/2

آیَةٌ سَماوِیَّةٌ

1362.الإرشاد: وُهَیبُ بنُ حَفصٍ،عَن أبی بَصیرٍ،قالَ:سَمِعتُ أبا جَعفَرٍ علیه السلام یَقولُ فی قَولِهِ تَعالی: «إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ آیَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِینَ» 1 قالَ:سَیَفعَلُ اللّهُ ذلِکَ بِهِم.قُلتُ:مَن هُم؟قالَ:بَنو امَیَّةَ وشیعَتُهُم،قُلتُ:ومَا الآیَةُ؟قالَ:

رُکودُ الشَّمسِ ما بَینَ زَوالِ الشَّمسِ إلی وَقتِ العَصرِ،وخُروجُ صَدرٍ ووَجهٍ فی عَینِ الشَّمسِ یُعرَفُ بِحَسَبِهِ ونَسَبِهِ،وذلِکَ فی زَمانِ السُّفیانِیِّ،وعِندَها یَکونُ بَوارُهُ (1)وبَوارُ قَومِهِ.

1363.الغیبة للنعمانی: أخبَرَنا مُحَمَّدُ بنُ هَمّامٍ،قالَ:حَدَّثَنی جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ مالِکٍ الفَزارِیُّ،قالَ:حَدَّثَنی موسَی بنُ جَعفَرِ بنِ وَهبٍ،قالَ:حَدَّثَنِی الحَسَنُ بنُ عَلِیٍّ الوَشّاءُ،عَن عَبّاسِ بنِ عَبدِ اللّهِ،عَن داودَ بنِ سِرحانَ،عَن أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام أنَّهُ قالَ:

العامُ الَّذی فیهِ الصَّیحَةُ قَبلَهُ الآیَةُ فی رَجَبٍ،قُلتُ:وما هِیَ؟قالَ:وَجهٌ یَطلُعُ فِی القَمَرِ،ویَدٌ بارِزَةٌ.

راجع:ص 286 ح 1346.

18/2

هَذِهِ العَلاماتُ

1364.المناقب للخوارزمی: أنبَأَنی مُهَذَّبُ الأَئِمَّةِ أبُو المُظَفَّرِ،عَبدُ المَلِکِ بنُ عَلِیِّ بنِ مُحَمَّدٍ

ص:298


1- (2) .البَوارُ:الهلاک (النهایة:ج 1 ص 161« [1]بور»).

17/2 نشانۀ آسمانی

1362.الإرشاد -با سندش به نقل از ابو بصیر-:شنیدم که امام باقر علیه السلام در بارۀ سخن خدای متعال:«اگر بخواهیم،چنان نشانه ای از آسمان فرود می آوریم که در برابرش گردن خم کنند» می فرماید:«خداوند به زودی با آنان چنین می کند».

گفتم:با چه کسانی؟

فرمود:«بنی امیّه و پیروانشان».

گفتم:نشانه اش چیست؟

فرمود:«حرکت نکردن خورشید میان ظهر تا عصر،و بیرون آمدن سینه و چهره ای در چشمۀ خورشید که خود و تبارش شناخته شده اند و این،در روزگار سفیانی است که در این زمان،او و قومش هلاک می شوند». (1)

1363.الغیبة ،نعمانی-با سندش به نقل از داوود بن سرحان-:امام صادق علیه السلام فرمود:«سالی که بانگ [آسمانی] در آن روی می دهد،پیش از آن و در ماه رجب،نشانه ای دیگر اتّفاق می افتد».

گفتم:چه نشانه ای؟

فرمود:«چهره ای که در ماه،پدیدار می شود و دستی که هویدا می گردد». (2)

ر.ک:ص 287 ح 1346.

18/2 و این چند نشانه

1364.المناقب ،خوارزمی-با سندش به نقل از ابو لیلی-:پیامبر صلی الله علیه و آله پرچم را در جنگ

ص:299


1- (1) .الإرشاد:ج 2 ص 373، [1]إعلام الوری:ج 2 ص 283،کشف الغمّة:ج 3 ص 250، [2]بحار الأنوار:ج 52 ص 221 ح 84.
2- (2) .الغیبة،نعمانی:ص 252 ح 10، [3]بحار الأنوار:ج 52 ص 233 ح 97.

الهَمدانِیُّ إجازَةً،أخبَرَنی مُحَمَّدُ بنُ الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ البَزّازُ،أخبَرَنی أبو مَنصورٍ مُحَمَّدُ بنُ عَلِیِّ بنِ عَلِیِّ بنِ عَبدِ العَزیزِ،أخبَرَنی هِلالُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ جَعفَرٍ،حَدَّثَنی أبو بَکرٍ مُحَمَّدُ بنُ عَمرٍو الحافِظُ،حَدَّثَنی أبُو الحَسَنِ عَلِیُّ بنُ موسَی الخَزّازُ مِن کِتابِهِ،حَدَّثَنِی الحَسَنُ بنُ عَلِیٍّ الهاشِمِیُّ،حَدَّثَنی إسماعیلُ بنُ أبانٍ،حَدَّثَنی أبو مَریَمَ،عَن ثُوَیرِ بنِ أبی فاخِتَةَ،عَن عَبدِ الرَّحمنِ بنِ أبی لَیلی،قالَ:قالَ أبی:دَفَعَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله الرّایَةَ یَومَ خَیبَرَ إلی عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیه السلام فَفَتَحَ اللّهُ تَعالی عَلی یَدِهِ،وأَوقَفَهُ یَومَ غَدیرِ خُمٍّ فَأَعلَمَ النّاسَ أنَّهُ مَولی کُلِّ مُؤمِنٍ ومُؤمِنَةٍ وقالَ لَه:...

اتَّقِ الضَّغائِنَ (1)الَّتی لَکَ فی صُدورِ مَن لا یُظهِرُها إلّابَعدَ مَوتی،اُولئِکَ یَلعَنُهُمُ اللّهُ ویَلعَنُهُمُ اللّاعِنونَ.ثُمَّ بَکی صلی الله علیه و آله فَقیلَ مِمّا بُکاؤُکَ یا رَسولَ اللّهِ؟

فَقالَ:أخبَرَنی جَبرَئیلُ علیه السلام:أَنَّهُم یَظلِمونَهُ ویَمنَعونَهُ حَقَّهُ ویُقاتِلونَهُ ویَقتُلونَ وُلدَهُ ویَظلِمونَهُم بَعدَهُ.

وأَخبَرَنی جَبرَئیلُ عَنِ اللّهِ عز و جل أنَّ ذلِکَ الظُّلمَ یَزولُ إذا قامَ قائِمُهُم،وعَلَت کَلِمَتُهُم، وَاجتَمَعَتِ الاُمَّةُ عَلی مَحَبَّتِهِم،وکانَ الشّانِئُ لَهُم قَلیلاً،وَالکارِهُ لَهُم ذَلیلاً،وکَثُرَ المادِحُ لَهُم،وذلِکَ حینَ تَغَیُّرِ البِلادِ،وضَعفِ العِبادِ،وَالیَأسِ مِنَ الفَرَجِ،فَعِندَ ذلِکَ یَظهَرُ القائِمُ فیهِم.

قالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله:اِسمُهُ کَاسمی،وَاسمُ أبیهِ کَاسمِ أبی (2)،هُوَ مِن وُلدِ ابنتَی فاطِمَةَ،

ص:300


1- (1) .الضِّغنُ:الحِقدُ والعَداوةُ والبَغضاءُ،وکذلک الضغینة وجمعها:الضغائن (النهایة:ج 3 ص 91« [1]ضغن»).
2- (2) .لیس فی بحار الأنوار:«واسم أبیه کاسم أبیه»لم ترد العبارة«واسم أبیه اسم أبی»فی بقیة المصادر،ولا یمکن عدها صحیحة؛لمزید الایضاح:راجع:ج 2 ص 286.

خیبر به علی بن ابی طالب علیه السلام سپرد و خداوند متعال،فتح را بر دستان او جاری کرد و او را روز غدیرخُم ایستاند و به مردم اعلام کرد که او مولای هر مرد و زن مسلمان است و به او فرمود:«...از کینه های نهفته در سینۀ کسانی که آن را جز پس از مرگم آشکار نمی کنند،بپرهیز.آنان را خدا و لعنت کنندگان،لعنت می کنند».

پیامبر صلی الله علیه و آله سپس گریست.گفته شد:ای پیامبر خدا! گریه تان از چیست؟

فرمود:«جبرئیل به من خبر داد که آنان به علی ستم می کنند و حقّش را از او باز می دارند و با او می جنگند و فرزندانش را می کشند و پس از او به آنها ظلم می کنند.و جبرئیل از سوی خداوند عز و جل به من خبر داد که آن ظلم به هنگام قیام قائم ایشان،از میان می رود و کلمه شان بالا می گیرد و امّت بر محبّت آنان اتّفاق می کنند و دشمنان آنها اندک می شوند و کسی که آنان را خوش ندارد،خوار می شود و ستایشگران آنها، فراوان می شوند و این،در روزگاری است که سرزمین ها دگرگون شده و بندگان، ناتوان و از فَرَج،ناامید گشته اند و این هنگام،قائم،میان آنان پدیدار می شود».

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:«نام او،مانند نام من،و نام پدر او،مانند نام پدر من (1)است.او از فرزندان دخترم فاطمه است.خداوند،حق را با او [و یارانش] آشکار و باطل را با شمشیرهای آنان فرو می نشاند و مردم از سر رغبت به ایشان و هراس از آنان، پیروی شان می کنند».

گریۀ پیامبر خدا صلی الله علیه و آله آرام گرفت و فرمود:«ای مردم! به فَرَج،بشارت دهید،که وعدۀ خدا تخلّف ناپذیر است و قضای الهی باز نمی گردد و او حکیم و آگاه است و

ص:301


1- (1) .عبارت«و نام پدر او،مانند نام پدر من است»در منابع دیگر نیست و نمی توان آن را صحیح دانست.برای توضیح بیشتر،ر.ک:ج 2 ص 286 (نقدی بر گزارشی در بارۀ نام پدر امام مهدی علیه السلام ).

یُظهِرُ اللّهُ الحَقَّ بِهِم ویُخمِدُ الباطِلَ بِأَسیافِهِم،ویَتبَعُهُمُ النّاسُ راغِباً إلَیهِم وخائِفاً مِنهُم.

قالَ:وسَکَنَ البُکاءُ عَن رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله فَقالَ:مَعاشِرَ النّاسِ أبشِروا بِالفَرَجِ،فَإِنَّ وَعدَ اللّهِ لا یُخلَفُ وقَضاءَهُ لا یُرَدُّ وهُوَ الحَکیمُ الخَبیرُ،وإنَّ فَتحَ اللّهِ قَریبٌ،اللّهُمَّ إنَّهُم أهلی فَأَذهِب عَنهُمُ الرِّجسَ وطَهِّرهُم تَطهیراً،اللّهُمَّ اکلَأهُم وَارعَهُم وکُن لَهُم، وَانصُرهُم وأَعِزَّهُم ولا تُذِلَّهُم،وَاخلُفنی فیهِم،إنَّکَ عَلی ما تَشاءُ قَدیرٌ.

1365.شرح الأخبار: عَن رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله،أنَّهُ قالَ:المَهدِیُّ مِن نَسلِ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِساءِ هذِهِ الاُمَّةِ-طالَتِ الأَیّامُ أو قَصُرَت-یَخرُجُ فَیَملَأُ الأَرضَ عَدلاً وقِسطاً کَما مُلِئَت جَوراً وظُلماً.

قیلَ:ومَتی یَخرُجُ یا رَسولَ اللّهِ؟قالَ:إذا کانَ زَلازِلُ فی أطرافِ الأَرضِ وَارتَشَتِ القُضاةُ،وفَجَرَتِ الاُمَّةُ،یَخرُجُ مِنَ المَغرِبِ فی ساقِهِ شامَةٌ،وبَینَ کَتِفَیهِ شامَةٌ فَرداً غَریباً.

قیلَ:وکَیفَ یَکونُ فَرداً غَریباً یا رَسولَ اللّهِ؟قالَ:لِأَ نَّهُ یَنفَرِدُ مِن أهلِهِ ویَتَغَرَّبُ عَن وَطَنِهِ،وکَذلِکَ قامَ فَرداً غَریباً مِنَ المَغرِبِ.

1366.کمال الدین: حَدَّثَنَا الحُسَینُ بنُ أحمَدَ بنِ إدریسَ رضی الله عنه قالَ:حَدَّثَنا أبی،قالَ:حَدَّثَنا أبو سَعیدٍ سَهلُ بنُ زِیادٍ الآدَمِیُّ الرّازِیُّ،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ آدَمَ الشَّیبانِیُّ،عَن أبیهِ آدَمَ بنِ أبی إیاسٍ،قالَ:حَدَّثَنَا المُبارَکُ بنُ فَضالَةَ،عَن وَهبِ بنِ مُنَبِّهٍ رَفَعَهُ،عَنِ ابنِ عَبّاسٍ،قالَ:قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:

لَمّا عُرِجَ بی إلی رَبّی جَلَّ جَلالُهُ،أتانِی النِّداءُ:یا مُحَمَّدُ ! قُلتُ:لَبَّیکَ رَبَّ

ص:302

بی تردید،فتح خداوند نزدیک است.خدایا! آنان خاندان من هستند.آلودگی را از ایشان دور کن و پاک و پاکیزه شان بنمای.خدایا! مراقب و مواظب و پشتیبان آنها باش و یاری شان ده و گرامی شان بدار و خوارشان مدار و جانشین من میان ایشان باش،که تو بر هر چه بخواهی،توانایی». (1)

1365.شرح الأخبار: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«مهدی از نسل فاطمه،سَرور زنان این امّت است.

روزگار به درازا کشد یا کوتاه شود،او خروج خواهد کرد و زمین را از عدل و داد پر می کند،همان گونه که از ظلم و ستم پر شده است».

گفته شد:او کِی خروج می کند،ای پیامبر خدا؟

فرمود:«هنگامی که در اطراف زمین زلزله ها شود و قاضیان رشوه بگیرند و مردم به فسق و فجور روی آورند،او از غرب،غریب و تنها خروج می کند،با خالی در ساق پا و خالی میان شانه هایش».

گفته شد:چگونه تنها و غریب است،ای پیامبر خدا؟

فرمود:«زیرا او از خانواده اش جدا و از وطنش دور افتاده است و بدین سان،تنها و غریب از غرب قیام می کند». (2)

1366.کمال الدین -با سندش به نقل از ابن عبّاس-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«هنگامی که مرا در معراج به سوی خدایم-که جلالتش باشُکوه باد-بردند،ندا آمد:"ای محمّد!".

گفتم:بله،بله،ای پروردگار عظمت!

خداوند به من وحی کرد:"ای محمّد! [فرشتگانِ] عالم بالا در چه چیزی با هم بحث می کردند؟".

ص:303


1- (1) .المناقب،خوارزمی:ص 61 ح 31،الطرائف:ص 521،کشف الیقین:ص 458 ح 559، [1]کشف الغمّة:ج 2 ص 24،بحار الأنوار:ج 37 ص 191 ح 75.
2- (2) .شرح الأخبار:ج 3 ص 363 ح 1233.

العَظَمَةِ لَبَّیکَ،فَأَوحَی اللّهُ تَعالی إلَیَّ:یا مُحَمَّدُ،فیمَ اختَصَمَ المَلَأُ الأَعلی؟قُلتُ:إلهی لا عِلمَ لی. (1)

فَقالَ:یا مُحَمَّدُ هَلَّا اتَّخَذتَ مِنَ الآدَمِیّینَ وَزیراً وأَخاً ووَصِیّاً مِن بَعدِکَ؟فَقُلتُ:

إلهی ومَن أتَّخِذُ؟تَخَیَّر لی أنتَ یا إلهی،فَأَوحَی اللّهُ إلَیَّ:یا مُحَمَّدُ،قَدِ اختَرتُ لَکَ مِنَ الآدَمِیّینَ عَلِیَّ بنَ أبی طالِبٍ...

وأَعطَیتُکَ أن اخرِجَ مِن صُلبِهِ أحَدَ عَشَرَ مَهدِیّاً کُلُّهُم مِن ذُرِّیَّتِکَ مِنَ البِکرِ البَتولِ، وآخِرُ رَجُلٍ مِنهُم یُصَلّی خَلفَهُ عیسَی بنُ مَریَمَ،یَملَأُ الأَرضَ عَدلاً کَما مُلِئَت مِنهُم ظُلماً وجَوراً،اُنجی بِهِ مِنَ الهَلَکَةِ،وأَهدی بِهِ مِنَ الضَّلالَةِ،واُبرِئُ بِهِ مِنَ العَمی، وأَشفی بِهِ المَریضَ.

فَقُلتُ:إلهی وسَیِّدی،مَتی یَکونُ ذلِکَ؟فَأَوحَی اللّهُ عز و جل:یَکونُ ذلِکَ إذا رُفِعَ العِلمُ، وظَهَرَ الجَهلُ،وکَثُرَ القُرّاءُ،وقَلَّ العَمَلُ،وکَثُرَ القَتلُ (2)،وقَلَّ الفُقَهاءُ الهادونَ،وکَثُرَ فُقَهاءُ الضَّلالَةِ وَالخَوَنَةُ،وکَثُرَ الشُّعَراءُ،وَاتَّخَذَ امَّتُکَ قُبورَهُم مَساجِدَ،وحُلِّیَتِ المَصاحِفُ،وزُخرِفَتِ المَساجِدُ،وکَثُرَ الجَورُ وَالفَسادُ،وظَهَرَ المُنکَرُ واُمِرَ امَّتُکَ بِهِ، ونُهوا عَنِ المَعروفِ،وَاکتَفَی الرِّجالُ بِالرِّجالِ،وَالنِّساءُ بِالنِّساءِ،وصارَتِ الاُمَراءُ کَفَرَةً،وأَولِیاؤُهُم فَجَرَةً،وأَعوانُهُم ظَلَمَةً،وذَوُو الرَّأیِ مِنهُم فَسَقَةً.

ص:304


1- (1) .بیان:قوله (فیم اختصم الملأ الأعلی) إشارة إلی قوله تعالی«ما کانَ لِی مِنْ عِلْمٍ بِالْمَلَإِ الْأَعْلی إِذْ یَخْتَصِمُونَ»«ص 69»و المشهور بین المفسرین أنّه إشارة إلی قوله تعالی«إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً»«البقرة:30»و [1]سؤال الملائکة فی ذلک فلعلّه تعالی سأله أوّلا عن ذلک ثم أخبره به و بین أنّ الأرض لا تخلو من حجّة و خلیفة،ثم سأله عن خلیفته و عیّن له الخلفاء بعده و لا یبعد أن یکون الملائکة سألوا فی ذلک الوقت عن خلیفة الرسول صلی الله علیه و آله فأخبره اللّه بذلک و قد مضی فی باب المعراج بعض القول فی ذلک.(بحار الأنوار:ج 51 ص70). [2]
2- (2) .فی بحار الأنوار:« [3]وکثر الفَتکُ».

گفتم:خدای من! من علمی ندارم. (1)

فرمود:"ای محمّد! چرا وزیر،برادر و وصی ای برای پس از خودت از میان آدمیان بر نگرفتی؟".

گفتم:خدای من! چه کسی را برگیرم؟تو برایم برگزین،ای خدای من!

خداوند به من وحی کرد:"علی بن ابی طالب را از میان آدمیان برایت برگزیدم...

و خروج یازده هدایت یافته را از صلب او به تو عطا کردم که همۀ آنها از نسل تو و از بانوی از دنیا گسسته [زهرا] هستند و عیسی بن مریم،پشت سرِ آخرینِ فرد آنها، نماز می خواند.او زمین را از عدالت پر می کند،همان گونه که از ظلم و ستم پر شده است.[مردم را] با او از هلاکت نجات می دهم و از گم راهی به هدایت می آورم و از نابینایی به بینش می رسانم و بیمار را شفا می دهم".

گفتم:خدا و سَرور من! این،چه هنگام روی می دهد؟

خداوند عز و جل وحی نمود:"هنگامی که دانش از میان برود و جهل پدیدار شود و قاریان،فراوان گردند و عمل،اندک و کشتار،بسیار (2)شود و فقیهان هدایتگر،کم و فقیهان گم راه و خائن و نیز شاعران،فراوان شوند و امّتت قبرهایشان را مسجد و قرآن های خود را تزیین کنند و مسجدهای خود را بیارایند و ستم و تباهی،فراوان گردند و زشتکاری آشکار شود و امّتت به آن فرمان داده و از نیکوکاری،باز داشته شوند و مردان به مردان و زنان به زنان اکتفا کنند و فرمان روایان،کافر،اولیایشان فاجر،یاورانشان ظالم و رایزنان آنان فاسق شوند.

و این هنگام،سه خسوف روی می دهد:خسوفی در شرق،خسوفی در غرب و خسوفی در جزیرة العرب،و [نیز] ویرانی بصره به دست مردی از نسل تو که

ص:305


1- (1) .پرسش و پاسخ،به آیۀ 69 از سورۀ ص،اشاره دارد که احتمال دارد این آیه نیز به جریان سؤال فرشتگان در بارۀ جانشینی آدم در زمین نظر داشته باشد.
2- (2) .در نسخۀ بحار الأنوار،«فتک (ترور)»به جای«قتل (کشتار)»آمده است.

وعِندَ ذلِکَ ثَلاثَةُ خُسوفٍ:خَسفٌ بِالمَشرِقِ،وخَسفٌ بِالمَغرِبِ،وخَسفٌ بِجَزیرَةِ العَرَبِ،وخَرابُ البَصرَةِ عَلی یَدِ رَجُلٍ مِن ذُرِّیَّتِکَ یَتبَعُهُ الزُّنوجُ، (1)وخُروجُ رَجُلٍ مِن وَلَدِ الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ،وظُهورُ الدَّجّالِ،یَخرُجُ بِالمَشرِقِ مِن سِجِستانَ (2)،وظُهورُ السُّفیانِیِّ،فَقُلتُ:إلهی ومَتی یَکونُ بَعدی مِنَ الفِتَنِ؟

فَأَوحَی اللّهُ إلَیَّ وأَخبَرَنی بِبَلاءِ بَنی امَیَّةَ وفِتنَةِ وُلدِ عَمّی،وما یَکونُ وما هُوَ کائِنٌ إلی یَومِ القِیامَةِ،فَأَوصَیتُ بِذلِکَ ابنَ عَمّی حینَ هَبَطتُ إلَی الأَرضِ،وأَدَّیتُ الرِّسالَةَ، وللّهِ ِ الحَمدُ عَلی ذلِکَ کَما حَمِدَهُ النَّبِیّونَ،وکَما حَمِدَهُ کُلُّ شَیءٍ قَبلی،وما هُوَ خالِقُهُ إلی یَومِ القِیامَةِ.

1367.دلائل الإمامة: أخبَرَنی أبو عَبدِ اللّهِ الحُسَینُ بنُ عَبدِ اللّهِ،قالَ:حَدَّثَنی أبو مُحَمَّدٍ هارونُ بنُ موسَی بنِ أحمَدَ التَّلَّعُکبَرِیُّ،قالَ:حَدَّثَنی أبو عَلِیٍّ الحَسَنُ بنُ مُحَمَّدٍ النَّهاوَندِیُّ،قالَ:حَدَّثَنا عَلِیُّ بنُ مُحَمَّدِ بنِ نُهَیدٍ الحُصَینِیُّ،قالَ:حَدَّثَنا أبو عَلِیٍّ الشَّهرِیارِیُّ،قالَ:حَدَّثَنا إبراهیمُ بنُ عَبدِ الرَّحمنِ،عَن جَعفَرِ بنِ قَرمٍ،عَن هارونَ بنِ حَمّادٍ،عَن مُقاتِلٍ،عَن أمیرِ المُؤمِنینَ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیه السلام قالَ:قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:

یا عَلِیُّ،عَشرُ خِصالٍ قَبلَ یَومِ القِیامَةِ،ألا تَسأَ لُنی عَنها؟قُلتُ:بَلی،یا رَسولَ اللّهِ.

قالَ:اِختِلافٌ وقَتلُ أهلِ الحَرَمَینِ،وَالرّایاتُ السّودُ،وخُروجُ السُّفیانِیِّ،وَافتِتاحُ الکوفَةِ،وخَسفٌ بِالبَیداءِ،ورَجُلٌ مِنّا أهلَ البَیتِ یُبایَعُ لَهُ بَینَ زَمزَمٍ وَالمَقامِ،یَرکَبُ

ص:306


1- (1) .لمزید الاطلاع علی هذه العلامة و التی عبر عنها العلامة المجلسی بثورة الزنوج (راجع:بحار الانوار:ج 54ص 71 ) [1]
2- (2) .سجستان:من بلاد الفارس وهی جنوبی هراة مدینة بینها وبین هراة ثمانون فرسخاً (معجم البلدان:ج 3ص 190). [2]

زنگیان،او را پیروی می کنند (1)و قیام مردی از نسل حسین بن علی و ظهور دجّال -که از مشرق،از سیستان خروج می کند-،و ظهور سفیانی".

گفتم:خدای من! پس از من،چه هنگام فتنه ها روی می دهند؟

خداوند به من وحی نمود و مرا از بلای بنی امیّه و فتنۀ فرزندان عمویم [عبّاس] و آنچه رخ می دهد و رخدادها تا روز قیامت،باخبر کرد،و من هنگامی که به زمین فرود آمدم،آنها را به پسرعمویم [علی] سفارش کردم و پیام را رساندم و خدا را بر این،می ستایم،چنان که پیامبران هم او را ستوده اند و چنان که هر چیزی پیش از من او را ستوده است و نیز هر آنچه او آفریدگار آن است،تا روز قیامت». (2)

1367.دلائل الإمامة -با سندش به نقل از مُقاتل،از امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود-:«ای علی! ده چیز پیش از روز قیامت خواهد بود.آیا آنها را از من نمی جویی؟».

گفتم:چرا،ای پیامبر خدا!

فرمود:«درگیری و کشتار اهل دو حرم (مکّه و مدینه)،پرچم های سیاه،شورش سفیانی،تصرّف کوفه،فرو رفتن [سپاه] در بیداء،مردی از ما اهل بیت که میان [چاه] زمزم و مقام [ابراهیم] با او بیعت می شود و گروه هایی از مردم عراق و نیکان شام و نجیبان مصر به سوی او ره سپار می شوند،و شمار یمنی ها به اندازۀ مجاهدان بدر می شود و [قبیلۀ] بنی کلب در جنگ اعماق آنها را دنبال می کنند».

گفتم:ای پیامبر خدا! بنی کلب،کیان اند؟

ص:307


1- (1) .برای آگاهی بیشتر از این نشانه که علّامه مجلسی،آن را شورش زنگیان دانسته است،ر.ک:بحار الأنوار:ج 54،ص 71 (م).
2- (2) .کمال الدین:ص 250 ح 1،بحار الأنوار:ج 51 ص 68 ح 11.

إلَیهِ عَصائِبُ أهلِ العِراقِ وأَبدالُ الشّامِ ونُجَباءُ أهلِ مِصرَ،وتَصیرُ أهلُ الیَمَنِ عِدَّتُهُم عِدَّةَ أهلِ بَدرٍ،فَیَتبَعُهُ بَنو کَلبٍ یَومَ الأَعماقِ.قُلتُ:یا رَسولَ اللّهِ،ما بَنو کَلبٍ؟

قالَ:هُم أنصارُ السُّفیانِیِّ،یُریدُ قَتلَ الرَّجُلِ الَّذی یُبایَعُ لَهُ بَینَ زَمزَمَ وَالمَقامِ، ویَسیرُ بِهِم فَیُقتَلونَ وتُباعُ ذَرارِیُّهُم عَلی بابِ مَسجِدِ دِمَشقَ،وَالخائِبُ مَن غابَ عَن غَنیمَةِ کَلبٍ ولَو بِعِقالٍ (1).

1368.السنن الواردة فی الفتن: حَدَّثَنا أبو مُحَمَّدٍ عَبدُ اللّهِ بنُ عَمرٍو المُکَتِّبُ قِراءَةً مِنّی عَلَیهِ، قالَ:حَدَّثَنا عَتّابُ بنُ هارونَ،قالَ:حَدَّثَنَا الفَضلُ بنُ عَبدِ اللّهِ،قالَ:حَدَّثَنا عَبدُ الصَّمَدِ بنُ مُحَمَّدٍ الهَمدانِیُّ،قالَ:حَدَّثَنا أحمَدُ بنُ سِنانٍ القَلانِسِیُّ بِحَلَبَ،قالَ:

حَدَّثَنا عَبدُ الوَهّابِ الخَزّازُ أبو أحمَدَ الرَّقِّیُّ،قالَ:حَدَّثَنا مَسلَمَةُ بنُ ثابِتٍ،عَن عَبدِ الرَّحمنِ،عَن سُفیانَ الثَّورِیِّ،عَن قَیسِ بنِ مُسلِمٍ،عَن رِبعِیِّ بنِ حِراشٍ (2)،عَن حُذَیفَةَ،قالَ:قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله:

تَکونُ وَقعَةٌ بِالزَّوراءِ،قالوا:یا رَسولَ اللّهِ،ومَا الزَّوراءُ؟قالَ:

مَدینَةٌ بِالمَشرِقِ بَینَ أنهارٍ یَسکُنُها شِرارُ خَلقِ اللّهِ،وجَبابِرَةٌ مِن امَّتی،تُقذَفُ بِأَربَعَةِ أصنافٍ مِنَ العَذابِ:بِالسَّیفِ،وخَسفٍ،وقَذفٍ،ومَسخٍ.

وقالَ صلی الله علیه و آله:إذا خَرَجَتِ السّودانُ طَلَبَتِ العَرَبَ،یَنکَشِفونَ حَتّی یَلحَقوا بِبَطنِ الأَرضِ،أو قالَ بِبَطنِ الاُردُنِّ،فَبَینَما هُم کَذلِکَ،إذ خَرَجَ السُّفیانِیُّ فی سِتّینَ وثَلاثِمِئَةِ راکِبٍ،حَتّی یَأتِیَ دِمَشقَ،فَلا یَأتی عَلَیهِ شَهرٌ حَتّی یُبایِعَهُ مِن کَلبٍ ثَلاثونَ ألفاً،فَیَبعَثُ جَیشاً إلَی العِراقِ فَیَقتُلُ بِالزَّوراءِ مِئَةَ ألفٍ،ویَنحَدِرونَ إلَی

ص:308


1- (1) .العِقالُ:الحَبلُ الذی یُعقَلُ به البَعیر (النهایة:ج 3 ص 280« [1]عقل»).
2- (2) .الظاهر أنّ الصحیح:ربعی بن خِراش.

فرمود:«آنان،یاوران سفیانی اند که قصد کشتن مردی را دارد که میان زمزم و مقام،با او بیعت شده است و او به سمت ایشان حرکت می کند و آنها کشته می شوند و فرزندانشان بر در مسجد دمشق فروخته می شوند و محروم،کسی است که از غنیمت قبیلۀ کلب،هر چند یک پابند شتر،بی بهره بماند». (1)

1368.السنن الواردة فی الفتن -با سندش به نقل از حذیفه-:پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«حادثه ای در زوراء (2)روی می دهد».

[اصحاب] گفتند:ای پیامبر خدا! زوراء چیست؟

فرمود:«شهری در مشرق،میان چند رود که بدترین خلق خدا و گردنکشان امّتم در آن جا ساکن می شوند و با چهار گونه عذاب کوبیده می شوند؛با:شمشیر،فرو شدن در زمین،پرتاب [سنگ] و مسخ شدن».

و فرمود:«هنگامی که سیاهان در پیجویی عرب ها بیرون بیایند،[شکست خورده،] می گریزند تا به دل زمین (/دل سرزمین اردن) می رسند که این هنگام، سفیانی با سیصد و شصت سوار،خروج می کند تا این که به دمشق می رسد و هنوز یک ماه نگذشته،سی هزار نفر از قبیلۀ کلب با او بیعت می کنند و او لشکری را روانۀ عراق می کند و در زوراء،صد هزار نفر را می کشد و به سوی کوفه سرازیر می شوند و آن را غارت می کنند و این هنگام،پرچمی از شرق بیرون می آید که مردی از قبیلۀ تمیم به نام شعیب بن صالح،آن را پیش می برد و اسیران کوفه را از دست سفیانیان

ص:309


1- (1) .دلائل الإمامة:ص 465 ح 450.
2- (2) .زوراء،همان بغداد کنونی است.

الکوفَةِ فَیَنهَبونَها،عِندَ ذلِکَ تَخرُجُ رایَةٌ مِنَ المَشرِقِ یَقودُها رَجُلٌ مِن بَنی تَمیمٍ، یُقالُ لَهُ:شُعَیبُ بنُ صالِحٍ،فَیَستَنقِذُ ما فی أیدیهِم مِن سَبیِ أهلِ الکوفَةِ ویَقتُلُهُم، ویَخرُجُ جَیشٌ آخَرُ مِن جُیوشِ السُّفیانِیِّ إلَی المَدینَةِ،فَیَنهَبونَها ثَلاثَةَ أیّامٍ،ثُمَّ یُسیرونَ إلی مَکَّةَ،حَتّی إذا کانوا بِالبَیداءِ بَعَثَ اللّهُ عز و جل جَبرَئیلَ علیه السلام،فَیَقولُ:یا جَبرَئیلُ عَذِّبهُم،فَیَضرِبُهُم بِرِجلِهِ ضَربَةً فَیَخسِفُ اللّهُ عز و جل بِهِم،فَلا یَبقی مِنهُم إلّارَجُلانِ، فَیَقدِمانِ عَلَی السُّفیانِیِّ فَیُخبِرانِهِ خَسفَ الجَیشِ فَلا یَهولُهُ.

ثُمَّ إنَّ رِجالاً مِن قُرَیشٍ یَهرُبونَ إلی قُسطَنطینِیَّةَ،فَیَبعَثُ السُّفیانِیُّ إلی عَظیمِ الرّومِ أنِ ابعَث إلَیَّ بِهِم فِی المَجامِعِ،قالَ:فَیَبعَثُ بِهِم إلَیهِ فَیَضرِبُ أعناقَهُم عَلی بابِ المَدینَةِ بِدِمَشقَ.

قالَ حُذَیفَةُ:حَتّی أنَّهُ یُطافُ بِالمَرأَةِ فی مَسجِدِ دِمَشقَ فِی الثَّوبِ عَلی مَجلِسٍ مَجلِسٍ،حَتّی تَأتِیَ فَخِذَ السُّفیانِیِّ فَتَجلِسُ عَلَیهِ،وهُوَ فِی المِحرابِ قاعِدٌ،فَیَقومُ رَجُلٌ مِنَ المُسلِمینَ فَیَقولُ:وَیحَکُم أکَفَرتُم بِاللّهِ بَعدَ إیمانِکُم،إنَّ هذا لا یَحِلُّ،فَیَقومُ فَیَضرِبُ عُنُقَهُ فی مَسجِدِ دِمَشقَ،ویَقتُلُ کُلَّ مَن شایَعَهُ عَلی ذلِکَ.

فَعِندَ ذلِکَ یُنادی مِنَ السَّماءِ مُنادٍ:أیُّهَا النّاسُ،إنَّ اللّهَ عز و جل قَد قَطَعَ عَنکُم مُدَّةَ الجَبّارینَ وَالمُنافِقینَ وأَشیاعَهُم وأَتباعَهُم،ووَلّاکُم خَیرَ امَّةِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله فَالحَقوا بِهِ بِمَکَّةَ،فَإِنَّهُ المَهدِیُّ،وَاسمُهُ أحمَدُ بنُ عَبدِ اللّهِ (1).

1369.الملاحم والفتن: مِن کِتابِ«ثَوابُ الأَعمالِ»،قالَ:أخبَرَنا أحمَدُ بنُ مُحَمَّدٍ،عَن

ص:310


1- (1) .یحتمل قویا وقوع التصحیف او التحریف فی هذا الاسم.وفی هامش شرح احقاق الحق:ج 29 ص 329 نقلاً عن کتاب الاشاعة لاشراط الساعة:ص 90:«محمّد»بدل«احمد».

می رهاند و آنان را می کُشد.لشکری دیگر از سفیانی به سوی مدینه می روند و آن جا را سه روز غارت می کنند و سپس ره سپار مکّه می شوند و چون به بیداء می رسند، خداوند عز و جل جبرئیل را روانه می کند و می فرماید:"ای جبرئیل! آنان را عذاب کن" و او هم با پایش ضربه ای به آنان می زند و خداوند عز و جل آنان را به زمین فرو می برد و جز دو تن از آنان باقی نمی ماند که بر سفیانی وارد می شوند و خبر فرو رفتن لشکر را به او می دهند؛امّا این خبر،او را نمی ترساند.

سپس مردانی از قریش به قسطنطنیّه می گریزند و سفیانی به بزرگ روم پیام می فرستد که همۀ آنها را به سوی او روانه کند.او هم آنها را به سوی سفیانی روانه می کند و وی آنها را بر دروازۀ شهر دمشق گردن می زند،تا آن جا که زن را در لباس [زینتی اش] در مسجد دمشق،دست به دست می چرخانند تا آن که می آید و روی ران سفیانی می نشیند،در حالی که او در محراب نشسته است.و مردی از مسلمانان بر می خیزد و می گوید:وای بر شما! آیا پس از ایمان آوردنتان به خداوند،کفر ورزیدید؟! این نارواست،و سفیانی بر می خیزد و او را در مسجد دمشق گردن می زند و هر کس دنبال آن را بگیرد،می کشد.

این هنگام است که ندادهنده ای از آسمان،ندا می دهد:ای مردم! خداوند،دست جبّاران و منافقان و دنباله روان و پیروان آنها را از سرتان کوتاه کرد و بهترین فرد امّت محمّد را سرپرست شما نمود.پس در مکّه به او ملحق شوید که او همان مهدی و نامش احمد بن عبد اللّه (1)است». (2)

1369.الملاحم و الفتن -به نقل از کتاب ثواب الأعمال،با سندش به نقل از جابر انصاری-:

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله روزی میان یارانش نشسته بود که جبرئیل بر ایشان فرود آمد و گفت:

ص:311


1- (1) .احتمال تصحیف یا تحریف در این نام،زیاد است (م).
2- (2) .السنن الواردة فی الفتن:ص 268 ح 597.

إسماعیلَ بنِ مَیمونٍ،عَن نُباتَةَ،عَن حُذَیفَةَ بنِ الیَمانِ،عَن جابِرٍ الأَنصارِیِّ،عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله أنَّهُ کانَ ذاتَ یَومٍ جالِساً بَینَ أصحابِهِ إذ هَبَطَ عَلَیهِ جَبرَئیلُ علیه السلام فَقالَ:السَّلامُ یُقرِؤُکَ السَّلامَ ویَخُصُّکَ بِالتَّحِیَّةِ وَالإِکرامِ بِالإِسلامِ...

فَقالَ لَهُ جَبرَئیلُ:اُبَشِّرُکَ یا رَسولَ اللّهِ بِالقائِمِ مِن وُلدِکَ،لا یَظهَرُ حَتّی یَملِکَ الکُفّارُ الخَمسَةَ الأَنهُرِ،فَعِندَ ذلِکَ یَنصُرُ اللّهُ بَیتَکَ عَلی أهلِ الضَّلالِ،ولَم یُرفَع لَهُم رایَةٌ أبَداً إلی یَومِ القِیامَةِ.

فَسَجَدَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله شُکراً للّهِ ِ،وأَخبَرَ المُسلِمینَ وقالَ لَهُم:بَدَأَ الإِسلامُ غَریباً وسَیَعودُ غَریباً کَما بَدَأَ،فَسُئِلَ عَن ذلِکَ فَقالَ:هِیَ الخَمسَةُ الأَنهُرِ الَّتی جَعَلَهَا اللّهُ لَنا أهلَ البَیتِ،وهِیَ:سَیحونَ (1)وجَیحونَ (2)وَالفُراتانِ ونِیلُ مِصرَ،إذا مَلَکَتِ الکُفّارُ الخَمسَةَ الأَنهُرِ مَلَکَ الإِسلامُ شَرقاً وغَرباً،وذلِکَ الوَقتَ یَنصُرُ اللّهُ أهلَ بَیتی عَلی أهلِ الضَّلالِ،ولَم یُرفَع لَهُم رایَةٌ أبَداً إلی یَومِ القِیامَةِ. (3)

1370.الغیبة للنعمانی: أخبَرَنا عَلِیُّ بنُ أحمَدَ،عَن عُبَیدِ اللّهِ بنِ موسی،عَن مُحَمَّدِ بنِ موسی،قالَ:أخبَرَنی أحمَدُ بنُ أبی أحمَدَ المَعروفُ بِأَبی جَعفَرٍ الوَرّاقُ،عَن

ص:312


1- (1) .سَیْحُون:نهر مشهور کبیر بما وراء النهر قرب خُجَندَة بعد سمرقند،یجمد فی الشتاء حتّی تجوز علی جهده القوافل،وهو فی حدود بلاد الترک (معجم البلدان:ج 3 ص 294). [1]
2- (2) .جیحون:هو-علی ما قیل-نهر وراء خراسان عند بلخ،ویخرج من شرقها من إقلیم بناحیة بلاد الترک،ویجری غرباً ویتمر ببلاد خراسان،ثمّ یخرج من بلاد خوارزم ویجاوزها حتّی ینصب فی بحیرتها (مجمع البحرین:ج 1 ص 345« [2]جیح»).
3- (3) .یلاحظ فی هذا الحدیث اضطراب متنه،مضافاً إلی أمر مصدره،ولم نجده فی مصدر آخر غیر الذی ذکره السیّد ابن طاووس.وإذا صحّ فهو یعنی نفوذ الکفّار فی العراق وإیران ومصر (معجم أحادیث الإمام المهدی علیه السلام:ج 1 ص 274 ح 175). [3]

[خداوندِ] سلام،سلامت می رساند و تو را ویژۀ درود و نیز گرامیداشت با [فرو فرستادن دین] اسلام نموده است...جبرئیل به پیامبر صلی الله علیه و آله گفت:ای پیامبر خدا! تو را به قائم از فرزندانت بشارت می دهم.او ظهور نمی کند،تا آن که کافران،پنج رود را به تصرّف در آورند و این هنگام،خداوند،خاندانت را در برابر گم راهان یاری می کند و تا روز قیامت،پرچمی از این گم راهان هرگز برافراشته نخواهد شد.

پیامبر صلی الله علیه و آله سجدۀ شکر کرد و به مسلمانان خبر داد و به ایشان فرمود:«اسلام با غربت،آغاز گردید و به زودی،مانند آغازش غریب خواهد شد».

معنای این سخن را پرسیدند.فرمود:«آن پنج رودی است که خداوند،آنها را برای ما اهل بیت قرار داد،و آنها سیحون،جیحون، (1)دجله،فرات و نیل در مصرند.

هنگامی که کافران،پنج رود را به چنگ بیاورند،اسلام از شرق تا غرب را به چنگ خواهد آورد و آن،هنگامی است که خداوند،خاندانم را در برابر گم راهان یاری می دهد و تا روز قیامت،پرچمی از آنان هرگز برافراشته نخواهد شد» (2). (3)

1370.الغیبة ،نعمانی-با سندش به نقل از مغیرة بن سعید،از امام باقر علیه السلام-:امیر مؤمنان علیه السلام فرمود:«هنگامی که دو نیزه با هم درگیر شدند،از هم باز نمی شوند،مگر آن که

ص:313


1- (1) .دو رود در آسیای میانه.
2- (2) .متن این حدیث،مضطرب است و مصدر آن هم چندان اعتباری ندارد.این حدیث،در هیچ مصدر دیگری جز آنچه سیّد ابن طاووس ذکر کرده،نیامده است.اگر حدیث درست باشد،به معنای راه پیدا کردن کافران در عراق،ایران و مصر است.
3- (3) .الملاحم و الفتن:ص 368 ح 540.

إسماعیلَ بنِ عَیّاشٍ،عَن مُهاجِرِ بنِ حَکیمٍ،عَنِ المُغیرَةِ بنِ سَعیدٍ،عَن أبی جَعفَرٍ الباقِرِ علیه السلام أنَّهُ قالَ:(قالَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام ):

إذَا اختَلَفَ الرُّمحانِ بِالشّامِ،لَم تَنجَلِ إلّاعَن آیَةٍ مِن آیاتِ اللّهِ.

قیلَ:وما هِیَ یا أمیرَالمُؤمِنینَ؟قالَ:رَجفَةٌ تَکونُ بِالشّامِ یَهلِکُ فیها أکثَرُ مِن مِئَةِ ألفٍ،یَجعَلُهَا اللّهُ رَحمَةً لِلمُؤمِنینَ وعَذاباً عَلَی الکافِرینَ،فَإِذا کانَ ذلِکَ فَانظُروا إلی أصحابِ البَراذینِ (1)الشُّهبِ المَحذوفَةِ وَالرّایاتِ الصُّفرِ،تُقبِلُ مِنَ المَغرِبِ،حَتّی تَحُلَّ بِالشّامِ،وذلِکَ عِندَ الجَزَعِ الأَکبَرِ وَالمَوتِ الأَحمَرِ،فَإِذا کانَ ذلِکَ فَانظُروا خَسفَ قَریَةٍ مِن دِمَشقَ یُقالُ لَها:حَرَستا (2)،فَإِذا کانَ ذلِکَ خَرَجَ ابنُ آکِلَةِ الأَکبادِ مِنَ الوادِی الیابِسِ،حَتّی یَستَوِیَ عَلی مِنبَرِ دِمَشقَ،فَإِذا کانَ ذلِکَ فَانتَظِروا خُروجَ المَهدِیِّ علیه السلام.

1371.کفایة الأثر: حَدَّثَنی عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ بنِ مَندَةَ،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ الحَسَنِ الکوفِیُّ المَعروفُ بِأَبِی الحَکَمِ،قالَ:حَدَّثَنا إسماعیلُ بنُ موسَی بنِ إبراهیمَ،قالَ:حَدَّثَنی سُلَیمانُ بنُ حَبیبٍ،قالَ:حَدَّثَنی شَریکٌ،عَن حَکیمِ بنِ جُبَیرٍ،عَن إبراهیمَ النَّخَعِیِّ، عَن عَلقَمَةَ بنِ قَیسٍ،قالَ:خَطَبَنا أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام عَلی مِنبَرِ الکوفَةِ خُطبَتَهُ اللُّؤلُؤَةَ، فَقالَ فیما قالَ فی آخِرِها:

ألا وإنّی ظاعِنٌ (3)عَن قَریبٍ ومُنطَلِقٌ إلَی المَغیبِ،فَارتَقِبُوا الفِتنَةَ الاُمَوِیَّةَ

ص:314


1- (1) .البِرذونُ:الترکیّ من الخیل،أو الذی أبواه أعجمیّان والجمع براذین (انظر:مجمع البحرین:ج 1 ص 137«برذن»).
2- (2) .حَرَسْتا-بالتحریک وسکون السین،وتاء فوقها نقطتان-:قریة کبیرة عامرة وسط بساتین دمشق علی طریق حمص،بینها وبین دمشق أکثر من فرسخ (معجم البلدان:ج 2 ص 241). [1]
3- (3) .ظَعَنَ:ارتحل والفاعِلُ ظاعِن (المصباح المنیر:ص 385«ظعن»).

نشانه ای از نشانه های خدا پدیدار شود».

گفته شد:آن چیست،ای امیر مؤمنان؟

فرمود:«زلزله ای در شام که بیش از صد هزار تن در آن هلاک می شوند و خداوند،آن را رحمت مؤمنان و عذاب کافران،قرار می دهد و چون چنین شد،به افراد [سوار بر] مرکب های دُم (/گوش) بریده،بنگرید و نیز پرچم های زردرنگ که از سمت مغرب پیش می آیند تا در شام فرود آیند و این به هنگام بی تابی بزرگ،و مرگ سرخ است و چون چنین شد،به فرو رفتن روستایی در دمشق به نام حَرَستا (1)بنگرید که چون چنین شود،فرزند [هندِ] جگرخوار از وادی یابس (بیابان خشک) خروج می کند تا بر منبر دمشق قرار گیرد و چون چنین شود،خروج مهدی را انتظار برید». (2)

1371.کفایة الأثر -با سندش به نقل از علقمة بن قیس-:امیر مؤمنان علیه السلام بر منبر کوفه،سخنرانی مشهور به مروارید را ایراد کرد و در پایان آن،چنین فرمود:«هان! بی گمان،من به زودی،بار سفر می بندم و ره سپار جهان غیب می شوم.فتنۀ اموی و نیز پادشاهی به گونۀ پادشاهان ایران را چشم به راه باشید و نیز میراندن آنچه را خداوند،زنده داشته و زنده کردن آنچه را خداوند،میرانده است.برای عبادت،به کنج

ص:315


1- (1) .حَرَستا،آبادی بزرگ و سرسبزی در راه دمشق به حمص و حدود یک فرسخی دمشق است.
2- (2) .الغیبة،نعمانی:ص 305 ح 16، [1]الغیبة،طوسی:ص 461 ح 476،الخرائج و الجرائح:ج 3 ص 1151،بحار الأنوار:ج 52 ص 253 ح 144.

وَالمَملَکَةَ الکِسرَوِیَّةَ،وإماتَةَ ما أحیاهُ اللّهُ وإحیاءَ ما أماتَهُ اللّهُ،وَاتَّخِذوا صَوامِعَکُم فی بُیوتِکُم،وغُضّوا (1)عَلی مِثلِ جَمرِ الغَضی (2)،وَاذکُرُوا اللّهَ ذِکراً کَثیراً فَذِکرُهُ أکبَرُ لَو کُنتُم تَعلَمونَ.

ثُمَّ قالَ:وتُبنی مَدینَةٌ یُقالُ لَها زَوراءُ بَینَ دِجلَةَ ودُجَیلٍ وَالفُراتِ،فَلَو رَأَیتُموها مُشَیَّدَةً بِالجِصِّ وَالآجُرِّ،مُزَخرَفَةً بِالذَّهَبِ وَالفِضَّةِ وَاللّازَوَردِ (3)المُستَسقی، وَالمَرمومِ (4)وَالرُّخامِ وأَبوابِ العاجِ وَالآبنوسِ (5)،وَالخِیَمِ وَالقِبابِ وَالشّاراتِ (6)،وقَد عُلِیَت بِالسّاجِ وَالعَرعَرِ (7)وَالصَّنَوبَرِ وَالشَّبِّ،وشُیِّدَت بِالقُصورِ (8)وتَوالَت مُلکُ بَنِی الشَّیبَصانِ (9)أربَعَةٌ وعِشرونَ مَلِکاً عَلی عَدَدِ سِنِی الملکِ (10)،فیهِمُ السَّفّاحُ،

ص:316


1- (1) .فی بعض نسخ المصدر و بحار الأنوار:«وعَضّوا»بدل«وغُضّوا».وهو الأنسب والظاهر أنّ ما فی المتن تصحیف.
2- (2) .الغَضی:شجر ذو شوک،وخشبه من أصلب الخشب،لذا یکون فی فَحمِه صلابة (مجمع البحرین:ج 2 ص 1324«غضی»).
3- (3) .الازوَرد:الحجر المعروف (تاج العروس:ج 5 ص 239« [1]لزورد»).
4- (4) .فی بحار الأنوار:«المرمر».
5- (5) .الآبنوس:شجر من فصیلة الابنوسیّات،یعیش فی البلدان الحادّة،خشبه ثمین أسود اللون،صلب العود للغایة (المنجد فی اللغة:ص 2«ابن»).
6- (6) .فی بحار الأنوار:«السِّتاراتِ».
7- (7) .العرعر:شجر یقال له:الساسم،ویقال له:الشیزی،ویقال:هو شجر یعمل به القطران،ویقال:هو شجر عظیم جبلی لایزال أخضر تسمّیه الفرس:السرو (لسان العرب:ج 4 ص 560« [2]عرر»).
8- (8) .فی المصدر:«والسنوبر والمشبث،وشدت بِالقُصورِ»،وما أثبتناه من بحار الأنوار.
9- (9) .فی بحار الأنوار:« [3]الشیصبان»،وقال المجلسی فی بیانه:اسم الشیطان وإنّما عبّر عنهم [بنی العبّاس] بذلک لأنّهم کانوا شرک شیطان.والمشهور أنّ عدد خلفاء بنی العبّاس سبعة وثلاثین،ولعلّه علیه السلام إنّما عدّ منهم من استقرّ ملکه وامتدّ،لا من تزلزل سلطانه وذهب ملکه سریعاً (بحار الأنوار:ج 36 ص 356) [4] والجدیر ذکره أن اغلب هذه الألفاظ-مع الالتفات إلی معناها والقرائن التاریخیة-قد طبقت بعض المترجمین علی خلفاء بنی العباس فمثلاً اطلق المقلاص علی المنصور والجموح علی المهدی [5]والخدوع علی الهادی والمظفر علی هارون...».
10- (10) .فی بحار الأنوار: [6]الکدید،وذکر العلاّمة المجلسی وجوهاً فی تفسیرها ولکن لا یرفع الإجمال والإبهام عن العبارة واللّه العالم.

خانه هاتان بخزید و دندان بر جگر بگذارید و خداوند را فراوان یاد کنید،که یادکرد او،بزرگ تر است،اگر می دانستید».

سپس فرمود:«و شهری به نام زوراء میان دجله و دجیل (دجلۀ کوچک) و فرات ساخته می شود که کاش آن را می دیدید! با گچ و آجر،استوار شده و با طلا،نقره، لاجوردِ آب خورده،سنگ مرمر،درهایی از عاج فیل و چوب آبنوس،خیمه ها، گنبدها و پرده ها،آراسته شده اند و آن را با درختان ساج،عرعر،صنوبر و شبّ (1)برافراشته اند و در آن،برج و باروهایی فراز آورده اند و فرمان روایی بنی شیبصان (2)با بیست و چهار پادشاه به تعداد سال های فرمان روا (3)پشت سر هم ادامه می یابد و در

ص:317


1- (1) .در نسخه های دیگر،«المشبث»و«الشبب»آمده که به احتمال فراوان،هر سه به یک معنا یعنی زاج سفید بازگردند که در قدیم از آن به همراه ساج و دیگر چیزها،دیوارهایی برافراشته و محکم می ساخته اند (م).
2- (2) .علّامه مجلسی،«شیصبان»آورده و آن را به معنای شیطان،و مقصود از بنی شیصبان را خلفای بنی عبّاس-که شریک شیطان هستند-،دانسته است.اشکال این تفسیر،عدم تطابق عدد خلفای بنی عبّاس-که سی و هفت نفر بوده اند-با آنچه در این نقل آمده-،یعنی عدد 24-است.علّامه مجلسی در پاسخ این اشکال،24 نفر یاد شده در حدیث را خلفایی دانسته که سلطنتشان دوام داشته وخیلی کوتاه نبوده است. گفتنی است که برخی از مترجمان،با توجّه به معنای لفظی نام های یاد شده در متن و قرینه های تاریخی،بسیاری از آنها را بر خلفای عبّاسی تطبیق کرده اند.برای نمونه،مقصود از«مقلاصی»را منصور عبّاسی و«جموح (به معنای چموش)»را مهدی عبّاسی،«خدوع»را هادی،«مظفّر»را هارون،«وثیم»را المطیع باللّه،و«ظلام»را القاهر باللّه دانسته اند (ر.ک:ترجمۀ رسولی محلّاتی از الإنصاف فی النصّ علی الأ ئمّة الإثنا عشر:ص 339).
3- (3) .همان گونه که در پانوشت متن عربی آمده،عبارت،مجمل است و احتمال دارد«مُلک»به معنای سال های فرمان روایی باشد،هر چند که آن نیز معنایی ندارد.

وَالمِقلاصُ،وَالجَموحُ،وَالخَدوعُ،وَالمُظَفَّرُ،وَالمُؤَنَّثُ،وَالنّطارُ (1)،وَالکَبشُ، وَالکَیسرُ،وَالمَهتورُ،وَالعَیّارُ،وَالمُصطَلَمُ،وَالمُستَصعَبُ،وَالغُلامُ،وَالرَّهبانِیُّ، وَالخَلیعُ،وَالیَسارُ،وَالمُترَفُ،وَالکَدیدُ،وَالأَکثَرُ،وَالُمسرِفُ،وَالأَکلَبُ،وَالوَشیمُ، وَالصَّلامُ،وَالغَیوقُ،وتُعمَلُ القُبَّةُ الغَبراءُ ذاتُ الغَلاةِ الحَمراءِ،وفی عَقِبِها قائِمُ الحَقِّ یُسفِرُ عَن وَجهِهِ بَینَ أجنِحَةِ الأَقالیمِ بِالقَمَرِ المُضیءِ بَینَ الکَواکِبِ الدُّرِّیَّةِ.

ألا وإنَّ لِخُروجِهِ عَلاماتٍ عَشَرَةً:أوَّلُها طُلوعُ الکَوکَبِ ذِی الذَّنَبِ ویُقارِبُ مِنَ الجاری (2)،ویَقَعُ فیهِ هَرجٌ وشَغَبٌ؛وتِلکَ عَلاماتُ الخِصبِ،و مِنَ العَلامَةِ إلَی العَلامَةِ عَجَبٌ،فَإِذَا انقَضَتِ العَلاماتُ العَشَرَةُ إذ ذاکَ یَظهَرُ بِنَا القَمَرُ (3)الأَزهَرُ،وتَمَّت کَلِمَةُ الإِخلاصِ للّهِ ِ عَلَی التَّوحیدِ.

1372.نهج البلاغة: مِن خُطبَةٍ لَهُ علیه السلام وهِیَ فی ذِکرِ المَلاحِمِ:ألا بِأَبی واُمّی،هُم مِن عِدَّةٍ أسماؤُهُم فِی الَّسماءِ مَعروفَةٌ،وفِی الأَرضِ مَجهولَةٌ،ألا فَتَوَقَّعوا ما یَکونُ مِن إدبارِ امورِکُم،وَانقِطاعِ وُصَلِکُم،وَاستِعمالِ صِغارِکُم.ذاکَ حَیثُ تَکونُ ضَربَةُ السَّیفِ عَلَی المُؤمِنِ أهوَنَ مِنَ الدِّرهَمِ مِن حِلِّهِ.ذاکَ حَیثُ یَکونُ المُعطی أعظَمَ أجراً مِنَ المُعطی.ذاکَ حَیثُ تَسکَرونَ مِن غَیرِ شَرابٍ،بَل مِنَ النِّعمَةِ وَالنَّعیمِ،وتَحلِفونَ مِن غَیرِ اضطِرارٍ،وتَکذِبونَ مِن غَیرِ إحراجٍ.ذلِکَ إذا عَضَّکُمُ البَلاءُ کَما یَعَضُّ القَتَبُ (4)غارِبَ (5)البَعیرِ،ما أطوَلَ هذَا العَناءَ وأَبعَدَ هذَا الرَّجاءَ.

ص:318


1- (1) .فی بحار الأنوار:«النّزار»،وفی الموضعین الآخرین منه:«النّظّار».
2- (2) .فی الملاحم والفتن:ص 270 ح 392« [1]المحاذی»وفی بحار الأنوار:« [2]الحادی»وهو اسم کوکب.
3- (3) .فی المصدر:«القهر»،والتصویب من بحار الأنوار. [3]
4- (4) .القِثب والقَتَب:إکاف البعیر.وقیل:هو الإکاف الصغیر الذی علی قدر سنام البعیر (لسان العرب:ج 1 ص 660«قتب»).
5- (5) .الغارب:مقدّم السنام (النهایة:ج 3 ص 350« [4]غرب»).

آنها سفّاح،مِقلاص،جَموح،خَدوع،مظفّر،مؤنّث،نطار،کبش،کَیسر،مَهتور،عیّار، مُصطَلَم،مستصعب،غلام،رهبانی،خلیع،یسار،مترف،کدید،اکثر،مُسرف،اکلب، وشیم،صلام و غیوق هستند.گنبد [گردون]،قحطی شدید و هلاک کننده ای پیش می آورد و در پی آن،قائم به حق،همچون ماه درخشان میان ستاره های مرواریدسان،از چهره اش میان کرانه های زمین،پرده برمی گیرد.

هان که خروج او ده نشانه دارد:نخستین آنها،طلوع ستارۀ دنباله دار است و به جاری (1)نزدیک است و آشفتگی و آشوب در آن روی می دهد و آن،نشانه های فراوانی و آسایش است و از هر نشانه ای تا نشانۀ دیگر،شگفتی است و چون نشانه های دهگانه به انجام رسند،هنگام آن است که ماه درخشان ما (قائم) پدیدار شود و کلمۀ یگانۀ توحید،به کمال رسد [و دین و شعار دیگری نماند]». (2)

1372.نهج البلاغه: -در سخنرانی امیر مؤمنان علیه السلام در یاد کرد پیشامدهای ناگوار-:فرمود:

«هان! پدر و مادرم فدایشان باد! آنها از جملۀ کسانی اند که نامشان در آسمان، معروف و در زمین،ناشناخته است.هشیار و چشم به راهِ [حوادث آینده همانند] پشت کردن کارهایتان و گسسته شدن پیوندهایتان و روی کار آمدن کوچک ترتان باشید آن هنگام،تحمّل ضربۀ شمشیر،برای مؤمن،آسان تر از یافتن درهمی از راه حلال است آن هنگام،عطا شونده پاداشی بیشتر از عطا کننده دارد.آن هنگام،نه از باده،که از نعمت و دوام آن،مست می شوید و بی آن که ناگزیر باشید،سوگند یاد می کنید و به راحتی دروغ می گویید،و آن،هنگامی است که بلا شما را می گزد،همان گونه که پالان شتر،کوهانش را می گزد.چه طولانی است این رنج و چه دور است این امید!

ص:319


1- (1) .در کتاب ابن طاووس،«المحاذی»و در بحار الأنوار،«الحادی»آمده است که شاید اسم ستاره ای باشد.
2- (2) .کفایة الأثر:ص 213،بحار الأنوار:ج 52 ص 267 ح 155.

أیُّهَا النّاسُ ألقوا هذِهِ الأَزِمَّةَ الَّتی تَحمِلُ ظُهورُهَا الأَثقالَ مِن أیدیکُم،ولا تَصَدَّعوا عَلی سُلطانِکُم فَتَذُمّوا غِبَّ فِعالِکُم.ولا تَقتَحِموا مَا استَقبَلتُم مِن فَورِ نارِ الفِتنَةِ،وأَمیطوا (1)عَن سَنَنِها،وخَلّوا قَصدَ السَّبیلِ لَها.فَقَد لَعَمری یَهلِکُ فی لَهَبِهَا المُؤمِنُ ویَسلَمُ فیها غَیرُ المُسلِمِ،إنَّما مَثَلی بَینَکُم مَثَلُ السِّراجِ فِی الظُّلمَةِ،یَستَضیءُ بِهِ مَن وَلَجَها،فَاسمَعوا أیُّهَا النّاسُ وعُوا،وأَحضِروا آذانَ قُلوبِکُم تَفهَموا.

1373.العدد القویة: قالَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام:إذَا اختَلَفَ رُمُحاتٌ (2)بِالشّامِ،فَهُوَ آیَةٌ مِن آیاتِ اللّهِ.قیلَ:ثُمَّ ماذا؟قالَ:ثُمَّ رَجفَةٌ تَکونُ بِالشّامِ،تَهلِکُ فیها مِئَةُ ألفٍ،یَجعَلُهَا اللّهُ رَحمَةً لِلمُؤمِنینَ وعَذاباً لِلکافِرینَ.فَإِذا کانَ کَذلِکَ فَانظُروا إلی أصحابِ البَراذینِ الشُّهبِ وَالرّایاتِ الصُّفرِ،تُقبِلُ مِنَ المَغرِبِ حَتّی تَحُلَّ بِالشّامِ،فَإِذا کانَ کَذلِکَ فَانتَظِروا خَسفاً بِقَریَةٍ مِن قُرَی الشّامِ،یُقالُ لَها:خرشنا (3)،فَإِذا کانَ ذلِکَ فَانتَظِرُوا ابنَ آکِلَةِ الأَکبادِ بِالوادِی الیابِسِ.ثُمَّ تُظِلُّکُم فِتنَةٌ مُظلِمَةٌ عَمیاءُ مُنکَشِفَةٌ،لا یَغبو (4)مِنها إلَّا النُّوَمَةُ.

قیلَ:ومَا النُّوَمَةُ؟قالَ:الَّذی لا یَعرِفُ النّاسُ ما فی نَفسِهِ.

1374.العدد القویة: قالَ سَلمانُ الفارِسِیُّ رضی الله عنه:أتَیتُ أمیرَ المُؤمِنینَ عَلِیَّ بنَ أبی طالبٍ علیه السلام خالِیاً،فَقُلتُ:یا أمیرَ المُؤمِنینَ،مَتَی القائِمُ مِن وُلدِکَ؟فَتَنَفَّسَ الصُّعَداءَ وقالَ:

ص:320


1- (1) .أمیطوا:أی تنحّوا واذهبوا (انظر:لسان العرب:ج 7 ص 409«میط»).
2- (2) .فی المصادر الاُخری:«رُمحانِ»،وهو الصحیح.
3- (3) .فی المصادر الاُخری:«حَرَستا»،وهو الصحیح.
4- (4) .فی المصادر الاُخری:«لا ینجو»،وهو الصحیح.

ای مردم! زمام مرکب های گناهتان را از دستان خود،رها کنید و از گِرد فرمان روایتان پراکنده نشوید،که بر فرجام کارتان نکوهش می شوید و خود را بی محابا در آتش فتنه ای که به پیشوازش رفته اید،در نیفکنید و از سر راهش دور شوید و راه را برایش باز کنید که به جانم سوگند،مؤمن در شعله اش می سوزد و نامسلمان در آن،سالم می ماند.مَثَل من میان شما،مانند چراغ در تاریکی است.هر کس دل به تاریکی زند [و نزدیک آید]،از آن نور می گیرد.پس-ای مردم-بشنوید و به خاطر بسپارید و گوش دل حاضر آرید تا نیک دریابید» (1). (2)

1373.العدد القویّة: امیر مؤمنان علیه السلام فرمود:«هنگامی که نیزه ها در شام با هم درگیر شوند،آن نشانه ای از نشانه های خداست».

گفته شد:سپس چه می شود؟

فرمود:«زلزله ای در شام روی می دهد که صدهزار نفر در آن هلاک می شوند و خداوند،آن را رحمتی برای مؤمنان و عذابی برای کافران قرار می دهد و چون چنین شد، به سوارانِ بر اسبان خاکستری و پرچم های زرد بنگرید که از سمت غرب پیش آمده،در شام فرود می آیند و چون چنین شد،به زمین فرو رفتن روستایی از آبادی های شام را به نام حرستا چشم به راه باشید و این هنگام،منتظر فرزند [هندِ] جگرخواره در وادی یابس (بیابان خشک) نیز باشید.سپس فتنه ای آشکار و تاریک کننده و کور بر شما سایه می اندازد که جز "نُومَة" از آن نجات نمی یابد».

گفته شد:نُومَه چه کسی است؟

فرمود:«آن کسی که مردم از درونش ناآگاه اند». (3)

1374.العدد القویّة :-به نقل از سلمان فارسی-:تنها نزد امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام رفتم و گفتم:ای امیر مؤمنان! قائم از نسلت کِی می آید؟

ص:321


1- (1) .برگرفته از ترجمۀ نهج البلاغه [1]از استاد آیتی با اندکی ویرایش (م).
2- (2) .نهج البلاغة:خطبۀ 187، [2]بحار الأنوار:ج 34 ص 212 ح 989.
3- (3) .العدد القویّة:ص 76 ح 127، [3]الغیبة،نعمانی:ص 305 ح 16 (با عبارت مشابه)،الخرائج و الجرائح:ج 3 ص 1151.

لا یَظهَرُ القائِمُ حَتّی یَکونَ امورُ الصِّبیانِ (1)،وتَضیعَ حُقوقُ الرَّحمنِ،ویُتَغَنّی بِالقُرآنِ،فَإِذا قُتِلَت مُلوکُ بَنِی العَبّاسِ اولِی العَمی وَالاِلتِباسِ،أصحابِ الرَّمیِ عَنِ الأَقواسِ بِوُجوهٍ کَالتِّراسِ،وخُرِّبَتِ البَصرَةُ،هُناکَ یَقومُ القائِمُ مِن وُلدِ الحُسَینِ علیه السلام.

1375.نهج البلاغة: مِن خُطبَةٍ لَهُ علیه السلام وهِیَ مِن خُطَبِ المَلاحِمِ:

ما لی أراکُم أشباحاً بِلا أرواحٍ وأَرواحاً بِلا أشباحٍ،ونُسّاکاً بِلا صَلاحٍ،وتُجّاراً بِلا أرباحٍ،وأَیقاظاً نُوَّماً،وشُهوداً غُیَّباً،وناظِرَةً عَمیاءَ،وسامِعَةً صَمّاءَ،وناطِقَةً بَکماءَ !

رایَةُ ضَلالَةٍ قَد قامَت عَلی قُطبِها،وتَفَرَّقَت بِشُعَبِها،تَکیلُکُم بِصاعِها،وتَخبِطُکُم بِباعِها؛قائِدُها خارِجٌ مِنَ المِلَّةِ،قائِمٌ عَلَی الضِّلَّةِ،فَلا یَبقی یَومَئِذٍ مِنکُم إلاّ ثُفالَةٌ کَثُفالَةِ القِدرِ،أو نُفاضَةٌ کَنُفاضَةِ العِکمِ،تَعرُکُکُم عَرکَ الأَدیمِ (2)،وتَدوسُکُم دَوسَ الحَصیدِ،وتَستَخلِصُ المُؤمِنَ مِن بَینِکُمُ استِخلاصَ الطَّیرِ الحَبَّةَ البَطینَةَ مِن بَینِ هَزیلِ الحَبِّ.

أینَ تَذهَبُ بِکُمُ المَذاهِبُ وتَتیهُ بِکُم الغَیاهِبُ (3)،وتَخدَعُکُمُ الکَواذِبُ؟ومِن أینَ تُؤتَونَ،وأَنّی تُؤفَکونَ؟فَلِکُلِّ أجَلٍ کِتابٌ،ولِکُلِّ غَیبَةٍ إیابٌ،فَاستَمِعوا مِن

ص:322


1- (1) .أی أنّ الصبیان یملکون زمام الاُمور.
2- (2) .قال المجلسی قدس سره:«ثُفالة القِدر»بالضمّ:ما ثقل فیه من الطبیخ،وهی کنایة عن الأراذل ومن لا ذِکر له بین الناس لعدم الاعتداد بقتلهم. و«النّفاضة»بالضمّ:ما سقط من النفض.و«العِکم»بالکسر:العِدل...والمراد بها ما یبقی فی العِدل بعد التخلیة؛من غُبارٍ أو بقیّة زاد لا یُعبأ به فتُنفض.و«عَرکَهُ»کنصره:دلَکَهُ وحَکَّهُ.و«الأدیم»:الجِلد،أو المدبوغ منه (بحار الأنوار:ج 34 ص 244). [1]
3- (3) .الغیاهب:جمع غیهب وهو الظلمة (لسان العرب:ج 1 ص 653«غهب»).

امام علیه السلام آهی سوزناک کشید و فرمود:«قائم ظهور نمی کند،تا آن که کارها به دست کودکان بیفتد و حقوق خدای رحمان،تباه شود و با قرآن،آواز بخوانند،و هنگامی که پادشاهان عبّاسی،این کوردلان نیرنگباز و بازیگران با تیر و کمان دارای صورت های چون سپر،کشته شوند و بصره ویران شود،آن گاه قائم از نسل حسین، قیام می کند». (1)

1375.نهج البلاغه: در یکی از سخنرانی های امام علی علیه السلام در بارۀ پیشامدهای ناگوار آینده-:

فرمود:«مرا چه شده است که شما را کالبدهایی بی جان و جان هایی بی کالبد و عابدانی بی صلاحیت و تاجرانی بی منفعت و بیدارهایی خفته و گواهانی حضور نیافته و بینندگانی کور و شنوندگانی ناشنوا و گویندگانی گنگ می بینم؟! پرچم گم راهی،بر پای خود ایستاده و شاخه های خود را گسترانده و شما را به پیمانۀ خود، می پیماید و با دست خود می کوبد.زمامدارش،از دین،بیرون و ایستاده بر گم راهی است.در آن روز،جز ته مانده هایی چون ته مانده های دیگ،از شما نمی ماند و یا خُرده هایی چون خُرده های فرو ریخته از بارها،و [فتنه] شما را چون پوست دبّاغی می کند و به سان گندمِ درو شده می کوبد و مؤمن را از میان شما بیرون می کشد،آن گونه که پرنده،دانۀ درشت را از دانۀ خُرد،بر می چیند.

به کجاها می روید و کارتان به کجا می کشد و تا چند،در تاریکی ها سرگردانید و دروغ ها فریبتان می دهد؟! از کجا می آورندتان و به کجایتان باز می گردانند؟هر مهلتی را فرجامی معیّن شده و هر غایبی را باز آمدنی است.از عالم خداشناس خود،گوش گیرید و دل هایتان را حاضر آورید و اگر ندایتان داد،بیدار شوید؛که

ص:323


1- (1) .العدد القویّة:ص 75 ح 126،بحار الأنوار:ج 52 ص 275 ح 168.نیز،ر.ک:دلائل الإمامة:ص 472 ح 465.

رَبّانِیِّکُم،وأَحضِروهُ قُلوبَکُم،وَاستَیقِظوا إن هَتَفَ بِکُم،وَلیَصدُق رائِدٌ أهلَهُ،وَلیَجمَع شَملَهُ،وَلیُحضِر ذِهنَهُ،فَلَقَد فَلَقَ لَکُمُ الأَمرَ فَلقَ الخَرَزَةِ،وقَرَفَهُ قَرفَ الصَّمغَةِ. (1)

فَعِندَ ذلکَ أخَذَ الباطِلُ مَآخِذَهُ،ورَکِبَ الجَهلُ مَراکِبَهُ،وعَظُمَتِ الطّاغِیَةُ،وقَلَّتِ الدّاعِیَةُ،وصالَ الدَّهرُ صِیالَ السَّبُعِ العَقورِ،وهَدَرَ (2)فَنیقُ (3)الباطِلِ بَعدَ کُظومٍ (4)،وتَواخَی النّاسُ عَلَی الفُجورِ،وتَهاجَروا عَلَی الدّینِ،وتَحابّوا عَلَی الکَذِبِ، وتَباغَضوا عَلَی الصِّدقِ.

فَإِذا کانَ ذلِکَ کانَ الوَلَدُ غَیظاً (5)،وَالمَطَرُ قَیظاً (6)،وتَفیضُ اللِّئامُ فَیضاً،وتَغیضُ الکِرامُ غَیضاً،وکانَ أهلُ ذلِکَ الزَّمانِ ذِئاباً،وسَلاطینُهُ سِباعاً،وأَوساطُهُ اکّالاً، وفُقَراؤُهُ أمواتاً،وغارَ الصِّدقُ،وفاضَ الکَذِبُ،وَاستُعمِلَتِ المَوَدَّةُ بِاللِّسانِ،وتَشاجَرَ النّاسُ بِالقُلوبِ،وصارَ الفُسوقُ نَسَباً،وَالعَفافُ عَجَباً،ولُبِسَ الإِسلامُ لُبسَ الفَروِ مَقلوباً.

1376.الملاحم والفتن -فیما رَواهُ السَّلیلِیُّ فی کِتابِ الفِتَنِ،قالَ-:حَدَّثَنا عُمَرُ،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدٌ،قالَ:حَدَّثَنا أحمَدُ،قالَ:حَدَّثَنی مُحَمَّدُ بنُ القاسِمِ،عَن مُحَمَّدِ بنِ

ص:324


1- (1) .قال المجلسی قدس سره:«وقرفَهُ قَرف الصمغَة»:أی قشره کما تقشر الصمغة من عود الشجرة وتُقلع؛لأنّها إذا قُلعت لم یبقَ لها أثر.وهذا مَثلٌ،والمعنی:أوضَحَ لکم أمرَ الفِتَن أو طریق الحقّ أیضاحاً تامّاً...(بحار الأنوار:ج 34 ص 247). [1]
2- (2) .الهدیر:تردید صوت البعیر فی خنجرته (النهایة:ج 5 ص 250« [2]هدر»).
3- (3) .الفَنیقُ:هو الفَحلُ المکرَمُ من الإبل (النهایة:ج 3 ص 476« [3]فنق»).
4- (4) .ناقة کظوم ونوق کظوم:لا تجترّ (لسان العرب:ج 12 ص 520« [4]کظم»).
5- (5) .قال المجلسی:«وکون الولد غیظاً لکثرة العقوق أو لاشتغال کلّ امرء بنفسه،فیتمنّی أن لا یکون له ولد»(بحارالأنوار:ج 34 ص 247). [5]
6- (6) .القیظ:هو صمیم الصیف ویکون شدید الحرّ،وإنّما قال:«والمطر قیظاً»؛لأنّ المطر إنّما یُراد للنبات وبرد الهواء.والقیظ ضدّ ذلک (انظر:النهایة:ج 4 ص 132« [6]قیظ»).

پیشرو کاروان،با اهل آن،باید راست باشد و پراکندگان را گرد آورد و اندیشه اش را به کار گیرد.کار برایتان شکافته و پوست کنده است،آن سان که مهره را می شکافند و پوست درخت را برای صمغش می کَنَند.

این هنگام،باطل در جای خود،قرار می گیرد و جهل بر مَرکب هایش سوار می شود و بیداد،فزونی می گیرد و دعوتگر [به حق] اندک می شود و روزگار،مانند درنده ای وحشی،حمله می کند و شتر باطل،پس از خاموشی،نعره بر می آورد و مردم بر گناه و بزهکاری،برادر و یار می شوند و از دین،دوری می کنند و بر دروغ، اتّفاق و با راستی،دشمنی دارند.

و چون چنین شود،فرزند،خشم پدر را بر می انگیزد و باران [،کشت را] می سوزاند و فرومایگان،درم می افشانند و بزرگواران،تهی دست می مانند و اهل آن روزگار،گرگ،فرمان روایانشان درنده،طبقۀ متوسّط آنها،طعمۀ آنان و نیازمندانِ آنها،مردگان اند.راستی،سر فرو کرده و دروغ،فراوان (/گسترده) شده است.با زبان،دوستی می کنند و به دل،دشمنی.فسق و فجور،مایۀ [افتخار و] نسب،و عفّت ورزی،مایۀ شگفتی است و به اسلام،پوستین واژگونه فرو می پوشند [و آن را وارونه جلوه می دهند]». (1)

1376.الملاحم و الفتن -از آنچه سلیلی در کتاب الفتن با سندش به نقل از محمّد بن عبد الرحمان،روایت کرده است-:امام صادق علیه السلام فرمود:«برای ما در بصره،حادثۀ بزرگی روی می دهد و امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام فرمود»و آنچه را از حدیث

ص:325


1- (1) .نهج البلاغة:خطبۀ 108، [1]بحار الأنوار:ج 34 ص 240.

عَبدِ الرَّحمنِ،عَن جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ علیه السلام أنَّهُ قالَ:

إنَّ لَنا بِالبَصرَةِ وَقعَةٌ عَظیمَةٌ،وقَد قالَ أمیرُ المُؤمِنینَ عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ علیه السلام،وذَکَرَ ما جَری مِن حَدیثِ عَلِیِّ بنِ مُحَمَّدٍ صاحِبِ الزِّنجِ وغَیرِهِ.

ثُمَّ قالَ:وتَعودُ دارُ المُلکِ إلَی الزَّوراءِ،وتَصیرُ الاُمورُ شُوری،مَن غَلَبَ عَلی شَیءٍ فَعَلَهُ،فَعِندَ ذلِکَ خُروجُ السُّفیانِیِّ،فَیَرکَبُ فِی الأَرضِ تِسعَةَ أشهُرٍ یَسومُهُم سوءَ العَذابِ،فَوَیلٌ لِمِصرَ،ووَیلٌ لِلزَّوراءِ،ووَیلٌ لِلکوفَةِ،وَالوَیلُ لِواسِطٍ،کَأَنّی أنظُرُ إلی واسِطٍ وما فیها مُخبِرٌ یُخبِرُ،وعِندَ ذلِکَ خُروجُ السُّفیانِیِّ،ویَقِلُّ الطَّعامُ، ویُقحَطُ النّاسُ،ویَقِلُّ المَطَرُ،فَلا أرضٌ تُنبِتُ،ولا سَماءٌ تُنزِلُ.

ثُمَّ یَخرُجُ المَهدِیُّ الهادِی المُهتَدِی،الَّذی یَأخُذُ الرّایَةَ مِن یَدِ عیسَی بنِ مَریَمَ.

ثُمَّ خُروجُ الدَّجّالِ مِن بَعدِ ذلِکَ،یَخرُجُ الدَّجّالُ مِن«مَیسانِ»نَواحِی البَصرَةِ، فَیَأتی«سَفَوانَ» (1)ویَأتی«سَنامَ» (2)فَیَسحَرُهُما ویَسحَرُ النّاسَ،فَیُمَثَّلانِ کَالثَّریدِ-وما هُما بِثَریدٍ-مِنَ الجوعِ وَالقَحطِ،إنَّ ذلِکَ لَشَدیدٌ،ثُمَّ طُلوعُ الشَّمسِ مِن مَغرِبِهِ إلی قِیامِ السّاعَةِ أربَعینَ عاماً،وَاللّهُ أعلَمُ ما وَراءَ ذلِکَ.

1377.الغیبة للنعمانی: بِهِ (3)عَنِ الحُصَینِ بنِ عَبدِ الرَّحمنِ،عَن أبیهِ عَن جَدِّهِ عَمرِو بنِ سَعدٍ، قالَ:قالَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام:

لا تَقومُ القِیامَةُ (4)حَتّی تُفقَأَ عَینُ الدُّنیا،وتَظهَرَ الحُمرَةُ فِی السَّماءِ،وتِلکَ دُموعُ

ص:326


1- (1) .سَفَوَان:ماء علی قدر مرحلة من باب المربد بالبصرة (معجم البلدان:ج 3 ص 225). [1]
2- (2) .سَنام:جَبلٌ مُشرفٌ علی البصرة إلی جانبه ماء کثیر،وهو أول ما یرده الدجّال (معجم البلدان:ج 3 ص 260). [2]
3- (3) .أی أحمد بن محمّد بن سعید،عن أحمد بن محمّد الدینوری،عن علیّ بن الحسن الکوفی،عن عمیرة بنت أوس.
4- (4) .فی بحار الأنوار [3]نقلاً عن المصدر:«لا یقوم القائم حتّی...».

علی بن ابی طالب علیه السلام در بارۀ زنگیان و غیر آن بود،ذکر نمود و سپس فرمود:«و پایتخت به زوارء (بغداد) باز می گردد و کارها شورایی می شوند،[و] هر کس بر چیزی چیره شود،انجامش می دهد.این هنگام سفیانی،خروج می کند و نُه ماه در زمین بر کار،سوار می شود و آنها را بدگونه عذاب می کند.وای بر مصر! وای بر زوراء! وای بر کوفه! وای بر واسط! گویی به واسط می نگرم که در آن،هیچ کس نمانده است که خبری آورد (همه کشته شده اند) و این،هنگام خروج سفیانی است و آذوقه کم می شود و مردم،دچار قحطی می شوند و باران،کاهش می یابد و نه زمینی است که گیاهی برویاند و نه آسمانی که ببارد.

سپس مهدی،هدایتگرِ هدایت گشته خروج می کند؛کسی که پرچم را از دست عیسی بن مریم می گیرد.آن گاه دجّال،خروج می کند و از میسان (در نواحی بصره) شورش می کند و به سفوان (1)و سَنام (2)[دو جای پرآب] می آید و آن دو و نیز مردم را سِحر می کند و چون گرسنگی و قحطی است،آن دو آب را مانند ترید آب گوشت جلوه می دهد،در حالی که چنین نیستند.این،[آزمونی] سخت است.سپس خورشید به مدت چهل سال و تا روز قیامت،از مغربش طلوع می کند و خدا بهتر می داند که در پس آن چه می شود». (3)

1377.الغیبة ،نعمانی-با سندش به نقل از عمرو بن سعد-:امیر مؤمنان علیه السلام فرمود:«قیامت (4)برپا نمی شود،تا آن که چشم دنیا،تباه و سرخی در آسمان،پدیدار شود که حاصل اشک های حاملان عرش بر [حال] زمینیان است،تا آن جا که گروهی میان آنان ظهور می کنند که بهره ای از نیکی ندارند و به فرزند من فرا می خوانند،

ص:327


1- (1) .سفوان،در یک میلی بصره و از مناطق پر آب و درخت است.
2- (2) .نام آب و کوهی در بصره است.
3- (3) .الملاحم و الفتن:ص 266 ح 386.
4- (4) .متن حدیث در نقل بحار الأنوار،از همین منبع،بدین گونه است:«قائم،قیام نمی کند تا آن که...».

حَمَلَةِ العَرشِ عَلی أهلِ الأَرضِ،حَتّی یَظهَرَ فیهِم عِصابَةٌ لاخَلاقَ لَهُم،یَدعونَ لِوَلَدی وهُم بِراءٌ مِن وَلَدی،تِلکَ عِصابَةٌ رَدِیَّةٌ لاخَلاقَ لَهُم،عَلَی الأَشرارِ مُسَلَّطَةٌ،ولِلجَبابِرَةِ مُفتِنَةٌ،ولِلمُلوکِ مُبیرَةٌ،تَظهَرُ فی سَوادِ الکوفَةِ،یَقدَمُهُم رَجُلٌ أسوَدُ اللَّونِ وَالقَلبِ،رَثُّ الدّینِ (1)،لاخَلاقَ لَهُ،مُهَجَّنٌ (2)زَنیمٌ (3)عُتُلٌّ (4)،تَداوَلَتهُ أیدِی العَواهِرِ مِنَ الاُمَهّاتِ مِن شَرِّ نَسلٍ،لاسَقاهَا اللّهُ المَطَرَ،فی سَنَةِ إظهارِ غَیبَةِ المُتَغَیَّبِ مِن وَلَدی صاحِبِ الرّایَةِ الحَمراءِ،وَالعَلَمِ الأَخضَرِ،أیُّ یَومٍ لِلمُخَیَّبینَ بَینَ الأَنبارِ (5)وهیتَ (6)؟

ذلِکَ یَومٌ فیهِ صَیلَمُ الأَکرادِ وَالشُّراةِ (7)،وخَرابُ دارِ الفَراعِنَةِ ومَسکَنِ الجَبابِرَةِ، ومَأوَی الوُلاةِ الظَّلَمَةِ،واُمِّ البِلادِ واُختِ العادِ،تِلکَ ورَبِّ عَلِیٍّ یا عَمرَو بنَ سَعدٍ بَغدادُ،ألا لَعنَةُ اللّهِ عَلَی العُصاةِ مِن بَنی امَیَّةَ وبَنِی العَبّاسِ،الخَوَنَةِ الَّذینَ یَقتُلونَ الطَّیِّبینَ مِن وُلدی ولا یُراقِبونَ فیهِم ذِمَّتی،ولا یَخافونَ اللّهَ فیما یَفعَلونَهُ بِحُرمَتی.

إنَّ لِبَنِی العَبّاسِ یَوماً کَیَومِ الطَّموحِ (8)،ولَهُم فیهِ صَرخَةٌ کَصَرخَةِ الحُبلی،الوَیلُ

ص:328


1- (1) .الرَّثّ:الخلق الخسیس البالی من کلّ شیء (لسان العرب:ج 2 ص 151« [1]رثث»).والمراد هنا الضعیف والمضطرب فی دینه.
2- (2) .الهجنة من الکلام:ما یعیبک.والهجین:العربیّ ابن الأمَة؛لأنّه مَعیب...قال ابن حمزة:الهَجین مأخوذ من الهجنة؛وهی الغِلَظ (لسان العرب:ج 13 ص 431-433« [2]هجن»).
3- (3) .الزَّنیمُ:هو الدعیّ فی النَسَب،المُلحَقُ بالقومِ ولیس منهم (النهایة:ج 2 ص 316« [3]زنم»).
4- (4) .العُتُلُّ:الشدید الجافی،والفَظُّ الغلیظُ من الناس (النهایة:ج 3 ص 180« [4]عتل»).
5- (5) .الأنبار:مدینة علی الفرات فی غربیّ بغداد،بینهما عشرة فراسخ.سمّیت بذلک لأنّه کان یجمع بها أنابیر الحنطة والشعیر والقت والتین وقیل غیر ذلک.(ر.ک معجم البلدان:ج 1 ص 257). [5]
6- (6) .هِیْت:بلدة فی العراق علی الفرات من نواحی بغداد فوق الأنبار.(راجع:معجم البلدان:ج 5 ص 421). [6]
7- (7) .الشُراة:تُسمّی الخوارج شُراة؛لأنّهم زعموا أنّهم شَروا أنفسهم بالجنّة (المصباح المنیر:ص 312« [7]شری»).
8- (8) .لم نجد فی کتب اللغة والتاریخ ذِکراً ل«یوم الطموح»،ولکن علی أیّ حال فالمقصود بیان شدّة ذلک الیوم وصعوبته علیهم.

در حالی که از او بیزارند.آنان،گروهی پست و بی بهره از خوبی اند؛فرمان روای شروران و فریب دهندۀ گردنکشان و هلاک کنندۀ پادشاهان اند و در دشت کوفه پدیدار می شوند و فرمانده شان مردی سیه چرده و سیاه دل،سست عقیده،بی بهره از نیکی،فرومایه،تندخو،خشن و بی اصل و نسب است که از زیر دست مادرانی تباهکار و از بدترین تبارها بیرون آمده است.خداوند،آنان را از باران [رحمتش] سیراب نکند،در سال آشکار کردن غیبت فرزندِ غایب شونده ام،صاحب پرچم سرخ و درفش سبز! چه روز سختی برای ناامیدان میان شهر انبار (1)و هیت (2)است؟

آن،روز مصیبت بار کُردها و خوارج است؛روز ویرانی سرای فرعون ها و خانۀ گردنکشان و جایگاه فرمان روایان ستمکار و امّ البلاد (مادر شهرها) و اخت العاد (همتای شهر عاد)،که به خدای علی سوگند-ای عمرو بن سعد-،آن،شهر بغداد است. (3)لعنت خدا بر سرکشان و طاغیان بنی امیّه و بنی عبّاس؛خیانتکارانی که فرزندان پاک مرا می کشند و حقّ مرا در این باره پاس نمی دارند و در آنچه با حریم من می کنند،از خدا نمی هراسند!

بی گمان،بنی عبّاس،روزی مانند روز طَموح (4)خواهند داشت که مانند زن آبستن،فریاد خواهند زد.وای بر پیروان فرزندان عبّاس،از جنگی که میان نهاوند (5)

ص:329


1- (1) .انبار،شهری در ده فرسخی بغداد است.
2- (2) .هیت،از شهرهای عراق و در کنار رود فرات است.
3- (3) .گفتنی است که شهر بغداد در روزگار امام علی علیه السلام هنوز بنا نشده بود.از این رو،این نام بردن،گونه ای پیشگویی ایشان است (م).
4- (4) .به احتمال فراوان،طموح،نام کسی بوده که ماجرای سختی برای او پیش آمده و یا پیش آورده است؛امّا درکتب لغت و تاریخ چنین چیزی نیافتیم و ممکن است طموح،همان طماح باشد که ماجرایی با امرؤ القیس داشته و در لسان العرب و تاج العروس در مادّۀ«طمح»به آن اشاره شده است و در هر حال،ناظر به سختی این روز است.
5- (5) .نهاوند،از شهرهای غربی ایران و در فاصلۀ حدود صد و پنجاه کیلومتری جنوب غرب همدان است.

لِشیعَةِ وُلدِ العَبّاسِ مِنَ الحَربِ الَّتی سَنَحَ بَینَ نَهاوَندَ (1)وَالدّینَوَرِ (2)،تِلکَ حَربُ صَعالیکِ شیعَةِ عَلِیٍّ،یَقدَمُهُم رَجُلٌ مِن هَمَدانَ اسمُهُ (عَلَی) اسمِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله،مَنعوتٌ مَوصوفٌ بِاعتِدالِ الخَلقِ،وحُسنِ الخُلُقِ،ونَضارَةِ اللَّونِ،لَهُ فی صَوتِهِ ضَجاجٌ،وفی أشفارِهِ (3)وَطَفٌ (4)،وفی عُنُقِهِ سَطَعٌ (5)،(أ)فرَقُ الشَّعرِ،مُفَلَّجُ الثَّنایا،عَلی فَرَسِهِ کَبَدرٍ تَمامٍ إذا تَجَلّی عِندَ الظَّلامِ،یَسیرُ بِعِصابَةٍ،خَیرِ عِصابَةٍ آوَت وتَقَرَّبَت ودانَت للّهِ ِ بِدینِ تِلکَ الأَبطالِ مِنَ العَرَبِ الَّذینَ یَلحَقونَ حَربَ الکَریهَةِ،وَالدَّبرَةُ یَومَئِذٍ عَلَی الأَعداءِ،إنَّ لِلعَدُوِّ یَومَ ذاکَ الصَّیلَمُ وَالاِستِئصالُ.

1378.الغیبة للنعمانی: أخبَرَنا عَلِیُّ بنُ أحمَدَ،قالَ:حَدَّثَنا عُبَیدُ اللّهِ بنُ موسَی العَلَوِیُّ،قالَ:

حَدَّثَنا عَبدُ اللّهِ بنُ حَمّادٍ الأَنصارِیُّ،قالَ:حَدَّثَنا إبراهیمُ بنُ عُبَیدِ اللّهِ بنِ العَلاءِ،قالَ:

حَدَّثَنی أبی،عَن أبی عَبدِ اللّهِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ علیهما السلام:أنَّ أمیرَ المُؤمِنینَ علیه السلام حَدَّثَ عَن أشیاءَ تَکونُ بَعدَهُ إلی قِیامِ القائِمِ.

فَقالَ الحُسَینُ:یا أمیرَ المُؤمِنینَ،مَتی یُطَهِّرُ اللّهُ الأَرضَ مِنَ الظّالِمینَ؟

فَقالَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام:لا یُطَهِّرُ اللّهُ الأَرضَ مِنَ الظّالِمینَ حَتّی یُسفَکَ الدَّمُ الحَرامُ.

-ثُمَّ ذَکَرَ أمرَ بَنی امَیَّةَ وبَنِی العَبّاسِ فی حَدیثٍ طَویلٍ-ثُمَّ قالَ:إذا قامَ القائِمُ بِخُراسانَ،وغَلَبَ عَلی أرضِ کوفانَ ومُلتانَ (6)،وجازَ جَزیرَةَ بَنی کاوانَ،وقامَ مِنّا

ص:330


1- (1) .نَهاوَند:مدینة عظیمة فی قبلة همذان بینهما ثلاثة أیّام (معجم البلدان:ج 5 ص 313). [1]
2- (2) .دِینَوَر:مدینة من أعمال الجبل قرب قرمیسین،وبین الدینور وهمذان نیف وعشرون فرسخاً (معجم البلدان:ج 2 ص 545). [2]
3- (3) .الشُّفْرُ-بالضمّ وقد یُفتح-:حرف جفن العین الذی ینبت علیه الشعر (النهایة:ج 2 ص 484« [3]شفر»).
4- (4) .وفی أشفاره وَطَفٌ:أی فی شَعر أجفانه طول (النهایة:ج 5 ص 204« [4]وطف»).
5- (5) .فی عُنُقِه سَطَع:أی ارتفاع وطول (النهایة:ج 2 ص 365« [5]سطع»).
6- (6) .مُلتان:مدینة من نواحی الهند قرب غزنة،أهلها مسلمون (معجم البلدان:ج 5 ص 189) [6]

و دینور (1)رخ می دهد! آن،جنگِ فقیران پیرو علی به فرماندهی مردی از همدان است که همنام پیامبر صلی الله علیه و آله و موصوف به صفاتی مانند خلقت معتدل و خُلق نیکو و زیبایی و شادابی است.صدایی تکان دهنده،مژگانی بلند و گردنی کشیده دارد،میان موهایش فرق باز کرده و دندان های جلویش از هم فاصله دارند،بر اسب که می نشیند،مانند ماه شب چهارده در شب تاریک می درخشد.با گروهی حرکت می کند که بهترین گروهی است که به خدا پناه برده،به او نزدیکی جسته و به فرمانش گردن نهاده اند.

آنان،قهرمانان عرب اند که خود را به آن جنگ سخت و ناخوشایند می رسانند،و در آن روز،عقب نشینی و شکست،از آنِ دشمنان است و آن روز برای دشمن،روز مصیبت و ریشه کن شدن است». (2)

1378.الغیبة ،نعمانی-با سندش به نقل از عبید اللّه بن علاء،از امام صادق علیه السلام-:امیر مؤمنان علیه السلام از چیزهایی سخن گفت که پس از او تا هنگامۀ قیام قائم روی می دهد.

حسین علیه السلام پرسید:ای امیر مؤمنان! خداوند،زمین را چه هنگام از ستمکاران،پاک می کند؟

امیر مؤمنان علیه السلام فرمود:«خداوند،زمین را از ستمکاران پاک نمی کند،تا آن که خون هایی به ناروا ریخته شود».

سپس کار بنی امیّه و بنی عبّاس را در سخنی طولانی ذکر کرد و آن گاه فرمود:

«هنگامی که قائم در خراسان قیام می کند و بر سرزمین کوفان و مُلتان (3)غلبه می کند و از جزیرۀ بنی کاوان می گذرد و قیام کننده ای از ما در گیلان قیام می کند و اهالی آبُر (4)

ص:331


1- (1) .دینور،نام قدیم کرمانشاه و یا نزدیک آن است و در فاصلۀ حدود صد و چهل کیلومتری غرب همدان است.
2- (2) .الغیبة،نعمانی:ص 147 ح 5، [1]بحار الأنوار:ج 52 ص 226 ح 90.
3- (3) .مُلتان،شهری از شبۀ قارّۀ هندوستان و نزدیک غزنه است و اهالی آن مسلمان اند.
4- (4) .آبُر،شهری در استان گلستان و نزدیک گرگان است.

قائِمٌ بِجیلانَ،وأَجابَتهُ الآبُرُ (1)وَالدَّیلَمُ (2)،وظَهَرَت لِوَلَدی رایاتُ التُّرکِ مُتَفَرِّقاتٍ فِی الأَقطارِ وَالجَنَباتِ،وکانوا بَینَ هناتٍ (3)وهَناتٍ،إذا خَرَبَتِ البَصرَةُ،وقامَ أمیرُ الإِمرَةِ بِمِصرَ-فَحَکی7 حِکایَةً طَویلَةً-.

ثُمَّ قالَ:إذا جُهِّزَتِ الاُلوفُ،وصُفَّتِ الصُّفوفُ،وقُتِلَ الکَبشُ الخَروفُ،هُناکَ یَقومُ الآخِرُ ویَثورُ الثّائِرُ،ویَهلِکُ الکافِرُ،ثُمَّ یَقومُ القائِمُ المَأمولُ،وَالإِمامُ المَجهولُ، لَهُ الشَّرَفُ وَالفَضلُ،وهُوَ مِن وُلدِکَ یا حُسَینُ،لَاابنَ مِثلُهُ،یَظهَرُ بَینَ الرُّکنَینِ،فی دَریسَینِ (4)بالِیَینِ،یَظهَرُ عَلَی الثَّقَلَینِ،ولا یُترَکُ فِی الأَرضِ دَمینٌ (5)،طوبی لِمَن أدرَکَ زَمانَهُ،ولَحِقَ أوانَهُ،وشَهِدَ أیّامَهُ.

1379.الغیبة للطوسی: قَرقارَةُ،عَن نَصرِ بنِ اللَّیثِ المَروَزِیِّ،عَنِ ابنِ طَلحَةَ الجَحدَرِیِّ قالَ:

حَدَّثَنا عَبدُ اللّهِ بنُ لَهیعَةَ،عَن أبی زُرعَةَ،عَن عَبدِ اللّهِ بنِ رَزینٍ،عَن عَمّارِ بنِ یاسِرٍ، أنَّهُ قالَ:إنَّ دَولَةَ أهلِ بَیتِ نَبِیِّکُم فی آخِرِ الزَّمانِ،ولَها أماراتٌ،فَإِذا رَأَیتُم فَالزَمُوا الأَرضَ وکُفّوا حَتّی تَجیءَ أماراتُها.

فإِذَا استَثارَت عَلَیکُم الرُّومُ وَالتُّرکُ،وجُهِّزَتِ الجُیوشُ،وماتَ خَلیفَتُکُمُ الَّذی یَجمَعُ الأَموالَ،وَاستُخلِفَ بَعدَهُ رَجُلٌ صَحیحٌ،فَیُخلَعُ بَعدَ سِنینَ مِن بَیعَتِهِ،ویَأتی هَلاکُ مُلکِهِم مِن حَیثُ بَدَأَ،ویَتَخالَفُ التُّرکُ وَالرّومُ،وتَکثُرُ الحُروبُ فِی الأَرضِ،

ص:332


1- (1) .الآبر:قرب الإسترآباد (هامش المصدر).
2- (2) .الدیلم:جبل سمّوا بأرضهم وهم جبال قرب جیلان،والدیلم ماء لبنی عبس (مراصد الاطلاع:ج 24 ص 581 ).
3- (3) .هنات وهنات:أی شدائد واُمور عظام (النهایة:ج 5 ص 279«هنا»).
4- (4) .دَرْس ودِرْس:الخلقان من الثیاب (النهایة:ج 2 ص 113«درس»).
5- (5) .فی بحار الأنوار:« [1]الأدنین»بدل«دمین».ودَمَنتُ الأرض مثل دَمَلتُها (لسان العرب:ج 13 ص 158« [2]دمن»).الظاهر أنّ المراد أنّه علیه السلام یُصلح الأراضی ویعمُرُها فلا تبقی أرضٌ مَواتٌ.

و دیلمان (1)به او می پیوندند و پرچم های تُرک در همه سوی عالم برای فرزندم پدیدار می شوند و میان سختی ها و تنگناها قرار می گیرند،هنگامی که بصره ویران می شود و فرمان روای مصر قیام می کند».

آن گاه،حکایتی طولانی را حکایت کرد و سپس فرمود:«هنگامی که هزاران نفر تجهیز شوند و صف ها بسته شوند و قوچ نر (2)کشته شود،شخص دیگری در آن جا به پا می خیزد و شورشگر بر می آشوبد و کافر،هلاک می شود.سپس قائمی که چشم به راهش هستند و امام ناشناخته،به پا می خیزد؛امامی که شرف و فضیلت دارد،و -ای حسین-او از فرزندان توست و هیچ فرزندی مانند او نیست.میان دو رکن [یمانی و حجر الأسود] در دو جامۀ کهنه ظهور می کند و بر همۀ جِن و انس،پدیدار می شود و هیچ جایی را از زمین،ویران نمی گذارد.خوشا به حال کسی که آن زمان را درک کند و به دوران او برسد و در روزگار او حاضر است!». (3)

1379.الغیبة ،طوسی-با سندش به نقل از عمّار بن یاسر-:دولت خاندان پیامبرتان،در آخر الزمان است و آن نشانه هایی دارد که چون آنها را دیدید،به زمین بچسبید و دست نگه دارید تا نشانه هایش بیاید:هنگامی که روم و تُرک بر شما بشورند و لشکرها تجهیز شوند و خلیفۀ زراندوزتان بمیرد و مردی درستکار جایش را بگیرد و پس از چند سال از حکومت خلع شود.هلاکت فرمان روایی شان از همان جا می آید که آغاز شده بود و ترک و روم با هم مخالفت می کنند و جنگ ها در زمین فراوان می شوند و ندادهنده ای از دیوار دمشق ندا می دهد:«وای بر زمینیان از شرّی که نزدیک شده است!»و سمت غرب مسجد دمشق به زمین فرو می رود و دیوارش فرو می ریزد و سه تن در شام پدیدار می شوند که همگی به دنبال سلطنت اند:

ص:333


1- (1) .دیلمان،منطقه ای در استان گیلان است.
2- (2) .قوچ نر،کنایه از یک سردار نیرومند و جسور است (م).
3- (3) .الغیبة،نعمانی:ص 274 ح 55، [1]بحار الأنوار:ج 52 ص 235 ح 104.

ویُنادی مُنادٍ مِن سورِ دِمَشقَ:وَیلٌ لِأَهلِ الأَرضِ مِن شَرٍّ قَدِ اقتَرَبَ،ویُخسَفُ بِغَربِیِّ مَسجِدِها حَتّی یَخِرَّ حائِطُها،ویَظهَرَ ثَلاثَةُ نَفَرٍ بِالشّامِ کُلُّهُم یَطلُبُ المُلکَ:رَجُلٌ أبقَعُ، ورَجُلٌ أصهَبُ،ورَجُلٌ مِن أهلِ بَیتِ أبی سُفیانَ یَخرُجُ فی کَلبٍ،ویُحضِرُ النّاسَ بِدِمَشقَ،ویَخرُجُ أهلُ الغَربِ إلی مِصرَ.

فَإِذا دَخَلوا فَتِلکَ أمارَةُ السُّفیانِیِّ،ویَخرُجُ قَبلَ ذلِکَ مَن یَدعو لِآلِ مُحَمَّدٍ علیهم السلام، وتَنزِلُ التُّرکُ الحیرَةَ،وتَنزِلُ الرّومُ فِلَسطینَ،ویَسبِقُ عَبدُ اللّهِ حَتّی یَلتَقِیَ جُنودُهُما بِقَرقیسِیاءَ (1)عَلَی النَّهرِ،ویَکونُ قِتالٌ عَظیمٌ،ویَسیرُ صاحِبُ المَغرِبِ فَیَقتُلُ الرِّجالَ ویَسبِی النِّساءَ،یَرجِعُ فی قَیسٍ،حَتّی یَنزِلَ الجَزیرَةَ السُّفیانِیُّ،فَیَسبِقُ الیَمانِیَّ ویَحوزُ السُّفیانِیُّ ما جَمَعوا.ثُمَّ یَسیرُ إلَی الکوفَةِ،فَیَقتُلُ أعوانَ آلِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله،ویَقتُلُ رَجُلاً مِن مُسَمَّیهِم.

ثُمَّ یَخرُجُ المَهدِیُّ عَلی لِوائِهِ شُعَیبُ بنُ صالِحٍ،وإذا رَأی أهلَ الشّامِ قَدِ اجتَمَعَ أمرُها عَلَی ابنِ أبی سُفیانَ التَحَقوا (2)بِمَکَّةَ،فَعِندَ ذلِکَ تُقتَلُ النَّفسُ الزَّکِیَّةُ وأَخوهُ بِمَکَّةَ ضَیعَةً،فَیُنادی مُنادٍ مِنَ السَّماءِ:أیُّهَا النّاسُ إنّ أمیرَکُم فُلانٌ،وذلِکَ هُوَ المَهدِیُّ الَّذی یَملَأُ الأَرضَ قِسطاً وعَدلاً کَما مُلِئَت ظُلماً وجَوراً.

1380.الیقین: وَجَدنا ذلِکَ بِخَطِّ المُحَدِّثِ الأَخبارِیِّ مُحَمَّدِ بنِ المَشهَدِیِّ.بِإِسنادِهِ عَن مُحَمَّدِ بنِ القاسِمِ،عَن أحمَدَ بنِ مُحَمَّدٍ،عَن مَشایِخِهِ،عَن سُلَیمانَ الأَعمَشِ،عَن جابِرِ بنِ عَبدِ اللّهِ الأَنصارِیِّ،قالَ:حَدَّثَنی أنَسُ بنُ مالِکٍ وکانَ خادِمَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله،

ص:334


1- (1) .بلد علی نهر الخابور،وعندها مصبّ الخابور فی الفرات.تبعد عن الرّقّة بحوالی 200 میل إلی الجنوب الشرقی منها (انظر:معجم البلدان:ج 4 ص 327 وکتاب جغرافیای تاریخی کشورهای اسلامی-بالفارسیة-:ج 1 ص 308).
2- (2) .فی المصدر:«فَالحَقوا»،و ما فی المتن أثبتناه من بحار الأنوار. [1]

مردی مبتلا به پیسی،مردی سرخ و سفید،و مردی از خاندان ابوسفیان که با قبیلۀ کلب خروج می کند و مردم را در دمشق حاضر می کند و اهل غرب به سوی مصر حرکت می کنند.

هنگامی که اینها داخل شوند،فرمان روایی سفیانی آغاز می شود و پیش از آن، کسی قیام می کند که به سوی خاندان محمّد می خواند و تُرکان در حیره و رومیان در فلسطین فرود می آیند و عبد اللّه پیش می تازد تا لشکر آن دو در قرقیسا (1)بر کنارۀ رود با هم رو به رو می شوند و جنگ بزرگی در می گیرد و فرمانده غرب،حرکت می کند و مردان را می کشد و زنان را اسیر می کند و به [ همراه قبیلۀ ] قیس باز می گردد تا این که سفیانی در جزیره فرود می آید و بر یمانی پیشی می گیرد و سفیانی آنچه را آنها گرد آورده اند،تصرّف می کند و به سوی کوفه حرکت می کند و یاران خاندان محمّد را و نیز مردی از افراد بارز و نشاندار آنها را می کُشد.

سپس مهدی خروج می کند و پرچمش به دست شعیب بن صالح است و چون کار شامیان را به دست فرزند ابو سفیان می بینند،خودشان را به مکّه می رسانند و این هنگام،نفْس زکیّه و برادرش در مکّه تلف و کشته می شوند و ندادهنده ای از آسمان، ندا می دهد:«ای مردم! فرمان روایتان فلان کس است»و او همان مهدی است که زمین را از عدل و داد پر می کند،همان گونه که از ظلم و ستم پر شده است. (2)

1380.الیقین -با سندش به نقل از انس بن مالک،خادم پیامبر خدا صلی الله علیه و آله-:هنگامی که امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام از جنگ با نهروانیان باز گشت،در بُراثا فرود آمد که راهبی در آن جا به نام حُباب در صومعه اش بود.هنگامی که راهب،صدای فریاد و همهمۀ لشکر را شنید،از صومعه اش به زمین و به لشکر امیرمؤمنان علیه السلام نگریست و

ص:335


1- (1) .شهرکی در حدود دویست میلی جنوب شرقی رقّه و در کنار جایی که نهر خابور به رود بزرگ فرات می ریزد.
2- (2) .الغیبة،طوسی:ص 463 ح 479،بحار الأنوار:ج 52 ص 207 ح 45؛الفتن:ج 1 ص 222 ح 619 و ص 302 ح 882،کنز العمّال:ج 11 ص 272 ح 31497.

قالَ:

لَمّا رَجَعَ أمیرُ المُؤمِنینَ عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ علیه السلام مِن قِتالِ أهلِ النَّهرَوانِ،نَزَلَ بُراثا، وکانَ بِها راهِبٌ فی قَلّایَتِهِ (1)،وکانَ اسمُهُ الحُبابَ.فَلَمّا سَمِعَ الرّاهِبُ الصَّیحَةَ وَالعَسکَرَ أشرَفَ مِن قَلّایَتِهِ إلَی الأَرضِ،فَنَظَرَ إلی عَسکَرِ أمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام، فَاستَفظَعَ ذلِکَ ونَزَلَ مُبادِراً،قالَ:مَن هذا،ومَن رَئیسُ هذَا العَسکَرِ؟فَقیلَ لَهُ:هذا أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام وقَد رَجَعَ مِن قِتالِ أهلِ النَّهرَوانِ.

فَجاءَ الحُبابُ مُبادِراً یَتَخَطَّی النّاسَ،حَتّی وَقَفَ عَلی أمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام فَقالَ:

السَّلامُ عَلَیکَ یا أمیرَ المُؤمِنینَ حَقّاً حَقّاً.فَقالَ لَهُ:وما عِلمُکَ بِأَنّی أمیرُ المُؤمِنینَ حَقّاً حَقّاً؟قالَ لَهُ:بِذلِکَ أخبَرَنا عُلَماؤُنا وأَحبارُنا.فَقالَ لَهُ:یا حُبابُ.فَقالَ لَهُ الرّاهِبُ:

وما عِلمُکَ بِاسمی؟فَقالَ:أعلَمَنی بِذلِکَ حَبیبی رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله.

فَقالَ لَهُ الحُبابُ:مُدَّ یَدَکَ لِاُبایِعَکَ،فَأَنَا أشهَدُ أن لا إلهَ إلَّااللّهُ،وأَنَّ مُحَمَّداً رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله،وأَنَّکَ عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ وَصِیُّهُ.

فَقالَ لَهُ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام:وأَینَ تَأوی؟فَقالَ:أکونُ فی قَلّایَةٍ لی هاهُنا.فَقالَ لَهُ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام:بَعدَ یَومِکَ هذا لا تَسکُن فیها،ولکِنِ ابنِ هاهُنا مَسجِداً وسَمِّهِ بِاسمِ بانیهِ.فَبَناهُ رَجُلٌ اسمُهُ بُراثا،فَسُمِّیَ المَسجِدُ بِبُراثا بِاسمِ البانی لَهُ.ثُمَّ قالَ:

ومِن أینَ تَشرَبُ یا حُبابُ؟فَقالَ:یا أمیرَ المُؤمِنینَ،مِن دِجلَةَ هاهُنا.قالَ:فَلِمَ لا تَحفِرُ هاهُنا عَیناً أو بِئراً؟فَقالَ لَهُ:یا أمیرَ المُؤمِنینَ،کُلَّما حَفَرنا بِئراً وَجَدناها مالِحَةً غَیرَ عَذبَةٍ.فَقالَ لَهُ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام:اِحفَر هاهُنا بِئراً.فَحَفَرَ فَخَرَجَت عَلَیهِم صَخرَةٌ لَم یَستَطیعوا قَلعَها.فَقَلَعَها أمیرُ المُؤمِنینَ،فَانقَلَعَت عَن عَینٍ أحلی مِنَ الشَّهدِ

ص:336


1- (1) .القَلیَّةُ:کالصومعة،واسمها عند النصاری:القلّایة:وهی بیوت عبادتهم (النهایة:ج 4 ص 105« [1]قلا»).

بیمناک شد و بی درنگ،به پایین آمد و پرسید:چه کسانی هستید و فرمانده این لشکر کیست؟به او گفته شد:این،امیر مؤمنان است که از جنگ با نهروانیان باز گشته است.

حُباب بلافاصله از میان مردم گذر کرد و آمد تا نزد امیر مؤمنان علیه السلام ایستاد و گفت:سلام، بر تو امیر مؤمنان که به حق،امیر مؤمنانی!

امام علیه السلام به او فرمود:«از کجا می دانی که من امیر حقیقی و به حقّ مؤمنانم؟».

راهب گفت:عالمان و دانشمندان ما،از این خبر داده اند.

امام علیه السلام فرمود:«ای حُباب!».

راهب به ایشان گفت:نام مرا از کجا می دانی؟

امام علیه السلام فرمود:«حبیبم،پیامبر خدا صلی الله علیه و آله،مرا بر آن آگاه کرده است».

حباب به ایشان گفت:دستت را پیش بیاور تا با تو بیعت کنم،که من گواهی می دهم معبودی جز خداوند یکتا نیست و محمّد،پیامبر خداست و تو،علی بن ابی طالب،وصیّ او هستی.

امیر مؤمنان علیه السلام به او فرمود:«در کجا منزل داری؟».

گفت:در صومعه ام،این جا.

امیر مؤمنان علیه السلام به او فرمود:«پس از امروز،دیگر در آن جا منشین؛بلکه این جا مسجدی بنا کن و آن را به نام بانی اش بنام»و مردی به نام بُراثا آن را ساخت و مسجد به نام همو که بانی اش بود،نامیده شد.

سپس فرمود:«ای حُباب! از کجا آب می نوشی؟».

گفت:ای امیر مؤمنان! از این رود دجله.

فرمود:«پس چرا این جا چشمه یا چاهی حفر نمی کنی؟».

حُباب گفت:ای امیر مؤمنان! هر چاهی حفر کردیم،آبش شور بود و شیرین نبود.

امیر مؤمنان علیه السلام به او فرمود:«این جا چاهی حفر کن».و او حفر کرد و به صخره ای برخوردند که نتوانستند آن را از میان بردارند.امیر مؤمنان علیه السلام آن را بلند

ص:337

وأَلَذَّ مِنَ الزُّبدِ.

فَقالَ لَهُ:یا حُبابُ،یَکونُ شُربُکَ مِن هذِهِ العَینِ،أما إنَّهُ یا حُبابُ،سَتُبنی إلی جَنبِ مَسجِدِکَ هذا مَدینَةٌ،وتَکثُرُ الجَبابِرَةُ فیها ویَعظُمُ البَلاءُ،حَتّی أنَّهُ لَیُرکَبُ فیها کُلَّ لَیلَةِ جُمُعَةٍ سَبعونَ ألفَ فَرجٍ حَرامٍ.فَإِذا عَظُمَ بَلاؤُهُم سَدّوا عَلی مَسجِدِکَ بِقَنطَرَةٍ،ثُمَّ وَابنِهِ مَرَّتَینِ،ثُمَّ وَابنِهِ لا یَهدِمُهُ إلّاکافِرٌ (1)،فَإِذا فَعَلوا ذلِکَ مُنِعُوا الحَجَّ ثَلاثَ سِنینَ،وَاحتَرَقَت خُضرُهُم،وسَلَّطَ اللّهُ عَلَیهِم رَجُلاً مِن أهلِ السَّفحِ (2)،لا یَدخُلُ بَلَداً إلّاأهلَکَهُ وأَهلَکَ أهلَهُ.ثُمَّ لیعد (3)عَلَیهِم مَرَّةً اخری،ثُمَّ یَأخُذُهُمُ القَحطُ وَالغَلاءُ ثَلاثَ سِنینَ،حَتّی یَبلُغَ بِهِمُ الجَهدُ.ثُمَّ یَعودُ عَلَیهِم،ثُمَّ یَدخُلُ البَصرَةَ فَلا یَدَعُ فیها قائِمَةً إلّاسَخِطَها وأَهلَکَها وأَهلَکَ (4)أهلَها،وذلِکَ إذا عُمِّرَتِ الخَرِبَةُ وبُنِیَ فیها مَسجِدٌ جامِعٌ،فَعِندَ ذلِکَ یَکونُ هَلاکُ أهلِ البَصرَةِ.

ثُمَّ یَدخُلُ مَدینَةً بَناهَا الحَجّاجُ یُقالُ لَها (واسِطُ) (5)فَیَفعَلُ مِثلَ ذلِکَ،ثُمَّ یَتَوَجَّهُ نَحوَ بَغدادَ فَیَدخُلُها عَفواً.ثُمَّ یَلتَجِئُ النّاسُ إلَی الکوفَةِ،ولا یَکونُ بَلَدٌ مِنَ الکوفَةِ إلّا تَشَوَّشَ لَهُ الأَمرُ (6).

ص:338


1- (1) .وفی هامش المصدر:«فی العبارة إغلاق فی جمیع النسخ:ففی نسخة:«ثمّ وابنه بنین وابنه لا یهدمه إلّاکافرثمّ بنیاً».وفی نسخة:«ثمّ رأیته نبین ثمّ وابنه لا یهدمه إلّاکافر ثمّ بیتاً».صحّحناه من نسخة المشکاة».وفی بحار الأنوار: [1]فإذا عظم بلاؤهم شدّوا علی مسجدک بفطوة ثمّ-وابنه بنین ثمّ وابنه لا یهدمه إلّاکافر ثمّ بیتاً.
2- (2) .السَّفْحُ:قرب الیمامة،وهو موضع کانت به وقعة بین بکر بن وائل وتمیم (مجمع البلدان:ج 3 ص 224).
3- (3) .الظاهر أنّ الصحیح:«لَیَعودُ».
4- (4) .فی بحار الأنوار:« [2]أسخَطَ».
5- (5) .واسِط:مدینة متوسطة بین البصرة والکوفة،لأنّ منها إلی کلّ واحدة منها خمسین فرسخاً،بناها الحجّاج بن یوسف الثقفی (معجم البلدان:ج 5 ص 347). [3]
6- (6) .وفی هامش المصدر:وفی العبارة أغلاق.وفی البحار: [4]ولا یکون بلداً من الکوفة تشوش الأمر له.وفی نسخة:وستوسق له الأمر.وفی نسخة المشکاة:إلّاتوشوش له الأمر.وفی البحار خ ل: [5]إلّاتستوثق له الأمر.

کرد و آبی شیرین تر از عسل و لذیذتر از سرشیر از زیر آن بیرون زد.آن گاه به حُباب فرمود:«ای حباب! از این چشمه بنوش.بدان-ای حباب-که در کنار این مسجدت، به زودی شهری ساخته می شود که فرمان روایان گردنکش در آن فراوان می شوند و بلا بزرگ می گردد،تا آن جا که هر شب جمعه بر هفتاد هزار زن به حرام وارد می شوند،و چون بلایشان بزرگ گردد،جلوی مسجدت را با پلی می بندند.سپس آن را دوباره بنا کن و سپس آن را بنا کن (1)که جز کافر ویرانش نمی کند و چون چنین کنند،سه سال از حج جلو گرفته می شوند و سبزی [و کشت] آنها می سوزد و خداوند،مردی را از اهالی سَفح (2)بر ایشان چیره می کند که به شهری وارد نمی شود، جز آن که آن شهر و اهلش را هلاک می کند و سپس دوباره به سوی آنها باز می گردد و سپس سه سال قحطی و گرانی،آنها را فرا می گیرد تا این که به مشقّت می افتند.

سپس دوباره به سوی آنها باز می گردد و سپس داخل بصره می شود و هیچ چیز سرپایی را باقی نمی گذارد،جز آن که بر آن خشم می گیرد و اهل آن را نابود می کند و این،هنگامی است که خرابی ها آباد و مسجدجامعی در آن بنا شده است و این هنگام،اهل بصره هلاک می شوند.

سپس وارد شهری می شود که حَجّاج،آن را بنا می نهد و به آن،واسط (3)گفته می شود و همین کار را با آن می کند و سپس رو به سوی بغداد می کند و به آسانی (/با نابود کردنش) وارد آن جا می شود و آن گاه مردم،به کوفه پناه می برند و هیچ یک از مناطق کوفه نیست،جز آن که به فرمانش در می آید. (4)

ص:339


1- (1) .چنان که ملاحظه می شود،متن عربی حدیث در این قسمت،به هم ریختگی دارد.گرچه این ترجمه بر اساس بهترین نسخه هاست،باز هم متن استواری نیست.
2- (2) .سَفح،نزدیک یمامه و جایی است که میان قبیلۀ بکر بن وائل و تمیم،جنگی در گرفت.
3- (3) .شهری در عراق میان راه بصره و کوفه.
4- (4) .تشویش در متن اصلی و نیز تعدّد نسخه ها،معنا و ترجمه های دیگری را نیز محتمل می کند.

ثُمَّ یَخرُجُ هُوَ وَالَّذی أدخَلَهُ بَغدادَ نَحوَ قَبری لِیَنبُشَهُ،فَیَتَلَقّاهُمَا السُّفیانِیُّ فَیَهزِمُهُما ثُمَّ یَقتُلُهُما.ویَتَوَجَّهُ جَیشٌ نَحوَ الکوفَةِ فَیَستَعبِدُ بَعضَ أهلِها.ویَجیءُ رَجُلٌ مِن أهلِ الکوفَةِ فَیُلجِئُهُم إلی سورٍ،فَمَن لَجَأَ إلَیها أمِنَ.ویَدخُلُ جَیشُ السُّفیانِیِّ إلَی الکوفَةِ فَلا یَدَعونَ أحَداً إلّاقَتَلوهُ،وإنَّ الرَّجُلَ مِنهُم لَیَمُرُّ بِالدُّرَّةِ المَطروحَةِ العَظیمَةِ فَلا یَتَعَرَّضُ لَها،ویَرَی الصَّبِیَّ الصَّغیرَ فَیَلحَقُهُ فَیَقتُلُهُ.

فَعِندَ ذلِکَ یا حُبابُ یُتَوَقَّعُ بَعدَها،هَیهاتَ هَیهاتَ،واُمورٌ عِظامٌ وفِتَنٌ کِقِطَعِ اللَّیلِ المُظلِمِ،فَاحفَظ عَنّی ما أقولُ لَکَ یا حُبابُ.

1381.کمال الدین: حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ إبراهیمَ بنِ إسحاقَ رضی الله عنه قالَ:حَدَّثَنا عَبدُ العَزیزِ بنُ یَحیَی الجَلودِیُّ بِالبَصرَةِ،قالَ:حَدَّثَنَا الحُسَینُ بنُ مُعاذٍ،قالَ:حَدَّثَنا قَیسُ بنُ حَفصٍ،قالَ:

حَدَّثَنا یونُسُ بنُ أرقَمَ،عَن أبی سَیّارٍ الشَّیبانِیِّ،عَنِ الضَّحّاکِ بنِ مُزاحِمٍ،عَنِ النَّزّالِ بنِ سَبرَةَ،قالَ:خَطَبَنا أمیرُ المُؤمِنینَ عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ علیه السلام،فَحَمِدَ اللّهَ عز و جل وأَثنی عَلَیهِ وصَلّی عَلی مُحَمَّدٍ وآلِهِ،ثُمَّ قالَ:

سَلونی أیُّهَا النّاسُ قَبلَ أن تَفقِدونی-ثَلاثاً-،فَقامَ إلَیهِ صَعصَعَةُ بنُ صوحانَ فَقالَ:یا أمیرَالمُؤمِنینَ،مَتی یَخرُجُ الدَّجّالُ؟

فَقالَ لَهُ عَلِیٌّ علیه السلام:اُقعُد فَقَد سَمِعَ اللّهُ کَلامَکَ وعَلِمَ ما أرَدتَ،وَاللّهِ مَا المَسؤولُ عَنهُ بِأَعلَمَ مِنَ السّائِلِ،ولکِن لِذلِکَ عَلاماتٌ وهَیئاتٌ یَتبَعُ بَعضُها بَعضاً کَحَذوِ النَّعلِ بِالنَّعلِ،وإن شِئتَ أنبَأتُکَ بِها؟قالَ:نَعَم یا أمیرَ المُؤمِنینَ.

فَقالَ علیه السلام:اِحفَظ فَإِنَّ عَلامَةَ ذلِکَ:إذا أماتَ النّاسُ الصَّلاةَ،وأَضاعُوا الأَمانَةَ،

ص:340

سپس او و کسی که وی را بر بغداد گمارده است،به سوی قبر من می آیند تا جسد مرا از آن بیرون بکشند؛امّا سفیانی با آن دو،رو به رو می شود و آن دو را شکست می دهد و می کشد،و لشکری به سوی کوفه رو می کند و برخی از افرادِ آن جا را اسیر می کند و مردی از کوفیان می آید و آنان را در پناه دیواری قرار می دهد که هر کس به آن پناه ببرد،ایمن می شود،و لشکر سفیانی وارد کوفه می شوند و کسی را نمی نهند، جز آن که او را می کُشند و افراد آنها بر مروارید بزرگ کنار افتاده،می گذرند و به آن کاری ندارند؛امّا چون پسربچّۀ خردسالی را ببینند،خود را به او رسانده،وی را می کُشند.

ای حباب! این هنگام است که پس از آن را انتظار می کشند.دور است! دور است! و کارهایی بزرگ و فتنه هایی مانند پاره های شب تاریک! آنچه را به تو می گویم،به خاطر بسپار،ای حباب!». (1)

1381.کمال الدین -با سندش به نقل از نزال بن سَبره-:امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام برایمان خطبه خواند و بعد از حمد و ثنای الهی و درود بر محمّد صلی الله علیه و آله و خاندانش فرمود:«ای مردم! از من بپرسید،پیش از آن که مرا بجویید و نیابید»و سه بار این را فرمود.پس صعصعة بن صوحان به سوی او برخاست و گفت:ای امیر مؤمنان! دجّال،کِی خروج می کند؟

علی علیه السلام فرمود:«بنشین که خداوند،سخنت را شنید و آنچه را خواستی،دانست.

به خدا سوگند،آن که از او پرسیده شده،از آن که پرسیده،آگاه تر نیست؛امّا این مسئله نشانه ها و علامت هایی دارد که در پی هم و گام به گام می آیند و اگر بخواهی، تو را از آنها باخبر می کنم.صعصعه گفت:آری،ای امیر مؤمنان!

فرمود:«حفظ کن،که از نشانه های آن است:هنگامی که مردم نماز را بمیرانند و امانت را تباه کنند و دروغ گفتن را حلال بشمرند و ربا بخورند و رشوه بگیرند و

ص:341


1- (1) .الیقین:ص 421،بحار الأنوار:ج 52 ص 217 ح 80.

وَاستَحَلُّوا الکَذِبَ،وأَکَلُوا الرِّبا،وأَخَذُوا الرِّشا،وشَیَّدُوا البُنیانَ،وباعُوا الدّینَ بِالدُّنیا،وَاستَعمَلُوا السُّفَهاءَ،وشاوَرُوا النِّساءَ،وقَطَعُوا الأَرحامَ،وَاتَّبَعُوا الأَهواءَ، وَاستَخَفّوا بِالدِّماءِ،وکانَ الحِلمُ ضَعفاً،وَالظُّلمُ فَخراً،وکانَتِ الاُمَراءُ فَجَرَةً،وَالوُزَراءُ ظَلَمَةً،وَالعُرَفاءُ (1)خَوَنَةً،وَالقُرّاءُ فَسَقَةً،وظَهَرَت شَهادَةُ الزّورِ،وَاستُعلِنَ الفُجورُ وقَولُ البُهتانِ،وَالإِثمُ وَالطُّغیانُ،وحُلِّیَتِ المَصاحِفُ،وزُخرِفَتِ المَساجِدُ،وطُوِّلَتِ المَناراتُ،واُکرِمَتِ الأَشرارُ،وَازدَحَمَتِ الصُّفوفُ،وَاختَلَفَتِ القُلوبُ،ونُقِضَتِ العُهودُ،وَاقتَرَبَ المَوعودُ،وشارَکَ النِّساءُ أزواجَهُنَّ فِی التِّجارَةِ حِرصاً عَلَی الدُّنیا، وعَلَت أصواتُ الفُسّاقِ وَاستُمِعَ مِنهُم،وکانَ زَعیمُ القَومِ أرذَلَهُم،وَاتُّقِیَ الفاجِرُ مَخافَةَ شَرِّهِ،وصُدِّقَ الکاذِبُ،وَائتُمِنَ الخائِنُ،وَاتُّخِذَتِ القِیانُ وَالمَعازِفُ،ولَعَنَ آخِرُ هذِهِ الاُمَّةِ أوَّلَها،ورَکِبَ ذَواتُ الفُروجِ السُّروجَ،وتَشَبَّهَ النِّساءُ بِالرِّجالِ، وَالرِّجالُ بِالنِّساءِ،وشَهِدَ الشّاهِدُ مِن غَیرِ أن یُستَشهَدَ،وشَهِدَ الآخَرُ قَضاءً لِذِمامٍ بِغَیرِ حَقٍّ عَرَفَهُ،وتُفُقِّهَ لِغَیرِ الدّینِ،وآثَروا عَمَلَ الدُّنیا عَلَی الآخِرَةِ،ولَبِسوا جُلودَ الضَّأنِ عَلی قُلوبِ الذِّئابِ،وقُلوبُهُم أنتَنُ مِنَ الجِیَفِ وأَمَرُّ مِنَ الصَّبِرِ،فَعِندَ ذلِکَ الوَحا (2)الوَحا،ثُمَّ العَجَلَ العَجَلَ،خَیرُ المَساکِنِ یَومَئِذٍ بَیتُ المُقدِسِ،ولَیَأتِیَنَّ عَلَی النّاسِ زَمانٌ یَتَمَنّی أحَدُهُم أنَّهُ مِن سُکّانِهِ.

فَقامَ إلَیهِ الأَصبَغُ بنُ نُباتَةَ فَقالَ:یا أمیرَ المُؤمِنینَ،مَنِ الدَّجّالُ؟فَقالَ:ألا إنَّ الدَّجّالَ صائِدُ بنُ الصَّیدِ (3)،فَالشَّقِیُّ مَن صَدَّقَهُ.وَالسَّعیدُ مَن کَذَّبَهُ،یَخرُجُ مِن بَلدَةٍ

ص:342


1- (1) .العُرَفاءُ:جمع عریف،وهو القیّم باُمور القبیلة أو الجماعة من الناس یلی امورهم (النهایة:ج 3 ص 218« [1]عرف»).
2- (2) .الوَحا الوَحا:أی السرعة السرعة (النهایة:ج 5 ص 163« [2]وحا»).
3- (3) .فی الخرائج والجرائح:«صیّاد»بدل«صید».

ساختمان های بلند بسازند و دین را به دنیا بفروشند و نابخردان را به کار بگمارند و با زنان مشورت کنند و از خویشان ببُرند و از هوس ها پیروی کنند و خون ها را سبُک بشمرند و بردباری را ناتوانی و ستم را افتخار بپندارند و فرمان روایان،نابه کار،و وزیران،ستمکار،و مسئولان،خیانتکار و قاریان،تباهکار باشند و گواهیِ دروغ، پدیدار گردد و فسق و فجور و تهمت و نسبت نادرست و گناه و سرکشی هویدا شود و قرآن ها را زینت کنند و مسجدها را بیارایند و مناره ها را برافرازند و بَدان را گرامی بدارند و صف های [نماز] پر و پیوسته و دل هایشان با هم ناسازگار باشد و پیمان ها شکسته و آنچه وعده داده شده،نزدیک شود و زنان به خاطر حرص دنیا،با همسران خود در تجارت،شریک شوند و صداهای فاسقان،بلند گردد و به آنها گوش بسپارند،و پست ترین قوم،بزرگ آنها شود و از فرد نابه کار به خاطر شرارتش، بپرهیزند و دروغگو تصدیق شود و امانت را نزد خیانتکار بنهند و بردگان و آوازه خوانان را به خدمت گیرند و آخر این امّت،اوّل آن را لعنت کند و زنان بر زین ها سوار شوند و زنان به مردان و مردان به زنان شباهت جویند و گواهی دهنده، بی آن که حاضر بوده باشد،گواهی دهد و دیگری بی آن که آن را بداند،گواهی دهد تا حقّی را به عهدۀ کسی بگذارد و دین را برای غیر آن فرا بگیرند و عمل دنیا را بر آخرت،مقدّم بدارند و در درون،گرگ باشند و در برون،میش بنمایند و دل هایشان از مردار،بدبوتر و از بوتۀ تلخ صبر،تلخ تر شود.این هنگام،تند و با شتاب،سریع و بی تأخیر [به قیام بپیوندید] و آن هنگام،بهترینِ جاها،بیت المقدّس است و روزگاری بر مردم می آید که هر یک از شما آرزو می کند که از ساکنان آن جا باشد».

اصبغ بن نباته به سوی امام علیه السلام برخاست و گفت:ای امیر مؤمنان! دجّال کیست؟

فرمود:«هان که دجّال،صائد (صید کننده)،پسر صید است! شوربخت،کسی است که او را تصدیق کند و خوش بخت،کسی است که او را تکذیب کند.از شهری به نام اصفهان خروج می کند؛از روستایی؛از آن جا که به یهودیت شناخته می شود.

ص:343

یُقالُ لَها إصفَهانُ،مِن قَریَةٍ تُعرَفُ بِالیَهودِیَّةِ.

عَینُهُ الیُمنی مَمسوحَةٌ،وَالعَینُ الاُخری فی جَبهَتِهِ تُضیءُ کَأَنَّها کَوکَبُ الصُّبحِ، فیها عَلَقَةٌ کَأَنَّها مَمزوجَةٌ بِالدَّمِ،بَینَ عَینَیهِ مَکتوبٌ کافِرٌ،یَقرَؤُهُ کُلُّ کاتِبٍ واُمِّیٍّ، یَخوضُ البِحارَ وتَسیرُ مَعَهُ الشَّمسُ،بَینَ یَدَیهِ جَبَلٌ مِن دُخانٍ،وخَلفَهُ جَبَلٌ أبیَضُ، یَرَی النّاسُ أنَّهُ طَعامٌ،یَخرُجُ حینَ یَخرُجُ فی قَحطٍ شَدیدٍ،تَحتَهُ حِمارٌ أقمَرُ،خُطوَةُ حِمارِهِ میلٌ،تُطوی لَهُ الأَرضُ مَنهَلاً مَنهَلاً،لا یَمُرُّ بِماءٍ إلّاغارَ إلی یَومِ القِیامَةِ، یُنادی بِأَعلی صَوتِهِ،یُسمِعُ ما بَینَ الخافِقَینِ مِنَ الجِنِّ وَالإِنسِ وَالشَّیاطینِ،یَقولُ:

«إلَیَّ أولِیائی،أنَا الَّذی خَلَقَ فَسَوّی،وقَدَّرَ فَهَدی،أنَا رَبُّکُمُ الأَعلی»،وکَذَبَ عَدُوُّ اللّهِ،إنَّهُ أعوَرُ یَطعَمُ الطَّعامَ،ویَمشی فِی الأَسواقِ،وإنَّ رَبَّکُم عز و جل لَیسَ بِأَعوَرَ،ولا یَطعَمُ ولا یَمشی [ فِی الأَسواقِ] (1)ولا یَزولُ،تَعالَی اللّهُ عَن ذلِکَ عُلُوّاً کَبیراً.

ألا وإنَّ أکثَرَ أتباعِهِ یَومَئِذٍ أولادُ الزِّنا،وأَصحابُ الطَّیالِسَةِ الخُضرِ،یَقتُلُهُ اللّهُ عز و جل بِالشّامِ عَلی عَقَبَةٍ تُعرَفُ بِعَقَبَةِ أفیقٍ،لِثَلاثِ ساعاتٍ مَضَت مِن یَومِ الجُمُعَةِ،عَلی یَدِ مَن یُصَلِّی المَسیحُ عیسَی بنُ مَریَمَ علیهما السلام خَلفَهُ،ألا إنَّ بَعدَ ذلِکَ الطّامَّةَ الکُبری.

قُلنا:وما ذلِکَ یا أمیرَ المُؤمِنینَ؟قالَ:خُروجُ دابَّةٍ (مِنَ) الأَرضِ مِن عِندِ الصَّفا، مَعَها خاتَمُ سُلَیمانَ بنِ داوودَ،وعَصا موسی علیهم السلام،یَضَعُ الخاتَمَ عَلی وَجهِ کُلِّ مُؤمِنٍ فَیَنطَبِعُ فیهِ:هذا مُؤمِنٌ حَقّاً،ویَضَعُهُ عَلی وَجهِ کُلِّ کافِرٍ فَیَنکَتِبُ:هذا کافِرٌ حَقّاً، حَتّی أنَّ المُؤمِنَ لَیُنادی:الوَیلُ لَکَ یا کافِرُ،وإنَّ الکافِرَ یُنادی طوبی لَکَ یا مُؤمِنُ، وَدِدتُ أنِّی الیَومَ کُنتُ مِثلَکَ فَأَفوزَ فَوزاً عَظیماً.

ثُمَّ تَرفَعُ الدّابَّةُ رَأسَها فَیَراها مَن بَینَ الخافِقَینِ بِإِذنِ اللّهِ جَلَّ جَلالُهُ،وذلِکَ بَعدَ

ص:344


1- (1) .ما بین المعقوفین أثبتناه من الخرائج والجرائح ومختصر بصائر الدرجات.

چشم راستش ساییده شده است،امّا چشم چپش مانند ستارۀ صبح در پیشانی اش می درخشد و لختۀ خونی در آن دیده می شود.میان دو چشمش،نوشته شده است:«کافر»، به گونه ای که هر باسواد و بی سوادی آن را می خواند.در دریاها فرو می رود و خورشید، همراهش حرکت می کند.پیش رویَش،کوهی از دود و پشت سرش،کوهی سفید است که مردم آن را خوراک می پندارند و هنگامی خروج می کند که قحطی شدیدی است.زیر پایَش،درازگوشی سفید است که هر گامش یک میل (1)است و زمین برای او منزل به منزل در نوردیده می شود و از آبی نمی گذرد،جز آن که تا روز قیامت،در زمین فرو می رود.با بالاترین آوایش،ندایی می دهد که جِن و انسان و شیطان ها از این سو تا آن سوی آسمان، آن را می شنوند.او می گوید:"دوستانم به سویم بیایند.من کسی هستم که آفریدم و معتدل ساختم،تقدیر کردم و ره نمودم.من،خدای برتر شمایم"؛ولی دشمن خدا،دروغ می بافد! او فرد یک چشمی است که غذا می خورد و در بازارها راه می رود،در حالی که خدای شما یک چشم نیست،غذا نمی خورد و در بازارها راه نمی رود و جا به جا نمی شود.خداوند، بسیار برتر و والاتر از اینهاست.

هان که بیشتر پیروانش در آن روزگار،زنازادگان هستند و کسانی که ردای سبز به تن دارند.خداوند،او را در شام،بر بالای گردنه ای به نام گردنۀ افیق،سه ساعت از روز جمعه گذشته،به دست کسی که عیسی بن مریم علیه السلام پشت سر او نماز می خواند،می کشد! به هوش باشید که پس از این واقعه،رویداد دشوار،روی می دهد».

گفتیم:آن چیست،ای امیر مؤمنان؟

فرمود:«بیرون آمدن جنبده ای از زمین از کوه صفا که مُهر سلیمان و عصای موسی را به همراه دارد.مُهر را بر صورت هر مؤمن که می نهد،در آن نقش می بندد:"این،مؤمن حقیقی است"،و بر صورت هر کافری که می نهد،در آن نوشته می شود:"این،کافر حقیقی است"، تا آن جا که مؤمن ندا می دهد:"وای بر تو،ای کافر!" و کافر ندا می دهد:"خوشا به حال تو، ای مؤمن! دوست داشتم که امروز مانند تو باشم و به رستگاری بزرگی برسم".

ص:345


1- (1) .میل،واحد مسافت و یک سوم فرسنگ است.

طُلوعِ الشَّمسِ مِن مَغرِبِها،فَعِندَ ذلِکَ تُرفَعُ التَّوبَةُ،فَلا تَوبَةٌ تُقبَلُ ولا عَمَلٌ یُرفَعُ، و «لا یَنْفَعُ نَفْساً إِیمانُها لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمانِها خَیْراً» 1 .

ثُمَّ قالَ علیه السلام:لا تَسأَلونی عَمّا یَکونُ بَعدَ هذا،فَإِنَّهُ عَهدٌ عَهِدَهُ إلَیَّ حَبیبی رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله أن لا اخبِرَ بِهِ غَیرَ عِترَتی.

قالَ النَّزّالُ بنُ سَبرَةَ:فَقُلتُ لِصَعصَعَةَ بنِ صوحانَ:یا صَعصَعَةُ،ما عَنی أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام بِهذا؟فَقالَ صَعصَعَةُ:یَابنَ سَبرَةَ،إنَّ الَّذی یُصَلّی خَلفَهُ عیسَی بنُ مَریَمَ علیه السلام،هُوَ الثّانی عَشَرَ مِنَ العِترَةِ،التّاسِعُ مِن وُلدِ الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ علیهما السلام،وهُوَ الشَّمسُ الطّالِعَةُ مِن مَغرِبِها،یَظهَرُ عِندَ الرُّکنِ وَالمَقامِ فَیُطَهِّرُ الأَرضَ،ویَضَعُ میزانَ العَدلِ فَلا یَظلِمُ أحَدٌ أحداً؛فَأَخبَرَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام،أنَّ حَبیبَهُ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله عَهِدَ إلَیهِ أن لا یُخبِرَ بِما یَکونُ بَعدَ ذلِکَ غَیرَ عِترَتِهِ الأَئِمَّةِ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِم أجمَعینَ (1).

1382.مختصر بصائر الدرجات: خُطبَةٌ لِمَولانا أمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام تُسَمَّی المَخزونَ وهِیَ...

أیُّهَا النّاسُ ! سَلونی قَبلَ أن تَفقِدونی،لَأَنَا بِطُرُقِ السَّماءِ أعلَمُ مِنَ العالِمِ بِطُرُقِ الأَرضِ،أنَا یَعسوبُ المُؤمِنینَ،وغایَةُ السّابِقینَ،ولِسانُ المُتَّقینَ،وخاتِمُ الوَصِیّینَ، ووارِثُ النَّبِیّینَ،وخَلیفَةُ رَبِّ العالَمینَ،أنَا قَسیمُ النّارِ،وخازِنُ الجِنانِ،وصاحِبُ الحَوضِ،وصاحِبُ الأَعرافِ،فَلَیسَ مِنّا أهلَ البَیتِ إمامٌ إلّاوهُوَ عارِفٌ بِجَمیعِ أهلِ وِلایَتِهِ،وذلِکَ قَولُ اللّهِ تَبَارَکَ وتَعالی: «إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ» 3 .

ص:346


1- (2) .قال المؤلّف فی آخره:وحدّثنا أبو بکر محمّد بن عمر بن عثمان بن الفضل العقیلی الفقیه،قال:حدّثنا أبو عمر (و) محمّد بن جعفر بن المظفّر،وعبد اللّه بن محمّد بن عبد الرحمن الرازی،وأبو سعید عبد اللّه بن محمّد بن موسی بن کعب الصیدانی،وأبو الحسن محمّد بن عبد اللّه بن صبیح الجوهری،قالوا:حدّثنا أبو یعلی بن أحمد بن المثنّی الموصلی،عن عبد الأعلی بن حمّاد النرسی،عن أیّوب،عن نافع،عن ابن عمر،عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله بهذا الحدیث مثله سواء.

آن گاه جُنبده سرش را بالا می آورد و هر که میان دو کرانۀ آسمان است،به اذن خداوندِ با جلال و شکوه،او را می بیند و این،پس از طلوع خورشید از مغرب روی می دهد.این هنگام است که دیگر توبه ای به کار نیست و نه توبه ای پذیرفته می شود و نه عملی بالا می رود و«ایمان کسی که پیش تر ایمان نیاورده و یا در مدّت ایمان داشتنش کار خیری نکرده، سودی برایش ندارد»».

سپس فرمود:«پس از این را دیگر از من نپرسید که آن،عهدی میان من و حبیبم،پیامبر خدا صلی الله علیه و آله،است و آن را جز به خاندانم نمی گویم».

به صعصعة بن صوحان گفتم:ای صعصعه! مقصود امیر مؤمنان علیه السلام از این،چه بود؟

صعصعة گفت:ای ابن سبره! کسی که عیسی بن مریم علیه السلام پشت سرش نماز می خواند، دوازدهمین نسل از عترت پیامبر صلی الله علیه و آله است؛نهمین نسل از فرزندان حسین بن علی علیه السلام و همان خورشید طلوع کننده از مغرب،که میان رکن [حجر الأسود] و مقام [ابراهیم]،ظهور و زمین را پاک می نماید و ترازوی عدالت را می نهد و هیچ کس به دیگری ستم نمی کند،و امیر مؤمنان علیه السلام خبر داد که حبیبش،پیامبر خدا صلی الله علیه و آله،با او عهد کرده است که آنچه را پس از آن روی می دهد،به کسی جز عترتش یعنی امامان-که درودهای خداوند بر همۀ آنان باد- خبر ندهد. (1)

1382.مختصر بصائر الدرجات: خطبه ای از آنِ مولایمان،امیر مؤمنان علیه السلام که«مخزون»نامیده می شود و بخشی از آن چنین است:«ای مردم! از من بپرسید،پیش از آن که مرا نیابید،که من به راه های آسمان،آگاه تر از راه های زمین هستم.من،بزرگِ مؤمنان هستم و مقصدِ مسابقه دهندگان و زبان متّقیان و خاتم وصیّان و وارث پیامبران و جانشین خدای جهانیان.من، قسمت کنندۀ دوزخ،خازن بهشت،صاحب حوض و صاحب اعراف هستم.هیچ امامی از ما اهل بیت نیست،جز آن که همۀ ولایتمندان خود را می شناسد و این،همان سخن خدای -تبارک و تعالی-است که می فرماید:«تو تنها،هشدار دهنده ای و هر قومی،

ص:347


1- (1) .کمال الدین:ص 525 ح 1،مختصر بصائر الدرجات:ص 30،الخرائج و الجرائح:ج 3 ص 1133 ح 53،بحار الأنوار:ج 52 ص 192 ح 26؛دستور معالم الحکم:ص 104،کنز العمّال:ج 14 ص 612 ح 39709 (به نقل از ابن منادی و هر دو منبع اخیر با عبارت مشابه).

ألا أیُّهَا النّاسُ! سَلونی قَبلَ أن تَشغَرَ (1)بِرِجلِها فِتنَةٌ شَرقِیَّةٌ،وتَطَأَ فی خِطامِها (2)بَعدَ مَوتٍ وحَیاةٍ،أو تَشِبَّ نارٌ بِالحَطَبِ الجَزلِ غَربِیَّ الأَرضِ،ورافِعَةً ذَیلَها تَدعو یا وَیلَها بِذَحلَةٍ (3)أو مِثلِها،فَإِذَا استَدارَ الفَلَکُ قُلتَ:ماتَ أو هَلَکَ،بِأَیِّ وادٍ سَلَکَ، فَیَومَئِذٍ تَأویلُ هذِهِ الآیَةِ: «ثُمَّ رَدَدْنا لَکُمُ الْکَرَّةَ عَلَیْهِمْ وَ أَمْدَدْناکُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِینَ وَ جَعَلْناکُمْ أَکْثَرَ نَفِیراً» . (4)

ولِذلِکَ آیاتٌ وعَلاماتٌ:أوَّلُهُنَّ إحصارُ الکوفَةِ بِالرَّصَدِ وَالخَندَقِ،وتَحریقُ الزَّوایا (5)فی سِکَکِ الکوفَةِ،وتَعطیلُ المَساجِدِ أربَعینَ لَیلَةً،وتَخفِقُ رایاتٌ ثَلاثٌ حَولَ المَسجِدِ الأَکبَرِ،یُشبِهنَ بِالهُدی،القاتِلُ وَالمَقتولُ فِی النّارِ،وقَتلٌ کَثیرٌ،ومَوتٌ ذَریعٌ،وقَتلُ النَّفسِ الزَّکِیَّةِ بِظَهرِ الکوفَةِ فی سَبعینَ،وَالمَذبوحُ بَینَ الرُّکنِ وَالمَقامِ، وقَتلُ الأَسبَعِ (6)المُظَفَّرِ صَبراً فی بَیعَةِ الأَصنامِ،مَعَ کَثیرٍ مِن شَیاطینِ الإِنسِ.

وخُروجُ السُّفیانِیِّ بِرایَةٍ خَضراءَ وصَلیبٍ مِن ذَهَبٍ،أمیرُها رَجُلٌ مِن کَلبٍ، وَاثنَی عَشَرَ ألفَ عِنانٍ مِن خَیلٍ یَحمِلُ السُّفیانِیَّ مُتَوَجِّهاً إلی مَکَّةَ وَالمَدینَةِ،أمیرُها أحَدٌ مِن بَنی امَیَّةَ،یُقالُ لَهُ خُزَیمَةُ،أطمَسُ العَینِ الشِّمالِ،عَلی عَینِهِ طَرفَةٌ (7)تَمیلُ بِالدُّنیا،فَلا تُرَدُّ لَهُ رایَةٌ حَتّی یَنزِلَ المَدینَةَ،فَیَجمَعُ رِجالاً ونِساءً مِن آلِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله، فَیَحبِسُهُم فی دارٍ بِالمَدینَةِ یُقالُ لَها:دارُ أبِی الحَسَنِ الاُمَوِیُّ،ویَبعَثُ خَیلاً فی طَلَبِ

ص:348


1- (1) .فی المصدر:«تشرع»،و التصویب من بحار الأنوار. [1]
2- (2) .فی المصدر:«خطانها»،والتصویب من بحار الأنوار. [2]
3- (3) .الذَّحل:الثأر (مجمع البحرین:ج 1 ص 626«ذحل»).
4- (4) .الإسراء:6. [3]
5- (5) .فی بعض النسخ وفی کتاب سرور أهل الإیمان:« [4]تخریق الروایا»راجع:ص218 ح1282.
6- (6) .فی بحار الأنوار:« [5]الأسبغ».
7- (7) .طَرْفَةٌ:نقطة حمراء من الدم تحدّث فی العین من ضربة وغیرها (الصحاح:ج 4 ص 1395« [6]طرف»).

هدایتگری دارد».

ای مردم! از من بپرسید،پیش از آن که فتنه ای شرقی بالا بگیرد و پس از مرگ و زندگی،به هر سو براند و یا آتشی از مغرب در هیزم [فتنه] افتد و دامنش را برچیند و فریاد انتقام و خونخواهی سر دهد،و چون روزگار بچرخد و بگویی:مرده یا هلاک شده است و معلوم نیست به کجا رفته است،در آن روز،تأویل این آیه:«سپس پیروزی بر آنها را دوباره بهرۀ شما می کنیم و با دارایی ها و پسران به شما یاری می رسانیم و شمار شما را افزون تر می گردانیم»محقق می شود و این،نشانه ها و علامت هایی دارد:نخستین آنها،محاصرۀ کوفه با نگهبان و خندق کندن است و سپس سوزاندن پایۀ خانه ها (1)در کوچه های کوفه،و تعطیل کردن مسجدها به مدّت چهل شب،و فرود آمدن سه پرچم،گرداگرد مسجد بزرگ که مشابه پرچم [و سپاه] هدایت اند-[؛ولی بر هدایت نیستند و] قاتل و مقتول در آتش اند-،و کشتاری فراوان،و مرگ سخت و کشته شدن نفْس زکیّه در پشت کوفه به همراه هفتاد نفر،و [فردی] سربریده میان رکن [حجر الأسود] و مقام [ابراهیم]،و بازداشت و کشته شدن اسبغ مظفّر به خاطر بیعت با بت ها،به همراه بسیاری از آدمیان شیطان صفت،و خروج سفیانی با پرچمی سبز و نشان صلیب طلایی-که فرمانده اش مردی از قبیلۀ کلب است-و دوازده هزار اسب که سفیانی [و سربازانش] را به سوی مکّه و مدینه می برند و فرمانده شان،یکی از امویان به نام خزیمه است،که چشم چپش محو شده و بر چشم او لختۀ خونی رو به پایین است و پرچمی از او باز گردانده [و شکست خورده] نمی شود تا در مدینه فرود می آید و مردان و زنانی را از خاندان محمّد صلی الله علیه و آله در خانه ای در مدینه به نام خانۀ ابو الحسن اموی گرد می آورد و سوارانی را در پی مردی از خاندان محمّد صلی الله علیه و آله می فرستد که برخی از مستضعفان مکّه به گرد او جمع شده اند و فرمانده شان

ص:349


1- (1) .در برخی نسخه ها،«دریدن شترهای آبکش»آمده است.

رَجُلٍ مِن آلِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله،قَدِ اجتَمَعَ إلَیهِ رِجالٌ مِنَ المُستَضعَفینَ بِمَکَّةَ،أمیرُهُم رَجُلٌ مِن غَطَفانَ،حَتّی إذا تَوَسَّطُوا الصَّفایِحَ البیضَ بِالبَیداءِ،یُخسَفُ بِهِم،فَلا یَنجو مِنهُم أحَدٌ إلّارَجُلٌ واحِدٌ یُحَوِّلُ اللّهُ وَجهَهُ فِی قَفاهُ،لِیُنذِرَهُم ولِیَکونَ آیَةً لِمَن خَلفَهُ، فَیَومَئِذٍ تَأویلُ هذِهِ الآیَةِ: «وَ لَوْ تَری إِذْ فَزِعُوا فَلا فَوْتَ وَ أُخِذُوا مِنْ مَکانٍ قَرِیبٍ» 1 .

ویَبعَثُ السُّفیانِیُّ مِئَةً وثَلاثینَ ألفاً إلَی الکوفَةِ،فَیَنزِلونَ بِالرَّوحاءِ وَالفاروقِ ومَوضِعِ مَریَمَ وعیسی علیهما السلام بِالقادِسِیَّةِ،ویَسیرُ مِنهُم ثَمانونَ ألفاً حَتّی یَنزِلُوا الکوفَةَ، مَوضِعَ قَبرِ هودٍ علیه السلام بِالنُّخَیلَةِ (1)،فَیَهجُموا عَلَیهِ یَومَ زینَةٍ،وأَمیرُ النّاسِ جَبّارٌ عَنیدٌ یُقالُ لَهُ الکاهِنُ السّاحِرُ،فَیَخرُجُ مِن مَدینَةٍ یُقالُ لَها:الزَّوراءُ،فی خَمسَةِ الآفٍ مِنَ الکَهَنَةِ،ویَقتُلُ عَلی جِسرِها سَبعینَ ألفاً،حَتّی یَحتَمِیَ النّاسُ الفُراتَ ثَلاثَةَ أیّامٍ مِنَ الدِّماءِ ونَتنِ الأَجسامِ،ویَسبی مِنَ الکوفَةِ أبکاراً لا یُکشَفُ عَنها کَفٌّ ولا قِناعٌ،حَتّی یوضَعنَ فِی المَحامِلِ،یُزلِفُ بِهِنَّ الثُّوَیَّةَ (2)وهِیَ الغَرِیَّینِ.

ثُمَّ یَخرُجُ مِنَ الکوفَةِ مِئَةُ ألفٍ بَینَ مُشرِکٍ ومُنافِقٍ،حَتّی یَضرِبوا دِمَشقَ،لا یَصُدُّهُم عَنها صادٌّ،وهِیَ إرَمُ ذاتُ العِمادِ،وتُقبِلُ رایاتُ شَرقِیِّ الأَرضِ لَیسَت بِقُطنٍ ولا کَتّانٍ ولا حَریرٍ،مُخَتَّمَةً فی رُؤوسِ القَنا بِخاتَمِ السَّیِّدِ الأَکبَرِ،یَسوقُها رَجُلٌ مِن آلِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله،یَومَ تُطَیَّرٌ بِالمَشرِقِ،یوجَدُ ریحُها بِالمَغرِبِ کَالمِسکِ الأَذفِرِ،یَسیرُ الرُّعبُ أمامَها شَهراً.

ویَخلُفُ أبناءُ سَعدٍ السَّقّاءِ بِالکوفَةِ طالِبینَ بِدِماءِ آبائِهِم،وهُم أبناءُ الفَسَقَةِ،حَتّی

ص:350


1- (2) .النُخیلَةُ:موضع قرب الکوفة علی سمت الشام (معجم البلدان:ج 5 ص 278). [1]
2- (3) .الثُّوَیَّة:موضع قریب من الکوفة،وقیل:بالکوفة،وقیل:خُریبَة إلی جانب الحیرة علی ساعة منها (معجم البلدان:ج 2 ص 87). [2]

مردی از قبیلۀ غطفان است،تا آن گاه که چون سفیانیان از سنگ های پهن و سفید بیداء می گذرند،در زمین فرو می روند و هیچ کس از آنان جز یک مرد نجات نمی یابد که خداوند،صورت او را به پشتش می چرخاند تا آنها را هشدار دهد و نشانه ای برای پس از آنها باشد و آن روز،تأویل این آیه:«کاش آنان را می دیدی که چه سان هراسان اند و گریزی ندارند و از جایی نزدیک،گرفته شده اند!»محقّق می شود.

و سفیانی،صد و سی هزار نفر به سوی کوفه روانه می کند و آنان در روحاء،فاروق و جایگاه مریم و عیسی علیه السلام در قادسیّه،فرود می آیند و هشتاد هزار نفر از آنان حرکت می کنند و در کوفه در جایگاه قبر هود علیه السلام در نُخَیله (1)فرود می آیند و در یک روز جشن،به آن حمله می کنند و فرمانده مردم،گردنکش لجوجی است که او را کاهن و ساحر می نامند و به همراه پنج هزار کاهن از شهری به نام زوراء خروج می کند و بر روی پل کوفه،هفتاد هزار نفر کشته می شوند،تا آن جا که مردم،سه روز به خاطر خون و بوی بد اجساد،از رود فرات، دوری می کنند و دخترانی از کوفه به اسارت می گیرند که پرده از دست و رویشان گشوده نشده است تا آن که در درون محمل هایشان گذاشته می شوند و آنها را تا نزدیک ثویّه، (2)-یعنی همان غریّین-می برند.

سپس صدهزار نفر منافق و مشرک از کوفه بیرون می آیند تا به سوی دمشق بروند و هیچ کس نمی تواند جلویشان را بگیرد و آن جا همان [باغ] ارم با ستون های افراشته است و پرچم های مشرق زمین پیش می آیند که از پنبه و کتان و ابریشم نیستند و بر سر نیزه ها با مُهر سَرور اکبر،مُهر خورده اند و مردی از خاندان محمّد صلی الله علیه و آله آنها را پیش می راند.روزی که این پرچم ها در شرق به اهتزاز درمی آیند،بوی خوشش چون مُشک در مغرب احساس می شود و ترس از او به فاصلۀ یک ماه جلوتر [به دل دشمنش] می افتد.

و پسران سعد سقّا،در طلب خون پدرانشان بر تخت کوفه می نشینند و آنان

ص:351


1- (1) .نُخَیله،نخلستان کوچکی در نزدیک کوفه و بر سر راه آن به سوی شام که محلّ اردوهای نظامی بوده است.
2- (2) .ثویّه،جایی نزدیک کوفه است و غریّین نیز همان جاست و به منطقۀ دفن امام علی علیه السلام گفته می شود.

تَهجُمُ عَلَیهِم خَیلُ الحُسَینِ علیه السلام،یَستَبِقانِ کَأَنَّهُما فَرَسا رِهانٍ،شُعثٌ غُبرٌ أصحابُ بَواکی وقَوارِحَ،إذ یَضرِبُ أحَدُهُم بِرِجلِهِ باکِیَةً یَقولُ:لا خَیرَ فی مَجلِسٍ بَعدَ یَومِنا هذا،اللّهُمَّ فَإِنَّا التّائِبونَ الخاشِعونَ الرّاکِعونَ السّاجِدونَ،فَهُمُ الأَبدالُ الَّذینَ وَصَفَهُمُ اللّهُ عز و جل: «إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ التَّوّابِینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ» 1 ،وَالمُطَهَّرونَ نُظَراؤُهُم مِن آلِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله.

ویَخرُجُ رَجُلٌ مِن أهلِ نَجرانَ راهِبٌ مُستَجیبٌ لِلإِمامِ،فَیَکونُ أوَّلَ النَّصاری إجابَةً،ویَهدِمُ صَومَعَتَهُ ویَدُقُّ صَلیبَها،ویَخرُجُ بِالمَوالی وضُعَفاءِ النّاسِ وَالخَیلِ، فَیَسیرونَ إلَی النُّخَیلَةِ بِأَعلامِ هُدیً،فَیَکونُ مُجتَمَعُ النّاسِ جَمیعاً مِنَ الأَرضِ کُلِّها بِالفاروقِ،وهِیَ مَحَجَّةُ أمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام،وهِیَ ما بَینَ البُرسِ (1)وَالفُراتِ،فَیُقتَلُ یَومَئِذٍ فیما بَینَ المَشرِقِ وَالمَغرِبِ ثَلاثَةُ الآفٍ مِنَ الیَهودِ وَالنَّصاری،یَقتُلُ بَعضُهُم بَعضاً،فَیَومَئِذٍ تَأویلُ هذِهِ الآیَةِ: «فَما زاَلَتْ تِلْکَ دَعْواهُمْ حَتّی جَعَلْناهُمْ حَصِیداً خامِدِینَ» 3 بِالسَّیفِ وتَحتَ ظِلِّ السَّیفِ.

ویَخلُفُ مِن بَنِی الأَشهَبِ الزّاجِرُ اللَّحظِ فی اناسٍ مِن غَیرِ أبیهِ هُرّاباً،حَتّی یَأتوا سِبطَری عُوَّذاً بِالشَّجَرِ،فَیَومَئِذٍ تَأویلُ هذِهِ الآیَةِ: «فَلَمّا أَحَسُّوا بَأْسَنا إِذا هُمْ مِنْها یَرْکُضُونَ * لا تَرْکُضُوا وَ ارْجِعُوا إِلی ما أُتْرِفْتُمْ فِیهِ وَ مَساکِنِکُمْ لَعَلَّکُمْ تُسْئَلُونَ» 4 ،ومَساکِنُهُمُ الکُنوزُ الَّتی غَلَبوا عَلَیها (2)مِن أموالِ المُسلِمینَ،ویَأتیهِم یَومَئِذٍ الخَسفُ وَالقَذفُ

ص:352


1- (2) .بُرْسُ-بالضمّ-:موضع بأرض بابل،به آثار لبخت نصّر وتلّ مفرط العلوّ یسمّی صرح البُرسِ (معجم البلدان:ج 1 ص 384). [1]
2- (5) .فی بحار الأنوار:« [2]غنموا»بدل«غلبوا علیها».

فرزندانی نابه کارند و سواران حسین علیه السلام بر آنها می تازند و چنان بر هم پیشی می جویند که گویی دو اسب مسابقه اند؛ژولیده،غبارآلود،گریان و زخم زننده.

هنگامی که یک تن از آنان گریه کنان پای بر زمین می کوبد و می گوید:در نشستن، پس از امروز،خیری نیست.خدایا! ما توبه کار،فرو افتاده ایم و به تعظیم و احترام، سرمان را خم کرده،به آستانت نهاده ایم.آنان،همان نیکانی هستند که خداوند عز و جل این گونه توصیفشان کرده است:«خداوند،توبه کاران و پاکان را دوست می دارد»و پاکان،امثال آنان از خاندان محمّد صلی الله علیه و آله هستند.

و مرد راهبی از نجران،به اجابت ندای امام بر می خیزد که نخستین مسیحیِ پاسخگو به امام است و صومعه اش را ویران می کند و صلیب خود را می شکند و با آزاد شدگان و مردمان ضعیف و سواران،خروج می کند و با پرچم های هدایتشان به سوی نخیله می روند و همۀ مردمان [که یار اویند] از سراسر زمین در فاروق [در کوفه] گرد هم می آیند که همان راه آمد و شد امیر مؤمنان علیه السلام بوده است،میان بُرس (1)و رود فرات و آن روز،میان مشرق و مغرب،سه هزار یهودی و مسیحی کشته می شوند که برخی از آنها،خود،یکدیگر را می کشند و آن روز،تأویل این آیه محقّق می شود:«و هماره،سخن آنان [حاکم] بود تا چون گیاهِ درو شده ای ساقطشان کردیم»با شمشیر و زیر سایۀ شمشیر.

و از فرزندان اشهب (2)فریاد زننده و حرام زاده ای که با گوشۀ چشم [متکبّرانه] به مردم نگاه می کند،بر تخت فرمان روایی می نشیند و می گریزند تا با ناز و تکبّر به درخت،پناه بیاورند و آن روز،تأویل این آیه است:«و هنگامی که عذاب ما را حس کردند، ناگهان از آن می گریختند.مگریزید و به آنچه در آن کام می راندید و نیز خانه هایتان باز گردید،باشد که از شما بازخواست کنند»و خانه هایشان،همان گنج هایی است که از دارایی های

ص:353


1- (1) .برس،جایی میان کوفه و شهر حلّه و محلّ آثاری از بخت النصر به روزگار حاکمیتش بر بابِل است.
2- (2) .اشهب،به معنای خاکستری،کار دشوار،سپاه گران و با جنگ افزار فراوان و یا روز پرصاعقه آمده و ممکن است نام قبیله ای باشد (م).

وَالمَسخُ،فَیَومَئِذٍ تَأویلُ هذِهِ الآیَةِ: «وَ ما هِیَ مِنَ الظّالِمِینَ بِبَعِیدٍ» 1 .

ویُنادی مُنادٍ فی شَهرِ رَمَضانَ مِن ناحِیَةِ المَشرِقِ عِندَما تَطلُعُ الشَّمسُ:یا أهلَ الهُدَی اجتَمِعوا،ویُنادی مِن ناحِیَةِ المَغرِبِ بَعدَما یَغیبُ الشَّمسُ:یا أهلَ الضَّلالَةِ (1)اجتَمِعوا،ومِنَ الغَدِ عِندَ الظُّهرِ تُکَوَّرُ (2)الشَّمسُ فَتَکونُ سَوداءَ مُظلِمَةً،وَالیَومَ الثّالِثَ یُفَرَّقُ بَینَ الحَقِّ وَالباطِلِ بِخُروجِ دابَّةِ الأَرضِ،وتُقبِلُ الرّومُ إلی قَریَةٍ بِساحِلِ البَحرِ عِندَ کَهفِ الفِتیَةِ،ویَبعَثُ اللّهُ الفِتیَةَ مِن کَهفِهِم إلَیهِم،[ مِنهُم] (3)رَجُلٌ یُقالُ لَهُ تِملیخا، وَالآخَرُ کمسلمینا،وهُما الشّاهِدانِ المُسلِمانِ (4)لِلقائِمِ،فَیَبعَثُ أحَدَ الفِتیَةِ إلَی الرّومِ فَیَرجِعُ بِغَیرِ حاجَةٍ،ویَبعَثُ بِالآخَرِ فَیرجِعُ بِالفَتَحِ،فَیَومَئِذٍ تَأویلُ هذِهِ الآیَةِ: «وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً» ، (5)[ ثُمَّ یَبعَثُ اللّهُ مِن کُلِّ امَّةٍ فَوجاً لِیُرِیَهُم ما کانوا یوعَدونَ] (6)فَیَومَئِذٍ تَأویلُ هذَا الآیَةِ: «وَ یَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِمَّنْ یُکَذِّبُ بِآیاتِنا فَهُمْ یُوزَعُونَ» 8 وَالوَزعُ خَفَقانُ أفئِدَتِهِم.

ویَسیرُ الصِّدّیقُ الأَکبَرُ بِرایَةِ الهُدی وَالسَّیفِ ذِی (7)الفَقارِ وَالمِخصَرَةِ (8)،حَتّی یَنزِلَ أرضَ الهِجرَةِ مَرَّتَینِ وهِیَ الکوفَةُ،فَیَهدِمُ مَسجِدَها ویَبنیهِ عَلی بِنائِهِ الأَوَّلِ،ویَهدِمُ

ص:354


1- (2) .فی بحار الأنوار:« [1]الهدی»بدل«الضلالة».
2- (3) .فی بحار الأنوار:« [2]بعد تَکَوُّرِ».
3- (4) .ما بین المعقوفین أثبتناه من بحار الأنوار. [3]
4- (5) .فی المصدر:«الشهداء المسلمون»،وما فی المتن أثبتناه من بحار الأنوار. [4]
5- (6) .آل عمران:83. [5]
6- (7) .سقط ما بین المعقوفین من المصدر وأثبتناه من بحار الأنوار. [6]
7- (9) .فی المصدر:«ذو»،والتصویب من بحار الأنوار. [7]
8- (10) .المِخصَرَةُ:ما یختصره الإنسان بیده فیمسکه من عصا أو عکّازة أو مقرعة أو قضیب (النهایة:ج 2 ص 36« [8]خصر»).

مسلمانان به زور و غلبه گرفته اند و در آن روز،[عذاب های] فرو رفتن به زمین، پرتاب شدن و مسخ گشتن،بر آنها فرود می آیند و در آن روز،تأویل این آیه:«و آن [عذاب]،از ستمگران دور نیست»خواهد بود.

و منادی ای در ماه مبارک رمضان از سمت مشرق به هنگام طلوع خورشید،ندا می دهد:"ای اهل هدایت! گرد آیید" و منادی ای از سمت مغرب،پس از غروب خورشید،ندا می دهد:"ای اهل گم راهی! گرد آیید" و فردای آن روز،هنگام ظهر، خورشید،در هم پیچیده و تاریک و سیاه می گردد،و روز سوم،با بیرون آمدن جنبندۀ زمین،حق از باطل،جدا می شود و رومیان به سوی آبادی ای در ساحل دریا، کنار غار اصحاب کهف،پیش می آیند و خداوند،آن جوانان را از غارشان به سوی آنان بر می انگیزد و میان ایشان،مردی است به نام تملیخا،و مرد دیگری است به نام کمسلمینا که هر دو،گواهانی مسلمان برای قائم علیه السلام هستند و قائم علیه السلام یکی از جوانان اصحاب کهف را به سوی روم روانه می کند؛ولی بدون موفّقیت باز می گردد و آن دیگری را روانه می کند و او با پیروزی باز می گردد و آن روز،تأویل این آیه است:«و هر که در آسمان ها و زمین است،خواه ناخواه،گردن نهادۀ فرمان اویند».سپس خداوند،دسته ای از هر امّتی را روانه می کند تا آنچه را وعده داده شده بودند به ایشان بنماید و آن روز، تأویل این آیه است:«و روزی که از هر امتی،دسته ای از آنان را که نشانه های ما را دروغ می خواندند،گرد می آوریم و سپس باز داشته می شوند»و باز داشته شدن،یعنی تپش [و اضطراب] دل هایشان.

و صدّیق اکبر با پرچم هدایت و شمشیر ذو الفقار و چوب دستی [پیامبر صلی الله علیه و آله ] حرکت می کند تا در سرزمینی که دو بار به آن هجرت شده است-یعنی کوفه-، فرود آید و مسجد آن را منهدم می کند و بر پایۀ اوّلش بنا می نهد و خانه های جبّارانِ

ص:355

ما دونَهُ مِن دورِ الجَبابِرَةِ،ویَسیرُ إلَی البَصرَةِ حَتّی یُشرِفَ عَلی بَحرِها،ومَعَهُ التّابوتُ وعَصا موسی،فَیَعزِمُ عَلَیهِ فَیَزفِرُ زَفرَةً بِالبَصرَةِ فَتَصیرُ بَحراً لُجِّیّاً فَیُغرِقُها (1)، لا یَبقی فیها غَیرُ مَسجِدِها کَجُؤجُؤِ (2)السَّفینَةِ عَلی ظَهرِ الماءِ.

ثُمَّ یَسیرُ إلی حَرورا (3)ثُمَّ یُحرِقُها ویَسیرُ مِن بابِ بنی أسَدٍ،حَتّی یَزفِرَ زَفرَةً فی ثَقیفٍ وهُم زَرعُ فِرعَونَ،ثُمَّ یَسیرُ إلی مِصرَ فَیَعلو مِنبَرَهُ ویَخطُبُ النّاسَ،فَتَستَبشِرُ الأَرضُ بِالعَدلِ،وتُعطِی السَّماءُ قَطرَها،وَالشَّجَرُ ثَمَرَها،وَالأَرضُ نَباتَها،وتَتَزَیَّنُ لِأَهلِها،وتَأمَنُ الوَحوشُ حَتّی تَرتَعِیَ فی طُرُقِ الأَرضِ کَأَنعامِهِم،ویُقذَفُ فی قُلوبِ المُؤمِنینَ العِلمُ،فَلا یَحتاجُ مُؤمِنٌ إلی ما عِندِ أخیهِ مِنَ العِلمِ،فَیَومَئِذٍ تَأویلُ هذِهِ الآیَةِ: «یُغْنِ اللّهُ کُلاًّ مِنْ سَعَتِهِ» 4 ،وتُخرِجُ لَهُمُ الأَرضُ کُنوزَها،ویَقولُ القائِمُ علیه السلام:

کُلوا هَنیئاً بِما أسلَفتُم فِی الأَیّامِ الخالِیَةِ (4)،فَالمُسلِمونَ یَومَئِذٍ أهلُ صَوابٍ لِلدّینِ،اُذِنَ لَهُم فِی الکَلامِ،فَیَومَئِذٍ تَأویلُ هذِهِ الآیَةِ: «وَ جاءَ رَبُّکَ وَ الْمَلَکُ صَفًّا صَفًّا» 6 .

فَلا یَقبَلُ اللّهُ یَومَئِذٍ إلّادینَهُ الحَقَّ،ألا للّهِ ِ الدّینُ الخالِصُ،فَیَومَئِذٍ تَأویلُ هذِهِ الآیَةِ: «أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنّا نَسُوقُ الْماءَ إِلَی الْأَرْضِ الْجُرُزِ فَنُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً تَأْکُلُ مِنْهُ أَنْعامُهُمْ وَ أَنْفُسُهُمْ أَ فَلا یُبْصِرُونَ * وَ یَقُولُونَ مَتی هذَا الْفَتْحُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ * قُلْ یَوْمَ الْفَتْحِ لا یَنْفَعُ الَّذِینَ کَفَرُوا إِیمانُهُمْ وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ * فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ انْتَظِرْ إِنَّهُمْ مُنْتَظِرُونَ» 7 ،فَیَمکُثُ

ص:356


1- (1) .لا توجد کلمة«فیغرقها»فی بحار الأنوار. [1]
2- (2) .الجُؤجُؤ:الصدرُ (النهایة:ج 1 ص 232« [2]جؤجؤ»).
3- (3) .حروراء:قریة بظاهر الکوفة (معجم البلدان:ج 2 ص 245). [3]
4- (5) .إشارة إلی الآیة 24 من سورة الحاقّة. [4]

پیرامون آن را ویران می کند و به سوی بصره حرکت می کند تا به دریایش می رسد،و تابوت و عصای موسی همراه اوست و چنان اراده می کند و در بصره می دمد و دریایی پدید می آید و آب،همۀ آن را فرا می گیرد و جز مسجدش از آن باقی نمی ماند،مانند سینۀ کشتی که از آب،بیرون و نمایان می ماند.

آن گاه به سوی حروراء (روستایی در پشت کوفه) می رود و آن را آتش می زند و از دروازۀ بنی اسد حرکت می کند تا این که در [سرزمین] ثقیف-که همان زراعت فرعون اند-نیز می دمد [و آن جا را شعله ور می کند] و سپس به سوی مصر می رود و از منبر آن بالا می رود و برای مردم سخن می راند.پس،زمین از عدالت،شادمان می شود و آسمان، بارانش را و درخت،میوه اش را و زمین،گیاهش را عطا می کند و زمین،خود را برای زمینیان می آراید و حیوانات وحشی،چنان ایمن و آسوده خاطر می شوند که مانند چهارپایانشان در جادّه های زمین می چرند،و دانش به دل های مؤمنان،راه می یابد و مؤمنی نیست که به دانش برادرش نیازمند باشد و آن روز،تأویل این آیه محقّق می شود:

«خداوند،هر یک را از گشایش خود،بی نیاز می کند»و زمین،اندوخته هایش را برایشان بیرون می آورد و قائم علیه السلام می گوید:"بخورید.گوارایتان باد به پاداش آنچه در روزهای گذشته پیش فرستادید!"، (1)و مسلمانان در آن روزگار،بر دین و عقیده ای درست اند و به آنان اجازۀ سخن گفتن داده شده است و آن روز،تأویل این آیه است:«و [فرمان] پروردگارت و نیز فرشتگان،صف به صف می آیند».

و خداوند در آن روز،جز دین حقّش را نمی پذیرد.به هوش باشید که دین خالص،از آنِ خداوند است و در آن روز،تأویل این آیه است:«آیا ندیده اند که ما آب را به سوی سرزمین بی گیاه می رانیم و با آن زراعتی پدید می آوریم که چهارپایان آنان و خودشان از آن می خورند؟آیا نمی بینند؟و می گویند:اگر راست می گویید،این پیروزی [وعده داده شده به مؤمنان] کِی خواهد بود؟ بگو:در روز پیروزی،ایمان کافران به آنان سودی نمی رساند و مهلت هم نمی یابند.پس،از آنها روی بگردان و منتظر باش که آنان نیز منتظرند»و از روز قیامش تا روز درگذشتش،سیصد و

ص:357


1- (1) .اشاره به آیۀ 24 از سورۀ حاقّه است.

فیما بَینَ خُروجِهِ إلی یَومِ مَوتِهِ ثَلاثَمِئَةِ سَنَةٍ ونَیِّفاً،وعِدَّةُ أصحابِهِ ثَلاثُمِئَةٍ وثَلاثَةَ عَشَرَ،مِنهُم تِسعَةٌ مِن بَنی إسرائیلَ،وسَبعونَ مِنَ الجِنِّ،ومِئَتانِ وأَربَعَةٌ وثَلاثونَ:

فیهِم سَبعونَ الَّذینَ غَضَبوا لِلنَّبِیِّ صلی الله علیه و آله إذ هَجَتهُ (1)مُشرِکو قُرَیشٍ،فَطَلَبوا إلی نَبِیِّ اللّهِ صلی الله علیه و آله أن یَأذَنَ لَهُم فی إجابَتِهِم،فَأَذِنَ لَهُم حَیثُ نَزَلَت هذِهِ الآیَةُ: «إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ ذَکَرُوا اللّهَ کَثِیراً وَ انْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ» 2 .وعِشرونَ مِن أهلِ الیَمَنِ مِنهُمُ المِقدادُ بنُ الأَسوَدِ ومِئَتانِ وأَربَعَةَ عَشَرَ الَّذینَ کانوا بِساحِلِ البَحرِ مِمّا یَلی عَدَنَ،فَبَعَثَ إلَیهِم نَبِیُّ اللّهِ بِرِسالَةٍ فَأَتَوا مُسلِمینَ، وتِسعَةٌ مِن بَنی اسرائیلَ،ومِن أفناءِ النّاسِ ألفانِ وثَمانُمِئَةٍ وسَبعَةَ عَشَرَ.

ومِنَ المَلائِکَةِ أربعَونَ ألفاً مِن ذلِکَ:[ و] مِنَ المُسَوِّمینَ ثَلاثَةُ آلافٍ،ومِنَ المُردِفینَ خَمسَةُ آلافٍ،فَجَمیعُ أصحابِهِ علیه السلام سَبعَةٌ وأَربَعونَ ألفاً،ومِئَةٌ وثَلاثونَ،مِن ذلِکَ تِسعَةُ رُؤوسٍ مَعَ کُلِّ رَأسٍ مِنَ المَلائِکَةِ أربَعَةُ آلافٍ مِنَ الجِنِّ وَالإِنسِ عِدَّةَ یَومِ بَدرٍ،فَبِهِم یُقاتِلُ وإیّاهُم یَنصُرُ اللّهُ،وبِهِم یَنتَصِرُ وبِهِم یُقَدَّمُ النَّصرُ،ومِنهُم نَضرَةُ الأَرضِ.

کَتَبتُها کَما وَجَدتُها وفیها نَقصُ حُروفٍ.

1383.الصراط المستقیم: وُجِدَ کِتابٌ بِخَطِّ الکَمالِ العَلَوِیِّ النَّیشابورِیِّ فی خِزانَةِ أمیرِ المُؤمِنینَ،فیهِ وَصِیَّةٌ لِابنِهِ مُحَمَّدِ بنِ الحَنَفِیَّةِ:

بُنَیَّ إذا ما جاشَتِ التُّرکُ فَانتَظِر وِلایَةَ مَهدِیٍّ یَقومُ فَیَعدِلُ

ص:358


1- (1) .فی بحار الأنوار:« [1]هجمته».

اندی سال درنگ می کند و شمار یارانش سیصد و سیزده تن اند که نُه تن آنان از بنی اسرائیل،هفتاد تن از جنّیان و دویست و سی و چهار تن دیگر،که هفتاد نفرشان کسانی اند که چون مشرکان قریش به پیامبر صلی الله علیه و آله دشنام دادند،برای او خشم گرفتند و از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله خواستند که به آنان اجازۀ پاسخگویی دهد و خداوند به آنان با این آیه اجازه داد:«مگر کسانی که ایمان آورده و کار شایسته کرده و خداوند را فراوان یاد کردند و پس از آن که ستم دیده باشند،داد خود را می ستانند،و ستمکاران به زودی خواهند دانست که به کدام بازگشتگاه باز می گردند»و ده تن از اهل یمن-که مقداد بن اسود هم میان آنان است-،و دویست و چهارده تن که در ساحل دریای مجاور عدن (دریای سرخ) بودند و پیامبر خدا صلی الله علیه و آله پیامی برایشان فرستاد و آنان مسلمان شدند و آمدند و نُه تن از بنی اسرائیل و دو هزار و هشتصد و هفده نفر از مردم ناشناخته و چهل هزار فرشته که برخی همین گونه ناشناخته و سه هزار فرشتۀ نشاندار و پنج هزار فرشتۀ پیاپی هستند و بدین گونه همۀ یاران او چهل و هفت هزار و صد و سی نفر می شوند که از میان آنها،نُه تن سرکرده اند که با هر یک از سرکردگان، چهار هزار فرشته از جِن و به تعداد رزمندگان جنگ بدر،از انسان ها هستند که قائم با کمک آنان می جنگد و خداوند،ایشان را پیروز می کند و با ایشان انتقام می گیرد و به دست ایشان پیروزی پیش می آید و خرّمی زمین،از آنان است».

مؤلّف می نویسد:آن را همان گونه که یافتم،نوشتم و کاستی حروف در آن [فراوان] است. (1)

1383.الصراط المستقیم: به خطّ کمال علوی نیشابوری و در خزانۀ امیر مؤمنان،وصیّت ایشان به فرزندش محمّد بن حنفیّه،یافت شد:

پسر عزیزم! هنگامی که تُرک ها روی آوردند،منتظر باش

که مهدی،ولایت می یابد و قیام می کند و عدالت می ورزد

ص:359


1- (1) .مختصر بصائر الدرجات:ص 198،بحار الأنوار:ج 53 ص 81 ح 86.

وذَکِّر (1)مُلوکَ الظُّلمِ مِن آلِ هاشِمٍ

1384.الغیبة للنعمانی: أخبَرَنا أحمَدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ سَعیدٍ،قالَ:حَدَّثَنا عَلِیُّ بنُ الحَسَنِ التَّیمُلِیُّ مِن کِتابِهِ فی رَجَبٍ سَنَةَ سَبعٍ وسَبعینَ ومِئَتَینِ،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ عُمَرَ بِن یَزیدَ بَیّاعُ السّابِرِیِّ ومُحَمَّدُ بنُ الوَلیدِ بنِ خالِدٍ الخَزّازُ جَمیعاً،قالا:حَدَّثَنا حَمّادُ بنُ عُثمانَ،عَن عَبدِ اللّهِ بنِ سِنانٍ،قالَ:حَدَّثَنی مُحَمَّدُ بنُ إبراهیمَ بنِ أبِی البِلادِ،وقالَ:حَدَّثَنا أبی،عَن أبیهِ،عَن الأَصبَغِ بنِ نُباتَةَ،قالَ:سَمِعتُ عَلِیّاً علیه السلام یَقولُ:

إنَّ بَینَ یَدَیِ القائِمِ سِنینَ خَدّاعَةً،یُکَذَّبُ فیهَا الصّادِقُ،ویُصَدَّقُ فیهَا الکاذِبُ، ویُقَرَّبُ فیهَا الماحِلُ-وفی حَدیثٍ:ویَنطِقُ فیهَا الرُّوَیبِضَةُ (2)-.

فَقُلتُ:ومَا الرُّوَیبِضَةُ،ومَا الماحِلُ؟قالَ:أوَما تَقرَؤونَ القُرآنَ قَولَهُ: «وَ هُوَ شَدِیدُ الْمِحالِ» 4 قالَ:یُریدُ المَکرَ،فَقُلتُ:ومَا الماحِلُ:قالَ:یُریدُ المَکّارَ.

1385.دلائل الإمامة: أخبَرَنی أبو عَلِیٍّ الحَسَنُ بنُ الحُسَینِ بنِ العَبّاسِ النِّعالِیُّ،قالَ:حَدَّثَنا

ص:360


1- (1) .فی الدیوان المنسوب للإمام علیّ علیه السلام وبحار الأنوار:«وذلّ»بدل«وذکر».
2- (3) .الرویبضة:الإنسان المجهول (کتاب العین:ج 7 ص 37« [1]ربض»).

و فرمان روایان ستمکار بر خاندان هاشم را به یاد آور

که با برخی از آنان بیعت شد و به خوش گذرانی و بیهودگی پرداختند؛

جوانی از جوانان بی اندیشه

و بی جدیّت و نابخرد.

آن جاست که قائم به حق،میان شما قیام می کند

و با حق نزدتان می آید و به حق عمل می کند

همنام پیامبر خداست.جانم فدایش!

او را وا نگذارید-ای فرزندان عزیزم-و بشتابید. (1)

1384.الغیبة ،نعمانی-با سندش به نقل از اصبغ بن نباته-:شنیدم که علی علیه السلام می فرماید:«پیش از قائم علیه السلام سال های فریب است.راستگو در آن سال ها،تکذیب و دروغگو،تصدیق می شود و ماحِل،مقرّب می شود»و در نقلی:«و رُوَیبِضه در آن سخن می گوید».

گفتم:رویبضه و ماحِل،چه معنایی دارند؟

فرمود:«آیا قرآن نمی خوانید؟آیۀ «وَ هُوَ شَدِیدُ الْمِحالِ» 2 را؟مقصودش [با] مکر است».

گفتم:ماحل،به چه معناست؟

فرمود:«مقصودش مکّار است». (2)

1385.دلائل الإمامة -با سندش به نقل از امّ سعید احمَسی-:به امام صادق علیه السلام گفتم:فدایت شوم،ای فرزند پیامبر خدا! نشانه ای از خروج قائم به دستم بده.

ص:361


1- (1) .الصراط المستقیم:ج 2 ص 264،الدیوان المنسوب إلی الإمام علی علیه السلام:ص 460،بحار الأنوار:ج 51 ص 131.
2- (3) .الغیبة،نعمانی:ص 278 ح 62، [1]بحار الأنوار:ج 52 ص 245 ح 124.

أبُو الحَسَنِ مُحَمَّدُ بنُ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدِ بنِ جَعفَرِ بنِ الحَسَنِ بنِ جَعفَرِ بنِ الحَسَنِ بنِ الحَسَنِ بنِ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ (صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِ)،قالَ:حَدَّثَنا أبی،قالَ:حَدَّثَنا جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدٍ،قالَ:حَدَّثَنا أبو جَعفَرٍ أحمَدُ بنُ زَیدٍ،قالَ:حَدَّثَنی أبو مُحَمَّدٍ،عَن امِّ سَعیدٍ الأَحمَسِیَّةِ،قالَت:قُلتُ لِأَبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام:جُعِلتُ فِداکَ یَابنَ رَسولِ اللّهِ، اجعَل فی یَدی عَلامَةً مِن خُروجِ القائِمِ.قالَت:قالَ لی:

یا امَّ سَعیدٍ،إذَا انکَسَفَ القَمَرُ لَیلَةَ البَدرِ مِن رَجَبٍ،وخَرَجَ رَجُلٌ مِن تَحتِهِ،فَذاکَ عِندَ خُروجِ القائِمِ.

1386.دلائل الإمامة: قالَ أبو جَعفَرٍ:حَدَّثَنا عیسَی بنُ ماهانَ بنِ مَعدانَ،قالَ:حَدَّثَنا أبو جابِرٍ کَیسانُ بنُ جَریرٍ،عَن أبِی النَّبّاخِ مُحَمَّدِ بنِ یَعلی،قالَ:

لَقیتُ الحُسَینَ بنَ عَلِیٍّ علیه السلام عَلی ظَهرِ الکوفَةِ وهُوَ راحِلٌ مَعَ الحَسَنِ یُریدُ مُعاوِیَةَ، فَقُلتُ:یا أبا عَبدِ اللّهِ،أرَضیتَ؟

فَقالَ:شِقشِقَةٌ (1)هَدَرَت (2)،وفَورَةٌ ثارَت،وعَرَبِیٌّ مَنحِیٌّ (3)،وسَمٌّ ذُعافٌ،وقِیعانٌ بِالکوفَةِ وکَربَلاءَ،إنّی وَاللّهِ لَصاحِبُها،وصاحِبُ ضَحِیَّتِها،وَالعُصفورُ فی سَنابِلِها،إذا تَضَعضَعَ نَواحِی الجَبَلِ بِالعِراقِ،وهَجهَجَ (4)کوفانَ الوَهَلُ (5)،ومَنَعَ البَرُّ جانِبَهُ،وعُطِّلَ

ص:362


1- (1) .الشِّقشِقَةُ:الجلدة الحمراء التی یخرجها الجملُ من جوفه،شبّه الفصیح المنطیق بالفحل الهادر (النهایة:ج 2ص 489« [1]شقشق»).
2- (2) .هَدَرَ البَعیرُ:أی ردّد صوته فی حنجرته (الصحاح:ج 2 ص 853« [2]هدر»).
3- (3) .نَحَا الشیءَ ینحاه وینحوه إذا حَرَّفَهُ (لسان العرب:ج 15 ص 310« [3]نحو»).
4- (4) .هَجْهَج بالجملِ:زجره (تاج العروس:ج 3 ص 513«هجهج»).
5- (5) .الوَهَلْ:الفَزَعْ (مجمع البحرین:ج 3 ص 1985«وهل»).

به من فرمود:«ای امّ سعید! هنگامی که ماه در بدر کامل در [نیمۀ] رجب بگیرد و مردی از زیر آن نمایان شود،هنگام خروج کردن قائم است». (1)

1386.دلائل الإمامة -با سندش به نقل از ابو نبّاخ محمّد بن یعلی-:حسین بن علی علیه السلام را در پشت کوفه دیدم که با [برادرش] حسن علیه السلام به سوی معاویه می رفتند.گفتم:ای ابا عبد اللّه ! آیا [به صلح،] راضی شدی؟

فرمود:«بانگی بر آمد و هیجانی بر انگیخته شد.عربی رانده شده و زَهری کُشنده و پیکان هایی تیز و بُرنده در کوفه و کربلا پیدا شدند.به خدا سوگند،عامل این کارها و صاحب قربانی و پرندۀ برچینندۀ دانه ها (2)منم،آن گاه که کوه های کرانۀ عراق،فرو می ریزند و نالۀ کوفه،بلند می شود و زمین،از برکت،باز می ایستد و خانۀ خدا را به تعطیلی می کِشند و [فرد] کُند و بی تحرّک،به مشقّت،پیش رانده می شود و [فرد] تندرو،سرکوب می گردد.ای کاش دسته هایی [جنگجو] بودند که من، صاحب آنها بودم ! بس است،بس است ! کجا و چگونه؟اگر می خواستم،می گفتم که کجا فرود می آیم و کجا می ایستم».

گفتم:ای فرزند پیامبر خدا! چه می گویی؟

ص:363


1- (1) .دلائل الإمامة:ص 483 ح 479.
2- (2) .کنایه از کُشتن دشمنان و جنگجویان لشکر مقابل است.

بَیتُ اللّهِ الحَرامُ،وأَزحَفَ (1)الوَقیذُ (2)،وقُدِحَ الهَبیدُ (3)،فَیالَها مِن زُمَرٍ (4)أنَا صاحِبُها،إیهِ إیهِ أنّی وکَیفَ ! ولَو شِئتُ لَقُلتُ:أینَ انزِلَ،وأَین اقیمَ.

فَقُلنا:یَابنَ رَسولِ اللّهِ،ما تَقولُ؟قالَ:مُقامی بَینَ أرضٍ وسَماءٍ،ونُزولی حَیثُ حَلَّتِ الشّیعَةُ الأَصلابَ وَالأَکبادَ الصِّلابَ،لا یَتَضَعضَعونَ لِلضَّیمِ،ولا یَأنِفونَ مِنَ الآخِرَةِ مُعضِلاً،یَحتافُهُم أهلُ میراثِ عَلِیٍّ ووَرَثَةُ بَیتِهِ.

1387.الملاحم والفتن: بَعضُ الثِّقاتِ مِن أصحابِنا:أنَّ مَولانا زَینَ العابِدینَ عَلِیَّ بنَ الحُسَینِ علیه السلام وَقَفَ عَلی نَجَفِ الکوفَةِ یَومَ وُرودِهِ جامِعَ الکوفَةِ بَعدَما صَلّی فیهِ،وقالَ:

«هِیَ هِیَ یا نَجفُ».

ثُمَّ بَکی و قالَ:«یا لَها مِن طامَّةٍ (5)»فَسُئِلَ عَن ذلِکَ،فَقالَ:«إذا مَلَأَ نَجَفَکُمُ السَّیلُ وَالمَطَرُ،وظَهَرَتِ النّارُ بِالحِجازِ فِی الأَحجارِ وَالمَدَرِ،ومَلَکَت بَغدادَ التَّتَرُ، فَتَوَقَّعوا ظُهورَ القائِمِ المُنتَظَرِ».

1388.الغیبة للطوسی: رَوی حَذلَمُ بنُ بَشَیرٍ قالَ:قُلتُ لِعَلِیِّ بنِ الحُسَینِ علیهما السلام:صِف لی خُروجَ المَهدِیِّ وعَرِّفنی دَلائِلَهُ وعَلاماتِهِ.

فَقالَ:یَکونُ قَبلَ خُروجِهِ خُروجُ رَجُلٍ یُقالَ لَهُ:عَوفٌ السُّلَمِیُّ بِأَرضِ الجَزیرَةِ،

ص:364


1- (1) .أزحف الرجل:أعیت دابّته وإبله،وکلّ مُعیٍ لاحراک به (لسان العرب:ج 9 ص 131« [1]زحف»).
2- (2) .الوَقیذُ من الرجال:البطیء الثقیل،کأنّ ثقله وضعفه وقذه،أو هو الشدید المرض الذی قد أشرف علی الموت،وقد وقذه المرض والغمّ (لسان العرب:ج 3 ص 519« [2]وقذ»).
3- (3) .الهبید:الحنظل،وقیل:حبّه.وقال بعضهم:الهبید:هو أن ینقع الحنظل أیّاماً ثمّ یغسل ویطرح قشره فیطبخ ویجعل فیه دقیق،وربّما جعل منه عصیدة (لسان العرب:ج 3 ص 431« [3]هبد»).
4- (4) .الزُّمر:الجماعات (لسان العرب:ج 4 ص 329« [4]زمر»).
5- (5) .الطامَّةُ:الداهیة لأنّها تطمُّ کل شیء (مجمع البحرین:ج 2 ص 1114«طمم»).

فرمود:«جایگاهم،میان زمین و آسمان است و جایگاه فرودم،آن جاست که شیعیانِ سِتَبر و رنج دیدگان استوار هستند که در برابر ستم،سر فرود نمی آورند و برای آخرت،از هیچ مشکل و سختی ای روی نمی گردانند.آنان،میراثبَران علی علیه السلام و وارثان خانۀ اویند». (1)

1387.الملاحم و الفتن -به نقل از برخی از شیعیان مورد اعتماد-:مولایمان امام زین العابدین علیه السلام،روزی که به مسجد جامع کوفه وارد شد و پس از نماز خواندن در آن، بر بلندی کوفه ایستاد و فرمود:«هموست،هموست،ای نجف (بلندی)!».سپس گریست و فرمود:«وای بر آن،از بلای بزرگ!».

از ایشان در بارۀ این سخن پرسیدند.فرمود:«هنگامی که سیل و باران،این بلندی را فرا بگیرد و آتش در سنگ و خاک حجاز نمایان شود و تاتارها بغداد را به چنگ آورند،منتظر ظهور قائم منتظَر باشید». (2)

1388.الغیبة ،طوسی-به نقل از حذلم بن بشیر-:به امام زین العابدین علیه السلام گفتم:خروج امام مهدی علیه السلام را برای من توصیف کن و نشانه ها و علامت های آن را به من بشناسان.

فرمود:«پیش از خروج او،خروج مردی به نام عوف سُلَمی در سرزمین جزیره (3)است که جایگاهش تکریت (4)و قتلگاهش مسجد دمشق است.سپس شعیب بن

ص:365


1- (1) .دلائل الإمامة:ص 184 ح 103.
2- (2) .الملاحم و الفتن:ص 369 ح 541.نیز،ر.ک:الصراط المستقیم:ص 194 ح 1312.
3- (3) .جزیره،به منطقه ای از شمال عراق می گویند که میان دو رود بزرگ دجله و فرات،محصور است.
4- (4) .تکریت،در صد و هشتاد کیلومتری شمال بغداد،واقع شده است.

ویَکونُ مَأواهُ تَکریتَ (1)وقَتلُهُ بِمَسجِدِ دِمَشقَ،ثُمَّ یَکونُ خُروجُ شُعَیبِ بنِ صالِحٍ مِن سَمَرقَندَ (2).

ثُمَّ یَخرُجُ السُّفیانِیُّ المَلعونُ مِنَ الوادِی الیابِسِ،وهُوَ مِن وُلدِ عُتبَةَ بنِ أبی سُفیانَ،فَإِذا ظَهَرَ السُّفیانِیُّ اختَفَی المَهدِیُّ،ثُمَّ یَخرُجُ بَعدَ ذلِکَ.

1389.بحار الأنوار: رُوِیَ فی کِتابِ«سُرورُ أهلِ الإِیمانِ»عَنِ السَّیِّدِ عَلِیِّ بنِ عَبدِ الحَمیدِ بِإِسنادِهِ،عَن جابِرٍ،عَن أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام (3)قالَ:

الزَمِ الأَرضَ ولا تُحَرِّک یَداً ولا رِجلاً حَتّی تَری عَلاماتٍ أذکُرُها لَکَ،وما أراکَ تُدرِکُ ذلِکَ:اِختِلافٌ بَینَ العِبادِ،ومُنادٍ یُنادی مِنَ السَّماءِ،وخَسفٌ فی قَریَةٍ مِن قُرَی الشّامِ بِالجابِیَةِ،ونُزولُ التُّرکِ الجَزیرَةَ،ونُزولُ الرّومِ الرَّملَةَ،وَاختِلافٌ کَثیرٌ عِندَ ذلِکَ فی کُلِّ أرضٍ حَتّی تَخرَبَ الشّامُ،ویَکونُ سَبَبُ ذلِکَ اجتِماعُ ثَلاثِ رایاتٍ فیهِ:رایَةِ الأَصهَبِ (4)،ورایَةِ الأَبقَعِ (5)،ورایَةِ السُّفیانِیِّ.

1390.الغیبة للنعمانی: أخبَرَنا أحمَدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ سَعیدٍ،عَن هؤُلاءِ الرِّجالِ الأَربَعَةِ (6)عَنِ ابنِ مَحبوبٍ.وأَخبَرَنا مُحَمَّدُ بنُ یَعقوبَ الکُلَینِیُّ أبو جَعفَرٍ،قالَ:حَدَّثَنی عَلِیُّ بنُ

ص:366


1- (1) .تکریت:بلدة مشهورة بین بغداد والموصل وبینها وبغداد ثلاثون فرسخا.(معجم البلدان:ج 2 ص 38). [1]
2- (2) .سَمَرقَند:بلد معروف مشهور،قیل:من أبنیة ذی القرنین بما وراء النهر (معجم البلدان:ج 3 ص 246). [2]
3- (3) .الظاهر أنّ هذه الروایة بلحاظ راویها تکون عن الإمام الباقر علیه السلام،کما فی کتاب سرور أهل الإیمان وکما أنّ مضمونها نفس مضمون الروایة السابقة علیها التی نقلت عن الإمام الباقر علیه السلام و المحتمل قویّاً اتّحادهما.
4- (4) .الصُّهبَة:الشُّقرَة فی شعر الرأس،فالذَّکَر:أصهب،والاُنثی:صهباء (مجمع البحرین:ج 2 ص 1055«صهب») ولعلّ المراد من الأصهب هنا شخصٌ من أصل رومی.
5- (5) .الأبقع:ما خالط بیاضه لون آخر (النهایة:ج 1 ص 145« [3]بقع»).
6- (6) .أی محمّد بن المفضّل وسعدان بن إسحاق بن سعید وأحمد بن الحسین بن عبد الملک ومحمّد بن أحمد بن الحسن.

صالح از سمرقند (1)خروج می کند و پس از آن،سفیانی ملعون-که از نسل عُتبة بن ابی سفیان است-،از وادی یابس (بیابان خشک) خروج می کند و چون سفیانی ظهور می کند،مهدی پنهان می شود و پس از آن،خروج می کند». (2)

1389.بحار الأنوار -به نقل از سرور أهل الایمان با سندش به نقل از جابر-:امام صادق علیه السلام (3)فرمود:«به زمین بچسب و دست و پا مزن تا نشانه هایی را که برایت می گویم، دریابی و نمی بینم که تو آنها را دریابی:اختلاف میان بندگان خدا،ندای منادی آسمانی،فرو رفتن به زمین در روستایی از روستاهای شام در منطقۀ جابیه،فرود آمدن تُرکان به جزیره،فرود آمدن رومیان به رمله،و اختلاف فراوان در آن هنگام در هر سرزمین تا این که شام،ویران شود و سبب آن،گرد آمدن سه پرچم در آن است:

پرچم اصهب، (4)پرچم ابقع (5)و پرچم سفیانی». (6)

1390.الغیبة ،نعمانی-با سندش به نقل از جابر بن یزید جعفی-:امام باقر علیه السلام فرمود:«ای جابر! به زمین بچسب و حرکت مکن تا نشانه هایی را که برایت ذکر می کنم،ببینی،

ص:367


1- (1) .سمرقند،در آسیای میانه و یکی از استان های فعلی کشور ازبکستان است.
2- (2) .الغیبة،طوسی:ص 443 ح 437،بحار الأنوار:ج 52 ص 213 ح 65.
3- (3) .به نظر می رسد این حدیث به خاطر راوی آن،از امام باقر علیه السلام است،چنان که در نسخۀ دیگر از سرور أهل الإیمان،این گونه آمده است.همچنین از جهت مضمون نیز همانند حدیث قبل از آن در بحار الأنوار است.بنا بر این،احتمال قوی داده می شود که با حدیث قبلی یکی بوده و از امام باقر علیه السلام باشد.
4- (4) .اصهب،یعنی سرخ و سفید و بور و احتمالاً در این جا مقصود،فردی از تبار رومیان است که بور و سرخ و سفید است.
5- (5) .ابقع،یعنی دورنگ،مانند زاغ سیاه و سفید و احتمالاً این جا مقصود مردی است که پیسی گرفته است.ظاهر سیاق حدیث،این است که اصهب و ابقع نام دو تن باشند مثل سفیانی.
6- (6) .بحار الأنوار:ج 52 ص 269 ح 159 (به نقل از سرور أهل الإیمان:ص 129 ح 1).

إبراهیمَ بنِ هاشِمٍ،عَن أبیهِ؛قالَ:وحَدَّثَنی مُحَمَّدُ بنُ عِمرانَ،قالَ:حَدَّثَنا أحمَدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ عیسی،قالَ:وحَدَّثَنی عَلِیُّ بنُ مُحَمَّدٍ وغَیرُهُ،عَن سَهلِ بنِ زِیادٍ جَمیعاً، عَنِ الحَسَنِ بنِ مَحبوبٍ،(قالَ:) وحَدَّثَنا عَبدُ الواحِدِ بنُ عَبدِ اللّهِ المَوصِلِیُّ،عَن أبی عَلِیٍّ أحمَدَ بنِ مُحَمَّدِ بنِ أبی ناشِرٍ،عَن أحمَدَ بنِ هِلالٍ،عَنِ الحَسَنِ بنِ مَحبوبٍ،عَن عَمرِو بنِ أبِی المِقدامِ،عَن جابِرِ بنِ یَزیدَ الجُعفِیِّ،قالَ:قالَ أبو جَعفَرٍ مُحَمَّدُ بنُ عَلِیٍّ الباقِرُ علیهما السلام:

یا جابِرُ،الزَمِ الأَرضَ ولا تُحَرِّک یَداً ولا رِجلاً حَتّی تَری عَلاماتٍ أذکُرُها لَکَ إن أدرَکتَها:أوَّلُهَا اختِلافُ بَنِی العَبّاسِ وما أراکَ تُدرِکُ ذلِکَ،ولکِن حَدِّث بِهِ مِن بَعدی عَنّی؛ومُنادٍ یُنادی مِنَ السَّماءِ،ویَجیئُکُمُ الصَّوتُ مِن ناحِیَةِ دِمَشقَ بِالفَتحِ،وتُخسَفُ قَریَةٌ مِن قُرَی الشّامِ تُسَمَّی الجابِیَةَ،وتَسقُطُ طائِفَةٌ مِن مَسجِدِ دِمَشقَ الأَیمَنِ، ومارِقَةٌ تَمرُقُ مِن ناحِیَةِ التُّرکِ،ویَعقِبُها هَرجُ الرّومِ،وسَیُقبِلُ إخوانُ التُّرکِ حَتّی یَنزِلُوا الجَزیرَةَ،وسَیُقبِلُ مارِقَةُ الرّومِ حَتّی یَنزِلُوا الرَّملَةَ (1)،فَتِلکَ السَّنَةُ یا جابِرُ فیهَا اختِلافٌ کَثیرٌ فی کُلِّ أرضٍ مِن ناحِیَةِ المَغرِبِ.

فَأَوَّلُ أرضٍ تَخرَبُ أرضُ الشّامِ،ثُمَّ یَختَلِفونَ عِندَ ذلِکَ عَلی ثَلاثِ رایاتٍ:رایَةِ الأَصهَبِ،ورایَةِ الأَبقَعِ،ورایَةِ السُّفیانِیِّ،فَیَلتَقِی السُّفیانِیُّ بِالأَبقَعِ فَیَقتَتِلونَ،فَیَقتُلُهُ السُّفیانِیُّ ومَن تَبِعَهُ،ثُمَّ یَقتُلُ الأَصهَبَ،ثُمَّ لا یَکونُ لَهُ هِمَّةٌ إلَّاالإِقبالَ نَحوَ العِراقِ، ویَمُرُّ جَیشُهُ بِقَرقیسِیاءَ،فَیَقتَتِلونَ بِها،فَیَقتُلُ بِها مِنَ الجَبّارینَ مِئَةَ ألفٍ،ویَبعَثُ

ص:368


1- (1) .الرَّملة:مدینة تقع وسط فلسطین،إلی الجنوب الشرقی من تل أبیب.

اگر آنها را بیابی:نخستین نشانه،اختلاف بنی عبّاس است-و نمی بینم که به آن برسی؛امّا آن را پس از من،از قول من نقل کن-،و منادی ندادهنده از آسمان،و صدای فتح،که از سمت دمشق به سوی شما می آید،و به زمین فرو رفتن آبادی ای از آبادی های دمشق به نام جابیه،و فرو ریختن بخشی از جانب راست مسجد دمشق، و خروج کننده ای که از سمت تُرک بیرون می آید و هرج و مرج روم را در پی دارد،و پیشروی برادران ترک که در جزیره فرود می آیند،و جلو آمدن خروج کنندگان روم که در رمله (1)فرود می آیند،و آن سال-ای جابر-در هر ناحیه از مغرب زمین، اختلاف های فراوانی هست.نخستین منطقه ای که خراب می شود،سرزمین شام است.سپس به سه پرچم و دسته تقسیم می شوند:پرچم اصهب،پرچم ابقع و پرچم سفیانی؛سفیانی با ابقع رودرو می شود و با هم می جنگند و سفیانی او و پیروانش را می کشد.سپس اصهب را می کشد و آن گاه جز به روی آوردن به عراق نمی اندیشد و لشکرش از قرقیسا می گذرند و در آن جا می جنگند و صد هزار نفر از جبّاران،در آن جا کشته می شوند و سفیانی،لشکری به کوفه روانه می کند که شمارشان به هفتاد

ص:369


1- (1) .رمله،شهر ی در فلسطین و در دوازده میلی بیت المقدّس است.

السُّفیانِیُّ جَیشاً إلَی الکوفَةِ،وعِدَّتُهُم سَبعونَ ألفاً،فَیُصیبونَ مِن أهلِ الکوفَةِ قَتلاً وصَلباً وسَبیاً.

فَبَینا هُم کَذلِکَ إذ أقبَلَت رایاتٌ مِن قِبَلِ خُراسانَ،وتَطوِی المَنازِلَ طَیّاً حَثیثاً، ومَعَهُم نَفَرٌ مِن أصحابِ القائِمِ،ثُمَّ یَخرُجُ رَجُلٌ مِن مَوالی أهلِ الکوفَةِ فی ضُعَفاءَ، فَیَقتُلُهُ أمیرُ جَیشِ السُّفیانِیِّ بَینَ الحِیرَةِ وَالکوفَةِ،ویَبعَثُ السُّفیانِیُّ بَعثاً إلَی المَدینَةِ فَیَنفِرُ المَهدِیُّ مِنها إلی مَکَّةَ،فَیَبلُغُ أمیرَ جَیشِ السُّفیانِیِّ أنَّ المَهدِیَّ قَد خَرَجَ إلی مَکَّةَ،فَیَبعَثُ جَیشاً عَلی أثَرِهِ فَلا یُدرِکُهُ حَتّی یَدخُلَ مَکَّةَ خائِفاً یَتَرَقَّبُ عَلی سُنَّةِ موسَی بنِ عِمرانَ علیه السلام.

قالَ:فَیَنزِلُ أمیرُ جَیشِ السُّفیانِیِّ البَیداءَ،فَیُنادی مُنادٍ مِنَ السَّماءِ:«یا بَیداءُ أبیدِی القَومَ»فَیُخسَفُ بِهِم،فَلا یُفلِتُ مِنهُم إلّاثَلاثَةُ نَفَرٍ یُحَوِّلُ اللّهُ وُجوهَهُم إلی أقفِیَتِهِم وهُم مِن کَلبٍ،وفیهِم نَزَلَت هذِهِ الآیَةُ: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ آمِنُوا بِما نَزَّلْنا مُصَدِّقاً لِما مَعَکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلی أَدْبارِها» 1 الآیَةُ.

قالَ:وَالقائِمُ یَومَئِذٍ بِمَکَّةَ،قَد أسنَدَ ظَهرَهُ إلَی البَیتِ الحَرامِ مُستَجیراً بِهِ،فَیُنادی:

یا أیُّهَا النّاسُ إنّا نَستَنصِرُ اللّهَ،فَمَن أجابَنا مِنَ النّاسِ فَإِنّا أهلُ بَیتِ نَبِیِّکُم مُحَمَّدٍ، ونَحنُ أولَی النّاسِ بِاللّهِ وبِمُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله،فَمَن حاجَّنی فی آدَمَ فَأَنَا أولَی النّاسِ بِآدَمَ، ومَن حاجَّنی فی نوحٍ فَأَنَا أولَی النّاسِ بِنوحٍ،ومَن حاجَّنی فی إبراهیمَ فَأَنَا أولَی النّاسِ بِإِبراهیمَ،ومَن حاجَّنی فی مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله فَأَنَا أولَی النّاسِ بِمُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله،ومَن حاجَّنی فِی النَّبِیّینَ فَأَنَا أولَی النّاسِ بِالنَّبِیّینَ،ألَیسَ اللّهُ یَقولُ فی مُحکَمِ کِتابِهِ: «إِنَّ

ص:370

هزار تن می رسد و از کوفیان می کُشند و به دار می کِشند و اسیر می گیرند و در این میان،پرچم هایی از سمت خراسان می آیند که به سرعت می تازند و تنی چند از یاران قائم با آنها هستند.سپس مردی از ایرانیان مقیم کوفه همراه محرومان،خروج می کند که فرمانده سپاه سفیانی،او را میان حیره و کوفه می کشد.

سفیانی،گروهی را روانۀ مدینه می کند؛ولی مهدی از آن جا به مکّه کوچ می کند و چون خبر خروج مهدی به سمت مکّه به فرمانده اعزامی سفیانی می رسد،لشکری را در پی او روانه می کند؛ولی به او نمی رسند و مهدی همچون موسی بن عمران، بیمناک و مراقب،وارد مکّه می شود.

سپس فرمانده لشکر اعزامی سفیانی،وارد بیداء (بیابان میان مدینه و مکّه) می شود و منادی ای از آسمان،ندا می دهد:"ای بیداء! این قوم را هلاک کن" و همگی در زمین فرو می روند و جز سه تن از آنها نمی توانند بگریزند.خداوند،سر و صورت این سه تن را-که از قبیلۀ کلب هستند-،وارونه می کند و این آیه در حقّ [امثال] اینها نازل شده است:«ای اهل کتاب! به آنچه فرو فرستاده ایم که کتاب شما را تصدیق می کند،ایمان بیاورید،پیش از آن که چهره هایی را دگرگون کنیم و آنها را به پشت سرشان بگردانیم».

و قائم،آن روز در مکّه است.پشتش را به کعبه تکیه داده و به آن پناه آورده،ندا می دهد:"ای مردم! ما از خدا یاری می جوییم.هر کس از مردم که به ما پاسخ گوید، [بداند که] ما اهل بیت پیامبرتان،محمّد،و سزاوارترینِ مردم به خداوند و به محمّد صلی الله علیه و آله هستیم و هر کس با من در بارۀ آدم علیه السلام احتجاج کند،من سزاوارترینِ مردم به آدم علیه السلام هستم و هر کس با من در بارۀ نوح علیه السلام احتجاج کند،من سزاوارترینِ مردم به نوح هستم،و هر کس با من در بارۀ ابراهیم علیه السلام احتجاج کند،من سزاوارترین مردم به ابراهیم هستم و هر کس با من در بارۀ محمّد صلی الله علیه و آله احتجاج کند،من سزاوارترینِ مردم به محمّد صلی الله علیه و آله هستم،و هر کس با من در بارۀ پیامبران احتجاج کند،من

ص:371

اَللّهَ اصْطَفی آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَی الْعالَمِینَ * ذُرِّیَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ» 1 .

فَأَنَا بَقِیَّةٌ مِن آدَمَ وذَخیرَةٌ مِن نوحٍ،ومُصطَفیً مِن إبراهیمَ،وصَفوَةٌ مِن مُحَمَّدٍ صَلَّی اللّهُ عَلَیهِم أجمَعینَ،ألا فَمَن حاجَّنی فی کِتابِ اللّهِ فَأَنَا أولَی النّاسِ بِکِتابِ اللّهِ، ألا ومَن حاجَّنی فی سُنَّةِ رَسولِ اللّهِ فَأَنَا أولَی النّاسِ بِسُنَّةِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله،فَأَنشُدُ اللّهَ مَن سَمِعَ کَلامِیَ الیَومَ لَمّا بَلَّغَ الشّاهِدُ مِنکُمُ الغائِبَ،وأَسأَ لُکُم بِحَقِّ اللّهِ،وحَقِّ رَسولِهِ صلی الله علیه و آله وبِحَقّی،فَإِنَّ لی عَلَیکُم حَقَّ القُربی مِن رَسولِ اللّهِ،إلّاأعَنتُمونا ومَنَعتُمونا مِمَّن یَظِلمُنا،فَقَد اخِفنا وظُلِمنا،وطُرِدنا مِن دِیارِنا وأَبنائِنا،وبُغِیَ عَلَینا،ودُفِعنا عَن حَقِّنا،وَافتَری أهلُ الباطِلِ عَلَینا،فَاللّهَ اللّهَ فینا،لا تَخذُلونا،وَانصُرونا یَنصُرکُمُ اللّهُ تَعالی.

قالَ:فَیَجمَعُ اللّهُ عَلَیهِ أصحابَهُ ثَلاثَمِئَةٍ وثَلاثَةَ عَشَرَ رَجُلاً،ویَجمَعُهُمُ اللّهُ لَهُ عَلی غَیرِ میعادٍ قَزَعاً کَقَزَعِ الخَریفِ (1)،وهِیَ یا جابِرُ الآیَةُ الَّتی ذَکَرَهَا اللّهُ فی کِتابِهِ:

«أَیْنَ ما تَکُونُوا یَأْتِ بِکُمُ اللّهُ جَمِیعاً إِنَّ اللّهَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ» 3 ،فَیُبایِعونَهُ بَینَ الرُّکنِ وَالمَقامِ،ومَعَهُ عَهدٌ مِن رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله قَد تَوارَثَتهُ الأَبناءُ عَنِ الآباءِ،وَالقائِمُ -یا جابِرُ-رَجُلٌ مِن وُلدِ الحُسَینِ یُصلِحُ اللّهُ لَهُ أمرَهُ فی لَیلَةٍ،فَما أشکَلَ عَلَی النّاسِ مِن ذلِکَ یا جابِرُ فَلا یُشکِلَنَّ عَلَیهِم وِلادَتُهُ مِن رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله،ووِراثَتُهُ العُلَماءَ عالِماً بَعدَ عالِمٍ،فَإِن أشکَلَ هذا کُلُّهُ عَلَیهِم،فَإِنَّ الصَّوتَ مِنَ السَّماءِ لا یُشکِلُ عَلَیهِم إذا

ص:372


1- (2) .قزع الخریف:أی قطع السحاب المتفرّقة،وإنّما خصّ الخریف لأنّه أوّل الشتاء والسحاب یکون فیه متفرّقاً غیرمتراکم ولا مطبق ثمّ یجتمع بعضه إلی بعض بعد ذلک (النهایة:ج 4 ص 59« [1]قزع»).

سزاوارترین مردم به پیامبران هستم.آیا خداوند در آیه های استوار کتابش نمی فرماید:

«خداوند،آدم و نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر جهانیان،برتری داد؛فرزندانی از یکدیگر [و در پاکی همسان]،و خداوند،شنوا و داناست»؟

و من،[امام] بر جای مانده از [نسل] آدم،ذخیره از [نسل] نوح،برگزیده از [نسل] ابراهیم و گزیدۀ [نسل] محمّد-که خداوند بر همۀ آنان درود فرستد-هستم.هان! هر کس با من در بارۀ کتاب خدا احتجاج کند،من سزاوارترینِ مردم به کتاب خدا هستم.هشیار باشید که هر کس با من در بارۀ سنّت پیامبر خدا احتجاج کند،من سزاوارترینِ مردم به سنّت پیامبر خدا هستم.امروز،هر کس را که سخن مرا می شنود و در این جا حاضر است، به خدا سوگند می دهم که پیامم را به غایبان برساند،و به حقّ خداوند و نیز حقّ پیامبرش و به حقّ خودم-که بر شما حقّ خویشاوندی با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را دارم-،از شما می خواهم که ما را یاری دهید و ما را در برابر کسانی که به ما ستم می کنند،حمایت کنید؛چرا که ما را هراسان کرده و به ما ستم نموده اند و از شهر و دیار و فرزندانمان رانده اند و بر ما ظلم شده و از حقّمان باز داشته ایم و اهل باطل بر ما دروغ بسته اند،پس خدا را،خدا را در حقّ ما! ما را وا نگذارید و ما را یاری دهید تا خداوند متعال،یاری تان دهد».

امام باقر علیه السلام فرمود:«خداوند،یارانش را که سیصد و سیزده مرد هستند،به گِرد او فراهم می آورد،بی آن که قراری با هم گذاشته باشند؛بلکه آنها را مانند ابرهای پاییزی از هر سو گرد می آورد و آن-ای جابر-،همان آیه ای است که خداوند در کتابش ذکر کرده است:

«هر کجا باشید،خداوند،همۀ شما را می آورد،خداوند بر هر کاری تواناست».آن گاه با او میان رکن [حجر الأسود] و مقام [ابراهیم] بیعت می کنند و با او عهدی از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله است که از پدران به پسران تا به او ارث رسیده است،و-ای جابر-قائم،مردی از نسل حسین علیه السلام است که خداوند،کارش را در یک شب برایش به سامان می کند.پس هر چه از این امور بر مردم مشکل بنماید،-ای جابر-[اثباتِ] این که او از نسل پیامبر خداست و نیز وراثت او از عالمان،عالمی از پی عالمی،برای آنها مشکل نخواهد بود،و اگر همۀ اینها برایشان مشکل بنماید،[شنیدنِ] صدای آسمانی بر آنان مشکل نخواهد بود،هنگامی

ص:373

نودِیَ بِاسمِهِ وَاسمِ أبیهِ واُمِّهِ.

1391.تفسیر العیّاشی: عَن جابِرٍ الجُعفِیِّ،عَن أبی جَعفَرٍ علیه السلام یَقولُ:

الزَمِ الأَرضَ،لا تُحَرِّکَنَّ یَدَکَ ولارِجلَکَ أبَداً حَتّی تَری عَلاماتٍ أذکُرُها لَکَ فی سَنَةٍ،وتَری مُنادِیاً یُنادی بِدِمَشقَ،وخُسِفَ بِقَریَةٍ مِن قُراها،ویَسقُطُ طائِفَةٌ مِن مَسجِدِها،فَإِذا رَأَیتَ التُّرکَ جازوها،فَأَقبَلَتِ التُّرکُ حَتّی نَزَلَتِ الجَزیرَةَ،وأَقبَلَتِ الرّومُ حَتّی نَزَلَتِ الرَّملَةَ،وهِیَ سَنَةُ اختِلافٍ فی کُلِّ أرضٍ مِن أرضِ العَرَبِ.

وأَنَّ أهلَ الشّامِ یَختَلِفونَ عِندَ ذلِکَ عَلی ثَلاثِ رایاتٍ:الأَصهَبِ وَالأَبقَعِ وَالسُّفیانِیِّ،مَعَ بَنی ذَنَبِ الحِمارِ مُضَرُ،ومَعَ السُّفیانِیِّ أخوالُهُ مِن کَلبٍ،فَیَظهَرُ السُّفیانِیُّ ومَن مَعَهُ عَلی بَنی ذَنَبِ الحِمارِ حَتّی یَقتُلوا قَتلاً،لَم یَقتُلهُ شَیءٌ قَطُّ، ویَحضُرُ رَجُلٌ بِدِمَشقَ فَیُقتَلُ هُوَ ومَن مَعَهُ قَتلاً لَم یَقتُلهُ شَیءٌ قَطُّ وهُوَ مِن بَنی ذَنَبِ الحِمارِ،وهِیَ الآیَةُ الَّتی یَقولُ اللّهُ تَبارَکَ وتَعالی: «فَاخْتَلَفَ الْأَحْزابُ مِنْ بَیْنِهِمْ فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ مَشْهَدِ یَوْمٍ عَظِیمٍ» 1 ،ویَظهَرُ السُّفیانِیُّ ومَن مَعَهُ حَتّی لا یَکونَ لَهُ هِمَّةٌ إلّا آلَ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله و شیعَتَهُم،فَیَبعَثُ بَعثاً إلَی الکوفَةِ،فَیُصابُ بِاُناسٍ مِن شیعَةِ آلِ مُحَمَّدٍ بِالکوفَةِ قَتلاً وصَلباً،وتُقبِلُ رایَةٌ مِن خُراسانَ حَتّی تَنزِلَ ساحِلَ الدِّجلَةِ، یَخرُجُ رَجُلٌ مِنَ المَوالی ضَعیفٌ ومَن تَبِعَهُ،فَیُصابُ بِظَهرِ الکوفَةِ،ویَبعَثُ بَعثاً إلَی المَدینَةِ فَیَقتُلُ بِها رَجُلاً،ویَهرُبُ المَهدِیُّ وَالمَنصورُ مِنها،ویُؤخَذُ آلُ مُحَمَّدٍ صَغیرُهُم وکَبیرُهُم،لا یُترَکُ مِنهُم أحَدٌ إلّاحُبِسَ،ویَخرُجُ الجَیشُ فی طَلَبِ الرَّجُلَینِ،ویَخرُجُ المَهدِیُّ مِنها عَلی سُنَّةِ موسی خائِفاً یَتَرَقَّبُ،حَتّی یَقدَمَ مَکَّةَ،وتُقبِلُ الجَیشُ حَتّی

ص:374

که نامش و نام پدر و مادرش را ندا داده می شوند». (1)

1391.تفسیر العیّاشی -به نقل از جابر جعفی-:امام باقر علیه السلام فرمود:«به زمین بچسب و هیچ حرکتی مکن تا علامت هایی را که برایت می گویم و [همه] در یک سال اتّفاق می افتند،ببینی:

جارچی ندا دهنده در دمشق،و به زمین فرو رفتن یکی از آبادی های آن و فرو ریختن بخشی از مسجد آن،و هنگامی که دیدی تُرکان از آن گذشته،پیش آمده و در جزیره فرود می آیند،و روم پیشروی کرده و در رمله فرود می آیند،و آن،سالی است که در همۀ سرزمین های عربی،اختلاف [و درگیری] است و این هنگام،شامیان به سه دستۀ مختلف تقسیم می شوند:[پیروان] اصهب،ابقع و سفیانی.با تیرۀ ذنب الحمار (دم درازگوش)، قبیلۀ مُضَر هستند،و همراه سفیانی،خویشان مادری اش از قبیلۀ کلب،و سفیانی و همراهانش بر تیرۀ ذنب الحمار پیروز می شوند و چنان کشتاری می کنند که کسی پیش از آن نکرده است.

و مردی در دمشق حضور می یابد که او و همراهانش را به گونه ای می کُشند که مانند آن دیده نشده است و از تیرۀ ذنب الحمار است و این،همان آیه ای که خداوند متعال در آن می فرماید:«آن گاه از میان ایشان،چند دسته اختلاف ورزیدند.وای بر کافران،از حضور در روزی بزرگ!».

و سفیانی و همراهانش پیروز می شوند و اندیشناکِ چیزی جز خاندان محمّد و شیعۀ آنان نیستند.از این رو،گروهی را روانۀ کوفه می کند و دسته ای از پیروان خاندان محمّد صلی الله علیه و آله را در کوفه می کُشد و به دار می کِشد و پرچمی از خراسان می آید تا به کنارۀ دجله می رسد.

مردی ضعیف با پیروانش خروج می کند و در پشت کوفه گرفتار می شود،و سفیانی، لشکری را روانه مدینه می کند و در آن جا مردی را می کُشد و مهدی و منصور از مدینه می گریزند و کوچک و بزرگ خاندان محمّد صلی الله علیه و آله را دستگیر می کنند و هیچ یک را وا نمی نهند،جز آن که بازداشتش می کنند و لشکر اعزامی،در پی آن دو (مهدی و منصور) روان می شوند و مهدی از آن جا مانند موسی علیه السلام بیمناک و مراقب بیرون می آید تا به مکّه

ص:375


1- (1) .الغیبة،نعمانی:ص 279 ح 67 (با سندهای متعدّد که سه تای آنها معتبر است)،الاختصاص:ص 255،بحار الأنوار:ج 52 ص 237 ح 105.

إذا نَزَلُوا البَیداءَ وهُوَ جَیشُ الهَمَلاتِ،خُسِفَ بِهِم فَلا یُفلِتُ مِنهُم إلّامُخبِرٌ،فَیَقومُ القائِمُ بَینَ الرُّکنِ وَالمَقامِ،فَیُصَلّی ویَنصَرِفُ ومَعَهُ وَزیرُهُ،فَیَقولُ:

«یا أیُّهَا النّاسُ إنّا نَستَنصِرُ اللّهَ عَلی مَن ظَلَمَنا وسَلَبَ حَقَّنا،مَن یُحاجَّنا فِی اللّهِ فَأَنَا أولی بِاللّهِ،ومَن یُحاجَّنا فی آدَمَ فَأَنَا أولَی النّاسِ بِآدَمَ،ومَن حاجَّنا فی نوحٍ فَأَنَا أولَی النّاسِ بِنوحٍ،ومَن حاجَّنا فی إبراهیمَ فَأَنَا أولَی النّاسِ بِإِبراهیمَ،ومَن حاجَّنا بِمُحَمَّدٍ فَأَنَا أولَی النّاسِ بِمُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله،ومَن حاجَّنا فِی النَّبِیّینَ فَنَحنُ أولَی النّاسِ بِالنَّبِیّینَ،ومَن حاجَّنا فی کِتابِ اللّهِ فَنَحنُ أولَی النّاسِ بِکِتابِ اللّهِ.إنّا نَشهَدُ وکُلُّ مُسلِمٍ الیَومَ أنّا قَد ظُلِمنا وطُرِدنا وبُغِیَ عَلَینا،واُخرِجنا مِن دِیارِنا وأَموالِنا وأَهالینا وقُهِرنا،إلّاأنّا نَستَنصِرُ اللّهَ الیَومَ وکُلَّ مُسلِمٍ».

ویَجیءُ وَاللّهِ ثَلاثُمِئَةٍ وبِضعَةَ عَشَرَ رَجُلاً،فیهِم خَمسونَ امرَأَةً،یَجتَمِعونَ بِمَکَّةَ عَلی غَیرِ میعادٍ قَزَعاً کَقَزَعِ الخَریفِ،یَتبَعُ بَعضُهُم بَعضاً،وهِیَ الآیَةُ الَّتی قالَ اللّهُ:

«أَیْنَ ما تَکُونُوا یَأْتِ بِکُمُ اللّهُ جَمِیعاً إِنَّ اللّهَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ» 1 ،فَیَقولُ رَجُلٌ مِن آلِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله:وهِیَ القَریَةُ الظّالِمَةُ أهلُها.

ثُمَّ یَخرُجُ مِن مَکَّةَ هُوَ ومَن مَعَهُ الثَّلاثُمِئَةِ وبِضعَةَ عَشَرَ یُبایِعونَهُ بَینَ الرُّکنِ وَالمَقامِ،ومَعَهُ عَهدُ نَبِیِّ اللّهِ ورایَتُهُ وسِلاحُهُ ووَزیرُهُ مَعَهُ،فَیُنادِی المُنادی بِمَکَّةَ بِاسمِهِ وأَمرِهِ مِنَ السَّماءِ،حَتّی یَسمَعَهُ أهلُ الأَرضِ کُلُّهُم،اسمُهُ اسمُ نَبِیٍّ، ما أشکَلَ عَلَیکُم فَلَم یُشکِل عَلَیکُم عَهدُ نَبِیِّ اللّهِ صلی الله علیه و آله ورایَتُهُ وسِلاحُهُ وَالنَّفسُ الزَّکِیَّةُ مِن وُلدِ الحُسَینِ،فَإِن أشکَلَ عَلَیکُم هذا فَلا یُشکِلُ عَلَیکُمُ الصَّوتُ مِنَ السَّماءِ

ص:376

وارد می شود و لشکر هم پیش می آید تا در بیداء فرود آیند و آن،همان لشکر هَمَلات (رها شده و لجام گسیخته) است که در زمین فرو می روند و جز یک تن،از آنان نمی ماند که خبر می آورد.

و قائم،میان رکن [حجر الأسود] و مقام [ابراهیم] می ایستد و نماز می خواند و آن را به پایان می برد و در حالی که وزیرش همراه اوست،می گوید:"ای مردم! ما از خدا بر ضدّ کسانی که بر ما ستم کرده اند و حقّ ما را ربودند،یاری می طلبیم.هر کس با ما در بارۀ خدا احتجاج کند،[بداند که] ما به خدا سزاوارتریم،و هر کس با ما در بارۀ آدم علیه السلام احتجاج کند، ما سزاوارترینِ مردم به آدم علیه السلام هستیم،و هر کس با ما در بارۀ نوح علیه السلام احتجاج کند،ما سزاوارترینِ مردم به نوح هستیم،و هر کس با ما در بارۀ ابراهیم علیه السلام احتجاج کند،ما سزاوارترینِ مردم به ابراهیم هستیم،و هر کس با ما در بارۀ محمّد صلی الله علیه و آله احتجاج کند،ما سزاوارترینِ مردم به محمّد صلی الله علیه و آله هستیم،و هر کس با ما در بارۀ پیامبران احتجاج کند،ما سزاوارترینِ مردم به پیامبران هستیم،و هر کس با ما در بارۀ کتاب خدا احتجاج کند،ما سزاوارترینِ مردم به کتاب خدا هستیم.ما و هر مسلمانی،امروز گواهی می دهیم که به ما ستم شد و ما رانده شدیم و بر ما ظلم شد و از شهر و دیار و مال و اهلمان بیرونمان راندند و به ما زور گفتند.هان! ما امروز از خدا و هر مسلمانی،یاری می جوییم.

و به خدا سوگند،سیصد و ده و اندی نفر می آیند که پنجاه زن میان آنان هستند و همۀ آنان،بی آن که وعده ای در میان باشد،مانند ابرهای پراکندۀ پاییزی،از هر سو،گرد می آیند و پشت سر هم می رسند و این،همان آیۀ الهی است:«هر جا که باشید،خداوند،همۀ شما را گرد می آورد.خداوند بر هرکاری تواناست»و مردی از خاندان محمّد صلی الله علیه و آله می گوید:و آن،آبادی ای است که اهلش ستمکارند.

سپس با سیصد و ده و اندی نفر که با او میان رکن [حجر الأسود] و مقام [ابراهیم] بیعت کرده اند،از مکّه بیرون می آید،در حالی که عهد ایشان خدا صلی الله علیه و آله و پرچم و سلاح ایشان را به همراه دارد و وزیرش هم با اوست و جارچی در مکّه،نام و کار او را از آسمان

ص:377

بِاسمِهِ وأَمرِهِ،وإیّاکَ وشُذّاذاً مِن آلِ مُحَمَّدٍ،فَإِنَّ لِآلِ مُحَمَّدٍ وعَلِیٍّ رایَةً ولِغَیرِهِم رایاتٍ.

فَالزَمِ الأَرضَ ولا تَتَّبِع مِنهُم رَجُلاً أبَداً حَتّی تَری رَجُلاً مِن وُلدِ الحُسَینِ،مَعَهُ عَهدُ نَبِیِّ اللّهِ ورایَتُهُ وسِلاحُهُ،فَإِنَّ عَهدَ نَبِیِّ اللّهِ صارَ عِندَ عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ،ثُمَّ صارَ عِندَ مُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ،ویَفعَلُ اللّهُ ما یَشاءُ،فَالزَم هؤُلاءِ أبَداً وإیّاکَ ومَن ذَکَرتُ لَکَ، فَإِذا خَرَجَ رَجُلٌ مِنهُم مَعَهُ ثَلاثُمِئَةٍ وبِضعَةَ عَشَرَ رَجُلاً،ومَعَهُ رایَةُ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله عامِداً إلَی المَدینَةِ،حَتّی یَمُرَّ بِالبَیداءِ،حَتّی یَقولَ:هکَذا (1)مَکانُ القَومِ الَّذینَ یُخسَفُ بِهِم،وهِیَ الآیَةُ الَّتی قالَ اللّهُ: «أَ فَأَمِنَ الَّذِینَ مَکَرُوا السَّیِّئاتِ أَنْ یَخْسِفَ اللّهُ بِهِمُ الْأَرْضَ أَوْ یَأْتِیَهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَیْثُ لا یَشْعُرُونَ * أَوْ یَأْخُذَهُمْ فِی تَقَلُّبِهِمْ فَما هُمْ بِمُعْجِزِینَ» 2 .

فَإِذا قَدِمَ المَدینَةَ،أخرَجَ مُحَمَّدَ بنَ الشَّجَرِیِّ عَلی سُنَّةِ یوسُفَ،ثُمَّ یَأتِی الکوفَةَ فَیُطیلُ بِهَا المَکثَ ما شاءَ اللّهُ أن یَمکُثَ حَتّی یَظهَرَ عَلَیها.ثُمَّ یَسیرُ حَتّی یَأتِیَ العَذراءَ (2)هُوَ ومَن مَعَهُ،وقَد لَحِقَ بِهِ ناسٌ کَثیرٌ،وَالسُّفیانِیُّ یَومَئِذٍ بِوادِی الرَّملَةِ،حَتّی إذَا التَقَوا وهُم یَومَ الأَبدالِ،یَخرُجُ اناسٌ کانوا مَعَ السُّفیانِیِّ مِن شیعَةِ آلِ مُحَمَّدٍ، ویَخرُجُ ناسٌ کانوا مَعَ آلِ مُحَمَّدٍ إلَی السُّفیانِیِّ،فَهُم مِن شیعَتِهِ حَتّی یَلحَقوا بِهِم، ویَخرُجُ کُلُّ ناسٍ إلی رایَتِهِم وهُوَ یَومُ الأَبدالِ.

قالَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام:ویَقتُلُ یَومَئِذٍ السُّفیانِیَّ ومَن مَعَهُ حَتّی لا یُترَکَ مِنهُم مُخبِرٌ، وَالخائِبُ یَومَئِذٍ مَن خابَ مِن غَنیمَةِ کَلبٍ،ثُمَّ یُقبِلُ إلَی الکوفَةِ فَیَکونُ مَنزِلُهُ بِها،

ص:378


1- (1) .فی بحار الأنوار:« [1]هذا»بدل«هکذا».
2- (3) .عَذراء:هی قریة بغوطة دمشق (معجم البلدان:ج 4 ص 91). [2]

ندا می دهد،تا آن که همۀ زمینیان،نام او را می شنوند.[بدانید که] نام او،نام پیامبر صلی الله علیه و آله است و هر چه بر شما مشتبه شود،عهد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و پرچم و سلاحش و نفْس زکیّه-که از اولاد حسین علیه السلام است-،بر شما مشتبه نمی شوند و اگر اینها هم بر شما مشتبه شوند،ندای آسمانی به نام او و کارش بر شما مشتبه نمی شود.مبادا که پرچم های افراد پراکنده از خاندان محمّد صلی الله علیه و آله،شما را بفریبد که خاندان محمّد و علی علیهم السلام یک پرچم دارند و غیر ایشان چند پرچم دارد.

[در این زمان] به زمین بچسب و دنبال هیچ یک از آنان به راه نیفت،تا این که مردی از نسل حسین علیه السلام را ببینی-که عهد و پرچم و سلاح پیامبر خدا را به همراه دارد که عهد پیامبر خدا به علی بن الحسین (زین العابدین) علیه السلام و سپس به محمّد بن علی (باقر) رسید و خدا هر چه بخواهد،می کند-.و همیشه با اینها باش و مبادا همراه کسانی شوی که برایت گفتم.در این هنگام،مردی از نسل حسین خروج می کند که سیصد و ده نفر و اندی مرد همراهش هستند و پرچم پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را همراه خود و آهنگ مدینه دارد و چون از بیداء می گذرد،می فرماید:این جا مکان کسانی است که به زمین فرو برده شدند و آن،همان سخن خدای متعال است که:«پس آیا آنان که به نیرنگ بدی ها کردند،ایمن از این هستند که خداوند،آنان را به زمین فرو برد،یا از جایی که نمی دانند،عذاب به ایشان رسد،یا آنها را میان رفت و آمدشان بگیرد؟پس آنها ناتوان کننده ای [خدا] نیستند».چون وارد مدینه شود،محمّد بن شجری را مطابق سنّت یوسف بیرون می آورد و سپس به کوفه می آید و در آن جا مدّتی دراز و هر اندازه که خدا بخواهد،می ماند،تا این که بر آن چیره می شود.

سپس با همراهانش حرکت می کند تا به عذراء (1)برسد و گروه فراوانی از مردم،به او ملحق می شوند و سفیانی در آن زمان در رمله است،تا این که با هم رو به رو می شوند و آن روز،تبدیل و جای گزینی است.برخی از پیروان خاندان محمّد صلی الله علیه و آله،از همراهان سفیانی، بیرون می آیند و به خاندان محمّد صلی الله علیه و آله می پیوندند و برخی از پیروان سفیانی،از همراهان خاندان محمّد صلی الله علیه و آله بیرون می آیند و به سفیانی ملحق می شوند و هر دسته،زیر پرچم خود، جای می گیرند و آن،روز تبدیل است.

ص:379


1- (1) .عذراء از آبادی های شام و جایی است که معاویه،حجر بن عَدی را گردن زد و به شهادت رساند.

فَلا یَترُکُ عَبداً مُسلِماً إلَّااشتَراهُ وأَعتَقَهُ،ولا غارِماً (1)إلّاقَضی دَینَهُ،ولا مَظلِمَةً لِأَحَدٍ مِنَ النّاسِ إلّارَدَّها،ولا یُقتَلُ مِنهُم عَبدٌ إلّاأدّی ثَمَنَهُ دِیَةً مُسَلَّمَةً إلی أهلِها، ولا یُقتَلُ قَتیلٌ إلّاقَضی عَنهُ دَینَهُ،وأَلحَقَ عِیالَهُ فِی العَطاءِ حَتّی یَمَلَأَ الأَرضَ قِسطاً وعَدلاً کَما مُلِئَت ظُلماً وجَوراً وعُدواناً،ویَسکنُ (2)هُوَ وأَهلُ بَیتِهِ الرُّحبَةَ،وَالرُّحبَةُ إنَّما کانَت مَسکَنَ نوحٍ،وهِیَ أرضٌ طَیِّبَةٌ،ولا یَسکُنُ رَجُلٌ مِن آلِ مُحَمَّدٍ علیهم السلام ولا یُقتَلُ إلّابِأَرضٍ طَیِّبَةٍ زاکِیَةٍ،فَهُمُ الأَوصِیاءُ الطَّیِّبونَ.

1392.الغیبة للنعمانی: حَدَّثَنا أحمَدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ سَعیدٍ،قالَ:حَدَّثَنی أحمَدُ بنُ یوسُفَ بنِ یَعقوبَ أبُو الحَسَنِ الجُعفِیُّ،قالَ:حَدَّثَنی إسماعیلُ بنُ مِهرانَ،قالَ:حَدَّثَنَا الحَسَنُ بنُ عَلِیِّ بنِ أبی حَمزَةَ،عَن أبیهِ ووُهَیبٍ،عَن أبی بَصیرٍ،عَن أبی جَعفَرٍ علیه السلام قالَ:

یَقومُ القائِمُ علیه السلام فی وَترٍ مِنَ السِّنینَ:تِسعٍ،واحِدَةٍ،ثَلاثٍ،خَمسٍ.

وقالَ:إذَا اختَلَفَت بَنو امَیَّةَ وذَهَبَ مُلکُهُم،ثُمَّ یَملِکُ بَنُو العَبّاسِ،فَلا یَزالونَ فی عُنفُوانٍ مِنَ المُلکِ وغَضارَةٍ مِنَ العَیشِ حَتّی یَختَلِفوا فیما بَینَهُم،فَإِذَا اختَلَفوا ذَهَبَ مُلکُهُم،وَاختَلَفَ أهلُ المَشرِقِ وأَهلُ المَغرِبِ،نَعَم وأَهلُ القِبلَةِ،ویَلقَی النّاسَ جَهدٌ شَدیدٌ مِمّا یَمُرُّ بِهِم مِنَ الخَوفِ،فَلا یَزالونَ بِتِلکَ الحالِ حَتّی یُنادِیَ مُنادٍ مِنَ السَّماءِ، فَإِذا نادی فَالنَّفیرَ النَّفیرَ (3).

ص:380


1- (1) .الغارِمُ:من یلتزم ما ضمنه وتکفّل به،والغارمین:الذین علاهم الدین ولا یجدون القضاء (مجمع البحرین:ج 2ص 1316«غرم»).
2- (2) .فی المصدر:«ویسکنه»،والصواب ما أثبتناه.
3- (3) .وفی بحار الأنوار:« [1]فالنفر النفر».

امیر مؤمنان علیه السلام فرمود:"در این روز،سفیانی و همراهانش همه کشته می شوند و حتّی کسی نمی ماند که خبری از آنها بیاورد و محروم در آن روز،کسی است که از غنیمت قبیلۀ کلب [که همراه سفیانی اند]،بی نصیب بماند.سپس [مهدی علیه السلام ] به کوفه روی می آورد و در آن جا منزل می کند و بردۀ مسلمانی را نمی گذارد،جز آن که او را می خَرَد و آزاد می کند،و بدهکاری را [نمی گذارد]،جز آن که بدهی اش را می پردازد، و [نیز] چیز به ستم بُرده شده ای را،جز آن که به صاحبش باز می گرداند و از سپاهش بنده ای کشته نمی شود،جز آن که خون بهای او را به صاحبانش تسلیم می کند،و کسی کشته نمی شود،جز آن که بدهی اش را ادا می کند و نانخوران او را به حقوق بگیران از بیت المال ملحق می کند،تا آن که زمین را از عدل و داد پر می کند، همان گونه که از جور و تجاوز پر شده است.او و خاندانش در رُحبه ساکن می شوند و رُحبه،همان سرای نوح و سرزمین پاک است و [سنّت،این است که] هیچ مردی از خاندان محمّد صلی الله علیه و آله جز در جایی پاک و پاکیزه سکنا نمی گزیند و کشته نمی شوند و ایشان،وصیّانی پاک اند"». (1)

1392.الغیبة ،نعمانی-با سندش به نقل از ابو بصیر-:امام باقر علیه السلام فرمود:«قائم در سال فرد، قیام می کند:نُه،یک،سه،پنج»و فرمود:«هنگامی که بنی امیّه با هم اختلاف می کنند و سلطنتشان از میان می رود و پس از آن بنی عبّاس فرمان روایی می یابند،هماره در اوج فرمان روایی و خرّمی عیش خود هستند،تا آن که با هم اختلاف درونی می یابند،و چون با هم اختلاف کنند،فرمان روایی شان از میان می رود و اهل مشرق و مغرب با هم درگیر می شوند.آری و اهل قبله نیز ! و مردم از هراس،به سختیِ شدیدی می افتند و در همین حال می مانند تا این که منادی آسمانی،ندا دهد،و چون ندا داد بشتابید،بشتابید». (2)

ص:381


1- (1) .تفسیر العیّاشی:ج 1 ص 64 ح 117،بحار الأنوار:ج 52 ص 222 ح 87.
2- (2) .الغیبة،نعمانی:ص 262 ح 22، [1]الصراط المستقیم:ج 2 ص 260 ( [2]در این منبع،بخش پایانی حدیث آمده است)،بحار الأنوار:ج 52 ص 235 ح 103. [3]

1393.الغیبة للنعمانی: أخبَرَنا أحمَدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ سَعیدِ بنِ عُقدَةَ،قالَ:حَدَّثَنی أحمَدُ بنُ یوسُفَ بنِ یَعقوبَ أبُو الحَسَنِ الجُعفِیُّ مِن کِتابِهِ،قالَ:حَدَّثَنا إسماعیلُ بنُ مِهرانَ، قالَ:حَدَّثَنَا الحَسَنُ بنُ عَلِیِّ بنِ أبی حَمزَةَ،عَن أبیهِ ووُهَیبِ بنِ حَفصٍ،عَن أبی بَصیرٍ،عَن أبی جَعفَرٍ مُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ علیهما السلام،أنَّهُ قالَ:

إذا رَأَیتُم ناراً مِن (قِبَلِ) المَشرِقِ شِبَهَ الهُردِیِّ (1)العِظیمِ،تَطلُعُ ثَلاثَةَ أیّامٍ أو سَبعَةً، فَتَوَقَّعوا فَرَجَ آلِ مُحَمَّدٍ علیهم السلام إن شاءَ اللّهُ عز و جل،إنَّ اللّهَ عَزیزٌ حَکیمٌ.

ثُمَّ قالَ:الصَّیحَةُ لا تَکونُ إلّافی شَهرِ رَمَضانَ (لِأَنَّ شَهرَ رَمَضانَ) شَهرُ اللّهِ، (وَالصَّیحَةُ فیهِ) هِیَ صَیحَةُ جَبرَئیلَ علیه السلام إلی هذَا الخَلقِ.

ثُمَّ قالَ:یُنادی مُنادٍ مِنَ السَّماءِ بِاسمِ القائِمِ علیه السلام،فَیَسمَعُ مَن بِالمَشرِقِ ومَن بِالمَغرِبِ،لا یَبقی راقِدٌ إلَّااستَیقَظَ،ولا قائِمٌ إلّاقَعَدَ،ولا قاعِدٌ إلّاقامَ عَلی رِجلَیهِ فَزَعاً مِن ذلِکَ الصَّوتِ،فَرَحِمَ اللّهُ مَنِ اعتَبَرَ بِذلِکَ الصَّوتِ فَأَجابَ،فَإِنَّ الصَّوتَ الأَوَّلَ هُوَ صَوتُ جَبرَئیلَ الرُّوحِ الأَمینِ علیه السلام.

ثُمَّ قالَ علیه السلام:یَکونُ الصَّوتُ فی شَهرِ رَمَضانَ فی لَیلَةِ جُمُعَةٍ لَیلَةِ ثَلاثٍ وعِشرینَ، فَلا تَشُکّوا فی ذلِکَ،وَاسمَعوا وأَطیعوا،وفی آخِرِ النَّهارِ صَوتُ المَلعونِ إبلیسَ یُنادی:ألا إنَّ فُلاناً قُتِلَ مَظلوماً،لِیُشَکِّکَ النّاسَ ویَفتِنَهُم،فَکَم فی ذلِکَ الیَومِ مِن شاکٍّ مُتَحَیِّرٍ قَد هَوی فِی النّارِ،فَإِذا سَمِعتُمُ الصَّوتَ فی شَهرِ رَمَضانَ فَلا تَشُکّوا فیهِ أنَّهُ صَوتُ جَبرَئیلَ،وعَلامَةُ ذلِکَ أنَّهُ یُنادی بِاسمِ القائِمِ وَاسمِ أبیهِ،حَتّی تَسمَعَهُ

ص:382


1- (1) .الهُردُ-بالضمّ-:الکُرْکُم الأصفر،والهُرد أیضاً:طین أحمر یصبغ به،والهُرد أیضاً:عروق صفر یُصبغ بها،والهُردیُّ:الثوب المصبوغ به (تاج العروس:ج 5 ص 335« [1]هرد»).ولعلّ المراد به أنّ لون هذه النار العظیمة صفراء تمیل إلی الحمرة لشدّة اشتعالها،واللّه العالم.

1393.الغیبة ،نعمانی-با سندش به نقل از ابو بصیر-:امام باقر علیه السلام فرمود:«چون آتشی بزرگ و زعفرانی رنگ از سمت مشرق دیدید که سه روز یا هفت روز زبانه می کشد،فَرَج خاندان محمّد را چشم به راه باشید،اگر خدا بخواهد،که خداوند،عزیز و حکیم است».

سپس فرمود:«بانگ [آسمانی] فقط در ماه رمضان است؛زیرا آن،ماه خدا و بانگ هم بانگ جبرئیل برای این مردم است».

آن گاه فرمود:«ندا کنندۀ آسمانی،به نام قائم،ندا می دهد و هر کس در شرق و غرب است،آن را می شنود.خفته ای نیست که بیدار نشود و ایستاده ای نیست که ننشیند و نشسته ای نیست،جز آن که بر دو پایش می ایستد و همه،از هراس آن نداست.خدا بیامرزد کسی را که از آن ندا،عبرت بگیرد و پاسخ دهد،که ندای نخست،ندای جبرئیل روح الأمین است».

سپس فرمود:«ندا در ماه رمضان،در شب جمعه بیست و سوم ماه است و در آن، شک نکنید و بشنوید و فرمان برید و در پایان روز،صدای ابلیس ملعون است که ندا می دهد:"هان! فلانی،مظلومانه کشته شد"،تا مردم را به شک اندازد و آنان را بفریبد، که در آن روز،عدّۀ فراوانی به شک می افتند و سرگردان می شوند و به آتش دوزخ سقوط می کنند.پس چون ندا را در ماه رمضان شنیدید،شک نکنید،که آن،ندای جبرئیل است و نشانۀ آن هم این است که نام قائم و نام پدرش را ندا می دهد،به گونه ای که دخترِ در کنج خانه هم آن را می شنود و پدر و برادرش را به بیرون رفتن [و همراهی با قیام]،تحریک و تشویق می کند».

و نیز فرمود:«پیش از خروج قائم علیه السلام از این دو ندا،گریزی نیست:ندایی از آسمان که ندای جبرئیل است و به اسم صاحب این امر و اسم پدرش است،و ندای دوم که از زمین به گوش می رسد که ندای ابلیس لعنت شده است و به نام فلان کس و این که مظلومانه کشته شده است،ندا می دهد،و او با این کار،قصد فتنه انگیزی

ص:383

العَذراءُ فِی خِدرِها،فَتُحَرِّضُ أباها وأَخاها عَلَی الخُروجِ.

وقالَ:لا بُدَّ مِن هذَینِ الصَّوتَینِ قَبلَ خُروجِ القائِمِ علیه السلام:صَوتٍ مِنَ السَّماءِ وهُوَ صَوتُ جَبرَئیلَ (بِاسمِ صاحِبِ هذَا الأَمرِ وَاسمِ أبیهِ)،وَالصَّوتِ الثّانی مِنَ الأَرضِ وهُوَ صَوتُ إبلیسَ اللَّعینِ یُنادی بِاسمِ فُلانٍ أنَّهُ قُتِلَ مَظلوماً،یُریدُ بِذلِکَ الفِتنَةَ، فَاتَّبِعُوا الصَّوتَ الأَوَّلَ،وإیّاکُم وَالأَخیرَ أن تُفتَنوا بِهِ.

وقالَ علیه السلام:لا یَقومُ القائِم علیه السلام إلّاعَلی خَوفٍ شَدیدٍ مِنَ النّاسِ،[ و] زَلازِلَ وفِتنَةٍ وبَلاءٍ یُصیبُ النّاسَ،وطاعونٍ قَبلَ ذلِکَ،وسَیفٍ قاطِعٍ بَینَ العَرَبِ،وَاختِلافٍ شَدیدٍ فِی النّاسِ،وتَشَتُّتٍ فی دینِهِم،وتَغَیُّرٍ مِن حالِهِم،حَتّی یَتَمَنَّی المُتَمَنِّی المَوتَ صَباحاً ومَساءً مِن عِظَمِ ما یَری مِن کَلَبِ (1)النّاسِ وأَکلِ بَعضِهِم بَعضاً،فَخُروجُهُ إذا خَرَجَ عِندَ الیَأسِ وَالقُنوطِ مِن أن یَرَوا فَرَجاً،فَیا طوبی لِمَن أدرَکَهُ وکانَ مِن أنصارِهِ، وَالوَیلُ کُلُّ الوَیلِ لِمَن ناواهُ وخالَفَهُ،وخالَفَ أمرَهُ،وکانَ مِن أعدائِهِ...

ثُمَّ قالَ علیه السلام:إذَا اختَلَفَت بَنو فُلانٍ فیما بَینَهُم،فَعِندَ ذلِکَ فَانتَظِرُوا الفَرَجَ،ولَیسَ فَرَجُکُم إلّافِی اختِلافِ بَنی فُلانٍ،فَإِذَا اختَلَفوا فَتَوَقَّعُوا الصَّیحَةَ فی شَهرِ رَمَضانَ وخُروجَ القائِمِ علیه السلام،إنَّ اللّهَ یَفعَلُ ما یَشاءُ،ولَن یَخرُجَ القائِمُ ولا تَرَونَ ما تُحِبّونَ حَتّی یَختَلِفَ بَنو فُلانٍ فیما بَینَهُم،فَإِذا کانَ کَذلِکَ طَمِعَ النّاسُ فیهِم وَاختَلَفَتِ الکَلِمَةُ، وخَرَجَ السُّفیانِیُّ.

وقالَ:لا بُدَّ لِبَنی فُلانٍ مِن أن یَملِکوا،فَإِذا مَلَکوا ثُمَّ اختَلَفوا تَفَرَّقَ مُلکُهُم وتَشَتَّتَ أمرُهُم،حَتّی یَخرُجَ عَلَیهِمُ الخُراسانِیُّ وَالسُّفیانِیُّ،هذا مِنَ المَشرِقِ وهذا

ص:384


1- (1) .الکَلَب:شبیه بالجنون.ودفعت عنک کَلَبُ فلانٍ:أی شرُّهُ وأذاهُ (الصحاح:ج 2 ص 387«کلب»).

دارد.پس،ندای اوّل را اطاعت کنید و از ندای دوم بپرهیزید تا فریب نخورید».

و امام علیه السلام فرمود:«قائم علیه السلام قیام نمی کند،مگر با فراگیری ترس شدید در مردم و نیز زلزله ها و فتنه و بلایی که به آنان می رسد و نیز طاعونی پیش از آن و شمشیر برّانی میان عرب [که آنان را به کشتن می دهد]،و درگیری سختی میان مردم و پراکندگی در دینشان و دگرگونی احوالشان،تا آن جا که برخی،به خاطر شرارت بسیارِ مردم و به جان هم افتادن آنها،صبح و شب،آرزوی مرگ می کنند،و خروج قائم،به هنگام یأس و ناامیدی مردم از فَرَج (گشایش کارشان) است.پس خوشا به حال کسی که او را درک کند و از یاوران او باشد،و بدا و بدا به حال کسی که با او دشمنی و مخالفت ورزد و با امرش مخالفت کند و از دشمنان او باشد!...».

سپس فرمود:«هنگامی که فلان طایفه با هم اختلاف کنند،در آن هنگام،منتظر فَرَج باشید و فَرَج شما،جز در اختلاف پیدا کردن فلان طایفه نیست و چون با هم اختلاف پیدا کردند،منتظر بانگ بلند ماه رمضان و خروج قائم علیه السلام باشید که خداوند هر چه بخواهد می کند و قائم خروج نمی کند و آنچه را دوست می دارید،نخواهید دید تا آن که فلان طایفه با هم اختلاف بیابند،که چون این گونه شود،مردم در [گرفتن قدرت] آنان به طمع می افتند و اختلاف کلمه می شود و سفیانی خروج می کند».

و فرمود:«ناگزیر از فرمان روایی فلان طایفه است و چون فرمان روایی یافتند آن گاه که اختلاف نمودند،فرمان روایی شان متفرّق و امرشان پراکنده می شود،تا آن که خراسانی و سفیانی بر آنها بشورند:این،از شرق و آن،از غرب،و مانند دو اسب مسابقه به سوی کوفه از یکدیگر پیشی می گیرند:این،از این جا و این از این جا،تا آن که هلاکت بنی فلان به دستان آن دو شود.به هوش باشید که آنان از ایشان،هیچ کسی را باقی نمی نهند».

سپس فرمود:«خروج سفیانی،یمانی و خراسانی در یک سال و در یک ماه و در

ص:385

مِنَ المَغرِبِ،یَستَبِقانِ إلَی الکوفَةِ کَفَرَسَی رِهانٍ،هذا مِن هُنا وهذا مِن هُنا،حَتّی یَکونَ هَلاکُ بَنی فُلانٍ عَلی أیدیهِما،أما إنَّهُم لا یُبقونَ مِنهُم أحَداً.

ثُمَّ قالَ علیه السلام:خُروجُ السُّفیانِیِّ وَالیَمانِیِّ وَالخُراسانِیِّ فی سَنَةٍ واحِدَةٍ،فی شَهرٍ واحِدٍ،فی یَومٍ واحِدٍ،نِظامٌ کَنِظامِ الخَرَزِ یَتبَعُ بَعضُهُ بَعضاً،فَیَکونُ البَأسُ مِن کُلِّ وَجهٍ،وَیلٌ لِمَن ناواهُم،ولَیسَ فِی الرّایاتِ رایَةٌ أهدی مِن رایَةِ الیَمانِیِّ،هِیَ رایَةُ هُدیً لِأَ نَّهُ یَدعو إلی صاحِبِکُم،فَإِذا خَرَجَ الیَمانِیُّ حَرَّمَ بَیعَ السِّلاحِ عَلَی النّاسِ وکُلِّ مُسلِمٍ،وإذا خَرَجَ الیَمانِیُّ فَانهَض إلَیهِ،فَإِنَّ رایَتَهُ رایَةُ هُدیً،ولا یَحِلُّ لِمُسلِمٍ أن یَلتَوِیَ عَلَیهِ،فَمَن فَعَلَ ذلِکَ فَهُوَ مِن أهلِ النّارِ،لِأَ نَّهُ یَدعو إلَی الحَقِّ وإلی طَریقٍ مُستَقیمٍ.

ثُمَّ قالَ لی:إنَّ ذَهابَ مُلکِ بَنی فُلانٍ کَقَصعِ (1)الفَخّارِ،وکَرَجُلٍ کانَت فی یَدِهِ فَخّارَةٌ وهُوَ یَمشی إذ سَقَطَت مِن یَدِهِ وهُوَ ساهٍ عَنها فَانکَسَرَت،فَقالَ حینَ سَقَطَت:

هاه-شِبهَ الفَزَعِ-فَذَهابُ مُلکِهِم هکَذا أغفَلُ ما کانوا عَن ذَهابِهِ.

وقالَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام عَلی مِنبَرِ الکوفَةِ:إنَّ اللّهَ-عَزَّ وجَلَّ ذِکرُهُ-قَدَّرَ فیما قَدَّرَ وقَضی وحَتَمَ بِأَنَّهُ کائِنٌ لا بُدَّ مِنهُ،أنَّهُ یَأخُذُ بَنی امَیَّةَ بِالسَّیفِ جَهرَةً،وأَنَّهُ یَأخُذُ بَنی فُلانٍ بَغتَةً.

وقالَ علیه السلام:لا بُدَّ مِن رَحیً تَطحَنُ،فَإِذا قامَت عَلی قُطبِها وثَبَتَت عَلی ساقِها، بَعَثَ اللّهُ عَلَیها عَبداً عَنیفاً خامِلاً أصلُهُ،یَکونُ النَّصرُ مَعَهُ،أصحابُهُ الطَّویلَةُ

ص:386


1- (1) .قَصْعُ الفخّار:أی کسره وهشمه (انظر:النهایة:ج 4 ص 73«قصع»).أی أنّه یکون دفعة واحدة لا بالتدریج.

یک روز روی می دهد،مانند رشتۀ تسبیح که در پی هم می آیند و در هر سو،جنگ و وحشت است.وای بر کسی که با آنان دشمنی کند! و در این پرچم ها،پرچمی راه یافته تر از پرچم یمانی نیست و آن،پرچم هدایت است؛زیرا او به صاحبتان [قائم علیه السلام ] فرا می خواند و چون یمانی خروج کند،فروش سلاح را به مردم و هر مسلمانی حرام می کند و چون یمانی خروج کرد،به سوی او حرکت کن که پرچمش،پرچم هدایت است و برای مسلمان روا نیست که کار را بر او سخت کند، که هر که چنین کند،اهل آتش خواهد بود؛زیرا او به حق و به راه مستقیم فرا می خواند».

سپس به من فرمود:«از میان رفتن فرمان روایی بنی فلان،مانند شکستن سفال [، یک باره] است و مانند مردی است که سفالی در دست دارد و در حال راه رفتن و غفلت وی،ناگهان از دستش می افتد و می شکند و او وقتی که آن می افتد،مانند وحشت زده ها فریادی بر می آورد.از میان رفتن فرمان روایی آنها هم چنین است و در غافل ترین حالت آنان،اتّفاق می افتد.

و امیر مؤمنان علیه السلام بر منبر کوفه فرمود:"خداوند عز و جل الذکر در آنچه تقدیر کرد و قضای حتمی نمود-به گونه ای که از وجود آن،چاره ای نباشد-،آن بود که بنی امیّه را با شمشیر و آشکارا و بنی فلان را ناگهان بگیرد"».

سپس فرمود:«آسیاب،ناگزیر می چرخد و چون بر محورش ایستاد و بر پایه اش استوار ماند،خداوند،بنده ای نامهربان و بی اصل و نسب بر آن می انگیزد که پیروزی با اوست.یارانش موهایی دراز و سبیل دارند،سیاه جامه اند و پرچم هایشان نیز سیاه است.وای بر کسانی که با آنان به دشمنی برخیزند،که آنها را بی قاعده می کُشند.به خدا سوگند،گویی آنان و کارهایشان را می بینیم و نیز آنچه را بدکاران و بیابانگردان جفاکار از ایشان می کِشند.خداوند،آنان را بر ایشان بی هیچ رحمتی چیره می کند و

ص:387

شُعورُهُم،أصحابُ السِّبالِ (1)،سودٌ ثِیابُهُم،أصحابُ رایاتٍ سودٍ،وَیلٌ لِمَن ناواهُم، یَقتُلونَهُم هَرجاً،وَاللّهِ،لَکَأَنّی أنظُرُ إلَیهِم وإلی أفعالِهِم وما یَلقَی الفُجّارُ (2)مِنهُم وَالأَعرابُ الجُفاةُ،یُسَلِّطُهُمُ اللّهُ عَلَیهِم بِلا رَحمَةٍ،فَیَقتُلونَهُم هَرجاً عَلی مَدینَتِهِم بِشاطِئِ الفُراتِ البَرِّیَّةِ وَالبَحرِیَّةِ،جَزاءً بِما عَمِلوا،وما رَبُّکَ بِظَلّامٍ لِلعَبیدِ.

1394.کمال الدین: حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ عِصامٍ رضی الله عنه قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ یَعقوبَ (الکُلَینِیُّ) قالَ:حَدَّثَنَا القاسِمُ بنُ العَلاءِ،قالَ:حَدَّثَنا إسماعیلُ بنُ عَلِیٍّ القَزوینِیُّ، قالَ:حَدَّثَنی عَلِیُّ بنُ إسماعیلَ،عَن عاصِمِ بنِ حُمَیدٍ الحَنّاطِ،عَن مُحَمَّدِ بنِ مُسلِمٍ الثَّقَفِیِّ الطَّحّانِ،عَنِ الإِمامِ الباقِرِ علیه السلام-فی ذِکرِ المَهدِیِّ علیه السلام-:

إنَّ مِن عَلاماتِ خُروجِهِ:خُروجَ السُّفیانِیِّ مِنَ الشّامِ،وخُروجَ الیَمانِیِّ (مِنَ الیَمَنِ) وصَیحَةً مِنَ السَّماءِ فی شَهرِ رَمَضانَ،ومُنادِ[ یاً] یُنادی مِنَ السَّماءِ بِاسمِهِ وَاسمِ أبیهِ.

1395.کمال الدین: حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ عِصامٍ رضی الله عنه،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ یَعقُوبَ الکُلَینِیُّ،قالَ:حَدَّثَنَا القاسِمُ بنُ العَلاءِ،قالَ:حَدَّثَنی إسماعیلُ بنُ عَلِیٍّ القَزوینِیُّ، قالَ:حَدَّثَنی عَلِیُّ بنُ إسماعیلَ،عَن عاصِمِ بنِ حُمَیدٍ الحَنّاطِ،عَن مُحَمَّدِ بنِ مُسلِمٍ الثَّقَفِیِّ،قالَ:سَمِعتُ أبا جَعفَرٍ مُحَمَّدَ بنَ عَلِیٍّ الباقِرَ علیهما السلام،یَقولُ:

القائِمُ مِنّا مَنصورٌ بِالرُّعبِ،مُؤَیَّدٌ بِالنَّصرِ،تُطوی لَهُ الأَرضُ،وتَظهَرُ لَهُ الکُنوزُ، یَبلُغُ سُلطانُهُ المَشرِقَ وَالمَغرِبَ،ویُظهِرُ اللّهُ عز و جل بِهِ دینَهُ عَلَی الدّینِ کُلِّهِ ولَو کَرِهَ

ص:388


1- (1) .السَّبَلَةُ:الشارِبُ والجمع السِّبالُ (النهایة:ج 2 ص 339«سبل»).
2- (2) .فی بحار الأنوار:« [1]من الفجّار».

آنان،اینان را در شهرشان در کنارۀ فرات،در آب و خشکی،بی حساب و کتاب می کشند و این جزای کردارشان است و خداوند بر بندگانش ستمکار نیست». (1)

1394.کمال الدین -با سندش به نقل از محمّد بن مسلم،در یادکرد امام مهدی علیه السلام-:امام باقر علیه السلام فرمود:«از نشانۀ خروج او،خروج سفیانی از شام،خروج یمانی از یمن و بانگ آسمانی در ماه رمضان است و منادی ای که از آسمان،نام او و نام پدرش را صدا می زند». (2)

1395.کمال الدین -با سندش به نقل از محمّد بن مسلم-:شنیدم که امام محمّد باقر علیه السلام می فرماید:«قائم ما،با هراس [افتادن در دل دشمنش] یاری داده می شود و با نصرت الهی تأیید می گردد،زمین زیر پایش در نوردیده می شود و گنج ها برایش آشکار می شوند و فرمان روایی اش شرق و غرب را در بر می گیرد و خداوند،دینش را با او بر همۀ دین ها غلبه می دهد،هر چند مشرکان را ناخوش آید و ویرانی در زمین نمی ماند،جز آن که آباد می شود و روح خدا،عیسی بن مریم،فرود می آید و پشت سر او نماز می خواند».

گفتم:ای فرزند پیامبر خدا! قائم شما،کِی خروج می کند؟

فرمود:«هنگامی که مردان،خود را به زنان و زنان،خود را به مردان تشبیه کنند و مردان به مردان و زنان به زنان بسنده کنند و زن ها بر مرکب ها سوار شوند و گواهی های دروغین پذیرفته و گواهی های عادلان،رد شوند و مردم،خون را سبُک

ص:389


1- (1) .الغیبة،نعمانی:ص 253 ح 13، [1]بحار الأنوار:ج 52 ص 230 ح 96.
2- (2) .کمال الدین:ص 327 ح 7،إعلام الوری:ج 2 ص 233،کشف الغمّة:ج 3 ص 313، [2]بحار الأنوار:ج 51 ص 217 ح 6.

المُشرِکونَ،فَلا یَبقی فِی الأَرضِ خَرابٌ إلّاقَد عُمِرَ،ویَنزِلُ روحُ اللّهِ عیسَی بنُ مَریَمَ علیه السلام فَیُصَلّی خَلفَهُ.

قالَ:قُلتُ:یَابنَ رَسولِ اللّهِ،مَتی یَخرُجُ قائِمُکُم؟

قالَ:إذا تَشَبَّهَ الرِّجالُ بِالنِّساءُ وَالنِّساءُ بِالرِّجالِ،وَاکتَفَی الرِّجالُ بِالرِّجالِ وَالنِّساءُ بِالنِّساءِ،ورَکِبَ ذَواتُ الفُروجِ السُّروجَ،وقُبِلَت شَهاداتُ الزّورِ،ورُدَّت شَهاداتُ العُدولِ،وَاستَخَفَّ النّاسُ بِالدِّماءِ وَارتِکابِ الزِّنا وأَکلِ الرِّبا،وَاتُّقِیَ الأَشرارُ مَخافَةَ ألسِنَتِهِم،وخَرَجَ (1)السُّفیانِیُّ مِنَ الشّامِ،وَالیَمانِیُّ مِنَ الیَمَنِ،وخُسِفَ بِالبَیداءِ،وقُتِلَ غُلامٌ مِن آلِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله بَینَ الرُّکنِ وَالمَقامِ،اسمُهُ مُحَمَّدُ بنُ الحَسَنِ النَّفسُ الزَّکِیَّةُ، وجاءَت صَیحَةٌ مِنَ السَّماءِ بِأَنَّ الحَقَّ فیهِ وفی شیعَتِهِ،فَعِندَ ذلِکَ خُروجُ قائِمِنا.

فَإِذا خَرَجَ أسنَدَ ظَهرَهُ إلَی الکَعبَةِ،وَاجتَمَعَ إلَیهِ ثَلاثُمِئَةٍ وثَلاثَةَ عَشَرَ رَجُلاً.وأَوَّلُ ما یَنطِقُ بِهِ هذِهِ الآیَةُ: «بَقِیَّتُ اللّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ» 2 ،ثُمَّ یَقولُ:«أنَا بَقِیَّةُ اللّهِ فی أرضِهِ،وخَلیفَتُهُ وحُجَّتُهُ عَلَیکُم»،فَلا یُسَلِّمُ عَلَیهِ مُسَلِّمٌ إلّاقالَ:السَّلامُ عَلَیکَ یا بَقِیَّةَ اللّهِ فی أرضِهِ.فَإِذَا اجتَمَعَ إلَیهِ العَقدُ-وهُوَ عَشَرَةُ آلافِ رَجُلٍ-خَرَجَ،فَلا یَبقی فِی الأَرضِ مَعبودٌ دونَ اللّهِ عز و جل مِن صَنَمٍ (ووَثَنٍ) وغَیرِهِ،إلّاوَقَعَت فیهِ نارٌ فَاحتَرَقَ، وذلِکَ بَعدَ غَیبَةٍ طَویلَةٍ؛لِیَعلَمَ اللّهُ مَن یُطیعُهُ بِالغَیبِ ویُؤمِنُ بِهِ.

1396.الغیبة للنعمانی: أخبَرَنا أحمَدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ سَعیدٍ،قالَ:حَدَّثَنا یَحیَی بنُ زَکَرِیَّا بنِ شَیبانَ،قالَ:حَدَّثَنا یوسُفُ بنُ کُلَیبٍ،قالَ:حَدَّثَنَا الحَسَنُ بنُ عَلِیِّ بنِ أبی حَمزَةَ، عَن عاصِمِ بنِ حُمَیدٍ الحَنّاطِ،عَن أبی حَمزَةَ الثُّمالِیِّ،قالَ:سَمِعتُ أبا جَعفَرٍ

ص:390


1- (1) .فی المصدر:«خروج»،وما أثبتناه هو الصحیح المطابق للسیاق کما فی بحار الأنوار. [1]

بشمرند و زنا کنند و ربا بخورند و از ترس زبان بدکاران،خود را بپایند و سفیانی از شام،و یمانی از یمن خروج کند و [ لشکر سفیانی ] در بیداء به زمین فرو روند و جوانی از خاندان محمّد به نام محمّد بن حسن،نفْس زکیّه،میان رکن [حجر الأسود] و مقام [ابراهیم] کشته شود و بانگی از آسمان بیاید که حق در او و پیروان اوست و این هنگام،قائم ما خروج می کند و چون خروج کند،پشتش را به کعبه تکیه می دهد و سیصد و سیزده مرد به گرد او جمع می شوند و نخستین سخنش،این آیه است:«باقی نهادۀ خداوند،برایتان بهتر است،اگر مؤمن باشید».سپس می گوید:"من، باقی نهادۀ خداوند در زمینش و جانشین او و حجّتش بر شما هستم".پس هیچ کس بر او سلام نمی دهد،جز آن که می گوید:سلام بر تو،ای باقی نهادۀ خدا در زمینش! و چون افراد جمع شده به گرد او به ده هزار مرد رسند،خروج می کند و معبود دیگری جز خدا،مانند بت و غیر آن،در زمین باقی نمی ماند،مگر این که آتش به آن می افتد و می سوزد.و اینها پس از غیبتی طولانی است تا خداوند معلوم بدارد چه کسی در غیبت،از او پیروی می کند و به او ایمان می آورد». (1)

1396.الغیبة ،نعمانی-با سندش به نقل از ابوحمزه ثمالی-:شنیدم که امام باقر علیه السلام می فرماید:

«اگر قائم خاندان محمّد صلی الله علیه و آله خروج کند،خداوند،او را با فرشتگان نشاندار و پیاپی و فرو فرستاده شده [به زمین] و دسته ای که در اوج ملکوت مانده اند،یاری می کند و جبرئیل،پیش روی او،میکائیل،سمت راست وی و اسرافیل،سمت چپش است

ص:391


1- (1) .کمال الدین:ص 330 ح 16،إعلام الوری:ج 2 ص 291،کشف الغمّة:ج 3 ص 324،بحار الأنوار:ج 52 ص 191 ح 24.

مُحَمَّدَ بنَ عَلِیٍّ علیهما السلام یَقولُ:

لَو قَد خَرَجَ قائِمُ آلِ مُحَمَّدٍ علیهم السلام لَنَصَرَهُ اللّهُ بِالمَلائِکَةِ المُسَوِّمینَ وَالمُردِفینَ وَالمُنزِلینَ وَالکَروبِیّینَ (1)،یَکونُ جَبرَئیلُ أمامَهُ،ومیکائیلُ عَن یَمینِهِ،وإسرافیلُ عَن یَسارِهِ،وَالرُّعبُ یَسیرُ مَسیرَةَ شَهرٍ أمامَهُ وخَلفَهُ وعَن یَمینِهِ وعَن شِمالِهِ،وَالمَلائِکَةُ المُقَرَّبونَ حِذاهُ،أوَّلُ مَن یَتبَعُهُ مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله،وعَلِیٌّ علیه السلام الثّانی،ومَعَهُ سَیفٌ مُختَرَطٌ یَفتَحُ اللّهُ لَهُ الرّومَ وَالدَّیلَمَ وَالسِّندَ وَالهِندَ وکابُلَ شاهٍ وَالخَزَرَ.

یا أبا حَمزَةَ،لا یَقومُ القائِمُ علیه السلام إلّاعَلی خَوفٍ شَدیدٍ وزَلازِلَ وفِتنَةٍ وبَلاءٍ یُصیبُ النّاسَ وطاعونٍ قَبلَ ذلِکَ،وسَیفٍ قاطِعٍ بَینَ العَرَبِ،وَاختِلافٍ شَدیدٍ بَینَ النّاسِ، وتَشَتُّتٍ فی دینِهِم،وتَغَیُّرٍ مِن حالِهِم حَتّی یَتَمَنَّی المُتَمَنِّی المَوتَ صَباحاً ومَساءً مِن عِظَمِ ما یَری مِن کَلَبِ النّاسِ،وأَکلِ بَعضِهِم بَعضاً،وخُروجُهُ إذا خَرَجَ عِندَ الإِیاسِ وَالقُنوطِ (2).

1397.الغیبة للنعمانی: أخبَرَنا مُحَمَّدُ بنُ هَمّامٍ،قالَ:حَدَّثَنا جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ مالِکٍ،قالَ:

حَدَّثَنا عَبّادُ بنُ یَعقوبَ،قالَ:حَدَّثَنا یَحیَی بنُ سالِمٍ،عَن أبی جَعفَرٍ الباقِرِ علیه السلام أنَّهُ قالَ:

ص:392


1- (1) .الکروبیّون:هم المقرّبون (النهایة:ج 4 ص 161« [1]قرب»).
2- (2) .قال المؤلف فی آخره:وحدّثنا بهذا الحدیث محمّد بن إسحاق رضی الله عنه قال:حدّثنا أبو علیّ محمّد بن همام،قال:حدّثنا أحمد بن محمّد النوفلی،قال:حدّثنی أحمد بن هلال،عن عثمان بن عیسی الکلابی،عن خالد بن نجیح،عن زرارة بن أعین،عن الصادق جعفر بن محمّد علیهما السلام. وحدّثنا محمّد بن الحسن رضی الله عنه قال:حدّثنا عبد اللّه بن جعفر الحمیری،عن علیّ بن محمّد الحجّال،عن الحسن بن علیّ بن فضال،عن عبد اللّه بن بکیر،عن زرارة بن أعین،عن الصادق جعفر بن محمّد علیهما السلام أنّه قال:إنّ للقائم غیبة قبل أن یقوم-وذکر الحدیث مثله سواء.

و هراس [در دل دشمن]،به فاصلۀ یک ماه راه،پیشاپیش او و پشت سرش و راست و چپ او می رود و فرشتگان مقرّب،رو به روی اویند و نخستین کسی که پشت سرش می آید،محمّد صلی الله علیه و آله و سپس علی علیه السلام است و شمشیری از نیام کشیده به همراه دارد و خداوند روم،دیلم،سِند،هند،کابل شاه و خزر را برایش فتح می کند.

ای ابوحمزه! قائم،قیام نمی کند،مگر با بیم شدید [مردم]،زلزله ها،فتنه و بلایی که به مردم می رسد و طاعون پیش از آنها،و شمشیری برّان میان عرب [که آنان را به کشتن می دهد] و درگیری میان مردم،پراکندگی در دینشان و دگرگونی احوالشان،تا آن جا که برخی،از شرارت بسیار مردم و به جان هم افتادن آنها،صبح و شب، آرزوی مرگ می کنند،و خروج قائم،به هنگام یأس و ناامیدی مردم [از فَرَج و گشایش کارشان] است». (1)

1397.الغیبة ،نعمانی-با سندش به نقل از یحیی بن سالم-:امام باقر علیه السلام فرمود:«صاحب این امر (قیام)،کم سن ترین و ناشناخته ترینِ ماست».

گفتم:این،چه هنگام است؟

فرمود:«هنگامی که قافله ها [خبر] بیعت با جوان را به هر سو ببرند و آن زمان،هر

ص:393


1- (1) .الغیبة،نعمانی:ص 234 ح 22، [1]مختصر بصائر الدرجات:ص 212،بحار الأنوار:ج 52 ص 348 ح 99.

صاحِبُ هذَا الأَمرِ أصغَرُنا سِنّاً،وأَخمَلُنا شَخصاً.

قُلتُ:مَتی یَکونُ ذاکَ؟قالَ:إذا سارَتِ الرُّکبانُ بِبَیعَةِ الغُلامِ،فَعِندَ ذلِکَ یَرفَعُ کُلُّ ذی صِیصِیَةٍ (1)لِواءً،فَانتَظِرُوا الفَرَجَ.

1398.الغیبة للنعمانی: أخبَرَنا أحمَدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ سَعیدٍ،قالَ:حَدَّثَنا أبو عَبدِ اللّهِ یَحیَی بنُ زَکَرِیَّا بنِ شَیبانَ،قالَ:حَدَّثَنا أبو سُلَیمانَ یوسُفُ بنُ کُلَیبٍ،قالَ:حَدَّثَنَا الحَسَنُ بنُ عَلِیِّ بنِ أبی حَمزَةَ،عَن سَیفِ بنِ عَمیرَةَ،عَن أبی بَکرٍ الحَضرَمِیِّ،عَن أبی جَعفَرٍ الباقِرِ علیه السلام أنَّهُ سَمِعَهُ یَقولُ:

(لا بُدَّ أن یَملِکَ بَنُو العَبّاسِ،فَإِذا مَلَکوا وَاختَلَفوا وتَشَتَّتَ أمرُهُم،خَرَجَ عَلَیهِمُ الخُراسانِیُّ وَالسُّفیانِیُّ،هذا مِنَ المَشرِقِ وهذا مِنَ المَغرِبِ،یَستَبِقانِ إلَی الکوفَةِ کَفَرَسَی رِهانٍ،هذا مِن هاهُنا وهذا مِن هاهُنا،حَتّی یَکونَ هَلاکُهُم عَلی أیدیهِما، أما إنَّهُما لا یُبقونَ مِنهُم أحَداً أبَداً).

1399.کمال الدین: حَدَّثَنا أحمَدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ یَحیَی العَطّارِ رضی الله عنه قالَ:حَدَّثَنا سَعدُ بنُ عَبدِ اللّهِ، عَن أحمَدَ بنِ مُحَمَّدِ بنِ عیسی،عَن عُثمانَ بنِ عیسَی الکِلابِیِّ،عَن خالِدِ بنِ نَجیحٍ، عَن زُرارَةَ بنِ أعیَنَ قالَ:سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّهِ علیه السلام یَقولُ:

إنَّ لِلقائِمِ غَیبَةً قَبلَ أن یَقومَ...ثُمَّ قالَ:یا زُرارَةُ،لا بُدَّ مِن قَتلِ غُلامٍ بِالمَدینَةِ، قُلتُ:جُعِلتُ فِداکَ،ألَیسَ یَقتُلُهُ جَیشُ السُّفیانِیِّ؟قالَ:لا،ولکِن یَقتُلُهُ جَیشُ بَنی

ص:394


1- (1) .الصیاصی:القرون [قرون البقر]،واحدها:صیصِیَة-بالتخفیف-،شبّه الفتنة بها لشدّتها وصعوبة الأمر فیها (انظر:النهایة:ج 3 ص 67« [1]صیص»).

صاحب [قدرت و] برج و بارویی،پرچمی بر می افرازد.آن هنگام،منتظر فَرَج باشید». (1)

1398.الغیبة ،نعمانی-با سندش به نقل از ابو بکر حضرمی-:شنیدم که امام باقر علیه السلام می فرماید:«بی هیچ تردیدی،بنی عبّاس به سلطنت می رسند و چون رسیدند و با هم درگیر شدند و کارشان پراکنده شد،خراسانی و سفیانی بر آنها می شورند:این،از شرق و این،از غرب،و هر دو،برای رسیدن به کوفه مانند اسبان مسابقه از هم پیشی می گیرند:این،از این جا و این،از این جا،تا آن که خودشان یکدیگر را نابود می کنند.به هوش باشید که از یکدیگر،کسی را باقی نمی نهند». (2)

1399.کمال الدین -با سندش به نقل از زراره بن اعین-:شنیدم که امام صادق علیه السلام می فرماید:

«قائم،پیش از قیامش غیبتی دارد...»و سپس فرمود:«ای زراره! بی تردید،جوانی در مدینه کشته می شود».

گفتم:فدایت شوم! آیا لشکر سفیانی،او را نمی کشد؟

فرمود:«نه؛بلکه لشکر بنی فلان،او را می کشد.خروج می کند تا این که به مدینه وارد می شود و مردم نمی دانند به چه کاری وارد شده است.آن گاه،جوان را می گیرد و می کشد و چون او را جنایتکارانه و به ظلم و ستم می کشند،خداوند عز و جل مهلتشان

ص:395


1- (1) .الغیبة،نعمانی:ص 184 ح 35، [1]دلائل الإمامة:ص 481 ح 474،بحار الأنوار:ج 51 ص 38 ح 15.
2- (2) .الغیبة،نعمانی:ص 259 ح 18، [2]بحار الأنوار:ج 52 ص 234 ح 101.

فُلانٍ،یَخرُجُ حَتّی یَدخُلَ المَدینَةَ فَلا یَدرِی النّاسُ فی أیِّ شَیءٍ دَخَلَ،فَیَأخُذُ الغُلامَ فَیَقتُلُهُ،فَإِذا قَتَلَهُ بَغیاً وعُدواناً وظُلماً لَم یُمهِلهُمُ اللّهُ عز و جل،فَعِندَ ذلِکَ فَتَوَقَّعُوا الفَرَجَ.

1400.مختصر إثبات الرجعة: (1)حَدَّثَنا أحمَدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ أبی نَصرٍ رضی الله عنه،قالَ:حَدَّثَنا عاصِمُ بنُ حُمَیدٍ،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ مُسلِمٍ،قالَ:سَأَلَ رَجُلٌ أبا عَبدِ اللّهِ علیه السلام:مَتی یَظهَرُ قائِمُکُم؟

قالَ:إذا کَثُرَتِ الغَوایَةُ وقَلَّتِ الهِدایَةُ،وکَثُرَ الجَورُ وَالفَسادُ وقَلَّ الصَّلاحُ وَالسَّدادُ، وَاکتَفَی الرِّجالُ بِالرِّجالِ وَالنِّساءُ بِالنِّساءِ،ومالَ الفُقَهاءُ إلَی الدُّنیا،وأَکثَرُ النّاسِ إلَی الأَشعارِ وَالشُّعَراءِ،ومُسِخَ قَومٌ مِن أهلِ البِدَعِ حَتّی یَصیروا قِرَدَةً وخَنازیرَ،وقُتِلَ السُّفیانِیُّ،ثُمَّ خَرَجَ الدَّجّالُ وبالَغَ فِی الإِغواءِ وَالإِضلالِ،فَعِندَ ذلِکَ یُنادی بِاسمِ القائِمِ علیه السلام فی لَیلَةِ ثَلاثٍ وعِشرینَ مِن شَهرِ رَمَضانَ،ویَقومُ فی یَومِ عاشوراءَ،فَکَأَنّی أنظُرُ إلَیهِ قائِماً بَینَ الرُّکنِ وَالمَقامِ،ویُنادی جَبرَئیلُ علیه السلام بَینَ یَدَیهِ:البَیعَةَ للّهِ ِ،فَتُقبِلُ إلَیهِ شیعَتُهُ.

1401.الغیبة للنعمانی: أخبَرَنا أحمَدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ سَعیدِ بنِ عُقدَةَ،قالَ:حَدَّثَنی أحمَدُ بنُ یوسُفَ بنِ یَعقوبَ أبُو الحَسَنِ الجُعفِیُّ مِن کِتابِهِ،قالَ:حَدَّثَنا إسماعیلُ بنُ مِهرانَ، عَنِ الحَسَنِ بنِ عَلِیِّ بنِ أبی حَمزَةَ،عَن أبیهِ،عَن أبی بَصیرٍ،قالَ:قالَ أبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام:

لا بُدَّ أن یَکونَ قُدّامَ القائِمِ سَنَةٌ یَجوعُ فیهَا النّاسُ ویُصیبُهُم خَوفٌ شَدیدٌ،مِنَ القَتلِ ونَقصٍ مِنَ الأَموالِ وَالأَنفُسِ وَالثَّمَراتِ،فَإِنَّ ذلِکَ فی کِتابِ اللّهِ لَبَیِّنٌ،ثُمَّ تَلا هذِهِ الآیَةَ: «وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ

ص:396


1- (1) .بسند صحیح (ان کان أصل هذا الکتاب ثابتاً).

نمی دهد و این هنگام،منتظر فَرَج باشید». (1)

1400.مختصر إثبات الرجعة -با سندش به نقل از محمّد بن مسلم-:مردی از امام صادق علیه السلام پرسید:قائم شما،کِی ظهور می کند؟

فرمود:«هنگامی که گم راهی،فراوان و رهیابی،اندک شود و ستم و تباهی،فراوان و شایستگی و استواری،اندک گردد و مردان،به مردان و زنان،به زنان اکتفا کنند و فقیهان به دنیا و بیشتر مردم به شعرها و شاعران تمایل بیابند و گروهی از بدعت گذاران،مسخ شوند،تا آن جا که به شکل میمون و خوک در آیند و سفیانی کشته شود و آن گاه دجّال،خروج کند و در فریبکاری و گم راهی بکوشد و این هنگام و در شب بیست و سوم ماه رمضان،به نام قائم علیه السلام ندا می شود و در روز عاشورا قیام می کند و گویی به او می نگرم که میان رکن [حجر الأسود] و مقام [ابراهیم] ایستاده است و جبرئیل،پیش رویش ندا می دهد:"بیعت،از آنِ خداوند است" و شیعیانش به او روی می آورند». (2)

1401.الغیبة ،نعمانی-با سندش به نقل از ابو بصیر-:امام صادق علیه السلام فرمود:«بی تردید،پیش از [قیام] قائم،سالی است که مردم در آن گرسنه می مانند و ترس شدیدی آنها را فرا می گیرد؛ترس از کشتار،کاستی در دارایی ها،جان ها و محصولات که این در کتاب خدا،به روشنی بیان شده است».سپس این آیه را تلاوت نمود:«و شما را با چیزی از ترس،گرسنگی،کاستی از دارایی ها،جان ها و محصولات می آزماییم و شکیبایان را بشارت بده». (3)

ص:397


1- (1) .کمال الدین:ص 342 ح 24 (با اسناد سه گانه که اوّلی آن،معتبر است)،الغیبة،نعمانی:ص 166 ح 6 ( [1]با اسناد سه گانه که یکی از آنها معتبر است)،الکافی:ج 1 ص 337 ح 5،إعلام الوری:ج 2 ص 237،بحار الأنوار:ج 52 ص 146 ح 70.
2- (2) .مختصر إثبات الرجعة:ص 55 ح 20 (با سند صحیح،اگر اصل کتاب ثابت باشد).
3- (3) .الغیبة،نعمانی:ص 250 ح 6، [2]بحار الأنوار:ج 52 ص 228 ح 93

وَ بَشِّرِ الصّابِرِینَ» .

1402.الغیبة للنعمانی: أخبَرَنا عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ یَحیَی العَطّارُ،قالَ:

حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ حَسّانَ الرّازِیُّ،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ عَلِیٍّ الکوفِیُّ،قالَ:حَدَّثَنا عَبدُ اللّهِ بنُ جَبَلَةَ،عَن عَلِیِّ بنِ أبی حَمزَةَ،عَن أبی بَصیرٍ،عَن أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام قالَ:

قُلتُ لَهُ:جُعِلتُ فِداکَ مَتی خُروجُ القائِمِ علیه السلام؟

فَقالَ:یا أبا مُحَمَّدٍ،إنّا أهلُ بَیتٍ لا نُوَقِّتُ،وقَد قالَ مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله:«کَذَبَ الوَقّاتونَ»، یا أبا مُحَمَّدٍ،إنَّ قُدّامَ هذَا الأَمرِ خَمسَ عَلاماتٍ:اُولاهُنَّ النِّداءُ فی شَهرِ رَمَضانَ، وخُروجُ السُّفیانِیِّ،وخُروجُ الخُراسانِیِّ،وقَتلُ النَّفسِ الزَّکِیَّةِ،وخَسفٌ بِالبَیداءِ.

ثُمَّ قالَ:یا أبا مُحَمَّدٍ،إنَّهُ لا بُدَّ أن یَکونَ قُدّامَ ذلِکَ الطّاعونانِ:الطّاعونُ الأَبیَضُ وَالطّاعونُ الأَحمَرُ.

قُلتُ:جُعلِتُ فِداکَ وأَیُّ شَیءٍ هُما؟

فَقالَ:(أمَّا) الطّاعونُ الأَبیَضُ فَالمَوتُ الجارِفُ (1)،وأَمَّا الطّاعونُ الأَحمَرُ فَالسَّیفُ، ولا یَخرُجُ القائِمُ حَتّی یُنادی بِاسمِهِ مِن جَوفِ السَّماءِ فی لَیلَةِ ثَلاثٍ وعِشرینَ (فی شَهرِ رَمَضانَ) لَیلَةِ جُمُعَةٍ،قُلتُ:بِمَ یُنادی؟قالَ:بِاسمِهِ وَاسمِ أبیهِ:ألا إنَّ فُلانَ بنَ فُلانٍ قائِمُ آلِ مُحَمَّدٍ،فَاسمَعوا لَهُ وأَطیعوهُ،فَلا یَبقی شَیءٌ خَلَقَ اللّهُ فیهِ الرّوحَ إلّا یَسمَعُ الصَّیحَةَ،فَتوقِظُ النّائِمَ،ویَخرُجُ إلی صَحنِ دارِهِ،وتُخرِجُ العَذراءَ مِن خِدرِها، ویَخرُجُ القائِمُ مِمّا یَسمَعُ،وهِیَ صَیحَةُ جَبرَئیلَ علیه السلام.

ص:398


1- (1) .فی بحار الأنوار:« [1]الجاذف»،و قال العلّامة المجلسی فی شرحه:الجاذف:السریع.

1402.الغیبة ،نعمانی-با سندش به نقل از ابو بصیر-:به امام صادق علیه السلام گفتم:فدایت شوم! خروج قائم،کِی است؟

فرمود:«ای ابو محمّد! ما اهل بیت،وقت گذاری نمی کنیم و محمّد صلی الله علیه و آله فرموده است:"وقت گذاران،دروغ می بافند".ای ابو محمّد! پیش از امر (قیام)،پنج نشانه است:نخستین آنها،بانگ [آسمانی] در ماه رمضان است و [سپس] خروج سفیانی، خروج خراسانی،کشته شدن نفْس زکیّه و به زمین فرو رفتن [لشکر سفیانی] در بیداء».

سپس فرمود:«ای ابو محمّد! بی تردید،پیش از این،دو طاعون روی می دهد:

طاعون سفید و طاعون سرخ».

گفتم:فدایت شوم! آن دو کدام اند؟

فرمود:«طاعون سفید،مرگ سریع همگانی است و طاعون سرخ،شمشیر و کشتار است و قائم،خروج نمی کند تا نامش را از دل آسمان و در شب بیست و سوم ماه رمضان،شب جمعه،ندا دهند».

گفتم:چگونه ندایش می دهند؟

فرمود:«با نام خود و پدرش،به این گونه:"به هوش باشید که فلانی فرزند فلانی، قائم خاندان محمّد است.به او گوش دهید و اطاعتش کنید" و جانداری نیست که آن ندا را نشنود،که خفته را بیدار می کند و به حیاط خانه اش می آورد و دوشیزۀ پرده نشین را از کنج خانه اش بیرون می کشد،و قائم علیه السلام چون آن ندا را بشنود،خروج می کند و آن ندا،بانگ جبرئیل علیه السلام است». (1)

ص:399


1- (1) .الغیبة،نعمانی:ص 289 ح 6، [1]بحار الأنوار:ج 52 ص 119 ح 48. [2]

1403.فلاح السائل: مُحَمَّدُ بنُ وَهبانَ الدُّبَیلِیُّ،قالَ:حَدَّثَنا أبو عَلِیٍّ مُحَمَّدُ بنُ الحَسَنِ بنِ مُحَمَّدِ بنِ جُمهورٍ العَمِّیُّ،قالَ:حَدَّثَنا أبی،عَن أبیهِ مُحَمَّدِ بنِ جُمهورٍ،عَن أحمَدَ بنِ الحُسَینِ السُّکَّرِیِّ،عَن عَبّادِ بنِ مُحَمَّدٍ المَدایِنِیِّ،قالَ:دَخَلتُ عَلی أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام بِالمَدینَةِ حینَ فَرَغَ مِن مَکتوبَةِ الظُّهرِ،وقَد رَفَعَ یَدَیهِ إلَی السَّماءِ وهُوَ یَقولُ (1):...

قالَ:إذا شاءَ مَن لَهُ الخَلقُ وَالأَمرُ.قُلتُ:فَلَهُ عَلامَةٌ قَبلَ ذلِکَ؟

قالَ:نَعَم عَلاماتٌ شَتّی.قُلتُ:مِثلُ ما ذا؟

قالَ:خُروجُ رایَةٍ مِنَ المَشرِقِ ورایَةٍ مِنَ المَغرِبِ،وفِتنَةٌ تُظِلُّ أهلَ الزَّوراءِ، وخُروجُ رَجُلٍ مِن وُلدِ عَمّی زَیدٍ بِالیَمَنِ،وَانتِهابُ سِتارَةِ البَیتِ ویَفعَلُ اللّهُ ما یَشاءُ.

1404.الملاحم والفتن: رُوِیَ عَنِ الصّادِقِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ علیه السلام أنَّهُ سُئِلَ عَن ظُهورِ قائِمِ أهلِ البَیتِ علیهم السلام،فَتَنَهَّدَ (2)وقالَ:

یا لَها مِن طامَّةٍ-وبَکی-إذا حَکَمَت فِی الدَّولَةِ الخِصیانُ (3)وَالنِّسوانُ وَالسّودانُ،وأَخَذَتِ الإِمارَةَ الشُّبّانُ وَالصِّبیانُ،وخَرِبَ جامِعُ الکوفَةِ مِنَ العُمرانِ، وَانعَقَدَ الجِسرانِ (4)،فَذلِکَ الوَقتُ زَوالُ مُلکِ بَنی عَمِّی العَبّاسِ،وظُهورُ قائِمِنا أهلَ البَیتِ علیهم السلام.

ص:400


1- (1) .ورد صدر هذا النص فی کتاب فلاح السائل هکذا:من المهمّات عقیب صلاة الظهر الاقتداء بالصادق علیه السلام فی الدعاء للمهدی علیه السلام الذی بشّر به محمّد رسول اللّه صلی الله علیه و آله امّته فی صحیح الروایات.
2- (2) .تنهّدت:تنفّست صعداء (تاج العروس:ج 5 ص 289«نهد»).
3- (3) .الخصی:هو من خَصَیْتُ الفحل أخصِیه خصاء-بالکسر والمد-:سللت خصیته،فهو خصی (مجمع البحرین:ج 1 ص 519«خصی»).
4- (4) .فی الصراط المستقیم:«وانفقدت الجیران»بدل«وانعقد الجسران».

1403.فلاح السائل -با سندش به نقل از عبّاد بن محمّد مدائنی-:در مدینه بر امام صادق علیه السلام وارد شدم.ایشان نماز ظهرش را خوانده و در حالی که دستانش را رو به آسمان برده بود،چنین دعا می نمود:.... (1)

فرمود:«آن گاه که صاحب اختیار خلقت و امور عالم بخواهد».

گفتم:پیش از آن،علامتی دارد؟

فرمود:«آری،علامت های گوناگونی دارد».

گفتم:مانند چه؟

فرمود:«خروج پرچمی از مشرق و پرچمی از مغرب و فتنه ای که اهل بغداد را فرا می گیرد و خروج مردی از فرزندان عمویم زید در یمن و به غارت بردن پوشش کعبه،و البتّه خداوند،هر چه بخواهد،می کند». (2)

1404.الملاحم و الفتن :روایت شده که از امام جعفر صادق علیه السلام،ظهور قائم اهل بیت علیهم السلام را جویا شدند.آهی کشید و فرمود:«چه دشواری ها دارد!»و گریست [و سپس فرمود:] «هنگامی که خواجگان،زنان و سیاهان (بردگان و زنگیان) در دولت،حکم برانند و جوانان و کودکان،فرمان روایی را به دست گیرند و مسجد جامع کوفه از آبادی،دور باشد و دو پل ساخته شود،آن هنگام،زوال فرمان روایی فرزندان عمویم عبّاس و ظهور قائم ما اهل بیت است». (3)

ص:401


1- (1) .مؤلّف فلاح السائل،این دعا را جزو تعقیبات نماز ظهر آورده و آن را در بارۀ امام مهدی علیه السلام دانسته است و احادیث صحیحی،بشارت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را به او و ظهورش در آخر الزمان،گزارش کرده اند و این حدیث نیز از جملۀ آنهاست (ر.ک:همین دانش نامه:ج 6 ص 235 ح 1083).
2- (2) .فلاح السائل:ص 308 ح 209،بحار الأنوار:ج 86 ص 62 ح 1.نیز،برای دیدن همۀ حدیث،ر.ک:همین دانش نامه:ج 6 ص 235 ح 1083.
3- (3) .الملاحم و الفتن:ص 369 ح 542، [1]الصراط المستقیم:ج 2 ص 258.

1405.الغیبة للنعمانی: حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ هَمّامٍ،قالَ:حَدَّثَنا جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ مالِکٍ،قالَ:

حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ الحُسَینِ بنِ أبِی الخَطّابِ،عَنِ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ،عَن صالِحِ بنِ سَهلٍ،عَن أبی عَبدِ اللّهِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ علیهما السلام فی قَولِهِ تَعالی: «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ» 1 .

قالَ:تَأویلُها فیما یَأتی:عَذابٌ یَقَعُ فِی الثُّوَیَّةِ-یَعنی ناراً-حَتّی یَنتَهِیَ إلَی الکُناسَةِ-کُناسَةِ بَنی أسَدٍ-حَتّی تَمُرَّ بِثَقیفٍ،لا تَدَعُ وِتراً لِآلِ مُحَمَّدٍ إلّاأحرَقَتهُ، وذلِکَ قَبلَ خُروجِ القائِمِ علیه السلام.

1406.الصراط المستقیم: مِن کِتابِ«عَجائِبُ البُلدانِ»،قالَ عَمّارٌ:قُلتُ لِلصّادِقِ علیه السلام:مَتی یَقومُ قائِمُکُم؟قالَ:عِندَ هَدمِ مَدینَةِ الأَشعَرِیِّ.

1407.الکافی: سَهلُ بنُ زِیادٍ،عَنِ ابنِ فَضّالٍ،عَن ثَعلَبَةَ بنِ مَیمونٍ،عَنِ الطَّیّارِ،عَن أبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام،فی قَولِ اللّهِ عز و جل: «سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتّی یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ» 2 قالَ:خَسفٌ ومَسخٌ وقَذفٌ.

قالَ:قُلتُ: «حَتّی یَتَبَیَّنَ لَهُمْ» قالَ:دَع ذا،ذاکَ قِیامُ القائِمِ.

1408.الغیبة للنعمانی: أخبَرَنا مُحَمَّدُ بنُ هَمّامٍ،قالَ:حَدَّثَنا حُمَیدُ بنُ زِیادٍ،قالَ:حَدَّثَنَا الحَسَنُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ سَماعَةَ،قالَ:حَدَّثَنا أحمَدُ بنُ الحَسَنِ المیثَمِیُّ،عَن أبِی الحَسَنِ عَلِیِّ بنِ مُحَمَّدٍ،عَن مُعاذِ بنِ مَطَرٍ،عَن رَجُلٍ-قالَ:ولا أعلَمُهُ إلّا مِسمَعاً أبا سَیّارٍ-قالَ:قال أبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام:

ص:402

1405.الغیبة ،نعمانی-با سندش به نقل از صالح بن سهل در بارۀ سخن خدای متعال:

«پرسشگری،از عذابی واقع شدنی پرسید»-:امام جعفر صادق علیه السلام فرمود:«تأویل و مصداق آن،در آینده است.عذابی است که در ثُوَیّة واقع می شود و آن،آتشی است که تا کُناسه می رسد»،یعنی زباله دانی قبیلۀ بنی اسد«و از [جایگاه قبیلۀ] ثقیف نیز می گذرد و [جایگاه] ستمی بر خاندان محمّد را باقی نمی نهد،جز این که آن جا را به آتش می کشد،و این،پیش از خروج قائم علیه السلام است». (1)

1406.الصراط المستقیم -از کتاب عجائب البلدان به نقل از عمّار-:به امام صادق علیه السلام گفتم:کِی قائمِ شما قیام می کند؟فرمود:«هنگام انهدام شهر اشعری». (2)

1407.الکافی -با سندش به نقل از طیّار-:امام صادق علیه السلام در بارۀ سخن خدای عز و جل:«به زودی، نشانه هایمان را در آفاق و جان هایشان به ایشان نشان می دهیم تا برایشان روشن شود که او حق است»فرمود:«یعنی فرو رفتن در زمین،مسخ گشتن و پرتاب شدن».

گفتم:«تا برایشان روشن شود»چه معنایی دارد؟

فرمود:«این را وا بگذار.آن،قیام قائم است». (3)

1408.الغیبة ،نعمانی-با سندش به نقل از ابو سیّار مسمع-:امام صادق علیه السلام فرمود:«پیش از قیام قائم،جنب و جوش جنگ میان [قبیلۀ] قیس است». (4)

ص:403


1- (1) .الغیبة،نعمانی:ص 272 ح 48، [1]بحار الأنوار:ج 52 ص 243 ح 115.
2- (2) .الصراط المستقیم:ج 2 ص 258.
3- (3) .الکافی:ج 8 ص 166 ح 181،بحار الأنوار:ج 52 ص 303 ح 71.
4- (4) .الغیبة،نعمانی:ص 277 ح 59، [2]بحار الأنوار:ج 52 ص 244 ح 122.

قَبلَ قِیامِ القائِمِ تَحَرُّکُ حَربِ قَیسٍ.

1409.الإقبال: بِإِسنادِنا إلی جَدّی أبی جَعفَرٍ الطّوسِیِّ،عَن جَماعَةٍ،عَن هارونَ بنِ موسَی التَّلَّعُکبَرِیِّ،عَنِ ابنِ هَمّامٍ،عَن جَمیلٍ،عَنِ القاسِمِ بنِ إسماعیلَ،عَن أحمَدَ بنِ رِیاحٍ،عَن أبِی الفَرَجِ أبانِ بنِ مُحَمَّدٍ المَعروفِ بِالسِّندِیِّ،نَقَلناهُ مِن أصلِهِ،قالَ:کانَ أبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام فِی الحَجِّ فِی السَّنَةِ الَّتی قَدِمَ فیها أبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام تَحتَ المیزابِ وهُوَ یَدعو-وعَن یَمینِهِ عَبدُ اللّهِ بنُ الحَسَنِ،وعَن یَسارِهِ حَسَنُ بنُ حَسَنٍ،وخَلفَهُ جَعفَرُ بنُ حَسَنٍ-قالَ:فَجاءَهُ عَبّادُ بنُ کَثیرٍ البَصرِیُّ،قالَ:فَقالَ لَهُ:یا أبا عَبدِ اللّهِ، قالَ:فَسَأَلتُ (1)عَنهُ حَتّی قالَها ثَلاثاً،قالَ:ثُمَّ قالَ لَهُ:یا جَعفَرُ،قالَ:فَقالَ لَهُ:قُل ما تَشاءُ یا أبا کَثیرٍ،قالَ:إنّی وَجَدتُ فی کِتابٍ لی:عَلَمُ هذِهِ البَنِیَّةِ (2)رَجُلٌ یَنقُضُها حَجَراً حَجَراً.

قالَ:فَقالَ لَهُ:کَذَبَ کِتابُکَ یا أبا کَثیرٍ،ولکِن کَأَنَّی وَاللّهِ [ بِأَ]صفَرِ (3)القَدَمَینِ، حَمشِ السّاقَینِ (4)،ضَخمِ البَطنِ،دَقیقِ العُنُقِ،ضَخمِ الرَّأسِ،عَلی هذَا الرُّکنِ-وأَشارَ بِیَدِهِ إلَی الرُّکنِ الیَمانِیِّ-یَمنَعُ النّاسَ مِنَ الطَّوافِ حَتّی یَتَذَعَّروا مِنهُ.

قالَ:ثُمَّ یَبعَثُ اللّهُ لَهُ رَجُلاً مِنّی-وأَشارَ بِیَدِهِ إلی صَدرِهِ-فَیَقتُلُهُ قَتلَ عادٍ وثَمودَ وفِرعَونَ ذِی الأَوتادِ،قالَ:فَقالَ لَهُ عِندَ ذلِکَ عَبدُ اللّهِ بنُ الحَسَنِ:صَدَقَ وَاللّهِ أبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام،حَتّی صَدَّقوهُ کُلُّهُم جَمیعاً.

ص:404


1- (1) .فی بحار الأنوار:« [1]فسکت»بدل«فسألت».
2- (2) .فی المصدر:«البینة»،والتصویب من بحار الأنوار. [2]وَالبَنِیَّةُ من أسماء مکّة المکرّمة.
3- (3) .ما بین المعقوفین أثبتناه من بحار الأنوار. [3]
4- (4) .الحمش:الدقیق القوائم (کتاب العین:ج 3 ص 100« [4]حمش»).

1409.الإقبال -با سندش به نقل از ابو الفرج ابان بن محمّد سندی-:امام صادق علیه السلام در سالی که حج گزارد،در زیر میزاب [در حجر اسماعیل] مشغول دعا بود و سمت راستش، عبد اللّه بن حسن،سمت چپش،حسن بن حسن و پشت سرش،جعفر بن حسن بود که عَبّاد بن کثیر بصری نزد ایشان آمد و به ایشان گفت:ای ابو عبد اللّه! امام علیه السلام پاسخی نداد،تا این که سه مرتبه تکرار کرد و سپس گفت:ای جعفر!

امام جعفر صادق علیه السلام به او فرمود:«هر چه می خواهی،بگو،ای ابو کثیر!».

او گفت:در یکی از کتاب هایم،نشانۀ این بنای (مکّه) را مردی یافتم که آن را آجر به آجر خُرد می کند.

امام علیه السلام به او فرمود:«کتابت بر خطاست-ای ابو کثیر-؛امّا من به خدا سوگند، مردی را با پاهای زرد،ساق های نازک،شکم فربه،گردن باریک و سر بزرگ می بینم که بر این رکن (با دستش به رکن یمانی اشاره نمود) ایستاده و مردم را از طواف منع می کند تا آن که از او بترسند.سپس خداوند،مردی را از نسل من (و با دستش به سینه اش اشاره نمود) بر می انگیزد که او را مانند [قوم] عاد و ثمود و نیز فرعونِ به میخ کشندۀ مخالفان،می کشد».

این هنگام،عبد اللّه بن حسن به او گفت:به خدا سوگند،ابو عبد اللّه علیه السلام راست می گوید.و سپس یک یک آنان،امام علیه السلام را تصدیق کردند. (1)

ص:405


1- (1) .الإقبال:ج 3 ص 87، [1]بحار الأنوار:ج 51 ص 148 ح 23. [2]

1410.الغیبة للنعمانی: حَدَّثَنا أحمَدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ سَعیدٍ،قالَ:حَدَّثَنا عَلِیُّ بنُ الحَسَنِ التَّیمُلِیُّ،عَن عَلِیِّ بنِ مَهزِیارَ،عَن حَمّادِ بنِ عیسی،عَنِ الحُسَینِ بنِ المُختارِ،عَن أبی بَصیرٍ،قالَ:قُلتُ لِأَبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام:قَولُ اللّهِ عز و جل:«عَذابُ الخِزیِ فِی الحَیاةِ الدُّنیا وفِی الآخِرَةِ» (1)ما هُوَ عَذابُ خِزیِ الدُّنیا؟

فَقالَ:وأَیُّ خِزیٍ أخزی یا أبا بَصیرٍ مِن أن یَکونَ الرَّجُلُ فی بَیتِهِ وحِجالِهِ (2)وعَلی إخوانِهِ وَسَطَ عِیالِهِ،إذ شَقَّ أهلُهُ الجُیوبَ عَلَیهِ وصَرَخوا،فَیَقولُ النّاسُ:ما هذا؟فَیُقالُ:مُسِخَ فُلانٌ السّاعَةَ.

فَقُلتُ:قَبلَ قِیامِ القائِمِ علیه السلام أو بَعدَهُ؟قالَ:لا،بَل قَبلَهُ.

1411.الکافی: عِدَّةٌ مِن أصحابِنا عَن سَهلِ بنِ زِیادٍ،عَن إسماعیلَ بنِ مِهرانَ،عَن مُحَمَّدِ بنِ مَنصورٍ الخُزاعِیِّ،عَن عَلِیِّ بنِ سُوَیدٍ؛ومُحَمَّدُ بنُ یَحیی،عَن مُحَمَّدِ بنِ الحُسَینِ، عَن مُحَمَّدِ بنِ إسماعیلَ بنِ بَزیعٍ،عَن عَمِّهِ حَمزَةَ بنِ بَزیعٍ،عَن عَلِیِّ بنِ سُوَیدٍ؛ وَالحَسَنُ بنُ مُحَمَّدٍ،عَن مُحَمَّدِ بنِ أحمَدَ النَّهدِیِّ،عَن إسماعیلَ بنِ مِهرانَ،عَن مُحَمَّدِ بنِ مَنصورٍ،عَن عَلِیِّ بنِ سُوَیدٍ،قالَ:کَتَبتُ إلی أبِی الحَسَنِ موسی علیه السلام وهُوَ فِی الحَبسِ کِتاباً أسأَ لُهُ عَن حالِهِ،وعَن مَسائِلَ کَثیرَةٍ،فَاحتَبَسَ الجَوابُ عَلَیَّ أشهُراً (3)، ثُمَّ أجابَنی بِجَوابٍ هذِهِ نُسخَتُهُ:

بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ...إذا رَأَیتَ المُشَوَّهَ الأَعرابِیَّ فی جَحفَلٍ (4)جَرّارٍ،فَانتَظِر

ص:406


1- (1) .إشارة إلی الآیة:16 من سورة فصّلت. [1]
2- (2) .الحَجَلَةُ:واحدة الحِجال:وهی بیت یُزیَّن بالثیاب والأسرَّة والستور (الصحاح:ج 4 ص 1667« [2]حجل»).
3- (3) .فی المصدر:«أشهر»،والصواب ما أثبتناه کما فی الوافی. [3]
4- (4) .الجَحفَلُ:الجیش (الصحاح:ج 4 ص 1652« [4]جحفل»).

1410.الغیبة ،نعمانی-با سندش به نقل از ابو بصیر-:به امام صادق علیه السلام گفتم:عذاب رسوایی دنیا در سخن خدای عز و جل:«عذاب رسوایی در زندگی دنیا و آخرت»،به چه معناست؟

فرمود:«ای ابو بصیر! کدام رسوایی،از این رسواتر که مرد در خانه و خرگاهش و همراه برادران و میان خانواده اش باشد که ناگهان اهلش بر او گریبان بدرند و ناله سر دهند و مردم بگویند:این چیست؟و گفته شود:"فلانی هم اکنون مسخ شد!"؟».

گفتم:پیش از قیام قائم است،یا پس از آن؟

فرمود:«نه؛پیش از آن است». (1)

1411.الکافی -با سندش به نقل از علی بن سوید-:به امام موسی کاظم علیه السلام که در زندان بود، نامه نوشتم و احوالش را جویا شدم و مسائل فراوانی را نیز پرسیدم.چندین ماه جواب نیامد.سپس جوابی برایم فرستاد که متنش این است:«به نام خداوند گسترده مهر مهربان...هنگامی که عرب بادیه نشین زشت روی را با لشکری خونریز دیدی،چشم به راه فَرَج خود و شیعیان مؤمنت باش و هنگامی که خورشید گرفت،

ص:407


1- (1) .الغیبة،نعمانی:ص 269 ح 41 ( [1]با سند موثّق)،بحار الأنوار:ج 52 ص 241 ح 111.

فَرَجَکَ ولِشیعَتِکَ المُؤمِنینَ،وإذَا انکَسَفَتِ الشَّمسُ فَارفَع بَصَرَکَ إلَی السَّماءِ وَانظُر ما فَعَلَ اللّهُ عز و جل بِالمُجرِمینَ (1).

1412.الغیبة للنعمانی: حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ هَمّامٍ،قالَ:حَدَّثَنا جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ مالِکٍ،قالَ:

حَدَّثَنا مُعاوِیَةُ بنُ حُکَیمٍ،قالَ:حَدَّثَنا أحمَدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ أبی نَصرٍ،قالَ:سَمِعتُ الرِّضا علیه السلام یَقولُ:

«قَبلَ هذَا الأَمرِ بُیوحٌ»،فَلَم أدرِ مَا البُیوحُ،فَحَجَجتُ فَسَمِعتُ أعرابِیّاً یَقولُ:هذا یَومٌ بُیوحٌ،فَقُلتُ لَهُ:مَا البُیوحُ؟فَقالَ:الشَّدیدُ الحَرِّ.

1413.دلائل الإمامة: رَوی أبو عَبدِ اللّهِ مُحَمَّدُ بنُ سَهلٍ الجَلودِیُّ،قالَ:حَدَّثَنا أبُو الخَیرِ أحمَدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ جَعفَرٍ الطّائِیُّ الکوفِیُّ فی مَسجِدِ أبی إبراهیمَ موسَی بنِ جَعفَرٍ علیه السلام،قالَ:حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ الحَسَنِ بنِ یَحیَی الحارِثِیُّ،قالَ:حَدَّثَنا عَلِیُّ بنُ إبراهیمَ بنِ مَهزِیارَ الأَهوازِیُّ،قالَ-بَعدَ نَقلِ مُلاقاتِهِ لِصاحِبِ الزَّمانِ علیه السلام- ثُمَّ قالَ:

یَابنَ المَهزِیارِ-ومَدَّ یَدَهُ-ألا انَبِّئُکَ الخَبَرَ أنَّهُ إذا قَعَدَ الصَّبِیُّ،وتَحَرَّکَ المَغرِبِیُّ، وسارَ العُمّانِیُّ،وبویِعَ السُّفیانِیُّ،یُؤذَنُ لِوَلِیِّ اللّهِ،فَأَخرُجُ بَینَ الصَّفا وَالمَروَةِ فی ثَلاثِمِئَةٍ وثَلاثَةَ عَشَرَ رَجُلاً سَواءً،فَأَجیءُ إلَی الکَوفَةِ وأَهدِمُ مَسجِدَها وأَبنیهِ عَلی بِنائِهِ الأَوَّلِ،وأَهدِمُ ما حَولَهُ مِن بِناءِ الجَبابِرَةِ،وأَحُجُّ بِالنّاسِ حَجَّةَ الإِسلامِ،...

فَیُنادی مُنادٍ مِنَ السَّماءِ:«یا سَماءُ أبیدی (2)،ویا أرضُ خُذی»فَیَومَئِذٍ لا یَبقی عَلی

ص:408


1- (1) .فی بحار الأنوار:« [1]بالمؤمنین»بدل«بالمجرمین».
2- (2) .فی بحار الأنوار:«انبذی»بدل«أبیدی».

دیده ات را به سوی آسمان،بالا ببر و بنگر که خداوند عز و جل با مجرمان چه می کند». (1)

1412.الغیبة ،نعمانی-با سندش به نقل از احمد بن محمّد بن ابی نصر بزنظی-:شنیدم که امام رضا علیه السلام می فرماید:«پیش از این امر (قیام)،بُیوح است».

من معنای بیوح را نمی دانستم تا حج گزاردم و شنیدم عربی بادیه نشین می گوید:

امروز،روزی بُیوح است.به او گفتم:بُیوح،چه معنایی دارد؟

گفت:بسیار گرم و سوزان. (2)

1413.دلائل الإمامة -با سندش به نقل از علی بن ابراهیم بن مهزیار اهوازی،پس از نقل ماجرای دیدارش با امام زمان علیه السلام-:سپس فرمود:«ای فرزند مهزیار!»و دستش را دراز کرد [و فرمود:]«آیا خبر [آن واقعۀ بزرگ] را به تو بدهم؟هنگامی که کودک [ بر تخت حکومت ] بنشیند و مغربی بجنبد و عمّانی حرکت کند و با سفیانی بیعت شود،به ولیّ خدا اذن داده می شود و من میان صفا و مروه با سیصد و سیزده مرد همسان،خروج می کنم و به کوفه می آیم و مسجدش را ویران می کنم و آن را به شکل اوّلش بنا می نهم و ساختمان های جبّاران را در پیرامون آن،ویران می نمایم و با مردم،حج می گزارم...و منادی آسمانی،ندا می دهد:"ای آسمان! هلاک کن و ای زمین! بگیر"،و آن روز،کسی بر روی زمین نمی ماند،جز مؤمنی که دلش را برای ایمان،خالص کرده باشد».

ص:409


1- (1) .الکافی:ج 8 ص 124-126 ح 95، [1]بحار الأنوار:ج 52 ص 265 ح 152.
2- (2) .الغیبة،نعمانی:ص 271 ح 44 ( [2]با سند موثّق).

وَجهِ الأَرضِ إلّامُؤمِنٌ قَد أخلَصَ قَلبَهُ لِلإِیمانِ.

قُلتُ:یا سَیِّدی،ما یَکونُ بَعدَ ذلِکَ؟

قالَ:الکَرَّةُ الکَرَّةُ،الرَّجعَةُ الرَّجعَةُ،ثُمَّ تَلا هذِهِ الآیَةَ: «ثُمَّ رَدَدْنا لَکُمُ الْکَرَّةَ عَلَیْهِمْ وَ أَمْدَدْناکُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِینَ وَ جَعَلْناکُمْ أَکْثَرَ نَفِیراً» 1 .

1414.مختصر بصائر الدرجات: مِن کِتابِ«السُّلطانُ المُفَرِّجُ عَن أهلِ الإِیمانِ»،تَصنیفِ السَّیِّدِ الجَلیلِ المُوَفَّقِ السَّعیدِ بَهاءِ الدّینِ عَلِیِّ بنِ عَبدِ الکَریمِ بنِ عَبدِ الحَمیدِ الحُسَینِیِّ،ما صورَتُهُ،وبِالطَّریقِ المَذکورِ یَرفَعُهُ إلی عَلِیِّ بنِ مَهزِیارَ،قالَ:کُنتُ نائِماً فی مَرقَدی إذ رَأَیتُ فیما یَرَی النّائِمُ قائِلاً یَقولُ:حُجَّ السَّنَةَ فَإِنَّکَ تَلقی صاحِبَ الزَّمانِ،وذَکَرَ الحَدیثَ بِطولِهِ.

ثُمَّ قالَ:یَابنَ مَهزِیارَ-ومَدَّ یَدَهُ الَیَّ-اُنَبِّئُکَ الخَبَرَ أنَّهُ إذا فُقِدَ الصّینِیُّ،وتَحَرَّکَ المَغرِبِیُّ،وسارَ العَبّاسِیُّ،وبویِعَ السُّفیانِیُّ،یُؤذَنُ لِوَلِیِّ اللّهِ،فَأَخرُجُ بَینَ الصَّفا وَالمَروَةِ فی ثَلاثِمِئَةٍ وثَلاثَةَ عَشَرَ سَواءً،فَأَجیءُ إلَی الکوفَةِ فَأَهدِمُ مَسجِدَها وأَبنیة عَلی بِنائِهِ الأَوَّلِ،وأَهدِمُ ما حَولَهُ مِن بِناءِ الجَبابِرَةِ.

ص:410

گفتم:ای سَرور من! پس از آن،چه می شود؟

فرمود:«پیروزی،پیروزی.بازگشت،بازگشت»و سپس این آیه:«سپس پیروزی بر آنان را دوباره نصیبتان می کنیم و با دارایی ها و پسران،یاری تان می دهیم و شما را پرشمارتر قرار می دهیم»را تلاوت فرمود. (1)

1414.مختصر بصائر الدرجات -به نقل از کتاب السلطان المفرّج عن أهل الإیمان،نوشتۀ سیّد بهاء الدین حسینی که سندش را به علی بن مهزیار می رساند-:در بسترم خوابیده بودم که در عالم رؤیا دیدم کسی می گوید:امسال،حج بگزار؛چرا که صاحب الزمان را می بینی.و ماجرایی طولانی را بازگو کرد.سپس امام علیه السلام فرمود:«ای پسر مهزیار!»و دستش را به سوی من دراز کرد [و فرمود:]«باخبرت می کنم که چون چینی ناپدید شود و مغربی بجنبد و عبّاسی حرکت کند و با سفیانی بیعت شود،به ولیّ خدا اجازه داده می شود،و من از میان صفا و مروه همراه سیصد و سیزده تن همسان،خروج می کنم و به کوفه می آیم و مسجدش را ویران می کنم و آن را به شکل اوّلش بنا می نهم و ساختمان های جبّاران را در پیرامون آن،ویران می نمایم». (2)

ص:411


1- (1) .دلائل الإمامة:ص 539-542 ح 522.نیز،برای دیدن همۀ حدیث،ر.ک:همین دانش نامه:ج 5 ص 71 ح 799.
2- (2) .مختصر بصائر الدرجات:ص 176،بحار الأنوار:ج 53 ص 104 ح 131.

ص:412

پژوهشی در بارۀ علائم ظهور

اشاره

برای ظهور امام مهدی علیه السلام نشانه ها و علائمی در احادیث،بیان شده است که آگاهی از آنها برای شناخت حقّانیت مدّعی مهدویت،ضروری است.تحلیل و شناخت علائم معتبر،نیازمند بررسی دقیق آنهاست.در این نوشتار،به تبیین نکات مهمی در باره این نشانه ها خواهیم پرداخت.

1-معنای علامت

تعبیر«نشانه»یا در عربی،«علامت»و جمع آن،«علائم» (1)و در منابع قدیمی،«آیه»و جمع آن«آیات»، (2)با اضافه به ظهور،در بارۀ اتفاقاتی در مقدّمۀ ظهور مهدی علیه السلام به کار رفته است.

کلمه علامت یا آیه به معنای نشانه و چیزی است که بر مطلبی راه نمایی و دلالت کند (3)و موجب شناخت آن شود.

واژۀ علامت،تنها یک بار به صورت جمع،با تعبیر«علامات»در قرآن به کار رفته

ص:413


1- (1) .کلمۀ علائم،عربی نیست و در فارسی به عنوان جمع علامت به کار می رود (ر.ک:لغت نامه دهخدا:ذیل«علامت»،فرهنگ عمید:ذیل«علائم»).
2- (2) .در کتاب الغیبه نعمانی (ص 261) در دو حدیث،کلمۀ آیه ذکر شده است.در الغیبة طوسی (ص 444) کلمۀ آیه چندین بار در یک حدیث به کار رفته و در کتاب الفتن ابن حماد (ص 150،151 و 153) در کلام صحابه.
3- (3) .(لغت نامه دهخدا).

است (1)که می توان مراد از آن را هر گونه علامت وضعی یا طبیعی و حتّی زبان ها و اشارات دانست،که در روی زمین برای راهیابی مورد استفاده قرار می گیرد. (2)

آنچه با بحث نشانه های ظهور تناسب دارد،آیۀ 248 سورۀ بقره است که می فرماید:پیامبر بنی اسرائیل به آنان گفت که نشانۀ پادشاهی طالوت،صندوق مقدّس موسی علیه السلام است. (3)همچنین آیات 41 سورۀ آل عمران و 10 سورۀ مریم که خداوند نشانه ای برای باردار شدن همسر زکریا علیه السلام قرار داد و آن،از دست دادن قدرت تکلّم با مردم بود. (4)

2-کار کرد نشانه های ظهور
اشاره

شناخت علائم ظهور،از آن جهت دارای اهمیت است که کارکردها و فواید مختلفی را برای مؤمنان در بر دارد.به جهت همین کارکردهاست که اهل بیت علیهم السلام به تبیین علائم برای شیعیان اهمیت داده اند و شناخت این نشانه ها را برای آنان لازم دانسته اند.مهم ترین کارکردهای شناخت این علائم عبارت اند از:

2-1-شناخت حق

ظهور امام مهدی علیه السلام و آغاز انقلاب مهدوی،ناگهانی و یکباره است.شناخت این قیام و تمیز دادن آن از واقعه های مشابه،امری مهم و در خور توجّه است؛زیرا آیندۀ فردی و اجتماعی مؤمنان،با آن گره خورده است.انکار این جریان،ممکن است به

ص:414


1- (1) . وَ أَلْقی فِی الْأَرْضِ رَواسِیَ أَنْ تَمِیدَ بِکُمْ وَ أَنْهاراً وَ سُبُلاً لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ وَ عَلاماتٍ وَ بِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُونَ؛ [خداوند]در زمین،کوه هایی استوار افکند تا شما را نجنباند و رودها و راه ها [قرار داد] تا شما راه خود را پیدا کنید.و علامت هایی [دیگر نیز] قرار داد.و آنان به وسیلۀ ستاره [قطبی] راه یابی می کنند»(نحل:آیۀ 15 و 16). [1]
2- (2) .ر.ک:به تفاسیر،ذیل آیه فوق.
3- (3) . وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ آیَةَ مُلْکِهِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ التّابُوتُ فِیهِ سَکِینَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ بَقِیَّةٌ مِمّا تَرَکَ آلُ مُوسی وَ آلُ هارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلائِکَةُ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ .
4- (4) . (قالَ رَبِّ اجْعَلْ لِی آیَةً قالَ آیَتُکَ أَلاّ تُکَلِّمَ النّاسَ ثَلاثَةَ أَیّامٍ إِلاّ رَمْزاً (آل عمران:آیۀ 41). [2]قالَ رَبِّ اجْعَلْ لِی آیَةً قالَ آیَتُکَ أَلاّ تُکَلِّمَ النّاسَ ثَلاثَ لَیالٍ سَوِیًّا (مریم:آیۀ 10). [3]

انکار معرفت امام حقْ منجر شود که بدفرجامی آدمی را در پی دارد.

روشن است که اطمینان بخشی به مؤمنان در بارۀ حقیقت قیام و انقلاب مهدوی، به لوازم و مقدماتی نیازمند است.تبیین علائم ظهور و معرفی آن به شیعیان-بویژه متدیّنان و فرهیختگان-یکی از این مقدّمات و لوازم است که سبب آگاهی و بصیرت آنان در شناخت حقّانیت قیام مهدی خواهد شد.

2-2-شناسایی مدّعیان باطل

در طول تاریخ برای گروهی از افرادی که در پی منافع شخصی و گروهی بوده اند، استفاده از مقدّسات،امری رایج بوده است.این افراد با سوء نیت و گروهی نیز با نیّت اصلاح وضعیت نابسامان موجود در دورۀ خود،از عنوان قیام و انقلاب امام مهدی علیه السلام سوء استفاده کرده و به ناحق،ادّعای مهدویت خویش را مطرح کرده اند.

اگر چه حقیقت این افراد برای عالمان و فرهیختگان مشخص بوده و هست،ولی امکان فریب خوردن بسیاری از افراد ساده دل نیز با توجّه به روح زلال و صاف آنها، وجود دارد.

بیان علائم ظهور در کلمات ائمّۀ اطهار علیهم السلام و جمع آوری آن در متون روایی،یکی از راه هایی است که امکان شناسایی مهدی واقعی را از مدّعیان دروغین و غیر اصیل، فراهم می کند.

برپایۀ تحقیقات انجام شده،شمار فراوانی مهدی دروغین در طول تاریخ بیش از هزار سالۀ غیبت شناسایی شده اند (1)که هیچ یک همراه با علائم معرفی شده از ناحیۀ پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان علیهم السلام نبوده است.

از این رو،این علائم به شناخت مدّعیان دروغین و ناراستیِ ادّعای آنان،کمک کرده است.

ص:415


1- (1) .ر.ک:ج 4 ص 7 (بخش چهارم/فصل چهارم/مدّعیان دروغین).
3-کتاب شناسی علائم ظهور
اشاره

مجموع تألیفاتی که احادیث علائم ظهور را نقل یا بررسی کرده اند،به سه دسته تقسیم می شوند:

3-1-کتب غیبت نگاری

در این دسته،کتاب های فراوانی قرار می گیرند که هر یک از جهتی،حائز اهمیت است؛امّا در این میان،چهار کتاب اصلی در موضوع علائم ظهور قرار می گیرند که دیگر کتاب ها احادیثشان را غالباً از آنها گرفته اند.از این رو،به معرّفی مختصر در بارۀ این چهار منبع اصلی مهدویت و ظهور می پردازیم.

3-1-1-کتاب الغیبة

این کتاب اثر محمد بن ابراهیم بن جعفر نعمانی معروف به ابن ابی زینب از محدثان دوره غیبت صغری است.وفات او را حدود سال 360 ه نوشته اند.در بارۀ او و کتابش در بخش کتابشناسی احادیث مهدوی سخن گفته ایم.

معروف ترین مشایخ نعمانی که بیشترین روایات این کتاب از او نقل شده است احمد بن محمد بن سعید معروف به ابن عقده (م 333) است.از حدود 86 روایت علائم ظهور،حدود 50 حدیث آن از طریق ابن عقده است.وی از محدثان زیدی مذهب است که البته در میان امامیه هم اعتبار دارد.پس از او،احمد بن هوذه و علی بن احمد بندنیجی مشایخ مهم نعمانی اند که احتمال می رود این افراد کتابی در موضوع غیبت یا ملاحم و علائم ظهور داشته اند که نعمانی از آن کتاب ها نقل می کند.چنانکه یکی از محققان معاصر از نسخه ای به نام ملاحم ابن عقده خبر داده و از آن مطالبی را نقل کرده است. (1)گرچه کتاب الغیبه از اعتبار خاصی برخوردار است لیکن باید توجّه داشت که تعدادی از راویان گزارشگر علامت ها از فرقه های

ص:416


1- (1) .ر.ک:تاریخ سیاسی غیبت:ص 57،60،100 و 245. [1]

منحرف شیعه هستند.از این رو هنگام نقل یا استناد به روایات آن بویژه در موضوع نشانه ها بایستی دقت لازم را نمود.

3-1-2-کمال الدین و تمام النعمة

این کتاب،تألیف عالم جلیل القدر شیعه،ابوجعفر محمّد بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمّی معروف به شیخ صدوق (م 381 ق) است که گاهی از آن به کتاب الغیبة هم یاد می شود. (1)چنان که نجاشی از آثار وی سه رساله در موضوع غیبت و کتاب علامات آخر الزمان نام برده؛امّا از کمال الدین نامی نبرده است. (2)

شیخ صدوق در کتاب کمال الدین در بارۀ علائم ظهور،باب مخصوصی گشوده و حدود سی حدیث در آن نقل می کند.پدرش ابن بابویه نیز در کتاب الامامة والتبصره من الحیرة،به برخی احادیث علائم ظهور اشاره کرده که همه آنها در کمال الدین آمده اند.

یکی از مشایخ با واسطۀ صدوق،عبداللّه بن جعفر حِمْیری است که کتابی در بارۀ غیبت داشته (3)و ممکن است آنچه صدوق به واسطۀ پدرش یا دیگران از او نقل کرده اند،از آن کتاب باشد.

در بارۀ این کتاب نیز در بخش کتاب شناسی احادیث مهدوی سخن گفته ایم.

3-1-3-کتاب الغیبة

این کتاب،اثر شیخ الطائفه ابوجعفر محمّد بن حسن طوسی (385-460 ق) از عالمان بزرگ شیعه است.این کتاب،مجموعه ای از احادیث مربوط به قائم آل محمّد صلی الله علیه و آله با تأکید بر ردّ فرقه هایی است که غیر از امام دوازدهم را مهدی می دانند.

ص:417


1- (1) .ر.ک:کمال الدین:ص 34.
2- (2) .رجال النجاشی:ج 2 ص 311-316.
3- (3) .رجال النجاشی:ج 2 ص 19.

سند بسیاری از احادیث این کتاب،به فضل بن شاذان می رسد که از بزرگان اصحاب ائمّه و مؤلّف کتاب هایی در موضوعات مربوط به امام عصر علیه السلام از جمله اثبات الرجعه،کتاب القائم و کتاب الملاحم است. (1)وی همچنین احادیث مربوط به علائم ظهور را که استادش شیخ مفید در کتاب ارشاد نقل کرده،آورده است؛امّا از الغیبة نعمانی،بهره نجسته،گرچه مضمون احادیث دو کتاب (الغیبة نعمانی والغیبة طوسی) در مواردی با هم تطبیق می شود.

بخش نشانه های ظهور در این کتاب حدود شصت گزارش است که تعدادی از آنها از معصوم صادر نشده و تعدادی هم از منابع یا راویان اهل سنّت نقل شده است.

این شیوه در الغیبة نعمانی و کمال الدین،دست کم در بخش علائم یافت نمی شود.

3-1-4-کتاب الفتن

این کتاب،اثر نعیم بن حمّاد خزاعی مروزی(م 228 ق) از محدّثان اهل سنّت است که به طور گسترده به منابع شیعه راه یافته و از طریق آثاری مانند التشریف بالمنن فی تعریف الفتن مشهور به الملاحم والفتن ابن طاووس در کتب امامیه به آن استناد و استدلال می شود.الفتن،قدیمی ترین منبع در بحث ملاحم و فتن و به عبارتی همان نشانه های ظهور است.ابن حمّاد در جریان اختلاف معتزله و اشاعره بر سر مخلوق یا حادث بودن قرآن،با عقیدۀ خلیفۀ وقت،معتصم عبّاسی مخالف بود و به زندان افتاد و در همان جا بدرود زندگی گفت. (2)

در بارۀ وثاقت وی اختلاف نظر است.برخی او را توثیق و بعضی مذمّت کرده اند. (3)سیّد ابن طاوس،توثیقات وی را از رجالیان بزرگ اهل سنّت آورده و

ص:418


1- (1) .رجال النجاشی:ج 2 ص 168 و 169.
2- (2) .الطبقات الکبری:ج 7 ص 359.
3- (3) .ر.ک:سیر أعلام النبلاء:ج 10 ص 597 و 609،الکامل فی ضعفاء الرجال:ص 251 ش 8.

سخنی از تضعیف او نگفته است. (1)

کتاب الفتن همانند دیگر کتاب هایی که در موضوع ملاحم و فتن نوشته شده است،به مهدی اختصاص ندارد؛بلکه در بارۀ رویدادهای آیندۀ جهان اسلام تا قیامت سخن می گوید و بخشی از این گونه کتب،به مهدی و نشانه های ظهور او اختصاص دارد.برخی از ابواب کتاب الفتن،عبارت اند از:سفیانی و نام و نسبت و جنگ ها و فرو رفتن او در بیداء،پرچم های سیاه،ابواب مربوط به مهدی و نام و نسب و روش او و نشانه های قیامش،ابواب مربوط به دجّال،فرود آمدن عیسی علیه السلام، فتح قسطنطنیه و جاهای دیگر،زلزله ها و خسف ها و ابواب دیگر.

بیشتر متون این کتاب از صحابه یا تابعیان نقل شده و سند آن به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نمی رسد.مثلاً از حدود 170 حدیث باب های 29 تا 44 این کتاب-که در بارۀ مهدی و سفیانی است-،حدود 25 حدیث به پیامبر صلی الله علیه و آله،امیرمؤمنان علیه السلام و امام باقر علیه السلام می رسد و دیگر اسناد کتاب به افرادی چون کعب الأحبار،زهری،ارطاة و...ختم می شود.آنچه به این سه معصوم هم می رسد،با طرق غیرشیعی است.

3-2-کتب حدیثی

برخی از کتب حدیثی که به موضوع سیرۀ اهل بیت علیهم السلام پرداخته اند نیز علائم ظهور را نقل و حکایت کرده اند.این کتاب ها به مناسبت شرح زندگی امام دوازدهم علیه السلام به علائم ظهور هم اشاره دارند.مانند کتاب الإرشاد شیخ مفید (م 413ق)،إعلام الوری طبرسی (م 548 ق)،کشف الغمة اربلی (م 692ق) و الفصول المهمّة ابن صباغ (م 855 ق) (2)که به بسیاری از احادیث علائم ظهور،اشاره کرده اند.علّامه مجلسی، مجموع مطالب این کتب را جمع آوری کرده و در بحار الأنوار آورده است. (3)

ص:419


1- (1) .الملاحم والفتن:ص 62 و 63.
2- (2) .ابن صباغ مالکی،گرچه از اهل سنّت است،ولی کتاب خود را به شیوۀ مورّخان شیعه در بارۀ دوازده امام نوشته است.
3- (3) .ر.ک:بحار الأنوار:ج 52 ص 181-278 (باب علامات ظهور).

سیّد ابن طاووس (م 664 ق) با استفاده از کتاب های ملاحم و فتنِ اهل سنّت، کتاب التشریف بالمنن معروف به الملاحم و الفتن را جمع آوری کرده است.این کتاب،از سه بخش تشکیل شده که بخش اوّل آن،گزیدۀ الفتن ابن حمّاد (م 228ق) است؛بخش دوم آن،از کتاب الفتن ابوصالح سلیلی (نوشته به سال 307ق) است؛ بخش سوم آن هم از کتاب الفتن زکریا بزّاز (نوشته به سال 391ق) است.بخش چهارم کتاب-که ملحقات آن به شمار می رود-،از کتب مختلف شیعه و اهل سنّت نقل شده است.ارزش کتاب سیّد ابن طاووس به جهت بخش دوم و سوم آن است؛ چون کتاب های الفتن سلیلی و زکریا در دسترس نیست و به وسیلۀ وی حفظ شده است.

در میان اهل سنّت،گذشته از ابن حمّاد،احمد بن حنبل (م 241ق) در مسند خویش احادیث زیادی در بارۀ آخر الزمان آورده است.همچنین است کتاب عقد الدرر فی أخبار المنتظر یوسف بن یحیی مقدسی شافعی (م ق7 ق) و البرهان متّقی هندی (م 975 ق).منابع اهل سنّت،احادیث علائم ظهور را با علامت بر پایی قیامت به هم آمیخته اند.از این رو،کتاب هایی با عنوان اشراط الساعة یا علامات القیامة نوشته اند و احادیث مورد نظر را در آن ذکر کرده اند. (1)

آنان همچنین کتاب ها یا ابوابی با عنوان«فتن»نوشته و این احادیث را در آنها آورده اند.احادیث ملاحم و فتن به پیشگویی هایی اختصاص دارد که پیامبر صلی الله علیه و آله و صحابه در بارۀ حوادث تلخ و شیرین آیندۀ مسلمانان بیان کرده اند.احادیث مربوط به ظهور و علائم آن هم در این ابواب یا کتاب ها آمده اند. (2)

ص:420


1- (1) .مانند:علامات یوم القیامة،ابوعبد اللّه محمدالقرطبی (م 671ق)؛علامات القیامة الکبری،عبداللّه حجّاج؛اشراط الساعة فی مسند احمد و زوائدالصحیحین،خالد الغامدی؛اشراط الساعة الصغری والکبری،عزالدین حسین الشیخ؛المهدی و فقه اشراط الساعة،محمّد احمد اسماعیل.
2- (2) .مانند:السنن الواردة فی الفتن،ابوعمرو دانی؛النهایه فی الفتن والملاحم،ابن کثیر؛فتنٌ فی عصرالظهور،الغزی و....
3-3-تألیفات معاصرین

در صد سالۀ اخیر و بویژه در دهه های پایانی آن،نگارش در بارۀ علائم ظهور، گسترش فراوانی یافته که در دو گروه تقسیم بندی می شود:

الف-برخی از این نگاشته ها صرفاً به جمع آوری و نقل احادیث و گزارش های تاریخی کهن در این باره پرداخته اند و محدودیتی در منابع،احادیث مسند،روایات شیعی،گزارش های تاریخی و متون متفاوت برای خود قائل نبوده و گزارش های صحیح و ناصحیح را در کنار هم گرد آورده اند.این کتاب ها معمولاً روایات مصادر پیش گفته یا مصادر کهن دیگر را جمع آوری کرده اند.

برخی از این نگاشته ها از این قرارند:

یک.الزام الناصب،علی یزدی حائری (م 1333ق).

دو.معجم الملاحم و الفتن،محمود دهسرخی (م 1388ش).

این کتاب با عنوان یأتی علی الناس زمان...به زبان فارسی ترجمه شده است.

سه.نوائب الدهور فی علائم الظهور،حسن میرجهانی (م 1371ش).

چهار.معجم أحادیث الإمام المهدی،زیر نظر علی کورانی (8 جلد).

این کتاب،اگر چه اختصاص به علائم ظهور ندارد،ولی به گونۀ گسترده به این احادیث پرداخته است.

ب-نگاشته هایی که اگر چه جامعیت گروه نخست در نقل احادیث و گزارش ها را ندارد،ولی به بررسی احادیث پرداخته و آنها را توضیح داده و یا به نقد آنها پرداخته است.برخی از این نگاشته ها از این قرار است:

یک.ملحقات احقاق الحق؛زیر نظر آیة اللّه مرعشی نجفی.

دو.مأتان و خمسون علامة،محمّدعلی طباطبایی.

سه.علائم الظهور فی المستقبل،حسن نجفی.

ص:421

چهار.عصر الظهور،علی کورانی.

پنج.نشانه های یار،مهدی علیزاده.

شش.دراسة فی علامات الظهور،جعفر مرتضی عاملی.

در این کتاب با دید تحلیلی و انتقادی به بررسی علائم ظهور پرداخته شده است.

هفت.موسوعة الإمام المهدی علیه السلام،سیّد محمّد صدر (1377ش).

در این کتاب،زاویۀ دید تحلیلی و گاه انتقادی در خصوص علائم ظهور یافت می شود.

هشت.نشانه های ظهور،اسماعیل اسماعیلی.

4-شمار علائم ظهور

شمارش و بیان همۀ علائم ظهور،به دلیل اختلاف نظری که در بارۀ تعداد و عناوین آنها وجود دارد،آسان نیست.به علاوه،کمتر کسی است که فهرست کاملی از علائم ارائه کرده باشد.از این معدود افراد می توان شیخ مفید را نام برد که در کتاب ارشاد به تعداد قابل توجّهی از این علائم اشاره می کند و اربلی در کشف الغمّة،همان فهرست را آورده است.مؤلف أعیان الشیعة،ذیل نام امام دوازدهم،نسبت به دیگران تفصیل بیشتری داده و هفتاد نشانه را با ذکر نمونه هایی از احادیث آورده است. (1)در کتاب مأتان و خمسون علامة،250 نشانه برای ظهور ذکر شده است.از عالمان اهل سنّت، مقدسی شافعی در عقد الدرر،فصلی از کتابش را به مجموع نشانه ها اختصاص داده و حدود چهل مورد را ذکر می کند.این ارقام و عناوین در طول زمان افزایش یافته و گزارش هایی از منابع غیر معتبر و راویانی ضعیف و مجهول به آن اضافه شده است.

کتاب هایی مانند إلزام الناصب،بیان الائمّة،نوائب الدهور،معجم الملاحم و الفتن و یأتی علی الناس زمان...با جمع آوری اخبار صحیح و سقیم به ترویج این اخبار

ص:422


1- (1) .أعیان الشیعة:ج 2 ص 71-81.

دامن زده اند.

هر چه زمان پیش رفته و حوادثی مهم روی داده،مواردی از نشانه ها بر آن رویداد،تطبیق شده و اضافاتی نیز در آنها صورت گرفته است.مثلاً تا قرن هفتم از نشانه هایی که بر ظلم و ستم ناشی از حملۀ مغول (616-656ق) (1)تطبیق شود،کمتر سخن گفته اند؛امّا مؤلّف عقد الدرر-که کتابش را در سال 685ق به پایان رسانده- (2)با تفصیل بیشتری در بارۀ خروج کافری که از مشرق می آید و حکومت بنی عبّاس را سرنگون می کند و از خصوصیات مغولان (بدون ذکر نام آنان) و حملات مکرّر آنان به عنوان نشانه های ظهور سخن گفته است.شبیه این مطلب را در بارۀ دیگر حوادث مهم تاریخی نیز مشاهده می کنیم.

5-فهرست اجمالی علائم ظهور

در این جا فهرستی را که شیخ مفید در کتاب الإرشاد آورده،به همان ترتیب ذکر می کنیم؛علامت هایی که در میراث حدیثی و تاریخی سدۀ چهارم هجری وجود داشته و عالم فرهیخته و نقّادی همچون شیخ مفید،آنها را جمع آوری و گزارش کرده است:

1.اختلاف بنی عبّاس در حکومت.

2.گرفتن خورشید در نیمه ماه رمضان و گرفتن ماه در آخر آن بر خلاف معمول.

3.فرو رفتن زمینی در مغرب و فرو رفتن زمینی در مشرق.

4.را کد ماندن (عدم حرکت) خورشید از ظهر تا عصر.

5.طلوع خورشید از مغرب.

6.بریده شدن سر مردی هاشمی بین رکن و مقام.

ص:423


1- (1) .البته حملۀ مغولان پس از سقوط بغداد در سال 656ق نیز ادامه یافت.
2- (2) .عقد الدرر:ص 349.

7.خرابیِ دیوارهای مسجد کوفه.

8.آمدن پرچم های سیاه از سمت خراسان.

9.ظهور مغربی در مصر و تسلّط او بر شامات.

10.استقرار ترکان در جزیره (بین دجله و فرات).

11.فرود آمدن رومیان در رمله.

12.طلوع ستاره ای در مشرق که مانند ماه نور می دهد و سپس هلالی شکل می شود.

13.آشکار شدن سرخی در آسمان.

14.آتشی که به طور عمودی در مشرق ظاهر می شود و سه یا هفت روز در آسمان می ماند.

15.آزادی عرب و تسلّط بر شهرها و خارج شدن از حاکمیت عجم ها.

16.کشته شدن فرمان روای مصر به دست مصریان.

17.خرابیِ شام و ظهور پرچم های سه گانه در آن.

18.ورود پرچم های قیس و عرب به مصر و پرچم های کنده به خراسان.

19.ورود لشکری از سمت مغرب تا آستانۀ حیره.

20.آمدن پرچم های سیاه از مشرق همانند آن.

21.شکاف در رودخانۀ فرات و جاری شدن آب در کوچه های کوفه.

22.خروج شصت دروغگوی مدّعی نبوت.

23.خروج دوازده نفر از فرزندان ابوطالب که ادّعای امامت دارند.

24.سوزاندن یکی از بزرگان بنی عبّاس بین جلولاء و خانقین.

25.ساخته شدن پلی در بغداد نزدیکی کرخ.

26.بادی سیاه و زلزله ای در بغداد.

27.ترسی که همۀ مردم عراق را فرا می گیرد.

ص:424

28.مرگی وحشتناک در عراق.

29.مرگ و میر و قحطی.

30.هجوم ملخ ها.

31.کمیِ محصول.

32.نزاع دو گروه از عجم و خونریزی فراوان میان آنان.

33.خارج شدن بندگان از اطاعت صاحبان خود و کشتن آنان.

34.تبدیل شدن گروهی از بدعت گزاران به بوزینه و خوک.

35.تسلّط بندگان بر شهرهای بزرگ.

36.آشکار شدن صورت و دستی از آسمان.

37.برگشت برخی مردگان به دنیا.

38.باران های پیاپی.

آنچه را که شیخ مفید بیان کرده،نمی توان قطعی دانست و با وجود مقام و عظمتی که این عالم بزرگ شیعه دارد،به نظر می رسد دورانی که این مطالب و اخبار در آن بیان می شده و شهرت داشته،در نقل آنها حتّی برای این عالم کم نظیر امامیه، تأثیرگذار بوده است.ایشان گفته است که این موارد را از کتب قبل از خود جمع کرده و در نهایت،با نوشتن عبارت«واللّه أعلم»،تردید خود را نسبت به برخی از علائم، بیان کرده است. (1)

6-آمیختگیِ علائم ظهور با برخی مفاهیم دیگر
اشاره

برخی عنوان ها و مفاهیم دیگر به جهت شباهت ها و اشتراک هایی در کنار علائم ظهور،پُرکاربرد هستند.از این رو باید آنها هم مفهوم یابی و شناسایی شوند و به این ترتیب،حسابشان از علائم ظهور،مجزّا شود.این مفاهیم پُرکاربرد،عبارت اند از:

ص:425


1- (1) .الإرشاد:ج 2 ص 368-370. [1]
6-1-ملاحم

این کلمه،جمع ملحمه و از مادۀ لحم گرفته شده است که معنای اصلی آن،تداخل و درهم بودن است و در لغت به معنای جنگ است.دلیل نام گذاری جنگ به ملحمه را دو نکته گفته اند:یکی این که در جنگ،جنگجویان در هم می آمیزند و درگیر می شوند و دیگر این که کشته های جنگ همچون گوشت افتاده بر روی زمین هستند. (1)

6-2-فتن

جمع کلمۀ فتنه را فتن گفته اند که به معنای ابتلا و امتحان می آید.خلیل گفته است که فتنه،همان سوزاندن با آتش است. (2)

مراد شیعیان از دو عنوان ملاحم و فتن،احادیثی است که پیش بینی وقایع آینده را پس از حضورظاهری امامان،در بر دارند؛وقایعی که فتنه و آتش را در پی دارند و موجب وقوع جنگ های آینده و خونریزی ها می شوند.

این وقایع،الزاماً ارتباطی به مسئلۀ ظهور ندارند و از علائم ظهور شمرده نمی شوند،اگر چه در برهه ای از تاریخ،این وقایع با ظهور امام عصر علیه السلام ارتباط وثیق می یابد.لذا نباید مفهوم علائم ظهور را با ملاحم و فتن،مترادف دانست.

پیش آمدهای فراوانی که در بارۀ حکومت های معاصر ائمه علیهم السلام از امویان و عبّاسیان و یا والیان منطقه ای و امثال اینها اتفاق می افتد،صرفاً پیشگوییِ این اتفاقات در همان زمان هاست.این گونه موارد،فتنه هایی است که قبل از ظهور ایشان اتفاق می افتند؛ امّا نکتۀ مهم این است که در بسیاری از این نقل ها اصلاً به مسئلۀ امام مهدی علیه السلام و علامت ظهور او اشاره ای هم نشده است.

ص:426


1- (1) .ر.ک:معجم مقاییس اللغة:ج 5 ص 238،لسان العرب:ج 12 ص 535.
2- (2) .کتاب العین:ج 8 ص 127.
6-3-اشراط الساعه

اشراط جمع«شَرَط»به معنای علامت (1)و«الساعه»یکی از نام های قیامت است.این ترکیب،تنها یکبار در قرآن به کار رفته (2)و مقصود از آن،نشانه های قیامت است.

یکی از مطالبی که با موضوع علائم ظهور ارتباط نزدیک دارد،احادیثی است که در بارۀ نشانه های قیامت سخن می گویند.در بسیاری از منابع روایی اهل سنّت و برخی جوامع حدیثیِ شیعه،نشانه های ظهور مهدی علیه السلام با علامت های نزدیک شدن و برپایی قیامت آمیخته و برخی نشانه هایی که به عنوان علائم ظهور مشهورند،نشانۀ قیامت دانسته شده اند.حتی گاهی اصل ظهور مهدی را از نشانه های قیامت یاد کرده اند.به طور کلّی،صاحبان جوامع حدیثی اهل سنّت،بابی با عنوان«اشراط الساعه»گشوده اند و در دوره های متأخّر،کتاب های مستقلی با همین عنوان،عرضه شده است.

6-3-1-آمیختگی اشراط الساعه و علائم ظهور

در این جا به آمیختگی مواردی از این علامت ها در منابع دو فرقه می پردازیم:

نزول عیسی علیه السلام و ظهور دجّال-که به عنوان نشانۀ ظهور مهدی علیه السلام شهرت دارند-،در غالب منابع اهل سنّت،نشانۀ قیامت معرفی می شوند. (3)

شیخ مفید،طلوع خورشید از مغرب،فرو رفتن زمینی در مشرق و مغرب را ذیل نشانه های ظهور آورده؛ (4)ولی این سه،در احادیث اهل سنّت،از نشانه های قیامت به شمار می روند. (5)همچنین در موضوع نشانه های ظهور،از ترکان و رومیان سخن به

ص:427


1- (1) .لغت نامه دهخدا
2- (2) . فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلاَّ السّاعَةَ أَنْ تَأْتِیَهُمْ بَغْتَةً فَقَدْ جاءَ أَشْراطُها (محمّد:آیۀ 18). [1]
3- (3) .ر.ک:مسند ابن حنبل:ج 4 ص 6،الفتن:ص 356.
4- (4) .الإرشاد،ج 2 ص 368. [2]
5- (5) .مسند ابن حنبل:ج 4 ص 6.

میان آمده که در منابع اهل سنّت،به عنوان نشانه های قیامت یاد می شود. (1)

مطالعۀ احادیث علائم ظهور و در کنار آن،احادیث اشراط الساعه،به خوبی نشانگر شباهت آن دو دستۀ اخبار به یکدیگر است.علّت این امر را در چند مطلب می توان جستجو کرد:یکی این که در برخی احادیث،کلمۀ«الساعه»به ظهور مهدی علیه السلام تأویل شده (2)و راه استفادۀ احادیث،اشراط الساعه برای نشانه های ظهور، باز شده است.یکی از نویسندگان معاصر،احادیث اشراط الساعه را در باب علائم ظهور آورده و سپس می نویسد:«از آن جا که در برخی از روایات،الساعه به ظهور حضرت تأویل شده،روایات اشراط الساعه را به نشانه های ظهور تفسیر کردیم». (3)

دوم،تعبیراتی که در برخی احادیث وارد شده،این تصوّر را ایجاد کرده که زمان ظهور مهدی،نزدیک زمان برپایی قیامت است.به نظر می رسد احادیثی با این مضمون که:«اگر یک روز از دنیا هم باقی نمانده باشد،مهدی خواهد آمد»یا«قیامت برپا نمی شود مگر این که مردی از اهل بیت من قیام می کند»، (4)زمینه ای برای آمیختن نشانه های ظهور با اشراط الساعه شده باشد.در صورتی که مراد از این احادیث، تأکید بر قیام مهدی و قطعی بودن آن است،نه این که این حرکت،نزدیک به قیامت یا آخرین روزهای جهان رخ می دهد.

سوم،ارتباط امام مهدی علیه السلام با پایان تاریخ است.آدمیان با هر دین و آیینی، معتقدند که پایان درخشان تاریخ،همراه با ظهور منجی عدالت گستر است و پایان قیام هم با قیامت است.به نظر می رسد که این ذهنیت ها باعث شده باشد برخی

ص:428


1- (1) .ر.ک:الارشاد:ج 2 ص 368.مقایسه کنید با:الفتن:ص 461.
2- (2) .معجم أحادیث المهدی:ج 5 ص 395 و 405 و 411.
3- (3) .چشم اندازی به حکومت مهدی:ص 29.نیز،ر.ک:ص 15.
4- (4) .الغیبة،طوسی:ص 180-182،التشریف بالمنن:ص 400،معجم أحادیث المهدی:ج 1 ص 575،منتخب الأثر:ص 191 و 192.

راویان یا محدّثان نیز در نقل معنا تسامح کرده و به خاطر مرادف دانستن اشراط الساعه با علائم ظهور،آن دو را به جای یکدیگر به کار برده باشند.

چهارمین علّت،نزدیک بودن الفاظ قیام و قیامت و قائم با همدیگر و هم معنا بودن آنهاست.مثلاً نعمانی،روایتی از امیر مؤمنان علیه السلام آورده که با عبارت«لاتقوم القیامة حتّی تظهر الحمرة...»آغاز می شود. (1)یعنی قیامت به پا نمی شود مگر آن که نشانه هایی از جمله سرخی در آسمان محقّق شود؛امّا مرحوم مجلسی،همین حدیث را با عبارت«لایقوم القائم حتّی...»آورده است. (2)این گونه تشابه و تصحیفات می تواند دلیلی دیگر بر خلط علائم ظهور،با نشانه های قیامت باشد.

7-اقسام علائم ظهور
اشاره

برای نشانه های ظهور،تقسیم های گوناگونی ذکر کرده اند.از مهم ترین آنها،تقسیم به علامت متّصل (نزدیک) و منفصل (دور)،همچنین تقسیم به حتمی و غیر حتمی است.تقسیمات دیگری مانند علائم طبیعی و غیر طبیعی،عادی و خارق العاده،کلّی یا جزئی،عام و خاص،مجمل و کنایی،مقیّد یا مشروط،قطعی یا مشکوک،در کتاب هایی که از نشانه های ظهور سخن گفته اند،به چشم می خورد.

بررسی ها نشان می دهد که از این همه تقسیم بندی ها،فقط یک مورد آن در احادیث وجود دارد و آن حتمی بودن و غیر حتمی بودن است که از آن دو به محتوم و موقوف هم تعبیر می شود.

7-1-علائم حتمی و غیر حتمی

در حدیثی از امام صادق علیه السلام چهار نشانه ذکر شده و آنها را محتوم دانسته است. (3)در

ص:429


1- (1) .الغیبة،نعمانی:ص 149.
2- (2) .بحار الأنوار:ج 52 ص 226.در پاورقی الغیبة نعمانی هم به نسخه ای که مانند بحار الأنوار است،اشاره شده است.
3- (3) .الغیبة،نعمانی:ص 272 ح 26 باب 14.

دو حدیث دیگر،ایشان چندین نشانه ذکر کرده و در هر کدام،کلمۀ«محتوم»را تکرار فرموده است. (1)البته به نشانه های غیر حتمی،تصریح نشده،ولی می توان غیر از این موارد را جزء غیر حتمی ها دانست.

7-2-نشانه های حتمی

گفته شد که مهم ترین تقسیم علائم،مربوط به حتمی یا غیر حتمی بودن آنهاست.

احادیثی وجود دارد که تعدادی از رویدادها را به عنوان نشانۀ حتمی ظهور قلمداد کرده و از آنها نام می برد.گویا تعبیر از حتمی بودن برخی علائم،برای اوّلین بار در احادیث امام باقر علیه السلام بیان شده است.از سوی دیگر،تا آن جا که جستجو شده، حتمی یا غیر حتمی بودن نشانه ها در منابع اهل سنّت یافت نشد.

نشانه هایی که در احادیث از حتمی بودن آنها خبر داده شده،فراوان نیستند.این موارد،عبارت اند از:ندای آسمانی،خروج سفیانی،خسف بیداء و کشته شدن نفْس زکیه. (2)در بعضی احادیث،از طلوع خورشید از مغرب،آشکار شدن دستی در آسمان،ظهور یمانی و اختلاف بنی عبّاس هم به عنوان امری حتمی یاد شده است.

دو نمونه از این روایات چنین است:

عن ابی عبداللّه علیه السلام انه قال:

النِّداءُ مِنَ المَحتومِ،وَالسُّفیانِیُّ مِنَ المَحتومِ،وَالیَمانِیُّ مِنَ المَحتومِ،وقَتلُ النَّفسِ الزَّکِیَّةِ مِنَ المَحتومِ.وکف یطلع من السماء من المحتوم وَالفَزعَةُ فی شَهرِ رَمَضانَ

توقِظُ النّائِمَ،وتُفزِعُ الیَقَظانَ وتُخرِجُ الفَتاةَ مِن خِدرِها. (3)

ندای آسمانی،از امور حتمی است و [خروج] سفیانی،حتمی است و [خروج] یمانی هم حتمی است و کشته شدن نفْس زکیّه نیز حتمی است،و پدیدار شدن

ص:430


1- (1) .الغیبة،نعمانی:ص 262 و 265 ح 11 و 15 باب 14.
2- (2) .الغیبة،طوسی:ص 435،کمال الدین:ص 680.
3- (3) .الغیبة،نعمانی:ص 262. [1]

کف دستی از آسمان نیز حتمی است و نیز[آیۀ] هراسناک و سهمگین ماه رمضان" که خوابیده را بیدار می کند و بیدار را می ترساند" و دخترکان را از پس پرده بیرون می کشد.

عَنْ أَبِی عَبدِ اللَّهِ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ:قُلنَا لَهُ السُّفیَانِیُّ مِنَ المَحتُومِ فَقَالَ نَعَم وَ قَتلُ النَّفسِ الزَّکِیَّةِ مِنَ المَحتُومِ وَ القَائِمُ مِنَ المَحتُومِ وَ خَسفُ البَیدَاءِ مِنَ المَحتُومِ وَ کَفٌّ تَطلُعُ مِنَ السَّمَاءِ مِنَ المَحتُومِ وَ النِّدَاءُ مِنَ السَّمَاءِ مِنَ المَحتُومِ فَقُلتُ وَ أَیَّ شَیءٍ یَکُونُ النِّدَاءُ فَقَالَ مُنَادٍ یُنَادِی بِاسمِ القَائِمِ وَ اسمِ أَبِیهِ علیه السلام. (1)

به آن حضرت عرض کردیم:[ خروج ] سفیانی از حتمیّات است؟فرمود:آری و کشته شدن نفس زکیه نیز از حتمیّات است و [ظهور] قائم نیز از حتمیّات است و فرو رفتن صحرا نیز از حتمیّات است و کف دستی که از آسمان ظاهر می شود از حتمیّات است و آوای آسمانی نیز از حتمیّات است عرض کردم:این آوا و ندا چیست؟فرمود:آوادهنده ای که به نام قائم و به نام پدرش آواز خواهد داد.

در بارۀ هر یک از این نشانه ها به تفصیل سخن خواهیم گفت.

8-احتمال بدا در نشانه ها

بدا،یکی از اعتقادات شیعه است بدان معنا که خداوند،تغییراتی را در برخی امور ایجاد می کند که تصوّر ما بر قطعی بودن آنهاست.در واقع،تغییری در علم الهی به وجود نمی آید؛بلکه تغییر در اطلاع ما از آنچه قبلاً خبر داده شده،ایجاد می شود.

پس بدا،به معنای آشکار شدن بعد از خفاست. (2)

در موضوع علائم ظهور،احادیثی داریم که می گویند ممکن است حتّی در بارۀ مهم ترین نشانه ها هم بدا پیش آید.ابوهاشم جعفری،یار دیرین چند امام آخر می گوید:نزد امام جواد علیه السلام از سفیانی و حتمی بودن خروج او سخن به میان آمد.

ص:431


1- (1) .الغیبة،نعمانی:ص 265. [1]نیز:ر.ک:کمال الدین:ص 680. [2]
2- (2) .در بارۀ معنای بدا،ر.ک:البداء فی ضوء الکتاب و السنة،تقریرات درس آیة اللّه جعفر سبحانی،به کوشش:جعفر الهادی.

گفتم:آیا ممکن است در امر حتمی،بدا پیش آید؟فرمود:«آری».گفتم:می ترسم در بارۀ قائم هم بدا حاصل شود.فرمود:«نه! قائم،وعدۀ الهی است و در آن،تخلّف نمی شود». (1)

این حدیث با آنچه در قرآن آمده است که:«خداوند برای هر امری زمانی مقرر کرده و هر چه را بخواهد،محو می کند یا برقرار می سازد و حکم اصلی نزد اوست» (2)سازگار و موافق است؛چه آن که حکم محو و اثبات برای همۀ حوادثی که زمان بردارند،عمومیت دارد و این حوادث،عبارت اند از:همۀ آنچه در آسمان ها و زمین و ما بین آنها هست. (3)

ر.ک: ص223 (امکان بدا در نشانه های ظهور،حتی در موارد قطعی)

و ج8 ص 179 (آیا در وقت قیام بدا رخ داده است).

9-مهم ترین علائم ظهور
اشاره

گفتیم که شمار علائم ظهور ذکر شده در احادیث معتبر،غیر معتبر،آثار صحابه و تابعیان و متون تاریخی،فراوان است.اختلاط این علائم با اشراط الساعة و فتن و ملاحم نیز سبب ابهام بیشتر آنها شده است.در این مجموعه،تنها علائم ظهوری که در احادیث بدانها اشاره شده،مورد توجّه است و اولویت بندی و اهمیت آنها نیز بر اساس تأکید احادیث و کثرت این علائم،صورت گرفته است.مهم ترین این نشانه ها،عبارت اند از:ندای آسمانی،خروج دجّال،خروج سفیانی،کشته شدن نفْس زکیه،خسف در منطقۀ بیدا،خروج یمانی،خروج خراسانی و خروج حسنی.

البته این اهمیت و شهرت،به معنای صحّت همۀ آنها نیست،چنان که خروج خراسانی،نشانه ای است که اگر چه در دورۀ معاصر،شهرت یافته و زبانزد خاص و عام شده و به عنوان نشانه ای قطعی برای ظهور تلقی می شود،با این حال،احادیث

ص:432


1- (1) .ر.ک:ص 223 ح 1283. [1]
2- (2) . لِکُلِّ أَجَلٍ کِتابٌ یَمْحُوا اللّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ (رعد:آیۀ 38 و 39). [2]
3- (3) .المیزان:ج 11 ص 379.

چندانی برای آن موجود نیست.

در این جا به بررسی این چند علامت خواهیم پرداخت.

9-1-شورش سفیانی

این عنوان،مربوط به مشهورترین نشانه های ظهور است که به طور گسترده در منابع قدیم و جدید،بیان شده است.این احادیث در مصادر شیعه و اهل سنّت تقریباً یکسان آمده و این گونه نیست که به فرقۀ خاصّی اختصاص داشته باشد.از منابع شیعه،نعمانی یک باب از کتاب الغیبة را به احادیث سفیانی اختصاص داده و در آن، هجده حدیث گزارش کرده است؛امّا نعیم بن حمّاد در کتاب الفتن،بیش از ده باب را به سفیانی و جنگ های او اختصاص داده و در آن،حدود 120 خبر نقل می کند.در منابع متأخّر،از جمله بحار الأنوار،حجم احادیث مربوط به سفیانی،بسیار بیشتر از آن است که گفته شد.کثرت این احادیث و صحّت و اعتبار سند یا مضمون برخی از آنها علامت بودن سفیانی برای ظهور را اثبات می کند.

توجّه بدین نکته،شایسته است که احادیث مرتبط با سفیانی،تنوّع دارند و متون مفصّل به بیان جزئیاتی پرداخته اند که گاه با هم معارض هستند؛ولی مجموعۀ این متون و قدر مشترک آنها،این اطمینان را پدید می آورند که اصل حرکت سفیانی و مقابلۀ او با سپاه امام مهدی علیه السلام پذیرفته و ثابت است.

دلایل اثبات کنندۀ این علامت،عبارت اند از:

یک.روایات صحیح و معتبر شیعه و سنّی.

دو.کثرت روایات موجود در منابع کهن شیعه و سنّی.

سه.اشتراک متون حدیثی شیعه و سنّی در این باره.

چهار.فرهنگ مردمیِ حاکم بر جامعه که از حدیث و تواریخ کهن برگرفته شده است.

ص:433

پنج:سوء استفادۀ عناصر اموی از نام سفیانی برای به دست گرفتن قدرت.

9-1-1-سفیانی در احادیث فریقین

احادیث فراوانی در مصادر شیعی گزارش شده و بر حتمی بودن ظهور سفیانی و حرکت او در ماه رجب،تأکید شده است. (1)

در احادیث شیعه،سفیانی غالباً همراه با ندای آسمانی،نفْس زکیه و فرو رفتن در سرزمین بیدا یاد می شود.گاه در کنار سفیانی،از یمانی هم یاد شده است.

در منابع شیعی،افزون بر احادیث گزارش شده از معصومان علیهم السلام،متونی نیز از غیر معصومان گزارش شده است.

در منابع اهل سنّت،سخنی از حتمی بودن سفیانی یا ظهور وی در ماه رجب نیست.اگر چه برخی از احادیث به نقل از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است،ولی بیشتر متون،به صحابه و تابعیان منتهی می شود.

بعضی از احادیث مرتبط با سفیانی که در کتاب الفتن نعیم بن حمّاد آمده،به نقل از جابر جُعفی از امام باقر علیه السلام است.البته این متون در مصادر اصلی اهل سنّت،کمتر گزارش شده است.

بیشتر گزارش های اهل سنّت در بارۀ سفیانی،ارزش لازم برای استناد و اطمینان را ندارد.بویژه گزارش هایی که در کتاب الفتن ابن حمّاد به تفصیل مورد اشاره قرار گرفته است.

در این گزارش ها بیشتر از دشمنی سفیانی با مردم کوفه و مدینه و یا عموم بنی هاشم یاد شده است.گاه دشمنیِ او با بنی عبّاس هم مورد اشاره قرار گرفته است.

متون اهل سنّت در بارۀ سفیانی،معمولاً به صورت داستان پیوسته نقل شده و

ص:434


1- (1) .ر.ک:ص 65 (حتمی بودن شورش سفیانی) و ص77 (زمان شورش سفیانی/ماه رجب).نیز،ر.ک:الغیبة،نعمانی:باب 18،ح 1 و 2 و 4 و 5 و 6 و 7 و 10 و باب 14 ح 15 و 26،کمال الدین:ص 678 و 680،الإرشاد:ج 2 ص 371،الغیبة،طوسی:ص 435.

جنگ های او با مردم مناطق مختلف،مطرح شده است.

مکان هایی همچون:قرقیسیاء،حرّان،خراسان،زوراء (بغداد)،جابیه،روم، دمشق و...نام برده شده اند و از بنی امیّه،بنی عبّاس،پرچم های سیاه و دیگر رویدادهای تاریخ اسلام،یاد شده است.

فرو رفتن لشکر اعزامی سفیانی به مدینه در منطقۀ بیدا نیز بیش از منابع شیعی، مورد توجّه اهل سنّت قرار گرفته است.

نکتۀ مهم در مجموعه احادیث سفیانی،تبادل متون در مصادر حدیثی شیعه و سنی است.این مطلب،حتّی در کتاب الغیبة شیخ طوسی نیز به چشم می آید و ایشان برخی از متون اهل سنّت را گزارش کرده است.از زمان سیّد ابن طاووس و تألیف کتاب الملاحم و الفتن،گزارش احادیث و متون اهل سنّت که ناظر به موضوع علائم ظهور باشند در مصادر شیعی،بسیار گسترده تر شده است.نویسندگان متأخّر نیز گاه به نقل از این کتاب و گاه مستقیماً از مصادر اهل سنّت همچون الفتن ابن حمّاد و عقد الدرر،این متون را گزارش کرده اند.

9-1-2-ابهامات در احادیث سفیانی

گفتیم که جزئیات گزارش های مرتبط با سفیانی،از اختلاف فراوانی برخوردار است که اعتماد به این جزئیات را کاهش می دهد.در بارۀ نام سفیانی،اسامی:عبد اللّه، عثمان،عنبسه،معاویه،حرب،عتبه و عروه (1)ذکر شده است و برای پدرش از نام های:یزید،عنبسه،هند و عتبه استفاده شده است. (2)نسب او نیز گاه به عتبة بن ابی سفیان (3)و گاه به خالد بن یزید بن معاویه (4)می رسد.

ص:435


1- (1) .ر.ک:الفتن:ص 191،کمال الدین:ص 679،ملاحم ابن منادی:ص 77،عقد الدرر:ص 80 و 91،التذکره قرطبی:ص 694 و 702.
2- (2) .الفتن:ص 191، [1]کمال الدین:ص 679،ملاحم ابن منادی:ص 77،عقد الدر:ص 80.
3- (3) .الغیبة،طوسی:ص 444.
4- (4) .الفتن:ص 193. [2]

محلّ خروج او را نیز حمص،وادی یابس،ایلیاء (بیت المقدس)،اندرا و روم نوشته اند. (1)مدّت حکومت سفیانی نیز در بیشتر روایات،نُه ماه دانسته شده است. (2)

گزارش هایی نیز زمان حکومت او را سه سال و نیم (3)یا به اندازۀ دورۀ بارداری شتر (4)برشمرده اند.

9-1-3-خروج سفیانی های گوناگون

باور عمومی کهن در بارۀ خروج سفیانی سبب شد که در طول تاریخ،افرادی از بنی امیّه که خروج کرده و در صدد در دست گرفتن قدرت بوده اند،به عنوان سفیانی، شناخته شوند.زیاد بن عبد اللّه بن یزید بن معاویه در سال های آغازین سدۀ دوم هجری، (5)علی بن عبد اللّه بن خالد بن یزید بن معاویه در سال 195 هجری (در زمان امام رضا علیه السلام )، (6)و ابو حرب یمانی مبرقع (7)در دورۀ معتصم عبّاسی،از جمله سفیانی هایی هستند که با هدف به دست گرفتن قدرت،خروج کرده اند و علیه شاخۀ مروانی بنی امیّه و یا خلافت بنی عبّاس شوریده اند.اگرچه سفیانی،فردی خوش نام نیست،ولی قدرت یابی و تسلّط مقتدرانۀ او بر شام و حتّی مناطق حجاز،مورد توجّه مردم بوده است.

شهرت یافتن این افراد به سفیانی،نشان از عمق وجود جریان سفیانی در فرهنگ عمومی مسلمانان دارد.

برخی از مورّخان،احادیث مرتبط با سفیانی را ساخته و پرداختۀ این گروه

ص:436


1- (1) .الفتن:ص 197 و 193 و 188،الغیبة،طوسی:ص 463.
2- (2) .الغیبة،طوسی:ص 449،الفتن:ص 188 و 465.
3- (3) .الفتن:ص 188.
4- (4) .الغیبة،طوسی:ص 450.
5- (5) .انساب الاشراف:ص 9 ح 157 و 203 و [1] 222،تاریخ الطبری:ج 7 ص 243-263. [2]
6- (6) .تاریخ دمشق:ج 43 ص 24، [3]سیر اعلام النبلاء:ج 9 ص 284.
7- (7) .تاریخ الطبری:ج 9 ص 116 و 118، [4]تاریخ الیعقوبی:ج 2 ص 442. [5]

برشمرده اند.مصعب بن زبیر،آغازگر این سخن است (1)و افراد دیگری نیز در موافقت یا مخالفت آن سخن گفته اند. (2)

ولی توجّه به فراوانی روایات شیعه و سنّی،کهن بودن آن متون،رواج این فرهنگ در میان مردمان و سوء استفادۀ حاکمان و قدرت طلبان از این فرهنگ عمومی،اثبات می کند که این فرهنگ،ریشه در متون کهن حدیثی دارد.

9-2-خَسْف در بیداء

خَسْف در لغت به معنای فرو بردن و فرو ریختن است.مشهورترین اشاره به خسف لشکر سفیانی مربوط به منطقه ای به نام بیدا در بین مکّه و مدینه یا منطقه ای نزدیک به مدینه است. (3)

روایات مرتبط با خسف در بیدا چند گروه هستند:

یک.روایاتی که یکی از نشانه های ظهور امام مهدی علیه السلام را خسف در بیدا برشمرده و گاه آن را از علائم حتمی دانسته اند. (4)

دو.گروهی که به خسف در بیدا اشاره کرده و مبارزۀ این گروه را با فردی می دانند که در خانۀ خدا پناه گرفته است. (5)

سه.گزارش هایی که میان سفیانی و بیدا ارتباط برقرار کرده و می گویند:لشکر سفیانی در بیدا،فرو خواهد رفت. (6)

با توجّه به علامت بودن سفیانی برای ظهور،روشن می شود که اشاره به خسف

ص:437


1- (1) .ر.ک:نسب قریش:ص 129.
2- (2) .ر.ک:الأغانی:ج 17 ص 218،تاریخ مدینة دمشق:ج 16 ص 303،تاریخ الإسلام:ج 6 ص 58،السیادة العربیة:ص 121،صخی الإسلام:ج 3 ص 238-239.
3- (3) .ر.ک:معجم البلدان:ج 1 ص 523. [1]
4- (4) .ر.ک:الغیبة،نعمانی:ص 265 ح 15 و ص 270 ح 21،الغیبة،طوسی:ص 437.
5- (5) .مسند ابن حنبل:ج 6 ص 105،تاریخ مدینه:ج 1 ص 310.
6- (6) .ر.ک:الفتن،ابن حماد:ج 1 ص 202 (باب الخسف بجیش السفیانی...).

لشکر او در بیدا،پشتوانۀ مناسب و معتبری در متون حدیثی شیعه و سنّی دارد و بر اصل علامت بودن آن برای ظهور،صحّه می گذارد.

گزارش های مفصّلی از خسف در بیدا در متون مرتبط با آن،در دانش نامه آمداند؛ ولی به سبب ضعف سند و تعارض متون،به جزئیات موجود در آنها نمی توان اعتماد کرد.

9-3-قتل نفْس زکیّه

کشته شدن نفْس زکیّه،یکی دیگر از نشانه های مشهور ظهور است.این علامت در احادیث فریقین وجود دارد؛ولی در منابع شیعه به عنوان نشانه ای حتمی معرفی می شود.منظور از نفْس زکیّه،انسانی صالح و با تقواست.

از سیزده حدیثی که در متن در بارۀ«نفْس زکیّه»نقل شده،سه حدیث از نظر سند،معتبر است، (1)در دو حدیث از این سه حدیث معتبر هم تنها به ذکر این مطلب اکتفا شده که قتل نفْس زکیه،از نشانه های حتمی ظهور است. (2)

احادیث مربوط به این شخص همانند دیگر احادیث علائم ظهور،به دو دسته تقسیم می شوند:بخشی که در آنها سخن از مهدی و ظهور او وجود ندارد و به عنوان فتن و ملاحم و به عبارتی پیشگویی آینده ذکر شده است.در بخش دیگر،به نام مهدی تصریح شده و قتل نفْس زکیّه،یکی از نشانه های ظهور او دانسته می شود.

نکتۀ قابل توجّه این است که قبل از قیام امام زمان علیه السلام انسان های بی گناه و دارای درجات بالای ایمانیِ بسیاری کشته می شوند.علامت حتمی بودن قتل یکی از آنها، نشانگر موقعیت ممتاز اجتماعی و وظیفۀ مهمّی است که بر عهدۀ او گذاشته شده است.

به نظر برخی،انتساب به سادات حسنی،از ویژگی هایی است که برای نفْس زکیّه

ص:438


1- (1) .روایت سوم نیز در بارۀ سیّد حسنی است که توضیح لازم در این باره ذیل همین عنوان خواهد آمد.
2- (2) .روضة الکافی:ص 225.

نیز برشمرده شده است.از این رو،نفْس زکیّه همان سیّد حسنی است؛ولی شهرت نفْس زکیّه و روایات متعدّدی که در بارۀ او رسیده است،علامت بودن او را اثبات می کند.بنا بر این می توان احادیث سیّد حسنی را بر نفس زکیّه حمل کرد.حدیثی را که در بارۀ«مرد هاشمی»آمده نیز می توان بر نفس زکیّه حمل کرد؛چون کشته شدن در میان رکن حجر الأسود و مقام ابراهیم،در بارۀ هر دو نفر ذکر شده است. (1)

به این نکته هم باید توجّه کرد که تعدادی از احادیث منابع شیعه و سنّی در بارۀ نفْس زکیّه،بخصوص آنچه در الفتن ابن حماد و الغیبة شیخ طوسی آمده،مستند به معصوم علیه السلام نیستند.البته همین احادیث به واسطۀ کتبی همچون التشریف بالمنن ابن طاووس،به شیعه راه یافته و تلقّی به قبول شده اند.

بخشی از احادیثی که نفْس زکیّه را نشانۀ ظهور می دانند،آن را همراه با چند نشانۀ مهم دیگر مانند ندای آسمانی و سفیانی و خَسْف بیدا ذکر می کند.برخی احادیث نفس زکیه هم به تفصیل از جنگ و گریز وی خبر می دهند.

با توجّه به مجموعۀ متون می توان گفت که نفْس زکیّه،یکی از علائم مشهور و حتمیِ ظهور است که در بارۀ او و شهادت او،روایات معتبری وجود دارد.اگر چه همانند دیگر علائم،جزئیّات مرتبط با او از ابهام برخوردار است.

9-4-قیام سیّد حسنی

خروج و قیام فردی به نام حسنی،یکی دیگر از نشانه های مشهور در بارۀ ظهور به شمار می رود؛امّا احادیثی که در بارۀ آن وجود دارد،از نظر سند یا منبع،اشکال دارند و تنها روایت صحیح آن در روضۀ کافی است که آن هم از نظر محتوا قابل قبول نیست.

در این حدیث،از امام صادق علیه السلام در بارۀ فَرَج سؤال شد و ایشان فرمود:وقتی

ص:439


1- (1) .ر.ک:الإرشاد:ج 2 ص 368. [1]

فرزندان عبّاس با هم اختلاف کنند و سلطنت آنان سست شود،شامی و یمانی ظهور می کنند و حسنی به حرکت درمی آید و صاحب الأمر از مدینه به مکّه می آید...و از خداوند اجازۀ ظهور می طلبد.آن گاه برخی از موالی او این خبر را برای حسنی می برند و او بر خروج،پیش دستی می کند؛امّا اهل مکّه،او را می کُشند و سرش را برای شامی می فرستند.در این زمان،صاحب الأمر آشکار می شود و مردم با او بیعت می کنند. (1)

اگر چه ممکن است که از نظر سند،بر این حدیث،اشکالی وارد نباشد،ولی در آن از اختلاف بنی عبّاس سخن گفته شده که مجموع حدیث را با مشکل رو به رو می کند و عبارت هم به گونه ای نیست که بتوان گفت مقصود امام،فاصله ای طولانی بین اختلاف بنی عبّاس و ظهور حسنی است.از طرفی،تصوّر برگشت حکومت عبّاسیان یا تشکیل حکومتی به نام آنان در آخر الزمان بر هیچ دلیل و قرینۀ درستی استوار نیست.اشکال دوم،ابهاماتی است که در این حدیث به چشم می خورد.این که مهدی پس از آمدن از مدینه به مکّه،تازه اجازۀ ظهور بخواهد و این که حسنی در برابر مهدی برای قیام،پیش دستی کند،مطالبی قابل تأمّل است.کشته شدن حسنی به دست اهل مکّه و فرستادن سر او برای شامی هم مطلبی است که در احادیث دیگر وجود ندارد.ضمن این که به نظر می رسد که فرستادن سر مقتول،مربوط به تاریخ صدر اسلام است،نه آخر الزمان که ارتباطات به گونۀ دیگری تصویر شده است.

احادیث دیگری نیز در بارۀ سیّد حسنی و قیام او وجود دارند که آنها نیز معمولاً با اشکالات محتوایی مواجه اند.

این پیشینه در بارۀ احادیث مربوط به حسنی و مهم تر از این،ضعف منبع و سند و متن این احادیث،چنین نتیجه می دهد که قیام حسنی قبل از ظهور،

ص:440


1- (1) .روضة الکافی:ص 225.

چیزی نیست که بتوان به شیوۀ علمی،آن را اثبات کرد.بنا بر این،شاید بتوان گفت که مقصود از سیّد حسنی-در تنها روایت معتبری که بدان اشاره شد-،همان نفْس زکیّه است.

9-5-ندای آسمانی

صدایی از آسمان که گاه از آن به«صیحه»تعبیر می شود،یکی دیگر از نشانه های مهمّ ظهور امام عصر علیه السلام شمرده می شود.بنا بر برخی احادیث،این علامت نیز حتمی است.موضوع ندای آسمانی،به منابع شیعه اختصاص ندارد؛بلکه در احادیث اهل سنّت هم فراوان آمده است.

فراوانیِ احادیث ندای آسمانی به اندازه ای است که برای نمونه در الغیبة نعمانی از شصت و هشت حدیث باب علائم،سی حدیث،در بارۀ این نشانه سخن می گوید.البته این فراوانی،غیر از احادیث دیگر باب ها و دیگر کتاب هاست.در برخی احادیث ندا،به آیۀ «إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ آیَةً» 1 ،استدلال و گویا ندای آسمانی،مصداقی برای این آیه،شمرده شده است. (1)

از مطالعۀ احادیث و مراجعه به کتب لغت استفاده می شود که سه واژهِ ندا،صیحه و صوت،مترادف اند یا دست کم در این موضوع،در یک معنا به کار رفته اند.ابن منظور،ندا را به صوت،و صوت را به ندا معنا کرده است. (2)همچنین مصدر صیحه (صیاح) را«صوت»،و صیحه را«عذاب»معنا کرده است. (3)

به نظر می رسد که کاربرد متعدّد صیحه در قرآن،الزاماً به معنای عذاب نیست؛ بلکه مقصودِ حق تعالی،صدایی است که عذاب الهی را به دنبال دارد یا هشدار به

ص:441


1- (2) .الغیبة،نعمانی:ص 268 و 271 باب 14 [1] ح 19 و 33.
2- (3) .لسان العرب:ج 15 ص 315 و ج 2 ص 57.
3- (4) .همان:ج 2 ص 521.

عذاب است.راغب هم می گوید:صیحه به معنای صدای بلند است.شاید این که شیخ مفید در شمارش نشانه های ظهور،تنها به ندا اشاره کرده (1)و از صیحه و صوت، با وجود فراوانیِ آن دو در احادیث،سخنی نگفته است،به همین جهت باشد که وی نیز هر سه را یک علامت می داند.

بنا بر این،ندای آسمانی و صیحه و صوت-که در احادیث آمده-،یکی است.

علامت دیگر ذکر شده،«فزعه»است که به معنای ترس و وحشت آمده است.

آیا فزعه،علامت دیگری غیر از ندا و صیحه است و یا همان علامت است؟معنای لغوی فزعه با صیحه،متفاوت است؛ولی می تواند لازم آن معنا باشد؛یعنی مراد از فزغه،ترس و وحشتی است که به سبب صیحۀ آسمانی پدید می آید،اگر چه دلیل مُتقنی بر یکی بودن این دو علامت وجود ندارد.آنچه باعث تصوّر ترادف آنها می شود،برداشت نادرست از صیحه است که به نظر می رسد منشأ این اشتباه، شباهتی است که از احادیث در بارۀ صیحه و فزعه استفاده می شود.برای مثال،در برخی نقل ها می خوانیم که:صدا در ماه رمضان خواهد بود. (2)از سویی،فزعه هم در ماه رمضان ذکر شده است. (3)از این رو،صیحه و فزعه را یکی تصوّر کرده اند. (4)بویژه که در حدیث،مادۀ فزع با صیحه،جمع شده است؛ (5)ولی به نظر می رسد چنین نیست و فزعه،علامتی غیر از صیحه و ندا است.گذشته از تفاوت معنای آنها با یکدیگر،احادیث،فزعه را در ماه رمضان می دانند،این که ندا یا صیحه در ماه رمضان باشد،قطعی نیست و همۀ اخبار،این مطلب را نمی گویند.دلیل دیگر آن که

ص:442


1- (1) .الإرشاد:ج 2 ص 369. [1]
2- (2) .الغیبة،نعمانی:ص 262 و 267 و [2] 301.
3- (3) .الغیبة،نعمانی:ص 260 و 262 باب 14، [3]ح 8 و 11.
4- (4) .تاریخ الغیبة الکبری:ص 597،چشم به راه مهدی:ص 284. [4]
5- (5) .الغیبة،نعمانی،ص 267 باب 14 ح 17 (به نقل از آن در بحار الأنوار:ج 52 ص 234). [5]

در یک حدیث،ندا و فزعه به عنوان دو علامت در کنار هم ذکر شده است (1)که نشان می دهد ندا با فزعه،تفاوت دارد.

ندایی که هنگام ظهور به گوش می رسد از دو ناحیه است:اوّل از جبرئیل که مردم را به مهدی علیه السلام می خواند و دوم از شیطان که در مردم تردید ایجاد می کند.برخی از این احادیث می گویند که ندای جبرئیل از آسمان و ندای ابلیس از سوی زمین بلند می شود. (2)از امام صادق علیه السلام پرسیده شد:چگونه مردم با دیدن عجایبی مانند خَسْف بیدا و ندای آسمانی باز هم با قائم مبارزه می کنند؟امام فرمود:«چون شیطان،آنان را رها نمی کند و او هم ندایی دارد». (3)

این سخن امام،دلیل خوبی بر وجود دو فریاد از سوی دو قطب مخالف الهی و شیطانی است.در احادیث دیگری از امام پرسیده اند که:مردم می گویند دو ندا چگونه تشخیص داده می شود؟که این پرسش نیز نشانگر ذهنیت عامۀ مردم در بارۀ تعدّد نداست؛امّا حال باید دید که این دعوت چیست؟و مضمون دو ندا چه خواهد بود؟از احادیث بسیاری استفاده می شود که ندای جبرئیل به منظور معرفی مهدی علیه السلام به مردم جهان است.مضمون برخی از احادیث این گونه است:منادی از آسمان،نام قائم علیه السلام را می گوید و اهل شرق و غرب آن را می شنوند...جبرئیل نام صاحب الأمر و نام پدرش را می گوید. (4)در جای دیگری از امام پرسیده شد:ندای آسمانی چیست؟ فرمود:«ندا کننده ای است که به نام و نسب قائم ندا می دهد». (5)

امّا روایات دیگری هست که مضمون ندای آسمانی را حقّانیت ولایت امیر

ص:443


1- (1) .الغیبة،نعمانی:ص 280 باب 14 ح 45-47،الغیبة،طوسی:ص 444،کمال الدین،ص 684.
2- (2) .ر.ک:ص 207 ح 1268. [1]
3- (3) .کمال الدین:ص 679 (باب علا ئم،روایت هشتم).
4- (4) .الغیبة،نعمانی:ص 273 باب 4 ح 29. [2]
5- (5) .همان:باب 14 ح 64. [3]

مؤمنان علی علیه السلام می داند و این که شیطان خواهد گفت:حق با عثمان یا مردی از بنی امیه است. (1)یا شیطان می گوید:فلانی مظلوم کشته شده است. (2)

البته این دو گروه از احادیث،با هم تعارض و تنافی ندارند و قابل جمع هستند.

یعنی ندا به نام امام مهدی علیه السلام و امام علی علیه السلام،فریاد و دعوت به حق است و می تواند با یکدیگر همراه شود.

ندای مخالف نیز دعوت به باطل می کند و از حزب عثمانیه و سفیانی حمایت می کند.

9-6-قیام یمانی

منظور از یمانی،شخصی است که همزمان با شورش سفیانی (3)قیام خود را از یمن آغاز می کند (4)،با این تفاوت که شورش سفیانی در برابر قیام مهدوی است،و یمانی از هواداران امام مهدی علیه السلام است.وی مردم را به امام علیه السلام فرا می خواند. (5)اطّلاعات کمی در مورد یمانی وجود دارد.

بر اساس حدیثی معتبر که از امام صادق علیه السلام نقل شده، (6)قیام یمانی در کنار شورش سفیانی،صیحۀ آسمانی،قتل نفْس زکیّه،و فرو رفتن [لشکر سفیانی] در سرزمین بیدا،از نشانه های حتمی ظهور است.

گفتنی است که در متن دانش نامه،هشت حدیث در بارۀ قیام یمانی نقل شده که سه حدیث آنها معتبر است. (7)بر پایۀ برخی احادیث،پرچمی که یمانی بلند می کند و

ص:444


1- (1) .الغیبة،نعمانی:باب 14 ح 15 و باب 4 ح 29،کمال الدین:ص 678 باب علائم ح 4.
2- (2) .الإرشاد،ج 2،ص 371؛ [1]الغیبة،طوسی،ص 435.
3- (3) .ر.ک:ص 173 ( [2]همزمانی قیام یمانی و شورش سفیانی).
4- (4) .ر.ک:ص 171 ( [3]مبدأ قیام یمانی).
5- (5) .ر.ک:ص 175 ( [4]یمانی،راه یافته تر است).
6- (6) .ر.ک:ص 169 (خروج یمانی حتمی است).
7- (7) .ر.ک:ص 169 ح 1227 و ص 171 ح 1228 و ص 173 ح 1233.

کسانی که به دنبال او به حرکت در می آیند،در رسیدن به حق و امام زمان علیه السلام،در مسیر هدایت بهتری نسبت به سیّد حسنی و یاران او قرار دارند. (1)

شاید دلیل این امر این باشد که بنا بر حدیثی از امام صادق علیه السلام تمامی یاران سیّد حسنی،از جمله یاوران امام مهدی علیه السلام نمی شوند. (2)

نتیجۀ نهایی این که این علامت،در کنار ظهور سفیانی و برخی علامات دیگر، دارای دلیل معتبر است؛اگر چه همانند علائم پیشین،به جزئیات مطرح شده در آن متون نمی توان اعتماد کرد.

9-7-قیام خراسانی

در زبان عامّه و منابع متأخّر و آثار جدید،از قیام فردی به نام سیّد خراسانی نام برده می شود و از مهم ترین نشانه های ظهور به شمار می رود.اولاً باید توجّه داشت که عنوان سیّد برای خراسانی درست نیست و در دو سه روایتی که در بارۀ این نشانه وجود دارد،حرفی از سیادت وی یا علوی بودنش نیست.

حدیث نخست،به امام صادق علیه السلام منسوب است که فرمود:«پیش از این امر،پنج علامت وجود دارد:ندا،سفیانی،خراسانی،نفْس زکیّه و خَسْف در بیدا». (3)در سند این روایت،محمّد رازی و ابو سمینه وجود دارند که تضعیف شده اند. (4)به علاوه، قطعی نیست که مراد از«این امر»،ظهور امام زمان باشد؛بلکه ممکن است مراد ایشان،گشایش شیعیان و فرج عمومی باشد نه خصوص فرج امام عصر؛کما این که در بیان آن بزرگواران،فَرَج،به معنای گشایش شیعه آمده است.

حدیث دوم از امام باقر علیه السلام است:«بنی عبّاس حتماً به حکومت خواهند رسید و

ص:445


1- (1) .کتاب الغیبة:ص 253 ح 13،الإرشاد:ج 2 ص 375. [1]
2- (2) .الهدایة الکبری:ص 402،مختصر بصائر الدرجات:ص 188،بحار الأنوار:ج 53 ص 14.
3- (3) .الغیبة،نعمانی:ص 301. [2]
4- (4) .رجال النجاشی:ج 2 ص 226 و 216.

آن گاه که حاکم شوند،اختلاف پیدا کنند و پراکندگی میان آنان ایجاد شود و خراسانی و سفیانی،خروج خواهند کرد.یکی از شرق و دیگری از غرب.آن دو به سرعت به سوی کوفه می آیند و بنی عبّاس را نابود می کنند و کسی از آنان را باقی نمی گذارند». (1)

این حدیث در جای دیگری ضمن خبری طولانی آمده و اضافه می کند که قیام سفیانی و یمانی و خراسانی،در یک روز خواهد بود. (2)امّا در سند آن،افراد مجهولی قرار دارند (3)و نمی توان به آن اعتماد کرد.از نظر متن هم اشکالاتی در آن به چشم می خورد که عبارت اند از:

یک.در بخش اوّل حدیث،بر حکومت بنی عبّاس تصریح شده و بنی عبّاس قرن ها پیش از صفحۀ روزگار محو شده اند.

دو.سخن از بنی عبّاس و بنی امیّه و پرچم های سیاه و ندای ابلیس به قتل مظلومانه که احتمالاً شعار بنی امیّه در بارۀ عثمان است و کشتار فراوان از بنی امیّه که در آغاز حکومت عبّاسیان اتفاق افتاد،همه و همه مربوط به عصر حضور ائمّه و بخصوص دوران امام صادق علیه السلام است که انتساب مطالبی به ائمّه علیهم السلام رواج داشته است.

سه.این که خراسانی و یمانی و سفیانی در یک روز قیام کنند،با دیگر احادیثْ تناقض دارد و این که سه حادثۀ مهم در یک روز اتفاق بیفتد،جای تأمّل دارد.

چهار.در هیچ حدیثی از این سه نفر (سفیانی و یمانی و خراسانی) در کنار هم یاد نشده،بخصوص که خراسانی در دو روایتْ بیشتر نیامده و به نظر می رسد که راوی یا راویان،در نام او به اشتباه افتاده باشند.

ص:446


1- (1) .ر.ک:ص394 ح 1398.
2- (2) .ر.ک:ص175 ح1234. [1]
3- (3) .احمد بن یوسف و یوسف بن کلیب.

پنج.با توجّه به راویان واقفی این گزارش (علی بن ابی حمزه و وهیب بن حفص) احتمال جعل و سوء استفادۀ آنان از این متن با توجّه به حوادث پدید آمده در دوران آنها بسیار جدّی است.

از مجموع کتب متأخّر و معاصری که از خراسانی یاد کرده اند،استفاده می شود که مؤلّفان آنها چنین عنوان و نشانه ای را از برخی احادیث مربوط به خراسان یا غیر آن برداشت کرده و آن را رواج داده اند وگرنه در احادیث علائم،چنین شهرتی وجود ندارد و یکی دو روایت نقل شده هم برای استناد به آن کافی نیست.به نظر می رسد که خراسانی،عنوانی است که از احادیث مربوط به خراسان و مشرق زمین و مردی که همراه اهل خراسان قیام می کند،انتزاع شده و در واقع،متأخّران با استفاده از مضمون احادیث،چنین عنوانی را پدید آورده اند.شاهد،آن که در معجم احادیث المهدی-که منبعی برای کتب معاصر به شمار می رود-،مکرّر از خراسانی نام برده شده؛امّا به احادیثی ارجاع شده که نامی از خراسانی و حتی مردی از خراسان در آنها نیست.مثلاً در فهرست این کتاب می خوانیم:«روایتی که می گوید آمدن خراسانی و شعیب 72 ماه پیش از ظهور مهدی است...». (1)آن گاه به خبری از الفتن ابن حماد آدرس می دهد که می گوید:«تخرج رایة سوداء لبنی العباس ثم تخرج من خراسان اخری سوداء قلانسهم سود و ثیابهم بیض علی مقدمتهم رجل یقال له شعیب بن صالح...یکون بین خروجه و ان یسلم الأمر للمهدی اثنان و سبعون شهراً). (2)

ص:447


1- (1) .معجم أحادیث المهدی:ج 2 ص 503. [1]
2- (2) .پرچم سیاهی از بنی عبّاس آشکار می شود.سپس پرچم سیاه دیگری از خراسان بیرون می آید که صاحبان آن پرچم ها کلاه سیاه و لباس سفید بر تن دارند و جلودارشان مردی از بنی تمیم به نام شعیب بن صالح است.قیام او تا واگذاری حکومت به مهدی 72 ماه طول می کشد (الفتن:ج 1 ص 188، [2]معجم أحادیث المهدی،ج 1 ص 397). [3]

مورد دیگری که در معجم از او به خراسانی تعبیر شده، (1)مردی از ماوراء النهر است:«یخرج رجل من وراء النهر یقال له الحارث». (2)در مجموع از این کتاب و کتاب عصر الظهور-که در آن هم نام خراسانی زیاد آمده است-استفاده می شود که نویسندۀ آن دو،صاحب پرچم های سیاه خراسان را همان خراسانی دانسته اند حال آن که احادیثی که به آنها استدلال شده،اوّلاً به صراحت نامی از خراسان نبرده و ثانیاً قابل قبول نیست؛زیرا منبع آن الفتن نعیم بن حمّاد است و بسیاری از این احادیث از معصوم صادر نشده است. (3)

9-8-انتشار علوم اهل بیت علیهم السلام از قم

در کتاب تاریخ قم از امام صادق علیه السلام نقل شده است که در زمان غیبت،قم و مردم آن، حجّت بر روی زمین خواهند بود.چون علم از کوفه رخت بر می بندد و در قم آشکار می شود،سپس از آن جا به دیگر مناطق منتشر شده و مشرق و مغرب را فرا می گیرد.آن گاه قائم علیه السلام ظهور خواهد کرد. (4)

این مطلب،واقعیتی است که آشکار شده و به حقیقت پیوسته است.دلیل و قرینه ای برای جعل آن هم نیست؛زیرا آن زمان که این مطلب نقل شده است،کسی گمان نمی کرد که قم،مرکزی برای علوم آل محمّد صلی الله علیه و آله شود.بنا بر این،دلیلی برای ردّ این خبر وجود نخواهد داشت و آن را باید از اخبار غیبی ای که ائمّه علیهم السلام از آن اطلاع داشته و اعلام کرده اند،دانست.

ص:448


1- (1) .معجم أحادیث المهدی،ج 2 ص 503: [1]قدیکون الحارث المذکور فی بعض الروایات هو نفس الخراسانی.
2- (2) .سنن ابی داود:ج 2 ص 311 ح 4290، [2]الملاحم ابن منادی:ص 185،به نقل از آن،معجم أحادیث المهدی،ج1 ص 396. [3]
3- (3) .در بارۀ این احادیث:ر.ک:معجم أحادیث المهدی:ج 2 ص 503 و 504.مقایسه کنید با ج 1 ص 374 و 405.نیز،ر.ک:همان:ج 1 ص 403 و ج 3 ص 16 و 28 و 270 و 477،عصر الظهور:ص 238 و 245 (در همۀ این موارد،عنوان خراسانی از احادیث انتزاع شده و به عبارتی،برداشت مؤلف است).
4- (4) .ر.ک:ص 227 ( [4]سرازیر شدن علم از قم به دیگر جاها).

امّا این که انتشار علوم از قم،نشانه ای برای ظهور باشد،و این که فاصلۀ این رویداد با ظهور چه قدر است،روشن نیست.منافاتی ندارد که زمانی طولانی بگذرد و آن گاه ظهور واقع شود.یعنی نمی توان از این خبر،توقیت را برداشت کرد؛امّا کلیت آن،قابل پذیرش است.

9-9-در بارۀ طلوع خورشید از مغرب

طلوع خورشید از مغرب،عنوان دیگری است که برخی آن را نشانۀ ظهور قلمداد می کنند؛ (1)امّا به نظر می رسد بیش از آن که آن را نشانۀ ظهور بدانیم،نشانۀ قیامت باشد.این مطلب در بحث آمیختگی علائم با اشراط الساعة اشاره شد.روشن است که حرکت خورشید در نظام کهکشانی خود به گونه ای دقیق و حساب شده است که تغییر جهت بدین گونه را نمی پذیرد و از این رو علامت بودن طلوع خورشید از مغرب،نشانۀ پایان دورۀ زمین و نظام کیهانی است و بدین سبب نیز جزو اشراط الساعة معرفی شده است.

در بیشتر احادیثی که در بارۀ طلوع خورشید از مغرب آمده است،آن را به عنوان علامت پایان جهان معرّفی کرده است.برخی از متون نیز تنها به حتمی بودن طلوع خورشید از مغرب اشاره کرده و این علامت را در کنار دیگر علائم حتمی،از جمله علائم حتمی ظهور امام مهدی علیه السلام ذکر کرده است.کنار هم قرار گرفتن این علامت با علائم ظهور،سبب شده است که برخی از افراد گمان کنند این علامت نیز جزو علائم ظهور است.در حالی که در بیشتر متون تصریح شده است که این علامت، آغاز قیامت است.

کسانی که این علامت را به عنوان علامت ظهور معرّفی کرده اند،برای تبیین آن ناچار شده اند که آن را تأویل کنند و بر معنای غیر ظاهری خود حمل نمایند.قاضی

ص:449


1- (1) .ر.ک:ص 161 ح 1218.

نعمان مغربی،مورّخ اسماعیلی مذهب (م 363 ق) این حدیث را پیشگویی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در بارۀ مهدی فاطمی دانسته و می گوید:«این حدیثِ مشهوری است و تا کنون خورشید از مغرب طلوع نکرده و پس از این هم نخواهد کرد.پس مقصود رسول خدا،قیام مهدی از مغرب است و مهدی همان خورشیدی است که فرموده سیصد سال پس از هجرت من طلوع خواهد کرد و چنین هم شد و مهدی علیه السلام در سال 297ق آشکار گشت». (1)

منظور قاضی نعمان،عبید اللّه مهدی اسماعیلی است که به مغرب رفت و پس از جنگ و گریزی،در سال 297ق دولت فاطمیان را بنا نهاد.

از این منظر می توان گفت که فرقۀ اسماعیلیه با اختلاط میان علائم ظهور و اشتراط الساعة در صدد بهره برداری سیاسی از این علامت به نفع گروه خود بوده و این اختلاط را عمداً پدید آورده است.

9-تطبیق علائم ظهور

در طول تاریخ تشیّع،همیشه شاهد ظلم ها و ستم های ناروا بر شیعیان بوده ایم.این امر،باعث شد که شیعیان به انتظار فرج و گشایش بیندیشند و با این امید زندگی کنند.به صورت طبیعی در هر بُرهه ای که بارقۀ امیدی برای شیعیان دیده شد که به این امید که وقت گشایش حقیقی در زندگی شان فرا رسیده است،به یاد امام مهدی علیه السلام و ظهور او افتاده اند.این امر،هم به روحیات افراد مرتبط است و هم این که گاه وضعیت اجتماعی،زمینه را برای این تطبیق ها فراهم می کند.امیدواریِ حاصل از روی کار آمدن برخی دولت ها در طول تاریخ-که موجب امید اجتماعی شده است-،احتمال اتّصال آن دولت را به ظهور مهدی علیه السلام پدید آورده است.

این تطبیق ها غالباً از سوی حدیث پژوهان اتفاق افتاده است.ایشان از سویی با

ص:450


1- (1) .شرح الأخبار:ج 3 ص 418 و 419.

احادیث علائم ظهور آشنایی دارند و از سوی دیگر،نسبت به وضعیت اجتماعی موجود نیز بی تفاوت نیستند.به این جهت کوشیده اند که برای پیام احادیث،مصداق خارجی و عینی ارائه کنند.امّا مطالعۀ تاریخ اسلام و در کنار آن،مروری بر احادیث نشانه های ظهور،به خوبی نشان می دهد که بسیاری از آنچه به نام نشانۀ ظهور مهدی مشهور شده،در طول تاریخ نیز مطابق یا مشابه آن رخ داده است.از این رو،تطبیق قطعی بسیاری از علائم ظهور بر وقایع پیش آمده به هر جهت که باشد،بسیار دشوار است.

نکته بسیار مهم در تطبیق علامت های ظهور آن است که نمی توان به صرف احتمال مطابقت یک واقعۀ خارجی با یکی از علائم ظهور،به پیش بینی وقت ظهور یا قیامِ متّصل بدان پرداخت.

البته کنار هم قرار گرفتن شماری از نشانه ها بویژه آنهایی که در احادیث معتبر آمده اند و محتوم توصیف شده اند،موجب اطمینان به نزدیک بودن ظهور می گردد.

اشتباه اصلی در تطبیق های نادرست پیشین آن بوده است که تنها با دیدن یک واقعۀ خارجی و بدون توجّه به دیگر علائم،آن را علامت ظهور شمرده و نزدیکی ظهور را پیش بینی کرده اند.

حتی گاه با این که هیچ یک از علامت های حتمی و مشهور پدید نیامده اند،تنها پیشرفتی علمی و صنعتی همچون تلگراف-که گونه ای اطلاع رسانی از دور است- بر علامت ظهور تطبیق شده و زمان ظهور،نزدیک دانسته شده است.

ناصواب بودن تمامی تطبیق های پیشین علائم ظهور،این نکتۀ مهم را به ما یادآوری می کند که دقت و احتیاط فراوان در این زمینه،فوق العاده مهم و ضروری است.

در این میان،احتمال جعل و تحریف لفظی و معنوی را به انگیزه های مختلف هم نمی توان از نظر دور داشت.لذا دقت در احادیث علائم ظهور و شناخت دقیق آنها

ص:451

در بازشناسی ادّعاهای دروغین از ادّعای واقعی،بسیار مهم و نقش آفرین است.

گروه هایی از شیعیان در دوره هایی،با امید به گشایش و فرج در کارشان و گاه با اغراض خاصی،به تطبیق علائم ظهور بر وقایع اقدام کرده اند.برای نمونه می توان از تطبیق های زیر-که شهرت تاریخی دارند-نام برد.

1/9.مهم تر ومؤثرتر از همۀ این گروه ها اسماعیلیه وحکومت آنان یعنی فاطمیان مصر است که گوی سبقت را از همگان ربوده و تطبیق نشانۀ طلوع خورشید از مغرب-که در صفحات پیشین بدان اشاره کردیم-از این جمله است.قاضی نعمان مغربی که از داعیان اسماعیلی است،نمونه های دیگری از نشانه ها را بر فاطمیان و مهدی آنان تطبیق کرده است. (1)

2/9.برخی معتقد بودند که نفْس زکیّه-که کشته شدن او را یکی از نشانه های ظهور دانسته اند-همان محمّد بن عبد اللّه بن حسن مثنی است که در ابتدای حکومت عبّاسیان قیام کرد و در مدینه به شهادت رسید.استدلال هایی را هم برای اثبات این مطلب آورده اند که در اثبات این مطلب،کافی نیست. (2)

3/9.نمونۀ دیگر تطبیق های علّامه مجلسی در بحار الأنوار است.وی ضمن بیان احادیث نشانه های ظهور،آنها را توضیح داده و گاه تطبیق کرده است.برای مثال در حدیثی از عمّار یاسر چنین نقل شده است:

یأتی هلاک ملکهم من حیث بدا. (3)

نابودیِ حکومت آنان از جایی که آغاز شده،خواهد بود.

گویا مرحوم مجلسی ضمیر«هم»در«ملکهم»را به عباسیان برگردانده و نوشته است:«من حیث بدا»؛یعنی از سوی خراسان؛چون هلاکو از آن جا وارد شد،همان

ص:452


1- (1) .همان،ص 359-368.
2- (2) .تاریخ الغیبة الکبری:ص 608. [1]
3- (3) .الغیبة،طوسی:ص 463 ح 479.

گونه که شروع حکومتشان از خراسان وبه دست ابومسلم بود،که البته در حدیث،به عباسیان تصریح نشده است. (1)یا در جای دیگری از الغیبة نعمانی (2)حدیثی آورده که در آن آمده است:

اذا قام القائم بخراسان...وقام منّا قائمٌ بجیلان...وقتل الکبش....

هنگامی که قائم در خراسان قیام کند...و قائمی از ما در گیلان قیام کند...و سرکرده کشته شود....

سپس می گوید:قیام کننده در خراسان،هلاکو خان یا چنگیزخان است و قیام کننده در گیلان،شاه اسماعیل و شاید مراد از کبش،شاه عبّاس اوّل باشد. (3)

همچنین در جای دیگر،حدیثی را بر دولت صفویه تطبیق کرده و می گوید:بعید نیست [که این حکومت]،متّصل به دولت قائم شود. (4)

4/9.در دورۀ مشروطه،یکی از واعظان مشهور با نام شیخ عباسعلی فرزند علی محمّد گورتانی (1287- 1360ق) با لقب معین الواعظین و تخلّص ذاکر،شناخته شده است.وی می نویسد:«وقت ظهور را خدا می داند...و لیکن علائمی از برای ظهور آن حضرت از ائمّه رسیده است که پاره ای از اخبار به طور رمز [و] اشاره زمان قریب به ظهور را می رساند».

سپس مطالبی از نور الأنوار مرندی و ناظم الإسلام کرمانی نقل می کند و می نویسد:

دیگر از علائم ظهور،احداث تلگراف،بی سیم است که در ممالک دور با یکدیگر حرف می زنند.دیگر از علائم،ایجاد دستگاهی است که عکس و صورت را نقل دهد،یعنی شخص از شهری می تواند دیگری را در شهر دیگر ببیند.دیگر

ص:453


1- (1) .بحار الأنوار:ج 52 ص 208 ح 45.
2- (2) .الغیبة،نعمانی:ص 275 ح 55. [1]
3- (3) .بحار الأنوار:ج 52 ص 236 ح 104.
4- (4) .همان:ج 52 ص 243.

هیجان مردم فقیر و رنج کشان است.دیگر فتح هفت بلاد آلمان است.دیگر چنان چه در بحار است،قطع علم از نجف و ظهورش در قم است.یکی دیگر از علائم، قطع شدن پول ایران است از نجف و کربلا که دیگر اهل ایران به عراق عرب پول نمی فرستند و یا آن که پول ایران از رواج می افتد.

5/9.یکی از معاصران،احتمال داده است که نفْس زکیّه بر شهید آیة اللّه سیّد محمّدباقر صدر تطبیق شود. (1)این نشانه،از نمونه هایی است که زیدیه از آن سوء استفاده و بر محمّد بن عبد اللّه تطبیق کرده اند؛چون وی در آن زمان به نفْس زکیّه شهرت داشت. (2)

6/9.پس از وقوع انقلاب اسلامی ایران نیز عالمان بسیاری به صورت شفاهی یا کتبی،احتمال تطبیق احادیث را بر انقلاب اسلامی ایران مطرح کرده اند.اینان در این آرزو هستند که قیام انقلاب اسلامی به قیام مهدی علیه السلام متّصل شود و زمینه ساز ظهور ایشان گردد.این احتمال بر پایۀ دقت در متون احادیث و شواهد موجود مطرح شده است.از مهم ترین احادیثی که با این تطبیق سازگاری بیشتری دارد،دو حدیث مهم است:اوّلی،حدیثی از مصادر اهل سنّت به نقل از پیامبر صلی الله علیه و آله است که فرمود:

یَخرُجُ ناسٌ مِنَ المَشرِقِ،فَیُوَطِّئونَ لِلمَهدِیِّ،یَعنی سُلطانَهُ. (3)

مردمی از شرق،قیام می کنند و برای حکومت مهدی،زمینه را آماده می کنند.

حدیث دیگر،گزارش نعمانی در بارۀ پیشگامان ظهور است.نعمانی متعهّد شده، احادیثی را نقل کند که به صحّت آنها اطمینان دارد.لذا از نظر سندی،برخی آن را معتبر شمرده اند.متن حدیث این گونه است:

ص:454


1- (1) .عصر الظهور:ص 165.
2- (2) .مقاتل الطالبین:ص 207 و210-213.
3- (3) .ر.ک:ج 6 ص 11 ح 1014 این روایت در کنز العمال (ج 14 ص 263 ح 38657) کلمه«یعنی»را ندارد.

کَأَنّی بِقَومٍ قَد خَرَجوا بِالمَشرِقِ یَطلُبونَ الحَقَّ فَلا یُعطَونَهُ،ثُمَّ یَطلُبونَهُ فَلا یُعطَونَهُ، فَإِذا رَأَوا ذلِکَ وَضَعوا سُیوفَهُم عَلی عَواتِقِهِم،فَیُعطَونَ ما سَأَلوهُ فَلا یَقبَلونَهُ حَتّی یَقوموا،ولا یَدفَعونَها إلّاإلی صاحِبِکُم،قَتلاهُم شُهَداءُ،أما إنّی لَو أدرَکتُ ذلِکَ لَاستَبقَیتُ نَفسی لِصاحِبِ هذَا الأَمرِ. (1)

گویی می بینم گروهی را که در شرق در پی گرفتن حق،قیام می کنند؛امّا آن را به ایشان نمی دهند.دوباره آن را می طلبند؛ولی به آنها داده نمی شود.پس چون این وضعیت را می بینند،شمشیرهایشان را بر گردن خود می نهند.آنچه را خواسته بودند،به ایشان می دهند،امّا دیگر آن را نمی پذیرند تا این که قیام می کنند و آن را جز به صاحبتان نمی سپرند.کشتگان آنها شهیدند.هان! من اگر آن زمان را درک می کردم،خود رابرای صاحب این امر،خود را نگاه می داشتم.

با توجّه به ظاهر حدیث،تطبیق آن بر این وقایع محتمل است:قیام ملّت ایران در 15 خرداد 1342ش،قیام 22 بهمن 1357،اظهار توبۀ رژیم گذشته و تسلیم خواسته های مردم در آخرین لحظات،سرنگونی رژیم سابق تنها خواستۀ مردم، پیروزی قیام ملّت ایران علیه رژیم شاهنشاهی،تحقّق جمهوری اسلامی،تداوم جمهوری اسلامی تا انقلاب جهانی مهدی علیه السلام،درگیری ها برای استقرار انقلاب، جهاد فی سبیل اللّه،کشته های آن شهیدند،پیروزی انقلاب اسلامی در نزدیکی ظهور مهدی علیه السلام تحقّق می یابد. (2)

مسئلۀ آماده سازی زمینه برای ظهور مهدی علیه السلام که در این احادیث اشاره شده است به معنای علامت ظهور نیست؛بلکه نوعی پیشگویی معجزگون است که از سوی امام باقر علیه السلام نسبت به حوادث آینده ارائه شده است.

ص:455


1- (1) .ر.ک:ج 6 ص 11 ح 1015. [1]
2- (2) .رهبری در اسلام:ص 179 و 180.تا صفحۀ 183 این کتاب به شرح نکات فقه الحدیثی مربوط به استخراج هر یک از وقایع از احادیث پرداخته شده است.

امّا به هر حال،اظهار نظر قطعی در بارۀ تطبیق علائم ظهور،در صورتی که موجب نوعی تعیین وقت ظهور شود،امکان پذیر و مجاز نیست. (1)در این موارد،تنها برداشت هایی از احادیث امکان پذیر است که به صورت احتمالی و به استناد برداشت شخصی افراد،قابل تطبیق بر وقایع خارجی است.

10-خروج دجّال
اشاره

یکی از پدیده هایی که به عنوان علامت ظهور مطرح شده است،خروج دجّال است.

بررسی این پدیده،نیازمند شناخت مفهوم و مستند و ماهیت آن است که در چند محور،ارائه می شود.

1/10-واژه شناسی

دجّال در لغت به صیغۀ مبالغه و به معنای بسیار دروغگو و بسیار گم راه کننده،است. (2)

این کار غالباً با استفاده از راه هایی انجام می شود که در منابع لغت به عنوان ریشه های این واژه شناخته شده اند.این ریشه ها عبارت اند از:دروغ،زراندود کردن،طلا و آب طلا،و گروه بزرگ همسفران (3)صاحب تاج العروس در جمع بندی این معانی می گوید:دجّال به معنای بسیار دروغگوست و دروغ او سحر،فریب،تهمت، حق پوشی و اظهار مطالبی است که در دل او وجود ندارد. (4)دجّال کسی است که با فریب و دروغ،کسانی را به کفر می کشاند و با پیروانش زمین را در می نوردد.

2/10-دجّال در مسیحیت

پدیدۀ دجّال،فتنه ای است که در مسیحیت هم از آن یاد شده است.این اتفاق با

ص:456


1- (1) .ر.ک:ج 8 ص 150 ( [1]تبیین احادیث نهی از توقیت).
2- (2) .النهایة:ج 2 ص 12.
3- (3) .لسان العرب:ج 11 ص 236.
4- (4) .تاج العروس:ج 14 ص 228.

عنوان«آنتی کرایست» (1)یا«مخالفان مسیح»،در کتاب مقدّس آمده است.در انجیل یوحنا سه بار از دجّال نام برده شده است. (2)نظریه های گوناگونی هم در مسیحیت در بارۀ حقیقت آن بیان شده است؛ (3)امّا همۀ آنها در این که دجّال پدیده ای انحراف زا و فتنه آفرین است،اتفاق نظر دارند.

3/10-دجّال در احادیث اهل سنّت

این پدیده در آموزه های اسلامی بر پایۀ پیشگویی هایی در احادیث است که در آینده،پیش خواهد آمد.غالب احادیث این موضوع در مصادر اهل سنّت آمده اند. (4)

ابن حمّاد (م 299ق)،محدّث سنّی مذهب،در مهم ترین کتابی که دربردارندۀ حوادث آخر الزمان است،هفت باب از کتاب الفتن خود را به دجّال اختصاص داده و ده ها خبر در بارۀ او آورده است،اگر چه در دیگر مصادر حدیثی اهل سنّت هم احادیث دجّال وجود دارد. (5)

غالب عالمان اهل سنّت دجّال را شخص معینی دانسته اند که مشخّصات او در احادیث آمده و او در آخر الزمان،ظهور خواهد کرد؛ (6)امّا کسانی هم هستند که اوصاف دجّال را در احادیث اشاره به شخص معینی نمی دانند. (7)

مضامین این احادیث از نظر اوصاف دجّال و نیز کارهایی که انجام می دهد، مختلف است.در برخی از این احادیث،عنوان«مسیح»بر دجّال اطلاق شده است.

ص:457


1- (1) . tichrist در دایرة المعارف کاتولیک.
2- (2) .کتاب مقدس،انجیل یوحنا.
3- (3) .ر.ک:دایره المعارف کاتولیک.
4- (4) .ر.ک:منتخب الأثر فی الإمام الثانی عشر:ج 3 ص 103-111.
5- (5) .ر ک:المسند:ج 1 ص 242 و 298 و ج 2 ص 95 و 104 و ج 4 ص 7-6 و ج 5 ص 145 و 389،صحیح مسلم:ج 1 ص 138 و ج 8 ص 180-179 و 195،سنن الترمذی:ج 4 ص 507 و 508 و....
6- (6) .منتخب الأثر:ج 3،ص 284-288.
7- (7) .تفسیر المنار:ج 3 ص 317.

شارحان کتب حدیثی اهل سنّت،در ضبط این نام و نیز وجه تسمیۀ آن دچار اختلاف شده اند. (1)از این رو،احادیث این موضوع را از نظر اعتبار،می توان به دو دستۀ کلّی تقسیم کرد:دسته ای از آنها محتوایی معقول دارند و مخالف با ضروریات عقلی نیستند.از این رو،مانع عقلی و شرعی از پذیرش این دسته احادیث نیست؛امّا دسته ای دیگر از احادیث این موضوع،دارای مطالبی متناقض و غیر معقول و نامتناسب با حکمت الهی است.از این رو،این دسته احادیث یا باید تأویل شوند و یا این که آنها را طرح و طرد کرد. (2)

4/10-دجّال در احادیث شیعه

در مصادر شیعی،دجّال به عنوان علامت ظهور نقل نشده است.بیشتر احادیث دجّال،به نقل از منابع غیر شیعی به آنها راه یافته است. (3)در این احادیث-که بسیار کم هستند-،دجّال به عنوان یک پدیدۀ آخر الزمانی معرفی شده است. (4)

اگر چه برخی عالمان همچون شیخ مفید، (5)مدّعی وجود اخباری در علامت بودن ظهور دجّال،برای ظهور حجّت علیه السلام شده اند.ولی حتّی ایشان نیز در هنگام شمارش نزدیک به چهل علامت ظهور در کتاب ارشاد،از دجّال به عنوان نشانۀ ظهور یاد نکرده است.ظاهراً اشاره به دجّال در کتاب دیگر ایشان ناشی از اختلاط اشراط الساعة و علائم ظهور است که پیش از این به عنوان یک آسیب در شناخت علائم ظهور،از آن یاد کردیم.

ص:458


1- (1) .رک:تنویر الحوالک:ص 223،فتح الباری:ج 2 ص 264 و ج 6 ص 340 و ج 13 ص 82،عمده القاری:ج 2ص 94،الدیباج علی مسلم:ج 1 ص 215.
2- (2) .ر.ک:نهایة البدایة و النهایة:ج 1 ص 96 و 101-105 و 161.
3- (3) .الغیبة،طوسی:ص 436 ح 426.
4- (4) .تفسیر القمی:ج 1 ص 198،الغیبة،طوسی:ص 436 ح 426.
5- (5) .ر.ک:الفصول العشرة:ص 121.
5/10-ماهیت دجّال

در احادیث برای معرفی دجّال،اوصافی را بیان کرده اند که بسیار وحشت انگیز و غیر عادی اند:چشمان او را به اشکال گوناگون و عجیب، (1)میان چشمان او کافر نوشته شده، (2)قدش تا ابرها می رسد، (3)در پیشانی او شاخ وجود دارد، (4)و....

وجود این اوصاف غیر طبیعی،باعث شده است که عدّه ای،تصوّر معنای حقیقی برای دجّال را برنتابند.از این رو این افراد،احتمال می دهند که این اوصاف،نمادین و نشانگر موجودی خبیث یا یک جریان فتنه گر انحرافی باشند. (5)

6/10-نشانۀ قیامت یا ظهور؟

آنچه مضمون مشترک همۀ احادیث است،صرفاً پیشگویی وقوع فتنۀ دجّال در آخر الزمان است.در احادیث اهل سنّت،به وفور،این فتنه را از اشراط الساعة دانسته اند؛ (6)مصادر شیعی نیز ظهور دجّال را علامت آخر الزمان دانسته اند. (7)

با در نظر گرفتن نکاتی که مطرح شد،اظهار نظر قطعی در بارۀ این که خروج دجّال از علائم ظهور است،ممکن نیست،و احادیث مربوط به این موضوع،باید در مباحث مربوط به قیامت،مورد بررسی دقیق قرار گیرند.

7/10-علامت ها:نماد یا واقعیت

عدّه ای به دلیل آن که برخی نشانه های ظهور،قابل درک و فهم نبوده است،از آنها به عنوان نشانۀ نمادین یا رمزی تعبیر نموده اند.مرحوم سیّد محمّد صدر از احتمال

ص:459


1- (1) .ر ک:سنن الترمذی:ج 3 ص 349 ح 2342،مسند ابن حنبل:ج 3 ص 115 و 123.
2- (2) .ر.ک:مسند ابن حنبل:ج 3 ص 367.
3- (3) .ر ک:المصنّف:ج 8 ص 657 ح 61.
4- (4) .همان جا.
5- (5) .تاریخ بعد الظهور:ص 192-203.
6- (6) .ر.ک:العدد القویّة:ص 89 ح 154 و....
7- (7) .الخصال:ص 446 ح 46 و....

رمزی بودن دجّال،سفیانی و یأجوج و مأجوج سخن گفته و دجّال را نماد «انحرافات عمومی»،سفیانی را نماد«انحراف در داخل مسلمانان»و یأجوج و مأجوج را نمادهایی از«تمدّن مادّی»می داند. (1)

با توجّه به مطالب گذشته و کارکردهای علائم ظهور،نمادین دانستن آنها به راحتی ممکن نیست؛چه آن که در این صورت،نقش و کارکرد این علائم لغو می شود.مثلاً اگر قرار بود مراد از سفیانی،طرز تفکّر امَوی و ابوسفیان و به معنای مقابله با اسلام باشد،می توانست از آن،تعبیرات دیگری هم بشود یا دست کم در یکی دو حدیث،ردّ پایی از رمزی بودن و نمادین بودن آن باشد و حال آن که چنین نیست.اگر قرار باشد همۀ نشانه ها را نماد یک انحراف یا رفتار اجتماعی یا...بدانیم، راه برای چنین برداشتی در دیگر موضوعات هم باز خواهد شد.

این دیدگاه،با اشکالات دیگری نیز روبه روست از جمله آن که:حمل نشانه ها به معنای رمزی خلاف ظاهر احادیث و ذهنیت عرفی مخاطبان آن است.تعبیر یأجوج و مأجوج در قرآن هم به کار رفته و مراد،معنای ظاهری آن است.حمل بسیاری از نشانه های ظهور به معنای نمادین بودن،امکان پذیر نیست،ضمن این که به قرینه نیاز دارد؛یعنی از معنای اصلی،خارج و مجاز خواهد شد و اگر چنین باشد،هر که طبق سلیقۀ خود،علائم را تفسیر و توجیه خواهد کرد و به طور کلّی،مفهوم علامت و این ویژگی که موجب شناخت موضوع دیگر می شود،با نمادین بودن سازگاری ندارد.

ص:460


1- (1) .ر.ک:تاریخ الغیبة الکبری:ص 647-640، [1]تاریخ ما بعد الظهور:ص 149 و 173. [2]

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109